۲۰ ذی القعده ۱۴۱۵ قمری – تولی و تبری

 تولي‌ و تبري‌. 20 ذي‌ القعده‌ 1415

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ وصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذبالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌.

 ان‌ الله‌ و ملائكته‌ يصلون‌ علي‌ النبي‌. يا ايهاالذين‌ آمنوا صلوا عليه‌ و صلموا تسليما. (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد وعجل‌ فرجهم‌) ان‌ الذين‌ يعضون‌ الله‌ و رسوله‌ لعنهم‌ الله‌ في‌ الدنيا و آخره‌ و اعدلهم‌ العذاب‌ مهينا. اين‌ دو آية‌ مباركه‌ كه‌ تلاوت‌ شد، در حقيقت‌ دو اصل‌ مسلم‌ عقلي‌ و يا اسلامي‌ و يا وجداني‌ را به‌ بشريت‌ تعليم‌ مي‌دهد و اون‌ دو اصل‌ يكي‌ تولي‌ كه‌ معمولا معروفه‌ مي‌گن‌ تولا، و يكي‌ هم‌ تبري‌ است‌ كه‌ مي‌گن‌ تبرا. تولا و تبرا يا تولي‌ و تبري‌ در سابق‌ كه‌ در مكتب‌ خانه‌ها به‌ ما درس‌ مي‌دادن‌ فروع‌ دين‌ را مي‌گفتن‌ ده‌ تاكه‌ آخريش‌ تولي‌ و تبري‌ بود. مسئلة‌ تولي‌ و تبري‌ خلاصه‌ مي‌شه‌ در دو موضوع‌، و بلكه‌ در يك‌ موضوع‌ و اون‌ محبته‌. انسان‌ بايد محبت‌ داشته‌ باشه‌. به‌ خوبيها محبت‌ داشته‌ باشه‌ از بديها هم‌ متنفر باشه‌. از خوبها خوشش‌ بياد از بدها بدش‌ بياد از علم‌، دانش‌، پاكي‌ از صفات‌ حميده‌ انسان‌ بايد دوست‌ داشته‌ باشه‌. صفات‌ رزيله‌ جهل‌، ناپاكي‌ را انسان‌ بايد دشمن‌ داشته‌ باشه‌. اين‌ دو اصل‌ از اصولي‌ است‌ هر كس‌ اين‌ دو اصل‌ را در دل‌ و يا قلب‌ داشت‌ و داشتنش‌ فطري‌ انسانه‌، هر انساني‌ از اين‌ دو اصل‌ بخوردار است‌ و دارد اما در عمل‌ پياده‌ كردن‌ روي‌ وجودش‌، پياده‌ كردن‌ روي‌ اعمالش‌، اگر انجام‌ شد اين‌ يك‌ انسان‌ درست‌ و حسابي‌ است‌. شما هر چي‌ را كه‌ دوست‌ داريد به‌ قلبتون‌ مراجعه‌ كنيد ببينيد اين‌ دوست‌ داشتن‌ شما روي‌ چه‌ اصلي‌ است‌. آيا روي‌ اصل‌ ظاهري‌ است‌؟ هواي‌ نفسه‌؟

 اينها اين‌ محبتها، محبتهاي‌ پايداري‌ نيست‌، در حقيقت‌ محبتهايي‌ كه‌ انسان‌ روي‌ اساس‌ نيكي‌ بر پا نشده‌ و انجام‌ نشده‌ اين‌ محبتها يك‌ نحوه‌ نيازه‌. مثلا گرسنه‌ايد شما غذا را دوست‌ داريد سير كه‌ خورديد غذاي‌ كاملي‌ كه‌ خورديد ديگه‌ غذا را دوست‌ نداريد. و امثال‌ اينها ديگه‌ نمي‌خوام‌ تمامش‌ را براتون‌ بگم‌. شما سردتونه‌، لباس‌ را دوست‌ داريد ولي‌ وقتي‌ هواگرم‌ شد از لباس‌ بدتون‌ مي‌ياد. اينها را مي‌گن‌ نيازمندي‌ محبت‌ نيست‌. محبت‌، يك‌ مسئله‌اي‌ است‌ كه‌ در ذات‌ انسان‌ خوابيده‌ چه‌ انسان‌ سرد باشه‌، چه‌ براي‌ انسان‌ هوا سرد باشه‌، چه‌ گرم‌ باشه‌، چه‌ گرسنه‌ باشه‌، چه‌ سير باشه‌، در تمام‌ حالات‌ انسان‌ به‌ اونچه‌ كه‌ در فطرتش‌ خداي‌ تعالي‌ گذاشته‌ محبت‌ داره‌. مثلا شما به‌ افراد پاك‌ و دانشمند علاقه‌ داريد حالا گرسنه‌ باشيد، سير باشيد، زمستان‌ باشه‌، تابستان‌ باشه‌ براتون‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌. ايني‌ كه‌ شما مثلا در فطرتتون‌ گذاشته‌ شده‌ كه‌ بايد عالم‌ را دوست‌ داشته‌ باشيد، علم‌ را دوست‌ داشته‌ باشيد، كه‌ داريد يعني‌ يك‌ نفر انسان‌ پيدا نمي‌شه‌ در عالم‌ كه‌ علم‌ و عالم‌ را دوست‌ نداشته‌ باشه‌. در عالم‌ يك‌ انسان‌ عاقل‌ پيدا نمي‌شه‌ كه‌ پاكي‌ و عصمت‌ را به‌ تعبير ما دوست‌ نداشته‌ باشه‌. علم‌ و عصمت‌ در كه‌ و در چه‌ فردي‌ از افراد بشر امروز به‌ طور كامل‌ جمع‌ شده‌ كه‌ ما تمام‌ محبتمون‌ بايد نسبت‌ به‌ او و نسبت‌ به‌ شخصيت‌ او متمركز باشه‌ طبيعي‌ است‌ به‌ حضرت‌ ولي‌ عصر ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ هر چه‌ علم‌ هست‌ در اون‌ حضرت‌ خلاصه‌ شده‌، هر چه‌ پاكي‌ و عصمت‌ هست‌ در وجود مقدس‌ امام‌ عصره‌. بنابر اين‌ ما اگر بخواهيم‌ محبتمون‌ را تنظيم‌ كنيم‌، محبتمون‌ را سر و سامان‌ بديم‌، و محبت‌ صحيحي‌ داشته‌ باشيم‌ و اين‌ فطرتمون‌ را به‌ اصطلاح‌ جلا بديم‌ و شكوفاش‌ كنيم‌ بايد به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار كه‌ بي‌ نهايت‌ علم‌ است‌ و بي‌ نهايت‌ دانش‌ است‌ و بي‌ نهايت‌ پاكي‌ و صفات‌ حميده‌، در خداي‌ تعالي‌ جمع‌ شده‌ اول‌ و اساسا و ذاتا ذات‌ مقدس‌ پروردگار را دوست‌ داشته‌ باشيم‌ بعد در مظاهرش‌ اين‌ علم‌ و عصمت‌ اين‌ علم‌ و پاكي‌ جمع‌ مي‌شه‌ كه‌ هر كس‌ بيشتر مظهر پروردگار بود اون‌ شخص‌ بيشتر به‌ خدا منتصبه‌ و بيشتر آيينة‌ جمال‌ و جلال‌ الهي‌ است‌.

 و در عالم‌ شخصي‌ مانند حضرت‌ بقيه‌ الله‌ در زمان‌ ما و در زمانهاي‌ گذشته‌ مانند ائمة‌ اطهار عليه‌ الصلاة‌ السلام‌ و هر امامي‌ در زمان‌ خودش‌ اينطور آيينه‌ و مظهر پروردگار نبوده‌. در اين‌ آية‌ شريفه‌ كه‌ تلاوت‌ شد خداي‌ تعالي‌ به‌ مومنين‌ خطاب‌ مي‌كند كه‌ يا ايها الذين‌ آمنوا صلوا عليه‌، آيا اين‌ تحميله‌؟ به‌ ما گفتن‌ كه‌ بايد ولو اينكه‌ معناش‌ را نمي‌فهميد ولو اينكه‌ حقيقتش‌ را درك‌ نمي‌كنيد بر پيغمبر صلوات‌ بفرستيد، اين‌ به‌ اين‌ جهته‌ يا اينكه‌ نه‌ به‌ فطرت‌ انسان‌، انسان‌ را ارجاع‌ دادن‌. من‌ فكر مي‌كنم‌ كه‌ در اين‌ آيه‌ و آية‌ بعدي‌ به‌ فطرت‌ انسان‌، انسان‌ را ارجاع‌ دادن‌ يعني‌ حتي‌ به‌ يك‌ بت‌ پرست‌ هم‌ مي‌شه‌ گفت‌ كه‌ يا ايها الذين‌ آمنوا، اين‌ ايمان‌ هم‌ ايمان‌ واقعي‌ و فطري‌ است‌. خودش‌ چه‌ بفهمه‌، چه‌ نفهمه‌ ايمان‌ به‌ پاكي‌ داره‌. ايمان‌ به‌ علم‌ و دانش‌ داره‌. يعني‌ محبت‌ به‌ علم‌ و دانش‌ و محبت‌ به‌ عصمت‌ و پاكي‌ را خداي‌ تعالي‌ در تمام‌ افراد بشر يعني‌ هر بشري‌ كه‌ عقل‌ داشته‌ باشد وجدانش‌ را از دست‌ نداده‌ باشد خداي‌ تعالي‌ قرار داده‌. بنابر اين‌ يا ايها الذين‌ آمنوا البته‌ ظاهر آيه‌ خطاب‌ به‌ مسلمانها و مومنينه‌. و حقيقتش‌ را هم‌ و كانونش‌ را هم‌ مومنين‌ و بلكه‌ شيعيان‌ درك‌ كرده‌اند يعني‌ مي‌شناسند اونهايي‌ را كه‌ بايد به‌ اونها درود بفرستند، صلوات‌ بفرستند، اظهار ارادت‌ كنند. اونها مي‌شناسند. اما ساير مردم‌ اونها را نمي‌شناسند ولي‌ اين‌ معنا در مغزشون‌ هست‌ در فطرتشون‌ هست‌ كه‌ عالم‌ را بايد دوست‌ داشت‌ جاهل‌ را انسان‌ نمي‌تونه‌ انطوري‌ كه‌ عالم‌ را دوست‌ داره‌ دوست‌ داشته‌ باشه‌. پاك‌ و پاكي‌ را انسان‌ دوست‌ داره‌ و ناپاكي‌ را انسان‌ ازش‌ متنفره‌. بنابر اين‌ تمام‌ مردم‌ دنيا ولو كفار و مشركين‌ و حتي‌ بت‌ پرستها اينها محبت‌ به‌ پيغمبر و علي‌ و فاطمه‌ و ائمة‌ اطهار عليهم‌ صلواة‌الله‌ دارن‌ و زياد هم‌ محبت‌ دارن‌ ولي‌ خودشون‌ اونهايي‌ را كه‌ دوست‌ دارن‌ نمي‌شناسن‌.

 فرق‌ شيعه‌ و ساير مردم‌ در همينه‌ كه‌ اينها انگشت‌ گذاشتن‌ روي‌ افرادي‌ كه‌ داراي‌ اين‌ دو صفت‌ بارزند ولي‌ ديگران‌ جهل‌ به‌ اين‌ شخصيت‌ دارن‌. يعني‌ اين‌ شخصيت‌، شخصيت‌ علم‌ و شخيت‌ پاكي‌ اين‌ را دوست‌ دارن‌ و لذا بعضي‌ از روايات‌ مي‌گه‌ كه‌ ولايت‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ فطري‌ بشر است‌. اصلا هر بشري‌ را كه‌  خدا خلق‌ كرده‌ در وجودش‌ محبت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را گذاشته‌. دشمني‌ با دشمنان‌ علي‌ را در فطرت‌ همه‌ گذاشته‌. منتهي‌ اينها افرادش‌ را نمي‌شناسن‌. حالا يك‌ مثال‌ ساده‌ بزنم‌ تا اين‌ مطلب‌ كاملا براتون‌ روشن‌ بشه‌.

 يك‌ نفر را مثلا يك‌ شخصي‌ خيلي‌ دوست‌ داره‌، به‌ هر جهتي‌ وارد اين‌ مجلس‌ مي‌شه‌ نمي‌شناسدش‌ دوست‌ داره‌، تحقيق‌ مي‌كنه‌ يا تحقيق‌ نمي‌كنه‌، تحقيق‌ مي‌كنه‌ طرف‌ را پيدا مي‌كنه‌، يا اينكه‌ با مصامحه‌ مي‌گذره‌ ولي‌ در اينكه‌ اين‌ فرد را، اين‌ شخص‌ دوست‌ داره‌ بخاطر اون‌ صفات‌ حميده‌اش‌ مثلا، مثلا حاتم‌ طائي‌ كه‌ يك‌ صفت‌ حميدة‌ خوبي‌ داشته‌ و اون‌ سخاوت‌ بوده‌ اين‌ محبوب‌ همه‌ است‌ طبعا و شخصي‌ كه‌ وقتي‌ وارد يك‌ مجلس‌ ميشه‌، مثلا حاتم‌ طايي‌ هم‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ نشسته‌. براي‌ او حاتم‌ طايي‌ و غير حاتم‌ طايي‌ فرقي‌ نميكنه‌. و حال‌ اينكه‌ يقينا او را دوست‌ داره‌. يقينا سخاوت‌ را دوست‌ داره‌. پس‌ ميشه‌ گفت‌ كه‌ محبت‌ حاتم‌ طايي‌ در فطرت‌ اين‌ شخص‌ خداي‌ تعالي‌ گذاشته‌. محبت‌ علم‌ كامل‌، علم‌ كامل‌ كه‌ هيچ‌ جهل‌ نداشته‌ باشه‌، محبت‌ پاكي‌ كامل‌ كه‌ هيچ‌ رذيله‌اي‌ كنارش‌ نباشه‌، اين‌ را خدا در فطرت‌ همة‌ افراد گذاشته‌. الا اينكه‌ مسلمانها و بالاخص‌ شيعيان‌، افرادي‌ كه‌ اين‌ چنينند، اينها را مي‌شناسند و فداشون‌ مي‌شوند. به‌ امام‌ كه‌ مي‌رسند مي‌گويند بابي‌ انت‌ و امي‌ و نفسي‌. پدر و مادرم‌ به‌ قربانت‌ و جانم‌ و هر چه‌ دارم‌. ولي‌ بقيه‌ اين‌ افراد را نمي‌شناسند.

 خداي‌ تعالي‌ در اين‌ دو آيه‌ ارجاعمون‌ داده‌ به‌ همانچه‌ كه‌ در فطرتمون‌ قرار داده‌. فرموده‌ ان‌ الله‌، خدا و ملائكه‌اش‌، يصلون‌ علي‌ النبي‌. اينها بر نبي‌ رحمت‌ مي‌فرستند. كه‌ از امام‌ سؤال‌ شد صلوات‌ خدا چيه‌؟ امام‌ فرمود همان‌ فرستادن‌ رحمت‌، همان‌ رحمت‌ را نازل‌ كردنه‌ از جانب‌ خودش‌. صلوات‌ ملائكه‌ چيه‌؟ رحمت‌ را واسطه‌ شدن‌ و رساندن‌ به‌ پيغمبر و آل‌ پيغمبر. يا ايها الذين‌ آمنوا. اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ داريد، صلوا عليه‌. چرا صلوا عليه‌؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ شما هم‌ مثل‌ خدا باشيد. شما هم‌ مظهر خدا باشيد. خدا اين‌ كار را ميكنه‌، شما هم‌ بكنيد. صلوا عليه‌. صلوا عليه‌ يعني‌ صلواتتون‌ را، طلب‌ رحمتتون‌ را كه‌ امام‌ فرمود منظور تقاضاي‌ رحمته‌، اينكه‌ بگيد اللهم‌ صلي‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد، خدايا درودت‌ را بر پيغمبر نازل‌ كن‌، رحمتت‌، رحمت‌ خاصه‌ات‌ را بر پيغمبر اكرم‌ نازل‌ كن‌. كه‌ اينجا يك‌ مطلب‌ در روايات‌، روايات‌ متواترة‌ بين‌ شيعه‌ و سني‌ مورد اتفاق‌ وجود داره‌ و آن‌ اينه‌ كه‌ اگر شما بر پيغمبر صلوات‌ فرستاديد و بر آل‌ پيغمبر صلوات‌ نفرستاديد، يا كار مكروه‌ كرديد يا كار حرام‌. چون‌ پيغمبر نهي‌ ميكنه‌. لا تصلوا علي‌ صلاة‌ مبتوره‌. بر من‌ صلواة‌ كوتاه‌ نفرستيد. آخر نداشته‌ باشه‌ نفرستيد. نخواستيم‌ صلواتتون‌ را. كسي‌ كه‌ آل‌ مرا جزء من‌ نميدونه‌، كسي‌ كه‌ بين‌ من‌ و آل‌ من‌ جدائي‌ مي‌اندازه‌، صلواتش‌ را نخواستيم‌. نهي‌ شده‌، لا تصلوا. نميگه‌ صلوا علي‌ و علي‌ آلي‌. ميگه‌ اصلا صلوات‌ بر من‌، صلوات‌ كوتاه‌ نفرستيد و اگر كسي‌ صلواة‌ بدون‌ آل‌ فرستاد، عمل‌ مكروه‌ و بعضي‌ از علماء ميگن‌ حرام‌ انجام‌ داده‌. لا تصلوا علي‌. پس‌ چيكار كنيم‌؟ صلوات‌ بر من‌ كه‌ مي‌فرستيد، بر آلم‌ هم‌ بايد حتما بفرستيد. آلم‌ را از من‌ جدا نكنيد. كسي‌ كه‌ ميگه‌ پيغمبر را من‌ قبول‌ دارم‌ ولي‌ علي‌ را قبول‌ ندارم‌. كسي‌ كه‌ ميگه‌ من‌ پيغمبر را قبول‌ دارم‌، اسلام‌ را قبول‌ دارم‌، ولي‌ امام‌ زمان‌ را قبول‌ ندارم‌، اين‌ شخص‌ علاوة‌ بر اينكه‌ پيغمبر او را قبول‌ نداره‌ و او هم‌ پيغمبر را قبول‌ نداره‌، چون‌ در مقابل‌ پيغمبر انسان‌ بايد تسليم‌ باشه‌، علاوة‌ بر اين‌، اين‌ شخص‌ از دائرة‌ اسلام‌ خارجه‌. فرمود لا تصلوا علي‌ صلاة‌ مبتوره‌. من‌ را جدا نكنيد از فرزندانم‌، از آلم‌، از علي‌، از حسن‌، از حسين‌، از حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ كه‌ شايد پس‌ فردا شب‌، شب‌ زيارتي‌ مخصوص‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ باشه‌؛ من‌ را از اينها جدا نكنيد. روايات‌ متواتره‌. عرض‌ كردم‌ حتي‌ سني‌ها قبول‌ دارند. من‌ در كتاب‌ شبهاي‌ مكه‌ يك‌ بحث‌ مفصلي‌ و هم‌ در كتاب‌ انوار زهرا، بحث‌ مفصلي‌ در اين‌ زمينه‌ كرده‌ام‌.

 پس‌ هروقت‌ خواستيد صلوات‌ بفرستيد بگيد اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. خوب‌ يك‌ جمله‌ هم‌ زمان‌ ما بخصوص‌، بايد اضافه‌ بشه‌ و هيچ‌ اشكالي‌ هم‌ نداره‌. نه‌ بعنوان‌ جزئيت‌، بعنوان‌ دعا در نمازهاتون‌ هم‌ حتي‌ بگيد كه‌ و عجل‌ فرجهم‌. اين‌ عجل‌ و فرجهم‌ اينجا چه‌ فايده‌اي‌ داره‌؟ اين‌ عجل‌ فرجهم‌ هم‌ باصطلاح‌ تولي‌ است‌ هم‌ تبري‌. هم‌ بدخواستن‌، لعنت‌ كردن‌ بر دشمنانه‌، هم‌ نقمت‌ بر دشمنانه‌، هم‌ رحمت‌ براي‌ دوستان‌. از خداي‌ مي‌خوايم‌ كه‌ خدايا فرج‌ آل‌ محمد را برسون‌. و ان‌ يرينا فيكم‌ السرور و الفرج‌. اي‌ آل‌ محمد خدا به‌ ما نشون‌ بده‌ يك‌ روز ببينيم‌ شما هم‌ خوشحاليد. شما هم‌ فرجتون‌ رسيده‌. اينجور بگيم‌، شما هم‌ آقا باشيد. يك‌ روزي‌ دنيا طبق‌ همان‌ آيات‌ شريفة‌ قرآن‌ كه‌ ان‌ الارض‌ يرثها عبادي‌ الصالحون‌. يك‌ روزي‌ باشد كه‌ بندگان‌ صالح‌ خدا، ائمة‌ اطهار، كه‌ و ان‌ رجعت‌ حق‌، و رجعتكم‌ حق‌ لا ريب‌ فيها. رجعت‌ شما حق‌ است‌، شكي‌ درش‌ نيست‌. ما يك‌ روزي‌ ببينيم‌ كه‌ شما خوشحاليد. هيچوقت‌ آل‌ پيغمبر در دنيا خوشحال‌ نشدند. خوشحالي‌ واقعي‌ آنها دارند. آنها فرض‌ كنيد با داشتن‌ يك‌ خانة‌ خوب‌ يا فرض‌ مثلا زندگي‌ خوب‌ خوشحال‌ نمي‌شوند. خوشحال‌ هم‌ بشوند آن‌ خوشحالي‌ واقعي‌ نيست‌. خوشحالي‌ واقعي‌ آن‌ است‌ كه‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ يك‌ وقتي‌ بتونند شما را آزادانه‌ تربيت‌ كنند. آنجوري‌ كه‌ خدا مي‌خواد، آنجوري‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌خواد، آنجوري‌ كه‌ قرآن‌ دستور داده‌ شما تربيت‌ بشيد. شما فكر نكنيد ظهور غير از اينه‌. همه‌ تربيت‌ شديم‌، همه‌ آمادة‌ رفتن‌ به‌ بهشت‌. همه‌ زندگي‌ با فضيلت‌ و با عظمت‌ داشتن‌. دنيا بشه‌ مدينة‌ فاضله‌. يك‌ زندگي‌ صددرصد امن‌، راحت‌، بدون‌ اذيت‌، بدون‌ كلاهبرداري‌، بدون‌ ناراحتي‌، بدون‌ حقد، بدون‌ طمع‌، بدون‌ حسد، بدون‌ بخل‌، بدون‌ غيبت‌، بدون‌ همة‌ صفات‌ رذيله‌. اين‌ از آرزوهاي‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارته‌ كه‌ يك‌ روزي‌ بشه‌ كه‌ دين‌ كله‌ لله‌. راه‌ و روش‌، دين‌ يعني‌ راه‌ و روش‌، هر فكري‌ توي‌ مغزتون‌ مي‌آد براي‌ خدا باشه‌، هر كاري‌ كه‌ مي‌كنيد براي‌ خدا باشه‌، هر حرفي‌ كه‌ مي‌زنيد براي‌ خدا باشه‌. كله‌ للله‌. يك‌ روزي‌ بشه‌ كه‌ تمام‌ مردم‌ همانچه‌ كه‌ خدا براشون‌ قرار داده‌، همان‌ را بخوان‌. يك‌ دونه‌ گناه‌ توي‌ زندگي‌ هيچ‌ فردي‌ از افراد بشر نباشه‌. عدل‌ و داد بر تمام‌ مردم‌ سيطره‌ بيندازه‌ و مردم‌ را تحت‌ نفوذ عدل‌ و داد خداي‌ تعالي‌ و حجة‌ ابن‌ الحسن‌ قرار بده‌. افراد بد برن‌ كنار، افراد گناهكار برن‌ بيرون‌ كه‌ در آن‌ دعاي‌ شريف‌ مي‌خونيم‌ كه‌ امام‌ زمان‌ را خدايا برسان‌ براي‌ اينكه‌ كفار را از بين‌ ببرد. كفار نباشند توي‌ مردم‌، نه‌ اينكه‌ مثلا حتما كشته‌ بشوند. نه‌، كافر مسلمان‌ بشه‌. با همه‌ هماهنگ‌ باشند، با مردم‌ پاك‌ همدين‌ باشند. كل‌ دين‌ براي‌ خدا باشه‌. اين‌ يكي‌ از خواسته‌هاي‌ خاندان‌ عصمته‌. كل‌ دين‌ براي‌ خدا. اين‌ معناي‌ عجل‌ فرجهم‌. شما در صلواتهايتون‌ مقيد باشيد، هيچ‌ اشكال‌ نداره‌، زحمتي‌ نداره‌، و عجل‌ فرجهم‌. خدايا تعجيل‌ كن‌ در فرج‌ مولاي‌ ما، در فرج‌ خاندان‌ عصمت‌ و ان‌ يرينا فيكم‌ السرور و الفرج‌ و ان‌ يجمعنا و اياكم‌، خدا ما را با شما جمع‌ كنه‌، يك‌ جا باشيم‌، يك‌ زندگي‌ داشته‌ باشيم‌، ما براي‌ خودمون‌ كار نكنيم‌، شما براي‌ خودتون‌.

 علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ وقتي‌ كه‌ در همين‌ خراسان‌ بود، حضرت‌ رضا براي‌ خودش‌ بود بقية‌ مردم‌ هم‌ براي‌ خودشون‌. مأمون‌ كار خودش‌ را مي‌كرد، دين‌ خودش‌ را رفتار مي‌كرد. علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا هم‌ دين‌ خودش‌ را. او تابع‌ سياست‌، تابع‌ باصطلاح‌ مسائل‌ روز، آنهم‌ سياست‌ باطل‌، تابع‌ هواي‌ نفس‌ بود. حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ تابع‌ خدا بود، پيرو خدا بود. اگر شما گفتيد آني‌ كه‌ نميگه‌ عجل‌ فرجهم‌، آني‌ كه‌ به‌ اين‌ مسئله‌ اهميت‌ نميده‌، اين‌ را بدونيد، اين‌ محبت‌ به‌ حقايق‌ نداره‌. محبت‌ به‌ خوبيها نداره‌. از بديها متنفر نيست‌. و مشمول‌ اين‌ دو آية‌ شريفه‌ نيست‌ كه‌ ان‌ الله‌ و ملائكته‌ يصلون‌ علي‌ النبي‌ تا آخر. ان‌ الذين‌ يؤذون‌ الله‌ و رسوله‌. يك‌ عده‌ هستند كه‌ خدا و پيغمبر را اذيت‌ مي‌كنند. شما فكر نكنيد كه‌اي‌ آقا چند تا گناه‌ مثلا چطور ميشه‌. خدا ميبخشه‌. خدا بر فرض‌ ببخشه‌. اما امام‌ زمان‌ شما كه‌ الان‌ داره‌ به‌ شما نگاه‌ ميكنه‌، يقينا اذيت‌ ميشه‌. گناه‌ يقينا امام‌ را اذيت‌ ميكنه‌. گناه‌ قلب‌ مقدس‌ امام‌ را مجروح‌ ميكنه‌. و ما نبايد مشمول‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ بشيم‌.

 يكي‌ از بزرگان‌ ميگفت‌ كه‌ اين‌ لعن‌ صد لعن‌ در زيارت‌ عاشورا شامل‌ اكثر مردم‌ ميشه‌، همينهايي‌ كه‌ زيارت‌ عاشورا مي‌خوانند. اللهم‌ العن‌ اول‌ ظالم‌ ظلم‌ حق‌ محمد و آل‌ محمد. خدايا لعنت‌ كن‌ اول‌ ظالمي‌ را كه‌ به‌ حق‌ آل‌ محمد ظلم‌ كرد و آخر تابع‌ و هو علي‌ ذلك‌. اينهايي‌ هم‌ كه‌ بعد تبعيت‌ كردند، مگر آنها چيكار كردند؟ آنها عرضه‌اشون‌ بيشتر بود، قدرتشون‌ بيشتر بود، علي‌ را خانه‌ نشين‌ كردند. ماها دسته‌ جمعي‌، دسته‌ جمعي‌، مردم‌ كرة‌ زمين‌ امام‌ زمان‌ را در غيبت‌، خونه‌ نشين‌ كرديم‌. اگر ماها آماده‌ بشيم‌، اگر ماها لايق‌ بشيم‌، اگر ما درخواست‌ بكنيم‌، اگر ما بخواهيم‌، يقينا حضرت‌ وليعصر از خانه‌ نشيني‌ بيرون‌ مي‌آيد. شما ببينيد ائمة‌ اطهار يك‌ يكشون‌ خانه‌ نشين‌ ظالمين‌ بر آل‌ محمد عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ بودند. اين‌ ظالمين‌ حالا مي‌خواد مأمون‌ باشه‌، مي‌خواد خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ منصور دوانيقي‌ باشه‌، مي‌خواد اولي‌ و دومي‌ باشند، مي‌خواد خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ بقيه‌ باشند. هر كي‌ باشه‌. اينها يك‌ يك‌ ائمة‌ اطهار را خانه‌ نشين‌ كردند. ما نباشيم‌ جزء آنهائي‌ كه‌ حضرت‌ وليعصر ارواحنا فداه‌ را منزويشون‌ كرديم‌. يعني‌ كنارشون‌ زده‌ باشيم‌، يعني‌ ايشان‌ را در غيبت‌ قرار بديم‌. و لو مختصر. اقلا، يعني‌ شماها اهل‌ اين‌ مسئله‌ نيستيد اما آمادگي‌ هم‌ نداريد امام‌ زمان‌ بياد. از جهات‌ صفات‌ روحي‌، از جهات‌ زندگي‌، از جهات‌ مختلف‌، بالاخره‌ توي‌ دلمون‌ ميگيم‌ حالا نياد.

 همين‌ امروز عصري‌ يك‌ مطلبي‌ را يك‌ شخصي‌ در خواب‌ ديده‌ بود. خواب‌ چون‌، البته‌ حجت‌ نيست‌، ولي‌ گاهي‌ يك‌ جملاتي‌ گفته‌ ميشه‌ كه‌ انسان‌ به‌ آن‌ جملات‌ خيلي‌ توجه‌ ميكنه‌. من‌ خودم‌ خيلي‌ تحت‌ تأثير واقع‌ شدم‌. يكي‌ از آقايون‌ علما گفت‌ كه‌ شخصي‌ خواب‌ ديده‌ كه‌ حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ يك‌ كارتي‌ در دستشون‌ بوده‌ يك‌ جمله‌اي‌ در آنجا نوشته‌ بود كه‌ من‌ اين‌ را از ايشان‌ گرفتم‌ و انشاء الله‌ تأييد آن‌ مطلبيست‌ كه‌ چندي‌ قبل‌، يكي‌ دو سال‌ قبل‌، آقاي‌ نعمتيمون‌ گفته‌ بودند. ببينيد كارت‌ به‌ اين‌ صورت‌ بوده‌ كه‌ ايشان‌ اينجوري‌ درشون‌ آوردند. حضرت‌ فرمود كه‌ انا صابر علي‌ هذا الامر. من‌ صبر مي‌كنم‌ بر اين‌ دوري‌ از شما، بر اين‌ غيبت‌. انا صابر علي‌ هذا الامر. جملة‌ دومش‌ واقعا انسان‌ را ميكشه‌. و لكن‌ اندبوني‌، اندبوني‌، اندبوني‌. و لكن‌ همه‌اتون‌ براي‌ من‌، به‌ نيت‌ من‌، براي‌ قربت‌ من‌ گريه‌ كنيد، گرية‌ با صدا كنيد. ندبه‌ كنيد، اندبوني‌، اندبوني‌، اندبوني‌، سه‌ مرتبه‌ اين‌ مطلب‌ را در اين‌ كارتي‌ كه‌ به‌ اين‌ صورت‌ بوده‌ فرمودند. حالا خدا نيامرزه‌ آنهائي‌ را كه‌ كوشش‌ مي‌كنند كه‌ اسم‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ برده‌ نشه‌. تا نام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ برده‌ ميشه‌ مبارزه‌ مي‌كنند. چرا حضرت‌ مي‌فرمايد كه‌ بر من‌ گرية‌ با صدا بكنيد؟ چرا اين‌ فرمايش‌ را فرموده‌. من‌ خودم‌ مدتي‌ نشستم‌، حالي‌ داشتم‌، گفتم‌ براي‌ شما، همين‌ امروز عصري‌، من‌ قبلش‌ هم‌ هيچ‌ اطلاعي‌ نداشتم‌. و لكن‌ اندبوني‌، ندبه‌ كنيد بر من‌. امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ از آن‌ زمان‌ بر حجة‌ ابن‌ الحسن‌ گريه‌ ميكرد.

 من‌ زياد بنا نداشتم‌ امشب‌ حرف‌ بزنم‌ و عرايضم‌ را همينجا تمام‌ مي‌كنم‌. انشاء الله‌ از محضر حضرت‌ آية‌ الله‌ رازي‌، استاد بزرگوارمون‌ استفاده‌ ميكنيم‌ و همين‌ جمله‌ را من‌ بيشتر دوست‌ داشتم‌ به‌ شما بگم‌. عزيزانم‌، رفقاي‌ عزيز، امام‌ زمانتون‌ غريبه‌، گوشه‌گيره‌، در بيابانها زندگي‌ ميكنه‌. گوش‌ به‌ حرف‌ هر ناكس‌ نااهل‌ بي‌ انصافي‌ نديد. بر امام‌ زمانتون‌ گريه‌ كنيد. از خدا بخواهيد فرج‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء، بگذار هر چه‌ مي‌خوان‌ بهتون‌ بگن‌، حضرت‌ فرمود بنشينيد در ميان‌، در ميان‌ اطاق‌ خلوت‌، در ميان‌ جمعيت‌، اندبوني‌، اندبوني‌، اندبوني‌. آنقدر خاندان‌ عصمت‌ مظلومند كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد ان‌ الذين‌ يؤذون‌ الله‌ و رسوله‌ لعنهم‌ الله‌ في‌ الدنيا و الآخره‌. خدا لعنت‌ كنه‌ آنهايي‌ كه‌ امام‌ زمان‌ را اذيت‌ مي‌كنند. خدا لعنت‌ كنه‌ آنهايي‌ را كه‌ دوستان‌ امام‌ زمان‌ را اذيت‌ مي‌كنند، دلشون‌ را مجروح‌ مي‌كنند. لعنهم‌ الله‌ في‌ الدنيا و الآخره‌ و اعد لهم‌ عذابا مهينا. كساني‌ كه‌ در رأس‌ اين‌ اذيتها بودند، اول‌ ظالم‌ ظلم‌ حق‌ محمد و آل‌ محمد، آنهايي‌ بودند كه‌ آمدند در خانة‌ فاطمة‌ زهرا، در خانة‌ وحي‌ را آتش‌ زدند. و مجمعي‌ حطب‌ علي‌ البيت‌ الذي‌ لم‌ يجتمع‌ لولا شمل‌ ديني‌. الداخلين‌ علي‌ المطوف‌ و بيتها و (نامفهوم‌) يا بقية‌ الله‌، آقاجان‌. شما تنها مظلوم‌ نيستيد. مگر مادرتون‌ زهرا وقتي‌…

 

۱۹ ربیع الاول ۱۴۱۶ – ۲۶ مرداد ۱۳۷۴ – شرح‌ آية‌ وقل‌ جاء الحق‌ و زهق‌ الباطل‌

 شرح‌ آية‌ وقل‌ جاء الحق‌ و زهق‌الباطل‌ 26/5/74

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ و السلام‌ و الصلاة‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و قل‌ جاء الحق‌ و زهق‌ الباطل‌. ان‌ الباطل‌ كان‌ زهوقا.

 آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ كردم‌ انصافا همه‌اش‌ قابل‌ بحث‌ و گفتگو است‌ در مجلس‌ ما. و الا كلمات‌ قرآن‌ نوره‌. ايني‌ كه‌ من‌ بعضي‌ها را مي‌گم‌ براي‌ بحث‌ خيلي‌ خوبه‌، يا بعضي‌ از هفته‌ها گفتم‌ كه‌ بعضي‌ از آيات‌ اين‌ تلاوت‌ براي‌ مجلس‌ ما خوبه‌، منظور اينه‌ كه‌ مناسبت‌ داره‌ با مجلس‌. و الاّ هر كجاي‌ قرآن‌، هر آية‌ از قرآن‌، براي‌ هر دردي‌ شفاست‌. حتي‌ در روايت‌ دارد كه‌ براي‌ امراض‌ جسماني‌، بدني‌، هر آيه‌اي‌ را براي‌ هر مرضي‌ بخونيد و به‌ آن‌ محل‌ درد يا مرض‌ بدميد، خداي‌ تعالي‌ شفا مي‌دهد. به‌ جهت‌ اينكه‌ كلام‌ خداست‌. ماها متأسفانه‌ از ثروتي‌ كه‌ خدا در اختيارمون‌ گذاشته‌ استفاده‌ نمي‌كنيم‌. شما گاهي‌ ممكنه‌ برويد پيش‌ يك‌ عالم‌، يك‌ ولي‌ خدا، يك‌ اهل‌ نفس‌ باصطلاح‌، مريضي‌ داشته‌ باشيد. خيال‌ مي‌كنيد اون‌ يك‌ چيزي‌ آهسته‌ مي‌خونه‌ به‌ قلب‌ شما، به‌ مرض‌ شما فوت‌ ميكنه‌، اين‌ اسم‌ اعظم‌ الهي‌ را پيدا كرده‌ و شما پيدا نكرديد.

 من‌ معتقد به‌ اين‌ حرفها نيستم‌. هر كلمه‌اي‌ از قرآن‌، هر آيه‌اي‌ از قرآن‌، ببينيد حسابش‌ هم‌ درسته‌. اين‌ كلام‌ خداست‌. شفا هم‌ دست‌ خداست‌. در همين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد همين‌ آيه‌ هم‌ بود. و ننزل‌ القرآن‌ و هو شفاء و رحمة‌ للمؤمنين‌. شفاء لما في‌ الصدور. اينها جملاتي‌ است‌ كه‌ مخصوص‌ قرآنه‌. همة‌ قرآن‌، شما سورة‌ تبت‌ يدا ابي‌ لهب‌ را بخونيد. به‌ مرضتون‌ فوت‌ كنيد خوب‌ ميشيد. نه‌ بخاطر اينكه‌ حالا يك‌ معنايي‌ تبت‌ يدا داره‌ كه‌ اين‌ مناسب‌ اين‌ مرض‌ شماست‌. نه‌. چون‌ اين‌ كلام‌ از پروردگاره‌. پروردگار اين‌ سخن‌ را گفته‌ و چون‌ شفا هم‌ دست‌ خداست‌، شما به‌ بركت‌ سخن‌ خدا شفا را از خدا مي‌گيريد. آيات‌ الهي‌ اينطوري‌ هستند. يك‌ آيت‌، آيت‌ بحروفه‌ و همين‌ قرآنه‌. آيت‌ ديگر اسامي‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هستند. من‌ در تهران‌ صحبت‌ مي‌كردم‌ براي‌ جمعي‌ گفتم‌ شما كاري‌ نداره‌ تجربه‌ كنيد. منتهي‌ اينها با تجربه‌ و اينها توهينه‌. اگر ما تجربه‌ بكنيم‌ ببينيم‌ اين‌ آية‌ قرآن‌ آيا شفا ميده‌ يا نميده‌، شما توهين‌ كرديد. شما اگر بريد پيش‌ يك‌ طبيب‌ يك‌ نسخه‌ بگيريد. بگيد خوب‌ ما تجربه‌ مي‌كنيم‌، اگر من‌ خوب‌ شدم‌ بسيار خوب‌. طبيبه‌ بدش‌ مي‌آد. خداي‌ با اين‌ عظمت‌ مي‌فرمايد و ننزل‌ من‌ القرآن‌ و هو شفاء و رحمة‌ للمؤمنين‌. شما مي‌خواي‌ تجربه‌ بكني‌ حالا؟ شما مي‌خواي‌ ببيني‌ خدا راست‌ گفته‌ يا دروغ‌؟ معناش‌ اينه‌، تجربه‌ معناش‌ اينه‌. مي‌خوايم‌ ببينيم‌ خدا راست‌ گفته‌ يا دروغ‌؟ نستجير بالله‌. نعوذ بالله‌. خدا هرچي‌ ميگه‌ حقه‌. چرا پس‌ شفا پيدا نمي‌كنيم‌؟ گاهي‌ انسان‌ هفت‌ تا سورة‌ حمد مي‌خونه‌ كه‌ روايات‌ زيادي‌ داره‌ كه‌ بر هر مرضي‌ هفت‌ سورة‌ حمد بخونيد اگر شفا پيدا نكرديد، هفتاد تا، اگر شفا پيدا نكرديد، ديگه‌ بهر حال‌ البته‌ نه‌ اينكه‌ فكر نكنيد دارو را اصلا نخوريد و همين‌ كارتون‌ باشه‌. نه‌ داروها هم‌ بايد استفاده‌ بشه‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ غذا هم‌ بايد خورده‌ بشه‌، اينها بايد انجام‌ بشه‌. اما شفا در عين‌ حال‌ به‌ دارو خوردن‌ هم‌ نيست‌. شفا به‌ اينجور مسائل‌ نيست‌. شفا فقط‌ و فقط‌ دست‌ خداست‌. همة‌ اين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد، تك‌تكش‌ مناسب‌ مجلس‌ ماست‌. و قل‌ جاء الحق‌ و زهق‌ الباطل‌ ان‌ الباطل‌ كان‌ زهوقا. اين‌ يك‌ آيه‌. يسئلونك‌ عن‌ الروح‌ قل‌ الروح‌ من‌ امري‌ مناسبه‌. قل‌ كلم‌ يعملكم‌ علي‌ شاكلة‌. اكثرش‌ هم‌ مربوط‌ به‌ تزكية‌ نفس‌ و روح‌ و اينهاست‌. قل‌ كلم‌ يعملكم‌ علي‌ شاكلة‌. هر كسي‌ به‌ شكل‌ خودش‌، آن‌ شكلي‌ كه‌ پيدا كرده‌ عمل‌ مي‌كنه‌. اين‌ جمله‌ خيلي‌ جالبه‌. آنهايي‌ كه‌ مي‌گويند تزكية‌ نفس‌ معناش‌ ترك‌ محرماته‌ و انجام‌ واجبات‌، از اين‌ آيه‌ نمي‌دونم‌ چطوري‌ معنا مي‌كنند؟ عمل‌ طبق‌ آن‌ ساختمان‌ انسانه‌. چطور ساخته‌ شدي‌، همانجور عمل‌ مي‌كني‌. يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ يك‌ ساختماني‌ ساخته‌، بدنش‌ را روحش‌ را يكجوري‌ ساخته‌ كه‌ حسادت‌، ناراحتي‌، پشت‌ هم‌ اندازي‌، تهمت‌، همه‌ چيز تويش‌ هست‌. يعمل‌ لعي‌ شاكله‌.

 آيات‌ ديگري‌ كه‌ تلاوت‌ شد خيلي‌ جالب‌ بود. مناسب‌ بود. همة‌ قرآن‌ همينطوره‌. بخدا قسم‌ اگر از اول‌ قرآن‌ شما شروع‌ كنيد و اين‌ را من‌ به‌ دوستاني‌ كه‌ جلسات‌ دارند توصيه‌ مي‌كنم‌ يادشون‌ نره‌ كه‌ هفته‌اي‌ سي‌ آيه‌ را حتما انشاء الله‌ بخوانند و ترجمه‌اش‌ را هم‌ بخوانند و بعد درباره‌اش‌ همون‌ هفته‌ صحبت‌ كنند. آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ ميشه‌ همه‌اش‌ هدايته‌. بلكه‌ ذلك‌ الكتاب‌ لا ريب‌ فيه‌. اين‌ كتاب‌ كه‌ هيچ‌ شكي‌ درش‌ نيست‌. شكي‌ درش‌ نيست‌ كه‌ چي‌؟ هدي‌ للمتقين‌. يك‌ مايه‌ مي‌خواد، يك‌ سرمايه‌ مي‌خواد. آن‌ سرمايه‌ تقواست‌. تقوا داشته‌ باش‌ قرآن‌ هدايتت‌ ميكنه‌. تقوا داشته‌ باش‌ استادت‌ قرآنه‌. تقوا داشته‌ باش‌ امامت‌ قرآنه‌. منتهي‌ خوب‌ همين‌ تقوا خودش‌ يك‌ مسئله‌اي‌ است‌ كه‌ چطور تقوا داشته‌ باشه‌؟ اين‌ مقدمات‌ تقوي‌ را بايد انسان‌ در خودش‌ بوجود بياره‌. تقوي‌ يعني‌ نگهداشتن‌ خود از محرمات‌، از كارهاي‌ حرام‌. اين‌ معناي‌ تقواست‌. خوب‌ همه‌ دلشون‌ مي‌خواد خودشون‌ را نگهدارند. بدون‌ استقامت‌ و بدون‌ مقيد بودن‌ در صراط‌ مستقيم‌ و بدون‌ جهاد با نفس‌ نميشه‌ انسان‌ تقوا داشته‌ باشه‌. لذا همة‌ افراد برشون‌ واجبه‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كنند تا تقوا داشته‌ باشند. تقوا داشته‌ باشند تا قرآن‌ هدايتشون‌ كنه‌. اگر انسان‌ به‌ كمال‌ تزكية‌ نفس‌ رسيد ديگه‌ حتي‌ همان‌ آيات‌ ظاهرش‌، يعني‌ بدون‌ توجه‌ به‌ معناش‌ هم‌ انسان‌ را هدايت‌ مي‌كنه‌. حتي‌ اگر شما خواستيد خدا با هاتون‌ حرف‌ بزنه‌، يكي‌ از دوستان‌ اين‌ را مي‌گفت‌ كه‌ من‌ گاهي‌ مي‌خوام‌ خدا با من‌ حرف‌ بزنه‌، آخه‌ من‌ تنها و ساكت‌، خدا هم‌ كه‌ با ما حرف‌ نمي‌زنه‌. چيكار كنيم‌؟ چيكار كنيم‌ خدا باهامون‌ حرف‌ بزنه‌؟

 خود خدا در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ من‌ سه‌ جور با مردم‌ صحبت‌ مي‌كنم‌. ما كان‌ لبشرا ان‌ يكلم‌ الله‌ الا وحي‌. وحي‌ بهش‌ مي‌فرستم‌. كه‌ اين‌ مال‌ كُملينه‌. بعضي‌ها مي‌گويند اين‌ فقط‌ مال‌ انبياست‌. ولي‌ خوب‌ دلايلي‌ از قرآن‌ داريم‌ كه‌ فقط‌ مال‌ انبياء نيست‌. چون‌ مادر موسي‌ پيغمبر نبود. و اوحينا الي‌ ام‌ موسي‌. به‌ مادر موسي‌ وحي‌ شد و حتي‌ به‌ زنبور عسل‌ هم‌ وحي‌ شده‌. و اوحينا الي‌ النحل‌ و دلائل‌ روائي‌ هم‌ داريم‌ كه‌ وحي‌ مخصوص‌ انبياء نيست‌  بعضي‌ از علما گفتند كه‌ وحي‌ مخصوص‌ انبياست‌. در وحي‌ البته‌ آني‌ كه‌ مخصوص‌ انبياست‌ و روايت‌ هم‌ داره‌ مربوط‌ به‌ نزول‌ احكام‌ و معارفه‌. نه‌ مربوط‌ به‌ مسائل‌ شخصي‌ مثلا. حالا به‌ وحي‌ كار نداريم‌. حالا نه‌ ما خدا بهمون‌ وحي‌ مي‌كنه‌ نه‌ ما اهل‌ وحيمم‌، نه‌ هم‌ پيغمبريم‌ هم‌ كه‌ اگر مخصوص‌ پيغمبرها باشه‌ به‌ درد ما بخوره‌. الا وحيا. او من‌ وراء حجاب‌. يا از پشت‌ پرده‌، بدون‌ اينكه‌ صدا بشنويد، به‌ قلبت‌ مي‌افته‌. يكدفعه‌ مي‌بيني‌ كه‌ يقين‌ كردي‌ كه‌ خدا اين‌ را مي‌خواد. او يرسل‌ الرسول‌. يا بوسيلة‌ رسول‌، فرستاده‌، خدا با انسان‌ حرف‌ ميزنه‌.

 بهترين‌ فرستاده‌ها پيغمبر اكرم‌ كه‌ جانمون‌ به‌ قربانش‌ و صلواة‌ خدا بر او و آل‌ او باد، ايشانه‌. و بهترين‌ كلام‌ كه‌ در يك‌ حرف‌ حتي‌ پيغمبر اكرم‌ تصرف‌ نكرده‌. يعني‌ خداي‌ تعالي‌ يك‌ جوري‌ بگه‌ كه‌ پيغمبر در يك‌ حرفش‌ تصرف‌ كرده‌ باشه‌، ابدا. امينه‌ وحيه‌. هماني‌ كه‌ بهش‌ نازل‌ شده‌، همان‌ را به‌ ما تحويل‌ داده‌. الان‌ شما كه‌ قرآن‌ را گوش‌ ميديد مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ خدا، مثل‌ نيست‌ اصلا خدا داره‌ با شما حرف‌ مي‌زنه‌. بيائيد حسابش‌ را بكنيم‌. حضرت‌ موسي‌ وقتي‌ رفت‌ در كوه‌ طور خدا باهاش‌ صحبت‌ كرد. كسي‌ حرفي‌ داره‌ در اينكه‌ خدا باهاش‌ صحبت‌ كرد؟ گفت‌ اني‌ انا الله‌ لا اله‌ الا انا تا آخر. خوب‌ خدا باهاش‌ صحبت‌ كرد. چه‌ جوري‌ صحبت‌ كرد خدا؟ خداي‌ تعالي‌ صدايي‌ ايجاد كرد در درخت‌ و كلماتش‌ را از اين‌ راه‌ من‌ جانب‌ الطور الايمن‌ من‌ الشجره‌، صدايي‌ را كه‌ خلق‌ كرده‌، و الا خود خدا صدا نداره‌. صدا از عوارضه‌. نميشه‌ خدا عوارضي‌ داشته‌ باشه‌. خلق‌ كرده‌ صدا را در درخت‌. و از جانب‌ درخت‌ صدا مي‌آيد. لذا ميگيد شما حضرت‌ موسي‌ كليم‌ خداست‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ خدا در كوه‌ طور با حضرت‌ موسي‌ حرف‌ زد. اين‌ را شما ميگيد.

 يك‌ آدم‌ قرآن‌ خون‌ كه‌ از يك‌ درخت‌ كمتر نيست‌. صداي‌ اين‌ آقا مخلوق‌ خداست‌. از كجا آورده‌؟ لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌. ما هيچ‌ حول‌ و قوه‌اي‌ نداريم‌ مگر مال‌ خداست‌. اين‌ صدايي‌ كه‌ از زبان‌ من‌ بيرون‌ مي‌آد، هم‌ زبانش‌ مال‌ خداست‌، هم‌ صدا مال‌ خداست‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود، هم‌ فكرش‌، همه‌ چي‌ مال‌ خداست‌. حروف‌ و كلماتش‌ را هم‌ كه‌ خدا تنظيم‌ كرده‌. چيش‌ مال‌ غيره‌؟ خدا داره‌ باهاتون‌ حرف‌ ميزنه‌. يكي‌ از اولياء خدا ميگفت‌ هر وقت‌ مي‌خواستم‌ خدا باهام‌ حرف‌ بزنه‌، همانطور كه‌ شما استخاره‌ مي‌كنيد، اينجور قرآن‌ را باز مي‌كردم‌ مي‌ديدم‌ تمام‌ حرفهايي‌ كه‌ بايد به‌ من‌ امروز زده‌ بشه‌، در اين‌ صفحه‌ از قرآن‌ هست‌. خيلي‌ عالي‌. يعني‌ خدا اراده‌ ميكنه‌ كه‌ حرفهايي‌ كه‌ امروز، البته‌ اينها ايمان‌ مي‌خواد، تقوا مي‌خواد. هدي‌ للمتقين‌. كمالات‌ مي‌خواد. همة‌ حرفهايي‌ كه‌ امروز من‌ مي‌خوام‌ انجام‌ بدم‌ هست‌ توي‌ قرآن‌. يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ كتاب‌ قواعدم‌ را گم‌ كرده‌ بودم‌. قرآن‌ را باز كردم‌ ديدم‌ اين‌ كجاست‌؟ كي‌ از توي‌ كتابخانة‌ ما برداشته‌. ديدم‌ آمد و اذ يرفع‌ ابراهيم‌ قواعد من‌ البيت‌. فهميدم‌ اين‌ آشيخ‌ ابراهيم‌ آمده‌ اين‌ كتاب‌ را از اطاق‌ ما برداشته‌. رفتم‌ در اطاقش‌ گفتم‌ كتاب‌ قواعد ما را شما برداشتي‌؟ گفت‌ بله‌ آنروز شما سرتون‌ بند بود من‌ كتاب‌ را كار داشتم‌، برداشتم‌. شما ممكنه‌ الان‌ تعجب‌ بكنيد، خنده‌ اتون‌ هم‌ از روي‌ تعجب‌ باشه‌. ولي‌ نه‌. خدا وقتي‌ بخواد با انسان‌ حرف‌ بزنه‌ از همين‌ هم‌ بهتر. از همين‌ هم‌ دقيقتر. انسان‌ انس‌ با ذات‌ مقدس‌ پروردگار بايد بگيره‌. مأنوس‌ با خدا باشه‌. يعني‌ خدا را حاضر و ناظر بدونه‌. اين‌ هم‌ كلامشه‌ داره‌ خدا باهاش‌ صحبت‌ ميكنه‌.

 بعضي‌ها هستند كه‌ يك‌ ختم‌ قرآن‌ در شبانه‌ روز مي‌كنند. كي‌ بهتر از خداست‌ كه‌ با انسان‌ حرف‌ بزنه‌. كي‌ بهتر از ذات‌ مقدس‌ پروردگاره‌ كه‌ با انسان‌ مطالبش‌ را بگه‌. آنهم‌ چه‌ مطالبي‌. و لقد يسرنا القرآن‌ بالذكر و هل‌ من‌ يدثر. قرآني‌ كه‌ ساده‌ بيان‌ شده‌، نه‌ اصطلاحات‌ فلسفي‌ داره‌ كه‌ شما نتوني‌ بفهمي‌، به‌ كتاب‌ لغت‌ مراجعه‌ كني‌. هيچي‌. يسرنا القران‌ في‌ الذكر. و رتل‌ القرآن‌ ترتيلا. افلا يتدبرون‌ القران‌. چرا تدبر در قرآن‌ نمي‌كنيد؟ و قل‌ اي‌ پيغمبر. بگو. پيغمبر را شما فكر نكيند كه‌ ديگه‌ از دار دنيا رفت‌. نه‌ همين‌ الان‌ پيغمبر اكرم‌ بر روي‌ سر ما هست‌. پيغمبر ما هست‌ و الان‌ هم‌ داره‌ ميگه‌ و هميشه‌ هم‌ بايد بگه‌. جاء الحق‌. حق‌ هميشه‌ هست‌. للحق‌ دولة‌. اين‌ را بدونيد اگر كسي‌ در راه‌ حق‌ حركت‌ بكنه‌، خدا كمكش‌ ميكنه‌. حق‌ هميشه‌ مستدامه‌. جاء الحق‌ روي‌ بازوي‌ راست‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحناه‌ فداه‌ وقتي‌ متولد شدند، نوشته‌ شده‌ بود جاء الحق‌. روي‌ بازوي‌ چپشون‌ نوشته‌ بود و زهق‌ الباطل‌. باطل‌ هم‌ هميشه‌ نابوده‌. نابوده‌. يك‌ چند روزي‌ جولاني‌ داره‌، يك‌ سر و صدايي‌ راه‌ مي‌اندازه‌. اما پايانش‌ خيلي‌ زوده‌. شما فكر نكنيد ما از اولي‌ كه‌ مي‌شناسيم‌ فلاني‌ آدم‌ بديه‌. همينطور هست‌. نه‌ باطل‌ بالاخره‌ از بين‌ ميره‌. شما كرة‌، يعني‌ اين‌ زندگي‌ در دنيا را دو بخشش‌ كه‌ بكنيد، يك‌ بخشش‌ قبل‌ از ظهوره‌، يك‌ بخشش‌ بعد از ظهور. اين‌ بخش‌ قبل‌ از ظهور باطل‌ غلبه‌ داره‌، جولاني‌ هم‌ داره‌. ولي‌ حق‌ كه‌ مي‌آد همه‌ را ريشه‌كن‌ ميكنه‌. و از بين‌ ميبره‌. و زهق‌ الباطل‌.

 يك‌ جمله‌اي‌ آخر اين‌ آيه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد. خيلي‌ مهمه‌ اين‌ را دقت‌ كنيد. ان‌ الباطل‌ كان‌ زهوقا. باطل‌ را بدونيد چه‌ عمل‌ شما باشه‌، چه‌ خودتون‌ باشي‌، چه‌ گفتارتون‌ باشه‌، چه‌ زندگيتون‌ باشه‌، چه‌ معاملتون‌ باشه‌، هر جايي‌ كه‌ باطل‌ واردش‌ شد، باطل‌ چيه‌ اساسا؟ من‌ ميگم‌ باطل‌ واردش‌ شد. چيزي‌ كه‌ غير حقه‌. شما ميگيد كه‌ سر فلاني‌ را خوب‌ كلاه‌ گذاشتم‌. جنس‌ نمي‌دونم‌ چند توماني‌ را بهش‌ چند هزار تومان‌ فروختم‌. اين‌ را بدونيد سر شما كلاه‌ رفته‌. نه‌؟ حالا خواهي‌ ديد. فرداش‌ يك‌ مرض‌ پيدا ميكني‌ سه‌ برابر اين‌ درآمدت‌ را بايد خرج‌ بكني‌. پس‌ فرداش‌ يك‌ جوري‌ ميشه‌ كه‌ پنج‌ برابرش‌ را بايد از دست‌ بدهي‌. تجربه‌ هم‌ شده‌. من‌ مكرر گفتم‌ به‌ افرادي‌ كه‌ يك‌ گرفتاريهايي‌ دارند. مي‌گن‌ آقا كارمون‌ پيچ‌ مياره‌. ما نميدونيم‌ چيكار كنيم‌؟ آدمهاي‌ زرنگ‌، فعال‌، باهنر. ميگن‌ كارمون‌ پيچ‌ مياره‌. ميگم‌ از سه‌ چيز خارج‌ نيست‌. غالبا اينطوره‌. يا يكنفر مظلومي‌ را اذيت‌ كردي‌ اين‌ آهش‌ پشت‌ سرته‌. بدون‌ به‌ زمين‌ مي‌خوري‌. ميدونيد خدا مي‌آد به‌ كمك‌ها. هميشه‌ خدا يار مظلومه‌. مي‌آد به‌ كمك‌ اين‌ مظلوم‌ همچين‌ طرف‌ را به‌ زمين‌ ميزنه‌ كه‌ آدم‌ تعجب‌ ميكنه‌ چرا اين‌ بيچاره‌ انيجور به‌ زمين‌ خورد؟ يكي‌ مظلومي‌ آهش‌ پشت‌ سرته‌. شما هم‌ هر كدوم‌ گرفتاريد اينها را فكر كنيد و اگر گرفتار هم‌ نيستيد مواظب‌ باشيد كه‌ يك‌ همچين‌ پيش‌ آمدهايي‌ براتون‌ نكنه‌. يا يك‌ حرامي‌ مال‌ حرامي‌ وارد مالتون‌ شده‌. خودتون‌ را هم‌ مي‌دونيدها. يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ نمي‌دونه‌. نه‌ خدا عفوّه‌. ولي‌ شما خودتون‌ هم‌ مي‌دونيد ولي‌ اهميت‌ نمي‌ديد. مي‌گيد حالا درستش‌ مي‌كنيم‌. مثل‌ اينكه‌ يك‌ فضلة‌ موش‌ توي‌ ظرف‌ غذا ببينيد، بگيد بالاخره‌ حالا يك‌ وقتي‌ برش‌ مي‌داريم‌. نه‌ فوري‌. و سوم‌ اينكه‌ يك‌ گناهي‌ را دائما مي‌كنيد. كه‌ كم‌كم‌ قبح‌ آن‌ گناه‌ از نظرت‌ رفته‌. مي‌گي‌ آن‌ گناه‌ نيست‌ كه‌. زنت‌ با زلفاش‌ مي‌آد جلوي‌ برادرت‌ مي‌شينه‌ و باهم‌ صحبت‌ مي‌كنند، مي‌خندند. زلفش‌ هم‌ معلوم‌ ميشه‌. ميگي‌ اين‌ برادرمه‌ ديگه‌. خوب‌ برادرت‌ باشه‌. برادر با مرد غريبه‌ هيچ‌ فرقي‌ نميكنه‌. محرم‌ محرمه‌، نامحرم‌ نامحرمه‌. همينقدر گفتي‌ اين‌ برادرم‌، اين‌ ديگه‌ عيب‌ نداره‌، خدا توي‌ دهنت‌ ميزنه‌. اين‌ را بدونيد. گاهي‌ ميشه‌ انسان‌ يك‌ گناهان‌ كبيره‌ مي‌كنه‌ تو دهني‌ نميخوره‌. به‌ يك‌ نفر فاسقي‌ بعد از مرگش‌ ديدند اين‌ جاش‌ خوبه‌. بهش‌ گفتند تو هميشه‌ فسق‌ و فجور مي‌كردي‌. مي‌گفت‌ من‌ هر وقت‌ گناه‌ مي‌كردم‌، منتظر بودم‌ كه‌ خدا يك‌ چيزي‌ بزند توي‌ سرم‌، از زير ديوار رد نمي‌شدم‌. آنطرفتر مي‌رفتم‌. و فورا مي‌رفتم‌ گناهم‌ را جبران‌ مي‌كردم‌. ترس‌ از خدا انسان‌ بايد داشته‌ باشه‌. و لا يخافن‌ عهد منكم‌ الا ذنبه‌. شما از هيچي‌ نترسيد. اين‌ را بدونيد. يك‌ مرد قوي‌ با استقامت‌ كه‌ در راه‌ خدا قدم‌ برميداره‌ نبايد از هيچي‌ بترسه‌ مگر از گناهش‌. از گناه‌. حتي‌ از خدا هم‌ كه‌ مي‌ترسي‌ به‌ خاطر اين‌ باشد كه‌ چون‌ گناه‌ كردي‌ خدا مؤاخذه‌ات‌ ميكنه‌. اينجوري‌ باش‌. لا يخافن‌ احد منكم‌ الا ذنبه‌.

 باطل‌ زهوقه‌. باطل‌ نابوده‌. اين‌ را بدونيد. اگر در زندگيتون‌ فرقي‌ نميكنه‌، كاسبي‌، اداري‌ هستي‌، بيكاري‌، هر كاري‌، شغلي‌، هر چي‌ داري‌، كار بد قاطي‌ كارهات‌ نكن‌. باطل‌ عمل‌ نكن‌. بر خلاف‌ حق‌ عمل‌ نكن‌. كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد ان‌ الباطل‌، با نون‌ تاكيد، با انّ كه‌ براي‌ تأكيده‌، ان‌ الباطل‌ كان‌ زهوقا. كان‌ زهوقا. يعني‌ انسان‌ را نابود ميكنه‌، انسان‌ را بيچاره‌ ميكنه‌. اگر كسي‌ طرفدار حق‌ بود، حق‌، هميشه‌ هست‌ او هم‌ هست‌. علي‌ مع‌ الحق‌ و الحق‌ مع‌ علي‌. علي‌ با حقه‌ اين‌ روايت‌ را سني‌ها هم‌ نقل‌ كرده‌اند از قول‌ پيغمبر اكرم‌. كه‌ علي‌ با حقه‌ و حق‌ با عليست‌. يدور حيث‌ دار. دور مي‌زنند با هم‌، هميشه‌ با همند. هر كس‌ بر خلاف‌ دستورات‌ علي‌ و خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ كاري‌ بكنه‌، بر خلاف‌ حق‌ كار كرده‌. از صراط‌ مستقيم‌ اگر خارج‌ شد، بر خلاف‌ حق‌ كار كرده‌ و اين‌ زهوقه‌. اين‌ الباطل‌ كان‌ زهوقا. خودتون‌ را وصل‌ به‌ باطل‌ نكنيد. هميشه‌ وصل‌ به‌ حق‌ بكنيد تا حق‌ بشيد. وصل‌ به‌ باطل‌ كه‌ كرديد باطل‌ مي‌شويد. يك‌ مشت‌ كاغذ باطله‌ را وقتي‌ كه‌ يك‌ كاغذ سفيد هم‌ قاطيش‌ بكنند، اينها همه‌ را مي‌ريزند توي‌ آشغالدوني‌. با باطل‌ هيچوقت‌ معاشرت‌ نكنيد.

 با افرادي‌ كه‌ حرف‌ لغو مي‌زنند، اگر يك‌ خورده‌ توسعه‌ بديم‌ مطلب‌ را، حرف‌ لغو مي‌زنند ننشينيد، حرف‌ لغو باطله‌. باهاشون‌ ننشينيد. افرادي‌ كه‌ غيبت‌ ميكننه‌ كه‌ اصلا. چون‌ باطلترين‌ باطلتها گناه‌ و معصيته‌. بالاخره‌ اگر شما كاغذ سفيد هم‌ باشيد، با كاغذهاي‌ باطله‌ وقتي‌ قاطيتون‌ كردند مي‌ريزند توي‌ آشغالدوني‌. ان‌ الباطل‌ كان‌ زهوقا. بعد خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و ننزل‌ من‌ القرآن‌ ما هو شفاء و رحمة‌ للمؤمنين‌. اما يك‌ جمله‌ هم‌ و لا يزد الظالمين‌ الا خسارا. همين‌ قرآني‌ كه‌ شفا و رحمت‌ هست‌ براي‌ مؤمنين‌، براي‌ ظالمين‌ و لا يزيد الظالمن‌ الا خسارا. خسارت‌ داره‌. در روايت‌ داريم‌ ربتا للقرآن‌ و القرآن‌ يلعنه‌. چه‌ بسا تلاوت‌ كنندگان‌ قرآني‌ هستند كه‌ قرآن‌ لعنشون‌ ميكنه‌. اين‌ داره‌ قرآن‌ ميخونه‌. آن‌ هم‌ ميگه‌ خدا لعنتت‌ كنه‌. قرآن‌ها. يعني‌ قرآن‌ غير خدا كه‌ چيز ديگه‌اي‌ نيست‌. كلام‌ خداست‌. خدا او را از رحمت‌ خودش‌ دور ميكنه‌. ربتا للقرآن‌ و القرآن‌ يلعنه‌.

 كوشش‌ بكنيم‌ انشاء الله‌ قرآن‌ را درست‌ بخوانيم‌، تقوي‌ داشته‌ باشيم‌، راه‌ حق‌ را حركت‌ بكنيم‌. معصيت‌ نكنيم‌ انشاء الله‌ و دستورات‌ دين‌ را كاملا عمل‌ بكنيم‌. بعد مي‌فرمايد كه‌ يسئلونك‌ عن‌ الروح‌ اي‌ پيغمبر سؤال‌ مي‌كنند از تو از روح‌. بعضيها خيال‌ كردند خدا اصلا جواب‌ نداده‌ در مقابل‌ اين‌ سوال‌ و روح‌ را نميشه‌ شناخت‌ و حال‌ اينكه‌ روايات‌ هم‌ هست‌ و خود آيه‌ هم‌ جواب‌ مي‌ده‌. قل‌ الروح‌ بگو اي‌ پيغمبر كه‌ روح‌ من‌ امر ربي‌. منتهي‌ عالم‌ امر را بايد شناخت‌. يك‌ عالم‌ امري‌ داريم‌ يك‌ عالم‌ خلقي‌ داريم‌. عالم‌ امر مافوق‌ اين‌ خلقتي‌ است‌ كه‌ ما مي‌بينيم‌. اگر چه‌ هر چه‌ در عالم‌ امر هست‌، مخلوقه‌. ولي‌ يك‌ ملكوتي‌ داره‌، يك‌ باصطلاح‌ معنويتي‌ داره‌. روح‌ از اين‌ طبيعت‌ اين‌ عالم‌ بوجود نيامده‌. يك‌ عده‌ هستند مي‌گويند روح‌ از بدن‌ منبعث‌ ميشه‌، بوجود مي‌آيد. نه‌. قل‌ الروح‌ من‌ امر ربه‌. بگو روح‌ اي‌ پيغمبر از امر خداست‌، از عالم‌ امره‌. يعني‌ اگر تمام‌ عالم‌ خلق‌ و ملك‌ را بگرديد يك‌ چيزي‌ كه‌ روح‌ ساز باشه‌ نيست‌. يك‌ چيزي‌ كه‌ روح‌ را بتونه‌ بوجود بياره‌ نيست‌. از عالم‌ امره‌. خداي‌ تعالي‌ اراده‌ كرده‌ روح‌ باشه‌. لذا انتساب‌ هم‌ داره‌ به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار كه‌ نفخت‌ فيه‌ من‌ روحي‌. و الا اين‌ را بدونيد روح‌ مجرد مطلق‌ نيست‌. جسم‌ لطيف‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌فرمايد جسمي‌ است‌ لطيف‌. جا داره‌ در بدن‌ شماست‌. يك‌ زماني‌ نبوده‌ خدا خلقش‌ كرده‌. زمان‌ داره‌ بعد (قطع‌ صداي‌ نوار)

 توسعه‌ و ظرفيت‌ آنقدر با عظمته‌ اين‌ را بدونيد كه‌ اگر ميلياردها سال‌ زندگي‌ بكنه‌، و هر روزي‌ هزارها كلمه‌ و مطلب‌ علمي‌ ياد بگيره‌، باز هم‌ ظرفش‌ جا داره‌ كه‌ چيز ياد بگيره‌. اين‌ معناي‌ روحه‌. و همينطور هم‌ خواهد شدها. حالا ما روحمون‌ چند هزار ساله‌ خلق‌ شده‌ بماند. آن‌ چيزي‌ نيست‌ در مقابل‌ آنچه‌ مي‌خواهد باشه‌. در عالم‌ دنيا روح‌ هست‌، داريد چيز ياد مي‌گيريد. خيلي‌ ضعيف‌ ياد مي‌گيرد. اين‌ را بدونيد. يا داريد از طريق‌ كتاب‌ ياد مي‌گيريد، از شنيدن‌، از اين‌ راههاي‌ باريك‌ احساس‌، حس‌، حواس‌. از اين‌ راههاي‌ باريك‌. مثل‌ اينكه‌ يك‌ باغي‌ را مي‌خوايد شما آب‌ بديد، پنج‌ تا جوي‌ باريك‌ آب‌ بياد. اين‌ كلي‌ معطلي‌ داره‌ تا اين‌ باغ‌ را آب‌ بديد. اين‌ روح‌ شما از طريق‌ چشم‌ چيز ياد ميگيره‌. از طريق‌ چشم‌، از طريق‌ شامه‌، از طريق‌ ذائقه‌، از طريق‌ لامسه‌. اما وقتي‌ از بدن‌ بيرون‌ آمد، با تمام‌ وجود چيز ياد ميگيره‌. يعني‌ يك‌ دفعه‌ مثل‌ اينكه‌ سيل‌ وارد باغ‌ ميشه‌. در ده‌ دقيقه‌ مي‌بيند تمام‌ باغ‌ را آب‌ ميده‌، پر كرد. روح‌ انسان‌ اينطوريه‌.

 آنوقت‌ در عالم‌ بعد از اين‌ عالم‌، الي‌ الابد. تا قيامت‌، تا بهشت‌، اولئك‌ اصحاب‌ الجنة‌ هم‌ فيها خالدون‌. خالدين‌ فيها ابدا. مرگ‌ ديگه‌ نيست‌. ميليارد ميليارد سالهاي‌ بعد از اين‌ شما چقدر چيز ياد گرفتيد، اگر بگيم‌ بعد از يك‌ مدتي‌ متوقف‌ ميشه‌ ديگه‌ چيز ياد نميگيره‌. توقف‌ يعني‌ مرگ‌. و خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد در عالم‌ قيامت‌ ديگه‌ مرگ‌ نيست‌. پس‌ هميشه‌ انسان‌ چيز ياد ميگيره‌. حالا ببينيد روح‌ چقدر توسعه‌ داره‌. روح‌ چقدر عظمت‌ داره‌. اين‌ روح‌ را خداي‌ تعالي‌ به‌ انسان‌ داده‌. من‌ امر ربي‌. و شما اين‌ را هم‌ بدونيد ما اوتيتم‌ من‌ العلم‌ الا قليلا. اين‌ يك‌ مطلب‌ كلي‌ است‌. البته‌ در خصوص‌ روح‌ هست‌ و همه‌ چيزه‌. شما بدونيد كه‌ هر چه‌ دانشمندان‌ دنيا در بارة‌ همين‌ عالم‌ ملك‌ كه‌ خيلي‌ محدوده‌، تحقيق‌ بكنند، تازه‌ به‌ هيچ‌ جا نمي‌رسند. بوعلي‌ سينا با همة‌ علمي‌ كه‌ داشت‌، بو علي‌ سينا اصلا مي‌گويند مغزش‌ غير از مغزهاي‌ عادي‌ بوده‌. روحش‌ غير از روحهاي‌، در سن‌ ده‌ سالگي‌ قرآن‌ را حفظ‌ بوده‌. من‌ در حالاتش‌ خوندم‌ و بر اكثر علوم‌ پزشكي‌ كه‌ آنوقت‌ خيلي‌ مهم‌ بوده‌. آخر علم‌ پزشكي‌ الان‌ ساده‌ شده‌. ولي‌ آنروز با نداشتن‌ وسيله‌ خيلي‌ مهمه‌، غلبه‌ پيدا كرده‌. بر فلسفه‌ غلبه‌ پيدا كرده‌، بر حقايق‌ غلبه‌ پيدا كرده‌. در عين‌ حال‌ ميگه‌ من‌ مثل‌ يك‌ طفل‌ كوچكي‌ هستم‌ كه‌ در كنار اقيانوس‌ بي‌ نهايت‌ علم‌ ايستاده‌ باشم‌ و چيزي‌ نفهميده‌ باشم‌. كه‌ بدانجا رسيد دانش‌ من‌ من‌ به‌ آنجا رسيدم‌ از نظر علمي‌ كه‌ فهميدم‌ نادانم‌. اينجوريه‌. مي‌خوايد نه‌ يك‌ موتون‌ را بكنيد اين‌ چه‌ جوري‌ خلق‌ شده‌، چه‌ جوري‌ درست‌ شده‌ بيايد تشريحش‌ كنيد.

 يك‌ سلول‌ بدنتون‌ را، يك‌ چي‌ بگم‌ ديگه‌؟ شما همين‌ انگشتان‌ شما، نقشة‌ سر انگشتتون‌، خط‌ خط‌ها كه‌ اصلا هيچوقت‌ هم‌ نگاهش‌ نمي‌كنيد. مي‌دونيد اين‌ چقدر مسئله‌ داره‌؟ اين‌ علمي‌ است‌ به‌ نام‌ علم‌ انگشت‌ نگاري‌. يك‌ وقتي‌ يك‌ نفر در مشهد اين‌ بازنشسته‌ بود مال‌ باصطلاح‌ شهرباني‌ بود. گفت‌ بياد من‌ يك‌ چيزهايي‌ به‌ شما بگم‌. مي‌گفت‌ كه‌ نقشهاي‌ سر انگشت‌ انسان‌ طوري‌ تنظيم‌ شده‌ كه‌ در عالم‌، الان‌ شيش‌ ميليارد شايد جمعيت‌ كرة‌ زمين‌ باشه‌، ميلياردها هم‌ از دنيا رفتند، ميلياردها هم‌ بعدا متولد ميشوند، اين‌ نقش‌ سر انگشتان‌ شما، اين‌ با همة‌ اينها فرق‌ ميكنه‌. خيلي‌ مسئله‌ است‌ها. يعني‌ ميگه‌ اگر دو تا انسان‌ نقش‌ سر انگشتانش‌ با هم‌ مساوي‌ باشه‌، ما اشتباهي‌ وقتي‌ انگشت‌ نگاري‌ مي‌كنيم‌ مي‌ريم‌ او را اشتباهي‌ مي‌گيريم‌ بجاي‌ اين‌ دزد. محاله‌. آنچنان‌ هم‌ اطمينان‌ خداي‌ تعالي‌ داده‌ كه‌ مسئلة‌ انگشت‌ نگاري‌ علمي‌ شده‌. شما ميريد آنجا ميگه‌ بايد انگشت‌ نگاري‌، من‌ سواد دارم‌ امضا مي‌كنم‌. مي‌گويند نه‌ انگشت‌ نگاري‌ بكن‌. براي‌ اينكه‌ انگشت‌ نگاري‌ قابل‌ براي‌ تقلب‌ نيست‌. ولي‌ امضا قابل‌ تقلبه‌. اينجوريه‌. همين‌ چيزي‌ كه‌ جلوي‌ چشمتون‌ هست‌. الان‌ هر كدومتون‌ به‌ سر انگشتتاتون‌ نگاه‌ بكنيد مي‌بينيدش‌.

 صداها هم‌ هميطنوره‌. شما اين‌ را مي‌دونيد؟ دو نفر در عالم‌ نميشه‌ كه‌ تن‌ صداهاشون‌ يكي‌ باشه‌. ماها متوجه‌ نيستيم‌ها. بچة‌ كوچيك‌ باباش‌ آمده‌ در در مي‌گيه‌ در را باز كن‌ بابامه‌. ميگي‌ از كجا فهميدي‌؟ ميگه‌ صداي‌ بابامه‌. بله‌. راست‌ هم‌ ميگه‌. صداي‌ باباشه‌، باباش‌ هم‌ هست‌. مگر خيلي‌ حواسش‌ پرت‌ باشه‌ نشناسه‌.

 فرق‌ بين‌ انگشت‌ خودمون‌ و انگشت‌ شما نمي‌گذاريم‌. گاهي‌ ممكنه‌ صداها را اشتباه‌ بكنيم‌. ولي‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و من‌ آياته‌ اختلاف‌ السنتكم‌. اين‌ زبانهاتون‌، تن‌ صداهاتون‌، اين‌ از نشانه‌هاي‌ خداست‌. خيليه‌ها. شش‌ ميليارد جمعيت‌، صدا از توي‌ ريه‌ مي‌آيد توي‌ حلقوم‌، از حلقوم‌ مي‌آيد توي‌ دهن‌. اينها صداهاشون‌ با هم‌ فرق‌ بكنه‌ و دو تا با هم‌ شبيه‌ نباشه‌. چرا به‌ جهت‌ اينكه‌ مي‌خواد خداي‌ تعالي‌ مي‌خواد بشناسونه‌ همديگر را. يك‌ امتيازي‌ با هم‌ داشته‌ باشند. اما كبوترها، بلبل‌ها قناريها اينها صداشون‌ با همديگر فرقي‌ نمي‌كنه‌. شما دو سال‌ سه‌ سال‌ قناريتون‌ بالاي‌ سرتون‌ داره‌ ميخونه‌. يك‌ كسي‌ پيدا بشه‌ يك‌ قناري‌ بياره‌ بگذاره‌ قناري‌ شما را برداره‌. مي‌گيد نه‌ همونه‌، صداش‌ هيچ‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌. صداي‌ خروسها با هم‌ فرق‌ نميكنه‌. صداي‌ الاغها كه‌ اصلا فرق‌ نميكنه‌. ان‌ انكر الاصوات‌ لصوت‌ الحمير. بعله‌. هيچ‌ اصلا عجيبه‌ها. بخدا قسم‌ اينها نشانه‌هاي‌ خداست‌. چيزهايي‌ كه‌ لازمه‌. دو نفر شكلهاشون‌ نميشه‌ كه‌ فرق‌ نكنه‌. شكلها. حتي‌ دوقلوها خيلي‌ شبيه‌ به‌ همند آدم‌ خوب‌ دقت‌ كنه‌، مي‌بينه‌ يك‌ اختلافاتي‌ با هم‌ دارند. اما كبوترها، شكلاشون‌ با هم‌ فرق‌ نميكنه‌. حيوآنها فرق‌ نميكنه‌. حالا اينها چه‌ جور همديگر را مي‌شناسند؟ خدا اون‌ پرستوها. خوب‌ اين‌ نر و ماده‌ با هم‌ جفت‌ مي‌شوند، از كجا همديگر را مي‌شناسند. ماها با همة‌ عقل‌ و هوشمون‌ نمي‌تونيم‌ بشناسيم‌. اين‌ ماده‌ شوهرش‌ را ميشناسه‌، كس‌ ديگري‌ را راه‌ نميده‌ توي‌ لانه‌اش‌. عجيبه‌.

 و ما اوتيتم‌ منا لعلم‌ الا قليلا. ما در دنيا نمي‌تونيم‌ همه‌ چيز را بفهميم‌، بشناسيم‌. اينقدر نشانه‌ خدا داره‌. اينقدر چيزهايي‌ بنا بوده‌ با هم‌ اختلاف‌ داشته‌ باشه‌، اختلاف‌ انداخته‌، با هم‌ متحد باشه‌، متحد كرده‌، چيزهايي‌ كه‌ بنا بوده‌ باهم‌ يكي‌ باشه‌، يكي‌ كرده‌. عجيبه‌ عالم‌ خلقت‌. يك‌ دانشمندي‌ ميگه‌ كه‌ شما اگر يك‌ كتاب‌ صد صفحه‌اي‌ را، صد صفحه‌ كتاب‌. كتابها معمولا از صفحة‌ اول‌ هست‌، دوم‌، سوم‌، چهارم‌ تا صد صفحه‌. اين‌ را بگذاريد در مقابل‌ يك‌ كوري‌ كه‌ با دستش‌ هم‌ نمي‌تونه‌ تشخيص‌ بده‌. آخه‌ بعضي‌ كورها با دستشون‌ تشخيص‌ مي‌دهند. نمي‌تونه‌ تشخيص‌ بده‌. اين‌ كتاب‌ را صحافي‌ كنه‌. از صدتا احتمال‌، يك‌ احتمال‌ داره‌ كه‌ صفحة‌ اول‌ را برداره‌. درسته‌؟ صفحة‌ دوم‌ را پشت‌ سر صفحة‌ اول‌ برداره‌، از ده‌ هزار احتمال‌ يك‌ احتمال‌. صد ضربدر صد چقدر ميشه‌؟ ده‌ هزار تا. در صفحات‌ پنجم‌ و ششم‌ اصلا احتمال‌ از بين‌ ميره‌، يك‌ كور، ببنيد كه‌ پنج‌ صفحه‌ را مرتب‌ گذاشته‌ از يك‌ تا پنجم‌. ميگيد اين‌ يك‌ حقه‌اي‌ توي‌ كارش‌ هست‌. اين‌ چشمش‌ ميبينه‌ يا از راه‌ لمس‌ مي‌فهمه‌. نميشه‌. چطور پنج‌ صفحه‌ پشت‌ سر هم‌ نميشه‌، شش‌ ميليارد جمعيت‌ را شماره‌ گذاري‌ كه‌ همه‌ اشون‌ جداي‌ از هم‌ باشند ميشه‌. آخه‌ بي‌ دينها. چي‌ بگه‌ آدم‌ به‌ اينها. عمي‌ عين‌ لا تراك‌. كور باد چشمي‌ كه‌ تو را نبينه‌. حضرت‌ سيد الشهدا مي‌فرمايند. كجا هست‌ كه‌ خدا نباشه‌؟ كجا را شما پيدا مي‌كنيد كه‌ خدا در آنجا موجوديتش‌ را اظهار نكرده‌ باشه‌. يا موجود في‌ كل‌ مكان‌. كجا؟ هر جائي‌ شما بگيد از همين‌ قبيل‌ من‌ اثبات‌ مي‌كنم‌ خدا آنجا موجوديتش‌ را اظهار كرده‌. چرا ما اينقدر غافليم‌ از خدا. بد نيست‌ كه‌ در محضرت‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگاري‌ كه‌، حالا يك‌ مثالي‌ مرحوم‌ فيض‌ كاشاني‌ در يكي‌ از كتابهايش‌ داره‌. مثاله‌ البته‌. حقيقت‌ نداره‌. باور نكنيد. ماهيها گفتند اين‌ آبي‌ كه‌ مي‌گند حيات‌ ما به‌ اون‌ بستگي‌ داره‌ كو؟ ما كه‌ آبي‌ نمي‌بينيم‌. يكي‌ گفت‌ يك‌ ماهي‌ بزرگي‌ در فلان‌ اقيانوس‌ آب‌ را ديده‌. بريم‌ از او بپرسيم‌. پاشدند دسته‌ جمعي‌ رفتند پيش‌ او. او به‌ اينها گفت‌ كه‌ شما غير آب‌ را به‌ من‌ نشون‌ بديد تا من‌ آب‌ را به‌ شما نشون‌ بدم‌. آخه‌ هر چزي‌ از ضدش‌ شناخته‌ ميشه‌.

 شما يك‌ جائي‌ را پيدا كنيد كه‌ خدا در آنجا احاطه‌ نداشته‌ باشه‌ تا من‌ خدا را معرفي‌ كنم‌. فساد هست‌. هر چه‌ بدي‌ هست‌ اگر مثلا فرض‌ كنيد نستجير بالله‌ يك‌ جايي‌ باشه‌ خدا نباشه‌ فرض‌ كنيد خدا نباشه‌، هست‌. مثل‌ قلب‌ ماها. قلب‌ آدمهاي‌ بد. آنهم‌ تازه‌ نه‌ اينكه‌ ذات‌ خدا نباشه‌. نه‌ ذكر خدا فقط‌ در قلب‌ نيست‌، ياد خدا نيست‌، مي‌بينيد تمام‌ صفات‌ رذيله‌ آمده‌ اينجا هجوم‌ كرده‌. ايمان‌ به‌ خدا نيست‌. مي‌بينيد كه‌ همة‌ صفات‌ رذيله‌ آمده‌ آنجا جمع‌ شده‌. اشكال‌ يزيد و شمر اينها بود. يزيد چرا يزيد شد؟ براي‌ اينكه‌ دلش‌ از ياد خدا غافل‌ بود. ايمان‌ به‌ خدا نداشت‌. شمر ايمان‌ به‌ خدا نداشت‌. فرقش‌ با شماها، يزيد و شمر با شماها فرقش‌ همين‌ بوده‌. لذا عملش‌ هم‌ با شما فرق‌ ميكنه‌. شماها ايمان‌ داريد.هيچوقت‌ حاضر نيستيد حتي‌ يك‌ مسلماني‌ را آزار كنيد. يك‌ فرزند پيغمبري‌ را آزار بديد. يك‌ مسلماني‌ را آزار بديد. حاضر نيستيد. ميگيد گناه‌ داره‌. چرا من‌ او را نگرانش‌ كنم‌؟ چرا ناراحتش‌ كنم‌.؟ براي‌ چي‌؟ براي‌ اينكه‌ انسانيد. براي‌ چي‌؟ براي‌ اينكه‌ ايمان‌ داريد. اما بعضي‌ از افراد بد هستند كه‌ دلشون‌ از ياد خدا غافل‌ شده‌ اينها نه‌، خوششون‌ مي‌آد.

 همين‌ امروز اتفاقا ديدم‌ يك‌ پسره‌اي‌ بعدازظهر بود، ما جاتون‌ خالي‌ نهار جاي‌ خيلي‌ خوبي‌ بوديم‌. خيلي‌ خوب‌ بود. هم‌ حلال‌ بود هم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود وضعش‌ خوب‌ بود. حدود دو و نيم‌ بعد از ظهر بود كوچه‌ها خلوت‌. يك‌ پسري‌ آمده‌ توي‌ كوچه‌ نشسته‌. دو تا خروس‌ آورده‌ اينها را به‌ هم‌ انداخته‌ مي‌خواد ببينه‌ كدام‌ يكي‌، كدام‌ يكي‌ از اينها برنده‌ ميشه‌. اين‌ طبع‌ انسانه‌. طبع‌ انسان‌ اينجوريه‌ ديگه‌. خروسها با هم‌ جنگ‌ كنند. كفترها با هم‌ جنگ‌ كنند. خدمت‌ شما عرض‌ شود آدمها چطور؟ خيلي‌ عالي‌. خيلي‌ عالي‌. نمام‌ اصلا معناش‌ همينه‌. دو نفر را به‌ هم‌ بندازيم‌ بنشينيم‌ تماشا. كشتي‌ها اصلا براي‌ چيه‌؟ همين‌ كشتي‌ هايي‌ كه‌ مي‌گيرند. رفته‌ بوديم‌ هند. اوايل‌ انقلاب‌ بود. به‌ ما گفتند بياييد در اين‌ بازيهاي‌ آسيايي‌ شما بياييد. ما مي‌خوايم‌ صلوات‌ بفرستيم‌. خوب‌ آنوقتها رسم‌ بود كه‌ همه‌ جا يك‌ روحاني‌ هم‌ باشه‌. ما رفتيم‌، ديدم‌ ما هم‌ دلمون‌ مي‌خواد آن‌ ايرانيه‌ بزنه‌ آن‌ هنديه‌ را به‌ زمين‌. همچين‌ يك‌ حالت‌ طبيعيمون‌ بود. البته‌ اينجا چون‌ اينها جلوي‌ پيشانيشون‌ بسته‌ بودند يا حسين‌ و آثار اسلامي‌ داشتندو از جمهوري‌ اسلامي‌ اين‌ كشتي‌ گيرها رفته‌ بودند. ولي‌ آدم‌ ميبيني‌ دلش‌ مي‌خواد. ما بعنوان‌ اينكه‌ مسلماني‌ يك‌ هندو را بزنه‌ زمين‌، ولي‌ حقيقتش‌ را بخواهيد نه‌ حقيقتش‌ انسان‌ دلش‌ مي‌خواد يكي‌ يكي‌ ديگه‌ را بزنه‌. خروس‌ من‌ خروس‌ او را لت‌ و پارش‌ بكنه‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود اين‌ او را بزنه‌ به‌ زمين‌. اينجوري‌. اين‌ طبع‌ انسانه‌. خوب‌ دو تا انسان‌ آمده‌ پيش‌ شما اقا مي‌دوني‌. اين‌ آقا با همة‌ محبتي‌ كه‌ بهت‌ اظهار ميكنه‌ فلان‌ حرف‌ را گفت‌. حالا دروغ‌. اِ. بله‌.

 ديروز صبح‌ دم‌ حرم‌ يكي‌ از علما به‌ من‌ رسيده‌ ميگه‌ كه‌ من‌ كتابهاي‌ شما را اصلا مطالعه‌ نكردم‌. ولي‌ شنيدم‌ كه‌ اين‌ كتابها بده‌ و لذا از شما خوشم‌ نمي‌آيد. بخدا قسم‌ عين‌ همين‌. گفتم‌ شما بزرگواريد. حالا اگر مي‌خوايد من‌ بفرستم‌ مطالعه‌ كنيد. اگر اشكالي‌ داشت‌. اينجوري‌. خوب‌ اين‌ آقا بدش‌ مي‌آد از من‌. ميرسه‌ مي‌بينم‌ اخم‌ كرد روش‌ را گردوند. ما هم‌ كم‌ كم‌ ما هم‌ برمي‌گردونيم‌. يا همون‌ نمام‌ مي‌آد از طرف‌ او به‌ من‌ هم‌ يك‌ چيزي‌ ميگه‌. مگر او هم‌ اگر كتاب‌ نوشته‌ باشه‌. كتابهاي‌ اون‌ اينطوره‌ اينطوره‌. من‌ هم‌ خوب‌، بهترين‌ حق‌ گوشه‌ از نظر ما مردم‌ بر خلاف‌ گفتة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. حق‌ تا باطل‌ حضرت‌ در نهج‌ البلاغه‌ مي‌فرمايد فاصله‌اش‌ چهار انگشته‌. هر چه‌ با گوشت‌ شنيدي‌ باور نكن‌، هر چه‌ با چشمت‌ ديدي‌، اگر باور كردي‌ هم‌ حق‌ گفتنش‌ را نداري‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. روايت‌ داره‌ اگر يك‌ نفر، اينها را خوب‌ گوش‌ بديد آقايون‌. من‌ به‌ اكثر شماها حق‌ اين‌ را دارم‌ بگم‌ كه‌ بايد عمل‌ كنيد و انشاء الله‌ عمل‌ مي‌كنيد. و الاّ توي‌ اين‌ گرما نشستن‌ چه‌ فايده‌اي‌ داره‌؟ من‌ الان‌ نصف‌ سرم‌ درد ميكنه‌ در اثر گرما، اينجا هواي‌ گرم‌. يعني‌ چي‌؟ ديوانه‌ است‌ كسي‌ كه‌ بخواد اينجا بنشينه‌ و عمل‌ نكنه‌. ولي‌ شما مي‌دونم‌ عمل‌ مي‌كنيد لذا مي‌گم‌. امام‌ مي‌فرمايد اگر غير از اين‌ باشيد از صراط‌ مستقيم‌ خارجيد آقايون‌. امام‌ مي‌فرمايد اگر هفتاد نفر كه‌ سابقة‌ راست‌ گفتن‌ دارند. پيشت‌ هيچ‌ دروغ‌ نگفتند، آدمهاي‌ راستگو، آمدند و گفتند فلاني‌ فلان‌ كار را كرده‌. خودش‌ گفت‌ من‌ نكردم‌. صدقه‌ و كذبهم‌. بگو همة‌ اين‌ هفتاد نفر دروغ‌ مي‌گويند و خودش‌ راست‌ ميگه‌. عمل‌ بكنيدها. يك‌ وقت‌ خيال‌ نكنيد اينها مبالغه‌ است‌. نه‌ مبالغه‌ نيست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ هر چه‌ با گوشت‌ شنيدي‌ باطل‌ و هر چه‌ با چشمت‌ ديدي‌ درست‌ و صحيح‌ است‌. عمل‌ كنيد. كدوم‌ يكيمون‌ اينطوري‌ هستيم‌. سه‌ نفر بيان‌ بگن‌ فلاني‌ فلان‌ كار را كرده‌. خودش‌ مي‌آد قسم‌ قرآن‌ مي‌خوره‌ مي‌گويند نه‌ بابا.

 يك‌ خدا ميدونه‌ گاهي‌ انسان‌ تكان‌ ميخوره‌. يك‌ نفر در يك‌ مجلسي‌ كه‌ من‌ گريه‌ام‌ گرفت‌ براي‌ آن‌ شخص‌. توي‌ يك‌ مجلسي‌ بهش‌ گفتند فلان‌ كار را شنيديم‌ تو كردي‌. همه‌ گفتند شنيديم‌. منهم‌ يكي‌ از همانهايي‌ بودم‌ كه‌ شنيده‌ بودم‌. گفت‌ كه‌ من‌ قسم‌ مي‌خورم‌ كه‌ اين‌ كار را نكردم‌. من‌ گفتم‌ كه‌ قسم‌ هم‌ لازم‌ نيست‌ بگو نكردم‌ قبوله‌. يك‌ قسمي‌ داره‌ در روايت‌ كه‌ يك‌ شخصي‌ گفت‌ و الله‌ العزير الرئوف‌ كه‌ من‌ اين‌ كار را نكردم‌. حضرت‌ گفت‌ نه‌ اينطور قسم‌ نخور. بگو من‌ از حول‌ و قوهة‌ خدا بيزار باشم‌ اگر اين‌ كار را كرده‌ باشم‌. ديگه‌ نميتونه‌ قسم‌ بخوره‌. اينجور قسم‌. آقا اين‌ بندة‌ خدا مجبور شد براي‌ اينها كه‌ آنجور قسمي‌ را بخوره‌. آخه‌ ما اسلامه‌، اسلام‌ به‌ ما بگو اگر يك‌ كسي‌ گفت‌ نكردم‌، بگو نكرده‌. حتي‌ توي‌ دادگاهها، توي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود آنجاها اينطوره‌.

 يك‌ شخصي‌ آمد خودش‌ اقرار به‌ زنا كرد خدمت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. حضرت‌ فرمود اشتباه‌ ميكني‌ برو. دو مرتبه‌، سه‌ مرتبه‌. خدا نكنه‌ كه‌ ما بخوايم‌ از زبان‌ اشخاص‌ بكشيم‌ گناه‌ را بيرون‌ و آنها را وادار به‌ اقرار بكنيم‌. ميگم‌ سه‌ دفعه‌ حضرت‌ ردش‌ كرد. تو اشتباه‌ ميكني‌. تو اين‌ گناه‌ را نكردي‌. ماها ببينيم‌ چقدر فاصله‌ داريم‌ با صراط‌ مستقيمي‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ است‌ و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌. در زمان‌ رژيم‌ طاغوت‌ شخص‌ مي‌ديد داره‌ كتك‌ مي‌زدند يكنفر را كه‌ مي‌ديد كه‌ داره‌ كتك‌ مي‌خوره‌. بگو من‌ فلان‌ كار بد را كردم‌. مي‌ديد اين‌ كتكها بيشتر از جرمشه‌، بله‌ كردم‌. قاضي‌ حتي‌ حق‌ نداره‌ با اخم‌، با تندي‌ با طرف‌ صحبت‌ كنه‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ با يكي‌ يهودي‌، يك‌ يهودي‌ آمدند حضرت‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. شمشير علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ را اين‌ يهودي‌ دزديده‌. حضرت‌ گفت‌ اين‌ شمشير مال‌ منه‌ بنا شد بروند پيش‌ قاضي‌. قاضي‌ گفت‌ كه‌ شما يا علي‌ دليلي‌ داريد كه‌ شمشير مال‌ شماست‌. اين‌ گفت‌ مال‌ منه‌. البته‌ حالا اين‌ از باب‌ تعليمه‌. و الا معصوم‌ چون‌ دروغ‌ نميگه‌ بهترين‌ دليل‌ اين‌ است‌ كه‌ بگه‌ مال‌ منه‌. به‌ يهودي‌ گفت‌. گفت‌ من‌ در دستمه‌. ذواليده‌ ديگه‌. حالا غير امير المؤمنين‌، دو تا ديگه‌ باشند. اين‌ ذو اليده‌ و اين‌ هم‌ دليلي‌ نداره‌. گفت‌ شمشير مال‌ يهوديه‌. و حتي‌ به‌ هر دوشون‌ بايد مساوي‌ نگاه‌ بكنه‌. به‌ يكي‌ نگاه‌ بكنه‌ بخنده‌، تعارف‌ كنه‌، احترام‌ كنه‌، به‌ يكي‌ نه‌، اخم‌ كنه‌، نباشه‌. شما در قضاوت‌ اسلام‌ مراجعه‌ كنيد ببينيد چي‌ نوشته‌اند! انسان‌ بايد در صراط‌ مستقيم‌ حركت‌ كنه‌. اينها حالا پيش‌ اومد اين‌ مسئله‌ را وارد شدم‌.

 خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ شهيد هاشمي‌ نژاد در كتاب‌ مناظرة‌ دكتر و پيرش‌ نوشته‌ همة‌ احكام‌ قضاوت‌ را، خيلي‌ خوب‌ هم‌ نوشته‌. ولي‌ ماها متأسفانه‌ از همه‌ چي‌ دوريم‌. آنوقت‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ همه‌اش‌ محكوم‌ اين‌ حرفها بودند. هارون‌ الرشيد به‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ميگه‌ من‌ شنيدم‌ تو ادعاي‌ خلافت‌ كرديد. خليفتين‌. دو تا خليفه‌ توي‌ يك‌ مملكت‌. آقا از كي‌ شنيديد شما؟ مردم‌ گفتند. حضرت‌ قسم‌ مي‌خوره‌ كه‌ من‌ ادعاي‌ خلافت‌، البته‌ قسم‌ هم‌ درست‌ بوده‌. قسم‌ ميخوره‌ ادعاي‌ اين‌ خلافتي‌ كه‌ تو داري‌، من‌ نكردم‌. در عين‌ حال‌ مگر اعتنا ميكنه‌. حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر را از مدينه‌، از كنار قبر پيغمبر دستگير ميكنه‌، ميگه‌ يا رسول‌ الله‌ اين‌ فرزندت‌، مي‌دونم‌ فرزند پيغمبري‌، اين‌ فرزندت‌ اختلاف‌ بين‌ مردم‌ مسلمان‌ انداخته‌. من‌ اين‌ را تبعيدش‌ مي‌كنم‌ كه‌ بين‌ مسلمونها اختلاف‌ نيندازه‌. اين‌ معناي‌ انحراف‌ از صراط‌ مستقيمه‌. دقت‌ كرديد؟ دو تا محمل‌ درست‌ كرد. يكي‌ را فرستاد طرف‌ بصره‌، يكي‌ را هم‌ فرستاد طرف‌ بغداد كه‌ مردم‌ ندونند كه‌ موسي‌ بن‌ جعفر را كجا فرستاده‌؟ كجا فرستاده‌؟

 حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در زيارتشون‌ خونده‌ ميشه‌ السلام‌ علي‌ المعذب‌ في‌ قعر السجون‌. سلام‌ بر آن‌ كسي‌ كه‌ در آن‌ قعر سجون‌، آخه‌ سجن‌ معلومه‌ كه‌ يك‌ گودالي‌ داشته‌. سابقها همون‌ خشونتها و ديكتاتوريها و هر چه‌ ظلم‌ بكنند كسي‌ بالاي‌ سرشون‌ نباشه‌ كه‌ حرفي‌ بزنه‌، ايجاب‌ ميكرده‌ زندانهاي‌ خيلي‌ بدي‌ درست‌ مي‌كردند. مي‌خواستند بكشند طرف‌ را. در حالات‌ حجاج‌ بن‌ يوسف‌ ثقفي‌ داره‌ يك‌ زنداني‌ درست‌ كرده‌ بود اينها سادات‌ را آنجا جمع‌ كرده‌ بود. يكي‌ يكي‌ مي‌مردند. جنازه‌ هاشون‌ را جمع‌ نمي‌كرد. جنازه‌ مي‌ماندند بو مي‌گرفتند، بقيه‌ مريض‌ مي‌شدند، مي‌مردند، دو تا آخر كه‌ جانشون‌ قويتر بود و قويتر بودند مي‌گفت‌ بريد زندان‌ را روي‌ آنها خراب‌ كنيد، همانجا قبرشون‌ بشه‌. در بغداد يك‌ مشت‌ از اينجور امامزاده‌ها هست‌. كه‌ زندان‌ را روي‌ آنها خراب‌ كردند. توي‌ ديوار ميگذاشت‌. اينجوري‌ بودند. السلام‌ علي‌ المعذب‌ في‌ قعر السجون‌. و عجيبتر و ظلم‌ المطامير. چاههاي‌ عميق‌ را مي‌گويند مطامير. چاههاي‌ عميق‌. آن‌ ته‌ چاه‌ حضرت‌ را آنجا اذيت‌ مي‌كردند. خيلي‌ عجيبه‌. ببينيد انسان‌ چقدر بد ميشه‌. وقتي‌ كه‌ ياد خدا در دلش‌ نبود، انسان‌ اينطوري‌ ميشه‌.

 به‌ پسرش‌ مأمون‌ گفت‌ وقتي‌ موسي‌ بن‌ جعفر آمده‌ بودند، خيلي‌ احترام‌ كرد. آخر اين‌ آدمهايي‌ كه‌ اختيارشون‌ دست‌ هواي‌ نفسشونه‌، جهاد با نفس‌ نكردند و عقلشون‌ حاكم‌ نيست‌ در بدنشون‌، اينها هر روزي‌ يك‌ جوري‌ هستند. نقدا كيفشون‌ گرفته‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفرا احترام‌ كنه‌. احترام‌ كرد و بعد هم‌ بدرقه‌اش‌ كرد و بعد هم‌ مأمون‌ را گفت‌ ببر ايشون‌ را برسون‌. بعد كه‌ مأمون‌ برگشت‌ گفت‌ اين‌ آقا كي‌ بود اينقدر احترام‌ كردي‌؟ گفت‌ اين‌ جائي‌ كه‌ من‌ نشستم‌ مال‌ اين‌ آقاست‌. من‌ غصب‌ كردم‌. گفت‌ چرا بهش‌ نمي‌دي‌؟ گفت‌ الملك‌ عقيم‌. اگر تو هم‌ بخواي‌ در فكر اين‌ باشي‌ كه‌ تا من‌ زندم‌ جاي‌ من‌ بنشيني‌، چشمات‌ را در مي‌آورم‌. بله‌.

 حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر را در چاهها، ظلم‌ المطامير كه‌ شب‌ و روز را تشخيص‌ نمي‌داد از نظر ظاهر. خوب‌ در يك‌ چنين‌ زندانهايي‌، حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر را اذيت‌ مي‌كردند. نام‌ ايشان‌ به‌ زبانم‌ آمد. مناسبت‌ هم‌ هيچ‌ مناسبت‌ ظاهري‌ نداره‌. ولي‌ خوب‌ شايد انشاء الله‌ اين‌ باب‌ الحوائج‌ امشب‌ حوائج‌ همه‌امون‌ را مخصوصا چند تا مريض‌ توصيه‌ كردند، انشاء الله‌ شفاي‌ مريضها و برآمدن‌ حاجات‌ و رفع‌ گرفتاريها انشاء الله‌ باشه‌. چراغها را خاموش‌ كنيد حالي‌ پيدا كنيم‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ توفيقاتمون‌ امشب‌ بيشتر از هر وقت‌ باشد. السلام‌ عليك‌ يا ابا ابراهيم‌ يا موسي‌ بن‌ جعفر ايها الكاظم‌ يابن‌ رسول‌ الله‌. يا حجة‌ الله‌ علي‌ خلقك‌ يا سيدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك‌ الي‌ الله‌ و قدمناك‌ بين‌ يدي‌ حاجاتنا يا وجيه‌ عند الله‌ اشفع‌ لنا عند الله‌.

 

۹ ذی القعده ۱۴۱۵ قمری – بيداري‌ از خواب‌ غفلت‌

 بيداري‌ از خواب‌ غفلت‌ اصفهان‌ 9 ذي‌ القعده‌ 1415

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. يا ايها الناس‌ اتقوا ربكم‌ لكم‌ ان‌ زلزلة‌ الساعة‌ شيئا عجيب‌.

 اشكال‌ كار ما اين‌ است‌ كه‌ ما همه‌ چيز را جدي‌ گرفته‌ايم‌ فقط‌ دين‌ را شوخي‌ گرفته‌ايم‌. خدا را شوخي‌ گرفته‌ايم‌. آخرت‌ را جدي‌ نگرفته‌ايم‌. حتي‌ مرگي‌ كه‌ هر روز جلوي‌ چشممون‌ افرادي‌ مي‌ميرند، اين‌ را هم‌ شوخي‌ گرفته‌ايم‌. خداي‌ تعالي‌ با اين‌ مردم‌ بي‌فكر، با بشر بدون‌ توجه‌ كه‌ همه‌ چيز را شوخي‌ گرفته‌، در اين‌ سورة‌ مباركه‌ با كمال‌ تندي‌ مي‌فرمايد يا ايها الناس‌ اتقوا ربكم‌. اي‌ مردم‌ بپرهيزيد، تقوي‌ داشته‌ باشيد، خداي‌ خودتون‌ را منظور كنيد. ان‌ زلزلة‌ الساعة‌ شيئا عجيب‌. اين‌ تكاني‌ كه‌ يك‌ روز خواهيد خورد، آن‌ بيچارگي‌ كه‌ يك‌ روز پيش‌ برايتون‌ خواهد آمد، اين‌ خيلي‌ عجيبه‌! مادر بچة‌ شيردهش‌ را مي‌گذاره‌ زمين‌. حامله‌ بچه‌اش‌ را سقط‌ ميكنه‌. اينها مربوط‌ به‌ قيامت‌ يك‌ بعدشه‌ كه‌ هست‌. بعد ديگرش‌ در همين‌ دنياست‌. در همين‌ دنيا انسان‌ اگر اهل‌ تقوي‌ نبود، و بندة‌ خدا نبود، مثل‌ يك‌ پيچ‌ و مهره‌اي‌ است‌ كه‌ در يك‌ كارخانه‌ همه‌ با هم‌ هماهنگي‌ دارند، اين‌ يك‌ پيچ‌ و مهره‌ هرز شده‌. بايد بازش‌ كنند بيندازندش‌ توي‌ زباله‌ دون‌.

 در همين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ تمام‌ موجوداتي‌ كه‌ در عالم‌ هستند بندگي‌ خدا را مي‌كنند. و يك‌ عده‌ از مردم‌. خورشيد، و لله‌ يسجد من‌ في‌ السماوات‌ و من‌ في‌ الارض‌ و الشمس‌ و القمر. هر كه‌ در آسمانها و در زمين‌ است‌ و حتي‌ خورشيد و ماه‌، اينها طبق‌ دستور پروردگار بندگي‌ مي‌كنند، نظام‌ خلقت‌ را حفظ‌ مي‌كنند. حتي‌ حيوانات‌ طبق‌ وحي‌ و الهامي‌ كه‌ به‌ آنها ميشود وظائفشون‌ را انجام‌ مي‌دهند. فقط‌ تو بشر هستي‌ كه‌ احترامت‌ كرده‌اند، و لقد كرمنا بني‌ آدم‌، ما بني‌ آدم‌ را اكرام‌ كرديم‌، اختيار بهش‌ داديم‌، فهم‌ بهش‌ داديم‌، شعور بهش‌ داديم‌، گفتيم‌ كه‌ خودت‌ انتخاب‌ كن‌. مثل‌ يك‌ بچه‌اي‌ كه‌ بزرگ‌ شده‌، ديگه‌ لازم‌ نيست‌ دستش‌ را بگيريد. خوب‌ و بد را بهش‌ مي‌گوئيد و او را آزاد مي‌گذاريد. چون‌ حالا ديگه‌ بهش‌ ميگيد بچه‌ ديگه‌ نيستي‌ تو كه‌ دستت‌ را بگيريم‌ از خيابان‌ عبورت‌ بدهيم‌. نگذاريم‌ در ميان‌ گرفتاريها و بلاها قرار بگيري‌. بچه‌ دو ساله‌ باشه‌، سه‌ ساله‌ باشه‌، پنج‌ ساله‌ باشه‌، پدر و مادر يك‌ مقداري‌ بهش‌ مي‌رسند. اما بچه‌اي‌ كه‌ پانزده‌ ساله‌ است‌، بيست‌ ساله‌ است‌، مردي‌ شده‌، اين‌ ديگه‌ بايد بد و خوبها را، بدها را، خوبها را بهش‌ گفت‌ و تعليمش‌ داد و اكرامش‌ كرد و احترامش‌ كرد و به‌ حال‌ خودش‌ واش‌ گذاشت‌ تا خودش‌ انتخاب‌ بكنه‌. خودش‌ به‌ اصطلاح‌ اونچه‌ خوب‌ است‌ عمل‌ كنه‌ و اوچه‌ بد است‌ عمل‌ بكنه‌. بشر را خداي‌ تعالي‌ احترام‌ كرده‌، اكرامش‌ كرده‌. مثل‌ حيوانات‌ كه‌ تمام‌ كارهاشون‌ را بهشون‌ بگويد و الهام‌ كند ربي‌ الذي‌ اعطي‌ كل‌ شي‌ خوفه‌ ثم‌ هدي‌. خداي‌ من‌ اون‌ خدايي‌ است‌ كه‌ هر موجودي‌ را بهش‌ عطا كرده‌ خلقتش‌ را، و بعد هدايتش‌ كرده‌ كه‌ مي‌دونيد حيوانات‌ به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ زندگيشون‌ را ادامه‌ بدهند خداي‌ تعالي‌ اونها را راهنمايي‌ كرده‌ بشر را عقل‌ در مقابل‌ همة‌ هدايتهايي‌ كه‌ حيوانات‌ را فرموده‌ بهش‌ داده‌. عقل‌ داده‌،اكرامش‌ كرده‌. متأسفانه‌ بشر عقلش‌ را زير پا گذاشته‌. جدا” آقايان‌ اگر بنا بود كه‌ ما هم‌ مثل‌ حيوانات‌ زندگي‌ كنيم‌ يعني‌ تمام‌ همتمون‌ كسب‌ و كار و درآمد و بعد خوردن‌ و خوابيدن‌ و زندگي‌ كردن‌ و فرزند دار شدن‌ و امثال‌ اينها باشه‌ اگر اينها تنها مي‌بود خدا به‌ ما عقل‌ نمي‌داد بهتر بود. اگر بنا بود همين‌ها باشه‌. چون‌ اين‌ عقل‌ اسباب‌ زحمت‌ شده‌ براي‌ ما. غصه‌ هايي‌ كه‌ ما مي‌خوريم‌، حيوانات‌ نمي‌خورند. فكر آينده‌اي‌ كه‌ ما داريم‌ كه‌ فردا چه‌ خواهد شد حيوانات‌ ندارند.

 ناراحتيهايي‌ كه‌ ما پيدا مي‌كنيم‌، حيوانات‌ پيدا نمي‌كنند انساني‌ كه‌ اهل‌ تقوا نيست‌ انساني‌ كه‌ دركش‌ اون‌ قدر نيست‌ كه‌ بفهمد او با يك‌ حيوان‌ فرق‌ مي‌كنه‌ اين‌ شخص‌ از عقل‌ چه‌ استفاده‌اي‌ مي‌كنه‌؟ جز غصه‌ بخوره‌. حالا فرض‌ كنيد از عقلش‌ اين‌ استفاده‌ كرد كه‌ تمام‌ كرة‌ زمين‌ را ملك‌ خودش‌ كرد و سندش‌ را به‌ نمام‌ خودش‌ نوشت‌. چه‌ فايده‌ داره‌. روزي‌ كه‌ انسان‌ در همين‌ آياته‌ من‌ كوشش‌ مي‌كنم‌ در اطراف‌ همين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد عرض‌ كنم‌ و عرايضم‌ را خدمتون‌ بيان‌ كنم‌. در همين‌ آياتي‌ كه‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌ از دار دنيا مي‌خواد بره‌ هيچ‌ چيز همراه‌ خودش‌ نمي‌بره‌. چيزهايي‌ كه‌ فقط‌ به‌ درد همين‌ دنيا مي‌خوره‌ در همين‌ دنيا باقي‌ مي‌مانه‌. ائم‌ از مال‌ قدرت‌، علوم‌ مادي‌، علوم‌ مختلفي‌ كه‌ انسان‌ اسمش‌ را علم‌ گذاشته‌ و حال‌ اين‌ كه‌ علم‌ نيست‌ اينها تمامش‌ توي‌ دنيا مي‌مانه‌. چي‌ براي‌ انسان‌ باقي‌ مي‌مانه‌؟ من‌ نمي‌خوام‌ اونطوري‌ كه‌ همه‌ در منبر مي‌گن‌ من‌ اون‌ طور حرف‌ بزنم‌. وقتي‌ انسان‌ مي‌ميره‌ بدنش‌ زير خاك‌ مي‌ره‌. روحش‌ زير خاك‌ اگر هم‌ خبري‌ از بدن‌ بگيره‌ چند لحظه‌اي‌ است‌ ولي‌ روح‌ انسان‌ اگر تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشه‌، اگر خودش‌ را از آلودگيها پاك‌ كرده‌ باشه‌ در اين‌ فضاي‌ بي‌ نهايت‌ مي‌تونه‌ سير كند و سفر كند و همه‌ جا برود. اگر تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ باشه‌ و عقايدش‌ درست‌ باشه‌. مثل‌ يك‌ خواب‌ بيهوش‌ كنار بدنش‌ مي‌مانه‌ تا قيامت‌. و اگر خداي‌ نكرده‌ عقايدش‌ هم‌ درست‌ نباشه‌ من‌ همه‌ چيز را فهميدم‌ جز اين‌ كه‌ خدا را نفهميدم‌. همه‌ چي‌ را فهميدم‌ ولايت‌ را نفهميدم‌. همه‌ چي‌ را فهميدم‌ قيامت‌ را نفهميدم‌. اگر يك‌ چنين‌ حالتي‌ داشت‌ كه‌ قبر براش‌ حفره‌اي‌ از حفر جهنم‌ مي‌شه‌ و تا روز قيامت‌ حالا بعد از قيامت‌ هم‌ كه‌ معلوم‌ تا روز قيامت‌ در عذابه‌. ماها هيچ‌ وقت‌ فكر كرديم‌ كه‌ اگر مرگ‌ به‌ سراغمون‌ آمد چه‌ خواهد شد؟

 فكر مي‌كنم‌ كه‌ بهتر همين‌ كه‌ فكر نكنيم‌. غالبا اين‌ طوريم‌. شما اگر الان‌ بخواهيد يك‌ مسافرتي‌ بريد، يك‌ شهري‌ كه‌ نرفتيد. صد تا سؤال‌ درباره‌اش‌ مي‌كنيد. در اين‌ شهر هتل‌ هست‌. دوست‌ و رفيقي‌ هست‌، آب‌ و هواش‌ چطوره‌، آبش‌ سبكه‌ يا سنگينه‌، چه‌ چيزهايي‌ مخصوص‌ اين‌ شهره‌، آيا در اون‌ شهر من‌ چكار دارم‌ كه‌ مي‌خوام‌ برم‌؟ اينها سؤالاتي‌ است‌ كه‌ طبعا يا بلديد يا مي‌پرسيد والا مسافرت‌ به‌ اونجا نمي‌كنيد. حالا اگر بنا شد يك‌ جايي‌ مجبوري‌ بريد. در يك‌ اداره‌اي‌ در يك‌ اداره‌اي‌ مثلا شما كار مي‌كنيد شما را مأموريت‌ دادن‌ براي‌ فلان‌ شهر. من‌ يك‌ نفر از مأمورين‌ ادارات‌ بود آمده‌ بود توي‌ مشهد من‌ بهش‌ گفتم‌، شخصيتي‌ به‌ اصطلاح‌ مسئولين‌ ردة‌ بالا بود. بهش‌ گفتم‌ شما بنا بود چند ماهه‌ قبل‌ بياييد چرا شش‌ ماه‌ تأخير داشتيد. گفت‌ كه‌ من‌ شش‌ ماهي‌ كه‌ تأخير داشتم‌ دوره‌ مي‌ديدم‌ براي‌ مشهد. شش‌ ماه‌ دوره‌ مي‌ديد كه‌ مردم‌ مشهد چطور مردمي‌ هستند. آيا صفاتشون‌ چطوريه‌؟ چون‌ مسئوليت‌ مهمي‌ داشت‌ مي‌خواست‌ اينها را بفهمه‌. شخصيتهاي‌ مشهد كيا هستند؟ اينها خوابشون‌ رگ‌ خوابشون‌ چه‌ جوري‌ هست‌؟ تمام‌ اينها را سؤال‌ كرده‌ بود و واقعا برخوردي‌ كه‌ با من‌ داشت‌ ديدم‌ من‌ را بهتر از خودم‌ مي‌شناسه‌ و حتي‌ يك‌ خصوصيات‌ اخلاقی‌ از من‌ مي‌دونست‌ كه‌ من‌ خودم‌ فكر نكرده‌ بودم‌. شما مي‌شه‌ يك‌ كاري‌ بكنيد كه‌ نميريد. از اين‌ دنيا نريد. مي‌تونيد! اين‌ آقا مي‌تونست‌. گفت‌ من‌ مي‌تونستم‌ بازنشست‌ بشم‌ يا استعفا بدم‌ يا باز خرديد بشم‌ نيام‌ مشهد. ولي‌ شما مي‌تونيد نميريد؟ نه‌. كل‌ نفس‌ ذائقة‌ الموت‌. به‌ پيغمبر اكرم‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد انك‌ ميت‌ و انهم‌ ميتون‌. تو هم‌ مي‌ميره‌. حتي‌ كسي‌ الان‌ در نظر ما نيست‌ كه‌ نمرده‌ باشه‌. از هزار سال‌ قبل‌ تا حالا جز حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدا كه‌ او هم‌ مثل‌ يك‌ زنداني‌ كه‌ توي‌ زندان‌ باقي‌ مانده‌ باشد تو دنيا باقي‌ مانده‌. خوب‌ يك‌ هميچين‌ سفر قطعي‌ را چكار كرديد براش‌؟ چه‌ تحقيقي‌ كرديد؟ همان‌ متدينين‌ نمي‌دونن‌ چي‌ مي‌شه‌. همان‌ افراد متدين‌ روي‌ قبرش‌ مي‌نويسند كه‌ آرامگاه‌، آخه‌ تو از كجا مي‌دوني‌ كه‌ اينجا آرامگاهه‌؟ بعد هم‌ اون‌ زير خاكها آرامگاه‌ كجا بود؟ آرامگاه‌ فلان‌ آقاي‌ جنت‌ مكان‌، رضوان‌ جايگاه‌. اگر جنت‌ مكانه‌ كه‌ اينجا جاش‌ نيست‌. اگر رضوان‌ جايگاهه‌ كه‌ اينجا نبايد باشه‌. جدا” هيچ‌ فكرش‌ را كرديد؟ والموت‌ يعطي‌ بغتة‌. مرگ‌ دفعة‌ مي‌ياد. هر كدام‌ از شماها سؤال‌ بشه‌ ازتون‌ كه‌ چند تا سكتة‌ لحظه‌، در همان‌ لحظه‌ مردن‌ سراغ‌ داريد؟ يك‌ چند تايي‌ را بالاخره‌ فكر كنيد يادتون‌ مي‌ياد. من‌ نمي‌خوام‌ خيلي‌ دربارة‌ مردن‌ براتون‌ حرف‌ بزنم‌.

 من‌ مي‌خوام‌ بگم‌ همه‌ چي‌ را ما بازي‌ گرفتيم‌. شيطان‌ نگذاشته‌ درباره‌اش‌ تحقيق‌ كنيم‌. نگذشته‌ كه‌ يك‌ فكري‌ براي‌ عالم‌ بعد از اين‌ عالممون‌ بكنيم‌. انسان‌ وقتي‌ كه‌ مرد اول‌ راحتيشه‌. اول‌ زندگيشه‌. اما براي‌ كيه‌؟ براي‌ اون‌ كسي‌ كه‌ اقلا يك‌ دوره‌اي‌ براي‌ عالم‌ آخرت‌ ديده‌ باشه‌. يك‌ دوره‌ ديده‌ باشه‌، آقا شما كه‌ مرديد به‌ كي‌ برخورد مي‌كنيد. هتل‌ هم‌ هست‌ در عالم‌ برزخ‌ يا نه‌؟ كجا شب‌ مي‌مونيد؟ با كي‌ سر و كارتونه‌؟ نمي‌دونيد. يك‌ مشت‌ تصادفا ايام‌ محرمي‌، ماه‌ رمضاني‌، همه‌ مي‌رفتند پاي‌ منبرها ما هم‌ رفتيم‌ يك‌ چيزهايي‌ شنيديم‌ كه‌ اكثرش‌ چون‌ جسته‌ و گريخته‌ است‌ چيزي‌ عايدمون‌ نشده‌ است‌. شما فكر نكنيد من‌ شماها را مي‌گم‌. خود من‌ اگر مي‌خواست‌ به‌ همانچه‌ كه‌ روي‌ منبر از منبريها شنيدم‌ اكتفا كنم‌ من‌ هم‌ همين‌ جور بودم‌. واقعا چي‌ مي‌شه‌؟ چي‌ مي‌شه‌؟ يك‌ راه‌ نجات‌ را كه‌ از قرآن‌ استفاده‌ مي‌كنم‌ داره‌. يك‌ راه‌ نجات‌. يعني‌ خيلي‌ روشن‌ بيان‌ كرده‌ خداي‌ تعالي‌ و اون‌ راه‌ نجات‌ اينه‌ كه‌ قد افلح‌ من‌ ذكيها. رستگار كسي‌ است‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌. چون‌ ما كارها را جدي‌ نمي‌گيريم‌ و جدي‌ نستيم‌ خدا يازده‌ تا قسم‌ خورده‌. خيلي‌ مشكله‌ يك‌ راستگو حرفش‌ را اين‌ باور نكنند كه‌ قسم‌ اول‌ را مي‌خوره‌ باور نكنند. دوم‌، سوم‌، چهارم‌، پنجم‌ تا يازدهم‌. حالا مگر شماها باور كرديد؟ شما چند نفري‌ اگر باور كرده‌ باشيد اين‌ مردم‌ باور كردند؟ اين‌ ميكرفن‌ تلويزيون‌ را گاهي‌ مي‌برند جلوي‌ اشخاص‌ مي‌گن‌ كه‌ خوشبختي‌ در چيه‌؟ شما گوش‌ بديد ببينيد چي‌ مي‌گن‌ مردم‌. من‌ گوش‌ دادم‌. خدا مي‌دونه‌ يك‌ شب‌ مخصوصا گوش‌ مي‌دادم‌، كه‌ ببينم‌ يك‌ نفر مي‌گه‌ خوشبختي‌ در چيه‌؟ يكي‌ مي‌گه‌ خونه‌ داشته‌ باشه‌ انسان‌. مستأجره‌ صاحب‌ خانه‌ اذيتش‌ كرده‌ مي‌گه‌ خونه‌ داشته‌ باشه‌ خوشبخته‌. يكي‌ ديگه‌ مي‌گه‌ چون‌ مجرده‌ مي‌گه‌ انسان‌ زن‌ خوب‌ داشته‌ باشه‌ خوشبخته‌. پول‌ داشته‌ باشه‌ خوشبخته‌. صد نفر را سؤال‌ كنيد يك‌ نفر نمي‌گه‌ خدا گفته‌ كه‌ خوشبختي‌ در پاكيه‌. و حال‌ اين‌ كه‌ خيلي‌ هم‌ روشنه‌ها. روشنه‌. شما يك‌ كارگر را بياريد توي‌ خونتون‌ بگيد باغچه‌ را بيل‌ بزن‌. اين‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشه‌. تزكية‌ نفس‌ يعني‌ پاك‌ باشه‌. دزد نباشه‌. به‌ خدا خيانت‌ نكرده‌ باشه‌ به‌ خودش‌ هم‌ ظلم‌ نكرده‌ باشه‌. اين‌ آدمي‌ كه‌ معصيت‌ مي‌كنه‌ اول‌ به‌ خودش‌ ظلم‌ مي‌كنه‌، يك‌ كسي‌ كه‌ به‌ خودش‌ ظلم‌ مي‌كنه‌ به‌ شما رحم‌ نمي‌كنه‌ اين‌ را بدونيد. لذا در قرآن‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ ان‌ جائكم‌ فاسق‌ بنباء فتبين‌، اگر يك‌ فاسقي‌ را ديديد آمد يك‌ خبري‌ براتون‌ آورد بهش‌ اعتماد نكنيد. بريد تحقيق‌ كنيد. مطلقا از صراط‌ مستقيم‌ خارجه‌ از يك‌ نفر گناه‌ ببينه‌ و در عين‌ حال‌ بهش‌ اعتماد كنه‌ بگه‌ ولي‌ آدم‌ خوبيه‌. اصلا محاله‌ اين‌ آدم‌ خوب‌ باشه‌. مطلقاها.

 آدم‌ خوب‌ اول‌ به‌ خودش‌ ظلم‌ نمي‌كنه‌. نمي‌شه‌ به‌ شما ظلم‌ به‌ نكنه‌ به‌ خودش‌ ظلم‌ بكنه‌ مگر ديونه‌ است‌؟ محاله‌ كه‌ به‌ خودش‌ ظلم‌ بكنه‌ و به‌ شما ظلم‌ نكنه‌. اين‌ بايد اعتماد ازش‌ سلب‌ بشه‌. ان‌ جائكم‌ فاسق‌، خيلي‌ صريحه‌، خيلي‌ هم‌ روشنه‌، تفسير هم‌ نمي‌خواد. ان‌ يعني‌ اگر آمد شما را فاسقي‌ يك‌ خبري‌ براتون‌ آورد. اگر گفت‌ پولهاتون‌ را بديد دست‌ من‌ كه‌ براتون‌ نگه‌ دارم‌ كه‌ حتما نديد. يك‌ خبري‌ براتون‌ آورده‌ گفت‌ كه‌ فلان‌ كار، فلان‌ طور شده‌. بنباء فتبين‌ بهش‌ اعتماد نكنيد، بريد تحقيق‌ كنيد. بله‌. ان‌ تسيبكم‌ قول‌ و جهالت‌ فتسبح‌ علي‌ نادمين‌. براي‌ اين‌ كه‌ فردا صبح‌ پشيمان‌ مي‌شيد كه‌ چرا به‌ او اعتماد كرديد. خوب‌ بنابر اين‌ اگر كسي‌ به‌ خدا و به‌ خودش‌ ظلم‌ كرد اين‌ ارزش‌ نداره‌. حالا چكار كنيم‌ كه‌ رستگار بشيم‌؟ خوشبختي‌ در چيه‌؟ خوشبختي‌ در تزكية‌ نفسه‌. اگر اون‌ كارگر را آورديد توي‌ خونتون‌. ديديد كه‌ آقا اين‌ آدم‌ پاكيه‌. خونه‌ را بهش‌ مي‌سپاريد. خودتون‌ بهش‌ اعتماد مي‌كنيد. مي‌دونيد تا شب‌ كه‌ تو خونه‌ كار مي‌كنه‌، كارش‌ را خوب‌ انجام‌ مي‌ده‌ و به‌ زنتون‌ هم‌ نگاه‌ نمي‌كنه‌. اگر پولي‌ اون‌ كنار جلوي‌ چشمش‌ باشه‌ برنمي‌ داره‌. هم‌ كارش‌ را خوب‌ مي‌كنه‌، هم‌ خونتون‌ را نگه‌ مي‌داره‌، هم‌ به‌ ناموستون‌ خيانت‌ نمي‌كنه‌، شما مي‌ريد سر كارتون‌ راحت‌. شب‌ مي‌ياييد. اما حالا اگر اين‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ باشه‌. اين‌ شخص‌ فاسقي‌ باشه‌. بايد بالاي‌ سرش‌ وايستي‌ ببيني‌ كار مي‌كنه‌ يا نه‌؟ مواظبش‌ باشي‌ دستبردي‌ نزنه‌. مواظب‌ چشمش‌ باشي‌ كه‌ به‌ زن‌ و ناموست‌ نگاه‌ نكنه‌. اعتماد نيست‌ بهش‌. از اين‌ كارگر بگيريد بريد تا شخص‌ اول‌ مملكت‌. هر كدون‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ باشند يعني‌ به‌ مناسبت‌ شأن‌ و مقام‌ و مسئوليتشون‌ انسان‌ دلهره‌اش‌ بيشتره‌ نسبت‌ به‌ اون‌. لذا من‌ در يكي‌ از نوشته‌ هام‌ نوشته‌ام‌ كه‌ مسئولين‌ مملكت‌ ما اگر همشون‌ يعني‌ واجب‌ مي‌كردند كه‌ تزكية‌ نفس‌ بكنند هيچ‌ گرفتاري‌ نداشتيم‌. به‌ خدا ايران‌ مي‌شد يك‌ مدينة‌ فاضله‌. ما ديگه‌ توي‌ شهرداري‌ مثلا فرض‌ كنيد رشوه‌ از كسي‌ مي‌گرفتند. نه‌ روابط‌ حاكم‌ بود، هيچي‌، هيچ‌ چيز. تزكية‌ نفس‌، پاك‌. اي‌ كاش‌ اينطوري‌ بشه‌. حالا نمي‌شه‌ اقلا جمعي‌ كه‌ دور هم‌ جمع‌ شديم‌. من‌ اهميت‌ اين‌ جلسه‌ با همين‌ چند نفر را كه‌ انشاء الله‌ چون‌ اميدوارم‌ بيشتر از يك‌ مجلسي‌ كه‌ توي‌ مثلا مسجد سيد برگزار بشه‌ و تمام‌ مسجد هم‌ پر بشه‌ اهميت‌ برام‌ داره‌. به‌ خدا قسم‌.

 برام‌ هم‌ پيش‌ آمده‌ها. نه‌ اين‌ كه‌ فكر كنيد پيش‌ نيامده‌. نه‌ ما جمعيتهايي‌ ديديم‌. جمعيتهايي‌ ضمينه‌اش‌ بوده‌ كه‌ باشه‌. اما يكي‌ از مسائلي‌ كه‌ در عمرمون‌ از تقريبا سي‌ سال‌ قبل‌ كه‌ من‌ بعد از تحصيلاتم‌ آمدم‌ مشهد بهش‌ توجه‌ كردم‌ اين‌ بود كه‌ اين‌ منبرها اين‌ خطبه‌هاي‌ نماز جمعه‌ اين‌ سخنرانيهاي‌ راديو و تلويزيون‌ خوب‌ لازمه‌، خوبه‌. اما اون‌ طوري‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ روي‌ يك‌ نفر كار مي‌كرد، و او را مي‌ساخت‌ و بعد اون‌ شخص‌ مفيد بود براي‌ بقيه‌ اين‌ اهميت‌ بقدري‌ زياده‌ كه‌ اصلا قابل‌ مقايسه‌ نيست‌ با طرف‌ مثال‌. ولي‌ حالا شماها بياييد و به‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ توجه‌ كنيد. خداي‌ تعالي‌ يازده‌ تا قسم‌ خورده‌ كه‌ خوشبختي‌، رستگاري‌. خوشبختي‌ دنيا و آخرت‌ نه‌ اين‌ كه‌ فكر كنيد مربوط‌ به‌ آخرت‌ تنهاست‌ نه‌ اين‌ دنيا. توي‌ بازار اون‌ كسي‌ مي‌تونه‌ خوب‌ زندگي‌ كنه‌ كه‌ معتبر باشه‌. بعضي‌ از بازاريها به‌ ما مي‌گن‌، مي‌گن‌ پول‌ مطرح‌ نيست‌ انسان‌ ميليونها پول‌ توي‌ بانك‌ داشته‌ باشه‌ ولي‌ اعتبار نداشته‌ باشه‌. توي‌ بانك‌ هم‌ اعتبار نداشته‌ باشه‌. پيش‌ خدا اعتبار نداشته‌ باشه‌. توي‌ بانك‌ چكار مي‌كنيد كه‌ اعتبار داريد؟ چكار مي‌كنيد؟ صداقت‌ ، امانت‌ داري‌. چكي‌ نوشتيد. در اون‌ روز محل‌ داديد. اين‌ اعتبار براتون‌ درست‌ مي‌كنه‌. يك‌ چك‌ بي‌ محل‌ داشته‌ باشيد اعتبارتون‌ به‌ هم‌ مي‌خوره‌. يك‌ چك‌ بي‌ محل‌ دروغه‌ ديگه‌. يك‌ دروغ‌ بگيد پيش‌ خدا هم‌ اعتبارتون‌ به‌ هم‌ مي‌خوره‌. اين‌ اهميت‌ نداره‌ خدا اعتماد داشته‌ باشه‌ يا نداشته‌ باشه‌. نه‌. خدا به‌ انسان‌ اعتبار مي‌ده‌. اين‌ را بدونيد گاهي‌ مي‌شه‌ چون‌ صريحه‌ قرآنه‌. كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد ان‌ الذين‌ آمنوا و عمل‌ الصالحات‌ سيجعل‌ له‌ الرحمن‌ يبدي‌. كساني‌ كه‌ عمل‌ صالح‌ مي‌كنند محبت‌ اونها را خدا در دل‌ مردم‌ مي‌اندازه‌. اعتبار تو حتي‌ بانك‌ هم‌ مي‌خواي‌ داشته‌ باشي‌ توي‌ بازار هم‌ داشته‌ باشي‌، ايمان‌ داشته‌ باش‌. تزكية‌ نفس‌ كن‌. پاك‌ باش‌. شما در هر كجا كه‌ وارد بشيد معتبر بودن‌ ارزش‌ داره‌. سلمان‌ در محضر علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ معتبره‌. اعتبار داره‌. هر يك‌ از اصحاب‌ خاص‌ در نزد ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ السلام‌ معتبرند. اعتبار دارند. اعتبار پيدا بكنيد. خوب‌ چكار كنيم‌ كه‌ اعتبار پيدا بكنيم‌؟ هماهنگ‌ خلقت‌ بشيد. من‌ خدا مي‌دونه‌ يك‌ گياهي‌ جلوم‌ هست‌. عجب‌ اين‌ بندة‌ خدا باشه‌ و ما بندة‌ خدا نباشيم‌! شما مي‌گيد آخه‌ اون‌ چيزي‌ نمي‌فهمه‌! همين‌ كه‌ خدا به‌ تو فهم‌ داده‌ تو بايد براي‌ او جفتك‌ بزني‌؟ نه‌ راستي‌! عقل‌ بهت‌ داده‌ تو بايد مخالفت‌ كني‌. او كه‌ چيزي‌ را نمي‌فهمه‌ بندة‌ خداست‌. تمام‌ اين‌ عالم‌ خلقت‌ بندة‌ خدا هستند. چيزي‌ را كه‌ اون‌ قدر اين‌ عالم‌ منظمه‌ كه‌ سيصد سال‌ ديگه‌ در فلان‌ دقيقه‌ و در فلان‌ ثانيه‌ اين‌ كرة‌ زمين‌، كرة‌ ماه‌ مثلا بين‌ كرة‌ زمين‌ و خورشيد فاصله‌ مي‌شه‌. فاصله‌ مي‌اندازه‌. مي‌ياد جلو. اين‌ گرفتگي‌ پيدا مي‌شه‌. اين‌ قدر عالم‌ منظمه‌. اين‌ كارخانة‌ منظم‌ عالم‌. بشر هم‌، مخصوصا بشرهاي‌ معصيت‌ كار خيلي‌ كوچكيم‌ در خدمتون‌ عرض‌ شود در اين‌ كارخانة‌ خلقت‌.

 مثل‌ يك‌ پيچ‌ هرز تلق‌ و تلوق‌ هم‌ راه‌ انداخته‌. شما چكار مي‌كنيد اگر توي‌ كارخانه‌ يك‌ پيچ‌ هرزي‌ باشه‌؟ تا جايي‌  كه‌ بشه‌ نگهش‌ مي‌دارند. بعد برش‌ مي‌دارند مي‌اندازنش‌ دور. جاشه‌ كه‌ بشر را خداي‌ تعالي‌ بشر را توي‌ جهنم‌ مي‌اندازه‌. وقده‌ الناس‌ و الحجاره‌. همين‌ زباله‌ دانه‌. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد اگر شما گناه‌ بكنيد سيعت‌ الله‌ بقم‌ و يحب‌ يحبونه‌. مي‌يان‌ وسايلي‌ براي‌ اين‌ كارخانة‌ خلقت‌ مي‌خرند جاي‌ شما مي‌گذارند كه‌ هم‌ خدا ازشون‌ راضي‌ بشه‌. اذ ان‌ لا عنهم‌ و رضوا عنه‌ خدا ازشون‌ راضي‌ باشه‌ هم‌ خدا از اونها راضي‌ باشه‌. اينه‌ ديگه‌. ما بياييم‌ يك‌ تكاني‌ بخوريم‌ امشب‌. بياييم‌ جدي‌ باشيم‌. من‌ اين‌ را بهتون‌ بگم‌ شماها اكثرا” افرادي‌ هستيد اهل‌ كمالات‌ و تزكية‌ نفس‌. حالا قدرتون‌ را جامعه‌ نمي‌دونه‌ من‌ كه‌ مي‌دونم‌. اما باز هم‌ بايد تكان‌ بخوريد. يك‌ غافله‌اي‌ را اگر يك‌ كاروان‌ دار حركت‌ بده‌ به‌ طرف‌ مكه‌ توي‌ راه‌ هي‌ مي‌گه‌ آقا تندتر بياييد. به‌ اعمال‌ نمي‌رسيد. به‌ سر وقت‌ به‌ مكه‌ نخواهيد رسيد. در روايتي‌ كه‌ از پيغمبر اكرم‌ نقل‌ شده‌ و اين‌ لازم‌ نيست‌ كه‌ روايت‌ باشه‌ خودمون‌ داريم‌ مي‌بينيم‌. اجلوا بالتوبه‌ قبل‌ الموت‌. كي‌ مي‌ميريد؟ نمي‌دونيم‌. پس‌ عجله‌ بكنيد به‌ توبه‌. برگرديم‌ به‌ سوي‌ خدا. تا كي‌ مي‌خواييم‌ اين‌ را كج‌ را بريم‌؟ پير مي‌شن‌ بعد كاري‌ مي‌كنند اينها كه‌ عمر سعده‌. عمر سعد وقتي‌ كه‌ بهش‌ گفتند كه‌ حكومت‌  ايران‌ را اون‌ وقت‌ را بهت‌ مي‌ديم‌ تو برو كربلا امام‌ حسين‌ را بكش‌ اين‌ يك‌ شب‌ فكر كرد. مشورت‌ كرد. همه‌ گفتند نكن‌ اين‌ كار را. او آخر شب‌ فكرش‌ به‌ اينجا رسيد كه‌ اگر من‌ اين‌ كار را مي‌كنم‌، اگر كه‌ قيامتي‌ بود كه‌ توبه‌ مي‌كنم‌ اگر قيامتي‌ هم‌ نبود كه‌ خوب‌ دنيامون‌ درست‌ شده‌. اينجوريه‌. اين‌ مال‌ عمر سعده‌. خدايي‌ نكرده‌ شما پشت‌ سر عمر سعد حركت‌ نكنيد. اينجوري‌ فكر نكنيد.

 اجلوا بالتوبه‌ برگرديد به‌ سوي‌ خدا با كمال‌ استقامت‌، در راه‌ راست‌ و صراط‌ مستقيم‌. با مبارزة‌ كامل‌ با نفس‌. با نفس‌ اماره‌. هر چيزي‌ را كه‌ ديديد دلتون‌ مي‌خواد و خدا نمي‌خواد ترك‌ كنيد. مبارزة‌ با نفس‌ اينطوريه‌. اونچه‌ كه‌ دلمون‌ مي‌خواد همش‌ بازيه‌. انما الدينا لعب‌ و لهو دنيا هم‌ بازيه‌ هم‌ بيهده‌ است‌. آخه‌ بعضيها بازيها هست‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ انسان‌ استفاده‌ مي‌كنه‌. مثلا يك‌ جامي‌، طلايي‌، يك‌ سكه‌اي‌ چيزي‌ بهش‌ جايزه‌ مي‌دن‌. اين‌ بازي‌ هست‌ اما لهو، لهن‌ نيست‌. اما بعضيها بازيها لهو هم‌ هست‌. بيهوده‌ هم‌ هست‌. هي‌ رفتي‌ كار كردي‌، خوردي‌. نمي‌گم‌ كار نكنيد. دوستان‌ هم‌ مي‌دونند كه‌ من‌ بيشتر از هر كسي‌ سفارش‌ به‌ كار مي‌كنم‌. منتهي‌ گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ كار را در متن‌ مي‌گذاريد. ببينيد شما كارمند يك‌ اداره‌ هر جا فرستادنتون‌ مي‌ريد. چرا به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ در متن‌ زندگيتون‌ كارتون‌ را گذاشتيد. اصل‌ اونه‌. اگر مشهد باشه‌ مي‌ريد، اگر بندر عباس‌ هم‌ باشه‌ مي‌ريد. اگر يك‌ جاي‌ دور دست‌ هم‌ باشه‌ مي‌ريد. هر جا باشه‌ مي‌ريد. چرا؟ براي‌ اين‌ كه‌ اون‌ اصله‌. دينتون‌ را اصل‌ قرار بديد. قرآن‌ مي‌فرمايد هل‌ عدلكم‌ تجارة‌ تنجيكم‌ من‌ عذاب‌ اليم‌. آيا دلالت‌ بكنم‌، راهنمايي‌ بكنم‌ شما را به‌ يك‌ تجارتي‌ كه‌ شما را از عذاب‌ اليم‌ نجات‌ بده‌. مي‌خواييد؟ تعمنون‌ بالله‌. خدا را جدي‌ بگيريد. اين‌ تعمنون‌ بالله‌ ترجمة‌ خيلي‌ عوامانه‌اش‌ همينه‌ كه‌ خدا را جدي‌ بگيريد. همانطوري‌ كه‌ نهار ظهرتون‌ را جدي‌ گرفتيد.

 خدا را در اول‌ سطر قرار بديد. گاهي‌ انسان‌ دلش‌ به‌ خدا مي‌سوزه‌. خدا مي‌دونه‌ اين‌ خداي‌ به‌ اين‌ مهرباني‌ يك‌ مثالي‌ گاهي‌ مي‌زنم‌ براي‌ دوستان‌. تو صف‌ نانوايي‌ ايستاده‌ باشيد. صف‌ آمده‌ جلو رسيده‌ نوبت‌ شما شده‌. مي‌گن‌ برو آقا عقب‌. مي‌ريد. باز دو مرتبه‌ صف‌ مي‌ياد جلو و مي‌رسه‌ به‌ اول‌ صف‌ باز مي‌گن‌ برو عقب‌. اين‌ قدر عقبتون‌ مي‌اندازند از آخر هم‌ كه‌ نوبت‌ باز نوبتتون‌ مي‌شه‌ اين‌ نون‌ سوخته‌هاي‌ ميز را جمع‌ مي‌كنند بهتون‌ مي‌دن‌ مي‌گن‌ بفرماييد. ما با خدا همين‌ جور رفتار مي‌كنيم‌، به‌ خودش‌ قسم‌. اون‌ وقت‌ اون‌ آخرها مي‌گه‌ آقا نوبت‌ ما نشد؟ از صبح‌ رفتي‌ مشغول‌ كار شدي‌، همة‌ كارهات‌ را كردي‌ آمدي‌ خونه‌ اذان‌ مي‌گن‌ نوبت‌ خدا شده‌. تشريف‌ مي‌بريد الان‌ مي‌خواييد ناهار بخوريد. ناهار مي‌خوريم‌، استراحت‌ مي‌كنيم‌. باز مي‌ياد نماز جلو، شما برو عقب‌. باز كارهامون‌ را مي‌كنيم‌، كارهامون‌ را مي‌كنيم‌ دم‌ غروب‌ يك‌ نماز سر و دست‌ پا شكسته‌ كه‌ از اون‌ نون‌ سوخته‌ هم‌ بدتره‌. تحويل‌ خدا مي‌ديم‌. خدا مي‌گه‌ الم‌ الذين‌ آمنوا ان‌ تخشي‌ قلوبهم‌ بذكر الله‌. آيا وقت‌ اين‌ نشده‌ كه‌ نوبت‌ من‌ نشد؟ آي‌ بيچاره‌ نوبت‌ ما نشد. اين‌ دزد داشت‌ مي‌رفت‌ از ديوار بالا اين‌ آيه‌ را شنيد تكان‌ خورد بدنش‌ گفت‌ خدايا چرا نوبت‌ تو شده‌ ديگه‌ حالا. من‌ همة‌ دزديهام‌ راكردم‌، همة‌ بدبختيهام‌ را كردم‌ همة‌ كارها را كردم‌ حالا ديگه‌ نوبت‌ تو شده‌. واي‌ به‌ حال‌ اون‌ كسي‌ كه‌ باز هم‌ نوبت‌ خداش‌ نشده‌ باشه‌. خداي‌ به‌ اين‌ مهرباني‌ كه‌ همه‌ چي‌ بهت‌ داده‌. به‌ خدا قسم‌ تو برو در خانة‌ خدا، برو به‌ طرف‌ خدا. ببين‌ چي‌ برات‌ كسر مي‌گذارند. من‌ همين‌ امروز داشتم‌ با بعضي‌ از رفقا صحبت‌ مي‌كردم‌، همة‌ خوشبختيها نصيب‌ اونهايي‌ است‌ كه‌ اونها اهل‌ تزكية‌ نفسند. الحمد الله‌ نمونه‌هاي‌ زيادي‌ داريم‌. خدا تمام‌ كارهاشون‌ را درست‌ مي‌كنه‌. يوسف‌ عزيز مصر اون‌ وقتي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ بود زليخا بهش‌ اظهار علاقه‌ كرد. به‌ طرف‌ او نرفت‌، ترك‌ گناه‌ كرد. يك‌ روز شد عزيز مصر و همين‌ زليخا سر راه‌ او نشسته‌ بود و گدايي‌ مي‌كرد. وقتي‌ كه‌ دلش‌ را از مردم‌ كند و از حتي‌ يوسف‌ هم‌ كرد خداي‌ تعالي‌ به‌ او جواني‌ داد و به‌ يوسف‌ گفت‌ كه‌ بايد باهاش‌ ازدواج‌ كني‌. بياييم‌ ما، عرض‌ كردم‌ ما دلم‌ نمي‌خواد كه‌ مجلسي‌ را برگزار كنيم‌ و يك‌ تكاني‌ نخورده‌ باشيم‌ و از خواب‌ غفلت‌ بيدار نشده‌ باشيم‌ و بحمد الله‌ شماها بيداريد.

 همين‌ اشك‌ و همين‌ توجهتون‌ دليل‌ بر اين‌ است‌ كه‌ خواب‌ نيستيد. بعضي‌ خوابند كه‌ خداي‌ تعالي‌ دستور فرموده‌ كه‌ خوابها را بيدارشون‌ كن‌. و بعضي‌ مرده‌اند واي‌ بر اون‌ وقتي‌ كه‌ خواب‌ انسان‌ منتهي‌ بر مرگش‌ بشه‌. ديگه‌ خدا هم‌ باهاش‌ حرف‌ نمي‌زنه‌. پيغمبر اكرم‌ هم‌ دستور داره‌ با اين‌ افراد حرف‌ نزنه‌. پيغمبر اكرم‌ وقتي‌ كه‌ دربارة‌ كفار مشركين‌ دعا مي‌كنه‌ و اصرار داره‌ اينها بيدار بكنه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد انك‌ لا تهدي‌ نهبت‌. لا من‌ تهيد من‌ نهبت‌ و لا كن‌ الله‌ من‌ يشاء انك‌ لا تسمع‌ الموتا. تو به‌ مرده‌ نمي‌توني‌  چيزي‌ بشنوني‌. خودتون‌ را آزمايش‌ كنيد. اگر يك‌ مجلس‌ تنبهي‌ بود ديديد تكاني‌ خورديد به‌ فكر اين‌ افتاديد كه‌ خودتون‌ را اصطلاح‌ كنيد از گناه‌ دور بشيد و به‌ طرف‌ خداحركت‌ كنيد اين‌ مطمئن‌ باشيد كه‌ شما زنده‌ايد اما اگر نه‌ براتون‌ فرقي‌ نكرد. اهميت‌ نداديد. بدانيد كه‌ خدايي‌ نكرده‌ قلبتون‌ مرده‌ است‌ ديگه‌ شيطان‌ مي‌ياد به‌ صورت‌ كسي‌ كه‌ معصيت‌ كاره‌ دست‌ مي‌كشه‌ در اين‌ صورت‌ مي‌گه‌ وجه‌ لا يفلح‌ ابدا. صورتي‌ كه‌ ديگه‌ رستگار نمي‌شه‌. خوشحال‌ مي‌شه‌. هدف‌ ما از تمام‌ برنامه‌ هايي‌ كه‌ در مشهد يا در شهرهاي‌ مختلفي‌ كه‌ هست‌ همين‌ جمع‌، جمعي‌ كه‌ هستند داريم‌ اين‌ است‌ كه‌ انشاء الله‌ طوري‌ بشيم‌ كه‌ امام‌ عصر ارواحنا فدا كوچكترين‌ نه‌ به‌ اعمالمون‌ نه‌ به‌ زندگيمون‌، نه‌ به‌ وضع‌ خانمون‌، نه‌ به‌ وضع‌ زن‌ و فرزندمون‌ داشته‌ باشه‌. اين‌ هدف‌ ماست‌ و انشاءالله‌ با حوصله‌ و گام‌ به‌ گام‌ به‌ اين‌ مطلب‌ خواهيم‌ رسيد و اميدواريم‌ خداي‌ تعالي‌ همة‌ شماها را موفق‌ بداره‌ و به‌ مقصد برسانه‌. خوب‌ فردا شب‌ شب‌ تولد حضرت‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌. امام‌ رئوف‌، امام‌ مهربان‌. امامي‌ كه‌ ما در كنار قبرش‌ معجزاتي‌ ازش‌ ديديم‌. جدا” عجيبه‌ همين‌ چند ماهه‌ قبل‌ بود بعضي‌ از آقايون‌ ديده‌ بودند شايد تو مجلس‌ هم‌ باشند كساني‌ كه‌ اونجا بودند. يك‌ بچه‌اي‌ را آوردند پيش‌ من‌ كه‌ دو چشمش‌ به‌ كلي‌ نابينا بود، اين‌ را خيلي‌ من‌ دلم‌ سوخت‌. بچة‌ تقريبا چهار ساله‌. گفتند دعا بخون‌. من‌ دستي‌ به‌ سر و كله‌اش‌ كشيدم‌ ولي‌ به‌ پدرش‌ گفتم‌ كه‌ ببر حرم‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا و از گرد و غبار و ضريح‌ به‌ چشم‌ او بمال‌ تا شفا پيدا كنه‌. اين‌ نوارش‌ هست‌، حتي‌ نوار فيلمش‌ هست‌. اين‌ بچه‌ را برده‌ بوده‌ توي‌ حرم‌ روي‌ زانوش‌ نگه‌ داشته‌ بوده‌. خاك‌ ضريح‌ را بچشمش‌ ماليده‌ بوده‌ گفتند بهش‌ محمد چشمهات‌ را وا نكني‌ تا چشمهات‌ شفا پيدا بكنه‌. اين‌ بچه‌ با همان‌ حالت‌ بچه‌ گيش‌ مي‌گه‌ كه‌ يك‌ دفعة‌ ديگه‌ هم‌ بمال‌. يك‌ مرتبة‌ ديگه‌ هم‌ بمال‌. اما الان‌ هست‌ شبهاي‌ جمعه‌ مي‌ياد. فردا شب‌ بردانش‌ آوردنش‌، آوردنش‌ چشمش‌ خوب‌ شده‌. نظرات‌ پزشكي‌ هست‌ كه‌ اين‌ قبلش‌ گفتند كه‌ اين‌ رگهاي‌ چشمش‌ خشك‌ شده‌ و حالا بعدش‌ هم‌ رفتند آزمايش‌ كردند ديدند نه‌ الحمد الله‌ اين‌ چشمهاش‌ به‌ كلي‌ راه‌ افتاده‌. علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا امام‌ مهربانه‌. اگر يك‌ وقتي‌ ديديد كه‌ خدايي‌ نكرده‌ در راه‌ رسيدن‌ به‌ خدا كور شديد سست‌ شديد فورا براي‌ زيارت‌ برويد كنار قبر علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا خدا رحمت‌ كنه‌ استاد ما ايشان‌ با اين‌ كه‌ زنجان‌ بود گاهي‌ كه‌ افرادي‌ از نظر كمالات‌ روحي‌ سست‌ بودند مي‌گفت‌ برو مشهد كنار قبر علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا. ما زارها مكروب‌ الا  كربه‌. هيچ‌ مكروبي‌ نيست‌، هيچ‌ آدم‌ غم‌ داري‌ نيست‌ در هر وضعي‌ باشه‌ كه‌ بعضيها غمشون‌ مسائل‌ كمالات‌ روحيشونه‌. بعضيها غمشون‌ شكمشونه‌، نانشونه‌، آخرشونه‌. هر كس‌ هر غمي‌ داشته‌ باشه‌ حضرت‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا غم‌ او را رفع‌ مي‌كنه‌. ما زارها مكروب‌ الا كربه‌ و كان‌ حاجت‌ الا قضا الله‌ حاجته‌. يك‌ طالب‌ حاجتي‌ نيست‌ كه‌ خدا حاجت‌ او را برآورده‌ نكنه‌. اگر زيارت‌ كرد حضرت‌ رضا را.

 يك‌ كسي‌ يك‌ مكاشفه‌اي‌ داشت‌ اين‌ را براتون‌ بگم‌ بد نيست‌. مي‌گفت‌ كه‌ وارد حرم‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا شدم‌ يك‌ دفعه‌ ديدم‌ كه‌، يك‌ چيز ديگه‌اي‌ يادم‌ آمد اين‌ را بهتره‌ عرض‌ كنم‌. يكي‌ از علماي‌ اهل‌ سنت‌ كه‌ همين‌ تازگي‌ باهاش‌ برخورد مي‌كرديم‌، دوستاني‌ كه‌ تو جريان‌ هستند چند نفرشون‌ تو مجلس‌ هستند. ايشان‌ مي‌گفت‌ كه‌ براي‌ حضرت‌ زهرا در يك‌ مجلسي‌ من‌ خيلي‌ گريه‌ كردم‌. شب‌ در عالم‌ رؤيا حضرت‌ زهرا را ديدم‌ فرمودند برو مشهد. اونجا سنيه‌ها از علماي‌ اهل‌ سنت‌ هم‌ هست‌. برو مشهد تا به‌ دست‌ فرزندم‌. مي‌گه‌ من‌ اعتنا نكردم‌. ببينيد امام‌ غريب‌ اينه‌ها. مي‌گه‌ اعتنا نكردم‌ بعد از شش‌ ماه‌ ديدم‌ باز حضرت‌ رضا را در خواب‌ مي‌گه‌ چرا مشهد نيامدي‌؟ مي‌گه‌ ديدم‌ از خواب‌ كه‌ پاشدم‌ رفتم‌ مشهد. رفتم‌ مشهد توي‌ حرم‌ نشسته‌ بودم‌، يك‌ قدم‌ به‌ طرف‌ خدا بريد ببينيد كه‌ اينها چند قدم‌ به‌ طرفتون‌ مي‌يان‌. مي‌گه‌ كه‌ در مقابل‌ ضريح‌ نشسته‌ بودم‌ ديدم‌ كه‌ حضرت‌ رضا از تو ضريح‌ بيرون‌ آمدند دست‌ گذاشتند سر شانة‌ من‌ ديدم‌ اظهار عطوفت‌ و مهرباني‌ كردند. دوستان‌ را كجا كني‌ محروم‌ تو كه‌ با دشمنان‌ نظر داري‌. آمده‌ بود پيش‌ من‌ اين‌ آقا. اظهار تشييع‌ مي‌كرد.مي‌گفت‌ كه‌ من‌ شيعه‌ هستم‌ و به‌ پاس‌ اين‌ احترام‌ فاطمة‌ زهرا و علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا من‌ را هدايت‌ كردند. قول‌ مي‌دم‌ كه‌ تمام‌ تركمن‌ صحرا را متوجه‌ اسلام‌ كنم‌. ببينيد اينجور باشيد. علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا مهربانه‌. انشاءالله‌ فردا شب‌ عيدي‌ به‌ ما مي‌دن‌. ما را از خواب‌ غفلت‌ بيدار مي‌كنند. و من‌ يك‌ جمله‌ اشاره‌ كنم‌ و عرايضم‌ را تمام‌ كنم‌ انشاءالله‌. خيلي‌ از مطالب‌ لازم‌ بود عرض‌ كنم‌ فرصت‌ نيست‌. دربارة‌ برنامه‌ هاتون‌ ولي‌ انشاء الله‌ حالا به‌ مناسبتي‌ عرض‌ مي‌شه‌. دعبل‌ آمد خدمت‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ السلام‌ و يك‌ اشعاري‌ را خوند. رسيد به‌ اين‌ شعر، و قبر به‌ بغداد لنفس‌ زكيتي‌. يك‌ قبري‌ در بغداد هست‌ مال‌ يك‌ نفس‌ زكيه‌ كه‌ اشاره‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. حضرت‌ فرمود كه‌ يك‌ شعر هم‌ من‌ دارم‌ همانجا جاشه‌. و قبر بطوس‌ لها من‌ مصيبه‌. يك‌ قبري‌ در طوس‌ هست‌ كه‌ چقدر مصيبت‌ بر اين‌ قبر وارد مي‌شود. حضرت‌ رضا در اين‌ دو فرد شعر به‌ اينجا مي‌رسه‌ شعرش‌ الي‌ الحشر حتي‌ يبعث‌ الله‌ صاحب‌ الزمان‌ البته‌ جمله‌اي‌ داره‌ كه‌ بايد در مقابل‌ آن‌ بياستيم‌ اين‌ را عرض‌ نمي‌كنم‌. تا روز حشر. كه‌ شايد حشر صغري‌ منظور باشه‌. وقتي‌ كه‌ امام‌ زمان‌ انشاء الله‌ قيام‌ كند. آنجا يفر جهنم‌، حزن‌ را هم‌ در كربات‌. از خاندان‌ عصمت‌ در اين‌ وقت‌ خداي‌ تعالي‌ وقتي‌ كه‌ امام‌ عصر ظهور كردند، آنوقت‌ از اين‌ كربات‌ و هم‌ و غم‌ اين‌ قبر مطهر كاسته‌ ميشه‌. اين‌ يك‌ مطلب‌ دربارة‌ حضرت‌ وليعصر كه‌ خبر ميده‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و بقدري‌ حضرت‌ رضا احترام‌ ميگذاشت‌ براي‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ كه‌ وقتي‌ اسم‌ شريف‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را در مقابل‌ حضرت‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا مي‌برند، حضرت‌ دستش‌ را مي‌گذاشت‌ روي‌ سرش‌ مي‌ايستاد، تعظيم‌ ميكرد، ميفرمود صلي‌ الله‌ عليه‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ صلي‌ الله‌ عليه‌.

 اميدوارم‌ انشاء الله‌ همه‌اتون‌ امام‌ زماني‌ باشيد. همه‌اتون‌ مرضي‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ باشيد. همه‌اتون‌ از ياران‌ خوب‌ آن‌ حضرت‌ باشيد.

 نسئلك‌ الله‌ و ندعوك‌ باعظم‌ اسمائك‌ و بمولانا صاحب‌ الزمان‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌… پروردگارا به‌ آبروي‌ امام‌ عصر فرج‌ آن‌ حضرت‌ را برسان‌. الهي‌ آمين‌. ما را از بهترين‌ اصحاب‌ و يارانش‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. قلب‌ مقدسش‌ را از ما راضي‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا گرفتاريهاي‌ مسلمين‌ برطرف‌ برفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا همه‌ را از خواب‌ غفلت‌ بيدار بفرما. الهي‌ آمين‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ قسمت‌ مي‌دهيم‌ امراض‌ روحي‌ ما را شفا مرحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. ما را به‌ كمالات‌ روحي‌ برسون‌. الهي‌ آمين‌. خدايا ما را قدردان‌ بشريت‌ و انسانيت‌ خودمون‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا ما را قدر دان‌ عقل‌ و فكر و هوش‌ خودمون‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ اين‌ جمع‌ را از بهترين‌ اصحاب‌ و ياران‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. امواتمون‌ غريق‌ رحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا مسئولين‌ اين‌ مملكت‌، كساني‌ كه‌ به‌ اين‌ مملكت‌ خدمت‌ مي‌كنند، مسئولين‌ صديق‌ اين‌ مملكت‌، رهبر عزيز در پناه‌ امام‌ زمان‌ حفظ‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. شهدامون‌ با شهداي‌ كربلا محشور بفرما. الهي‌ آمين‌. پدر و مادرمون‌ ببخش‌ و بيامرز. الهي‌ آمين‌. عاقبتمون‌ ختم‌ به‌ خير بفرما. الهي‌ آمين‌.

 

۲۹ شوال ۱۴۱۵ قمری – ۱۰ فروردین ۱۳۷۴ شمسی – انسان باید عالم باشد یا متعلم

 انسان‌ بايد عالم‌ باشد يا متعلم‌ 10/1/74

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ في‌ العالمين‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 انسان‌ هميشه‌ در زندگي‌ بطور كلي‌ اگر ضوابطي‌ در كار نباشد خطا و اشتباه‌ زيادي‌ دارد. كه‌ وقتي‌ سنش‌ بالا رفت‌ و به‌ خطاها و اشتباهات‌ خودش‌ پي‌ برد پشيماني‌ زيادي‌ پيدا مي‌كند. اما اگر از ابتداي‌ زندگي‌ با يك‌ افرادي‌ كه‌ يا خودشون‌ تجربه‌ دارند و يا تجربيات‌ ديگران‌ را مطالعه‌ كرده‌اند و فهميده‌اند و از راه‌ تحصيل‌ اين‌ علوم‌ به‌ تجربيات‌ زندگي‌ متوجه‌ شده‌اند. اگر انسان‌ با آنها زندگي‌ كرد و اينها را بعنوان‌ مربي‌، معلم‌، استاد، و بالاخره‌ راهنما انتخاب‌ كرد، طبعا كمتر اشتباه‌ ميكنه‌. خيلي‌ سخته‌ كه‌ انسان‌ در زندگي‌ همة‌ مسائل‌ را بخواد خودش‌ تجربه‌ بكنه‌. چون‌ تجربه‌ كردن‌ گاهي‌ ميشه‌ ضررهايي‌ متوجه‌ انسان‌ ميشود. خيلي‌ از مسائل‌ را بايد انسان‌ از تجربيات‌ ديگران‌ استفاده‌ كنه‌. اگر بنا بشود كه‌ راه‌ تحصيل‌ علم‌ پزشكي‌ مثلا تجربي‌ باشد، طبعا تا انسان‌ يك‌ پزشك‌ حاذق‌ بشود، كلي‌ ضايعات‌ و اشتباهات‌ دارد. اگر انسان‌ در زندگي‌ معموليش‌، يا در زندگي‌ عاليه‌اش‌ يعني‌ زندگي‌ روحش‌، زندگي‌ جسمش‌، بدنش‌، فرقي‌ نميكنه‌ آن‌ يكي‌ دقيقتر و اين‌ يكي‌ ساده‌تر، در هر دو؛ اگر بخواد انسان‌ خودش‌ تجربه‌ بكنه‌ يا موفق‌ به‌ حقيقت‌ نمي‌شود و يا اينكه‌ زمان‌ زيادي‌ طول‌ مي‌كشد و آن‌ اواخر زندگي‌ به‌ يك‌ حقايقي‌ مي‌رسد.

 لذا در دين‌ مقدس‌ اسلام‌ دستور داده‌اند كه‌ اگر يك‌ چيزي‌ را نمي‌دانيد از اهل‌ ذكر سؤال‌ كنيد. قرآن‌ شريف‌ مي‌فرمايد كه‌ فاسئلوا اهل‌ الذكر ان‌ كنتم‌ لا تعلمون‌. نفرموده‌ اگر نمي‌دانيد خودتون‌ تجربه‌ كنيد. اهل‌ ذكر، آنهائي‌ كه‌ مي‌دانند، آنهائي‌ كه‌ به‌ ياد دارند، آنهائي‌ كه‌ تجربه‌ كرده‌اند و فراموش‌ نكرده‌اند، از آنها سؤال‌ كنيد و از تجربيات‌ ديگران‌ استفاده‌ كنيد. طبعا اگر انسان‌ بخواهد از تجربيات‌ ديگران‌ استفاده‌ بكند، بايد يك‌ صداقتي‌، يك‌ پاكي‌ در افراد باشد تا تجربيات‌ يكديگر را به‌ يكديگر منتقل‌ كنند. اگر آن‌ صداقت‌ و صميميت‌ در كار نباشد طبعا شايد تجربيات‌ خودشون‌ را بعنوان‌ امتياز از گفتن‌ به‌ ديگري‌ بخل‌ كنند و نگويند. ما مي‌دونيم‌ بعضي‌ها كه‌ يك‌ كشفياتي‌ دارند، يك‌ چيزي‌ كشف‌ كرده‌اند، حاضر نيستند به‌ آساني‌ در اختيار ديگران‌ قرار بدهند. امتيازش‌ را براي‌ خودشون‌ مي‌خواهند. و حال‌ اينكه‌ اسلام‌ دستور فرموده‌ كه‌ اگر يك‌ وقتي‌ چيزي‌ را شما ياد گرفتيد زكات‌ العلم‌ بذله‌، اگر يك‌ مطلبي‌ را فرا گرفتيد، زكات‌ اين‌، يعني‌ پاك‌ شدن‌ اين‌ علم‌، اگر مي‌خواهيد اين‌ علم‌ مرضي‌ پروردگار باشد، اگر مايليد خداي‌ تعالي‌ از اين‌ علم‌ شما راضي‌ باشد، بايد بذل‌ كنيد، به‌ ديگران‌ تعليم‌ دهيد.

 در دين‌ مقدس‌ اسلام‌ آنقدر كه‌ اهميت‌ داده‌ شده‌ به‌ تعليم‌، آنقدر كه‌ به‌ چيز ياد دادن‌ به‌ ديگران‌ سفارش‌ شده‌، آنقدر كه‌ به‌ راهنمائي‌ ديگران‌ از گمراهي‌ تأكيد شده‌، راجع‌ به‌ هيچ‌ چيز از عبادات‌ حتي‌، تأكيد نشده‌ است‌.

 بنابراين‌ بايد كوشش‌ بكنيم‌ كه‌ در مرحلة‌ اول‌ آنچه‌ كه‌ ياد داريم‌ و مي‌دانيم‌ و تجربه‌ كرده‌ايم‌ و تحصيل‌ نموده‌ايم‌ به‌ ديگران‌ تعليم‌ بدهيم‌ و از ديگران‌ هم‌ آنچه‌ را كه‌ آنها بلدند ياد بگيريم‌. عالمترين‌ افراد آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ علم‌ ديگران‌ را بر علم‌ خودش‌ بيفزايد و انباشته‌ كنه‌ علوم‌ ديگران‌ را روي‌ علوم‌ خودش‌. از يكي‌ از دانشمندان‌ بزرگ‌ سؤال‌ كردند كه‌ تو از كجا به‌ اين‌ مقام‌ رفيع‌ رسيده‌اي‌ گفت‌ من‌ لسان‌ السئول‌ زباني‌ داشتم‌ كه‌ خيلي‌ سؤال‌ مي‌كرد. كساني‌ كه‌ راه‌ سؤال‌ كردن‌ را بلدند، البته‌ نه‌ سؤال‌ در امور مادي‌. اين‌ قبيحه‌، زشته‌. انسان‌ نبايد در امور مادي‌ از ديگران‌ چيزي‌ تقاضا كنه‌. اما در راهنماييها، در هدايتها، در امور معنوي‌، در كسب‌ علم‌ و دانش‌، در كسب‌ تجربيات‌ و صحيح‌ زندگي‌ كردن‌ اين‌ را بايد از افراد انسان‌ سؤال‌ بكنه‌. من‌ لسان‌ السئول‌. سئول‌ صيغة‌ مبالغه‌ است‌. زباني‌ كه‌ بسيار سؤال‌ مي‌كرد. هر جا دانشمندي‌ گير مي‌آمد، فورا چند تا سؤال‌ مطرح‌ ميشد و از آن‌ استفاده‌ مي‌كرديم‌. اين‌ انسان‌ را به‌ جاي‌ بسيار بالايي‌ مي‌رساند. الذين‌ يستمعون‌ القول‌ افراد با مغز و آنهائي‌ كه‌ داراي‌ علم‌ و دانشند، آنهائي‌ كه‌ اهل‌ تحقيقند، اين‌ خصوصيت‌ را دارند كه‌ سوال‌ مي‌كنند. حرفهاي‌ ديگران‌ را مي‌شنوند، يستمعون‌ القول‌. و يتبعون‌ احسنه‌. يك‌ قوة‌ مميزة‌ بسيار قويي‌ دارند وسيلة‌ سنجش‌ فكري‌ دارند. مي‌سنجند كلمات‌ را. آني‌ كه‌ بهتر است‌ انتخاب‌ مي‌كنند. يستمعون‌ القول‌ و يتبعون‌ احسنه‌. خوب‌ اينها كيها هستند؟ اولئك‌ هداهم‌ الله‌. اينها را خدا هدايت‌ ميكنه‌. اگر انسان‌ توي‌ خانه‌ بنشينه‌ در مجالس‌ علما، در مجالس‌ دانشمندان‌، در مجالس‌ آنهائي‌ كه‌ بيدارند و حقايق‌ را درك‌ مي‌كنند و به‌ سوي‌ حقيقت‌ دارند حركت‌ مي‌كنند، اگر در مجالس‌ آنها ننشينه‌، حرف‌ آنها را نشنوه‌، اينها را خدا هدايتشون‌ نخواهد كرد. بعضي‌ها منتظرند با دعا هدايت‌ بشوند. هم‌ خودشون‌ دست‌ به‌ دعا برداشتند كه‌ خدايا ما را هدايت‌ كن‌. هم‌ ديگران‌ را وادار به‌ دعا مي‌كنند. تا انسان‌ خودش‌ قدمهاي‌ اوليه‌ را برنداره‌ خدا هدايتش‌ نمي‌كنه‌. و الذين‌ جاهدوا فينا لنهدينا سبلنا. كساني‌ كه‌ در راه‌ ما جهاد مي‌كنند، كوشش‌ مي‌كنند ما هدايت‌ مي‌كنيم‌ آنها را هدايت‌ مي‌كنيم‌ به‌ راههاي‌ خودمون‌. الذين‌ يستمعون‌ القول‌ فيتبعون‌ احسنه‌ اول‌ بايد سخنان‌ را بشنويد، كلمات‌ را استماع‌ كنيد، خوب‌ و بد كلمات‌ را تميز بدهيم‌ از يكديگر و بعد خداي‌ تعالي‌ ما را هدايت‌ ميكنه‌. اولئك‌ هداهم‌ الله‌ و اولئك‌ هم‌ اولي‌ الالباب‌. اينها هستند كه‌ صاحبان‌ لب‌ و مغز و فكر و فهم‌ و درك‌ و عقلند.

 بنابراين‌ خط‌ سير ما معلوم‌ ميشه‌. يكي‌ از اشتباهاتي‌ كه‌ ما فكر مي‌كنيم‌ و متأسفانه‌ در كتابهاي‌ فرهنگي‌ ما هم‌ وارد شده‌ و بسيار اشتباهه‌، فكر مي‌كنند كه‌ بشر هر چه‌ به‌ دستش‌ آمده‌ از تجربيات‌ خودش‌ بدستش‌ آمده‌. نه‌. ذات‌ مقدس‌ پروردگار اول‌ بشري‌ كه‌ روي‌ كرة‌ زمين‌ گذاشت‌، آن‌ كسي‌ بود كه‌ و علم‌ الادم‌ اسماء كلها. همة‌ حقايق‌ را به‌ حضرت‌ آدم‌ خداي‌ تعالي‌ تعليم‌ داد. عصر حجري‌ بوده‌، و بشر هيچي‌ نمي‌دانسته‌ و مرتب‌ تجربه‌ كرد تا اينكه‌ به‌ يك‌ جائي‌ رسيد، اينها متأسفانه‌ عرض‌ كردم‌ در فرهنگ‌ ما هم‌ وارد شده‌، در كتب‌ ما هم‌ وارد شده‌ و بعضي‌ها هم‌ ممكن‌ است‌ همين‌ اعتقاد را داشته‌ باشند. ولي‌ نه‌. قرآن‌ چيز ديگري‌ ميگه‌. قرآن‌ مي‌فرمايد يك‌ ساعت‌ يا يك‌ روز يا يك‌ زمان‌ بر بشر نگذشته‌ جز اينكه‌ يك‌ سيم‌ اتصالي‌ بين‌ او و خداي‌ تعالي‌ وجود داشته‌ و آن‌ سيم‌ اتصالي‌ وجود مقدس‌ پيغمبران‌ بوده‌. پيغمبران‌ ما اول‌ كسي‌ كه‌ پا روي‌ كرة‌ زمين‌ در اين‌ نسل‌ گذاشته‌، حضرت‌ آدم‌ كه‌ صريح‌ قرآنه‌ و علم‌ الادم‌ اسماء كلها ثم‌ عرضهم‌ علي‌ الملائكه‌. منتهي‌ بقيه‌ بايد از آن‌ سيم‌ اتصالي‌ استفاده‌ بكنند. از آن‌ چراغ‌ هدايتي‌ كه‌ خدا روشن‌ كرده‌ استفاده‌ بكنند. كلمات‌ آنها را بشنوند. در امور عادي‌ و طبيعيشون‌ هم‌ حالا اگر تجربياتي‌ داشتند كه‌ اكثرا تجربيات‌ ما به‌ جائي‌ نمي‌رسه‌ تجربيات‌ ما، ما هنوز نتونستيم‌ بفهميم‌ كه‌ آيا انسان‌ از جزء حيوانات‌ گوشتخواره‌ يا علفخوار؟ هنوز اين‌ را نتوانستيم‌ بفهميم‌. هنوز نتوانستيم‌ بفهميم‌ كه‌ چه‌ غذايي‌ مفيده‌ براي‌ ماست‌ چه‌ غذايي‌ مضر براي‌ ماست‌. هنوز خودمون‌ را نمي‌توانيم‌ معالجه‌ بكنيم‌. احتياج‌ به‌ پزشك‌ و دارو داريم‌. و حال‌ اينكه‌ حيوانات‌ در همة‌ اين‌ امور از ما جلوتر هستند. تجربياتي‌ كه‌ تا به‌ امروز بوده‌ گاهي‌ انسان‌ دچار حيرت‌ ميشه‌. مي‌بينيه‌ كه‌ بعضي‌ از دانشمندان‌ يك‌ دفعه‌ سر در مي‌آورند ميگن‌ تمام‌ تجربيات‌ پزشكي‌ گذشته‌ غلط‌ بوده‌ و يك‌ فرضية‌ جديد پزشكي‌ آمده‌ و آن‌ اينه‌. و حال‌ اينكه‌ شما مي‌دونيد شايد علمي‌ در جهان‌ پرتجربه‌تر و عميق‌تر و پرطرفدارتر از علم‌ پزشكي‌ نباشه‌. از هر جواني‌ سؤال‌ بكنيد كه‌ چه‌ رشته‌اي‌ را بيشتر دوست‌ داري‌؟ البته‌ آني‌ كه‌ مي‌خواد براي‌ خدا كار كنه‌ ميگه‌ پزشكي‌، ايني‌ هم‌ كه‌ مي‌خواد براي‌ دنيا كار كنه‌ ميگه‌ پزشكي‌ و همه‌ هم‌ دارند تجربه‌ مي‌كنند، هر روز هم‌ تجربه‌ مي‌كنند. هنوز به‌ جايي‌ نرسيده‌اند. هنوز به‌ اندازة‌ حيوانات‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ آنها وحي‌ كرده‌ حقايق‌ را، هنوز به‌ پاية‌ آنها نرسيده‌اند. من‌ در يك‌ مجله‌اي‌ ديده‌ام‌ كه‌ نوشته‌ بود انسان‌ عقب‌ سر حيوانات‌ توي‌ جنگل‌ راه‌ افتاده‌ تا ببينه‌ كه‌ در فلان‌ كسالتي‌ كه‌ مشترك‌ بين‌ حيوانات‌ و انسانها هست‌، آن‌ حيوان‌ به‌ چه‌ چيز پناهنده‌ ميشه‌ تا از تجربة‌ او، تا از كار او استفاده‌ بكنه‌. مثلا يك‌ ميكروبي‌ را وارد بدن‌، ميكروبي‌ كه‌ بين‌ انسان‌ و حيوانات‌ مشتركه‌، آنجا گفته‌ بود، در بدن‌ حيوانات‌ وارد مي‌كنند. بعد ولش‌ مي‌كنند در جنگل‌ ببينند اين‌ چيكار ميكنه‌. بعد او حركت‌ ميكنه‌ ميره‌ از يك‌ گياه‌، از يك‌ حركتي‌، از يك‌ استراحتي‌ مثلا استفاده‌ ميكنه‌ مي‌فهمند داروي‌ اين‌ مرض‌ اينه‌ كه‌ اين‌ انجام‌ داد. بشر با همة‌ اين‌ زحماتي‌ كه‌ روي‌ اين‌ مسئله‌ كشيده‌، از تجربه‌اش‌ زياد استفاده‌ نكرده‌. لذا خداي‌ تعالي‌ هم‌ مي‌فرمايد الذين‌ يستمعون‌ القول‌ و يتبعون‌ احسنه‌. شما فكر داشته‌ باش‌، بهترينش‌ را باصطلاح‌ پيروي‌ كن‌. بهترينش‌ را استفاده‌ بكن‌. هر كلامي‌، هر تجربه‌اي‌ فايده‌ نداره‌.

 و اما اعتقاد ما اينه‌ كه‌ از روزي‌ كه‌ بشر آمده‌ روي‌ كرة‌ زمين‌، بشر اشرف‌ مخلوقاته‌ ديگه‌. ما خودمون‌ هم‌ حس‌ مي‌كنيم‌ كه‌ از هر حيواني‌ بهتريم‌. بهتري‌ ما در چيه‌؟ در اينه‌ كه‌ ما فهم‌ و درك‌ و عقل‌ وشعور اضافه‌اي‌ داريم‌. اين‌ را مسلمه‌. بنابراين‌ خداي‌ تعالي‌ در حيوانات‌ يك‌ غرايزي‌ گذاشته‌، يك‌ غريزه‌اي‌ گذاشته‌ كه‌ اينها خير و شرشون‌ را متوجه‌اند و به‌ آنهم‌ عمل‌ مي‌كنند. اما در بشر عقل‌ گذاشته‌، گفته‌ اختيار با خودت‌ انتخاب‌ كن‌ بسنج‌ كلام‌ را. يستمعون‌ القول‌، سنجش‌ داشته‌ باش‌ قوة‌ عقل‌ داشته‌ باش‌. قوة‌ مميزه‌ داشته‌ باش‌ اختيار در دست‌ تو و بهترين‌ كلام‌ را انتخاب‌ كن‌. يستمعون‌ القول‌ و يتبعون‌ احسنه‌.

 خدا هم‌ بهت‌ كمك‌ مي‌كنه‌، اولئك‌ هداهم‌ الله‌، خدا دستت‌ را مي‌گيره‌. بنابراين‌ ما لازم‌ داريم‌ و بدون‌ ترديد بحثي‌ نيست‌ كه‌ بايد رابطي‌ بين‌ ما و پروردگار باشه‌. نام‌ اين‌ رابط‌ نبيه‌ يا رسول‌. و پيغمبر از همين‌ جا ثابت‌ مي‌شه‌ از اينكه‌ ما قدر مسلم‌ اين‌ است‌ كه‌ ما اشرف‌ مخلوقات‌ روي‌ كرة‌ زمين‌ هستيم‌ و خداي‌ تعالي‌ به‌ همة‌ موجودات‌ زندة‌ روي‌ زمين‌ يك‌ غرايزي‌ داده‌ كه‌ به‌ تمام‌ مصالح‌ و مفاسدشون‌ پي‌ مي‌برند و به‌ انسان‌ اون‌ غرايض‌ را نداده‌ پس‌ بايد حتما از خارج‌ يك‌ شخصي‌ را خداي‌ تعالي‌ محترمانه‌ نزد اين‌ مخلوقش‌ بفرسته‌ كه‌ او را راهنمايي‌ به‌ مثلا مفاسدش‌ بكنند. نام‌ اين‌ شخص‌ پيغمبره‌. ولذا يكي‌ از منتهايي‌ كه‌ پروردگار بر بشر مي‌گذاره‌ و مي‌خواد من‌ تو را خيلي‌ احترام‌ كردم‌ و من‌ تو را خيلي‌ مواظب‌ بودم‌ و برات‌ ارزش‌ قائل‌ بودم‌ اينه‌. كه‌ لقد من‌ الله‌ علي‌ المومنين‌ اذ بعث‌ فيه‌ الرسولا من‌ انفسهم‌. خدا منت‌ گذاشته‌ بر مومنين‌. وقتي‌ كه‌ در بين‌ اينها رسولي‌ از خودشه‌ نه‌ از جنسه‌ ملائكه‌ نه‌ از جنسه‌ فرض‌ كنيد اجنه‌ نه‌ از خود بشر در همين‌ لباس‌ بشري‌ يا من‌ انفسهم‌ در بعضي‌ از قرائتها هست‌ از نفيسترينه‌ فاميلهايي‌ كه‌ در بين‌ بشر اونروز بوده‌ خداي‌ يك‌ فرد محترمي‌ را انتخاب‌ كرده‌ و در اختيار گذاشته‌.

 لقد من‌ الله‌ علي‌ المومنين‌ اذ بعث‌ فيه‌ رسولا من‌ انفسهم‌ يتلوا عليهم‌ آيه‌. آيات‌ خدا را مي‌ياد مي‌نشينه‌ براتون‌ تلاوت‌ مي‌كنه‌. پيغمبر اكرم‌ كارش‌ اين‌ بود در مسجدالحرام‌، اونوقتي‌ كه‌ در مكه‌ بود، يا در همون‌ مسجد مدينه‌ وقتي‌ كه‌ در مدينه‌ بود مي‌نشست‌ آياتي‌ كه‌ بر او نازل‌ شده‌ بود براي‌ مردم‌ مي‌خوند. شما هم‌ اگر مي‌خواييد راه‌ پيغمبر را انتخاب‌ كنيد براي‌ كساني‌ كه‌ در اختيارتون‌ هستند، آيات‌ خدا را تلاوت‌ كنيد. چه‌ اشكالي‌ داره‌ براي‌ زن‌ و بچه‌تون‌، براي‌ خانواده‌ تون‌، براي‌ روزي‌ يك‌ ساعتي‌ بنشينيد آيات‌ الهي‌ را تلاوت‌ كنيد.

 كار پيغمبر اكرم‌ را بكنيد، هر چه‌ مي‌تواند انسان‌ بايد راه‌ رسول‌ الله‌ را انتخاب‌ كند. ولكم‌ في‌ رسول‌ الله‌ عصمة‌ حسنه‌، اقتداي‌ خوبي‌ است‌ اگر انسان‌ به‌ پيغمبر اقتدا بكند. ماها زندگيمون‌ روي‌ برنامه‌هاي‌ حيواني‌ محض‌ تنظيم‌ شده‌ متاسفانه‌. يك‌ ساعتي‌ بنشينيد آيات‌ قرآني‌ را مي‌خونيد ترجمه‌اش‌ را هم‌ كه‌ زيرش‌ نوشته‌ يك‌ مقدار براي‌ خانوادتون‌ تلاوت‌ كنيد آيات‌ قرآن‌ را. عليهم‌ آياتهم‌ و يذكيهم‌. پيغمبر تزكيه‌ مي‌كرد اينها را، چطور تزكيه‌ مي‌كرد؟ چطور پاكشون‌ مي‌كرد؟ ببينيد روح‌ انسان‌ مثل‌ بدن‌ انسان‌ چون‌ غير محسوس‌ را بايد به‌ غير محسوس‌ مثال‌ زد.

 روح‌ انسان‌ مثل‌ بدنه‌ انسانه‌ اگر يك‌ بدني‌ كثيف‌ شده‌ باشه‌، چكارش‌ مي‌كنن‌ تميز مي‌شه‌؟ مي‌برنش‌ حمام‌ يك‌ كيسه‌ برمي‌ دارن‌ تمام‌ كثافتهاي‌ بدنش‌ را مي‌شورند با صابون‌ و كيسه‌ و ليف‌ و امثال‌ اينها. روح‌ انسان‌ هم‌ همينطوره‌. روح‌ انسان‌ اگر هر چند وقت‌ يك‌ مرتبه‌، روح‌ انسان‌ اگر نظافت‌ نشه‌ كه‌ در دنيا خيلي‌ هم‌ ضرورت‌ داره‌ چركهاي‌ روحي‌ اين‌ كثافتهاي‌ روحي‌، در روح‌ انسان‌ باقي‌ مي‌مونه‌ كم‌ كم‌ منجر به‌ يك‌ زخمهاي‌ روحي‌، به‌ يك‌ ناراحتي‌هاي‌ روحي‌، مي‌شود كه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ قابل‌ علاج‌ نيست‌. روح‌ انسان‌ بايد تزكيه‌ بشه‌، تزكيه‌ يعني‌ پاك‌ كردن‌. خيلي‌ ساده‌ يك‌ نفر اگر مي‌بينه‌ كه‌ حسادت‌ داره‌ به‌ يك‌ فردي‌ بايد اين‌ فورا خودش‌ را به‌ يك‌ طبيب‌ برسونه‌ و مرضش‌ را اعلام‌ بكنه‌ تا اون‌ طبيب‌ او را معالجه‌ بكنه‌.

 اگر خداي‌ نكرده‌ بجاي‌ محبت‌ خدا، محبت‌ جاه‌ و رياست‌ و دنيا و ماديات‌ در دلش‌ پيدا شده‌ اون‌ يك‌ مرضه‌ خيلي‌ مهمي‌ است‌ بايد خودش‌ را به‌ طبيب‌ برسونه‌ خودش‌ را معالجه‌ بكنه‌. اگر ضعفه‌ روحي‌ داره‌، خيلي‌ افراد بودند من‌ خودم‌ خيلي‌ ديدم‌ تا سنين‌ هشتاد سالگي‌، نود سالگي‌ هنوز از موش‌ مي‌ترسيدند. از سوسك‌ مي‌ترسيدند از يك‌ نهيب‌ يك‌ شخصي‌ مي‌ترسيدند. ترس‌ و وحشت‌ در وجودشون‌ بوده‌ خوب‌ اين‌ مرضه‌، اينها را انسان‌ بايد تزكيه‌ كنه‌.

 پيغمبر اكرم‌ آمده‌، سلمان‌ تربيت‌ كرده‌، ابيذر تربيت‌ كرده‌ كه‌ در مقابل‌ تمام‌ قدرتهاي‌ زمان‌ خودشون‌ مثل‌ كوه‌ ايستاده‌ بودند. المومن‌ كلجبل‌ الراسخ‌. مومن‌ مثل‌ كوه‌ استواره‌، الناس‌ ثلاثه‌ عالم‌، كه‌ در اين‌ روايت‌ احتمالا علماي‌ كه‌ اونجا مي‌فرمايد ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ باشه‌. چون‌ رواياتي‌ هم‌ اين‌ را معنا مي‌كنه‌ كه‌ نحن‌ العلما، عالم‌ و متعلم‌. ببينيد دومي‌ متعلمه‌، متعلم‌ كيه‌؟ اوني‌ كه‌ راه‌ كمالات‌ را داره‌ مي‌پيمايد طبق‌ دستور علما نحن‌ العلما و شيعة‌ المتعلمون‌. شيعيان‌ ما متعلمند. متعلم‌ يعني‌ شاگرد مكتب‌. شاگرد مدرسه‌، كسي‌ كه‌ به‌ فكر تزكية‌ نفسه‌. اينها متعلمند. خوب‌ اين‌ دو دسته‌ نجات‌ پيدا مي‌كنند. الناس‌ ثلاثه‌ عالم‌ و قساء، دستة‌ سوم‌ قساء موجودات‌ بي‌ ارزش‌. در يك‌ روايت‌ ديگر دارد كه‌ كن‌ عالم‌ او متعلما. يا عالم‌ باش‌ يا متعلم‌.

 سومي‌ نباش‌، قساء نباش‌. كف‌ روي‌ دريا، روي‌ آب‌ نباش‌. پشة‌ توي‌ فضا نباش‌. هر جا كه‌ هر كس‌ تو را مي‌بره‌ نرو. دوستان‌ بد تورا بد نكنند و دوستان‌ خوب‌ تو را خوب‌، خودت‌ اونقدر شخصيت‌ داشته‌ باش‌ كه‌ بدها را خوب‌ كني‌ و خوبها را كمك‌ كني‌ و به‌ مقصد برسي‌. انسان‌ بي‌ ارزش‌ اوني‌ است‌ كه‌ مثل‌ پشه‌ توي‌ فضا، باد از اينور مي‌ره‌، از اونور مي‌ره‌. همة‌ ارزش‌ انسان‌ به‌ ثبات‌ انسان‌ و استقامته‌ انسانه‌. همة‌ ارزش‌ انسان‌. آدمي‌ كه‌ ثبات‌ استقامت‌ نداره‌ اين‌ شخص‌ يك‌ شاهي‌ ارزش‌ نداره‌. اصلا انسان‌ نيست‌. عرض‌ كردم‌ انسان‌ يا عالمه‌ يا متعلم‌ يا سوميش‌ قساء. سوميش‌ هم‌ از جرآء. كوشش‌ بكنيد اگر يك‌ راهي‌ را صحيح‌ تشخيص‌ بديد اون‌ را با كمال‌ استقامت‌ تعقيب‌ كنيد.

 ثبات‌ داشته‌ باشيد، استقامت‌ داشته‌ باشيد. و بعد هم‌ اگر مي‌خواييد به‌ مقصد برسيد بايد پشت‌ سر خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ حركت‌ كنيد. اونها صراط‌ مستقيمند، اينها هستند كه‌ راه‌ خدا را مي‌دانند و اعمالشون‌ راه‌ خداست‌ چرا خودشون‌ نمي‌گن‌ صراط‌ مستقيم‌؟ براي‌ اينكه‌ عملشون‌، گفتارشون‌ حتي‌ سكوتشون‌ و مرگ‌ و حياتشون‌ همش‌ حجته‌. يكي‌ از دوستان‌ يك‌ وقتي‌ سوال‌ مي‌كرد كه‌ چرا همة‌ ائمه‌ با سم‌ يا با كشتن‌ از بين‌ رفتن‌؟ چرا با مرگ‌ طبيعي‌ نداشتند؟ من‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ بجهت‌ اينكه‌ امام‌ همه‌ چيزش‌ بايد امامت‌ داشته‌ باشد. همة‌ حركاتش‌، سكناتش‌، لباسش‌ حتي‌. و ما هم‌ بايد در همه‌ چيز به‌ او اقتدا بكنيم‌. اگر يك‌ امام‌ توي‌ خانه‌ با اجل‌ طبيعي‌ در بستر بميره‌ مردنش‌ ديگه‌ امامت‌ نداره‌ و حال‌ اينكه‌ مردن‌ امام‌ خيلي‌ هم‌ مهمه‌. بايد مردن‌ امام‌ طوري‌ باشد كه‌ بوسيلة‌ مردنش‌ ظالم‌ را معرفي‌ كنه‌. مردم‌ را روشن‌ بكنه‌. مردم‌ بدنن‌ ظالمي‌ كه‌ امام‌ را اذيت‌ مي‌كنه‌ و مي‌كشه‌ اين‌ ظالم‌ را نبايد يك‌ لحظه‌ بهش‌ اجازه‌ بدن‌ كه‌ يك‌ لحظه‌ روي‌ مسند قدرت‌ نشسته‌ باشه‌ وقتي‌ كه‌ حضرت‌ مجتبي‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ معاويه‌ را آورد به‌ كوفه‌ با صلحش‌، و معاويه‌ را معرفي‌ كرد و معاويه‌ حضرت‌ مجتبي‌ را شهيد كرد با همين‌ شهادت‌ امام‌ مجتبي‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ كل‌ مردم‌ شناخته‌ شدند.

 زمامدارشون‌ كه‌ معاويه‌ باشه‌ شناخته‌ شد كه‌ اين‌ آدم‌، آدمي‌ است‌ كه‌ حتي‌ براي‌ امضاي‌ خودش‌ ارزش‌ قائل‌ نيست‌. وقتي‌ كه‌ آمد در كوفه‌ اون‌ صلحنامه‌اي‌ كه‌ بين‌ امام‌ مجتبي‌ و خودش‌ نوشته‌ شده‌ بود و خودش‌ هم‌ امضاء كرده‌ بود، پاره‌ كرد زير پاش‌ انداخت‌. مردم‌ شناختند معاويه‌ را. مردم‌ معاويه‌ را وقتي‌ ديدن‌ امام‌ مجتبي‌ با اين‌ عظمت‌ با اين‌ پاكي‌ را اينطور اذيت‌ مي‌كنه‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را اونطور سبع‌ و لعن‌ مي‌كنه‌ مردم‌ معاويه‌ را شناختند. حالا برن‌ معاويه‌ را سرنگون‌ كنند متنهي‌ سستي‌ مردم‌ اين‌ كمك‌ را به‌ مغز اينها نكرد. معاويه‌ از اينكه‌ مردم‌ يك‌ چنين‌ كاري‌ را بكنند شد و معاويه‌ كه‌ به‌ درك‌ واصل‌ شد يزيد بن‌ معاويه‌ اومد سر كار.

 و اگر باز هم‌ مردم‌ بيدار نمي‌شدن‌ بدتر از يزيد هم‌ مي‌آمد سر كار و باز هم‌ اگر بيدار نمي‌شدند دين‌ اسلام‌ از بين‌ رفته‌ بود. بايد مرگ‌ امام‌ خودش‌ اين‌ معرف‌ قانون‌ باشه‌. مرگ‌ امام‌ بايد امامت‌ داشته‌ باشه‌ يعني‌ شما به‌ معناي‌ اين‌ است‌ كه‌ مامنا الا مسموم‌ او مقتول‌ كه‌ شماها اگر مي‌خواييد پشت‌ سر امامتون‌ حركت‌ كنيد براي‌ اثبات‌ حق‌، اونقدر بي‌ اعتنا نباشيد كه‌ توي‌ بستر مرض‌ از غصه‌ مثلا بميريد كسي‌ هم‌ نفهمه‌.

 نه‌. بايد همانطوري‌ كه‌ امامتون‌، امام‌ معصومتون‌، حالا هر كدام‌ را مي‌خواي‌ انتخاب‌ كن‌، يك‌ وقتي‌ صحبت‌ بود، قبل‌ از انقلاب‌ بود، زمان‌ ما زمان‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ است‌ كه‌ با شاه‌ ما بايد صلح‌ كنيم‌، بعضي‌ها كه‌ خيلي‌ دور از حقايق‌ بودند اين‌ مسائل‌ را مطرح‌ مي‌كردند. يا زمان‌ ما زمان‌ سيدالشهداست‌ كه‌ بايد جنگ‌ كنيم‌. يك‌ وقتي‌ تو كانون‌ اين‌ سوال‌ شد. من‌ گفتم‌ زمان‌ ما زمان‌ حجت‌ بن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. خوب‌ حالا چكار مي‌كنيد پس‌؟ ما بايد خودمون‌ را آماده‌ كنيم‌ محيا كنيم‌ مجهز كنيم‌ هر وقتي‌ كه‌ توانستيم‌ اقدام‌ بكنيم‌ به‌ مبارزه‌ و ظالم‌ را سرنگون‌ كنيم‌ و روي‌ زمين‌ ظلم‌ را نگذاريم‌ بمونه‌. حالا اين‌ يك‌ وقت‌ هست‌ ما كوچكيم‌ يك‌ مملكتي‌ را مي‌تونيم‌ از زير بار ظلم‌ نجات‌ بديم‌ يك‌ وقت‌ هست‌ كه‌ يك‌ خرده‌ بزرگتريم‌ دو تا مملكت‌ را، يك‌ وقت‌ هست‌ كه‌ مثل‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدا كه‌ اگر زمينه‌ آماده‌ بشه‌، مردم‌ زياد كشته‌ نشن‌ يكي‌ از تبليغات‌ سوء امام‌ زمان‌ اين‌ است‌ كه‌ فكر مي‌كنند تمام‌ مردم‌ را مي‌كشه‌. امام‌ رئوف‌ امام‌ مهربان‌، امامي‌ كه‌ به‌ پيغمبر اقتدا كرده‌ امامي‌ كه‌ بايد مثل‌ پيغمبر رفتار بكنه‌، مردم‌ را بنا نداره‌ بكشه‌ اگر بنا باشه‌ كه‌ همه‌ را بكشه‌ ديگه‌ كجا مي‌خواد عدل‌ و داد را برقرار كنه‌. اين‌ امام‌ رئوف‌. چرا يك‌ عده‌ غده‌هاي‌ سرطاني‌ اجتماع‌ هستند اينها را بايد قطعشون‌ كنه‌. افرادي‌ هستند كه‌ حجت‌ برشون‌ تمام‌ شده‌ در شهرهاي‌ مختلف‌ هستند، هم‌ معرف‌ به‌ امام‌ زمان‌ ندارند كه‌ بدونن‌ ايشان‌ بالاخره‌ كار را تمام‌ مي‌كنه‌ و حكومت‌ امام‌  زمان‌ هم‌ به‌ ضرر اونهاست‌. اينها ممكنه‌ گوشه‌ كنار قيام‌ بكنن‌، اينها راه‌ اولادي‌ هم‌ نداره‌ جز همين‌ كه‌ اينها را بكشن‌ و اين‌ هم‌ با شمشير مي‌شه‌ كشت‌ و لذا يخرج‌ باصيف‌. حضرت‌ بقية‌ لله‌ با صيف‌ خروج‌ مي‌كنه‌ يعني‌ مثلا فرض‌ كنيد يك‌ نفر در يك‌ شهر يك‌ نفر ديگر در شهر ديگر، يك‌ نفر ديگه‌ در يك‌ شهر ديگه‌، يا نهايت‌ ده‌ نفر، اينها را بعد از اينكه‌  همه‌ ايمان‌ آوردند با شمشير با چاقو هم‌ مي‌شه‌ اينها را كشتشون‌. احتياجي‌ به‌ توپ‌ و تانك‌ و مسلسل‌ و اينها طبعا نداره‌.

 اوني‌ هم‌ كه‌ مي‌گن‌ اسلحه‌هاي‌ روز از كار مي‌افته‌ معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ نيازي‌ بهش‌ نيست‌. يك‌ امام‌ عادلي‌ كه‌ باصطلاح‌ مي‌خواد يك‌ دماغ‌ بي‌ جهت‌ خوني‌ نشه‌، امام‌ معصومي‌ كه‌ حاضر نيست‌ كوچكترين‌ ظلمي‌ به‌ فردي‌ از افراد بشه‌ اين‌ نمي‌ياد با مثلا فرض‌ كنيد با بمبي‌ كه‌ در هيروشيما انداختند تمام‌ مردم‌ را از بين‌ بردند، بچه‌ و زن‌ و بزرگ‌ و كوچك‌ و همه‌ را از بين‌ بردن‌ و ساختمانها را هم‌ از بين‌ بردن‌ يك‌ همچي‌ كاري‌ بكنه‌، ابدا. بنابر اين‌ زمان‌ ما اين‌ را هم‌ الان‌ به‌ شما مي‌گم‌، زمان‌ ما زمان‌ امام‌ زمانه‌ يعني‌ بايد به‌ كي‌ اقتدابكنيم‌؟ به‌ حجت‌ بن‌ الحسن‌. چه‌ بكنيم‌؟ خودمون‌ را آماده‌ بكنيم‌. شما مملكت‌ اسلاميتون‌ را خب‌ تا حدي‌ روبراش‌ كرديد مگر به‌ همينجا تمام‌ مي‌شه‌؟ بايد كوشش‌ بكنيد. عراق‌ كه‌ شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ در اونجا اكثرا زندگي‌ مي‌كنند از زير بار صدام‌ و ظلم‌ صدام‌ نجات‌ بده‌.

 هر كجا كه‌ دست‌ يهود و نصارا بر اونجاها مسلطه‌، كه‌ خداي‌ تعالي‌ فرموده‌، لا تتخذوا اليهود و النصارا اوليا دست‌ اونها را كوتاه‌ مي‌كنه‌. و خلاصه‌ پشت‌ سر امام‌ زمانتون‌ حركت‌ كنيد. و تزكيه‌ بشيد، تزكيه‌ يعني‌ ترس‌ و سستي‌ و عدم‌ ثبات‌ و تزلزل‌ و شك‌ و ترديد و امثال‌ اينها را بريزيد كنار. و صراط‌ مستقيم‌ را پيش‌ بگيريد و تنها محبت‌ خدا را در دلتون‌ جاي‌ بديد و با نفستون‌ جهاد بكنيد و بندة‌ كامل‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار باشيد اين‌ راه‌ رسيدن‌ به‌ تزكية‌ نفسه‌. و يزكيهم‌ و يعلمهم‌ الكتاب‌ و الحكمه‌. خوندن‌ و نوشتن‌ اين‌ تعليم‌ كتابه‌. كتاب‌ قرآن‌ حقايق‌ را ياد بگيريد. ظواهر دين‌ را ياد بگيريد و حكمت‌، حكمت‌ كه‌ حقيقت‌ دينه‌، واقعيته‌ دينه‌ اين‌ را هم‌ آمديد تعليم‌ بگيريد.

 خوب‌ تعليم‌ حكمت‌ از كجاست‌؟ زحمات‌ زيادي‌ داره‌. بايد انسان‌ اول‌ خودش‌ را به‌ مقام‌ خلوص‌ برسانه‌ به‌ مقام‌ اخلاص‌ برسانه‌. يعني‌ تمام‌ اعمالش‌ را خالص‌ كنه‌ براي‌ خدا. همون‌ مرحلة‌ عبوديت‌ و بندگي‌ كامل‌ و بعد خودش‌ را به‌ مقام‌ خلوص‌ هم‌ برسونه‌. يعني‌ پاك‌ بشه‌ هيچ‌ غل‌ غشي‌ تو وجودش‌ نباشه‌ وقتي‌ كه‌ رسيد به‌ مرحلة‌ خلوص‌ و خودش‌ را خالص‌ كرد اون‌ وقت‌ و من‌ يعطي‌ الحكمه‌ لقد اوتي‌ خيرا كثيرا هر كي‌ بهش‌ حكمت‌ داده‌ شد خير زيادي‌ بهش‌ داده‌ شده‌. خير كثير هم‌ به‌ يك‌ معنا همان‌ كوثري‌ است‌ كه‌ وجود مقدس‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها و از وجود مقدس‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها، دوازده‌ چشمه‌ از اين‌ نهر كوثر، از اين‌ حوض‌ كوثر جاري‌ شده‌ كه‌ يكي‌ از آنها علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌ و ماه‌ ذي‌ القعده‌ سرتاسرش‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضاست‌.

 آيا زوار عيد نوروز بايد ببينيم‌ بيشترند يا زوار روز بيست‌ و سوم‌ ماه‌ ذيقعده‌. ما كج‌ مي‌ريم‌ اينجوري‌ كج‌ مي‌ريم‌. نه‌ عيد نوروز، حالا چرا نمي‌دونم‌. زوار آنقدر زيادند كه‌ ديگه‌ جا براي‌ احدي‌ نيست‌. اما شب‌ زيارتي‌ مخصوص‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا كه‌ در سال‌ يك‌ روزه‌ يا شب‌ تولد حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا كه‌ در سال‌ يك‌ روزه‌ كه‌ شب‌ يازدهم‌ ذيقعده‌ است‌ معلوم‌ نيست‌، حالا ما كه‌ سالهاي‌ گذشته‌ ديديم‌ و حالا شما اگر اينجا بوديد ببينيد. ببينيد كدوم‌ يكي‌ مهمتره‌.

 ماه‌ ذيقعده‌ كه‌ شايد امشب‌ شب‌ آخر ماه‌ باشد. بعله‌؟ كسي‌ خبر نداره‌. اما اگر دو شب‌ مانده‌ بود به‌ عيد نوروز خيلي‌ خبر داشتيم‌ها. اينها همه‌ را حساب‌ داريم‌ و خدا هم‌ حساب‌ ميكنه‌. حتي‌ دقيقة‌ تحويل‌ سال‌ را براي‌ اينكه‌ هفت‌ سين‌ بچينيم‌ و از خطرات‌ اين‌ هفت‌ سين‌ ما را نجات‌ بده‌ و باصطلاح‌ سال‌ نومون‌ مبارك‌ باشه‌ كه‌ انشاء الله‌ هم‌ مبارك‌ خواهد بود، زير ساية‌ امام‌ زمان‌، اين‌ را خوب‌ اطلاع‌ داريم‌. ولي‌ ماه‌ ذيقعد كه‌ يكي‌ از ماههاي‌ حرامه‌ و ماههاي‌ محترم‌ شروع‌ ميشه‌ و اعمال‌ زيادي‌ هم‌ در اين‌ ماه‌ ذيقعد هست‌، ذيقعدة‌ الحرام‌، ذيحجة‌ الحرام‌، محرم‌ الحرام‌، كه‌ روايت‌ دارد كه‌ 4 ماه‌ در ميان‌ ماهها محترمتره‌. يكي‌ همين‌ سه‌ ماهه‌ كه‌ از فرداشب‌ ظاهرا شروع‌ ميشه‌ و يكي‌ هم‌ ماه‌ رجبه‌. و انشاء الله‌ اميدواريم‌ در اين‌ ماه‌ ذيقعدة‌ الحرام‌ كوشش‌ بكنيم‌ كه‌ دستوراتي‌ كه‌ در اين‌ ماه‌ هست‌ عمل‌ كنيم‌. و مهمترينش‌ در اين‌ ماه‌ زيارت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. يازدهم‌ اين‌ ماه‌ تولد حضرته‌، بيست‌ و سوم‌ اين‌ ماه‌ زيارتي‌ مخصوص‌ آن‌ حضرت‌. بيست‌ و پنجم‌ روز دفع‌ الارضه‌ كه‌ روايت‌ داره‌ افضل‌ اعمال‌ آن‌ روز زيارت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. آخر اين‌ ماه‌ وفات‌ امام‌ جواد، فرزند عزيز علي‌ بن‌ موسي‌ الرضاست‌. خوب‌ اينجا مشهد هم‌ هست‌ و شما هم‌ اكثرتون‌ مجاورين‌ قبر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا هستيد و انشاء الله‌ روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌، صدا مي‌زنند اين‌ الرضويون‌. آنهائي‌ كه‌ رضائي‌ هستند، آنهائي‌ كه‌ ساكن‌ كوي‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا هستند، آنهائي‌ كه‌ پروانه‌ وار دور قبر مطهر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا مي‌گشتند. آنهائي‌ كه‌ هر روز زيارت‌ مي‌كردند حضرت‌ رضا را كه‌ هزار حج‌ و هزار عمرة‌ مقبوله‌ در نامة‌ اعمالشون‌ نوشته‌ مي‌شد. آنهائي‌ كه‌ روايت‌ داره‌ كسي‌ كه‌ زيارت‌ كند علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را گناهانش‌ بخشيده‌ ميشه‌ ولو كان‌ مثل‌ عدد النجوم‌ و قطر الامطار و ورق‌ الاشجار. اين‌ امام‌ رئوف‌، اين‌ امام‌ مهربان‌، الذي‌ هي‌… انشاء الله‌ زيارت‌ كنيم‌ و از حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مهمترين‌ حاجتتون‌ اين‌ باشه‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را از آن‌ حضرت‌ بخواهيد كه‌ خود حضرت‌ هم‌ زياد به‌ ياد امام‌ زمان‌ بود. واقعا روايات‌ را وقتي‌ انسان‌ نگاه‌ ميكنه‌، مي‌بينه‌ كه‌ ائمه‌ چه‌ عشقي‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ اظهار مي‌كردند. در مقابل‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا وقتي‌ كه‌ نام‌ مقدس‌ حضرت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ برده‌ ميشد، حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ دستشون‌ را مي‌گذاشتند روي‌ سرشون‌، اين‌ بعنوان‌ احترام‌ در بين‌ عرب‌ رسمه‌، دست‌ را مي‌گذارند روي‌ سر، از جا بلند ميشد در مقابل‌ نام‌ مقدس‌ حضرت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ و تعظيم‌ مي‌كرد، صلي‌ الله‌ عليه‌، صلوات‌ خدا بر او باد، صلوات‌ خدا بر او باد، صلوات‌ خدا بر او باد. آنوقت‌ يك‌ همچين‌ امامي‌ نصيب‌ ما شده‌. امامي‌ كه‌ همة‌ انبياء و اولياء، حضرت‌ سيد الشهدا مي‌فرمايد كه‌ اگر من‌ زمانش‌ را درك‌ مي‌كردم‌ خدمتگزارش‌ بودم‌ تمام‌ ايام‌ عمرم‌. حضرت‌ صادق‌ هم‌ همين‌ جمله‌ را داره‌. براي‌ اهميت‌ كارش‌. اين‌ الطالب‌ بذحول‌ الانبياء و ابناء الانبياء. تمام‌ خونهايي‌ كه‌ مظلومانه‌ ريخته‌ شده‌، خونهاي‌ معصومين‌، براي‌ اين‌ بوده‌ كه‌ دين‌ مقدس‌ اسلام‌، دين‌ صحيح‌ مردم‌، در دنيا گسترش‌ پيدا بكنه‌ و بوسيلة‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ گسترش‌ پيدا ميكنه‌. اين‌ الطالب‌ بدم‌ المقتول‌ بكربلا. كه‌ درشت‌ترين‌ و پر اهميت‌ترين‌ و مهمترين‌ خونهايي‌ كه‌ مظلومانه‌ ريخته‌ شده‌، خون‌ حضرت‌ سيد الشهداست‌. اين‌ را شما فكر نكنيد بخاطر امامت‌ حضرت‌ بوده‌. چون‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ خونش‌ روي‌ زمين‌ ريخت‌. بخاطر اين‌ بوده‌ است‌ كه‌ در زمان‌ حضرت‌ سيد الشهدا يا بنا بوده‌ اسلام‌ از بين‌ بره‌ يا بوده‌ اسلام‌ بوسيلة‌ اين‌ شهادت‌ به‌ دست‌ من‌ و شما برسه‌. بعد از هزار و چهارصد سال‌. و حضرت‌ سيد الشهدا با شهادتش‌، اين‌ اسلام‌ نيم‌ بند را باصطلاح‌، اين‌ اسلام‌ ناتمام‌ را، اين‌ را به‌ دست‌ ما رسانده‌ و ما هم‌ ادامه‌ خواهيم‌ داد و اگر عزاداريها را ادامه‌ بديم‌، اين‌ ادامه‌ پيدا ميكنه‌ تا وقتي‌ كه‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ تشريف‌ بياورد و اين‌ اسلام‌ ناقص‌ را كاملش‌ كنه‌. شما ميگيد كه‌ اين‌ اسلام‌ ناقص‌ نيست‌. اسلام‌ ذاتا ناقص‌ نيست‌. اين‌ را يك‌ وقتي‌ فكر نكنيد ايني‌ كه‌ در دست‌ ماست‌ كامل‌ نيست‌. و الا آن‌ روزي‌ كه‌ پيغمبر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را روي‌ دست‌ بلند كرد و معرفيش‌ فرمود، فرمود اليوم‌ اكملت‌ لكم‌ دينكم‌. كمال‌ دين‌ از ناحية‌ پيغمبر انجام‌ شد. اما ما كاملا آن‌ را دريافت‌ نكرديم‌. بجاي‌، اكثرمون‌، بجاي‌ علي‌ ابابكر را انتخاب‌ كرديم‌. تازه‌ علي‌ را هم‌ همانهائي‌ كه‌ انتخاب‌ كردند، نشناختند و پيروي‌ كامل‌ نكردند. بنابراين‌ ناقص‌ به‌ دست‌ ما رسيده‌. ما نتونستيم‌ از اين‌ كمال‌ دين‌ استفاده‌ بكنيم‌. دين‌ الان‌ كامله‌، ذاتا كامله‌، در قرآن‌، در روايات‌. با وجود مقدس‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ كه‌ اينهم‌ زمينه‌ باشه‌، دين‌ كامله‌. منتهي‌ به‌ دست‌ ما كاملش‌ نرسيده‌. حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ وقتي‌ بياد، كاملش‌ ميكنه‌. و اوست‌ كه‌ طلب‌ خون‌ حضرت‌ سيد الشهدا را مي‌كنه‌. ما طلب‌ خون‌ خيال‌ مي‌كنيم‌ مي‌آد ميگه‌ كه‌، چون‌ بعضي‌ها مي‌آن‌ از من‌ سؤال‌ مي‌كنند كه‌ يزيد و شمر كه‌ آنوقت‌ نيستند. از كي‌ طلب‌ خون‌ ميكنه‌. مگر امام‌ حسين‌ هم‌ مثل‌ من‌ و شماست‌ كه‌ اگر كشتند من‌ و شما را، قاتل‌ را بياورند اعدام‌ كنند و تمام‌ بشه‌. با شهادت‌ سيد الشهدا بايد دين‌ مستقر بشه‌ كه‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ دين‌ را مستقر ميكنه‌.

 خوب‌ شب‌ جمعه‌ است‌. اين‌ ماه‌ هم‌ بر ما گذشت‌ بعد از ماه‌ رمضان‌. ماه‌ شوال‌. برويم‌ در خانة‌ آقامون‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌. دلها را بفرستيد كنار آن‌ قبر شش‌ گوشه‌. يكي‌ از اولياء خدا مي‌گفتند نمي‌دانم‌ در عالم‌ خواب‌ بوده‌، در عالم‌ مكاشفه‌ بوده‌ ميگه‌ چشمم‌ را كه‌ روي‌ هم‌ مي‌گذاشتم‌ مي‌ديدم‌ كه‌ روي‌ قبر ابي‌ عبد الله‌ نوشته‌ شده‌ هذا قبر الحسين‌ الذي‌ قتلوه‌ عطشانا. چشمم‌ را كه‌ باز مي‌كردم‌ مي‌ديدم‌ كه‌ نوشته‌ شده‌ السلام‌ عليك‌ يا ثار الله‌ و ابن‌ ثاره‌. حالا اگر شما مي‌خواهيد هر يك‌ از اين‌ دو نوشته‌ را ببينيد، بيائيد بريم‌ كربلا. هر دوش‌ هست‌. ايني‌ كه‌ امام‌ سجاد روي‌ قبر مطهر حضرت‌ سيد الشهدا نوشته‌ اين‌ بوده‌: هذا قبر الحسين‌ اين‌ قبر آن‌ حسيني‌ است‌ كه‌ او را با لبهاي‌ تشنه‌ كشتند. مسئلة‌ عطش‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ خيلي‌ مهمه‌. مردمي‌ كه‌ به‌ يك‌ عده‌، آخه‌ گاهي‌ دو تا لشگر در مقابل‌ هم‌ قرار كه‌ مي‌گيرند، هر دو مساوي‌ هستند. خوب‌ اگر يك‌ طرف‌ كاري‌ بكنه‌ كه‌ آن‌ طرف‌ را تضعيف‌ بكنه‌، از نظر جنگي‌ زياد مهم‌ نيست‌. مثلا اين‌ آمده‌ شريعة‌ فرات‌ را گرفته‌، آنها را مي‌خواد تضعيف‌ كنه‌ و، چون‌ با هم‌ مساوي‌ هستند. اما سي‌ هزار لشگر يك‌ طرف‌، هفتاد و دو نفر يك‌ طرف‌. اين‌ ديگه‌ احتياجي‌ به‌ اين‌ كارها نداره‌. ايني‌ كه‌ جلوي‌ آب‌ را گرفتند در كربلا بيشتر به‌ خاطر اينه‌ كه‌ ما بايد اين‌ را نقل‌ كنيم‌ كه‌ خود حضرت‌ سيد الشهدا مي‌فرمايد ليتكم‌ في‌ يوم‌ عاشورا جميعا تنظروني‌ اي‌ كاش‌، شيعيان‌ من‌ همه‌ اتون‌ روز عاشورا بوديد كيف‌ استسقي‌ لطفي‌. آخه‌ دو دسته‌اي‌ كه‌ با هم‌ مساوي‌ نيستند و از همه‌ بالاتر، تشنگي‌ خودشون‌ به‌ كنار، طفل‌ شيرخوار، كيف‌ استسقي‌ لطفلي‌ و ابو ان‌ يرحموني‌. حالا مي‌خوايد چراغها را خاموش‌ كنيد حالي‌ داشته‌ باشيم‌ مانعي‌ نداره‌. شب‌ جمعه‌ است‌. انشاء الله‌ امام‌ زمانمون‌ هم‌ مجلس‌ ما را منور به‌ نور مباركشون‌ مي‌كنند و با شما در اين‌ عزا و در اين‌ عزاداري‌ شركت‌ بكنند و اين‌ تقاضا را ما داريم‌ از امام‌ زمانمون‌، اگر با بدن‌ مقدسشون‌ هم‌ تشريف‌ نيارند، احاطة‌ روحي‌ بر ما دارند، لطف‌ و عنايت‌ خاصي‌ انشاء الله‌ به‌ ما داشته‌ باشند.

 همه‌ ديدند سيد الشهدا تنها مانده‌. آمد براي‌ وداع‌ با اهل‌ بيتش‌. عليكن‌ من‌ السلام‌ از من‌ به‌ همه‌ اتون‌ سلام‌ و خداحافظي‌. آوردند قنداقة‌ علي‌ اصغر را به‌ دستش‌ دادند. حضرت‌ سيد الشهدا ديد كه‌ يك‌ حجت‌ ديگر باقي‌ مانده‌. مبادا روز قيامت‌ در بين‌ اين‌ مردم‌ يك‌ فردي‌ باشد كه‌ بگويد اگر من‌ طفل‌ شيرخوار حسين‌ بن‌ علي‌ را با آن‌ حالت‌ ديده‌ بودم‌، دست‌ از جنگ‌ با سيد الشهدا مي‌كشيدم‌. لذا اين‌ طفل‌ را برداشت‌، بعضي‌ نوشته‌اند تشريف‌ برد در خيمه‌، عبا به‌ دوش‌ انداخت‌، عمامة‌ پيغمبر را به‌ سرش‌ انداخت‌، روي‌ شتر نشست‌. تمام‌ اينها نشانة‌ اين‌ بود كه‌ من‌ با شما اين‌ دفعه‌ سر جنگ‌ ندارم‌. مي‌خوام‌ حرف‌ باهاتون‌ بزنم‌. روي‌ بلندي‌ ايستاد. صدا زد ان‌ لم‌ ترحموني‌ اگر به‌ من‌ رحم‌ نمي‌كنيد، اگر من‌ را دوست‌ نداريد، اگر غريزة‌ اسلامي‌ و فكر اسلامي‌ نداريد كه‌ پسر دختر پيغمبر را دوست‌ داشته‌ باشيد، فارحموا هذه‌ الرضيع‌. اين‌ شيرخواري‌ كه‌ هر انساني‌ دلش‌ به‌ او ترحم‌ مي‌كند، اگر شما انسانيد، اگر شماها انسانيتتون‌ را از دست‌ نداديد، اين‌ طفل‌ را از من‌ بگيريد ببريد سيرابش‌ كنيد. اما ترونه‌ كيف‌ يتلظي‌ عطشا. آيا نمي‌بينيد چگونه‌ از كثرت‌ عطش‌ همانطوري‌ كه‌ نوشته‌اند حالت‌ علي‌ اصغر در حالت‌ احتضار و سكرات‌ بود. سر به‌ طرف‌ شانه‌ خم‌ شده‌، چشمها به‌ گودي‌ نشسته‌، رنگ‌ از صورت‌ پريده‌، دهانش‌ را باز مي‌كند، مي‌بندد و زبان‌ به‌ دور دهان‌ مي‌چرخاند. اما ترونه‌ كيف‌ يتلظي‌ عطشا و بين‌ ما هو يخاطبهم‌. حسين‌ دارد با مردم‌ صحبت‌ مي‌كند، مردم‌ هم‌ دارند گوش‌ مي‌دهند. در كنار عمر سعد، حرمله‌ ايستاده‌ بود. عمر سعد رو كرد به‌ حرمله‌ كه‌ چرا جواب‌ حسين‌ را نمي‌دي‌؟ گفت‌ پدر را نشان‌ بگيرم‌ يا پسر را؟ عمر سعد گفت‌ آيا سپيدي‌ گلوي‌ علي‌ اصغر را نمي‌بيني‌. اذ عصي‌ سهم‌ مهذب‌ مسموم‌. يك‌ وقت‌ تير سه‌ شعبة‌ زهر آلود، آمد به‌ حلقوم‌ علي‌ اصغر رسيد و ذبحت‌ الطفل‌. اين‌ طفل‌ شيرخوار از گوش‌ تا به‌ گوشش‌ ذبح‌ شد. همه‌ با توجه‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌ الهي‌ عظم‌ البلاء ما راهي‌ به‌ جز توسل‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ نداريم‌. از ميان‌ بلاهايي‌ كه‌ دنيا دار بلبلاء محبوبه‌ دنيا خانه‌اي‌ است‌ كه‌ به‌ بلا پيچيده‌ شده‌، نجاتي‌ از اين‌ بلاهاي‌ دنيايي‌ نداريم‌ جز آنكه‌ دست‌ توسل‌ به‌ دامن‌ امام‌ زمانمون‌ بزنيم‌. لذا عرض‌ مي‌كنيم‌ الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

 نمي‌دونم‌ دلم‌ ديوونة‌ كيست‌، نمي‌دونم‌ دلم‌ ديوونة‌ كيست‌، اسير نرگس‌ مستونة‌ كيست‌، امان‌ از دل‌، امان‌ از دل‌، دل‌، نمي‌دونم‌ دلم‌ ديوونة‌ كيست‌

 

۱۷ ربيع الاول ۱۴۱۶ – ۲۴ مرداد ۱۳۷۴ – روز میلاد پیغمبر و امام صادق (علیهما و آلهما السلام)

 

@ متن سخنراني 17 ربيع الاول 1416 مصادف با 24 مرداد 1374 و 15 آگوست 1995

 

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَاسِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِاللهِ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ»([1]).

 

روز ميلاد مسعود حضرت ختمي مرتبت پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلمو روز تولد رئيس مذهب شيعه، حضرت امام جعفر صادق صلوات الله و سلامه عليه، را به همه دوستان و محبين امام عصر ارواحنافداهو بالاخص آن وجود مقدس تبريك و تهنيت عرض مي‌كنيم. اميدواريم عيدمان مبدل به عيد اعظم ظهور حجت ابن الحسن ارواحنافداهگردد.

آيه شريفه خداي تعالي پيغمبر اكرم را معرفي مي‌كند كه اين شخص به نام اسم مي‌برد در اين‌جا به خاطر اين‌كه مشخص كند صميميت و خصوصيتي كه بين ذات مقدس پروردگار و آن حضرت هست بيان كند “رسول الله” بزرگترين صفت براي پيغمبر همين صفت است تا مي‌توانيد نام پيغمبر اكرم را بين خودتان با همين كلمه اسم ببريد «لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا»([2])همان‌طوري كه يكديگر را صدا مي‌زنيد پيغمبر را اين‌طور صدا نزنيد. با جمله اسم خاص به خصوص كمتر مگر در ضرورت نام مقدس آن حضرت را ببريد. هر وقت اسم مقدس رسول اكرم برده شد، بعضي از علماء گفته‌اند واجب است انسان صلوات بفرستد و بعضي مستحب مؤكد و تركش را بعضي حرام و بعضي مكروه با كراهت شديد دانسته‌اند. در يك روايت دارد كه كسي كه نام آن حضرت در مقابلش برده بشود و بر او صلوات نفرستد، «أَخْطَأَ طَرِيقَ الْجَنَّةِ»([3]): راه بهشت را خطا كرده يعني از صراط مستقيم خارج شده. بعضي از روايات كلمه وجوب دارد واجب است البته به خاطر اين كه ممكن است زياد نام حضرت برده بشود وجوب آنچناني كه واقعاً مثل نماز واجب باشد شايد نباشد ولي اين تعبيرات براي مستحب مؤكد هست. همان‌طوري كه درباره‌ي غسل جمعه كلمه وجوب دارد و استحباب تأكيد شده را مراجع و مجتهدين مي‌فهمند؛ بنابراين نام مقدس رسول اكرم وقتي برده شد حتماً حالا لازم نيست بلند چون باز استحباب فوق استحباب اين است كه اگر جمعي هستند صدايشان را به صلوات بلند كنند «ارْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ بِالصَّلَاةِ عَلَيَّ فَإِنَّهَا تَذْهَبُ بِالنِّفَاقِ»([4])صداهايتان را به صلوات بر پيغمبر بلند كنيد به خاطر اين‌كه نفاق را از بين مي‌برد. ولي اگر مقتضياتي نيست لااقل آهسته بايد همه افراد، همه شنوندگان، همه كساني كه نام پيغمبر اكرم را مي‌شوند بر آن حضرت صلوات بفرستند.

در اين آيه اين جلمه هست: “رسول‌الله” بزرگترين افتخار براي پيغمبر، بزرگترين صفت نيكوي آن حضرت اين كلمه رسول الله است؛ واسطه بين خدا و خلق، واسطه بين خالق و مخلوق، واسطه‌ي بين ايجاد كننده و موجود، اين بزرگترين صفت است بعد خداي تعالي مي‌خواهد اميرالمؤمنين را با آن حضرت معرفي كند. اين را شما بدانيد امروز روز تولد وجود مقدس رسول اكرم از مادر هست اما روز اول خلقت آن حضرت نيست. پيغمبر اكرم اول موجودي است طبق روايات شيعه و سني كه خداي تعالي او را خلق كرده. فرمود: «اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ نُورُ نَبِيِّكَ يَا جَابِرُ»([5])نور پيغمبر تو بود اي جابر! خطاب به جابر بن عبدالله انصاري مي‌فرمايد: «وَ اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ نُورِي»([6])و اين روايات از طرق اهل سنت همه وارد شده و حتي يادم هست كه صاحب “ينابيع الموده” كه يكي از علماي اهل سنت است وقتي اين روايات را نقل مي‌كند كه اول چيزي كه خدا خلق كرد نور پيغمبر بود بعد يك دليلي از قرآن بياورد و اين دليل اين است كه مي‌گويد خداي تعالي در قرآن مي‌فرمايد: «قُلْ إِنْ كَانَ لِلرَّحْمَانِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ»([7]): «بگو اين پيغمبر در مقابل مردمي كه معتقدند خدا فرزند دارد اگر خدا مي‌خواست فرزندي داشته باشد، من اول عابدم». او مي‌گويد كه چون همه موجودات تكويناً عبادت پروردگار را مي‌كنند لازمه اين كه اول عابد باشد پيغمبر، اين است كه اول مخلوق هم باشد اين بسيار استدلال خوبي است اين مال يك سني در كتاب ينابيع الموده است و بعد همين عالم سني در همان كتاب روايات متعددي نقل مي‌كند كه وقتي خداي اين نور مقدس را خلق كرد دو نيمش كرد يكي را فرمود: «كُنْ مُحَمَّدًا صلي الله عليه و آله و سلم» و ديگري را فرمود: «كُنْ عَلِيًّا»([8])به يكي فرمود: «كن رسولاً» به يكي فرمود: «كن وصيّاً» همين‌طور اين روايات متعددي نقل مي‌كند. خدا رحمت كند مرحوم آيت الله العظمي نجفي مرعشي در كتاب “احقاق الحق” از كتب اهل سنت اين روايت را مكرر نقل كرده در پاورقي “احقاق الحق”.

اين آيه مي‌فرمايد: «وَالَّذِينَ مَعَهُ » شما در تمام تاريخ برويد نگاه كنيد كسي كه با پيغمبر ايمان آورده باشد ببينيد كيست؟ كه من معتقدم اين آيه همه دلالت دارد كه همان وقتي كه پيغمبر خلق شد در همان لحظه ايمان به خدا آورد كه «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ»([9])در همان لحظه بايد علي باشد تا با پيغمبر به خدا ايمان بياورد تا صدق كند «وَالَّذِينَ مَعَهُ » با پيغمبر كسي ايمان آورده باشد آيا كدام يك از اصحاب با پيغمبر ايمان به خدا آورده‌اند؟ در همان روز اول خلقت كه خداي تعالي او را خلق كرد علي را هم خلق كرد و در همان لحظه علي اول او معرفت كامل به پروردگار پيدا كرد و علي هم پيدا كرد.

«وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» يك وجودي است كه اضداد در او جمع شده. يك انساني است كه داراي شرح صدر است، داراي عظمت، داراي است بزرگي است. گاهي علي نسبت به مظلوم آنچنان مهربان بود، نسبت به مؤمنين آنچنان مهربان بود كه اگر كسي در آن لحظه علي بن ابيطالب يا رسول اكرم را مي‌ديد فكر نمي‌كرد در يك چنين شخصي كوچكترين حتي به مقدار سر سوزني غضب باشد. چشمم به بچه يتيم كه مي‌افتاد اشكش مي‌ريخت خضوع مي‌كرد، خم مي‌شد، دستي به سر و صورت آن بچه مي‌كشد، به او كمك مي‌كرد انسان در آن حال مي‌ديد كه علي اصلاً غضب خدا شايد در وجودش خلق نكرده باشد؛ ولي در مقابل كفار وقتي عمر بن عبدود با آن عظمت خدا رحمت مرحوم حاج ملاآقاجان مي‌گفت كه در ديوان علي بن ابيطالب رفتم منبر گفتم: عمر بن عبدود كيست كه در مقابل علي بن ابي طالب بخواهد عرض اندام كند اين جمله را كه گفتم، ديدم علي بن ابيطالب دارد به من اشاره مي‌كند حالا چه جوري ديده بود بماند كه نه عمر بن عبدود خيلي كسي بود كوچك كردن او كوچك كردن شجاعت علي است يك جملات خيلي جالبي خدا رحمت كند ايشان از علي بن ابيطالب داشت مي‌گفت من شروع كردم به تعريف عمر بن عبدود, عمر بن عبدود كسي بود كه يك بچه شتر را هر چه هم كوچك باشد بچه شتر اين را روي دست بلند كردن و سپر قرار دادن خيلي مهم است خيلي شجاع بوده “فارس يليل”([10])به او مي‌گفتند، در مقابل هزار نفر يك تنه جنگ مي‌كرد وقتي كه در مقابل علي بن ابيطالب واقع شد گفت: تو پسر ابي طالب هستي، گفت: من دوست ندارم تو را بكشم. گفت: ولي من خيلي دوست دارم تو را بكشم. بله. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» شديد بود در مقابل كفار اين صفت هر چه مي‌توانيد اين صفت را در خودتان ان‌شاءالله ايجاد كنيد با دوستان محبت، بين خودتان كمال محبت، را داشته باشيد. اما اگر يك دشمن امام زمان را گير آورديد هر چه او گفت من دوست ندارم شما را اذيت كنم بگو من دوست دارم تو را اذيت كنم. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ». دومي مي‌گفت كه من هيچ وقت از هيچ چيز اين قدري كه از در جنگ احد ما فرار كرديم ديديم علي بن ابيطالب با شمشير پشت سر ما دارد مي‌آيد چشمانش مثل دو كاسه خون مي‌گويد: اول شماها مسلمان‌هاي ضعيف را بايد بكشم بعد بروم به طرف كفار. مي‌گويد ما خيلي ترسيديم «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» اين صفت را من با اين وقت كم بعد از منبر حضرت آيت الله رازي كه استاد من هستند، من هر چه دارم حتي ايشان مرا با حاج ملاآقاجان معرفي كردند هر چه من دارم از ايشان دارم خدا ان‌شاءالله سايه‌شان را بر سر ما مستدام بدارد و از ايشان ديگر اجازه گرفتم و الا من نبايد حرف بزنم. از همه يكي از چيزهاي جالب امروز ما چند روز قبل سر مقبره مرحوم حاج ملاآقاجان بوديم رحمةالله‌عليهبا هفت هشت نفر از رفقا و خوب حالاتي بود توجهاتي بود جناب حاج آقاي فاطمي بزرگواري كه دم در هستند ايشان از صميمي‌ترين رفقاي مرحوم حاج ملاآقاجان بودند شما نمي‌بينيد ايشان سنشان آخر نمي‌خورد ايشان از من بزرگترند ماشاءالله جوان ماندند، سرحال ماندند، ما غم و غصه‌ي دنيا را شايد زياد خورديم ايشان خوب بي‌اعتنا بودند به دنيا، به هر حال يادم هست كه اين‌قدر اين بزرگوار به مرحوم حاج ملا آقاجان علاقه‌مند بود، گاهي كه قم ايشان مي‌رفتند ايشان در قم تشريف داشتند به حاج آقا مي‌گفتيم كه آقا دعوت كرده‌اند نهار، مي‌گفتند: من خانه ايشان نمي‌روم، مي‌گفتم: چرا؟ گفت: اين مرا مريض مي‌كند. آخر چطور مريض‌تان مي‌كند؟ بس مي‌گويد: بخور من هم خيلي نمي‌توانم بخورم و بايد بخورم چون مي‌گويد: بخور او دو لقمه‌اي كه بايد سر دلمان را كم بگذاريم گاهي هم اضافه مي‌شود و ما مريض مي‌شويم. البته اين را هم به شما بگويم: بهترين جاهايي كه ايشان دوست داشت برود منزل ايشان بود، من را هم مي‌بردند گاهي همراه خودشان و راست هم همين بود يك مرد با سخاوت بزرگوار خدا ان‌شاءالله ايشان را هم حفظ كند و دست ايشان را به دامن امام عصر ارواحنافداهبرساند. تازگي‌ها ما منزلشان نرفتيم ببينيم باز هم مي‌گويند: بخور يا نه. به هر حال ان‌شاءالله اميدواريم دعاهاي ايشان دعاهاي مرحوم استاد كه حدوداً 40 سال ايشان از دار دنيا رفته است ولي روح بسيار فعالي دارد و يك شكايتي من از كسي سر قبرش كردم به خاطر يك چيزي كه نوشته بود، فرمود كه گذشت كن و اگر يك وقتي لازم شد خود ما به حسابش مي‌رسيم تو حرف نزن يك همچين حالاتي هم بود سر قبر ايشان و ان‌شاءالله اميدواريم كه ما تقصيري جز اين‌كه مي‌گوييم امام زمان هست و ما هم نمي‌گوييم همه مي‌توانند خدمت امام زمان برسند حاج آقاي بزرگوار فرمودند: يك آقايي در كجا گفته فلاني مدعي است اين‌طور, خود همين حاج آقا كه روي منبر بودن شايد چند دفعه خودشان استادشان مرحوم بافقي كه قضايايشان را خود ايشان در كتاب گنجينه‌ي دانشمندان نوشته‌اند و اگر من همين الان اين‌جا اعلام كنم همين مردمي كه اين‌جا هستند نه مي‌گوييم برويد توي حرم اعلام كنم هر كس امام زمان را ديده بايد بلند شود. مي‌بينيد كه نصف اين جمعيت بلند مي‌شوند. آخر چقدر انسان بايد كور باشد، چقدر بايد نابينا باشد كه بگويد كه چون من نديدم امام زمان ديده نمي‌شود اگر بناء است كه كسي ببيند در شهر چو من يكي و آن هم نديده باشد امام زمان را پس هيچ كس نمي‌تواند ببيند. يك همچين حرفي من الآن جمعي را توي اين مجلس مي‌شناسم كه خدمت امام زمان صلوات الله و سلامه عليهمكرر رسيده‌اند و به خود پيغمبر قسم كه اين‌ها يكي‌شان هم دروغ نمي‌گويند, من مي‌شناسم‌شان, دليلي ندارد با هم مهربان باشيد من مكرر عرض كردم كه دو چيز حتمي هست كه اگر منكر شديد مسلمان نيستيد و يك چيز احتمالي لازمه‌اش اين است كه ما خوب بشويم.

دو چيز حتمي: يكي حتماً امام زمان هست كي مي‌تواند بگويد: نيست, سني‌ها هم حتي مي‌گويند: هست. دوم اين‌كه حتماً مي‌آيد. بله؟! نه ان‌شاءالله ندارد, به قول يك كسي مي‌گفت: اين از آن‌هايي است كه ان‌شاءالله ندارد. به جهت اين‌كه در آمدنش خدا بداء ندارد «إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ»([11])«إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ»([12])اين‌ها جزو وعده است ان‌شاءالله درست است بگويد چون خدا خواسته «شاء» و به اصطلاح «اراد» در قرآن خداوند مي‌فرمايد: «وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ»([13])«نُرِيدُ»: «اراده كرديم»و اين مسلم اين دوتا مسلم هر كي بگويد مسلم نيست كافر است، شيعه لااقل نيست. سومينش احتمالي است، احتمال دارد كه زمان ما بيايد. احتمال ندارد؟ احتمالش كه هست حالا بعضي‌ها مي‌گويند 90 درصد، بعضي‌ها مي‌گويند 99 درصد، لازمه اين سه چيز چيست؟ اين‌كه ما خودمان را درست كنيم، يار امام زمان باشيم، ان‌شاءالله خودمان را طوري بسازيم تزكيه نفس كنيم كه همين‌طوري كه علي بن ابي طالب هست «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ»([14])با هم ديگر مهربان اما در مقابل كفار شديد باشيد خود امام عصر ارواحنافداههم «مُعِزُّ الْاَولِيَاءَ» است اولياءش را عزيز مي‌كند. به خودش قسم من يك وقتي فكر مي‌كردم اين حاج ملاآقاجان چرا در بين مردم حاضر نيست خودش را معرفي بكند مردِ به اين دانشمندي مردِ به اين عالمي رفته يك گوشه‌اي به خدا قسم اگر زندگيش را مي‌ديديد نه از نظر فقر خيلي ثروتمند روحي بود از نظر زندگي هيچ كس همسايش نمي‌شناخت, آخرش مي‌گفتن اين گاهي حرفاي خوبي مي‌زنه معلوم نيست ديونه است چه جوري است من در مقابل دو تا شاهد عادل كه هردوشان با ايشان محشور بودند يكي جناي آقاي فاطمي و يكي جناب آقاي آيت الله رازي دو تا آيت الله دو تا عادل دارم مي‌گويند همسايه‌هايش نمي‌شناختندش. شما باور نمي‌كنيد امروز طوري شده كه اين قبر مطهرش در زنجان محل زيارت حتي از خارج مي‌آيند شب آن‌جا مي‌مانند تو قبرستان كنارش كه شما اكثرتان ديديد.

«مُعِزُّ الْاَولِيَاءَ» است حجت بن الحسن. من خودم تعجب مي‌كنم اين كتاب پرواز روح چه جور آخر گاهي بر مي‌دارم نگاه مي‌كنم مي‌گويم آقا! كتاب پرواز روح چه نوشته تويش كه اين‌قدر مردم اظهار علاقه به آن مي‌كنند. الان بيست و هفت، هشت دفعه تجديد چاپ شده حالا قاچاقي‌هاش چقدر چاپ شده خدا مي‌داند. و به زبان‌هاي مختلف ترجمه شده مردم با يك عشقي مي‌خوانند. خوب، اين مال روح پاك خود ايشان است. ما كه چيزي نداريم. من خودم كتاب‌هاي علمي‌تر نوشته‌ام كتاب‌هاي من اصلاً به آن توجه ندارند. وقتي منزل آقاي دكتر ظهوري مي‌خواهيم آن‌جا سخنراني مي‌كنيم مي‌بينم ما را به كتاب پرواز روح معرفي مي‌كند. توي تابلويي كه توي بله, خيابان زدند نوشتند: نويسنده كتاب پرواز روح من از همين راه دلم مي‌خواهد خودم نمي‌خواستم به اين عنوان معرفي بشوم و الا من خود نزديك پنجاه جلد كتاب نوشتم، كتاب‌هايش هم خيلي پر زحمت بوده ولي خوب اين «مُعِزُّ الْاَولِيَاءَ» است اسم مقدس ايشان روي اين كتاب است «مُعِزُّ الْاَولِيَاءَ»([15])با امام زمان دوست بشويد، عزيز مي‌شويد. به خدا قسم! نبينيدش مهم نيست، ديدن خيلي دليل بر شخصيت، پاكي، تقواي كسي نمي‌شود. پيغمبر بالاتر بود هر روز بعضي از مخالفيني كه يك چشم به هم زدن به پيغمبر ايمان نياورده بودند، هر روز مي‌ديدند حضرت را, “معرفت” مهم است, ارتباط روحي مهم است, مثل او شدن, مثل او شدن مهم است, تقوا مهم است, پرهيزكاري مهم است, رشد فكري و علمي و معارفي مهم است، از صراط مستقيم حركت كردن مهم است. اين جور باشيد اين يكي از صفاتي كه آن كسي كه با پيغمبر است اگر شما هم مي‌خواهيد با امام زمان باشيد بايد «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ»، با خودتان مهربان باشيد، با دشمنان شديد و تند باشيد. «تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانًا»([16])اي پيغمبر تو و آن‌هايي كه به تو ايمان آوردن «تَرَاهُمْ رُكَّعًا» در حال ركوع، در حال سجده فضل خدا را مي‌خواهند، رضوان پروردگار را مي‌خواهند. ان‌شاءالله همين‌ها را داشته باشيد كامليد. اين‌طوري باشيد. همين آيه را عمل كنيد، به همين دستور ان شاءالله عمل كنيد خداي تعالي به شما كمال لطف را خواهد كرد.

اميدواريم اين روز عزيز، اين روز بزرگ، براي ما خداي تعالي مبارك قرار بدهد و عيدي ما را ظهور حضرت بقيةاللهارواحنافداهقرار بدهد، ما را از اين گرفتاري‌ها، از اين ناهنجاري‌ها، از اين اذيت‌ها، از اين فشارها ان‌شاءالله خداي تعالي نجات بدهد و ان شاءالله اميدواريم كه پروردگارمان ما را جزء اولياء حجت ابن الحسن قرار بدهد تا عزيز بشويم. «مُعِزُّ الْاَولِيَاءَ» است حجت ابن الحسن. در همين زمان ومن اين را ديدم هر كس كوچكترين – خدا مي‌داند، خدايا! تو شاهدي كه اين تجربه را من در زندگيم كردم و مشاهده كردم – كوچكترين كوتاهي بكند درباره امام زمان، ديد يك مجلس مقتضي هست كه ترويج كند از نام مقدس امام زمان، ترويج نكند اين را خدا ذليلش مي‌كند.

افرادي بودند – خدايا! تو مي‌داني الان چند موردش در مد نظرم هست – افرادي بودند در دوران زندگي‌شان بسيار بزرگ، معروف، با توجه، همه مردم به آن‌ها اظهار علاقه مي‌كردند، يك خرده كوتاه آمدن در خصوص امام زمان يا بالاخره گاهي دشمني‌ها كردند، از همان قبيل دشمني‌ها كه نمي‌شود امام زمان را ديد، حتي يك نفر بود باصطلاح خيلي با شخصيت هم بود اين يك روز در يك مجلس گفته بود كه امام زمان صلوات الله و سلامه عليهجنبه به اصطلاح اسمي دارد يعني وجود خارجي ندارد. اينجوري اسلام گفته كه شما يك الگويي داشته باشيد براي اين‌كه بتوانيد خوب بشويد. اين را گفته بود با اين كه يك كسي بود بعد از آن گرفتند او را روي يك جريان بد بدي, و اعدامش هم كردند و ذليلش هم كردند و رفقايش هم ترسيدند كه اصلاً از او اسم ببرند. اين‌قدر ذليل شد. مكرر اين را ديديم اين يكي، اين عزيز عزيزان را، اين وصي اوصياء را، اين عزيز الهي را اين يكي را يك كناري بگذاريد با او دشمني نكنيد. هيچ دشمني نسبت به امام زمان نداشته باشيد. چون خدا نسبت به حجت ابن الحسن خيلي غيور است. او را مي‌خواهد عزيزش كند، او را مي‌خواهد نگهش دارد، كوچكترين اظهار دشمني به امام زمان بكنند هر كس باشد، در هر مقامي، به خدا قسم! زير نظرش بگيريد اين لااقل روز مردنش بعد از مردنش ذليل مي‌شود در بين مردم و پست مي‌شود, اين دو جمله را امروز ان‌شاءالله به عنوان عيدي به عنوان دو عيد بزرگ خدمت‌تان تقديم كردم. يكي اين‌كه با همديگر مهربان باشيد، با دشمنان امام زمان شديد و تند باشيد و دوم اين‌كه به امام زمان هر چه مي‌توانيد بيشتر اظهار علاقه كنيد. در خلوت، در جلوت، بين مردم. يكجوري نباشد كه حضرت رضا صلوات الله عليهخوب وقتي در ميان مردم نشسته اسم امام زمان را مي‌بردند دست‌شان را مي‌گذاشتند روي سرشان، بلند مي‌شد كه ما امروز داريم نقل مي‌كنيم يا مثلاً حضرت سيدالشهداء و امام صادق هر دوي‌شان مي‌فرمايند كه من اگر زمان او بودم خدمتگزارش مي‌بودم تا آخر عمر. يك همچين اظهار محبت‌هايي اين دو بزرگوار در كلماتشان دارند. بقيه ائمه هم نسبت به حضرت ولي عصر احترام مي‌كنند. «مُعِزُّ الْاَولِيَاءَ» است، نترسيد از هيچ چيز، از هيچ كسي كه يا خودش دشمن است يا با دشمنان نشسته و اين حالت را پيدا كرده. هيچ نترسيد. خدا هم حفظ مي‌كند. امام زمان هم حفظ‌تان مي‌كند و عزيزتان مي‌كند و در دنيا وآخرت عزيز خواهيد بود.

ان‌شاءالله اين عرايض امروز ما و بيشتر از اين هم وقت شما را نگيريم اميدواريم كه از اين كه شماها با اين قلب پاك با اين عشق و علاقه‌تان به امام عصر ارواحنافداهدعا مي‌كنيد، دعاها مستجاب بشود، مخصوصاً آقايان علمايي كه در مجلس تشريف دارند دعا كنند، اين همه فكر نكنيد ما اين‌قدر دعا براي فرج كرديم چه شد! ما عجله داريم. يقين بدانيد هر وقت هر دعايي شما براي فرج بكنيد چند مدت جلو مي‌افتد. يك كسي مي‌گفت كه من دعا كردم براي فرج، به من وعده داده شد كه فرج بشود و من تنها منتظر فرج بودم نشد. گفتم كه فرج مرحله به مرحله است. الآن نسبت به دويست سال قبل خيلي فرج شده، خيلي فرج شده. شما بدانيد اگر توي يك اتاقي شما را گذاشته باشند كه دورش ديوار باشد، صد تا ديوار گذاشته باشند دور اين اتاق, تا آن ديوار آخري را خراب نكنند شما خورشيد را نمي‌بينيد، حالا از آن طرف شروع كردند دارند خراب مي‌كنند مي‌آيند جلو ولي تا ديوار آخري كه در بين شما و خورشيد هست خراب نشود شما در تاريكي هستيد.

ان‌شاءالله ديوارها همه خراب شده، ديوار آخري مانده كه آن هم ان‌شاءالله به همين زودي خراب مي‌شود و ما خورشيد جمال حضرت بقيةاللهارواحنا لتراب مقدمه‌الفداء را خواهيم ديد.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا و سيدنا و امانا حجت بن الحسن يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله

يا حبيب قلوب العارفين

يا غياث المستغيثين

يا اله العالمين

يا قاضي الحاجات

يا كافي المهمات

عجل لوليك الفرج

عجل لمولانا الفرج

عجل لامام العزيز الفرج

خدايا! فرج مولاي ما را برسان

ما را از بهترين اصحاب و يارانش قرار بده

قلب مقدسش را از ما راضي بفرما

خدايا! گرفتاري‌هاي مسلمين برطرف بفرما

پروردگارا! همه ما را از اصحاب خوب و ياوران صميمي، از ارادتمندان صديق آن حضرت قرار بده

پروردگارا! مرض‌هاي روحي‌مان شفا عنايت فرما

دشمنان امام زمان را ذليل بفرما

دوستان امام زمان را عزيز بفرما

چشم‌هامان لايق زيارت آن حضرت قرار بده

قلب ما را لايق محبت و معرفت آن حضرت قرار بده

پروردگارا! به آبروي حجت بن الحسن خدمتگزاران به دين، خدمتگزاران به اين مملكت شيعه‌نشين مسئولين صديق، رهبر عزيز در پناه امام زمان حفظ بفرما

شهدامان با شهداي كربلا مشهور بفرما

امواتمان، امام راحلمان غريق رحمت بفرما

عاقبتمان ختم به خير بفرما

و عجل في فرج مولانا صاحب الزمان.



[1]فتح/29

[2]نور/63

[3]«يَا عَلِيُّ مَنْ نَسِيَ الصَّلَاةَ عَلَيَّ فَقَدْ أَخْطَأَ طَرِيقَ الْجَنَّةِ» فقيه: 4/371، وسائل‏: 7/202، مستدرك‏الوسائل: 5/337، بحار: 74/60

[4]كافي: 2/493، وسائل‏الشيعه: 7/192، بحار:91/59

[5]«و عن جابر بن عبد الله قال قلت لرسول الله ص أول شي‏ء خلق الله تعالى ما هو فقال نور نبيك يا جابر خلقه الله ثم خلق منه كل خير» بحار: 15/24 و 25/21 و 54/170

[6]بحار: 1/97 و 1/104 و عوالي‏اللآلي: 4/99

[7]زخرف/81

[8]«قال كنت أنا و محمد نورا واحدا من نور الله عز و جل فأمر الله تبارك و تعالى ذلك النور أن يشق فقال للنصف كن محمدا و قال للنصف كن عليا» بحار: 26/3

[9]بقره/285

[10]«خرج علي بن أبي طالب في نفر من المسلمين حتى أخذ منهم الثغرة التي منها اقتحموا و أقبلت الفرسان نحوهم و كان عمرو بن عبد ود فارس قريش و كان قد قاتل يوم بدر حتى ارتث و أثبته الجراح فلم يشهد أحدا فلما كان يوم الخندق خرج معلما ليرى مشهده و كان يعد بألف فارس و كان يسمى فارس يليل لأنه أقبل في ركب من قريش حتى إذا هو بيليل و هو واد قريب من بدر عرضت لهم بنو بكر في عدد» بحار: 20/ 202، المناقب: 3/ 134، «فقال يا علي هذا عمرو بن عبد ود فارس يليل قال أنا علي بن أبي طالب»بحار: 20/ 226، و 41/ 87، تفسيرالقمي: 2/ 183، «عمرو بن عبد كان أول فارس.                    جزع المداد و كان فارس يليل» بحار: 20/ 203

[11]يونس/55

[12]رعد/31

[13]قصص/5

[14]فتح/29

[15]بحار: 99/85، إقبال‏الأعمال: 297، مصباح كفعمي: 497

[16]فتح/29

۲۸شوال ۱۴۱۵ قمری – معناي‌ رب‌ العالمين‌ . اخلاق‌ خ‌ ۷۴

 معناي‌ رب‌ العالمين‌ اخلاق‌ خ‌ 74

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 شما اكثرا خانمهاي‌ تحصيلكردة‌ در سطح‌ بالا هستيد و من‌ از شما اكثرا توقع‌ دارم‌ كه‌ در كارهايتون‌، در برنامه‌هايتون‌ جدي‌ باشيد. و اميدوارم‌ كه‌ انشاء الله‌ همينطور كه‌ به‌ پيش‌ مي‌رويد هم‌ دنياتون‌ را تأمين‌ كنيد و هم‌ آخرتتون‌ را. آنهايي‌ كه‌ مربي‌ ديگرانند اعم‌ از خانمهاي‌ خانه‌دار كه‌ مربي‌ فرزندانشون‌ هستند و يا معلمين‌ و كساني‌ كه‌ در رأس‌ يك‌ جمعي‌ به‌ عنوان‌ آموزگاري‌ يا بعنوان‌ هر نوع‌ كاري‌ كه‌ مربوط‌ به‌ ديگران‌ است‌ و تربیتی‌ است‌، جنبة‌ تربیتی‌ دارد كه‌ طبق‌ اين‌ محاسبه‌، تمام‌ شماها مربي‌ هستيد و يكي‌ از صفات‌ پروردگار متعال‌ اين‌ است‌ كه‌ ربه‌. رب‌ يعني‌ مربي‌. خداي‌ تعالي‌ رب‌ العالمينه‌. شماها بايد جزئي‌ صفات‌ الهي‌ را، صفت‌ الهي‌ را داشته‌ باشيد. در همينجا ميشه‌ يك‌ مقايسه‌اي‌ كرد. كه‌ چطور انسان‌ مي‌تواند صفات‌ الهي‌ را در خودش‌ ايجاد كند. يك‌ بحثي‌ دربارة‌ معناي‌ رب‌ العالمين‌ خيلي‌ مختصر عرض‌ بكنم‌. بعد معناي‌ اينكه‌ اين‌ صفت‌ در شماها بوجود بياد، اينهم‌ اشاره‌ ميكنم‌.

 پروردگار متعال‌ رب‌ العالمينه‌. يعني‌ تمام‌ عوالم‌ وجود را تربيت‌ ميكنه‌. تمام‌ عوالم‌ هستي‌ را از گذشته‌ و آينده‌ و بالا و پائين‌، همة‌ اينها را خدا ايجاد ميكنه‌ و بعد به‌ آنچه‌ كه‌ مصلحت‌ آنها هست‌، قرارشون‌ ميده‌. اگر شما مثلا از باب‌ مثال‌ يك‌ مربايي‌ بخواهيد درست‌ بكنيد. اين‌ مربا را اگر كمتر بجوشانيد يا شكر كم‌ بريزيد يا زيادي‌ بريزيد بالاخره‌ يك‌ نحوه‌اي‌ درست‌ كنيد كه‌ يك‌ چيزي‌ نقص‌ داشته‌ باشه‌، ميگويند شما نتونستيد مربا را خوب‌ درست‌ بكنيد. مربا را انسان‌ خوب‌ درست‌ نكنه‌، مربي‌ خوبي‌ نيست‌. مربي‌ يعني‌ مربا درست‌ كن‌. اين‌ معناي‌ حقيقيشه‌. اگر كسي‌ از همان‌ مرباي‌ كوچك‌ شروع‌ مي‌كنيم‌ نتوانست‌ بفهمد كه‌ چگونه‌ بايد اين‌ مربا را درست‌ بكنه‌، مربي‌ خوبي‌ نيست‌. رب‌ خوبي‌ نيست‌ در اين‌ خصوص‌. اگر شما فرزندانتون‌ را، زير دستانتون‌ را نتوانستيد خوب‌ تربيت‌ كنيد، شما مربي‌ خوبي‌ نيستيد. صفت‌ الهي‌ را در خودتون‌ نتونستيد ايجاد كنيد. به‌ كمال‌ نمي‌رسيد. از همين‌ قدم‌ اول‌. چون‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار داراي‌ صفاتي‌ است‌ اسماء حسنايي‌ است‌ كه‌ آن‌ صفات‌ و اسماء حسناي‌ پروردگار، يكي‌ از آنها ربه‌. رب‌ يعني‌ مربي‌. مربي‌، مربي‌ عالمه‌. يعني‌ به‌ حيوانات‌ به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ برايشون‌ ضرورت‌ داره‌، به‌ آنها فهم‌ و شعور داده‌. مي‌بينيد يك‌ حيواني‌ كه‌ در ميان‌ حيوانات‌ مثلا فرض‌ كنيد مرغ‌. اين‌ در ماشين‌ جوجه‌ كشي‌ متولد شده‌. بعد هم‌ مادر نديده‌ و هم‌ نوع‌ خودش‌ را مشاهده‌ نكرده‌. خداي‌ تعالي‌ تربيتش‌ كرده‌ به‌ همان‌ مصالح‌ و مفاسدي‌ كه‌ لازم‌ است‌ مرغ‌ داشته‌ باشه‌. مي‌بينيد كه‌ مي‌آيد بيرون‌ بدون‌ اينكه‌ استاد ببيند، معلم‌ ببيند. هم‌ مي‌داند چه‌ بخورد و هم‌ ميداند كه‌ چگونه‌ مثلا فرض‌ كنيد تخم‌ مرغ‌ بگذارد. چه‌ غذايي‌ را بخورد؟ چه‌ دارويي‌ را اگر مريض‌ شد، كه‌ مريض‌ معمولا نمي‌شوند، از آن‌ دارو استفاده‌ بكند و چگونه‌ فرزند دار بشود و اگر حتي‌ مثلا زير مرغ‌ يك‌ مقدار تخم‌ مرغ‌ گذاشتيد و اين‌ بيشتر از بيست‌ روز بخواهد طول‌ بكشه‌، خودش‌ مي‌فهمه‌ كه‌ تخم‌ مرغ‌ فاسده‌ و از روي‌ تخمها بلند ميشه‌ و ديگه‌ فاسد هم‌ هست‌. يا ممكنه‌ اگر صاحب‌ اين‌ مرغ‌ ندوند كه‌، يعني‌ تعداد روزها را فراموش‌ كرده‌ باشه‌، مي‌تونه‌ بفهمه‌ كه‌ اين‌ تخم‌ فاسده‌ يا فاسد نيست‌.

 خداي‌ تعالي‌ مي‌بينيد كه‌ از همينجا شروع‌ بكنيد. اين‌ مرغ‌ را خوب‌ تربيت‌ كرده‌. مرباي‌ خوبي‌ درست‌ كرده‌. عالم‌ را، همة‌ عالم‌ را همينطور درست‌ كرده‌. يعني‌ انسان‌ بايد عقل‌ داشته‌ باشد. خدا به‌ حد كافي‌ بهش‌ عقل‌ داده‌. حيوانات‌ لازم‌ نيست‌ اين‌ مقدار عقل‌ داشته‌ باشند. بهشون‌ همان‌ مقداري‌ كه‌ لازم‌ است‌ داده‌. تعداد حيوانات‌ در دريا و خشكي‌ يك‌ تعداد معيني‌ مصلحت‌ هست‌ كه‌ وجود داشته‌ باشه‌. شما با اينكه‌ مي‌دونيد مثلا فرض‌ كنيد تخم‌ ريزي‌ ماهي‌ طبق‌ محاسبات‌ دقيق‌ اگر يك‌ سال‌ در درياهاي‌ آزاد، در درياي‌ آزاد اگر ماهيها تمام‌ تخمهايشون‌ ماهي‌ بشه‌، ديگه‌ جا براي‌ حيوانات‌ ديگر دريايي‌ وجود ندارد و حتي‌ شايد جايي‌ براي‌ آب‌ هم‌ وجود نداشته‌ باشه‌. چون‌ هر ماهي‌ كه‌ تخم‌ريزي‌ ميكنه‌، ماهيهاي‌ بزرگ‌ حدودا بعضي‌ گفته‌اند تا ده‌ ميليون‌ يك‌ دفعه‌ داراي‌ فرزند ممكنه‌ بشه‌. شما حساب‌ بكنيد اگر توي‌ دريا فرض‌ كنيد مثلا ده‌ ميليون‌ ماهي‌ وجود داشته‌ باشه‌. اينها هر كدوم‌ ده‌ ميليون‌ فرزند داشته‌ باشند. چقدر وضع‌ عجيب‌ ميشه‌! ولي‌ مربي‌ كل‌، آن‌ خدايي‌ كه‌ رب‌ العالمينه‌، نميگذاره‌ كه‌ از همين‌ محدودة‌ خودش‌ تجاوز بكنه‌. يعني‌ شما امسال‌ هم‌ كه‌ تور ماهيگيري‌ را انداختيد توي‌ دريا مثلا پنجاه‌ تا ماهي‌ توي‌ تورتون‌ آمده‌ سال‌ بعد هم‌ همينطوره‌. سال‌ بعد هم‌ بعدترش‌ هم‌ همينطوره‌. همان‌ تعداد ماهي‌ كه‌ بايد باشه‌ همان‌ مقدار هست‌.

 در تمام‌ عالم‌ هستي‌ وقتي‌ نگاه‌ كنيد مي‌بينيد كه‌ يك‌ چنين‌ كاري‌ را روي‌ يك‌ نظم‌ خاصي‌، پروردگار كرده‌. خورشيد هر روز بر اين‌ كرة‌ زمين‌ مي‌تابه‌. سر ثانيه‌ و دقيقة‌ خاص‌ افول‌ ميكنه‌ و سر دقيقة‌ خاص‌ و ثانية‌ خاص‌ بيرون‌ مي‌آيد. كرة‌ زمين‌ روي‌ چرخش‌ خودش‌ حركت‌ ميكنه‌. شما از حالا ميدونيد ديگه‌ هوا گرم‌ ميشه‌. ميگيد حالا شايد يك‌ ماه‌ ديگه‌ زمستان‌ برگرده‌. نه‌. چون‌ روي‌ نظمي‌ خداي‌ تعالي‌ زمستان‌ و تابستان‌ را قرار داده‌.

 و بالاخره‌ تمام‌ موجودات‌ عالم‌ هستي‌ تحت‌ اين‌ تربيت‌ هستند و خداي‌ تعالي‌ اينها را تربيت‌ كرده‌ كه‌ شما اگر به‌ هر كجاي‌ عالم‌ دقت‌ بكنيد، مي‌بينيد كه‌ صنع‌ پروردگار، حكمت‌ پروردگار در آنجاها نافذه‌ و داره‌ نفوذ ميكنه‌. حتي‌ يك‌ برگ‌ درخت‌، حتي‌ يك‌ فرض‌ كنيد، من‌ يك‌ وقتي‌ يك‌ جائي‌ نشسته‌ بودم‌ يك‌ پيچكي‌ از اين‌ پيچكهايي‌ كه‌ به‌ ديوار بالا ميره‌، حساب‌ مي‌كردم‌ از ريشة‌ اين‌ پيچك‌ تا سر شاخة‌ پيچك‌، منتهي‌ اليه‌ اين‌ پيچك‌، حدود پنجاه‌ متر بود. شما هر پمپ‌ قوي‌ آب‌ را اگر بگذاريد، نمي‌تونه‌ آب‌ را به‌ پنجاه‌ متري‌ آنهم‌ از توي‌ اين‌ شاخه‌ها و وسط‌ درز چوبها رد بكنه‌ و به‌ آن‌ برگ‌ برسونه‌. هوا هم‌، من‌ خودم‌ پا شدم‌ تجربه‌ كردم‌. هوا هم‌ بقدري‌ گرم‌ بود و آفتاب‌ مي‌تابيد كه‌ شما يك‌ قطره‌ آب‌ را در عرض‌ مثلا فرض‌ كنيد يك‌ دقيقه‌ كه‌ زودتر، بلكه‌ اين‌ در مقابل‌ اين‌ خورشيد و در مقابل‌ اين‌ آفتاب‌ خشك‌ ميشد. در نتيجه‌ من‌ محاسبه‌ كردم‌ كه‌ در هر دقيقه‌اي‌ پروردگار متعال‌ مقدار زيادي‌ آب‌ را از زمين‌، آنهم‌ زمين‌ آب‌ ندارد. از لابلاي‌ رطوبت‌ زمين‌ مي‌كشه‌ و به‌ آن‌ برگ‌ آخري‌ اين‌ پيچك‌ مي‌رسانه‌. اين‌ معناي‌ ابراز قدرت‌ پروردگاره‌. شما هر كجاي‌ عالم‌ را كه‌ مشاهده‌ بكنيد يك‌ همچين‌ چيزهايي‌ را مي‌بينيد. نظم‌ عجيب‌ عالم‌.

 سر انگشتان‌ خودتون‌ را اگر توي‌ مركب‌ بزنيد، توي‌ جوهر بزنيد، بزنيد روي‌ كاغذ، با نقش‌ سر انگشتان‌ شش‌ ميليارد جمعيت‌ كرة‌ زمين‌ تطبيق‌ نميكنه‌. يعني‌ انگشت‌ شما، نقش‌ انگشتان‌ شما با همة‌ مردم‌ فرق‌ ميكنه‌. با همة‌ مردم‌ فرق‌ ميكنه‌. اگر فرق‌ نكنه‌، اين‌ را بدونيد علم‌ انگشت‌ نگاري‌ از بين‌ ميره‌. علم‌ انگشت‌ نگاري‌ معنايش‌ اينه‌ كه‌ نقش‌ سر انگشتان‌ شما با نقش‌ سر انگشتان‌ ساير مردم‌ فرق‌ بايد بكنه‌ تا اگر شما يك‌ جرمي‌ كرديد و دست‌ به‌ چيزي‌ زديد و نقش‌ سر انگشتانتون‌ روي‌ آن‌ چيز باقي‌ ماند، پليس‌ بتواند از نقش‌ سر انگشتان‌ شما، شما را پيدا بكنه‌. اگر دو نفر نقش‌ سر انگشتانشون‌ مساوي‌ با هم‌ بود، خوب‌ اشتباه‌ ميشه‌. مي‌روند او را به‌ جاي‌ شما مي‌گيرند. خداي‌ تعالي‌ يك‌ همچين‌ نظمي‌ را برقرار كرده‌. معناش‌ اينه‌ كه‌ سن‌ چهار ماهگي‌ كه‌ در رحم‌ طفل‌ هست‌، خداي‌ تعالي‌ نگاه‌ ميكنه‌ به‌ پنجاه‌، بلكه‌ به‌ شش‌ ميليارد جمعيت‌ كرة‌ زمين‌، نقش‌ سر انگشتان‌ اين‌ طفل‌ را يك‌ جوري‌ تنظيم‌ ميكنه‌ كه‌ با همة‌ آنها منافات‌ داشته‌ باشه‌. اين‌ معناي‌ ربه‌، هر چيزي‌ را به‌ جاي‌ خودش‌ قرار دادنه‌. اين‌ معناي‌ نظمه‌. اين‌ معناي‌ نظامه‌ كه‌ خدا در همه‌ جا هست‌. و خدا شما را مي‌بينه‌. و شما در همين‌ لحظه‌اي‌ كه‌ اينجا نشستيد، داره‌ تربيتتون‌ ميكنه‌. شما اطلاع‌ نداريد الان‌. قلبتون‌ داره‌ خون‌ را از معده‌ مي‌گيره‌ و به‌ تمام‌ رگهاي‌ مويرگها بلكه‌، به‌ تمام‌ مويرگها مي‌رسونه‌ كه‌ اگر يكي‌ از اين‌ مويرگها يا يكي‌ از اين‌ رگها، سد بشه‌. يعني‌ گرفتگي‌ پيدا بكنه‌؛ آن‌ قسمت‌ از بدن‌ فلج‌ ميشه‌. شما لولة‌ آب‌ آهني‌ را، خوب‌ دقت‌ كنيد اينجاها مي‌فهميد كه‌ خدا يعني‌ چه‌؟، لولة‌ آب‌ آهني‌ اگر بيست‌ سال‌ زير زمين‌ باشه‌ بالاخره‌ مي‌پوسه‌. بالاخره‌ از بين‌ مي‌ره‌. و حال‌ اينكه‌ از تويش‌ آب‌ رد ميشه‌. آب‌ نرم‌ معمولي‌. آنهم‌ از آهن‌ ساخته‌ شده‌. اين‌ رگهاي‌ شما از جنس‌ گوشت‌ و مثلا پوسته‌ و بعضي‌ها كه‌ صد و ده‌ سال‌، صد و بيست‌ سال‌ عمر مي‌كنند، صد و ده‌ سال‌ اين‌ رگ‌ خون‌ غليظ‌ را از ميان‌ خودش‌ رد ميكنه‌. در عين‌ حال‌ مشغول‌ كاره‌. اين‌ معناي‌ رب‌ العالمينه‌. تمام‌ اين‌ افلاك‌ كه‌ بي‌ حساب‌ ستارگان‌ و كهكشانها در عالم‌ هستند، اينها در يك‌ فضايي‌ مشغول‌ گردشند. اينها هيچكدوم‌ با يكديگر تصادف‌ نمي‌كنند. و حال‌ اينكه‌ اگر ده‌ تا ماشين‌ توي‌ يك‌ خيابان‌ با نشستن‌ يك‌ فرماندار، يا يك‌ فردي‌ كه‌ پشت‌ فرمان‌ نشسته‌، با عقل‌ و دانش‌ و اينها، هر چند قدمي‌ مي‌بينيد چند تا تصادفه‌. اما آسمان‌ به‌ اين‌ عظمت‌، كرات‌ با اين‌ بزرگي‌ كه‌ اكثرشون‌ بلكه‌ همه‌اشون‌ از كرة‌ زمين‌ بزرگترند، توي‌ اين‌ فضا دارند مي‌چرخند. به‌ هيچ‌ وجه‌ با يكديگر تصادف‌ ندارند. اين‌ معناي‌ رب‌ العالمينه‌. از آخرين‌ كهكشانها تا ريزترين‌ موجودات‌ كه‌ اتم‌ باشه‌، همه‌ جا نظم‌ برقراره‌. همه‌ چيز به‌ جاي‌ خودش‌ هست‌. اين‌ معناي‌ رب‌ العالمينه‌.

 حالا اگر شما مي‌خواهيد اين‌ صفت‌ الهي‌ را در خودتون‌ ايجاد كنيد كه‌ بايد ايجاد كنيد. خدا انسان‌ را براي‌ اينكه‌ بخوره‌ و بخوابه‌ و فرزند دار بشه‌ و امثال‌ اينها، خلق‌ نكرده‌. اگر اين‌ بود كه‌ ما را انسان‌ نمي‌خواست‌ خلق‌ بكنه‌. حيوانات‌ بهتر از ما مي‌خورند، بهتر از ما زندگي‌ مي‌كنند. بهتر از ما هم‌ فرزنددار مي‌شوند. بيائيد خودتون‌ را با حيوانات‌ مقايسه‌ بكنيد. ببينيد آنهابهتر كار مي‌كنند. آنها نه‌ جاي‌ گرمي‌ مي‌خواهند، نه‌ لباس‌ گرمي‌ مي‌خواهند. وقتي‌ هم‌ كه‌ فرزند دار مي‌شوند نه‌ قابله‌ مي‌خواهند، نه‌ بيمارستان‌ مي‌خواهند. نه‌ دارو مي‌خواهند نه‌ هيچ‌ چيز. مشغول‌ برنامه‌ خودشون‌ طبيعي‌ هستند. خوب‌ اگر بنا بود كه‌ ما هم‌ آنجوري‌ باشيم‌، بخوريم‌ و بخوابيم‌ و فكر فرزندانمون‌ باشيم‌ به‌ فكر زندگي‌ مادي‌ باشيم‌ و همه‌اش‌ هوش‌ و حواسمون‌ دنبال‌ دنيا و ماديات‌ باشه‌ و اصلا به‌ خدا فكر نكنيم‌، اصلا به‌ معنويات‌ فكر نكنيم‌، اصلا به‌ عبادتمون‌ فكر نكنيم‌ كه‌ خدا ما را هم‌ همينجور خلق‌ ميكرد. ما راحتتر بوديم‌. چرا بايد ما اينقدر غصه‌ بخوريم‌؟ كجا يك‌ الاغ‌ اينقدر غصه‌ ميخوره‌؟ كجا يك‌ اسب‌ اينقدر غصه‌ ميخوره‌؟ به‌ ما اگر خداي‌ تعالي‌ ما را براي‌ همين‌ دنيا خلق‌ كرده‌ بود، براي‌ همين‌ زندگي‌ خلق‌ كرده‌ بود كه‌ اين‌ عقل‌ را نمي‌خواست‌ به‌ ما بده‌ كه‌ ما اين‌ عقلي‌ را كه‌ ما الان‌ داريم‌ يعني‌ شماها نه‌، شماها الحمدلله‌ در يك‌ راهي‌ قرار گرفتيد، خدا كمكتون‌ كرده‌، در يك‌ صراط‌ مستقيمي‌ قرار گرفتيد كه‌ داريد ميريد كه‌ برسيد به‌ مقام‌ خليفة‌ اللهي‌. اما مردم‌ معمولي‌ عقل‌ باعث‌ زحمتشون‌ شده‌. همه‌اش‌ بايد غصه‌ بخورند. چرا اين‌ اينطور شد آن‌ آنطور شد. دائما بايد انسان‌ غصه‌ بخوره‌. بعد هم‌ زندگي‌ معمولي‌ كه‌ حيوانات‌ دارند، اين‌ نداشته‌ باشه‌.

 اينجاست‌ كه‌ ما مي‌فهميم‌ كه‌ انسان‌ خلق‌ شده‌ براي‌ اينكه‌ خليفة‌ الله‌ باشه‌. خليفة‌ الله‌ چطور ميشوند؟ صفات‌ الهي‌ را بايد در خودتون‌ ايجاد كنيد. كه‌ بعد از رسيدن‌ به‌ كمالات‌ آنوقت‌ صفات‌ الهي‌ در شما بوجود مي‌آيد. شما بخواهيد يا نخواهيد مربي‌ ميشيد. يعني‌ همانطوري‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ مربي‌ شد. بعد از چهل‌ سال‌ كه‌ خدا خوب‌ تربيتش‌ كرد. بعد خودش‌ شد مربي‌ تمام‌ مردم‌. رسول‌ خدا شد. فرستادة‌ خدا شد، دست‌ خدا شد، بخاطر اينكه‌ ديگران‌ را تربيت‌ كنه‌.

 حالا اينجا همة‌ اين‌ مقدمة‌ عرايضم‌ براي‌ اين‌ تيكه‌ بود. كه‌ شما هم‌ بايد خودتون‌ را بسازيد كه‌ مظهر صفات‌ الهي‌ باشيد. خدا رب‌ العالمينه‌، شما رب‌ فرزندتون‌ باشيد. رب‌ شاگردانتون‌ باشيد. رب‌ كساني‌ كه‌ زيردستتون‌ هستند باشيد. حتي‌ رب‌ شوهرتون‌ باشيد. شوهر شما از دو حال‌ خارج‌ نيست‌ يا از شما بهتره‌ كه‌ او بايد رب‌ شما باشه‌. يا اينكه‌ شما بهتر از او هستيد، بايد شما رب‌ او باشيد. شما مربي‌ او باشيد. اگر كسي‌ در عالم‌ يا مربوب‌ نباشه‌ يا رب‌ نباشه‌، اين‌ ارزش‌ نداره‌، حيوانه‌. نه‌ تحت‌ تربيت‌ خدا و پيغمبر و بزرگترها واقع‌ بشه‌، نه‌ كسي‌ را تربيت‌ بكنه‌. اين‌ حيوانه‌. امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمود الناس‌ ثلاثه‌. تمام‌ مردم‌ به‌ سه‌ بخش‌ تقسيم‌ مي‌شوند. عالم‌ و متعلم‌ و غثاء. يك‌ عده‌ هستند كه‌ مربيند، اسمشون‌ عالمه‌. عالم‌. خدا عالمه‌. پيغمبر اكرم‌ عالمه‌، ائمة‌ اطهار هم‌ عالمند، علما هم‌ عالمند. عالم‌. دستة‌ دوم‌ متعلم‌. متعلم‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ كسي‌ كه‌ تربيت‌ قبول‌ ميكنه‌. عالم‌ يعني‌ مربي‌. متعلم‌ يعني‌ كسي‌ كه‌ تربيت‌ قبول‌ ميكنه‌. مربا باصطلاح‌. تربيت‌ شده‌ است‌. سوم‌ كي‌ها هستند؟ سوم‌ غثاء. غثاء يعني‌ چي‌؟ با غين‌ و ث‌ سه‌ نقطه‌ و همزه‌. غثاء. غثاء يعني‌ چه‌؟ يعني‌ كف‌ روي‌ آب‌. كنار جوي‌ آب‌ وايستاده‌ باشيد مي‌بينيد يك‌ مشت‌ كف‌ روي‌ آب‌ داره‌ مي‌روه‌. هر جا آب‌ ميره‌ اينهم‌ ميره‌. دهن‌ بين‌، هر كس‌ بهش‌ ميگه‌ كه‌ فلاني‌ اينجوري‌ گفته‌. شما ديگه‌ از آن‌ لحظه‌ از او بدتون‌ مي‌آيد. حالا حساب‌ اين‌ را نمي‌كنيد كه‌ اين‌ آيا نمامه‌، مزوره‌، دروغ‌ مي‌گه‌، راست‌ مي‌گه‌. كسي‌ كه‌ اينطور باشه‌ قساء يعني‌ نه‌ عالمه‌ نه‌ متعلم‌. دهن‌ بين‌ نباشيد. يعني‌ تحت‌ تأثير حرف‌ مردم‌ واقع‌ نشيد. اگر دو ساعت‌ راستگوترين‌ افرادي‌ را كه‌ مي‌شناسيد بياد پهلوتون‌ بنشينه‌ بگه‌ كه‌ فلاني‌ را مي‌بيني‌. پشت‌ سرت‌ اين‌ طور گفت‌، اين‌ طور گفت‌. يك‌ مشت‌ حرف‌، يكي‌ دو ساعت‌ برات‌ حرفهاي‌ او را نقل‌ مي‌كنه‌. شما اگر يك‌ سر سوزن‌ دلت‌ از اون‌ ناراحت‌ شد و از او منتفر شدي‌ از صراط‌ مستقيم‌ خارجي‌ و قساء هستي‌. اين‌ را با همين‌ قاطعيت‌ عرض‌ مي‌كنم‌. مخصوصا اگر خودش‌ بگه‌ كه‌ من‌ اينطور نيستم‌. اينجا روايت‌ داره‌ اگر هفتاد نفر اينجور راستگو آمدند برات‌ گفتند كه‌ فلاني‌ اينجوري‌ گفته‌ پشت‌ سرت‌. هفتاد نفر و خودش‌ مي‌گه‌ نه‌ من‌ نگفتم‌ كذبهم‌ و ثبتهم‌ بگو تو راست‌ مي‌گي‌ و اينها همشون‌ دروغ‌ مي‌گن‌. حالا ما اينجوريم‌. خودتون‌ آزمايش‌ كنيد. يا بايد افراد زير دستتون‌ را بسازيد كه‌ اينجوري‌ بشن‌. يا لااقل‌ خودتون‌ اينطوري‌ كه‌ تحت‌ تأثير حرف‌ واقع‌ بشيد نباشيد و اگر واقع‌ شديد يعني‌ جزء دستة‌ سوم‌ هستيد. عالم‌ و متعلم‌ و قساء. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ قساء اشكال‌ كارش‌ همينه‌ كه‌ فرض‌ كنيد حرفهاي‌ اين‌ خانمي‌ كه‌ آمده‌ براتون‌ بده‌ شما را از قول‌ فلاني‌ گفته‌، حرفهاي‌ اين‌ مثل‌ آبه‌. شما هم‌ كف‌ روي‌ آب‌ راه‌ افتاديد.

 عجب‌ فلاني‌ اينجوري‌ گفت‌؟ بله‌. قسم‌ مي‌خوري‌ بله‌. اين‌ را بدونيد شيطان‌ قسم‌ خورد بر حضرت‌ آدم‌.و قاسم‌ الله‌ اني‌ لكم‌ لمن‌ الناسه‌. قسم‌ خورد براي‌ اينها كه‌ من‌ قسم‌ مي‌خورم‌ به‌ عزت‌ خدا به‌ جلال‌ خدا كه‌ من‌ نصيحت‌ كنندة‌ شما هستم‌. بياييد بريد از درخت‌ گندم‌ بخوريد تا هميشه‌ تو بهشت‌ بمونيد. بله‌ آدم‌ نمام‌ قسم‌ هم‌ مي‌خوره‌. آدم‌ بد قسم‌ هم‌ مي‌خوره‌. اينجوريه‌. اومد و اگر مي‌خوايد قساء نشيد تحت‌ تأثير هيچي‌ جز واقعيت‌ قرار نگيريد. اگر مي‌خواييد مربا باشيد يا مربي‌ يعني‌ تربيت‌ شده‌ يا تربيت‌ كننده‌ بايد تصميم‌ بگيريد تحت‌ تأثير حرفهاي‌ مختلف‌ واقع‌ نشيد. هر مؤمني‌ هر كسي‌ كه‌ قدم‌ در راه‌ كمالات‌ مي‌گذاره‌ اگر مراحلش‌ را تمام‌ كرده‌.يعني‌ اين‌ دورة‌ تحصيلات‌ دانشگاه‌ امام‌ صادق‌ و قرآن‌ را كه‌ دورة‌ تزكية‌ نفس‌ است‌ اين‌ را اگر گذروند بعدش‌ مي‌شه‌ مربي‌. تربيت‌ مي‌كنه‌. ديگه‌ شماها حالا بياييد بگيد بچه‌هاي‌ ما فحش‌ مي‌دن‌. بچه‌هاي‌ ما بي‌ ادبند. من‌ تعجب‌ مي‌كنم‌ از بعضي‌ از خانمهايي‌ كه‌ در مراحل‌ بالايي‌ هستند فرزندانشون‌ را هنوز خوب‌ تربيت‌ نكرده‌اند كه‌ اينها فحش‌ ندن‌. حرف‌ بد نزنند. در بين‌ شما خانمها كساني‌ هستند كه‌ تمام‌ فاميلشون‌ را تربيت‌ كردند شما دو تا بچه‌ را نمي‌تونيد تربيت‌ كنيد؟ تمام‌ فاميل‌ را تربيت‌ كردند. شعاع‌ وجوديشون‌ اون‌ قدر پر ارزش‌ بوده‌ كه‌ همه‌ را متوجه‌ دين‌ كردند. شماها نمي‌تونيد بچه‌ اتون‌ را تربيت‌ كنيد. مي‌گيد آقا از ما ياد نگرفته‌ از توي‌ كوچه‌ ياد گرفته‌. خوب‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر براي‌ چيه‌؟ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر در قرآن‌ آمده‌ كه‌ والمومنون‌ المومنات‌ لبعضهم‌ اوليائهم‌ و يامرون‌ بالمعروف‌ و ينهون‌ عن‌ المنكر. مومنين‌ و مومنات‌ يعني‌ اينجا مخصوصا خدا هر دو دسته‌ را اسم‌ برده‌. هم‌ مردهاي‌ مؤمن‌ هم‌ زنهاي‌ مؤمن‌. كه‌ زنها نگن‌ كه‌ اگر خدا گفت‌ ان‌ المؤمنين‌ بگن‌ خدا ماها را نگفته‌. و حال‌ اينكه‌ هر كجا كه‌ الذين‌ آمنوا مي‌گه‌ هم‌ زن‌ منظوره‌، هم‌ مرد. يعني‌ در اينجا براي‌ اين‌ كه‌ صريحتر بيان‌ كنه‌ مي‌فرمايد والمؤمنون‌ و المؤمنات‌. مردهاي‌ مؤمن‌ و زنهاي‌ مؤمنه‌ بعضيشون‌ (قطع‌ نوار).

 عيد نوروز را بهتر از عيد غدير مي‌دونه‌. اوني‌ كه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود در صراط‌ مستقيم‌ نيست‌ اين‌ شخص‌ پرته‌. كي‌ پس‌ بالاتر از اونه‌؟ ولي‌ اون‌ كيه‌؟ خدا مي‌فرمايد اونهايي‌ كه‌ در صراط‌ مستقيمند. همة‌ شماها. همين‌ هايي‌ كه‌ بسوي‌ كمالات‌ قدم‌ برمي‌دارند. بعضهم‌ اولياء لبعض‌. اينها ولي‌ اونها هستند اينها مربي‌ اونها هستند بايد اونها را تربيت‌ كنند. خوب‌ چكار بكنند؟ يأمرون‌ بالمعروف‌ و ينهون‌ عن‌ المنكر. امر به‌ معروف‌ مي‌كنند مربي‌ هستند. نهي‌ از منكر مي‌كنند. كار بد مي‌بينند فورا عكس‌ العمل‌ دارند. به‌ من‌ چه‌ نمي‌گن‌. توي‌ مجلس‌ زن‌ و مرد مخلوط‌ نشسته‌اند دارن‌ گناه‌ مي‌كنند به‌ يكديگر حرف‌ مي‌زنند مي‌خندند و به‌ اصطلاح‌ با چشم‌ شهوت‌ به‌ يكديگر نگاه‌ مي‌كنند كه‌ همه‌ خوب‌ مي‌فهمند نگن‌ ما نه‌ انشاء الله‌ مثل‌ چشم‌، مثل‌ خواهر به‌ ما نگاه‌ مي‌كنه‌. مثل‌ برادر ما بهش‌ نگاه‌ مي‌كنيم‌. اينجوري‌ شيطون‌ گولشون‌ نزنه‌. اين‌ معصيت‌، اينهايي‌ كه‌ معصيت‌ مي‌كنند اينها ارزشي‌ ندارند. اونهايي‌ كه‌ معصيت‌ نمي‌كنند و مربي‌ اونها هستند اونها ارزش‌ دارند. بعضهم‌ اولياء بعض‌.

 يامرون‌ بالمعروف‌، امر به‌ معروف‌ مي‌كنند. معروف‌ چيه‌؟ واجباتشون‌ را، مستحباتشون‌ را به‌ اونها مي‌گن‌. منكر را نهي‌ مي‌كنند يك‌ خانمي‌ كه‌ خودش‌ مي‌فهمه‌ كه‌، هر زني‌ اين‌ را مي‌فهمه‌ مگر خيلي‌ نافهم‌ باشه‌ كه‌ وقتي‌ چادر مي‌اندازه‌ سرش‌ مردم‌ وقتي‌ بهش‌ نگاه‌ مي‌كنند با يك‌ عفت‌ ديگري‌ بهش‌ نگاه‌ مي‌كنند. زن‌ عفيفه‌اش‌ مي‌دونند، زن‌ پاكش‌ مي‌دونند. اما اگر با مانتو و اينها آمد بيرون‌ اون‌ را طبعا يا متوسطش‌ مي‌دنن‌ يا زن‌ بدش‌ مي‌دونند. اين‌ را همه‌ مي‌فهميم‌ تعارف‌ هم‌ نداره‌. ولي‌ مي‌گيم‌ كه‌ چه‌ فرقي‌ مي‌كنه‌ ما پوشيده‌ هستيم‌. اينها كه‌ مربيند اونها را بايد تربيت‌ كنند. شما خودتون‌، توي‌ خودتون‌ بگرديد. اگر كساني‌ خدايي‌ نكرده‌ به‌ اين‌، الحمد الله‌ شماها من‌ كسي‌ را از شماها سراغ‌ ندارم‌ كه‌ يك‌ همچين‌ وضعي‌ را داشته‌ باشه‌ حالا آمديم‌ و يك‌ همچين‌ وضعي‌ داشت‌. لااقل‌ اينهارا تربيت‌ كنيد. بعد مي‌فرمايد والمونون‌ مؤمنات‌ بعد مي‌فرمايد و المؤمنون‌ والمؤمنات‌ بعضهم‌ اولياء و بعض‌ يأمرون‌ بالمعروف‌ و ينهون‌ عن‌ المنكر و يساعون‌ في‌ الخيرات‌. به‌ كارهاي‌ خوب‌ سبقت‌ مي‌گيرند. ما جوانيم‌ حالا دير نمي‌شه‌. نه‌ اين‌ حرفها نيست‌. هر چه‌ سريعتر بايد خودتون‌ را به‌ كمالات‌ برسونيد. من‌ اونقدري‌ كه‌ به‌ فكر كمالاتتون‌ هستم‌. من‌ گاهي‌ فكر مي‌كنم‌ شماها به‌ فكر كمالات‌ خودتون‌ نيستيد. اين‌ دعايي‌ كه‌ من‌ گفتم‌ همتون‌ براي‌ همديگه‌، براي‌ تمامتون‌ انجام‌ بديد اين‌ را انشاء الله‌ اسامي‌ را از اين‌ هفته‌ در اختيارتون‌ قرار مي‌دم‌ منتهي‌ من‌ گفتم‌ فقط‌ اسم‌ كوچك‌ را بنويسند كه‌ مشخص‌ زياد نباشه‌، چون‌ خداي‌ تعالي‌ متوجه‌ هست‌. بنشينيد براي‌ اين‌ عده‌ كه‌ در راه‌ با شما در يك‌ كاروان‌ با شما هستند همتون‌ با هم‌ داريد مي‌ريد به‌ طرف‌ خدا دعا كنيد. خدا كمكتون‌ كنه‌. شما ببينيد ما يك‌ جرياني‌ را يك‌ وقتي‌ يك‌ شخصي‌ براي‌ من‌ نقل‌ مي‌كرد بد نيست‌ اين‌ جريان‌ را براتون‌ بگم‌.

 مي‌گفت‌ اون‌ وقتهايي‌ كه‌ به‌ مكه‌ با ماشينهاي‌ قديمي‌ مي‌رفتيم‌ از راه‌ رمل‌، راهي‌ بود كه‌ از راه‌ رمل‌ ما مي‌رفتيم‌ به‌ مكه‌. مي‌گفت‌ كه‌ من‌ ديدم‌ كه‌ بله‌ برنامشون‌ اينطوري‌ بود كه‌ روي‌ ماشين‌ بنزين‌ زياد مي‌گذاشتند، آب‌ زياد مي‌گذاشتند چون‌ ممكن‌ بود توي‌ راه‌، راه‌ را گم‌ كنند. مي‌رفتند به‌ طرف‌، مي‌گفت‌ داشتيم‌ مي‌رفتيم‌ توي‌ راه‌. دو تا راننده‌ داشتيم‌ وسائل‌ همه‌ چيز بود به‌ اندازة‌ يكي‌ دو روز ما هم‌ آب‌ داشتيم‌، هم‌ بنزين‌ داشتيم‌ هم‌ غذا داشتيم‌. همه‌ چيز داشتيم‌. سر شب‌ معمولمون‌ اين‌ بود كه‌ يك‌ جا مي‌مونديم‌. يك‌ راننده‌اي‌ بود اين‌ يك‌ خرده‌اي‌ بي‌ بند و بار بود يك‌ رانندمون‌ متدين‌ بود. دو تا راننده‌ داشتيم‌ براي‌ اين‌ كه‌ يكسره‌ بريم‌ و اين‌ رانندة‌ بي‌ بند و بارمون‌ نشسته‌ بود پشت‌ فرمون‌ اين‌ آقا كه‌ از علماست‌ و باصطلاح‌ ميگه‌ كه‌ كارواندار بود، ميگه‌ ما به‌ اين‌ راننده‌ گفتيم‌ كه‌ شبه‌ ديگه‌. يك‌ جا بمانيم‌. توي‌ همين‌ بيابان‌. گفت‌ اعتنا نكرد و يك‌ قدري‌ رفت‌. بعد گفت‌ كه‌ ديگه‌ راه‌ معلوم‌ نيست‌، راه‌ را گم‌ كرديم‌. خوب‌ شب‌ را همانجا مانديم‌. صبح‌ ديديم‌ باد آمده‌ اين‌ شنها را جابجا كرده‌، وادي‌ رمل‌ يعني‌ وادي‌ شن‌. مثل‌ اين‌ كويرها، و ديگه‌ حتي‌ جاي‌ اين‌ تايرهاي‌ ماشينمون‌ هم‌ باقي‌ نمانده‌. هيچ‌ معلوم‌ نيست‌ جاده‌ كجاست‌. فقط‌ ما مي‌دانيم‌ كه‌ از اينطرفه‌. ما گفتيم‌ كه‌ خوب‌ از همين‌ راحي‌ كه‌ آمده‌ايم‌ برگرديم‌ تا برسيم‌ به‌ جاده‌. حدودا ده‌ فرسخ‌ يعني‌ شصت‌ كيلومتر، گفت‌ از همان‌ راه‌ رفتيم‌ باز جاده‌ را پيدا نكرديم‌. باز از آنطرف‌، از اينطرف‌، از هر چهار طرف‌ مي‌گفت‌ تا غروب‌ توي‌ بيابان‌ از اينطرف‌ و آنطرف‌ رفتيم‌ نرسيديم‌. فردايش‌ هم‌ همينطور. بنزينمون‌ تمام‌ شد. بنزين‌ تمام‌ شد و آب‌ هم‌ جيره‌بندي‌ شد و غذاهايمون‌ هم‌ جيره‌بندي‌ شد. روز سوم‌ صبح‌ كه‌ من‌ از خواب‌ پا شدم‌، همان‌ عالمشون‌ ميگفت‌، از خواب‌ پا شدم‌، يعني‌ خوابمون‌ نمي‌برد ديگه‌. وقتي‌ بلند شديم‌ خورشيد هم‌ كم‌ كم‌ داره‌ مي‌آيد و هوا هم‌ گرم‌ داره‌ ميشه‌. من‌ رفتم‌ پشت‌ يك‌ تپه‌اي‌ صدا زدم‌ يا ابا صالح‌ المهدي‌ ادركني‌. اي‌ امام‌ زمان‌ به‌ ما برس‌. ميگفت‌ همينطور گريه‌ مي‌كردم‌. ميگفتم‌ اگر من‌ توي‌ اين‌ بيابان‌ بميرم‌، الان‌ ما روز سومه‌ كه‌ راه‌ را گم‌ كرده‌ايم‌ اينها اگر بميرند خونشون‌ گردن‌ منه‌، من‌ آوردمشون‌. ميگه‌ در همين‌ فكرها بودم‌ و سرم‌ پائين‌ بود و اشك‌ مي‌ريختم‌ و روي‌ اين‌ شنها اشكم‌ ريخته‌ بود معلوم‌ بود. يك‌ وقت‌ ديدم‌ يك‌ نفري‌ يك‌ قطار شتر در دستشه‌. مهار شتر را گرفته‌. حالا توي‌ آن‌ بيابان‌ عربستان‌، اسم‌ مرا برد. فارسي‌ با من‌ صحبت‌ ميكنه‌. چيه‌ ناراحتي‌؟ گفتم‌ ميدوني‌ ما راه‌ را گم‌ كرده‌ايم‌. گفت‌ خوب‌ من‌ الان‌ نشونتون‌ ميدم‌. خيلي‌ ساده‌. ببينيد از اينجا حركت‌ مي‌كنيد ميريد دو تا كوهه‌. ميريد از وسط‌ آن‌ دو تا كوه‌ رد ميشيد دم‌ غروب‌، ميگه‌ حالا صبحه‌، دم‌ غروب‌ مي‌رسيد به‌ جاده‌. ميگه‌ من‌ قرآن‌ را از جيبم‌ در آوردم‌ قسم‌ دادم‌ به‌ حق‌ اين‌ قرآن‌ شما بيا با ما همراهي‌ بكن‌ ما را برسون‌، چون‌ ما باز گم‌ مي‌كنيم‌. ايشون‌ گفت‌ آخه‌ من‌ كار دارم‌، اين‌ شترها… ما خواهش‌ كرديم‌، شترها را خواباند همانجا. و من‌ بسكه‌ شوق‌زده‌ بودم‌ به‌ ياد اينكه‌ ما بنزين‌ نداريم‌ و اين‌ مسائل‌ هست‌، نبوديم‌. ايشان‌ گفت‌ كه‌ آن‌ رانندة‌ متدين‌ بشينه‌. آن‌ متدينه‌ نشست‌. پهلويش‌ هم‌ همين‌ عرب‌ نشست‌. اينطرفش‌ هم‌ من‌ نشستم‌. ايشان‌ سؤال‌ ميكرد از مشهد و علماي‌ مشهد و مثل‌ اينكه‌ همه‌ را مي‌شناسه‌. ماشين‌ هم‌ همينجور داره‌ ميره‌. نزديك‌ ظهر بود رسيديم‌ به‌ يك‌ چشمة‌ آبي‌. ايشون‌ گفتند شما آب‌ برداريد سر و صورتتون‌ را بشوريد، وضو بگيريد نمازتون‌ را بخونيد. به‌ من‌ گفتند تو جلو بايست‌. مسافرين‌ هم‌ پشت‌ سرت‌ نماز بخونند. خود ايشان‌ رفت‌ آنطرف‌ نماز خوند. باز سوار شديم‌ و همانطور كه‌ گفته‌ بود، توي‌ راه‌ خيلي‌ مطالب‌ سؤال‌ كردم‌ از ايشان‌. رسيديم‌. دم‌ غروب‌ رسيديم‌ به‌ همان‌ جاده‌اي‌ كه‌، همانجائي‌ كه‌ محل‌ نزولمون‌ بوده‌. وارد شديم‌. ميگفت‌ من‌ به‌ دوستان‌ گفتم‌ اين‌ عرب‌ خيلي‌ زحمت‌ كشيده‌. راه‌ زيادي‌ آمده‌. بد نيست‌ كه‌ يك‌ پولي‌ جمع‌ كنيم‌ به‌ ايشان‌ بدهيم‌. ما رفتيم‌ دنبال‌ اين‌ كار. وقتي‌ برگشتيم‌ ديدم‌ ايشان‌ نيست‌. هر چي‌ اينطرف‌، بيابان‌ هم‌ صاف‌، مثل‌ كف‌ دست‌. ديدم‌ كه‌ ايشان‌ پيدايش‌ نيست‌. بعد ديگه‌ نشستم‌ فكر كردم‌ كه‌ ماشين‌ ما كه‌ بنزين‌ نداشت‌ تا اينجا چطوري‌ آمده‌؟ يك‌ صبح‌ تا غروب‌ بي‌ بنزين‌ آمده‌! اين‌ آقا چطور اسم‌ من‌ را مي‌دونست‌. ديگه‌ خلاصه‌ يقين‌ كرديم‌ كه‌ حضرت‌ حجة‌ ابن‌ الحسنه‌.

 ايشان‌ يك‌ جمله‌اي‌ كه‌ منظور من‌ اين‌ جمله‌ است‌ و اين‌ جمله‌ بود. ميگفت‌ اين‌ جمعيت‌ كاروان‌ وقتي‌ فهميدند راه‌ را گم‌ كرده‌ايم‌ همه‌ دست‌ به‌ دعا برداشته‌ بودند. همه‌ براي‌ هم‌ دعا مي‌كردند. حتي‌ ايثارگري‌ مي‌كردند. مثلا يكي‌ گرسنه‌ بود مي‌گفت‌ او گرسنه‌تر از منه‌. نان‌ را بديد به‌ او. همه‌امون‌ با هم‌ يكي‌ شده‌ بوديم‌. همه‌امون‌ در راه‌ خدا قدم‌ برداشته‌ بوديم‌. حالا مثل‌ شماها يك‌ همچين‌ مثلي‌. اگر مي‌خواهيد امام‌ زمان‌ بيايد شما را برسونه‌، اگر چشمتون‌ به‌ جمال‌ امام‌ زمانتون‌ بيفته‌، اگر مايليد از آن‌ چشمة‌ زلال‌ ولايت‌ و محبت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ استفاده‌ كنيد، بايد همه‌اتون‌ براي‌ هم‌ ايثارگري‌ كنيد. همه‌اتون‌ براي‌ هم‌ دعا كنيد. اسامي‌ همه‌اتون‌ را حتي‌ آن‌ تنبل‌ها را هم‌ گفتيم‌ بنويسند. براي‌ اينكه‌ اين‌ جمع‌ بايد برسند. يك‌ نفرتون‌ نبايد توي‌ راه‌ بمانه‌. خودتون‌ خوابيد ما كه‌ خواب‌ نيستيم‌. مي‌دونيم‌ كه‌ اينجا نبايد يك‌ همسفر خواب‌ را گذاشت‌ و رفت‌. بعضي‌ از همسفرها متأسفانه‌ خوابشون‌ برده‌. يادشون‌ رفته‌ كه‌ دارند مي‌روند به‌ طرف‌ خدا و به‌ خدا مي‌خواهند خودشون‌ را برسونند. مقصد را فراموش‌ كردند. خطر را نمي‌بينند. بخدا قسم‌ خانمها اين‌ زندگي‌ مادي‌ بدون‌ فايده‌اي‌ كه‌ ما دو دستي‌ چسبيده‌ايم‌ بهش‌، اين‌ خطر داره‌. و الموت‌ يأتي‌ بغتة‌ مرگ‌ يك‌ دفعه‌ بدون‌ اطلاع‌ قبلي‌ ميرسه‌. و انسان‌ هيچي‌، هيچ‌ كاري‌ نكرده‌. من‌ باز هم‌ جدي‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ خوابتون‌ نبره‌. و اين‌ برنامه‌ را ما تنظيم‌ كرديم‌ براي‌ اينكه‌ خوابها بيدار بشوند. يا اگر خوابند، روي‌ تخت‌ روان‌ بيندازيد ببريدشون‌. هم‌ بار سنگيني‌ روي‌ دوش‌ دوستانتون‌ باشد هم‌ خودتون‌ نفهميد كه‌ چيكار كرديد و كجا رفتيد و چه‌ لذتهايي‌ در راه‌ بود فراموش‌ كرديد. لذا بعد از هر نماز هفتة‌ گذشته‌ گفتم‌، بعد از، ببخشيد در شبانه‌روز لااقل‌ يك‌ مرتبه‌. چهل‌ مرتبه‌ از خدا بخواهيد كه‌ خدايا اين‌ جمع‌ را به‌ كمالات‌ روحي‌ برسان‌. اين‌ كار را فراموش‌ نكنيد. هر كدامتون‌ هم‌ بدونيد كه‌ يك‌ روز ترك‌ بكنيد، همان‌ مقدار خودتون‌ عقب‌ افتاده‌ايد. خودتون‌ عقب‌ افتاده‌ايد. ديگه‌ براي‌ ديگران‌ ضرر نداره‌. ديگران‌ هستند كه‌ بار آنها را به‌ دوش‌ بكشند. اين‌ را انشاء الله‌ فراموش‌ نكنيد. نميدونم‌ ورقها را آوردند يا نه‌؟ پخش‌ شد؟ خيلي‌ خوب‌. انشاء الله‌ فراموش‌ نكنيد و ضمنا اين‌ را بدونيد، همه‌اتون‌ بدونيد، كه‌ اگر يك‌ نفر شما خوابش‌ ببره‌، كوتاهي‌ بكنه‌ در پيشرفت‌ روحيش‌، خداي‌ نكرده‌ غيبت‌ بكنه‌، خداي‌ نكرده‌ در زندگي‌ مردم‌ تجسس‌ بكنه‌، خداي‌ نكرده‌ نمامي‌ بكنه‌، يكي‌ از اين‌ كارها را بكنه‌، ما ديگه‌ آنجا تقصير نداريم‌. خدايا تعالي‌ اين‌ بار سنگين‌ را از روي‌ دوش‌ اين‌ بندگان‌ خوبش‌ مي‌اندازه‌ كنار و براي‌ هميشه‌ مفقود خواهيد بود.

 بهرحال‌ اينها وظايف‌ ما بود كه‌ به‌ شما عرض‌ كنيم‌. اميدواريم‌ انشاء الله‌ موفق‌ بشيد. خدا شما را از ياران‌ برجسته‌ و خوب‌ امام‌ زمان‌ قرار بده‌. و مربي‌ خوبي‌ براي‌ كساني‌ كه‌ تحت‌ تربيت‌ شما هستند باشيد. هفته‌اي‌ كه‌ گذشت‌ وفات‌ امام‌ جعفر صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مسموم‌ نشدند براي‌ اينكه‌ شما فقط‌ بنشينيد روز وفاتش‌ گريه‌ بكنيد. مسموم‌ شدند تا منصور دوانيقي‌ را به‌ شما معرفي‌ بكنند. در لحظات‌ آخر عمرشون‌، اقوامشون‌ كه‌ همه‌ سادات‌ بودند. سادات‌ از نظر ائمة‌ اطهار يك‌ ارزش‌ فوق‌ العاده‌اي‌ دارند. همه‌ سادات‌ بودند. اقوامشون‌ بودند. اينها را جمع‌ كردند. فرمودند شفاعت‌ ما به‌ كسي‌ كه‌ نماز را سبك‌ بشماره‌ نميرسه‌. نماز را سبك‌ بشماره‌. يعني‌ بگيد خيلي‌ خوب‌، حالا نماز مي‌خونيم‌. نهارمون‌ را بخوريم‌ نماز مي‌خونيم‌. اهميت‌ به‌ نماز نده‌، شفاعت‌ ما خاندان‌ كه‌ شامل‌ خيلي‌ها ميشه‌، به‌ اين‌ شخص‌ شامل‌ نميشه‌. اون‌ شخص‌ ميگه‌ كه‌ من‌، اينها همه‌اش‌ در راه‌ محبت‌ به‌ شما مردم‌ اين‌ وضع‌ را پيدا مي‌كنند. ميگه‌ وقتي‌ كه‌ آمدم‌ به‌ بالين‌ امام‌ صادق‌، ديدم‌ حضرت‌ صادق‌ در اثر زهر تمام‌ گوشت‌ بدنش‌ آب‌ شده‌، پوست‌ و استخواني‌ بيشتر باقي‌ نمانده‌. نشستم‌ اشك‌ ريختم‌. بعد از لحظاتي‌ امام‌ صادق‌ از دار دنيا رفت‌. صار المدينه‌ ضجة‌ الواحده‌. تمام‌ شهر مدينه‌ يكپارچه‌ ضجه‌ و ناله‌ شد. بدن‌ امام‌ صادق‌ را بردند در بقيع‌ دفن‌ كردند.

 اما دلها بسوزد براي‌ آن‌ آقايي‌ كه‌ وقتي‌ در گودي‌ قتلگاه‌ افتاده‌، جز زينب‌ كبري‌ كسي‌ نبود كه‌ بر آن‌ حضرت‌ گريه‌ كند. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌.

 

۲۵ شوال ۱۴۱۵ قمری – علت انحراف علماء اهل سنت

 علت‌ انحراف‌ علماء اهل‌ سنت‌ 25 شوال‌ 1415

 

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. يا ايها الذين‌ آمنوا اتقوا الله‌ و كونوا مع‌ الصادقين‌.

 آيه‌اي‌ بود كه‌ در شب‌ جمعه‌ چند كلمه‌اي‌ درباره‌اش‌ در مسئلة‌ امامت‌ و ولايت‌ عرايضي‌ عرض‌ كردم‌. امشب‌ كه‌ شب‌ شهادت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌، مقتضي‌ است‌ كه‌ چند كلمة‌ ديگر هم‌ دربارة‌ اين‌ آيه‌ و اين‌ جملاتي‌ كه‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار به‌ عنوان‌ امر بر ما، نه‌ بر ما، بلكه‌ بر مؤمنين‌ واقعي‌، آنهايي‌ كه‌ قلبشون‌ به‌ ايمان‌ امتحان‌ شده‌. كه‌ مي‌فرمايد يا ايها الذين‌ آمنوا، اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد. پروردگار متعال‌ ايمانشون‌ را تثبيت‌ كرده‌. گاهي‌ اسما انسان‌ مؤمنه‌. اين‌ چنين‌ كسي‌ كه‌ اسما مؤمن‌ است‌، خدا مؤمن‌ خطاب‌ نميكنه‌. اما بعضي‌ افراد هستند كه‌ ايمانشون‌ واقعيست‌. ايمان‌ حقيقي‌ دارند. ايمان‌ حقيقي‌ در انسان‌ وقتي‌ بوجود مي‌آيد كه‌ خداي‌ تعالي‌ قلب‌ او را در مراحل‌ مختلف‌ ايمان‌ امتحان‌ كرده‌ باشه‌. و آنوقت‌ هست‌ كه‌ مي‌تواند حقيقت‌ تقوي‌ را درك‌ كند و حقيقت‌ بودن‌ با امام‌ را بفهمد. لذا دربارة‌ شناخت‌ و حقيقت‌ و فهم‌ احاديث‌ و روايات‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌، ائمة‌ اطهار فرموده‌اند كه‌ احاديثنا صعب‌ مستصعب‌. در يك‌ روايت‌ ديگر امرنا صعب‌ مستصعب‌. در احاديث‌ متعدد، روايات‌ ما صعب‌ مستصعب‌. و اخبارنا در يك‌ حديث‌ ديدم‌، و خلاصه‌ همة‌ روايات‌، همين‌ سخنان‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌، اينها را هر كسي‌ نميتونه‌ حقايقش‌ را درك‌ كنه‌ مگر سه‌ نفر. بل‌ نبي‌ المرسل‌. حتي‌ در حديث‌ هست‌ كه‌ اگر نبي‌ مرسل‌ نباشد نميتونه‌ خوب‌ بفهمد. او ملك‌ المقرب‌. ملك‌ مقرب‌ كه‌ اگر ملك‌، مقرب‌ نباشد نمي‌تواند باز احاديث‌ و روايات‌ و امر ما را خوب‌ بفهمد. نفر سوم‌ مؤمن‌ قد امتحن‌ الله‌ قلبه‌ للايمان‌. مؤمني‌ كه‌ امتحانش‌ را خوب‌ داده‌ باشه‌، مراحل‌ كمالات‌ را كه‌ رفته‌، هر يك‌ را امتحان‌ هم‌ داده‌ باشه‌. بعضي‌ها درس‌ خونده‌اند اما امتحان‌ نداده‌اند. بعضي‌ها هستند كه‌ مؤمن‌ هستند ولي‌ امتحان‌ ندادند. بعضيها مؤمني‌ هستند كه‌ قلبشون‌ را خدا امتحان‌ كرده‌. به‌ ايمان‌ هم‌ امتحان‌ كرده‌. مثلا از باب‌ نمونه‌، هر يك‌ از اين‌ مراحل‌ را كه‌ طي‌ كرده‌اند مراحل‌ كمالات‌ را كه‌ طي‌ كرده‌اند در آن‌ مرحله‌ خوب‌ امتحانشون‌ كردند ديدند خوب‌ مرحله‌اشون‌ را گذرونده‌اند. مرحلة‌ يقظه‌ يكي‌ از مراحلي‌ است‌ كه‌ همة‌ دانشمندان‌ سير و سلوك‌ و كساني‌ كه‌ در كمالات‌ انساني‌ كتاب‌ نوشته‌اند، آن‌ مرحله‌ را خيلي‌ اهميت‌ داده‌اند. مرحلة‌ بيداري‌ از خواب‌ غفلت‌. كسي‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار شده‌ و ميشود كه‌ طبق‌ آيات‌ شريفة‌ قرآن‌ اين‌ شخص‌ جان‌ و مالش‌ را در اين‌ راه‌ داده‌ باشد. و جاهدوا باموالكم‌ و انفسكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌. يا ان‌ الله‌ اشتري‌ من‌ المؤمنين‌ انفسهم‌. كه‌ هم‌ جان‌ و هم‌ مالش‌ را در راه‌ خدا بدهد.

 خوب‌ همة‌ ما شايد ادعا كنيم‌ كه‌ جانمون‌ را، مالمون‌ را در راه‌ خدا مي‌دهيم‌. اما وقتي‌ كه‌ امتحان‌ شديم‌، ممكن‌ است‌ خيلي‌ از ماها از امتحان‌ خوب‌ بيرون‌ نيائيم‌. يك‌ امتحاني‌ شب‌ عاشورا براي‌ مردم‌ مسلماني‌ كه‌ اطراف‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بودند آمد. بعضي‌ از مورخين‌ نوشته‌اند جمعيتي‌ كه‌ در كربلا به‌ عنوان‌ ياري‌ حضرت‌ سيد الشهداء بودند، بيشتر از هزار نفر بودند. ولي‌ وقتي‌ كه‌ پاي‌ جان‌ و مال‌ پيش‌ آمد، ولو در ركاب‌ سيد الشهداء، بيشتر از هفتاد و دو نفر نماندند. بقيه‌ رفتند. امتحان‌ همين‌ هفتاد و دو نفر خوب‌ شد. نمره‌اشون‌ بيست‌ شد. و الاّ بقيه‌ از امتحان‌ خوب‌ بيرون‌ نيامدند. اگر كسي‌ هر يك‌ از مراحل‌ كمالات‌ را، يعني‌ مرحلة‌ اول‌ را كه‌ طي‌ ميكند، امتحانش‌ كنند. ببينند كه‌ در امتحان‌ خوب‌ باصطلاح‌ خودش‌ را نشان‌ داد. بعد وقتي‌ كه‌ رسيد به‌ آن‌ مرحلة‌ كامل‌ انساني‌ و ايمان‌، ايمانش‌ مستقر شد، شيطان‌ به‌ هيچوجه‌ طمعي‌ بر ايمانش‌ پيدا نكرد و كاملا اعتقاداتش‌ تمام‌ آنچه‌ كه‌ به‌ او گفته‌ شده‌ از معارف‌ و حقايق‌ همة‌ اينها را امتحان‌ داد، آنوقت‌ مؤمن‌ قد امتحن‌ الله‌ قلبه‌ للايمان‌. اين‌ شخص‌ احاديث‌ را مي‌فهمد. هر كسي‌ احاديث‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ را نمي‌تواند درك‌ كند. ما بسياري‌ از علما و دانشمندان‌ را داشتيم‌ كه‌ اينها نمي‌تونستند حقيقت‌ روايات‌ را بفهمند. حقيقت‌ كلمات‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ را درك‌ كنند. چون‌ مؤمن‌ قد امتحن‌ الله‌ قلبه‌ للايمان‌ نبودند.

 همين‌ امروز يك‌ سؤالي‌ در كانون‌ بحث‌ و انتقاد ديني‌ يكي‌ از دوستان‌ كرد كه‌ چطور ميشه‌ علماي‌ اهل‌ سنت‌، با آنكه‌ علماي‌ بزرگي‌ در بين‌ آنها هست‌، اينها حقيقت‌ به‌ اين‌ واضحي‌ را كه‌ علي‌ مقدم‌ بر همه‌ است‌، اين‌ را درك‌ نكردند. اينجا در جواب‌ عرض‌ ميكنيم‌ كه‌، يك‌ جوابي‌ آنجا گفتم‌. آن‌ جواب‌ اين‌ بود كه‌ يك‌ كاري‌ كه‌ عمده‌اش‌ زمان‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ انجام‌ شد. و آن‌ كار اين‌ بود كه‌ در تفقه‌ و اجتهاد و استنباط‌ را امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ روي‌ بشر باز كرد، به‌ روي‌ مسلمانان‌ باز كرد. ولي‌ خلفاي‌ عباسي‌ در استنباط‌ و اجتهاد و تفقه‌ در دين‌ را به‌ روي‌ بشر بستند. آنها گفتند شما تنها مي‌توانيد از اين‌ چهار مجتهدي‌ كه‌ ما منصوبشون‌ كرديم‌، كه‌ اين‌ مجتهدين‌ انتخاب‌ مردم‌ نبود. مجتهديني‌ بودند كه‌ از ناحية‌ خلفاي‌ عباسي‌ منصوب‌ شدند. اگر به‌ انتخاب‌ مردم‌ بود، شايد مردم‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را انتخاب‌ ميكردند. اينقدر كم‌ درك‌ نبودند. روات‌ و احاديثي‌ كه‌ در محضر امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بودند. انتصابي‌ بود. يعني‌ خليفة‌ وقت‌ تمايلش‌ بلكه‌ تصميمش‌، بلكه‌ سخنانش‌ پشتوانة‌ بوجود آمدن‌ ابو حنيفه‌ و افرادي‌ امثال‌ ابو حنيفه‌ بودند. ولذا اينها را تعيين‌ كردند و بعد هم‌ مطلقا ممنوع‌ كردند كه‌ انسان‌ از ديگري‌ استفاده‌ بكنه‌. و يا تقليد بكنه‌.

 و لذا الان‌ بعد از هزار و سيصد سال‌ هنوز مردم‌ سني‌ مذهب‌ مجتهد ندارند. يك‌ كسي‌ كه‌ احكام‌ را استنباط‌ كنه‌ و به‌ آنها بدهد در بين‌ آنها نيست‌. همه‌اشون‌ يا از ابوحنيفه‌ تقليد مي‌كنند يا از محمد ابن‌ ادريس‌ شافعي‌ تقليد مي‌كنند يا از احمد بن‌ حنبل‌ يا مالك‌ ابن‌ انس‌ و امثال‌ اينها تقليد مي‌كنند. مالكي‌ هستي‌، يك‌ دسته‌اشون‌ از مالك‌ ابن‌ انس‌، يك‌ دسته‌اشون‌ حنبلي‌ هستند، يك‌ دسته‌اشون‌ شافعي‌ هستند، يك‌ دستشون‌ هم‌ حنفي‌ هستند. و در اجتهاد و تقليد و استنباط‌ را به‌ روي‌ علما بستند. و اين‌ در بستن‌ سبب‌ شد كه‌ اينها نروند روايات‌ را خوب‌ بفهمند. اگر چه‌ اگر مي‌رفتند هم‌ طبق‌ اين‌ احاديث‌ نمي‌فهميدند. بخاطر اينكه‌ نور نداشتند. بخاطر اينكه‌ ديگران‌ غير از آنهايي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ قلوبشون‌ را به‌ نور ايمان‌ امتحان‌ كرده‌، اينها نمي‌تونند احاديث‌ و روايات‌ را بفهمند. و الاّ بسيار وقتي‌ انسان‌ با بعضي‌ از دانشمندان‌ اهل‌ سنت‌ حتي‌ بحث‌ ميكنه‌، از اينكه‌ باب‌ علم‌ است‌ و فرمودة‌ پيغمبر اين‌ است‌ كه‌ انا مدينة‌ العلم‌ و علي‌ بابها. علي‌ ابن‌ ابيطالبي‌ كه‌ روي‌ دست‌ پيغمبر بلند شده‌ و روز غدير خم‌ او را بعنوان‌ ولي‌ مسلمين‌ معرفي‌ فرموده‌، علي‌ ابن‌ ابيطالبي‌ كه‌ سيصد آيه‌ در شأنش‌ نازل‌ شده‌، علي‌ ابن‌ ابيطالبي‌ كه‌ پيغمبر به‌ هر عنوان‌ يا به‌ هر بهانه‌اي‌ نامي‌ از او ميبرد و افضليت‌ او را بر ديگران‌ محقق‌ ميفرمود، مثلا از اين‌ قبيل‌، يك‌ مرغ‌ برياني‌ براي‌ پيغمبر آورده‌اند. پيغمبر اكرم‌ دست‌ به‌ دعا برميداره‌، اين‌ را اهل‌ سنت‌ نوشته‌اند، كه‌ خدايا محبوب‌ترين‌ دوستانت‌ را، آني‌ كه‌ از همه‌ تو بيشتر دوستش‌ داري‌، او را الان‌ بفرست‌ با من‌ در خوردن‌ اين‌ مرغ‌ شريك‌ باشه‌. همه‌ منتظرند ببينند كي‌ وارد ميشه‌؟ علي‌ وارد ميشه‌. علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ در همة‌ روايات‌ كه‌ سني‌ها نقل‌ كردند، پيغمبر درباره‌اش‌ مي‌فرمايد كه‌ انت‌ مني‌ بمنزلة‌ هارون‌ من‌ موسي‌ الا انه‌ لا نبي‌ بعدي‌. تو براي‌ من‌ بمنزلة‌ هارون‌ هستي‌ از موسي‌. كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ از قول‌ حضرت‌ موسي‌ ميگه‌ اخي‌ هارون‌ اشدد بهي‌ امري‌، و اشركه‌ في‌ امري‌، خدايا پشت‌ مرا بوسيلة‌ برادرم‌ هارون‌ محكم‌ كن‌ و در كار من‌ او را شريكش‌ كن‌ و خليفة‌ من‌ او را قرارش‌ بده‌ و جانشين‌ او هم‌ بود. الا اينكه‌ حضرت‌ هارون‌ هم‌ پيغمبر بود، نبي‌ بود ولي‌ چون‌ پيغمبر اكرم‌ خاتم‌ الانبياء است‌ و پايان‌ دهندة‌ پيغمبران‌ بخاطر كمال‌ دينش‌، كه‌ نيازي‌ بعد از او به‌ آمدن‌ پيغمبر ديگري‌ نيست‌ و نبوده‌، از اينجهت‌ بعد از رسول‌ اكرم‌ نبيي‌ نبود. و الاّ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ اشرف‌ بر جميع‌ انبياء است‌. هيچ‌ نبيي‌ به‌ پاية‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ الا رسول‌ اكرم‌، نميرسه‌. از نظر ما شيعه‌ كه‌ روايات‌ هم‌ صحيح‌ است‌ و بسيار مستند. اين‌ نه‌ بخاطر اينكه‌ ما شيعه‌ هستيم‌ و دور هم‌ نشستيم‌ و با خودمون‌ داريم‌ حرف‌ مي‌زنيم‌. من‌ بحثهايي‌ داشتم‌ با علماي‌ اهل‌ سنت‌ در يكي‌ از بحثها اينه‌ كه‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌، اينها جانشينان‌ پيغمبرند، روايات‌ زيادي‌. كتابي‌ نوشته‌ شده‌ بنام‌ منتخب‌ الاثر كه‌ از كتب‌ اهل‌ سنت‌ اين‌ كتاب‌ روايات‌ زيادي‌ در اين‌ خصوصي‌ كه‌ مي‌خواهم‌ عرض‌ كنم‌ جمع‌ كرده‌. و آن‌ مطلب‌ اينه‌ كه‌ اهل‌ سنت‌ نقل‌ كرده‌اند كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود خلفاي‌ من‌ بعدي‌ اثني‌ عشر. خلفاي‌ من‌ بعد از من‌ دوازده‌ نفرند. كلهم‌ من‌ قريش‌. همه‌اشون‌ از قريشند. كلهم‌ من‌ بني‌ هاشم‌. همه‌اشون‌ از بني‌ هاشمند. ديگه‌ از اين‌ آدرس‌ بهتر ديگه‌. اولهم‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌. ثم‌ الحسن‌، ثم‌ الحسين‌، ثم‌ علي‌ ابن‌ الحسين‌، ثم‌ محمد ابن‌ علي‌ الباقر، در روايت‌ جابر حضرت‌ به‌ جابر ابن‌ عبد الله‌ انصاري‌ مي‌فرمايند كه‌ تو اين‌ شخص‌ را مي‌بيني‌ و سلام‌ مرا به‌ او برسان‌. تؤام‌ با يك‌ معجزه‌اش‌ كرده‌اند كه‌ خوب‌ روايت‌ را تثبيت‌ كنند و بعد يك‌ يك‌ از ائمه‌ را اسم‌ مي‌برد و نه‌ اينكه‌ يك‌ روايت‌ باشه‌، دو روايت‌ باشه‌، ده‌ روايت‌ باشه‌، صد روايت‌ باشه‌، صدها حديث‌ كه‌ من‌ يك‌ وقتي‌ در مدينه‌ نزد ابن‌ باز كه‌ يك‌ عالم‌ سني‌ وهابيست‌ كه‌ در خراب‌ كردن‌ قبور ائمة‌ اطهار در بقيع‌ شريك‌ بوده‌، از آنوقت‌ مانده‌ است‌. شايد بيشتر از صد سال‌ عمرش‌ باشه‌، ولي‌ اين‌ شخص‌ از هر دو چشم‌ نابينا است‌. من‌ پهلويش‌ نشسته‌ بودم‌ در مجلسش‌. او مرا نشناخت‌. ولي‌ من‌ با همين‌ لباس‌ بودم‌، او چون‌ مرا نمي‌ديد مرا نشناخت‌. گفتم‌ اين‌ روايت‌ از نظر جنابعالي‌ چطوره‌ كه‌ الائمه‌ من‌ بعدي‌ اثني‌ عشر، خلفاء من‌ بعدي‌ اثنا عشر. اين‌ جمله‌ را از ايشان‌ پرسيدم‌. گفت‌ رواية‌ صحيحه‌. اين‌ روايت‌ صحيحي‌ است‌. قبول‌ دارم‌. همه‌اشون‌ قبول‌ دارند. اسم‌ هم‌ برده‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌. اولهم‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌.

 مسئله‌اي‌ كه‌ اينجا بعضي‌ از دانشمندانشون‌، بعضي‌ از شخصيتهاي‌ بافكرشون‌ مي‌خواهند توجيه‌ كنند كه‌ من‌ باهاشون‌ برخورد كردم‌ وقتي‌ اين‌ روايات‌ را برايشون‌ بيان‌ ميكنم‌ و بيان‌ ميكردم‌ در كتاب‌ صحيح‌ مسلم‌ هست‌، در صحيح‌ مسلم‌ هست‌، در صحيح‌ ترمذي‌ هست‌، اين‌ روايت‌ الائمه‌ من‌ بعدي‌ اثني‌ عشر، اين‌ در همة‌ كتابهايشون‌ هست‌. وقتي‌ كه‌ اين‌ را گفتم‌ و اسم‌ يك‌ يك‌ از ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ را پيغمبر اكرم‌ برده‌ اينها را برايشون‌ ميگفتند، من‌ سؤال‌ ميكردم‌ خوب‌ شما نظرتون‌ چيه‌ دربارة‌ اين‌ جهت‌؟ اينها ميگفتند كه‌ ما قبول‌ داريم‌، امام‌ اينها هستند، همين‌ دوازده‌ نفرند. خليفة‌ پيغمبر در امور عبادي‌ و معنوي‌ همينها هستند. اما يك‌ بحث‌ ديگري‌ هست‌، سياستي‌ هم‌ توي‌ كار بوده‌. اين‌ را فكر نكنيد كه‌ علماي‌ زمان‌ ما، علماي‌ اهل‌ سنت‌ زمان‌ ما مي‌گويند. نه‌. علماي‌ قديمشون‌ هم‌ در كتابهايشون‌ گفته‌اند. يكي‌ از خصوصيات‌ شيعه‌ اين‌ است‌ كه‌ دين‌ را از سياست‌ جدا نميدونه‌. ولي‌ آنها جدا مي‌دونند. ميگويند اينها خلفاي‌ پيغمبر هستند در امور سياسي‌ و حكومتي‌، و ائمة‌ اطهار خلفاي‌ پيغمبر هستند در مسائل‌ عبادي‌ و معارف‌ و اعتقادي‌. اين‌ را عنوان‌ مي‌كنند. و لذا استدلال‌ هم‌ دارند، لذا در امور معنوي‌ و اعتقادي‌ هر كجا ابابكر يا عمر يا عثمان‌ اينها مشكلي‌ داشتند، مي‌رفتند خدمت‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌. ولي‌ در امور سياسي‌ حاضر نبودند كه‌ با علي‌ حتي‌ مشورت‌ كنند. چون‌ خياطي‌ هست‌ از علماي‌ اهل‌ سنته‌، بسيار هم‌ متعصب‌ هست‌. و اين‌ كه‌ شرح‌ نهج‌ البلاغه‌ را نوشته‌ اما همه‌ جا مثلا خطبة‌ شقشقيه‌ خطبه‌ را قبول‌ نمي‌كنه‌ و همه‌ جا كلمامت‌ مولا امير المؤمنين‌ را توجيح‌ مي‌كنه‌ در اول‌ كتابش‌ در اول‌ شرح‌ نهج‌ البلاغه‌اش‌ مي‌نويسه‌ كه‌ علي‌ افضل‌ السعاده‌ بلا استثنا. از همة‌ صحابة‌ پيغمبر با فضيلت‌تر بود بدون‌ استثنا. و افضلهم‌، افضل‌ الصحابه‌ بلا استثنا و اعلمهم‌ لا منا از همه‌ علمش‌ بيشتر بود بدون‌ شك‌. و اطقاهم‌ بلا شك‌، با اون‌ عظمت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را توصيف‌ مي‌كنه‌ اگر سياستش‌ هم‌ مثل‌ علمش‌ مي‌بود ديگه‌ او مي‌خواست‌ خليفه‌ بشه‌. متأسفانه‌ علي‌ سياست‌ نداشت‌. سياست‌ علي‌ همان‌ سياست‌ شيطاني‌ است‌ كه‌ به‌ هر حقه‌ بازي‌ كه‌ شده‌ بايد جاه‌ رياست‌ و قدرت‌ را انسان‌ از  آن‌ خودش‌ بكنه‌. هر چه‌ قويتر بود مي‌ياد وارد مي‌شه‌ و زمام‌ امور مردم‌ را به‌ دست‌ مي‌گيره‌ در تمام‌ دنيا بر مملكت‌ خودمون‌ هم‌ قبل‌ از انقلاب‌ همين‌ مسائل‌ بود. هر كس‌ به‌ يك‌ راهي‌ به‌ قدرت‌ مي‌رسيد و مي‌توانست‌ قدرت‌ را قبضه‌ بكنه‌ اين‌ مي‌شه‌ به‌ عنوان‌ اولي‌ امر و رهبر و همة‌ كارة‌ مملكت‌.

 اينها هم‌ همين‌ را مي‌گن‌، مي‌گن‌ ما قدرت‌ داشتيم‌. بعد از پيغمبر واقعا اظهار قدرت‌ كردند. اول‌ آمد كنار جسد پيغمبر اكرم‌، كنار بستر پيغمبر اكرم‌ يك‌ جسارتي‌ كرد به‌ رسول‌ الله‌ ان‌ الرجل‌ ليهجر. اين‌ مرد هذيان‌ مي‌گه‌. كتاب‌ خدا براي‌ ما كافي‌ است‌. ببينيد قدم‌ به‌ قدم‌ سياست‌ ايجاد مي‌كرد. من‌ اسمش‌ را در يكي‌ از نوشته‌ هام‌ گذاشته‌ام‌ بزرگترين‌ سياست‌ مدار البته‌ به‌ اصطلاح‌ روز، به‌ اصطلاح‌ دنياي‌ غير اسلامي‌، به‌ اصطلاح‌ مردم‌ غير مسلمان‌ به‌ اصطلاح‌ مردم‌ شيطان‌ سيرت‌، والا سياست‌ عين‌ دينه‌. سياست‌ اونهايي‌ كه‌ درباره‌اش‌ مطلبي‌ نوشته‌اند در كتابشون‌ اينجور سياست‌ را تعريف‌ مي‌كنند كه‌ طفل‌ نظام‌ مملكت‌ به‌ طور احسن‌ به‌ نحوي‌ كه‌ به‌ احدي‌ ظلم‌ نشه‌ و حق‌ هر كسي‌ به‌ او برسه‌. اين‌ عين‌ دينه‌. لذا دربارة‌ ائمه‌ دربارة‌ زيارت‌ جامعه‌ مي‌گيم‌ و ساست‌ العباد. سياست‌ مداران‌ بندگان‌ خدا. اما سياستي‌ كه‌ از اين‌ راه‌ وارد بشه‌، پيغمبر را بكوبه‌ بعد مناسب‌ ببينه‌ پيغمبر را باز اهانت‌ بده‌ همين‌ آدمي‌ كه‌ مي‌گه‌ ان‌ الرجل‌ ليهجر. اين‌ شخص‌ مريضه‌ قد قلب‌ عليهم‌ الوجه‌. درد بر او غلبه‌ كرده‌ و نمي‌تواند خودش‌ را كنترل‌ كنه‌ حرفهاش‌ را حساب‌ داشته‌ باشه‌ همين‌ شخص‌ يك‌ ساعت‌ بعدش‌ وقتي‌ كه‌ مردم‌ متوجه‌ شدند، اينها را ما نمي‌نويسيم‌ خود اهل‌ سنت‌ نوشتند. وقتي‌ كه‌ مردم‌ متوجه‌ شدند پيغمبر اكرم‌ از دار دنيا رفته‌ ايشان‌ آمد دم‌ در ايستاد. دم‌ در خانة‌ پيغمبر ايستاد. گفت‌ هر كس‌ بگه‌ پيغمبر از دار دنيا رفته‌ مي‌كشمش‌. گفت‌ چطور شد عيسي‌ بره‌ به‌ آسمان‌ پيغمبر ما كه‌ بالاتره‌ بميره‌! مردم‌ جمع‌ شدند متحير همه‌اشون‌ منتظر. خوب‌ مي‌خواد مسئله‌ حل‌ بشه‌ مي‌يان‌ ببينن‌ پيغمبر از دنيا رفته‌ يا نرفته‌. يك‌ نفر با سرعت‌ خودش‌ را به‌ عمر رسوند در حضور مردم‌ گفت‌ كه‌ ابي‌ بكر منتظرته‌ تو مسجد. مردم‌ هم‌ راه‌ افتادند جمعيتي‌ هم‌ راه‌ افتاده‌ رفت‌ خدمت‌ ابي‌ بكر. ابي‌ بكر گفت‌ مگر تو عمر قرآن‌ نخوندي‌؟ چطور؟ خدا در قرآن‌ مي‌فرمايد انك‌ ميت‌ و انهم‌ ميتون‌ هم‌ تو مي‌ميري‌ و هم‌ مردم‌ مي‌ميرند. گفت‌ عجب‌ تو عجب‌ مرد دانشمند و خوبي‌ هستي‌. دستت‌ را بده‌ باهات‌ بيعت‌ كنم‌. ببينيد كار… دستت‌ را بده‌ باهات‌ بيعت‌ كنيم‌. همة‌ مسائل‌ پشت‌ سرش‌ آمد.اين‌ سياست‌ سياستي‌ كه‌ بگويد ابن‌ عباس‌ آمد خدمت‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌، گفت‌ معاويه‌ را يك‌ چند روزي‌ بگذار باشه‌ بايك‌ حمله‌ از بين‌ مي‌بريمش‌. علي‌ فرمود كه‌ من‌ راضي‌ نمي‌تونم‌ بشم‌ من‌ بندة‌ خدا هستم‌، اينها تعبيرات‌ من‌ هست‌ كه‌ من‌ مي‌كنم‌. كه‌ يك‌ ظالم‌ يك‌ ساعت‌ بر سر مسلمانها حكومت‌ كنه‌ من‌ همين‌ الان‌ او را عزلش‌ مي‌كنم‌. يا طلحه‌ و زبير وقتي‌ كه‌ مي‌يان‌ خدمت‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ همه‌ شنيديد حضرت‌ شمع‌ را خاموش‌ مي‌كنه‌ مي‌گه‌ تا به‌ حال‌ من‌ داشتم‌ حساب‌ بيت‌ المال‌ را مي‌كردم‌ اين‌ شمعها مال‌ بيت‌ الماله‌ شما آمديد حرفهاي‌ معمولي‌ بزنيد يا تو تاريكي‌ بنشينيد يا شمع‌ ديگه‌اي‌ روشن‌ كنيد.

 اين‌ سياست‌ را دزدها ظالمها، هواي‌ نفس‌ پرستها، شيطان‌ سيرتها نمي‌پسندند. اونها مي‌گن‌ سياست‌ نيست‌. سياست‌ نداره‌ علي‌! اگر سياستش‌ مثل‌ كياستش‌ مثل‌ بود، اگر سياستش‌ مثل‌ علمش‌ بود مثل‌ تقواش‌ بود و كان‌ افضل‌ هماني‌ بهتر بود كه‌ علي‌ خليفه‌ بشه‌ ولي‌ متأسفانه‌ مملكت‌ سياست‌ مدار مي‌خواد. اينها حركتهايي‌ بوده‌ كه‌ در اوائل‌ شد و لذا كساني‌ كه‌ اين‌ ايمان‌ را پيدا نكردند نتوانستند احاديث‌ را بفهمند. حل‌ و فصل‌ احاديث‌ را نتوانستند بفهمند. و ضمنا خلفاي‌ عباسي‌ تجربياتي‌ از گذشته‌ پيدا كرده‌ بودند. از عمل‌ بني‌ اميه‌. از سياستهاي‌ غلط‌ كه‌ بي‌ جهت‌ اسمش‌ را سياست‌ گذاشتند و حقه‌ و نيرنگ‌ بوده‌ اينها آمدند كه‌ يك‌ ترتيبي‌ براي‌ بعضي‌ از امور بدن‌. لذا مجتهديني‌ تعيين‌ كردند. بعد با خودشون‌ حساب‌ كردند كه‌ اگر اين‌ مجتهدين‌ بنا باشه‌ كه‌ ادامه‌ پيدا بكنند كم‌ كم‌ خود افراد همه‌ كه‌ مزدور نيستند، هر عالمي‌ كه‌ خريداري‌ شده‌ نيست‌، مزدور نيست‌، اين‌ چهار تا را ما تونستيم‌ بخريمشون‌ و جزء مزدورها قرارشون‌ بديم‌ همه‌ كه‌ اينجور نيستند. مي‌شينند تحقيق‌ مي‌كنند استنباط‌ مي‌كنند، در عقايد استنباط‌ مي‌كنند در اخلاقیات‌ استنباط‌ مي‌كنند، در احكام‌ استنباط‌ مي‌كنند بعد متوجه‌ مي‌شن‌ كه‌ نه‌ خاندان‌ عصمت‌ اولي‌ و بر حقند بر خلافت‌ و جايي‌ براي‌ خلفاي‌ عباسي‌ نمي‌گذارند. اين‌ كه‌ مي‌بينيد سلسلة‌ خلفاي‌ عباسي‌ اين‌ مقدار طولاني‌ شد مال‌ اين‌ بودش‌ كه‌ يك‌ چراغ‌ قرمزي‌، يك‌ خط‌ قرمزي‌، يك‌ خط‌ پاياني‌ براي‌ مجتهدين‌ گذاشتند كه‌ ديگه‌ كسي‌ حق‌ نداره‌ بعد از ابوحنيفه‌ مجتهد بشه‌. اين‌ چهار نفر هم‌ از دستوشون‌ در رفت‌ والا يك‌ نفر بيشتر قرار نبود چهار نفر با هم‌ تقريبا در يك‌ زمان‌ اينها را نمي‌شد نديده‌ گرفت‌. هر چهار نفرشون‌ مزدور بودند. هر چهار نفرشون‌ در مقابل‌ خلفاي‌ عباسي‌ تعظيم‌ مي‌كردند. لذا هر چهارتاشون‌ را قبول‌ كردند علاوه‌ تنوع‌ هم‌ خودش‌ يك‌ مسئله‌اي‌ است‌ يك‌ عده‌ شافعي‌ باشند، در حكومتها يك‌ سياست‌ به‌ اصطلاح‌ شيطاني‌ اينه‌ كه‌ اختلاف‌ بياندازيد حكومت‌ كنيد. چهار تا باشند اختلاف‌ به‌ وجود مي‌ياد بهتر مي‌شه‌ حكومت‌ كنند.

 ما يك‌ وقتي‌ در هندوستان‌ بوديم‌ اونجا اون‌ جمعيت‌ زياد و مذاهب‌ مختلف‌ و مخصوصا شيعه‌ و مسلمان‌ را نمي‌تونست‌ كنترل‌ كنه‌. راه‌ اختلاف‌ را خودش‌ ايجاد مي‌كرد. معروف‌ بود كه‌ هر وقت‌ كه‌ مي‌خواد بين‌ مسلمان‌ و غير مسلمان‌ جنگ‌ به‌ وجود بياره‌ يك‌ خوكي‌ با آب‌ مي‌ريخت‌ روش‌ ول‌ مي‌كرد تو مسجد مسلمانها. مردم‌ تا مي‌آمدند متوجه‌ بشن‌ مي‌ديدند يك‌ عده‌ هندو بيرون‌ ايستادند مي‌ريختند سر اينها، اينها را مي‌كشتند اونها را بيرون‌ مي‌كردند. هندوها قيام‌ مي‌كردند. تا اين‌ جنگ‌ و دعوا تمام‌ بشه‌ بايد يك‌ مسلماني‌ را وارد مي‌كردند يك‌ گاوي‌ را در چهار راه‌ سر ببره‌ تمام‌ مي‌شد، از اونطرف‌ حمله‌ مي‌شد. و امثال‌ اين‌ اختلافها زياد. من‌ يك‌ وقتي‌ يك‌ شخصي‌ يك‌ وزيري‌ بود، وزير ظاهرا كشاورزي‌ بود، شيعه‌ بود در سر قبر مرحوم‌ ملا شوشتري‌ قاضي‌ ملا شوشتري‌ الكلام‌ من‌ الكلام‌ نشه‌ ولي‌ بد نيست‌ اين‌ اطلاعات‌ را شما داشته‌ باشيد. مرحوم‌ شوشتري‌ يكي‌ از علماي‌ بزرگه‌ شيعه‌ است‌. مرد بسيار بزرگواري‌ است‌ صاحب‌ مجالس‌ المؤمنين‌ يك‌ كتاب‌ داره‌ به‌ نام‌ مجالس‌ المؤمنين‌ و كتاب‌ مهمش‌ كتاب‌ احقاق‌ الحقه‌ كه‌ علامة‌ حلي‌ در عقايد و مسائل‌ مهم‌ اسلام‌ يك‌ كتاب‌ نوشت‌. مرحوم‌ علامة‌ حلي‌. پيدا شد اين‌ كتاب‌ را رد كرد يعني‌ كتاب‌ علامة‌ حلي‌ را به‌ نظر خودش‌ رد كرد ولي‌ جرأت‌ نمي‌كرد اين‌ كتاب‌ را بده‌ دست‌ مردم‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ مي‌دونست‌ شيعد رد او را رد مي‌كنند. قاضي‌ ملا رفت‌ شاگرد حاج‌ ميرزا خان‌ شد، او اصفهاني‌ بود در اصفهان‌ رفت‌ شاگرد قاضي‌ شد. به‌ عنوان‌ يك‌ شاگرد خيلي‌ هم‌ نزديك‌. اين‌ را اينطوري‌ بعضي‌ نقل‌ كرده‌اند يك‌ شب‌ بهش‌ گفت‌ كه‌ اقا اين‌ كتاب‌، شما درس‌ مي‌ديديد ولي‌ خوب‌ يك‌ شب‌ مي‌شه‌ اين‌ كتاب‌ را به‌ ما بديد يا نگاهش‌ كنيم‌. گفت‌ نه‌. خيلي‌ اصرار كرد. گفت‌ به‌ شرط‌ اين‌ كه‌ صبح‌ بياري‌. كتاب‌ هم‌ خيلي‌ قطور. يعني‌ الان‌ با چند تا شرحي‌ كه‌ البته‌ دادن‌ بيست‌ جلد به‌ قطر مفاتيح‌ هر جلدش‌ شده‌. كتابي‌ بسيار قطور، دورة‌ معارف‌ اسلامي‌ هست‌. گفت‌ نمي‌دم‌، خيلي‌ اصرار كرد گفت‌ يك‌ شب‌. گفت‌ همين‌ يك‌ شب‌ عيبي‌ نداره‌. كتاب‌ را داد.

 اينجوري‌ شنيدن‌ و نقل‌ شده‌ كه‌ كاغذ تهيه‌ كرد به‌ اندازة‌ كتاب‌. قلمهاي‌ متعدد سر شب‌ بعد از نماز مغرب‌ و عشاء نشست‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ را بنويسه‌. بعضيها واقعا چه‌ توكلي‌ دارند. چقدر اينها بزرگند. تا شروع‌ كرد به‌ نوشتن‌ كتاب‌، يك‌ مقداري‌ كه‌ نوشت‌، خيلي‌ كم‌ يك‌ دو سه‌ صفحه‌ خوابش‌ برش‌ مسلط‌ شده‌ به‌ طوري‌  كه‌ هر چه‌ آب‌ به‌ صورتش‌ زد، هر چه‌ قهوه‌ خورد. آخه‌ مي‌گن‌ قهوه‌ خواب‌ را از سر انسان‌ بيرون‌ مي‌بره‌ ديد نه‌. در همان‌ حالت‌ خواب‌ و بيداري‌ ديد يك‌ آقايي‌ آمده‌ كنارش‌ ايستاده‌ مي‌گه‌ قاضي‌ ملا بزار من‌ بنويسم‌. تو يك‌ چرت‌ بخواب‌. ايشان‌ خوابيد. اون‌ شب‌ حتي‌ نماز شبش‌ را هم‌، نماز صبح‌ پاشد. ديد نه‌ اون‌ شخص‌ هست‌، برداشت‌ نگاه‌ كرد ديد كتاب‌ تمامش‌ نوشته‌ شده‌. آخرش‌ هم‌ نوشته‌ است‌ كتبه‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌. صلوات‌ بفرستيد ( الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). اين‌  قاضي‌ ملا بعد از اين‌ كارش‌ پاشه‌ مي‌ره‌ در هندوستان‌ در زمان‌ اكبر شاه‌ در شهر، يك‌ شهر بسيار ديدني‌ است‌. اون‌ تاج‌ محل‌ معروف‌ در عاجر است‌. مي‌ره‌ اونجا و باز اونجا شاگرد يكي‌ از علماي‌ اهل‌ سنت‌ مي‌شه‌ كم‌ كم‌ كرسي‌ و درسي‌ بهش‌ مي‌دن‌ مي‌بينند خيلي‌ با سواده‌، كرسي‌ و درسي‌ بهش‌ مي‌دن‌ درس‌ مي‌ده‌. شاگردان‌ زيادي‌ داشته‌. ايشان‌ بعضي‌ها مي‌بينند كه‌ حرفهاي‌ شيعه‌ را نقل‌ مي‌كنه‌. از طرف‌ خود اكبر شاه‌ به‌ اصطلاح‌ سني‌ يك‌ چند نفر مأموريت‌ سري‌ پيدا مي‌كنند كه‌ برن‌ باهاش‌ نزديك‌ بشن‌. بهش‌ نزديك‌ مي‌شن‌ اينها به‌ اينها مي‌گه‌ كه‌ بله‌ مذهب‌ شيعه‌ به‌ نظر من‌ حقه‌. اينها خبر مي‌دن‌. مرحوم‌ قاضي‌ ملا را مي‌كشند. تو شهر عاجره‌ پاش‌ را به‌ ريسمان‌ مي‌بندند دور شهر تا چند روز اين‌ را مي‌چرخوندند. اين‌ علماي‌ شيعه‌ چقدر اقبالهاي‌ عجيبي‌ كردند. و قبر ايشان‌ در مزار معروفي‌ است‌ در هندوستان‌. كه‌ اگر عاجرا رفتند. چون‌ بعضيها مي‌رن‌ همين‌ تاج‌ محل‌ را مي‌بينند و مي‌يان‌. بعد هم‌ يك‌ وقتي‌ رفتيد در شهر عاجر، حرم‌ مطهر، البته‌ معروف‌ به‌ شهيده‌ ثالثه‌ قاضي‌ ملا خيلي‌ با عظمته‌. ما يك‌ اطلاع‌ قبلي‌ از جمعيتهاي‌ مختلف‌ دعوت‌ كرده‌ بودند ما در سر قبر قاضي‌ ملا حرف‌ مي‌زديم‌ وزيري‌ بود، وزير كشاورزي‌، اونجا مي‌گفتند وزير زراعت‌. وزير كشاورزي‌ آمده‌ بود پاي‌ صحبت‌ من‌. من‌ ديدم‌ وقتي‌ آمد يك‌ عده‌ بلند شدند و آمد و وسط‌ هم‌ اتفاقا نشست‌ بعد يكي‌  معرفي‌ كرد كه‌ ايشان‌ وزير كشاورزي‌ هنده‌. من‌ باهاش‌ صحبت‌ كردم‌ از اون‌ اين‌ مطلب‌ را پرسيدم‌ كه‌ چرا آخه‌ دولت‌، آخه‌ اون‌ يك‌ وزيره‌، چرا دولت‌ اين‌ اختلاف‌ را بين‌ مردم‌ مسلمان‌ و هندو ايجاد مي‌كنه‌ و حال‌ اين‌ كه‌ براي‌ يك‌ دولتي‌ بهتر اين‌ است‌ كه‌ مردم‌ را با هم‌ متحد كنه‌. ايشان‌ اون‌ جمله‌ را به‌ من‌ گفت‌، گفت‌ اگر اختلاف‌ نياندازي‌ نمي‌توني‌ مملكت‌ را اداره‌ كني‌. يعني‌ هم‌ دعوا كنند تا به‌ فكر كارهاي‌ حكومت‌ نيافتند. وقتي‌ كه‌ گاندي‌ قيام‌ كرد عليه‌ انگليسها مردم‌ را متحد كرد توانست‌ كه‌ انگليس‌ را از هند بيرون‌ كنه‌. اين‌ از آثار اتحاده‌. در سياستهاي‌ غلط‌ نه‌ سياستهاي‌ غلطه‌ روز، يعني‌ شايد بعضي‌ از ممالك‌ اينها را بهترين‌ سياستها بدونند ولي‌ در سياستهاي‌ شيطاني‌ اين‌ هست‌ كه‌ اختلاف‌ اگر بياندازند در بين‌ مردم‌ مي‌تونند حكومت‌ كنند. و اختلاف‌ ايجاد مي‌كنند. من‌ يك‌ وقتي‌ يك‌ مطالعة‌ به‌ اصطلاح‌ عميقي‌ داشتم‌ در اين‌ موضوع‌ كه‌ اكثر جاهايي‌ كه‌ مردمش‌ يك‌ خرده‌اي‌ زبر و زرنگترند چه‌ در داخل‌ ايران‌ و چه‌ در ممالك‌، در اونجاها استعمار اختلاف‌ ايجاد كرده‌. حالا اگر بخوام‌ شرح‌ بدم‌ كه‌، الان‌ الحمد الله‌ يك‌ خرده‌ اين‌ مثال‌ حل‌ شده‌. قبل‌ از انقلاب‌ اين‌ مسائل‌ بود. هر كجا مردمش‌ فعالتر بودند و يا مذاهب‌ مختلف‌، مسلكهاي‌ مختلف‌ در آنجاها فعاليت‌ ميكرد. اين‌ جمله‌ را من‌ گفتم‌، شما خودتون‌ يك‌ گردشي‌ توي‌ مملكتون‌ بكنيد مي‌فهميد كه‌ راست‌ ميگم‌ يا نه‌؟

 در ممالكي‌ كه‌ مردم‌ فعالند، مردم‌ هندوستان‌ خيلي‌ فعالند، اين‌ را شما بدونيد. بيشتر از همه‌ جا در هندوستان‌ اختلاف‌ مذهبي‌ هست‌ و با هم‌ اختلاف‌ دارند. و همينطور. اين‌ را ميگويند سياست‌ از نظر روز. اما از نظر اسلام‌، اسلام‌ ميگه‌ بهترين‌ سياست‌ اين‌ است‌ كه‌ مردم‌ را با هم‌ متحد كنند. مردم‌ را به‌ تعاون‌ با يكديگر دعوت‌ كنند. مردم‌ را به‌ طرف‌ كمالات‌ بكشانند. مردم‌ همه‌ يك‌ دين‌، يك‌ مذهب‌، يك‌ عقيده‌، يك‌ امام‌، يك‌ رهبر داشته‌ باشند. اين‌ از اعتقادات‌ اسلامي‌ است‌. و اعتصموا بحبل‌ الله‌ جميعا و لا تفرقوا. همه‌اتون‌ معتصم‌ به‌ حبل‌ الهي‌ بشيد و اختلاف‌ نداشته‌ باشيد. با همه‌اتون‌ اذ كنتم‌ اعداء و الف‌ بين‌ قلوبكم‌ و اصبحتم‌ بنعمته‌ اخوانا و كنتم‌ علي‌ شفا حفرة‌ من‌ النار و انقذكم‌ من‌ النار. اختلاف‌ انسان‌ را بيچاره‌ ميكنه‌، اتحاد انسان‌ را بزرگ‌ ميكنه‌. اينهايي‌ كه‌ مي‌بينيد علي‌ را سياستمدار نمي‌دونستند يا مثلا فرض‌ كنيد ائمة‌ ما را كنار مي‌زدند بخاطر اينكه‌ اينها سياست‌ ندارند منظورشون‌ اين‌ سياستهاي‌ شيطاني‌ و غلط‌ بود و الا تمام‌ سياست‌ دانان‌ و پيغمبر و جانشينان‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ و جانشينان‌ پيغمبر و علماي‌ اسلام‌. مي‌بينيد كه‌ ما الان‌ يكي‌ از اعتقاداتمون‌ اين‌ است‌ كه‌ بايد، يعني‌ معتقديم‌ها، ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ اين‌ تعليم‌ را به‌ ما دادند، كه‌ اگر كسي‌ به‌ مقام‌ رهبري‌ رسيد، تمام‌ مردم‌ بايد ازش‌ اطاعت‌ كنند. حتي‌ مجتهدين‌. اين‌ عجيبه‌. حق‌ نداره‌ يك‌ مجتهد در امور اجتماعي‌ و حكومتي‌ و سياسي‌ بر خلاف‌ گفتة‌ مقام‌ رهبري‌ حرفي‌ بزنه‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ اختلاف‌ بوجود مي‌آيد. ولو اينكه‌ اعلم‌ باشه‌، ولو اينكه‌ اونهم‌ مجتهده‌. نظرش‌ مال‌ خودش‌ محترم‌. اما اظهارش‌ نبايد بشه‌. و اگر كسي‌ اظهار كرد و اختلاف‌ ايجاد كرد، بزرگترين‌ گناه‌ را بعضي‌ از علما معتقدند كه‌ كرده‌.

 لذا در زمان‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، كلمة‌ صادق‌ را بعضي‌ ميگويند پيغمبر اكرم‌ روي‌ حضرت‌ جعفر ابن‌ محمد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ گذاشت‌. بعضي‌ ميگويند منصور دوانيقي‌ گذاشت‌. و احتمالش‌ هست‌ كه‌ هردويش‌ باشه‌. چون‌ رسول‌ اكرم‌ كه‌ از خلفايش‌ كه‌ خبر ميداد كه‌ اين‌ دوازده‌ نفر چه‌ خصوصياتي‌ دارند، يك‌ روز فرمود كه‌ در بين‌ فرزندان‌ من‌ دو تا جعفر هست‌ كه‌ ادعاي‌ امامت‌ دارند. يكي‌ صادقه‌، يكي‌ كذابه‌. صادق‌ آن‌ فرزند محمد ابن‌ علي‌ ابن‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ ابن‌ ابيطالبه‌. كذابش‌ فرزند علي‌ ابن‌ محمد ابن‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضاست‌. همين‌ جعفر كذاب‌. لذا نام‌ مقدس‌ حضرت‌ صادق‌ صادق‌ شد. و در كلمات‌ پيغمبر هم‌ اين‌ جمله‌ هست‌. بعضي‌ نوشته‌اند كه‌ منصور دوانيقي‌ آنوقتها از اين‌ جزء اين‌ دروايشي‌ بود كه‌ توي‌ دهات‌ ميرفت‌، چون‌ مردم‌ عشق‌ و علاقه‌اي‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ داشتند، مدح‌ خاندان‌ عصمت‌ را ميگفت‌ و پول‌ جمع‌ ميكرد. گداي‌ دوره‌گردي‌ بود منصور دوانيقي‌. وقتي‌ كه‌ اختلاف‌ بين‌ بني‌ اميه‌ و بني‌ العباس‌ بود و سروصدا، جلساتي‌ تشكيل‌ ميشد طبعا كه‌ بعد از اين‌ جريانات‌ كي‌ حاكم‌ ميشه‌. يك‌ روز همه‌ نشسته‌ بودند. پسرعموهاي‌ حضرت‌ صادق‌ و امام‌ صادق‌ و بني‌ العباس‌ هم‌ بودند. حضرت‌ يك‌ تبسمي‌ فرمود. فرمود كه‌ اين‌ آقا خليفه‌ خواهد شد. يكي‌ از بني‌ اعمام‌ امام‌ صادق‌ آنجا جسارت‌ هم‌ به‌ امام‌ صادق‌ مي‌كنه‌ چون‌ پسر من‌ كانديد شده‌، تو روي‌ حسادت‌ اين‌ حرف‌ را زدي‌. حضرت‌ فرمود كاشكي‌ كه‌ حسادت‌ ميبود و اين‌ واقعيت‌ نبود. وقتي‌ كه‌ مجلس‌ بهم‌ خورد منصور دوانيقي‌ دويد دنبال‌ امام‌ صادق‌. گفت‌ آقا اين‌ را راست‌ گفتيد يا مي‌خواستيد همين‌ حرف‌ بزنيد. حضرت‌ فرمود من‌ راست‌ گفتم‌ و تو خليفه‌ ميشي‌. كوشش‌ بكن‌ به‌ فرزندان‌ پيغمبر اذيت‌ وارد نكني‌، ظلم‌ به‌ بني‌ هاشم‌ نكني‌، ظلم‌ به‌ سادات‌ نكني‌. وقتي‌ كه‌ خليفه‌ شد اوائل‌ نسبت‌ به‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ احترام‌ ميگذاشت‌. و حتي‌ ميگفت‌ كه‌ ايشان‌ راست‌ گفته‌. ساير، البته‌ عرض‌ كردم‌ اصلش‌ مال‌ پيغمبر اكرمه‌، ولي‌ خوب‌، ايشان‌ هم‌ در شايع‌ شدنش‌ اقدام‌ كرد. اما همين‌ منصور دوانيقي‌ آنقدر اذيت‌ به‌ امام‌ صادق‌ كرد. واقعا انسان‌ وقتي‌ نگاه‌ ميكنه‌ تاريخ‌ را كه‌ چقدر بعضي‌ از نفوس‌ ضعيفه‌ در وقتي‌ كه‌ جاه‌ و مقام‌ و رياست‌ را مي‌بينند، چقدر عوض‌ ميشوند. اين‌ هر روز قرآن‌ ميخوند. وقتي‌ كه‌ خلافت‌ آمد به‌ سراغش‌، قرآن‌ را بوسيد گفت‌ التماس‌ دعا، ديگه‌ ما با تو كاري‌ نداريم‌. هر روز امام‌ صادق‌ را ميخواست‌ به‌ دربارش‌. گاهي‌ سر و پاي‌ برهنه‌ امام‌ صادق‌ را مي‌كشاند به‌ دربارش‌. قصد داشت‌ همانجا حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را بكشه‌. جريانات‌ عجيبي‌ كه‌ وقت‌ گذشته‌، من‌ نمي‌خواهم‌ عرض‌ كنم‌، هر چه‌ توانست‌ امام‌ صادق‌ را اذيت‌ كرد. حضرت‌ گاهي‌ بهش‌ مي‌فرمود كه‌ آخه‌ تو از آن‌ تعهدت‌ فراموش‌ كردي‌.

 تا اينكه‌ مثل‌ فردايي‌ ثار المدينه‌ ضجة‌ الواحده‌. اين‌ شخص‌ ميگه‌ قبلا يك‌ روز مثل‌ امروز، يك‌ روز قبل‌ از وفات‌ حضرت‌ صادق‌ ميگه‌ خدمت‌ امام‌ صادق‌ رسيدم‌. ديدم‌ زهر آنچنان‌ اثر در وجود مقدس‌ امام‌ صادق‌ گذاشته‌ كه‌ جز پوست‌ و استخوان‌ چيزي‌ در اين‌ بدن‌ باقي‌ نمانده‌. اشكم‌ جاري‌ شد. گريه‌ كردم‌. حضرت‌ با همان‌ حال‌ فرمود اقوام‌ و خويشاوندان‌ مرا جمع‌ كنيد مي‌خواهم‌ وصيت‌ كنم‌. همة‌ اينها را جمع‌ كردند. ساداتي‌ بودند، اقوام‌ بني‌ اعمام‌ اينها را جمع‌ كردند. حضرت‌ عمدة‌ وصيتشون‌ اين‌ بود كه‌ لا تنال‌ شفاعتنا مستخف‌ الصلاة‌. شفاعت‌ ما به‌ كسي‌ كه‌ نماز را سبك‌ بشماره‌ نخواهد رسيد. كوشش‌ بكنيد اين‌ وصيت‌ امام‌ صادق‌ را انشاء الله‌ عمل‌ كنيد و سبك‌ نشماريد نماز را. اهميت‌ نماز برايتون‌ زياد باشه‌. جنازة‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را فردا برداشتند. شب‌ شهادت‌ امام‌ صادقه‌، چراغها را خاموش‌ كنيم‌، حال‌ توجه‌ و عزايي‌ پيدا كنيم‌. خدايا بار مصيبت‌ عظماي‌ را به‌ فرزند عزيزش‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌، كه‌ جانمون‌ به‌ قربانش‌، آن‌ امام‌ صادقي‌ كه‌ نسبت‌ به‌ امام‌ زمان‌ عشق‌ مي‌ورزيد. ميگفت‌ اگر من‌ او را درك‌ ميكردم‌ تا زنده‌ بودم‌ خدمتگزارش‌ ميبودم‌، آقا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ اين‌ جد بزرگوارتون‌ كه‌ صدير صيرفي‌ ميگه‌ وارد شدم‌ بر امام‌ صادق‌ ديدم‌ با انگشت‌ روي‌ زمين‌ داره‌ خط‌ ميكشه‌ و داره‌ اشك‌ مي‌ريزه‌، گريه‌ ميكنه‌. ما فكر كرديم‌ كه‌ مصيبتي‌ بر امام‌ صادق‌ وارد شده‌. كسي‌ از دار دنيا رفته‌. ديدم‌ ميگه‌اي‌ آقايي‌ كه‌ غيبتت‌ طولاني‌ خواهد شد. اي‌ آقايي‌ كه‌ مردم‌ در انتظارت‌ گريه‌ها خواهند كرد. اين‌ دعاي‌ ندبه‌ طبق‌ نقلي‌ كه‌ مرحوم‌ مجلسي‌ در زاد المعاد داره‌ از امام‌ صادقه‌ كه‌ اين‌ زانوها را در بغل‌ ميگرفت‌ و صدا ميزد اين‌ الطالب‌ بزهول‌ الانبياء و ابناء الانبياء. اين‌ الطالب‌ بدم‌ المقتول‌ بكربلا. كجاست‌ آن‌ آقايي‌ كه‌ بيايد خون‌ انبياء و اولاد انبياء را بگيرد. طلب‌ خون‌ آنها را بكند. اين‌ الطالب‌ بدم‌ المقتول‌ بكربلا. اين‌ آقا امروز از دار دنيا رفته‌ است‌. حجة‌ ابن‌ الحسن‌، آقاجان‌ آجرك‌ الله‌ في‌ مصيبت‌ جدك‌ جعفر ابن‌ محمد الصادق‌. جنازة‌ امام‌ صادق‌ را آوردند. بعد از جريان‌ حضرت‌ مجتبي‌ ديگه‌ كسي‌ جرأت‌ نكرد فرزندان‌ پيغمبر را ببرد در خانة‌ پيغمبر دفن‌ كنه‌. چون‌ مي‌خواستند جنازة‌ امام‌ مجتبي‌ را ببرند در خانة‌ پيغمبر، دستور تيراندازي‌ داده‌ شد، بدن‌ حضرت‌ مجتبي‌ هدف‌ تيرها از طرف‌ بني‌ اميه‌ و دشمنان‌ دين‌ واقع‌ شد. لذا جنازه‌ را آوردند در همان‌ مقبره‌اي‌ كه‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ و امام‌ سجاد و امام‌ باقر دفن‌ بودند، امروز دفن‌ كردند. اما در حديث‌ است‌ كه‌ صار المدينه‌ ضجة‌ الواحده‌. همة‌ مردم‌ ميدنه‌ گريه‌ مي‌كردند. شاگردان‌ امام‌ صادق‌ اشك‌ مي‌ريختند.

 ولي‌ در كربلا، كنار گودي‌ قتلگاه‌، زينب‌ كبري‌ آمد نگاه‌ كرد به‌ بدن‌ برادر، فوجدته‌ مكفوف‌ علي‌ وجهه‌. بدن‌ برادر را ديد به‌ رو به‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌. دست‌ برد زير بدن‌ سيد الشهداء، اول‌ به‌ طرف‌ آسمان‌ بلند كرد، خدايا اين‌ قرباني‌ را از آل‌ محمد قبول‌ بفرما. بعد هم‌ رو به‌ طرف‌ مدينه‌ كرد. السلام‌ عليك‌ يا رسول‌ الله‌. هذا حسينك‌ مرمل‌ بالدماء مقطع‌ الاعضاء.

 شب‌ كه‌ تاريك‌ است‌ و در بر روي‌ مردم‌ بسته‌ است‌، شب‌ كه‌ تاريك‌ است‌ و در بر روي‌ مردم‌ بسته‌ است‌، زائري‌ كه‌ مهدي‌ صاحب‌ الزمان‌ دارد ولي‌. زائري‌ كه‌ مهدي‌ صاحب‌ الزمان‌ دارد ولي‌.

 

۸ ربیع الاول ۱۴۱۶ – مثل‌ اعلاي‌ خدا در هر زمان‌ – تهران‌

 مثل‌ اعلاي‌ خدا در هر زمان‌ – تهران‌

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و صلاة‌ و سلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آله‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الا´ن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و له‌ المثل‌ الاعلا في‌ السماوات‌ و الارض‌ و كان‌ الله‌ عزيزا حكيما.

 در شب‌ جمعه‌ و روز پنجشنبة‌ گذشته‌ اين‌ آيات‌ كه‌ تلاوت‌ شد گفتم‌ كه‌ دو آيه‌ در اين‌ آيات‌ جلب‌ توجه‌ را بيشتر كرد. آية‌ اولي‌ را در آن‌ روز درباره‌اش‌ بحث‌ كردم‌ و آية‌ دومي‌ اين‌ آيه‌ بود. با اينكه‌ فكر نميكردم‌ كه‌ امشب‌ در خدمت‌ دوستان‌ و عزيزان‌ باشم‌، خداي‌ تعالي‌ خواست‌ كه‌ اين‌ آية‌ دوم‌ را هم‌ كه‌ آن‌ شب‌ مي‌خواستم‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ كنم‌، امروز كه‌ روز رحلت‌ حضرت‌ عسگري‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بوده‌ و امشب‌ هم‌ شب‌ شادي‌ و سرور شيعيان‌ است‌ و تولي‌ و تبري‌ كه‌ در آن‌ روز بحث‌ كردم‌، دقيقا با يكديگر نزديك‌ شده‌اند؛ اين‌ آيه‌ را توضيح‌ بدم‌ براتون‌. يك‌ رسمي‌ مردم‌ شيعة‌ هندوستان‌ دارند كه‌ من‌ در اين‌ ايام‌ آنجا بوده‌ام‌. صحت‌ و سقمش‌ را، خوبي‌ و بديش‌ را زياد نمي‌خوام‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ كنم‌. ولي‌ دو ماه‌ محرم‌ و صفر را آنها عزاداري‌ مي‌كنند و هشت‌ روز هم‌ بعد از ماه‌ صفر تا امروز، آنها بعنوان‌ وداع‌ با عزاداري‌، عزاداري‌ خيلي‌ فوق‌ العاده‌ گرمي‌ مي‌كنند. مخصوصا روز هشتم‌ ماه‌ ربيع‌ الاول‌ را مثل‌ شايد روز عاشورا، آنجور عزاداري‌ مي‌كنند. يك‌ دفعه‌ از مغرب‌ روز هشتم‌ ربيع‌، وضع‌ عوض‌ ميشه‌. من‌ معتقدم‌ كه‌ حد تفريطي‌ قرار ميگيره‌. مخصوصا در مقابل‌ مخالفين‌. بسيار شادي‌ تندي‌ كه‌ تمام‌ شهر بمبئي‌ كه‌ من‌ بودم‌ صداي‌ ترقه‌ها و مسائلي‌ از اين‌ قبيل‌ بلند ميشه‌. حالا البته‌ مسئلة‌ مهم‌ فرح‌ و حزن‌ قلبيه‌. چون‌ فرح‌ و حزن‌ قلبي‌ بستگي‌ به‌ ايمان‌ داره‌. و الاّ اعمال‌ ظاهري‌ گاهي‌ مربوط‌ به‌ ايمان‌ نيست‌، ممكنه‌ تصنع‌ باشه‌. اما اگر انسان‌ قلبش‌ ايمان‌ داشته‌ باشه‌، ايمانش‌ قوي‌ باشه‌، امتحان‌ شده‌ باشد به‌ ايمان‌ قلبش‌، اينچنين‌ شخصي‌ مسلما با خوشحالي‌ و سرور دوستانش‌ مسرور ميشه‌ و با حزن‌ و اندوه‌ دوستانش‌، محزون‌ و اندوهگين‌ ميشه‌. بنابراين‌ اگر دل‌ انسان‌ داراي‌ ايمان‌ مستقري‌ باشه‌ و ايمان‌ ثابتي‌ در قلبش‌ وجود داشته‌ باشد، اين‌ شخص‌ حتي‌ لحظه‌اش‌ حسابه‌. تا اين‌ لحظه‌ محبوب‌ من‌، آن‌ كسي‌ كه‌ مورد علاقة‌ شديد منه‌، خوشحال‌ بوده‌، من‌ خوشحالم‌. و از اين‌ لحظه‌ محزون‌ شده‌، من‌ محزونم‌. ما زياد ديديم‌. برخورد من‌ در اوائل‌ سنم‌ بخصوص‌ زياد با اين‌ افراد بوده‌ كه‌ جوانهايي‌ بودند. عاشق‌ مثلا يك‌ فردي‌ يا يك‌ چيزي‌ بودند. به‌ قيافة‌ محبوبشون‌ وقتي‌ نگاه‌ مي‌كردند، تا او صورتش‌ در هم‌ كشيده‌ بوده‌، اينها هم‌ محزون‌ بودند. به‌ مجرد اينكه‌ يك‌ جرياني‌ ميشه‌ كه‌ صورت‌ متبسم‌ ميشه‌، بشاش‌ ميشه‌، اينها هم‌ يكدفعه‌ خوشحال‌ ميشوند. مثل‌ يك‌ سيم‌ ارتباط‌ بسيار قوي‌ كه‌ به‌ آن‌ شخص‌ وصله‌. تا او خوشحال‌ ميشه‌ اينهم‌ خوشحال‌ ميشه‌. تا او محزون‌ ميشه‌ اينهم‌ محزون‌ ميشه‌. روايت‌ دارد كه‌ شيعتنا خلقوا من‌ فاضل‌ طينتنا. شيعيان‌ ما از زيادي‌ خاك‌ ما خلق‌ شده‌اند. اين‌ روايت‌ معنايش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ مثلا يك‌ مقدار خاك‌ در يك‌ كوهي‌ بوده‌. خدا برداشته‌ بدن‌ ما را خلق‌ كرده‌ و از همانجا هم‌ برداشته‌ بدن‌ شيعيان‌ را خلق‌ كرده‌. نه‌. همانطوري‌ كه‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ بدنشون‌ از غذاي‌ حلال‌، از غذاي‌ پاك‌، از باصطلاح‌ آنچه‌ كه‌ خدا حرام‌ نكرده‌، خلق‌ شده‌. شيعيان‌ ما هم‌ بدنشون‌ از همان‌ خلق‌ شده‌. اينها يك‌ كسي‌ آمد خدمت‌ امام‌ صادق‌ عرض‌ كرد آقا شما را من‌ خيلي‌ دوست‌ دارم‌. حضرت‌ فرمود كه‌ به‌ آن‌ اول‌ نعمتي‌ كه‌ خدا بهت‌ داده‌ شكر كن‌. گفت‌ اول‌ نعمت‌ چي‌ بوده‌؟ حضرت‌ فرمود طيب‌ الولاده‌. پاك‌ متولد شدي‌. باصطلاح‌ ولدالزنا نبودي‌، از راه‌ حرام‌ بوجود نيامدي‌. حالا اينطوري‌ ما از فاضل‌، از زيادي‌ خاك‌ آنها خلق‌ شديم‌. من‌ فاضل‌ طينتنا و عجموا بماء ولايتنا و عجموا بماء ولايتنا. با اون‌ محبتي‌ كه‌ ما آميخته‌ شده‌ايم‌ با اون‌ عشق‌ و محبتي‌ كه‌ ما آميخته‌ شده‌ايم‌ شيعيان‌ ما هم‌ آميخته‌ شده‌اند. نتيجه‌ چي‌ ميشه‌؟ يفرحون‌ لفرحنا. اين‌ ارتباط‌ قلبي‌ بوجود مي‌آيد كه‌ آنها وقتي‌ خوشحالند ما خوشحاليم‌. وقتي‌ ما خوشحاليم‌ آنها خوشحالند. و يحزنون‌ لحزننا. وقتي‌ كه‌ ما محزونيم‌ آنها هم‌ محزونند. وقتي‌ كه‌ آنها محزونند ما هم‌ محزونيم‌. نميدونم‌ در همين‌ مجلس‌ بود در چند شب‌ قبل‌ بود يا در جاي‌ ديگه‌ بود، همين‌ آيه‌ را عرض‌ كردم‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ آنقدر با ما، با مردم‌ مسلمان‌ بخصوص‌ در ارتباط‌ روحيه‌ كه‌ مي‌فرمايد خداي‌ تعالي‌ درباره‌اش‌ عزير عليه‌ ما انبتم‌. ناراحتي‌ ميشيد برش‌ سخت‌ ميگذره‌. يك‌ گوشه‌اش‌ نشسته‌ باشيد حزن‌ داشته‌ باشيد، چشم‌ دلتون‌ را باز بكنيد چون‌ پيغمبر همه‌ جا هست‌ و همين‌ آيه‌اي‌ كه‌ مي‌خوام‌، اگر چند لحظه‌اي‌ فرصت‌ پيدا بكنم‌ بحثش‌ را بكنم‌، به‌ همين‌ معنا مي‌رسيم‌ كه‌ پيغمبر الان‌ با آن‌ روزي‌ كه‌ مثلا مبعوث‌ شده‌ بود و در بين‌ مردم‌ بود هيچ‌ فرقي‌ نكرده‌. يعني‌ همين‌ الان‌ داره‌ ما را مي‌بينه‌. و قل‌ اعملوا و سير الله‌ عملكم‌ و رسوله‌ و المؤمنون‌. و همين‌ الان‌ تو را داره‌ مي‌بينه‌ كه‌ محزوني‌. حالا براي‌ هر چي‌ محزون‌ شده‌ باشي‌. مي‌آيد دستي‌ به‌ سرت‌ مي‌كشه‌، عزيزم‌ تو نبايد محزون‌ باشي‌. به‌ من‌ سخت‌ مي‌گذره‌. عزيز عليه‌، اين‌ عزيز البته‌ با آن‌ عزيز، معناش‌ آن‌ نيست‌ها. عزيز عليه‌ ما انبتم‌. سخته‌ بر پيغمبر، ناراحتي‌ تو را ببينه‌، حزن‌ تو را ببينه‌، اندوه‌ تو را ببينه‌. عزيز عليه‌ ما عنتم‌ حريص‌ عليكم‌. حرص‌ داره‌ كه‌ شما هدايت‌ بشيد. حريص‌ عليكم‌ بالمؤمنون‌ رئوف‌ و رحيم‌.

 بنابراين‌ (نامفهوم‌) چون‌ هيچگونه‌ بين‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ و بين‌ پيغمبر نيست‌ در اينجهت‌ و بلكه‌ الان‌ امام‌ زمان‌ ما، وجود مقدس‌ حضرت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداهه‌ و عزيز عليه‌، سخته‌ برايش‌ كه‌ شما را با ناراحتي‌ ببينه‌. حزن‌ تو حزن‌ اونه‌. خوشحالي‌ تو خوشحالي‌ اونه‌. يك‌ مسلمان‌ را، يك‌ شيعة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را، يك‌ شيعتنا خلقوا من‌ فاضل‌ طينتنا، همين‌ شخص‌ را اگر روز عاشورا هر كاريش‌ بكنند، دلش‌ بالاخره‌ محزونه‌. و روز نهم‌ ربيع‌ را بالاخره‌ يك‌ خوشحالي‌ خواهد داشت‌. و اينطوريه‌. شيعتنا خلقوا من‌ فاضل‌ طينتنا و عجموا من‌ ماء ولايتنا يفرحون‌ لفرحنا و يحزنون‌ بحزننا. چرا؟ براي‌ اينكه‌ و لهم‌ مثل‌ الاعلي‌ في‌ السماوات‌ و في‌ الارض‌. براي‌ خدا يك‌ مثل‌ اعلائي‌ هست‌. خدا مثل‌ زياد داره‌. من‌ همين‌ امروز براي‌ يكي‌ از دوستان‌ مثل‌ خدا را در بين‌ مخلوقش‌، يك‌ مثلي‌ زدم‌. توي‌ مخلوقات‌ خوب‌ مثل‌ هست‌. مثل‌ خدا در ميان‌ مخلوقات‌ مثل‌ روحه‌ در بدن‌. مثلا يكي‌ از مثلهايش‌. ولي‌ يك‌ مثل‌ اعلائي‌ داره‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار. هم‌ در آسمان‌ آن‌ مثل‌ اعلا هست‌ هم‌ در زمين‌. هم‌ در بالائيها هست‌ هم‌ در پائين‌. اون‌ مثل‌ اعلا چيه‌؟ كيه‌؟ تمام‌ روايات‌ در تفسير اين‌ آية‌ شريفه‌ مي‌فرمايد امام‌ هر زماني‌ هستش‌. و له‌ المثل‌ الاعلا امام‌ هر زمانيست‌. در هر زماني‌ از زمانها حتي‌ قبل‌ از بعثت‌ خاتم‌ انبياء صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌، انبيائي‌ كه‌ بودند، بخصوص‌ انبياء اولوالعزم‌ اينها مثل‌ اعلاي‌ پروردگار بودند. منتهي‌ در آن‌ زمانها بشريت‌ كلاسش‌ خيلي‌ بالا نبود كه‌ بيشتر از آن‌ لازم‌ داشته‌ باشه‌ يك‌ مثلي‌ و يك‌ معرفتي‌ نسبت‌ به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار. يعني‌ دركش‌ بيشتر از اين‌ نبود كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ را مثل‌ اعلاي‌ پروردگار بدونه‌. حضرت‌ عيسي‌ و موسي‌ را مثل‌ اعلاي‌ پروردگار بدونه‌. اما بعد از بعثت‌ پيغمبر اكرم‌، كلاس‌ بشريت‌ بالا رفته‌. آنچنان‌ بالا رفته‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مثل‌ اعلايي‌ كه‌ بالاتر از اون‌ و اعلاي‌ آن‌ معنا نداره‌ و نميشه‌ ديگه‌، يك‌ جمله‌اي‌ را من‌ زياد در بين‌ دوستانم‌ گفتم‌ و اين‌ را از من‌ اكثرا دارند كه‌ اينطوري‌ بگيم‌ كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ توضيح‌ داده‌ بشه‌ بد نيست‌. كه‌ در ممكن‌، در ممكن‌ امكان‌ نداره‌ كه‌ پروردگار اظهار قدرت‌ بيشتر از خلقت‌ پيغمبر اكرم‌ و دوازده‌ امام‌ و حضرت‌ زهرا بكنه‌. يعني‌ ببينيد، من‌ نمي‌خوام‌ قدرت‌ پروردگار را محدود كنم‌. قدرت‌ پروردگار بي‌ نهايته‌. اما گاهي‌ ميشه‌ يك‌ تابلوي‌ محدودي‌ را، يك‌ متر در يك‌ متر را به‌ يك‌ نقاش‌ مي‌دهند ميگند هر چي‌ هنر داري‌ روي‌ اين‌ تابلو بريز. اين‌ هنرش‌ خيلي‌ بيشتره‌ ولي‌ اين‌ بيشتر از اين‌ جا نداره‌ كه‌ هنر خودش‌ را اين‌ نقاش‌ روي‌ اين‌ بريزه‌. در ممكن‌، خوب‌ دقت‌ كنيد، در ممكن‌ امكان‌ نداره‌، در اين‌ تابلوي‌ ممكن‌ كه‌ محدوده‌ و مخلوق‌ كه‌ محدوده‌، امكان‌ نداره‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ باصطلاح‌ علم‌ و قدرت‌ و عظمتش‌ را در اين‌ ممكن‌ بيشتر از اين‌ اظهار بكنه‌. لذا بشر بعد از بعثت‌، يعني‌ بشري‌ كه‌ از زمان‌ بعثت‌ خاتم‌ انبياء عليه‌ و آله‌ الصلواة‌ و السلام‌ خداي‌ تعالي‌ براي‌ بشريت‌، براي‌ يعني‌ فرستاد براي‌ بشريت‌، بشري‌ كه‌ بوجود آمده‌، اين‌ بشر در يك‌ كلاسي‌ نشسته‌ كه‌ مي‌بينيد اقلا اگر زمان‌ خود پيغمبر اين‌ جهت‌ روشن‌ نبود و تازه‌ مي‌خواست‌ شروع‌ بشه‌ به‌ اينكه‌ باصطلاح‌ بذرپاشي‌ بشه‌، زمينه‌سازي‌ بشه‌ براي‌ اين‌ رشد فكري‌، بعد از هزار و چهارصد سال‌ ما به‌ آن‌ رشد رسيديم‌. يعني‌ به‌ آن‌ رشد رسيديم‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ برامون‌ كمه‌. البته‌ شما ميگيد نه‌، حضرت‌ ابراهيم‌ هنوز ما مي‌خواهيم‌، حضرت‌ ابراهيم‌ كجا و ما كجا؟! ولي‌ ما خيلي‌ عقبيم‌. اين‌ را بهتون‌ بگم‌. اولياء خدائي‌ هستند كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ برايشون‌ كمه‌ بعنوان‌ استاد، بعنوان‌ يك‌ معلم‌. اگر شما مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ را كه‌ مرحلة‌ ابتدائي‌ كارتونه‌، بپيمائيد و بعد مراحل‌ كمالات‌ را طي‌ كنيد و بعد به‌ مقام‌ توحيد كامل‌ برسيد و بعد به‌ آن‌ آياتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ فرموده‌ و تأويل‌ از آن‌ مقام‌ اعلي‌ به‌ مخلصين‌ كه‌ و ما تجزون‌ ما كنتم‌ الا تعلمون‌ الا عباد الله‌ المخلصين‌. انه‌ لمحضرون‌ الا عباد الله‌ المخلصين‌. لاغوينهم‌ اجمعين‌ الا عبادكم‌ من‌ المخلصين‌. كه‌ مكرر كلمة‌ مخلص‌ به‌ فتح‌ لام‌، به‌ آنجا كه‌ مقام‌ بسيار بلندي‌ است‌ برسيد؛ آنوقت‌ مي‌بينيد كه‌ يك‌ ايرادهايي‌ هم‌ حتي‌ ممكنه‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ و حضرت‌ ابراهيم‌ و حضرت‌، حالا حضرت‌ ابراهيم‌ را ما استثناء بكنيم‌، چون‌ خيلي‌ با عظمته‌. حضرت‌ موسي‌ و حضرت‌ عيسي‌ و حضرت‌ نوح‌ و حضرت‌ آدم‌ داشته‌ باشيد. شما امت‌ پيغمبري‌ هستيد كه‌ مثل‌ اعلاي‌ پروردگاره‌. منتهي‌ چه‌ كنيم‌؟ زمانمون‌، مقتضيات‌ زمانمون‌، به‌ قول‌ يكي‌ از علماء اهل‌ معنا ميگفت‌ ما در يك‌ زماني‌ واقع‌ شديم‌ كه‌ حالا تعبير تندي‌ بود، آن‌ را من‌ روي‌ منبر خجالت‌ ميكشم‌ بگم‌. خيلي‌، حتي‌ الان‌ من‌ مي‌خواستم‌ بگم‌ گفتم‌ شب‌ نهم‌ ربيعه‌، حالا صحبت‌ بود كه‌ كي‌ بره‌ منبر كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ دوستان‌ بخندند امشب‌، معلوم‌ شد فقط‌ بايد من‌ بروم‌ منبر. بهرحال‌، ولي‌ در عين‌ حال‌ رويم‌ نميشه‌ بگم‌. آن‌ عالم‌ ميگفت‌ كه‌ در يك‌ جائي‌ از مثلا بدن‌ انسان‌، بدترين‌ جايش‌ را در نظر بگيريد، در آنجاي‌ دنيا ما واقع‌ شديم‌ آنهم‌ در موقعي‌ كه‌ حال‌ مزاجيش‌ خرابه‌. اينجوري‌ تعبير واضحتري‌ ميگفت‌. ما واقعا در بدترين‌ زمان‌ واقع‌ شديم‌. اما از نظر رشد فكري‌، ما رشد فكريمون‌ را كرديم‌. نه‌ اينكه‌ من‌ و شما، بشريت‌ رشد فكريش‌ را كرده‌. يعني‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ مي‌خواد فضا را تسخير كنه‌، مي‌خواد كرات‌ را و خداي‌ تعالي‌ هم‌ اجازه‌ داده‌ها، و سخر لكم‌ ما في‌ السماوات‌ و ما في‌ الارض‌. خدا مسخر شما قرار داده‌ آنچه‌ كه‌ در آسمانها و در زمينه‌، مسخر شماست‌. منتهي‌ حالا شما دست‌ و پا نمي‌كنيد تسخير كنيد و الا خداي‌ تعالي‌ در جاي‌ ديگه‌ مي‌فرمايد و سخر لكم‌ الفلك‌. كشتي‌ را مسخر شما قرار داده‌. سخر لكم‌ الانهار. آبها را، آبهاي‌ جاري‌ را مسخر، خوب‌ اينها را ما زود مي‌تونيم‌ در تسخير خودمون‌ قرار بديم‌. همة‌ كشتي‌هاي‌ عالم‌ مسخر انسانهاست‌. همة‌ نهرهاي‌ عالم‌ مسخر انسانهاست‌. امام‌ ما في‌ السموات‌ و ما في‌ الارض‌. اين‌ خورشيد و سخر لكم‌ الشمس‌ و القمر. اين‌ خورشيد مسخر شماست‌ مگر بشر اون‌ بشري‌ باشد كه‌ در جنبه‌هاي‌ دنياييش‌ اينطور پيش‌ بره‌. و در جنبه‌هاي‌  معنويش‌ يقينا بيشتر از اين‌ مي‌تونه‌ پيش‌ بره‌ و اين‌ يك‌ استادي‌ مي‌خواد كه‌ در زيارات‌ و يا در اذن‌ دخول‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ كه‌ اگر خداي‌ تعالي‌ بنا بود كه‌ در يك‌ جايي‌ حاضر بشه‌. تعبير خود عبارت‌ به‌ اصطلاح‌ اذن‌ دخول‌ اينه‌. الحمد الله‌ الذي‌ من‌ علينا بحكام‌ يقومون‌ مقامه‌ لو كان‌ حاضرا في‌ المكان‌. ما حمد مي‌كنيم‌ آن‌ خدائي‌ را كه‌ يك‌ فرماندهاني‌ به‌ ما داد، يك‌ اساتيدي‌ به‌ ما عنايت‌ كرد، يك‌ رهبراني‌ به‌ ما مرحمت‌ فرمود كه‌ اگر بنا بود خودش‌، اگر محال‌ نبود كه‌ خودش‌ در مكاني‌ بياد، آخه‌ محاله‌ خدا در مكان‌ باصطلاح‌ باشه‌، محدود بشه‌. اگر اين‌ نبود، همينها مي‌شدند. يا در آن‌ زيارت‌ سيد الشهداء عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ميگيم‌ كه‌ ارادة‌ رب‌ في‌ مقادير اموره‌ تحبط‌ اليكم‌. ارادة‌ خدا ميدونيد چيه‌؟ هر چه‌ كه‌ خدا خلق‌ كرده‌ با اراده‌ خلق‌ كرده‌. اذا اراد الله‌ ان‌ يقول‌ شي‌ء كن‌ فيكون‌. ارادة‌ الرب‌، يعني‌ ارادة‌ خدا در آن‌ مقادير امورش‌، در تقديراتش‌، اين‌ مي‌آيد در دلهاي‌ شما اول‌ و بعد از خانه‌هاي‌ شما صادر ميشه‌. بايد اجازه‌اش‌ از اينجا خارج‌ بشه‌. قدرت‌ خدا بايد از اين‌ طريق‌ ظاهر بشه‌. شما يد اللهيد، دست‌ خدا هستيد. همانطوري‌ كه‌ هر انساني‌ اظهار قدرتش‌ را با دستش‌ ميكنه‌، خداي‌ تعالي‌ هم‌ امروز تمام‌ اظهار قدرتش‌ را در خلقش‌ بوسيلة‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ ميكنه‌.

 بنابراين‌ و له‌ المثل‌ الاعلي‌. خداي‌ تعالي‌ يك‌ مثل‌ اعلايي‌ داره‌. در زيارت‌ جامعه‌ هم‌ به‌ اين‌ كلمه‌ اشاره‌ شده‌ كه‌ و المثل‌ الاعلي‌. مثل‌ اعلاي‌ پرودگاريد. السلام‌ عليكم‌ تا ميرسه‌ كه‌ ميگي‌ يا اهل‌ البيت‌ النبوه‌ و موضع‌ الرساله‌ و مختلف‌ الملائكه‌ و محبط‌ الوحي‌ و معدن‌ الرحمه‌ و خزان‌ العلم‌ و منتهي‌ الحلم‌ و اصول‌ الاكرم‌ و قادة‌ الامم‌ و اولياء المم‌ تا ميرسه‌ به‌ اينكه‌ مثل‌ الاعلي‌. مثل‌ اعلاي‌ پروردگار. خلقكم‌ الله‌ انوارا فجعلكم‌ بعرشه‌ محدقين‌. خداي‌ تعالي‌ شما را انواري‌ خلق‌ كرد كه‌ در عرش‌ شما بوديد. حتي‌ من‌ علينا بكم‌. فجعلكم‌ في‌ بيوتا اذن‌ الله‌ ان‌ ترفع‌ و يصبر. من‌ يك‌ مثلي‌ نميدونم‌ چندي‌ قبل‌ زدم‌. ما گاهي‌ مشهد و تهران‌ را مخلوط‌ مي‌كنيم‌. حالا اونجا حرف‌ زديم‌ اينجا فكر مي‌كنيم‌ گفتيم‌ دو مرتبه‌ تكرار نشه‌. همينجور خودم‌ ترديد پيدا ميكنم‌. بهرحال‌ حرفهاي‌ ما همه‌اش‌ تكراريه‌. اين‌ را بدونيد. مثل‌ تكرار هم‌ زياد بد نيست‌. حالا انسان‌ بگه‌ هي‌ چرا تكرار ميشه‌. خوب‌ ما نمازهايمون‌ تكراريه‌، خودمون‌ اصلا تكراري‌ هستيم‌. اعمالمون‌ تكراريه‌. هر روز نهار مي‌خوريم‌، هر روز شام‌ مي‌خوريم‌، هر روز صبحانه‌ مي‌خوريم‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود هر روز بدي‌ مي‌كنيم‌، هر روز خوبي‌ مي‌كنيم‌. ضمنا يادم‌ رفت‌ چي‌ مي‌خواستم‌ بگم‌ گفتم‌ تكراري‌ ميشه‌. شما يادتونه‌؟ يادم‌ رفت‌. نگفتم‌ من‌ بايد منبر بروم‌ كه‌ خنده‌دار باشه‌. بهرحال‌ واقعا يادم‌ رفت‌ اين‌ بخاطر، بعله‌. نخير يادم‌ نمي‌افته‌. مثل‌ اينكه‌ خدا هم‌ بدش‌ نمي‌آيد شما بخنديد امروز. بعله‌ بهرحال‌ حالا حرف‌ ديگه‌اي‌ كه‌ يادمون‌ هست‌ مي‌زنيم‌. شايد هم‌ همينجا گفته‌ باشم‌، تكرار نبايد، حرف‌ تكراري‌ بود.

 خداي‌ تعالي‌ بشر را اين‌ بشر امروز را، بايد بنشانه‌ سر جلسة‌ درس‌ آن‌ كسي‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ ميگه‌ خدايا من‌ را از شاگردان‌ مكتب‌ او قرار بده‌. يعني‌ اين‌ را بدونيد حضرت‌ ابراهيم‌، نه‌ ماهاها، ماها اينقدر هواي‌ نفس‌ داريم‌ كه‌ حاضر نيستيم‌ با اين‌ خداي‌ مهرباني‌ كه‌، آن‌ روز گفتم‌، خداي‌ مهرباني‌ كه‌ حتي‌ فرعون‌ را ميگه‌ اذهبا الي‌ فرعون‌ انه‌ طغي‌ و قولا له‌ قولا لينا. با فرعون‌ نرم‌ صحبت‌ كنيد. شايد او هم‌ بيايد به‌ طرف‌ ما. فرعون‌ آنهمه‌ آدم‌ كشته‌ها. خدا خيلي‌ مهربانه‌، ما حاضر نيستيم‌ اين‌ خداي‌ مهربان‌ را از خودمون‌ باصطلاح‌ به‌ غضب‌ نياريم‌. اين‌ خداي‌ عزيز را. خداي‌ مهربان‌ با اين‌ مهرباني‌. (نامفهوم‌) چون‌ به‌ طرف‌ دنيا احتياجي‌ به‌ هول‌ نداره‌، خودش‌ سرازيريه‌ تند ميره‌. اما وقتي‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ بيايد، همه‌، هر چه‌ كه‌ شما فرض‌ كنيد به‌ طرف‌ ماديات‌ و تسخير آسمانها و شمس‌ و قمر و كرات‌ بالا رفته‌ باشيد، چندين‌ برابر آن‌ انسان‌ را به‌ طرف‌ معنويات‌ امام‌ زمان‌ دعوت‌ ميكنه‌. معنويات‌ را ماها الان‌ نمي‌فهميم‌. يعني‌ دقيقا نمي‌فهميم‌. نمي‌فهميم‌ كه‌ مخلصين‌ به‌ كجا مي‌رسند و چي‌ هستند؟ چطور ارتباط‌ با پروردگار دارند. اين‌ را نمي‌فهميم‌. يعني‌ نه‌ شما با من‌، بخوام‌ به‌ شماها جسارت‌ بكنم‌. نه‌. شما، من‌، علما، مراجع‌، اولياء خدا در حد خيلي‌ بالا، نمي‌تونند بفهمند. لذا بعضي‌ از مفسرين‌ گفته‌اند كه‌ مخلصين‌ منظور ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامند. اما اين‌ نيست‌. چون‌ از آيات‌ و روايات‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ مخلصين‌ تنها ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ نيستند. انسان‌ وقتي‌ آنجا رسيد يك‌ معلمي‌ مي‌خواد كه‌، انشاء الله‌ اگر امام‌ زمان‌ تشريف‌ بياورد، شما فكر نكنيد كه‌ حضرت‌ عيسي‌ كه‌ با امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ مي‌آيد و شايد تاريخ‌ دو هزار ساله‌ منتظره‌ كه‌ پاي‌ اين‌ درس‌ بنشينه‌، فكر نكنيد فقط‌ مي‌آيد دو ركعت‌ نماز پشت‌ سر حضرت‌ بخوانه‌ و برگرده‌ به‌ آسمان‌. نه‌. مي‌خواد بياد از اين‌ منبع‌ فيض‌ استفاده‌ بكنه‌. دو هزار ساله‌ منتظره‌. دو هزار ساله‌ كه‌ حضرت‌ عيسي‌ منتظره‌ كه‌ بيايد از محضر حضرت‌ بقية‌ الله‌ استفاده‌، ميگيد شما چرا حالا استفاده‌ نميكنه‌؟ حضرت‌ هنوز كلاسش‌ را شروع‌ نكرده‌. با يك‌ نفر هم‌ هيچوقت‌ كلاسي‌ باز نميكنه‌. مخصوصا مقام‌، بعضي‌ حرفها را نمي‌تونم‌ عرض‌ كنم‌ متأسفانه‌. مقام‌ حضرت‌ عيسي‌ آنقدر در مقابل‌ حضرت‌ وليعصر زياد نيست‌ كه‌ وقتش‌ را حضرت‌ تنها براي‌ او صرف‌ كنه‌. يك‌ روايتي‌ داره‌ كه‌ روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ از اين‌ روايت‌ مي‌خوام‌ استفاده‌ كنم‌ براي‌ تأييد عرض‌ خودم‌، روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ خداي‌ تعالي‌ اول‌ كسي‌ را كه‌ مي‌خواد و ازش‌ سؤال‌ ميكنه‌، حضرت‌ نوحه‌. هل‌ بلغت‌؟ تبليغ‌ رسالت‌ كردي‌؟ ميگه‌ بعله‌. ما نهصد و پنجاه‌ سال‌ مشغول‌ كار بوديم‌ ديگه‌. شهودي‌ داري‌ كه‌ تو تبليغ‌ رسالت‌، ميگه‌ پيغمبر اسلام‌ شاهد منه‌. خداي‌ تعالي‌ بهش‌ ميگه‌ برو بگو شهادت‌ بده‌ تا نجات‌ پيدا كني‌. قيامت‌ را مي‌شكافه‌، با زحمت‌ خودش‌ را مي‌رسونه‌ به‌ پيغمبر اكرم‌. پيغمبر اكرم‌ به‌ حضرت‌ حمزه‌ و جعفر، يعني‌ جعفر طيار و حمزة‌ سيد الشهدا، به‌ اين‌ دو نفر ميگه‌ بريد براي‌ حضرت‌ نوح‌ و ساير انبياء، هر كس‌ گرفتاري‌ داره‌ شهادت‌ بديد و ردش‌ كنيد. اين‌ منظورم‌ اين‌ تيكه‌ است‌. راوي‌ ميگه‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مگر آنجا نيست‌؟ خيال‌ ميكنه‌ كه‌ جعفر و حمزه‌ مهمتر، آخه‌ آن‌ زمانها هنوز معرفتشون‌ به‌ مقام‌ مقدس‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ آنقدر نبوده‌. خيال‌ ميكنه‌ مقام‌ جعفر و حمزه‌ بالاتر از حضرت‌ علي‌ شايد… چرا به‌ حضرت‌ علي‌ نميگه‌؟ امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد هو اعظم‌ شأنن‌ خيلي‌ عجيبه‌، اين‌ مقامش‌ و شغلش‌ و اهميت‌ كارش‌ بيشتر از اين‌ است‌ كه‌ بره‌ شهادت‌ براي‌ انبياء بده‌. حالا حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ منتظره‌، خدا هم‌ منتظره‌، كه‌ اين‌ كلاس‌ انشاء الله‌ باز بشه‌، بشريت‌ بيايند سر اين‌ كلاس‌ بنشينند. خدايا به‌ آبروي‌ فاطمة‌ زهرا كه‌ ما دوست‌ داريم‌ خوشحال‌ باشد فاطمة‌ زهرا امشب‌ در بهشت‌، خدايا به‌ آبروي‌ آن‌ حضرت‌ به‌ ما توفيق‌ اين‌ كلاس‌ را عنايت‌ كن‌. الهي‌ آمين‌. يك‌ روز ببينيم‌ كه‌ وسط‌ ما حضرت‌ ابراهيم‌ هم‌ نشسته‌، حضرت‌ عيسي‌ هم‌ نشسته‌. حضرت‌ نوح‌ هم‌ نشسته‌. حضرت‌ موسي‌ و هارون‌ هم‌ نشسته‌اند. اينها همه‌ آمده‌اند از محضر آقا بقية‌ الله‌ الاعظم‌ استفاده‌ مي‌كنند. و به‌ خودش‌ قسم‌ اگر همين‌ الان‌ يك‌ خورده‌اي‌ تكان‌ بخوريم‌، از خواب‌ غفلت‌ بيدار بشويم‌، من‌ ايني‌ را كه‌ ميگم‌ يقظه‌ را اكثرا هنوز به‌ همان‌ حد يقظه‌ موفق‌ نشده‌اند. اگر يك‌ بيداري‌ صددرصدي‌ در وجود ما پيدا بشه‌، همين‌ الان‌ هم‌ همون‌ كلاس‌ در بعد ملكوتيش‌ هست‌. كتابش‌ كه‌ هست‌ كه‌ قرآنه‌. و معلمش‌ هم‌ كه‌ هست‌ حضرت‌ وليعصره‌. منتهي‌ شما ميگيد كه‌ كجا بريم‌ بنشينيم‌ سر كلاس‌؟ با اين‌ بدن‌ لازم‌ نيست‌ شما بريد بشينيد. ارتباط‌ روحي‌ پيدا بكنيد، يعني‌ چه‌ جوري‌ عرض‌ كنم‌؟ شما يك‌ مراحل‌ تزكية‌ نفس‌، اينها كه‌ ميگم‌ مراحل‌ تزكية‌ نفس‌، شما خيال‌ نكنيد كه‌ من‌ يك‌ چيز جديدي‌ برايتون‌ آورده‌ام‌. نه‌. اينها در آيات‌ قرآن‌ و روايات‌ هست‌. تمام‌ مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ توي‌ آيات‌ قرآن‌ و روايات‌ هست‌. نه‌ يكي‌، نه‌ دو تا. بلكه‌ اگر عرض‌ نكنم‌ كه‌ نود درصد قرآن‌ مربوط‌ به‌ اين‌ مراحله‌، اگر كه‌ نگم‌ صددرصد، بايد عرض‌ كنم‌ نود درصد آيات‌ قرآن‌ مربوط‌ به‌ مراحل‌ تزكية‌ نفسه‌. تزكية‌ نفس‌ بكنيد. پاك‌ بشيد. آخه‌ نميشه‌ با ناپاكي‌، نميشه‌ با حسادت‌، نميشه‌ با باصطلاح‌ كينه‌ توزي‌، نميشه‌ با مردم‌ آزاري‌، نميشه‌ با روحية‌ ظالمانه‌، نميشه‌ با حب‌ دنيا، نميشه‌ با خيلي‌ چيزهاي‌ ديگه‌ انسان‌ توي‌ اين‌ مكتب‌ باصطلاح‌ بنشينه‌ و از اين‌ مكتب‌ استفاده‌ بكنه‌. اول‌ تزكية‌ نفس‌. خودتون‌ را پاك‌ بكنيد. بعد صريح‌ قرآنه‌، خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد، اول‌ مي‌فرمايد من‌ يعطي‌ الحكمه‌ لقد اوتي‌ خيرا كثيرا. كسي‌ كه‌ حكمت‌ بهش‌ داده‌ بشه‌، خير كثير بهش‌ داده‌ شده‌. خير كثير همان‌ كوثره‌ كه‌ اسم‌ فاطمة‌ زهراست‌. يعني‌ از علوم‌ فاطمة‌ زهرا كه‌ محدثه‌ است‌، يعني‌ ارتباط‌ مستقيم‌ با پروردگار همين‌ الان‌ داره‌ و هميشه‌ داشته‌ و از اخبار جديد و تازه‌ بهش‌ مي‌رسيده‌. محدثه‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ خبرهاي‌ جديد، آنچه‌ كه‌ مربوط‌ به‌ عالم‌ غيب‌ الغيوب‌ پروردگاره‌ به‌ حضرت‌ زهرا داده‌ ميشد. و ائمة‌ اطهار محدث‌ بودند و ايشان‌ هم‌ محدثه‌ بود. و گاهي‌، گاهي‌، عجيبه‌ من‌ فضيلتي‌ بالاتر از اين‌ فضيلت‌، همين‌ كلمة‌ محدثه‌، در روايات‌ هم‌ هست‌، براي‌ فاطمة‌ زهرا نيست‌. كه‌ گاهي‌ اين‌ اخبار تازه‌ از عالم‌ غيب‌ الغيوب‌، از جانب‌ پروردگار، كه‌ اكثر شما مي‌فهميد عالم‌ غيب‌ الغيوب‌ و از جانب‌ پروردگار، اينها به‌ چي‌ اشاره‌ هست‌؟ اين‌ قبل‌ از اينكه‌ به‌ پيغمبر و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ خبرهاي‌ جديد كه‌ مربوط‌ به‌ بداء است‌ و يمح‌ الله‌ ما يشاء و يثبت‌ و عنده‌ام‌ الكتابه‌، اين‌ خبرها قبل‌ از پيغمبر و قبل‌ از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ فاطمة‌ زهرا مي‌رسيد. كه‌ داره‌ يك‌ روز علي‌ بن‌ ابيطالب‌ وارد بر فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها شد كه‌ يك‌ اخبار جديد دست‌ اول‌، آنهم‌ مربوط‌ به‌ همان‌ بداء، هم‌ البته‌ توي‌ يك‌ قدري‌ پرده‌ عرض‌ بكنم‌ كه‌ آنهايي‌ كه‌ بايد متوجه‌ بشوند متوجه‌ بشوند. رسيده‌ يك‌ اخبار اينطوري‌. كه‌ مربوط‌ به‌ احكام‌ و معارف‌ نيست‌ها. چون‌ مربوط‌ به‌ احكام‌ و معارف‌ فقط‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌رسه‌. كه‌ علي‌ هنوز بعله‌، ميگه‌ كه‌ عقب‌ عقب‌ برگشت‌. آمد خدمت‌ رسول‌ اكرم‌ گفتش‌ چه‌ چيزهايي‌ فاطمه‌ گفته‌. پيغمبر اكرم‌ فرمود فاطمة‌ مني‌. فاطمه‌ از منه‌. اگر انسان‌ به‌ آن‌ خودش‌ را پاك‌ كنه‌، از آن‌ حوض‌ كوثر استفاده‌ كنه‌، از آن‌ خير كثير استفاده‌ كنه‌، از حكمتي‌ كه‌ در قلبش‌ اگر بعد از تزكية‌ نفس‌ و مراحل‌ كمالات‌، قلب‌ انسان‌ مثل‌ يك‌ سدي‌ ميشه‌ كه‌ حكمت‌ مي‌آيد پشت‌ اين‌ سد، سد كرج‌ را بريد نگاه‌ بكنيد، آب‌ آمده‌ كم‌كم‌ پشت‌ اين‌ سد جمع‌ شده‌. شما از اولي‌ كه‌ قدم‌ اول‌ توبه‌ را برميداريد يك‌ چشمه‌اي‌ باز ميشه‌ مي‌آيد پشت‌ سد جمع‌ ميشه‌. جمع‌ ميشه‌ جمع‌ ميشه‌ جمع‌ ميشه‌. در همان‌ مرحلة‌ خلوص‌ مي‌رسيد. من‌ اخلص‌ لله‌ اربعين‌ صباحا، چهل‌ روز كه‌ از مرحلة‌ خلوصتون‌ بگذره‌، از اين‌ كنار سد يك‌ سرچشمه‌اي‌ باز مي‌كنند. مي‌آيد به‌ زبانتون‌. حرف‌ مي‌زنيد، هيچ‌ فكر هم‌ نكرديدها، حرفتون‌ حكمته‌، عملتون‌ حكمته‌. همة‌ وجودتون‌ كم‌كم‌ اين‌ آبي‌ كه‌ پشت‌ سد جمع‌ شده‌، آنهم‌ از سرچشمة‌ كوثر منشأ گرفته‌ و يكي‌ از نهرهاي‌ بزرگ‌ كوثر، وجود مقدس‌ امام‌ زمانه‌؛ از آنجا سرچشمه‌ گرفته‌ خودت‌ هم‌ حواست‌ نيست‌. ما داريم‌ مي‌تونم‌ معرفي‌ بكنم‌. داريم‌ افرادي‌ كه‌ البته‌ به‌ آن‌ مرحلة‌ از كمال‌ اخلاص‌ هنوز نرسيده‌اند. ولي‌ در عين‌ حال‌ جرت‌ ينابيع‌ الحكمه‌ من‌ القلبه‌ الي‌ لسانه‌. از قلبش‌ يك‌ حرفهايي‌ به‌ زبانش‌ مي‌آيد. خودش‌ هم‌ ميره‌ فكر ميكنه‌ من‌ بودم‌ اين‌ حرفها را زدم‌! بخدا قسم‌ اينطوريه‌. من‌ بودم‌ كه‌ اين‌ كلمات‌ حكمت‌آميز را گفتم‌. اينطور، گاهگاهي‌ كه‌ ضرورت‌ پيدا ميكنه‌ اكثر ماها به‌ اين‌ مسئله‌ مي‌رسيم‌. من‌ يك‌ وقتي‌ خودم‌ در بحثهايي‌ كه‌ با علماي‌ وهابي‌ در مكه‌ و مدينه‌ داشتم‌، خوب‌ من‌ يك‌ مسافرم‌، نه‌ كتابي‌ همراهمه‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود نه‌ ظاهرا، اين‌ كتاب‌ شبهاي‌ مكه‌ را مطالعه‌ بكنيد. يك‌ دفعه‌ مي‌ديدم‌، چون‌ در مقابل‌ خصمه‌، اين‌ حالت‌ مربوط‌ به‌ خلوص‌ نيست‌ها. اينجا خداي‌ تعالي‌ دوست‌ داره‌ يك‌ شيعه‌ را، يك‌ كسي‌ را كه‌ منتسب‌ به‌ خاندان‌ عصمته‌، اين‌ را بر يك‌ كسي‌ كه‌ مخالف‌ آنهاست‌ تفوق‌ بده‌. اين‌ براي‌ همه‌ كس‌ هست‌. نه‌ اينكه‌ من‌ بخوام‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ من‌ داراي‌ يك‌ چيزي‌ بودم‌. نه‌. اين‌ براي‌ اكثرا شماها هم‌ اگر در مقابل‌ خصم‌ قرار بگيريد اين‌ جريان‌ اتفاق‌ مي‌افته‌. ميرداماد را ميگويند يكي‌ از مسيحي‌ها آمد گفت‌ كه‌ شما چطور اين‌ مساجدتون‌ اينقدر خرابه‌ است‌ و اينقدر شكاف‌ برداشته‌ و اينها. ولي‌ كليساهاي‌ ما اينقدر مرتب‌ و منظم‌؟ ميگه‌ ميرداماد گفت‌ اگر آن‌ الله‌ اكبرهايي‌ كه‌ ما توي‌ مساجد ميگيم‌، توي‌ كليسا بگيم‌ كليسا خراب‌ ميشه‌. شما بيا يك‌ الله‌ اكبر توي‌ كليساي‌ ما بگو. در مقام‌ خصمه‌ها. و الاّ اين‌ مسئله‌ خوب‌ معلوم‌ بود كه‌ جواب‌ اسقاطيه‌ براي‌ آن‌ طرف‌. مير داماد آمد با كمال‌ قدرت‌ يك‌ الله‌ اكبر گفت‌ سقف‌ كليسا آمد پائين‌. گاهي‌ ميشه‌ها. در مقابل‌ خصم‌ انسان‌ وقتي‌ گير بيفته‌، خدا از هر جائي‌ هم‌ كه‌ باشه‌ مي‌رسونه‌. يك‌ مطالبي‌ گاهي‌ به‌ ذهن‌ من‌ مي‌آمد كه‌ با كتب‌ كه‌ آن‌ عالم‌ بزرگ‌ مكه‌ كه‌ پهلوي‌ من‌ نشسته‌ بود براي‌ اينها شرح‌ ميداد. كه‌ بعله‌ ايني‌ كه‌ اين‌ ميگه‌، ما ترجمه‌اش‌ را مثلا لفظ‌ به‌ معنا كرده‌ بودم‌. ايني‌ كه‌ اين‌ ميگه‌ در كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ در صفحة‌ فلان‌ نوشته‌. در كتاب‌ صحيح‌ مسلم‌ همچين‌ در كجا نوشته‌. من‌ خودمم‌ همچين‌ مبهوت‌ ميشدم‌ به‌ اون‌ نگاه‌ ميكردم‌ كه‌ اِ! ما اين‌ حد (قطع‌ صداي‌ نوار)

 عرايضم‌ عرض‌ ميكنم‌. يادتون‌ باشه‌ كه‌ حكمت‌ جاري‌ ميشه‌  و شما انشاء الله‌ اميدوارم‌ كه‌ اين‌ آرزو را انشاء الله‌ بهش‌ برسيد كه‌ دلتون‌ مملو از حكمت‌ بشه‌ و به‌ زبانتون‌ هم‌ جاري‌ بشه‌.

 يكي‌ از شب‌، مناسبه‌ اين‌ جرياني‌ كه‌ مي‌خوام‌ امشب‌ عرض‌ كنم‌. من‌ اين‌ شخص‌ را در قم‌ ديدم‌. در اوائل‌ تحصيلاتم‌. پيرمردي‌ بود. ايشون‌ ميگفت‌ كه‌ من‌ مكه‌ رفته‌ بودم‌. در موسم‌ حج‌ بود. بعد از طواف‌ نساء ديدم‌ يك‌ عده‌اي‌ يك‌ گوشه‌اي‌ از مسجد الحرام‌ نشسته‌اند. آنوقتها خيلي‌ شلوغ‌ نبود مثل‌ الان‌. و معلومه‌ چند تا پليس‌ هم‌ بالاي‌ سرشون‌ ايستاده‌ براي‌ محافظت‌. و يك‌ كسي‌ كه‌ معلوم‌ بود بزرگتر اينها بود، ما را صدا زدند يك‌ مترجمي‌ هم‌ داشت‌. از من‌ پرسيدند كه‌ شما چرا ابابكر و عمر را لعنت‌ مي‌كنيد؟ من‌ آمدم‌ بگم‌ كه‌ نه‌ ما همچين‌ كاري‌ نمي‌كنيم‌ و خوب‌ تقيه‌ بكنم‌ و اينها، ديدم‌ يك‌ صدايي‌ در گوشم‌ آمد. كه‌ خودش‌ ميگفت‌، بخدا قسم‌ فاطمة‌ زهرا بود. و اينهم‌ بهتون‌ عرض‌ كنم‌. ايشون‌ مي‌گفت‌ كه‌ مثل‌ صداي‌ تلفن‌، چون‌ من‌ بعدها تلفن‌ را در گوشم‌ گرفتم‌، مثل‌ صداي‌ تلفن‌ بود، هيچكس‌ نمي‌شنيد و من‌ مي‌شنيدم‌. كه‌ بگو، قرص‌ بايست‌ و بگو كه‌ كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ و قرآن‌ بياريد تا ثابت‌ كنم‌. منهم‌ گفتم‌ من‌ حالا نميدونم‌ صحيح‌ بخاري‌ چيه‌؟ قرآن‌ را ميدونم‌ ولي‌ اينها را نميدونم‌. گفت‌ اصلا، اين‌ را هم‌ بدونيد وحي‌ وقتي‌ ميرسه‌، يك‌ ارتباط‌ قوي‌ برقرار ميشه‌، اختيار از دست‌ انسان‌ گرفته‌ ميشه‌. من‌ گفتم‌ قرآن‌ و صحيح‌ بخاري‌ بياريد تا من‌ ثابت‌ كنم‌. آنها هم‌ خيال‌ كردند كه‌ من‌ قرآن‌ نمي‌شناسيم‌ نه‌ صحيح‌ بخاري‌. رفتند از كتابخانه‌، صحيح‌ بخاري‌ يك‌ كتابيست‌ كه‌ پشتش‌ نوشته‌ اصح‌ الكتب‌ بعد القرآن‌، بعد از قرآن‌ صحيح‌ترين‌ كتب‌ در اهل‌ سنت‌ مي‌باشد. گفت‌ آوردند. حالا اين‌ مرتب‌ مثل‌ اينكه‌ يك‌ كسي‌ در گوش‌ من‌، ميگه‌ حتي‌ برگشتم‌ ديدم‌ كسي‌ نيست‌. فلان‌ صفحة‌ صحيح‌ بخاري‌ را باز كنيد. باز كردند. اين‌ جمله‌ بود كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود فاطمه‌ پارة‌ تن‌ منه‌، فاطمة‌ بضعة‌ مني‌. من‌ آذاها فقد آذاني‌. كسي‌ كه‌ فاطمه‌ را اذيت‌ كنه‌ مرا اذيت‌ كرده‌. ميگه‌ اينها خودشون‌ خوندند. منهم‌ نخوندم‌. چون‌ به‌ من‌ گفتند بگو فلان‌ صفحه‌ فلان‌ سطر را بخونيد. آنها هم‌ خوندند. من‌ هم‌ درست‌ عربي‌ كه‌ نمي‌دونم‌، نمي‌دونم‌ چي‌ خوندند. فلان‌ صفحه‌ در فلان‌ قسمت‌ از كتاب‌، آن‌ را باز كنيد. آن‌ را هم‌ باز كردند. نوشته‌ بود كه‌ فاطمه‌ از دار دنيا رفت‌ و حال‌ اينكه‌ گفت‌ خدايا شاهد باش‌ اين‌ دو نفر، ابابكر و عمر مرا اذيت‌ كردند. خوب‌ اين‌ دو تا روايت‌ توي‌ صحيح‌ بخاريست‌. آية‌ قرآن‌ را بياريد. قرآن‌ فلان‌ آيه‌ ان‌ الذين‌ يؤذون‌ الله‌ و رسوله‌ لعنهم‌ الله‌ في‌ الدنيا و الآخره‌. ميگفت‌ همينجور مرتب‌ هم‌ اين‌ صدا مي‌آيد و كساني‌ كه‌ اذيت‌ مي‌كنند خدا و پيغمبر، ببينيد كسي‌ كه‌ فاطمه‌ را اذيت‌ بكنه‌ مرا اذيت‌ كرده‌. فاطمه‌ هم‌ گفته‌ خدايا شاهد باش‌ اين‌ دو نفر من‌ را اذيت‌ كردند. خدا هم‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد، خيلي‌، سه‌ جمله‌ها، ان‌ الذين‌ يؤذون‌ الله‌ و رسوله‌، لعنهم‌ الله‌ في‌ الدنيا و الآخره‌، خدا لعنتشون‌ ميكنه‌ در دنيا و آخرت‌. و لهم‌ عذاب‌ اليم‌. ميگه‌ تا به‌ اينجا رسيدند آنها به‌ هم‌ نگاه‌ كردند و اون‌ دستور داد به‌ آن‌ دو تا پليس‌ كه‌ مرا دستبند بزنند و ببرند زندان‌. وحي‌ هم‌ قطع‌ شد. ديگه‌ آن‌ صدا نيامد. گفت‌ ما گفتيم‌ چيكار كرديم‌ مگر؟ خودش‌ براي‌ من‌ نقل‌ ميكرد. ما چيكار كرديم‌؟ چي‌ گفتيم‌؟ چي‌ شد؟ آوردند توي‌ يك‌ اطاق‌ تنها، سلول‌ تنها. خدايا كي‌ بود اينطور، اين‌ چي‌ بود به‌ من‌ گفتي‌؟ مغرب‌ شد. برايم‌ آب‌ آوردند وضو گرفتم‌ نماز خوندم‌. بعد از نماز ديدم‌ كه‌ يك‌ غذاي‌ خوبي‌ براي‌ من‌ آوردند. من‌ خوردم‌. بعد ديدم‌ كه‌ همان‌ بزرگتر آن‌ جمع‌ با يكي‌ دو نفر از همراهانش‌ وارد سلول‌ ما شدند. ايشون‌ اولا به‌ مترجمش‌ گفت‌ كه‌ از ايشان‌ عذرخواهي‌ كنيد. ما نمي‌دونستيم‌ كه‌ ايشان‌ از علماي‌ بزرگ‌ شيعه‌ هست‌. حالا حتي‌ سواد هم‌ نداشت‌ اين‌ بندة‌ خدا كه‌ ما ديديم‌. و ما نشسته‌ بوديم‌، تفريحمان‌ گرفته‌ بود چون‌ مي‌دونستيم‌ شيعه‌ تا ميگيم‌ چرا اينها را لعن‌ مي‌كنيد دست‌ و پايشون‌ را گم‌ مي‌كنند و خلاصه‌ حقش‌ هم‌ همينه‌، انسان‌ بالاخره‌ مي‌ترسه‌. و ممكنه‌ كه‌ وسيلة‌ خنده‌اي‌ مي‌خواستيم‌ آنجا. ولي‌ ايشون‌ اينجور حاضر جواب‌ كه‌ صفحة‌ فلان‌ صحيح‌ بخاري‌، آخه‌ خيلي‌ مهمه‌. انسان‌ كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ ابتدائا از انسان‌ بپرسند، الان‌ حتي‌ براي‌ امثال‌ ماها هم‌ كه‌ مثلا زياد توي‌ اين‌ كتابها غور كرديم‌، نمي‌تونيم‌ اينجوري‌ بگيم‌ كه‌ آقا صفحة‌ فلان‌، سطر فلان‌، اين‌ را بخونيد. تا خودشون‌ هم‌ بخونند. و ايني‌ كه‌ من‌ شما را فرستاديم‌ زندان‌ بخاطر اين‌ بودش‌ كه‌ اينها قضات‌ بودند و حكم‌ باصطلاح‌ شايد اذيت‌ شما و اعدام‌ شما را مي‌كردند ولذا من‌ دستور دادم‌ شما را بياورند اينجا كه‌ بدونند ما شدت‌ عمل‌ داريم‌ نسبت‌ به‌ شما ولي‌ شما ديگه‌ حق‌ نداريد در مكه‌ بمانيد. كاري‌ چيزي‌ داريد ما انجام‌ بديم‌ و شما بايد برگرديد. ما هم‌ اعمالمون‌ را انجام‌ داده‌ بوديم‌. گفتيم‌ به‌ رفقامون‌ بگيد كه‌ ما رفتيم‌ بالاخره‌. وسائلمون‌ را هم‌ آنها بياورند. شبانه‌ با يك‌ وسيلة‌ بسيار سريعي‌، حالا شايد هم‌ من‌ يادم‌ رفته‌ باشه‌، ما را رسوندند به‌ نجف‌. زمان‌ مرحوم‌ آسيد ابو الحسن‌ اصفهاني‌ بود. آوردند ما را تحويل‌ به‌ مرحوم‌ آسيد ابو الحسن‌ اصفهاني‌ دادند و از ايشان‌ رسيد گرفتند. ميگفت‌ كه‌ بعد كه‌ آنها رفتند آية‌ الله‌ اصفهاني‌ به‌ من‌ گفت‌ چي‌ گفتي‌؟ گفتم‌ نمي‌دونم‌ آقا. جريان‌ اينه‌ كه‌ يك‌ صدايي‌ آمد در گوشم‌. ايشان‌ رفتند كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ را آوردند، دو سه‌ روايت‌ را پيدا كردند توي‌ قرآن‌ و فرمودند بخدا قسم‌ مادرم‌ زهرا به‌ كمكت‌ آمد. اين‌ معناي‌ كوثره‌، معناي‌ حكمته‌، معناي‌ اينه‌ كه‌ گاهي‌ در مقابل‌ خصم‌ و دشمن‌ يك‌ چي‌ بگم‌؟ يك‌ چشمه‌اي‌، يك‌ راهي‌ از قلب‌ آن‌ حضرت‌ باز مي‌كنند به‌ دل‌ انسان‌.

 بيائيم‌ و همين‌ الان‌ خيلي‌ وقت‌ خوبيست‌ لحظات‌ آخر روزه‌، متعلق‌ به‌ حضرت‌ وليعصره‌، اين‌ هواهاي‌ نفساني‌ را بگذاريم‌ كنار. اين‌ چي‌ بگم‌، اين‌ شيطنتها را بگذاريم‌ كنار. اين‌ لج‌ بازيها را با خدا بگذاريم‌ كنار. اين‌ سنگهايي‌ كه‌ توي‌ اين‌ راه‌ جوي‌ حكمت‌ كه‌ خدا براي‌ همه‌ قرار داده‌، اينها را باصطلاح‌ لايروبي‌ كنيم‌، اينها را بگذاريم‌ كنار، اين‌ چشمة‌ حكمت‌ را در دلمون‌ باز كنيم‌. تزكية‌ نفس‌ كنيم‌، مراحل‌ كمالات‌ را انشاء الله‌ بپيمائيم‌. تا كي‌ مي‌خواهيم‌ همه‌اش‌ لباسمون‌ اينطور، فرشمون‌ اينطور، خانه‌امون‌ آنطور، نميدونم‌ قيافه‌امون‌ آنطور. همه‌اش‌ به‌ ظاهر و هيچ‌ ارتباطي‌ با روحمون‌، با امام‌ زمانمون‌، با آن‌ مكتب‌ پر عظمت‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ نداشته‌ باشيم‌. يك‌ خورده‌اي‌ تكاني‌ بخوريم‌. و همين‌ تكان‌ خوردن‌ انشاء الله‌ انسان‌ را به‌ حقايق‌ ميرسانه‌. خدا ميدونه‌ به‌ يك‌ حقايقي‌ مي‌رسونه‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ هم‌ آرزويش‌ را مي‌كشيد. به‌ يك‌ حقايقي‌ مي‌رسونه‌ كه‌ حضرت‌ چي‌ بگم‌، همة‌ انبياء گذشته‌ آرزوشون‌ را كشيدند و شماها رسيديد و قدرش‌ را نمي‌دونيد. تو قدر آب‌ چه‌ داني‌ كه‌ در كنار فراتي‌.

 خوب‌ انشاء الله‌ قلب‌ حضرت‌ زهرا امشب‌ با اظهار محبتي‌ كه‌ شما به‌ آن‌ حضرت‌ مي‌كنيد شاد ميشه‌ و من‌ ديگه‌ روضه‌ نمي‌خوانم‌. براي‌ اينكه‌ يك‌ روزي‌، حالا يك‌ جريان‌ هم‌ بد نيست‌ كه‌ بگم‌، هنوز اذان‌ نگفته‌اند. يك‌ روزي‌ نهم‌ ربيع‌ بود. يك‌ كسي‌ از علما روضة‌ هفتگي‌ داشت‌. ما رفتيم‌ صبح‌ خانه‌اش‌ روضة‌ هفتگي‌ بود ديگه‌. روضة‌ هفتگيش‌ را صبح‌ پنجشنبه‌ بود ظاهرا. يك‌ آقايي‌ هم‌ بعضي‌ها خيلي‌ خوش‌ سليقه‌ نيستند. يك‌ روضة‌ سوزناكي‌، چون‌ آن‌ روز مردم‌ گريه‌ نمي‌كردند، اينهم‌ يك‌ روضة‌ سوزناكي‌ خوند، روضة‌ حضرت‌ علي‌ اصغر را خوند خيلي‌ سوزناك‌. خيلي‌ من‌ ناراحت‌ شدم‌، يك‌ ذره‌ گريه‌ كردم‌. بعد از نهار خوابيده‌ بودم‌. ديدم‌ يك‌ آقايي‌ به‌ من‌ ميگه‌ كه‌ همانطور كه‌ روز عاشورا خنديدن‌ بده‌، روز نهم‌ ربيع‌ هم‌ گريه‌ كردن‌ بده‌. حالا بالاخره‌ يك‌ كاري‌ بكنيد توي‌ زندگيتون‌، يك‌ وقتي‌ خداي‌ نكرده‌ بد اخلاقی‌ نكنيد، يك‌ كاري‌ بكنيد كه‌ انشاء الله‌ هميشه‌ بخنديد. حالا نمي‌خواد غش‌غش‌ بخنديد. يك‌ همچين‌ متبسم‌ باشيد، يك‌ خورده‌ خوشحال‌ باشيد، شيطون‌ مي‌آيد، فردا ممكنه‌ بياد يا امشب‌ بياد و كاري‌ بكنه‌ كه‌ شما را ناراحت‌ بكنه‌ و عصبانيتون‌ بكنه‌، با زن‌ و بچه‌اتون‌ سر يك‌ چيزهاي‌ بيخودي‌ قهر بكنيد و اگر قهر هم‌ مي‌خواهيد بكنيد امشب‌ نكنيد باشه‌ براي‌ فردا شب‌. اگر كه‌ تا امشب‌ قهر بوديد، امشب‌ آشتي‌ بكنيد باشه‌ تا فردا شب‌. البته‌ تا سه‌ روز حق‌ بدحالي‌ را نداريد. از سه‌ چهار روز ديگه‌ باز دو مرتبه‌، من‌ نميگم‌. بهرحال‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ سرور خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ از همين‌ الان‌ در قلبهايتون‌ دميده‌ بشه‌ و ولايتتون‌ قوي‌ بشه‌ و از حكمت‌ و سرچشمة‌ حكمت‌ انشاء الله‌ در قلبتون‌ جاري‌ بشه‌ و از قلبتون‌ به‌ زبانتون‌ جاري‌ بشه‌ كه‌ جرت‌ ينابيع‌ الحكمه‌ من‌ القلبه‌ الي‌ لسانه‌ و از محضر حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌، خدا اين‌ توفيق‌ را بهمون‌ بده‌ كه‌ چه‌ در زمان‌ غيبتش‌ و چه‌ در زمان‌ حضورش‌، خدا رحمت‌ كنه‌، يك‌ استادي‌ داشتيم‌. ايشان‌ ميگفت‌ من‌ امام‌ زمان‌ را اينجور مي‌بينم‌. رفته‌ يك‌ گوشه‌اي‌ وايستاده‌ ببينه‌ اين‌ مردم‌ كي‌ گفتم‌ مثل‌ يك‌ زنداني‌ كه‌ زندانيها بهم‌ ريختند. حالا يك‌ عاقلي‌ پيدا بشه‌ تا سر حضرت‌ خلوته‌، بره‌ از حضرت‌ استفاده‌ بكنه‌. من‌ رفتم‌ آن‌ كنار اينجوري‌ مي‌ديدش‌، و از محضرش‌ استفاده‌ ميكردم‌. حالا انشاء الله‌ اينجوري‌ بشه‌. چون‌ حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ در دور از مردم‌، روايت‌ داره‌ در جاهايي‌ كه‌ خلوته‌، در جاهايي‌ كه‌ كسي‌ نيست‌، آنجاها زندگي‌ ميكنه‌ و شما از اين‌ موقعيت‌ مي‌تونيد خودتون‌ را پاك‌ كنيد، تزكية‌ نفس‌ كنيد. و بخدا قسم‌ همة‌ اين‌ حرفهايي‌ كه‌ گفتم‌ها با آيات‌ و روايات‌ و اينها تطبيق‌ ميكنه‌ و اگر بگيد كه‌ شايد دروغ‌ باشه‌، من‌ را تكذيب‌ نكرديد. خدا و پيغمبر و قرآن‌ و روايات‌ را تكذيب‌ كرديد. و توي‌ ذهنتون‌ هم‌ نياد. ميشه‌، و خيلي‌ هم‌ زود ميشه‌. فقط‌ پاتون‌ را بگذاريد روي‌ هواي‌ نفستون‌ و يك‌ تو دهني‌ محكمي‌ هم‌ انشاء الله‌ به‌ شيطان‌ بزنيد درست‌ ميشه‌.

 نسئلك‌ الله‌ و ندعوك‌ باعظم‌ اسمائك‌ و بمولانا و سيدنا صاحب‌ العصر و الزمان‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ وليعصر فرج‌ آن‌ حضرت‌ را برسان‌. الهي‌ آمين‌. ما را از بهترين‌ يارانش‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. ما را از آن‌ فيوضات‌ عاليه‌اي‌ كه‌ خدايا تو به‌ او عنايت‌ كرده‌اي‌، به‌ ما عنايت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا بهره‌هاي‌ كاملي‌ از وجود امام‌ زمان‌ به‌ ما مرحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌.

 

۲۲ شوال ۱۴۱۵ قمری – صراط مستقیم دین – اخلاق ۹۸

 

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ اهل‌ البيت‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 سورة‌ مباركه‌اي‌ كه‌ شروع‌ شد، سورة‌ چي‌ بود؟ بعله‌؟ حج‌ بود؟ معلومه‌ نميخونيدها. گفتم‌ شروع‌ شد. من‌ به‌ آقايون‌ سفارش‌ كرده‌ بوديم‌ كه‌ اين‌ را در طول‌ هفته‌ اين‌ سي‌ آيه‌ را بخونند، معناش‌ را هم‌ ياد بگيرند. بعله‌. دقت‌ كنند. ما همة‌ زحماتمون‌، همتمون‌، فعاليتمون‌، الحمدلله‌ موفق‌ هم‌ شديد نه‌ اينكه‌ گله‌مند باشيم‌. اين‌ است‌ كه‌ شماها با امام‌ زمان‌ و قرآن‌ آشنا بشيد. نه‌ اينكه‌ تنها آشنا بشيد. با حقايق‌ قرآن‌. با دقايق‌ قرآن‌. با مطالب‌ قرآن‌ و امام‌ عصر. ما در حقيقت‌ دو تا قرآن‌ داريم‌. حالا كلمة‌ قرآن‌ نشه‌ اسم‌ روش‌ گذاشت‌، همان‌ گفته‌ و فرمايش‌ پيغمبر اكرم‌ را اگر ما بخواهيم‌ بيان‌ كنيم‌ كلمة‌ ثقل‌، يعني‌ چيز گرانقيمت‌. اني‌ تاركم‌ فيكم‌ الثقلين‌ دو چيز بسيار گرانقيمت‌ در بين‌ ما هست‌. يكي‌ قرآنه‌ كه‌ همين‌ قرآنه‌. يكي‌ هم‌ عترته‌. از عترت‌ فقط‌ امام‌ زمان‌ الان‌ هست‌، بقية‌ اللهه‌ كه‌ براي‌ ما مانده‌ است‌. ما تمام‌ هدفمون‌ اين‌ است‌ كه‌ انشاء الله‌ خودم‌ در خدمت‌ شما و شماها هم‌ انشاء الله‌ با كمال‌ كوشش‌ برسيد به‌ اين‌ دو ثقلي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ براي‌ ما بعد از پيغمبر اكرم‌ قرار داده‌. كه‌ قرآن‌ بايد كلماتي‌ كه‌ در قرآن‌ هست‌، خوب‌ بلديد. آنهايي‌ كه‌ قرآن‌ خوب‌ بلد نيستند بالاخره‌ در اولين‌ فرصت‌ بايد ياد بگيرند. ما يك‌ مقداري‌ آدم‌ ملايمي‌ هستم‌ در كار تربيت‌. و اين‌ يكي‌ از نواقص‌ منه‌ها. مربي‌ بايد خيلي‌ جديتر از اين‌ با ديگران‌ برخورد بكنه‌. اگر بخواد افراد رشد داشته‌ باشند. دقيق‌ بايد باشه‌. همانطوري‌ كه‌ شما وقتي‌ مي‌خواهيد مثلا يك‌ چيزي‌ را بسازيد، اگر قاطعيت‌ نداشته‌ باشيد او ساخته‌ نميشه‌؛ همانطور هم‌ بايد يك‌ نفري‌ كه‌ عهده‌دار رشد ديگران‌ ميشه‌ بايد خيلي‌ قاطعيت‌ داشته‌ باشه‌. ببينيد حضرت‌ خضر طرفش‌ حضرت‌ موسي‌ است‌. يك‌ پيغمبر اولوالعزم‌. يك‌ شخصيت‌ بارز. توي‌ پيغمبرها بعد از چهارده‌ معصوم‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ افضل‌ بشر اين‌ پنج‌ نفري‌ هستند كه‌ بودند. حضرت‌ نوح‌ و حضرت‌ ابراهيم‌ و حضرت‌ عيسي‌ و حضرت‌ موسي‌ و حضرت‌ آدم‌ ابو البشر هم‌ بخاطر پدر بودنش‌، اين‌ پنج‌ نفر. حضرت‌ موسي‌ باز از يك‌ جهاتي‌ بعد از حضرت‌ ابراهيم‌ شايد مرحله‌اش‌ بالاتر باشه‌. مي‌آد خدمت‌ خضر او را با يك‌ قاطعيتي‌ باهاش‌ برخورد ميكنه‌. اول‌ كه‌ ميگه‌ ان‌ لم‌ تستطيع‌ معي‌ صبرا تو نميتوني‌ با من‌ صبر كني‌. نميتوني‌ من‌ را تحمل‌ كني‌. من‌ را نميتوني‌ بفهمي‌، درك‌ كني‌. اين‌ كلمة‌ صبر شامل‌ همة‌ اينها ميشه‌. تو نميتواني‌ با من‌ اين‌ راه‌ را بيائي‌. چطور ميتوني‌ تو صبر كني‌ ما لم‌ تحب‌ بهي‌ خبرا. چيزي‌ را كه‌ خبر ازش‌ نداري‌، اطلاع‌ نداري‌. چون‌ انسان‌ دلش‌ مي‌خواد از همه‌ چيز سر دربياره‌. سر اينكه‌ مثلا فرض‌ كنيد من‌ در اين‌ مرحله‌ بايد اينقدر بمانم‌ چيه‌؟ علت‌ اينكه‌ اين‌ دعا را بايد بخونم‌، اون‌ دعا رانخونم‌ چيه‌؟ و چيزهاي‌ ديگه‌. البته‌ هر كسي‌ در يك‌ حد خودش‌. حضرت‌ موسي‌ چون‌ صاحب‌ شريعته‌. دقت‌ كنيد خوب‌، صاحب‌ شريعته‌. يعني‌ دين‌ زمان‌ مربوط‌ به‌ اوست‌. احكام‌ زمان‌ مربوط‌ به‌ اونه‌. او واسطة‌ بين‌ خدا و خلقه‌. راه‌ افتادند هر سه‌ كاري‌ كه‌ ايشان‌ انجام‌ داد و او را به‌ پرخاش‌، پرخاش‌ هم‌ نكرد، او را به‌ اعتراض‌ و بلكه‌ به‌ سؤال‌ واداشت‌. چون‌ اينطوري‌ بگيم‌ بهتره‌، اين‌ بودش‌ كه‌ مربوط‌ به‌ شريعت‌ بود. آدم‌ كشتن‌، حكمش‌ مربوط‌ به‌ شريعته‌. مال‌ مردم‌ را ضايع‌ كردن‌ مربوط‌ به‌ شريعته‌. تصرف‌ در مال‌ مردم‌، حالا ولو بخوايد درستش‌ كنيد، اصلاحش‌ كنيد، ديوار داره‌ خراب‌ ميشه‌ بايد بريد از صاحبش‌ اجازه‌ بگيريد آقا اين‌ ديوارت‌ را من‌ درست‌ كنم‌؟ مجاني‌ هم‌ مي‌خواي‌ درست‌ كنيد، اما در عين‌ حال‌ بايد بريد از صاحبش‌ اجازه‌ بگيريد. مربوط‌ به‌ شريعته‌. پا در حريم‌ حضرت‌ موسي‌ گذاشته‌ حضرت‌ خضر. و الا هيچ‌ اعتراض‌ ديگه‌اي‌ نبود. در عين‌ حال‌ مي‌بينيم‌ با يك‌ قاطعيتي‌، سه‌ دفعه‌ اعتراض‌ كردي‌ هذا فراق‌ بيني‌ و بينك‌. بعد از سه‌ دفعه‌ ديگه‌. ديگه‌ تو نميتوني‌ با من‌ باشي‌.

 ببينيد بي‌ تعارف‌ در عين‌ اينكه‌ من‌، خدا ميدونم‌ خودم‌ را از همه‌اتون‌ كوچكتر و از همه‌اتون‌ پائين‌تر مي‌دونم‌، حالا اين‌ مسئله‌ به‌ ما باصطلاح‌ چيز شده‌. حالا شما خودتونيد، سليقة‌ خودتونه‌، بگيد كجي‌ سليقه‌اتون‌ است‌ ميترسم‌ بهتون‌ توهين‌ بشه‌. سليقة‌ شماست‌ كه‌ آمديد و ما را انتخاب‌ كرديد. با قاطعيت‌ تمام‌ بايد در مقابل‌ بعضي‌ از كارهاتون‌، بعضي‌ از خداي‌ نكرده‌ انحرافاتتون‌، بعضي‌ از افكارتون‌ برخورد كرد. قاطعيت‌ كامل‌. يعني‌ سه‌ دفعه‌ اگر يك‌ سستي‌ در وظايفتون‌ كرديد بايد فورا هذا فراق‌ بيني‌ و بينك‌. يعني‌ اين‌ را بدونيد براي‌ دو تا دوست‌ كه‌ روي‌ صميمت‌ آمدند جلو، حالا كه‌ دوستي‌ چه‌ مثل‌ زن‌ و شوهر باشه‌. مي‌بينيد در مسئلة‌ زن‌ و شوهر ميگه‌ اگر كه‌ او يك‌ نشوزي‌ از خودش‌ نشان‌ داد در همان‌ بعد خودش‌ تمكين‌ نكرد، واهجروهن‌ في‌ المضاجع‌. ديگه‌ جدا بشيد ازش‌، فاصله‌ بگيريد. اين‌ بزرگترين‌ تنبيهه‌ براي‌ دو تا دوست‌. بزرگترين‌ تنبيه‌ براي‌ دو تا دوست‌ جدايست‌. مخصوصا اگر آن‌ محبوب‌ انسان‌ خدا و پيغمبر و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ باشند. وقتي‌ آن‌ سه‌ نفر تخلف‌ كردند از رفتن‌ به‌ جنگ‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود به‌ مسلمانها با اين‌ سه‌ نفر حرف‌ نزنيد. نه‌ زنشون‌ باهاشون‌ صحبت‌ ميكنه‌، نه‌ رفيقشون‌. هيچكس‌ با اينها صحبت‌ نميكرد. خوب‌ اينها اگر مؤمن‌ نبودند، متدين‌ نبودند، زمينه‌ نمي‌داشتند، اينها حوصله‌اشون‌ سر نمي‌آمد، اينها ناراحت‌ نميشدند، توبه‌ نميكردند. بايد يك‌ چنين‌ تنبيهاتي‌ باشه‌ در وقتي‌ كه‌ انسان‌ مي‌خواد يك‌ عده‌اي‌ را به‌ راهي‌ وادار كنه‌. حتي‌ در كارهاي‌ عادي‌ هم‌ همينطوره‌. مثلا فرض‌ كنيد يك‌ كارواني‌ يك‌ كس‌ حركت‌ داده‌ ببره‌ به‌ مكه‌. بعضي‌ها توي‌ راه‌ از ماشين‌ پياده‌ ميشن‌ ميرن‌ براي‌ كار خودشون‌. مثلا يك‌ جا رستوران‌ است‌، قهوه‌ خانه‌ است‌، نگه‌ داشته‌ اتوبوس‌ كه‌ باصطلاح‌ مردم‌ يك‌ استراحتي‌ بكنند. اين‌ آقا سوار يك‌ ماشين‌ ديگه‌اي‌ شده‌ رفته‌ از آن‌ ده‌ آنطرفي‌ خبر بگيره‌ و بعد از يكي‌ دو روز بياد. ميگه‌ هذا فراق‌ بيني‌ و بينك‌ ديگه‌. حتي‌ در كارهاي‌ عادي‌ هم‌ اينطوره‌. اين‌ را شماها همه‌اتون‌ بدونيد حتي‌ آنهايي‌ كه‌ در شهرهاي‌ ديگه‌ هم‌ هستند. چون‌ هر كدوم‌ شايد يك‌ نماينده‌ الان‌ توي‌ مجلس‌ داشته‌ باشند. اين‌ را از قول‌ من‌ به‌ همه‌ بگيد و اين‌ را بدونيد ما يك‌ كاروان‌ هستيم‌. يك‌ كاروان‌. مي‌خواهيم‌ انشاء الله‌ حركت‌ كنيم‌ بريم‌ خدايا تو شاهدي‌ كه‌ من‌ شخصا هدفم‌ غير از اين‌ چيزي‌ نيست‌ و نود درصد شماها هم‌ هدفتون‌ ميدونم‌ غير از اين‌ چيزي‌ نيست‌. همه‌امون‌ بريم‌ به‌ جايي‌ برسيم‌ كه‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ از ما راضي‌ باشه‌. انشاء الله‌ دست‌ بيعت‌ با حجة‌ ابن‌ الحسن‌ بديم‌. و الاّ شماها چيكار داريد اينجا؟ تزكية‌ نفس‌ كنيم‌، يعني‌ هر چه‌ كه‌ در باطنمون‌ سبب‌ جدائيمون‌ از امام‌ زمان‌، از خدا ميشه‌ اينها را بيرون‌ بريزيم‌ تا مرضي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بشيم‌. يك‌ كاروانيم‌. افرادي‌ كه‌ سستي‌ ميكنند در اين‌ راه‌، از اينها در مشهد كم‌ داريم‌ الحمدلله‌ رفقامون‌ خيلي‌ جدي‌ هستند، خيلي‌ ممنونم‌ ازشون‌. حالا اگر تك‌تكي‌ پيدا بشه‌ كه‌ جدي‌ نباشند، اگر خداي‌ نكرده‌ جدي‌ نباشيد بالاخره‌ چه‌ بهتون‌ بگم‌ چه‌ نگم‌، هذا فراق‌ بيني‌ و بينك‌. با اين‌ كاروان‌ نمي‌تونيد شما خودتون‌ را برسونيد. ما مي‌خوايم‌ يك‌ روزي‌، چون‌ هر وقت‌ احتمالش‌ هست‌، هر كس‌ بگه‌ احتمالش‌ نيست‌ اين‌ دشمن‌ امام‌ زمانه‌. و شايد هم‌ اگر با توجه‌ بگه‌، منكر بعضي‌ از آيات‌ قرآنه‌. چون‌ در آيات‌ قرآن‌ هست‌ يأتي‌ بغتة‌. يك‌ دفعه‌ امام‌ زمان‌، حتي‌ در انجيل‌ هم‌ ديدم‌ اين‌ كلمه‌ است‌ كه‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ يك‌ دفعه‌ مي‌آد. هيچ‌ به‌ علائم‌ هم‌ كار نداره‌. بعضي‌ها هستند ميروند دنبال‌ علائم‌ ظهور. علائم‌ ظهور البته‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ فرموده‌اند. ولي‌ اصل‌ ظهور، خودش‌ مهمه‌. اگر همين‌ امشب‌ حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ آمد شماها از دو حال‌ خارج‌ نيستيد. يا به‌ مرحلة‌ تزكية‌ نفس‌ رسيديد، خودتون‌ را تزكيه‌ كرديد كه‌ مورد لطف‌ حضرت‌ طبعا واقع‌ ميشيد و شماها را انتخاب‌ مي‌كنند. اگر كه‌ در راهيد، يعني‌ هنوز داريد مي‌ريد. اينجا در روايت‌ داره‌ كه‌ هر چيزي‌ كه‌ در قيامت‌، قيامت‌ كبري‌ هست‌، در قيامت‌ صغري‌ هم‌ هست‌. اگر انسان‌ در راه‌ تزكية‌ نفس‌ قدم‌ برميداشت‌ و مرگش‌ رسيد، اجلش‌ رسيد، روايت‌ داره‌ كه‌ من‌ مات‌ في‌ طلب‌ العلم‌ مات‌ شهيدا. هركس‌ در راه‌ تزكية‌ نفس‌ قدم‌ برداره‌ مثل‌ شهيد مرده‌. شهيد هم‌ اين‌ خصوصيات‌ را داره‌. شهيدي‌ كه‌ اصطلاحي‌ نمي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌، شهيد واقعي‌. آن‌ شهيدي‌ كه‌ واقعا روي‌ قصد قربت‌ براي‌ خدا رفته‌ باشه‌ در جبهه‌اي‌ كه‌ از طرف‌ مرجع‌ تقليد يا از طرف‌ امام‌ يا از طرف‌ پيغمبر فرمانش‌ صادر شده‌ باشه‌، آنجا بره‌ و كشته‌ بشه‌. اين‌ شخص‌ هر چه‌ هم‌ نفسش‌ را تزكيه‌ نكرده‌ باشه‌، همانجا تزكيه‌ مي‌كنند، تزكيه‌ ميشه‌. شهيد اين‌ خصوصيات‌ را داره‌. لذا در رديف‌ صالحين‌ و  اولئك‌ مع‌ الذين‌ امن‌ الله‌ عليهم‌ نبي‌ و صديقين‌ و الشهدا، ببينيد شهدا را در رديف‌ انبياء و صديقين‌ و صالحين‌ قرار داده‌.

 حالا اگر كسي‌ در راه‌ تحصيل‌ علم‌ و رسيدن‌ به‌ كمالات‌، علم‌ هم‌ كه‌ ما ميگيم‌ ميگن‌ كه‌ مثلا يك‌ كسي‌ مشغول‌ درس‌ دانشگاهيه‌، اينهم‌ اگر مرد شهيده‌. نه‌. قطعا شامل‌ اين‌ تحصيل‌، اين‌ علم‌ نميشه‌. قطعا كسي‌ كه‌ در راه‌ علم‌، علم‌ چي‌ هست‌؟ علم‌، علم‌ آني‌ است‌ كه‌ شما را به‌ نور برسانه‌. شما را به‌ حقيقت‌ برسانه‌. اصلا علم‌ خودش‌ نوره‌. به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ برسانه‌. به‌ امام‌ زمان‌ برسانه‌. خلقكم‌ الله‌ انوار و جعلكم‌ بعرشه‌ مهدقين‌. شما اي‌ خاندان‌ عصمت‌، اي‌ چهارده‌ نور پاك‌، انواري‌ بوديد كه‌ در عرش‌ آنجا مهدقين‌، زندگي‌ مي‌كرديد. حتي‌ من‌ علينا بكم‌. خدا منت‌ گذاشت‌ بر ما به‌ شما. شما را به‌ ما داد. الان‌ تنها نوري‌ كه‌ مال‌ ماست‌، و چراغ‌ هدايتي‌ كه‌ مال‌ ماست‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداهه‌. علم‌ هم‌ انسان‌ را بايد به‌ اين‌ چراغ‌ هدايت‌ برسانه‌. به‌ اين‌ نور برسانه‌. به‌ اين‌ خورشيد تابان‌ برسانه‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ بهترين‌ تشبيه‌ را كرده‌ كه‌ تشبيه‌ فرموده‌ است‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ را به‌ خورشيد پشت‌ ابر. كه‌ نورش‌ به‌ ما ميرسه‌ اما جرمش‌ را ما نمي‌بينيم‌.

 پس‌ من‌ مات‌ في‌ طلب‌ العلم‌، يعني‌ طلب‌ نور، طلب‌ امام‌ زمان‌، طلب‌ سخنان‌ آنها كه‌ كلامكم‌ نور، كلام‌ شما نوره‌. به‌ آن‌ كسي‌ كه‌ مي‌خواد بره‌ برسه‌، اگر در اين‌ بين‌ مرد، مات‌ شهيدا. شهيد هم‌ مثل‌ كسي‌ است‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌. پس‌ بنابراين‌ اگر شماها جدي‌ باشيد، تمام‌ تمركز فكرتون‌ را روي‌ مرحله‌اي‌ كه‌ بهتون‌ دادند قرار بديد و پيش‌ بريد، اگر همين‌ الان‌ امام‌ زمان‌ بياد، از آني‌ كه‌ توي‌ مرحلة‌ يقظه‌ هست‌ حتي‌، توي‌ مرحلة‌ توبه‌ هست‌ تا آن‌ كسي‌ كه‌ توي‌ مراحل‌ بالاست‌، همه‌ را مي‌پذيره‌ انشاء الله‌. منتهي‌ بايد جدي‌ باشيد. اين‌ يك‌ كاروانيست‌. منتهي‌ اگر چرا، اين‌ وسط‌ بعضي‌ها ميخوان‌ هر دو جهت‌ را رعايت‌ بكنند. هم‌ مي‌خوان‌ راه‌ را برن‌، هم‌ مي‌خوان‌ كار را بكنند، هم‌ ميخوان‌ زندگي‌ داشته‌ باشند، هم‌ مي‌خوان‌ خوش‌ بگذرونند، هم‌ هر وقت‌ دلشون‌ خواست‌ اعمالشون‌ را انجام‌ بدن‌، ما افرادي‌ داشتيم‌ كه‌ مكرر البته‌ اگر يك‌ فردي‌ يكي‌ دو دفعه‌ يا، ما زودتر از حضرت‌ خضر حوصله‌امون‌ سر ميره‌، ما كم‌ حوصله‌تر هستيم‌، مرد باحوصله‌اي‌ بوده‌. اگر يك‌ دفعه‌ يا دو دفعه‌ مرحله‌اشون‌ را ببينيم‌ انجام‌ ندادند ديگه‌ هذا فراق‌ بيني‌ و بينك‌ پيش‌ مي‌آدها. كوشش‌ بكنيد بعضي‌ها همينطوري‌ شدند. افرادي‌ هستند توي‌ جلسه‌ مي‌آمدند اما حالا نمي‌آيند. نه‌ اينكه‌ ما گفته‌ باشيم‌ نيان‌، خودشون‌ يك‌ جهتي‌ در دلشون‌ واقع‌ ميشه‌ كه‌ بيرون‌ ميشن‌. حتي‌ بعضي‌ ازشون‌ سؤال‌ كردن‌ كه‌ چرا نمي‌آيي‌؟ نميدونم‌ توفيق‌ پيدا نميكنم‌. و اين‌ را ما زياد داريم‌ها. خدا دست‌ به‌ سينه‌اشون‌ ميزنه‌. خداي‌ تعالي‌ قدر اين‌ راهتون‌ را بدونيد. ببينيد آقايون‌، ما الان‌ توي‌ اين‌ رفقاي‌ جلسه‌امون‌ ميتونم‌ بعضي‌ها را اسم‌ ببرم‌ كه‌ اگر با شماها صد روز شب‌ و روز بنشينند حوصله‌اشون‌ سر نمي‌آد. بلكه‌ از ديدن‌ شما نشاط‌ پيدا ميكنند. اما بمجرد اينكه‌ با يك‌ كس‌ ديگه‌ كه‌ توي‌ اين‌ راه‌ نيست‌ بنشينند من‌ احساس‌ ميكنم‌، البته‌ اين‌ ضعف‌ آنهاست‌، ولي‌ احساس‌ ميكنم‌ نمي‌تونند تحمل‌ كنند. انسان‌ بايد تحمل‌ كنه‌. ولي‌ بعضي‌ها هستند نمي‌تونند تحمل‌ كنند و بعضي‌ها ديدم‌ عكس‌ العمل‌ نشان‌ ميدن‌. و بايد هم‌ اينجور باشيد. يعني‌ طبعا روي‌ جنبه‌هاي‌ روحي‌ بايد اينطوري‌ باشند كه‌ بدشون‌ بياد. به‌ جهت‌ اينكه‌ يكي‌ كه‌ يك‌ راهي‌ را رفته‌، شما يك‌ جاده‌ را گرفتيد رفتيد اون‌ يكي‌ اصلا يك‌ قدم‌ هم‌ نيامده‌ يا اگر رفته‌ از راه‌ انحرافي‌ رفته‌. اينها كه‌ ميگذره‌ از هم‌ جدا ميشن‌ و وقتي‌ كه‌ سنخيت‌ روحي‌ نبود، جدايي‌ نبود، من‌ خودم‌ خدا ميدونه‌ اينجوري‌ هستم‌. از اينجا كه‌ حركت‌ ميكنم‌ توي‌ مسافرتهايم‌، من‌ در بعضي‌ از شهرها شخصيتهاي‌ درجة‌ يكش‌ با من‌ رفيقند. از جهت‌ سياسي‌، از جهت‌ علمي‌، از جهت‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود بعضي‌ وقتها من‌ احساس‌ ميكنم‌ من‌ اگر برم‌ خونة‌ فلاني‌ كه‌ از رفقاي‌ هم‌ مسلكمون‌ هست‌، همبرناممون‌ هست‌، آن‌ آقا شايد بدش‌ بياد. مجبور ميشم‌ توي‌ آن‌ شهر توقف‌ نكنم‌ كه‌ اون‌ بدش‌ نياد. يك‌ عالم‌ يك‌ درجي‌ در اونجا به‌ من‌ هم‌ خيلي‌ علاقه‌ داره‌ من‌ هم‌ هر دفعه‌ مي‌رم‌ مشهد مثلا مي‌ياد خونة‌ ما، اما من‌ اوني‌ را كه‌ دلم‌ مي‌خواد. دل‌ ما، دل‌ هواي‌ نفسي‌. نه‌ خودتون‌ مي‌دونيد اوني‌ كه‌ انسان‌ لذت‌ ببره‌. كيف‌ مي‌كنه‌. مي‌تونه‌ ساعتها با او بنشينه‌ و احساس‌ خستگي‌ نكنه‌.

 همان‌ دوستي‌ است‌ كه‌ در راه‌ كمالات‌ قدم‌ برداشته‌ به‌ جهتي‌ كه‌ بالاخره‌ چه‌ عقب‌ باشه‌، چه‌ جلو باشه‌ در يك‌ راهيم‌. در يك‌ مسيريم‌. اين‌ زياد اتفاق‌ افتاده‌ براي‌ شما هم‌ اتفاق‌ افتاده‌. شماها مخصوصا اونهايي‌ كه‌ چند مرحله‌ بالاتر باشند اصلا نمي‌تونند با هر كسي‌ بنشينند. اين‌ جوي‌ كه‌ الان‌ همين‌ مجلس‌. اين‌ مجلس‌ يك‌ نورانيتي‌ براي‌ ماها كه‌ مي‌فهميم‌ داره‌ تا يك‌ مجلسي‌ كه‌ مخلوط‌ باشند.

 ما چشمم‌ به‌ آقاي‌ بله‌ كاشفي‌ افتاد يادم‌ از يك‌ جريان‌ آمد. رفته‌ بوديم‌ آق‌ قلا يك‌ جمعي‌ از آقايون‌، بعد ايشان‌ من‌ را ظهر بردند مزرعه‌اي‌ هستش‌ كه‌ زير نظر ايشانه‌، مديرتش‌ با ايشانه‌، جاي‌ بسيار مهمي‌. خود من‌ از ايشان‌ تقاضا كردم‌ شب‌ را ما اينجا بمانيم‌. خلاصه‌ البته‌ ايشان‌، بس‌ كه‌ از ايشان‌ خوشم‌ مي‌امد. واقعا اين‌ طوره‌ اون‌ جايي‌ كه‌ ديگه‌اي‌ قبل‌ از اون‌ رفته‌ بوديم‌ حتي‌ اون‌ ور آسفالت‌، ماها نتونستيم‌ بمونيم‌. اونجا هم‌ ناهارمون‌، هم‌ شب‌ گفتم‌، پيشنهاد دادم‌، بله‌. دوستان‌ هم‌ راه‌، همفكر، شماها فكر نكنيد كه‌ ما اعلام‌ كرديم‌ و شماها هم‌ جمع‌ شديد. ما تك‌ تك‌ شماها اونهايي‌  كه‌ قبولند مي‌دونند. تك‌ تك‌ شماها با وضع‌ خاصي‌ منتها مجلس‌ شبهاي‌ جمعه‌ شماها چون‌ همين‌ جمعيتمون‌ مي‌زانند. من‌ نگاه‌ مي‌كردم‌ پنج‌، شش‌ نفر از رفقاي‌ اين‌ طوري‌ بودند. من‌ فقط‌ اينها را دوست‌ داشتم‌، صحبت‌ هم‌ مي‌كردم‌ فقط‌ براي‌ اينها صحبت‌ مي‌كردم‌. الان‌ هم‌ اينطوره‌ها تو كانون‌، اگر توي‌ كانون‌ اگر يك‌ وقتي‌، اين‌ را نمي‌گم‌ شما مجبور بشيد بياييد ولي‌ خودتون‌ مي‌ياييد. تو كانون‌ اگر ببينيم‌ رفقا كمند من‌ حرف‌ زدنم‌ نمي‌ياد. شبهاي‌ جمعه‌ اگر ببينم‌ رفقاي‌ خودمون‌ اونهايي‌ كه‌ در توي‌ اين‌ كار با من‌ كمند يا اصلا نيستند واقعا سختمه‌. ما هم‌ شماها را دوست‌ داريم‌، شماها هم‌ انشاء الله‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را دوست‌ داريد، و هممون‌ بايد با هم‌ باشيم‌ تا آخر. و انشاء الله‌ اميدواريم‌ دست‌ از اين‌ راه‌ برنداريم‌. هيچ‌ چيز ما را از امام‌ زمانمون‌ جدا نكنه‌. هيچ‌ تبليغاتي‌ يك‌ وقت‌ تبليغات‌ هست‌، دشمنان‌ هم‌ هستند و فعاليتهاي‌ زيادي‌ هم‌ دارند و يعني‌ شما بدونيد شيطان‌ وقتي‌ كه‌ مي‌خواست‌ توي‌ بهشت‌ در روايات‌ هست‌ حضرت‌ آدم‌ را فريب‌ بده‌ اون‌ در لباس‌ ماري‌ رفت‌. يك‌ مار خوش‌ خط‌ و خالي‌ از زهرش‌ هم‌ حضرت‌ آدم‌ شايد زياد اطلاع‌ نداشت‌. يك‌ مار خوش‌ خط‌ و خالي‌ رفت‌ و خلاصه‌ حوا را فريب‌ داد. حوا هم‌ از حضرت‌ آدمه‌. حالا شما فكر نكنيد كه‌ يك‌ آدمه‌ ريش‌ تراشيدة‌ فاسق‌ و فاجر مي‌ياد شما را فريب‌ مي‌ده‌. يك‌ افراد خوش‌ خط‌ و خالي‌ مي‌يان‌! چيزها مي‌گن‌ شما فقط‌ يك‌ جمله‌ فكر كنيد. اگر واقعا راهتون‌ اشتباهه‌ چه‌ بگن‌، چه‌ نگن‌ نياييد. اگر راهتون‌ درسته‌ با كمال‌ استقامت‌، با قرصي‌ به‌ تمام‌ معنا  هيچ‌ متكي‌ به‌ من‌ نباشيد. يعني‌ ممكنه‌ مثلا من‌ منحرف‌ بشم‌، من‌ اشتباه‌ بكنم‌، كوشش‌ بكنيد كه‌ اين‌ راهي‌ را كه‌ خدا جلوي‌ پاتون‌ گذاشته‌ و بحمد الله‌ بعد از چندين‌ سال‌ اين‌ جمع‌ را به‌ وجود آورده‌ اين‌ را به‌ آسوني‌ از دست‌ نديد. انشاء الله‌ مقيد باشيد من‌ دوستان‌ فاضل‌، عالم‌، الحمد الله‌ داريم‌ مقيد باشيد كه‌ با همين‌ها به‌ طرف‌ كمالات‌ حركت‌ كنيد.

 قرآن‌ امام‌ زمان‌، دو چيز. قرآن‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌. قرآن‌ كتاب‌ ثابت‌، امام‌ زمان‌ كتاب‌ ناطق‌ الهي‌ است‌. يك‌ مقدار در بين‌ شماها افرادي‌ هستند كه‌ تازه‌  آمده‌اند، اگر اونها نبودند من‌ بهتون‌ مي‌گفتم‌ كه‌، چون‌ مي‌ترسم‌ اونها حواسشون‌ پرت‌ بشه‌. به‌ شما مي‌گفتم‌ كه‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ چقدر مرتبطه‌ با شماست‌. چه‌ رابطة‌ تنگاتنگي‌ با شما داره‌. چقدر شماها را دوست‌ داره‌. خود همانهايي‌ كه‌ در مراحل‌ بالا هستند، اينها خودشون‌ خوب‌ متوجه‌اند. شما فقط‌ حوصلتون‌ سر نره‌ اين‌ چند سالي‌ كه‌ اون‌ مراحل‌  تزكية‌ نفس‌ مي‌خواد بگذره‌، حوصله‌ بكنيد من‌ همة‌ جوشم‌ همينه‌، جوش‌ مي‌زنم‌. حريص‌ عليكم‌ كه‌ اين‌ وسط‌ حوصلتون‌ سربره‌. عين‌ يك‌ راننده‌اي‌ كه‌ جمعي‌ را سوار ماشين‌ كرده‌، ما سابق‌ فكر مي‌كرديم‌ كه‌ تهران‌ را مي‌شه‌ با الاغ‌ هم‌ رفت‌. من‌ بچه‌ بودم‌، چهار ساله‌، پنج‌ ساله‌. براي‌ آقاي‌ مرشدي‌ يك‌ روز گفتم‌ خنده‌اش‌ گرفت‌. رفتيم‌ اونجا دم‌ دروازه‌ با يك‌ الاغ‌، الاغ‌ دار را گفتيم‌ كه‌ آقا ما را ببر تهران‌. اين‌ بي‌ انصاف‌ هم‌  سوار يكي‌ از الاغهاش‌ ما را كرد و پولهاي‌ ما را هم‌ گرفت‌ و برد محمد آباد حالا جزء مشهد شده‌ اونجا پياده‌امون‌ كرد و گفت‌ اينجا تهرانه‌. وقتي‌ آدم‌ با الاغ‌ مسافرت‌ مي‌كنه‌ اينجوري‌ مي‌شه‌. ما در و ديوار اين‌ محمد آباد و اونجا يك‌ خرابه‌اي‌ بود نگاه‌ كرديم‌ و بابا ما شنيده‌ بوديم‌ تهران‌ امارات‌ ده‌ طبقه‌ و بيست‌ طبقه‌ اينجا كه‌ بله‌ يكي‌ هم‌ آمد، خدا خيرش‌ بده‌، يك‌ دو تا به‌ ما زد گفت‌ برو خونه‌، ما گريه‌ كنون‌ برگشتيم‌ خونه‌. ديگه‌ فهميدم‌ كه‌ نه‌ تهران‌ را به‌ اين‌ آسوني‌ نمي‌شه‌ رفت‌.

 حالا اگر يك‌ كسي‌ فكر مي‌كنه‌ كه‌ تهران‌ همين‌ دو كيلومتريه‌، سوار ماشين‌ شد و اين‌ راننده‌ هم‌ چه‌ جور به‌ اين‌ بفهمونه‌ كه‌ آقا يك‌ دوازده‌ ساعت‌ توي‌ بيابان‌، بيابان‌ بي‌ آب‌ و علف‌ تاريك‌ شب‌ بايد راه‌ بره‌ خلاصه‌ حوصله‌ات‌ سر نره‌. حوصلة‌ شما سرنياد نه‌ من‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ شما را خواهد رسوند و اونهايي‌ كه‌ رسيدن‌ توي‌ همين‌ مجلس‌ من‌ مي‌تونم‌ بلندشون‌ كنم‌ بگم‌ آقا رسيديد يا نرسيديد؟ بله‌. كه‌ علاوه‌ بر اين‌ كه‌ من‌ همة‌ شماها را عاقل‌ مي‌دونم‌ كه‌ پشت‌ سرتون‌ نماز مي‌خونم‌ از اون‌ كم‌ سنترينتون‌. مگر حمد و سورشون‌ خداي‌ نكرده‌  درست‌ نباشه‌ والا مرحلة‌ توبه‌ را كه‌ گذروند يك‌ شخص‌ اين‌ مي‌شه‌ عادل‌. هماني‌ كه‌ شرطه‌ براي‌ امام‌ جماعت‌. اين‌ علاوة‌ بر اين‌ اونهايي‌ كه‌ رسيدن‌ به‌ كمالات‌ روحي‌ خودشون‌ مي‌دونند چه‌ زندگي‌ پر لذتي‌ مي‌كنند. و الحمد الله‌ شماها اين‌ راه‌ را حركت‌ كرديد حوصلتون‌ سرنياد. گاهي‌ من‌ روزهاي‌ شنبه‌ و سه‌ شنبه‌ كه‌ خدمت‌ آقايون‌ مي‌رسم‌ يا خانمها بيشتر آقا مرحلة‌ ما خيلي‌ طول‌ كشيده‌؟ شما اين‌ را بدونيد پنجاه‌ در صد پيشرفتتون‌ مربوط‌ به‌ خودتون‌ نيست‌. يعني‌ اگر بعضي‌ كمكها نباشه‌، اين‌ كمكي‌ كه‌ من‌ هفتة‌ قبل‌ بهتون‌ تذكر دادم‌ البته‌ اين‌ ورقه‌ها خوب‌ به‌ نظر من‌ چاپ‌ نشده‌ بود. به‌ همه‌ داديد يا نه‌؟ خيلي‌ها لابد اهمييت‌ ندادن‌. خيلي‌ خوب‌ ببينيد يكي‌ از اشتباهات‌ و اشكالات‌ همينه‌. اينهايي‌ كه‌ نگرفتن‌ اسمشون‌ را بنويسيد تا ما، اين‌ كمك‌ به‌ همتونه‌. اين‌ طرحي‌ است‌ كه‌ به‌ من‌ الهام‌ شد، در تهران‌ هم‌ الهام‌ شد. كه‌ همتون‌ بايد دعا كنيد.

 اين‌ شايد بيست‌ و پنج‌ درصد پيشرفتتون‌ را كمك‌ كنه‌. يك‌ مقدار دعاهاي‌ دوستان‌، خود من‌ خدا مي‌دونه‌ شايد بيشترين‌ حاجتم‌، بيشترين‌ نمي‌تونم‌ بگم‌ بايد بگم‌ تمام‌ حاجتم‌ اين‌ است‌ كه‌ شماها پيشرفت‌ كنيد فقط‌ حوصلتون‌ سر نياد. ما انشاء الله‌ كوشش‌ مي‌كنيم‌. صريح‌ خداي‌ تعالي‌ شماها را برسونه‌. از خدا هم‌ مي‌خواييد توكل‌ هم‌ مي‌كنيد يعني‌ كسي‌ وقتي‌ نشسته‌ وقعدت‌ بي‌ اغلالي‌. با اون‌ حال‌ من‌ را به‌ زمين‌ كوبيده‌. اگر يك‌ كسي‌ توي‌ كارواني‌ باشه‌ و روي‌ زمين‌ نشسته‌ باشه‌ و حركت‌ نكنه‌ با كاروان‌ اين‌ ديگه‌ هر چي‌ هم‌ دعا بكنن‌ هر چي‌ هم‌ خواهش‌ بكنن‌، هر چي‌ هم‌ تقاضا بكنن‌ اين‌ ديگه‌ به‌ اصطلاح‌ صريح‌ حركت‌ مي‌كنه‌ اين‌ بالاخره‌ نيايد مي‌نشسته‌. كوشش‌ بكنيد ننشينيد. كوشش‌ بكنيد كه‌ دنيا شما را نگيره‌. كوشش‌ بكنيم‌ مسائل‌ مختلف‌ در شما تأثيرات‌ نامطلوبي‌ نداشته‌ باشه‌. ما گاهي‌ برخورد با يك‌ مسائلي‌ مي‌كنيم‌ حالا يك‌ تذكري‌ لازمه‌، بعضي‌ از رفقا زن‌ و مرد هردوشون‌ در راهند حتي‌ در مسائل‌ نسبتا بالا هستند امروز يكي‌ از دوستان‌ خانمش‌ آمده‌ بود پيش‌ من‌، من‌ واقعا تعجب‌ مي‌كنم‌. بهش‌ گفتم‌ چرا حقه‌ كه‌ او اشتباه‌ كرده‌ يا اين‌ كه‌ تو اشتباه‌ كردي‌. بالاخره‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ زن‌ و شوهر اينها هردوشون‌ در راهند خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ فانطلاقتهم‌ في‌ شي‌ فردوا الي‌ الله‌ من‌ الرسول‌. اگر در چيزي‌ با هم‌ اختلاف‌ داشتيد برگرديد فورا خودتون‌ را ارئه‌ بديد به‌ خداي‌ پيغمبر. ببينيد حكم‌ چيه‌؟ اخلاق‌ تو بده‌ يا اخلاق‌ او بده‌؟ اگر اخلاق‌ تو بده‌، خودت‌ را درست‌ كن‌، اگر اخلاق‌ او بده‌، خودش‌ را درست‌ كنه‌. چون‌ هر دو، حالا هر دو يك‌ زن‌ و شوهري‌ هستند كه‌ يا پدر و پسري‌ هستند يا خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ فرزند و پدري‌ هستند حالا اينهاش‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌ اينها يكيشون‌ تو راهه‌ يكيش‌ متوقف‌ شده‌. اين‌ اختلاف‌ لازمة‌ اين‌ جور بودن‌ اختلافه‌. اما اگر هر دو توي‌ راه‌ هستيد كوچكترين‌ اختلاف‌ نبايد اولا داشته‌ باشيد. لذا خانواده‌ هايي‌ كه‌ هر دو در راهند آقا يك‌ زندگي‌ بسيار لذت‌ بخشي‌ دارند. دعوا و نزاع‌ و حرف‌ و اين‌ مسائل‌ نيست‌. اگر يك‌ وقتي‌ خوب‌ اختلافشون‌ حل‌ نمي‌شه‌. فورا خودشون‌ مي‌تونن‌ برن‌ از آيات‌ و روايات‌ استفاده‌ كنند ببينيد تكليفشون‌ چيه‌؟ من‌ براي‌ همه‌ دارم‌ مي‌گم‌ها. اگر نمي‌تونن‌ خوب‌ من‌ اينجا انشاء الله‌ در خدمتشون‌ هستم‌. آقاي‌ نعمتي‌ در خدمتون‌ هستند. فورا حلش‌ كنيد و اكثر شماها مي‌تونيد بفهميد چون‌ مسائل‌ شخصي‌ زندگيتون‌ شماها مي‌تونيد بفهميد كه‌ حق‌ با كدون‌ طرفه‌. اگر خداي‌ نكرده‌، خداي‌ نكرده‌ يك‌ نفر از شماها تن‌ زير بار حق‌ نده‌ بگه‌ من‌ شوهرمه‌، نمي‌دونم‌ غرورم‌ مي‌شكنه‌، نه‌ اصلا بنا نداريم‌ غرور شما را از بين‌ ببريم‌ كه‌ تا چه‌ برسه‌ كه‌ بشكنيم‌. غرور نبايد. غرور يعني‌ گول‌ و فريب‌ و اشتباه‌. من‌ غرورم‌ مي‌شكنه‌ كه‌ در مقابل‌ زنم‌ بگه‌ كه‌ من‌ اشتباه‌ كردم‌. اگر غرور داري‌ بايد برگردي‌ به‌ اون‌ عالم‌ قبل‌ از يغظه‌.

 يعني‌ همين‌ الان‌ خوابي‌ تو. غروز اصلا يعني‌ چي‌؟ غرورت‌ را بايد بشكني‌. تواضع‌ كني‌. فرود بياييد. پيغمبر اكرم‌ با اون‌ همه‌ عظمت‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد وقفر جلاهك‌ لمن‌ التبع‌ من‌ المؤمنين‌. تو خطم‌ جناح‌ بكن‌. بالهات‌ را پهن‌ بكن‌. براي‌ پيروان‌ خودت‌ از مؤمنين‌. تو براي‌ رفيق‌ همسفر خودت‌ ختم‌ جناح‌ نمي‌كني‌. نه‌ من‌ اينجوري‌ بودم‌ تو بايد همين‌ را گوش‌ بكني‌، ابدا. حتي‌ بين‌ دو تا دوست‌، دو تا رفيقي‌ كه‌ در راه‌ هستيد با هم‌ صميمي‌ هستيد يك‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌ نگيد كه‌ هر چي‌ كه‌ من‌ مي‌گم‌ درسته‌. حرف‌ حق‌ را بزن‌ ولو اين‌ كه‌ عليه‌ تو باشه‌. بر ضرر تو باشه‌. ولو در روايات‌ داره‌ مي‌گه‌ ولو كان‌ برا ولو اين‌ كه‌ تلخ‌ باشه‌. اگر تلخته‌ حرف‌ حقه‌ براي‌ تو. زن‌ تو حرف‌ حقي‌ داره‌ گوش‌ بده‌. حالا چون‌ خانمها نيستند تو مجلس‌ من‌ اون‌ طرفش‌ را نمي‌گم‌. به‌ شماها عرض‌ مي‌كنم‌. نگيد كه‌ من‌ غرورم‌ مي‌شكنه‌. شخصيتم‌ مي‌شكنه‌، نه‌ شما اول‌ كاري‌ كه‌ مي‌كنيد در اين‌ راه‌ بايد شخصيتت‌ را بگذاري‌ كنار. اخلاق‌ داشته‌ باش‌. قبل‌ از اين‌ جريان‌ و اين‌ برنامه‌ها را داشتيم‌ و حالا نمي‌تونيم‌ تركش‌ بكنيم‌ ببخشيد بايد فراق‌ بين‌ و بينك‌.

 اخلاقیاتتون‌ را درست‌ كنيد. بهترين‌ راه‌ و روش‌ براي‌ يك‌ زندگي‌ خوب‌ خدا پسندانه‌ براي‌ دنيا و آخرت‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ در مرحلة‌ اول‌ با زن‌ و فرزندش‌ مهربان‌ و خوب‌ باشه‌. من‌ يكي‌ از اين‌  اولياء خدا را مي‌شناختم‌ خدا رحتمش‌ كنه‌ زنش‌ خيلي‌ بد اخلاق‌ بود. تند بود. حدودا مي‌گفت‌ كه‌ سالي‌ كه‌ من‌ ديدمش‌ مي‌گفت‌ سي‌ ساله‌ من‌ با اين‌ زندگي‌ مي‌كنم‌. وقتي‌ نشده‌ كه‌ يك‌ شبانه‌ روز بر ما بگذره‌ ايشان‌ بر ما فحش‌ نده‌. با يك‌ دفعه‌ هم‌ نشده‌ كه‌ من‌ بهش‌ عصباني‌ بشم‌. اون‌ روزي‌ كه‌ اون‌ وقتي‌ كه‌ داشت‌ اين‌ حرفها را براي‌ من‌ مي‌زد با زنش‌ گرم‌ بود. با زنش‌ گرم‌ بود يعني‌ از اين‌ لحظات‌ دعوايي‌ نبود. زنش‌ را صدا زد گفت‌ يك‌ دفعه‌ شده‌ من‌ به‌ تو عصباني‌ بشم‌؟ گفت‌ نه‌. همين‌ جا هميني‌ كه‌ الان‌ ممكنه‌ تو مغز شما بياد، كه‌ فكرم‌ اينجوري‌ رسيد كه‌ همين‌ نرمش‌ تو سبب‌ اين‌ بدي‌ او شده‌. اين‌ را گفتم‌ به‌ ايشون‌. يعني‌ انسان‌ بايد يك‌ خرده‌اي‌ دعوايي‌، اوقات‌ تلخي‌ بكنه‌ مردم‌ بترسند زنش‌ بترسه‌. گفت‌ نه‌، چون‌ وظيفه‌ام‌ را انجام‌ مي‌دم‌ او هم‌ مي‌خواد وظيفه‌اش‌ را انجام‌ بده‌ مي‌خواد نده‌. تو خودت‌ را درست‌ كن‌، تو آدم‌ باش‌. من‌ براي‌ اين‌ كه‌ او خراب‌ نشده‌ خودم‌ را خراب‌ كنم‌. خداي‌ تعالي‌ اخلاق‌ را از چيزهاي‌ بسيار خوب‌ قرار داده‌. دو نفر مؤمن‌ اون‌ كسي‌ نزديكتره‌ به‌ خدا و پيغمبر و موفقيت‌ كه‌ اخلاقش‌ بهتر باشه‌. مرده‌ زنه‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌. تو با اين‌ ازداوج‌ كردي‌ و خداي‌ تعالي‌ هم‌ اگر يك‌ چيزهايي‌ يك‌ گرفتاري‌ به‌ شما بده‌ دو تا بچه‌ داده‌ دو تا گرفتاري‌ داده‌. سه‌ تا بچه‌، سه‌ تا گره‌ زده‌. يعني‌ شما نمي‌توني‌ بگه‌ كه‌ آقا من‌ پدر اين‌ بچه‌ نيستم‌ تو هم‌ مادرش‌ نيستي‌. اين‌ گره‌ خورده‌ همين‌ جور. اگر بچه‌ نداريد كه‌ همين‌ عقد ازدواج‌. خود اون‌ عقد ازدواج‌ شما را به‌ هم‌ وصل‌ كرده‌. عقد ازدواج‌ وصل‌ مي‌كنه‌. خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ محبت‌ و مودد بايد ايجاد بكنه‌. تموم‌ شد. شماها به‌ هم‌ وصليد نمي‌تونيد از هم‌ جدا بشيد. حالا ديگه‌ من‌ بايد حرف‌ من‌ تو خونه‌ برو داشته‌ باشه‌، حرف‌ او توي‌ خونه‌ برو نداشته‌ باشه‌ نه‌. تو كار خودت‌ را بكن‌، اگر او كار خودش‌ را كرد كه‌ چه‌ بهتر. نكرد، تو آدم‌ باش‌. پيغمبر اكرم‌ با اينكه‌ زنهاي‌ مختلفي‌ داشت‌، خواهي‌ نخواهي‌ بعضيهاشون‌ هم‌ اخلاق‌ نداشتند، تعارف‌ نداريم‌ يك‌ زنهايي‌ بودند كه‌ بعد خودشون‌ را نشون‌ دادند.

 و لولا انت‌ يا علي‌ لم‌ يعرفون‌ البعدي‌. بعد از پيغمبر بوسيلة‌ محك‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اين‌ زنها خودشون‌ را نشون‌ دادند. زني‌ كه‌ مي‌ياد سوار شتر مي‌شه‌، و با علي‌ جنگ‌ مي‌كنه‌ اون‌ با پيغمبر معلومه‌ كه‌ اخلاق‌ درست‌ و حسابي‌ نداشته‌. در عين‌ حال‌ نداره‌ در تاريخ‌ كه‌ يك‌ دفعه‌ پيغمبر با زنش‌ دعوا كرده‌ باشه‌. يك‌ دفعه‌ پيغمبر عصباني‌ شده‌ باشه‌ به‌ يكي‌ از اين‌ زنها. نداريم‌، من‌ نديدم‌ يعني‌. بعيد هم‌ هست‌ كه‌ باشه‌. ان‌ نساء چون‌ زنها نيستند عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ روشون‌ هم‌ باز نشه‌، چون‌ مسئله‌اي‌ نيست‌ گاهي‌ ما يك‌ حرفهايي‌ را براي‌ آقايون‌ مي‌زنيم‌، مي‌گيم‌ جلوي‌ زنها نگيد اونها پر رو مي‌شن‌. ان‌ نساء (قطع‌ نوار).

 اين‌ را بهتون‌ عرض‌ كنم‌ بايد خيلي‌ مواظب‌ باشيد اسلام‌ اگر مي‌خواييد به‌ زنهاتون‌ نگيد من‌ گفتم‌ شما نبايد بگيد، اسلام‌ دستور اكيدش‌ اينه‌ به‌ زن‌ شما هيچ‌ كاري‌ نمي‌تونيد بگيد. اگر يك‌ كاري‌ را بهش‌ گفتيد كه‌ امروز ناهار فلان‌ چيز درست‌ كن‌ او گفت‌ مزدش‌ را بديد شما عصباني‌ شديد از صراط‌ مستقيم‌ خارج‌ شديد. هيچ‌ كاري‌. مگر با عطوفت‌ خودش‌. خانوادة‌ آقاي‌ نعمتي‌ اينجا نشونه‌، كه‌ الحمد الله‌ ايشان‌ تزكيه‌ شده‌ است‌. در مراحل‌ بالاست‌. خانوادة‌ ما هم‌ كه‌ همين‌ طور شما فكري‌ به‌ حال‌ خودتون‌ بكنيد. كسي‌ هم‌ انشاء الله‌ نيست‌. دقت‌ كرديد. اگر آب‌ يك‌ ليواني‌، يك‌ ليوان‌ آبي‌ توي‌ طاقچه‌ هست‌ شما نشستيد آقا اين‌ ليوان‌ آب‌ را بده‌، همين‌ جور مي‌كنه‌ مانعي‌ نداره‌. اما گفت‌ نه‌ من‌ نمي‌كنم‌. يك‌ چيزي‌ گفتيد شما اين‌ ليوان‌ آب‌ را بده‌، شما بايد بديد و لااقل‌ نبايد ناراحت‌ بشيد. بچه‌ را وضع‌ حمل‌ كرده‌، اين‌ را شماها بايد بدونيد عمل‌ هم‌ بكنيدها. يك‌ آقا نيايد فردا چكار كنيم‌ پس‌ از فردا بايد بريم‌ ناهار درست‌ كنيم‌، شام‌ درست‌ كنيم‌. مي‌خواستيد زن‌ نگيريد.

 بچه‌ را زايمان‌ كرده‌، اين‌ بچه‌ شير مي‌خواد مادر هم‌ شير داره‌. مي‌گه‌ آقا مزد بده‌ شيرش‌ بدم‌. ماهي‌ هر چي‌ تعيين‌ مي‌كني‌. شما اگر عصباني‌ شدي‌ از صراط‌ مستقيم‌ خارجي‌. گفتي‌ اي‌ بابا اين‌ كيه‌ ديگه‌؟ پرت‌ شدي‌ توي‌ يك‌ به‌ اصطلاح‌ مگر اين‌ كه‌ خلاف‌ توقعت‌ باشه‌ كه‌ خوب‌ بله‌ رفيق‌ هستيم‌ زن‌ و شوهر هيچي‌. رفيق‌ كه‌ هستيم‌. من‌ به‌ تو كمك‌ مي‌كنيم‌ اضافة‌ بر سازمان‌ تو هم‌ اضافة‌ بر سازمان‌ كمك‌ كن‌ ديگه‌. اين‌ حرف‌ ديگه‌ است‌ها. يعني‌ همين‌ صفا و صميميت‌ را به‌ وجود مي‌ياره‌ تا به‌ همديگه‌ بتونيد كمك‌ كنيد. زن‌ و شوهر در مقابل‌ مهري‌ كه‌ شوهر مي‌ده‌. اينها را مي‌گم‌ كه‌ بعضي‌ از دوستان‌ خلاصه‌ بعضي‌ حواسشون‌ جمع‌ نيست‌. مهري‌ كه‌ شوهر به‌ زن‌ مي‌ده‌، غذا لباس‌  و مكان‌، در مقابل‌ اين‌ چهار چيز فقط‌ يك‌ حق‌ به‌ شوهر به‌ زن‌ داره‌ يكي‌ و اون‌ عمل‌ زناشوييه‌. هيچي‌ ديگه‌. اين‌ را هم‌ كه‌ مي‌گن‌ به‌ جهتي‌ كه‌ در به‌ اصطلاح‌ اجازه‌ چهار چيز داده‌ مهر داده‌، لباس‌ داده‌، مكان‌ داده‌، غذا داده‌، مثل‌ كسي‌ كه‌ انسان‌ اجاره‌اش‌ مي‌كنه‌ مي‌گه‌ از ساعت‌ هشت‌ صبح‌ تا چهار بعد از ظهر در اختيار من‌ باش‌، اگر بگذاره‌ بره‌ بيرون‌ گناه‌ كرده‌، اين‌ هم‌ همينطور.

 حالا به‌ شما گفتن‌ كه‌ اختيار زن‌ در بيرون‌ رفتن‌ از خانه‌ در دست‌ توست‌، تو خيال‌ كني‌ كه‌ همة‌ كارهاش‌ در اختيار توست‌. ما يكي‌ از بدبختيها و گرفتاريها، منتهي‌ برنامه‌ اينه‌ حالا اخيرا مي‌گن‌ زنها بايد از شوهرهاشون‌ رضايت‌ نامه‌ بگيرن‌ تا ما اينجا قبولشون‌ كنيم‌. والا من‌ راضي‌ نيستم‌ كه‌ بري‌ براي‌ تزكية‌ نفس‌. تو بيخود مي‌كني‌، تو كي‌ هستي‌ كه‌ راضي‌ نيستي‌؟ من‌ راضي‌ نيستم‌ با برادر نامحرم‌ من‌، برادر من‌ كه‌ با تو نامحرمه‌ تو، برادر من‌ كه‌ با تو نامحرمه‌ تو نبايد پيشش‌ وايستي‌ و  روتم‌ را باز كني‌، بعد سلام‌ بكني‌ بعد گرم‌ بگيري‌ و صحبت‌ كني‌ و اينها. تو بيخود مي‌كني‌. كار معصيت‌ كه‌ اصلا حق‌ نداره‌ زن‌ تو انجام‌ بده‌. چرا؟ اگر بنا شد به‌ هم‌ محبت‌ داشته‌ باشيد او هم‌ خدمت‌ مي‌كنه‌. كه‌ غالبا، غالبا اين‌ طوره‌ كه‌ زنهاي‌ ماها ده‌ برابر اون‌ محبتي‌ كه‌ مابهشون‌ مي‌كنيم‌ اونها نسبت‌ به‌ ما انجام‌ مي‌دن‌. لباست‌ را مي‌شوره‌، غذا برات‌ درست‌ مي‌كنه‌، خونه‌ ات‌ را نگه‌ مي‌داره‌، بچه‌ هات‌ را نگه‌ مي‌داره‌، همه‌ كارهات‌ را تو آسوده‌ مي‌ري‌ و مي‌ياي‌. حرف‌ هم‌ داري‌؟ اين‌ را فكر نكنيد اين‌ حرفها را من‌ مي‌زنم‌ براي‌ اين‌ كه‌ اين‌ با قاطعيته‌ها.

 يعني‌ اونهايي‌ كه‌ به‌ مرحلة‌ صراط‌ مستقيم‌ نرسيده‌اند اينها بايد تمرين‌ بكنند كه‌ با رسيدن‌ در مرحلة‌ صراط‌ مستقيم‌ ناراحت‌ نشن‌. اونهايي‌ كه‌ به‌ مرحلة‌ صراط‌ مستقيم‌ رسيدن‌ بايد قطعا از همين‌ الان‌ اين‌ برنامه‌ را داشته‌ باشن‌. بايد فكرشون‌ اين‌ باشه‌. زن‌ يك‌ شريك‌ زندگي‌ است‌ آمده‌ توي‌ خانة‌ تو و خداي‌ تعالي‌ هم‌ همة‌ چيزها را در اختيارت‌ گذاشته‌. زن‌ كارمند، ما زياد داريم‌ زنهاي‌ كارمند كه‌ متأسفانه‌ شوهرها از همان‌ اول‌ به‌ عنوان‌ اين‌ كه‌ كارمنده‌ گرفتنش‌ چون‌ خودشون‌ نيم‌ مرد بودند نمي‌تونستند زندگي‌ را مردانه‌ اداره‌ كنند از حقوق‌ زنشون‌ نصفي‌ از حقوق‌ زنشون‌، نصفي‌ حالا از حقوق‌، حالا وقتي‌ خونه‌ را نتونن‌ اداره‌ كنند يا نامرده‌ يا نيم‌ مرده‌ بالاخره‌ بعد زنه‌ كارمند. آخه‌ اين‌ حقوقي‌ كه‌ از اداره‌ مي‌گيرند خوب‌ كارمند هستند خيلي‌ خوب‌، اين‌ حقوقشون‌ مال‌ خودشونه‌ و چون‌ خرجي‌ نداره‌ زن‌، اين‌ را بدونيد، خرجي‌ نداره‌، چون‌ لباسش‌ با شوهره‌، غذاش‌ با شوهره‌، مكانش‌ با شوهره‌، اين‌ پولي‌ كه‌ ميگيره‌ اضافة‌ بر زندگيشه‌ بايد خمسش‌ را بده‌، اقلا بايد اين‌ كار را بكنه‌. شوهره‌ دعواها كرده‌ كه‌ تو چرا مي‌خواهي‌ خمس‌ بدهي‌؟! شوهره‌ دعواها كرده‌ كه‌ تو چرا وقتي‌ حقوقت‌ را گرفتي‌ بايد نياري‌ بدي‌ به‌ من‌؟! اينها همه‌اش‌ از صراط‌ مستقيم‌ خارجه‌، شماها يك‌ وقتي‌، الحمدلله‌ شماها در اين‌ جهت‌ كسي‌ را من‌ حتي‌ احتمال‌ هم‌ نميدم‌ اينجوري‌ باشه‌. نسبت‌ به‌ اين‌ مسائل‌ خيلي‌ اهميت‌ بديد. من‌ اين‌ جلد دوم‌ سير الي‌ الله‌ را مي‌خواستم‌ بنويسم‌، به‌ همين‌ مشكل‌ صراط‌ مستقيم‌ برخورد كرديم‌. ديدم‌ مردم‌ نمي‌توانند بپذيرند. ما اگر بخواهيم‌ صراط‌ مستقيم‌ را خوب‌ نشون‌ بديم‌ به‌ مردم‌، مردم‌ اصلا نمي‌تونند قبول‌ كنند. نمي‌تونند حتي‌. اين‌ تنها در زندگي‌ زناشوئي‌.

 نسبت‌ به‌ فرزند. شما پدر شدي‌، بچه‌ات‌ وقتي‌ تكليف‌ شد، خودش‌ ميدونه‌ و خداي‌ خودش‌. تو فقط‌ ميتوني‌ مربي‌ او باشي‌. هيچ‌ تحميلي‌ نميتوني‌ به‌ فرزندت‌ بكني‌. فرزند برش‌ واجبه‌ كه‌ اگر پدر يا مادر يك‌ چيزي‌ را گفت‌، اطاعت‌ كنه‌. بر تو واجب‌ نيست‌ كه‌ بهش‌ امر و نهي‌ بكني‌. تو او را بعنوان‌ يك‌ نوكر، يك‌ غلام‌ در اختيار بگيري‌. چرا، مربيش‌ باش‌. امر بمعروفش‌ كن‌، نهي‌ از منكرش‌ كن‌، راهنمائيش‌ كن‌، حق‌ هم‌ هست‌، قو انفسكم‌ و اهليكم‌ نارا. هم‌ خودتون‌ و هم‌ اهلتون‌ را از آتش‌ جنهم‌ نجات‌ بديد. اما من‌، تا وقتي‌ كه‌ من‌ هستم‌ ايشان‌ بايد نوكر من‌ باشه‌! نه‌. اينها از صراط‌ مستقيم‌ خارجه‌. اينها را خيلي‌ رعايت‌ بكنيد. خيلي‌ مسئله‌ است‌ در مرحلة‌ صراط‌ مستقيم‌. اينطور نيستش‌ كه‌ ما بگيم‌ نه‌ ما در مرحلة‌ صراط‌ مستقيم‌ رد شديم‌. رسيديم‌ به‌ مرحلة‌ بالاتر. مسئلة‌ صراط‌ مستقيم‌ آنقدر بلنده‌، همانطوري‌ كه‌ روايت‌ داره‌، از شمشير تيزتر و از مو هم‌ باريكتر. خيلي‌ مطلب‌ داره‌ كه‌ متأسفانه‌ ما زياد نتونستيم‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ كنيم‌. حالا آقاي‌ نعمتي‌ نميدونم‌ صحبت‌ كردند يا نه‌؟ من‌ خودم‌ زياد نتونستم‌ صحبت‌ كنم‌. علتش‌ هم‌ رعايت‌ حال‌ افراد بوده‌. چون‌ ميترسم‌ كه‌ اگر بگم‌ صراط‌ مستقيم‌ يعني‌ چه‌، مثل‌ يك‌ رانندة‌ ناشي‌، تا بهش‌ ميگن‌ خطر، اين‌ دستپاچه‌ ميشه‌ فرمون‌ را مي‌پيچونه‌ طرف‌ خطر و چپ‌ ميكنه‌. نه‌. آرام‌ آرام‌، انشاء الله‌ بايد همة‌ مطالب‌ را بهتون‌ بگم‌. حالا امشب‌ لااقل‌ در خصوص‌ معاشرتتون‌ با همسرانتون‌ يا آنهايي‌ كه‌ ازدواج‌ نكردند كه‌ خدا انشاء الله‌ زمينه‌اش‌ را براشون‌ فراهم‌ كنه‌، يا مثلا پسر. در سن‌ پانزده‌ سالگي‌، شانزده‌ سالگي‌، هفده‌ سالگي‌، هيچ‌ اشكالي‌ نداره‌ اگر، يعني‌ اگر، اين‌ را بدونند پدرها كه‌ اگر اين‌ پسر به‌ حرام‌ بيفته‌، يك‌ روايتي‌ بخونم‌ چون‌ زنها نيستند، اگر دختري‌ كه‌ تو نگه‌ بداري‌ عمدا توي‌ خونه‌ تا حيض‌ ببينه‌، اين‌ گناه‌ كردي‌. بايد دختر را زود عروسش‌ كرد. پسر هم‌ اگر به‌ حرام‌ بيفته‌ و تو دامادش‌ نكني‌، دانشگاهش‌ تموم‌ نشده‌! اين‌ دليل‌ ميشه‌؟ جواب‌ خدا را هم‌ بتوني‌ بدي‌ خوبه‌. روزي‌ از كجا بخوره‌؟ به‌ تو چه‌؟! تو مگر روزي‌ دهندة‌ اوني‌؟ خداي‌ تعالي‌ گفته‌ يرزقكم‌ يغني‌ الله‌ من‌ فضله‌، بعله‌، به‌ تو چه‌ مربوطه‌. اي‌ بابا اينها هنوز بچه‌اند! اگر بچه‌ بود كه‌ به‌ حرام‌ نمي‌افتاد. خيلي‌ دوستش‌ داري‌، سرپرستيش‌ بكن‌. بچگي‌ نكنه‌. حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها وقتي‌ كه‌ عروس‌ شد، ظاهرا نه‌ سال‌ داشت‌، ده‌ سال‌ داشت‌. حالا ميگن‌ نه‌، دختر كه‌ نبايد اينقدر… تا من‌ تحصيلات‌ عاليه‌، بعضي‌ها اينجور مي‌كنند، واقعا مثل‌ ماشين‌ كه‌ افتاده‌ توي‌ دره‌ها، آنجا حالا بوق‌ ميزنه‌! يك‌ ماشيني‌ افتاده‌ بود، بوقش‌ اتصالي‌ كرده‌ بود، آن‌ پائين‌ دره‌ بوق‌ ميزد. اينها هم‌ همينطورند. تا دختر من‌ تحصيلات‌ عاليه‌ را نكنه‌، خوب‌ ديديم‌ تحصيلات‌ عاليه‌ بكنه‌. خوب‌ اين‌ منافاتي‌ نداره‌، با شوهرش‌ قرار بگذاريد تحصيلات‌ عاليه‌ بكنه‌. ما كه‌ مخالف‌ نيستيم‌. اين‌ داره‌ به‌ حرام‌ مي‌افته‌. خدا ميدونه‌ چقدر اينها مبتلا به‌ حرام‌ ميشوند. من‌ چيزهايي‌ كه‌ خود من‌ اطلاع‌ دارم‌، كه‌ كم‌ اطلاع‌ دارم‌. از دخترهايي‌ كه‌ توي‌ دانشگاه‌، پدر و مادرهاي‌ بيرحم‌ نگذاشتند اينها ازدواج‌ بكنند. يك‌ وقت‌ نمي‌آد باصطلاح‌ خواستگاري‌ براشون‌. اينها يك‌ مسائل‌ ديگه‌ است‌. اگر جنبة‌ شرعي‌ داشته‌ باشه‌، بعله‌. اما داشتند، خواستگار داشتند، نه‌ اين‌ مي‌خواد تحصيلات‌ عاليه‌! بكنه‌. اين‌ به‌ گناه‌ افتادند، اينقدر من‌ سراغ‌ دارم‌ كه‌ چه‌ عرض‌ كنم‌. اين‌ كارها، اينها همه‌اش‌ انحراف‌ از صراط‌ مستقيمه‌. فرزند پسرتون‌ را بايد طوري‌ بسازيد كه‌ حاضر نباشه‌ گناه‌ بكنه‌. ولي‌ نياز جنسي‌اش‌ هست‌. بهرحال‌ نيازمنده‌. اين‌ را ازدواج‌ كنيد.

 يكي‌ از خوبان‌، پسرهاي‌ زيادي‌ داشت‌ ميگفت‌ من‌ هر يكي‌ از پسرهايم‌ را از اول‌ تكليف‌ بهش‌ ميگفتم‌، نياز داري‌ براي‌ زن‌؟ هركدام‌ كه‌ ميگفت‌ بعله‌ من‌ نياز دارم‌، فورا دامادش‌ ميكردم‌. بعله‌. اگر به‌ حرام‌ مي‌افته‌، حرامه‌ نگه‌ داشتنش‌ به‌ اين‌ حال‌. واجب‌ ميشه‌. چه‌ بر خود جوان‌، چه‌ بر خدمتتون‌ عرض‌ شود، پدر و مادر اگر اختيارش‌ دست‌ پدرومادره‌. حرامه‌. اگر هم‌ به‌ حرام‌ نمي‌افته‌، كراهت‌ داره‌. كراهت‌ شديد داره‌. يعني‌ مثل‌ وقتي‌ است‌ كه‌ انسان‌ داره‌ از كنار جاده‌ با ماشين‌ ميره‌، احتمال‌ پرت‌ شدن‌ داره‌. اينها را مراقب‌ باشيد. من‌ الان‌ توي‌ جوانهاي‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌، داريم‌ جوانهاي‌ خيلي‌ مسن‌، حالا شما كه‌ دختر نيستيد كه‌ بگيد خواستگار برامون‌ نيامده‌، بريد ازدواج‌ كنيد. نميدونم‌ از كجا بخوريم‌؟! اينها همه‌اش‌ بر خلاف‌ توبه‌ و حتي‌ استقامت‌ و همه‌ چيزه‌. بعضي‌ها مي‌آن‌ پيش‌ من‌ ميگن‌ خوب‌، حالا كه‌ تو ميگي‌، تو انجام‌ بده‌ براي‌ ما. اينهم‌ كار درستي‌ نيست‌. اينها را من‌ در اين‌ جلسه‌ ميتونم‌ بگم‌ بهتون‌، انشاء الله‌ جدي‌ باشيد، قطعي‌. دانشگاهتون‌ تموم‌ شده‌، نشده‌؛ مربوط‌ به‌ اين‌ مسئله‌ نيست‌. گناهه‌، نرو دانشگاه‌. اصلا گناه‌ را نبايد بكنيد چه‌ دانشگاه‌ بري‌ چه‌ دانشگاه‌ نري‌. تو نبايد از صراط‌ مستقيم‌ خارج‌ بشي‌، چه‌ مي‌خواد چي‌ بگم‌، به‌ زحمت‌ بيفتي‌ چه‌ به‌ زحمت‌ نيفتي‌. اينجوري‌ بايد باشيد.

 بهرحال‌ امشب‌ من‌ متفرقات‌ صحبت‌ كردم‌ ولي‌ اينها لازم‌ بود به‌ خدمت‌ آقايون‌ عرض‌ كنم‌. كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌، من‌ گوشه‌ كنار مي‌شنوم‌ كه‌ بعضي‌ از آقايون‌ با خانواده‌هايشون‌ ملايم‌ برخورد نميكنند. اين‌ ديگه‌ انشاء الله‌ ما نشنويم‌ و شما وقتي‌ كه‌ معتقد شديد كه‌ اين‌ هيچ‌ حقي‌، شما هيچ‌ حقي‌ نداريد كه‌ به‌ زنتون‌ امر و نهي‌ بكنيد، آنوقت‌ هر كاري‌ كرد باصطلاح‌ با تشكر باهاش‌ روبرو ميشيد. بعله‌. خيلي‌ اخلاقتون‌ خوب‌ باشه‌. يكي‌ از اصحاب‌ را كه‌ خود پيغمبر اكرم‌ تشييع‌ كرد. خودش‌ به‌ دست‌ خودش‌ توي‌ قبر خواباند. مادرش‌ بهش‌ گفت‌ كه‌ خوشا به‌ حالت‌ كه‌ پيغمبر اينقدر بهت‌ محبت‌ كرد. حضرت‌ فرمود كه‌ الان‌ در قبر يك‌ فشاري‌ خورد كه‌ حساب‌ نداره‌، چون‌ در خانه‌ اخلاقش‌ بد بوده‌. اخلاقتون‌ را در خونه‌ خيلي‌ رعايت‌ كنيد. از در وارد ميشيد، سلام‌. چه‌ اشكال‌ داره‌؟ او بايد به‌ من‌ سلام‌ كنه‌. كي‌ گفته‌ او بايد سلام‌ كنه‌. تو واردي‌، اصلا به‌ دلائل‌ مختلف‌ تو بايد سلام‌ كني‌. از در وارد ميشي‌ چون‌ تو واردي‌، تو سلام‌ كن‌. ميگي‌ من‌ بزرگترم‌. چون‌ تو بزرگتري‌ بايد سلام‌ كني‌. تو بزرگتري‌ يا پيغمبر اكرم‌. و بعد چون‌ تو مسلماني‌، تو در صراط‌ مستقيمي‌، تو بايد تقدم‌ در سلام‌ بكني‌. خوب‌ سلام‌ كردي‌، وارد شدي‌، بيحوصلگي‌ نكن‌. بيحوصلگي‌هات‌ مال‌ بيرونه‌. خونه‌، منزله‌. محل‌ نزول‌. محل‌ نزول‌ به‌ معناي‌ پائين‌ آمدن‌، خفض‌ جناح‌ كردن‌، كوچك‌ شدن‌. آنجا ديگه‌ حالا من‌ رئيس‌ فلان‌ اداره‌ هستم‌ و آية‌ الله‌ هستم‌، كسي‌ حق‌ حرف‌ زدن‌… نه‌. يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ زنش‌ وقتي‌ بهش‌ ميرسيد فحشش‌ ميداد. ميگفت‌ اين‌ براي‌ من‌ خيلي‌ خوبه‌. چون‌ بيرون‌ هي‌ دست‌ مرا مي‌بوسند، احترام‌ مي‌كنند، خيال‌ مي‌كنيم‌ چيزي‌ هستيم‌. تمام‌ آن‌ بادهايي‌ كه‌ آنجا كرديم‌، اينجا خالي‌ ميشه‌. فرود مي‌آئيم‌. بعله‌. اينجوري‌ با مسئله‌ برخورد ميكنه‌. لذا مروا كراما و لذا خاتمه‌ جاهلون‌ قالوا سلاما. وقتي‌ كه‌ به‌ يك‌ حرف‌ بيهوده‌اي‌ برخورد ميكردند با كرامت‌ نفس‌ مي‌كرد. وقتي‌ كه‌ جهال‌ بهشون‌ فحش‌ مي‌دادن‌ مي‌گفتن‌ سلاما. آقا اين‌ بد مي‌شه‌، تو بدي‌، بد نمي‌شه‌. بد بشه‌ به‌ تو چه‌. خلاف‌ تو هنوز خودت‌ تربيت‌ نداري‌ مي‌خواي‌ اون‌ را تربيتش‌ كني‌. اين‌ هايي‌ كه‌ مي‌گم‌ من‌ لمس‌ كردم‌ كه‌ مي‌گم‌ها. با اخلاق‌ با انسانيت‌ انسان‌ مي‌تونه‌ حتي‌ زير دستش‌ را. اولا زير دست‌ نيستند، يعني‌ جوري‌ خدا كارش‌ را ترتيب‌ داده‌  كه‌ بالادست‌ هم‌ هست‌. به‌ معناي‌ اين‌ كه‌ مثلا بادست‌ باشن‌ بره‌ در مغازه‌ كار بكنه‌ و مثلا همة‌ كارها را هم‌ بدن‌ دستش‌. نه‌ اين‌ را نمي‌گم‌ همين‌ كه‌ اسلام‌ و دين‌ گفته‌، صراط‌ مستقيم‌. تو همين‌ راه‌ حركت‌ كنيد. اگر نمي‌پسنديد عرض‌ كردم‌ همسفر نيستيد. زنتون‌ بايد براي‌ شماها محبوبترين‌ افراد باشه‌ چون‌ خداي‌ تعالي‌ اون‌ را مي‌خواد. در مرحلة‌ محبت‌ بيشتر از همه‌ بايد به‌ زنتون‌ و فرزندانتون‌ اظهار محبت‌ بكنيد. چون‌ اونها از طرف‌ پروردگار در اختيار شما هست‌ براي‌ اظهار محبت‌. وقتي‌ اظهار محبت‌، وقتي‌ كه‌ درست‌ حركت‌ كرديد، درست‌ حركت‌ كرديد تو صراط‌  مستقيم‌ حركت‌ كرديد ديگه‌ زنتون‌ با شما اين‌ قدر بازي‌ در نمي‌ياره‌. خيلي‌ مواظبت‌ كنيد. ما داريم‌ توي‌ رفقا كه‌ زندگي‌ بهشتي‌ دارند. هم‌ زنشون‌ تو راهه‌، هم‌ خودشون‌ تو راهند، هم‌ فرزندانشون‌ تو راهند يك‌ زندگي‌ راحت‌. دغدغه‌ ندارند راحتند، همة‌ كارها هم‌ با هم‌. اگر يك‌ وقت‌ هم‌ اشتباهي‌ بشه‌ حل‌ مي‌شه‌.

 خوب‌ امروز وفات‌ امام‌ جعفر صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. شب‌ شام‌ قريبان‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. اميدوارم‌ خداي‌ تعالي‌ شماها را از پيروان‌ واقعي‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ السلام‌ قرار بده‌. السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌. يا جعفربن‌ محمد. دلها را بفرستيد به‌ كنار قبرستان‌ بقيع‌. من‌ فكر مي‌كنم‌ روضه‌ خيلي‌ نيازي‌ نباشه‌ براي‌ كسي‌ كه‌ حزني‌ داره‌. براي‌ كسي‌ كه‌ مصيبت‌ را درك‌ مي‌كنه‌. خدا مي‌دونه‌ بزرگترين‌ مصيبت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ اين‌ بود كه‌ افراد خبيث‌ دور از انسانيت‌ قدرت‌ را در دست‌ گرفته‌ باشند و مولاشون‌، خوبان‌ اينها قدرت‌ نداشته‌ باشند.

 منصور دوانيقي‌ يك‌ آدم‌ پست‌ بي‌ ارزش‌ اگر ده‌ مرتبه‌ به‌ نظر من‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را با شمشير يا با زهر شهيد مي‌كردند اين‌ ناراحتيش‌ كمتر بود تا اين‌ كه‌ منصور دوانيقي‌ قصر بنشينه‌ بگه‌ اي‌ جعفر تو از اون‌ ريش‌ سفيدت‌ خجالت‌ نمي‌كشي‌؟ خدا مي‌دونه‌ اين‌ كلام‌ از ده‌ مرتبه‌ امام‌ صادق‌ را، اون‌ هم‌ مصيبتش‌ بيشتره‌ والا امام‌ صادق‌ اذا بالله‌ الذي‌ كراما و بالجاهلون‌ قال‌ السلاما به‌  حضرت‌ صادق‌ بفرمايد يا اميرالمؤمنين‌ اشتباه‌ به‌ تو اينها را گفته‌اند. مصيبت‌ براي‌ شيعه‌ اين‌ است‌ كه‌ قبور سلاطين‌ و دشمنان‌ دين‌ و قدرتمندان‌ با اون‌ عظمت‌ ساخته‌ بشه‌ و احترام‌ بشه‌ بخاطر اين‌ كه‌ چند روزي‌ قدرت‌ دستشون‌ بوده‌. ولي‌ قبر امام‌ صادق‌ با خاك‌ مساوي‌ باشه‌. مصيبت‌ براي‌ شيعه‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌ امام‌ صادق‌ همين‌ خود ماها نمي‌خوام‌ مصيبت‌ خودمان‌ را بخوانم‌ نمي‌دونم‌ چه‌ جوري‌ عرض‌ كنم‌. الان‌ در مجالس‌ ديني‌ حتي‌ اگر يك‌ نفر سخن‌ از دانشمندان‌ غرب‌ بگه‌ از انيشتين‌ و نيوتن‌ و امثال‌ اينها حرف‌ بزنه‌ و كلامي‌ نقل‌ كنه‌ مردم‌ مي‌گن‌ عجب‌ او دانشمندي‌ است‌ ولي‌ اگر كلام‌ امام‌ صادق‌ نقل‌ بشه‌ با بي‌ توجهي‌ باهاش‌ برخورد مي‌كنيم‌. اونها خدا مي‌دونه‌ مصيبته‌. السلام‌ عليك‌ يا ابا عبدالله‌ برويم‌ مدينه‌. از اون‌ هم‌ جلوتر نبايد برويم‌. قبر امام‌ صادق‌ ديده‌ مي‌شه‌. اين‌ چهار قبري‌ كه‌ مي‌بينيد با چشم‌ دلتون‌ كه‌ با خاك‌ مساوي‌ است‌ و روي‌ هر يك‌ از اين‌ قبرها يك‌ سنگي‌ فرو كرده‌اند به‌ زمين‌ اون‌ چهارميش‌ قبر امام‌ صادقه‌. اولي‌ قبر حضرت‌ مجتبي‌ است‌، دومي‌ قبر امام‌ سجاده‌ سومي‌ قبر امام‌ باقره‌، و چهارمي‌ قبر امام‌ صادقه‌. اونهايي‌ كه‌ دلشون‌ متوجه‌ مي‌بينند همين‌ الان‌ امام‌ عصر در كنار اين‌ قبور ايستاده‌ با ما انشاء الله‌ اين‌ سلام‌ را خدمت‌ امام‌ صادق‌ اون‌ كسي‌ كه‌ عشق‌ به‌ امام‌ زمان‌ مي‌ورزيد، با ماها مي‌گن‌ انشاء الله‌. السلام‌ عليك‌ يا اباعبد الله‌ يا جعفر ابن‌ محمد اياالصادق‌ يابن‌ رسول‌ الله‌. السلام‌ عليك‌ و حمة‌ الله‌ و بركاة‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. زيارت‌ كرديم‌ امام‌ صادق‌ را.

 

۲۲ شوال ۱۴۱۵ قمری-۳ فروردین ۱۳۷۴ شمسی – معرفت امام و شرایط مرجع

 معرفت‌ امام‌ و شرايط‌ مرجع‌ 22 شوال‌ 1415 – 3/1/74

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ و السلام‌ و الصلاة‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. يا ايها الذين‌ آمنوا اتقوا الله‌ و كونوا مع‌ الصادقين‌.

 آيه‌اي‌ بود كه‌ با آيات‌ ديگر تلاوت‌ شد. معناي‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ اين‌ است‌ كه‌ مردماني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد تقوي‌ داشته‌ باشيد و با صادقين‌ باشيد. يك‌ بحثي‌ هست‌ در بحثهاي‌ اجتماعي‌ و علمي‌ كه‌ ما در مذهب‌ آن‌ را بعنوان‌ بحث‌ امامت‌ مطرح‌ مي‌كنيم‌. ولي‌ در تمام‌ محافل‌ سياسي‌ و كتبي‌ كه‌ در سياست‌ و يا كتابهايي‌ كه‌ در قوانين‌ اجتماعي‌ نوشته‌ شده‌، به‌ اين‌ بحث‌ دقيقا اشاره‌ شده‌ است‌. ما بعنوان‌ بحث‌ امامت‌ خيلي‌ ساده‌ وارد مي‌شويم‌ و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ بطور كلي‌ هر جمعيتي‌ كه‌ با يكديگر مي‌خواهند زندگي‌ كنند يا حتي‌ حيواناتي‌ كه‌ اجتماعي‌ هستند و انفرادي‌ زندگي‌ نمي‌كنند، اينها بايد حتما يك‌ قوانيني‌ كه‌ مصلحت‌ همة‌ مردم‌ در آن‌ قوانين‌ هست‌، رعايت‌ كنند. و اين‌ قوانين‌ را بايد تنظيم‌ كنند و در اختيار مردم‌ بگذارند و بعد يك‌ مجري‌ داشته‌ باشد. و الا اگر مجري‌ نداشته‌ باشد قانون‌، از قانون‌ استفادة‌ كاملي‌ نخواهد شد.

 مجري‌ قانون‌ امام‌ است‌. عربي‌ ميگن‌ امام‌، فارسي‌ ميگن‌ پيشوا، در عربي‌ هادي‌ و رهبر در فارسي‌ رهبر و خلاصه‌ دليل‌، راهنما، اينها اسامي‌ مختلفي‌ است‌ كه‌ معناي‌ همة‌ آنها در همان‌ كلمة‌ امام‌ و رهبر خلاصه‌ ميشود. همة‌ مردم‌ بايد داراي‌ امامي‌ باشند. علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در نهج‌ البلاغه‌ مي‌فرمايد و انه‌ لابد للناس‌ من‌ امام‌ براي‌ همة‌ مردم‌ لابد است‌ كه‌ امامي‌ باشد. عرض‌ كردم‌ در ميان‌ حيوانات‌ هم‌ آنهايي‌ كه‌ اجتماعي‌ زندگي‌ مي‌كنند، از قبيل‌ مورچگان‌ و زنبور عسل‌، اينها حتما امام‌ بايد داشته‌ باشند. حالا اسمش‌ را بگذارند ملكه‌. آنوقتها ملكي‌ بود و شاهي‌ بود و ملكه‌اي‌ بود، مي‌گفتند ملكه‌. اسمش‌ را هرچي‌ بگذارند يك‌ موجودي‌ كه‌ همه‌ تابع‌ او هستند و او محور است‌ و قطب‌ است‌ و تمام‌ حيواناتي‌ كه‌ با او مي‌خوان‌ زندگي‌ كنند، اطراف‌ او هستند، هرچه‌ مي‌خواد اسمش‌ باشه‌، يك‌ همچين‌ فردي‌ براي‌ حيوانات‌ و انسان‌ كه‌ اجتماعي‌ زندگي‌ مي‌كند بايد وجود داشته‌ باشد. كه‌ قوانيني‌ كه‌ مصلحت‌ همة‌ مردم‌ در آن‌ هست‌، به‌ اجرا بگذارد.

 من‌ نميخوام‌ زياد مثال‌ در بين‌ حيوانات‌ و كيفيت‌ قوانين‌ تكويني‌ كه‌ در حيوانات‌ هست‌ براتون‌ بحث‌ كنم‌. و مي‌خوام‌ هر چه‌ زودتر به‌ نتيجة‌ بحثم‌ كه‌ در اين‌ آيه‌ اشاره‌ شده‌ كه‌ يا ايها الذين‌ آمنوا اتقوا الله‌ و كونوا مع‌ الصادقين‌، به‌ اين‌ مطلب‌ برسم‌. تمام‌ مردم‌ اعم‌ از فاجر، فاسق‌، مسلمان‌، غير مسلمان‌ به‌ اين‌ اصل‌ مسلم‌ معتقدند كه‌ اگر بخواهند مصالح‌ آنها در نظر گرفته‌ شود و طبق‌ مصالحشون‌ نسبت‌ به‌ آنها عمل‌ شود، حتما قوانيني‌ لازم‌ دارند كه‌ اين‌ قوانين‌ مردم‌ را به‌ آنچه‌ مصلحت‌ آنهاست‌ برساند. و يك‌ مجري‌ قانون‌ هم‌ در اين‌ وسط‌ لازم‌ است‌ كه‌ از قدرت‌ فوق‌ العاده‌ برخوردار باشد كه‌ بتواند قانون‌ را اجرا كند. و از علم‌ بالايي‌ برخوردار باشد كه‌ مصالح‌ و مفاسد مردم‌ را بداند. و از پاكي‌ فوق‌ العاده‌ كه‌ تمام‌ منافع‌ را نخواسته‌ باشد جلب‌ خودش‌ بكند. بلكه‌ مصالح‌ مردم‌ را روي‌ صداقت‌ و راستي‌ براي‌ مردم‌ منظور كند. يك‌ چنين‌ فردي‌ لازمه‌ و قوانين‌ صحيحي‌ هم‌ لازمه‌.

 لذا ما بعد از اينكه‌ مسلمان‌ هستيم‌، قوانيني‌ كه‌ به‌ عنوان‌ قانون‌ اساسي‌ و قانون‌ پايه‌اي‌ و قانون‌ كلي‌ از جانب‌ خدا بر خلق‌ نازل‌ شده‌ قرآن‌ مجيده‌. جاي‌ ترديد نيست‌. قرآن‌ قانون‌ اساسي‌ اسلامه‌، قرآن‌ قوانين‌ كلي‌ اسلام‌ در او هست‌ و حاكميت‌ و حكومت‌ هم‌ مال‌ خداست‌ و كلام‌ خدا و سخنان‌ خدا و قوانين‌ خدا براي‌ بشر قانون‌ اساسي‌ اسلامي‌ است‌ كه‌ بايد تمام‌ مردم‌ دنيا كه‌ واقعيتش‌ بعد از اينكه‌ آن‌ امام‌ معصوم‌ با شرايط‌ خاص‌ ظاهر شد، در سراسر عالم‌ بشريت‌ اين‌ قوانين‌ خودش‌ را ظاهر ميكنه‌ و به‌ اجرا گذاشته‌ ميشه‌. پس‌ قرآن‌ قانونه‌. قانون‌ اساسي‌ اسلامه‌، اين‌ قوانين‌ را بايد يك‌ مجري‌ اجرا كنه‌. آن‌ مجري‌ در مرحلة‌ اول‌ امامه‌. پيغمبر اكرم‌ هم‌ امامه‌، ائمة‌ اطهار هم‌ امامند. لذا دربارة‌ پيغمبر در همان‌ دعاي‌ توسل‌ ميگيم‌ يا امام‌ الرحمه‌. يا حضرت‌ ابراهيم‌ اني‌ جاعلك‌ للناس‌ اماما. خداي‌ تعالي‌ به‌ حضرت‌ ابراهيم‌ مي‌فرمايد كه‌ من‌ مي‌خوام‌ تو را امام‌ براي‌ مردم‌ قرار بدم‌. كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ سؤال‌ ميكنه‌ از ذرية‌ من‌ هم‌ امام‌ خواهند بود؟ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ لا ينال‌ عهدي‌ الظالمين‌ اين‌ عهد امامت‌ به‌ كساني‌ كه‌ ظلم‌ به‌ خودشون‌ مي‌كنند و انحراف‌ دارند، اين‌ نميرسه‌.

 امام‌ بايد معصوم‌ باشه‌. يعني‌ خطا و اشتباه‌ لا اقل‌ نداشته‌ باشه‌. اگر شما وارد مشهد مثلا شديد، يك‌ آدرسي‌ مي‌خوايد. اين‌ شخصي‌ كه‌ آدرس‌ مي‌خواد به‌ شما بده‌، اين‌ خودش‌ آدرس‌ را بلد نيست‌. اين‌ نمي‌تواند براي‌ شما رهبر يا راهنما هر چي‌ مي‌خوايد اسمش‌ را بگذاريد، واقع‌ بشه‌. بايد امام‌، رهبر، كسي‌ كه‌ مي‌خواد راهنماي‌ مردم‌ بر جميع‌ امور باشد بايد حتما از دو چيز برخوردار باشد. اين‌ عقلائي‌ است‌، نه‌ اينكه‌ تنها ما مردم‌ مسلمان‌ اين‌ را بگيم‌. ما شيعيان‌ اين‌ را گفته‌ باشيم‌، بلكه‌ هر عاقلي‌ با دو سه‌ تا مقدمه‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ مي‌رسد كه‌ ما، بشر مصالح‌ و مفاسدش‌ و تمام‌ مصلحتش‌ در زندگي‌ با اجتماع‌ خودشه‌. اين‌ حرفي‌ نيست‌. شما به‌ هيچ‌ وجه‌ نمي‌توانيد تنها زندگي‌ كنيد. در هر چيزي‌ احتياج‌ به‌ همنوعتون‌ داريد. اين‌ يك‌ مطلب‌. مطلب‌ دوم‌ اينكه‌ طبيعي‌ است‌ تضاد منافع‌ بوجود مي‌آد. يعني‌ وقتي‌ قرار شد آدم‌ دور هم‌ زندگي‌ كند، طبعا مي‌خواد منافعي‌ را جلب‌ خودش‌ كنه‌، ديگري‌ هم‌ مي‌خواد همان‌ منافع‌ را جلب‌ بكنه‌ تضاد منافع‌ بوجود مي‌آد. براي‌ اينكه‌ هر كسي‌ به‌ حق‌ مسلم‌ خودش‌ برسد، حتما قانون‌ لازم‌ داره‌ و براي‌ اينكه‌ قانون‌ اجرا بشود، يك‌ نفر لازم‌ است‌ كه‌ هم‌ خودش‌ پاك‌ باشه‌ و هم‌ عالم‌ به‌ قوانين‌ و مصالح‌ مردم‌ باشه‌، اين‌ قوانين‌ را اجرا كنه‌.

 اين‌ چند جمله‌اي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌، هر عاقلي‌ كه‌ توي‌ كرة‌ زمين‌ باشه‌ ميگه‌ اين‌ مسئله‌ بدون‌ حرف‌ و بدون‌ چون‌ و چرا واقعيت‌ داره‌ و حقه‌. بنابراين‌ بحث‌ امامت‌ خيلي‌ روشنه‌. خيلي‌ واضحه‌. خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد انما انتم‌ منصر و لكل‌ قوم‌ هاد. هر قومي‌ يك‌ هادي‌ لازم‌ دارد، يك‌ راهنما لازم‌ دارد. بايد هر قومي‌ يك‌ هادي‌ داشته‌ باشد و در تمام‌ دوران‌ زندگي‌ بشر تا زمان‌ غيبت‌ صغري‌، مردم‌ هادي‌ داشتند. از طرف‌ پروردگار متعال‌ يا پيغمبر براي‌ آنها مبعوث‌ كرده‌ بوده‌ خداي‌ تعالي‌ و وقتي‌ هم‌ كه‌ خاتم‌ الانبياء تشريف‌ آورد، كه‌ تمام‌ قوانيني‌ كه‌ بشريت‌ تا روز قيامت‌ به‌ آن‌ نياز داشت‌ بوسيلة‌ قرآن‌ براي‌ بشر آورد، وقتي‌ كه‌ اين‌ قوانين‌ آمد ديگه‌ احتياجي‌ به‌ قوانيني‌ جديدي‌ نيست‌، احتياجي‌ به‌ كتاب‌ جديدي‌ نيست‌، و اين‌ قوانين‌ كامله‌ را در اختيار بشر گذاشت‌، نبوت‌ ختم‌ شد. نبوت‌ فكر نكنيد كه‌ غير از امامته‌. همانطوري‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ عين‌ امامته‌. فقط‌ فرقش‌ اين‌ است‌ كه‌ پيغمبر از جانب‌ خدا وحي‌ ميگرفت‌ و امامت‌ ميكنه‌ مردم‌ را. ولي‌ امام‌ از پيغمبر مي‌گيرد و بشر را هدايت‌ ميكنه‌ و امامت‌ بر بشر ميكنه‌. و الا در امامت‌ چه‌ پيغمبران‌ و چه‌ ائمة‌ اطهار و حتي‌ راهنمايان‌ معمولي‌ مردم‌، هاديان‌ مردم‌، اينها هم‌ امامت‌ دارند منتهي‌ امامت‌ جزئي‌ داريم‌، امامت‌ كلي‌ داريم‌. حتي‌ آني‌ كه‌ به‌ شما آدرس‌ ميده‌، فلان‌ جا مي‌خواي‌ بروي‌ از اين‌ خيابان‌ برو، اين‌ امام‌ شماست‌. منتهي‌ امامتش‌ همين‌ اندازه‌، خيلي‌ كوچك‌ و خيلي‌ كه‌. يك‌ امام‌ هست‌ كمه‌ تمام‌ موجودات‌ عالم‌ هستي‌ را امامت‌ ميكنه‌ مثل‌ دوازده‌ امام‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌. يك‌ امام‌ هم‌ هست‌ كه‌ آدرس‌ ميده‌ فقط‌. اين‌ را هم‌ مي‌گن‌ امام‌ او را هم‌ ميگن‌ امام‌.

 ما بحثمون‌ دربارة‌ بشريته‌. كه‌ آيا امام‌ لازم‌ داره‌ يا نداره‌؟ عقل‌ ميگه‌ كه‌ لازمه‌ بدون‌ ترديد. شرايط‌ امامت‌ را هم‌ تا حدي‌ عقل‌ ميگه‌. چون‌ اگر گفت‌ كه‌ كه‌ روز حشر شفيعش‌ كه‌ شود، كوري‌ بيايد عصاكش‌ كور ديگر شود. اگر بنا بشه‌ يك‌ جاهلي‌ اين‌ راهنماي‌ يك‌ جاهل‌ ديگر باشه‌، مثل‌ اينكه‌ يك‌ كوري‌ بياد عصا كش‌ كور ديگر بشه‌. در قرآن‌ مجيد خداي‌ تعاي‌ مي‌فرمايد افمن‌ يهدي‌ الي‌ الحق‌ احق‌ عن‌ يتبع‌. آيا آن‌ كسي‌ كه‌ همة‌ مردم‌ را به‌ حق‌ هدايت‌ ميكنه‌، اين‌ احق‌ است‌ و بهتر است‌ و به‌ حق‌ نزديكتر است‌ كه‌ پيروي‌ بشود و او امامت‌ كند ام‌ لا يا يهدي‌ لا يهدي‌ يا كسي‌ كه‌ نه‌ خودش‌ هم‌ هيچي‌ بلد نيست‌. خود او را هم‌ بايد كس‌ ديگري‌ ام‌ هدايت‌ بكنه‌. فما لكم‌. كيف‌ تحكمون‌. واگذاشته‌ به‌ حكومت‌ خودتون‌، عقل‌ خودتون‌، حاكميت‌ خودتون‌، شما حكم‌ كنيد. چي‌ مي‌گيد؟ آيا افمن‌ يهدي‌ الي‌ الحق‌ احق‌ عن‌ يتبع‌ ام‌ لا يا يهدي‌ لا يهدي‌ فما لكم‌ كيف‌ تحكمون‌. تا زمان‌ اول‌ غيبت‌ صغري‌ امام‌ بود. حالا مردم‌ گوش‌ بدهند يا گوش‌ ندهند. مردم‌ پيروي‌ بكنند يا پيروي‌ نكنند. امام‌ معصوم‌ با همة‌ شرايط‌ در بين‌ مردم‌ بود. خداي‌ تعالي‌ هم‌ مي‌فرمايد يا ايها الذين‌ آمنوا اتقوا الله‌ تقوا داشته‌ باشيد و كونوا مع‌ الصادقين‌ با صادقين‌ باشيد. يعني‌ با معصومين‌ باشيد. صادقين‌ عبارت‌ اخري‌ همان‌ معصومينه‌. با دانشمندان‌ باشيد. فاسئلوا اهل‌ الذكر ان‌ كنتم‌ لا تعلمون‌. اگر كه‌ حقايق‌ و قوانين‌ قرآن‌ را بلد نيستيد از اهل‌ ذكر كه‌ ذكر يكي‌ از اسامي‌ قرآنه‌ و شما هم‌ با اهل‌ ذكر باشيد، با اهل‌ قرآن‌ باشيد. ان‌ كنتم‌ لا تعلمون‌. اگر نمي‌دونيد. اين‌ طبيعيه‌. اين‌ يك‌ مسئلة‌ خيلي‌ واضحيه‌ كه‌ انسان‌ اگر چيزي‌ را نميدونه‌ بايد از عالم‌ بپرسه‌. اگر حتي‌ آدرسي‌ را بلد نيست‌ بايد از كسي‌ كه‌ بلده‌ بپرسه‌. ان‌ كنتم‌ لا تعلمون‌.

 بنابراين‌ يك‌ مسئلة‌ عقلي‌ است‌، دو دو تا چهارتا، خيلي‌ واضح‌ و خيلي‌ هم‌ روشن‌. حرفي‌ هم‌ درش‌ نيست‌. بعد از غيبت‌ اينجا بحث‌ شروع‌ ميشه‌. كه‌ آيا بشر در زمان‌ غيبت‌ امام‌ كه‌ امام‌ در بين‌ مردم‌ نيست‌. البته‌ اين‌ مطلب‌ را بهتون‌ بگم‌. امام‌ بطور واضح‌ در بين‌ مردم‌ نيست‌. و الا كجاست‌ امام‌؟ امام‌ در همين‌ كرة‌ زمينه‌ و بنفسي‌ انت‌ المغيب‌ لم‌ يخلو مما. و در بين‌ ماست‌ در همين‌ دنيا زندگي‌ ميكند و با همين‌ مردم‌ معاشره‌ حتي‌ و خيلي‌ها هم‌ خدمتش‌ رسيدند و ديدند و بهترين‌ دليل‌ بر وجود كسي‌ ملاقات‌ اوست‌، ديدن‌ اوست‌ و خيلي‌ ديدند. حالا نمي‌خوام‌ دربارة‌ اين‌ مسئله‌ بحث‌ كنم‌. اما اگر ما آدرسش‌ را دقيق‌ نداشتيم‌ و هر مسئله‌اي‌ كه‌ برامون‌ پيش‌ مي‌آد، حوادثي‌ كه‌ برامون‌ بوجود مي‌آد، ما نتونستيم‌ بهش‌ مراجعه‌ كنيم‌ و سؤالاتمون‌ را بپرسيم‌، اين‌ تقريبا در مسائل‌ شرعي‌ مثل‌ اينه‌ كه‌ ما امام‌ نداريم‌. در امور تكويني‌ امام‌ الان‌ حاكمه‌ و دقيقا مثل‌ زمان‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، در امور تكويني‌ دخالت‌ داره‌. در امور تشريعي‌ هم‌ در خيلي‌ از مسائلي‌ كه‌ مراجع‌ تقليد و علماي‌ بزرگ‌، اينها نمي‌تونند تحقيق‌ كنند و استنباط‌ كنند، حضرتش‌ دخالت‌ ميكنه‌. اما اينطور نيست‌ كه‌ منا لان‌ مي‌خوام‌ بپرسم‌ شك‌ بين‌ سه‌ و چهار را بايد بنا بر چه‌ بگذارم‌؟ اينجا بتونيم‌ بريم‌ رسالة‌ مثلا امام‌ عصر ارواحناه‌ فداه‌ را بگيريم‌ و از او تقليد كنيم‌. اينجا بايد چه‌ كنيم‌؟ اينجا خودشون‌ راهنمائي‌ كردند. همون‌ امام‌، همون‌ باصطلاح‌ رهبر كل‌، همون‌ امام‌ معصوم‌ اينجا فرمودند كه‌ و اما من‌ كان‌ من‌ الفقهاء. ببينيد ما اگر بخوايم‌ از راه‌ صحيح‌ حركت‌ بكنيم‌، قدم‌ به‌ قدم‌ به‌ همينجا مي‌رسيم‌ كه‌ داريم‌ مي‌ريم‌. و اما من‌ كان‌ من‌ الفقهاء .كسي‌ كه‌ فقيه‌ باشه‌.

 فقيه‌ يعني‌ كسي‌ كه‌ دين‌ را بفهمه‌، حقايق‌ دين‌ را درك‌ بكنه‌. يا بعبارت‌ ديگر قرآن‌ را بفهمه‌. يا بعبارت‌ واضحتر روايات‌ را بفهمه‌. يك‌ عده‌ رفتند درس‌ خوندند، يك‌ دوره‌ ادبيات‌ ديدند. يك‌ دوره‌ فقه‌ و اصول‌ ديدند، حالا يك‌ مسئله‌اي‌ را مي‌خوان‌ پيدا كنند از روايات‌ و آيات‌. روايات‌ را مي‌ريزند جلوشون‌ و آيات‌ قرآن‌ را هم‌ نگاه‌ مي‌كنند و از بين‌ آيات‌ و روايت‌ يك‌ مسئله‌اي‌ را، يك‌ حكمي‌ را استنباط‌ مي‌كنند. لذا در دو سطر مثلا در كتاب‌ توضيح‌ المسائل‌ مي‌نويسند كه‌ حكم‌ خدا دربارة‌ مثلا فلان‌ كار شما اينه‌. يا در مسائل‌ حكومتي‌ يا در مسائل‌ سياسي‌، فرقي‌ نميكنه‌. بايد فقيه‌ باشه‌ و بفهمه‌. فقه‌ الفهم‌ در كتابهاي‌ لغت‌ نوشتند. الفقه‌ في‌ لغه‌ الفهم‌. يعني‌ فهيم‌ باشه‌، بفهمه‌، درك‌ داشته‌ باشه‌. يك‌ فردي‌ را پيدا بكنيد كه‌ همة‌ آيات‌ قرآن‌ را بفهمه‌، همة‌ روايات‌ را بفهمه‌. نمي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ يك‌ كسي‌ را پيدا كنيد كه‌ همة‌ قرآن‌ را حفظ‌ باشه‌. چه‌ بسا افرادي‌ هستند كه‌ قرآن‌ را حفظند ولي‌ نمي‌فهمند. خيلي‌ هم‌ هستند روايات‌ را هم‌ حفظند ولي‌ باز هم‌ نمي‌فهمند. بايد وقتي‌ كه‌ اين‌ قرآن‌ را باز ميكنه‌ يك‌ آيه‌اي‌ را در مقابلش‌ قرار ميده‌، رواياتي‌ هم‌ كه‌ در همين‌ مضمون‌ از خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ رسيده‌، اينها را بفهمه‌ و خلاصه‌ بكنه‌ بده‌ در اختيار شما. يك‌ همچين‌ فردي‌. فقيه‌ يعني‌ اين‌. مجتهد هم‌ اسم‌ ديگشه‌، مستنبط‌ هم‌ اسم‌ ديگشه‌، فرقي‌ نميكنه‌. فقيه‌ و مجتهد و مستنبط‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ تحقيق‌كن‌ و محقق‌ و متخصص‌ و امثال‌ اين‌ اسامي‌ را ميشه‌ براشون‌ رديف‌ كرد. بفهمه‌. من‌ الفقهاء. خوب‌ اين‌ معلومه‌. يعني‌ علمش‌ را داشته‌ باشه‌.

 ما عرض‌ كرديم‌ كه‌ امام‌ دو تا چيز لازم‌ داره‌. در خود امام‌، آن‌ امام‌ كل‌، آن‌ كسي‌ كه‌ تمام‌ عالم‌ بلكه‌ تمام‌ ماسوي‌ الله‌ بايد زير فرمانش‌ باشه‌، دو چيز لازم‌ داره‌. يكي‌ علم‌ يكي‌ عصمت‌. خوب‌ ما توي‌ مردم‌ فقيهش‌ را مي‌تونيم‌ پيدا كنيم‌. خيلي‌ ساده‌ است‌. مخصوصا اهل‌ خبره‌ مي‌تونند زود بفهمند. يك‌ مسئله‌ مي‌پرسند، اون‌ مسئله‌ را مي‌بينيم‌ كه‌ اين‌ آقا، يا درسش‌، سر درسش‌ انسان‌ ميره‌، مي‌بينه‌ اين‌ آقا خوب‌ استنباط‌ ميكنه‌. ميگه‌ اين‌ روايت‌ مثلا ضعيفه‌، آن‌ آية‌ قرآن‌ اين‌ دلالت‌ را داره‌، اين‌ روايت‌ صحيح‌ اين‌ دلالت‌ را داره‌ پس‌ نتيجتا اين‌ مسئله‌ اينه‌. خوب‌ اهل‌ خبره‌ مي‌فهمند. يعني‌ يك‌ عده‌ طلاب‌ فاضل‌ درس‌ خارج‌ خون‌، مي‌فهمند كه‌ اين‌ مجتهد آيا مجتهد هست‌ يا نيست‌؟ يكي‌ هم‌ ميشينه‌ مي‌خونه‌ نمي‌تونه‌ هيچ‌ استدلال‌ هم‌ بكنه‌. هستند توي‌ مدرسين‌ حوزه‌هاي‌ علميه‌ افرادي‌ كه‌ سطح‌ فقط‌ مي‌گويند. نمي‌تونند استنباطي‌ داشته‌ باشند. اما افرادي‌ هم‌ هستند نه‌ مي‌نشينند درسها را با استنباط‌ خودشون‌ بيان‌ مي‌كنند و آن‌ محصل‌ و آن‌ كسي‌ كه‌ يك‌ دوره‌ سطح‌ خونده‌، ميفهمه‌ كه‌ اين‌ خيلي‌ عالي‌ استنباط‌ كرد. حتي‌ مثلا از فلان‌ مجتهد كه‌ توي‌ رساله‌اش‌ استنباطش‌ را نوشته‌ و شرح‌ داده‌، اين‌ بهتر استنباط‌ كرد. حالا يا بهتر استنباط‌ كنه‌، يا مساوي‌ استنباط‌ كنه‌، فرقي‌ نميكنه‌. خلاصه‌ ميتونه‌ استنباط‌ كنه‌. اين‌ شخص‌ را اسمش‌ را مي‌گذارند فقيه‌. امام‌ هم‌ مي‌فرمايد من‌ كان‌ من‌ الفقها.

  خوب‌ بخش‌ دومش‌ هم‌ بايد درست‌ باشه‌. ميشه‌ معصوم‌ هم‌ باشه‌؟ نه‌ ديگه‌. اون‌ معصومي‌ كه‌ نه‌ اشتباه‌ بكنه‌، نه‌ نسياني‌ داشته‌ باشه‌، نه‌ خطائي‌ بكنه‌، اون‌ را ما توي‌ غير از انبياء و ائمه‌ پيدا نمي‌تونيم‌ بكنيم‌. خيلي‌ اشتباه‌ دارند. هيچكس‌ نميتونه‌ ادعا بكنه‌ كه‌ من‌ گناه‌ كه‌ نمي‌كنم‌ هيچ‌، چون‌ گناه‌ نكردن‌ خوب‌ معلومه‌، ساده‌ است‌، ميشه‌. ولي‌ خطا و اشتباه‌ و سهو و اينها هم‌ نكنه‌. اين‌ را نداريم‌ نميشه‌. پس‌ بايد چيكار كرد؟ يك‌ فردي‌ باشه‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشه‌. اين‌ حتما لازمه‌. چون‌ بعد از معصوم‌ افراد پرارزش‌ اجتماع‌ آنهائي‌ هستند كه‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشند. ببينيد ما اگر بخواهيم‌ مراحل‌ عصمت‌ و مراحل‌ پاكي‌ را تقسيم‌ بكنيم‌، مرحلة‌ اولش‌ عدالته‌. عدالت‌. شما مراجعه‌ بكنيد به‌ كتب‌ فقهي‌، يا معناي‌ عدالت‌، فلان‌ امام‌ جماعت‌ بايد عادل‌ باشه‌. يعني‌ چي‌؟ يعني‌ بايد واجباتش‌ را انجام‌ بده‌، محرمات‌ را ترك‌ بكنه‌. اين‌ معناي‌ عدالته‌. پس‌ مرحلة‌ اول‌ پاكي‌، عدالته‌. مرحلة‌ دوم‌ پاكي‌ تزكية‌ نفسه‌، مرحلة‌ سوم‌ پاكي‌ عصمته‌.(قطع‌ صداي‌ نوار)

 انسان‌ ميتونه‌، يعني‌ خداي‌ تعالي‌ امر كرده‌ فكر نكنيد كه‌ انسان‌ نميتونه‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌. نه‌ اگر نمي‌تونست‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌ و خودش‌ را تالي‌ تلو معصوم‌ و بالاتر از عادل‌ قرار نده‌، خدا امر نمي‌كرد و نمي‌فرمود قد افلح‌ من‌ زكي‌ها. خدا امر كرده‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كنيد. بلكه‌ پيغمبران‌ آمدند براي‌ تزكية‌ نفس‌ كه‌ لقد جائكم‌ رسول‌ من‌ انفسكم‌ تا ليزكيهم‌ و ليعلمكم‌ الكتاب‌ و الحكمه‌. پس‌ تزكية‌ يكي‌ از اساسي‌ترين‌ كار پيغمبر اكرم‌ و كار انبياست‌. من‌ يك‌ نامه‌اي‌ چندي‌ قبل‌ داشتم‌ از يكي‌ از آقايون‌، خيلي‌ ديدم‌ بندة‌ خدا اشتباه‌ كرده‌. به‌ من‌ نوشته‌ بود كه‌ شما چطور در كتابهاتون‌ نوشتيد كه‌ تزكية‌ نفس‌ بايد كرد. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در دوران‌ عمرش‌ نتونست‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌. انوقت‌ شما مي‌خواي‌ بگي‌ مردم‌ تزكيه‌ نفس‌ كنند. لذا وقتي‌ كه‌ شمشير ابن‌ ملجم‌ به‌ فرق‌ نازنينش‌ زد گفت‌ فزت‌ و رب‌ الكعبه‌. يعني‌ از دست‌ نفسم‌ نجات‌ پيدا كردم‌. اينجوري‌ ايشان‌ نوشته‌ بود. خيلي‌ حرف‌ چقدر بي‌ ارزش‌ و كم‌ ارزشه‌. اگر علي‌ نتونه‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌، ديگه‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ آيات‌ و اين‌ قسمها را اينها را بيخود خورده‌. تزكية‌ نفس‌ يك‌ كار بسيار ساده‌. يعني‌ در مقابل‌ كارهاي‌ مهمي‌ كه‌ شما داريد و نتايج‌ خيلي‌ كمي‌ مي‌گيريد، تزكية‌ نفس‌ ساده‌تر از آنهاست‌. مثلا يك‌ دوره‌ تحصيلات‌ داريد، از اول‌ ابتدائي‌ تا بعد از گرفتن‌ مدرك‌ ليسانس‌، بيست‌ سال‌ شايد طول‌ بكشه‌. حالا بيست‌ سال‌ اگر طول‌ نكشه‌، اقلا هيفده‌ هيجده‌ سال‌ طول‌ ميكشه‌. شما تازه‌ چي‌ داريد؟ يك‌ مدرك‌ داريد. شما را انشاء الله‌، خدا كمكتون‌ كنه‌، يا اين‌ مدرك‌ استخدام‌ مي‌كنند. نصف‌ از خرج‌ ماهتون‌ را بهتون‌ مي‌دهند. بقيه‌اش‌ هم‌ عصرها يك‌ پيكان‌ بخريد و بالاخره‌ مسافر كشي‌ كنيد تا زندگيتون‌ تأمين‌ بشه‌. براي‌ چند سال‌ آقا اين‌ مدرك‌ در زندگي‌ دنيامون‌ بدرد ميخوره‌؟ تا وقتي‌ زنده‌ هستيم‌. از اين‌ كه‌ بهتر نيست‌. از سن‌ بيست‌ و فرض‌ كنيد هفت‌ سالگي‌ تا آخر عمر كه‌ صد و بيست‌ سال‌ هم‌ عمر كنيد. ميشه‌ صد سال‌ شما از اين‌ مدرك‌ استفادة‌ زندگي‌ بكنيد. خيلي‌ خوب‌. تزكية‌ نفس‌ هم‌ در اين‌ دنيا هم‌ در عالم‌ برزخ‌، هم‌ در عالم‌ قيامت‌ و هم‌ در بهشت‌ انسان‌ ازش‌ استفاده‌ ميكنه‌. در دنيا چطور؟ آدم‌ هر چي‌ هست‌ به‌ اعتبارشه‌. معتبر باشه‌. شما يك‌ كارگري‌ مي‌آوريد اين‌ آدم‌ درستيه‌، همين‌ كلمة‌ درست‌. توي‌ خانه‌ باغچتون‌ را بيل‌ ميزنه‌، شب‌ هم‌ هزار تومان‌، پانصد تومان‌، بهش‌ ميديد بره‌. اين‌ اگر درست‌ باشه‌، خونتون‌ را بهش‌ مي‌سپريد، زن‌ و بچه‌اتون‌ را بهش‌ مي‌سپريد، مي‌ريد سر كارتون‌، اينهم‌ كارش‌ را ميكنه‌ هيچ‌ دغدغه‌ هم‌ نداريد. اما اگر نادرست‌ باشه‌، بالا سرش‌ واي‌ مي‌ايستيد، آنطرف‌ نگاه‌ كنيد ديگه‌ كار نميكنه‌. اگر يك‌ چيزي‌ هم‌ گيرش‌ بياد، يك‌ دزدي‌ ميكنه‌ ميره‌. اين‌ فرق‌ آدمي‌ كه‌ پاكه‌ با آدم‌ ناپاك‌. از يك‌ كارگري‌ اينطوري‌ بگيريد بريد تا بالا تا برسيد به‌ مثلا فرض‌ كنيد رئيس‌ جمهور، شاه‌، هر كي‌ مي‌خواد در رأس‌ باشه‌. اين‌ اگر تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ باشه‌، پاك‌ نكرده‌ باشه‌، هر چه‌ بالا بره‌ ضررش‌ به‌ جامعه‌ بيشتره‌. اين‌ نهايت‌ يك‌ چند تا بيل‌ كمتر ميزنه‌ و اگر چيزي‌ شما كنار دستش‌ بگذاريد بلند ميكنه‌، اما اگر، شما ديديد شاه‌ تزكيه‌ نشده‌ كه‌ چقدر مردم‌ را به‌ بدبختي‌ و بيچارگي‌ كشاند و مملكت‌ را داشت‌ به‌ اسرائيل‌ و مثلا ابرقدرتها مي‌فروخت‌ با مردمش‌. و زمامدار تزكيه‌ شده‌. خوب‌ اين‌ دو تا را ما در سن‌ خودمون‌ ديديم‌.

 اين‌ فرق‌ مسئله‌ است‌. تزكية‌ نفس‌ اگر يك‌ اداري‌، يك‌ رئيس‌ يك‌ اداره‌، اين‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشه‌. هر كاريش‌ بكني‌ رشوه‌ نميگيره‌، كم‌ كاري‌ نميكنه‌، مأموريني‌ كه‌ زير نظر او هستند، مي‌بينيد همه‌ كم‌كم‌ پاك‌ مي‌شوند. چون‌ يك‌ روايتي‌ داريم‌ و اگر هم‌ روايت‌ نباشه‌، از كلمات‌ بسيار پر قيمت‌ و پر ارزشي‌ است‌ كه‌ الناس‌ علي‌ دين‌ ملوكهم‌. مردم‌ روي‌ طبق‌ دين‌ ملوكشون‌. ملوك‌ اينجا به‌ معناي‌ پادشاهان‌ نيست‌. بمعناي‌ كساني‌ هستش‌ كه‌ مالك‌ روح‌ مردمند. مورد توجه‌ مردمند. مردم‌ بهشون‌ توجه‌ دارند و مردم‌ طبق‌ باصطلاح‌ عمل‌ او عمل‌ مي‌كنند. در روايتي‌ از امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هست‌ كه‌ كونوا دعاة‌ الناس‌ در يك‌ روايت‌ باعمالكم‌ و در يك‌ روايت‌ بغير السنتكم‌. شما مردم‌ را بسوي‌ خدا و دين‌ بخوانيد با اعمالتون‌. اگر پدر خانواده‌ درست‌ باشه‌، يقين‌ بدانه‌ بچه‌اش‌ درست‌ ميشه‌. مگر مدرسه‌ خرابش‌ كنه‌. اگر رئيس‌ يك‌ اداره‌ درست‌ باشه‌، كارمنداش‌ درستند. مگر اينكه‌ باز از خارج‌ خرابشون‌ كنند. اگر رئيس‌ يك‌ مملكت‌ درست‌ باشه‌، بقيه‌ طبعا يا كم‌كم‌ درست‌ مي‌شوند. چون‌ الناس‌ علي‌ دين‌ ملوكهم‌. اگر شما كه‌ معلم‌ يك‌ مدرسه‌ هستيد، تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشيد، بدونيد بچه‌ها همه‌ درست‌ مي‌شوند. اينطوريه‌. كونوا دعاة‌ الناس‌ باعمالكم‌ يا بغير السنتكم‌. اين‌ مسلمه‌. و انسان‌ با عملش‌ گاهي‌ بهتر ميتونه‌ مردم‌ را هدايت‌ كنه‌ تا با گفتارش‌. گفتار گاهي‌ تأثير نداره‌ ولي‌ عمل‌ تأثير داره‌. بنابراين‌ اگر كساني‌ كه‌ زمام‌ اختيار يك‌ نفر، دو نفر، صد نفر، هزار نفر، يك‌ ميليون‌ نفر را در دست‌ دارند و مردم‌ چشمشون‌ را به‌ او دوخته‌اند، اگر تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشند، همه‌ پاك‌ مي‌شوند. و پاكي‌ خيلي‌ ارزش‌ داره‌. و آنقدر آسانه‌ نسبت‌ به‌ كارهاي‌ ديگمون‌، عرض‌ كردم‌ شما اين‌ ليسانس‌ گرفتن‌ براتون‌ خيلي‌ مشكله‌ ديگه‌. طبيعيش‌ مشكله‌. حالا تا چه‌ برسه‌ به‌ اينكه‌ كم‌ استعداد باشي‌، و پشت‌ كنكور معطل‌ شده‌ باشي‌ و اقبالت‌ نگرفته‌ باشه‌، موقع‌ امتحانات‌ مريض‌ شده‌ باشي‌. حالا طبيعي‌ پيش‌ بره‌ اينقدر طول‌ ميكشه‌. شما نصف‌ اين‌ وقت‌ را بگذار تزكية‌ نفس‌ ميكني‌، در دنيا برات‌ مفيده‌، امين‌ مردم‌ ميشي‌. مردم‌ بهت‌ اعتماد مي‌كنند. مردم‌ زندگيشون‌ را به‌ تو وا مي‌گذارند. در عالم‌ برزخ‌ تا خواستي‌ از دنيا بري‌، ملائكه‌ به‌ استقبالت‌ مي‌آيند. حتي‌ روايت‌ داره‌ كه‌ ملائكه‌ مي‌آن‌ ميگن‌ كه‌ تو اگر مي‌خواي‌ تا آخر دنيا هم‌ بماني‌ اختيار با تو. خدا به‌ ما وحي‌ كرده‌ كه‌ بهت‌ بگيم‌ اختيار با تو مي‌خواي‌ توي‌ اين‌ دنيا بمون‌. مي‌خواي‌ هم‌ بيا. اما آنطرف‌ را نگاه‌ كن‌. نشون‌ مي‌دن‌ يك‌ باغ‌ زرد و سرخي‌، البته‌ ما كه‌ باغ‌ زرد و سرخ‌ كه‌ به‌ مردم‌ نشون‌ مي‌ديم‌، دروغ‌ بهشون‌ ميگيم‌. اما آنها راستش‌ را مي‌گن‌. يك‌ باغاتي‌، يك‌ چيزهايي‌. اصرار ميكنه‌ طرف‌ كه‌ زود باش‌، چرا معطلي‌؟ و لولا آلاجال‌ التي‌ كتب‌ الله‌ لهم‌ لماتوا شوقا الي‌ السواد اگر آن‌ اجلها، آن‌ قراردادهاي‌ الهي‌ نباشه‌ براي‌ مردن‌ اهل‌ تقوي‌ اينها اصلا يك‌ لحظه‌ حاضر نيستند كه‌ توي‌ دنيا بمانند. خوب‌ اين‌ هم‌ عالم‌ سكراتشون‌. عالم‌ برزخ‌ هم‌ كه‌ روحشون‌ آزاد و تمام‌ كرات‌ را در يك‌ چشم‌ بر هم‌ زدن‌ ممكنه‌ بچرخند و ببينند. و بهشت‌ هم‌ كه‌ ما دلائلي‌، ثابت‌ كرديم‌ كه‌ بدون‌ تزكية‌ نفس‌، انسان‌ نميتونه‌ وارد بهشت‌ بشه‌. هر كي‌ مي‌خواد باشه‌. بايد اول‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌ بعد بره‌ توي‌ بهشت‌. دروغ‌ و ناپاكي‌ اصلا توي‌ بهشت‌ بازار نداره‌. اگر كسي‌ ناپاك‌ بود و دروغگو بود و طماع‌ بود و حريص‌ و بود و مال‌ دوست‌ بود و امثال‌ اينها، يا چشم‌ خيانتكاري‌ داشت‌ و به‌ زنهاي‌ مردم‌ بخواد نگاه‌ كنه‌، آنجا هم‌ كه‌ نميشه‌ ديوارها را ببرند بالا كه‌ مشرف‌ نباشه‌، تو خودت‌ را درست‌ كن‌. اگر اين‌ حرفها باشه‌، باز همين‌ گرفتاريهاي‌ توي‌ دنيا هست‌. پس‌ ببينيد تزكية‌ نفس‌ براي‌ بينهايت‌ زندگي‌ مفيده‌.

 لذا امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ شرط‌ مرجع‌ تقليد، رهبر، نايب‌ امام‌، آن‌ كسي‌ كه‌ مي‌خواهد زمام‌ امور مردم‌ در دستش‌ باشد، مي‌بينيم‌ كه‌ مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ را بيان‌ كرده‌. صائم‌ لنفسه‌. بايد حتما خود نگهدار باشه‌. خيلي‌ مهمه‌. تزلزلي‌ نداشته‌ باشه‌. مقاوم‌ باشه‌، ترسوندنش‌ نترسه‌. به‌ طمع‌ انداختنش‌ طمع‌ نيفته‌. اينها همه‌ معناي‌ صائم‌ لنفسه‌. اگر تمام‌ كرة‌ زمين‌، تمام‌ آسمان‌، بلا بشه‌ بياد بخوره‌ توي‌ سر اين‌، اين‌ از جاش‌ تكان‌ نخوره‌. المؤمن‌ كالجبل‌ الراسخ‌. مؤمن‌ مانند كوه‌ محكم‌. هيچ‌ تكان‌ نميخوره‌. يك‌ شرط‌ اولش‌ اينه‌. اينجاش‌ ديگه‌ داره‌ همون‌ مرحلة‌ نازلة‌ عصمت‌ را داره‌ براي‌ مرجع‌ تقليد بيان‌ ميكنه‌. كه‌ همون‌ تزكية‌ نفسه‌. صائن‌ لنفسه‌. صائن‌ لنفسه‌. صبور باشه‌، قاطع‌ باشه‌، اعتماد به‌ خدا داشته‌ باشه‌. به‌ هيچ‌ چيز اعتماد نكنه‌. در يك‌ روايت‌ هست‌، مي‌فرمايد ذات‌ مقدس‌ پروردگار اينها دربارة‌ كساني‌ كه‌ خدا دوستشون‌ داره‌ها، مي‌فرمايد كه‌ و عزتي‌ و جاللي‌ لاقطعن‌ عمل‌ كل‌ معمل‌ غير باليأس‌. به‌ عزت‌ و جلالم‌ قسم‌ من‌ قطع‌ مي‌كنم‌ آرزوي‌ هر آرزومندي‌ را كه‌ به‌ غير من‌ اتكا بكنه‌ با يأس‌، نااميدي‌. اينها كساني‌ هستند كه‌ دوستشون‌ خدا داره‌، مي‌خواد تربيتشون‌ كنه‌. و الاّ كساني‌ را كه‌ مي‌خواد ولشون‌ كنه‌، نه‌. برن‌ دنبال‌ كارهاي‌ بعله‌ باصطلاح‌ اتكاي‌ به‌ مدرم‌، واقعا بعضي‌ها مشركند. كه‌ مي‌فرمايد و ما يؤمن‌ اكثرهم‌ بالله‌ الله‌ و هم‌ مشركون‌. خيلي‌ از اين‌ مردم‌ مؤمن‌ اينها ايمان‌ به‌ خدا ندارند بلكه‌ مشركند. از امام‌ سؤال‌ ميشه‌ چطور مشركند؟ همين‌ كه‌ تو بگي‌ من‌ ديدم‌ شما هم‌ حتما ديديد. هر چي‌ انسان‌ ميگه‌ بابا خدا.

 يك‌ نفر زندان‌ افتاده‌ بود ما خيلي‌ فعاليت‌ مي‌كرديم‌ اين‌ از زندان‌ بياد بيرون‌. من‌ شب‌ خواب‌ ديدم‌ كه‌ اين‌ دلش‌ وابستة‌ به‌ رفقايي‌ است‌ كه‌توي‌ دادگاههاي‌ مختلف‌ داره‌. اين‌ بايد به‌ همه‌، چون‌ دوستش‌ داريم‌، به‌ همه‌ متوسل‌ بشه‌، نامه‌اش‌ به‌ آنها برسه‌، آنها براش‌ كاري‌ نكنند، تا وقتي‌ كه‌ از همه‌ مأيوس‌ شد، آنوقت‌ ما نجاتش‌ بديم‌. من‌ خوب‌ خوابه‌ ديگه‌، اهميت‌ ندادم‌. فردا رفتم‌ ديدنش‌ در زندان‌. گفتم‌ كه‌ تو توكل‌ به‌ خدا بكن‌ خدا نجاتت‌ بده‌. گفت‌ آقا شما كه‌ بيرون‌ هستيد به‌ فلان‌ آقا من‌ اون‌ را چند روز مهمانش‌ كردم‌ در خانه‌، او حالا رئيس‌ نمي‌دونم‌ چيه‌. به‌ فلان‌ آقا شما بگو. گفتم‌ آقا ولش‌ كن‌. آخر خوابيم‌. باز هم‌ توجه‌ نكرد. آخر همينطور هم‌ شد. به‌ همه‌ جا نامه‌ نوشت‌، همه‌ جا متوسل‌ شد، همة‌ كارها را كرد و هيچكس‌ هم‌ نتوانست‌ براش‌ كاري‌ بكنه‌، نكردند يعني‌ نتونستند كاري‌ بكنند. وقتي‌ كه‌ كاملا مأيوس‌ شد، اگر خدا كسي‌ را دوست‌ داشته‌ باشه‌ها، اين‌ شخص‌ حالا چطور شد آزاد شد. بله‌. حضرت‌ يوسف‌ توي‌ زندان‌ افتاده‌. متوسل‌ به‌ آن‌ رفيق‌ زندانيش‌ ميشه‌. خداي‌ تعالي‌ جبرئيل‌ را ميفرسته‌ كه‌ تو چطور شد تا حالا ما كارهات‌ را انجام‌ مي‌داديم‌. حالا به‌ كس‌ ديگه‌ كارهات‌ را مراجعه‌ كردي‌. تا حالا طبيبت‌ ما بوديم‌، تا حالا هر حاجت‌ و مشكلي‌ داشتي‌ ما انجام‌ مي‌داديم‌، حالا چه‌ عيبي‌ در ما ديدي‌، چه‌ كوتاهي‌ در ما ديدي‌ كه‌ ما را ول‌ كردي‌ رفتي‌ به‌ دشمن‌ ما متوجه‌ شدي‌. چون‌ دوستت‌ داريم‌، اينها را من‌ ميگم‌، چون‌ دوستت‌ داريم‌، چون‌ مي‌خوايم‌ تربيتت‌ كنيم‌، چون‌ مي‌خوايم‌ رشد روحي‌ پيدا بكني‌، هفت‌ سال‌ ديگه‌ توي‌ زندان‌ بمون‌. بمان‌ تا تربيت‌ بشي‌. ديگه‌ به‌ غير خدا متوجه‌ نشي‌. اعتماد به‌ خدا داشته‌ باشد. اعتماد به‌ هيچ‌ كس‌ نداشته‌ باشد.

 و ترس‌ از غير خدا هم‌ نداشته‌ باشد. آقا اگر يك‌ مرجع‌ تقليد ترسو بود، مي‌ترسوننش‌. اگر يك‌ مرجع‌ تقليد، اوني‌ كه‌ مي‌خواد جاي‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بشينه‌، از موهومات‌ مخصوصا بترسه‌. موهومات‌. يكي‌ از مراجع‌ را مي‌گفتند كه‌ من‌ از نظر اين‌ جهت‌ خيلي‌ براي‌ او ارزش‌ قائل‌ بودم‌، مي‌گفت‌ كه‌ برادرش‌ مي‌گفت‌، پشت‌ در خانه‌ كمونيستها و مسلمونها درگير شده‌ بودند. كمونيستها مي‌خواستند بريزند توي‌ خانه‌ آقا را بكشند، در يكي‌ از ممالك‌ ايران‌ نبود. و مسلمانها هم‌ مي‌خواستند جلوي‌ اينها را بگيرند. زد و خورد بود. ما گفتيم‌ بريم‌ ببينيم‌ خود آقا كجاست‌؟ رفتيم‌ ديديم‌ در اطاق‌ كتابخانه‌ داره‌ يك‌ كتابي‌ مطالعه‌ مي‌كنه‌ و چيزي‌ هم‌ مي‌نويسه‌. هيچ‌ ترس‌ ابدا. ترس‌ نباشه‌. از هيچي‌ نبايد بترسيم‌. ترس‌ نباشه‌، صبر باشه‌، اعتماد به‌ خدا باشه‌، اعتماد به‌ غير خدا نباشه‌ و قاطعيت‌ هم‌ بايد باشه‌. انسان‌ وقتي‌ كه‌ فهميد آن‌ كار حقه‌، به‌ هر قيمتي‌ كه‌ شد بايد انجام‌ بده‌.

 خوب‌ دوم‌ چي‌؟ حافظ‌ لدينه‌. يك‌ محافظ‌ باشه‌ براي‌ دين‌. براي‌ دين‌ منظور قوانين‌ دينه‌. قوانين‌ دين‌ نبايد از بين‌ بره‌. عيد نوروز است‌، حالا مردم‌ معصيت‌ مي‌خوان‌ بكنند خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ شما هم‌ توي‌ خونه‌ ديد و بازديد هست‌، قوم‌ و خويشهاي‌ معصيتكار آمدند جلوتون‌ دارند معصيت‌ ميكنند. نميشه‌ حرفي‌ زد. تو حافظ‌ دين‌ نيستي‌. نميشه‌ آخه‌ ميهمانند. مهمان‌ باشه‌. امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر در هر حال‌ واجبه‌. شايد اينجا بهتر هم‌ ازت‌ بپذيرند. خوب‌ حافظ‌ دين‌ باشه‌. يك‌ حكم‌ از احكام‌ الهي‌ نبايد از جاي‌ خودش‌ تكان‌ بخوره‌. استنباطي‌ كه‌ كرده‌ و يقين‌ و يا ظن‌ قوي‌ داره‌ كه‌ اين‌ حكم‌ خداست‌، بايد اجرا كنه‌. حافظ‌ لدينه‌. مخالفا لهواه‌. هواي‌ نفس‌ نداشته‌ باشه‌. هواي‌ نفس‌ نداشته‌ باشه‌. من‌ يكي‌ از اولياء خدا و علماي‌ بزرگ‌ را در قم‌ ديدم‌، يك‌ قدري‌ باهاش‌ نزديك‌ شده‌ بودم‌. ايشان‌ به‌ من‌ مي‌فرمود حتي‌ من‌ غذا كه‌ مي‌خورم‌ مثل‌ دوا مي‌خورم‌. يعني‌ اين‌ غذايي‌ را كه‌ مي‌خورم‌ اول‌ فكر خاصيتش‌ را مي‌كنم‌ نه‌ فكر مزه‌اش‌ را. تا اينجا. لباسي‌ كه‌ مي‌پوشم‌ قبل‌ از اينكه‌ فكر مثلا زيباييش‌ را بكنم‌، ايني‌ كه‌ من‌ لباس‌ پر قيمتي‌ بپوشم‌ و ديگران‌ را ناراحت‌ بكنم‌ و يا فخر بر ديگران‌ بفروشم‌، فكر سردي‌ و گرميش‌ را مي‌كنم‌. اينجوريند. اين‌ معناي‌ مخالفا لهواه‌. هوا ندارند. هوا يعني‌ خواستة‌ دل‌ ندارند. اين‌ نفس‌ امارة‌ بالسوء در من‌ حكومت‌ نبايد داشته‌ باشه‌. حافظ‌ لدينه‌ مخالفا لهواه‌.

 آخري‌ چيه‌؟ مطيع‌ لامر مولاه‌. بندة‌ واقعي‌ خدا باشند. مطيع‌ لامر مولاه‌. بندة‌ واقعي‌. فتطلب‌ في‌ نفسك‌ حقيقة‌ العبوديه‌. من‌ يك‌ وقتي‌ مثال‌ زدم‌ اينجا. سرباز سر مرز كه‌ داره‌ با دشمن‌ جنگ‌ ميكنه‌. اين‌ اگر در ماه‌ يك‌ دفعه‌ بره‌ گوش‌ به‌ حرف‌ صدام‌ بده‌. اين‌ سرباز درستي‌ نيست‌. مطيع‌ لامر مولاه‌ نيست‌. اعدامش‌ مي‌كنند. در ماه‌ هم‌ ولو يك‌ دفعه‌ رفته‌ آنطرف‌، اعدامش‌ مي‌كنند يا نه‌؟ بايد هم‌ اعدامش‌ كنند. ما در روز چند دفعه‌ گوش‌ به‌ حرف‌ شيطان‌ ميدهيم‌. انشاء الله‌ در روز نه‌، در هفته‌. شيطان‌ دشمن‌ خداست‌. فاتخذوه‌ عدوا. شيطان‌ دشمن‌ منه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد. شما هم‌ او را دشمن‌ خودتون‌ قرار بديد. با دشمن‌ كه‌ انسان‌ سر سازش‌ نداره‌، حرفش‌ را گوش‌ نميده‌. خوب‌ وقتي‌ كه‌ مطيع‌ لامر مولاه‌ شد، آنوقت‌ ميگه‌ فللعوام‌ ان‌ يقلده‌. اينجا عوام‌ بايد ازش‌ تقليد بكنند. عوام‌ معناش‌، آخه‌ ما بعضي‌ وقتها عوام‌ را به‌ عنوان‌ فحش‌ مي‌گيم‌ به‌ اشخاص‌. تو كه‌ عوامي‌، يعني‌ نافهمي‌. نه‌ عوام‌ يعني‌ همين‌ عموم‌ مردم‌. خيلي‌ ساده‌. اينهايي‌ كه‌ نرفتند مجتهد بشوند. يك‌ دكتري‌ داريم‌، يك‌ عوام‌ داريم‌. در مقابل‌ دكترها هم‌ عوام‌ هستند. در مقابل‌ مهندس‌ها هم‌ عوام‌ هستند. در مقابل‌ مجتهدها هم‌ عوام‌ هستند. عوام‌ يعني‌ بقية‌ مردمي‌ كه‌ اينها تخصصي‌ در اين‌ رشته‌ ندارند. اينها بايد از او تقليئد بكنند. فللعوام‌ ان‌ يقلده‌.

 لذا اگر كسي‌ معتقد بشود كه‌ لازم‌ نيست‌ من‌ تقليد بكنم‌، من‌ از يكي‌ پرسيدم‌ گفتم‌ تو از كي‌ تقليد ميكني‌؟ گفت‌ من‌ تقليد نمي‌كنم‌. گفتم‌ نماز مي‌خوني‌ يا نه‌؟ گفت‌ بله‌. گفتم‌ كي‌ بهت‌ گفته‌ نماز اينجور بخوني‌؟ گفت‌ مردم‌ مي‌خونند ماهم‌ مي‌خونيم‌. اسلام‌ به‌ تو ميگه‌ تو از بقال‌ سر كوچه‌ و مادر و پدرت‌ تقليد نكن‌. تو كه‌ خودت‌ نرفتي‌ ببيني‌ نماز صبح‌ چند ركعته‌. از مدرم‌ تقليد نكن‌ از يك‌ مجتهد فقيه‌ صائن‌ لنفسه‌، حافظ‌ لدينه‌، مخالفا لهواه‌، مطيع‌ لامر مولاه‌، بعضي‌ها يك‌ همچين‌ اشتباهاتي‌ را دارند. يا مثلا ما ولايت‌ فقيه‌ را قبول‌ نداريم‌. اصلا نمي‌فهمه‌ ولايت‌ فقيه‌. ولايت‌ فقيه‌ يعني‌ همين‌. امام‌ زمان‌ غايبه‌ يك‌ فقيه‌ صائن‌ لنفسه‌، حافظا لدينه‌، مخالفا لهواه‌، مطيعا لامر مولاه‌، زمام‌ امور مردم‌ را بايد در دست‌ بگيره‌ و همة‌ مردم‌ هم‌ بايد از او اطاعت‌ كنند. و هر كس‌ هم‌ كه‌ اطاعت‌ نكنه‌ از دائرة‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ عقل‌ و انسانيت‌ حتي‌ رفته‌ بيرون‌. براي‌ اينكه‌ انسان‌ لابد للناس‌ من‌ امام‌. لابد است‌ كه‌ هر كسي‌ هر يعني‌ مردم‌ امام‌ داشته‌ باشند. خيلي‌ خوب‌. اين‌ امام‌ يك‌ فاسق‌ فاجر نافهمي‌ باشه‌ يا يك‌ مجتهد صائل‌ لنفسه‌، حافظ‌ لدينه‌، مخالفا لهواه‌، مطيع‌ لامر مولاه‌ باشه‌. كدام‌ يكي‌؟ كيه‌ كه‌ بگه‌ نه‌ همون‌، همون‌ شاه‌ بهتر بود. كسي‌ كه‌ اين‌ حرف‌ را بزنه‌ اصلا كافره‌. يعني‌ بر خلاف‌ قرآن‌ و روايات‌ حرف‌ زده‌. حالا در مورد خاص‌ نمي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌. بحث‌ علمي‌ دارم‌ مي‌كنم‌ نمي‌خوام‌ بحث‌ سياسي‌ وارد بشم‌. اما اگر واقعا بگه‌ يك‌ فاسق‌ فاجر خدمتتون‌ عرض‌ شود بي‌ فقه‌ بي‌ تحقيق‌ در امور دين‌ آن‌ زمام‌ ما را داشته‌ باشه‌ ولي‌ مجتهد صائم‌ لنفسه‌، حافظا لدينه‌ نداشته‌ باشه‌. اين‌ بر خلاف‌ قرآنه‌، چون‌ قرآن‌ داره‌ مي‌گه‌ افمن‌ يهدي‌ الي‌ الحق‌ احق‌ الي‌ اليتبع‌ او لا يهدي‌ الي‌ فما لكم‌ كيف‌ تحكمون‌. شما چطور حكم‌ مي‌كنيد؟ همين‌ مسئله‌ صدر اسلام‌ پيش‌ آمد كه‌ مردم‌ منحرف‌ شدند. فرقي‌ بين‌ علي‌ و ديگران‌ گذاشتند. فرقي‌ بين‌ معصوم‌ و غير معصوم‌ نگذاشتند. فرق‌ بين‌ پاك‌ و ناپاك‌ نگذاشتند. فرقي‌ بين‌ آن‌ كسي‌ كه‌ تيشه‌ به‌ ريشه‌اشون‌ داره‌ ميزنه‌ و در دراز مدت‌ آنها را از پا در مي‌آره‌ و بيچاره‌اشون‌ ميكنه‌. خدا ميدونه‌ ما تا دينمون‌ را با دشمنان‌ دين‌ مقايسه‌ نكنيم‌، اگر حتي‌ تشيع‌ را حتي‌ باغير تشيع‌ مقايسه‌ نكنيم‌، نمي‌فهميم‌ كه‌ چه‌ صدمة‌ مهمي‌ در همين‌ ارتباط‌ به‌ بشريت‌ زدند. فرقي‌ بين‌ علي‌ و ديگران‌ نگذاشتند. فرقي‌ بين‌ علم‌ و جهل‌ نگذاشتند. فرقي‌ بين‌ عصمت‌، پاكي‌ و ناپاكي‌ نگذاشتند. از همان‌ روز اول‌ هم‌ شروع‌ شد بدبختي‌ بشر.

 و ما امروز بايد اين‌ فرق‌ را بگذاريم‌. فرق‌ بگذاريم‌ بين‌ يك‌ مجتهد. يك‌ شخصي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ با يك‌ كسي‌ كه‌ اصلا هيچي‌ نمي‌فهمه‌. فقط‌ يكپارچه‌ هواي‌ نفسه‌. شما بعضي‌ جوانها شايد نديده‌ باشند ولي‌ ما كه‌ ديديدم‌. شك‌ داشتيم‌ كه‌ شاه‌ نماز بلده‌ يا بلد نيست‌؟ كه‌ يك‌ وقتي‌ مي‌گفتند آمده‌ توي‌ حرم‌. يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ نماز خونده‌، يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ نخونده‌. صحبت‌ بود بحث‌ بود كه‌ حالا بلد هست‌ يا بلد نيست‌. قطعا بلد نبود. چون‌ آدم‌ وقتي‌ نماز زياد نخوند، بدل‌ هم‌ نيست‌. هيچي‌. نه‌ براي‌ نمازش‌، هر چيزي‌ كه‌ مملكت‌ را نگه‌ مي‌داشت‌ تازه‌ براي‌ اينكه‌ سلطنت‌ خودش‌ محفوظ‌ بمونه‌. نه‌ براي‌. اما يك‌ فقيه‌ ميگه‌ خدا، يك‌ مرجع‌ تقليد ميگه‌ خدا، يك‌ رهبر ميگه‌ خدا. رهبري‌ كه‌ اسلام‌ تعيين‌ كرده‌ اين‌ فقط‌ ميگه‌ خدا. اين‌ ارزش‌ داره‌ يا او؟ اگر گفتيم‌ نه‌ همون‌. گاهي‌ اين‌ كلمات‌ را من‌ در بعضي‌ از دوستان‌ روي‌ جهل‌ مي‌شنوم‌. بعضي‌ افرادي‌ كه‌ خيلي‌ نفهمند. مي‌گن‌ همان‌ شاه‌ بهتر بود. اين‌ كلام‌ اگر با توجه‌ باشد، كفره‌. برخلاف‌ روايات‌ و آيات‌ قرآنه‌. زمامدار شما يك‌ فرد فاسق‌ باشه‌؟ زمامدار شما يك‌ فردي‌ باشه‌ كه‌ نماز نفهمه‌ يعني‌ چه‌؟ زمامدار شما يك‌ دونه‌ از احكام‌ اسلام‌ را بلد نباشه‌؟ او بهتره‌ براي‌ شما؟ مثل‌ اينكه‌ مثلا براي‌ شما بگن‌ فرض‌ كنيد يك‌ زنبور، مشهديها اين‌ زنبورهاي‌ درشت‌ را ميگن‌ زنبور گاوي‌، يك‌ زنبور گاوي‌، زنبورهاي‌ عسل‌ بگن‌ اين‌ زنبور گاوي‌ بهتر از ملكة‌ خودمونه‌. او بياد بر ما. اصلا معنا نداره‌ و معقول‌ نيست‌.

 بنابراين‌ اين‌ را بايد آقايون‌ بدانند كه‌ تا زماني‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ در غيبت‌ هستند و مصلحت‌ مي‌دونند خودشون‌ را ظاهر نكنند و يا خداي‌ تعالي‌ مصلحت‌ ميدونه‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ را ظاهر نكنه‌، اگر كسي‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 

۲۸ صفر ۱۴۱۶ – اهميت‌ تعهد، عبوديت‌ اخلاق‌ ۱۰۱

 اهميت‌ تعهد، عبوديت‌ اخلاق‌ 101

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و اوفوا بعهد الله‌ اذا عاهدتم‌.

 آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد بسيار آيات‌ مناسبي‌ بود براي‌ عرايض‌ امروزمون‌ و براي‌ جريان‌ اين‌ روز و براي‌ مصيبت‌ امروز. از اينجا شروع‌ شد آيات‌ كه‌ وقتي‌ با خدا عهد بستيد، وفاي‌ به‌ عهد كنيد. همة‌ ارزش‌ انسان‌ در تعهدشه‌. مسئلة‌ تعهد از مهمترين‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ در يك‌ انسان‌ بايد وجود داشته‌ باشد. فرق‌ انسان‌ با حيوانات‌ بلكه‌ با تمام‌ موجودات‌ در همين‌ تعهده‌. در تفسير آية‌ شريفة‌ انا عرضنا الامانت‌ علي‌ السماوات‌ و الارض‌ فابيت‌ ان‌ يحملناه‌ و اشفقنا منها. همة‌ عوالم‌، بالا و پائين‌، كوهها، امانت‌ كه‌ همان‌ تعهد باشه‌، در يكي‌ از تفاسير تعهد را ميگن‌، يا هر تفسير ديگه‌اي‌ هم‌ كه‌ شده‌ باشه‌ ضمنش‌ تعهد هست‌. چون‌ اگر به‌ ولايت‌ تفسير شده‌ باشه‌، ولايت‌ هم‌ تعهد مي‌خواد. اگر به‌ توحيد تفسير شده‌ باشه‌، توحيد هم‌ تعهد مي‌خواد. يا اگر به‌ تعهد تفسير شده‌ باشد كه‌ هيچ‌ يك‌ از موجودات‌ نتوانستند تحملش‌ را بكنند. انسان‌ تحمل‌ كرد. انسان‌ داراي‌ اختياره‌. اختيار هم‌ سبب‌ ميشه‌ كه‌ انسان‌ هم‌ تعهد داشته‌ باشه‌ هم‌ تعهدش‌ را بشكنه‌. تعهد داشته‌ باشه‌ انسانه‌، تعهد نداشته‌ باشه‌ جزء موجوداتي‌ است‌ كه‌ اينها تعهد نداشتند. انسان‌ در مقابل‌ هر چيزي‌ بايد تعهد داشته‌ باشه‌. اگر تعهد نداشت‌ از صراط‌ مستقيم‌ خارجه‌. ببينيد خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد ألم‌ اعهد اليكم‌ يا بني‌ آدم‌ ان‌ لا تعبدوا الشيطان‌ انه‌ لكم‌ عدو مبين‌. با ما عهد بسته‌ كه‌ ما بندگي‌ شيطان‌ را نكنيم‌. چون‌ او دشمن‌ ماست‌ و ان‌ اعبدوني‌. بندگي‌ خدا را بكنيد. هذا صراط‌ المستقيم‌. ببينيد راه‌ راست‌ تعهده‌. شما نظمي‌ بخوايد در امور زندگيتون‌ داشته‌ باشيد بايد تعهد داشته‌ باشيد. نظام‌ اجتماع‌ روي‌ تعهد استواره‌. اگر يك‌ روز به‌ دفتر كارتون‌، به‌ مغازه‌اتون‌، به‌ محل‌ درستون‌، ساعت‌ هشت‌ بريد، يك‌ روز ساعت‌ ده‌ و يك‌ روز هم‌ اصلا نريد، اين‌ شما را يك‌ آدم‌ بي‌ تعهد مي‌دونند كه‌ به‌ درد كارها نمي‌خوريد. اگر رفيق‌ شديد يك‌ روز گرميد و يك‌ روز سرد، يك‌ روز با محبت‌ يك‌ روز بي‌ محبت‌، اگر اينطوري‌ شديد گفت‌ كه‌ مطلب‌ تو وفاي‌ مرد ملول‌. ملول‌ آني‌ است‌ كه‌ زود ملالت‌ پيدا ميكنه‌، زود بدش‌ مي‌آد. تا انسان‌ بهش‌ يك‌ حرفي‌ ميزنه‌ بدش‌ مي‌آد. تا ميگه‌ قربونت‌ برم‌ خوشش‌ مي‌آد. يك‌ همچين‌ اخلاقی‌ داره‌. اين‌ آدم‌ وفا نداره‌. مطلب‌، يعني‌ كلام‌ امير را اين‌ شاعر ترجمه‌ كرده‌. مطلب‌ تو وفا ز مرد ملول‌، ملول‌ يعني‌ زود ملالت‌ پيدا ميكنه‌. نشود مجتمع‌ ملال‌ و وفا. ملال‌ با وفا، اينها جمع‌ نميشه‌. اگر يك‌ كسي‌ را با يك‌ روايتي‌ هست‌، دوستتون‌ را مي‌خواهيد امتحانش‌ كنيد كه‌ آيا متعهد هست‌ در دوستي‌ با شما يا نه‌؟ البته‌ اين‌ كار را نكنيد ولي‌ خوب‌ اگر يك‌ وقتي‌ مي‌خواهيد، از راههاي‌ ديگه‌ هم‌ ميشه‌ انسان‌ رفيقش‌ را بشناسه‌، اما اگر راهي‌ نبود جز اين‌ راه‌ يكي‌ دو دفعه‌ ناراحتش‌ كنيد. اگر ديديد رفت‌ ديگه‌ نيامد بگذاريد بره‌. اگر ديديد نه‌، استوار وايستاده‌، استوار وايستاده‌ و شما را بخاطر محبتهايتون‌ باز هم‌ دوستتون‌ داره‌. اين‌ ناراحتي‌ را بالاخره‌ حلش‌ ميكنه‌. اين‌ بد آمدن‌ را تصور نميكنه‌. اگر يك‌ همچين‌ جوري‌ او را ديديد بدويند رفيق‌ هست‌، باقي‌ ميمانه‌. نشود مجتمع‌ ملال‌ و وفا. گر كند عهد، حالا عهد دوستي‌ با شما بسته‌، چون‌ ملالش‌ خواست‌، بشكند عهد را به‌ سنگ‌ جفا. اساسا هر كس‌ با شما براي‌ هر چيز شما محبت‌ پيدا كرد و دوست‌ شد با شما دوست‌ نشده‌، براي‌ هر چيز شما، براي‌ قيافه‌اتون‌، براي‌ پولتون‌، براي‌ موقعيتتون‌، براي‌ قدرتتون‌، چون‌ اينها همة‌ آرزوي‌، اين‌ با آن‌ آرزويي‌ كه‌ بر شما عارض‌ شده‌ با اون‌ ميره‌. يعني‌ خوش‌ قيافه‌ باشيد، قيافه‌اتون‌ يك‌ اشكالي‌ پيدا كنه‌، او هم‌ اشكال‌ پيدا ميكنه‌. پولدار باشيد يك‌ خورده‌اي‌ بهش‌ بي‌ محبتي‌ بكنيد از پول‌ شما نتونه‌ استفاده‌ بكنه‌، ميره‌. موقعيت‌ و قدرتي‌ داشته‌ باشيد در يك‌ اداره‌اي‌ كاره‌اي‌ باشيد، وقتي‌ آن‌ كار را از دست‌ شما گرفتند، اينهم‌ ميره‌. چون‌ اين‌ به‌ شما علاقه‌ نداره‌. ميگه‌ اگر رفيق‌ شفيقي‌ درست‌ پيمان‌ باش‌. حريف‌ حجره‌ و گرمابه‌ و گلستان‌ باش‌. اين‌ مال‌ حافظه‌. منظورش‌ اينه‌ كه‌ توي‌ حجرة‌ زندگي‌ با تو رفيقه‌، وقتي‌ كه‌ حتي‌ لباس‌ نداري‌، چون‌ با اين‌ لباست‌ بوده‌ كه‌ با تو دوست‌ باشه‌، بازهم‌ رفيقه‌. در موقع‌ خوشي‌ و خرمي‌ و اينها هم‌ با تو رفيقه‌. تعهد چيزيست‌ كه‌ انسان‌ را با خدا پيوند ميده‌. اگر راهتون‌ را به‌ سوي‌ خدا انتخاب‌ كرديد تا آخرين‌ لحظات‌ عمرتون‌ دست‌ از راهتون‌ نكشيد. و ان‌ اعبدوني‌ هذا صراط‌ المستقيم‌. بندگي‌ من‌ را بكنيد اين‌ است‌ راه‌ راست‌. تمام‌ آنهايي‌ كه‌ اطراف‌ پيغمبر اكرم‌ بودند غير از مؤمنينشون‌ همه‌ بخاطر يك‌ چيزي‌ با پيغمبر رفيق‌ بودند. يك‌ عده‌ شايد با خودشون‌ فكر مي‌كردند كه‌ بعد از پيغمبر اينها ادعاي‌ پيغمبري‌ مي‌كنند. حالا ازش‌ ياد بگيرند. ببيند پيغمبر كجا شكست‌ ميخوره‌، كجا موفق‌ ميشه‌. آنها شكستها را حواسشون‌ جمع‌ باشه‌. موفقيتها را، تجربه‌هاي‌ پيغمبر را بدست‌ بيارند. ولي‌ وقتي‌ آية‌ شريفة‌، اين‌ آيه‌ بي‌ جهت‌ نازل‌ نشد كه‌ بعله‌، اين‌ كه‌ خاتم‌ النبيين‌، من‌ مي‌خواستم‌ آيه‌ را بلند بخونم‌ ديدم‌ اسم‌ پيغمبر هست‌ شما هم‌ بلند صلوات‌ مي‌فرستيد و اگر آهسته‌ صلوات‌ بفرستيد، و ما كان‌ محمد (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) الا و ما كان‌ محمد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ ابا احد من‌ رجالكم‌. اين‌ پدر يكي‌ از مردان‌ شما نيست‌. يعني‌ پدر شماها نيست‌. پسرخوانده‌هايي‌ هم‌ كه‌ داشت‌ پدر آنها نبود. رجال‌ هم‌ كه‌ گفته‌ يعني‌ پدر اين‌ خانم‌ بزرگواري‌ است‌ كه‌ تمام‌ حيات‌ و تمام‌ زندگي‌ مربوط‌ به‌ اونه‌. اما ميگه‌ رجالكم‌. و لكن‌ رسول‌ الله‌ و خاتم‌ النبيين‌. اميد را قطع‌ كرد. ديگه‌ هيچكدام‌ از آنها فكر نمي‌كردند كه‌ پيغمبر بشوند. چون‌ خاتميت‌ آمد و پيغمبري‌ را تمامش‌ كرد. اما بعد از پيغمبر مسئله‌ وصايت‌ هست‌. دندانها را تيز كردند براي‌ وصي‌ پيغمبر شدن‌. پيغمبر نميشن‌ اما وصيش‌ هم‌ خوبه‌ بشيم‌. لذا در دعاي‌ ندبه‌ ميگيد و لولا انت‌ يا علي‌، اگر تو نبودي‌ اي‌ علي‌، لم‌ يعرف‌ المؤمنون‌ بعدي‌. بعد از من‌ مؤمنين‌ شناخته‌ نمي‌شدند. آني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ با آني‌ كه‌ تظاهر ميكنه‌ خيلي‌ فرقشه‌. آني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ به‌ خدا و به‌ پيغمبر، آنچنان‌ استواره‌ كه‌ اگر قطعه‌قطعه‌اش‌ بكنند دست‌ نميكشه‌. شما نگيد اصحاب‌ پيغمبر مثل‌ سلمان‌ و ابي‌ ذر كجا بودند غير از علي‌ بن‌ ابيطالب‌. خودش‌ هم‌ مأذون‌ نبود. و الا نمي‌گذاشتند اينطور دشمنان‌ با علي‌ رفتار كنند. اذن‌ نداشتند. بندة‌ خدا بودند. بندگي‌ همينجاها معلوم‌ ميشه‌ كه‌ احساسات‌ انسان‌، محبت‌ انسان‌، تحريك‌ بشه‌ و ظالمي‌ با كمال‌ قدرت‌ عليه‌ محبوبترين‌ احباي‌ انسان‌ ظلم‌ كند، اين‌ بايسته‌ تماشا كنه‌، اشك‌ بريزه‌. گريه‌ كنه‌، اجازه‌ نداشته‌ باشه‌ كاري‌ بكنه‌. بندگي‌ خود علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در مرحلة‌ اول‌ بعد هم‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ بعد هم‌ سلمان‌ و ابيذر ببينيد چقدر عجيبه‌ كه‌ زهراي‌ اطهر را مي‌زنند جمعي‌ ريختند سر فاطمة‌ زهرا و او را كتك‌ زدند اما هيچكس‌ اجازة‌ حرف‌ زدن‌ نداشت‌. جمعي‌ ريختند. چون‌ همه‌ دوست‌ داشتند يك‌ كاره‌اي‌ بشن‌، همه‌ دوست‌ داشتن‌ فردا وقتي‌ كه‌ اينها خليفه‌ شدند يك‌ موقعييتي‌ پيدا كنند، فعلا موقعييت‌ از اين‌ راه‌ بدست‌ مي‌آيد كه‌ دستور را عمل‌ كنند حالا هر چي‌ مي‌خواد باشه‌.

 دستور را عمل‌ كنند. اگر تو نبودي‌ يا علي‌ بعد از من‌ مومنين‌ شناخته‌ نمي‌شدند و محك‌ عجيبي‌ بود، امتحان‌ عجيبي‌ بود. اطراف‌ پيغمبر را گرفتند كي‌ مي‌دونه‌ مثلا عمر با علي‌ چه‌ فرقي‌ داره‌؟ كي‌ مي‌دونه‌ ابيذر با ابي‌ بكر چه‌ فرقي‌ داره‌؟ مردم‌ همه‌ ظاهر ساز، فقط‌ پيغمبر اكرم‌ و امير المومنين‌ مي‌دونن‌. بايد يك‌ امتحان‌ پيش‌ بياد. اين‌ امتحان‌ عجيب‌ پيش‌ آمد كه‌ ارتد الناس‌ بعد المديه‌ انا سبع‌ او سلاسه‌، همه‌ مرتد شدند بعد از پيغمبر مگر هفت‌ نفر يا سه‌ نفر يا يك‌ نفر، غير از معصومين‌ و اونها همه‌ مرتد شدند. قلبشون‌ تكان‌ خورد. شما مي‌شيد فكر نكنيد كه‌ اونجا راحت‌ مي‌ايستيد آخه‌ علي‌ مگر چي‌ شده‌، چه‌ دردي‌، چرا فاطمه‌ جان‌ مگر علي‌ مرده‌ بود، اين‌ شعره‌ كه‌ گفتيد ديگه‌. چي‌ شد؟ چرا؟ قدرتش‌ كم‌ شده‌ بود. يك‌ يهودي‌ گفت‌، تا اين‌ جريان‌ را ديد گفت‌ اشهد ان‌ لا اله‌ الا الله‌. مسلمان‌ شد. گفتند حالا چرا مسلمان‌ مي‌شي‌؟ گفت‌ كه‌ من‌ اين‌ علي‌ را مي‌شناسم‌ اين‌ خيلي‌ قدرت‌ داره‌، اين‌ در خيبر را ديدم‌ كند، اين‌ ديدم‌ تمام‌ جنگهايي‌ كه‌ علي‌ وجود داشت‌ با موفقيت‌ روبرو بود. من‌ ديدم‌ امر ابن‌ عبدود را با شمشير دو نيم‌ كرد، اينها كه‌ كسي‌ نيستند. اين‌ معلومه‌ يك‌ ايده‌اي‌ داره‌، يك‌ هدفي‌ داره‌، يك‌ ديني‌ داره‌. يك‌ خدايي‌ داره‌، يك‌ اعتقادي‌ داره‌، والا يك‌ آدم‌ معمولي‌ قدرت‌ توي‌ بازوش‌، احتياجي‌ به‌ شمشير هم‌ نداشت‌. گرفتند گريبان‌ دومي‌ زد زمين‌ گفت‌ اگر دستور پيغمبر نبود مي‌دانستم‌ چكارت‌ بكنم‌. همه‌ رفتند، بندة‌ خدا خيلي‌ كم‌ بود. كوشش‌ كنيد بنده‌ باشيد بندگي‌ كنيد، بندة‌ خدا اگر شديد ارزش‌ داريد، اگر بندة‌ هواي‌ نفستون‌ بوديد يك‌ شاهي‌ ارزش‌ نداريد. اگر بندة‌ شيطان‌ بوديد ارزش‌ نداريد، بندة‌ خدا باشيد. هر چه‌ خدا بخواد همان‌ را من‌، يكي‌ وصل‌ و يكي‌ هجران‌ پسندد، يكي‌ درد و يكي‌ درمان‌ پسندد من‌ از درمان‌ و درد و وصل‌ و هجران‌، پسندم‌ اونچه‌ را جانان‌ پسندند.

 جابر ابن‌ عبدالله‌ انصاري‌ يك‌ كسي‌ است‌ كه‌ در مكتب‌ پيغمبر اكرم‌ تحت‌ تربيت‌ رسول‌ اكرم‌ بوده‌، تحت‌ تربيت‌ امير المومنين‌ بوده‌، تحت‌ تربيت‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ وامام‌ سجاد بوده‌، هنوز اين‌ مرحلة‌ آخر را نپيموده‌. امام‌ باقر آمدند به‌ عيادتش‌. حالت‌ چطوره‌؟ گفت‌ به‌ يك‌ وضعي‌ هستم‌ كه‌ فقر را بهتر از ثروت‌ مي‌خوام‌. مرض‌ را بهتر از سلامتي‌ مي‌خوام‌.حضرت‌ فرمود ما اهل‌ بيت‌ عصمتيم‌ تو نيستي‌. شما چطوريد؟ ما هر چه‌ را خدا برامون‌ بخواد همان‌ را مي‌خواييم‌. اين‌ درس‌ را از مكتب‌ امام‌ باقر ياد گرفت‌. فخر في‌ نفسك‌ حقيقتا عبوديه‌. در نفست‌ حقيقت‌ عبوديت‌ را به‌ وجود بيارن‌ طلب‌ كن‌. طلب‌ كنيد اينكه‌ شما نصف‌ شب‌ بلند شيد بگيد كه‌ خدايا من‌ را جزء بندگان‌ خوب‌ خودت‌ قرار بده‌ اين‌ دعاست‌ كمكت‌ خدا مي‌كنه‌ اما بايد خودت‌ طلب‌ كني‌ در نفس‌ خودت‌ حقيقت‌ عبوديت‌ را. حقيقت‌ عبوديت‌ را در خودت‌ بوجود بيار. عادت‌ بديد از خدا، از حالا خودتون‌ را، و از همان‌ مرحلة‌ يغظه‌ بايد انسان‌ به‌ فكر باشه‌ كه‌ من‌ بندة‌ خدا بايد بشم‌. من‌ بايد به‌ مقام‌ عبوديت‌ برسم‌. كسي‌ كه‌ تو ترمينال‌ مي‌ره‌ سوار اتوبوس‌ مي‌شه‌ از اون‌ لحظه‌اي‌ كه‌ پاشو مي‌زاره‌ توي‌ ماشين‌ فكر مقصدش‌ را مي‌كنه‌. كجا مي‌خواي‌ بري‌؟ از همانجا به‌ فكر اونه‌ مقصد شما عبوديته‌. همان‌ هدفي‌ كه‌ پروردگار متعال‌ از خلقت‌ شما داشته‌. كه‌ مي‌فرمايد و ما خلقت‌ الجن‌ والانس‌. من‌ خلق‌ نكردم‌ جن‌ و انس‌ را براي‌ چي‌ من‌ خلق‌ نكردم‌؟ براي‌ قهرمان‌ شدن‌ در هر چيزي‌. ما براي‌ اين‌ كار شما را خلق‌ نكرديم‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ هنر پيشه‌ بشيد، موسيقي‌ دان‌ بشيد، مهندس‌ بشيد، اينها هدف‌ خدا نبوده‌. تو همين‌ آيه‌ خودش‌ مي‌گه‌. اينها ضرورت‌ اجتماع‌ ايجاب‌ مي‌كنه‌ كه‌ گاهي‌ انسان‌ اگر ديد اجتماع‌ ضرورتا اين‌ جور چيزها را احتياج‌ داره‌ داشته‌ باشه‌. طبيب‌ مي‌شي‌ حتي‌. ما خلق‌ نكرديم‌ تو را كه‌، در اين‌ جلسة‌ خصوصي‌ اينها را من‌ مي‌گم‌، ولي‌ تو مردم‌ كه‌ نمي‌شه‌ گفت‌. مردم‌ مي‌گن‌ فلاني‌ با علم‌ مخالفه‌. پيغمبر اكرم‌ اسم‌ اينها را علم‌ نگذاشته‌. اين‌ آيه‌ صريحه‌، صريحه‌. مي‌گه‌ من‌ خلق‌ نكردم‌ جن‌ و انس‌ را. و ما ببينيد ماي‌ نافيه‌ است‌ من‌ خلق‌ نكردم‌ جن‌ و انس‌ را براي‌ هيچ‌ يك‌ از اين‌ چيزهايي‌ كه‌ شما فكر كرديد. كاسب‌ خوبي‌ باشي‌، مجتهد خوبي‌ باشي‌، نمي‌دونم‌ رئيس‌ جمهور خوبي‌ بشي‌، هر چي‌ مي‌خواييد شما فكر كنيد من‌ الان‌ شايد فكرم‌ نكشونه‌، هيچ‌ چيز، هيچ‌. نفي‌ مطلق‌. من‌ آية‌ قرآنه‌ من‌ ديگه‌ روايت‌ نمي‌خونم‌ براتون‌ كه‌ شايع‌ شايد نباشه‌ معناش‌ هم‌ زيرش‌ نوشته‌، شما الان‌ قرآن‌ را برداريد نوشته‌ زيرش‌. من‌ خلق‌ نكردم‌ جن‌ و انس‌ را براي‌ هيچ‌ كاري‌ مگر مال‌ بندگي‌. بنده‌ شدن‌. بندة‌ خدا بايد بشيد. شما آية‌ قرآن‌ را كه‌ نمي‌تونيد قبول‌ نكنيد، آية‌ قرآن‌ را هر كس‌ يك‌ دونه‌اش‌ را قبول‌ نكنه‌ كافره‌ و نجس‌ است‌. زن‌ به‌ خانه‌اش‌ از اين‌ لحظه‌اي‌ كه‌ قبول‌ كنه‌ من‌ اين‌ آيه‌ را قبول‌ ندارم‌ زن‌ تو خانه‌اش‌ حرام‌، اموالش‌ را هم‌ بايد بدن‌ به‌ ورثه‌اش‌، خودش‌ هم‌ بكشند. مرتد است‌. چون‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌ يك‌ آية‌ قرآن‌ را قبول‌ نكنه‌ يا تمام‌ آيات‌ قرآن‌ را.

 اين‌ آيه‌ مي‌گه‌ و ماخلقت‌ جن‌ والانس‌. آقا ما خلقت‌ نكرديم‌ براي‌ اينكه‌ تو بنشيني‌ غيبت‌ بكني‌، تهمت‌ بزني‌. ما خلقت‌ نكرديم‌ براي‌ اينكه‌ شب‌ و روز فكرت‌ دنيا باشه‌. ما خلقت‌ نكرديم‌ براي‌ اينكه‌ شب‌ و روز به‌ فكر اذيت‌ و آزار مردم‌ باشي‌. ما خلقت‌ نكرديم‌ براي‌ اينكه‌ توي‌ دانشگاه‌ اون‌ همه‌ گريه‌ بكني‌ تا كه‌ يك‌ نمره‌ بگيري‌ و بعد بر مردم‌ مسلط‌ بشي‌. ما براي‌ قدرت‌ پيدا كردن‌ و مسلط‌ شدن‌ بر سر مردم‌ تو را خلق‌ نكرديم‌. براي‌ بندگي‌ اگر اينهايي‌ كه‌ تو انجام‌ مي‌دي‌ با بندگي‌ تطبيق‌ مي‌كنه‌ بكن‌ و الا بايد بياندازيش‌ دور. لذا مي‌گيم‌ كسي‌ كه‌ راه‌ بندگي‌ را مي‌خواد انتخاب‌ كنه‌ و به‌ سوي‌ خدا حركت‌ كنه‌ همه‌ چيز را بايد بريزه‌ دور اگر منافات‌ با بندگي‌ داره‌. اگر منافات‌ با بندگي‌ نداره‌ نه‌ باشه‌. بعضيهاش‌  حتي‌ بندگي‌  ايجاد مي‌كنه‌ كه‌ انسان‌ اين‌ كار را انجام‌ بده‌. بندگي‌ ايجاد مي‌كنه‌ كه‌ طبيب‌ خوبي‌ باشه‌، بندگي‌ ايجاد مي‌كنه‌ يك‌ مهندس‌ خوبي‌ باشه‌. اگر از اين‌ راه‌ شما وارد شديد ديگه‌ طبيب‌ مادي‌، پول‌ پرستي‌ كه‌ ضعفها را به‌ مطبت‌ راه‌ ندي‌ و پولدارها را راهشون‌ بدي‌ و احترامشون‌ كني‌ نمي‌شي‌. بندة‌ خدايي‌. اگر از اين‌ راه‌ وارد شدي‌ در هر كاري‌ در كسبي‌ در هر عملي‌ اگر از راه‌ بندگي‌ وارد شدي‌، اول‌ فكر كني‌ كه‌ اين‌ كارت‌ منافات‌ با بندگي‌ داره‌ يا نداره‌؟ اگر نداشت‌ انجام‌ بدي‌، اگر داشت‌ ترك‌ كني‌ اگر يك‌ همچي‌ حالتي‌ پيدا كردي‌ اين‌ خودت‌ را فكر كن‌ ببين‌ چقدر كارت‌ درست‌ مي‌شه‌. من‌ بندة‌ خدايم‌ نه‌ بندة‌ قدرتمندان‌ دنيايم‌ نه‌ بندة‌ هيچ‌ يك‌ از افراد روي‌ زمينم‌ مگر اون‌ شخص‌ بندة‌ خدا باشه‌ كه‌ بندگي‌ بندة‌ خدا بندگي‌ خداست‌. علي‌ چرا مي‌گه‌ من‌ عبدي‌ از بندگاه‌ پيغمبرم‌. براي‌ اينكه‌ او بندة‌ خداست‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌ بندگي‌ بندة‌ خدا بندة‌ خداست‌. بندة‌، بندة‌ شيطان‌، بندة‌ شيطانه‌ مگر چه‌ فرقي‌ مي‌كنه‌؟ لذا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد به‌ پيغمبر اكرم‌ ولا تطبع‌ اهوائهم‌ اي‌ پيغمبر هواهاي‌ نفساني‌ ديگران‌ را پيروي‌ نكن‌. فستهم‌ كمال‌ موت‌ و لا تطبع‌ اهوائهم‌ درست‌ نيست‌، هر جا مي‌كشوندت‌ نرو، هر چه‌ مي‌خوان‌ از تو نده‌. هر چه‌ بهت‌ دستور مي‌دن‌ عمل‌ نكن‌. تا كي‌ مي‌خواييم‌ ما اينطوري‌ باشيم‌؟

 شما اگر با رفيقت‌ بخاطر دل‌ رفيقت‌ يك‌ گناه‌ كردي‌ حتي‌ يك‌ كار مكروه‌ كردي‌، حتي‌ يك‌ چيزي‌ كه‌ رفيقت‌ دلش‌ مي‌خواست‌ و فقط‌ هواي‌ نفسه‌ تو هم‌ انجام‌ دادي‌ تو طابع‌ هواي‌ نفس‌ او شدي‌ او اقلا از اين‌ عملش‌ يك‌ لذتي‌ برده‌ تو كه‌ لذتش‌ را هم‌ نبردي‌. بهش‌ مي‌گم‌ كه‌ چرا اون‌ قيافه‌ را براي‌ خودت‌ درست‌ كردي‌؟ مي‌گه‌ زنم‌ اينجوري‌ دوست‌ داره‌، ببينيد چقدر انسان‌ بايد پايين‌ بياد، بياد، بياد، بياد پايين‌ بياد هنوز هم‌ بياد كه‌ طابع‌ اين‌ هوس‌، اين‌ همه‌ قدرتمندان‌ هستند، اين‌ همه‌ شخصيتها هستند اين‌ همه‌ آدمهاي‌ خوب‌ هستند اين‌ همه‌ علما هستند اين‌ همه‌ انبياء هستند اين‌ همه‌ ائمة‌ اطهار كه‌ آرزوي‌ شفاعتشون‌ را مي‌كشيم‌ هستند همة‌ اينها را ترك‌ كردي‌. حالا اي‌ كاش‌ زنت‌ هم‌ يك‌ زن‌، اگر اينجور راه‌ خدا بود، زني‌ كه‌ هواي‌ نفسش‌ برش‌ مسلطه‌ تو هم‌ تحت‌ فشار زنت‌ واقع‌ شدي‌. حتي‌ زني‌ هم‌ كه‌ تحت‌ فشار مردش‌ واقع‌ بشه‌ همانجور نامرده‌. و لا تطبع‌ اهوائهم‌. انسان‌ مستقل‌ بايد باشه‌. انسان‌، انسانيت‌ بايد روي‌ پاي‌ خودش‌ بايد بايسته‌. خدا من‌، من‌ خدا، هيچ‌ كس‌ ديگر در (قطع‌ نوار).

 مي‌ديد كه‌ مردم‌ چطور دارن‌ با اهل‌ بيتش‌ برخورد مي‌كنند. اما در عين‌ حال‌ يك‌ جا را از دست‌ نداد پيغمبر اكرم‌. جبرئيل‌ آمد يا رسول‌ الله‌ همة‌ ملائكه‌ منتظرند، تشريفات‌ خاصي‌، خدا يك‌ حبيب‌ داره‌ بقيه‌ هم‌ خدا دوست‌ داره‌ اما فرق‌ داره‌ دوستي‌ تا دوستي‌. حبيب‌ الله‌، تنها موجودي‌ كه‌ در عالم‌ خلقت‌ از اول‌ تا به‌ آخر خداي‌ تعالي‌ براش‌ بيشترين‌ ارزش‌ را قائله‌ پيغمبر اكرمه‌. حالا اين‌ مي‌خواد روحش‌ ماموريتش‌ را انجام‌ بده‌ توي‌ اين‌ زندان‌ دنيا ماموريتش‌ را حضرت‌ انجام‌ داده‌ مي‌خواد بياد. محبوب‌ خدا مي‌خواد پيش‌ خدا بره‌. معشوق‌ خدا مي‌خواد پيش‌ خدا بره‌. اين‌، نه‌ اينكه‌ حالا پيش‌ خدا نيست‌. از اين‌ لباس‌، از اين‌ تنزل‌. من‌ يك‌ وقت‌ گفتم‌ به‌ شما خوب‌ اين‌ مثال‌ من‌ را دقت‌ كنيد چون‌ من‌ اين‌ مثالها را كه‌ مي‌زنم‌ دلم‌ مي‌خواد تطبيق‌ بديد، پيغمبر اكرم‌ اومدنش‌ توي‌ بشر عينا مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ حضرت‌ سليمان‌ بره‌ تو لباس‌ يك‌ مورچة‌ ريزي‌ كه‌ توي‌ مورچه‌ها بخواد با مورچه‌ها حرف‌ بزنه‌. حالا ببينيد امام‌ زمان‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ چقدر وقت‌ در اين‌ وضع‌ هست‌. تنزل‌ داده‌ است‌ خدا اينها را. امر كرده‌ برو اين‌ روح‌ با اين‌ عظمت‌ آمده‌ تو اين‌ غالب‌ بدن‌، اون‌ هم‌ تو اين‌ دنيايي‌ كه‌ انسان‌ خبيث‌ترين‌ افراد را در مقابل‌ چشمش‌ مي‌بينه‌، خدا مي‌گه‌ حرف‌ نزن‌ بگذار. فرعون‌ را خداي‌ تعالي‌ به‌ اذيت‌ موسي‌ و هارون‌ مي‌فرمايد كه‌، اذهبا الي‌ فرعون‌ انه‌ تقا و قوا الاهو قول‌ المينه‌، من‌ بندگانم‌ را دوست‌ دارم‌ با ملايمت‌ باهاش‌ صحبت‌ كنيد. با معني‌ باهاش‌ صحبت‌ كنيد اگر جملة‌ بعد نبود ما مي‌گفتيم‌ اين‌ اخلاق‌ را مي‌خواد خداي‌ تعالي‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ فقط‌ تعليم‌ بده‌. ولي‌ مي‌گه‌ الاله‌ يتذكر ان‌ يك‌ در هزار شايد او هم‌ متركر بشه‌، او هم‌ بياد به‌ طرف‌ ما، او هم‌ ما را دوست‌ داشته‌ باشه‌. خدايا چه‌ كنيم‌ با تو. تو از فرعون‌ نمي‌گذري‌ از عمر و ابي‌ بكر نمي‌گذري‌ بگي‌ شايد اينها تنبه‌ پيدا كنند. اي‌ خداي‌ عزيز اي‌ خداي‌ رحمان‌ و رحيم‌، خدايا به‌ ما اميدي‌ دادي‌ خدا. پيغمبر تو حرفي‌ نزن‌ دعواشون‌ نكن‌. لاله‌ يتذكر او يخشي‌. اي‌ كاش‌ بجاي‌ همة‌ مسائل‌ مهرباني‌ خدا را به‌ ما معرفي‌ مي‌كردند تا ما خدا را روي‌ محبت‌ روي‌ عشق‌، روي‌ علاقه‌ بندگي‌ مي‌كرديم‌، نه‌ روي‌ ترس‌. اينجاست‌ كه‌ امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ وقتي‌ يزيد به‌ امام‌ سجاد مي‌گه‌ كه‌ من‌ هم‌ مي‌تونم‌ تو را ول‌ كنم‌. حضرت‌ مي‌فرمايد نماز قفيله‌ بخون‌. زينب‌ كبري‌ كه‌ خوب‌ از امام‌ سجاد كوچكتر است‌ از نظر روحي‌ مي‌گه‌ اين‌ راهنمايي‌ مي‌كند حضرت‌ مي‌فرمايد نه‌ خدا توفيقش‌ را بهش‌ نمي‌ده‌ كسي‌ كه‌ اين‌ همه‌ گناه‌ كرده‌ باشه‌ معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ اگر توفيق‌ پيدا كنه‌ وقتي‌ فرعون‌ الانه‌ يتذكر او يخشي‌، حضرت‌ زين‌ العابدين‌ هم‌ به‌ يزيد بايد اينطوري‌. خدايا شاهد باش‌ كه‌ ما تو را دوست‌ داريم‌. خدايا اگر گناه‌ مي‌كنيم‌ اگر معصيت‌ مي‌كنيم‌ از تو غافليم‌ ما اصيتك‌ اذ اصيتك‌ بعنبك‌ جاهل‌ و من‌ العقوبتك‌ متعرض‌ و لاكن‌ لي‌ نفسي‌، نفس‌ ما بر ما مسلط‌ شده‌. و آن‌ في‌ عذابي‌ الشدتي‌، شقاوت‌ به‌ من‌ كمك‌ كرده‌، بدبختي‌ خودم‌ دامنگيرم‌ شده‌. پيغمبر اكرم‌ مي‌بيند اونروز كه‌ اين‌ مردم‌ با فرزندانش‌ چه‌ مي‌كنند. اما يك‌ جا را پيغمبر حفظ‌ مي‌كنه‌. ملائكه‌ همه‌ آمادة‌ پذيرايي‌ هستند به‌ تعبير ما بهشت‌ را چراغاني‌ كردند كه‌ آقا تشريف‌ مي‌ياره‌، صاحب‌ بهشت‌ تشريف‌ مي‌ياره‌. حضرت‌ فرمود جبرئيل‌ به‌ من‌ يك‌ چيزي‌ بگو ، گفت‌ صبر عفوك‌ امتم‌ كه‌ دارن‌ به‌ راه‌ باطل‌ مي‌رن‌، اينها دارن‌ به‌ طرف‌ جهنم‌ مي‌رن‌ آخرش‌ چي‌. جبرئيل‌ رفت‌ برگشت‌ اين‌ آيه‌ را نازل‌ كرد از جانب‌ پررودگار ولوسف‌ يعطيتك‌ فترضي‌. يا رسول‌ الله‌ رضايتي‌ كه‌ مي‌خواييم‌ خدا جلب‌ كنه‌ خدا اونقدر بهت‌ عطا مي‌كنه‌ تو راضي‌ بشي‌. جلوي‌ جهنم‌ سر به‌ سجده‌ مي‌گذاري‌ اين‌ را امام‌ مي‌فرمايد سر به‌ سجده‌ مي‌گذارد، اينقدر سجده‌اش‌ را طول‌ مي‌ده‌ تا همة‌ اينهايي‌ كه‌ حركت‌ كردند به‌ طرف‌ جهنم‌ مسير اينها را برگردانه‌ به‌ طرف‌ راه‌ بهشت‌. رب‌ امتي‌ خدايا امتم‌، امتم‌. پيغمبر مهربان‌، انك‌ لعلي‌ خلق‌ علظيم‌ خداي‌ بزرگ‌ مي‌فرمايد اي‌ پيغمبر خيلي‌ خوش‌ اخلاقی‌. قربان‌ اين‌ پيغمبر بشم‌. انك‌ لعلي‌ خلق‌ عظيم‌ مهربان‌، بدي‌ احدي‌ را نمي‌خواهد.

 لقد جائكم‌ رسول‌ من‌ انفسكم‌ عزيز عليه‌ ما انتم‌ اي‌ كاش‌ معني‌ عزيز عليه‌ ما را مي‌فهميديد. يعني‌ ناراحتيتون‌ را نمي‌تونه‌ ببينه‌. اين‌ خلاصه‌اش‌ است‌. چرا اخم‌ كردي‌؟ چيه‌ ناراحتي‌؟ هر وقت‌ ناراحتي‌ پيدا كرديد بدونيد اول‌ پيغمبر اكرم‌ ازتون‌ مي‌پرسه‌ چرا ناراحتي‌؟ عزيزم‌ چرا ناراحتي‌؟ بعد هم‌ امام‌ زمانتون‌ از شما مي‌پرسه‌. به‌ خدا قسم‌ آقايون‌ اين‌ آيه‌ مال‌ همين‌ الان‌ هم‌ هست‌ اگر خود پيغمبر نگه‌ كه‌ مي‌گه‌، همانطوري‌ كه‌ شما در هر نماز مي‌گيد السلام‌ عليك‌ ايها انبي‌ و رحمت‌ الله‌ و بركاته‌ شما به‌ پيغمبر سلام‌ مي‌كنيد، همينطور پيغمبر همان‌ وقتي‌ كه‌ بي‌ جهت‌ حالا يا با جهت‌ مظلوم‌ يك‌ جا مي‌چسبيد به‌ خدا قسم‌ اگر گوش‌ دلتون‌ را باز كنيد مي‌بينيد پيغمبر مي‌گه‌ عزيزم‌ چرا ناراحتي‌؟ عزيز عليهم‌ ما انّتم‌.

 امام‌ زمانتون‌ مي‌ياد دست‌ به‌ سرتون‌ مي‌كشه‌ مي‌گه‌ چرا ناراحتي‌ نبايد تو ناراحت‌ باشي‌، ناراحتي‌ تو من‌ را ناراحت‌ مي‌كنه‌. اگر از كسي‌ ناراحت‌ بودي‌ اون‌ را نفرين‌ نكنيد به‌ خدا قسم‌ خداي‌ تعالي‌ فورا اجابت‌ مي‌كنه‌ و به‌ اون‌ شخصي‌ كه‌ شما را محزون‌ كرده‌ مسلم‌ بدانيد چون‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌دوني‌ كه‌ چوب‌ خدا وقتي‌ كه‌ به‌ انسان‌ مي‌خوره‌ انسان‌ خودش‌ نمي‌فهمه‌ همانطوري‌ كه‌ خفي‌ الانفاسه‌ عذابها را هم‌ يك‌ جوري‌ با صبر و عندما يعجل‌ يخا في‌ الفوت‌ با صبر انجام‌ مي‌ده‌ محزون‌ نكنيد كسي‌ را، با سخنتون‌ با كلامتون‌ با نوشتتون‌ با حركاتتون‌ يك‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌ كسي‌ را محزون‌ نكنيد. كه‌ امام‌ زمان‌ مي‌ياد دست‌ به‌ سر او مي‌كشه‌ مي‌گه‌ چرا محزوني‌. او هم‌ اگر بگه‌ براي‌ اينكه‌ فلاني‌ من‌ را اذيت‌ كرده‌، سالها از مراحلتون‌ عقب‌ مي‌افتيد اين‌ را بدانيد. اهمييت‌ بديد به‌ اين‌ جهت‌ عزيز عليه‌ ما انّتم‌ مخصوصا اگر اين‌ فرد اهل‌ تقوا باشه‌ اين‌ كسي‌ كه‌ اذيتش‌ مي‌كنيد، محزونش‌ مي‌كنيد اهل‌ تقوا باشه‌. پدر و مادر باشند استاد ومعلم‌ باشه‌ كوشش‌ بكنيد اگر محزونش‌ كرديد خدا به‌ كمك‌ او مي‌ياد. پيغمبر اكرم‌ به‌ كمكش‌ مي‌ياد امام‌ زمان‌ به‌ كمكش‌ مي‌يا. حريص‌ عليكم‌. حرص‌ داره‌ در شما مي‌خواد هر چه‌ زودتر به‌ بهشت‌ برسه‌، به‌ كمالات‌ برسه‌. بالمومنين‌ رئوف‌ الرحيم‌ تا همة‌ كفار، همة‌ مردم‌ را همانطوري‌ كه‌ خداي‌ رحمان‌ به‌ همة‌ مردم‌ رحيمه‌. ولي‌ به‌ مومنين‌ بعضي‌ مهرباني‌ خاصي‌ داره‌. طرفداري‌ بيشتري‌ داره‌. كوشش‌ بكنيد يك‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌ مومني‌ را ازار نديد، اذيت‌ نكنيد.

 مومن‌ را نبايد اذيت‌ كرد، امام‌ را نبايد اذيت‌ كرد، پيغمبر را چطور؟ ببينيد عذاب‌ اونهايي‌ كه‌ امروز رسول‌ الله‌ را اذيت‌ كردند براي‌ اينكه‌ مانع‌ شدند پيغمبر وصيت‌ نامه‌ بنويسه‌. خيلي‌ عجيبه‌ و در مقابل‌ روش‌ بهش‌ فحش‌ دادن‌ تو چشماش‌ بهش‌ نگاه‌ كردند و بهش‌ جسارت‌ كردند. صداشون‌ را، فاطمة‌ زهرا تنها دخترش‌ را مي‌شنيد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ نصف‌ پيغمبره‌ مي‌شنيد ببينيد اينجا چه‌ عذابي‌ خداي‌ تعالي‌ براي‌ اونها در نظر گرفته‌. تا چه‌ برسد به‌ اينكه‌ بيايند در خانة‌ فاطمة‌ زهرا را آتش‌ بزنند. من‌ هيچ‌ يك‌ از مصائب‌ را برام‌ اهمييت‌، يعني‌ نمي‌خوام‌ بخوانم‌. مصيبتهاي‌ مختلف‌ را. تا جايي‌ هم‌ كه‌ مؤثر باشه‌ نخوانيم‌ بهتره‌ اما همين‌ قدر وقتي‌ كه‌ كسي‌ از دار دنيا مي‌ره‌ يك‌ دونه‌ دختر هم‌ داره‌ سفارشش‌ را هم‌ كرده‌، خداي‌ تعالي‌ هم‌ فرموده‌ قل‌ لا اسئلكم‌ عليه‌ اجرا ان‌ المودت‌ في‌ القربا، اجر و مزد رسالت‌ هم‌ هست‌ اين‌ را چه‌ برنامه‌اي‌ براش‌ انجام‌ مي‌دن‌. آيا مي‌يان‌ لگد به‌ در مي‌زنن‌ آيا مي‌يان‌ به‌ او بي‌ اعتنايي‌ مي‌كنند، اذيتش‌ مي‌كنند، ما نمي‌گيم‌ كه‌ در را آتش‌ زدند كه‌ گفته‌ بشون‌ گفتند كه‌ آتش‌ زديد افتخار هم‌ كردند كه‌ ما بي‌ خالي‌ بود كه‌ چطور مدخل‌ را آتش‌ زديم‌ و زديم‌ به‌ پهلوي‌ فاطمة‌ زهرا. مي‌يان‌ معمولا تسليتي‌ مي‌گن‌، انسانيتي‌ بايد انسان‌ داشته‌ باشه‌، اينها را كه‌ انجام‌ ندادن‌ بمانه‌، آمدن‌ ريسمان‌ به‌ گردن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ انداختند. چهل‌ نفر، يكي‌ از پشت‌ هل‌ مي‌ده‌ يكي‌ ريسمان‌ را مي‌كشه‌، از خانة‌ علي‌ تا مسجد راهي‌ نيست‌ يك‌ در فاصله‌ است‌ آوردند اصحاب‌ بي‌ استقامت‌، اصحاب‌ بي‌ بند و بار، اصحاب‌ مرتد نشستند دارن‌ نگاه‌ مي‌كنند، اوردند پشت‌ سر ابي‌ بكر نشوندند، شمشير را روي‌ سرش‌ نگه‌ داشتند، فاطمة‌ اطهر وقتي‌ كه‌ چشمش‌ به‌ شمشير افتاد سر برهنه‌ امير المونين‌، صدا زد خلبن‌ عمي‌ ول‌ كنيد پسر عمويم‌ را. او اكشف‌ الدعا رأسي‌ اشكو للاله‌ شجوني‌. سرم‌ را ميرم‌ گوشة‌ مسجد برهنه‌ ميكنم‌. دست‌ به‌ دعا برميدارم‌ به‌ خدا شكايت‌ ناراحتي‌هايم‌ را ميكنم‌. پيغمبر اكرم‌ روح‌ مقدسش‌ آمد دست‌ به‌ سر فاطمه‌ كشيد. علي‌ با اينكه‌ زير شمشيره‌ سلمان‌ را صدا زد. برو برس‌ به‌ فاطمه‌ مبادا نفرين‌ كنه‌. شايد توي‌ اين‌ مردم‌ يكي‌ باشد كه‌ هدايت‌ كنه‌. خدا اينها را بازهم‌ دوست‌ داره‌. در عين‌ حال‌ ستونهاي‌ مسجد بنا كرد لرزيدن‌. اگر فاطمة‌ اطهر برنميگردوند و آن‌ غضب‌ الهي‌ را برنميگردوند، عذاب‌ را بر نميگردوند، باور كنيد تمام‌ مردم‌ آن‌ روز زير پايه‌هاي‌ مسجد به‌ درك‌ واصل‌ ميشدند. اما برگردوند. امروز امام‌ حسن‌ مجتبي‌ كه‌ جانمون‌ به‌ قربان‌ مظلوميتش‌، چقدر نشست‌ گريه‌ كرد. امام‌ مجتبي‌ را مكرر مسموم‌ كردند. خيلي‌ اذيتش‌ كردند. شما فكر كنيد اگر يك‌ آدمي‌ حتي‌ توي‌ مسجد بخواد نماز بخوانه‌ دوستانش‌ بيان‌ بگن‌ كه‌ يا مذل‌ المؤمنين‌ اي‌ كسي‌ كه‌ مؤمنين‌ را ذليل‌ كردي‌، سجاده‌ از زير پاش‌ بكشند، چقدر به‌ شما سخت‌ مي‌گذره‌! مكرر حضرتش‌ را مسموم‌ كردند. ولي‌ حضرت‌ خودش‌ را معالجه‌ ميكرد. تا اين‌ جريان‌ اخير كه‌ جناده‌ آمده‌ خدمت‌ حضرت‌. به‌ حضرت‌ عرض‌ ميكنه‌ آقا شما چرا خودتون‌ را معالجه‌ نمي‌كنيد؟ امام‌ فرمود بمن‌ يعالج‌ الموت‌؟ مرگ‌ را به‌ چه‌ چيز ميشه‌ علاج‌ كرد؟ اين‌ را زينب‌ كبري‌ هم‌ شنيد. حسين‌ بن‌ علي‌ وارد شد ديد طشت‌ پر از خون‌ در مقابل‌ امام‌ مجتبي‌ است‌. اي‌ اف‌ بر اين‌ دنياي‌ پست‌. حضرت‌ سيد الشهدا عمامه‌ از سر برداشت‌ به‌ زمين‌ زد. خواست‌ از آن‌ آبي‌ كه‌ آنجا بود شايد بصورت‌ ظاهر براي‌ اينكه‌ اين‌ كلام‌ را حضرت‌ مجتبي‌ به‌ ابي‌ عبد الله‌ فرمود لا يومك‌ يا ابا عبد الله‌. هيچ‌ روزي‌ مانند روز تو نيست‌. يعني‌ من‌ در ميان‌ حجره‌ نشسته‌ام‌، زير سايه‌ هستم‌، زخمي‌ به‌ بدنم‌ وارد نشده‌، اما تو ثلاث‌ بلا غسل‌ و لا كفني‌. سه‌ شبانه‌ روز بدن‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ در مقابل‌ آفتاب‌ بي‌ غسل‌ و بي‌ كفن‌ افتاده‌.

 

۱۷ شوال ۱۴۱۵ قمری – وجوب‌ كسب‌ علوم‌ ثلاثه‌ اخلاق‌ ۹۷

 وجوب‌ كسب‌ علوم‌ ثلاثه‌ اخلاق‌ 97

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد درخصوص‌ انبياي‌ گذشته‌ بود. جمله‌اي‌ كه‌ بسيار جلب‌ توجه‌ ميكرد اين‌ بود كه‌ در اين‌ آيات‌ گفته‌ ميشد كه‌ و كل‌ آتيناهم‌، آتيناه‌ حكما و علما. حالا اين‌ جمله‌. آتيناه‌ حكما و علما. يكي‌ از صفات‌ رذيلة‌ انسان‌ كه‌ اگر تعمد انسان‌ داشته‌ باشد و در صفات‌ رذيله‌ آن‌ را ذكر كرده‌ است‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و آن‌ را از صفات‌ شيطاني‌ ميداند، جهله‌. ناداني‌. و در مقابل‌ علم‌ از صفات‌ عقل‌ و از كمالات‌ انسانه‌. انسان‌ بطور كلي‌ هر چه‌ را كه‌ بداند بهتر از اين‌ است‌ كه‌ نداند. ندانستن‌ يعني‌ نقص‌. دانستن‌ يعني‌ كمال‌. البته‌ انسان‌ برايش‌ ممكن‌ نيست‌ كه‌ دائرة‌ المعارف‌ تمام‌ علوم‌ باشد. مخصوصا علوم‌ مادي‌ كه‌ همه‌ چيز را بداند. ولي‌ آنچه‌ را كه‌ واجب‌ است‌، بايد بداند. اگر چه‌ آنچه‌ را كه‌ خدا واجب‌ كرده‌ انسان‌ بداند، آن‌ را انسان‌ نداند؛ اين‌ نقص‌ داره‌. يعني‌ نقصي‌ از كمالات‌، از انسانيت‌. هر چه‌ را كه‌ خدا واجب‌ كرده‌ كه‌ بايد انسان‌ بداند، بايد بداند. در عباراتي‌ كه‌ از خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ رسيده‌ يك‌ جملة‌ معروفي‌ است‌ كه‌ از پيغمبر اكرم‌ و از ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ فرموده‌اند طلب‌ العلم‌ فريضة‌. فريضه‌ معمولا به‌ چيزهاي‌ واجب‌ اطلاق‌ ميشه‌. مخصوصا واجبي‌ كه‌ از جانب‌ خدا واجب‌ شده‌ باشه‌. اين‌ را ميگن‌ فريضه‌. طلب‌ علم‌ فريضه‌ است‌. فريضه‌ است‌ براي‌ هر مرد مسلمان‌ و هر زن‌ مسلمان‌.

 اين‌ علم‌ چه‌ علميست‌؟ آيا همة‌ علوم‌ واجبست‌ كه‌ انسان‌ ياد بگيره‌؟ طبعا نه‌. يك‌ علم‌ خاصي‌ منظور است‌ كه‌ آن‌ علم‌ خاص‌ را در رواياتي‌ تعيين‌ كردند كه‌ انما العلم‌ الثلاثه‌. علم‌ سه‌ تاست‌. يكي‌ علم‌ عقائد، كه‌ همة‌ مسلمانها واجب‌ است‌ كه‌ يك‌ عقائدي‌ بالاخره‌ داشته‌ باشند. يك‌ چيزي‌ بدونند. يك‌ اعتقاداتي‌، يك‌ وابستگيهايي‌، يك‌ مسئله‌اي‌ بعنوان‌ باصطلاح‌ عقد قلبي‌، يك‌ چيزي‌ دلبستگي‌ داشته‌ باشند. يك‌ چيزهايي‌ را معتقد باشند. واجبه‌ كه‌ هر انساني‌ داراي‌ يك‌ عقايدي‌ باشه‌. بالاخره‌ يك‌ تحقيقي‌ بكند، عقايد را ياد بگيرد. اجتهادا هم‌ بايد ياد بگيرد. يعني‌ اجتهادا معنايش‌ اينه‌ كه‌ با كوشش‌ خودتون‌، با تحقيق‌ خودتون‌، با استدلالاتي‌ ك‌ عقلتون‌ مي‌پذيره‌. با آنچه‌ كه‌ عقلتون‌ به‌ شما متوقعا تحميل‌ ميكنه‌. آن‌ را بايد بپذيريد. اين‌ علم‌ عقائده‌. عقائد همانهايي‌ است‌ كه‌ در همان‌ زيارت‌ آل‌ ياسين‌ ميگيد كه‌ و اشهد ان‌، مثلا موت‌ حق‌. مرگ‌ حقه‌ يا نه‌؟ بعله‌ اين‌ را قبول‌ دارم‌. خوب‌ پشت‌ سرش‌. و ان‌ ناكر و النكير الحق‌. و اشهد ان‌ بعث‌ حق‌ و النشر حق‌ و الصراط‌ الحق‌ و الجنة‌ و النار حق‌. اينها هم‌ در همين‌ رديفه‌ ديگه‌. اينها را بايد چطور بفهميم‌ حقه‌؟ مرگ‌ را مي‌بينيم‌ اما اين‌ بقيه‌اش‌ را كه‌ نمي‌بينيم‌.

 ما بايد چيزهايي‌ را كه‌ نمي‌بينيم‌ و پيغمبر و ائمة‌ اطهار فرموده‌اند با آنهايي‌ كه‌ مي‌بينيم‌ هيچ‌ فرقي‌ نكنه‌. هيچ‌ فرقي‌ نداشته‌ باشه‌. اشهد ان‌ لا اله‌ الا الله‌ وحده‌ لا شريك‌ له‌. اينهم‌ جزء شهادت‌ بايد بديم‌، حق‌ بايد باشه‌. اين‌ را بايد خوب‌ بفهميم‌. چطور خدا يكيست‌ و شريكي‌ محاله‌ كه‌ داشته‌ باشه‌. پيغمبر رسول‌ خداست‌ اين‌ را از كجا ما بفهميم‌؟ بعد مي‌آيد نوبت‌ به‌ معرفت‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ ما معرفت‌ امام‌ را آيا داريم‌ يا نداريم‌؟ امام‌ شناس‌ بايد باشيم‌. كسي‌ كه‌ امامش‌ را نشناسه‌، ناقصترين‌ افراده‌. يك‌ دوراني‌ بر بشر گذشت‌ قبل‌ از رسالت‌ رسول‌ اكرم‌. اسم‌ آن‌ دوران‌، دوران‌ جاهليت‌ بود. دوران‌ جاهليت‌ يك‌ دوران‌ بسيار بدي‌ براي‌ بشريت‌ بود كه‌ بشريت‌ در نهايت‌ درجة‌ نقص‌ زندگي‌ ميكردند. يعني‌ اسمشون‌ ديگه‌ بشر بود. فقط‌ فرقشون‌ با حيوانات‌ اين‌ بودش‌ كه‌ اينها سر دوپا راه‌ مي‌رفتند بقيه‌ چهارپا راه‌ مي‌رفتند. يا مثلا اگر آنها هم‌ دو پا بودند، فقط‌ يك‌ فرق‌ ظاهري‌ بود. تا پيغمبر اكرم‌ مبعوث‌ شدند. و كنتم‌ علي‌ شفا حفرة‌ من‌ النار فانقذكم‌ منها. شما در لب‌ گودي‌ آتش‌ بوديد خدا نجاتتون‌ داد. اين‌ زمان‌ چقدر زمان‌ بدي‌ بوده‌. فقط‌ رسومات‌ بر مردم‌ حاكم‌ بود. چيزي‌ كه‌ بر مردم‌ حكومت‌ ميكرد رسوماتي‌ بود كه‌ خودشون‌ بوجود آورده‌ بودند. حالا بخوان‌ يا نخوان‌. دوست‌ داشته‌ باشند يا نداشته‌ باشند. يكي‌ از رسوماتشون‌ هميني‌ كه‌ در قرآن‌ اشاره‌ شده‌. اذا بشر لاحدم‌ بالانثي‌ اسود وجه‌ و هو كظيم‌. وقتي‌ كه‌ خبري‌ به‌ يك‌ مردي‌ مي‌رسيد كه‌ تو دختر خدا بهت‌ داده‌، صورتش‌ سياه‌ ميشد و به‌ خودش‌ فشار مي‌آورد و متواري‌ از ميان‌ مردم‌ ميشد، فرار ميكرد. من‌ سوء بشر به‌. از بدي‌ اين‌ خبري‌ كه‌ بهش‌ دادند. اينقدر برايش‌ ننگ‌ بود. و با دست‌ خودش‌ او را زير خاك‌ ميكرد. شما ملاحظه‌ كنيد بقية‌ كارهايشون‌ هم‌ از همين‌ قبيل‌ بوده‌. رسومات‌ بر آنها حاكم‌ بوده‌.

 فرقي‌ نميكنه‌. هر كسي‌ كه‌ رسومات‌ برش‌ حاكم‌ باشه‌ نه‌ شرع‌، اين‌ جزء همان‌ دسته‌اي‌ است‌ كه‌ در زمان‌ جاهليت‌ بودند. اگر امامتون‌ را نشناسيد، امام‌ زمانتون‌ را نشناسيد، شما مثل‌ همان‌ مردم‌ زمان‌ جاهلتيد. خيلي‌ اين‌ جمله‌ حساسه‌. يك‌ مقدار ميخوام‌ امشب‌ بشكافمش‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ انسان‌ اگر تحت‌ برنامه‌ نباشه‌ هر كاري‌ را كه‌ دلش‌ بخواد بكنه‌، اين‌ با آن‌ مردم‌ هيچ‌ فرقي‌ نميكنه‌. شما فرض‌ كنيد مثالهاي‌ مختلفي‌، شايد هم‌ بعضي‌هايش‌ را براتون‌ زده‌ باشم‌. شما توي‌ سربازخونه‌ ميريد، توي‌ يك‌ اداره‌ ميريد. براي‌ خودتون‌ قدم‌ به‌ پيش‌ راه‌ مي‌رويد، توي‌ اطاق‌، چپ‌، راست‌. گاهي‌ درجا بزنيد. افسر مربوطه‌ مي‌آيد ميگه‌ اين‌ سرباز ديوانه‌ است‌، ببريدش‌ ديوانه‌ خانه‌. بابا من‌ شب‌ تا صبح‌ همة‌ آن‌ كارهايي‌ را كه‌ تو صبح‌ تا غروب‌ گفتي‌ همة‌ سربازها، ما شب‌ تا صبح‌ انجام‌ داديم‌، نخوابيديم‌. چي‌ جوابش‌ را ميدهند؟ ميگند تو بيخود كردي‌. امام‌ داري‌ تو اينجا. فرمانده‌ داري‌، رهبر داري‌. هر وقت‌ آنها گفتند درجا بزن‌، بايد درجا بزني‌. حالا چه‌ فايده‌ داره‌ درجازدن‌؟ به‌ تو مربوط‌ نيست‌. هر وقت‌ گفتند پيش‌ برو، پيش‌. هر وقت‌ گفتند پس‌ برو، پس‌. شما بعضي‌هاتون‌ داريد مي‌خنديد. به‌ خدا قسم‌ اكثر كارهاي‌ ما همينجور خنده‌داره‌. اولياء خدا وقتي‌ كه‌ نگاه‌ مي‌كنند به‌ آنهايي‌ كه‌ تحت‌ برنامة‌ امام‌ نيستند، از خنده‌ شايد با يك‌ تبسمي‌ كه‌ اينها كيند ديگه‌؟! اين‌ انسانها كيند؟! اينها چي‌ ميگن‌؟!

 اين‌ شخص‌ چه‌ مترقي‌ باشه‌ بصورت‌ ظاهر، اين‌ سربازي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ها، چه‌ مترقي‌ باشه‌ چه‌ غير مترقي‌. اين‌ را بايد بكنندش‌ توي‌ همانجايي‌ كه‌ ديوانه‌ها هستند. اين‌ توي‌ سربازخانه‌ جايش‌ نيست‌. من‌ مات‌ و لم‌ يعرف‌، كسي‌ كه‌، آن‌ آخر عمرش‌ را ميگه‌، تا آخر عمرش‌. يعني‌ ممكنه‌ يك‌ كسي‌ آخرهاي‌ عمرش‌ را آدم‌ بشه‌، حواسش‌ را جمع‌ بكنه‌. تحت‌ برنامة‌ امامش‌ نباشه‌، وقتي‌ ميگند امام‌ زمانتون‌ را بشناسيد ميگيد ما كجا پيداش‌ كنيم‌ ببينيم‌ قيافه‌اش‌ چطوره‌؟ اينقدر آدم‌ كم‌فكر و كوتاه‌ فكر. مگر گفتند قيافه‌اش‌ را بشناس‌. مگر به‌ تو گفتند امام‌ زمانت‌ را بشناس‌، قد و قواره‌اش‌ را گفتند بشناس‌. چه‌ فرق‌ ميكنه‌، بشناسيم‌ يا نشناسيم‌. ابو سفيان‌ هم‌ هر كجا پيغمبر را مي‌ديد مي‌شناخت‌. آن‌ شناختن‌ را گفتند؟ آنكه‌ ابوسفيان‌ داشت‌. ابوجهل‌ هم‌ داشت‌. عمر هم‌ داشت‌، عثمان‌ هم‌ داشت‌، ابوبكر هم‌ داشت‌. اينها امتيازي‌ نيست‌. پس‌ امام‌شناسي‌ يعني‌ چه‌؟ از امام‌ صادق‌ پرسيدند كه‌ معرفت‌ امام‌ چيه‌؟ فرمود العلم‌ بانه‌ امام‌ المفترض‌ الطاعه‌. نفرموده‌ العلم‌ بانه‌ يك‌ خالي‌ روي‌ گونة‌ راستش‌ باشه‌. العلم‌ بانه‌ مثلا چند سال‌ هم‌ عمر كرده‌ باشه‌، چند ساله‌ باشه‌؟ قدش‌ چند سانت‌ باشه‌؟ لباسش‌ چطور باشه‌؟ شما را به‌ خدا ما معرفت‌ به‌ امام‌ داريم‌ يا معرفت‌ به‌ قيافة‌ امام‌ مي‌خواهيم‌ داشته‌ باشيم‌. آنقدري‌ كه‌ ما روي‌ قيافة‌ امام‌ فكر مي‌كنيم‌، روي‌ كمالات‌ روحي‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فكر كرده‌ايم‌.

 امام‌ يعني‌ تا گفت‌ درجا بزن‌، فرقي‌ نميكنه‌، كلمة‌ امام‌ يعني‌ فرمانده‌، پيشوا. اينها فارسيشه‌. تو هيچ‌ علتي‌ اين‌ دستور را هم‌ نمي‌فهمي‌. نفهم‌. امر امام‌ معصومه‌، گفته‌ اين‌ كار را بكن‌. تا گفت‌ يك‌ حركتي‌ بكن‌، چشم‌. شما اكثرتون‌ سربازي‌ رفتيد ديگه‌. بخدا قسم‌ آن‌ كسي‌ كه‌ براي‌ خودش‌ عبادت‌ ميكنه‌، براي‌ خودش‌ مسائل‌ را مطرح‌ ميكنه‌، و كاري‌ نداره‌ به‌ اينكه‌ امامش‌ چي‌ گفته‌، مرجع‌ تقليدش‌ چي‌ گفته‌، خودش‌ هست‌. اين‌ شخص‌ كلمة‌ من‌ مات‌ و لم‌ يعرف‌ امام‌ زمانه‌ مات‌ ميتتة‌ الجاهليه‌، امام‌ زمانش‌ را نشناخته‌ مثل‌ كساني‌ است‌ كه‌ در زمان‌ جاهليت‌ فوت‌ كرده‌اند و از بين‌ رفته‌اند. چه‌ فرق‌ ميكنه‌؟ چه‌ تو توي‌ خونه‌ات‌ بشيني‌، چه‌ توي‌ ديوانه‌خانه‌ باشي‌، چه‌ هم‌ توي‌ اطاق‌ پادگان‌ براي‌ خودت‌ عمليات‌ فرضي‌ بدون‌ فرمان‌ فرمانده‌ را انجام‌ بدي‌. اينها همه‌اشون‌ يكيند. اين‌ معناي‌ من‌ مات‌ و لم‌ يعرف‌ امام‌ زمانه‌. امام‌ زمانت‌ را هم‌ نگيد كه‌ اسمش‌ منظوره‌. اين‌ را كه‌ ميدونيد. اسم‌ نيست‌، در معرفت‌ اسم‌ نيست‌. در معرفت‌، شكل‌ و قيافه‌ نيست‌. پسر كي‌ هست‌، اينها البته‌ لازمه‌اشه‌. نه‌ اينكه‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ از من‌ وقتي‌ كه‌ ميگم‌ فلاني‌ را بشناس‌، امام‌ زمانت‌ را بشناس‌، منظور بيوگرافي‌ امام‌ زمان‌ نيست‌. كه‌ قيافه‌اش‌ را بشناسي‌، اسمش‌ را بدوني‌، پدرش‌ را بشناسي‌، مادرش‌ را هم‌ بشناسي‌ و باصطلاح‌ سال‌ تولدش‌ هم‌ بداني‌، روز وفاتش‌ هم‌ بداني‌. اينها. اينها نه‌. اينها هيچكدام‌ در اين‌ معرفت‌ نيست‌. معرفتي‌ كه‌ گفتند كه‌ علمه‌ بايد انسان‌ رشد پيدا بكنه‌ و اگر نداشت‌، انسان‌ نيست‌. در زمان‌ جاهليت‌ مثل‌ اينكه‌ قرار گرفته‌، هماني‌ است‌ كه‌ امام‌ فرموده‌. العلم‌ بانه‌ امام‌ المفترض‌ الطاعه‌. ببينيد از همينجا شما بگيريد برويد جلو. امامي‌ است‌ كه‌ واجب‌ است‌ اطاعتش‌. چرا واجبه‌ اطاعتش‌؟ بخاطر اينكه‌ معصومه‌. خوب‌ معصوم‌ باشه‌. چرا واجبه‌ اطاعت‌ معصوم‌؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ شخص‌ مدعيست‌ كه‌ من‌ هر چي‌ ميگم‌ خدا گفته‌ و معصوم‌ هم‌ كه‌ هست‌، پس‌ بنابراين‌ گفتة‌ او گفتة‌ خداست‌. خوب‌ گفتة‌ خدا باشه‌. خدا مالك‌ ماست‌ و ما هم‌ بايد بندة‌ خدا باشيم‌. مطلب‌ تمام‌ ميشه‌.

 مرحلة‌ اقلي‌ كه‌ بر، در معرفت‌ امام‌ هست‌ همين‌ اندازه‌ است‌ كه‌ شما علم‌ پيدا بكنيد بانه‌ امام‌ المفترض‌ الطاعه‌. واجبات‌ او بايد تعيين‌ كنه‌. محرمات‌ را او بايد تعيين‌ بكنه‌. مكروهات‌ را او بايد تعيين‌ بكنه‌. مستحبات‌ را او بايد تعيين‌ بكنه‌. مباحات‌ را او بايد تعيين‌ بكنه‌. همه‌ را بايد او تعيين‌ بكنه‌. كسي‌ حق‌ نداره‌ دخالت‌ داشته‌ باشه‌. من‌ در همين‌ مسافرت‌ گذشته‌ام‌ يك‌ برخوردهايي‌ داشتم‌، به‌ بعضي‌ها گفتم‌. بعضي‌ها رفتند توي‌ سلسلة‌ دراويش‌، بد نيست‌. آنهايي‌ كه‌ رفتند يك‌ تجربه‌اي‌ دستشون‌ آمده‌، آنهايي‌ كه‌ نرفتند، منكه‌ رفتم‌ تجربه‌ دستم‌ آمده‌ بهتون‌ ميگم‌. شما توي‌ هر خانقاهي‌ كه‌ بريد، متأسفانه‌ توي‌ بعضي‌ از جلسات‌ ما هم‌ اين‌ معني‌ آمده‌. توي‌ هر مجلسي‌ كه‌ بريد، بيشتر فكرشون‌ و همتشون‌ اعم‌ از روضه‌ خوان‌ و تشكيل‌ دهندة‌ مجلس‌ و تشكيل‌ دهندة‌ خانقاه‌ و تشكيل‌ دهندة‌ جلسات‌ اينه‌ كه‌ چي‌ بشه‌؟ مجلس‌ باحالي‌ تشكيل‌ بديد. يك‌ منبري‌ رفته‌ بود منبر. ديد اينها همه‌ قسي‌ القلبند. هر چي‌ روضه‌ ميخونه‌، دروغ‌ و راست‌ هر چي‌ ميگه‌، اينها گريه‌ نمي‌كنند. گفت‌ چراغها را خاموش‌ كنيد. چراغها را خاموش‌ كردند. اين‌ سنگ‌ كرده‌ بود توي‌ جيبش‌. زد به‌ سر اينها. اينها شروع‌ كردند به‌ گريه‌ كردن‌ و داد فرياد. گفت‌ خوب‌ مجلس‌ گرفت‌. باور كنيد من‌ خيلي‌ از مجالس‌ را ديدم‌. به‌ عناوين‌ مختلف‌ مي‌خوان‌ حال‌ به‌ وجود بيارن‌. شماها هم‌ پيرو حاليد. من‌ الان‌ بخوام‌ براتون‌ شايد هشتاد در صدتون‌، زياد باشه‌ پنجاه‌ در صدتون‌ اينجوريد. حال‌ داشته‌ باشه‌ مجلس‌ هر چي‌ مي‌خواد باشه‌. اونها مي‌گن‌ حال‌ باشه‌ به‌ وسيلة‌ سماع‌ باشه‌، يك‌ كسي‌ مثنوي‌ مي‌خونه‌، بخونه‌. تو كجايي‌ آهنگ‌ مثنوي‌، كم‌ كم‌ اين‌ جوري‌ مي‌شه‌. مثنوي‌ بخونه‌. بعضيها براي‌ امام‌ حسين‌ هنوز روضه‌ نمي‌خونه‌ها صداش‌ را محزون‌ كرده‌، و اونها هم‌ دارن‌ گريه‌ مي‌كنند. در اثر جهله‌. مثنوي‌ مي‌خونه‌. اگر روضة‌ پر واقعا هنره‌، معمولي‌ اگر كسي‌ بخونه‌ زياد گريه‌ نمي‌كن‌ اما اگر با يك‌ صداي‌ حزين‌ و تكان‌ دهنده‌. مثنوي‌ نشد، حافظ‌. من‌ ديدم‌ توي‌ جلسات‌ بجاي‌ همة‌ دعاها و اينها، شب‌ جمعه‌، حافظ‌ مي‌خوندند. مثنوي‌ مي‌خوندند. خدا رحمت‌ كنه‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ به‌ من‌ ميگفت‌ شب‌ جمعه‌ امام‌ صادق‌ مثنوي‌ مي‌خوند؟! ميگيد كه‌ حالا آنوقت‌ مثنوي‌ نبود. خوب‌ حالا يك‌ شعري‌ بود، يك‌ شعرهايي‌ بود ديگه‌. شعرهاي‌ عاشقانه‌ عين‌ غزليات‌ حافظ‌ و مثنوي‌ مال‌ زمان‌ جاهليت‌. امام‌ صادق‌ اين‌ كار را ميكرد؟ اين‌ با شعر خوندن‌ و با آهنگ‌ خوندن‌، اگر كه‌ شما حال‌ پيدا نكرديد، يك‌ قدم‌ بالاتر. با سماع‌. يك‌ آهنگي‌ مي‌زنند. اگر آنهم‌ حال‌ پيدا نكرديد، معلومه‌ ديگه‌ سنگ‌ مي‌خواهيد. با چرس‌ و بنگ‌ و اينجور چيزها. يك‌ كسي‌ توي‌ بازار تهران‌ آنوقتها كه‌ برق‌ نبود، سقف‌ بازار تهران‌ آنوقتها سوراخ‌ بود و مهتاب‌ افتاده‌ بود. اين‌ چرس‌ كشيده‌ بود خيال‌ ميكرد اينها حوضه‌. مهتاب‌ افتاده‌ بود توي‌ بازار، يكي‌ از رفقا نقل‌ ميكرد. ميگفت‌ مي‌ديدم‌ اين‌ دورخيز ميكنه‌ از اين‌ حوض‌ مي‌پره‌ آنور. يك‌ جائي‌ سوراخ‌ خيلي‌ گشاد بود، مهتاب‌ خيلي‌ زياد، اين‌ افتاد توي‌ حوض‌. بعله‌. حال‌، عشق‌ مي‌كنند، حال‌ دارند. اينها مثل‌، همه‌اش‌، بطور كلي‌، اين‌ را بدونيد، همه‌اش‌ مثل‌ آمپولهاي‌ مسكني‌ است‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود شما را لحظه‌اي‌ از آن‌ درد و مرضهاي‌ رذائل‌ روحي‌ و رذائل‌ نفسي‌ غافل‌ ميكنه‌. هيچي‌ ديگه‌ نيست‌.هيچي‌ ديگه‌ نيست‌. غافل‌ ميكنه‌. من‌ خودم‌ ديده‌ بودم‌. يك‌ مرشدي‌ بود. اين‌ ريش‌ و سبيل‌ بلندي‌ داشت‌. شاربهايش‌ روي‌ لبهايش‌ كه‌ ديگه‌ دهانش‌ معلوم‌ نميشد. آنوقت‌ اينها را عقب‌ جلو ميكرد يك‌ سيگار با حالي‌ مي‌كشيد. همان‌ سيگار كشيدن‌ او آدم‌ را به‌ حال‌ مي‌آورد. با تمام‌ وجود سيگار ميكشيد. دودش‌ هم‌ وقتي‌ بيرون‌ مي‌آمد پخش‌ مي‌شد توي‌ اين‌ ريش‌ و همه‌ زرد شده‌ بود. ميگفتند اين‌ مي‌بينيد چه‌ حالي‌ داره‌. امامتون‌ ببينيد آيا اين‌ كارها را ميكرده‌ شما هم‌ بكنيد. تمام‌ همت‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ و قرآن‌ مجيد و تمام‌ فشارشون‌ اين‌ بوده‌ كه‌ انبياء، آتيناه‌ حكما و علما. دقت‌ كنيد. حكم‌ و علم‌. حكمت‌ و علم‌. يكي‌ از اين‌ انبياء، يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر يك‌ دونه‌اشون‌ چرسي‌، بنگي‌، سيگاري‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ معتاد، اهل‌ حال‌، حتي‌ اهل‌ حال‌. حالي‌ كه‌ اينجوري‌ باشه‌ها. شما برسيد به‌ مقام‌ عبوديت‌ ببينيد چه‌ حالي‌ داريد. حال‌ يك‌ مسئلة‌ عارضيه‌. شما برسيد به‌ مقام‌ انس‌ با پروردگار، ببينيد چه‌ لذتي‌ مي‌بريد از زندگيتون‌. اين‌ لذتها، همين‌ الان‌ امتحانش‌ خيلي‌ آسونه‌. يك‌ آمپول‌، الحمدلله‌ اسمهايش‌ را هم‌ زياد بلد نيستم‌. مرفين‌ بهتون‌ بزنند. يك‌ حالي‌، به‌به‌، مي‌ريد توي‌ عالم‌. من‌ يك‌ دفعه‌ تا حالا خيلي‌ حالم‌ ناجور بود. بهم‌ يك‌ كسي‌ گفت‌ اين‌ قرص‌ خواب‌آور را بخور. گفتيم‌ عجب‌ چيز خوبيه‌. يك‌ دفعه‌ بيشتر نخوردم‌. همچين‌ راحت‌ خوابيديم‌. دفعة‌ دومش‌، دفعة‌ سومش‌، دفعة‌ چهارمش‌، دفعة‌ پنجمش‌ ديگه‌ اين‌ قرص‌ هم‌ بيفايده‌ ميشه‌ فقط‌ همون‌ حالش‌ ميمونه‌. نكنيد. رسوماتتون‌ را بر خودتون‌ حاكم‌ نكنيد. من‌ مي‌ترسم‌ خداي‌ نكرده‌ رسومات‌ شما بر شما حاكم‌ بشه‌ و تحت‌ فرمان‌ امامتون‌ نباشيد. عين‌ آن‌ سربازي‌ كه‌ عادت‌ كرده‌ هي‌ درجا بزنه‌. حالا كه‌ رفته‌ توي‌ اطاق‌ براي‌ استراحتتون‌، تخت‌ها، همه‌ خوابيده‌اند، اون‌ آمده‌ اين‌ وسط‌ مثلا صبح‌ فرمانده‌ گفته‌ درجا، ما هم‌ پاهامون‌ را به‌ زمين‌ مي‌كوبيم‌ در جا. اينجوري‌ نباشيد.

 علم‌ و دانش‌ را كسب‌ كنيد. اول‌ اعتقادات‌، بعد هم‌ احكام‌. كساني‌ كه‌ در صراط‌ مستقيم‌، اين‌ را بدونيد، در شب‌ دوشنبة‌ هفتة‌ قبل‌، در يك‌ همچين‌ شبي‌ من‌ در تهران‌، با رفقاي‌ تهران‌ گفتم‌. آقاي‌ نديمي‌ بودند. كساني‌ كه‌ از صراط‌ مستقيم‌ به‌ بالا احكامشون‌ را بلد نباشند، اين‌ را بدونند كه‌ بيخود، در جا مي‌زنند. چون‌ صراط‌ مستقيم‌، كسي‌ پشت‌ فرمون‌ ماشين‌ مي‌نشينه‌، رانندگي‌ ميكنه‌، ميشه‌ علائم‌ را بلد نباشه‌؟ قبولش‌ ميكنند. علائم‌ راهنمائي‌. اين‌ احكام‌ اسلام‌ همه‌ علائم‌ صراط‌ مستقيمه‌. همه‌اش‌ را بايد بلد باشيد. ما زحمت‌ كشيديم‌، اينها را خلاصه‌ كرديم‌ با احتياطاتي‌ كه‌ در بين‌ مراجع‌ بوده‌، اينها را جمع‌ كرديم‌. من‌ به‌ كساني‌ كه‌ هنوز مراحلشون‌ پائين‌تر از صراط‌ مستقيمه‌، من‌ اصراري‌ ندارم‌. آنها هم‌ بايد بگيرند احكامشون‌ را. بر هر مسلماني‌ كه‌ مكلف‌ ميشه‌ چون‌ واجبه‌ كه‌ احكامش‌ را بلد باشه‌. ولي‌ از اين‌ لحظه‌، چون‌ هفته‌، دو هفتة‌ قبل‌، شب‌ شنبه‌ بهتون‌ اتمام‌ حجت‌ كردم‌. از اين‌ هفته‌ به‌ بعد امتحان‌ ميگذاريم‌. هر كس‌ مرحله‌اش‌ بالاتر از صراط‌ مستقيم‌ باشه‌ يا صراط‌ مستقيم‌ باشه‌ و احكامش‌ را بلد نباشه‌، برمي‌ گردونيمش‌ به‌ مرحلة‌ يغظه‌. برگرده‌ از اونجت‌ در جا بزنه‌. اين‌ را دارم‌ بهتون‌ جدي‌ مي‌گم‌ها.

 احكامتون‌ را بايد بلد باشيد. همت‌ هم‌ بايد داشته‌ باشيد تنبلي‌ را بگذاريد كنار اين‌ جزوه‌اي‌ كه‌ نوشته‌ شده‌ مي‌تونيد برداريد از روش‌ رونويس‌ كنيد. ده‌ هزار تومان‌، بيست‌ هزارتومن‌ خرجتونه‌ بريد از روش‌ زيراكس‌ كنيد به‌ هيچ‌ يك‌ از رفقا مربوط‌ نيست‌. بعضي‌ها آمدن‌ مي‌گم‌ ما بلد نيستيم‌ شما، اونها تنبلند. اين‌ حرفها نيستش‌. نمي‌خواييد التماس‌ دعا. آقاي‌ حريري‌ نقل‌ مي‌كردند خدا رحمت‌ كنه‌ پدر خانم‌ ايشان‌ را كه‌ واقعا من‌ امشب‌ شنيدم‌ متأثر شدم‌، پسري‌ دارن‌ ايشان‌ كوچك‌، بگيد خودتون‌ اگر يادتون‌ هست‌ من‌ شايد خوب‌ نقل‌ نكنم‌، همين‌ امشب‌ براي‌ من‌ گفتند. خدا رحمتشون‌ كنه‌. كه‌ حالا شبيه‌ حاجاقاش‌ را ولي‌ تزكية‌ نفس‌. انسان‌ يوم‌ الحسره‌ است‌ خدا مي‌دونه‌. تا زنده‌ هستيم‌ كارمون‌ را انجام‌ بديم‌. تشكيل‌ يك‌ وضع‌ روحي‌ داشته‌ باشيم‌. من‌ كه‌ به‌ شما نمي‌گم‌ كه‌ شما بياييد بكشيد كه‌، اون‌ جلسة‌ شب‌هاي‌ دو شنبه‌ را با اين‌ كه‌ خواص‌ هستيد من‌ چراغها را هم‌ خاموش‌ نمي‌كنم‌. خيلي‌ به‌ فكر حالتون‌ نيستم‌، گاهي‌ روضه‌ مي‌خونم‌، گاهي‌ نمي‌خونم‌. بياييد طبق‌ دستور اسلام‌ برويم‌ و خودمون‌ را بسازيم‌. هر كس‌ هم‌ نكنه‌ اشتباه‌ كرده‌. ما الان‌ جمعي‌ از رفقا خيال‌ مي‌كنم‌ نيستن‌. البته‌ برنامه‌اي‌ است‌ كه‌ باشند و نيايند ضرر كردن‌. بعد از آن‌ خواهند گفت‌، ما كه‌ اصراري‌ نداريم‌ خدا مي‌دونه‌. دليلي‌ نداره‌ آخه‌. پس‌ دوم‌ احكامه‌، احكامتون‌ را بايد بلد باشيد. در مرحلة‌ صراط‌ مستقيم‌ هم‌ معطل‌ مي‌شيد اگر زودتر شروع‌ بكنيد اونهايي‌ كه‌ در مرحلة‌ توبه‌ هستند اونهايي‌ كه‌ در مرحلة‌ يغظه‌ هستند اونهايي‌ كه‌ در مراحل‌ ديگه‌ هستند اينها زودتر شروع‌ كنند يك‌ احكامشون‌ را ياد بگيرند.

 خلاصه‌اش‌ كرديم‌ برسيش‌ كرديم‌، اين‌ جزوه‌اي‌ اخيرا چاپ‌ شد و به‌ اصطلاح‌ حروف‌ چيني‌ شد، چاپ‌ نشده‌ گفتيم‌ كه‌ شب‌ شنبة‌ اون‌ هفته‌ گفتم‌ براتون‌ بايد احكامتون‌ را بلد باشيد. و اين‌ جدي‌ عرض‌ مي‌كنم‌. سوم‌ مسائل‌ تزكية‌ نفس‌. تزكية‌ نفس‌ آقايون‌ يك‌ كار ما جلسه‌ داريم‌، كلاس‌ داريم‌، حالا هر چي‌ اسمش‌ را مي‌خواييد بگذاريد اسمش‌ را بگذاريد كلاس‌. من‌ نمي‌دونم‌ با كلاس‌ تطبيق‌ مي‌كنم‌ اگر كلاس‌ هست‌ يا نيست‌. اسمش‌ را جلسه‌، اسمش‌ را بگذاريد مدرسه‌ هر چي‌ مي‌خواييد بگيد ما دنبال‌ اسم‌ نيستيم‌. شما بايد در اين‌ برنامه‌ هر چي‌ گفته‌ مي‌شه‌ روي‌ خودتون‌ پياده‌ كنيد. ما بدهكار نيستيم‌ كه‌ خودمون‌ را معطل‌ شماها بكنيم‌. شب‌هاي‌ جمعه‌ جلسه‌ هست‌ بياييد، حال‌ هم‌ پيدا مي‌كنيد خوبم‌ هستش‌. بايد در خودتون‌ پياده‌ كنيد كه‌ بحمد الله‌ كرديد خيلي‌ هاتون‌، يك‌ گوشه‌ كنار افرادي‌ هستند كه‌ يك‌ خرده‌ ضعيفند من‌ بيشتر سخنم‌ با اونهاست‌، و در مرحلة‌ دوم‌ هم‌ با اونهايي‌ كه‌ يك‌ خرده‌ شل‌ حركت‌ مي‌كنند و با همانهايي‌ است‌ كه‌ تندتر حركت‌ مي‌كنند. در همين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ كرد ايشان‌ خداي‌ تعالي‌ اشارة‌ به‌ سبقت‌ در خيرات‌ داره‌. سبقت‌ بگيريد در خيرات‌. نفر اول‌ كي‌ مي‌شه‌.نفر اول‌، برندة‌ مسابقه‌. در چي‌؟ در عقايد. در احكام‌ در تزكية‌ نفس‌. تزكية‌ نفس‌ كنيد.

 خودتون‌ را پاك‌ كنيد. بريد ببينيد اونهايي‌ كه‌ خودشون‌ را پاك‌ كردند چه‌ زندگي‌ خوشي‌ دارند. من‌ براي‌ خوشي‌ هم‌ نمي‌گم‌ كه‌ خودتون‌ را پاك‌ كنيد. براي‌ اين‌ كه‌ هدف‌ الهي‌ تعقيب‌ بشه‌. براي‌ اين‌ كه‌ خدا را راضي‌ كنيد.براي‌ اين‌ كه‌ بندة‌ خدا باشيد، براي‌ اين‌ كه‌ خليفة‌ الله‌ باشيد. من‌ الان‌ واقعا هم‌ نگران‌ اينم‌ كه‌ خداي‌ نكرده‌، خداي‌ نكرده‌ همين‌ رسومات‌ ايام‌ و نوروز و سيزده‌ يك‌ وقتي‌ خداي‌ نكرده‌ به‌ سراغ‌ شماها بياد. كه‌ نمي‌ياد انشاء الله‌. والا بدونيد جزء جهاليد. جزء اونهايي‌ هستيد كه‌ امامتون‌ را نشناختيد. اگر كوچكترين‌ كاري‌ بر خلاف‌ خواستة‌ امامتون‌ بكنيد چه‌ مكروه‌ باشه‌، چه‌ حرام‌ باشه‌ بدونيد كه‌ امامتون‌ را نشناختيد. كوچكترين‌ كار. خودتون‌ مي‌گيد اگر امام‌ زمان‌ بياد تو خونة‌ ما ايراد مي‌گيره‌. اگر امام‌ زمان‌ بياد تو قلب‌ من‌ به‌ من‌ ايراد مي‌گيره‌. اگر امام‌ زمان‌ زن‌ و زندگي‌ من‌ و فرزندان‌ من‌ را ببينه‌ به‌ من‌ ايراد مي‌گيره‌. اين‌ جوري‌ نباشيد. نه‌. تا جايي‌ كه‌ براتون‌ ميسر بوده‌ خدا را شكر كه‌ امام‌ زمان‌ بياد جز من‌ نمي‌فهمم‌ ايرادي‌ بگيره‌. مي‌ياد مي‌بينه‌ كه‌ كارهاتون‌ درسته‌، وضعتون‌ رو به‌ راهه‌. يك‌ شبانه‌ روز هم‌ با شما بنشينه‌ مي‌بينه‌ نه‌ كاري‌ كه‌ خلاف‌ باشه‌ لااقل‌ نمي‌كنيد. كاري‌ را كه‌ ايشان‌ بگه‌ خوب‌ نبود اين‌ كارت‌، همچين‌ كاري‌ نداريد. يك‌ همچين‌ آدمي‌ بايد باشيد. اگر اينجوري‌ شديد مي‌شيد سرباز امام‌ زمان‌. مي‌شيد تحت‌ فرمان‌ امام‌ زمان‌ عين‌ اون‌ سربازه‌ كه‌ مثال‌ زدم‌. سرباز خوب‌ اوني‌ است‌ كه‌ تحت‌ فرمان‌ باشه‌، سر صف‌ باشه‌، بهتر از همه‌ بدونه‌، هر چي‌ بهش‌ مي‌گن‌ گوش‌ كنه‌. هر چي‌ بهش‌ مي‌گن‌ گوش‌ كنه‌. شما اين‌ را بدونيد من‌  و شما درست‌ حالت‌ همين‌ پادگان‌ را داريم‌. شما مي‌گيد كه‌ سربازها، يك‌ سربازي‌ آمده‌ بود به‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌ با اين‌ كه‌ جنگ‌ نيست‌ ولي‌ تمام‌ كارهاي‌ جنگ‌ را ما داريم‌ انجام‌ مي‌ديم‌. در اطراف‌ شاهرود و اونجاها بودش‌. گفت‌ گاهي‌ چند شبانه‌ روز تو كوه‌ تيراندازي‌ مي‌كنيم‌. خوب‌ از نظر ما بيفايده‌ است‌، شايد هم‌ اصلا دردسر باشه‌، شايد هم‌ اصلا اسراف‌ باشه‌، بعضي‌ از مقدسها مي‌گن‌ كه‌ اسرافه‌. اگر همين‌ الان‌ آمادگي‌ پيدا نكنه‌ فردا جنگ‌ شد نميتونه‌ كاري‌ انجام‌ بده‌. حتي‌ گاهي‌ بوده‌ برميدارند يك‌ باصطلاح‌ چي‌ ميگن‌؟ مانوري‌ راه‌ مي‌اندازند، اين‌ را فكر نكنيد، خداي‌ تعالي‌ هم‌ اين‌ كار را كرده‌ در بدن‌ انسان‌. اين‌ واكسني‌ كه‌ از بعضي‌ از امراض‌ مي‌زنند در بدن‌ شما، اين‌ ميكروب‌ ضعيف‌ آن‌ مرض‌ را وارد بدن‌ شما مي‌كنند كه‌ گلبولهاي‌ بدن‌ شما، گلبولهاي‌ سفيد بدن‌ شما بياد به‌ جنگ‌ آن‌ ميكروبها و ميكروبها را از بين‌ ببره‌، يك‌ آمادگي‌ پيدا كرده‌. همچين‌ ايستاده‌ منتظره‌ كه‌ اگر ميكروب‌ واقعي‌ هم‌ بياد، ميكروب‌ قوي‌ هم‌ بياد، آماده‌ است‌. اما اگر اين‌ واكسن‌ را نزنند. اين‌ نميتونه‌ مبارزه‌ بكنه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ آمادگي‌ نداره‌. مريض‌ ميشه‌، مي‌آد دشمن‌ غلبه‌ ميكنه‌.

 شماها امروز بدونيد چه‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ تشريف‌ بياورد چه‌ نياد احتمالش‌ كه‌ هست‌. احتمالش‌ نيست‌؟ كدوم‌ بي‌، چي‌ بگم‌ كه‌ بد نباشه‌، هر چي‌ بي‌ فكر مي‌كنيد به‌ آن‌ كساني‌ كه‌ احتمال‌ نميدن‌ امام‌ زمان‌ بياد بايد گفت‌. احتمالش‌ كه‌ هست‌. احتمالش‌ هست‌ تا ما زنده‌ هستيم‌ امام‌ زمان‌ تشريف‌ بياورد. خوب‌ آماده‌ باشيم‌. آماده‌ باشيد. آمادگي‌ شما در چيه‌؟ امام‌ زمان‌ از شما، اين‌ را بدونيد، جنگ‌ نمي‌خواد. ميگيد اِ جنگ‌ نمي‌خواد. نخير. من‌ دارم‌ ميگم‌ قول‌ هم‌ بهتون‌ ميدم‌. امام‌ زمان‌ نه‌ از شما هيچكس‌ جنگ‌ نمي‌خواد. شمشير كشيدن‌ نمي‌خواد. اسب‌ سواري‌ بلد بودن‌ نميخواد. يك‌ وقتي‌ من‌ در اين‌ اطراف‌ مشهد مي‌ديدم‌ كه‌ يك‌ عده‌ تير و كمان‌ برداشتند كه‌ تيراندازي‌ با تيروكمان‌ البته‌، تير اندازي‌ ياد مي‌گيرند. بهشون‌ مي‌گفتيم‌ چرا اين‌ كار را مي‌كنيد؟ گفتند امام‌ زمان‌ عليه‌ السلام‌ چون‌ با تير كمان‌ مي‌آيد، خدمتتون‌ عرض‌ شود ما داريم‌ ياد مي‌گيريم‌. خوب‌. شمشير بازي‌ و شمشير بلد بودن‌ نميخواد. چي‌ مي‌خواد؟ آدم‌ شدن‌. اگر گفت‌ اين‌ كار را بكن‌ بگي‌ چشم‌. شما الان‌ ميگيد اگر امام‌ زمان‌ بياد ميگيم‌ چشم‌. بخدا قسم‌ اگر صفات‌ رذيله‌ در شما وجود داشته‌ باشه‌، آنجا آنهم‌ تقويت‌ ميشه‌ و نميگيد چشم‌. يكي‌ دو روز اولش‌ را ممكنه‌ بگيد چشم‌ ولي‌ وسط‌ ول‌ مي‌كنيد. همين‌ مرحلة‌ استقامت‌ را اگر خوب‌ نداشته‌ باشيد، خوب‌ در وجودتون‌ بوجود نيامده‌ باشد. شما فكر مي‌كنيد آنجا مي‌گيد چشم‌. مگر اصحاب‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در شب‌ عاشورا، هزار و، بالاتر از هزار نوشته‌اند، اينها بوده‌اند توي‌ خيمه‌ها. حضرت‌ يك‌ كلمه‌ فرمود كه‌ هركس‌ فردا اينجا بمانه‌ فردا كشته‌ ميشه‌ همه‌اشون‌ گذاشتند رفتند. هفتاد و دو نفر آنهم‌ با بني‌ هاشم‌ و چه‌ و همه‌ را كه‌ دسته‌جمعي‌ بكنند، ميشوند هفتاد و دونفر. چرا اينها رفتند؟ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ بودند. اينها آماده‌ نبودند. استقامت‌ نداشتند. استقامت‌ نداشتند. همين‌ مرحلة‌ اول‌. استقامت‌ نداشتند. صبور نبودند. قاطعيت‌ نداشتند. اعتماد به‌ قواي‌ امام‌ حسين‌ حتي‌ پيدا كرده‌ بودند. ميگفتند امامه‌ و مثل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ جنگ‌ ميكنه‌، ما آن‌ عقبها واي‌ مي‌ايستيم‌. جنگ‌ را كه‌ تمام‌ كرد هم‌ ميريم‌ غنيمت‌ جمع‌ مي‌كنيم‌ هم‌ اينكه‌ سيد الشهدا به‌ هر كداممون‌ يك‌ كاره‌اي‌ ميكنه‌ توي‌ مملكت‌. اينجوري‌ بود. استقامت‌ نداشتند. از خدا تنها، آنطور نبود كه‌ از خدا بترسند. از همه‌ چيز مي‌ترسيدند. از جمعيت‌ دشمن‌ مي‌ترسيدند. و الاّ دليل‌ نداره‌ اصلا. از جمعيت‌ دشمن‌ مي‌ترسيدند. از اينكه‌ زن‌ و بچه‌اشون‌ فردا اسير بشه‌ مي‌ترسيدند. از اينكه‌ مال‌ و منالشون‌ از بين‌ بره‌ مي‌ترسيدند. همين‌ ترسهاي‌ مختلفي‌ كه‌ الان‌ ما به‌ شما ميگيم‌ نبايد از هيچي‌ بترسيد. همينها. همين‌ ترسهاي‌ وهمي‌. شما بررسي‌ بكنيد ببينيد از غير از آنچه‌ را كه‌ ما گفتيم‌ نباشيد و انشاء الله‌ بعضي‌هايتون‌ نيستيد و انجام‌ داديد مسئلة‌ ديگه‌اي‌ داشته‌ آن‌ نهصد و سي‌ نفر، اگر هزار نفر بودند نهصد و سي‌ نفر كه‌ شبانه‌ رفتند و اين‌ هفتاد نفر را باقي‌ گذاشتند، شما ببينيد جهت‌ ديگه‌اي‌ داشته‌ كه‌ رفتند؟ استقامت‌ نداشتند. حتي‌ مرحلة‌ بالاتر هم‌ نه‌. استقامت‌ نداشتند. همه‌اش‌ مربوط‌ به‌ استقامت‌ بوده‌. و آنهايي‌ كه‌ ماندند، آنهايي‌ كه‌ ماندند استقامت‌ داشتند. آن‌ كسي‌ كه‌ استقامت‌ داره‌ چرا تكان‌ بخوره‌. چرا به‌ خودش‌ ترسي‌ راه‌ بده‌.

 اين‌ را بدانيد كه‌ تزكية‌ نفس‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ انسان‌ را طوري‌ بسازه‌ كه‌ وقتي‌ امام‌ زمان‌ او را مي‌بينه‌، نه‌ اينكه‌ قيافه‌اش‌ را، نه‌. فكرش‌ را، عملش‌ را، زندگيش‌ را مي‌بينه‌ بگه‌ نه‌، باريك‌ الله‌. و ما بايد الان‌ تمرين‌ اين‌ جهت‌ را بكنيم‌. تمرين‌ بكنيم‌. تا خودمون‌ را بسازيم‌. تمرين‌ كنيد. چه‌ جوري‌ تمرين‌ كنيم‌؟ از همين‌ الان‌ عقائدمون‌ را تنظيم‌ كنيم‌. عقائدتون‌ را هم‌ نگيد ما مكرر ميگيم‌ مي‌بينيد در عقائد حضرت‌ عبد العظيم‌ در خدمت‌ امام‌ هادي‌ هم‌ دقيقا همانهايي‌ است‌ كه‌ توي‌ زيارت‌ آل‌ ياسين‌ است‌ و در زيارت‌ آل‌ ياسين‌ همة‌ عقايدتون‌ تطبيق‌ ميكنه‌. حالا انشاء الله‌ با تحقيق‌ باشه‌، كيفيتش‌ بالا باشه‌، دقيق‌ باشه‌، و استدلالي‌ باشه‌. احكام‌ هم‌ كه‌ بهرحال‌ ما ادعا نمي‌كنيم‌ كه‌ آنچه‌ خدا خواسته‌ و خدا گفته‌، همانها را در اختيار شما گذاشتيم‌. نه‌. ولي‌ آنچه‌ را كه‌ ما توانستيم‌ از روايات‌ و آيات‌ و سخنان‌ مراجع‌ تقليد بدست‌ بياريم‌، اين‌ در اختيار شماست‌. باقي‌ مي‌مانه‌ تزكية‌ نفس‌. تزكية‌ نفس‌ هم‌ كه‌ بايد قدم‌ به‌ قدم‌ بريد جلو. همينجور كه‌ مي‌بينيد. اين‌ را خواهش‌ ميكنم‌ جدي‌ باشيد. اين‌ را تقاضام‌ اينه‌ كه‌ جدي‌ باشيد.

 ما يك‌ برنامه‌اي‌ در تهران‌، كه‌ همان‌ شب‌ القاء شد، به‌ دوستان‌ تهران‌ گفتم‌. به‌ شماها هم‌ عرض‌ ميكنم‌. چون‌ براي‌ شماها هم‌ بوده‌. و آن‌ اينه‌ اسامي‌ شماها اكثرتون‌ توي‌ دفتر هست‌. تشخيص‌ جدي‌ بودنتون‌ و جدي‌ نبودنتون‌ هم‌ با ماست‌. اين‌ اسامي‌ را همه‌ را مي‌نويسيم‌، مي‌نويسيم‌. فقط‌ اسم‌ كوچيك‌ را هم‌ مي‌نويسيم‌. شايد كسي‌ نخواسته‌ باشه‌ اسامي‌ رفقا را بدونه‌. اسامي‌ را مي‌نويسيم‌. شب‌ يا روز يا هر وقت‌ كه‌ حالش‌ را داريد، بگذاريد جلوتون‌، چهل‌ مرتبه‌، ايني‌ كه‌ ميگم‌ دلائل‌ روائي‌ هم‌ داره‌، چهل‌ مرتبه‌ بگيد خدايا اين‌ جمع‌ را به‌ كمالات‌ روحي‌ برسون‌. اين‌ جمع‌ را به‌ كمالات‌ روحي‌ برسون‌. دعا براي‌ برادران‌ مسلمانتون‌ مستجابه‌. يعني‌ حتي‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ عليه‌ السلام‌ گفته‌ شد كه‌ از زباني‌ دعا كن‌ كه‌ با آن‌ زبان‌ گناه‌ نكرده‌ باشي‌. و شماها هيچكدام‌ با زبان‌ من‌ گناه‌ نكرديد و منهم‌ به‌ زبان‌ شما گناه‌ نكردم‌ و همينطور هر كسي‌. پس‌ اين‌ دعاي‌ براي‌ غير خوبه‌. در روايتي‌ داره‌ كه‌ اگر خواستيد يك‌ دعايي‌ مستجاب‌ بشه‌ چهل‌ مرتبه‌، اگر يك‌ نفر هستيد چهل‌ مرتبه‌، اگر دو نفر هستيد بيست‌ مرتبه‌، اگر چهار نفر هستيد ده‌ مرتبه‌، اگر يك‌ نفر هستيد چهل‌ مرتبه‌، دعا كنيد ؛ مستجاب‌ ميشه‌. اينها جزء برنامة‌ همه‌اتونه‌ها. منتهي‌ اين‌ را ما مي‌نويسيم‌ اسامي‌ را، چون‌ يك‌ عده‌ هست‌ كه‌ دعا در حقشون‌ مستجاب‌ نميشه‌. آنها را قاطي‌ نمي‌كنيم‌. شما ميگيد چطور ميشه‌ دعا در حق‌ كسي‌ مستجاب‌ نشه‌؟! اين‌ را شما بدونيد، اگر مثلا فرض‌ كنيد پسرتون‌ به‌ تكليف‌ رسيده‌ و خودش‌ با خدا بايد مستقيما ارتباط‌ داشته‌ باشه‌. اين‌ ارتباط‌ نداشت‌، لج‌ كرد. شما اگر نصفه‌هاي‌ شب‌ بنشينيد كلي‌ دعا كنيد كه‌ خدايا اين‌ را هدايتش‌ كن‌ اين‌ هدايت‌ نميشه‌. تا خودش‌ نخواد بشه‌. پس‌ دربارة‌ تمام‌ مردم‌ اينطوره‌ها. شما اگر چهل‌ نفري‌ كه‌ نه‌، صد نفري‌ بنشينيد بگيد خدايا صدام‌ را هدايتش‌ كن‌، خدا هدايت‌ نميكنه‌. چرا؟ روي‌ ما را به‌ زمين‌ مي‌زنه‌؟ نخير روي‌ شما را به‌ زمين‌ نمي‌زنه‌. شما نميخواد همچين‌ دعائي‌ بكنيد. چرا؟ به‌ علت‌ اينكه‌ او خودش‌ نمي‌خواد و خدا اختيار را بهش‌ داده‌. اين‌ را شما بدونيد اگر كه‌ بنا بود خدا بي‌ دليل‌، بدون‌ خواسته‌ طرف‌، طرف‌ را هدايت‌ بكنه‌ خدا همة‌ مردم‌ كرة‌ زمين‌ را هدايت‌ ميكرد. يك‌ هدايت‌ عامه‌ است‌ كه‌ خدا همه‌ را هدايت‌ كرده‌، حتي‌ صدام‌ را هم‌ هدايت‌ كرده‌، ابو جهل‌ را هم‌ هدايت‌ كرده‌، عمر سعد را هم‌ هدايت‌ كرده‌. يك‌ هدايت‌ خاصه‌ است‌. كه‌ آن‌ هدايت‌ خاصه‌ را واگذاشته‌ به‌ خود طرف‌. گوش‌ ميديد؟ اين‌ توقع‌ را نداشته‌ باشيد. گاهي‌ بعضي‌ از افراد من‌ ديدم‌، ما مي‌تونيم‌ مثلا، واقعا ممكنه‌ يك‌ بندة‌ خدا را دعا بكنه‌ از كسالت‌ سختي‌ شفا پيدا بكنه‌. اما از كسالت‌ روحي‌ نه‌، مگر اينكه‌ خودش‌ بخواد. يك‌ وسواسي‌، شما هي‌ بنشينيد دعا بكنيد خدايا اين‌ وسواسش‌ برطرف‌ بشه‌. او هي‌ شدت‌ ميده‌ وسوسه‌اش‌ را. اين‌ دعاي‌ شما مستجاب‌ نميشه‌. يك‌ سيگاري‌، شما هي‌ دعا كنيد كه‌ خدايا اين‌ سيگار را ترك‌ كنه‌. اين‌ خودش‌، نه‌. سيگار را ميكشه‌. اين‌ ترك‌ نميشه‌ تا خودش‌ سيگار را بگذاره‌ كنار. خودش‌ كه‌ گذاشت‌ كنار، خدا كمكش‌ ميكنه‌. اينجا جاي‌ دعاست‌. توفيق‌ بهش‌ ميده‌. موفقش‌ ميكنه‌، كمكش‌ ميكنه‌، قدم‌ اول‌ را بايد خودش‌ برداره‌. اين‌ را شما بدونيد. در تمام‌ هدايتها اينطوره‌ها. حتي‌ پيغمبر اكرم‌ با آن‌ عظمت‌، پيغمبر اكرم‌ كه‌ ديگه‌ ميدونيد دعاي‌ پيغمبر و امام‌ مستجابه‌، خيلي‌ پيغمبر از آيه‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ دوست‌ داشت‌ اين‌ اقوامش‌، چون‌ اين‌ امر الهي‌ بود. نه‌ اينكه‌ بر خلاف‌ خواستة‌ خدا يك‌ چيزي‌ را دوست‌ داشته‌ باشه‌. خدا فرموده‌ بود و انذر عشيرتك‌ الاقربين‌. اقربا و نزديكانت‌ را هدايت‌ كن‌. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ هم‌ دعا ميكرد. و اظهار محبت‌ ميكرد. خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود انك‌ لم‌ تهتدي‌ من‌ احبب‌. تو نميتوني‌ هدايت‌ بكني‌ كسي‌ را كه‌ دوست‌ داري‌. نميتوني‌. و لكن‌ الله‌ يهدي‌ من‌ يشاء. يعني‌ خدا ميدونه‌ كه‌ او شروع‌ كرده‌. يك‌ وقتي‌ مثال‌ زدم‌ براتون‌، معناي‌ تائب‌ و تواب‌ را گفتم‌. تواب‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌، تائب‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد يك‌ نفر در يك‌ شهري‌ يك‌ رفيق‌ داره‌ در يك‌ شهر ديگه‌. آني‌ كه‌ در آن‌ شهر آنطرفيست‌ هم‌ ماشين‌ داره‌، هم‌ پول‌ داره‌، هم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود قدرت‌ بدني‌ داره‌. و آني‌ كه‌ در اين‌ شهره‌، نه‌ پول‌ داره‌، نه‌ قدرت‌ بدني‌ داره‌، نه‌ ماشين‌ داره‌، هيچي‌ نداره‌. اين‌ با همين‌ حال‌ برميگرده‌ ميگه‌ آي‌ دوست‌ من‌ اومدم‌. چه‌ جوري‌ مي‌آيد، حالا ديگه‌ ميگه‌ من‌ اومدم‌. اونهم‌ ميگه‌ من‌ هم‌ اومدم‌. كجا بهم‌ مي‌رسند؟ در دروازة‌ شهر. در دروازة‌ شهري‌ كه‌ اين‌ بندة‌ خدا توشه‌. اين‌ تا پياده‌ بياد به‌ اونجا، اين‌ با ماشين‌ اومده‌ رسونده‌ خودش‌ را. او تواب‌ ميشه‌ اين‌ تائب‌ ميشه‌. ما هم‌ يك‌ همچين‌ وضعي‌ با خدا داريم‌. بلكه‌ اصلا قابل‌ مقايسه‌ نيست‌. ما همينقدر بدونه‌ اومديم‌، اين‌ يك‌ كلمه‌ را بگيد. اون‌ نميشه‌ نگفته‌. لج‌ ميكنه‌، ميگه‌ من‌ نه‌. خوب‌ تو نباش‌. تو بگو من‌ اومدم‌، اون‌ ميرسونه‌ خودش‌ را به‌ تو. مي‌آد زير بغلت‌ را هم‌ ميگيره‌، حركتت‌ هم‌ ميده‌. پس‌ اينطوري‌ بايد بود. تزكية‌ نفس‌ را جدي‌ بگيريد.

 انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد در شبانه‌روز، طول‌ هم‌ بكشه‌، بهرحال‌ توي‌ دستوره‌، همه‌اتون‌ خدمت‌ مشا عرض‌ شود كه‌ بايد اين‌ دستور را عمل‌ كنيد. صورت‌ را مي‌نويسيم‌، به‌ تعداد كساني‌ كه‌ اساميشون‌ نوشته‌ شده‌ و امشب‌ آمدند، من‌ اين‌ را شرط‌ كنم‌ بعضي‌ از رفقاي‌ خوبمون‌ امشب‌ رفتند مسافرت‌ آدم‌ سختشه‌ بگه‌ اينهايي‌ كه‌ امشب‌ آمدند. خوب‌، ما بعد از اين‌ حضور و غيابشون‌ مي‌كنيم‌، آنهايي‌ كه‌ زياد، حذف‌ هم‌ ميشه‌ كرد بعدا، اسامي‌ را بنويسيد آقاي‌ نعمتي‌، متوجه‌ شديد؟ بديد كاظم‌ آقا انشاء الله‌ اينها را توي‌ كامپيوتر وارد ميكنه‌ و به‌ هر كسي‌ يك‌ ورقه‌ ميديد، اين‌ را مي‌گذارند جلوشون‌. بعضي‌ها حالا دارند ميكنندها، منتهي‌ براي‌ خودشون‌. شما هم‌ مي‌گذاريد جلوتون‌ ميگيد خدايا اين‌ جمع‌ را به‌ كمالات‌ روحي‌ برسان‌. چهل‌ دفعه‌. خدايا اين‌ جمع‌ را به‌ كمالات‌ روحي‌ برسان‌. خدايا اين‌ جمع‌، با توجه‌ها، خدايا اين‌ جمع‌ را به‌ كمالات‌ روحي‌ برسان‌.

 انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ كمك‌ بشه‌ به‌ شماها. ما اين‌ معنا را داريم‌ ميگيم‌ كه‌ كمك‌ بشه‌ زودتر برسيد انشاء الله‌. اين‌ دعا را براي‌ هم‌ بكنيد. اين‌ دعا را فكر نكنيد دعائي‌ است‌ كه‌ نه‌ خدا گفته‌ نه‌ پيغمبر. نه‌. هم‌ خدا گفته‌ هم‌ پيغمبر. منتهي‌ اين‌ عبارتش‌ را خدا و پيغمبر نگفته‌. و الاّ چهل‌ مرتبه‌ دعا براي‌ جمعي‌ يا فردي‌ يا براي‌ خودت‌، اين‌ دستوره‌. مستجاب‌ هم‌ هست‌. و براي‌ ديگران‌ هم‌ دعا كردن‌ مستجابه‌. و بهترين‌ دعا هم‌ همينه‌. دقت‌ كرديد؟ انشاء الله‌ در اولين‌ فرصت‌ حالا مي‌خواد از اول‌ سال‌ نو كه‌ شماها، بعله‌، تحويل‌ سال‌ كه‌ شد، انشاء الله‌ شروع‌ كنيد. تحويل‌ هم‌ نميدونيم‌ كي‌ ميشه‌؟ ساعت‌ پنج‌ صبح‌ مثل‌ اينكه‌. خوب‌ موقع‌ نماز صبح‌ است‌ و بعد از نماز صبح‌، نمازهايتون‌ را شما زودتر مي‌خونيد مثل‌ اينكه‌. چهار و چهارده‌ دقيقه‌. بعله‌. بعد از نماز صبح‌ انشاء الله‌ شروع‌ كنيد. چون‌ از همين‌ امشب‌ بايد اين‌ كار انجام‌ بشه‌. چون‌ هر يك‌ شبانه‌ روزي‌ كه‌ بگذره‌ كلي‌ ضرر كرديد. همين‌ امشب‌ اين‌ كار را، اين‌ اسامي‌ نوشته‌ ميشه‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ فردا آماده‌ ميشه‌ و هر كس‌ مي‌خواد زود به‌ مقصد برسه‌، بياد بگيره‌ و كساني‌ بگيرند كه‌ اساميشون‌ توي‌ آن‌ ليست‌ هست‌. اينها انشاء الله‌ اين‌ مأموريت‌ را دارند.

 خوب‌. پس‌ انشاء الله‌ يكي‌ از صفات‌ رذيله‌اي‌ كه‌ بايد در خودتون‌ و از خودتون‌ دور كنيد، صفت‌ جهله‌. جهل‌. عرض‌ كردم‌ بازهم‌ دارم‌ ميگم‌. اگر شما امام‌ زمان‌ را حتي‌ دوست‌ داشته‌ باشيد بخاطر چشم‌ و ابرو و قيافه‌اش‌. و به‌ هدفش‌، به‌ فكرش‌، به‌ عقائدش‌، به‌ باطنش‌، به‌ روحش‌ توجه‌ نداشته‌ باشيد، اين‌ شما مرديد مردن‌ زمان‌ جاهليت‌. ولو آنكه‌ كنار امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ هم‌ نشسته‌ باشيد. اين‌ را بدونيد. بايد اقل‌ مرحلة‌ معرفت‌ به‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ اين‌ است‌ كه‌ او فرماندهي‌ است‌ كه‌ از جانب‌ خدا واجب‌ الاطاعه‌ است‌. اين‌ اقلشه‌. اكثرش‌ چيه‌؟ اكثرش‌ اينه‌ كه‌ مثل‌ اعلاي‌ پروردگاره‌. مثل‌ اعلاي‌ پروردگار. يعني‌ جملات‌ زيارت‌، جملات‌ اذن‌ دخول‌ كه‌ مي‌فرمايد الحمد لله‌ الذي‌ من‌ علينا بحكام‌ يقومون‌ مقامه‌. حكامي‌ خدا به‌ ما عنايت‌ كرده‌ كه‌ جاه‌ او، مقام‌ او، همپاية‌ او قرار ميگيرند اگر خدا بنا بود جسم‌ داشته‌ باشه‌. اگر خدا بنا بود مكاني‌ داشته‌ باشه‌. يا و لله‌ الامثال‌ العليا. براي‌ خدا يك‌ مثلهاي‌ بلنديست‌. يا خلقكم‌ الله‌ انوارا فجعل‌ بعرشه‌ محدقين‌ حتي‌ من‌ علينا بكم‌. يا آن‌ جمله‌اي‌ كه‌ در زيارت‌ حضرت‌ سيد الشهدا صلواة‌ الله‌ عليه‌ هست‌ ارادة‌ رب‌ في‌ مقادير اموره‌ تحبط‌ اليكم‌. ارادة‌ خدا در آن‌ تقديرات‌ امور خدا اين‌ تحبط‌ اليكم‌. مي‌آيد نازل‌ ميشه‌ بر شما. هر كاري‌ خدا بخواد بكنه‌ اول‌ از شما مشورت‌ ميكنه‌. اول‌ به‌ شما خبرش‌ را ميده‌. اول‌، حالا اين‌ تعبيرات‌ ميترسم‌ تند باشه‌. اول‌ اجازه‌ از شما ميگيره‌. آخه‌ شما نگيد كه‌ خدا چرا اجازه‌ از اينها ميگيره‌. دو تا دوست‌، هر چي‌ هم‌ مال‌ و قدرت‌ مال‌ يكيشون‌ باشه‌ وقتي‌ كه‌ بخواد يك‌ كاري‌ بكنه‌ با دوستش‌ مشورت‌ ميكنه‌. ميگه‌ اين‌ كار را مي‌خوام‌ بكنم‌ چطوره‌ بنظر شما؟ آنهم‌ كه‌ بنده‌ است‌. ميگه‌ هر چه‌ تو گويي‌ همان‌ كنم‌ و همان‌ كار را ميكنه‌. في‌ مقادير اموره‌ تحبط‌ اليكم‌ و تصدر من‌ بيوتكم‌. اول‌ مي‌آيد ارادة‌ خدا، ارادة‌ خدا كه‌ هيچ‌ چيز بدون‌ ارادة‌ پروردگار خلق‌ نميشه‌. ارادة‌ خدا مي‌آيد وارد بر قلب‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ميشه‌. امام‌ اراده‌ ميكنه‌، موجود ايجاد ميشه‌. الان‌ ماها به‌ يك‌ معنامي‌ تونيم‌ بگيم‌ كه‌ وجودمون‌، زنده‌ بودنمون‌ مربوط‌ به‌ اماممونه‌ كه‌ اماممون‌ اراده‌ كرده‌ به‌ اين‌ معنايي‌ كه‌ ميگيم‌ مربوط‌ به‌ ارادة‌ پروردگاره‌. اين‌، اين‌ درجة‌ بالاي‌ معرفته‌ و بالاترش‌ هست‌ كه‌ ديگه‌ حالا ماها نمي‌تونيم‌ به‌ اونجاها برسيم‌. كه‌ معناي‌ و قابه‌ سره‌ و ابقا. دو تا قوس‌ وقتي‌ سر به‌ هم‌ مي‌دن‌ يك‌ واحد تشكيل‌ مي‌دن‌. اما اگر بخواد از اين‌ نزديكتر باشه‌ بايد اين‌ دل‌ قوسها به‌ هم‌ بچسبه‌. او ادنا از اين‌ هم‌ نزديكتر.

 وقتي‌ كه‌ دو تا قوس‌ سر به‌ هم‌ مي‌دن‌ خوب‌ نيم‌ دايره‌اش‌ مال‌ اين‌ وره‌، نيم‌ دايره‌اش‌ مال‌ اون‌ ور. اما وقتي‌ كه‌ نرديكتر از اين‌ مي‌شه‌ اين‌ دايره‌اي‌ كه‌ يكي‌ اين‌ ور، يكي‌ اون‌ ور اين‌ از بين‌ مي‌ره‌ اصلا فرو مي‌ياد تو حرم‌. علي‌ مرصوص‌ في‌ ذات‌ الله‌ كه‌ حالا اينجا يك‌ معنايي‌ است‌ كه‌ شايد براي‌ همه‌ درست‌ نباشه‌ من‌ مطالب‌ را بگم‌. به‌ هر حال‌ معرفت‌ امام‌ خيلي‌ مهمه‌. و معرفت‌ پيغمبر، معرفت‌ خدا و انشاء الله‌ كمالات‌ روحي‌. و اين‌ كار را خواهيد كرد اميداواريم‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ همتون‌ توفيق‌ بده‌، و اگر تا فردا شب‌ به‌ دست‌ دوستان‌ به‌ هر حال‌ اين‌ ورقها را آقاي‌ نعمتي‌ برسونه‌. انشاء الله‌ اين‌ زحمت‌ شما، ما همة‌ زحماتمون‌ به‌ دست‌ اين‌ مرد بزرگواره‌. خدا انشاء الله‌ ايشان‌ را حفظ‌ كنه‌.

 ايام‌ مصيبتي‌ كه‌ در اين‌ ايام‌ رخ‌ داد. مصيبت‌ جناب‌ همزة‌ سيد الشهدا بود در جنگ‌ احد. سخترين‌ جنگهاي‌ پيغمبر اكرم‌ جنگ‌ احد بود. و علت‌ اين‌ سختي‌ كه‌ هيچ‌ يك‌ از خانواده‌هاي‌ مدينه‌ نديدن‌ جز اين‌ كه‌ عزادار بودند ضعف‌ بعضي‌ از مسلمانها بود. يك‌ عده‌اي‌ را پيغمبر اكرم‌ در اون‌ تنگه‌اي‌ بين‌ اون‌ دو تا كوه‌ بود گذاشته‌ بود، دشمن‌ فرار كرده‌ بود، پيغمبر فرموده‌ بود كه‌ اينجا را به‌ هيچ‌ وجه‌ از دست‌ ندهيد. اين‌ را شما خودتون‌ خوب‌ دقت‌ كنيد براي‌ چي‌ اينها اين‌ را از دست‌ دادن‌. و چرا لشكر دشمن‌ حمله‌ كرد و به‌ لشكر اسلام‌ و همه‌ را و جدا جمعيتي‌ را كشت‌. كه‌ من‌ جلمه‌ جناب‌ همزه‌ بود. علتش‌ ضعف‌ بود.

 ببينيد قاطعيت‌ نداشت‌، صبر نداشت‌. از خدا را نمي‌ترسيدند بلكه‌ مبادا ما از اين‌ جنگ‌، كم‌ استفاده‌ برگرديم‌. غنائم‌ را بريم‌ جمع‌ كنيم‌، اونها غنائم‌ را تنها جمع‌ نكنند. و خوب‌ همينها، همينها مراحل‌ استقامت‌ را مي‌رسونه‌. استقامت‌ نداشتند. خوب‌ اينجا بايست‌، پابرجا باش‌، ثابت‌ باش‌. تنگه‌ را ول‌ كردند لشگر آمد كه‌ حتي‌ خود پيغمبر اكرم‌ را هم‌ مجروح‌ كردن‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ طبق‌ بعضي‌ از روايات‌ هفتاد زخم‌ برداشت‌. حضرت‌ همزه‌ را طوري‌ كشته‌ بودند كه‌ پيغمبر اكرم‌ نمي‌تونست‌ بهش‌ نگاه‌ كنه‌. خيلي‌ عجيبه‌، خدا لعنت‌ كنه‌ خاندان‌ بني‌ اميه‌ را كه‌ از همين‌ جا دشمنيشون‌ شروع‌ شد. هند مادر همين‌ معاويه‌ است‌ زن‌ ابي‌ سفيان‌. اين‌ ملعونه‌ وحشي‌ را ديد حضرت‌ همزه‌ را به‌ او معرفي‌ كرد گفت‌ اين‌ پدر من‌ را كشته‌، اين‌ تعصبات‌. من‌ از تو مي‌خوام‌ تو او را بكشي‌. او هم‌ كشت‌ وقتي‌ كه‌ هند آمد بالا سر حضرت‌ همزه‌، حضرت‌ همزه‌ را مسلح‌ كرد. يعني‌ زبانش‌ را بيرون‌ آورد بينيش‌ را بريد، گوشش‌ را بريد، چشمش‌ را درآورد، خيلي‌ انسان‌ بايد جاهل‌ باشه‌ كه‌ با يك‌ كشته‌ اين‌ طور عمل‌ بكنه‌. بعد پهلوي‌ او را شكافت‌ جگر حضرت‌ همزه‌ را درآورد كه‌ بخوره‌، ببينيد انسان‌ چقدر وقتي‌ كه‌ صفات‌ رزيله‌ داشته‌ باشه‌ چقدر بد مي‌شه‌. منتهي‌ نتونست‌ بخوره‌. اين‌ كه‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ يزيد و اينها مي‌گه‌ كه‌ وبن‌ آكلت‌ اكبر يا در زيارت‌ عاشورا مي‌خونيم‌ اينها فرزندان‌ جگر خوارها هستند از اينجا شروع‌ شد. پيغمبر اكرم‌ ديد همزه‌ نيست‌. فرمود كي‌ از همزه‌ خبر بياره‌ هر كدام‌ اصحاب‌ از اصحاب‌ اومدن‌ همزه‌ را ديدن‌ نتونستند خبرش‌ را به‌ پيغمبر اكرم‌ بدن‌.

 علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ آمد ديد كه‌ همزه‌ بدنش‌ قطعه‌، قطعه‌ شده‌. معلوم‌ پيغمبر اكرم‌ با اون‌ علاقه‌اي‌ كه‌ به‌ حضرت‌ همزه‌ داشت‌ چقدر متأثر مي‌شه‌. پيغمبر اكرم‌ آمد تا چشمش‌ افتاد عباش‌ را برداشت‌ انداخت‌ روي‌ بدن‌ حضرت‌ همزه‌، حضرت‌ همزه‌ يك‌ مرد رشيدي‌ بود بقية‌ بدنش‌ كه‌ بيرون‌ مونده‌ بود از گياها جمع‌ كرد ريخت‌ روي‌ پاهاي‌ حضرت‌ همزه‌. سكينه‌ و فاطمة‌ زهرا اونها مي‌خواستند بيان‌، حضرت‌ مي‌خواست‌ اجازه‌ بهشون‌ نده‌. سكينه‌ گفت‌ كه‌ شيون‌ نمي‌كنم‌، گريه‌ نمي‌كنم‌. حضرت‌ بهش‌ اجازه‌ دادن‌ آمد، ولي‌ روز عاشورا وقتي‌ كه‌ آمد كنار بدن‌ برادر، ديد بدن‌ برادر قطعه‌ قطعه‌ شده‌. فرقي‌ كه‌ بدن‌ همزه‌ با بدن‌ سيد الشهدا داشت‌ اين‌ بود، كه‌ حضرت‌ سيد الشهدا سر در بدن‌ نداشت‌. زينب‌ كبري‌ لبها را گذاشت‌ به‌ اونجايي‌ كه‌ رگهاي‌ بريده‌.

 

۲۸ صفر ۱۴۱۶ – فضائل‌ و مظلوميت‌ رسول‌ خدا (صلی الله علیه و آله)

 فضائل‌ و مظلوميت‌ رسول‌ خدا (ص‌) 28 صفر 1416

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ و السلام‌ و الصلاة‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌ و ما محمد الا رسول‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) قد خلت‌ من‌ قلبه‌ الرسل‌. اف‌ ان‌ مات‌ او قتلتم‌ علي‌ اعقاب‌.

 شب‌ شهادت‌ رسول‌ اكرم‌ و امام‌ مجتبي‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ و علي‌ آلهم‌ اجمعين‌ است‌. شب‌ بسيار پر اهميت‌ و پر عظمت‌ كه‌ مصيبت‌ اسلام‌ از فردايي‌ شروع‌ ميشود. در زيارت‌ آن‌ حضرت‌ كه‌ فردا وارد است‌ مي‌خوانيم‌ اصبنا بك‌ يا رسول‌ الله‌. ما مصيبت‌ زده‌ شديم‌ اي‌ پيغمبر حيث‌ قطع‌ ان‌ الوحي‌. آنوقتي‌ كه‌ وحي‌ از ما قطع‌ شد. ارتباط‌ بين‌ ما و خدا در امور معارف‌ و حقايق‌ اسلام‌ قطع‌ شد. و حيث‌ فقدناك‌ فانا لله‌ و انا اليه‌ راجعون‌. در اين‌ آية‌ شريفه‌ هم‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد پيغمبر اكرم‌ مثل‌ همة‌ پيغمبران‌ است‌. قد خلت‌ من‌ قبله‌ الرسل‌. قبل‌ از او پيغمبراني‌ گذشته‌اند و بوده‌اند، يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر آمده‌. اگر او بميرد يا كشته‌ شود شما به‌ اعقابتون‌ بر مي‌گرديد. و اين‌ مطلب‌ در همين‌ امروز گذشته‌ تقريبا بوده‌ كه‌ يك‌ عده‌اي‌ كه‌ منتظر فرصت‌ بودند هميشه‌ دور انسانهاي‌ بزرگ‌ افراد مختلفي‌ جمع‌ مي‌شوند. يك‌ عده‌ واقعا از وجود اين‌ فرد بزرگ‌ استفاده‌ ميكنند و ظرف‌ وجودشون‌ را در مقابل‌ بزرگان‌ علم‌ و دانش‌ و رسالت‌ و نبوت‌ آنچنان‌ باز مي‌كنند كه‌ لبريز از علوم‌ و معارف‌ مي‌شوند. مثل‌ سلمان‌ و ابي‌ ذر و مقداد و عمار و اصحاب‌ كباري‌ كه‌ در محضر حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ بوده‌اند.

 آيت‌ وحي‌، آيات‌ قرآن‌ كه‌ نازل‌ ميشد اينها فورا حفظ‌ مي‌كردند، تفسيرش‌ را از پيغمبر اكرم‌ مي‌پرسيدند و دربارة‌ او آن‌ آيه‌ تفكر و تدبر مي‌كردند و به‌ آن‌ آيه‌ عمل‌ مي‌كردند. يك‌ عده‌ اينطوري‌ بودند. مثل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ السلام‌ كه‌ از روز اول‌ كه‌ خدا روح‌ مقدسش‌ را خلق‌ كرد با رسول‌ اكرم‌ يك‌ نور بودند. دو تا ظرف‌ كه‌ تمام‌ علم‌ و حكمت‌ پروردگار كه‌ بشر به‌ آن‌ نيازمند بود در اين‌ دو ظرف‌ ريخته‌ شد به‌ يكي‌ گفته‌ شد كه‌ كن‌ نبيا به‌ ديگري‌ گفته‌ شد كن‌ وصيا. يكي‌ نبي‌ شد، يكي‌ وصي‌ شد. يكي‌ پيغمبر اكرم‌ شد يكي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ شد. يكي‌ آن‌ كسي‌ شد كه‌ تمام‌ علم‌ كتاب‌ و قرآن‌ بر قلب‌ مقدسش‌ نازل‌ شد و ديگري‌ از آن‌ افرادي‌ بود كه‌ خداي‌ تعالي‌ درباره‌اش‌ فرموده‌ و من‌ عنده‌ علم‌ الكتاب‌. تمام‌ علم‌ كتاب‌ را كه‌ ما فرطنا في‌ الكتاب‌ من‌ شي‌ء. هيچ‌ چيز فروگذار نكرديم‌ در قرآن‌. تبيان‌ كل‌ شي‌ء و بالاخره‌ و لا رطب‌ و لا يابس‌ الا في‌ كتاب‌ مبين‌. همة‌ اينها در قلب‌ مقدس‌ امير المؤمنين‌ كه‌ قل‌ كفي‌ بالله‌ شهيدا بيني‌ و بينكم‌ و من‌ علم‌ الكتاب‌. آصف‌ بن‌ برخيايي‌ كه‌ به‌ يك‌ چشم‌ بر هم‌ زدن‌ بوسيلة‌ بعضي‌ از علم‌ كتاب‌، تخت‌ بلقيس‌ را از شش‌ ماه‌ را در مقابل‌ سليمان‌ حاضر ميكنه‌، از امام‌ صادق‌ مي‌پرسند كه‌ چقدر از علم‌ كتابي‌ كه‌ همه‌اش‌ را علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌دانست‌، دارا بود؟ حضرت‌ مي‌فرمايد به‌ اندازة‌ بال‌ پشه‌اي‌ كه‌ در اقيانوسي‌ بخورد، چقدر آب‌ به‌ خودش‌ جذب‌ ميكنه‌؟ عاصف‌ بن‌ برخيا همان‌ مقدار از علم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ جذب‌ كرده‌ بود و اينچنين‌ قدرتي‌ داشت‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در عين‌ حال‌ در كنار اين‌ پيغمبر بزرگوار قرار گرفته‌ و ظرفش‌ را دائما از علوم‌ رسول‌ اكرم‌ پر ميكنه‌. اما در مقابل‌ افراد كوردلي‌ بودند. افرادي‌ در اصحاب‌ پيغمبر اكرم‌ بودند كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايد كه‌ انك‌ لا تسمع‌ الموتي‌. مرده‌هايي‌ بودند كه‌ كنار رسول‌ اكرم‌ افتاده‌ بودند. اينها تا وقتي‌ پيغمبر اكرم‌ بود بوي‌ عطر رسول‌ اكرم‌ نمي‌گذاشت‌ تعفن‌ اين‌ جسدهاي‌ كثيف‌ ميتة‌ اين‌ افراد مردم‌ را متأذي‌ كنه‌. اما بمجردي‌ كه‌ پيغمبر از دار دنيا رفت‌، آن‌ بوي‌ عطر از بين‌ مردم‌ برداشته‌ شد، حيث‌ قطع‌ ان‌ الوحي‌. وحي‌ منقطع‌ شد. بوي‌ تعفن‌ آنها آنچنان‌ عالم‌ را گرفت‌ كه‌ حتي‌ امروز ما بايد اگر مي‌خوايم‌ راحت‌ باشيم‌، مغزمون‌، سرمون‌، بيني‌امون‌ بخواد از اين‌ بوي‌ تعفن‌ راحت‌ باشه‌ بايد بيني‌ را بگيريم‌ و از كنار اينها فرار كنيم‌. اينها يك‌ تعفني‌ داشتند. بلكه‌ هنوز پيغمبر از دار دنيا نرفته‌ بود اينها منقلب‌ شدند. انقلبتم‌ علي‌ اعقابكم‌. شايد مثل‌ امروزي‌ بوده‌. امروزي‌ كه‌ گذشت‌. پيغمبر اكرم‌ در بستر افتاده‌، اطرافش‌ اصحابش‌ جمع‌ شدند. پيغمبر اكرم‌ مي‌خواست‌ آن‌ لحظات‌ آخر از بوي‌ تعفن‌ اينها مردم‌ راحت‌ باشند. به‌ همه‌ فرمود لعن‌ الله‌ ان‌ تخلف‌ من‌ جيش‌ الاسامه‌. خدا لعنت‌ كند كسي‌ را كه‌ از لشگر اسامه‌ تخلف‌ كنه‌. بريد همه‌ در تحت‌ فرماندهي‌ اسامه‌ و در جبهة‌ جنگ‌ و اينجا نباشيد. فقط‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ باشه‌. اما اين‌ مرده‌ها، بترسيد از آن‌ روزي‌ كه‌ دلهاتون‌ خداي‌ نكرده‌ در مقابل‌ آيات‌ قرآن‌ تكون‌ نخوره‌. انما المؤمنون‌ الذين‌ اذا ذكر الله‌ وجدت‌ قلوبهم‌ و اذا تليت‌ عليهم‌ آياته‌ زادتهم‌ ايمانا. وقتي‌ كه‌ آيات‌ خدا بر آنها خونده‌ ميشه‌ ايمانشون‌ زياد ميشه‌. انسان‌ نبايد درجا بزنه‌. اگر يك‌ وقتي‌ ديد دو روزتون‌ مساوي‌ بود، كه‌ من‌ ساوا يوماه‌ فهو مغبون‌، اگر دو روزتون‌ مساوي‌ بود بترسيد كه‌ مبادا مرده‌ باشد روح‌ شما. البته‌ احتمال‌ خواب‌ غفلت‌ هم‌ هست‌. اما يك‌ فرقي‌ بين‌ خواب‌ و مرده‌ هست‌ كه‌ خواب‌ را به‌ يكي‌ دو تا تكان‌ دادن‌ بيدرا ميشه‌ كرد. اما مرده‌ بيدار نميشه‌. اگر ديديد مجالس‌ وضع‌، سخنان‌ قرآن‌، سخنان‌ رسول‌ اكرم‌، سخنان‌ ائمة‌ اطهار در شما تأثيري‌ ديگه‌ نميكنه‌ بترسيد از اينكه‌ دلتون‌ مرده‌ باشه‌ و مرده‌ بودن‌ هم‌ تعفن‌ داره‌. حتي‌ همانطوري‌ كه‌ بعضي‌ از اولياء خدا بعضي‌ از آنهايي‌ كه‌ شامه‌اشون‌ باز شده‌، بوي‌ عطر اولياء خدا را استشمام‌ مي‌كنند، آنها بوي‌ گند مرده‌هاي‌ غافل‌ از ياد خدا را هم‌ استشمام‌ مي‌كنند. منتهي‌ خداي‌ تعالي‌ نمي‌خواد بندگانش‌ خيلي‌ مفتضح‌ بشه‌. ستار العيوبه‌. ستار العيوبه‌ پروردگار. نمي‌گذاره‌ خيلي‌ مردم‌ اين‌ را بفهمند. و الا هستند. امروز پيغمبر اكرم‌ توي‌ بستر كسالت‌ افتاده‌. اطرافش‌ اينها جمع‌ شدند. پيغمبر نگاه‌ كرد ديد از همين‌ الان‌ دارند تخلف‌ مي‌كنند. دستورات‌ پيغمبر را عمل‌ نمي‌كنند. ما چطور راضي‌ بشويم‌ در جبهة‌ جنگ‌ برويم‌ و پيغمبر مريض‌ باشه‌، توي‌ خانه‌ افتاده‌ باشه‌. هر كدام‌ به‌ يك‌ عنواني‌. من‌ پدر زنم‌، آن‌ يكي‌ گفت‌ من‌ خيلي‌ نزديكم‌. و امثال‌ اينها. اطراف‌ پيغمبر جمع‌ شدند. پيغمبر اكرم‌ يك‌ نگاهي‌ به‌ اين‌ افراد كرد. فرمود ايتوني‌ بدوات‌ و بياض‌. اين‌ را همة‌ اهل‌ حديث‌ نوشتند. حتي‌ در صحيح‌ بخاري‌ اهل‌ سنت‌ نوشتند كه‌ فرمود براي‌ من‌ قلم‌ و كاغذ بياريد.

 يك‌ شخصي‌ است‌ بنام‌ شهرستاني‌ كه‌ كتابي‌ داره‌ كه‌ ششصد يا هفتصد سال‌ قبل‌ نوشته‌ شده‌ بنام‌ ملل‌ و نحل‌، فارسي‌ هم‌ هست‌ منتهي‌ فارسي‌ قديمي‌ است‌. در آنجا مي‌نويسه‌ اول‌ اختلافي‌ كه‌ بين‌ مسلمانها اتفاق‌ افتاد، اينجا بود كه‌ بوسيلة‌ چون‌ سني‌ است‌ اينطوري‌ ميگه‌. بوسيلة‌ فاروق‌ حق‌ و ثواب‌، عمر بن‌ خطاب‌ انجام‌ شد. با همين‌ تعبير. كه‌ پيغمبر فرمود برام‌ قلم‌ و كاغذ بياريد تا وصيت‌ نامه‌ بنويسم‌. اين‌ كتاب‌ ملل‌ و نحل‌ معروفه‌، فارسي‌ هم‌ هست‌. در همين‌ صفحات‌ اول‌ كتاب‌ هم‌ هست‌. مي‌تونيد مراجعه‌ كنيد. فرمود من‌ مي‌خوام‌ وصيتنامه‌ بنويسم‌، وصيت‌ كنم‌. اين‌ يك‌ حق‌ هر كسي‌ است‌ كه‌ از دار دنيا مي‌خواد بره‌ مخصوصا كسي‌ كه‌ مي‌خواد عالمي‌ را عوض‌ كنه‌. يك‌ وصيت‌ نامه‌ مي‌نويسم‌. قلم‌ و كاغذ برام‌ بياريد. پيغمبر اكرم‌ تا امروز يا ننوشته‌ يا خيلي‌ كم‌ نوشته‌. اگر اين‌ نامه‌ نوشته‌ ميشد در موزه‌ها نگه‌ داشته‌ ميشد. چون‌ خط‌ منحصر به‌ فرد پيغمبر اكرم‌ بوده‌ و اگر پيغمبر مي‌نوشت‌ كه‌ بعد از من‌ جانشين‌ من‌ كيه‌، اين‌ همه‌جا ثبت‌ ميشد. توي‌ كتابها ثبت‌ ميشد، در ميان‌ موزه‌ها باقي‌ مي‌ماند.

 من‌ يك‌ وقتي‌ رفته‌ بودم‌ موزة‌ بزرگ‌ استانبول‌ يا اسلامبول‌. آن‌جا ديدم‌ قباي‌ پيغمر را نگه‌ داشتند با چه‌ عظمتي‌، در خانة‌ پيغمبر اكرم‌ را نگه‌ داشتند، شمشير ابابكر و عمر و عثمان‌ و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را نگه‌ داشتند. خوب‌، يكي‌ دو تا نامه‌ هم‌ از پيغمبر، يكي‌ نامه‌اي‌ است‌ كه‌ به‌ قيصر روم‌ مي‌نويسد و يك‌ نامة‌ ديگر را هم‌ نگه‌ داشته‌ بودند. آنوقتي‌ كه‌ عثمانيها مسلط‌ شده‌ بودند بر عربستان‌ سعودي‌ فعلي‌، آنها را از آنجا براي‌ موزة‌ پايتخت‌ منتقل‌ كردند. الان‌ هم‌ هست‌. آنوقت‌ اگر يك‌ نامه‌اي‌ موقع‌ وفاتش‌، وصيتنامه‌اي‌ موقع‌ وفات‌ مي‌نوشت‌ در اين‌ جملة‌ حديث‌ مي‌فرمايد لاكتب‌ يعني‌ خودم‌ با دست‌ خودم‌ بنويسم‌. ديگري‌ منظور نبود كه‌ بنويسد. چون‌ فايده‌اي‌ هم‌ نداشت‌. اگر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ هميشه‌ آثار پيغمبر را مي‌نوشت‌، او مي‌نوشت‌؛ مردم‌ منكر مي‌شدند. اما اينجا مي‌فرمايد ايتوني‌ بدوات‌ و بياض‌ لاكتب‌ براي‌ اينكه‌ من‌ خودم‌ بنويسم‌. اين‌ مي‌ماند. بعضي‌ها خيلي‌ حواسشون‌ جمعه‌. در مواقع‌ حساس‌ مي‌آيند جلو را مي‌گيرند. مي‌دونند چيكار بكنند. نمي‌گذارند كارهايي‌ كه‌ آينده‌اشون‌ را خراب‌ ميكنه‌ و هدفشون‌ را از بين‌ ميبره‌، اين‌ كارها انجام‌ بشه‌. چه‌ بكند كه‌ اين‌ نامه‌ نوشته‌ نشه‌. بايد يك‌ دعوايي‌ ايجاد بكنه‌، يك‌ سر و صدايي‌ راه‌ بيندازه‌، جوري‌ بشه‌ كه‌ پيغمبر اينها را بيرون‌ كنه‌ كه‌ اگر هم‌ نوشت‌ ديگه‌ فايده‌ نداشته‌ باشه‌. لذا اين‌ جمله‌ را گفت‌ ان‌ الرجل‌ ليهجر. مصيبت‌ بارترين‌ كلمات‌ و حتي‌ مصيبت‌ بارترين‌ مسائل‌ روزگار همين‌ جمله‌ بود. اگر اين‌ جمله‌ گفته‌ نميشد، حسين‌ بن‌ علي‌ كشته‌ نميشد، اگر اين‌ جمله‌ گفته‌ نميشد در به‌ پهلوي‌ فاطمة‌ زهرا زده‌ نميشد، اگر اين‌ جمله‌ گفته‌ نميشد امام‌ مجتبي‌ مثل‌ فردايي‌ آنطور از دار دنيا نمي‌رفت‌ و ساير ائمه‌ و حتي‌ امروز ما مبتلا به‌ غيبت‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ كه‌ و ضاقت‌ الارض‌، عظم‌ البلاء اينطور مبتلا نمي‌شديم‌. يك‌ كلمه‌ گاهي‌ يك‌ اثراتي‌ در عالم‌ داره‌ كه‌ اگر روز قيامت‌ خداي‌ تعالي‌ جهنم‌ را بخواد از بين‌ ببره‌، من‌ فكر مي‌كنم‌ بخاطر همين‌ جمله‌ بايد نگهداره‌. آخه‌ چقدر اين‌ جمله‌ تأثير داشت‌. خيلي‌ مواظب‌ حرفهاتون‌ باشيد. گاهي‌ يك‌ كلمه‌، يك‌ لحظه‌ انسان‌ از دهانش‌ خارج‌ ميشه‌ دنيايي‌ را بهم‌ مي‌ريزه‌. ان‌ الرجل‌ ليهجر قد غلب‌ الوجع‌. درد برش‌ فشار آورده‌. نمي‌فهمه‌ چي‌ ميگه‌. خيلي‌ عجيبه‌ اين‌ جمله‌. اگر فقط‌ شيعه‌ نوشته‌ بود ما شايد اينطور عنوان‌ نمي‌كرديم‌. زنها از پشت‌ پرده‌ قلم‌ و كاغذ دادند، نگرفتند. سر و صدا راه‌ افتاد. يك‌ پيغمبر بيست‌ و سه‌ سال‌ زحمت‌ كشيده‌ بگذاريدش‌ چيزي‌ بنويسه‌. دعوا شد. ابن‌ عباس‌ مي‌گفت‌ الرضيه‌ كل‌ الرضيه‌. تمام‌ مصيبت‌ آن‌ وقتي‌ بود كه‌ كنار بستر پيغمبر دعوا شد. پيغمبر اكرم‌ فرمود سزاوار نيست‌ كنار بستر من‌ دعوا كنيد. اينقدر به‌ شما از اتحاد حرف‌ زدم‌، از وحدت‌ حرف‌ زدم‌، تا اينهمه‌ من‌ به‌ شما توصيه‌ كردم‌ كه‌ با هم‌ يكي‌ باشيد، صفا داشته‌ باشيد، و اعتصموا بحبل‌ الله‌ جميعا و لا تفرقوا و اذكروا نعمة‌ الله‌ عليكم‌ اذ كنتم‌ اعدائا و الف‌ بين‌ قلوبكم‌ و اصبحتم‌ بنعمتي‌ اخوانا. نخير دعوا بالا گرفت‌. كم‌ كم‌ مي‌خواست‌ كتك‌كاري‌ بشه‌. پيغمبر دستور داد همه‌ را بيرون‌ كنند و اون‌ هم‌ همين‌ را مي‌خواست‌ كه‌ همه‌ بيايند بيرون‌. خوب‌ اين‌ لكة‌ ننگ‌ را از خودش‌ چطور پاك‌ كنه‌؟ مي‌رند مردم‌ پخش‌ مي‌كنند كه‌ اين‌ يك‌ همچين‌ حرفي‌ زده‌ و بعد به‌ درد خلافت‌ نميخوره‌. وقتي‌ همه‌ را بيرون‌ كردند، پيغمبر هم‌ از دار دنيا رفت‌، دو تا دستش‌ را گذاشت‌ دو طرف‌ در خانه‌ نمي‌گذاشت‌ كسي‌ وارد خانه‌ بشه‌. ميگفت‌ پيغمبر نمرده‌. چطور شد حضرت‌ عيسي‌ به‌ آسمان‌ بره‌ پيغمبر ما بميره‌. نمرد. نمي‌گذارم‌ كسي‌ وارد بشه‌. ابي‌ بكر در مسجد نشسته‌ بود. خبر به‌ ابي‌ بكر دادند كه‌ ايشان‌ يك‌ همچنين‌ ادعائي‌ داره‌. گفت‌ بياريدش‌ پيش‌ من‌ تا من‌ حاليش‌ كنم‌. آوردند. جمعيت‌ هم‌ حالا مسئله‌اي‌ است‌ جديد. اطرافش‌ را گرفتند. پيغمبر را ديگه‌ ول‌ كردند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مشغول‌ غسل‌ و كفن‌ و دفنه‌. رفتند مسجد. ابي‌ بكر گفت‌ مگر تو نشنيدي‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ را كه‌ و من‌ محمد الا رسول‌ قد خلت‌ من‌ قبله‌ الرسل‌ افمن‌ مات‌ او قتل‌ انقلبتم‌ علي‌ اعقابكم‌ يا انك‌ ميت‌ و انهم‌ ميتون‌. تو اي‌ پيغمبر مي‌ميري‌ و همه‌ هم‌ مي‌ميرند. گفت‌ عجب‌ تو مرد دانشمندي‌ هستي‌. دستت‌ را بده‌ باهات‌ بيعت‌ كنم‌. تو به‌ درد، قرآن‌ را اينجور خوب‌ بلدي‌. سياست‌ عجيب‌. بده‌ دستت‌ را. بيعت‌ كرد. احتياج‌ به‌ سقيفه‌ و اين‌ حرفها نبود. اصلا اين‌ برنامه‌ براي‌ همين‌ بود.

 ايني‌ هم‌ كه‌ اول‌ خودش‌ خليفه‌ نشد، مي‌تونست‌ خليفه‌ بشه‌. هر كاري‌ كه‌ بر خلاف‌ صراط‌ مستقيم‌ و برنامة‌ صحيح‌ باشه‌، اولش‌ فحش‌ داره‌. گفت‌ باشه‌ اول‌ فحشهايش‌ را به‌ اين‌ بدهند بعد نوبت‌ ما ميشه‌. حضرت‌ فاطمة‌ زهرا مي‌فرمايد كه‌ يا ابتا هذه‌ السامري‌ و عجله‌. از اين‌ جمله‌ خيلي‌ ميشه‌ استفاده‌ كرد. پدر اين‌ سامري‌ است‌ اينهم‌ گوساله‌اش‌ است‌.

 پيغمبر با دلي‌ پر از خون‌ از دار دنيا رفت‌. پيغمبر اكرم‌ وقتي‌ از دار دنيا رفت‌ نگاهي‌ ميكرد مي‌ديد كه‌ فاطمه‌اش‌ نشسته‌ و داره‌ اشك‌ مي‌ريزه‌، صداش‌ زد. يك‌ چيزي‌ در گوشش‌ گفت‌. اف‌ بر اين‌ دنيا. كه‌ آنقدر دنيا پست‌ باشه‌ كه‌ وقتي‌ به‌ فاطمه‌ خبر شهادتش‌ را مي‌دهند، خوشحال‌ بشه‌. آنهم‌ خانمي‌ كه‌ در سن‌ هيجده‌ سالگي‌ است‌. اف‌ بر اين‌ دنيا كه‌ زهرا هيجده‌ سال‌ توي‌ اين‌ دنيا بمانه‌ اما عايشه‌ هشتاد سال‌. اف‌ بر اين‌ دنيا كه‌ فاطمة‌ زهرا بگويد صبت‌ علي‌ مصائب‌ لو انها صبت‌ علي‌ الايام‌ سرن‌ لياليا. اف‌ بر اين‌ دنيايي‌ كه‌ مثل‌ فردائي‌ امام‌ مجتبي‌ سرش‌ را در ميان‌ طشت‌ ببرد و خون‌ از حلق‌ مباركش‌ بريزد و حسين‌ بن‌ علي‌ بيايد و عمامه‌ از سر بردارد و مصيبت‌ زده‌ بشود و بخواهد از آن‌ كوزة‌ زهر بخوره‌. حضرت‌ امام‌ مجتبي‌ به‌ او بفرمايد لا يوم‌ كيومك‌ يا ابا عبد الله‌. اف‌ بر اين‌ دنيا. پيغمبر از دار دنيا رفته‌. بدن‌ مقدسش‌ در ميان‌ خانه‌ گذاشته‌ شده‌، قبائل‌ مختلف‌ مي‌آيند بر اين‌ بدن‌ مطهر و پاك‌ و پاكيزه‌ نماز مي‌خوانند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ غسلش‌ داده‌. وقتي‌ كه‌ چشمش‌ به‌ ناف‌ مبارك‌ حضرت‌ مي‌افته‌ صدا ميزنه‌ بابي‌ انت‌ و امي‌ و نفسي‌ يا رسول‌ الله‌ فزت‌ و الله‌ فوزا عظيما. ولي‌ آنها در ميان‌ سقيفه‌ نشستند و براي‌ پيغمبر خليفه‌ تعيين‌ كردند و نگذاشتند دين‌ مقدس‌ اسلام‌ در صراط‌ مستقيم‌ خودش‌ حركت‌ كنه‌ كه‌ به‌ خدا قسم‌ اگر در خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ باز بود، شما از همين‌ مقداري‌ كه‌ در خانة‌ آن‌ حضرت‌ باز بوده‌، استفاده‌هاي‌ علمي‌ كه‌ مي‌كنيد ببينيد چقدره‌؟ علي‌ چهار سال‌ زبانش‌ باز بود در عين‌ اينكه‌ سه‌ تا جنگ‌ براش‌ بوجود آوردند. در عين‌ حال‌ نهج‌ البلاغة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، كلمات‌ قصار علي‌ بن‌ ابيطالب‌، سخنان‌ آن‌ حضرت‌ كه‌ شايد ده‌ برابر نهج‌ البلاغه‌ ميشه‌، در اختيار مردم‌ گذاشته‌ ميشد، بقية‌ عمرمان‌ و و بقية‌ عمر اسلام‌ در خانة‌ ائمة‌ اطهار باز بود، اگر امروز حجة‌ ابن‌ الحسن‌ غائب‌ نبود، شما ببينيد از نظر علمي‌، از نظر فرهنگي‌ بشريت‌ كجا بود؟

 متأسفانه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كتابي‌ نوشته‌، پيغمبر بيان‌ كرده‌ و علي‌ نوشته‌ است‌. كتابي‌ است‌ كه‌ به‌ قطر ران‌ شتر، خيلي‌ها به‌ خدمت‌ امام‌ باقر و امام‌ صادق‌ آن‌ را ديده‌اند. پيغمبر فرموده‌ در تفسير قرآن‌ و علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ هم‌ نوشته‌. تمام‌ احكام‌ آنجا هست‌. مشروح‌ تمام‌ مسائل‌ در آنجا به‌ وضوح‌ بيان‌ شده‌. لقد يسرنا (قطع‌ صداي‌ نوار)

 زمان‌ ما، زمان‌ ظهور حجة‌ ابن‌ الحسن‌ باشه‌، آن‌ قرآن‌، آن‌ كتاب‌، آن‌ تفسير قرآن‌ را خواهيم‌ ديد. آورد در ميان‌ مسجد گفت‌ من‌ اين‌ را نوشته‌ام‌ از جانب‌ پيغمبر اكرمه‌ نگاه‌ كنيد. كلمات‌ پيغمبر اكرمه‌. خط‌ هم‌ خط‌ منه‌. گفتند ما به‌ قرآن‌ و كتاب‌ تو احتياج‌ نداريم‌ يا علي‌. ازش‌ قبول‌ نكردند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ گفت‌ ما مي‌گذاريم‌ اين‌ كتاب‌ به‌ درد شما نميخوره‌. شما هنوز بچة‌ دبستانيد. مي‌گذارم‌ معلم‌ قرآن‌، معلم‌ اين‌ كتاب‌ وقتي‌ كه‌ مردم‌ رشد فكري‌ پيدا كردند، بشريت‌ كلاسهاي‌ مختلفش‌ را گذروند، سرش‌ به‌ سنگ‌ خورد، رشد فرهنگي‌ پيدا كرد، رشد علمي‌ پيدا كرد، آنجا ميدم‌ به‌ استادش‌ بياره‌. لذا لن‌ يفترقا حتي‌ يردا علي‌ الحوض‌. كتاب‌ خدا و عترت‌ اينها با همند. اين‌ را بدونيد. قرآني‌ كه‌ مجمل‌ باشه‌ هر كسي‌ به‌ رأي‌ خودش‌ تفسير بكنه‌، اين‌ قرآن‌ زياد نميتونه‌ هادي‌ همه‌ باشه‌. قرآني‌ كه‌ پيغمبر تفسير كنه‌، انما يعرف‌ القرآن‌ من‌ خوطب‌ به‌ قرآن‌ را كسي‌ مي‌فهمد كه‌ خطاب‌ بهش‌ شده‌ و او پيغمبر اكرمه‌. او بيان‌ كرده‌ و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ كه‌ معصومه‌ يك‌ دونه‌ غلط‌ نمي‌نويسه‌، اونهم‌ نوشته‌. اين‌ كتاب‌ روي‌ دست‌ حجة‌ ابن‌ الحسنه‌. ما همه‌اش‌ وقت‌ ظهور فكر مي‌كنيم‌ حضرت‌ مي‌آد يك‌ چند كلمه‌ خودش‌ را معرفي‌ ميكنه‌ و يك‌ چند كلمه‌ هم‌ روضه‌ ميخوانه‌ و تمام‌ ميشه‌. نه‌. اول‌ كلاسه‌، اول‌ درسه‌، اول‌ رشد فرهنگ‌ و علم‌ بشريته‌. مي‌آد با آن‌ كتاب‌ كه‌ هر صفحه‌ايش‌ به‌ خدا قسم‌ از سالها تحصيلات‌ علمي‌ و ديني‌ ارزشش‌ بيشتره‌. رشد علمي‌ ميده‌ به‌ همه‌. تمام‌ يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر و ائمة‌ اطهار و علما تا زمان‌ ظهور، هر چه‌ آمدند از بيست‌ و هشت‌ حرف‌ علم‌، دو حرفش‌ را بيان‌ كردند. يعني‌ از علوم‌ قرآن‌ دو حرفش‌ را بيان‌ كردند، شش‌ بخش‌ ديگري‌ را حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ بيان‌ ميكنه‌. ما اگر امام‌ زمان‌ را براي‌ هيچ‌ چيز نخواسته‌ باشيم‌ جز براي‌ اينكه‌ فهممون‌ بالا بره‌، علممون‌ بالا بره‌، رشد فكريمون‌ بالا بره‌، هم‌ در علوم‌ مادي‌ هم‌ در علوم‌ معنوي‌، هم‌ در ارتباط‌ با اعتقادات‌، هم‌ در ارتباط‌ با اخلاق‌ و تزكية‌ نفس‌، هم‌ در ارتباط‌ با علوم‌ جوي‌ و افلاك‌ و زمين‌ و معادن‌ و همة‌ مسائل‌، رشد فكري‌ و علمي‌ بالا ميره‌ و ما بايد دست‌ به‌ دعا برداريم‌ بگيم‌ يا الله‌.

 اي‌ خدا عظم‌ البلاء، برح‌ الخفاء خدايا ضاقت‌ الارض‌ دنياي‌ بي‌ امام‌ زمان‌ اين‌ تنگه‌. امام‌ زمان‌ هست‌ آنجايي‌ كه‌ ما اماممون‌ را نبينيم‌ آدرسش‌ را نداشته‌ باشيم‌، از علومش‌ استفاده‌ نكنيد، مرده‌اي‌ باشيم‌ كه‌ نتونيم‌ بفهميم‌ كه‌ امام‌ يعني‌ چه‌؟ اين‌ دنيا بر ما تنگه‌. ضاقت‌ الارض‌. به‌ آسمان‌ هم‌ كه‌ نمي‌گذارند بريم‌. و منعت‌ السماء. خدايا تو يار ما باش‌، كمك‌ ما باش‌ انت‌ المستعان‌ خدايا ما به‌ تو شكايت‌ مي‌كنيم‌. آخر ما چه‌ كرديم‌ كه‌ همه‌ پيغمبرشون‌ را مي‌ديدند، امامشون‌ را مي‌ديدند اشكوا اليك‌ فقد نبينا و غيبت‌ امامنا. اشكوا اليك‌ كثرة‌ عدونا و قلة‌ عددنا. شب‌ شهادت‌ رسول‌ اكرمه‌. ما فردا شب‌ انشاء الله‌ براي‌ امام‌ مجتبي‌ عزاداري‌ مي‌كنيم‌. امشب‌ چراغها را خاموش‌ كنند. حال‌ عزايي‌ انشاء الله‌ پيدا كنيم‌. يا بقية‌ الله‌ آيا نمي‌خواهيد براي‌ مجلس‌ عزايي‌ كه‌ ولو در شأن‌ شما خاندان‌ نيست‌ ولي‌ بزرگواري‌ شما، عنايات‌ شما ايجاب‌ ميكنه‌ كه‌ از اين‌ مجالس‌ كوچك‌ هم‌ يك‌ سري‌ بزنيد و مي‌خواهيم‌ تسليتي‌ به‌ محضرتون‌ عرض‌ كنيم‌. پيغمبر اكرم‌ از دار دنيا رفت‌. اي‌ كاش‌ ما مي‌بوديم‌ در آن‌ كنار بدن‌ مطهر آن‌ حضرت‌ و با فاطمة‌ زهرا شما زنها و با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ شما مردها هم‌ ناله‌ مي‌شديد. حالا امشب‌ بد نيست‌ با امام‌ زمانتون‌ هم‌ ناله‌ بشيد. يا رسول‌ الله‌ بزرگترين‌ مصيبت‌ براي‌ ما شهادت‌ شما بود. شما از اين‌ مردم‌ اجر و مزدي‌ نخواستيد جز محبت‌ به‌ ذوي‌ القرباتون‌. اما بدانيد، بدانيد كه‌ هنوز آب‌ غسل‌ شما خشك‌ نشده‌ بود، آمدند در خانة‌ وحي‌، آن‌ خانه‌اي‌ كه‌ شما وقتي‌ مي‌آمديد دستتون‌ را به‌ طرف‌ در مي‌زديد مي‌گفتيد السلام‌ عليكم‌ يا اهل‌ بيت‌ النبوة‌ اينها بدون‌ اجازه‌ ريختند، در را آتش‌ زدند، پهلوي‌ دخترت‌ فاطمة‌ زهرا را شكستند، ريسمان‌ به‌. ريسمان‌ آوردند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را به‌ طرف‌ مسجد كشيدند. فاطمة‌ زهرا خواست‌ مانع‌ شود. با غلاف‌ شمشير آنچنان‌ به‌ بازويش‌ زدند كه‌ بازويش‌ را شكستند.

 همه‌ با توجه‌ يا رسول‌ الله‌، يا رسول‌ الله‌، يا رسول‌ الله‌، يا رسول‌ الله‌ يا رسول‌ الله‌، يا رسول‌ الله‌، يا رسول‌ الله‌، يا رسول‌ الله‌ يا رسول‌ الله‌، يا رسول‌ الله‌، يا رسول‌ الله‌، يا رسول‌ الله‌ يا رسول‌ الله‌، يا رسول‌ الله‌، يا رسول‌ الله‌، يا رسول‌ الله‌

 

۲ شوال ۱۴۱۵ قمری – ۱۱ اسفند ۱۳۷۳ قمری – مقام‌ توبه‌، صراط‌ مستقيم‌

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ و السلام‌ و الصلاة‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 امروز روز عيد فطر بود. عيدي‌ كه‌ در دعايي‌ كه‌ امروز در قنوت‌ نماز خونده‌ ميشد، مي‌گفتيم‌ كه‌ الذي‌ جعلته‌ للمسلمين‌ عيدا. و لمحمد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ و فرجهم‌. ذخرا و شرفا و مزيدا. عيد يعني‌ چه‌؟ عيد از عود مي‌آد. برگشت‌. انسان‌ اگر به‌ زندگي‌ جديد برگرده‌ اين‌ را ميگن‌ عيد. اگر تا بحال‌ يك‌ برنامه‌اي‌ داشته‌، مثلا آدم‌ معصيتكاري‌ بوده‌، شروع‌ ميكنه‌ به‌ يك‌ مرحله‌اي‌ از مراحل‌ كمالات‌ و زندگي‌ جديدي‌ پيدا ميكنه‌، اين‌ روزي‌ كه‌ اين‌ زندگي‌ جديد برايش‌ پيدا شده‌، اين‌ روز عيده‌. گاهي‌ يك‌ عيدهايي‌ هست‌ كه‌ براي‌ همه‌ هست‌. مثل‌ همين‌ عيد فطر، اين‌ ماه‌ رمضان‌ در يك‌ برنامة‌ خاصي‌ بوديد، روزه‌ مي‌گرفتيد، شبها بيدار بوديد و طبق‌ آن‌ برنامه‌ زندگيتون‌ را تنظيم‌ كرديد و از فردا يا از امروز مي‌خوايد به‌ زندگي‌ يك‌ نحوة‌ ديگري‌ داشته‌ باشيد. يعني‌ شروع‌ بكنيد به‌ يك‌ زندگي‌ جديد. بر مي‌گرديد به‌ قبل‌ از ماه‌ رمضان‌ مثلا. برمي‌گرديد به‌ همان‌ زندگي‌ قبلتون‌. شما هر شب‌ اين‌ موقع‌ شب‌ اينجا نبوديد. مشغول‌ افطار و بعد هم‌. ولي‌ امشب‌ هستيد. روزهاي‌ قبل‌ مثل‌ امروز ظهري‌ ناهار نخورديد. ولي‌ امروز خورديد. حق‌ هم‌ نداشتيد كه‌ نخوريد. يعني‌ حق‌ نداشتيد كه‌ روزه‌ داشته‌ باشيد. از امشب‌ مي‌ريد انشاء الله‌ ساعت‌ نه‌، نه‌ و نيم‌ مي‌خوابيد كه‌ براي‌ نماز شب‌ بيدار بشيد. شبهاي‌ ديگه‌ گاهي‌ ميرسونديد به‌ سحر و گاهي‌ هم‌ ديرتر مي‌خوابيد. چون‌ صبح‌ مي‌خوابيديد مثلا. و خلاصه‌ برنامه‌ عوض‌ ميشه‌. اين‌ عيد فطر يك‌ قدري‌ روشنه‌ وضعش‌. عيدهاي‌ ديگه‌ آنهم‌ يك‌ مناسبتهايي‌ داره‌ كه‌ وضعش‌ روشنه‌. مثلا عيد قربان‌. اصلش‌ مال‌ حجاجه‌. اينها وقتي‌ كه‌ تمام‌ برنامه‌هاي‌ حج‌ را انجام‌ مي‌دهند و به‌ روز عيد قربان‌ مي‌رسند، در واقع‌ از احرام‌ مي‌آن‌ بيرون‌، اينها يك‌ زندگي‌ جديدي‌ پيدا مي‌كنند. تا حالا حاجي‌ نبودند از حالا ميشن‌ حاج‌ آقا و تابحال‌ اين‌ وظيفة‌ واجب‌ خيلي‌ مؤكد اسلامي‌ را انجام‌ نداده‌ بودند، از حالا ديگه‌ انجام‌ دادند. تا حالا اگر مي‌مردند بهشون‌ گفته‌ ميشد مت‌ يهوديا او نصرانيا. يا يهودي‌ بمير يا نصراني‌ بمير. اما حالا ميگن‌ ميتوني‌ مسلمان‌ بميري‌.

 يا عيد غدير. تا روز عيد غدير مردم‌ مسلمان‌ دينشون‌ كامل‌ نبود. ولايت‌ و امامت‌ حضرت‌ امير تالمؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ محرز نبود. فقط‌ دو اصل‌ داشتند. يكي‌ توحيد و يكي‌ هم‌ نبوت‌. اصل‌ سومي‌ آمده‌ زندگي‌ را متحول‌ كرده‌ بنام‌ ولايت‌. كه‌ اليوم‌ اكملت‌ لكم‌ دينكم‌. و اتممت‌ عليكم‌ نعمتي‌. و رضيتم‌ لكم‌ الاسلام‌ دينا. ببينيد اينهم‌ عيده‌. يا مثلا در روز جمعه‌. اين‌ چهار عيد اسلامي‌، هر هفته‌ يك‌ مسلمان‌ بايد يك‌ تجديدي‌ در زندگيش‌ بكنه‌، نواقصش‌ را برطرف‌ بكنه‌ و بالاخره‌ هر روزي‌ كه‌ يك‌ نعمت‌ بزرگي‌ به‌ انسان‌ ميرسد و توفيقش‌ براي‌ انسان‌ ميرسد، براي‌ انسان‌ عيده‌. نعمت‌ وجود مقدس‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ در روز نيمة‌ شعبان‌ اين‌ عيده‌. نعمت‌ وجود پيغمبر اكرم‌، ائمة‌ اطهار، تمام‌ روزهاي‌ تولد ائمه‌، اينها عيده‌. عيد بالاخره‌ در عيد بايد انسان‌ يك‌ تجديد زندگي‌ داشته‌ باشه‌. تجديد زندگي‌ به‌ نحو احسن‌. اين‌ را ميگن‌ عيد. برگشت‌ به‌ سعادت‌. برگشت‌ به‌ يك‌ چيز تازه‌. برگشت‌ به‌ يك‌ نشاط‌. برگشت‌ به‌ يك‌ موفقيت‌، برگشت‌ به‌ يك‌ اصلاح‌ در زندگي‌. اينها عيد اسمش‌ هست‌.

 اما آمد و انسان‌ بي‌ تفاوت‌ شد. نه‌ براش‌ عيد فطر و قربان‌ و غدير و اينها فرقي‌ نكرد و هيچ‌ تغييري‌ در زندگي‌ نداد. اين‌ يا مسلمان‌ نيست‌ يا عيد براي‌ او نيست‌. الذي‌ جعلته‌ للمسلمين‌ عيدا. براي‌ مسلمان‌ عيده‌. در يك‌ روايت‌ هست‌ ليس‌ العيد لمن‌ لبس‌ الجديد. فقط‌ لباس‌ نوي‌ تهيه‌ بكنه‌ انسان‌ و بپوشه‌ اين‌ عيد ميشه‌. نه‌. عيد به‌ اينكه‌ انسان‌ يك‌ كار باصطلاح‌ از نظر ذهني‌ يك‌ كار جديدي‌ بكنه‌. بعضي‌ها هستند بر مي‌گردند به‌ گناه‌ و معصيت‌ در روزهاي‌ عيد. عيد نوروز عيد به‌ گناه‌ و معصيت‌ گاهي‌ هست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ ديد و بازديدهاي‌ آميختة‌ با گناه‌، برخوردهاي‌ بسيار زشت‌، نشست‌ و برخاستهاي‌ فاميلي‌ كه‌ صلة‌ رحم‌ كه‌ حساب‌ نميشه‌، قطع‌ رحم‌ هم‌ بعضي‌هاش‌ هست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ انسان‌ وقتي‌ وارد يك‌ مجلسي‌ شد كه‌ رحم‌ انسان‌، انسان‌ را وادار به‌ گناه‌ كرد يا شما اونها را وادار به‌ گناه‌ كرديد و از خدا دورشون‌ كرديد، قطع‌ رحمه‌. اين‌ را بدونيد. اگر انسان‌ يك‌ مجلسي‌ داشته‌ باشد كه‌ معصيت‌ بشه‌ بعنوان‌ صلة‌ رحم‌ رفته‌. ولي‌ اين‌ رحمش‌ را از خدا قطع‌ كرده‌ و يا رحم‌ او اين‌ را از خدا قطع‌ كرده‌. اين‌ قطع‌ رحمه‌. الذين‌ يصلون‌ ما امر الله‌ بهي‌ ان‌ يوصل‌. خداي‌ تعالي‌ امر كرده‌ كه‌ ما به‌ آنچه‌ كه‌ او گفته‌ وصل‌ بشيم‌، وصل‌ كنيم‌، طبق‌ برنامة‌ او صلة‌ رحم‌ بايد انجام‌ بديم‌. بهرحال‌ از مجموع‌ رواياتي‌ كه‌ دربارة‌ عيد وارد شده‌، هر عيدي‌ بطور كلي‌ و اعياد خاص‌ بطور خصوصي‌، خلاصه‌اش‌ اينكه‌ انسان‌ يك‌ تجديدي‌ در روحيه‌اش‌ بشه‌. اگر در توقف‌ بوده‌، حركت‌ كنه‌. اگر در مثلا عقب‌ نشيني‌ بوده‌، متوقف‌ بشه‌. اگر رو به‌ تنزل‌ بوده‌، نگذاره‌ تنزل‌ بكنه‌. و بهرحال‌ بايد انسان‌ يك‌ تجديد نظري‌ در روز عيد براش‌ بشه‌. شما اين‌ را بدانيد. منتهي‌ ما سخت‌ نمي‌گيريم‌. اين‌ مطلبي‌ است‌ كه‌ بعضي‌ شايد توي‌ مجلس‌ متوجه‌ عرض‌ من‌ نشوند. ولي‌ اكثر شماها متوجه‌ هستيد. هر مرحله‌اي‌ از مراحل‌ كمالات‌ را كه‌ انسان‌ وارد ميشه‌، آن‌ روزي‌ كه‌ بهش‌ مرحله‌ داده‌ ميشه‌ و مرحله‌اش‌ عوض‌ ميشه‌ و يك‌ قدم‌ به‌ طرف‌ كمال‌ بر مي‌داره‌، آن‌ روز روز عيدشه‌. شايد بزرگترين‌ عيد، و كل‌ فايدة‌ عيد در همين‌ باشه‌ كه‌ يك‌ قدم‌ بطرف‌ كمالات‌ انسان‌ برداره‌. من‌ مطلبي‌ را كه‌ مي‌خواستم‌ براي‌ شما عرض‌ كنم‌، آن‌ روزي‌ كه‌ شما متوجه‌ شديد كه‌ خداي‌ تعالي‌ توبة‌ شما را پذيرفته‌. به‌ حق‌ حق‌ قسم‌، كه‌ اگر بزرگترين‌ عيد همان‌ روز را براي‌ شخص‌ خودتون‌ بدانيد، باز كمه‌. عيد انسان‌ آن‌ روزي‌ است‌ كه‌ خدا از او راضي‌ شده‌ باشه‌. عيد يك‌ شخص‌ باصطلاح‌ سالك‌ الي‌ الله‌، روندة‌ بسوي‌ خدا، تائب‌ الي‌ الله‌ آن‌ روزي‌ است‌ كه‌ به‌ تمام‌ معنا يقين‌ كند كه‌ خدا از او راضيه‌ و خدا تبديل‌ كرده‌ سيئات‌ او را به‌ حسنات‌. اين‌ بزرگترين‌ عيده‌. يك‌ خورده‌اي‌ روي‌ اين‌ مطالب‌ فكر بكنيد.

 آن‌ روزي‌ كه‌ از گناه‌ پاك‌ بشيد، آن‌ روزي‌ كه‌ يقين‌ كنيد با حسن‌ ظن‌ به‌ پروردگار، چون‌ بعضي‌ها سوء ظن‌ به‌ خدا دارند. آنها را نميگم‌. آنها اساسا همين‌ سوء ظنشون‌ به‌ پروردگار، يك‌ معصيت‌ بزرگي‌ است‌ كه‌ انجام‌ ميدن‌. بعضي‌ها مرحلة‌ توبه‌اشون‌ وقتي‌ تمام‌ ميشه‌، تازه‌ ميان‌ ميگن‌ حالا واقعا خدا ما را بخشيده‌؟ اين‌ سوء ظن‌ به‌ پروردگاره‌. بايد به‌ خدا انسان‌ سوء ظن‌ نداشته‌ باشه‌. روز اول‌ توبة‌ تو قبول‌ شد. اين‌ چهل‌ روز، اين‌ مدت‌ كه‌ شما به‌ برنامة‌ توبه‌ باصطلاح‌ پافشاري‌ كردي‌ و مرحلة‌ توبه‌ات‌ را انجام‌ دادي‌، اين‌ بخاطر اينه‌ كه‌ فكر خودت‌ را راحت‌ كني‌. يك‌ مدتي‌ عادت‌ كني‌. به‌ خاطر اينكه‌ به‌ اين‌ آسوني‌ توبه‌ات‌ را نشكني‌. به‌ اين‌ آسوني‌ متوقف‌ نشي‌. يقين‌ كني‌ كه‌ خدا ازت‌ راضيه‌. و الا اگر كسي‌ يك‌ مدتي‌ كه‌ حداكثرش‌ چهل‌ روزه‌ هي‌ گفت‌ خدايا من‌ را ببخش‌. هر روز گفت‌، هر ساعت‌ گفت‌، گفت‌ الهي‌ البست‌ الخطايا ثوب‌ المذلتي‌ منك‌ لباس‌ مسكنتي‌ و امات‌ قلبي‌ عقيم‌ جلاليت‌ و احيي‌ به‌ توبتي‌ منك‌ يا ملي‌ و رؤيتي‌. خدايا اين‌ دل‌ من‌، اين‌ روح‌ من‌ مرده‌ در اثر گناه‌. تو زنده‌اش‌ كن‌. و احيي‌ بتوبتي‌ منك‌ يا املي‌. اي‌ آرزوي‌ من‌. اي‌ نهايت‌ آرزوي‌ من‌. اين‌ را هر روز خوند. هر روز خدا را بعنوان‌ يك‌ توبه‌پذير، هزار مرتبه‌ هي‌ ياد خدا را به‌ ياد خدا و توابيت‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار و يا هر جا مي‌نشينه‌، هر حركتي‌ كه‌ ميكنه‌، دائما به‌ فكر اين‌ باشد كه‌ خدا توبه‌اش‌ را قبول‌ كنه‌، خدا را شماها نشناختيد كه‌ ميگيد، اين‌ سوء ظن‌ به‌ پروردگار معناش‌ همينه‌ كه‌ خدا را نشناختي‌ كه‌ ميگي‌ خدا آيا توبة‌ من‌ را قبول‌ كرده‌ يا نه‌؟ و همين‌ نشناختن‌ خدا و همين‌ سوء ظن‌، خودش‌ از گناهان‌ بزرگه‌ كه‌ تو داري‌ گناه‌ مي‌كني‌. چون‌ باز گناه‌ كردي‌. لذا باز بعيد است‌ كه‌ خدا تو را ببخشه‌. به‌ خدا سوء ظن‌ نداشته‌ باشيد.

 بنابراين‌ مي‌بينيد كه‌ روزي‌ كه‌ انسان‌ توبه‌اش‌ پذيرفته‌ ميشه‌، توبه‌اش‌ قبول‌ ميشه‌، پاك‌ از گناه‌ ميشه‌، حتي‌ گناهانش‌ تبديل‌ به‌ حسنات‌ ميشه‌، آن‌ روز، روز عيدشه‌. آن‌ روز بايد جشن‌ بگيره‌. آن‌ روز بايد صدقه‌ بده‌. آن‌ روز بايد مردم‌ را خوشحال‌ كنه‌ بخاطر اينكه‌ خداي‌ تعالي‌ يك‌ همچين‌ لطفي‌ كرده‌.

 ما يك‌ وقتي‌ در عرض‌ كردم‌ جلسه‌ مي‌خواستم‌ برم‌، دلم‌ مي‌خواست‌ اين‌ مطالب‌ را در جلسات‌ خصوصي‌تر عرض‌ كنم‌، ولي‌ عيبي‌ نداره‌ عرض‌ كنم‌. وقتي‌ يك‌ مرحله‌اي‌ از مراحل‌ كمالات‌ را انسان‌ مي‌گذرانه‌، بايد حتي‌ از هر كاري‌ مهمتره‌. خدا يك‌ پسر به‌ شما داده‌. شما گوسفند ميكشي‌، اطعام‌ ميكني‌، خوشحالي‌، روي‌ پا نمي‌توني‌ بايستي‌، مخصوصا بچة‌ اول‌ باشه‌. حال‌ اينكه‌ اين‌ بچه‌ احتمالا ماية‌ بدبختيت‌ بشه‌. ان‌ من‌ اموالكم‌ و اولادكم‌ عدو لكم‌. همين‌ دشمن‌ تو بشه‌. همين‌ بچه‌اي‌ بشه‌ كه‌ بايد حضرت‌ خضر بكشدش‌ تا تو گمراه‌ نشي‌. جريان‌ آن‌ پسري‌ را كه‌ حضرت‌ خضر كشت‌ همين‌ بود. كه‌ پدر و مادرش‌ را گمراه‌ نكنه‌. اين‌ پسر اينقدر خوشحالي‌ نداره‌. اما تو از تمام‌ گناهانت‌ پاك‌ شدي‌. بيست‌ سال‌ عمرت‌ باشه‌، پنج‌ سال‌ گناه‌ را يك‌ دفعه‌ خدا بخشيده‌. و بعلاوه‌ بجاي‌ هر گناه‌، يك‌ كار ثوابي‌ برات‌ گذاشته‌. اين‌ جشن‌ نداره‌؟ اين‌ مهمتره‌ يا يك‌ پسر خدا بهت‌ داده‌ باشه‌؟ باقيات‌ صالحاتي‌ كه‌ هست‌ بعضي‌ها ميگن‌ بچه‌است‌، بعضي‌ها ميگن‌ كار خيري‌ است‌. بهترين‌ عمل‌ صالح‌ آن‌ است‌ كه‌ انسان‌ پاك‌ از گناه‌ باشه‌. تا يك‌ مرحله‌اتون‌ تموم‌ ميشه‌، بايد اينقدر خوشحال‌ باشيد، منتهي‌ خوب‌ آسون‌ بدست‌ آمده‌ آسون‌ هم‌ از دست‌ ميره‌. ما اينقدر دوستاني‌ داشتيم‌ كه‌ چون‌ آسون‌ بدست‌ آوردند، آسون‌ هم‌ از دست‌ دادند. يكي‌ ميگه‌ من‌ چند سال‌ قبل‌ خدمت‌ شما بودم‌، اين‌ مراحل‌ را هم‌ گذروندم‌. ديگه‌ رفتيم‌ دنبال‌ زندگي‌، داماد شديم‌، اون‌ ميگه‌ عروس‌ شديم‌، اون‌ يكي‌ ميگه‌ نمي‌دونم‌ گرفتاري‌ پيدا كرديم‌. آسون‌ از دست‌ داديم‌. و اگر يك‌ خداي‌ سخت‌گيري‌ مي‌بود، اگر يك‌ استاد سختگيري‌ مي‌داشتيد، اگر يك‌ لااقل‌ شماها داريد الحمد لله‌. يك‌ فهم‌ و دركي‌ بعضي‌ مي‌داشتند كه‌ خودشون‌ اهميت‌ موضوع‌ را احساس‌ مي‌كردند، آسون‌ از دست‌ نمي‌دادند. آسون‌ از دست‌ نمي‌دادند. معنا داره‌ كه‌ خدا اينقدر به‌ اين‌ شخص‌ لطف‌ كنه‌ كه‌ گناهانش‌ را تبديل‌ به‌ حسنات‌ بكنه‌. باز دو مرتبه‌ اين‌ بره‌ گناه‌ بكنه‌. اين‌ شخص‌ را بايد چه‌ عرض‌ كنم‌. تعبيرات‌ تندي‌ به‌ ذهنم‌ مي‌آيد. بقول‌ يك‌ كسي‌ دل‌ انسان‌ هم‌ خنك‌ نميشه‌ جز همان‌ تعبيرات‌ را بكنه‌. در عين‌ حال‌ عفت‌ لسان‌ را حفظ‌ مي‌كنم‌. و الاّ بايد اين‌ آدم‌ را اصلا آدم‌ ندونست‌. اين‌ محترمانه‌ترين‌ حرفي‌ است‌ كه‌ بايد بهش‌ زد. تو اينقدر بي‌ ارزش‌، بي‌ عرضه‌ كه‌ آمدي‌ آمدي‌ خودت‌ به‌ جائي‌ رسيدي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ تمام‌ گناهانت‌ را برداشته‌ و بجاش‌ حسنات‌ گذاشته‌، تو اين‌ را مطمئن‌ شدي‌ و يقين‌ كردي‌. مثل‌ يك‌ آدم‌ نافهمي‌ باشه‌ كه‌ ماشينش‌ را سوار بشه‌. بناست‌ بره‌ مثلا فرض‌ كن‌، تهران‌ پنجاه‌ ميليون‌ تومان‌ پول‌ بگيره‌ اين‌ از اين‌ طرف‌ مثلا فرض‌ كنيد تايباد رفته‌ باشه‌. وسط‌ راه‌ بهش‌ ميگن‌ اينجا راه‌ اشتباهه‌. برگرده‌. بياد مثلا باز تا مشهد. باز برگرده‌ باز همين‌ راه‌ را بره‌. خيلي‌ نافهمه‌. و لذا اين‌ اشخاص‌ را خدا توبه‌اشون‌ را ديگه‌ معلوم‌ نيست‌ قبول‌ بكنه‌. اين‌ را شما بدونيد. اين‌ شعري‌ كه‌ صد بار اگر توبه‌ شكستي‌ باز آ اين‌ اصلا يك‌ پول‌ اين‌ شعر ارزش‌ نداره‌. اين‌ اصلا درست‌ هم‌ نيتس‌. توبه‌ اصلا معنا نداره‌ بازگشتش‌. توبوا الي‌ الله‌ توبة‌ نصوحا. يك‌ دفعه‌ توبه‌ بكنيد، يك‌ مرتبه‌ توبه‌ بيشتر نميشه‌ باشه‌. و الا در جا زدنه‌. شما از اينجا بريد سر يك‌ كيلومتري‌، باز برگرديد. باز بريد باز برگرديد. مثل‌ آن‌ نستجير بالله‌ بلانسبت‌ مثل‌ آن‌ الاغي‌ كه‌ دور آن‌ چيزها ميگرده‌. فايده‌اش‌ چيه‌؟ فايده‌اش‌ چيه‌؟ من‌ دارم‌ اخطار ميكنم‌ بهتون‌ امشب‌. امشب‌ چه‌ شبيه‌؟ امشب‌ شب‌ جمعه‌ است‌. بعد از يك‌ ماه‌ روزه‌ گرفتن‌، مرحلة‌ توبتون‌ را مثلا چندي‌ قبل‌ گذرونديد. نه‌ براي‌ عموم‌. يك‌ ماه‌ رمضان‌ روزه‌ گرفتيد، توبه‌ كرديد. روز عيد هم‌ آمد. زندگي‌ جديدي‌ شروع‌ كرديد و راه‌ عوضي‌ كه‌ رفته‌ بوديد حالا برگشتيد. ديگه‌ اگر باز دو مرتبه‌ بيفتيد توي‌ همان‌ گناهها، توي‌ همون‌ برنامه‌ها، نمي‌دونم‌ اسم‌ خودتون‌، هر كسي‌ اينجوريه‌ يك‌ اسمي‌ براي‌ خودش‌ غير از اسم‌ انسانيت‌ و غير از اسم‌ اسلامي‌، براي‌ خودش‌ تهيه‌ كنه‌. ببنيد جا داره‌ كه‌ در دم‌ مرگ‌ به‌ انسان‌ بگن‌ يا يهودي‌ بمير يا نصراني‌؟ مت‌ يهوديا او نصرانيا. به‌ همين‌ تندي‌ و سختي‌. قرص‌ باشيد در دينتون‌. نكنه‌ خداي‌ نكرده‌ از فردا برگرديد به‌ مثل‌ روز آخر ماه‌ شعبان‌ باشيد. و الا يك‌ ماه‌ بيخود روزه‌ گرفتيد. بيخود عبادت‌ كرديد. نگيد اينها را خدا نگه‌ مي‌داره‌ در روز قيامت‌ اين‌ ثوابها را به‌ ما ميده‌. نخير ليحبط‌ عملهم‌. حبط‌ عمل‌ ميشه‌. يعني‌ همه‌اش‌ زايل‌ ميشه‌. از آنطرف‌ هم‌ خدا هست‌. خداي‌ تعالايي‌ كه‌ ميگه‌ گناهان‌ شما را تبديل‌ به‌ حسنات‌ مي‌كنيم‌، حبط‌ عمل‌ هم‌ داره‌. نگيد حالا ما رفتيم‌ بعله‌ پولها را در ماه‌ رمضان‌ در بانك‌ مثلا، اين‌ اندوخته‌هامون‌ هست‌، نه‌ گاهي‌ جلوي‌ حسابتون‌ را مي‌گيرند. تو لياقت‌ نداري‌ اين‌ پولها را داشته‌ باشي‌، اين‌ ثوابها را داشته‌ باشي‌. حبط‌ عمل‌ مي‌شيد.

 كوشش‌ بكنيد كه‌ از امروز، ايني‌ كه‌ ميگم‌ جدي‌ ميگم‌ها آقايون‌. از امروز به‌ بعد يك‌ كوچكترين‌ گناه‌ نكنيد. اگر مي‌خوايد ماه‌ رمضانه‌، روزتون‌ قبول‌ بشه‌. اگر مي‌خوايد ماه‌ رمضانتون‌ براتون‌ مفيد باشه‌. اگر مي‌خوايد خدا را از خودتون‌ راضي‌ كنيد. كوچكترين‌ گناه‌ انسان‌ را باز برمي‌ گردونه‌ به‌ همان‌ معناي‌ اول‌. يك‌ مرحله‌ اگر به‌ كمال‌ مي‌ريد، انسان‌ اگر بگه‌ كه‌ خوب‌ ما الحمد لله‌ ما مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ را گذرونديم‌ و خوشحال‌ بشه‌ و عجب‌ پيدا بكنه‌. خودش‌ همين‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ نگذرونديد. خوشحال‌ باشيد. يك‌ قدمي‌ رفتيد به‌ طرف‌ كمال‌. عرض‌ كردم‌ خداميدونه‌ هر مرحله‌اي‌ از مراحل‌ كه‌ انسان‌ ميگذرونه‌. يك‌ مرحله‌اي‌ بعد از مرحلة‌ تزكية‌ نفس‌ داريم‌ كه‌ اين‌ مرحله‌ اسمش‌ مرحلة‌ شكره‌. بايد انسان‌ دائما شكر خدا را بكنه‌ كه‌ خدا من‌ را تا اينجا آورده‌. اين‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌. به‌ جائي‌ انسان‌ را رسونده‌ كه‌ انبياء بودند، اولياء بودند. در نماز از خدا تقاضايش‌ را مي‌كرديد. در تمام‌ زندگي‌ تمام‌ اولياء خدا آخرين‌ خواسته‌اشون‌ اين‌ بوده‌. آنوقت‌ نه‌ بي‌ تفاوت‌. من‌ گاهي‌ ميبينم‌ بعضي‌ها را كه‌ مثلا مرحله‌اشون‌ عوض‌ ميشه‌ هميچين‌. چط‌وره‌ وضعت‌؟ بد نيست‌. هيچ‌ فرقي‌ براشون‌ نميكنه‌. البته‌ يك‌ قدريش‌ تقصير ماست‌. يك‌ مقداري‌ تقصير عطوفته‌، تقصير نميشه‌ گفت‌. عطوفت‌ و مهرباني‌ و سخت‌گيري‌ نكردن‌ خداي‌ تعالي‌ و ائمة‌ اطهار و پيغمبر اكرمه‌. و الاّ شما در بعضي‌ از رشته‌هاي‌ ديگه‌ بريد ببينيد آن‌ فارغ‌ التحصيل‌ چقدر بايد تشكر بكنه‌، چقدر بايد خوشحال‌ باشه‌. چه‌ جشني‌ ميگيره‌ كه‌ چي‌؟ شما ليسانست‌ را دادند دستتون‌. خوشحال‌. اين‌ ليسانس‌ به‌ چه‌ درد ميخوره‌؟ بقول‌ بعضي‌ها جنبه‌هاي‌ علميش‌ كه‌ مطرح‌ نيست‌. چون‌ اكثرا دانشجوها، برخلاف‌ طلبه‌ها، اين‌ را خدمتتون‌ عرض‌ كنم‌. درسهاي‌ حوزوي‌ اين‌ خصوصيت‌ را دارد كه‌ درس‌ را براي‌ خاطر خود علمش‌ مي‌خونند. از روز اولي‌ كه‌ يك‌ طلبه‌ وارد درس‌ حوزه‌ ميشه‌، به‌ فكر چيز ياد گرفتنه‌ نه‌ به‌ فكر مدرك‌ گرفتن‌. اين‌ را شما بدونيد. به‌ فكر شغل‌ نيست‌، به‌ فكر مدرك‌ نيست‌، به‌ فكر نمره‌ نيست‌. به‌ فكر اينه‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ ياد بگيره‌. ولي‌ در دانشگاه‌ اينطور نيستش‌. همه‌ به‌ فكر اينند كه‌ مدرك‌ بگيرند. آقا چند سال‌ ديگه‌ درست‌ تموم‌ ميشه‌؟ مگه‌ درس‌ تموم‌ شدني‌ داره‌. مگه‌ درس‌ تموم‌ شدنيست‌. چند سال‌ ديگه‌ درست‌ تموم‌ ميشه‌؟ دو سال‌ ديگه‌. خوب‌ آقا بعدش‌ چي‌ ميشه‌؟ مدرك‌ ميگيره‌. بعدش‌ چي‌ ميشه‌؟ استخدام‌ ميشه‌. بعدش‌ چي‌ ميشه‌؟ خوب‌ ماهانه‌ يك‌ چيزي‌ بهمون‌ ميدهند داماد ميشيم‌. ديگه‌ از اينجا ديگه‌ آنورتر هم‌ داره‌. نه‌ فوق‌ ليسانس‌ مي‌گيرم‌، دكترا مي‌گيريم‌، خوب‌ آن‌ آخر آخرش‌ چي‌ ميشه‌؟ نميگه‌ من‌ چيز مي‌خوام‌ ياد بگيرم‌. در يكي‌ از واقعا بدبختي‌ها همينه‌. مدركي‌ ميگيره‌ ميره‌ دنبال‌ شغل‌ و بعد از شغل‌ هم‌ زندگي‌ كردن‌. زندگي‌ كردن‌ همين‌ دنيا. خوب‌ بعد از اين‌ دنيا اين‌ به‌ دردت‌ مي‌خوره‌؟ اگر براي‌ مردم‌ كار بكني‌ حالا در هر شغلي‌ كه‌ باشي‌، براي‌ مردم‌ كار بكني‌ و خدمت‌ به‌ مردم‌ بكني‌، البته‌ هر بيسوادي‌ هم‌ ميتونه‌ خدمت‌ به‌ مردم‌ بكنه‌. خدمتها مختلفه‌، گاهي‌ ميشه‌ خوب‌ يك‌ معلم‌ ميره‌ سر كلاس‌ يك‌ عده‌ را باسوادشون‌ ميكنه‌، اين‌ بهترين‌ خدمت‌ شايد در يك‌ مرحلة‌ مادي‌ باشه‌. يا اينكه‌ يك‌ كارگري‌ مي‌آد باغچة‌ خونة‌ شما را بيل‌ ميزنه‌. سال‌ نزديك‌ بهاره‌ شب‌ عيده‌، باغچتون‌ گل‌ داشته‌ باشه‌، اين‌ هم‌ يك‌ خدمته‌ ديگه‌. مجاني‌ مخصوصا بياد بيل‌ بزنه‌. اين‌ هم‌ يك‌ خدمته‌. سواد خدمت‌ كردن‌ و محبت‌ كردن‌ به‌ مردم‌ بعضي‌هاش‌ سواد لازم‌ داره‌، بعضي‌هاش‌ سواد هم‌ لازم‌ نداره‌.

 اگر خدمت‌ باشه‌ كه‌ ممكنه‌ براي‌ روز قيامت‌ انسان‌ بدرد بخوره‌. اما اگر نه‌ فقط‌ مدرك‌ و پول‌ درآوردن‌ و زندگي‌ كردن‌ باشه‌. تا شب‌ اول‌ قبر بيشتر به‌ دردت‌ نمي‌خوره‌. اگر موفقيت‌آميز باشه‌. بعدش‌ تو هستي‌ و باز روحت‌، معنويتت‌، كمالاتت‌، اين‌ را ميدونيم‌. آن‌ مسئله‌اي‌ نيست‌ كه‌ خيلي‌ بغرنج‌ باشه‌ ما نفهميم‌. بغرنج‌ هم‌ نيست‌. خيلي‌ روشن‌. اما اگر شما، شما را ذات‌ مقدس‌ پروردگار قبولت‌ كرد كه‌ در صراط‌ مستقيم‌ دين‌ هستي‌، اين‌ روايت‌ داره‌، همين‌ يك‌ مرحلة‌ پائين‌ تقريبا، كه‌ از نظر شما پائينه‌ و از نظر اولياء خدا، آنهائي‌ كه‌ فهم‌ و درك‌ خيلي‌ سطح‌ بالايي‌ دارند، خيلي‌ مهمه‌ اين‌ صراط‌ مستقيم‌ را بايد برن‌. كه‌ شما توي‌ دنيا اگر توي‌ صراط‌ مستقيم‌ بوديد، ميرسيد به‌ مرز اين‌ دنيا و آن‌ دنيا. ريل‌ ديگه‌ عوض‌ نميشه‌. واگن‌ هم‌ در اينجا عوض‌ نميشه‌. شما توي‌ همان‌ ريل‌ مي‌افتيد. عالم‌ برزخ‌ بسيار قشنگ‌ و زيبايي‌ را مي‌گذرونيد و همينجور اين‌ ميره‌ يكسره‌ ميره‌ توي‌ بهشت‌. روايته‌ها. الصراط‌، صراطان‌. صراط‌ في‌ الدنيا و صراط‌ في‌ الاخره‌. صراط‌ دو صراطه‌. يكي‌ توي‌ دنياست‌ يكي‌ هم‌ در آخرته‌. عين‌ همون‌ ريل‌ راه‌ آهن‌ كه‌ شما از تهران‌ كه‌ سوار ميشي‌، مي‌ري‌ تبريز. از تبريز ميري‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ مرز تركيه‌، از آنجا هم‌ ميره‌ مرز سوريه‌. همون‌ يك‌ راه‌ آهنه‌. مستقيم‌. شما مي‌تونيد بگيد دو تا راهه‌. يكي‌ راه‌ داخل‌ ايران‌. يكي‌ راه‌ داخل‌ تركيه‌. اينجا هم‌ همينطور. يكي‌ راه‌ توي‌ دنيا، يكي‌ هم‌ راه‌ در آخرت‌. صراط‌ في‌ الدنيا و صراط‌ في‌ الاخره‌. هر كس‌ توي‌ صراط‌ دنيا بود، توي‌ صراط‌ آخرت‌ هم‌ هست‌. خيلي‌ روشن‌. صراط‌ آخرت‌ كجا ميره‌؟ از توي‌ جهنم‌ عبور ميكنه‌. يك‌ تونل‌ ضد گرمايي‌ ساختند براي‌  مؤمنين‌، براي‌ آنهائي‌ كه‌ توي‌ صراط‌ مستقيم‌ هستند ميره‌ وارد جهنم‌ ميشه‌. وارد ميشه‌ و ان‌ منكم‌ و واردها. اينكه‌ شما فكر مي‌كنيد يك‌ پلي‌ مثل‌ پل‌ ورسك‌ زدند روي‌ جهنم‌، آنجور نيست‌. جهنم‌ محيط‌ بر ماست‌. محيطه‌. بايد سوراخش‌ كنند جهنم‌ را، يك‌ تونل‌. تونل‌ ضد گرما هست‌. خنك‌ خوب‌، هيچ‌ شما نمي‌فهمي‌ كه‌ از توي‌ جهنم‌ داري‌ عبور مي‌كني‌. حتي‌ شايد بعضي‌ها اصلا متوجه‌ نشوند. حالا اگر هم‌ متوجه‌ بشوند، مي‌بينند، اذيتي‌ نداره‌. اينها را كه‌ من‌ دارم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ها، چه‌ جوري‌ بگم‌ كه‌ شما خيلي‌ حواستون‌ پرت‌ نشه‌. اينها مثل‌ ديدنه‌ها. يعني‌ مثلا از متون‌ روايات‌ و احاديث‌ استنباط‌ طوري‌ شده‌ كه‌ همانطوري‌ كه‌ آن‌ جوان‌ پاي‌ منبر پيغمبر اكرم‌ عرض‌ كرد كه‌ من‌ ديشب‌ را به‌ صبح‌ آوردم‌، مي‌ديدم‌ كه‌ اهل‌ جهنم‌ در جهنم‌ معذبند. اينها از روايات‌ و آيات‌ قرآن‌ استفاده‌ ميشه‌ و طوريه‌ كه‌ مثل‌ اينه‌ كه‌ دارن‌ مي‌برنتون‌ شما ببينيد. مي‌ريد، يك‌ تونل‌ بسيار روشن‌، ما يك‌ وقتي‌ توي‌ بيابان‌ عبور مي‌كرديم‌ يك‌ تونلي‌ بسيار روشن‌ بود، اينجا كه‌ روشنتر از بيرونه‌ كه‌. چراغ‌ هست‌، شما ميگيد آيا چراغش‌ را از كجا ميگيرم‌. از آية‌ قرآن‌. قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ مؤمنين‌ نورشون‌ جلوشون‌ ميدوه‌. روشن‌ ميكنه‌ همه‌ جا را. اين‌ تونل‌ را شما همه‌اش‌ را مي‌بينيد، روشن‌ فقط‌ جلو را روشن‌ نميكنه‌، پشت‌ سر را هم‌ روشن‌ ميكنه‌. يك‌ عده‌ اهل‌ باصطلاح‌ منافقين‌ اينها دنبالتون‌ توي‌ اين‌ تونل‌ مي‌روند. شما تند مي‌رويد. آنها پياده‌اند شما سواره‌. خوب‌ معلومه‌ پياده‌ به‌ سواره‌ نميرسه‌. آنهم‌ با آن‌ سرعتي‌ كه‌ آنها دارند عبور ميكنند. ميگن‌ صبر كنيد ما توي‌ تاريكي‌ گير كرديم‌. قيل‌ ارجعوا ورائكم‌ و التمسوا نورا. برويد از دنيا، اين‌ نورها را ما از دنيا آورديم‌. از دنيا آورديم‌. برگرديد شما هم‌ از آنجا بياوريد. قيل‌ ارجعوا اين‌ مخصوصا همينجا گفته‌ شده‌. قيل‌ ارجعوا ورائكم‌ فالتمسوا نورا. نه‌ ما بايد بريم‌. ما اجازه‌ نداريم‌ كه‌ برگرديم‌ شما از نور ما استفاده‌ بكنيد. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ آنها سينه‌ خيز مي‌خوان‌ بيان‌. چقدر راهه‌؟ از اينجا تا كرة‌ ماه‌ فرض‌ كنيد. اين‌ اقل‌ راهيه‌ كه‌ از باصطلاح‌ قطر جهنم‌ بايد انسان‌ عبور كنه‌. ولي‌ با سرعت‌ مثل‌ سرعت‌ نور انسان‌ عبور ميكنه‌. يك‌ شخص‌ مؤمنين‌ كه‌ در اين‌ صراط‌ مستقيمه‌، ولي‌ آنها مي‌خوان‌ سينه‌ خيز بيان‌. نميتونه‌ انسان‌ معطل‌ آنها بشه‌.

 خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ بهش‌ پيشنهاد كرده‌ بود كه‌ بيا با من‌ دست‌ برادري‌ بده‌. ايشان‌ حاضر نشد. من‌ گفتم‌ اين‌ آخه‌ خيلي‌ آدم‌ خوبيه‌، اين‌ سيد، عالم‌، گفت‌ نمي‌دونم‌. به‌ دلم‌ نيامد من‌ دست‌ برادري‌ بهش‌ بدم‌. فرداش‌ من‌ به‌ ايشان‌ گفتم‌ ايشان‌ با فلان‌ درويش‌ هم‌ دست‌ برادري‌. گفت‌ خوب‌ معلوم‌ شد. گفت‌ ما بايد آنجا وايستيم‌. اين‌ آقا منتظر او. منهم‌ منتظر اين‌. بالاخره‌ منتظر المنتظر، منتظر. فرقي‌ نميكنه‌. ما بايد معطل‌ او بشيم‌، معطل‌ او بشيم‌. پس‌ بگو چرا به‌ دلم‌ افتاد كه‌ اون‌ بايد حالا سينه‌خيز بيايد. اين‌ آقا هم‌ كه‌ دست‌ برادري‌ داده‌، آخه‌ توي‌ اين‌ دست‌ اخوتي‌ كه‌ مي‌دهند، مربوط‌ به‌ عيد غدير تنها هم‌ نيست‌. اين‌ را شما بدونيد. هر وقتي‌ مي‌تونيد دست‌ برادري‌. منتهي‌ چون‌ پيغمبر اكرم‌ روز عيد غدير اين‌ اخوت‌ را برقرار كرد، مردم‌ شيعه‌ هم‌ مي‌خواد عيد غدير برقرار كنند. در آنجا مي‌گيد كه‌ واخيتك‌ في‌ الله‌ و صافتيك‌ في‌ الله‌. ما برادري‌ برقرار مي‌كنيم‌ براي‌ خدا. آنوقت‌ آخرش‌ مي‌گيد كه‌ اسقط‌ جميع‌ حقوق‌ الاخوه‌ ما خل‌ الشفاعة‌ ما خل‌ الدعا و الزيارة‌ و الشفاعه‌. تمام‌ حقوق‌ برادري‌ را من‌ از تو ساقط‌ كردم‌، تو از پدر ما مثلا ارث‌ نبر. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ با زن‌ من‌ ديگه‌، البته‌ برادر شوهر با زن‌ نامحرمه‌ها، ما اشتباه‌ كرديم‌. با دختر من‌، چون‌ مي‌شي‌ عموش‌، اگر ساقط‌ نكنم‌ جميع‌ حقوق‌ را، با دختر من‌ تو محرم‌ نيستي‌ و امثال‌ اينها. چيش‌ باقي‌ مي‌مانه‌؟ پس‌ اين‌ اخوت‌ يعني‌ چي‌؟ يكي‌ دعات‌ مي‌كنم‌. هر وقتي‌ من‌ دعا بكنم‌ خودم‌ را تو را هم‌ دعا مي‌كنم‌. اين‌ يك‌. دوم‌ به‌ زيارتت‌ مي‌آيم‌. يعني‌ گاهگاهي‌ مي‌روم‌ زيارتت‌. مي‌آم‌ زيارتت‌. دعا و الزياره‌ و الشفاعة‌. همديگر را زيارت‌ كنيم‌. ببنيم‌ همديگر را. حالا برادر باشه‌ دست‌ برادري‌ به‌ هم‌ دادند. ده‌ ساله‌ همديگر را نديدند. كنار هم‌ بودند، توي‌ يك‌ شهر هم‌ بودند. همديگر را نديدند. چه‌ برادري‌ و الشفاعة‌. اينش‌ مهمه‌. و روز قيامت‌ اگر علي‌ در همان‌ دعا هست‌، در همون‌ عقد اخوت‌ هست‌. ان‌ كنتم‌ من‌ اهل‌ الجنة‌ و الشفاعة‌ اگر من‌ اهل‌ بهشت‌ و شفاعت‌ شدم‌، لا ادخلها الا بانت‌ معي‌. داخل‌ بهشت‌ نشم‌ مگر اينكه‌ تو با من‌ باشي‌. خوب‌ آقاي‌ درويش‌ كلي‌ گرفتاري‌ داره‌ اينجا. صراط‌ مستقيم‌ درسته‌ ميگيد اونجا فرض‌ كمنيد كه‌ يك‌ ماشين‌ شكسته‌اي‌ كه‌ روي‌ ريل‌ هم‌ راه‌ نميره‌ اين‌ را ببنديدش‌ به‌ عقب‌ قطار. بخواهيد هم‌ از توي‌ آن‌ تونل‌ تنگ‌ عبورش‌ بديد. اين‌ نمي‌آد ديگه‌. معطل‌ ميشيد. خدا رحمتش‌ كنه‌ من‌ خوب‌ شد گفتي‌ سر اينكه‌ من‌ چرا دلم‌ نمي‌آمد با اين‌ عالم‌ بزرگ‌، مرد بزرگي‌ بود، واقعا اهل‌. حتي‌ يك‌ مدتي‌ هم‌ از مراجع‌ شد. با فلان‌ درويش‌ پس‌ دست‌ برادري‌ داده‌، روز قيامت‌ بايد اين‌ معطل‌ او بشه‌، من‌ هم‌ معطل‌ ايشان‌. اين‌ نه‌ حوصلة‌ معطلي‌ آنجا نداريم‌. اينطوريه‌.

 اين‌ صراط‌ مستقيم‌. همين‌ يكي‌، همين‌ مرحلة‌ پائين‌ بنظر شما كه‌ از نظر خدا ميدونه‌ از نظر اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ رفيع‌ترين‌ و بالاترين‌ كمالاته‌. اگر توي‌ همين‌ صراط‌ بوديد، مستقيم‌ ميريد توي‌ بهشت‌. پشت‌ در بهشت‌ هم‌ معطل‌ نميشيد. چون‌ شما داريد با سرعت‌ مي‌ريد. هيچ‌ جا معطلي‌ نداريد. حساب‌ هم‌ نداريد. حسابتون‌ روشنه‌. آدم‌ وقتي‌ از اينجا با هواپيما ميره‌ براي‌ فرض‌ كنيد كه‌ يكي‌ از ممالك‌ دور، اينجا گذرنامه‌اش‌ را مي‌بينند آنجا هم‌ مي‌بينند. همين‌ دو جا. اما اگر با ماشين‌ بخواي‌ بري‌. من‌ يك‌ دفعه‌ يك‌ مسافرت‌ تا مكه‌ رفتم‌. حساب‌ كردم‌ بيست‌ تا گمرك‌ را ما در رفت‌ و برگشت‌ اينها گذرنامه‌امون‌ را مي‌خواست‌ ببينند، مهر بزنند. چون‌ وقتي‌ انسان‌ با ماشين‌ ميره‌ از روي‌ زمين‌، خوب‌ هي‌ به‌ گمركها برميخوره‌. از اينجا ميريد گمرك‌ بازرگان‌، آنطرفش‌ گمرك‌ تركيه‌ است‌. توي‌ تركيه‌ مي‌ري‌ باز گمرك‌ تركيه‌، آنطرفش‌ گمرك‌ سوريه‌. باز سوريه‌ را رد مي‌كني‌، آنورش‌ گمرك‌ اردن‌، اينورش‌ گمرك‌ سوريه‌. باز همينجور ميبيني‌ خيلي‌ ميشه‌. اينهائي‌ كه‌ پياده‌ ميرن‌، اينهائي‌ كه‌ با ماشين‌ ميرن‌. شمائي‌ كه‌ با نور مي‌ريد، با براق‌ ميريد، براق‌ از برقه‌، با آنكه‌ پيغمبر رفته‌ مي‌ريد، با آنچه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ رفته‌ مي‌ريد. منابر من‌ النور مبيضت‌ الوجوههم‌ حولي‌ في‌ الجنه‌ و هم‌ جيراني‌. آنچنان‌ سريع‌ از توي‌ عالم‌ برزخ‌ و عالم‌ قيامت‌ و جهنم‌ و فاصلة‌ بين‌ جهنم‌ تا بهشت‌ خيليه‌، اينجوري‌ نيست‌ كه‌ دودهاش‌ بياد توي‌ بهشت‌ و هواي‌ بهشت‌ را كثيف‌ كنه‌. نه‌ فاصله‌ خيلي‌ زياده‌. خيلي‌ها. آنقدر زياده‌ كه‌ من‌ نمي‌تونم‌ به‌ شما بگم‌. ممكنه‌ الان‌ براتون‌ بعيد بياد. ولي‌ آنجا كه‌ رفتيد، روحتون‌ سرعتش‌ ميليونها برابر سرعت‌ نور شد، آنوقت‌ مي‌فهميد كه‌ فاصله‌ بايد خيلي‌ زياد باشه‌. زياد. كاري‌ هم‌ نداره‌ خيلي‌ هم‌ فوري‌ مي‌ريد.

 پس‌ همين‌ صراط‌ مستقيم‌ آقا الان‌ بعضي‌ رفقا خوب‌ مي‌دونند. رفقايي‌ كه‌ اهل‌ كمالات‌ هستند، اينها مي‌دونند معناي‌ صراط‌ مستقيم‌ را پائين‌ مي‌دونند. ولي‌ نه‌. همين‌ يكيه‌. همين‌. منتهي‌ كسي‌ نيست‌ كه‌ قدر بدونه‌. آسون‌ به‌ دستش‌ آمده‌، آسون‌ هم‌ خداي‌ نكرده‌، خدا نكنه‌، آسون‌ از دستتون‌ بره‌. من‌ امشب‌ ميخوام‌، مي‌خواستم‌ امشب‌ انشائ الله‌ و يك‌ مقداريش‌ هم‌ وعدة‌ بعدي‌ بهتون‌ عرض‌ بكنم‌ كه‌ انشاء الله‌ يك‌ خورده‌اي‌ جلسه‌ بتونم‌ جدي‌تر صحبت‌ بكنم‌. اينجوري‌ باشه‌، و انشاء الله‌ براتون‌ خواهم‌ گفت‌ كه‌ آقايون‌ قدر بدانيد و از صراط‌ مستقيم‌ خارج‌ نشيد. همين‌ مرحله‌. تا همين‌ جا. تا همين‌ جا بخدا قسم‌ اگر كسي‌ بتونه‌ خودش‌ را توي‌ صراط‌ مستقيم‌، مستقر كنه‌. يعني‌ ديگه‌ اين‌ ريل‌، اين‌ چرخهاي‌ واگن‌ افتاده‌ روي‌ ريل‌. ديگه‌ نه‌ تند ميره‌. همين‌ جشن‌ داره‌. اطعام‌ بايد بكنه‌. آنقدر بايد خوشحال‌ باشه‌. اگر بهش‌ بگن‌ كه‌ تمام‌ اموالت‌ را بده‌ و اين‌ حالا با اينكه‌، مثلا معاوضه‌ بكنه‌، بگه‌ ميدم‌. لذا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ و جاهدوا باموالكم‌ و انفسكم‌. جانتون‌ را بايد بديد هم‌ مالتون‌ را. حالا اگر بگن‌ به‌ شما من‌ چون‌ مي‌دونم‌ كه‌ خيلي‌ها توي‌ صراط‌ مستقيم‌ بودند، در اثر اهميت‌ ندادن‌ پرت‌ شدند. پرتي‌ كه‌ چه‌ پرتي‌. قطعة‌ بزرگشون‌ به‌ اصطلاح‌ معروفه‌، گوششونه‌. تيكه‌ پاره‌ شدند. چون‌ خيلي‌ اين‌ دره‌هاي‌ دو طرفه‌ گوده‌ها. خيلي‌ گوده‌. ديگه‌ نميشه‌ بالا آمد. يعني‌ اين‌ ريلي‌ كه‌ سر اين‌ كوههاي‌ پر خطر دنيا كشيده‌ شده‌ و داره‌ انسان‌ راحت‌ توي‌ واگون‌ نشسته‌ داره‌ ميره‌. توي‌ يك‌ كوپه‌ گرم‌، اگر هوا سرده‌ گرم‌، اگر گرمه‌ پنكه‌ ميزنه‌ كولر ميزنه‌ داره‌ ميره‌ راحت‌. نگاهي‌ ميكنه‌ آنطرف‌. اين‌ راههاي‌ مازندران‌ يا راههاي‌ خوزستان‌ را بريد ببينيد. گاهي‌ واقعا آدم‌ فكر ميكنه‌ اگر بيفته‌ آن‌ پائين‌ چي‌ ميشه‌. آنوقت‌ از همينجا بعضي‌ها خودشون‌ را پرت‌ مي‌كنند. خيلي‌ مواظب‌ باشيد. پرت‌ نشيد. و فرمون‌ هم‌ دست‌ خود شماست‌. قطار انسان‌ كه‌ ميشينه‌ فرمان‌ دست‌ كس‌ ديگه‌ است‌. ولي‌ اينجا فرمون‌ دست‌ خود شماست‌ يك‌ ذره‌ كج‌ بپيچيد پرت‌ ميشيد.

 انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ اين‌ ماه‌ رمضان‌ اين‌ اثر را در شما داشته‌ باشه‌. بعضي‌ها به‌ ما مي‌رسن‌ ميگن‌ ماه‌ رمضان‌ ما چطور بود؟ من‌ يك‌ جمله‌اي‌ را امشب‌ بهتون‌ بگم‌ خودتون‌ ملاحظه‌ بكنيد كه‌ اگر توي‌ يك‌ خط‌ خوب‌ داريد پيش‌ مي‌ريد ماه‌ رمضان‌ خوبي‌ داشتيد. و الا اگر توي‌ دست‌ انداز افتاديد و انحرافي‌ خداي‌ نكرده‌ پيدا كرديد و سست‌ شديد در برنامه‌هاتون‌، بديد ولو من‌ بگم‌ خوبيد. خوب‌ من‌ ممكنه‌ نفهمم‌. بگم‌ خوبيد. چه‌ مي‌دونم‌ شما در چه‌ وضعي‌ هستيد. كوشش‌ بكنيد كه‌ خودتون‌ روي‌ خط‌ باشيد و به‌ همه‌اتون‌ و به‌ اكثرتون‌ مخصوصا اين‌ توصيه‌ را مي‌كنم‌ و انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد، اهميت‌ قائل‌ بشيت‌ و يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ خيلي‌ مهمه‌ همان‌ شكر و اهميت‌ قائل‌ شدن‌ به‌ اين‌ مراحل‌ بسيار پر ارزشي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ سر راه‌ ما گذاشته‌ و ما را به‌ اون‌ راهنمائي‌ كرده‌.

 خوب‌ شب‌ جمعه‌ است‌. من‌ نمي‌خواستم‌ امشب‌ اينقدر صحبت‌ كنم‌. بخاطر اينكه‌ خيلي‌ خسته‌ شدم‌ من‌. خود من‌ خيلي‌ خسته‌ شدم‌ و اتفاقا امروز اگر عيد نبود، من‌ خوشحالتر بودم‌ بخاطر اينكه‌ امروز را استراحت‌ مي‌كرديم‌. امشب‌، فردا ممكن‌ بود عيد باشه‌ و جلسة‌ كانون‌ بحث‌ و انتقاد ديني‌ نباشه‌ و فردا حالا مجبوريم‌ جلسة‌ كانون‌ و بحث‌ و انتقاد را تشكيل‌ بديم‌ و انشاء الله‌ رفقاي‌ با محبت‌ و با وفامون‌ انشاء الله‌ اول‌ وقت‌ بيايند. بخاطر بعد از يك‌ ماه‌ تعطيلي‌ ممكنه‌ كه‌ ديگران‌ مطلع‌ نباشند ولي‌ شماها انشاء الله‌ بيائيد تا انشاء الله‌ بتوانيم‌ اين‌ كار بسيار پر اهميت‌. من‌ برايم‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌، اين‌ كار را انشاء الله‌ با كمال‌ سلامتي‌ و موفقيت‌ ادامه‌ بدهيم‌. خوب‌ امشب‌ شب‌ جمعه‌ است‌. شب‌ رحمت‌ است‌. متوسل‌ بشويم‌ براي‌ هر چه‌ كه‌ من‌ گفتم‌ امشب‌ و توفيق‌ بر آن‌ به‌ حضرت‌ ابو الفضل‌ العباس‌. باب‌ الحوائج‌. آن‌ آقائي‌ كه‌ اين‌ راه‌ را بهتر از همه‌ رفته‌. واقعا عجيبه‌ها. در فضائل‌ ابوالفضل‌ عليه‌ السلام‌ گفته‌ ميشه‌ السلام‌ علي‌ العبد الصالح‌ المطيع‌ لله‌ و لرسوله‌ و لامير المؤمنين‌. همين‌ خط‌ صحيح‌ صراط‌ مستقيم‌. و لاخيه‌ الحسن‌ و الحسين‌. خيلي‌ عجيبه‌. مطيع‌ خدا و پيغمبر بود. سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ابوالفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را نگهداشت‌ براي‌ آخر. هر دفعه‌ اجازة‌ ميدان‌ مي‌خواست‌، حضرت‌ بهش‌ اجازة‌ ميدان‌ نمي‌داد. بخاطر اينكه‌ حالا تعبيرات‌ مختلفه‌، يكي‌ ميگه‌ بخاطر اينكه‌ علمدار كشته‌ نشه‌، يكي‌ بخاطر، ولي‌ نه‌. سيد الشهدا برادر خودش‌ را پشت‌ خودش‌، با خودش‌ يكي‌ مي‌دونست‌. لذا وقتي‌ هم‌ كه‌ شروع‌ به‌ جنگ‌ كردند، اين‌ دو تا برادر با هم‌ حركت‌ كردند. روايت‌ داره‌ها. منافات‌ با آنكه‌ رفته‌ براي‌ آب‌ هم‌ نداره‌. اينها دو تائي‌ حركت‌ كردند و مثل‌ قيچي‌ مي‌خواستند تمام‌ لشگر را از بين‌ ببرند. حضرت‌ سيد الشهدا طرف‌ راست‌ را انتخاب‌ كرد. حضرت‌ ابو الفضل‌ طرف‌ چپ‌ را. منتهي‌ طرف‌ چپي‌ را كه‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ انتخاب‌ كرده‌ بود به‌ شريعه‌ نزديك‌ بود و او هم‌ سقاست‌ و بايد اين‌ كار را بكنه‌. حركت‌ كردند. اينها جنگ‌ مي‌كردند و با صداي‌ الله‌ اكبر به‌ همديگر خبر مي‌دادند كه‌ سالميم‌. تكبير گويان‌ رفتند جلو. از آن‌ طرف‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ صدا ميزد اني‌ انا العباس‌. من‌ عباسم‌ هم‌ با مردم‌ صحبت‌ مي‌كرد هم‌ صدايش‌ را به‌ حسين‌ بن‌ علي‌ مي‌رسوند. حسين‌ بن‌ علي‌ هم‌ از آنطرف‌ تكبير مي‌گفت‌ رجز مي‌خوند مي‌رفتند جلو. رسيد حضرت‌ ابو الفضل‌ العباس‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ شريعه‌. وارد شريعه‌ شد. مشك‌ را پر از آب‌ كرد. ولي‌ در عين‌ حال‌ حضرت‌ ابو الفضل‌ صدايش‌ را بلند مي‌كرد. يعني‌ در همان‌ وقتي‌ كه‌ وارد شريعه‌ شده‌. ايني‌ كه‌ شنيديد حضرت‌ مي‌خوند كه‌ يا نفس‌ هوني‌ و الحسين‌ معطشو. اينها را مورخين‌ يادداشت‌ كردند. صداي‌ ابوالفضل‌ بلند بود كه‌ اي‌ نفس‌ من‌ خوار شود حسين‌ عطشانه‌. و صدايش‌ را به‌ حضرت‌ سيد الشهدا مي‌رسوند. مشك‌ را پر از آب‌ كرد. از شريعه‌ خارج‌ شد. حضرت‌ سيد الشهدا هم‌ متوجه‌ شد كه‌ ابو الفضل‌ داره‌ برميگرده‌ به‌ طرف‌ خيمه‌ها. ايشون‌ هم‌ راهشون‌ را برگردوندند. اما فاصله‌ زياده‌. فاصله‌ زياده‌. فاصله‌ زياده‌. از اينجا مطلبي‌ كه‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ جنبة‌ مصيبت‌ تندي‌ داره‌. بد نيست‌ با حال‌ توجه‌ بيشتري‌ گوش‌ بديد. چراغها را خاموش‌ كنيد حال‌ توجهمون‌ انشاء الله‌ بيشتر باشه‌. حضرت‌ ابو الفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ يك‌ مقداري‌ فكرش‌ متوجه‌ رسوندن‌ آب‌ به‌ خيمه‌ها شد. ميخواست‌ يك‌ كاري‌ بكنه‌ كه‌ لشگر متوجه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ باشند اطراف‌ ابو الفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را خلوت‌ كنند. لذا حرفي‌ نمي‌زد حضرت‌ ابوالفضل‌ ديگه‌ صداش‌ را بلند نكرد. سيد الشهدا هم‌ هي‌ گوش‌ ميده‌. مي‌بينه‌ كه‌ ابو الفضل‌ عليه‌ السلام‌ صداش‌ نمي‌آد. رفتند كمين‌ كردند در آنجا ظاهرا اين‌ قسمت‌ شريعه‌ و نهر القمه‌ اين‌ درختهاي‌ خرمايي‌ بوده‌ كه‌ حضرت‌ ابو الفضل‌ از كنار آن‌ درختها، از ميان‌ معركه‌ نمي‌رفت‌. از كنار درختها مي‌رفت‌ كه‌ بتونه‌ خودش‌ را از كناري‌ به‌ خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ برسانه‌. يك‌ ظالمي‌ اسمش‌ را نوشتند. من‌ الان‌ يادم‌ نيست‌. يك‌ ظالمي‌ كمين‌ كرده‌ كنار يكي‌ از اين‌ درختها. تا حضرت‌ ابو الفضل‌ آمد عبور كنه‌ شمشير را زد دست‌ راست‌ ابو الفضل‌ قطع‌ شد. فورا حضرت‌ ابو الفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بند مشك‌ را به‌ طرف‌ چپ‌ انداخت‌ و به‌ حركتش‌ ادامه‌ داد. بعضي‌ گفتند همين‌ شخص‌ و بعضي‌ هم‌ گفتند يك‌ نفر ديگه‌، باز آمد در كنار يكي‌ از اين‌ درختها كمين‌ كرد دست‌ چپ‌ ابوالفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را، آنجوري‌ هم‌ كه‌ نوشتند از بازو قطع‌ كرد. اينجا حضرت‌ ابوالفضل‌ بند مشك‌ را به‌ دندان‌ گرفت‌. چون‌ هيچ‌ وسيلة‌ نگهداري‌ نداشت‌. خودش‌ را انداخت‌ روي‌ مشك‌. مشك‌ را جلوش‌ گذاشته‌ روي‌ زين‌، خودش‌ را هم‌ انداخته‌ روي‌ مشك‌. تير هم‌ مثل‌ باران‌ به‌ سر ابوالفضل‌ ميريزه‌. حضرت‌ ابوالفضل‌ مي‌خواد حتي‌ المقدور خودش‌ را سپر مشك‌ آب‌ بكنه‌. مبادا تيري‌ به‌ مشك‌ آب‌ برسه‌. ولي‌ خوب‌ معلومه‌ تير آمد و آبها به‌ روي‌ زمين‌ ريخت‌. ديگه‌ ابوالفضل‌ در اينجا آئس‌ من‌ الحيات‌ عازم‌ الي‌ الموت‌. ديگه‌ عازم‌ مرگ‌ شد. در همين‌ بين‌ يك‌ نفر آمد جلوش‌. صداش‌ زد ابوالفضل‌ تو كه‌ مي‌گفتي‌ من‌، شماتت‌ كرد. حضرت‌ فرمود وقتي‌ آمدي‌ كه‌ من‌ دست‌ در بدن‌ ندارم‌. آن‌ ظالم‌ گفت‌ تو دست‌ در بدن‌ نداري‌، من‌ كه‌ دست‌ در بدن‌ دارم‌. با عمود با سر ابوالفضل‌، به‌ فرق‌ ابوالفضل‌، ابوالفضل‌ از روي‌ اسب‌ بر روي‌ زمين‌. در همان‌ حالي‌ كه‌ از روي‌ اسب‌ به‌ روي‌ زمين‌ مي‌افتاد صدا زد يا اخا ادرك‌ اخاك‌.

 لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. همه‌ با توجه‌ انشاء الله‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ بخاطر چند منظور در مجلسمون‌ تشريف‌ مي‌آورند. يكي‌ مزد يك‌ ماه‌ روزه‌ و عبادتمون‌ را به‌ ما بدهند. يكي‌ به‌ ما عنايتي‌ كنند، تقويتمون‌ كنند. انشاء الله‌ نويد اينكه‌ از يارانشون‌ باشيم‌ بهمون‌ بفرمايند. يكي‌ هم‌ بخاطر اينكه‌ روضة‌ عموشون‌ ابو الفضل‌ را خوانده‌ايم‌ انشاء الله‌ حضور خواهند داشت‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء و ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌. و اليك‌ المشتكي‌. و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرّخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌. و فرّج‌ عنها بحقهم‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ يا محمد. اكفياني‌ فانكما كافيان‌. و انصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌ يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌ الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعة‌ الساعة‌ الساعة‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

 

۱ شوال ۱۴۱۵ – ۱۳۷۳/۱۲/۱۱ – تذكرات‌ اخلاقی‌ و تربیتی‌ – اخلاق‌ ۹۶

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 تقصير من‌ خيلي‌ زياده‌ كه‌ مسئله‌ را آسون گرفتم‌. يكي‌ از اعتراضاتي‌ كه‌ اكثر علماي‌ بزرگ‌ هم‌ به‌ من‌ دارند و من‌ پوستم‌ كلفته‌، هر چي‌ ميگن‌ هم‌ باز كار خودم‌ را ميكنم‌ همينه‌. و حالا به‌ نتيجه‌ رسيدم‌ كه‌ يك‌ قدري‌ حق‌ با آنهاست‌. كه‌ چرا تو اين‌ مسائل‌ به‌ اين‌ مهمي‌ را سهل‌ و آسان‌ در اختيار مردم‌ ميگذاري‌. اينها قدر نميدونند. واقعا بعضي‌ها بازي‌ ميكنند با همة‌ اين‌ مسائل‌. اين‌ را بدونيد. من‌ اگر روزي‌ كه‌، يعني‌ همانطوري‌ كه‌ خود پيغمبر، آخه‌ ما بايد به‌ پيغمبر اقتدا كنيم‌. همانطوري‌ كه‌ خود پيغمبر اكرم‌ وقتي‌ كه‌ مي‌خواد توبة‌ يك‌ نفر قبول‌ بشه‌ بايد حتما به‌ يك‌ ستون‌ خودش‌ را ببنده‌ يا بره‌ توي‌ بيابانها و فشار زيادي‌ را به‌ او بياورند و براش‌ اهميت‌ قائل‌ بشوند. اگر ما هم‌ اين‌ كار را مي‌كرديم‌ ديگه‌ باور نمي‌كنيد، شايد يك‌ دسته‌ میان‌ يك‌ دسته‌ میرن‌، باور كنيد وضع‌ اينجوري‌ شده‌، يك‌ دسته‌ میان‌ يك‌ دسته‌ ميرن‌. اينكه‌ مي‌بينيد جمعيت‌ اينجا فرق‌ نميكنه‌ براي‌ اينه‌ كه‌ يك‌ دسته‌ آمده‌اند، يك‌ دسته‌ رفته‌اند. بازي‌ شده‌ اصلا. و من‌ از اين‌ ساعت‌ به‌ بعد اينجور ديگه‌ باهاش‌ برخورد نميكنم‌، اينجور رفتار نميكنم‌، جدي‌. هر كي‌ جديه‌ باشه‌. هر كي‌ جدي‌ نيست‌ التماس‌ دعا. در تمام‌ جلسات‌ بايد حاضر بشه‌، اول‌ وقت‌، بدون‌ فوت‌ وقت‌. علتش‌ هم اينه‌. ما از روز اول‌ به‌ شماها گفتيم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد اگر مي‌خواهيد راه‌ خدا را انتخاب‌ كنيد و جاهدوا باموالكم‌ و انفسكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌. جهاد شما بايد در راه‌ خدا هم‌ با جانتون‌ باشه‌ هم‌ با مالتون‌. ببينيد گاهي‌ ميشه‌ شماها داريد همچين‌ برنامه‌هايي‌. يك‌ كاري‌ را در متن‌ گذاشته‌ايد، بقية‌ كارها حاشيه‌ است‌. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ اداره‌اتون‌ را توي‌ متن‌ گذاشته‌ايد. مغازه‌اتون‌ را توي‌ متن‌ گذاشته‌ايد، بقيه‌ را توي‌ حاشيه‌. اگر الان‌ سر ساعت‌ هشت‌ مي‌خوايد بريد اداره‌، بچه‌ اتون‌ مريضه‌. ميگيد من‌ الان‌ اداره‌ را چيكار كنم‌؟ زنتون‌ ميگه‌ بريم‌ بازار يك‌ چيزي‌ بخريم‌. اداره‌ را چيكار كنم‌؟ وقت‌ ندارم‌. علتش‌ اينه‌ كه‌ اداره‌ متنه‌. زندگي‌ متنه‌، يعني‌ آن‌ وسطه‌، اينها حاشيه‌ است‌. چيزهاي‌ ديگه‌ حاشيه‌ است‌. من‌ دارم‌ بهتون‌ ميگم‌، و جدي‌ هم‌ ميگم‌. اگر اين‌ راه‌، هر چي‌ هست‌، اين‌ متن‌ قرار بگيره‌ و همه‌ چيز حاشيه‌، باشيد. و الا ضرورت‌ نداره‌ باشيد. دقت‌ كرديد؟ اگر شماها نگيد، خيال‌ نكنيد ذكره‌. نه‌. ذكر مثل‌ يك‌ دارويي‌ است‌ كه‌ مريض‌ ميخوره‌. اصل‌ شفاشه‌. اگر من‌ ميگم‌ شما توي‌ صراط‌ مستقيم‌ باشيد، ده‌ تا تخلف‌ از وعده‌ ببينم‌ از شما، يك‌ پول‌ شما از نظر من‌ ارزش‌ نداريد. صراط‌ مستقيم‌ يعني‌ دقيق‌، بدون‌ كوچكترين‌ بي‌ نظمي‌ زندگيتون‌ بايد اداره‌ بشه‌، انجام‌ بشه‌. يعني‌ در تمام‌ كارها صراط‌ مستقيم‌ دخالت‌ داشته‌ باشه‌. اگر من‌ ميگم‌ استقامت‌، شماها اگر توي‌ استقامت‌ كار كرديد يا مي‌خوايد وارد بشيد، بايد آنچنان‌ محكم‌ باشيد، همانطوري‌ كه‌ روايت‌ ميگه‌ كه‌ المؤمن‌ كالحجاره‌. متوجه‌ايد؟ اينه‌ كه‌ از هر چيزي‌ ترسيدم‌، از زنم‌ ترسيدم‌ نيامدم‌ جلسه‌. شما را به‌ خدا اين‌ مرده‌؟! اين‌ استقامت‌ داره‌؟! آخه‌ دعوامون‌ شد. چه‌ عرض‌ كنم‌. پس‌ چرا تو آمدي‌؟ تو كه‌ اينجوري‌ بودي‌ چرا آمدي‌؟ بعضي‌ از بچه‌اشون‌ هم‌ مي‌ترسند. بعضي‌ از محيطشون‌ مي‌ترسند. بعضي‌ از اينكه‌ بهشون‌ بگند تو حجتي‌ هستند مي‌ترسند. از همه‌ چيز. آخه‌ اين‌ چه‌ فايده‌ داره‌. اينها مربوط‌ به‌ منه‌، تقصير منه‌. زياد شديد، ميشه‌ اداره‌اتون‌ كرد. ولي‌ يك‌ قاطعيت‌ بيشتري‌ بايد من‌ نشون‌ بدم‌. امشب‌، ديشب‌ گفته‌ بودم‌ كه‌ خانمها يا نيان‌، يا اگر مي‌آن‌، چون‌ خانمها را ما دو تا جلسه‌ تشكيل‌ داديم‌، يكي‌ چهارشنبه‌ خانمها يكي‌ براي‌ شب‌ دوشنبه‌ براي‌ آقايون‌، خيلي‌ وقت‌ زيادي‌ ندارم‌. حرفهايمون‌ هم‌ فرقي‌ نميكنه‌ براي‌ خانمها و آقايون‌. ولي‌ حساب‌ كرديم‌ كه‌ بعضي‌ هستند زن‌ و شوهر، توي‌ اين‌ جلسه‌ هستند. بچه‌هايشون‌ را چيكار كنند؟ يكي‌ بمانه‌ خونه‌ بچه‌ را نگه‌ داره‌. يكي‌ هم‌ بياد اينجا جلسه‌ باشند. مخصوصا روز اول‌ هم‌ گفتم‌. تا جلسه‌ با هم‌ ميشه‌، خوب‌ بچه‌ها، مجبورند بچه‌ها را هم‌ بيارن‌. ديشب‌ گفتم‌ بچه‌ را نياريد. همين‌ امشب‌ دعوا بود كه‌ چرا بچه‌ را آورديد. ما بيرونشون‌ كرديم‌. يعني‌ هر كي‌ با بچه‌اش‌ آمده‌ بود گفتيم‌… خوب‌ حالا ميگيد كه‌ بچة‌ شيري‌ را برداشته‌ آورده‌. راه‌ به‌ اين‌ دوري‌ حالا برگرده‌. اگر بنا باشه‌ كه‌ كاري‌ انجام‌ بشه‌ و قاطعيتي‌ باشه‌، بايد باشه‌. يا اگر روز چهارشنبه‌ زنتون‌ مي‌آد اينجا، آن‌ روز را بايد تعطيل‌ كنيد بشينيد خونه‌ بچه‌ را نگه‌ داريد. به‌ من‌ چه‌. پس‌ خيلي‌ خوب‌. باشه‌ زن‌ شما در راهي‌ باشه‌ غير از راه‌ شما. آنوقت‌ گرفتاريهايش‌ را جمع‌ و جور كنيد. ما الان‌ توي‌ شماها، آنهايي‌ كه‌ اطلاع‌ دارم‌، خودشون‌ و خانمشون‌ و بچه‌هاشون‌ توي‌ راه‌ هستند آنها با ميليونها حاضر نيستند زندگيشون‌ را عوض‌ كنند و وضع‌ غير از اين‌ داشته‌ باشند. آقاي‌ مغيثي‌ شما چي‌ ميگيد؟ چيه‌ عقيده‌اتون‌؟ حاضريد ده‌ ميليون‌ بهتون‌ بدهند، زنتون‌ يا بچه‌اتون‌ توي‌ راه‌ نباشه‌، فقط‌ خودتون‌ باشيد؟ نه‌. بي‌ تعارف‌. آقاي‌ خدامي‌ چطوره‌ اين‌ حرف‌؟ ديگه‌ نمي‌خوام‌ به‌ همه‌ بگم‌. آقاي‌ گنجي‌. چيه‌؟ درسته‌ يا نه‌. اين‌ اگر درسته‌ مي‌ارزد انسان‌ روزي‌ يك‌ ساعت‌ انسان‌، هفته‌اي‌ يك‌ ساعت‌ بنشينه‌ بچه‌ نگهداره‌ كه‌ زندگيش‌ اينجوري‌ باشه‌. زندگيش‌ بهشت‌ باشه‌. ما مي‌خواهيم‌، متأسفانه‌ آنهايي‌ را ديگه‌ نمي‌خوام‌ بگم‌ كه‌ متأسفانه‌ افرادي‌ هستند كه‌ زنشون‌، يا خانمهايي‌ هستند كه‌ شوهرشون‌ توي‌ راه‌ نيستند. حاضرند، خدا ميدونه‌ حاضرند اگر ده‌ ميليون‌ تومان‌ داشته‌ باشند بدهند و اين‌ درست‌ بشه‌. اون‌ را نمي‌خوام‌ بعضي‌هايتون‌ را كه‌ اينجوري‌ هستيد بلندتون‌ كنم‌ بهتون‌ بگم‌. چون‌ نمي‌خوام‌ سرشون‌ فاش‌ بشه‌. الحمد لله‌ اكثرتون‌ خانوادگي‌ موفقيد. اكثرتون‌ خانوادگي‌ موفقيد. شما را به‌ خدا قسم‌، آقاي‌ بهمن‌ كو؟ آقاي‌ بهمن‌ شما را به‌ خدا قسم‌، قسمتون‌ ميدم‌، شما الان‌ داراي‌ كمالاتي‌ هستيد. حاضريد زندگيتون‌ را عوض‌ كنيد با چي‌؟ خودتون‌ بگيد يك‌ چيزي‌. خوب‌. آقاي‌ مقدم‌ شما چي‌؟ نه‌. اينها را ميگم‌ بعضي‌ گوشه‌ كنار هستند خيلي‌ سست‌ گرفتند. شماها مقصر، من‌ مقصرم‌ شماها هم‌ مقصريد. شماها هم‌ كه‌ تجربه‌ كرديد مقصريد. اينها زحماتي‌ بوده‌ خدا ميدونه‌ اگر من‌ تمام‌ ماه‌ رمضان‌ را مي‌رفتم‌ خونه‌ مي‌خوابيدم‌، نه‌ شماها حرف‌ داشتيد، نه‌ كسي‌ به‌ من‌ مي‌تونست‌ اعتراض‌ بكنه‌، بلكه‌ يك‌ قدري‌ هم‌ محبوبتر بودم‌. تمام‌ روزهاي‌ ماه‌ رمضان‌ صحبت‌ كردم‌. اكثر شما نيامديد، يعني‌ مرتب‌ لااقل‌ نيامديد توي‌ روز. شبها هم‌ حالا با جمعيت‌ متفرق‌، شما آمديد. خدا ميدونه‌ من‌ روز عيد دلم‌ مي‌خواست‌ نماز بيام‌ ولي‌ حالش‌ را نداشتم‌. يعني‌ من‌ نماز نيامدم‌. حال‌ نماز، اصلا ضعف‌ داشتم‌، الانش‌ هم‌ همينطور. بعضي‌ها، شما شايد آقاي‌ مقدم‌ خودشون‌ متوجه‌ نباشند. اين‌ پسري‌ كه‌ اين‌ مكتب‌، مكتب‌ اسلام‌، من‌ هيچكاره‌ام‌، خيال‌ نكنيد كه‌ من‌ يك‌… اين‌ را تربيت‌ كرده‌، از نظر درسي‌، حدود سي‌ و چند نفر ما طلبه‌ داريم‌ بحمدالله‌. همه‌اشون‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌. رفقاي‌ ايشان‌ كه‌ با ايشان‌ همدرس‌ حتي‌ بودند، ميگن‌ ايشان‌ بهتر از سايرين‌ براي‌ ما درس‌ ميگن‌. ايشان‌ براي‌ ما درس‌ بگن‌ حالا. بعضي‌ها خيال‌ كردند اينجا ما اگر، اصرار به‌ جلسه‌ ما را راه‌ بديد. خوب‌ بيائيد. ما گفتيم‌ در را هم‌ باز بگذارند. هر كس‌ هم‌ هر وقت‌ آمد بياد. ولي‌ اين‌ را بدونيد من‌ هر چه‌ شل‌ ول‌ كنم‌، هر چه‌ يك‌ عده‌ بيان‌ آن‌ قاطعيت‌ من‌ را از دست‌ من‌ بگيرند، به‌ ضرر شماهاست‌. همة‌ كارها را نميشه‌ كرد و توي‌ راه‌ اسلام‌، خداي‌ من‌ شاهده‌، و الله‌ العظيم‌ قسم‌، كه‌ آنقدر يعني‌ شيرة‌ تمام‌ عمرم‌ اين‌ بوده‌ كه‌ اين‌ برنامه‌ را تنظيم‌ كنم‌ و در اختيار شما بگذارم‌. من‌ الان‌ شايد حدود شصت‌ سال‌ عمرمه‌. از چهارده‌ سالگي‌، عكسهايم‌ هست‌، من‌ از چهارده‌ سالگي‌ مشغول‌ تحصيل‌ درس‌ علمي‌ بودم‌. آدم‌ كم‌ استعدادي‌ هم‌ نيستم‌. يعني‌ شماها اقلا ميدونم‌ يك‌ خورده‌ استعداد داريد. و دائما هم‌ مشغول‌ بودم‌. يعني‌ نرفتم‌ دنبال‌ تحصيل‌ مثلا دكتري‌، نه‌ تحصيل‌ جديد، نه‌ زبان‌، نه‌ حتي‌ منبر رفتم‌ زياد كه‌ بگم‌ دست‌ و پا ميگيره‌. مشغول‌ بودم‌. و فقط‌ هم‌ مشغول‌ اين‌ بودم‌ كه‌ در اين‌ سه‌ مرحلة‌ احكام‌ و عقائد و تهذيب‌ نفس‌ بتونم‌ يك‌ چيزي‌ ارائه‌ بدم‌. من‌ در سال‌ چهل‌ و يك‌ آمدم‌ به‌ مشهد از قم‌. فارغ‌ التحصيل‌ بودم‌. ده‌ دوازده‌ سال‌ درس‌ مثل‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌ و همين‌ امام‌ راحل‌ كه‌ آنوقتها در قم‌ تشريف‌ داشتند و بقية‌ مراجع‌، من‌ درسشون‌ بودم‌. باصطلاح‌ فارغ‌ التحصيل‌ آمدم‌ مشهد. سال‌ چهل‌ و يك‌. كه‌ الان‌ سال‌ هفتاد و سه‌. چند سال‌ ميشه‌؟ سي‌ و دو سال‌، سي‌ و سه‌ سال‌ تقريبا. خوب‌. ديگه‌ اين‌ هم‌ نميشه‌ ادعا كرد كه‌، ادعاي‌ بيخود هم‌ نيست‌، تأسيس‌ كانون‌ را نوشتيم‌ سال‌ چهل‌ و يك‌. خوب‌. من‌ مشغول‌ بودم‌. تمام‌ نتيجة‌ عمرم‌، اينهمه‌ زحمات‌ و مطالعه‌ اين‌ بوده‌ كه‌ اين‌ برنامه‌ را تنظيم‌ كنم‌ و در دست‌ كس‌ ديگر هم‌ الان‌ نيست‌ مگر شاگردان‌ من‌. اين‌ را هم‌ بدونيد. اين‌ آقاي‌ نعمتي‌ ميدونه‌. چون‌ از فضلاي‌ قم‌ بودند. مقرب‌ دستگاه‌ آية‌ الله‌ گلپايگاني‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌. الان‌ هم‌ من‌ هر وقت‌ مي‌رم‌ آنجا دفتر آية‌ الله‌ گلپايگاني‌، وقتي‌ مي‌رم‌ آنجا احوال‌ را مي‌پرسم‌، آنجا آن‌ آقاي‌ ابطحي‌ هستش‌، اول‌ احوال‌ ايشان‌ را از من‌ مي‌پرسند. علما را هم‌ زياد ديده‌ ايشون‌. اين‌ برنامه‌ دستشون‌ نيست‌. اگر بنا بود امتيازي‌ داده‌ بشه‌، ابتكاري‌ براي‌ كسي‌، هنري‌، صنعتي‌، خوب‌ يك‌ چيزي‌ بود. ولي‌ ما اين‌ حرفها را نداريم‌. و اين‌ را نميگم‌ به‌ خاطر اينكه‌ خودم‌ چيزي‌ هستم‌. من‌ اگر خدمتگزار شماها خدا من‌ را اسمم‌، چند شب‌ قبل‌ يكي‌ از حوائجم‌ همين‌ بود كه‌ اگر بتونم‌ خدمتگزار شماها باشم‌ و دست‌ شما را بگذارم‌ توي‌ دست‌ امام‌ زمان‌ انشاء الله‌. شما ميگيد اِ تو مگر واسطه‌اي‌. نه‌. نه‌. اين‌ را هم‌ بدونند آقايون‌، همه‌اتون‌ بدونيد. من‌ نه‌ مدعي‌ كرامتم‌، نه‌ مدعي‌ خواب‌ خوب‌. هيچوقت‌ ديديد من‌ خواب‌ خوبي‌، خيلي‌ كم‌، شايد از همه‌اتون‌ كمتر خواب‌ نقل‌ ميكنم‌. نه‌ مدعي‌ مكاشفه‌ هستم‌، نه‌ مدعي‌ پيشگوئي‌ هستم‌. هيچي‌ هيچي‌. اينها را نه‌ دارم‌ و نه‌ هم‌ مي‌خوام‌ داشته‌ باشم‌ و نه‌ هيچي‌. ضمنا هم‌ اين‌ را بدونيد. اگر بنا بشه‌ هنرهايم‌ را نشون‌ بدم‌ها، هنر احضار ارواح‌ و تسخير جن‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، همة‌ اينها را هم‌ مي‌تونم‌ كار كنم‌.كتاب‌ عالم‌ عجيب‌ ارواح‌ من‌ را بعضي‌ از، مثل‌ آن‌ كي‌ بود آمده‌ بود، كاووسي‌ كه‌ واقعا هنرمندي‌ بود، اين‌ آمده‌ بود پيش‌ من‌ خيال‌ ميكرد ما هم‌ توي‌ اين‌ كارها هستيم‌. همة‌ اينها، ولي‌ خدا رحمت‌ كنه‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ به‌ من‌ فرمود كه‌ اينها اگر انسان‌ را خدا براي‌ اين‌ كارها خلق‌ كرده‌ بود، خيلي‌ كم‌ بود. دقت‌ مي‌كنيد؟ همة‌ اينها را هم‌ بلدم‌. اينقدر هم‌ برداشتم‌ توي‌ كتاب‌ عالم‌ عجيب‌ ارواح‌ دربارة‌ روح‌، دربارة‌ احضار ارواح‌، دربارة‌ تلقين‌، دربارة‌ همه‌ چيز نوشتم‌ كه‌ كسي‌ فكر نكنه‌ كه‌، يعني‌ حتي‌ ميگم‌ آنها خيال‌ ميكنند ما آمده‌ بوديم‌ با آقاي‌ كاووسي‌ كه‌ خدا رحمتش‌ كنه‌ حالا من‌، خيلي‌ هنرمند بود. ميگفت‌ شاگردهاي‌ شما بيان‌ با شاگردهاي‌ من‌ بيان‌ بشينيم‌ ببينيم‌ كدوم‌ يكيمون‌. گفتم‌ شاگردهاي‌ ما توي‌ راه‌ ديگه‌اي‌ هستند، توي‌ خط‌ ديگه‌اي‌ هستند. بعله‌. ولي‌ اين‌ راه‌ را، يعني‌ من‌ تمام‌ اين‌ مسائل‌ را نديده‌ گرفتم‌. چون‌ يك‌ استادي‌ اصرار داشت‌ كه‌ بيا كيميا يادت‌ بدم‌. حالا من‌ اصلا نميدونم‌ كيميا درست‌ هست‌ يا درست‌ نيست‌. همين‌ الان‌ بعضي‌ از اولياء خدا هستند كه‌ قبولشون‌ هم‌ دارم‌، اصرار كه‌ ماهي‌ يك‌ دفعه‌، يك‌ جلسه‌ بيا من‌، چون‌ نزديك‌ فوتم‌ و اينهاست‌، من‌ مي‌خوام‌ اسراري‌ را به‌ شما بگم‌. موفق‌ نشدم‌ كه‌ برم‌. اون‌ خوب‌ بعيد نميدونم‌ كه‌ اسرار خوبي‌ داشته‌ باشه‌. همة‌ همتم‌ اين‌ بوده‌ كه‌ يك‌ برنامه‌اي‌ را تنظيم‌ كنم‌ بدم‌ دست‌ شماها. و دادم‌ به‌ همه‌اتون‌. يا اقلا من‌ يك‌ دونه‌ آقاي‌ معلم‌ را تحويل‌ جامعه‌ داده‌ باشيم‌، خدا ميدونه‌ من‌ بسمه‌. شما، شما نمي‌دونيد ايشون‌ يعني‌ چي‌. يك‌ دونه‌. شما نمي‌دونيد آقاي‌ گلشني‌، خدا حفظش‌ كنه‌، با اينكه‌ در فردوس‌ بودند، دوهفته‌ يك‌ دفعه‌ مي‌آمدند پيش‌ من‌. ايشان‌ در چه‌ حدي‌ از كمالات‌ هستند. خيلي‌ هستند. بخوام‌ يكي‌ يكي‌ اسمهايتون‌ را ببرم‌ معطل‌ ميشيد. و شايد دوستان‌ هم‌ دوست‌ نداشته‌ باشند. چون‌ يقين‌ دارم‌، اينقدر نفسشون‌ را باهاش‌ جهاد كردند كه‌ بدشون‌ مي‌آد از اينكه‌، نه‌ بايد بدشون‌ بياد نه‌ خوششون‌ بياد. تعريف‌ من‌ و امثال‌ من‌ نه‌ خوششون‌ بايد بياد نه‌ بدشون‌.

 يك‌ وقتي‌ پاي‌ يك‌ منبري‌ نشسته‌ بودم‌. يك‌ آقايي‌ وارد شد. يكي‌ از اولياء خدا پهلوي‌ من‌ نشسته‌ بود. آن‌ آقا وقتي‌ رفت‌ روي‌ منبر، مردم‌ وقتي‌ كه‌ وارد شد صلوات‌ فرستادند، همان‌ كارهايي‌ كه‌ من‌ راضي‌ نيستم‌ شماها ميكنيد. يك‌ چيزي‌ در همين‌ ارتباط‌ هم‌ بهتون‌ بگم‌، انشاء الله‌ عرض‌ ميكنم‌. اين‌ وقتي‌ رفت‌ روي‌ منبر. گفت‌ آقايون‌ اينجور احساسات‌ نشون‌ نديد، من‌ نفسم‌ سركشه‌، فلان‌. آن‌ آقايي‌ كه‌ پهلوي‌ من‌ نشسته‌ بود گفت‌ اي‌ بيچاره‌. همچين‌ از زبانش‌ در رفت‌. گفتم‌ چطور؟ گفت‌ انسان‌ نبايد صلوات‌ مردم‌، اين‌ احساسات‌ مردم‌ او را تحت‌ تأثيرش‌ قرار بده‌. و اين‌ دوستان‌ ما الحمد الله‌ اينجوريند. چه‌ آنهايي‌ كه‌ اسم‌ برديم‌ چه‌ آنهايي‌ كه‌ اسم‌ نبرديم‌.

 زحماتي‌ كه‌ كشيده‌ شده‌ براي‌ شماها، اين‌ قدردانيش‌ اينه‌ كه‌ اين‌ راه‌ را توي‌ متن‌ بگذاريد و بدانيد تا آخر عمرتون‌ هم‌ بايد توي‌ همين‌ راه‌ باشيد. هر يك‌ از اين‌ مراحل‌ هم‌، اين‌ را بهتون‌ بگم‌، ارزش‌ چي‌ بگم‌؟ ارزش‌ دنيا و آخرت‌ را داره‌. يعني‌، هر يكيش‌ها. همون‌ توبه‌اش‌، همون‌ يقظه‌اش‌. اصلا انبياء و اولياء آمدند براي‌ همون‌ يقظه‌. يك‌ ارزشي‌، يقظه‌ همون‌ بيداري‌ همون‌ يقظه‌ باشه‌. كل‌ قرآن‌ و روايات‌ و اينها از يقظه‌ حرف‌ ميزنند كه‌ مردم‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار بشن‌. توبه‌. شما هر كجا از اين‌ مراحل‌ وايستيد، حتي‌ وايستيد، حتي‌ بمونيد همانجا، شما را به‌ بهشت‌ وارد نمي‌كنند. من‌ خودم‌ را سپر بلاي‌ شما قرار دادم‌ ولي‌ اشكال‌ كار من‌ همينه‌ كه‌ قاطعيت‌ نداشتم‌. اشكال‌ كار شماها هم‌ اينه‌ كه‌ قدر نمي‌دونيد. تقصير خودتون‌، يعني‌ به‌ خودتون‌ هم‌ ضرر مي‌زنيد. به‌ خودتون‌ ضرر مي‌زنيد. قدردانستن‌ وقتي‌ قدر اين‌ برنامه‌ را، اين‌ وضع‌ را، اين‌ راهي‌ را كه‌ خدا و پيغمبر در سر راهتون‌ گذاشتند، فكر نكنيد اين‌ را من‌ درست‌ كردم‌، من‌ استنباطش‌ را كردم‌ فقط‌. و الاّ آيات‌ و روايات‌ پره‌ از همين‌ مراحل‌. منتهي‌ خوب‌ استنباط‌ نشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ آقايون‌ مراجع‌ غالبا دربارة‌ مسائل‌ فقهي‌ استنباط‌ مي‌كردند، يك‌ عده‌ هم‌ دربارة‌ عقائد استنباطاتي‌ داشتند و اين‌ راه‌ را چون‌ گذشتگان‌ مردم‌ را آماده‌ نمي‌ديدند كه‌ در اختيارشون‌ بگذارند، لذا جزء اسرار حسابش‌ مي‌كردند. ولي‌ الان‌ زمينه‌ هست‌. مي‌بينيد. زمينه‌ هست‌. ولي‌ مردم‌ از نظر فرهنگي‌ رشد كردند، از نظر فكري‌ ترقي‌ كردند، سوادشون‌ عمومي‌ شده‌، اطلاعاتشون‌ تقريبا عميق‌ شده‌. ولذا مي‌تونند اين‌ مسائل‌ را درك‌ كنند. ميشه‌ توي‌ مجلس‌ ما، يا همچين‌ مجلسي‌ اين‌ مسائل‌ را بيان‌ كرد. يك‌ همچين‌ مجلسي‌ كه‌ سابقا درويشي‌ مردم‌ اين‌ حرفها را بهم‌ مي‌زدند. لذا الان‌ هم‌ بعضي‌ها روي‌ همون‌ حسابها هنوز ميگن‌ اينها سره‌، هر كسي‌ را اسرار حق‌ آموختند مهر كردند و دهانش‌ دوختند. اينها چطور دهانشون‌ باز شده‌! اينجوري‌. خوب‌.

 بنابراين‌ بايد كوشش‌ بكنيد خدا ميدونه‌ همين‌ الان‌ كساني‌ هستند، دو سه‌ تاشون‌ الان‌ توي‌ ذهنم‌ است‌. يكي‌ در ايرانشهر، يكي‌ در اسمش‌ يادم‌ رفته‌، يعني‌ شهرش‌، يكي‌ از بندرهاي‌، بوشهر، يكي‌ در بوشهر، يكي‌ هم‌ در شيراز. همين‌ دو سه‌ روزه‌، اينقدر پشت‌ تلفن‌ گريه‌ كردند كه‌ ما چيكار بكنيم‌. من‌ بهشون‌ ميگم‌ هر وقت‌ كه‌ آمديد مشهد زيارت‌ ما ببينيم‌ ديگه‌. حالا با تلفن‌ كه‌ نميشه‌. گريه‌ كردند كه‌ پس‌ ما چيكار كنيم‌؟ ميگم‌ بريد پيش‌ علماي‌ محلتون‌. ميگن‌ رفتيم‌. ما را راهنمائي‌ نكردند. اونها ميگن‌ واجباتتون‌ را انجام‌ بديد، محرمات‌ را ترك‌ كنيد. ما ميگيم‌ ما اگر مي‌تونستيم‌ واجبات‌ را انجام‌ بديم‌، محرمات‌ را ترك‌ كنيم‌ كه‌ متوسل‌ به‌ شما نمي‌شديم‌. مثل‌ اينه‌ كه‌ يك‌ مريضي‌ را بيارن‌. اين‌ مريض‌ بره‌ پيش‌ دكتر. بهش‌ بگه‌ كه‌ ناله‌ نكن‌ خوب‌ ميشي‌. الان‌ آنهايي‌ كه‌ در مرحلة‌ اين‌ پنج‌ شيش‌ مرحلة‌ تزكية‌ نفس‌ را گذروندند، من‌ دنبالشون‌ ميرم‌، توي‌ آن‌ اعماق‌ وجودشون‌ ببينم‌ يك‌ صفت‌ رذيله‌ دارند؟ مي‌بينم‌ ندارند. خودشون‌ مي‌روند از آن‌ ته‌ها مي‌خوان‌ بكشند يك‌ صفت‌ رذيله‌ دارند ندارند. شما اين‌ را مقايسه‌ كنيد، اين‌ معنا را، اين‌ مطلب‌ را مقايسه‌ كنيد با آن‌ عالمي‌ كه‌ ميگه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ يا آن‌ عارفي‌ كه‌ ميگه‌ علي‌ وقتي‌ كه‌ روي‌ سينة‌ عمر بن‌ عبدود نشست‌ و او آب‌ دهن‌ انداخت‌، حضرت‌ نتونست‌ خودش‌ را كنترل‌ كنه‌. يا ميگه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ تزكية‌ نفس‌ نتونست‌ بكنه‌. و شما مي‌فهميد كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ سهله‌، خاك‌ پاي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ ميتونه‌ تزكية‌ نفس‌ كنه‌. بريد الان‌ اينها مسائلي‌ نيست‌ كه‌، من‌ يك‌ مسئله‌اي‌ را پشت‌ سر اين‌ بايد بهتون‌ بگم‌. فقط‌ از شما دوستان‌ تقاضام‌ اينه‌ براي‌ اينكه‌ ديگران‌ را جهنمي‌ نكنيد، تحريك‌ حسادت‌ ديگران‌ را نكنيد، به‌ من‌ زياد، در حضور بعضي‌ از شخصيتها، بعضي‌ از علما، بعضي‌ از دانشمندان‌، به‌ من‌ اظهار محبت‌ زياد نكنيد. اين‌ را واقعا خواهش‌ ميكنم‌. همين‌ اظهار محبتهاي‌ شما سبب‌ ميشه‌ كه‌ تهييج‌ ميشه‌ اينها و ناراحتي‌ ايجاد ميشه‌. من‌ خدا رحمت‌ كنه‌ استادم‌ را، مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ را. خوب‌ آن‌ يك‌ وضعي‌ داشت‌ كه‌ مردم‌، برخوردهاي‌ عمومي‌ كه‌ مردم‌ باهاش‌ مي‌كردند، فكر نمي‌كردند اين‌ اصلا سوادي‌ داشته‌ باشه‌. اصلا سوادي‌ داشته‌ باشه‌. خوب‌. ما مريد ايشان‌ بوديم‌ باصطلاح‌. هر جا مي‌نشستيم‌ يك‌ صحبتهايي‌ مي‌كردم‌ اينها تكان‌ مي‌خوردند، پيرمردهايي‌ از علما. منهم‌ سنم‌ هيفده‌ سال‌، هيجده‌ سال‌ بود. به‌ من‌ مي‌گفتند اينها را تو از كجا ياد گرفتي‌؟ چطور شده‌؟ مي‌گفتم‌ حاج‌، ميگفتند او ديوانه‌ است‌! همينطور. خيلي‌ خوب‌. من‌ بعدها ديگه‌ اسم‌ ايشان‌ را نمي‌بردم‌. اگر مي‌ديدم‌ خيلي‌ از حرف‌ من‌ از سخن‌ من‌ تعريف‌ مي‌كنند، آنوقت‌ ميگفتم‌ كه‌، خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آشيخ‌ مجتبي‌ قزويني‌ روي‌ همين‌ حساب‌ نشستم‌ از، بعد از فوت‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌، نشستم‌ از ايشان‌ مطالبي‌، مطالب‌ ايشان‌ را گفتم‌. ايشان‌ گفت‌ اينها را تو از كجا ياد گرفتي‌؟! خود ايشان‌ از مهمترين‌ علما بود. گفت‌ اينها تمام‌ مضامين‌ و واقعيات‌ رواياته‌. از كجا ياد گرفتي‌؟ گفتم‌ استادي‌ داشتم‌ بنام‌ حاج‌ ملا آقاجان‌، ايشان‌ فرمودند. گريه‌ كرد اين‌ پيرمرد. فرمود اي‌ كاش‌ من‌ او را مي‌ديد. آشيخ‌ هاشم‌ قزويني‌ او را ديده‌ بود و خيلي‌ علاقه‌ داشت‌. ولي‌ من‌ نشد ببينم‌. آشيخ‌ هاشم‌ قزويني‌ غير از آشيخ‌ مجتبي‌ است‌. آشيخ‌ هاشم‌ قزويني‌ از علماي‌ محترم‌ مشهد بود. ايشان‌ هم‌ همينطور. ايشان‌ ديده‌ بود، يك‌ جلسه‌اي‌ من‌ خودم‌ در خدمت‌ ايشان‌ بودم‌. وقتي‌ وارد مجلس‌ شديم‌ خيلي‌ با بي‌ اعتنايي‌ آنهايي‌ كه‌ بودند باهاش‌ برخورد كردند. ايشان‌ با يك‌ عرقچين‌ آن‌ روز يك‌ عرقچين‌ سرش‌ بود، پيراهن‌ و زير شلواري‌ و عبا هم‌ انداخته‌ بود روي‌ دوشش‌. آمد تو. گرمش‌ شده‌ بود عمامه‌اش‌ را برداشته‌ بود. البته‌ براي‌ ماها درست‌ نيست‌ها. فكر نكنيد كه‌، من‌ ديديد هيچوقت‌ همچين‌ كاري‌ نكردم‌. چون‌ زمان‌ او ايجاب‌ ميكرد. خوب‌ يك‌ عده‌ علما بودند، ايشان‌ هم‌ آنجا نشست‌. مرحوم‌ آشيخ‌ هاشم‌ اصلا توي‌ آن‌ جلسه‌ آمده‌ بود كه‌ ايشان‌ را ببينه‌، احترام‌ كرد. ايشان‌ چند كلمه‌ حرف‌ زد. خدا ميدونه‌ مرحوم‌ آشيخ‌ هاشم‌ قزويني‌ مثل‌ يك‌ شخصيتي‌ بودها، تقريبا مثل‌ مراجع‌ تقليد. مثل‌ چي‌ بگم‌؟! خادمي‌ در مقابل‌ ايشان‌. مرحوم‌ آية‌ الله‌ ميلاني‌ همينطور. علماي‌ بزرگي‌ كه‌ اهل‌ معنويتي‌ بودند همينطور. اينها تا تشخيص‌ مي‌دادند اين‌ كيه‌، بعد خيلي‌ در مقابلش‌ احترام‌ مي‌كردند. ولي‌ جاهايي‌ كه‌ ايشان‌ را نمي‌شناختند. ما مي‌رفتيم‌ تا اظهار محبت‌ به‌ ايشان‌ مي‌كرديم‌، حتي‌ من‌ يك‌ روزي‌ يكي‌ از علماي‌، مال‌ همان‌ حدودها بود، گفتم‌ كه‌ شما حاج‌ ملا آقاجان‌ را مي‌شناختيد؟ ايشان‌ همچين‌ بدون‌ مقدمه‌ گفت‌ بعله‌! خدا لعنتش‌ كنه‌! من‌ تكان‌ خوردم‌. گفتم‌ چرا اينجوري‌ گفتيد؟ گفت‌ ايشون‌ درويش‌ بود، صوفي‌ بود. از همان‌ حرفهايي‌ كه‌ نديده‌ و نشناخته‌ به‌ خود ماها هم‌ مي‌زنند. گفتم‌ كه‌ اينجور بود، اينجور بود، اينجور بود. هي‌ شرح‌ دادم‌ ديگه‌ ديدم‌ واجبه‌. هي‌ شرح‌ دادم‌ اين‌ مطالب‌ را براش‌. آقا ديدم‌ اين‌ مرد، مرد منصفي‌ بود، خدا او را هم‌ رحمتش‌ كنه‌. گريه‌ كرد. گفت‌ من‌ خدا مي‌آمرزه‌ با اين‌ كلمه‌اي‌ كه‌ گفتم‌؟ گفتم‌ كه‌ اگر حاج‌ ملا آقاجان‌ خودش‌ بود كه‌ از شما مي‌گذشت‌. چون‌ ايشان‌ هر چند وقت‌ يك‌ دفعه‌ مي‌گفت‌ خدايا من‌ هر كه‌ به‌ من‌ بدي‌ كرده‌، من‌ ازش‌ گذشتم‌. يعني‌ مثلا نمي‌شناخت‌، اونهايي‌ كه‌ مي‌شناخت‌ همانجا نقد مي‌بخشيدش‌. بعد ايشان‌ خيلي‌ ناراحت‌،هر وقت‌ بعد از اون‌ من‌ را مي‌ديد، پيرمردي‌ بود مي‌گفت‌ من‌ هر روز براي‌ ايشان‌ فاتحه‌ مي‌خوانم‌، چه‌ مي‌كنم‌، چه‌ مي‌كنم‌ كه‌ ايشان‌ از من‌ راضي‌ بشه‌ اين‌ حرفم‌ خيلي‌ بد بود. من‌ يك‌ روزي‌ از ايشان‌ پرسيدم‌ چرا اينجوري‌ گفتيد؟ گفت‌: اين‌ هيچي‌، بي‌ خود، شيطان‌. لذا شيطان‌ واقعا مي‌ياد تو زبان‌ انسانها. كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌ از من‌ نمي‌خواد تعريف‌ كنيد هيچ‌، هميني‌ كه‌ هست‌. محبت‌ هم‌ جلوي‌ اشخاصي‌ كه‌ غير از خودتون‌ هست‌ اظهار محبت‌ هم‌ نكنيد. هر كي‌ همين‌ دست‌ بوسيدن‌، كارهايي‌ كه‌ انجام‌ مي‌ديد نكنيد. من‌ ازتون‌ تقاضا دارم‌ اين‌ جلسه‌ را هم‌ براي‌ همين‌ تشكيل‌ دادم‌. خيلي‌ محبتتون‌ را در دلتون‌ حفظ‌ كنيد، من‌ يقين‌ دارم‌ همتون‌ را مي‌شناسم‌. با محبت‌ و بي‌ محبت‌ و همه‌ را خوب‌ تشخيص‌ مي‌دم‌. يعني‌ واقعا من‌ حتي‌ بعضي‌ وقتها مي‌گم‌ باخودم‌ كه‌اي‌ كاش‌ اين‌ اخلاصي‌ كه‌ بعضي‌ از اين‌ رفقا نسبت‌ به‌ من‌ داشتند، من‌ در مقابل‌ خدا مي‌داشتم‌. اگر من‌ آن‌ اخلاص‌ را نسبت‌ به‌ خدا مي‌داشتم‌ آنجوري‌ كه‌ اين‌ آقايون‌ نسبت‌ به‌ من‌ دارند، من‌ خيلي‌ مقامم‌ بالا ميرفت‌.

 شماها كوشش‌ بكنيد، حالا اين‌ را توي‌ پرانتز عرض‌ كردم‌، كوشش‌ بكنيد اهميت‌ بديد به‌ موضوع‌. آنقدر، اين‌ را بدونيد، آنقدر آنهايي‌ كه‌ اهميت‌ نميدهند، برنامه‌اشون‌ را جدي‌ نميگيرند، حتي‌ من‌ گاهي‌ دفترهايشون‌ را كه‌ نگاه‌ مي‌كنم‌، مي‌بينم‌ هيچي‌ ننوشتند، هيچي‌. نه‌ حالي‌، نه‌ قالي‌، هيچي‌. واقعا كسل‌ ميشم‌. واقعا جدي‌ بگيريد كه‌ شما مقصر نباشيد در اين‌ جهت‌. تقصير مردمم‌ هم‌ اينه‌ كه‌ دو تا تقصير دارند مردم‌، ديگران‌. يكي‌ اينكه‌ توي‌ مغز شما خيلي‌ مطالب‌ را وارد كردند، آقا خيلي‌ زحمت‌ داره‌ اينها را درآوردنش‌. خيلي‌ زحمت‌ داره‌، خيلي‌ چيزها را ما از شما تخليه‌ ميكنم‌. نه‌ اينكه‌ مثلا طوري‌ بشه‌، ضمنا انشاء الله‌ كم‌ كم‌ مي‌گيم‌ بهتون‌. ولي‌ مي‌ترسم‌ كه‌ قبول‌ نتونيد بكنيد. به‌ خدا قسم‌ اگر جدي‌ وارد بشيد، اين‌ را، اينها را من‌ تقيه‌ ميكنم‌ منتهي‌ در عمل‌ تقيه‌ مي‌كنم‌ و در گفتار، اگر جدي‌ وارد بشيد، به‌ خدا قسم‌، مراحل‌ را خوب‌ طي‌ بكنيد، به‌ مرحلة‌ آخر تزكية‌ نفس‌ برسيد، همة‌ شما مستجاب‌ الدعوه‌ هستيد، همة‌ شما اهل‌ مكاشفه‌ هستيد، همة‌ شما اهل‌ اينكه‌ اراده‌اتون‌ ارادة‌ خدا ميشه‌، چشمتون‌ چشم‌ خدايي‌ ميشه‌، گوشتون‌ گوش‌ خدايي‌ ميشه‌، اراده‌اتون‌ ارادة‌ خدايي‌ ميشه‌. همه‌اتون‌ها. همه‌اتون‌ زندگي‌ سالمي‌ پيدا مي‌كنيد. از اين‌ بالاتر بهتون‌ بگم‌. اينها را من‌ حالا خلاصه‌ ميگم‌ها. و الاّ در گفتارهام‌، در منبرهام‌ اينها را نميگم‌. آني‌ كه‌ گفتم‌ تقيه‌ ميكنم‌ روي‌ روزش‌ دست‌ نمي‌گذارم‌، بعضي‌ها خودشون‌ رسيدند. بعضي‌ها هم‌ خوب‌، مي‌رسند انشاء الله‌. از اين‌ بالاتر عرض‌ كنم‌. تمام‌ مزاياي‌ بعد از ظهور را قبل‌ از ظهور بهتون‌ ميدهند اگر درست‌ بريد جلو انشاء الله‌. يعني‌ بعد از ظهور چطور ميشه‌. شما پولدار ميشيد، معلوم‌ نيست‌ حالا پول‌ خيلي‌ اينقدر ارزش‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ پول‌ داشتن‌ مثلا مسئله‌اي‌ باشه‌. بخوايد بهتون‌ مي‌دهند. مريض‌ نشيد بهتون‌ مي‌دهند. امام‌ زمانتون‌ را ببينيد بهتون‌ مي‌دهند. هميشه‌ از وجود مقدسش‌ استفاده‌ كنيد بهتون‌ مي‌دهند. با خدا در ارتباط‌ باشيد بهتون‌ مي‌دهند. بعد از ظهور همين‌ چيزهاست‌ ديگه‌. همين‌ چيزهاست‌. همة‌ اينها را بهتون‌ مي‌دهند. يك‌ زندگي‌ سالم‌ راحت‌ خوب‌. آن‌ آقاي‌ دكتر بازرگان‌ كه‌ در كرمان‌ هستند يك‌ شب‌ اينجا بودند. گفتم‌ كه‌ توي‌ حدود پانصد نفر كه‌ بيشترند، همه‌ سالم‌، همه‌ سرحال‌، همه‌ خوش‌، همه‌ خرم‌، شما همچين‌ جمعي‌ را سراغ‌ داريد كه‌ دلبستگي‌ به‌ خدا و معنويات‌ و كمالات‌ داشته‌ باشند. گفت‌ من‌ در بخش‌ طبش‌ مي‌تونم‌ بگم‌ نه‌؛ اينجور نميشه‌ اينهمه‌ جمعيت‌ حتي‌ مريضي‌ كه‌ توي‌ بيمارستان‌ بيفتند نداشته‌ باشند. و اين‌ را بهتون‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ هنوز شما مي‌دونيد چند درجه‌ بايد كار بكنيد و شما خودتون‌ چند درجه‌ كار مي‌كنيد. مثلا اگر بنا باشه‌ صد درجه‌ كار بكنيد، شما بيست‌ و پنج‌ درجه‌ كار مي‌كنيد. اينجوري‌. يعني‌ شما هواي‌، يعني‌ هيچي‌ هم‌ كار نمي‌كنيد. ما الان‌ توي‌ همين‌ جمعمون‌ افرادي‌ داريم‌ كه‌ استاد داشتند قبلا، اينقدر به‌ اينها برنامه‌ مي‌دادند. من‌ خودم‌ يك‌ وقتي‌ يك‌ شاگردي‌ مال‌ يك‌ آقاي‌ ديگه‌ بود، ما شاگرد حاج‌ ملا آقا جان‌ بوديم‌، او آنقدر زحمت‌ مي‌كشيد، همين‌ شبهاي‌ ماه‌ رمضان‌ آنقدر ذكر گفت‌ توي‌ يكي‌ از اين‌ مقبره‌هاي‌ صحن‌ كه‌ من‌ شب‌ بيست‌ و سوم‌ را ديدم‌ اين‌ ديوانه‌ شده‌، بردندش‌ ديوانه‌ خانه‌. ما بحمدالله‌ توي‌ معروف‌ بود كه‌ توي‌ اين‌ برنامه‌هاي‌ كمالات‌ روحي‌، توي‌ ده‌ نفر يك‌ نفر ديوانه‌ ميشه‌. يعني‌ استعداد ندارند نمي‌تونند بكشند. ما به‌ يكنفر گفتيم‌ ما توي‌ هزار نفر يك‌ نفر ديوانه‌ كه‌ نداريم‌ كه‌ هيچ‌، اگر هم‌ يك‌ وقتي‌ كسالت‌ مختصري‌ هم‌ داشته‌ باشند اينجا رفع‌ ميشه‌. با سهولت‌، شماها زحمت‌ نمي‌كشيد، رياضت‌، ميگن‌ اينجا برنامه‌اش‌ برنامة‌ رياضته‌! شما چه‌ رياضتي‌ كشيديد، چيكار كرديد؟ پنجاه‌ درصد پيشرفت‌ شما در همان‌ بيست‌ و پنج‌ درجه‌ها، نه‌ در صد درجه‌، در صد درجه‌ ما كم‌ داريم‌ و نداريم‌، در آن‌ بيست‌ و پنج‌ درجه‌، پنجاه‌ درصدش‌ باز زحمات‌ ديگرانه‌ كه‌ به‌ شما كمك‌ مي‌كنه‌. شما مي‌بينيد كه‌ بعضي‌هاتون‌ حالا يادتون‌ رفته‌. بعضي‌ها هستند هنوز از طرف‌ شما به‌ حضرت‌ رضا سلام‌ عرض‌ مي‌كنند. اينهايي‌ كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ قديمي‌ترند و شماها هم‌ بايد اين‌ كار را بكنيد انشاء الله‌. السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌ يا اباالحسن‌ يا علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا. خوب‌ اين‌ كمكها، اينها بي‌ فايده‌ نيست‌ها. خود من‌ گاهي‌ حرف‌ مشرف‌ ميشم‌ مي‌بينم‌ بيشتر به‌ فكر رفقا هستم‌. پارسال‌ مكه‌ بودم‌، بيشتر به‌ فكر رفقا بودم‌. در مدينه‌، در قبرستان‌ بقيع‌، مي‌رفتم‌ مي‌ايستادم‌ از طرف‌ شماها سلام‌ مي‌كردم‌. اينها كمكتون‌ ميكنه‌، يعني‌ پنجاه‌ درصدش‌ را ديگران‌ كمكتون‌ مي‌كنند. پنجاه‌ درصدش‌ را خودتون‌ داريد ميريد. اين‌ را بدونيد. همينطور آدم‌، شما چقدر پاي‌ منبرها نشستيد، چقدر ديديد افراد متدين‌ را، چقدر خوب‌ شدند. نه‌. خوب‌ شماها بعضي‌هاتون‌ را مي‌شناسم‌ اصلا، به‌ قول‌ يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ مجلس‌ روضه‌بازم‌. اينجوري‌ اين‌ كلمه‌ را مي‌گفت‌، اصلا هر مجلس‌ روضه‌اي‌ من‌ هستم‌، عقب‌ جلوش‌ ميكنم‌، چه‌ ميكنم‌، فلان‌. بعضي‌ها با علما بزرگ‌ شده‌اند. همه‌ جور علما را ديده‌اند. اين‌ آقاي‌ يوسف‌زادة‌ ما كه‌ تهران‌ هست‌، اين‌ بسكه‌ علما را ديده‌ و با اينها توي‌ يك‌ قبا رفته‌ و بهرحال‌ با هم‌ آنقدر گرم‌ بوده‌، كه‌ ديگه‌ واقعا خودش‌ از علما شده‌، و همينطور آقاي‌ نوروزي‌. حوزة‌ علمية‌ قم‌، اينور، آنور، فلان‌ و اينها. و رياضتهاي‌ زيادي‌ آنها پيشنهاد كردند. ولي‌ موفقيتشون‌ خيلي‌ ضعيف‌ بوده‌. تا اينجا كاري‌ نداره‌، مثلا چقدر، كسي‌ كه‌ زياد كار ميكنه‌ چقدر كار ميكنه‌؟ چند ساعت‌ كار ميكنه‌؟ نه‌ چند ساعت‌ ديگه‌؟! آني‌ كه‌ زياد زياد زياد بهش‌ برنامه‌ مي‌دهند، كه‌ من‌ خودم‌ كمتر ديدم‌. اين‌ رفقا بيشتر ديدند. زياد زياد كه‌ بهش‌ برنامه‌ مي‌دهند يك‌ ساعت‌ كار دارد؟! ندارد. يك‌ ساعت‌! يك‌ چيزي‌ ديگران‌ القاء به‌ شما كردند. يعني‌ پاي‌ منبرها بزرگ‌ شديد، توي‌ مغزتون‌ از دراويش‌ وارد شده‌، يك‌ مقدار از دراويش‌ رسيده‌ به‌ شما. يك‌ مشت‌ از آدمهاي‌ خشك‌ مقدس‌ خيلي‌ خشك‌ به‌ گوشتون‌ رسيده‌. يك‌ مشت‌ از كساني‌ كه‌، خلاصه‌ از كساني‌ كه‌ افراط‌ و تفريط‌ داشته‌اند خيلي‌ توي‌ مغز شماها وارد شده‌. با يكي‌ از اين‌ جوانها، يكي‌ از اين‌ جوانها همين‌ چند روز قبل‌ باهاش‌ درگير، بهش‌ گفتم‌ بيرونت‌ مي‌كنم‌ اگر وسوسه‌ات‌ را ترك‌ نكني‌، و در بين‌ بعضي‌ها هر كس‌ وسواسي‌تره‌، معتبرتره‌. اين‌ را بدونيدها. آقا فلاني‌! نمي‌خوام‌ اسم‌ ببرم‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ ممكنه‌ لانه‌ بكنه‌ توي‌ مغزتون‌، حالا درآورديم‌. الحمد لله‌ اكثر شماها اين‌ مطالب‌ را در آورديم‌. چون‌ در آوردنش‌ خودش‌ مشكله‌. خود آنها را كشيدنش‌ بيرون‌ خيلي‌ كار مشكليه‌. درآورديم‌ الحمد لله‌. و همينطور آرام‌ آرام‌ مشغول‌ بوده‌، توي‌ اين‌ جلسات‌. شما فكر نكنيد ما خيلي‌، دلم‌ مي‌خواسته‌ منبر برم‌ در ماه‌ رمضان‌. ايني‌ كه‌ رفتم‌ منبر همه‌اش‌ بخاطر شماها بوده‌. افراد متفرقه‌ خواستند بيان‌ خواستند نيان‌. شماها! براي‌ اينكه‌ بتونيم‌ مطالب‌ را كم‌كم‌ از توي‌ مغز شما بيرون‌ بياريم‌ و يك‌ مطالب‌ قرآني‌ و روائي‌ توي‌ مغزتون‌ وارد كنيم‌.

 پس‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ خودتون‌ را از همه‌، از نظر تحت‌ تأثير مطالب‌ قرار گرفتن‌ جدا كنيد. مردم‌ مي‌نشينند ميگن‌ تو از كجا آمدي‌، مثلا تو از كجا آمده‌اي‌ كه‌ اينقدر مقدس‌تر از فلان‌ مثلا پيرمرد هستي‌، فلان‌ معمم‌ هستي‌، فلان‌ چه‌ هستي‌، فلان‌ چه‌ هستي‌. خوب‌ از كجا آمدي‌! ما از در خانة‌ خدا آمديم‌. اينجوري‌ بايد بگيد. بايد هم‌ اينطوري‌ باشيد. من‌ گاهي‌ گفتم‌ آقايون‌. گفتم‌ من‌ دويست‌ نفر ممكنه‌ دوست‌ داشته‌ باشم‌ و دارم‌ الحمد لله‌ كه‌ بدون‌ معطلي‌ پشت‌ سر همه‌اشون‌ نماز مي‌خونم‌. اين‌ را شما بريد بگرديد در عالم‌ اصلا پيدا ميشه‌ يك‌ همچين‌ جمعي‌. تا اينجا آمديد الحمد لله‌. و دشمن‌ هم‌ زياده‌، شيطان‌ هم‌ خيلي‌ فعاله‌. اگر مي‌خوايد گوش‌ به‌ شياطين‌ جني‌ و انسي‌ بديد، معطل‌ نشيد، هي‌ رفت‌ و آمد نكنيد، دو رويي‌ نكنيد. گاهي‌ يكنفر كه‌ توي‌ مجلس‌ ما يك‌ خورده‌اي‌ تاريكه‌، مي‌نشينه‌، حتي‌ حال‌ مرا ميگيره‌ نميتونم‌ حرف‌ بزنم‌. اينجوريه‌. نكنيد، نيائيد. ظلم‌ به‌ خودتون‌ مي‌كنيد ظلم‌ به‌ ديگران‌ نكنيد. الحمد لله‌ كم‌ داريم‌ يا نداريم‌. اصلا نداريم‌ الحمدلله‌. اهل‌ گناه‌ نباشيد، اهل‌ معصيت‌ نباشيد. منتهي‌ افرادي‌ واقعا مي‌آيند اينجا، الان‌ ما حدودا سي‌ نفر، سي‌ و چند نفر همينطور خودبخود طلاب‌ خوبي‌ جمع‌ شده‌اند. من‌ چند روز قبل‌ عذرشون‌ را خواسته‌ بودم‌، ديدم‌ نه‌! از يكيشون‌ نميشه‌ گذشت‌. يكي‌ شاگرد اول‌ مثلا در دانشگاه‌ شاگرد اول‌ بوده‌ آمده‌. يكي‌ استعدادش‌ خيلي‌ قوي‌. يكي‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌، هر كدامشون‌. ديگه‌ دسته‌ گلها را مي‌بينيد اينجا هستند، توي‌ شما هستند، اينها معممينشون‌، غير معمم‌ هم‌ هستند. كه‌ اينها انشاء الله‌ بهتر و موفقترند، مشاغل‌ كمتر دارند، انشاء الله‌ بهتر موفق‌ ميشوند، بهتر پيشرفت‌ مي‌كنند و شماها هم‌ انشاء الله‌ بايد جدي‌ باشيد و خوب‌ پيشرفت‌ كنيد. چيزهايي‌ كه‌ من‌ ميخوام‌ بهتون‌ عرض‌ كنم‌، مسائل‌ متفرق‌ ديگه‌ است‌. مثلا فرض‌ كنيد اگر به‌ شماها گفتيم‌ كه‌ ماهانه‌ يك‌ چيزي‌ بديد، اين‌ اصلا توي‌ هر هيئتي‌ كه‌ بريدها، بالاخره‌ بخوايد سينه‌ بزنيد، سينه‌ زدن‌ كه‌ ديگه‌ خرجي‌ نداره‌، بالاخره‌ همه‌اشون‌ با همديگه‌ يك‌ پولي‌ روي‌ هم‌ مي‌ريزند اين‌ هيئتها را مي‌چرخانند. بعضي‌ها به‌ ما ميگن‌ آقا به‌ من‌ نگفتند. ميگم‌ تو همة‌ چيزها را فهميدي‌، همين‌ را نفهميدي‌، همين‌ را بهت‌ نگفتند اين‌ ماهانه‌ بايد بدي‌ اينجا. جداها، بعد از چند ماه‌ كه‌ همة‌ مراحل‌ را، اين‌ را نميگه‌. من‌ خودم‌ شخصا نميگن‌. چون‌ روي‌ حساب‌ پول‌ و ماديات‌، اين‌ را بهتون‌ بگم‌، شيطون‌ وسيلة‌ خوبيست‌. وقتي‌ پول‌ چاپ‌ شد، شيطان‌ برداشت‌ و گفت‌ تو وسيلة‌ خوبي‌ هستي‌ براي‌ گول‌ زدن‌ مردم‌. تا من‌ ميگم‌ آقايون‌ ماهانه‌اتون‌ را بديد، ميگن‌ فلاني‌ پولها را چيكار ميكنه‌؟! پولها مستقيما دست‌ آقاي‌ مغيثي‌ ميرسه‌، آقاي‌ مغيثي‌ هم‌ براش‌ از سال‌ آينده‌، براش‌ بودجه‌ها را تنظيم‌ كرديم‌ كه‌ كجاها خرج‌ كنيم‌. و همه‌اش‌ هم‌ خيلي‌ خرجهاي‌ درست‌ و حسابي‌ و منظم‌. آنهايي‌ كه‌ در همين‌ جهت‌ حتي‌ سستي‌ مي‌كنند، اينها به‌ خودشون‌ ظلم‌ ميكنند، هيچ‌ مسئله‌اي‌ نيست‌. همه‌اتون‌ بايد شما در بين‌ شما كسي‌ نباشه‌، من‌ بعد از مراحلي‌ را گذرونده‌، حالا مي‌آن‌ از مسئلة‌ خمس‌ سؤال‌ ميكنند. ميگم‌ شما سالت‌ كيه‌؟ ميگه‌ من‌ حساب‌ سال‌ ندارم‌. از همان‌ روز اول‌ تكليفت‌ بايد حساب‌ سال‌ داشته‌ باشي‌. همه‌اتون‌ بايد دفترچة‌ حساب‌ سال‌ داشته‌ باشيد، چه‌ پول‌ داريد چه‌ نداريد. شما اكثرا من‌ مي‌دونم‌، اگر خمسي‌ هم‌ بهتون‌ تعلق‌ بگيره‌ خيلي‌ كم‌ تعلق‌ ميگيره‌ يا اصلا نميگيره‌. افراد متوسطي‌ اكثرا هستيد الحمدلله‌ و ارزشتون‌ هم‌ به‌ همينه‌. ولي‌ بايد دفترچة‌ حساب‌ سال‌ داشته‌ باشيد و از اين‌ ساعت‌ به‌ بعد، دفترچة‌ حساب‌ سال‌ همه‌اتون‌ بايد داشته‌ باشيد. چه‌ حساب‌ داشته‌ باشيد، چه‌ چيزي‌ داشته‌ باشيد چه‌ نداشته‌ باشيد. دفترهاي‌ كوچك‌، بديد همين‌ دفتر را، ايشان‌ دفترش‌ را درآورد ببينه‌ هست‌ يا نه‌! يك‌ همچين‌ دفتري‌ بگيريد، كار آقاي‌ نعمتي‌ را زياد مي‌كنيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. اگر روز تكليفتون‌ را مي‌دونيد، روز تولدتون‌ را مي‌دونيد، همان‌ روز سالتونه‌. اگر نمي‌دونيد، از دستتون‌ رفته‌، يك‌ روزي‌ را بعنوان‌ روز اول‌ سالتون‌ تعيين‌ مي‌كنيد. مي‌نويسيد بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و صلي‌ الله‌، چون‌ اينها مستحبه‌ و اسم‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ را مي‌نويسيد و بعد مي‌نويسيد در روز اول‌ سال‌، اينها را ميگم‌ آقاي‌ نعمتي‌ يادش‌ باشه‌، آقاي‌ معلم‌ يادشون‌ باشه‌ بنويسند. روز اول‌ سال‌ جناب‌ آقاي‌ محمود خدامي‌ مثلا نيمة‌ رمضان‌ هر سال‌ خواهد بود. مي‌ديدي‌ دفترچه‌ را آقاي‌ نعمتي‌ به‌ طرف‌. گوش‌ مي‌ديد. اين‌ دفترچه‌ را اينجوري‌ بايد داشته‌ باشند همه‌. اكثرتون‌ داريد. آنهايي‌ كه‌ ندارند بايد داشته‌ باشند. اين‌ معلوم‌ باشه‌. خمستون‌ را به‌ من‌ نميگم‌ بديد، هر جائي‌ كه‌ مي‌خوايد بديد، هر جائي‌ كه‌ به‌ نظرتون‌ ميرسه‌.

 مسئلة‌ ديگري‌ كه‌ خيلي‌ بايد روشن‌ بشه‌ از من‌، اين‌ است‌ كه‌ بعضي‌ها خيال‌ مي‌كنند حالا من‌ دنبال‌ مرجعيتم‌ و مي‌خوام‌ مرجع‌ تقليد بشم‌ و اين‌ حرفها. براي‌ اينكه‌ هم‌ استعدادش‌ را دارم‌ و هم‌ ضعفي‌ در اين‌ جهت‌ از خودم‌ نشان‌ نميدم‌. اين‌ را بدونيد. رديفهاي‌ ما الان‌ هستند و اين‌ كار را هم‌ كردند و پاش‌ هم‌ ايستادند و هيچ‌ مسئله‌اي‌ نداره‌. ولي‌ من‌ اين‌ به‌ اين‌ كار هم‌ بيشتر از اينكه‌ مرجع‌ عامة‌ كل‌ دنيا بشم‌، اهميت‌ بيشتري‌ نميدم‌. همينكه‌ شماها انشاء الله‌ دستتون‌ به‌ دست‌ امام‌ زمان‌ برسه‌. شماها را بتونم‌ بعنوان‌ سرباز امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ معرفيتون‌ كنم‌. و انشاء الله‌ همينكه‌ گناه‌ نكنيد، معصيت‌ نكنيد، اخلاصي‌ پيدا بكنيد، به‌ مقام‌ عبوديت‌ و بندگي‌ خدا برسيد. من‌ راضيم‌، مي‌خوام‌ چيكار؟! اگر براي‌ پولش‌ باشه‌، بحمد الله‌ يك‌ ممرّ زندگي‌ داريم‌. آنكه‌ به‌ من‌ سهم‌ امامش‌ را ميده‌، هم‌ مسئوليتش‌ را مي‌اندازه‌ به‌ گردن‌ من‌، هم‌، از ديروز كه‌ اين‌ فطريه‌ها را داديد به‌ من‌، انگار يك‌ ماري‌… ماندم‌ كه‌ به‌ كي‌ بدم‌. چيكارش‌ بكنم‌؟ در عين‌ اينكه‌ نمي‌تونم‌ هم‌ نديده‌ بگيرم‌. همينجور موندم‌. خدا ميدونه‌ همين‌ امشب‌ نشسته‌ بودم‌ فكر مي‌كردم‌ چيكارش‌ كنم‌ اينها را. شماها از گردنتون‌ رفع‌ كرديد انداختيد گردن‌ من‌. سهم‌ امام‌ هم‌ همينطور. من‌ بحمدالله‌ به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ تا آخر عمرم‌ زندگيم‌ را اداره‌ بكنم‌، خداي‌ تعالي‌ از راههاي‌ غير از سهم‌ امام‌ به‌ من‌ رسونده‌. هم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ حق‌ التأليف‌ به‌ من‌ مي‌دهند، همين‌ كتابهام‌، همين‌ الطاف‌ پروردگار، حالا شرحش‌ را براي‌ شما بدم‌ خيلي‌ ضرورت‌ نداره‌، اكثرتون‌ هم‌ مي‌دونيد الحمد لله‌. شماها دوستان‌ خصوصي‌ من‌ هستيد مي‌دونيد. بر فرض‌ از من‌ در مقابل‌ همين‌ منبرهايي‌ كه‌ ميرم‌، همين‌ صحبتهايي‌ كه‌ مي‌كنم‌، همين‌ زحماتي‌ كه‌ ميكشم‌، از سهم‌ امام‌ به‌ اندازة‌ مخارج‌ زندگيم‌ بردارم‌، خيال‌ نميكنم‌ كه‌ بي‌ جهت‌، ولي‌ بر نميداريم‌. زندگي‌ از جهت‌ مادي‌ نيست‌ كه‌ بخوام‌ برم‌ مرجع‌ تقليد بشم‌. خدا رحمت‌ كنه‌ يكي‌ از مراجع‌ تقليد در قم‌، به‌ من‌ ميگفت‌ فلاني‌ ما آخر عمري‌ صراف‌ شديم‌. براي‌ اين‌ حوزة‌ علميه‌ قم‌ بايد ما پول‌ بديم‌، پول‌ بگيريم‌، پول‌ بديم‌، دشمن‌ هم‌ براي‌ خودمون‌ درست‌ كنيم‌. ميگفت‌ فلاني‌ آمده‌ چاقو را زير، اين‌ از اينجا نشون‌ داد، چاقو اين‌ اندازه‌، پول‌ به‌ من‌ بديد تا نزنم‌ توي‌ شكمتون‌. بعله‌. اينجور وضع‌ داريم‌. پسر مرحوم‌ آسيد ابو الحسن‌ اصفهاني‌ را كشتند سر نماز، سر همين‌ سهم‌ امام‌ به‌ زور گرفتن‌. خوب‌ چه‌ مرضيه‌ آخر؟ چه‌ مرضيه‌ من‌ حالا بگم‌، حالا تمام‌ مردم‌ ايران‌ مرا دوست‌ داشته‌ باشند، تمام‌ مردم‌ ايران‌ هم‌ دشمن‌ من‌ باشند، چه‌ فرقي‌ ميكنه‌؟ در تشييع‌ جنازة‌ انسان‌ يك‌ ميليون‌ جمعيت‌ باشه‌، يا هيچكس‌ نباشه‌. براي‌ من‌ عمل‌ من‌ مفيده‌، چه‌ فرقي‌ ميكنه‌، اينها را فكر نكنيد من‌ قولا ميگم‌، اينها را من‌ واقعا فهميده‌ام‌. و برام‌ اينها مسلمه‌.

 بنابراين‌ اگر چيزي‌ نوشته‌ شده‌ اين‌ ادعاي‌ مرجعيت‌ نيست‌. من‌ مجبور شدم‌ اول‌ اين‌ خلاصة‌ توضيح‌ المسائل‌ را عوضش‌ كنم‌. برداشتيم‌ شرح‌ نوشتيم‌ كه‌ آقا اين‌ بعنوان‌ اين‌ جهت‌ نوشته‌ نشده‌. چون‌، ما اينهمه‌ كتاب‌ نوشتيم‌ هيچكس‌ هيچ‌ حرفي‌ نزد. نگفت‌ باريك‌ الله‌ حتي‌. بعكسش‌ هم‌ نگفتند. براي‌ خلاصه‌، چرا من‌ نگفتم‌ مطابق‌ با فتواي‌ حضرت‌ آية‌ الله‌، اين‌ حرفها را كه‌ ما ننوشتيم‌. اين‌ رساله‌ كه‌ نوشته‌ شده‌، نميدونم‌ چقدر موج‌ ايجاد كرد. ما برداشتيم‌ اولش‌ را توضيح‌ بدهيم‌ كه‌ آقايون‌ مسئله‌ اينطورها نيست‌ كه‌ شما خيال‌ مي‌كنيد. مسئله‌ اينه‌. اقلا شماها بفهميد، حالا ديگران‌ نمي‌تونند بفهمند يا نمي‌خواهند بفهمند. مسئله‌ اينه‌ كه‌ وقتي‌ انسان‌ به‌ صراط‌ مستقيم‌ و مرحلة‌ صراط‌ مستقيم‌ مي‌رسه‌ بر همة‌ شماها واجبه‌ كه‌ احكام‌ را بلد باشيد نباشيد نمي‌تونيد تو صراط‌ مستقيم‌ حركت‌ كنيد. مثل‌ اين‌ مي‌مونه‌ كه‌ شما علائم‌ راهنمايي‌ و رانندگي‌ را بلد نباشيد بخواييد تو راه‌ بريد. اين‌ علائمات‌ اينطوري‌ كه‌ زده‌ يعني‌ خطر در گردش‌ به‌ راست‌ يا خطر در گردش‌ به‌ چپ‌. پيچهاي‌ خطرناك‌ نمي‌دونم‌ پيچ‌ خطرناك‌. ديگه‌ حالا ما از اون‌ وقتهايي‌ كه‌ امتحان‌ گواهي‌ نامه‌ را داديم‌ يادمونه‌ بله‌ حداكثر سرعت‌، توقف‌ ممنوع‌ اينها را بايد بلد باشيد.

 اين‌ براي‌ يك‌ رانندگي‌، براي‌ زندگي‌ دنيا و آخرتتون‌ بايد اين‌ مسائل‌ توضيح‌ المسائل‌ را بلد باشيد اين‌ يكي‌. دوم‌ اينكه‌ اين‌ توضيح‌ المسائل‌، مسائلي‌ داره‌ كه‌ شايد در عمرتون‌ هم‌ به‌ دردتون‌ نخوره‌ البته‌ مراجع‌ بايد بنويسند چون‌ اگر يك‌ دفعه‌ هم‌ كه‌ به‌ لازم‌ بشه‌ بايد داشته‌ باشه‌. ما اينها را كه‌ ديديم‌ به‌ درد شماها زياد نمي‌خوره‌ و ما هم‌ و رفقا هم‌ هستند همش‌ الحمد الله‌ مسئله‌ دون‌ هستند بهتون‌ مي‌گن‌ ما هم‌ خلاصه‌اش‌ كرديم‌ اين‌ دو. سوم‌ رعايت‌ شده‌، من‌ خودم‌ خيلي‌ از مسائل‌ را نظرم‌ اوني‌ كه‌ نوشتم‌ نيست‌ رعايت‌ شده‌ كه‌ با كمال‌ احتياط‌ باز در همين‌ اوايل‌ ماه‌ رمضان‌ باآقاي‌ نعمتي‌ كه‌ ايشان‌ عمدة‌ كارشون‌ در اصفهان‌ و كرمان‌ همين‌ بوده‌ كه‌ از اونجا هي‌ تكه‌ تكه‌ براي‌ من‌ مي‌فرستادند تا امروز تمام‌ شد. گفتم‌ باز يك‌ برسي‌ بكن‌ توي‌ رساله‌هاي‌ مراجع‌ احوط‌ القوال‌ را بگيم‌ اينها اهل‌ به‌ اصطلاح‌ رياضتند بايد پيشرفت‌ كنند اوني‌ كه‌ اون‌ قولي‌ كه‌ احتياط‌ بيشتري‌ داره‌ اون‌ را من‌ در اونجا بنويسم‌. خيلي‌ از چيزهايي‌ است‌ اصلا خلاف‌ نظر منه‌. خلاف‌ نظر فتوايي‌ منه‌. اما بخاطر اينكه‌ احتياط‌ را رعايت‌ كنيم‌ اونجا نوشتيم‌. آقاي‌ مي‌خواستن‌ اينها را چاپ‌ مي‌كنند گفتند آقا اينها بر خلاف‌ نظري‌ است‌ كه‌ شما سر درس‌ گفتيد. گفتم‌ خوب‌ ولي‌ احتياطش‌ در اين‌ است‌ احوط‌ القوال‌ را نوشتيم‌. اينها فتواي‌ بنده‌ نيست‌، اينها خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ شماها بايد از كسي‌ تقليد نكنيد و اين‌ را هم‌ بهتون‌ عرض‌ كنم‌ شما، چون‌ اين‌ در بحث‌ تقليد اين‌ را به‌ آقايون‌ عرض‌ كنم‌ چون‌ وقت‌ هم‌ زياد داره‌ گرفته‌ مي‌شه‌ ولي‌ بايد اينها را بگم‌ بهتون‌ در بحث‌ تقليد، تقليد اگر انسان‌ در تقليد بخواد تقليد بكنه‌ اين‌ خودش‌ درست‌ نيست‌ تقليد يعني‌ مسائل‌ عقلي‌. شما در اكثر كارهاتون‌ داريد تقليد مي‌كنيد، مثلا از دكتر تقليد مي‌كنيد براي‌ شفاي‌ مرضتون‌. از بنا تقليد، از معمار يا از مهندس‌ تقليد مي‌كنيد براي‌ ساختمانتون‌ از خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ حتي‌ خواربار فروش‌ تقليد مي‌كنيد دربارة‌ برنج‌ خوب‌ و بد. ديگه‌ در همه‌ چيز اينها تقليده‌. در تقليد، تقليد نيست‌. لذا اين‌ را به‌ عنوان‌ يك‌ مقدمه‌ نوشتيم‌ كه‌ تقليد يعني‌ چه‌.

 در مسائل‌ حكومتي‌ شماچه‌ بخواييد، چه‌ نخواييد شما داريد از رهبر انقلاب‌ تقليد مي‌كنيد. حالا مثلا فرض‌ كنيد گفتن‌ قطع‌ ارتباط‌ با آمريكا، بله‌. چشم‌. مسائل‌ ما مسائل‌ سياسي‌ و حكومتيه‌ ديگه‌. و در كل‌ مسائل‌ حكومتي‌ بايد از حالا كه‌ ما رهبر داريم‌ بايد از رهبر تقليد بشه‌. تقليد هم‌ مي‌شه‌. بخواييم‌ يا نخواييم‌ تقليد مي‌شه‌ حتي‌ علما هم‌ بايد تقليد بكنند. حتي‌ مرجع‌ تقليد هم‌ بايد تقليد بكنه‌. در مسائل‌ عبادي‌ از قبيل‌ مثلا عرض‌ كنيد نماز، روزه‌ و اينها اينها را از هر كسي‌ كه‌ قوة‌ استنباط‌ داشته‌ باشه‌ به‌ نظر من‌ مي‌شه‌ تقليد كرد، قوة‌ استنباط‌ داشته‌ باشه‌ يعني‌ بتونه‌ از توي‌ روايات‌ و آيات‌ اين‌ مسئله‌ را دربياره‌ مي‌شه‌ تقليد كرد دقت‌ كرديد. بنابر اين‌ اگر ما در اونجا ننوشتيم‌ كه‌ اينها طبق‌ فتواي‌ كيه‌ يا شما مقلد كي‌ باشيد مقلد هر كس‌ مي‌خواييد باشيد اين‌ مسائلي‌ كه‌ اينجا نوشته‌ شده‌ شما در يك‌ مرحله‌ مي‌رسيد بايد بلد باشيد. ما نمي‌گيم‌ شما، شايد به‌ اكثرتون‌ نگفته‌ باشم‌ شما مقلّد كي‌ هستيد؟ همهتون‌ در هر جايي‌ كه‌ هستيد، چون‌ تقليد التزام‌ نيست‌، تقليد عمله‌ حالا مي‌خواييد هم‌  شما ملتزم‌ بشيد. تقليد از هر كي‌ دلتون‌ مي‌خواد بكنيد. من‌ تا وقتي‌ كه‌ اين‌ مراجع‌ گذشته‌ خدا رحمتشون‌ كنه‌ من‌ با اكثرشون‌ مأنوس‌ بودم‌، من‌ با آيت‌ الله‌ گلپايگاني‌ مأنوس‌ بودم‌ حتي‌ تو همين‌ كانون‌ بحث‌ و انقاد ايشون‌ تشريف‌ آورده‌ بودند با انس‌ داشتند. با خود حضرت‌ امام‌ من‌ مأنوس‌ بودم‌ اصلا خونمون‌ يكي‌ بود در اون‌ وقتي‌ كه‌ قم‌ بودند ايشون‌. با مرحوم‌ آيت‌ الله‌ مرعشي‌ نجفي‌ مأنوس‌ بودم‌ با اكثر اين‌ مراجع‌ حتي‌ با آيت‌ الله‌ بروجردي‌ مأنوس‌ بودم‌. مأنوس‌ بودم‌ و آشنا بودم‌ اينها را مي‌شناختم‌ اينها اهل‌ تزكية‌ نفس‌ و كمالات‌ و اينها بودند. اگر من‌ را مي‌بينيد حرفي‌ نمي‌زنم‌ نمي‌گم‌ از كي‌ تقليد كنيد، نمي‌گم‌ چه‌ بكنيد اين‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ به‌ اين‌ آقايون‌ من‌ آشنايي‌ اونجوري‌ ندارم‌ يعني‌ نه‌ شاگردشون‌ بودم‌، نه‌ آشنايي‌ اونجوري‌ دارم‌ و خوب‌ مسوليت‌ شماها هم‌ به‌ گردن‌ من‌ هست‌. يعني‌ من‌ مي‌خوام‌ شماها را از يك‌ راهي‌ ببرم‌ كه‌ زودتر دستتون‌ به‌ دست‌ امام‌ زمان‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ برسه‌. پس‌ بنابر اين‌ اين‌ هم‌ معلوم‌ باشه‌، روشن‌ باشه‌ ما چهار نسخه‌ يعني‌ به‌ آقاي‌ باقري‌ گفتم‌ يك‌ نسخه‌ از اين‌ چيزهايي‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ زحمت‌ بيشتر كشيده‌ شده‌ روش‌ آقاي‌ نعمتي‌ زحمت‌ كشيدند خود من‌ يك‌ خرده‌ برسي‌ كردم‌ و اينها احوط‌ القوال‌ را جمع‌ كرديم‌ اين‌ را هر كس‌ كه‌ در صراط‌ مستقيم‌ مخصوصا هست‌ بايد اين‌ مسائلي‌ كه‌ در اينجا هست‌ بايد همه‌ را حفظ‌ باشه‌. يعني‌ حفظ‌ نه‌ اينكه‌ بگيره‌ بخونه‌ مطالبش‌ را بايد حفظ‌ باشه‌. والا نمي‌تونه‌، عرض‌ كردم‌ مثل‌ علائم‌ راهنمايي‌ و راندگي‌ است‌. بايد بلد باشه‌، هر كدومتون‌ هم‌ خواستيد ما متصدي‌ چاپش‌ و متصدي‌ پخشش‌ نيستيم‌. اينجا هست‌ مي‌گيريد از روش‌ بنويسيد دستي‌ بنويسيد، غلط‌ ننويسيد و باز به‌ ما يك‌ چيزي‌، چون‌ ما اينها را سؤال‌ مي‌كنيم‌ از اين‌ به‌ بعد برنامه‌ها جديه‌ها. مسائل‌ كسي‌ تو صراط‌ مستقيم‌ وقتي‌ مي‌تونه‌ از صراط‌ مستقيم‌ بگذره‌ كه‌ تمام‌ مسائل‌ را امتحان‌ بده‌ و خوب‌ بلد باشه‌. اين‌ اينجوري‌ اونهايي‌ هم‌ كه‌ گذشتند از اين‌ مرحله‌ اگر ديديم‌ كه‌ بلد نيستن‌ تجديدشون‌ مي‌كنيم‌. يعني‌ بايد بلد باشند گوش‌ داديد ما داديم‌ توضيح‌  المسائل‌ را نمي‌تونيم‌ بهشون‌ تحميل‌ بكنيم‌ اين‌ را مي‌تونيم‌. اين‌ را مي‌تونيم‌ و اين‌ خلاصة‌ همان‌ توضيح‌ المسائل‌ است‌ كه‌ هست‌. آقايون‌ در نظرشون‌ باشه‌ اگر كسي‌ ازتون‌ سؤال‌ مي‌كنه‌ از كي‌ تقليد مي‌كنيد؟ خودتون‌ مي‌دونيدها از هر كي‌، از هر كي‌ دلتون‌ مي‌خواد ولي‌ ما نظرمون‌ اينه‌، ما نظرمون‌ اين‌ نيست‌ كه‌ شما خوشم‌ بياد كه‌ شما مقلد من‌ هستيد شما بالاتر از اين‌ جهت‌ به‌ من‌ محبت‌ داريد يعني‌ هيچ‌ مرجع‌ تقليدي‌ دوستاني‌ كه‌ هر چه‌ انسان‌ بهشون‌ بگه‌ گوش‌ كنن‌ ندارند شماها اينقدر به‌ من‌ لطف‌ داريد دليلي‌ نداره‌ كه‌ بگيم‌ حالا از اين‌ امتياز هم‌ ما برخورداريم‌. امتيازي‌ نيستش‌، براي‌ من‌ امتيازي‌ نيست‌ لااقل‌. و لذا انشاء الله‌ هر چه‌ خودتون‌ مي‌دونيد ولي‌ اين‌ دو ساله‌ را بايد انشاء الله‌ در مرحلة‌ صراط‌ مستقيم‌ بايد بلد باشيد اين‌ را هم‌ بهتون‌ عرض‌ كنم‌. بلد نبوديد اونهايي‌ كه‌ جلو رفتند برمي‌گردند، اونهايي‌ كه‌ يك‌ امتحانه‌ دقيقا سه‌ ماه‌ ديگه‌. براي‌ اونهايي‌ كه‌ مرحلة‌ صراط‌ مستقيم‌ را بالا هستند خواهيم‌ گذاشت‌ براي‌ همون‌ رفقا. و انشاء الله‌ بايد همه‌ را بلد باشند يكي‌ هم‌ اين‌ مسئلة‌ اعجاز قرآن‌ او را هم‌ بايد بلد باشند. دلائلش‌ را، برنامه‌ هاش‌ را نبوديد نمي‌تونيد پيش‌ بريد، از صراط‌ مستقيم‌ نمي‌تونيد جلوتر بريد اين‌ را بهتون‌ بگم‌. اين‌ دوتا را بايد بلد باشيد محاسبه‌، مراقبه‌ اينهايي‌ كه‌ دستور مي‌دن‌ انشاءالله‌ عمل‌ كنيد. ديگه‌ مثل‌ اينكه‌ من‌ خيلي‌ وقته‌ دارم‌ حرف‌ مي‌زنم‌ بله‌ چيزي‌ به‌ نظرتون‌ نمي‌رسه‌ كه‌ الان‌ بگين‌. گفت‌ كه‌ دعواي‌ اول‌ به‌ از صلح‌ آخر هست‌. (سؤال‌)كسي‌ كه‌ حمد و سوره‌اش‌ درست‌ نيست‌ نمازش‌ درست‌ نيست‌ اصلا از مرحلة‌ توبه‌ نمي‌تونه‌ وارد بشه‌ بياد تو. اين‌ از هم‌ از اونهايي‌ كه‌ است‌ كه‌ انشاء الله‌ امتحاني‌ مي‌زاريم‌ من‌ حالا خيلي‌ سخت‌ نمي‌گيرم‌ براي‌ حمد و سوره‌ ولي‌ بايد غلط‌ هم‌ نداشته‌ باشيد و اقل‌ چيزي‌ كه‌ بايد بلد باشيد انشاء الله‌ اداي‌ حروف‌ را درست‌ بكنيد. صاد و سين‌ را با هم‌ فرق‌ بگذاريد مثلا. ه‌ و ح‌ را بايد هم‌ فرق‌ بگذاريد و اينها. اداي‌ حروف‌ و خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ اونچه‌ كه‌ مربوط‌ به‌ يرملون‌ اينها را بايد ياد بگيريد. والا اصلا شما يك‌ كاري‌ بكنيد شما بعد از اين‌ هر كس‌ را گذاشتم‌ مرحلة‌ توبه‌ بهش‌ بديد بايد نمازش‌ را ببينيد بلده‌ يانه‌؟ چون‌ نماز بلد نباشه‌ كه‌ اصلا گناه‌ مي‌كنه‌، معصيت‌ مي‌كنه‌ من‌ فكر نمي‌كنم‌ كسي‌ توي‌ اين‌ جمع‌ باشه‌ كه‌ حمد و سورة‌ نمازش‌ را مثلا نمازش‌ را خداي‌ نكرده‌ بلد نباشه‌ چون‌ بي‌ خود معطلند.

 در جلسات‌ هم‌ مقيّد باشيد من‌ نمي‌خوام‌ پاي‌ منبرم‌ جمعيت‌ زياد باشه‌، يا توي‌ كانون‌ يا اينجا ولي‌ من‌ كه‌ منبر مي‌رم‌ فقط‌ براي‌ شماها مي‌رم‌. هيچ‌ دليلي‌ نداره‌ براي‌ مردم‌، خوب‌ شب‌ جمعه‌ است‌ روضه‌اي‌ داريم‌ متفرقه‌ هم‌ مي‌يام‌. فقط‌ براي‌ شماهاست‌. شما ببينيد بعضي‌ شبهاو بعضي‌ روزهايي‌ كه‌ ماه‌ رمضان‌ برنامه‌ داشتيم‌ اينقدر ما جمعيت‌ نداشتيم‌ حالا اينكه‌ اين‌ غير متفرقه‌اش‌ خلاصه‌اش‌ اينه‌. اين‌ چرا؟ بخاطر اينكه‌ همتون‌ نمي‌ياد كوشش‌ بكنيد تا جايي‌ كه‌ براتون‌ ميّسره‌ انشاء الله‌ جلسات‌ را جدي‌ بگيريد. خوب‌ محترم‌تر باشند در بين‌ شما، كوچك‌ها مهربانتر نسبت‌ به‌ اونها باشيد كه‌ همون‌ توصيه‌ هايي‌ كه‌ واقروا كباركم‌ وارحموا صغاركم‌  بزرگترها را احترام‌ كنيد و به‌ كوچكترها مهربان‌ باشيد. اگر اين‌ روحانيوني‌ كه‌ اينجا هستند با شما يكيند. يك‌ جايي‌ يك‌ روحاني‌ وارد شد بخاطر لباسش‌ بهش‌ احترام‌ قائل‌ باشيد. يك‌ جوري‌ نباشه‌ كه‌ شما فكر روحانيون‌ نه‌ چون‌ ما در تهذيب‌ نفس‌ هستيم‌ اونها وارد نيستند نه‌ محترمه‌،لباس‌ حتي‌. حتي‌ هيچي‌ نداشته‌ باشه‌ جز لباس‌ اين‌ لباس‌ لباس‌ پيغمبر و امام‌ زمانه‌ بايستي‌ احترام‌ بشه‌. كوشش‌ بكنيد تا جايي‌ كه‌ ميسره‌ اين‌ لباسهاي‌ متين‌تر، جوآنها مخصوصا طلاب‌ ما قباهاي‌ بلندتري‌ از اين‌ كتها باشه‌ بلندتر باشه‌. چون‌ خيلي‌ بده‌ كه‌ لباسشون‌ كوتاه‌ باشه‌. حتي‌ المقدور لباسهاي‌ بهتري‌ بپوشيد كه‌ وقتي‌ كه‌ سجده‌ مي‌ره‌ انسان‌، اصلا زشته‌ واقعا زشته‌. يك‌ خرده‌ احترامات‌ ادب‌ را در مجالس‌ رعايت‌ كنيد، انشاء الله‌ كه‌ وقتي‌ يكي‌ شماها را مي‌بينه‌ بگن‌ واقعا، همانطور كه‌ در قرآن‌ كه‌ خونده‌ مي‌شه‌ شماها نشون‌ مي‌ديد خودتون‌ را كه‌ توي‌ يك‌ برنامه‌ اين‌ يك‌ مكتب‌ خاصي‌، يعني‌ مكتب‌ خدا و پيغمبر طبق‌ آية‌ شريفه‌ كه‌ اذا قراء القرآن‌ فستمع‌ له‌ انسطوا خوب‌ اين‌ كار را مي‌كنيد و اين‌ را انشاء الله‌ رعايت‌ مي‌كنيد.

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۲۷ صفر ۱۴۱۶ – نكات‌ اخلاقی‌ و اجتماعي‌ اخلاق‌ خ‌ ۷۷

 نكات‌ اخلاقی‌ و اجتماعي‌ اخلاق‌ خ‌ 77

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بعد از مدتها كه‌ همة‌ خانمها را در يك‌ جا مجتمع‌ نديده‌ بوديم‌ امروز به‌ لطف‌ پروردگار كه‌ با شما صحبت‌ مي‌كنيم‌ اكثر اساتيد از شماها تعريف‌ مي‌كنند و بسيار خوشحال‌ و راضي‌ هستند. اميدواريم‌ خداي‌ تعالي‌ اجر بدارد. هدف‌ از همة‌ برنامه‌ها اين‌ است‌ كه‌ انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد شما به‌ كمالاتي‌ برسيد كه‌ مرضي‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ باشد. بايد شماها كاري‌ بكنيد كه‌ در ميان‌ مردم‌ دنيا جمعيتي‌ باشيد، افرادي‌ باشيد كه‌ امام‌ عصر ارواحنا فدا شما را به‌ عنوان‌ يار و مدد كار خودش‌ بشناسد. يك‌ نواقصي‌ در برنامه‌ها گاهي‌ ديده‌ شد و بعضي‌ از شماها كوتاهيهايي‌ را از طرف‌ اساتيدتون‌ تذكر دادند كه‌ من‌ بيشتر براي‌ اون‌ جهت‌ گفتم‌ كه‌ امروز كه‌ شب‌ وفات‌ رسول‌ اكرم‌ و حضرت‌ مجتبي‌ عليه‌ السلام‌ است‌ شما جمع‌ بشيد و تذكراتي‌ را بهتون‌ عرض‌ كنم‌.

 اين‌ تذكرات‌ عبارت‌ است‌ از اين‌ كه‌ اولا در راهتون‌ در هدفتون‌ در راه‌ رسيدن‌ به‌ تقوا، به‌ كمالات‌ روحي‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ انشاء الله‌ به‌ قدري‌ جدي‌ باشيد كه‌ اگر هر مقدار بخواهند، هر كس‌ هر شيطان‌ سيرتي‌، هر شيطان‌ صفتي‌ بخواهد شما را از راهتون‌ باز بدارد به‌ هيچ‌ وجه‌ باز نمانيد. در دنيا شيطان‌ سيرتهايي‌ هستند كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ از اونها ياد كرده‌ كه‌ يصدون‌ ان‌ سبيل‌ الله‌. مردم‌ را مي‌خوان‌ از راه‌ خدا باز بدارند. شما بدانيد تنها هدف‌ شيطان‌ اين‌ بوده‌ كه‌ شما را از راه‌ خدا باز بداره‌. روزي‌ كه‌ با خدا در اون‌ اول‌ كه‌ حضرت‌ آدم‌ را پروردگار  متعال‌ خلق‌ كرد. شيطان‌ گفت‌ لاغضينهم‌ اجمعين‌.همشون‌ را اغوا مي‌كنم‌. در يك‌ آية‌ ديگر مي‌گويد كه‌ من‌ سر راهشون‌ مي‌نشينم‌ تا اونها را از راه‌ راست‌ منحرف‌ كنم‌. نمي‌گذارم‌ در راه‌ راست‌ حركت‌ كنيد. شما انشاء الله‌ اگر حواستون‌ را جمع‌ كنيد و متوجه‌ باشيد تنها راه‌ راستي‌ كه‌ بايد بپيماييد همان‌ صراط‌ مستقيم‌ است‌ كه‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ سر راه‌ شما گذاشته‌اند. خدا در صراط‌ مستقيم‌ است‌. پيغمبر اكرم‌ در صراط‌ مستقيم‌ است‌. ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ در صراط‌ مستقيمند. همه‌ در صراط‌ مستقيمند. اين‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ تنها صراط‌ مستقيم‌، تنها و تنها صراط‌ مستقيم‌ قرآن‌ است‌ و كلمات‌ پيغمبر اكرم‌ و سخنان‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ و من‌ امروز به‌ شما عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ شما هم‌ از همون‌ راه‌ منحرف‌ نشويد. اون‌ راهي‌ كه‌ صراط‌ مستقيم‌ است‌. اون‌ راهي‌ كه‌ همة‌ خاندان‌ عصمت‌ در اون‌ راه‌ بوده‌اند از اين‌ راه‌ شيطان‌ منحرفتون‌ نكنه‌. يعني‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ تا مي‌توانيد از اين‌ دو طرف‌ راه‌، وسط‌ اون‌ راه‌ را بريد و در حاشيه‌ها حتي‌ راه‌ نريد كه‌ مبادا شيطان‌ هلتون‌ نده‌ در توي‌ دره‌ بيافتيد. بدانيد دشمن‌ زياد داريد. بدانيد كه‌ شيطان‌ وقتي‌ كه‌ در بهشت‌ كه‌ هيچ‌ انساني‌ جز آدم‌ و حوا را خلق‌ نكرده‌ مي‌ره‌ وارد بدن‌ جسد ماري‌ مي‌شه‌ و مي‌ياد حوا را فريب‌ مي‌ده‌ در بدن‌ يك‌ انسان‌ بهتر مي‌تونه‌ وارد بشه‌ و افراد را فريب‌ بده‌. در بدن‌ انسان‌ خيلي‌ راحت‌تر انسان‌ بهش‌ انس‌ مي‌گيره‌.

 مار انسان‌ ازش‌ فرار مي‌كنه‌. شما الان‌ يك‌ ماري‌ را ببينيد به‌ عنوان‌ دشمن‌ به‌ عنوان‌  كسي‌ كه‌ داراي‌ زهره‌ ازش‌ فرار مي‌كنيد. اما اگر يك‌ انساني‌ را مخصوصا خوش‌ خط‌ و خال‌ باشه‌، مخصوصا اسمش‌ شيعه‌ باشه‌. مخصوصا از خودتون‌ باشه‌. از اين‌ چنين‌ شخصي‌ يقينا شما ديرتر فرار مي‌كنيد، كمتر فرار مي‌كنيد. بلكه‌ بهش‌ مأنوس‌ هم‌ مي‌شيد. وقتي‌ كه‌ بهش‌ مأنوس‌ شديد راحتر شما را او منحرف‌ مي‌كنه‌. من‌ به‌ شما توصيه‌ مي‌كنم‌ حواستون‌ جمع‌ باشه‌. شيطان‌ شما را نفريبه‌. از راه‌ راست‌ باز نداره‌. اين‌ يك‌ مطلب‌. محكم‌ باشيد توي‌ برنامه‌ هاتون‌ انشاء الله‌ جدي‌ باشيد. اين‌ بهشت‌ خانواده‌، بهشت‌ زندگي‌ كه‌ پروردگار متعال‌ به‌ شما عنايت‌ كرده‌ اين‌ را قدر بدانيد اين‌ يك‌ توصيه‌. مسئلة‌ دوم‌ اين‌ كه‌ خانمها بدانند و همه‌ متوجه‌ باشند همانطوري‌ كه‌ من‌ در مقدمة‌ خلاصة‌ توضيح‌ المسائل‌ نوشته‌ام‌ من‌ به‌ هيچ‌ عنوان‌ دوست‌ ندارم‌ به‌ عنوان‌ يك‌ مرجع‌ تقليد شماها من‌ را بشناسيد و يا معرفي‌ بكنيد. بحمد الله‌ مراجع‌ زيادند من‌ در مرحلة‌ صراط‌ مستقيم‌ چون‌ بايد عمل‌ به‌ احتياط‌ بشه‌، چون‌ ممكن‌ است‌ گاهي‌ افراد متوجه‌ احتياط‌ نباشند اون‌ خلاصه‌ را نوشتيم‌ كه‌ راه‌ عمل‌ به‌ احتياط‌ آسون‌ باشه‌. چون‌ مراجع‌ تقليد همه‌ نوشته‌اند انسان‌ يا بايد مقلد باشه‌ يا محتاط‌ يا مجتهد. مجتهد كه‌ نيستيد، مرجع‌ تقليد كه‌ هر كسي‌ داره‌ خوب‌ مي‌تونه‌ به‌ عمل‌ به‌ احتياط‌ عمل‌ بكنه‌ و لذا عمل‌ به‌ احتياط‌ راهش‌ را بهتون‌ گفتيم‌، برنامه‌ هاش‌ را بهتون‌ گفتيم‌ و اين‌ عمل‌ به‌ احتياط‌ معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ از شخص‌ معيني‌ تقليد مي‌كنيد. عمل‌ به‌ احتياط‌ معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ يك‌ چند تا قول‌ را گرفتيد و اوني‌ كه‌ نزديك‌تر به‌ احتياطه‌ اون‌ را انجام‌ مي‌ديد و اين‌ را ما زحمتش‌ را براتون‌ كشيديم‌ مي‌خواييد هم‌ خودتون‌ زحمتش‌ را بكشيد مسئله‌اي‌ نيستش‌.

 مسئلة‌ بعدي‌ كه‌ قاطعانه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ بايد انشاء الله‌ انجام‌ بشه‌ اين‌ است‌ كه‌ شماها بايد حواستون‌ جمع‌ باشه‌ نسبت‌ به‌ شوهر، نسبت‌ به‌ پدر و مادر، نسبت‌ به‌ پدر شوهر، نسبت‌ به‌ مادر شوهر احتراماتتون‌ حفظ‌ بشه‌، يعني‌ اونها را احترام‌ كنيد. كوچكترين‌ بي‌ احترامي‌ اگر كرديد يقين‌ بدونيد كه‌ از مرحله‌ عقب‌ مي‌مونيد. نمي‌تونيد به‌ كمالات‌ خودتون‌ برسيد. احترام‌ همة‌ اينها لازمه‌. شوهر، پدر، مادر، مادر شوهر، پدر شوهر اينها بايد احتراماتشون‌ محفوظ‌ باشه‌. اگر احترامشون‌ نكنيد اين‌ را بدانيد كه‌ از مرحله‌ عقب‌ مي‌افتيد يعني‌ مثل‌ فردي‌ كه‌ لنگان‌ داره‌ عقب‌ يك‌ غافله‌اي‌ مي‌ياد. هميشه‌ رنج‌ مي‌بره‌. هميشه‌ خودش‌ را عقب‌ ماندة‌ غافله‌ تصور مي‌كنه‌. اينجور نباشيد. اينها را احترام‌ كنيد. شماها ديگه‌ نبايد اخلاقتون‌ طوري‌ باشد كه‌ اگر كسي‌ با شما برخورد كرد بگه‌ كه‌ بله‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌ اينطوري‌ هستند. ما برنامه‌اي‌ را فكر كرديم‌ كه‌ شماها انشاءالله‌ اگر انجام‌ بديد به‌ خدا و امام‌ زمان‌ نزديكيد. نزديك‌ خواهيد شد. و شوهرش‌ را بايد مواظبت‌ بكنه‌ رعايت‌ بكنه‌، فقط‌ و فقط‌ براي‌ شوهرش‌. حتي‌ مجالس‌ عروسي‌ اگر مي‌ره‌ در مجالس‌ چشن‌ اگر مي‌ره‌، تميزي‌، لباس‌ خوب‌ پوشيدن‌ منافات‌ اين‌ كه‌ با تزئين‌ انسان‌ نكنه‌ نداره‌. تزئين‌ نكنيد. توي‌ يك‌ مجلسي‌ شديد اين‌ قدر طلا و آلات‌ به‌ سر و گردنتون‌ نياندازيد كه‌ اگر يك‌ نفري‌ ديد محزون‌ بشه‌ در دلش‌ كه‌ چرا من‌ ندارم‌. اونهايي‌ كه‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌ هستند اينها محزون‌ نمي‌شن‌ اما اونهايي‌ كه‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌ نيستند محزون‌ مي‌شن‌ اونهايي‌ كه‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌ هستند محزون‌ نمي‌شن‌. ولي‌ همانهايي‌ كه‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌ نيستند همانها را هم‌ نبايد محزونشون‌ كرد. خيلي‌ مواظبت‌ بكنيد. فرزندانتون‌ را حتي‌ مبادا يك‌ جور لباس‌ بپوشانيد كه‌ اين‌ لباسش‌ اگر همين‌ لباس‌ را در بزرگي‌ پوشيد لباس‌ غير شرعي‌ باشه‌. از حالا تمرينش‌ بديد كه‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌ باشه‌. همتون‌ بايد مبلغ‌ باشيد، همتون‌ بايد يكديگر را تبليغ‌ كنيد. همتون‌ بايد كوشش‌ بكنيد كه‌ يك‌ سر سوزن‌ انحراف‌ از راه‌ راست‌ نداشته‌ باشيد. از مسائلي‌ كه‌ باز بايد بهتون‌ تذكر بدم‌ قاطعانه‌ اين‌ كه‌ برنامه‌ هاتون‌ را به‌ ديگران‌ نگيد. وقتي‌ كه‌ يك‌ برنامه‌اي‌ بهتون‌ داده‌ مي‌شه‌ مال‌ شماست‌ و مخصوص‌ شماست‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ اين‌ را به‌ ديگري‌ ياد نديد. نمي‌خوام‌ بگم‌ اگر ديگران‌ فهميدند اشكالي‌ داره‌، چون‌ ما بحمد الله‌ هيچ‌ يك‌ از كارهامون‌ مخفي‌ نيست‌. همة‌ كارها، همة‌ برنامه‌ها تمام‌ مسائل‌ را شايد، شما اگر مطالبي‌ كه‌ من‌ در مجالس‌ مي‌گم‌، در معابر مي‌گم‌ در محافل‌ مي‌گم‌ اگر برداريد مي‌بينيد ده‌ها آية‌ قرآن‌، من‌ جايزه‌ مي‌دم‌ اگر يكي‌ بلند شه‌ بگه‌ فلان‌ كلامت‌ با فلان‌ آيه‌ مخالف‌ بود. فلان‌ سخنت‌ با فلان‌، البته‌ نمي‌خوام‌ بگم‌ كه‌ من‌ اشتباه‌ نمي‌كنم‌. گاهي‌ ممكنه‌ اشتباه‌ بكنم‌ اما اونچه‌ كه‌ من‌ روش‌ ايستادم‌ محكم‌ هم‌ ايستادم‌ اونها را باآيات‌ قرآن‌ تطبيق‌ دادم‌ قبلا. با روايات‌ متواتر تطبيق‌ دادم‌. كلية‌ برنامه‌ها را از آيات‌ قرآن‌ و روايات‌ اقتباس‌ كرده‌ام‌. اينها يك‌ مطالبي‌ نيست‌ كه‌ مخفي‌ باشه‌. منتهي‌ چون‌، چرا وقتي‌ كه‌ من‌ مي‌گم‌ براي‌ مثلا فلان‌ خانم‌ براي‌ چشمش‌ استغفار اين‌ اندازه‌ ممكنه‌ رفيقش‌ چشمش‌ گنه‌ كارتر باشه‌ بايد بيشتر استغفار بگه‌. يك‌ هميچين‌ مسائل‌ جزئي‌ هست‌. به‌ تشخيص‌ خود منه‌. يا روي‌ تشخيص‌ استادتونه‌. والا هيچ‌ چيش‌ جداي‌ از روايات‌ و اينها نيست‌.

 استغفار كه‌ در روايات‌ هست‌، دعاهاست‌ كه‌ در روايات‌ هست‌، توبه‌ است‌ كه‌ در روايات‌ هست‌ و بلكه‌ آيات‌ قرآن‌ صراحت‌ به‌ توبة‌ نسوه‌ داره‌. كوشش‌ بكنيد ولي‌ خصوصيات‌ نسخه‌اي‌ كه‌ به‌ شما داده‌ شده‌ به‌ ديگران‌ نگيد. يك‌ مطلبي‌ را گاهي‌ من‌ طرح‌ مي‌كنم‌ بقدري‌ گاهي‌ اين‌ مطلب‌ را بعضيها بيكارند حرف‌ زياد مي‌خوان‌ بزنند، صحبت‌ مي‌خوان‌ بكنند، اگر دشمني‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نيست‌ در سن‌ من‌، در حد من‌ اين‌ جمعيت‌ مختصر نبايد مورد حسادت‌ واقع‌ بشه‌. فقط‌ مسئله‌اي‌ كه‌ براي‌ حسودها و ناراحتها و ديوانه‌ها مطرحه‌ اين‌ است‌ كه‌ چرا من‌ زياد نام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ را مي‌برم‌. والا چيز ديگه‌اي‌ ما نداريم‌. ما مثلا فرض‌ كنيد چقدر جمعيت‌ مي‌يان‌ پاي‌ صحبتهاي‌ ما؟ الان‌ همة‌ شماها را بشمارند شايد دويست‌ نفر نشيد. خوب‌ من‌ براي‌ دويست‌ نفر خانم‌ صحبت‌ كردنم‌ خيلي‌ مهمه‌ كه‌ ناراحتي‌ براي‌ بعضيها ايجاد مي‌كنه‌! يك‌ كانوني‌ كه‌ سي‌ و چهار ساله‌ مشغول‌ كاره‌، اين‌ حالا يك‌ جمعيتي‌ توش‌ جمع‌ مي‌شه‌ مردم‌ اينجا را شناختند براي‌ پاسخ‌ به‌ سؤالات‌ اين‌ ناراحتي‌ داره‌ كه‌ يك‌ عده‌ ناراحت‌ مي‌شن‌ كه‌ چرا فلاني‌ مجلس‌ داره‌؟ ما در وسط‌ بيابان‌ خواستيم‌ يك‌، من‌ هم‌ تازه‌ نخواستم‌، خواستم‌ يك‌ مسجدي‌ بسازم‌ وسط‌ بيابان‌ مجبوريم‌، ساختن‌ اين‌ مسجد چقدر اصلا اهميت‌ داره‌ كه‌ اين‌ ناراحتي‌ داره‌ كه‌ يك‌ عده‌ ناراحت‌ مي‌شن‌. شماها خودتون‌ اينجا جمع‌ هستيد چقدر به‌ من‌ سهم‌ امام‌ مي‌ديد، چقدر پول‌ مي‌ديد اون‌ هم‌ به‌ من‌ كسي‌ نمي‌ده‌ پول‌ را. اون‌ پول‌ شهريه‌ هاتون‌ را مي‌ديد به‌ دفتر، دفتر هم‌ مخارجش‌ را تعيين‌ كرده‌ و حسابهاش‌ معلومه‌. اين‌ آيا مسئله‌اي‌ داره‌ كه‌ كسي‌ ناراحت‌ باشه‌؟ ما انشاءالله‌ تا زنده‌ باشيم‌ در مملكت‌ امام‌ زمان‌ كه‌ اين‌ حرفها نيست‌، تا زنده‌ باشيم‌ انشاءالله‌ نام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ را مي‌بريم‌ و شماها هم‌ طوري‌ تربيت‌ شديد مگر اونهايي‌ كه‌ از اول‌ روي‌ كلك‌ آمده‌اند توي‌ كار و دستور داشتند كه‌ بيان‌ و مسائل‌ را مثلا فرض‌ كنيد بررسي‌ كنند و بعد شيطنت‌ بكنند شماها هم‌ اينقدر بحمد الله‌ محكميد كه‌ هر كجا باشيد از امام‌ زمان‌ فراموش‌ نمي‌كنيد.

 اين‌ مجلس‌ تعطيل‌ بشه‌ شماها انشاء الله‌ پشت‌ سر امام‌ زمان‌ هستيد اين‌ مجالس‌ هم‌ تعطيل‌ نباشه‌ باز هم‌ هستيد. ما وظيفه‌اي‌ كه‌ مي‌خواست‌ انجام‌ بديم‌ داديم‌ الحمد الله‌. حالا هر چي‌ مي‌خوان‌ بنشينند حرف‌ بزنند، بعضي‌ از خانمها را ناراحت‌ كنند. به‌ عنوان‌ دستگاه‌ دولت‌ حتي‌ بعضي‌ از اون‌ آدمهايي‌ كه‌ ما بهتر از اونها اطلاع‌ داريم‌ مي‌خوان‌ ما را به‌ اصطلاح‌ تبعيد كنند. ولي‌ اشتباه‌ مي‌كنند، اشتباه‌ مي‌كنند و خودشون‌ انشاء الله‌ متوجه‌ خواهند شد كه‌ اين‌ اشتباهات‌ را نبايد بكنند. شماها انشاءالله‌ من‌ زنده‌ باشم‌، مرده‌ باشم‌ من‌ باشم‌، نباشم‌ شماها انشاءالله‌ اين‌ مكتبتون‌ را، اين‌ راهتون‌ را با تمام‌ جديت‌ بايد پيش‌ ببريد و انشاء الله‌ يك‌ روزي‌ نشه‌ كه‌ بگيد حالا فلاني‌ نيست‌ من‌ گناه‌ بكنم‌. فلاني‌ نيست‌ من‌ مثلا فرض‌ كنيد ديگه‌ بايد دست‌ از كمالات‌ و تزكية‌ نفسم‌ بكشم‌. من‌ از شما مي‌خواهم‌ كه‌، اين‌ كه‌ مي‌بينيد من‌ خانمها را خانمها واگذاشتم‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ خانمها انشاء الله‌ مستقيم‌ با من‌ در ارتباط‌ نباشند. چون‌ نه‌ بخاطر اين‌ كه‌ خدايي‌ نكرده‌ به‌ خودم‌ اعتمادي‌ نداشته‌ باشم‌. نه‌ گفتم‌، خانمها روشون‌ نمي‌شه‌ مسائلشون‌ را براي‌ من‌ بگن‌ از اين‌ نظر من‌ به‌ خانمها واشون‌ بگذارم‌. مسائل‌ روحيشون‌ را براي‌ اونها مطرح‌ كنند. تمام‌ شماها انشاء الله‌ عزيز امام‌ زمانيد و امام‌ زمان‌ شماها را دوست‌ داره‌ و شماها انشاءالله‌ بايد محكم‌ باشيد. اشتباهي‌ كه‌ دشمنان‌ شماها دارند اين‌ است‌ كه‌ فكر مي‌كنند شماها يك‌ وقتي‌ با يك‌ حرفي‌، با يك‌ طرحي‌ يك‌ مطلبي‌ را (قطع‌ نوار) ولي‌ من‌ هم‌ به‌ اونها قول‌ مي‌دم‌ هم‌ به‌ خودم‌ قول‌ مي‌دم‌ هم‌ به‌ امام‌ زمان‌ قول‌ مي‌دم‌ الا اون‌ چند نفري‌ كه‌ از اول‌ خوب‌ شيطان‌ روز اول‌ قسم‌ خورد كه‌ لاغذينهم‌ اجمعين‌. كوشش‌ خودش‌ را هم‌ داره‌ مي‌كنه‌. اونها فقط‌ ما بهشون‌ كاري‌ نداريم‌. با ما بيان‌ حتي‌ من‌ اكثرشون‌ را هم‌ مي‌شناسم‌ هيچ‌ برخوردي‌ بدي‌ هم‌ باهاشون‌ ندارم‌ و نه‌ از باب‌ مكاشفه‌ الان‌ شايد چند ساله‌ حرف‌ از مكاشفه‌هاي‌ خودم‌ نزدم‌. مكاشفه‌اي‌ ما نداشتيم‌. ما اينجا ده‌ دفعه‌ به‌ شماها گفتيم‌ كه‌ آقا مكاشفه‌ و مشاهده‌ و ملاقات‌ با امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و امثال‌ اينها، اينها اصلا براي‌ ما نبايد مطرح‌ باشه‌، حواس‌ مهمه‌. هدف‌ رسيدن‌ به‌ مقصود. انشاء الله‌ شماها كوشش‌ بكنيد هدفتون‌ را تعقيب‌ بكنيد. خدايتون‌ را مواظبت‌ بكنيد. ما كه‌ كاري‌ نداريم‌. من‌ حاضرم‌ حتي‌ تمام‌ برنامه‌هاي‌ شب‌ و روزم‌ را بيارم‌ براي‌ شما ارائه‌ بدم‌ ببينيد كه‌ كدوم‌ يكيش‌ اشتباه‌ بوده‌.

 انشاء الله‌ اين‌ را هم‌ حواستون‌ جمع‌ باشه‌، جدي‌ باشيد، دقيق‌ باشيد. محبتتون‌ به‌ امام‌ زمان‌ زياد باشه‌. و مسئلة‌ ديگر كه‌ تذكرش‌ لازمه‌ اين‌ است‌ كه‌ انشاء الله‌ اساتيدتون‌ بدانند كه‌ در يك‌ جلسه‌ اگر خانمها بدون‌ عذر موجهي‌ توي‌ جلسه‌ شركت‌ نكردند بهشون‌ جدي‌ برخورد نكنيد. جدي‌ اينها را نگيريد اهميتي‌ بهشون‌ نديد و بدونيد اونها اهميت‌ به‌ شما نمي‌دن‌ تا چه‌ برسه‌ شماها هم‌ به‌ اونها اهميت‌ نديد. اما انشاء الله‌ اكثر، سؤال‌ كردم‌ اكثر خانمها، اكثر آقايون‌ اينها مقيدند به‌ جلساتشون‌. مواظبند و كم‌ كسي‌ پيدا مي‌شه‌ كه‌ جلسات‌ را تعطيل‌ بكنه‌. جلساتتون‌ را انشاء الله‌ ادامه‌ بديد و كوشش‌ بكنيد كه‌ حرف‌ استادتون‌ را حرف‌ من‌ بدونيد و انشاء الله‌ اميدوارم‌ كه‌ حرف‌ من‌ هم‌ حرف‌ خدا و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ باشه‌ . شب‌ شهادت‌ حضرت‌ رسول‌ اكرمه‌. شايد مثل‌ امروزي‌ بوده‌. در بين‌ اصحاب‌ پيغمبر اكرم‌ افرادي‌ بودند كه‌ از اول‌ يك‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدن‌ ايمان‌ به‌ پيغمبر نياوردند. در روايات‌ داره‌ اگر كسي‌ معتقد بشه‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ اول‌ يا دومي‌ يك‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدن‌ اعتقاد به‌ پيغمبر آوردند اينها اشتباه‌ كردن‌، يك‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدن‌ ايمان‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ نياوردند ولي‌ در كنار پيغمبر اكرم‌ بودند. دختر به‌ پيغمبر اكرم‌ داده‌ بودند. پيغمبر با همان‌ بزرگواري‌ خودش‌ با هما آقايي‌ خودش‌، با هما شرح‌ صدر خودش‌ به‌ روي‌ اونها بديهاي‌ اينها را نمي‌آورد. براي‌ چي‌؟ براي‌ اينكه‌ به‌ روي‌ اونها بديهاشون‌ را مي‌آورد مجبور بود به‌ بقيه‌ هم‌ بگه‌، وقتي‌ كه‌ مي‌فرمود اينها فرار مي‌كردند. لم‌ فضلوا من‌ حولك‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد خداي‌ تعالي‌ اگر به‌ يك‌ فرد قليض‌ القلبي‌ مي‌بودي‌ از دور و برت‌ اينها متفرق‌ مي‌شدند. لم‌ فضلوا من‌ حولك‌.

 مثل‌ امروزي‌ شايد بوده‌، پيغمبر اكرم‌ در توي‌ بستر افتاده‌، نزديكانش‌ اطرافش‌ جمع‌ شدند. هم‌ نزديكان‌ خوبش‌ و هم‌ نزديكان‌ بدش‌. پيغمبر اكرم‌ يك‌ نگاهي‌ به‌ اطراف‌ كرد ديد كه‌ بعضي‌ نشسته‌اند منتظرند پيغمبر بميره‌، و اونها كار خودشون‌ را انجام‌ بدن‌. تا اين‌ وضع‌ را ملاحظه‌ كرد حتي‌ پيغمبر اكرم‌ فرموده‌ بود كه‌ (قطع‌ نوار). يك‌ فرمانده‌اي‌ بود لشگر جمع‌ كرده‌ بود از طرف‌ پيغمبر اكرم‌. دشمن‌ نزديك‌ بود حمله‌ بكنه‌ به‌ مدينه‌ فرمود خدا لعنت‌ كنه‌ كسي‌ را كه‌ از جيش‌ اسامه‌ تخلف‌ كنه‌. فقط‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بمانه‌ ولي‌ نمي‌رفت‌. ديدن‌ حالا ديگه‌ پيغمبر قاطعيتش‌ را خيال‌ كردند از دست‌ داده‌. فرمود يك‌ قلم‌ و كاغذ براي‌ من‌ بياوريد. ايطوني‌ بدوات‌ و بياز براي‌ من‌ يك‌ دوات‌ و قلم‌ بياريد يك‌ كاغذي‌ بياريد براي‌ شما نامه‌اي‌ بنويسم‌، وصيت‌ نامه‌اي‌ بنويسم‌. كه‌ بعد از من‌ گمراه‌ نشيد. اينجا بود كه‌ ديدند اگر پيغمبر چيزي‌ بنويسه‌، اگر پيغمبر اكرم‌ يادداشتي‌ داشته‌ باشه‌ به‌ خط‌ خودش‌ كسي‌ كه‌ تا بحال‌ كم‌ چيزي‌ نوشته‌ يا ننوشته‌ اگر الان‌ خط‌ شريفش‌ ظاهر بشه‌ و در دست‌ مردم‌ قرار بگيره‌ مردم‌ خيلي‌ اهميت‌ مي‌دن‌ و اون‌ را حفظش‌ مي‌كنند. چكار كردند؟ همانجا سر و صدا كردند گفتند ان‌ الرجل‌ ليهجر اين‌ مرد هذيان‌ مي‌گه‌. اين‌ مرد داره‌ حرفهاي‌ بيهوده‌ مي‌زنه‌ نستجيب‌ بالله‌. اين‌ مرد قد قلب‌ عليه‌ الوجع‌ درد برش‌ فشار آورده‌ نمي‌دونه‌ چي‌ بگه‌. ما قرآن‌ داريم‌ از كتاب‌ خدا استفاده‌ مي‌كنيم‌. دعوا شد بين‌ اصحاب‌ خوب‌ پيغمبر و اصحاب‌ بد پيغمبر. يك‌ نزاعي‌ كه‌ قلم‌ و كاغذ كه‌ نياوردند، نگذاشتند يعني‌ كه‌ بيارن‌ حتي‌ از طرف‌ خانمها از پشت‌ پرده‌ قلم‌ و كاغذ فرستاده‌ شد قبول‌ نكردند به‌ دست‌ پيغمبر ندادند دعوا شد. يك‌ عده‌اي‌ اين‌ ور بستر پيغمبر نشستند، يك‌ عده‌ اون‌ ور بستر پيغمبر به‌ همديگر مي‌خواستند حمله‌ بكنند، پيغمبر همشون‌ را بيرون‌ كرد. كه‌ ابن‌ عباس‌ مي‌گفت‌ بدترين‌ روزهاي‌ عمرم‌ اون‌ روزي‌ بود كه‌ كنار بستر پيغمبر دعوا شد و پيغمبر همه‌ را بيرون‌ كرد از خونه‌. پيغمبر اكرم‌ فرمود مااوذي‌ نبي‌ مثل‌ اوذوك‌. اونقدري‌ كه‌ من‌ را اذيت‌ كردند، هيچ‌ پيغمبري‌ را اذيت‌ نكردند.

 اونقدري‌ كه‌ من‌ را ناراحت‌ كردند هيچ‌ پيغمبري‌ را ناراحت‌ نكردند. حق‌ هم‌ داشت‌. فاطمة‌ زهرا را مثل‌ امروزي‌ ديد خيلي‌ گريه‌ مي‌كنه‌، صداش‌ زد. در گوش‌ اين‌ دختر هيجده‌ ساله‌ مي‌دونيد چي‌ گفت‌ كه‌ او را خوشحالش‌ كرد؟ فرمود نزديكترين‌ كس‌ كه‌ به‌ من‌ ملحق‌ مي‌شه‌ اي‌ فاطمه‌ در ميان‌ اهل‌ بيتم‌ تو هستي‌. به‌ به‌ چه‌ بشارتي‌. خاك‌ بر سر اين‌ دنيا كه‌ وقتي‌ خبر وفات‌ فاطمة‌ زهرا را بهش‌ مي‌دن‌ خوشحال‌ مي‌شه‌ كه‌ از اين‌ دنيا نجات‌ پيدا مي‌كنه‌. خاك‌ بر سر اين‌ دنيا كه‌ فاطمه‌ مي‌فرمايد ثبت‌ علي‌ مصائب‌ لو انه‌ ثبت‌ علي‌ ايام‌ و لياليا بر من‌ يك‌ مصيبهايي‌ وارد شد كه‌ اگر بر روزها وارد مي‌شد شب‌ مي‌شد و خاك‌ بر سر اين‌ دنيا كه‌ مثل‌ فردايي‌ يا مثل‌ امروزي‌ حضرت‌ مجتبي‌ عليه‌ السلام‌ نشسته‌. جناده‌ وارد شده‌، مي‌بينه‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ مريضه‌ حالش‌ دگرگونه‌، احساس‌ مي‌كنه‌ روزهاي‌ آخر عمرش‌ را مي‌گذرانه‌. عرض‌ كرد آقا به‌ من‌ يك‌ توصيه‌اي‌ بكنيد يك‌ چيزي‌ بگيد. حضرت‌ فرمود استعد لسفرك‌ يا جناده‌. استعد لسفرك‌ اي‌ جنده‌ مستعد براي‌ سفر، سفر آخرت‌ باش‌ و حص‌ لذالك‌ قبل‌ حلول‌ عجلك‌ زاد و توشه‌ ات‌ را براي‌ خودت‌ تحصيل‌ كن‌ قبل‌ از اين‌ كه‌ اجلت‌ برسه‌. اين‌ جملات‌ را حضرت‌ داشت‌ مي‌گفت‌ يك‌ دفعه‌ حال‌ امام‌ مجتبي‌ به‌ هم‌ خورد. صدا زد زينب‌ كبري‌ تشتي‌ آورد در مقابلش‌ گذاشت‌. سر را در ميان‌ تشت‌، خونه‌ تازه‌ از حلق‌ امام‌ مجتبي‌ در ميان‌ تشت‌ ريخت‌. خوني‌ كه‌ در همان‌ گلو بريزد. خود را فداي‌ مردم‌ كرد، خود را فداي‌ دوستان‌ خدا كرد. خود را فداي‌ راه‌ خدا كرد. اميدوارم‌ پروردگار متعال‌ به‌ شما كمك‌ كند و انشاء الله‌ برنامه‌ هاتون‌ را تعقيب‌ كنيد. خود را به‌ كمالات‌ روحي‌ برسونيد. توفيقات‌ زيادي‌ داشته‌ باشيد. من‌ چند جمله‌ مي‌خوام‌ دعا كنم‌. همتون‌ با توجه‌ رو به‌ قبله‌ بنشينيد.

 الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و صل‌ علي‌ ولي‌ امرك‌ صاحب‌ الزمان‌. صلاة‌ لا يقوا علي‌ احسان‌ غيرك‌ الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد ابد و ما احسا و كتابك‌ و احاط‌ بهي‌ علمك‌، الهم‌ صل‌ علي‌ حجتك‌ و وليك‌ في‌، عرضك‌ صلاة‌ لا نهايت‌ عددها و نهاية‌ لعمدها. الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد صلاة‌ لاغايت‌ لعددها و نهايت‌ العمدها. الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. خدايا به‌ آبروي‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ همة‌ ما را به‌ مقصد اصلي‌ كه‌ خليفة‌ اللهي‌ است‌ برسان‌. خدايا همة‌ ما را از بهترين‌ ياران‌ و اصحاب‌ امام‌ زمان‌ قرار بده‌. قلب‌ مقدسش‌ را از ما راضي‌ بفرما. خدايا به‌ آبروي‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ فرج‌ اون‌ حضرت‌ را برسان‌.پروردگارا به‌ آبروي‌ آقا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ قسمت‌ مي‌دهيم‌ دشمنان‌ اسلام‌، دشمنان‌ راه‌ خدا را خدايا ذليل‌ بفرما. پروردگارا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ خدمتگزاران‌ به‌ دين‌، خدمتگزاران‌ به‌ اين‌ مملكت‌ افراد مخلصي‌ كه‌ به‌ امام‌ زمان‌ خدمت‌ مي‌كنند مسئولين‌ صديق‌ اين‌ مملكت‌ زير ساية‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ حفظ‌ بفرما. پروردگارا همة‌ ما را از اصحاب‌ خوب‌ و ياران‌ خوب‌ امام‌ زمان‌ قرار بده‌. پروردگارا توفيق‌ اطاعت‌ و ترك‌ معصيت‌ بهممون‌ عنايت‌ بفرما. خدايا به‌ آبروي‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ قسمت‌ مي‌دهيم‌ به‌ آبروي‌ ولي‌ عصر خدايا قسمت‌ مي‌دهيم‌ آني‌ ما را به‌ حال‌ خودمون‌ وامگذار. ايمتان‌ كامل‌ بهممون‌ مرحمت‌ بفرما. يقين‌ كمال‌ بهممون‌ مرحمت‌ بفرما. خدايا حجابهايي‌ كه‌ بين‌ ما و امام‌ زمان‌ و خودت‌ چه‌ حجاب‌ ظلماني‌، چه‌ حجاب‌ نوراني‌ قرار گرفته‌ همه‌اش‌ را بر طرف‌ بفرما. پروردگارا به‌ آبروي‌ آقامون‌ و مولامون‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ مرضهامون‌ شفا عنايت‌ بفرما، مريضها، پروردگارا اخلاص‌ در عمل‌ بهممون‌ مرحمت‌ بفرما. خدايا به‌ آبروي‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ قسمت‌ مي‌دهيم‌ به‌ آبروي‌ ولي‌ عصر قسمت‌ مي‌دهيم‌ خدايا علم‌ و حكمت‌ و عقل‌ و درايت‌ به‌ همة‌ ما مرحمت‌ بفرما. سر چشمه‌هاي‌ حكمت‌ را از دلمون‌ به‌ زبانمون‌ باز بفرما. پروردگارا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ قسمت‌ مي‌دهيم‌ رزايل‌ اخلاقی‌ را از ما دور بفرما. خدايا گناهان‌ ما را تبديل‌ به‌ حسنات‌ بفرما. پروردگارا يقين‌ كامل‌ به‌ ما مرحمت‌ بفرما. طول‌ عمر به‌ هممون‌ عنايت‌ بفرما. عافيت‌ كامل‌ به‌ هممون‌ عنايت‌ بفرما. خدايا به‌ آبروي‌ ولي‌ عصر حسن‌ خلق‌ به‌ هممون‌ عنايت‌ بفرما. شر شيطان‌ و نفس‌ اماره‌ را از ما دور بفرما. خدايا امام‌ زمان‌ ما را در پناه‌ خودت‌ از جميع‌ بديات‌ حفظ‌ بفرما. پروردگارا چشممون‌ به‌ جمال‌ اون‌ حضرت‌ روشن‌ بفرما. خدايا به‌ آبروي‌ ولي‌ عصر قسمت‌ مي‌دهيم‌ گرفتاريهامون‌، مشكلاتمون‌، موانع‌ راهمون‌ را برطرف‌ بفرما. امواتمون‌، غريق‌ رحمت‌ بفرما، پدر و مادرمون‌ ببخش‌ و بيامرز. رهبر عزيزمون‌ در پناه‌ امام‌ زمان‌ حفظ‌ بفرما. امام‌ راحلمون‌ غريق‌ رحمت‌ بفرما. عاقبتمون‌ ختم‌ به‌ خير بفرما. والسلام‌ عليكم‌ و رحمت‌ الله‌.

 

۱۹ صفر ۱۴۱۶ – معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌

 معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ 19 صفر 1416

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بابي‌ انتم‌ و امي‌ و نفسي‌ بموالاتكم‌ علمن‌ الله‌ تعالي‌ معالم‌ ديننا و اصلح‌ فسد من‌ دنيانا و بموالاتكم‌ تمة‌ الكلمه‌ و عظمت‌ النعمه‌ و اعطلفت‌ الفرقه‌ و بموالاتكم‌ تقبل‌ طاعة‌ المفترضه‌ و لكم‌ المودة‌ الواجبه‌ و درجات‌ الرفيعه‌ و المقام‌ المحمود و المقام‌ المعلوم‌ ان‌ الله‌ عز و جل‌ و الجاء عظيم‌ و الشأن‌ الكريم‌ و الشفاعة‌ المقبوله‌.

 اگر چه‌ اين‌ فرازها و اين‌ جملات‌ زيارت‌ جامعة‌ كبيره‌ بسيار شرح‌ و تفسير دارد و من‌ جدا موفق‌ نشدم‌ و قصور دارم‌ از اين‌ جهت‌ كه‌ بتوانم‌ دربارة‌ معرفت‌ امام‌ و ولايت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ چيزي‌ عرض‌ كنم‌. وقتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ دربارة‌ ولايت‌ امام‌ و معرفت‌ امام‌ بفرمايد لو كان‌ البحر مداد لكلمات‌ ربي‌ لنفد البحر قبل‌ ان‌ تنفد كلمات‌ ربي‌ ديگه‌ گفت‌ از پشة‌ لاغري‌ چه‌ خيزد. يك‌ دهان‌ خواهم‌ به‌ پهناي‌ فلك‌. اگر كتاب‌ وصف‌ تو را آب‌ بحر كافي‌ نيست‌ كه‌تر كنم‌ سر انگشت‌ و صفحه‌ بشمارم‌. ولي‌ در اين‌ چند شب‌، به‌ اندازة‌ توانمون‌، به‌ اندازة‌ بضاعتمون‌، عرايضي‌ عرض‌ كرديم‌. اميدواريم‌ كه‌ اماممون‌ را بشناسيم‌. امام‌ زمانمون‌ را بشناسيم‌. قبل‌ از منبر يك‌ آقايي‌ يك‌ نامه‌اي‌ به‌ من‌ داد. نمي‌دانم‌ بعضي‌ها از اين‌ حرفها چه‌ فايده‌اي‌ مي‌برند جز آنكه‌ مردم‌ را سرگردان‌ كنند. ايشان‌ نوشته‌ بودند يك‌ آقايي‌ در دهة‌ اول‌ محرم‌ روي‌ منبر گفته‌ هر كس‌ بگويد امام‌ زمان‌ را من‌ ديده‌ام‌ دروغ‌ گفته‌ و هر كس‌ هم‌ بگه‌ من‌ امام‌ زمان‌ را ديده‌ام‌ راست‌ گفته‌. من‌ يك‌ جمله‌اي‌ را در اين‌ شبها يادم‌ رفت‌ بگم‌ به‌ شماها. بدن‌ امام‌ زمان‌ ديدن‌ با همة‌ ارزشي‌ كه‌ داره‌، اگر معرفت‌ نباشه‌، هيچ‌ اهميت‌ نداره‌. پيغمبر بالاتر از امام‌ زمان‌ بود. هر روز عمر، ابي‌ بكر، ابي‌ سفيان‌ او را مي‌ديدند. خيلي‌ ملاقاتش‌ مي‌كردند. امام‌ زمان‌ ديدن‌ با معرفت‌ ارزش‌ داره‌. اگر تو معرفت‌ داشته‌ باشي‌، همين‌ الان‌ كه‌ اينجا نشستي‌ امام‌ زمان‌ را بايد ببيني‌. اگر نداشته‌ باشي‌، ببيني‌ و بشناسي‌ و، يك‌ شب‌ يكي‌ از اين‌ آقايوني‌ كه‌ اينجا مصيبت‌ مي‌خوندند، ضمن‌ فرمايشاتشون‌ همانطوري‌ كه‌ همه‌ ميگند، فرمودند چه‌ چشمي‌ لياقت‌ داره‌ شما را ببينه‌، چشمهاي‌ معصيتكار، ديدن‌ امام‌ زمان‌ علامت‌ پاك‌ بودن‌ انسان‌ نيست‌. مصالحي‌ را حضرت‌ خودش‌ در نظر ميگيره‌ و يك‌ ملاقات‌ ميده‌ براي‌ اتمام‌ حجت‌. توي‌ همين‌ كتاب‌ ملاقات‌ با امام‌ زمان‌ كه‌ من‌ نوشته‌ام‌، ناصبي‌ خدمت‌ حضرت‌ ميرسه‌، حضرت‌ قبول‌ ميكنه‌. افراد مختلف‌. خيلي‌ افراد پاك‌ بودند، با عظمت‌، با علم‌، معلوم‌ نبوده‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ برسند. اين‌ علامت‌ پاكي‌ انسان‌ نميشه‌. معرفت‌ امام‌ زمان‌ علامت‌ پاكي‌ انسانه‌. و الا كسي‌ كه‌ با بدن‌ معمولي‌ در بين‌ مردم‌ داره‌ راه‌ ميره‌، چرا نشه‌ ديدش‌؟ ايني‌ هم‌ كه‌ ميگند امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ غايبه‌، اين‌ غيبت‌ از ماست‌. شما اگر وسط‌ روز لحاف‌ را روي‌ سرتون‌ كشيده‌ باشيد بگيد خورشيد پشت‌ لحافه‌. يا همانطوري‌ كه‌ مثال‌ خود پيغمبر اكرم‌ تشبيه‌ كرده‌ كه‌ مثل‌ خورشيد پشت‌ ابر. اين‌ ابري‌ كه‌ روي‌ تهران‌ هست‌ اين‌ ابر به‌ اندازة‌ سر سوزني‌ از محوري‌ كه‌ خورشيد داره‌ بهش‌ مي‌تابه‌ نيست‌. ما ميگيم‌ خورشيد پشت‌ ابره‌. ما پشت‌ ابريم‌. خورشيد داره‌ كار خودش‌ را ميكنه‌. امام‌ زمان‌ پشت‌ پردة‌ غيبت‌ نيست‌ ما پشت‌ پردة‌ غيبتيم‌. حجاب‌ روي‌ چشم‌ ما افتاده‌. مائيم‌ كه‌ گناهمون‌، صفات‌ رذيله‌امون‌، اعمال‌ پستمون‌، ما را از امام‌ زمان‌ دور كرده‌. و الا امام‌ زمان‌ به‌ ما نزديكه‌. همه‌ بايد هر روز ببينندش‌. و بعد هم‌ ديدن‌ عرض‌ مي‌كنم‌، يك‌ منبري‌ يك‌ ساعت‌ اين‌ مردم‌ را خدا ميدونه‌ من‌ شبها گاهي‌ مي‌نشينم‌ به‌ خودم‌ گريه‌ مي‌كنم‌ كه‌ اين‌ جمعيتي‌ كه‌ توي‌ اين‌ اطاق‌ گرم‌ در يك‌ چنين‌ جائي‌ من‌ معطل‌ كرده‌ باشم‌، حرفي‌ نزده‌ باشم‌ كه‌ براي‌ اينها مفيد باشه‌. به‌ خداي‌ واحد قسم‌ من‌ قبل‌ از منبر، در هر منبري‌ از خدا خواهشم‌ اينه‌ كه‌ خدايا يك‌ چيزي‌ به‌ زبان‌ من‌ جاري‌ كن‌ به‌ درد اين‌ مردم‌ بخوره‌. نكند كه‌ من‌ وقت‌ اينها را بگيرم‌ و وجودم‌ فايده‌اي‌ براي‌ اينها نداشته‌ باشه‌. امام‌ زمان‌ را هم‌ ميشه‌ ديد، هم‌ نميشه‌ ديد. هر كس‌ بگه‌ ديدم‌ دروغ‌ گفته‌. هر كس‌ بگه‌ ديدم‌ راست‌ گفته‌. به‌ يك‌ معنا راست‌. آخه‌ يعني‌ چي‌؟ در مقابل‌ اين‌ مطالب‌ بنشينيد، اوصاف‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و الزمان‌ را بگوئيد. مردم‌ را مهيا كنيد براي‌ تشريف‌ فرمائي‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌. حرفهاي‌ دشمنان‌ امام‌ زمان‌ را اينقدر ترويج‌ نكنيد. بعضي‌ وقتها انسان‌ برخورد ميكنه‌ با افرادي‌ ميگه‌ بريد دعا بكنيد كه‌ امام‌ زمان‌ نياد. و الاّ اول‌ گردن‌ من‌ و تو را مي‌زنند. به‌ من‌ يك‌ كسي‌ گفت‌. گفتم‌ تو را شايد ولي‌ من‌ را اينقدر ازش‌ خواهش‌ ميكنم‌ كه‌ گردنم‌ را نزنه‌. آخه‌ چرا؟ امام‌ زمان‌ آنقدر خون‌ مي‌ريزه‌ تا بالاي‌ پاي‌ اسبش‌ مگه‌ امام‌ قاتلي‌ است‌. مي‌خوان‌ امام‌ زمان‌ را يك‌ موجود خشن‌ خونريز سفاحي‌ معرفي‌ كنند كه‌ شما تقاضاي‌ آمدنش‌ را نكنيد. به‌ نفع‌ دشمنان‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌. امام‌ زمان‌ بياد آقاياون‌، باهاش‌ دشمني‌ نكنيد و ان‌ تخلد فيه‌ المعاندين‌. دشمني‌ نكنيد. به‌ خدا قسم‌ همه‌اتون‌ را مي‌بخشه‌. به‌ همه‌اتون‌ محبت‌ ميكنه‌، دست‌ به‌ سر همه‌اتون‌ ميكشه‌. مي‌آد ما را اصلاح‌ بكنه‌. خلقته‌ لنا عصمة‌ و ملاذا. غياث‌ مستغيثينه‌. اين‌ حرفها چيه‌؟ به‌ خودش‌ قسم‌ اگر بياد، نه‌ گردن‌ شما را مي‌زنه‌ نه‌ انشاء الله‌ گردن‌ مرا مي‌زنه‌. نه‌ بي‌ محبتي‌ ميكنه‌. محبت‌ ميكنه‌، آغوشش‌ بازه‌. خدايي‌ كه‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ مي‌فرمايد اذهبا الي‌ فرعون‌ انه‌ طغي‌. برويد اي‌ موسي‌ و هارون‌ به‌ طرف‌ فرعون‌ كه‌ او طغيان‌ كرده‌. خدا همينجا يك‌ اظهار محبتي‌ به‌ فرعون‌ ميكنه‌ و قولا له‌ قولا لينا. با تندي‌ باهاش‌ صحبت‌ نكنيد، خيلي‌ عجيبه‌ها. اين‌ همان‌ خداست‌ كه‌ امام‌ زمان‌ را مي‌فرسته‌. قولا له‌ قولا لينا. اين‌ كلمة‌ لين‌ ببينيد يعني‌ چي‌؟ يعني‌ ملايم‌ باهاش‌ صحبت‌ كنيد. با محبت‌ باهاش‌ صحبت‌ كنيد. با تشر باهاش‌ حرف‌ نزنيد.

 حضرت‌ وليعصر ارواحنا فداه‌ خودشون‌ در يكي‌  از كلماتشون‌ فرموده‌اند كه‌ و ورثنا العفو من‌ آل‌ يعقوب‌ كه‌ من‌ هر وقت‌ اين‌ روايت‌ به‌ چشمم‌ مي‌خوره‌ ميگم‌ قربانت‌ برم‌ تو معلم‌ يوسفي‌ نه‌ ارث‌ از يوسف‌ عفو را ببري‌. حضرت‌ يوسف‌ برادرهايش‌ وقتي‌ آمدند، آنهمه‌ اذيت‌ كرده‌ بودند. وقتي‌ آمدند در مقابلش‌ قرار گرفتند گفت‌ لا تقصير عليك‌ اليوم‌. هيچ‌ باكي‌ بهتون‌ نيست‌. ناراحت‌ نباشيد. من‌ اصلا به‌ روتون‌ نمي‌آرم‌.

 ما با يكي‌ از علماي‌ علم‌ اخلاق‌، يك‌ نفر خيلي‌ ايشان‌ را اذيت‌ كرده‌ بود، خيلي‌ اذيت‌ كرده‌ بود، در مجالس‌ آبرويش‌ را برده‌ بود، تهمتهاي‌ فوق‌ العاده‌اي‌ بهش‌ زده‌ بود. بعد پشيمان‌ شده‌ بود. خوب‌ انسانه‌، يك‌ وقتي‌ جواني‌ ميكنه‌، نفهمي‌ ميكنه‌، غيبت‌ ميكنه‌، حرفهايي‌ ميزنه‌. اين‌ ميخواست‌ بياد از اين‌ عالم‌ بزرگ‌ عذرخواهي‌ بكنه‌. ما تماشا مي‌كرديم‌ ببينيم‌ اين‌ چيكار ميكنه‌ و آن‌ عالم‌ چه‌ جور برخورد ميكنه‌؟ اين‌ سرش‌ را پائين‌ انداخته‌ بود. خجالت‌ ميكشيد وارد اطاق‌ بشه‌. آن‌ عالم‌ آمد بيرون‌ او را توي‌ بغلش‌ گرفت‌. يك‌ جوري‌ برخورد كرد باهاش‌ كه‌ خدا ميدونه‌ من‌ هيچوقت‌ يادم‌ نميره‌. ديدم‌ اصلا مثل‌ اينكه‌ اين‌ شخص‌ اصلا هيچ‌ گناهي‌ نكرده‌. خواست‌ بگه‌ آقا عذر مي‌خوام‌، گفت‌ چايي‌ بياريد، شربت‌ بياريد، حرف‌ توي‌ حرف‌ آورد كه‌ اين‌ شخص‌ به‌ زبان‌ نياره‌ بدي‌هاي‌ خودش‌ را تا بخواد عذرخواهي‌ كنه‌. يك‌ عالم‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌.

 امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اينطوره‌. برادران‌ يوسف‌ آمدند خدمت‌ يوسف‌. عرض‌ كردند كه‌ ما را ببخش‌. گفت‌ لا تصبيب‌ عليكم‌ اياك‌. جعفر تائب‌ كه‌ حتي‌ به‌ ما اجازه‌ نمي‌دهند بگيم‌ جعفر كذاب‌. اين‌ خيلي‌ اذيت‌ كرد حضرت‌ وليعصر ارواحنا فداه‌ را. آقا ادعاي‌ امامت‌ كرده‌. حضرت‌ در يك‌ توقيعي‌ در اوائل‌ كه‌ مي‌خواهند او را معرفيش‌ كنند كه‌ كسي‌ به‌ امامت‌ او اعتقاد پيدا نكنه‌ مي‌فرمايد شيشه‌هاي‌ مشروبش‌ هنوز توي‌ خانه‌ هست‌. نمازش‌ را چهل‌ روزه‌ كه‌ نخونده‌، يك‌ همچين‌ موجودي‌. تا آمد خدمت‌ حضرت‌ وليعصر، حضرت‌ بهش‌ فرمود كه‌ و ورث‌ العفو من‌ آل‌ يعقوب‌. ما ارث‌ برديم‌ عفو را از آل‌ يعقوب‌ لا تصبيب‌ عليك‌ اليوم‌. هيچ‌ باكي‌ بر تو نيست‌. مردم‌ از اين‌ به‌ بعد هم‌ به‌ او جعفر كذاب‌ نگيد بگيد جعفر تائب‌. آنوقت‌ مي‌آد گردن‌ من‌ و تو را ميزنه‌! اي‌ دوست‌ نادان‌ و اي‌ دشمن‌ دانا. يكي‌ از اين‌ دو تاست‌. ايني‌ كه‌ اين‌ حرفها را ميزنه‌. ميخواي‌ ما را از امام‌ زمانمون‌ دور كني‌؟ مي‌خواي‌ ما هيچوقت‌ تقاضاي‌ فرج‌ نكنيم‌ و نخواسته‌ باشيم‌ حضرت‌ تشريف‌ بياره‌. من‌ الان‌ عذر مي‌خوام‌ يك‌ چند دقيقه‌اي‌ وقتتون‌ را صرف‌ اين‌ حرف‌ كردم‌. بخاطر اين‌ نامه‌اي‌ بود كه‌ قبل‌ از اين‌ جلسه‌ به‌ ما دادند. نه‌ همه‌ ممكنه‌ خدمت‌ حضرت‌ برسند. هر كه‌ معرفت‌ داشته‌ باشه‌، با معرفت‌ خدمت‌ حضرت‌ ميرسه‌. آنهايي‌ هم‌ كه‌ معرفت‌ ندارند، بي‌ معرفت‌ تازه‌ مثل‌ اصحاب‌ پيغمبر كه‌ خدمت‌ پيغمبر اكرم‌ رسيدند. مانع‌ از طرف‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ نيست‌ تشرفات‌. مانع‌ از طرف‌ ماست‌. ما به‌ فكرش‌ نيستيم‌. ما، يك‌ نفري‌ بود هر وقت‌ حرم‌ حضرت‌ رضا مي‌رفت‌، وقتي‌ بر ميگشت‌ غالبا ميگفت‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيدم‌. يك‌ نفر خيلي‌ بهش‌ پرخاش‌ كرد كه‌ چرا ماها خدمت‌ حضرت‌ نمي‌رسيم‌؟ گفتم‌ آرام‌ بگير. اين‌ را من‌ مي‌شناسمش‌. اين‌ وقتي‌ كه‌ از در كفشداري‌ وارد ميشه‌، هر سيد را مي‌بينه‌ يك‌ قدري‌ نگاش‌ ميكنه‌ شايد محبوبش‌ باشه‌. هر آدم‌ خوش‌ سيمايي‌ را مي‌بينه‌ در سنين‌ چهل‌ سالگي‌، چهل‌ سال‌ و پنجاه‌ سال‌ درست‌ اين‌ را بررسيش‌ ميكنه‌. يك‌ خورده‌اي‌ ظنش‌ قوي‌ بشه‌ ميره‌ سلام‌ ميكنه‌ احتمالا دستش‌ را ميبوسه‌، يك‌ همچين‌ آدمي‌، تو هم‌ هر دفعه‌ مشرف‌ بشي‌ حالا هر دفعه‌ نه‌، اقلا چند دفعه‌ يكدفعه‌ تشرف‌ پيدا ميكني‌. اما آن‌ كسي‌ كه‌ وارد حرم‌ حضرت‌ رضا شده‌، به‌ آئينه‌ كاريها و شمشيري‌ كه‌ فلان‌ شاه‌ براي‌ حضرت‌ هديه‌ آورده‌ و ضريح‌ را چه‌ جوري‌ شكلش‌ را عوض‌ كردند و كجا را بمب‌ گذاشتند و اينها را فكر ميكنه‌، خوب‌ امام‌ زمان‌ كنارش‌ هم‌ وايستاده‌ باشه‌ نمي‌بيندش‌. رفيق‌ خودش‌ را كه‌ كنارش‌ وايستاده‌ نمي‌بينه‌. به‌ فكر نيستيم‌ ما. محبت‌ نداريم‌، خودش‌ فرمود به‌ اندازه‌اي‌ كه‌، من‌ اين‌ جمله‌ را به‌ زبانم‌ نمي‌آد بگم‌. ولي‌ چون‌ خودشون‌ گفتند، به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ مرغتون‌ را گم‌ مي‌كنيد، دنبال‌ من‌ بگرديد مرا پيدا مي‌كنيد. عجيبه‌ ما كجا به‌ فكرش‌ هستيم‌. شما صد هزار تومان‌ گم‌ كرده‌ باشيد شب‌ خوابتون‌ نمي‌بره‌. چه‌ شبي‌، كدوم‌ شب‌ جمعه‌ شد كه‌ بخاطر محبتتون‌ به‌ امام‌ زمان‌ خوابتون‌ نبرده‌ باشه‌؟ ميشه‌ ديد حضرت‌ را. محبت‌ پيدا كنيد، معرفت‌ پيدا كنيد. در همين‌ مجلس‌ خوب‌ من‌ نمي‌خوام‌ بعضي‌ از حرفها، چون‌ منتسب‌ به‌ مجلسي‌ كه‌ من‌ در آن‌ مجلس‌ هستم‌ ممكنه‌ بشه‌، من‌ نقل‌ نمي‌كنم‌. هر شبي‌ چند نفر مي‌آيند ميگن‌ توي‌ همين‌ مجلس‌، همين‌ مجلسي‌ كه‌ شايد هيچ‌ به‌ نظرتون‌ بياد، متعدد نقل‌ كردند با دلايل‌ كه‌ تشرف‌ خدمت‌ حضرت‌ وليعصر پيدا كردند. خوب‌ يكي‌ به‌ فكره‌ يكي‌ به‌ فكر نيست‌.

 شما دوستتون‌ را بدونيد مثلا به‌ مشهد مشرف‌ شده‌ از تهران‌ بهتون‌ تلفن‌ زدند كه‌ مشهده‌. شما مي‌ريد توي‌ حرم‌، اينور آنور نگاه‌ مي‌كنيد. جايش‌ را هم‌ نمي‌دونيد ولي‌ بالاخره‌ پيداش‌ مي‌كنيد. در مكه‌، در عرفات‌ من‌ خودم‌ دوستي‌ داشتم‌ آنجا پيداش‌ كردم‌. با چه‌ زحمتي‌. آنوقت‌ اگر همين‌ حالت‌ را شما، چون‌ از آنطرف‌ هم‌ محبت‌ هست‌. آنطرف‌ از قلبت‌ هم‌ خبر داره‌. اگر با همين‌ كنجكاوي‌ وارد حرم‌ بشي‌ خدمت‌ حرم‌ نميرسي‌؟ باشه‌ خدمت‌ ميرسي‌. ميگم‌ ديگه‌. آن‌ دوستمون‌ كه‌ شايد يك‌ وقت‌ به‌ من‌ مي‌گفت‌ حدود چهل‌ مرتبه‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيدم‌. من‌ اين‌ را يك‌ مقداري‌ تحت‌ بررسي‌ قرار دادم‌. آقا اين‌ از در حرم‌ كه‌ وارد ميشد، حتي‌ يك‌ دفعه‌ هم‌ آمد پيش‌ خود من‌. گفت‌ شما همون‌ آقاي‌ هفتگي‌ هستي‌. گفتم‌ بعله‌ اشتباه‌ گرفتي‌. يكي‌ هست‌ اينجور محبت‌ داره‌. من‌ نميگم‌ شماها، اينها تصنعش‌ درست‌ نميشه‌ها. اما محبت‌ قلبي‌ پيدا كنيد. خداميدونه‌ همه‌اش‌ به‌ فكر اين‌ باشيد و آني‌ هم‌ كه‌ به‌ فكر باشه‌ مي‌بينه‌ حضرت‌ را. ماها اكثرا يكي‌ از شرايط‌ را من‌ ديدم‌ يكي‌ از آقايون‌ در كتاب‌ هم‌ نوشته‌ بود اينه‌ كه‌ موقع‌ تشرف‌ نشناسه‌ انسان‌. شرطش‌ اينه‌. گفتم‌ مگر آدم‌ محبت‌ اصلا نداشته‌ باشه‌. خوب‌ با اين‌ شرايط‌، با اين‌ خصوصيات‌، با اين‌ علائم‌ آمده‌، اين‌ معلومه‌ كه‌ خيلي‌ غافله‌ كه‌ بازهم‌ نمي‌شناسه‌.

 نخير در همان‌ اولين‌ لحظه‌، حاج‌ علي‌ بغدادي‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ در همين‌ مفاتيح‌ نوشته‌ ديگه‌. خيلي‌ قضية‌ عميق‌ و مشكلي‌ نيست‌ كه‌ ندونيد. اين‌ حاج‌ علي‌ بغدادي‌ رفته‌ حساب‌ سالش‌ را كرده‌، خمسش‌ را داده‌، يك‌ كار خوب‌ آدم‌ بيسوادي‌ هم‌ بوده‌. چون‌ در همين‌ قضيه‌ داره‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ بهش‌ فرمود كه‌ زيارت‌ بخوان‌ ميگه‌ لست‌ انا بقاري‌. من‌ خواننده‌ نيستم‌. يعني‌ عربه‌ ديگه‌، بغداديه‌. زيارت‌ هم‌ عربيه‌ چرا نمي‌توني‌ بخوني‌؟ يك‌ وقت‌ هست‌ فارسي‌ زبانه‌ نمي‌تونه‌ بخونه‌، ميگه‌ لست‌ انا بقاري‌. معلومه‌ سواد نداشته‌. حضرت‌ براش‌ زيارت‌ مي‌خونند و بعد ميگند كه‌ ميرسند به‌ نام‌ مقدس‌ خودشون‌. مي‌فرمايند امام‌ زمانت‌ را مي‌شناسي‌؟ ميگه‌ چطور نمي‌شناسم‌. حضرت‌ مي‌فرمايد سلام‌ كن‌ بهش‌. ميگه‌ السلام‌ عليك‌ يا صاحب‌ الزمان‌. حضرت‌ مي‌فرمايد و عليك‌ السلام‌.

 آخر ما نمي‌دونيم‌ اينها، اين‌ حاج‌ علي‌ بغدادي‌ دروغ‌ گفته‌ و حاج‌ شيخ‌ عباس‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ هم‌ دروغ‌ نوشته‌ و مرحوم‌ حاج‌ علي‌ نوري‌ هم‌ در نجم‌ الثاقب‌ دروغ‌ نوشته‌ و مرحوم‌ آقاي‌ آسيد ابو الحسن‌ اصفهاني‌ كه‌ حاضر نميشد مرجع‌ تقليد بشه‌، بوسيلة‌ شيخ‌ محمد كوفي‌ كه‌ من‌ اين‌ شيخ‌ محمد كوفي‌ را ديده‌ بودم‌، نامه‌اي‌ برايش‌ مي‌فرستند، شيخ‌ محمد كوفي‌ دروغ‌ گفته‌، آسيد ابو الحسن‌ اصفهاني‌ دروغ‌ گفته‌، آقاي‌ بروجردي‌ دروغ‌ گفته‌، همين‌ محمد كوفي‌ آنوقتي‌ كه‌ من‌ ديدمش‌، گفت‌ من‌ بيست‌ و پنج‌ دفعه‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيدم‌. نامه‌ را حضرت‌ نوشتند دادند به‌ ايشون‌، مرحوم‌ آسيد ابو الحسن‌ هم‌ اين‌ نامه‌ را نگه‌ داشته‌ به‌ بعضي‌ از علما نشان‌ داده‌، نوشته‌ ارخص‌ نفسك‌ خودت‌ را خيلي‌ ارزان‌ در خدمت‌ مردم‌ قرار بده‌. مي‌بيني‌ دستت‌ را مي‌بوسند، احترامت‌ مي‌كنند. مردم‌ به‌ تو علاقه‌ ندارند به‌ آن‌ كسي‌ كه‌ فكر مي‌كنند تو منتسب‌ به‌ او هستي‌، به‌ او علاقه‌ دارند. خودت‌ را خيلي‌ نگير، خيلي‌ خودت‌ را توي‌ حريم‌ قرار نده‌. راست‌ باشه‌ اين‌ چيزي‌ كه‌ مردم‌ فكر مي‌كنند كه‌ خوب‌ باز به‌ خاطر اونه‌. اگر هم‌ دروغ‌ باشه‌ كه‌ باز واي‌ به‌ حال‌ تو. ارخص‌ نفسك‌. خودت‌ را خيلي‌ ارزان‌ در خدمت‌ مردم‌ قرار بده‌. يك‌ جوري‌ نباشه‌ كه‌ مردم‌ بخواهند چند روز توي‌ صف‌ وايستند تا نوبتشون‌ بشه‌. يك‌ وقت‌ ميشه‌ كه‌ وقت‌ انسان‌ ايجاب‌ نميكنه‌. من‌ ديدم‌. يك‌ آقايي‌ را بهش‌ مي‌گفتيم‌ كه‌ زودتر بهش‌ بريم‌. چيزي‌ نمانده‌ به‌ وقتي‌ كه‌ وعده‌ كرده‌ايم‌. ميگفت‌ نه‌ اگر زود برويم‌، سر وقت‌ بريم‌، حالا بيكاره‌، مي‌گفت‌ اگر سر وقت‌ بريم‌ ميگند بيكاره‌، ارزشي‌ نداره‌، سر وقت‌ خودش‌ را رسونده‌. باشه‌ يك‌ نيم‌ ساعت‌ ديرتر برويم‌. خودت‌ را آسون‌، ارزون‌ در خدمت‌ خلق‌ قرار بده‌. و اجعل‌ يادم‌ بياد خوبه‌، شما شايد يادتون‌ باشه‌. مجلسك‌ في‌ الدهليز. قرار بده‌ مجلست‌ را، جايي‌ را كه‌ مي‌نشيني‌، آن‌ دم‌ در كه‌ مردم‌ ديگه‌ نخواسته‌ باشه‌ يك‌ حياط‌، آن‌ خانه‌هاي‌ سابق‌، البته‌ نجف‌ خانه‌ها كوچك‌ بوده‌، ولي‌ در عين‌ حال‌ نخواسته‌ باشند يا الله‌ بگند، همون‌ دم‌ در. و اقض‌ حوائج‌ الناس‌. حوائج‌ مردم‌ را برآور. نحن‌ ننصرك‌. ما ياريت‌ مي‌كنيم‌. اينجوريه‌.

 مرحوم‌ شيخ‌ انصاري‌ اينها همة‌ مراجع‌، بزرگان‌ دروغ‌ گفتند اينجوري‌ كه‌ اين‌ آقا گفتند. شيخ‌ انصاري‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌، مرجعيت‌ بعد از صاحب‌ جواهر به‌ ايشان‌ رسيده‌ بود. ايشان‌ مي‌گفت‌ يك‌ آقايي‌ هست‌ بهتره‌ در بابل‌. سيد العلما كه‌ الان‌ هم‌ قبرشون‌ در بابله‌. او از من‌ بهتره‌. بريد به‌ سراغ‌ او. گفتند آقا شما خودتون‌ مي‌شناسيد. يك‌ نامه‌ بنويسيد. يك‌ نامه‌ فرستادند خدمت‌ ايشان‌. ايشان‌ نوشت‌ من‌ وقتي‌ كه‌ در نجف‌ بودم‌ بهتر از تو بودم‌، در مباحثات‌ و اينها. ولي‌ الان‌ تو بهتر از مني‌. بازهم‌ قبول‌ نكرد مرحوم‌ شيخ‌ انصاري‌. منتظر بود از طرف‌ وليعصر يك‌ خبري‌ برسه‌ خلاصه‌. آنهايي‌ كه‌ اهل‌ توجهند در مجلس‌ درسش‌ همة‌ علما نشستند، طلاب‌ نشسته‌اند. ديدند يك‌ عربي‌ هم‌ آمده‌ آن‌ گوشه‌ نشسته‌. سؤال‌ كرد شيخنا مسئلة‌. ولي‌ معلومه‌ خودش‌ مي‌شناسه‌، احترام‌ كرد. بفرمائيد. فرمود كه‌ اگر مردي‌ مسخ‌ بشه‌ زنش‌ چه‌ حكمي‌ داره‌؟ ايشان‌ عرض‌ كرد كه‌ مسخ‌ در زمان‌ ما در امت‌ مرحومه‌ نيست‌. ولي‌ چون‌ مسئله‌ هست‌ مي‌پرسيد من‌ ميگم‌. اگر مرد به‌ جمادات‌ مسخ‌ بشه‌، زن‌ بايد عدة‌ وفات‌ بگيره‌ و اگر به‌ حيوانات‌ مسخ‌ بشه‌، اين‌ عدة‌ طلاق‌ ميگيره‌. اين‌ آقا بلند شد گفت‌ انت‌ المجتهد، انت‌ المجتهد، انت‌ المجتهد. تو مجتهدي‌. بعد رساله‌اش‌ را داد دست‌ مردم‌. اينها همه‌ دروغ‌ گفتند.

 علامة‌ حلي‌ داره‌ توي‌ راه‌، بين‌ نجف‌ و كربلا داره‌ ميره‌. ديد يك‌ آقايي‌ ديد يك‌ عربي‌ داره‌ پياده‌ راه‌ ميره‌. ولي‌ همراه‌ او، او اسب‌ سواره‌ اين‌ پياده‌ داره‌ مي‌آد. خوب‌ با هم‌ صحبت‌ مي‌كردند، حرف‌ مي‌زدند. كم‌كم‌ صحبتها بالا گرفت‌. صحبتهاي‌ علمي‌ شد. بحثهاي‌ فقهي‌ عميق‌. در يك‌ جا اختلافشون‌ شد. ايشون‌ گفت‌ مسئلة‌ اينه‌. ايشون‌ گفت‌ نه‌ مسئله‌ اونه‌. علامة‌ حلي‌ گفت‌ كه‌ در اين‌ باب‌ روايتي‌ ما نداريم‌ كه‌ اين‌ نظري‌ كه‌ شما ميگيد روايت‌ مي‌خواد داشته‌ باشه‌، نداريم‌. ايشان‌ گفت‌ در كتاب‌ تو روايتت‌ از توي‌ متن‌ افتاده‌ در حاشيه‌اش‌ نوشتند. كتابهاي‌ سابق‌ دستي‌ مي‌نوشتند، چاپي‌ نبود. در كتاب‌ تو حاشيه‌اش‌ نوشته‌اند تو به‌ چشمت‌ برخورد نكرده‌. علامه‌ گفت‌ كه‌ اين‌ كيه‌ كه‌ از كتاب‌ توي‌ خونة‌ من‌ داره‌ خبر ميده‌؟ گفت‌ كه‌ در زمان‌ غيبت‌ كبري‌ ميشه‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيد. در همين‌ بين‌ هم‌ اين‌ چوبي‌ يا شلاقي‌ كه‌ دستش‌ بود افتاد. اين‌ عرب‌ هم‌ دولا شده‌ برداشته‌ داره‌ بهش‌ ميده‌. فرمود چطور نميشه‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيد كه‌ الان‌ داره‌ شلاقت‌ را به‌ دست‌ ميده‌. ميبينه‌.

 سيد بحر العلوم‌ نشسته‌ توي‌ مجلس‌. يك‌ شخصي‌ است‌ از شاگردان‌ او بنام‌ سلماسي‌، پهلوي‌ سيد نشسته‌. يكي‌ از در وارد شد. از همين‌ آدمها. از همون‌ در وارد شد آنجا نشست‌. گفت‌ آقا در زمان‌ غيبت‌ كبري‌ ميشه‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيد. ايشان‌ سرش‌ را پائين‌ انداخت‌ چيزي‌ بهش‌ نگفت‌. آهسته‌ گفت‌ چطور نميشه‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيد كه‌ من‌ را مكرر حضرت‌ توي‌ بغلش‌ گرفته‌. اينهمه‌ قضايا، اينها همه‌ چرا. حالا اين‌ آقايون‌، حالا من‌ نمي‌دونم‌ كيه‌ اين‌ آقا، اگر يك‌ وقتي‌ يكي‌ از آقايون‌ خوبي‌ است‌، من‌ عذر مي‌خوام‌ من‌ به‌ او كار ندارم‌. اصلا به‌ اين‌ فكر كار دارم‌ كه‌ چرا اين‌ آقا ميگه‌ نميشه‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيد. اين‌ اولا خودش‌ را بهترين‌ آدم‌ ميدونه‌ و مي‌بينه‌ خودش‌ تا حالا خدمت‌ حضرت‌ نرسيده‌ ميگه‌ مني‌ كه‌ بهتر از همه‌ هستم‌ خدمت‌ حضرت‌ نرسيدم‌ پس‌ هيچكس‌ نميشه‌ برسه‌. پس‌ بهتر اينه‌ كه‌ بگيم‌ اصلا نميشه‌ كسي‌ خدمت‌ حضرت‌ برسه‌. بابا تو حالا من‌ تازه‌ نميگم‌ لياقت‌ نداري‌. تو حواست‌ نبوده‌، توجه‌ پيدا نكردي‌، به‌ فكرش‌ نبودي‌، و الا بيخوده‌ سخن‌ به‌ اين‌ درازي‌ ميشه‌ مگه‌. ميشه‌؟ اصلا معقوله‌ كه‌ يك‌ نفر توي‌ همين‌ بدن‌ باشه‌ توي‌ مردم‌ راه‌ بره‌ و نبيننش‌ مردم‌. اين‌ يعني‌ چي‌؟ بهرحال‌ از اين‌ مطلب‌ بگذريم‌.

 شما اي‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ يكي‌ از الطافي‌ كه‌ پروردگار بهتون‌ كرده‌ شفاعتي‌ بهتون‌ داده‌ كه‌ قبول‌ ميكنه‌ خدا. در آية‌ الكرسي‌ مي‌خونيم‌ من‌ ذي‌ الذي‌ يشفع‌ الا باذنه‌. شفاعت‌ بايد باذن‌ خدا باشه‌. ما به‌ لغت‌ شفاعت‌ اگر مراجعه‌ كنيم‌، تازگي‌ در همين‌ تهران‌ هم‌ باز مراجعه‌ كردم‌. كلمة‌ شفع‌ يعني‌ جفت‌. يك‌ نماز وتري‌ داريم‌ يك‌ نماز شفعي‌ داريم‌. نماز وتر يعني‌ نماز تك‌. وتر. وتر فرده‌. در زيارت‌ حضرت‌ سيد الشهدا نخونيد و الوتر الموتور. معناش‌ غير از وتره‌. وتر به‌ معناي‌ فرد. يعني‌ نماز فرد، نماز جفت‌. هر وقت‌ كسي‌ را بخوايد شما شفاعت‌ كنيد، يك‌ چيزي‌ حقش‌ نيست‌ اين‌ را مي‌آوريد مي‌رسونيد جفتش‌ مي‌كنيد به‌ آن‌ چيزي‌ كه‌ حقش‌ نبوده‌ شما زحمت‌ كشيديد اين‌ را به‌ آنجا رسونديد. اين‌ معنا يادتون‌ باشه‌. اين‌ معناي‌ شفاعته‌. شما اگر، معناي‌ لغوي‌ شفاعت‌ را عرض‌ مي‌كنم‌، اگر شما يك‌ پيچي‌ را به‌ يك‌ جا نمي‌خوره‌. اين‌ را برديدش‌ تراشش‌ دادي‌، باصطلاح‌ زنگارش‌ را گرفتيد، جفت‌ او كرديد، شفاعت‌ كرديد. از نظر لغت‌ معناش‌ شفاعته‌. يكي‌ در اثر گناه‌ اهل‌ بهشت‌ نيست‌. اين‌ را باصطلاح‌ جورش‌ مي‌كنند اهل‌ بهشتش‌ مي‌كنند. حالا گاهي‌ در اثر گناه‌ بهشتي‌ نيست‌. گاهي‌ در اثر عقائد يا تزكية‌ نفس‌ اين‌ اهل‌ بهشت‌ نيست‌. عقائدش‌ مناسب‌ نيست‌. عقائدش‌ نميخوره‌ به‌ آن‌ عقائد صحيح‌ اسلامي‌ و آن‌ عقائدي‌ كه‌ بايد در صراط‌ مستقيم‌ باشه‌. نميخوره‌. اين‌ را يك‌ نفر كه‌ قدرت‌ داره‌ مي‌آد اين‌ يا عقائدش‌ را جور ميكنه‌ يا صفات‌ باطنيش‌ را جور ميكنه‌. يا گناهانش‌ را برطرف‌ ميكنه‌ و اين‌ را با بهشت‌، با اهل‌ بيت‌ عصمت‌، با اولياء خدا جورش‌ ميكنه‌. اين‌ معناي‌ شفاعته‌. حالا با اين‌ معنا اگر پيش‌ بريم‌، شما اگر مردم‌ را هدايت‌ كرديد يعني‌ يك‌ عده‌ را برايشون‌ عقائد گفتيد و عقائد اينها را تصحيح‌ كرديد و عقائد خوبي‌ در اختيارشون‌ گذاشتيد. اين‌ شفاعت‌ شما كرديد. اگر يك‌ عده‌ اهل‌ گناهند، اينها را توبه‌اشون‌ داديد و ديگه‌ معصيت‌ نكردند و با خدا صميمي‌ و رفيق‌ و بندة‌ پروردگار شدند، اين‌ كار را شما كرديد، شفاعتشون‌ كرديد. اگر يك‌ نفر را تزكية‌ نفس‌ كرديد، راههاي‌ تزكية‌ نفس‌ را به‌ او تعليم‌ داديد و او هم‌ عمل‌ كرد، شما شفاعتش‌ كرديد.

 بنابراين‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ جان‌ همه‌امون‌ به‌ قربانش‌، آن‌ رسول‌ معظم‌، حضرت‌ محمد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ (اللهم‌ صلي‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) شفيع‌ بزرگ‌ تمام‌ عالم‌ هستي‌ است‌. انبياء را ايشان‌ شفاعت‌ كرده‌، هدايت‌ كرده‌، جورشون‌ كرده‌ با خداي‌ تعالي‌. اولياء را همينطور. تمام‌ مردم‌ دنيا را پيغمبر اكرم‌ شفاعت‌ كرده‌ كه‌ با خدا مرتبطشون‌ كرده‌. اين‌ معناي‌ شفاعته‌. شما معناي‌ شفاعت‌ را متوجه‌ بشيد. يعني‌ اگر اين‌ نكته‌اي‌ را كه‌ الان‌ عرض‌ كردم‌ متوجه‌ نشيد، معناي‌ شفاعت‌ را در روز قيامت‌ متوجه‌ نشديد.

 حالا روز قيامت‌ شده‌، ما بيشتر شفاعت‌ را مربوط‌ به‌ روز قيامت‌ مي‌دونيم‌. نه‌. گاهي‌ همين‌ دنيا هم‌ انسان‌ شفاعت‌ ميكنه‌. افرادي‌ با خدا ارتباط‌ ندارند مي‌آد واسطه‌ انسان‌ ميشه‌ اينها را رفيق‌ خدا ميكنه‌، مرتبط‌ با ذات‌ مقدس‌ پروردگارشون‌ ميكنه‌ و اينها با خدا آشنا مي‌شوند اين‌ معني‌ شفاعت‌ اين‌ شخصه‌ از اين‌ شخص‌ در مقابل‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار. اين‌ معناي‌ شفاعته‌. معناي‌ لغويش‌ هم‌ همينه‌، معناي‌ اصطلاحيش‌ هم‌ همينه‌، حتي‌ روز قيامت‌ هم‌ شفاعت‌ همينه‌. حالا روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌. يك‌ عده‌ از نظر اعتقادات‌ با بهشت‌ مناسب‌ نيستند. يعني‌ عقائدشون‌ با عقائد مردمي‌ كه‌ توي‌ بهشت‌ هستند و مالكين‌ بهشت‌ جور نيست‌. مالكين‌ بهشت‌ حضرت‌ رسول‌ اكرمه‌، علي‌ بن‌ ابيطالبه‌، فاطمة‌ زهراست‌ و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌. آنها دربارة‌ توحيد عقيدة‌ خاصي‌ دارند، دربارة‌ نبوت‌، دربارة‌ معاد، اينها يك‌ عقايدي‌ دارند. اگر يك‌ نفر آمده‌ وارد اين‌ بهشت‌ مي‌خواد بشه‌، اين‌ عقايد را نداشته‌. اين‌ را از نظر روايت‌ اگر اين‌ دنيا خودش‌ را درست‌ نكرده‌ باشه‌، اين‌ را راهش‌ اصلا توي‌ بهشت‌ نمي‌دهند. بخاطر اينكه‌ اعتقادات‌ اجتهاديه‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. يعني‌ بر هر مكلفي‌ واجبه‌ كه‌ اول‌ تكليف‌ بره‌ تحقيق‌ كنه‌ از اعتقاداتش‌. اعتقاداتش‌ را نمي‌تونه‌ بوسيله‌ تقليد، پدر و مادرم‌ گفتند خدايي‌ هست‌، پدر و مادرم‌ گفتند اسلام‌ حقه‌، پدر و مادرم‌ گفتند ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ امامند. پس‌ منهم‌ ميگم‌ اينها امامند. نه‌. بايد خودش‌ تحقيق‌ كنه‌. و چون‌ اين‌ موضوع‌ و اين‌ بخش‌ مربوط‌ به‌ تحقيق‌ خودشه‌ و بايد خودش‌ تحقيق‌ كنه‌ تا اعتقاد پيدا كنه‌، اگر اعتقادش‌ درست‌ نبود اينجا بايد وارد بهشت‌ نشه‌. يوم‌ لا ينفع‌ نفس‌ ايمانها لم‌ تكن‌ ايمان‌ من‌ قبل‌ او كسبت‌ بايمانها خيرا. يكي‌ از خصوصيات‌ روز قيامت‌ اين‌ است‌ كه‌ آنجا ديگه‌ فايده‌اي‌ نداره‌ اگر كسي‌ قبلا ايمانش‌ را درست‌ نكرده‌ باشه‌، اعتقاداتش‌ را درست‌ نكرده‌ باشه‌.

 يك‌ عده‌ هستند اعتقاداتشون‌ درسته‌ اما تزكية‌ نفس‌ نكردند. مثل‌ اكثر ماها. تزكية‌ نفس‌ نكردند يعني‌ چي‌؟ يعني‌ محب‌ دنيا هستند، ضعيف‌ هستند، مثلا فرض‌ كنيد حسود هستند. كينه‌ توز هستند. بد اخلاق‌ هستند و خلاصه‌ صفات‌ اينها با صفات‌ پيغمبر اكرم‌ توافق‌ نداره‌ كه‌ و لكم‌ في‌ رسول‌ الله‌ اسوة‌ حسنه‌. اگر اعتقادشون‌ كه‌ اساس‌ كاره‌ درست‌ باشه‌، اينها را در روز قيامت‌ خداي‌ تعالي‌ در همان‌ قيامت‌، چرا ميگم‌ در قيامت‌، چون‌ تزكية‌ نفس‌ بايد در اين‌ بدن‌ گوشت‌ و پوست‌ و استخواني‌ انسان‌ باشه‌. در قيامت‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار در همون‌ حالا كجاي‌ قيامت‌، كجا اين‌ برنامه‌ را انجام‌ ميده‌ كه‌ يك‌ شب‌ اشاره‌ كردم‌ در قيامت‌ خداي‌ تعالي‌ پنجاه‌ هزار سال‌ روز قيامت‌ را قرار داده‌. پروردگار متعال‌ مردم‌ بهشتي‌ را كه‌ مي‌فرسته‌ توي‌ بهشت‌. خوب‌ با يك‌ اراده‌ مي‌فرمايد بهشتي‌ها بروند. حتي‌ انهم‌ لمحضرون‌ حتي‌ عباد الله‌ المخلصين‌. بعضي‌ از بندگان‌ مخلص‌ خدا حتي‌ در قيامت‌ حاضر نمي‌شوند. همه‌ مي‌روند توي‌ بهشت‌. جهنمي‌ها هم‌ كه‌ همه‌ بروند توي‌ جهنم‌. خوب‌ پنجاه‌ هزار سال‌ معطلي‌ واسة‌ چيه‌؟ مال‌ اينهايي‌ است‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ نكردند، اعتقاداتشون‌ خوبه‌ و باصطلاح‌ بهشتيند، چون‌ اعتقاداتشون‌ خوبه‌ بهشتيند. مي‌آيند پرونده‌اشون‌ را امضاء مي‌كنند. سر مرز رفتيد ديگه‌، اكثرتون‌ رفتيد، ميگند گذرنامه‌ات‌ درسته‌ ولي‌ تو يك‌گيري‌ كارهات‌ داره‌. تو با اين‌ مثلا دلارها، با اين‌ پولها، با اين‌ سابقة‌ خرابكاري‌ كه‌ مثلا در ممالك‌ ديگه‌ داشتي‌، اينها بايد درستش‌ كنند بفرستندنت‌ توي‌ آن‌ مملكت‌ مثلا. يك‌ خورده‌اي‌ معطلش‌ مي‌كنند. تعهداتي‌ ازش‌ مي‌گيرند. امضاهايي‌ ازش‌ مي‌گيرند. باهاش‌ يك‌ شرايطي‌ مي‌كنند و بعد راهش‌ مي‌دهند كه‌ بره‌ توي‌ آن‌ مملكت‌. ميگند ميري‌ ولي‌ يك‌ خورده‌اي‌ اينجا صبر كن‌، يك‌ خورده‌ اينجا تأمل‌ كن‌ و دستة‌ سوم‌ و لذا در قيامت‌ من‌ يك‌ شب‌ اشاره‌ كردم‌ اين‌ را بدونيد در قيامت‌ همه‌ بايد تزكية‌ نفس‌ بكنند. چون‌ افرادي‌ كه‌ يك‌ سر سوزن‌ صفات‌ رذيله‌ درشون‌ باشه‌ محاله‌ كه‌ اينها را توي‌ بهشت‌ راهشون‌ بدهند. ميگيد چطور محاله‌؟ پس‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ چيكار ميكنه‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ پروندة‌ شما را امضاء ميكنه‌ كه‌ بهشتي‌ باشيد اما بشينيد آن‌ گوشه‌ خودتون‌ را درست‌ كنيد. يكي‌ از افراد، در كتاب‌ عالم‌ عجيب‌ ارواح‌ يادمه‌ نوشته‌. يك‌ كسي‌ بعد از فوت‌ جريان‌ خودش‌ را نقل‌ ميكنه‌. ميگه‌ وقتي‌ كه‌ من‌ مردم‌، تصادف‌ كرده‌ بود، ميگه‌ وقتي‌ كه‌ من‌ مردم‌ من‌ روح‌ من‌ را گرفتند بردند، بردند خدمت‌ ائمه‌. اما آنجا كه‌ نشسته‌ بودم‌ مثل‌ يك‌ شاگرد مكانيك‌، الان‌ شاگرد مكانيكها تميز شدند، توي‌ مغازه‌ حمام‌ هست‌، دستشوئي‌ هست‌. سابقها آب‌ لوله‌ كشي‌ نبود خيلي‌ اين‌ شاگرد ميكانيك‌ها، طفلكي‌ها خيلي‌ كثيف‌ مي‌شدند، لباس‌ مخصوصي‌ داشتند كه‌ پر از كثافت‌ بود. مثل‌ اين‌ شاگرد مكانيكي‌ كه‌ زير ماشين‌ آوردندش‌ بيرون‌. ببرن‌ توي‌ يك‌ مجلسي‌ بنشوننش‌ كه‌ تمام‌ شخصيتها، وزرا مرتب‌ نشسته‌ باشند. بردند آنجا خدمت‌ ائمه‌ يك‌ همچين‌ احساسي‌ پيدا كردم‌ گفتم‌ خوبه‌ يك‌ چند دقيقه‌ به‌ ما اجازه‌ بدهند بريم‌ لباسمون‌ را عوض‌ كنيم‌ بيائيم‌. لباس‌ تقاوي‌ من‌ بپوشم‌. و لباس‌ التقوي‌ ذلك‌ الخير. اونها ديدند كه‌ من‌ ناراحتم‌ من‌ را سپردند به‌ دست‌ يكي‌ از اولياء خدا، او مرا برد و تميز كرد و آورد. حالا اينجوريه‌. بايد تميز بشه‌ انسان‌. و الا توي‌ بهشت‌ جاي‌ حسودي‌ و جاي‌ كينه‌ توزي‌ و جاي‌ دعوا و جاي‌ سر و صدا و جاي‌ اينكه‌ هر كس‌ قويتر موفقتر و اينها نيست‌. بايد درستش‌ كنند.

 خوب‌ پس‌ تزكية‌ نفس‌ در قيامت‌. حالا شما ميگوئيد در طول‌ عالم‌ برزخ‌ چرا اين‌ را درست‌ نمي‌كنند؟ در طول‌ برزخ‌ گاهي‌ ميشه‌ بعضي‌ از كارها را انجام‌ مي‌دهند. اين‌ را بدونيد. بعضي‌هاش‌ نميشه‌. من‌ يك‌ مثالي‌ بزنم‌ كه‌ همين‌ ديروز براي‌ يكي‌ از دوستان‌ مي‌زدم‌ و آن‌ مثال‌ اينه‌. گاهي‌ ميشه‌ يك‌ مثلا وسيلة‌ يدكي‌ مثلا براي‌ موتور، ماشين‌ نمي‌خوره‌. خيلي‌ ناجوره‌. گاهي‌ ميشه‌ اين‌ وسيله‌ يك‌ كمي‌ زنگ‌ زده‌، بايد زنگش‌ را پاك‌ كرد مي‌خوره‌. صفات‌ رذيلة‌ انسان‌ مثل‌ هموني‌ است‌ كه‌ ناجوره‌ اصلا. بايد بدهند تراشكاري‌. بايد بدن‌ اين‌ گوشه‌ كنارش‌ را بسابند، درستش‌ كنند، جورش‌ كنند با اين‌ موتور. اما گاهي‌ هست‌ زنگ‌ زده‌. معصيت‌ مثل‌ زنگاره‌. اگر كسي‌ معصيت‌ داشته‌ باشه‌، گاهي‌ ميشه‌ معصيت‌ در اثر خبث‌ باطنه‌، آن‌ نه‌. گاهي‌ ميشه‌ نه‌. يك‌ نفري‌ هست‌ معصيت‌ كرده‌ فقط‌. باطن‌ خوبي‌ داره‌، روحيات‌ خوبي‌ داره‌، صفات‌ حميده‌اي‌ داره‌. اما معصيتي‌ هم‌ از دستش‌ در رفته‌. اين‌ مثل‌ پيچي‌ است‌ كه‌ زنگ‌ خورده‌. يك‌ خورده‌اي‌ نفت‌ مي‌زنند بهش‌، يك‌ خورده‌اي‌ هم‌ مي‌سابونند، مي‌پيچوننش‌، مي‌خوره‌. از آن‌ نفت‌ رحمت‌ بايد بگه‌. وقتي‌ انسان‌ مرد از آن‌ نفت‌ رحمت‌، حالا اين‌ تعبير من‌ اينجوري‌ مي‌گيم‌، مي‌زنند به‌ اين‌ زنگارهاي‌ قلب‌ انسان‌ و اين‌ معصيتها و اين‌ كارهاي‌ زشت‌ انساني‌ كه‌ عارض‌ روح‌ انسان‌ شده‌ و اينها پاك‌ ميشه‌. اين‌ ممكن‌ است‌ از اولياء خدا بشه‌. اما اگر نه‌. يك‌ آدم‌ دغل‌ كلاه‌ بازه‌ ولي‌ اعتقاداتش‌ خوبه‌ها.

 در زمان‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مردم‌ دو دسته‌ بودند. يك‌ عده‌ همين‌ مردم‌ كم‌ سواد خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ قهوه‌خانه‌نشينهاي‌ سابق‌. يك‌ عده‌ هم‌ مردمان‌ تاجر محترم‌ و اينها. زراره‌ با تجار و محترمين‌ و اينها رفيق‌ بود و باصطلاح‌ بعله‌، مفضل‌ بن‌ عمر با افراد داش‌ و قهوه‌ خانه‌ نشين‌ رفيق‌ بود. آمدند خدمت‌ امام‌ صادق‌ عرض‌ كردند آقا اين‌ مفضل‌ را نصيحتش‌ كنيد كه‌ اينقدر با اين‌ داشتها نشينه‌ بهرحال‌. حضرت‌ فرمود او مي‌دونه‌ چيكار داره‌ ميكنه‌. بعد مي‌خواستند بفهمونند به‌ اصحابشون‌ كه‌ اونهم‌ لازمه‌. برداشتند يك‌ نامه‌ نوشتند به‌ اصطلاح‌ ما كپي‌ هم‌ كردند كه‌ ما يك‌ عده‌ از سادات‌ هستند. اينها مي‌خوان‌ ازدواج‌ كنند. يك‌ مقدار پول‌ لازم‌ داريم‌. براي‌ ضراره‌ فرستادند. ضراره‌ به‌ تجار گفت‌. ايشان‌ گفت‌، يكيشون‌ گفت‌ اول‌ سالم‌ كه‌ بشه‌ انشاء الله‌ ميدم‌. يكي‌ گفت‌ انشاء الله‌ اول‌ سال‌ دست‌ گردون‌ مي‌كنيم‌ و خلاصه‌ هر كدومشون‌ يك‌ چيزي‌ گفتند خبري‌ نشد. اما نامه‌ وقتي‌ به‌ مفضل‌ بن‌ عمر رسيد، مفضل‌ در قهوه‌خانه‌ عنوان‌ كرد كه‌ امام‌ صادق‌ اينجور گفته‌. يكي‌ از اين‌ داشها بلند شد گفت‌ كه‌ هركي‌ نده‌ چه‌؟ خلاصه‌ پول‌ جمع‌ كرد فرستاد براي‌ امام‌ صادق‌. حضرت‌ فرمود كه‌ ببينيد. اينها هستند. اينجور قلبهاي‌ پاك‌ هم‌ هست‌ توي‌ اينها كه‌ با يك‌ اراده‌. ديگه‌ حالا حساب‌ سالم‌ چطور است‌، و من‌ خمسي‌ به‌ گردنم‌ نيست‌ و من‌ چه‌ كردم‌. اين‌ حرفها نداره‌. امام‌ صادق‌ فرموده‌ بده‌ چشم‌. من‌ خودم‌ شب‌ چيزي‌ نمي‌خورم‌ و ميدم‌. اينجوريه‌. گاهي‌ ميشه‌ اين‌ افرادي‌ هستند كه‌ قلب‌ بسيار پاك‌. اما معصيت‌ كردند. اين‌ مثل‌ پيچي‌ است‌ كه‌ زنگ‌ زده‌. اين‌ را بايد تميزش‌ كرد.

 اما بعضي‌ افرادي‌ هستند كه‌ نه‌. همه‌اش‌ به‌ فكر دنيا هستند. خيلي‌ هم‌ مقدسند. انسان‌ خيال‌ ميكنه‌ اينها خيلي‌ آدمهاي‌ خوبيند. اما، دقيق‌ بودن‌ هم‌ اشكالي‌ نداره‌. دقيق‌ باشند. اما معلومه‌ كه‌ نمي‌خواهند بدهند. نمي‌خواهن‌. بهرحال‌.

 پس‌ شفاعت‌ سه‌ دسته‌ شد. يك‌ شفاعتي‌ كه‌ گناهان‌ بخشيده‌ ميشه‌ كه‌ اين‌ كار ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامه‌. يك‌ شفاعت‌ هم‌ هست‌ كه‌ عقائد را درست‌ ميكنه‌ كه‌ انسان‌ بايد خودش‌ عقائدش‌ را درست‌ كنه‌. آنها قول‌ چيزي‌ به‌ ما ندادند. يك‌ شفاعت‌ هم‌ در تزكية‌ نفسه‌ كه‌ در روز قيامت‌ با همت‌ خود انسان‌ و با كمك‌ و راهنمايي‌ ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ بايد انسان‌ انجام‌ بده‌ و وارد بهشت‌ بشه‌.

 شب‌ سه‌ شنبه‌ است‌ امشب‌. فردا شب‌ شب‌ اربعين‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسينه‌. فردا شب‌ مجبوريم‌ دربارة‌ اربعين‌ حرفي‌ بزنيم‌. من‌ مقيدم‌ كه‌ در يك‌ جائي‌ كه‌ مكرر منبر مي‌روم‌ اسمي‌ از حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هم‌ ببرم‌. چون‌ يكي‌ از افتخارات‌ من‌ اينه‌ كه‌ با سي‌ پشت‌ فاصله‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر ميرسم‌ و شجره‌ هم‌ الحمد لله‌ دارم‌. كه‌ مرحوم‌ استادمون‌ به‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌ به‌ تنها چيزي‌ كه‌ بايد تو خيلي‌ دلخوش‌ باشي‌، همين‌ مسئله‌ است‌. الحمد لله‌. ايني‌ هم‌ كه‌ ميگم‌ از باب‌ و اما بنعمت‌ ربك‌ و حدث‌ عرض‌ كردم‌.

 حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ قدري‌ در زندگي‌ در فشار بود. چون‌ بعد از امام‌ صادق‌ وضع‌ طوري‌ بود كه‌ چون‌ خلفاي‌ عباسي‌ تازه‌ به‌ دوران‌ رسيده‌ بودند. هر حكومتي‌ هم‌ كه‌ تازه‌ به‌ دوران‌ ميرسه‌، طبعا فشارهاي‌ زيادتري‌ مخصوصا روي‌ افراد با شخصيت‌ مي‌آره‌. حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هر چند وقت‌ يك‌ دفعه‌ احضار ميشدند براي‌ دربار هارون‌ الرشيد. گاهي‌ جسارتهاي‌ عجيبي‌ مي‌كرد به‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. آنقدر پررو بود كه‌ آمد كنار قبر پيغمبر گفت‌ يا رسول‌ الله‌ من‌ فرزندت‌ را بخاطر اينكه‌ اختلاف‌ بين‌ مردم‌ مي‌اندازه‌ تبعيدش‌ ميكنم‌. دو تا محمل‌ درست‌ كرد يكي‌ به‌ طرف‌ بصره‌ يكي‌ به‌ طرف‌ بغداد كه‌ مردم‌ ندونند موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ كدام‌ طرف‌ تبعيد شده‌. يحمل‌ من‌ سجنن‌ الي‌ سجن‌. از اين‌ زندان‌ به‌ آن‌ زندان‌ جاي‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را عوض‌ مي‌كرد كه‌ شيعيان‌ متوجه‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر نشوند. اكثرا زندانبانها اظهار محبت‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر مي‌كردند. هارون‌ الرشيد ديد كه‌ نمي‌تونه‌ حضرت‌ را اينطور در رفاه‌ ببينه‌. در آخر سپرد حضرت‌ را به‌ سندي‌ بن‌ شاهك‌ يهودي‌. اين‌ مرد يهودي‌ بود. هر روز صبح‌ مي‌آمد به‌ بهانه‌هاي‌ مختلف‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را تازيانه‌ ميزد. در زيارت‌ آن‌ حضرت‌ مي‌خوانيم‌ السلام‌ علي‌ المعذب‌ في‌ قعر السجون‌. زندانهاي‌ تاريك‌ و در ميان‌ زندان‌ باز چاه‌ كنده‌ بودند و ظلم‌ المطامير. با اين‌ وضع‌ موسي‌ بن‌ جعفر را نگه‌ مي‌داشتند. يك‌ روز يك‌ عده‌ خراسانيها با زحمت‌ زياد رفته‌ بودند بغداد و زندان‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را پيدا كردند. سؤال‌ كردند كه‌ آيا امام‌ ما، آقاي‌ ما در اينجا محبوسه‌؟ زندانبان‌ گفت‌ كه‌ منتظر باشيد الان‌ امامتون‌ از زندان‌ آزاد ميشه‌. اينها ايستاده‌ بودند، منتظر بودند يك‌ وقت‌ ديدند يك‌ جنازه‌اي‌ را از ميان‌ زندان‌ چهار نفر غلام‌ سياه‌ او را حمل‌ ميكنند. صدا ميزنند هذا امام‌ الرفضه‌. اي‌ مردم‌ بدانيد كه‌ اين‌ جنازة‌ امام‌ رافضي‌هاست‌. جنازة‌ موسي‌ بن‌ جعفر را آوردند. خواستند ببرند كنار قبرستان‌ قريش‌ دفن‌ كنند. سليماني‌ پيدا شد و جنازه‌ را از دست‌ مردم‌ گرفت‌ و با تجليل‌ و احترام‌ برد و جنازه‌ را در كاظمين‌ فعلي‌ و در همين‌ مقبرة‌ قريش‌ دفن‌ كرد.

 اما دلها بسوزد براي‌ آن‌ عزيزي‌ كه‌ سه‌ شبانه‌ روز در سرزمين‌ كربلا بي‌ غسل‌ و بي‌ كفن‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌. خدايا به‌ آبروي‌ امام‌ زمان‌، آبروي‌ مملكت‌ اسلامي‌ شيعي‌ را حفظ‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. فرج‌ امام‌ زمان‌ ما را برسان‌. الهي‌ آمين‌. ما را از ياران‌ خوب‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌.

 

۱۸ صفر ۱۴۱۶ – معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌

 معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ 18 صفر 1416

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ و السلام‌ و الصلاة‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بابي‌ انتم‌ و امي‌ و نفسي‌ بموالاتكم‌ علمن‌ الله‌ تعالي‌ معالم‌ ديننا و اصلح‌ فسد من‌ دنيانا و بموالاتكم‌ تمة‌ الكلمه‌ و عظمت‌ النعمه‌ و اعطلفت‌ الفرقه‌ و بموالاتكم‌ تقبل‌ طاعة‌ المفترضه‌ و لكم‌ المودة‌ الواجبه‌ و درجات‌ الرفيعه‌ و المقام‌ المحمود و المقام‌ المعلوم‌ عند الله‌ عز و جل‌ و الجاء عظيم‌ و الشأن‌ الكريم‌ و الشفاعة‌ المقبوله‌.

 مقام‌ محمود، ترجمة‌ تحت‌ اللفظيش‌ اين‌ است‌ كه‌ مقام‌ پسنديده‌ شده‌. هر كسي‌ يك‌ مقام‌ محمودي‌ داره‌. هر موجودي‌ يك‌ مقام‌ محمودي‌ داره‌. در جمادات‌، در حيوانات‌، در ميان‌ افراد بشر، كه‌ بخاطر دسته‌جات‌ مختلفي‌ كه‌ بشر دارد، مقامهاي‌ محمود هر دسته‌اي‌ نسبت‌ به‌ آن‌ دسته‌ فرق‌ ميكند. در انبياء، در ملائكه‌، در اجنه‌، هر دسته‌اي‌ مقام‌ محمودي‌ مختص‌ به‌ خودشون‌ دارند. مقام‌ محمود در حقيقت‌ آن‌ مقام‌ بالاتر و عظيمتر و برتر در هر چيزيست‌. مثلا در ميان‌ جمادات‌، سنگ‌ بعضي‌ از سنگها هستند خيلي‌ قيمتي‌ هستند. پر ارزشند. ولي‌ بعضي‌ از سنگها قيمتي‌ ندارند. در هر چيزي‌ كه‌ تصور كنيد مي‌بينيد يك‌ تفاوتي‌ بين‌ نوع‌ آن‌ چيز وجود دارد كه‌ مقام‌ محمود آن‌ نوع‌، آن‌ پر قيمت‌ترينش‌ است‌. اين‌ ياقوتي‌ كه‌ شما در دستتونه‌. اين‌ عقيقي‌ كه‌ در دستتونه‌، فيروزه‌اي‌ كه‌ در دستتونه‌. اينها سنگه‌. در حقيقت‌ جزء سنگهاي‌ كرة‌ زمينه‌. اما اينها هر كدامشون‌ ارزشهايي‌ دارند كه‌ با سنگهاي‌ ديگر نميشه‌ مقايسه‌اش‌ كرد.

 در ميان‌ انبياء، تنها پيغمبر اكرم‌ است‌ كه‌ داراي‌ مقام‌ محموده‌. يكي‌ از مسائلي‌ كه‌ بسيار اهميت‌ دارد فهميدن‌ مقام‌ محموده‌. هر دسته‌اي‌ در هر رشته‌اي‌ باشند، يك‌ مقام‌ محمود دارند. مثلا در فرض‌ كنيد حرفه‌هاي‌ مختلف‌، در شغلهاي‌ مختلف‌، در علوم‌ مختلف‌، هر دسته‌اي‌ مقام‌ محمود خاص‌ خودش‌ را دارد. فرض‌ كنيد در يك‌ شغل‌ خاصي‌ اگر بخواهيد بدانيد كه‌ مقام‌ محمود صاحبان‌ اين‌ شغل‌ چيه‌ آن‌ كسي‌ كه‌ معروفتره‌، آن‌ كسي‌ كه‌ برتره‌ يا رئيس‌ صنفه‌، اين‌ داراي‌ مقام‌ محموده‌.

 فراموش‌ نميكنم‌ يكي‌ از اولياء خدا كه‌ خيلي‌ من‌ بهش‌ اعتقاد داشتم‌، ايشان‌ به‌ من‌ مي‌گفت‌ هر كسي‌ كه‌ در هر رشته‌اي‌ باشد. مثلا يك‌ نفر كارمند يك‌ اداره‌اي‌ است‌. يا شغلهاي‌ مختلف‌ ديگري‌ داره‌. اگر مي‌خواد به‌ مقام‌ محمود آن‌ شغل‌ يا آن‌ اداره‌ برسه‌، بايد نماز شب‌ بخونه‌. نماز شب‌ از خصوصياتش‌ اينه‌ كه‌ اگر كسي‌ مداومت‌ به‌ نماز شب‌ بكنه‌، در آن‌ رشته‌اي‌ كه‌ او قرار گرفته‌، بالاخره‌ او را به‌ مقام‌ محمود همان‌ رشته‌ ميرسانه‌. مثلا فرض‌ كنيد يك‌ استاد دانشگاهه‌. اين‌ اگر نماز شب‌ بخونه‌ روي‌ اخلاص‌، يك‌ وقت‌ ميشه‌ رئيس‌ دانشگاه‌. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ طبيبه‌. اگر نماز شب‌ بخونه‌ يك‌ روزي‌ ممكنه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ او كمك‌ بكنه‌ يك‌ پرفسور كاشف‌ مثلا متخصص‌ درجة‌ يك‌ بشه‌. و اگر ايشان‌ به‌ من‌ ميگفت‌، و اگر تو نماز شب‌ بخواني‌ مثلا فرض‌ كنيد بالاترين‌ مقام‌ يك‌ روحاني‌، مرجعيته‌. ممكنه‌ مرجع‌ تقليد بشي‌. يا مثلا بالاترين‌ مقام‌ براي‌ پيغمبران‌، خاتميته‌. چون‌ مرحلة‌ اول‌ پيغمبري‌، نبوته‌. دوم‌ رسالته‌، سوم‌ اولوالعزم‌ بودنه‌، چهارم‌ خاتميت‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ رسول‌ اكرم‌ مي‌فرمايد فتهجد به‌ نافلة‌ لك‌ عسي‌ ربك‌ ان‌ يبعثك‌ مقاما محمودا. شب‌ بلند شود. تهجد داشته‌ باش‌، نماز شب‌ بخوان‌ و در نيمه‌هاي‌ شب‌ عبادت‌ كن‌. اميد است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ تو را به‌ مقام‌ محمود برساند.

 مقام‌ محمود پيغمبر را تفسيرهاي‌ مختلفي‌ كرده‌اند. كه‌ يكي‌ از آنها شفاعت‌ كبري‌ رسول‌ اكرم‌ است‌. بالاترين‌ شفيع‌ در عالم‌ پيغمبر اكرم‌ است‌ كه‌ از امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نقل‌ شده‌ كه‌ از حضرتش‌ پرسيدند ارجي‌ آيه‌ در قرآن‌ چيه‌؟ ارجي‌ آيه‌ يعني‌ اميدوار كننده‌ترين‌ آيات‌. آن‌ آيه‌اي‌ كه‌ انسان‌ را زياد اميدوار ميكنه‌. حضرت‌ فرمود تو نظرت‌ چيه‌؟ گفت‌ به‌ نظر من‌ اين‌ آيه‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبرش‌ مي‌فرمايد قل‌ يا عبادي‌ الذين‌ اسرفوا علي‌ انفسهم‌، لا تقنطوا من‌ رحمة‌ الله‌. ان‌ الله‌ يغفر الذنوب‌ جميعا. اي‌ كساني‌ كه‌ زياد گناه‌ كرديد و اسراف‌ بر نفس‌ خودتون‌ كرديد و خيلي‌ خودتون‌ را باصطلاح‌ ما ضايع‌ كرديد و خراب‌ كرديد، لا تقنطوا من‌ رحمة‌ الله‌. مأيوس‌ از رحمت‌ خدا نشيد. ان‌ الله‌ يغفر الذنوب‌ جميعا. خدا همة‌ گناهان‌ را در توانش‌ هست‌ كه‌ ببخشه‌. اين‌ خيلي‌ اميدوار كننده‌ است‌. امام‌ سجاد فرمود از نظر من‌ ارجي‌ آيه‌ اينه‌ كه‌ لسوف‌ يعطيك‌ لترضي‌. يعني‌ در قيامت‌ خدا آنقدر بهت‌ ميده‌ تا راضي‌ بشي‌. روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ پيامبر اكرم‌ سر به‌ سجده‌ مي‌گذاره‌. آنقدر اين‌ سجده‌ را طولش‌ ميده‌ تا خدا تمام‌ امتش‌ را ببخشه‌ و لايق‌ براي‌ ورود به‌ بهشتشون‌ بكنه‌ كه‌ من‌ انشاء الله‌ اگر خداي‌ تعالي‌ توفيق‌ بده‌ فردا شب‌ و پس‌ فردا شب‌، اين‌ دو شب‌ را مي‌خوام‌ اختصاص‌ به‌ شفاعت‌ كبري‌ پيغمبر اكرم‌ بدم‌ و معني‌ شفاعت‌ كه‌ اكثر ماها اشتباه‌ كرديم‌ معني‌ شفاعت‌ را، عرض‌ كنم‌. اجمالا همين‌ اندازه‌ كه‌ پيغمبر سرش‌ را به‌ سجده‌ مي‌گذاره‌، آنقدر طول‌ ميده‌. در دم‌ مرگ‌ حتي‌ رسول‌ الله‌ وقتي‌ كه‌ قرار گرفته‌ بود، جبرئيل‌ آمد. يا رسول‌ الله‌ بهشت‌ را ما اينطور زينت‌ كرديم‌، ملائكه‌ اينطور منتظرند. ارواح‌ همه‌ آمده‌اند به‌ استقبال‌، مسائلي‌ را گفت‌. رسول‌ اكرم‌ گفت‌ آنچه‌ كه‌ من‌ را از حزن‌ نجات‌ ميده‌، آن‌ را بگو. رفت‌ جبرئيل‌ و برگشت‌. اين‌ آيه‌ را نازل‌ كرد. فلسوف‌ يعطيك‌ فترضي‌. اي‌ پيغمبر آنقدر خدا بهت‌ خواهد داد، آنقدر به‌ وسيلة‌ تو مردم‌ هدايت‌ خواهند شد، آنقدر به‌ بهشت‌ موفق‌ خواهند شد و آنقدر از مردمي‌ كه‌ منحرفند بهشتي‌ خواهند شد كه‌ تو راضي‌ بشي‌. گفت‌ حالا خوشحال‌ شدم‌، حالا ديگه‌ اجازه‌ ميدم‌ عزرائيل‌ قبض‌ روحم‌ بكنه‌. حالا ديگه‌ حاضرم‌ براي‌ آمدن‌ به‌ آن‌ عالم‌ و از كنار امتم‌ دور باشم‌.

 ما دربارة‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ مقام‌ محمود مال‌ شماست‌. شفاعت‌ كبري‌، شفاعت‌ كبري‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ اين‌ بسيار مهمه‌. خدا لعنت‌ كنه‌ يك‌ عده‌ از به‌ اسم‌ مسلمانهايي‌ را كه‌ شفاعت‌ را نمي‌خواهند بفهمند و يا اگر مي‌فهمند، معناش‌ را براي‌ ساير مردم‌ عوضي‌ بيان‌ كردند. يك‌ عده‌ هستند بنام‌ وهابيت‌ كه‌ شماها شنيده‌ايد و مذاق‌ وهابيت‌ دارند. يكي‌ از چيزهايي‌ را كه‌ تا حدي‌ منكرند، مسئلة‌ شفاعته‌. ولي‌ ما معتقديم‌ كه‌ ائمة‌ اطهار، همه‌اشون‌ اينها شفيعند. روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ يك‌ روايتي‌ براتون‌ بخونم‌. خيلي‌ من‌ اين‌ روايت‌ را وقتي‌ كه‌ مقايسه‌ مي‌كنم‌ با يك‌ روايت‌ ديگري‌ كه‌ عرض‌ خواهم‌ كرد، خيلي‌ خوشحال‌ ميشم‌. و آن‌ روايت‌ اينه‌ كه‌ روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌، اول‌ پيغمبري‌ كه‌ ازش‌ سؤال‌ ميشه‌ هل‌ بلغت‌، آيا تبليغ‌ رسالت‌ كردي‌؟ حضرت‌ نوحه‌. نوح‌ اول‌ پيغمبر اولوالعزمه‌. هل‌ بلغت‌. تبليغ‌ كردي‌ يا نه‌؟ وظايفت‌ را انجام‌ دادي‌ يا نه‌؟ ميگه‌ بعله‌. نهصد و پنجاه‌ سال‌ اين‌ پيرمرد مشغول‌ تبليغ‌ بوده‌. شاهدي‌ هم‌ داري‌؟ ميگه‌ پيغمبر اسلام‌ شاهد منه‌. چون‌ روح‌ مقدس‌ رسول‌ اكرم‌ بر تمام‌ ماسوي‌ الله‌ از اول‌ خلقت‌ تا آخر خلقت‌ احاطه‌ داره‌. پيغمبر اكرم‌ شاهد منه‌. خوب‌ برو پيغمبر اكرم‌ را بگو بياد شهادت‌ بده‌ به‌ اينكه‌ تو وظايفت‌ را انجام‌ دادي‌ يا نه‌؟ صحراي‌ محشر را مي‌شكافه‌، خودش‌ را با آن‌ زحمت‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌رسانه‌، پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايند تو پيغمبر خوبي‌ بودي‌. به‌ حضرت‌ حمزه‌ و حضرت‌ جعفر، برادر علي‌ بن‌ ابيطالب‌، جعفر طيار، پيغمبر اكرم‌ رو مي‌كنند. مي‌فرمايند بريد دو نفري‌ شهادت‌ بديد كه‌ نوح‌ تبليغ‌ رسالتش‌ را كرده‌. راوي‌ اينجا سؤال‌ ميكنه‌ كه‌ چرا پيغمبر به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اين‌ دستور را نميده‌. امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد علي‌ مقامش‌ بالاتره‌ كه‌ به‌ اين‌ كارهاي‌ جزئي‌ بپردازه‌. خوب‌ دقت‌ كنيد.

 روايت‌ ديگر كه‌ دل‌ شما را امشب‌ انشاء الله‌ خوشحال‌ ميكنه‌ چون‌ همه‌اتون‌ معتقديد به‌ اين‌ مسائل‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ يك‌ روز محزون‌ نشسته‌ بود. پيغمبر اكرم‌ فرمود خدا نكنه‌ تو محزون‌ باشي‌. مي‌خواي‌ يك‌ روايت‌، يك‌ مطلبي‌ بهت‌ بگم‌ كه‌ حزنت‌ برطرف‌ بشه‌. عرض‌ كرد يا رسول‌ الله‌. مثلا به‌ قول‌ ما متشكرم‌، بفرمائيد. پيغمبر اكرم‌ فرمود روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ خداي‌ تعالي‌ هزار حاجت‌ تو را بر مي‌آره‌. اول‌ چي‌ مي‌خواي‌ از خدا. اول‌ حاجتت‌ چيه‌؟ حضرت‌ مي‌فرمايد من‌ شفاعت‌ شيعيانم‌. من‌ اين‌ را مي‌خوام‌. آنجا امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد او اعظم‌ شأن‌ است‌ كه‌ برود انبياء را شفاعت‌ كنه‌. ببينيد شيعه‌ مقامش‌ چيه‌. ماها حيف‌ كه‌ قدر خودمون‌ را نمي‌دونيم‌.

 در تفسير آية‌ شريفه‌ و اذا ابتلاء ابراهيم‌ ربه‌ بكلمات‌ و اتمه‌ تا آنجا كه‌ ميرسه‌ به‌ آنجا كه‌ اذ جاء ربه‌ بقلب‌ سليم‌. وقتي‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ با قلب‌ سالم‌، بعد از تزكية‌ نفس‌، بعد از آن‌ امتحانات‌، به‌ درگاه‌ پروردگار آمد، آنجا ملكوت‌ آسمانها را ديد. آن‌ پرده‌ها اگر عقب‌ بره‌ چيزهايي‌ انسان‌ در اين‌ عالم‌ خلقت‌ ميبينه‌. آنقدر مسائل‌ عجيبه‌ كه‌ ما با خودمون‌ بعد خواهيم‌ گفت‌، بعد از مرگ‌ شايد اين‌ را با خودمون‌ بگيم‌ كه‌ ببين‌ ما سر چه‌ چيزهايي‌ گرفتار بوديم‌! يك‌ بچه‌اي‌، يك‌ جواني‌ مي‌گفت‌ من‌ بچه‌ بودم‌ خيلي‌ بازي‌ مي‌كردم‌. وسايل‌ بازيم‌ را پدرم‌ برايم‌ نگه‌ داشت‌. حدود بيست‌ و دو سه‌ ساله‌ كه‌ شدم‌، وسايل‌ بازيم‌ را آورد به‌ من‌ نشان‌ داد. من‌ آنقدر ناراحت‌ شدم‌ كه‌ چه‌ مي‌كردم‌ من‌! اگر ما متوجه‌ بشيم‌ و ميشيم‌، كه‌ چه‌ مي‌كنيم‌. يوم‌ الحسره‌. آنوقت‌ مي‌فهميم‌ كه‌ چقدر ما گوش‌ به‌ بازي‌ بگم‌، گرفتار بازيهاي‌ بچه‌گانه‌ در اين‌ دنيا بوده‌ايم‌.

 ملكوت‌ آسمانها را وقتي‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ نگاه‌ كرد ديد، بعضي‌ از اولياء خدا هم‌ شايد الان‌ ببينند، ديد يك‌ خورشيد درخشاني‌ تمام‌ ماسوي‌ الله‌ را نوراني‌ كرده‌. سؤال‌ كرد خدايا اين‌ نور كيه‌؟ خداي‌ تعالي‌ فرمود نور علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. اطراف‌ اين‌ نور مثل‌ ستاره‌هايي‌ كه‌ مجذوب‌ خورشيدند، يك‌ ستاره‌هايي‌ دور اين‌ نور مي‌چرخند. عرض‌ كرد اينها كيند؟ خداي‌ تعالي‌ فرمود شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالبند. گفت‌ خدايا من‌ را از شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قرار بده‌. خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ امضا كرده‌ شيعه‌ بودن‌ حضرت‌ ابراهيم‌ را و ان‌ من‌ شيعته‌ ابراهيم‌ اذ جاء قلبه‌ برب‌ سليم‌. حضرت‌ ابراهيم‌ فكر نكنيد يك‌ پيغمبر معمولي‌ بوده‌. اگر پيغمبر اسلام‌ نبود، پيغمبري‌ بالاتر از حضرت‌ ابراهيم‌ نبوده‌. حضرت‌ ابراهيم‌ با حضرت‌ يعقوب‌ شما مقايسه‌اش‌ كنيد. حضرت‌ يعقوب‌ براي‌ ناپديد شدن‌ پسرش‌، چهل‌ سال‌ گريه‌ كرد حتي‌ ابيضت‌ عيناه‌ من‌ الحزن‌. از بسكه‌ ناراحت‌ بود چشماش‌ سفيد شد و كور شد. اما حضرت‌ ابراهيم‌ دست‌ پسر نازنينش‌ را، اوهم‌ مثل‌ يوسف‌ بود. چون‌ يك‌ وقت‌ هست‌ يك‌ پسري‌ مثل‌ پسر حضرت‌ نوحه‌، اين‌ مهم‌ نيست‌. اما پسري‌ مثل‌ حضرت‌ اسماعيل‌، اين‌ دست‌ اين‌ را گرفته‌ برده‌ كه‌ بكشه‌. ناراحت‌ هم‌ هست‌ كه‌ چرا چاقو نمي‌بره‌. او را وقتي‌ كه‌ مي‌خوان‌ در آتش‌ بيندازند، حضرت‌ ابراهيم‌ را، جبرئيل‌ مي‌آد ميگه‌ به‌ من‌ كاري‌ داري‌؟ ميگه‌ به‌ تو نه‌. آن‌ كسي‌ هم‌ كه‌ بهش‌ كار دارم‌ داره‌ من‌ را مي‌بينه‌. اگر بگه‌ بسوز مي‌سوزم‌. يكي‌ وصل‌ و يكي‌ هجران‌ پسندد، يكي‌ درد و يكي‌ درمان‌ پسندد. من‌ از درمان‌ و درد و وصل‌ و هجران‌، پسندم‌ آنچه‌ را جانان‌ پسندد. بعد از عمري‌ خدا يك‌ پسر بهش‌ داده‌، زنش‌ هم‌ حضرت‌ هاجر را خيلي‌ دوست‌ داره‌، ببر اينها را بگذار وسط‌ بيابان‌ بي‌ آب‌ و علف‌ گرم‌ دور از، از اورشليم‌ تا مكه‌ حدودا هشتصد كيلومتر راهه‌. برو بگذار آنجا بيا. خيلي‌ عجيبه‌. يك‌ همچين‌ امتحاناني‌ داده‌. حالا لايق‌ شده‌ كه‌ شيعة‌ علي‌ بن‌ ايطالب‌ بشه‌.

 در يكي‌ از حواشي‌ عروة‌ الوثقي‌ يك‌ وقتي‌ ديدم‌ يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ و يكي‌ از مراجع‌ تقليد نوشته‌ بود كه‌ هر يك‌ از انبياء كه‌ نامشون‌ برده‌ ميشه‌، مثلا ميگيم‌ حضرت‌ نوح‌، بگيد علي‌ نبينا و آله‌ و عليه‌ السلام‌. حضرت‌ يعقوب‌، علي‌ نبينا و آله‌ و عليه‌ السلام‌. معناش‌ اينه‌. اول‌ بر پيغمبر ما بعد بر آل‌ پيغمبر ما بعد بر او سلام‌. اما دربارة‌ حضرت‌ ابراهيم‌ بگيد عليه‌ السلام‌. چون‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد سلام‌ علي‌ ابراهيم‌. سلام‌ بر ابراهيم‌. ابراهيم‌ خيلي‌ خوب‌ بود، اين‌ پيغمبر با همة‌ اين‌ عظمت‌، اين‌ ميگه‌ خدايا مرا از شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قرار بده‌. خدا هم‌ مي‌فرمايد و ان‌ لشيعته‌ لابراهيم‌. همينجوري‌ قبولش‌ نكرده‌ اذ جاء ربه‌ بقلب‌ سليم‌.

 در ميان‌ بشريت‌ اين‌ را بدونيد آقايون‌، معمولا منبرها و عرايض‌ ما اميدوار كننده‌ است‌ و من‌ يك‌ مسئله‌اي‌ را معتقدم‌. اين‌ جمله‌ را بگم‌ چون‌ فراموش‌ ممكنه‌ گاهي‌ بشه‌. اين‌ را بدونيد اگر از اول‌ خلقت‌، از اول‌ خلقت‌ بشر تا آخر، بخواهند يك‌ دسته‌اي‌ را كه‌ در مقام‌ محمود بشريت‌ باشند معرفي‌ بكنند، شما شيعيان‌ امير المؤمنينيد. اين‌ را يقين‌ بدانيد. قدر خودتون‌ را بدانيد. ما از اول‌ غيبت‌ صغري‌ تا بحال‌ از زماني‌ كه‌ ائمه‌ از بين‌ ما رفته‌اند مردم‌ گذشته‌، اينها يك‌ مردمان‌ جاهلي‌ بودند. البته‌ گذشته‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ از حدود صد سال‌ به‌ قبل‌. مردماني‌ بودند بيسواد، جاهل‌ و احتياج‌ داشتند كه‌ با ترسوندن‌ اينها را وادار به‌ نظم‌ در كارها و اعمال‌ عبادي‌ بكنند. لذا مبلغين‌ ما هميشه‌ برنامة‌ ترسوندن‌ مردم‌ را از خداي‌ تعالي‌ داشته‌اند و حتي‌ حكومتها هم‌ مجبور بودند با اين‌ مردم‌ به‌ نحو ديكتاتوري‌ عمل‌ بكنند. لذا از صد سال‌ قبل‌ به‌ قبل‌، مردم‌ يك‌ همچين‌ وضعي‌ داشتند. مردمي‌ بودند بيسواد، كم‌ درك‌، كم‌ استعداد و بايد اينها را ترسوند تا اينكه‌ وظايفشون‌ را عمل‌ كنند. لذا شما در كتابها زياد مي‌بينيد به‌ مسئلة‌ ترس‌ از خدا زياد اشاره‌ شده‌ و مردم‌ را ترسوندند. اما از صد سال‌ قبل‌ به‌ بعد، تا زمان‌ ما، مردم‌ كم‌كم‌ اهل‌ سواد شدند، كم‌كم‌ فكرشون‌ ترقي‌ كرده‌. اختراعات‌، اكتشافات‌، در طب‌ در هر كاري‌ مي‌بينيد يك‌ موفقيتهاي‌ فوق‌ العاده‌اي‌ داشته‌اند. مردمي‌ نيستند كه‌ داراي‌ فرهنگ‌ نباشند. حالا چه‌ در امور مادي‌ چه‌ در امور معنوي‌. فرقي‌ نميكنه‌، رشد داشتند. اين‌ مردم‌ را نميشه‌ ديگه‌ حالا با ترسوندن‌ وادار به‌ كار كرد. بايد با محبت‌ وادار به‌ كارشون‌ كرد. خوب‌ دقت‌ كنيد. اين‌ يك‌ نكته‌اي‌ است‌ خيلي‌ اساسي‌. يعني‌ همانطوري‌ كه‌ زير بار يك‌ حاكم‌ ديكتاتور حالا نمي‌روند ولي‌ در زمان‌ سلاطين‌ صفويه‌ و قبل‌تر از آنها مي‌رفتند، به‌ همان‌ دليل‌ خداي‌ تعالي‌ الان‌ هم‌ برنامه‌اش‌ را عوض‌ ميكنه‌. به‌ مناسبت‌ رشد فكري‌ مردم‌.

 خدا رحمت‌ كنه‌ استاد ما مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ صاحب‌ يعني‌ آن‌ كسي‌ كه‌ من‌ اين‌ كتاب‌ پرواز روح‌ را در شرح‌ حال‌ ايشان‌ نوشتم‌، ايشان‌ معتقد بود كه‌ از سال‌ هزار و صد و چهل‌ قمري‌، كه‌ الان‌ هزار و چهارصد و شانزده‌ قمري‌ است‌. يك‌ كسي‌ كه‌ كامپيوتر حسابش‌ سريعه‌، بگه‌ چند سال‌ قبل‌ تا حالا. هفتاد و شش‌ سال‌. چون‌ ما كه‌ اين‌ بالا نشستيم‌ نمي‌تونيم‌ زود حساب‌ كنيم‌. چون‌ حواسمون‌ را نمي‌تونيم‌ آنجور متمركز كنيم‌. هفتاد و شش‌ سال‌ قبل‌ تابحال‌، چون‌ اين‌ افق‌ تاريك‌ غيبت‌ كبري‌، روشنايي‌ زده‌. اي‌ كاش‌ آن‌ چشمي‌ كه‌ او داشت‌ و آن‌ چشمي‌ كه‌ من‌ بخاطر تعليمات‌ او دارم‌، همه‌ مي‌داشتند اين‌ نور را مي‌ديدند. اين‌ افق‌، هيچوقت‌ بين‌ الطلوعين‌، يعني‌ اول‌ اذان‌ صبح‌ توي‌ بيابان‌ بوده‌ايد؟ يك‌ بيابان‌ تاريك‌ها. توي‌ بيابان‌ تاريك‌ باشيد مي‌بينيد يك‌ باريكة‌ نور در افق‌ پيدا ميشه‌. آن‌ وقت‌ اذان‌ صبحه‌. يك‌ سفيدي‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 تا خورشيد بيرون‌ مي‌آد. ايشان‌ معتقد بود به‌ دلايل‌ مختلف‌ كه‌ متأسفانه‌ من‌ نمي‌تونم‌ همة‌ دلايل‌ را الان‌ براتون‌ عرض‌ كنم‌. به‌ دلايل‌ مختلف‌ كه‌ از هفتاد و شش‌ سال‌ قبل‌، يعني‌ هزار و سيصد و چهل‌، از آنجا اين‌ روشنايي‌ در افق‌ پيدا شده‌ و همينطور اين‌ افق‌ را روشن‌ كرده‌. شما ميگيد معناش‌ چيه‌؟ معناش‌ اينه‌ كه‌ اين‌ نور به‌ زواياي‌ دل‌ شما مردم‌، حتي‌ به‌ زواياي‌ دل‌ كفار و منافقين‌ و مردمي‌ كه‌ از دين‌ اسلام‌ اطلاعي‌ ندارند، حتي‌ به‌ دلهاي‌ آنها تابيده‌. روشنشون‌ كرده‌. شما خودتون‌ را با مردم‌ هفتاد سال‌ قبل‌، هشتاد سال‌ قبل‌ مقايسه‌ كنيد. خوب‌ تاريخ‌ هست‌. اختراعات‌ و اكتشافاتشون‌ هست‌. حتي‌ عجيبه‌ كه‌ فكر امام‌ زمان‌ هم‌ آنوقتها نبودند. ما دلايل‌ زيادي‌ نداريم‌. ولي‌ يك‌ دليل‌ مي‌تونم‌ عرض‌ كنم‌. مثلا. يك‌ مسجد در سراسر ايران‌ اسلامي‌ شيعه‌ نشين‌ كه‌ مربوط‌ به‌ هفتاد سال‌ قبل‌، صد سال‌ قبل‌ باشه‌ بنام‌ امام‌ زمان‌ نيست‌. شما اگر پيدا كرديد خبرش‌ را به‌ من‌ بگيد. حتي‌ اين‌ مسجد جمكران‌، اسمش‌ مسجد جمكران‌ بود. مسجد صاحب‌ الزمان‌ حالا آمده‌. اما الان‌ مردم‌ متوجه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ شدند. از طريق‌ همين‌ نور، همين‌ روشنايي‌، در يك‌ دهي‌ شايد حتي‌ نباشه‌ كه‌ مسجد صاحبا لزمان‌ نباشه‌. در مشهد من‌ يك‌ وقتي‌ شمردم‌ يازده‌ تا مسجد صاحب‌ الزمان‌، حالا مسجد صاحب‌ الامر، مسجد حجة‌ ابن‌ الحسن‌ اسامي‌ ديگري‌ كه‌ بنام‌ حضرت‌ هست‌ و تنها مسجد صاحب‌ الزمان‌، يازده‌ تاست‌. خيابانها، ميدآنها، امكنة‌ پر ارزش‌، و حضرت‌ هم‌ خودش‌ دائما مشغول‌ دعاست‌ براي‌ ظهورش‌. مردم‌ هم‌ دائما مشغول‌ دعا هستند. اين‌ دعاي‌ ندبه‌اي‌ كه‌ امروز همه‌ مي‌خونند و همه‌ بلدند و شايد بعضي‌ از شماها حفظ‌ باشيد، اين‌ دعاي‌ ندبه‌ را من‌ خودم‌ يادمه‌ كه‌ خردسال‌ بودم‌، نمي‌دونستند دعاي‌ ندبه‌ كجاست‌. يك‌ آقايي‌ بود در اصفهان‌ اين‌ يك‌ خواب‌ جالبي‌ ديده‌ بود. آمد براي‌ پدر من‌ نقل‌ كرد. من‌ كوچك‌ بودم‌ گوش‌ مي‌دادم‌. ايشان‌ نقل‌ مي‌كرد كه‌ من‌ در اصفهان‌ يك‌ حسينيه‌اي‌ دارم‌، يك‌ اطاق‌ بزرگي‌ هست‌ كه‌ آنجا معمولا روضه‌خواني‌ مي‌كنند. يك‌ شب‌ در عالم‌ رؤيا ديدم‌ كه‌ من‌ از خانه‌ام‌ بيرون‌ آمده‌ام‌ دارم‌ ميرم‌ به‌ طرف‌ بازار. يك‌ عده‌ از علما دارند مي‌آيند طرف‌ خونة‌ من‌. آقايون‌ كه‌ به‌ من‌ رسيدند گفتند كجا ميري‌؟ گفتم‌ براي‌ چي‌؟ گفتند كه‌ منزل‌ تو روضه‌ است‌، كجا ميري‌ خودت‌؟ گفتم‌ نه‌ منزل‌ ما روضه‌ نيست‌. گفتند تو خبر نداري‌. منزل‌ تو الان‌ روضه‌ است‌ و حضرت‌ بقية‌ الله‌ هم‌ شركت‌ كردند. ميگه‌ من‌ خيلي‌ با عجله‌ برگشتم‌. ديدم‌ بعله‌ جمعيتي‌ نشسته‌اند و امام‌ زمان‌ هم‌ آن‌ بالا نشسته‌اند. رفتم‌ دستشون‌ را بوسيدم‌. نگاه‌ به‌ صورتشون‌ كردم‌. گفتم‌ آقا شما را من‌ خيلي‌، كجا ديدمتون‌؟ حضرت‌ فرمودند آنشب‌ توي‌ مسجد الحرام‌ شب‌ تا صبح‌ با هم‌ بوديم‌. كجاي‌ مسجد الحرام‌؟ گفتند كه‌ آنجا كه‌ آمدي‌ لباسهايت‌ را پيش‌ من‌ گذاشتي‌ من‌ بهت‌ گفتم‌ مفاتيحت‌ را زير لباسهات‌ بگذار، يك‌ دفعه‌ يادم‌ آمد. ما خيلي‌ ممكنه‌ خدمت‌ آقا برسيم‌ و از اين‌ خوابها هم‌ نبينيم‌ و حواسمون‌ هم‌ نباشه‌ها. ميگه‌ راسته‌. من‌ يك‌ شب‌ در مكه‌ بودم‌. شب‌ ديدم‌ توي‌ همون‌ فندق‌ يا هتل‌ خوابم‌ نمي‌بره‌. گفتم‌ اي‌ دل‌ غافل‌ من‌ اينجا، خوابم‌ هم‌ نميبره‌، برم‌ توي‌ مسجد الحرام‌. آمدم‌ توي‌ مسجد الحرام‌ قسمت‌ مقام‌ حضرت‌ ابراهيم‌ دنبال‌ يك‌ كسي‌ مي‌گشتم‌ كه‌ لباسهايم‌ را بگذارم‌ پيشش‌ بروم‌ وضو بگيرم‌. يك‌ آقائي‌ را خيلي‌ خوشم‌ آمد ازش‌، جذبم‌ كرد. بهش‌ اعتماد كردم‌. آمدم‌ گفتم‌ لباسهايم‌ را بگذارم‌ خدمت‌ شما برم‌ وضو بگيرم‌؟ اين‌ آقا خوب‌ هم‌ فارسي‌ با من‌ صحبت‌ مي‌كرد. لباسهايم‌ را گذاشتم‌. فرمودند مفاتيحت‌ را بگذار زير لباسهات‌، من‌ مفاتيحم‌ را گذاشتم‌ زير لباسهام‌. رفتم‌ آمدم‌ برگشتم‌ هم‌ نشستيم‌ با هم‌ صحبت‌ كرديم‌. هم‌ ما مشغول‌ عبادت‌ بوديم‌، نماز خونديم‌. تا صبح‌ با هم‌ بوديم‌. خوشا به‌ حال‌ اينها. باور كنيد امام‌ زمان‌ در بين‌ ماست‌. بنفسي‌ انت‌ من‌ مغيب‌ لم‌ يخلوا منا. از ميان‌ ما خالي‌ نيست‌. اين‌ آقا ميگه‌ كه‌ در خواب‌، دفعة‌ دوم‌ كه‌ خدمت‌ آقا رسيدم‌ پرسيدم‌ فرج‌ شما كي‌ خواهد بود؟ حضرت‌ فرمودند نزديكه‌، به‌ مردم‌ بگو دعاي‌ ندبه‌ بخونند. ايشون‌ كه‌ اين‌ قضيه‌ را كه‌ آورد در مشهد نقل‌ كرد، در حدود مثلا شايد پنجاه‌ سال‌ قبل‌، اين‌ پدر من‌ و مثلا يكي‌ از علما بود و اينها، اينها نمي‌دونستند دعاي‌ ندبه‌ كجاي‌ مفاتيحه‌ مثلا. گشتيم‌، يادمه‌ من‌ مي‌ديدم‌ مي‌گشتند و اسمي‌ از دعاي‌ ندبه‌ نبود. حالا الحمد لله‌ گاهي‌ انسان‌ مي‌بينه‌ در راديو دعاي‌ ندبه‌ خونده‌ ميشه‌. گاهي‌ انسان‌ مي‌بينه‌ مجالس‌ دعاي‌ ندبه‌ چقدر با عظمت‌ برگزرا ميشه‌. اينها همه‌اش‌ نوري‌ است‌ كه‌ بر دلها تابيده‌. آنوقتها نبود. آنوقتها اسمي‌ از امام‌ زمان‌ برده‌ نميشد.

 مرحوم‌ حاجي‌ نوري‌، استاد شيخ‌ عباس‌ قمي‌، كتابي‌ داره‌ بنام‌ نجم‌ الثاقب‌. ايشان‌ از اول‌ زمان‌ غيبت‌ كبري‌ تا زمان‌ خودش‌ كه‌ حدودا صد سال‌ قبل‌، هفتاد سال‌ قبله‌، گشته‌ صد تا قضيه‌ نقل‌ كرده‌ از ملاقات‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌. صد تا قضيه‌. من‌ بعد از اينكه‌ اين‌ كتاب‌ ملاقات‌ با امام‌ زمان‌ را در اين‌ دو جلد نوشته‌ بودم‌، يك‌ نفر آمده‌ بود از شيراز، هزار تا قضيه‌ نقل‌ كرده‌ بود كه‌ اينها را گذاشت‌ در اختيار من‌ گفت‌ شما اينها را چاپش‌ كنيد، نام‌ شما معروفه‌، مثلا بهتر مردم‌ مي‌خونند. البته‌ همة‌ قضاياش‌، آخه‌ قضايايي‌ كه‌ هست‌، بعضي‌ قضايا را ميشه‌ پخش‌ كرد. مثلا يك‌ كسي‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيده‌. مدتي‌ هم‌ در خدمت‌ حضرت‌ بوده‌. معجزه‌اي‌ هم‌ نديده‌. اين‌ ديگه‌ نقل‌ كردن‌ نداره‌. ما در همين‌ تهران‌ شما هفت‌ هشت‌ نفر تشرفات‌ خيلي‌ جالب‌، خدمت‌ حضرت‌ رسيدند. ما هرچي‌ رفتيم‌ بهشون‌ گفتيم‌ آقا اجازه‌ بديد، اين‌ قضيه‌ خيلي‌ تكان‌ دهنده‌ است‌. نمي‌دونم‌ يك‌ معنايي‌، يك‌ فكري‌ در مردم‌ القاء كردند بعضي‌ از افراد كه‌ هر كه‌ را اسرار حق‌ آموختند مهر كردند و دهانش‌ دوختند. اسرار نيستش‌ اينها. امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ خودش‌ فرموده‌ كه‌ اين‌ قضايا را نقل‌ كنيد و نام‌ حضرت‌ زياد برده‌ بشه‌ و از اين‌ راه‌ نام‌ مقدس‌ حضرت‌ ترويج‌ بشه‌.

 يك‌ موضوع‌ ديگه‌ خدمتتون‌ عرض‌ كنم‌ براي‌ روشن‌ شدن‌ افقي‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌. من‌ در اولين‌ سالي‌ كه‌ مشرف‌ شدم‌ به‌ مكه‌، سفر حج‌ واجبم‌، در سال‌ هزار و سيصد و چهل‌ و شش‌ بود. سال‌ هزار و سيصد و چهل‌ و شش‌. در آنجا شيعه‌ را اصلا بعضي‌ از اهل‌ سنت‌ بودند نمي‌شناختند. من‌ در اين‌ كتاب‌ شبهاي‌ مكه‌ ياد كردم‌ و در آن‌ زمان‌ اسمي‌ از حضرت‌ مهدي‌ ارواحنا فداه‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) برده‌ نميشد. كتابخانه‌ها را من‌ مي‌رفتم‌ تحقيق‌ مي‌كردم‌. مخصوصا مي‌خواستم‌ ببينم‌ اين‌ علماي‌ وهابي‌ و اهل‌ سنت‌ چيزي‌ دربارة‌ امام‌ زمان‌ نوشتند ديدم‌ نه‌. اما سال‌ گذشته‌، عجيبه‌ها، موسوعه‌اي‌ دربارة‌ امام‌ زمان‌ از اهل‌ سنت‌ ديدم‌ پخش‌ شده‌. حتي‌ ابن‌ باز، ابن‌ باز الان‌ اول‌ عالم‌ وهابي‌ است‌ كه‌ قرص‌ ايستاده‌ و هنوز هم‌ زنده‌ است‌. ايشان‌ يك‌ كتاب‌ در اثبات‌ وجود حضرت‌ بقية‌ الله‌ نوشته‌. آيا اين‌ افق‌ روشن‌ شدن‌ به‌ نور مقدس‌ حضرت‌ وليعصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نيست‌؟ اينكه‌ همه‌ جا نامش‌ برده‌ ميشه‌، و همين‌ انقلاب‌، شما در شعارهاتون‌ در انقلاب‌ اسلامي‌ مخصوصا در زمان‌ حضرت‌ امام‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌، شما شعارتون‌ اين‌ بود كه‌ خدايا خدايا تا انقلاب‌ مهدي‌، تا آخر كه‌ اين‌ شعار، اين‌ شعار را شما فكر نكنيد كه‌ توي‌ تهران‌ مي‌گفتيد و هيچ‌ جا پخش‌ نميشد. تمام‌ دنيا پخش‌ ميشد. من‌ ترجمه‌هايش‌ را به‌ زبانهاي‌ مختلف‌ ديده‌ بودم‌ و چون‌ مسئلة‌ انقلاب‌ به‌ تمام‌ دنيا پخش‌ شد، مردم‌ دنيا اينجوري‌ فكر مي‌كردند كه‌ يك‌ نفر پيدا شده‌ با آمريكا، با سلطان‌ مقتدري‌ مثل‌ شاه‌، با تمام‌ ابرقدرتها درگير شده‌ و اينها را به‌ زمين‌ زده‌. اين‌ چون‌ جزء اخبار دنيا بود ديگه‌ و مدعيه‌ كه‌ من‌ نايب‌ امام‌ زمانم‌. پس‌ او كيه‌؟

 شما نمي‌دونم‌ اطلاع‌ داريد حتي‌ به‌ فكر اين‌ افتاده‌اند آمريكائيها كه‌ اگر بشه‌ جلوي‌ ظهور حضرت‌ وليعصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را بگيرند. اين‌ رسما فيلم‌ شده‌. يك‌ فيلمي‌ آوردند براي‌ من‌ كه‌ من‌ ديدم‌. پيشگوئيهايي‌ يك‌ گاه‌ نقل‌ مي‌كنند يك‌ نفري‌ در چهارصد سال‌ قبل‌ داشته‌ و اين‌ پيشگوئيها، يكي‌ از پيشگوئيهاش‌ همين‌ انقلاب‌ بوده‌ و بعدش‌ هم‌ يك‌ آقائي‌ از فرزندان‌ حضرت‌ پيغمبر اكرم‌ از حجاز ظهور ميكنه‌ و تمام‌ كاخهاي‌ بزرگ‌ نيويورك‌ و تمام‌ آمريكا را از بين‌ ميبره‌ و در آنجا نوشته‌ ضد مسيحيته‌. دين‌ مسيحيت‌ را از بين‌ ميبره‌. آنوقت‌ چند نفر را مي‌آورند در فيلم‌ با آنها صحبت‌ مي‌كنند كه‌ آيا ميشه‌ جلوي‌ يك‌ چنين‌ پديده‌اي‌ را گرفت‌ كه‌ ما از بين‌ نريم‌. آنها با همة‌ عقلشون‌ و فكرشون‌، احمقانه‌ جواب‌ مي‌دهند. خيال‌ ميكنند كاريست‌ عادي‌، روي‌ طبيعت‌ پيش‌ مي‌آد. ميگند بعله‌ ميشه‌ بعضي‌ از پديده‌هاي‌ قطعي‌ و پيشگوئي‌هاي‌ قطعي‌ را جلوش‌ را گرفت‌ و اظهار ميكنند بعله‌ ميشه‌. و اينها الان‌ به‌ فكر اين‌ معنا هستند و حال‌ اينكه‌ روايت‌ هم‌ داره‌، خداي‌ تعالي‌ هم‌ در قرآن‌ فرموده‌ و نريد ان‌ نمن‌ الذين‌ استضعفوا في‌ الارض‌ و نجعلهم‌ ائمه‌ و نجعلهم‌ الوارثين‌ و نري‌ فرعون‌، فرعون‌ يك‌ كلمه‌اي‌ است‌ مال‌ شاه‌ مصر نيست‌. فرعون‌ هر طاغوتي‌ كه‌، در تفاسير آمده‌، هر طاغوتي‌ كه‌ در زمان‌ خودش‌ ظلم‌ بكنه‌، اين‌ فرعونه‌ و نري‌ فرعون‌ و هامان‌ و جنودهما منكم‌ ما كانوا يحضرون‌. و انشاء الله‌ اين‌ افق‌ روشنه‌ و اميدواريم‌ كه‌ پيرمردترين‌ مردم‌ اين‌ مجلس‌ لااقل‌، زنده‌ باشند. خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ العظمي‌ خوئي‌ را با يكي‌ از علماي‌ تقريبا هشتاد سالة‌ زمان‌ ما. ايشان‌ در خواب‌ ديده‌ بود مرحوم‌ آية‌ الله‌ خوئي‌ را بعد از فوتشون‌. ايشان‌ فرموده‌ بودند ما كه‌ رفتيم‌ ولي‌ خوشا به‌ حال‌ تو كه‌ زنده‌ هستي‌ تا زمان‌ ظهور. البته‌ خوابه‌. اعتباري‌ از نظر من‌ خواب‌ زياد نداره‌. ولي‌ خوب‌ بشارتي‌ است‌ و انشاء الله‌ اين‌ بشارت‌ هست‌.

 يكي‌ از دوستان‌ يك‌ وقتي‌ از من‌ سؤال‌ ميكرد فلاني‌ چقدر مانده‌ اين‌ خورشيد طلوع‌ كنه‌؟ گفتم‌ هيچوقت‌ شده‌ ازخواب‌ بلند بشيد و نزديك‌ باشه‌ آفتاب‌ طلوع‌ بكنه‌، وقت‌ وضو گرفتن‌ نداشته‌ باشي‌. همانجا تيمم‌ كن‌ نمازت‌ را بخون‌ يك‌ همچين‌ وقتي‌. حالا نمي‌خوام‌ تعيين‌ وقت‌ بكنم‌ ولي‌ خيلي‌ نزديكه‌. تمام‌ علائمي‌ كه‌ توي‌ كتب‌ مناهم‌ ذكر شده‌ از وجود مقدس‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ جز علائم‌ مقارن‌ ظهور، همه‌اش‌ انجام‌ شده‌. همه‌اش‌ انجام‌ شده‌ و نور مقدس‌ حضرت‌ ديگه‌ طوري‌ روشن‌ كرده‌ عالم‌ را كه‌ مسيحي‌ها انتظارش‌ را مي‌كشند.

 من‌ يك‌ جمله‌اي‌ بهتون‌ عرض‌ كنم‌. شايد سال‌ گذشته‌ اينجا گفته‌ باشم‌. در يك‌ سمپوزيومي‌ بود در يونان‌ وقتي‌ كه‌ من‌ مطلبم‌ را در همين‌ ارتباط‌ ارائه‌ دادم‌ در آن‌ اجلاسي‌ كه‌ تمام‌ علماي‌ مسيحي‌ باصطلاح‌ مسيحي‌ آمده‌ بودند در آتن‌ و علماي‌ اسلام‌، سني‌ و شيعه‌ جمع‌ شده‌ بودند. وقتي‌ اين‌ مطلب‌ راجع‌ به‌ مصلح‌ آخر الزمان‌ بحث‌ كردم‌، در اين‌ كتاب‌ مصلح‌ آخر الزمان‌ نوشتم‌، جمعي‌ از اينها بلند شدند گفتند اين‌ مسئله‌ بسيار مهمه‌. بايد رويش‌ بحثهاي‌ زيادي‌ كرد و يك‌ كنفرانسي‌ مخصوص‌ اين‌ موضوع‌ بايد قرار داد. ما همه‌ معتقديم‌ كه‌ حضرت‌ مهدي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) مي‌آد و ما هم‌ انتظارش‌ را داريم‌. ما كنار دريا هستيم‌ و قدر آب‌ را نمي‌دانيم‌. هر چيزي‌ را انسان‌ زياد ديد يا زياد شنيد، ديگه‌ براش‌ اهميت‌ قائل‌ نميشه‌. و الا هزار جلد كتاب‌ دربارة‌ حضرت‌ مهدي‌ نوشته‌ شده‌، شايد تمام‌ عرض‌ كردم‌ نمي‌دونم‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ بود عرض‌ كردم‌ يا جاي‌ ديگه‌ بود كه‌ آنقدري‌ كه‌ امروز مردم‌ معتقد به‌ امام‌ زمانند و حجت‌ حق‌ هستند و مصلح‌ آخر الزمان‌ هستند، به‌ وجود پيغمبر اسلام‌ آنقدر اعتقاد ندارند.

 نور روشن‌ كرده‌ عالم‌ را و اميدواريم‌ انشاء الله‌ با چشممون‌، با همين‌ دو چشم‌ ضعيفمون‌ ببينيم‌ خورشيد جمالش‌ ظاهر ميشه‌. الهي‌ آمين‌. و انشاء الله‌ شما آقايان‌ همه‌اتون‌ از ياران‌ خوب‌ آن‌ حضرت‌ خواهيد بود و بدانيد خدا شماها را خيلي‌ دوستتون‌ داره‌. من‌ يك‌ وقتي‌ اين‌ مطلبم‌ بيشتر ميخواستم‌ دربارة‌ اين‌ مطلب‌ صحبت‌ كنم‌ كه‌ خدا بندگانش‌ را خيلي‌ دوست‌ داره‌. خيلي‌ دوست‌ داره‌. يعني‌ يك‌ دفعه‌ اگر بگي‌ خدايا قربانت‌ بشم‌، شايد خدا ده‌ برابر به‌ تو اظهار محبت‌ بكنه‌. خدا بندگانش‌ را خيلي‌ دوست‌ داره‌ و من‌ يك‌ روشي‌ دارم‌، مخصوصا با دوستاني‌ كه‌ نزديكتر هستند و بيشتر با من‌ مأنوسند، محبت‌ خدا را در دل‌ دوستان‌ خدا جا مي‌خوام‌ بدم‌. چون‌ شماها حالا مردمي‌ نيستيد كه‌ با ترس‌، با وعدة‌ عذاب‌ بخوايد عبادت‌ كنيد. با محبت‌ بهتر كار مي‌كنيد و اين‌ را هم‌ بدانيد كه‌ خداي‌ تعالي‌ خودش‌ را بوسيلة‌ قرآنش‌، بوسيلة‌ انبيا مي‌خواسته‌ محب‌ شما نشان‌ بده‌. ببينيد سراسر قرآن‌، همه‌ جا ميگه‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. خداي‌ مهربان‌، خداي‌ رحمان‌ يعني‌ خداي‌ مهربان‌. خداي‌ رحيم‌ يعني‌ خداي‌ مهربان‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌، الرحمن‌ الرحيم‌. باز دو مرتبه‌ همين‌ را تكرار ميكنه‌. در تمام‌ سوره‌هاي‌ قرآن‌، يك‌ سورة‌ برائته‌. آنهم‌ بسم‌ الله‌ القاسم‌ الجبارين‌، بسم‌ الله‌ المتكبر القهار هست‌ خداي‌ تعالي‌ اينها. ولي‌ نمي‌خواد زياد بندگانش‌ را از اين‌ كلمات‌ بترسانه‌. به‌ خود حضرت‌ حق‌ قسم‌ كه‌ انسان‌ تا انس‌ با خدا نگيره‌، لذت‌ محبت‌ پروردگار را نمي‌تونه‌ بفهمه‌.

 يكي‌ نقل‌ مي‌كرد. مي‌گفت‌ همينطور روي‌ پشت‌ بام‌ خوابيده‌ بودم‌. چشمهام‌ باز بود. به‌ زبان‌ عوامي‌ خودم‌ مي‌گفتم‌ خدا جانم‌، خدا جانم‌ اين‌ را تكرار مي‌كردم‌. ميگفت‌ يك‌ دفعه‌ ديدم‌ تمام‌ آسمان‌ با اين‌ خط‌ نوراني‌ نوشته‌ شد جانم‌ جانم‌ جانم‌. به‌ خدا قسم‌ اينه‌ خدا. حالا نميخوام‌ عرض‌ كنم‌ اين‌ نوشته‌ها از طرف‌ خدا بود. ولي‌ ميگفت‌ كه‌ اين‌ شخص‌ مي‌گفت‌. به‌ خدا خيلي‌ بي‌ انصافيه‌ خدايي‌ كه‌ نعمت‌ بهمون‌ داده‌، مهرباني‌ به‌ اين‌ حد داره‌ و ما را اينهمه‌ دوست‌ داره‌. در عين‌ حال‌ هر كاري‌ را كه‌ مي‌دونيم‌ بدش‌ مي‌آد بكنيم‌ و هر كاري‌ را كه‌ خوشش‌ مي‌آد نكنيم‌. اين‌ خيلي‌ بده‌. من‌ يك‌ وقتي‌ مثل‌ مي‌زدم‌ براي‌ يكي‌. گفتم‌ يك‌ كسي‌ يك‌ سفرة‌ مفصلي‌ براي‌ شما انداخته‌ باشه‌ و براي‌ شما هم‌ همه‌ جور غذا گذاشته‌ باشه‌ و دم‌ در هم‌ آمده‌ به‌ شما خير مقدم‌ ميگه‌ و احترام‌ ميكنه‌ ميگه‌ اينقدر من‌ تو را دوست‌ دارم‌ كه‌ اگر يك‌ سيلي‌ هم‌ به‌ صورتم‌ بزني‌ من‌ چيزي‌ نميگم‌. چه‌ آدم‌ پستي‌ بايد باشي‌ كه‌ بگي‌ حالا كه‌ سيلي‌ آزاد شد ما چند تا سيلي‌ به‌ صاحبخانه‌ بزنيم‌. به‌ خدا قسم‌ معصيتهاي‌ ما اينطوريه‌. خداي‌ تعالي‌ گاهي‌ از بي‌ محبتي‌هاي‌ ما صداش‌ بلند ميشه‌. من‌ گاهي‌ اين‌ مثال‌ را زدم‌. ولي‌ خدا ميدونه‌ دقيقا اين‌ مثال‌ صحيحه‌.

 شما مغازة‌ نانوائي‌ رفتيد؟ بله‌. سر صف‌ وايستاديد. صف‌ پيش‌ رفته‌ نوبت‌ شما شده‌. صاحب‌ مغازه‌ ميگه‌ برو عقب‌. ميري‌ باز آخر صف‌ مي‌ايستي‌. باز مي‌آئي‌ جلو باز ميگه‌ برو عقب‌. باز دو مرتبه‌ ميرسي‌. وقتي‌ نوبت‌ شما ميشه‌ كه‌ نونها تموم‌ شده‌، يك‌ مشت‌ نون‌ سوخته‌ آنجا روي‌ ميزش‌ هست‌ آنها را جمع‌ ميكنه‌ ميده‌ به‌ شما. مي‌خوايد بگم‌ چه‌ جوري‌ ما اينجوريم‌ نسبت‌ به‌ خدا؟ پانزده‌ سال‌ كه‌ اصلا نوبت‌ خدا نيست‌، بچه‌ هستيم‌ و بازي‌ مي‌كنيم‌. بعد كه‌ نوبت‌ خدا ميشه‌ عقب‌. نقدا امتحان‌ داريم‌، مدرسه‌ داريم‌، دبيرستان‌ داريم‌، دانشگاه‌ داريم‌. خيلي‌ خوب‌. درسها تمام‌ ميشه‌. باز بريد عقب‌ حالا نقدا مي‌خوايم‌ مطبي‌، تشكيلاتي‌، دفتري‌، فلان‌. ميره‌ عقب‌. آخرش‌ آخرش‌ حالا نوبت‌ خدا. حالا يا روزانه‌ بخوايم‌ حساب‌ كنيم‌ اينطوره‌. مثلا از صبح‌ تا ظهر كارهايت‌ را كردي‌. اذان‌ مي‌گويند نوبت‌ خدا شده‌، برو عقب‌. نهار بخوريم‌ حالا. نهارش‌ را ميخوره‌ باز نوبت‌ خدا ميشه‌ باز برو عقب‌. دم‌ غروب‌ يك‌ نماز عين‌ آن‌ نون‌ سوخته‌ها. يك‌ نماز سر و دست‌ و پا شكسته‌، ناراحت‌ هم‌ هستيم‌ كه‌ اين‌ نماز هم‌ دست‌ از سر ما برنميداره‌. خداي‌ تعالي‌ گاهي‌ انسان‌، من‌ كه‌ دلم‌ مي‌سوزه‌. يعني‌ از اعمال‌ خودم‌ حتي‌ خداي‌ تعالي‌ ميگه‌ الم‌ يعلن‌ الذين‌ آمنوا ان‌ تخشع‌ قلوبهم‌ بذكر الله‌. همان‌ مثلا چند دفعه‌ به‌ اين‌ مشتري‌ گفته‌ باشيد برو عقب‌، اين‌ ميگه‌ نوبت‌ ما نشد. الم‌ يعلنن‌ الذين‌ آمنوا ان‌ تخشع‌ قلوبهم‌ لذكر الله‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ نوبت‌ ما نشد. نوبت‌ اين‌ نشد كه‌ شما با خدا هم‌ ارتباطي‌ برقرار كنيد. آن‌ دزد نيمه‌ شب‌ يك‌ عمري‌ برش‌ گذشته‌، دزدي‌ كرده‌ ديد يك‌ نفر در نماز شبش‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ را ميخونه‌. بدنش‌ لرزيد. گفت‌ خدايا چرا آنه‌ آنه‌. يعني‌ نوبتت‌ شده‌. من‌ ديگه‌ فهميدم‌. آن‌ نانوايي‌ كه‌ هر چي‌ بي‌ انصاف‌ باشه‌، يك‌ شخص‌، يك‌ شخص‌ معمولي‌ بگه‌ نوبت‌ ما نشد؟ چرا آقا جون‌ نوبت‌ تو هست‌ بيا نونت‌ را بهت‌ بدم‌. ما اينجوريم‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ خدا دوستتون‌ داره‌. خيلي‌ هم‌ دوستتون‌ داره‌. ميگيد نه‌؟ يك‌ ناز بكنيد براي‌ خدا ببينيد چي‌ ميكنه‌. يك‌ چند روز با خدا دقيقا ارتباط‌ برقرار كنيد ببينيد چه‌ نشاطي‌ پيدا مي‌كنيد. چقدر دلتون‌ روشن‌ ميشه‌. چقدر خدا با شما حرف‌ ميزنه‌. آواز خدا هميشه‌ در گوش‌ دل‌ است‌.

 نام‌ مقدس‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را بردند در اين‌ مجلس‌. و اي‌ كاش‌ ما شيعة‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا بوديم‌. حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ غريبه‌. اين‌ غربت‌ به‌ آن‌ معنا نيست‌ كه‌ بعضي‌ فكر مي‌كنند زائر نداره‌. شما هر يكي‌ از معصومين‌ را نگاه‌ كنيد مي‌بيند بالاخره‌ يا با همند يا نزديك‌ به‌ همند. در مدينه‌ بريد چهار تا امام‌ با همند. كنار يكديگر قبرشون‌ هست‌. كربلا نزديك‌ نجفه‌، كاظمين‌ دو تا امام‌، سامرا دو تا امام‌. كسي‌ كه‌ خيلي‌ دوره‌، اگر چه‌ اين‌ دوري‌ سبب‌ شده‌ كه‌ يك‌ عالمي‌، يك‌ دنيايي‌ به‌ فيض‌ برسند. اما حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ لا يزورها الا الخواص‌ من‌ الشيعه‌. اين‌ بضعة‌ پيغمبر، اين‌ پارة‌ تن‌ پيغمبر را زيارت‌ نميكند مگر خواص‌ از شيعه‌. در يك‌ روايت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌فرمايد ستدفن‌ رجل‌ من‌ ولدي‌ بارض‌ خراسان‌ يقال‌ لها طوس‌ اسمه‌ اسمي‌ و اسم‌ ابيه‌ اسم‌ عمران‌ موسي‌. علي‌ فمن‌ زاره‌ في‌ غربته‌ غفر الله‌ له‌ ذنوبه‌. ما تقدم‌ منها و ما تأخر ولو كان‌ بمثل‌ عدد النجوم‌ و قطر الامطار و ورق‌ الاشجار. در روايات‌ متعددي‌ هزار حج‌ ثواب‌ زيارت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را قرار دادند. زيارت‌ كنيد حضرت‌ رضا را. كساني‌ كه‌ امكانات‌ دارند، اقلا ماهي‌ يكدفعه‌ يا سالي‌ دو سه‌ دفعه‌ لااقل‌ بايد زيارت‌ كنند حضرت‌ رضا را. نزديك‌ وفات‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضاست‌. روز بيست‌ و نهم‌ اين‌ ماه‌ يا روز آخر اين‌ ماه‌ وفات‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضاست‌. خوب‌ به‌ اباصلت‌ فرمود من‌ ميرم‌ به‌ مجلس‌ مأمون‌. وقتي‌ برگشتم‌ اگر عبا را به‌ سرم‌ كشيده‌ بودم‌، با من‌ حرف‌ نزن‌. ولي‌ بدان‌ كه‌ بي‌ آقا شدي‌. ميگه‌ حضرت‌ وارد شد. من‌ بيرون‌ ايستاده‌ بودم‌. وقتي‌ كه‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ السلام‌ از مجلس‌ مأمون‌ بيرون‌ آمد عبا را ديدم‌ به‌ سرش‌ كشيده‌. پشت‌ سر حضرت‌ آمدم‌. وارد خانه‌ شديم‌. حضرت‌ دستور فرمود درها را ببندند. بعضي‌ فكر مي‌كنند كه‌ حضرت‌ كسي‌ را نداشته‌ به‌ ديدنش‌ بياد. ولي‌ من‌ اينطور فكر مي‌كنم‌ چون‌ مردم‌ مشهد و مردم‌ خراسان‌ آنوقت‌ و آنقدر علاقه‌ به‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا داشتند. اگر احساس‌ مي‌كردند حضرت‌ كسالتي‌ داره‌، همه‌ مي‌آمدند. طبعا سؤال‌ مي‌كردند كه‌ شما چه‌ كسالتي‌ داريد؟ حضرت‌ ناگزير بود كه‌ بگه‌ من‌ را مأمون‌ زهر داده‌. لذا درها را بست‌ كه‌ آبروي‌ دشمنش‌ را نبره‌. از امام‌ جواد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ سؤال‌ كردند كه‌ چرا پدر شما را رضا گفتند؟ فرمود بخاطر اينكه‌ دوست‌ و دشمن‌ را از خودش‌ راضي‌ نگه‌ مي‌داشت‌. يتململ‌ تململ‌ السرير. مانند مارگزيده‌ به‌ خودش‌ مي‌پيچه‌. مي‌گه‌ من‌ متحير در ميان‌ خانه‌ ايستاده‌ بودم‌. يك‌ وقت‌ ديدم‌ جواني‌ كه‌ شبيه‌ترين‌ مردم‌ است‌ به‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا وارد خانه‌ شد. گفتم‌ آقا من‌ كه‌ درها را بسته‌ بودم‌. فرمود همان‌ كسي‌ كه‌ از مدينه‌ به‌ طوس‌ به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ مرا آورده‌ است‌، از در بسته‌ هم‌ مي‌تواند وارد كند. دانستم‌ امام‌ جواده‌. وارد حجره‌ شد. علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا از جا برخاست‌ فرزند عزيزش‌ را در بغل‌ گرفت‌. حتي‌ علي‌ يبكيان‌ حتي‌ عشي‌ عليهما. در روز عاشورا هم‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ بدن‌ فرزندش‌ را در بغل‌ گرفت‌. اما علي‌ اكبر فرقش‌ شكافته‌، بدنش‌ تير خورده‌، كه‌ عبارت‌ حديث‌ و مقتل‌ اين‌ است‌ كه‌ قطعوه‌ بسيوفه‌ اربا اربا. بدن‌ علي‌ اكبر را اين‌ دشمنان‌ با شمشيرشون‌ قطعه‌ قطعه‌ كرده‌ بودند. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌، چشمهاي‌ ما را به‌ جمال‌ آن‌ حضرت‌ روشن‌ و منور بفرما. الهي‌ آمين‌. ما را از بهترين‌ ياران‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. مسئولين‌ اين‌ مملكت‌، رهبر عزيزمون‌ در پناه‌ امام‌ زمان‌ حفظ‌ بفرما. الهي‌ آمين‌.

 

۱۷ صفر ۱۴۱۶ – معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌

 معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ 17 صفر 1416

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بابي‌ انتم‌ و امي‌ و نفسي‌ بموالاتكم‌ علمن‌ الله‌ تعالي‌ معالم‌ ديننا و اصلح‌ فسد من‌ دنيانا و بموالاتكم‌ تمة‌ الكلمه‌ و عظمت‌ النعمه‌ و اعطلفت‌ الفرقه‌ و بموالاتكم‌ تقبل‌ طاعة‌ المفترضه‌ و لكم‌ المودة‌ الواجبه‌.

 سلسلة‌ عرايضمون‌ در شبهاي‌ گذشته‌ به‌ اين‌ جمله‌ از زيارت‌ جامعه‌ رسيد كه‌ و لكم‌ المودة‌ الواجبه‌. يكي‌ از واجباتي‌ كه‌ بسيار پر اهميت‌ است‌ و شايد اوجب‌ واجباته‌ و حتي‌ در روايات‌ از نماز هم‌ آن‌ را واجبتر دانسته‌اند، مودت‌ ذي‌ القربي‌ پيغمبر اكرمه‌. در قرآن‌ مجيد چند آيه‌ دربارة‌ اين‌ واجب‌ نازل‌ شده‌ كه‌ مهم‌ و عمده‌اش‌ همان‌ آية‌ شريفة‌ معروف‌ است‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ از جانب‌ پروردگار فرمود قل‌ لا اسئلكم‌ عليه‌ اجرا الا مودة‌ ذي‌ القربي‌. بگو اي‌ پيغمبر من‌ از شما اجري‌ نمي‌خوام‌ مگر محبت‌ و مودت‌ به‌ ذوي‌ القربايم‌. در تحقيقاتي‌ كه‌ دربارة‌ كلمة‌ مودت‌ شده‌، به‌ اين‌ نتيجه‌ ميرسد انسان‌ كه‌ مودت‌ اظهار محبته‌. همة‌ شرائط‌ اظهار محبت‌ را بايد انسان‌ نسبت‌ به‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ انجام‌ بدهد.

 يك‌ روايتي‌ هست‌ كه‌ متواتره‌ و شيعه‌ و سني‌ نقل‌ كرده‌اند كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود اربعة‌ انا لهم‌ شفيع‌ يوم‌ القيامه‌ و لو جائوا بذنوب‌ اهل‌ الدنيا. چهار دسته‌ هستند كه‌ من‌ شفيعشون‌ هستم‌ در روز قيامت‌ ولو هر چه‌ گناه‌ داشته‌ باشند. المكرم‌ لذريتي‌. اول‌ كسي‌ كه‌ به‌ ذرية‌ من‌ اكرام‌ كنه‌. و المحب‌ لهم‌ بقلبه‌ و لسانه‌. كسي‌ كه‌ اظهار محبت‌ به‌ قلبش‌ و به‌ زبانش‌ نسبت‌ به‌ آنها بكنه‌. و القاضي‌ لهم‌ حوائجهم‌. آنهايي‌ كه‌ حوائج‌ آنها را برآورند و چهارم‌ آن‌ دسته‌اي‌ كه‌ به‌ آنها كمك‌ بكنند كه‌ عبارتش‌ اينه‌ و المعين‌ لهم‌ اذا تردوا او شردوا. كمك‌ كنندة‌ به‌ آنها در وقتي‌ كه‌ اينها مطرود واقع‌ شده‌اند يا پراكنده‌ شده‌اند.

 مرحوم‌ شيخ‌ صدوق‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ يك‌ كتاب‌ دارد. همين‌ ابن‌ بابويه‌ كه‌ يكي‌ از الطاف‌ پروردگار به‌ مردم‌ شهر ري‌ و تهران‌، قبر مطهر ابن‌ بابويه‌ شيخ‌ صدوقه‌ كه‌ در كنار تهران‌ يا كنار شهر ري‌ وجود دارد. اين‌ مرد بزرگ‌ بسيار پر عظمته‌. با دعاي‌ حضرت‌ وليعصر متولد شده‌ و از معجزات‌ حضرت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ فدا وجود مرحوم‌ شيخ‌ صدوقه‌. كتابهاي‌ زيادي‌ نوشته‌ است‌ كه‌ من‌ جمله‌ كتاب‌ من‌ لا يحضره‌ الفقيه‌ است‌. و كتابهاي‌ ديگه‌ مثل‌ خصال‌ صدوق‌، توحيد صدوق‌ كه‌ فهرست‌ كتابهاشون‌ زياد است‌. ايشان‌ يك‌ كتابي‌ داره‌ بنام‌ خلاصه‌ اعتقادات‌ شيعه‌. معروفه‌ به‌ اعتقادات‌ شيخ‌ صدوق‌، ترجمه‌ هم‌ شده‌. يك‌ جمله‌ دربارة‌ فرزندان‌ پيغمبر از نسل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ دارد. مي‌فرمايد اعتقادنا. چون‌ همة‌ مطالبش‌ با اين‌ كلمة‌ اعتقادنا شروع‌ ميشه‌. اعتقادنا في‌ العلويه‌ يعني‌ اعتقاد خا دربارة‌ فرزندان‌ علي‌ اين‌ است‌ كه‌ انهم‌ آل‌ رسول‌ الله‌. اول‌ اينكه‌ اينها آل‌ پيغمبرند. چون‌ اهل‌ سنت‌ بعضي‌ از ناداناننشون‌ باصطلاح‌، معتقدند كه‌ آل‌ پيغمبر آن‌ اصحاب‌ خوب‌ پيغمبرند. ولي‌ اگر شما به‌ كتب‌ لغت‌ مراجعه‌ كنيد، تمام‌ كتب‌ لغت‌ متفقا ميگند آل‌ پيغمبر، ذرية‌ پيغمبرند.

 باز همين‌ شيخ‌ صدوق‌ كتابي‌ دارد بنام‌ معاني‌ الاخبار. اخبار پيغمبر اكرم‌ را معنا كرده‌ در اين‌ كتاب‌. در يك‌ باب‌ مفصلش‌ كه‌ تقريبا شايد هفت‌ هشت‌ ده‌ تا روايت‌ دارد. در تمام‌ اين‌ روايتها از پيغمبر اكرم‌ و از ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ سؤال‌ كردند از معني‌ آل‌. ما در صلواتها زياد ميگيم‌ آل‌ محمد. آل‌ يعني‌ چه‌؟ متفقا در اين‌ كتاب‌ اين‌ روايات‌ مي‌گويند آل‌ محمد كسي‌ است‌ كه‌ فرزند پيغمبر باشه‌ از نسل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و فاطمة‌ زهرا. من‌ يك‌ كتابي‌ نوشتم‌ و خيلي‌ رويش‌ زحمت‌ كشيدم‌. ممكنه‌ به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ رويش‌ زحمت‌ كشيدم‌ مشتري‌ نداشته‌ باشه‌ ولي‌ خوب‌ يك‌ كتاب‌ علمي‌ است‌، بنام‌ انوار زهرا. انوار زهرا اسمش‌ را گذاشتيم‌ بخاطر اينكه‌ هر چي‌ فضائل‌ براي‌ فرزندان‌ پيغمبر هست‌، بخاطر گل‌ روي‌ فاطمة‌ زهراست‌، بخاطر نور فاطمة‌ زهراست‌. حتي‌ روايت‌ دارد كه‌ كسي‌ كه‌ باصطلاح‌ به‌ يكي‌ از اولاد زهرا اظهار محبت‌ كنه‌، حتما مشمول‌ شفاعت‌ فاطمة‌ زهرا در روز قيامت‌ خواهد شد. يك‌ روايت‌ ديدم‌ ولو بحثم‌ منحرف‌ ميترسم‌ بشه‌ و فراموش‌ كنم‌ مطالب‌ را ادامه‌ بدم‌، ولي‌ اين‌ روايت‌ را نمي‌تونم‌ ازش‌ بگذرم‌.

 روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ فاطمه‌ زهرا مي‌خواد وارد بهشت‌ بشه‌، اول‌ كسي‌ است‌ كه‌ مي‌خواد وارد بهشت‌ بشه‌. صدايي‌ در آسمان‌ در روز قيامت‌ طنين‌ مي‌اندازه‌ كه‌ غضوا ابصاركم‌ حتي‌ تجوز فاطمه‌ بنت‌ محمد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) چشمهاتون‌ را ببنديد مي‌خواد فاطمه‌ عبور كنه‌. امام‌ مي‌فرمايد حتي‌ سادات‌ و محرمها هم‌ بايد چشمشون‌ را ببندند. اين‌ مربوط‌ به‌ محرم‌ و نامحرمي‌ نيست‌. چرا آقا؟ براي‌ اينكه‌ يك‌ مقامي‌ فاطمة‌ زهرا روز قيامت‌ داره‌ كه‌ چشمها نمي‌تواند آن‌ مقام‌، آن‌ عظمت‌ را، آن‌ نور را مشاهده‌ كنه‌. مي‌آد به‌ در بهشت‌ ميرسه‌. ميگه‌ خدايا در دنيا كه‌ كسي‌ مرا نشناخت‌. جز يك‌ عده‌ دوستان‌ پر علاقه‌ام‌ كه‌ آنها خيلي‌ كم‌ بودند. اينها هم‌ كه‌ داريم‌ از قيامت‌ عبور مي‌كنيم‌ چشمها بسته‌ شد. پس‌ كي‌ مي‌خواد مرا بشناسه‌؟ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد اي‌ حبيبه‌ام‌، اگر جايز بود مي‌گفتيم‌ كه‌ بايست‌ مي‌گفت‌ اي‌ معشوقه‌ام‌، اي‌ كسي‌ كه‌ همه‌ چيز را بخاطر تو خلق‌ كردم‌، چي‌ مي‌خواي‌؟ برگرد در قيامت‌ و شفاعت‌ كن‌ تا شفاعتت‌ قبول‌ بشه‌. عجيبه‌. روايت‌ داره‌ كه‌ برميگرده‌ توي‌ قيامت‌. محبينش‌ را، محبين‌ فرزندانش‌ را، هر كس‌ به‌ فرزندان‌ او كوچكترين‌ محبتي‌ كرده‌ باشد، همه‌ را شفاعت‌ ميكنه‌. حتي‌ اين‌ را مي‌خواستم‌ بگم‌. يك‌ نفر مي‌آد ميگه‌ يا فاطمه‌ من‌ به‌ شما حقي‌ دارم‌. حق‌ تو چيه‌؟ من‌ يك‌ خانه‌اي‌ در فلان‌ شهر داشتم‌. اين‌ سايه‌اش‌ توي‌ كوچه‌ افتاده‌ بود. يكي‌ از فرزندان‌ تو آمد توي‌ ساية‌ ديوار منزل‌ من‌ يك‌ مقداري‌ استراحت‌ كرد. من‌ حقي‌ دارم‌. امام‌ مي‌فرمايد او را هم‌ شفاعت‌ ميكنه‌.

 هرچه‌ هست‌ بخاطر فاطمة‌ زهراست‌ و آل‌ پيغمبر فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا هستند. لذا شما كه‌ صلوات‌ مي‌فرستيد كه‌ در هر نماز من‌ حساب‌ كردم‌ تمام‌ مسلمونها، حالا يك‌ ميليارد باشند، دو ميليارد باشند، سني‌ و شيعه‌، در تشهد نمازشون‌ بايد به‌ آل‌ پيغمبر از خدا طلب‌ رحمت‌ كنند. خيلي‌ عجيبه‌. امام‌ زمان‌ هم‌ در شبانه‌روز نه‌ مرتبه‌ طلب‌ رحمت‌ از خدا ميكنه‌ براي‌ آل‌ پيغمبر. حتي‌ امام‌ شافعي‌ يكي‌ از ائمة‌ اربعة‌ اهل‌ سنته‌. ميگه‌ يا آل‌ بيت‌ رسول‌ الله‌ بكم‌. اي‌ آل‌ بيت‌ پيغمبر محبت‌ شما فرض‌ من‌ القرآن‌ انزله‌ كحاكموا. اين‌ واجبه‌، محبت‌ شما واجبه‌. شافعي‌ ميگه‌. كفاكموا كفايت‌ ميكنه‌ شما را كه‌ كفاكموا في‌ عظيم‌ القدر انكم‌ من‌ لم‌ يصلي‌ عليكم‌ لا صلاة‌ لهم‌. كفايت‌ ميكنه‌ در عظمت‌ قدر و مقام‌ شما كه‌ اگر كسي‌ در تشهد نمازش‌ صلواة‌ بر شما نفرسته‌، نمازش‌ باطله‌. اين‌ را شافعي‌ ميگه‌. شيخ‌ صدوق‌ مي‌فرمايد اعتقاد في‌ العلويه‌ انهم‌ آل‌ رسول‌ الله‌. بعد جملة‌ بعد اينه‌ كه‌ ان‌ مودتهم‌ الواجبه‌. اعتقاد تمام‌ شيعه‌ است‌ كه‌ محبت‌ اينها واجبه‌. چرا؟ لانها اجر رساله‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ محبت‌ اجر رسالته‌. و براي‌ محسنشون‌، دو برابر ثواب‌ هست‌. براي‌ نيكوكارانشون‌، خوبانشون‌ دو برابر ثواب‌ هست‌. و لمسيئهم‌ ضعفين‌ من‌ العذاب‌. اگر بدي‌ بكنند، گناه‌ بكنند، دو برابر گناه‌ خواهند داشت‌. و عل‌ بناتهم‌ لبنيهم‌. و اينكه‌ دخترانشون‌ مال‌ پسراشونه‌.

 ما يك‌ وقتي‌ در مكه‌ رفته‌ بودم‌. در اين‌ كتاب‌ شبهاي‌ مكه‌ نشون‌ ميده‌ كه‌ من‌ آنوقتها خيلي‌ دوست‌ داشتم‌ با مذاهب‌ مختلف‌ بحث‌ كنم‌. يك‌ مجتمعي‌ شده‌ بودند، جمعي‌ از علماي‌ اهل‌ سنت‌ در يك‌ محفلي‌ كه‌ آنجا عرض‌ كردم‌ شرحش‌ را نوشته‌ام‌. اگر شرح‌ بخوام‌ بدم‌ از مطلب‌ دور ميشم‌. اينها وقتي‌ كه‌ با من‌ انسي‌ گرفته‌ بودند گفتند شما چرا عمامه‌ات‌ سياهه‌؟ چون‌ آنها متوجه‌ اين‌ معنا نبودند. روحانيون‌ شيعه‌ بعضي‌ عمامه‌اشون‌ سفيده‌ بعضي‌ سياهه‌. يكي‌ گفت‌ كه‌ پيرمردهاشون‌ سياهه‌ جوانهاشون‌ سياهه‌. گفت‌ نه‌ ما خيلي‌ پيرمردها ديديم‌ كه‌ سفيده‌. هي‌ نقض‌ شد و ما هم‌ هيچي‌ نگفتيم‌ از آخر گفتيم‌ كه‌ آنهايي‌ كه‌ از اولاد پيغمبرند، عمامه‌اشون‌ سياهه‌. آنهايي‌ كه‌ از اولاد غير پيغمبراند، از اولاد عام‌ هستند. گفتند عجب‌. عجيب‌ بود شايد در آن‌ مجلس‌ پانزده‌ نفر از علماي‌ اهل‌ سنت‌ حتي‌ وهابي‌ بودند. شمردم‌ يكي‌ دو نفر غير سيد بود. همه‌اشون‌ سيد بودند. خدا لعنت‌ كنه‌ آن‌ كسي‌ را كه‌ صراط‌ مستقيم‌ را از سر راه‌ مردم‌ مسلمان‌ دور كرد و در خانة‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ را بست‌ كه‌ فرزندان‌ پيغمبر اينها بيان‌ تابع‌ غير اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ باشند. بعد مطلبي‌ كه‌ آنجا مطرح‌ شد مربوط‌ به‌ اين‌ جمله‌، يكي‌ از آنها گفت‌ كه‌ در ايران‌ سيد زياده‌. گفتم‌ كه‌ خوشبختانه‌ چون‌ يك‌ مدت‌ از زمان‌، خلفاي‌ اموي‌ و عباسي‌، اينها فشارشون‌ روي‌ فرزندان‌ پيغمبر زياد بود و اينها به‌ ايران‌ رفتند و چون‌ مردم‌ ايران‌ پر محبت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ بودند، اينها بيشتر به‌ آنجا رفتند. مخصوصا قم‌ و ساوه‌، اين‌ دو تا شهر حرم‌ اهل‌ بيت‌ پيغمبر بوده‌. يعني‌ اكثرا سادات‌ وقتي‌ آنجا مي‌رفتند محترم‌ بودند. مردم‌ قم‌ هم‌ نمي‌گذاشتند كه‌ از طرف‌ خلفا به‌ اينها صدمه‌اي‌ وارد بشه‌. لذا امام‌ مي‌فرمايد كه‌ براي‌ خدا حرمي‌ است‌ يعني‌ يك‌ جائي‌ است‌ كه‌ احترام‌ او حفظ‌ ميشه‌ و او مكه‌ است‌ و براي‌ پيغمبر يك‌ حرمي‌ است‌ كه‌ مدينه‌ است‌ و لنا حرم‌ و هو قم‌. و براي‌ همة‌ ما يك‌ جائي‌ است‌ كه‌ احترام‌ براي‌ ما قائلند و آن‌ شهر قمه‌.

 لذا شما مي‌بينيد كه‌ آنچنان‌ امامزاده‌ آنجا زياده‌ كه‌ شايد آنهايي‌ كه‌ معروف‌ بودند و اسم‌ و رسم‌ داشتند به‌ چهارصد و چند امامزاده‌ ميرسه‌. و روي‌ اين‌ اصل‌ ايرانيها را گفتند كه‌ چون‌ مهربان‌ بودند، ولايت‌ داشتند، مردم‌ به‌ آن‌ سادات‌ آن‌ شهر و شهرهاي‌ ديگه‌ پناهنده‌ مي‌شدند. ولو آنكه‌ در اينجا هم‌ خلفا مطلع‌ ميشدند و اينها را مي‌كشتند ولي‌ در عين‌ حال‌ ايران‌ بهترين‌ مأوا بود براي‌ فرزندان‌ پيغمبر. اين‌ عالم‌ سني‌ به‌ من‌ گفت‌ در ايران‌ شما هم‌ مثل‌ اينجا سادات‌، دختراشون‌ را به‌ غير سادات‌ نمي‌دهند. ما از اينجا فهميديم‌ كه‌ آنجا اين‌ قيد را دارند. من‌ همين‌ جملة‌ شيخ‌ صدوق‌ را گفتم‌ براي‌ آنهاكه‌ شيخ‌ صدوق‌ ميگه‌ و ان‌ بناتهم‌ لبنيهم‌. كراهت‌ داره‌ كه‌ دختر علويه‌ را بدهند به‌ غير سيد مگر اينكه‌ احترامات‌ زيادي‌ اين‌ داماد نسبت‌ به‌ اين‌ خانم‌ داشته‌ باشه‌. بالاخره‌ اين‌ دختر پيغمبره‌. شيخ‌ صدوق‌ ميگه‌ و ان‌ بناتهم‌ لبنيهم‌. البته‌ همة‌ علما شايد كراهت‌ را فقط‌ گفته‌ باشند و در صورت‌ احترامات‌ البته‌ كراهت‌ هم‌ نداره‌.

 محبت‌ خاندان‌ عصمت‌ از واجبات‌ اوليه‌ است‌. يك‌ روايت‌ براتون‌ بخونم‌ كه‌ اين‌ روايت‌، خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ العظمي‌ بروجردي‌ در دوران‌ زندگيشون‌ يك‌ كتاب‌ پر ارزش‌ نوشته‌اند. خيلي‌ پر ارزش‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ جامع‌ احاديث‌ شيعه‌ است‌. اسمش‌ جامع‌ احاديث‌ الشيعه‌. كه‌ در زمان‌ خودشون‌ موفق‌ به‌ چاپش‌ نشدند و بعد مرحوم‌ آية‌ الله‌ العظمي‌ خوئي‌ اين‌ كتاب‌ را چاپ‌ كردند و الان‌ در اختيار علما هست‌. مال‌ استفادة‌ علما هست‌. در اين‌ كتاب‌ باب‌ اولش‌ در جلد اول‌ اين‌ روايات‌ هست‌. رواياتش‌ هم‌ متواتره‌ كه‌ بني‌ الاسلام‌ علي‌ خمسه‌. اسلام‌ روي‌ پنج‌ پايه‌ بنا شده‌. پنج‌ تا پايه‌ داره‌ اسلام‌. مثل‌ اين‌ ساختمان‌ كه‌ بگند پنج‌ تا پايه‌ داره‌ و قوام‌ اسلام‌ بر اين‌ پنج‌ پايه‌ است‌. پاية‌ اول‌ نماز، بعد روزه‌، بعد خمس‌ و زكات‌، حج‌، جهاد. پنجمي‌ چيه‌؟ الولايه‌. ولايت‌. اظهار محبت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و هر كسي‌ در هر زماني‌ كه‌ قرار ميگيره‌ به‌ فكر امام‌ زمان‌ خودشه‌. ولايت‌. و يا يك‌ شعاعي‌ داره‌ اين‌ ولايت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ كه‌ به‌ فقيه‌ مبسوط‌ اليد جامع‌ الشرايط‌ ميرسه‌ كه‌ همين‌ ولايت‌ فقيهي‌ كه‌ معروفه‌ انشعاب‌ از ولايت‌ امام‌ عصر ارواحنا فداهه‌ و در زمان‌ غيبت‌ حتما فقيه‌ بايد باشد در رأس‌ حكومت‌ و ولايت‌ مطلقه‌اي‌ در شريعت‌ البته‌ دارد براي‌ اينكه‌ بتواند حكومت‌ كند. و اين‌ را هم‌ بدانيد كليه‌ مراجع‌ تقليد از زمان‌ غيبت‌ صغري‌ تا حالا، همه‌ معتقد به‌ ولايت‌ فقيه‌ هستند. اين‌ را يك‌ وقت‌ فكر نكنيد وقتي‌ مي‌گويند مرگ‌ بر ضد ولايت‌ فقيه‌ فكر نكنيد منظور فلان‌ عالمه‌. نه‌. ما ميدونيم‌ مربوط‌ به‌ كجا بوده‌ و از كجا هم‌ منشعب‌ شده‌. نهايتا بعضي‌ از علما ولايت‌ فقيه‌ را محدود مي‌دانستند. مربوط‌ به‌ امور حسبيه‌ باصطلاح‌ مي‌دانستند و بعضي‌ از علما مي‌گويند كه‌ همان‌ ولايتي‌ را كه‌ امام‌ زمان‌ داره‌، همان‌ ولايت‌ را فقيه‌ داره‌. فقط‌ فرقش‌ اينه‌. و الا در بين‌ مراجع‌ ما نداريم‌ كسي‌ كه‌ مطلقا بگه‌ ولايت‌ فقيه‌ را من‌ قبول‌ ندارم‌. بالاخره‌ وقتي‌ حكومتي‌ تشكيل‌ شد يا بايد غير فقيه‌ معصيتكار فاسق‌ ولايت‌ بر اين‌ مردم‌ داشته‌ باشه‌ يا فقيه‌ جامع‌ الشرايط‌ عادل‌. هيچ‌ عقلي‌ نميگه‌ كه‌ همون‌ فاسق‌ مثل‌ مثلا شاه‌ خائن‌، همون‌ فاسق‌ غير فقيه‌ غير عادل‌ او بياد بر مردم‌ ولايت‌ داشته‌ باشه‌ و دستور بده‌ و مردم‌ هم‌ مجبور باشند اطاعت‌ كنند.

 لذا ولايت‌ خيلي‌ مهمه‌. يك‌ فرمانده‌. اين‌ را شما بدونيد آقايون‌ كه‌ هر باصطلاح‌ جمعيتي‌، چه‌ از حيوانات‌ و حشرات‌ و انسان‌ وقتي‌ كه‌ بنا باشد با يكديگر زندگي‌ كنند و باصطلاح‌ دور يكديگر باشند، منافعشون‌ در ارتباط‌ با يكديگر باشه‌، اينها حتما يك‌ قوانيني‌ لازم‌ دارند براي‌ اينكه‌ بر هم‌ تجاوز نكنند و اين‌ قوانين‌ يك‌ مجري‌ لازم‌ داره‌ كه‌ همه‌ قبولش‌ داشته‌ باشند و آن‌ مجري‌ و آن‌ باصطلاح‌ رئيس‌ و آن‌ كسي‌ كه‌ در رأس‌ كارها واقع‌ ميشه‌، اسلام‌ ميگه‌ كه‌ حتما بايد فقيه‌ باشد، تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشد، عادل‌ باشد و انحراف‌ عقيده‌اي‌ نداشته‌ باشد. همين‌ خصوصياتي‌ كه‌ براي‌ مرجع‌ تقليد تعيين‌ كردند. حتي‌ حيوانات‌ اينطوري‌ هستند. شما زندگي‌ زنبور عسل‌ را در كتابهاي‌ شرح‌ حالات‌ زنبور عسل‌ يا مورچگان‌، در حشرات‌ مطالعه‌ كنيد. اينها حتما يك‌ ملكه‌، حالا اسمش‌ را گذاشتند ملكه‌. بگند. شايد حالا اگر بخواهيم‌ اسمها را عوض‌ كنيم‌، براي‌ اينكه‌ بنا شد ديگه‌ كلمة‌ شاه‌ و ملكه‌ و ملك‌ و اينها نباشه‌، بايد اينها را هم‌ اسمش‌ را عوض‌ كرد. ولي‌ خوب‌ در كتابها نوشتند ملكه‌. اين‌ ملكه‌ را بايد داشته‌ باشند. تمام‌ تحت‌ فرمان‌ او باشند و الا شيرازة‌ اجتماعشون‌ بهم‌ ميخوره‌، وحدتشون‌ از بين‌ ميره‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 اين‌ ملك‌، فرقي‌ نميكنه‌. اين‌ ولي‌ فقيه‌، آيا بايد عادل‌ باشه‌، تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشه‌، فقيه‌ باشه‌، يا يك‌ جاهل‌ نادان‌ ظالم‌ معصيتكار؟ من‌ فكر نمي‌كنم‌ توي‌ دنيا هيچ‌ عاقلي‌ پيدا بشه‌ كه‌ يك‌ ذره‌ عقل‌ داشته‌ باشه‌، حتي‌ غير مسلمان‌ هم‌ باشه‌. بگه‌ نه‌ اين‌ آدم‌ فاسق‌ بي‌ بند و بار خدمت‌ شما عرض‌ شود خودخواه‌ رياست‌ طلب‌ مقدم‌ بر او باشد.

 لذا بني‌ الاسلام‌ علي‌ خمسه‌. اسلام‌ بر پنج‌ پايه‌ بنا نهاده‌ شده‌ كه‌ نماز و روزه‌ و خمس‌ و زكات‌ و حج‌ و در بعضي‌ از روايات‌ داره‌ حج‌ در بعضي‌ روايات‌ داره‌ جهاد. و پنجمي‌ مورد اتفاقه‌ كه‌ الولايه‌. امام‌ مي‌فرمايد ما نودي‌ بشي‌ء كما نودي‌ بالولايه‌. آنقدري‌ كه‌ بر ولايت‌ اهميت‌ دادند به‌ هيچ‌ چيز اهميت‌ ندادند. بعد امام‌ استدلال‌ ميكنه‌. دقت‌ كنيد. مي‌فرمايد كه‌ راوي‌ سؤال‌ ميكنه‌ كه‌ ولايت‌ مهمتره‌ يا نماز؟ حضرت‌ مي‌فرمايد كه‌ نماز را گاهي‌ انسان‌ ميره‌ مسافرت‌، يك‌ چيزي‌ كم‌ ميشه‌ ازش‌. زنها ايام‌ عادت‌ اصلا ميگويند نخونيد. اما ميشه‌ بگيم‌ ولايت‌ در ايام‌ مسافرت‌ يك‌ خورده‌اي‌ كم‌ بشه‌ در حضر مثلا بيشتر بشه‌. يا اگر يك‌ كسي‌ مريض‌ شد، نداشته‌ باشه‌. اين‌ حرفها نيست‌. آقا ولايت‌ مهمتره‌ يا روزه‌؟ حضرت‌ مي‌فرمايد روزه‌ در سفر برداشته‌ شده‌، وقتي‌ انسان‌ مريضه‌، لو كنتم‌ مرضا او علي‌ سفر فعدة‌ من‌ ايام‌ اخر، و بعد هم‌ در سال‌ يك‌ ماهه‌، ولايت‌ يك‌ لحظه‌ انسان‌ را ول‌ نميكنه‌ هميشه‌ بايد داشته‌ باشه‌. و همينطور راجع‌ به‌ زكات‌، راجع‌ به‌ حج‌، راجع‌ به‌ جهاد، ديگه‌ بقيه‌اش‌ را خودتون‌ مي‌دونيد، به‌ اين‌ مطلب‌ نياز داريد. اما ولايت‌ بايد هميشه‌ باشه‌. و لكم‌ المودة‌ الواجبه‌. اي‌ خاندان‌ عصمت‌ براي‌ شما مودتي‌ واجبه‌ است‌. واجبه‌. ما بايد امام‌ زمانمون‌ را، آقايون‌ خلاصه‌ عرض‌ كنم‌، از هر چيزي‌ بيشتر دوست‌ داشته‌ باشيم‌. بعضي‌ها تعجب‌ مي‌كنند. من‌ امام‌ زمان‌ را چرا بايد اينقدر دوست‌ داشته‌ باشم‌؟ يك‌ مسجدي‌ در مشهد، مشهديها نيستند الان‌ كه‌ بگند، يك‌ آقايي‌ يك‌ مسجدي‌ ساخته‌ بود. يك‌ آقايي‌ هم‌ دعوت‌ كرده‌ بود بياد اينجا. اهل‌ اينكه‌ بياد آنجا نماز بخونه‌ نبود. اين‌ آقا چسبيده‌ بود كه‌ مگر ما چند تا امام‌ داريم‌. شما چرا همه‌اش‌ اسم‌ امام‌ زمان‌ را مي‌بريد؟ من‌ به‌ آن‌ آقا گفتم‌ كه‌ بگو ما يك‌ دونه‌ امام‌ زمان‌ داريم‌. درسته‌ ما دوازده‌ تا امام‌ داريم‌، اما امام‌ زمان‌ يك‌ دونه‌ داريم‌. اينجور نيست‌ آقايون‌؟ ما امام‌ زمان‌ كه‌ الان‌ اين‌ السبب‌ المتصل‌ بين‌ الارض‌ و السماء، آن‌ كسي‌ كه‌ ما بهش‌ اظهار محبت‌ بايد بكنيم‌، بوسيلة‌ آن‌ حضرت‌ همه‌ چيز روزي‌ مي‌خورند و بيمنه‌ رزق‌ الوري‌ و بوجوده‌. اين‌ السبب‌ المتصل‌ ارض‌ و السماء. اگر كسي‌ اين‌ نكته‌ را متوجه‌ بشه‌ كه‌ ولايت‌ خاندان‌ عصمت‌ از نماز واجبتره‌. حتي‌ عجيبه‌، يك‌ جمله‌اي‌ بهتون‌ بگم‌. شايد فكر كنيد ذوقيه‌، ولي‌ نه‌ حقيقت‌ داره‌. ذوقي‌ تنها نيست‌. در اذان‌ شما شيعيان‌ ميگيد هي‌ علي‌ خير العمل‌. اهل‌ سنت‌ نميگند حي‌ علي‌ خير العمل‌. بشتابيد به‌ سوي‌ بهترين‌ عمل‌. اين‌ كه‌ اشكال‌ نداره‌ كه‌. ما بگيم‌ آنها نگند. چرا نمي‌گند؟ حتي‌ يادمه‌ مرحوم‌ آقاي‌ صدر، آقا موسي‌ صدر كه‌ در لبنان‌ بود، من‌ همراه‌ ايشان‌ بودم‌ وقتي‌ كه‌ هنوز مفقود نشده‌ بودند. ايشان‌ علماي‌ اهل‌ سنت‌ را جمع‌ كرده‌ بود، علماي‌ شيعه‌ را جمع‌ كرده‌ بود شما حي‌ علي‌ خير العمل‌ نگيد ما بگيم‌ بده‌ توي‌ يك‌ مملكت‌. آنهم‌ پشت‌ راديو. خوب‌ چيكار كنيم‌؟ ايشان‌ گفت‌ بيائيم‌ روي‌ وجه‌ مشتركمون‌. گفته‌ بودند شما يعني‌ آقاي‌ صدر گفته‌ بود ما ممكنه‌ اشهد ان‌ علي‌ ولي‌ الله‌ را نگيم‌ شما حي‌ علي‌ خير العمل‌ را بگوئيد. گفتند نه‌. حي‌ علي‌ خير العمل‌ روش‌ خيلي‌ حساسند. آخه‌ چرا؟ شما اگر در ممالك‌ اهل‌ سنت‌ باشيد صبحها مخصوصا ميگند الصلاة‌ خير من‌ النوم‌. يعني‌ نماز بهتر از خوابه‌. خوب‌ كدوم‌ كم‌ عقليه‌ كه‌ اين‌ حرف‌ را نفهمه‌. داد مي‌زنند الصلاة‌ خير من‌ النوم‌. اين‌ را ميگن‌ اما هي‌ علي‌ خير العمل‌ را نميگند. از امام‌ سؤال‌ ميشه‌ چرا اينها اينقدر حساسند روي‌ حي‌ علي‌ خير العمل‌؟ چون‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود خير العمل‌ ولايته‌. ميگه‌ بشتابيد براي‌ ولايت‌. اين‌ را نميگن‌.

 حالا چرا؟ اين‌ خودش‌ سؤاله‌ كه‌ كجاي‌ نماز ولايته‌؟ كجاي‌ نماز؟ اتفاقا سرتاسر نماز ولايته‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. دعا مخ‌ عبادته‌. روايت‌ هم‌ هست‌ كه‌ دعا مغز عبادته‌. شما همة‌ عبادتها را مي‌كنيد كه‌ بتونيد يك‌ ارتباطي‌ با خدا پيدا بكنيد و يك‌ چيزي‌ از خدا بخواهيد. خدا به‌ شما يك‌ چيزي‌ بده‌. الدعا مخ‌ العباده‌. يعني‌ مغز عباده‌. شما در سرتاسر نماز بگرديد، دعايي‌ كه‌ جزء نماز باشه‌، يك‌، واجب‌ باشه‌، دو، به‌ قصد دعائي‌ هم‌ خونده‌ بشه‌، سه‌، جز صلوات‌ هيچ‌ دعائي‌ نداره‌. جز صلوات‌. جز اظهار محبت‌. حالا هم‌ ميگن‌. جزء نماز باشه‌. اگر صلوات‌ را شما در تشهد نفرستيد نمازتون‌ باطله‌. به‌ قصد دعائي‌ بخونيد. چون‌ اهدنا الصراط‌ المستقيم‌ هم‌ دعاست‌. ولو آنكه‌ آنهم‌ روايته‌. ولي‌ اهدنا الصراط‌ المستقيم‌ را بايد به‌ قصد قرآن‌ بخونيم‌ نه‌ به‌ قصد دعا. جزء نماز باشه‌ و باصطلاح‌ به‌ قصد دعا هم‌ بخونيد و واجب‌ هم‌ باشه‌. هم‌ در ركوع‌ و سجود ممكنه‌ كه‌ شما دعا بكنيد اشكال‌ هم‌ نمازتون‌ پيدا نميكنه‌ مثلا ميگيد فتقبل‌ شفاعته‌ في‌ امته‌ و ارفع‌ درجته‌. اينها مستحبه‌، واجب‌ نيست‌. پس‌ چيزي‌ كه‌ جزء نمازه‌ و واجبه‌ و باصطلاح‌ به‌ قصد دعائي‌ هم‌ خونده‌ ميشه‌، صلواته‌. پس‌ مغز نماز چيه‌؟ اظهار محبت‌ به‌ پيغمبر و آل‌ پيغمبر. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) لذا اين‌ را هم‌ بهتون‌ بگم‌. اگر مي‌خوايد دعاهاتون‌ مستجاب‌ بشه‌، يك‌ صلوات‌ اولش‌ بفرستيد (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) يك‌ دعايي‌ من‌ بكنم‌. خدايا فرج‌ مولاي‌ ما صاحب‌ الزمان‌ را برسان‌. الهي‌ آمين‌. و يك‌ صلوات‌ هم‌ بعدش‌ بفرستيد (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در متعددي‌ از روايات‌ فرمود اگر كسي‌ اين‌ كار را بكنه‌، حتما دعايش‌ مستجاب‌ ميشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ صلوات‌ دعاي‌ مستجابي‌ است‌. سني‌ صلوات‌ ميفرسته‌ مستجابه‌. كافر صلوات‌ ميفرسته‌ مستجابه‌. صلوات‌ كه‌ دعاي‌ مستجابي‌ باشه‌، خدا. اين‌ كلمه‌ مال‌ امامه‌، خدا حيا ميكنه‌ كه‌ يك‌ دعايي‌ اولش‌ را استجابت‌ كنه‌، آخرش‌ را استجابت‌ كنه‌، وسطش‌ را استجابت‌ نكنه‌، يا اگر مثلا فرض‌ كنيد اين‌ در طرز دعا كردن‌ هم‌ در يك‌ چند جمله‌اي‌ بگم‌ بد نيست‌، چون‌ ممكنه‌ ديگه‌ من‌ نتونم‌ اينها را عرض‌ كنم‌ خدمتتون‌، دعا يك‌ رمز و رموزي‌ داره‌ براي‌ استجابتش‌. يكيش‌ همينه‌ كه‌ عرض‌ كردم‌. يكي‌ ديگه‌ اينكه‌ دعا را وقتي‌ كه‌ مي‌خواهيد دعا بكنيد، بفهميد كه‌ آن‌ دعا آيا مورد نياز شما هست‌ يا نيست‌؟ آيا خداي‌ تعالي‌ آخه‌ گاهي‌ انسان‌ مثلا همين‌ آمين‌ كه‌ شماها ميگيد يك‌ استجابته‌. اين‌ دعا را اجابت‌ كن‌. دقت‌ كنيد. گاهي‌ ميشه‌ در زمان‌ شما مي‌گفتند اين‌ را يك‌ منبري‌ گفتند. آخه‌ به‌ مردم‌ گفتند اين‌ آقا نفرينتون‌ هم‌ ميكرد شما ميگفتيد الهي‌ آمين‌. دعاست‌ يا نه‌. خوب‌ دقت‌ كنيد كه‌ چه‌ دعائي‌ مي‌كنيد. يكي‌ اينكه‌ اول‌ و آخرش‌ صلوات‌ باشه‌. دوم‌ اينكه‌ بسنجيد دعايي‌ كه‌ باصطلاح‌ لازمه‌ حتما باشه‌. همينطور بيخود دعا نكنيد. سر سفره‌ بعد از غذا دعا كنيد. مورد استجابت‌ قرار ميگيره‌. موقع‌ نزول‌ باران‌ دعا كنيد مستجابه‌. در شبهاي‌ عزيز مثل‌ شب‌ جمعه‌، شب‌ نيمة‌ شعبان‌، شب‌ قدر دعا كنيد مستجابه‌. اين‌ مسئله‌ خيلي‌ مهمه‌ كه‌ انسان‌ بدونه‌ رمز و رموز دعا كردن‌ چي‌ هست‌ و اگر مي‌خواهيد دعاتون‌ خوب‌ مستجاب‌ بشه‌، اول‌ براي‌ امام‌ زمانتون‌ دعا كنيد. دعاي‌ بر آن‌ حضرت‌ سبب‌ ميشه‌ كه‌ دعايي‌ هم‌ كه‌ بعدش‌ به‌ خودتون‌ كرديد، مستجاب‌ بشه‌. هيچوقت‌ ابتدا به‌ خودتون‌ نكنيد. هميشه‌ وقتي‌ دعا مي‌كنيد اول‌ آقا امام‌ زمان‌. بعد هم‌ دوستانتون‌. بعد هم‌ گرفتارها از شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. بعد هم‌ نوبت‌ خودتون‌. خداي‌ تعالي‌ هر چه‌ هم‌ با شما بد باشه‌، درگير باشه‌ باصطلاح‌، وقتي‌ مي‌بينه‌ شما اول‌ براي‌ محبوبش‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ دعا كردي‌، بعد براي‌ اوليائش‌ دعا كردي‌، بعد هم‌ خودت‌ را قاطي‌ كردي‌ توي‌ اين‌ دعاي‌ اينها، ميگه‌ دعاي‌ اين‌ را مستجاب‌ كنيد، ولايت‌ از بحثهاي‌ مهم‌ است‌. نماز هم‌ هي‌ علي‌ خير العمل‌. از اين‌ به‌ بعد اگر خواستيد حي‌ علي‌ خير العمل‌ بگيد يادتون‌ باشه‌ خير العمل‌ ولايت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلامه‌.

 امام‌ سجاد مي‌دونيد چي‌ فرمود؟ فرمود اگر به‌ جاي‌ اينكه‌ پيغمبر اينهمه‌ سفارش‌ ما را كرد كه‌ نسبت‌ به‌ اهل‌ بيت‌ من‌ محبت‌ بكنيد، اگر مي‌گفت‌ هر چه‌ مي‌تونيد اذيتشون‌ بكنيد، بيشتر از اين‌ اذيت‌ نداشتند. يك‌ روايتي‌ است‌ كه‌ اين‌ را همة‌ اهل‌ سنت‌ نوشته‌اند. روايت‌ مفصله‌. من‌ خلاصه‌اش‌ را عرض‌ مي‌كنم‌. علي‌ من‌ مات‌ علي‌ حب‌ آل‌ محمد مات‌ شهيدا. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) همه‌ بدانند. كسي‌ كه‌ بر محبت‌ آل‌ پيغمبر از دنيا بره‌ شهيده‌. علي‌ من‌ مات‌ علي‌ حب‌ آل‌ محمد مات‌ مستكمل‌ الايمان‌. روايت‌ طولاني‌ است‌. آخرش‌ ميگه‌ علي‌ من‌ مات‌ علي‌ بغض‌ آل‌ محمد جاء يوم‌ القيامه‌ مكتوب‌ بين‌ العينين‌ آئس‌ من‌ رحمه‌. پروردگارا كسي‌ كه‌ نسبت‌ به‌ آل‌ پيغمبر بغض‌ داشته‌ باشه‌ و نميگه‌ با همين‌ بغض‌. روز قيامت‌ كه‌ محشور ميشه‌ يك‌ تابلو انداخته‌اند جلوي‌ سينه‌اش‌. اين‌ آدم‌ مأيوس‌ از رحمت‌ خدا بايد باشه‌. رحمة‌ الله‌ الواسعه‌ اين‌ شامل‌ اين‌ نميشه‌. علي‌ من‌ مات‌ علي‌ بغض‌ آل‌ محمد مات‌ جاء يوم‌ القيامه‌ مكتوب‌ بالنعيمه‌ آيس‌ من‌ رحمة‌ الله‌.

 انشاء الله‌ در شبهاي‌ آينده‌ مي‌خواهيم‌ دربارة‌ معرفت‌ امام‌ و مسئلة‌ شفاعت‌ كه‌ خيلي‌ مهمه‌. مخصوصا مسئلة‌ شفاعت‌ در ارتباط‌ با تزكية‌ نفس‌ مطالبي‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ فكر مي‌كنم‌ يكي‌ دو سه‌ شب‌ ديگر بيشتر از اين‌ مجلس‌ باقي‌ نمانده‌ باشه‌ و به‌ موضوع‌ شفاعت‌ كه‌ اكثر ما معناي‌ شفاعت‌ را نمي‌دونيم‌ و بعضيها اصلا مخالفند با شفاعت‌ و بعضي‌ها هم‌ با يك‌ شرائطي‌ شفاعت‌ را قبول‌ دارند و انشاء الله‌ توضيحاتي‌ در اين‌ موضوع‌ عرض‌ خواهم‌ كرد كه‌ در همين‌ جملات‌ ميگه‌ بموالاتكم‌ تقبل‌ الطاعة‌ المفترضه‌ و لكم‌ المودة‌ الواجبه‌ و درجات‌ الرفيعه‌ و المقام‌ المحمود و المكان‌ المعلوم‌ عند الله‌ عز و جل‌ و الجاه‌ العظيم‌ و شفاعة‌ المقبوله‌. شفاعت‌ مقبوله‌. انشاء الله‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ مي‌كنيم‌.

 من‌ از اول‌ اين‌ دهه‌ مقيد بودم‌ كه‌ هر چي‌ اين‌ آقاي‌ محترم‌ مصيبت‌ مي‌خونند، منهم‌ بخونم‌. اما هر چي‌ منتظر ميشوم‌ مي‌بينم‌ اسمي‌ از ابوالفضل‌ العباس‌ برده‌ نشد. مي‌خوام‌ امشب‌ من‌ ديگه‌ مستقلا كار كنم‌. چون‌ ابو الفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بزرگترين‌، بزرگترين‌ شهيدي‌ است‌ كه‌ در عالم‌ امام‌ سجاد فرمود يغبطه‌ خداي‌ تعالي‌ يك‌ مقامي‌ به‌ عمويم‌ ابو الفضل‌ ميده‌ كه‌ تمام‌ شهدا غبطه‌ مي‌برند، غبطه‌ مي‌برند. حضرت‌ ابو الفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در ميان‌ بعد از ائمه‌ عليهم‌ السلام‌، هيچ‌ مقامي‌ بالاتر از مقام‌ ابوالفضل‌ عليه‌ السلام‌ نداريم‌.

 امام‌ زمان‌ ما يك‌ علاقة‌ شديدي‌ به‌ عمويش‌ ابوالفضل‌ داشت‌. در چند قضيه‌ از تشرفات‌ كه‌ يكي‌ از آنها مربوط‌ به‌ اين‌ آقاي‌ حاجي‌ محمد علي‌ فشندي‌ كه‌ در همين‌ تهران‌ بودند سابقا، فوت‌ كرد. از قضية‌ او من‌ نقل‌ مي‌كنم‌. قضيه‌اش‌ مفصله‌ فكر هم‌ مي‌كنم‌ شنيده‌ باشيد. اما آنچه‌ كه‌ مربوط‌ به‌ اين‌ مطلبه‌. در شب‌ هشتم‌ ماه‌ ذي‌ حجه‌ در صحرا عرفات‌، مفصله‌، خدمت‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ميرسه‌. از حضرت‌ سؤال‌ ميكنه‌ كه‌ آقا روز عرفه‌، عصر عرفه‌ شما به‌ خيمه‌هاي‌ حجاج‌ تشريف‌ مي‌آوريد؟ حضرت‌ مي‌فرمايد به‌ خيمة‌ شما مي‌آيم‌ چون‌ شما روضة‌ عمويم‌ ابو الفضل‌ را مي‌خوانيد. ميگه‌ روز عرفه‌ شد. من‌ منتظر بودم‌. ديدم‌ روحاني‌ كاروانمون‌ ناخودآگاه‌ مشغول‌ روضة‌ حضرت‌ ابو الفضل‌ شد. داره‌ روضه‌اش‌ تموم‌ ميشه‌ اما آقا تشريف‌ نياوردند. پاشدم‌ از در خيمه‌ آمدم‌ بيرون‌ ديدم‌ آقا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ گوششون‌ را گذاشته‌اند به‌ ديوار خيمه‌ از پشت‌، دارند روضة‌ عموشون‌ ابو الفضل‌ را گوش‌ مي‌دهند و اشك‌ مي‌ريزند.

 من‌ از اينجا مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ آقا يا حجة‌ ابن‌ الحسن‌، اگر چه‌ ما ناقابليم‌، اگر چه‌ اينجا صحراي‌ عرفات‌ نيست‌، ولي‌ مي‌خواهيم‌ روضة‌ ابو الفضل‌ عموي‌ بزرگوار شما را بخوانيم‌ به‌ خودمون‌ اجازه‌ ميديم‌ كه‌ از شما دعوت‌ كنيم‌ تشريف‌ بياوريد مجلس‌ ما را منور كنيد. يا بقية‌ الله‌، يا صاحب‌ الزمان‌. در صحراي‌ كربلا تشنه‌تر از همة‌ افراد ابوالفضل‌ بود. چرا؟ روايتي‌ دارد كه‌ آن‌ روزي‌ كه‌، آن‌ لحظه‌اي‌ كه‌ آبها را به‌ روي‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ بستند، آب‌ همان‌ مقداري‌ كه‌ بود جيره‌ بندي‌ شد. مي‌دونيد يك‌ سقا، يك‌ كسي‌ كه‌ مأموريت‌ دارد از طرف‌ امام‌ زمانش‌ كه‌ آب‌ به‌ اطفال‌ برسونه‌ قسمت‌ خودش‌ را هم‌ گذاشت‌ كنار، مي‌گذاشت‌ كنار كه‌ اگر آب‌ تمام‌ شد من‌ به‌ اين‌ اطفال‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ آب‌ برسانم‌. لذا از آن‌ وقتي‌ كه‌ آب‌ را به‌ خيمه‌ها بستند، حضرت‌ ديگه‌ آب‌ نخورد. از همه‌ تشنه‌تر بود. اين‌ درس‌ وفاداري‌ را امشب‌ نسبت‌ به‌ امام‌ زمانمون‌ از ابوالفضل‌ انشاء الله‌ تعليم‌ بگيريم‌. آمد خدمت‌ برادر لقد سرت‌ صدري‌. ديگه‌ سينه‌ام‌ تنگ‌ شده‌ آقا، ديگه‌ نمي‌تونم‌ تحمل‌ كنم‌. اجازة‌ ميدان‌ مي‌خوام‌. در يك‌ مقتل‌ اينطور ديدم‌ كه‌ نسبتا صحيح‌ هم‌ بود حضرت‌ سيد الشهدا از يك‌ طرف‌ حركت‌ كرد، حضرت‌ ابو الفضل‌ هم‌ از يك‌ طرف‌. منتهي‌ طرفي‌ را كه‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ انتخاب‌ كرده‌ طرف‌ شريعه‌ است‌ و مشكي‌ را هم‌ برداشته‌ حضرت‌ سيد الشهدا و حضرت‌ سيد الشهدا هم‌ از طرف‌ مقابل‌ حركت‌ كردند دارند هجوم‌ مي‌آورند به‌ لشگر كه‌ لشگر را از بين‌ ببرند. ابو الفضل‌ دو هدف‌ داره‌، يكي‌ آب‌ آوردن‌ يكي‌ هم‌ جنگ‌ كردن‌. حضرت‌ سيد الشهدا هم‌ داره‌ جنگ‌ ميكنه‌ و با صداي‌ الله‌ اكبر به‌ همديگه‌ سلامتي‌ يكديگر را خبر ميدهند. حسين‌ ميگه‌ الله‌ اكبر، حضرت‌ ابوالفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ميگه‌ الله‌ اكبر دارند مي‌روند. حضرت‌ ابوالفضل‌ وارد شريعه‌ شد. شما بدونيد اين‌ لبهاي‌ تشنه‌اي‌ كه‌ الان‌ روزهاست‌ آب‌ نخورده‌. من‌ يك‌ وقتي‌ در يك‌ روايتي‌ ديدم‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌فرمايد كه‌ من‌ بالاتر از آدمم‌. بخاطر اينكه‌ آدم‌ در بهشت‌ بود خدا بهش‌ گفت‌ گندم‌ نخور، خورد. ولي‌ به‌ من‌ نفرمود كه‌ گندم‌ نخور من‌ تمام‌ عمر گندم‌ نخوردم‌. من‌ همانجا يك‌ دفعه‌ بي‌ ادبي‌ كردم‌ گفتم‌ يا علي‌ اگر اينها مقياس‌ باشه‌، ابوالفضل‌ كه‌ صد برابر مقامش‌ از حضرت‌ آدم‌ بالاتره‌. بخدا قسم‌ همانطور كه‌ توي‌ شريعه‌ نشسته‌، دستش‌ را برده‌ زير آب‌، آب‌ را آورده‌ در مقابل‌ صورت‌. خدا دوست‌ داشت‌ آب‌ بخوره‌. پيغمبر دوست‌ داشت‌ او آب‌ بخوره‌. حسين‌ بن‌ علي‌ دوست‌ داشت‌ كه‌ او آب‌ بخوره‌. اما فذكر عطش‌ الحسين‌. يك‌ دفعه‌ به‌ ياد لبهاي‌ تشنة‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ افتاد. صدا زد يا نفس‌ هوني‌ و الحسين‌ معطشوا.

 

۱۷ رمضان ۱۴۱۵ قمری – فضائل‌ شب‌ و روز جمعه‌

 فضائل‌ شب‌ و روز جمعه‌ 17 رمضان‌ 1415

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواحنا العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 و اذا نودي‌ الصلاة‌ من‌ يوم‌ الجمعه‌ فاسعوا الي‌ ذكر الله‌ و ذر البيع‌ ذلكم‌ خير لكم‌ ان‌ كنتم‌ تعلمون‌. و اذا قضيت‌ الصلاة‌ فانتشروا في‌ الارض‌ فاتبغوا من‌ فضل‌ الله‌.

 شب‌ جمعه‌ است‌. در ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ و مقدمة‌ شبهاي‌ قدر، شبهاي‌ پرارزش‌ ليالي‌ احياء. ايني‌ كه‌ حتي‌ توي‌ مفاتيح‌ نوشته‌ شده‌ شبهاي‌ قدر و منهم‌ الان‌ گفتم‌ روي‌ عادت‌، اشتباهه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ يك‌ شب‌ قدر بيشتر نداريم‌. شبهاي‌ احياء بايد گفت‌. شبهاي‌ احياء كه‌ بخاطر پيدا كردن‌ شب‌ قدر ما احياء نگه‌ مي‌داريم‌. شب‌ جمعه‌ بسيار در ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ اهميت‌ دارد و بايد مخصوصا امسال‌ كه‌ اين‌ شب‌ جمعه‌ مصادف‌ با شبهاي‌ احياي‌ آينده‌ است‌ كه‌ ظاهرا شب‌ يكشنبه‌، شب‌ سه‌ شنبه‌، و شب‌ پنجشنبه‌، اين‌ سه‌ شب‌ را بايد احياء نگه‌ بداريم‌. احيا نگه‌ داشتن‌ به‌ معناي‌ بيدار بودنه‌. و بلكه‌ به‌ معناي‌ بيدار بودن‌ از خواب‌ غفلته‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ نمي‌گويند شبهاي‌ يقظه‌، شبهاي‌ بيداري‌. مي‌گويند شبهاي‌ احياء. احياء يعني‌ زنده‌ بودن‌، زنده‌ نگه‌ داشتن‌، زنده‌ شدن‌. از زندگي‌ مي‌آيد احياء. در اين‌ شبها بايد انسان‌ هم‌ خودش‌ را زنده‌ كنه‌، هم‌ تقديراتش‌ را زنده‌ كنه‌، هم‌ گذشته‌اش‌ را زنده‌ كنه‌، هم‌ آينده‌اش‌ را. هم‌ دنيايش‌ را هم‌ آخرتش‌ را. همه‌ چيز را بايد در اين‌ شبها زنده‌ كنه‌ و در شب‌ قدر بايد كاملا همه‌اتون‌ انشاء الله‌ مقدمات‌ عبادت‌ و بندگي‌ و كارهايي‌ كه‌ در اين‌ شب‌ استحباب‌ مؤكدي‌ داره‌، اينها را انشاء الله‌ انجام‌ بدهيد. بحثهايي‌ دربارة‌ شبهاي‌ قدر، شب‌ قدر و شبهاي‌ احياء انشاء الله‌ در همين‌ شبها عرايضي‌ عرض‌ ميكنم‌.

 ولي‌ امشب‌ مي‌خواهم‌ دربارة‌ شب‌ و روز جمعه‌ يك‌ مقدار حرف‌ بزنم‌. شب‌ و روز جمعه‌ از بهترين‌ ايام‌ هفته‌ است‌. از بهترين‌ ايام‌ ساله‌. در هر ماه‌ بهترين‌ ايامش‌، شب‌ و روز جمعه‌ است‌. خداي‌ تعالي‌ در شب‌ و روز جمعه‌ جمعي‌ از ملائكه‌ را مي‌فرسته‌ كه‌ فقط‌ ثواب‌ صلواتهايي‌ كه‌ مردم‌ بر پيغمبر و آل‌ پيغمبر مي‌فرستند، آنها را جمع‌ كنند. در شب‌ و روز جمعه‌ هزار مرتبه‌ صلوات‌ مستحبه‌. كه‌ بايد يك‌ انسان‌ تقريبا شب‌ و روزش‌ به‌ صلوات‌ بر پيغمبر و آل‌ پيغمبر بگذره‌. صلوات‌ و نشستن‌ در مقام‌ صلوات‌ فرستادن‌، از بزرگترين‌ و بالاترين‌ و والاترين‌ مقام‌ انسانه‌. چون‌ انسان‌ در حقيقت‌ طلب‌ رحمت‌ براي‌ پيغمبر با آن‌ عظمت‌ و آل‌ پيغمبر ميكنه‌. از خدا مي‌خواهد كه‌ خدايا رحمت‌ خاصه‌ات‌ را بر پيغمبر و آل‌ پيغمبر نازل‌ بفرما. ببينيد اگر كسي‌ براي‌ كسي‌ دعا كرد، اگر كسي‌ براي‌ كسي‌ طلب‌ مغفرت‌ و رحمت‌ كرد، لااقل‌ مقام‌ خودش‌ يا بايد مساوي‌ مقام‌ آن‌ كسي‌ كه‌ برايش‌ طلب‌ رحمت‌ كرده‌ باشه‌، و يا بالاتر. پروردگار متعال‌ با لطف‌ عظيمش‌، با رحمت‌ واسعه‌اش‌، مردم‌ مسلمان‌ را خواسته‌ در مخصوصا شب‌ و روز جمعه‌ آنقدر بالا ببرد كه‌ در مقام‌ پيغمبر و آل‌ پيغمبر قرار بگيرند. يعني‌ طلب‌ رحمت‌ براي‌ آنها بكند.

 ما معناي‌ صلوات‌ را دقيقا متوجه‌ نيستيم‌. خيال‌ مي‌كنيم‌ يك‌ شعاري‌ است‌ كه‌ ما بايد اين‌ شعار را ولو اينكه‌ توأم‌ با شعور نباشد، انجام‌ بدهيم‌. گاهي‌ شعارها توأم‌ با شعور نيست‌. گاهي‌ توأم‌ با شعور و فهم‌ و درك‌ و ادراكه‌. صلوات‌ نميشه‌ توأم‌ با فهم‌ و درك‌ نباشه‌. بايد حتما توجه‌ به‌ معنايش‌ بكنيم‌. بگيم‌ خدايا رحمت‌ خاصه‌ات‌ را بر پيغمبر و آل‌ پيغمبر بفرست‌ بخاطر آنهمه‌ نعمتهايي‌ كه‌ ما از ناحية‌ آنها برخوردار بوديم‌. بخاطر آنچه‌ كه‌ آنها براي‌ ما آورده‌اند. در يك‌ روايت‌ دارد حضرت‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد من‌ تعجب‌ ميكنم‌ از عرب‌ كه‌ چرا فرزندان‌ پيغمبر را روي‌ دوششون‌ سوار نمي‌كنند و آنقدر كه‌ لازم‌ است‌ احترام‌ نمي‌كنند. بخاطر اينكه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ شريف‌ خطاب‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ و مردم‌ زمان‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايد و كنتم‌ علي‌ شفا حفرة‌ من‌ النار و انقضكم‌ منها. شما در لب‌ گودي‌ آتش‌ بوديد. لب‌ گودي‌ آتش‌ بدبختي‌ بوديد. وقتي‌ پيغمبر اكرم‌ مبعوث‌ شدند، مردم‌ جزيرة‌ العرب‌ بالاخص‌ و مردم‌ دنيا عموما در يك‌ حال‌ بدبختي‌ انحطاط‌ مغزي‌ و فكري‌ و معنوي‌ بودند كه‌ فقط‌ و فقط‌ تحت‌ تأثير باصطلاح‌ رسوماتشون‌ قرار گرفته‌ بودند و دينشون‌ رسوماتشون‌ بود. رسمهاي‌ بسيار پس‌ و بد. زياد شنيده‌ايد كه‌ قرآن‌ هم‌ به‌ اين‌ جهت‌ تصريح‌ كرده‌ كه‌ اينها دختران‌ را ماية‌ ننگ‌ مي‌دانستند. حتي‌ در حالا آنها نوشته‌اند كه‌ زنها را معاملة‌ حيوانات‌ با آنها مي‌كردند. اذا بشر احدهم‌ بالانثي‌ ظل‌ وجهه‌ مسودا و هو كظيم‌. وقتي‌ كه‌ يك‌ مردي‌ را بهش‌ بشارت‌ مي‌دادند كه‌ تو داراي‌ فرزند دختري‌ شده‌اي‌، و اذا بشر احدهم‌ بالانثي‌ ظل‌ وجهه‌ مسودا. يك‌ دفعه‌ صورتش‌ از كثرت‌ غضب‌ سياه‌ ميشد. و هو كظيم‌ يتواري‌ من‌ القوم‌ ما سوء بشر به‌. متواري‌ ميشد از توي‌ مردم‌ بيرون‌ ميرفت‌. سفارش‌ ميكرد تا اين‌ بچة‌ مرا زير خاك‌ نكنيد و نكشيد، من‌ برنميگردم‌. خانواده‌ هم‌ خوب‌ مجبور بود براي‌ اينكه‌ سرپرست‌ خانواده‌ به‌ خانه‌ برگرده‌ اين‌ دختر را يك‌ نحوه‌اي‌ از بين‌ ببرند و بعضي‌ از اوقات‌ خود آن‌ مرد اقدام‌ ميكرد به‌ از بين‌ بردن‌ دختر. مي‌ديد خوب‌ مادره‌، مهربانه‌ اين‌ كار را نميكنه‌. اقوام‌ اين‌ كار را نكردند. يك‌ مدتي‌ متواري‌ ميشد. دختر طبعا دو سه‌ ساله‌، موقع‌ شيريني‌اش‌، مي‌آمد مي‌ديد اين‌ بچه‌ را هنوز زير خاك‌ نكرده‌اند. مي‌آمد خودش‌ دختر را برميداشت‌ ميبرد در كنار قبرستان‌. كه‌ آن‌ شخص‌ ميگه‌ كه‌ نمي‌خواهم‌ اسمش‌ را ببرم‌، ميگه‌ كه‌ اي‌ كاش‌ يا رسول‌ الله‌ تو زودتر مبعوث‌ شده‌ بودي‌. من‌ دو تا دختر خودم‌ را به‌ دست‌ خودم‌ زير خاك‌ كردم‌. حتي‌ يكي‌ از اينها در تاريخ‌ نقل‌ شده‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ دختر را مي‌خوابانه‌ كه‌ زير خاك‌ بكنه‌ و خاك‌ بريزه‌ رويش‌، اين‌ دست‌ پدر را ميگيره‌ و بهش‌ التماس‌ ميكنه‌. او توجه‌ نمي‌كنه‌ و در عين‌ حال‌ دخترش‌ را به‌ دست‌ خودش‌ زير خاك‌ ميكنه‌. يك‌ همچين‌ رسوماتي‌. شما از همين‌ مختصر كتاب‌ مفصل‌ را بخوانيد.

 پيغمبر اكرم‌ آمده‌ با يك‌ همچين‌ مردمي‌ روبرو شده‌. پولدارها جز تنبلي‌ و بيكاري‌ كاري‌ نداشتند. برده‌ها بودند كه‌ خدمت‌ مي‌كردند. اينها را مي‌رفتند مي‌خريدند مي‌آوردند در ميان‌ منزل‌ خودشون‌ استراحت‌ مي‌كردند و برده‌ها، چه‌ زن‌ و چه‌ مرد، بعنوان‌ كنيز و بنده‌، اينها را نگهداري‌ مي‌كردند. در يك‌ چنين‌ وضعي‌.

 علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ از نظر فرهنگي‌ در نهج‌ البلاغه‌ مكرر مي‌فرمايد. علي‌ اگر اينطور نبود نمي‌توانست‌ يك‌ چنين‌ كلماتي‌ را دربارة‌ آن‌ مردم‌ بگويد كه‌ مي‌فرمايد و بعث‌ محمدا صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و لم‌ يكن‌ احدا من‌ العرب‌ قرأ كتابا. خداي‌ تعالي‌ پيغمبر را روزي‌ معبوث‌ كرد كه‌ يك‌ نفر از مردم‌ عرب‌ نمي‌توانست‌ يك‌ جمله‌ بخوانه‌. و لم‌ يكن‌ احدا من‌ العرب‌ يقرأ كتابا. نه‌ خواندن‌ مي‌دونستند، نه‌ نوشتن‌ مي‌دونستند. نه‌ انسانيت‌ را مي‌دونستند چه‌ هست‌. و حتي‌ در آية‌ قرآن‌ و يك‌ آية‌ ديگر استفاده‌ ميشه‌. افراد دست‌ تنگ‌، از طرفي‌ كنترل‌ جمعيت‌ نمي‌توانستند بكنند و از طرف‌ ديگر وقتي‌ كه‌ مي‌ديدند فرزندشون‌ زياد ميشه‌، چه‌ پسر، چه‌ دختر اينها را مي‌كشتند. كه‌ آيه‌ نازل‌ شد و لا تقتلوا اولادكم‌ خشية‌ املاق‌. فرزندانتون‌ را بخاطر دست‌ تنگي‌ و ضعف‌ در قوة‌ مالي‌ نكشيد. يك‌ همچين‌ مردمي‌ بودند.

 پيغمبر با آن‌ فضيلت‌، پيغمبري‌ كه‌ در بين‌ همين‌ مردم‌ بزرگ‌ شده‌، كه‌ در يك‌ آيه‌اي‌ مي‌فرمايد پيغمبر اكرم‌ از قول‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ قل‌ انما اعظكم‌ بواحده‌. بگو اي‌ مردم‌ من‌ شما را به‌ يك‌ چيز موعظه‌ مي‌كنم‌. ان‌ تقولوا لله‌ مثني‌ و فرادا. تنها يا دو نفري‌ بنشينيد و فكر كنيد، ثم‌ تتفكروا. ما بصاحبكم‌ من‌ جنة‌. اين‌ رفيق‌ شما چهل‌ ساله‌ در بين‌ شما هست‌، يا در جاي‌ ديگر مي‌فرمايد هو الذي‌ بعث‌ في‌ الاميين‌ رسولا منهم‌. خدايي‌ است‌ كه‌ از همان‌ مردم‌ امي‌ و بيسواد و دور از همه‌ چيز و انسانيت‌ بخصوص‌، از خود آنها اين‌ پيغمبر را مبعوث‌ كرده‌. اين‌ پيغمبر از كجا مي‌خواسته‌ چيز ياد بگيره‌ جز از خدا. اين‌ مردم‌ كه‌ جز خرافات‌ و بيسوادي‌ و دور از همه‌ چيز بودن‌ چيزي‌ نداشتند.

 خدا ميدونه‌ انسان‌ بخواهد ديگران‌ را مخصوصا افرادي‌ كه‌ مغرورند، افرادي‌ كه‌ متكبرند، افرادي‌ كه‌ تحت‌ تأثير رسومات‌ و باصطلاح‌ يك‌ راه‌ و روشي‌ قرار گرفته‌اند، بخواهد اينها را عوض‌ كنه‌، خيلي‌ مشكله‌. شما تا مربي‌ نشديد نمي‌توانيد بفهميد كه‌ پيغمبر همينكه‌ توانست‌ يك‌ عده‌ آنچنان‌ مردمي‌ را اينچنين‌ تربيت‌ كند، بالاترين‌ معجزات‌ رسول‌ اكرمه‌. رسول‌ اكرم‌ حتي‌ مسلمانهايي‌ را كه‌ تربيت‌ كرده‌ بود اينها از همين‌ سورة‌ جمعه‌ كه‌ من‌ يكي‌ دو آيه‌اش‌ را تلاوت‌ كردم‌، استفاده‌ ميشه‌ كه‌ وقتي‌ پيغمبر اكرم‌ به‌ نماز جمعه‌ مي‌ايستاد. ما بالاخره‌ وقتي‌ كه‌ توي‌ نماز جمعه‌ مي‌ايستيم‌ يا نمازهاي‌ ديگه‌ مي‌ايستيم‌، روي‌ رودربايستي‌ شده‌، روي‌ خجالت‌ شده‌، روي‌ جنبه‌هاي‌ انساني‌ هم‌ شده‌ ديگه‌ نماز را ول‌ نمي‌كنيم‌ برويم‌ دنبال‌ لهو و لعب‌. ولي‌ آنها مي‌كردند. هنوز درست‌ نشده‌ بودند. كه‌ ميگه‌ و اذا رأوا تجارة‌ او لهوا انفضوا اليها. وقتي‌ كه‌ يك‌ تجارتي‌ را احساس‌ ميكنند، يك‌ مشتري‌ خوبي‌ آمده‌، يك‌ مالي‌ خوبي‌ آمده‌ ميشه‌ خريدش‌ و گرانتر فروخت‌، او لهوا، يعني‌ صداي‌ آهنگي‌ را مي‌شنيدند، انفضوا عليها، همه‌اشون‌ ول‌ مي‌كردند نماز را مي‌رفتند به‌ طرف‌ آن‌. و تركوك‌ قائما، تو تنها ايستاده‌، توي‌ نماز پيغمبر تنها ايستاده‌ و همه‌ مي‌رفتند دنبال‌، چون‌ از طرف‌ حبشه‌ يا از جاهاي‌ ديگه‌ بعضي‌ها مي‌آمدند در مكه‌ با طبلي‌، آهنگي‌، چيزي‌ اعلام‌ مي‌كردند كه‌ ما يك‌ جنسي‌ آورده‌ايم‌. يا مثلا فرض‌ كنيد يك‌ معركة‌ خوبي‌ اينجا مي‌خواهيم‌، يك‌ سيركي‌ مثلا، آورده‌ايم‌ و مي‌خواهيم‌ شما بيائيد ببينيد. حالا اينها توي‌ نماز جمعه‌ وايستادند. همه‌اشون‌ ول‌ مي‌كردند مي‌رفتند. يك‌ همچين‌ مردمي‌ بودند.

 اين‌ مردم‌ را پيغمبر ساختشون‌. و چه‌ جوري‌ هم‌ ساختشون‌. طوري‌ ساخت‌ كه‌ در جنگ‌ اينها زخمي‌ شدند افتادند. تشنه‌ هستند. يك‌ نفر يك‌ ظرف‌ آب‌ برميداره‌ مي‌آوره‌. به‌ اولي‌ ميده‌ ميگه‌ رفيق‌ من‌ تشنه‌تره‌. به‌ دومي‌ ميده‌ ميگه‌ اون‌ يكي‌ تشنه‌تره‌، اون‌ زودتر افتاده‌. اون‌ بيشتر ازش‌ خون‌ رفته‌. به‌ سومي‌ مي‌بره‌ ميده‌، ميگه‌ آن‌ يكي‌. خلاصه‌ آخري‌ مي‌بينه‌ مرده‌. برميگرده‌ مي‌بينه‌ اينها همه‌ تشنه‌ مرده‌اند و ايثار كردند در راه‌ محبت‌ و صميميت‌ و برادري‌. لذا مي‌فرمايد و كنتم‌ علي‌ شفا حفرة‌ من‌ النار و انقضكم‌ منها. بر لب‌ گودي‌ بدبختي‌ بوديد. بر لب‌ گودي‌ آتش‌ بوديد.

 در جنگ‌ احده‌، يك‌ زن‌ مي‌آيد خدمت‌ رسول‌ اكرم‌. اين‌ زن‌ شوهرش‌ را از دست‌ داده‌، پدرش‌ را از دست‌ داده‌، برادرش‌ را از دست‌ داده‌، فرزندش‌ را از دست‌ داده‌، تمام‌ اينها از بين‌ رفته‌اند. تنها آمده‌ ميگه‌ يا رسول‌ الله‌، من‌ خوشحالم‌ كه‌ شما هستيد. شما سالم‌ باشيد براي‌ ما مسئله‌اي‌ نيست‌، اهميتي‌ نداره‌ كه‌ اينهمه‌ شهيد در راه‌ شما داده‌ باشيم‌. ايني‌ كه‌ ما در زمان‌ ما مثلا يك‌ مرد يك‌ پدر، سه‌ فرزندش‌ را در راه‌ جهاد با دشمن‌ ميده‌، ما بعد از هزار و چهارصد سال‌ تربيت‌ شدة‌ اسلاميم‌. در عين‌ حال‌ مي‌بينيد چقدر اهميت‌ پيدا ميكنه‌. پدر يك‌ شهيدي‌ كه‌ سه‌ تا شهيد داده‌ چقدر ارزش‌ داره‌. همه‌ جا محترمه‌. حالا يك‌ زن‌، شوهرش‌، پسرش‌، برادرش‌، خلاصه‌ هر كسي‌ را داشته‌، داده‌. آمده‌ تبسم‌ ميكنه‌ به‌ صورت‌ پيغمبر اكرم‌ و ميگه‌ ساية‌ شما بر سر ماست‌. من‌ هيچ‌ ناراحت‌ نيستم‌ براي‌ اينها. يك‌ چنين‌ افرادي‌ را تربيت‌ كرد رسول‌ الله‌.

 سلمان‌ ساخته‌، ابيذر ساخته‌، مقداد ساخته‌، يك‌ عده‌ اصحاب‌ كمالي‌ كه‌ همه‌اشون‌ با حقيقت‌ و با معنويت‌ و همه‌اشون‌ فداكار، اصحاب‌ صفه‌ را شما اين‌ را بدونيد، يك‌ عده‌ با پيغمبر اكرم‌ هجرت‌ كردند. مهاجرين‌ بودند. اينها در مدت‌ عمرشون‌ نه‌ زنشون‌، نه‌ فرزندشون‌، نه‌ مالي‌ داشتند. اسمشون‌ را اصحاب‌ صفه‌ گذاشتند به‌ جهت‌ اينكه‌ در گوشه‌هاي‌ مسجد شب‌ و روز زندگي‌ مي‌كردند. تا آنكه‌ از طرف‌ پروردگار خطاب‌ رسيد به‌ اهل‌ مدينه‌ كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ با اينها مواسات‌ كنيد و اينها عينا سربازاني‌ كه‌ توي‌ سربازخونه‌ به‌ مختصر چيزي‌ ساختند و شمشيرشون‌ به‌ كمرشون‌، منتظر الصلاة‌ جامعه‌، يك‌ صدا بلند ميشد از طرف‌ پيغمبر اكرم‌ بوسيلة‌ بلال‌، مي‌آمد صدا ميزد الصلاة‌ جامعه‌. يك‌ نماز همگاني‌. همه‌ مي‌آمدند مسجد. اصحاب‌ صفه‌ هم‌ كه‌ توي‌ مسجد بودند. پيغمبر دو ركعت‌ نماز مي‌خوند. بعد مطلب‌ را مطرح‌ ميكرد. همه‌ حركت‌ ميكردند مي‌آمدند. صد و چند غزوه‌ پيغمبر اكرم‌ كرد در همان‌ مدتي‌ كه‌ باصطلاح‌ مبعوث‌ شد. پيغمبر اكرم‌ واقعا بزرگتر از معجزة‌ قرآن‌، تغيير روحيه‌اي‌ كه‌ مردم‌ آن‌ زمان‌ داشتند برايش‌ بود. اين‌ معجزه‌ است‌. و اذكروا نعمة‌ الله‌ اذ كنتم‌ اعداء. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد اي‌ مردم‌ ياد بياوريد. آن‌ زماني‌ كه‌ همه‌اتون‌ با هم‌ دشمن‌ بوديد. اين‌ به‌ فكر آزار اين‌ بود، اون‌ به‌ فكر آزار اين‌ بود. اين‌ مال‌ او را ميخواست‌ بخوره‌ و خدا نكنه‌ ما يك‌ همچين‌ حالتي‌ داشته‌ باشيم‌.

 اذ كنتم‌ اعداء. همتون‌ با هم‌ دشمن‌ بوديد. فالف‌ بين‌ قلوبكم‌. خداي‌ تعالي‌ بين‌ دلهاتون‌ را تأليف‌ كرده‌ همه‌اتون‌ نسبت‌ به‌ هم‌ محبت‌ پيدا كرديد. فاصلهتم‌ بنعمته‌ اخوانا صلح‌ كرديد در حالي‌ كه‌ يك‌ وقت‌ چشم‌ باز كرديد ديديد كه‌ همه‌اتون‌ با هم‌ برادريد. تا اونجا رسيد كه‌ اين‌ آيات‌ نازل‌ شد كه‌ اگر كسي‌ كليد خانة‌ كسي‌ در دستش‌ بود بره‌ هر چي‌ خواست‌ بخوره‌، مال‌ تو، مال‌ او نداره‌. المال‌ مال‌ الله‌ و كلنا عيال‌ الله‌ به‌ اينجا رسوند مواسات‌ بين‌ مردم‌ را. اين‌ اندازه‌ پيغمبر اكرم‌، لذا ما بايد دائما بر اون‌ حضرت‌ صلوات‌ بفرستيم‌. دائما از خدا بخواهيم‌ كه‌ او را مشمول‌ رحمتش‌ بكند و شب‌ و روز جمعه‌ براي‌ اين‌ جهت‌ خيلي‌ مناسبه‌. بخاطر اين‌ كه‌ بزرگترين‌ اعياد اسلامي‌ روز جمعه‌ است‌ كه‌ چهار عيد بزرگ‌ مردم‌ مسلمان‌ دارند. جمعه‌، عيد غدير، عيد قربان‌ و عيد فطر اين‌ چهار عيد. البته‌ روزهاي‌ ديگه‌، اينها اين‌ چهار عيد اساسي‌ و رسمي‌ و ذاتيه‌. شما مي‌گيد پس‌ تولد حضرت‌ ولي‌ عصر چطور؟ تولد امير المؤمنين‌ چطور؟ تولد بخاطر تولد اون‌ روز عيد شده‌. فرق‌ مي‌كنه‌ با اون‌ عيدي‌ كه‌ خدا عيدش‌ قرار داده‌. يك‌ وقت‌ هست‌ مثلا يك‌، مثلا فرض‌ كنيد روز بيست‌ و دوم‌ بهمن‌ رو خوب‌ اين‌ قبل‌ از انقلاب‌ اين‌ هيچ‌ عنواني‌ نداشت‌. هيچ‌ شخصيتي‌ نداشت‌. اما بعد از انقلاب‌ بزرگترين‌ روزهاي‌ ملي‌ و بلكه‌ انقلابي‌ ماست‌. نيمة‌ شعبان‌، سيزده‌ ماه‌ رجب‌ مثلا سوم‌ شعبان‌ اين‌ مواليد كه‌ ممكن‌ هم‌ است‌ از اعياد ديگر مهمتر هم‌ باشه‌ اما عارض‌ شده‌ برش‌ يك‌ حالتي‌. قبل‌ از تولد حضرت‌ ولي‌ عصر نيمة‌ شعبان‌ مثل‌ روزهاي‌ ديگه‌ مي‌ماند. سوم‌ شعبان‌ مثل‌ روزهاي‌ ديگه‌ بود. اما به‌ بركت‌ وجود حضرت‌ سيد الشهدا و حضرت‌ بقية‌ الله‌ اين‌ روز خيلي‌ مهم‌ شد. مثال‌ زدم‌ براتون‌ مثل‌ همين‌ مثلا بيست‌ و دوي‌ بهمن‌. پس‌ اين‌ چهار عيد كه‌ اعياد ذاتي‌، يعني‌ خدا عيدش‌ قرار داده‌. جعلته‌ للمسلمين‌ عيدا. ببينيد در دعاهايي‌ كه‌ در نماز عيد انشاء الله‌ نزديكه‌، حدودا سيزده‌، چهارده‌ روز ديگر عيد فطره‌ و اين‌ نماز را مي‌خونيد كه‌ الذي‌ جعلته‌ للمسلمين‌ عيدا. قرار دادي‌ خدايا براي‌ مسلمين‌ تو قرار دادي‌ براي‌ مسلمين‌ روز عيد فطر را روز عيد. يا روز عيد قربان‌ را عيد. يا روز عيد غدير، غدير را بدونيد خدا از روز اول‌ اين‌ غدير را به‌ عنوان‌ بعثت‌ دوبارة‌ اسلام‌، به‌ عنوان‌ قربال‌ مسلمانها، و لو لا انت‌ يا علي‌ لم‌ يعفرف‌ المؤمنون‌ بعدي‌. اي‌ علي‌ اگر تو نبودي‌ مؤمنين‌ بعد از من‌ شناخته‌ نمي‌شدند. خداي‌ تعالي‌ هيجده‌ ذي‌ حجه‌ را از روز ازل‌ او عيد قرار داده‌. و يكي‌ هم‌ روز جمعه‌ است‌. اين‌ چهار عيد.

 لذا در اين‌ چهار عيد دعاي‌ ندبه‌ هم‌ مستحبه‌. دعاي‌ ندبه‌ مال‌ عشاقه‌. كساني‌ كه‌ عشق‌ به‌ آيندة‌ خوب‌ مردم‌ مسلمان‌ دارند دعاي‌ ندبه‌ مي‌خونند. كساني‌ كه‌ دوست‌ دارند مردم‌ از بدبختي‌ نجات‌ پيدا كنند دعاي‌ ندبه‌ مي‌خونند. كساني‌ كه‌ مردم‌ دوستند. بني‌ آدم‌ اعضاي‌ يكديگرند كه‌ در آفرينش‌ ز يك‌ گوهرند، چو عضوي‌ به‌ درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار. اونهايي‌ كه‌ انسانند. دعاي‌ ندبه‌ بخونند. غصه‌ بخورند براي‌ اينكه‌ مردم‌ چرا گرفتارند!چرا مردم‌ نمي‌تونند به‌ حقشون‌ برسند. دعاي‌ ندبه‌ را در روزهاي‌ جمعه‌. چرا در اعياد بزرگ‌ اسلامي‌ بايد انسان‌ دعاي‌ ندبه‌ بخونه‌؟ من‌ يك‌ وقتي‌ روي‌ اين‌ جهت‌ فكر مي‌كردم‌. دعاي‌ ندبه‌ يعني‌ دعاي‌ گريه‌. گرية‌ بلند، بلند. چرا بايد دعاي‌ ندبه‌ بخوانه‌؟ بخاطر اين‌ كه‌ يك‌ عاشق‌ يك‌ كسي‌ كه‌ معشوقش‌ را گم‌ كرده‌ و محبوبش‌ را از دست‌ داده‌ اين‌ وقتي‌ كه‌ همه‌ خوشحالند اون‌ مي‌گه‌اي‌ كاش‌ من‌ هم‌ به‌ محبوبم‌ رسيده‌ بودم‌، من‌ هم‌ خوشحال‌ بودم‌. بيشتر به‌ ياد معشوقش‌ مي‌افته‌. شما اگر يك‌ ناراحتي‌ داشته‌ باشيد توي‌ يك‌ مجلس‌ جشني‌ بريد همه‌ خوشحالند اونجا شما يك‌ گوشه‌اي‌ نشستيد با خودتون‌ فكر مي‌كنيد اي‌ كاش‌ من‌ هم‌ خوشحال‌ بودم‌. يك‌ مريض‌ اگر در يك‌ مجلسي‌ كه‌ همه‌ دارن‌ مي‌گن‌ و مي‌خندن‌ و سر حالند او داره‌ درد مي‌كشه‌ محزونتر مي‌شه‌ مي‌گه‌ اي‌ كاش‌ من‌ هم‌ مثل‌ اينها مي‌تونستم‌ خوشحال‌ باشم‌. دوستان‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ روز جمعه‌ بايد محزون‌ يعني‌ نه‌ اين‌ كه‌ تحميلي‌ محزون‌ باشند نه‌، طبعا عصر جمعه‌ يك‌ قدري‌ خودش‌ را نشون‌ مي‌ده‌. اكثرا اينطورند، عصرهاي‌ جمعه‌ ناراحت‌ مي‌شن‌، محزون‌ مي‌شن‌. حتي‌ يك‌ نفر مي‌گفت‌ من‌ در عصر جمعه‌ با اين‌ كه‌ مي‌رم‌ تفريح‌ در عين‌ حال‌ محزونم‌. چون‌ يك‌ سيم‌ ارتباطي‌ با اولياء خدا انسان‌ داره‌. روز جمعه‌ روزي‌ است‌ كه‌ المتوقع‌ فيه‌ ظهورك‌ همه‌ منتظرند آقا ولي‌ عصر ظاهر بشه‌ اونهايي‌ كه‌ بيشتر از من‌ و شما مي‌سوزه‌، بيشتر از ماها در ارتباطند. بيشتر از ماها امام‌ زمانشون‌ و موقعيت‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ را مي‌فهمند اونها زياد محزون‌ مي‌شن‌.

 يك‌ كسي‌ از من‌ مي‌پرسيد دعاي‌ ندبه‌ را بايد حتما صبح‌ خوند. گفتم‌ به‌ نظر من‌ بايد بيشتر عصر خوند. كسي‌ نگفته‌، صبح‌ رسم‌ شده‌ مي‌خونند، و الا دعاي‌ ندبه‌ را عصري‌ انسان‌ بهتر حال‌ پيدا مي‌كنه‌ بخوانه‌. بخاطر اين‌ كه‌ توقع‌ داشته‌ امروز امام‌ زمانش‌ ظهور كنه‌ حالا مي‌بينه‌ ظهور نكرد متأثر مي‌شه‌. در روز جمعه‌ مخصوصا موقع‌ ظهور. اذا نودي‌ لصلاة‌ من‌ يوم‌ الجمعه‌ روز جمعه‌ تمام‌ كسب‌ و كار را ترك‌ كنيد. من‌ يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ واقعا مردم‌ مسلمان‌ را در انحراف‌ مي‌دونم‌ اينه‌ كه‌ روز جمعه‌ دنبال‌ عياشي‌ از صبح‌ مي‌رن‌. رفتن‌ از شهر به‌ خارج‌ شهر و حتي‌ مسافرت‌ قبل‌ از ظهر جمعه‌ كراهت‌ شديد داره‌ و نحسي‌ داره‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ انسان‌ بايد در وطنش‌ صبر كنه‌، عبادتش‌ را انجام‌ بده‌. كه‌ اذا نودي‌ لصلاه‌ من‌ يوم‌ الجمعه‌ وقتي‌ كه‌ اذان‌ روز جمعه‌ را صدا مي‌زنند چه‌ انسان‌ اهل‌ نماز جمعه‌ باشه‌، چه‌ نباشه‌. نمازش‌ را بخوانه‌. فسعوا الي‌ ذكر الله‌، امره‌، قويا امر مي‌كنه‌ بدويد، سعي‌ كنيد. معطل‌ نشيد به‌ سوي‌ ذكر خدا، كه‌ ذكر خدا اينجا نمازه‌. و زر البيع‌. اگر دستتون‌ مشغول‌ يك‌ معاملة‌ پر ارزشي‌ است‌ اين‌ را ترك‌ كنيد. ذالكم‌ خير لكم‌ ان‌ كنتم‌ تعملون‌. اگر بفهميد اين‌ براي‌ شما بيشتره‌، بهتره‌. وقتي‌ كه‌ قضي‌ الصلاة‌ نماز تمام‌ شد، نماز ظهر و عصرتون‌ را خونديد. فانتشروا في‌ الارض‌. حالا مي‌خواييد بريد تفريح‌ بريد. بد نيست‌، بعد از ظهر جمعه‌ انسان‌ بره‌ براي‌ گردش‌. هر كسي‌ هم‌ تفريحش‌ در يك‌ چيزيه‌، اين‌ را نگيد تفريح‌ تا مي‌گيد بريم‌ پارك‌. همه‌ پارك‌ تفريحشون‌ نيست‌. اين‌ را بدونيد هر كسي‌ مطابق‌ فكرش‌ تفريح‌ داره‌. يكي‌ تفريحش‌ اينه‌ كه‌ بره‌ خونه‌ بخوابه‌. دورة‌ هفته‌ زن‌ و بچه‌اش‌ را نديده‌، حالا روز جمعه‌ بعد از ظهر بيكاره‌ بره‌ خونه‌ تفريح‌ اينه‌. تفريح‌ يعني‌ وسيلة‌ خوشحالي‌ فراهم‌ كردن‌ خودش‌. يكي‌ مطالعه‌ است‌. يكي‌ تحقيق‌ در مطالب‌ علمي‌ است‌.

 معروفه‌ مي‌گن‌ گاهي‌ كه‌ انسان‌ يك‌ مطلب‌ علمي‌ كه‌ براش‌ مشكل‌ شده‌ اين‌ را نمي‌تونه‌ حل‌ و فصلش‌ كنه‌ تا اين‌ مطلب‌ براش‌ باز مي‌شه‌ مي‌گه‌ عين‌ الملكوك‌ و ابناء الملوك‌. پادشاهاها و پسرهاي‌ پادشاه‌ها كجا هستند كه‌ بيان‌ كيفي‌ كه‌ من‌ كردم‌، لذتي‌ كه‌ من‌ بردم‌ ببينند. براي‌ خود من‌ مكرر اتفاق‌ افتاده‌ يك‌ مطلبي‌ را مي‌خواستم‌ حل‌ كنم‌ گاهي‌ مي‌شده‌ دو روز دلم‌ گرفته‌ بوده‌ كه‌ چرا نمي‌تونم‌ اين‌ را حلش‌ كنم‌. تا حل‌ مي‌شده‌ حزن‌ دو روز منتقل‌ به‌ خوشحالي‌ فوق‌ العاده‌ مي‌شده‌. براي‌ شماها هم‌ اتفاق‌ افتاده‌ يك‌ مطلبي‌ را كشف‌ كنيد، يك‌ مطلبي‌ را كه‌ حتي‌ از ديگران‌ هم‌ سؤال‌ كرديد براتون‌ روشن‌ نكردند يك‌ دفعه‌ روشن‌ مي‌شه‌ يك‌ لذتي‌ انسان‌ مي‌بره‌. تفريح‌ شما اينه‌. تفريحش‌ يكي‌ اينه‌ كه‌ توي‌ آزمايشگاه‌ها باشه‌، يكي‌ تفريحش‌ تو اطاق‌ مطالعه‌ است‌، يكي‌ تفريحش‌ فرض‌ كنيد ديدن‌ اقوام‌ و خويشاوندان‌ و اينهاست‌ يكي‌ تفريحش‌ رفتن‌ توي‌ مجالس‌ علمه‌ كه‌ از همه‌اشون‌ بهتر اينه‌. اين‌ آدم‌ در رشد بيشتري‌ است‌ كه‌ در يك‌ مجالسي‌ كه‌ مسائل‌ علمي‌ مطرح‌ مي‌شه‌، مسائل‌ معنوي‌ مطرح‌ مي‌شه‌ همين‌ امشب‌ براي‌ من‌ بالا بودم‌ يك‌ تلفني‌ زده‌ شد يكي‌ از شخصيتها بود، حالا مي‌گفت‌ كه‌ من‌ سالها دنبال‌ يك‌ مطلب‌ روحي‌ و معنوي‌ مي‌گشتم‌ به‌ من‌ اظهار مي‌كرد كه‌ من‌ چند روز قبل‌ اين‌ مطلب‌ را در يكي‌ از كتابهاي‌ من‌ ديده‌ بود، در گتاب‌ شما ديده‌ام‌ الان‌ دو روزه‌ مثل‌، چه‌ عرض‌ كنم‌، حالا تعبيراتي‌ كه‌ اون‌ داشت‌ بمانه‌ دنبال‌ شما مي‌گردم‌ كه‌ مثلا تشكر كنه‌ و اصلا مي‌گه‌ كه‌، تعبيرش‌ اين‌ بود مي‌گفت‌ من‌ دوران‌ عمرم‌ خوشيهاي‌ زيادي‌ مي‌ديدم‌ ولي‌ خوشحالي‌ كه‌ من‌ در اين‌ يكي‌ دو روز داشتم‌ هيچ‌ وقت‌ نداشتم‌. خوب‌ يكي‌ تفريحش‌ تو مطالعه‌ است‌، شما اگر مشكلاتي‌ داشته‌ باشيد بذارنتون‌ تو بهشت‌ شايد در و ديوار بخوردتون‌. مشكلات‌ علمي‌ مخصوصا سينة‌ انسان‌ را تنگ‌ مي‌كنه‌. يكي‌ هم‌ تفريحش‌ به‌ اينه‌ كه‌ با بچه‌اش‌ بازي‌ كنه‌. بله‌ بچه‌ را ببردش‌ تو پارك‌ بچه‌ را بگذاردش‌ اون‌ بالا ليز بخوره‌ بياد پايين‌. و يا مثلا فرض‌ كنيد بذاردش‌ تو تاب‌ بادش‌ بده‌ خيلي‌ خوب‌، هر كسي‌ تفريحش‌ مطابق‌ فكر طرفه‌. افكار مختلف‌، يكي‌ افكارش‌ در گناهه‌. كه‌ اينجا جلوش‌ را خدا مي‌گيره‌ مي‌گه‌ نه‌ تو تفريح‌ ديگه‌اي‌ هم‌ نمي‌توني‌ نكن‌. نمي‌گذارند گناه‌ بكنه‌. بعضيها تفريحشون‌ در اينه‌ كه‌ نمي‌خوام‌ بعضي‌ حرفها  را بزنم‌ كه‌ من‌ اينها را شنيده‌ام‌. حالا بعضيهاش‌ را عرض‌ مي‌كنم‌ به‌ رفقا و دوستان‌ بگه‌ كه‌ زنهاتون‌ را برداريد بياريد بريم‌ يك‌ جا توي‌ باغ‌ بنشينيم‌ و زن‌ و مردها به‌ همديگر نگاه‌ كنند. در زمان‌ اون‌ ملعون‌ (قطع‌ صداي‌ نوار) كه‌ وقتي‌ يك‌ جا مهماني‌ اين‌ شخصيتهاي‌ بالا و طراز يك‌ مي‌رفتند زن‌ اين‌ آقا مي‌خواست‌ پهلوي‌ اون‌ مرد بنشينه‌ زن‌ او هم‌ پهلوي‌ او بنشينه‌ تفريحش‌ اين‌ بود.

 تفريح‌هاي‌ مختلفي‌ هست‌. سالم‌ و ناسالم‌. سالمهاش‌ را خداي‌ تعالي‌ بعد از ظهر جمعه‌ اجازه‌ داده‌ كه‌ شما داشته‌ باشيد. الا قضي‌ في‌ الصلاه‌ فانتشروا في‌ الارض‌ و اتقوا من‌ فضل‌ الله‌ و اذكر الله‌ كثيرا. خيلي‌ عجيبه‌ها. به‌ ياد خدا باشيد. تو پارك‌ هم‌ هستيد به‌ ياد خدا باشيد. تو خونة‌ اقوام‌ هم‌ مي‌ريد به‌ ياد خدا باشيد. خدا مي‌دونه‌ اين‌ ذكر خدا و ياد خدا يك‌ ترمزي‌ است‌ براي‌ انساني‌، انسان‌ را از انسانيت‌ خارج‌ نكنه‌ شيطان‌. شيطان‌ انسان‌ را از انسانيت‌ خارج‌ مي‌كنه‌. و ابتغوا من‌ فضل‌ الله‌ و اذكر الله‌ كثيرا. چون‌ مي‌دون‌ خداي‌ تعالي‌ كه‌ ما اگر بنا شد بريم‌ به‌ طرف‌ تفريح‌ به‌ طرف‌ تفريحات‌ ناسالم‌ مي‌ريم‌ اينجا ترمزمون‌ مي‌كنه‌. مثال‌ زدم‌ براتون‌ كه‌ انسان‌ به‌ طرف‌ شهوات‌ و به‌ طرف‌ بديها مثل‌ ماشيني‌ است‌ كه‌ تو سرازيري‌ قرار گرفته‌، ديگه‌ اينجا ترمز لازمه‌ ولي‌ نسبت‌ به‌ معنويات‌ و كمالات‌ مثل‌ ماشيني‌ است‌ كه‌ تو سر بالايي‌ قرار گرفته‌ حالا بايد گازش‌ بده‌. هلش‌ بده‌. وابتغوا من‌ فضل‌ الله‌ و اذكر الله‌ كثيرا لالهم‌ ترحمون‌ شايد به‌ شما خداي‌ تعالي‌ مهربان‌ بشه‌. شب‌ جمعه‌ برنامة‌ شب‌ جمعه‌ و روز جمعه‌ در كتابها مخصوصادر مفاتيح‌ الجنان‌ هست‌ اهل‌ گناه‌ توبه‌ كنند، اونهايي‌ كه‌ اهل‌ كمالات‌ هستند دعاهايي‌ در اين‌ ضمينه‌ وارد شده‌ بخوانند و روز جمعه‌ نمازهاي‌ هر يك‌ از ائمه‌ را مي‌تونند بخونن‌ مخصوصا نماز حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفدا كه‌ اين‌ را هم‌ خدمت‌ آقايان‌ عرض‌ كنم‌ روز جمعه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ ولي‌ عصره‌ و همه‌ روزه‌ ساعاتش‌ تعلق‌ به‌ هر يك‌ از ائمه‌ داره‌، ساعت‌ اول‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ امير المؤمنينه‌. يعني‌ روز هر چه‌ هست‌ شما به‌ دوازده‌ ساعت‌ بايد تقسيمش‌ كنيد. ساعت‌ اول‌ تعلق‌ به‌ امير المؤمنين‌ داره‌، ساعت‌ دوم‌، ساعت‌ سوم‌، به‌ هر يك‌ از ائمه‌، ساعت‌ آخر روز، ساعت‌ آخر روز تعلق‌ به‌ امام‌ زمان‌ داره‌ از دو جهت‌ دست‌ امام‌ زمان‌ قويا به‌ دامن‌ پروردگاره‌ براي‌ الطافي‌ كه‌ خدا به‌ شما مي‌كنه‌ و شما هم‌ بايد قويا دستتون‌ به‌ دامن‌  حضرت‌ بقية‌ الله‌ باشه‌. اون‌ ساعت‌ آخر روز را هر جايي‌ كه‌ هستيد، حتي‌ تو پارك‌ هم‌ كه‌ هستيد مشغول‌ بازي‌ هم‌ كه‌ هستيد ولو يك‌ لحظه‌ هم‌ كه‌ شده‌ يك‌ يا اللهي‌ بگيد، يك‌ يا صاحب‌ الزماني‌ بگيد، و يك‌ چند كلمه‌ از خدا و امام‌ زمان‌ حوائجتون‌ را بخواييد در حديث‌ هست‌ كه‌ يك‌ ساعت‌ در روز جمعه‌ ساعت‌ استجابت‌ دعاست‌. بعضي‌ از علما گفته‌اند و بايد هم‌ درست‌ باشه‌ اشتهادا درسته‌ كه‌ ساعت‌ آخر روز جمعه‌ است‌. ساعت‌ استجابت‌ دعاست‌. دعاي‌ ندبه‌ هم‌ مي‌تونيد اون‌ ساعت‌ بخونيد و بعضي‌ هستند تفريحشون‌، تفريح‌ با سرگرمي‌ فرق‌ مي‌كنه‌، سرگرمي‌ يعني‌ انسان‌ وقت‌ گذراني‌، ماها قاطي‌ مي‌كنيم‌ اينها را، تفريح‌ يعني‌ خوشحالي‌ به‌ وجود آوردن‌، براي‌ خودش‌ انسان‌ خرمي‌ به‌ وجود بياره‌، نشاط‌ به‌ وجود بياره‌ يك‌ تفريح‌ كار بكنه‌ پشت‌ سرش‌ و تفريح‌ بعضيها در دعا خوندن‌ و با خدا حرف‌ زدن‌ و با پروردگار راز و نياز كردنه‌ كه‌ همه‌ جورش‌ هست‌ و ساعت‌ آخر روز جمعه‌ كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌ كه‌ به‌ ياد خدا باشيد و از خدا حوائجتون‌ را انشاء الله‌ بخواهيد. يكي‌ از كارهايي‌ كه‌ در شب‌ جمعه‌ براي‌ شيعيان‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار منظور كرده‌ زيارت‌ حضرت‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ والسلامه‌. البته‌ كاملش‌ اوني‌ است‌ كه‌ انسان‌ برود كنار قبر حسين‌ ابن‌ علي‌ و از تمام‌ برنامه‌هاي‌ سيد الشهدا درس‌ بگيره‌ و مثل‌ اون‌ حضرت‌ پا در راه‌ اخلاص‌ و خلوص‌ در مقابل‌ ارادة‌ پروردگار بگذارد.

 ناقصش‌ همينه‌ كه‌ ما از راه‌ دور دلهامون‌ را متوجه‌ قبر مقدس‌ اون‌ حضرت‌ بكنيم‌ و عرض‌ كنيم‌ السلام‌ عليك‌ يا اباعبد الله‌. السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌، السلام‌ عليك‌ يابن‌ رسول‌ الله‌، السلام‌ علي‌ الحسين‌ و علي‌ علي‌ بن‌ الحسين‌ و علي‌ اولاد الحسين‌ و علي‌ اصحاب‌ الحسين‌ الذين‌ بذلو و مهجوا دون‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌. يا ابا عبد الله‌ لقد عظمت‌ المصيبه‌ آقا ابي‌ عبد الله‌ حسين‌ مصيبت‌ شما بر ما سخت‌ و سنگينه‌. لقد عظمت‌ المصيبه‌ و جلت‌ و  عظمت‌ بمصيبتك‌ علي‌ جميع‌ اهل‌ السموات‌ فلعن‌ الله‌ امت‌ قتلتك‌ و لعن‌ الله‌ امتا ظلمتك‌، احساس‌ مي‌كنم‌ حالي‌ مي‌خواييد پيدا كنيد در عزاي‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ نبايد خجالت‌ بكشيد. ما اين‌ كه‌ مي‌گيم‌ چراغها را خاموش‌ كنند بخاطر اين‌ است‌ كه‌ آزاد گريه‌ كنيد و الا شخص‌ مصيبت‌ زده‌ نبايد هيچ‌ چيز مانعش‌ از گريه‌ كردن‌ بشه‌. حالا مي‌خواييد چراغها را خاموش‌ كنيد مانع‌ نداره‌، به‌ هر حال‌ ولي‌ اين‌ كار هم‌ زياد مسئله‌اي‌ نيست‌.  يا ابا عبد الله‌، لقد عظمت‌ المصيبه‌، مصيبت‌ شما بر ما سخته‌، هيچ‌ وقت‌ فراموشتون‌ نمي‌كنيم‌. ما هم‌ اقتدا كرديم‌ به‌ اون‌ امامي‌ كه‌ مي‌گه‌، يا جدا هرگز فراموش‌ نمي‌كنم‌ اون‌ ساعتي‌ كه‌ اسب‌ بي‌ صاحبت‌ در حالي‌ كه‌ صدا مي‌زد اولين‌، اولين‌ من‌ امت‌ قتلت‌ ابن‌ بنت‌ نبييها واي‌ بر امتي‌ كه‌ كشتند پسر دختر پيغمبرشون‌ را. آمد كنار خيمه‌ها، هشتاد نفر زن‌ و بچه‌ از خيمه‌ها بيرون‌ ريختند. ديدند اسب‌ سيدالشهدا آمده‌ ولي‌ آقا نيامده‌، آمدند اطراف‌ زوالجناح‌ را گرفتند، شما اگر اين‌ منظره‌ را تصور كنيد طبعا خانمهايي‌ كه‌ بزرگتر بودند اينها جلوتر آمدند بچه‌ها پشت‌ سر اينها، سكينة‌ نازدانه‌ نمي‌دانم‌ چطور خودش‌ را به‌ زو الجناح‌ رسوند؟ دست‌ به‌ گردن‌ زوالجناح‌ كرد، به‌ ياد پدر. وقتي‌ كه‌ پدرش‌ بعد از خيمه‌ها به‌ طرف‌ لشگر برود آماده‌ بود جلوي‌ زوالجناح‌ را گرفت‌. پدر ما را به‌ حرم‌ پيغمبر برمان‌ گردان‌ ما را در وسط‌ اين‌ بيابان‌ همة‌ ما را مي‌كشند، همه‌ را كشتند. حسين‌ ابن‌ علي‌ فرمود لو ترك‌ القتال‌ لتي‌. اگر ميگذاشتند ما كنار قبر جدمون‌ خارج‌ نميشديم‌ فرزندم‌. حالا آمده‌ ذوالجناح‌ را مي‌بيند ولي‌ پدرش‌ را نمي‌بيند. بيشتر از همه‌ متوجه‌ لبهاي‌ تشنة‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسينه‌. لذا صدا زد پدرم‌ كه‌ رفت‌ تشنه‌ بود. بگو بدانم‌ آيا به‌ او آب‌ دادند يا با لبهاي‌ تشنه‌ شهيدش‌ كردند؟

 

۱۶ صفر ۱۴۱۶ – معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌

 معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ 16 صفر 1416

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ و السلام‌ و الصلاة‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بابي‌ انتم‌ و امي‌ و نفسي‌ بموالاتكم‌ علمن‌ الله‌ تعالي‌ معالم‌ ديننا و اصلح‌ فسد من‌ دنيانا و بموالاتكم‌ تمة‌ الكلمه‌ و عظمت‌ النعمه‌ و اعطلفت‌ الفرقه‌ و بموالاتكم‌ تقبل‌ طاعة‌ المفترضه‌ و لكم‌ مودة‌ الواجبه‌.

 شبهاي‌ گذشته‌ دربارة‌ جملات‌ همين‌ مقدار از كلمات‌ زيارة‌ جامعه‌ عرايضي‌ عرض‌ شد و رسيديم‌ به‌ اين‌ جمله‌ كه‌ بموالاتكم‌ تقبل‌ الطاعة‌ المفترضه‌. يعني‌ با ولايت‌ شما و موالات‌ شما اي‌ خاندان‌ عصمت‌، اي‌ اهل‌ بيت‌ نبوت‌، اعمال‌ واجب‌ ما قبول‌ ميشه‌. و الا اگر اعمالي‌ انجام‌ داديم‌ به‌ هيچوجه‌ قبول‌ نخواهد شد. من‌ يك‌ مثالي‌ معمولا در اين‌ موارد مي‌زنم‌ چون‌ روايات‌ زيادي‌ دارد كه‌ اگر كسي‌ ولايت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ را نداشته‌ باشد، اگر تمام‌ دورة‌ عمرش‌ شبها مشغول‌ عبادت‌ باشد، روزها روزه‌ بگيرد، هرسال‌ پياده‌ به‌ مكه‌ مشرف‌ بشود، بين‌ ركن‌ و مقام‌ كشته‌ بشود و ولايت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ را نداشته‌ باشد، خدا هيچ‌ يك‌ از اعمالش‌ را قبول‌ نميكنه‌.

 شايد اين‌ مطلب‌ سنگين‌ بياد براي‌ ما. با يك‌ مثال‌ مطلب‌ روشن‌ ميشه‌. آن‌ مثال‌ معمولا اينطور من‌ ميگم‌ كه‌ اگر يك‌ سربازي‌ كه‌ بايد تحت‌ فرمان‌ فرمانده‌ كارهايي‌ را انجام‌ بده‌، مثلا توي‌ صف‌ بايسته‌، درجا بزنه‌، كارهايي‌ كه‌ در ارتش‌ معمولا براي‌ آماده‌ شدن‌ جبهه‌هاي‌ جنگ‌ انجام‌ مي‌دهند، اگر سربازي‌ سر صف‌ اين‌ كارها را نميكنه‌. اما توي‌ اطاق‌ تنها، شب‌ تا صبح‌ قدم‌ پيش‌، در جا ميزنه‌ براي‌ خودش‌ همة‌ برنامه‌ها را انجام‌ ميده‌. تا صبح‌ هم‌ نمي‌خوابه‌. روزها هم‌ باز در اطاق‌ را مي‌بنده‌ مشغول‌ اين‌ كارهاست‌. ولي‌ سر صف‌ تحت‌ فرمان‌ فرمانده‌ كاري‌ نميكنه‌. اين‌ را اگر نگيرندش‌ ببرندش‌ ديوانه‌ خانه‌، اعمالش‌ را قبول‌ نمي‌كنند. نميگن‌ تو سرباز خوبي‌ هستي‌. خداي‌ تعالي‌ حكم‌ و حكومت‌ و فرمان‌ مال‌ خداست‌. ان‌ الحكم‌ الا لله‌. تمام‌ فرمان‌ مال‌ خداست‌. اطيعوا الله‌ و اطيعوا الرسول‌ و اولي‌ الامر منكم‌. بعد هم‌ پيغمبر اكرم‌ واسطة‌ انتقال‌ فرمانه‌ و بعد هم‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌. شما همون‌ مقداري‌ كه‌ اينها اين‌ فرماندهان‌، از اعمال‌ او دستور دادند، طبق‌ دستور عمل‌ كن‌. ديگه‌ از كارهاي‌ زيادي‌ صرفنظر كن‌. اعمالت‌ قبول‌ ميشه‌. خدا اگر از كسي‌ راضي‌ شد، يعني‌ در اعتقادات‌ كسي‌ اگر از كسي‌ راضي‌ شد، زياد از او عمل‌ نمي‌خواد. چون‌ دين‌ و معارف‌ سه‌ بخش‌ داره‌. يك‌ بخشش‌ مربوط‌ به‌ اعتقاداته‌ كه‌ اين‌ مهمه‌. اول‌ اعتقادات‌. اعتقاد به‌ خداي‌ واحد، اعتقاد به‌ رسالت‌ رسول‌ اكرم‌، اعتقاد به‌ امامت‌ ائمة‌ دوازده‌ گانه‌ و اعتقاد به‌ معاد. با همة‌ شرح‌ و تفصيلي‌ كه‌ در كتب‌ اعتقادي‌ نوشته‌اند.

 بخش‌ دوم‌ از معارف‌ مسئلة‌ تزكية‌ نفس‌ و تربيت‌ روح‌ و رسيدن‌ به‌ مقام‌ بندگي‌ و خليفة‌ اللهي‌. بخش‌ سوم‌ دين‌ مربوط‌ به‌ احكامه‌ كه‌ دستوراتي‌ را انسان‌ عمل‌ بكنه‌ و وظايفش‌ را انجام‌ بده‌. اگر انسان‌ اعتقاداتش‌ خراب‌ بود، از همان‌ وقتي‌ كه‌ از دنيا ميره‌ جهنمش‌ شروع‌ ميشه‌ تا ابد. كه‌ القبر اما روضة‌ من‌ رياض‌ الجنه‌ او حفرة‌ من‌ حفر النيران‌. اين‌ شخصي‌ كه‌ مرده‌ و اعتقاداتش‌ درست‌ نيست‌، حالا دربارة‌ ذات‌ اقدس‌ پروردگار اعتقادش‌ خراب‌ باشه‌ كه‌ لشرك‌ لظلم‌ عظيم‌ يا دربارة‌ رسول‌ اكرم‌ اعتقاد نداشته‌ باشه‌ يا دربارة‌ ائمه‌. فرقي‌ نميكنه‌. يا در خصوص‌ معاد. اعتقادات‌ اگر درست‌ نبود اين‌ جهنمش‌ از همان‌ لحظة‌ مردن‌ شروع‌ ميشه‌. به‌ يك‌ غير مسلمان‌ غير معتقد به‌ خدا بعد از مردن‌ در خواب‌ ديدندش‌. بهش‌ گفتند تو وقتي‌ كه‌ از روي‌ پشت‌ بام‌ افتادي‌ و مردي‌ در عالم‌ برزخ‌ بهت‌ چه‌ گذشت‌؟ گفت‌ از همان‌ پشت‌ بام‌ كه‌ افتادم‌ مثل‌ اينكه‌ افتادم‌ توي‌ جهنم‌. ديگه‌ ما برزخ‌ و قبر و اين‌ حرفها را ديگه‌ نفهميديم‌.

 گاهي‌ اينطوريه‌ كه‌ حفرة‌ من‌ حفر النيران‌. روايات‌ هم‌ دارد. اما اگر انسان‌ اعتقاداتش‌ درست‌ باشه‌. از دو حال‌ خارج‌ نيست‌. يا تزكية‌ نفس‌ كرده‌ يا نكرده‌. اگر تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ باشد اين‌ را بدونيد نمي‌تونه‌ وارد بهشت‌ بشه‌. ممكنه‌ توي‌ جهنم‌ هم‌ نيفته‌ اما توي‌ بهشت‌ هم‌ نميتونه‌ وارد بشه‌. بخاطر اينكه‌ بهشت‌ جاي‌ دعوا و حرص‌ و طمع‌ و مردم‌ آزاري‌ نيست‌. اعتقادات‌ درست‌. تو به‌ خداي‌ واحد معتقدي‌. بسيار خوب‌. اعتقاد به‌ پيغمبر اكرم‌ هم‌ داري‌. بسيار خوب‌. اعتقاد به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ داري‌. خوب‌. اما خيلي‌ طماعي‌. توي‌ بهشت‌ هم‌ كه‌ بري‌ مايلي‌ ديوار خانه‌ات‌ را يك‌ چند متر آنطرفتر بگذاري‌ از زمين‌ ديگري‌ ملحق‌ كني‌ به‌ زمينت‌. دعوا شروع‌ ميشه‌. آنجا هم‌ باز همين‌ دادگستري‌ و همين‌ شهرباني‌ و همين‌ نيروهاي‌ انتظامي‌ و همين‌ گرفتاريها هست‌. اگر يك‌ سر سوزن‌ از صفات‌ حيواني‌ يا صفات‌ رذيله‌ و صفات‌ شيطاني‌ در وجود كسي‌ باشد، اين‌ را توي‌ بهشت‌ راهش‌ نمي‌دهند. پس‌ چطور ميشه‌؟ آنطوري‌ كه‌ من‌ انشاء الله‌ يك‌ شب‌ ديگه‌ مي‌خواستم‌ دربارة‌ شفاعت‌ صحبت‌ كنم‌ و يك‌ اشاره‌اي‌ الان‌ مي‌كنم‌. اينهايي‌ كه‌ اعتقاداتشون‌ خوبه‌، شيعة‌، يعني‌ اسما شيعة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامند و معتقد به‌ دوازده‌ امامند و امام‌ عصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را دوست‌ دارند. ولي‌ صفات‌ رذيله‌ در وجودشون‌ هست‌. تكبر، خودخواهي‌، ضعف‌ و بسياري‌ از صفات‌ رذيله‌ درشون‌ هست‌. اينها را در روز قيامت‌ يعني‌ وقتي‌ مردند اينطوري‌ كه‌ از روايات‌ استفاده‌ ميشه‌ مثل‌ كسي‌ كه‌ بيهوش‌ ميشه‌، يك‌ خواب‌ عميقي‌، هيچي‌ نمي‌فهمند. يك‌ دفعه‌ چشمها را باز مي‌كنند قيامته‌. در روز قيامت‌ حتما پشت‌ در بهشت‌ معطلشون‌ مي‌كننند تا تزكية‌ نفس‌ كنند تا درست‌ بشوند بروند توي‌ بهشت‌.

 ايني‌ كه‌ در قيامت‌ ميگن‌ روز قيامت‌ پنجاه‌ هزار سال‌ طول‌ ميكشه‌، خوب‌ اگر يك‌ عده‌ مسلمانها، شيعيان‌، معتقدين‌ خوب‌ اينها مي‌روند توي‌ بهشت‌. فريق‌ في‌ الجنه‌ و فريق‌ في‌ السعير. ديگه‌ معطلي‌ نداره‌. معطلي‌ مال‌ اينهاست‌ كه‌ اعتقادات‌ درست‌ ولي‌ نبايد هم‌ توي‌ بهشت‌ بروند. توي‌ جهنم‌ هم‌ نبايد بروند چون‌ اعتقاداتشون‌ خوبه‌. اينجا بايد بنشينند زحمتي‌ كه‌ در دنيا ممكن‌ بوده‌ در ظرف‌ چند سال‌ انسان‌ انجام‌ بده‌، تمام‌ مدت‌ حداكثر مدت‌ تزكية‌ نفس‌ را دوازده‌ سال‌ بعضي‌ از بزرگان‌ تعيين‌ كرده‌اند كه‌ زودتر هم‌ گاهي‌ ممكنه‌ انجام‌ بشه‌. اين‌ مدت‌ را آنجا معطلي‌ داره‌. پنجاه‌ هزار سال‌. نه‌ اينكه‌ از اول‌ پنجاه‌ هزار سال‌ تا آخر همه‌ بايد اين‌ گرفتاري‌ را داشته‌ باشند. اما بالاخره‌ طول‌ ميكشه‌. طول‌ ميكشه‌. آنهم‌ كجا؟ مي‌دونيد قيامت‌ يعني‌ چه‌؟ قيامت‌ اسامي‌ مختلفي‌ داره‌. اجمالا و خلاصه‌ عرض‌ ميكنم‌ كه‌ قيامت‌ آن‌ جائي‌ است‌ كه‌ نه‌ يك‌ قطره‌ آب‌ پيدا ميشه‌، حرارت‌ در نهايت‌ درجة‌ شدت‌ و همين‌ كرة‌ زمين‌، قيامت‌ در همين‌ كرة‌ زمين‌ تشكيل‌ ميشه‌ اين‌ را بدونيد. بهشت‌ و جهنم‌ خارج‌ از كرة‌ زمينه‌ ولي‌ قيامت‌ در كرة‌ زمين‌ تشكيل‌ ميشه‌. اين‌ درياهايي‌ كه‌ هست‌ اينها خشك‌ ميشه‌. اينها صريح‌ قرآنه‌. كوهها خورد ميشه‌. ميريزه‌ توي‌ اين‌ حفره‌هاي‌ زمين‌. زمين‌ را خدا صاف‌ و مسطحش‌ ميكنه‌ براي‌ اينكه‌ از زمان‌ حضرت‌ آدم‌ تا قيامت‌ هر چه‌ انسان‌ بوده‌ بايد بيايند روي‌ اين‌ زمين‌ بايستند. تمام‌ آبها خشك‌ ميشه‌ و تمام‌ كوهها خورد ميشه‌. همه‌ بايد بايستند. اينجا جائي‌ است‌ كه‌ تا تزكية‌ نفس‌ نكني‌، راهت‌ نميدهند توي‌ بهشت‌. يا توي‌ جهنم‌ برو يا اينجا خودت‌ را درست‌ كن‌ برو توي‌ بهشت‌. با اين‌ صفات‌ رذيله‌ نمي‌توني‌ وارد بهشت‌ بشي‌. رات‌ نمي‌دهند. اين‌ را من‌ در يك‌ جا گفتم‌. يك‌ نفر گفت‌ نه‌ شيعة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ميره‌ توي‌ بهشت‌. اتفاقا خودش‌ واسطه‌ گري‌ مي‌كرد براي‌ فروختن‌ خانه‌ و اينها. گفتم‌ كه‌ آنجا هم‌ بالاخره‌ يك‌ بنگاه‌ معاملاتي‌ باز ميشه‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ خونة‌ فرض‌ كنيد ده‌ ميليوني‌ را بيست‌ ميليون‌، تا مشتري‌ بياد برسه‌ به‌ ده‌ ميليون‌، كلي‌ عرق‌ بريه‌ و گرفتاري‌ و امثال‌ اينها. يا جنس‌ تقلبي‌ به‌ دست‌ افراد بديد. چون‌ انسان‌ همين‌ انسانه‌. اين‌ را شما بدونيد. اين‌ حرفها نيست‌. چون‌ انسان‌ همين‌ انسانه‌. اين‌ را شما بدونيد. انسان‌ عوض‌ نميشه‌ و الا خدا توي‌ جهنم‌ نمي‌بردش‌. شما هر چه‌ توي‌ اين‌ دنيا بتونيد از نظر عقائد و از نظر روحيات‌ بسازيد، به‌ صرفتون‌. من‌ دارم‌ اينجا عرض‌ مي‌كنم‌. خدايا شاهدي‌ كه‌ من‌ گفتم‌. اگر پاتون‌ را بگذاريد در آنطرف‌ اين‌ زندگي‌ دنيا، از نظر عقائد كه‌ خيلي‌ گرفتاريد اگر خداي‌ نكرده‌ درست‌ نباشه‌.

 اين‌ حضرت‌ عبد العظيم‌ حسني‌ كه‌ سلام‌ خدا بر او باد، اين‌ بسيار امامزادة‌ معتبري‌ است‌ در ايران‌ مي‌بينيد بعد از حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و شايد يكي‌ دو تا و چند تا امامزاده‌ است‌ كه‌ مردم‌ بيشتر از همه‌ به‌ زيارتش‌ مي‌روند اولا سيد حسني‌ است‌، ثانيا سه‌ پشت‌ با امام‌ فاصله‌ داره‌. همين‌ امامزاده‌ حمزه‌اي‌ كه‌ آنجا دفنه‌، اين‌ بدون‌ واسطه‌ با امام‌ باصطلاح‌ ميرسه‌. اما چرا حضرت‌ عبد العظيم‌ اينقدر محترمه‌ كه‌ من‌ زار عبد العظيم‌ بري‌ كمن‌ زار الحسين‌ بكربلا. امام‌ دربارة‌ او اين‌ جمله‌ را مي‌فرمايد. بعلت‌ اينكه‌ اين‌ آقا مثل‌ ماها نبود مواظب‌ عقائدش‌ نباشه‌. در حالاتش‌ نوشتند. خدمت‌ امام‌ هادي‌ مي‌آمد. آقا شما گوش‌ بديد. خودش‌ از علماست‌. از علماي‌ بسيار بزرگه‌. شما شرح‌ حالات‌ حضرت‌ عبد العظيم‌ را برداريد نگاه‌ كنيد، دانشمنده‌. اما ميترسه‌ يك‌ لغزشي‌ داشته‌ باشه‌. آقا خواهش‌ ميكنم‌ عقائد من‌ را گوش‌ بديد ببينيد من‌ انحرافي‌ نداشته‌ باشم‌. مي‌آمد مي‌نشست‌ عقايدش‌ را مي‌گفت‌. چون‌ مسئلة‌ اعتقادات‌ خيلي‌ مهمه‌ و حضرت‌ آنوقت‌ تأييد مي‌فرمودند. ما هيچوقت‌ شده‌ يك‌ همچين‌ كاري‌ بكنيم‌؟ پيش‌ يكي‌ از علمائي‌ كه‌ مورد اعتقادمونه‌، قبولشون‌ داريم‌، صوفي‌ مسلك‌ نباشه‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ وهابي‌ مسلك‌ نباشه‌، خودش‌ منحرف‌ نباشه‌، چون‌ اگر انسان‌ چيزي‌ را كه‌ بخواد بكشه‌ با ترازويي‌ ميكشه‌ كه‌ خودش‌ دقيق‌ باشه‌. راه‌ و روش‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ را گرفته‌ باشه‌، عقايد خودش‌ بالاخره‌ درست‌ باشه‌. بريم‌ خدمتش‌ بايستيم‌ آقا عقايد ما را گوش‌ بده‌ ببين‌ درست‌ است‌ يا درست‌ نيست‌. حضرت‌ عبد العظيم‌ اين‌ كارها را مي‌كرد. و لذا امام‌ مي‌فرمايد من‌ زار عبد العظيم‌ بري‌ كمن‌ زار الحسين‌ بكربلا. و آنقدر فضائل‌ دربارة‌ حضرت‌ عبد العظيم‌ گفته‌اند.

 چون‌ اگر يك‌ سر سوزن‌ چه‌ در عمل‌ و چه‌ در عقيده‌ كه‌ بالاخص‌ در عقيده‌ انحراف‌ انسان‌ داشته‌ باشه‌، يك‌ مثال‌ بزنم‌ تا خوب‌ متوجه‌ بشيد. پشت‌ فرمان‌ ماشين‌ نشستيد ديگه‌. توي‌ اتوبان‌، جاده‌ مستقيم‌، يك‌ ميليمتر فرمان‌ را طرف‌ راست‌ بگيريد بريد. كجا ميريد؟ ميريد توي‌ دره‌. طرف‌ چپ‌ بگيريد بريد. مي‌ريد اينطرف‌. از راه‌ منحرف‌ ميشيد. يك‌ سر سوزن‌، اينكه‌ ميگند صراط‌ مستقيم‌ باريكتر از مو و تيزتر از شمشيره‌، معناش‌ اينه‌. شما پهلوي‌ اين‌ راننده‌ نشستيد هيچ‌ نمي‌فهميد كه‌ اين‌ دستش‌ را نيم‌ ميليمتر طرف‌ چپ‌ يا طرف‌ راست‌ گردوند. اما يك‌ وقت‌ مي‌بينيد افتاد توي‌ دره‌. آقا چي‌ شد؟ بعله‌ من‌ يك‌ همچين‌ كاري‌ كردم‌. غير مرئيه‌ حتي‌. گاهي‌ ميشه‌ يك‌ عقيدة‌ كوچك‌، توي‌ دانشگاه‌، استاد دانشگاه‌، نه‌، پاي‌ يك‌ منبر ايني‌ كه‌ ميگه‌ الذين‌ يستمعون‌ القول‌ و يتبعون‌ احسنه‌، اولئك‌ هداهم‌ الله‌ و اولئك‌ هم‌ اولو الالباب‌ معناش‌ اينه‌. پاي‌ منبر نشستي‌، يك‌ جمله‌ بهت‌ القا ميشه‌، كج‌ ميشي‌.

 ما يك‌ وقتي‌ در همين‌ تهران‌ در آنوقتهايي‌ كه‌ منبر مي‌رفتم‌، جوان‌ بودم‌. در روز منبر دربارة‌ ولايت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ صحبت‌ مي‌كردم‌. يك‌ آقايي‌، نمي‌خوام‌ اسمش‌ را ببرم‌، اكثر شماها اسمش‌ را شنيديد. عمامه‌ بزرگ‌، ريش‌ بلند، از پاي‌ منبر بلند شد گفت‌ اين‌ روايتها درست‌ نيست‌. در كتابش‌ هم‌ برداشته‌ بود نوشته‌ بود كه‌ يك‌ وقت‌ يك‌ گدايي‌ آمد در خانة‌ من‌ گفت‌ يا ابو الفضل‌. گفتم‌ ابوالفضل‌ كربلا مرد و هزار و چند صد سال‌ از مردن‌ او گذشت‌. او صداي‌ تو را نمي‌شنوه‌. ببينيد گاهي‌ ميشه‌ من‌ نمي‌خوام‌ بگم‌ استاد دانشگاه‌، يا هر كتابي‌ كه‌ به‌ دستتون‌ رسيد خونديد فورا تحت‌ تأثير قرار بگيريد. يك‌ روحاني‌ ممكنه‌ اينطوري‌ باشه‌. بدانيد صراط‌ مستقيم‌ در عقائد در تزكية‌ نفس‌، در عمل‌، اول‌ خداست‌. ان‌ ربي‌ علي‌ صراط‌ المستقيم‌. دوم‌ پيغمبر اكرم‌ است‌ كه‌ انك‌ لمن‌ المرسلين‌ علي‌ صراط‌ المستقيم‌. سوم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و ائمة‌ اطهار كه‌ اهدنا الصراط‌ المستقيم‌ صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌ يا در آن‌ روايت‌، در قرائته‌ اشكال‌ نداره‌. يك‌ روز عمر بن‌ خطاب‌ آمد خدمت‌ رسول‌ اكرم‌ كه‌ آقا شما اينهمه‌ از علي‌ تعريف‌ مي‌كنيد، چرا خدا اسمش‌ را توي‌ قرآن‌ نبرده‌؟ حضرت‌ فرمود يا اعرابي‌، اعرابي‌ كلمه‌اي‌ است‌ كه‌ به‌ افراد بي‌ سواد از عربها، الاعراب‌ اشد كفرا و نفاقا، مثلا بياباني‌، اي‌ اعرابي‌، عما قرأت‌ قول‌ الله‌ تبارك‌ و تعالي‌ صراط‌ علي‌ مستقيم‌. نخوندي‌ اين‌ كلام‌ را در قرآن‌ را كه‌ خدا ميگه‌ راه‌ علي‌ مستقيمه‌. ميگيد پس‌ چرا ماها نديديم‌. شماها هم‌ ديديد. يك‌ جور ديگه‌ مي‌خونيد. صراط‌ عليّ مي‌خونيد. اين‌ در قرائته‌ هيچ‌ مربوط‌ به‌ تحريف‌ هم‌ نيست‌. من‌ در كتابهام‌ اثبات‌ كردم‌ كه‌ قرآن‌ تحريف‌ نشده‌. اين‌ مربوط‌ به‌ قرائته‌. قرائت‌ اينجوريش‌ كردند. صراط‌ عليّش‌ كردند كه‌ علي‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ اسمش‌ توي‌ قرآن‌ نياد. باشه‌ ما احتياجي‌ يعني‌ علي‌ هم‌ احتياجي‌ به‌ صراحت‌ اسمش‌ در قرآن‌ نداره‌. چون‌ الكنايه‌ ابلق‌ من‌ التصريح‌. اين‌ را شما بدونيد اين‌ معناي‌ الكنايه‌ ابلق‌ من‌ التصريح‌ اين‌ است‌ كه‌ از در مثلا يك‌ نفر وارد ميشه‌، يك‌ دانشمند بسيار پاك‌، بزرگوار، شما يك‌ وقت‌ اسمش‌ را مي‌بريد ميگيد علي‌ آمد. مردم‌ نگاه‌ مي‌كنند مي‌بينند علي‌ نامي‌ آمد. اما اگر مثلا گفتيد كه‌ دانشمند، متخصص‌ علوم‌ اسلامي‌، كسي‌ كه‌ بسيار پاكه‌، كسي‌ كه‌ تمام‌ علوم‌ را داره‌ آمد، اسمش‌ را هم‌ نبرديد. كدام‌ يكي‌ از اينها بهتره‌؟

 خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ اينطور وارد شده‌ راجع‌ بن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ و من‌ عنده‌ علم‌ الكتاب‌. همين‌ يك‌ آيه‌ خدا ميدونه‌ آنچنان‌ ارزش‌ داره‌ در فضيلت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ صرفنظر از سيصد آيه‌اي‌ كه‌ اهل‌ سنت‌ دربارة‌ آن‌ حضرت‌ نقل‌ كردند همين‌ يك‌ آيه‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ در كنارش‌ يك‌ آية‌ ديگر هست‌. عاصف‌ بن‌ برخيا در محضر حضرت‌ سليمانه‌. سليمان‌ ميگه‌ من‌ يعطي‌ بعرشها. كيه‌ كه‌ عرش‌ بلقيس‌، آن‌ تخت‌ بلقيس‌ كه‌ ولها عرش‌ عظيم‌، براي‌ من‌ بياره‌؟ قال‌ الذي‌ عنده‌ علم‌ من‌ الكتاب‌. يك‌ كسي‌ آنجا نتشسته‌ بود بنام‌ آصف‌ بن‌ برخيا كه‌ در نزد او برخي‌ از علم‌ كتاب‌ بود. گفت‌ من‌ با يك‌ چشم‌ بر هم‌ زدن‌ مي‌آورم‌ و آوردد. بخاطر بعضي‌ از علم‌ كتاب‌. از امام‌ صادق‌ سؤال‌ شد كه‌ عاصف‌ بن‌ برخيا از علم‌ كتابي‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ داشت‌ چقدر بهره‌ برده‌ بود؟ حضرت‌ فرمود به‌ اندازة‌ بال‌ مگسي‌ كه‌ در اقيانوس‌ بينهايت‌ بخوره‌، همان‌ اندازه‌ استفاده‌ كرده‌ بود. ببينيد علي‌ چيه‌؟ حالا بگند علي‌ بن‌ ابيطالب‌، اسم‌ ببرند. اما اينطوري‌ وقتي‌ خدا بعضي‌ از علما ميگن‌ سه‌ هزار آيه‌ در قرآن‌ مجيد دربارة‌ اهل‌ بيت‌ پيغمبر و بخصوص‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ يكي‌ از علماي‌ شهر ما اين‌ را برداشته‌ نوشته‌، تا هزار و پانصد آيه‌ را من‌ ديدم‌ كه‌ جمع‌ آوري‌ كرده‌ بود. مشغول‌ نوشتن‌ بود. از نظر باصطلاح‌ قلم‌ مي‌آمد گاهي‌ پيش‌ من‌ اينها را نشان‌ ميداد. ميگفت‌ من‌ سه‌ هزار آيه‌ جمع‌ مي‌كنم‌. نه‌. سيصد آيه‌ را اهل‌ سنت‌ نقل‌ مي‌كنند. من‌ در كتاب‌ پاسخ‌ ما يادمه‌ كه‌ اينها را نوشتم‌. اهل‌ سنت‌ نوشتند. يكيش‌ اينه‌. حالا اسم‌ نبرند. ولي‌ در عين‌ حال‌ اين‌ هم‌ اشكالي‌ نداره‌ چون‌ روايت‌ داره‌ كه‌ صراط‌ علي‌ مستقيم‌. راه‌ علي‌ مستقيمه‌. ميزان‌ اعماله‌، اگر از اين‌ راه‌ انسان‌ در اعتقاداتش‌، در اعمالش‌، در عقايدش‌ منحرف‌ بشه‌، ولو كوچكترين‌ انحراف‌ باشه‌، يقينا توي‌ دره‌ سقوط‌ ميكنه‌.

 بنابراين‌ اعتقادات‌ خيلي‌ مهمه‌. اعتقاداتتون‌ را خيلي‌ مواظب‌ باشيد. دست‌ هر كسي‌ نسپريد. به‌ هر كتابي‌ نسپريد. به‌ هر شخصي‌، همينقدر خوشتون‌ آمد به‌ او اعتماد نكنيد. خيلي‌ مسئلة‌ عقايد مهمه‌. فقط‌ و فقط‌ قرآن‌، روايات‌ و كسي‌ كه‌ مذاقش‌ اين‌ باشه‌. البته‌ قرآن‌ و روايات‌ را براي‌ همه‌ قرار ندادند. براي‌ مجتهيدني‌ كه‌ مزاقش‌ مذاق‌ علامة‌ حلي‌ باشه‌، مذاقش‌ مذاق‌ علامة‌ مجلسي‌ باشه‌. مذاقش‌ مذاق‌ سيد بحر العلوم‌ باشه‌، مذاقش‌ مذاق‌ سيد ابن‌ طاووس‌ باشه‌ علماي‌ زمان‌ ما مثل‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌ و خلاصه‌ علمايي‌ كه‌ بحمد الله‌ بطور وفور در خدمتشون‌ بوديم‌ و از محضرشون‌ استفاده‌ مي‌كرديم‌. كوچكترين‌ انحرافي‌ در عقايدمون‌ پيدا بشه‌. بهرحال‌ در عقايد بايد خيلي‌ مواظب‌ بود. بعد نوبة‌ تزكية‌ نفس‌ ميرسه‌. تزكية‌ نفس‌ هم‌ همانطوري‌ كه‌ من‌ مكرر عرض‌ كردم‌ و اين‌ روزها زياد به‌ من‌ ميگند راجع‌ به‌ تزكية‌ نفس‌ شما چرا صحبت‌ نمي‌كنيد؟ به‌ دو علت‌ من‌ در اين‌ ده‌ روز دربارة‌ تزكية‌ نفس‌ صحبت‌ نمي‌كنم‌. يكي‌ اينكه‌ اكثر رفقايي‌ كه‌ در جلسه‌ هستند، دوستاني‌ هستند كه‌ خودشون‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌ هستند. و بعد هم‌ من‌ در سال‌ گذشته‌ دربارة‌ تزكية‌ نفس‌ صحبت‌ كردم‌. ولي‌ اينجا پيش‌ آمده‌ بايد عرض‌ كنم‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ غير از تزكية‌ عمله‌. شما فكر نكنيد كه‌ اگر واجباتتون‌ را انجام‌ داديد و محرمات‌ را ترك‌ كرديد و يا حتي‌ مكروهات‌ را ترك‌ كرديد و مستحبات‌ را انجام‌ داديد، تزكية‌ نفس‌ كرديد. نه‌. چون‌ اينها اعمال‌ شماست‌. اعمال‌ شما ممكنه‌ قلبتون‌ پاك‌ نباشه‌ ولي‌ اعمالتون‌ پاك‌ باشه‌. ببينيد يك‌ كوزه‌، سابقها كوزه‌هايي‌ بود كه‌ از گل‌ درست‌ مي‌كردند. الان‌ هم‌ گاهي‌ هست‌. چون‌ يخ‌ نبود و يخچال‌ نبود و اينها نبود مي‌خواستند آب‌ خنك‌تري‌ بخورند، يك‌ كوزه‌هايي‌ بود. اين‌ كوزه‌ها از توش‌ آب‌ بيرون‌ مي‌آمد. يعني‌ نمي‌ مي‌داد. اين‌ نم‌ خودش‌ مؤثر بود. كنار باد مي‌گذاشتند، باد به‌ اين‌ نم‌ مي‌خورد سرد مي‌كرد، طبعا آب‌ كوزه‌ را هم‌ سرد مي‌كرد. اين‌ كوزه‌ها توش‌ هرچيزي‌ مي‌شد بكنند. هم‌ سركه‌ ممكن‌ بود بكنند، هم‌ شربت‌ ممكن‌ بود توش‌ بكنند، اگر توي‌ اين‌ كوزه‌ كسي‌ آب‌ بكنه‌ و ديوارة‌ بيرونش‌ را شربت‌ بماله‌، بگه‌ كه‌ بعله‌ نه‌ الحمد لله‌ ما شربت‌ داريم‌. ميشه‌؟ در كوزه‌ همان‌ تراود كه‌ در اوست‌. شما اين‌ را بدونيد آنچه‌ در دل‌ داريد، در عملتون‌ ظاهر ميشه‌. نه‌ آنچه‌ در عمل‌ داريد در دلتون‌ اثر بگذاره‌. آنقدر افراد هستند كه‌ عبادتها مي‌كنند.

 من‌ يك‌ وقت‌ در مسجد الحرام‌ بودم‌. در مقام‌ حضرت‌ ابراهيم‌. خلوت‌ بود. چون‌ عمره‌ رفته‌ بودم‌. يك‌ جواني‌ را ديدم‌ گريه‌ ميكنه‌، حال‌ عبادت‌ عجيبي‌ داره‌. اما دست‌ بسته‌ نماز ميخونه‌. باهاش‌ نشستم‌ يك‌ مقداري‌ صحبت‌ كردم‌. گفتم‌ حيفه‌ اين‌ جوان‌ با اين‌ خوبي‌، با اين‌ عبادات‌، اين‌ در راه‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ نباشه‌. ديدم‌ ايشان‌ صوفيه‌ و از سلسلة‌ قادريه‌ است‌. به‌ من‌ هم‌ خيلي‌ محبت‌ كرد. در عرفان‌ ما يك‌ مقداري‌ حرفهايي‌ بلد بوديم‌ باهاش‌ زديم‌ و ما را برد به‌ منزل‌. در آنجا اصرار داشت‌ كه‌ تو خيلي‌ خوبي‌. بيا شيخ‌ ما در ايران‌ بشو كه‌ اين‌ مسلك‌ قادريه‌ را آنجا پياده‌ كن‌. حالا ما داشتيم‌ او را هدايت‌ مي‌كرديم‌ و او مي‌خواست‌ ما را هدايت‌ كنه‌ بهرحال‌. و هرچي‌ كردم‌ نرود ميخ‌ آهنين‌ بر سنگ‌. نشد.

 گاهي‌ ميشه‌ كه‌ ببينيد عبادت‌ زياده‌، اما يك‌ انحراف‌ كوچك‌، يك‌ انحراف‌. من‌ اگر بخوام‌ قضايا بگم‌، روايت‌ بگم‌ در اين‌ زمينه‌ خيلي‌ زياد داريم‌ كه‌ واقعا الان‌ هر چي‌ توي‌ ذهنم‌ مي‌گذره‌ از قضايا و روايات‌ و آيات‌ قرآن‌، دلم‌ مي‌خواد همه‌ را باصطلاح‌ نديده‌ بگيرم‌ و مطلبم‌ را عرض‌ كنم‌ و آن‌ اينه‌ كه‌ مثل‌ دو دو تا چهارتاست‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ غير از تزكية‌ عمله‌. اگر تزكية‌ نفس‌ كردي‌ عملت‌ تزكيه‌ ميشه‌. يعني‌ اگر در يك‌ مجلسي‌ بوديم‌. جمعي‌ بودند. جمعي‌ از علما هم‌ بودند. بحثي‌ شد. يك‌ كسي‌ از آقايون‌ گفت‌ اگر گناه‌ آزاد بشه‌، گناه‌ آزاد باشه‌، چه‌ گناهي‌ را انتخاب‌ مي‌كنيد؟ يكي‌ از اين‌ آقايون‌ گفت‌ من‌ غيبت‌ كردن‌ را انتخاب‌ مي‌كنم‌. من‌ از استادي‌ كه‌ من‌ آنوقت‌ سنم‌ كم‌ بود. استادي‌ بود در خدمتش‌ بودم‌. پرسيدم‌ چرا اينهمه‌ گناهان‌ لذتبخش‌ نفساني‌ هست‌. چرا اين‌ غيبت‌ كردن‌ را انتخاب‌ كرد؟ گفت‌ براي‌ اينكه‌ اين‌ عقده‌ايه‌. اين‌ يك‌ آدمي‌ است‌ كه‌ از مردم‌ سر خورده‌. همه‌ اذيتش‌ كردند. ببينيد روحش‌ سالم‌ نيست‌. عمل‌ مربوط‌ به‌ روحه‌. شما اگر نماز نمي‌خونيد بخاطر اين‌ است‌ كه‌ آن‌ ايمان‌ واقعي‌ را نداري‌. اگر معصيت‌ ميكني‌ بخاطر اينه‌ كه‌ خدا را نمي‌بيني‌، يعني‌ علمت‌ خوب‌ نيست‌، اعتقادت‌ خوب‌ نيست‌، روحت‌ سالم‌ نيست‌. و الاّ يكي‌ از صفات‌ بسيار مهم‌ روح‌ ايمان‌ به‌ خداست‌. خوب‌ اگر انسان‌ ايمان‌ داشته‌ باشه‌، مگر ميشه‌ معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ يا انبياء گذشته‌ اينها نوشته‌اند درباره‌اشون‌ كه‌ چرا اينها معصوم‌ بودند؟ علت‌ عصمت‌ انبياء چيه‌؟ اينطور مثال‌ مي‌زنند. آنها خودشون‌ را در محضر پروردگار مي‌ديدند. و كسي‌ كه‌ خودش‌ را در محضر پروردگار بينه‌ محاله‌ كه‌ گناه‌ بكنه‌. پس‌ گناه‌ كردن‌ متكي‌ به‌ ايمانه‌ و متكي‌ به‌ آن‌ ايماني‌ است‌ كه‌ انسان‌ در دل‌ داره‌.

 بنابراين‌ پس‌ تزكية‌ نفس‌ لازمه‌. اگر تزكيه‌ نكرديد، خدا توي‌ جهنم‌، اگر اعتقاداتتون‌ خوب‌ بود، توي‌ جهنمتون‌ نمي‌بره‌. ولي‌ توي‌ بهشت‌ هم‌ راهتون‌ نميده‌. كجا پس‌؟ خدا كه‌ دو تا جا بيشتر نداره‌. اينجوري‌ ميگن‌. كجا پس‌ نگه‌ مي‌داره‌. آنقدر پشت‌ در بهشت‌ نگرتون‌ ميداره‌ تا پاك‌ بشيد. اگر باور مي‌كنيد قيامت‌ و بهشت‌ را همينجا تزكيه‌ كنيد. بخاطر اينكه‌ آنجا خيلي‌ سخته‌. من‌ روايات‌ عجيبي‌ ديدم‌. يكي‌ از آن‌ روايات‌ اينه‌ كه‌ قيامت‌ آنقدر سخته‌ كه‌ مردم‌ ميگند خدايا ما را از اينجا نجات‌ بده‌ ولو الي‌ النار. ولو اينه‌ ما را ببري‌ توي‌ جهنم‌. اينطوريه‌. مرگ‌ را خدا برداشته‌. يعني‌ خدا اراده‌ كرده‌ نميره‌ هيچكس‌. اما تشنگي‌ كافيست‌ براي‌ مردن‌ انسان‌، حرارت‌ كافيست‌ براي‌ مردن‌ انسان‌، فشارهايي‌ كه‌ مي‌آد كافيست‌ براي‌ مردن‌ انسان‌. آنجا ميگن‌ آقا تو اين‌ صفات‌ رذيله‌ات‌ را بريز دور. بايد انسان‌ يك‌ گوشه‌اي‌ بنشينه‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌. مكتب‌ بره‌، درس‌ بخونه‌، نمي‌دونم‌ توبه‌ بكنه‌، استقامتش‌ را بايد همينجا همين‌ كارها را بكنيد. پس‌ بيائيم‌ توي‌ همين‌ دنيا اين‌ كارها را بكنيم‌. حالا چه‌ جوري‌ تزكية‌ نفس‌ كنيم‌؟ چون‌ اين‌ را بدونيد پاي‌ منبرها، پاي‌ منبر خود من‌ شما نمي‌تونيد تزكية‌ نفس‌ كنيد. چون‌ اكثر اين‌ منابر و مجالس‌ تعهد تويش‌ نيست‌. نشستيم‌ و گفتيم‌ و برخاستيم‌. اينه‌. كدوم‌ يك‌ از شما متعهديد كه‌ هر چه‌ من‌ ميگم‌ از امشب‌ عمل‌ كنيد؟ هيچكدام‌؟ چرا متعهد باشيم‌، آزاد خدا خلقمون‌ كرده‌ چرا متعهد باشيم‌؟ شما را خدا آزاد خلق‌ نكرده‌، همه‌ جا متعهديد. سوار اتوبوس‌ ميشيد يك‌ رانندة‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود شايد هم‌ بي‌ نماز نشسته‌ پشت‌ فرمون‌. متعهديد تحت‌ فرمان‌ اين‌ راننده‌ باشيد. هر جائي‌ پيادتون‌ ميكنه‌ پياده‌ بشيد. هر جائي‌ سوارتون‌ ميكنه‌ سوار بشيد. اگر تند ميره‌ چيزي‌ نگيد. اگر حتي‌ موسيقي‌اش‌ را باز ميكنه‌ بگيد بسيار خوب‌. متعهديد ديگه‌. از اين‌ بالاتر. شما يك‌ كسالتي‌ پيدا كنيد، يك‌ طبيب‌ حاذقي‌ آمده‌ ميگه‌ آقا شما بايد عمل‌ بشيد. خوب‌ زودتر. اين‌ ورقه‌ را امضا كن‌. ورقه‌ را مي‌خوني‌ مي‌بيني‌ نوشته‌ اگر مردي‌ به‌ گردن‌ خودت‌. تو من‌ را بيهوش‌ ميكني‌، تو مرا به‌ اطاق‌ عمل‌ مي‌بري‌، تو من‌ را با چاقو پاره‌ ميكني‌ شكمم‌ را. مردم‌ به‌ گردن‌ خودم‌!؟ مي‌خواي‌. نمي‌خواي‌ عمل‌ نمي‌كنم‌. تحت‌ فرمان‌ من‌ صددرصد بسيار خوب‌. امضا مي‌كنم‌. بعد هم‌ مي‌آئي‌ خونه‌. اين‌ قرص‌ را صبح‌ يكي‌، ظهر يكي‌، عصر يكي‌. ساعت‌ هم‌ برات‌ تعيين‌ ميكنه‌، تأخير نبايد داشته‌ باشي‌، زودتر نخوري‌، شما هيچوقت‌ حاضر نيستي‌ يك‌ مشت‌ قرص‌ را همون‌ روز اول‌، شما بگيد ما كه‌ قراره‌ تا ده‌ روز اين‌ قرصها را بخوريم‌، روز اول‌ هر چي‌ قرص‌ هست‌ بريزيد بالا و آب‌ هم‌ بخوري‌ و كلك‌ را بكني‌. نه‌. دستور دكتر اينه‌. بايد من‌ متعهدم‌. متعهد، نمي‌خواد بري‌ عاهدت‌ الله‌ و اين‌ حرفها را بزني‌. نه‌ اصلا طبيعته‌، طبيعت‌ موفقيت‌ و لازمة‌ موفقيت‌ اينه‌ كه‌ تو بايد متعهد باشي‌. هر جا و هر كاري‌ كه‌ مي‌كني‌ بايد تعهد داشته‌ باشي‌. اينهمه‌ تعهدات‌. در مقابل‌ تزكية‌ نفست‌ هم‌ متعهد باش‌.

 من‌ در سال‌ چهل‌ و يك‌، 1341 كه‌ تحصيلاتمون‌ در قم‌، البته‌ تحصيلات‌ علوم‌ دينيه‌ تمام‌ شدني‌ نيست‌ ولي‌ خوب‌ يك‌ دوره‌ خارج‌ فقه‌ و خارج‌ اصول‌ و اينها را ديده‌ بوديم‌ و رفتيم‌ مشهد. من‌ ديدم‌ براي‌ همشهريهام‌، من‌ مشهدي‌ هستم‌، براي‌ همشهريهايم‌ چيزي‌ تحصيل‌ نكردم‌. يعني‌ اگر ادبيات‌ بوده‌ براي‌ خودم‌ بوده‌، اگر فقه‌ و اصول‌ بوده‌ براي‌ خودم‌ بوده‌ و بايد براي‌ اينها يك‌ كاري‌ بكنم‌. چون‌ قرآن‌ مجيد مي‌فرمايد و لولا نفر من‌ كل‌ فرقة‌ طائفة‌ ليتفقه‌ في‌ الدين‌ و لينظروا قومه‌ رجعه‌ اليهم‌. برم‌ تفقه‌ در دين‌ بكنم‌ برگردم‌ مردم‌ را از خدا بترسانم‌، مردم‌ را از خواب‌ غفلت‌ بيدار كنم‌. كاري‌ نكردم‌. البته‌ من‌ در كتاب‌ تحصيلاتم‌ و بلكه‌ در متن‌ تحصيلاتم‌، يك‌ مسئله‌ را در كتاب‌ عالم‌ عجيب‌ ارواح‌ نشستم‌ كه‌ از سن‌ شانزده‌ سالگي‌ قطعا به‌ فكر اينكه‌ روح‌ چيه‌ اولا؟ آقا روح‌ چيه‌؟ آخر ما ميگيم‌ ما روحيم‌ و اين‌ بدن‌ جسد، اين‌ مثل‌ لباسه‌ براي‌ ما. خوب‌ اين‌ روح‌ چيه‌؟ اول‌ كه‌ روح‌ چيه‌؟ اختلاف‌ بين‌ فلاسفه‌ و حكماو علماست‌ كه‌ روح‌ چيه‌؟ ما بايد تحقيق‌ بكنيم‌. من‌ شدم‌ روحاني‌. تحقيق‌ بكنم‌. بعد از اينكه‌ روح‌ را شناختم‌، آيا اين‌ روح‌ امراضي‌ داره‌ يا نداره‌؟ اگر امراضي‌ داره‌ كه‌ قطعا داره‌، في‌ قلوبهم‌ مرض‌، توي‌ قرآن‌ مكرر اين‌ مطلب‌ آمده‌، معالجة‌ اين‌ امراض‌ روحي‌ چيه‌؟ آقا شايد سالها روي‌ اين‌ جهت‌ زير ساية‌ علماي‌ بزرگ‌ اهل‌ معنا ما زحمت‌ كشيديم‌، حالا چيزي‌ نشديم‌ اين‌ مال‌ كم‌ استعدادي‌ خودم‌ بوده‌، و الاّ آنها زحماتشون‌ را واقعا كشيدند.

 آية‌ الله‌ كوهستاني‌ بود از علماي‌ بسيار محترم‌ در كوهستان‌ مازندران‌، مرحوم‌ حاج‌ ملا آقا جان‌ بود، خيلي‌ از بزرگان‌ بودند، آقاي‌ حاج‌ شيخ‌ مجتبي‌ قزويني‌ كه‌ از علماي‌ بزرگ‌ مشهد بودند، با اينها ما كار كرديم‌، خدمتشون‌ تلمذ كرديم‌ تا به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيديم‌ كه‌ راه‌ تزكية‌ نفس‌ اين‌ نيست‌ كه‌ ما پاي‌ منبر بشينيم‌ و بنشينيم‌ و بگيم‌ و برخيزيم‌. بايد تعهد داشت‌. بايد متعهد بود.

 لذا خوب‌ نميشه‌ انسان‌ همة‌ اين‌ جمعيتي‌ كه‌ اينجا نشستند همه‌ را متعهدشون‌ كنه‌. كسي‌ متعهد نميشه‌. تك‌ تك‌. افرادي‌ كه‌ به‌ ما مراجعه‌ مي‌كردند كه‌ خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌، ايشان‌ روح‌ پاكي‌ داشت‌. اين‌ كتاب‌ پرواز روح‌ ما، من‌ كتابهاي‌ زيادي‌ نوشتم‌ شايد بيشترش‌ هم‌ علمي‌تر از اينه‌ و شايد من‌ روي‌ كتاب‌ انوار زهرا بيست‌ سال‌ زحمت‌ كشيدم‌. آنهم‌ براي‌ ما توي‌ تابلو مطرح‌ نمي‌كنند و حق‌ هم‌ همينه‌ها. من‌ حدودا پنجاه‌ جلد كتاب‌ نوشتم‌. ولي‌ اين‌ كتاب‌ چرا عنوان‌ شده‌ و چرا مطرح‌ ميشه‌؟ بخاطر اينكه‌ اين‌ مرد بزرگ‌ روحش‌ الان‌ فعاله‌. خيلي‌ عجيبه‌. ما شايد توي‌ همين‌ مجلس‌ من‌ خودم‌ عده‌اي‌ را مي‌شناسم‌، چند نفري‌ را لااقل‌ مي‌شناسم‌ كه‌ ارتباط‌ روحي‌ با اين‌ مرد دارند و او روح‌ باصطلاح‌ معين‌ اينهاست‌. و پيامهايي‌ را گاهي‌ براي‌ من‌ مي‌آورند مي‌بينم‌ همه‌اش‌ درست‌. كاري‌ را من‌ اراده‌ كرده‌ام‌ بكنم‌ و به‌ من‌ مي‌گويند حاج‌ ملا آقا جان‌ گفته‌ نكن‌ و من‌ نبايستي‌ بكنم‌. اين‌ مرد، اين‌ كتاب‌ تابحال‌ بيست‌ و پنج‌ دفعه‌ تجديد طبع‌ شده‌ و خيلي‌ از طبعهاش‌ ما بخاطر خيلي‌ از جهات‌ نديده‌ گرفتيم‌ و الا متجاوز از سي‌ طبع‌ شده‌ بود.

 اين‌ مرد بزرگ‌ به‌ من‌ ميگفت‌ فلاني‌ بايد اين‌ حرف‌ را من‌ يك‌ كلمه‌ حرف‌ بهت‌ مي‌زنم‌. اين‌ كار را بكن‌. اگر نكني‌ با من‌ ديگه‌ نيستي‌. آقا تعهد از ما مي‌گرفت‌. منهم‌ مجبور بودم‌ ديگه‌. ما كه‌ خدا را نمي‌بينيم‌، پيغمبر را كه‌ نمي‌بينيم‌، ائمه‌ را كه‌ نمي‌بينيم‌، در مقابل‌ آنها تعهدي‌ ما نداريم‌. اما يك‌ استاد انسان‌ مي‌خواد كه‌ در مقابل‌ او متعهد باشد و او هم‌ كلام‌ خودش‌ را نگه‌ براي‌ شما. كلام‌ خدا، كلام‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌. آقا اين‌ آقايون‌ تهران‌، شهرستانها، چون‌ به‌ زبانهاي‌ مختلف‌ هم‌ اين‌ كتاب‌ ترجمه‌ شده‌، حتي‌ از ممالك‌ ديگه‌ مي‌آند ميگن‌ آقا ما مي‌خوايم‌ تزكية‌ نفس‌ كنيم‌. مي‌خواهيد روزي‌ ده‌ نفر بهتون‌ تحويل‌ بدم‌. ما آماده‌ايم‌ براي‌ تزكية‌ نفس‌. تنها راهش‌ هم‌ همينه‌ كه‌ يك‌ تعهدي‌ داشته‌ باشه‌ انسان‌. در مقابل‌. و الا حرفها همينهايي‌ است‌ كه‌ روي‌ منبرها شنيديد و مي‌گند. بايد تعهد داشت‌.

 و لذا تزكية‌ نفس‌ را در ظرف‌ حدودا هفت‌ هشت‌ ده‌ سال‌ انسان‌ ميتونه‌ انجام‌ بده‌ و بعد هم‌ احكامه‌ كه‌ بحمد الله‌ در خصوص‌ احكام‌ فقهاي‌ بزرگ‌ و علما زيادتر كار كردند. يعني‌ انسان‌ يا بايد خودش‌ مجتهد باشه‌ و يا مقلد باشه‌. كارش‌ آسونه‌ تقريبا. يعني‌ انسان‌ وقتي‌ بناست‌ تقليد بكنه‌ خوب‌ يك‌ توضيح‌ المسائل‌ ميگيره‌ تقليد ميكنه‌.

 اين‌ جمله‌ را مي‌خواستم‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ در صراط‌ مستقيم‌ دين‌ بايد حركت‌ كنيم‌ و بموالاتكم‌ تقبل‌ الطاعة‌ المفترضه‌. اين‌ اعمال‌ واجب‌ ما به‌ موالات‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ قبول‌ ميشه‌ و اگر انسان‌ تزكية‌ نفس‌ كرد. طبعا اعمالش‌ هم‌ خوبه‌، عقايدش‌ هم‌ خوب‌ باشه‌. اين‌ بعد از مردن‌ روحش‌ آزاده‌. يعني‌ تا مرد از توي‌ زندان‌ مي‌آد توي‌ فضاي‌ باز. الدنيا سجن‌ المؤمن‌. آنوقت‌ ميفهمه‌ گرفتاريهاي‌ دنيا يعني‌ چه‌؟ آنوقت‌ مي‌فهمه‌ آنطرف‌ دنيا چقدر مهم‌ و پر ارزشه‌. اكثر اولياء خدا، آنهائي‌ كه‌ صالحين‌ هستند، شهدا هستند، اينها در عالم‌ بعد از اين‌ عالم‌ روحشون‌ آزاده‌ تا روز قيامت‌ و بهشتشون‌ شروع‌ ميشه‌ و بهشت‌ اينها هم‌، بهشت‌ معمولي‌ نيست‌. اي‌ كه‌ گفتي‌ فمن‌ يمت‌ يرني‌، جان‌ فداي‌ كلام‌ دلجويت‌. كاش‌ روزي‌ هزار مرتبه‌ من‌ مردمي‌ تا ببينمي‌ رويت‌. امام‌ زمان‌ را مي‌بينه‌.

 چندي‌ قبل‌ در مشهد، يك‌ خانمي‌ كه‌ در راه‌ تزكية‌ نفس‌ بود، هنوز اوائلش‌ هم‌ بود. ايشان‌ فوت‌ مي‌خواست‌ بشه‌. براي‌ من‌ نقل‌ كردند. مي‌گفت‌ همينطور كه‌، سرطان‌ داشت‌، همينطور كه‌ مي‌خواست‌ فوت‌ بشه‌، لحظات‌ آخر عمرش‌ بود پاشد نشست‌. گفت‌ كه‌ مردهاي‌ نامحرم‌ بروند بيرون‌، زنهاي‌ بد حجاب‌ هم‌ از مجلس‌ بروند بيرون‌. از توي‌ اطاق‌ بيمارستان‌. فاطمة‌ زهرا دارند تشريف‌ مي‌آورند. جمعي‌ از افراد كه‌ بعضي‌هاشون‌ اصلا اهل‌ اين‌ حرفها نبودند قسم‌ مي‌خوردند. الان‌ بعضي‌ از رفقاي‌ ما كه‌ جريان‌ را مي‌دونند در مجلس‌ هستند، از مشهد آمدند. كه‌ يك‌ نور سبزي‌ وارد اطاق‌ شد و آمد روي‌ صورت‌ اين‌ خانم‌. مثل‌ كسي‌ كه‌ بياد يك‌ كسي‌ را در بغل‌ بگيره‌ و بعد هم‌ برگشت‌. بعد همه‌ را صدا زد، اين‌ خانم‌ همه‌ را صدا زد. گفت‌ دستش‌ را اينجوري‌ گذاشت‌. گفت‌ كه‌ پسران‌ من‌ دستتون‌ را بياريد، شوهرش‌ دستش‌ را گذاشت‌، خانمها دستشون‌ را گذاشتند. گفت‌ به‌ من‌ تعهد بديد كه‌ تا توي‌ دنيا هستيد تزكية‌ نفس‌ بكنيد و اين‌ راه‌ را ترك‌ نكنيد. كه‌ آمده‌ بودند، همه‌اشون‌ آمده‌ بودند پيش‌ ما كه‌ آقا ما چيكار كنيم‌؟ تزكية‌ نفس‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌.

 اگر تزكية‌ نفس‌ كرده‌ بودند، همانهايي‌ كه‌ عبادتهاي‌ كمر شكني‌ مي‌كردند، در زمان‌ پيغمبر همينهايي‌ كه‌ در به‌ پهلوي‌ فاطمة‌ زهرا زدند، اينها تارك‌ الصلاتها نبودند، اينها روزه‌خورها نبودند، اينها مشروبخورها، اگر هم‌ مي‌خوردند آن‌ اوائل‌ بود، بعد مشروب‌ هم‌ نمي‌خوردند. اينها همين‌ مسلمونهاي‌ عبادت‌ كن‌ ديو سيرت‌ باصطلاح‌ حيوان‌ سيرت‌ بودند. هيزم‌ آورده‌ پشت‌ در فاطمة‌ زهرا گذاشته‌. يك‌ شخصي‌ گفت‌ فيها فاطمه‌. مي‌دوني‌ توي‌ اين‌ خونه‌ فاطمة‌ زهراست‌. گفت‌ باشه‌. به‌ معاويه‌ نوشت‌ جات‌ خالي‌ بود كه‌ وقتي‌ من‌ در را آتش‌ زدم‌، احساس‌ كردم‌ فاطمة‌ زهرا پشت‌ دره‌ چنان‌ لگد به‌ در كوبيدم‌، اگر اين‌ شعر را يك‌ عالم‌ بزرگ‌، يك‌ مرجع‌ تقليد نگفته‌ بود، شايد من‌ نمي‌خوندم‌ كه‌ همين‌ شعري‌ كه‌ خوندم‌. و من‌ نبوع‌ الدم‌ من‌ سديدهها من‌ ترجمه‌ نمي‌تونم‌ براتون‌ بكنم‌. آنهايي‌ كه‌ اهل‌ فهم‌ و دركند مي‌فهمن‌. ثل‌ صدرها خزانت‌ الاسراري‌. برو ببين‌ سينة‌ فاطمة‌ زهرا چرا خون‌ ازش‌ مي‌ريخت‌؟ درهاي‌ قديمي‌ بوده‌، آنچنان‌ محكم‌ نبوده‌ يك‌ در چوبي‌ اين‌ پاية‌ در چوبي‌ را وقتي‌ كه‌ بسوزانند اين‌ در از جا كنده‌ ميشه‌. فاطمة‌ زهرا آمده‌ پشت‌ در. شايد اين‌ مردم‌ رحم‌ كنند. صداي‌ فاطمة‌ زهرا را بشنوند، به‌ ياد پيغمبر بيفتند. اما چنان‌ در را به‌ پهلوي‌ مادر ما زهرا كوبيد كه‌ فاطمه‌ روي‌ زمين‌ افتاد. صدا زد يا فضة‌ خذيني‌. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌. خدايا به‌ آبروي‌ فاطمة‌ زهرا فرج‌ امام‌ زمان‌ ما را برسان‌. الهي‌ آمين‌. ما را از بهترين‌ ياران‌ و اصحابش‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌.

 

۸ رمضان ۱۴۱۵ قمری – معناي‌ رحمت‌ معرفت‌ امام‌ زمان‌ (علیه السلام)

 معناي‌ رحمت‌ معرفت‌ امام‌ زمان‌ (ع‌) 8 رمضان‌ 1415

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. كتب‌ عليكم‌ الصيام‌ كما كتب‌ الي‌ الذين‌ من‌ قبلكم‌.

 ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ شب‌ هشتم‌ ماه‌ است‌ و هفت‌ روز انشاء الله‌ روزه‌ گرفته‌ايم‌ و سر سفرة‌ ضيافت‌ الله‌ و مهماني‌ خدا نشسته‌ايم‌. اميدوارم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در اين‌ چند روز از ما با بركت‌ و رحمت‌ و مغفرت‌ پذيرايي‌ كرده‌ باشد و ما هم‌ از اين‌ رحمت‌ و بركت‌ و مغفرت‌ استفاده‌ كرده‌ باشيم‌. دعويتم‌ فيهم‌ الي‌ ضيافة‌ الله‌ في‌ البركت‌ و الرحمت‌ و المغفره‌. ديشب‌ دربارة‌ بركت‌ يك‌ مختصر صحبت‌ كرديم‌. يك‌ مواد يك‌ ماده‌ از مواد اين‌ سفره‌. سه‌ غذاي‌ مهم‌ سر اين‌ سفره‌ گذاشته‌ شده‌. يكي‌ اين‌ كه‌ در اين‌ ماه‌ به‌ ما بركت‌ عنايت‌ مي‌كنند. كه‌ ديشب‌ شرح‌ دادم‌ دوم‌ رحمت‌، رحمت‌ يا رحم‌ در زبان‌ و در فكر ما غير از اون‌ معناي‌ واقعيشه‌. رحمت‌ به‌ معناي‌ مهرباني‌ و محبته‌. شما اگر به‌ كسي‌ رحم‌ كرديد يعني‌ محبت‌ كرديد. در فكر ما اينطوري‌ نمي‌ياد وقتي‌ كه‌ مي‌گيم‌ كه‌ فلاني‌ را بهش‌ رحم‌ كرديم‌ يعني‌ بيچاره‌ بود، ضعيف‌ بود، براي‌ رفع‌ بيچاره‌گي‌ و ضعفش‌ بهش‌ رحم‌ كرديم‌ و ما هم‌ قدرت‌ داشتيم‌ بهش‌ رحم‌ كرديم‌. اين‌ معنا در مثال‌ فارسيه‌. لذا طرف‌ هم‌ مي‌گه‌ نه‌ نمي‌خواد به‌ من‌ رحم‌ كني‌، محبت‌ داري‌ محبت‌ بكن‌ اين‌ اشتباهه‌. رحم‌ به‌ معناي‌ محبته‌، مهرباني‌ كردن‌. خدا رحيم‌ است‌ رحم‌ مي‌كند، به‌ معناي‌ مهرباني‌ كردنه‌، محبت‌ مي‌كنه‌. محبت‌ همان‌ رحمه‌. مخلوقاتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ دارد اينها هر كدامشون‌ بيشتر مظهريت‌ صفات‌ پروردگار را داشته‌ باشند مهربانترند. تا مي‌رسه‌ به‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ كه‌ اونها رحمن‌ و رحيمند نسبت‌ به‌ مخلوق‌ و تمام‌ مردم‌ را دوست‌ دارند و هدايت‌ اونها را مي‌خوان‌ و خداي‌ تعالي‌ ارحم‌ الراحمينه‌. ارحم‌ الراحمين‌ يعني‌ مهربانترينه‌ مهربانها. پر محبترين‌ محبها. يعني‌ خداي‌ تعالي‌ از همه‌ بيشتر انسان‌ را دوست‌ داره‌. تشبيه‌ كردن‌ به‌ مهر مادر. مادر مهربانيش‌ توأم‌ با يك‌ لطافت‌ خاصي‌ است‌. غير از مهرباني‌ پدره‌، گاهي‌ مي‌شه‌ پدر محبتش‌ به‌ فرزند خيلي‌ زياده‌ اما يك‌ جوري‌ اظهار محبت‌ مي‌كنه‌ كه‌ اون‌ لطافت‌ را نداره‌. و بايد هم‌ همين‌ طور باشه‌ ولي‌ مادر طوري‌ اظهار محبت‌ و مهرباني‌ مي‌كنه‌ كه‌ يك‌ لطافتي‌ داره‌. سنخ‌ مهرباني‌ پرورگار. و لطف‌ و رحمت‌ پروردگار هم‌ خيلي‌ علني‌ و فوري‌ و ظاهر نيست‌. انسان‌ در مقابل‌ پروردگار با همة‌ مهربانيش‌ در عين‌ حال‌ يك‌ مهرباني‌ به‌ اصطلاح‌ صريحي‌ را ممكنه‌ زود متوجه‌ نشه‌. چون‌ خدا خفي‌ الطافه‌. لطفش‌ زير پرده‌ انجام‌ مي‌شه‌. مثل‌ ما نيست‌ كه‌ تظاهر به‌ محبت‌ بكنيم‌ براي‌ جلب‌ بعضي‌ از منافع‌ شخصيمون‌ و كار به‌ پيشرفت‌ طرف‌ نداشته‌ باشيم‌. اما خداي‌ تعالي‌ مهربانيش‌ را زير پوشش‌ يك‌ پرده‌اي‌ به‌ انسان‌ نشان‌ مي‌ده‌. و لذا خدا رحمت‌ كنه‌ استادمون‌ بهش‌ مي‌گفتم‌ كه‌ خدا چه‌ مهرباني‌ كرده‌ مثلا؟ مي‌گفت‌ بنشين‌ حساب‌ كن‌ پارسال‌ تا امسال‌ چقدر فرق‌ كردي‌. چقدر خدا بهت‌ لطف‌ داشته‌. مجموعش‌ را كه‌ انسان‌ فكر مي‌كنه‌ مي‌بينه‌ كه‌ بله‌ خيلي‌ خدا محبت‌ كرده‌، خيلي‌ عنايت‌ كرده‌. انسان‌ يك‌ كاري‌ را توي‌ مغازه‌اش‌ توي‌ اداره‌اي‌ توي‌ هر جايي‌ كه‌ بخواد بداره‌ يك‌ الطاف‌ خفيه‌اي‌ داره‌، پشت‌ سرش‌ تعريفش‌ را مي‌كنه‌، پاداشي‌ بهش‌ مي‌ده‌. ممكنه‌ حقوقش‌ مثل‌ همة‌ مردم‌ معمولي‌ باشه‌ بخاطر اين‌ كه‌ امتيازي‌ به‌ صورت‌ ظاهر قائل‌ نباشه‌ اما به‌ اون‌ كه‌ محبت‌ خاصي‌ داره‌ يك‌ پاداشهايي‌، مي‌گذاره‌ پولي‌ را تو پاكت‌ مي‌گه‌ اين‌ پاداشه‌. عيد مي‌شه‌ يك‌ چيزي‌ اضافه‌ بهش‌ مي‌ده‌. اگر يك‌ وقتي‌ يك‌ نيازمندي‌ داشته‌ باشه‌، ماشين‌ اداره‌ را در اختيارش‌ مي‌گذاره‌، مي‌گه‌ ازش‌ استفاده‌ بكن‌ و امثال‌ اينها. اين‌ معناي‌ محبت‌ خاص‌ نسبت‌ به‌ اشخاص‌ خاص‌.

 ذات‌ مقدس‌ پروردگار بلا تشبيح‌ ما هم‌ بايد از خدا ياد گرفته‌ باشيم‌ مثل‌ همان‌ رئيس‌ اداره‌ يك‌ حقوق‌ عمومي‌ به‌ همه‌ مي‌ده‌. هم‌ اون‌ كارمندي‌ كه‌ بد كار مي‌كنه‌، هم‌ اون‌ كارمندي‌ كه‌ خوب‌ كار مي‌كنه‌. همه‌ را ماهي‌ مثلا يك‌ مقدار حقوق‌  مي‌ده‌ اما نسبت‌ به‌ اون‌ مثلا كارمند صديق‌ اون‌ كارمند خوش‌ عمل‌ اوني‌ كه‌ هر وقت‌ رئيس‌ اداره‌ مي‌ياد مي‌بينه‌ كه‌ اين‌ تو اطاقش‌ پشت‌ ميزيش‌ نشسته‌ و مشغول‌ كاره‌. غيبت‌ خيلي‌ كم‌ داره‌. بدون‌ دليل‌ از پشت‌ كارش‌ بيرون‌ نمي‌ره‌، به‌ اين‌، زير نظرش‌ مي‌گيره‌ها به‌ اين‌ يك‌ توجه‌ خاصي‌ داره‌. در بسم‌ الله‌ ارحمن‌ الرحيم‌ كه‌ كلمة‌ رحمن‌ و رحيم‌ را دو بار، يعني‌ هر دوش‌ به‌ يك‌ معناست‌ به‌ معناي‌ رحيمه‌ و رحمان‌ هم‌ به‌ معناي‌ رحيمه‌ اين‌ را بدونيد. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ هر دوش‌ از مبداء رحمه‌ و رحم‌ هم‌ به‌ معناي‌ مهرباني‌ است‌. مساوي‌ است‌ كه‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحمن‌ يا بسم‌ الله‌ الرحيم‌ الرحيم‌ يا بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. هر دوش‌ هر سه‌اش‌ يك‌ معني‌ داره‌ ولي‌ چرا تكرار كرده‌اند كلمه‌ را در بسم‌ الله‌ و بخصوص‌ در سورة‌ حمد كه‌ بعد از گفتن‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌ باز مي‌گيم‌ الحمد الله‌ الرب‌ العالمين‌ الرحمن‌ الرحيم‌ در واقع‌ چهار مرتبه‌ يك‌ معنا و يك‌ صفت‌ را به‌ خدانسبت‌ داديم‌. اينجا روايات‌ زيادي‌ هست‌ در تفسير همين‌ سورة‌ بسم‌ الله‌ در كتاب‌ تفسير برهان‌ رواياتش‌ نقل‌ شده‌ در بحار الانوار هم‌ در به‌ نام‌ السماءالله‌ هست‌ كه‌ رحمان‌ به‌ منزلة‌ حقوقي‌ است‌ كه‌ به‌ همه‌ داده‌ مي‌شه‌. و همة‌ كارمندها هر كس‌ (قطع‌ نوار) يا رتبه‌اش‌ در همين‌ حد باشه‌ صديق‌ باشه‌ يا غير صديق‌، درستكار باشه‌ يا درست‌ نه‌ كار به‌ اصطلاح‌ يا نادرست‌ هر جوري‌ باشه‌ مشمول‌ رحمانيت‌ پروردگاره‌. يعني‌ خدا حقوقش‌ را بهش‌ مي‌ده‌. جان‌ بهش‌ داده‌، سلامتي‌ بهش‌ داده‌، چشم‌ بهش‌ داده‌، زبان‌ بهش‌ داده‌، گوش‌ بهش‌ داده‌، از تمام‌ نعمتهاي‌ ظاهري‌ دنيا استفاده‌ مي‌كنه‌ مثل‌ كارمند صديق‌ درستكار اما نسبت‌ به‌ اونهايي‌ كه‌ درستند، صديقند بندة‌ خوب‌ خدا هستند ، وفادار به‌ پروردگار هستند نسبت‌ به‌ اونها ذات‌ مقدس‌ پروردگار مهرباني‌ خاصي‌ داره‌. اين‌ كلمة‌ رحيم‌ اون‌ را مي‌گه‌، تفسيري‌ كه‌ كردند رحمن‌ يعني‌ اون‌ نعمت‌ عامه‌. مهرباني‌ عمومي‌، رحيم‌ يعني‌ مهرباني‌ خصوصي‌. لذا در روايات‌ دارد كه‌ الرحيم‌ يعني‌ مهرباني‌ خاصه‌. خوب‌ براي‌ مؤمنين‌ خداي‌ تعالي‌ چي‌ مي‌گه‌؟ چه‌ عنايتي‌ داره‌؟ اول‌ اينكه‌ هدايتشون‌ مي‌كنه‌.

 الذين‌ جاهدوا فيما و نهدي‌ سبلنا، مثل‌ هر رئيس‌ اداره‌ مي‌گه‌ هر كس‌ مي‌خواد كار بكنه‌ها من‌ سر صبح‌ مي‌يام‌ كنار ميزش‌ مي‌ايستم‌ بهش‌ برنامه‌هاي‌ صحيحتر مي‌دم‌ تا رتبه‌اش‌ بره‌ بالا. الذين‌ جاهدوا فينا، هر كس‌ كوشش‌ بكنه‌ در راه‌ ما راه‌ دستورات‌ ما، در راه‌ قوانين‌ ما لنهدي‌ سبلنا، حتما و حتما به‌ راه‌ خودمون‌ هدايتش‌ مي‌كنيم‌. يعني‌ كمكش‌ مي‌كنيم‌. يعني‌ مي‌گذاريم‌ رتبة‌ بالاتري‌ پيدا بكنه‌. يعني‌ مقام‌ بالاتري‌ را پيدا بكنه‌. رئيس‌ اداره‌ مي‌ياد بهش‌ مي‌گه‌ اگر مي‌خواي‌ معاون‌ من‌ بشي‌ فلان‌ كار و فلان‌ عمل‌ را انجام‌ بده‌ اين‌ مي‌شه‌ معاون‌ من‌. امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بهش‌ مي‌گه‌ هر روز صبح‌ باور كنيد اين‌ مسائل‌ هست‌. انسان‌ دلش‌ مي‌خواد اين‌ مسائل‌ را قاطعانه‌ بگه‌ منتها چه‌ كنيم‌ يك‌ عده‌ هستند كه‌ (قطع‌ نوار). يك‌ عده‌ كورند، يك‌ عده‌ غار نشينند، يك‌ عده‌ محدودند مثل‌ خفاش‌ كه‌ تا مي‌ياد در مقابل‌ خورشيد چشمهاش‌ كور مي‌شه‌. كور هست‌ كورتر مي‌شه‌. نمي‌شه‌ بعضي‌ از حرفها را گفت‌ والا خدا مي‌دونه‌ اوني‌ كه‌ من‌ گفتم‌ رئيست‌ مي‌ياد كنار ميزت‌ مي‌ايسته‌ اين‌ را من‌ تشبيهي‌ كردم‌ والا امام‌ عصر مي‌ياد پاي‌ سجادة‌ نماز تو مي‌ايسته‌ وقتي‌ كه‌ تو نمازت‌ را اول‌ وقت‌ بلند شدي‌ خوندي‌، يك‌ دعايي‌ را خوندي‌، يك‌ ذكري‌ هم‌ خوندي‌، خدا به‌ عنوان‌ با عظمت‌ترين‌ هستي‌ كردي‌، تكبير گفتي‌، مي‌ياد امام‌ عصر چهار دسته‌ راكنار سجده‌ را تو مي‌شي‌ از ياران‌ خوب‌ من‌، تو مي‌شي‌ معاون‌ من‌. خدا مي‌دونه‌  معاونت‌ مي‌دن‌. تو مي‌شي‌ كمك‌ من‌، معاون‌ يعني‌ كمك‌. مي‌گيم‌ كه‌ خدايا الهم‌ الجعلنا من‌ انصائه‌ و اعوانه‌ ببينيد حتي‌ كلمه‌ئ اعوان‌، اعوان‌ جمع‌ معاونه‌. خدايا ما را از انصاء امام‌ زمان‌ قرار بده‌ و از معاونهاش‌ قرار بده‌. خيلي‌ مقام‌ به‌ انسان‌ مي‌دن‌ ما اينجور خواب‌ نشستيم‌ و به‌ فكر كمالات‌ نيستيم‌. معاون‌ امام‌ زمان‌ بشيم‌، معاون‌ خيلي‌ مهمه‌. از مشاور و از وزير و از رئيس‌ از خدمتون‌ عرض‌ شود از همه‌ بالاتر. اگر معاون‌ آقا معاون‌ رئيس‌ جمهور اگر كسي‌ بشه‌ اصلا اينجا پاش‌ را نمي‌گذاره‌، خيلي‌ با عظمت‌ مي‌شه‌، انسان‌ اگر معاون‌ امام‌ زمان‌ بشه‌. شما مي‌گيد الهم‌ الجعلي‌ من‌ انصائه‌ و اعوانه‌ حضرت‌ مي‌ياد بهت‌ مي‌گه‌ حالا نريد بگيد كه‌ فلاني‌ گفته‌  كه‌ حضرت‌ صبحها مي‌ياد كنار، آخه‌ مطلب‌ را بعضيها خيلي‌ مي‌پيچونند، مي‌گن‌ فلاني‌ گفته‌ هر روز صبح‌ حضرت‌ مي‌ياد كنار سجادة‌ من‌ مي‌ايسته‌ و مي‌گه‌ تو معاون‌ من‌ هم‌ هستي‌، تمام‌ شد ديگه‌ براي‌ هفت‌ پشتمون‌ كه‌ مردم‌ فحشمون‌ بدن‌ كافيه‌ همين‌. يك‌ تغيير مختصر ولي‌ نه‌ اينطور نيست‌ همه‌امون‌ بايد از خدا درخواست‌ كنيم‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ به‌ خودش‌ قسم‌ من‌ يقين‌ دارم‌، حالا هر كي‌ شك‌ داره‌، شك‌ داشته‌ باشه‌. من‌ يقين‌ دارم‌، خدا اين‌ لطف‌ را به‌ من‌ كرده‌ اين‌ را مي‌گم‌ كه‌ امام‌ زمان‌ هست‌ شما مي‌گيد اِ، ما هم‌ يقين‌ داريم‌، خوش‌ به‌ حالتون‌ اما بعضيها يقين‌ ندارند به‌ خدا قسم‌ دروغ‌ مي‌گن‌.

 من‌ تو كتاب‌ پرواز روح‌ نوشتم‌ كه‌ انسان‌، آخه‌ يك‌ شاعري‌ مي‌گه‌ چو ذكر دوست‌ مي‌گويم‌ دهانم‌ مي‌شود شيرين‌، من‌ اونجا نوشتم‌ كه‌ امتحان‌ كنيد، با محبت‌ هفتاد مرتبه‌ بگيد يا صاحب‌ الزمان‌ ببينيد دهانتون‌ شيرين‌ مي‌شه‌ يا نه‌؟ خدا مي‌دونه‌ يك‌ نفر اين‌ را جلوي‌ خود من‌ مي‌خوند و هم‌  من‌ و هم‌ كتاب‌ و همه‌ را مسخره‌ مي‌كرد. من‌ در عين‌ حال‌ گفتم‌ تجربه‌ بكنيد. تجربه‌ بكنيد منتهي‌ يك‌ وقت‌ هست‌ كه‌ بدتون‌ مي‌ياد از نام‌ مقدس‌، يا بي‌ تفاوتيد يا عقيده‌ نداريد، اون‌ نه‌. اما امام‌ زمان‌ را جلوي‌ خودتون‌ تصور كنيد احاطة‌ روحي‌ وجود مقدسش‌ را منظور كنيد بعد بنشينيد با توجه‌ بگيد يا صاحب‌، هفتاد مرتبه‌ را نمي‌خواد سه‌، چهار مرتبه‌ بگيد سر تا پا قند مي‌شيد. سر تا پا شكر مي‌شيد. حتي‌ در ذائقتون‌ اثر مي‌گذاره‌، يعني‌ واقعا دهانتون‌ شيرين‌ مي‌شه‌ همانطور وقتي‌ كه‌ دعوا مي‌كنيد دهانتون‌ تلخ‌ مي‌شه‌ مي‌گيد دهنم‌ تلخ‌ شد، كامم‌ تلخ‌ شد. چون‌ طرف‌، اون‌ طرفش‌ را كه‌ مي‌فهميد اين‌ ورش‌ را هم‌ بايد بفهميد ديگه‌. اين‌ طرفش‌ را هم‌ بايد بفهميد اونهايي‌ كه‌ داراي‌ عشق‌ مجازي‌ هستند اين‌ را خوب‌ مي‌فهمند. من‌ اگر بخوام‌ اين‌ را بحثش‌ كنم‌ باز هم‌ بيخوده‌ براي‌ بعضيها. اينهايي‌ كه‌ خيلي‌ عاشق‌ يك‌ چيزي‌ باشند  وقتي‌ كه‌ بهش‌ مي‌رسند همانجا برن‌ تو خودشون‌ ببينند شيرين‌ شدند يا نه‌! ببينند خوششون‌ آمده‌، لذتي‌ مي‌بره‌. و فتحتما بفهمي‌ بلذيذ مناجاتهم‌. اين‌ در خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ اذن‌ دخول‌ زيارتهاي‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هست‌. ولي‌ چه‌ مي‌شه‌ كرد خوب‌ ذائقه‌ نداره‌ اين‌ آقا، ده‌ هزار مرتبه‌ يعني‌ ذائقه‌اش‌ اينطوري‌ خلق‌ شده‌ مريضه‌ كه‌ امام‌ زمان‌ شايد باشه‌. دست‌ به‌ قلب‌ يك‌ عده‌ بزنه‌ انسان‌ اينها همچين‌ خوب‌ گفتن‌ ديگه‌ حالا، چكار كنيم‌. مجبوريم‌ اين‌ امام‌ زمان‌ را قبول‌ كنيم‌ ولي‌ شماها اگر معتقد باشيد كه‌ هستيد بحمد الله‌ وجه‌ مشترك‌ ما در اين‌ مجلس‌ كه‌ گرد يكديگر جمع‌ شديم‌ همينه‌ كه‌ انشاء الله‌ همه‌امون‌ معتقد به‌ وجود مقدس‌ امام‌ زمان‌ هستيم‌. قبول‌ داريم‌ امام‌ زمان‌ را و من‌ هم‌ اين‌ افتخارم‌. من‌ از بچه‌ گي‌ پدرم‌ به‌ من‌ گفت‌ امام‌ زمان‌ هست‌ حالا از در اثر تلقين‌ بوده‌، در اثر اين‌ الطاف‌ وجود مقدسش‌ بوده‌ در اثر هر چي‌، به‌ خودش‌ قسم‌ اونچنان‌ كه‌ خورشيد را قبول‌ دارم‌ كه‌ وجود داره‌ امام‌ عصر را قبول‌ دارم‌ كه‌ وجود داره‌، هست‌ امام‌ زمان‌.

 خوب‌ حالا كه‌ هست‌ آيا ما مي‌شيم‌ معاونش‌ يا نه‌؟ در دعاها كه‌ مي‌گيم‌ اگر مي‌خوايي‌ مشمول‌ رحمت‌ پروردگار اون‌ هم‌ رحمت‌ خاصة‌ الهي‌ واقع‌ بشي‌ كاري‌ بكن‌، جديتي‌ بكن‌ در عباداتت‌، در بندگيت‌، يكي‌ از دوستان‌ همين‌ ماه‌ به‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌ تو چطور امسال‌ خيلي‌ خوب‌ شبها ما ده‌ پانزده‌ شب‌ تو ماه‌ رمضان‌ بيشتر منبر نمي‌رفتيم‌ امسال‌ از اول‌ ماه‌ و روزها هم‌ باز مسجد مي‌رم‌ منبر، گفتم‌ كه‌ مي‌خواييم‌ انشاء الله‌ الذين‌ جاهدوا فينا راست‌ هم‌ مي‌گه‌ به‌ من‌ كسي‌ تحميل‌ نكرده‌ اين‌ كارها را بكنم‌. فقط‌ و فقط‌ ما يك‌ وقتي‌ قرار دادي‌ با آقا بستيم‌ كه‌ آقا شما مفت‌ و مجاني‌ روزي‌ ما را بده‌ ما هم‌ مفت‌ و مجان‌ كار مي‌كنيم‌. كار من‌ نكردم‌ خدايا تو شاهدي‌ من‌ دروغ‌ نمي‌گم‌، شكسته‌ نفسي‌ هم‌ نمي‌كنم‌ من‌ هيچ‌ نتونستم‌ وظيفه‌ام‌ را انجام‌ بدم‌ و هميشه‌ شرمنده‌ام‌ در مقابل‌ امام‌ عصر ارواحنا فدا. اما آقا اونچان‌ لطف‌ كرده‌، اونچنان‌ عنايت‌ كرده‌ كه‌ حتي‌ خدا مي‌گه‌ همين‌ شماها كه‌ جمع‌ مي‌شيد اينجاها با عنايات‌ حضرته‌، والا اين‌ حرفهايي‌ كه‌ من‌ مي‌زنم‌ همين‌ حرفهاي‌ تكراري‌ است‌ نه‌ ارزش‌ وجودي‌ دارم‌، نه‌ لايق‌ اين‌ همه‌ محبتهاي‌ شماها هستم‌. خدا مي‌دونه‌ من‌ تعجب‌ مي‌كنم‌ بعضيها اظهار محبت‌ مي‌كنند مي‌گم‌ خدايا پردة‌ آبروي‌ من‌ را نريز كه‌ اگر اينها بدونند من‌ كي‌ هستم‌ ولو علمت‌ الارض‌ بذنوبي‌ لساحت‌ بي‌، اگر زمين‌ بدونه‌ كه‌ من‌ كي‌ هستم‌ من‌ رو به‌ خودش‌ فرو مي‌بره‌ ولي‌ خوب‌ حالا خدا خواسته‌ يا من‌ اظهر الجميل‌ و ستر القبيل‌. خدا اصلا از خصوصياتش‌ همينه‌. همين‌ ديشب‌ به‌ يك‌ نفري‌ كه‌ همين‌ ديشب‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ خيلي‌ محبوبيت‌ پيدا كردم‌ وقتي‌ كه‌ سخنراني‌ مي‌كنم‌ همه‌ جمع‌ مي‌شن‌ و حرفهاي‌ من‌ را خوب‌ گوش‌ مي‌دم‌ و مي‌ترسم‌ مثلا بر خلاف‌ قائده‌ باشه‌، گفتم‌ نه‌ اين‌ كار خداست‌. لطف‌ پروردگار اونقدر زياده‌ تو يك‌ نيمه‌ قدم‌، نيمه‌ قدم‌، خدا مي‌دونه‌ يك‌ قدم‌ زياده‌، نيم‌ قدم‌ بردار براي‌ خدا خداي‌ تعالي‌ صدها قدم‌ برات‌ برمي‌ داره‌. مثالي‌ كه‌ من‌ زدم‌ اينه‌، يك‌ نفري‌ كه‌ نه‌ دست‌ داره‌، نه‌ پا داره‌، نه‌ قدرت‌ داره‌، نه‌ ماشين‌ داره‌، نه‌ پول‌ داره‌، يك‌ رفيق‌ هم‌ انسان‌ داره‌ كه‌ حتي‌ هواپيما در اختيارش‌ باشه‌. قدرت‌ داره‌، پول‌ داره‌، همه‌ چي‌، اين‌ برمي‌ داره‌ به‌ او نامه‌ مي‌نويسه‌ كه‌ من‌ تو را چون‌ دوست‌ دارم‌ بلند شدم‌ بيام‌. اين‌ مي‌گه‌ تو نيا من‌ آمدم‌. تا شما تا در اطاق‌ رفتي‌ اون‌ مي‌بيني‌ از تهران‌ خودش‌ را اينجا رسوند. خداي‌ توابه‌، ما هر چه‌ هم‌ باشيم‌ طائبيم‌. يك‌ قدم‌ به‌ سوي‌ خدا، يك‌ نيمه‌ قدم‌، يك‌ اراده‌ بكن‌ خدا خودش‌ را بهت‌ مي‌رسونه‌، در آغوشش‌ مي‌گيره‌، به‌ خدا قسم‌.

 مشمول‌ رحميت‌ مي‌شي‌، اينقدر پروردگار متعال‌ به‌ ما لطف‌ كرده‌ كه‌ اصلا توي‌ اين‌ نعمتها غرق‌ شديم‌. عبارت‌ يكي‌ از دعاها اين‌ است‌ كه‌ الهي‌ غمرتني‌ اياديك‌ من‌ را زير نعمت‌ هات‌ غرقم‌ كردي‌. ماها اينقدر نعمت‌ داريم‌، يك‌ چشمتون‌ خدايي‌ نكرده‌ كور بشه‌ بعد حضرت‌ رضا شفاش‌ بده‌ اون‌ وقت‌ معني‌ نعمت‌ را مي‌فهميد. يك‌ كسالتي‌ پيدا كرديد و حضرت‌ رضا شفاش‌ بده‌، عجب‌ حضرت‌ به‌ ما لطف‌ داشته‌. بابا اوني‌ كه‌ مريضش‌ نكردن‌، نگذاشتن‌ مريض‌ بشه‌، نگذاشتند كور بشه‌، نگذاشتن‌ فلج‌ بشه‌ او را بيشتر تو دوست‌ بدار، شما دو تا بچه‌ بيشتر داشته‌ باشيد يكي‌ را نگذاريد واكسن‌ بزنيد، همة‌  كارهاش‌ را انجام‌ بديد نگذاريد مريض‌ بشه‌. يكي‌ را هم‌ نه‌ بي‌ اعتنا شديد بهش‌ مريض‌ شد بردينش‌ دكتر بعد معالجه‌اش‌ كرديد و بعد خوبش‌ كرديد. كدوم‌ يكي‌ محبوبتره‌، مورد لطفت‌ بيشتر واقع‌ شده‌. ماها بايد اينجوري‌ فكر كنيم‌. حالا اگر يك‌ نفري‌ مثلا يك‌ مرضي‌ داره‌ كه‌ مثلا غير قابل‌ علاجه‌ و حضرت‌ رضا شفاش‌ مي‌ده‌ مي‌ريد فوري‌ پيرهنش‌ را پاره‌ مي‌كنيد بايد بياييد پيرهنهاي‌ ما را پاره‌ كنند كه‌ حضرت‌ نگذاشتند، البته‌ كسي‌ در اين‌ جهت‌ خوبيش‌ اينه‌ كه‌ اگر بنا باشه‌ پيرهن‌ كسي‌ را پاره‌ كنند بايد پيرهن‌ شما را اول‌ پاره‌ كنند. بله‌ خوب‌ تو كه‌ بهتر از اويي‌ خداي‌ تعالي‌ كه‌ بهتر نگه‌ داشته‌، نگذاشته‌ تو مريض‌ بشي‌، نگذاشته‌ سرطان‌ بگيري‌، نگذاشته‌ كور بشي‌، نگذاشته‌ افليج‌ بشي‌، نگذاشته‌ مرضهاي‌ ديگه‌ را پيدا كني‌، تو ارزشت‌ بيشتره‌، تو نعمتت‌ بيشتره‌، تو مورد لطف‌ بيشتر واقع‌ شدي‌ ولو خوب‌ غافلي‌، غافليم‌.

 يكي‌ از اهل‌ معنا، از بزرگان‌ در سنين‌ جواني‌ من‌ بهم‌ دستور مي‌داد مي‌گفت‌ سرت‌ را بگذار به‌ سجده‌ براي‌ هر نعمتي‌ از نعمتهاي‌ الهي‌ يك‌ مرتبه‌ بگو الحمد الله‌ رب‌ العالمين‌. روزي‌ يك‌ دفعه‌ بد نيست‌ انسان‌ اين‌ كار را بكنه‌. يك‌ مرحله‌اي‌ هست‌ كه‌ اصلا لازم‌ مي‌شه‌ انسان‌ اين‌ كار را بكنه‌. حالا تا به‌ اون‌ مرحله‌ برسيد، چرا انسان‌ شاكر نباشه‌! انسان‌ بگه‌ الحمد الله‌، چشم‌ داري‌، الحمد الله‌. گوش‌ داريم‌ ولي‌ سرتا پاي‌ وجودتتون‌ اون‌ درشتهاش‌ها والا براي‌ هر سلولي‌ كه‌ اين‌ سلول‌ منحرف‌ نشده‌ از وضع‌ خودش‌ و تبديل‌ به‌ سلول‌ سرطاني‌ نشده‌ و تو را بدبخت‌ بيچاره‌ نكرده‌ براي‌ هر سلولي‌ بايد يك‌ الحمد الله‌ ولي‌ و ان‌ تعدوا نعمت‌ الله‌ لا تحصدوها اگر بخواي‌ نعمتهاي‌ الهي‌ را احساء بكنيم‌ نمي‌تونيم‌. حالا بگو الحمد الله‌، اون‌ وقتها من‌ يادم‌ اين‌ را من‌ مي‌گفتم‌ و اينها را مي‌گم‌ براي‌ شماها هم‌ انشاء الله‌ توجه‌ داشته‌ باشيد عمل‌ كنيد. مي‌گفتم‌ و خوب‌ مي‌ديدم‌ دلم‌ درد مي‌كنه‌ مثلا، سرم‌ درد مي‌كنه‌ يك‌ چيزي‌ كسر داريم‌ اون‌ وسطها، همان‌ وسطهاي‌ الحمد الله‌ كه‌ خدا را بخاطر اون‌ محبتش‌ را جلب‌ كرديم‌ وسطها خدايا اين‌ را براي‌ ما فردا، يك‌ الحمد الله‌ بيشتر بگيم‌. مي‌شه‌ها، به‌ خدا قسم‌ بچه‌اتون‌ را اگر يك‌ همچين‌ كاري‌ بكنيد بگيد بگير، فوري‌ بهتون‌، ماها بلد نيستيم‌، سوراخ‌ دعا را گم‌ كرديم‌ دعاهامون‌ مستجاب‌ نمي‌شه‌، بگو الحمد الله‌ بيا جلو. مي‌رسه‌ به‌ وضع‌ ماليت‌ مي‌بيني‌ كه‌ اونجا يك‌ خرده‌اي‌ وضع‌ ناجوره‌ خوب‌ خدايا اين‌ را هم‌ درست‌ كن‌ من‌ فردا، همين‌ امروز درست‌ كن‌ من‌ يك‌ الحمد الله‌ اضافه‌ مي‌گم‌ خدا هم‌ دوست‌ داره‌ تو بگي‌ الحمد الله‌ رب‌ العالمين‌. اگر انسان‌ با خدا رابطه‌اش‌ را خوب‌ كنه‌ و الذين‌ جاهدوا فينا، جاهدوا، شما از معني‌ جاهدوا يك‌ چيزي‌ شنيديد، جهاد يعني‌ خودكشي‌ نيست‌، جهاد يعني‌ كوشش‌، كوشش‌ كنيد.

 يك‌ بچه‌ داريد وقتي‌ كه‌ يك‌ حرفي‌ را بهش‌ مي‌زنيد مي‌گه‌ چشم‌ اما مي‌ره‌ يادش‌ مي‌ره‌، مي‌گه‌ يادم‌ رفت‌. مي‌فهميد كه‌ كوشش‌ در انجام‌ اوامرتون‌ نمي‌كنه‌. اما يك‌ بچه‌ داريد مي‌گيد اين‌ كار را بكن‌، اون‌ چيزي‌ كه‌ در دستش‌ مي‌گذاره‌ زمين‌ مي‌ره‌ اون‌ كار را مي‌كنه‌ بعد مي‌ياد اين‌ را انجام‌ مي‌ده‌ اين‌ معلومه‌ كه‌ كوشش‌ مي‌كنه‌. شما ازش‌ خيلي‌ بيشتر خوشتون‌ مي‌ياد. ماها در مقابل‌ پروردگار گفتيم‌ چشم‌ همه‌امون‌ گفتيم‌ در روز الست‌ بلي‌ گفتيم‌ امروز به‌ بستر ريا خفتيم‌. همه‌امون‌ بلي‌ گفتيم‌، گفتيم‌ چشم‌. اما يكي‌ جديه‌ جهاد مي‌كنه‌، كوشش‌ مي‌كنه‌ يكي‌ نه‌ يادش‌ مي‌ره‌. آيت‌ الله‌ العظمي‌ قمي‌ كه‌ در كربلا بودند و از مراجع‌ تقليد بودند از ايشان‌ نقل‌ مي‌شه‌ كه‌ ايشان‌ مي‌گفتند كه‌ يعني‌ بعضي‌ از اصحابشون‌ گفتند كه‌ از ايشان‌ دعوت‌ كرد يك‌ تاجري‌ در كربلا كه‌ فردا شب‌ آقا استاد بياد خونة‌ ما، آقا هم‌ با يك‌ چند نفر از اصحابشون‌ رفتند. زن‌ صاحب‌ خانه‌ گفت‌ كه‌ اشتباه‌ شده‌، من‌، اگر نه‌ به‌ من‌ اقلا مي‌گفت‌ كه‌ امشب‌ مهمان‌ داريم‌، آقا هم‌ برمي‌ گرده‌ به‌ خونه‌. فردا يا پس‌ فردا كه‌ اون‌ تاجر را آيت‌ الله‌ قمي‌ مي‌بينه‌، بهش‌ مي‌گه‌ آخه‌ ما را دعوت‌ كردي‌ ما آمديم‌ نبودي‌. مي‌گه‌ آقا فراموش‌ كردم‌ ببخشيد. ايشان‌ به‌ اون‌ تاجر مي‌فرمايد كه‌ اگر استاندار كربلا را، چون‌ كربلا مركز استانه‌، اگر استاندار كربلا را دعوت‌ مي‌كردي‌ فراموش‌ مي‌كردي‌؟ يك‌ خرده‌ فكر مي‌كنه‌ مي‌گه‌ نه‌ فراموش‌ نمي‌كردم‌. مي‌گه‌ پس‌ تو بي‌ توجهي‌ كردي‌، ببينيد انسان‌ واقعا فراموش‌ كرده‌ اما در اثر بي‌ توجهي‌ فراموش‌ كرده‌. محاله‌ كسي‌ كه‌ خدا را دوست‌ داشته‌ باشه‌ يك‌ روز نمازش‌ را فراموش‌ كنه‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ از صبح‌ كه‌ پا شده‌ نماز صبح‌ را خونده‌ يك‌ لذتي‌ از نماز صبح‌ برده‌، منتظره‌ كه‌ باز بگن‌ الله‌ اكبر، حي‌ الصلاة‌ باز از اين‌ لذت‌ استفاده‌ كنه‌ حتي‌ از اول‌ وقتش‌ هم‌ فراموش‌ نمي‌كنه‌. اين‌ معناي‌ جهاده‌، معناي‌ كوشش‌ كردنه‌ در راه‌ خداست‌. و الذين‌ جاهدوا فينا لنهدين‌ سبلنا يكي‌ از معناي‌ رحيميت‌ پروردگار اين‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ هدايتت‌ مي‌كنه‌ بوسيلة‌ ائمة‌ يهدون‌ بامرنا ائمه‌اي‌ كه‌ به‌ امر ما مردم‌ را هدايت‌ مي‌كنند. عرض‌ كردم‌ مي‌ياد كنار ميزت‌، كنار سجاده‌ ات‌، كنار نمازت‌ مي‌ايسته‌ مي‌گه‌ مي‌خواي‌ معاون‌ من‌ بشي‌؟ بله‌ آقا قربانت‌ بريم‌. ما چه‌ لياقت‌ داريم‌، اصلا تو دعا كردي‌ كه‌ وجعلنا من‌ انصائه‌ و اعوان‌. اين‌ خيليه‌ها، اين‌ كارها را بكن‌، خوب‌ تو كه‌ نمي‌شه‌ با اين‌ دروغگويي‌ و با اين‌ به‌ اصطلاح‌ پشت‌ هم‌ اندازي‌ و اين‌ صفات‌ رزيله‌ تو معاون‌ من‌ بشي‌، اين‌ كارها را بكن‌ بعدش‌ هم‌ يك‌ مشت‌ دستور داري‌، انسان‌ را مي‌رسونه‌ به‌ جايي‌ كه‌ بله‌ جزء معاونين‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ خواهد شد. پروردگار متعال‌ در اين‌ ماه‌ رمضان‌ بخصوص‌، چون‌ سفره‌ افتاده‌ براي‌ رحم‌، براي‌ مهرباني‌، براي‌ محبت‌ در اين‌ ماه‌ رمضان‌ شما روزه‌ گرفتيد جهاد كرديد، با نفستون‌ جهاد كرديد، مخصوصا بعضيها حالا در اثر تلقين‌ در اثر هر چي‌، سحر غذا خورده‌، آب‌ هم‌ خورده‌ ساعت‌ هشت‌ و نه‌ صبح‌ هم‌ تشنه‌ شده‌، هم‌ گرسنه‌ بايد انسان‌ جهاد بكنه‌ با نفسش‌ انسان‌ مبارزه‌ بكنه‌ بگه‌ بميري‌ آبت‌ نمي‌دم‌. جونت‌ بالا بياد غذا نمي‌دم‌. چرا؟ خدا گفته‌ نخور، اين‌ معناي‌ والذين‌ جاهدوا فينا است‌. خودت‌ را بكشي‌ ما امروز غيبت‌ نمي‌كنيم‌ معناي‌ والذين‌ جاهدوا فينا است‌. خودت‌ را قطعه‌، قطعه‌ بكني‌ من‌ حرف‌ لغو نمي‌زنم‌. من‌ دنبالم‌ شهوتراني‌ نمي‌رم‌ اين‌ معناي‌ و الذين‌ جاهدوا فينا است‌. پشت‌ سرش‌ چيه‌؟ و نهدينا سبلنا، اين‌ معناي‌ اين‌ است‌ خداي‌ تعالي‌ هم‌ مهربانيش‌ به‌ تو متوجه‌ بشه‌.

 اما اگر نه‌ اين‌ روزه‌ هم‌ اينقدر نق‌ بعضيها مي‌زنند تا غروب‌ مي‌شه‌، روزهاي‌ به‌ اين‌ كوتاهي‌. روزه‌ هم‌ عجيبه‌ آب‌ هم‌ كه‌ بايد حتما خورد ديگه‌، آب‌ از چيزهايي‌ است‌ كه‌ اگر انسان‌ كم‌ بخوره‌ خيلي‌ ضرر داره‌، درد كليه‌ مي‌گيره‌، نمي‌دونم‌ دردهاي‌ مختلف‌ مي‌گيره‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ يعني‌ نگذاره‌ خداي‌ تعالي‌ شيطان‌ را كه‌ ما طاعت‌ و بندگي‌ كنيم‌. البته‌ اگر يك‌ وقتي‌ كسالتي‌ انسان‌ داشته‌ باشه‌ خود دتستور قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ فمن‌ كان‌ مريضا او علي‌ سفر فعدت‌ من‌ ايام‌ الاخر. اگر يكيتون‌ مريض‌ بود يا در سفر بود يك‌ وقت‌ ديگه‌ روزه‌اش‌ را بگيره‌. يريد الله‌ بكم‌ اليصر خدا دوستتون‌ داره‌ مي‌خواد آسون‌ بگيره‌ براتون‌. و لا يريد بكم‌، سخت‌ نمي‌خواد بگيره‌. مريض‌ شدي‌ روزه‌ات‌ را بخور، رفتي‌ مسافرت‌ روزه‌ را بخور، احتمال‌ مرض‌ هم‌ دادي‌ يك‌ طبيب‌ متدين‌ معتقد روزه‌ اگر بهت‌ گفت‌ كه‌ آقا نه‌ روزه‌ براي‌ تو روزه‌ ضرر داره‌، واجب‌ مي‌شه‌ بخوري‌. ولي‌ خودت‌ ضمينة‌ روزه‌ خوردن‌ را درست‌ نكن‌. اين‌ معناي‌ جهاده‌، انسان‌ كوشش‌ در راه‌ خدا بكنه‌ و وقتي‌ كه‌ يك‌ همچين‌ كاري‌ كرد مورد لطف‌ پروردگار واقع‌ مي‌شه‌. در همين‌ ماه‌ رمضان‌ گاهي‌ مي‌شه‌ البته‌ اين‌ بحث‌ ماها نيست‌ بعضيها خيال‌ مي‌كنند كه‌ من‌ روي‌ منبر ميگم‌ كه‌ شب‌ قدر ممكنه‌ يك‌ كلي‌ از مراحل‌ سير و سلوك‌ را انسان‌ رد بشه‌ و مي‌يان‌ مي‌گن‌ كه‌ آقا چرا ما شب‌ قدر نشديم‌ اون‌ ديگه‌ دست‌ ما نيست‌، اون‌ دست‌ خداست‌ ولي‌ اتفاق‌ افتاده‌ كه‌ در همين‌ ماه‌ رمضان‌ مراحلي‌ از مراحل‌ كمالات‌ را انسان‌ طي‌ كرده‌ و بخاطر محبتش‌ به‌ خدا و جهادش‌ با نفس‌ و لطف‌ پروردگار نسبت‌ به‌ او. كوشش‌ بكنيد كه‌ انشاء الله‌ در اين‌ ماه‌ رمضان‌ از سفرة‌ پروردگار كه‌ توش‌ رحمت‌ هم‌ هست‌. رحمت‌ شامل‌ همة‌ مردم‌، همة‌ موجودات‌ مي‌شه‌. اگر نمي‌شد اصلا وجود پيدا نمي‌كردند منتهي‌ اوني‌ كه‌ ارزش‌ داره‌ رحيميته‌. رحمته‌ خاصه‌ است‌، رحمت‌ مخصوص‌، رحمت‌ مخصوص‌ پروردگار كه‌ من‌ مؤمنين‌ خاصه‌.

 ببينيد يك‌ مثالي‌ مي‌زنم‌ من‌ يك‌ وقتي‌ در يك‌ جايي‌ رفته‌ بودم‌ يك‌ كسي‌ مهماني‌ مي‌داد مهماني‌ خيلي‌ پر اهميتي‌ بود يك‌ اطاق‌ را براي‌ شخصيتهاي‌ درجه‌ يك‌ گذاشته‌ بود. حتي‌ يكي‌ از مراجع‌ هم‌ تو اون‌، دعوت‌ بود. خيلي‌ اون‌ اطاق‌ روبه‌ رو بود غذاش‌ چندي‌ فرقي‌ نمي‌كرد اما خيلي‌ تشريفات‌ داشت‌ خيلي‌ احترامات‌ محفوظ‌ بود. يك‌ اطاق‌ را هم‌ براي‌ عموم‌ گذاشته‌ بودند هر كي‌ مي‌آمد غريبه‌ همين‌ اطاق‌ بودند. ما هم‌ كوشش‌ كنيم‌ تو اون‌ اطاقي‌ كه‌ امام‌ زمان‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ سر سفره‌ نشسته‌ خودمون‌ را اونجا قرار بديم‌. اونجا يك‌ الطافه‌ خاصه‌اي‌ پروردگار براي‌ اون‌ عده‌ داره‌. يك‌ عنايات‌ خاصه‌اي‌ پروردگار براي‌ اون‌ جمع‌ داره‌ و اون‌ سفره‌ در واقع‌ خدا در اين‌ ماه‌ رمضان‌ خدا دو تا سفره‌ انداخته‌ يكي‌ سفرة‌ رحمانيت‌، يكي‌ سفرة‌ رحيميت‌. سفرة‌ رحمانيت‌ خدا شامل‌ همة‌ مردم‌ مي‌شه‌، سفرة‌ رحيميت‌ للمؤمنين‌ خاصه‌، مخصوص‌ مؤمنينه‌. اون‌ اطاق‌ اگر بريم‌ هم‌ لذت‌ معنوي‌ مي‌بريم‌، هم‌ لذت‌ مادي‌ و رحم‌ پروردگار و مهرباني‌ پروردگار شامل‌ همه‌ مي‌شه‌. حالا معدن‌ اين‌ مهرباني‌ كجاست‌ ما چكار كنيم‌ كه‌ همه‌ بهمون‌ مهرباني‌ كنند. هر چه‌ خودتون‌ را نزديكتر به‌ معدن‌ بكنيد بيشتر چيز گيرتون‌ مي‌ياد. معدن‌ رحمت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ هستند. السلام‌ عليكم‌ يا اهل‌ بيت‌ النبوه‌ و ارساله‌ و مختلف‌ الملائكه‌ و محبت‌ الوحي‌ و معدن‌ الرحمه‌. معدن‌ رحمتند و براي‌ ما امروز حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفدا معدن‌ رحمته‌. يك‌ قضيه‌اي‌ براي‌ من‌ يكي‌ دو ماه‌ قبل‌ نقل‌ شد من‌ منبرهاي‌ زيادي‌ براي‌ شما رفتم‌ حتي‌ در نيمة‌ شعبان‌ هر چي‌ مي‌خواستم‌ اين‌ قضيه‌ را نقل‌ كنم‌ روي‌ منبر كه‌ بودم‌ يادم‌ مي‌رفت‌. خيلي‌ عجيب‌ بود. فقط‌ در اين‌ مدت‌ در تهران‌ يادم‌ آمد گفتم‌، امشب‌ هم‌ همين‌ الان‌ يادم‌ آمد. حالا دعا كنيد اون‌ دعا دستم‌ باشه‌. يك‌ آيت‌ الله‌ سيد مهدي‌ هستند نجف‌، از علماي‌ محترمه‌، من‌ اونچه‌ شنيدم‌ محترمانه‌ ازش‌ نام‌ برده‌ شده‌، ايشان‌ مي‌گه‌ در حرم‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نشسته‌ بودم‌ ديدم‌ يك‌ آقايي‌ كه‌ يقين‌ كرده‌ بود حضرت‌ ولي‌ عصر ارواحنا فدا لتراب‌ مقدمه‌ الفداست‌ ايشان‌ پهلوي‌ من‌ نشسته‌، حتي‌ شمارة‌ تلفن‌ ايشان‌ را هم‌  در نجف‌ به‌ ما دادند كه‌ خود من‌ از ايشان‌ بپرسم‌ البته‌ راويش‌ يكي‌ از علماي‌ محترم‌ و راستگوي‌ پاكستان‌ بود كه‌ اين‌ نوشته‌ را عين‌ خط‌ اين‌ ايت‌ الله‌ را براي‌ من‌ آوردش‌.

 ايشان‌ در كنار حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدا نشسته‌ بودند كه‌ بعد در جريان‌ و قبلش‌ و در حين‌ جريان‌ متوجه‌ شده‌ بودند كه‌ ايشان‌ حضرت‌ ولي‌ عصرند، پهلوشون‌ نشسته‌ بود، بعد كه‌ حركت‌ كرده‌ بودند ديده‌ بودند كه‌ ديگه‌ نديدنشون‌ غايب‌ شدن‌ و امثال‌ اينها. ايشان‌ داشتند دعا مي‌كردند، امام‌ زمان‌ مهمترين‌ كارش‌، اصلا مهمترين‌ عبادتش‌ دعا كردن‌ براي‌ انسانهاست‌ مهربانتر از اين‌ آقا مي‌خواييد. ممكنه‌ داشته‌ باشيد! بيشترين‌ كار حضرت‌ اگر نگم‌ تمام‌ كارش‌، حتي‌ فرج‌ خودش‌ را كه‌ مي‌خوادها براي‌ رفاه‌ حال‌ شما مي‌خواد و الا خودش‌ در دنيا باشه‌، راحته‌ در آخرت‌ باشه‌ راحته‌ كسي‌ كه‌ في‌ جنب‌ الله‌، همة‌ چيزها مسئله‌اي‌ نيست‌ براش‌، هر چي‌ مي‌خواد براي‌ شما مي‌خواد. عرض‌ كردم‌ موندش‌ روي‌ كرة‌ زمين‌ لو الجله‌ ساخت‌ الارض‌ باهلها. اگر امامي‌ در روي‌ زمين‌ نباشد زمين‌ اهلش‌ را در خودش‌ فرو مي‌بره‌ پس‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ حتي‌ تو دنيا كه‌ مونده‌ براي‌ خاطر شما مانده‌. خداي‌ تعالي‌ ما به‌ خدا عرض‌ مي‌كنيم‌ خلقته‌ لنا عصمتا و ملازا امام‌ زمان‌ را براي‌ ما نگهدارنده‌ و پناهگاه‌ خدايا خلق‌ كردي‌. خوب‌ يك‌ همچين‌ خداي‌ مهربان‌، يك‌ همچين‌ امام‌ زمان‌ مهرباني‌ اون‌ وقت‌ ببينيد دعا، چه‌ جوري‌ دعا مي‌كنه‌ مي‌گه‌ كه‌ در كنار مرقد مطهر علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ديدم‌ آقا داره‌ اين‌ دعا را مي‌خونه‌ من‌ تند نوشتم‌ اين‌ خطه‌ ايشانه‌ نه‌ خط‌ حضرت‌ها، خط‌ همين‌ آيت‌ الله‌ كه‌ من‌ دادم‌ به‌ اين‌ دوست‌ عزيزمون‌ خدا انشاء الله‌ او و پدرش‌ را هر دو را از اصحاب‌ و ياران‌ و معاونين‌ خوب‌ امام‌ زمان‌ قرار بده‌ كه‌ ايشان‌ بنويسند و تابلوش‌ كنيم‌ و اين‌ كلماتي‌ است‌ كه‌ حضرت‌ در كنار قبر امير المؤمنين‌ گفته‌ خيلي‌ با دل‌ سوخته‌ آقا اين‌ جملات‌ را فرموده‌. الهم‌، بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌، الهم‌ هذا دينك‌، خدايا اين‌ دين‌ توست‌، اين‌ دين‌ اسلام‌ ان‌ الدين‌ ان‌ الله‌ الاسلام‌ دين‌ در نزد خدا اسلامه‌، خدايا اين‌ دين‌ توست‌ كه‌ براي‌ اين‌ مردم‌ عنايت‌ كردي‌. اصبح‌ امروز بخاطر نبودن‌ امام‌ زمان‌ بالاي‌ سر اين‌، اصبح‌ اين‌ دين‌ باكيا لفقر وليك‌ بخاطر نبودن‌ امام‌ زمان‌ تمام‌ دين‌ يك‌ پارچه‌ حزن‌ و اندوه‌ است‌ و گريان‌ است‌ براي‌ فقد ولي‌ تو فصل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. خدايا ائمة‌ اطهار يكي‌ از خصوصياتش‌ اين‌ است‌ كه‌ هم‌ قبل‌ از دعا و هم‌ بعد از دعا صلوات‌ مي‌فرستند. الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرج‌ وليك‌ رحمت‌، خدايا تعجيل‌ كن‌ فرج‌ وليت‌ را بخاطر مهرباني‌ كه‌ به‌ دينت‌ داري‌، محبتي‌ كه‌ به‌ دينت‌ داري‌. ببينيد چه‌ جملة‌ عاليي‌. پا را كجا گذاشته‌ در دعا! الهم‌ و هذا كتابك‌ خدايا اين‌ قرآن‌ كتاب‌ توست‌، كتاب‌ اللهه‌، اصبح‌ بابكي‌، قرآن‌ هم‌ گريه‌ مي‌كنه‌ براي‌ فقد وليت‌ تو امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. فصل‌ علي‌ محمد و آله‌ و عجل‌ فرجا وليك‌ رحمت‌ لكتابك‌ خدايا تعجيلي‌ كن‌ فرج‌ وليت‌ را بخاطر مهرباني‌ و محبتي‌ كه‌ به‌ كتابت‌ داري‌، اين‌ كتاب‌ داره‌ از بين‌ مي‌ره‌، اين‌ قرآن‌ داره‌ از بين‌ مي‌ره‌ اين‌ احكام‌ قرآن‌ داره‌ از بين‌ مي‌ره‌. خدايا بخاطر مهرباني‌ به‌ كتابت‌ تعجيلي‌ در فرج‌ وليت‌ بفرما. اين‌ جمله‌ ديگه‌ خيلي‌ انسان‌ را تكان‌ مي‌ده‌. الهم‌ و هذه‌ اعين‌ المؤمنين‌ خدايا اين‌ چشمهاي‌ مؤمنين‌ از اينجا معناي‌ كساني‌ كه‌ مؤمنند شناخته‌ مي‌شه‌ اوني‌ كه‌ براي‌ فراغ‌ امام‌ زمان‌ اشك‌ مي‌ريزه‌ مؤمنه‌. الهم‌ و هذا اعين‌ المؤمنين‌ اين‌ چشمهاي‌ مؤمنين‌ است‌ اصبحت‌ باكيا فقد وليك‌ خدايا زماني‌ را داري‌ مي‌گذروني‌ كه‌ اين‌ اولياء، اين‌ مؤمنين‌ گريه‌ مي‌كنند براي‌ دوري‌ از امام‌ زمانشون‌ فصل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرج‌ وليك‌ خدايا تعجيل‌ كن‌ در فرج‌ وليت‌ امام‌ زمان‌ بخاطر محبتي‌ كه‌ به‌ مؤمنين‌ داري‌. همين‌ رحمت‌ خاصه‌، الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد اين‌ دعايي‌ بود كه‌ خيلي‌ تازه‌ است‌ ما خيلي‌ وقته‌ مشرف‌ نشديم‌ ولي‌ اين‌ سالم‌ پاكستاني‌ كه‌ اجازه‌اش‌ داده‌ بودند بره‌ كربلا اين‌ مطلب‌ را شنيد از دو لب‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌. حالا مهرباني‌ به‌ دين‌ خدا، خدا بخواد به‌ دينش‌ مهربان‌ باشه‌. به‌ كتابش‌ محبت‌ بكنه‌، به‌ چشمهاي‌ گريان‌ مؤمنين‌ محبت‌ بكنه‌ بايد امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را برسانه‌.

 پس‌ معني‌ رحمت‌ اين‌ است‌ كه‌ يكي‌ از رحمتهاي‌ پروردگار آمدن‌ حضرت‌ ولي‌ عصره‌. از طرف‌ خدا هيچ‌ مانعي‌ نيست‌ها. شما فكر نكنيد كه‌ خداي‌ تعالي‌ مثلا اين‌ مهرباني‌ را نكرده‌ به‌ ما بلكه‌ هزار و صد و شصت‌ و يك‌ ساله‌ كه‌ امام‌ زمان‌ را در انتظار گذاشته‌ تا ماها از خواب‌ غفلت‌ بيرون‌ بياييم‌ بخواييمش‌ تا تشريف‌ بيارن‌. چقدر جمعيت‌ اون‌ حضرت‌ را مي‌خواد؟ چقدر انتظارش‌ را دارند؟ چقدر مايلند كه‌ ايشان‌ تشريف‌ بيارن‌؟ اگر دشمني‌ نكنند، معاندت‌ نكنند يقينا اين‌ را بدونيد كه‌ طالب‌ وجود مقدس‌ اون‌ حضرت‌ نيستند. عدة‌ زيادي‌، مردم‌ زيادي‌، خدايا امام‌ زمان‌ ما را، ما را از اين‌ قربت‌ بيرون‌ بيار(الهي‌ آمين‌). در دعاي‌ افتتاح‌ همين‌ شبها مي‌خونيم‌ الهم‌ انا نشكوه‌ عليه‌ فقد نبينا و غيبت‌ امامنا و غيبت‌ ولينا و كثرت‌ عدونا دشمنان‌ زياد و قلت‌ عددنا، جمعيتمون‌ كم‌ و تظاهر الزمان‌ علينا، همين‌ امشب‌ يك‌ تلفني‌ داشتم‌ از تهران‌ اين‌ معناي‌ تظاهر زمان‌ علينا يك‌ نفر از گويندگان‌ از دوستان‌ ما كه‌ من‌ خودمم‌ نديدمش‌ كه‌ خيلي‌ اظهار محبت‌ به‌ كتابهاي‌ من‌ مي‌كنه‌ مي‌گه‌ مجمعي‌ من‌ صحبت‌ از امام‌ زمان‌ از اول‌ ماه‌ رمضان‌ تا حالا زيادتر كردم‌، اعتراضها شروع‌ شد، تظاهر الزمان‌ دسته‌ جمعي‌ عليه‌ من‌ قيام‌ كردند و ديگه‌ گفتند آقا شما اگر مي‌خواييد اينجور ادامه‌ بديد ديگه‌ منبر نرو. و تظاهر الزمان‌ علينا. من‌ حتي‌ زياد تحقيق‌ كردم‌ گفتم‌ شايد مثلا فرض‌ كنيد اين‌ حرفها، گفت‌ نه‌ خدا مي‌دونه‌ شما مي‌شناسيد ولي‌ جز چيزي‌ كه‌ مورد حملة‌ اينها بود نام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ بود. يعني‌ چي‌؟ يعني‌ چي‌؟ در همين‌ مشهد شما پاي‌ منبرها بريد نه‌ طلبه‌ها نه‌ عمامه‌ بسر كه‌ قبل‌ از همه‌ بدبختر بايد بگم‌ كه‌ من‌ هستم‌ عمامه‌ به‌ سرم‌، لباس‌ روحانيت‌ را پوشيدم‌ اسمم‌ را نوكر امام‌ زمان‌ گذاشتم‌ از اول‌ تا به‌ آخر منبر يك‌ كلمه‌ از امام‌ زمان‌ حرف‌ نمي‌زنم‌. من‌ پاي‌ منبري‌ بودم‌ شب‌ نيمة‌ شعبان‌ منبري‌ متوجه‌ هم‌ بود كه‌ امشب‌ شب‌ تولد حضرت‌ ولي‌ عصره‌ ولي‌ يك‌ كلمه‌ حرف‌ نزد از امام‌ زمان‌ و تظاهر الزمان‌ علينا، زمان‌ تظاهر مي‌كنه‌، خودش‌ را نشون‌ مي‌ده‌ بر ضرر امام‌ زمان‌ ما و علينا. حالا بايد چه‌ كار كرد؟ من‌ فكر مي‌كنم‌ بايد شكر بكنيد خدا مي‌دونه‌ كه‌ وقتي‌ اسم‌ امام‌ زمان‌ را مي‌شنويد بدتون‌ نمي‌ياد.

 من‌ ديدم‌ پهلوم‌ نشسته‌ بود، پاي‌ يك‌ منبر اي‌ بابا اين‌ هم‌ كه‌ همه‌اش‌ امام‌ زمان‌، امام‌ زمان‌ در آورده‌. آهسته‌ با خودش‌ مي‌گفت‌، ناراحت‌ بودكه‌ چرا اسم‌ امام‌ زمان‌ برده‌ مي‌شه‌. يك‌ كسي‌ گفته‌ بود كه‌ فلاني‌، من‌ را گفته‌ بود ثواب‌ زيادي‌ نداره‌، خوب‌ راست‌ مي‌گفت‌، اين‌ را راست‌ مي‌گفت‌. اما علتش‌ اينه‌ كه‌ كتاب‌ ملاقات‌ برداشته‌ نوشته‌ اين‌ كه‌ كاري‌ نداره‌. كتاب‌ ملاقات‌، راست‌ هم‌ مي‌گه‌ اين‌ كه‌ كاري‌ نداره‌. ولي‌ اين‌ رو عشق‌ نوشته‌ شده‌. خدا را شكر مي‌كنم‌ كه‌ من‌ چهار جلد كتاب‌ دربارة‌ امام‌ زمان‌ و به‌ زبانهاي‌ مختلف‌ هم‌ ترجمه‌ شده‌ و در ممالك‌ دنيا هم‌ بحمد الله‌ سيطره‌ انداخته‌ و حضرت‌ ولي‌ عصر هم‌ خودشون‌ الطافي‌ كردن‌ خوب‌ باشه‌ بگن‌ سواد نداره‌. يك‌ مرد بزرگي‌ را من‌ در صحن‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ديدم‌ يك‌ گوشه‌ نشسته‌ معلومه‌ كه‌ اهل‌ معنويته‌. ازش‌ پرسيدم‌ اهل‌ كجايي‌؟ گفت‌ من‌ اهل‌ نيستم‌، گفتم‌ يعني‌ چي‌ اهل‌ نيستي‌، گفت‌ كه‌ اگر اهل‌ بودم‌ با سوادتر، عالمتر، بهتر. گفتم‌ ببخشيد مال‌ كجا هستيد؟ گفت‌ من‌ مال‌ هم‌ نيستم‌ ديدم‌ بدترش‌ كردم‌. گفتم‌ شما سواد داريد يا نه‌؟ گفت‌ من‌ چهل‌ ساله‌ زحمت‌ كشيدم‌ كه‌ سواد نداشته‌ باشم‌. سياهي‌ دل‌ را پاك‌ كنم‌. سواد گاهي‌ سياهي‌ مي‌ياره‌. باور كنيد. اي‌ آقا من‌ مهندسم‌، من‌ دكترم‌، تزكية‌ نفس‌ يعني‌ چه‌؟ من‌ مجتهدم‌ تزكية‌ نفس‌ يعني‌ چه‌؟ همين‌ معناي‌ سواده‌ كه‌ تاريكي‌ مي‌ياره‌، دل‌ را سياه‌ مي‌كنه‌ دل‌ را نمي‌گذاره‌ كه‌ انسان‌ حركتي‌ داشته‌ باشه‌. حالا نه‌ به‌ اين‌ معنا كه‌ من‌ سواد ندارم‌ واقعا به‌ اين‌ معنا نمي‌گفت‌، معناش‌ اين‌ بود نمي‌دونم‌ خوندن‌ و نوشتن‌ را درست‌ بلد نيستم‌، خيلي‌ هم‌ گاهي‌ غلط‌ مي‌نويسند گاهي‌ هم‌ غلط‌ حرف‌ مي‌زنند. مي‌بينيد ديگه‌ ما هم‌ نوشته‌ هامون‌ در اختيارتون‌ هست‌ و هم‌ گفتارمون‌ ولي‌ يك‌ چيز الحمد الله‌ خدا بهمون‌ لطف‌ كرده‌ كه‌ نيست‌ در لوح‌ دلم‌ جز الف‌ قامت‌ يار، چه‌ كنم‌ حرف‌ ديگر، ياد نداد استادم‌.

 خدا كنه‌ بلد هم‌ نباشيم‌. خدا كنه‌، يكي‌ گفته‌ بود امام‌ زمان‌ را اين‌ بلده‌، گفتم‌ خدا كه‌ راست‌ بگيد. فقط‌ دلم‌ مي‌خواد امام‌ زمان‌ را بلد باشيم‌، هيچ‌ چي‌ ديگه‌ بلد نباشيم‌. هيچ‌ ديگه‌، مي‌خواييم‌ چه‌ كار كنيم‌، رئيس‌ جمهور كجا هر غلطي‌ كرده‌، رئيس‌ جمهور كجا هر نكبتي‌ بوده‌، هر چه‌ بوده‌ به‌ ما چه‌. نيست‌ در لوح‌ دلم‌ همه‌اتون‌ بگيد، انشاء الله‌ همين‌ طوره‌ هم‌ باشيد و من‌ هم‌ مي‌گم‌ كه‌ همين‌ طور باشم‌ حجتي‌ باشه‌ در اين‌ شب‌ هشتم‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌، خدايا تو شاهد باش‌، در قلبمون‌ هم‌ قرار بده‌ نيست‌ در لوح‌ دلم‌ جز قامت‌ يار، چه‌ كنم‌ حرف‌ دگر ياد نداد استادم‌. خدا رحمت‌ كنه‌ استاد ما مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ مي‌فرمود به‌ من‌ كه‌ هر چه‌ مي‌خواي‌ از امام‌ زمان‌ بخوا، هر چي‌ مي‌گي‌ از امام‌ زمان‌ بگو. شب‌ وفات‌ پدر من‌ هم‌ هست‌، نمي‌خوام‌ خيلي‌ در اين‌ جهت‌ قضاوت‌ كنم‌ ولي‌ پدر ما تو اين‌ جهت‌ هم‌ خيلي‌ به‌ گردن‌ من‌ حق‌ داشت‌. يك‌ حالت‌ انتظار شديدي‌ داشت‌ كه‌ به‌ ما مي‌گفت‌ گاهي‌ كه‌ فلاني‌ من‌ نمي‌ميرم‌ تا زمان‌ ظهور. چون‌ يك‌ خوابي‌ ديده‌ شده‌ بود كه‌ يك‌ جواني‌ خواب‌ ديده‌ بود كه‌ هشت‌ دست‌ لباس‌ رزمي‌ آوردن‌ با هشت‌ تا اسب‌ به‌ هشت‌ نفر كه‌ در يك‌ مجلسي‌ بود، خود اين‌ خواب‌ بيننده‌ نفر نهميشون‌ بوده‌، گفته‌ بودند كه‌ امام‌ زمان‌ ظهور مي‌كنه‌ اينها هم‌ لباسها را پوشيده‌ بودند و حركت‌ كرده‌ بودند و رفته‌ بودند براي‌ ياري‌ حضرت‌. اين‌ خود اون‌ جواني‌ كه‌ اين‌ خواب‌ را ديده‌ بود و از همه‌اشون‌ جوانتر بود و سرباز بود من‌ البته‌ نديده‌ بودمش‌ در اون‌ اوائل‌ جواني‌ پدرم‌. ايشان‌ بعد از چندي‌ فوت‌ مي‌شه‌، معناي‌ اين‌ كه‌ نبردنش‌ و گفتن‌ بهش‌ نمي‌رسي‌ معناش‌ اين‌ بود. اينها خيلي‌ مسّجر شده‌ بودند. اين‌ هشت‌ نفر تا همين‌ اواخر همه‌اشون‌ زنده‌ بودند. تا يعني‌ موقع‌ فوت‌ ابوي‌ من‌. ايشان‌ يك‌ كسالتي‌ پيدا كرده‌ بود ابوي‌ من‌، من‌ رفتم‌ براي‌ عيادتشون‌ و خدمتشون‌، چون‌ اكثر روزها مي‌رفتم‌ خدمتشون‌، ايشان‌ به‌ من‌ فرمود اين‌ هفته‌ جمعه‌ كه‌ مي‌ياد نه‌، هفتة‌ ديگه‌ جمعه‌ من‌ از دنيا مي‌رم‌. خودش‌ گفت‌، گفتم‌ آقا شما كه‌ گفتي‌ كه‌ من‌ هستم‌ تا زمان‌ ظهور. فرمود به‌ من‌ گفتند كه‌ ظهور يك‌ خرده‌ عقب‌ افتاد تو برو خستگيت‌ را بگير بعد اگر خواستي‌ بيا. ما ديگه‌ چون‌، من‌ چون‌ خيلي‌ پدرم‌ را دوست‌ داشتم‌ دلم‌ نمي‌خواست‌ صحبت‌ از مرگ‌ و مير و اينها زياد بشه‌، ديگه‌ ولش‌ كردم‌.

 جمعة‌ بعدي‌، جمعة‌ اول‌ كه‌ رسيد رفتم‌ پيشش‌ رفته‌ بودم‌، به‌ من‌ گفتند كه‌ اين‌ جمعه‌ را نگفتم‌، خيال‌ كردن‌ كه‌ من‌ آمدم‌ براي‌ اين‌ نيت‌، نه‌ جمعة‌ ديگه‌. جمعة‌ ديگه‌ من‌ تو مسجد صاحب‌ الزمان‌ نماز مي‌خوندم‌، بعد از نماز هم‌ منبر مي‌رفتم‌ وسط‌ دو نماز يك‌ شخصي‌ آمد گفت‌ كه‌ ابوي‌ شما، من‌ خودم‌ دلم‌ خالي‌ شده‌ بود يك‌ خرده‌اي‌، همچين‌ ناراحت‌ هم‌ بود. ابوي‌ شما گفتن‌ بيايد خيلي‌ حالشون‌ بده‌. ما ديگه‌ منبر نرفتيم‌ و بعد از نماز فوري‌ رفتيم‌ خونه‌، چند دقيقه‌اي‌ ايشان‌ زنده‌ بود، يك‌ نگاهي‌ به‌ من‌ كرد و يك‌ چيزهايي‌ به‌ من‌ فهماند و از دنيا رفت‌. هشتم‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ بود. ايشان‌ خوب‌ فوت‌ شد،براي‌ ما موضوع‌ مبهم‌ ماند. بعد خواب‌ ديدم‌ ايشان‌ را، گفتم‌ چطور شد؟ شما خستگي‌تون‌ را نگرفتيد. آخه‌ گفتند خستگي‌ بگيريم‌ بعد بياييم‌. خستگي‌ را نگرفتيد. گفت‌ ديگه‌ نمي‌يام‌. ديگه‌ نمي‌يام‌ تو اين‌ دنيا جايي‌ كه‌ داريم‌ خيلي‌ خوبه‌. اينجا آقا هم‌ هستند همه‌ هستند و همان‌ حرفهايي‌ كه‌ پريشبها عرض‌ مي‌كردم‌ كه‌ ايني‌ كه‌ يك‌ پاش‌ اين‌ دنياست‌، يك‌ پاش‌ اون‌ دنياست‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هم‌ همين‌ طوره‌ هم‌ اين‌ دنيا هست‌، هم‌ اون‌ دنياست‌. هر كس‌ از دنيا بره‌ امام‌ زمان‌ را در اون‌ دنيا بهتر مي‌بينه‌ در اونجا غايب‌ نيست‌ در اينجا غايبه‌. طلب‌ مغفرتي‌ كرديد امشب‌، انشاء الله‌ براي‌ روح‌ ايشان‌ مفيد باشه‌، ايشان‌ هم‌ خيلي‌ در اين‌ جهت‌ مؤثر بودند.

 بچه‌ هاتون‌ را از اول‌ كوچكي‌ تعليم‌ بديد كه‌ نام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ را زياد ببرند. فراموش‌ نكنند حضرت‌ ولي‌ عصر را. خدا مي‌دونه‌ گاهي‌ به‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌، بچه‌ بودم‌ مي‌گفت‌ رفتي‌ در را باز كردي‌ يك‌ آقاي‌ با اين‌ خصوصيات‌، يك‌ خصوصياتي‌ براي‌ من‌ از روايات‌ مي‌گفت‌. مي‌گفت‌ يك‌ خالي‌ مثلا طرف‌ راستش‌ داره‌، لباسش‌ اينطوره‌، خصوصياتش‌ اينطوره‌، مي‌ياد.

 

۱۳ شعبان ۱۴۱۵ قمری – صراط‌ مستقيم‌ دين‌ – اخلاق‌ ۹۵

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ والسلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد در مسائل‌ مختلف‌ و بيان‌ حالات‌ بعضي‌ از انبياء بخصوص‌ حضرت‌ ابراهيم‌ عليه‌ السلام‌ كه‌ بزرگترين‌ انبياء الهي‌ است‌ بعد از پيغمبر اكرم‌. حضرت‌ ابراهيم‌ در زماني‌ واقع‌ شده‌ بود كه‌ خيلي‌ غريب‌ بود. (نامفهوم‌).

 انتخاب‌ مي‌شه‌. شما خيلي‌ چيزها را دوست‌ داريد اما دوست‌ شما نيستند. خيلي‌ چيزها انسان‌ را دوست‌ دارن‌ اما دوست‌ شما نيستند. يك‌ انس‌ واقعي‌. انسي‌ كه‌ انسان‌ با خداپيدا مي‌كنه‌ اون‌ انسي‌ است‌ كه‌ به‌ هيچ‌ قيمتي‌ انسان‌ اون‌ انس‌ را از دست‌ نمي‌ده‌. خليل‌ الله‌ يعني‌ دوست‌ خدا. دوست‌ پروردگار. يعني‌ با تمام‌ كرة‌ زمين‌ از زمان‌ حضرت‌ آدم‌ تا زمان‌ پيغمبر اكرم‌ كسي‌ به‌ عنوان‌ دوست‌ خدا همة‌ اولياء دوست‌ خدا هستند اما يك‌ وقتي‌ يك‌ كسي‌ رفيقه‌. صميمي‌، يگانگي‌ داره‌ با انسان‌. انس‌ داره‌. مي‌فهميد من‌ مي‌خوام‌ چي‌ بگم‌. گاهي‌ يك‌ كسي‌ مي‌گيد فلاني‌ هم‌ دوست‌ شماست‌. نه‌ فلاني‌ اون‌ جور ديگه‌ است‌. اون‌ يك‌ حساب‌ ديگه‌اي‌ داره‌. هر چه‌ من‌ دارم‌ مال‌ اونه‌، هر چه‌ او داره‌ مال‌ منه‌. حضرت‌ ابراهيم‌ هر چه‌ داشت‌ مال‌ خدا بود و خدا هم‌ هر چه‌ داشت‌ در اختيار حضرت‌ ابراهيم‌ گذاشت‌. اين‌ مقام‌ خلت‌ به‌ اصطلاح‌ اين‌ مقام‌ خليل‌ اللهي‌ از كجا حضرت‌ ابراهيم‌ به‌ دست‌ آورد؟ از صراط‌ مستقيم‌. در صراط‌ مستقيم‌ بود. راه‌ راست‌. راه‌ انحرافي‌ نمي‌رفت‌، حضرت‌ ابراهيم‌. همة‌ كارهاش‌ دقيقا طبق‌ دستور پروردگار بود. هيچ‌ كاري‌ حضرت‌ ابراهيم‌ انجام‌ نمي‌داد و نداد جز اونچه‌ را كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌خواست‌. و ما تشاعون‌ من‌ يشاء الله‌.

 هر چي‌ مي‌خواد همان‌ چيزي‌ باشد كه‌ خدا مي‌خواد. هر چيزي‌ را كه‌ خدا مي‌خواد همان‌ چيزي‌ باشد كه‌ شما مي‌خواهيد. اگر به‌ ما قدرت‌ دادند. ما يك‌ چيزهايي‌ نخواسته‌ باشيم‌ كه‌ خدا نمي‌خواد. شما اگر شديد مستجاب‌ الدعوه‌ تا دعا مي‌كنيد هر چي‌ مي‌خواييد در اختيارتون‌ قرار مي‌گيره‌، هر چي‌ مي‌خواييد در اختيارتون‌ قرار مي‌گيره‌. حالا يك‌ درد خيلي‌ سختي‌ هم‌ متوجهتون‌ شده‌. يك‌ يا الله‌ بگيد يا اراده‌ حتي‌ بكنيد يا الله‌ هم‌ نمي‌خواد بگيد اراده‌ بكنيد كه‌ اين‌ درد رفع‌ بشه‌، شما اينجا معلوم‌ مي‌شه‌ بنده‌ هستيد يا نه‌. اگر خدا دوست‌ داره‌ اين‌ اراده‌ را مي‌كنه‌ اگر خدا دوست‌ نداره‌ اين‌ اراده‌ را نمي‌كنيد اينجور بايد باشيد.

 يعني‌ منه‌ مستجاب‌ الدعوة‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود با اراده‌ همة‌ دردها از من‌ رفع‌ مي‌شه‌ من‌ مي‌شم‌ يك‌ آدم‌ سالم‌. و الان‌ هم‌ يك‌ درد طاقت‌ فرسايي‌ متوجه‌ شما شده‌ شما اول‌ مي‌گيد آيا خدا دوست‌ داره‌ كه‌ من‌ اراده‌ بكنم‌ كه‌ درد برطرف‌ بشه‌ يا نه‌؟ اگر خدا دوست‌ داره‌ اراده‌ بكنيد اگر خدا دوست‌ نداره‌ درد را بكشيد. ببينيد اينجوري‌. اين‌ ما تشاعون‌ و الا ان‌ يشاء الله‌ همچين‌ حالتي‌ داره‌. يك‌ همچين‌ مسئله‌اي‌ است‌. انسان‌ بايد يك‌ همچين‌ بندگي‌ در خودش‌ ايجاد كنه‌. اينجاست‌ كه‌ العبد يدبّر والله‌ يقدّر. اين‌ العبد يدبّر و الله‌ يقدّر را مي‌شه‌ دو جور معنا كرد يك‌ معناش‌ اينكه‌ ما براي‌ خودمون‌ داريم‌ فكر مي‌كنيم‌، خدا هم‌ كار خودش‌ را مي‌كنه‌ گاهي‌ با هم‌ تطبيق‌ مي‌كنه‌ گاهي‌ هم‌ تطبيق‌ نمي‌كنه‌، اكثرش‌ هم‌ تطبيق‌ نمي‌كنه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ ما تقديرمون‌ غير از تقدير الهي‌ است‌. يك‌ معناي‌ ديگه‌ هم‌ داره‌ كه‌ اين‌ معنا خيلي‌ معناي‌ خوبي‌ است‌. كه‌ عبد تدبير مي‌كنه‌، خدا اينقدر اين‌ بنده‌اش‌ را دوست‌ داره‌ كه‌ مطابق‌ تدبير او تقدير مي‌كنه‌. شما با خودتون‌ مي‌شينيد حساب‌ مي‌كنه‌ فردا صبح‌ فلان‌ برنامه‌ را انجام‌ بدم‌، بعد فلان‌ كار، بعد فلان‌ كار. كه‌ بايد يك‌ سالك‌ الي‌ الله‌ يك‌ ولي‌ خدا يك‌ آدم‌ درست‌ حسابي‌، يك‌ آدم‌ منظم‌ يك‌ آدم‌ مرتب‌ اين‌ محاسبه‌ داشته‌ باشه‌. محاسبه‌ را بدجور براي‌ ما معنا كردن‌. گاه‌ مي‌بينيم‌ كه‌ شبها موقع‌ خواب‌ بنشينيم‌ حساب‌ بكنيم‌ كه‌ صبح‌ تا حالا چكار كنيم‌ كارهاي‌ بدمون‌ را استغفار كنيم‌ كارهاي‌ خوبمون‌ خوب‌ الحمد الله‌. اين‌ البته‌ يك‌ بخشي‌ از محاسبه‌ هست‌، اما بهترش‌ اينه‌ كه‌ هميشه‌ هر لحظه‌ حساب‌ دستمون‌ باشه‌. اين‌ معناي‌ محاسبه‌. حساب‌ دستت‌ باشه‌. شما تو جاده‌ داريد با سرعت‌ مي‌ريد چشمت‌ مي‌افته‌ به‌ اين‌ تابلوهايي‌ كه‌ نوشته‌ پيچ‌ خطرناك‌. خوب‌ اين‌ پيچ‌ خطرناك‌ جلوته‌ مي‌بيني‌، اگر محاسبه‌ نداشته‌ باشيد، حساب‌ دستتون‌ نباشه‌، با همان‌ سرعت‌ مي‌رسيد سر پيچ‌ نمي‌تونيد كنترل‌ كنيد ماشين‌ مي‌افته‌ پايين‌ اما وقتي‌ كه‌ حساب‌ دستتونه‌. از دويست‌ متري‌ از سيصد متري‌، يا لااقل‌ پاتون‌ را از روي‌ گاز برمي‌ داريد آرام‌ مي‌كنيد يك‌ محاسبه‌ مي‌كنيد، يعني‌ با سرعتي‌ كه‌ مناسب‌ اين‌، بعضي‌ پيچها هست‌ كه‌ با بيست‌ كيلومتر سرعت‌ بيشتر حق‌ رفتن‌ نداريد. نمي‌تونيد هم‌ بريد منحرف‌ مي‌شيد. بعضيها كمتر، بعضيها يك‌ خرده‌ بيشتر. اين‌ معناي‌ اين‌ است‌ كه‌ شما حساب‌ دستتونه‌. حساب‌ وقتي‌ انسان‌ دستش‌ بود، تو جادة‌ مستقيم‌ هم‌ داره‌ حركت‌ مي‌كنه‌ انسان‌ مي‌تونه‌ خودش‌ را به‌ منزل‌ برسونه‌. و لذا محاسبه‌ در تمام‌ طول‌ راه‌ بايد در دست‌ انسان‌ باشه‌. محاسبه‌ معناش‌ اينكه‌ كه‌ حساب‌ دستت‌ باشه‌. نگيد اي‌ بابا حواسم‌ پر شد رسيديم‌ به‌ پيچ‌ تا اومديم‌ پامون‌ را ترمز بزنيم‌، تصادفا ممكنه‌ يخ‌ بنداني‌ هم‌ باشه‌ ماشين‌ ليز بخوره‌ بره‌ توي‌ دره‌. حساب‌ دستت‌ نبود. روي‌ زمين‌ صاف‌ انسان‌ بايد يك‌ جور، محاسبه‌ بكنيد. حساب‌ دستون‌ باشه‌. هر كاري‌ كه‌ مي‌خواييد بكنيد كوشش‌ بكنيد كه‌ حساب‌ از دستتون‌ نره‌. و كل‌ شي‌ عنده‌ به‌ مقدار. ان‌ الله‌ صريع‌ الحساب‌. بهترين‌ راننده‌ها مي‌دونيد كيه‌؟ اوني‌ كه‌ زود حساب‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ همه‌ چيز را بكنه‌. يك‌ ماشيني‌ با سرعت‌ داره‌ از جلوتون‌ مي‌ياد شما هم‌ داريد سبقت‌ مي‌گيريد حساب‌ بكنيد كه‌ او سرعتش‌ چقدره‌، اگر از اين‌ تريليهاي‌ بزرگه‌ كه‌ آرام‌، آرام‌ مي‌ياد خوب‌ مي‌شه‌ سبقت‌ گرفت‌ از ماشينها. اما يك‌ ماشين‌ سواري‌ تندرويي‌ داره‌ مي‌ياد شما حساب‌ كن‌ مي‌كشيد عقب‌ مي‌ياييد پشت‌ اين‌ ماشينه‌، اينها را كه‌ مي‌گم‌ مي‌خوام‌ مسئله‌ براتون‌ دو دو تا چهار تا بشه‌ها. والا من‌ يك‌ همچين‌ جلسه‌اي‌ را يك‌ همچين‌ وقتي‌ را يك‌ همچين‌ فرصتي‌ نمي‌خوام‌ بهتون‌ تعليم‌ رانندگي‌ بدم‌. همتون‌ بهتر از من‌ شايد بلد باشيد. اما حساب‌ دستتون‌ باشه‌. سريع‌ الحساب‌ تره‌، سريع‌ الحسابتره‌ به‌ خدا نزديكتره‌. چون‌ خدا سريع‌ الحسابه‌. اين‌ يكي‌ از صفات‌ پروردگاره‌.

 من‌ حساب‌ دستم‌ نبود تو به‌ شيطان‌ نزديكي‌ كه‌ حساب‌ دستت‌ نبود. من‌ نفهميدم‌ كه‌ چه‌ شد! خوب‌ مي‌خواست‌ بهمي‌ كه‌ چه‌ مي‌شه‌. به‌ خدا قسم‌ آقايون‌ اهميت‌ حساب‌ در دستتون‌ بودن‌ در شب‌ و روز نسبت‌ به‌ امور ديني‌ تون‌ به‌ مسئلة‌ روحتون‌ اهميتش‌ بيشتر از وقتي‌ است‌ كه‌ شما پشت‌ يك‌ ماشين‌ تيزرو توي‌ يك‌ جادة‌ پر پيچ‌ و خم‌ نشسته‌ باشيد. چون‌ اونجا نهايت‌ ماشينتون‌ بيافته‌ تو دره‌ بدنتون‌ از بين‌ مي‌ره‌ و ماشينتون‌. مجموعا مسئله‌اي‌ نيست‌. نه‌ آسمان‌ به‌ زمين‌ مي‌ياد نه‌ زمين‌. خداي‌ نكرده‌ روحتون‌ از بين‌ بره‌. ناخواسته‌ روح‌ شما از خدا فاصله‌ گرفته‌. ناخواسته‌ شما به‌ انحراف‌ افتاديد .ناخواسته‌ راه‌ بر شما به‌ اشتباه‌ بن‌ بست‌ شد. اگر ناخواسته‌ اينطور بشه‌. حسابش‌ هم‌ در دستتون‌ نبوده‌، هيچ‌ عذرتون‌ موجه‌ نيست‌ها فكر نكنيد كه‌ عذر موجهه‌. نه‌ شما عقب‌ افتاديد، عقب‌ افتاد. و حضرت‌ ابراهيم‌ حساب‌ دستش‌ بود همين‌ در يك‌ جمله‌. حضرت‌ ابراهيم‌ اين‌ كه‌ به‌ اين‌ مقام‌ رسيد چون‌ تو صراط‌ مستقيم‌ بود تنها تو صراط‌ مستقيم‌ بودن‌، چون‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌ تو صراط‌ مستقيم‌ باشه‌ حساب‌ دستش‌ نباشه‌ بالاخره‌ با يك‌ حركت‌ كوتاه‌ از راه‌ بيرون‌ مي‌ره‌. حساب‌ دستش‌ بود، و در صراط‌ مستقيم‌. حضرت‌ ابراهيم‌ مي‌بينيم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ چون‌ صراط‌ مستقيم‌ را گفتار پروردگار مي‌دونست‌. ان‌ ربي‌ علي‌ صراط‌ المستقيم‌. خدا بر صراط‌ مستقيمه‌. پيغمبر اكرم‌ در صراط‌ مستقيمه‌. و حضرت‌ بقية‌ الله‌ در سرزمين‌ ما در صراط‌ مستقيمه‌. حالا صراط‌ مستقيم‌ ايجاب‌ مي‌كنه‌ بچه‌اش‌ را خودش‌ ببره‌ بكشه‌، نه‌. صراط‌ مستقيم‌ ايجاب‌ مي‌كنه‌ كه‌ بيافته‌ توي‌ آتش‌. رسيدن‌ به‌ مقصد با همة‌ اين‌ مشكلات‌ را قبول‌ مي‌كنه‌. و لذا مي‌بينيم‌ كه‌ در آيات‌ قرآن‌ دربارة‌ حضرت‌ ابراهيم‌ وقتي‌ كه‌ مي‌رسند خداي‌ تعالي‌ يك‌ برداشت‌ و يك‌ عظمت‌ ديگري‌ براي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ قائله‌. ان‌ ابراهيم‌. ان‌ ابراهيم‌ امت‌، خودش‌ يك‌ امته‌. خيليه‌.

 فطة‌، يك‌ جوانمرد. جوانمرد، خليل‌ الله‌ دوست‌ خدا. اين‌ همان‌ صراط‌ مستقيمي‌ بود كه‌ با حساب‌ دست‌ حضرت‌ ابراهيم‌ بود. و در اختيار داشت‌ و در روايت‌ داره‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ وقتي‌ كه‌ ملكوت‌ آسمانها را ديد نگاه‌ كرد ديد كه‌ يك‌ خورشيد تاباني‌ تمام‌ عالم‌ وجود را منور كرده‌، تمام‌ عالم‌ وجود را منور كرده‌. عالم‌ هستي‌ را منور كرده‌. گفت‌ خدايا اين‌ نور كيه‌؟ خداي‌ تعالي‌ فرمود اين‌ نور علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. صراط‌ علي‌ مستقيم‌. صراط‌ علي‌ مستقيمه‌. گفت‌ خدايا اين‌ انواري‌ كه‌ مثل‌ ستاره‌ها دور علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و مجذوب‌ او حضرتند. بياييد و مجذوب‌ علي‌ بشيد. به‌ خدا آقايون‌ ضرر مي‌كنيم‌ها مجذوب‌ امام‌ زمان‌ بشيد. مجذوب‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ بشيد. اين‌ كراتي‌ كه‌ دور خورشيد از نظر طبيعت‌ داره‌ مي‌گرده‌ مجذوب‌ خورشيدند. خورشيد اينها را مي‌كشه‌. شما هم‌ اگر يك‌ ذره‌ تمايل‌ نشون‌ داديد علي‌ شما را به‌ خودش‌ مي‌كشه‌. امام‌ زمان‌ به‌ خودش‌ مي‌كشه‌. تا كه‌ از جانب‌ معشوق‌ نباشد كشش‌، كوشش‌ عاشق‌ بيچاره‌ به‌ جايي‌ نرسد. شماها تا دلتون‌، تا قلبتون‌، تا فكرتون‌، تا تمام‌ زندگيتون‌ را متوجه‌ امام‌ زمان‌ نكنيد امام‌ زمان‌ شما را مجذوب‌ خودش‌ نمي‌كنه‌ ولي‌ اگر مجذوب‌ كرد ديگه‌ دست‌ بسته‌، گوش‌ بسته‌، پروانه‌ وار دور وجود مقدسش‌ مي‌گرديد. اما اين‌ كرة‌ زمين‌ ما داره‌ مجذوبانه‌ دور خورشيد مي‌گرده‌. شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ دور وجود مقدس‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ حضرت‌ ابراهيم‌ بود كه‌ مي‌چرخيد. مجذوب‌ او بود. جذب‌ مي‌شد. فرمود شيعيان‌ ما نمي‌تونن‌ غير از خوبي‌، كمالات‌، سلامتي‌ روح‌، موفقيت‌ چيزه‌ ديگه‌اي‌ داشته‌ باشند.

 به‌ جهت‌ اينكه‌ مجذوب‌ علي‌ بن‌ ابيطالبند. هر كس‌ مجذب‌ علي‌ نباشه‌ اين‌ را بدونيد، حضرت‌ ابراهيم‌ گفت‌ اينها كيند كه‌ مجذوب‌ اين‌ خورشيد تابان‌ و عالم‌ وجودند و به‌ نور اقدا كرده‌اند؟ خداي‌ تعالي‌ فرمود اينها شيعيان‌ مجذوب‌ عليند. عرض‌ كرد خدايا من‌ را از شيعيان‌ علي‌ قرار بده‌. همين‌ تقاضا، همين‌ خواهش‌ او را تو صراط‌ مستقيم‌ انداخت‌. علي‌ صراط‌ مستقيمه‌. وقتي‌ مجذوب‌ علي‌ كسي‌ شد تو صراط‌ مستقيمه‌. اين‌ منظومة‌ شمسي‌ ما خورشيد هر جا بره‌ اينها را هم‌ با خودش‌ مي‌بره‌. الان‌ در اين‌ فضاي‌ بي‌ نهايت‌ خورشيد هم‌ داره‌ راه‌ مي‌ره‌ها. والشمس‌ يجري‌ لمستقر لها. خورشيد در حركت‌ است‌ براي‌ اينكه‌ استقرارش‌ را حفظ‌ كنه‌. منظومة‌ شمسي‌ هم‌ با اين‌ مي‌رن‌. كرة‌ زمين‌  ما هم‌ با اين‌ مي‌ره‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ داره‌ به‌ طرف‌ كمالات‌ حركت‌ مي‌كنه‌ اگر تو مجذوب‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ شدي‌ با علي‌ به‌ اونجا مي‌رسي‌ كه‌ علي‌ رسيد. علي‌ رسيده‌. به‌ مقامي‌ از يقين‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ رسيد كه‌ اگر تمام‌ پرده‌ها تمام‌ حجابها، حجابهاي‌ ظاهري‌، حجابهاي‌ واقعي‌، حجابها هر چه‌ هست‌، حجاب‌ هست‌ بالاخره‌ اينها همه‌ برداشته‌ مي‌شه‌ فرقي‌ با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نمي‌كنه‌. تو هم‌ باز اينطور مي‌شي‌. اينها چيزهايي‌ است‌ كه‌ براي‌ ماها هم‌ بايد اينطور باشه‌. حضرت‌ ابراهيم‌ قبل‌ از اينكه‌ ملكوت‌ آسمانها را ببينه‌ و اين‌ تقاضا را بكنه‌ گفت‌ رب‌ كيف‌ تهي‌ الموتي‌. خدايا به‌ من‌ نشان‌ بده‌ كه‌ چطور مرده‌ زنده‌ مي‌كني‌. حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد كه‌، حضرت‌ ابراهيم‌ شنيده‌ بود كه‌ خدا مي‌خواد يك‌ دوست‌ از ميان‌ مردم‌ براي‌ خودش‌ انتخاب‌ كنه‌. يك‌ دوستي‌ داشته‌ باشه‌ خدا هم‌، يك‌ رفيقي‌ داشته‌ باشه‌ خدا. حضرت‌ ابراهيم‌ هم‌ بدونيد كسي‌ نيست‌ ولي‌ نمي‌خواد براي‌ خودش‌ يك‌ عظمتي‌ قائل‌ بشه‌ كه‌ بگه‌ فقط‌ منم‌. ولي‌ مي‌خواست‌ اين‌ مسئله‌ روشن‌ بشه‌. بالاخره‌ ما هستيم‌ يا نيستيم‌. همة‌ شماها الان‌ شب‌ نيمة‌ شعبان‌ انشاء الله‌ فردا شب‌ همتون‌ يقينا تو دلتون‌ مي‌خواييد كه‌ امام‌ زمان‌ شما را به‌ عنوان‌ دوست‌ خودش‌، يار خودش‌، انصار خودش‌ شماها را انتخاب‌ مي‌كنه‌ يا نه‌. اين‌ را مي‌خواييد ديگه‌؟ كيه‌ كه‌ نخواد؟

 حضرت‌ ابراهيم‌ هم‌ مي‌خواست‌، بدونه‌ ديگه‌ آخه‌ تكليف‌ روشن‌ بشه‌. خدا به‌ من‌ گفته‌ بود كه‌ رو دست‌ اون‌ دوستي‌ كه‌ مي‌خوام‌ انتخاب‌ كنم‌ مرده‌ را زنده‌ مي‌كنم‌. علامت‌ ولي‌ خدا اين‌ است‌ كه‌ مرده‌ها را زنده‌ كند. شما هم‌ اگر مي‌خواييد بفهميد ولي‌ خدا هستيد يا نه‌ بايد بتونيد مرده‌ را زنده‌ كنيد. نه‌ اين‌ مرده‌هاي‌ ظاهري‌. اين‌ مرده‌ها كه‌ بالاخره‌، مرده‌هاي‌ روحي‌. واقعا خوابها را بتونيد بيدار كنيد. بعضيها واقعا مرده‌اند. چراغ‌ به‌ اين‌ روشني‌ وجود مقدس‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را نمي‌تونن‌ ببينند. واقعا مرده‌اند. لااقل‌ شما مرده‌ را نمي‌تونيد زنده‌ كنيد خوابها را بيدار كنيد. امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر بايد بتونيد بكنيد.

 اقلا دل‌ مردة‌ خودت‌ را از خواب‌ بيدار كن‌. حالت‌ يغظه‌ و بيداري‌ داشته‌ باش‌. آخه‌ تا كي‌؟ چقدر؟ شما اكثرتون‌ مي‌گيد ما الان‌ جوانيم‌. نه‌ همچين‌ جواني‌ هم‌ نيستيد بعد هم‌ جوان‌ و پير نداره‌. من‌ جوانهايي‌ ديده‌ام‌ كه‌ مرده‌اند تا حالا شماها هم‌ ديديد. تا كي‌؟ تا كي‌ انسان‌ مي‌خواد تو همين‌ گرفتاريهاي‌ دنيوي‌ دست‌ و پا بزنه‌. خدايا به‌ من‌ نشان‌ بده‌ كه‌ چطور مرده‌ زنده‌ مي‌كني‌. خداي‌ تعالي‌ بهش‌ فرمود كه‌ هنوز، اين‌ به‌ معناي‌ آرامشه‌. آرامش‌ نداري‌ اطمينان‌ نداري‌ كه‌ خليل‌ ما تو هستي‌. آخه‌ مي‌خوام‌ خليلي‌ تعيين‌ كنم‌ كسي‌ ديگه‌اي‌ هم‌ نبود كي‌ مي‌خواست‌ خليل‌ خدا باشه‌ جز ابراهيم‌. خداي‌ تعالي‌ گفت‌ حالا مي‌خواي‌ امضاش‌ را هم‌ بگيري‌، به‌ اصطلاح‌ تأييدش‌ را هم‌ بگيري‌، مهرش‌ را ما بزنيم‌، و خذ اربعت‌ من‌ الطير. چهار تا پرنده‌ از چهار نوع‌ اينها را توي‌ هم‌ بكوب‌. بعد سر چهار كوه‌ بگذار. اون‌ پرنده‌ها مي‌دونيد چي‌ بود؟ در بعضي‌ روايات‌ مي‌گن‌ و بعضي‌ از مفسرين‌ توضيح‌ مي‌دن‌ كه‌ اين‌ چهار تا پرنده‌ يكيش‌ طاوس‌ بود يكي‌ خروس‌ بود يكي‌ كبوتر بود يكي‌ هم‌ كلاغ‌. بله‌ درست‌ مي‌گم‌.

 چرا اين‌ چهار تا پرنده‌ را انتخاب‌ كرده‌؟ اينها هر كدام‌ يكي‌ از صفات‌ رزيلة‌ انسان‌ در اين‌ چهار تا پرنده‌ هست‌. طاوس‌ وقتي‌ به‌ خودش‌ نگاه‌ مي‌كنه‌ توي‌ آيينه‌  چشم‌ و ابروي‌ خوشگلش‌ را مي‌بينه‌ و اين‌ قد و قامتش‌ را مي‌بينه‌ واين‌ دمش‌ را خيلي‌ مي‌بينه‌ و به‌ حدي‌ خوشش‌ مي‌ياد از خودش‌ مغرور مي‌شه‌ اين‌ حالت‌ براي‌ انسان‌ هست‌. همان‌ حالت‌ غرور و كبر و خودخواهي‌ و من‌. من‌. اين‌ را بگير بكش‌. خروس‌ مظهر شهوت‌ جنسي‌ است‌. شهوت‌ جنسي‌ غير از شهوتهاي‌ ديگره‌. چون‌ به‌ طور كلي‌ اين‌ هم‌ كه‌ مي‌گن‌ شهوت‌ فوري‌ ذهن‌ انسان‌ مي‌ره‌ رو شهوت‌ جنسي‌ براي‌ اينكه‌ اون‌ گل‌ سر سبدشه‌. شهوت‌، شهوت‌ يعني‌ خواستن‌. شما حتي‌ غذا هم‌ كه‌ مي‌خوريد روي‌ شهوت‌ غذا مي‌خوريد. گاهي‌ نگاه‌ كردنها روي‌ شهوته‌، گاهي‌ مطالعه‌ روي‌ شهوته‌، گاهي‌ موسيقي‌ گوش‌ كردن‌ روي‌ شهوته‌. شهوت‌ هم‌ گاهي‌ مي‌شه‌ تازه‌ امر پروردگاره‌ كه‌ خوبه‌، هر شهوتي‌ كه‌، شهوت‌ يعني‌ خواستن‌. و گاهي‌ هست‌ كه‌ نه‌ خيلي‌، شهوت‌ جنسي‌. اين‌ انسان‌ را بيچاره‌ مي‌كنه‌. اين‌ را هم‌ بگير بگذار اونجا و بكش‌. يكي‌ هم‌ كلاغ‌. كلاغ‌، براي‌ اينكه‌ كلاغ‌ دزده‌. ديديد صابون‌ را برمي‌ داره‌ مي‌ره‌. هيچي‌ سرش‌ نمي‌شه‌. مال‌ مردم‌ را با مال‌ خودش‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌ هرچي‌ مي‌خواد باشه‌. اين‌ هم‌ بگير بكش‌. كبوتر هم‌ بلند پروازه‌. مي‌ره‌ توي‌ آسمانها و چند تا ملق‌ مي‌زنه‌. خدمتون‌ عرض‌ شود فضاي‌ بازي‌ گيرش‌ آمده‌ دور از چشم‌ گربه‌، مي‌ره‌ و مي‌ياد. اين‌ را هم‌ بگير و بكش‌. اينها را خوب‌ بكوب‌. آية‌ قرآنه‌ها. اينها را خوب‌، مثل‌ گوشت‌ كوبيدة‌ از چرخ‌ گوشت‌ رد شده‌. بعد اينها، حالا كه‌ اينها را از بين‌ بردي‌، خفه‌ شون‌ كردي‌، بيجانشون‌ كردي‌. بي‌ حركتشون‌ كردي‌. اول‌ انسان‌ بايد در جهاد با نفس‌ همة‌ خواسته‌ هاش‌ را. همه‌ راها اينها را از بين‌ ببره‌. من‌ هيچ‌ خواسته‌اي‌ ندارم‌. ما تشاعوا. من‌ هيچي‌ نمي‌خوام‌. من‌ مي‌خوام‌ نمي‌دونم‌ ولي‌ خدا هم‌ بشم‌، وقتي‌ ولي‌ خدا مي‌شي‌ كه‌ خدا بخواد تو مي‌شي‌. من‌ مي‌خوام‌ حالا مي‌گيد اِ ما اين‌ را هم‌ نخواييم‌.

 به‌ جايي‌ مي‌رسيد انشاء الله‌ اگر همين‌ راه‌ را با من‌ بياييد با ما بياييد من‌ هم‌ مي‌رسم‌ شما هم‌ مي‌رسيد، يك‌ روايت‌ داره‌ كه‌ بجايي‌ مي‌رسيد كه‌ همين‌ را هم‌ نمي‌خواييد، هيچي‌ نمي‌خواييد. ديگر اصلا خواسته‌اي‌ نداريد، خواسته‌ها راهمه‌ را ترك‌ مي‌كنيد. هر چي‌ خدا مي‌خواد همان‌ را مي‌خواييد. و ما تشاعوا ان‌ يشاء الله‌. اول‌ نفي‌ ما تشاعون‌، دوم‌ اثبات‌ ما يشاء الله‌. نفي‌ داره‌ هيچي‌ نخواستيد. آقا چي‌ مي‌خواي‌؟ يك‌ نوكر آمده‌ در خونة‌ شما يك‌ دوست‌ حالا اينجوري‌ مي‌گيد، چون‌ شما از اين‌ مرحلة‌ نوكر و نمي‌دونم‌ اينها من‌ شما را انشاء الله‌ جداتون‌ مي‌كنم‌ ولي‌ يك‌ دوست‌، خليل‌ الله‌ آمده‌ در خانه‌. خوب‌ چي‌ مي‌خواد؟ من‌ هيچي‌، هر چي‌ تو بگي‌. انشاء الله‌ برسيد به‌ اين‌ مقام‌. واقعا برسيد. وقتي‌ كه‌ كارهامون‌ به‌ هم‌ مي‌ريزه‌ و اوضاع‌ خراب‌ مي‌شه‌ و گرفتاري‌ بوجود مي‌ياد اون‌ وقت‌ مي‌گيم‌ هر چي‌ خدا بخواد. قبل‌ نمي‌گفت‌ نه‌ همان‌ اول‌ كار بگو هر چي‌ خدا بخواد. خوب‌. تو اين‌ خليل‌ ما چي‌ مي‌خواي‌. هر چي‌ شما بخواي‌. توي‌ آتيش‌ مي‌خواي‌ مرا نگذاري‌ بيفتيم‌ اگر تو بخواي‌ ما بيفتيم‌ مي‌افتيم‌. جبرئيل‌ آمد گفت‌ كاري‌ داري‌؟ گفت‌ نه‌. خدا هم‌ كه‌ داره‌ مي‌بينه‌. مي‌خواد من‌ بسوزم‌ بسوزم‌. جان‌ چه‌ باشد كه‌ نثار قدم‌ دوست‌ كنم‌. اين‌ متاعي‌ است‌ كه‌ هر بي‌ سروپايي‌ دارد. چيه‌؟ اين‌ جان‌ را نميگه‌ها. بدن‌ را، جان‌ كه‌ متعالي‌ ميشه‌، قبل‌ از اينكه‌ وارد آتش‌ بشه‌ و احساس‌ گرمي‌ بكنه‌، روح‌ مي‌آد از بدنش‌ بيرون‌. بر فرض‌ بخوان‌ بسوزانندش‌. بندة‌ خدا ميشه‌. اينها را خوب‌ بكوب‌، بعد زير هر كوهي‌ يك‌ قطعه‌اش‌ را، چهار بخشش‌ كن‌، بگذار. ثم‌ ادعهن‌. اين‌ كار را اگر كردي‌ بعد اينها را بخواي‌، يأتين‌ بالسرعه‌. با سرعت‌ مي‌آيند. يعني‌ همان‌ خروس‌، با همان‌ حالت‌ شهوت‌ جنسي‌، منتهي‌ تحت‌ فرمان‌ توست‌. تحت‌ فرمان‌ توست‌. اگر قطعه‌ قطعه‌ ات‌ بكنند يك‌ نگاه‌ به‌ زن‌ نامحرم‌ روي‌ شهوت‌ نميكني‌. اما يك‌ انسان‌ شهوت‌ داره‌. از راه‌ حلال‌ خودش‌ شايد از همه‌ هم‌ قويتر باشه‌، مثل‌ انبياء. خيلي‌ زيبا و خيلي‌ عالي‌ هستي‌. رنگهاي‌ مختلف‌، هر كسي‌ ببينه‌ ميگه‌ عجب‌ خوش‌ قد و قامت‌ و خوش‌ تيپ‌ و خوش‌ اخلاق‌ و خوش‌ صفاته‌. علي‌ اكبر سيد الشهدا، اشبه‌ الناس‌ خلقا و خلقا و منطقا برسول‌ الله‌. از اين‌ طاووس‌ زيباتر، اما يك‌ لحظه‌ به‌ خودش‌ نگاه‌ نميكنه‌، نميگه‌ من‌ طاووس‌ عليينهم‌. تحت‌ فرمانه‌. يأتينك‌، اون‌ بلند پروازيها را داري‌، آن‌ معلق‌زدنها و آن‌ خوشيها، اولياء خدا حالا اولياء الله‌ لا خوف‌ عليهم‌ و لا هم‌ يحزنون‌. هيچ‌ حزن‌ و اندوهي‌ نداري‌. اما در ارادة‌ خود، در ارادة‌ خدا، همة‌ ما. شكم‌ را سير ميكني‌، اما نه‌ مثل‌ كلاغ‌ هرزه‌. نه‌ مثل‌ خوك‌ كثيف‌ خور. از راه‌ صحيح‌. مي‌بينيد. ثم‌.. بعد اينها را دعوتشون‌ بكن‌. يأتينك‌ سعيا. با سعي‌ مي‌آيند به‌ طرفت‌. راه‌ تزكية‌ نفس‌ را خدا در همين‌ دو سه‌ جملة‌ از آيه‌ بيان‌ كرد. اين‌ چهار مسئله‌اي‌ كه‌ در تو هست‌، اين‌ چهار حالتي‌ كه‌ در تو هست‌، كه‌ همة‌ حالات‌ به‌ اين‌ چهار حالت‌ منتهي‌ ميشه‌، اينها را توي‌ هم‌ بكوب‌. خودت‌ بايد اين‌ كار را بكني‌ تا خليل‌ الله‌ بشي‌. تا مرده‌ به‌ دست‌ ما زنده‌ بشه‌. اين‌ چهار تا پرنده‌ را، اين‌ چهار تا حيوانيت‌ را، اين‌ چهار تا حيوان‌ را بگير، توي‌ هم‌ بكوبشون‌. وقتي‌ كه‌ چهار تا حيوان‌ را، گوشتشون‌ را، استخوانشون‌ را، همه‌ چيزشون‌ را اينها را توي‌ چرخ‌ گوشت‌ له‌ كردي‌، در اختيارت‌ مي‌شوند. بعد بگذار سر كوههاي‌ بلند، با شخصيت‌، با عظمت‌، آنها را دعوتشون‌ بكن‌ بيايند تحت‌ فرمان‌ تو باشند. ثم‌ ادعهن‌ يدعين‌ اسعيا. آنها با سعي‌ مي‌آن‌ پيش‌ تو. تو هم‌ طاووسي‌، هم‌ كبوتري‌، اما نه‌ كبوتر هرزه‌. كبوتري‌ نه‌ از اين‌ كبوترهاي‌ هرزة‌ بيخود. خروسي‌ نه‌ از اين‌ خروسهاي‌ هرزة‌ باصطلاح‌ بي‌ حساب‌. بعضي‌ خروسها هستند شب‌ پا ميشن‌ مي‌خونند آدم‌ از خواب‌ مي‌پره‌. خروس‌ بي‌ محل‌. كلاغي‌، داراي‌ عمر زياد، داراي‌ يك‌ زرنگي‌ فوق‌ العاده‌ كه‌ غذاي‌ خودت‌ را بدست‌ مي‌آوري‌. نه‌ از اين‌ كلاغهاي‌ هرزه‌. هرزگي‌ها را كوبيدي‌ از بين‌ بردي‌ و تحت‌ فرمان‌ تو شدند. اين‌ كار را حضرت‌ ابراهيم‌ كرد. بعد فرمود خليل‌ خدا خودشه‌. شما هم‌ انشاء الله‌ بكنيد تا بفهميد خليل‌ الله‌ در اين‌ زمان‌ شماها هستيد. بلكه‌ حبيب‌ الله‌ شما ميشيد. چون‌ ما پيرو حبيب‌ خدا هستيم‌ كه‌ مقام‌ حبيب‌ الله‌ از مقام‌ خليل‌ الله‌ خيلي‌ بالاتره‌. چيكار بكنيم‌؟ چيكار بكنيم‌؟ ببينيد آقايون‌ تمام‌ حرفهاي‌ ما در اين‌ شبها، در جلسات‌ مختلف‌، فكر شخص‌ من‌ يا شماها بايد در اين‌ جهت‌ خلاصه‌ بشه‌. شما مي‌تونيد هميشه‌ جزء آئين‌ زندگيتون‌ قرار بديد. و آن‌ چيه‌؟ اينكه‌ صراط‌ مستقيم‌ ما امروز حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. و ما بايد شبيه‌ به‌ آن‌ حضرت‌ باشيم‌. اينهم‌ حرف‌ نيستش‌ كه‌، اينهايي‌ كه‌ عرض‌ ميكنم‌ حرف‌ نيستش‌ كه‌ اگر كسي‌ بشنوه‌ مسلمان‌ بشه‌ ميگيد بدبختيهامون‌ اين‌ است‌ كه‌ حرفها را با همة‌ سادگيها كه‌ داريم‌ در زدن‌، و اينهمه‌ مثال‌ مي‌زنيم‌، اينهمه‌ توضيح‌ ميديم‌، همين‌ مطالبي‌ كه‌ امشب‌ تا همين‌ الان‌ گفتم‌ خدا ميدونه‌ ممكنه‌ كه‌ با آن‌ اصطلاحات‌ فلسفي‌ و علمي‌ گفته‌ ميشه‌ و چند شب‌ هم‌ روش‌ بحث‌ ميشه‌ و هيچي‌ هم‌ شماها نفهميد. همة‌ اينها حرفهاي‌ خيلي‌ ساده‌ است‌. بعضي‌ها خيال‌ ميكنند ما اينجا نشستيم‌، نميدونم‌، من‌ با دراويش‌ به‌ طور كلي‌ مخالفم‌. با تصوف‌ مخالفم‌. با شيخي‌ها مخالفم‌. فقط‌ و فقط‌ من‌ ميگم‌ صراط‌ مستقيم‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌. هر كي‌ رفيق‌ ماست‌ يا علي‌! صراط‌ مستقيم‌. هر جائي‌ هم‌ كه‌ ديديد من‌ از صراط‌ مستقيم‌ خارج‌ شدم‌ شما حق‌ داريد بريد آنطرف‌. صراط‌ مستقيم‌ ببينيد در عقائد، خدا، پيغمبر، ائمه‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌. و امروز هم‌ ما، ايني‌ كه‌ بيشتر دم‌ از امام‌ زمان‌ ميزنه‌، امروز يكنفر آمده‌ بود به‌ من‌ ميگفت‌ شما مگر يك‌ امامي‌ هستيد اينقدر اسم‌ امام‌ زمان‌ را مي‌بريد؟ گفتم‌ من‌ يك‌ امامي‌ نيستم‌ چون‌ كلمات‌ همة‌ ائمه‌ را داريم‌ عمل‌ مي‌كنيم‌. ولي‌ يك‌ امام‌ زماني‌ هستيم‌. حالا شما چند تا امام‌ زمان‌ داريد؟ يك‌ دونه‌ امام‌ زمانمون‌، امام‌ زمانمون‌ يك‌ دونه‌ است‌. يك‌ امام‌ زماني‌ هستيم‌. يا اين‌ كلمات‌ صاحب‌ الزمان‌ و امام‌ زمان‌ را از روي‌ اسم‌ وليعصر نگذاريد تا ما فرقي‌ بين‌، حضرت‌ هم‌ شايد همانطوري‌ كه‌ بعضي‌ها ميگن‌ اصلا وجود خارجي‌ نداشته‌ باشه‌ نستجير بالله‌، آنوقت‌ ما ميشيم‌ مثل‌ بقيه‌. و الا امام‌ زمان‌، آقا توي‌ مجالس‌ ما، روايت‌ داره‌، توي‌ مجالس‌ ما مي‌آد. كنار ما ميشينه‌. اينها روايت‌ داره‌، نه‌ اينكه‌ من‌ از خودم‌ بگم‌ يا اينكه‌ من‌ مدعي‌ اين‌ حرفها بشم‌. مي‌آد گاهي‌ با ما معانقه‌ ميكنه‌. گاهي‌ با ما مي‌آد غذا ميخوره‌. با ما زندگي‌ ميكنه‌. توي‌ همين‌ بدن‌ گوشت‌ و پوست‌ و استخواني‌ هست‌. لباس‌ داره‌. من‌ نميدونم‌ اين‌ احمقهايي‌ كه‌ واقعا گاهي‌ انسان‌، ميگه‌ اگه‌ فحش‌ نده‌ دلش‌ آروم‌ نميگيره‌! همين‌ كلمه‌ هم‌ البته‌ خيلي‌ چيز تندي‌ نبود. اين‌ چيز تند را، به‌ قول‌ يكي‌ ترشي‌ هم‌ بايد باشه‌. قلبش‌ را آتش‌ ميزنه‌. آخه‌ اينقده‌ انسان‌ احمق‌، نادان‌. كه‌ بگه‌ اين‌ امام‌ زمان‌ هم‌ با آنهاي‌ ديگه‌ فرقي‌ نميكنه‌ بلكه‌ آنها بالاتر، جلوتر، بيشتر. آقا ايشان‌ هستند. يك‌ فردي‌ كه‌، اگر نيستند كه‌ ثابت‌ كنيد نيست‌ حضرت‌، ما هم‌ معطل‌ نشيم‌، اينقدر متهم‌ نشيم‌، اينقدر حرف‌ نشنويم‌. اگر هست‌ كه‌ تمام‌ مذاهب‌ داره‌ ميگه‌ هست‌، تمام‌ عالم‌ داره‌ ميگه‌ هست‌، وجودش‌ همه‌ جا هست‌، ظل‌ اللهه‌، هر جا خدا هست‌ او هم‌ هست‌. منتهي‌ اين‌ مخلوق‌ و محدود و خدا نامحدود. اگه‌ نيست‌ بگيد نيست‌. چرا اين‌ بدبختها به‌ خودشون‌ اينقدر ظلم‌ ميكنند. اينقدر دشمني‌ مي‌كنند. و اين‌ را هم‌ بدونيد كه‌ كوچكترين‌ حرفي‌ كه‌ به‌ مقام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ كوچكترين‌ سبكي‌ داشته‌ باشه‌، انسان‌ را ذليل‌ ميكنه‌. در همين‌ دنيا. چون‌ اين‌ وجود مقدس‌ معز الاولياء و مذل‌ الاعداء است‌. ذليلشون‌ ميكنه‌. ما ديديم‌ ذلتشون‌ را. خدا ميدونه‌ من‌ ذلت‌ كساني‌ كه‌ اينها يك‌ كلمه‌ حرف‌، حالا بالاخره‌ گفت‌ كه‌ سوخت‌ و سوز نداره‌ دير و زود داره‌، امروز حالا نشد فردا. خدا هم‌ صبرش‌ زياده‌ و در همين‌ دنيا ذليل‌ ميشن‌ و شما كوشش‌ كنيد انشاء الله‌ يك‌ وقتي‌ يك‌ كلمه‌اي‌، حتي‌ توي‌ جلسه‌اي‌ كه‌ از اين‌ حرفها زده‌ ميشه‌، آقا از كجا معلوم‌! همة‌ اولياء خدا، همة‌ شخصيتها از همين‌ راه‌ به‌ يك‌ مقامي‌ رسيدند. شما الان‌ سيد بحر العلوم‌ را چيش‌ را ميدونيد كه‌ اينقدر دوستش‌ داريد؟ آقا سيد بحر العلوم‌ كيه‌؟ كي‌ بوده‌؟ سيد بن‌ طاوس‌ كي‌ بوده‌ كه‌ شما اينقدر دوستش‌ داريد؟ مرجع‌ تقليد بوده‌؟ يقينا اكثرتون‌ ميگيد نميدونم‌. سيد بن‌ طاووس‌ مرجع‌ تقليد بوده‌. سيد بحر العلوم‌ مرجع‌ تقليد بوده‌. آيا ايشان‌ مثلا فرض‌ كنيد يك‌ ناحيه‌اي‌ از مملكت‌، نه‌. چيكاره‌ بوده‌؟ دوست‌ امام‌ زمان‌. ما دوستان‌ امام‌ زمان‌ را در طول‌ تاريخ‌ داريم‌. اينقدر عزيزند، مردم‌ هم‌ نميدونند چرا اينها عزيزند. سيد بن‌ طاوس‌ عزيزه‌. هميشه‌ انسان‌ دوست‌ داره‌ بگه‌ سلام‌ الله‌ عليه‌. سيد بحر العلوم‌ عزيزه‌. مقدس‌ اردبيلي‌ عزيزه‌. آقا اين‌ عزت‌ و اين‌ خوبي‌ را بعضي‌ از علماي‌ معرف‌ هم‌ ندارند. ندارند ديگه‌، اين‌ عزت‌ را ندارند. آن‌ محبوبيت‌ را ندارند. حالا نمي‌خوام‌ اينطرفش‌ را اسم‌ ببرم‌ كه‌ معروفند، همه‌اتون‌ هم‌ مي‌شناسيد. اما همچين‌ توي‌ دلتون‌، اما نه‌ شماها، حالا علتش‌ چيه‌ فلان‌ آقا را اينقدر دوستش‌ نداريد؟ ميگيد نميدونم‌. نه‌ اين‌ را ميدونيد را ميدونيد نه‌ اون‌ را. ولي‌ اين‌ را بدونيد اين‌ مال‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ آدم‌ بستگي‌ به‌ امام‌ زمان‌ داره‌. تا ميبينه‌ سيد بحر العلوم‌ ميبينه‌ كه‌ حضرت‌ توي‌ سينه‌زنهاي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، طويرج‌ حضرت‌ داره‌ سينه‌ ميزنه‌. با اينكه‌ طلاب‌ اطرافش‌ بودند و خوب‌، شخصيتي‌ داشته‌. عباش‌ را مي‌اندازه‌، پيراهنش‌ را ميكنه‌، ميره‌ توي‌ سينه‌زنها سينه‌ ميزنه‌. اينها همينجور مي‌ايستند آقا چرا اين‌ كارها را ميكني‌؟ بعد كه‌ مي‌آد ميگه‌ من‌ ديدم‌ مولام‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ آنجاست‌ من‌هم‌ رفتم‌. به‌ جايي‌ مقدس‌ اردبيلي‌، يار امام‌ زمان‌، دوست‌ امام‌ زمان‌ ميرسه‌ كه‌ سطل‌ را مي‌اندازه‌ توي‌ چاه‌ پر جواهر ميشه‌ مي‌آد بالا، ميگه‌ مقدس‌ از تو، فاميلشون‌ مقدس‌ بوده‌، مقدس‌ اينجوري‌ كه‌ شما خيال‌ ميكنيد نبوده‌، از تو آب‌ مي‌خواد نه‌ جواهر. آب‌ ميخوام‌ جواهر را ميخوام‌ چيكار! به‌ جايي‌ ميرسه‌ كه‌ مي‌آد توي‌ حرم‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌، درها باز ميشه‌، نه‌ اينكه‌ راهش‌ ندهند، نه‌ راهش‌ ميدهند ميگن‌ برو كار ضريح‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، حضرت‌ مي‌فرمايد برو مسائلت‌ را از امام‌ زمانت‌ كه‌ در مسجد كوفه‌ است‌ بپرس‌. ميره‌ از حضرت‌ ميپرسه‌. اينها، اينجا نشستيم‌ ميگيم‌ چرا مقدس‌ اردبيلي‌، من‌ آنهاي‌ ديگه‌ را اسم‌ نميبرم‌. و الاّ خودتون‌ مي‌فهميد كه‌ علماي‌ بزرگ‌ معروف‌ باصطلاح‌ خيلي‌ كاري‌، ولي‌ اين‌ محبوبيت‌ را در دل‌ شماها ندارند. يعني‌ وقتي‌ اسمش‌ مي‌آد، خوب‌ دانشمندي‌ بود، اديبي‌ بوده‌، شاعري‌ بوده‌. اما نه‌ همچين‌. اما اگر كسي‌ به‌ سيد بحر العلوم‌ جسارت‌ بكنه‌، حضرت‌ ابو الفضل‌، حضرت‌ ابوالفضل‌ و اينها امام‌ زماني‌ بودند حالا نه‌ اينكه‌ شما فكر كنيد كه‌ اينها امام‌ زمان‌، نخير امام‌ زمان‌ خودشون‌ دوست‌ داشتند. هر كدام‌ كه‌ امام‌ زماني‌ بودند، اينها عزيز شدند، هر چي‌ هم‌ بخوان‌ مردم‌ آنها را ذليل‌ كنند. نه‌. محبت‌ مكنونه‌اي‌ در دلها بوجود مي‌آيد. در دلهاي‌ مردم‌. اينطوره‌. خوب‌ بيائيد از همين‌ راه‌ وارد بشيد. دوست‌ داشته‌ باشيد امام‌ زمان‌ را. سيد ابن‌ طاووس‌ من‌ ميگفتم‌ نميدونم‌ آماده‌ كرديد؟ گفتم‌ امشب‌ قبل‌ از انقلاب‌، حدودا ده‌ بيست‌ سال‌ قبل‌، قضية‌ اسماعيل‌ هرقلي‌ كه‌ ميره‌ پيش‌ سيد ابن‌ طاووس‌، اينها رفقايي‌ بودند، اينها يك‌ عده‌ بودند توي‌ تئاتري‌ كار ميكردند. ما با اينها صحبت‌ كرديم‌، اينها گفتند نميشه‌، از اين‌ هنر ما استفاده‌ نكنيم‌، با نداشتن‌ وسايل‌، آنموقع‌ نه‌…بود، نه‌ فيلمبرداري‌ بود، نه‌ حتي‌ ضبط‌ صوت‌ ما جرأت‌ نمي‌كرديم‌ ضبط‌ صوت‌ داشته‌ باشيم‌. بلندگو را بعضي‌ از مقدسين‌ حرام‌ مي‌دونستند. ما آنوقت‌ به‌ بعضي‌ از رفقا گفتيم‌ كه‌ حالا كه‌ شما متدين‌ شديد، بعضي‌هاشون‌ اينقدر متدين‌ و خوب‌ شدند كه‌ حتي‌ با من‌ سفر كربلا آمدند و گفتيم‌ اين‌ قصه‌ها را مي‌دهيم‌ به‌ شما يك‌ نمايشنامه‌هايي‌ بنويسيد. به‌ يكيشون‌ گفتم‌ كه‌ اگر رفقا حالش‌ را داشته‌ باشند، ايام‌ جشن‌ و سروره‌، اين‌ عيد ماست‌. اين‌ قضية‌ اسماعيل‌ هرقلي‌ را، سيد ابن‌ طاووس‌ ميگه‌ كه‌ وقتي‌ اسماعيل‌ هرقلي‌ مي‌آد پاش‌، حالا اگه‌ حالا بود اين‌ غده‌هاي‌ چربيها روي‌ پوست‌ را دكترها ميگن‌ سرطانه‌، پدر آدم‌ در مي‌آيد. يك‌ غده‌اي‌ روي‌ پاي‌ اين‌ كه‌ پدرش‌ را درآورده‌ بود، ناراحتش‌ كرده‌ بود، اين‌ سيد ابن‌ طاووس‌ ميبردش‌ پيش‌ اطباي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌، حله‌ و بغداد و اينها. اينها ميگن‌ آقا علاج‌ اين‌ از دست‌ ما ساخته‌ نيست‌. سيد ابن‌ طاووس‌ چي‌ ميگه‌؟ ميگه‌ نااميد نشو. هيچوقت‌ يك‌ مسلمان‌ هيچگاه‌ نا اميد نميشه‌. برو پيش‌ امام‌ زمان‌. آقا بعضي‌ از علما خيلي‌ حق‌ ميگن‌. متأسفانه‌ ما پيروي‌ نميكنيم‌ از آنها. مرحوم‌ آميرزا مهدي‌ اصفهاني‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ كه‌ در مشهد بود و يك‌ عده‌ شاگردان‌ ايشان‌ بودند و در عقائد اينها خيلي‌ الحمد لله‌ مفيد بودند و ايشان‌ امام‌ زماني‌ بود. ولو اينكه‌ بعضي‌ از ارادتمندان‌ ايشان‌ آنچناني‌ كه‌ بايد امام‌ زماني‌ نيستند. خودش‌ شيفتة‌ امام‌ زمان‌ بود. مرحوم‌ آشيخ‌ مجتبي‌ اين‌ را خودش‌ براي‌ من‌ نقل‌ ميكرد. ميگفت‌ يك‌ آقاي‌ آسيد باقري‌ بود اهل‌ قزوين‌. اين‌ مسلول‌ شده‌ بود. سابقها كسالت‌ سل‌ شبيه‌ به‌ سرطان‌ الان‌، غير قابل‌ علاج‌ بود. من‌ خوب‌ يادمه‌. و كسي‌ مسلول‌ ميشد ديگه‌ ازش‌ مأيوس‌ مي‌شدند. دكترها هم‌ بهش‌ گفته‌ بودند كه‌ تو خوب‌ نميشي‌. و حالت‌ ضعف‌. ميگفت‌ هر وقت‌ سرفه‌ ميكردم‌ خون‌ از حلقم‌ مي‌آمد، رفته‌ بود خدمت‌ مرحوم‌ ميرزاي‌ اصفهاني‌. به‌ ايشان‌ گفته‌ بود كه‌ آقا اطبا من‌ را مأيوس‌ كرده‌اند. ايشان‌ گفته‌ بود كه‌ اطباء مأيوست‌ كردند! اينها چي‌ مي‌فهمند؟! تو امام‌ زمان‌ داري‌. ميگفت‌ آنچنان‌ با من‌ گرم‌ صحبت‌ كرد راجع‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌، ولي‌ آقايون‌ اين‌ را بگم‌ ما خودمون‌ شك‌ داريم‌ كه‌ حرفهايمون‌ تأثير نميكنه‌. يعني‌ اين‌ باطنمون‌ها، و الا اگر ما احتمال‌ بديم‌، من‌ يك‌ نفري‌ را ديدم‌ وقتي‌ وارد يك‌ مجلسي‌ ميشد يك‌ نگاهي‌ به‌ همه‌ ميكرد ببينه‌ شايد يك‌ گوشه‌اي‌، كناري‌، يك‌ شخصي‌ باشه‌ كه‌ اين‌ مثلا يك‌ خورده‌ شايد امام‌ زمان‌ باشه‌. يك‌ خورده‌ نگاهش‌ بيشتر ميشد به‌ اون‌. آخه‌ ماها اصلا توي‌ اين‌ فكرها نيستيم‌. ميگه‌ كنار من‌ يك‌ آقايي‌ نشسته‌ بود اصلا فكر نكردم‌ شايد امام‌ زمان‌ باشه‌ و بعدا فهميدم‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ بود. ميگفت‌ با من‌ طوري‌ صحبت‌ كرد، چون‌ خودش‌ حضرت‌ را، خدا رحمة‌ كنه‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ كوهستاني‌ گاهي‌ صحبت‌ از ائمه‌ ميكرد مثل‌ اينكه‌ ائمه‌ جلويش‌ وايستادند. خيلي‌ با ادب‌ و، ديديد جلوي‌ يك‌ بزرگي‌ انسان‌ بخواد راجع‌ به‌ او صحبت‌ بكنه‌ چه‌ جوري‌ صحبت‌ ميكنه‌؟ ايشان‌ اينجوري‌، ميگفت‌ همانجور با ما صحبت‌ كرد. من‌ از جام‌ بلند شدم‌ گفتم‌ خوب‌ آقا من‌ رفتم‌. آمدم‌ مثل‌ اينكه‌ دارم‌ ميرم‌ دنبال‌ امام‌ زمان‌. همين‌ آقاي‌ مسلولي‌ كه‌ اطبا جوابش‌ كرده‌بودند. ميگفت‌ من‌ داشتم‌ ميرفتم‌. آمدم‌ در صحن‌. ديدم‌ وسط‌ صحن‌ يك‌ جمعي‌ دارند ميرن‌. يك‌ آقايي‌ هم‌ جلوشونه‌. يقين‌ كردم‌ اين‌ آقا امام‌ زمانه‌. حالا صدا زده‌ بود، صدا نزده‌ بود. ميگه‌ حضرت‌ برگشتند يك‌ نگاهي‌، نيم‌ نگاهي‌ به‌ من‌ كردند. من‌ همونجا ديگه‌ حالم‌ منقلب‌ شد. بعد ديدم‌ خوب‌ شدم‌. مرحوم‌ آشيخ‌ مجتبي‌ ميگفت‌ بعدها، سالها زنده‌ بود. اين‌ جريان‌ مفصلش‌ را در كتاب‌ ملاقات‌ با امام‌ زمان‌ نوشتم‌.

 آقا اينها راسته‌ خدا ميدونه‌. اين‌ مرضهاي‌ ظاهري‌ كه‌ چيزي‌ نيست‌. شأن‌ آنها نيست‌ كه‌ ماها را معالجه‌ بكنند. اينها آخه‌ امراضي‌ است‌ كه‌ به‌ بدن‌ حيواني‌ ما متوجه‌ شده‌. و آنها دامپزشك‌ نيستند كه‌ بدن‌ حيواني‌ ما را، آنها آمدند طبيب‌ روح‌ ما هستند، طبيب‌ بدن‌ ظاهريمون‌ نيستند. اين‌ يه‌ كاريه‌، همينطوري‌، براي‌ اينكه‌ ما اهل‌ اين‌ حرفها هستيم‌ برامون‌ انجام‌ ميدن‌، جذبمون‌ بكنند. فرق‌ پيغمبر اكرم‌ و انبياء قبل‌ همين‌ بوده‌ كه‌ پيغمبر با قرآنش‌ آمد روح‌ همه‌ رامعالجه‌ بكنه‌. آنها خوب‌، بعضي‌هاشون‌ مرده‌ زنده‌ ميكردند، چه‌ مي‌كردند. كارهاي‌ ظاهري‌ مي‌كردند. خوب‌. سطح‌ فكر آنچنان‌، شما سطح‌ فكرتون‌ را بياريد بالا همه‌اش‌ توي‌ اين‌ فكر كه‌ مزاجمون‌ سالم‌ شده‌، غذامون‌ خوب‌ شده‌، وضعمون‌ چطور شده‌، اينها نباشيد. روحتون‌ را. الحمدلله‌، خدا را شكر ميكنم‌ كه‌ اكثر بيشتر شماها روحتون‌ قوي‌ شده‌. خوب‌.

 پس‌ انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ ما هم‌ مثل‌ حضرت‌ ابراهيم‌ شيعة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ باشيم‌، مجذوب‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ باشيم‌. در صراط‌ مستقيم‌ باشيم‌. در جهاد با نفس‌ باشيم‌. فردا شب‌ انشاء الله‌ باز همين‌ جمع‌، البته‌ دوستاني‌ كه‌ در راه‌ هستند و آنها، چون‌ ما با شماها خوشيم‌. از افراد متفرقه‌اي‌ كه‌ فرق‌ بين‌ روح‌ و جسم‌ نميگذارند، من‌ كه‌ خوش‌ نيستم‌. البته‌ ظاهرم‌ را حفظ‌ ميكنم‌ ولي‌ خوش‌ نيستم‌. خوشي‌ ما در همين‌ است‌ كه‌ ما با شماها باشيم‌. انشاء الله‌ فرداشب‌، بهرحال‌ جا ظاهرا نداشته‌ باشيم‌، اينهايي‌ كه‌ مرحله‌اي‌ دارند انشاء الله‌ فردا شب‌ تشريف‌ بيارند. چه‌ مسافر باشند چه‌ غير مسافر و اگر مي‌تونيد همينجا خانمها را پذيرايي‌ كنيد. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ همين‌ آقايون‌، چون‌ دعوت‌ ميكنم‌ رسما انشاء الله‌ رفقايي‌ كه‌ همين‌ الان‌ هستند تشريف‌ بيارن‌. انشاء الله‌ فردا شب‌ مجلس‌ جشني‌ در منزل‌ فردا شب‌. ديگه‌ نيمة‌ شعبانمون‌ كه‌ شماها بايد پذيرايي‌ كنندة‌ از سايرين‌ باشيد. من‌ عجيبه‌، بعضي‌ وقتها روزهاي‌ جمعه‌، البته‌ روزهاي‌ جمعه‌ اصراري‌ ندارم‌ همه‌اتون‌ اول‌ وقت‌ بيائيد. بعضي‌ رفقا مي‌گذارند آخر آخر. براي‌ اينكه‌ مسمايي‌ درست‌ كنند مي‌آن‌. نه‌ شماها، شماها بهتر. يعني‌ اين‌ را بدونيد اگر مي‌بينيد كه‌ حال‌ و حوصله‌ نداريد و فلان‌ و اينها، بدونيد شما صاحب‌ مجلس‌ جشن‌ امام‌ زمان‌ نيستيد. منهم‌ مثل‌ شماها هستم‌، شماها همه‌اتون‌ مثل‌ من‌ هستيد. نه‌ من‌ امتيازي‌ بر شما دارم‌. نه‌ شماها آقاتريد كه‌ توي‌ خونه‌ها بنشينيد ما اينجا كار بكنيم‌. اينجوري‌ بگيم‌ كه‌، يعني‌ آقاتر هستيد، خيلي‌ بزرگتريد. ولي‌ بهرحال‌ باهم‌ باشيم‌ ديگه‌. اول‌ مجلس‌ انشاء الله‌ آقايان‌ تشريف‌ بيارن‌ كه‌ پذيرايي‌ از ديگران‌ بكنند. هر كسي‌ هر جوري‌ هم‌ كه‌ خودش‌ را باصطلاح‌ صاحب‌ مجلس‌، خودتون‌ را صاحب‌ مجلس‌ بدونيد انشاء الله‌.

 و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ باندازه‌اي‌ كه‌ ازمون‌ مي‌آد قلب‌ مقدس‌ اماممون‌ را از خودمون‌ راضي‌ كنيم‌. ما در اكثر شهرستانها كه‌ رفقا جمع‌ قابل‌ توجهي‌ بودند يا لازم‌ بود آنجا مجلس‌ باشه‌، به‌ رفقا گفتيم‌ مشهد نيائيد آنجا باشيد مجلستون‌ را اداره‌ كنيد. در بعضي‌ جاها ضرورت‌ داشته‌ كه‌ مجلس‌ مهمي‌ باشه‌، مثل‌، ولو اينكه‌ يك‌ نفر دو نفر بيشتر نبودند آنجا. ولي‌ ميوه‌ براشون‌ فرستاديم‌ و مجلس‌ برقرار باشه‌. مثل‌ اين‌ آذرشهر، الان‌ خوب‌ آقاي‌ مداح‌ بندة‌ خدا كس‌ ديگه‌اي‌ نيست‌ آنجا، و يكنفر ديگه‌. اما از جاهاي‌ ديگه‌ آورديم‌ آنجا گفتيم‌ بريد آنجا و مجلس‌ آنجا لازمه‌. وسط‌ برادرهاي‌ ناتني‌ فلان‌ …. چون‌ آنجا لازمه‌. بعله‌. اونجا الحمد لله‌ مجلس‌، مجالس‌ خيلي‌ خوبي‌، پنج‌ شب‌ مجلس‌ دارند يا بيشتر. به‌ بعضي‌ از رفقا گفتم‌ كه‌ اينجا سر راه‌ ماندند، گير كردند. خيلي‌ خوب‌ خوب‌ هم‌ هست‌. ما بهشون‌ گفتيم‌ همانجا باشيد. بعضي‌ شهرها هم‌ همينطور. انشاء الله‌ شما مشهد را بايد. البته‌ همت‌ عاليي‌ مي‌خواست‌. من‌ عقيده‌ام‌ اين‌ بود كه‌ تمام‌ شهر مشهد را بايد ما بتونيم‌ اداره‌ كنيم‌. ولي‌ خوب‌. انشاء الله‌ اميدواريم‌ نيروتون‌ بيشتر بشه‌، قدرتتون‌ بيشتر بشه‌، محبتتون‌ بيشتر بشه‌. عشق‌ و علاقه‌اتون‌ به‌ امام‌ عصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بيشتر بشه‌. گذشتتون‌ از نظر مالي‌، از نظر جاني‌ به‌ امام‌ زمان‌ بيشتر بشه‌. همين‌ امروز با يكي‌ از دوستان‌ صحبت‌ مي‌كرديم‌ كه‌ بهترين‌ خرج‌، البته‌ اين‌ را بهتون‌ بگم‌، اين‌ را كه‌ الان‌ ميگم‌ بخاطر اينكه‌ شما پولي‌ داديد نميگم‌ها، به‌ جهت‌ اينكه‌ الحمد لله‌ بودجه‌اش‌ رسيده‌، دو سه‌ نفر از دوستان‌ امام‌ زمان‌ تقريبا اين‌ بودجه‌هايي‌ كه‌ الان‌ ما تا آخر داريم‌ لطف‌ كردند. ولي‌ بهترين‌ خرج‌ اينه‌ كه‌ انسان‌ براي‌ اعتلاي‌ نام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌، مال‌ خود امام‌ زمانه‌، مال‌ كيه‌؟ بيمنه‌ رزق‌ الوري‌، هر چي‌ مي‌خوريم‌ به‌ بركت‌ وجود مقدس‌ امام‌ زمانه‌. اگر مي‌خواهيد غذاي‌ سالمي‌ بخوريدها، هر چي‌ در مي‌آريد بگذاريد كنار بعد بعنوان‌ صدقة‌ امام‌ زمان‌ برداريد بخوريد تا تموم‌ بشه‌. كساني‌ كه‌ صدقة‌ امام‌ زمان‌ را بخورند، يك‌ كسي‌ ده‌ تا پول‌ خورده‌ آورده‌ بود پيش‌ من‌ چند سال‌ قبل‌ پيش‌ من‌ گفت‌ اينها صدقة‌ امام‌ زمانه‌، شما ميگيريد؟ گفتم‌ بعله‌ من‌ ميگيرم‌. گفتش‌ چيكارش‌ ميكنيد؟ گفتم‌ خرج‌ شخصي‌ خودم‌ ميكنم‌. چيز زيادي‌ نبودها. يك‌ وقت‌ طمع‌ نكنيد پس‌ تو پولها را ميگيري‌ براي‌ خودت‌. نه‌ اگه‌ زياد باشه‌ خرجهاي‌ اينطوري‌ ميشه‌. نه‌ يك‌ پولهاي‌ خورده‌اي‌، مثلا فرض‌ كنيد يك‌ تومان‌ انداخته‌ بود توي‌ قلك‌، همچين‌ چيزي‌. توي‌ تعجب‌ موند. بعله‌. ما زنده‌ايم‌ به‌ صدقة‌ سر امام‌ زمان‌. خدا براي‌ ماها چه‌ ارزشي‌ قائله‌ كه‌ ما را زنده‌ نگهداره‌. اين‌ آقا چون‌ هست‌، اون‌ مظهر خدا چون‌ هست‌، اون‌ انسان‌ كامل‌ چون‌ هست‌، مثل‌ يك‌ درخت‌ گل‌ خوبي‌ را كه‌ توي‌ باغ‌ باغبان‌ آب‌ ميده‌، اين‌ علفها هم‌ آب‌ مي‌خورند. و الاّ خدا به‌ ما چيكار داره‌، ما كي‌ هستيم‌؟ هيچي‌ نميشه‌ اسم‌ گذاشت‌. ما صدقه‌خور، آن‌ علفهاي‌ پاي‌ درخت‌ صدقه‌خور آن‌ درختند. اين‌ درخت‌ را چون‌ آب‌ ميده‌ به‌ اينها هم‌ آب‌ ميرسه‌. چون‌ بيمنه‌ رزق‌ الوري‌. بوجوده‌ سبب‌ الارض‌ و السماء. هر كسي‌ هم‌ غير از اين‌ فكر بكنه‌ها، خيلي‌ نافهمه‌، خيلي‌ نادانه‌. مثل‌ آن‌ كه‌ هنوز نكوبيدنش‌، هنوز تحت‌ اختيار قرارش‌ ندادن‌.

 خوب‌ يك‌ چند تا تذكر هم‌ باز عرض‌ كنم‌. ما هروقت‌ دفترهاي‌ شما را ميگيريم‌، هم‌ خوشحالمون‌ شما ميكنيد هم‌ محزون‌. بعضي‌ها كه‌ هيچ‌ ارزشي‌ براي‌ حرف‌ ما قائل‌ نبودند ظاهرا. گفتيم‌ دفترهاتون‌ را بياريد ببينم‌. بعضي‌هاشون‌ نياورند بدهند. اسمهاشون‌ هست‌ ميخواستم‌ اسمهاشون‌ را امشب‌ بخونم‌، نياوردم‌. اينجا كه‌ آمدم‌ يادم‌ آمد نياوردم‌. گفتم‌ شايد شب‌ تولد حضرت‌ وليعصره‌ نخواستند كه‌ اينها جلوي‌ مردم‌ خجالت‌ بكشند. من‌ گفتم‌ همه‌ دفترهاتون‌ را بياريد. و اين‌ را هم‌ بدونيد كه‌ اين‌ كارهايي‌ كه‌ بعضي‌ كرده‌اند، البته‌ زياد نيستندها، يك‌ چند نفرند اين‌ آقايون‌؟ ده‌ پانزده‌ نفر. اين‌ كاري‌ كه‌ اين‌ ده‌ پانزده‌ نفر كردند ما را سرد مي‌كنند نسبت‌ به‌ بقيه‌. گفتم‌ عكس‌ بياريد، اينها حساب‌ داره‌. من‌ گاهي‌ بعضي‌ حالات‌ روحي‌ هست‌ كه‌ طرف‌ را انسان‌ نمي‌شناسه‌، به‌ عكسش‌ نگاه‌ ميكنه‌ يادش‌ مي‌آد خصوصياتي‌ لازمه‌ عكسش‌. اين‌ را هم‌ بعضي‌ها نياوردند. مشهديها را ميگم‌ها. شهرستانيها الان‌ مورد خطاب‌ ما نيستند. چند تايي‌ شهرستاني‌ توي‌ جمع‌ ما هستند آنها مورد عتاب‌ ما نيستند. اين‌ يك‌ گله‌. دفتر، يك‌ دسته‌ دفتر ندادند.

 يك‌ چند تا گلة‌ ديگه‌ هم‌ دارم‌ كه‌ همين‌ الان‌ توي‌ ذهنم‌ آمد نگم‌. حالا نقدا بگذارم‌ براي‌ بعد از نيمة‌ شعبان‌. چون‌ حالا خوشحالي‌ شما را بهم‌ نزنم‌. يادمه‌ يك‌ شب‌ اينجا همه‌ به‌ يك‌ حرف‌ من‌ گريه‌ كردند. چيزي‌ گفتم‌ كه‌ همه‌ گريه‌ كرديد و از اين‌ حرفهاي‌ باصطلاح‌ ناراحت‌ كننده‌ و گله‌هاي‌ متأثر كننده‌ با اين‌ محبت‌ شديدي‌ كه‌ دوستان‌ به‌ من‌ دارند و به‌ هدفشون‌ دارند، يك‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌ اينها دچار تزلزل‌ نشوند. من‌ اين‌ را خلاصه‌ بگم‌. همة‌ مطالب‌ را جمع‌ ميكنه‌. و الله‌ العظيم‌، صيغة‌ قسم‌ خيلي‌ شديد، لازم‌ نبود براي‌ شماها بخونم‌، هدفي‌ از جلسات‌، از بودن‌ شماها، از خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ اينهمه‌ زحمت‌، بعضي‌ از رفقا يك‌ خورده‌اي‌ با من‌ بيشتر محشورند، همين‌ امروز خدمت‌ آقاي‌ مرشد بوديم‌. تلفن‌ ما كه‌ به‌ رفقايي‌ گفتيم‌ بهشون‌ به‌ كسي‌ نگند اينجا منزل‌، اينجا را مي‌خواهيم‌ نهار بخوريم‌ تلفن‌ نزنند، ديدم‌ اصلا فرصت‌ براي‌ نهار خوردن‌ ندارم‌. همة‌ اين‌ زحمات‌ خداي‌ من‌ شاهده‌ هيچ‌ هدفي‌ ندارم‌ جز رضايت‌ امام‌ زمان‌. جز كمالات‌ شما و جز ترقيات‌ شما. و يك‌ چيز هم‌ بهتون‌ بگم‌ من‌ تمام‌ زندگيم‌ از دور و بر من‌ شماها بودن‌ تأمين‌ نميشه‌. بگيد ما نباشيم‌ شما از كجا مي‌خواهيد بخوريد. حرفهايي‌ كه‌ بعضي‌ها فكر مي‌كنند. نه‌. من‌ بحمد الله‌، لطفي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ كرده‌ كتابهاي‌ ما، يك‌ كاري‌ است‌ حالا، ميگن‌ يك‌ شخصي‌ يكي‌ آمد از يك‌ شخصي‌ سؤال‌ كرد كه‌ فلاني‌ تو از كجا زندگيت‌ تأمين‌ ميشه‌. گفت‌ از خدا. گفت‌ خوب‌ درست‌ از كجا، چه‌ جوري‌؟ گفت‌ خدا قول‌ داده‌ توي‌ قرآن‌ و ما من‌ دابة‌ في‌ الارض‌ الا علي‌ الله‌ رزقها. روزي‌ هر كسي‌ را خدا ميده‌. گفت‌ خوب‌ حالا؟ خيلي‌ اصرار كرد. گفت‌ اين‌ سليمان‌ يهودي‌ را مي‌شناختي‌؟ گفت‌ بعله‌. گفت‌ اين‌ مرده‌ نماز و روزه‌اش‌ را به‌ من‌ دادند بخونم‌. گفت‌ زودتر بگو هي‌ ميگي‌ خدا. گفت‌ اي‌ فلان‌ فلان‌ شده‌، سليمان‌ يهودي‌ نماز و روزه‌ داره‌؟ اين‌ را ميگم‌ تو ميگي‌ بعله‌ ميشه‌. ولي‌ خدايي‌ كه‌ توي‌ قرآن‌ قول‌ داده‌. حالا من‌ يك‌ راهي‌ براي‌ زندگيم‌ براي‌ حتي‌ شما دوستان‌ صميمي‌امون‌ بگيم‌ تا شما باورتون‌ بياد. و آن‌ اينه‌ كه‌ ما حق‌ التأليف‌ را ميگيريم‌ خرج‌ مي‌كنيم‌. حالا ديگه‌ تقريبا هم‌ شبيه‌ به‌ آن‌ سليمان‌ يهوديه‌ها. اين‌ را ميگم‌، بخاطر اينكه‌ هيچ‌ چيز انسان‌ را كمك‌ نميكنه‌ جز خدا. اينقدر افراد هستند كتاب‌ نوشتند هر چه‌ زندگي‌ داشتند دادند كتابشون‌ را چاپ‌ كردند، اما توي‌ انبار خونه‌اشون‌، جاشون‌ را هم‌ گرفته‌، يك‌ نفر هم‌ نيامده‌ بخره‌. حالا خداي‌ تعالي‌ ميخوام‌ بگم‌ از اين‌ راهه‌، خداي‌ تعالي‌ لطف‌ كرده‌ كه‌ به‌ قول‌ يكي‌ از آقايون‌ ميگفت‌ در كويت‌ كتاب‌ چاپ‌ شدن‌ محاله‌. كتابي‌ ما از كتابهاي‌ ما ترجمه‌ شده‌ بود در كويت‌ كه‌ در تمام‌ اين‌ خليج‌ و آنجاها پخش‌ شده‌ و حتي‌ همين‌ ديشب‌ گفتم‌ به‌ بعضي‌ از رفقا، كتابها در آمريكا، هفت‌ هشت‌ تا ما تلفن‌ از آنجا داشتيم‌ كه‌ تبريك‌ عيد بگن‌، يا تبريك‌ اثر كتابمون‌. خوب‌ الحمدلله‌ لطف‌ الهي‌ هست‌، كتابها، شما اگر برداريد پشت‌ كتابها را ببينيد حساب‌ بكنيد كه‌ من‌ بايد چقدر زيادي‌ ثروت‌ داشته‌ باشم‌ كه‌ ندارم‌! كتابها را باز بكنيد، هر كتابي‌ كه‌ چاپ‌ ميشه‌ پانزده‌ درصد به‌ من‌ حق‌ التأليف‌ مي‌دهند. اين‌ را هم‌ براتون‌ گفتم‌ براي‌ اينكه‌ يك‌ وقت‌ فكر نكنيد كه‌ مثلا اگر الحمدلله‌ دوستانمون‌، دوستان‌، بعله‌، گفت‌ كه‌ خوشبختانه‌ دوستان‌ پولدارها دور و بر ما نيستند. اگر يكي‌ دو تا گوشه‌ كنار هم‌ پيدا بشند اينها راه‌ را عوضي‌ آمده‌اند. اينها، بعله‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ الحمدلله‌ هيچ‌ نيازي‌ به‌ استفادة‌ از سهم‌ سادات‌، سهم‌ امام‌، نميدونم‌، البته‌ نذري‌ باشه‌، صدقة‌ امام‌ زمان‌ باشه‌، شايد گاهي‌ ازش‌ استفادة‌ شخصي‌ بكنم‌. و بحمدالله‌ اين‌ لطف‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ بهتون‌ بگم‌ اين‌ مخارج‌ زياد كانون‌ و نميدونم‌ رفت‌ و آمدها و هر چي‌ هست‌، بهرحال‌، همة‌ اينها را آقا لطف‌ ميكنند و خود آقا وليعصر اظهار محبت‌، اين‌ هم‌ بخاطر چند نفر مجلسمون‌ هستند كه‌ اينها شايد جلسة‌ اولشون‌ باشه‌ و شايد هم‌ اگر ملاحظة‌ آنها را ميخواست‌ بكنم‌، نمي‌خواست‌ اين‌ حرفها را بزنم‌. و الاّ شما همه‌ خودماني‌ هستيد و آن‌ چند نفر هم‌ كه‌ متفرق‌ خودشون‌ آمدند، اين‌ حرفهاي‌ ما را پيش‌ خودشون‌ محفوظ‌ بدارند. چون‌ شما اخلاق‌ ما را ميدونيد ديگه‌ هيچ‌ الحمدلله‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ اظهار عجز نكردم‌ و نميكنم‌.

 يك‌ مطالبي‌ داشتم‌ به‌ يك‌ جهاتي‌ عرض‌ كردم‌ امشب‌ نميگم‌ بهتون‌. گله‌ها را ميگذاريم‌ براي‌ بعد. براي‌ بعد از اين‌ مجلس‌. خوب‌. فرصت‌ هست‌؟ نيم‌ ساعت‌. نيم‌ ساعت‌ اين‌ اشعار را گوش‌ بديد به‌ ياد امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌. نميدونم‌ مناسب‌ مجلس‌ هست‌ يا نيست‌؟!

 

۱۵ صفر ۱۴۱۶ – معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌

 معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ 15 صفر 1416

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بابي‌ انتم‌ و امي‌ و نفسي‌ بموالاتكم‌ علمن‌ الله‌ معالم‌ ديننا و اصلح‌ فسد من‌ دنيانا و بموالاتكم‌ تمة‌ الكلمه‌ و عظمت‌ النعمه‌ و اعطلفت‌ الفرقه‌.

 شب‌ گذشته‌ يك‌ مطلبي‌ را داشتم‌ عرض‌ مي‌كردم‌ كه‌ بقيه‌اش‌ را فراموش‌ كردم‌ بگويم‌. بلكه‌ شايد ضيق‌ وقت‌ مانع‌ از اينكه‌ يادم‌ بياييد كه‌ بقية‌ مطلب‌ را عرض‌ كنم‌ بود. گفتم‌ در روزهاي‌ آخر عمر پيغمبر اكرم‌ اصحاب‌ رسول‌ اكرم‌ جمع‌ شدند خدمت‌ آن‌ حضرت‌ و عرض‌ كردند يا رسول‌ الله‌ شما خيلي‌ براي‌ ما زحمت‌ كشيده‌ايد. از ما اجر و مزدي‌ بخواهيد. پيغمبر اكرم‌ فرمود لا اسئلكم‌ عليه‌ من‌ اجر. اسئلكم‌ اجري‌ علي‌ الله‌. من‌ اجري‌ از شما سؤال‌ نمي‌كنم‌. چيزي‌ از شما نمي‌خوام‌. مزد من‌ با خداست‌. اصرار كردند. جبرئيل‌ نازل‌ شد و عرض‌ كرد يا رسول‌ الله‌ خدا مي‌فرمايد قل‌ لا اسئلكم‌ اجرا الا مودة‌ ذي‌ القربي‌. اين‌ آيه‌ كه‌ نازل‌ شد پيغمبر اكرم‌ هم‌ امانتدار است‌، عينا آيه‌ را براي‌ اصحابش‌ تلاوت‌ فرمود. آية‌ بعدي‌ نازل‌ شد كه‌ قل‌ ما سئلت‌ من‌ اجر فهو لهم‌. يعني‌ بگو آن‌ اجري‌ كه‌ من‌ سؤال‌ كردم‌ از شما به‌ نفع‌ شماست‌. آية‌ سوم‌ در اين‌ ارتباط‌ نازل‌ شد كه‌ قل‌ لا اسئلكم‌ عليه‌ من‌ اجر الا من‌ شاء يتخذه‌ سبيلا. بگو اي‌ پيغمبر من‌ از شما اجري‌ نمي‌كنم‌ مگر كسي‌ كه‌ بخواد راهي‌ به‌ سوي‌ خدا اتخاذ كنه‌. و خلاصة‌ سه‌ آيه‌ اين‌ بود كه‌ شما محبت‌ به‌ ذوي‌ القربايم‌ بكنيد كه‌ اينها راه‌ به‌ سوي‌ خدا هستند و به‌ نفع‌ شماست‌ اين‌ محبت‌ و اظهار مودت‌.

 اگر انسان‌ يك‌ تحقيقي‌ در روايات‌ و آيات‌ قرآن‌ بكند به‌ اين‌ نتيجه‌ ميرسد كه‌ همة‌ بدبختيهاي‌ بشر در روي‌ كرة‌ زمين‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ محبتش‌ را نمي‌داند چه‌ بايد بكند و محبتش‌ جهت‌ پيدا نكرده‌ و در صراط‌ مستقيم‌ قرار نگرفته‌ است‌. ما در مرحلة‌ اول‌ بايد خدا را دوست‌ داشته‌ باشيم‌ و هر كه‌ به‌ خدا نزديكتر است‌، بيشتر به‌ او اظهار علاقه‌ كنيم‌. طبعا در زمان‌ ما تنها كسي‌ كه‌ در بين‌ ماست‌ و با ما زندگي‌ ميكند و به‌ خدا از همه‌ نزديكتر است‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ است‌. اين‌ مطلب‌ از نظر يك‌ شيعه‌ جاي‌ ترديد نيست‌ كه‌ حجت‌ زمان‌، امام‌ زمان‌، ولي‌ عصر حضرت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ پسر امام‌ حسن‌ عسگريست‌. هر چه‌ ما به‌ او نزديكتر باشيم‌، او به‌ ما بيشتر محبت‌ مي‌كند. هر چه‌ ما بيشتر به‌ او محبت‌ كنيم‌، بهتر راه‌ خدا را انتخاب‌ كرده‌ طبق‌ همين‌ آيات‌ و اجر رسالت‌ رسول‌ اكرم‌ را بهتر ادا كرده‌ايم‌. بنابراين‌ آنچه‌ امروز تكليف‌ ماست‌، از نظر اجر رسالت‌، از نظر راه‌ به‌ سوي‌ خدا، از نظر انسان‌ شدن‌ و به‌ كمالات‌ رسيدن‌، تنها و تنها اظهار محبت‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ كردن‌ است‌. او به‌ ما كمك‌ ميكند. خدا ميداند در موارد مختلف‌ كه‌ اگر من‌ بخوام‌ قضايا و جرياناتي‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ به‌ دوستانش‌ اظهار كرده‌ و محبتي‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ و كمكهايي‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ به‌ دوستانش‌ فرموده‌، عرض‌ كنم‌ محبت‌ آن‌ حضرت‌ را ممكن‌ است‌ محدود كنم‌. در ابعاد مختلف‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ به‌ شيعيان‌ كمك‌ مي‌كنند. در بعد علمي‌، در بعد زندگي‌ دنيايي‌، در رفع‌ امراض‌ روحي‌، در رفع‌ امراض‌ جسمي‌، و بالاخره‌ او غياث‌ مستغيثين‌ است‌. يكي‌ از القاب‌ آن‌ حضرت‌ الغوث‌ است‌. مغيث‌ است‌، كهث‌ است‌، پناهگاه‌ است‌. يك‌ جرياني‌ همين‌ الان‌ به‌ يادم‌ آمد و من‌ كمتر اين‌ جريان‌ را از زبان‌ خودم‌ نقل‌ ميكنم‌، ولي‌ شب‌ جمعه‌ است‌ و مجلسي‌ است‌ كه‌ من‌ در دورة‌ سال‌ شايد تنها مجلسي‌ باشد كه‌ اين‌ نحوه‌ منبر مي‌رم‌ و اين‌ نحوه‌ حرف‌ مي‌زند. در عين‌ آنكه‌ مجلس‌ عموميست‌. در عين‌ حال‌ من‌ همه‌ را جزء خواص‌ مي‌دونم‌. در دورة‌ سال‌ هيچ‌ سابقه‌ نداره‌ دوستان‌ مي‌دونند كه‌ من‌ يك‌ چنين‌ مجلسي‌ منبر رفته‌ باشم‌. منزل‌ خودمون‌ در مشهد شبهاي‌ جمعه‌ شايد جنبة‌ عمومي‌ داشته‌ باشه‌. اما منزل‌ خود ماست‌. در جلسة‌ كانون‌ بحث‌ و انتقاد ديني‌ باز متعلق‌ به‌ خود منه‌. اينجا هم‌ متعلق‌ به‌ خود منه‌ و بلكه‌ همة‌ ما و هرچه‌ ما داريم‌، متعلق‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ اللهه‌. اين‌ وجه‌ مشترك‌ بين‌ همه‌ است‌. اما بعضي‌ از دوستان‌ همين‌ شبها هم‌ اظهار مي‌كنند و در سال‌ گذشته‌، يعني‌ از پارسال‌ تا الان‌، افرادي‌ تقاضا كردند كه‌ مثلا شما كه‌ حالا منبر مي‌رويد، در منبر ما هم‌ منبري‌ برويد كه‌ شرمنده‌ شدم‌ و جوابي‌ كه‌ نمي‌تونم‌ آن‌ جواب‌ را صريحا عرض‌ كنم‌، به‌ هر نحوي‌ بوده‌ داده‌ام‌ و جدا از همة‌ برادران‌ و عزيزان‌ عذر مي‌خوام‌ و دوست‌ دارم‌ كه‌ يك‌ چنين‌ لطفي‌ به‌ من‌ نكنند تا من‌ شرمنده‌ نباشم‌. اين‌ مجلس‌ يك‌ مجلسي‌ است‌، حالا پيش‌ آمده‌. اجمالا به‌ هر دليلي‌ هست‌، به‌ هر جهتي‌ هست‌، امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ نظر لطفي‌ به‌ اين‌ مجلس‌ دارند و ما هم‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ چون‌ از اول‌ عمرم‌ تنها چيزي‌ و كسي‌ را كه‌ دوست‌ داشتم‌ و دوست‌ داشتم‌ كه‌ تحت‌ فرمانش‌ باشم‌، حضرت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ بوده‌. من‌ به‌ بعضي‌ از رفقاي‌ خصوصيم‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ نيست‌ در لوح‌ دلم‌ جز الف‌ قامت‌ يار. اين‌ را شايد ادعا بدانيد. ولي‌ چه‌ كنم‌ حرف‌ دگر ياد نداد استادم‌. خدا رحمت‌ كنه‌ استاد بزرگوارم‌ را من‌ اساتيد زيادي‌ در علوم‌ مختلف‌ داشتم‌. در فقه‌ مثل‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ العظمي‌ بروجردي‌. در اصول‌ مثل‌ حضرت‌ امام‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌. ولي‌ در تزكية‌ نفس‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ زنجاني‌. شما اگر او را مي‌ديديد، شايد در همين‌ مجلس‌ اگر با همان‌ هيئت‌ وارد ميشد، يك‌ نفر جلوي‌ پايش‌ بلند نميشد. در جلوي‌ چشم‌ من‌ افرادي‌ از زنجان‌ تشريف‌ آوردند. شايد خود آنها يادشون‌ نباشه‌ ولي‌ پدرشون‌ يادشون‌ هست‌ كه‌ اين‌ مرد در كوچه‌ و بازار زنجان‌ كه‌ راه‌ مي‌رفت‌، كسي‌ احتمال‌ نميداد كه‌ اين‌ مرد داراي‌ كمالاتي‌ باشه‌. ولي‌ به‌ خدا قسم‌ يك‌ دهم‌، اگر بخواهم‌ يك‌ خورده‌اي‌ بي‌ احتياطي‌ بكنم‌، بايد بگم‌ يك‌ صدم‌ از كمالات‌ او را من‌ نتوانسته‌ام‌ در كتاب‌ پرواز روح‌ منعكس‌ كنم‌. اين‌ مرد بزرگوار به‌ من‌ مي‌گفت‌ هر چه‌ مي‌خواي‌ از امام‌ زمان‌ بخواي‌. هيچ‌ چيز را جز امام‌ زمان‌ دوست‌ نداشته‌ باش‌. محبوب‌ تو، معشوق‌ تو حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ باشد. خودش‌ اين‌ حالت‌ را داشت‌ كه‌ اگر يك‌ مجلسي‌ ولو يك‌ پيرزني‌ نشسته‌ بود براي‌ استماع‌، ولي‌ مجلس‌ مرضي‌ امام‌ عصر ارواحنا لفداه‌ بود، با سر به‌ تعبير ما مي‌دويد. اما اگر مجالس‌ بسيار معظم‌ كه‌ من‌ گاهي‌ مي‌ديدم‌، يك‌ مجالس‌ بسيار پر عظمت‌، پر جمعيت‌، او را دعوت‌ مي‌كردند. مي‌گفت‌ آنجا معلوم‌ نيست‌ خيلي‌ مرضي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ باشه‌. نمي‌رفت‌. لذا من‌ اين‌ مجلس‌ را مجلس‌ امام‌ زمان‌ مي‌دانم‌. من‌ فكر نمي‌كنم‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ چه‌ در داخل‌ مجلس‌، چه‌ آن‌ جمعي‌ كه‌ خارج‌ نشسته‌اند كسي‌ مگر اشتباهي‌ بدون‌ سابقة‌ قبلي‌ آمده‌ باشد كه‌ اين‌ وجه‌ مشترك‌ را نداشته‌ باشه‌ كه‌ دوست‌ امام‌ زمانه‌. محب‌ امام‌ زمانه‌. يعني‌ همه‌امون‌ كه‌ دور هم‌ كه‌ جمع‌ شده‌ايم‌ اين‌ اندازه‌ هست‌ كه‌ محب‌ امام‌ زمانيم‌ انشاء الله‌. لذا من‌ طبق‌ برنامة‌ هر شبم‌ كه‌ يك‌ جمله‌ از زيارت‌ جامعه‌ را ترجمه‌ مي‌كنم‌، با اينكه‌ امشب‌ شب‌ جمعه‌ است‌.

 بازهم‌ اشاره‌اي‌ بكنم‌. مي‌فرمايد كه‌ به‌ موالاتكم‌ علمن‌ الله‌ تعالي‌ معالم‌ ديننا و اصلح‌ ما كان‌ فسد من‌ دنيانا و بموالاتكم‌ تمت‌ الكلمه‌. كه‌ ديشب‌ بحثش‌ را كردم‌. و اعتلفت‌ الفرقه‌. اين‌ جمله‌. ايتلاف‌ ميكنه‌، جمع‌ ميكنه‌ تفرقه‌ها را. همه‌امون‌ دوست‌ امام‌ زمانيم‌، هيچ‌ اختلافي‌ با هم‌ نداريم‌. همه‌ جانمون‌ را فداي‌ امام‌ زمانمون‌ مي‌كنيم‌. همه‌ ميگيم‌ يا بقية‌ الله‌، شب‌ جمعه‌ است‌. بابي‌ انت‌ و امي‌ و نفسي‌ و كنز رقاع‌ و الهوار. يا بقية‌ الله‌ من‌ از قول‌ همه‌ عرض‌ مي‌كنم‌. پدرم‌ به‌ قربانت‌، مادرم‌ به‌ قربانت‌، جانم‌ به‌ قربانت‌. جان‌ چه‌ باشد كه‌ نثار قدم‌ دوست‌ كنم‌. اين‌ متاعي‌ است‌ كه‌ هر فردي‌ از افراد دارد. اين‌ قضيه‌ را مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ بمناسبت‌ كلمة‌ الغوث‌.

 در يكي‌ از سالها كه‌ مشرف‌ براي‌ حج‌ شده‌ بوديم‌ در مدينة‌ منوره‌ شب‌ خيلي‌ گذشته‌ بود. درهاي‌ حرم‌ را بسته‌ بودند. من‌ و يكي‌ از علماي‌ بسيار محترم‌ پشت‌ در مسجد النبي‌ نشسته‌ بوديم‌. آن‌ دوستمون‌ به‌ من‌ گفت‌ فلاني‌، يك‌ اظهار محبتي‌ به‌ من‌ داشت‌. فلاني‌ ميشه‌ آيا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ السلام‌ در مدينه‌ كه‌ وطن‌ آباء و اجدادشه‌، خانه‌ نداشته‌ باشد؟ من‌ به‌ ايشان‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ مانعي‌ نداره‌. چون‌ بنا نيست‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ در هر شهري‌ خانه‌اي‌ داشته‌ باشند ولو در مدينه‌ باشه‌. چون‌ امام‌ عسگري‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ وصيت‌ فرمودند به‌ فرزند عزيزشون‌ كه‌ در ميان‌ مردم‌ نباش‌. در بيابانها، در قراء، دور از مردم‌ زندگي‌ كن‌. ايشان‌ اصرار كرد نه‌ مدينه‌ غير از شهرهاي‌ ديگره‌. پيغمبر اكرم‌ خانه‌ داشته‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ خانه‌ داشته‌، هر يك‌ از ائمه‌ خانه‌اي‌ در مدينه‌ داشتند. من‌ يقين‌ دارم‌، ايشان‌ فرمودند، من‌ يقين‌ دارم‌ كه‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ در اين‌ شهر خانه‌اي‌ داره‌. من‌ واقع‌ قضيه‌ اينه‌ كه‌ به‌ ايشان‌ گفتم‌ اگر يقين‌ تو را من‌ مي‌داشتم‌، من‌ يقين‌ ندارم‌، اما اگر يقين‌ تو را من‌ مي‌داشتم‌ مي‌دوني‌ چيكار مي‌كردم‌؟ گفت‌ چيكار مي‌كردي‌؟ گفتم‌ ما الان‌ حدود ده‌ روزه‌ توي‌ مدينه‌ هستيم‌. چون‌ اتفاقا شب‌ آخر برنامة‌ بودن‌ ما در مدينه‌ بود كه‌ اين‌ فرمايش‌ را ايشان‌ فرمود. گفتم‌ ما ده‌ شب‌ و روزه‌ در مدينه‌ هستيم‌. از آن‌ روز اولي‌ كه‌ وارد اين‌ شهر شديم‌ از يك‌ طرف‌ شروع‌ مي‌كردم‌، در خانه‌ها را مي‌زدم‌، مي‌گفتم‌ اينجا خونة‌ كيه‌؟ نهايت‌ صاحبخانه‌ بيرون‌ مي‌آمد چند تا بد و بيراه‌ به‌ ما ميگفت‌. خانة‌ دوم‌. ارزش‌ داشت‌ انسان‌ تمام‌ مدينه‌ را در بزنه‌ و خانة‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را پيدا بكنه‌. شما يقين‌ داشتي‌ مي‌خواستي‌ اين‌ كار را بكني‌. اين‌ شخص‌ با اين‌ جملات‌ و يك‌ مقدار جملاتي‌ مهيج‌تر ديگر كه‌ دو نفري‌ بوديم‌ و نيمه‌هاي‌ شب‌ بود. مدينه‌ غير از مكه‌ است‌. مدينه‌ وقتي‌ در حرم‌ را همان‌ اول‌ شب‌ مي‌بندند، مردم‌ براي‌ خوابيدن‌ مي‌روند خانه‌هاشون‌. خلوته‌ خيابانها. ايشان‌ از جا برخاست‌. گفت‌ عجب‌ حرفي‌ تو زدي‌. من‌ از اين‌ جهت‌ غفلت‌ داشتم‌. همين‌ الان‌ اين‌ كار را مي‌كنيم‌. از جا برخاست‌. من‌ اضافه‌ كردم‌ گفتم‌ كه‌ اگر يكي‌ دو در را زديم‌ و صاحب‌ خانه‌ آمد به‌ ما بد و بيراه‌ گفت‌ غيرت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌، محبت‌ امام‌ زمان‌ نميگذارد كه‌ ما بيشتر از اين‌ توهين‌ بهمون‌ اين‌ وهابي‌هاي‌ مدينه‌ بكنند. لذا شايد در خانة‌ سوم‌ در خانة‌ امام‌ عصر باشه‌. حركت‌ كرديم‌. تا ايستاديم‌، يك‌ خيابان‌ طولاني‌ بود كه‌ تقريبا سيصد متر ديده‌ ميشد. شب‌ چراغها پر نور و خيابان‌ هم‌ خلوت‌. ولي‌ صداي‌ آن‌ شخص‌ به‌ ما ميرسيد. كاملا هم‌ مي‌رسيد. اما قيافه‌اش‌ را نمي‌شناختيم‌. اين‌ با صداي‌ رسا به‌ ما مي‌گفت‌ از اينطرف‌، با فارسي‌ها، از اينطرف‌ از اينطرف‌. من‌ با همان‌ حالت‌ باصطلاح‌ بد باوريم‌ گفتم‌ لابد اين‌ آقا ما را از دور ديده‌، خيال‌ ميكنه‌ از دوستانشيم‌، راه‌ را گم‌ كرديم‌ كه‌ ايستاديم‌ متحير و داره‌ ما را ميگه‌ از اينطرف‌ بيائيد. ولي‌ آن‌ دوستمون‌ مي‌گفت‌ ما را داره‌ به‌ طرف‌ خانة‌ امام‌ زمان‌ دعوت‌ ميكنه‌. حركت‌ كرديم‌. در بين‌ راه‌ خداي‌ من‌ شاهده‌، يك‌ بوي‌ عطر عجيبي‌ كه‌ اگر يك‌ قدم‌ منحرف‌ از آن‌ راه‌ ميشيديم‌ آن‌ بود قطع‌ ميشد، همينطور كه‌ مي‌رفتيم‌ رسيديم‌ به‌ آن‌ محلي‌ كه‌ اون‌ شخص‌ ايستاده‌ بود ولي‌ او رفته‌ بود. چون‌ سيصد متر تقريبا تا آنجا فاصله‌ بود. رسيديم‌ آنجا خوب‌ تا اينجا كه‌ درست‌ آمديم‌. يك‌ خورده‌ هم‌ من‌ با اين‌ بوي‌ عطر مست‌ كنندة‌ معنوي‌ بيشتر ظنم‌ به‌ اين‌ جهت‌ رفته‌ بود كه‌ همانطوري‌ كه‌ دوستمون‌ ميگه‌ كه‌ ما را به‌ طرف‌ خانة‌ امام‌ دعوت‌ ميكنند شايد درست‌ باشه‌، تا آنجا رسيديم‌. اين‌ جالب‌ بود. ديديم‌ يك‌ نفر موتور سوار كه‌ موتور دنده‌اي‌ داشت‌. از عقب‌ خيابان‌ آمد رسيد به‌ دو قدمي‌ ما. ايستاد. شما مي‌دونيد در مدينه‌ فارسي‌ زبان‌ و ايراني‌ موتور سوار نميشه‌. آنهايي‌ كه‌ رفتند آنجا ميدونند. اين‌ ايستاد نصفه‌ شب‌ به‌ من‌ و ايشان‌ گفت‌ از اينطرف‌. از اينطرف‌، از اينطرف‌. يك‌ خياباني‌ را نشون‌ داد. ديگه‌ من‌ اينجا يقينم‌ شد. حالي‌ پيدا كرديم‌. يك‌ حال‌، شب‌ جمعه‌ هم‌ بود تصادفا. يك‌ حال‌ توجهي‌ پيدا كرديم‌. توي‌ آن‌ خيابان‌ شايد هفت‌ هشت‌ قدمي‌ بيشتر وارد نشديم‌. ديديم‌ جمعي‌ دارند مي‌آيند. معلومه‌ يك‌ مجلسي‌ تمام‌ شده‌ و اين‌ آقايي‌ كه‌ با اين‌ جمع‌ در آن‌ مجلس‌ بوده‌ با هم‌ از جايي‌، از خانه‌اي‌ بيرون‌ آمدند. جوانهاي‌ بسيار متدين‌، خوش‌ قيافه‌، من‌ زياد متوجه‌ جوانها نبودم‌. آن‌ دوستمون‌ بعد براي‌ من‌ نقل‌ ميكرد. اينها همينطور از اين‌ آقايي‌ كه‌ در وسط‌ بود يك‌ عرقچين‌ سرش‌ بود، يك‌ عباي‌ سفيد روي‌ دوشش‌ انداخته‌ بود. صورت‌ مثل‌ ماه‌ مي‌درخشيد. تا رسيد به‌ ما، اين‌ را بدونيد. اين‌ را بدانيد. اين‌ بخاطر پاكي‌ من‌ يا دوستم‌ نبوده‌. حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ مثل‌ جد بزرگوارش‌ كه‌ سبقت‌ بر سلام‌ مي‌گرفت‌، ايشان‌ هم‌ مي‌گيرند. تا رسيدند به‌ ما گفتند سلام‌ عليكم‌. ماهم‌ گفتيم‌ عليكم‌ السلام‌. اما هنوز من‌ شك‌ دارم‌. اين‌ دوستمان‌ گريه‌اش‌ زياد شد. يك‌ كناري‌ ايستاد اين‌ جمع‌ عبور كردند. يك‌ دفعه‌ چشممون‌ به‌ يك‌ خانه‌اي‌ در ميان‌ خانه‌هايي‌ كه‌ در آن‌ راستة‌ خيابان‌ بود افتاد كه‌ معلومه‌ اينجا تازه‌ مردم‌ از ميانش‌ بيرون‌ آمدند و چراغ‌ داخل‌ هال‌ هنوز روشنه‌. من‌ آمدم‌ نزديك‌. ديدم‌ يك‌ تابلو روي‌ در خانه‌ است‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. كه‌ همين‌ تابلو من‌ را وادار كرد كه‌ امشب‌ اين‌ قضيه‌ را براي‌ شما نقل‌ كنم‌. يك‌ تابلو روي‌ در خانه‌ است‌ كه‌ روي‌ دو طرفش‌ نوشته‌ شده‌ و اينجور افقي‌ زدند. هم‌ اينطرف‌ نوشته‌ شده‌ هم‌ آنطرف‌. رويش‌ هم‌ يك‌ چراغي‌ روشنه‌. مي‌دونيد چي‌ نوشته‌ بود؟ بالاش‌ نوشته‌ بود منزل‌. خوب‌ با خط‌ برجستة‌ طلايي‌. زيرش‌ نوشته‌ بود المهدي‌. يك‌ خط‌ تيره‌ الغوث‌. ما اين‌ تابلو را كه‌ ديديم‌ خيلي‌ عجيب‌ بود برامون‌. چون‌ من‌ مكرر مكه‌ مشرف‌ شده‌ام‌. مكرر با مردم‌ آنجا آشنايي‌ داشته‌ام‌. اينها اساسا از كلمة‌ مهدي‌ شايد خوششون‌ نيايد تا چه‌ برسه‌ به‌ اينكه‌ خانه‌اي‌ را به‌ نام‌ مهدي‌ اسم‌ گذاري‌ كنند. مخصوصا كلمة‌ الغوث‌. آقايون‌ الغوث‌. بگيد يا صاحب‌ الزمان‌ الغوث‌. الغوث‌ مي‌دونيد يعني‌ چه‌؟ يعني‌ پناه‌ مي‌خواهيم‌ آقا. ديديد يك‌ كسي‌ كه‌ غرق‌ شده‌ توي‌ دريا، صدا ميزند پناه‌، كمك‌، اين‌ معناي‌ پناهه‌. كمكه‌. آقاجان‌ كمك‌ مي‌خواهم‌. وقتي‌ كه‌ خودش‌ روي‌ خانه‌اش‌ بنويسد كه‌ من‌ مهدي‌ الغوث‌ هستم‌، نشستيم‌ آنجا. اين‌ دوستمون‌ كه‌ از حال‌ رفت‌. من‌ كه‌ حالي‌ داشتم‌ رفتم‌ پشت‌ در. ديدم‌ يك‌ مردي‌ داخل‌ خانه‌ ايستاده‌. گفتم‌ صاحب‌ البيت‌ فيه‌. گفتم‌ صاحب‌ خانه‌ كه‌ اسمش‌ المهديه‌ و لقبش‌ الغوثه‌ توي‌ خانه‌ هست‌؟ با يك‌ صداي‌ بسيار لطيف‌ كه‌ من‌ هر وقت‌ يادم‌ مي‌آد يك‌ حال‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 متوجه‌ نبوديم‌. خانه‌هاي‌ متعددي‌ نظير يكديگر و سال‌ گذشته‌ كه‌ من‌ مكه‌ مشرف‌ شدم‌، ديدم‌ تمام‌ آن‌ خانه‌ها را وارد مسجد النبي‌ كردند.

 بهرحال‌ شما بدانيد امام‌ زمانتون‌ الغوثه‌. پناهگاهه‌. يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ كه‌ هم‌ دربارة‌ علامة‌ حلي‌ اين‌ قضيه‌ را اشاره‌ كرده‌اند و هم‌ در بارة‌ مرحوم‌ قاضي‌ نور الله‌ شوشتري‌. قاضي‌ نور الله‌ شوشتري‌ يكي‌ از علماي‌ بسيار بزرگ‌ كه‌ صاحب‌ كتاب‌ مجالس‌ المؤمنينه‌ و كتابهاي‌ زيادي‌ نوشته‌. مرد بسيار با عظمتي‌ است‌ كه‌ الان‌ قبرش‌ در آگراي‌ هندوستان‌ بنام‌ شهيد ثالث‌ و حرم‌ و صحن‌ بسيار باعظمتي‌ داره‌. اگر رفتيد آگره‌، آنجايي‌ است‌ كه‌ تاج‌ محل‌ در آن‌ شهره‌. اگر كسي‌ به‌ هندوستان‌ بره‌ حتما براي‌ ديدن‌ آثار زمان‌ اسلام‌ كه‌ آن‌ زماني‌ كه‌ اسلام‌ در آن‌ مملكت‌ حاكم‌ بوده‌ به‌ آگره‌ ميره‌ و در آنجا تاج‌ محلي‌ هست‌ كه‌ بسيار ديدني‌ است‌ و در كنار اين‌ شهر قبر مرحوم‌ قاضي‌ نور الله‌ شوشتري‌ است‌. اين‌ مرد بزرگ‌ براي‌ ترويج‌ تشيع‌ حركت‌ ميكنه‌ زمان‌ اكبر شاه‌ ميره‌ در هندوستان‌ زندگي‌ ميكنه‌ و خودش‌ را سني‌ معرفي‌ ميكنه‌ و بعد كه‌ او را مي‌شناسد كه‌ شيعه‌ است‌ او را مي‌كشند و شهيد ثالث‌ معروف‌ ميشه‌ و الان‌ شما در هندوستان‌ به‌ هر هندي‌ شيعه‌ كه‌ بگيد قبر شهيد ثالث‌ كجاست‌، ميدونند قاضي‌ نور الله‌ شوشتري‌. من‌ در آن‌ شهر حتي‌ يك‌ جلسة‌ سخنراني‌ داشتم‌ و در همان‌ صحن‌ ايشان‌ و تمام‌ آن‌ شيعياني‌ كه‌ آن‌ حدود بودند اجتماع‌ كرده‌ بودند.

 بهرحال‌ مرحوم‌ قاضي‌ نور الله‌ ايشان‌ مي‌شنود كه‌ يكي‌ از علماي‌ اهل‌ سنت‌ كتاب‌ علامة‌ حلي‌ را برداشته‌ شرح‌ زده‌ و رد كرده‌. يك‌ كتاب‌ دارد علامة‌ حلي‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ بنام‌ احقاق‌ الحق‌. تمام‌ عقائد شيعه‌ را نوشته‌ و مقايسه‌ كرده‌ با عقايد اهل‌ سنت‌. و بعد هم‌ فروع‌ احكام‌ و يك‌ دوره‌ معارف‌ حقة‌ اسلامي‌ را خيلي‌ مختصر بيان‌ كرده‌. قاضي‌ روزبهان‌ ظاهرا در اصفهان‌ بوده‌. ايشان‌ بر ميداره‌ اين‌ كتاب‌ را رد ميكنه‌ اما نسخة‌ منحصر به‌ فردش‌ در اختيار خودش‌ بوده‌ براي‌ طلاب‌ كه‌ بعله‌ علامة‌ حلي‌ اينطوري‌ گفته‌ من‌ اينجور ردش‌ كردم‌ و ميدونيد كتاب‌ را اگر بخواد انسان‌ رد بكنه‌ بايد كتاب‌ در دست‌ انسان‌ باشه‌ تا رد بكنه‌. قاضي‌ نور الله‌ هر چي‌ تلاش‌ ميكنه‌ اين‌ كتاب‌ را بدست‌ بياره‌، يعني‌ رد قاضي‌ روزبهان‌ را بدست‌ بياره‌ نمي‌تونه‌. ميگه‌ ميرم‌ شاگردش‌ ميشم‌. لباس‌ مبدل‌ ميپوشه‌ معروف‌ هم‌ آن‌ روزها نبوده‌. مي‌آيد در اصفهان‌ شاگرد قاضي‌ روزبهان‌ ميشه‌. خيلي‌ نزديك‌ ميشه‌. آنقدر نزديك‌ ميشه‌ كه‌ يك‌ شب‌ به‌ قاضي‌ روزبهان‌ ميگه‌ اين‌ كتاب‌ را بديد ما يك‌ شب‌ مطالعه‌ كنيم‌. كتاب‌ خيلي‌ قطوره‌. يعني‌ الان‌ كه‌ چاپ‌ شده‌، به‌ چاپ‌ جديد بيست‌ جلد به‌ قطر مفاتيح‌ الجنان‌. ايشان‌ ميگه‌ كه‌ نه‌ نميدم‌ اين‌ را. ميگه‌ يك‌ شب‌ به‌ من‌ بديد من‌ مطالعه‌ كنم‌. اين‌ با خودش‌ فكر ميكنه‌ اين‌ در يك‌ شب‌ ميتونه‌ چيكار كنه‌؟ بهش‌ ميده‌. اين‌ مي‌آره‌ همت‌ را ببينيد، به‌ خدا قسم‌ آقايون‌ كسي‌ كه‌ به‌ امام‌ زمان‌ متكي‌ باشه‌ همه‌ چيز داره‌. كاغذ به‌ مقدار اين‌ كتاب‌ تهيه‌ ميكنه‌، قلمهاي‌ متعدد آنوقتها قلم‌ و دوات‌ بوده‌. مركب‌ تمام‌ نشه‌. خودكار نرفته‌ ده‌ تا بخره‌ بياره‌. مركب‌ و دوات‌ حاضر ميكنه‌. ميگه‌ يا صاحب‌ الزمان‌ من‌ مي‌خوام‌ اين‌ كتاب‌ را تا آخرش‌، تا وقتي‌ كه‌ مهلت‌ دارم‌ بنويسم‌، شروع‌ ميكنه‌ به‌ نوشتن‌. يك‌ نيم‌ صفحه‌اي‌ كه‌ مي‌نويسه‌، خواب‌ برش‌ مسلط‌ ميشه‌. آنچنان‌ براتون‌ لابد پيش‌ آمده‌ كه‌ گاهي‌ انسان‌ آنچنان‌ خواب‌ برش‌ فشار آورده‌ كه‌ نمي‌دانه‌ بيداره‌ يا خواب‌. در اطاق‌ را بسته‌ بود كه‌ كسي‌ مزاحمش‌ نشه‌. از داخل‌ بسته‌ بود. ميبينه‌ يك‌ آقائي‌ كنارش‌ ايستاده‌ ميگه‌ تو بخواب‌ من‌ مي‌نويسم‌. اينهم‌ فكر نمي‌كنه‌ كه‌ من‌ در را بسته‌ بودم‌، اين‌ از كجا آمد، اين‌ كيه‌؟ ميده‌ قلم‌ و دوات‌ را به‌ آن‌ شخص‌ و ميخوابه‌. اتفاقا آن‌ شب‌ براي‌ نماز شب‌ هم‌ بلند نميشه‌. موقع‌ نماز صبح‌ بلند ميشه‌. عجب‌ شبي‌ شد. ما حالا اول‌ وقت‌ بايد بريم‌ كتاب‌ را تحويل‌ بديم‌. من‌ هيچوقت‌ اينطور نمي‌خوابيدم‌. وقتي‌ كه‌ مراجعه‌ ميكنه‌ مي‌بينه‌ تمام‌ اين‌ كاغذها تا آخر با آن‌ خط‌ زيبا نوشته‌ شده‌. آخرش‌ نوشته‌ كتبه‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌. برميداره‌ كتاب‌ را به‌ قاضي‌ روزبهان‌ ميده‌ بعد رد كتاب‌ قاضي‌ روزبهان‌ را مي‌نويسه‌ كه‌ خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ العظمي‌ مرعشي‌ نجفي‌، اين‌ كتاب‌ را احيا كردند و تجديد طبع‌ كردد و پاورقي‌ زدند و حدود شايد بيست‌ جلدش‌ چاپ‌ شده‌ و احتمالا مجلدات‌ ديگري‌ هم‌ داشته‌ باشه‌.

 اين‌ معناي‌ الغوثه‌. حالا هر كسي‌ يك‌ جور پناه‌ به‌ امام‌ زمان‌ ميبره‌. يكي‌ براي‌ قرضش‌ پناه‌ ميبره‌، ببريد. يكي‌ براي‌ شغلش‌ پناه‌ ميبره‌ به‌ امام‌ زمان‌. ببرد. يكي‌ براي‌ مرضش‌ پناه‌ ميبره‌. ببره‌. يكي‌ براي‌ معنويات‌ و كسب‌ كمالات‌ پناه‌ به‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ميبره‌. خلاصه‌ او پناهگاه‌ ماست‌. دعاي‌ ندبه‌ خونديد. در دعاي‌ ندبه‌، امام‌ صادق‌، ايني‌ كه‌ ميگم‌ امام‌ صادق‌ چون‌ دعاي‌ ندبه‌ هم‌ از امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ سند معتبر نقل‌ شده‌ و هم‌ از خود وليعصر نقل‌ شده‌. سندش‌ هم‌ بسيار معتبره‌. بلكه‌ من‌ يك‌ وقتي‌ بحثي‌ شده‌ بود. يك‌ جواني‌ القاء كرده‌ بود كه‌ سند دعاي‌ ندبه‌ صحيح‌ نيست‌. من‌ آنوقت‌ برداشتم‌ يك‌ تحقيقي‌ دربارة‌ مضامين‌ دعاي‌ ندبه‌ كردم‌ و الان‌ هم‌ به‌ شما عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ تمام‌ مضامين‌ دعاي‌ ندبه‌ يا با آيات‌ قرآن‌ تطبيق‌ ميكنه‌ يا با روايات‌ متواتر از ناحية‌ پيغمبر اكرم‌ و سوم‌ نداره‌. يعني‌ حتي‌ يك‌ جمله‌اش‌ حتي‌ با يك‌ روايت‌ ضعيف‌ فقط‌ تطبيق‌ بكنه‌ اينطور نيست‌. احتياجي‌، اينجور چيزي‌ به‌ سند نداره‌. و در عين‌ حال‌ شما مراجعه‌ كنيد به‌ كتاب‌ زاد المعاد مرحوم‌ مجلسي‌. مرحوم‌ مجلسي‌ نوشته‌ به‌ سند معتبر اين‌ دعا از امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نقل‌ شده‌ و در كتابها از امام‌ عصر هم‌ نقل‌ شده‌. بهرحال‌ در آنجا ميگيم‌ خلقته‌ لنا عصمة‌ و ملاذا. اي‌ خدا تو امام‌ زمان‌ را براي‌ ما خلق‌ كردي‌ كه‌ ما را نگه‌ داره‌. عصمت‌ يعني‌ نگهدارنده‌. ما را نگهداره‌ از چي‌؟ از هر بدي‌. به‌ خودش‌ قسم‌ اگر كسي‌ متوسل‌ به‌ حضرت‌ باشه‌ از هر بدي‌ محفوظ‌ ميشه‌. صبح‌ كه‌ از خواب‌ پا ميشي‌ حالا قبل‌ از اذان‌ صبح‌ بلند شدي‌، بعد از اذان‌ صبح‌ بلند شدي‌، تا بلند ميشي‌، من‌ يكي‌ از اساتيدم‌ را ديده‌ بودم‌ كه‌ تا مي‌نشست‌، بيدارش‌ مي‌كردند مي‌نشست‌ مي‌گفت‌ السلام‌ عليك‌ يا بقية‌ الله‌. السلام‌ عليك‌ يا صاحب‌ الزمان‌. وقتي‌ انسان‌ بزرگتري‌ بالا سرش‌ ايستاده‌، از خواب‌ بلند ميشه‌ اينهم‌ مي‌خواد ادب‌ بخرج‌ بده‌، اول‌ به‌ آن‌ بزرگتر سلام‌ ميكنه‌. عجيب‌ بود گاهي‌ اصلا تعجب‌ من‌ مي‌كردم‌ كه‌ اين‌ چطور زود منتقل‌ ميشه‌. خواب‌ بود. حتي‌ صداي‌ نفسش‌ پيدا بود كه‌ صددرصد در خواب‌ عميقه‌. تا بيدار مي‌كرديم‌ مي‌نشست‌ مي‌گفت‌ السلام‌ عليك‌ يا صاحب‌ الزمان‌. شما اين‌ كار را بكنيد. نميگم‌ حالا آنجور با آن‌ سرعت‌. لااقل‌ اولين‌ سخنتون‌ هر روز صبح‌ اين‌ باشه‌ ببينيد تغييري‌ در زندگيتون‌ پيدا ميشه‌ يا نميشه‌؟ من‌ كه‌ فكر مي‌كنم‌ ميشه‌. تجربه‌ ثابت‌ كرده‌ كه‌ ميشه‌. شب‌ هم‌ كه‌ مي‌خواي‌ بخوابي‌ باز بگو السلام‌ عليك‌ يا بقية‌ الله‌ يا صاحب‌ الزمان‌. خلقته‌ لنا عصمة‌. خدايا تو او را براي‌ ما خلق‌ كردي‌ اين‌ منظور از خلق‌ يعني‌ در دنيا قرارش‌ دادي‌ كه‌ عصمت‌ ما باشه‌. يعني‌ نگهدارندة‌ ما باشه‌. و ملاذ. يعني‌ پناهگاه‌ ما باشه‌. ما وقتي‌ به‌ خطرات‌ برخورد مي‌كنيم‌ بايد اول‌ بگيم‌ يا صاحب‌ الزمان‌. پناهگاه‌ ماست‌. كعف‌ العصيم‌. پناهگاه‌ محكم‌ خداست‌.

 همة‌ علماي‌ اهل‌ معنا اينطور بودند. تنها چيزي‌ كه‌ براشون‌ خيلي‌ مهم‌ بود، ارتباط‌ با حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ بود. ارتباط‌ با امام‌ زمان‌ آقا، امر خداست‌ در قرآن‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ فرموده‌ و رابطوا. در تفاسير فرموده‌ كه‌ رابطوا مع‌ امامكم‌ المنتظر. با امامي‌ كه‌ منتظره‌. اين‌ را بدونيد يكي‌ از اسماء حجة‌ ابن‌ الحسن‌ منتظره‌. يعني‌ همه‌ انتظارش‌ را دارند. همه‌ انتظارش‌ را دارند. بعضي‌ها خوابند، خواب‌، آدمهاي‌ خواب‌ ازشون‌ توقعي‌ نيست‌. بعضي‌ها مرده‌اند. از مرده‌ هم‌ كه‌ اصلا توقعي‌ نيست‌. اما اگر كسي‌ بيدار باشه‌ ولو غير مسلمان‌ باشه‌ و بداند چقدر دنيا به‌ بشر و بشريت‌ امروز داره‌ خيانت‌ ميكنه‌ و چقدر انسان‌ و انسانيت‌ را عقب‌ مي‌اندازه‌، منتظر امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌ و او منتظره‌. عالم‌ منتظر امام‌ عصرند. حتي‌ خداي‌ تعالي‌. شما شايد تعجب‌ كنيد. خداي‌ تعالي‌ ميگه‌ فانتظروا اني‌ معكم‌ من‌ المنتظرين‌. من‌ هم‌ با شما انتظار مي‌كشم‌. انتظار دارم‌ كه‌ اين‌ بزرگ‌ بزرگان‌، اين‌ جملاتي‌ در روايات‌ هست‌ نسبت‌ به‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌. اين‌ عزيز عزيزان‌، اين‌ كسي‌ كه‌ در روايات‌ من‌ خودم‌ ديدم‌ در روز نيمة‌ شعبان‌ جمع‌ آن‌ روايات‌ را در كانون‌ بحث‌ و انتقاد ديني‌ گفتم‌. هم‌ سيد الشهدا اين‌ جمله‌ را فرموده‌ هم‌ امام‌ صادق‌. لو ادركته‌ لخدمته‌ ايام‌ حياتي‌. اگر من‌ آن‌ آقا را درك‌ مي‌كردم‌، خدمتگزارش‌ بودم‌ تمام‌ عمرم‌. خيلي‌ عجيبه‌. خيلي‌ عجيبه‌. لو ادركته‌ روايتش‌ هم‌ صحيحه‌ است‌. هم‌ سيد الشهدا گفته‌ هم‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. ائمة‌ ديگر هم‌ كلماتي‌ بالاتر از اين‌ گفته‌اند. اگر دركش‌ مي‌كرديم‌ ما خدمتگزارش‌ بوديم‌ تمام‌ عمرمون‌. چرا؟ براي‌ اينكه‌ خدا هم‌ انتظارش‌ را ميكشه‌. خدا چطور انتظارش‌ را مي‌كشه‌. خدا انتظار ميكشه‌ كه‌ مردم‌ يك‌ خورده‌اي‌ به‌ خود بيايند. شما ببينيد يك‌ مثال‌ بزنم‌ تا اين‌ مسئله‌ براتون‌ حل‌ بشه‌.

 يك‌ مدرسه‌اي‌ را تصور كنيد. مدير مدرسه‌ يك‌ كلاس‌ را به‌ يك‌ معلم‌ سپرده‌. اما بچه‌هاي‌ اين‌ كلاس‌ به‌ هم‌ ريختند و به‌ سر و كلة‌ يكديگر مي‌زنند. معلم‌ ايستاده‌ كه‌ اينها آرام‌ بگيرند تا با اينها حرف‌ بزنه‌. مدير مدرسه‌ هم‌ انتظار داره‌ كه‌ اينها آدم‌ بشوند، آرام‌ بگيرند تا معلم‌ بره‌ سر كلاس‌. خدا منتظره‌ كه‌ ماها آرام‌ بگيريم‌. ماها بخوايم‌ امام‌ زمانمون‌ را. از خواب‌ غفلت‌ بيرون‌ بيائيم‌. بخواهيم‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ ظهور كنه‌ و عدل‌ و داد را برقرار كنه‌. خدا منتظره‌. خود امام‌ زمان‌ هم‌ هزار و صد و شصت‌ سال‌ تقريبا منتظره‌. همة‌ انبياء و اولياء منتظرند. بيائيم‌ ماها كمك‌ كنيم‌ به‌ رفع‌ انتظار خدا و انبياء و ائمه‌ و خود حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفدا و راه‌ تزكية‌ نفس‌ را بپيمائيم‌، يك‌ مقداري‌ به‌ خودمون‌ برسيم‌، انسانيت‌ را پيشه‌ كنيم‌، راه‌ خدا را قدم‌ برداريم‌.

 و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ همانطوري‌ كه‌ علماي‌ بزرگ‌ در همة‌ مشكلاتشون‌، چه‌ مشكلات‌ علمي‌ چه‌ مشكلات‌ غير علمي‌ به‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ مراجعه‌ مي‌كردند، همة‌ ماها هم‌ مراجعه‌ كنيم‌. فردا جمعه‌ است‌. در زيارت‌ آن‌ حضرت‌ مي‌خوانيم‌ هذا يوم‌ الجمعه‌ و هو يومك‌. امروز روز توست‌. المتوقع‌ فيه‌ ظهورك‌. توقع‌ داريم‌ كه‌ فردا تو ظهور كني‌ آقا يا حجة‌ ابن‌ الحسن‌. و الفرج‌ فيه‌ للمؤمنين‌ علي‌ يديك‌. يا بقية‌ الله‌ انت‌ كريم‌ من‌ اولاد الكرام‌ و مأمور بالضيافة‌ و الاجاره‌. فاضفني‌ و اجرني‌ صلواة‌ الله‌ عليك‌. آقا تو كريمي‌، فرزند كريمهاي‌ عالم‌ خلقتي‌. ما را پذيرائي‌ كن‌، ميهماني‌ كن‌، با برآوردن‌ حاجتمون‌ آقا در كلمات‌ رسول‌ اكرم‌ هست‌ كه‌ فرمود اكرم‌ الضيف‌ ولو كان‌ كافرا. مهمان‌ را گرامي‌ بداريد اگر چه‌ كافر باشد. يا بقية‌ الله‌ ما مهمان‌ توئيم‌. درست‌ است‌ كفران‌ نعمت‌ وجود تو را كرده‌ايم‌ اما فاضفني‌ و اجرني‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌. يا صاحب‌ الزمان‌. در همين‌ مجلس‌ افراد متعددي‌ را الان‌ دارم‌ مي‌بينم‌ كه‌ اينها اظهار كردند ما مكرر خدمت‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ رسيده‌ايم‌ و حوائجمون‌ را گرفته‌ايم‌.

 يا صاحب‌ الامر، يا صاحب‌ الزمان‌، آقا دستمون‌ به‌ دامانت‌. تا كي‌ دلت‌ را بسوزانيم‌ و كلماتي‌ را كه‌ به‌ خودت‌ نسبت‌ مي‌دهند براي‌ اين‌ مردم‌ بخوانيم‌ و اشك‌ آنها بريزد و به‌ ياد آن‌ روزي‌ كه‌ تو تشريف‌ بياوري‌ و صدا بزني‌ الا يا اهل‌ العالم‌، ان‌ جدي‌ الحسين‌ قتلوه‌ عطشانا.

 

۲۸ رجب ۱۴۱۵ قمری – مضرات‌ غفلت‌ و عدم‌ مراقبه‌ اخلاق‌ ۹۴

 مضرات‌ غفلت‌ و عدم‌ مراقبه‌ اخلاق‌ 94

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ والسلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. اقتربت‌ الساعه‌.

 آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ كرديد بسيار مطالب‌ پرمعنايي‌ داشت‌ كه‌ انشاء الله‌ در هفتة‌ گذشته‌ در مطالعاتتون‌ به‌ عمقش‌ متوجه‌ شده‌ باشيد. حتي‌ روز جمعه‌ من‌ ديدم‌ بعضي‌ از آقايون‌ سؤالاتشون‌ در اطراف‌ بعضي‌ از اين‌ آياتي‌ كه‌ اين‌ هفته‌ خوندند بود و من‌ را خوشحال‌ كرد. فرازهاي‌ متعددي‌ در اين‌ آيات‌ بود. يكي‌ مسئلة‌ خواب‌ غفلتي‌ است‌ كه‌ ماها را گرفته‌. ماها فكر مي‌كنيم‌ كه‌ حالاها هستيم‌ تو دنيا. من‌ متي‌ فقد غابت‌ قيامته‌. هر كس‌ كه‌ مرد همانموقع‌ قيامتش‌ برپا شده‌. قيامت‌ مگر چي‌ داره‌ كه‌ ما همه‌اش‌ ترس‌ از قيامت‌ داريم‌؟ انسان‌ به‌ مجرد اينكه‌ از دار دنيا رفت‌ كه‌ هر لحظه‌ احتمالش‌ هست‌ سؤالات‌ از او شروع‌ ميشه‌. بيشتر آنهايي‌ كه‌ از دنيا رفته‌اند و حالا يا در خواب‌ ديگران‌ آمده‌اند يا در ارتباط‌ با زنده‌ها روحشون‌ صحبتي‌ كرده‌اند و يا زنده‌ دومرتبه‌ شده‌اند. اينها ميگن‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌ مي‌ميره‌ مثل‌ پردة‌ سينما تمام‌ خصوصيات‌ و كارهاي‌ زندگي‌ انسان‌ عينا جلوي‌ چشم‌ انسان‌ نشان‌ داده‌ ميشه‌. حتي‌ خودتون‌ متوجه‌ نبوديد مثلا چشمتون‌ را روي‌ هم‌ گذاشتيد. مي‌بينيد توي‌ فيلم‌ هست‌. حركتي‌ كرديد كه‌ غافل‌ نمي‌دونستيد اين‌ كار را كرديد، توي‌ فيلم‌ هست‌. در آنموقع‌ مثلا فرض‌ كنيد رنگتون‌ چه‌ جور بوده‌، قيافه‌اتون‌ چه‌ جوري‌ بوده‌، اخم‌ كرده‌ بوديد، تبسم‌ كرده‌ بوديد، همة‌ اينها توي‌ فيلم‌ هست‌. وقتي‌ كه‌ بشر بتونه‌ اينطور از انسان‌ فيلم‌ بگيره‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار كه‌ سريع‌ الحسابه‌. پروردگاري‌ كه‌ لا يقادر صغيرة‌ و لا كبيرة‌ الا احصاها. گفته‌ كه‌ هيچ‌ كوچك‌ و بزرگي‌ نيست‌ مگر اينكه‌ حساب‌ ميشه‌. اون‌ ميتونه‌ يك‌ چنين‌ فيلمي‌ از انسان‌ گرفته‌ ميشه‌. تمام‌ اينها گرفته‌ ميشه‌. فيلمها نمي‌تونند از نيت‌هاي‌ باطن‌، تا حالا هنوز موفق‌ نشدند كه‌ از نيت‌ها تصويري‌ بگيرند. اما خداي‌ تعالي‌ اين‌ كار را هم‌ كرده‌. نيت‌ شما چي‌ بوده‌. ممكنه‌ يك‌ كسي‌ در فيلم‌ خيلي‌ نماز باحال‌ و با توجهي‌ بخونه‌. اما در باطن‌ ريا بكنه‌. اين‌ دستگاه‌ الهي‌، آن‌ باصطلاح‌ تصويرگيري‌ الهي‌، آنها را هم‌ تصوير مي‌گيره‌. تمام‌ اينها. ولهم‌ في‌ غفلة‌. ولي‌ آنها غفلت‌ دارند. نقدا دنيامون‌ را آباد مي‌كنيم‌، نقدا به‌ زن‌ و زندگيمون‌ مي‌رسيم‌. ترس‌ و وحشت‌ و مردم‌ شنيدن‌ را نميدونم‌ كي‌ چي‌ گفته‌ است‌ و امثال‌ اينها را به‌ خودش‌ جذب‌ كرده‌. انسان‌ صادق‌، انسان‌ سالك‌، انساني‌ كه‌ قصد داره‌ به‌ كمال‌ خودش‌ را برسانه‌، اين‌ هيچوقت‌ با سر و صداهاي‌ مردم‌ از راه‌ بازنميمانه‌. خيلي‌ مراقبت‌ بكنيد كه‌ هر چي‌ پيشرفتتون‌ بهتر و بيشتر باشه‌، شيطان‌ فعالتره‌. واي‌ بر آن‌ انساني‌ كه‌ شيطان‌ او را به‌ زمين‌ بزنه‌ و روي‌ سينه‌اش‌ بنشينه‌. پالونش‌ بگذاره‌ روي‌ دوش‌ او. ديگه‌ فرار نميتونه‌ بكنه‌. كوشش‌ بكنيد كه‌ انشاء الله‌ غفلت‌ را از خودتون‌ دور بكنيد. هر چه‌ غفلتتون‌ كمتر باشه‌، ذكرتون‌، يادتون‌، توجهتون‌ بيشتره‌. غفلت‌ خيلي‌ چيز بديست‌. شما تصادف‌ مي‌كنيد، ماشين‌ ميزنه‌، ميگيد يك‌ لحظه‌ غافل‌ شدم‌. يك‌ لحظه‌ غافل‌ شدم‌ زدم‌ به‌ ماشين‌ او. يك‌ لحظه‌ غافل‌ شدم‌ يك‌ نفر را زير آوردم‌. حتي‌ بعضي‌ از روايات‌ داره‌ كه‌ حيوانات‌، معناش‌ بمانه‌، شايد خود منهم‌ معناش‌ را نفهمم‌. حيوانات‌ وقتي‌ كه‌ از ياد خدا غافل‌ مي‌شوند دچار سيئات‌ ميشوند. آنها هميشه‌ به‌ ياد خدا هستند. يك‌ وقت‌ براتون‌ مثال‌ زدم‌. گفتم‌ خداي‌ تعالي‌ با حيوانات‌ ارتباطش‌ آنطور قويه‌، يعني‌ آنها چون‌ بندة‌ خدا هستند، ماها از بندگي‌ سرپيچي‌ كرديم‌، كه‌ اگر يك‌ مشت‌ گندم‌ را جلوي‌ رويش‌ بريزند با سنگ‌ قاطي‌ باشه‌، با چوب‌ قاطي‌ باشه‌ اون‌ بدون‌ غفلت‌، با ذكر خدا، اين‌ را ما خودمون‌ مي‌فهميم‌، كي‌ بهش‌ ميگه‌ پس‌. ميگه‌ گندم‌ را بخور چوب‌ را نخور. اين‌ را بخور اون‌ را نخور. و الاّ خدا ميدونه‌ كه‌ او بايد گندم‌ طبيعي‌ را بخوره‌. ماها چون‌ زياد ديديم‌ تعجب‌ نمي‌كنيم‌. و الاّ يك‌ مشت‌ دانه‌ در مقابل‌ حيوان‌ بريزيد، قاطيش‌ هم‌ چيزهايي‌ باشه‌ شبيه‌ به‌ دانه‌ كه‌ ماها هم‌ اشتباه‌ مي‌كنيم‌. ما يك‌ وقتي‌ يك‌ غذا خورديم‌ سنگ‌ داشت‌. گفتيم‌ اين‌ چيه‌؟ سنگه‌. ديدم‌ عين‌ برنجه‌. نفهميديم‌، نشناختيم‌، خيال‌ كرديم‌ برنجه‌. حالا از كجا قاطي‌ شده‌ بود و انسان‌ نمي‌فهمه‌. ولو سنگ‌ سفيد باشه‌ شبيه‌ به‌ برنج‌ باشه‌. در پاك‌ كردن‌ مخصوصا با دست‌ نمي‌تونه‌ انسان‌ بفهمه‌. دقت‌ كرديد؟ ولي‌ حيوان‌ مي‌فهمه‌. حيوان‌ مي‌فهمه‌. اونها اگر  يك‌ لحظه‌، ببينيد معناي‌ غافل‌ شدن‌ اينه‌، يك‌ لحظه‌ غفلت‌ كنند، يك‌ مشت‌ سنگ‌ بخورند، يك‌ لحظه‌ غفلت‌ كنند دچار گرگ‌ ميشن‌، دچار شكارچي‌ مي‌شوند. شايد معناي‌ روايت‌ اين‌ باشه‌. حالا چرا غفلت‌ مي‌كنند؟ آنها هم‌ حالا غفلت‌ مي‌كنند يا نمي‌كنند اون‌ يك‌ معنايي‌ است‌ كه‌ بايد بحث‌ بشه‌.

 ولي‌ دربارة‌ خودمون‌. ماها هم‌ اينطوريم‌. شما هر كاري‌ را كه‌ اشتباه‌ مي‌كنيد غفلتي‌ درش‌ بوده‌. خودتون‌ ميگيد اشتباه‌ كردم‌. معلومه‌ اشتباه‌ سرمنشأش‌ غفلته‌. غفلت‌ نداشته‌ باشيد در كاري‌ كه‌ مشغوليد تمركز داشته‌ باشيد، فكر داشته‌ باشيد، متوجه‌ باشيد. روايت‌ كه‌ فرق‌ آدم‌ عاقل‌ و آدم‌ غير عاقل‌، احمق‌ در بعضي‌ از روايات‌، اين‌ است‌ كه‌ آدم‌ عاقل‌ اول‌ فكر ميكنه‌ بعد حرف‌ ميزنه‌. العاقل‌ لسانه‌ وراء عقله‌. زبانش‌ پشت‌ سر عقله‌. اول‌ فكر ميكنه‌ بعد حرف‌ ميزنه‌. چرا؟ فكر نكرده‌ گفته‌ ديگه‌. در يك‌ روايتي‌ داره‌ كه‌ المؤمن‌ لا و لا يتعز مؤمن‌ نه‌ بدي‌ مي‌كنه‌ و نه‌ عذرخواهي‌ مي‌كنه‌. عذر خواهي‌ نمي‌كنه‌ لازم‌ نكرده‌. اما منافق‌، المنافق‌ يسير المتعذر. هي‌ بدي‌ مي‌كنه‌ و هي‌ عذر مي‌خواد. اين‌ فرق‌ مؤمن‌ و منافق‌ به‌ يك‌ تعبير. اين‌ فرق‌ آدم‌ نادان‌ و آدم‌ داناست‌. همة‌ اينها سببش‌ غفلته‌. كوشش‌ كنيد غفلت‌ نكنيد مخصوصا از مسائل‌ مهم‌. از چيزهايي‌ كه‌ نبايد حتي‌ يك‌ لحظه‌ غفلت‌ كرد و حتي‌ خيلي‌ هواس‌ را جمع‌ كرد مسئلة‌ عالم‌ بعد از اين‌ عالمه‌. مايك‌ عالم‌ خيلي‌ پر ماجرا پشت‌ سر اين‌ عالم‌ داريم‌. كه‌ هيمن‌ جور بيكار نشستيم‌ خيلي‌ پر ماجرا. اما اكثرمون‌ بلكه‌ كلمون‌ نمي‌دونيم‌ چي‌ اتفاق‌ خواهد افتاد. خيلي‌ ساده‌ است‌ پيدا كردن‌ اين‌ معنا كه‌ چه‌ بعد از مرگ‌ اتفاق‌ خواهد افتاد. ولي‌ نمي‌دونيم‌، حالا چي‌ مي‌شه‌، بعد از مردن‌ چي‌ خواهد شد. نمي‌دونيم‌. تبليغاته‌ سوئي‌ هم‌ گاهي‌ شده‌ كه‌ گفته‌اند و شايد هم‌ درست‌ باشه‌ كه‌ گفتن‌ كه‌ انسان‌ ممكنه‌ از اول‌ عمرش‌ تا آخر عمرش‌ بهترين‌ خلق‌ خدا باشه‌ ولي‌ اون‌ لحظة‌ آخر خدا ايمانش‌ را ازش‌ بگيره‌. مي‌گه‌ از ديني‌ كه‌ من‌ گفتم‌ اين‌ حرف‌ غلطه‌. ولي‌ ممكنه‌ آخر عمر چون‌ اين‌ از راه‌ صحيحي‌ وارد كار خودش‌ همة‌ ماها مثل‌ يك‌ مريضهايي‌ هستيم‌ كه‌ زنده‌ بكنه‌ و خداي‌ تعالي‌ به‌ همة‌ اينها گفته‌ يك‌ قانون‌ كلي‌ را رعايت‌ كنيد. مثل‌ همة‌ بيمارها كه‌ بودند همه‌ بايد رعايت‌ كنند زياد ناله‌ نكنه‌ كه‌ مردم‌ ناراحت‌ بشن‌، بيمارها ناراحت‌ بشن‌. اين‌ مثالش‌ براي‌ گناه‌ نكنيد تا مردم‌ آلوده‌ بشن‌.

 يك‌ قوانيني‌ هم‌ بايد رعايت‌ كرد در ضمن‌ مريض‌ بودن‌، مثلا. كه‌ همه‌ بايد رعايت‌ كنند. مثلا روي‌ تخت‌ خودت‌ بخواب‌ فرض‌ كن‌. فلان‌ لباس‌ بيمار را بپوش‌. دكتر هر چي‌ گفت‌ رعايت‌ كن‌ اينهاست‌. اين‌ مال‌ همه‌ هست‌. تمام‌ مردمي‌ كه‌ فرض‌ كنيد در اين‌ شهر هستند همشون‌ بايد ترك‌ گناه‌ كنند و واجباتشون‌ را انجام‌ بدن‌. اما با اين‌ كار مرض‌ روحيشون‌ خوب‌ نمي‌شه‌. بايد يك‌ كارهاي‌ ديگه‌اي‌ هر كدام‌ از اينها يك‌ برنامة‌ خصوصي‌ انجام‌ بشه‌. همة‌ اينها مثلا بگيد بريد از بيمارستان‌ بيرون‌، همه‌ وقتي‌ رفتن‌ بيرون‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ ديگه‌ مريض‌ نمي‌شن‌. همه‌ وقتي‌ كه‌ رفتن‌ بيرون‌ بگن‌ كه‌ خورشيد اين‌ حرفها نيست‌. هر كسي‌ يك‌ راهي‌ داره‌. ولي‌ اين‌ كه‌ ما، اين‌ بيمارستان‌ بيرون‌ رفتيم‌ چه‌ مي‌شه‌ اين‌ خدمت‌ شماعرض‌ شود يك‌ وقت‌ هستش‌ بيماره‌ و توي‌ بيمارستان‌ فقط‌ رعايت‌ قوانين‌ شده‌ آمدي‌ بيرون‌ اون‌ مرحلة‌ آخري‌ كه‌ داره‌ مي‌ياد بيرون‌ پاش‌ مي‌خوره‌، خوب‌ مريض‌ ديگه‌ پاش‌ مي‌خوره‌ به‌ سنگ‌ و مي‌افته‌ توي‌ چاله‌اي‌. براي‌ اين‌ كه‌ خودش‌ را معالجه‌ نكرده‌ اين‌ را قبول‌ دارند اين‌ مريضه‌ هنوز كه‌ افرادي‌ هستند مقدس‌ صد در صد قوانين‌ را عمل‌ مي‌كنند اما هيچ‌ به‌ فكر اصطلاح‌ روحشون‌ نبودند، به‌ فكر اصطلاح‌ روحشون‌ نبودند. ما زياد در حوضه‌ وقتي‌ كه‌ بوديم‌ اين‌ جهت‌ را با بعضي‌ از دوستانمون‌ صحبت‌ مي‌كرديم‌ مي‌گفتيم‌ كه‌ خوب‌ ما وقتي‌ كه‌ از منزل‌ آمدم‌ توي‌ مدرسه‌ توي‌ حوضه‌، خوب‌ يك‌ اخلاق‌ رزيله‌اي‌ داشتيم‌ اما اينجا كه‌ آمديم‌ يك‌ مقدار هم‌ اضافه‌ شد فرقي‌ نمي‌كنه‌ دانشگاه‌ همه‌ چيز، همه‌ جا همين‌ طوره‌. يك‌ اخلاق‌ رزيله‌ هم‌ بر ما اضافه‌ شد و نمي‌گذاشت‌ كه‌ ما درس‌ خونديم‌ وقتي‌ رفتيم‌ به‌ منزلمون‌ پدرمون‌ را وقتي‌ مي‌بينيم‌ چون‌ جاهله‌ من‌ آمر بايد يك‌ كبري‌ هم‌ بر اون‌ بفروشم‌. مردم‌ ديگه‌ هم‌ كه‌ همه‌ جاهلند ديگه‌. من‌ علم‌ دارم‌ سالها بايد، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ من‌ مي‌دونستن‌. حالا من‌ خدا مي‌دونه‌، حالا من‌ مي‌فهمم‌ كه‌ اينها علم‌ نيست‌. حالا مي‌فهمم‌ كه‌ اين‌ معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ جاهل‌ بمونيدها. كه‌ بعضي‌ از علوم‌ ظاهري‌ حجاب‌ اكبره‌. من‌ گاهي‌ مي‌شه‌ روي‌ يك‌ عده‌ از آقايون‌ معمولي‌ كار مي‌كنيم‌، شايد صد نفر را من‌ به‌ راه‌ خدا بكشونم‌ كه‌ يك‌ عالم‌ اين‌ طوري‌ كه‌ تزكيه‌ نكرده‌ و رشد كرده‌ صفات‌ رزيله‌ درش‌ حالا فرق‌ هم‌ نمي‌كنه‌ مجتهد باشه‌، مهندس‌ باشه‌، دكتر باشه‌، خدمتون‌ عرض‌ شود مكتشف‌ باشه‌ اينها را نمي‌شه‌ به‌ اين‌ آسونيها تو راه‌ راست‌ قرارشون‌ داد چون‌ واقعا مانع‌ دارن‌.

 گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ انسان‌ يك‌ دورة‌ عمر همة‌ كارهاش‌ از نظر ظاهر درست‌ بوده‌ ولي‌ به‌ فكر باطنش‌ نبوده‌. كبر و غرور و  حسد، حسد مخصوصا اين‌ جور چيزها را از خودش‌ دفع‌ نكرده‌. شما فكر نكنيد خودخواهي‌ و غرور گاهي‌ ممكنه‌ به‌ سراغ‌ شماها هم‌ بيادها. كه‌ حالا من‌ در راه‌ تزكية‌ نفس‌ خيلي‌ امتياز دارن‌ بر ديگران‌ وقتي‌ مي‌رن‌ بيرون‌ همه‌ را به‌ صورت‌ حيوانات‌ مي‌ببنند از حرفهايي‌ است‌ كه‌، اين‌ جور نيستش‌  كه‌ انسان‌ به‌ يك‌ جايي‌ برسه‌ كه‌ همه‌ را به‌ صورت‌ حيوانات‌ ببينه‌. متنبهي‌ كه‌ مي‌شناسه‌، اون‌ يك‌ آدم‌ به‌ اصطلاح‌ عينكها شيطان‌ مي‌ياره‌ مي‌زاره‌ رو چشم‌ آدم‌ اين‌ موجودات‌ را به‌ صورتهاي‌ مختلف‌ مي‌بينه‌ كه‌ شما را بدبين‌ مي‌كنه‌ به‌ همة‌ مردمان‌ متدين‌ مسلمان‌ اينجوري‌. هر جا كه‌ ديديد يك‌ نفري‌ هم‌ چين‌ ادعايي‌ مي‌كرد من‌ نمي‌گم‌ دروغ‌ مي‌گه‌ ولي‌ شيطان‌ اين‌ كار را كرده‌. يعني‌ چي‌. خداي‌ ستار العيوب‌، خداي‌ يوم‌ اظهر الجميل‌ و ستر القوي‌ اين‌ را خدا مي‌ياد آبروي‌ بندگانش‌ را به‌ همين‌ آسوني‌ ديشب‌ ذكر گفته‌ صبح‌ آمده‌ همه‌ را هم‌ به‌ صورت‌ حيوانات‌ ديدي‌. پس‌ ممكنه‌ به‌ من‌ شماها بگيد كه‌ خودت‌ چيزهايي‌ از اين‌ قبيل‌ نوشتي‌ من‌ اين‌ كه‌ نوشتم‌ در يك‌ جا ممكنه‌ فقط‌. و اون‌ اينه‌ كه‌ انسان‌ افراد ناشناسي‌ را كه‌ نمي‌شناسه‌ اونها را به‌ صورت‌ مختلف‌ يا اين‌ كه‌  به‌ يك‌ صورتي‌ براي‌ هدايت‌ او اين‌ كار را بكنه‌. به‌ اون‌ شخص‌ مي‌گه‌ كه‌ ديشب‌ خواب‌ ديدم‌ وارد حرم‌ موسي‌ الرضا شدم‌ حضرت‌ رضا را ديدم‌ روي‌ ضريح‌ نشستند در عالم‌ رويا بعد طواف‌ دور ضريح‌ حيوانات‌ بودند خوب‌ اين‌ همه‌ حيوانات‌ را كه‌ انسان‌ نمي‌شناسه‌. يك‌ خوكي‌ آمد حضرت‌ رضا به‌ من‌ گفت‌ تو سه‌ روز اين‌ خوك‌ را ببر پذيرايي‌ كنه‌. گفتم‌ آقا آدم‌ قحطه‌. خوك‌ را پذيرايي‌ كنم‌. حضرت‌ فرمودند كه‌ اين‌ همه‌ حيوانات‌ را من‌ اينجا دارم‌ نگهداري‌ مي‌كنم‌ يك‌ خوك‌ هم‌ توسه‌ روز نگهداريش‌ كن‌. گفتم‌، چشم‌. من‌ از خواب‌ بيدار شدم‌ نماز صبحم‌ را خوندم‌. مشغول‌ تعقيب‌ بودم‌ ديدم‌ كه‌ در مي‌زنند. رفتم‌ دم‌ در ديدم‌ كه‌ يكي‌ از دوستانمه‌. ضمنا اون‌ خوكي‌ كه‌ توي‌ خواب‌ من‌ ديده‌ بودم‌ يك‌ خورجيني‌ روي‌ دوشش‌ بود. ديدم‌ اون‌ خورجينه‌ روي‌ دوش‌ اينه‌. بهش‌ گفتم‌ كه‌ بفرماييد گفت‌ كه‌ من‌ سه‌ روز اومدم‌ مهمان‌ شما باشم‌. من‌ خندم‌ گرفت‌ گفتم‌ حواله‌اش‌ آمده‌ بفرماييد. آمد تو. آدم‌ خوبي‌ هم‌ بود. نماز مي‌خوند نمازش‌ را اول‌ وقت‌ مي‌خوند. با زنش‌ دعواش‌ شده‌ بود مي‌خواست‌ بره‌ يك‌ جايي‌ كه‌ كسي‌ ازش‌ خبر نداشته‌ باشه‌ و آمد خونة‌ ما. خيلي‌، مي‌خوام‌ بگم‌ و آشنايي‌ هم‌ هست‌ براي‌ هدايت‌ اوست‌. بعد هر دفعه‌ كه‌ من‌ اين‌ را مي‌ديدم‌ و مخصوصا چشمم‌ به‌ خورجين‌ مي‌افتاد يك‌ حالي‌ از من‌ مي‌پرسيد اون‌ از مي‌پرسيد گفتم‌ روز آخر بهت‌ مي‌گم‌. روز آخر.

 روز آخري‌ كه‌ مي‌خواست‌ بره‌ گفت‌ كه‌ خوب‌ جريان‌ را بگو. گفتم‌ واقع‌ قضيه‌ اينه‌ كه‌ من‌ يك‌ همچي‌ خوابي‌ ديدم‌. ببين‌ چه‌ كار بدي‌ داري‌. در زمان‌ شاه‌ بود اون‌ زمانهاي‌ قبل‌ بود يك‌ خرده‌ فكر كرد گفت‌ كه‌ من‌ هيچ‌ كاري‌ ندارم‌، جز اين‌ كه‌ شغلي‌ دارم‌ كه‌ حرام‌ و حلال‌ قاطيه‌ مثل‌ حيواني‌ كه‌ كثافت‌ خوره‌. فرق‌ بين‌ نجاست‌ و طهارت‌ را نمي‌گذاره‌. و رفتم‌ كه‌ خودم‌ كه‌ را اصلاح‌ كنم‌. مي‌گفت‌ رفت‌ استعفا داد از اون‌ شغلش‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود اين‌ جهتش‌ را درست‌ كرد گاهي‌ مي‌شه‌ بخاطر اين‌ كه‌ يك‌ نفر را بخواهند اصلاحش‌ كنند والا اين‌ جوري‌ بگي‌ تو هر چي‌ مسلمان‌ و متديه‌ ديگه‌ اصلا توي‌ خيابان‌ كه‌ مي‌ري‌ همه‌ را به‌ صورت‌ حيوانات‌ ببيني‌ و اينها را اصلا نزنيد و اگر يك‌ وقت‌ اتفاق‌ براتون‌ افتاد احتمالا شيطاني‌ نباش‌ كه‌ ما مطلعيم‌ كه‌ يك‌ راه‌ هدايتي‌ براي‌ اينها پيدا شده‌. بعد خداي‌ تعالي‌ يك‌ مسائل‌ مختلفي‌ بر اينها تحميل‌ مي‌شه‌ شماها اون‌ مردم‌ را درست‌ مي‌كنيد. هدايت‌ مي‌كنيد. و به‌ اين‌ جهت‌ كه‌ بندگان‌ خدا را به‌ صورت‌ حيوانات‌ مي‌بينيد. به‌ اين‌ آسونيها نيست‌. دقت‌ كرديد. انسان‌ گاهي‌ مي‌شه‌ يك‌ عمر زندگي‌ كرده‌ توي‌ دنيا و همة‌ كارهاي‌ خوب‌ را هم‌ انجام‌ مي‌ده‌. مقدس‌، خوب‌ متدين‌ اما آخر عمرش‌ مثل‌ همان‌ مريضي‌ كه‌ معالجه‌ نمي‌شه‌ و حوصله‌اش‌ سر مي‌ياد از تو بيمارستان‌ كه‌ مي‌خواد بياد بيرون‌ مي‌افته‌ تو چاله‌. اين‌ را من‌ قبول‌ داره‌ اما اين‌ آدم‌ مريضه‌.

 اما اگر در راه‌ تزكية‌ نفس‌ قدم‌ برداشته‌ بشه‌. اين‌ طور كه‌ نيست‌ كه‌ خدا بگه‌ همة‌ زحماتت‌ هدر. نه‌. حتي‌ در راه‌ تزكية‌ نفس‌ اگر كسي‌ بميره‌، بالاترين‌ مقام‌ را بهش‌ مي‌دن‌. كه‌ اون‌ مقام‌ شهيده‌. من‌ مات‌ في‌ طلب‌ العلم‌ مات‌ شهيدا. پس‌ بنابراين‌ در آخر عمر بايد انسان‌ يك‌ راهي‌ را انتخاب‌ كنه‌ كه‌ بدانه‌ چه‌ به‌ سرش‌ خواهد آمد. از اين‌ دنيا كه‌ رفت‌ چه‌ به‌ سرش‌ مي‌ياد. هر هم‌ لحظه‌ انسان‌ به‌ فكرش‌ باشه‌. شما يك‌ سفر مكه‌ داريد. مي‌خواييد حركت‌ كنيد براي‌ مكه‌. دو ماه‌ ديگه‌ مثلا. همين‌ كه‌ شب‌ مي‌خوابيد من‌ برم‌ مكه‌ چي‌ مي‌شه‌، هواپيما سوار مي‌شم‌ تو جده‌ فرود مي‌يام‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ بعد مي‌رم‌ مدينه‌ و زيارت‌ مي‌كنم‌ و بعد حركت‌ مي‌كنم‌ طرف‌ مكه‌ محرم‌ مي‌شم‌ تو مسجد الشجره‌ بعد لبيك‌ گويان‌ مي‌ريم‌ مسجدالحرام‌. طواف‌ مي‌كنيم‌، سعي‌ صفا و مروه‌ مي‌كنيم‌، نمي‌دونم‌ نماز طواف‌ و طواف‌ نساء بجا مي‌ياريم‌. اين‌ همه‌ را پيش‌ ذهن‌ خودش‌ مي‌گذرونه‌ و كارش‌ هم‌ روشنه‌ و برنامه‌اش‌ هم‌ روشن‌. و حال‌ اينكه‌ دو هفته‌ هم‌ بيشتر نيست‌. باز برمي‌گرديم‌ سر خونه‌ و زندگيمون‌. اما براي‌ سفر آخرت‌ اين‌ سفر دائمي‌ يك‌ هم‌ چين‌ فكرهايي‌ داريم‌. اصلا نمي‌دونيم‌ چي‌ مي‌شه‌. بعضيها معتقدند كه‌ آدم‌ را مي‌كنند اين‌ زير. كه‌ اكثر ماها آخرين‌ خانة‌ هستي‌ اين‌ است‌. مي‌شه‌ آخرن‌ خانة‌ هستي‌ اين‌ باشه‌.

 آخرين‌ جايي‌ كه‌ زندگي‌ پايان‌ پيدا مي‌كنه‌، پايان‌ زندگي‌ اينه‌؟ مي‌بينيم‌ به‌ شكل‌ يك‌ دنبال‌ كارهاي‌ خشگذاراني‌ اقلا توي‌ دنيا بياد گناه‌ را ترك‌ بكنيم‌ واجباتت‌ را انجام‌ بديم‌ يعني‌ چي‌. چيه‌؟ كجا مي‌ره‌ انسان‌! بعضيها مي‌گن‌، من‌ خودم‌ بچه‌ بودم‌ ديدم‌ يك‌ مرده‌اي‌ را دفن‌ كردن‌ با خودم‌ مي‌گفتم‌ اين‌ چطور آدم‌ دلش‌ جرأت‌ مي‌كنه‌ اون‌ زير تو اون‌ تاريكيها و زير خاكها و حرف‌ يك‌ بچه‌ نيست‌ها حرف‌ بزرگها هم‌ همينه‌. وحشت‌ قبر و شب‌ ليلة‌ الدفن‌ و از اين‌ حرفها. نوشتن‌ كه‌ انسان‌ را دفن‌ مي‌كنن‌ بهتره‌. من‌ ببريد توي‌ مثلا صحن‌ دفن‌ كنيد، توي‌ رواق‌ دفن‌ كنيد، توي‌ حرم‌ دفن‌ كنيد چرا، خوب‌ اون‌ زير يك‌ لايه‌ بپوشونند ديگه‌ فرق‌ نمي‌كنه‌ كه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود بهشت‌ رضا باشه‌، توي‌ حرم‌ باشه‌، انسان‌ است‌ و اعمالش‌ هست‌ و هارون‌ الرشيد توي‌ كرة‌ زمين‌ بهترين‌ جاها دفنه‌، ابابكر و عمر بهترين‌ جاها دفنند. شما را پيغمبر اكرم‌ تو خانة‌ پيغمبر اكرم‌. كنار قبر حضرت‌ رضا زير گنبد هارون‌ الرشيد دفنه‌. فايده‌اي‌ براش‌ داره‌؟ چرا؟ نماز مي‌خوندها، عمر هم‌ نماز مي‌خوند. همة‌ اين‌ سه‌ نفري‌ كه‌ گفتم‌ خيلي‌ هم‌ زيادي‌ عبادت‌ مي‌كردند. حتي‌ نون‌ و سركه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود نون‌ نمك‌ هم‌ مي‌خوردند. همين‌ آيه‌ براي‌ ما عبرت‌ نيست‌. چرا اينها، چه‌ فرقي‌ مي‌كنه‌ اينها هم‌ زير گنبدند، حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ هم‌ زير همين‌ گنبده‌. فرقش‌ چيه‌؟ ما بنشينيم‌ تحقيق‌ كنيم‌ ببينيم‌ فرقش‌ چيه‌ كه‌ همة‌ روايات‌ مي‌گن‌ هيچ‌ فايده‌اي‌ نداره‌ براي‌ اونها. همة‌ روايات‌ هم‌ مي‌گن‌ هيچ‌ فايده‌اي‌ نداره‌ براي‌ اونها فرق‌ چيه‌؟ هيچ‌ فكر كرديد. يك‌ خرده‌ فكرش‌ را بكنيد. به‌ هر حال‌ تا صد سال‌ ديگه‌ هيچ‌ كداممون‌ نيستيم‌. دست‌ بالا گرفتم‌ كه‌ ديگه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ نگيد كه‌ من‌ نه‌. من‌ صد سال‌ عمر مي‌كنم‌. خوب‌ صد سال‌ هم‌ بر فرض‌ عمر كنيد باز مي‌شه‌ صد و پنجاه‌ ساله‌، صد و چهل‌ ساله‌، صد و بيست‌ سال‌، پانزده‌ ساله‌ ما الان‌ كمتر تو مجلس‌ نداريم‌. صد و پانزده‌ ساله‌. بيشتر از اين‌ كه‌ عمر نمي‌شه‌. خوب‌ فكرش‌ را كرديد تا صد سال‌ كجا مي‌ ريم‌ ، صد فكر نكنيد، زود مي‌گذره‌ها. خيلي‌ زود مي‌گذره‌.

 بايد مرد به‌ هر حال‌ جدي‌ هم‌ هست‌. شما تو دنيا يك‌ نفر پيدا كنيد غير از حضرت‌ خضر و حضرت‌ ولي‌ عصر صلوات‌ الله‌ عليهما خوب‌ راست‌ هم‌ مي‌گن‌ چشم‌ ما غائبن‌ يك‌ نفر پيدا كنيد بيشتر از اينها، يكي‌ هم‌ گفتن‌ صد و پنجاه‌ سال‌ عمر، شما هم‌ همان‌ يك‌ نفر باش‌ در ايران‌. بالاخره‌ فكرش‌ را بكن‌ غفلتهايي‌ نباشيم‌. خوب‌ چي‌ مي‌شه‌. حالا همان‌ قدم‌ اول‌ را برسي‌ بكنيم‌. روح‌ ما كه‌ نمي‌ره‌ اون‌ زير مگر استثناعا خداي‌ تعالي‌ بخواد عذابش‌ كنه‌. و نگهش‌ داره‌ و اگر نه‌ روح‌ همه‌ جا مي‌تونه‌ بپيچه‌ همه‌ جا مي‌تونه‌ بره‌. اين‌ را حسابش‌ را بكنيد. هيچ‌ ترسي‌ مردن‌ با اين‌ حساب‌ نداره‌. فقط‌ ترس‌ از اعمال‌ ماست‌. كه‌ آيا ما اعمالمون‌ چيه‌؟ ما آيا وقت‌ مردن‌ با ملائكة‌ غضب‌ رو به‌ رو مي‌شيم‌، چون‌ خداي‌ تعالي‌ دو دسته‌ ملائكه‌ داره‌.يك‌ دسته‌ ملائكة‌ غضبند، اصلا اخمو هر چي‌ دلتون‌ بخواد. سخت‌ گير هر چي‌ دلتون‌ بخواد. خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ بد منظر غضبي‌ كه‌ بر اون‌ مي‌ياد ظاهر شد. خيلي‌ اخمو. هيچ‌ رب‌ و روب‌ هم‌ به‌ قول‌ معروف‌ چيز نيستند. آقا ما شخصيتي‌ هستيم‌، براي‌ خودمون‌ آدمي‌ هستيم‌. نه‌ هر چي‌ مي‌خواي‌ باشي‌ بيا بريم‌. من‌ اين‌ همه‌ عبادت‌ كردم‌، ما بي‌ تقصيريم‌. المأمور معذور.

 البته‌ اونها اين‌ حرفها را نمي‌زنند چون‌ المأمور معذور اون‌ كلام‌ اصلش‌ مثل‌ اين‌ كه‌ ماله‌ شمره‌. او اول‌ دفعه‌ گفت‌. كسي‌ كه‌ از طرف‌ پروردگار باشه‌ معذوره‌. اون‌ درسته‌. هيچي‌ با فشار مي‌گيرند انسان‌ را مي‌برند. چه‌ كساني‌ را با فشار مي‌برند. يك‌ تحقيقي‌ بايد كرد ببينيد چه‌ كساني‌ را مي‌گيرند با فشار مي‌برند نه‌ يك‌ تحقيقي‌ بايد كرد نه‌ راستي‌! كه‌ همين‌ سر منشاء همة‌ خوبيها باشه‌. يك‌ تحقيقي‌ بكنيد ببينيد چه‌ كساني‌ را از روايات‌ از آيات‌ قرآن‌، از اصل‌، از تجربه‌ استنباط‌ كنيد كه‌ چه‌ كساني‌ را ملائكة‌ غضب‌ مي‌گيرند. چون‌ ملائكه‌ غضب‌ انسان‌ را گرفتند ديگه‌ راه‌ عوض‌ مي‌شه‌. مي‌ره‌ حالا تا كي‌ به‌ رحمت‌ برخورد بكنه‌. همين‌ها هستند كه‌ در توي‌ قبر معذبند. همين‌ها هستند كه‌ نامة‌ اعمالشون‌ روز قيامت‌ به‌ دست‌ چپشون‌ داده‌ مي‌شه‌. همين‌ها هستند كه‌ اصحاب‌ شمالند، همين‌ها هستند كه‌ روز قيامت‌ تاريكند به‌ قدري‌ كه‌ جلوي‌ پاي‌ خودشون‌  را نمي‌بينند. كه‌ تقاضا مي‌كنند از مؤمنين‌ كه‌ صورتتون‌ را برگردونيد كه‌ ما نوري‌ ازش‌ استفاده‌ كنيم‌ صريح‌ قرآنه‌. اينها مي‌گن‌ ورجعوا ورائكم‌ و برگرديد در دنيا از اونجا بريد نور بياريد با خودتون‌. همين‌ها هستند، بعد هم‌ همين‌ها هستند كه‌ مي‌يان‌ كنار خدمت‌ شما عرض‌ شود صراط‌ جهنم‌ و مي‌افتند توي‌ جهنم‌. اين‌ راه‌ معلومه‌. اما يك‌ دسته‌ هستند ملائكة‌ رحمت‌ مي‌يان‌. هر چه‌ هم‌ ، هر جوري‌ باشي‌ بهت‌ تبسم‌ مي‌كنند. بشير و مبشر هم‌ اسمشون‌ هست‌. نه‌ غر مي‌زنند نه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود اخمي‌ دارند. بلكه‌ مي‌يان‌ به‌ انسان‌ مي‌گن‌ بر تو بشارت‌ باد سلام‌ قولا من‌ رب‌ الرحيم‌. از خدا به‌ سلام‌ آوردند تقديم‌ مي‌كنند. دست‌ بسته‌، متواضع‌ در مقابلت‌ مي‌ايستند، اختيار با شماست‌. شما شنيديد دربارة‌ پيغمبر اكرم‌ يك‌ همچين‌ برنامه‌اي‌ انجام‌ دادن‌. ولي‌ دربارة‌ مؤمنين‌ هم‌ روايت‌ داريم‌. كه‌ اينها مي‌يان‌ در مقابلشون‌ مي‌ايستند. اجازه‌ مي‌گيرند وارد مي‌شن‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ خيلي‌ اظهار ارادت‌ مي‌كنند. خيلي‌ محبت‌ مي‌كنند، به‌ قدري‌ زيبا هستند اونهايي‌ كه‌ ديدن‌ كه‌ اصلا دل‌ انسان‌ را مي‌برند. يك‌ گلي‌، يك‌ دسته‌ گلي‌ تعارف‌ مي‌كنند. ديديد دو تا دوست‌ كه‌ با هم‌ برخورد مي‌كنند يك‌ دسته‌ گل‌ مي‌يارن‌. اونها از اون‌ گلهاي‌ بهشتي‌. انسان‌ وقتي‌ كه‌ بو مي‌كشه‌ اصلا حاضر نيست‌ يك‌ لحظه‌ توي‌ دنيا بمونه‌. مي‌گيد زود من‌ را ببر. كه‌ اسم‌ اين‌ گل‌ را امام‌ عليه‌ الصلاد و السلام‌ مي‌فرمايد كه‌ اين‌ به‌ اصطلاح‌ اون‌ عطر اين‌ گياه‌ را امام‌ مي‌فرمايد منصيه‌ است‌ اسمش‌. يعني‌ فراموش‌ مي‌كني‌ خاطرات‌ و همة‌ اين‌ دوستان‌ و فاميل‌ و قوم‌ خويشها را همه‌ را فراموش‌ مي‌كني‌. يك‌ عطري‌، يك‌ روح‌ و بشارتي‌ يك‌ صميميتي‌، دست‌ انسان‌ را مي‌گيرند مي‌گن‌ بيا بريم‌ . همش‌ نور، همش‌ خوشحالي‌. در عالم‌ برزخ‌ هم‌ وارده‌ يك‌ ماهه‌ برزخيد مي‌كنند و بعد از اونجا زود بر انسان‌ مي‌گذره‌ كه‌ تا مي‌ياد يك‌ خرده‌اي‌ مسئلا فرض‌ كنيد راه‌ بريد اونها اظهار محبت‌ مي‌كنند، مي‌گن‌ قيامت‌ شده‌ آقا وقت‌ گذشت‌. چون‌ خوابهاي‌ خوب‌ ديديد چقدر زود مي‌گذره‌. در خداي‌ نكرده‌ اگر تو زندان‌ بوديد شب‌ صبح‌ نمي‌شه‌. اما اگر انسان‌ در يك‌ مجلسي‌ باشه‌ همة‌ دوستان‌ جمع‌ باشند مي‌بينيد كه‌ انسان‌ نه‌ نمي‌خواد به‌ اين‌ زودي‌ از اينجا بره‌. روز قيامت‌ هم‌ كه‌ مي‌شه‌ اصلا جداي‌ برنامه‌. اينها وقتي‌ وارد بدنهاي‌ خاكيشون‌ مي‌شن‌ مي‌يان‌ بيرون‌ تمام‌ محشر را روشن‌ مي‌كنه‌، صحراي‌ محشر روشنه‌، بخاطر نور اينها.

 مي‌يان‌ ديگه‌ اون‌ تشكيلات‌ و پل‌ و به‌ قول‌ ماها پل‌ صراط‌ و پل‌ صراط‌ اين‌ كلمه‌ جسم‌ جهنم‌، پل‌ جهنم‌. محل‌ عبور از جهنم‌. عبور مي‌كنيد اصلا حتي‌ متوجه‌ انسان‌ بعضيها نمي‌شن‌ كه‌ جهنم‌ را هم‌ عبور كردند. مي‌يان‌ در بهشت‌ و حضرت‌، انشاء الله‌ براي‌ ما حضرت‌ بقية‌الله‌ ارواحنا فدا دم‌ در بهشت‌ نشسته‌ آقا خوش‌ آمدي‌، بيا يك‌ ذره‌ آب‌ بخور تشنه‌ايد از توي‌ صحراي‌ قيامت‌ نجات‌ پيدا كردي‌. آب‌ را مي‌دند. اينها را من‌ عرض‌ مي‌كنم‌ طبعا در بغل‌ مي‌گيرند، صورت‌ انسان‌ را مي‌بوسند ما انشاءالله‌ دست‌ و پاي‌ آقا را مي‌بوسيم‌، وارد بهشت‌ مي‌شي‌. خوب‌ اين‌ دو تا راهه‌. يك‌ تحقيقي‌ آقايون‌ ما بكنيم‌ كدام‌ را ما بريم‌. اين‌ كه‌ زحمتي‌ نداره‌، غفلت‌ نداشته‌ باشيد. با هم‌ توي‌ غفلتي‌ نباشيد. شما بريد توي‌ اين‌ خيابان‌، احتمال‌ داره‌ به‌ سلامتي‌ برسيد اون‌ طرف‌ خيابان‌ احتمال‌ هم‌ داره‌ زير ماشين‌ بريد. خوب‌ اگر غافل‌ بشيد احتمال‌ اين‌ كه‌ زير ماشين‌ بريد كه‌ هست‌. حواستون‌ را جمع‌ كنيد ماشين‌ از دو طرف‌ نياد. ببينيد دو تا راهه‌ خيلي‌ متفاوته‌، ما جدي‌ بگيريم‌ دو تا راه‌، منبر بحث‌ و تذكر و اينها نيست‌. جدي‌. اگر ديديد راهي‌ سه‌ تا احتمال‌ هست‌. يكي‌ اين‌ كه‌ اگر مرد تمام‌ شد. اين‌ را اگر ما بگيم‌ مسلمان‌ نيستيم‌. يعني‌ دست‌تر هم‌ نمي‌شه‌ بهمون‌ زد. نجس‌ به‌ تمام‌ معنا مي‌شيد. كافر مطلق‌، كافر هم‌ اينجوريه‌ كه‌ تمام‌ در بيارن‌ بدن‌ به‌ ورثش‌. اين‌ بدبخت‌ ثلثش‌ را هم‌ نمي‌تونه‌ براي‌ خودش‌ تصرف‌ كنه‌. زنش‌ تو خونش‌ حرامه‌. يعني‌ اگر يك‌ آيه‌ را منكر بشه‌. خدا را منكر بشه‌، قيامت‌ را منكر بشه‌، نماز را منكر بشه‌. به‌ ائمة‌ اطهار جسارت‌ بكنه‌. فحش‌ بده‌.انسان‌ را نجس‌ مي‌كنه‌. با همين‌ شرايطي‌ كه‌ داره‌. اون‌ وقت‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ اگر قبول‌ نداريم‌ كه‌ اين‌ جوري‌ هستيم‌ كه‌ خودمون‌ را از سرگردوني‌ نجات‌ بديم‌. يك‌ مشكلي‌ براي‌ من‌ پيش‌ آمده‌ بود ناراحت‌ بودم‌ به‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ گفتم‌، خدا رحمتش‌ كنه‌. توي‌ اين‌ راه‌ حركت‌ كني‌. (نامفهوم‌) اين‌ خيلي‌ ما را تكان‌ داد و اين‌ ناراحتي‌ را بر خودم‌ قبول‌ كردم‌. حالا ما بنشينيم‌ يك‌ مقدار بنشينيد تفكر كنيد هر چه‌ باشيد دنياتون‌ بهتر از اين‌ كه‌ هميشه‌ خودتون‌ را معطل‌ كرديد. اين‌ را من‌ به‌ شماها مي‌گم‌. به‌ آدمهاي‌ سست‌ عنصر نمي‌گم‌. آدم‌ تقلب‌ بكنه‌، دروغ‌ بگه‌، همة‌ صفات‌ رذيله‌ را هم‌ داشته‌ باشه‌ اين‌ آدم‌ مسلمان‌ هم‌ باشه‌ خوب‌ چرا؟ چرا؟ كلكش‌ را بكن‌. مشغوله‌ چريدنت‌ باش‌. يعني‌ يا مرگ‌ پايان‌ زندگي‌ است‌ تمام‌ شد رفت‌. كه‌ من‌ احتمال‌ هم‌ نمي‌دم‌ يك‌ نفر، يك‌ در صدر از شماها نبايد احتمال‌ اين‌ معنا را دبه‌. يك‌ درصد.

 هر كدام‌ را ميخواهي‌ انتخاب‌ كن‌. آدم‌ في‌ غفلة‌ نباشيد چون‌ بالاخره‌ اگر غفلت‌ داشته‌ باشيد يك‌ وقت‌ مي‌بينيد ناخوآگاه‌ تو اين‌ جادة‌ نامرعي‌ افتاديد و قطعا غفلت‌ چون‌ دشمن‌ در كمينه‌. كه‌ شيطان‌ باشه‌. در كمين‌ انسانه‌. انسان‌ غفلت‌ بكنه‌ ميگه‌ فلاني‌ غافله‌ برم‌ بكنمش‌ زير ماشين‌. ماشين‌ را ميزنه‌ بهت‌. اما اگر غافل‌ نباشي‌ خودت‌ را عقب‌ بكشي‌ يا بپري‌ روي‌ زمين‌ نه‌ رد مي‌شي‌. از غفلت‌ بيا برون‌. الان‌ همين‌ امشب‌ بشين‌ تصميم‌ بگير البته‌ شماها تصميمتون‌ را گرفتيد ولي‌ من‌ ميگم‌ جديتر. چون‌ زندگي‌ انسان‌ اگر خداي‌ نكرده‌ غفلت‌ داشته‌ باشه‌ گرفتار ميشه‌. غفلت‌. ميگه‌ يك‌ لحظه‌ چي‌؟ يك‌ لحظه‌ هوسراني‌ يك‌ عمر پشيماني‌. ايشان‌ درست‌ گفت‌. كه‌ يك‌ لحظه‌ غفلت‌ يك‌ عمر پشيماني‌. يك‌ لحظه‌ غفلت‌. ميگه‌ آقا من‌ يك‌ لحظه‌ دستم‌ رفت‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود فندك‌ ماشين‌ را بردارم‌، سيگارم‌ را آتش‌ بزنم‌ كه‌ سيگار كشيدن‌ اينها را هم‌ داره‌ كه‌ الحمد الله‌ شماها راحتيد. تا اين‌ كار را كرد ماشين‌ زد كاميون‌ به‌ ما نفهميدم‌ چي‌ شد افتادم‌ تو بيمارستان‌ . يك‌ وقت‌ چشم‌، ديده‌ شده‌ها كه‌ بعضي‌ها افتادند تو اون‌ عالم‌. يك‌ لحظه‌ غفلت‌. اكثرا تصادفات‌ مال‌ غفلته‌. غفلت‌. ما بايد غافل‌ نباشيم‌ ديگه‌، راهمون‌ را انتخاب‌ كنيم‌. اگه‌ يكطوري‌ بشه‌، شما را به‌ خدا توي‌ جادة‌ اتوبان‌ كه‌ ماشينها با سرعت‌ مي‌آيند شما سرتون‌ را مي‌اندازيد پائين‌ حالا يك‌ طوري‌ ميشه‌ بروم‌. چي‌ يكطور ميشه‌؟ چطور ميشه‌؟ لازمه‌ يك‌ طوري‌ بشه‌. بعله‌. تجربه‌ كنيد فردا، يك‌ بلواري‌، يك‌ اتوباني‌ را پيدا بكنيد، چشمهايتون‌ را ببنديد از اينور بريد آنور. بگيد يك‌ طوري‌ ميشه‌. ببينيد چطوري‌ ميشه‌؟ واقع‌ ميگم‌. همين‌ يك‌ طوري‌ كه‌ ميشه‌، همون‌ توي‌ اين‌ دنيا هم‌ بايد همين‌ فكر را بكنيم‌. يكطوري‌ ميشه‌ يعني‌ چي‌؟ شيطان‌ آقا دستش‌ خاليه‌، قسم‌ خورده‌ به‌ عزت‌ و جلالش‌ قسم‌ لاغوين‌ اجمعين‌. الا كساني‌ كه‌ حواسشون‌ جمعه‌. يعني‌ فرار ميكنند. الا عبادك‌ منهم‌ مخلصين‌. لاغضينهم‌. از نظر ادبي‌ اگر فكر كنيم‌، تأكيده‌ها. تأكيد روي‌ تأكيد. اول‌ قسم‌ خورده‌ بعد لام‌ تأكيد داره‌. نون‌ تأكيد ثقيله‌ است‌. لاغضينهم‌. نميگم‌ كه‌ بعضي‌ از رفقا را كاري‌ نداريم‌. نه‌ اجمعين‌. الا حواس‌ جمع‌ها. اين‌ حواس‌ جمع‌ ترجمة‌ مخلصين‌ نيست‌ها. تا حواس‌ آدم‌ جمع‌ نباشه‌ مخلص‌ نميشه‌. تا حواس‌ انسان‌ جمع‌ نباشه‌ به‌ پايان‌ اون‌ طرف‌ اتوبان‌ نميرسه‌. الا عبادك‌ منهم‌ المخلصين‌. خوب‌ بيائيم‌ حواسمون‌ را جمع‌ كنيم‌. راهمون‌ را انتخاب‌ كنيم‌. شكسته‌ نفسي‌ هم‌ نداره‌. آقا راهت‌ چطوره‌؟ اينه‌. اگه‌ بگي‌ نميدونم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ همون‌ حرفهايي‌ كه‌ انسان‌ ندونه‌ كه‌ چيكار داره‌ ميكنه‌؟ نه‌. اين‌ ادياني‌ كه‌ هست‌ در دنيا ميدونيد مثل‌ چي‌ ميمونه‌. گفت‌ مثلش‌ مثل‌ يك‌ جاي‌ تاريكي‌، يك‌ تالار تاريكي‌ كه‌ هيچي‌ ديده‌ نميشه‌. بعد يك‌ آدم‌ راستگو به‌ ما گفته‌ كه‌ يكي‌ از اين‌ ستونهاي‌ تالار، هفتاد تا مثلا ستون‌ داره‌، صد تا ستون‌ داره‌، يكي‌ از اين‌ ستونها طلاست‌. هر كي‌ اين‌ طلا توي‌ بغلش‌ بود، وقتي‌ هوا روشن‌ شد، اين‌ طلاها مال‌ اونه‌. همه‌ رفتند هر كدام‌ يك‌ ستوني‌ را توي‌ بغل‌ گرفتند منتظرند هوا روشن‌ بشه‌ كه‌ ببينند چيه‌؟ من‌ بهش‌ گفتم‌ كه‌ براي‌ ما كه‌ هوا روشن‌ است‌ و ستون‌ طلا را هم‌ توي‌ بغل‌ گرفتيم‌ و خدا انشاء الله‌ عقل‌ به‌ ما داده‌، نور به‌ ما داده‌، چراغ‌ به‌ ما داده‌، ستون‌ طلا، حالا بحثي‌ نيست‌. حالا اينجوري‌ نيستيم‌ كه‌ همه‌ چيزها را با ترديد باهاش‌ برخورد بكنيم‌. ترديد نميدونم‌ يكي‌ از دوستان‌ ما هنوز در ترديدند در اين‌ راهشون‌ كه‌ رفتند توش‌. آخه‌ خوب‌ تجربه‌ مي‌خوايد ديگه‌ تجربة‌ شب‌ چهارده‌ كه‌ شما راهتون‌ درسته‌. اگر خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ كتاب‌ و سنت‌ را مي‌خواهيد خوب‌ اگر خودتون‌ اهل‌ استنباط‌ هستيد خودتون‌، ولي‌ من‌ بشينيم‌ از كتاب‌ و از قرآن‌ و روايات‌ داره‌ صحبت‌ بكنيد. نه‌ صوفي‌، نه‌ كوفي‌، نه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود هيچ‌ راه‌ و مسلكي‌ خاصي‌ نداريم‌ و تمام‌ مردم‌ ما هم‌ همين‌ كار را ميكنند. يك‌ جوانه‌ آمده‌ بود اينجا گفته‌ بود اينها كيند؟ البته‌ بعنوان‌ مذمت‌. حالا وقتي‌ قرآن‌ خونده‌ ميشه‌ همه‌ دو زانو مي‌نشينند اينجوري‌ گوش‌ مي‌دهند. حق‌ هم‌ داره‌. حق‌ نه‌ حق‌. آخه‌ همچين‌ مجلسي‌ نبوده‌ قرآن‌ بخونند بشينند گوش‌ بدهند. مجالس‌ فاتحه‌ كه‌ بيشتر قرآن‌ را توي‌ آن‌ مجالس‌ مي‌خونند، يكي‌ سيگار ميكشه‌، يكي‌ چايي‌ ميخوره‌، يكي‌ حرف‌ ميزنه‌. آن‌ خوب‌ خوبشون‌ داره‌ قرآن‌ ميخونه‌. كه‌ همه‌اش‌ منهيه‌. حتي‌ قرآن‌ خوندن‌. يعني‌ اين‌ جمله‌اي‌ كه‌ خدمتتون‌ ميگم‌ من‌ اين‌ جمله‌ را به‌ آقاي‌ نعمتي‌ گفتم‌ در يك‌ مجلس‌ فاتحه‌. هر وقت‌ آن‌ عالمي‌ آيات‌ را مي‌خواند ايشان‌ گوش‌ ميداد. هر وقت‌ ايشان‌ گوش‌ مي‌داد هر وقت‌ او ساكت‌ ميشد اين‌ جمله‌اش‌ را ادامه‌ ميده‌. درستش‌ همينه‌. ببينيد چون‌ قرآن‌ ميگه‌ فاذا قرء القرآن‌ فاستمعوا له‌. گوش‌ بديد. خوب‌ اينها هم‌ گوش‌ ميدن‌ هم‌ صلوات‌ ميفرستن‌. مي‌شه‌ نه‌ گوش‌ بديد. ساكت‌ هم‌ باشيد. صلوات‌ هم‌ نفرستيد. همين‌ قرآن‌ را گوش‌ بديد. بهترين‌ ذكره‌. شما همين‌ آيه‌ را، همين‌ روايت‌ را ببينيد همين‌ آيه‌ با برنامة‌ شما تطبيق‌ ميده‌ يا نه‌؟ ما گوش‌ داديم‌. ساكت‌ هم‌ هستيم‌ اينجا هم‌ كه‌ نشستيم‌ بهترين‌ طرز نشسته‌ در مقابل‌ كلام‌ الهي‌. خوب‌ چه‌ اشكالي‌ هست‌؟ آخه‌ هيچ‌ جا اين‌ كارها را نميكنند. خوب‌ غلط‌ مي‌كنند اين‌ كارها را نمي‌كنند. بيخود ميكنند نميكنند. يا كار مكروه‌ انجام‌ ميدهند اينها يا حرام‌. حالا طبق‌ فتوي‌ ميگند مكروهه‌. بالاخره‌ مكروه‌ هم‌ خداي‌ تعالي‌ دوست‌ نداره‌. و الا خداي‌ تعالي‌ با اين‌ جديت‌ مي‌فرمايد اذا قرء القرآن‌ فاستمعوا له‌. اين‌ يك‌ امر. گوش‌ بديد. امر دوم‌ و ساكت‌ باشيد، انصتوا. حالا كه‌ دو تا امر خدا، يك‌ امره‌، يك‌ نهي‌. چطور شده‌ اين‌ واجب‌ نيست‌؟ حالا من‌ نميگم‌ واجب‌. چون‌ منظور مراعات‌ توي‌ معناست‌. شايد اين‌ باشه‌. ولي‌ كراهت‌ كه‌ داره‌. كراهت‌ داره‌ حرف‌ زدن‌، حواس‌ پرت‌ بودن‌ اينور برميگرده‌، چون‌ اينور آنور نگاه‌ كردن‌ شما نهي‌ نيست‌. حواستون‌ جاي‌ ديگه‌ است‌. فرض‌ كنيد يك‌ تابلويي‌ آن‌ بالا هست‌ شما داريد آن‌ تابلو را مي‌خوانيد. اينجا فاستمعوا له‌ نيستيد، حواستون‌ جاي‌ ديگه‌ است‌. صددرصد بايد حواستون‌ به‌ قرآن‌ باشه‌. يا مثلا يك‌ وقت‌ فرض‌ كنيد موقع‌ صحبتهاي‌ فلاني‌ چايي‌ نميخورند. همه‌اشون‌ گوش‌ مي‌دهند. حالا آقايون‌ واي‌ بر ما با اين‌ اسلام‌. اگر يك‌ عده‌ راه‌ خودشون‌ را انتخاب‌ كردند و دارند به‌ سوي‌ خدا ميروند اعتراض‌ چرا ميشه‌؟ چرا شما بي‌ بندوباري‌ نمي‌كنيد توي‌ مجالستون‌. خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌، اگر يك‌ كسي‌ سيگار ميكشيد، آنوقتها سيگاري‌ زياد بود. مثل‌ الان‌ نبود الان‌ زياد پاي‌ منبر سيگار نمي‌كشند. من‌ يك‌ وقت‌ يك‌ جائي‌ منبر بودم‌ پاي‌ منبرم‌ پنج‌ شش‌ تا منقل‌ وافور گذاشته‌ بودند و مي‌كشيدند. مي‌كشيدند. باور كنيد نه‌ اينكه‌، دودش‌ سيگار كه‌ آنقدر دود ميكرد كه‌ حساب‌ نداشت‌. يا يك‌ جاي‌ ديگري‌ رفتيم‌ در اطراف‌ كرمان‌. يك‌ منبريهاي‌ متعددي‌ داشتند مجلس‌ مهمي‌ بود يك‌ اطاق‌ بود براي‌ رفتن‌ روحانيين‌، به‌ من‌ تعارف‌ كردند، ما رفتيم‌ آنجا ديديم‌ بعله‌ منقلي‌ و وافوري‌ هست‌ و اين‌ منبريها و مداح‌ها مي‌آيند مي‌كشند وقتي‌ كه‌ سرحال‌ شدند ميروند براي‌ خوندنشون‌. در آن‌ زمان‌ حاج‌ ملا آقا جان‌ خدا رحمتش‌ كه‌ آمده‌ بود مشهد. ما ايشان‌ را برديم‌ منزل‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ ميلاني‌. ايشان‌، آية‌ الله‌ ميلاني‌ تعارف‌ كردند بره‌ منبر. ايشان‌ گفت‌ من‌ نميتونم‌ جايي‌ منبر بروم‌. منبر من‌ شرايطي‌ داره‌ كه‌ هر جا نميتونم‌ منبر بروم‌. گفت‌ آقا شرايطش‌ چيه‌؟ يكي‌ اينكه‌ سيگار كسي‌ نبايد بكشه‌. اينجا سيگار همه‌ مي‌كشند. خدا رحمت‌ كنه‌ خود مرحوم‌ آية‌ الله‌ ميلاني‌ هم‌ سيگار مي‌كشيدند ولي‌ علت‌ دوائي‌ داشت‌ براي‌ ايشان‌. كه‌ من‌ تحقيق‌ كرده‌ بودم‌، ايشان‌ فرمودند كه‌ نه‌ نميگذاريم‌ سيگار بكشند. ايشان‌ رفت‌ منبر. يك‌ كسي‌ متوجه‌ نبود كه‌ ايشان‌ يك‌ همچين‌ شرطي‌ كرده‌، يك‌ سيگاري‌ آتيش‌ زد، خدا رحمتش‌ كنه‌ حاج‌ آقا منبرش‌ را همانجا متوقف‌ كرد. همة‌ مردم‌ هم‌ متوجه‌ شدند. ايشان‌ گفت‌ شما سيگارتون‌ را بكشيد بعد من‌ حرف‌ بزنم‌. بله‌، آخه‌ مجالس‌ مقدس‌ بايد بود. ماها توقع‌ داريم‌ توي‌ مجالسمون‌ مورد توجهات‌ خاصة‌ حضرت‌ وليعصر باشه‌. آنوقت‌ هر كاري‌ هم‌ بكنيم‌. اكثرا انسان‌ مي‌بينه‌ مجالس‌ كه‌ تشكيل‌ ميشه‌ براي‌ اينه‌ كه‌ دوستان‌ جمع‌ بشوند همديگه‌ را ببينند، و در واقع‌ روضه‌ يك‌ مقدمه‌اي‌ براي‌ اينه‌. يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ همديگه‌ را هم‌ كه‌ نمي‌بينند ولي‌ كاش‌ منظور از محبت‌ و ديد و بازديد خيلي‌ خوبه‌، ثواب‌ داره‌، بايد انسان‌ معاشرتي‌ باشه‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ حواسش‌ جمع‌ باشه‌. ولي‌ وقتي‌ ميره‌ خونه‌ ميگه‌ فلاني‌ را ديدم‌ فلاني‌ بيچاره‌ فلان‌، بهمدان‌. پشت‌ سر فلاني‌ حرف‌ زدن‌. آنوقت‌ چايي‌ مي‌خورند خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ شيريني‌ مي‌خورند، حرفهاي‌ آقا را هم‌ كه‌ گوش‌ مي‌دهند خيلي‌ كه‌ خوب‌ يك‌ خورده‌اي‌ چند دقيقه‌اي‌ بيشتر طول‌ بده‌ . آقا منبر بره‌ ممكنه‌ بعضي‌ها چشمهايشون‌ خسته‌ بشه‌ بخواد بره‌، ولي‌ الحمدلله‌ چرتي‌ ما توي‌ مجلسمون‌ نداريم‌. بيائيم‌ واقعا انتخاب‌ كنيم‌، جدي‌ باشيم‌، انشاء الله‌ كه‌ انتخاب‌ كرديد. انشاء الله‌ مستقر شديد. ايمان‌ مستقر خدا بهتون‌ بده‌، شجاعت‌ پيدا بكنيد. يك‌ شجاعت‌ در شما هم‌ كه‌ يك‌ وقتي‌ فكر نكنيد كه‌ يك‌ وقتي‌ پشت‌ مسلسل‌ بنشينيد و دشمن‌ را،نه‌ آن‌ شجاعت‌ نميخواد. بلكه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اين‌ شجاعتهاي‌ معنوي‌ را ميگم‌. شجاعت‌ داشته‌ باشيد نگذاريد شيطون‌ را نگذاريد كه‌ برتون‌ مسلط‌ بشه‌. اينقدر شجاع‌ باشيد كه‌ اگر ميلياردها تومان‌ بهتون‌ بدهند گفتند يك‌ دروغ‌ بگو. نه‌. به‌ پيغمبر اكرم‌ حضرت‌ ابي‌ طالب‌ آمد از قول‌ كفار كه‌ هر چي‌ مي‌خواي‌ بهت‌ ميديم‌ دست‌ از اين‌ حرفهايت‌ بردار. آخه‌ بدبختي‌ اينه‌. خيال‌ ميكنند مثلا منكه‌ آمدم‌ اينجا براي‌ شما صحبت‌ ميكنم‌ يك‌ درآمدي‌ از اين‌ راه‌ دارم‌. يك‌ حسابي‌ داره‌ چون‌ همه‌ فكر كه‌ ميكنند به‌ مغز پوسيدة‌ خودشون‌ حساب‌ ميكنند. پيغمبر چهل‌ سال‌ از عمرش‌ گذشته‌، يك‌ كار بايد بكنه‌ بالاخره‌ كه‌ مردم‌ را متوجه‌ خودش‌ بكنه‌. آخه‌ گرفتاري‌ هم‌ اينه‌ كه‌ آن‌ كسي‌ كه‌ مي‌خواد بياد جلو اين‌ كارها را بكنه‌ بي‌سليقگيش‌ اينه‌ كه‌ يك‌ خورده‌ كور غالبا دور اين‌ مسائل‌ جمع‌ ميشوند. پيغمبر اگر، حتي‌ در قرآن‌ هم‌ آمده‌ كه‌ افرادش‌، حالا آن‌ را نميخوام‌ عرض‌ كنم‌، يك‌ افرادي‌ بي‌ پول‌ و محتاج‌ و گرفتار اينجوري‌ دورش‌ جمع‌ شدند. اينها غالبا اينطوري‌ بود. ابو سفيان‌ كه‌ نمي‌آمد. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ بلال‌ بود و نميدونم‌ امثال‌ اينها. سلماني‌ كه‌ بندة‌ خدا جايي‌ هم‌ نداشت‌ براي‌ خوابيدن‌ او بود و ابي‌ذري‌ كه‌ اينجور در شرح‌ حالش‌ آمده‌ آمدند به‌ پيغمبر گفتند هر چي‌ پول‌ مي‌خواهيد ما پولدارها بهت‌ ميديم‌. فرمود، شما هم‌ اينجوري‌ باشيد انشاء الله‌، فرمود اگر اين‌ كلمه‌، چيزه‌ها، جنبة‌ علمي‌ هم‌ هست‌ اگر خورشيد را به‌ دست‌ راست‌ من‌ و ماه‌ را به‌ دست‌ چپ‌ من‌ بديد، يعني‌ اين‌ منظومة‌ شمسي‌ رابه‌ من‌ بديد، چون‌ طبعا اول‌ و آخرش‌ اين‌ ميشه‌ها. نميدونم‌ متوجه‌ هستيد يا نه‌. اين‌ محوره‌ و تمام‌ كرات‌ دارند دورش‌ مي‌چرخند و ماه‌ هم‌ حتي‌ دور كره‌اي‌ مي‌چرخه‌ كه‌ خودش‌ داره‌ دور خورشيد مي‌چرخه‌. همه‌ را بگذاريد كف‌ دست‌ من‌ من‌ از برنامه‌ام‌ بر نميگردم‌. انشاء الله‌. جدا نيت‌ كنيد كه‌ تا راهتون‌ مشخص‌ بشه‌. خدايا من‌ خودم‌ يك‌ چيزي‌ بهتون‌ بگم‌ يعني‌ از اسرار زندگيمه‌ ولي‌ شما اهل‌ سريد انشاء الله‌. حالا بعضي‌ ميگن‌ ما درها را مي‌بنديم‌ و چراغها را خاموش‌ ميكنيم‌ ، دودي‌ ايجاد ميشه‌ و چراغ‌ هم‌ مي‌آيد از آنور و خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ اين‌ نوري‌ پيدا ميشه‌ و تمام‌ اينها انوار ائمه‌ است‌. ما شبهاي‌ دوشنبه‌ بخصوص‌ يك‌ چراغ‌ را هم‌ خاموش‌ نمي‌كنيم‌. شبهاي‌ جمعه‌ سابق‌ چراغ‌ خاموش‌ ميشد و يكي‌ از آقايون‌ به‌ من‌ مي‌گفت‌ يك‌ فندكي‌ روشن‌ شده‌، از آنطرف‌ گفتند زنها، شايد نميدونم‌ من‌. اين‌ مجلس‌ را پس‌ تعطيل‌ كنيد. خدا خيرتون‌ بده‌. فندك‌ يكي‌ زد. شما مواظب‌ باشيد فندك‌ نزنيد. چراغ‌ را خاموش‌ نكنيد. يك‌ كسي‌ احيانا اگر فندك‌ زد خانمهاي‌ ديگه‌ نور تصور نكنند. اي‌ بابا. بخدا قسم‌ چي‌ ميگم‌ و كجا داريم‌ ميريم‌ ما؟ سر چيزهاي‌ عادت‌ كنيد منكه‌ نميگم‌ چراغ‌ را خاموش‌ كنيد. براي‌ اينكه‌ افرادي‌ مي‌خوام‌ انشاء الله‌ به‌ جايي‌ برسيم‌. از اين‌ مجلس‌ مجلس‌ تذكره‌. خيال‌ نكنيد من‌ را ناراحت‌ ميكنيد با اين‌ حرفها. نه‌ الحمد لله‌ اينجا چراغ‌ روشن‌ كنيد يا خاموش‌ كنيد آنهايي‌ كه‌ از اول‌ بودند خيلي‌ تغييري‌ هم‌ در برنامه‌ها داده‌ نميشه‌. انشاء الله‌. قوي‌ باشيد انشاء الله‌ شما راهتون‌ را انتخاب‌ كنيد، شجاع‌ باشيد، با تمام‌ نيرو اوني‌ كه‌ در اولين‌ مرحله‌ تقريبا استقامته‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ انشاء الله‌ از پا در نيارتتون‌ شيطان‌. از پا در نياييد. حرف‌ زياده‌. من‌ ميخوام‌ يك‌ چيزي‌ را بگم‌ بعد يادم‌ نمي‌آد مي‌فهمم‌ خدا دوست‌ نداشته‌ من‌ بگم‌. الان‌ واقعا يادم‌ نيست‌ كه‌ چي‌ مي‌خواستم‌ بگم‌ حالا واقعا خدايا معلومه‌ اينها يادم‌ آوردند كه‌ بگم‌ معلومه‌ تو دوست‌ داري‌. من‌ خودم‌ حديث‌ زياد تقاضا ميكنم‌ از خداي‌ تعالي‌ كه‌ خدايا ما را از راهم‌ منحرف‌ نكن‌ و حساب‌ كن‌. اين‌ را ميتونيم‌ خدايا ما را تقويت‌ كن‌. يك‌ وقست‌ كه‌ ميگيد، نه‌، يك‌ برنامه‌اي‌ داشته‌ باشه‌ كارتون‌. اين‌ را از خدا بخواهيد. باريك‌ الله‌ من‌ خوشم‌ آمد از آنها كه‌ معلومه‌ كه‌ مثل‌ من‌ فراموش‌ نميكنند حرفها را.

 

۲۵ رجب ۱۴۱۵ قمری – نكات‌ اخلاقی‌ و اجتماعي‌ . اخلاق‌ خ‌ ۷۰

 نكات‌ اخلاقی‌ و اجتماعي‌ اخلاق‌ خ‌ 70

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد كه‌ انشاء الله‌ خانمها بخاطر اينكه‌ انشاء الله‌ پيشرفت‌ بيشتري‌ بكنند، آيات‌ را خونده‌اند و در اين‌ روزهايي‌ كه‌ گذشته‌ آنها را مطالعه‌ كرده‌اند و بررسي‌ كرده‌اند و من‌ اين‌ را از شماها خواسته‌ بودم‌ كه‌ شما اين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ ميشه‌ در دورة‌ هفته‌ مطالعه‌ بكنيد، ترجمه‌اش‌ را خوب‌ توي‌ ذهنتون‌ بسپاريد كه‌ وقتي‌ كه‌ قرآن‌ خونده‌ ميشود و شما با آن‌ سكوت‌ و با آن‌ ادب‌ گوش‌ مي‌دهيد، معنايش‌ را هم‌ بفهميد. كه‌ حالا نميدونم‌ از بعضي‌ها سؤال‌ بكنم‌ يا باشه‌ براي‌ بعد؟ بخاطر اينكه‌ بنا بود من‌ از خانمها سؤال‌ بكنم‌ و ببينم‌ كه‌ خوب‌ معاني‌ را درك‌ كرده‌اند يا نه‌؟ حالا اين‌ هفته‌ هم‌ سؤال‌ نمي‌كنيم‌ و جدا از همه‌ تقاضا دارم‌ حرفهاي‌ مرا جدي‌ بگيرند و فكر نكنند كه‌ اينجا يك‌ مجلس‌ معموليه‌. نشستيم‌ و گفتيم‌ و برخاستيم‌ كه‌ متأسفانه‌ مسلمانها همين‌ روحيه‌اشون‌، همين‌ فكرشون‌ آنها را به‌ اين‌ پستي‌ و عقب‌ افتادگي‌ كشانده‌. شايد شما دهها مجلس‌ روضه‌ رفته‌ باشيد، صدها مجلس‌ عزاداري‌ و پاي‌ منبرها نشسته‌ باشيد. ولي‌ چون‌ نشستيم‌ و گفتيم‌ و برخاستيم‌ بوده‌، نه‌ گويندگان‌ و نه‌ هم‌ شنونده‌ به‌ فكر تربيت‌ شدن‌ و پيشرفت‌ نبودند. اما اين‌ مجلس‌ همه‌اتون‌ بايد بدانيد كه‌ اگر انشاء الله‌ عمل‌ كنيد، مجلس‌ تربيته‌، مجلس‌ رشده‌، مجلس‌ روضه‌ خواني‌ و ثواب‌ بردن‌ و اينها، خوب‌ اگر شما خوب‌ گوش‌ بديد ثوابش‌ از همة‌ مجالس‌ بيشتره‌. اما هدفتون‌ پيشرفت‌ معنويتون‌ باشد. طوري‌ نباشد كه‌ فكر كنيد كه‌ حالا دستورات‌ را انجام‌ داديم‌ يا نداديم‌. فكر تربيت‌ شدن‌ خودتون‌ و دوستانتون‌ باشد. من‌ مكرر اين‌ جهت‌ را گفته‌ام‌ و اگر نياز داشته‌ باشد شايد صدها مرتبة‌ ديگر هم‌ بگم‌ كه‌ انشاء الله‌ نياز نداره‌ كه‌ كم‌ صحبت‌ كنيد. حرف‌ زياد انسان‌ را به‌ غيبت‌ مي‌كشانه‌. شما را از دائرة‌ بندگي‌ خارج‌ ميكنه‌، جزء مؤمنيني‌ كه‌ خدا در قرآن‌ تعريفشون‌ كرده‌ قرار نميده‌. الذينهم‌ عن‌ اللغو معرضون‌. هر كلمه‌اي‌ را كه‌ من‌ ديدم‌ اولياء خدا را، ايني‌ كه‌ ميگم‌ اولياء خدا، شما خانمها يك‌ اشكالي‌ كارتون‌ داره‌، هميشه‌ خودتون‌ را دست‌ كم‌ مي‌گيريد. وقتي‌ ميگم‌ اولياء خدا، شما فكر مي‌كنيد يك‌ مردي‌، اينطور نيست‌. خودتون‌ را دست‌ كم‌ نگيريد. شما مثل‌ فاطمة‌ زهرائي‌ در بينتون‌ هست‌. مثل‌ زينب‌ كبرائي‌ در بينتون‌ هست‌. كتابي‌ يكي‌ از بزرگان‌ نوشته‌ بنام‌ ريحانة‌ الادب‌. تمام‌ خانمهاي‌ پر شخصيت‌ دنيا را معرفي‌ كرده‌. در هر كارتون‌ خودتون‌ را دست‌ كم‌ مي‌گيريد. اين‌ را بهتون‌ بگم‌. اسلام‌ اين‌ كار را نكرده‌ها. در ازدواج‌ خودتون‌ را كوچك‌ مي‌گيريد. اينقدر جهازيه‌ بايد تهيه‌ بكنيد، كارمند باشيد، طلا داشته‌ باشيد تا شما را يك‌ كسي‌ بپذيره‌. و حال‌ اينكه‌ اگر ايمان‌ داشته‌ باشيد، شوهري‌ هم‌ كه‌ مي‌خواهيد انتخاب‌ كنيد ايمان‌ داشته‌ باشه‌؛ به‌ هيچيك‌ از اينها شما نبايد اتكاء بكنيد. خيلي‌ بده‌ها. انسان‌ بايد آنقدر خودش‌ را پست‌ بدونه‌ كه‌ با حقوق‌ كارمنديش‌ و جهازية‌ زيادش‌ و طلاهايي‌ كه‌ داره‌ جلب‌ توجه‌ يك‌ جواني‌ را بكنه‌ كه‌ بياد باهاش‌ ازدواج‌ بكنه‌. اين‌ خيلي‌ بده‌. عوض‌ همة‌ اينها ايمانتون‌ را تقويت‌ كنيد و بگذاريد اگر ايمانتون‌ تقويت‌ شد، با شوهر با ايماني‌ گيرتون‌ نيامد، بگذاريد مثل‌ حضرت‌ خديجه‌، مثل‌ حضرت‌ مريم‌، مثل‌ بسياري‌ از خانمهاي‌ خوب‌ عالم‌، تا آخر عمر ازدواج‌ نكنيد بهتر از اينه‌ كه‌ بوسيلة‌ طلا و جهازيه‌ و اينها خودتون‌ را به‌ كسي‌ متوجه‌، كسي‌ را متوجه‌ خودتون‌ بكنيد. اينها پستيه‌. شما خودتون‌ را به‌ حساب‌ نمي‌آوريد توي‌ جامعه‌. وقتي‌ كه‌ ازدواج‌ مي‌كنيد اسلام‌ با آن‌ حقوقي‌ كه‌ در مرد براي‌ زن‌ در نظر گرفته‌، همه‌ را خودتون‌ مي‌گذاريد زير پا. همة‌ حقوقتون‌ را. همة‌ دستورات‌ اسلام‌ را شما مي‌گذاريد زير پا. دستورات‌ اسلام‌ دربارة‌ زن‌ اين‌ است‌ كه‌ فقط‌ و فقط‌ بدون‌ اذن‌ شوهر از خانه‌ بيرون‌ نره‌. بقيه‌ همه‌ تفضلي‌ است‌ كه‌ شماها مي‌كنيد و شما بر مرد منت‌ داريد كه‌ كارهاي‌ خانه‌اش‌ را انجام‌ مي‌ديد، بچه‌اش‌ را تربيت‌ مي‌كنيد، خودتون‌ را دست‌ كم‌ مي‌گيرد. و اينقدر هم‌ اين‌ كار شده‌ كه‌ الان‌ ديگه‌ فرهنگ‌ اينطوري‌ شده‌. يعني‌ اگر الان‌ يك‌ زن‌ بگه‌ من‌ هيچ‌ كار توي‌ خونه‌ نميكنم‌، تو بايد غذاي‌ مرا بياري‌، لباس‌ مرا بياري‌، مسكن‌ مرا بياري‌. اين‌ مرد ميگه‌ تو برخلاف‌ دين‌ عمل‌ ميكني‌! بر خلاف‌ فرهنگ‌ اسلامي‌ عمل‌ ميكني‌! اينها همه‌اش‌ متأسفانه‌ تقصير خود شماهاست‌. چيزهايي‌ كه‌ نبايد بكنيد مي‌كنيد. چيزهايي‌ كه‌ بايد انجام‌ بديد، انجام‌ ميديد. تربيت‌ اسلامي‌ نميشيد. بقدري‌ كه‌ گاهي‌ واقعا حوصلة‌ آدم‌ سر مي‌آيد. حرف‌ اينقدر نزنيد. به‌ كار همديگه‌ كار نداشته‌ باشيد. تحقيق‌ از زندگي‌ يكديگر آني‌ كه‌ به‌ درد شما نميخوره‌، نكنيد. چقدر بده‌ كه‌ يك‌ خانمي‌ بدنش‌ زخم‌ باشه‌ شما لباسش‌ را بالا بزنيد و نگاه‌ بكنيد و بهش‌ بخنديد. اين‌ زشت‌ نيست‌. و او نخواسته‌ باشه‌. اگر زني‌ آمد پيش‌ شما نشست‌ يا با شما صميمي‌ شد، شما از وضع‌ شوهرش‌، شوهر بدي‌ مثلا داره‌. بعنوان‌ يك‌ دوست‌، چون‌ اين‌ بايد لباس‌ براي‌ شوهرش‌ باشه‌. شما لباس‌ او را بالا بزنيد و بديهاي‌ شوهر او را از زبان‌ خود او، روي‌ نفهمي‌ خود آن‌ شخص‌ البته‌، بشنويد. اين‌ آبروي‌ او پيش‌ شما بره‌. چون‌ آبروي‌ شوهر آبروي‌ زنه‌. آبروي‌ زن‌ آبروي‌ شوهره‌. خودتون‌ را، من‌ يك‌ سفارش‌ كلي‌ دارم‌ براي‌ شماها دست‌ كم‌ نگيريد. من‌ نمي‌خوام‌ مثل‌ همه‌ بگم‌ كه‌ زن‌ و مرد مساوي‌ هستند. در خيلي‌ جهات‌ هست‌ كه‌ مردها عقبند. در خيلي‌ جهات‌ هست‌ كه‌ زنها عقبند در مقايسة‌ با يكديگر. اما هر چي‌ كه‌ آن‌ خالق‌ عظيم‌، آن‌ ناظم‌ عظيم‌، آن‌ كسي‌ كه‌ رب‌ ماست‌ قرار داده‌؛ همان‌ خوبه‌. به‌ زن‌ هر چي‌ داده‌ خوب‌ و بجا و به‌ مرد هم‌ هر چي‌ داده‌، خوب‌ و بجا. اين‌ را بايد اول‌ اعتراف‌ كنيد. بايد اول‌ اين‌ را قبول‌ كنيد. بعد ديگه‌ حالا كجا زن‌ ناقصه‌، كجا مرد ناقصه‌. اينها ناقص‌ نداره‌. چون‌ مقايسة‌ با يكديگر نبايد كرد. دو تا مرد را ميشه‌ با هم‌ مقايسه‌ كرد. دو تا زن‌ را ميشه‌ با هم‌ مقايسه‌ كرد. اما مرد را با زن‌ نبايد مقايسه‌ كرد. اين‌ را خدا براي‌ يك‌ كار مخصوص‌ خودش‌ خلق‌ كرده‌. اين‌ را هم‌ براي‌ كار مخصوص‌ خودش‌ خلق‌ كرده‌. هر كدام‌ را براي‌ كارهاي‌ خودشون‌ خلق‌ كرده‌. نظام‌ اجتماع‌ اينطوري‌ ايجاب‌ ميكنه‌ كه‌ يكي‌ را امام‌ معصوم‌ خلق‌ كنه‌، يكي‌ را پيغمبر خلق‌ كنه‌، يكي‌ را مثلا فرض‌ كنيد زن‌ خلق‌ كنه‌. كه‌ مرد اينجوري‌ باشه‌. نظام‌ اجتماع‌ ايجاب‌ ميكنه‌ و لذا به‌ شماها من‌ ميگم‌. و الا توي‌ كانون‌ باشه‌ مي‌نشينم‌ فلسفة‌ اينكه‌ زن‌ و مرد مساوي‌ هستند و چه‌ حقوقي‌ زن‌ داره‌، اينها را ميگم‌. ولي‌ اينجا با شما دارم‌ ميگم‌. با شما خانمهاي‌ مؤمن‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌، اهل‌ صفاي‌ دل‌، اهل‌ كمالات‌، ميگم‌ كه‌ به‌ كار همديگه‌ كار نداشته‌ باشيد. هر كسي‌ يك‌ وضعي‌ داره‌. تا مي‌توانيد براي‌ شوهرتون‌ لباس‌ باشيد و شماها هم‌ حق‌ نداريد به‌ هيچ‌ عنوان‌، من‌ از همة‌ خانمها تقاضام‌ اينه‌ كه‌ اگر يك‌ خانمي‌ را ديديد كه‌ حرف‌ لغو ميزنه‌ در حضور شما، تحقيقي‌ از زندگي‌ شما ميكنه‌ بي‌ جهت‌، يك‌ وقت‌ هست‌ مي‌خواد به‌ كار شما برسه‌، رسيدگي‌ بكنه‌، اون‌ حالا مسئله‌اي‌ است‌. اما بي‌ جهت‌ جستجو از زندگيتون‌ ميكنه‌، شما به‌ من‌ معرفيش‌ كنيد و اين‌ واجبه‌ كه‌ به‌ من‌ معرفيش‌ كنيد تا من‌ خصوصي‌ نصيحتش‌ كنم‌ و وقت‌ مجلس‌ را براي‌ يكي‌ دو سه‌ نفر كه‌ از اين‌ اشتباهات‌ مي‌كنند، وقت‌ اينهمه‌ جمعيت‌ را نگيرم‌. اين‌ را ازتون‌ تقاضا ميكنم‌ به‌ من‌ بگيد و انشاء الله‌ كوشش‌ هم‌ بكنيد كه‌ وقتي‌ با هم‌ مي‌نشينيد حرفهايي‌ بزنيد كه‌ براي‌ كمالاتتون‌ فايده‌ داشته‌ باشه‌. فلان‌ كس‌، فلان‌ طور، فلان‌ چيز، اين‌ حرفها به‌ درد هيچ‌ كدامتون‌ نمي‌خوره‌.

 دربارة‌ يكي‌ از زهاد و اولياء خدا گفتند كه‌ اين‌ شاگرداني‌ داشت‌. مادر يكي‌ از شاگردانش‌ فوت‌ كرد. به‌ اون‌ شاگردش‌ گفت‌ كه‌ پدر تو بعد از اينكه‌ مادر تو فوت‌ كرد، زن‌ گرفت‌ يا نه‌؟ او هم‌ حالا چي‌ جواب‌ داد نميدونم‌. در تاريخ‌ داره‌ كه‌ اين‌ شخص‌ چهل‌ شبانه‌روز گريه‌ كرد كه‌ چرا من‌ يك‌ همچين‌ حرفي‌ را سؤال‌ كردم‌؟ چيكار داشتم‌؟! به‌ من‌ چه‌. چرا اين‌ حرف‌ لغو را زدم‌. حرفهايتون‌ كنترل‌ بشه‌. حساب‌ داشته‌ باشه‌. مخصوصا از كسان‌ خانمهايي‌ كه‌ در مراحل‌ بالا هستند. علت‌ عقب‌ افتادگيشون‌ اكثرا همين‌ است‌ كه‌ زبانشون‌ را كنترل‌ نمي‌كنند. خودتون‌ را اهميت‌ بديد، قدر خودتون‌ را بدانيد. جستجو از وضع‌ حالات‌ ديگر و يكديگر نكنيد. و لا تجسسوا نهيش‌ صريح‌ قرآنه‌ كه‌ تجسس‌ از همديگه‌ لازم‌ نيست‌ بكنيد. چرا. فقط‌ جائي‌ كه‌ شما را منكري‌ را از يك‌ كسي‌ ديدي‌، نهي‌ از منكرش‌ كنيد. اگر واجبي‌ را ديديد كه‌ عمل‌ نميكنه‌ لازم‌ نيست‌ كه‌ شما بپرسيد كه‌ تو ديشب‌ چقدر معصيت‌ كردي‌؟ بگو تا من‌ تو را نهي‌ از منكرت‌ بكنم‌. نه‌. منكر را ببينيد و بعد بگيد.

 آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد اين‌ آيات‌ خيلي‌ آيات‌ پر اهميتي‌ است‌. ذات‌ مقدس‌ پروردگار دربارة‌ حضرت‌ موسي‌ حرف‌ ميزنه‌. حضرت‌ موسي‌ بعد از اينكه‌ مادرش‌ او را توي‌ جعبه‌ كرد و انداخت‌ در ميان‌ دريا و فرعون‌ او را گرفت‌، آسيه‌ واسطه‌ شد تا فرعون‌ او را نكشد. و در دامن‌ حضرت‌ آسيه‌ و فرعون‌ اين‌ كودك‌ بزرگ‌ شد. و مادرش‌ آمد براي‌ دايگيش‌ باصطلاح‌ و بعد به‌ حد بلوغ‌ رسيد، به‌ حد رشد رسيد، خودش‌ مي‌دانست‌ كه‌ از جانب‌ پروردگار بايد رسالتي‌ را انجام‌ بدهد. در ميان‌ خيابان‌ يا كوچه‌ يا بازار در مصر ديد دو نفر با هم‌ دعوا مي‌كنند. يكي‌ از دوستانشه‌ يكي‌ هم‌ از دشمنانش‌. دشمني‌ تا حالا با او نكرده‌ بودند. ولي‌ در آينده‌ او چون‌ از دشمنان‌ خواهد بود و يا با كساني‌ كه‌ با او هم‌ خطند، اين‌ دشمنه‌. با بني‌ اسرائيلي‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ آنها را دوست‌ داره‌ و از همانهاست‌ و بايد آنها را چون‌ نبي‌ نجات‌ بده‌ اين‌ شخص‌ دشمنه‌. هذا من‌ عدوه‌ و هذا من‌ شيعته‌ و هذا من‌ عدوه‌. يكي‌ دوستشه‌، دوست‌ آينده‌اش‌. يكي‌ دشمنشه‌، دشمن‌ آينده‌. يكي‌ دوستشه‌ يعني‌ دوست‌ دوستانشه‌. يكي‌ دشمنشه‌، يعني‌ دشمن‌ دوستانشه‌. حضرت‌ موسي‌ ديد كه‌ او داره‌ ظلم‌ ميكنه‌ به‌ اين‌ شخص‌ مظلوم‌. يك‌ سيلي‌ بهش‌ زد. سيلي‌ را كه‌ زد فقضي‌، او هم‌ مرد. حالا كجاش‌ زده‌ بود، چه‌ جوري‌ زده‌ بود كه‌ خودش‌ هم‌ پشيمان‌ شد كه‌ من‌ چرا اينقدر محكم‌ زدم‌ يا چرا اينجوري‌ سيلي‌ بود كه‌ گفت‌ اين‌ كشته‌ شدن‌ اين‌ شخص‌ از عمل‌ شيطان‌ بوده‌. و الا منكه‌ نمي‌خواستم‌ او را بكشم‌. فرداي‌ همان‌ روز باز ديد همان‌ شيعة‌ خودش‌، همان‌ دوست‌ خودش‌ داره‌ با يك‌ كس‌ ديگه‌اي‌ دعوا مي‌كنه‌. حضرت‌ موسي‌ را كه‌ نمي‌شناخت‌ كه‌ اين‌ دوستشه‌. آمد به‌ طرف‌ او با خودش‌ فكر كرد كه‌ اين‌ ديروز او را كشته‌، امروز هم‌ لابد مي‌خواد مرا بكشه‌. چون‌ مي‌بينه‌ من‌ هر روز با يكي‌ دعوا ميكنم‌. حضرت‌ موسي‌ را لو داد. گفت‌ تو ديروز يك‌ نفر را كشتي‌ مي‌خواي‌ امروز هم‌ مرا بكشي‌. مردم‌ فهميدند آني‌ كه‌ ديروز كشته‌ شده‌، بدست‌ حضرت‌ موسي‌ كشته‌ شده‌. يك‌ مؤمني‌ بود توي‌ قوم‌ فرعون‌. آمد به‌ حضرت‌ موسي‌ گفت‌ كه‌ ان‌ الملأ يأتمرون‌ ليقتلوك‌. اينها دارند با هم‌ توطئه‌ مي‌كنند كه‌ تو را بكشند. از اينجا بيرون‌ برو. من‌ نصيحتت‌ مي‌كنم‌. او هم‌ خائفا يترقب‌ با ترس‌ از شهر مصر فرار كرد. رفت‌ به‌ طرف‌ شعيب‌ در مدين‌. آنجا نشسته‌ بود كنار شهر. جائي‌ نداشت‌ كه‌ بره‌. آنجا ديد يك‌ عده‌اي‌ آمده‌اند آب‌ مي‌كشند. دو تا دختر هم‌ آنطرف‌ ايستاده‌اند خيلي‌ با حيا. نوبتشون‌ شده‌ ولي‌ نمي‌آيند آب‌ بكشند. گفت‌ شما چرا نمي‌آييد آب‌ ببريد؟ گفتند ما منتظر ميشيم‌ مردها كه‌ همه‌ آب‌ را كه‌ بردند بعد ما مي‌آئيم‌ جلو. گرفت‌ آب‌ برايشون‌ كشيد و بهشون‌ داد و رفت‌. آنها رفتند. آمدند به‌ پدرشون‌، پدرشون‌ هم‌ سؤال‌ كرد امروز چرا شما زود آمديد؟ پدر پيري‌ داشتند. حضرت‌ شعيب‌ بود. گفتند كه‌ يك‌ جواني‌ اينطوري‌ پيدا شد و آب‌ كشيد و داد به‌ ما. ما آمديم‌. حضرت‌ شعيب‌ فرمود بريد بگيد بياد تا من‌ اجرش‌ را بدم‌، مزدش‌ را بدم‌، زحمت‌ كشيده‌. آدمي‌ كه‌ اهل‌ معنويت‌ باشه‌، با خدا باشه‌، در ارتباط‌ با خدا باشه‌، اجر هيچكس‌ را پامال‌ نميكنه‌. يك‌ تشكري‌ بكنه‌ اقلا. آمدند حضرت‌ موسي‌ را بردند. توي‌ راه‌ كه‌ مي‌رفتند اين‌ دخترها جلو مي‌رفتند. خوب‌ طبيعيه‌، اينها راهنما بودند. حضرت‌ موسي‌ گفت‌ بيائيد برويد عقب‌ و حرف‌ هم‌ با من‌ نزنيد. ببينيد اينجا يك‌ درسه‌ براي‌ من‌ و شما. اگر يك‌ مرد نامحرمي‌، يك‌ زن‌ نامحرمي‌ براي‌ يك‌ مرد، اعمالش‌ ممكنه‌ يك‌ وقتي‌ موجب‌ بشه‌ كه‌ طرف‌ به‌ گناه‌ بيفته‌، بايد از همينجا جلويش‌ را بگيره‌. اين‌ چشمش‌ مي‌افتاد به‌ قد و قامت‌ اين‌ دخترها. طبعا آنها پوشيده‌ بودند. اما همان‌ مقدار حجم‌ بدن‌ آنها حضرت‌ موسي‌ گفت‌ شايد من‌ به‌ گناه‌ بيفتم‌. بيائيد برويد عقب‌. شايد از تن‌ صداي‌ شما من‌ به‌ گناه‌ بيفتم‌. با من‌ حرف‌ نزنيد. با سنگ‌ پرتاب‌ كنيد كه‌ مثلا سر پيچها، من‌ بدونم‌ از كدوم‌ طرف‌ بايد بروم‌. چقدر ارزش‌ داره‌ اين‌ روحيه‌. وقتي‌ آمدند دخترها پيش‌ پدرشون‌ گفتند كه‌ ما در عالم‌ نديديم‌ يك‌ جواني‌ اين‌ اندازه‌ امين‌ باشه‌. لاستأجره‌. اين‌ را بيار خدمتگزار خودمون‌ باشه‌. توي‌ خونه‌ باشه‌. اين‌ آنقدر امينه‌ كه‌ نخواست‌ حتي‌ چشمش‌ به‌ قد و قامت‌ ما بيفته‌. نخواست‌ صداي‌ ما را بشنوه‌. خيلي‌ اين‌ عجيبه‌. خوب‌ دقت‌ كنيد خانمها. ببينيد روح‌ اسلام‌ چي‌ ميگه‌؟ استأجره‌ انه‌ قوي‌ امين‌. قوي‌ هم‌ كه‌ هست‌. خوب‌ ما ديديم‌ كه‌ چطور در يك‌ لحظه‌ سطلهاي‌ بزرگ‌ آب‌ را كشيد بالا با اينكه‌ خسته‌ بود، داد به‌ ما. حضرت‌ شعيب‌ هم‌ خوب‌ پيغمبره‌، خيلي‌ ازش‌ خوشش‌ آمد. البته‌ پيغمبرهاي‌ محدودي‌ بودند. به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ مي‌ديدند مي‌فهميدند. شما نگيد كه‌ اينهم‌ پيغمبر، آنهم‌ پيغمبر خوب‌ معلومه‌ كه‌ همديگه‌ را، نه‌. گفت‌ اگر هشت‌ سال‌ برايم‌ كار كني‌ مهر يكي‌ از دخترهايم‌ باشه‌. به‌ شرط‌ اينكه‌ هشت‌ سال‌ برايم‌ كار كني‌. هشت‌ سال‌ كار كرد. اجرتش‌ هم‌ گرفت‌ و زنش‌ را هم‌ برداشت‌ و آمد طرف‌ وطنش‌. مادرش‌ آنجا بود، اقوامش‌ آنجا بودند، بني‌ اسرائيل‌ آنجا بودند. هنوز هم‌ مبعوث‌ نشده‌ بود به‌ رسالت‌. هنوز مانده‌ بود. در وسط‌ بيابان‌، اين‌ من‌ قصه‌ براتون‌ نقل‌ نمي‌كنم‌ها، مي‌خوام‌ نكاتي‌ از همين‌ آياتي‌ كه‌ خونديد براتون‌ توضيح‌ بدهم‌. و انشاء الله‌ عمل‌ كنيد تا تربيت‌ بشيد. در وسط‌ بيابان‌ توي‌ تاريكي‌ زنش‌ درد زايمانش‌ گرفت‌. اون‌ تنهاست‌ چيكار كنه‌؟ هوا هم‌ تقريبا سرده‌. يك‌ مشت‌ گوسفند هم‌ همراهش‌ هست‌. فرمود اينجا مكث‌ كنيد اني‌ آنست‌ نارا. من‌ از آن‌ دور يك‌ برق‌ آتشي‌ مي‌بينم‌. لعلي‌ منها بقبص‌ شايد بروم‌ يك‌ جرقة‌ آتشي‌ يك‌ مقدار آتشي‌ بيارم‌ تا يك‌ مقدار گرم‌ بشويد. خلاصه‌ بچه‌ متولد بشه‌ گرم‌ بشه‌. آمد ديد كه‌ يك‌ درختي‌ است‌ پر از نور و حضرت‌ موسي‌ پائين‌ اين‌ تپه‌ ايستاده‌ آن‌ درخت‌ هم‌ بالاست‌. يك‌ دفعه‌ صدايي‌ آمد كه‌ انك‌ فخلع‌ نعليك‌ انك‌ بالواد المقدس‌ طوي‌. كفشهايت‌ را بكن‌. اينجا تعبيرات‌ مختلفي‌ هست‌ كه‌ كفشهايت‌ را بكن‌ يعني‌ چه‌؟ بعضي‌ گفته‌اند حالا من‌ بعنوان‌ تفسير نميگم‌ كه‌ يك‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌ تفسير نباشه‌ از ناحية‌ معصوم‌. ولي‌ بعضي‌ از علما را من‌ ديده‌ بودم‌ كه‌ ميگند كه‌ آن‌ كفش‌ انسان‌، آن‌ محبت‌ قلبي‌ انسانه‌ به‌ زن‌ و بچه‌اش‌. اين‌ را بكن‌. وقتي‌ آمدي‌ در درگاه‌ حضرت‌ حق‌ جل‌ و علا بايد همة‌ علاقه‌ها را بيندازي‌ دور. وقتي‌ كه‌ شما به‌ نماز مي‌ايستيد ميگيد الله‌ اكبر، تكبيرة‌ الاحرام‌ ميگيد، با اين‌ دستتون‌ كه‌ بالا مي‌بريد، تمام‌ آنچه‌ كه‌ هست‌ بايد بيندازيد پشت‌ سر و خدا را منظور كنيد. انك‌ بالواد المقدس‌ طوي‌. آنهم‌ كفشهايش‌ را كند. حالا هم‌ كفشهايش‌ ظاهريش‌ را كند هم‌ دلبستگي‌هايش‌ را كند. شما توي‌ قضية‌ حضرت‌ موسي‌ از آنجا به‌ بعد اصلا حرف‌ زن‌ و بچه‌ را نمي‌بينيد. آمده‌ به‌ مقصود رسيده‌. حرف‌ اينكه‌ آنها حالا چي‌ به‌ سرشون‌ آمد. گوسفندهايم‌ را گرگ‌ خورد. زن‌ و بچه‌ام‌ الان‌ در چه‌ وضعي‌ هستند. از اين‌ جريانات‌ انبياء زياد داشتند. شما در راه‌ كمالات‌ كه‌ قدم‌ برداشتيد من‌ الان‌ چند نفر از خانمها را مي‌شناسم‌ كه‌ با عشق‌ و علاقه‌ مشغول‌ فعاليت‌ بودند، ازدواج‌ كردند، ول‌ كردند. مشغول‌ كمالات‌، رفتن‌ به‌ سوي‌ كمالات‌ بودند؛ درسهاي‌ دانشگاهيشون‌ كه‌ فشار مي‌آره‌ ول‌ مي‌كنند. با يك‌ نفر مي‌نشينند كه‌ يقينا اولش‌ احساس‌ مي‌كنند اين‌ شيطانيست‌ مجسم‌ شده‌. يك‌ مقداري‌ باهاش‌ مأنوس‌ مي‌شوند بعد پشت‌ پا مي‌زنند به‌ تمام‌ كمالات‌ و ول‌ مي‌كنند مي‌روند. اين‌ چيه‌؟ اين‌ مال‌ اين‌ است‌ كه‌ تربيت‌ نشدند. ما اين‌ مجلس‌ را تشكيل‌ نداديم‌ براي‌ اينكه‌ عرض‌ كردم‌، يك‌ ثوابي‌ ببريم‌. ثواب‌ حتما هست‌ و حتما مي‌بريم‌. ولي‌ تنها اين‌ نيست‌. يك‌ چيز مهمتر از اينهم‌ هست‌. و آن‌ اينه‌ كه‌ انشاء الله‌ همه‌اتون‌ تربيت‌ بشيد. يك‌ دونه‌ گناه‌ نكنيد، يك‌ دونه‌ اشتباه‌ نكنيد، راه‌ كج‌ نريد، راه‌ انحرافي‌ نريد. گاهي‌ انسان‌ با يك‌ كلمه‌ يك‌ علاقه‌، يك‌ اظهار علاقه‌، گاهي‌ ميشه‌ خوب‌ همينكه‌ شما به‌ يك‌ چيزي‌ علاقمند باشيد، حالا نمي‌خواهم‌ بگم‌ به‌ چه‌ جور چيزهايي‌ و خدا را عقب‌ بزنيد و آن‌ چيز را برايش‌ احترام‌ قائل‌ باشيد. آنچه‌ كه‌ من‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ ميگم‌ از كسي‌ مخفي‌ نمي‌خوام‌ بكنم‌. مخفي‌ نيست‌. همة‌ مطالبي‌ است‌ كه‌ در قرآن‌ و آيات‌ و روايات‌ هست‌. وظيفة‌ شما هم‌ هست‌ كه‌ اينها را خوب‌ ياد بگيريد. خودتون‌ خوب‌ تربيت‌ بشيد و بعد ديگران‌ را تربيت‌ كنيد. ولي‌ تنها ياد نگيريد بخاطر اينكه‌ به‌ ديگران‌ بگيد. ياد بگيريد كه‌ خودتون‌ عمل‌ كنيد. اول‌ خودتون‌. خودتون‌ را خوب‌ بسازيد.

 حضرت‌ موسي‌ همه‌ را فراموش‌ كرد. آمد با خدا صحبت‌ كنه‌. افتاد به‌ سجده‌. خداي‌ تعالي‌ فرمود اني‌ انا الله‌. من‌ خداي‌ تو هستم‌ . لا  اله‌ الا انه‌. خدايي‌ ديگه‌اي‌ جز من‌ نيست‌. بندگي‌ من‌ را بايد بكني‌ و اطاعت‌ من‌ را. با حضرت‌ موسي‌ مدتي‌ صحبت‌ كرد، حضرت‌ موسي‌ هم‌ صحبت‌ كرد. انس‌ گرفت‌. بعد خداي‌ تعالي‌ بالاخره‌ فرمود كه‌ بريد به‌ طرف‌ فرعون‌ انه‌ طغي‌، فرعون‌ طغيان‌ كرده‌، خيلي‌ بندگان‌ خدا را اذيت‌ مي‌كنه‌. مردم‌ را ناراحت‌ داره‌. مطلبي‌ كه‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ سريع‌ دارم‌ اين‌ قضيه‌ را جلو مي‌رم‌ تقاضاهاي‌ حضرت‌ موسي‌ است‌. شما هم‌ اين‌ تقاضاها را داشته‌ باشيد و از خدا بخواهيد و منتظر هم‌ نياييد تو خونه‌ بنشينيد و منتظر باشيد كه‌ خداي‌ تعالي‌  در شماها اينها را ايجاد كنه‌. نه‌ خودتون‌ هم‌ همت‌ كنيد. خداي‌ تعالي‌ وقتي‌ كه‌ فرمود بريد طرف‌ فرعون‌ گفت‌ رب‌ الشرحلي‌ صدري‌. خداي‌ شرح‌ صدر به‌ من‌ بده‌، اين‌ شرح‌ صدر خيلي‌ مهمه‌. شرح‌ صدر از چيزهايي‌ است‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ با خواهش‌ از خدا خواست‌ و حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ را خداي‌ تعالي‌ با محبت‌ بهش‌ خودش‌ داده‌. حضرت‌ موسي‌ اينجا مي‌فرمايد و به‌ خدا عرض‌ مي‌كنه‌ كه‌ رب‌ الشرحلي‌ صدري‌ خدايا شرح‌ صدر به‌ من‌ بده‌ و خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر خطاب‌ مي‌كند الم‌ نشرح‌ لك‌ صدرك‌. آيا ما شرح‌ صدر بهت‌ نداديم‌؟ اين‌ شرح‌ چيه‌؟ اين‌ شرح‌ صدر، همان‌ چيزي‌ است‌ كه‌ همة‌ ما يا اكثر ما نداريم‌. يا اگر داريم‌ خيلي‌ كم‌ داريم‌. همين‌ كه‌ تا يك‌ كسي‌ چيزي‌ مي‌گه‌ بدمون‌ مي‌ياد اين‌ نداشتن‌ شرح‌ صدره‌. تا اين‌ كه‌ ما يك‌  چيزي‌، يك‌ كسي‌ را بالاتر از خودمون‌ مي‌بينيم‌ غصه‌ مي‌خوريم‌ . به‌ مجرد اين‌ كه‌ در يك‌ كسي‌ يك‌ مذيتي‌ را احساس‌ مي‌كنيم‌ حسادت‌ مي‌كنيم‌ اينها همش‌ مربوط‌ به‌ نداشتن‌ شرح‌ صدر است‌. همين‌ كه‌ ما چشم‌ مي‌كشيم‌ ببينيم‌ كه‌ كي‌ چه‌ اعتيادي‌ داريم‌ و ما اون‌ را امتياز براي‌ خودمون‌ ايجاد كنيم‌ اين‌ مال‌ نداشتن‌ شرح‌ صدره‌. اون‌ فرش‌ فلان‌ جور داره‌، او لباس‌ فلان‌ طور داره‌ اون‌ خونة‌ فلان‌ طور داره‌، پس‌ من‌ هم‌ بايد داشته‌ باشم‌. اين‌ مال‌ تنگ‌ نظريه‌ و نداشتن‌ شرح‌ صدر. بهتريم‌ مردم‌ كسي‌ است‌ كه‌ خدا هر چه‌ به‌ او داده‌ به‌ همان‌ قانع‌ باشه‌. و صلاح‌ خدا همان‌ را مي‌دونه‌ همان‌ را قبول‌ كنه‌. شرح‌ صدر نداشتن‌ انسان‌ هم‌ خودش‌ را از بين‌ مي‌بره‌، هم‌ نظم‌ جامعه‌ را از بين‌ مي‌بره‌، هم‌ مردم‌ را در فشار داره‌. تمام‌ اين‌ بدبختيهايي‌ كه‌ مردم‌ دارند، دعواها، دزديها حتي‌، خيانتها، غيبتها، دروغها مال‌ نداشتن‌ شرح‌ صدره‌. شرح‌ صدر يعني‌ مثل‌ كوه‌ بودن‌، تكان‌ نخوردن‌. المؤمن‌ جبل‌ الراسخ‌. مؤمن‌ مثل‌ كوه‌ استواره‌. شرح‌ صدر معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ مثل‌ پشه‌ نباشيد كه‌ باد از هر طرف‌ كه‌ مي‌ياد شما را به‌ همان‌ طرف‌ ببره‌. شرح‌ صدر معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ يك‌ استقامتي‌ داشته‌ باشيد. بعضيها مي‌گن‌ اين‌ استقامت‌ چيه‌ كه‌ ما اينقدر اهميت‌ بايد بهش‌ بديم‌؟ هر چه‌ هست‌ در استقامته‌. من‌ به‌ هم‌ آقاي‌ نعمتي‌ و هم‌ خانم‌ رهنما گفته‌ بودم‌ كه‌ جلسه‌ داشته‌ باشن‌ كمك‌ من‌ باشن‌ براي‌ مسئلة‌ استقامت‌ اينها. چون‌ نمي‌شه‌ زياد توي‌ مرحلة‌ استقامت‌ اينها را نگه‌ داشت‌. خسته‌ مي‌شن‌. نمي‌فهمن‌ آخر دارن‌ چكار مي‌كنند. اگر مي‌فهميدند اگر ده‌ سال‌ اگر تو مرحلة‌ استقامت‌ بودند خسته‌ نمي‌شدند. پس‌ اقلا كمكشون‌ كنيد زودتر موفق‌ بشن‌ خسته‌ نشن‌.

 متأسفانه‌ هم‌ آقايون‌، هم‌ خانمها قدر ندونستند من‌ گفتم‌ فعلا تعطيل‌ باشه‌، از هفتة‌ گذشتة‌ جلسة‌ شب‌ يك‌ شنبة‌، دو هفته‌ از شب‌ يك‌ شنبة‌ آقايون‌ تعطيل‌ شد از روز جمعه‌ هم‌ به‌ خانم‌ رهنما اعلام‌ مي‌كنم‌ كه‌ تعطيلش‌ كنند فعلا چون‌ كوتاهيهايي‌ هم‌ خانمها كرده‌اند اساميشون‌ پيش‌ من‌ هست‌. حق‌ هم‌ شايد داشته‌ باشند عصر جمعه‌ است‌ شوهرهاشون‌ توي‌ خونه‌اند و فيلم‌ سينمايي‌ هم‌ كه‌ هست‌ و البته‌ اينها جسارت‌ به‌ شماها نيست‌ به‌ اونهايي‌ كه‌ به‌ همين‌ دلايل‌ پست‌ جلسه‌ نمي‌يان‌. وقتي‌ ازشون‌ مي‌پرسيم‌ اينجور چيزها را، فيلم‌ سينمايي‌ مي‌خوان‌، روشون‌ نمي‌شه‌ بگن‌. در استقامت‌ كار كنيد. شرح‌ صدر پيدا كنيد. در استقامت‌ بايد انسان‌ اونقدر قوي‌ باشه‌ كه‌، چه‌ جوري‌ بگم‌ كه‌ اگر تمام‌ دنيا بلا بشه‌ و يكجا بياد روي‌ سر شما، شما تكان‌ نخوريد. ببينيد خود روايت‌ مي‌گه‌، المؤمن‌ كالجبل‌ راسخ‌. مؤمن‌ مثل‌ جبله‌، مثل‌ كوه‌ محكمه‌ و عواصف‌ او را تكان‌ نمي‌ده‌. عواصف‌، اين‌ را شما بدونيد، بادهايي‌ است‌ كه‌ طوفانهايي‌ است‌ كه‌ صد و پنجاه‌ كيلومتر در ساعت‌ حركت‌ ميكنه‌، در و ديوار و همه‌ چيز را درهم‌ مي‌ريزه‌. اما كوه‌ هست‌. كوه‌ تكان‌ نميخوره‌. لا تحركه‌ العواصف‌. مؤمن‌ بايد اينطوري‌ باشه‌. شماها اينجوري‌ بايد باشيد. شما بدونيد اگر بيست‌ درصد در استقامت‌ كار كرديد پيشرفتتون‌ بيست‌ درصده‌ در مراحل‌ ديگه‌. اگر پنجاه‌ درصد در استقامت‌ كار كرديد، در مراحل‌ ديگه‌ پنجاه‌ درصده‌ پيشرفتتون‌. اگر هشتاد درصد شما در استقامت‌ كار كرديد، در بقية‌ مراحل‌ هشتاد درصده‌ و اگر صد درصد كار كرديد، صددرصده‌. من‌ در تهران‌ حتي‌ به‌ بعضي‌ از دوستان‌ كه‌ جلسات‌ را تنظيم‌ مي‌كنند، هنوز بعد از دو ساله‌ سه‌ ساله‌ باهاشون‌ صحبت‌ ميكنم‌، هنوز بهشون‌ اجازه‌ ندادم‌ كه‌ از مرحلة‌ استقامت‌ بيشتر حرف‌ بزنند. كمك‌ من‌ باشند. من‌ بعضي‌ از خانمها واقعا نمي‌دونم‌ چيكار كنم‌ با اين‌ فكر بعضي‌ها. ما چهار نفر از خانمها را كه‌ رديف‌ اين‌ چهار تا هستند.

 كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌ در استقامت‌ خيلي‌ قوي‌ باشيد و بعضي‌ از خانمها ما چهار نفر را تعيين‌ كرده‌ بوديم‌. بعضي‌ از خانمها خيال‌ مي‌كنند اينها صددرصد شاگرد اين‌ چهار نفرند. نه‌ اينطور نيست‌. اينها كمكهاي‌ من‌ هستند. يكي‌ آمده‌ ميگه‌ به‌ منكه‌ من‌ مي‌خواهم‌ حاج‌ آقا، فقط‌ شاگرد خودتون‌ باشم‌. يكي‌ ديگه‌ آمده‌ ميگه‌ كه‌ من‌ شاگرد فلان‌ خانم‌ نمي‌خواهم‌ باشم‌، شاگرد فلان‌ خانم‌ مي‌خواهم‌ باشم‌. اينها كه‌ ديگه‌ پستي‌ انسان‌ را مي‌رسونه‌. شماها همه‌اتون‌ شاگرد امام‌ زمان‌ بايد باشيد. من‌، آن‌ خانم‌، آن‌ خانم‌، آن‌ خانم‌، آن‌ آقا، آن‌ آقا، آن‌ آقا همه‌امون‌ نوكرهاي‌ شماييم‌ به‌ يك‌ عنوان‌ و خدمتگزاران‌ امام‌ زمانيم‌ به‌ يك‌ عنوان‌. آنهم‌ بواسطه‌اي‌. اين‌ بلندگو، شما ميگيد من‌ دوست‌ دارم‌ شاگرد آن‌ بلندگو باشم‌ و اين‌ بلندگو را شاگرد نباشم‌. اينها يعني‌ چي‌؟! من‌ اگر بنا باشه‌ روي‌ هواي‌ نفس‌ خودم‌ صحبت‌ بكنم‌ براي‌ شماها كه‌ من‌ آدم‌ نيستم‌. بخواهم‌ هر چي‌ دلم‌ مي‌خواهد براي‌ شما بگم‌ منهم‌ ميشم‌ مثل‌ يكي‌ از اين‌ اقطاب‌ متصوفه‌. ديروز يكي‌ از اقطاب‌، يكي‌ از مرشدهاي‌ متصوفه‌ جلوي‌ سيصد نفر چقدر جمعيت‌ شاگرد داره‌. ميگه‌ من‌ اشتباه‌ ميكردم‌ تا حالا. از حالا آمدم‌ مي‌خوام‌ مثلا شاگرد شما باشم‌. منهم‌ گفتم‌ به‌ اين‌ آسونيها نميشه‌. تو بايد آنجا را ول‌ كني‌ كه‌، ما ما نيستيم‌. حتي‌ من‌ خودم‌ تعبير نميكنم‌ به‌ شاگرد شماها را. شاگرد من‌ نيستيد شما. شما شاگرد قرآنيد، شاگرد اسلاميد، شاگرد مكتب‌ اسلاميد. كاري‌ هم‌ نيست‌ كه‌ من‌ درآوردي‌ باشه‌، من‌ در آورده‌ باشم‌. نه‌. اين‌ كاريست‌ كه‌ همة‌ انبياء گفتند، همة‌ علما گفتند. شما مي‌خواهيد من‌ ده‌ تا آيه‌ از توي‌ قرآن‌ براي‌ هر كلمه‌اي‌ كه‌ عرض‌ ميكنم‌ خدمتتون‌ بيشتر از ده‌ تا آيه‌ برايتون‌ بياورم‌ كه‌ همينه‌ مطالب‌. دربارة‌ استقامت‌ شايد ده‌ تا بيشتر آيه‌ داريم‌. به‌ پيغمبر گفته‌ خدا فاستقم‌ كما امر، مي‌فرمايد. و به‌ مردم‌ فرموده‌ است‌ كه‌ اگر استقامت‌ كنند و اسقيناهم‌ مائا قدقا، از ماء حيات‌ زندگي‌ بهشون‌ خواهيم‌ داد. در چند جا امر فرموده‌ كه‌ استقامت‌ كنيد. خوب‌. ما هي‌ چند جا شنيديم‌ اينها را عمل‌ نكرديم‌. حالا ما گفتيم‌ چند نفر پيدا بشوند ما بهشون‌ راهنمائي‌ كنيم‌ و بهشون‌ بگيم‌ كه‌ چگونه‌ استقامت‌ بكنند. كه‌ البته‌ بازهم‌ موفقيت‌ ما خيلي‌ زياد نيست‌. بيست‌ درصده‌. بازهم‌ خوبه‌. از هيچي‌ بهتره‌. ما خانمهايي‌ توي‌ همين‌ مراحل‌ داشتيم‌ كه‌ از سوسك‌ مي‌ترسيدند حالا از خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌، هيچي‌ غير از خدا نمي‌ترسند. خوب‌ اين‌ خوب‌ نيست‌؟ اين‌ كم‌ كاره‌؟ خانمهايي‌ بودند كه‌ پهلوي‌ اين‌ خانم‌ مي‌نشستند مي‌شدند فاسق‌، پهلوي‌ آن‌ خانم‌ مي‌نشستند مي‌شدند مؤمن‌. اينجور همج‌ الرعاء بودند. حالا ديگه‌ فاسق‌ نمي‌شوند، فقط‌ مؤمنند. اين‌ كمه‌؟ اينطور آيه‌ توي‌ قرآن‌ نيست‌؟ آية‌ توي‌ قرآنه‌. خدا نيامرزه‌ چه‌ مرا چه‌ آنهايي‌ كه‌ در رأس‌ بعضي‌ از مسائل‌ هستند و ترقي‌ كردند ديگران‌ را راهنمائي‌ مي‌كنند كه‌ يك‌ كلمه‌ بر خلاف‌ خواسته‌هاي‌ خدا و پيغمبر و ائمه‌ ما حرف‌ بزنيم‌. ما درويش‌ كه‌ نيستيم‌، صوفي‌ كه‌ نيستيم‌ از خودمون‌ حرف‌ در بياوريم‌. ما از خودمون‌ كه‌ حرفي‌ نداريم‌. همه‌اش‌ حرفهاي‌ اونهاست‌. من‌ اينهمه‌ كتاب‌ نوشتم‌ شما برداريد به‌ بعضي‌ از علما، بعضي‌ از افرادي‌ كه‌ حسادت‌ مي‌كردند گفتم‌، گفتم‌ برداريد شما هرجاش‌ كه‌ با قرآن‌ و روايت‌ تطبيق‌ نميكنه‌، من‌ خطش‌ بزنم‌. شايد من‌ اشتباه‌ كرده‌ باشم‌. عوضش‌ كنم‌. منتهي‌ فرق‌ اين‌ جلسه‌ با جلسات‌ ديگر، حرف‌ همه‌ يكيه‌، اينها فرقشون‌ اينه‌. من‌ از شماها مسئوليت‌ مي‌خواهم‌، من‌ مسئول‌ شما هستم‌، من‌ متعهدم‌ در مقابل‌ شما. بين‌ شما و امام‌ زمان‌ من‌ يك‌ تعهدي‌ دارم‌ كه‌ شماها را انشاء الله‌ جوري‌ برسونم‌، اگر خودتون‌ كمك‌ بكنيد كه‌ انشاء الله‌ از ياران‌ و اصحاب‌ امام‌ زمان‌ بشيد. بقية‌ مجالس‌ نمي‌خوام‌ بگم‌ همة‌ مجالس‌، بقية‌ مجالس‌ معمولي‌، شب‌ جمعة‌ خودمون‌ حالا، چرا اينقدر من‌ مسئوليت‌ ندارم‌. يعني‌ همچين‌ تعهدي‌ ندارم‌. ولي‌ به‌ شماها متعهدم‌. شماها هم‌ بيائيد كمك‌ كنيد. منهم‌ به‌ شما كمك‌ مي‌كنم‌. شما هم‌ به‌ من‌ كمك‌ كنيد تا انشاء الله‌ آنجوري‌ كه‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌خواد بشيد. هم‌ خودتون‌، هم‌ زندگيتون‌، هم‌ قلبتون‌، هم‌ اعمالتون‌ همينطور بشه‌. اينكه‌ بسيار، فكر نمي‌كنم‌ عاقلي‌ باشه‌ كه‌ غير از اين‌ را بخواد. اين‌ را مي‌خواهيم‌.

 لذا اين‌ را، اين‌ بازيها را بگذاريم‌ كنار انشاء الله‌ كه‌ من‌ نمي‌خوام‌ شاگرد فلاني‌ باشم‌، شاگرد فلاني‌ دلم‌ مي‌خواد باشم‌، يا خداي‌ نكرده‌ خانمها كه‌ در رتبة‌ بالا هستند كه‌ البته‌ بعيد ميدونم‌، خيلي‌ بعيده‌، مگر خداي‌ نكرده‌ عاقبت‌ بخير نباشند كه‌ اينجوري‌ فكر بكنند. كه‌ اين‌ شاگرد منه‌، چرا رفته‌ پيش‌ اون‌، اون‌ شاگرد اينه‌ چرا رفته‌ پيش‌ اين‌. اونكه‌ آنها عاق‌ امام‌ زمانند آنها كه‌ در مراحل‌ بالا هستند يك‌ همچين‌ فكري‌ بكنند. اينها خيلي‌ شديده‌ برخورد امام‌ زمان‌ باهاشون‌. نيستند همچين‌، من‌ يقين‌ دارم‌ نيستند. ولي‌ شماها هم‌ يك‌ افرادي‌ كه‌، منهم‌ شاگرد ندارم‌، آنها هم‌ شاگرد ندارند. همة‌ ماها خدمتگزار يكديگريم‌. خدمتگزاران‌ شماها هستند و خدمت‌ بهتون‌ مي‌كنند. خدمت‌ هم‌ ازشون‌ بر مي‌آيد. مثلا نون‌ بگيرم‌ صبح‌ بياورم‌ بدهم‌ در خونه‌، ازم‌ بر نمي‌آيد. عرضه‌اش‌ را ندارم‌. ولي‌ اين‌ را عرضه‌اش‌ را دارم‌ ازم‌ بر مي‌آيد. شماها هم‌ آن‌ خدمتي‌ كه‌ ازتون‌ بر مي‌آيد و بايد بكنيد اين‌ است‌ كه‌ شب‌ و روز به‌ فكر اين‌ باشيد كه‌ امام‌ زمان‌ چي‌ دوست‌ داره‌، من‌ همانجور باشم‌. چه‌ جوري‌ دوست‌ داره‌ باشم‌، همانجوري‌ باشم‌. يك‌ كلمه‌ حرف‌ كه‌ مي‌خواهيد بزنيد، آيا اين‌ كلام‌ را امام‌ زمان‌ دوست‌ داره‌ كه‌ بگم‌ يا دوست‌ نداره‌؟ اولا اگر اينجور فكر بكنيد، كمتر حرف‌ مي‌زنيد. و بعد هم‌ حرف‌ خوب‌ مي‌زنيد. من‌ خواهش‌ از خانمها دارم‌ كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ صحبتهايتون‌ را كنترل‌ كنيد.

 داشتم‌ اين‌ را مي‌گفتم‌ كه‌ حاشيه‌اش‌ زياد شد كه‌ من‌ يكي‌ از خانمهايي‌ كه‌ از اولياء خدا بود كه‌اي‌ كاش‌ مردها مثل‌ او بودند در همين‌ زمان‌ خودمون‌. خدا انشاء الله‌ رحمتش‌ كنه‌. رفتند خدمتشون‌. نشستم‌ سلام‌ كردم‌ يك‌ جواني‌ بودم‌ قبل‌ از هنوز، حتي‌ ازدواج‌ و اينها بود. طلبه‌اي‌ بودم‌ شانزده‌ هيفده‌ ساله‌ تقريبا. آن‌ زماني‌ كه‌ با مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ بودم‌. نشستم‌. ايشان‌ سلام‌ كرد و نشست‌. يك‌ كلمه‌ حرف‌ نزد. حتي‌ نپرسيد تو براي‌ چي‌ آمده‌اي‌ اينجا. چون‌ او توي‌ خونة‌ خودش‌ نشسته‌ بود من‌ بايد بگم‌ براي‌ چي‌ آمده‌ام‌؟ منهم‌ رويم‌ نميشد حرفي‌ بزنم‌. يك‌ مدتي‌ شايد حدود مثلا چند دقيقه‌اي‌ نشستيم‌. بعد من‌ گفتم‌ كه‌ من‌ آمده‌ام‌ از محضرتون‌ استفاده‌ بكنم‌. خانم‌ مجتهده‌اي‌ خيلي‌، به‌ من‌ گفت‌ كه‌ كم‌ حرف‌ بزن‌. حالا ما عملا همين‌ كار را كرده‌ بوديم‌. كم‌ حرف‌ بزن‌. من‌ خيال‌ كردم‌ اين‌ را بعنوان‌ اعتراض‌، همين‌ يك‌ كلمه‌ را هم‌ بيخود گفته‌ايم‌. بعد خودش‌ چون‌ ادامه‌ داد، رواياتي‌ را خوند و سنگيني‌ اين‌ شخصيت‌ اين‌ خانم‌ بقدري‌ عجيب‌ بود كه‌ بعضي‌ از علماء در قم‌ و اينها مي‌رفتند براي‌ ديدنش‌ و ازش‌ استفاده‌ ميكردند. حالا بعضي‌ از خانمها پير كه‌ مي‌شوند بدتر، بيشتر حرف‌ مي‌زنند. ميگند همه‌ چيز بدنيش‌ پير ميشه‌ جز دهنش‌، جز زبانش‌ كه‌ جوون‌ ميشه‌. پر حرف‌! اين‌ ميدونيد علتش‌ چيه‌؟ براي‌ اينه‌ كه‌ عادت‌ كرده‌. من‌ كثر كلامه‌ قلت‌ عقله‌. آنوقت‌ مي‌بينيد كه‌ آنهايي‌ كه‌ از شماها دورند ميگند زنها عقلشون‌ كمه‌ چرا حرفشون‌ زياده‌. خوب‌ روايت‌ هم‌ داره‌ كسي‌ كه‌ حرفش‌ زياده‌ عقلش‌ كمه‌. نباشيد شما جزء آنها. توي‌ مجلس‌ نشستيد سكوت‌ كنيد. چه‌ اشكال‌ داره‌ آدم‌ مثلا توي‌ مجلسي‌ شام‌ دعوتش‌ كردند، نهار دعوتش‌ كردند، حرف‌ نزنه‌. بخدا قسم‌ هيچكس‌ نميگه‌ شما گنگيد. هيچكس‌ نميگه‌ شما آدم‌ بدي‌ هستيد كه‌ حرف‌ نمي‌زنيد. نهايتش‌ اينه‌ ميگند معلومات‌ نداريد. المرء تخبط‌ لسانه‌. انسان‌ زير زبانش‌ پنهانه‌. يعني‌ وقتي‌ كه‌ شما توي‌ مجلسي‌ نشستيد، حرف‌ كم‌ زديد، نمي‌دونند كه‌ شما عالميد يا جاهل‌؟ اگر حرف‌ علمي‌ داريد بزنيد تا بفهمند. اما اگر حرفي‌ نداريد، نزنيد. خوب‌ گويد، اين‌ معناي‌ روايته‌، خوب‌ گويد رفيق‌ خوانندش‌. ميگند اين‌ يك‌ شخص‌ با مغزيه‌، با علم‌ و دانشيه‌. زشت‌ گويد سفيه‌ خوانندش‌. اگر حرف‌ بيخود بزنه‌، همه‌ حرف‌ مي‌زنند مثلا گاهي‌ توي‌ مجلس‌ خانمها كه‌ وارد مي‌شوند همه‌ حرف‌ مي‌زنند. كي‌ گوش‌ ميده‌ معلوم‌ نيست‌. اين‌ را تنها در مجلس‌ نشستن‌ را ياد بگيريد از من‌. سكوت‌ كنيد. چه‌ اشكال‌ داره‌ هيچي‌ نگيد؟ شما فكر مي‌كنيد مردم‌ خيال‌ مي‌كنند شما گنگيد؟ نه‌. خيال‌ مي‌كنند شما حرف‌ بلد نيستيد بزنيد؟ نه‌ هيچكس‌ همچين‌ فكري‌ نميكنه‌. وقتي‌ سنتون‌ بالا ميره‌ ديگه‌ نمي‌تونيد كنترل‌ كنيدها. كنترل‌ از دستتون‌ در ميره‌. بنابر اين‌ شرح‌ صدر يكي‌ از علائم‌ شرح‌ صدر اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ كم‌ حرف‌ بزنه‌. تند حرف‌ زدن‌ مي‌دونيد مال‌ چيه‌؟ مال‌ شرح‌ صدر نداشتنه‌. شرح‌ صدر نداره‌ انسان‌ زياد حرف‌ مي‌زنه‌ چون‌ تنگ‌ نظره‌. الان‌ به‌ من‌ بگن‌ كه‌ فلاني‌ گنگه‌، الان‌ به‌ من‌ دارن‌ مي‌گن‌ كه‌ فلاني‌ حرف‌ زدن‌ بلد نيست‌، الان‌ به‌ من‌ مي‌گن‌ كه‌ اون‌ ارزش‌ حرف‌ زدن‌ نداره‌، او خجالت‌ مي‌شه‌ اين‌ حرفها را شيطان‌ مي‌ياد روي‌ تنگ‌ نظري‌ شما بهتون‌ مي‌گه‌. حضرت‌ موسي‌ فرمود، عرض‌ كرد به‌ خدي‌ تعالي‌ كه‌ رب‌ الشرحلي‌ صدري‌ و يسرلي‌ امري‌. خدايا كار من‌ را آسون‌ كن‌. وحلل‌ عقدت‌ من‌ لساني‌. خدايا گره‌اي‌ از زبان‌ من‌ بردار. حرفهاي‌ گره‌ دار نزنم‌، حرفهاي‌ مغلق‌ نزنم‌، يفقهوا قولي‌. حرف‌ من‌ را مردم‌ بفهمند كه‌ من‌ چي‌ دارم‌ مي‌گم‌. اونقدر علمي‌ صحبت‌ نكنم‌ كه‌ هيچ‌ كس‌ نفهمه‌. اونقدر با اصطلاحات‌ صحبت‌ نكنم‌ كه‌ هيچ‌ كس‌ نفهمه‌. نه‌ ساده‌ صحبت‌ كنم‌ يفقهوا قولي‌. و خدايا وزيري‌ از اهل‌ من‌ براي‌ من‌ قرار بده‌ كه‌ اون‌ هارون‌ باشه‌، هارون‌ اخي‌ اشدت‌ به‌ ازلي‌ كه‌ انشاء الله‌ بعدها اگر فرصت‌ شد براتون‌ عرض‌ مي‌كنم‌.

 امشب‌ وفات‌ موسي‌ ابن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. امشب‌ انشاء الله‌ اينجا مجلس‌ هست‌. كوشش‌ بكنن‌ خانمها اونهايي‌ كه‌ مخصوصا مي‌تونند تشريف‌ بيارن‌ و خداي‌ تعالي‌ اين‌ افتخاري‌ نصيب‌ من‌ كرده‌ كه‌ شجره‌اي‌ داريم‌ كه‌ سي‌ پشت‌ ما را به‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر مي‌رسونه‌. حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر از يك‌ جهت‌ مظلومترين‌ امامه‌. همة‌ ائمة‌ مظلوم‌ بودند اما حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر داراي‌ عائلة‌ زيادي‌ است‌ ولي‌ چهارده‌ سال‌ توي‌ زندان‌، هفت‌ سال‌ هم‌ اگر باشه‌ باز زياده‌ چون‌ بعضي‌ هفت‌ سال‌ نوشته‌اند، بعضي‌ چهارده‌ سال‌. مصيب‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ زندان‌ بان‌ حضرت‌ بودم‌ ولي‌ اظهار ارادت‌ مي‌كردم‌ به‌ حضرت‌. يك‌ روز ديدم‌ غل‌ و زنجير هست‌ ولي‌ موسي‌ ابن‌ جعفر نيست‌. خيلي‌ متوحش‌ شدم‌. ايستاده‌ بودم‌ توي‌ فكر بودم‌ كه‌ جواب‌ هارون‌ الرشيد را چه‌ بدم‌. يك‌ وقت‌ ديدم‌ صداي‌ غل‌ و زنجير آمد. ديدم‌ امامم‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر خودش‌ داره‌ غل‌ و زنجير را به‌ گردن‌ مي‌اندازه‌. گفتم‌ آقا كجا بوديد. فرمود فرزندانم‌ براي‌ من‌ دلشون‌ تنگ‌ شده‌ بود. رفتم‌ از اونها احوالي‌ پرسيدم‌. در اون‌ زندان‌ بود كه‌ موسي‌ بن‌ جعفر عرض‌ مي‌كرد خدايا من‌ جاي‌ خلوتي‌ از تو مي‌خواستم‌ به‌ من‌ عنايت‌ كردي‌. السلام‌ علي‌ المعلم‌ في‌ قعر السجود. سلام‌ بر اون‌ آقايي‌ كه‌ در تاريك‌ زندآنهاو چاههاي‌ زندان‌ عذابش‌ مي‌كردند. وقتي‌ كه‌ هارون‌ الرشيد متوجه‌ شد در اين‌ زندان‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر را رعايت‌ مي‌كنند او را فرستاد به‌ زندان‌ يهودي‌ بود. هر روز مي‌آمد به‌ حضرت‌ يك‌ شلاقي‌ مي‌زد. اونقدر اذيت‌ كرد كه‌ ذكر مناجات‌ موسي‌ ابن‌ جعفر عوض‌ شد. حالا ديگه‌ مي‌گويد اي‌ خدايي‌ كه‌ بچه‌ را از شكم‌ مادر نجات‌ مي‌دهي‌ اي‌ خدايي‌ كه‌ از ميان‌ آب‌ و گل‌ نجات‌ مي‌دي‌. حالا ديگه‌ موسي‌ ابن‌ جعفر را از زندان‌ نجات‌ بده‌. جمعي‌ از شيعيان‌ آمده‌ بودند كنار شائد در بغداد. گفتند آمديد اينجا چه‌ كنيد؟ گفتند آمديم‌ اماممون‌ را ببينيم‌. جواب‌ داد كه‌ الان‌ امامتون‌ آزاد مي‌شه‌. همه‌ سر شار از اميد كه‌ امامشون‌ مي‌خواد، يك‌ وقت‌ ديدند در زندان‌ باز شد، يك‌ چهار نفر زير جنازه‌ را گرفته‌اند يك‌ نفر هم‌ در جلوي‌ جنازه‌ صدا مي‌زند هذا امام‌ الرفذه‌. آي‌ مردم‌ اين‌ امام‌ رافضيهاست‌. الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و علي‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌.

 نسئلك‌ الهم‌ و ندعوك‌ و اعظم‌ اسمائك‌ و بمولانا صاحب‌ الزمان‌ يا الله‌، الله‌ يا الله‌.

 

۱۴ صفر ۱۴۱۶ – معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌

 معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ 14 صفر 1416

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ و السلام‌ و الصلاة‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بابي‌ انتم‌ و امي‌ و نفسي‌. كيف‌ اصبح‌ حسن‌ ثنائكم‌. بموالاتكم‌ علمن‌ الله‌ تعالي‌ معالم‌ ديننا و اصلح‌ ما كان‌ فسد من‌ دنيانا و بموالاتكم‌ تمت‌ الكلمه‌ و عظمت‌ النعمه‌ و اختلفت‌ الفرقه‌.

 عرايضمون‌ در شبهاي‌ قبل‌ در معرفت‌ امام‌ و اهميت‌ ولايت‌ به‌ اين‌ فراز از زيارت‌ جامعه‌ رسيد. اين‌ كلمة‌ بابي‌ انتم‌ و امي‌ كه‌، پدر و مادرم‌ به‌ قربان‌ شما و جانم‌ به‌ قربان‌ شما، اين‌ جان‌ و پدر و مادر اگر انسان‌ روي‌ محبت‌ اين‌ جمله‌ را بگويد خيلي‌ اهميت‌ دارد. در روايت‌ دارد كه‌ وقتي‌ پيغمبر از دار دنيا رفت‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بدن‌ رسول‌ اكرم‌ را غسل‌ ميداد تنها بود. اصحاب‌ رسول‌ اكرم‌ سرگرم‌ كارهاي‌ ديگري‌ بودند وقتي‌ كه‌ بدن‌ را غسل‌ داد رو كرد به‌ جسد پيغمبر اكرم‌ بابي‌ انت‌ و امي‌ و نفسي‌. پدرم‌ به‌ قربانت‌، مادرم‌ به‌ قربانت‌، جانم‌ به‌ قربانت‌ و كلمات‌ ديگري‌ فرمود. در زيارت‌ جامعه‌ ما پنج‌ مرتبه‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ كه‌ از السلام‌ عليكم‌ يا خاندان‌ نبوه‌ شروع‌ ميشود ميگيم‌ بابي‌ انتم‌ و امي‌ در يك‌ جا ميگه‌ و عسرتي‌ يعني‌ هر چه‌ داريم‌. در يك‌ جا ميگه‌ و مالي‌. در بعضي‌ از اين‌ فرازهاي‌ زيارت‌ جامعه‌ آنچنان‌ اظهار محبت‌ انسان‌ ميكنه‌ كه‌ محبت‌ انسان‌ اگر با توجه‌ اين‌ زيارت‌ خونده‌ شود، شكوفا ميشه‌. چون‌ يكي‌ از كارهايي‌ كه‌ ما بايد در دنيا بكنيم‌ محبتمون‌ را نسبت‌ به‌ خدا و آن‌ كساني‌ كه‌ مربوط‌ به‌ خدا هستند شكوفا كنيم‌. آنچنان‌ نسبت‌ به‌ آنها اظهار محبت‌ بكنيم‌ كه‌ لحظه‌اي‌ خودمون‌ را از آنها جدا ندانيم‌.

 يكي‌ از نعمتهاي‌ خداي‌ تعالي‌ كه‌ به‌ بشر عنايت‌ فرموده‌، ولايت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارته‌. و يكي‌ از نعمتهاي‌ بسيار بزرگ‌ امامت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارته‌ كه‌ در آية‌ شريفة‌ يوم‌ يتسائلون‌ عن‌ النعيم‌، امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد خدا از نعمتهاي‌ معمولي‌ روز قيامت‌ سؤال‌ نميكنه‌. شما اگر مهماني‌ داشته‌ باشيد، وارد بر شما بشود، شما هر چي‌ هم‌ او بدي‌ بكند بعدها به‌ او نميگيد من‌ به‌ تو نان‌ دادم‌، غذا دادم‌، آب‌ به‌ دستت‌ دادم‌. مخصوصا اگر شما كريم‌ باشيد به‌ روش‌ نمي‌آريد. امام‌ اينطوري‌ مي‌فرمايد كه‌ اينكه‌ خداي‌ تعالي‌ در روز قيامت‌ از نعمتها سؤال‌ ميكنه‌ و ميگه‌ با نعمتها چه‌ كرديد، نعمت‌ ولايت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ منظوره‌. چون‌ اين‌ نعمت‌ ولايت‌ و محبت‌ و فرمانبرداري‌ از خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ از نعمتهايي‌ است‌ كه‌ پروردگار متعال‌ به‌ ارزاني‌ و به‌ آساني‌ در اختيار ما گذاشته‌. ولي‌ بسيار پر عظمت‌ و پر قيمته‌. به‌ آنها خداي‌ تعالي‌ نعمت‌ ولايت‌ را عنايت‌ كرده‌.

 من‌ يك‌ معنايي‌ از ولايت‌ براتون‌ بكنم‌ كه‌ چطور ميشه‌ هم‌ خدا نعمت‌ ولايت‌ را به‌ ما داشته‌ باشه‌ هم‌ به‌ آنها. هم‌ آنها مولا باشند هم‌ ما مولا باشيم‌؟ كه‌ در زيارت‌ حضرت‌ وليعصر ارواحنا فداه‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ كه‌ مولاي‌ انا مولاك‌. معناي‌ مولا در لغت‌ و در تحقيقات‌ علمي‌ كه‌ شده‌ يك‌ كتابي‌ است‌ بنام‌ مفردات‌ راغب‌، لغتنامه‌ است‌ در حقيقت‌. ولي‌ اصل‌ لغت‌ را بيان‌ ميكنه‌. آن‌ معناي‌ حقيقي‌ لغت‌ را. بقية‌ لغتنامه‌ها و كتابهاي‌ لغت‌ آنچه‌ كه‌ در بين‌ مردم‌ معروفه‌، آن‌ را ترجمه‌ ميكنه‌. اما اين‌ كتاب‌ لغت‌ واقعي‌ را، يعني‌ مثلا فرض‌ كنيد، خوب‌ ولايت‌ به‌ معناي‌ محبته‌ مثلا. خوب‌ محبت‌ هست‌ در كلام‌ عرب‌ چرا ولايت‌ را گفته‌اند؟ اين‌ مي‌آد شرح‌ ميده‌ كه‌ فرق‌ ولايت‌ و محبت‌ چيه‌؟ ولايت‌ به‌ معناي‌ اينه‌ كه‌ كسي‌ دستورات‌ ديگري‌ را عمل‌ بكنه‌ روي‌ محبت‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. يك‌ وقت‌ هست‌ يك‌ فرماندهي‌ هست‌ توي‌ ارتش‌ مثلا. اين‌ فرمان‌ ميده‌ سربازها هم‌ اطاعت‌ ميكنند. اما محبتي‌ به‌ فرمانده‌ ندارند. چون‌ وظيفه‌اشونه‌ هرچه‌ دستور ميده‌ او آنها عمل‌ مي‌كنند. يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ يكي‌ را دوست‌ داره‌ اما دستوراتش‌ را عمل‌ نميكنه‌. مثل‌ ما كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را دوست‌ داريم‌ ولي‌ دستورات‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را عمل‌ نمي‌كنيم‌. يا دستورات‌ خدا را عمل‌ نمي‌كنيم‌. اما اگر كسي‌ آمد به‌ خاطر محبتي‌ كه‌ به‌ كسي‌ داره‌، دستوراتش‌ را عمل‌ كرد، اين‌ ولايت‌ او را پذيرفته‌. پدر روي‌ محبت‌ دستور به‌ فرزندش‌ ميده‌، پدر ولي‌ فرزنده‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ولي‌ مؤمنينه‌. چرا بخاطر اينكه‌ فرماندهي‌ است‌ كه‌ دوست‌ داره‌ مردم‌ را و مؤمنين‌ را و به‌ اين‌ خاطر دستور ميده‌. و چون‌ كلمة‌ مولا هم‌ به‌ معناي‌ فاعلي‌ و هم‌ به‌ معناي‌ مفعولي‌ باصطلاح‌ مي‌آد، هم‌ كسي‌ كه‌ فرمان‌ برميداره‌ روي‌ محبت‌ و هم‌ كسي‌ كه‌ فرمان‌ ميدهد روي‌ محبت‌، كلمة‌ مولا بهش‌ گفته‌ ميشه‌.

 مثلا ما ميگيم‌ مولاي‌ اي‌ مولاي‌ من‌ يعني‌ اي‌ فرماندهي‌ كه‌ تنها روي‌ محبت‌ به‌ من‌ فرمان‌ ميدهي‌. انا مولاك‌. يعني‌ من‌ تو را دوست‌ دارم‌ و بخاطر محبتم‌ به‌ تو فرمانت‌ را اطاعت‌ مي‌كنم‌. بنابراين‌ اگر گفتند ولايت‌ معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ همين‌ اندازه‌ كه‌ شما علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را دوست‌ داشته‌ باشيد، ولايت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را داريد. نه‌ شما محب‌ علي‌ بن‌ ابيطالبيد. يا اگر كسي‌ به‌ شما اظهار محبت‌ كرد، ولي‌ شما نيست‌، محب‌ شماست‌. بنابراين‌ ولايت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، يا اگر ما باز به‌ يك‌ معناي‌ ديگر اگر ميگيم‌ اشهد ان‌ عليا ولي‌ الله‌، ما شهادت‌ ميدهيم‌ كه‌ علي‌ ولي‌ خداست‌، معناش‌ اينه‌ كه‌ علي‌ فرمانبردار خداست‌ روي‌ عشق‌ به‌ خدا، روي‌ محبت‌ به‌ خدا. همان‌ جمله‌اي‌ كه‌ خودش‌ فرمود بل‌ وجدك‌ اهل‌ للعباده‌.

 يا اگر گفتيم‌ كه‌ الله‌ ولي‌ الذين‌ آمنوا، خدا ولي‌ كساني‌ است‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌اند، اين‌ معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ خدا فرمانده‌ كساني‌ است‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌اند روي‌ محبت‌. اولياء خدا كساني‌ هستند كه‌ روي‌ محبت‌ به‌ خدا فرمانبرداري‌ مي‌كنند. اولياء خدا يك‌ كساني‌ هستند كه‌ از يك‌ راهي‌ رفتند به‌ مقام‌ بندگي‌ رسيده‌اند كه‌ در سر راهشون‌ محبت‌ به‌ خدا را در وجودشون‌ تكميل‌ كردند.

 بنابراين‌ معناي‌ ولايت‌ اين‌ است‌ كه‌ ما خدا را، پيغمبر را، امام‌ را دوست‌ داريم‌ و چون‌ دوستشون‌ داريم‌ نسبت‌ به‌ آنها فرمانبرداريم‌.

 در اواخر عمر رسول‌ اكرم‌ بود، اصحاب‌ پيغمبر اكرم‌ اطراف‌ رسول‌ اكرم‌ جمع‌ شدند. ديدند پيغمبر اكرم‌ مريضه‌. در اثر سمي‌ كه‌ به‌ آن‌ حضرت‌ داده‌ بودند. عرض‌ كردند يا رسول‌ الله‌ شما بيست‌ و سه‌ سال‌ براي‌ ما زحمت‌ كشيديد. خيلي‌ هم‌ زحمت‌ كشيد پيغمبر اكرم‌. واقعا گاهي‌ انسان‌ در حالات‌ رسول‌ اكرم‌ فكر ميكنه‌. اين‌ مردمي‌ كه‌ رسوماتشون‌ آنچنان‌ پست‌ و آنچنان‌ بي‌ جا بود كه‌ همين‌ رسومات‌ را از مغز اينها خارج‌ كردن‌ كار مشكلي‌ بود. اينها رسمشون‌ اين‌ بود كه‌ بچه‌هاي‌ زيادي‌ را زير خاك‌ مي‌كردند. چه‌ پسر چه‌ دختر. اگر يك‌ كسي‌ داراي‌ مثلا يك‌ درآمد خاصي‌ بود و عيالواريش‌ به‌ درآمدش‌ نميخورد، يكي‌  دو تا از بچه‌ها را زير خاك‌ مي‌كرد، زنده‌. يا مي‌كشت‌ و زير خاك‌ مي‌كرد كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد لا تقتلوا اولادكم‌ خشية‌ املاق‌. اولادتون‌ را بخاطر ترس‌ از گرسنگي‌ و فقر نكشيد. اين‌ يك‌ بخش‌ از اخلاقیات‌ و رسوماتشون‌.

 دوم‌ اينكه‌ بطور كلي‌ با دختر، مخصوصا ثروتمندها و متمكنين‌ از مردم‌ زمان‌ جاهليت‌، مخالف‌ بودند. لذا دخترشون‌ را چه‌ ثروتمند و چه‌ غير ثروتمند و مخصوصا ثروتمندها، مي‌بردند زير خاك‌ مي‌كردند. اذا بشر احدهم‌، چون‌ هر كس‌ قدرتمندتر باشه‌، ثروتمندتر باشه‌ و تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ باشه‌، اين‌ غرورش‌ بيشتره‌. اين‌ ننگش‌ مي‌كرد كه‌ دختر داشته‌ باشه‌. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد اذا بشر احدهم‌ بالانساء فظل‌ وجههم‌ مسود و هو كظيم‌. وقتي‌ كه‌ خبر بهش‌ مي‌دادند كه‌ دختر زنت‌ زائيده‌، اين‌ صورتش‌ سياه‌ ميشده‌. خيلي‌ عجيبه‌ اين‌ را قرآن‌ ميگه‌. حالا چه‌ حالتي‌ براي‌ او پيدا ميكرد. ظل‌ وجهه‌ يسود و هو كظيم‌ يتوارا من‌ القوم‌ من‌ سوء ما بشر به‌. از بدي‌ اين‌ خبر اي‌ شهر بيرون‌ مي‌رفت‌ متواري‌ ميشد، مدتي‌ كه‌ او و اين‌ دختر زنده‌ بود، او بين‌ مردم‌ نمي‌آمد. ننگش‌ ميكرد كه‌ چرا دختر دارد. مردمي‌ كه‌ اگر بخوام‌ از وضع‌ حالات‌ مردم‌ زمان‌ جاهليت‌ چيزي‌ عرض‌ كنم‌، فرصت‌ زيادي‌ مي‌خواد و خلاصه‌ مردمي‌ بودند كه‌ جاهل‌ به‌ تمام‌ معنا بودند. اسم‌ زمانشون‌ هم‌ زمان‌ جاهليت‌ بود و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در مكرر از خطبات‌ نهج‌ البلاغه‌ مي‌فرمايد پيغمبر اكرم‌ وقتي‌ مبعوث‌ شد كه‌ و لم‌ يكن‌ من‌ العرب‌ يقرأ كتابا. يك‌ نفر از كتابها كوچكترين‌ سطري‌ از كتاب‌ را نمي‌توانست‌ بخونه‌. بيسواد به‌ تمام‌ معنا. شما نگيد كه‌ به‌ خانة‌ كعبه‌ اشعاري‌ زده‌ بودند. اين‌ اشعار را از جاهاي‌ ديگه‌ مي‌آوردند مي‌زدند آنجا. و الا مردم‌ جزيرة‌ العرب‌ بسيار بيسواد، بسيار جاهل‌، بسيار متعصب‌. تازه‌ مسلمانهاش‌ كه‌ وقتي‌ با پيغمبر آشنا شده‌ بودند، اينها در تاريخ‌ دارد كه‌ مي‌آمدند مي‌خوابيدند كنار پيغمبر. پيغمبر براي‌ اينها قصص‌ انبياء گذشته‌ را مي‌فرمود و اينها خوابشون‌ مي‌برد. بعد باز يكي‌ ديگه‌ را اينطرف‌، عجيبه‌. خدا ميدونه‌ گاهي‌ انسان‌ گاهي‌ تعجب‌ ميكنه‌. يكي‌ از معجزات‌ رسول‌ اكرم‌ اين‌ هدايت‌ اين‌ مردمه‌ كه‌ چطور اينها را هدايت‌ كرد. كنار پيغمبر دراز مي‌كشيدند. پيغمبر اكرم‌ غالبا دو زانو مي‌نشست‌. دستها روي‌ زانو، خيلي‌ مؤدب‌. چون‌ عمل‌ پيغمبر باصطلاح‌ تعليم‌ دهنده‌ بود، امامت‌ داشت‌ و معلم‌ بود. اين‌ عرب‌ مي‌آمد سرش‌ را مي‌گذاشت‌ آنطرف‌، پايش‌ را مي‌گذاشت‌ روي‌ دوش‌ پيغمبر. گاهي‌ هم‌ با انگشت‌ پا با گوش‌ پيغمبر بازي‌ مي‌كرد و مي‌گفت‌ يا محمد حدثني‌. پيغمبر شرح‌ صدر داره‌. آقا يكي‌ از چيزهاي‌ پر ارزش‌ براي‌ انسان‌ شرح‌ صدره‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد الم‌ نشرح‌ لك‌ صدرك‌. اي‌ رسول‌ ما آيا ما به‌ تو شرح‌ صدر نداديم‌. خيلي‌ مهمه‌ اين‌ نعمت‌. انسان‌ تكان‌ نخوره‌. بگه‌ وقتش‌ ميشه‌ كه‌ تو هم‌ دو زانو بنشيني‌ هر چي‌ هم‌ بهت‌ بگيم‌ دو زانو ننشين‌ باز هم‌ مي‌شيني‌. وقتش‌ مي‌رسد، من‌ صبر مي‌كنم‌. وقتش‌ مي‌رسد كه‌ تو در مقابل‌ پروردگار آنچنان‌ خاضع‌ بشوي‌ كه‌ نتوانند تو را از خدا جدات‌ كنند و همينطور هم‌ شد.

 اين‌ مردم‌ اينطوري‌ را، يك‌ روز پيغمبر اكرم‌ جوري‌ ساختشون‌ كه‌ اينها جز پيغمبر و خدا هيچي‌ نمي‌دانستند. ابي‌ ذري‌ كه‌ اهل‌ ربذه‌ بود و در ربذه‌ مشرك‌ بود. ربذه‌ همين‌ الان‌ هم‌ كه‌ هست‌، من‌ رفتم‌ به‌ ربذه‌. خدا قسمتتون‌ كنه‌ اگر خواستيد برويد از طرف‌ مكه‌ به‌ مدينه‌، حدودا شصت‌ كيلومتر، البته‌ راههاي‌ قديم‌، حالا اتوبان‌ شده‌ و راه‌ جدا شده‌. شصت‌ كيلومتر كه‌ از راه‌ قديم‌ رفتيد، ربذه‌ آنجاست‌. يك‌ جاي‌ تقريبا چند تا درختي‌ داره‌ اما وسط‌ بيابان‌. قبر ابي‌ ذر هم‌ الان‌ همانجاست‌. آقا از آنجا آمده‌، هيچي‌ سرش‌ نميشه‌. اما اين‌ مرد را، اين‌ نمونه‌ها را متوجه‌ باشيد، اين‌ مرد را طوري‌ رسول‌ اكرم‌ ساختش‌ كه‌ در مقابل‌ باطل‌ آنچنان‌ مقاومه‌ كه‌ تا امروز نامش‌ به‌ عظمت‌ برده‌ ميشه‌. سلمان‌ را ساخته‌، مقداد را ساخته‌، عمار ياسر را ساخته‌ و جمع‌ زيادي‌ از اين‌ مسلمانها كه‌ جانشون‌ را گذاشتند كف‌ دستشون‌ و پروانه‌وار اطراف‌ رسول‌ اكرم‌ مي‌گردند. بخدا قسم‌ ماها هنوز به‌ مقام‌ آنها نرسيديم‌. يعني‌ شرح‌ صدر اصحاب‌ پيغمبر اكرم‌ را ما نداريم‌. كارهايي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ در زندگي‌ خودش‌ انجام‌ مي‌داد اگر در زمان‌ ما پيغمبر بياد انجام‌ بده‌ ما آنقدر حاضر نيستيم‌ تحمل‌ كنيم‌. تحمل‌ كه‌ نمي‌خوام‌ شرحش‌ را بدم‌ براي‌ اينكه‌ تحمل‌ ممكنه‌ بعضي‌هاتون‌ نتونيد بكنيد. صراط‌ مستقيم‌. خدا نعمت‌ شرح‌ صدر به‌ پيغمبر اكرم‌ داده‌. الم‌ نشرح‌ لك‌ صدرك‌. و وضعنا عنك‌ وزرك‌. الذي‌ انقض‌ زهرك‌ و رفعنا لك‌ ذكرك‌. خداي‌ تعالي‌ اسم‌ رسول‌ اكرم‌ را در تمام‌ جاها رفعت‌ داده‌. الان‌ دنيا در مقابل‌ عظمت‌ پيغمبر اكرم‌ تعظيم‌ مي‌كنند.

 يك‌ كتابي‌ را من‌ ديدم‌ و آن‌ كتاب‌ شايد اسمش‌ هم‌ زياد برده‌ شده‌ ولي‌ اگر انسان‌ با دقت‌ اين‌ كتاب‌ را مطالعه‌ كنه‌ نظرات‌ ديگران‌ را دربارة‌ پيغمبر اكرم‌ متوجه‌ ميشه‌. يك‌ كتابي‌ است‌ بنام‌ محمد از نظر ديگران‌، ترجمه‌ هم‌ شده‌ و يا كتاب‌ عذر تقصير به‌ پيشگاه‌ محمد و قرآن‌ كه‌ من‌ بعضي‌ از آن‌ مطالب‌ را در بعضي‌ از نوشته‌هام‌، ظاهرا در كتاب‌ پاسخ‌ ما، آورده‌ام‌. آنچنان‌ مردم‌ دنيا در مقابل‌ عظمت‌ پيغمبر اكرم‌ و حتي‌ ائمة‌ اطهار كوچكي‌ مي‌كنند كه‌ حساب‌ نداره‌. تعط‌ كل‌ شريف‌ لشرفكم‌. عجيبه‌. سر فرود مي‌آورد هر شريفي‌ در مقابل‌ شرف‌ شما اي‌ خاندان‌ عصمت‌ و بخع‌ كل‌ متكبر لطاعتكم‌ و خضع‌ كل‌ جبار لفضلكم‌. بعضي‌ها شايد بعضي‌ از اين‌ فرازهاي‌ اين‌ زيارت‌ شايد عملي‌ نشده‌ باشه‌ هنوز، اما يك‌ روزي‌ خواهد آمد كه‌ انشاء الله‌ يكي‌ از فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها ظاهر بشود، تمام‌ شريفهاي‌ دنيا، تمام‌ متكبرين‌ دنيا، تمام‌ مردم‌ با عظمت‌ دنيا، تمام‌ قدرتمندان‌ دنيا در مقابل‌ اين‌ فرزند عزيز زهرا كه‌ سلام‌ خدا بر او باد و جانمون‌ به‌ قربانش‌ باد، همه‌ خاضع‌ ميشوند، همه‌ تواضع‌ ميكنند، همه‌ تحت‌ فرمانش‌ قرار ميگيرند.

 خداي‌ تعالي‌ به‌ اين‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و به‌ پيغمبر اكرم‌ و فرزندانش‌ نعمت‌ داده‌. آنقدر نعمت‌ داده‌ كه‌ نعمتش‌ همة‌ مردم‌ نعمت‌ او را كه‌ به‌ آنها عنايت‌ كرده‌ مي‌دانند. در نماز شما در سورة‌ حمد ميگيد اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. خدايا ما را به‌ صراط‌ مستقيم‌ هدايت‌ كن‌. بعد ميگيم‌ صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌. راه‌ كساني‌ كه‌ نعمت‌ به‌ آنها دادي‌. نعمت‌ ارتباط‌ با خودت‌، نعمت‌ انس‌ با خودت‌، يكي‌ از نعمتهاي‌ بسيار پر عظمت‌ پروردگار اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ با خدا مأنوس‌ باشه‌. نعمت‌ واسطه‌ بودن‌ بين‌ خلق‌ و مخلوق‌ كه‌ اين‌ السبب‌ المتصل‌ بين‌ الارض‌ و السماء. آن‌ سبب‌ متصل‌، آن‌ واسطة‌ بين‌ زمين‌ و آسمان‌، بين‌ بلندي‌ و پاييني‌، بين‌ بالا و پائين‌، اون‌ كجاست‌؟ اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌ غير المغضوب‌ عليهم‌ يك‌ صراط‌ مستقيمي‌ كه‌ آنهايي‌ كه‌ نعمت‌ بهشون‌ داده‌ شده‌ خدايا ما را هدايت‌ كن‌. نه‌ آنهايي‌ كه‌ بهشون‌ غضب‌ شده‌، نه‌ به‌ آنهايي‌ كه‌ گمراهند كه‌ در تفسير دارد كه‌ منظور از غير المغضوب‌ عليهم‌ يهودند، و الضالين‌ نصاري‌ هستند. شايد اين‌ مطلب‌ از نظر انسان‌ مثلا فرض‌ كنيد حمل‌ بر اين‌ بشه‌ كه‌ ما چون‌ با يهود بديم‌ و با نصارا هم‌ بديم‌ اينطوري‌ ميگيم‌. نه‌. اگر شما به‌ كتب‌ اينها مراجعه‌ بكنيد مي‌بينيد كه‌ همينطوره‌ كه‌ اين‌ آيات‌ آنها را معرفي‌ كرده‌. آنها در اثر اينكه‌ توجهشون‌ زياد به‌ دنياست‌ يعني‌ يهوديها و دنياپرستند، و سرتاسر كتاب‌ تورات‌ حتي‌ يك‌ كلمه‌ از معنويات‌ و آخرت‌ خبري‌ نيست‌، اينها را خداي‌ تعالي‌ مغضوب‌ دونسته‌. چون‌ اگر كسي‌ در دنيا همش‌ فقط‌ دنيا باشه‌، مثل‌ حيوانات‌، در بياره‌، بخوره‌، بخوابه‌، و بعد هم‌ بميره‌. و به‌ هيچوجه‌ به‌ روحياتش‌، به‌ معنوياتش‌ توجه‌ نداشته‌ باشه‌. اين‌ شخص‌ مغضوب‌ پروردگاره‌. يعني‌ مورد غضب‌ پروردگاره‌. خيلي‌ بترسيد از اين‌ معني‌ كه‌ خداي‌ نكرده‌ از مغضوبين‌ واقع‌ بشيد. لااقل‌ به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ براي‌ بدنتون‌، براي‌ زندگي‌ حيوانيتون‌ اهميت‌ قائليد، اهميت‌ قائل‌ باشيد. ما اگر يك‌ مرض‌ بدني‌ پيدا بكنيم‌، يك‌ كسالتي‌ ولو مختصر باشه‌ در اولين‌ فرصت‌ خودمون‌ را به‌ يك‌ طبيب‌ مي‌رسونيم‌ كه‌ اين‌ مرض‌، اين‌ سر درد، اين‌ دست‌ درد، اين‌ قلب‌ درد، اين‌ دردي‌ كه‌ در وجودمون‌ هست‌، اين‌ معالجه‌ بشه‌. اما اگر امراض‌ روحي‌ پيدا بكنيم‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 داريم‌ يا نداريم‌. ثانيا اگر متوجه‌ هم‌ بشيم‌ خيال‌ مي‌كنيم‌ كه‌ بايد داشته‌ باشيم‌. يك‌ انسان‌ حسود مثلا اين‌ داره‌ در اثر حسادت‌ از بين‌ ميره‌ يك‌ وسواسي‌ در اثر وسواس‌ داره‌ از بين‌ ميره‌. به‌ فكر معالجة‌ خودش‌ نيست‌. گاهي‌ هم‌ ميگه‌ نه‌ اشكالي‌ نداره‌. اگر پاي‌ سخن‌ بعضي‌ از اين‌ معتادين‌ بنشينيد، بعضي‌هاشون‌ منصفند ميگن‌ بد كاريه‌. اما بعضي‌هاشون‌ اينقدر براي‌ اعتيادشون‌ و همين‌ مواد مخدره‌اي‌ كه‌ استعمال‌ ميكنند خاصيت‌ نقل‌ مي‌كنند كه‌ انسان‌ را به‌ هوس‌ مي‌اندازند كه‌ بعله‌ شايد راست‌ ميگه‌ اين‌ شخص‌. يا مشروب‌خورهايي‌ كه‌ سابق‌ بودند كه‌ انشاء الله‌ حالا نيستند. يا معتادين‌ ديگه‌. گاهش‌ انسان‌ كار بدش‌ را، مرضي‌ كه‌ در وجودش‌ از نظر روحي‌ هست‌، اصلا بد نمي‌دونند. ميگه‌ بايد اين‌ حسادت‌ را كرد، بايد غرور را داشت‌. عجيبه‌ها. غرور يعني‌ گول‌ خوردن‌، فريب‌ خوردن‌، اينه‌ ديگه‌ معناش‌. انسان‌ گاهي‌ يك‌ حرفي‌ در مقابل‌ مردم‌ مخصوصا به‌ يك‌ آدم‌ مغروري‌ كه‌ ميزنه‌ او ميگه‌ آقا شما جلوي‌ مردم‌ غرور مرا لكه‌دار كردي‌. اي‌ بابا تو نبايد غرور داشته‌ باشي‌ تا لكه‌دار بشه‌. نه‌ انسان‌ با غرورش‌ بايد محفوظ‌ بمونه‌، غرورش‌ را بايد حفظ‌ بكنه‌. غرور نبايد انسان‌ داشته‌ باشه‌ تا لكه‌دار بشه‌. صفات‌ رذيله‌ من‌ حالا اگر بخوام‌ شرح‌ بدم‌، خيلي‌ در ما زياده‌. اما به‌ فكر معالجه‌اش‌ هم‌ نيستيم‌. حتي‌ همانهايي‌ كه‌ مي‌دونند مريضند به‌ فكر معالجه‌اش‌ نيستند. اهميتي‌ براش‌ قائل‌ نيستيم‌. چند تا مريضخانة‌ مرض‌ روحي‌ داريم‌؟ يكي‌ از مشكلات‌ ما همينه‌ كه‌ ما خيال‌ مي‌كنيم‌ اين‌ بيمارستان‌، اين‌ بيمارستانهاي‌ روانپزشكي‌ اينها كاري‌ انجام‌ ميده‌.

 يك‌ بحثي‌ است‌ بين‌ باصطلاح‌ فلاسفه‌ و حكما. بد نيست‌ اين‌ جمله‌ را عرض‌ كنم‌ كه‌ حكمت‌ با فلسفه‌ فرق‌ ميكنه‌. اكثر ماها فكر مي‌كنيم‌، حتي‌ دانشمندان‌ حتي‌ در كتابها نوشته‌ شده‌ كه‌ حكمت‌ همان‌ فلسفه‌ است‌، فلسفه‌ همان‌ حكمته‌. اما نه‌. فلسفه‌ را همه‌ نوشته‌اند در كتب‌ باصطلاح‌ لغت‌ هم‌ هست‌ و در تاريخ‌ فلسفه‌ هم‌ نوشته‌ شده‌ كه‌ فلسفه‌ آن‌ شناخت‌ حقايق‌ اشيائي‌ هست‌ كه‌ از فكر بشر سرچشمه‌ ميگيره‌. مثلا سقراط‌، افلاطون‌، ارسطو و همينطور آمده‌اند تا دانشمندان‌ و فلاسفه‌اي‌ كه‌ در زمان‌ ما هستند. هيچ‌ كاري‌ به‌ غير از آنچه‌ كه‌ بشر فكر كرده‌ ندارند. افكار بشري‌ و اين‌ را اسمش‌ را مي‌گذارند فلسفه‌. در كتب‌ فلسفه‌ هم‌ اين‌ مسئله‌ مطرحه‌. حرفي‌ درش‌ نيست‌. حكمت‌ در مقابل‌ شناخت‌ حقايق‌ اشياء هست‌ اما متكيا به‌ وحي‌ كه‌ از جانب‌ خدا باشه‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. اينهم‌ شناخت‌ حقايق‌ اشيائه‌ اما از جانب‌ خدا. مثلا و لقد آتينا لقمان‌ الحكمه‌. ما به‌ لقمان‌ حكمت‌ داديم‌. پيغمبر اكرم‌ و پيغمبرها را كه‌ مبعوث‌ كرد براي‌ يزكيهم‌ و يعلمهم‌ الكتاب‌ و الحكمه‌. تعليم‌ كتاب‌ و حكمت‌ از جانب‌ خدا فوجدا عبدا من‌ عبادنا آتيناه‌ من‌ لدنا علما و من‌ يعط‌ الحكمه‌ فقد اوتي‌ خيرا كثيرا. ببينيد همه‌ جا حكمت‌ مربوط‌ به‌ خداست‌ و بوسيلة‌ پيغمبرها ميرسه‌. اين‌ را داشته‌ باشيد.

 اگر ما ميگيم‌ كه‌ يك‌ اختلافي‌ بين‌ حكما و فلاسفه‌ هست‌، در حقيقت‌ اين‌ را مي‌خوايم‌ بگيم‌ كه‌ فلاسفه‌ يعني‌ كساني‌ كه‌ علمشون‌ و شناختن‌ حقايق‌ اشيائشون‌ متكي‌ به‌ افراد بشر، بشرهاي‌ بسيار پر فكر و متفكر مثل‌ سقراط‌ و افلاطون‌ و حتي‌ بوعلي‌ سينا و اين‌ شخصيتها، اينها يك‌ جور دربارة‌ روح‌ حرف‌ مي‌زنند. ولي‌ حكمت‌ يك‌ جور ديگري‌ حرف‌ ميزنه‌. حكمت‌ كه‌ قرآن‌ باشه‌، روايات‌ باشه‌ سخنان‌ انبياء باشه‌، اينها ميگند كه‌ اثرات‌ روح‌ در بدن‌ بيشتر از اثرات‌ بدنه‌ در روح‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. اصل‌ را روح‌ مي‌دونند. يعني‌ اگر روح‌ مريض‌ شد، بدن‌ مريض‌ ميشه‌. اگر روح‌ معالجه‌ شد، بدن‌ معالجه‌ ميشه‌ اين‌ اختلاف‌ را دقت‌ كنيد. اما فلاسفه‌ ميگند چون‌ روح‌ از بدن‌ منشعب‌ شده‌، از بدن‌ به‌ اصطلاح‌ منشأ گرفته‌، اگر بدن‌ مريض‌ شد، روح‌ هم‌ مريضه‌. اگر بدن‌ معالجه‌ شد روح‌ هم‌ معالجه‌ ميشه‌. لذا اين‌ دو تا فكر وقتي‌ مي‌آد به‌ سراغ‌ مرض‌ چه‌ در بدن‌ باشه‌ چه‌ در روح‌، دو جور معالجه‌ مي‌كنند. يعني‌ اگر شما حسود باشيد، يا وسواسي‌ باشيد، يا يك‌ صفت‌ زشتي‌ در وجودتون‌ باشه‌، مي‌آيند بدنتون‌ را معالجه‌ مي‌كنند. آنقدر قرص‌ بهتون‌ مي‌دهند تا اعصابتون‌ را آرام‌ كنند و روح‌ شما را درست‌ مي‌كنند تا بدنتون‌ درست‌ بشه‌. حالا شما البته‌ قضاوتش‌ با شماست‌. من‌ خودم‌ تجربة‌ زيادي‌ دارم‌ كه‌ روح‌ وقتي‌ سالم‌ باشه‌ بدن‌ هم‌ سالمه‌. بعضي‌ از اطباء نوشته‌اند كه‌ هشتاد درصد امراض‌ بدني‌ در اثر تلقين‌ روحي‌ بوجود مي‌آد و هشتاد درصد مرضها كه‌ در بدن‌ هست‌ بوسيلة‌ تقويت‌ روح‌ از بين‌ ميره‌. قضايا زياده‌ در اين‌ زمينه‌. چون‌ الحمد لله‌ مجلسمون‌ با افراد دانشمند و تا حدي‌ افراد متفكر تشكيل‌ ميشه‌، من‌ زياد نمي‌خوام‌ اين‌ بحثها را بازش‌ كنم‌. اما اين‌ را بدانيد كه‌ امروز اكثر دانشمندان‌ دنيا متوجه‌ به‌ اين‌ كلام‌ الهي‌ شدند كه‌ روحتون‌ را بسازيد تا بدنتون‌ هم‌ سالم‌ بشه‌. بدن‌ در وقتي‌، شما نگاه‌ كنيد يك‌ جاي‌ روحتون‌ ضعيفه‌ مي‌ترسيد. قلبتون‌ شروع‌ ميكنه‌ به‌ زدن‌. فشارتون‌ ممكنه‌ بره‌ بالا. من‌ با اطباي‌ زيادي‌ برخورد كردم‌ كه‌ مخالف‌ نظر من‌ نظر داشتند. باهاشون‌ بحث‌ كرديم‌ و بحمد الله‌ تا بحال‌ هركجا كه‌ بوده‌، الان‌ هم‌ كه‌ اينجا مطرح‌ مي‌كنم‌، يك‌ مجلس‌ عموميست‌. حاضرم‌ اين‌ را اثبات‌ كنم‌ كه‌ اگر كسي‌ روحش‌ تقويت‌ بشه‌، روحش‌ قوي‌ بشه‌ اكثر امراض‌ بدني‌، مخصوصا آنچه‌ كه‌ مربوط‌ به‌ باصطلاح‌ خون‌ و معده‌ و مغز و اينجور چيزهاست‌، اينها معالجه‌ بشه‌. افرادي‌ را معالجه‌ كرديم‌ با تلقين‌، با حرف‌، با يك‌ دست‌ كشيدن‌ كه‌ طرف‌ خيال‌ ميكرده‌ اين‌ دست‌ من‌ مثلا شفا دهنده‌ است‌. ولي‌ دو سه‌ تا كلمه‌ باهاش‌ صحبت‌ كردم‌.

 يك‌ نفري‌ سرطان‌ داشت‌ طبيب‌ هم‌ حالا چطور بود به‌ خودش‌ گفته‌ بود. اين‌ دراز كشيده‌ بود توي‌ منزل‌. آمادة‌ مرگ‌ بود. من‌ رفتم‌ بهش‌ گفتم‌ كه‌ تو هيچوقت‌ از من‌ دروغ‌ شنيدي‌. گفت‌ نه‌. گفتم‌ يك‌ كلمه‌اي‌ مي‌خوام‌ بهت‌ بگم‌ كه‌ اتفاقا اولين‌ دروغي‌ بود ما گفتيم‌. يك‌ كلمه‌اي‌ مي‌خوام‌ بهت‌ بگم‌ تو باور مي‌كني‌؟ گفت‌ بله‌. گفت‌ تو ميداني‌ من‌ چه‌ تحصيلاتي‌ دارم‌. من‌ را خوب‌ مي‌شناخت‌ چون‌ خيلي‌ نزديك‌ بود به‌ من‌. گفتم‌ كه‌ تو سرطان‌ نداري‌. هيچي‌. يك‌ دو تا توجيه‌ هم‌ براي‌ اين‌ دردش‌ و كسالتش‌ كردم‌، بلند شد. بلند شد چند سال‌ زنده‌ بود. كسي‌ بودش‌ كه‌ گفتند سه‌ ماه‌ ديگه‌ مي‌ميري‌. چند سال‌ زنده‌ بود. البته‌ مرتب‌ هم‌ بهش‌ مي‌رسيدم‌ و بعد هم‌ چون‌ خانمي‌ بود، سر زايمان‌ فوت‌ كرد و خوب‌ شده‌ بود. البته‌ نمي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ غده‌ها مثلا از بين‌ رفت‌، ولي‌ متوقف‌ شد.

 اگر از راهش‌ وارد بشوند و روح‌ را تقويت‌ بكنند اين‌ مطلبي‌ را كه‌ امشب‌ مي‌خوام‌ عرض‌ مي‌كنم‌، اين‌ خيلي‌ مهمه‌. مريض‌ را من‌ گاهي‌ به‌ اطبا يك‌ وقتي‌ حدود دويست‌ نفر از اطبايي‌ كه‌ نزديك‌ بود طبيب‌ بشوند جزء شاگردان‌ ما بودند در مشهد. من‌ به‌ اينها سفارش‌ مي‌كردم‌ كه‌ شما با تلقين‌ اينها را معالجه‌ كنيد. بعضي‌ از اطبا كه‌ مي‌ديدم‌ اينها اين‌ كار را نمي‌كنند، ازشون‌ سؤال‌ مي‌كردم‌ آخه‌ شما مگر اطلاع‌ نداريد از اينكه‌ اگر مريض‌ را تقويت‌ روحي‌ كرديد بهتر و زودتر معالجه‌ ميشه‌. مي‌گفتند كه‌ اگر ما بهش‌ بگيم‌ مرضت‌ چيزي‌ نيست‌، داروها را نميخوره‌ و اهميت‌ كار ما را متوجه‌ نميشه‌. غالبا اينطوري‌ مي‌گفتند. ولي‌ خدا ميدونه‌ اين‌ يعني‌ اين‌ فقط‌ در همان‌ اختلاف‌ مسئله‌ است‌ كه‌ من‌ فكر مي‌كنم‌ و نه‌ اينكه‌ من‌ فكر بكنم‌. بگم‌ يك‌ نفر هستم‌ يك‌ فكري‌ دارم‌، نه‌ دين‌ گفته‌، خدا گفته‌. و لذا زيادتر هم‌ روي‌ مسئلة‌ روح‌ و سلامت‌ روح‌ دين‌ مقدس‌ اسلام‌ فشار آورده‌ كه‌ اگر كسي‌ روحش‌ را بسازه‌، روحش‌ را تزكيه‌ بكنه‌ و به‌ كمالات‌ روحي‌ برسه‌، مريض‌ نميشه‌. مريض‌ نميشه‌. و مريضهايي‌ بودند كه‌ ما در اثر تقويت‌ روح‌ معالجه‌اشون‌ كرديم‌. حالا البته‌ من‌ اين‌ كاره‌ نيستم‌ يك‌ وقت‌ فردا باز اينجا بعضي‌ها رديف‌ نشند كه‌ تو بيا ما را معالجه‌ كن‌. خودتون‌ هم‌ اينجور معالجه‌اي‌ كه‌ من‌ ميگم‌ خودتون‌ هم‌ مي‌تونيد معالجه‌ كنيد. يعني‌ با تلقين‌. يك‌ قضيه‌اي‌ من‌ دارم‌. يك‌ وقتي‌ در مدرسة‌ حجتية‌ قم‌، زمان‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌ ما آنجا توي‌ مدرسه‌ بوديم‌. يك‌ طلبه‌اي‌ بود روبروي‌ اطاق‌ ما. اين‌ مدتي‌ ديديم‌ نيست‌. بعد آمد رنگش‌ زرد شده‌ بود. من‌ گفتم‌ تو چته‌؟ كجا بودي‌؟ گفت‌ من‌ مريض‌ بودم‌ توي‌ بيمارستان‌. گفتم‌ كه‌ چت‌ بود. گفت‌ من‌ آپانديس‌ داشتم‌ عمل‌ كردم‌. پيراهنش‌ را بالا زد. جاي‌ عملش‌ را به‌ من‌ نشون‌ داد. تازه‌ هم‌ بود. ما از همان‌ لحظه‌ همينجاي‌ دلمون‌ درد گرفت‌. باور كنيد هست‌ اينها. هي‌ به‌ خودم‌ مي‌پيچيدم‌، چون‌ از لحظه‌اي‌ اين‌ درد شروع‌ شده‌ بود، هنوز هم‌ به‌ اين‌ مطالب‌ نرسيده‌ بودم‌، طلبه‌ بودم‌، سنم‌ كم‌ بود. با خودم‌ تصميم‌ گرفتم‌ بگم‌ طرف‌ چپم‌ درد ميكنه‌. چون‌ آپانديس‌ طرف‌ چپ‌ كه‌ نيست‌. كم‌كم‌ منتقل‌ كردم‌ درد را به‌ طرف‌ چپ‌. بعد هم‌ كه‌ آپانديس‌ نيست‌ و التماس‌ دعا. رفتم‌ به‌ دوستم‌ گفتم‌. گفتم‌ ما يك‌ همچين‌ جرياني‌ داشتيم‌. گفت‌ اِ شايد جريان‌ منهم‌ همينطوري‌ بوده‌. گفت‌ من‌ البته‌ نمي‌خوام‌ شماها را خامتون‌ كنم‌. يك‌ وقت‌ اگر خداي‌ نكرده‌ آپانديسي‌ داشتيد بمونيد و منفجر بشه‌. ميگن‌ منفجر ميشه‌ و بعد هم‌ كار دست‌ من‌ ميده‌. گفت‌ عين‌ اين‌ جريان‌. يك‌ نفر آمده‌ بود. گفت‌ من‌ آپانديس‌ داشتم‌، مرا عمل‌ كردند و من‌ را نشان‌ داد. از همانجا، من‌ منتهي‌ رفتم‌ بيمارستان‌. گفتم‌ نه‌ من‌ خوب‌ شدم‌. اينه‌.

 تقويت‌ روحي‌ كنيد خودتون‌ را. يعني‌ روحتون‌ را بسازيد. روحتون‌ را قوي‌ كنيد. استقامت‌ داشته‌ باشيد، در صراط‌ مستقيم‌ باشيد و مسئلة‌ تقويت‌ روح‌ خيلي‌ مهمه‌. حالا سخن‌ من‌ در اينجا برگشت‌ به‌ اين‌ مطلب‌ و عظمة‌ النعمه‌ و اتلفت‌ الفرقه‌. كه‌ در زيارت‌ جامعه‌ هست‌، من‌ مي‌خواستم‌ عظمة‌ النعمه‌ را براتون‌ توضيح‌ بدم‌. يكي‌ از نعمتهاي‌ الهي‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ روحش‌ سالم‌ باشه‌، تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشه‌ كه‌ هم‌ خير دنيا و هم‌ خير آخرت‌ نصيبش‌ بشه‌. اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليهم‌ السلام‌. انسان‌ گاهي‌ فكر ميكنه‌ خوب‌ ائمة‌ اطهار جاي‌ خود دارند. آنها روحشون‌ بسيار قويه‌ و بعد از ذات‌ مقدس‌ پروردگار در قدرت‌ روح‌ مثل‌ آنها پيدا نميشه‌. اما غير معصومين‌، اين‌ عجيبه‌. آنهايي‌ كه‌ تحت‌ تربيت‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ بودند.

 فرزندي‌ داره‌ حضرت‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ بنام‌ قاسم‌ بن‌ الحسن‌. شب‌ عاشورا نشسته‌ خدمت‌ عمو. سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ مردم‌ به‌ اصحابش‌ فرمود كه‌ فردا هر مردي‌ در اين‌ خيمه‌ها باشه‌، شهيد ميشه‌. قاسم‌ از نظر سني‌ يك‌ مقداري‌ فكر كرد شايد من‌ را به‌ شامل‌ نشه‌. چون‌ كلمة‌ رجال‌ و رجل‌ داره‌. آمد عرض‌ كرد كه‌ عمو من‌ هم‌ كشته‌ ميشم‌؟ منظور سيد الشهدا از مرد همة‌ غير زنها بود. فرمود غير از فرزندم‌ علي‌ بن‌ الحسين‌، حتي‌ اين‌ علي‌ اصغر هم‌ كشته‌ ميشه‌. بعله‌ تو هم‌ كشته‌ ميشي‌. اما يك‌ سؤال‌ كرد. مرگ‌ در ذائقه‌ات‌ چگونه‌ است‌. خيلي‌ عجيبه‌ دقت‌ كنيد. اينقدر اين‌ روح‌ قويه‌، گاهي‌ ممكنه‌ انسان‌ فكر كنه‌ كه‌ چون‌ قاسم‌ بن‌ الحسن‌ در فشار واقع‌ شده‌ از اين‌ جهت‌ اين‌ جمله‌ را عرض‌ ميكنه‌. ولي‌ نه‌. ولي‌ خدا اينطوريه‌. عرض‌ كرد احلي‌ من‌ العسل‌. از عسل‌ برام‌ شيرينتره‌. روز عاشورا شد. اصحاب‌ صبح‌ عاشورا اعلام‌ كردند كه‌ تا يك‌ نفر از اصحاب‌ هست‌، نبايد بني‌ هاشم‌ شهيد بشوند. بني‌ هاشم‌ اطراف‌ سيد الشهدا هستند، خصوصي‌تر هستند، آشناتر هستند، ماها اول‌ كشته‌ بشيم‌. اگر بنا باشه‌ كه‌ آنها هم‌ شهيد بشوند بعد از ما. اين‌ را هم‌ عمل‌ كردند. اصحاب‌ وفا بودند، عمل‌ كردند. اول‌ كسي‌ هم‌ كه‌ از بني‌ هاشم‌ رفت‌ شهيد شد، حضرت‌ علي‌ اكبر بود و بعد يك‌ يك‌ از بني‌ هاشم‌ رفتند. قاسم‌ بن‌ الحسن‌ آمد خدمت‌ عمو، اجازة‌ ميدان‌ ميديد به‌ من‌؟ فرمود نه‌. تو يادگار برادر مني‌. يك‌ مسئله‌اي‌ در بحثهاي‌ علمي‌ كه‌ حضرت‌ قاسم‌ متوجه‌ آن‌ بود. لذا دلش‌ خيلي‌ گرفت‌. و آن‌ مسئلة‌ بدا است‌. شايد ديشب‌ تا حالا بدايي‌ حاصل‌ شده‌. ديشب‌ عموم‌ به‌ من‌ گفت‌ كه‌ تو هم‌ كشته‌ ميشي‌. حالا چرا اجازة‌ ميدان‌ به‌ من‌ نميده‌. رفت‌ زانوهاش‌ را در بغل‌ گرفت‌. چرا اصرار نكرد؟ به‌ خاطر اينكه‌ امامه‌ هر چه‌ ميگه‌ بايد اطاعت‌ بشه‌. چرا محزون‌ شد؟ بخاطر اينكه‌ ميگه‌ شايد من‌ كاري‌ كردم‌ كه‌ از اين‌ لياقت‌ باز ماندم‌. زانوها را در بغل‌ گرفته‌ محزون‌ نشسته‌، يادش‌ آمد كه‌ پدرش‌ وقتي‌ مي‌خواست‌ از دار دنيا بره‌ يك‌ چيزي‌ نوشت‌. يك‌ كاغذي‌ نوشت‌ اين‌ را بست‌ داد به‌ قاسم‌. فرمود كه‌ تا وقتي‌ كه‌ خيلي‌ حزن‌ به‌ قلبت‌ فشار نياورده‌ اين‌ را باز نكن‌. تا بحال‌ هم‌ كه‌ در دامن‌ حسين‌ بن‌ علي‌ رحمة‌ للعالمين‌ حزني‌ به‌ او فشار نياورده‌. اما اينجا يادش‌ از آن‌ ورقه‌ آمد. آن‌ را باز كرد. ديد حضرت‌ مجتبي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نوشته‌اند كه‌ فرزندم‌، قاسمم‌ اگر در كربلا بودي‌، مبادا دست‌ از ياري‌ عمويت‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ برداري‌. اين‌ نامه‌ را وقتي‌ ديد برداشت‌ آورد خدمت‌ عمو. عموجان‌ ببينيد پدرم‌ چه‌ وصيت‌ كرده‌؟ در روايت‌ دارد كه‌ اين‌ عمو و اين‌ پسر برادر آنچنان‌ يكديگر را در بغل‌ گرفتند و جعل‌ علي‌ يبكيان‌ حتي‌ وشي‌ عليها. اينقدر گريه‌ كردند تا حال‌ ضعف‌ به‌ آنها دست‌ داد. بعد سيد الشهدا او را روانة‌ ميدان‌ كرد. او قصد دارد علمدار لشگر كفر را به‌ زمين‌ بيندازد. لذا به‌ قلب‌ لشگر حمله‌ كرد. يك‌ وقت‌ هم‌ صدايش‌ بلند شد عموجان‌ منهم‌ رفتم‌ خداحافظ‌. ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ خودش‌ را با عجله‌ به‌ بالين‌ قاسم‌ بن‌ الحسن‌ رسوند. اما وقتي‌ رسيد كه‌ قاسم‌ مشغول‌ جان‌ دادن‌ بود. قاسم‌ را به‌ بغل‌ گرفت‌. يك‌ جوان‌ سيزده‌ ساله‌. در تاريخ‌ دارد كه‌ سينة‌ قاسم‌ را حضرت‌ سيد الشهدا به‌ سينة‌ خودش‌ گذاشت‌. سر قاسم‌ روي‌ شانة‌ ابا عبد الله‌ بود اما نمي‌دانم‌ با اين‌ بدن‌ چه‌ كرده‌ بودند كه‌ پاهاي‌ قاسم‌ روي‌ زمين‌ كشيده‌ ميشد. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌. خدايا به‌ آبروي‌ قاسم‌ بن‌ الحسن‌ فرج‌ مولا و آقاي‌ ما را برسان‌. الهي‌ آمين‌. همة‌ مارا از ياران‌ و اصحاب‌ خوب‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌.

 به‌ تماشاي‌ دوست‌ رفته‌ به‌ صحراي‌ دوست‌. رفته‌ به‌ صحراي‌ دوست‌ دل‌ به‌ تماشاي‌ دوست‌. مونس‌ جانم‌ عمو روح‌ و روانم‌ عمو. مونس‌ جانم‌ عمو، روح‌ و روانم‌ عمو. عجب‌ جايي‌ دلاتون‌ را بردند امشب‌. دل‌ مهدي‌ فاطمه‌ را شاد كن‌. دل‌ پيغمبر را خوشحال‌ ميكني‌. دل‌ بي‌بي‌ دو عالم‌ را شاد ميكني‌. يتيم‌ نوازي‌ ميكني‌. دل‌ ابي‌ عبد الله‌ را شاد مي‌كني‌. هم‌ باباش‌ غريب‌، هم‌ فرزندانش‌ غريبند. امشب‌ يك‌ قطرة‌ اشكي‌ براي‌ يتيم‌ امام‌ مجتبي‌ بريزيم‌ و همة‌ گرفتاران‌، مريض‌ دارها را مد نظر بياريم‌.

 

۲۱ رجب ۱۴۱۵ قمری – عبوديت‌ وقضية‌ حضرت‌ آدم‌ اخلاق‌ ۹۳

 عبوديت‌ وقضية‌ حضرت‌ آدم‌ اخلاق‌ 93

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد مطالب‌ قابل‌ توجهي‌ داشت‌ كه‌ باز دو مرتبه‌ بعد از اين‌ كه‌ چندمرتبه‌ خداي‌ تعالي‌ قصة‌ حضرت‌ آدم‌ را نقل‌ كرده‌ باز تحت‌ يك‌ عنوان‌ ديگري‌ كه‌ براي‌ شماها خيلي‌ آموزنده‌ است‌ انشاء الله‌ شما حواستون‌ جمع‌ باشد كه‌ اين‌ كار تكرار نشه‌.

 مي‌فرمايد و لقد احبنا عليك‌ آدم‌ من‌ قبل‌ و نهيا. يكي‌ از امتيازات‌ يك‌ انسان‌ كه‌ بايد خيلي‌ بهش‌ اهميت‌ بدهد متعهد بودن‌ اوست‌. ارزش‌ انسان‌ به‌ تعهدشه‌. ما با خدا تعهد داريم‌. با زندگيمون‌ تعهد داريم‌. با زن‌ و بچه‌ امون‌ تعهد داريم‌ با پدر و مادرمون‌ تعهد داريم‌. با دوست‌ و رفيقمون‌ بايد تعهد داشته‌ باشيم‌ و فراموش‌ نمي‌كنيم‌. تعهدي‌ كه‌ با خدا داريد اين‌ است‌ كه‌ عبادت‌ شيطان‌ را نكنيد و تنها او را بندگي‌ كنيد. در سورة‌ ياسين‌ مي‌فرمايد الم‌ احد عليكم‌ يا بني‌ آدم‌ ان‌ لا تعبدوا الشيطان‌. آيا من‌ عهد نكردم‌ با شما اي‌ فرزندان‌ آدم‌. كه‌ بندگي‌ شيطان‌ را نكنيد. اين‌ عهد كي‌ بود؟ يك‌ عهد تكويني‌ داريم‌، يك‌ عهد تشريعي‌. در همان‌ عالم‌ وحي‌ بر ما خدا يكي‌ از تعهدات‌ و ميثاقهايي‌ كه‌ گرفته‌ اين‌ بوده‌ است‌ كه‌ ما بندگي‌ شيطان‌ را نكنيم‌. هر كاري‌ كه‌ خلاف‌ خواستة‌ خدا باشه‌ شيطاني‌ است‌. چه‌ هواي‌ نفس‌ باشه‌ و چه‌ هواي‌ نفس‌ نباشه‌. اگر هواي‌ نفس‌ بود هم‌ نفس‌ مي‌خواد و هم‌ شيطان‌ و اگر هواي‌ نفس‌ نبود فقط‌ شيطان‌ مي‌خواد. تمام‌ كارهايي‌ كه‌ پروردگار نهي‌ كرده‌ چه‌ به‌ عنوان‌ مكروه‌ و چه‌ به‌ عنوان‌ حرام‌. همه‌اش‌ شيطاني‌ است‌. شيطان‌ را بايد دشمن‌ خودمون‌ بدانيم‌. خداي‌ تعالي‌ در همين‌ آيات‌ مي‌فرمايد، فضّلوا يا آدم‌ ان‌ هذا عدو لك‌ لزوجك‌ اين‌ شيطان‌ دشمن‌ توست‌ و دشمن‌ همسر توست‌. تنها با تو دشمني‌ نداره‌. همسر تو، فرزندان‌ تو، تمام‌ مربوطين‌ با تو را با همشون‌ دشمني‌ مي‌كنه‌. حواستون‌ جمع‌ باشه‌ كه‌ خارجتون‌ نكنه‌ از بهشت‌.

 انسان‌ اگر زندگي‌ طيبه‌ و حيات‌ طيبه‌ را در همين‌ دنيا داشته‌ باشه‌ در صراط‌ مستقيم‌ باشه‌ از بهشت‌ خداي‌ تعالي‌ بيرونش‌ نمي‌كنه‌. ماها همه‌ جريانمون‌ عين‌ جريان‌ حضرت‌ آدمه‌. خداي‌ تعالي‌ وقتي‌ ما را در اين‌ دنيا خلق‌ كرده‌ به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ ما بايد رزق‌ پيدا كنيم‌ بهمون‌ رزق‌ مي‌ده‌ و ما من‌ دابت‌ في‌ الارض‌ الا علي‌ الله‌ رزقها. هيچ‌ جانداري‌ در روي‌ زمين‌ نيست‌ مگر اينكه‌ بر عهدة‌ خداست‌ كه‌ روزيش‌ را بده‌. روزي‌ را مي‌ده‌. تمام‌ سعادت‌ شما را تأمين‌ مي‌كنه‌. اگر در راه‌ راست‌ باشيد اهل‌ گناه‌ و معصيت‌ نباشيد، اگر بندگي‌ شيطان‌ را نكنيد، خداي‌ تعالي‌ به‌ شما اون‌ چه‌ كه‌ بخواهيد بهتون‌ مي‌ده‌ و حيات‌ طيبه‌ را براتون‌ عنايت‌ مي‌كنه‌. همة‌ ماها از حيات‌ طيبه‌ براي‌ اين‌ جهت‌ خارجيم‌ كه‌ از بندگي‌ خدا خارجيم‌.

 اگر بندة‌ خدا باشيم‌ اين‌ حيات‌ طيبه‌ هست‌. حالا شما مي‌گيد حيات‌ طيبه‌ يعني‌ چه‌؟ حيات‌ طيبه‌ يعني‌ با يك‌ آرامش‌ خاطر. بهشت‌ اونجاست‌ كه‌ انسان‌ از خودش‌ اذيت‌ نشه‌، از اعمالش‌ اذيت‌ نشه‌. از مردم‌ اذيت‌ نشه‌. اگر شما راه‌ صحيح‌ معرفت‌ را بپيماييد در قلوب‌ مردم‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ قدر به‌ شما اجر مي‌ده‌ كه‌ شما اصلا مي‌گيد همة‌ مردم‌ بيان‌ من‌ را اذيت‌ كنن‌. چه‌ بهتر مي‌ارزه‌. اما به‌ شرط‌ اين‌ كه‌ شما كاري‌ نكرده‌ باشيد. پاتون‌ را در بين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود، چيز نگذاشته‌ باشيد كه‌ بره‌ تو. شما راهتون‌ را داريد مي‌ريد، صراط‌ مستقيم‌، عقب‌ سر امير المؤمنين‌، عقب‌ سر امام‌ زمانتون‌ داريد حركت‌ مي‌كنيد و عشق‌ هم‌ به‌ آنها مي‌ورزيد. اذيتتون‌ كردند. آنقدر خدا در مقابلش‌ به‌ شما اجر ميده‌ كه‌ روز قيامت‌ كه‌ يوم‌ الحسره‌ است‌ اسمش‌، روز حسرت‌. حسرت‌ مي‌خوريد. كاشكي‌ اين‌ مردم‌ همه‌ مي‌آمدند ما را اذيت‌ ميكردند. همه‌ مي‌آمدند حق‌ ما را پايمال‌ مي‌كردند. گرفتار مي‌كردند. يك‌ ناراحتيهاي‌ درد و رنج‌ اينهمه‌ اجر بي‌ نهايت‌ دائمي‌ داره‌. خداي‌ مهربان‌ اينطوره‌. اما شرطي‌ اينه‌ كه‌ تو پا روي‌ دم‌ مردم‌آزار نگذاشته‌ باشي‌. پا روي‌ دم‌ ظالم‌ نگذاشته‌ باشي‌. تو راه‌ صحيح‌ خودت‌ را، نميگم‌ ظالم‌ را اصلا كاري‌ نداشته‌ باشيد، در وظيفه‌ات‌ بايد با ظالم‌ مبارزه‌ كني‌. اما يك‌ وقت‌ هستش‌ كه‌ تو خودت‌ ظلم‌ كردي‌ اونهم‌ برداشته‌ جوابت‌ را داده‌. اين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ ديگه‌ طبيعيه‌ ديگه‌. بايد در مقابل‌ اذيتي‌ كه‌ كردي‌ قصاص‌ بشي‌. اما نه‌. يك‌ راه‌ حسابي‌ را انتخاب‌ كردي‌، عهدت‌ را با خدا نشكستي‌. خداي‌ تعالي‌ عهد كرده‌ با خودش‌ كه‌ روزي‌ تو را بده‌. حيات‌ طيبه‌ را برات‌ بوجود بياره‌. تو هم‌ با خدا در مقابلش‌ عهد كردي‌ كه‌ بندگي‌ شيطان‌ را نكني‌. نفست‌ را بسازي‌. روحت‌ را بسازي‌. ولذا خداي‌ تعالي‌ روي‌ جريان‌ حضرت‌ آدم‌ آن‌ مطلب‌ را داره‌ كه‌ آدم‌ را ما خلق‌ كرديم‌. و عهدنا، ببينيد در اين‌ آيه‌ مي‌فرمايد به‌ ما، عهد كرديم‌، و لقد عهدنا الي‌ آدم‌ من‌ قبل‌. فنسيه‌. اين‌ فراموشي‌ كار دست‌ داد. انسان‌ حواسش‌ پرت‌ ميشه‌. چشمش‌ به‌ زرق‌ و برق‌ دنيا كه‌ مي‌افته‌ حواسش‌ پرت‌ ميشه‌. و نسيه‌ و لم‌ يجد له‌ عظما. ما درش‌ عظم‌ نديديم‌، پا به‌ قرص‌ نبود، سر عهدش‌ نايستاد. منتهي‌ او يك‌ لغزش‌ كرد، آنهم‌ در حد يك‌ مكروه‌. ماها صدها لغزش‌ داريم‌، صدها بدبختي‌ داريم‌. صدها مرتبه‌ ما را از بهشت‌ بيرون‌ مي‌كنند. و صدها دفعه‌ هم‌ ما از بهشت‌ بيرون‌ ميشيم‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ ملائكه‌ گفته‌ است‌ كه‌ اسجدوا لآدم‌. اگر ماها آدم‌ باشيم‌، خدا ميدونه‌ همة‌ ملائكه‌ در مقابلمون‌ سجده‌ مي‌كنند. اين‌ فكر نكنيد مال‌ همون‌ حضرت‌ آدم‌ بود. همة‌ ملائكه‌ خدمتگزار شما ميشن‌. سجده‌ فكر نكنيد همه‌ پيشانيشون‌ را بگذارند به‌ خاك‌ و بگند سبحان‌ ربي‌ مثلا اسم‌ شما را ببرند، شما را تسبيح‌ كنند. نه‌ اين‌ سجده‌ نيست‌. سجده‌ يعني‌ خدمتگزار، خضوع‌. اين‌ خورشيد كه‌ داره‌ سجده‌ ميكنه‌ براي‌ خدا يعني‌ در مقابل‌ خدا مطيعه‌. اوامر الهي‌ را انجام‌ ميده‌. و لله‌ يسجد من‌ في‌ السماوات‌ و من‌ في‌ الارض‌. يا مثلا براي‌ خدا سجده‌ ميكند خورشيد و ماه‌. اينها سجده‌هاي‌ اينها، تواضعه‌. يعني‌ ما در خدمتيم‌. حضرت‌ آدم‌ تا آدم‌ شد، آدم‌ شدها. علم‌ الآدم‌ اسماء كلها، تا آدم‌ شد ملائكه‌ همه‌ ريختند به‌ سجده‌، امر الهي‌ هم‌ بود. شماها آدم‌ نشديد. ميگيد من‌ چه‌ جور آدم‌ بشم‌؟ با شيطون‌ ارتباط‌ نداشته‌ باشيد. ارتباطتون‌ را با شيطون‌ قطع‌ كنيد. يك‌. دوم‌ انستون‌ را با خداي‌ تعالي‌ تشديد كنيد. انسان‌ به‌ مرحله‌اي‌ ميرسه‌ كه‌ با خدا مأنوس‌ ميشه‌. با خدا انس‌ داشته‌ باش‌. با خدا حرف‌ بزن‌. با خدا ارتباط‌ داشته‌ باش‌. بندة‌ خدا باش‌. اگر تو عهدت‌ را شكستي‌ و فراموش‌ كردي‌ عهدت‌ را، آنوقت‌ ابليس‌ مي‌آيد به‌ سراغت‌. اينجا خدا مي‌فرمايد به‌ ملائكه‌ اسجدوا لآدم‌ فسجدوا الا ابليس‌ ابا. او ابا كرد. گفتيم‌ كه‌ حالا كه‌ ابليس‌ ابا كرد، اينها همه‌اش‌ براي‌ ماست‌، خدا براي‌ ما قصه‌ نمي‌خواد نقل‌ كنه‌ خوابمون‌ ببره‌. اينها را مي‌فرمايد كه‌ ما بيدار بشيم‌. وقتي‌ ابليس‌ ابا كرد، فقلنا يا آدم‌، الان‌ خدا با شما داره‌ صحبت‌ ميكنه‌، يك‌ يك‌ شما، اي‌ آدم‌، اي‌ آدم‌، اي‌ آدم‌. يعني‌ نه‌ فقط‌ شما كه‌ توي‌ اطاق‌ نشستيد. با تمام‌ چند ميليارد جمعيت‌ كرة‌ زمين‌، يا آدم‌، ان‌ هذا عدو لك‌. اين‌ دشمنه‌. زورش‌ به‌ خودت‌ نرسه‌ ميره‌ زنت‌ را به‌ زمين‌ ميزنه‌. ان‌ هذا عدو لك‌ و لزوجك‌. حواستون‌ باز باشه‌ كه‌ از تحت‌ بندگي‌ خدا كه‌ فادخلي‌ في‌ عبادي‌ وادخلي‌ جنتي‌. اگر در ميان‌ بندگان‌ خدا شما داخل‌ شديد، داخل‌ بهشت‌ هم‌ شديد. داخل‌ بهشت‌ شديد اگر از وظيفه‌ خوري‌ پروردگار بيرون‌ آمديد، بيرون‌ شديد از بهشت‌. شيطان‌ خارجتون‌ كرده‌. پس‌ حواستون‌ جمع‌ باشه‌ فلا يخرجكما من‌ الجنة‌. خوب‌ حالا چطور شده‌؟ چه‌ فرقي‌ ميكنه‌ توي‌ بهشت‌ باشي‌؟ فرقش‌ اينه‌ كه‌ اگر در بهشت‌ باشي‌، همه‌ چيز داري‌. تمام‌ امتيازاتي‌ كه‌ حتي‌ بعد از ظهور مي‌خواد براي‌ مردمي‌ كه‌ بعد از ظهور زندگي‌ مي‌كنند وجود داشته‌ باشه‌، براي‌ تو الان‌ هست‌. هيچ‌ خدا فرقي‌ نگذاشته‌. از اولين‌ انساني‌ كه‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار خلق‌ كرده‌، كه‌ حضرت‌ آدم‌ باشه‌، تا آخرين‌ فرد همه‌ بندة‌ خدا هستند، همه‌ محبوب‌ خدا هستند. خدا همة‌ اينها را دوست‌ داره‌. همه‌ را دوست‌ داشته‌ كه‌ خلق‌ كرده‌. خوب‌ چرا پس‌ يك‌ عده‌ در اين‌ زمان‌ باشند، يك‌ عده‌ در آن‌ زمان‌؟ تو در ميان‌ بندگان‌ خدا قرار بگير، فادخلي‌ في‌ عبادي‌، داخل‌ در ميان‌ بندگان‌ باش‌ تا در بهشت‌ باشي‌. و اگر در بهشت‌ مي‌خواي‌ هميشه‌ باشي‌، خدا ميدونه‌ بندگي‌ خدا انسان‌ آنچنان‌ حال‌ معنوي‌ پيدا ميكنه‌ كه‌ اگر تمام‌ مردم‌ دنيا دشمنش‌ باشند او ميگه‌ كه‌ گر نگهدار من‌ آن‌ است‌ كه‌ من‌ ميدانم‌، شيشه‌ را در بغل‌ سنگ‌ نگه‌ ميدارد. من‌ خدا را دارم‌. بگذار همه‌ با من‌ دشمني‌ بكنند. بگذار مردم‌ هر چي‌ مي‌خوان‌ بگند بگن‌. من‌ با خدا در ارتباط‌ باشم‌. يك‌ بهشتي‌ اصلا ميتونه‌ انسان‌ بسازه‌. نه‌ اينكه‌ بسازه‌ بعد بره‌ توي‌ بهشت‌. نه‌ اصلا خدا انسان‌ را توي‌ بهشت‌ خلق‌ كرده‌. آدم‌ را توي‌ بهشت‌ خلق‌ كرد. از مادر كه‌ متولد ميشي‌ توي‌ بهشت‌ خلق‌ كرده‌. نه‌ چك‌ نه‌ سفته‌اي‌، نه‌ قرضي‌، نه‌طلبي‌، نه‌ كسي‌ باهاش‌ دشمني‌ ميكنه‌. همه‌ باهاش‌ مهرباني‌، همه‌ باهاش‌ مهرباني‌ مي‌كنند. ديگه‌ از اين‌ بهتر نميشه‌. شير هم‌ بهش‌ مي‌دهند. يك‌ سري‌ مواهبي‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، بايد به‌ بچة‌ نوزاد داد بهش‌ داده‌ ميشه‌. ببينيد پس‌ اينجوري‌ خدا خلق‌ كرده‌. بعدش‌ تو از دائرة‌ بندگي‌ خدا خارج‌ ميشي‌ خدا هم‌ از بهشت‌ بيرونت‌ ميكنه‌. مي‌فرمايد كه‌ از بهشت‌ بيرونتون‌ نكنند. لا يخرجنكما، كوشش‌ بكنيد كه‌ فلا يخرجنكما، يعني‌ هرگز شما را بيرون‌ نكنه‌ از بهشت‌، مبادا شما را بيرون‌ بكنه‌ از بهشت‌. چطور ميشه‌؟ فتشقي‌. به‌ مشقت‌، به‌ زحمت‌ مي‌افتيد. واقعا انسان‌ به‌ زحمت‌ مي‌افته‌. خوب‌ مائي‌ كه‌ در روز اول‌ از مادر متولد شديم‌، آن‌ شير و آن‌ محبت‌ و آن‌ مهرباني‌ و همه‌ كس‌ به‌ ما مهربان‌ بود. همه‌ كس‌ طرفدار ما بود. همه‌ كس‌ به‌ ما كمك‌ مي‌كرد. چه‌ جور يك‌ دفعه‌ همه‌ ما را ول‌ كردند. كه‌ الان‌ ما بايد دنبال‌ غذامون‌ خودمون‌ بدويم‌. براي‌ لباسمون‌ بايد خودمون‌ بدويم‌، براي‌ هر چيزي‌ بايد خودمون‌ بدويم‌. محبت‌ هم‌ هيچ‌ كس‌ بهمون‌ نداره‌. اگر هم‌ محبتي‌ كسي‌ ميكنه‌ بخاطر پولمون‌، بخاطر مالمون‌، بخاطر اين‌ جهاتمون‌ محبت‌ ميكنه‌. هيچكس‌ آن‌ محبت‌ مستقيمي‌ كه‌ روز اول‌ به‌ ما محبت‌ ميكرد نيست‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ تو از دائرة‌ انسانيت‌ بيرون‌ آمدي‌، اونجا انسان‌ بودي‌. اونجا هموني‌ بودي‌ كه‌ خدا خلقت‌ كرده‌ بود. كل‌ مولود يولد علي‌ الفطره‌. هر مولودي‌ متولد ميشه‌ بر آن‌ اصالت‌ خاص‌ خودش‌. ان‌ هداني‌ يهدناه‌ من‌ السلامه‌. پدر و مادر، محيط‌، تربيتهاي‌ غلط‌، بچه‌ را يا يهوديش‌ ميكنه‌ يا نصرانيش‌ ميكنه‌ يا مجوسيش‌ ميكنه‌. از راه‌ منحرف‌ ميكنه‌. پدر و مادر شيطان‌ ميشن‌ براي‌ انسان‌. فرقي‌ نميكنه‌. هر كسي‌ كه‌ شما را منحرف‌ بكنه‌ شيطانه‌. هر كسي‌ كه‌ بگه‌ بيا مخالفت‌ با خدا بكن‌ شيطانه‌. پدر باشه‌، باشه‌. منتهي‌ فرق‌ پدر و مادر با شيطان‌، اين‌ ميدانه‌ چيكار ميكنه‌، با فهم‌ و اراده‌ ميكنه‌ شيطان‌. ولي‌ پدر و مادر نمي‌فهمند. نمي‌فهمند. بچه‌ از مدرسه‌ آمده‌، نمره‌ات‌ چقدر بوده‌؟ نمازت‌ را خونده‌ يا نخونده‌ نمي‌پرسند ازش‌. نمرة‌ رياضيت‌ مثلا چطور، نمرة‌ چيت‌، يك‌ جوري‌ سؤال‌ ميكنند، يك‌ جوري‌ تحريكش‌ مي‌كنند كه‌ همه‌اش‌ بطرف‌ دوري‌ از بهشت‌ سوقش‌ مي‌دهند. ان‌ لك‌ ان‌ لا تكون‌ و لا تعرف‌. خدا به‌ حضرت‌ آدم‌ گفت‌ كه‌ تو در اين‌ بهشت‌ گرسنه‌ نميشي‌. مگر بچه‌ كه‌ از مادر متولد ميشه‌ گرسنه‌ ميشه‌؟ گرسنه‌ بشه‌ شيرش‌ مي‌دهند. همه‌ محبت‌ مي‌كنند ببينند بچه‌ چقدر احتياج‌ به‌ لباس‌ داره‌. نمي‌گذارند لخت‌ باشه‌ سرما بخوره‌. نميگن‌ تا خودش‌ بخواد. اين‌ اگر از تحت‌ تعهد الهي‌ و فرمان‌ الهي‌ بيرون‌ رفتيد، تو عريان‌ ميشي‌. و انك‌ لا تسمع‌ فيها. تو در اين‌ بهشت‌ حتي‌ تشنه‌ نميشي‌. آب‌ هست‌، آب‌ گواراي‌ سالم‌ هست‌. از دائرة‌ بندگي‌ خدا مي‌آي‌ بيرون‌، تشنه‌ ميشي‌. و آب‌ گيرت‌ نمي‌آد بخوري‌. حتي‌ خدا از آبي‌ هم‌ كه‌ براي‌ همه‌ قرار داده‌، وقتي‌ از دائرة‌ بندگي‌ خارج‌ ميشيد، خدا هم‌ باران‌ نميده‌. مي‌بينيد ديگه‌ خشكسالي‌ شد. يا اينكه‌ فرديه‌، بعضي‌ها هستند هر چي‌ هم‌ آب‌ ميخورند تشنگيشون‌ رفع‌ نميشه‌. بعضي‌ها هستند كه‌ آب‌ ميخورند اذيتشون‌ ميكنه‌. اينجوريه‌.

 ولي‌ خوب‌ حضرت‌ آدم‌ فراموش‌ كرد متأسفانه‌. همة‌ حرف‌ امشب‌ مي‌خوام‌ همين‌ باشه‌ كه‌ حواستون‌ جمع‌ باشه‌ كه‌ شياطين‌ دورتون‌ زيادند. شما خدا را فراموش‌ نكنيد. فقط‌ همين‌ يك‌ كلمه‌. و لقد وسيناه‌ الشيطان‌. شيطان‌ آمد وسوسه‌اش‌ كرد. عين‌ اين‌ كار را هم‌ شياطين‌ ما مي‌كنند. شما نگيد كه‌ ما شيطان‌ را نمي‌بينيم‌. شما غير از شيطان‌ دور و بر خودتون‌ نشون‌ بده‌ تا من‌ شيطان‌ را بهتون‌ نشون‌ بدم‌. شما يك‌ ميليون‌ پول‌ بگذاريد توي‌ جيبتون‌ بريد بيرون‌. ببينيد چند تا شيطون‌ برخورد ميكنيد. يك‌ مقدار خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ به‌ مردم‌ انس‌ بگيريد، بريد در يك‌ چه‌ عرض‌ كنم‌، بريد توي‌ يك‌ ميداني‌ بگيد يك‌ كاري‌ مي‌خوام‌ دستتون‌ بدم‌. ببينيد چقدر شيطان‌ دور و برتون‌ جمع‌ ميشه‌. بفهمند شما يك‌ مقدار پول‌ داريد، ببينيد چه‌ خبر ميشه‌. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد فوسوس‌ اليه‌ الشيطان‌. چي‌ گفت‌؟ شيطان‌ گفت‌ يا آدم‌. فهميد اين‌ آدمه‌. اما آدمي‌ است‌ كه‌ نسيه‌، فراموش‌ ميكنه‌. هل‌ ادلك‌ علي‌ شجرة‌ الخلد. من‌ به‌ درخت‌ خلد، ببينيد، زينت‌ ميده‌ شيطان‌ هر چيزي‌ را. مياد به‌ شما ميگه‌ كه‌ آقا اين‌ ماشين‌ را مي‌بينيد، اين‌ را فقط‌ دكتر سوار شده‌. از مطب‌ رفته‌ به‌ خونه‌، از خونه‌ آمده‌ به‌ مطب‌. حالا وقتي‌ بخواد همين‌ ماشين‌ را بفروشه‌ها، بخره‌. ميگه‌ اين‌ را حمالها سوارش‌ شدند. حالا نميخوام‌ وقت‌ شما را، شما بهتر از من‌ ميدونم‌ بلديد. چون‌ شما بيشتر از من‌ برخورد ميكنيد. اينها پر از شيطانه‌. شيطان‌. فوسوس‌ هل‌ ادلكم‌ علي‌ شجره‌، هل‌ ادلك‌ علي‌ شجرة‌ الخلد و ملك‌ لا يبلي‌. مي‌خواي‌ يك‌ خونه‌اي‌ بهت‌ نشود بدم‌ كه‌ اين‌ اصلا يمن‌ قدمش‌ عجيبه‌. هركس‌ رفت‌ توي‌ اين‌ خدمتت‌ شما عرض‌ شود كه‌ خوشبخت‌ بوده‌. ما مدتها قبل‌ رفتيم‌ خونه‌ اجاره‌ كنيم‌. دلاله‌ به‌ ما ميگفت‌ خونه‌ خيلي‌ ارزانه‌. راست‌ ميگفت‌ خونه‌ خيلي‌ ارزان‌ و هر كس‌ هم‌ آنجا رفته‌ بعد منتهي‌ شده‌ به‌ خونه‌ خريدن‌. كجاست‌ اين‌؟ واقعا عجب‌ خونه‌اي‌. ولي‌ اين‌ خونه‌ معلوم‌ بود تازگيها كسي‌ توش‌ نبوده‌. چون‌ گرد و خاك‌ داشت‌. خوب‌ مي‌ارزيد براي‌ ما. واقعا خونة‌ خوب‌ و بزرگ‌ و كم‌ اجاره‌. ما وارد اين‌ خونه‌ شديم‌، اثاثيه‌امون‌ را آورديم‌. يك‌ دو ساعت‌ اثاثيه‌ را مي‌گذاشتيم‌ يكنفر در زد. يك‌ جواني‌ بود گفت‌ يك‌ توصيه‌اي‌ بهتون‌ بكنم‌. هر كس‌ توي‌ اين‌ خونه‌ آمده‌ مرده‌، جنازه‌اش‌ را از اينجا برده‌اند. شما پهن‌ نكنيد اثاثيه‌اتون‌. ديدم‌ همساية‌ آنوري‌ هم‌ آمد. همه‌اشون‌ به‌ ما مثل‌ اينكه‌ حتما ما الان‌ عزرائيل‌ دم‌ در وايستاده‌ و بايد آقايون‌ بيان‌ تشييع‌ جنازة‌ ما. خيلي‌ حسرت‌ برامون‌ شد. حالا اون‌ چرا اينجوري‌ گفت‌؟ براي‌ اينكه‌ ما را ببره‌ توي‌ اين‌ خونه‌. اينها چرا اينجوري‌ ميگن‌. اينها شيطانند. خونه‌ چه‌، چرا بعضي‌ از خونه‌ها مدفن‌ بعضي‌ از اولياء خدا هست‌، اين‌ را بهتون‌ بگم‌، واقعا بعضي‌ وقتها اينطور ميشه‌ها. يا اونها، چون‌ زمين‌ خدا بالاخره‌ يك‌ وقتي‌ يك‌ كسي‌ دفن‌ شده‌ مدفن‌ اولياء خداست‌ و روح‌ آن‌ ولي‌ خدا احاطة‌ بر آن‌ محل‌ داره‌. اگر توش‌ رفتي‌ گناهي‌ معصيت‌ كردي‌ بعيد نيست‌ كه‌ بخوان‌ تو را از آنجا باصطلاح‌ حركتت‌ بدهند. اذيت‌ ميشي‌. اگر گناه‌ و معصيت‌ كردي‌. ما اين‌ مسئله‌ را يك‌ قدري‌ متوجه‌ بوديم‌. گفتيم‌ نه‌ بابا اين‌ حرفها چيه‌. اون‌ وقتها خدا رحمت‌ كنه‌ استادمون‌ به‌ ما گفته‌ بود صراط‌ مستقيم‌، اين‌ صراطها را بريزيد دور و خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرموده‌ رفع‌ ان‌ في‌ كسره‌ از امت‌ من‌ برداشته‌ شد. گفتيم‌ حالا هر چي‌ ميشه‌. ما حالا اگر فوت‌ كرديم‌ شما نيائيد تشييع‌ جنازة‌ ما. آقا مانديم‌ داخل‌. بقدري‌ اين‌ خونه‌ خوب‌ بود باوركنيدها. حرف‌ دلاله‌ بيشتر درست‌ بود. ما از همانجا رفتيم‌ يك‌ خونه‌اي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود خريديم‌ در قم‌ و همانطور شد. چون‌ تفأل‌ بالخير تجدوه‌، فال‌ نيك‌ بزنيد مي‌رسيد بهش‌. اين‌ را شما بدونيد. آنهايي‌ كه‌ در بدي‌ باز ميشه‌ بسيار آدم‌ بدي‌ هستند. اگر خداي‌ نكرده‌، گمانتون‌ به‌ بدي‌ باز نشه‌. خوابي‌ ديده‌ حالا، آمده‌ تعبيرش‌ هم‌ بده‌. شما تعبير بد نكن‌. من‌ در تهران‌ بودم‌ ديدم‌ يكنفر آمده‌ رنگش‌ پريده‌، عرق‌ كرده‌، چيه‌؟ گفت‌ خواب‌ ديدم‌ دندان‌ كشيدم‌. در مشهد، از اين‌ مشهديها بود. گفتم‌ خيلي‌ خواب‌ خوبه‌. گفت‌ چطور؟ گفتم‌ چند تا دندان‌ كشيدي‌؟ گفت‌ كه‌ چهار پنج‌ تا كشيدم‌. گفتم‌ يكي‌ دندان‌ طمعه‌ كشيدي‌، اين‌ صفت‌ طمع‌ ديگه‌ ازت‌ برداشته‌ شده‌. يكي‌ دندان‌ حرصه‌ كشيدي‌. محبت‌ دنيا را كشيدي‌، خيلي‌ خوبه‌. تزكية‌ نفس‌ بكن‌. گفت‌ راست‌ ميگي‌؟ تعبيرش‌ اينه‌. خيالش‌ راحت‌ شد. بعله‌ روايت‌ داره‌ كه‌ خوابتون‌ را به‌ كسي‌ كه‌ ميگيد، به‌ آدم‌ احمق‌ نگيد. آدمهاي‌ احمق‌ بد تعبير مي‌كنند. تخيير نداريد ولو بنظرتون‌ مي‌آيد اين‌ يك‌ كاره‌، فشاره‌، ناراحتي‌ پيش‌ مي‌آيد. ولي‌ اينها نيست‌. اگر نگيد فايده‌اي‌ نداره‌. اعتراف‌ نكنيد. من‌ يك‌ مجله‌اي‌ ديدم‌ در خارج‌ اينقدر چيزها را به‌ فال‌ بد تعبير مي‌كردند كه‌ چه‌ بگم‌. اين‌ سيزده‌ نحسه‌ و توي‌ اين‌ مسائل‌ همه‌اش‌ مال‌ آنها بود. تعريف‌، شيطان‌ مي‌آد آنچه‌ كه‌ تعريف‌ نداره‌، تعريف‌ براتون‌ ميكنه‌. ميگه‌ كه‌ هل‌ ادلك‌ علي‌ شجرة‌ الفسق‌. خدا گفته‌ بري‌ از اين‌ درخت‌ بخوري‌، تو هم‌ لباست‌ را ازت‌ مي‌گيريم‌، هم‌ گرسنه‌ ميشي‌، هم‌ تشنه‌ ميشي‌، همة‌ اينها. اين‌ گفت‌ من‌ دلات‌ مي‌كنم‌ تو را بر درختي‌ كه‌ سبب‌ بقائت‌ بشه‌ توي‌ بهشت‌. حضرت‌ آدم‌ هم‌ خيلي‌ مي‌ترسيد از اينكه‌ از توي‌ بهشت‌ بيرونش‌ كنند. هم‌ خدا تهديدش‌ كرد كه‌ اگر كاري‌ بكني‌، خطائي‌ بكني‌ از توي‌ بهشت‌ بيرونت‌ مي‌كنيم‌. چون‌ زمين‌، آنوقتها روش‌ درخت‌ درآمده‌ بود، جنگل‌ بود. آنجايي‌ هم‌ كه‌ درخت‌ در نيامده‌ بود كه‌ بي‌ آب‌ و بي‌ علف‌ بود. هيچ‌ قابل‌ زندگي‌ به‌ اين‌ آسوني‌ نبود. حضرت‌ آدم‌ هم‌ خيلي‌ مي‌ترسيد كه‌ از توي‌ اين‌ باغ‌، باغ‌ مرتب‌ منظم‌، غذا آماده‌، لباس‌ آماده‌، همه‌ چيز حاضر، نمي‌خواد از اينجا بره‌ بيرون‌. خوب‌ اين‌ آمده‌ ميگه‌ رمز بقاء توي‌ بهشت‌ را مي‌خواي‌ من‌ برات‌ نشون‌ بدم‌؟ هل‌ ادلك‌ علي‌ شجرة‌ الخرد و ملكا لا يبلي‌. كسي‌ كه‌ زوال‌ نداشته‌ باشه‌ كه‌ در اينجا نيست‌، اما در آيات‌ ديگر هست‌ كه‌ حضرت‌ آدم‌ اعتنا نكرد. گوش‌ نكرد. رفت‌ به‌ حوا گفت‌. حوا پيغمبر كه‌ نبود. بالاخره‌ بيشتر از حضرت‌ آدم‌ تحت‌ تأثير شيطان‌ واقع‌ شد. باز اينجا يك‌ درسي‌ است‌ كه‌ محبت‌ به‌ زن‌ آنقدر زياد نباشه‌ كه‌ خدا را فراموش‌ كنيد. بعضي‌ها هستند خيلي‌ محبت‌ به‌ زنشون‌ دارند و خوب‌ هم‌ هست‌. انسان‌ كانون‌ زندگيش‌ بايد گرم‌ باشه‌. اما با خدا. دو نفر توي‌ يك‌ خونه‌ زندگي‌ مي‌كنند. خدا هم‌ ميشه‌ سوميشون‌. هيچ‌ دو نفري‌ نيست‌ كه‌ در گوشه‌اي‌ صحبت‌ كنند الا اينكه‌ خداي‌ تعالي‌ سوميشونه‌. خدا، شما، زنتون‌ اينجا زندگي‌ مي‌كنيد. هروقت‌ خواستيد كه‌ زندگي‌ طيبة‌ كاملي‌ داشته‌ باشيد. شيطان‌ را در ببنديد راهش‌ نديد. شما و زنتون‌ و خدا. خدا فرمانده‌، شما فرمانبردار. اينطوري‌ زندگي‌ مي‌كنيد. اين‌ نظم‌ خيلي‌ براي‌ انسان‌ موفقيت‌ آميزه‌. (نامفهوم‌). يك‌ دفعه‌ لباسهاش‌ را برد ديگه‌ لباس‌ نداشت‌. وتفقا يخسفان‌ عليهما من‌ برق‌ الجنه‌.از برگهاي‌ درخت‌ بگيرند لباس‌ براي‌ خودشون‌ درست‌ كنند. و عسي‌ آدم‌ ربه‌ سقا. حضرت‌ آدم‌ معصيت‌ كرد خداي‌ خودش‌ را. و اقوا شد يعني‌ گول‌ خورد. ثم‌ الجتباه‌ ربه‌. بعد دو مرتبه‌ خدا اختيارش‌ كرد. فتاب‌ عليه‌ الهدي‌. توبه‌اش‌ را قبول‌ كرد و هدايت‌ شد. ولي‌ در عين‌ حال‌ اثر اين‌ بي‌ عظمي‌، اثر اين‌ لغزش‌. شما نگيد كه‌ من‌ كه‌ نيستم‌ خدا همه‌ را مي‌بخشه‌. نه‌ يك‌ اثراتي‌ براي‌ انسان‌ باقي‌ مي‌گذاره‌. انسان‌ گاهي‌ مي‌شه‌ يك‌ گناه‌ مي‌كنه‌ ولي‌ بيست‌ سال‌ بعد اثرش‌ ظاهر مي‌شه‌. اصلا گناه‌ نكنيد. خيلي‌ مهمه‌ گناه‌ كردن‌ و گناه‌ نكردن‌. نهبت‌ منها جميعا بعضكم‌ لبعض‌ عدو. خروج‌ كنيد يك‌ ميوه‌اي‌ است‌ از اين‌ بهشت‌ از اين‌ باغ‌ بياييد بيرون‌ تنزل‌ كنيد. حتك‌ بشه‌، پايين‌ افتاديد ديگه‌ اون‌ ارزش‌ قديم‌ را نداشتيد. بعضكم‌ لبعض‌ عدو. لازمة‌ اين‌ دنيا اين‌ است‌ كه‌ شما بتونيد دشمن‌ باشيد. شيطان‌ است‌ و مار است‌ و طبق‌ بعضي‌ از روايات‌. آدم‌ است‌ و حوا. اينها با هم‌ دشمنند. چهار تا دشمن‌ توي‌ يك‌ كرة‌ زمين‌. يا از اين‌ مي‌ترسيد، يا از اون‌ مي‌ترسيد. مرد از زنش‌ مي‌ترسه‌. ببينيد چه‌ زندگي‌ بدي‌ مي‌شه‌. زن‌ از مردش‌ بترسه‌. اون‌ دشمن‌ اون‌ باشه‌، او دشمن‌ اون‌ باشه‌. اين‌ بخواد او را بچاپه‌، اون‌ بخواد اين‌ را بچاپه‌. اين‌ جوري‌ و نتيجة‌ اين‌ دنيا اينه‌ها.

 به‌ جهت‌ اينكه‌ كمبود هست‌ اين‌ را بدونيد كمبودها سبب‌ يك‌ چيز مي‌شه‌. احتياج‌ همان‌ كه‌ فرض‌ كنيد كه‌ به‌ شما محتاج‌ باشم‌، شما به‌ من‌ محتاج‌ باشيد و من‌ استنطاط‌ كنم‌ از رفع‌ احتياج‌ شما. شما استنطاط‌ كنيد از رفع‌ احتياج‌ من‌. اين‌ خواهي‌ نخواهي‌ دشمني‌ ايجاد مي‌شه‌. اين‌ را خدا نخواسته‌ دشمن‌ باشيم‌ ما با هم‌ ولي‌ طبع‌ زمين‌ و كمبودي‌ كه‌ در اون‌ هست‌ و اين‌ لباسي‌ كه‌ انسان‌ از دستش‌ بگيرند خوراكي‌ كه‌ از دستش‌ بگيرند و بنده‌اي‌ كه‌ در روي‌ زمين‌ كار مي‌كنه‌ تا لباس‌ و خوراك‌ براي‌ خودش‌ تهيه‌ بكنه‌، نتيجه‌اش‌ اين‌ كه‌ بعض‌ لبعض‌ العدو. حالا اگر خداي‌ تعالي‌ فرمود، فان‌ يعطينكم‌ من‌ هدي‌. اگر يك‌ هادي‌ آمد. از طرف‌ من‌. كسي‌ كه‌ پيروي‌ از اين‌ هادي‌ من‌ بكند گمراه‌ نمي‌شد و ناراحتي‌ پيدا نمي‌شه‌ براش‌. ببينيد همين‌ يكي‌ گفت‌ اگر از اين‌ بهشت‌ به‌ زحمت‌ بيافتيد اينجا مي‌فرمايد اگر پيروي‌ از هاديان‌، اونهايي‌ كه‌ هادي‌ هستند، راهبر هستند، شما را رهبري‌ مي‌كنند به‌ زحمت‌ نمي‌افتيد.

 حالا خدا به‌ همه‌ مي‌ده‌ مي‌گه‌ نحن‌ قسمنا همه‌ را خداي‌ تعالي‌ روزي‌ داده‌ و بينشون‌ هم‌ تقسيم‌ كرده‌. خوب‌ چرا بعضيها كم‌ دارند، بعضيها زياد. اينجا چي‌ مي‌گه‌. ومن‌ عرض‌ ذكري‌ هر كس‌ از ياد من‌ غافل‌ بشه‌. فان‌ له‌ معيشت‌ ذنكي‌ روزيش‌ تمام‌ مي‌شه‌. ما واقعا چقدر اعتماد داريم‌ به‌ خدا. شما را به‌ خدا وقتي‌ يك‌ طبيبي‌ اين‌ هر روز صبح‌ بياد شما را ببينه‌، و داروي‌ مجاني‌ در اختيارتون‌ بگذاره‌، بيرون‌ كه‌ شما شديد (نامفهوم‌).

 اگر يك‌ نفر پول‌ درآره‌ بگه‌ كه‌ تو هر چي‌ پول‌ خواستي‌ بگو من‌ بهت‌ مي‌دم‌ اينجا اولئك‌ الشتري‌. يعني‌ خدا مي‌تونه‌ بگد هر وقت‌ تو هر چي‌ مي‌خواي‌ من‌ بهت‌ مي‌دم‌. اگر هر روز به‌ شما تلفن‌ بزنه‌، هر روز صبح‌ تلفن‌ زده‌ تحت‌ حمايت‌ من‌ هستيد. هيچ‌ حق‌ كوچكترين‌ توهين‌ را به‌ شما نداره‌. شما تو ادارات‌ چه‌ جوري‌ وارد مي‌شيد؟ چه‌ حال‌ آرامشي‌ داريد. بخاطر اين‌ كه‌ ممكنه‌ فردا معزول‌ بشه‌. اين‌ ممكن‌ است‌ فردا فراموش‌ بكنه‌. اين‌ همان‌ وقتي‌ كه‌ تو بهش‌ نياز داري‌ ممكنه‌ نباشه‌. صد جور احتمال‌ هست‌، تو اين‌ مسئله‌. حالا نقدا هر ورز صبح‌ رئيس‌ جمهور، من‌ اصلا ارتباط‌ دارم‌ باهاش‌ مگر كسي‌ جرأت‌ داره‌ بگه‌ به‌ اون‌ بالاي‌ چشمت‌ ابروست‌. شما را به‌ خدا همان‌ آرامش‌ را در مقابل‌ خدا داريد.

 يعني‌ خدا هم‌ همانطوره‌، خدا هر روز او گفته‌، او اين‌ تلفن‌ را زده‌، اون‌ تلگراف‌ كرده‌ كه‌ اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌. من‌ يعني‌ تو اينجوري‌ بگو اينها هست‌. تنها من‌ را عبادت‌ كن‌ و تنها از من‌ كمك‌ بگير. من‌ كمك‌ تو هستم‌. هر وقت‌ به‌ اينجا رسيديد اين‌ را بهتون‌ مي‌گم‌. نمي‌خوام‌ بگم‌ بيشتر هر وقت‌ به‌ اينجا رسيديد كه‌ روزي‌ ده‌ مرتبه‌ بگيد اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌ خدا به‌ شما مي‌گه‌ بگيد اياك‌ نستعين‌. هر وقت‌ به‌ اينجا رسيديد كه‌ روزي‌ يك‌ دفعه‌ رئيس‌ جمهور به‌ شما تلفن‌ مي‌زنه‌ شما اون‌ آرامشي‌ كه‌ داري‌ در مقابل‌ تمام‌ كارها و ادارات‌ و تمام‌ مسائل‌، اون‌ آرامش‌ را هر وقت‌ اياك‌ نستعين‌ پيدا كردي‌ تازه‌ مي‌تونيم‌ بگيم‌ كه‌ به‌ ياد خدا هستي‌. حالا ببينيد چقدر ما عقبيم‌. چقدر ما عقيبيم‌. اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌. ما تنها خدايا تو را داريم‌ نتيجه‌اش‌ اين‌ است‌ كه‌ اياك‌ نستعين‌. چند تا مي‌تونيد تو اين‌ مجلس‌ بگيد كه‌، آقايون‌ همه‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌ و كمالات‌ يك‌ همچين‌ حالتي‌ داريد. بگيم‌ خدا نگفته‌ كه‌ گفته‌! روزي‌ ده‌ مرتبه‌، اين‌ كلمه‌ را تكرار مي‌كنيم‌ فقط‌ نمازهاي‌ واجبمون‌ مي‌خونيم‌. دو مرتبه‌ صبح‌. دو مرتبه‌ ظهر، دو مرتبه‌ عصر، دو مرتبه‌ مغرب‌ دو مرتبه‌ هم‌ عشاء مي‌شه‌ چند دفعه‌؟ ده‌ مرتبه‌. روزي‌ ده‌ مرتبه‌ خدا به‌ ما تلگراف‌ زده‌ كه‌ تنها، اين‌ معتقد باش‌ قبول‌ بكن‌ كه‌ تنها من‌، به‌ من‌ بايد اتكا كني‌ و من‌ متكاي‌ تو هستم‌ و من‌ طرفدار تو هستم‌ من‌ خودم‌ به‌ كارهات‌ مي‌رسم‌. خدا نه‌ مي‌ميره‌، خدا نه‌ معزول‌ مي‌شه‌. من‌ نمي‌گم‌ شما، صدها برابر از اون‌ بايد بيشتر مطمئن‌ باشيد. خدا نمي‌ميره‌، لا تأخذه‌ سنة‌ و لا نوم‌. مي‌گيد حالا خدا خوابه‌، من‌ نمي‌تونم‌ رازم‌ را بهش‌ بگم‌. لا تأخذه‌ بالنوم‌.

 چرتش‌ هم‌ حتي‌ نمي‌گيره‌. مي‌گيم‌ الان‌ چرت‌ مي‌زنه‌ شايد مثلا كسل‌ باشه‌، نه‌. لا تأخذه‌ سنة‌ و لا نوم‌. معزول‌ كسي‌ نمي‌تونه‌ او را بكنه‌. قدرتش‌ بعضي‌ جاها نفوذ نداره‌. چرا هستند كه‌ حالا در وضع‌ مملكت‌ ما كه‌ هست‌ كه‌ بعضي‌ جاها سخن‌ نفوذ نداره‌. چون‌ قوانيني‌ هست‌ كه‌ طبق‌ اين‌ قوانين‌ بايد بشه‌. ولي‌ جايي‌ نيست‌ كه‌ خدا نفوذ نداشته‌ باشه‌. خداي‌ تعالي‌ معزول‌ نمي‌شه‌، يادش‌ نمي‌ره‌، يك‌ يك‌ شماها يادش‌ هست‌. نه‌ تلگراف‌ و تلفن‌ هم‌ لازم‌ نداره‌. همه‌ جا هست‌. از رگ‌ گردن‌ بهت‌ نزديكتره‌. تا ببينيد خدا بهتون‌ چطور مي‌رسه‌. نمي‌خوام‌ بگم‌ پول‌ دار مي‌شيد. نه‌. يك‌ كسي‌ در خدمت‌ پيغمبر راوي‌ نقل‌ مي‌كنه‌ من‌ در خدمت‌ پيغمبر اكرم‌ بودم‌، و يك‌ چوپاني‌ حضرت‌ رو كرد بهش‌ فرمود يك‌ مقداري‌ شير بريز. مثلا خوب‌ شير گوسفند است‌ و نمي‌تونه‌ بدوشه‌. گوسفندها هم‌ مال‌ خودش‌ بوده‌ گفت‌ آقا صبح‌ گوسفندها را دوشيديم‌ حالا شير ندارند و بعد آورد. حضرت‌ گفت‌ خدا اين‌ قدر بهت‌ بده‌ كه‌ نتوني‌ جمع‌ كني‌. رسيدند به‌ يك‌ چوپان‌ ديگه‌. چوپان‌ چشمش‌ به‌ پيغمبر افتاد شير دوشيد، آورد يك‌ گوسفند هم‌ كشت‌ خيلي‌ احترام‌، خيلي‌ هم‌. حالا شما انشاء الله‌ اگر به‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ برسيد چكار مي‌كنيد؟ او هم‌ همان‌ را كرد. حضرت‌ بهش‌ فرمود خدا به‌ اندازة‌ كفاف‌ بهت‌ بده‌. بعضي‌ از اصحاب‌ كه‌ خوب‌ مثل‌ سلمان‌ و ابيذر كه‌ نه‌، آقا براي‌ اين‌ بهتر بايد. فرمود، نه‌. براي‌ اين‌ بهتر دعا كردم‌ به‌ اندازة‌ كفاف‌. به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ محتاج‌ خلق‌ نباشي‌. محتاج‌ مردم‌ نباشي‌. خدا كارت‌ را جور كنه‌، نيازمند به‌ مردم‌، كمبود خلاصه‌ نداشته‌ باشي‌. زيادي‌ هم‌ نداشتي‌ نداشتي‌.

 به‌ هر حال‌ اين‌ آيه‌ خيلي‌ عجيبه‌ و من‌ اعرض‌ ان‌ ذكري‌ فان‌ له‌ معيشت‌ ذنكي‌. اين‌ اوليش‌ خيلي‌ از اين‌ دومي‌ بالاخره‌ سختره‌. اولي‌ اين‌ است‌ كه‌ در دنيا بيشتره‌. در قيامت‌ و محشور يوم‌ القيامت‌ احكوه‌. خيلي‌ تو جاي‌ شلوغي‌ آدم‌ چشمهاش‌ روي‌ هم‌ باشه‌. تنبلش‌ مي‌كنه‌. كور مي‌شه‌. چرا من‌ در دنيا چشم‌ داشتم‌ حالا، داشتم‌ تو دنيا بهم‌ بده‌. مي‌فرمايد كه‌ كذالك‌ اتبكي‌ آياتنا ما چقدر نشانه‌ برات‌ قرار داديم‌ كه‌ ما هستيم‌. تو همه‌ را فراموش‌ كردي‌ و يسوتها حالا ما هم‌ امروز تو را فراموشت‌ مي‌كنيم‌. و كذالك‌ والنثي‌. مي‌بينيد كه‌ اين‌ مطلب‌ چقدر اهميت‌ داره‌ و كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌ تا جايي‌ كه‌ براتون‌ مؤثره‌ از ياد خدا و بندگي‌ خدا و از تعهدي‌ كه‌ با خداي‌ تعالي‌ بستيد خارج‌ نشيد.

 يك‌ چند تذكر هم‌ خدمت‌ آقايون‌ بدم‌ در همين‌ ارتباط‌. اين‌ تذكر اينه‌. كه‌ اولا بعضي‌ از آقايون‌ حالا نمي‌دونم‌ شايد نقصي‌ در وضع‌ ما باشه‌. يك‌ چند روز مي‌يان‌، يك‌ چند نمي‌يان‌ يك‌ خرده‌ هم‌ چين‌ همة‌ اين‌ خصوصيات‌ كه‌ حضرت‌ آدم‌ به‌ اشد وجهش‌ اينها دارند شيطان‌ نمي‌گذاره‌ كه‌ اين‌ راه‌ راست‌ را ادامه‌ بدن‌، كسي‌ كه‌ توبه‌ كرد اين‌ را بدونه‌ كه‌ بعد اگر ترك‌ كرد، برنامه‌ هاش‌ را ترك‌ كرد ديگه‌ راهي‌ به‌ سوي‌ كمال‌ خيلي‌ سخت‌ باز مي‌كنه‌. كوشش‌ بكنيم‌ انشاء الله‌ حتي‌ المقدور راهتون‌ را ادامه‌ بديد، تعهدتون‌ را توجه‌ داشته‌ باشيد. شما تعهد داريد در مقابل‌، ما وقتي‌ كه‌ مي‌ياييم‌ تو اين‌ برنامه‌. كه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ ترك‌ نكنيد برنامه‌ها را. با مشكلات‌ دوستان‌ را مي‌پذريم‌. اينجوري‌ نيستش‌ كه‌ هر كس‌ مي‌خواد بياد، بياد. نه‌. دنبال‌ كسي‌ هم‌ نرفتيم‌ اصراري‌ هم‌ نداريم‌ و هر كدام‌ از شماها الان‌ شايد بعضي‌ها يك‌ چند ماهي‌ هم‌ معطل‌ شدن‌ تا پذيرفته‌ شدن‌. و حالا كه‌ زحمت‌ كشيديد كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌ كه‌ لنگ‌ نزنيد. درست‌ بياييد بعد هم‌ چون‌ اخلاق‌ انسان‌ اين‌ طوري‌ است‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ عقب‌ مي‌افته‌ مي‌خواد به‌ گردن‌ بگيره‌ نقص‌ خودش‌ را مي‌اندازه‌ گردن‌. انشاء الله‌ اين‌ طور نباشيد.

 جلسة‌ شب‌ يك‌ شنبه‌ را من‌ گفتم‌ تعطيل‌ باشه‌ فعلا. علتش‌ اگر ديگه‌ رفقا چيز نبودن‌ شايد ما شب‌ دوشنبه‌ را هم‌ تعطيلش‌ مي‌كرديم‌. علتش‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ يك‌ قدري‌ بيشتر قدر داني‌ بكنيد. من‌ احساس‌ مي‌كردم‌ كه‌ قدرداني‌ نمي‌شه‌ وقتي‌ كه‌ زياد مي‌شه‌ جلسات‌ متأسفانه‌ رفقا قدرداني‌ نمي‌كنند. ولي‌ خوب‌ خستگيتون‌ را بگيريد تا بعد ببينيم‌ كه‌ چي‌ مي‌شه‌. و لذا فعلا تعطيله‌، جلسة‌ شب‌ يك‌ شنبه‌. آقايون‌ هم‌ خستگيشون‌ را بگيرند و شما هم‌ خستگيتون‌ را بگيريد اگر خسته‌ مي‌شيد. بعضيها واقعا قدرداني‌ نكردند. لذا علتش‌ هم‌ اين‌ بوده‌. جلسة‌ انشاء الله‌ شب‌ پنج‌ شنبه‌ وشب‌ جمعه‌ هم‌ اينجا مجلس‌ است‌ همتون‌ بايد بياييد شب‌ پنج‌ شنبه‌اش‌ مخصوصا. چون‌ شب‌ وفات‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. من‌ چون‌ سي‌ پشت‌ مي‌رسم‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر عليه‌ السلام‌ و شب‌ جمعه‌ هم‌ داريم‌ كه‌ آقاي‌ حسن‌ زاده‌ خدا حفظش‌ كنه‌ اين‌ را درست‌ كرده‌ و گذاشته‌ اينجا و دليل‌ محكم‌ داريم‌ كه‌ ما موسوي‌ هستيم‌ و بزرگترين‌ افتخار ما. خدا مي‌دونه‌ اگر بگم‌. تو عارفي‌ مي‌گم‌ نمي‌دونم‌، اما فايده‌اي‌ براي‌ روز قيامت‌. اين‌ افتخار را نمي‌تونم‌ ناديده‌ بگيرم‌ كه‌ حضرت‌ حضرت‌ مهدي‌ نيست‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ لطف‌ كرده‌ و در سي‌ واسطه‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ مي‌رسم‌. انشاء الله‌ آقايون‌ شب‌ وفات‌ موسي‌ ابن‌ جعفر اينجا جمع‌ بشن‌ و همتون‌ باشيد من‌ مثل‌ مجلس‌ شب‌ جمعه‌ نباشه‌ كه‌ بعضيها آخر شب‌ بيان‌ نه‌ مثل‌ شب‌ دوشنبه‌ باشه‌. انشاء الله‌.

 انشاء الله‌ دوستان‌. يكي‌ هم‌ ما تبريك‌ تولد امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را عرض‌ مي‌كنم‌ ولي‌ خوب‌ من‌ نبودم‌ ولي‌ خوب‌ رفقا جمعيتشون‌ زياده‌ اينجا شايد كمتر نباشند و اونها هم‌ حق‌ داشتند. دو سه‌ تا كاري‌ هم‌ داشتند اينجا. مجبور بوديم‌ بريم‌ و البته‌ مي‌شد عقب‌ و جلوش‌ كنيم‌ ولي‌ خوب‌ در تهران‌ بعضي‌ از دوستان‌ بودند اونها هم‌ حق‌ دارند واقعا كوتاهي‌ مي‌كنيم‌ اونجا در تهران‌ مثل‌ آقاي‌ نعمتي‌ و بعضي‌ از آقايون‌ نداريم‌. يك‌ آقاي‌ پسندي‌ هست‌ بسيار خوبه‌، بسيار موفق‌، بسيار هم‌ عالي‌ كار مي‌كنه‌ ولي‌ خوب‌ دست‌ تنهاست‌ و هنوز هم‌ اون‌ جور مرحله‌اي‌ كه‌ بتونيم‌ بگيم‌ كه‌ آقا دست‌ ايشان‌ بسپريم‌ صد در صد هنوز نشده‌، انشاء الله‌ شماها كوشش‌ بكنيد موفق‌ باشيد تا انشاء الله‌ شما هر يكيتون‌ در مشهد ما افراد پخته‌ و پيشرفته‌ الحمد الله‌ بيشتر داريم‌ تا تهران‌. ولي‌ انشاء الله‌ شماها كوشش‌ بكنيد كه‌ هر كدامتون‌ بايد يار امام‌ عصر ارواحنا فداء باشيد. خداي‌ من‌ شاهده‌ آقايون‌ اين‌ را بگم‌ خدا را گواه‌ مي‌گيرم‌ و شماها را هم‌ شاهد مي‌گيرم‌ كه‌ من‌ هدفي‌ از اين‌ جلسات‌ از خدمتون‌ عرض‌ شود حتي‌ جلسة‌ روز جمعه‌، شب‌ جمعه‌، جلسة‌ خانمها، جلسات‌ مختلف‌ ديني‌ كه‌ هست‌ ندارم‌ جز اين‌ يك‌ مشب‌ افراد تربيت‌ شده‌ براي‌ اين‌ كه‌ چه‌ در زمان‌ غيبت‌ و چه‌ در زمان‌ ظهور خدمت‌ گذار امام‌ زمان‌ باشند انشاء الله‌ تربيت‌ كنيم‌. شما فكر نكنيد بايد حتما حضرت‌ ظهور كنه‌ تا از ياران‌ اون‌ حضرت‌ باشيد. نه‌ اگر همين‌ الان‌، همين‌ جا كه‌ نشستيد مي‌تونيد جز ياران‌ امام‌ عصر اسمتون‌ را ثبت‌ كنند. و من‌ شواهدي‌ دارم‌. من‌ خودم‌ هيچ‌ وقت‌ نه‌ ادعاي‌ خواب‌ و زياراتي‌، نمي‌دونم‌ مشاهده‌ نه‌، ندارم‌. ديديد كه‌ حتي‌ خوابم‌ هم‌ خيلي‌ يكي‌ دو تا خواب‌ اون‌ هم‌ كه‌ ديگه‌ نقل‌ نكنيم‌ خيال‌ مي‌كنن‌ كه‌ بيشتر از اينه‌.

 ولي‌ دوستان‌، دوستان‌ مختلف‌ حتي‌ خارج‌ از شما در اين‌ جمع‌ اينها يك‌ خوابهايي‌ براي‌ شماها ديدن‌ كه‌ انشاء الله‌ به‌ ياري‌ پروردگار همة‌ شماها نامتون‌ در زمرة‌ ياران‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ باشه‌ و انشاء الله‌ حضرت‌ پذيرفتنتون‌. كوشش‌ بكنيد كه‌ انشاء الله‌ در اين‌ راه‌ باقي‌ باشيد. يك‌ وقت‌ يك‌ كاري‌ نشه‌ كه‌ ما را از اين‌ بهشت‌ بيرون‌ كنند. شيطان‌ دخالت‌ نكنه‌. ما جوري‌ نباشيم‌ كه‌ بگن‌ آقا افوك‌. حبط‌ بشه‌ حلوط‌ كن‌، تنزل‌ كن‌. تو به‌ درد اين‌ موفقيتها نمي‌خوري‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ اين‌ طور نباشه‌ و نيست‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ سعي‌ ما هم‌، فعاليت‌ ما هم‌، خدمت‌ ما هم‌ انشاء الله‌ خالص‌ باشه‌ و براي‌ خدا باشه‌ و براي‌ شما باشه‌ و شماها هم‌ به‌ اهداف‌ عاليه‌تون‌ برسيد. حالا رو به‌ قبله‌ بنشينيد و قبل‌ هم‌ نه‌ با خدا حرف‌ بزنيم‌ تا حالا كه‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار حرف‌ زد از حالا ما يك‌ چند كلمه‌اي‌ از سخن‌، از كلام‌ مولا امام‌ سجاد يا كلام‌ مولامون‌ حضرت‌ بقيت‌ الله‌ يا يكي‌ از ائمه‌ انشاء الله‌ با خداي‌ تعالي‌ حرف‌ بزنيم‌.

 پروردگارا همان‌ گداهاي‌ شب‌ دوشنبه‌ هستيم‌. بعضي‌ گداها، گداهاي‌ شب‌ جمعه‌ هستند، امشب‌ شب‌ دوشنبه‌ ما خدايا كه‌ اظهار صميميت‌ بيشتري‌ بكنيم‌. مي‌خوام‌ به‌ اين‌ وسيله‌ بگيم‌ ما يك‌ شب‌ دوشنبه‌ هم‌ داريم‌. امشب‌ اين‌ آيات‌ را كه‌ مي‌خوندن‌ من‌ ديدم‌ كه‌ هفتة‌ قبل‌ همين‌ آيات‌ را در تهران‌ دوستان‌ اونجا خوندند و همين‌ دربارة‌ همين‌ آيات‌ صحبت‌ كرديم‌. الان‌ يك‌ عده‌ هستند حرف‌، اقلا سخن‌ تو پروردگارا را گوش‌ مي‌دن‌ و بعدش‌ هم‌ يك‌ چند كلمه‌ با تو مناجات‌ مي‌كنند. ما تو را خدايا به‌ اين‌ عنوان‌ مي‌شناسيم‌ كه‌ بعد از هر نماز در اين‌ ماه‌ مي‌خوانيم‌. مي‌گيم‌ يا من‌ ارجوا لكل‌ خير. اي‌ خدايي‌ كه‌ هر خيري‌ را به‌ تو اميد داريم‌. ما در مقابل‌ هر خيري‌ به‌ خداي‌ تعالي‌ اميدواريم‌.

 هر خيري‌ كه‌ هست‌ بايد اميدي‌ به‌ پروردگار داشته‌ باشيم‌ كه‌ اون‌ خير را به‌ ما عنايت‌ كنه‌ همانطوري‌ كه‌ بر پيغمبر و آل‌ پيغمبر عنايت‌ فرمود. يا من‌ ارجوا لكل‌ خير و آمنوا سخطه‌ عنده‌ شي‌ يا من‌ يعطي‌ الكثير بالقليل‌. اي‌ خدايي‌ كه‌ بهشت‌ بي‌ نهايت‌ را در مقابل‌ اين‌ عمل‌ كم‌ ما يك‌ مدت‌ كوتاهي‌ در دنيا ما اطاعت‌ بندگي‌ تو را مي‌كنيم‌، و از شيطان‌ دوري‌ مي‌كنيم‌ تو به‌ ما تا آخر عمر، تا آخر اون‌ كه‌ خدا، خدايي‌ مي‌كنه‌ به‌ ما محبت‌ مي‌كني‌. يا من‌ يعطي‌ بالكثير بالقيل‌ يا من‌ يعطي‌ من‌ سأله‌. هر كس‌ از تو سؤال‌ مي‌كنه‌ فورا بهش‌ عطا مي‌كني‌. حتي‌ يك‌ كسي‌ كه‌ نه‌ تو را مي‌شناسه‌ و نه‌ تو را مي‌شناسه‌ بهش‌ عنايت‌ كردي‌. لا من‌ يعطي‌ من‌ لم‌ يسئل‌ يعرف‌ تحنن‌ منه‌ و رحمه‌. اعطني‌ بمسئلتي‌ اياك‌ جميع‌ خير الدنيا و خير الآخره‌ و اصرف‌ عني‌ بسمئلتي‌ اياك‌ و جميع‌ شر الدنيا و شرالاخره‌. فانه‌ غير منقوص‌ ما اعطيت‌ خدايا اگر همة‌ خوبيها را به‌ من‌ بدي‌، همة‌ بديها را هم‌ از دور كني‌ از عطاي‌ تو چيزي‌ كم‌ نمي‌شه‌. و زدني‌ من‌ فضلك‌ يا كريم‌. يا ذا الجلال‌ و الاكرام‌. يا ذا النعما و الجود. يا ذا المن‌ و الطول‌ حرم‌ شيبتي‌ علي‌ النار.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهم‌ اني‌ اسئلك‌ بما جميع‌ ما يدعوك‌ به‌ ولاة‌ امرك‌. قربانشون‌ بريم‌. خدايا من‌ تو را سؤال‌ ميكنم‌ به‌ آن‌ معاني‌ و حقايقي‌ كه‌ ولاة‌ امر از تو مي‌خواهند. به‌به‌ خوشا به‌ حالمون‌. امامي‌ مثل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ داريم‌. امامي‌ مثل‌ حضرت‌ مجتبي‌ و سيد الشهدا داريم‌. امامي‌ مثل‌ حضرت‌ سجاد و امام‌ باقر داريم‌. امامي‌ مثل‌ حضرت‌ صادق‌ و امام‌ كاظم‌ داريم‌. چقدر خوشبختيم‌، چقدر خوبيم‌ كه‌ امامي‌ مثل‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا و امام‌ جواد داريم‌. امامي‌ مثل‌ امام‌ هادي‌ و حضرت‌ عسگري‌ داريم‌. چقدر خوشبختيم‌ امامي‌ مثل‌ ولي‌ عصر، اين‌ مهربانترين‌ مهربانها، آن‌ امامي‌ كه‌ اگر صد ميليون‌ داشتيد و فداي‌ قدمش‌ مي‌كرديد، باز كم‌ بود. بابي‌ و امي‌ و نفسي‌. عزيز علي‌ ان‌ اري‌ الخلق‌ و لا تري‌. آقا بر من‌ سخت‌ است‌ همه‌ را ببينم‌ و تو را نبينم‌. عزيز علي‌ ان‌ ما جري‌. اي‌ خدا هل‌ من‌ معين‌ تعطي‌ بها. جانمون‌ به‌ قربانت‌ آقا. به‌به‌. ما به‌ اين‌ كم‌ ارزشي‌، امامي‌ داريم‌ كه‌ تمام‌ عالم‌ هستي‌، بعد از ذات‌ مقدس‌ پروردگار، تحت‌ ارادة‌ اوست‌. از اين‌ ميشه‌ خوشبخت‌تر بود. ميشه‌ انسان‌ از خدمت‌ امام‌ صادق‌ عرض‌ كرد يابن‌ رسول‌ الله‌ خيلي‌ فقيرم‌. فرمود خيلي‌ ثروت‌ داري‌. گفت‌ آقا دروغ‌ نميگم‌. من‌ مستحقم‌. فرمود اگر ولايت‌ ما را ازت‌ بگيرند، تمام‌ كرة‌ زمين‌ را بهت‌ بدهند مي‌دهي‌؟ گفت‌ نه‌ بخدا. آيا شما خيلي‌ ثروت‌ داريد. محبت‌ امام‌ زمان‌، محبت‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ فداك‌. اينهمه‌ ثروت‌. يا نعيمي‌ و جنتي‌، يا بقية‌ الله‌. اي‌ بهشت‌ من‌. اگر محبت‌ تو را نمي‌داشتيم‌ آقا، ما در جهنم‌ زندگي‌ مي‌كرديم‌. اما بهشت‌ من‌ توئي‌. دنياي‌ من‌ توئي‌، آخرت‌ من‌ توئي‌. اللهم‌ انا سأل‌ بمعاني‌ جميع‌

 

۱۳ صفر ۱۴۱۶- معرف‌ امام‌ عليه‌ السلام

 معرف‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ 13 صفر 1416

 

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سيما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بابي‌ انتم‌ و امي‌ و نفسي‌ بموالاتكم‌ علمن‌ الله‌ تعالي‌ معالم‌ ديننا و اصلح‌ فسد من‌ دنيانا و بموالاتكم‌ تمة‌ الكلمه‌ و عظمت‌ النعمه‌ و اعطلفت‌ الفرقه‌.

 كلمة‌ خدا و بطور كلي‌ كلمه‌، به‌ معناي‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ درون‌ انسان‌ را از علم‌ و دانش‌ براي‌ مستمع‌ بيان‌ ميكند. سخن‌ و كلام‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ انسان‌ بوسيلة‌ آن‌ مي‌تواند آنچه‌ را كه‌ مي‌داند و آنچه‌ را كه‌ اراده‌ كرده‌ به‌ ديگران‌ بفهماند. كلام‌ خدا همينطوره‌. در بعد ملك‌ كلام‌ پروردگار قرآنه‌. ولي‌ در بعد ملكوت‌ كلام‌ خدا وجود مقدس‌ امامه‌. چون‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ در هر زماني‌ بيانگر صفات‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگاره‌. يعني‌ هر يك‌ از صفات‌ الهي‌ را اگر ما بخواهيم‌ مجسم‌ جلوي‌ خودمون‌ ببينيم‌ بايد در وجود امام‌ ببينيم‌. امام‌ مرآة‌ وجود پروردگاره‌. امام‌ در روايات‌ زيادي‌ آمده‌ كه‌ وجه‌ اللهه‌. تشبيه‌ به‌ وجه‌ كرده‌اند امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را بخاطر اينكه‌ همة‌ صفات‌ دروني‌ انسان‌ از صورتش‌ پيداست‌. يعني‌ آنهايي‌ كه‌ قيافه‌ شناسند بخصوص‌، صفات‌ دروني‌ انسان‌ را از صورت‌ انسان‌ درك‌ مي‌كنند. اگر قيافه‌ شناس‌ هم‌ نباشد انسان‌، بعضي‌ از صفات‌ ديگر را، ديگران‌ را از قيافة‌ او كاملا ممكن‌ است‌ بفهمد. مثلا يك‌ نفر عصباني‌ است‌، در باطن‌ ناراحته‌، از قيافه‌اش‌ معلومه‌ كه‌ اين‌ شخص‌ ناراحته‌. از صورتش‌ پيداست‌. اما از بقية‌ جاهاي‌ بدنش‌ ناراحتي‌، حزن‌، اندوه‌، خوشحالي‌، از اين‌ قبيل‌ اوصاف‌ قلبي‌ از بدنش‌، از جاي‌ ديگر نشان‌ داده‌ نميشه‌. لذا همة‌ صفات‌ انسان‌، صفات‌ روحي‌ انسان‌ از وجه‌ انسان‌ شناخته‌ ميشه‌ آنهايي‌ كه‌ تخصصي‌ دارند و قيافه‌ شناس‌ هستند.

 عارفين‌ به‌ مقام‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، اينها تمام‌ صفات‌ پروردگار را از امام‌ مي‌شناسند. در روايات‌ هست‌ كه‌ امام‌ وجه‌ اللهه‌ و در دعاي‌ ندبه‌ هم‌ راجع‌ به‌ حضرت‌ وليعصر ارواحنا فداه‌ مي‌گيم‌ كه‌ اين‌ وجه‌ الله‌ التي‌ يتوجه‌ اليه‌ اولياء، كجاست‌ آن‌ وجهي‌ كه‌ اولياء خدا وقتي‌ مي‌خوان‌ به‌ وجه‌ خدا متوجه‌ بشن‌، به‌ آن‌ وجه‌ متوجه‌ ميشوند.

 امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ يد اللهه‌. يعني‌ همانطوري‌ كه‌ هر كسي‌ اظهار قدرتش‌ را بوسيلة‌ دستش‌ ميكند، ذات‌ مقدس‌ پروردگار هم‌ تمام‌ اظهار قدرتش‌ را بوسيلة‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ميكند. چنانچه‌ در زيارت‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ آمده‌ كه‌ ارادة‌ ربه‌ في‌ مقادير اموره‌ تحبط‌ اليكم‌ و تصدر من‌ بيوتكم‌. يعني‌ ارادة‌ خدا، فعل‌ خدا، خلق‌ خدا اول‌ بايد در خانة‌ شما وارد بشه‌ اي‌ آل‌ پيغمبر و بعد از خانة‌ شما صادر بشه‌. در قلب‌ شما بياد و بعد صادر بشه‌. بطور كلي‌ چون‌ علت‌ خلقت‌، شناختن‌ پروردگاره‌ كه‌ ميگه‌ كنت‌ كنز مخفيا و خلق‌ لكي‌ اعرف‌ خلفت‌ خلقك‌ لكي‌ اعرف‌. هر هنرمند و هر قدرتمندي‌ اگر بخواهد صددرصد اظهار قدرتش‌ را بكند بطوري‌ كه‌ همه‌ او را دقيقا بشناسند، يك‌ عمل‌ صددرصد كاملي‌ انجام‌ ميده‌ تا او را بشناسند. مثلا يك‌ تابلو ساز، يك‌ نقاش‌، ممكنه‌ نقاشي‌هاي‌ مختلفي‌ داشته‌ باشد. اما براي‌ اينكه‌ هنر او را درك‌ بكنند همه‌، يك‌ تابلويي‌ كه‌ تمام‌ هنرش‌ را روي‌ آن‌ تابلو ريخته‌ باشه‌، حتما در معرض‌ ديد مردم‌ قرار ميده‌ تا مردم‌ شخصيت‌ و قدرت‌ او را درك‌ كنند. بر خداي‌ متعال‌ لازمه‌ چون‌ خودش‌ فرموده‌ كه‌ و ما خلقت‌ الجن‌ و الانس‌ الا ليعبدون‌ و مفسرين‌ گفته‌اند اي‌ يعرفون‌، براي‌ اينكه‌ خدا شناخته‌ بشه‌، بايد يك‌ مخلوقي‌ در ميان‌ مخلوقاتش‌ خلق‌ بكنه‌ كه‌ تمام‌ اظهار قدرتش‌ را كه‌ ممكن‌ است‌ در ممكن‌ پياده‌ بشود، در آن‌ موجود پياده‌ بكنه‌ و اين‌ وجود مقدس‌ امام‌ در هر زمان‌. در هر زماني‌ يك‌ امامي‌ كه‌ تمام‌ صفات‌ الهي‌ در او باشه‌، فقط‌ در صفت‌ ذات‌، يعني‌ در اينكه‌ خدا هميشه‌ بوده‌ و خالقي‌ نداشته‌ و يكي‌ هم‌ مستقل‌ بوده‌ و باصطلاح‌ معبودي‌ نداشته‌، در اين‌ دو جهت‌ كه‌ استثناء بشود، بقية‌ مسائل‌ اينها يعني‌ آن‌ امام‌ يعني‌ آمن‌ وجود مقدس‌، صددرصد آينة‌ تمام‌ نماي‌ پروردگار باشه‌ كه‌ لا فرق‌ بينك‌ و بينهم‌ الا انهم‌ عبادك‌ و خلقك‌. فرقي‌ بين‌ تو اي‌ خدا و بين‌ ولاء امر نيست‌. جز اينكه‌ آنها بندة‌ تو اند و مخلوق‌ تواند. اين‌ حد معرفت‌ امامه‌ و از همين‌ راه‌ هم‌ امام‌، يعني‌ امام‌ را كه‌ شناختيم‌ مي‌توانيم‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار را بشناسيم‌ كه‌ من‌ عرفكم‌ فقد عرف‌ الله‌.

 يك‌ روز سلمان‌ و ابي‌ ذر كنار يكديگر نشسته‌ بودند. سلماني‌ كه‌ چهارصد سال‌ عمر كرده‌، ابي‌ ذري‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود اين‌ آسمان‌ بر سر كسي‌ سايه‌ نيفكنده‌ كه‌ راستگوتر از ابي‌ ذر باشه‌. اينها در زماني‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ از دار دنيا رفته‌، با يكديگر نشستند گفتند معرفت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ يا معرفت‌ امام‌ چيه‌؟ سلمان‌ گفت‌ مي‌ريم‌ از خود آقا امير المؤمنين‌ سؤال‌ مي‌كنيم‌. حركت‌ كردند، آمدند خدمت‌ امير المؤمنين‌ و عرض‌ ارادت‌ كردند و بعد گفتند كه‌ يا علي‌ معرفت‌ تو بنورانيت‌ چيه‌؟ يك‌ معرفتي‌ هست‌ بدون‌ نورانيت‌. يعني‌ معرفت‌ ملكي‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. همانطوري‌ كه‌ يك‌ عده‌ از اصحاب‌ معرفتكي‌ باصطلاح‌ داشتند نسبت‌ به‌ امام‌ و مي‌آمدند در مقابل‌ امام‌ مي‌نشستند. حتي‌ روايت‌ دارد كه‌ بعضي‌ از اينها آنقدر معرفتشون‌ ضعيف‌ بود كه‌ مي‌خواستند امام‌ را دعا كنند به‌ امام‌ مي‌گفتند كه‌ اصلحك‌ الله‌، خدا تو را اصلاحت‌ كنه‌. دعاش‌ مي‌كردند. يا مثلا يكي‌ از اصحاب‌ معروفه‌، اين‌ لابد بعد از آن‌ مقاماتي‌ كه‌ در روايات‌ در حالاتش‌ نوشته‌اند، قبل‌ از اين‌ بوده‌. ميگه‌ ديدم‌ جمعي‌ دارند وارد خانة‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌شوند. منهم‌ وقت‌ را غنيمت‌ شمردم‌ در حالي‌ كه‌ جنب‌ بودم‌ وارد خانة‌ امام‌ شدم‌. نشسته‌ بودم‌. امام‌ سرش‌ را در گوش‌ من‌ آورد فرمود با اينحال‌ وارد خانة‌ فرزند پيغمبر نبايد مي‌آمدي‌. من‌ متوجه‌ شدم‌ كه‌ امام‌ از وضع‌ من‌ اطلاع‌ داره‌. ببينيد كه‌ معرفت‌ آنقدر عالي‌ نيست‌. اما بعضي‌ از اصحاب‌ مي‌فهميدند كه‌ معرفت‌ امام‌ يك‌ معرفت‌ بنوانيت‌ هم‌ هست‌. يك‌ روز ابي‌ ذر از خانة‌ رسول‌ اكرم‌ خارج‌ شد. عمر در راه‌ ابي‌ ذر را ديد. سؤال‌ كرد آيا خدمت‌ پيغمبر اكرم‌ كسي‌ بود يا نبود؟ گفت‌ كه‌ يك‌ نفر آنجا بود من‌ او را نشناختم‌. عمر وارد بر پيغمبر شد ديد كسي‌ نيست‌ خدمت‌ پيغمبر اكرم‌ جز علي‌ بن‌ ابيطالب‌. عرض‌ كرد يا رسول‌ الله‌ اين‌ ابي‌ ذري‌ كه‌ شما مي‌گيد خيلي‌ راستگويه‌، همين‌ الان‌ يك‌ دروغ‌ به‌ من‌ گفت‌. من‌ الان‌ از او پرسيدم‌ كه‌ پيش‌ پيغمبر كي‌ بود؟ گفت‌ يك‌ نفري‌ آنجا بود كه‌ من‌ او را نشناختم‌. پيغمبر اكرم‌ گفت‌ ابي‌ ذر راست‌ گفته‌. علي‌ را كسي‌ نشناخت‌ جز من‌ و خداو خدا را كسي‌ نشناخت‌ جز من‌ و علي‌ و من‌ را كسي‌ نشناخت‌ جز علي‌ و خدا. راست‌ گفته‌ ابي‌ذر. دليلش‌ هم‌ همين‌ جرياني‌ است‌ كه‌ دارم‌ عرض‌ مي‌كنم‌.

 اينها پاشدند آمدند خدمت‌ امير المؤمنين‌ گفتند معرفت‌ تو يا علي‌ بنورانيت‌ چيه‌؟ انسان‌ بايد نورانيتي‌ داشته‌ باشه‌ تا امامش‌ را بشناسه‌. ديده‌اي‌ خواهم‌ كه‌ باشد مه‌ شناس‌. تا شناسد ماه‌ را در هر لباس‌. وقتي‌ خدمت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اينها آمدند و اين‌ تقاضا را كردند، حضرت‌ فرمود اين‌ معرفت‌ را كسي‌ نميتونه‌ بفهمه‌ جز سه‌ دسته‌. اول‌ ملك‌ مقرب‌، اگر ملك‌ مقرب‌ نباشه‌ نميتونه‌ من‌ را آنطور كه‌ بايد بنورانيت‌ بشناسه‌. دومي‌ نبي‌ مرسل‌. حتي‌ اگر نبي‌ مرسل‌ نباشه‌، نمي‌تواند بشناسد. و سوم‌ مؤمن‌ قد امتحن‌ الله‌ قلبه‌ للايمان‌. مؤمني‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ دلش‌ را اين‌ روحش‌ را، اين‌ كمالاتش‌ را با ايمان‌ امتحانش‌ كرده‌ باشه‌، هر مرحله‌اي‌ از كمالات‌ را كه‌ گذرونده‌، خدا يك‌ امتحانش‌ كرده‌ و بعد او را رد كرده‌. سلمان‌ و ابي‌ ذر بايد همينطور باشند. بعد فرمود يا سلمان‌، يا جندب‌، چون‌ اسم‌ ابي‌ ذر جندبه‌. و ابي‌ ذر كنية‌ ابي‌ ذره‌. يا سلمان‌ و يا جندب‌ معرفتي‌ بنورانيت‌ معرفت‌ الله‌ عز و جل‌ و معرفت‌ الله‌ عز و جل‌، معرفتي‌ بنورانيه‌. اين‌ جمله‌ عجيبه‌. يعني‌ اگر مي‌خواهيد امام‌ را بشناسيد، بايد خدا را بشناسيد. اگر مي‌خواهيد خدا را بشناسيد، بايد امام‌ را بشناسيد. منتهي‌ يك‌ نوري‌ مي‌خواد. هر كسي‌ نميتونه‌. چشم‌ نابينا نمي‌تواند حقايق‌ را ببينه‌. حتي‌ بعضي‌ از اصحاب‌ بزرگوار علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ شماها اسمش‌ را زياد شنيده‌ايد. لااقل‌ به‌ وسيلة‌ دعايش‌ معروفه‌ كميل‌ بن‌ زياد نخعي‌ است‌. ايشان‌ با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ روي‌ يك‌ اسب‌ نشسته‌. علي‌ را در بغل‌ گرفته‌. اين‌ نزديك‌ بودن‌ و اين‌ خصوصيت‌ را خيلي‌ برايش‌ اهميت‌ قائله‌. عرض‌ كرد يا علي‌ من‌ الحقيقه‌؟ حقيقت‌ چيه‌؟ حضرت‌ فرمود ما لك‌ و الحقيقه‌. تو را چه‌ به‌ حقيقت‌. خيلي‌ عجيبه‌. هر كسي‌ نمي‌تواند آن‌ حقايق‌ را درك‌ كند. مخصوصا اگر انسان‌ قلبش‌ امتحان‌ نشده‌ باشه‌. اگر آمدند و گفتند به‌ شما كه‌ مثلا يا راهت‌ را بده‌ يا جانت‌ را. ميگي‌ نه‌ من‌ جانم‌ را خيلي‌ دوست‌ دارم‌. يا راهت‌ را بده‌ يا شغلت‌ را. نه‌ من‌ شغلم‌ را با زحمت‌ به‌ دست‌ آوردم‌. ولي‌ آن‌ كسي‌ امتحان‌ در راه‌ خدا و در راه‌ معرفت‌ امام‌ داده‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در اين‌ آيه‌ مي‌فرمايد كه‌ و الذين‌ جاهدوا فينا لنهدينهم‌ سبلنا و جاهدوا باموالكم‌ و انفسكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌. جهاد با نفس‌ و جهاد با مال‌ كنيد. مؤمن‌ قد امتحن‌ الله‌ قلبه‌ للايمان‌. يك‌ چنين‌ كسي‌ بايد باشه‌. تا معرفت‌ بنورانيت‌ را درك‌ كنه‌. معرفت‌ بنورانيت‌ معرفت‌ خاص‌ الخاص‌ در باصطلاح‌ معارفه‌ حقه‌ اسمش‌ را مي‌گذارند. معرفت‌ خاص‌ الخاص‌.

 يك‌ معرفت‌ از همه‌ توقع‌ ميره‌ كه‌ در زيارت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا در آن‌ روايت‌ هست‌ كه‌ كسي‌ كه‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را زيارت‌ كند عارف‌ بحقه‌، عارف‌ بحقش‌ باشه‌. از امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ سؤال‌ ميشه‌ كه‌ و مالعرفان‌ حقه‌. عرفان‌ حق‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا چيه‌؟ فرمود العلم‌ بانه‌ امام‌ مفترض‌ الطاعه‌ انسان‌ يقين‌ بدانه‌ كه‌ او امامي‌ است‌ كه‌ اطاعتش‌ واجبه‌. يعني‌ بدانه‌ هر كلامي‌ را كه‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بگه‌، كلام‌ او كلام‌ پيغمبره‌ و كلام‌ پيغمبر كلام‌ خداست‌ و امر او امر خداست‌. پس‌ واجب‌ الاطاعه‌ است‌. اين‌ يك‌ معرفته‌. اين‌ معرفت‌ عام‌ ميگن‌ بهش‌.

 معرفت‌ خاص‌ اينه‌ كه‌ شما امام‌ را يد الله‌ بدانيد، وجه‌ الله‌ بدانيد، لسان‌ الله‌ بدانيد. صفات‌ خدا را در او ببينيد و خدا را از امام‌ بشناسيد. اما معرفت‌ خاص‌ الخاص‌ كه‌ متأسفانه‌ هم‌ خودم‌ نمي‌تونم‌ بيان‌ كنم‌ نه‌ اينكه‌ من‌ به‌ آن‌ مقام‌ رسيده‌ باشم‌ و نتونم‌ بيان‌ كنم‌ بلكه‌ مجلسم‌ آن‌ اقتضا را ندارد كه‌ از نظر علمي‌ معرفت‌ خاص‌ الخاص‌ را بيان‌ كنم‌. با يك‌ مثال‌ يك‌ عده‌اي‌ از شما آقايان‌ ممكن‌ است‌، چون‌ خاص‌ الخاص‌ ممكن‌ است‌ باشيد، انشاء الله‌ مطلب‌ را بدست‌ بياريد. ببيند اگر من‌ به‌ صورت‌ شما نگاه‌ بكنم‌، به‌ شما نگاه‌ كردم‌ يا به‌ بدن‌ شما. شما ميگيد فرقي‌ نداره‌. من‌ به‌ دست‌ شما نگاه‌ مي‌كنم‌، شما به‌ دستتون‌ و بوسيلة‌ دستتون‌ چيزي‌ به‌ من‌ ميديد روحتون‌ به‌ من‌ داده‌ يا دست‌ شما به‌ من‌ داده‌؟ ميگيد فرقي‌ نداره‌. دست‌ من‌ تحت‌ فرمان‌ منه‌، تحت‌ ارادة‌ منه‌. من‌ علي‌ را خدا نمي‌دانم‌، من‌ بدن‌ تو را تو نمي‌دانم‌. از خدا هم‌ جدا نمي‌دانم‌. بدن‌ تو را غير از تو نمي‌دانم‌. انشاء الله‌ معناي‌ معرفت‌ خاص‌ الخاص‌ براي‌ لااقل‌ جمعي‌ روشن‌ شده‌ باشه‌. اين‌ است‌ معرفت‌ امام‌ و كلمة‌ الله‌ به‌ يك‌ چنين‌ چيزي‌ ميگند.

 خداي‌ تعالي‌ دربارة‌ كلمة‌ خودش‌ در قرآن‌ مجيد يك‌ مثلي‌ زده‌. مي‌فرمايد كه‌ لو كان‌ البحر مداد لكلمات‌ ربي‌ اگر دريا، درياي‌ آزاد منظوره‌، اگر براي‌ كلمات‌ خداي‌ من‌، مركب‌ بشه‌ و تمام‌ درختها قلم‌ بشه‌ لنفد البحر خدا مبالغه‌ نداره‌ها، دريا تمام‌ ميشه‌ اما كلمات‌ و حقيقت‌ كنه‌ معرفت‌ امام‌ به‌ پايان‌ نميرسه‌. بلكه‌ در يك‌ آية‌ ديگر ميگه‌ اگر هفت‌ برابر بشه‌ درياي‌ روي‌ زمين‌ و همه‌اش‌ مركب‌ بشه‌، تمام‌ هفت‌ دريا، تمام‌ ميشه‌ ولي‌ كلام‌ خدا تمام‌ نميشه‌. به‌ كنه‌ معرفت‌ امام‌ ما نمي‌رسيم‌. به‌ جائي‌ مي‌رسيم‌ كه‌ فرقي‌ بين‌ خدا و امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نمي‌بينيم‌. اما به‌ اينكه‌ به‌ كنه‌ معرفت‌ امام‌ برسيم‌، نخواهيم‌ رسيد.

 بنابراين‌ پيغمبر اكرم‌ و نبي‌ معظم‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) چه‌ خوب‌ فرمود به‌ عمر كه‌ علي‌ را كسي‌ نشناخت‌ جز من‌ و خدا . و حقيقتا هم‌ همينطوره‌.

 سلماني‌ كه‌ در درجة‌ دهم‌ از ايمانه‌ و ولي‌ خداست‌ و كسي‌ است‌ كه‌ با اراده‌ حتي‌ در تكوينات‌ تصرف‌ بكنه‌، در حالاتش‌ نوشتند در كتاب‌ آلاء الرحمن‌ في‌ احوال‌ السلمان‌، مرحوم‌ حاجي‌ نوري‌ يك‌ كتاب‌ در شرح‌ حالات‌ سلمان‌ و كرامات‌ سلمان‌ نوشته‌، اما در عين‌ حال‌ ميگه‌ من‌ علي‌ را نشناختم‌. جبرئيل‌ خدمت‌ رسول‌ اكرم‌ نشسته‌ بود. علي‌ وارد شد. جبرئيل‌ خيلي‌ مؤدب‌، رسول‌ اكرم‌ فرمود كه‌ چيه‌؟ عرض‌ كرد كه‌ اين‌ استاد من‌ بوده‌. به‌ خدا قسم‌ اينها قصه‌ نيست‌. من‌ در كتاب‌ محضر استاد جلد دوم‌، بخونيد با استدلال‌ علمي‌ اين‌ مطلب‌ را توضيح‌ دادم‌ كه‌ وقت‌ شرحش‌ را در اينجا ندارم‌. روايات‌ ما فراوان‌ اين‌ مطالب‌ را مي‌فرمايند. بناء عبد الله‌ اين‌ روايت‌ را حتي‌ سني‌ها هم‌ نقل‌ كردند. بوسيلة‌ ما خدا بندگيش‌ را خلق‌ كرد. در سراسر عالم‌ وجود، ملائكه‌، اجنه‌، انسانها اگر بندگي‌ بكنند و تمام‌ انبياء و تمام‌ اوصياء همة‌ اينها بوسيلة‌ تعليمات‌ اين‌ كلام‌ الله‌، اين‌ سخن‌ پروردگار بندگي‌ شدند، بندگي‌ كردند. بنا عبد الله‌. رسول‌ اكرم‌ فرمود چيه‌ جبرئيل‌؟ گفت‌ اين‌ استاد منه‌. من‌ در مقابل‌ استادم‌ بايد كوچكي‌ كنم‌. روزي‌ را كه‌ خدا من‌ را با همة‌ عظمتم‌ خلق‌ كرد، چون‌ جبرئيل‌ عظيم‌ترين‌ ملك‌ مقرب‌ پروردگاره‌. كسي‌ است‌ كه‌ لياقت‌ داره‌ با پيغمبر اكرم‌ همنشين‌ باشه‌. كسي‌ است‌ كه‌ لياقت‌ داره‌ كه‌ گهوارة‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ را حركت‌ بده‌، كسي‌ است‌ كه‌ لياقت‌ داره‌ در وقتي‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا مهجوره‌، در خانه‌ مشغول‌ گريه‌ است‌، بياد دلداري‌ از طرف‌ پروردگار بده‌، اين‌ ملك‌ مقرب‌ پروردگار ميگه‌ وقتي‌ كه‌ خدا مرا با همة‌ عظمتم‌ خلق‌ كرد از من‌ پرسيد تو كي‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 عمل‌ كنه‌. يك‌ آية‌ اللهي‌ داشتيم‌ ما در كوهستان‌، در كوهستان‌ مازندران‌. ايشان‌ وقتي‌ كه‌، از آيات‌ با عظمت‌ بود. اگر در نجف‌ بود مرجع‌ تقليد اعلي‌ بود. ولي‌ بخاطر خدماتي‌ حركت‌ كرده‌ بود و در يك‌ دهي‌ نزديك‌ بهشهر مازندران‌ زندگي‌ ميكرد. در زمان‌ رضاخان‌ ملعون‌، دويست‌ نفر طلبه‌ را در آن‌ ده‌ تربيت‌ مي‌كرد و به‌ همين‌ جهت‌ هم‌ رفته‌ بود آنجا. ايشان‌ گاهي‌ با من‌ اظهار محبتي‌ داشت‌، من‌ يك‌ بچه‌ طلبه‌اي‌ بودم‌. خيلي‌ علاقه‌ داشتم‌ به‌ افراد اهل‌ معني‌. خدمت‌ ايشان‌ مشرف‌ مي‌شدم‌. در كتاب‌ پرواز روح‌ هم‌ يك‌ شرح‌ حال‌ مختصري‌ از ايشان‌ نوشتم‌. وقتي‌ مي‌نشست‌ با من‌ صحبت‌ از ولايت‌ مي‌كرد و محبت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و معرفت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ يك‌ جمله‌ داشت‌ كه‌ خدا يك‌ علي‌ داشت‌. آنهم‌ الحمد لله‌، با همان‌ زبان‌ مازندراني‌ مي‌گفت‌، الحمد لله‌ نصيب‌ ما شد. خدا را شكر. بخدا قسم‌ اگر سرتون‌ را تمام‌ عمر به‌ سجده‌ بگذاريد كه‌ علي‌ داريد، علي‌ كه‌ يك‌ نقطة‌ كوچك‌ ضعف‌ در زندگيش‌ وجود نداره‌. يكي‌ از بزرگان‌ اهل‌ سنته‌ ميگه‌ احتياج‌ كل‌ اليه‌ و استغنائه‌ عن‌ الكل‌ دليل‌ انه‌ امام‌ علي‌ كل‌. ايني‌ كه‌ او از همه‌ بي‌ نياز بود و همه‌ به‌ او نيازمند بودند، دليل‌ ميشه‌ كه‌ او امام‌ همه‌ است‌ و اين‌ خصوصيت‌ در حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ هم‌ هست‌. در هر يك‌ از ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هم‌ بوده‌. و در امام‌ عصر آنچه‌ خوبان‌ همه‌ دارند تو تنها داري‌ و در آن‌ دوازده‌ بند يا چهارده‌ بند خواجه‌ نصير كه‌ توسل‌ داره‌، تمام‌ صفات‌ انبياء و تمام‌ صفات‌ ائمة‌ اطهار را در حجة‌ ابن‌ الحسن‌ خلاصه‌ ميكنه‌ و اوست‌ بقية‌ الله‌.

 كلمة‌ الله‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ است‌ كه‌ تمام‌ ملائكه‌ را تحت‌ تعليم‌ قرار داده‌ و ملائكه‌، ملائكه‌ شدند. جبرئيل‌ ميگه‌ او، علي‌ رسيد گفت‌ به‌ من‌ بگو انت‌ رب‌ الجليل‌. تو خداي‌ جليلي‌، تو ربي‌، تو پرورش‌ دهنده‌اي‌، تو مربي‌، تو خالقي‌. من‌ كيم‌؟ و انا عبدك‌ جبرائيل‌. مقام‌ جبرائيل‌ بالا رفت‌. بخاطر اين‌ تعليم‌ امير المؤمنين‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌.

 اينها دلايل‌ علمي‌ داره‌ همه‌اش‌. فكر نكنيد من‌ قصه‌ براتون‌ ميگم‌. نه‌. اول‌ چيزي‌ را كه‌ خدا خلق‌ كرد باز با دلايل‌ علمي‌، اين‌ دلايل‌ علمي‌ كه‌ ميگم‌ به‌ ياري‌ پروردگار و به‌ حول‌ و قوة‌ پروردگار توان‌ اين‌ را دارم‌ كه‌ بنشينم‌ و براي‌ هر فردي‌ كه‌ مايل‌ باشه‌، از نظر عقل‌ او، خود او ثابت‌ كنم‌ اين‌ معني‌ را كه‌ دارم‌ عرض‌ مي‌كنم‌. خدا وقتي‌ كه‌ خلق‌ را شروع‌ كرد، اول‌ چيزي‌ را كه‌ خلق‌ كرد نور مقدس‌ رسول‌ اكرم‌ اين‌ را حتي‌ سني‌ها هم‌ نوشته‌اند. اگر آدرسش‌ را بخواهيد كتابي‌ است‌ بنام‌ ينابيع‌ الموده‌. در فصل‌ اول‌ جلد اول‌ در كتاب‌ ينابيع‌ الموده‌ كه‌ مال‌ شيخ‌ سليمان‌ بلخي‌ حنفي‌ است‌ در آنجا اين‌ مطالبي‌ را كه‌ دارم‌ عرض‌ مي‌كنم‌، نوشته‌. مراجعه‌ كنيد. استدلال‌ هم‌ كرده‌ كه‌ اول‌ چيزي‌ را كه‌ خدا خلق‌ كرد نور رسول‌ اكرم‌ بود. فقال‌ له‌، فقال‌، بعله‌ دو نصفش‌ كرد. اگر عبارت‌ عربيش‌ را نتونم‌، چون‌ مضمون‌ روايت‌ را نمي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌. فقال‌ لنصف‌ كن‌ محمدا (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و قال‌ لنصف‌ كن‌ عليا. اين‌ نور را دو تا كرد. اين‌ دو تا كردن‌ هم‌ فكر نكنيد كم‌ شد. هر چيزي‌ كه‌ نصف‌ بشه‌، نصف‌ ميشه‌ ديگه‌. نه‌. خدا رحمت‌ كنه‌ استادمون‌، مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ براي‌ من‌ مثال‌ مي‌زد، من‌ چون‌ بچه‌ بودم‌. براي‌ من‌ مثال‌ مي‌زد. مي‌گفت‌ اگر شمعي‌ را از شمعي‌ روشن‌ كنيم‌، از نور شمع‌ قبلي‌ چيزي‌ كم‌ نميشه‌. اين‌ مثالي‌ بود، خوب‌ بود. دو نصفش‌ كرد. يكي‌ علي‌ شد، يكي‌ پيغمبر. يكي‌ وصي‌ شد يكي‌ رسول‌ شد. اين‌ را عرض‌ كردم‌ آدرس‌ اين‌ روايات‌، رواياتي‌ هست‌. نه‌ يك‌ دونه‌ و دو تا، رواياتي‌ هست‌ در كتب‌ اهل‌ سنت‌، ينابيع‌ الموده‌. در كتب‌ شيعه‌ هم‌ كه‌ در همين‌ كتاب‌ بحار الانوار بيشتر از همه‌ جمع‌ كرده‌، در باب‌ خلقت‌ نور پيغمبر. يك‌ بابي‌ است‌. نگاه‌ كنيد روايات‌ زيادي‌ هست‌. پيغمبر اكرم‌ خلق‌ شد. بعد ارواح‌ ملائكه‌، ارواح‌ اجنه‌، ارواح‌ همة‌ انسانها تحت‌ تعليمات‌ اين‌ نور مقدس‌ قرار گرفتند. اين‌ نور مقدس‌ قرار گرفتند. و هر چه‌ ما از انسانيت‌ داريم‌ كه‌ همه‌ را متأسفانه‌ از دست‌ داديم‌، و خداي‌ تعالي‌ هر چه‌ از علوم‌ در وجود ما قرار داده‌ كه‌ همه‌ را فراموش‌ كرديم‌، بوسيلة‌ اين‌ نور مقدس‌ در آن‌ عالم‌ بوده‌. اين‌ كلمة‌ الله‌.

 يك‌ روز ابي‌ بكر در غار كنار پيغمبر بود. در جريان‌ هجرت‌ شنيده‌ايد. ابي‌ بكر كه‌ در كنار رسول‌ اكرم‌ خيلي‌ مي‌ترسيد. چون‌ صداي‌ كفار را مي‌شنيد پشت‌ در غار، رد پاي‌ پيغمبر را تعقيب‌ كردند آمدند پشت‌ غار. بدنش‌ مي‌لرزيد. در يك‌ حديث‌ داره‌ كه‌ دندانهايش‌ از ترس‌ و لرز بهم‌ مي‌خورد. خداي‌ تعالي‌ اين‌ قضيه‌ را نقل‌ ميكنه‌. ثاني‌ اثنين‌ اذ هما في‌ الغار. اذ يقولا لصاحبه‌ لا تحزن‌ ان‌ الله‌ معنا. دومي‌ از دو تا، دو نفر بودند. وقتي‌ كه‌ به‌ صاحب‌ خودش‌، به‌ رفيق‌ خودش‌، به‌ همنشين‌ خودش‌ گفت‌ كه‌ لا تحزن‌. محزون‌ نباش‌، اينطور نترس‌، ان‌ الله‌ معنا. من‌ پيغمبرم‌. خداي‌ تعالي‌ وعده‌ كرده‌ كه‌ ليظهره‌ علي‌ الدين‌ كله‌ و لو كره‌ المشركون‌. معلومه‌ كه‌ خوب‌ اشكالي‌ نداره‌، مسئله‌اي‌ نيست‌. آنقدر ايمانش‌ قوي‌ نبوده‌ كه‌ اين‌ را درك‌ كنه‌.

 يك‌ وقتي‌ سال‌ گذشته‌ كه‌ در روز عاشورا در حرم‌ مطهر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا بمبي‌ منفجر شد و عده‌اي‌ كشته‌ شدند، يك‌ عدة‌ زيادي‌ هم‌ زخمي‌ شده‌ بودند. بعضي‌ از اقوام‌ ما هم‌ حتي‌ بودند. ما با يكي‌ از اقواممون‌ صحبت‌ مي‌كرديم‌. مي‌گفت‌ چقدر من‌ بي‌ سعادت‌ بودم‌، گفتم‌ چرا؟ گفت‌ كسي‌ توي‌ حرم‌ كشته‌ بشه‌. اين‌ در دوران‌ تاريخ‌ حرم‌ مطهر يك‌ دفعه‌ اتفاق‌ مي‌افته‌. گفت‌ مجروح‌ شدم‌، كشته‌ نشدم‌. كنار ضريح‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا هر مسلماني‌ دوست‌ داره‌، اگر مي‌خواد بميره‌ اينجا بميره‌. حالا ببينيد چقدر البته‌ اوائل‌ بوده‌ هنوز، شايد بعدها از نظر آقايون‌ ايمان‌ ايشون‌ زياد شده‌. و الا چقدر بايد ايمان‌ انسان‌ ضعيف‌ باشه‌ كه‌ كنار پيغمبر، پيغمبر اگر كشته‌ شد، بعد هم‌ كفار براي‌ او مي‌آيند، تو هم‌ كشته‌ بشو. چه‌ اشكال‌ داره‌؟ بدن‌ مي‌لرزه‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود لا تحزن‌ ان‌ الله‌ معنا. اين‌ البته‌ از افتخارات‌ ابي‌ بكره‌ كه‌ اين‌ آيه‌ در شأنش‌ نازل‌ شده‌ و حتي‌ در حرم‌ مطهر رسول‌ اكرم‌، كنار قبر ابي‌ بكر اين‌ تابلو را زدند، اين‌ آيه‌ را آنجا نوشتند. كاري‌ نداريم‌ به‌ اين‌ بحث‌.

 مي‌رسيم‌ به‌ آيات‌ بعد از اين‌ آيه‌ كه‌ و جعل‌ كلمة‌ الذين‌ كفروا، هي‌ السفلي‌. كلام‌ كفار، خداي‌ تعالي‌ او را پائين‌ انداخت‌. امروز شما در سراسر دنيا مي‌بينيد الاسلام‌ يعلوا و لا يعلي‌ عليه‌. اسلام‌ برتر و هيچ‌ چيز بر او برتري‌ نداره‌. در تمام‌ دنيا، حتي‌ در عالم‌ مسيحيت‌، من‌ با همة‌ اينها در مذاهب‌ مختلف‌ بحث‌ كردم‌. اكثرشون‌ شاكند در دينشون‌. دين‌ آباء و اجداديشون‌ بوده‌ بايد ادامه‌ بدهند. هيچ‌ جمعيتي‌ در دنيا مثل‌ مسلمانها اينجور سرفراز و استدلالي‌ و علمي‌ نيستند. و اما كلمة‌ الله‌ هي‌ العليا. كلمة‌ الله‌ كيه‌؟ كه‌ اين‌ كلمة‌ الله‌ عليا است‌. نور مقدس‌ خاندان‌ عصمت‌ و از همه‌ بالاتر حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ است‌. يك‌ مطلبي‌ را بهتون‌ بگم‌. امروز آنقدري‌ كه‌ از مردم‌ معتقد به‌ وجود مصلح‌ آخر الزمان‌ و مهدي‌ موعود عليه‌ السلام‌ هستند، شايد به‌ وجود خود پيغمبر معتقد نيستند. چون‌ تمام‌ مسيحيت‌ معتقده‌ به‌ يك‌ چنين‌ وجود مقدسي‌ هستند. حضرت‌ عيسي‌ خبر داده‌ كه‌ يك‌ روز يك‌ چنين‌ فردي‌ خواهد آمد و آنچه‌ كه‌ من‌ براي‌ شما نگفتم‌، او خواهد گفت‌. زرتشتي‌ها اين‌ را معتقدند. و حال‌ اينكه‌ اين‌ دو دسته‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ معتقد نيستند. و تمام‌ اهل‌ سنت‌، يك‌ وقت‌ فكر نكنيد امام‌ زمان‌ مال‌ شما شيعيانه‌. نه‌. تمام‌ اهل‌ سنت‌. حتي‌ همان‌ ابن‌ بازي‌ كه‌ پريشب‌ آن‌ مطلب‌ را كه‌ اكثرتون‌ بوديد عرض‌ كردم‌، رئيس‌ علمي‌ وهابيت‌ كه‌ شايد متجاوز از صد سال‌ عمرش‌ باشه‌، يك‌ كتابي‌ همين‌ امسال‌ من‌ در مدينه‌ خريدم‌ كه‌ او نوشته‌ بود دربارة‌ امام‌ عصر و موجوديت‌ ايشان‌ و وجود مقدسشون‌. تابحال‌ شايد متجاوز از هزار و پانصد جلد كتاب‌ دربارة‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ نوشته‌اند. كلمة‌ الله‌ هي‌ العليا. اين‌ كلمة‌ خدا، از زبان‌ هر كس‌ بيرون‌ بياد، آن‌ شخص‌ آقا ميشه‌. آن‌ كلام‌ بزرگه‌.

 من‌ يك‌ مطلبي‌ را تجربه‌ كردم‌ و خدمت‌ آقايون‌ در اواخر عرايضم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ و آن‌ اينه‌ كه‌ امام‌ زمان‌ هم‌ معز الاولياء و مذل‌ الاعدائه‌. اين‌ را بدونيد. شما مي‌گيد نه‌ تجربه‌ بكنيد. يك‌ جوري‌ خودتون‌ را معرفي‌ بكنيد توي‌ مردم‌ كه‌ شما امام‌ زمان‌ را دوست‌ داريد. ببينيد عزيز هستيد يا نه‌؟ همه‌ دوستتون‌ دارند. به‌ خدا قسم‌ همه‌ دوستتون‌ دارند. محبت‌ امام‌ زمان‌ را در دلتون‌ قرار بديد، با امام‌ زمان‌ متصل‌ باشيد، ببينيد مردم‌ به‌ شما چه‌ اظهار علاقه‌اي‌ مي‌كنند. ممكنه‌ بخاطر اينكه‌ ببيند قلبتون‌ آيا قلبتون‌ ايمانش‌ كامله‌ يا نه‌، يك‌ امتحانكي‌ داشته‌ باشيد. يك‌ چند كلمه‌اي‌، آنهم‌ افراد نافهم‌ بيشعور كم‌ درك‌، بهتون‌ اعتراض‌ كنند كه‌ تو چرا اينقدر اسم‌ امام‌ زمان‌ را مي‌بري‌؟ اوائل‌ يك‌ خورده‌اي‌ براي‌ امتحان‌ ممكنه‌ خداي‌ تعالي‌ بخواد شما را امتحان‌ بكنه‌، يك‌ چيزي‌ بشنويد. توي‌ اداره‌ هستيد، پشت‌ كار و كسبتون‌ هستيد، نام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ را بزنيد بالاي‌ سرتون‌. ممكنه‌ يك‌ كسي‌ ببينه‌ بگه‌ اين‌ چيه‌؟ تحمل‌ كنيد، بعد عزيز ميشيد. خاصيت‌ محبت‌ به‌ امام‌ زمان‌ و ولي‌ امام‌ زمان‌ بودن‌ و طبق‌ دستورات‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عمل‌ كردن‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ عزيز ميشه‌. من‌ جرياناتي‌ دارم‌ در اين‌ خصوص‌، نمي‌خوام‌، چون‌ روي‌ اشخاص‌ بايد پياده‌اش‌ كنم‌، نمي‌خوام‌ به‌ دلائلي‌ اسم‌ آن‌ افراد را ببرم‌.  و الا شما همه‌اتون‌ تصديق‌ مي‌كرديد كه‌ تجربه‌ ثابت‌ كرده‌. و بعكس‌. بيائيد با امام‌ زمان‌ نستجير بالله‌. درگير بشيد. يك‌ نفر ميگفت‌ كه‌ من‌ يك‌ خانه‌اي‌ خريدم‌ اين‌ صاحب‌ خانه‌ آن‌ بالا يك‌ چيزي‌ نوشته‌ بود به‌ ديوار يا صاحب‌ الزمان‌. من‌ ديدم‌ مهمانهاي‌ ما مي‌آيند ممكنه‌ اعتراض‌ كنند به‌ من‌، حرف‌ بزنند. من‌ اين‌ را برداشتم‌ پاك‌ كردم‌. از همانجا صدمه‌ شروع‌ شد تا آخرش‌ برداشتم‌ همان‌ را نوشتم‌ گذاشتم‌ سر جاش‌.

 ما يك‌ وقتي‌ اين‌ ميدان‌، ميداني‌ هست‌ در مشهد بنام‌ صاحب‌ الزمان‌ كه‌ در زمان‌ شاه‌ آنموقع‌، و آن‌ زماني‌ كه‌ بهائي‌ها در بعضي‌ از قسمتهاي‌ مملكتي‌ مسلط‌ بودندو اين‌ محل‌ صد و پنجاه‌ خانوار تقريبا بهائي‌ داشت‌ و ما يك‌ اقدام‌ به‌ لطف‌ حضرت‌ و با عنايات‌ حضرت‌، جدي‌ كرديم‌ كه‌ اينها بايد از اينجا پراكنده‌ بشوند و ميدان‌ را بنام‌ ميدان‌ صاحب‌ الزمان‌ نامگذاري‌ كرديم‌. آن‌ وقتيها مظهر بهائيت‌، يادتون‌ هست‌ ديگه‌، بيشترتون‌ يادتونه‌، مظهر بهائيت‌ پپسي‌ كولا بود كه‌ خوردنش‌ و فروختنش‌ و اين‌ حرفها. آقا يك‌ چرخ‌ بدست‌ مي‌آمد جلوي‌ اين‌ ميدان‌ صاحب‌ الزمان‌ كه‌ ما اسمش‌ را گذاشته‌ بوديم‌ ميدان‌ صاحب‌ الزمان‌، با پپسي‌ واي‌ مي‌ايستاد. رفقاي‌ ما مي‌رفتند ردش‌ مي‌كردند. يك‌ روز يكي‌ از اين‌ كسبة‌ محل‌ آمده‌ بود به‌ آنها كه‌ اين‌ را رد كرده‌ بودند اعتراض‌ كرد كه‌ چرا شما اين‌ بندة‌ خدا داره‌ يك‌ چيزي‌ ميفروشه‌ چرا ردش‌ كرديد و اينها و يك‌ خورده‌اي‌ درگير شدند. آمدند به‌ من‌ گفتند. فرداش‌ ديدم‌ از طرف‌ خانوادة‌ همان‌ شخص‌ فرستادند در خانة‌ ما كه‌ بيا ايشان‌ ديشب‌ سكته‌ كرده‌ و گفته‌ فلاني‌ بياد من‌ خوب‌ ميشم‌. ما رفتيم‌. رفتيم‌ ديديم‌ گريه‌ ميكنه‌. افتاده‌. سكتة‌ مغزي‌ هم‌ كرده‌ بود نمي‌تونست‌ خوب‌ حرف‌ بزنه‌. گفت‌ ديشب‌ خواب‌ ديدم‌ حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ را. به‌ من‌ فرمودند كه‌ تو بخاطر اين‌ كارت‌، خيلي‌ عجيبه‌، اين‌ كارت‌، اين‌ مرض‌ را گرفتي‌ و با اين‌ مرض‌ اگر توبه‌ نكني‌، مي‌ميري‌. مگر اينكه‌ توبه‌ بكني‌ و عذرخواهي‌ بكني‌ و به‌ فلاني‌ بگو بياد بشنوه‌ عذرخواهي‌ تو را. و حالا دستم‌ به‌ دامنت‌، با همان‌ حالش‌، گريه‌ مي‌كرد اشك‌ مي‌ريخت‌، دست‌ به‌ عباي‌ ما انداخته‌ بود اين‌ حرفها، البته‌ از آن‌ موقع‌ تا حالا نزديك‌ سي‌ ساله‌، ايشان‌ كسالتش‌ رفع‌ شد. براي‌ عذرخواهيش‌.

 اگر يك‌ شيعه‌اي‌ حالا دنگش‌ گرفت‌. آخه‌ ما چون‌ دنگيم‌ به‌ قول‌ بعضي‌ها، لج‌ مي‌كنيم‌، زن‌ ضعيف‌ مظلوممون‌ كه‌ همة‌ چشم‌ اميدش‌ به‌ ماست‌ شب‌ مي‌ريم‌ خونه‌ اوقاتمون‌ از مشتريها تلخه‌ سر او فرود مي‌آوريم‌. اخلاقمون‌ اينه‌، بديمون‌ اينه‌ بايد بگيم‌. يك‌ همچين‌ صفاتي‌ هست‌. گاهي‌ يك‌ كسي‌ مي‌بيني‌ خيلي‌ اسم‌ امام‌ زمان‌ را ميبره‌، اين‌ شخص‌ هم‌ لجش‌ مي‌گيره‌. هيچي‌ عليه‌ امام‌ زمان‌ خداي‌ نكرده‌ حرف‌ بزنه‌. چون‌ نور خداست‌، چون‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌خواد او را روزبروز بر مردم‌ دنيا حاكم‌ كند و مسلط‌ كند، نمي‌گذاره‌. نمي‌گذاره‌، نمي‌گذاره‌، خدا ميدونه‌ نمي‌گذاره‌. تجربه‌ نمي‌گيم‌ بكنيد. چون‌ نمي‌خوام‌ تجربه‌ بكنيد. ولي‌ اگر يك‌ وقتي‌ دقت‌ بكنيد روي‌ اين‌ گونه‌ افراد، به‌ خدا قسم‌، به‌ خدا قسم‌، شاه‌ را همين‌ مبارزاش‌ با امام‌ زمان‌ و اينكه‌ توي‌ دستگاهش‌ بهائي‌ها آمدند و مسلط‌ بر او شدند به‌ زمين‌ زد و حضرت‌ امام‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ را امام‌ زمان‌ بالاش‌ برد و جعلت‌ كلمة‌ الذين‌ كفروا هي‌ السفلي‌ و كلمة‌ الله‌ هي‌ العليا. اين‌ يك‌ نمونة‌ بسيار بارزش‌. ولي‌ شما هم‌ مي‌تونيد در حد خودتون‌ اين‌ را تجربه‌ بكنيد. تجربه‌ بكنيد. تجربة‌ معكوس‌ را نميگم‌. تجربة‌ منفي‌ را نميگم‌. چون‌ آن‌ را نكنيد. صدمة‌ زيادي‌ مي‌خوريد. تجربة‌ مثبتش‌ را بكنيد. اگر توي‌ خونه‌اتون‌ نامي‌ از امام‌ زمان‌ نيست‌، همين‌ امشب‌، يك‌ كاري‌ بكنيد، يك‌ جوري‌، حتي‌ با انگشتتون‌ همينطور بنويسيد يا صاحب‌ الزمان‌، اگر همين‌ امشب‌ وضعتون‌ عوض‌ نشد. من‌ تجربه‌ كردم‌، به‌ جان‌ خودش‌ من‌ تجربه‌ كردم‌. چه‌ كنم‌ دوستتون‌ دارم‌، تجربيات‌ باصطلاح‌ طول‌ عمرم‌ را براي‌ شما عرض‌ مي‌كنم‌. خيلي‌ هم‌ ساده‌ است‌. خيلي‌ ساده‌. شما مي‌خواي‌ بخوابي‌ بگو يا صاحب‌ الزمان‌، از خواب‌ بيدار ميشي‌ بگو يا صاحب‌ الزمان‌، هر كار مي‌خواي‌ بكني‌ بگو يا صاحب‌ الزمان‌. توجهت‌ را بده‌ به‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌. به‌ خودش‌ قسم‌ تمام‌ كارهات‌ روبراه‌ ميشه‌. قرض‌ دارها بگيد يا صاحب‌ الزمان‌، قرضتون‌ ادا ميشه‌. اگر قرضتون‌ ادا نشد بر من‌ لعنت‌ كنيد. گرفتارها، مريض‌ دارها، بريد بالاي‌ سر مريضتون‌ بنشينيد من‌ چي‌ بگم‌؟ بعضي‌ از دوستان‌ مشهديمون‌ به‌ خاطر لطفشون‌ كه‌ به‌ من‌ داشتند آمدند الان‌ هم‌ جلويم‌ نشستند. ديدم‌. بچة‌ كور آمده‌، من‌ يك‌ چيزي‌ خيال‌ كردند ما داريم‌ اسم‌ اعظم‌ را مي‌خونيم‌، خدا ميدونه‌ چند دفعه‌ ميگم‌ يا صاحب‌ الزمان‌، بچة‌ كور شفا پيدا ميكنه‌، سرطاني‌ شفا پيدا ميكنه‌. ديدند ديگه‌. مربوط‌ به‌ من‌ هم‌ نيست‌. هيچ‌. اگر من‌ نبودم‌ و خودش‌ مي‌گفت‌ يا صاحب‌ الزمان‌، به‌ خود صاحب‌ الزمان‌ بهتر و زودتر خوب‌ ميشد. من‌ واسطه‌ هستم‌ و اين‌ دست‌ كثيف‌ من‌ كه‌ آلوده‌ است‌، اين‌ شايد مانع‌ بشه‌ و تا حدي‌ عقب‌ بيندازه‌. و الا من‌ گاهي‌ به‌ طرف‌ ميگم‌ بشين‌ بگو يا صاحب‌ الزمان‌. يا بقية‌ الله‌. يا صاحب‌ الامر. اين‌ ذكر را، اين‌ اسم‌ اعظم‌ را از زبانتون‌ نيندازيد. اميدوارم‌ خداي‌ تعالي‌ ما را صاحب‌ الزماني‌ قرار بده‌. ما را امام‌ زماني‌ قرار بده‌.

 ذكري‌ از طفل‌ سه‌ سالة‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ به‌ ميان‌ آمد، به‌ خدا قسم‌ نور خدا را ما كم‌ مي‌بينيم‌. يك‌ قدري‌ صبر بكنيد. من‌ خودم‌ عرض‌ مي‌كنم‌. نور خدا را ما اگر مي‌خوايم‌ به‌ ظاهر حتي‌ در عالم‌ ملك‌ ما ببينيم‌، بريد شام‌. بريد سؤال‌ كنيد. من‌ زياد شام‌ بودم‌. يعني‌ حتي‌ اقامه‌ داشتم‌ و خيلي‌ در شهر شام‌ با مردم‌ شام‌ برخورد داشتم‌، بحث‌ داشتم‌. در كتاب‌ شبهاي‌ مكه‌ هم‌ تا حدي‌ منعكسه‌. مردم‌ شام‌ اقلا نود و نه‌ درصدشون‌ اموي‌ هستند. يعني‌ دوستدار معاويه‌ هستند. دوستدار حتي‌ يزيد. نود و نه‌ درصد. يعني‌ شيعه‌ بسيار كم‌ و همه‌اشون‌ اموي‌. صد و پنجاه‌ محل‌ در شهر شام‌ بنام‌ بني‌ اميه‌ هست‌. يكي‌ از ميدانهاي‌ بسيار بزرگش‌، ساحت‌ الاموي‌. مسجد بزرگ‌ شام‌، مسجد اموي‌ است‌. و همينطور، عرض‌ كردم‌ صد و پنجاه‌ محل‌. اينها را داشته‌ باشيد. نور خدا مي‌خواد ظاهر بشه‌. قبر، من‌ يك‌ روز توي‌ مسجد اموي‌ نشسته‌ بودم‌. يك‌ جوانكي‌ آمد به‌ من‌ گفت‌ كه‌ مي‌خواي‌ قبر معاويه‌ را بهت‌ نشون‌ بدم‌ للعبره‌. براي‌ اينكه‌ عبرت‌ بگيري‌؟ اهل‌ همانجا هم‌ بود. من‌ هم‌ اولين‌ دفعه‌ بود آنجا بودم‌. گفتم‌ بد نيست‌. ما را برد دو تا كوچه‌ و، باور كنيد قبري‌ در شام‌ خرابتر از قبر معاويه‌ نيست‌. يعني‌ قبرهاي‌ معموليشون‌ يك‌ سنگي‌ داره‌، يك‌ گچكاري‌ هست‌. ولي‌ قبري‌ بدتر، خرابتر از قبر معاويه‌ نيست‌.

 قبر اين‌ دختر سه‌ ساله‌، حضرت‌ زينب‌ كبري‌ را نميگيم‌ كه‌ امروز اين‌ گنبد طلاش‌ مثل‌ خورشيد در اين‌ بلاد مي‌تابه‌. همين‌ رقيه‌، همين‌ طفل‌ سه‌ ساله‌ يا چهار ساله‌. چه‌ عظمتي‌ داره‌. چقدر كرامت‌ داره‌.  اين‌ رقيه‌اي‌ است‌ كه‌ بايد دنيايي‌ را شفاعت‌ كنه‌. اين‌ رقيه‌اي‌ است‌ كه‌ سيد الشهدا در پايتخت‌ امويها گذاشته‌ براي‌ اينكه‌ حجت‌ او باشد در روي‌ زمين‌. اين‌ رقيه‌اي‌ است‌ كه‌ سلام‌ خدا بر او باد كه‌ شفاعت‌ ميكنه‌ جمع‌ زيادي‌ را و هر كس‌ مراجعه‌ ميكنه‌ آقا اين‌ جمعيت‌ كه‌ شب‌ و روز زيارت‌ مي‌كنند قبر اين‌ بي‌بي‌ را، اينها حاجت‌ ميگيرند. رقيه‌اي‌ است‌ كه‌ با خدا در ارتباطه‌، رقيه‌اي‌ است‌ كه‌ انسش‌ را خداست‌، بندة‌ خداست‌، در نيمه‌ شب‌. حالا مي‌خواهيد چراغها را خاموش‌ كنيد. مي‌خواهيم‌ عزاداري‌ كنيم‌. با نفس‌ گرم‌ اين‌ عزيز حسين‌ بن‌ علي‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ عزاداري‌ خوبي‌ بكنيد و من‌ هم‌ يك‌ چند كلمه‌اي‌ عرض‌ بكنم‌.

 در آنطوري‌ كه‌ در تواريخ‌ نوشته‌ در كامل‌ بهائي‌ من‌ ديدم‌ كه‌ از روزي‌ كه‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ از كربلا اسير شدند، آن‌ بچه‌هاي‌ كوچك‌ سؤال‌ مي‌كردند كه‌ بابامون‌ كجاست‌؟ زينب‌ كبري‌ هم‌ مي‌فرمود كه‌ پدرتون‌ به‌ سفر رفته‌. منظورش‌ هم‌ سفر آخرت‌ بود. يك‌ بچه‌ تصور كنيد آنهم‌ عزيز، در خانوادة‌ با عزت‌، تشنگي‌ بكشه‌، كتك‌ بخوره‌، در ميان‌ آفتاب‌ روزها و شب‌ از سرما در فشار باشه‌، بعد از مدتي‌ خواب‌ پدر را ديده‌. سرش‌ را به‌ دامن‌ پدر گذاشته‌. بابا ببين‌ بدنم‌ را كبود كردند. بابا ببين‌ مرا كتك‌ زدند. داره‌ با پدر راز و نياز ميكنه‌، يك‌ دفعه‌ از خواب‌ بيدار شد. پدرم‌ چه‌ شد؟ سر مقدس‌ ابي‌ عبد الله‌ را آوردند در مقابل‌ اين‌ طفل‌ گذاشتند. اين‌ سر را برداشت‌. صدا زد من‌ الذي‌ قطع‌ وريدها. پدر كدام‌ ظالمي‌ اين‌ رگهاي‌ گردنت‌ را بريده‌. من‌ ايتمني‌ في‌ صغر سني‌. كدام‌ ظالم‌ مرا در اين‌ خردسالي‌ يتيم‌ كرده‌ است‌؟ ديدند سر ابي‌ عبد الله‌ بن‌ يك‌ طرف‌ و رقيه‌ هم‌ به‌ يك‌ طرف‌ افتاد و از دار دنيا رفت‌. لا حول‌ و لا قوة‌ الله‌ بالله‌ العلي‌ العظيم‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ فرج‌ آن‌ حضرت‌ را برسان‌. الهي‌ آمين‌. ما را از بهترين‌ ياران‌ و اصحاب‌ و محبينش‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌.

 در آن‌ بزمي‌ كه‌ آن‌ طفل‌ سه‌ ساله‌. كنار رأس‌ بابا كرد ناله‌. اجازه‌ مي‌گيريم‌ امشب‌ از مهدي‌ فاطمه‌. آقا جان‌ اجازه‌ ميدهي‌ براي‌ عمة‌ سه‌ ساله‌اتون‌ يك‌ چند دقيقه‌ گريه‌ كنيم‌ آقا. براي‌ آن‌ عمة‌ سه‌ ساله‌اتون‌ كه‌ همة‌ مصيبتها مثل‌ مادرش‌ فاطمه‌ است‌. اگر مادر تازيانه‌ خورد دختر هم‌ تازيانه‌ خورد. اگر مادر سيلي‌ خورد، دختر هم‌ سيلي‌ خورد. اگر، سيدها ببخشيد مرا امشب‌.

 

۱۸ رجب ۱۴۱۵ قمری – ۱ دی ۱۳۷۳ شمسی – انسان و حیوان در بنده بودن

 انسان‌ و حيوان‌ در بنده‌ بودن‌ 1/10/73

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ في‌ العالمين‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. انا فتحنا لك‌ فتحا مبينا. ليغفر الله‌ ما تقدم‌ من‌ ذنبك‌ و ما تأخر.

 اين‌ سورة‌ مباركه‌ را تلاوت‌ كردند. شروع‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ اشاره‌ است‌ به‌ يك‌ قضية‌ بسيار مهم‌. روزي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ را از مكه‌، كفار بيرون‌ كردند، با كمال‌ غربت‌ آن‌ حضرت‌ شبانه‌ فرار كرد و با زحمت‌ زياد خودش‌ را به‌ مدينه‌ رسوند. و باصطلاح‌ هجرت‌ از آن‌ روز و از آن‌ شب‌ آغاز شد و تاريخ‌ اسلامي‌ از همان‌ وقت‌ برپا شد. يك‌ روز هم‌ پيغمبر اكرم‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ وارد مكه‌ شد با يك‌ عظمتي‌، با يك‌ حالتي‌ كه‌ كمتر در عالم‌ سابقه‌ دارد. يك‌ محبوبيت‌ ذاتي‌، يك‌ عشق‌ و علاقة‌ واقعي‌، وقتي‌ كه‌ در فتح‌ مكه‌ پيغمبر اكرم‌ وارد مكه‌ شدند تمام‌ مردم‌ مكه‌ بخصوص‌ كفار قريش‌ فكر مي‌كردند كه‌ آن‌ حضرت‌ وقتي‌ بيايد تمام‌ آنها را از لب‌ تيغ‌ شمشير خواهد گذراند. به‌ جهت‌ اينكه‌ آنچه‌ با پيغمبر اكرم‌ كرده‌ بودند، اين‌ غير قابل‌ صرفنظر شدن‌ و نديده‌ گرفتن‌ بود. شخص‌ ابي‌ سفيان‌ كه‌ از بزرگان‌ مكه‌ است‌، چند مرتبه‌ براي‌ جان‌ پيغمبر حمله‌ كرده‌ بود. ابو سفيان‌ فكر مي‌كرد رسول‌ اكرم‌ وقتي‌ وارد مكه‌ شد حتما مورد حملة‌ اصحاب‌ پيغمبر واقع‌ خواهد شد و روي‌ طبع‌ عادي‌ همينطور هم‌ بود. يعني‌ وقتي‌ وارد مكه‌ شدند اصحاب‌ رسول‌ اكرم‌، يكي‌ از آنها صدا زد اليوم‌ يوم‌ الملهمه‌. يعني‌ امروز روز تقاصه‌، امروز روز انتقامه‌. آن‌ روز ما را با آن‌ وضع‌ از مكه‌ بيرون‌ كرديد و افراد ما را كشتيد، امروز هم‌ ما شما را از مكه‌ بيرون‌ خواهيم‌ كرد و افرادتون‌ را مي‌كشيم‌. پيغمبر اكرم‌ فورا دستور فرمود كه‌ فرياد بزنند اليوم‌ يوم‌ المرحمه‌. امروز روز مهرباني‌ است‌. روز محبته‌، چون‌ معدن‌ محبت‌ وارد مكه‌ شده‌. از معدن‌ محبت‌ غير از محبت‌ چيزي‌ ظاهر نميشه‌. پيغمبر اكرم‌ كه‌ معدن‌ كينه‌ توزي‌ و معدن‌ انتقام‌ جويي‌ نيست‌ كه‌ اگر امروز وارد مكه‌ شد، انتقامجويي‌ كند و كينه‌اش‌ را اظهار كند. آن‌ كسي‌ وارد مكه‌ شده‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ درباره‌اش‌ فرموده‌ است‌ و ما ارسلناك‌ الا رحمة‌ للعالمين‌. اي‌ پيغمبر ما تو را جز براي‌ رحمت‌ بر همة‌ مردم‌، بر تمام‌ مردم‌، حتي‌ بر كفار و كساني‌ كه‌ با تو دشمنند، براي‌ آنها هم‌ تو رحمتي‌، مهرباني‌ هستي‌، محبت‌ هستي‌. ما تو را براي‌ اين‌ جهت‌ فرستاده‌ايم‌ و ما ارسلناك‌، خوب‌ دقت‌ به‌ جملة‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ بكنيد، و ما ارسلناك‌ و ما نفرستاديم‌ تو را الا رحمة‌ للعالمين‌. مگر بخاطر رحمت‌ براي‌ همة‌ عوالم‌ وجود. براي‌ همة‌ مردم‌، حتي‌ همين‌ الان‌ كه‌ ما اينجا نشسته‌ايم‌، رحمت‌ رسول‌ اكرم‌ و خاندان‌ عصمت‌ بر ما شامل‌ شده‌ تا اينكه‌ خداي‌ تعالي‌ ما را هدايت‌ فرموده‌ است‌ كه‌ الحمد لله‌ الذي‌ هدانا لهذا و ما كنا لنهتدي‌ لولا ان‌ هدانا الله‌. وسيلة‌ هدايت‌، وسيلة‌ رحمت‌، وسيلة‌ همه‌ چيز وجود مقدس‌ پيغمبر اكرم‌ است‌. و آن‌ حضرت‌ واسطة‌ بين‌ خدا و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامند و همة‌ آنها واسطة‌ بين‌ خدا و خلقند.

 بنابراين‌ خداي‌ تعالي‌ رحمتش‌ را بر ما نازل‌ كرده‌ و وجود رسول‌ اكرم‌ را براي‌ ما فرستاده‌ كه‌ در اين‌ ماه‌ رجب‌ يكي‌ از افتخارات‌ ماه‌ رجب‌، يكي‌ از امتيازات‌ ماه‌ رجب‌، بعثت‌ رسول‌ اكرم‌ است‌ كه‌ در اين‌ ماه‌ قرار دارد. پيغمبر را كه‌ مبعوث‌ فرمود به‌ اين‌ جهت‌ مبعوث‌ كرده‌ كه‌ مردم‌ مهرباني‌ بشوند، از جانب‌ پروردگار عطوفت‌ و رحمت‌ نازل‌ بشود. نه‌ اينكه‌ غضب‌، نه‌ اينكه‌ عذاب‌، اگر انسان‌ به‌ راه‌ و روش‌ خودش‌، به‌ راه‌ و روش‌ صحيح‌ زندگيش‌، به‌ حيات‌ طيبه‌اي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ او را براي‌ آن‌ خلق‌ كرده‌، اگر انسان‌ ادامه‌ بدهد، خداي‌ تعالي‌، لحظه‌ به‌ لحظه‌، آن‌ به‌ آن‌، بر او رحمتش‌ را نازل‌ ميكند كه‌ و برحمتك‌ التي‌ وسعت‌ كل‌ شي‌ء. رحمت‌ خدا، وسعتش‌، گيرندگيش‌، احاطه‌اش‌ بر همه‌ چيز است‌. چيزي‌ نميشه‌ كه‌ از زير رحمت‌ پروردگار خارج‌ باشه‌. خداي‌ تعالي‌ حتي‌ از غضبش‌ هم‌، يك‌ وقتي‌ كه‌ غضب‌ بكند، و غضبي‌ داشته‌ باشد، در حقيقت‌ بخاطر رحمته‌، بخاطر تنبيهه‌. اگر پدري‌ فرزندش‌ را گوشمالي‌ مي‌دهد كه‌ تنبيهش‌ كند، اين‌ در حقيقت‌ به‌ او محبت‌ كرده‌. روايت‌ دارد بعضي‌ از مردم‌ به‌ راه‌ راست‌ هدايت‌ نمي‌شوند جز با فقر. خدا فقيرشون‌ ميكنه‌، بعضي‌ از مردم‌ جز با مرض‌ متوجه‌ خدا نمي‌شوند، خداي‌ تعالي‌ آنها را مريض‌ ميكنه‌. چون‌ هدف‌ اصلي‌ آن‌ است‌ كه‌ انسان‌ با خدا مأنوس‌ بشه‌. انس‌ با پروردگار پيدا كنه‌، بندة‌ واقعي‌ خدا بشود. خدا هم‌ اصراري‌ نداره‌ كه‌ بشر صددرصد بندگي‌ او را بكند. يعني‌ اصرار ندارد، فايده‌اي‌ براي‌ خدا ندارد. خداي‌ تعالي‌ خلق‌ نكرده‌ است‌ كه‌ از مردم‌ استفاده‌ كند. مثل‌ ما نيست‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار كه‌ تا دوستي‌ پيدا ميكند، اول‌ به‌ فكر اين‌ باشد كه‌ ببيند آيا از اين‌ دوست‌ چه‌ استفاده‌اي‌ مي‌تواند بكند تا با او گرمتر باشد؟ اگر استفاده‌اي‌ ندارد با او حرف‌ نزند، به‌ او محبت‌ نكند. خداي‌ تعالي‌ نكرده‌ است‌ تا سودي‌ كند. من‌ نكردم‌ خلق‌ تا سودي‌ كنم‌، بلكه‌ خلق‌ كرده‌ تا اينكه‌ بشر از آن‌ درجة‌ نهائي‌ پستي‌، ما در درجة‌ نهائي‌ پستي‌ هستيم‌، اگر به‌ فكر هدفمون‌ نباشيم‌، اگر هدف‌ از خلقت‌ را تعقيب‌ نكنيم‌. اگر به‌ فكر اين‌ نباشيم‌ كه‌ ولو آخر عمرمون‌ يك‌ روز هم‌ كه‌ شده‌، خليفة‌ الله‌ باشيم‌. يك‌ روز هم‌ كه‌ شده‌، آن‌ ملكة‌ بندگي‌ را در خودمون‌ ايجاد كنيم‌. آن‌ كمال‌ واقعي‌ را در خودمون‌ بوجود بياريم‌. اگر به‌ فكر اين‌ معنا نباشيم‌، پست‌تر از هر حيوانيم‌. ايني‌ كه‌ ميگم‌ پست‌تر از هر حيوان‌ اولئك‌ كالانعام‌ بل‌ هم‌ اضل‌، اين‌ كلمة‌ قرآن‌ مجيد فكر نكنيد مال‌ يك‌ عده‌ افراد خيلي‌ بد و فوق‌ العاده‌ معصيتكار جامعه‌ است‌. نه‌. همين‌ اندازه‌ كه‌ ما بندة‌ خالص‌ خدا نبوديم‌، از حيوانات‌ پست‌ تريم‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ همة‌ حيوانات‌ اعم‌ از حشرات‌ و پرنده‌ها و درنده‌ها و حيوانات‌ اهلي‌ و حيوانات‌ غير اهلي‌، اينها صددرصد بندة‌ خدا هستند. يعني‌ خدا بهشون‌ دستور ميده‌، آنها عمل‌ ميكنند. من‌ نمي‌دونم‌ در يك‌ جلسه‌ گفتم‌ كه‌ مرغ‌، يك‌ مشت‌ گندم‌ چوبي‌ درست‌ كردند شبيه‌ به‌ همين‌ گندمهاي‌ معمولي‌، شبيه‌ گندم‌ طبيعي‌. اينها را با گندم‌ طبيعي‌ قاطي‌ كردند ريختند پيش‌ مرغ‌. مرغ‌ اينجا گندمهاي‌ طبيعي‌ را خورد، گندمهاي‌ چوبي‌ را گذاشت‌. من‌ فكر مي‌كنم‌ يك‌ وقتي‌ روي‌ اين‌ مسئله‌ و تمام‌ مسائلي‌ كه‌ در حيوانات‌ هست‌. خداي‌ تعالي‌ همانطوري‌ كه‌ دربارة‌ زنبور عسل‌ مي‌فرمايد و اوحينا الي‌ النحل‌ ان‌ اتخذي‌ من‌ الجبال‌ بيوتا. ما وحي‌ كرديم‌ كه‌ زنبور كه‌ چه‌ بكن‌ و بالاخره‌ چگونه‌ عسل‌ بساز، همينطور اين‌ حيوانات‌، اين‌ مرغي‌ كه‌ از ميان‌ ماشين‌ جوجه‌ كشي‌ بيرون‌ آمده‌، خوب‌ دقت‌ كنيد، خدا ميدونه‌ بزرگترين‌ نعمت‌ خدا فكره‌ كه‌ ما ازش‌ كم‌ استفاده‌ مي‌كنيم‌. يك‌ قدري‌ فكر بكنيم‌. اين‌ مرغ‌ را كي‌ بهش‌ ياد داده‌؟ كي‌ بهش‌ ميگه‌ كه‌ اين‌ گندم‌، گندم‌ واقعيه‌ اين‌ گندم‌ گندم‌ چوبي‌؟ خوب‌ فكر بكنيد. اين‌ حيوانات‌ چگونه‌ همه‌اشون‌ روي‌ يك‌ برنامة‌ خاصي‌ تمام‌ مصالحشون‌ را مي‌فهمند، تمام‌ بديهاشون‌ را مي‌فهمند. اينها از كجا ياد گرفتند؟ اين‌ مرغ‌ كه‌ از ماشين‌ بيرون‌ آمده‌، نه‌ پدر ديده‌ نه‌ مادر، اين‌ مرغي‌ كه‌ نه‌ معلم‌ داشته‌، نه‌ استاد، اين‌ از كجا مي‌فهمد كه‌ اين‌ دانه‌، دانة‌ چوبيست‌ و اين‌ دانه‌، دانة‌ واقعي‌. به‌ فكر من‌ اينجوري‌ رسيد. من‌ يك‌ روز مخصوصا در يك‌ جرياني‌ شبيه‌ به‌ اين‌ جريان‌، مطالعه‌ مي‌كردم‌، فكر مي‌كردم‌، اي‌ كاش‌ هميشه‌ اين‌ فكر توي‌ اين‌ مغز كم‌ فكر من‌ مي‌آمد. گاهي‌ در مقابل‌ باغچه‌اي‌ پر از گل‌ انسان‌ مي‌نشينه‌. گاهي‌ در مقابل‌ يك‌ حيوان‌ انسان‌ مي‌نشينه‌. گاهي‌ هيچ‌ يك‌ از اينها نيست‌. به‌ يك‌ گياه‌ نگاه‌ ميكنه‌. هر ورقش‌، برگ‌ درختان‌ سبز هر ورقش‌ دفتريست‌ معرفت‌ كردگار. من‌ نگاه‌ مي‌كردم‌. به‌ خدا قسم‌ يك‌ مقدار چون‌ فكر مي‌كردم‌ به‌ اين‌ حالت‌ افتادم‌، مثل‌ اينكه‌ مي‌ديدم‌ كه‌ خدا داره‌ به‌ اين‌ مرغ‌ مثلا ميگه‌ اين‌ گندم‌ را بخور اون‌ را نخور، اين‌ را بخور اون‌ را نخور. و الا هيچ‌ راه‌ ديگري‌ نداره‌ كه‌ مرغي‌ اينطور دقيق‌ يك‌ دانة‌ گندم‌ چوبي‌ را نخوره‌ و تمام‌ گندمهاي‌ طبيعي‌ را بخوره‌. نه‌ بو داره‌، نه‌ شكلش‌ با هم‌ فرق‌ داره‌. به‌ ما بدهند همه‌ را مشت‌ مي‌كنيم‌ اگر تفتيده‌ هم‌ باشه‌، مي‌ريزيم‌ دهنمون‌. بعضي‌ هاش‌ چوبي‌ است‌ مجبوريم‌ بيرون‌ بياريم‌. آنوقت‌ تازه‌ مي‌فهميم‌. اما اين‌ تند تند ميخوره‌. اين‌ خدا بهش‌ ميگه‌ اين‌ را بخور اون‌ را نخور. اينهم‌ داره‌ بندگي‌ ميكنه‌، اين‌ را ميخوره‌، آن‌ را نميخوره‌. آقاجون‌ اينطور باشيد. اينطور بندة‌ خدا هر وقت‌ شديد، ارزش‌ داريد. تازه‌ در رديف‌ حيوانات‌ خدا قرارتون‌ ميده‌. نه‌ فكر كنيد اِ! اينهمه‌ كار بكنيم‌ تازه‌ در رديف‌ حيوانات‌! نه‌ يك‌ فرقي‌، اگر اينجور بندة‌ خدا شديد روي‌ اختيار خودت‌ و يك‌ مقدار راههاي‌ شيطاني‌ هم‌ كنار راه‌ الهي‌ هست‌، و شما اين‌ را انتخاب‌ كرديد، ارزشتون‌ بيشتره‌ و چون‌ تنها در خوردن‌ و آشاميدن‌ و مثلا كارهاي‌ مادي‌،… كردن‌ بندگي‌ خدا را نمي‌كنيد و مي‌افتيد توي‌ وادي‌ عشق‌ و محبت‌ و اظهار ارادت‌ به‌ پروردگار و كم‌ كم‌ انس‌ با خدا، چون‌ توي‌ آن‌ مرحله‌ مي‌افتيد، آنوقت‌ شما مي‌شويد افضل‌ مخلوق‌ خدا. و لقد كرمنا بني‌ آدم‌. ما بني‌ آدم‌ را گرامي‌ داشتيم‌. بني‌ آدم‌ مثل‌ حيوانات‌ نيستند كه‌ اگر مثلا فرض‌ بفرمائيد بندگي‌ خدا را كردند، در يك‌ حد بمانند. نه‌. رشد مي‌كنند. انسان‌ را اگر روي‌ مقياسهاي‌، مقياسهايي‌ كه‌ مي‌كشند باشه‌ من‌ براتون‌ روي‌ تخته‌ سياه‌ مي‌كشم‌. حيوانات‌ مثلا فرض‌ كنيد دو سانتيمتر قد دارند، قد معنوي‌ و روحي‌. خداي‌ تعالي‌ بهشون‌ داده‌. انسان‌ نيم‌ سانتيمتر هم‌ قد نداره‌. قد معنوي‌. ملائكه‌ هم‌ مثلا فرض‌ كنيد ده‌ سانت‌ روي‌ مقياسها، قد باصطلاح‌ معنوي‌ دارند. چون‌ انسان‌ از آن‌ نيم‌ سانت‌ مي‌آد بالا. ميرسه‌ به‌ حيوانات‌. وقتي‌ رسيد به‌ حيوانات‌، از حيوانات‌ رد ميشه‌. ميرسه‌ به‌ ملائكه‌، از ملائكه‌ هم‌ عبور ميكنه‌. من‌ نمي‌خوام‌ بگم‌ آنچه‌ اندر وهم‌ نايد آن‌ شوم‌، اين‌ جمله‌ آن‌ جمله‌اي‌ است‌ كه‌ كسي‌ كه‌ گفته‌ منظور ديگري‌ داشته‌ ولي‌ از نظر رياضي‌ به‌ جائي‌ مي‌رسد كه‌ بايد گفت‌ بينهايته‌. يعني‌ اين‌ خط‌ ميره‌ بالا تا جائي‌ كه‌ به‌ مرحلة‌ بي‌ نهايت‌ مي‌رسه‌. يعني‌ شما ديگه‌ آخرش‌ را نمي‌تونيد ببيند. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ انسان‌ هميشه‌ چيز ياد ميگيره‌. حيوانات‌ همين‌ سه‌ سانت‌ را بيشتر بلد نيستند. يك‌ مختصري‌ تربيتشون‌ بكنند، بعضي‌ از حيوانات‌ يك‌ چيزي‌ ياد مي‌گيرند. خودشون‌ هم‌ نمي‌دونند ايني‌ كه‌ ياد گرفتند چه‌ فايده‌ داره‌. حيواناتي‌ هستند فراستشون‌ خوبه‌ مثل‌ طوطي‌. طوطي‌ يك‌ حرفي‌ را ياد گرفته‌ ميگه‌، ولي‌ نميدانه‌ اين‌ چه‌ معنا داره‌؟ چه‌ فايده‌ داره‌. يا بعضي‌ از ميمونها مثلا يك‌ حركاتي‌ مي‌كنند، نمي‌دونند چه‌ فايده‌اي‌ داره‌. اين‌ ممكنه‌ يك‌ مقداري‌ از آن‌ سه‌ سانت‌ بالا بره‌ اما بيفايده‌ است‌. اما انسان‌. انسان‌ وقتي‌ كه‌ از مادر متولد ميشه‌ هيچي‌ نميدونه‌. جدا از حيوانات‌ خيلي‌ پائينتره‌ يعني‌ همان‌ نيم‌ سانت‌ هم‌ زياد گفتم‌. خيلي‌ پائينتره‌. نيم‌ سانت‌ را براي‌ اين‌ گفتم‌ كه‌ وقتي‌ مادر سينه‌ را مي‌گذاره‌ توي‌ دهنش‌، اين‌ ميمكه‌. نيم‌ سانت‌ را براي‌ اين‌ گفتم‌ كه‌ وقتي‌ جائيش‌ درد مي‌آد، گريه‌ ميكنه‌. وقتي‌ كه‌ خوابش‌ مي‌آد مي‌خوابه‌. و الا همان‌ نيم‌ سانت‌ هم‌ نيست‌. اين‌ رشد ميكنه‌ ميره‌ بالا ميرسه‌ به‌ مرحلة‌ حيوانات‌. و اكثر ما مردم‌ به‌ اين‌ مرحله‌ رسيديم‌. يعني‌ كوشش‌ ميكنيم‌ چه‌ غذائي‌ بخوريم‌ كه‌ مفيد برامون‌ باشه‌، چه‌ جور زندگي‌ كنيم‌ كه‌ راحت‌ باشيم‌، چه‌ جور خانه‌ تشكيل‌ بديم‌ كه‌ وضعش‌ مرتب‌ باشه‌ و مسائل‌ تحصيلاتي‌ كه‌ خداي‌ نكرده‌ اگر تحصيلات‌ براي‌ ماديات‌ باشه‌، كسب‌ و كار براي‌ دنيا باشه‌. تحصيلات‌ و كسب‌ و كار و زندگي‌ و زن‌داري‌ و بچه‌ داري‌ و بازنشستگي‌ و مردن‌. اين‌ تازه‌ رسيديم‌ به‌ مرحلة‌ حيوانات‌. حيوانات‌ هم‌ از اين‌ برنامه‌ دارند مراجعه‌ كنيد بهتر از ماها. تولد و فعاليت‌، آنقدري‌ كه‌ مورچه‌ها فعاليت‌ مي‌كنند، هيچكدام‌ از ماها فعاليت‌ نمي‌كنيم‌. اينجا چراغ‌ روشنه‌، مثلا يك‌ مقداري‌ هم‌ خاك‌ قند ريخته‌، يك‌ وقت‌ مي‌بيني‌ دورش‌ مورچه‌ جمع‌ شد. يك‌ كاسة‌ مثلا شكر را گذاشتي‌ توي‌ طاقچه‌. نمي‌داني‌ مورچه‌ از كجا رفته‌ آنجا را پيدا كرده‌، هر كدام‌ يك‌ دانة‌ شكر گرفته‌ به‌ دهنش‌ به‌ طرف‌ لانه‌. زمستان‌، هواي‌ سرد. ولي‌ اينجا چون‌ گرمه‌ فعاليت‌ را شروع‌ كرده‌. و همينطور. خوب‌ الحمد لله‌ ما هم‌ همينطوريم‌. سابقها زمستانها ماها فعاليت‌ نمي‌كرديم‌. من‌ ديده‌ بودم‌. برفي‌ مي‌آمد مردم‌ در تابستانها آذوقة‌ زمستانشون‌ را تهيه‌ مي‌كردند، يك‌ كرسي‌ هم‌ مي‌گذاشتند، شب‌ يلدا، ديشب‌ و امشب‌ چندان‌ از نظر وقت‌ و زمان‌ فرقي‌ نميكنه‌، بلند. مي‌نشستند يك‌ مقداري‌ قصه‌ مي‌گفتند، اين‌ قصه‌ها از زمان‌ مثل‌ شاهنامة‌ فردوسي‌ و اسكندر نامه‌ و نمي‌دونم‌ كتابهاي‌ مثلا جامع‌ التمثيل‌، خوبهاش‌ جامع‌ التمثيل‌ و اينها، اكثرا براي‌ همان‌ پله‌هاي‌ كرسي‌، چون‌ برق‌ نبود، نماز مغرب‌ و عشا را كه‌ مي‌خوندند، نمي‌تونستند كاري‌ انجام‌ بدهند. يك‌ چراغ‌ بود جمعي‌ هم‌ دورش‌. من‌ خوب‌ يادمه‌. شماها شايد بعضي‌ هاتون‌ يادتون‌ نباشه‌. يك‌ كرسي‌ بود، يك‌ چراغ‌ لامپا بود و همه‌ هم‌ بايد همانجا مي‌نشستند، چون‌ بيرون‌ تاريك‌ بود. مي‌نشستند بزرگتري‌، خوب‌ چيكار كنند. مثلا چهارده‌ ساعت‌ را چيكار كنند؟ همه‌اش‌ را كه‌ نمي‌تونند بخوابند. چيكار كنند؟ مي‌نشستند يك‌ مقدار هم‌ تخمه‌ مي‌ريختند بعد يكي‌ كتاب‌ مي‌خوند براشون‌، بقيه‌ هم‌ گوش‌ مي‌كردند. يا اگر قوة‌ تخيلش‌ شديد بود خودش‌ قصه‌ جعل‌ مي‌كرد و براي‌ اينها مي‌گفت‌ و وقت‌ اينها را مي‌گذراند. اين‌ وضع‌ آنها بود. اما الان‌ گرمي‌ كه‌ مي‌تونيم‌ ايجاد كنيم‌، برق‌ هم‌ كه‌ داريم‌ شب‌ الان‌ بريد، شب‌ جمعه‌، شب‌ عبادت‌ بريد ببينيد تمام‌ مغازه‌ها الان‌ بازه‌. و همين‌ حالت‌ در حيوانات‌، در مورچه‌ هست‌. يك‌ وقت‌ نريد بگيد فلاني‌ گفته‌ همة‌ اين‌ مغازه‌دارها حيوانند. يك‌ كسي‌ چند روز قبل‌ به‌ من‌ مي‌گفت‌ تو گفتي‌، سؤال‌ مي‌كرد نظر خاصي‌ نداشت‌ كه‌ تو شما مثلا عين‌ اين‌ عبارت‌ را نگفت‌ به‌ من‌. گفت‌ شما مثلا اينجوري‌ گفتي‌ هر كس‌ اينجا هست‌ آدمه‌ بقيه‌ حيوانند. گفتم‌ نستيجر بالله‌ كه‌ من‌ همچين‌ حرفي‌ زده‌ باشم‌. آخه‌ يا اگر هم‌ بوده‌ لابد همچين‌ حرفي‌ بوده‌. نه‌. واقعا وظيفه‌ هم‌ شايد باشه‌. مخصوصا براي‌ رفاه‌ حال‌ مسلمين‌  شايد واجب‌ هم‌ باشه‌. اما انسان‌ گاهي‌ ميرسه‌ به‌ جائي‌ كه‌ تازه‌ رسيده‌ به‌ مرحلة‌ حيوانات‌. شما بيائيد تطبيق‌ بديد وضع‌ زندگيمون‌ را منهاي‌ معنويات‌ و منهاي‌ روحياتمون‌، چه‌ آنهائي‌ كه‌ در خيلي‌ سطح‌ بالاي‌ زندگي‌ باشند و چه‌ آنهائي‌ كه‌ در سطح‌ پائين‌ زندگي‌ باشند، اينها در رديف‌ حيوانات‌ و بلكه‌ يك‌ مقداري‌ هم‌ اينطرف‌ مي‌لنگه‌. يعني‌ آنها ديگه‌ حيوانات‌ آنچنان‌ به‌ وظايفشون‌ عمل‌ مي‌كنند كه‌ شهرداري‌ نمي‌آد جريمه‌ اشون‌ كنه‌، ساختمانشون‌ را خراب‌ كنه‌، امثال‌ اينها. جلبشون‌ كنه‌ ببره‌. امثال‌ اينها. نه‌. همه‌ وظايف‌ خودشون‌ را عمل‌ مي‌كنند. صد تا كندوي‌ زنبور عسل‌ كنار يكديگر گذاشته‌ شده‌. اين‌ زنبور بعد از چند كيلومتر راه‌ كه‌ رفته‌ عسلي‌ تهيه‌ كرده‌، مستقيم‌ مي‌آد ميره‌ توي‌ لونة‌ خودش‌. هوس‌ كرده‌ باشه‌ كه‌ امروز بره‌ توي‌ لونة‌ آن‌ يكي‌. يا مثلا تجاوز كنه‌ به‌ حريم‌ او و بگه‌ اين‌ اراضي‌ مال‌ منه‌ شما بيخود مدتهاست‌ داريد زندگي‌ ميكنيد. اصلا. آنچنان‌ وظيفه‌ شناس‌ كه‌ ابدا احتياجي‌ حتي‌ به‌ آنكه‌ يك‌ دادگستري‌ داشته‌ باشند، قاضي‌ داشته‌ باشند، اگر ندرتا يك‌ حيواني‌ روي‌ مثلا يك‌ پيشامد خاصي‌ كه‌ در بعضي‌ از كتابهاي‌ شرح‌ حال‌ مورچگان‌ يا زنبور عسل‌ يا مثلا عنكبوت‌ و امثال‌ اينها چيزهايي‌ نوشتند، اگر روي‌ يك‌ جريان‌ طبيعي‌ يك‌ كار خلافي‌ بكنند ديگه‌ از جامعة‌ خودشون‌ طردش‌ مي‌كنند و خيلي‌ برخورد جدي‌ باهاش‌ مي‌كنند. مثلا اگر زنبور عسل‌ روي‌ يك‌ گياه‌ بدبو بنشينه‌ كه‌ بخواد بالاخره‌ عسل‌ را خراب‌ كنه‌، اين‌ را ديگه‌ راهش‌ نمي‌دهند. يا اعدامش‌ مي‌كنند يا آنقدر بيرون‌ نگرش‌ مي‌دارند تا اين‌ تعفن‌ از او خارج‌ بشه‌ تا بعد وارد بشه‌. اينها را يك‌ قدري‌ در شرح‌ حال‌ حيوانات‌ نگاه‌ كنيد. بعد ما غبطه‌ مي‌خوريم‌ كه‌ چرا آنها اينچنين‌ بندة‌ خدا هستند و ماها چرا…

 حالا اگر ما بنده‌ شديم‌ در امور دنياييمون‌ با حيوانات‌ مساوي‌ هستيم‌. بل‌ هم‌ اضل‌ بالاخره‌ كاري‌ كرديم‌، فعاليت‌ كرديم‌ از آن‌ بل‌ هم‌ اضل‌ بالا آمديم‌. و الا خدا ميدونه‌ آقايون‌، يك‌ دونه‌ گناه‌ كوچك‌، يك‌ دونه‌ گناه‌ كوچك‌ انسان‌ را از حيوانات‌ مي‌اندازه‌ پائين‌تر. واي‌ بر اينكه‌ گناه‌ بزرگ‌ باشد و واي‌ بر آنكه‌ گناه‌ كوچك‌ دائمي‌ باشد. اين‌ انسان‌ نيست‌. اين‌ حيوان‌ هم‌ نيست‌. بل‌ هم‌ اضل‌. بشينيد حساب‌ بكنيد. بررسي‌ بكنيد ببينيد كدام‌ حيوانه‌ كه‌ با خداي‌ خودش‌ مخالفت‌ ميكنه‌. اگر آمديم‌ و كاري‌ كرديم‌ كه‌ بندگي‌ در روحمون‌ آنچنان‌ اثر گذاشت‌ كه‌ ما را به‌ خدا نزديك‌ كرد، هيچ‌ حيواني‌ لياقت‌ نداره‌ با خدا هم‌ صحبت‌ بشه‌، انس‌ بگيره‌ و مورد خطاب‌ پروردگار از راه‌ كتاب‌ و از راه‌ علم‌ بشه‌، بشره‌. بشر مي‌تونه‌ انس‌ بگيره‌ با پروردگار. مأنوس‌ بشه‌ با خدا. اگر از اين‌ مرحله‌ رفتيم‌ بالا، از آن‌ سه‌ سانتي‌ كه‌ گفتم‌ آمديم‌ بالا. حالا قدم‌ به‌ قدم‌. قدم‌ اول‌ توبه‌، قدم‌ دوم‌ يك‌ حالت‌ مقاوم‌ بودن‌ و قوي‌ بودن‌ و استوار بودن‌ و همينطور قدم‌ به‌ قدم‌ تا جائي‌ انسان‌ مي‌رسد كه‌ عبدي‌ اطعني‌ حتي‌ عليك‌ مثلي‌. مثل‌ خدا بشه‌، و لله‌ الامثال‌ العليا. براي‌ خدا مثلهايي‌ است‌، يعني‌ خود اين‌ حديث‌ قدسي‌ شرح‌ مي‌دهد كه‌ وقتي‌ من‌ به‌ چيزي‌ ميگم‌ باش‌، هست‌. وقتي‌ تو هم‌ ميگي‌ باش‌، هست‌. خدا بشر را براي‌ مهرباني‌ كردن‌ به‌ او خلق‌ كرده‌. مي‌خواد اظهار محبتش‌ را بكنه‌. چون‌ خداي‌ تعالي‌ وقتي‌ انسان‌ را ايجاد كرد و مخلوق‌ را بوجود آورد، براي‌ اين‌ جهت‌ بود كه‌ خودش‌ مي‌فرمايد در آن‌ حديث‌ قدسي‌ كنت‌ كنز مخفيا فاحببت‌ ان‌ اعرف‌ و خلقت‌ خلق‌ كيف‌ اعرف‌. من‌ يك‌ كنز مخفي‌ بودم‌، يك‌ گنج‌ مخفي‌ بودم‌. حالا معناي‌ زيادي‌ داره‌ اين‌ جمله‌ بمانه‌. دوست‌ داشتم‌ شناخته‌ بشوم‌. كي‌ مي‌تونه‌ خدا را خوب‌ بشناسه‌؟ حيوانات‌؟! امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد كه‌ مورچه‌ فكر ميكنه‌ خداي‌ او و خالق‌ او يك‌ مورچة‌ بزرگيست‌ كه‌ خيلي‌ مثلا بزرگه‌. يا اگر تحت‌ تربيت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ ما نبوديم‌، مثل‌ مردم‌ دنيا، شما الان‌ يك‌ ميليارد و خورده‌اي‌ مسيحي‌ داريد كه‌ همة‌ اينها خدا را اينطوري‌ مي‌دونند. بگم‌ شايد تعجب‌ كنيد، باور نكنيد. ولي‌ در كتابها نوشته‌ شده‌. يك‌ كتاب‌ بسيار مستدل‌ علمي‌ از يك‌ مسيحي‌ كه‌ فكر مي‌كنم‌ مطالبش‌ را در كتاب‌ پاسخ‌ ما نوشته‌ام‌. نوشته‌ كه‌ فرقي‌ هست‌ بين‌ خداي‌ اسلام‌ و خداي‌ مسيحيت‌. خداي‌ مسيحيت‌ آمده‌ توي‌ مردم‌ و معناي‌ گرسنه‌ شدن‌ را فهميده‌، معناي‌ متهم‌ واقع‌ شدن‌ را فهميده‌. معني‌ شكنجه‌ شدن‌ را فهميده‌، معني‌ تشنه‌ شدن‌ را فهميده‌ و بالاخره‌ معني‌ به‌ دار آويخته‌ شدن‌ و روي‌ دار ماندن‌ را فهميده‌. اما خداي‌ مسلمانها نيامده‌ كه‌ درك‌ بكنه‌. احساس‌ بكنه‌ كه‌ انسان‌ وقتي‌ مي‌خواد بميره‌ چقدر سختشه‌، گرسنه‌ بودن‌ چقدر مشكله‌. ببينيد. اين‌ در حقيقت‌ خدا را، علم‌ خدا را، مقتبس‌ و گرفته‌ شدة‌ از تجربة‌ خودش‌ مي‌دونه‌. اين‌ كتاب‌، باور كنيد، يكي‌ از كتب‌ بسيار پر ارزش‌ مسيحي‌ها است‌ كه‌ يك‌ مسيحي‌ اين‌ را به‌ من‌ هديه‌ داد. كشيشي‌ بود بعنوان‌ اينكه‌ كه‌ شايد بتونه‌ ما را هدايت‌ كنه‌، اين‌ كتاب‌ را به‌ ما محبت‌ كرد. اين‌ وضع‌ خداشناسي‌ مسيحيته‌. عنوانش‌ اب‌ و ابن‌ و روح‌ القدس‌. خداي‌ پدر، آنها در تمام‌ اعلاميه‌ها مي‌بينيد وقتي‌ مي‌خواهند خداي‌ واحد را اسم‌ ببرند ميگويند خداي‌ پدر، حضرت‌ عيسي‌ را وقتي‌ مي‌خواهند اسم‌ ببرند، خداي‌ پسر. اينجوري‌ دارند بحث‌ مي‌كنند. الله‌ اكبر. قل‌ هو الله‌ احد. بگو اي‌ پيغمبر خدا يكيست‌.

 يا مثلا حركت‌ بكنيد بريد در هندوستان‌. خيلي‌ راه‌ دوري‌ نمي‌خواهيد بريد. يك‌ ساعت‌ راهه‌ با هواپيما. هر جاي‌ هندوستان‌ هم‌ خواستيد پياده‌ بشيد مانعي‌ نداره‌. چون‌ همه‌ جا هست‌. چهارصد ميليون‌ بت‌ پرست‌. تنها در يك‌ مملكت‌. يك‌ سري‌ بزنيد به‌، من‌ رفتم‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌. يك‌ سري‌ بزنيد به‌ اين‌ بت‌ خانه‌ها. توي‌ يك‌ بياباني‌ ماشين‌ ما خراب‌ شد اتفاقا كنار جاده‌ يك‌ بت‌ خانه‌ بود. ما تا ماشين‌ را درست‌ كنند گفتيم‌ بريم‌ توي‌ اين‌ بت‌ خانه‌ ببينيم‌ چه‌ خبره‌. ديديم‌ يك‌ نفر نشسته‌ با خدا داره‌، با آن‌ بتش‌ داره‌ راز و نياز ميكنه‌. داشت‌ عبادت‌ مي‌كرد. ما هم‌ نشستيم‌ گاهي‌ هم‌ به‌ من‌ نگاه‌ مي‌كرد كه‌ من‌ چرا بيكارم‌. فكر هم‌ نمي‌كرد كه‌ من‌ شايد مذهب‌ ديگري‌ داشته‌ باشم‌. يك‌ خورده‌اي‌ حالا به‌ زبان‌ هندي‌ صحبتي‌ كرد. يك‌ بت‌ نتراشيدة‌ عجيبي‌ هم‌ بود كه‌ اگر انسان‌ شب‌ در خواب‌ ببينه‌، يقينا مي‌ترسه‌. باور كنيد. نه‌ اينكه‌ در آنجا چون‌ ده‌ بود آنجور بتي‌ بود. نه‌. اكثرا بتي‌ هست‌ مثلا كه‌ اسامي‌ مختلفي‌ داره‌. يكي‌ خداي‌ غضبه‌، يكي‌ خداي‌ محبته‌، يكي‌ خداي‌ پوله‌، هر كدام‌ خدايي‌. در يك‌ محلي‌ بنام‌، در يك‌ شهري‌ بنام‌ بنارس‌، شهر بزرگي‌ است‌. آنجا يك‌ بتخانه‌ بود بيست‌ و دو تا گنبد طلا داشت‌ اين‌ بتخانه‌. زير هر گنبد سه‌ تا بت‌ بود. من‌ از متصدي‌ بتها پرسيدم‌ كه‌ چرا اين‌ بتها هر كدام‌ به‌ يك‌ شكلي‌ هستند. آخه‌ خدا بالاخره‌ يك‌ شكل‌، اگر هم‌ شكلي‌ داره‌، يك‌ شكل‌ بيشتر نداره‌. گفت‌ كه‌ اين‌ پولدارهاي‌ مملكت‌ در مكاشفاتشون‌ هر كدام‌ خدا را به‌ يك‌ شكل‌ ديدند. آمدند با پولي‌ كه‌ داشتند همان‌ خدا را به‌ همان‌ شكل‌، مثل‌ اين‌ عكسهايي‌ كه‌ بلا تشبيه‌ از خاندان‌ عصمت‌ مي‌كشند، هر جوري‌ كه‌ به‌ فكرشون‌ ميرسه‌، در واقع‌ آن‌ فكر خودشون‌ را پياده‌ مي‌كنند، به‌ فكرشون‌ ميرسه‌ آن‌ بت‌ را مي‌سازند و اينجا گذاشتند. بالاش‌ هم‌ يك‌ گنبدي‌ درست‌ كردند و زير اين‌ گنبد چند تا بت‌. در آن‌ ده‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ در آن‌ كنار بيابان‌، اين‌ آقا شروع‌ كرد به‌ عبادت‌ و بعد از عبادت‌ هم‌ رسمشون‌ اينه‌ كه‌ يك‌ آب‌ يك‌ چيز زردي‌ مي‌ريزند به‌ اصطلاح‌ توي‌ يك‌ پياله‌اي‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود يك‌ قدري‌ پيشانيشون‌ را علامت‌ مي‌زنند. اصرار مي‌كرد يك‌ قدري‌ بماله‌ به‌ پيشاني‌ ما چون‌ خيال‌ مي‌كرد ما عبادت‌ كرديم‌. بعد هم‌ يك‌ نقطة‌ قرمزي‌ را مي‌گذارند وسط‌ آن‌. بعد تا چند روز كه‌ اين‌ رنگ‌ هست‌، ديگه‌ آنها وضو و اينها هم‌ ندارند، تا چند روز كه‌ اين‌ رنگ‌ هست‌ مردم‌ مي‌دانند كه‌ اين‌ آقا عبادت‌ كرده‌. ما زير ساية‌ خاندان‌ عصمت‌ حتي‌ اگر بگم‌ بعضي‌ از فرق‌ مسلمين‌، اينها هنوز خدا را خوب‌ نشناختند، شايد باور نكنيد. من‌ كتابي‌ الان‌ دارم‌ بنام‌ فتح‌ المجيد كه‌ در دانشگاه‌ مدينه‌ تدريس‌ ميشه‌. اين‌ خدا را مجسم‌ ميدونه‌. ميگه‌ خدا روي‌ عرش‌ نشسته‌. خدا ظاهرا يك‌ خورده‌ چاق‌ شده‌ اخيرا. چون‌ عرش‌ كوچكتر از خداست‌. با وجب‌ خدائي‌ يك‌ وجب‌ دورش‌ بزرگتر از عرشه‌. اين‌ آية‌ چيز را مي‌خواد معنا بكنه‌. الرحمن‌ علي‌ الاستوي‌ و چشماش‌ چه‌ شكليه‌، گردنش‌ چه‌ شكليه‌، دستش‌ چه‌ شكليه‌. در كليساي‌ واتيكان‌ كه‌ بزرگترين‌ كليساي‌ دنياست‌ و همه‌اش‌ پر از عكسه‌، يك‌ مقدار از عكسها مربوط‌ به‌ خداست‌. يك‌ جا خدا داره‌ حضرت‌ آدم‌ را خلق‌ مي‌كنه‌. يك‌ دستش‌ اينجوري‌، يك‌ خانمي‌ روي‌ دستش‌ خوابيده‌ با يك‌ دستش‌ هم‌ داره‌ حضرت‌ آدم‌ را خلق‌ ميكنه‌. شما ببينيد شما را به‌ خدا در اين‌ شب‌ جمعه‌، حق‌ داريد سرتون‌ را بگذاريد به‌ سجده‌ بگيد خدايا شكرت‌ ما را شيعة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ خلق‌ كردي‌. رحمت‌ خاصة‌ پروردگار بوسيلة‌ پيغمبر كه‌ يك‌ كانال‌ بيشتر اين‌ رحمت‌ بر سر مردم‌ از يك‌ كانال‌ بيشتر ريزش‌ نكرده‌ و آن‌ از ناحية‌ كوثر است‌. اين‌ نهر كوثر، اين‌ فاطمة‌ زهرا كه‌ حوض‌ كوثره‌ و از اين‌ كوثر نهرهايي‌ جاري‌ شده‌ كه‌ يك‌ نهر بسيار پر ارزش‌ و پر بركتش‌ نصيب‌ ما مردم‌ شده‌ و آن‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداهه‌ كه‌ خدا ميدونه‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌، اگر دشمني‌ با حضرتش‌ نكنيم‌، آقايان‌. ماها دشمني‌ مي‌كنيم‌. بخدا قسم‌ دلم‌ از دشمني‌ شيعيان‌ نسبت‌ به‌ امامشون‌ خونه‌. نمي‌دونيد همة‌ كارها، تمام‌ اعمال‌ بد و خوب‌، آزاده‌. مرده‌ برداشته‌ مثلا چه‌ عرض‌ كنم‌، كتابها، مسائل‌، مطالب‌، دربارة‌ طلسم‌، بعضي‌ از چيزهايي‌ كه‌ حرامه‌ قطعا از نظر شرع‌، سحر، جادو، امثال‌ اينها نوشته‌. هيچكس‌ به‌ اينها اعتراضي‌ نداره‌. اما يك‌ جلسه‌، بعضي‌ به‌ جلسات‌ ما اعتراض‌ دارند كه‌ چرا كم‌ نام‌ امام‌ زمان‌ را مي‌بريد. چون‌ بعضي‌ها كه‌ اولين‌ دفعه‌ است‌ مي‌آيند اينجا خيال‌ مي‌كنند ما حالا سه‌ چهار تا قصه‌ از متشرفين‌ مي‌گيم‌. بعضي‌ از دوستان‌ به‌ من‌ كه‌ مي‌رسند مي‌گويند كه‌ خبر تازه‌ از تشرفات‌، بعضي‌ از روحانيون‌ خوب‌، اين‌ سؤالات‌ را از من‌ مي‌كنند. خبر تازه‌ از تشرفات‌ چي‌ داري‌؟ در عين‌ حال‌ ما كم‌ در اين‌ جلسات‌ نام‌ امام‌ زمان‌ را مي‌بريم‌. همين‌ در اول‌ منبر كه‌ من‌ ميگم‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء يه‌ آخر منبر هم‌ كه‌ دعا مي‌خونم‌، همين‌ بيشتر نيست‌. در جلسات‌ كانون‌ هم‌ كه‌ من‌ خودم‌ مي‌ترسم‌ عاق‌ امام‌ زمان‌ بدونم‌ با اين‌ كم‌ اظهار ارادتي‌ توي‌ مجالس‌. در عين‌ حال‌ اين‌ مجلس‌، مجلس‌ فلاني‌، اينقدر حرف‌، چه‌ عرض‌ كنم‌. خدا انشاء الله‌ امام‌ زمانمون‌ را برسانه‌. ما را از اين‌ بدبختي‌ واقعا، نجات‌ بده‌. الهي‌ آمين‌. اين‌ امام‌ بزرگواري‌ كه‌ در بين‌ ماست‌، اصلا در بين‌ ماست‌ معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ الان‌ آنجا نشسته‌. نه‌. توي‌ اين‌ كرة‌ زمينه‌. توي‌ اين‌ كرة‌ زمين‌. كرة‌ زمين‌ از نظر، من‌ سابق‌ بچه‌ بودم‌ خيال‌ مي‌كردم‌ كه‌ تمام‌ دنيا همين‌ چهار ديواري‌ مشهده‌، طاق‌ آسمان‌ را هم‌ روي‌ اين‌ كوههاي‌ مشهد ضربي‌ زده‌اند. بچه‌ انسان‌ اينجوري‌ فكر ميكنه‌. حالا بر فرض‌ هر چه‌ انسان‌ بچه‌تر باشه‌ شايد بيشتر، محدودتر فكر ميكنه‌. يك‌ وقت‌ فكر نكنيم‌ اين‌ كرة‌ زمين‌ ما يك‌ جايي‌ است‌. يك‌ جاي‌ كوچكه‌ در مقابل‌ كهكشانها، كرات‌ بالا، مخلوق‌ پروردگار. اصلا ما مثل‌ يك‌ ذره‌اي‌ بيشتر نيستيم‌. حالا اين‌ امام‌ عزيز، اين‌ بزرگوار را، اين‌ كه‌ تمام‌ عالم‌ خلقت‌ با ارادة‌ او طبق‌ روايات‌ و آيات‌ قرآن‌ در بقا و موجوديت‌ هستند اين‌ را آورده‌ در اين‌ جمع‌ كم‌، كوچك‌ قرارش‌ داده‌، در اين‌ كرة‌ زمين‌.

 من‌ يك‌ وقتي‌ در عرفات‌ رفته‌ بودم‌ در دامنة‌ كوه‌ جبل‌ الرحمه‌. نگاه‌ مي‌كردم‌ مي‌گفتم‌ امام‌ زمان‌ ممكنه‌ در اين‌ صحرا باشه‌ و من‌ اينجا وايستاده‌ باشم‌. مي‌خواستم‌ ديوانه‌ بشم‌. آخه‌ توي‌ اين‌ محدوده‌ آخه‌ يك‌ جائي‌ است‌ محدود و ديده‌ ميشه‌ تمام‌ خيمه‌ها. در عرفات‌ اينطوريه‌. امام‌ زمان‌ در همين‌ محيط‌ باشه‌ و ما اينجا بيكار نشسته‌ باشيم‌. آنوقت‌ اين‌ امامي‌ كه‌ يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر، خود رسول‌ اكرم‌، ائمة‌ اطهار، امام‌ صادق‌ ميگه‌ كه‌ اگر من‌ او را درك‌ مي‌كردم‌ خدمتگزارش‌ بودم‌. تمام‌ انتظار آمدن‌ او را دارند. مي‌گن‌ او تمام‌ اهداف‌ ما را به‌ كرسي‌ مي‌نشونه‌، ميگن‌ او تمام‌ اهداف‌ ما را عملي‌ ميكنه‌. آنوقت‌ اين‌ امام‌ نصيب‌ ما شده‌ ما حرفش‌ را نزنيم‌. توي‌ مجالسمون‌ از او نتونيم‌. حالا يك‌ وقت‌ هست‌ توي‌ مدينه‌ و توي‌ وهابيها كه‌ خدا ميدونه‌ آنجا، خيال‌ نكنيد امام‌ زمان‌ مال‌ ماست‌ تنها. در حساسترين‌ جاهاي‌ مسجد مدينه‌، مسجد پيغمبر اكرم‌ نام‌ مقدس‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ زده‌ شده‌. كه‌ من‌ يك‌ وقتي‌ به‌ بعضي‌ از شيعه‌ها نشان‌ ميدادم‌ تعجب‌ مي‌كردند مي‌گفتند مگر اينها هم‌ معتقدند. بعله‌. كتابهايي‌ دربارة‌ حضرت‌ وليعصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نوشته‌اند.

 خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ كه‌ در زنجان‌ ما امشب‌ دعوت‌ داشتيم‌ براي‌ سالگرد ايشان‌. ايشان‌ مي‌گفت‌ من‌ دلم‌ يك‌ پارچه‌ مملو از محبت‌ امام‌ زمانه‌. ما هم‌ مي‌فهميديم‌ اما جرأت‌ نمي‌كرديم‌ روي‌ منبر اسم‌ امام‌ زمان‌ را ببريم‌. زمان‌ او بدتر از زمان‌ ما بود. من‌ حكايتي‌ يا قضيه‌اي‌ از او نشنيدم‌. با اينكه‌ در هر لحظه‌ در محضر امام‌ زمان‌ بود. يك‌ قضيه‌اي‌ براي‌ ما نقل‌ كنه‌، قضاياي‌ خيلي‌ فوق‌ العاده‌. در تقية‌ محض‌ بود. نام‌ ايشان‌ به‌ ميان‌ آمد. امشب‌، البته‌ امشب‌ شب‌ هيجدهمه‌ يا نوزدهمه‌؟ نوزدهم‌ ماه‌ رجبه‌. ايشان‌ روز بيست‌ و يك‌ ماه‌ رجب‌ از دار دنيا رفتند و اتفاقا يكي‌ از دوستان‌ ايشان‌ توي‌ مجلسند كه‌ از رفقاي‌ آن‌ وقت‌ ما بودند و خدا انشاء الله‌ كه‌ تربيت‌ شده‌هاي‌ ايشان‌ را حفظ‌ كند. دقيقا امسال‌ چهل‌ ساله‌ كه‌ از فوت‌ ايشان‌ مي‌گذره‌. اين‌ مرد، امشب‌ هم‌ مجلسي‌ گرفتند در زنجان‌، از رفقا هم‌ دعوت‌ كرده‌ بودند. منتهي‌ من‌ ديدم‌ كه‌ هفتة‌ گذشته‌ هم‌ اين‌ مجلس‌ نبودم‌ و روز ميلاد مسعود حضرت‌ امير المؤمنين‌ هم‌ نبودم‌ و رفقا را خودم‌ دلم‌ براشون‌ تنگ‌ شده‌ بود و گفتم‌ ما ترجيح‌ داديم‌ كه‌ مشهد باشيم‌ و اينجا هم‌ به‌ ياد آن‌ مرحوم‌ باشيم‌. جناب‌ آقاي‌ نعمتي‌ بنا بود تشريف‌ ببرند و ايشان‌ هم‌ نتونستند بروند خلاصه‌ آنجا هم‌ يك‌ مجلسي‌ هست‌ امشب‌ و ما هم‌ انشاء الله‌ امشب‌ به‌ ياد آن‌ مرحوم‌ باشيم‌. من‌ يك‌ چيزهايي‌ از ايشان‌ اطلاع‌ دارم‌ كه‌ متأسفانه‌ نميشه‌ نقل‌ كرد. اين‌ مقدار هست‌. شما فكر نكنيد آن‌ كتاب‌ پرواز روح‌ كه‌ به‌ زبانهاي‌ مختلف‌ چاپ‌ شده‌ و مكرر هم‌ چاپ‌ شده‌، همين‌ سفر كه‌ من‌ به‌ قم‌ رفته‌ بودم‌ ديدم‌ چاپ‌ بيست‌ و سومش‌ را به‌ من‌ دادند و حال‌ اينكه‌ يك‌ مشت‌ چاپها را وسط‌ از دست‌ انداخته‌اند اگر بخواهيم‌ حساب‌ كنيم‌ شايد چاپ‌ سي‌امش‌ باشه‌. اين‌ كتاب‌ اينطور مورد توجه‌ واقع‌ شده‌ و يا مثلا فرض‌ كنيد قبر مطهر ايشان‌ در زنجان‌، جمعيت‌ بيان‌ ازش‌ حاجت‌ مي‌گيرند، زيارتگاه‌ شده‌، با اينكه‌ نه‌ امامزاده‌ است‌، هيچي‌ نيست‌. اين‌ همان‌ روح‌ قوي‌ متصل‌ به‌ امام‌ هست‌ ارواحنا فداه‌. باور كنيد اگر انسان‌ عرض‌ كردم‌ بعضي‌ از آقايون‌ تشريف‌ دارند در زمان‌ حياتش‌ غريبتر از او من‌ سراغ‌ نداشتم‌. يك‌ آدمي‌ بود سه‌ چهار تا، پنج‌ شش‌ تا، هفت‌ هشت‌ تا از اينها داشت‌ كه‌ باهاش‌ مرتبط‌ بودند. آنهم‌ يك‌ چند روزي‌ كه‌ باهاش‌ بودند، چون‌ نه‌ باصطلاح‌ آنچه‌ كه‌ ماية‌ جذب‌ بود جز مهرباني‌ و محبت‌ و معنويت‌ در ايشان‌ چيز ديگري‌ نبود. اين‌ مرد ميگه‌ تو نيكي‌ ميكن‌ و در دجله‌ انداز كه‌ ايزد در بيابانت‌ دهد باز، اين‌ مرد امروز عظمتش‌، معنويتش‌، كمالاتش‌، باور كنيد من‌ در مسجد الحرام‌ نشسته‌ بودم‌ مي‌ديدم‌ بعضي‌ از اهل‌ مكه‌ و مدينه‌ يا اهل‌ قطيف‌ مي‌گفتند فلاني‌ مؤلف‌ معراج‌ الروح‌، اين‌ مؤلف‌ آن‌ كتاب‌ پرواز روحه‌. و همه‌ اشون‌ كتاب‌ پرواز روح‌ را خوندند. در پاكستان‌ اين‌ كتاب‌ به‌ زبان‌ اردو چاپ‌ شده‌، آنچنان‌ مورد توجه‌ واقع‌ شده‌. شما شب‌ جمعه‌ بريد در زنجان‌ سر قبرش‌، دوستان‌ بعضي‌ها رفتند ديدند، هيچكس‌ هم‌ نگفته‌، حالا شما فكر كنيد من‌ دارم‌ تعريف‌ مي‌كنم‌، نه‌ خدا ميدونه‌، نه‌ پولش‌ را ما ديدم‌ و نه‌ حتي‌ با خواست‌ ما بود. براش‌ محلي‌ را درست‌ كردند كه‌ اگر جمعيت‌ مي‌آد، باران‌ مي‌آد روي‌ سرشون‌ نريزه‌ و يك‌ گنبدي‌ داره‌، تشكيلاتي‌ و انشاء الله‌ بهتر از اين‌ خواهد شد و حتي‌ كنترل‌ هم‌ ميشه‌ كه‌ خيلي‌ پيشرفت‌ نكنند. خداي‌ تعالي‌، آقايون‌، اينها همه‌اش‌ عبرته‌. شما توي‌ خونه‌ اتون‌ ارتباطتون‌ را با خدا برقرار كنيد. اولا دنيا اينقدر ارزش‌ نداره‌. اينقدر اولياء خدا بوده‌اند توي‌ اين‌ دنيا الان‌ كسي‌ يادشون‌ نيست‌. مهم‌ نيست‌. چه‌ ارزشي‌ داره‌ اين‌ دنيا كه‌ مثلا زير جنازه‌ يك‌ ميليون‌ جمعيت‌ باشه‌ يا دو نفر باشه‌. همين‌ موسي‌ بن‌ جعفر صلواة‌ الله‌ عليه‌ كه‌ ظاهرا پنجشنبة‌ آينده‌ شهادت‌ آن‌ حضرته‌، چهار نفر، چهار نفر حالا چيزهايي‌ نوشتند، بعضي‌ها نوشتند غلام‌ سياه‌، بعضي‌ها نوشته‌اند، البته‌ كلمة‌ حمال‌ كه‌ تعبير بديست‌. چون‌ حمل‌ كننده‌ را، چهار نفر را بالاخره‌ از توي‌ همان‌ زندان‌ پيدا كرده‌اند جنازة‌ موسي‌ بن‌ جعفر را برداشتند. براي‌ آن‌ كسي‌ كه‌ از دنيا رفته‌ چه‌ فرق‌ ميكنه‌. تمام‌ مردم‌ دنيا زير جنازه‌اش‌ باشند يا اصلا كسي‌ نباشه‌. آني‌ كه‌ به‌ دردش‌ ميخوره‌ ارتباطشه‌ با خدا. ارتباطشه‌ با ذات‌ مقدس‌ پروردگار. خدا ميدونه‌ آقايون‌، حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلامي‌ كه‌ چهار نفر تشييع‌ جنازه‌اش‌ كردند و بردند در قبرستان‌ قريش‌ دفنش‌ كردند الان‌ خدا قسمتتون‌ كنه‌ بريد بغداد قبر موسي‌ بن‌ جعفر هم‌ هست‌، قبر امام‌ اعظم‌ اهل‌ سنت‌ هم‌ هست‌. جمعيت‌ شيعه‌ كمتر جمعيت‌ اهل‌ سنت‌ بيشتر. من‌ نميگم‌ چه‌ خصوصيت‌ داره‌، بريد ببينيد. ببينيد خدا به‌ كداميك‌ عنايت‌ دارد. به‌ دست‌ كداميك‌ از اين‌ دو بيشتر، ذات‌ مقدس‌ پروردگار حوائج‌ مردم‌ را حواله‌ ميده‌. من‌ ميگفتم‌ به‌ يكي‌ از دوستان‌ كه‌ همراه‌ من‌ بود و با هم‌ مي‌رفتيم‌ قبر ابو حنيفه‌ را ببينيم‌ مي‌گفتم‌ اگر به‌ حسب‌ تصادف‌ يك‌ كسي‌ مثلا مقروضه‌، قرضش‌ هم‌ طبيعتا مي‌خواسته‌ ادا بشه‌ روي‌ يك‌ حسابي‌، آمده‌ متوسل‌ به‌ ابو حنيفه‌ شده‌ و قرضش‌ ادا شده‌، اين‌ به‌ مردم‌ مي‌گفت‌ اقلا شب‌ جمعه‌ سه‌ چهار نفري‌ آنجا بودند، نه‌ اينكه‌ ما شب‌ جمعه‌ مي‌خواستيم‌ وارد بشيم‌، اينقدر گشتند تا كليددار را پيدا كردند در اين‌ اطاق‌ را باز كردند تا ما رفتيم‌ تو. اينها عبرت‌ نيست‌؟ قبر معاويه‌ با آن‌ عظمت‌ كه‌ در مقابل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ واقع‌ شده‌، در شام‌ قبر حضرت‌ رقية‌ چهار ساله‌ هم‌ در كنار او. مردم‌ شام‌ آقايون‌، اقلا چه‌ عرض‌ كنم‌، چون‌ اگر بگم‌ يك‌ درصد نيست‌. باز كمتره‌. شايد يك‌ در هزار بيشتر محب‌ حضرت‌ رقيه‌ نباشند و بقيه‌اشون‌ ارادت‌ كاملي‌ به‌ معاويه‌ دارند كه‌ من‌ يك‌ شب‌ با دلايل‌ در مسافرخانه‌اي‌ بود كه‌ بنام‌ اموي‌ و بني‌ اميه‌ بود اتفاقا، فندق‌ الاموي‌ نوشته‌ بود با داشتم‌ صحبت‌ مي‌كردم‌ استدلال‌ كردم‌ كه‌ معاويه‌ اشتباه‌ كرده‌، مي‌خواستند آن‌ شب‌ ما را بكشند. يك‌ همچين‌ علاقمنداني‌. بريد نگاه‌ كنيد ببينيد. من‌ نميگم‌ اينها، اصلا اينها غير عاديه‌. آنوقت‌ يك‌ معاويه‌اي‌ است‌ پسر يزيد، اين‌ محب‌ خاندان‌ عصمت‌ بوده‌ در همان‌ شهر قبرش‌ روبه‌ راهه‌ نسبتا، مي‌روند مردم‌ نماز مي‌خونند. بالاي‌ قبر هم‌ نوشته‌ كه‌ هذا قبر معاوية‌ الصغيره‌ ان‌ محب‌ الاهل‌ البيت‌. اين‌ محب‌ اهل‌ بيت‌ بوده‌، اينجا او را استثناء كردند. اين‌ در آنجاست‌ها. در مشهد نيست‌ كه‌ بگيم‌ همه‌ دوستانند و هارون‌ الرشيد دشمن‌ بوده‌ و آن‌ را كنار زدند. نه‌. در آنجا. كنار هم‌ نزدند. و همينطور در جاهاي‌ ديگه‌. اينها يك‌ حقايقي‌ است‌ و رمز و كليد اين‌ حقايق‌ در يك‌ جمله‌ است‌. و آن‌ اينه‌ كه‌ انسان‌ ارتباط‌ با خدا داشته‌ باشه‌، با اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ داشته‌ باشه‌. خودش‌ را زير ساية‌ اين‌ كوثر كه‌ فاطمة‌ زهرا و اولاد او هستند قرار بده‌. همين‌ الان‌ امام‌ زمان‌ معز الاولياء و مذل‌ الاعدائه‌. اين‌ را آقايون‌ بدونيد. فكر نكنيد دشمني‌ كردن‌ با امام‌ زمان‌، انسان‌ ممكنه‌ عزيز بشه‌. نخير. خداي‌ تعالي‌ انسان‌ را ذليل‌ ميكنه‌ اگر يك‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌ دشمني‌ با امام‌ زمان‌ بكنه‌. اين‌ المعز الاولياء و مذل‌ الاعداء.

 خوب‌ من‌ زياد صحبت‌ كردم‌. چون‌ امشب‌ جناب‌ آقاي‌ رفيعي‌ نبودند و ما گفتيم‌ هفتة‌ قبل‌ هم‌ حرف‌ نزديم‌ و امشب‌ زياد حرف‌ بزنيم‌. خدا رحمت‌ كنه‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ را. همه‌ اتون‌ بگيد خدا رحمتش‌ كنه‌. يك‌ وقتي‌ به‌ من‌ گفت‌ كه‌ من‌ از خدا خواسته‌ام‌ پاي‌ سفرة‌ من‌ زياد بنشينند و از سفرة‌ من‌ مردم‌ زياد استفاده‌ بكنند. من‌ يك‌ نگاهي‌ به‌ ايشان‌ كردم‌ و گفتم‌ ما يك‌ نفر را ايشان‌ نميتونه‌ درست‌ پذيرائي‌ كنه‌ آنوقت‌ ماست‌ و اينها بهمون‌ ميده‌. فرمود كه‌ استفاده‌ از معنويات‌. اين‌ رزق‌ انسان‌، اينكه‌ رزق‌ حيواني‌ انسانه‌. يك‌ وقتي‌ در منزل‌ يكي‌ از متمولين‌ تهران‌ وارد شده‌ بوديم‌. صحبت‌ معنويات‌ نشد. ايشان‌ غذا خورد و آمد دم‌ در گفت‌ ميداني‌ چيكار كردي‌؟ گفت‌ چيكار كردم‌؟ گفت‌ مجلس‌ را طوري‌ تنظيم‌ كرده‌ بودي‌ مثل‌ اينكه‌ من‌ و اسبم‌ وارد اين‌ منزل‌ بشيم‌. اسب‌ را خوب‌ كاه‌ و جو بدي‌ ولي‌ خودم‌ را غذا ندي‌ و گرسنه‌ بيرون‌ بفرستي‌. اينجوري‌ بود. اين‌ غذا و اين‌ برنج‌ و اين‌ خورشت‌ و اين‌ تشكيلات‌ براي‌ بدن‌ منه‌، اسب‌ زير پا، اين‌ حيواني‌ كه‌ زير پاي‌ منه‌. روح‌ من‌ چه‌ استفاده‌اي‌ از اين‌ مجلس‌ كرد؟ و آن‌ صداي‌ جذابش‌ را كه‌ مجلسي‌ نبود مخصوصا در تهران‌ منزل‌ يكي‌ از دوستان‌ بنام‌ مرحوم‌ حاج‌ ميرزا ابو القاسم‌ عطار كه‌ مي‌آمد، توي‌ مجلسش‌ يكي‌ دو نفر از حرفهاش‌ حالت‌ ضعف‌ پيدا مي‌كردند، غش‌ مي‌كردند. يك‌ حالي‌، يك‌ شوري‌، خدا رحمتش‌ كنه‌. چهل‌ سال‌ از آنوقت‌ تابحال‌ گذشته‌. و ما حسرت‌ حتي‌ يك‌ لحظه‌ محضرش‌ را هنوز هم‌ داريم‌. ان‌ لله‌ علي‌ الناس‌ نفحات‌. خدا يك‌ نفحاتي‌ داره‌، يك‌ زمينه‌ هايي‌ داره‌ كه‌ انسان‌ بايد اينها را غنيمت‌ بشماره‌. از خداي‌ تعالي‌ بخواهيم‌ كه‌ انشاء الله‌، اماممون‌، بقية‌ الله‌ الاعظم‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را به‌ ما برسانه‌ تا از آن‌ كوثر، از آن‌ نهر كوثري‌ كه‌ از حوض‌ كوثري‌ كه‌، فاطمة‌ زهراست‌ آن‌ حوض‌، از اين‌ حوض‌ ما استفاده‌ بكنيم‌ تا بفهميم‌ كه‌ انسانيت‌ يعني‌ چه‌. لذت‌ انسانيت‌ يعني‌ چه‌؟ يك‌ وقتي‌ جوانهاي‌ ما زياد اين‌ سؤال‌ را مي‌كنند كه‌ چرا خدا ما را خلق‌ كرد. آخه‌ خدا تو را خلق‌ نكرده‌. تو خودت‌ اين‌ خلقت‌ را براي‌ خودت‌ انتخاب‌ كردي‌، تو خودت‌ اين‌ وجود را خلق‌ كردي‌. آخه‌ مي‌دونيد خدا چي‌ را خلق‌ كرد؟ خداي‌ تعالي‌ آدم‌ خلق‌ كرد. خداي‌ تعالي‌ فرمود اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. من‌ مي‌خوام‌ جانشين‌ خودم‌ را روي‌ زمين‌ خلق‌ كنم‌. خدا آن‌ حيات‌ طيبه‌، ذات‌ مقدس‌ پروردگار براي‌ ما خواسته‌. آنوقت‌ من‌ به‌ اين‌ جوانها ميگم‌ گاهي‌ كه‌ اگر شما يك‌ معشوقي‌ داشته‌ باشيد، يك‌ محبوبي‌ داشته‌ باشيد، اين‌ توي‌ يك‌ كاخ‌ پر از نعمتي‌ باشه‌، شما هم‌ بريد آنجا در آغوش‌ محبوبتون‌، ميگيد كه‌ چرا ما اينجا آمديم‌. بگيد. اما وقتي‌ كه‌ اومديد دلتون‌ به‌ هدف‌ برسه‌، تو چاله‌، چوله‌ افتاده‌، پاش‌ تو لجن‌ فرو رفته‌، از گرسنگي‌ و تشنگي‌ داره‌ مي‌ميره‌ ميگه‌ ما چرا اينجا افتاديم‌. علت‌ اينكه‌ ما اين‌ سؤال‌ را مي‌كنيم‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌ آن‌ حيات‌ طيبه‌، لذت‌ حيات‌ از زندگي‌ نرسيديم‌، خوب‌ مي‌كنيم‌ اين‌ چه‌ زندگيه‌. ما بيشتر وقتمون‌ را براي‌ مقدمات‌ زندگي‌ درست‌ مي‌كنيم‌ و از بين‌ مي‌بريم‌ و بعدش‌ هم‌ تازه‌ زندگي‌ درستي‌ نمي‌كنيم‌. يك‌ دانشجو، يك‌ محصل‌، سالها دور از وطن‌، توي‌ دانشكده‌، مشغول‌ تحصيل‌، اينها اينكه‌ يك‌ جا استخدامش‌ كنند. مدتي‌ هم‌ معطل‌ ميشه‌ براي‌ استخدام‌. آخر هم‌ كه‌ استخدام‌ ميشه‌ يك‌ نفر در تهران‌ براي‌ ما محاسبه‌ مي‌كرد. مي‌گفت‌ ماهي‌ بيست‌ هزار تومان‌ به‌ ما حقوق‌ مي‌دهند. ماهي‌ بيست‌ و دو هزار تومان‌ اجاره‌ خونه‌ مي‌دهيم‌. اينجوري‌ ميشه‌. اين‌ وضعشه‌. اما خداي‌ تعالي‌ براي‌ اين‌ شما را خلق‌ نكرده‌. بيائيد دستتون‌ را بديد به‌ دست‌ خدا. دست‌ ما و دامان‌ خدا. ببينيد خداي‌ تعالي‌ چطور وسائل‌ را براتون‌ فراهم‌ ميكنه‌. در همين‌ دنيا وسائل‌ را فراهم‌ ميكنه‌ به‌ خودش‌ قسم‌ كه‌ در اين‌ دنيا هم‌ حتي‌ انسان‌ بهتر از ديگران‌ زندگي‌ ميكنه‌ اگر با خدا باشه‌.

 خوب‌ خدا رحمت‌ كنه‌ آن‌ مرحوم‌ را. ما در يك‌ چنين‌ ايامي‌ در چهل‌ و يك‌ سال‌ قبل‌ با ايشان‌ بوديم‌ در كربلا. در كربلا بوديم‌. مثل‌ روز بيست‌ و يكم‌. معمول‌ ايشان‌ اين‌ بوده‌ كه‌ قبل‌ از اذان‌ صبح‌ من‌ را بيدار مي‌كرد مي‌گفت‌ بريم‌ حرم‌. ما را مي‌برد حرم‌ و بعدش‌ مي‌آمديم‌ صبحانه‌ مي‌خورديم‌. يك‌ روز صبحانه‌ آمديم‌ بخوريم‌، در كربلا من‌ ايشان‌ را هيچوقت‌ خوشحال‌ نديدم‌. آن‌ روز ديدم‌ خيلي‌ خوشحاله‌. به‌ ايشان‌ سلام‌ عرض‌ كرديم‌ حتي‌ يادمه‌، فكر كردم‌ امروز عيد است‌. خيلي‌ خوشحاله‌. گفتم‌ چيه‌؟ فرمود آقا به‌ من‌ اجازه‌ دادند اينجا بمانم‌. منهم‌ به‌ ايشان‌ گفتم‌ كه‌ نجف‌ را هم‌ من‌ درسهايش‌ را خوب‌ پسنديدم‌. منهم‌ نجف‌ مي‌مانم‌ و شما هم‌ اينجا نزديكيم‌ به‌ هم‌ رفت‌ و آمد مي‌كنيم‌. گفت‌ نه‌ من‌ امروز مي‌ميرم‌. با همين‌ صراحت‌. منهم‌ يك‌ علاقة‌ فوق‌ العاده‌اي‌ به‌ ايشان‌ داشتم‌. گريه‌ام‌ گرفت‌. الان‌ هم‌ داره‌ حالم‌ متغير ميشه‌. گفتم‌ منهم‌ اگر سيد باشم‌ نمي‌گذارم‌ تو بميري‌. گريه‌ام‌ گرفت‌ و حالم‌ منقلب‌ شد و پاشدم‌ رفتم‌. ايشان‌ ديگه‌ نتونست‌ جلوي‌ من‌ را بگيره‌. پاشدم‌ رفتم‌ حرم‌ حضرت‌ سيد الشهدا. آنوقت‌ ساعت‌ نه‌ صبح‌ بود. ماندم‌ آنجا. آنقدر گريه‌ كردم‌ يادمه‌ چشمهام‌ ديگه‌ تار شده‌ بود كه‌ بعد دلم‌ روشن‌ شد كه‌ ايشان‌ نمي‌ميره‌. براي‌ نهار كه‌ برگشتم‌ براي‌ مسافرخانه‌، ديدم‌ ايشان‌ غمگين‌ نشسته‌. گفت‌ اي‌ سيد كار خودت‌ را كردي‌. البته‌ كار من‌ نبودها. آن‌ عمر دست‌ خداست‌، فايده‌ هايي‌ در همين‌ يك‌ سال‌ وجود مقدس‌ ايشان‌ داشت‌ كه‌ من‌ حيف‌ روزهاي‌ آخر نبودم‌ به‌ ايشان‌ بگم‌ و الا به‌ ايشان‌ عرض‌ مي‌كردم‌ كه‌ ببينيد چقدر مفيد بود. شايد هم‌ خدا به‌ دل‌ ما نمي‌انداخت‌ كه‌ بريم‌ يك‌ همچين‌ تقاضايي‌ بكنيم‌ و اين‌ فرصت‌ را نمي‌داد. گفت‌ يك‌ سال‌ توي‌ اين‌ زندان‌، توي‌ اين‌ شكنجه‌ گاه‌، دور از محبوب‌. همينطور مي‌گفت‌ و گريه‌ مي‌كرد. ماهم‌ خوشحالي‌ مي‌كرديم‌ كه‌ حل‌ شد. گاهي‌ انسان‌ اينطوريه‌ها. اصلا درك‌ نمي‌كنه‌ كه‌ او چي‌ ميگه‌ حتي‌. من‌ آنموقع‌ اصلا درك‌ نمي‌كردم‌ كه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ چي‌ ميگه‌؟ يكسال‌ توي‌ اين‌ دنيا. تو زنداني‌ مرا تمديد كردي‌. تعبيرات‌ عجيبي‌ داشت‌. تعبيرات‌ عجيبي‌ كه‌ همانها آموزنده‌ بود كه‌ واقعا گاهي‌ من‌ خودم‌ فكر مي‌كنم‌ مي‌بينم‌ او براش‌ واقعا دنيا مثل‌ يك‌ زندان‌، يك‌ سلول‌، با اعمال‌ شاقه‌ بود. مسئله‌ تمام‌ شد و گذشت‌ و آمديم‌ ايران‌ و چون‌ من‌ خيلي‌ خوشم‌ آمده‌ بود از حوزة‌ نجف‌ و مشغول‌ درس‌ بوديم‌، سال‌ بعد رفتم‌ به‌ نجف‌ و يادمون‌ رفته‌ بود از قضيه‌. چون‌ ماها اين‌ مسائل‌ را با بي‌ توجهي‌ باهاش‌ برخورد مي‌كنيم‌. اولياء خدا را توجه‌ بهشون‌ نداريم‌ حرفهايي‌ كه‌ مي‌زنند. خدا ميدونه‌ آقايون‌ گاهي‌ من‌ رنجيدن‌ يك‌ نفر را به‌ احتمال‌ اينكه‌ شايد اين‌ ولي‌ خدا باشه‌، آنچنان‌ براش‌ نگرانم‌. يك‌ كسي‌ رنجش‌ مختصري‌ نسبت‌ به‌ من‌ پيدا بكنه‌، واقعا من‌ متأثر ميشم‌. يعني‌ مي‌ترسم‌ يك‌ وقتي‌ اين‌ ولي‌ خدا ناراحت‌ بشه‌. اهميت‌ نمي‌ديم‌ ما به‌ اين‌ مسائل‌. ايشان‌ گفته‌ بايد من‌ يكسال‌ ديگه‌ توي‌ اين‌ دنيا باشم‌. اصلا حالا شايد، خدا نكنه‌ من‌ اينطوري‌ بوده‌ باشم‌، يادم‌ نيست‌ اينطوري‌ باشم‌ ولي‌ طبق‌ معمول‌ شايد فكر مي‌كردم‌ يك‌ چيزي‌ توي‌ ذهنش‌ آمده‌ و بعدش‌ هم‌ يك‌ چيزي‌ به‌ ذهنش‌ آمده‌ و حالا يك‌ سالش‌ را هم‌ خودش‌ تعيين‌ و حالا ايشان‌ عمري‌ نداشت‌، هفتاد سال‌ عمرش‌ بيشتر نبود. يكسال‌ ديگه‌، دقيقا روز بيست‌ و يكم‌ ماه‌ رجب‌، سال‌ بعد ايشان‌، مريض‌ هم‌ نبود، توي‌ بازار داشت‌ مي‌رفت‌. به‌ يكي‌ از رفقا گفت‌ كه‌ حضرت‌ عزرائيل‌ داره‌ مي‌آد با من‌ كار داره‌. همانجا كنار يك‌ مغازه‌اي‌ نشسته‌ بود و همانجا تمام‌ شد. حالا شما ميگيد چرا نرفت‌ خانه‌. آنقدر اولياء خدا از اين‌ دنيا فراريند كه‌ ميگند همينجا خوبه‌. تا ما بريم‌ خونه‌ همين‌ اندازه‌ هم‌ توي‌ دنيا نباشيم‌، زودتر به‌ محبوب‌ برسيم‌. اينها يك‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ شايد همه‌ نتونند هضمش‌ كنند، همه‌ نتونند دركش‌ كنند. من‌ اطلاع‌ نداشتم‌، نجف‌ رفته‌ بودم‌ مشغول‌ تحصيل‌ باصطلاح‌ بودم‌ و من‌ اگر مي‌دانستم‌ ايشان‌ اينقدر كم‌ پيش‌ ما خواهد بود، تحصيل‌ و همه‌ را پشت‌ پا مي‌زدم‌ مي‌آمدم‌ كنار ايشان‌ لااقل‌ تا زماني‌ كه‌ حيات‌ داشتند. ديدم‌ كه‌، چون‌ به‌ من‌، من‌ به‌ ايشان‌ خيلي‌ نزديك‌ بودم‌، بعضي‌ از دوستان‌ تلگراف‌ تسليت‌ زدند به‌ همان‌ نجف‌ كه‌، ما هم‌ يك‌ فاتحه‌اي‌ گرفتيم‌ در منزل‌، چون‌ اين‌ مجلس‌ روضة‌ شبهاي‌ جمعه‌امون‌، يا روز پنجشنبه‌ بوده‌ يا شب‌ جمعه‌، هر هفته‌ ما داشتيم‌ از زمان‌ طلبگيمون‌، الان‌ شايد چهل‌ سال‌ بوده‌ اين‌ روضه‌. ما مجلس‌ داشتيم‌. آنوقت‌ صبح‌ پنجشنبه‌ بود در نجف‌ فاتحه‌ را تبديل‌ به‌ فاتحه‌ كرديم‌، قرآن‌ و اينها. يك‌ آقاي‌ آسيد مرتضي‌ سبزواري‌ بود خدا رحمتش‌ كنه‌. اين‌ بالاي‌ سر حضرت‌ رضا نماز مي‌خوند. غير از آسيد حسين‌ سبزواري‌ مسجد گوهرشاد نماز مي‌خوندند، اين‌ آقا آسيد مرتضي‌ سبزواري‌. بسيار مرد خوب‌، از اوتاد، از دوستان‌ بسيار صميمي‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ بود. ايشان‌ آنوقت‌ در كربلا بود. آمد صبح‌ پنجشنبه‌ منزل‌ ما گفت‌ براي‌ كي‌ فاتحه‌ گذاشتيد؟ گفتم‌ براي‌ مرحوم‌ دوست‌ شما، حاج‌ ملا آقاجان‌. گفت‌ كه‌ من‌ ديشب‌ ايشان‌ را توي‌ صحن‌ حضرت‌ سيد الشهدا ديدم‌. گفتم‌ آقا تلگراف‌، تشييع‌ جنازه‌ در مسجد لر زاده‌ فاتحه‌اش‌. نه‌ آقا. من‌ خودم‌ ديدم‌. ما هم‌ كه‌ نمي‌توانستيم‌ ايشان‌ را تكذيب‌ كنيم‌. عالم‌، يك‌ مرد بزرگوار، گفت‌ من‌ مدتي‌ با ايشان‌ صحبت‌ مي‌كردم‌. از دور هم‌ نديدمش‌ كه‌ بگي‌. و ايشان‌ به‌ من‌ گفت‌ كه‌ آمدم‌ يك‌ خانة‌ جديدي‌ جديدا تهيه‌ كرده‌ام‌. آمده‌ام‌ يك‌ دوره‌ زيارت‌ دوره‌اي‌ بكنم‌ و برگردم‌. ما همينطور توي‌ اين‌ فكر بوديم‌ كه‌ حالا ايشان‌ راست‌ ميگه‌، اين‌ آقا راست‌ مي‌گويند، چي‌ بوده‌ جريان‌. يكي‌ ديگه‌ از دوستان‌، چون‌ آن‌ سال‌ سالي‌ بود كه‌ با يك‌ ورقه‌هايي‌ اجازه‌ مي‌دادند كه‌ كسي‌ به‌ عراق‌ بره‌. خيلي‌ مناسبات‌ نزديك‌ شده‌ بود. يك‌ پانزده‌ تومان‌ مي‌گرفتند. معروف‌ شده‌ بود به‌ گذرنامة‌ پانزده‌ توماني‌، جمعيت‌ هم‌ زياد آمده‌ بود براي‌ عراق‌. يك‌ شب‌ يكي‌ از دوستان‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ آمد وارد مجلس‌ شد و به‌ من‌ تسليت‌ گفت‌ و گفتم‌ كه‌ شما چه‌ خبر داريد؟ گفت‌ تشييع‌ جنازه‌ هم‌ من‌ رفتم‌ براي‌ زنجان‌. در تهران‌ هم‌ فاتحه‌ گذاشتند (حالا ايشان‌ هيچ‌ اطلاعي‌ از حرفهاي‌ گذشتة‌ ما نداره‌) ولي‌ يك‌ چيزي‌ ديشب‌ ديدم‌ در فلان‌ ساعت‌، من‌ از در صحن‌ مي‌خواستم‌ برم‌ بيرون‌، چون‌ ديگه‌ جنازه‌ را ديده‌ بود، تشييع‌ هم‌ كرده‌ بود، مي‌خواستم‌ از در صحن‌ برم‌ بيرون‌ يك‌ وقت‌ ديدم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ داره‌ وارد صحن‌ ميشه‌. من‌ احساس‌ كردم‌ روح‌ ايشانه‌. به‌ من‌ رسيد مثل‌ يك‌ نسيمي‌ از من‌ عبور كرد. اينجا را آقاي‌ سبزواري‌ گفت‌ عجب‌، گفتم‌ همان‌ ساعتي‌ كه‌ ايشان‌ ديدند. ولي‌ چون‌ من‌ نمي‌دانستم‌ كه‌ ايشان‌ فوت‌ كرده‌، با من‌ وايستاد و حرف‌ زد. بعله‌. اولياء خدا اينطور هستند. در بيست‌ و يكم‌ ماه‌ رجب‌، ايشان‌ از دار دنيا رفت‌ و بعد هم‌ من‌ چند تا خواب‌ از ايشان‌ ديدم‌. در يكي‌ از خوابها از ايشان‌ پرسيدم‌ كه‌ شما در كجاي‌ بهشتيد؟ فرمود من‌ دربان‌ سيد الشهدا هستم‌. خيلي‌ جالب‌ بود. كسي‌ توي‌ آن‌ دنيا هم‌ بتونه‌ دربان‌ امام‌ حسين‌ باشه‌. اي‌ خدا ما را دربان‌ دربانان‌ خاندان‌ طهارت‌ هم‌ قرار بدي‌، خدمتگزار دوستان‌ خاندان‌ عصمت‌ هم‌ قرار بدي‌ ممنونتيم‌.

 خدايا ما را در اين‌ دنيا، در آن‌ دنيا، در آن‌ عالم‌، در عالم‌ برزخ‌، لحظه‌اي‌ و كمتر از لحظه‌اي‌ دستمون‌ را از دامن‌ امام‌ زمانمون‌ كوتاه‌ نكن‌. الهي‌ آمين‌. با خاندان‌ عصمت‌ محشورمون‌ كن‌. الهي‌ آمين‌.

 السلام‌ علي‌ المعذب‌ في‌ قعر السجون‌ و ظلم‌ المطامير. چراغها را خاموش‌ كنيد ايام‌ عزاي‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ بخاطر موسي‌ بن‌ جعفره‌. السلام‌ علي‌ المعذب‌ في‌ قعر السجون‌ و ظلم‌ المطامير و دهشت‌ البيوت‌ و بيات‌ المنادا بظل‌ (نامفهوم‌). سلام‌ ما بر آن‌ آقايي‌ كه‌ در ميان‌ زندان‌ او را معذبش‌ كردند. غل‌ جامعه‌ به‌ گردنش‌ انداختند، يك‌ عده‌ خراسانيها رفته‌ بودند براي‌ ديدن‌ امامشون‌، با زحمت‌ در زندان‌ را پيدا كردند. زندانبان‌ گفت‌ امامتون‌ همينجا زندانيست‌. همين‌ حالا آزاد ميشود. خوشحال‌ شدند. اي‌ خدا اي‌ خدا. يك‌ وقت‌ ديدند يك‌ جنازه‌اي‌ را روي‌ دست‌ چهار نفر برداشتند، يك‌ نفر هم‌ جلو صدا مي‌زند هذا امام‌ الرفضه‌، اين‌ امام‌ رافضي‌هاست‌. جنازة‌ موسي‌ بن‌ جعفر را به‌ سوي‌ قبرستان‌ قريش‌ مي‌بردند. سليماني‌ پيدا شد و از بدن‌ امام‌ را تجليل‌ كرد و جنازه‌ را گرفت‌ و با احترام‌ دفن‌ كرد. اما دلها بسوزد براي‌ آن‌ بدني‌ كه‌… يا ابا عبد الله‌. در ماه‌ رجب‌ هم‌ اول‌ ماه‌، هم‌ نيمة‌ ماه‌ زيارتي‌ مخصوص‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ است‌. شب‌ جمعه‌ است‌. همه‌ دلها را متوجه‌ به‌ كنار قبر شش‌ گوشه‌اش‌. اگر يك‌ قدم‌ بلندتري‌ برداريد، بريم‌ كنار گودي‌ قتلگاه‌ بهتره‌. السلام‌ عليك‌ يا ابي‌ عبد الله‌ التي‌ حلت‌ بفنائك‌ السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌ السلام‌ عليك‌ و رحمة‌ الله‌ و بركاته‌.

 

شب ۱۳ رجب ۱۴۱۵ قمری – ۲۶ آذر ۱۳۷۳ شمسی – ولايت‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ السلام‌

 ولايت‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ السلام‌ 13 رجب‌ 1415

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 و جعلنا من‌ الماء كل‌ شي‌ء حي‌. در ضمن‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد اين‌ آية‌ شريفه‌ بود. در احاديث‌ متعدده‌اي‌ هست‌ كه‌ منظور و تأويل‌ و باطن‌ اين‌ كلمه‌ كه‌ از آب‌ هر چيزي‌ زنده‌ است‌، ولايت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌. مسئلة‌ ولايت‌ از مسائل‌ بسيار پر اهميت‌ عالم‌ انسانيت‌ و بلكه‌ عالم‌ خلقت‌ است‌. در آيات‌ متعدده‌اي‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار موضوع‌ ولايت‌ را مطرح‌ فرموده‌ كه‌ مهمترينش‌ اين‌ آيه‌ است‌. ان‌ ما وليكم‌ الله‌ و رسوله‌ و الذين‌ آمنوا الذين‌ يقيمون‌ الصلوة‌ و يؤتون‌ الزكاة‌ و هم‌ راكعون‌. كلمة‌ انما از نظر ادبيات‌، ادبيات‌ عرب‌ معروفه‌ كه‌ كلمة‌ حصره‌. بحثي‌ است‌ درباره‌اش‌ كه‌ آيا اين‌ كلمه‌ معناي‌ حصر مي‌دهد يا نمي‌دهد، اجمالا اكثر آقايان‌، اكثر مفسرين‌ و اهل‌ ادب‌ گفته‌اند كه‌ انما كلمة‌ حصره‌. حصر يعني‌ چه‌؟ يعني‌ اگر انما بر سر كلمه‌اي‌ بود در فارسي‌ اين‌ معنا را ميده‌: اين‌ است‌ و جز اين‌ نيست‌. اين‌ حقيقت‌ است‌ و غير از اين‌ حقيقت‌ نيست‌. سخن‌ همين‌ است‌ و غير از اين‌ سخن‌ نيست‌. حق‌ همين‌ است‌ و غير از اين‌ باطل‌ است‌. انما وليكم‌، حرف‌ حق‌ اين‌ است‌، اين‌ است‌ و جز اين‌ نيست‌ كه‌ ولي‌ شما خداست‌. ولي‌ به‌ چه‌ معناست‌؟ تحقيقات‌ زيادي‌ دربارة‌ اين‌ كلمه‌ در يك‌ مدت‌ زماني‌ كرده‌ بودم‌ از نظر لغت‌ و روايات‌ و آيات‌ قرآن‌، به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيدم‌ كه‌ شايد در كتب‌ اين‌ خلاصه‌ گفته‌ نشده‌ باشد كه‌ ولي‌ به‌ معناي‌ فرماندهي‌ است‌ كه‌ روي‌ محبت‌ فرمان‌ ميدهد. گاهي‌ هست‌ فرمانده‌ فرمانده‌ ميده‌ براي‌ محبت‌ به‌ خودش‌ كاري‌ را مي‌خواد از پيش‌ ببره‌. گاهي‌ هست‌ كه‌ فرمان‌ ميده‌ براي‌ اينكه‌ كاري‌ انجام‌ بشه‌، هيچ‌ محبتي‌ به‌ طرف‌ نداره‌. اين‌ را ميگويند آمر. امر كننده‌. اما گاهي‌ هست‌ كه‌ پدر، فرزندش‌ را يك‌ دستوري‌ ميده‌. ميگه‌ به‌ خطر نزديك‌ ميشوي‌، نشو. ميگويد اين‌ كار را بكن‌ برات‌ مفيده‌. چون‌ محبت‌ به‌ فرزند دارد دستور ميده‌ كه‌ فرزندش‌ اين‌ كار را بكند. به‌ نفع‌ فرزند حرف‌ ميزند. اين‌ را ميگويند ولي‌. ولي‌ كسي‌ است‌ كه‌ منافع‌ خودش‌ را به‌ هيچ‌ وجه‌ در نظر نگيرد و تنها منافع‌ آن‌ مأمور را، آن‌ كسي‌ كه‌ بهش‌ امر ميكند در نظر بگيرد.

 از همينجاست‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و المؤمنون‌ و المؤمنات‌ بعضهم‌ اولياء بعض‌. مؤمنين‌ و مؤمنات‌ بعضيشون‌ ولي‌ بعضي‌ هستند. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ يأمرون‌ بالمعروف‌ و ينهون‌ عن‌ المنكر. امر به‌ معروف‌ مي‌كنند و نهي‌ از منكر مي‌كنند. امر به‌ معروف‌ كه‌ انسان‌ ديگري‌ را ميكنه‌ هيچ‌ منافع‌ خودش‌ را در نظر نميگيره‌. منافع‌ خودش‌ را در نظر نميگيره‌، فقط‌ و فقط‌ منافع‌ طرف‌ را در نظر ميگيره‌. من‌ اگر به‌ شما گفتم‌ نمازت‌ را اول‌ وقت‌ بخوان‌، اگر گفتم‌ نمازت‌ را با آداب‌ صحيحش‌ بخوان‌، اگر گفتم‌ حمد و سوره‌ات‌ را درست‌ كن‌، اگر گفتم‌ مثلا فلان‌ واجب‌ را انجام‌ بده‌، منافع‌ تو را در نظر گرفتم‌، نه‌ منافع‌ خودم‌ را. اما اگر گفتم‌ براي‌ من‌ يك‌ مثلا فرض‌ كنيد مقداري‌ آب‌ بيار. خوب‌ اينجا امر كردم‌ و منفعت‌ تو را در نظر نگرفتم‌، منفعت‌ خودم‌ را در نظر گرفتم‌. اينجا نميگويند ولايت‌ اعمال‌ شد، ميگند امر كرد. مؤمنين‌ و مؤمنات‌ بعضهم‌ اولياء بعض‌. بعضيشون‌ اولياء بعضي‌ ديگرند به‌ جهت‌ اينكه‌ امر به‌ معروف‌ ميكنند و نهي‌ از منكر مي‌كنند. مؤمن‌ آينة‌ مؤمنه‌. در اين‌ تشبيهي‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) فرموده‌ بسيار مورد بايد توجه‌ واقع‌ بشود كه‌ مؤمن‌ آينة‌ مؤمنه‌. مؤمن‌ وقتي‌ كه‌ در مقابل‌ مؤمن‌ قرار ميگيره‌ همانطوري‌ كه‌ آينه‌ وقتي‌ كه‌ در مقابل‌ صورتتون‌ قرار ميگيرد، عيبهاي‌ شما را در مقابل‌ خودتون‌ ميگه‌. بدترين‌ مردم‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ عيب‌ او را پشت‌ سر او بگه‌. يعني‌ يقينا ايمان‌ به‌ خدا و پيغمبر نداره‌ و اينقدر ارزش‌ نداشته‌ باشد، آنقدر اهميت‌ نداشته‌ باشد، شخصيت‌ نداشته‌ باشه‌ كه‌ جرأت‌ كند بياد عيب‌ طرف‌ را به‌ خودش‌ بگه‌ كه‌ او خودش‌ را اصلاح‌ كنه‌.

 اول‌ اينكه‌ مؤمن‌ از خصوصياتش‌ اينه‌ كه‌ عيب‌ طرف‌ را در مقابل‌ خود او ميگه‌، به‌ خودش‌ ميگه‌. دوم‌ اينكه‌ اين‌ تشبيه‌ پيغمبر اكرم‌ منظور اين‌ بوده‌ كه‌ اگر كسي‌ عيب‌ شما را به‌ شما تذكر داد، شما از او خوشت‌ بياد كه‌ بحمد الله‌ يك‌ دوستي‌ پيدا شد عيب‌ من‌ را بهم‌ تذكر داد. همانطوري‌ كه‌ وقتي‌ آينه‌ را در مقابل‌ صورتتون‌ مي‌گيريد و در آينه‌ نگاه‌ مي‌كنيد، يك‌ لكة‌ سياهي‌ در صورتتون‌ مشاهده‌ كرديد، اين‌ آينه‌ را تميز مي‌كنيد و مي‌گذاريدش‌ كنار و فردا باز دو مرتبه‌ مي‌آييد در اين‌ آينه‌ نگاه‌ مي‌كنيد و از آينه‌ متشكريد كه‌ شما را نگذاشت‌ با اين‌ لكه‌اي‌ كه‌ توي‌ صورتتون‌ هست‌ توي‌ جامعه‌ بريد.

 به‌ خدا قسم‌ آقايان‌ يكي‌ از بدبختي‌هاي‌ ما و گرفتاريهاي‌ ما اين‌ است‌ كه‌ ما براي‌ خودمون‌ يك‌ آينه‌ نداريم‌ كه‌ هر وقت‌ مي‌خواهيم‌ توي‌ اجتماع‌ بيائيم‌ يا از توي‌ اجتماع‌ توي‌ منزل‌ برويم‌، در او نگاه‌ بكنيم‌، خودمون‌ را در مقابل‌ او عرضه‌ بكنيم‌ تا ببينيم‌ عيبي‌، نقصي‌، چيزي‌ داريم‌ وارد آن‌ اجتماع‌، يا از اجتماع‌ وارد منزل‌ نشيم‌. مستحبه‌ هر روز صبح‌ شما توي‌ آينه‌ نگاه‌ كنيد. همينطور مستحب‌ است‌ كه‌ انسان‌ خودش‌ را در مقابل‌ يك‌ آينة‌ شفافي‌ نشان‌ بده‌ و مؤمني‌ باشد كه‌ به‌ او تذكر بدهد. مؤمني‌ باشد كه‌ او را آينه‌ باشد و هر وقت‌ مي‌خواد به‌ مقام‌ عبادت‌ برود، در ميان‌ مردم‌ برود، با جامعه‌اي‌ برخورد بكند، با زن‌ و فرزندش‌ همنشين‌ باشد، خودش‌ را در آن‌ آينه‌ نگاه‌ كند كه‌ مبادا لكه‌اي‌ در روحش‌ وجود داشته‌ باشد كه‌ ماية‌ فساد بشود.

 لذا خداي‌ تعالي‌ مؤمنين‌ را بعضيشون‌ را ولي‌ بعضي‌ قرار داده‌ كه‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر يكديگر را بكنند. ولي‌ به‌ معناي‌ محبت‌ شديد ولي‌ است‌ نسبت‌ به‌ آن‌ كسي‌ كه‌ تحت‌ ولايت‌ اوست‌ و فرمان‌ هم‌ بده‌، اگر شخصي‌ شخصي‌ را دوست‌ داشت‌، ولي‌ او را امر و نهي‌ نكرد، محب‌ ميشه‌. اگر امر و نهي‌ كرد، آمر ميشه‌. اگر محبت‌ و امر و نهي‌ با يكديگر توأم‌ شد يعني‌ روي‌ محبت‌ امر كرد، روي‌ محبت‌ نهي‌ كرد، اين‌ ميشه‌ ولي‌.

 اول‌ كسي‌ كه‌ هيچ‌ منافع‌ شخصي‌ خودش‌ را در نظر نگرفته‌ و تنها و تنها منافع‌ بندگانش‌ را در نظر گرفته‌ است‌، ذات‌ مقدس‌ پروردگاره‌، انما وليكم‌ الله‌. ولي‌ شما خداست‌. خداست‌ كه‌ اگر جملة‌ كائنات‌ كافر گردند بر دامن‌ كبرياش‌ ننشيند گرد. خداست‌ كه‌ هرچه‌ فرموده‌ بايد اطاعت‌ بشود و هر چه‌ دستور داده‌ بايد انجام‌ بشود و هيچ‌ منافع‌ خودش‌ را خداي‌ تعالي‌ در نظر نگرفته‌. من‌ نكردم‌ خلق‌ تا سودي‌ كنم‌ بلكه‌ تا بر بندگان‌ جودي‌ كنم‌. انما وليكم‌ وليكم‌، جز اين‌ نيست‌ ولي‌ شما. انما وليكم‌ كه‌ الله‌. الله‌. بعد كه‌؟ انما وليكم‌ اله‌ و رسوله‌. بعد هم‌ پيغمبر در مقابل‌ زحمات‌ پيغمبر چه‌ اجري‌ پيغمبر در نظر گرفت‌؟ هيچ‌. مكرر آمدند خدمت‌ رسول‌ اكرم‌ كه‌ آقا براي‌ خودت‌ يك‌ چيزي‌ از ما بخواه‌. فرمود ان‌ اجري‌ الا علي‌ الله‌. من‌ روي‌ محبت‌ به‌ شما، براي‌ شما دارم‌ كار ميكنم‌ تا آنجا كه‌ وقتي‌ از دار دنيا مي‌خواد بره‌، جبرئيل‌ آمده‌ كه‌ چي‌ مي‌خواي‌؟ بهشت‌ را براي‌ تو تزئيين‌ كرده‌اند، چه‌ كرده‌اند، چه‌ كرده‌اند كه‌ مفصله‌. رسول‌ اكرم‌ فرمود امتي‌. امتم‌، شفاعت‌ امتم‌. امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد جبرئيل‌ نازل‌ شد اين‌ آيه‌ را تلاوت‌ كرد و لسوف‌ يعطيك‌ ربك‌ و ترضي‌. روز قيامت‌ آنقدر خدا بهت‌ ميده‌ تا راضيت‌ كنه‌ و امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمود بخدا قسم‌ پيغمبر روز قيامت‌ سرش‌ را به‌ سجده‌ مي‌گذارد تا تمام‌ امتش‌ شفاعت‌ نشود سرش‌ را بلند نميكند و راضي‌ نميشه‌. ببينيد اينهم‌ پيغمبر. منافع‌ خودش‌ را در نظر نميگيره‌. اگر در يك‌ آيه‌ هم‌ هست‌ كه‌ قل‌ لا اسئلكم‌ اجرا الا مودة‌ في‌ القربي‌ من‌ محبت‌ ذوي‌ القربايم‌ را در مقابل‌ زحماتم‌ از شما مي‌خوام‌، در يكي‌ دو آية‌ ديگر اين‌ را تفسير كرده‌ كه‌ مي‌فرمايد قل‌ ما سئلتكم‌ من‌ اجر فهو لكم‌. بگو اي‌ پيغمبر آنچه‌ را كه‌ من‌ از اجر از شما سؤال‌ كردم‌، براي‌ خودتونه‌. شما وقتي‌ كه‌ ذوي‌ القربي‌ من‌ مثل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و فاطمة‌ زهرا و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ و حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء را دوست‌ داشتيد، پشت‌ سر اينها راه‌ مي‌افتيد. وقتي‌ كه‌ پشت‌ سر اينها راه‌ افتاديد وارد بهشت‌ ميشيد. قل‌ ما سئلتكم‌ من‌ اجر فهو لكم‌. اين‌ مال‌ شماست‌، به‌ نفع‌ شماست‌، بخاطر خود شماست‌. پس‌ انما وليكم‌ الله‌ و رسوله‌. و قربان‌ اين‌ سومي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ با كنايه‌ نامش‌ را برده‌ و با عظمت‌ بيشتر يادش‌ كرده‌ و فرموده‌ و الذين‌ آمنوا. الكنايه‌ ميگويند ابلق‌ من‌ التصدير. كنايه‌ بليغتر از تصريحه‌. اگر الان‌ از در يك‌ نفر وارد بشه‌ شما بگيد مثلا حسن‌ آمد، حسين‌ آمد. خوب‌ يك‌ شخصي‌ آمد اسمش‌ حسنه‌ يا حسينه‌. اما اگر همان‌ شخص‌ وارد بشه‌ بگيم‌ هنرمند فلاني‌ آمد، يا عالم‌ جليل‌ آمد، يا مؤمن‌ واقعي‌ آمد، يا تزكية‌ نفس‌ كردة‌ واقعي‌ وارد شد، اين‌ علاوة‌ بر اينكه‌ همه‌ بهش‌ برمي‌ گردند نگاه‌ مي‌كنند و مي‌شناسند مخصوصا با نشاني‌ باشه‌، مي‌بينيد كه‌ يك‌ توجه‌ ديگري‌ هم‌ بهش‌ ميشه‌ كه‌ اين‌ ايمانش‌ را خدا تصديق‌ كرده‌. مي‌فرمايد و الذين‌ آمنوا. كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌اند. چرا با لفظ‌ جمع‌ بيان‌ كرده‌؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ تنها علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نيست‌. اين‌ نمونه‌ است‌ كه‌ الان‌ است‌ ولي‌ يازده‌ فرزندش‌ هم‌ هستند، كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌اند، كساني‌ كه‌ مؤمنند، شما فكر نكنيد ايمان‌ يك‌ صفت‌ خيلي‌ معموليست‌. نه‌. آن‌ ايمان‌ واقعي‌، ايماني‌ كه‌ حضرت‌ امير المؤمنين‌ را وقتي‌ كه‌ صعصعه‌ مي‌آيد در موقع‌ وفاتش‌ خدمتش‌ و عرض‌ ميكنه‌ آقا شما بالاتريد يا انبياء، حضرت‌ يك‌ يك‌ از انبياء را ميشماره‌ و بالاترين‌ انبياء حضرت‌ ابراهيم‌ خليله‌، بعد از پيغمبر اكرم‌ وقتي‌ كه‌ به‌ ابراهيم‌ خليل‌ ميرسد مي‌فرمايد من‌ بالاترم‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ گفت‌ رب‌ ارني‌ كيف‌ تحي‌ الموتي‌، خدايا به‌ من‌ نشان‌ بده‌ كه‌ چگونه‌ مرده‌ زنده‌ ميكني‌؟ قال‌ اولم‌ تؤمن‌. آيا ايمان‌ نداري‌؟ قال‌ بلي‌. ابراهيمه‌ بلي‌. ايمان‌ را داره‌ اما آن‌ آرامشي‌ كه‌ بايد داشته‌ باشه‌، نداره‌. آن‌ آرامشي‌ كه‌ علي‌ داشت‌، آن‌ آرامشي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ دارد كه‌ آمنوا الرسول‌ بما انزل‌ اليه‌ من‌ ربه‌. آن‌ آرامش‌ را ابراهيم‌ نداره‌. ميگه‌ بلي‌ و لكن‌ ليطمئن‌ قلبي‌. حضرت‌ امير مي‌فرمايد كه‌ من‌ مقامم‌ بالاتر از ابراهيم‌ خليله‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ او اينطور گفت‌ من‌ گفتم‌ لو كشف‌ الغطاء مزدت‌ يقينا. اگر تمام‌ اين‌ پرده‌ها از بين‌ برود، تمام‌ پرده‌ها بالا زده‌ شود، همة‌ حقايق‌ در مقابل‌ چشمم‌ ظاهر شود و تمام‌ حكمت‌ به‌ من‌ تعليم‌ داده‌ شود و كسي‌ بياد بگه‌ براي‌ من‌ فرقي‌ نميكنه‌، به‌ جهت‌ اينكه‌ من‌ همه‌ را دارا هستم‌، وقتي‌ كه‌ مثل‌ فردا صبح‌ قنداقة‌ امير المؤمنين‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ جانمون‌ به‌ قربانش‌ به‌ دست‌ رسول‌ اكرم‌ دادند، چشمش‌ را باز كرد به‌ جمال‌ پيغمبر نگاهي‌ كرد. مثل‌ دو تا آشنا كه‌ يك‌ چند روزي‌ همديگر را نديدند، يك‌ تبسمي‌ به‌ صورت‌ رسول‌ اكرم‌ كرد. عرض‌ كرد اجازه‌ ميديد بخونم‌؟ بايد دو تا مؤمن‌ كه‌ با يكديگر روبرو ميشوند، كلامشون‌ كلام‌ حق‌ باشد، سخنشون‌ سخن‌ حق‌ باشد. ارتباطشون‌ ارتباط‌ خدائي‌ و رحماني‌ باشد. فرمود بخوان‌. ببينيد چه‌ آيه‌اي‌ را انتخاب‌ كرده‌. قد افلح‌ المؤمنون‌. اي‌ رسول‌ ما، اي‌ رسول‌ اكرم‌، اي‌ كسي‌ كه‌ واسطة‌ وحيي‌، اي‌ امت‌ پيغمبر، اي‌ جهان‌ انسانيت‌، قد افلح‌ المؤمنون‌. مؤمنين‌ رستگارند. من‌ بعضي‌ از كتابهاي‌ دانشمندان‌ حتي‌ غير مسلمان‌ را در اين‌ ارتباط‌ ديده‌ام‌. شايد يك‌ وقتي‌ يادمه‌ متجاوز از سي‌ جلد كتاب‌ دربارة‌ ايمان‌ ديده‌ بودم‌. يكي‌ از اين‌ كتابها را يك‌ نفري‌ كه‌ ملحد بود يعني‌ اعتقاد به‌ خدا نداشت‌ نوشته‌ بود. دربارة‌ ايمان‌ به‌ خدا. نوشته‌ بود خوشا به‌ حال‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ به‌ خدا دارند. آنها در زندگي‌ آرامش‌ دارند. آنها ميگويند گر نگهدار من‌ آن‌ است‌ كه‌ من‌ ميدانم‌ شيشه‌ را در بغل‌ سنگ‌ نگه‌ مي‌دارد

 پيدا نميكند. ولو اينكه‌ تمام‌ اطباء او را جواب‌ گفته‌ باشند. مي‌بيني‌ يك‌ روزنة‌ ايمان‌، يك‌ روزنة‌ اميد در او هست‌. مؤمن‌ اينطوره‌. آقايون‌ من‌ از باب‌ و المؤمنين‌ و المؤمنات‌ بعضهم‌ اولياء بعض‌ عرض‌ مي‌كنم‌. اگر ميلياردها ثروت‌ داريد. اگر وقت‌ داريد، اگر فرصت‌ داريد، تمام‌ نيروتون‌ را، تمام‌ مالتون‌ را صرف‌ كنيد، يك‌ مختصر هم‌ كه‌ شده‌ ايمان‌ در قلبتون‌ به‌ وجود بياريد تا زندگي‌ راحتي‌ داشته‌ باشيد. آنهائي‌ كه‌ ايمان‌ ندارند، آنهائي‌ كه‌ مؤمن‌ نيستند، آنها آرامش‌ ندارند. زندگي‌ ندارند. حالا ولو كنار گنجها خوابيده‌ باشند. خداي‌ تعالي‌ با اين‌ وصف‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را معرفي‌ ميكنه‌. و المؤمنون‌، مؤمنين‌، آنهائي‌ كه‌ يك‌ نمونه‌اش‌ را مي‌خواهيد بهتون‌ نشون‌ بدم‌. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد يك‌ نمونه‌اش‌ الذين‌ يقيمون‌ الصلوة‌ نماز مي‌خونند و يؤتون‌ الزكاه‌ و هم‌ راكعون‌. اين‌ نشانيشه‌. نماز خوندن‌ زياد دليل‌ نميشه‌. در يك‌ تاريخي‌ ديدم‌ صحت‌ و سقمش‌ را زياد نمي‌تونم‌ مطمئن‌ باشم‌ ولي‌ ديدم‌ كه‌ دهها مرتبه‌ بعضي‌ از منافقين‌ در زمان‌ پيغمبر اكرم‌ در حال‌ ركوع‌ رفتند انگشتر خريدند به‌ سائل‌ دادند يك‌ آيه‌ در شأنشون‌ نازل‌ نشد چون‌ انگشتر دادن‌، ركوع‌ كردن‌، نماز خوندن‌، اينها نيست‌. آني‌ كه‌ مهمه‌ ايمانه‌. ايمان‌ به‌ خداست‌. اين‌ نشانيه‌. اين‌ نشانيه‌ آن‌ مؤمن‌ به‌ خداست‌. الذين‌ آمنوا و يقيمون‌ الصلوة‌ و يؤتون‌ الزكاة‌ و هم‌ راكعون‌. شما مي‌دونيد مي‌خوام‌ چي‌ بگم‌؟ بعضي‌ از افراد خيال‌ مي‌كنند كه‌ تزكية‌ نفس‌ يعني‌ واجباتش‌ را انسان‌ انجام‌ بده‌ و محرمات‌ را ترك‌ بكنه‌. گاهي‌ هم‌ نزد بعضي‌ از علما و بزرگان‌ و محترمين‌ كه‌ انسان‌ مشرف‌ ميشه‌ و از محضرشون‌ سؤال‌ ميكنه‌ كه‌ آقا توي‌ قرآن‌ اينهمه‌ تأكيد شده‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ بكنيد، ميگند خوب‌ واجباتت‌ را انجام‌ بده‌، محرماتت‌ را هم‌ ترك‌ بكن‌. اينها نشانة‌ تزكية‌ نفسه‌، نشانة‌ ايمانه‌. نه‌ خودش‌ ايمان‌ باشه‌. بعضي‌ از افراد بودند در زمان‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ جزء خوارج‌ بودند. اينها آنقدر سجده‌ كرده‌ بودند كه‌ پيشانيها پينه‌ بسته‌ بود، با مقراض‌ اين‌ پينه‌ها را، اينطوري‌ كه‌ نوشتند، حالا تصورش‌ يك‌ مقداري‌ براي‌ من‌ سخته‌، مي‌بريدند كه‌ اين‌ پينه‌ها زياد نشه‌. سجده‌ مي‌كردند. يك‌ شب‌ را شب‌ سجده‌ اسم‌ گذاري‌ كرده‌ بودند. يك‌ شب‌ را شب‌ ركوع‌، يك‌ شب‌ را شب‌ قيام‌، يك‌ شب‌ را شب‌ باصطلاح‌ تشهد و ركوع‌ مثلا. هر شبي‌ را يك‌ كار. زهاد ثمانيه‌ بودند. اما بعضي‌ از اينها وقتي‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ اينها اعلام‌ كرد كه‌ بيائيد در ركاب‌ امام‌ زمانتون‌، گفتند نه‌ ما اهل‌ دنيا نيستيم‌. دنيا مال‌ تو. عرض‌ كردم‌ الذين‌ آمنوا يقيمون‌ الصلاة‌ و يؤتون‌ الزكاة‌ و هم‌ راكعون‌. اين‌ آية‌ شريفه‌ بزرگترين‌ و مهمترين‌ آياتي‌ است‌ در فضيلت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و ائمة‌ اطهار. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ در رديف‌ خدا، ولايت‌ خدا را عينا منتقل‌ كرده‌ به‌ رسول‌ اكرم‌. ولايت‌ رسول‌ اكرم‌ را عينا منتقل‌ كرده‌ به‌ امير المؤمنين‌ و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌. يعني‌ هر ولايتي‌ را كه‌ خدا داره‌، علي‌ هم‌ داره‌. يعني‌ اگر خداي‌ تعالي‌ اينطوره‌ كه‌ دربارة‌ خودش‌ فرموده‌ است‌ كه‌ النبي‌ يا دربارة‌ پيغمبرش‌، النبي‌ اولا بالمؤمنين‌ بانفسهم‌. پيغمبر، خداي‌ پيغمبر، اولاست‌ از مؤمنين‌ به‌ انفسشون‌ و اموالشون‌. جان‌ و مالشون‌ در اختيار خداست‌، در اختيار پيغمبره‌. دربارة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ همينطور. حالا در وصف‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ من‌ نمي‌خوام‌ امشب‌ بيشتر از اين‌ صحبت‌ بكنم‌. چون‌ روايات‌ زيادي‌ هست‌ كه‌ او وجه‌ اللهه‌، هر يك‌ از اين‌ روايات‌ كه‌ او يد اللهه‌، عين‌ اللهه‌، اذن‌ اللههه‌، هر يكي‌ از اين‌ روايات‌ كلي‌ بحث‌ داره‌. اما يك‌ شخصي‌ در وقتي‌ كه‌ ما در نجف‌ بوديم‌. در وقتي‌ كه‌ ما در نجف‌ بوديم‌ يك‌ شخصي‌ آنجا خوابي‌ ديده‌ بود از اولياء  خدا بود و چون‌ اكثر شما افرادي‌ هستيد كه‌ با اين‌ مسائل‌ آشنا هستيد عرض‌ مي‌كنم‌. مي‌گفت‌ در عالم‌ رؤيا ديدم‌ كه‌ تشريفاتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ براي‌ قبر مطهر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قائل‌ شده‌ براي‌ هيچ‌ يك‌ از ائمة‌ اطهار و حتي‌ پيغمبر اكرم‌ قائل‌ نشده‌. تنها خواب‌ نيست‌. بعد توضيح‌ ميدهم‌ كه‌ حقيقت‌ هم‌ داره‌. شما در مفاتيح‌ وقتي‌ كه‌ مراجعه‌ كنيد مي‌بينيد وقتي‌ كه‌ به‌ خندق‌ كوفه‌ مي‌رسيد، خندق‌ كوفه‌ يك‌ راه‌ آبي‌ است‌ كه‌ كنده‌اند براي‌ دور شهر كوفه‌ و بين‌ كوفه‌ و نجفه‌. يك‌ دعا داره‌. آنجا دعا بخوانيد. چون‌ از آنجا بايد شروع‌ كني‌ به‌ تزكية‌ نفس‌ و پاكي‌ تا برسي‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. علي‌ مظهر پروردگاره‌. كسي‌ كه‌ علي‌ را بشناسه‌، خدا را شناخته‌. كسي‌ كه‌ علي‌ را دوست‌ داشته‌ باشه‌، خدا را دوست‌ داشته‌. بعد ميگفت‌ كه‌ آنجا انسان‌ بايد بايسته‌ حالا از اين‌ مطلبي‌ كه‌ اينجا مي‌گفت‌ من‌ بگذرم‌ چون‌ همة‌ افراد نمي‌تونند هضمش‌ كنند. ميگفت‌ رسيدم‌ به‌ دروازة‌ نجف‌. معمولا نجف‌ از دو طريق‌ وارد ميشوند. يكي‌ از طريق‌ باصطلاح‌ كوفه‌، يكي‌ هم‌ از راه‌ وادي‌ السلام‌. خدا لعنت‌ كنه‌ صدام‌ را آنقدر مزاحم‌ شده‌ كه‌ اكثر دوستان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اصلا نجف‌ را نديده‌اند. يكي‌ از راه‌ وادي‌ وارد ميشوند يكي‌ هم‌ از راه‌ كوفه‌. در دو طرف‌ اين‌ دروازه‌، يك‌ طرف‌، يعني‌ وقتي‌ مي‌خواهيد وارد كوفه‌ بشيد، دست‌ راست‌ كميل‌ بن‌ زياد نخعي‌ دربانه‌ و طرف‌ دست‌ چپ‌ ميثم‌ تمار دربانه‌. اين‌ را ديده‌ بود. ما بعد رفتيم‌ ديدم‌ همه‌اش‌ درسته‌. از طريق‌ وادي‌ وقتي‌ مي‌خواهيد وارد بشيد، يك‌ طرف‌ هود پيغمبر خدا دربانه‌ يك‌ طرف‌ هم‌ حضرت‌ صالح‌ دربانه‌. انشاء الله‌ وقتي‌ مشرف‌ شديد هود و صالح‌ را هم‌ زيارت‌ مي‌كنيد. ميگه‌ آمدم‌ در صحن‌ امير المؤمنين‌، ديدم‌ آنجا اين‌ ملائكه‌ ايستاده‌اند به‌ من‌ ميگويند اينجا خانة‌ خداست‌. شما هيچمي‌ دونيد در همين‌ مفاتيح‌ در ضمن‌ دستوراتي‌ كه‌ براي‌ زيارت‌ امير المؤمنين‌ هست‌، ميگه‌ وقتي‌ رسيدي‌ به‌ در صحن‌، هيچ‌ يك‌ از ائمه‌ را اينطور نگفتند. حتي‌ در حرم‌ پيغمبر اكرم‌ را اينطور نگفتند. وقتي‌ رسيدي‌ در صحن‌ بگو اللهم‌ لبابك‌ وقفت‌. خدايا در خانة‌ تو ايستاده‌ام‌. زيارت‌ داره‌ اصلا، يعني‌ دعا داره‌. اللهم‌ لبابك‌ وقفت‌. خدايا در خانة‌ تو ايستاده‌ام‌. صحن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ درش‌ در خانة‌ خداست‌. ميگه‌ از هر دري‌ كه‌ خواستم‌ وارد بشم‌، دو تا از مراجع‌ تقليد آنهم‌ در رتبة‌ بالا مثل‌ شيخ‌ انصاري‌ مثلا كه‌ دويستمين‌ سالگردش‌ همين‌ روزها بود كه‌ مرديست‌ وقتي‌ كه‌ مرجعيت‌ به‌ ايشان‌ بعد از صاحب‌ جواهر منتهي‌ شد، هرچه‌ كردند گفت‌ من‌ خودم‌ را اعلم‌ يا اتقي‌ از سيد العلمائي‌ كه‌ الان‌ در بابله‌ نمي‌دانم‌. از ايشان‌ تقليد كنيد. گفتند آقا پس‌ خودتون‌ يك‌ نامه‌اي‌ به‌ ايشان‌ بنويسيد. ايشان‌ برداشت‌ يك‌ نامه‌اي‌ به‌ سيد العلماء كه‌ در بابل‌، البته‌ آنوقتها اسم‌ بابل‌ بارفروش‌ بود، گفت‌ آقا شما مرجعيد و رساله‌اتون‌ را بفرستيد تا همه‌ از شما تقليد كنند. ايشان‌ در جواب‌ نوشت‌ من‌ آن‌ وقتي‌ كه‌ در نجف‌ بودم‌ راسته‌ از شما بهتر بودم‌. اما الان‌ توي‌ بابل‌ ديگه‌ تدريسي‌ نداشته‌ام‌ و حالا تاركم‌ باصطلاح‌. حالا شما اعلميد. باز هم‌ ايشان‌ رساله‌اش‌ را نداد.

 طلبه‌ها نشسته‌ بودند. يك‌ روز ديدند يك‌ عربي‌ وارد شد و ايشان‌ هم‌ احترام‌ كرد و از اين‌ احترامش‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ ايشان‌ خودش‌ شناخته‌. يك‌ عربي‌ وارد شد يك‌ مسئله‌اي‌ را سؤال‌ كرد، يك‌ مسئلة‌ مشكلي‌ را. وقتي‌ كه‌ جواب‌ را صحيح‌ داد شيخ‌ انصاري‌، امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اين‌ عرب‌ بودند، بلند شدند فرمودند انت‌ المجتهد، انت‌ المجتهد، انت‌ المجتهد. يك‌ همچين‌ فردي‌، شيخ‌ انصاري‌، يك‌ طرف‌ دره‌ آنطرفش‌ مثل‌ مرحوم‌ آسيد ابو الحسن‌ اصفهاني‌ كه‌ حاضر نبود مرجع‌ بشه‌، نامه‌اي‌ به‌ وسيلة‌ شيخ‌ محمد كوفي‌ برايش‌ آوردند كه‌ من‌ مرحوم‌ شيخ‌ محمد كوفي‌ را ديده‌ بودم‌، بيست‌ و پنج‌ مرتبه‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيده‌ بود. پيرمردي‌ بود. اين‌ نامه‌ را آورد خدمت‌ آسيد ابو الحسن‌ اصفهاني‌ داد. ايشان‌ نامه‌ را نشان‌ داده‌ بودند به‌ بعضي‌ از علما. حضرت‌ نوشته‌ بودند كه‌ ارخص‌ نفسك‌. خودت‌ را آسان‌ كن‌، در اختيار مردم‌ قرار بده‌. و اجعل‌ مجلسك‌ في‌ الدهليز. آن‌ دم‌ در خانه‌ يك‌ اطاقي‌ درست‌ كن‌، داشته‌ باش‌، كه‌ آنجا بشيني‌ با مردم‌ ارتباط‌ داشته‌ باشي‌. و اقض‌ حوائج‌ الناس‌. حوائج‌ مردم‌ را برآور، هر كس‌ بهت‌ مراجعه‌ ميكنه‌، كاري‌ داره‌، حوائج‌ مردم‌ را برآور، نحن‌ ننصرك‌. ما تو را ياري‌ مي‌كنيم‌. اينهم‌ يكي‌.

 در هر دري‌ از درهاي‌ صحن‌ دو مرجع‌ تقليد مثل‌ دو تا خادم‌ ايستاده‌اند. در آن‌ عالم‌ رؤيا ديده‌. بعد كه‌ ما رفتيم‌ تحقيق‌ كرديم‌ ديدم‌ دو طرف‌ در همينطوره‌. يك‌ رواق‌ بيشتر، يعني‌ رواق‌ امير المؤمنين‌ يك‌ در بيشتر نداره‌. دو طرف‌ اين‌ در، يك‌ طرف‌ علامة‌ حليه‌، يكي‌ مقدس‌ اردبيليه‌. اين‌ دو قبر دو طرف‌ دره‌. اينها مي‌گفت‌ من‌ ديدم‌ اينها دو طرف‌ در ايستاده‌اند بعنوان‌ دو خادم‌. مقدس‌ اردبيلي‌ مي‌دونيد كيه‌؟ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ آمد سؤالاتش‌ را از امير المؤمنين‌ بپرسه‌، درها باز شد به‌ رويش‌، حضرت‌ فرمودند در اين‌ زمان‌، حجت‌ خدا، آن‌ كسي‌ كه‌ بايد تو مراجعاتت‌ به‌ او باشه‌، امام‌ زمانته‌ و الان‌ در مسجد كوفه‌ است‌. رفت‌ در مسجد كوفه‌ از ايشان‌ سؤال‌ كرد. و يك‌ طرف‌ علامة‌ حليه‌ كه‌ ميگه‌ داشتم‌ مي‌آمدم‌ طرف‌ نجف‌ ديدم‌ يك‌ عربي‌ پياده‌ داره‌ مي‌آيد. باهاش‌ صحبت‌ كردم‌، منهم‌ سواره‌ بودم‌. بحثهاي‌ علمي‌ شروع‌ شد. به‌ يك‌ مطلب‌ علمي‌ رسيد كه‌ من‌ با همة‌ علما اختلاف‌ نظر داشتم‌. ديدم‌ آن‌ عرب‌ طرف‌ مخالف‌ مرا گرفته‌. گفتم‌ نه‌ اين‌ روايت‌ نداره‌. فرمود كه‌ اين‌ روايت‌ در كتاب‌ تو توي‌ حاشيه‌اش‌ نوشته‌ شده‌، يعني‌ از قلم‌ افتاده‌ در حاشيه‌اش‌ نوشته‌ شده‌. در كتابهاي‌ ديگه‌، آخه‌ آن‌ وقتها چاپ‌ كه‌ نبود، هر كسي‌ يك‌ كتاب‌ خطي‌، در كتابهاي‌ ديگه‌ در متن‌ نوشته‌ شده‌ و تو نديدي‌. ميگه‌ من‌ با خودم‌ فكر كردم‌ كه‌ اين‌ كيه‌ كه‌ از حاشية‌ كتاب‌ من‌ خبر داره‌ و خودم‌ اطلاع‌ ندارم‌. توي‌ ذهنم‌ آمد كه‌ نكنه‌ اين‌ مولايم‌، آقايم‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ باشه‌. عرض‌ كردم‌ كه‌ آقا در زمان‌ غيبت‌ كبري‌ ميشه‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيد؟ در همين‌ بين‌ هم‌ يك‌ شلاقي‌، چوبي‌ دستم‌ بود افتاد. ايشان‌ دولا شده‌ بود برداشته‌ بود داشت‌ به‌ من‌ ميداد فرمود كه‌ چطور نميشه‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيد كه‌ الان‌ داره‌ چوبت‌ را مثلا به‌ دستت‌ ميده‌. اينهم‌ علامة‌ حلي‌.

 ميگه‌ وارد حرم‌ شدم‌ ديدم‌ دو پيغمبر بزرگ‌، يكي‌ حضرت‌ آدم‌ يكي‌ حضرت‌ نوح‌ آنجا در مقابل‌ امير المؤمنين‌ مثل‌ دو خدمتگزار ايستاده‌اند. من‌ يك‌ وقتي‌ از، اين‌ قضيه‌ را كه‌ شنيده‌ بودم‌، از يكي‌ از اهل‌ معنا سؤال‌ كردم‌ كه‌ چرا حضرت‌ نوح‌ و حضرت‌ آدم‌. گفت‌ اينها جلوتر بودند رفتند آنجا جا گرفتند نوبت‌ به‌ انبياء بعدي‌ ندادند. و علي‌ زجيعك‌ آدم‌ و نوح‌ عليهم‌ السلام‌. در زيارت‌ حضرت‌ امير المؤمنين‌ هست‌ كه‌ بر اين‌ دو نفري‌ كه‌ در كنار تو دفن‌ شده‌اند سلام‌ ما باد كه‌ آدم‌ و نوحه‌. همه‌اشون‌ نوشته‌اند و قبول‌ دارند، سيصد آيه‌ در شأن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نازل‌ شده‌.

 مرحوم‌ علامه‌ حلي‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ يك‌ كتابي‌ نوشت‌ بنام‌ احقاق‌ الحق‌. قاضي‌ روزبهان‌ سني‌ برداشت‌ اين‌ كتاب‌ را رد كرد. مرحوم‌ قاضي‌ نور الله‌ شوشتري‌ باز رد او را رد كرد. يك‌ كتاب‌ قطوري‌ شده‌ كه‌ اخيرا هم‌ در قم‌ چاپ‌ شد كه‌ تابحال‌ فكر ميكنم‌ بيست‌ جلدش‌ چاپ‌ شده‌. كتاب‌ قطور كه‌ حالا خودش‌ قضيه‌اي‌ دارد. در اين‌ كتاب‌ متفق‌ عليه‌ اهل‌ سنته‌ كه‌ سيصد آيه‌ در شأن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نازل‌ شده‌ كه‌ يكيش‌ سورة‌ هل‌ اتي‌ است‌. هل‌ اتي‌ من‌ الانسان‌ طين‌ من‌ الدهر لم‌ يكن‌ شيئا مذكورا. كه‌ من‌ يك‌ وقت‌ با يك‌ عالم‌ سني‌ صحبت‌ مي‌كردم‌. من‌ شش‌ موضوع‌ در عصمت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و خاندان‌ علي‌ عليه‌ السلام‌، فاطمة‌ زهرا و امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌، شش‌ موضوع‌ در عصمت‌ اينها از سورة‌ هل‌ اتي‌ گفتم‌ او هم‌ شش‌ موضوع‌ اضافه‌ كرد كه‌ دوازده‌ موضوع‌ شد. اين‌ سورة‌ هل‌ اتيست‌. سورة‌، سوره‌هاي‌، آياتي‌ كه‌ خوب‌ شمردنشون‌ باصطلاح‌، بيان‌ كردنش‌ خيلي‌ وقت‌ لازم‌ داره‌. دربارة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. آنقدر شعر دربارة‌ علي‌ گفته‌اند كه‌ شايد آنقدري‌ كه‌ دربارة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ شعرا شعر گفته‌اند، دربارة‌ پيغمبر اكرم‌ نگفته‌اند. دربارة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ كتابها نوشته‌ شده‌ كه‌ لابد شنيده‌ايد تنها يك‌ جرج‌ جرداق‌ مسيحي‌ كه‌ هنوز هم‌ شايد زنده‌ باشد، در لبنان‌ اين‌ پنج‌ جلد كتاب‌ دربارة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نوشته‌.

 خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آقاي‌ كوهستاني‌ يك‌ جمله‌اي‌ داشت‌. البته‌ جمله‌اش‌ حالا اون‌ با آن‌ عشق‌ و محبتي‌ كه‌ ايشون‌ مي‌گفت‌ ما خيلي‌ لذت‌ مي‌برديم‌ و بعد از فوتش‌ ديدم‌ كه‌ در اطاقشون‌ به‌ عنوان‌ بهترين‌ كلامشون‌ تابلو كردند. ميگفتند كه‌ خدا يك‌ علي‌ داشت‌ آنهم‌ الحمد لله‌ نصيب‌ ما شد. الحمد لله‌ الذي‌ هدانا لهذا و ما كنا لنهتدي‌ لولا ان‌ هدانا الله‌. ما چطور، آنوقت‌ يك‌ وقتي‌ هم‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ كوهستاني‌ به‌ ما ميگفت‌ كه‌ من‌ براي‌ آن‌ پدري‌ كه‌ تشيع‌ را او اقدام‌ كرده‌ و شيعه‌ شده‌، من‌ هميشه‌ در شبانه‌روز نمي‌دونم‌ ترديد از منه‌ يا بعد از هر نماز، يك‌ فاتحه‌ مي‌خونم‌. زحمت‌ ما را كم‌ كرد. ما اگر سني‌ بوديم‌ چطور ميخواست‌ به‌ شيعه‌ گري‌ برسيم‌. البته‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ يك‌ روزي‌ بشود و يك‌ روزي‌ برامون‌ بياد كه‌ همة‌ مردم‌ دنيا اين‌ نور مقدس‌ را، اين‌ نور پاك‌ را مشاهده‌ كنند و نور ولايت‌ را بپذيرند و چشمهاي‌ نابينايشون‌ روشن‌ بشه‌ و به‌ تاريكي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را نبينند. تو به‌ تاريكي‌ علي‌ را ديده‌اي‌. زين‌ سبب‌ غيري‌ بر او بگزيده‌اي‌. خوب‌ .

 من‌ اين‌ چند كلمه‌ را گفتم‌ بخاطر اينكه‌ انشاء الله‌ اميدوارم‌ شب‌ تولد امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، شب‌ سرور خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ و شب‌ بسيار پر عظمت‌، يادمه‌ يك‌ شب‌ تولد امير المؤمنين‌ من‌ زنجان‌ بودم‌. چون‌ جمعي‌ از دوستان‌ زنجان‌ اينجا  تشريف‌ آوردند و فرزند استاد عزيزمون‌ كه‌ نور چشم‌ ما هستند، تشريف‌ اوردند، خدمتشون‌ هستيم‌ كه‌ در احاديث‌ وارد شده‌ كه‌ اگر خواستيد شخصي‌ را اكرام‌ كنيد، در ولدش‌، در فرزندانش‌ اكرام‌ كنيد. من‌ يك‌ شب‌ سيزدة‌ ماه‌ رجب‌ در زنجان‌ بودم‌. اين‌ را در كتاب‌ پرواز روح‌ هم‌ نوشتم‌ ولي‌ بازهم‌ براتون‌ ميگم‌ كه‌ امشب‌ را خيلي‌ اهميت‌ بديد. صبح‌ بعد از نماز صبح‌ ديدم‌ كه‌ حاج‌ آقا آمد پيش‌ من‌ كه‌ سلام‌ عليكم‌، اسعد الله‌ ايامكم‌، با هم‌ معانقه‌ كرديم‌. خيلي‌ خوب‌. گفتم‌ كه‌ حاج‌ آقا امروز بايد عيدي‌ به‌ من‌ بديد. گفت‌ عيديهاي‌ من‌ لايق‌ تو نيست‌. حالا تعبيرات‌ خودشون‌. گفتم‌ من‌ نميدونم‌ از هر جا هست‌ بايد از اجدادم‌ هم‌ كه‌ شده‌ بايد عيدي‌ برام‌ بگيريد. ديدم‌ داره‌ تعارف‌ ميكنه‌. خوبيش‌ اينه‌ كه‌ شماها نمي‌تونيد اين‌ را به‌ من‌ بگيد. ديدم‌ داره‌ تعارف‌ ميكنه‌. من‌ نوكر شمام‌، من‌ خدمتگزار شمام‌، شما سيديد فلان‌. گفتم‌ اينطوره‌، گفت‌ بله‌. من‌ كه‌ خلاصه‌ حالا تعبير تند نكردم‌، بي‌ ادبي‌ نكردم‌، گفتم‌ من‌ بهتون‌ ميگم‌ برو عيدي‌ مرا بگير. ايشان‌ هم‌ گفت‌ چشم‌. يك‌ كلمة‌ قربان‌ هميشه‌ پشت‌ كلامش‌ بود. توي‌ نامه‌هايش‌ هم‌ هست‌ كه‌ مثلا قربان‌ كي‌، همچين‌ كلمه‌ را زياد، با محبت‌ صحبت‌ ميكرد، خدا رحمتش‌ كنه‌، بسيار پر محبت‌ بود. گفت‌ چشم‌ قربان‌. نشست‌ رو به‌ قبله‌. نشست‌ رو به‌ قبله‌، خدا ميدونه‌. آخه‌ گاهي‌ انسان‌ حال‌ را مي‌خواد در خودش‌ ايجاد كنه‌. نهايتش‌ اينه‌ يك‌ اشكي‌ مي‌ريزه‌، يك‌ توجهي‌ ميكنه‌، يك‌ تمركزي‌ ميكنه‌. اما گاهي‌ نه‌. حال‌ مي‌آد براش‌، رنگ‌ پريد خدا ميدونه‌، چشمها رفت‌، يعني‌ آخر رنگ‌ پريدگي‌ ديگه‌ مربوط‌ به‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود تمركز و توجه‌ نيست‌. شما اگر راست‌ ميگوئيد رنگتون‌ را بپرونيد. ميشه‌؟ نميشه‌ تصنعي‌ نيست‌. رنگ‌ پريد، توجه‌ عجيب‌، هيچي‌ نمي‌بينه‌. فقط‌ ميگفت‌ چشم‌. زيارت‌ امين‌ الله‌ را اول‌ خوند و ميگفت‌ چشم‌. سه‌ چهار مرتبه‌ گفت‌ چشم‌ و حالش‌ عادي‌ شد. ما هم‌ نشسته‌ بوديم‌ نگاه‌ مي‌كرديم‌. گفتيم‌ چي‌ شد؟ فرمود كه‌ بهت‌ پنج‌ عيدي‌ دارم‌. حتي‌ به‌ من‌ گفت‌ خوشا به‌ حالت‌. منتهي‌ چون‌ تو اهل‌ مشهدي‌ از قم‌ آمدي‌ اينجا، چون‌ قم‌ من‌ تحصيل‌ مي‌كردم‌ آنوقت‌ و حضرت‌ رضا و حضرت‌ معصومه‌ جسارته‌ كه‌ اينجا بهت‌ اينجا بدهند. يكيش‌ را در قم‌ بهت‌ مي‌دهند چهارتايش‌ را در مشهد. ماه‌ رجب‌ هم‌ بود ديگه‌. در بيست‌ و يكم‌ ماه‌ رجب‌، انشاء الله‌ بعضي‌ از رفقا چون‌ سالگرد اين‌ مرحومه‌، حتي‌ مي‌خواستند مجلس‌ مفصلي‌ داشته‌ باشند، بعضي‌ از آقايون‌ به‌ من‌ تلفن‌ هم‌ كردند ولي‌ حالا مجلس‌ كوچكي‌ هم‌ داشته‌ بانشد خوبه‌. هر كدومتون‌ هم‌ آنطرفها گذارتون‌ افتاد سر قبر ايشان‌ كه‌ ديگه‌ واقعا حالا حاجت‌ ميده‌. آخر مسئله‌ مربوط‌ به‌ من‌ ديگه‌ نيست‌. يك‌ روزي‌ رفته‌ بوديم‌ آنجا آقايون‌ هستند دوستان‌ زنجانيمون‌، كه‌ آنجا رفته‌ بوديم‌. آقا جمعيتي‌ آمده‌ بود، خيلي‌ شلوغ‌، و حوائجي‌ حتي‌ نقل‌ كردند كه‌ گرفتند. بهرحال‌ به‌ من‌ گفتند كه‌ اينجوريه‌. گفتم‌ خيلي‌ خوب‌، من‌ همين‌ امروز مي‌روم‌. چون‌ ايشان‌ فرمودند كه‌ تا ده‌ روز، يعني‌ البته‌ من‌ اشتباه‌ كردم‌، خيال‌ كردم‌ كه‌ گفتند تا ده‌ روز، حالا اين‌ زياد مهم‌ نبود. من‌ گفتم‌ خوب‌ من‌ همين‌ امروز مي‌روم‌. مي‌خواستم‌ آن‌ ده‌ روز را زودتر تامش‌ كنم‌. ايشان‌ فرمودند كه‌ تا روز، آن‌ روزي‌ كه‌ من‌ مي‌خواستم‌ برم‌ روز دوشنبه‌ بود، گفتند تا روز شنبه‌ نمي‌توني‌ بري‌. آنوقتها من‌ بچه‌ بودم‌ من‌ شانزده‌ هيفده‌ ساله‌ بيشتر نبودم‌، بچه‌ بودم‌، لج‌ كردم‌. گفتم‌ كه‌ خوب‌ حالا اينهم‌ اگر نشد بريم‌ كه‌ يكي‌ از كرامات‌ ايشانه‌ اگر هم‌ شد كه‌ مي‌ريم‌ زودتر ميرسيم‌. آقا آنجا هم‌ قطار هست‌ هم‌ اتوبوس‌. من‌ هر روز مي‌رفتم‌ نميشد. من‌ يادم‌ نيست‌ كه‌ چطور نميشد، نميشد ديگه‌. يا بليط‌ نبود يا ماشين‌ گيرمون‌ نمي‌آمد، آخه‌ ماشينها هم‌ انوقت‌ خيلي‌ كم‌ بود. نميشد. آقا روز شنبه‌ خود ايشان‌ پاشدند من‌ را بدرقه‌ كردند آمدند ايستگاه‌ راه‌ آهن‌ و بليط‌ گرفتند و ما آمديم‌. كم‌ كم‌ برخورد كرده‌ بود به‌، به‌ ما ده‌ روز شد ديديم‌ كه‌ خبري‌ نشد. يك‌ نامه‌ نوشتم‌ كه‌ هزار وعدة‌ خوبان‌ يكي‌ وفا نكنند كه‌ البته‌ اين‌ شعر هم‌ درست‌ نيست‌،. مثلا حالا ما را از زنجان‌ بيرون‌ كنيد گفتيد برو و از اين‌ حرفها. نامة‌ من‌ رفت‌ و برگشت‌. ايشان‌ در نامه‌ نوشته‌ بودند حالا كه‌، اين‌ نامه‌اشون‌ عجيب‌ بود براي‌ من‌، الان‌ كه‌ اين‌ نامه‌ به‌ دست‌ تو ميرسه‌، تو به‌ آن‌ حاجت‌ رسيدي‌ و من‌ گفته‌ بودم‌ بعد از ده‌ روز. تو اشتباه‌ كرده‌ بودي‌ خيال‌ كردي‌ گفتم‌ تا ده‌ روز. و همينطور هم‌ بود. بعد هم‌ در ماه‌ رمضان‌ كه‌ من‌ به‌ مشهد رفته‌ بودم‌ آن‌ چهار عيدي‌ را در مشهد بهم‌ عنايت‌ كردند كه‌ بحمد الله‌ مفيد بود براي‌ من‌ در آنموقع‌ و هميشة‌ زندگي‌ من‌ مفيد بوده‌ و اين‌ مربوط‌ به‌ سيزدهم‌ ماه‌ رجب‌ بود. خوب‌ انشاء الله‌ دوستاني‌ كه‌ اهل‌ برنامة‌ تزكية‌ نفس‌ هستند، اگر حالش‌ را داشتند، وقتش‌ را داشتند، نماز حضرت‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را بخوانند. چون‌ ساعت‌ اول‌ روز متعلق‌ به‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. خود ايشان‌ در آن‌ دفتري‌ كه‌ توي‌ باز پرواز روح‌ نوشتم‌، ايشان‌ نوشته‌ بود.

 خدا رحمت‌ كنه‌ حاج‌ آقا يك‌ صندوقچه‌اي‌ داشت‌، اين‌ صندوقچه‌ را هميشه‌ درش‌ را قفل‌ مي‌كرد مي‌گذاشت‌ آنجا. الانسان‌ حريص‌ علي‌ ما منع‌. انسان‌ دلش‌ مي‌خواد بدونه‌ آن‌ تو چيه‌ كه‌ اينجور درش‌ را قفل‌ كرده‌. حاج‌ آقا پول‌ هم‌ نداشت‌ كه‌ بگيم‌ پولهايش‌ را آن‌ تو گذاشته‌. چند دفعه‌ ما گفتيم‌ آقا آن‌ تو چيه‌ گفتش‌ نه‌. يكي‌ دو دفعه‌ ما وارد اطاق‌ شديم‌، ايشان‌ درش‌ را فوري‌ بست‌ و قفلش‌ كرد. اينها بيشتر ما را تهييج‌ كرده‌ بود كه‌ اين‌ تو چيه‌؟ يك‌ روز وارد اطاق‌ شدم‌ من‌، ايشون‌ هم‌ رفته‌ بود بيرون‌. در اين‌ جعبه‌ باز بود. يك‌ دفترچه‌اي‌ هم‌ روش‌ بود و باز. ما هم‌ نشستيم‌ مطالعه‌ كردن‌. ديديم‌ نوشته‌ كه‌ صبح‌ روز سيزدهم‌ ماه‌ رجب‌ من‌ نماز امير المؤمنين‌ را مي‌خواندم‌. در قنوت‌ نماز امير المؤمنين‌ آقا امير المؤمنين‌ را زيارت‌ كردم‌. فرمودند دوازده‌ تا عيدي‌ بهت‌ مي‌ديم‌ بعد از نماز شرحش‌ را بهت‌ خواهيم‌ گفت‌. تا اينجا را من‌ خوانده‌ بودم‌ كه‌ ايشان‌ آمد و يك‌ خورده‌ هم‌ اوقاتش‌ تلخ‌ شد و در صندوقچه‌ را باز قفل‌ كرد گذاشت‌ آنجا. خيلي‌ ناراحت‌ شدم‌ گفتم‌ لااقل‌ اين‌ قضيه‌ را بگذار تمامش‌ كنيم‌. گفت‌ نه‌. خيلي‌ اصرار كردم‌ چون‌ به‌ سادات‌ احترام‌ ميگذاشت‌، گفت‌ بعد از مرگ‌ من‌ اين‌ دفترچه‌ به‌ دست‌ تو مي‌افته‌. من‌ ديدم‌ صحبت‌ از مرگ‌، من‌ چون‌ ايشان‌ را خيلي‌ دوست‌ داشتم‌ نمي‌تونستم‌ صحبت‌ مرگ‌ ايشان‌ را بشنوم‌. گفتم‌ ولش‌ كن‌. بعد از فوت‌ ايشان‌ چهارده‌ سال‌ من‌ موفق‌ نشدم‌ برم‌ زنجان‌. رفتيم‌ بعدش‌ كه‌ وارد زنجان‌ شديم‌، منزل‌ يكي‌ از علماي‌ آنجا وارد شدم‌ و به‌ ايشان‌ گفتم‌ كه‌ من‌ يك‌ وقتي‌ آمده‌ بودم‌ زنجان‌، اينجا را مي‌شناسم‌. ايشان‌ فرمودند كه‌ به‌ چه‌ مناسبت‌؟ گفتم‌ به‌ مناسبت‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌. الان‌ هم‌ كه‌ آمده‌ام‌ براي‌ همان‌ آمدم‌. ايشان‌ هم‌ فرمودند كه‌ ايشان‌ را يك‌ چيزهايي‌ درباره‌اش‌ ميگند. همين‌ حرفهايي‌ كه‌ براي‌ شما دوستان‌ هم‌ بعضي‌ وقتها مي‌گويند كه‌ اينها امام‌ زمانيند، اينها فلانند. مثل‌ اينكه‌ امام‌ زمان‌، خداي‌ نكرده‌، ماية‌ نستجير بالله‌، خدا لعنتشون‌ كنه‌ آنهايي‌ كه‌ اينجور تعبيرات‌ دارند، كه‌ ماية‌ ننگه‌ حالا اينها مي‌خوان‌ ما را خراب‌ كنند مي‌گويند امام‌ زماني‌ و انشاء الله‌ خدا نيامرزدشون‌. معز الاولياء و مذل‌ الاعداء اينها را جزا بده‌. البته‌ ايشان‌ يك‌ مقداري‌ همينطور با ما صحبت‌ كردند و من‌ خيلي‌ كدر شدم‌. بعد از نهار خوابيديم‌. قبلا هم‌ رفته‌ بودم‌ به‌ زيارت‌ قبر ايشان‌ ديدم‌ سنگ‌ ايشان‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 

۱۳ رجب ۱۴۱۵ قمری – ۲۶ آذر ۱۳۷۳ شمسی – مومن باید مربی باشد

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 در آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد، مطالب‌ مختلفي‌ براي‌ تربيت‌ ما و براي‌ رشد ما ذات‌ مقدس‌ پروردگار بيان‌ فرموده‌. كه‌ اگر انشاءالله‌ به‌ اين‌ يك‌ دستوري‌ كه‌ در اون‌ سفر من‌ عرض‌ كردم‌ عمل‌ كرده‌ باشيد اين‌ آيات‌ در يك‌ هفته‌ خونديد و معناش‌ هم‌ تا حدي‌ ياد گرفتيد. من‌ بخاطر اين‌ كه‌ وقت‌ زياد گرفته‌ نشه‌ اين‌ هفته‌ و اين‌ دفعه‌ از معاني‌ اين‌ آيات‌ ازتون‌ سؤال‌ نمي‌كنم‌. اما اين‌ را بدونيد كه‌ اگر جلسات‌ بنا باشه‌ كه‌ من‌ بيام‌ بايد از معاني‌ آيات‌ همين‌ سي‌ آيه‌اي‌ كه‌ تلاوت‌ شد بايد سؤال‌ بشه‌. چون‌ روزي‌ شما اگر نيم‌ ساعت‌ وقت‌ بگذاريد و همين‌ سي‌ آيه‌ را نگاه‌ بكنيد انشاء الله‌ مطالب‌ را ياد مي‌گيريد. قطعا حالا نمي‌دونم‌ بعضي‌ ممكنه‌ كه‌ چون‌ عرض‌ كردم‌ ما اينجا ضعيف‌ عمل‌ مي‌كنيم‌ شما هم‌ اينجا ضعيف‌ عمل‌ مي‌كنيد. از اين‌ لحظه‌ به‌ بعد از اين‌ ساعت‌ به‌ بعد هم‌ شما بايد قوي‌ عمل‌ كنيد هم‌ ما. قوي‌ عمل‌ كردن‌ ما اينه‌ كه‌ جديتر بگيريم‌ مطالب‌ را حساسيتمون‌ بيشتر باشه‌ روي‌ اعمال‌ شما. قوي‌ عمل‌ كردن‌ شماها هم‌ اين‌ است‌ كه‌ حرفهاي‌ ما را بيشتر بهش‌ توجه‌ بكنيد. من‌ براي‌ اين‌ كه‌ خانمها هم‌ مي‌شنوند اين‌ مطالبم‌ را تكرار مي‌كنم‌. كه‌ اين‌ جلسه‌ براي‌ تنها چيز ياد گرفتن‌ نيست‌. براي‌ عمل‌ كردن‌ والا لازم‌ نبود شما از راههاي‌ دور زحمت‌ بكشيد من‌ هم‌ خودم‌ را به‌ هر نوعي‌ كه‌ هست‌ خودم‌ را برسونم‌ اينجا. دقيق‌ بايد بررسي‌ بشيد. مثل‌ مدرسه‌ها هم‌ نيست‌ كه‌ معلم‌ يك‌ حقوقي‌ بگيره‌ و بچه‌ هم‌ بخواد نمره‌ بگيره‌. نه‌. هم‌ شما احساس‌ كرديد كه‌ بايد كاري‌ انجام‌ بشه‌، هم‌ من‌. يك‌ مشت‌  افراد بي‌ حساب‌ هم‌ شماها نيستيد كه‌ همين‌ طور بياييد و بنشينيد و بلند شيد. نشستيم‌ و گفتيم‌ و برخاستيم‌. هيأت‌ چي‌ تشكيل‌ بديم‌ نمي‌دونم‌ يك‌ جنب‌ و جوشي‌ داشته‌ باشيم‌، يك‌ حركتي‌ داشته‌ باشيم‌ اينها نيست‌. نشستيم‌ و گفتيم‌ و عمل‌ كرديم‌ و پاش‌ ايستاديم‌. اين‌ جور بايد باشه‌. يك‌ مؤمن‌ اين‌ را بهتون‌ عرض‌ كنم‌ از روايات‌ استفاده‌ مي‌شه‌ كه‌ يك‌ مؤمن‌ از خصوصياتش‌ اين‌ است‌ كه‌ بايد مربي‌ باشه‌، مربي‌ باشه‌. كلكم‌ راء و كل‌ كم‌ مسئول‌ رعييته‌. همة‌ شما مربي‌ هستيد. والمومنات‌ بعضهم‌ اولياء بعد يأمرون‌ بالمعروف‌ و ينهون‌ عن‌ المنكر.

 ببينيد هر كه‌ مؤمن‌ شد هر كه‌ مسلمان‌ شد بايد مربي‌ ديگران‌ باشه‌. همه‌ بايد مربي‌ باشند. اين‌ يكي‌ از صفات‌ الهي‌ هم‌ هست‌. يعني‌ خداي‌ تعالي‌ رب‌ العالمينه‌. خدا رب‌ العالمينه‌. يعني‌ تمام‌ چيزها را داره‌ تربيت‌ مي‌كنه‌. شما هم‌ اگر مي‌خواييد اين‌ صفات‌ الهي‌ را در خودتون‌ ايجاد كنيد بايد رب‌ لااقل‌ چيزهايي‌ كه‌ در دور و برتون‌ هست‌ باشيد. من‌ اولياء خدا را زياد ديدم‌. چون‌ از اول‌ جواني‌ اون‌ ابتداش‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ بود. شونزده‌ ساله‌ بودم‌. حالا بچة‌ شانزده‌ ساله‌ بدونيد اولشه‌ ديگه‌. بعد از اون‌ هم‌ شايد دهها ولي‌ خدا را ديدم‌. اونهايي‌ را كه‌ واقعا پسنديدم‌ و واقعا مهم‌ بودند اينها تمام‌ فكرشون‌ تربيت‌ بود. افكارشون‌ تربيت‌ بود. خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آيت‌ الله‌ كوهستاني‌ را در مازندران‌ يك‌ روز من‌ خدمتشون‌ رفتم‌ ديدم‌ كه‌، پيرمردي‌ بود شايد، ديدم‌ دستهاش‌ گلي‌ بود. گفتم‌ چكار مي‌كرديد؟ گفت‌ اين‌ گوشة‌ اطاق‌، اطاق‌ ايشان‌ كاه‌ گلي‌ بود. اينجا شوره‌ داده‌ بود گلهاش‌ ريخته‌ بود من‌ چند روزه‌ ناراحتم‌ كه‌ اينجا يك‌ ذره‌ گلهاش‌ ريخته‌. به‌ بعضيها مي‌گفتم‌ اينها اهميت‌ ندادم‌. امروز خودم‌ گل‌ درست‌ كردم‌ و صافش‌ كردم‌. گفتم‌ كه‌ حالا، من‌ تو ذهن‌ خودم‌ها. خيال‌ كردم‌ كه‌ ايشان‌ هم‌ مثل‌ من‌ طالب‌ دنياست‌ و دلش‌ مي‌خواد اطاقش‌ مرتب‌ باشه‌. فرمود كه‌ يك‌ كسي‌ كه‌ مظهر خدا مي‌خواد باشه‌ بايد هر كاري‌ را كه‌ اطاقش‌ تحت‌ برنامه‌اش‌، تحت‌ تربيتش‌ باشه‌. فرزندش‌ تحت‌ تربيتش‌ باشه‌. خودش‌، سر و صورتش‌، برو جلوي‌ آيينه‌ وايسته‌ سرش‌ را شونه‌ كنه‌. تربيت‌ يك‌ نوع‌ تربيته‌ خوب‌ مرتب‌ بودن‌. لباسش‌ را مرتب‌ كنه‌. ببينيد اگر انسان‌ اين‌ فكر را داشته‌ باشه‌ همه‌ چيزش‌ درست‌ مي‌شه‌. روحش‌ را تربيت‌ كنه‌. اعمالش‌ را تربيت‌ كنه‌، رب‌ همه‌ چي‌ باشه‌. اول‌ روحش‌ را. اخلاق‌ بد را بريزه‌ دو، اخلاق‌ حميده‌ را در خودش‌ ايجاد كنه‌. از هر گونه‌ افراط‌ و تفريط‌ دور باشه‌. دوم‌ بدنش‌ را تربيت‌ كنه‌. اگر احتياج‌ به‌ ورزش‌ داره‌، ورزش‌ كنه‌، اگر احتياج‌ به‌ تزئنات‌ داره‌، تزئنش‌ كنه‌. شانه‌ بكنه‌، معطر بكنه‌ خودش‌ را. لباسش‌ را تميز نگه‌ بداره‌. ببينيد اينها همش‌ مي‌ياد تحت‌ همين‌ تربيت‌. خانه‌اش‌ را مرتب‌ كنه‌. نگيد بابا ما اهل‌ اللهيم‌ اين‌ حرفها چيه‌. خدا مي‌دونه‌ اهل‌ الله‌، اونهايي‌ كه‌ اهل‌ اللهند اونها بيشتر از همه‌ بايد وضع‌ خونش‌ مرتب‌ باشه‌.

 نمي‌گم‌ مثلا بريد يك‌ چند ميليوني‌ بخريد نه‌ همان‌ خونه‌اي‌ كه‌ داريد. همان‌ خانة‌ كاهگلي‌ كه‌ داري‌ كاه‌ گلهاش‌ ريخته‌ نباشه‌. همانطور كه‌ عرض‌ كردم‌. هر كس‌ هر چي‌. شؤناتش‌، افراد شؤناتشون‌ با هم‌ فرق‌ مي‌كنه‌. يكي‌ شؤناتش‌ اينه‌ كه‌ چند ماشين‌ داشته‌ باشه‌ مثلا يكي‌ اصلا شؤناتش‌ اينه‌ كه‌ دوچرخه‌ داشته‌ باشه‌. اگر رفت‌ اين‌ ماشين‌ خريد بايد خمس‌ ماشينش‌ را بده‌. چرا؟ از شؤناتش‌ زيادي‌ رفته‌. اگر كسي‌ به‌ شما اينها براتون‌ استعجاء داشته‌ باشه‌ ولي‌ نه‌ هست‌، فتوا هم‌ مي‌دن‌. اگر يك‌ كسي‌ شؤناتش‌ اين‌ باشه‌ كه‌ دو تا ماشين‌ داشته‌ باشه‌، شأنش‌ اين‌ باشه‌. حتي‌ مي‌شه‌ از خمس‌ بهش‌ داد كه‌ بره‌ يك‌ ماشين‌ ديگه‌ بخره‌. ماشين‌ كم‌ داره‌. ببينيد شؤنات‌ را رعايت‌ كردن‌. هر كس‌ در هر چه‌ هست‌. خداي‌ تعالي‌ تساوي‌ مالي‌ را منظور نكرده‌، اشكالاتي‌ داري‌ تساوي‌ مادي‌. همان‌ مزاق‌ كمونيستي‌. اين‌ اشكالاتي‌ داره‌ كه‌ ديديد كه‌ نتونستن‌ هم‌ اداره‌ كنند. هر كسي‌ يك‌ وضعي‌ داره‌. (قطع‌ نوار). اين‌ بالاخره‌، يكي‌ از اصحاب‌ گفت‌ اين‌ بالاخره‌ خراب‌ مي‌شه‌، حضرت‌ فرمود هر كاري‌ را كه‌ انسان‌ مي‌كنه‌ بايد مرتب‌ بكنه‌. معني‌ رب‌ را امروز بدونيد كه‌ رب‌ هر چيزي‌ را صحيح‌ انجام‌ دادن‌. شما يك‌ مربا درست‌ مي‌كنيد. اين‌ رب‌ و مربا و مربي‌ اينها همش‌ از يك‌ معقوله‌ است‌. يك‌ مربا درست‌ مي‌كنيد. اين‌ مربا را اگر يك‌ خرده‌اي‌ آبش‌ بكنيد. يك‌ خرده‌ كم‌ آبش‌ بكنيد، يك‌ خرده‌ بسوزونيد، يك‌ خرده‌اي‌ كم‌ پخت‌ بشه‌ اين‌ مرباي‌ خوبي‌ نيست‌. بايد مربا، مرباي‌ خوبي‌، كه‌ هر كي‌ نگاه‌ مي‌كنه‌ مي‌خوره‌ بگه‌ خوبه‌. خداي‌ يكتا همة‌ چيزها را خوب‌ تربيت‌ كرده‌. شما به‌ آسمان‌ نگاه‌ كنيد به‌ خورشيد و ماه‌ نگاه‌ كنيد، به‌ زمين‌ و آسمان‌ نگاه‌ كنيد. همة‌ اينها تحت‌ يك‌ برنامة‌ منظم‌ هستند. رب‌ العالمينه‌. اين‌ همه‌ ستاره‌ تو آسمان‌ ريخته‌ها يك‌ دونه‌اش‌ به‌ هم‌ نمي‌خوره‌ همه‌ در يك‌ نظم‌ خاصي‌ حركت‌ مي‌كنند. اين‌ همه‌ هسته‌هاي‌، اين‌ همه‌ اتم‌ را كنار هم‌ قرار داده‌ هيچ‌ كدامش‌ از حد خودش‌ تجاوز نمي‌كنه‌. اين‌ همه‌ سلول‌ در بدن‌ حيوانات‌ و در نباتات‌ هست‌ هيچ‌ كدام‌ نامنظم‌ نيست‌. ببينيد اين‌ براي‌ اين‌ كه‌ رب‌، رب‌ خوبيه‌ها. مربي‌، مربي‌ خوبيه‌. مربي‌ حساب‌ دستشه‌. شما ممكنه‌ بريد تو گلخانه‌ بگيد اين‌ همه‌ گل‌ آخه‌ چه‌ لزومي‌ داره‌! گفتند پانصد نوع‌ رز هست‌، گل‌ رز هست‌. مثلا خوب‌ چه‌ لزومي‌ داره‌ يك‌ نوع‌ بسشه‌.نه‌. او بايد خلقت‌ را تكميل‌ كنه‌. اون‌ مربيه‌. و اين‌ را بدونيد اگر شما هر چه‌ به‌ اين‌ نقطه‌ نزديكتر بشيد انسانيتتون‌ بهتره‌. سر كارتون‌ مي‌ريد سر ساعت‌ بريد، سر ساعت‌ بياييد بيرون‌، كارهاتون‌ دقيق‌ باشه‌ هميشه‌ سويچ‌ ماشينتون‌ مثلا تو جيب‌ راستتون‌ باشه‌.

 يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌، آخه‌ تو، سؤيچش‌ را گم‌ كرده‌ بود. هي‌ توي‌ يك‌ جيبش‌ را مي‌گشت‌. گفتيم‌ آخه‌ جيب‌ چپت‌ را هم‌ بگرد. مي‌گفت‌ نه‌، مگر كسي‌ اونجا گذاشته‌ باشه‌ من‌ هميشه‌ سؤيچ‌ ماشين‌ را مي‌گذارم‌ توي‌ جيب‌ راستم‌. ببينيد اينجوري‌ باشيد. اگر لباستون‌ را مي‌كنيد. اينها مستحب‌ هم‌ هست‌. حتما بايد بگم‌ روايت‌ داره‌ كه‌ لباستون‌ را تا كنيد بگذاريد يك‌ گوشه‌. نه‌ اگر انسان‌ رب‌ بود، همة‌ اينها درست‌ مي‌شه‌. شما مرتب‌، حالا كلمة‌ رب‌ را عوض‌ مي‌كنيم‌. مرتب‌ كردن‌ زندگي‌. مرتب‌ كردن‌ صندوقچه‌. مرتب‌ كردن‌ به‌ اصطلاح‌ چمدان‌ لباستون‌. يك‌ جوراب‌ مي‌خواي‌ پيدا كني‌ همة‌ چمدان‌ را به‌ هم‌ مي‌ريزي‌ آخرش‌ معلوم‌ نيست‌ اين‌ جورابه‌ كجا رفته‌. اين‌ شما رب‌ نيستي‌، مرتب‌ كننده‌ نيستي‌. خوب‌ مي‌گم‌ اينها همش‌ حساب‌ داره‌ها. شما نگيد پس‌ اين‌ چيه‌، نه‌ من‌ خدا مي‌دونه‌ من‌ اگر از مشهد پاشم‌ بيام‌ اينجا ده‌ دقيقه‌ هم‌ بيشتر وقت‌ نداشته‌ باشم‌ كه‌ بگم‌ اينها رامي‌ گم‌ واجب‌ مي‌دونم‌ كه‌ بهتون‌ بگم‌. چون‌ مي‌دونيد يك‌ صفت‌ مهم‌ الهي‌ كه‌ اون‌ قدر مهمه‌ كه‌ بعضي‌ از بزرگان‌ مي‌گن‌ اسم‌ اعظم‌ خدا ربه‌. شما مي‌بينيد در دعاي‌ كميل‌ همة‌ اسماء پروردگار اونجا ياد شده‌ اما به‌ رب‌ كه‌ مي‌رسه‌ مي‌گه‌ كه‌ يارب‌، يارب‌، يا رب‌. سه‌ مرتبه‌ تكرار مي‌كنه‌. سه‌ مرتبه‌، سه‌ مرتبه‌ تكرار مي‌كنه‌، كه‌ يعني‌ مجموعا مي‌شه‌ نه‌ مرتبه‌. يا در زيارت‌ در دعاي‌ ابوحمزه‌ مي‌گه‌ اونقدر بگو رب‌ تا نفست‌ قطع‌ بشه‌. يعين‌ همين‌ جور يك‌ نفس‌ بگو رب‌. يارب‌، يارب‌، يارب‌… دعاي‌ ابوحمزه‌ را خونديد ديگه‌. اين‌ رب‌ خيلي‌ مهمه‌. يعني‌ اگر انسان‌ اين‌ صفت‌ اومد تو زندگيش‌. تو وجودش‌ پياده‌ شد همه‌ چيزش‌ مرتب‌ مي‌شه‌. ماية‌ همة‌ خوبيهاست‌. ماية‌ همة‌ چيزهاست‌. از لباسش‌ گرفته‌، غذاش‌، زندگيش‌، بدنش‌، روحش‌، يك‌ مشتش‌ را خداي‌ تعالي‌ دستور داده‌. يك‌ مقدار را خداي‌ تعالي‌ دستور داده‌. ما بايد طبق‌ دستور الهي‌. يعني‌ اون‌ مرتب‌ و اون‌ ترتيبي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ فرموده‌ اون‌ ترتيب‌ را بايد انجام‌ بديم‌.

 وضع‌ لباست‌ چه‌ طور باشه‌. لااقل‌ كاري‌ كه‌ بر خلاف‌ خواست‌ پروردگار باشه‌ نكنيم‌. والا از مرحلة‌ ربوبيت‌ مي‌ريم‌ بيرون‌. شما مي‌گيد حالا يك‌ روايتي‌ را براتون‌ بخونم‌. يك‌ روايت‌ هست‌، روايت‌ بسيار خوبي‌ است‌ كالعبودية‌ جوهرت‌ كنه‌ الهربوبيه‌. ببينيد خيلي‌ عجيبه‌ اين‌. يعني‌ تمام‌ حرفهاي‌ ما را امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در يك‌ جمله‌ خلاصه‌ كرده‌. شما مرحلة‌ اعلاي‌، اعلاي‌ تزكية‌ نفس‌ و كمالات‌ عبوديته‌ كه‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ به‌ عنوان‌ بصري‌، عنوان‌ بصري‌ يك‌ مردي‌ بود هشتاد ساله‌ شاگرد مالك‌ ابن‌ انس‌ بود. اين‌ از مالك‌ ابن‌ انس‌ چيزي‌ نفهميده‌ بود. هر روز مي‌رفت‌ اونجا پيش‌ مالك‌ ابن‌ انس‌ او هم‌ يك‌ مشت‌ ذكر بهش‌ مي‌گفت‌، مثل‌ اين‌ صوفيها. يك‌ مشت‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ خرده‌ هم‌ چون‌ مسئلة‌ حال‌ مهمه‌ ديگه‌. مسئلة‌ حال‌ يك‌ نشاطي‌ پيدا مي‌كنه‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود يك‌ چيزهايي‌ مي‌بينه‌. اين‌ ولو شده‌ با چرث‌ و بنگ‌ هم‌ شده‌ اين‌ بايد به‌ وجود بياد. هدف‌ چون‌ اينه‌. خوب‌ بعضيها با چرث‌ با بنگ‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ بعضي‌ وقتها با يك‌ چيزهايي‌ كه‌ دود مي‌كنند توي‌ مجلس‌ با اينها ولي‌ ما از روز اول‌ گفتيم‌ آقا حال‌ و ديدن‌ و مشاهده‌ و مكاشفه‌ و اينها اينجا خبري‌ نيست‌. بنابر اين‌ چرث‌ و بنگ‌ هم‌ نداريم‌. خدمتون‌ عرض‌ شود يك‌ وقتي‌ رفته‌ بوديم‌ در ثامراء، ثامراء سني‌ هستند اكثرا سيصد نفر هم‌ اون‌ موقع‌ شيعه‌ داشت‌. سيصد خانوار يا سيصد نفر. يك‌ وقتهايي‌ كه‌ من‌ مشرف‌ بودم‌. بقيه‌ همه‌ سني‌ بودند. شب‌ بيست‌ و هفتم‌ ماه‌ رمضان‌ را احيا مي‌گرفتند اونها. كه‌ من‌ به‌ يكي‌ از آقايون‌ گفتم‌ كه‌ اگر شب‌ احيا احتمالش‌ شب‌ بيست‌ و هفتم‌ بود نصيب‌ اينها نمي‌شد. اون‌ وقت‌ اونجا ما رفته‌ بوديم‌ تو مسجد اونها ببينيم‌ چه‌ كار مي‌كنند. ديديم‌ بله‌ دور هم‌ نشسته‌اند حلقه‌، حلقه‌ يك‌ ذكري‌ را مي‌گن‌. يك‌ ذكري‌ را با هم‌ مي‌گفتند. اينها يك‌ حالي‌ پيدا كردند افتادند، خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ بعضيهاشون‌ ضعف‌ كردند. حالات‌ خوبي‌ هم‌ داشتند. خيلي‌ چيزها، يعني‌ واقعا از خيلي‌ حالات‌ شماها بهتر. حال‌ مطرح‌ نيست‌. دقت‌ كرديد. اينجا مجلسي‌ كه‌ مثلا يك‌ مشت‌ ذكري‌ بگيد. هويي‌ بگيد حقي‌ بگيريد نيست‌. هو و حق‌ جاي‌ خودش‌.

 عنوان‌ بصري‌ مي‌رفت‌ پيش‌ مالك‌ ابن‌ انس‌ او هم‌ يك‌ چيزهايي‌ بهش‌ مي‌گفت‌. چون‌ هر چيزي‌ كه‌ بر خلاف‌ فرمايشات‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ باشه‌ اين‌ انحرافه‌. فرقي‌ نمي‌كنه‌. يك‌ روز آمد در خانة‌ امام‌ صادق‌ بريم‌ ببينيم‌ اين‌ استاد چي‌ مي‌گه‌؟ حضرت‌ راهش‌ نداد. خيلي‌ اصرار كرد. حضرت‌ فرمود برو، برو پيش‌ همان‌ مالك‌ ابن‌ انس‌. وقتي‌ بياي‌ پيش‌ ما دولت‌ تعقيبت‌ مي‌كنه‌. آخه‌ مالك‌ ابن‌ انس‌ را دولت‌ تعقيب‌ نمي‌كرد. آخه‌ دولت‌ گذاشته‌ بودش‌. دولت‌ تعقيبت‌ مي‌كنه‌ مردم‌ حرف‌ مي‌زنند. گرفتاري‌ دارند برو. ردش‌ كرد. مي‌گه‌ خيلي‌ دلم‌ شكست‌. بايد قطع‌ بشه‌ انسان‌. اگر خواهي‌ داري‌ به‌ كف‌ دامن‌ او، برو دامن‌ از هر چه‌ جز اوست‌ دامن‌ برچين‌. مي‌گه‌ دلم‌ شكست‌ و از اون‌ هم‌ ديگه‌ بدم‌ اومد. هشتاد سال‌ هم‌ از عمرم‌ مي‌گذشت‌. آمدم‌ رفتم‌ توي‌ حرم‌ پيغمبر اكرم‌. در مدينه‌ بود. نشستم‌ دو ركعت‌ نماز خوندم‌. رو به‌ قبله‌ نشستم‌ گفتم‌ يا اللهش‌، يا الله‌ اعطف‌ قلب‌ جعفر ابن‌ محمد عليه‌ يا الله‌، ياالله‌ قلب‌ امام‌ صادق‌ را بر من‌ معطوف‌ كن‌. محبت‌ من‌ را در دلش‌ بيانداز كه‌ من‌ را رد نكنه‌. مي‌گه‌ برگشتم‌. در خانة‌ امام‌ صادق‌ اين‌ دفعه‌ ايستادم‌. حضرت‌ به‌ غلامشون‌ فرمودند كه‌ بگو بياد تو. آمدم‌. اول‌ پرسيدند اسمت‌ چيه‌؟ گفتم‌ عبد الله‌. حضرت‌ فرمود خدا انشاء الله‌ تو را بر اين‌ اسم‌ قرار بده‌. يعني‌ اين‌ اسم‌ با مصما باشه‌. مي‌گه‌ تو دلم‌ گفتم‌ اگر هيچي‌ از اين‌ زحماتم‌ فايده‌اي‌ بهم‌ نمي‌رسه‌ جز همين‌ دعاي‌ امام‌ صادق‌ برام‌ بس‌ بود. معلومه‌ كه‌ داره‌ مي‌افته‌ توي‌ خط‌. معلومه‌ داره‌ از خواب‌ بيدار مي‌شه‌. بعد حضرت‌ فرمود كه‌، منظورم‌ اين‌ جمله‌ بود كه‌، فطلب‌ في‌ نفسك‌ اولا حقيقت‌ العبوديه‌. حقيقت‌ عبوديت‌ را در خودت‌ ايجاد كن‌. يك‌ بندة‌ رسمي‌ خدا باش‌. ماها بندة‌ رسمي‌ خدا نيستيم‌. كارمندهاي‌ دولت‌ را ديديد. يك‌ عده‌ كارمندهاي‌ رسمي‌، يك‌ عده‌ روز مزديند. كارمند رسمي‌ از همة‌ مزايا برخورداره‌. اين‌ روز مزديها هر وقت‌ پول‌ بشون‌ دادن‌ مي‌يان‌، هر وقت‌ هم‌ ندادن‌ نمي‌يان‌. يك‌ روز ممكنه‌ براي‌ اين‌ كار كنن‌، يك‌ روز هم‌ براي‌ او، يك‌ روز هم‌ براي‌ او. از ارباب‌ و رئيس‌ مربوطه‌ هم‌ مي‌پرسند اين‌ كارمنده‌، مي‌گه‌ نه‌. اين‌ گاهي‌ مياد اصلا كارمند رسمي‌ نمي‌دوننش‌. كارمند رسمي‌ خدا باشيد. اگر خدايي‌ نكرده‌ با دشمن‌ خدا انسان‌ گاهي‌ مثل‌ شيطان‌، گاهي‌ كار او را انجام‌ بده‌، دستور او را انجام‌ بده‌. كه‌ من‌ مثالي‌ زدم‌ شايد اكثرتون‌ يادتون‌ باشه‌. گفتم‌ مثل‌ يك‌ سربازي‌ است‌ كه‌ گاهي‌ بره‌ مثلا در جبهة‌ جنگ‌ كه‌ بود بين‌ ايران‌ و عراق‌ گاهي‌ بره‌ حرف‌ صدام‌ را گوش‌ بده‌، گاهي‌ هم‌ بياد اينور. اين‌ را چكارش‌ مي‌كنند. اين‌ خوب‌ يك‌ دفعه‌ هم‌ اين‌ كار را بكنه‌ اعدامش‌ مي‌كنند. ماها اگر خدا بخواد بهمون‌ سخت‌ بگيره‌ها بايد هممون‌ را اعدام‌ كنه‌. چون‌ بالاخره‌ يك‌ دفعه‌ حرف‌ شيطان‌ را گوش‌ داديم‌.

 خيلي‌ سخته‌ منتها خدا يعفوا ان‌ كثير. مهربانه‌، رحمانه‌، رحيمه‌، نديده‌ مي‌گيره‌. چون‌ اعلام‌ كرده‌ كه‌ اون‌ دشمن‌ من‌ و دشمن‌ شماست‌. ان‌ الشيطان‌ لكم‌ عدوا، فتّخذواهم‌ عدوا. شيطان‌ براي‌ شما دشمنه‌ و دشمن‌ تصورش‌ كنيد. با دشمن‌ آدم‌ سازش‌! حالا اگر تو دو تا كار، تو دو تا اداره‌، يك‌ روز بره‌ تو شهرداري‌ كار كنه‌. يك‌ روز بره‌ تو فرمانداري‌ كار كنه‌. اين‌ كارمند رسمي‌ هيچ‌ اداره‌اي‌ نيست‌. از بيمه‌ و از خدمت‌ شما عرض‌ شود مثلا عيدي‌ و حالا چون‌ خود من‌ اهل‌ اين‌ كارها نبودم‌ نمي‌دونم‌ چه‌ امتيازاتي‌ داره‌. بالاخره‌ از امتيازات‌ بهره‌ منده‌. از بازنشستگيش‌ هم‌ بهره‌ مي‌بره‌. هيچ‌. فطلب‌ في‌ نفسك‌ اولا حقيقت‌ العبوديه‌. حقيقت‌ عبوديت‌ را بايد در خودت‌ به‌ وجود بياري‌. يعني‌ يك‌ كادر رسمي‌. يك‌ روز شده‌ يك‌ كارمند فرض‌ كنيد يك‌ اداره‌اي‌ اين‌ اشتباهي‌ بره‌ توي‌ يك‌ ادارة‌ ديگه‌اي‌ كار بكنه‌. نه‌. از خونه‌ در مي‌ياد مي‌گه‌ اداره‌ دير شد. مي‌ره‌ تو اداره‌اش‌ پشت‌ ميزش‌ مي‌نشينه‌ روز بعد هم‌ مي‌ياد. آقا تو كارمند كدوم‌ اداره‌اي‌، فلان‌ اداره‌. اشتباه‌ نمي‌كني‌؟ نه‌ چه‌ اشتباهي‌. حقيقت‌ بندگي‌ خدا را در خودتون‌ به‌ وجود بياريد. اگر اين‌ كار را كرديد اين‌ يك‌ جوهره‌اي‌ است‌ كه‌ اون‌ باز باطنش‌ رب‌ مي‌شه‌. پيغمبر اكرم‌ كه‌ مبعوث‌ شد. اين‌ در واقع‌ رب‌ شد. مربي‌ شد. منتهي‌ يك‌ نفر هست‌ مربي‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ البته‌ همة‌ مربيها همينطورند اول‌ بايد خودشون‌ را تربيت‌ كنند. متعلقات‌ خودشون‌ را تربيت‌ كنند. خودشون‌ را بسازند. وابسته‌هاي‌ به‌ خودشون‌ را بسازند. لذا مي‌بينيم‌ پيغمبر اكرم‌ در همان‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ اول‌ بعثتش‌ مي‌فرمايد كه‌ خداي‌ تعالي‌ بهش‌ مي‌فرمايد كه‌ انزل‌ عشيرتك‌ اغربين‌. اول‌ قوم‌ و خويشهات‌. چون‌ انسان‌ اول‌ خودش‌ بعد منصوبينش‌ بعد هم‌ هر چي‌ زياد آمد مال‌ ديگران‌. حتي‌ من‌ ديده‌ بودم‌ بعضي‌ از اولياء خدا يك‌ راننده‌ بد راه‌ مي‌رفت‌. خوب‌ ما باشيم‌ مي‌گيم‌ بابا اولياء خدا چكار داره‌ به‌ اين‌ راننده‌ داره‌ بد راه‌ مي‌ره‌. اين‌ را گفت‌ آقا يا يك‌ بوق‌ بزن‌ درست‌ راه‌ بره‌، يا بوق‌ بزنه‌ درست‌ راه‌ بره‌ جلوش‌ را نگه‌ بدار كه‌ اين‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ بهش‌ بگو كه‌ بد راه‌ نرو يا برو تو هم‌ جلوش‌ بد راه‌ برو تا بفهمه‌ كه‌ بد راه‌ رفتن‌ چقدر بده‌. حالا البته‌ اين‌ كار را نكنيد. اين‌ آخريش‌ را نكنيد. جداها. يعني‌ حتي‌ تا اونجا هم‌ انسان‌ بايد. ماها اكثرا مي‌گيم‌ به‌ ما چه‌. نه‌. اين‌ به‌ ما چه‌ اينها كار خداست‌. نه‌ اين‌ به‌ ما چه‌ نه‌ كار خداست‌، نه‌ كار پيغمبر نه‌ كار اولياء خداست‌. مربي‌ بايد خيلي‌ عذر مي‌خوام‌ چون‌ همه‌ خودماني‌ هستند ما كه‌ مجلس‌ را مقيديم‌ خودمانيها باشند بخاطر اين‌ حرفهاي‌ خارج‌ از جريانه‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌. يكي‌ دو نفر از آقايون‌ هم‌ هستند اين‌ را باز خدمت‌ شما عرض‌ شود اشكالي‌ نداره‌. ما پريشب‌ اينجا مجلس‌ بود. شايد بعضي‌ بگن‌ تو خودت‌ هم‌ اينجا مهماني‌. سفره‌ را انداختند بدون‌ اين‌ كه‌ هنوز چنگال‌ بگذارند، قاشق‌ بگذارند، ماست‌ بگذارند، نون‌ بگذارند، نوشابه‌ بگذارند غذا را آورده‌ جلوي‌ من‌ گذاشته‌. اول‌ هم‌ براي‌ من‌ گذاشته‌. هر كس‌ نزديك‌ من‌ بود، ديد چقدر من‌ عصباني‌ شدم‌. نه‌ اين‌ كه‌ اينجا جوريب‌ باشم‌. من‌ تو هر مجلسي‌ باشم‌ مگر كه‌ (قطع‌ نوار). مثلا رئيس‌، رؤسا بيان‌ سر ميزتون‌ بنشينند مي‌ريد سفره‌ را مي‌اندازي‌ منظمش‌ مي‌كني‌، مرتبش‌ مي‌كني‌ هم‌ چيز را نمي‌دونم‌ قاشق‌ و چنگال‌ را توي‌ دستمال‌ كاغذي‌ مي‌بندي‌ چه‌ مي‌كني‌. حالا اين‌ هم‌ بخاطر اين‌ كه‌ اينها مؤمنند. روايت‌ داره‌ كه‌ مؤمن‌ را بايد بيشتر از هر كسي‌ احترام‌ كرد. اينها غذا را مي‌دي‌ دستش‌. اون‌ هم‌ سفره‌ اين‌ وضع‌، اينجور. و جدا مي‌گم‌ از اين‌ به‌ بعد اين‌ با آقاي‌ مهندسه‌ ديگه‌  از اين‌ به‌ بعد يا اطعام‌ نكنيد توي‌ اين‌ مجالستون‌ يا با كمال‌ تشريفات‌. اِ تشريفات‌؟ بله‌ تشريفات‌. ما اهل‌ اللهيم‌ حالا با دست‌ و نمي‌دونم‌ دست‌ نشسته‌ و هر كاري‌ كرديم‌ و اينها كه‌ يكي‌ وارد مي‌شه‌ ببينه‌ كه‌ شماها خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ همه‌ را درهم‌ شور. غذا آوردن‌، غذا را اول‌ مي‌خوريم‌ بعد  هم‌ نوشابه‌اش‌ را مي‌خوريم‌، بعد هم‌ ماست‌ را مي‌خوريم‌ اينها تو دلمون‌ قاطي‌، اين‌ كارها را نكنيد. اينها بر خلاف‌ تربيت‌ اسلامي‌ است‌.

 اگر من‌ با اين‌ حرفهام‌ بد مي‌شم‌، بدشون‌ بياد از من‌. بايد سفره‌ قشنگ‌ بيافته‌ حالا بدبختيش‌، بعدش‌ اينه‌ كه‌ (قطع‌ نوار). بسيار كار غلطي‌ كرده‌ و بسيار اشتباه‌ كرده‌. صاحب‌ خانه‌، چون‌ من‌ از اول‌ رفتم‌ سراغ‌ صاحب‌ خانه‌ گفتم‌ شما، گفت‌ نه‌ من‌، راست‌ هم‌ مي‌گفت‌ ايشان‌ نمي‌تونستم‌، نمي‌دونستم‌. اين‌ را بدونيد اينها سرچشمه‌ مي‌گيره‌ از اينكه‌ ما بندة‌ خدا نيستيم‌. و در نتيجه‌  اون‌ حقيقتي‌ كه‌ اون‌، اون‌ جوهريه‌اي‌ كه‌ اون‌ كنه‌ ربوبيت‌، اوني‌ كه‌ ربوبيته‌ در ما نيست‌. ما مي‌گيم‌ هر چي‌ شد، شد. و بدتر از اين‌ فكر ما اينه‌ كه‌ همين‌ الان‌ اگر من‌ يك‌ عبايي‌ كرباسي‌ مي‌پوشيدم‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود يك‌ لباس‌ وصله‌ كرده‌اي‌ مي‌پوشيدم‌ و يك‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ چيزي‌ كه‌ را مي‌دونيد اهل‌ اللها هستند ديگه‌. اونجوري‌ مي‌بودم‌ شما مي‌گفتيد به‌ عجب‌ آقاي‌ خوبي‌ داريم‌. مي‌گفت‌ اينقدر اين‌ آقا خوبه‌ خدا انشاء الله‌ حفظش‌ كنه‌. فرق‌ بين‌ پنير و صابون‌ را نمي‌فهميد. معناي‌ خوبي‌ را هم‌ حالا فهميديم‌. يعني‌ اون‌ وقت‌ بعد هم‌ نتيجه‌اش‌ اينه‌ كه‌ بهشت‌ را دارالاحمقها مي‌گن‌ روايت‌ هم‌ نقل‌ مي‌كنه‌. اصلا روايتش‌ توجيح‌ بايد بشه‌. والا اصلا روايت‌ را ما نمي‌تونيم‌ قبول‌ كنيم‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ بهشت‌ جاي‌ گلهاست‌، جاي‌ ابله‌ هاست‌. آخه‌ اگر بنا بود تو دنيا تو ديونه‌ خونه‌ باشيم‌ و تو آخرت‌ هم‌ بريم‌ تو ديونه‌ خونه‌ كه‌ بايد منظم‌ باشيد. لباس‌ منظم‌. دوستان‌ من‌ مي‌دونن‌. خدا مي‌دونه‌ حتي‌ من‌ در وسط‌ زمستان‌ من‌ خيلي‌ گرمايي‌ هستم‌. يعني‌ الانش‌ كه‌ نشستم‌ خدمت‌ شما يك‌ قبادارم‌ و يك‌، حتي‌ زير پيرهني‌ هم‌ نمي‌پوشم‌. توي‌ تابستان‌ يك‌ نفر بياد من‌ عمامه‌ مي‌گذارم‌ سرم‌. لباس‌ را مي‌پوشم‌ و عرق‌ هم‌ مي‌ريزم‌. گرمم‌ هم‌ مي‌شه‌ گاهي‌ حالم‌ هم‌ بهم‌ مي‌خوره‌ ولي‌ انسان‌ بايد منظم‌ باشه‌. ايني‌ كه‌ در نماز زن‌ را گفتن‌ توي‌ اطاق‌ تنها، كه‌ در از تو بسته‌ است‌ بايد حتما چادر داشته‌ باشه‌. چرا؟ خوب‌ اونجا خدا كه‌ نامحرم‌ نيست‌ و بقيه‌ هم‌ كسي‌ هم‌ نمي‌ياد. نه‌ لباس‌ رسمي‌ زن‌ اينه‌. اينه‌ حجاب‌. با لباس‌ رسمي‌ برو. پيش‌ يك‌ بزرگي‌ كه‌ بري‌ با لباس‌ رسميت‌ برو. در خود ماها زينت‌ بكنيد. انگشتري‌ اگر هست‌. دستتون‌ كنيد. لباس‌ خوبي‌. اينها مستحبه‌ها. لباس‌ خوبي‌ داريد بپوشيد. مسجد مي‌ريد محل‌ سجده‌ چه‌ تو خانه‌ باشه‌ چه‌ تو مسجد با زينب‌ خودتون‌ بريد. نگيد آقا، مساجد ما انسان‌ وارد مي‌شه‌ مي‌بينه‌ بوي‌ تعفنه‌، عرق‌ كف‌ پاها گاهي‌ خدا مي‌دونه‌ توي‌ مساجد انسان‌ سرش‌ را مي‌گذاره‌ به‌ سجده‌ مي‌خواد زود برداره‌ بخاطر اين‌ كه‌ اين‌ فرشها اينقدر بود مي‌ده‌ كه‌ چه‌ عرض‌ كنم‌. مساجد ما شده‌ قهوه‌ خانه‌ در واقع‌. يكي‌ اون‌ طرف‌ داره‌ براي‌ خودش‌ نماز مي‌خونه‌. من‌ از اين‌ جهت‌ از شماها گله‌ ندارم‌ ولي‌ خوب‌ هم‌ انجام‌ مي‌ديد.نماز، فقط‌ صداي‌ امام‌ جماعت‌ بايد به‌ گوش‌ برسه‌ اون‌ هم‌ در حمد و سوره‌ به‌ گوش‌ بقيه‌ برسه‌. و پشت‌ سريها يك‌ صداي‌ مختصر ايشان‌ كراهت‌ داره‌ به‌ گوش‌ امام‌ جماعت‌ برسه‌. مساجد ما چه‌ جوريه‌؟ يكي‌ اون‌ سر داره‌ براي‌ خودش‌ نماز مي‌خونه‌. كه‌ نماز فرادا خوندن‌ در جايي‌ كه‌ جماعت‌ هست‌ به‌ نظر من‌ باطله‌. بعضيها مي‌گن‌ باطل‌ نيست‌ ولي‌ باطله‌.

 بهترين‌  نماز را هم‌ انسان‌ بخونه‌، يك‌ جايي‌ كه‌ جماعت‌ هست‌. اين‌ آقا را عادل‌ نمي‌دني‌ برو يك‌ جاي‌ ديگه‌. چون‌ وقتي‌ من‌ وايستادم‌ براي‌ نماز جماعت‌، ديدم‌ اونجا جماعته‌. من‌ از دو حال‌ خارج‌ نيستم‌. يا جماعت‌ را قبول‌ ندارم‌ كه‌ اين‌ همه‌ ثواب‌ داره‌. كه‌ كافره‌. اين‌ را بدونيدها. اگر كسي‌ منكر ثواب‌ نماز جماعت‌ و اهميت‌ نماز جماعت‌ در اسلام‌ بشه‌ نماز جماعت‌ خودش‌ مستحبه‌ها، اگر كسي‌ منكرش‌ بشه‌، بگه‌ من‌ نماز جماعت‌ را قبول‌ ندارم‌. اين‌ كافره‌ دست‌تر نمي‌شه‌ بهش‌ زد. نجس‌ مي‌شه‌، زن‌ تو خونش‌ حرام‌ مي‌شه‌. اموالش‌ مال‌ ورثه‌اش‌ مي‌شه‌. همة‌ چيزهايي‌ كه‌ يك‌ مرتد داره‌ اين‌ داره‌. بگه‌ نماز جماعت‌ را من‌ قبول‌ ندارم‌. چرا به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ از ضروريات‌ دينه‌. تمام‌ مردم‌ مسلمان‌ جماعت‌، و اصل‌ نماز هم‌ با جماعته‌. اين‌ كه‌ من‌ به‌ بعضي‌ از آقايون‌ گفتم‌، شماها را من‌ همتون‌ را عادل‌ مي‌دونم‌. شما الحمد الله‌ اهل‌ گناه‌ و معصيت‌ نيستيد. يعني‌ روزي‌ كه‌ پا در اين‌ برنامه‌  گذاشته‌ايد گناهان‌ را كنار گذاشته‌ايد. حمد و سوره‌ هاتون‌ را هم‌ درست‌ كنيد. بعضيها به‌ خدا قسم‌ بده‌ كه‌ بعضي‌ها حمد و سوره‌ هاشون‌ درست‌ نيست‌. اداي‌ حروف‌ درست‌ نمي‌تونند بكنند. فرق‌ بين‌ ه‌ و ح‌ را نمي‌تونند بگذارند. عين‌ و ا را نمي‌گذارند. اين‌ صداهاي‌ حروف‌ را خوب‌ متوجه‌ باشيد. چون‌ معناهاش‌ فرق‌ مي‌كنه‌. مثلا از باب‌ نمونه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ صمد با ص‌ به‌ معناي‌ خدايي‌ است‌ كه‌ هيچ‌ شي‌ مثل‌ خدا نيست‌ و مثل‌ و مانند نداره‌. اما صمد با سين‌ به‌ معناي‌ پهنه‌. حالا ببينيد چقدر فرقه‌ مسئله‌ است‌. يا حروف‌ يرملون‌ را رعايت‌ كنيد. اين‌ شبها جلسه‌ داريد خوب‌ بنشينيد اينها را درستش‌ كنيد ديگه‌. ما اين‌ را از اينها مي‌گيم‌ گذشته‌. كه‌ به‌ اصطلاح‌ اين‌ حرفها را نمي‌زنيم‌. والا من‌ خودم‌ مي‌شينم‌ اينها را براتون‌ درست‌ مي‌كنم‌. چون‌ كسي‌ كه‌ آمده‌ تو راه‌ تزكية‌ نفس‌ و كمالات‌ روحي‌ ديگه‌ نماز باطل‌ كه‌ نمي‌خونه‌. چون‌ نماز باطل‌ مساوي‌ است‌، يعني‌ يك‌ علامت‌ مساوي‌ كه‌ بزنيد با نخوندنه‌. فقط‌ با يك‌ فرق‌ كه‌ اين‌ آقا بيخود زحمت‌ كشيده‌ و اون‌ آقا استراحت‌ كرده‌ و نخونده‌. يك‌ ضرر هم‌ كرده‌. نمازتون‌ را درست‌ كنيد. حمد و سوره‌ هاتون‌ را دست‌ كنيد اداي‌ حروف‌ صحيح‌ باشه‌. خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ البته‌ اون‌ جوري‌ هم‌ كه‌، حالا من‌ نمي‌گم‌ كه‌ بريد يك‌ دوره‌ تجويد بخونيد كه‌ ضرر مهمي‌ هم‌ نيست‌ برفرض‌ حالا بگيم‌ بريد بخونيد ولي‌ اداي‌ حروف‌ بايد انجام‌ بشه‌. چون‌ معاني‌ فرق‌ مي‌كنه‌. عالمين‌ با عالمين‌ فرق‌ مي‌كنه‌. عالم‌ با عين‌ به‌ معناي‌ جهانه‌، آلم‌ با الف‌ به‌ معناي‌ درد و الم‌ است‌. خداي‌ دردها را مي‌خواييد بگيد يا خداي‌ جهانيان‌ را مي‌خواييد بگيد. كدام‌ يكي‌. و همينطور اينها را رعايت‌  كنيد. يعني‌ اگر رعايت‌ نكنيد. اين‌ كه‌ مي‌گم‌ها. اين‌ حرفهايي‌ كه‌ مي‌زنم‌ از همين‌ الان‌ بايد انجام‌ بشه‌. بايد انجام‌ بشه‌. نگيد حالا اين‌ ميره‌ يك‌ ماه‌ ديگه‌ مي‌آيد. خدا كه‌ هست‌. شما روز اولي‌ كه‌ با من‌ رفيق‌ شديد تعهدتون‌ اين‌ بود كه‌ هرچي‌ من‌ بگم‌ گوش‌ كنيد. از همين‌ الان‌ واجب‌ ميشه‌ كه‌ كارهايتون‌ را كه‌ من‌ ميگم‌ انجام‌ بديد. آنهايي‌ كه‌ توي‌ جريان‌ نيستند بدونند. دوستان‌ ما از لحظه‌اي‌ كه‌ با ما وارد برنامه‌ ميشوند، برنامة‌ تزكية‌ نفس‌ كه‌ خدا در قرآن‌ فرموده‌، اين‌ تعهد ميكنند كه‌ هرچي‌ من‌ ميگم‌ گوش‌ بدهند و اگر نكردند لحظه‌ به‌ لحظه‌ گناه‌ مي‌كنند و از آن‌ دايرة‌، حتي‌ مرحلة‌ توبه‌ هم‌ مي‌پرند بيرون‌. ميروند ديگه‌. التماس‌ دعا.خوب‌ .

 پس‌ رب‌ وقتي‌ انسان‌ ميشه‌ كه‌ آن‌، يعني‌ از همان‌ لحظة‌ اولي‌ كه‌ شروع‌ ميكنيد بايد رب‌ باشيد. خدا ميدونه‌ ما در مشهد يك‌ نفر توي‌ خانوادة‌ بزرگ‌، اين‌ آمده‌ آنچنان‌ ربوبيتش‌ قوي‌ بوده‌ كه‌ خودش‌ هنوز خيلي‌ مرحله‌ نداره‌ اما تمام‌ فاميلش‌، اينها آمده‌اند توي‌ تزكية‌ نفس‌. فردي‌ هم‌ داريم‌ كه‌ هنوز سر و كله‌ داره‌ با زنش‌ ميزنه‌ كه‌ تو بيا، البته‌ من‌ نمي‌خوام‌ بگم‌ صددرصد تقصير هم‌ با آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ نتونسته‌ مثلا زنش‌ را يا شوهرش‌، زني‌ باشه‌ كه‌ شوهرش‌ را نتونسته‌ باشه‌. يك‌ وقت‌ هست‌ طرف‌ مرده‌ است‌. مرده‌ را بايد انسان‌ بينيش‌ را بگيره‌ تا بوي‌ تعفنش‌ به‌ دماغش‌ نرسه‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر مي‌فرمايد انك‌ لا تسمع‌ الموتي‌. اي‌ پيغمبر تو مرده‌ را نمي‌تواني‌ زنده‌اش‌ كني‌. نمي‌توني‌ چيزي‌ بهش‌ بشنواني‌. ما نسبت‌ به‌ مرده‌ها كاري‌ نداريم‌. ديگه‌ كنار پيغمبر ابوجهل‌ بود و اينطوريه‌. كنار خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌، آذر بود. و امثال‌ اينها بودند. اينها مرده‌ بودند. خداي‌ تعالي‌ هم‌ سفارش‌ بهشون‌ ميكنه‌ به‌ اينها كاري‌ نداشته‌ باش‌. كسي‌ كه‌ عادت‌ كرده‌ به‌ گناه‌ و معصيت‌، اين‌ مرده‌ است‌. بهش‌ هم‌ ميگيم‌ ميگه‌ آقا خدا كنه‌ گناه‌ ما همين‌ باشه‌. بعضي‌ها اينطوريند. ميگيم‌ آقا اين‌ گناه‌ را نكن‌. ميگه‌ آقا خدا كنه‌ گناه‌ ما همين‌ بدي‌ باشه‌. تو نبايد بدي‌ داشته‌ باشي‌. انسان‌ و بدي‌؟! انسان‌ و بدي‌؟! حيوانات‌ بدي‌ ندارند تو داشته‌ باشي‌؟! كدوم‌ حيواني‌ شما پيدا مي‌كنيد كه‌ يك‌ بدي‌ كه‌ مناسب‌ وضعش‌ باشه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، حيواني‌ باشه‌ كه‌ مناسبت‌ داشته‌ باشه‌، يعني‌ مناسبش‌ نباشه‌ اين‌ بدي‌ را داشته‌ باشه‌ ولي‌ او اين‌ بدي‌ را انجام‌ بده‌. ما بايد كاملا انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيم‌ كه‌ در تمام‌ كارها، ما به‌ مرحله‌اي‌ مي‌رسيم‌، يعني‌ يك‌ مرحله‌ ما داريم‌ كه‌ اصلا اسمش‌ صراط‌ مستقيمه‌. اصلا انسان‌ ميشه‌ رب‌. و هر كدام‌ از شما اين‌ مرحله‌ را گذرونديد و رب‌ نشديد، ضعيفيد. بايد برگرديد. رب‌ رب‌. همه‌ چيز را مرتب‌. مي‌آيد توي‌ اطاق‌، اولياء خدا از اين‌ كارها مي‌كنند اگر نكنند اولياء خدا نيستند. اين‌ عكس‌ بايد اينجا باشه‌، اين‌ قاب‌ بايد اينجا باشه‌. اين‌ نوشته‌ بايد آنجا باشه‌. لولة‌ بخاري‌ كج‌ شده‌ بايد درست‌ بشه‌. به‌ زندگيتون‌ برسيد. آقا از وقتي‌ اولياء خدا شده‌ به‌ خونه‌اش‌ نميرسه‌. گلهاي‌ توي‌ باغچه‌اش‌ ديگه‌ پژمرده‌ شده‌. اينها نيست‌. اشتباه‌ نكنيد. در و ديوار و فرش‌ و خونه‌ و زندگي‌ همه‌ بايد تحت‌ تربيت‌ و مرتب‌ كردن‌ شما باشه‌ و بدنتون‌ و روحتون‌. همه‌اش‌. يك‌ وقت‌ فكر نكنيد آقا تو، يك‌ كسي‌ آمده‌ بود پيش‌ من‌ من‌ داشتم‌ اين‌ گلهاي‌ جلوي‌ اطاقمون‌ را منظم‌ ميكردم‌. بيلچه‌ هم‌ دستم‌ بود. اي‌ آقا! شما هم‌ توي‌ اين‌ تزئينات‌ هستيد! شما هم‌ توي‌ اين‌ فكرها هستيد! شما هم‌ ماشينتون‌ بايد برق‌ برق‌ بزنه‌. نخير من‌ ماشينم‌ را بايد لجن‌ بهش‌ بمالم‌. كي‌ گفته‌ حضرت‌، عجيبه‌ها، يك‌ روايتي‌ من‌ ديدم‌. سندش‌ را من‌ حالا نميدونم‌، دقت‌ نكردم‌. ولي‌ چون‌ براي‌ من‌ هضم‌ شده‌ بود كه‌ حضرت‌ علي‌ اكبر روز تاسوعا با نبودن‌ آب‌ توي‌ خيمه‌ها، يك‌ قدري‌ آب‌ گيرش‌ آمده‌ بود اسبش‌ را مي‌شست‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. قوة‌، خيمة‌ حضرت‌ سيد الشهدا آن‌ بالايش‌ يك‌ قبه‌ داشت‌ كه‌ وقتي‌ ريختند بالاي‌، از طلا بود. حالا شما ميگيد كه‌ توي‌ جبهة‌ جنگ‌، آنهم‌ آن‌ جنگ‌، روي‌ خيمه‌ چرا آن‌ چيز طلا را بزنند. كه‌ ريختند آن‌ را همه‌اش‌ هدف‌ داشت‌. اسب‌ حضرت‌ سيد الشهداء از باب‌ تبرك‌، يزيد و ابن‌ زياد و عمر سعد نمي‌خواهند ببرند. در روايت‌ داره‌ كه‌ اسب‌ سيد الشهداء از نظر قيمت‌ بقدري‌ پر ارزش‌ بود كه‌ گفتند اين‌ را بگيريم‌ براي‌ يزيد هديه‌ ببريم‌. شما ميگيد اسب‌ حضرت‌ سيد الشهداء تبركه‌، نه‌، آنها اگر تبرك‌ مي‌فهميدند خون‌ سيد الشهداء را نمي‌ريختند. اسب‌ عربي‌ اصيل‌. مثل‌ مثلا فرض‌ كنيد يك‌ ماشيني‌ يك‌ كسي‌ داشته‌ باشه‌. وقتي‌ كه‌ كشتندش‌ اين‌ ماشين‌ را مثلا براي‌ شاه‌، رئيس‌ جمهور آن‌ وقتها، ببرندش‌ براي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود هديه‌. اينقدر ارزش‌ داشته‌ باشه‌. چرا ماها، تا آخه‌ يك‌ گرفتاري‌ ما اينه‌. زنهاي‌ آقايون‌ مي‌آيند. آقا از وقتي‌ اين‌ آقا شاگرد شما شدند اين‌ ما را ول‌ كرده‌ خونه‌ را ول‌ كرده‌، يخچالمون‌ ديگه‌ خاليه‌، نميدونم‌ چه‌. نكنيد واقعا نكنيد. كونوا لنا زينا و لا تكونوا علينا شينا. براي‌ ما زينت‌ باشيد، عليه‌ ما ماية‌ سرافكندگي‌ ما نباشيد. نمي‌خواهم‌ بگم‌ بريد شما از هر جائي‌ هست‌ پول‌ درآريد. نه‌. ولي‌ زندگيتون‌ را برسيد. مربي‌ باشيد توي‌ زندگيتون‌. حتي‌ عرض‌ كردم‌ سر و صورتتون‌، لباستون‌. از وقتي‌ آمده‌ توي‌ تشكيلات‌ ديگه‌ موهاي‌ سرش‌ پريشونه‌ همه‌اش‌. يا مثلا فرض‌ كنيد اين‌ آقا ديگه‌ لباسش‌ را عوض‌ نميكنه‌. النظافة‌ من‌ الايمان‌ براي‌ چي‌ گفتند؟ نظافت‌ اصلا جزئي‌ از ايمانه‌. اينها را خوب‌ دقت‌، اينها را كه‌ عرض‌ ميكنم‌ همه‌ تحت‌ يك‌ عنوان‌ مي‌آيد و آن‌ ربوبيته‌. رب‌ باشيد. خودتون‌ را بسازيد. وضعتون‌ مرتب‌ باشه‌. شامل‌ روحتون‌ ميشه‌، الان‌ مشغول‌ تزكية‌ نفس‌ هستيد. خوب‌ روحتون‌ را داريد تربيت‌ ميكنيد. شامل‌ بدنتون‌ ميشه‌، شامل‌ خونه‌اتون‌ ميشه‌، شامل‌ زن‌ و فرزندتون‌ ميشه‌، شامل‌ رفقاتون‌ ميشه‌، شامل‌ اينكه‌ هر جائي‌ ديديد يك‌ نامنظمي‌ هست‌ اقلا خودتون‌ را بخوريد كه‌ چرا اين‌ آقاي‌ مرشد مثلا اين‌ پرده‌ را اينجوري‌ زده‌، حالا اين‌ پرده‌ طوريش‌ نيست‌ها، چرا اينجوري‌ زده‌. اقلا خودتون‌ را بخوريد. نميگم‌ خودخوري‌ چه‌ فايده‌اي‌ داره‌؟ خودخوري‌ اينه‌ كه‌ شما را بي‌ تفاوت‌ در مقابل‌ بي‌ نظمي‌ نميكنه‌. حساس‌ باشيد. گفت‌ به‌ من‌ چه‌؟! گاهي‌ انسان‌ ميگه‌ به‌ من‌ چه‌. نه‌. تو اگر اينجا گفتي‌ به‌ من‌ چه‌، توي‌ خونه‌ هم‌ ميگي‌ به‌ من‌ چه‌. جلوي‌ آينه‌ هم‌ كه‌ وايستي‌ ميگي‌ مهم‌ نيست‌، نميدونم‌، روحت‌ هم‌ ميگيد به‌ من‌ چه‌. اين‌ رديف‌ مي‌آيد جلو. مرتب‌ باشيد.

 پس‌ العبودية‌ جوهرة‌ كنه‌ هر ربوبيه‌. آني‌ كه‌ به‌ ما دستور دادند گفتند از مال‌ حرام‌ زندگيتون‌ را مرتب‌ نكنيد. اين‌ حرفه‌، اين‌ كه‌ اصلا مال‌ تو نيست‌ كه‌ مرتب‌ كني‌ مال‌ ديگري‌ را برداريد بياريد يك‌ جائي‌ مرتب‌ كنيد. از مال‌ حرام‌ نباشه‌. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد قل‌ من‌ حرم‌ الله‌ زينة‌ التي‌ اخرج‌ لعباده‌ و الطيبات‌ من‌ الرزق‌. بگو اي‌ پيغمبر. همين‌ حرفهايي‌ كه‌ من‌ امشب‌ دارم‌ مي‌زنم‌، اين‌ با يك‌ جمله‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار به‌ رسول‌ اكرم‌ فرموده‌. كه‌ بگو اي‌ پيغمبر من‌ حرم‌ زينة‌ الله‌ التي‌ اخرج‌ لعباده‌. زينتهايي‌ را كه‌ خدا براي‌ بندگانش‌ خلق‌ كرده‌ كي‌ بهشون‌ حرام‌ كرده‌؟ زينت‌. زينت‌ آقا شامل‌ گل‌ باغچه‌ ميشه‌، شامل‌ تابلوهاي‌ گرانقيمتي‌ كه‌ تو به‌ ديوار زده‌اي‌ ميشه‌، شامل‌ فرش‌ كاشان‌ تو ميشه‌، شامل‌ مبل‌ و صندليت‌ ميشه‌. شامل‌ همه‌ چيزت‌ ميشه‌. من‌ حرم‌ زينت‌ الله‌ التي‌ اخرج‌ لعباده‌ و الطيبات‌ من‌ الرزق‌. غذاهاي‌ خوب‌ را كي‌ بر شما حرام‌ كرده‌؟ منتهي‌ شما خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ بايد غذا حلال‌، ضمن‌ اين‌ اگر كنار زندگي‌ شما، اينها ديگه‌ پشت‌ سرش‌ دستورات‌ هست‌. نه‌ اينكه‌ ما ميگيم‌ نه‌ من‌ بايد غذام‌ خوب‌ باشه‌، زندگيم‌ خوب‌ باشه‌، همة‌ مردم‌ از گرسنگي‌ بميرند. نه‌. كنار زندگي‌ تو، مثل‌ علي‌ باش‌ كه‌ و يطعمون‌ الطعام‌ علي‌ حبه‌ مسكينا و يتيما و اسيرا. مثل‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ فاطمة‌ زهرا باش‌. مثل‌ ساير ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ باش‌. ولي‌ هماني‌ كه‌ داري‌ منظم‌ باشه‌، مرتب‌ باشه‌، خوب‌ باشه‌. غذايت‌ هيچوقت‌ شور باشه‌، بيمزه‌ باشه‌. نه‌. چايي‌ دم‌ ميكني‌ چاي‌ خوب‌ دم‌ كن‌. حالا جوشيده‌ باشه‌ مهم‌ نيست‌. نجوشيده‌ باشه‌ مهم‌ نيست‌. اينها نباشه‌. من‌ كه‌ هيچ‌ بلد نيستم‌ چايي‌ دم‌ كنم‌. ايني‌ كه‌ ميگم‌ چايي‌ را خوب‌ دم‌ كنيد، اين‌ ديگه‌ جزئي‌ترين‌ چيزه‌. همه‌ چيزتون‌ مرتب‌ و رب‌ باشيد. ايني‌ كه‌ ميگم‌ رب‌ يعني‌ يك‌ حالتي‌ است‌ در انسان‌ پيدا ميشه‌ مي‌آيد شامل‌ همه‌ متعلقاته‌. همانجور كه‌ خداي‌ تعالي‌ اگر توي‌ حشرات‌ بريد نگاه‌ كنيد مي‌بينيد چقدر زيبا، يك‌ حيواناتي‌ خدا خلق‌ كرده‌ بقدري‌ زيبا. موريس‌ مترلينگ‌ در يكي‌ از كتابهايش‌، كتابي‌ داره‌ چون‌ خيلي‌ كتاب‌ بديست‌ اسمش‌ را نمي‌برم‌. مي‌ترسم‌ بعضي‌ها بگيرند بخونند. چون‌ خيلي‌ انحراف‌ داره‌ در آنجا. دربارة‌ يكي‌ از حشرات‌ صحبت‌ ميكنه‌ كه‌ اين‌ چند هزار چشم‌ داره‌ و هر چشمش‌ نميدونم‌ چه‌ خصوصياتي‌ داره‌ و چقدر رنگ‌آميزي‌ اين‌ حشره‌ شده‌. دقت‌ مي‌كنيد؟ بعد ميگه‌ افراط‌ در خلقته‌. من‌ در اين‌ پاسخ‌ ما نوشتم‌ كه‌ تو تحقيق‌ كردي‌ كه‌ ببيني‌ اينها را خدا روي‌ چه‌ مصالحي‌ درست‌ كرده‌؟ تو اگر يك‌ سلول‌، يك‌ سلول‌، يا يك‌ گلبول‌ سفيد كه‌ آنهمه‌ سم‌ ضد همة‌ ميكروبها در وجود او هست‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ ميكروب‌ مي‌خواهد وارد بدن‌ انسان‌ بشه‌، اين‌ سم‌ را مي‌زنه‌ به‌ او و او را از بين‌ مي‌بره‌ لابد شنيديد ديگه‌، اين‌ مسئله‌ معروفه‌؛ خدمت‌ شما عرض‌ شود اگر نمي‌فهميدي‌ كه‌ اين‌ سمومي‌ كه‌ در اين‌ گلبول‌ هست‌ براي‌ چيه‌. ميگفتي‌ اينهمه‌ سم‌ مي‌خواد چه‌ كنه‌! يك‌ داروخانه‌ سم‌ اين‌ همراهش‌ مي‌خواد چيكار كنه‌؟! چون‌ در، اما حالا چون‌ فهميديم‌ كه‌ اين‌ مسئله‌ هست‌، ميگيم‌ نه‌، درسته‌. طاووس‌ را خدا چرا اينقدر، طاووس‌ سفيد مي‌بود يك‌ پارچه‌. چه‌ فايده‌اي‌ داره‌؟ از اين‌ كارهايي‌ كه‌ خدا كرده‌ اگر ماها بكنيم‌ مخصوصا در مقابل‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود بعضي‌ از چي‌ بگم‌؟ زهاد و عباد و اولياء خداي‌ اصطلاحي‌ اينهاب‌ كنند، اصلا تكفيرمون‌ مي‌كنند. طاووس‌ را حالا دو رنگ‌. اينهمه‌ رنگ‌، اينهمه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود الوان‌ مختلف‌! آقا براي‌ خدا، خدا ربه‌، مي‌خواد ماها را تربيت‌ كنه‌. ميگه‌ توي‌ خونه‌ات‌ مي‌خواي‌، هيچ‌ اشكالي‌ نداره‌، اين‌ را من‌ بهتون‌ بگم‌، شما البته‌ يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ وقتش‌ به‌ همينها تموم‌ ميشه‌ و به‌ كار ديگه‌اي‌ نميرسه‌، نه‌ اهم‌ و مهم‌ را بايد رعايت‌ كنه‌. اما برايش‌ فرقي‌ نميكنه‌ كه‌ اين‌ قالي‌ را كه‌ مي‌خواد بخره‌ با رنگ‌ پرده‌ با رنگ‌ ديوار مساوي‌ باشه‌ يا نه‌. فرقي‌ نميكنه‌. خوب‌ حالا كه‌ مساوي‌ باشه‌ و همه‌ هم‌ در نظمش‌ تطبيق‌ ميكنه‌، همان‌ را بخر. نگو كه‌ اي‌ آقا! اينها… نه‌. اما چرا اگر بناست‌ دو روز توي‌ تهران‌ بگردي‌ كه‌ اگر پرده‌ات‌ آبيه‌ رنگ‌ قاليت‌ هم‌ آبي‌ باشه‌، اين‌ نه‌. وقت‌ تو بيشتر قيمت‌ داره‌. اينها هست‌. اينها همه‌اش‌ حسابي‌ داره‌ها. نه‌ اينكه‌ شما فكر كنيد كه‌، الان‌ من‌ تمام‌ حرفهايي‌ كه‌ ما اينجا امشب‌ نتيجه‌اش‌ اين‌ باشه‌ كه‌ شما تمام‌ وقتتون‌ را خدمتتون‌ عرض‌ شود، صرف‌ تزيينات‌ خونه‌اتون‌ بكنيد. از خدا و همه‌ چيز هم‌ باز بمانيد. توي‌ نماز هم‌ وقتي‌ وايستيد بگيد اين‌ پرده‌ را بايد برم‌ اينجوريش‌ كنم‌. تا آخر نماز ندونيد چي‌ گفتيد. نه‌. همة‌ اينها بايد تحت‌ كنترل‌ باشه‌. البته‌ اگر انسان‌ بنده‌ بشه‌، ببينيد اول‌ ميگه‌ بنده‌ بشو بعد رب‌ بشو. پيغمبر اكرم‌ چهل‌ سال‌ بنده‌ بود بعد رب‌ العالم‌ شد. دقت‌ فرموديد؟

 خوب‌ انشاء الله‌ اينها را جدي‌ بگيريد، عمل‌ بكنيد انشاء الله‌. حالا البته‌ عرض‌ كردم‌ اينها هر كدامش‌ باز افراط‌ و تفريطش‌ هم‌ حساب‌ داره‌، در كجا بايد عمل‌ بشه‌ حساب‌ داره‌. ولي‌ تو كه‌ مي‌خواهي‌ از خانه‌ بيائي‌، مستحبه‌ آقا، از اعمال‌ عباديست‌، يك‌ آينه‌ نگاه‌ بكن‌ يك‌ سر و صورتت‌ را مواظب‌ باش‌، لباست‌ را مواظب‌ باش‌، براي‌ رفع‌ خستگيتون‌ ما يكي‌ از آيات‌ مشهد، از علماي‌ بزرگ‌ مشهد، من‌ ديدم‌ اين‌ توي‌ بازار داره‌ راه‌ ميره‌ بي‌ عمامه‌. يك‌ كلاهي‌ سرشه‌. خيلي‌، البته‌ آنوقتها خلع‌ لباس‌ هم‌ نميكردند. قبل‌ از انقلاب‌ بودت‌. ديدم‌ هر كي‌ سلام‌ ميكنه‌ اين‌ خيلي‌ سنگين‌ و اينها و. من‌ همينجور با ايشان‌ آمدم‌. ديدم‌ چشمش‌ افتاد توي‌ آينة‌ مغازه‌. آقا فورا عبا را كشيد سرش‌. معلوم‌ شد يادش‌ رفته‌ عمامه‌اش‌ را بگذاره‌ سرش‌. رفت‌ توي‌ آن‌ مغازه‌ و سفارش‌ كرد بريد عمامة‌ مرا بياريد. كلاه‌ را مي‌گذاشته‌ سرش‌ خيال‌ كرده‌ عمامه‌ است‌. خيلي‌ راه‌ است‌ منزل‌ ايشان‌ تقريبا طرفهاي‌ دريادل‌ مشهد بود و اين‌ اينجا توي‌ بازار بود. خوب‌ صبح‌ نگاه‌ ميكردي‌ توي‌ آينه‌ مي‌آمدي‌ بيرون‌ اينجوري‌ نميشد. يادت‌ بود توي‌ آينه‌ نگاه‌ كن‌. مقيد باشيد كه‌ توي‌ آينه‌ نگاه‌ بكنيد، مستحب‌ هم‌ هست‌. وقتي‌ كه‌ توي‌ آينه‌ نگاه‌ مي‌كنيد بگيد كه‌ الحمد لله‌ الذي‌ احسن‌، دعاي‌ رسمي‌، بگيد احسن‌ التقويم‌ كه‌، الحمد لله‌ الذي‌ احسن‌ خلقي‌، الحمد لله‌ الذي‌ احسن‌ خُلقي‌… (قطع‌ صداي‌ نوار)

 

۷ رجب ۱۴۱۵ قمری – مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ اخلاق‌ ۹۲

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ والسلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذبالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. يك‌ تذكر خدمت‌ برادران‌ عزيزم‌ مي‌دهم‌ شما الان‌ شايد سالهاست‌ كه‌ در اين‌ جلسات‌ شركت‌ مي‌كنيد. فكر نمي‌كنم‌ از ناحية‌ هيچ‌ كدامتون‌ ما شنيده‌ باشيد يا من‌ گفته‌ باشم‌ كه‌ در اين‌ مجلس‌ امام‌ زمان‌ را ديديم‌ و اين‌ امام‌ زمان‌ و اين‌ حرفها. بوده‌؟ اگر كسي‌ از من‌ شنيده‌ يا اين‌ كار را كرده‌ بگه‌. خوب‌ مي‌دونيد اين‌ حرفها اينجا نيست‌. بحث‌ علمي‌ است‌ و بحث‌ تزكية‌ نفس‌ است‌ و بحث‌ كمالات‌. شماها احتمالا اهل‌ خوابهاي‌ خوب‌ باشيد، اهل‌ مكاشفه‌ باشيد، اهل‌ مشاهده‌ باشيد. هر چه‌ هستيد اينها را من‌ تكذيب‌ نمي‌كنم‌ به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ انسان‌ اينها را ممكنه‌ داشته‌ باشه‌. اما اين‌ را بدونيد كه‌ گفتنش‌ براي‌ ديگراني‌ كه‌ اهل‌ اونچه‌ كه‌ شما اهلش‌ هستيد نيستند اينها، يا تكذيبتون‌ مي‌كنند و اونچنان‌ را اونچنان‌تر مي‌كنند و يا اين‌ كه‌ الانسان‌ عدو بما جهل‌. انسان‌ دشمن‌ اون‌ چيزي‌ است‌ كه‌ جاهله‌ به‌ اون‌.

 خودش‌ سني‌ ازش‌ گذشته‌، علمي‌ داره‌. به‌ خيال‌ خودش‌ چون‌ براش‌ ترجمه‌ كرده‌اند كه‌ تزكية‌ نفس‌ انجام‌ واجبات‌ است‌ و ترك‌ محرمات‌. اين‌ هم‌ كه‌ سالهاست‌ واجباتش‌ را انجام‌ داده‌، محرماتش‌ را ترك‌ كرده‌ مردم‌ آزادش‌ مي‌دونند، پيش‌ نمازش‌ مي‌دونند. خوب‌ او امام‌ زمان‌ را نديده‌، تو جون‌ تازه‌ به‌ دوران‌ رسيده‌ امام‌ زمان‌ را ديدي‌! بنابر اين‌ بهتون‌ حمله‌ مي‌كنند. حملاتي‌ كه‌ به‌ شماها مي‌شه‌، دهها برابرش‌، صدها برابرش‌ به‌ من‌ مي‌شه‌. من‌ نمي‌ترسم‌. اين‌ قدر از اين‌ سختيها ديديدم‌. يك‌ وقتي‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ آمده‌ بود قم‌ تو حوضه‌ مي‌خواستند كتكش‌ بزنند اگر پيداش‌ مي‌كردند. كه‌ چطور تو گفتي‌ كه‌ امام‌ زماني‌ هم‌ هست‌. من‌ اين‌ را بهتون‌ عرض‌ كنم‌ براي‌ اينكه‌ بتونيم‌ برنامه‌ هامون‌ را انشاء الله‌ ادامه‌ بديم‌، براي‌ اين‌ كه‌ بتونم‌ انشاء الله‌ در خدمت‌ برادران‌ عزيزم‌ باشم‌ هر چه‌ مشاهده‌ مي‌كنيد من‌ گفتم‌ تو دفترهاتون‌ فقط‌ بنويسيد. به‌ كسي‌ نگيد. اين‌ كارها، كارهاي‌ اجتماعي‌ نيست‌. حتي‌ بعضي‌ از اين‌ حالات‌ روحي‌ شما در يك‌ مرحله‌ هست‌ در يك‌ مرحلة‌ ديگه‌ نيست‌. شما اگر مي‌خواييد دسته‌ جمعي‌ يك‌ جا توسل‌ بكنيد كه‌ چيزي‌ دستتون‌ بياد هم‌ مرحله‌ها با هم‌ توسل‌ كنند. اگر تازه‌ خوب‌ با هم‌ اين‌ مراحله‌ را اومده‌ باشند ممكنه‌ تازه‌ يك‌ چيزهايي‌، يك‌ دري‌ از حكمت‌ به‌ روشون‌ باز بشه‌ به‌ تناسب‌ خودشون‌. و اگر هم‌ به‌ تناسب‌ هر يك‌ بابي‌ از حكمت‌ باز بشه‌ نبايد به‌ همديگر بگن‌. اين‌ كه‌ مي‌بينيد ما نمي‌خواييم‌ مراحلتون‌ را بفهميد كي‌ در چه‌ مرحله‌ هست‌، كي‌ در چه‌ مرحله‌ چون‌ مي‌شينيد با يكديگر حرف‌ مي‌زنيد، درد و دل‌ مي‌كنيد و يك‌ چيزي‌ نقصي‌ از شما اون‌ طرف‌ مثلا احساس‌ مي‌كنه‌. ممكنه‌ سرزنشتون‌ كنند. يا ممكن‌ است‌ كه‌ مثلا سرزنش‌ نكنن‌ ممكن‌ است‌ شما غصه‌ بخوريد كه‌ چرا من‌ در اين‌ مرحله‌ نيستم‌ و عجله‌ بكنيد. هر كسي‌ در راه‌ خودش‌. در مرحلة‌ خودش‌. چشم‌ هم‌ چشمي‌ نيست‌. اينها برنامه‌ هايي‌ است‌ بايد بگذره‌. همين‌ آياتي‌ كه‌ امشب‌ تلاوت‌ شد مكرر ديدم‌ در همين‌ مراحل‌ حرف‌ مي‌زنه‌. و بايد همتون‌ اين‌ مراحل‌ را بگذرونيد. بگيد حالا فلاني‌ سالها زحمت‌ كشيده‌ در اون‌ مرحلة‌ عالي‌ است‌ و مكاشفات‌ خوبي‌ داره‌، مشاهدات‌ خوبي‌ داره‌ چرا من‌ نداشته‌ باشم‌. يا شما بخواهيد همگام‌ با او باشيد. يا بخواهييد مثلا فرض‌ كنيد مثل‌ او باشيد اين‌ نمي‌شه‌.

 اين‌ سفارش‌ را من‌ بهتون‌ مي‌كنم‌، من‌ اين‌ را بدونيد آقايون‌ ترك‌ همه‌ چيز را در راه‌ شماها كردم‌. شما بدونيد يعني‌ دوستان‌ فاضل‌ طلبه‌مون‌ اطلاع‌ دارند، تو حوضه‌ نمي‌رم‌ از مزاياي‌ حوضه‌ و به‌ اصطلاح‌ از علماي‌ در رديف‌ علما بنشينم‌ از اين‌ امتيازات‌ خودم‌ را كنار كشيدم‌ فرصت‌ هم‌ البته‌ ندارم‌، از تمام‌ مسائل‌ اجتماعي‌ دور اومدم‌ و شايد خيلي‌ چيزها مي‌تونستم‌ و هم‌ رديفهاي‌ من‌ در سن‌ من‌ دارا هستم‌ من‌ دست‌ كشيدم‌ بخاطر اين‌ كه‌ بتونم‌ با شما دقيقا حرف‌ بزنم‌. مي‌بينيد الان‌ در هفته‌ روزهاي‌ جمعه‌ را شما مي‌بينيد كه‌ جلسه‌ هست‌ و روز شنبه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، آقايون‌ مي‌يان‌ چون‌ ديدم‌ نمي‌رسم‌ قبل‌ از ظهرها آقايون‌. روز يك‌ شنبه‌ خانمها با اين‌ كه‌ صبح‌ درس‌ مي‌دم‌ اينجا جلسة‌ خصوصي‌ رفقاي‌ مرحلة‌ بالا هست‌ براشون‌ صحبت‌ مي‌كنم‌ كه‌ دو ساعت‌ تقريبا اينجا ما داريم‌ حرف‌ مي‌زنيم‌. بعدش‌ ملاقات‌ خانم‌ هاست‌. تشريف‌ مي‌يارن‌ تا ظهر. روز دوشنبه‌ كه‌ من‌ تعطيلم‌ به‌ اصطلاح‌ بچه‌ها مي‌دونن‌ كه‌ ما چه‌ تعطيلي‌ داريم‌، چه‌ جوري‌ تعطيليم‌. و چقدر گرفتاريم‌. روز سه‌ شنبه‌ باز گذاشتيم‌ براي‌ آقايون‌ كه‌ مي‌يان‌ تشريف‌ مي‌يارن‌ خصوصي‌ صحبت‌ دارن‌ و غير از شماها كسي‌ نمي‌ياد بياد هم‌ خيلي‌ به‌ ندرت‌ كاري‌ به‌ ما ندارند ما هم‌ بهش‌ كاري‌ نداريم‌. روز چهار شنبه‌ باز جلسة‌ خانمها هست‌. مثل‌ همين‌ جلسه‌ كه‌ باز بعدش‌ هم‌ تا ظهر خانمها ملاقات‌ دارند روز دوم‌ ملاقاتشون‌. روز پنج‌ شنبه‌ خدمت‌ شما عرض‌ كردم‌ به‌ كارهاي‌ كانون‌ برسم‌ بعد كانون‌ كه‌ مي‌رم‌ اونجا. باز مي‌شه‌ روز جمعه‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ اين‌ آقاي‌ نعمتي‌ همين‌ امروز ديده‌، چقدر آقاي‌ نعمتي‌ نامه‌ به‌ دستتون‌ دادم‌؟ شمرديد. يك‌ بغل‌ نامه‌ بوده‌ كه‌ دادم‌. همه‌ هم‌ توقع‌ دارند كه‌ خودم‌ جوابشون‌ را بدم‌. كتابهايي‌ كه‌ تجديدتر مي‌شه‌ همه‌ را بايد تفسير كنم‌. الان‌ چند روزه‌ همين‌ فاضل‌ بزرگوار همين‌ آقاي‌ رفيعي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود يك‌ مقدمة‌ كوتاهي‌ مي‌خواد براي‌ كتاب‌ ملاقات‌ جلد سوم‌ ايشانه‌ دارند مي‌نويسند و خيلي‌ هم‌ خوبه‌ انشاء الله‌ موفق‌ باشند.

 مقدمه‌اي‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ جلد سوم‌ با همان‌ دو جلد اول‌ و دوم‌ هم‌ يكيه‌ منتهي‌ نوشتن‌ و من‌ و ايشون‌ هم‌ يكي‌ هستيم‌. چند روزه‌ مي‌خوام‌ بنويسم‌ نمي‌تونم‌. كتابها را مي‌خوام‌ تصحيح‌ كنم‌. حتما الان‌ كه‌ من‌ خدمت‌ شما نشستم‌ كتاب‌ دو مقاله‌ را دادن‌ من‌ تصحيح‌ كنم‌. كتاب‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود جلد دوم‌ سير الي‌ الله‌ را دارم‌ مي‌نويسم‌. كتاب‌ انوار زهرا را تازه‌ تصحيحش‌ را تمام‌ كردم‌ فرستادم‌ براي‌ چاپ‌. كتاب‌ پاسخ‌ ما سه‌ جلد شده‌ كه‌ هنوز هم‌ تمام‌ نشده‌ مشغوليم‌. ببينيد شما باور كنيد اگر جاي‌ من‌ باشيد اون‌ وقت‌ مي‌فهميد. حالا مطالعة‌ درس‌ كه‌ من‌ هر روز صبح‌ به‌ صبح‌ درس‌ فقه‌ مي‌گم‌ كه‌ خودش‌ اين‌ مسائل‌ را تحقيق‌ كردن‌ يك‌ كار مستقلي‌ است‌ براي‌ شايد كلية‌ مدرسين‌ و علما. يعني‌ شب‌ جايي‌ مهماني‌ آقايون‌ نمي‌رن‌ بخاطر اين‌ كه‌ مطالعه‌ دارن‌. يك‌ دونه‌ كاره‌ها. يعني‌ تنها همين‌ درس‌ فقه‌. دوستان‌ فاضلي‌ داريم‌. شما فكر نكنيد اونهايي‌ كه‌ مي‌يان‌ پاي‌ درس‌ من‌ يك‌ طلبه‌هاي‌ خوب‌ از خودمونن‌ نه‌ اين‌ آقاي‌ افشار، اين‌ آقاي‌ نعمتي‌، اين‌ آقاي‌ رفيعي‌، ساير آقايون‌ اينها مثل‌ چي‌ بگم‌ جلوم‌ را مي‌گيرند اگر يك‌ حرف‌ ناصحيح‌ بزنم‌ و اكثر صحبتهام‌ تحقيقيه‌ و بايد هم‌ تحقيقي‌ باشه‌ والا معنا نداره‌ در فقه‌ آل‌ محمد عليهم‌ السلام‌ وارد بشه‌ و نتونه‌ از عهده‌ بربياد. كه‌ من‌ الان‌ كه‌ داشتم‌ به‌ كارهام‌ مي‌گفتم‌ اين‌ را به‌ حساب‌ نياوردم‌. كه‌ خودش‌ فلان‌ مدرس‌، فلان‌ آيت‌ الله‌، فلان‌ خوب‌ بريد در زندگيشون‌ تحقيق‌ كنيد ببينيد اگر جز همين‌ يك‌ دونه‌ كار دارند به‌ من‌ هر چي‌ مي‌خواييد بگيد، بگيد. يك‌ دونه‌ كار. كه‌ من‌ عرض‌ كردم‌ تو حساب‌ نمي‌يارم‌. گرفتاريهاي‌ خود كانون‌ هست‌، بودجة‌ كانون‌ هست‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود ما اگر بنشينيم‌ اينها را شما اصلا سرسام‌ مي‌ياريد كه‌ اين‌، اگر بخوام‌ فهرستش‌ را بگم‌ براتون‌. همة‌ اينها براي‌ يك‌ هدفه‌ و اون‌ رضايت‌ امام‌ زمان‌. همين‌ الان‌ بالا، قبل‌ از اينكه‌ بيام‌ اينجا گفتم‌ آقا تو مي‌دوني‌ كه‌ من‌ هدفي‌ جز اين‌ ندارم‌. اگر پريروز با يكي‌ از آقايون‌ صحبت‌ بود مي‌گفتم‌ اگر يك‌ كارمندي‌ اين‌ قدر كه‌ من‌ كار مي‌كنم‌ كار بكنه‌ ماهي‌ چقدره‌ حقوقش‌. توي‌ هر اداره‌اي‌، توي‌ شهرداري‌؟ رفته‌ گر باشه‌، كارهاي‌ فكري‌ نداشته‌ باشه‌. پس‌ بياييد شماها هم‌ به‌ من‌ كمك‌ كنيد من‌ ديگه‌ فكرم‌ باور كنيد من‌ اون‌ قدر دلم‌ بايد خون‌ باشه‌، من‌ كه‌ نه‌ در امور سياسي‌ وارد مي‌شم‌ يك‌ وقتهايي‌ بود مي‌گفتن‌ اين‌ ضد سياسته‌، ضد انقلابه‌، هر چي‌ گفتن‌ ما تحمل‌ كرديم‌. اما اگر بنا باشه‌ كه‌ من‌ كاري‌ كه‌ براي‌ خدا مي‌خواستم‌ ولو اين‌ كه‌ من‌ اين‌ را بدونيد اگر در هر كجاي‌ عالم‌ باشم‌ يك‌ عده‌ از دوستان‌ با وفا دارم‌ كه‌ از من‌ دست‌ نمي‌كشند. نمي‌خوام‌ بگم‌ همتون‌. شايد بعضيهاتون‌ اينجور نباشيد ولي‌ يك‌ عده‌ هستند. و اون‌ قدري‌ كه‌ من‌ الحمد الله‌ به‌ لطف‌ پروردگارم‌ قيافه‌ هاتون‌ را كه‌ مي‌بينم‌ خوب‌ متوجه‌ اين‌ معنا هستم‌. اين‌ قدري‌ كه‌ من‌ افراد باوفا و پر علاقه‌ دارم‌ چه‌ در مشهد، چه‌ در شهرها، شايد كس‌ ديگه‌ نداشته‌ باشه‌. شايد هم‌ بعضي‌ حسادت‌ باشه‌. ولي‌ تظاهر نكنيد، حسادتها را تحريك‌ نكنيد، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ افراد قشري‌ را به‌ جان‌ ما نياندازيد. كمك‌ كنيد نه‌ اين‌ كه‌ من‌ حالا بترسم‌ نه‌. اون‌ وقتها يك‌ چيزهايي‌ براي‌ من‌ گفتن‌ ،يك‌ حرفهايي‌ براي‌ من‌ زدن‌، من‌ سر همة‌ اين‌ كارها وايستادم‌ و اين‌ مسائل‌ براي‌ من‌ مطرح‌ نيست‌ اما انشاء الله‌ برادران‌ كمك‌ كنند، دوستان‌ هم‌ محبت‌ كنند و چيزهايي‌ كه‌ اينجا كه‌ خبري‌ نيست‌ شما اين‌ مطالب‌ كاش‌ اين‌ آقايون‌ حالش‌ را داشتند اين‌ طرز قرآن‌ گوش‌ دادن‌ شما را يك‌ لحظه‌ مي‌يامدن‌ نگاه‌ مي‌كردن‌. همين‌ يكي‌ شما در هيچ‌ كجا پيداش‌ نمي‌كنيد. اي‌ كاش‌ مي‌يامدن‌ حرفهاي‌ ما را گوش‌ مي‌دادن‌، ما چي‌ داريم‌ اينجا مي‌گيم‌. دسته‌، دسته‌ روزي‌ چند نفر، اگر بخواييم‌ ول‌ كنيم‌ روزي‌ دهها نفر مي‌يان‌ براي‌ اين‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ خودشون‌ شاگرد بشن‌ و وارد بشن‌. خوب‌ ما نه‌ آمادگيش‌ را داريم‌ و نه‌ الان‌ مدتي‌ است‌ كه‌ كنترل‌ كرديم‌ جمعيت‌ از همين‌ اندازه‌ بيشتر نشه‌.

 پس‌ انشاءالله‌ من‌ خواهش‌ مي‌كنم‌ مخصوصا از كساني‌ كه‌ تو اين‌ مسائل‌ هستند با افراد قشري‌، با افرادي‌ كه‌ عملا مي‌گن‌ ان‌ هي‌ الا حياتنا الدنيا مموت‌ و محيا. پشت‌ پرده‌ را نمي‌بينند اونهايي‌ كه‌ اهل‌ كمالات‌ نيستند، اونهايي‌ كه‌ اين‌ قدر از اسلام‌ و حقيقت‌ و معنويت‌ دورند كه‌ وقتي‌ كه‌ به‌ گوششون‌ يك‌ حرفي‌ مي‌رسه‌ چند ساله‌ بعدش‌ تازه‌ عمل‌ مي‌كنند. يك‌ كلمه‌ هم‌ در اين‌ مدت‌ با من‌ حرف‌ نمي‌زنند. مي‌گن‌ تو اين‌ كارها را كردي‌، وقتي‌ كه‌ بهتون‌ مي‌گن‌ آقا، من‌ حالا جو عليه‌ شماست‌، جو الان‌ عليه‌ عالم‌ تشيعه‌. پس‌ انسان‌ از تشيع‌ دست‌ بكشه‌. به‌ هر حال‌ خواهش‌ مي‌كنم‌ كه‌ رفقاي‌ عزيزم‌ الان‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ كسي‌ نيست‌، اما شبهاي‌ دوشنبه‌ كه‌ جلسة‌ خصوصي‌ است‌، چراغ‌ را هم‌ خاموش‌ نمي‌كنيم‌ كه‌ يك‌ وقت‌ چشمهاتون‌ سياه‌ تاريكي‌ نكنه‌ بقول‌ آقايون‌ و يك‌ چيزي‌ به‌ چشمتون‌ نياد يك‌ وقت‌ هم‌ خيال‌ كنيد امام‌ زمانه‌ و هيچ‌ خبري‌ هم‌ نيست‌. نشده‌. ما توي‌ شب‌ دوشنبه‌امون‌ كه‌ شماها هستيد و بايد اگر امام‌ زمان‌ را قرار باشه‌ شاگردان‌ و دوستان‌ ما ببينند، بايد شماها ببينيد. نمي‌بينيد. آقا اينقدر خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ استغفر الله‌ از اينكه‌ بگم‌ لطف‌ ندارند. ولي‌ ما اينقدر لياقت‌ نداريم‌ كه‌ آقا را ببينيم‌. شبهاي‌ جمعه‌ حالا افراد متفرقه‌ ميآن‌، چراغ‌ هم‌ خاموش‌ ميشه‌، فندك‌ به‌ قول‌ آقايون‌ مي‌زنند يكي‌ يك‌ گوشه‌اي‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود برق‌ مي‌پره‌، امام‌ زمان‌، آن‌ آخر شبهاي‌ جمعه‌ به‌ من‌ مربوط‌ نيست‌ من‌ نميگم‌، شما تا حالا اگر شنيديد لااقل‌ خواهش‌ ميكنم‌ يكيتون‌ بلند شه‌ بگه‌، حتي‌ گفت‌ آقا امام‌ زمان‌ وارد شد. اين‌ نور مال‌ امام‌ زمان‌ بود. من‌ نگفتم‌. من‌، من‌ هيچوقت‌، اينهم‌ اخلاق‌ من‌ را بدونيد و اين‌ را ميگم‌ براي‌ اينكه‌ شماها هم‌ همتون‌ انشاء الله‌ همينطور باشيد. حضرت‌ امير المؤمنين‌ فرمود بين‌ حق‌ و باطل‌ چهار انگشته‌. هر چي‌ را شنيديد، تا نديد باور نكنيد. اي‌ كاش‌ همه‌ همينطور بودند. خدا ميدونه‌ من‌ ديروز يك‌ چيزي‌ شنيدم‌ كه‌ يكي‌ از رفقا، تلفن‌ زد. اول‌ بهش‌ گفتم‌ من‌ باور نميكنم‌ ايشون‌ همچين‌ حرفي‌ زده‌ باشه‌. تلفن‌ زدم‌ گفت‌ بعله‌. من‌ گفتم‌. خوب‌. تا تلفن‌ نزدم‌ باور نكردم‌. شما هم‌ انشاء الله‌ همينطور باشيد. وقتي‌ هم‌ كه‌ باور كرديد، باز من‌ الان‌ مي‌تونم‌ بگم‌ جريان‌ چي‌ بود، بازهم‌ نميگم‌ براي‌ اينكه‌ شما نسبت‌ به‌ بعضي‌ از بزرگان‌، از شخصيتها بدبين‌ نشيد و آنهايي‌ هم‌ كه‌ مي‌دونند ازشون‌ خواهش‌ ميكنم‌ كه‌ به‌ كسي‌ نگند ولي‌ اين‌ را بدونيد كه‌ حق‌ تا باطل‌ چهار انگشته‌. هر چي‌ كه‌ شنيدي‌ تا نديدي‌ باور نكنيد. آني‌ هم‌ كه‌ ديديد اگر گناه‌ طرفه‌، باز نگيد كه‌ غيبت‌ نشه‌. گوش‌ ميديد يا نه‌؟ اگر گناه‌ نيست‌، نقص‌ طرفه‌، باز نگييد كه‌ تحقير نشه‌. اگر نقص‌ طرف‌ هم‌ نيست‌، چه‌ لزومي‌ داره‌ انسان‌ حرف‌ مردم‌ را بزنه‌، لغو بگه‌. بعله‌. چه‌ لزومي‌ داره‌. اينجوري‌ انشاء الله‌ باشيد. قول‌ به‌ من‌ بديد كه‌ اينجوري‌ باشيد. و انشاء الله‌ اميدوارم‌ كه‌ يك‌ انسان‌ حسابي‌ باشيد. يك‌ آدمهاي‌ باصطلاح‌ نسنجيده‌ حرف‌ زن‌ نباشيد. تحت‌ تأثير جو واقع‌ نشيد. اين‌ را انشاء الله‌ عمل‌ بكنيد. اميدواريم‌ انشاء الله‌ خداي‌ تعالي‌ همه‌اتون‌ را توفيق‌ بده‌ و واقعا به‌ من‌ كمك‌ كنيد. اگر بناي‌ مكاشفه‌ باشه‌ خوب‌ مكاشفه‌ يك‌ چيزي‌ نيستش‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد حالا افراد معمولي‌، افراد خيلي‌ عادي‌، امشب‌ آقاي‌ گلشني‌ بود، كشاورز بود آورده‌ بودند. بيچاره‌ خوب‌ چه‌ ميدونه‌ كه‌ ماها اين‌ حرفها را ممكنه‌ زود باور نكنيم‌. او مكاشفاتي‌ را در بيابان‌ در اطراف‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود، گناباد. گناباد كه‌ ميگم‌ صوفي‌ نبودها. اصلا يك‌ كشاورزي‌ كه‌ توي‌ اين‌ حرفها نبودش‌. آن‌ شب‌ منزل‌ آقاي‌ جواهري‌ آورده‌ بودندش‌. اين‌ حرفها هست‌، توي‌ كتابها نوشتند، پره‌. من‌ نميگم‌ شماها نداريد. الحمد لله‌ خيلي‌هاتون‌ داريد. توي‌ دفترهايتون‌ داريد. همين‌ توي‌ دفترهايتون‌ بنويسيد. براي‌ خودتون‌ باشه‌ و براي‌ من‌. من‌ انشاء الله‌ سر نگهدار شما هستم‌. من‌ انشاء الله‌ امين‌ شما هستم‌. من‌ انشاء الله‌ فداي‌ شما بشم‌. اصلا خدا ميدونه‌ تمام‌ زندگيم‌ دلم‌ مي‌خواد كه‌ در راه‌ پيشرفت‌ شما باشه‌. اما، اما كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌ اعمالتون‌ ماية‌ حفظ‌ آبروي‌ اسلام‌ باشه‌. من‌ عذر ميخوام‌. اينجور صحبت‌ نميتونم‌ بكنم‌، نبايد ميكردم‌. ولي‌ مي‌خوام‌ به‌ دوستانم‌، به‌ آنهايي‌ كه‌ خيال‌ ميكنند، ما يك‌ جلسه‌اي‌ داريم‌ و يك‌ عده‌اي‌ را داريم‌ گول‌ مي‌زنيم‌ و اينجا جيبشون‌ را خالي‌ مي‌كنيم‌ و كارهايي‌ كه‌ آنها مي‌كنند، مي‌كنيم‌؛ بدونند كه‌ نه‌. اينجور نيست‌. اينجور نيست‌. ما شب‌ و روز، شب‌ و روز مشغول‌ خدمتگزاري‌ بايد باشيم‌. حالا خواهش‌ ميكنم‌ عادي‌ باشيد، خود منهم‌ تحت‌ تأثير شماها واقع‌ شدم‌ و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ استقامتتون‌، قدرت‌ روحتون‌ آنقدر زياد باشه‌ كه‌ با همة‌ احتياطاتي‌ كه‌ من‌ دارم‌، شما هم‌ احتياط‌ كنيد و انشاء الله‌ كوشش‌ كنيد كه‌ يك‌ وقتي‌ خداي‌ نكرده‌ حرفي‌ كه‌ ديگران‌ نمي‌تونند بفهمند، نمي‌تونند بپذيرند، اين‌ دوست‌ عزيزمون‌ جناب‌ آقاي‌ افشار يك‌ وقت‌ در ماه‌ رمضان‌ خيلي‌ به‌ ما اظهار محبت‌ و مبالغه‌ چون‌ ميكرد. گفتم‌ آقا خواهش‌ ميكنم‌. نه‌ اينكه‌ بترسم‌. يك‌ سر سوزن‌ به‌ ياري‌ پروردگار ترس‌ در دلم‌ نيست‌. ولي‌ دربارة‌ حضرت‌ موسي‌ همين‌ امشب‌ داشتيم‌ آياتش‌ را مي‌خونديم‌، همين‌ امشب‌. حضرت‌ موسي‌ وقتي‌ كه‌ سحره‌ انداختند و او هم‌ عصايش‌ را انداخت‌ و اژدها شد، يك‌ ترسي‌ توي‌ دلش‌ واقع‌ شد. اين‌ را ميگن‌ ترس‌ از اينكه‌ انسان‌ دوست‌ داره‌ كه‌ كارهايش‌ درست‌ بشه‌. خدا ميدونه‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ چنين‌ بار پر فشاري‌ روي‌ دوششه‌، شما فكر نكنيد، همين‌، همين‌ حال‌ شما امشب‌ كه‌ من‌ همه‌اتون‌ را ديدم‌ متأثر شديد و محبتتون‌ اينجور اظهار شد. اين‌ فكر نكنيد، اين‌ بار من‌ را سنگين‌تر ميكنه‌. اين‌ من‌ را مبتلا ميكنه‌ به‌ شماها. خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ آن‌ بذرة‌، وقتي‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ آمد در كوه‌ طور، در همين‌ آيات‌ بود، خداي‌ تعالي‌ فرمود چرا عجله‌ كردي‌ و بني‌ اسرائيل‌ را تنها گذاشتي‌؟ گفت‌ بني‌ اسرائيل‌ مشغول‌ كار خودشون‌ پشت‌ سر من‌ هستند. آنها مشغول‌ عبادت‌ و بندگي‌ هستند. بعد خداي‌ تعالي‌، ولي‌ من‌ عجله‌ كردم‌ رب‌ لترضي‌. زودتر آمدم‌، خدمتت‌ رسيدم‌، براي‌ صحبت‌ با تو، براي‌ خلوت‌ با تو عجله‌ كردم‌. آنها مشغولند الحمدلله‌ و من‌ خودم‌ را به‌ تو رسوندم‌ براي‌ اينكه‌ تو را راضي‌ كنم‌ از خودم‌. خداي‌ تعالي‌ فرمود حالا برگرد ببين‌. برگشت‌ ديد همه‌اشون‌ گوساله‌پرست‌ شده‌اند. شياطين‌ آقايون‌، توي‌ شماها ممكنه‌ وارد بشوند. تبليغات‌ سوء داشته‌ باشند. همانطوري‌ كه‌ سامري‌ تبليغات‌ سوء كرد. عقلتون‌ را به‌ كار بيندازيد. هميشه‌ فكرتون‌ را به‌ كار بيندازيد. بهترين‌ بندگان‌ خدا آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ فكر بكنه‌، آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ عقلش‌ را به‌ كار بيندازه‌. تحت‌ تأثير خدمت‌ شما عرض‌ شود جوّ مخالف‌، جوّ شياطين‌، جوّ شيطاني‌ واقع‌ نشه‌. وقتي‌ حضرت‌ موسي‌ برگشت‌ ديد اينها گوساله‌ پرست‌ شده‌اند و سامري‌ اينها را اغوا كرد، اين‌ عصباني‌ شد. نه‌ اينكه‌ ضعف‌ داشت‌ حضرت‌ موسي‌. نه‌. حضرت‌ موسي‌ در يك‌ استقامت‌ كاملي‌ بود. اما نميدونيد چقدر براي‌ يك‌ نفري‌ كه‌ از جانب‌ خدا آمده‌ براي‌ اينكه‌ ديگران‌ را هدايت‌ كنه‌، انحراف‌ يكنفر چقدر برايش‌ مشكله‌. خدا ميدونه‌ نه‌ اينكه‌ تنها براي‌ انبياء اينطور باشه‌، براي‌ يك‌ مربي‌، براي‌ يك‌ استاد، براي‌ يك‌ نفري‌ كه‌ مي‌خواد مردم‌ را به‌ طرف‌ خدا بكشانه‌، بخدا قسم‌ نيامدن‌ يك‌ نفر توي‌ جلسه‌، ايني‌ كه‌ من‌ ميگم‌ بيايد بيايد فكر نكنيد كه‌ مي‌خوام‌ اذيتتون‌ بكنم‌ نه‌ دوستتون‌ دارم‌. نيامدن‌ توي‌ جلسه‌، رفتن‌ و ديگه‌ نيامدن‌، خدا ميدونه‌ از اينكه‌ انسان‌ بچة‌ جوانش‌ جلوش‌ چشمش‌ بميره‌ مشكلتره‌. انشاء الله‌ خودتون‌ به‌ آن‌ مرحله‌ مي‌رسيد و يك‌ حالت‌ تربیتی‌ پيدا مي‌كنيد تا ببينيد اين‌ چقدر اهميت‌ داره‌. و الاّ من‌ دليلي‌ نداره‌ كه‌ بيام‌ اينقدر اظهار محبت‌ بكنم‌، اظهار علاقه‌ بكنم‌. نه‌. دوستتون‌ دارم‌، خيلي‌ زياد. ولي‌ اگر خداي‌ نكرده‌ يك‌ نفرتون‌، كوچكترين‌ انحرافي‌، الحمد لله‌ نداريم‌. خدا را شكر. آنهايي‌ كه‌ هستند هستند. آنهايي‌، من‌ كم‌ اشخاصي‌ را ديدم‌ كه‌ يك‌ مرحله‌اي‌ گذرونده‌ باشند و بعد برگردند. آنهايي‌ كه‌ يك‌ مراحلي‌، باصطلاح‌ ما را مبتلاي‌ به‌ خودشون‌ كردند ديگه‌، مارا علاقمند به‌ خودشون‌ كردند، آنها الحمدلله‌ هستند. داريم‌ هم‌. زياد. حتي‌ آنقدر باوفا هستند، آنقدر با محبت‌ هستند كه‌ حساب‌ نداره‌. الحمد لله‌. خدا را شكر ميكنم‌ و از همه‌اتون‌ تشكر ميكنم‌ و انشاء الله‌ تولد حضرت‌ جواد و حضرت‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را هم‌ از همين‌ الان‌ به‌ شما تبريك‌ ميگم‌. ماه‌ رجبه‌، ماه‌ عبادته‌. انشاء الله‌ خداي‌ تعالي‌ عيدي‌ كاملي‌ بهتون‌ بده‌ و آقامون‌ امام‌ زمان‌ را برسانه‌ تا از همة‌ اين‌ گرفتاريها راحت‌ بشيم‌. از همة‌ اين‌ گرفتاريها راحت‌ بشيم‌.

 من‌ چون‌ عينكم‌ نيست‌ امشب‌ حرفهاي‌ متفرق‌ زدم‌ و تقاضاي‌ ديگرم‌ اين‌ است‌ كه‌ انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد هر كسي‌ در هر مرحله‌اي‌ كه‌ هست‌، در همون‌ مرحله‌ تمركز داشته‌ باشه‌، جدي‌ باشه‌، حواسش‌ را جمع‌ بكنه‌ و به‌ مراحل‌ بالاتر و پائين‌تر توجه‌ نكنه‌. اينهم‌ سفارش‌، باز دو مرتبه‌ ميگم‌. آخه‌ بعضي‌ها ميآن‌ ميگن‌ آقا ما بعضي‌ از امراض‌ روحي‌ در وجودمون‌ هست‌. ميگيم‌ خوب‌ باشه‌. اِ. مثلا من‌ حسودم‌. باشم‌؟ خوب‌. نباش‌. خيلي‌ ساده‌ است‌. نباش‌. منتهي‌ اين‌ توي‌ اين‌ مرحله‌اي‌ كه‌ هستي‌ رفع‌ نميشه‌. من‌ محبت‌ به‌ دنيا دارم‌. چيكار كنم‌؟ خوب‌ باش‌. محبت‌ به‌ دنيا داشته‌ باش‌. ميگه‌ اِ. من‌ محبت‌ به‌ دنيا، همة‌ عالم‌ گفتند محبت‌ به‌ دنيا نداشته‌ باش‌. خوب‌ نداشته‌ باش‌. منهم‌ ميگم‌ نداشته‌ باش‌. اما راهش‌ هميني‌ است‌ كه‌ داريد ميريد. مي‌رسيد به‌ يك‌ جائي‌، الان‌ من‌ توي‌ همين‌ جمعيت‌ يك‌ عده‌ را حاضرم‌ بلند كنم‌ كه‌ يك‌ سر سوزن‌ محبت‌ به‌ دنيا ندارند. تو هم‌ به‌ آنجا ميرسي‌. من‌ چيكار بكنم‌ نفس‌ امارة‌ بالسوئم‌ همه‌ روز داره‌ مرا وسوسه‌ ميكنه‌. خوب‌ بده‌. ما هم‌ دنبال‌ همين‌ معنا هستيم‌. مي‌خوايم‌ كاري‌ بكنيم‌ تو داراي‌ استقامت‌ باشي‌، در صراط‌ مستقيم‌ باشي‌، و محبتت‌ به‌ خدا زياد باشه‌ تا بتوني‌ وقتي‌ با اين‌ سه‌ اسلحه‌ حركت‌ كردي‌، نفس‌ را در يك‌ لحظه‌ بخواباني‌. اما بدون‌ اينها نميشه‌. اينها را خوب‌ توجه‌ داشته‌ باشند آقايون‌. يا مثلا فرض‌ كنيد مي‌آن‌ ميگن‌ آقا شيطان‌ ما را خيلي‌ وسوسه‌ ميكنه‌. يك‌ وقت‌ هست‌ وسواسه‌، وسواس‌هاي‌ معمولي‌، اينها خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ ممكنه‌، نبايد باشه‌. از اولي‌ كه‌ شما مرحلة‌ توبه‌ را گذرونديد نبايد باشه‌. اما شيطان‌ دست‌ برنميداره‌ تا صددرصد بندة‌ خدا بشيد. و ان‌ عبادي‌ ليس‌ عليك‌ لهم‌ سلطان‌. تو بر بندگان‌ من‌ تسلط‌ پيدا نميكني‌. هر وقت‌ عبوديت‌ كامل‌ شد، در نفست‌ حقيقت‌ عبوديت‌ را بوجود آوردي‌، شيطان‌ ديگه‌ نميتونه‌ كاري‌ داشته‌ باشه‌. يعني‌ شيطون‌ را هم‌ مي‌زني‌ زمين‌.

 اينها مسائلي‌ است‌، من‌ نميخوام‌ از شما مخفي‌ كنم‌ كه‌ مراحل‌ چيه‌. مراحل‌ را به‌ قول‌ يك‌ كسي‌ كه‌، از يك‌ خانم‌ امروز مي‌پرسيدم‌ كه‌ تو ميگي‌ من‌ فلان‌ مرحله‌ را ميخوام‌، كي‌ گفت‌ بهت‌ بعد از اين‌ مرحله‌ات‌ آن‌ مرحله‌ است‌؟ گفت‌ اينقدر شما روي‌ منبر آقاي‌ نعمتي‌ گفتيد كه‌ ما همة‌ مراحل‌ را حفظيم‌. منهم‌ مخفي‌ نميكنم‌. من‌ دارم‌ مي‌نويسمش‌. كتاب‌ بشه‌، چاپ‌ بشه‌. انسان‌ از پائين‌ نردبان‌ را نگاه‌ ميكنه‌ تا بالا، همة‌ پله‌هاي‌ نردبان‌ را ميتونه‌ بشماره‌. رفتنش‌ مهمه‌. بايد شما در، ايني‌ كه‌ ما نميگيم‌، اين‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ شما خيلي‌ حواست‌ پرت‌ نشه‌. حالا هر روز نيائيد آقا ما مرحلة‌ بعد. اگر هم‌ يك‌ وقتي‌ تونستي‌ بكشي‌، همينجا خوبه‌. همينجا توبه‌ بكنيد. الان‌ شما بريد پيش‌ هر آدمي‌ بگيد من‌ توبه‌ كردم‌ و يك‌ توبة‌ نصوحي‌ كردم‌ كه‌ ديگه‌ هيچ‌ گناه‌ نميكنم‌ و واجباتم‌ را هم‌ انجام‌ ميدم‌. ميگند باريك‌ الله‌ عجب‌ آدم‌ خوبي‌ هستي‌. رفتيد ديديد. باور كنيد اگر تمام‌ مردم‌ شيعه‌ اينطوري‌ باشند عالم‌ مدينة‌ فاضله‌ ميشه‌. همين‌ مرحلة‌ توبه‌. خوب‌ كسي‌ بيشتر از اين‌ نميكشه‌. بعضي‌ها باهاشون‌ كار كرديم‌. بعضي‌ وقتها آقاي‌ نعمتي‌ ميگه‌ آقا اين‌ مرحلة‌ توبه‌اش‌ تموم‌ شده‌. چيكار كنم‌؟ ميگيم‌ اين‌ به‌ درد استقامت‌، نميتونه‌ ديگه‌، يعني‌ نمي‌كشه‌ ديگه‌ بره‌ به‌ مرحلة‌ استقامت‌. بسه‌ ديگه‌. همينجا چيزش‌ كن‌. باصطلاح‌ برنامه‌، بحمدالله‌ شماها توتون‌ از اين‌ حرفها نيست‌. وگرنه‌ بايد همينجا كورشون‌ كرد. خوب‌ آقا خوبه‌ ديگه‌. خوبه‌. بده‌؟ ميگيد نه‌. بريد از علماي‌ مشهد بپرسيد. اين‌ مورد اتفاقه‌ كه‌ اگر شما واجباتتون‌ را انجام‌ داديد و محرماتتون‌ را ترك‌ كرديد و توبة‌ كامل‌ كرديد و ديگة‌ توبة‌ نصوح‌ بود و ديگه‌ بازگشت‌ هم‌ نداشتيد، شما بسيار آدم‌ خوبي‌ هستيد. بيشتر از اينهم‌ شما با همين‌ مي‌تونيد بريد بهشت‌. مگر بهشت‌ بيشتر مي‌خوايد؟ مي‌برندتون‌ به‌ بهشت‌. مرحلة‌ بعدي‌ مرحلة‌ استقامته‌. آنهايي‌ كه‌ اين‌ مراحل‌ را رفتند مي‌دونند. بعدش‌ مرحلة‌ استقامته‌. مرحلة‌ استقامت‌ يعني‌ شما بايد صبور باشيد، نترس‌ باشيد، خدمتتون‌ عرض‌ شود اعتماد به‌ نفس‌ داشته‌ باشيد، قاطعيت‌ هم‌ داشته‌ باشيد. يك‌ آدم‌ محكم‌ قوي‌ آنچناني‌ كه‌ اگر قطعه‌ قطعه‌اش‌ بكنند حاضر نباشه‌ از دينش‌ دست‌ بكشه‌، از برنامه‌اش‌ دست‌ بكشه‌. خوب‌. حالا. همينجا اگر تمام‌ بشه‌، باور كنيد من‌ بعضي‌ از بزرگان‌ دين‌ را، نه‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌، آنها را نميخوام‌ بگم‌، از علماي‌ بزرگ‌ در همين‌ مرحله‌ بودند كارهايي‌ انجام‌ دادند. بيشتر نداشتند، حتي‌ از بعضي‌ از حرفهايشون‌ ممكن‌ بود استفاده‌ بشه‌ كه‌ بيشتر نداشتند، همين‌ هم‌ بوده‌. خيلي‌ خوبه‌. داراي‌ استقامت‌ باشيد. تموم‌ شد. خوب‌. اين‌ اشكالي‌ نداره‌. ما اگر ديديم‌ بيشتر از استقامت‌ نميتونه‌ جلو بره‌ همينجا باش‌، خوبه‌. نگيد بايد حتما بره‌ به‌ مرحلة‌ بعد. ما مرحلة‌ بعد همين‌ مرحلة‌ صراط‌ مستقيمه‌. حالا خيلي‌هاتون‌ مي‌دونيد يا نمي‌دونيد. نگفتيم‌ ما، حالا بدونيد. من‌ بهتون‌ ميگم‌. كه‌ تمام‌ افكارتون‌، تمام‌ اعمالتون‌، عقائدتون‌، اينها بايد يك‌ سر سوزن‌ انحراف‌ نداشته‌ باشه‌. اينجا خودتون‌ را اينجور بسازيد. يك‌ سر سوزن‌. همانطور كه‌ زياد هم‌ گفتم‌ كه‌ اگر يك‌ سر سوزن‌ شما فرمون‌ ماشين‌ را به‌ طرف‌ راست‌ يا به‌ طرف‌ چپ‌ بپيچونيد مي‌افتيد. يك‌ سر سوزن‌ انحراف‌ نداشته‌ باشيد. خوب‌. باز همينجا شما اگر ببينيد خيلي‌ كار كرديد! كي‌ گفته‌ آقا بده‌؟ ببينيد كسي‌ باشه‌، هيچ‌ گناه‌ نكنه‌، واجباتش‌ را هم‌ انجام‌ بده‌، قوي‌ هم‌ باشه‌، از دينش‌ هم‌ راست‌ راستي‌ نه‌ در عقايد، نه‌ در اعمال‌، نه‌ در افكار انحراف‌ نداشته‌ باشه‌. چي‌ مي‌خوايد بيشتر از اين‌؟ بگيد چي‌ مي‌خوايد؟ خوب‌. ما ميگيم‌ كه‌ شايد يك‌ چيز ديگه‌ باقي‌ مانده‌ باشه‌ و آن‌ محبت‌ به‌ خداست‌. تمام‌ محبت‌ را بده‌ به‌ خدا. اينجا از همينجا افراد مقدس‌ با افراد غير مقدس‌ جدا ميشوند. ببينيد افرادي‌ هستند توي‌ دنيا كه‌ توبه‌ كردند، استقامت‌ هم‌ دارند، خوب‌ استقامت‌ دارند. من‌ ديدم‌. من‌ ديدم‌ يك‌ مقدسي‌ اين‌ شنيده‌ بود كه‌ خرما را با آب‌ بخوره‌ خوبه‌، مستحبه‌. من‌ نديدم‌. ولي‌ او ديده‌ بود يا شنيده‌ بود. آقا يك‌ شب‌ خرما بود، آب‌ نبود. اينقدر ناراحت‌ بود. خرما نخورد. بالاخره‌ گوشه‌ كنار رفتش‌ نمي‌دونم‌ آب‌ پيدا كرد، با آب‌ خورد. خوب‌ استقامت‌ از اين‌ بيشتر! استقامت‌ داره‌، در صراط‌ مستقيم‌ هم‌ هست‌. دقيقا كارهايش‌ مطابق‌ دستوراته‌. اما اين‌ دلش‌ مملو از محبت‌ غير خداست‌. از بهشت‌ گرفته‌، دوست‌ داره‌ تا بچه‌اش‌. از بچه‌اش‌ دوست‌ داره‌ تا فرشش‌. همه‌ را دوست‌ داره‌. اشكالي‌ هم‌ نداره‌. صراط‌ مستقيم‌ هم‌ هست‌. ما نميگيم‌ صراط‌ مستقيم‌ نيست‌. صراط‌ مستقيمه‌ها. ولي‌ اگر انسان‌ تونست‌ محبتش‌ را تمام‌ بده‌ به‌ خدا، اينها را هم‌ دوست‌ نداشته‌ باشه‌ ميشه‌ از اولياء خدا. خوب‌ مرحلة‌ محبت‌ هم‌ هست‌. اين‌ چهارتا را كه‌ داشتيد، بگذار حالا كه‌ همه‌ مي‌دونند ما خودمون‌ بگيم‌. آقاي‌ نعمتي‌ داره‌ به‌ من‌ نگاه‌ ميكنه‌ كه‌ چرا تو داري‌ ميگي‌! مي‌دونم‌. من‌ خودمم‌ ميدونم‌ از فردا اسباب‌ زحمت‌ ميشه‌. آقا يك‌ ماه‌ توي‌ يك‌ مرحله‌اي‌ كار كرده‌ ميگه‌، نه‌ اينها قاعدة‌ كليش‌ يك‌ ساله‌، هر كدوم‌ از اين‌ مراحل‌. ما كه‌ مي‌بينيد زودتر بهتون‌ مرحله‌ ميديم‌ بخاطر اينه‌ كه‌ خودمون‌ هم‌ دست‌ و پا مي‌كنيم‌ براتون‌ و بعضي‌هاتون‌ هم‌ جدي‌تر مي‌ريد. و الاّ ما ناقص‌ ردتون‌ مي‌كنيم‌. مي‌بينيم‌ حوصله‌اتون‌ سر اومده‌، ميگيد حالا از اين‌ مرحله‌ بگذريم‌ ببينيم‌ بعد درستشون‌ ميكنيم‌. و الاّ يكسال‌. بعد از اين‌، حالا شما فردي‌ هستيد كه‌ توبه‌ كرديد، استقامت‌ داريد، در صراط‌ مستقيم‌ هستيد، همة‌ محبتتون‌ مال‌ خداست‌، اينجا را شما را به‌ خدا، آسون‌ نمي‌تونيد جهاد با نفس‌ بكنيد؟ نه‌. شما در هيچكدوم‌ از مراحل‌ نمي‌تونستيد جهاد با نفس‌ بكنيد. يعني‌ اگر محبت‌ به‌ خدا نمي‌داشتيد، خوب‌ اين‌ مالته‌، بردار ازش‌ استفاده‌ بكن‌. خدا كه‌ حرام‌ نكرده‌. بردار استفاده‌ بكن‌. وقتي‌ مي‌خواي‌ خمست‌ را بدي‌، مي‌آيي‌ پول‌ را دستگردان‌ ميكني‌. مثل‌ اينكه‌ دويست‌ سيصد هزار تومان‌ خمسش‌ بود. ميگفت‌ ميشه‌ ماهي‌ هزار تومان‌ من‌ بدم‌؟ شما حساب‌ بكن‌، سيصد هزار تومان‌، ماهي‌ هزار تومان‌ چقدر ميشه‌. گفتم‌ تو، من‌ ميدونم‌ كه‌ نميدي‌. همين‌ را هم‌ نميدي‌. ولي‌ خوب‌ بهرحال‌، تا يكسال‌ بايد تموم‌ بشه‌. يعني‌ آخر سالت‌ بايد باز بدي‌. ولي‌ حالا چيكار كنيم‌. نداد هم‌. همون‌ قسطهاي‌ اول‌ داد و بعد ديگه‌ نداد. دو سه‌ هزار تومان‌ داد. خوب‌ اينجور، اين‌ مال‌ چيه‌؟ مي‌خواد بندگي‌، مي‌خواد در صراط‌ مستقيم‌ باشه‌، مي‌خواد گناه‌ هم‌ نكنه‌. اما محبت‌ دنيا، همونموقع‌ حساب‌ ميكرد، حدود يك‌ ميليون‌ پول‌ توي‌ حسابش‌ بودها. اين‌ بانكش‌ بود. ولي‌ سيصد هزار تومان‌ را كه‌ خمسش‌ بود مي‌خواست‌ ماهي‌ هزار تومان‌ بده‌. خوب‌. اين‌ نتيجة‌ محبت‌ به‌ دنياست‌، دل‌ نميتونه‌ بكنه‌، نميتونه‌ خودش‌ را بكنه‌. نميتونه‌ با نفسش‌ جهاد كنه‌. اما وقتي‌ كه‌ اينها نبود. آخه‌ نفس‌ كاري‌ نداره‌ ديگه‌. يعني‌ خودم‌. نفس‌ يعني‌ همين‌ چيزها. يعني‌، پنجاه‌ درصدش‌، بعضي‌ها گفتند هشتاد درصدش‌ در همين‌ مراحل‌ مقدماتي‌ تزكية‌ نفس‌ ميشه‌ انسان‌. جهاد با نفس‌ را انسان‌ كرده‌. خوب‌ اين‌. شما در تمام‌ اين‌ قرآن‌ را، روايات‌ را بررسي‌ بكنيد همين‌ مراحل‌ را همه‌ جا تذكر مي‌دهند. يك‌ آيه‌اي‌ بود حالا اگر بتونيم‌ اين‌ آيه‌ را پيدا كنيم‌ كه‌ اني‌ لقصار من‌ التابا. ببينيد آيه‌ را تا حدي‌ هم‌ حفظم‌. و اني‌، همينجا امشب‌ خوندم‌. و اني‌ لقساه‌، من‌ مي‌گذرم‌، لمن‌ تاب‌، مرحلة‌ توبه‌. لمن‌ تاب‌ و آمن‌، ايمان‌ بدون‌ استقامت‌ نميشه‌، و عمل‌ صالحا، صراط‌ مستقيم‌. بعله‌؟ ثم‌ كذا. بعد هم‌ دربارة‌ حضرت‌ موسي‌ به‌ خداي‌ تعالي‌ نقل‌ كرده‌ و مسئلة‌ محبت‌ حضرت‌ موسي‌ چون‌ مظره‌ محبت‌، مرحلة‌ محبته‌ خوب‌ نقل‌ كرده‌ هدايت‌ مي‌شه‌ به‌ سوي‌ خدا در اثر محبت‌. دربارة‌ مرجع‌ تقليد. دربارة‌ مرجع‌ تقليد مي‌گه‌ كه‌ كسي‌ كه‌ سامن‌ لنفسه‌، سامن‌ يعني‌ كسي‌ كه‌ بتونه‌ خودش‌ را نگه‌ داره‌. غير از استقامت‌ معناي‌ ديگه‌اي‌ داره‌. صراط‌ مستقيم‌ و تواصو بالحق‌ كه‌ هم‌ نوشتن‌ كه‌ مشيت‌ به‌ حق‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ به‌ محبوبش‌ به‌ خداي‌ عزيز مردم‌ را توصيه‌ بكنه‌، به‌ امام‌ زمان‌ مردم‌ را توصيه‌ بكنه‌ به‌ حق‌ و توصوا به‌ صبر هم‌ براي‌ جهاد با نفس‌. هر جايي‌ بريد خدا هست‌. ما يك‌ چيز تازه‌اي‌ نياورديم‌ منتهي‌ اينها كلاسيك‌ نشده‌، اينها حوصلة‌ آقايون‌ بعضي‌ از بزرگان‌ حوصله‌اي‌ نداشتند من‌ هم‌ ديگه‌ دارم‌ كم‌ كم‌ حوصله‌ام‌ سر مي‌ياد. با اينكه‌ من‌ هم‌ زيادي‌ حوصله‌ دارم‌، نه‌ حوصله‌ نبوده‌، حالش‌ نبوده‌، فكرش‌ نبوده‌، هر چي‌ بخواهيد اسمش‌ را بگذاريد. استراحت‌، راحت‌طلبي‌، خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ اين‌ جهات‌ بود. خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آيت‌ الله‌ كوهستاني‌ را در زمان‌ رخان‌ ملعون‌ ايشان‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ از نجف‌ مي‌آمدند براي‌ كوهستان‌. كوهستان‌ يك‌ دهي‌ است‌، خيلي‌ هم‌ توي‌ كوه‌ نيست‌ در دامن‌ كوهه‌. منتهي‌ اسمش‌ كوهستانه‌، انشاءالله‌ اگر رفتيد بهشهر، از بهشهر حدود چهار، پنج‌ كيلومتر كه‌ رد شديد اونجا تابلو هست‌، آيت‌ الله‌ كوهستاني‌ را هم‌ زدند يك‌ دو كيلومتري‌ مي‌ريد داخل‌ اونجا يك‌ دهي‌ است‌.

 ايشان‌ مي‌گفت‌ من‌ آمدم‌ ديدم‌ كه‌ هيچ‌ نمي‌تونم‌ كار كنم‌. هيچ‌ كجاي‌، هيچ‌ مغازه‌اي‌ ديدم‌ من‌ نمي‌تونم‌ تا بتونم‌ توي‌ اون‌ ده‌ كار كنم‌. رفتم‌ به‌ زنم‌ گفتم‌ كه‌ تو مي‌ياي‌ مواظب‌ من‌ بشي‌؟ گفت‌ چكار كنم‌. گفت‌ كه‌ من‌ بشم‌ پدر، تو بشو مادر. مي‌خوام‌ بچه‌ها را جمع‌ بكنم‌ تو اينجا كسي‌ مزاحم‌ نمي‌شه‌ من‌ اينها را درسشون‌ بدم‌، خواستن‌ درس‌ طلبگي‌ بخونن‌ بعد كم‌ كم‌ تزكية‌ نفس‌ و كمالات‌ روحي‌ بعد برسن‌ به‌ يك‌ جايي‌. ايشان‌ براي‌ خود من‌ نقل‌ مي‌كرد. آوردن‌ بچه‌ طلبه‌ها، چهار ده‌، ساله‌، پونزده‌ ساله‌، از همين‌ سنها چون‌ از اينجا مي‌شه‌ درستشون‌ كرد. اينها را آورديم‌ تا دويست‌ نفر شده‌ بودند. تو ده‌ هم‌ كسي‌ به‌ كسي‌ نبود به‌ ما توجهي‌ نمي‌كردن‌ گاهي‌ هم‌ يك‌ مزاحمتهايي‌ كه‌ مي‌شد، ما به‌ اونها مي‌گفتيم‌ آقا توي‌ ده‌ كسي‌ به‌ كسي‌ نيست‌ اهميتي‌ نداره‌. خدا رحمت‌ كنه‌ همين‌ طور كه‌ من‌ براي‌ شما كه‌ دارم‌ صحبت‌ مي‌كنم‌ اون‌ هم‌ همين‌ جور گاهي‌ تكه‌ كلامش‌ همين‌ بود. آقاجان‌، به‌ من‌ گفتن‌. يكي‌ دو دفعه‌ هم‌ خود شاه‌ بعد از پدرش‌ آمده‌ بود پيش‌ ايشان‌. روز علني‌، مخفي‌ آمده‌ بود ببينه‌ اين‌ كيه‌؟ اكثر علماي‌ اهل‌ تقواي‌ اين‌ خطه‌ يا مازندران‌ اهل‌ تقواشون‌ها مربوط‌ به‌ ايشانه‌، شاگردان‌ ايشانه‌. من‌ خودم‌ ديده‌ بودم‌ من‌ جز طلبه‌هاي‌ اونجا نبودم‌ ولي‌ چون‌ عشق‌ و علاقه‌ به‌ اهل‌ معنا داشتم‌ مي‌رفتم‌ اونجا شايد من‌ بيشتر از همة‌ اونها از روحيات‌ ايشان‌ چون‌ به‌ ملا آقاجان‌ مربوط‌ بودم‌ از روحيات‌ ايشان‌ اطلاع‌ داشتم‌. بعضي‌ وقتها ايشان‌ خيلي‌ اسرارش‌ را به‌ من‌ گفته‌ بود كه‌ من‌ بعد براي‌ حتي‌ فرزند، فرزند خوبي‌ هم‌ داره‌ يكي‌ از علماست‌ براي‌ ايشون‌ گفتم‌. ايشان‌ خوب‌ مي‌نشستند شبها تا گاهي‌ مي‌نشستيم‌ صحبت‌ مي‌كرديم‌، حرفهاي‌ كسي‌ نبود كه‌ حرفهاي‌ ايشان‌ را متوجه‌ بشه‌ و دل‌ بده‌ و عشق‌ داشته‌ باشه‌ تا نزديك‌ اذان‌ صبح‌ مي‌نشستيم‌.

 خوب‌ ايشان‌ كارش‌ اين‌ بود. آقا شب‌ و روزش‌ را مشغول‌ بود. خدا رحمتش‌ كنه‌. توي‌ ده‌. و نتيجه‌اش‌ اين‌ شد كه‌ بعضي‌ از مراجع‌ حتي‌ افتخار مي‌كردند، من‌ خدمت‌ مرحوم‌ آيت‌ الله‌ شاهرودي‌ در نجف‌ رسيدم‌ كه‌ همه‌ مخصوصا خراسانيها مقلد ايشان‌ بودند. از من‌ مي‌پرسيد كه‌ شما مازندران‌، چون‌ متوجه‌ شد كه‌ من‌ اونطرف‌، گفت‌ شما مازندران‌ آشيخ‌ محمد را ديدي‌. شيخ‌ محمد اسم‌ ايشان‌ بود. گفت‌ ديدي‌؟ گفتم‌ كه‌ بله‌ من‌ خدمت‌ ايشان‌ زياد مي‌رسم‌. گفت‌ كه‌ يك‌ مرجع‌ تقليد اون‌ در نجف‌ افتخار مي‌كرد كه‌ من‌ هم‌ مباحثة‌ ايشان‌ كه‌ در كوهستان‌ مشغول‌ درس‌ دادن‌ شرح‌ امثاله‌ من‌ امثله‌ درس‌ دادم‌، من‌ شرح‌ امثله‌ درس‌ دادم‌، اين‌ درسها را مي‌داد. خدمت‌ بايد كرد. من‌ هم‌ مرجع‌ تقليدم‌ ولي‌ وجودم‌ فايده‌اي‌ نداره‌ يك‌ رسالة‌ گذشتگان‌ را بردارم‌ امضاء بكنم‌ و بدم‌ و كسي‌ هم‌ جرأت‌ نداشته‌ باشه‌ بگه‌ بالاي‌ چشمت‌ ابروئه‌. ولي‌ يك‌ عالم‌ خدمتون‌ عرض‌ شود يك‌ مجتهد مسلمي‌ اين‌ در گوشة‌ كوهستان‌ بعضي‌ ازش‌ حتي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود مي‌خواستند تقليد كنند اجازه‌ نمي‌داد. و خيلي‌ فرد مهذب‌ و پاك‌. ما از اينها زياد ديديدم‌ الحمدالله‌ در دوران‌ عمرمون‌ تا اينجا و يك‌ مسئله‌اي‌ هم‌ كه‌ مي‌خواستم‌ عرض‌ كنم‌ آقايون‌ الان‌ چون‌ مسئلة‌ مرجعيت‌ و رساله‌ پيش‌ آمد من‌ از شماها راضي‌ نيستم‌ اگر غير از اين‌ كه‌ من‌ مي‌گم‌ شماها بگيد. من‌ رسالة‌ توضيح‌ و المسائل‌ و اينها چاپ‌ نكردم‌ كه‌ بدم‌ دست‌ شما كه‌ شما حتما تقليد بكنيد. اين‌ را بدونيد چون‌ از همه‌ چيزها حساستر اين‌ آقايون‌ روي‌ اين‌ مسئله‌ هستند. چون‌ اين‌ مسئله‌اي‌ است‌ كه‌ پول‌ پشت‌ سرش‌ مي‌ياد. خدمت‌ شما عرض‌ شود شخصيت‌ پشت‌ سرش‌ مي‌ياد، حق‌ هر كسي‌ و من‌ هم‌ اون‌ را متوجهم‌. دوستاني‌ در تهران‌ خيلي‌ اسرار كردن‌، بودجه‌اش‌ را حتي‌ تهيه‌ كردن‌ چاپخونه‌اش‌ را هم‌ ديدن‌ همه‌ كارش‌ را هم‌ كردن‌ من‌ نگذاشتم‌.

 اين‌ رساله‌ فقط‌ به‌ عنوان‌ خلاصة‌ توضيح‌ المسائل‌ نوشته‌ شده‌ كه‌ رفقايي‌ كه‌ مي‌يان‌ تو صراط‌ مستقيم‌ چون‌ يكي‌ از شرايط‌ صراط‌ مستقيم‌ اين‌ است‌ كه‌ تمام‌ احكام‌ را بايد ياد بگيرند. و توضيح‌ المسائل‌ به‌ اون‌ مفصلي‌ را كه‌ ما نمي‌تونستيم‌ كپيش‌ را بگيريم‌ ما صحبت‌ كرديم‌ گفتيم‌ خلاصه‌اش‌ را بديم‌ دست‌ دوستان‌ و اينها بدونن‌ كه‌ چقدرش‌ را بايد ياد بگيرند. و فقط‌ همين‌. اين‌ نصفش‌ هم‌ نوشته‌ نشده‌، حتي‌ اون‌ دو ورق‌ اولش‌ كه‌ آقاي‌ نعمتي‌ زحمت‌ كشيده‌ بودن‌ و بعضي‌ از رفقا زحمت‌ كشيده‌ بودند من‌ اين‌ را اخيرا كندم‌ كه‌ اون‌ را هم‌ ديگه‌ نداشته‌ باشه‌. و خلاصة‌ همين‌ توضيح‌ المسائلهاست‌ كه‌ هست‌. و شما اگر عمل‌ كنيد انشاء الله‌ خداي‌ تعالي‌ بهتون‌ جزا خواهد داد. و بيشتر از اين‌ هم‌ نيست‌. من‌ چون‌ لازم‌ نبود چون‌ اونها حساسند، شخصيتها حساسند، مي‌ترسند كه‌ يك‌ نفر باز اضافه‌ بشه‌ در اين‌ همه‌، صد و پنجاه‌ مرجع‌ تقليدي‌ كه‌ در تهران‌ و قم‌ و اين‌ طرف‌ و اون‌ طرف‌ هست‌ و نمي‌خوان‌ ما اضافه‌ بر اينها بشيم‌. ما كار خاص‌ خودمون‌ داريم‌ و با شماها انشاء الله‌ مشغوليم‌ لذا بچه‌هاي‌ بعضي‌ از دوستان‌ مكلف‌ شدن‌ مي‌گن‌ آقا ما، مي‌گيم‌ نه‌. حالا يك‌ عده‌ مرحلشونه‌ تازه‌. لذا حتي‌ مراحل‌ استقامت‌ و توبه‌ را من‌ اصرار نمي‌دانم‌ كه‌ به‌ اين‌ كار شروع‌ بكن‌. نه‌ هر كاري‌ كه‌ خودتون‌ مي‌دونيد. من‌ مرجع‌ تقليدي‌ تعيين‌ نمي‌كنم‌. اين‌ را هم‌ شما بدونيد. هر كي‌ تعيين‌ شد و اكثريت‌ ازش‌ تقليد كردن‌ يا مثلا دو تا شاهد عادل‌ بهتون‌ گفت‌، يا اينكه‌ هر چيز. طبق‌ اين‌ برنامه‌ها. اين‌ هم‌ كه‌ مي‌گم‌ من‌ تعيين‌ نمي‌كنم‌ چون‌ كه‌ نمي‌تونم‌ او را تعيين‌ بكنم‌ يك‌ شرايطي‌ خودتون‌ هم‌ مي‌دونيد يك‌ شرايطي‌ من‌ دارم‌ در مرجعيت‌ كه‌ در بعضي‌ از اينها ممكنه‌ كه‌ شك‌ دارم‌ كه‌ هست‌ يا نيست‌ و در بعضيها هم‌ كه‌ هست‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود اگر من‌ توصيه‌ بكنم‌ بعد فردا سر و صداي‌ اوني‌ كه‌ نيست‌ در مي‌ياد.

 بنابر اين‌ من‌ از اين‌ جهت‌ تكميلم‌. اين‌ هم‌ همين‌ طور بيشتر نيستش‌ها. و انشاء الله‌ خلاصة‌ توضيح‌ المسائل‌ را اون‌ قستمش‌ را دادم‌ به‌ كاظم‌ آقا چاپ‌ كرده‌ و اگر خواستند همان‌ مقدار باشه‌ در مرحلة‌ صراط‌ مستقيم‌ هست‌ و خلاصة‌ همين‌ توضيح‌ المسائلهاست‌ و من‌ تازه‌ داريم‌ تحقيق‌ مي‌كنيم‌ ببينيم‌ كه‌ مطالب‌ در چه‌ حده‌.

 خوب‌ الحمد الله‌ امشب‌ خيلي‌ فايده‌ داشت‌ مجلس‌ ما. هم‌ من‌ نشاطي‌ پيدا كردم‌، چون‌ خيلي‌ دل‌ گرفته‌ بودم‌، اين‌ عزيزان‌ را خيلي‌ دوست‌ دارم‌ من‌ دوستانم‌ را خيلي‌ دوست‌ دارم‌. واقعا برام‌ خيلي‌ سخت‌ بود كه‌ دو تا از طلبه‌ها را بگم‌ چون‌ شما با فلاني‌ ارتباط‌ داريد توي‌ اين‌ مدرسه‌ نباشيد خيلي‌ بر من‌ سخت‌ گذشت‌. و دلم‌ باز شد. با محبت‌ شما. شما هم‌ الحمدالله‌ خودتان‌ را نشان‌ داديد. و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ در دنيا و آخرت‌ ماها براي‌ ما مفيد باشيد، وجودتون‌ انشاء الله‌ براي‌ ما مفيد باشه‌ و اگر يك‌ وقتي‌ ديديد شماها داريد مي‌ريد با روايتي‌ هست‌ كه‌ بعضي‌ها مي‌رن‌ توي‌ بهشت‌، بخاطر حرفهاي‌ يك‌ نفري‌، اون‌ يك‌ نفر خودش‌ توي‌ جهنمه‌. حالا يك‌ وقت‌ ديديد ما را انداختن‌ اون‌ پايين‌ لذا ديگه‌ انتظار شفاعت‌ شماها را داريم‌. چون‌ به‌ هر حال‌ ما اين‌ مسائل‌ را اين‌ مطالب‌ را براي‌ شما طرح‌ كرديم‌. ماه‌ رجبه‌، ماه‌ پر رحمت‌ و پر بركت‌ و رجب‌ الاسد. ماهي‌ است‌ كه‌ رحمت‌ از پروردگار بر سر مردم‌ ريزش‌ داره‌. و انشاء الله‌ اميدواريم‌ بر سر ما هم‌ ريزش‌ داشته‌ باشه‌. و اقل‌ فايده‌اش‌ اين‌ باشه‌ كه‌ امام‌ زمان‌ از ما راضي‌ باشد. امشب‌ نامة‌ اعمال‌ ما را كه‌ به‌ دست‌ آقا بقية‌ الله‌ مي‌دن‌، حضرت‌ ببينه‌ نامة‌ اعمال‌ ما خوشحال‌ بشن‌. محزون‌ نشن‌ و انشاء الله‌ اين‌ را از پروردگار طلب‌ بكنيم‌.

 عيدي‌ ما را هم‌ فرج‌ آقا و مولامون‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ قرار بده‌. شب‌ تولد و روز تولد اينجا طبعا جلسه‌اي‌ نداريم‌. و مثل‌ اين‌ كه‌ بعضي‌ از آقايون‌ جلساتي‌ دارن‌ در همين‌ جهات‌ شركت‌ كنيد و انشاء الله‌ من‌ بخاطر يك‌ دعوتي‌ كه‌ در تهران‌، چون‌ رفقاي‌ تهراني‌ زيادند و خيلي‌ هم‌ توقع‌ دارن‌ و يك‌ مجلسي‌ هم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ اون‌ هم‌ دعوتش‌ كردن‌ در قم‌ و انشاء الله‌ گفتيم‌ هر رو توي‌ يك‌ جهتش‌ بديم‌. و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ رفقايي‌ كه‌ در مشهد هستند عيدي‌ ما را هم‌ بگيرند و انشاء الله‌ عيدي‌ خودشون‌ را هم‌ بگيرند حالا شما چه‌ شبي‌ شد مجلس‌؟ شب‌ چهار شنبه‌ و شب‌ شنبه‌. بالاخره‌ مجالسي‌ انشاء الله‌ داشته‌ باشيد. جناب‌ آقاي‌ نعمتي‌ هم‌ كه‌ انشاء الله‌ دوستان‌ از آقاي‌ نعمتي‌، و اميدواريم‌ كه‌ از دوستان‌ استفاده‌ بكنيد و ماه‌ رجب‌ ماه‌ پربركتي‌ است‌. انشاء الله‌ اگر عمري‌ بود خداي‌ تعالي‌ لطفي‌ كرد مبعث‌ را امسال‌ با اين‌ كه‌ من‌ دعوت‌ دارم‌ در دارالقرآن‌ مرحوم‌ آيت‌ الله‌ گلپايگاني‌ و دعوت‌ هم‌ كردن‌ و اصرار هم‌ كردن‌ كه‌ بيام‌ امسال‌ نمي‌رم‌ و انشاءالله‌ جبرانش‌ را مبعث‌ مي‌كنم‌. چون‌ ما هر سال‌ مبعث‌ را مي‌رفتيم‌ امسال‌ مبعث‌ را به‌ جاي‌ تولد امير المؤمنين‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ انشاء الله‌ به‌ ياري‌ پروردگار خواهيم‌ بود. اگر كه‌ خداي‌ تعالي‌ ما را دعوت‌ نكنه‌ براي‌ مكه‌. دعا كنيد كه‌ بريم‌ براي‌ عمره‌. تا حالا كه‌ نشده‌ ببينيم‌ چي‌ مي‌شه‌. خوب‌ الحمدالله‌. حالا امشب‌ رو به‌ قبله‌ بنشينيد تا دعاي‌ رجب‌ را بخونيم‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. همه‌ با توجه‌ خدايا حرفهات‌ را شنيديم‌ و سخنانت‌ را متوجه‌ شديم‌ و انشاء الله‌ در آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد پروردگارا ما هم‌ يك‌ چند كلمه‌ حرف‌ داريم‌. ما هم‌ مي‌خواييم‌ امشب‌ با تو چند جمله‌ صحبت‌ كنيم‌. يا من‌ ارجوا لكل‌ خير. اي‌ خدايي‌ كه‌ همة‌ اميدها به‌ توست‌. يا من‌ ارجوه‌ لكل‌ خير. و آمنوا سخطه‌ عند كل‌ الشي‌ يا من‌ يوعطي‌ الكثير بالقليل‌. يا من‌ يعطي‌ و لسانه‌ . يا من‌ يعطي‌ من‌ لم‌ يسئله‌ و من‌ لم‌ يعرفه‌ تحمل‌ منهم‌ و رحمه‌. بمسئلتي‌ عليك‌ جميع‌ خير الدنيا و جميع‌ خير الاخره‌. وصرف‌ عني‌ بمسئلتي‌ اياك‌. جميع‌ شر الدنيا و جميع‌ شر الاخره‌ .

 

۱ رجب ۱۴۱۵ – محبت الهى – اخلاق ۹‍۱

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ والسلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذبالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. ما از همان‌ قضية‌ حضرت‌ موسي‌ كه‌ خيلي‌ مطلب‌ داره‌ براي‌ كساني‌ كه‌ توي‌ مرحلة‌ محبت‌ هستند خيلي‌ مفيده‌. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد ما يك‌ مرتبة‌ ديگه‌ هم‌ بر تو منت‌ گذاشتيم‌ و يك‌ برنامة‌ ديگه‌ هم‌ براي‌ تو داشتيم‌ كه‌ تو به‌ صورت‌ ظاهر يادت‌ نيست‌. اوني‌ كه‌ يادشه‌ همانهايي‌ بود كه‌ در هفتة‌ گذشته‌ صحبت‌ كرديم‌. اوني‌ كه‌ يادت‌ نيست‌ كه‌ ماهام‌ يادمون‌ نيست‌. پس‌ چطور از مادر متولد شدي‌؟ چطور خداي‌ تعالي‌ تو را حفظ‌ كرد. چطور در رحم‌ مادر مراقبت‌ كرد؟ آخه‌ همانطوري‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ در جعبه‌ خدا حفظش‌ كرد. جعبه‌ بالاخره‌ توي‌ دنيا بود، توي‌ كرة‌ زمين‌ بود، توي‌ آب‌ بود. اون‌ شكم‌ مادر خيلي‌ بدتر از جعبه‌ است‌. خيلي‌. زودتر آدم‌ را خفه‌ مي‌كنه‌. اقلا توي‌ جعبه‌ انسان‌ چند ساعتي‌ ممكنه‌ كه‌ نفس‌ بكشه‌ اما شكم‌ مادر جاي‌ نفس‌ كشيدني‌ نيست‌. همش‌ آب‌ و آلودگي‌ و رطوبت‌ و اينهاست‌ ديگه‌. اينجا شماها را خدا حفظ‌ كرد و لقد منمنا عليك‌ مرة‌ اخري‌. يك‌ دفعة‌ ديگه‌ هم‌ خداي‌ تعالي‌ بر تو منت‌ گذاشته‌. اونجا از مادر شروع‌ كرديم‌. حضرت‌ موسي‌ وقتي‌ كه‌ از مادر متولد شد خداي‌ تعالي‌ به‌ مادر موسي‌ وحي‌ كرد. اين‌ كه‌ بعضيها خيال‌ مي‌كنند وحي‌ مخصوص‌ انبياء است‌ نه‌ اين‌ اشتباهه‌. اينجا صريحا اذ اوحينا عليك‌ امها. وحي‌ كرديم‌ به‌ مادرت‌ اونجا كه‌ وحي‌ شد. خداي‌ تعالي‌ با همه‌ حرف‌ مي‌زنه‌. يك‌ وقت‌ فكر نكنيد كه‌ فقط‌ با انبياء و مادر موسي‌ را پيدا كرده‌، نه‌. شماها هم‌ دل‌ بديد وحي‌ بهتون‌ مي‌كنه‌. ببينيد اگر پهلوي‌ كسي‌ نشسته‌ باشيد اين‌ هر چي‌ بهش‌ مي‌گيد بهتون‌ اعتنا نكنه‌. حواستون‌ جاي‌ ديگه‌ باشه‌. يا اگر حرف‌ مي‌زنه‌ شما حواستون‌ پرت‌ باشه‌. خدا بندگانش‌ را خلق‌ نكرده‌ كه‌ با اينها قهر باشه‌ حرف‌ نزنه‌. با دل‌ خدا حرف‌ مي‌زنه‌. با حيوانات‌ خدا دائما حرف‌ مي‌زنه‌ تا چه‌ برسه‌ به‌ انسان‌ كه‌ اشرف‌ مخلوقاته‌. شما وقتي‌ مي‌بينيد اينهايي‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ دقيقا اين‌ طوره‌ها. يك‌ مشت‌ گندم‌ با يك‌ مشت‌ گندمي‌ كه‌ از چوب‌ تراشيده‌ باشن‌. چون‌ اين‌ كار را كردن‌. شبيه‌ همين‌ گندمهاست‌. اين‌ها را مي‌ريزن‌ جلوي‌ مرغ‌، خدا به‌ اينها مي‌گه‌ اين‌ يك‌ دونه‌ را بخور گندمه‌، اون‌ يك‌ دونه‌ را نخوريد چوبه‌. هي‌ تند تند تند داره‌ مي‌خوره‌، خدا داره‌ باهاش‌ حرف‌ مي‌زنه‌. والا از كجا مي‌دونست‌؟ ماها با اين‌ عقل‌ و هوشمون‌ نمي‌تونيم‌ فرق‌ بين‌ گندم‌ چوبي‌ و گندم‌ طبيعي‌ را بگذاريم‌. اين‌ از كجا مي‌فهمه‌. با اين‌ مغز كوچكش‌. همين‌ جور كه‌ داره‌ نوك‌ مي‌زنه‌ به‌ زمين‌ مي‌گه‌ بخور، نخور. بخور، نخور. از اينجا شروع‌ كردم‌ براي‌ اينكه‌ شما بدونيد كه‌ همين‌ كارهاي‌ حيوانات‌ روي‌ وحيه‌.

 تو همين‌ آيات‌ الان‌ حضرت‌ موسي‌ با فرعون‌، از راه‌ رسيديم‌، بيان‌ ميكنه‌ كه‌ ميگه‌ ربي‌ اعطي‌ كل‌ شيئا خلقه‌ ثم‌ هدي‌. خداي‌ من‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ هر چيزي‌ را خلقش‌ را بهش‌ ميده‌، آن‌ نيازمنديهاي‌ خلقتش‌ را بهش‌ ميده‌، اين‌ حيوان‌ منقار ميخواد، اين‌ حيوان‌ دندون‌ ميخواد، اين‌ حيوان‌ لب‌ مي‌خواهد، اين‌ حيوان‌ چشم‌ مي‌خواد. اون‌ حيوان‌ ديگه‌ چشم‌ نمي‌خواد، گوش‌ ميخواد. شما توي‌ حيوانات‌ وارد بشيد، خفاش‌ چشم‌ نمي‌خواد. چشمش‌ كار نميكنه‌. گوشش‌ كار ميكنه‌. صدايش‌ را پخش‌ ميكنه‌ به‌ مانعي‌ كه‌ ميخوره‌، به‌ پشه‌اي‌ كه‌ ميخوره‌، مي‌فهمه‌ آنجا پشه‌ است‌. ميره‌ آن‌ پشه‌ را ميخوره‌. و عجيب‌ اينه‌ آن‌ چيزهايي‌ كه‌ هنوز درك‌ نكردند اهل‌ دانش‌ كه‌ اين‌ وقتي‌ كه‌ صداش‌ ميخوره‌ به‌ پشه‌ و برميگرده‌ به‌ گوشش‌، از كجا مي‌فهمه‌ كه‌ اين‌ خوردنيه‌ يا مثلا فرض‌ كنيد يك‌ چيزي‌ است‌ توي‌ آسمان‌ باد داره‌ ميبره‌. نمي‌فهميم‌. و طبق‌ اين‌ آيات‌ مي‌فهميم‌ كه‌ خدا ميگه‌ اين‌ پشه‌ است‌ بخور. اين‌ انسانه‌ نرو طرفش‌. اين‌ را بايد سالها زحمت‌ بكشند دنيا و بفهمند و ما با راهنمايي‌ قرآن‌ فهميديم‌. چقدر بايد بشر پست‌ باشه‌ كه‌ خدا باهاش‌ حرف‌ بزنه‌ و او اعتنا نكنه‌. هيچوقت‌ ذات‌ اقدس‌ پروردگار با خفاش‌ صحبت‌ نميكنه‌ و با بشر صحبت‌ نكنه‌. اين‌ ميخواد انسان‌ را از توي‌ اين‌ پردة‌ باصطلاح‌ حجابها بيرون‌ بياد. حجابهايي‌ كه‌ الان‌ دوروبر ما گرفته‌ ما را از خدا قطع‌ كرده‌. شما فكر مي‌كنيد اين‌ چيزهايي‌ كه‌ هستند، مريض‌ ميشند، ميكروبه‌ وارد بدن‌ ما ميشه‌. وارد ميشند. كي‌ بهشون‌ ميگه‌ برو فلان‌ دارو را بخور، فلان‌ عمل‌ را انجام‌ بده‌ خوب‌ ميشي‌. خدا دائما با حيوانات‌ حرف‌ ميزنه‌. آنوقت‌ با توي‌ انساني‌ كه‌ فاستنعتك‌ لنفسي‌، اينجا را دقت‌ كنيد، كه‌ من‌ تو را ساخته‌ام‌ براي‌ خودم‌. گوسفند را ساخته‌ براي‌ تو، حيوانات‌ را همه‌ را ساخته‌ براي‌ تو. اما تو را براي‌ خودش‌ ساخته‌. آنوقت‌ با تويي‌ كه‌ براي‌ خودش‌ ساخته‌ با تو حرف‌ نميزنه‌ مي‌آد با حيواناتي‌ كه‌ براي‌ تو ساخته‌ حرف‌ بزنه‌! پس‌ ما چرا نمي‌فهميم‌. اين‌ ديگه‌ در فهم‌ تو گذاشته‌ ميشه‌. بيا تزكية‌ نفس‌ بكن‌ ببين‌ مي‌فهمي‌ يا نمي‌فهمي‌. بيا يك‌ خورده‌اي‌ تميز كن‌ اطراف‌ قلبت‌ را ببين‌ مي‌فهمي‌ يا نمي‌فهمي‌. به‌ خدا قسم‌ انسان‌ به‌ جايي‌ ميرسه‌ كه‌ دائما پروردگار باهاش‌ حرف‌ ميزنه‌ و انسان‌ همانطور، لااقل‌ آنطوري‌ كه‌ با مرغ‌ حرف‌ ميزنه‌، اين‌ را بخور آن‌ را نخور. و آنوقت‌ انسان‌ اگر بندة‌ خدا شد خيلي‌ ارزش‌ داره‌. وحي‌ ميكنه‌ خدا، به‌ همة‌ افراد بشر وحي‌ ميكنه‌. منتهي‌ يك‌ وقتي‌ انسان‌ نمي‌فهمه‌، از پشت‌ حجابه‌. يك‌ وقت‌ بهش‌ الهام‌ ميكنه‌. اينقدر ما بيچاره‌ و بدبختيم‌ كه‌ فرق‌ صداي‌ خدا و صداي‌ شيطون‌ نمي‌گذاريم‌. ببين‌ چقدر آدم‌ بايد بيچاره‌ باشه‌. نه‌ اينكه‌ شماها مثلا فكر كنيد يك‌ عده‌ مي‌فهمند، يك‌ عده‌ نمي‌فهمند. نه‌. اكثر و بيشتر ماها نمي‌فهميم‌. انسان‌ فرق‌ بين‌ صداي‌ باباش‌ را با صداي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌، فرض‌ كنيد رفتگره‌ توي‌ كوچه‌ رد ميشه‌، خيلي‌ از باباش‌ دوره‌. صدا ميزنه‌ آي‌ فلاني‌. اين‌ شك‌ كنه‌ باباشه‌ داره‌ حرف‌ ميزنه‌ يا رفتگره‌ است‌؟ انسان‌ نفهمه‌، چون‌ خبيث‌ترين‌ موجودات‌ عالم‌ هستي‌ شيطانه‌. و شريفترين‌ موجودات‌ عالم‌ هستي‌ خداست‌. فرق‌ بين‌ شريفترين‌ و بدترين‌ را انسان‌ نگذاره‌. نه‌ اينكه‌ حالا فكر كنيد بعضي‌هايتون‌ مي‌گذاريد. نه‌. هنوز ما خيلي‌ مونده‌ كه‌ برسيم‌. بندة‌ خدا وقتي‌ كه‌ شديم‌، ما بلكه‌ از صداي‌ شيطان‌ گاهي‌ بيشتر خوشمون‌ مي‌آيد. صداي‌ شيطان‌، وسوسه‌هاي‌ شيطان‌ را بهتر عمل‌ مي‌كنيم‌. شما چند نفر وسواسي‌ سراغ‌ داريد؟ ميگيد خيلي‌، زياد. يك‌ قدري‌ فكر كنيد، زياد. چند نفر كسي‌ كه‌ خدا بهش‌ وحي‌ بكنه‌ و باهاش‌ حرف‌ بزنه‌ و همان‌ اندازه‌ كه‌ شيطان‌ با او حرف‌ ميزنه‌ خدا باهاش‌ حرف‌ بزنه‌، سراغ‌ داريد؟ هيچي‌. واقعا يك‌ خورده‌اي‌ دل‌ بديد وحي‌ خدا را بفهميد. خدا وحي‌ ميكنه‌. دريچه‌هاي‌ حكمت‌ به‌ قلبتون‌ باز ميشه‌، مي‌خواهيد صحبت‌ كنيد، مي‌بينيد كه‌ خدا عوض‌ شما صحبت‌ ميكنه‌. به‌ نام‌ شما تموم‌ ميشه‌. نشستيد براي‌ يك‌ كسي‌ داريد صحبت‌ مي‌كنيد، فكر مي‌كنيد، ما داريم‌ها، اين‌ را داريم‌. بعد فكر مي‌كنيد اينها را من‌ از كجا گفتم‌؟ من‌ كه‌ اينها را نمي‌دونستم‌؟ قبلا هم‌ كه‌ فكرش‌ را نكرده‌ بودم‌. مطالعه‌ هم‌ كه‌ نكرده‌ بودم‌. اينها را از كجا گفتم‌؟ تو نگفتي‌، خدا گفت‌. خدا لسان‌ تو را استخدام‌ كرد براي‌ هدايت‌ بنده‌هايش‌. لذا به‌ پيغمبرش‌ مي‌فرمايد انك‌ لم‌ تهدي‌ ان‌ احبب‌. تو هدايت‌ نميكني‌. و لكن‌ الله‌ يهدي‌ من‌ يشاء.

 خوب‌ چي‌ شد وقتي‌ كه‌ به‌ مادر موسي‌ خدا وحي‌ كرد؟ فاقض‌ فيه‌ في‌ التابوت‌. فاقض‌ فيه‌ في‌ اليم‌. اين‌ بچه‌ات‌ وقتي‌ كه‌ متولد شد بگذارش‌ توي‌ تابوت‌. تابوت‌ اسم‌ جعبه‌ است‌. حالا اين‌ تابوتهايي‌ كه‌ مورد استفاده‌ قرار ميدهند ميگنش‌ تابوت‌، بخاطر اين‌ است‌ كه‌ اين‌ عربيشه‌، حالا در فارسي‌ هم‌ استفاده‌ كرده‌اند. فاقض‌ فيه‌ في‌ اليم‌. بيندازش‌ توي‌ دريا. خودمونيم‌ كدوم‌ يكيمون‌ از اين‌ كارها مي‌كنيم‌ اگر خدا بهمون‌ وحي‌ بكنه‌؟ چون‌ ما وحيش‌ را، نه‌ كارش‌ را، هيچي‌. بچه‌ را آدم‌ بگذاردش‌ توي‌ جعبه‌، بيندازدش‌ توي‌ دريا. اگر سوراخي‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ آب‌ ميره‌. اگر سوراخ‌ نداشته‌ باشه‌ كه‌ خفه‌ ميشه‌ بچه‌. تا كي‌ بگيرندش‌، چطور بشه‌. ماها چيزهاي‌ احتمالي‌ را در خانة‌ خدا نمي‌ريم‌. حالا اول‌ بيا در خونة‌ خدا بعد با اين‌ وسايل‌ و اسباب‌ پيش‌ برو. خوب‌ بگذارش‌ توي‌ جعبه‌ بيندازش‌ توي‌ دريا و دريا او را مي‌بردش‌ توي‌ ساحل‌، كنار دريا، موج‌ مي‌آوردش‌ كنار دريا. كي‌ اين‌ را مي‌گيردش‌؟ يأخذه‌ عدوا لي‌ و عدوا له‌. دشمن‌ تو او ميگيره‌. دشمن‌. دشمن‌ ميگيره‌. چرا خداي‌ تعالي‌ حضرت‌ موسي‌ را داد دست‌ دشمن‌؟ آنهم‌ دشمن‌ خدا و دشمن‌ حضرت‌ موسي‌. اينهمه‌ بچه‌ را كشته‌ بخاطر اينكه‌ موسي‌ متولد نشه‌. اينقدر دشمنه‌. ولي‌ او را مي‌گيره‌. چيكار خدا كرده‌؟ به‌ خدا قسم‌ اينها براي‌ ماها عبرته‌. آگهيست‌. خداي‌ تعالي‌ محبت‌ اين‌ بچه‌ را مي‌اندازه‌ توي‌ دل‌ دشمن‌. فالقيت‌ عليك‌ محبة‌ مني‌ و لتسمع‌ علي‌ عيني‌. ما انداختيم‌ محبت‌ تو را، محبتي‌ از خودمون‌، خوب‌ چيكار كرده‌؟ محبت‌، محبت‌، محبت‌ همينطوري‌. خداي‌ تعالي‌ محبت‌ را عنايت‌ ميكنه‌ همون‌ آن‌ دشمن‌، آسيه‌ زن‌ فرعون‌، اينها همه‌ دست‌ به‌ دست‌ هم‌ ميدن‌، حضرت‌ موسي‌ را بزرگش‌ مي‌كنند. ببينيد كارهايي‌ كه‌ همه‌اش‌ مربوط‌ به‌ محبته‌. حضرت‌ موسي‌ مي‌خواد شير بخوره‌. بچه‌ است‌، مي‌خواد شير بخوره‌. دايه‌ها را آوردند. زن‌ شيردار بي‌ بچه‌ زياد بود. چون‌ هر كسي‌ را بچه‌اش‌ را كشته‌ بودند، خوب‌ طبعا شير داشت‌. آوردند. هي‌ آوردند نگرفت‌، سينه‌ نگرفت‌. ديديد بعضي‌ بچه‌ها لج‌ مي‌كنند سينه‌ نمي‌گيرند. نگرفت‌. خواهر حضرت‌ موسي‌ آنجا بود. توي‌ جريان‌ بود. گفت‌ هل‌ ادلكم‌ علي‌ اهل‌ بيت‌؟ آيا دلالتتون‌ بكنم‌ به‌ يك‌ اهل‌ بيتي‌ كه‌ اين‌ را تكفل‌ بكنند. در اينجا ميفرمايد اذ تمشي‌ اخت‌ و تقول‌. خواهرت‌ آمد و گفت‌ هل‌ ادلكم‌ من‌ يكفله‌. آيا دلالتتون‌ بكنم‌ به‌ كسي‌ كه‌ او را تكفل‌ بكنه‌. ما تو را برگردونديم‌ به‌ مادرت‌. مادر را آوردند، پول‌ هم‌ بهش‌ مي‌دهند، بچه‌اش‌ را گذاشته‌ توي‌ دامنش‌، شير خودش‌ را بخوره‌. احترامش‌ هم‌ مي‌كنند. بعله‌. خدا كارش‌ اينه‌. بيائيم‌ با خدا بسازيم‌. بيائيم‌ با خدا رفيق‌ بشيم‌. به‌ خدا ضرر مي‌كنيم‌ با خدا دوستي‌ نداشته‌ باشيم‌. تمام‌ دشمن‌، دشمني‌ سخت‌تر در عالم‌ از زمان‌ حضرت‌ آدم‌ تا اين‌ زمان‌، بين‌ دو نفر دشمني‌ شديدتر از فرعون‌ و موسي‌ نبوده‌. يعني‌ كه‌ بخاطر او، صدها بچة‌ پسر را بكشند. كه‌ او بوجود نياد. ببينيد دشمني‌ در چه‌ حد. اما اين‌ دشمن‌ رفته‌ دنبال‌ دايه‌، تقاضا كرده‌، پول‌ داده‌، دايه‌ را، مادرش‌ را آورده‌، كر و كور هم‌ شده‌ هيچ‌ به‌ فكر اينكه‌ اين‌ بچة‌ خودش‌ باشه‌. اما خيلي‌ گوشهايش‌ باز بود. براي‌ اينكه‌ تو شير داري‌، بچه‌ات‌ را هم‌ كه‌ نكشتند. تو شير از كجا آورده‌اي‌؟ مي‌تونست‌ اقلا اين‌ را تحقيق‌ بكنه‌ فرعون‌ از حضرت‌ موسي‌. خودش‌ اصلا چون‌ همه‌ عادت‌ داشتند. هر كس‌ بچة‌ پسري‌ داشت‌، اينها پسرش‌ را مي‌كشتند. بعله‌ بچة‌ فلاني‌ را كشتند. تو شير داري‌ بچه‌ات‌ هم‌ كشته‌ نشده‌. از كجا آورده‌اي‌ شير را؟ هيچ‌ اصلا اين‌ سؤالها نبود. دشمن‌، دشمن‌ را خدا دوست‌ ميكنه‌. به‌ خدا قسم‌ به‌ همين‌ نسبت‌ نسبت‌ به‌ همة‌ شما اين‌ عمل‌ را ذات‌ مقدس‌ پروردگار انجام‌ ميده‌. يك‌ خورده‌ استقامت‌ داشته‌ باشيد، يك‌ خورده‌ توي‌ راه‌ راست‌ باشيد. با خدا لجبازي‌ نكنيد.

 همين‌ امشب‌، كاري‌ نداره‌، برنامه‌ باشه‌ براتون‌، همين‌ امشب‌ نيمه‌ شب‌ باشيد بگيد خدايا ما قرارداد ببنديم‌ با تو ما از اين‌ ساعت‌ به‌ بعد مريد تو باشيم‌، هر چه‌ تو ميگي‌ عمل‌ بكنيم‌، با هيچكس‌ ديگه‌ ارتباط‌ نداشته‌ باشيم‌. با خدا بسازيد. حضرت‌ موسي‌ بخاطر اينكه‌ مردم‌ هدايت‌ بشوند، نه‌ همون‌ مردم‌، دشمن‌ هدايت‌ بشه‌. خدا ببينيد چقدر مهربانه‌. ميگه‌ اذهب‌ الي‌ فرعون‌ انه‌ طغي‌. و قولا له‌، باهاش‌ تند صحبت‌ نكنيد. خيلي‌ عجيبه‌ها. باهاش‌ دعوا نكنيد. باهاش‌ با ملايمت‌ صحبت‌ كنيد. و قولا له‌ قولا لينا. در همينجا ميگه‌. اين‌ حرف‌ را كي‌، اين‌ سفارش‌ را كي‌ ميكنه‌؟ آن‌ كسي‌ كه‌ آن‌ طرف‌ را دوست‌ داره‌. فرعون‌ را خدا دوست‌ داشت‌. نميخواست‌ او جهنمي‌ بشه‌. ميگن‌ وقتي‌ افتاد توي‌ دريا، در روايات‌ اينجوري‌ داره‌، وقتي‌ افتاد توي‌ دريا هي‌ مي‌رفت‌ زير آب‌ و مي‌آمد، به‌ حضرت‌ موسي‌ گفت‌ خواهش‌ ميكنم‌ مرا ببخش‌. حضرت‌ موسي‌ گفت‌ نه‌ آقا. روايت‌ داره‌ كه‌ اگر ميگفت‌ خدايا مرا ببخش‌، خدا مي‌بخشيدش‌. اينقدر خدا مهربانه‌. اينقدر خدا را بايد دوست‌ داشت‌. كي‌ تقر عينها و لا تحزن‌. چرا به‌ مادرش‌ او را برگردونده‌ براي‌ اينكه‌ چشمش‌ روشن‌ بشه‌ براي‌ اينكه‌ بچشه‌، و محزون‌ نشه‌. خوب‌ اين‌ يك‌ محبت‌. خدا داره‌ همه‌اش‌ محبتهايش‌ را، اگر خواستيد محبت‌ كسي‌ را به‌ خودتون‌ جلب‌ كنيد، محبتهاي‌ خودتون‌ را بهش‌ بگيد. ما براي‌ تو همچين‌ كرديم‌، همچين‌ كرديم‌. اگر يك‌ كسي‌ را خواستيد اصلا طرفتون‌ نياد، اصلا ولش‌ كنيد. هيچ‌ اظهار محبت‌ بهش‌ نكنيد. محبتهايي‌ كه‌ او فراموش‌ كرده‌ شما تذكر نديد. خداي‌ تعالي‌ مي‌خواد حضرت‌ موسي‌ را به‌ خودش‌ جذب‌ كنه‌. ميگه‌ براي‌ چي‌. مي‌فرمايد و استنعت‌ لنفسي‌. باز يك‌ كار ديگه‌ كردي‌، ما محبت‌ بهت‌ كرديم‌. و قتلت‌ نفسا و نجيناك‌ من‌ الغم‌. و نجينات‌ فستلقي‌. تو يك‌ نفر را كشتي‌. البته‌ حضرت‌ موسي‌ جريانش‌، شنيديد، حضرت‌ موسي‌ نمي‌خواست‌ بكشه‌. او سيلي‌ زد، ظاهرا سيلي‌اش‌ محكم‌ بود. يا ظاهرا به‌ گيجگاهش‌ خورد، چه‌ جوري‌ بود كه‌ زمينه‌ داشت‌ براي‌ مردن‌. اين‌ مرد. فقضي‌. اون‌ را هم‌ بالاخره‌ نگذاشتيم‌. تو، اين‌ آدم‌ را كشتي‌، فنجيناك‌، نجاتت‌ داديم‌. ولكن‌ يك‌ چيزي‌ را بهتون‌ عرض‌ كنم‌. اگر كسي‌ مظلوم‌ كشته‌ بشه‌ ولو كافر باشه‌ در روايات‌ داره‌ و اين‌ تجربه‌ هم‌ شده‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ روح‌ او را آزاد ميگذاره‌ تا از طرف‌ انتقام‌ بگيره‌. بعد مؤاخذه‌اش‌، بعد مي‌گيرندش‌. اول‌ آزاد مي‌گذارند تا انتقامش‌ را از طرف‌ بگيره‌. براي‌ اينكه‌ فمن‌ قتل‌ مظلوما فقد جعلنا لوليه‌ سلطانا. توي‌ اينها بعضيها، حالا، ما نديديم‌ توي‌ تفسير اين‌ آيه‌ ممكنه‌ معناش‌ اين‌ باشه‌ كه‌ خودش‌ ولي‌ بدنشه‌. ولايت‌ بدن‌ نداره‌ و تسلط‌ پيدا ميكنه‌ روح‌ بر كسي‌ كه‌ كشته‌ او را. شما ببينيد، بعضي‌ وقتها يك‌ كارهايي‌ است‌ كه‌ هيچكس‌ نمي‌فهمه‌. كاري‌ سخت‌تر از آدم‌ كشتن‌. ممكنه‌ يكي‌ كسي‌ را بكشه‌ در چاه‌ بيندازه‌، در چاه‌ را هم‌ بگيره‌. اين‌ كه‌ سختي‌ نداره‌. اما كار ديگه‌، همه‌ مي‌فهمند. اينهمه‌ روح‌، روح‌ مظلوم‌ فعال‌ ميشه‌. اينقدر گاهي‌ فعال‌ ميشه‌، اين‌ تجربه‌ شده‌، كه‌ ميره‌ توي‌ بدن‌ آن‌ قاتل‌. قاتل‌ را مجبور ميكنه‌ بره‌ بگه‌ من‌ فلاني‌ را كشتم‌. جسدش‌ را هم‌ آنجا انداختم‌ بريد ببينيد. اين‌ زياد ديده‌ شده‌. در عين‌ حال‌ خدا نجات‌ داده‌ حضرت‌ موسي‌ را. ما نجاتت‌ داديم‌ از غم‌ و امتحانت‌ كرديم‌. فلبثت‌ السنين‌ مدين‌. خيلي‌ مجمل‌، مختصر خدا قضيه‌ را برايش‌ نقل‌ ميكنه‌. ما توي‌ شهر مدين‌ يك‌ چند سالي‌ مونديم‌. ظاهرا هفت‌ سال‌ يا هشت‌ سال‌. بعض‌ سنين‌، هفت‌ سال‌ ميگن‌. ثم‌ جعت‌ علي‌ قدر يا موسي‌. بعد برگشتي‌ با قدرت‌. با يك‌ حسابي‌، يك‌ حدي‌ اي‌ موسي‌. خوب‌. اينها براي‌ موسي‌ نيست‌. او لياقت‌ داشت‌ خدا بهش‌ گفت‌. ولي‌ ماها هم‌ اگر لياقت‌ پيدا كنيم‌ خدا بهمون‌ ميگه‌. و اصتعنتك‌ لنفسي‌. تو را من‌ ساختمت‌، صنعت‌ يعني‌ همين‌، تو را من‌ ساختمت‌ براي‌ خودم‌. بيائيم‌ امشب‌ از خدا بخواهيم‌ كه‌ خدا ما را هم‌ بسازه‌ براي‌ خودش‌. بيائيم‌ امشب‌ از خدا بخواهيم‌ كه‌ خدا ما را جوري‌ بسازه‌ كه‌ خودش‌ دوست‌ داره‌. الهنا عاملنا بفضلك‌. خدايا با من‌ با فضل‌ خودت‌ معامله‌ كن‌. در جاي‌ ديگه‌ ميگيم‌ كه‌ يفعل‌ بي‌ ما انت‌ اهلك‌. خدايا روي‌ من‌ اينجوري‌ فعل‌ انجام‌ بده‌ كه‌ تو اهلشي‌. ولو براي‌ خودت‌ بساز. و لا تفعل‌ بي‌ ما أنا اهلك‌. و اصتنعتك‌ لنفسي‌. اين‌ را به‌ حضرت‌ موسي‌ فهمونده‌، همين‌ الان‌ از همين‌ كلام‌ ديگه‌. اينجا ميگه‌ و اصتنعتك‌ لنفسي‌. همة‌ موجودات‌ را، در آسمانها، زمين‌، همه‌ را براي‌ تو خلق‌ كردم‌، تو را براي‌ خودم‌ خلق‌ كردم‌. خلق‌ السماوات‌ و الارض‌، خلق‌ لكم‌ ما في‌ السماوات‌ و ما في‌ الارض‌. براي‌ شما خدا خلق‌ كرده‌ آنچه‌ در آسمانها و زمينه‌. ولي‌ تو را براي‌ خودش‌ خلق‌ كرده‌. تو را براي‌ كي‌ خلق‌ كرده‌؟ از صبح‌ كه‌ از خواب‌ پا شدي‌، همين‌ امروز، حسابش‌ را بكنيم‌. تو الان‌ چقدر فكر كردي‌ كه‌ ما براي‌ چي‌ خلق‌ شديم‌؟ براي‌ چي‌ خلق‌ شديم‌؟ براي‌ خوردن‌ و خوابيدن‌ و زندگيهايي‌ حيواني‌، همين‌ كارهايي‌ كه‌ همه‌ دارند مي‌كنند؟ نه‌. تو را براي‌ خودش‌ خلق‌ كرده‌. به‌ فكر او باش‌. صنعت‌ هم‌ روي‌ تو انجام‌ داده‌، هنر روز تو انجام‌ داده‌. روي‌ حيوانات‌ اين‌ هنر را انجام‌ نداده‌. اين‌ صنعت‌ را انجام‌ نداده‌. روي‌ تو انجام‌ داده‌ كه‌ در اين‌ مغز كوچيكت‌، در اين‌ بدن‌ كوچيكت‌ يك‌ روحي‌ قرار داده‌ كه‌ و تلك‌ الفيه‌ عالم‌ الاكبر. تو گمان‌ ميكني‌ يك‌ چيز كوچكي‌ هستي‌. چي‌. در مقابل‌ اين‌ كهكشانها، اين‌ عوالم‌، ولي‌ در تو و في‌ كنه‌ تبل‌ عالم‌ الاكبر. عالم‌ اكبر را در تو قرار داده‌ و تو را براي‌ خودش‌. حالا كه‌ تو را براي‌ خودش‌ ساخته‌، انشاء الله‌ شماها هم‌ براي‌ خدا ساخته‌ شده‌ايد، انشاء الله‌ شما هم‌ مال‌ خدا هستيد، چيكار بايد بكنيد؟ اذهب‌ انت‌ بعت‌، اين‌ وظيفه‌است‌ها، تو هم‌ برو و برادرت‌ هم‌ بره‌، هر كه‌ را ميتوني‌ همراه‌ خودت‌ كمك‌ بگير. اگر احتياج‌ به‌ كمكه‌، كمك‌ بگير. نگو من‌ را كه‌ توي‌ قبر او نمي‌خوابونند. به‌ من‌ چه‌. نه‌. كمك‌ بگير. هر جوري‌ برات‌ ممكنه‌. كجا برو؟ انت‌ و اخوك‌ بآيات‌ و لا تنيا في‌ ذكري‌. تو و برادرت‌ با آيات‌ من‌، با آن‌ آيات‌ كه‌ نشونه‌هايي‌ كه‌ خدا بهش‌ داد، چي‌ بود نشونه‌ها؟ يكي‌ اژدها، يكي‌ هم‌ يد بيضاء. اذهبا الي‌ فرعون‌. كجا بريم‌. بريد بطرف‌ فرعون‌ دو تايي‌. چرا فرعون‌. انه‌ طغي‌. طغيان‌ كرده‌. انسان‌ وقتي‌ كه‌ از حد خودش‌ تجاوز كرد، طاغوت‌ ميشه‌، طغيانگر ميشه‌. ماها همينقدر، يك‌ دونه‌ گناه‌ بكنيم‌ طاغوتيم‌. اين‌ را شما بدونيد. يك‌ گناه‌، يك‌ معصيت‌، يك‌ عمل‌ زشت‌، حتي‌ اگر مته‌ بخواهيم‌ به‌ خشخاش‌ بگذاريم‌ و دقيق‌ بشيم‌، يك‌ مكروه‌ انجام‌ بديم‌، به‌ همان‌ نسبت‌ طاغوتيم‌، طغيانگريم‌. بايد انسان‌ طغيان‌ نكنه‌. فرعون‌ طغيان‌ كرده‌، شما بريد نصيحتش‌ بكنيد. انه‌ طغي‌ فقولا له‌. دو تا يي‌ حرف‌ كه‌ با او مي‌زنيد، حرف‌ ملايم‌ بزنيد. نگيد آي‌ فلان‌ فلان‌ شده‌، چون‌ بعضي‌ها خيلي‌ مقدسند. به‌ يك‌ زن‌ بي‌ حجاب‌ ميگن‌، زنيكه‌! روت‌ رو بپوشون‌. اونهم‌ ميگه‌ خودتي‌. راهش‌ اين‌ نيست‌. امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر راهش‌ اينها نيست‌. راهش‌ اينه‌ كه‌ با زبان‌ نرم‌، ملايم‌، با محبت‌. نه‌ اينكه‌ آدم‌ اظهار محبت‌ بكنه‌ بگه‌ كه‌ خانم‌ مثلا، نه‌. اونجور كه‌ لازمه‌، سرت‌ هم‌ پائينه‌، بگو خانم‌ تو كه‌ روسري‌ داري‌، يك‌ خورده‌ بيار جلوتر موهايت‌ معلوم‌ نشه‌. اين‌ خيلي‌ آسونه‌. به‌ برادرت‌ ميرسي‌ بشين‌ يك‌ مقدمه‌اي‌ براش‌ درست‌ كن‌ و بعد نصيحتش‌ كن‌ و بعد حرفت‌ را بزن‌. بگو تو كه‌ ميدوني‌ من‌ تو را خيلي‌ دوستت‌ دارم‌. اين‌ اين‌ اين‌، يك‌ خواهشي‌ مي‌خواستم‌ ازت‌ بكنم‌. چه‌ خواهشي‌؟ ريشت‌ را نتراش‌. آقا فلان‌ گناه‌ را نكن‌. اينقدر ساده‌. خيلي‌ با محبت‌. اگر گفت‌ چشم‌، يك‌ چند تا صورتش‌ را هم‌ ببوس‌ و خيلي‌ هم‌ ازش‌ ممنون‌ بشو و تشكر كن‌. من‌ نميرم‌ خونة‌ اخوي‌ براي‌ اينكه‌ مرتيكه‌ ريشش‌ را مي‌تراشه‌. چه‌ ميكنه‌، فلان‌ ميكنه‌. اگر من‌ يك‌ وقت‌ با شما تند برخورد ميكنم‌، حساب‌ من‌ غير از ديگرانه‌. شما رفيق‌، اصلا من‌ بايد اگر دستم‌ برسه‌ كتك‌ بزنم‌. آخه‌، يعني‌ تمام‌ آنچه‌ كه‌ گفته‌ شده‌ همه‌اش‌ هيچ‌. آن‌ روزي‌ كه‌ من‌ مرحلة‌ توبه‌ را بهتون‌ ميگم‌، آنجا ديگه‌ يك‌ دونه‌ گناه‌ هم‌ نبايد انجام‌ بشه‌. اين‌ تعهده‌. اگر نگيد كه‌ تو چرا؟ نه‌. ما حسابمون‌ جداست‌ و ما را استثناء بدونيد و دعوا هم‌ باهاتون‌ ميكنم‌ و اگر، الحمد لله‌ نديدم‌ كسي‌ گناه‌ بكنه‌. يك‌ گناه‌ كوچك‌ شما بكنيد، دعواي‌ حسابي‌ها! دعواي‌ حسابي‌ ميكنم‌. ولي‌ اگر به‌ افراد غريبه‌ من‌ خودمم‌ هم‌ برخورد ميكنم‌. گاهي‌ افراد هستند من‌ برخورد ميكنم‌. اينجا نه‌. با محبت‌. و قولا له‌ قولا لينا. ببينيد حضرت‌ موسي‌، ببينيد حالا قضية‌ حضرت‌ موسي‌ براتون‌ دليل‌ بيارم‌. حضرت‌ موسي‌ وقتي‌ مي‌آيد از كوه‌ طور بعد از اون‌ چهل‌ روز، مي‌بينه‌ مردم‌ گوساله‌ پرست‌ شدند، اين‌ موهاي‌ جلوي‌ سر برادرش‌ را ميگيره‌ ميكشه‌ جلو. مويش‌ را ميگيره‌، كتكش‌ ميزنه‌ كه‌ تو چرا گذاشتي‌ اينجور بشه‌. با برادرش‌ تندي‌ ميكنه‌. اما همين‌ حضرت‌ موسي‌ وقتي‌ ميره‌ در خونة‌ فرعون‌، محبت‌ باهاشون‌ برخورد ميكنه‌. شما هم‌ انشاء الله‌، شما برادر منيد. و همانطور كه‌ حضرت‌ موسي‌ با برادرش‌ برخورد ميكنه‌، من‌ آنجوري‌ برخورد ميكنم‌. و شما هم‌ از من‌ راضي‌ هستيد انشاء الله‌. بعضي‌ از رفقا از ما گله‌ مي‌كنند، ميگن‌ چرا تو با ما برخورد تند نداري‌. ميگم‌ آخه‌ اخلاق‌ هم‌ بايد انسان‌ داشته‌ باشه‌ بهرحال‌. بعله‌. فقولا له‌ قولا لينا لعله‌ يتذكر او يخشي‌. اينها چي‌ گفتند؟ قال‌ ربنا اننا نخاف‌ ان‌ نفرط‌ علينا او يفقي‌. آخه‌ آدم‌ طغيانگر، آدمي‌ كه‌ اينهمه‌ بچه‌ كشته‌، دلش‌ اصلا نلرزيده‌، ما مي‌ترسيم‌ كه‌ افراط‌ كنه‌ دربارة‌ ما، زياده‌روي‌ كنه‌ دربارة‌ ما و طغيان‌ بكنه‌ در حق‌ ما. ما آنجا چيكار كنيم‌. ما اين‌ را مي‌ترسيم‌. خدا، اينها همه‌اش‌ با شما هم‌ صحبت‌ ميكنه‌ حضرت‌ پروردگار. قال‌ لا تخافوا. نترسيد. حالا كه‌ مرحلة‌ استقامت‌ را گذروندي‌، نترس‌. اني‌ معكما. من‌ با شمام‌. به‌به‌. خدا ميگه‌ من‌ با شمام‌. انني‌ معكما. با شما هستم‌. خوب‌ من‌ هستم‌ ديگه‌. شما چه‌ قدرتي‌ بالاتر از قدرت‌ من‌ مي‌خوايد. شما به‌ خدا بگيد كه‌ خدايا من‌ مي‌ترسم‌ كه‌ روزگار، حالا، طغيان‌ ما روزگاره‌. روزگار بر وضع‌ من‌ هجوم‌ بياره‌، طغيان‌ بكنه‌، ما را ناراحت‌ كنه‌، ما را اذيت‌ كنه‌. خدا ميگه‌ تو وظيفه‌ات‌ را انجام‌ بده‌ انني‌ معك‌. من‌ با تو هستم‌. من‌ با شما هستم‌ انني‌ معكما اسمع‌ و اري‌. هم‌ صدايتون‌ را مي‌شنوم‌ هم‌ خودتون‌ را مي‌بينم‌. اسمع‌ و اري‌. فعتياه‌. فقولا انا رسول‌ ربك‌ فارسل‌ معنا بني‌ اسرائيل‌. ما كاري‌ با تو نداريم‌. ما از طرف‌ خدا آمديم‌ بني‌ اسرائيل‌ را با ما بفرست‌ بريم‌. و انذر هم‌. اينقدر اذيتشون‌ نكن‌، عذابشون‌ نكن‌، و يك‌ آياتي‌، يك‌ نشانه‌اي‌ از طرف‌ خدا آورده‌ايم‌، و السلام‌، شايد هدايت‌ بشي‌. آمدند پيش‌ فرعون‌. فقال‌ ما ربكم‌ يا موسي‌. مگه‌ غير از من‌ خدايي‌ هست‌. كيه‌ پروردگار شما اي‌ موسي‌ و هارون‌؟ قالا، قال‌، چون‌ خطاب‌ حضرت‌ موسي‌ بود. البته‌ فلم‌ ربكما كه‌، ربنا الذي‌ اعطي‌ كل‌ شي‌ء خلقه‌ ثم‌ هدي‌. ولي‌ اين‌ ميگه‌ فما ربكما يا موسي‌. قال‌ ربنا الذي‌ اعطي‌ كل‌ شي‌ء خلقه‌ ثم‌ هدي‌. حالا هر جور كه‌ بگيد. بزرگترين‌ دليل‌ در اثبات‌ وجود خدا، اين‌ را بدونيد اين‌ دليله‌. هر وقت‌ خواستيد براي‌ كسي‌ خدا را ثابت‌ كنيد، از همين‌ شعور حيواني‌، دليلش‌ را شعور حيواني‌ هم‌ هست‌. توي‌ كتاب‌ پاسخ‌ ما نوشتم‌ من‌. دليلش‌ را هم‌ شعور حيواني‌. اين‌ خيلي‌ دليل‌ قاطعيه‌. اين‌ مرغي‌ كه‌ گندم‌ و چوبها را ريختيد پيشش‌، كي‌ بهش‌ ميگه‌ گندمها را بخور چوبها را نخور. اين‌ را مي‌شمره‌ تحويلت‌ ميده‌. پدر و مادرش‌ ميگن‌ كه‌ آنها اينجا نيستند. شامه‌اش‌ ميگه‌؟ نه‌ گندم‌ بوي‌ حسابي‌ داره‌ نه‌ چوب‌. كي‌ ميگه‌؟ اين‌ شامه‌ را كي‌ بهش‌ داده‌؟ چرا ما شامه‌اممون‌ اين‌ كشش‌ را نداره‌؟ كي‌ به‌ مرغ‌ گفته‌ كه‌ بيست‌ و يك‌ روز روي‌ تخم‌ بخوابي‌؟ كي‌ به‌ مرغ‌ گفته‌ كه‌ تو بايد فلان‌ غذا را بخوري‌ فلان‌ غذا را نخوري‌. كي‌ گفته‌ وقتي‌ جوجه‌ از تخم‌ بيرون‌ آمد چه‌ جوري‌ بايد باهاش‌ رفتار كني‌؟ نه‌ كي‌ گفته‌. روي‌ شعور حيواني‌ خيلي‌ كار كنيد. اگر مي‌خواهيد يك‌ مقدار متوجه‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار بشيد، روي‌ شعور حيواني‌. همة‌ حيوانات‌ يك‌ شعوري‌ دارند كه‌ از نظر علمي‌ هيچ‌ راهي‌ نداره‌ مگر اينكه‌ بگيم‌ خدا با اينها حرف‌ ميزنه‌. خدا بهشون‌ ميگه‌. زندگيهاي‌ اجتماعيشون‌ مخصوصا مثل‌ زندگي‌ مورچگان‌ و زندگي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، موريانه‌ و زندگي‌ زنبور عسل‌، اينها عجيبه‌. كتابها نوشتند دربارة‌ نوع‌ زندگي‌ كه‌ چكارها مي‌كنند. بزرگترين‌ مهندسهاي‌ عالم‌ كاري‌ را كه‌ موريانه‌ ميتونه‌ بكنه‌ نمي‌تونند. در ساختمانهايي‌ كه‌ موريانه‌هايي‌ كه‌ در مناطق‌ گرمسيري‌ هستند كه‌ با بمب‌ خواستند خانه‌هايشون‌ را خراب‌ كنند، نتونستند. مورچه‌ ميره‌ زير زمين‌. خوب‌ آن‌ زير آب‌، باران‌، اينهمه‌ وارد خانه‌اش‌ ميشه‌. اين‌ چيكار ميكنه‌ كه‌ خفه‌ نميشه‌ آن‌ زير؟ و غذاش‌ را هم‌ حفظ‌ ميكنه‌. شما اگر تونستيد يك‌ حيوان‌ زنده‌اي‌ را در يك‌ همچين‌ جائي‌ نگهداريد. نميشه‌. نگه‌ داشته‌ نميشه‌. موريانه‌ همينطوره‌، حيوانات‌ اجتماعي‌، حيوانات‌ انفرادي‌. دقيقا عرض‌ كردم‌، همان‌ وقتي‌ كه‌ اين‌ مرغ‌ داره‌ دانه‌ را جمع‌ ميكنه‌، همانجا خدا باهاش‌ تند تند صحبت‌ ميكنه‌. و اگر خدا نباشه‌ هيچ‌ يك‌ از اينها هيچ‌ كار نمي‌تونند بكنند.

 ربنا الذي‌ اعطا كل‌ شي‌ء خلقه‌ ثم‌ هدي‌. قال‌ فما قبل‌. قبلا مگه‌ چه‌ خبر داشت‌. همين‌ ده‌ سال‌ پانزده‌ سال‌ مي‌خواست‌ بشينه‌ تاريخ‌ مرور كنه‌، مقصد دير مي‌رسيد. گاهي‌ ميشه‌ اون‌ كسي‌ كه‌ با انسان‌ بحث‌ ميكنه‌، اون‌ يك‌ چيزي‌ جلوي‌ انسان‌ ميگذاره‌ كه‌ پرت‌ كنه‌ انسان‌ را از بحث‌. و انسان‌ بشينه‌ و قضايا را نقل‌ كنه‌. مثلا حالا انسان‌ گرم‌ بحثه‌، ميپرسه‌ مكه‌ رفتي‌؟ مكه‌ چند تا مثلا در داره‌، مسجد الحرام‌ چند تا در داره‌؟ شما اينجا بگو آقا نميدونم‌. ولش‌ كن‌. نقدا بحثمون‌ را ادامه‌ بديم‌. اينجوري‌ ميشه‌. پرت‌ نشيد از بحث‌ اصلي‌ اگر مي‌خوايد به‌ مقصد برسيد. حالا اينها فنون‌ بحثه‌ كه‌ باصطلاح‌ بايد ياد گرفت‌. حضرت‌ موسي‌ هم‌ گفت‌ علي‌ ان‌ ربي‌. علمش‌ دست‌ خداست‌ و باز برگشت‌ به‌ مطلب‌ خودش‌. جعل‌ لكم‌ ارض‌ مهدا. آن‌ كسي‌ كه‌ زمين‌ را براي‌ شما مهد قرار داده‌ كه‌ اين‌ كلمه‌ خيلي‌ مهمه‌. زمين‌ حركت‌ داره‌. حركتي‌ داره‌ زير پاي‌ خودش‌، همين‌ حركت‌ وضعيش‌ را ميگه‌. روي‌ پاي‌ خودش‌، براي‌ چي‌؟ براي‌ اينكه‌ بشر استراحت‌ بكنه‌ بر روي‌ اين‌ و شب‌ و روز بوجود بياد. كه‌ دو تا آيه‌ هست‌ در قرآن‌، يكي‌ در سورة‌ مي‌فرمايد هو الذي‌ جعل‌ الارض‌ بعله‌، و جعلنا الارض‌ مهادا. ما زمين‌ را براي‌ شما گهواره‌ قرار داديم‌. بعد در اين‌، در اين‌ بحثي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ كلام‌ را مي‌فرمايد صحبت‌ از شب‌ و روز ميكنه‌. در آية‌ ديگه‌ كه‌ مي‌فرمايد الذي‌ جعل‌ الارض‌ كفافا كه‌ حركت‌ انتقالي‌ را ميگه‌ كفاف‌ يعني‌ حركت‌ و سريع‌ به‌ طرف‌ جلو رفتن‌. آنجا حرف‌ از ماه‌ و سال‌ ميزنه‌. اين‌ خيلي‌ دقيقه‌. اين‌ را من‌ فكر ميكنم‌ در دو مقاله‌ نوشتم‌. آقايون‌ دقت‌ كنند. خيلي‌ عجيبه‌ كه‌ هم‌ حركت‌ وضعي‌ هم‌ حركت‌ انتقالي‌ در زماني‌ كه‌ فلاسفة‌ بزرگ‌ ميگفتند زمين‌ حركت‌ نداره‌ اصلا. و سنك‌ لها لك‌ سبل‌ و انزل‌ من‌ السماء مائا فاخرجنا به‌ من‌ نبات‌ شتي‌ فكون‌ زرعوا انعامكم‌ ان‌ في‌ ذلك‌ لآيات‌ لاولي‌ الالباب‌. خوب‌.

 حضرت‌ موسي‌ مطالبي‌ اينجا هست‌ كه‌ بحثش‌ زياده‌ و طولانيست‌. اشاره‌ به‌ آن‌ نشانه‌هايي‌ كه‌ آورده‌ كرد. با حضرت‌ موسي‌ يك‌ قراري‌ گذاشتند كه‌ روز ذينفع‌، روز جشن‌ حضورتون‌ عرض‌ كنم‌، كه‌ مردم‌ همه‌ جمع‌ ميشوند شما بيائيد تا سحره‌ هم‌ بيايند و مبارزات‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ علميتون‌ شروع‌ بشه‌. آنها هم‌ آمدند. قال‌ يا موسي‌، قالوا يا موسي‌، سحره‌ گفتند اي‌ موسي‌. انا ان‌ تلقي‌ و ما نكون‌ ان‌ تلقون‌. تو اول‌ مي‌اندازي‌ يا ما اول‌ بيندازيم‌؟ تو نشون‌ ميدي‌ يا ما اول‌ نشون‌ بديم‌. حضرت‌ موسي‌ گفت‌ شما اول‌ نشون‌ بديد ببينيم‌ چيكار مي‌كنيد؟! آنها ريسمونها را ريختند. ريسمونها به‌ چشم‌ مردم‌ مثل‌ مارهايي‌ كه‌ اينها دارند حمله‌ مي‌كنند، حركت‌ مي‌كنند، نشون‌ داده‌ شد كه‌ اون‌ سحر بود. حضرت‌ موسي‌ هم‌ در دلش‌ يك‌، اوجس‌، فاوجس‌ في‌ نفسه‌ خيفة‌، خيفة‌ موسي‌. در دلش‌ يك‌ ترسي‌ پيدا شد كه‌ آخه‌ اين‌ ترس‌ نه‌ بخاطر اينكه‌ اعتماد نداشت‌. مي‌ترسيد كه‌، چون‌ وقتي‌ انسان‌ به‌ يك‌ چيزي‌ خيلي‌ عشق‌ داره‌، خيلي‌ مي‌ترسه‌. شما اگر خواسته‌ باشيد كه‌ يك‌ چيزي‌ را، يك‌ حرفتون‌ پيش‌ بره‌، يك‌ كارتون‌ موفقيت‌ داشته‌ باشه‌. با همة‌ اعتمادي‌ كه‌ داريد در دلتون‌ يك‌ ترسي‌ پيدا ميشه‌ كه‌ مبادا، همچين‌ ترس‌ ناخودآگاهيه‌ها. نه‌ اينكه‌ اين‌ ترس‌ از روي‌ ضعف‌ نيست‌ها، از روي‌ محبته‌. از كثرت‌ محبته‌. ما باز اونجا بهش‌ رسيديم‌. از توي‌ دلش‌ اطلاع‌ داشتيم‌. انك‌ لا تخف‌ انك‌ الاعلي‌. تو موفقي‌. نترس‌. حضرت‌ موسي‌ انداخت‌ آنچه‌ كه‌ در دستش‌ بود كه‌ همون‌ عصا بود، يك‌ دفعه‌ اژدهايي‌ شد و تمام‌ اينها را بلعيد، فالقي‌ سحرة‌ سجدا. همة‌ سحره‌ ريختند به‌ سجده‌. قالوا آمنا برب‌ هارون‌ و موسي‌. ما ايمان‌ آورديم‌ به‌ پروردگار هارون‌ و موسي‌. معجزه‌ هم‌ منطبق‌ با مردم‌ زمانش‌ بوده‌. هر پيغمبري‌ كه‌ مي‌آمده‌، معجزه‌اش‌ مطابق‌ آن‌ هنري‌ كه‌ مردم‌ زمان‌ داشتند بوده‌. اينطور بوده‌. حضرت‌ موسي‌ سحره‌ بودند. حضرت‌ عيسي‌ اطبا بود تقريبا حاذق‌ بودند. كه‌ حضرت‌ عيسي‌ مرده‌ زنده‌ ميكرد. و در زمان‌ پيغمبر اكرم‌، از اطراف‌، خود مردم‌ مكه‌ زياد اطلاعات‌ علمي‌ و ادبيات‌ صحيحي‌ نداشتند. ولي‌ از اطراف‌ اشعاري‌ را مي‌آوردند، يك‌ خورده‌ عوضش‌ ميكردند و اين‌ ماية‌ امتيازش‌ بوده‌. فصاحت‌ و بلاغت‌. لذا پيغمبر اكرم‌ با قرآن‌ معجزه‌اش‌ انجام‌ ميشه‌. و اين‌ بشارت‌ را بهتون‌ بدهم‌. يعني‌ اگر گفت‌ يكي‌ از علائم‌ ظهور چيه‌؟ يكي‌ از علائم‌ ظهور چون‌ قبلا مي‌گفتند كه‌ حضرت‌ وقتي‌ تشريف‌ بياورد، هر جاي‌ عالم‌، وقتي‌ حضرت‌ صداشون‌ را بلند مي‌كنند به‌ همه‌ صداشون‌ مساوي‌ ميرسه‌. و وجود مقدس‌ امام‌ زمان‌ را هم‌ مي‌بينند. آنوقتي‌ كه‌ راديو و تلويزيون‌ و امثال‌ اينها اختراع‌ نشده‌ بود، يا رادارها اختراع‌ بشه‌، اين‌ را روايات‌ ما گفتند. و ديروز كه‌ خيلي‌ مهمه‌، شايد به‌ حساب‌ نيارند، همين‌ اختراعات‌ زمانه‌. يا مثلا راديو نمي‌دونستند چي‌ هست‌. يك‌ فرستنده‌ داره‌، يك‌ گيرنده‌ داره‌، يا كار تلويزيون‌ را ميدونه‌ چي‌ هست‌. يا فرض‌ كنيد كار رادارها را ميدونه‌ چي‌ هست‌. اين‌ وقتي‌ مي‌بينه‌ يك‌ نفر آمده‌ بدون‌ فرستنده‌ و بدون‌ گيرنده‌ صدا را مساوي‌، يعني‌ آنكه‌ در مسجد الحرام‌ در مقابل‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ نشسته‌ همانطور صدا را مي‌شنوند مثل‌ هماني‌ كه‌ در آمريكا نشسته‌. و وجود مقدس‌ حضرت‌ را آن‌ كسي‌ كه‌ آنجا جلوي‌ حضرت‌ نشسته‌ آنجور مي‌بينه‌ كه‌ يك‌ شخصي‌ حضرت‌ را ميبينه‌. مساويه‌. آنجا تمام‌ آنهايي‌ كه‌ اين‌ مسائل‌ در دستشون‌ هست‌، اين‌ رادارها در دستشون‌ هست‌، اين‌ اختراعات‌ در دستشون‌ هست‌، اين‌ صنايع‌ در دستشون‌ هست‌؛ اينها همه‌ ايمان‌ مي‌آرن‌. يعني‌ اگر ايمان‌ نيارن‌ يعني‌ دليلي‌ هم‌ نداره‌. افراد دانشمند زودتر ايمان‌ مي‌آرند تا افراد غفلتمند رياست‌ طلب‌. ممكنه‌ رئيس‌ جمهور آمريكا ايمان‌ نياره‌. ولي‌ آنهايي‌ كه‌ تمام‌ رادارهاي‌ در دست‌ اونه‌، آنها ايمان‌ مي‌آورند. آني‌ كه‌ تمام‌ فرستنده‌ها، آني‌ كه‌ تمام‌ تلويزيونهاي‌ آمريكا در دستشه‌، ايمان‌ مي‌آره‌. خوب‌ حساب‌ ميكنه‌، با محاسبة‌ دقيق‌ مي‌بينه‌ اين‌ كار خداست‌. اين‌ كسي‌ كه‌ اين‌ كار را ميكنه‌ و اينطور خودش‌ را نشون‌ ميده‌ و اينطور صداش‌ را به‌ همه‌ ميرسونه‌، اين‌ شخص‌ با خدا ارتباط‌ داره‌. اين‌ خيلي‌ مهمه‌ها. ولذا آنها همه‌ ايمان‌ مي‌آورند. بعضي‌ها ميگند كه‌ چطور حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ مي‌خواد با شمشير عالم‌ را فتح‌ كنه‌. اين‌ خيلي‌ ساده‌ها. وقتي‌ اين‌ دو تا معجزه‌ را حضرت‌ وليعصر از خودش‌ نشون‌ داد، تمام‌ آنهايي‌ كه‌ رادار در دستشونه‌ يك‌ خورده‌ هم‌ خدا كمك‌ ميكنه‌، رادارها در دستشونه‌، راديوها در دستشونه‌، فرستنده‌ها در دستشونه‌، اينها ايمان‌ مي‌آورند. به‌ نفع‌ حضرت‌ از اينها استفاده‌ مي‌كنند. آقاي‌ قدرتي‌ هم‌ بگه‌ من‌ رئيس‌ جمهور آمريكا هستم‌ هر كاري‌ مي‌خواد بكنه‌. اينكه‌ نميتونه‌ صداش‌ را به‌ كسي‌ برسونه‌. اون‌ كه‌ نميتونه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ تبليغات‌ بكنه‌. تبليغات‌، من‌ يادمه‌ شبي‌ كه‌ انقلاب‌ شد ادارة‌ راديو خيلي‌ مؤثر بود. در آنجا ميگفت‌ كه‌ مردم‌ ريختند توي‌ خيابانها، مردم‌ چه‌ كردند، مردم‌ چه‌ كردند. دارند ادارة‌ راديو و تلويزيون‌ را مي‌گيرند، فلان‌ و اينها. آنهايي‌ كه‌ قدرت‌ در دستشون‌ بود، اسلحه‌ در دستشون‌ بود، آنها همه‌ ترسيدند. و اين‌ هست‌. و تازه‌ كساني‌ هم‌ كه‌ اسلحه‌ در دستشونه‌، آنها هم‌ ايمان‌ مي‌آورند. وقتي‌ كه‌ اينهايي‌ كه‌ همة‌ باصطلاح‌ قدرت‌ و كار در دستشونه‌ ايمان‌ به‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ بياورند فرعون‌ چيكار ميتونه‌ بكنه‌؟! فرعونها چيكار مي‌تونند بكنند؟ همان‌ كاري‌ را كه‌ شاه‌ كرد، همان‌ كار را آنها هم‌ مي‌كنند. ميگذارند ميروند، گريه‌ هم‌ ميكنه‌، ناراحت‌ هم‌ ميشه‌، ميگذاره‌ مملكتش‌ را ميره‌. ديگه‌ هم‌ راهش‌ نميدهند. خيلي‌ عجيبه‌ها. ما بهترين‌ نمونه‌ براي‌ اينكه‌، چند تا بهائي‌ اول‌ انقلاب‌ آمدند پيش‌ من‌ مسلمان‌ شدند. گفتند ما خوب‌، فكر مي‌كرديم‌ امام‌ زمان‌ نميتونه‌. از اين‌ نمونه‌ فهميديم‌ كه‌ ميشه‌. حتي‌ امام‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ شمشير هم‌ نداشت‌. امام‌ زمان‌ شمشير داره‌ اقلا. ايشان‌ سنشون‌ ايجاب‌ نميكرد كه‌ حتي‌ شمشير به‌ دستشون‌ هم‌ بگيرند. امام‌ زمان‌ كه‌ ميتونه‌ اين‌ كار را بكنه‌. و اين‌ نمونه‌ است‌. خود ماها شعار مي‌داديم‌ كه‌ توپ‌، تانك‌، مسلسل‌، ديگر اثر ندارد. اين‌ همان‌ معنايي‌ است‌ كه‌ در روايت‌ داره‌ اينها از كار مي‌افته‌. نه‌ اينكه‌ از كار مي‌افته‌، معناش‌ اين‌ باشد كه‌ ديگر اگر كسي‌ پشت‌ مسلسل‌ بشينه‌، مسلسل‌ صدا نداره‌، نميدونم‌، تير ازش‌ بيرون‌ نميره‌. اينها نه‌. اين‌ نيست‌. كسي‌ نيست‌ اصلا اينها را بكار بيندازه‌ به‌ ضرر امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌. و امام‌ عصر هم‌ كه‌ نمي‌خواد از آنها استفاده‌ بكنه‌ براي‌ پيشرفت‌ خودش‌. خيلي‌ ساده‌ كار انجام‌ ميشه‌. نميدونم‌ خوب‌ متوجه‌ شديد يا نه‌؟ اين‌ نمونه‌، ايني‌ كه‌ ميگم‌ روايت‌ داره‌ها كه‌ ايني‌ كه‌ الان‌ دربارة‌ حضرت‌ موسي‌ انجام‌ شده‌ و خدا دربارة‌ حضرت‌ موسي‌ انجام‌ داده‌، عينش‌ دربارة‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ السلام‌ هست‌.

 آقا سحره‌ ريختند به‌ سجده‌. تمام‌ مردم‌ همينطور. توي‌ دلشون‌ لااقل‌ ايمان‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ آوردند. فرعون‌ مونده‌ بود، همينها كه‌ درآمدشون‌ به‌ دست‌ فرعونه‌. طلاها دست‌ فرعونه‌، اينها ماندند. اينها را مي‌بريمشون‌ در دريا غرقشون‌ مي‌كنيم‌. راحت‌. اين‌ كار را كرد. خيلي‌ ساده‌. ببينيد حضرت‌ موسي‌ حتي‌ شمشير هم‌ نكشيد عليه‌ فرعون‌. راه‌ افتاد آمد لب‌ دريا، دريا باز شد حضرت‌ موسي‌ رفت‌. فرعون‌ هم‌ گفت‌ ما با آنها فرقمون‌ چيه‌؟ ما هم‌ مي‌ريم‌. آنها وسط‌ كه‌ رسيدند، آنها خارج‌ شدند، آبها ديواره‌اش‌ بهم‌ ريخت‌. و آنها غرق‌ شدند. خيلي‌ ساده‌ انجام‌ شدها. مي‌بينيد كه‌ حضرت‌ موسي‌ شمشير هم‌ نداشت‌ و توپ‌ و تانك‌ و مسلسل‌ و اين‌ حرفها هم‌ نداشت‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ يقينا فرعون‌ وسايل‌ كشتن‌ داشت‌. چون‌ فرعون‌ بوده‌ بهرحال‌. و به‌ نظر من‌ بزرگترين‌ علامت‌ ظهور همين‌ تلفنهاي‌ بي‌ سيم‌، تلفن‌، تلگراف‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ راديو، تلويزيون‌، رادار، اينهاست‌. كه‌ اينها آمده‌ كه‌ معجزه‌اش‌ پشت‌ سرش‌ مي‌آيد تا ميگن‌ معجزه‌ و صنعت‌ و يا صنع‌ يا هر چي‌. فرق‌ كه‌ گذاشتند آنوقت‌ آن‌ كسي‌ كه‌ معجزه‌ را آورده‌ دنبالش‌ مي‌روند. و انشاء الله‌ اميدواريم‌ زمان‌ ما نزديك‌ زمان‌ ظهور باشه‌ .

 امشب‌ شب‌ اول‌ ماه‌ رجبه‌. اين‌ تذكر را بهتون‌ بدم‌. ماه‌ رجب‌ ماه‌ دعاست‌. دعاهاي‌ در سطح‌ بالاها. در سطح‌ خيلي‌ بلند. چون‌ بيشتر دعاهاي‌ ماه‌ رجب‌ از ناحية‌ مقدسة‌ حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ رسيده‌ و امام‌ زمان‌ بياناتشون‌ و كلماتشون‌ براي‌ كلاس‌ نهائيه‌. اگر كسي‌ در دعاها دقت‌ بكنه‌، مي‌بينه‌ در سطح‌ خيلي‌ بالائي‌ دعاهاي‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ هست‌. و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ در اين‌ ماه‌ رجب‌ كه‌ يكي‌ از ماههاي‌ محترم‌ و بنام‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. ماه‌ عليست‌. تولد علي‌ بن‌ ابيطالبه‌، ماه‌ شعبان‌ ماه‌ پيغمبره‌. ماه‌ رمضان‌ هم‌ ماه‌ خداست‌. اگر كسي‌ مي‌خواد به‌ خدا برسه‌ بايد در اين‌ ماه‌ خودش‌ را درست‌ بكنه‌. اين‌ وجه‌ الله‌ الذي‌ اليه‌ يتوجه‌ الاولياء. ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ وجه‌ اللهند كه‌ اگر مي‌خواهيد به‌ خدا نگاه‌ كنيد بايد به‌ اينها توجه‌ كنيد. اليه‌ يتوجه‌ الاولياء.

 خوب‌ اينها خيلي‌ اهميت‌ داره‌. يك‌ مقداري‌ دعا داره‌، آنهايي‌ كه‌ مراحلشون‌ انشاء الله‌ بالاتره‌، اين‌ دعاهاي‌ روزانة‌ ماه‌ رجب‌ را بخوانند تا جائي‌ كه‌ براشون‌ ممكنه‌ و زيارت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ كه‌ هر يك‌ از ائمه‌ در ماه‌ رجب‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌. در يك‌ زيارت‌ كه‌ از ناحية‌ مقدسه‌ هم‌ هست‌ اين‌، كه‌ كساني‌ كه‌ در مشاهد هستند، خوب‌ الحمد لله‌ خدا به‌ شماها لطف‌ كرده‌ شما در بهترين‌ مشاهد هستيد و پرثواب‌ترين‌ و پراجرترين‌ زيارتها و مشاهد، شما هستيد؛ اين‌ زيارت‌ رجبيه‌ را بخونيد. نهايت‌ هر وقت‌ حرم‌ مي‌رويد زيارت‌ رجبيه‌ بخونيد. الحمد لله‌ الذي‌ اشهدنا نشهد اوليائه‌ في‌ رجب‌. من‌ حمد ميكنم‌ خدايي‌ را كه‌ ما را شاهد، يعني‌ قرار داد، گذاشتمون‌، هستيم‌ توي‌ مشهد اوليائش‌ در ماه‌ رجب‌. در ماه‌ رجب‌ اين‌ لطف‌ را به‌ ما كرد. اين‌ خيلي‌ مهمه‌. و اگر انشاء الله‌ موفق‌ شديد براي‌ عمره‌ و مدينة‌ منوره‌ كه‌ بعضي‌ از دوستان‌ مي‌خوان‌ بروند، انشاء الله‌ سوغاتي‌ هم‌ برامون‌ مي‌آورند. نه‌ سوغاتي‌ تسبيح‌ و اينها نمي‌خواهيم‌ها. انشاء الله‌ از آن‌ سوغاتيهاي‌ معنوي‌، از آنها برامون‌ مي‌آورند. انشاء الله‌ آنجا هم‌ مشهد اولياء خداست‌ كه‌ چهار نفر امام‌ و رسول‌ اكرم‌ و فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها و عليهم‌ السلام‌، اينها در آنجا هستند. خوب‌ شما كه‌ حالا مشهد هستيد، اين‌ را بخونيد. هر وقت‌ در اين‌ ماه‌، اين‌ را مقيد باشيدها، در اين‌ ماه‌ هر وقت‌ مشرف‌ به‌ حرم‌ شديد، اين‌ زيارت‌ رجبيه‌، توي‌ مفاتيح‌ هم‌ هست‌ و شايد توي‌ زيارتنامه‌هاي‌ توي‌ حرم‌ هم‌ باشه‌. اولش‌ الحمدلله‌ الذي‌ اشهدنا مشهد اوليائه‌ في‌ رجب‌ و اوجب‌ من‌ حقهم‌ ناقد وجب‌ تا آخر زيارت‌. و دعاهايي‌ هست‌ در اين‌ ماه‌ اينها حتما خونده‌ بشه‌ انشاء الله‌. يكي‌ از آن‌ دعاها همين‌ دعايي‌ است‌ كه‌ امشب‌ انشاء الله‌ بعد از همين‌ الان‌ مي‌خونيم‌، يك‌ دعايي‌ است‌ كه‌ اولش‌ اين‌ است‌ كه‌ اللهم‌ اني‌ اسئلك‌ بمولودين‌ في‌ الرجب‌. دو تا مولود هست‌ كه‌ در ماه‌ رجبه‌. محمد بن‌ علي‌ الثاني‌ و ابنه‌ علي‌ بن‌ محمد المنتجب‌. كه‌ امشب‌ شب‌ تولدشونه‌. حضرت‌ هادي‌ عليه‌ الصلاة‌، امشبه‌ ديگه‌؟ نه‌ يك‌ شب‌ شب‌ تولد امام‌ هادي‌ و يك‌ شب‌ هم‌ وفاتشونه‌. كه‌ امشب‌ شب‌ تولد حضرت‌ هادي‌. تقويم‌ را نگاه‌ كنيد بد نيست‌. امشب‌ شب‌ تولد، هان‌ اينطور باشه‌. كه‌ فردا شب‌ شب‌ تولد امام‌ هادي‌ باشه‌. و پس‌ فردا شب‌ شب‌ وفاتشونه‌. بعله‌. تولد امام‌ باقر امشب‌ شب‌ اول‌ ماه‌ همچين‌ صحت‌ كامل‌ نداره‌. بهرحال‌. تولد امام‌ هادي‌ كه‌ در همين‌ دعا هم‌ مي‌گيم‌ كه‌ وابنه‌، تولد امام‌ جواد هست‌ توي‌ اين‌ ماه‌، و ابنه‌ علي‌ بن‌ محمد المنتجب‌. تولد امام‌ جواد شب‌ دهم‌ ماهه‌. اين‌ دعا را هم‌ بخونيد، خيلي‌ دعاي‌، از ناحية‌ مقدسة‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ رسيده‌ و انشاء الله‌ اين‌ دعا را هم‌ بخوندي‌. يك‌ دعاي‌ ديگه‌ هم‌ هست‌ توي‌ مفاتيح‌، اين‌ دعا را ديگه‌ من‌ بخوام‌ آدرس‌ بدم‌ مشكل‌ ميشه‌ كه‌ يا مرسل‌ الرحمه‌ في‌ معادنها، خيلي‌ دعاي‌ بالايي‌ است‌، خيلي‌ عاليه‌.

 اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. در احاديث‌ هست‌ كه‌ هر صبح‌ و شام‌ اين‌ دعا را بخونيد، بعد از هر نماز اين‌ دعا را بخونيد. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. يا من‌ ارجوه‌ لكل‌ خير و آمنوا سخطه‌ عند كل‌ شر. يا من‌ يعطي‌ الكثير بالقليل‌. حضرت‌، حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ از اول‌ اين‌ دعا محاسن‌ شريفشون‌ را در دست‌ داشتند. شما هم‌ دستتون‌ را بگذاريد به‌ محاسنتون‌. يا من‌ ارجوه‌ لكل‌ خير و آمنوا سخطه‌ عند كل‌ شر. يا من‌ يعطي‌ الكثير بالقليل‌. اي‌ خدايي‌ كه‌ با عمل‌ كم‌ اجر زياد به‌ ما ميدي‌. يا من‌ يعطي‌ من‌ سئله‌. اي‌ خدايي‌ كه‌ عطاي‌ ميكني‌ كسي‌ را كه‌ سؤال‌ كرده‌ باشه‌، خواسته‌ باشه‌ از تو. يا من‌ يعطي‌ من‌ لم‌ يسئله‌ و من‌ لم‌ يعرفه‌ تحنن‌ منه‌ و رحمه‌. اي‌ خدايي‌ كه‌ عطا ميكني‌ به‌ كسي‌ كه‌ حتي‌ سؤال‌ از تو نكرده‌ و از تو چيزي‌ نخواسته‌ بلكه‌ حتي‌ تو را نمي‌شناسد. تو روي‌ محبت‌ خودت‌ عنايت‌ ميكني‌. حالا كه‌ اينطوره‌ خدا، اعطني‌ بمسئلتي‌ اياك‌ جميع‌ خير الدنيا و خير الآخره‌. حالا كه‌ تو به‌ همه‌ ميدي‌، به‌ همه‌ محبت‌ ميكني‌، به‌ آنهايي‌ كه‌ نمي‌شناست‌، از تو چيزي‌ نميخوان‌؛ به‌ آنها هم‌ عنايت‌ ميكني‌. به‌ من‌ كه‌ تو را مي‌شناسم‌، مني‌ كه‌ تو را دوست‌ دارم‌، مني‌ كه‌ به‌ تو معتقدم‌، مني‌ كه‌ سرم‌ را در مقابل‌ عظمت‌ تو روي‌ خاك‌ مي‌گذارم‌، بخاطر سؤالم‌ از توست‌، همة‌ خوبيهاي‌ دنيا و همة‌ خوبيهاي‌ آخرت‌ را به‌ من‌ عنايت‌ بفرما. و اصرف‌ عني‌ بمسئلتي‌ اياك‌ جميع‌ شر الدنيا و جميع‌ شر الآخره‌. خدايا همة‌ بديهاي‌ دنيا را، همة‌ بديهاي‌ آخرت‌ را از من‌ دور كن‌. و انه‌ غير منقوص‌ ما اعطيت‌. الهي‌ از تو چيزي‌ كم‌ نميشه‌. و زدني‌ من‌ فضلك‌ يا كريم‌. يا ذالجلال‌ و الاكرام‌، يا ذا النعماء و الجود. يا ذا المن‌ و الطول‌. حرم‌ شيبتي‌ علي‌ النار. بحق‌ محمد و آله‌ الاطهار.

 

۱۲ صفر ۱۴۱۶ – معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌

 معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ 12 صفر 1416

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ و السلام‌ و الصلاة‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. ان‌ نريد ان‌ نمن‌ علي‌ الذين‌ استضعفوا في‌ الارض‌ و نجعلهم‌ الائمه‌ و نجعلهم‌ الوارثين‌.

 در فرازهايي‌ كه‌ از زيارت‌ جامعة‌ كبيره‌ شب‌ گذشته‌ عرض‌ شد كه‌ به‌ سمع‌ دوستان‌ و آقاين‌ برسانم‌ به‌ اين‌ جمله‌ مي‌رسيم‌. بابي‌ انتم‌ و امي‌ و نفسي‌. به‌ موالاتكم‌ علمن‌ الله‌ معالم‌ ديننا. و اصلح‌ ما كان‌ فسد من‌ دنيانا. اين‌ جمله‌ مورد بحث‌ ماست‌ امشب‌. كه‌ خدا اصلاح‌ ميكند بوسيلة‌ ولايت‌ شما ما كان‌ فسد من‌ دنيانا. چيزهايي‌ كه‌ از دنياي‌ ما بوسيلة‌ خود ما و ناهماهنگي‌ ما با دين‌ فاسد شده‌. بوسيلة‌ شما آنچه‌ فاسد شده‌، اصلاح‌ خواهد شد. اين‌ جمله‌ بسيار پر معناست‌ و به‌ همين‌ مناسبت‌ من‌ اين‌ آيه‌ را تلاوت‌ كردم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ وعده‌ كرده‌ و فرموده‌ كه‌ اراده‌ كرده‌ايم‌ منت‌ بگذاريم‌ بر مستضعفين‌ كه‌ در اثر فساد عالم‌ اينها به‌ استضعاف‌ كشيده‌ شده‌اند، بر اينها ما منت‌ بگذاريم‌ و اينها را ائمة‌ خلق‌ قرار بدهيم‌. امام‌ بر خلق‌ باشند. و اينها وارث‌ حكومتهاي‌ گذشتة‌ زمين‌ باشند. اگر چه‌ آية‌ شريفه‌ از نظر ظاهر مربوط‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ و هارونه‌. چون‌ بعد از اين‌ آيه‌ مي‌فرمايد و نري‌ فرعون‌ و هامان‌ و جنودهما منهم‌ ما كان‌ يحضرون‌. ولي‌ از نظر تأويل‌ و تفسير در قرآن‌ مجيد صد و سي‌ و سه‌ آيه‌ دربارة‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ نازل‌ شده‌ كه‌ يكي‌ از آن‌ آيات‌ اين‌ آيه‌ است‌ كه‌ ما اراده‌ كرده‌ايم‌. اين‌ را مي‌خواهيم‌. ارادة‌ خدا هم‌ حتميه‌. برو برگرد نداره‌. كه‌ ائمه‌اي‌ كه‌ در دنيا مستضعف‌ واقع‌ شدند، ضعيف‌ واقع‌ شدند، شما شايد بگوئيد كه‌ امام‌ با آن‌ قدرت‌ الهي‌ چگونه‌ ضعيف‌ واقع‌ شده‌؟ يا كلمة‌ مضطر چرا بر امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ اطلاق‌ ميشود؟ كه‌ در آن‌ آية‌ شريفه‌ عمن‌ مضطر اذا دعاه‌ و يكشف‌ السوء بعد مي‌فرمايد و نجعلهم‌ ائمة‌ الارض‌ و الهم‌ الله‌ قليل‌ ما تشكرون‌. امام‌ روي‌ زمين‌ همين‌ مضطرين‌، اينهايي‌ كه‌ اضطرار پيدا كرده‌اند، مضطر شده‌اند، و امروز در دنيا از نظر تفاسير و آنچه‌ كه‌ نقل‌ ميشود، مضطر واقعي‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداهه‌ و مستضعف‌ واقعي‌، نه‌ بمعناي‌ اصطلاحي‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداهه‌. اين‌ كلمات‌ چه‌ معنا دارد كه‌ بر آن‌ حضرت‌ اطلاق‌ ميشود.

 ببينيد من‌ يك‌ مثلي‌ براتون‌ مي‌زنم‌ تا مطلب‌ روشن‌ بشه‌. پدر بسيار قدرتمند. هم‌ پولدار، هم‌ قوي‌ هم‌ در رأس‌ يك‌ قدرت‌ عاليه‌اي‌ مثلا در كشور قرار دارد. اما يك‌ بچه‌اي‌ داره‌ اين‌ بسيار نادان‌ در سنين‌ خردسالي‌. گاهي‌ اين‌ بچه‌ او را بيچاره‌ ميكنه‌. ميگن‌ يك‌ حاكمي‌ با وزيرش‌ بحثش‌ بود كه‌ اگر انسان‌ امكانات‌ داشته‌ باشد مي‌تواند بچه‌ را آرام‌ نگه‌ بداره‌. وزير گفت‌ كه‌ من‌ ميشم‌ بچه‌ و تو هم‌ كه‌ امكانات‌ همه‌ چي‌ داري‌. من‌ را آرام‌ نگه‌ دار. وزير به‌ حاكم‌ گفت‌ كه‌ من‌ شير مي‌خوام‌. خوب‌ شير خورد. گفت‌ عسل‌ مي‌خوام‌. عسل‌ آوردند. اين‌ عسل‌ را با اين‌ شير قاطيش‌ كنيد. قاطيش‌ كردند. گفت‌ حالا جداش‌ كنيد. گفتند يك‌ شير و عس‌ ديگري‌ برات‌ مي‌آوريم‌. گفت‌ نه‌ همين‌ شير و عسل‌ را بايد جدا بكنيد. حالا امكانات‌ بياد اينها را بخواد از هم‌ جدا كنه‌. محاله‌. هر چه‌ انسان‌ قدرت‌ داشته‌ باشه‌. با اين‌ بچة‌ نادان‌ چه‌ كنه‌؟ پا را به‌ زمين‌ ميكوبه‌، شير را از عسل‌ جدا كنيد. هر چه‌ بهش‌ ميگن‌ بابا اين‌ شير اينهم‌ عسل‌. جداي‌ از هم‌ هست‌. ميگه‌ نه‌ همين‌ را من‌ مي‌خوام‌.

 به‌ خود وليعصر، ما مردم‌ يك‌ كارهايي‌ ميكنيم‌ در زمان‌ غيبت‌ و همين‌ الان‌ كه‌ بدتر از آن‌ كار بچه‌ است‌ و آن‌ عسل‌ و شيره‌. اين‌ پدر قدرتمند داراي‌ امكانات‌ ميگه‌ اين‌ بچه‌ منرا فلج‌ كرده‌، مضطر كرده‌، مرا مستضعف‌ كرده‌. هر جمله‌اي‌ كه‌ بگويد حق‌ دارد. يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر آمده‌اند. پيغمبر با آن‌ عظمت‌ كه‌ قدرتش‌ متكي‌ به‌ قدرت‌ خداست‌. علي‌ بن‌ ابيطالبي‌ كه‌ ما سوي‌ الله‌ را با يك‌ اراده‌ نابود و با ارادة‌ ديگر ايجاد ميكند، ائمة‌ اطهار و همه‌ خلاصه‌ شده‌ در وجود مقدس‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌. اما بناست‌ كه‌ سلب‌ اختيار از شما مردم‌ نكنند. بناست‌ روي‌ اختيار خودتون‌ بفهميد و رشد كنيد و به‌ كمال‌ برسيد. بناست‌ اختيارتون‌ را از شما نگيرند، خدا هم‌ اين‌ اراده‌ را نكرده‌ و پيغمبر اكرم‌ هم‌ اين‌ را نخواسته‌ و امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ هم‌ اين‌ را نمي‌خواهند. و الا خدا، پيغمبر، ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ به‌ مجرد اينكه‌ اراده‌ كنند، همة‌ مردم‌ كرة‌ زمين‌ مي‌شوند سلمان‌. همه‌ هم‌ ممكنه‌ پست‌تر از همه‌ بشوند. فهم‌ به‌ شما خداي‌ تعالي‌ داده‌. قرآن‌ كريم‌ را در ميان‌ شما قرار داده‌، پيغمبر اكرم‌ را فرستاده‌. دوازده‌ امام‌ معصوم‌ كه‌ من‌ انشاء الله‌ در شبهاي‌ آينده‌ در معرفت‌ امام‌ اگر توفيقي‌ نصيبم‌ شد عرايضي‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ بدانيم‌ امام‌ يعني‌ چه‌؟ اين‌ دوازده‌ امام‌ را قرار داده‌. مبلغين‌ كلمات‌ اينها را تحليل‌ مي‌كنند، اجتهاد مي‌كنند، استنباط‌ ميكنند به‌ شما تحويل‌ مي‌دهند. اما نه‌. نه‌. آمادگي‌ نداريد. شما داريد. شما چهره‌هاي‌ نورانيتون‌ امشب‌ فكر مي‌كردم‌ خداي‌ تعالي‌ يكي‌ از الطافي‌ كه‌ به‌ اين‌ بندة‌ ضعيفش‌ كرده‌ كه‌ در اكثر جلساتي‌ كه‌ ما هستيم‌ چه‌ در مشهد چه‌ در اينجا و يا هر كجا، با دوستان‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ روبرو هستيم‌ و آنها را بيشتر مشاهده‌ مي‌كنيم‌. اما شما يك‌ قدم‌ بگذاريد در دنيايي‌ كه‌ پنج‌ ميليارد يا شش‌ ميليارد جمعيت‌ داره‌. همه‌ عليه‌ خودشونند. چيزهايي‌ كه‌ امكان‌پذير نيست‌، معصيتهاي‌ بسيار تو را براي‌ آن‌ خلق‌ كرده‌. من‌ مكرر به‌ دوستانم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ هر چيزي‌ براي‌ چيزي‌ كه‌ خلق‌ شده‌ بايد در همان‌ راه‌ حركت‌ كنه‌. شما هيچوقت‌ فكر كرديد بشر براي‌ چي‌ خلق‌ شده‌؟ صريح‌ قرآن‌ كريمه‌ اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. من‌ مي‌خوام‌ روي‌ زمين‌ جانشين‌ خودم‌ را خلق‌ كنم‌. روحي‌ كه‌ در شما دميده‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار كه‌ امروز ما او را تبديل‌ به‌ يك‌ روح‌ شيطاني‌ كرديم‌. اين‌ روح‌ را خداي‌ تعالي‌ به‌ خودش‌ نسبت‌ داده‌ و فرموده‌ و نفخت‌ فيه‌ من‌ روحي‌. از روح‌ خودم‌، از خصوصيات‌ روح‌ انسان‌ اين‌ است‌ كه‌ تمام‌ صفات‌ الهي‌ را ميتونه‌ در خودش‌ منعكس‌ بكنه‌ و يك‌ چنين‌ روحي‌ را در انسان‌ قرار داده‌. اين‌ روح‌ را در چه‌ راهي‌ و براي‌ چه‌ ازش‌ استفاده‌ مي‌كنيم‌. خيلي‌ آدم‌ خوبي‌ باشيد خيلي‌ سر به‌ راه‌ باشيم‌، يك‌ تحصيلاتي‌ براي‌ زندگي‌ دو روزة‌ دنيامون‌ و مدركي‌ و پايان‌ زندگي‌ بعد از چند سال‌، شصت‌ سال‌، هفتاد سال‌، هشتاد سال‌ الي‌ صد و بيست‌ سال‌. يك‌ زندگي‌ را گذرونديم‌. كي‌ بوديم‌؟ چه‌ كرديم‌؟ آيا هيچوقت‌ شده‌ يك‌ ارتباطي‌ با مولامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ برقرار كنيم‌؟ زير سؤال‌ مي‌برند يك‌ نفر اگر بگه‌ من‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيدم‌. صريح‌ آية‌ شريفة‌ قرآنه‌ كه‌ يا ايها الذين‌ آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا امام‌ مي‌فرمايد اين‌ كلمة‌ رابطوا را شما در آية‌ شريفة‌ قرآن‌ ببينيد كه‌ ضميرش‌ معلوم‌ نيست‌ كه‌ رابطوا يعني‌ رابطه‌ پيدا كنيد. با كي‌ رابطه‌ پيدا كنيم‌؟ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد اين‌ مع‌ الامام‌ المنتظر. با امامي‌ كه‌ انتظارش‌ را داريد رابطه‌ پيدا بكنيد.

 در عمر انسان‌ چقدر به‌ فكر ارتباط‌ با امام‌ زمانشه‌. براي‌ ما شرم‌ آور نيست‌ كه‌ ما امام‌ داشته‌ باشيم‌، پيشوايي‌ داشته‌ باشيم‌، مقتدايي‌ داشته‌ باشيم‌، و به‌ او بگيم‌ كه‌ آقا هر كجا كه‌ تو باشي‌ ما را مي‌بيني‌ و در عين‌ حال‌ در عمرمون‌ يك‌ دفعه‌ او را نديده‌ باشيم‌؟ اين‌ براي‌ ما ننگ‌ نيست‌ كه‌ امام‌ زمانمون‌ در ميان‌ بيابانها دور از مردم‌، زندگي‌ بكند؟ اين‌ براي‌ ما ننگ‌ نيست‌ كه‌ امام‌ عصرمون‌، امام‌ زمانمون‌، مقتدايمون‌، آن‌ كه‌ بايد بهش‌ عشق‌ بورزيم‌، تمام‌ محبتي‌ ك‌ به‌ خدا داريم‌، بايد به‌ او اظهار كنيم‌. من‌ احبكم‌ فقد احب‌ الله‌ و من‌ عرفكم‌ فقد عرف‌ الله‌. اين‌ را نبينيم‌. ندانيم‌، ندانيم‌ كجاست‌. باور كنيد در زمان‌ خاندان‌ عصمت‌ و ائمة‌ اطهار اصحابشون‌ همينطور بودند. شما فكر نكنيد همة‌ اصحاب‌ امام‌ صادق‌ مكان‌ و محل‌ امام‌ صادق‌ را مي‌دونستند. نمي‌دونستند. يك‌ عده‌ تلاش‌ مي‌كردند، شنيده‌ بودند موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در زندان‌ هارونه‌. يك‌ عده‌ از شيعيان‌ حركت‌ كردند رفتد بصره‌. شما مي‌دونيد اگر حكومت‌ مقتدري‌ بنا داشته‌ باشه‌ يك‌ زنداني‌ را مخفي‌ نگه‌ بداره‌، چقدر مشكله‌ پيدا كردن‌ اين‌ زنداني‌ كه‌ در كدام‌ زندان‌ و در كدام‌ شهر زندگي‌ ميكنه‌. عشق‌ و محبت‌ به‌ امام‌ زمانشون‌، حركت‌ كردند، گردش‌ كردند، بصره‌. آن‌ زمان‌ بصره‌ يكي‌ از شهرهاي‌ بزرگ‌ عراق‌ بود كه‌ زندانهاي‌ متعدد داشت‌، تمام‌ زندانها را گشتند، متوجه‌ شدند موسي‌ بن‌ جعفر آنجا نيست‌. رفتند بغداد و حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر را در زندان‌ سندي‌ بن‌ شاهك‌ پيدا كردند و آنقدر در زندان‌ نشستند تا جنازة‌ موسي‌ بن‌ جعفر از ميان‌ زندان‌ بيرون‌ آمد. شما چقدر براي‌ اين‌ امام‌ زنده‌اتون‌ كه‌ زنداني‌ هم‌ نيست‌. آنهم‌ آن‌ زمان‌، بين‌ بصره‌، بين‌ خراسان‌ تا بصره‌ و بين‌ بصره‌ تا بغداد، چقدر راهه‌. بدون‌ وسيله‌ اينها براي‌ يك‌ ملاقات‌ امام‌ زمانشون‌ اين‌همه‌ راه‌ را رفتند تا دست‌ به‌ امام‌ زمانشون‌ پيدا كردند. ماها چه‌ كرديم‌؟ چقدر رفتيم‌؟ به‌ خودش‌ قسم‌ اگر نصف‌ آن‌ زحمتي‌ را كه‌ خراسانيها براي‌ پيدا كردن‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر و براي‌ پيدا كردن‌ امام‌ زمانشون‌ انجام‌ دادند، اگر ما انجام‌ بديم‌، خدمت‌ امام‌ زمانمون‌ مي‌رسيم‌. تمام‌ كتب‌ اهل‌ سند و شيعيان‌ كه‌ به‌ طريق‌ اولي‌ نوشته‌اند كه‌ كسي‌ كه‌ دنيا را بايد اصلاح‌ كنه‌، شما را اصلاح‌ كنه‌، روح‌ شما را اصلاح‌ كنه‌، امروز كسي‌ كه‌ تمام‌ كارهاي‌ معنوي‌ در دست‌ اوست‌، او مدير امور پروردگار متعاله‌، حجة‌ ابن‌ الحسنه‌. و يك‌ روزي‌ هم‌ خواهد آمد دنيا را اصلاح‌ خواهد كرد. و اصلح‌ ما كان‌ فسد من‌ دنيانا. آنچه‌ را كه‌ ما فاسد كرديم‌ او بايد بياد اصلاح‌ كنه‌. آنچه‌ را كه‌ زمان‌ ما و در اثر ندانم‌ كاريهايمون‌ چه‌ از نظر زمامدارهاي‌ خودسر و نا اهل‌، و چه‌ از نظر اعمال‌ شخصي‌ ما فاسد كرديم‌، حجة‌ ابن‌ الحسن‌ مي‌آد اصلاح‌ ميكنه‌. لذا در اين‌ جملات‌ ميگيم‌ پدرم‌ به‌ قربانتون‌، مادرم‌ به‌ قربانتون‌، جانم‌ به‌ قربانتون‌، بابي‌ انتم‌ و امي‌ و نفسي‌ بموالاتكم‌ علمن‌ الله‌ معالم‌ ديننا و اصلح‌ ما كان‌ فسد من‌ دنيانا. دوازده‌ امام‌ آمدند اينها بعنوان‌ امام‌ مردم‌ و رهبر مردم‌ آمدند. ولي‌ ما منا الا مسموم‌ او مقتول‌. و ما منا الا مسجون‌. هيچ‌ يك‌ از ما نبود جز اينكه‌ يا كشتندش‌ يا زهرش‌ دادند، يا توي‌ زندانها قرارش‌ دادند يا مهجورش‌ قرار دادند تمام‌ اينها در اين‌ فشارها همان‌ امام‌ صادقي‌ كه‌ شما شنيده‌ايد كه‌ دستش‌ باز بوده‌ و مي‌توانسته‌ براي‌ مردم‌ بياناتي‌ داشته‌ باشد و چهار هزار شاگرد داشته‌، اين‌ يك‌ مدت‌ زمان‌ كوتاهي‌ بود. و الال‌ آنقدر در فشار بود كه‌ شنيده‌ايد يك‌ نفر مي‌خواد دو تا مسئله‌ از حضرتش‌ سؤال‌ بكنه‌، ميره‌ به‌ يك‌ خيار فروش‌ پولي‌ ميده‌، طبق‌ خيرار او را ميگيره‌ و روي‌ سرش‌ مي‌گذاره‌ با اينكه‌ يك‌ مرد محترم‌ و تاجر مثلا ثروتمندي‌ بوده‌ و بعنوان‌ فروختن‌ خيار مي‌آد از كنار خانة‌ امام‌ صادق‌ عبور ميكنه‌. امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ متوجه‌ ميشوند. مأمورين‌ هم‌ از اطراف‌ مواظبند كسي‌ با امام‌ صادق‌ ارتباط‌ پيدا نكنه‌. خوب‌ خيار آمده‌ ميخره‌ امام‌ صادق‌. حضرت‌ داره‌ خيار را برميدراه‌ او هم‌ مسائلش‌ را سؤال‌ ميكنه‌ و حضرت‌ جواب‌ ميده‌.

 عنوان‌ بصري‌ وقتي‌ مي‌آد خدمت‌ امام‌ صادق‌ ميگه‌ آقا هشتاد ساله‌ من‌ شاگرد مالك‌ بن‌ انسم‌ و چيزي‌ از اين‌ فرد نفهميدم‌. خدا نياره‌ براتون‌. من‌ افرادي‌ از اين‌ قبيل‌ را ديده‌ام‌ كه‌ عقب‌ سر افرادي‌ منحرف‌ از صراط‌ مستقيم‌ افتاده‌اند و سالها، شايد دهها سال‌ با آن‌ شخص‌ ارتباط‌ داشتند اما چيزي‌ نفهميدند. خدا رحمت‌ كنه‌ يكي‌ از علماي‌ اصفهان‌ كه‌ در شهر ما زندگي‌ مي‌كرد و نام‌ شريفش‌ هنوز سر زبانها هست‌، ايشان‌ ميگه‌ من‌ رفتم‌ خدمت‌ يكي‌ از اقطاب‌ متصوفه‌ و مدتها شاگرد او بودم‌. بعد به‌ من‌ گفت‌ تو ديگه‌ خودت‌ قطبي‌. من‌ ديدم‌ هنوز هيچ‌ ترقي‌ كه‌ نكردم‌ بمانه‌ يك‌ تنزلي‌ هم‌ كردم‌. رفتم‌ مسجد سهله‌ آنجا متوسل‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ شدم‌. حضرت‌ به‌ من‌ فرمودند طلب‌ المعارف‌ من‌ غير طريقنا اهل‌ البيت‌ مسادم‌ لانكارنا. طلب‌ معارف‌ از غير راه‌ ما اگر كسي‌ غير راه‌ ما را بخواد انتخاب‌ بكنه‌، بخواد به‌ خدا برسه‌ مساويست‌ با اصل‌ انكار ما. و انكارنا.

 بنابراين‌ گاهي‌ انسان‌ گرفتار ميشه‌. عنوان‌ بصري‌ هشتاد سال‌ آقا پيش‌ مالك‌ بن‌ انس‌، معلوم‌ پيرمردي‌ بوده‌، مالك‌ بن‌ انس‌ تلمذ ميكرده‌، شاگرد او بوده‌. آمد خدمت‌ امام‌ صادق‌ عرض‌ كرد آقا من‌ شاگرد مالك‌ بن‌ انسم‌. حضرت‌ فرمود من‌ يك‌ مردي‌ هستم‌ تحت‌ نظر. منظورم‌ اين‌ بود. تحت‌ نظر با من‌ رفت‌ و آمد نكن‌. برو پيش‌ همون‌ مالك‌ بن‌ انس‌ كه‌ نور چشم‌ حكومته‌. برو با او باش‌. ميگه‌ خيلي‌ دلم‌ شكست‌. رفتم‌ توي‌ حرم‌ پيغمبر اكرم‌. دو ركعت‌ نماز خوندم‌. ياد بگيريد اينجور ارتباطات‌ را با خدا. دل‌ شكسته‌ مي‌خواد. يك‌ دو ركعت‌ نماز مي‌خواد. بعد گفتم‌ يا الله‌ يا الله‌ اعطف‌ قلب‌ جعفر بن‌ محمد عليه‌. خدايا اين‌ دل‌ امام‌ صادق‌ را به‌ من‌ مهربان‌ كن‌. جواب‌ بده‌ آخه‌. ميگه‌ وقتي‌ برگشتم‌ باز برگشتم‌ پشت‌ در خانة‌ امام‌ صادق‌ ايستادم‌، غلام‌ امام‌ صادق‌ آمد به‌ من‌ گفت‌ بيا تو. رفتم‌ فرمودند اسمت‌ چيه‌. گفتم‌ عبد الله‌. فرمود خدا تو را بر اين‌ نام‌ ثابت‌ نگه‌ بداره‌. گفتم‌ اگر هيچي‌ استفاده‌ نمي‌كردم‌ از اين‌ رفت‌ و آمدها، جز همين‌ دعايي‌ كه‌ امام‌ صادق‌ كرد، مرا كافي‌ بود. منظورم‌ كه‌ امام‌ صادق‌ هم‌ مي‌دونيد كه‌ در اين‌ كلام‌، اين‌ روايت‌ را در اصول‌ كافي‌ مفصله‌ روايت‌ بسيار خوبي‌ هم‌ هست‌ در باب‌ علم‌ مرحوم‌ كليني‌ نقل‌ كرده‌. اگر امام‌ صادقي‌ كه‌ همة‌ شما فكر مي‌كنيد كه‌ دستش‌ باز بوده‌ و براي‌ مردم‌ سخن‌ ميگفته‌، در عين‌ حال‌ مي‌فرمايد آقا تو برو پيش‌ مالك‌ بن‌ انس‌. من‌ يك‌ فردي‌ هستم‌ زير نظر، رفت‌ و آمدهام‌ حساب‌ داره‌. كسي‌ كه‌ بياد پيش‌ من‌ فردا متهم‌ ميشه‌ كه‌ اين‌ با امام‌ صادق‌ رفت‌ و آمد داره‌. تو را هم‌ مي‌گيرند. همة‌ ائمه‌ در همين‌ وضع‌ بودند. و امام‌ زمان‌ ما آقايون‌ يك‌ حرف‌ تازه‌اي‌ شايد شما بشنويد. امام‌ زمان‌ ما كمتر از ائمة‌ ديگر ارتباط‌ با مردم‌ نداره‌. مردم‌ اين‌ زمان‌ كه‌ آنقدر با ارزشند كه‌ يك‌ نايب‌ امام‌ زمان‌ ميگه‌ كه‌ بايد شما از مملكتتون‌ دفاع‌ كنيد. شما در اين‌ هشت‌ سال‌ جنگ‌ ديديد كه‌ به‌ خاطر گفتة‌ يك‌ مرجع‌ تقليد، يك‌ نايب‌ امام‌ زمان‌، يك‌ كسي‌ كه‌ خودش‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 تمام‌ جهانيان‌ فداي‌ خاك‌ پاي‌ او يك‌ همچين‌ شخصي‌ فرمان‌ داده‌ كه‌ از مملكتتون‌ دفاع‌ كنيد. جوانهايي‌ را خدا ميدونه‌ آقايون‌ من‌ مي‌شناختم‌. اينها با يك‌ اخلاصي‌، من‌ در مشهد بودم‌ مي‌آمدند پيش‌ من‌ گريه‌ مي‌كردند. مي‌گفتند آقا ما رفتيم‌ غسل‌ شهادت‌ كرديم‌، آيا اين‌ غسلمون‌ همينجور باقي‌ مي‌مانه‌ تا آن‌ روزي‌ كه‌ ما در جبهه‌ شهيد بشويم‌. البته‌ غسل‌ شهادت‌ را بهرحال‌ اينها روي‌ پاكي‌ خودشون‌ انجام‌ ميدادند. من‌ بهشون‌ ميگفتم‌ كه‌ اگر شهيد بشيد نيتتون‌ پاك‌ باشه‌، خداي‌ تعالي‌ تمام‌ مقامات‌ اولياء خدا را در همان‌ شهادت‌ قرار داده‌. اينها اينطور جان‌ در راه‌ خدا، در راه‌ گفتة‌ يك‌ مرجع‌ تقليد نايب‌ امام‌ زماني‌ كه‌ ميگه‌ جانم‌ فداي‌ خاك‌ پاي‌ امام‌ زمان‌، مي‌دادند. اگر خود حضرت‌ بياد چقدر اينها اظهار محبت‌ مي‌كنند. من‌ يك‌ جمله‌اي‌ بهتون‌ بگم‌ مي‌خوام‌ مأيوستون‌ نكنم‌ و اميدوارتون‌ بكنم‌. همة‌ شماها عاشق‌ امام‌ زمانيد. منتهي‌ نديديدش‌. همين‌ امشب‌ اگر توي‌ خواب‌ امام‌ زمان‌ را ببينيد، يك‌ خورده‌ هم‌ خوابتون‌ روشن‌ باشه‌. به‌ خودش‌ تا چند روز حداقل‌ اگر نگم‌ تمام‌ عمرتون‌ در نشاطيد، تا چند روز لااقل‌ نشاط‌ داريد. خوشحاليد كه‌ من‌ اين‌ توفيق‌ برام‌ حاصل‌ شد كه‌ من‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيدم‌.

 ديشب‌ يكي‌ از آقايون‌ همينجا به‌ من‌ گفت‌ آقا با اين‌ تلفن‌ يك‌ تماسي‌ با من‌ بگيريد. من‌ تماس‌ گرفتم‌. دو تا تشرف‌ از خودش‌ با يك‌ شوقي‌ مي‌لرزيد پشت‌ تلفن‌ و براي‌ من‌ تشرفاتش‌ را ميگفت‌. آقايان‌ امام‌ زمان‌ خيلي‌ نزديكه‌ به‌ ماست‌. من‌ فقط‌ از ترس‌ يك‌، نه‌ اينكه‌ بترسم‌. خداي‌ تعالي‌ در وجود من‌، در اين‌ قسمت‌ لااقل‌ ترس‌ قرار نداده‌. به‌ خاطر احتياج‌ بعضي‌ از ايمانهاي‌ ضعيف‌ نمي‌خوام‌ بعضي‌ از مسائل‌ را عرض‌ كنم‌. و الا خدا ميدونه‌ روزي‌ نيست‌ در مشهد بخصوص‌ كه‌ من‌ بيشتر مراجعاتي‌ دارم‌، روزي‌ نيست‌ كه‌ يكي‌ دو تا تشرف‌ از تشرفاتشون‌ مردم‌ پاك‌ و بي‌ غرض‌ به‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ براي‌ من‌ نقل‌ نكنند. اين‌ نور پاك‌، اين‌ خورشيد پر نور داره‌ طالع‌ ميشه‌. زماني‌ است‌ كه‌ اگر بخواهيم‌ تشبيه‌ بكنيم‌ بايد عرض‌ كنم‌ بين‌ الطلوعين‌ آنهم‌ نزديك‌ بيرون‌ آمدن‌ خورشيد. شما هي‌ نگاه‌ مي‌كنيد به‌ افق‌ كه‌ خورشيد كي‌ در مي‌آد. مي‌بينيد تمام‌ افق‌ را روشن‌ كرده‌ و خدا ميدونه‌ اين‌ مسئله‌ براي‌ من‌ از روز روشنتره‌ كه‌ تمام‌ افق‌ آسمان‌ كرة‌ زمين‌ به‌ نور پاك‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ روشن‌ شده‌ و يك‌ كاري‌ بكنيد چشمهايتون‌ باز باشه‌. يك‌ كاري‌ بكنيد كه‌ چشمتون‌ خداي‌ نكرده‌ اين‌ خورشيد تابان‌ را يك‌ جوري‌ نباشه‌ كه‌ نبينه‌. تمام‌ علماي‌ اهل‌ سنت‌، من‌ بي‌ جهت‌ چيزي‌ عرض‌ نمي‌كنم‌. اينها متفقند كه‌ اين‌ وجود مقدس‌ هست‌ و مي‌آد. دنيا را پر از عدل‌ و داد ميكنه‌ بعد از آنكه‌ پر از ظلم‌ و جور شده‌ باشه‌. يملأ الارض‌ قسطا و عدلا بعد ان‌ ما ملئت‌ ظلما و جورا و اصلح‌ ما كان‌ فسد من‌ دنيانا. آنچه‌ كه‌ ما فساد كرديم‌، آنچه‌ كه‌ ما خراب‌ كرديم‌، آنچه‌ را كه‌ ما ضايع‌ كرديم‌، آن‌ حضرت‌ مي‌آد اصلاحش‌ ميكنه‌. يك‌ دنيايي‌ مي‌سازه‌ كه‌ اين‌ دنيا بدون‌ هيچ‌ زحمتي‌ همه‌ به‌ آن‌ هدفي‌ كه‌ پروردگار متعال‌ از خدمت‌ بشر منظور كرده‌ ميرسند. با كمال‌ سادگي‌. الان‌ اگر شما بخواهيد مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ را بپيمائيد مشكلاتي‌ داريد. اگر چه‌ بازهم‌ آسانترين‌ كارهاي‌ علمي‌ و عملي‌ دنياست‌. اما در عين‌ حال‌ مشكلاتي‌ داريد. اول‌ اينكه‌ تا چه‌ حد بايد آمادگي‌ داشته‌ باشيد. خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ و جاهدوا باموالكم‌ و انفسكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌ ان‌ الله‌ اشتري‌ من‌ المؤمنين‌ انفسهم‌. اول‌ بايد جانش‌ را و مالش‌ را انسان‌ كف‌ دست‌ بگذاره‌ و با اين‌ فكر قدم‌ برداره‌.

 دوم‌ يك‌ استاد پيدا بكنه‌. اين‌ استاد درويش‌ نباشه‌، منحرف‌ نباشه‌، از تمام‌ آلودگيها دور باشه‌، از راه‌ راست‌ و راه‌ نزديك‌ انسان‌ را به‌ مقامات‌ عاليه‌ برسانه‌ كه‌ خيلي‌ مشكله‌ يك‌ چنين‌ استادي‌ پيدا كردن‌. بعد هم‌ يك‌ يك‌ از اين‌ مراحل‌ را بايد انسان‌ قدم‌ برداره‌ تا اول‌ تزكية‌ نفس‌ كنه‌ و بعد هم‌ مراحل‌ كمالات‌ را بپيمايه‌. اما آنجا. آنان‌ كه‌ خاك‌ را به‌ نظر كيميا كنند. آيا شود كه‌ گوشة‌ چشمي‌ به‌ ما كنند.

 يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ در مشهد ايشان‌ مبتلا به‌ مرض‌ سل‌ ميشه‌. آن‌ زمانها، افرادي‌ كه‌ سن‌ من‌ باشند يا بالاتر متوجهند كه‌ سل‌، مخصوصا سل‌ سينه‌ معروف‌ بود. اين‌ كشنده‌ بود. مثل‌ سرطان‌ امروز يعني‌ هيچ‌ علاجي‌ ظاهرا نداشت‌. و ايشان‌ هم‌ مبتلا به‌ اين‌ مرض‌ شده‌ بود. مي‌گفت‌ رفتم‌ خدمت‌ يكي‌ از اين‌ علماي‌ امام‌ زماني‌. آقايون‌ اين‌ را بدونيد من‌ بدبخت‌ با اين‌ عمامه‌ و با اين‌ عبا و قبا اگر خداي‌ نكرده‌ يادم‌ بره‌ از امام‌ زمان‌، عاق‌ امام‌ زمانم‌. علمامون‌ الحمد لله‌ همه‌ به‌ ياد امام‌ زمانند. اما بعضي‌ ممكنه‌ گاهي‌ غفلت‌ بگيردشون‌ و شما مردم‌ با محبت‌ به‌ امام‌ زمان‌ و اصلاح‌ جامعه‌ تذكر بديد به‌ آنها كه‌ از امام‌ زمان‌ فراموش‌ نكنند. نكنه‌ پاي‌ يك‌ منبري‌ بنشينيد از اول‌ تا به‌ آخر همة‌ صحبتها بشه‌ و از مولامون‌، از همه‌ چيزمون‌، از آنكه‌ هر چه‌ داريم‌ به‌ يمنه‌ و رزق‌ الوري‌ و بوجوده‌ سبب‌ الارض‌ و السماء اسمي‌ برده‌ نشه‌. ميگه‌ خدمت‌ يكي‌ از آن‌ علماي‌ متوجه‌ امام‌ زمان‌، ما داريم‌ و من‌ ديده‌ام‌ علمايي‌ كه‌ حتي‌ نفس‌ كه‌ مي‌كشند به‌ ياد امام‌ زمان‌ هستند. جانشون‌ را مربوط‌ به‌ وجود مقدس‌ امام‌ زمان‌ مي‌دونند. ميگه‌ رفتم‌ خدمت‌ ايشان‌ ايشان‌ گفت‌ تو چرا ناراحتي‌؟ گفتم‌ آقا من‌ دارم‌ مي‌ميرم‌. اطبا منرا گفتند كه‌ ديگه‌ تو شفا پيدا نمي‌كني‌، من‌ را مأيوس‌ كردند. ميگه‌ ديدم‌ دو زانو نشست‌ گفت‌ تو سيد هم‌ هستي‌. تو عالم‌ هم‌ هست‌؟ تو نون‌ امام‌ زمان‌ را خوردي‌؟ از امام‌ زمان‌ فراموش‌ كردي‌. براي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ آقايون‌ سردرد شفا دادن‌ با سرطان‌ شفا دادن‌ با ايجاد كردن‌ و با معدوم‌ كردن‌، همه‌اش‌ مساويه‌. اينجوريه‌. آقا اين‌ مرض‌ خيلي‌ سخته‌. بعيده‌ كه‌ بشه‌. نه‌. پاشو برو پيش‌ امام‌ زمانت‌. ميگه‌ اين‌ كه‌ به‌ من‌ گفت‌ پاشو برو، منهم‌ بلند شدم‌. حالا كجا ميرم‌ معلوم‌ نيست‌. آمدم‌ در صحن‌ مقدس‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ديدم‌ يك‌ جمعي‌ وسط‌ صحن‌ دارند مي‌روند يك‌ آقائي‌ هم‌ جلوشونه‌. ميگه‌ گفتم‌ يا صاحب‌ الزمان‌. آقا برگشتند يك‌ نگاهي‌ به‌ من‌ كردند و رفتند. ميگه‌ آنجا نشستم‌. آني‌ كه‌ براي‌ من‌ نقل‌ ميكرد يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ مشهد بود. ميگفت‌ فلاني‌ به‌ خدا قسم‌ اين‌ آمد پيش‌ ما. ما ديديدم‌ كه‌ اصلا اين‌ كسالت‌ كه‌ نداره‌ هيچي‌، چاق‌ شده‌ و خودش‌ گفته‌ بود كه‌ خيلي‌ از صفات‌ رذيله‌ و ضعف‌ ايمانها را هم‌ با همان‌ نيمه‌ نظر، حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ از من‌ برطرف‌ كرده‌. بيائيم‌ يك‌ مقداري‌ با امام‌ زمانمون‌ رابطه‌ پيدا كنيم‌. اول‌ كاري‌ كه‌ مي‌كنيم‌ بايد ما كاري‌ نكنيم‌ كه‌ اين‌ وجود مقدس‌ از ما ناراضي‌ باشه‌. كمك‌ كنيم‌ به‌ امام‌ زمان‌. عدالت‌ را در خانه‌امون‌، در زندگيمون‌ در جمعي‌ كه‌ تحت‌ نظرمون‌ هستند، پياده‌ كنيم‌. چون‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در دائرة‌ توسعة‌ قدرت‌ خودش‌ كه‌ در كرة‌ زمين‌ باشد عدل‌ و داد را پياده‌ ميكند شما هم‌ توي‌ خانه‌ات‌ پياده‌ كن‌. شما در وجود خودت‌ پياده‌ كن‌. فساد نكن‌. اصلح‌ و لا تتبع‌ سبيل‌ المفسدين‌. اصلاح‌ كن‌ و پيرو راه‌ مفسدين‌ مباش‌. و اگر كسي‌ بخواد يار امام‌ زمان‌ باشه‌، رابطه‌اي‌ با حضرت‌ بقية‌ الله‌ برقرار كنه‌، بايد در زندگي‌ كاري‌ بكنه‌ كه‌ فسادي‌ در زندگيش‌ نباشه‌.

 من‌ مكرر به‌ دوستان‌ گفتم‌ اگر حجة‌ ابن‌ الحسن‌ آمد به‌ قيافه‌ ات‌ نگاه‌ كرد گفت‌ باريك‌ الله‌، به‌ قلبت‌ نگاه‌ كرد گفت‌ باريك‌ الله‌، به‌ خانه‌ات‌ نگاه‌ كرد گفت‌ باريك‌ الله‌. به‌ زن‌ و فرزندت‌ نگاه‌ كرد گفت‌ باريك‌ الله‌. آن‌ خانواده‌اي‌ كه‌ من‌ دوست‌ دارم‌ تو هستي‌. اين‌ بخواد يا نخواد يار امام‌ عصر ارواحنا فداهه‌. اما اگر ايراد داشت‌. آقا اين‌ كار را چرا كردي‌؟ آقا اون‌ تابلو چيه‌ توي‌ خونه‌ات‌. آقا اون‌ فرزندت‌ چرا اونجوره‌ و هيچي‌ نميگي‌. آقا چرا زنت‌ آنجور بد حجاب‌ است‌ و حرف‌ نمي‌زني‌. اينجا طبعا فاصله‌ داري‌ با امام‌ زمان‌. رابطه‌اي‌ نمي‌توني‌ داشته‌ باشي‌ با حجة‌ ابن‌ الحسن‌. خجالت‌ ميكشي‌.

 ما يك‌ روزي‌ يك‌ آقائي‌ دعوت‌ كرده‌ بود منزلشون‌. ما رفتيم‌. يك‌ خورده‌اي‌ هم‌ ما زودتر رفتيم‌. شايد من‌ اشتباه‌ كردم‌. ما نهار دعوت‌ داشتيم‌ چند دقيقه‌ قبل‌ از ظهر رفتيم‌. ديديم‌ مدتي‌ ما را در خانه‌ معطل‌ كرد. وقتي‌ وارد شديم‌ سرش‌ را فهميديم‌. ديديم‌ بعضي‌ از چيزها را مي‌خواسته‌ رويش‌ را بپوشونه‌، بعضي‌ از برنامه‌ها را عوض‌ كنه‌. از من‌ طلبة‌ خاك‌ پاك‌ دوستان‌ امام‌ زمان‌ وقتي‌ انسان‌ نمي‌تونه‌ زندگيش‌ را در معرض‌ ديد او قرار بده‌ و خجالت‌ از او ميكشه‌، حالا اگر امام‌ زمان‌ غفلتا آمد در خانه‌ات‌ (نامفهوم‌)

۱۱ صفر ۱۴۱۶ – معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ و السلام‌ و الصلاة‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و اذ ابتلیه‌ ابراهيم‌ ربه‌ بكلمات‌ فاتمهن‌. قال‌ اني‌ جاعلك‌ للناس‌ اماما. قال‌ و من‌ ذريتي‌. قال‌ لا ينال‌ عهدي‌ الظالمين‌.

 ما وعده‌ كرديم‌ كه‌ در بحث‌ امامت‌ و ولايت‌ كه‌ از مهمترين‌ بحثهاي‌ عالم‌ اسلام‌ و از بزرگترين‌ عقائد اسلاميست‌، كه‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار در قرآن‌ مجيد از آن‌ تعبير به‌ نبأ عظيم‌ كرده‌. آنجا كه‌ مي‌فرمايد ام‌ يتسائلون‌ عن‌ النباء العظيم‌. نبأ خودش‌ به‌ معناي‌ خبر مهمه‌. وقتي‌ كه‌ كلمة‌ عظيم‌ هم‌ وصفي‌ براي‌ اين‌ نبأ شد اهميت‌ و عظمتش‌ بيشتر ميشود. در سورة‌ نبأ خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ خطاب‌ ميفرمايد عم‌ يتسائلون‌. ميداني‌ پيغمبر از چه‌ چيز از تو سؤال‌ ميكنند؟ از نبأ عظيم‌. خبر بسيار مهم‌ كه‌ از اين‌ كلام‌ من‌ مي‌خوام‌ استفاده‌ كنم‌ كه‌ حتي‌ قرآن‌ مجيد دربارة‌ بحث‌ امامت‌ و ولايت‌ تعبير از نبأ عظيم‌ كرده‌ و به‌ قول‌ يكي‌ از دانشمندان‌ غير مسلمان‌، ميگه‌ كه‌ مردم‌ مسلمان‌ در اين‌ موضوع‌ بسيار من‌ از آنها تعجب‌ ميكنم‌ كه‌ پيغمبر اسلام‌ دربارة‌ امامت‌ از همة‌ مسائل‌ بيشتر اهميت‌ داده‌ و موضوع‌ را براي‌ مردم‌ مسلمان‌ توضيح‌ داده‌ و بلكه‌ اهم‌ مسائل‌ اسلامي‌ را مسئلة‌ امامت‌ و جانشيني‌ خود قرار داده‌. در عين‌ حال‌ بيشتر از همه‌ چيز مردم‌ مسلمان‌ دربارة‌ اين‌ مسئله‌ اختلاف‌ دارند. خداي‌ تعالي‌ هم‌ بعد از همين‌ جمله‌ كه‌ عم‌ يتسائلون‌ عن‌ النبأ العظيم‌ اشاره‌ فرموده‌ الذي‌ هم‌ فيه‌ مختلفون‌. كه‌ اين‌ از كلماتي‌ است‌ كه‌ پيشگوئي‌هاي‌ قرآن‌ كريم‌ را مي‌رساند.

 در ميان‌ مسائل‌ اسلامي‌ شايد آنقدري‌ كه‌ دربارة‌ مسئلة‌ امامت‌ اختلاف‌ شده‌، دربارة‌ هيچ‌ مسئله‌اي‌ آنقدر اختلاف‌ نشده‌. چون‌ اكثر فرق‌ اسلامي‌ از مسئلة‌ امامت‌ از هم‌ جدا ميشوند. و لذا در دين‌ مقدس‌ اسلام‌ و حتي‌ پيغمبر اكرم‌ خود وجود مقدسش‌ از روز اول‌ به‌ فكر اين‌ مسئله‌ و توضيح‌ اين‌ مسئله‌ بود. در آن‌ جلسة‌ اولي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ اقوام‌ و خويشاوندان‌ خودش‌ را دعوت‌ كرد كه‌ دستور ذات‌ مقدس‌ پروردگار كه‌ انذر عشيرتك‌ و الاقربين‌، اقوام‌ و نزديكانت‌ را اول‌ به‌ طرف‌ خدا دعوت‌ كن‌ و چهل‌ نفر از اقوام‌ و خويشاوندان‌ را دعوت‌ كرد، در همان‌ جلسه‌ مسئلة‌ امامت‌ و خلافت‌ مطرح‌ شد. و فرمود هر كس‌ اول‌ به‌ من‌ ايمان‌ بياورد، او امام‌ بعد از منه‌، جانشين‌ منه‌ و همانجا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ايستاد و عرض‌ كرد من‌ به‌ تو ايمان‌ آورده‌ام‌. و در هر مناسبتي‌ پيغمبر اكرم‌ مسئلة‌ خلافت‌ و امامت‌ را مطرح‌ مي‌فرمود.

 مثلا سني‌ و شيعه‌ نوشته‌اند كه‌ براي‌ پيغمبر اكرم‌ يك‌ مرغ‌ برياني‌ آوردند. گفت‌ خدايا محبوبترين‌ بندگانت‌ را برسان‌ كه‌ در خوردن‌ اين‌ مرغ‌ با من‌ شريك‌ بشود. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ آمد. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را به‌ عنوان‌ باب‌ علم‌ خودش‌ معرفي‌ كرده‌ و فرموده‌ انا مدينة‌ العلم‌ و علي‌ بابها. در تمام‌ موارد در جنگها، در موقع‌ استراحتها، در هر زمان‌ به‌ مسئلة‌ امامت‌ و ولايت‌ رسول‌ اكرم‌ توجه‌ داشته‌ و براي‌ مردم‌ توضيح‌ ميداده‌ است‌.

 و لذا از همة‌ مسائل‌ بيشتر توضيح‌ داده‌ شده‌ و قرآن‌ شريف‌ در اين‌ آيه‌اي‌ كه‌ تلاوت‌ كردم‌ وقتي‌ كه‌ با حضرت‌ ابراهيم‌ خداي‌ تعالي‌ سخن‌ مي‌گويد و حضرت‌ ابراهيم‌ مبتلا ميشود، آزمايش‌ ميشود به‌ كلماتي‌ و خداي‌ تعالي‌ آنها را تمامش‌ ميكند كه‌ بحث‌ مفصلي‌ در اين‌ زمينه‌ هست‌، حضرت‌ ابراهيم‌ را خدا ميفرمايد من‌ تو را امام‌ قرار دادم‌. اني‌ جاعلك‌ للناس‌ اماما. قال‌ و من‌ ذريتي‌. اين‌ امامت‌، اين‌ ولايت‌ از براي‌ ذرية‌ من‌ هم‌ هست‌. قال‌ لا ينال‌ عهدي‌ الظالمين‌. عهد من‌، اين‌ مسئلة‌ امامت‌، جانشيني‌ من‌، ولايت‌ من‌ به‌ كساني‌ كه‌ ظالم‌ باشند و در مرحلة‌ اول‌ ظلم‌ به‌ نفس‌ بكنند نمي‌رسد. لا ينال‌ عهدي‌ الظالمين‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 هستند و در جلسه‌اي‌ قبل‌ داشتيم‌ و دوستان‌ بودند گفتم‌ كه‌ يك‌ بحثي‌ در اين‌ چند شب‌ دربارة‌ مسئلة‌ امامت‌ و اهميت‌ اين‌ مسئله‌ و مسئلة‌ ولايت‌ انشاء الله‌ عرايضي‌ عرض‌ مي‌كنم‌ و بهترين‌ فهرست‌ براي‌ بحثهاي‌ شبهاي‌ آينده‌ هم‌ كه‌ اينهم‌ يك‌ اشاره‌اي‌ بود كه‌ ناگهان‌ به‌ ذهنم‌ رسيد. يعني‌ داشتم‌ زيارت‌ جامعة‌ كبيره‌ را مي‌خوندم‌ بابي‌ انتم‌ و امي‌ و نفسي‌. بموالاتكم‌ علمنا الله‌ تعالي‌ معالم‌ ديني‌. پدرم‌ به‌ قربانتون‌، مادرم‌ به‌ قربانتون‌، جانم‌ به‌ قربانتون‌ اي‌ خاندان‌ عصمت‌ كه‌ بموالاة‌ شما، به‌ ولايت‌ شما خداي‌ تعالي‌ معالم‌ دين‌ ما را به‌ ما تعليم‌ داد. بموالاتكم‌ علمن‌ الله‌ معالم‌ ديننا و اصلح‌ ما كان‌ فسد من‌ دنيانا. در ارتباط‌ با دنيامون‌ اگر ما پيرو شما باشيم‌ خداي‌ تعالي‌ همة‌ كارهامون‌ را اصلاح‌ ميكنه‌ و كوچكترين‌ ناراحتي‌ براي‌ ما بوجود نمي‌آد. و اصلح‌ ما كان‌ من‌ فسد من‌ دنيانا. و بموالاتكم‌ تمت‌ الكلمه‌. بموالات‌ شما كلمة‌ خداي‌ تعالي‌ تمام‌ ميشه‌. اينها فهرست‌ عرايض‌ منه‌ در شبهاي‌ انشاء الله‌ در شبهاي‌ آينده‌ و بموالاتكم‌ تمت‌ الكلمه‌ و عظمت‌ النعمه‌ و ائتلفت‌ الفرقه‌. و بموالاتكم‌ تقبل‌ الطاعة‌ المفترضه‌ و لكم‌ المودة‌ الواجبه‌ و الدرجات‌ الرفعيه‌ و المقام‌ المحمود و المكان‌ المعلوم‌ و الجاء العظيم‌ و الشأن‌ الكبير و الشفاعة‌ المقبوله‌. هر يك‌ جمله‌اش‌ خدا ميدونه‌ اگر كسي‌ بخواد درباره‌اش‌ حرف‌ بزنه‌، در بارة‌ هر يكي‌ از اين‌ دوازده‌ فرازي‌ كه‌ بعد از اين‌ فراض‌ كه‌ بامي‌ انتم‌ و امي‌ و نفسي‌، تا همين‌ جملاتي‌ كه‌ خوندم‌ كه‌ دوازده‌ فراز ميشه‌، هر جمله‌اش‌ دهها شب‌ بايد صحبت‌ كرد. قدر زيارت‌ جامعه‌ را بدانيد اجمالا.

 مرحوم‌ مجلسي‌ بزرگ‌، پدر علامة‌ مجلس‌ ميگه‌ در عالم‌ مكاشفه‌ ديدم‌ وارد حرم‌ حضرت‌ عسگري‌ شدم‌. امام‌ عصر كنار ضريح‌ ايستاده‌. من‌ از در كه‌ وارد شدم‌ ايستادم‌ كالمداحين‌. مانند مداحها كه‌ مي‌ايستند مدح‌ مي‌خونند، من‌ زيارت‌ جامعه‌ را از اول‌ تا به‌ آخر خطاب‌ به‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ خوندم‌. فرمودند كه‌ نعمة‌ الزياره‌. خوب‌ زيارتي‌ است‌. بعد فرمودند جلو بيا. جلو رفتم‌. فرمودند نزديكتر بيا. نزديكتر رفتم‌. نزديكتر بيا تا نزديك‌ آن‌ حضرت‌ نشستم‌ و ايني‌ كه‌ من‌ جلو نمي‌رفتم‌ مي‌ترسيدم‌ خلاف‌ ادب‌ كاري‌ انجام‌ بدهم‌ كه‌ در محضرش‌ نتونم‌ آن‌ ادب‌ لازم‌ را رعايت‌ كنم‌. هر جملة‌ از اين‌ قسمت‌، زيارت‌ جامعه‌ مفصله‌، اما همين‌ قسمتش‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. بامي‌ انتم‌ و امي‌ و نفسي‌. به‌ موالاتكم‌ علمن‌ الله‌ معالم‌ ديننا. بموالات‌ شما خدا معالم‌ دين‌ ما را، يعني‌ هر چه‌ از علوم‌ مربوط‌ به‌ دينمونه‌ها، به‌ پيروي‌ از شما ما ياد گرفتيم‌.

 به‌ خود امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ قسم‌، آقايون‌ من‌ زياد بحث‌ با علماي‌ اهل‌ سنت‌ كردم‌. اكثر شما شايد با نوشته‌هاي‌ من‌ آشنايي‌ داشته‌ باشيد. يك‌ كتاب‌ من‌ دارم‌ به‌ نام‌ شبهاي‌ مكه‌ كه‌ در تركيه‌ و سوريه‌ و مدينه‌ و مكه‌ با علماي‌ مكه‌ بحث‌ كردم‌ و زيادي‌ از علماي‌ وهابي‌ و غير وهابي‌ را ديدم‌. نمي‌خوام‌ بحثهايي‌ را كه‌ با آنها داشتم‌ براي‌ شما عرض‌ كنم‌. مي‌خوام‌ يك‌ مطلب‌ را بگم‌. در ميان‌ شيعيان‌، البته‌ نه‌ هر شيعة‌ بي‌ تفاوت‌ نسبت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌. نه‌ هر شيعة‌ بي‌ بند و بار. شيعياني‌ كه‌ لااقل‌ در همين‌ ماه‌ محرم‌ و صفر در ماه‌ رمضان‌ پاي‌ منبرها نشسته‌اند. اينها اكثرشون‌ عالمتر از علماي‌ بزرگ‌ اهل‌ سنت‌ هستند. همين‌ شيعيان‌، همين‌ شماها كه‌ پاي‌ منبرها تا حدي‌ بوديد. گاهي‌ انسان‌ تعجب‌ ميكنه‌. من‌ بعضي‌ از بحثها را در كتب‌ خودم‌ از اهل‌ سنت‌ نقل‌ كردم‌ بعضي‌ ميگند شايد اين‌ صداقت‌ نداشته‌ باشه‌، شايد راست‌ نباشه‌. آخر مگه‌ ميشه‌ يك‌ عالم‌ اينقدر جاهل‌ باشه‌.

 شخصي‌ است‌ بنام‌ ابن‌ باز، الان‌ هم‌ زنده‌ است‌. اين‌ اول‌ عالم‌ وهابي‌ روي‌ كرة‌ زمينه‌. اول‌ عالم‌ وهابي‌ روي‌ كرة‌ زمين‌. و از آن‌ كساني‌ است‌ كه‌ الان‌ شايد متجاوز از نود سال‌، صد سال‌ از عمرش‌ مي‌گذره‌ و در تخريب‌ قبرستان‌ بقيع‌ شريك‌ بوده‌. من‌ در مدينه‌ او را ديدم‌ نزد او رفتم‌. نشستم‌. چشمش‌ نابيناست‌. اين‌ مرد نشسته‌ بود. همين‌ آقايوني‌ كه‌ ميگن‌ ضريح‌ را نبوسيد، شركه‌. نمي‌دونم‌ در حرم‌ را نبوسيد، شركه‌. دست‌ و پاي‌ اين‌ شخص‌ را مي‌بوسيدند و براي‌ او احترام‌ قائل‌ بودند. من‌ نشستم‌ كنارش‌. گفتم‌ يا شيخ‌ ما تقول‌ في‌ حديث‌ الرسول‌ دربارة‌ اين‌ حديث‌ پيغمبر كه‌ مي‌فرمايد خلفائي‌ من‌ بعدي‌ اثني‌ عشر، نظر شما چيست‌؟ گفت‌ رواية‌ صحيحه‌، روايتي‌ است‌ صحيحه‌، بسيار روايت‌ خوبيست‌. گفتم‌ كه‌، آخه‌ در روايات‌ هست‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايد كه‌ خلفايي‌ من‌ بعدي‌ اثني‌ عشر الائمه‌ من‌ بعدي‌ اثني‌ عشر. خلفاي‌ من‌ بعد از من‌ دوازده‌ نفرند. ائمه‌ بعد از من‌ دوازده‌ نفرند و كلهم‌ من‌ قريش‌. همه‌اشون‌ از قريشند و كلهم‌ من‌ بني‌ هاشم‌. همه‌اشون‌ از بني‌ هاشمند. من‌ تا اينجا خوندم‌. گفتم‌ اينها منظور كي‌ هستند؟ گفت‌ اولهم‌ ابو بكر. به‌ من‌ گفت‌. اول‌ ابي‌ بكره‌. دوم‌ عمر، سوم‌ عثمان‌، چهارم‌ علي‌، پنجم‌ معاويه‌، اينجا توقف‌ كرد. پنج‌ تا شد، دوازده‌تا هنوز، تقريبا هفت‌ تا ديگه‌ مانده‌ اين‌ دوازده‌ تا تمام‌ بشه‌. يكي‌ آنجا نشسته‌ بود. خيال‌ كرد ايشان‌ فراموش‌ كرده‌ اسامي‌ را. گفت‌ بعدش‌ يزيد. گفت‌ نه‌ يزيد را من‌ قبول‌ ندارم‌. اين‌ شارب‌ الخمر بود و حسين‌ بن‌ علي‌ را كشت‌ و من‌ قبولش‌ ندارم‌. من‌ گفتم‌ پس‌ كي‌؟ گفت‌ دوازده‌ تا از اين‌ خلفاي‌ اموي‌ و عباسي‌، خوبهايشون‌ را انتخاب‌ كن‌ و منظور پيغمبر همون‌ بوده‌.

 اين‌ عالم‌ با اينكه‌ ميگه‌ روايت‌ صحيحه‌ است‌ بقيه‌ روايت‌ را من‌ نخوندم‌، او مي‌خواست‌ يادش‌ باشه‌. روايت‌ اينه‌ كه‌ الائمه‌ من‌ بعدي‌ اثني‌ عشر كلهم‌ من‌ قريش‌، كلهم‌ من‌ بني‌ هاشم‌. اولهم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، ثم‌ حسن‌، ثم‌ الحسين‌، ثم‌ علي‌ بن‌ الحسين‌، ثم‌ محمد بن‌ علي‌ ابن‌ الباقر، ثم‌ جعفر بن‌ محمد الصادق‌، تا ميرسه‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ و حضرت‌ دربارة‌ علائم‌ ظهور بحث‌ ميكنه‌.

 در قصة‌ جابر بن‌ عبد الله‌ الانصاري‌ كه‌ آمد سؤال‌ كرد از اولي‌ الامر، حضرت‌ فرمود كه‌ اول‌ آنها علي‌ بن‌ ابيطالب‌. اولي‌ الامر دوازده‌ جانشين‌ منند كه‌ اول‌ آنها علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. بعد حسن‌، بعد حسين‌، بعد علي‌ بن‌ الحسين‌، بعد محمد بن‌ علي‌ الباقر و انت‌ تراه‌ يا جابر. تو اي‌ جابر او را مي‌بيني‌. و سلام‌ مرا به‌ او برسان‌ و از معجزات‌ پيغمبر اكرم‌ بود كه‌ تنها صحابي‌ كه‌ اينقدر عمر كرد و به‌ زمان‌ امام‌ باقر رسيد، جابر بن‌ عبد الله‌ انصاري‌ بود. اينها را همه‌ را روي‌ تعصب‌ بود. تا من‌ اين‌ كلمه‌ را گفتم‌ گفت‌ انت‌ جعفري‌؟ تا اينجا نفهميده‌ بود. چون‌ نمي‌ديد. و الا من‌ با همين‌ لباس‌ بودم‌. يكي‌ آنجا بود گفت‌ بعله‌. شروع‌ كرد به‌ فحاشي‌ كردن‌ به‌ من‌. من‌ در كتاب‌ شبهاي‌ مكه‌ اين‌ قضيه‌ را نوشتم‌ آنقدر به‌ من‌ توهين‌ كرد كه‌ يكي‌ اشاره‌ كرد چون‌ عواقب‌ بد اين‌ فحاشي‌ها را مي‌دونست‌ اشاره‌ كرد پاشو از مجلس‌ برو بيرون‌. و من‌ پاشدم‌ آمدم‌ بيرون‌.

 ايني‌ كه‌ عرض‌ ميكنم‌ اول‌ عالم‌ وهابي‌ كه‌ وقتي‌ به‌ اصطلاح‌ ملك‌ عربستان‌ سعودي‌ ماشيني‌ ميخره‌، بعنوان‌ تبرك‌ يكي‌ دو سه‌ روز اين‌ ماشين‌ را مي‌گذاره‌ زير پاي‌ اين‌ آقا كه‌ تبرك‌ بشه‌، ديگه‌ تصادف‌ نكنه‌. يك‌ چنين‌ فردي‌ مي‌بينيد كه‌ چقدر اين‌ استعداد و علم‌ داره‌! قدر اين‌ مجالستون‌ را مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ بدونيد. قدر مجالس‌ عزاداري‌ بر ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ را بدانيد. مطالبي‌ اهل‌ سنت‌ گاهي‌ مطرح‌ ميكنند كه‌ خدا ميدونه‌ ما آنجا فكر مي‌كنيم‌ كه‌ چقدر خداي‌ تعالي‌ به‌ ما لطف‌ كرده‌ كه‌ ما شيعه‌ شديم‌ الحمد لله‌ الذي‌ هدانا لهذا و ما كنا لنهتدي‌ لولا ان‌ هدانا الله‌. معالم‌ دين‌ ما به‌ وسيلة‌ اين‌ خاندان‌ به‌ ما رسيده‌ اگر اهل‌ سنت‌ فقط‌ روايت‌ نبوي‌ را دارند ما روايات‌ نبوي‌، روايات‌ علوي‌، روايات‌ حسني‌، روايات‌ حسيني‌، روايات‌ دوازده‌ امام‌ را داريم‌. اينها همه‌اش‌ در مقابل‌ آنچه‌ حضرت‌ وليعصر ارواحنا فداه‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 يك‌ دوازدهم‌ اين‌ بخاطر روايتي‌ است‌ كه‌ در اين‌ زمينه‌ است‌. او مي‌آد علوم‌ را بيان‌ ميكنه‌. بموالاتكم‌ علمن‌ الله‌ تعالي‌ معالم‌ ديننا.

 يك‌ دانشمند غير مسلمانه‌، اگر اهل‌ مطالعه‌ هستيد كتاب‌ صوت‌ العدالة‌ الانسانيه‌ مال‌ جرج‌ جرداق‌، ترجمه‌ هم‌ شده‌، اين‌ را مطالعه‌ كنيد. در مقدمه‌اش‌ مي‌نويسد كه‌اي‌ كاش‌ علي‌ بن‌ ابيطاب‌ زمان‌ ما بود. يكي‌ از دانشمندان‌ و مكتشفين‌ اين‌ را ميگه‌. اي‌ كاش‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ زمان‌ ما بود. اين‌ مرد داره‌ ميگه‌ من‌ به‌ راههاي‌ آسمان‌ آشنا هستم‌. سلوني‌ قبل‌ ان‌ تفقدوني‌. از من‌ بپرسيد قبل‌ از اينكه‌ مرا نبينيد. اي‌ كاش‌ ما توي‌ مسجد كوفه‌ روي‌ آن‌ خاكهاي‌ زمين‌ مسجد كوفه‌ زانو مي‌زديم‌ و مشكلات‌ فضائيمون‌ را از حضرت‌ سؤال‌ مي‌كرديم‌. ميگه‌ انا بطرق‌ السماء اعلم‌ منكم‌ بطرق‌ الارض‌. من‌ به‌ راههاي‌ آسمان‌ آشناترم‌ تا شما به‌ راههاي‌ زمين‌. اما متأسفانه‌ پاي‌ منبر علي‌ كي‌ نشسته‌؟ سعد وقاص‌. ميگه‌ اگر راست‌ ميگيد بگو موي‌ سر و صورت‌ من‌ چند تاست‌؟ علي‌ ميگه‌ اگر من‌ مي‌خواستم‌ بگم‌ كه‌ مي‌تونستم‌. اما يك‌ چيزي‌ ميگم‌ كه‌ زمان‌ بر تو ثابت‌ كنه‌. اين‌ مردمي‌ هم‌ كه‌ اينجا نشسته‌اند ببينند. تو يك‌ فرزندي‌، يك‌ جمله‌اي‌ حضرت‌ داره‌، فرخه‌اي‌ در خانه‌ داري‌ كه‌ اين‌ پسر من‌ حسينم‌ را مي‌كشه‌. مردم‌ شنيدند، اين‌ عمر سعد هم‌ بزرگ‌ شد. يك‌ روز ديدند عمر سعد حاضر شد در كربلا و حضرت‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ را شهيد كرد.

 به‌ موالاتكم‌ علمنا الله‌ معالم‌ ديننا. ما معالم‌ دين‌ را در ابعاد مختلف‌ از خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ داريم‌. معالم‌ دين‌ ما يك‌ مشت‌ معارفه‌. اعتقاد به‌ خدا. باور نمي‌كنيد من‌ در دانشگاه‌ اسلامي‌ مدينه‌ رفتم‌. كتابي‌ خريدم‌ كه‌ الان‌ در كتابخانه‌ام‌ هست‌ بنام‌ فتح‌ المجيد. در آنجا نوشته‌ كه‌ خدا در آسمان‌ روي‌ يك‌ كرسي‌ نشسته‌. خدا يك‌ خورده‌ چاقتر از آن‌ كرسيه‌. يك‌ وجب‌ آنهم‌ به‌ وجب‌ خدايي‌. معناي‌ الرحمن‌ علي‌ العرش‌ استوي‌ را داره‌ ميكنه‌، و خدا پشت‌ گردنش‌ چه‌ شكليه‌، روش‌ چه‌ شكليه‌، صورتش‌ چه‌ قيافه‌ داره‌ وسوار الاغ‌ ميشه‌ مي‌آد شبهاي‌ جمعه‌ روي‌ بام‌ مكه‌ و بعد سابقها علف‌ هم‌ مي‌ريختند آنجا كه‌ الاغ‌ خدا گرسنه‌ برنگرده‌. شما الان‌ مي‌خنديد به‌ اين‌ حرفها. با يك‌ دانشجوي‌ دانشگاه‌ اسلامي‌ مدينه‌ من‌ صحبت‌ كردم‌. گفتم‌ آقا زماني‌ شده‌ كه‌ مردم‌ به‌ كرات‌ بالا رفتند. گفت‌ اينها دروغه‌. مگر ميشود از زمين‌ رفت‌ به‌ بالا. من‌ آياتي‌ از قرآن‌ براش‌ استدلال‌ كردم‌. مي‌گفت‌ اصلا زمين‌ در حركت‌ نيست‌. كرويت‌ زمين‌ هنوز به‌ آنها نرسيده‌. شما فكر نكنيد مال‌ دويست‌ سال‌ قبله‌ اين‌ حرفهايي‌ كه‌ من‌ مي‌زنم‌. مال‌ همين‌ ده‌ بيست‌ سال‌ قبل‌. و آنقدر انجماد فكري‌ آنهايي‌ كه‌ تحت‌ تربيت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ نيستند در توحيد، در نبوت‌، در امامت‌. من‌ اگر براي‌ شما نقل‌ كنم‌ كه‌ اينها دربارة‌ پيغمبر اكرم‌ چي‌ ميگن‌، چون‌ بدون‌ مقايسه‌ با كلمات‌ آنها شما نمي‌دونيد كه‌ چقدر معارفتون‌ بالا رفته‌. دربارة‌ پيغمبر چي‌ ميگن‌.

 من‌ خودم‌ شرم‌ مي‌كنم‌ كه‌ بگم‌ در صحيح‌ بخاري‌ چه‌ مطالبي‌ دربارة‌ پيغمبر گفتند. پيغمبر ميگند يك‌ روز آمد در مسجد نماز مي‌خوند. در وسط‌ نماز يادش‌ آمد جنبه‌. گفت‌ مردم‌ همينجور سرجاتون‌ بايستيد تا من‌ برم‌ برگردم‌. حالا شما ميدونيد آن‌ سابقها حمام‌ سر خانه‌ نبودش‌ گرفتاري‌. حالا. رفت‌ حضرت‌ و غسل‌ كرد و آمد و از همانجايي‌ كه‌ نماز را قطع‌ كرده‌ بود شروع‌ كرد به‌ نماز خوندن‌ كه‌ به‌ نظر، به‌ فتواي‌ همة‌ اهل‌ سنت‌ اين‌ نماز باطله‌. اگر بدانيد پيغمبر را چطور معرفي‌ ميكنند. و ما پيغمبر اكرم‌ را اشرف‌ مخلوقات‌، تالي‌ تلو ذات‌ اقدس‌ پروردگار، لا فرق‌ بينك‌ و بينهم‌ الا انهم‌ عبادك‌ و خلقك‌. اينطوري‌ معرفي‌ ميكنيم‌. همينطوري‌ كه‌ الان‌ مي‌شناسيم‌. هميني‌ كه‌ پيغمبر را شناختيد، همينه‌. در معالم‌ دين‌ اينطور. در قسمت‌ معارف‌. در قسمت‌ امام‌ اصلا لازم‌ نيست‌ امام‌ معصوم‌ باشه‌. هيچ‌ چيز را هم‌ نمي‌دانست‌ اشكال‌ نداره‌. مسئله‌اي‌ نيست‌. ما گاهي‌ اعتراض‌ مي‌كرديم‌ آخه‌ اين‌ خلفا، اينها مسائل‌ معمولي‌ را بلد نبودند. مي‌گفتند اشكالي‌ نداره‌، مملكت‌ را اداره‌ ميكنه‌، زمامداره‌ و مسئله‌اي‌ نيست‌.

 دربارة‌ معاد و قيامت‌ بحثهايي‌ هست‌ كه‌ اگر من‌ بخوام‌ اينها را بحث‌ بكنم‌ همين‌ يك‌ كلمه‌ كه‌ علمن‌ الله‌ تعالي‌ معالم‌ ديننا، كلي‌ بايد روش‌ بحث‌ كنيم‌. مي‌آئيم‌ در بحث‌ احكام‌. در بحث‌ احكام‌ آقايون‌ بدونيد گرفتاري‌ كه‌ اهل‌ سنت‌ دارند و موفقيتي‌ كه‌ شيعه‌ داره‌، اين‌ انقلاب‌ عظيمي‌ كه‌ الان‌ توي‌ اين‌ مملكت‌ شده‌ و شانزده‌ سال‌ از عمرش‌ گذشته‌ و كوچكترين‌ اختلافي‌ بين‌ مردم‌ وجود نداره‌، اين‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ ما پيرو خاندان‌ عصمت‌ و طهارتيم‌. حالا توضيحش‌ را عرض‌ كنم‌. در اسلام‌، در تشيع‌، يك‌ بحثي‌ هست‌ كه‌ باب‌ علم‌ آيا مسدوده‌ يا مفتوح‌؟ شيعه‌ ميگه‌ باب‌ علم‌ مسدود نيست‌. مفتوحه‌. باب‌ اجتهاد مفتوحه‌. يعني‌ شما مي‌تونيد همانطوري‌ كه‌ ابو حنيفه‌اي‌ آنها ميگند مجتهد شد، هر انساني‌ ميتونه‌ بره‌ مجتهد بشه‌ و فتوا بده‌ و مردمم‌ هم‌ لازم‌ است‌ كه‌ از او تقليد بكنند. يعني‌ همة‌ افراد به‌ سن‌ پانزده‌ سالگي‌ كه‌ مي‌رسند، يا بايد مجتهد باشند يا مقلد و در مرتبة‌ اول‌ بايد مجتهد باشند. ببينيد فتح‌ باب‌ اجتهاد. لذا عده‌اي‌ از علما، حتي‌ قرآن‌ هم‌ ميگه‌ و لولا نفر من‌ طائفة‌ لتيفقهوا في‌ الدين‌ و ينظروا قوم‌ الي‌ رجع‌ اليهم‌. يك‌ عده‌ بروند تفقه‌ در دين‌ بكنند بيان‌ مردم‌ را به‌ طرف‌ خدا دعوت‌ بكنند. اما آنها ميگن‌ نه‌.

 من‌ در مكه‌ با يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ مكه‌ صحبت‌ مي‌كردم‌. بهش‌ گفتم‌ كه‌ چه‌ خصوصيت‌ داره‌ كه‌ شما با اين‌ علم‌ و دانشتون‌ بايد از ابو حنيفة‌ هزار و دويست‌ سال‌ قبل‌ تقليد بكنيد؟ فخر رازي‌ در كتاب‌ تفسير كبير مي‌نويسد كه‌ من‌ به‌ خدا قسم‌ از ابو حنيفه‌ عالمترم‌. اما چه‌ كنيم‌ كه‌ ما بايد از او تقليد كنيم‌. باب‌ اجتهاد را مفتوحش‌ كرد. اسلام‌ مفتوح‌ كرده‌، شيعه‌ گرفته‌. اونها به‌ خاطر بعضي‌ از مسائل‌ سياسي‌ زمان‌ خودشن‌ باب‌ اجتهاد را بستند. امروز اكثر اينها دنبال‌ تفقه‌ در دين‌ نمي‌روند. چند روز قبل‌ يكي‌ از دوستان‌، برنامه‌اي‌ براي‌ ما تنظيم‌ كرده‌ بود كه‌ ما رفتيم‌ طرف‌ تركمن‌ صحرا و علماي‌ زيادي‌ از علماي‌ اهل‌ سنت‌ استقبال‌ ما كردند و خيلي‌ هم‌ به‌ ما اظهار محبت‌ كردند. اين‌ كتاب‌ شبهاي‌ مكه‌ را خونده‌ بودند. در آن‌ مجلس‌ من‌ به‌ آنهاگفتم‌ آقايان‌ بيائيد يك‌ تحقيقاتي‌ در دينتون‌ بكنيد، در معالم‌ دينتان‌ بكنيد، در اجتهاد بكنيد كه‌ بحثي‌ داره‌. بخاطر اينكه‌ مجلس‌ تا حدي‌ عموميست‌، نمي‌تونم‌ خصوصيات‌ بحث‌ را عرض‌ كنم‌ كه‌ اين‌ علما چطور تحت‌ تأثير و الان‌ هم‌ اظهار محبتي‌ به‌ من‌ دارند و تحت‌ تأثير واقع‌ شدند.

 در بخش‌ احكام‌ اينطوري‌. همه‌ مي‌تونيم‌ مجتهد بشويم‌، هر كدام‌ از شما، اين‌ جمعيتي‌ كه‌ اينجا نشستيد، همين‌ الان‌ مي‌تونيد تصميم‌ بگيرد از فردا صبح‌ برويد مجتهد بشيد در دينتون‌. راه‌ بازه‌ براي‌ همه‌. درس‌ بخونيد. قرآن‌ و احاديث‌ را معانيش‌ را ياد بگيريد. استنباط‌ بكنيد، احكامتون‌ را بفهميد و اين‌ واجبه‌ بر هر مكلفي‌. تقليد فرع‌ بر اجتهاده‌. يعني‌ شما وقتي‌ مي‌تونيد تقليد بكنيد يك‌ كار لازمتري‌ در اجتماع‌ داشته‌ باشيد، آن‌ كار را انجام‌ چون‌ لازمه‌ بديد، بهتون‌ گفتند مي‌تونيد تقليد بكنيد. در بحث‌ معارف‌ و احكام‌ كه‌ اينطور.

 در بحث‌ تزكية‌ نفس‌. من‌ ديدم‌ عرض‌ مي‌كنم‌. شايد بعضي‌ از دوستان‌ آشنا به‌ وضع‌ من‌ باشند. من‌ اين‌ مسئله‌ را از همة‌ مسائل‌ مهمتر مي‌دانم‌. با اقطاب‌ متصوفة‌ اهل‌ سنت‌ كه‌ پيرو خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ نيستند اگر چه‌ اكثرا متصوفة‌ اهل‌ سنت‌ خودشون‌ را پيرو اهل‌ بيت‌ عصمت‌ مي‌دانند و نسبت‌ به‌ ساير اهل‌ سنت‌ اينها خيلي‌ بهترند اما اگر شما برنامه‌هاي‌ عبد القادر جرجاني‌ را كه‌ همين‌ قادريه‌ هستند. يكي‌ از اقطاب‌ قادريه‌ يك‌ روز ديدم‌ آمده‌ مشهد پيش‌ من‌ كه‌ من‌ كتابهايي‌ كه‌ در ارتباط‌ با تزكية‌ نفس‌ شما نوشتيد من‌ مطالعه‌ كردم‌. ديدم‌ اين‌ مطالبي‌ كه‌ ما داريم‌ هيچ‌ انسان‌ را به‌ جايي‌ نمي‌رسانه‌ و مطالب‌ شما درسته‌. با پانصد نفر مريدي‌ كه‌ او داشت‌ اعلام‌ كرد من‌ حاضرم‌ در تحت‌ نظر شما باشم‌. راه‌ راست‌، راه‌ راستي‌ كه‌ خاندان‌ عصمت‌ رفتند. صراط‌ مستقيم‌، بدون‌ اعوجاج‌، بدون‌ كوچكترين‌ چيزي‌ كه‌ جنبة‌ خرافي‌ داشته‌ باشه‌، خاندان‌ عصمت‌ اينطوري‌ ما را بردند.

 بموالاتكم‌ علمن‌ الله‌ تعالي‌ معالم‌ ديننا و انشاء الله‌ جملات‌ بعد را شبهاي‌ آينده‌ براتون‌ توضيح‌ ميدم‌. من‌ نمي‌تونم‌، وقتم‌ با اين‌ شبهاي‌ كوتاه‌ نمي‌رسه‌ كه‌ دربارة‌ اين‌ جملات‌ شرح‌ كاملي‌ بدم‌ و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ دوستان‌ مشهد تشريف‌ آوردند، در آن‌ كانون‌ بحث‌ و انتقاد ما اين‌ مسائل‌ را اگر هر كجاش‌ براشون‌ كوچكترين‌ مشكلي‌ بود و اشكالي‌ داشت‌، سؤال‌ بكنند تا جواب‌ انشاء الله‌ عرض‌ بكنيم‌.

 اما چه‌ ميشه‌ كرد هنوز دنيا را نتوانسته‌اند دانشمندان‌، علما، شخصيتهاي‌ بزرگ‌، با اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ آشنا كنند. يك‌ شخصي‌ بنام‌ وبستر نامي‌ بودش‌ از انگلستان‌ آمده‌ بود مشهد، ما الان‌ نوارهايش‌ را داريم‌. ايشان‌ مي‌گفت‌ من‌ مسيحي‌ بودم‌. ديدم‌ اسلام‌ دين‌ كاملي‌ است‌، آمدم‌ مسلمان‌ شدم‌. ولي‌ ديدم‌ همة‌ آن‌ خرافاتي‌ كه‌ در مسيحيت‌ هست‌، در اسلامي‌ كه‌ من‌ انتخاب‌ كردم‌ هست‌. گفتم‌ آيا مسلكي‌، به‌ اصطلاح‌ مذهبي‌ در اسلام‌ نيست‌ كه‌ اين‌ حرفها را نزنه‌، خدا را مجسم‌ ندانه‌، مثلا بهشت‌ را اينطوري‌ كه‌ در تورات‌ نوشته‌، اينجوري‌ معرفي‌ نكن‌، خدا را ضعيف‌ معرفي‌ نكنه‌. گفتند يك‌ مذهبي‌ هست‌ بنام‌ شيعه‌. در آنجا اهليت‌ داشتند در آنوقت‌ كه‌ همان‌ بزرگتري‌ كه‌ در آنجا بود به‌ من‌ معرفيش‌ كنيد و فعاليت‌ دربارة‌ تشيع‌ مي‌كرد همچين‌ آمد ايران‌ و آن‌ شخص‌ را آورد مشهدو آنجا سخنراني‌ براي‌ ما كرد. كه‌ وقتي‌ به‌ مذهب‌ شيعه‌ رسيدم‌ فهميدم‌ دين‌ حق‌ و ديني‌ كه‌ توأم‌ با فطرت‌ انسان‌ و صراط‌ مستقيمه‌ دين‌ مقدس‌ اسلام‌ ناب‌ محمدي‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و اميدوارم‌ انشاء الله‌ اين‌ كلمه‌اي‌ كه‌ امشب‌ ترجمه‌ براتون‌ كردم‌ كه‌ بموالاتكم‌ الله‌ تعالي‌ معالم‌ ديننا آن‌ كسي‌ كه‌ مي‌آد دين‌ پيغمبر را تجديد ميكنه‌، مجدد دين‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ بياد و معالم‌ دين‌ را آن‌ حضرت‌ براي‌ شما بيان‌ بكنه‌. كه‌ يوم‌ تحدث‌ اخبارها. زمين‌ حتي‌ اخبارش‌ را به‌ شما بيان‌ ميكنه‌. و ما انسان‌ مالها. آن‌ انسان‌ كامل‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ مي‌آد و كنترل‌ زمين‌ را در دست‌ ميگيره‌. اما چه‌ ميشه‌ كرد؟ ما تا روزي‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ ظاهر نشه‌ بايد در مصائب‌ خاندان‌ عصمت‌ بنشينيم‌، در و ديوار خانه‌هامون‌ را سياه‌ پوش‌ كنيم‌. به‌ ياد ابا عبد الله‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌ اشك‌ بريزيم‌ و بگيم‌ اين‌ الطالب‌ بذهول‌ الانبياء و ابناء الانبياء. اين‌ الطالب‌ بدم‌ المقتول‌ بكربلا. شنيديد زينب‌ كبري‌ سلام‌ الله‌ عليها كه‌ يكي‌ از همانهايي‌ است‌ كه‌ معالم‌ دين‌ بوسيلة‌ آن‌ حضرت‌ پخش‌ شده‌. حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها اين‌ اصالت‌ و اين‌ حركت‌ بخاطر اين‌ نبوده‌ كه‌ ما تو را بكشيم‌ اسير باشد نه‌ خودشون‌ مي‌خواستند، بلكه‌ خدا مي‌خواسته‌. ان‌ الله‌ شاء ان‌ يراه‌ اسرا. خدا ميخواد كه‌ زن‌ و فرزند تو را اسير ببينه‌. چرا؟ براي‌ اينكه‌ در كوفه‌ حرف‌ بزنند، معاويه‌ را رسوا كنند. در شام‌ حرف‌ بزنند معالم‌ دين‌ را بيان‌ كنند. حركاتشون‌ معالم‌ دين‌ را بيان‌ كنه‌، سخن‌ گفتنشون‌، سكوتشون‌ حتي‌ معالم‌ دين‌ را بيان‌ كنه‌.

 لذا در ميان‌ بازار كوفه‌ يك‌ نگاه‌ كرد ديد مردم‌ همه‌ در يك‌ حالات‌ مختلفي‌ هستند. صداي‌ زنگ‌ شترها مانع‌ از حرف‌ زدنه‌. يك‌ اشاره‌ فرمود زينب‌ كبري‌ با آن‌ مقام‌ ولايت‌ تكويني‌ كه‌ بر تمام‌ موجودات‌ داشت‌، حتي‌ صداي‌ زنگ‌ شترها از كار افتاد. همه‌ ساكت‌. يا اهل‌ الكوفه‌. اي‌ اهل‌ كوفه‌. اي‌ اهل‌ مكر و حيله‌. شما ديديد با پيغمبر چه‌ كردند؟ شما مي‌دونيد چه‌ جگر گوشه‌اي‌ از رسول‌ الله‌ را شهيد كرديد؟ با مردم‌ سخن‌ گفت‌، خطبة‌ زينب‌ آنچنان‌ عميقانه‌ و عالمانه‌ و دقيقه‌ كه‌ بايد شبها و روزها، سالها دانشمندان‌ در اطرافش‌ صحبت‌ كنند. ابن‌ زياد متوجه‌ شد اگر به‌ همين‌ وضع‌ مسئله‌ باقي‌ بمانه‌، همين‌ مردم‌ كوفه‌ مي‌شوره‌. مردم‌ بيدار ميشوند از خواب‌ غفلت‌. معالم‌ دينشون‌ را، معرفت‌ امامشون‌ را از زينب‌ كبري‌ ياد مي‌گيرند. سر مقدس‌ سيد الشهدا را در مقابل‌ محمل‌ زينب‌، ناگهان‌ زينب‌ صداي‌ برادر را شنيد. ام‌ اصحاب‌ الدهر و الطغي‌ كانوا من‌ آياتنا حجبا. سر بلند كرد سر برادر را روي‌ نيزه‌ مشاهده‌ كرد. يا اهل‌ العالم‌ بين‌ ميتا و قاله‌ سجده‌ و عقدها اي‌ ماه‌ يك‌ شب‌ من‌. زينب‌ داره‌ با سر برادر حرف‌ ميزنه‌. گرم‌ سخنه‌ زينب‌ با برادر. يك‌ وقت‌ نگاه‌ كرد ديد اين‌ طفل‌ صغيري‌ كه‌ پهلوي‌ زينب‌ در محمل‌ نشسته‌، چشم‌ را دوخته‌ به‌ سر پدر نزديك‌ است‌ غالب‌ تهي‌ كند. صدا زد يا اخي‌ فاطمة‌ الصغيرة‌ تكلمها لقد كان‌ قلبه‌ برادر با اين‌ فاطمة‌ صغيره‌ چند كلمه‌ حرف‌ بزن‌ كه‌ قلبش‌ آب‌ داره‌ ميشه‌.

 

۹ صفر ۱۴۱۶ – ۱۷ تيرماه‌ ۱۳۷۴ – مراحل‌ اولية‌ تزكية‌ نفس‌

مراحل‌ اوليه‌ تزكيه‌ نفس‌ 17 تيرماه‌ 1374

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم، بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌، إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ.

 آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ كردم‌ كه‌ ديروز هم‌ خوندم‌ و خيلي‌ من‌ از اين‌ پشتكار شماها خوشحالم‌، خوب است‌ كه‌ هفته‌اي‌ سي‌ آيه‌ را هر روز مي‌خوانيد و به‌ معناش‌ توجه‌ مي‌كنيد و حتي‌ جلساتي‌ هم‌ كه‌ تشكيل‌ مي‌شه‌ باز همان‌ سي‌ آيه‌ را تكرار مي‌كنيد.

اين‌ بهترين‌ راه‌ براي‌ فهميدن‌ حقايق‌ قرآنه‌ و خوندن‌ صحيح‌ قرآن‌ و اونچه‌ كه‌ در اين‌ آيات‌ مي‌توانيد دنبال‌ كنيد و انشاء الله‌ كوشش‌ كنيد كه‌ هر روز كه‌ اين‌ آيات‌ را مي‌خونيد هر روز يك‌ برداشت‌ داشته‌ باشيد از اين‌ آيات‌. ديروز درباره اين‌ بخش‌ آخر آيات‌ كه‌ در خصوص‌ قارون‌ خداي‌ تعالي‌ مطالبي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ صلی الله علیه وآله وحي‌ كرده‌ و آياتي‌ را نازل‌ فرموده‌، به‌ مقدار فرصت‌ عرائضي‌ عرض‌ كردم‌.

امروز اين‌ آيه‌ جلب‌ توجه‌ من‌ را كرد كه‌ انك‌ لا تهدي‌ من‌ احببت. ماها خيلي‌ دوست‌ داريم‌ كه‌ همه‌ هدايت‌ بشيم‌. پيغمبر اكرم‌ هم‌ اين‌ محبت‌ را داشت‌. خيلي‌ دوست‌ داشت‌ مردم‌ بيان‌ به‌ سوي‌ خدا. حتي‌ آياتي‌ نازل‌ شد در اين‌ خصوص‌ كه‌ «طه ما انزلنا عليك‌ القرآن‌ لتشقي»، اي‌ پيغمبر ما قرآن‌ را بر تو نازل‌ نكرديم‌ كه‌ خودت‌ را به‌ مشقت‌ بياندازي‌.

پيغمبر اكرم‌ از خصوصياتش‌ اين‌ بود كه‌ حريص‌ عليكم‌. خدا درباره‌اش‌ مي‌فرمايد:

لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ يك‌ ناراحتي‌ مختصري‌ شما داشته‌ باشيد، برایش‌ سخت‌ مي‌گذره‌. بچه‌ تون‌ مريض‌ شده‌ شما بيشتر ناراحت‌ هستيد تا خود بچه‌! عزيز علیه ما عنتم‌. پيغمبر اونقدر شماها را دوست‌ داره‌، نه‌ اين‌ كه‌ مردم‌ اون‌ زمان‌ را دوست‌ داشته‌ شماها را دوست‌ نداشته‌ باشه‌، همين‌ الان‌ پيغمبر اكرم‌ صلی الله علیه و آله را اگر در نظر بگيريد مي‌بينيد با يك‌ محبتي‌ به‌ شماها داره‌ نگاه‌ مي‌كنه‌، با يك‌ محبتي‌ شماها را مي‌خواهد به‌ طرف‌ خدا بكشاند‌، دعوتتون‌ بكنه‌. حريص‌ عليكم‌. حرص‌ داره‌، حريصه‌ كه‌ شماها زود خوب‌ بشيد. آخه‌ دير مي‌شه‌.

پيغمبر اكرم‌ فرمود عجلوا بالتوبه‌ قبل‌ الموت‌. آقا مرگ‌ كي‌ مي‌رسه‌؟ كي‌ مي‌تونه‌ بگه‌ من‌ حالا پنجاه‌ سال‌ ديگه‌ زنده‌ هستم‌، چهل‌ و نه‌ سال‌ و شش‌ ماه‌ بعدش‌ مثلا من‌ توبه‌ مي‌كنم‌. اين‌ حرف‌ مال‌ عمر سعده‌. مي‌گفت‌ من‌ حالا مي‌روم‌ جنگ‌ با امام‌ حسين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌كنم‌ بعد هم‌ حكومت‌ ري‌ را مي‌گيرم‌ بعدش‌ هم‌ وقتي‌ كه‌ خواستم‌ بميرم‌ توبه‌ مي‌كنم‌. اينجور نيست‌. هر لحظه‌ احتمال‌ مرگ‌ هست‌. پس‌ قبل‌ از هر لحظه‌ توبه‌.

كه‌ شما مي‌دونيد توبه‌ معناش‌ طلب‌ مغفرت‌ نيست‌، طلب‌ بخشش‌ نيست‌. توبه‌ يعني‌ حركت‌ به‌ سوي‌ خدا. بازگشت‌ به‌ سوي‌ پروردگار. بنابر اين‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود عجلوا بالتوبه‌ قبل‌ الموت‌. قبل‌ از اين‌ كه‌ بميريد توبه‌ كنيد. پيغمبر مي‌دانه‌ كه‌ چه‌ نفعي‌ را شماها از دست‌ مي‌ديد. مي‌داند كه‌ اگر هدايت‌ نشيد چقدر به‌ خودتون‌ صدمه‌ وارد كرده‌ايد. لذا حريص‌ عليكم‌ بالمؤمنين‌ رئوف‌ رحيم‌.

 اما خداي‌ تعالي‌ يك‌ مقدار با پيغمبرش‌ يك‌ مطالبي‌ مي‌فرمايد كه‌ ما بفهميم‌ والا پيغمبر اكرم‌ خودش‌ مي‌دانست‌ كه‌ چه‌ بكنه‌. و اون‌ اين‌ است‌ كه‌ شماها فكر نكنيد كه‌ تا خود طرف‌ تصميم‌ جدي‌ نگيره‌ با دعا با خواهش‌ با تضرع‌ و زاري‌ بتوانيد كسي‌ را به‌ سوي‌ خدا بپذيريد. يك‌ آقايي‌ بود در مشهد به‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ شبها بلند شدم‌، يك‌ پسر بيشتر ندارم‌ دعا كرده‌ام‌ كه‌ خدا اين‌ را هدايتش‌ كنه‌. اين‌ روز به‌ روز بدتر مي‌شه‌. گفتم‌ اگر تا آخر عمرت‌ هم‌ دعا كني‌ كه‌ خدا هدايتش‌ كنه‌ تا خود طرف‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار نشه‌ واختيار، چون‌ خدا بهش‌ داده‌ با اختيار خودش‌ راه‌ خدا را انتخاب‌ نكنه‌ دعاي‌ تو مستجاب‌ نمي‌شه‌. هر دعايي‌ ممكنه‌ مستجاب‌ بشه‌ اما اين‌ دعا يك‌ شرط‌ داره‌ خود طرف‌ هم‌ بخواد.

لذا گاهي‌ بعضي‌ از افراد اونچنان‌ مرده‌ هستند كه‌ صداي‌ پر توان‌ رسول‌ اكرم‌ اونها را از خواب‌ بيدار نمي‌كنه‌. چرا؟ بخاطر اين‌ كه‌ اينها خواب‌ نيستند مرده‌اند. خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌گه‌ انك‌ لا تسمع الموتی، تو مرده‌ را نمي‌توني‌ چيز بشنوني‌.

شما نمي‌تونيد هر كسي‌ را كه‌ دوست‌ داريد هدايتش‌ كنيد. و لیكن‌ الله‌ يهدي‌ من‌ يشاء. و از آيات‌ شريفه‌ قرآن‌ استفاده‌ مي‌شه‌ كه‌ اين‌ من‌ يشاء يعني‌ كسي‌ را كه‌ خدا مي‌خواد اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ خودش‌ يك‌ قدمهايي‌ در راه‌ كمالات‌ برداره‌.

در يك‌ آية‌ ديگر مي‌فرمايد كه‌ والذين‌ جاهدوا فينا ليهدینهم سبلنا. يك‌ جهادي‌ طرف‌ بكنه‌، يك‌ گذشتي‌ در راه‌ خدا داشته‌ باشه‌، يك‌ قدمي‌ به‌ سوي‌ خدا برداره‌ تا خدا دستش‌ را بگيره‌. انك‌ لا تهدي‌ من‌ احببت‌، تو هر كي‌ را دوست‌ داري‌، همه‌ را پيغمبر دوست‌ داشت‌، رئوف‌ به‌ همه‌ بود.

در همين‌ آيه‌اي‌ كه‌ تلاوت‌ كردم‌ كه‌ حريص‌ عليكم‌ اين‌ كلمه‌ حريص‌ عليكم‌ درباره‌ كفار و درباره‌ غير مسلمانهاست‌ها كه‌ حرص‌ داشته‌ پيغمبر كه‌ اونها هدايت‌ بشن‌ و الا بعدش‌ مي‌فرمايد به‌ همين‌ دليل‌ بعدش‌ مي‌فرمايد بالمؤمنون‌ رئوف‌ الرحيم‌. به‌ مومنين‌ مهربان‌ است‌ و رأفت‌ داره‌. در خصوص‌ غير مؤمنين‌ لقد جائكم‌ رسول‌ من‌ انفسكم‌ عزيز عليه‌ ما عنبتم‌. يعني‌ حتي‌ ابولهب‌ را، ابوجهل‌ را ناراحته‌ كه‌ يك‌ مشكلي‌ براش‌ به‌ وجود بياد. يك‌ ناراحتي‌ سر راهش‌ باشه‌. به‌ دليل‌ اين‌ كه‌ بعدش‌ مي‌فرمايد بالمؤمنين‌ رئوف‌ الرحيم‌. حريص‌ است‌ براي‌ حتي‌ مثل‌ ابولهب‌ و ابوجهل‌ و دشمنان‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌. احدي‌ نبايد اهل‌ جهنم‌ باشه‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد تو اي‌ پيغمبر نمي‌توني‌ كسي‌ را كه‌ دوست‌ داري‌، همه‌ دوستانت‌ را بخواي‌ به‌ طرف‌ خدا بياد تو نمي‌توني‌. چرا نمي‌توني‌؟ به‌ جهتي‌ كه‌ خودشون‌ نمي‌خوان‌. به‌ جهتي‌ كه‌ با اختيار خودشون‌، خودشون‌ انتخاب‌ نمي‌كنند.

 انك‌ لا تهدي‌ من‌ احببت‌ و لیکن‌ الله‌ يهدي‌ من‌ يشاء. خدا هر كي‌ را بخواد هدايت‌ مي‌كنه‌. خدا حكيمه‌ و اون‌ كسي‌ را هدايت‌ مي‌كنه‌ كه‌ خود اون‌ كسي‌ يك‌ قدمهايي‌ در راه‌ هدايت‌ خودش‌ برداره‌. من‌ عرض‌ كردم‌ مكرر اين‌ جلمه‌ را كه‌ به‌ دوستان‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ اگر هدايتش‌ صد مرحله‌ داشته‌ باشه‌ پنجاه‌ مرحله‌اش‌ بايد خود انسان‌ انجام‌ بده‌، پنجاه‌ مرحله‌ ديگرش‌ را خدا. اون‌ پنجاه‌ مرحله اول‌ را بايد خود انسان‌ انجام‌ بده‌. و در همين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ كرديد اين‌ آيه‌ هم‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد. فَأَمَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا كسي‌ كه‌ توبه‌ بكنه‌، اگر توي‌ قرآن‌ بگرديد آقايون‌ اين‌ مراحلي‌ كه‌ براي‌ تزكيه‌ نفس‌ براي‌ شماها گفته‌ شده‌ شايد متجاوز از صد مورد رديفش‌ را هم‌ حتي‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار درست‌ كرده‌. توبه‌، فاما من‌ تاب‌، توبه‌. و آمن‌، آمن‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ از ايمن‌ مي‌ياد. از امن‌ مي‌ياد از آرامش‌ مي‌ياد. اين‌ جز با استقامت‌ از هيچ‌ راه‌ ديگري‌ اون‌ آرامش‌ به‌ جود نمي‌ياد. ايمان‌ كامل‌ را اون‌ كسي‌ دارد كه‌ از غير خدا نترسه‌. و لا تخافوهم‌ و خافون‌ ان‌ كنتم‌ مؤمنين‌. از هيچ‌ چيز نترسيد از من‌ بترسيد. اگر مؤمنيد.

ببينيد ايمان‌ نتيجه‌ نترسيدن‌ از غير خداست‌. اما كسي‌ كه‌ از همه‌ چي‌ مي‌ترسه‌ اين‌ ايمان‌ نداره‌. يعني‌ اگر ايمان‌ هم‌ داره‌، ايمانش‌ ضعيفه‌. كسي‌ كه‌ مي‌ترسد حقوقش‌ مثلا فرض‌ كنيد پايمال‌ بشه‌، شغلش‌ از دستش‌ گرفته‌ بشه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ رفقاش‌ از دورش‌ بپاشند. مردم‌ بهشون‌ اعتراض‌ بكنند، حرف‌ بزنند اين‌ آدمي‌ كه‌ از همه‌ چي‌ مي‌ترسه‌. اين‌ ايمان‌ نداره‌. اين‌ ايمن‌ نيست‌. اين‌ ايماني‌ كه‌ شما مي‌گيد ايمان‌ به‌ خدا، ايمان‌ به‌ خدا يك‌ اسمي‌ داريم‌ با همه‌. اما اگر خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ اگر ايمان‌ داريد و لا تخافوهم‌ و خافون‌ از هيچ‌ چيز نترسيد از من‌ بترسيد ان‌ كنتم‌ مؤمنين‌. اگر مؤمنيد. و لا تهنوا و لاتحزنوا ببينيد باز مربوط‌ به‌ استقامته‌. سستي‌ نكنيد. محزون‌ نباشيد.

چه‌ كسي‌ محزون‌ مي‌شه‌ براي‌ امورش‌؟ كسي‌ كه‌ استقامت‌ نداره‌. وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ شما شخصيت هستيد. شما يك‌ روزي‌ از همه‌ برتريد. ان‌ كنتم‌ مؤمنين‌. همه‌اش‌ آمده‌ روي‌ ايمان‌. اگر كسي‌ توانست‌ چهار مطلبي‌ كه‌ در استقامت‌ گفته‌ شده‌، صبر، نترسيدن‌ از غير خدا، قاطعيت‌ و عدم‌ اعتماد به‌ غير خدا، اين‌ چهار چيز را در خودش‌ به‌ وجود بياره‌ اين‌ شخص‌ مؤمنه‌.

لذا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد من‌ تاب‌ و آمن‌ تا اينجا معنا معلوم‌ شد. و عمل‌ الصالحا عمل‌ صالح‌ چيه‌؟ عمل‌ صالح‌ صراط‌ مستقيمه‌. چه‌ كسي‌ بهتر عرض‌ كنيم‌، كسي‌ كه‌ در صراط‌ مستقيم‌ است‌ عمل‌ صالح‌ مي‌كنه‌؟ تمام‌ اعمال‌ يك‌ انسان‌ صالح‌ مي‌شه‌. يعني‌ تمام‌ كارهاي‌ انسان‌ در صراط‌ مستقيم‌ مي‌شه‌. عمل‌ صالح‌ مساوي‌ است‌ با صراط‌ مستقيم‌. صراط‌ مستقيم‌ مساوي‌ است‌ با عمل‌ صالح‌. بلكه‌ صراط‌ مستقيم‌ يك‌ چيزي‌ هم‌ اضافه‌ داره‌. و اون‌ چيز چيه‌؟ اون‌ اين‌ كه‌ قلب‌ و روحت‌ هم‌ از هرگونه‌ افراط‌ و تفريط‌ دور باشه‌. اعمال‌ صالح‌ داشته‌ باش‌. اونقدري‌ كه‌ بهت‌ گفته‌اند عبادت‌ كن‌. اونقدري‌ كه‌ بهت‌ گفته‌اند كار كن‌، اونقدري‌ كه‌ بهت‌ گفتند در خانه‌ با زن‌ و فرزندت‌ محبت‌ كن‌، اونقدري‌ كه‌ بهت‌ گفتند با مردم‌ معاشرفت‌ كن‌. يك‌ آخوندي‌ باش‌ كه‌ همه‌ چيزت‌ صالح‌ باشه‌.

 من‌ مكرر مثال‌ زدم‌، هر چيزي‌ اگر براي‌ جهتي‌ اين‌ را ساخته‌ باشند و خلقش‌ كرده‌ باشند  اگر در همان‌ جهت‌ خودش‌ قرار گرفت‌ صالحه‌. اين‌ را بدونيد. فرش‌ براي‌ زير پاست‌. اگر زير پا افتاد و ازش‌ استفاده‌ شد اين‌ فرش‌ صالحي‌ است‌، اسب‌ براي‌ سواري‌ است‌ اگر سواري‌ خوب‌ داد و سرعت‌ سير داشت‌ صالحه‌. اسب‌ صالحي‌ است‌، شايسته‌اي‌ است‌. گاو براي‌ شير دادنه‌، اگر شير خوبي‌ داد گاو  خوبي‌ است‌ ولو ندوه‌، يك‌ گوشه‌ خوابيده‌ باشه‌، روزي‌ نه‌ من‌ شير بده‌ بسيار گاو خوبي‌ است‌. اما اگر آمدند اين‌ دو تاجاشون‌ را با هم‌ عوض‌ كردند. گاوه‌ خوب‌ مي‌دوه‌ اما اسبه‌ خوب‌ نمي‌دونه‌ بجاش‌ شير خوب‌ مي‌ده‌. هيچ‌ كدامشون‌ صالح‌ نيستند. هيچ‌ كدومشون‌ صالح‌ نيستند. اي‌ بابا شما شير مي‌خواي‌ اين‌ آقا شير مي‌ده‌ ديگه‌، مي‌خواي‌ هم‌ بدوه‌ اون‌ گاو مي‌دوه‌. مي‌گن‌ نه‌ گاو شير بده‌ چون‌ خدا اون‌ را براي‌ شير دادن‌، يا هر چيز، يا طبيعت‌ هر چي‌ مي‌خواييد اسمش‌ را بگذاريد براي‌ شير دادن‌ خلق‌ كرده‌ و اون‌ را هم‌ براي‌ دويدن‌.

انسان‌ را خدا براي‌ چي‌ خلق‌ كرده‌؟ براي‌ بكس‌ زدن‌، براي‌ فوتبال‌ بازي‌ كردن‌، نه‌ انصافا براي‌ پول‌ درآوردن‌. براي‌ چي‌ انسان‌ را خدا خلق‌ كرده‌؟ به‌ خودش‌ قسم‌ اگر تمام‌ آيات‌ قران‌ و روايات‌ را تحقيق‌ كنيد و بخواهيد بفهميد كه‌ خدا انسان‌ را براي‌ چي‌ خلق‌ كرده‌ در دو چيز كه‌ باز از خود قرآن‌ استفاده‌ مي‌شه‌ خلاصه‌ مي‌شه‌. يكي‌ براي‌ عبادت‌ يكي‌ براي‌ خليفة‌ الهي‌.

اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. خليفه‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ جانشين‌. جانشين‌ كي‌؟ جانشين‌ خدا. كيه‌ جانشين‌ خدا؟ اون‌ كسي‌ كه‌ كار خدايي‌ بكنه‌. كي‌ كار خدايي‌ مي‌كنه‌؟ اون‌ كسي‌ كه‌ صفات‌ خدايي‌ داشته‌ باشه‌. كي‌ صفات‌ خدايي‌ داره‌؟ اون‌ كسي‌ كه‌ متخلق‌ به‌ اخلاق‌ الله‌ باشه‌. كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود:

 انَّما بُعِثتُ لِاُتمِمَّ مکارم الأخلاق، من‌ مبعوث‌ شدم‌ كه‌ مكارم‌ اخلاق‌ را، يا در اون‌ آيه‌ ديگر مي‌فرمايد ليزكيهم‌ تزكيه‌ تون‌ كنم‌. مكارم‌ اخلاق‌ را به‌ شما تعليم‌ بدم‌. از چه‌ راه‌؟ از راه‌ بندگي‌. مي‌گه‌ و ما خلقت‌ الجن‌ و الانس‌ الا ليعبدون‌. پس‌ بشر براي‌ اين‌ كه‌ جاي‌ خدا بنشينه‌ در روي‌ زمين‌. كار خدايي‌ بكنه‌. از چه‌ راه‌؟ از راه‌ بندگي‌.

بندگي‌ چيه‌؟ هر كسي‌ بندگي‌ را يك‌ جوري‌ تصور مي‌كنه‌. يكي‌ مي‌گه‌ عبادت‌ بجز خدمت‌ خلق‌ نيست‌. به‌ تسبيح‌ و سجاده‌ و دهر نيست‌. يكي‌ ديگه‌ مي‌گه‌ مردم‌ را چكار داريم‌ اينها همه‌، بهشون‌ نبايد كمك‌ كرد اين‌ مردم‌ فاسق‌ و فاجر، يك‌ گوشه‌اي‌ را انسان‌ بايد بگيره‌ فقط‌ سجاده‌ و تسبيح‌ و مهر بزرگي‌ و اينها. مي‌بينيد تفاسير مختلفي‌ داريم‌. كه‌ در همين‌ عبادت‌ هم‌ بايد از صراط‌ مستقيم‌ حركت‌ كنيم‌. صراط‌ مستقيم‌ كيه‌؟ ان‌ ربي‌ علي‌ صراط‌ مستقيم‌. انک‌ لمن‌ المرسلين‌ علي‌ صراط‌ مستقيم‌. اينها را من‌ مختصر رد مي‌شم‌ چون‌ اكثرش‌ را واقعا آقاي‌ مهندس‌ براتون‌ توضيح‌ دادن‌.

 يا، صراط‌ علي‌ مستقيم‌. خوب‌ پس‌ ما صراط‌ مستقيم‌ عبادتمون‌ معلوم‌ شد. خدا، گفتار خدا. قرآن‌، گفتار پيغمبر اكرم‌ كه‌ سنت‌ پيغمبره‌ اكرمه‌ و گفتار خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌. اگر به‌ آسمان‌ بريد به‌ اعماق‌ زمين‌ بريد غير از اين‌  راهي‌ ديگه‌اي‌ به‌ رسيدن‌ به‌ بندگي‌ خدا نيست‌ و راه‌ منحصر به‌ فرده‌، نه‌ خدا تو خانقاه‌ پيدا مي‌شه‌، نه‌ تو كليسا پيدا مي‌شه‌، نه‌ تو كنيسه‌ پيدا مي‌شه‌ حتي‌ توي‌ مسجدي‌ كه‌ اين‌ مسجد صراط‌ مستقيم‌ را به‌ انسان‌ نشان‌ نده‌ پيدا نمي‌شه‌.

خيلي‌ از مساجد بوده‌ كه‌، پيغمبر اكرم‌ در زمان‌ خودش‌ يك‌ مسجدي‌ ساخت‌ يك‌ عده‌ آمدند گفتند آقا مردم‌ يك‌ محله‌اي‌ راهشون‌ دوره‌ يك‌ مسجد هم‌ ما ساختيم‌. گاهي‌ اونجا تشريف‌ بياريد نماز بخونيد، گاهي‌ اونجا. خداي‌ تعالي‌ دستور فرمود كه‌ برو اون‌ مسجدش‌ را خرابش‌ كن‌. مسجد ضرار، براي‌ تفرقة‌ بين‌ مسلمانهاست‌. يا مسجد قبا هست‌ و لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَىٰ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ . مسجدي‌ كه‌ از اول‌ با تقوا ساخته‌ شده‌، خداي‌ تعالي‌ انما يقبل‌ الله‌ من‌ المتقين‌. هر مسجدي‌ را نمي‌پذيره‌. با تقوا ساخته‌ شده‌،

 يك‌ كسي‌ داشت‌ مسجد مي‌ساخت‌ زمان‌ بهلول‌. بهلول‌ هم‌ آمد گفت‌ كه‌ آقا اسم‌ ما را اون‌ بالا بنويس‌ كه‌ به‌ سعي‌ و كوشش‌ جناب‌ آقاي‌ بهلول‌ مسجد ساخته‌ شد. گفت‌ مسجد را من‌ ساختم‌ به‌ اسم‌ تو. گفت‌ پس‌ به‌ اسم‌ خودت‌ مي‌خواي‌ بذاري‌، بله‌. مسجد را ساخته‌ كه‌ اينجا اسمش‌ بمونه‌. مسجد را ساخته‌ كه‌ اين‌ دوستان‌ اين‌ محل‌ تو اين‌ مسجد نماز بخونند با هم‌ باشند اون‌ مسجد نرن‌. حالا الحمد الله‌ اين‌ حرفها كم‌ شده‌ ولي‌ از يك‌ جهت‌ هم‌ زياد شده‌، اما سابقها مشهد ما يك‌ حيدري‌ و نعمتي‌ بود  كه‌ اينها با هم‌ دعوا داشتند. تفريق‌ بين‌ المسلمين‌ در همين‌ آيه‌ مي‌فرمايد كه‌ مسجد ضرار براي‌ تفرقه‌ بين‌ مسلمانها بود. حتي‌ اينجور مسجدي‌ خدا توش‌ پيدا نمي‌شه‌ بايد خراب‌ بشه‌. هيچ‌ جا خدا پيدا نمي‌شه‌ جز در لسان‌ خود خدا و در لسان‌ پيغمبر خدا و در لسان‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌. هيچ‌ جا ديگه‌ خبري‌ نيست‌. نه‌ از لابه‌ لاي‌ مثنوي‌، نه‌ از لا به‌ لاي‌ حافظ‌.

 من‌ با اين‌ كه‌ به‌ حافظ‌ نسبتا علاقه‌ دارم‌ اما خدا از صحيفة‌ سجاديه‌، خدا رحمت‌ كنه‌ استادمون‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ يك‌ شب‌ جمعه‌اي‌ بود يك‌ چند تا از اين‌ افراد متصوفه‌ تقريبا بودند اينها آمده‌ بودند به‌ ايشان‌ گفتند كه‌ يك‌ شعر حافظي‌ بخونيم‌ يك‌ حالي‌ پيدا بكنيم‌. اين‌ حال‌ هم‌ خودش‌ يك‌ مسئله‌اي‌ است‌. ايشان‌ گفت‌ كه‌ امام‌ سجاد، شب‌ جمعه‌ شعر حافظ‌ مي‌خونيد. گفتند چكار كنيم‌؟ گفت‌ دعا كنيد. دعا كنيد. إِلَهِي أَلْبَسَتْنِي الْخَطَايَا واقعا اين‌ دعاهاي‌ خمسه‌ عشر هر كدامش‌ پر از معارفه‌. خيلي‌ اهميت‌ داره‌.

بعضي‌ از اين‌ دعاها را ما حتي‌ مي‌گيم‌ فايده‌اي‌ نداره‌. يعني‌ شايد طرف‌ دروغ‌ باشه‌ كه‌ بگه‌. يا نعيمي‌ و جنتي‌، اي‌ نعمت‌ من‌ و اي‌ بهشت‌ من‌. اين‌ را هر كسي‌ نمي‌تونه‌ بخونه‌، هر كسي‌ نمي‌تونه‌ اين‌ دعاي‌ ندبه‌ را بخوانه‌. دعاي‌ ندبه‌ ديروز عرض‌ كردم‌ چهار صفحه‌اش‌ اصلا مطلبي‌ كه‌ گريه‌ توش‌ داشته‌ باشه‌ نداره‌. چهار صفحه‌، شش‌ صفحه‌ همش‌ هست‌. اونجا كه‌ مي‌رسه‌ فعلی الاطائب من اهل بیت ، كه‌ اسم‌ دعا را به‌ همين‌ جهت‌ دعاي‌ ندبه‌ گذاشتند. كه‌ در فراغ‌ امامتون‌، در فراغ‌ اون‌ صراط‌ مستقيم‌، اگر يك‌ كسي‌ توي‌ بيابان‌ گم‌ شده‌ باشه‌ و خطرات‌ از اطراف‌ به‌ طرف‌ حمله‌ ور شده‌ باشند. چي‌ مي‌خواهد؟ راه‌ مي‌خواد راهي‌ كه‌ انسان‌ را به‌ مقصود برسونه‌، هيچي‌ ديگه‌ نمي‌خواد. مي‌گه‌ اين‌ الحسن‌، اين‌ الحسين‌. يعني‌ كجاست‌ اون‌ صراط‌ مستقيم‌. كجاست‌ امام‌ حسن‌ كه‌ همه‌ اعمالش‌ و همه‌ گفتارش‌ و حتي‌ سكوتش‌ صراط‌ مستقيم‌ بود. كجاست‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ كه‌ همه‌ اعمالش‌ صراط‌ مستقيم‌ بوده‌. كجاست‌ ابناء حسين‌، امام‌ صادق‌، امام‌ باقر، امام‌ سجاد علیهم السلام

شما صحيفه‌ سجاديه‌ را برداريد بخونيد ببينيد طرز مناجات‌ با پروردگار چگونه‌ است‌. من‌ با شعر خوندن‌ و شعر و اينها مخالف‌ نيستم‌ اما بدونيد يك‌ كلماتي‌ كه‌ همان‌ مشروب‌ خور، قمار باز با اعمال‌ خودش‌ تطبيق‌ مي‌ده‌د و هم‌ تو مي‌خواي‌ با خدا او را تطبيق‌ بدي‌. ولو اين‌ كه‌ حق‌ هم‌ با تو باشه‌، اين‌ در شأن‌ پروردگار نيست‌. اما شما مي‌تونيد كلمات‌ امام‌ سجاد را با چيز ديگري‌، با عشقهاي‌ مجازي‌ خودتون‌ تطبيق‌ بديد؟

مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ كسي‌ كه‌ تو را يافته‌ چي‌ گم‌ كرده‌، كسي‌ كه‌ تو را داره‌ چي‌ نداره‌! خدايا مظلت‌ در اثر خطاياي‌ من‌ به‌ صورت‌ يك‌ لباسي‌ در بدن‌ من‌ ظاهر شده‌. يك‌ صراط‌ مستقيم‌ و لذا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ عمل‌ صالحا اين‌ سه‌ تا برنامه‌ خيلي‌ مهمه‌. تاب‌، آمن‌. كه‌ آمن‌ اين‌ را بدونيد استقامت‌ را به‌ اضافه‌ يك‌ چيز، و عمل‌ صالح‌ صراط‌ مستقيم‌ به‌ اضافه‌ يك‌ چيزي‌. خوب‌ بعدش‌ ديگه‌ ضمينه‌ شروع‌ مي‌شه‌ فراهم‌ مي‌شه‌. اينجا كسي‌ كه‌ اين‌ سه‌ تا مرحله‌ را انجام‌ داد راهنماي‌ عشق‌ و محبت‌ و علاقه‌ است‌، اون‌ را نمي‌خوام‌ زياد شرح‌ بدم‌ چون‌ شما را از اين‌ راه‌ مي‌خواييم‌ ببريم‌.

 يك‌ راه‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ مي‌گه‌ خدايا دو ركعت‌ صبح‌ نماز خوندم‌ در مقابلش‌ اين‌ قدر مزدم‌ را بده‌. محبت‌ تو كار نيست‌. عمل‌ مي‌كنم‌ مزد مي‌گيرم‌. شما يك‌ كارگر افغاني‌ را مي‌ياريد به‌ مذهبش‌ هم‌ كار نداريد، به‌ دينش‌ هم‌ كار نداريد صبح‌ مي‌گيد تا غروب‌ كار كنه‌ اينقدر هم‌ مزدشه‌. اين‌ يك‌ راهه‌. با اين‌ كه‌ صراط‌ مستقيمه‌ها خدا هم‌ قبول‌ داره‌. و ما تجزون‌ الا ما كنتم‌ تعملون‌. جزا داده‌ نمي‌شيد، خدا رحمت‌ كنه‌ استادمون‌ وقتي‌ اين‌ مسئله‌ را براي‌ ما شرح‌ مي‌داد مي‌گفت‌ حرف‌ اون‌ را اصلا براي‌ دوستان‌ نزن‌، به‌ فكر اون‌ طرف‌ نيافت‌. نمي‌افتاديم‌ الحمد الله‌. اينجا دو تا راه‌ مي‌شه‌. يكي‌ از همين‌ جا شروع‌ مي‌شه‌، نماز شب‌ مي‌خوني‌، ديروز گفتم‌ براي‌ اين‌ كه‌ روزيتون‌ زياد بشه‌، چهل‌ روز اگر كسي‌ نماز شب‌ بخونه‌، عمل‌ براي‌ اين‌ جهت‌ نكنيدها. چهل‌ روز اگر نماز شب‌ بخونه‌ صورتش‌ نوراني‌ مي‌شه‌  هر كس‌ مي‌بينه‌ دوستش‌ داره‌. خوب‌ نماز شب‌ براي‌ اين‌ شد.

نماز اول‌ وقت‌ وسعت‌ رزق‌ مي‌ياره‌. نماز توي‌ مسجد نمي‌دونم‌ چقدر ثواب‌ داره‌. خلاصه‌ از همين‌ جا از وسعت‌ رزق‌ شروع‌ مي‌شه‌ تا نعمتهاي‌ بهشت‌. از اينجا رفتيد تا تو بهشت‌، تو بهشت‌ هم‌ مي‌ريدها. منتهي‌ از اين‌ راه‌. كه‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اونهايي‌ كه‌ يك‌ قدري‌ مرحلشون‌ بالا رسيدن‌ به‌ اون‌ لذائذ محبت‌ مي‌فهمند كه‌ من‌ چي‌ مي‌گم‌، علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ مي‌گه‌ من‌ جزء اونها نيستم‌. ما عبدتك خوفا من نارك ولا طمعا في جنتك.

 از اون‌ راه‌ علي‌ نرفته‌. راه‌ هر دو هست‌، صراط‌ مستقيم‌ هم‌ هست‌. صراطي‌ است‌ كه‌ تو بهشت‌ هم‌ مي‌رسوندتون‌. اما هيچ‌ وقت‌ ولي‌ خدا نمي‌شيد كسي‌ كه‌ از اين‌ راه‌ رفته‌ باشه‌. هميشه‌ كارگريد. يك‌ كسي‌ توي‌ يك‌ اداره‌ مي‌ره‌ هميشه‌ از اول‌ عمرش‌ تا آخر عمرش‌ فراش‌ اون‌ اداره‌ بود. براي‌ اينكه‌ صبح‌ آمده‌ جارو كرده‌، شب‌ هم‌ پول‌ گرفته‌. كوشش‌ هم‌ اين‌ بوده‌ كه‌ از اداره‌ بيرونش‌ نكنند. اما يكي‌ يك‌ كارهايي‌ كرده‌ اين‌ را كم‌ كم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ معاونش‌ كردند، كم‌ كم‌ هم‌ رئيسش‌ كردند كم‌ كم‌ محبوب‌ شده‌، كم‌ كم‌ هم‌ رفته‌ اون‌ بالا بالا. دو تاره‌ داره‌. اين‌ راه‌ هم‌ مي‌ره‌ به‌ بهشت‌ كنار هم‌ داره‌ حركت‌ مي‌كنه‌. صراط‌ مستقيم‌ هم‌ هست‌. اين‌ را فكر نكنيد كه‌ صراط‌ مستقيم‌ نيست‌. صراط‌ مستقيم‌ هست‌. خدا هم‌ تأييد كرده‌. درگيري‌ ما هم‌ با، بخاطر شماهاها مي‌خوام‌ چون‌ كه‌ شماها بتونيد از اون‌ راه‌ بريد با همه‌ اين‌ كساني‌ كه‌ به‌ اين‌ برنامه‌ها دارند همين‌ جاست‌. از همين‌ جا به‌ بعده‌. كه‌ كي‌ گفته‌، يك‌ كسي‌ گفت‌ كه‌ ما در يك‌ جلسه‌اي‌ شبي‌ گفتيم‌ كه‌ بهشت‌ گلابي‌ خوران‌، بهشت‌ نمي‌دونم‌ حور العين‌ها. راست‌ مي‌گه‌ گلابيهايي‌ داره‌ كه‌ يك‌ دونه‌اش‌ تو دنيا پيدا نمي‌شه‌. مي‌خواييد براتون‌ بگم‌، حور العيني‌ داره‌ كه‌ چه‌، نمي‌دونم‌ آيات‌ شريفه‌ قرآن‌ را براتون‌ بخونم‌ چون‌ همه‌ هم‌ از اين‌ راه‌ نمي‌كشه‌ كه‌ برن‌ها. خيال‌ نكنيد كه‌، پس‌ چرا خدا دو تا راه‌ درست‌ كرده‌؟ براي‌ اين‌ كه‌ همه‌ نمي‌تونن‌ از اين‌ راه‌ برن‌. اصحاب‌ امام‌ عصر بايد از اين‌ راه‌ برن‌. اونها رعيتند. يك‌ انقلابي‌ كه‌ مي‌شه‌ يك‌ عده‌ اينها رهبرانند. زمامدارانند، انقلابيونند.

يك‌ عده‌ هم‌ فرقي‌ براشون‌ نمي‌كنه‌، اين‌ زمان‌، اون‌ زمان‌. اون‌ زمان‌ اما يك‌ خرده‌ وضع‌ بهتر شده‌ مثلا فرض‌ كنيد اين‌ نق‌ نقهايي‌ كه‌ هستش‌ كه‌ چرا قيمتها بالا رفته‌ چرا پول‌ كم‌ شده‌، نمي‌دونم‌ اين‌ حرفها همه‌اش‌ دور مي‌زنه‌ كه‌ پنير كيلويي‌ چقدر بود، حالا چقدره‌، كره‌ كيلويي‌ چقدر بود، حالا چقدره‌. تو مجالسشون‌ همش‌ از همين‌ حرفهاست‌. يك‌ عده‌ نشستن‌ روي‌ يك‌ صحبت‌ كلي‌ دارن‌ مملكت‌ را مي‌چرخونند. در مقابل‌ اين‌ همه‌ دشمنان‌. اينها اونها رعيت‌ اسمشونه‌، اينها مسئولين‌، زمامدارها اينها هستند. بعد در زمان‌ عصر ارواحنا فدا يك‌ عده‌ مسئولينند. اونهايي‌ كه‌ از اين‌ راه‌ رفتند. ببينيد خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و ما تجزون‌ الا ما كنتم‌ تعملون‌. جزا داده‌ نمي‌شيد مگر به‌ اونچه‌ كه‌ عمل‌ كرديد. مزدتون‌ را بگيريد بريد. محبتي‌ هم‌ تو كار نيست‌.

 دو تا آدم‌ آمدن‌ توي‌ خونه‌ شما كار كردند يكي‌ از رفقاست‌ خيلي‌ هم‌ دوستش‌ داريد و او هم‌ شما را خيلي‌ دوست‌ داره‌ و اصلا هم‌ مزد منظور نكرده‌ يك‌ كارگر هم‌ آمده‌. حالا هر دوشون‌ پهلوي‌ هم‌ ايستادند او دوستتون‌ را وقتي‌ كه‌ ظهر مي‌شه‌ مي‌گي‌ آقا بيا تو. ولي‌ اون‌ كارگره‌ را پول‌ ممكنه‌ بيشتر بهش‌ بدي‌ اگر آدم‌ خوبي‌، او را ديگه‌ تو خونه‌ و زندگيت‌ راهش‌ نمي‌دي‌.

وَ ما تُجْزَوْنَ إِلّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلونَ إلّا عَبادَ اللهِ الْمُخْلَصینَ، جزا داده‌ نمي‌شيد مگر اونچه‌ عمل‌ كرديد. كل‌ نفس‌  بما كسب‌ رهينه‌  هر انساني‌ به‌ اونچه‌ كه‌ عمل‌ كرده‌، به‌ اونچه‌ كه‌ كسب‌ كرده‌ گروه‌، گرو اون‌ چيزي‌ است‌ كه‌ كسب‌ كرده‌. الا اصحاب‌ اليمين‌. ببينيد اصحاب‌ يمين‌ را استثنا مي‌كنه‌. اين‌ اصحاب‌ يمين‌. ببينيد دو تا جاده‌ است‌، يكي‌ طرف‌ چپ‌ مي‌ره‌، يكي‌ طرف‌ راست‌. و السابقون‌ السابقون‌ اولئك‌ المقربون‌

كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ هر كسي‌ مرحونه‌ عملشه‌. شما اگر بخواييد مزد بيگريد. هيچ‌ مشكلي‌ نيست‌. از صراط‌ مستقيم‌ راهتون‌ را جدا كنيد. پاتون‌ را تو مرحله‌ محبت‌ نگذاريد. مزدتون‌ را هم‌ مرتب‌ مي‌گيريد. هر يك‌ لا اله‌ الا اللهي‌ كه‌ بگيد يك‌ درخت‌ تو بهشت‌ براتون‌ مي‌كارند. روايت‌ هم‌ داره‌. روايات‌ هست‌. شما مي‌گيد چرا اينجوري‌؟ براي‌ اين‌ كه‌ همه‌ مردم‌ لايق‌ اين‌ نيستند. همه‌ نبايد مسئولين‌ باشند تو مملكت‌. همه‌ نبايد جزء انقلابيها باشند. همه‌ نبايد از اصحابي‌ باشند كه‌ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنيانٌ مَرصوصٌ همه‌ نمي‌تونند جز مخلصين‌ باشند. اين‌ يك‌ راه‌ ديگه‌ است‌. و انشاءالله‌ شماها را ما از خدا خواستيم‌ حالا تا چه‌ اندازه‌ بتونيم‌ كه‌ از اين‌ راه‌ ببريم‌.

محبت‌ اينجا جدا مي‌شه‌ راهها. تا اينجا را، فاما من‌ تاب‌ و آمن‌ و عمل‌ صالحا ‌ در آيات‌ زيادي‌ اين‌ هست‌. والعصر ان‌ الانسان‌ لفي‌ خسر، الا الذين‌ آمنوا و عمل‌ الصالحات‌ و تواصوا بالحق‌ و تواصوا بالصبر. زياد آيات‌ داريم‌ در اين‌ ارتباط‌. اما براي‌ يك‌ عده‌ خاصي‌ كه‌ انشاء الله‌ من‌ دلم‌ مي‌خواد شماها جزء اونها باشيد. با خدا به‌ اصطلاح‌ حساب‌ نداشته‌ باشيد. بدون‌ حساب‌ كار كنيد. اگر كاري‌ بناست‌ بكنيد، بكنيد. اگر اظهار محبته‌ بكنيد. اگر اظهار چه‌ عرض‌ كنم‌. براي‌ اين‌ كه‌ اگر براي‌ خدا حساب‌ باز كرديد خدا هم‌ براي‌ شما حساب‌ باز مي‌كنه‌.

 ما لهذا الكتاب‌! روز قيامت‌ به‌ افرادي‌ كه‌ از اون‌ راه‌ رفتند، وقتي‌ كه‌ نامه‌ عملشون‌ را مي‌دن‌ اونچنان‌ خدا حسابشون‌ را دقيق‌ رسيدگي‌ كرده‌ كه‌ مي‌گي‌ چه‌ جور كتابيه‌، لا يقادر صغيره پول‌ تاكسي‌ را هم‌ كه‌ از خونه‌ نشسته‌ آمده‌ اين‌ را هم‌ حساب‌ كرده‌. پول‌ فلفل‌ و زرچوبه‌اش‌ را هم‌ حساب‌ كرده‌. همه‌ را حساب‌ كرده‌ لا يقادر صغيرة‌ و لا كبيرة‌ الا احصاها. اما همين‌ خدا در قرآن‌ درباره‌ همين‌ دسته‌ مي‌فرمايد كه‌ تمام‌ مردم‌ روز قيامت‌ حاضر بايد باشند. انهم‌ لمحضرون‌ الا عباد المخلصين‌. بندگان‌ مخلص‌ اينهايي‌ كه‌ دلشون‌ فقط‌ متوجه‌ خداست‌. محبت‌ خدا. چقدر آقا نماز خوندي‌؟ نمي‌دونم‌. چقدر دستگيري‌ از مردم‌ كردي‌؟ نمي‌دونم‌. براي‌ اين‌ كه‌ دفتر و حساب‌ نداشته‌. خدا دوست‌ داشته‌ گفتم‌ چشم‌. گفتم‌ خدايا هر چه‌ تو مي‌خواي‌ همان‌ كار را مي‌كنم‌. اصلا حسابي‌ ما نداريم‌. چقدر از خدا طلب‌ داري‌؟ خدا، از خدا من‌، هيچي‌. اين‌ شخصي‌ كه‌ به‌ اين‌ مقام‌ رسيده‌ حضرت‌ سلمان‌ بود.

حضرت‌ امير آمد روي‌ قبرش‌ نوشت‌ كه‌ وَفَدْتُ عَلَی الْکَریمِ بِغَیْرِ زادٍ من‌ بر كريم‌ وارد شدم‌ هيچي‌ هم‌ ندارم‌، هيچي‌ نياوردم‌. اين‌ همه‌ عبادت‌ كردي‌، چهار صد سال‌ عبادت‌، من‌ عبادت‌! من‌ چكار كردم‌! فراموش‌ كردم‌ هر كار، چون‌ خدا را دوست‌ داشتم‌ گفت‌ بكن‌ گفتم‌ چشم‌، گفته‌ نكن‌، گفتم‌ چشم‌. با يكي‌ از علما كه‌ خيال‌ مي‌كردم‌ از اولياء خداست‌ هشتاد سال‌ عمرش‌ بود رفتم‌ اونجا خوب‌ ايشان‌ هم‌ اظهار محبت‌ به‌ من‌ كرد و گفت‌ كه‌ من‌ از اول‌ تكليف‌ تا حالا يك‌ روز روزه‌ ماه‌ رمضان‌ را نخوردم‌. گفتم‌ شما مريض‌ نشديد در اين‌ مدت‌ تو ماه‌ رمضان‌ روزه‌ نخواسته‌ يا مسافرت‌، گفت‌ نه‌ مريض‌ هم‌ شدم‌ ولي‌ نخوردم‌. تو بيمارستان‌ هم‌ بودم‌. گفت‌ بسيار خوب‌. فهميدم‌ كه‌ نه‌ اون‌ ولي‌ خدايي‌ كه‌ من‌ فكر مي‌كردم‌ اين‌ آقا نيست‌. ولي‌ خدا اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ گفتند روزه‌ات‌ را بخور بگه‌ چشم‌، گفتن‌ نخور بگه‌ چشم‌. هيچي‌ فرقي‌ براش‌ نكنه‌ كه‌ روزه‌ را مي‌خوره‌ با دستور خدا و روزه‌ مي‌گيره‌ به‌ دستور خدا. هيچي‌ فرقي‌ براش‌ نكنه‌. اين‌ مي‌شه‌ ولي‌ خدا.

 و اگر از اون‌ راه‌ رفتيد شما هيچ‌ وقت‌ اسمه‌، ايني‌ كه‌ مي‌بينيد مي‌گم‌ الان‌ اگر بگم‌ فلاني‌ ولي‌ خداست‌، من‌ ولي‌ خدام‌ تعجب‌ مي‌كنند اصلا توي‌ افراد بشر ميگن‌ ولي‌ خدايي‌ پيدا نمي‌شه‌. راست‌ هم‌ مي‌گن‌ خيلي‌ كمه‌. براي‌ اين‌ كه‌ همه‌ از اون‌ راه‌ رفتند. آقا اون‌ كار را بكن‌، چه‌ ثوابي‌ داره‌؟ بله‌، كم‌ برخورد كرديد. آقا صد تا صلوات‌ بفرست‌. براي‌ چي‌؟ بگيد براي‌ اين‌ كه‌ خدا دوست‌ داره‌ خيلي‌ كم‌ مي‌فرستند. اما اگر گفتيد كه‌ روزيت‌ را زياد مي‌كنه‌، قرضت‌ را ادا مي‌كنه‌. راست‌ مي‌گي‌. حاجتت‌ برآورده‌ مي‌شه‌. چشم‌. زياد داريم‌ها. يعني‌ اصلا اينوريش‌ را خيلي‌ كم‌ داريم‌. ولي‌ اولياء خدا مي‌رن‌ ثوابها را مي‌سنجند. خوب‌ دقت‌ كنيد. ثوابها را مي‌سنجند چه‌ كاري‌ بيشتر ثواب‌ داره‌. از همان‌ استفاده‌ مي‌كنند كه‌ پس‌ خدا اين‌ را بيشتر دوست‌ داره‌. پس‌ چون‌ خدا دوست‌ داره‌ ما اين‌ كار را انجام‌ مي‌ديم‌. ترك‌ اولي‌ نمي‌كنند. اين‌ مي‌سنجه‌ ببينه‌ كدوم‌ كار ثوابش‌ بيشتره‌ و كدوم‌ كار جيبش‌ را پر پول‌ مي‌كنه‌ اين‌ مي‌سنجه‌ ببينه‌ كدوم‌ كار را خدا بيشتر دوست‌ داره‌ اون‌ را انجام‌ مي‌ده‌. از همين‌ جا راه‌ پيدا مي‌شه‌، مرحله‌ محبت‌.

شما الان‌ توتون‌ زياد هست‌ كه‌ شايد از مرحله محبت‌ عبور كرديد. اما اين‌ حرفها را براتون‌ نزدم‌. بايد كه‌ حالا بياندازمتون‌ تو اون‌ راه‌، از اون‌ راه‌ بريد. اين‌ راه‌ را كار نداشته‌ باشيد. مال‌ شما نيست‌ انشاء الله‌ و الا شما بعدش‌ مي‌شيد رعييت‌. در زمان‌ ظهور آقا چي‌ مي‌شه‌؟ جنسها ارزون‌ مي‌شه‌،به‌ به‌. مريضي‌ كم‌ مي‌شه‌، عجب‌. خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ ظلم‌ و جور مي‌شه‌، همين‌ هايي‌ كه‌ الان‌ مي‌گيم‌ ديگه‌. الان‌ من‌ انشاء الله‌ اون‌ بحث‌ را كردم‌ شما براتون‌ يك‌ خرده‌اي‌ فكرت‌ عوض‌ شده‌. همه‌ اينها درست‌ مي‌شه‌. خوب‌ بقيه‌اش‌ ديگه‌ چيزي‌، نه‌ ديگه‌ زمان‌ ظهور خوبه‌ و اخرجت‌ الارض‌ اثقالها. تمام‌ نعمتهاي‌ زمين‌ بيرون‌ مي‌ريزه‌، آدم‌ پولدار مي‌شه‌. صلوات‌ مي‌فرستي‌ مي‌بيني‌ كه‌ نون‌ بهش‌ دادند، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ كارها رو به‌ راه‌ است‌ همه‌اش‌ درست‌. اما اوني‌  كه‌ اهل‌ عشقه‌، اهل‌ محبته‌ مي‌گه‌ با آقا مي‌شه‌ ديگه‌ ما مرتب‌ صحبت‌ كنيم‌؟ آيا مي‌شه‌ ما بنشينيم‌ محضرشون‌ ديگه‌ غيبت‌ از بين‌ مي‌ره‌؟ ديگه‌ اين‌ به‌ اصطلاح‌ هجران‌ و دوري‌ تمام‌ مي‌شه‌. ما از گرسنگي‌ بميريم‌ اما آقا را ببينيم‌. مظهر پروردگار را مشاهده‌ كنيم‌. بدترين‌ وضع‌ زندگي‌ را داشته‌ باشيم‌ اما محبوبمون‌ در كنارمون‌ باشه‌.اينجوري‌ مي‌شه‌. ببينيد چقدر، هيچ‌ وقت‌ يك‌ منتظر امام‌ زمان‌ را كه‌ از اين‌ راه‌ رفته‌ باشه‌ هيچ‌ وقت‌ به‌ فكر اين‌ كه‌ آيا اون‌ وقت‌ بازار پر از ميوه‌ هست‌ يا نيست‌ نمي‌افته‌. يعني‌ اصلا فكرش‌ بالاتر از اين‌ حرفهاست‌. اصلا يك‌ معدني‌ داشته‌ باشه‌ در يك‌ دهي‌. مي‌گه‌ هر چي‌ باشه‌ مي‌خوريم‌ اصلا فكرش‌ را نكن‌ من‌. اينجوري‌ مي‌شه‌. و انشاء الله‌ شما كوشش‌ كنيد از همين‌ راه‌، ايني‌ كه‌ من‌ گفتم‌ بخاطر اين‌ كه‌ شما را وسوسه‌ اتون‌ كنيم‌ كه‌ از اون‌ راه‌ نريد. والا اون‌ راه‌ انسان‌ هيچ‌ وقت‌ به‌ مقام‌ صالحين‌، به‌ مقام‌ اولياء خدا نمي‌رسونه‌. اون‌ راه‌ خيلي‌ هم‌ نزديكه‌. شما بندگي‌ و محبت‌ را داشته‌ باش‌ مي‌شي‌ ولي‌ خدا. كه‌ براتون‌ بحثش‌ را كردم‌. شما مراحل‌ تزكيه‌ نفس‌ را بپيماي‌ اسمي‌ اگر داشته‌ باشي‌ ولي‌ خدا هستي‌. أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ 

نمي‌فرمايد اولياء خدا اينها پولدارند، اولياء خدا اهل‌ مثلا فرض‌ كنيد رفاه‌ و آسايشند، اولياء خدا ثروتمندند، فقيرند. هيچي‌، شرايطي‌ براي‌ اولياء خدا نيست‌. علي‌ ان‌ اولياء الله‌ خوف‌ ندارند. حزني‌ ندارند. چون‌ كنار محبوبشونند. ببينيد ابي‌ بكر از اولياء خدا نيست‌. كنار پيغمبر اونچنان‌ ترسيد كه‌ در غار. اذ هما بالغار اذ يقول‌ لصاحبه‌ لا تذهب‌. به‌ ابي‌ بكر پيغمبر گفت‌ كه‌ نترس‌ لا تحزن ان‌ الله‌ معنا. اصلا خود پيغمبر صورت‌ كامله‌ آيينه‌ تمام‌ نماي‌ پروردگاره‌. حالا بايد تحليل‌ بكنه‌ كه‌ خدا باماست‌. بالاخره‌ ما از شر اين‌ دشمنان‌ نجات‌ پيدا مي‌كنيم‌. لا تحضر. اما الا ان‌ اولياء الله‌ لا خوف‌ عليهم‌ و لا هم‌ يحزنون‌. انشاء الله‌ از اولياء خدا باشيد. اولياء خدا اطراف‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ هستند. من‌ مكرر گفتم‌ دو چيز قطعي‌ و يك‌ چيز احتمالي‌. اين‌ سبب‌ مي‌شه‌ كه‌ انسان‌ با كمال‌ كوشش‌ به‌ طرف‌ تزكيه‌ نفس‌ و كمالات‌ حركت‌ كنه‌. دو چيز قطعي‌ يكي‌ اين‌ كه‌ امام‌ زماني‌ هست‌. يكي‌ هم‌ اين‌ كه‌ قطعا يك‌ روزي‌ ظهور مي‌كنه‌. احتماليش‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ شايد در زمان‌ ما باشه‌. چون‌ سبب‌ مي‌شه‌ كه‌ انسان‌ خودش‌ را به‌ جايي‌ برسونه‌ كه‌ اگر اون‌ حضرت‌ در زمان‌ ما ظهور كردند اگر يك‌ عده‌ از ياران‌ خوبي‌ خواستند كه‌ داشته‌ باشند از چند نفري‌ از ما انتخاب‌ كنند. اين‌ را انشا الله‌ توجه‌ داشته‌ باشيد و از اين‌ راه‌ بريد. راه‌ شما كوشش‌ كنيد اينهايي‌ كه‌ در مراحل‌ پايين‌تر هستند كوشش‌ كنند خودشون‌ را برسونند. اگر اين‌ وسطها يعني‌ در استقامت‌ و صراط‌ مستقيم‌ مونديد ممكنه‌ كه‌ كسي‌ نباشد از اون‌ راه‌ راهنماييتون‌ بكنه‌.

اينهايي‌ كه‌ آمدند تو مرحله‌ محبت‌ و صفا و صميميت‌ و يگانگي‌ كه‌ هم‌ با خدا و هم‌ با بندگان‌ خدا و هم‌ با اولياء خدا محبت‌ داشتند اينها ديگه‌ از خطر جستند و رد شدند. و خدا را شكر الان‌ به‌ يكي‌ از دوستان‌ مي‌گفتيم‌ كه‌ جمعي‌ از دوستان‌ بحمد الله‌ كه‌ كمتر من‌ سابقه‌ دارم‌ كه‌ يك‌ جمعي‌ مجتمع‌ باشند كه‌ الحمد الله‌ اقل‌ چيزي‌ كه‌ دارند اين‌ باشد كه‌ واجباتشون‌ را انجام‌ مي‌دن‌ و محرمات‌ را ترك‌ مي‌كنند. خدا را شكر مي‌كنيم‌. خدايا خودت‌ مي‌دوني‌ امروز روز پيغمبر اكرمه‌. روزي‌ است‌ كه‌ ما مهمان‌ رسول‌ اكرميم‌ و بزرگترين‌ روز هفته‌ است‌ بعد از جمعه‌. چون‌ مهمان‌ رسول‌ اكرم‌ بوديم‌ روز شنبه‌. مهمان‌ رسول‌ اكرم‌ بوديم‌. خدايا به‌ آبروي‌ پيغمبر به‌ جان‌ رسول‌ الله‌ و جان‌ فرزند پاكش‌ فاطمه‌ زهرا قسمت‌ مي‌دهيم‌ ما را از بهترين‌ اصحاب‌ و ياران‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ قرار بده‌(الهي‌ آمين‌). از اولياء خودت‌ ما را قرار بده‌( الهي‌ آمين‌). خدايا ما را در اون‌ صفی‌ كه‌ نَعَتَّ أَهْلَهُ فِي كِتَابِكَ فَقُلْتَ‌ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ‌، خدايا ما را قرار بده‌ (الهي‌ آمين‌).

 نام‌ فاطمه‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها را به‌ زبانم‌ جاري‌ كرد خداي‌ تعالي‌ فاطمه‌ اطهر سلام‌ الله‌ عليها به‌ تعبير يكي‌ از بزرگان‌ كوثره‌ اين‌ وجود مقدس‌، حوض‌ كوثره‌. و كوثر در قرآن‌ به‌ معناي‌ خير كثير. خير كثير هم‌ به‌ معناي‌ تمام‌ حكمت‌ و علم‌ و معارفي‌ است‌ كه‌ پروردگار براي‌ بشر تصويب‌ فرموده‌  كه‌ بايد به‌ اونها برسيم‌. از جانب‌ پيغمبر و علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ كه‌ صاحب‌ كوثرند اين‌ علم‌ و حكمت‌ در اين‌ حوض‌ كوثر ريخته‌ مي‌شه‌ و از او يازده‌ چشمه‌ خارج‌ مي‌شه‌ كه‌ بهترين‌ و پر آبترين‌ و پر از حكمت‌ ترينش‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار نسيب‌ ما كرده‌ كه‌ در دعاي‌ ندبه‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ ما رااز حوض‌ كوثر وسقنا من‌ حوض‌ جده‌ صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ باكسه‌ و بيده‌، ريا، ربي‌، حميعا، لا زمع‌ بعده‌ يا ارحم‌ الراحمين‌. از دست‌ مبارك‌ امام‌ زمان‌ اون‌ علم‌ و حكمتي‌ كه‌ اون‌ محدثه‌، اون‌ كسي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ حتي‌ قبل‌ از علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ به‌ او خبرهاي‌ تازه‌ را مي‌داد. و او را مملو از علم‌ و حكمت‌ قرارش‌ داده‌ بود. اهل‌ دنيا فكر مي‌كردند كه‌ بايد طبعا يك‌ چنين‌ كسي‌ عمر زيادي‌ داشته‌ باشه‌، ثروت‌ زيادي‌ داشته‌ باشه‌. دنيا در پستيش‌ و در قناعت‌ همين‌ بس‌ كه‌ عايشه‌ هشتاد سال‌ تو اين‌ دنيا زندگي‌ كرد ولي‌ فاطمه‌ زهرا هيجده‌ سال‌. در اين‌ مدت‌ هم‌ وقتي‌ از دار دنيا مي‌ره‌ هم‌ پهلوش‌ شكسته‌ هم‌ محسنش‌ سقط‌ شده‌، هم‌ بازويش‌ ورم‌ كرده‌، كه‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ منبع‌ صبر و استقامت‌ نقطه‌ پرگار صبر و استقامت‌ مي‌ديدند مي‌فرمود اي‌ فاطمه‌ زهرا من‌ گريه‌ مي‌كنم‌ اشك‌ چشمم‌ كه‌ از چشمم‌ بيرون‌ مي‌ياد اي‌ كاش‌ جان‌ علي‌ هم‌ با اشك‌ چشمش‌ خارج‌ مي‌شد. لا خير بعدك‌ في‌ الحيات‌. زندگي‌ بعد از تو يا فاطمه‌ هيچ‌ خيري‌ نداره‌. و انما ابكي‌ مقامت‌ بتول‌ حياتي‌. من‌ گريه‌ مي‌كنم‌ بخاطر اين‌ كه‌ مبادا من‌ بعد از تو زياد در دنيا بمانم‌. خود فاطمه‌ هم‌ فرمود اف‌ بر مردم‌ دنيا صُبَّــــــتْ عَلَیَّ مَصَائِــبُ لَوْ أَنَّهَا
صُبَّـتْ عَلَـى الْأَیَّـامِ صِـرْنَ لَیَالِیَا

 يك‌ مسائلي‌  بر من‌ وارد شدكه‌ اگر بر روزهاي‌ عالم‌ اين‌ مصيبتها وارد مي‌شد شب‌ مي‌شد. فاطمه‌ زهرا بخاطر پهلويش‌ بخاطر محسنش‌، به‌ اين‌ جهات‌ اشك‌ نمي‌ريخت‌. بخاطر اين‌ كه‌ چرا علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ مركز همه‌ معارف‌ و حقايق‌ بايد در خانه‌ بنشينه‌ و مركز جهل‌ و ناداني‌ جاي‌ پيغمبر براي‌ مردم‌ بنشينه‌. خدايا به‌ آبروي‌ امام‌ زمان‌ حالا كه‌ ما را موفق‌ به‌ اين‌ كه‌ در رأس‌ اين‌ مملكت‌ يك‌ فقيه‌ عاليقدري‌ نشسته‌ باشه‌ اين‌ مقدار به‌ ما نعمت‌ دادي‌، خدايا به‌ آبروي‌ فاطمه‌ زهرا أَتْمِمْ نِعْمَتَكَ بِتَقْدِیمِكَ إِیَّاهُ أَمَامَنَا. نعمتت‌ را بر ما تمام‌ كن‌. امام‌ معصومي‌ را، امام‌ زمانمون‌ را برسان‌. خدايا به‌ آبروي‌ دوستانت‌ به‌ آبروي‌ اوليائت‌ … (قطع‌ صداي‌ نوار).

 

۳۰ محرم‌ ۱۴۱۶ – آلوده‌ شدن‌ در دنيا

 آلوده‌ شدن‌ در دنيا 30 محرم‌ 1416

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين لتراب مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الا´ن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 تهيتم‌ فيها سلام‌ و آخر دعويهم‌ الحمد الله‌ رب‌ العالمين‌.

 قبل‌ از هر چيز فوت‌ مرحومة‌ مغفورة‌ خانم‌ جواهري‌ كه‌ امروز از دار دنيا رفتن‌ به‌ جناب‌ آقاي‌ جواهري‌ و خانواده‌ اشون‌ تسليت‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ و براي‌ شادي‌ روح‌ ايشان‌ همان‌ طور كه‌ نشستيد حمد و قل‌ هوالله‌ بخوانيد. ما آقاي‌ جواهري‌ تسليت‌ عرض‌ مي‌كنيم‌. ايشان‌ از خانمهايي‌ بودن‌ كه‌ تازه‌ تو مرحلة‌ تزكية‌ نفس‌ وارد شده‌ بودند. اميدواريم‌ بقية‌ مراحلشون‌ را خداي‌ تعالي‌ همين‌ امشب‌ بگذرونه‌ و روح‌ ايشان‌ را آزاد قرار بده‌ چون‌ روايتي‌ هست‌ كه‌ كساني‌ كه‌ در راه‌ كمالات‌ و تزكية‌ نفس‌ قدم‌ برمي‌ دارند اگر در بين‌ از دنيا برن‌، شهيد از دنيا رفتن‌ و شهيد هم‌ با غير شهيد فرقش‌ همينه‌ كه‌ شهيد كسي‌ است‌ كه‌ يك‌ دفعه‌ خداي‌ تعالي‌ همة‌ صفات‌ رزيله‌ را از او برمي‌ داره‌، و تمام‌ صفات‌ خوب‌ را به‌ او عنايت‌ مي‌كنه‌. اين‌ فرق‌ شهيد با غير شهيد. البته‌ شهيد كسي‌ است‌ كه‌ خدا قبول‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ شهيده‌. اگر كسي‌ در راه‌ تزكية‌ نفس‌ باشه‌ ولو اين‌ كه‌ موفق‌ نشده‌ باشه‌ كه‌ به‌ كمال‌ برسه‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ عنايت‌ را بهش‌ مي‌كنه‌ كه‌ مثل‌ شهيد قرارش‌ مي‌ده‌. و بنابر اين‌ تمام‌ صفات‌ رزيله‌ را خدا ازش‌ دور مي‌كنه‌ تمام‌ صفات‌ كماليه‌ را به‌ او عنايت‌ مي‌كنه‌ و مخصوصا اين‌ مرحومه‌ كه‌ مدتها بود مريض‌ بودند خوابهاي‌ خوبي‌ در اين‌ مدت‌ مي‌ديدند، و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ امشب‌ كه‌ شب‌ اول‌ دفن‌ ايشان‌ هست‌ با فاطمة‌ زهرا محشورشون‌ بكنه‌. تهيتهم‌ فيها سلام‌. كسي‌ كه‌ از دار دنيا مي‌ره‌. آياتي‌ كه‌ خوندن‌ من‌ مي‌خوام‌ براتون‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ كنم‌ مناسب‌ اين‌ فوت‌ اين‌ مرحومه‌ هم‌ هست‌. افرادي‌ كه‌ اينها وقتي‌ از دار دنيا مي‌رن‌ پاك‌ شدن‌. يك‌ مطلبي‌ را من‌ براي‌ دوستان‌ امشب‌ عرض‌ كنم‌ بد نيست‌.

 ما پاك‌ وارد اين‌ دنيا مي‌شيم‌. تو دنيا آلوده‌ مي‌شيم‌، بايد خودمون‌ را پاك‌ كنيم‌ و از دنيا بريم‌. اگر آلوده‌ از دنيا رفتيم‌ يقين‌ بدونيم‌ كه‌ موفق‌ نخواهيم‌ بود. وقتي‌ انسان‌ وارد اين‌ دنيا مي‌شه‌ يك‌ صفات‌ رزيله‌اي‌ نصيب‌ انسان‌ مي‌شه‌. يعني‌ در سنين‌ خردسالي‌ انسان‌ ايمانش‌ ضعيفه‌، عشقش‌ به‌ بازي‌ و لهو و لعب‌ زياده‌ اين‌ محبت‌ زياد مي‌ياد وارد مي‌شه‌ و ايماني‌ هم‌ نيست‌ كه‌ او را دفع‌ كنه‌. آلوده‌ مي‌شه‌ انسان‌. آلودگي‌ به‌ گناه‌ معصيت‌ نيست‌ به‌ صفات‌ باطني‌ انسانه‌. ببينيد وقتي‌ انسان‌ در دنيا هست‌ يكي‌ اعمالشه‌، يكي‌ عقايدشه‌، يكي‌ هم‌ پاكيشه‌. اين‌ سه‌ چيز بايد رعايت‌ بشه‌. عقائد به‌ منزلة‌ حقيقت‌ انسانه‌. يك‌ عايق‌ به‌ اصطلاح‌ حفظ‌ انسان‌ از همه‌ چيز. لذا در اون‌ روايت‌ دارد كه‌ كلمة‌ لا اله‌ الا الله‌ حصني‌ فمن‌ دخل‌ في‌ حصني‌ عمل‌ من‌ عذابي‌. اعتقاد به‌ خدا از راه‌ صحيح‌، اعتقاد به‌ پيغمبر از راه‌ صحيح‌، اعتقاد به‌ امامت‌ از راه‌ صحيح‌ و اعتقاد به‌ معاد اين‌ سه‌ چيز، اين‌ چهار اعتقاد كه‌ بايد حتما از ناحية‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ انسان‌ برسه‌ اين‌ انسان‌ را از خيلي‌ چيزها حفظ‌ مي‌كنه‌ اگر اعتقاد انسان‌ كامل‌ باشه‌. اعتقاد اگر قوي‌ بود انسان‌ را از خطرات‌ حفظ‌ مي‌كنه‌. شما ايمان‌ و اعتقادي‌ به‌ خداي‌ تعالي‌ داريد و موحد واقعي‌ هستيد و توحيد كاملي‌ خدا عنايت‌ بهتون‌ كرده‌ كه‌ همة‌ چيزها را مربوط‌ به‌ خدا مي‌دانيد و مؤثري‌ در عالم‌ وجود جز ذات‌ مقدس‌ پروردگار قائل‌ نيستيد و واسطة‌ بين‌ خدا و خلق‌ را در شريعت‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌دونيد و ناشر اون‌ شريعت‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامند. و شما اينها را مي‌شناسيد و اعمالتون‌ را رديف‌ دستورات‌ اينها قرار مي‌ديد.

 اين‌ دو چيز كه‌ عقده‌ و عمل‌ باشه‌ انسان‌ را از خطرات‌ حفظ‌ مي‌كنه‌. اگر انسان‌ ايمان‌ و عقيده‌ نداشته‌ باشه‌، طبعا بخواد يا نخواد به‌ طرف‌ رزائل‌ مي‌ره‌. شما اگر ايمان‌ به‌ خدا نداشته‌ باشيد، خواهي‌ نخواهي‌ به‌ طرف‌ دنيا مي‌ريد. مثل‌ ماديون‌، اونهايي‌ كه‌ اعتقادي‌ به‌ وجود خدا ندارند  نمي‌تونن‌ غير از اين‌ باشند. كه‌ به‌ دنيا و وابستگيهاي‌ دنيا گرايش‌ پيدا مي‌كنند. و وقتي‌ كه‌ به‌ دنيا انسان‌ گرايش‌ پيدا كرد و به‌ محبت‌ دنيا متبلا شد خواهي‌ نخواهي‌ حرص‌ مي‌ياد. بخاطر اين‌ كه‌ من‌ هر چي‌ دنياي‌ بهتري‌ من‌ داشته‌ باشم‌ بهتر حريص‌ مي‌شه‌ انسان‌. بخل‌ مي‌ياد به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ اگر انسان‌ دنيا را دوست‌ داره‌ نمي‌خواد از دست‌ بده‌ و خيال‌ مي‌كنه‌ اگر مهماني‌ كرد به‌ فقرا چيزي‌ داد كمك‌ به‌ مردم‌ كرد اين‌ از اموالش‌ كم‌ مي‌شه‌ پس‌ طبعا بخيل‌ مي‌شه‌. حسد مي‌ياد به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ يك‌ مشت‌ چيزهايي‌ ديگران‌ دارند اين‌ آقا نداره‌. اين‌ طبيعي‌ است‌ و محبت‌ به‌ دنيا هم‌ داره‌ پس‌ در نتيجه‌ حسادت‌ به‌ اولياء مي‌كنه‌. كينه‌ توزي‌ پيدا مي‌شه‌ به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ تضاد منافع‌ به‌ وجود مي‌ياد. من‌ هم‌ مي‌خوام‌ اين‌ چيز را داشته‌ باشم‌، طرف‌ من‌ هم‌ مي‌خواد. خواهي‌ نخواهي‌ دعوي‌ و دشمنيها به‌ وجود مي‌ياد. از همين‌ جاست‌ كه‌ گفتن‌ حب‌ الدنيا رأس‌ كل‌ خطيئه‌. محبت‌ دنيا سر همة‌ خطاهاست‌. همة‌ بديها از همين‌ جاست‌. اگر انسان‌ اعتقاد به‌ خدا داشته‌ باشه‌ و محبت‌ به‌ خدا داشته‌ باشه‌، طبعا محبت‌ به‌ دنيا نداره‌ وقتي‌ كه‌ محبت‌ به‌ دنيا نداشت‌ اين‌ صفات‌ به‌ وجود نمي‌ياد. در ايام‌ خردسالي‌ ما اعتقادمون‌ به‌ خدا ضعيفه‌. بچة‌ مثلا چهار ساله‌، پنج‌ ساله‌ اصلا خدا را نمي‌شناسه‌ اعتقاد به‌ پروردگار نداره‌ تا براي‌ خاطر خدا مثلا از وسيلة‌ بازش‌ صرف‌ نظر كنه‌ و به‌ يك‌ بچة‌ ديگه‌ بسپره‌. اين‌ طوري‌ نيست‌. همة‌ اين‌ صفات‌ در سنين‌ خردسالي‌ براي‌ انسان‌ به‌ وجود مي‌ياد. يعني‌ فرض‌ كنيد انحصار طلب‌ مي‌شه‌ اين‌ اسباب‌ بازيها مال‌ منه‌ كسي‌ حق‌ دست‌ زدن‌ نداره‌. حسد پيش‌ مي‌ياد. چرا بچة‌ فلاني‌ اسباب‌ بازيهاي‌ زيادي‌ داره‌ و من‌ ندارم‌! بخل‌ پيش‌ مي‌ياد. بچة‌ مهمان‌ آمده‌ توي‌ خانه‌ اين‌ قبل‌ از اين‌ كه‌ صداي‌ دعوي‌ و زدن‌ بلند بشه‌ پاشده‌ اسباب‌ بازيهاش‌ را جمع‌ كرده‌ گذاشته‌ توي‌ اشكاف‌ و درش‌ را هم‌ قفل‌ كرده‌. چرا؟ براي‌ اين‌ كه‌ اسباب‌ بازيهاي‌ من‌ را اين‌ بچة‌ مهمان‌ برنداره‌. بخله‌.

 كينه‌ توزي‌ به‌ وجود مي‌ياد. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ بچة‌ مهمان‌ آمده‌ اسباب‌ بازي‌ را برداشته‌ خراب‌ هم‌ مخصوصا كرده‌ باشه‌. اين‌ بچه‌ دشمن‌ مي‌شه‌. تمام‌ اين‌ صفات‌ در سنين‌ خردسالي‌ ايماني‌ هم‌ كه‌ نيست‌ كه‌ براي‌ خاطر خدا صرف‌ نظر كن‌. چون‌ تنها چيزي‌ كه‌ انسان‌ مي‌تونه‌ از حق‌ خودش‌ صرف‌ نظر كنه‌ خداست‌. يعني‌ بگه‌ براي‌ خدا من‌ صرف‌ نظر مي‌كنم‌. اون‌ ايمان‌ را هم‌ نداره‌. پس‌ اين‌ صفات‌ در سنين‌ خردسالي‌ در انسان‌ به‌ وجود مي‌ياد. خيلي‌ از صفات‌ هست‌. طمع‌، حرص‌، بي‌ محبتي‌، بي‌ رحمي‌ نمي‌دونم‌ كينه‌ توزي‌، خيلي‌ از صفات‌ حالا من‌ بخوام‌ براتون‌ بشمرم‌ شايد خودتون‌ بنشينيد يك‌ قدري‌ فكر كنيد. يعني‌ اگر انسان‌ محبت‌ به‌ دنيا داشته‌ باشه‌ و در مقابل‌ هم‌ افرادي‌ باشند كه‌ با اونچه‌ كه‌ او مي‌خواد داشته‌ باشه‌ به‌ اصطلاح‌ طمع‌ داشته‌ باشند. تنازع‌ داشته‌ باشند مي‌خوان‌ درگيري‌ به‌ وجود بيارن‌. اين‌ صفات‌ در انسان‌ به‌ وجود مي‌ياد. مي‌بينيد در سن‌ پانزده‌ سالگي‌ اين‌ بچه‌ پر از صفات‌ رزيله‌ است‌. پر از حالا ممكنه‌ بگيد نه‌ بچة‌ ما خوبه‌. همان‌ بچة‌ خوبش‌، همان‌ خوب‌ خوبه‌ اگر يك‌ مقداري‌ سر به‌ سرش‌ بگذاري‌ مي‌بيني‌ كه‌ همة‌ اين‌ صفات‌ رزيله‌ را داره‌. لذا تمام‌ افراد بشر وقتي‌ مكلف‌ مي‌شن‌ وقتي‌ به‌ حد تكليف‌ مي‌رسن‌، وظيفة‌ اولشون‌ اين‌ است‌ كه‌ عقايدشون‌ را محكم‌ كنند. عقيده‌ بايد محكم‌ باشه‌. اين‌ چيه‌؟ عقيده‌ چيه‌؟اين‌ عايق‌ حفظ‌ انسانه‌. والا اگر عقايدش‌ محكم‌ نشد اين‌ روز به‌ روز صفات‌ رزيله‌اش‌ بزرگ‌ مي‌شه‌. مثلا اونجا با اسباب‌ بازش‌ دعوا كرده‌ حالا سر خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ يك‌ ثروت‌ بيشتري‌. چون‌ تمام‌ اونچه‌ كه‌ نصيب‌ ما مي‌شه‌ در بزرگي‌ همان‌ اسباب‌ بازيهاي‌ سن‌ خردساليمونه‌ها. اگر حالا عروس‌ مي‌ياري‌ خونه‌، اونجا عروسك‌ داشته‌. اگر حالا ماشين‌ پيكان‌ مي‌خري‌ اونجا به‌ اصطلاح‌ ماشين‌ اسباب‌ بازي‌ داشتي‌.

 هر چيزي‌ را كه‌ انسان‌ الان‌ داره‌ اون‌ موقع‌ كوچكش‌ بوده‌. يعني‌ با قد خود انسان‌ اسباب‌ بازيهاش‌ هم‌ بزرگ‌ شده‌. همين‌ طور كه‌ خودش‌ بزرگ‌ شده‌ اين‌ اسباب‌ بازيها هم‌ بزرگ‌ شده‌. محبت‌ هم‌ به‌ همين‌ مناسبت‌ بزرگ‌ شده‌.طمع‌ هم‌ به‌ همين‌ مناسبت‌ بزرگ‌ شده‌. لذا اسلام‌ دستور داده‌ كه‌ وقتي‌ انسان‌ به‌ حد تكليف‌ رسيد بنشينه‌ اول‌ عقائدش‌ را درست‌ كنه‌. عقايدت‌ را درست‌ كن‌ يا خدا هست‌ يا نيست‌! اينجا اول‌ كاره‌. اگر نيست‌ برو راحت‌ باش‌ تمام‌ زندگيت‌ را بدون‌ دغدغه‌، بدون‌ ناراحتي‌ زندگي‌ بكن‌ و مال‌ مردم‌ را بگير و بچاپ‌ و هر كاري‌ كه‌ مي‌خوايي‌ بكني‌، بكن‌. كسي‌ نيست‌ بگه‌ كه‌ چرا اين‌ كارها را كردي‌؟ كه‌ احدي‌ توي‌ دنيا پيدا نمي‌شه‌ كه‌ يقين‌ بكنه‌ كه‌ خدا نيست‌. اين‌ را شما بدونيد. در عالم‌ كسي‌ پيدا نمي‌شه‌ كه‌ يقين‌ بكنه‌ كه‌ خدا نيست‌. دو حرفه‌ها. يك‌ وقت‌ هست‌ كه‌ انسان‌ شك‌ داره‌ كه‌ خداهست‌ يا نيست‌. يك‌ وقت‌ هست‌ يقين‌ داره‌ كه‌ خدا هست‌. يك‌ وقت‌ هم‌ يقين‌ داره‌ كه‌ خدا نيست‌. يك‌ وقتي‌ من‌ يك‌ آماري‌ ديدم‌ در انگلستان‌ ظاهرا اين‌ آماري‌ گرفته‌ بودند، معتقدين‌ به‌ خدا هفتاد در صد بودند كه‌ اعتقاد داشتند به‌ خدا. افرادي‌ كه‌ شك‌ بودند بيست‌ و پنج‌ درصد بودند يك‌ درصد خيلي‌ ضعيفي‌ كه‌ اون‌ به‌ اصطلاح‌ افساگر گفت‌ بود كه‌ اينها معتقد يعني‌ يقين‌ دارند كه‌ خدايي‌ نيست‌ خيلي‌ ضعيف‌ ولي‌ باز  هم‌ مي‌گفت‌ اينها خوشون‌ متوجه‌ نيستند جز اونهايي‌ هستند كه‌ ترديد دارند. انسان‌ نمي‌تونه‌ يقين‌ بكنه‌ كه‌ خدايي‌ نيست‌. اين‌ را شما بدونيد هيچ‌ كس‌ در عالم‌ حتي‌ فلاسفة‌ مادي‌ مي‌گن‌ ما دليل‌ قاطعي‌ پيدا نكرديم‌ به‌ اثبات‌ وجود خدا. لذا وقتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ خطاب‌ مي‌كنه‌ به‌ مردم‌: و لان‌ سئلتهم‌ من‌ خلق‌ سماوات‌ و الارض‌ قيقلون‌ الله‌ اگر سؤال‌ كني‌ از مردم‌ كه‌ كي‌ آسمان‌ و زمين‌ را خلق‌ كرده‌؟ مي‌گن‌ كه‌ خدا. همه‌ مي‌گن‌ خدا. فطرت‌ انسان‌ مي‌گه‌ خدا. يا لااقل‌ شك‌ دارند كه‌ خدايي‌ هست‌ يا نيست‌. ارگ‌ كسي‌ در عالم‌ پيدا بشه‌ يقين‌ بكنه‌ كه‌ خدايي‌ نيست‌ ما يك‌ همچين‌ كسي‌ تا حالا نداشتيم‌.

 خوب‌ شما اين‌ شكت‌ را برطرف‌ كن‌ اول‌ تكليفت‌ كه‌ مي‌شه‌. چون‌ انسان‌ با شك‌ زندگي‌ بكنه‌ خيلي‌ بهش‌ سخت‌ مي‌گذره‌. انسان‌ مثلا شك‌ داشته‌ باشد كه‌ اين‌ سقف‌ ممكنه‌ اين‌ امشب‌ كه‌ مي‌خوابم‌ روي‌ سر من‌ پايين‌ بياد اين‌ ترديد داشته‌ باشه‌ خوابش‌ نمي‌بره‌. يعني‌، ببينيد يكصد و  بيست‌ و چهار هزار پيغمبر آمدن‌ مي‌گن‌ خدا هست‌. يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر آمدن‌ مي‌گن‌ كه‌ اين‌ خدا دستوراتي‌ داره‌. يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر آمدن‌ گفتن‌ اين‌ دستورات‌ را اگر عمل‌ نكنيد خدا عذابت‌ مي‌كنه‌. خوب‌ تو راحتي‌، اين‌ جور آدمي‌ كه‌ اگر اينها را قبول‌ داشته‌ باشه‌ در حد يك‌ ترديد هم‌ اگر بپذيره‌ بايد خوابش‌ نبره‌. يك‌ كسي‌ به‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌ ما توي‌ يك‌ باغي‌ رفتيم‌، باغي‌ داشتند توي‌ يك‌ مثلا باغستاني‌ يك‌ جايي‌ وقتي‌ وارد باغ‌ شدم‌ بچه‌ام‌ به‌ من‌ گفتم‌ كه‌ بابا جون‌ من‌ الان‌ ديدم‌ كه‌ يك‌ ماري‌ رفت‌ توي‌ اين‌ سوراخ‌. خوب‌ ما حالا آمديم‌ توي‌ اطاق‌ شب‌ مي‌خواييم‌ اينجا بخوابيم‌ در اطاق‌ را بستيم‌ هوا هم‌ گرم‌ بود و باز هم‌ خوابم‌ نمي‌برد كه‌ مبادا اين‌ بچه‌ راست‌ گفته‌ باشه‌. مبادا اين‌ مار از اين‌ سوراخ‌ بياد بيرون‌. ببينيد چند تا احتمال‌. مبادا بياد تو اين‌ اطاق‌ در بستة‌ ما. مبادا من‌ را بگزه‌، مبادا من‌ بمريم‌. پنج‌ تا. يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر آمدن‌ مي‌گن‌ خدا عذابت‌ مي‌كنه‌، يك‌ مبادا، مبادا ما نداريم‌. راحت‌ مي‌خوابيم‌. انسان‌ بايد يك‌ مقدار احتمال‌ بده‌ براي‌ رفع‌ اين‌ شك‌. همين‌ مباداها. آقا مبادا اين‌ مار بياد بيرون‌ يك‌ كاري‌ بكنيد. سوراخ‌ مار را مثلا گچ‌ بگيريد. مي‌گه‌ از جاي‌ ديگه‌ ممكنه‌ بزنه‌ بيرون‌. برو اصلا جاي‌ ديگه‌ بخواب‌ شب‌. اينجا نخواب‌. اينجوريه‌ ديگه‌. انسان‌ بايد تكليفش‌ را روشن‌ كنه‌. والا شب‌ تا صبح‌ خوابش‌ نمي‌بره‌. حالا بگذريم‌ ما غافليم‌. ما جزء غافلين‌ هم‌ نبايد باشيم‌. والا انسان‌ شب‌ تا صبح‌ خوابش‌ نمي‌بره‌.

 اومد و همين‌ امشب‌ تو مُردي‌. خدا ازت‌ مي‌پرسه‌ كه‌ من‌ اينقدر حق‌ نداشتم‌ به‌ گردن‌ تو كه‌ تو تحقيق‌ كني‌ ببيني‌ من‌ هستم‌ يا نيستم‌. انسان‌ وارد يك‌ مهماني‌ بشه‌، ببينيد چقدر انسان‌ بايد بي‌ وجدان‌ باشه‌. وارد يك‌ مهماني‌ بشه‌ سفره‌ انداختن‌، احترامات‌ خوب‌ پذيراييت‌ كردن‌ نشوندن‌ سر سفره‌ خيلي‌ هم‌ بهت‌ محبت‌ كردن‌. مي‌ياي‌ بيرون‌ ازت‌ مي‌پرسن‌ صاحب‌ خانه‌ كي‌ بود كه‌ اين‌ قدر؟ نشناختم‌. نشناختي‌، عجب‌ آدم‌ بي‌، بي‌ همه‌ چيز، آخه‌ تو اين‌ قدر احترامت‌ كردن‌، آوردنت‌، بردنت‌ شصت‌ سال‌، هفتاد سال‌ توي‌ اين‌ دنيا خوردي‌ خوابيدي‌، اذيت‌ شدي‌ ما نمي‌گيم‌ حالا همش‌ هم‌ خوشرفتاري‌ باها شده‌. اذيت‌ شدي‌ بدرفتاري‌ بهت‌ شده‌ نپرسيدي‌ اين‌ كارها را كي‌ مي‌كنه‌؟ مي‌گفتن‌ خدايي‌ هست‌ آخه‌ تو مي‌خواستي‌ از بغل‌ دستيت‌ بپرسي‌ خدا كجاست‌؟ اين‌ صاحب‌ خانه‌ كيه‌؟ ببينيد چقدر آدم‌. ما يك‌ جايي‌ ديديم‌ البته‌. بعضي‌ از اين‌ سوري‌ها بودند سابق‌ وارد خونه‌ مي‌شدند ديگه‌ حالا صاحب‌ خانه‌ هر كي‌ هست‌. بيشتر مي‌خواستن‌ صاحب‌ خانه‌ نبيندشون‌. از اون‌ كنار مي‌رفتن‌ چون‌ صاحب‌ خانه‌ بيرونشون‌ مي‌كرد. و بعد هم‌ صاحب‌ خانه‌ را نمي‌شناختن‌. فقط‌ غذا را مي‌شناسن‌. تو مگر اينجوري‌ هستيم‌؟ اول‌ كاري‌ كه‌ انسان‌ در دنيا مي‌كنه‌ عقايدش‌ را محكم‌ مي‌كنه‌. نه‌ در سنين‌ شما در سنين‌ قبل‌ از تكليف‌. بايد انسان‌ قبل‌ از تكليف‌، پدرها، مادرها بدونيد بچه‌اتون‌ قبل‌ از اين‌ كه‌ تكليف‌ بشه‌ بايد عقايدش‌ را محكم‌ كنيد. عقيده‌اش‌ را درست‌ كنيد. اگر عقيده‌اش‌ را درست‌ كرديد به‌ درد خود شماها مي‌خوره‌.

 يعني‌ مي‌تونيد بهش‌ بگيد كه‌ خدايي‌ كه‌ تو بهش‌ اعتقاد داري‌ گفته‌ در مقابل‌ من‌ احترام‌ كن‌. اقلا تو را احترام‌ كنه‌، اقلا دزدي‌ نكنه‌. پس‌ اول‌ بايد عقايد را محكم‌ كرد. عقايد خيلي‌ اهميت‌ داره‌. اگر عقايدش‌ محكم‌ شد بعد اعمال‌ را خوب‌ انجام‌ مي‌ده‌. دستورات‌ را انجام‌ مي‌ده‌. تا گفتي‌ كه‌ خدا گفته‌ كه‌ دروغ‌ نگو، ديگه‌ دروغ‌ نمي‌گه‌. تا گفتي‌ بهش‌ كه‌ خدا گفته‌ خيانت‌ نكن‌ ديگه‌ خيانت‌ نمي‌كنه‌. و وقتي‌ كه‌ انسان‌ به‌ خدا معتقد شد و عملش‌ هم‌ درست‌ شد الحساب‌ اون‌ وقت‌ شروع‌ مي‌كنه‌ به‌ پاك‌ كردن‌ اين‌ كثافتهايي‌ كه‌ از دوران‌ بچگي‌ به‌ مرحلة‌ تكليف‌ آورده‌. اين‌ صفات‌ رزيله‌ را همه‌ را بايد پاك‌ كنه‌. انسان‌ يك‌ جا رفته‌ دود و خاك‌ و عرق‌ كثافت‌ بايد بري‌ حمام‌ خودت‌ را تميز كني‌. والا با اين‌ كثافت‌ نه‌ تو مجلس‌ راهت‌ مي‌دن‌ نه‌ مردم‌ باهات‌ در ارتباطند، نه‌ هيچي‌. خوب‌ اين‌ كثافت‌ را بايد رفعش‌ كرد. بريم‌ تزكية‌ نفس‌. همين‌ معناي‌ تزكية‌ نفسه‌.

 تزكية‌ نفس‌ يعني‌ پاك‌ كردن‌ روح‌ از آلودگيها. آلودگيهايي‌ كه‌ در دوران‌ طفوليت‌ در دوران‌ قبل‌ را تكليف‌ برات‌ به‌ وجود آمده‌ و هيچ‌ اشكالي‌ هم‌ نداشته‌. بگيد من‌ چرا اين‌ جوري‌ شدم‌؟ نه‌ كارت‌ همينه‌. توي‌ دنيا مي‌ياي‌ يك‌ مدتي‌ آلوده‌ مي‌شي‌، بعدا خودت‌ را بشوري‌ و بري‌. اگر شستي‌ از امتحان‌ خوب‌ درآمدي‌. اگر نشستي‌ از امتحان‌ خوب‌ در نيامدي‌. دنيا دار امتحانه‌. مي‌برن‌ شما را در يك‌ جاي‌ كثيف‌ پر از آلودگي‌ بعد مي‌يارنت‌ بيرون‌ مي‌گن‌ ببينيم‌ چكار مي‌كنه‌. خوب‌ اگر رفتي‌ حمام‌ وخودت‌ را تميز كردي‌ خوب‌ معلومه‌ كه‌ يك‌ بچة‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ تميز و نظيفي‌ هستي‌. اما نه‌ اگر اعتنا نكردي‌. همان‌ وضع‌،در دهات‌ وقتي‌ انسان‌ مي‌ره‌ مي‌بينه‌ كه‌ بچه‌ رفته‌ فرض‌ كنيد مثلا آتش‌ درست‌ كرده‌ دستش‌ سياه‌، سر و صورتش‌ سياه‌ با همين‌ دستها مي‌شينه‌ غذا مي‌خوره‌. هي‌ سر انگشتهاش‌ يك‌ خرده‌ سفيد شده‌ در اثر اين‌ كه‌ تو غذا زده‌ و تو دهنش‌ زده‌ بقيه‌ مثلا سياهه‌  خوب‌ چقدر شما بدتون‌ مي‌ياد از يك‌ همچين‌ بچه‌اي‌. ما هم‌ همينطوريم‌. ما رو توي‌ اين‌ جريان‌ گذاشتند. اين‌ را شما بدونيد خلق‌ الموت‌ و و الحيات‌ ليبلوئكم‌ ايكم‌ و احسن‌ عملا. اين‌ را شما بدانيد كه‌ اين‌ روح‌ پر عظمتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ خودنش‌ نسبت‌ مي‌ده‌ كه‌ از امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ السلام‌ سؤال‌ شد كه‌ آقا اين‌ روحي‌ كه‌ در عرش‌ بوده‌ اين‌ قدر مهمه‌؟ مي‌خواييد يك‌ بخش‌ كوچكي‌ كه‌ همتون‌ بفهميد از اهميت‌ روح‌ براتون‌ بگم‌؟ شما روحتون‌ اون‌ قدر ظرفيت‌ داره‌ كه‌ اگر ميليونها سال‌ زندگي‌ بكنيد ميليونها سال‌ و روزي‌ يك‌ كلمه‌ ياد بگيريد باز هم‌ جا داره‌ كه‌ شما ياد بگيريد. خيلي‌ مهمه‌، اين‌ خيلي‌ روح‌ پر ظرفيتي‌ است‌. اما روح‌ جناب‌ الاغ‌ نه‌ ديگه‌ بيشتر از محدودة‌ خودش‌ نهايت‌ خيلي‌ تربيتش‌ كنند چند لحظه‌ دستهاش‌ را اينجوري‌ نگه‌ مي‌داره‌.

 خيلي‌ تربيتش‌ كنند يك‌ حيواني‌ را يك‌ قدري‌ سر دو پا وايسته‌. اما تو علم‌ ياد مي‌گيري‌، آداب‌ ياد مي‌گيري‌. روزي‌ يك‌ كلمه‌ ياد بگيري‌ يك‌ ميليارد سال‌ هم‌ زندگي‌ بكني‌. باز جا داري‌ يا نه‌؟ خوب‌ مي‌گي‌ جا دارم‌. پس‌ ببين‌ روح‌ خيلي‌ مهمه‌. اين‌ روح‌ با اين‌ عظمت‌ را خدا در بدن‌ تو قرار داده‌ اين‌ را از امام‌ سؤال‌ كرد كه‌ چرا روح‌ با اين‌ مهمي‌ را كه‌ من‌ روزي‌ يك‌ كلمه‌ هم‌ بيشتر روزي‌ صد كلمه‌ هم‌ مي‌تونم‌ ياد بگيرم‌. خدا چرا آورده‌ توي‌ اين‌ بدن‌؟ از دو مجراي‌ بول‌ كردش‌ كثيف‌، ضعيف‌. حضرت‌ فرمود كه‌ اگر اينها تو عرش‌ مي‌بودند ادعاي‌ خدايي‌ مي‌كردند. مي‌گن‌ خوب‌ ماها چي‌ كم‌ دارند از خدا، حالا با همة‌ گرفتاري‌ آمده‌اند توي‌ دنيا مي‌بيني‌ كه‌ ادعاي‌ خدايي‌ مي‌كنند. ما زياد داريم‌ افرادي‌ كه‌ ادعاي‌ خدايي‌ مي‌كنند. خداي‌ تعالي‌ آورده‌ روح‌ را توي‌ اين‌ بدن‌ امتحانش‌ كنه‌. آورده‌ آلوده‌اش‌ كرده‌ ببينه‌ كه‌ تو به‌ فكر رفع‌ كثافت‌ هستي‌ يا نه‌؟ ببينه‌ تو از كثافت‌ بدت‌ مي‌ياد يا نه‌؟ اگر شروع‌ كردي‌ به‌ رفع‌ كثافتت‌، شروع‌ كردي‌. از همين‌ الان‌ تصميم‌ مي‌گيره‌ انسان‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار مي‌شه‌ يك‌ قدم‌ مي‌زنه‌ تو مرحلة‌ يغظه‌ يك‌ حالت‌ بيداري‌ بهش‌ دست‌ مي‌ده‌ مي‌فهمه‌ كه‌ دست‌ و بالش‌ كثيفه‌. يك‌ آدمي‌ مثلا كوره‌ نمي‌بينه‌ كه‌ دست‌ و بالش‌ كثيف‌ شده‌، نمي‌فهمه‌. خوابه‌، اما بعضي‌ افراد هستند كه‌ نه‌ مي‌فهمند. شروع‌ كرده‌ كرده‌ به‌ اينكه‌ بره‌ دست‌ و پنجه‌اش‌ را بشوره‌ يك‌ صابوني‌ برداشته‌ رفته‌ زير شير دستش‌ را مشغول‌ شستنه‌ خوب‌ نتونست‌ تمام‌ بدنش‌ را بشوره‌ اينجا آب‌ قطع‌ شد. اينجا اون‌ بزرگتر مي‌بينه‌ آب‌ كه‌ داره‌ مي‌ياره‌ آب‌ مي‌ده‌ به‌ اين‌. بشور خودت‌ را من‌ تورا مي‌شورم‌ تو بچة‌ تميزي‌ هستي‌، تو با اون‌ كثافتها حاضر نبودي‌ بيايي‌ سر سفره‌ بنشيني‌. اينجوري‌. انسان‌ هم‌ اينطوره‌. انسان‌ شروع‌ كرد به‌ تزكية‌ نفس‌. شروع‌ كرد اجل‌ بهش‌ مهلت‌ نداد. تهيتهم‌ فيها سلام‌ تا كه‌ انسان‌ مرد اول‌ خدا مي‌فرسته‌ ملائكه‌ را كه‌ بهش‌ سلام‌ كنند. سلام‌. از در كه‌ انسان‌ وارد مي‌شه‌ توي‌ مجلسي‌، تا كه‌ وارد مي‌شه‌ همه‌ مي‌گن‌ سلام‌. رفيقش‌ مي‌گه‌ كيه‌ كه‌ ما اطلاع‌ نداشتيم‌ اين‌ قدر، همه‌ دارن‌ تعظيمش‌ مي‌كنند، همه‌ سلامش‌ مي‌كنند.

 ملائكة‌ رحمت‌، اي‌ كاش‌ مي‌شد ما دو دفعه‌ زندگي‌ مي‌كرديم‌ توي‌ دنيا. يك‌ دفعه‌ زندگي‌ مي‌كرديم‌ با آلودگي‌ ببينيم‌ باهامون‌ چه‌ رفتاري‌ مي‌كنند، چون‌ ما حرفها را باور كه‌ نمي‌كنيم‌ بايد همش‌ تجربه‌ بشه‌. يكي‌ هم‌ با پاكي‌ كه‌ ببينيم‌ كه‌ با پاكان‌ چه‌ جوري‌ رفتار مي‌كنند. ولي‌ هر كس‌ اعتقاد به‌ گفتار خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ نداشته‌ باشه‌ ايمان‌ نداره‌، اعتقادش‌ درست‌ نيست‌. اونها راستگويان‌ عالم‌ گفتند كه‌ اينطور. تا آية‌ قرآنه‌ ديگه‌ تهيتهم‌ فيها سلام‌. اون‌ كسي‌ كه‌ آمده‌ جان‌ شما را قبض‌ كنه‌. قبض‌ معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ بگيره‌ و بكشه‌ و پاش‌ را بذاره‌ روي‌ شانة‌ شما و هي‌ بكشه‌  و با چه‌ زحمتي‌. اون‌ ديگه‌ استعداد اين‌ روح‌ را نداره‌. قلبش‌ از كار افتاده‌، مغزش‌ از كار افتاده‌. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ كسالتي‌ پيدا كرده‌ خونش‌ فاسد شده‌ اين‌ استعداد نگهداري‌ اين‌ روح‌ را نداره‌، روح‌ را مي‌ده‌ بيرون‌. قبض‌ يعني‌ گرفتن‌. ملائكه‌ مي‌يان‌، سلام‌، سلام‌. مي‌گيرن‌ روح‌ انسان‌ را. مي‌گيرن‌ هم‌ نه‌ اين‌ كه‌ تو مشتشون‌ بگيرن‌ فشارت‌ بدن‌ ناراحت‌ بشي‌، نه‌. شما يك‌ وقتي‌ از مكه‌ كه‌ برمي‌ گردي‌ دوستانه‌ همه‌ پاي‌ هواپيما كه‌ جمع‌ شدن‌ مي‌گيرنت‌ تو بغل‌. اين‌ هم‌ قبضه‌. قبض‌ فارسيش‌ يعني‌ گرفتن‌، گرفتن‌ تو بغل‌. انقباض‌ يعني‌ گرفتگي‌. انبساط‌ يعني‌ آزاد بودن‌. همه‌ هم‌ سلام‌ مي‌كنند. تهيتهم‌ فيها سلام‌.

 خوب‌ آخر الدعوا هم‌ چيه‌ الالحمد الله‌ رب‌ العالمين‌. به‌ به‌ الحمد الله‌ كه‌ تو آمدي‌ پيش‌ ما. خوشحاليم‌ كه‌ تو آمدي‌ پيش‌ ما. خوب‌ فلاني‌ چطور بود؟ فلاني‌ چطور بود؟ همه‌ خوب‌ بودند. سلام‌ مي‌رسوندند. فلاني‌ چطور؟ او خيلي‌ وقته‌ آمده‌. اِ اينجا نيامده‌ پيش‌ ما. معلومه‌ بيچاره‌ گرفتار بوده‌. اين‌ به‌ فكر دنياش‌ بوده‌ اين‌ خودش‌ را تميز نكرده‌. سر اين‌ سفره‌ راهش‌ ندادن‌. عجب‌ او آمده‌. بله‌ او پارسال‌ فوت‌ كرد. معلومه‌ راهش‌ جدا بوده‌.چون‌ ارواح‌ همه‌ همديگر را مي‌بينند. اينجور نيست‌ كه‌ بايد ماشين‌ بنشينيم‌ بريم‌ تهران‌، نه‌. يك‌ چشم‌ به‌ هم‌  زدن‌ تمام‌ عالم‌ را مي‌تونن‌ سير كنند. تهيتهم‌ فيها سلام‌، آخر الدعوي‌ هم‌ الالحمد الله‌ رب‌ العالمين‌. توي‌ بهشت‌ هم‌ همين‌ طوره‌، توي‌ عالم‌ برزخ‌ هم‌ همين‌ طوره‌. بياييم‌ واقعا از اين‌ خواب‌ غفلت‌ از اين‌ سستيها از اين‌ كوتاهيها يك‌ مقداري‌ به‌ خودمون‌ بياييم‌ و قدمهايي‌ به‌ طرف‌ كمالات‌ و تزكية‌ نفس‌ برداريم‌. ما هنوز اعمالمون‌ را تزكيه‌ نكرديم‌ تا چه‌ برسه‌ به‌ نفسمون‌. اعمالمون‌ تزكيه‌ بشه‌ يعني‌ اعمال‌ صحيح‌ انجام‌ بديم‌. اعمال‌ درست‌ انجام‌ بديم‌. نفسمون‌ پاك‌ بشه‌ يعني‌ يك‌ سر سوزن‌ آلودگي‌ نداشته‌ باشيم‌.

 اميدواريم‌ انشاء الله‌ خداي‌ تعالي‌ در اين‌ شب‌ اول‌ ماه‌ صفر امروز اول‌ ماه‌ بوده‌ يا فردا؟ شب‌ اول‌ ماه‌ صفر يك‌ مصيبت‌ عظميي‌ بر اهل‌ پيغمبر وارد شد. صرف‌ نظر از اون‌ اسارت‌ و اون‌ بردن‌ به‌ كوفه‌ و شام‌. زيد بن‌ علي‌ بن‌ الحسين‌، پسر امام‌ سجاده‌. آقا اينها به‌ خدا قسم‌ مصيبته‌ها. پسر امام‌ سجاد كسي‌ است‌ كه‌ حضرت‌ رضا صلوات‌ الله‌ عليه‌ مي‌فرمايد او فقيه‌ از آل‌ پيغمبر بوده‌، حليف‌ القرآن‌ بوده‌. يعني‌ دائما با قرآن‌ بوده‌، قرآن‌ مي‌خونده‌. حضرت‌ مي‌فرمايد از وقتي‌ كه‌ دست‌  چپ‌ و راستش‌ را شناخته‌، يك‌ دونه‌ گناه‌ نكرده‌. يك‌ مرد تزكيه‌ شدة‌ با كمال‌. اون‌ چنان‌ عقايدش‌ خوب‌ بود و محكم‌ بود آمد خدمت‌ امام‌ باقر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ گفت‌ برادر من‌ در مجلس‌ هشام‌ بودم‌ ديدم‌  كه‌ هشام‌ در مجلس‌ هشام‌ كسي‌ به‌ حضرت‌ زهرا جسارت‌ كرد. ايشون‌ هيچ‌ تغيير حالي‌ نداد. من‌ نمي‌تونم‌ زنده‌ باشم‌ اون‌ جاي‌ پيغمبر نشسته‌ باشه‌. حضرت‌ فرمود اين‌ تو را مي‌كشه‌ بدنت‌ را به‌ دار مي‌زنه‌، بعد بدن‌ تو را آتش‌ مي‌زنه‌، خاكسترت‌ رو به‌ باد مي‌ده‌. گفت‌ كه‌ باشه‌ قبول‌ مي‌كنم‌. من‌ بايد با اين‌ درگير بشم‌.

 آمد كوفه‌ چهار هزار نفر را جمع‌ كرد دور خودش‌. گفت‌ بريم‌ براي‌ از بين‌ بردن‌ هشام‌ بن‌ عبد الملك‌ مروان‌، خدا لعنتش‌ كنه‌. قيام‌ كرد. دقيقا همانطوري‌  كه‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمودند. قيام‌ كرد در هين‌ جنگ‌ تيري‌ به‌ چشمش‌ خورد و شهيد شد. دوستانش‌ فورا. چون‌ يك‌ رسم‌ بسيار بدي‌ در اون‌ زمانها بوده‌، كه‌ مي‌آمدند نبش‌ قبر مي‌كردند بدن‌ را درمي‌ آوردند. حالا دوستان‌، يا به‌ عنوان‌ دوستي‌ يا به‌ عنوان‌ دشمني‌. بدن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را مخفي‌ بردن‌ در نجف‌ دفن‌ كردن‌ از ترس‌ خوارج‌ بود. حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها را كه‌ حضرت‌ امير مخفي‌ دفنش‌ كرد بخاطر اين‌ كه‌ اينها به‌ اظهار دوستي‌ نيان‌ بله‌ ما مي‌خواييم‌ تشييع‌ جنازه‌ بكنيم‌. زيد علي‌ بن‌ الحسين‌ را هم‌ در، دفنش‌ كردن‌ يك‌ جوي‌ آبي‌ بود، آب‌ را گردوندند اونجا دفنش‌ كردند بعد آب‌ را روي‌ بدن‌ او ول‌ كردن‌. يك‌ نفر اونجا بود از اين‌ جاسوسها.  خدا انشاء الله‌ افراد نمام‌، افراد جاسوس‌، افرادي‌ كه‌ اسرار مردم‌ را مي‌خوان‌ پخش‌ كنن‌ خدا انشاء الله‌ اينها را اگر قابل‌ هدايتند، هدايت‌ والا ريشه‌ كنشون‌ كنه‌. رفته‌ خبر داد كه‌ بله‌ اونجا دفنش‌ كردن‌. اينها هم‌ آمدند آب‌ را گردوندند بدن‌ زيد ابن‌ علي‌ بن‌ الحسين‌ را در آوردند. به‌ دار آويختند. چهار سال‌ اين‌ بدن‌ مقدس‌ روي‌ دار بود. زنهاي‌ بني‌ هاشم‌  مي‌آمدن‌ پاي‌ اين‌ دار مي‌نشستند، اشك‌ مي‌ريختند گريه‌ مي‌كردند. لعن‌ و نفرين‌ بر بني‌ اميه‌ مي‌فرستاند ديدند كه‌ نمي‌شه‌ اين‌ طور آمدند هيزم‌ آوردند ريختند پاي‌ دار، بدن‌ را آتش‌ زدند و خاكسترش‌ را به‌ باد دادند. الان‌ زيد ابن‌ علي‌ بن‌ الحسين‌ قبر نداره‌. در كناسة‌ كوفه‌ يعني‌ در كنار كوفه‌ يك‌ همچي‌ كاري‌ كردند.

 حالا استقامت‌ و دين‌ داري‌ و شخصيت‌ را ببينيد كه‌ خدا مي‌دونه‌ هر چه‌ ما امروز داريم‌ در اثر اين‌ استقامتي‌ است‌ كه‌ اين‌ اولياء خدا داشتند. در همان‌ وقتي‌ كه‌ بدن‌ زيد روي‌ دار بود فرزندش‌ يحيي‌ ابن‌ زيد قيام‌ كرد آمد رفت‌ سرخس‌. همين‌ سرخس‌ خراسان‌. در سرخس‌ بود مردم‌ اين‌ قسمتها نسبت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ پر علاقه‌ بودند اينها را جمع‌ كرد گفت‌ بايد بريم‌ ريشة‌ بني‌ اميه‌ را بكنيم‌. آماده‌ شده‌ بود. يك‌ شخصي‌ است‌ به‌ نام‌ متوكل‌ ابن‌ هارون‌ آمد در سرخس‌ ايشان‌ را ملاقات‌ كرد. ايشان‌ گفت‌ كه‌، يحيي‌ ابن‌ زيد كه‌ حالا يا قبرش‌ در ميامي‌ باشه‌ يا در گنبد قابوس‌ اينها هر دو احتمالا قبر يحيي‌ ابن‌ زيده‌. در مقابل‌ او نشست‌. گفت‌ شما كجا بودي‌؟ گفت‌ من‌ مدينه‌ بودم‌. از پسر عمويم‌ امام‌ صادق‌ خبري‌ داري‌. گفت‌ بله‌ خدمتش‌ بودم‌. گفت‌ دربارة‌ من‌ چيزي‌ نگفت‌؟ گفت‌ يك‌ چيزي‌ گفت‌ من‌ نمي‌خوام‌ بهت‌ بگم‌. گفت‌ چي‌ گفت‌؟ من‌ را از مرگ‌ مي‌ترسوني‌. اونها هر چي‌ مي‌گن‌ درسته‌. گفت‌ حضرت‌ فرمودند تو را هم‌ مثل‌ پدرت‌ مي‌كشن‌ و به‌ دار مي‌زنند. گفت‌ يمه‌ الله‌ ما يشاء و يسبط‌ و عنده‌ ام‌ الكتاب‌. اين‌ جمله‌ خيلي‌ معرفت‌ و كمال‌ حضرت‌ يحيي‌ را مي‌رسونه‌. كه‌ مفصله‌ اگر بخوام‌ توضيح‌ بدم‌ كه‌ اين‌ مرد بزرگ‌ چي‌ فكر كرد. گفتن‌ آقا شما بهتر مي‌دونيد يا پسر عموتون‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ السلام‌. ايشان‌ گفت‌ كه‌ هر چي‌ ما مي‌دونيم‌ اونها مي‌دونن‌، اما يك‌ چيزهايي‌ اونها مي‌دونن‌ كه‌ ما نمي‌دونيم‌. بعد گفت‌ كه‌ چون‌ احتمال‌ داره‌ كه‌ من‌ كشته‌ بشم‌ اين‌ كتاب‌ را بگير و بده‌ به‌ پسر عموهام‌ در مدينه‌ كه‌ همين‌ صحيفة‌ سجاديه‌اي‌ كه‌ الان‌ در دسترس‌ ماست‌ از ايشان‌ رسيده‌. از يحيي‌ ابن‌ زيد رسيده‌ و اين‌ كتاب‌ را هديه‌ داد كه‌ دربارة‌ صحيفة‌ سجاديه‌ گفتن‌ كه‌ يك‌ كتاب‌ در اسلام‌ از طرف‌ خدا براي‌ بشر آمد و يك‌ كتاب‌ هم‌ در اسلام‌ از بشر رفت‌ به‌ سوي‌ خدا. اخت‌ القرآن‌ مي‌گن‌ بهش‌. يعني‌ خواهر قرآن‌. نهج‌ البلاغه‌ را مي‌گن‌ اخي‌ القرآن‌، صحيفة‌ سجاديه‌ را مي‌گن‌ اخت‌ القرآن‌. و همين‌ طور شد كه‌ امام‌ صادق‌ فرمود. ايشان‌ هم‌ آمد در عرض‌ جوزجان‌ كه‌ بعضيها مي‌گن‌ جورجان‌ كه‌ گنبد قابوس‌ بشه‌ يا قوزقاني‌ كه‌ الان‌ در همين‌ اطراف‌ مشهده‌ و همين‌ يحيي‌ ابن‌ زيد باشه‌. ايشان‌ را كشتند و بدنش‌ را به‌ دار زدند. دو سال‌ بدن‌ ايشان‌ روي‌ دار بود. منتهي‌ مردم‌ اين‌ خطه‌ ديگه‌ اجازه‌ ندادند بيشتر از اين‌ روي‌ دار بمانه‌ و بدن‌ را دفن‌ كردند و هر دو قبر داراي‌ كرامات‌ است‌. پس‌ امشب‌ شب‌ رحلت‌ و شهادت‌ حضرت‌ زيد بن‌ علي‌ بن‌ الحسينه‌. اينها بقدري‌ شجاع‌ بودند، بقدري‌ عقائدشون‌ پاك‌ بود، بقدري‌ بزرگوار بودند كه‌ در آن‌ دعاي‌ شريف‌ ندبه‌ ميگه‌ و علي‌ العتائب‌ من‌ محمد و علي‌. عتائب‌ همينها هستند. ائمة‌ تنها نيستند. اينها پاكان‌ از اولاد پيغمبر و علي‌ بن‌ ابيطالبند. و اليبك‌ الباكون‌. حالا مي‌خواهيد گريه‌ بكنيد گريه‌ بكنيد. الان‌ شب‌ اول‌ ماه‌ صفر و اين‌ ايام‌ ببينيد در تاريخ‌ چه‌ نوشته‌اند دربارة‌ ظلمهايي‌ كه‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ كردند. از آنطرف‌ شايد همين‌ روزها بوده‌ كه‌ اسرا وارد شام‌ شدند. از امام‌ سجاد سؤال‌ شد آقا، چراغها را خاموش‌ كنيد حالي‌ پيدا كنيم‌. آقا بيشتر از همه‌ جا كجا بر شما سخت‌تر گذشت‌؟ كجا سخت‌ گذشت‌؟ يك‌ خورده‌اي‌ در اين‌ مطلب‌ دقت‌ كنيد. فكر كنيد. ببينيد امام‌ سجاد چي‌ برش‌ سخت‌ مي‌گذره‌؟ براي‌ چه‌ بيشتر ناراحته‌؟ سه‌ مرتبه‌ فرمود الشام‌ الشام‌ الشام‌. آقا پدر شما را، برادرهاي‌ شما را، تمام‌ دوستان‌ شما را در كربلا شهيد كردند. شما از شام‌… بخدا قسم‌ چيزي‌ كه‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ را ناراحت‌ ميكنه‌ از اين‌ است‌ كه‌ ما چرا انسان‌ نيستيم‌؟ ما چرا آدم‌ نميشيم‌. ببينيد از همين‌ كلامش‌ پيداست‌. شايد از نظر ما كوفه‌ بيشتر بايد سخت‌ بگذره‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ يك‌ روز اينجا جدشون‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، پدرش‌ امام‌ حسين‌ در اين‌ شهر آقا بودند، زينب‌ كبري‌، زنها آرزو مي‌كشيدند چند لحظه‌ با زينب‌ حرف‌ بزنند. حالا بعنوان‌ اسير وارد اين‌ شهرشون‌ كردند. اينجا بايد قاعدتا بيشتر سخت‌ بگذره‌. اما نه‌. امام‌ سجاد نظرش‌ اينه‌. ميگه‌ باز مردم‌ كوفه‌ لااقل‌ اشكي‌ مي‌ريختند، نان‌ و خرما به‌ رسم‌ تصدق‌ به‌ اين‌ اسراي‌ ناشناس‌ مي‌دادند. اما مردم‌ شام‌. فرمود سه‌ روز ما را پشت‌ دروازة‌ صاحب‌ نگه‌ داشتند. حضرت‌ بخاطر اينكه‌ سه‌ روز آنجا معطل‌ شدند اين‌ جمله‌ را نفرمود. بخاطر اينكه‌ سه‌ روز ما را آنجا نگه‌ داشتند، شهر را آذين‌بندي‌ كنند، مردمي‌ كه‌ اينقدر وجدان‌ ندارند كه‌ در مقابل‌ اطفال‌ يتيم‌، اسرا، كساني‌ كه‌ از راه‌ دور آمده‌اند، همه‌ عزادارند، همه‌ مصيبت‌زده‌اند. و لو ناشناس‌ باشند، اينجور نبايد اظهار خوشحالي‌ كرد. اين‌ از مقام‌ انسانيته‌. حضرت‌ مصيبتش‌ اينه‌. لذا فرمود الشام‌ الشام‌ الشام‌. وارد كردند اهل‌ بيت‌ پيغمبر را. سهل‌ بن‌ ساعد ميگه‌ من‌ وارد شهر شام‌ شدم‌. ديدم‌ مردم‌ آنقدر خوشحالند، آنچنان‌ مي‌رقصند كه‌ نميشه‌ باهاشون‌ حرف‌ زد. من‌ تعجب‌ كردم‌. ديدم‌ كه‌ حساب‌ كردم‌ ديدم‌ اين‌ ايام‌ عيدي‌ در كار نيست‌. آخه‌ اينها مسلمانند. بايد اعيادشون‌ اعياد اسلامي‌ باشه‌. ولي‌ نميشه‌ از آنها سؤال‌ كرد. همه‌ مشغول‌ عيش‌ و نوش‌ و خوشحالي‌ هستند. همينطور مي‌گشتم‌ ديدم‌ چند نفري‌ يك‌ گوشه‌اي‌ ايستاده‌اند. يك‌ خورده‌اي‌ اينها محزونند. گفتم‌ آقا ميشه‌ براي‌ من‌ بگيد در اين‌ شهر، در بين‌ شما، چه‌ اتفاقي‌ افتاده‌ كه‌ اينطور خوشحاليد؟ گفتند تو كي‌ هستي‌؟ گفتم‌ من‌ سهل‌ بن‌ ساعد هستم‌. از اصحاب‌ پيغمبرم‌. گفتند اگر از اصحاب‌ پيغمبري‌، اين‌ را بدان‌ كه‌ فرزند دختر پيغمبر را كشتند. سرش‌ را امروز وارد اين‌ شهر مي‌كنند، زن‌ و فرزندش‌ را اسير كرده‌ توي‌ اين‌ جمع‌ وارد ميكنند.

 يا بقية‌ الله‌، تا كي‌ بنشينيم‌ و اين‌ مصائب‌ را بگيم‌ و اشك‌ بريزيم‌. و اليبك‌ الباكون‌ و اياه‌ يندب‌ النادبون‌. و لمثلهم‌ شموس‌ الذي‌ و يضج‌ الضاجون‌. اين‌ الحسن‌ اين‌ الحسين‌. اين‌ البقية‌ الله‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحقهم‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

 

۲۴ محرم‌ ۱۴۱۶ – معرفت‌ سادات‌ و مظلوميت‌ ايشان‌

 معرفت‌ سادات‌ و مظلوميت‌ ايشان‌ 24 محرم‌ 1416

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ في‌ العالمين‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. سلام‌ علي‌ آل‌ ياسين‌. نشسته‌ بودم‌ وقتي‌ آيات‌ را مي‌خوندند فكر مي‌كردم‌ كه‌ خدا چقدر مهربانه‌. انبياء هر چه‌ داشتند از خدا داشتند. شايد هيچ‌ مؤلفي‌، هيچ‌ نويسندة‌ كتابي‌ پيدا نشه‌ كه‌ از كارمندهاش‌، زير دستهاش‌ اونهايي‌ كه‌ بهشون‌ نعمت‌ داده‌، اين‌ قدر با احترام‌ اسم‌ ببره‌. اين‌ هم‌ در يك‌ كتاب‌ جاودانه‌. يك‌ كتابي‌ كه‌ در دنيا تا قيامت‌، در بهشت‌ تا الي‌ ابد و يك‌ كتاب‌ منحصر به‌ فرد باشه‌. در اينجا اسم‌ اينها را ببره‌ و اون‌ هم‌ نه‌ تنها اسم‌ بردن‌. سلام‌ به‌ اونها بكنه‌. با عظمت‌ اسمشون‌ را ببره‌. اونها را احترام‌ بكنه‌. اينقدر خدا مهربانه‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. ماها با اين‌ مسائل‌ خيلي‌ ساده‌ مواجه‌ مي‌شيم‌. خداي‌ با اون‌ عظمت‌، حساب‌ بكنيد يك‌ مؤلف‌ يك‌ مقداري‌ شخصيت‌ پيدا بكنه‌ ديگه‌ حاضر نيست‌ اسم‌ حتي‌ يك‌ چيز جالبي‌ بهتون‌ بگم‌ يك‌ وقتي‌ ديدم‌ يك‌ مؤلفي‌ البته‌ شخص‌ بسيار محترمي‌ است‌، رسيده‌ به‌ جايي‌ كه‌ مجبور شده‌ مطلب‌ را از كتاب‌ من‌ بياره‌. اما شخصيتش‌ بالاتر از من‌ بوده‌، حاضر نبوده‌ بگه‌ كه‌ از كتاب‌ فلاني‌. نوشته‌ مثلا بعضي‌ از كتب‌، بعضي‌ از مؤلفين‌ اينطوري‌ گفته‌اند. چون‌ اگر اسم‌ من‌ را ببره‌ شخصيت‌ او زير شخصيت‌ من‌ ممكنه‌ قرار بگيره‌ اين‌ نخواسته‌ اينطوري‌ بشه‌. شما حساب‌ بكنيد خدا شخصيتش‌ فوق‌ تمام‌ شخصيتهاست‌. اصلا يك‌ كسي‌ ممكنه‌ در رديف‌ خدا باشه‌ تا چه‌ برسه‌ مافوق‌ خدا. در رديف‌ خدا هم‌ نيست‌ كسي‌. او يك‌ باشه‌، يك‌ موجودي‌ پيدا بشه‌ كه‌ دو بشه‌. نيست‌. فاصلة‌ بين‌ خالق‌ و مخلوق‌ حتي‌ پيغمبر اكرم‌. اين‌ را شما بدونيد خود رسول‌ الله‌ فاصله‌اش‌ با خدا فاصلة‌ صفره‌ با همه‌ چيز. مخلوق‌ صفره‌. مخلوق‌ بنده‌ است‌. اون‌ وقت‌ يك‌ همچين‌ خالق‌ با عظمتي‌، يك‌ خدايي‌ كه‌ به‌ احدي‌ نبايد اعتنا بكنه‌. احدي‌ حق‌ نداشته‌ باشه‌ اسم‌ او را به‌ زبان‌ جاري‌ كنه‌. اون‌ وقت‌ بياد علاوة‌ بر اين‌ كه‌ توي‌ كتابش‌، اون‌ هم‌ نه‌ توي‌ كتاب‌ معمولي‌ تورات‌ و انجيل‌ نه‌ كه‌ كتابي‌ كه‌ مي‌خواد الي‌ ابد باشه‌. بياد اسم‌ بندگانش‌ را ببره‌. اون‌ هم‌ بندگان‌ بعضيهاشون‌ خيلي‌ معمولي‌. و ان‌ لوط‌ لمن‌ المرسلين‌. لوط‌ از پيغمبرهاي‌ اولي‌ العظم‌ نبود تابع‌ حضرت‌ ابراهيم‌ بود. يعني‌ پيغمبري‌ بود كه‌ به‌ اصطلاح‌ ما، رسالة‌ حضرت‌ ابراهيم‌ را زير بغلش‌ مي‌گشت‌ مسائل‌ حضرت‌ ابراهيم‌ را مي‌گفت‌. البته‌ رساله‌ اون‌ وقت‌ نبود. مثل‌ يك‌ طلبه‌اي‌ كه‌ رسالة‌ يك‌ مرجع‌ تقليد را مي‌زنه‌ زير بغلش‌ مي‌ره‌ توي‌ ده‌ رساله‌ را بگه‌. هيچ‌ كس‌ هم‌ گوش‌ به‌ حرفش‌ نمي‌كرد. حتي‌ زنش‌ هم‌ باهاش‌ مخالف‌ بود . حضرت‌ لوط‌ اينطوري‌ بود. خيلي‌ توي‌ پيغمبرها، غريبترين‌ پيغمبرها حضرت‌ لوطه‌. مردمي‌ هم‌ كه‌ دور و بر حضرت‌ لوط‌ بودند بدترين‌ مردم‌ بودند. شايد هنوز هم‌ بدتر از اونها در عالم‌ پيدا نشه‌. حتي‌ در زمان‌ ما كه‌ خيلي‌ فساد عالم‌ را گرفته‌ يك‌ مجمتمعي‌ مي‌شن‌ كه‌ بدترين‌ گناه‌ را به‌ اصطلاح‌ علني‌، دسته‌ جمعي‌ بخوان‌ برن‌ انجام‌ بدن‌. يك‌ پيغمبر اين‌ غريب‌. وقتي‌ هم‌ حركت‌ مي‌كنه‌ كه‌ شهر اونها را، شهر لوط‌ را خدا مي‌خواست‌ زير و روش‌ كنه‌ زلزلة‌ شديدي‌ به‌ وجود بياره‌، خوب‌ زن‌ حضرت‌ لوط‌ همراهش‌ بود. يك‌ خرده‌ عقب‌ افتاد خدا زمين‌ را از زير پاي‌ زن‌ او حركت‌ داد، زن‌ او را هم‌ انداخت‌ اون‌ طرف‌. چون‌ زنش‌ فاسد بود. خيلي‌ غريب‌ بود. در عين‌ حال‌، شايد يك‌ پيغمبري‌ شايد يك‌ سه‌ چهار نفري‌ را بيشتر هدايت‌ نكرده‌، پيغمبر اولي‌ العظم‌ هم‌ كه‌ نبوده‌ اسمش‌ را خدا توي‌ قرآن‌ برده‌. احترامش‌ كرده‌.

 حضرت‌ يونس‌ را خدا اسم‌ برده‌. يك‌ خرده‌ گله‌منده‌ خداي‌ تعالي‌ از حضرت‌ يونس‌ كه‌ وظيفه‌اش‌ را خوب‌ انجام‌ نداد. خسته‌ شد. مأموريتش‌ را صحيح‌ انجام‌ نداده‌. در همين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد و ان‌ يونس‌ لمن‌ المرسلين‌. او هم‌ از مرسلين‌ بود. يك‌ وقت‌ بهش‌ توهين‌ نكنيد. نگيد كه‌ يونس‌ بد كرد. نه‌. اينقدر مهربانه‌. منتهي‌ ان‌ علي‌ الفلك‌ المشحون‌. وقتي‌ به‌ طرف‌ آن‌ كشتي‌ رفت‌ و خلاصه‌ ماهي‌ او را گرفت‌ و ما هم‌ فوري‌ آزادش‌ كرديم‌، يك‌ تنبيه‌ مختصرش‌ كرديم‌ و باز خداي‌ متعال‌ داره‌ مهربانيش‌ را نسبت‌ به‌ او بيان‌ ميكنه‌ كه‌ وقتي‌ از دهن‌ ماهي‌ بيرون‌ افتاد، سابقها كه‌ حموم‌ مي‌رفتيم‌، يك‌ خورده‌اي‌ كه‌ طول‌ ميكشيد، اين‌ دستهايمون‌ چروك‌ ميشد. توي‌ آب‌ انسان‌ زياد بمونه‌، بدنش‌ همچين‌ آسيب‌پذير ميشه‌. اين‌ وقتي‌ سه‌ روز توي‌ شكم‌ ماهي‌ توي‌ آب‌ مانده‌، توي‌ جاي‌ مرطوب‌ مانده‌ از دهن‌ ماهي‌ كه‌ بيرون‌ افتاد خوب‌ آفتاب‌، آنهم‌ آفتاب‌ لب‌ دريا مخصوصا خيلي‌ سوزنده‌ است‌. فورا پروردگار متعال‌ درخت‌ كدو را، چون‌ درخت‌ كدو هم‌ برگهايش‌ درشته‌ هم‌ زود بيرون‌ مي‌آيد. فورا رويانيد. برگهايش‌ را روي‌ اين‌ قرار داد كه‌ بدنش‌ آسيب‌ نپذيره‌. ببينيد چقدر مهربانه‌. خدا آنقدر مهربانه‌ كه‌ نسبت‌ به‌ انبياء ميگه‌ سلام‌ علي‌ نوح‌ في‌ العالمين‌. سلام‌ بر نوح‌. چقدر نوح‌ خوب‌ بود. چقدر نوح‌ بزرگوار بوده‌. حالاتش‌ را نقل‌ ميكنه‌، يك‌ سوره‌ به‌ نام‌ حضرت‌ نوح‌ قرار داده‌. وضع‌ نوح‌ را براي‌ مردم‌ مسلمان‌ بيان‌ ميكنه‌، براي‌ پيغمبر اكرم‌ بيان‌ ميكنه‌. راجع‌ به‌ حضرت‌ ابراهيم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ چقدر محبت‌ كرده‌. حضرت‌ ابراهيم‌ را تمام‌ خوبيها را به‌ آن‌ حضرت‌ نسبت‌ داده‌. خيلي‌ اظهار، سلام‌ علي‌ ابراهيم‌. ابراهيم‌ خيلي‌ بزرگوار بوده‌. ما هر چي‌ داريم‌ از معرفتمون‌ نسبت‌ به‌ حضرت‌ ابراهيم‌ از قرآن‌ و از روايات‌ داريم‌. بعد مي‌فرمايد سلام‌ علي‌ موسي‌ و هارون‌. سلام‌ بر حضرت‌ موسي‌. سلام‌ بر برادرش‌ حضرت‌ ابراهيم‌. شما اگر توي‌ تمام‌ كتابها، كتابهايي‌ كه‌ روي‌ زمين‌ هست‌، يك‌ مؤلف‌ مافوقي‌ را پيدا كرديد كه‌ به‌ عالم‌ مادون‌ خودش‌ اينجور احترام‌ گذاشته‌ باشه‌، من‌ حاضرم‌ هر چي‌ بگيد بدم‌. يك‌ مؤلف‌، عالم‌ مافوق‌، اگر بگيد خدا مافوق‌ نيست‌ كه‌ چه‌ عرض‌ كنم‌. يك‌ نويسندة‌ مافوق‌ به‌ يك‌ مؤلف‌ و عالم‌ مادون‌، اين‌ اندازه‌ كه‌ خدا نسبت‌ به‌ انبياء احترام‌ گذاشته‌، احترام‌ بگذاره‌. مثلا فرض‌ كنيد، يك‌ مؤلف‌ بزرگي‌ را در نظر بگيريد حالا نمي‌خوام‌ اسم‌ ببرم‌. اون‌ توي‌ كتابش‌ بگه‌ سلام‌ بر اين‌ مؤلف‌. مؤلفي‌ كه‌ يكي‌ دو تا كتاب‌ نوشته‌، او صد تا كتاب‌ نوشته‌. اين‌ دو تا كتاب‌ ساده‌ نوشته‌، او صد تا كتاب‌ علمي‌ نوشته‌ مثلا. بگه‌ سلام‌ بر او. او خيلي‌ خوب‌ بود. او خيلي‌ انه‌ من‌ عبادنا المحسنين‌، من‌ عبادنا الصالحين‌، از اين‌ قبيل‌ حرفها. نداريم‌. خداي‌ تعالي‌ تواضع‌ هم‌ نكرده‌. مهرباني‌ كرده‌. اين‌ خداي‌ مهربان‌ را بيائيم‌ امشب‌ باهاش‌ خيلي‌ رفيق‌تر از اين‌ باشيم‌. تا اسم‌ ما را هم‌ در زمرة‌ دوستان‌ صحيفة‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ ثبت‌ بكنه‌. شما فكر نكنيد كه‌ هر چي‌ معروفتر بوده‌ خوب‌ توي‌ تاريخ‌ هم‌ اسمشون‌ ثبته‌. نه‌ اينجور نيست‌. كساني‌ اسمشون‌ ثبت‌ ميشده‌ در صحيفة‌ المهدي‌ عليه‌ السلام‌، آن‌ كتابي‌ كه‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ داره‌ كه‌ تفسير و شرح‌ قرآنه‌ و تا روز قيامت‌ باقي‌ مي‌مانه‌، اصحاب‌ حضرت‌ نامشون‌ با عظمت‌ ياد شده‌. ميشه‌ واقعا يك‌ همچين‌ لطفي‌ به‌ ما بشه‌ كه‌ اسم‌ ما در اون‌ صحيفة‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ درج‌ بشه‌؟ آنهم‌ با عظمت‌. و ابدا هم‌ مي‌مانه‌. تا روز قيامت‌ هم‌ مي‌مانه‌. بعد از چندين‌ هزار سال‌ ديگه‌ مي‌بينيد توي‌ اون‌ اسم‌ شما را نوشته‌اند انه‌ من‌ عبادنا المحسنين‌، من‌ عبادنا الصالحين‌. از اين‌ قبيل‌. اين‌ همين‌ اندازه‌ كافيه‌ براي‌ انسان‌. انسان‌ خيلي‌ دوست‌ داره‌، بعضي‌ها خرجهاي‌ زيادي‌ مي‌كنند كه‌ اسمشون‌ يك‌ جائي‌ ثبت‌ بشه‌. مسجد مي‌سازند، بالايش‌ اسمشون‌ را مي‌نويسند كه‌ اين‌ اسم‌ يك‌ مدتي‌ بمانه‌. اينجوريه‌ ديگه‌. اگر مي‌خواهيد الي‌ الابد، حتي‌ توي‌ بهشت‌، اسم‌ شما بمانه‌؛ از ياران‌ خوب‌ امام‌ زمان‌ باشيد. كمك‌ كنيد به‌ دين‌ مقدس‌ اسلام‌. كمك‌ كنيد به‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌.

 خداي‌ تعالي‌ اينقدر مهربانه‌ كه‌ ميگه‌ سلام‌ علي‌ آل‌ ياسين‌. سلام‌ بر آل‌ پيغمبر. آل‌ پيغمبر غير از معصومينشون‌، مردم‌ معمولي‌ هستند ديگه‌. ذرية‌ پيغمبر مردم‌ معمولي‌ هستند. اما خداي‌ تعالي‌ بخاطر پيغمبر، بخاطر عظمت‌ رسول‌ اكرم‌ اين‌ محبت‌ را ميكنه‌. بعضي‌ها ميگند كه‌ خوب‌، چرا خداي‌ تعالي‌ بخاطر پيغمبر يك‌ همچين‌ كاري‌ را ميكنه‌؟ اولا اين‌ را بدونيد. ما يك‌ قضيه‌اي‌ در اين‌ كتاب‌ ظاهرا پاسخ‌ ماست‌، نميدونم‌، ما بسكه‌ توي‌ اين‌ كتابها چيز نوشتيم‌ يادم‌ رفته‌ خودم‌ كه‌ كجا نوشته‌ام‌! در يك‌ جائي‌ نوشته‌ام‌ كه‌ يك‌ قضيه‌اي‌ نوشته‌ام‌ در آنجا كه‌ يك‌ شخصي‌ نقل‌ ميكنه‌. ميگه‌ پدر من‌، خوب‌ اين‌ را دقت‌ كنيد، مثل‌ اينكه‌ توي‌ انوار زهرا باشه‌، حالا يادم‌ آمد. ميگه‌ پدر من‌ يك‌ روز يك‌ جوان‌ فقيري‌ را آورد و سيرش‌ كرد و يك‌ مقداري‌ هم‌ پولش‌ داد و رفت‌. يك‌ روز ديگه‌ باز آمديم‌ خونه‌ ديديم‌ كه‌ يك‌ جوان‌ فقيري‌ را آورده‌، ولي‌ اين‌ با اين‌ يك‌ جور ديگه‌اي‌ برخورد ميكنه‌. من‌ را كنار كشيد، پسره‌ نقل‌ ميكنه‌، من‌ را كنار كشيد. گفت‌ اين‌ را مي‌شناسي‌؟ گفتم‌ نه‌. گفت‌ اين‌ كسي‌ است‌ كه‌ پدرش‌، من‌ آدم‌ فقيري‌ بودم‌ هيچي‌ نداشتم‌. پدرش‌ مرا آورد خانه‌، بهم‌ سرمايه‌ داد، دامادم‌ كرد، خانه‌ بهم‌ داد. هر چي‌ كه‌ الان‌ دارم‌ مال‌ پدر اين‌ بوده‌. هرچي‌ دارم‌ مال‌ پدر اين‌ بوده‌. حالا چطور شده‌ اين‌ فقير شده‌؟ من‌ بايست‌ چيكار كنم‌؟ ميگه‌ من‌ گفتم‌ تو هرچي‌ داري‌ بايد بدهي‌ به‌ اين‌. اين‌ غير از آن‌ فقير چند روز قبله‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ تو هر چي‌ داري‌ بايد بدهي‌ به‌ اين‌. براي‌ اينكه‌ هر چي‌ تو داري‌ مال‌ پدر اين‌ بوده‌. گفت‌ باريك‌ الله‌ پسرم‌ خوب‌ گفتي‌. آمد تمام‌ اموالش‌ را با اين‌ جوان‌ فقير كه‌ پدرش‌ يك‌ چنين‌ محبتي‌ به‌ اين‌ كرده‌، نصفه‌ كرد. هر چي‌ داشت‌ بهش‌ داد. ثروتمند هم‌ بود نصفه‌ كرد. اين‌ را من‌ آوردم‌ در كتاب‌ انوار زهرا كه‌ اين‌ را عرض‌ كنم‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌، خدا درباره‌اش‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد و كنتم‌ علي‌ شفا حفرة‌ من‌ النار، شما اي‌ بشريت‌! بر لب‌ گودي‌ آتش‌ بوديد. زمان‌ جاهليت‌ يعني‌ كم‌كم‌ بشريت‌ به‌ جائي‌ رسيده‌ بود كه‌ گاهي‌ در كتابها نقل‌ مي‌كنند كه‌ انسانهاي‌ ماقبل‌ تاريخ‌، واقعا آنطوري‌ شده‌ بودند. يك‌ رسومات‌ بد بي‌ بند و بارانة‌ بدون‌ انضباط‌ عجيب‌! تا جائي‌ كه‌ حتي‌ خودشون‌ رنج‌ مي‌بردند اما عادت‌ بود. مثل‌ عيد نوروز ما. نمي‌بينيد كه‌ مردم‌ چطور فرار مي‌كنند از وطنشون‌ كه‌ عيد نوروزه‌. براي‌ اينكه‌ خودشون‌ هم‌ از اين‌ رسوماتشون‌ رنج‌ مي‌برند. اما مجبورند بالاخره‌ تن‌ بدهند. كسي‌ دختر، آخه‌ دختر يك‌ قدري‌ عزيزتره‌ پيش‌ پدر تا پسر. يعني‌ خودش‌ را بيشتر جا ميكنه‌. محبتش‌ بيشتر در دل‌ پدر جا مي‌گيره‌. دخترش‌ را كسي‌ زير خاك‌ بكنه‌ براي‌ اينكه‌ رسمه‌. رسمه‌. و ناراحت‌ بشه‌ كه‌ چرا دختر زنش‌ زائيده‌. حالا با زنها چه‌ رفتاري‌ اينها مي‌كردند! زن‌ را در تاريخ‌ هست‌، زن‌ را به‌ عنوان‌ يك‌ حيوان‌ در زندگي‌ نگهداري‌ مي‌كردند. اصلا برايش‌ ارزش‌ قائل‌ نبودند. آنوقت‌ پيغمبر اكرم‌ آمده‌ اينها را از لب‌ گودي‌ آتش‌ نجات‌ داده‌. رسومات‌ ديگه‌ هم‌ همانطور. يك‌ رسومات‌ خاص‌ خودشون‌. خدا نكنه‌ انسان‌ تابع‌ رسومات‌ بشه‌. يك‌ كسي‌ مي‌آيد يك‌ حرف‌ غلطي‌ را ميگه‌. بقيه‌ هم‌ كم‌كم‌ عمل‌ مي‌كنند رسم‌ ميشه‌. رسم‌ ميشه‌. شما مي‌خواهيد يك‌ زمان‌ از زمان‌ شاه‌، يك‌ كسي‌ ميگفت‌ من‌ يك‌ روز تصميم‌ گرفتم‌ كه‌ بگم‌ آب‌ توي‌ مشهد مسمومه‌. يك‌ نفري‌ها. ميگفت‌ يك‌ وقت‌ ديدم‌ تلفن‌ مي‌كنند به‌ خود من‌ آب‌ نخور امروز، مسمومه‌. من‌ تلفن‌ كردم‌ به‌ يك‌ نفر گفتم‌ كه‌ امروز صبح‌ آب‌ نخوري‌ها. آب‌ را مسمومش‌ كردند. او به‌ تمام‌ رفقاش‌ گفت‌. تمام‌ رفقاش‌ هم‌ به‌ تمام‌ رفقاشون‌ گفتند. تمام‌ رفقاشون‌ هم‌ به‌ تمام‌ رفقاشون‌. كم‌كم‌ تمام‌ مشهد، يك‌ كسي‌ بعد از يك‌ ساعت‌ دو ساعت‌ به‌ خود من‌ تلفن‌ كرد كه‌ آب‌ نخوري‌ مسمومه‌. كم‌كم‌ توي‌ خيابانها هم‌ راه‌ افتادند كه‌ آب‌ نخوريد، مسمومه‌. شايعه‌ اينطوري‌ زود ميشه‌ها. يك‌ كلمه‌ يك‌ حرفي‌ را يك‌ شخصي‌ ميزنه‌، مي‌بينه‌ كم‌كم‌ رسم‌ شد. پاپيچ‌ خودش‌ هم‌ ميشه‌. اونكه‌ خودش‌ درست‌ كرده‌. شب‌ چهارشنبة‌ سوري‌ اگر كسي‌ روي‌ آتش‌ نپره‌، اين‌ را اول‌ يك‌ بدبختي‌ درست‌ كرده‌، كه‌ اگر كسي‌ از روي‌ آتش‌ نپره‌ دورة‌ سال‌ زرد خواهد بود. زرديش‌، زرديش‌ را انسان‌ تحويل‌ به‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود آتش‌ بده‌. آتش‌ هم‌ سرخيش‌ را تحويل‌ به‌ ايشان‌ بده‌ تا روبراه‌ بشوند. خوب‌ يك‌ كسي‌ آن‌ اول‌ اين‌ حرف‌ را زده‌. سيزده‌ نحسه‌. نميدونم‌ نعل‌ اسب‌ كه‌ خود اسب‌ كجا سقط‌ شده‌ و با چه‌ بدبختي‌ مرده‌، اين‌ نعلش‌ حالا ماية‌ خوشبختي‌ شده‌. و امثال‌ اينها. اينها را اولش‌ از ناحية‌ پروردگار كه‌ نبود. اولش‌ مردم‌ خوششون‌ آمده‌ يك‌ چيزي‌ بگه‌. حالا گاهي‌ ميشه‌ كه‌ فرض‌ كنيد روي‌ يك‌ جهاتي‌ گفته‌. آقا اين‌ كم‌كم‌ رسم‌ شده‌، كم‌كم‌ نحسي‌ برايش‌ به‌ بار آمده‌، كم‌كم‌ نحس‌ شده‌، كم‌كم‌ مي‌بينيد كلي‌ گرفتاري‌ بوجود آورده‌.

 و لذا اسلام‌ اصرار داره‌ كه‌ خودتون‌ را تطبيق‌ بديد با صراط‌ مستقيم‌. صراط‌ مستقيم‌. اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. و تمام‌ رسوماتتون‌ را بريزيد كنار. يأتي‌ بدينن‌ جديد كه‌ دربارة‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ داره‌ اين‌ معنايش‌ اينه‌ كه‌ رسومات‌ ما آنقدر زياد شده‌ كه‌ و بعضي‌هايش‌ را هم‌ چسبانديم‌ به‌ دين‌. امام‌ زمان‌ مي‌آيد اينها را از بين‌ مي‌بره‌ ما خيال‌ مي‌كنيم‌ كه‌ يك‌ دين‌ تازه‌اي‌ آورده‌. يك‌ دين‌ جديدي‌ آورده‌.

 خداي‌ تعالي‌ در اين‌ سورة‌ مباركه‌ اظهار محبت‌ به‌ انبياء كرده‌، به‌ سادات‌ كرده‌، و احترامي‌ كه‌ به‌ فرزندان‌ پيغمبر كرده‌ بخاطر پيغمبر بوده‌. و اين‌ شماها هم‌ وظيفه‌اتون‌ همينه‌ و اين‌ كار غير فطري‌ هم‌ نيست‌. فطرت‌ اين‌ قضيه‌ را كه‌ من‌ نقل‌ كردم‌، مي‌خواهم‌ عرض‌ كنم‌ فطرت‌ انسان‌ اين‌ قضيه‌ را ميگه‌. اگر بنا شد تو همه‌ چيزت‌ از پيغمبر اكرم‌ شد، دنيات‌ از پيغمبر اكرمه‌، مادياتت‌ از پيغمبر اكرمه‌، آخرتت‌ از پيغمبر اكرمه‌. خوب‌ فرزندانش‌ را بايد احترام‌ كنيد. اين‌ يك‌ چيز خيلي‌ طبيعيه‌. علاوة‌ بر اينكه‌ مزد رسالت‌ را پيغمبر اكرم‌ اين‌ قرار داده‌. قل‌ لا اسئل‌ عليكم‌ اجرا الا المودة‌ ذوي‌ القربي‌. اظهار محبت‌ به‌ ذوي‌ القربايم‌، به‌ اقربايم‌، به‌ كسي‌ كه‌ با من‌ قرابت‌ داره‌. كسي‌ كه‌ با من‌ نسبتي‌ داره‌. چه‌ نسبتي‌ بالاتر از فرزند بودن‌. بنابراين‌ خدا اين‌ كار را كرده‌، تو هم‌ بكن‌. خدا در چند جا اگر در بارة‌ انبياء يك‌ جا داره‌ كه‌ سلام‌ علي‌ نوح‌ في‌ العالمين‌. اما دربارة‌ فرزندان‌ پيغمبر دو جايش‌ را الان‌ يادمه‌ و با اين‌ ان‌ الله‌ و ملائكته‌ يصلون‌ علي‌ النبي‌، سه‌ جا ميشه‌. يكي‌ همين‌ سلام‌ علي‌ آل‌ ياسين‌. دوم‌ و سلام‌ علي‌ الذين‌ اصطفي‌ كه‌ ابن‌ عباس‌ ميگه‌ منظور آل‌ پيغمبرند تا روز قيامت‌. و سوم‌ ان‌ الله‌ و ملائكته‌ يصلون‌ علي‌ النبي‌ تا آخر آيه‌ كه‌ آخرش‌ ميگه‌ سلموا تسليما. اينهم‌ يك‌ سلامه‌. و منظور از نبي‌ در اينجا نبي‌ و آل‌ نبيست‌. طبق‌ روايات‌. اين‌ قدم‌ اول‌ را خود خداي‌ تعالي‌ ورداشته‌، اظهار محبت‌ كرده‌. قدم‌ دوم‌ را پيغمبر اكرم‌ برداشته‌ كه‌ يك‌ روز عمر در يك‌ مجلسي‌ نشسته‌ بود. گفت‌ كه‌ اين‌ را اهل‌ سنت‌ نقل‌ كردند. گفت‌ پيغمبر مثل‌ گلي‌ است‌ كه‌ توي‌ خارها درآمده‌ باشه‌. منظورش‌ اين‌ بود كه‌ قوم‌ و خويشهايش‌، اين‌ بني‌ هاشم‌، اينهايي‌ كه‌ دوروبرش‌ هستند، اينها ديگه‌ بدرد نمي‌خورند. خود پيغمبر را هم‌ نمي‌تونست‌ چيزي‌ بگه‌. گفت‌ گليست‌ در وسط‌ خارها، در وسط‌ مزبله‌ در بعضي‌ از روايات‌ داره‌. پيغمبر عصباني‌ شد. غضبناك‌ شد، وقتي‌ شنيد اين‌ جمله‌ را. آمد در مسجد. الصلاة‌ جامعه‌. همه‌ را جمع‌ كرد. فرمود كه‌ اين‌ را بدونيد، من‌ روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌، قبل‌ از همه‌ بني‌ عبد المطلب‌ را شفاعت‌ خواهم‌ كرد. من‌ كسي‌ هستم‌ كه‌ خدا نظر الي‌ ولد آدم‌، يك‌ نگاهي‌ به‌ فرزندان‌ حضرت‌ آدم‌ كرد. فاختار منهم‌ قريشا. از ميان‌ آنها قريش‌ را انتخاب‌ كرد. بعد از آن‌ نظر كرد به‌ قريش‌، البته‌ اول‌ عرب‌ را، بعد قريش‌ را. از ميان‌ قريش‌، بني‌ هاشم‌ را انتخاب‌ كرد. و از ميان‌ بني‌ هاشم‌ خداي‌ تعالي‌ مرا انتخاب‌ كرد. فلم‌ ادل‌ خيارا من‌ خيار. من‌ اختيار شده‌اي‌ از ميان‌ اختيار شده‌ها هستم‌. پيغمبر اكرم‌ اقدام‌ كرد بر اينكه‌ مردم‌ نسبت‌ به‌ فرزندانش‌، نسبت‌ به‌ اقربايش‌، نسبت‌ به‌ دوستانش‌ حتي‌ اينها بدبين‌ نباشند، بي‌ اعتنا نباشند، كم‌ محبت‌ نباشند. كه‌ امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ كه‌ امشب‌ شب‌ شهادت‌ آن‌ حضرته‌، فرمود عجب‌ من‌ عرب‌، تعجب‌ ميكنم‌ من‌ از عرب‌ كه‌ چگونه‌ ما را روي‌ دوشهايشون‌ سوار نمي‌كنند؟ يعني‌ چرا كم‌ به‌ ما محبت‌ مي‌كنند و حال‌ اينكه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد و كنتم‌ علي‌ شفا حفرة‌ من‌ النار و انقضكم‌. حالا اين‌ محبتها را كه‌ نكردند، امامه‌. شما در همين‌ دعاي‌ ندبه‌اي‌ كه‌ امروز خونديد يا اگر نخونديد مال‌ امروز بود، امشب‌ شب‌ شنبه‌ است‌. انسان‌ دلگيره‌ كه‌ چرا يك‌ روز جمعه‌اي‌ هم‌ گذشت‌ و ما توقعي‌ كه‌ داشتيم‌ كه‌ امام‌ عصر تشريف‌ بياره‌، اين‌ باز اين‌ هفته‌ هم‌ انجام‌ نشد. در اين‌ دعاي‌ ندبه‌ ميگيم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ فرموده‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ قل‌ لا اسئلكم‌ عليه‌ اجرا الا مودة‌ ذي‌ القربي‌. و قلت‌ ما سئلتكم‌ من‌ اجر فهو لكم‌. فكر نكنيد كه‌ من‌ اجري‌ خواستم‌، پولي‌ خواستم‌ كه‌ بره‌ توي‌ جيب‌ خودم‌. نه‌. اگر من‌ اجري‌ از شما سؤال‌ كردم‌ به‌ نفع‌ خودتونه‌. چون‌ شما وقتي‌ خاندان‌ عصمت‌ را دوست‌ داشتيد عقب‌ سر اينها حركت‌ مي‌كنيد. عقب‌ سر اينها حركت‌ كرديد اينها مي‌روند توي‌ بهشت‌ شما هم‌ مي‌رويد توي‌ بهشت‌. خيلي‌ ساده‌. قل‌ ما سألتكم‌ من‌ اجر فهو لكم‌. قل‌ لا اسئلكم‌ عليه‌ من‌ اجر الا من‌ شاء ان‌ يتخذ ربه‌ سبيلا. تنها راه‌ رسيدن‌ به‌ خدا طبق‌ اين‌ آية‌ شريفه‌، محبت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ است‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اينها صراط‌ مستقيمند. به‌ صراط‌ مستقيم‌ وقتي‌ شما علاقه‌ داشتيد مي‌رويد توي‌ صراط‌ مستقيم‌. وقتي‌ توي‌ صراط‌ مستقيم‌ حركت‌ كرديد مي‌رويد توي‌ ميرسيد به‌ مقصد. خيلي‌ ساده‌ است‌. اما اين‌ عمل‌ را انجام‌ ندادند. فلما قضي‌ نحبه‌. وقتي‌ كه‌ پيغمبر از دار دنيا رفت‌. با اينكه‌ فرموده‌ بود و لولا انت‌ يا علي‌ لم‌ يعرف‌ المؤمنون‌ بعدي‌. وقتي‌ كه‌ پيغمبر از دار دنيا رفت‌ اينها احقاد، آن‌ حقدها و كينه‌هايي‌ كه‌ در دل‌ داشتند، اينها را اظهار كردند. احقاد بدرية‌ و خيبرية‌ و حنينية‌ و غيرها. اينها يك‌ كساني‌ بودند، اين‌ عربها را شماها نمي‌شناسيد. ما يك‌ وقتي‌ در راه‌ نجف‌ به‌ كربلا رسمه‌ طلاب‌ نجف‌ حركت‌ مي‌كنند پياده‌ مي‌آيند براي‌ كربلا. يك‌ يازده‌ فرسخ‌ راه‌، خيلي‌ هم‌ طول‌ ميكشه‌، خيلي‌ هم‌ حالي‌ دارند توي‌ راه‌. ما هم‌ با آنها همراه‌ شديم‌ و مي‌آمديم‌. توي‌ راه‌ مضيف‌ خانه‌هايي‌ هست‌. مضيف‌ خانه‌ يعني‌ يك‌ چادري‌ زدند آن‌ رئيس‌ آن‌ ده‌، كدخداي‌ آن‌ ده‌، آنجا ميگويند شيخ‌ آن‌ محل‌، آن‌ جمعيت‌، اين‌ چادر بزرگ‌ را زده‌ و مهمانه‌، هر كس‌ در هر موقع‌ هم‌ بياد، بياد. اشكال‌ نداره‌. ما يك‌ جائي‌ وارد شديم‌. دم‌ غروب‌ هم‌ كه‌ ميشه‌ انسان‌ بايد حتما به‌ هر جائي‌ دم‌ غروب‌ رسيد، همانجا پياده‌ بشه‌. همانجا نزول‌ اجلال‌ بكنه‌. چون‌ دوست‌ ندارند كه‌ از آنجا عبور كنند و بروند به‌ ده‌ ديگه‌. چون‌ همه‌اش‌ دهاتي‌ است‌، كنار هم‌ در اين‌ راه‌. و علت‌ اينكه‌ خيال‌ نشه‌ اون‌ ده‌ بعدي‌، كه‌ اينها پذيرائي‌ نكردند و اينها مجبور شدند كه‌ اينها از اينجا عبور كردند رفتند به‌ آنجا. حتي‌ با اسلحه‌ جلوي‌ انسان‌ را مي‌گيرند كه‌ بايد اينجا شما امشب‌ شام‌ بمانيد. ما آنجا مانديم‌. يك‌ نفر گفت‌ كه‌ صاحب‌ اين‌ جا يك‌ گرفتاري‌ داره‌ دعايش‌ كنيد. شما، يك‌ چند تا سيد بوديم‌، شما سيدها دعاش‌ كنيد. آنها هم‌ بقدري‌ به‌ سيدها احترام‌ مي‌گذارند كه‌ ما با استادمون‌ بوديم‌، يكي‌ از علما بود، او شيخ‌ بود. به‌ ما گفت‌ شما جلو بريد. به‌ جهت‌ اينكه‌ اينجا بد مي‌دونند كه‌ يك‌ پيرمرد ولو شيخ‌ باشه‌ جلوتر وارد بشه‌. شما برويد تا از ما بهتر پذيرائي‌ كنند. ميگفت‌ يك‌ گرفتاري‌ داره‌ صاحب‌ اين‌ مضيف‌خانه‌. شما دعاش‌ كنيد. گفتيم‌ گرفتاريش‌ چيه‌؟ گفت‌ چند روز قبل‌ در يك‌ جمعي‌ نشسته‌ بود. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ يك‌ سگي‌ آمد دم‌ در اين‌ گفت‌ روح‌ يابن‌ خالد ابن‌ وليد. يعني‌ برو اي‌ سگ‌، اي‌ پسر خالد ابن‌ وليد. يك‌ نفر از اين‌ جمع‌ بلند شد گفت‌ انا ابن‌ خالد ابن‌ وليد. با اينكه‌ شيعه‌ است‌. گفت‌ من‌ سلسلة‌ نسبم‌ ميرسه‌ به‌ خالد ابن‌ وليد. و تو به‌ من‌ جسارت‌ كردي‌. مي‌كشمت‌. خنجر را كشيد كه‌ اين‌ آقا را بكشه‌. فرار كرد اين‌. خلاصه‌ چند روز مخفي‌ بود. بعد اطلاع‌ پيدا شد كه‌ اين‌، اين‌ پسر خالد بن‌ وليد ايشان‌ يك‌ كار ديگه‌اي‌ كرده‌ دولت‌ گرفته‌ زندانش‌ كرده‌. اين‌ اگر از زندان‌ بيرون‌ بيايد ايشان‌ را باز ميكشه‌. يك‌ تعصب‌ اينجوري‌. تعصبهايي‌ دارند با اينكه‌ خودش‌ شيعه‌ است‌. حتي‌ يك‌ نفر ميگفت‌ كه‌ من‌ معاويه‌ را خودم‌ لعن‌ ميكنم‌. ولي‌ شماها حق‌ نداريد كه‌ لعن‌ كنيد. به‌ جهت‌ اينكه‌ من‌ نسبم‌ به‌ معاوية‌ ابن‌ ابي‌ سفيان‌ ميرسه‌. اينجوري‌. يك‌ همچين‌ تعصبات‌ عجيبي‌ دارند.

 خوب‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ در تمام‌ جنگها شركت‌ كرده‌ و عده‌اي‌ را هم‌ كشته‌. اكثرا هم‌ پدران‌ همين‌ آقايوني‌ كه‌ بعد از رسول‌ الله‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ ماندند، بودند. اينها يك‌ كينه‌اي‌ دارند. احقاد البدريه‌، در جنگ‌ بدر، حقد يك‌ كينه‌ گرفتند از حضرت‌ علي‌. در جنگ‌ احد كينه‌ گرفتند. در جنگ‌ حنين‌ كينه‌ گرفتند. احقاد بدريا و خيبريا و حنينيا و غيرها. فعذبت‌ علي‌ عداوته‌ و اكبّت‌ علي‌ منابذته‌. تمامشون‌ اجتماع‌ كردند بر دشمني‌ با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ السلام‌. همه‌ جمع‌ شدند براي‌ اينكه‌ با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و فرزندانش‌ دشمني‌ كنند و كردند. يزيد وقتي‌ سر سيد الشهداء را گذاشته‌ در مقابلش‌، ميگه‌ ليت‌ اشياخ‌ ببدر شهدوا. اي‌ كاش‌ بزرگان‌ ما در بدر مي‌ديدند كه‌ من‌ چطور تلافي‌ كردم‌. احقابت‌ البدرية‌ الخيبرية‌ الحنينييت‌ و غيرهم‌ علي‌ عداوت‌ و اكبت‌ علي‌ منافظت‌ حتي‌ قتل‌ ناكسين‌ والقاسطين‌ و المعارضين‌. اينها خوب‌ جمع‌ شدند ديگه‌، حالا تا زماني‌ كه‌ اولي‌ بود علي‌ بن‌ ابيطالب‌ خانه‌ نشين‌ بود نمي‌تونستند كاري‌ بكنند ولي‌ به‌ هدفشون‌ رسيده‌ بودند. در زمان‌ عمر هم‌ باز به‌ هدفشون‌ رسيده‌ بودند. در زمان‌ عثمان‌ هم‌ باز به‌ هدفشون‌ رسيده‌ بودند. در زماني‌ كه‌ علي‌ خليفه‌ شد، جنگها را شروع‌ كردند. ناكسين‌ و قاسطين‌ و معارقين‌، جنگ‌ صفين‌، جنگ‌ جمل‌، جنگ‌ نهروان‌ اينها را درست‌ كردند. چهار سال‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در رأس‌ كار بود در اين‌ چهار سال‌ سه‌ تا جنگ‌ داخلي‌ پر غوغا و پر گرفتاري‌ براي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. تا اين‌ كه‌ قتله‌ اشقي‌ الاشقيا. ابن‌ ملجم‌ حضرت‌ امير المؤمنين‌ را شهيد كرد. يطبع‌ اشقي‌ الاولين‌ لم‌ ينتصب‌ امر رسول‌ الله‌ اينها انتصال‌ نكردند امر پيغمبر را. پيغمبر گفته‌ بود محبت‌ كنيد. لم‌ ينتصب‌ امر رسول‌ الله‌، في‌ الهادين‌ بعد الهادين‌. در راهنماها. اين‌ راهنماهايي‌ كه‌ خدا قرار داده‌ بود اينها را اعتنا نكردند. والامت‌ مصرت‌ علي‌ مقطع‌ خيلي‌ عجيبه‌. امت‌ پيغمبر اصرار كردند بر از بين‌ بردن‌ پيغمبر و اولاد پيغمبر. مجتمعت‌ علي‌ قطيعت‌ الرحمه‌. جمع‌ شدند براي‌ اين‌ كه‌ قطع‌ رحم‌ پيغمبر بكنند و اقصاء الولد، اين‌ فرزندان‌ پيغمبر اين‌ امام‌ زاده‌ هايي‌ كه‌ شما مي‌بينيد در گوشه‌ و كنار در ممالك‌ مختلف‌ اينها هر كدام‌ سر يك‌ كوهي‌، اصلا گاهي‌ تعجب‌ مي‌كنه‌ آخر با نبودن‌ وسيله‌ چطور اين‌ فرزند پيغمبر، از سادات‌ يقيني‌ هم‌ هست‌ اين‌ شاهزاده‌ حسين‌ اصغر حسين‌ اصغر خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ در اين‌ راهي‌ كه‌ از قوچان‌ تا سبزوار هست‌ اين‌ از امامزاده‌هاي‌ بسيار معتبر خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ عالمه‌ اسلامه‌. شما الان‌ جاده‌ را، الان‌ جاده‌ كشيدن‌ براتون‌ مشكله‌ تا اونجا. ما يكي‌ دو دفعه‌ موفق‌ شديم‌ رفتيم‌ تمام‌ اين‌ سادات‌ حسيني‌ اكثر از نسل‌ ايشان‌ هستند.

 ببينيد اين‌ سيد اولاد پيغمبر چطور رفته‌ سر كوه‌ زندگي‌ كرده‌ تا از دنيا رفته‌. يا سادات‌ ديگه‌، بعضيهاشون‌ را كه‌ كشته‌اند، همانجايي‌ كه‌ پيداشون‌ كردند كشتنشون‌. بعضيها هم‌ حالا با اجل‌ خودشون‌ از دار دنيا رفته‌اند. عد اشددنا زمانه‌ ما را متشدد كرد. دربارة‌ عيسي‌ ابن‌ زيد كه‌ فرزند علي‌ بن‌ حسين‌ بن‌ زيده‌ ايشان‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ پسر عموش‌ وقتي‌ كه‌ ملاقات‌ مي‌كنه‌ باهاش‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ در اين‌ شهر كوفه‌ ناشناسم‌، كسي‌ من‌ را نمي‌شناسه‌. سقايي‌ مي‌كرد، آب‌ براي‌ مردم‌ مي‌برد. اين‌ پسر عموش‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ را به‌ خونه‌ نبرد چون‌ زنش‌ هم‌ نمي‌دونست‌ اين‌ سيده‌. كنار كوچه‌ نشستيم‌ با هم‌ صحبت‌ كرديم‌. مي‌گفت‌ كه‌ از قضايايي‌ كه‌ براي‌ من‌ نقل‌ كرد اين‌ بود كه‌ من‌ يك‌ دختري‌ داشتم‌ اين‌ دخترم‌ نمي‌دونست‌ كه‌ فرزند پيغمبره‌، و من‌ هم‌ نمي‌تونستم‌ به‌ او بگم‌. يك‌ خواستگاري‌ از اين‌ سقاها آمده‌ بود كه‌ از ايشان‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود سني‌ از ايشان‌ مثلا خواستگاري‌ مي‌كرد. من‌ متوسل‌ شدم‌ كه‌ خدايا اين‌ كار انجام‌ نشه‌. خداي‌ تعالي‌ لطفي‌ كه‌ به‌ من‌ كرد دختر قبل‌ از اين‌ كه‌ جريان‌ پيش‌ بياد اين‌ از دار دنيا رفت‌ من‌ خوشحال‌ شدم‌، كه‌ اين‌ مرد و همسر اين‌ جوان‌ سقاي‌ غير سيد سني‌ نشد. ولي‌ يك‌ غصه‌ دارم‌ به‌ اون‌ گفت‌ كه‌ اين‌ تا وقتي‌ زنده‌ بود نمي‌دونست‌ كه‌ فرزند پيغمبره‌. ببينيد اينها چقدر غريب‌ بودند. اقصاء ولده‌ الا غريب‌ من‌ وفا لرعايت‌ حق‌ فيهم‌ فقتل‌ من‌ قتلي‌. عجيبه‌ در روايت‌ داره‌ دربارة‌ حميد ابن‌ قحطبة‌ صاحب‌ همين‌ اراضي‌ كه‌ اين‌ باغ‌ قحطبه‌ بود كه‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را درش‌ دفن‌ كردند. استاندار اين‌ بخش‌ از خراسان‌ بود. مي‌گه‌ نشسته‌ بودم‌ در منزل‌ نصف‌ شب‌ بود ديدم‌ كه‌ مأمور هارون‌ آمد كه‌ عجب‌ الامير، امير كارت‌ داره‌، ميگه‌ خيلي‌ ترسيدم‌. نصف‌ شب‌ پاشدم‌ رفتم‌ ديدم‌ شمشير را روي‌ زانوش‌ نگه‌ داشته‌ يك‌ شمع‌ هم‌ روشنه‌ خيلي‌ غضبناك‌. تعظيم‌ كردم‌، دستش‌ را بوسيدم‌. گفت‌ كه‌ تا چه‌ اندازه‌ در راه‌ ما حاضري‌؟ گفتم‌ حاضرم‌ جانم‌ و مالم‌ را بدم‌. گفت‌ برو، ما رفتيم‌.چند دقيقه‌ بيشتر نگذشته‌ بود باز دو مرتبه‌ من‌ را خواست‌. گفت‌ گفتم‌ چقدر در راه‌ ما حاضري‌ كه‌ خدمت‌ كني‌؟ گفتم‌ جانم‌ و مالم‌ و ناموسم‌. گفت‌ برو. باز من‌ رفتم‌ توي‌ خونه‌ نشستم‌ گفتم‌ ما كه‌ هر چي‌ داشتيم‌ داديم‌. يادم‌ آمد دينم‌ را نگفتم‌. من‌ را باز خواست‌. گفت‌ چقدر حاضري‌؟ گفتم‌ جانم‌، مالم‌، ناموسم‌، دينم‌ را هم‌ حاضرم‌ بدم‌. گفت‌ خوب‌ بگير اين‌ شمشير را بگير هر چي‌ اين‌ غلام‌ مي‌گه‌ حرف‌ او حرف‌ منه‌.

 ما را برداشت‌ آورد تو همين‌ ظاهرا همين‌ بقعة‌ هارونيه‌ كه‌ الان‌ هم‌ يك‌ تشكيلاتي‌ داره‌. اينجا زندان‌ هارون‌ بوده‌، مي‌گه‌ در يك‌ اطاق‌ را باز كرد ديدم‌ كه‌ بيست‌ تا بچه‌ سيد قبل‌ از تكليف‌! بچه‌ها، بچة‌ ده‌ ساله‌، دوازده‌ ساله‌، اينها را علائمي‌ است‌، علامت‌ سيدي‌ درشون‌ هست‌. اينها را بسته‌ اينجا، قرارشون‌ داده‌ توي‌ اين‌ اطاق‌ تاريك‌. بچه‌ها بعضيهاشون‌ خوابند، بعضيهاشون‌ نشسته‌اند. غلام‌ به‌ من‌ گفت‌ امير مي‌گه‌ سر اينها را ببر بريز توي‌ اين‌ چاه‌. من‌ دينم‌ را داده‌ بودم‌ ديگه‌. انسان‌ دينش‌ را كه‌ داد همه‌ چيز را داده‌. مي‌گه‌ يكي‌ يكي‌ اين‌ بچه‌هاي‌ خواب‌ آلود خواب‌ و اينها را آوردم‌ سر چاه‌، واقعا انسان‌ بهتش‌ مي‌زنه‌ كه‌ انسان‌ براي‌ دنيا چقدر بي‌ عاطفه‌. آوردم‌ كشتم‌ ريختم‌ توي‌ اين‌ چاه‌ در اطاق‌ را باز كرد ديدم‌ همه‌ جوان‌! اينها نصفه‌ شبه‌ مشغول‌ نماز شبند، مشغول‌ عبادتند. خيلي‌ متأثر شدم‌ ولي‌ دينم‌ را دادم‌. گفت‌ اينها را هم‌ امير مي‌گه‌ سرشون‌ را ببر بريز تو چاه‌. اينها را هم‌ بريدم‌ ريختم‌ تو چاه‌. در اطاق‌ سوم‌ را باز كرد پيرمردها همه‌ ريش‌ سفيد، اينها بيست‌ نفر توي‌ اين‌ اطاق‌، يك‌ اطاق‌ كوچك‌ اينها مشغول‌ راز و نياز با پروردگارند. مي‌گفت‌ اينها را هم‌ گفت‌ بكش‌. كشتم‌ ريختم‌ تو چاه‌ يك‌ نفر مانده‌ بود. يك‌ پيرمردي‌ آخر آوردمش‌ يك‌ نگاهي‌ به‌ صورت‌ من‌ كرد، گفت‌ چطور مي‌خواي‌ روز قيامت‌ جواب‌ فاطمة‌ زهرا را بدي‌؟ در يك‌ شب‌ شصت‌ نفر از فرزندانش‌ را كشتي‌ و ريختي‌ توي‌ چاه‌. مي‌گه‌ دستم‌ لرزيد اون‌  هم‌ به‌ من‌ نهيب‌ زد تو مگه‌ نگفتي‌ دينم‌ را دادم‌. مي‌گه‌ او را هم‌ كشتم‌ انداختم‌ توي‌ چاه‌، اون‌ شخص‌ مي‌گه‌ ديدم‌ روز ماه‌ رمضان‌ داره‌ روزه‌ مي‌خوره‌. بهش‌ گفتم‌ چطور شما روزه‌ مي‌خوريد. گفت‌ كه‌ من‌ نااميدم‌ از رحمت‌ پروردگار. اين‌ را من‌ هميچين‌ كاري‌ كردم‌. بعد صاحب‌ كتاب‌ علوم‌ اخبار رضا كه‌ من‌ اونجا ديدم‌ مي‌گه‌ هارون‌، مأمون‌ كه‌ معروف‌ هم‌ نيستند به‌ سادات‌ كشي‌ اون‌ قدر از اين‌ كارها شبها انجام‌ مي‌دادند كه‌ نسل‌ فاطمة‌ زهرا را قطع‌ كنند. عجيبه‌. و اقصاء ولده‌ الا القليل‌ من‌ وفا لرعايت‌ الحق‌ فقتل‌ من‌ قتل‌. هر كدامشون‌ را كه‌ تونستند كشتند و ثبيي‌ من‌ ثبي‌ و اقصي‌ من‌ اقصي‌ و جرا القضاء لهم‌ بما له‌ حسن‌ المعصومه‌ اسكان‌ ارض‌ لالله‌ يورثها و من‌ شاء من‌ عباده‌ و العاقبت‌ للمتقين‌. آقا عاقبت‌ مال‌ متقينه‌. يك‌ روزي‌ انشاء الله‌ اينش‌ نصيب‌ ما بشه‌ كه‌ دنيا و كرة‌ زمين‌ به‌ ارث‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ برسه‌.

 اسئل‌ الله‌ ان‌ يرينا فيكم‌ السرور و الفرج‌. اي‌ خاندان‌ عصمت‌ از خدا مي‌خواهيد سؤال‌ مي‌كنيد كه‌ سرور و فرج‌ را ما در شما ببينيم‌. من‌ قول‌ داده‌ بودم‌ تو كانون‌ كه‌ امشب‌ راجع‌ به‌ حضرت‌ سجاد صحبت‌ كنم‌ بعد يادم‌ آمد كه‌ اين‌ را الان‌ يادم‌ آمد هم‌ وقت‌ گذشت‌ هم‌ كه‌ براي‌ اكثر دوستان‌ مطالبي‌ از اين‌ مطالب‌ را گفتم‌ و در كتاب‌ هم‌ نوشته‌ام‌. تمام‌ فرزندان‌ پيغمبر را خواستند از بين‌ ببرند. در روز عاشورا تصميم‌ بر اين‌ بود كه‌ مردي‌ در بين‌ اصحاب‌ سيد الشهدا نبايد باقي‌ بمونه‌ كه‌ وقتي‌ ابن‌ زياد سؤال‌ كرد كه‌ من‌ هذا، حضرت‌ سجاد را اشاره‌ كرد. گفت‌ كه‌ هذا علي‌ بن‌ الحسين‌. گفت‌ كه‌ من‌ شنيدم‌ كه‌ علي‌ بن‌ الحسين‌ كشته‌ شد چرا اينجا هست‌. كسي‌ نبايد باقي‌ بمانه‌. هيچ‌ كس‌ نبايد باقي‌ بمانه‌. حضرت‌ سجاد صلوات‌ الله‌ عليه‌ را خداي‌ تعالي‌ حفظ‌ كرد. همانطور كه‌ امروز در كانون‌ عرض‌ كردم‌. براي‌ اين‌ كه‌ ما بي‌ حجت‌ نباشيم‌. امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در مدت‌ عمرش‌ عزاداري‌ بر سيد الشهدا را زنده‌ نگه‌ داشت‌. ديگه‌ شنيديد. دائما حضرت‌ گريه‌ مي‌كرد. جزء بكائين‌، گريه‌ كنندگان‌ عالم‌ يكي‌ حضرت‌ آدمه‌ كه‌ دويست‌ سال‌ گريه‌ كرد، يكي‌ حضرت‌ سجاده‌، يكي‌ هم‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. حضرت‌ سجاد گريه‌ مي‌كرد. در ميان‌ بازار مي‌رفت‌ گريه‌ مي‌كرد. كار ديگه‌اي‌ هم‌ نمي‌تونست‌ بكنه‌، حرف‌ هم‌ نمي‌تونست‌ بزنه‌. اختنا اونچنان‌ فشار آورده‌ بود كه‌ فقط‌ همين‌. هر جا مي‌رسيد گريه‌ مي‌كرد بر عزاداري‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌ مي‌رسيد به‌ كسي‌ مي‌ديد مي‌خواست‌ گوسفنيد بكشه‌ مي‌گفت‌ آبش‌ دادي‌ يا نه‌؟ مي‌گفت‌ آقا ما گوسفندها را آب‌ مي‌ديم‌. رسممونه‌. مي‌ايستاد گريه‌ مي‌كرد مي‌گفت‌ پدر من‌ را در كنار دو نهر آب‌ با لب‌ تشنه‌ شهيد كردند. حضرت‌ ميرسيد آبي‌ به‌ دستش‌ مي‌دادند كه‌ آب‌ بخوره‌. نگاه‌ به‌ آب‌ ميكرد. گاهي‌ مي‌فرمود پدر تو را كشتند و آبت‌ ندادند. قتلوك‌ و ما عرفوك‌. حتي‌ داره‌ يك‌ شخصي‌ آمد خدمت‌ امام‌ سجاد عرض‌ كرد آقا ما يك‌ مجلس‌ عروسي‌ داريم‌. تشريف‌ بياوريد. حضرت‌ فرمود ما بعد از جريان‌ كربلا ديگه‌… عرض‌ كرد آقا ما در مجالس‌ عروسيمون‌ هم‌ ذكر مصيبت‌ مي‌خونيم‌. بخدا اگر سادات‌ غيرت‌ داشته‌ باشند كه‌ من‌ تعجب‌ ميكنم‌ بعضي‌ از سادات‌ مجلس‌ عروسي‌ تشكيل‌ مي‌دهند آنطور جشن‌ و آن‌ كارهاي‌ پر معصيت‌ كه‌ يقينا حضرت‌ فاطمة‌ زهرا و حضرت‌ ابي‌ عبد الله‌ از اينها بيزاره‌ و اينها را عاقشون‌ ميكنه‌. اگر غيرت‌ داشته‌ باشند بايد حتي‌ ذكر مصيبت‌ حضرت‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ را بخوانند. حضرت‌ فرمود اگر اينجوره‌ من‌ مي‌آيم‌، مي‌آيم‌ براي‌ اين‌ مجلس‌. تا مثل‌ فردايي‌. شب‌ عزاست‌. شب‌ مصيبت‌ حضرت‌ امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. چراغها را خاموش‌ كنيد. انشاء الله‌ اميدواريم‌ ولو شبها كوتاهه‌، همين‌ مقدار همين‌ اين‌ مختصر ما را در زمرة‌ عزاداران‌ بر امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ قرار بدهند. مثل‌ فردايي‌ امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ با زهر شهيد شد. صار المدينه‌ ضجة‌ واحده‌. مدينه‌ يكپارچه‌ ضجه‌ شد. امام‌ سجاد را از دست‌ دادند. بدن‌ امام‌ سجاد را برداشتند. آوردند در بقيع‌ كنار بدن‌ حضرت‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ دفن‌ كردند. خدا قسمتتون‌ كند برويد كنار قبر چهار امام‌ در بقيع‌ ببينيد هنوز ولد بني‌ اميه‌ وجود دارد و تا وقتي‌ كه‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ نيايد همينطور اين‌ ظلمها نسبت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ وجود دارد و خدا باني‌ اين‌ ظلمها را لعنت‌ كند و عذابشون‌ را شديدتر بفرمايد. الهي‌ آمين‌.

 بدن‌ امام‌ سجاد را امام‌ باقر نماز خوند. كفن‌ كرد، دفن‌ كرد. شايد امام‌ باقر يادشون‌ باشد چون‌ در كربلا آنطوري‌ كه‌ معروفه‌ پنج‌ ساله‌ بوده‌ امام‌ باقر. مي‌ديده‌ كه‌ بدن‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ در ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌ افتاده‌.

 

۱۰ محرم ۱۴۱۶ – ۱۹ خرداد ۱۳۷۴ – شب عاشورا

 

@ متن سخنراني شب 10 محرم 1416 مصادف با 19 خرداد 1374 و 9 ژوئن 1995

 

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَاسِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِاللهِ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرْ الصَّابِرِينَ، الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، أُوْلَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَ أُوْلَئِكَ هُمْ الْمُهْتَدُونَ»([1])

 

خوشا به‌ حال‌تان‌! من‌ هيچي‌ نمي‌توانم‌ امشب‌ بگويم. چون‌ هر چه‌ بخواهم‌ امشب‌ عرض‌ كنم‌ شما به‌ نتيجة‌ آن رسيده‌ايد دربارة‌ هر مسئله‌اي‌ بخواهم‌ صحبت‌ كنم‌ شما به‌ نتيجة‌ آن امشب‌ رسيده‌ايد ان‌شاءالله‌ اين‌ عاشورا غير از عاشورا‌هاي‌ گذشته‌ است. چراغ‌ها را خاموش‌ كنيد. امشب‌ آي‌ ياحجة‌الله‌يا صاحب‌ الزمان‌! شما امشب‌ در همة‌ مجالس‌ يك سري‌ مي‌زنيد، صاحب‌ عزائيد، تنها فرزند حسين‌ بن‌ علي‌ هستيد، الان‌ كجا هستيد نمي‌دانيم‌؟ ولي‌ دوستان‌ بدانيد بدانيد اگر بنا باشد آقا در تمام‌ دنيا امشب‌ به‌ شيعيان‌ سري‌ بزند، در يك‌ لحظه‌ در همه‌ جا ممكن‌ است‌ تشريف‌ داشته‌ باشد. اين‌ صاحب‌ عزاي‌ بزرگ‌، اين‌ نمايندة‌ پروردگار، اين‌ آقائي‌ كه‌ متواضع‌ است‌، محبتي‌ دارد حتي‌ به‌ مجلس‌ كوچك‌ ما هم‌ ان‌شاءالله‌ قدم‌ گذاشته‌ و مي‌گذارد. «يا بقية‌الله‌ آجرك الله‌ في‌ مصيبة‌ جدك‌ ابي‌عبدالله‌الحسين‌».

در روز جمعه‌، در زيارت‌ حضرت‌ بقية‌الله‌الاعظم‌، حجة‌بن‌الحسن‌،جان‌ همه‌مان به‌ قربان‌ خاك‌ پاي‌ دوستانش‌!، آمده‌ كه‌ «اَلْمُتِوَقِعُ فِيهِ‌ ظُهُورُكَ‌»([2]) روز جمعه‌ ما توقع‌ ظهورت‌ را داريم‌ آقا! روز عاشورا هم چون شب‌ عاشورا حضرت‌ بقية‌الله‌خواب‌ ندارد. طبق‌ فرمودة‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا به‌ پسر شبيب‌ فرمود: «يا ابن‌ شبيب‌» اين‌ هلال‌ ماه‌ محرم‌ كه‌ ظاهر مي‌شود قلب‌ ما اهل بيت محزون‌ مي‌شود، حزن‌مان‌ زياد مي‌شود، روز به‌ روز تا شب‌ عاشورا ديگر قرار ندارد سر روي‌ خاك‌ مي‌گذاريم‌ اشك‌ مي‌ريزيم‌.([3]) يا حجة‌بن‌الحسن‌!در كجا الان‌ سرت‌ را روي‌ زمين‌ گذاشتي‌ و داري‌ در مصيبت‌ ابي‌عبدالله‌الحسين‌ گريه‌ مي‌كني‌؟ روز عاشورا چون‌ قرار نداري‌. امام‌ زمان‌مان قرار ندارد، خداي‌ تعالي‌ صلوات‌ و رحمتش‌ را بر حجة‌بن‌الحسن‌نازل‌ مي‌كند، به‌ او روز عاشورا اجازة‌ ظهور مي‌دهد لذا به‌ خاطر روز عاشورا هم ما فردا توقع‌مان‌ بيشتر است.‌ ان‌شاءالله‌ صبح‌ از خواب‌ بلند بشويم.

«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا اَبَا عَبْدِاللهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِيِّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ مُوسَى كَلِيمِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ عِيسَى رُوحِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ مُحَمَّدٍ حَبِيبِ اللَّهِ … السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ فَاطِمَةَ سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعالَمِينَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ»([4])

اين‌ زيارت‌ را چرا خواندم‌؟

چند كلمه‌اي‌ در معرفت‌ امام‌ بايد حرف‌ بزنيم‌. اي‌ كاش‌! ما امام‌ شناس‌ بوديم‌. در همين‌ چند جملة‌ زيارت‌، معنايش‌ اين است كه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ عليه السلامتمام‌ علوم‌ انبياء، يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر و تمام‌ علوم‌ پيغمبر و فاطمة‌ زهرا و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و علوم‌ امام‌ مجتبي‌ را دارا است‌. اين‌ معناي‌ اين‌ چند جمله‌ زيارت‌ بود. زيارت‌هايي‌ كه‌ به‌ ما دستور مي‌دهند بخوانيم‌، براي‌ اين‌ است‌ كه‌ مرحله‌ معرفت‌ ما را نسبت‌ به‌ امام‌ بالا ببرند. در زيارت‌ حضرت‌ ابي‌عبدالله‌ دارد: «بِكُمْ فَتَحَ اللهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ »([5]) باران‌ كه‌ از آسمان‌ مي‌آيد با يد قدرت‌ امام‌ است؛ هر چيزي‌ كه‌ باز مي‌شود، هر در رحمتي‌ كه‌ باز مي‌شود به‌ سوي‌ ما به‌ وسيلة‌ امام است، در عين‌ حال‌ ائمه‌ خودشان‌ را پائين‌ آوردند پائين‌ آوردند مي‌آيند با ما مي‌نشينند با ما حرف‌ مي‌زنند و آن‌قدر به‌ دوستان‌شان‌ اظهار محبت‌ مي‌كنند كه‌ گاهي‌ دوستان‌شان‌ هم‌ نمي‌شناسند امام‌شان‌ را، مي‌آيند در مقابل‌ امام‌ صادق‌ مثلاً مي‌گويند: «أَصْلَحَكَ اللَّهُ»([6]): خدا اصلاحت‌ كند؛ اين‌ دوستانند.

يك عده‌‌اي كه‌ مزاحم‌ مي‌دانند امام‌ را براي‌ خودشان‌، اين‌ها به‌ فكر از بين‌ بردن‌ امام‌ مي‌افتند. قدرتمندان‌ دشمنان‌ خاندان‌ عصمت‌ آن عملي‌ را كه‌ نسبت‌ به‌ ابي‌عبدالله‌الحسين‌، آقايان‌، به خدا قسم! از اول‌ عالم‌ تا آخر عالم‌ هيچ‌ مصيبتي‌ مانند مصيبت‌ كربلا نبوده‌!! آن‌قدر براي‌ ما خوانده‌اند كه‌ براي‌مان‌ حالا عادي‌ شده‌ وإلا مصيبت‌ زده‌، همان‌ حالاتي‌ كه‌ شما از سر شب‌ تا به‌ حال‌ داشتيد، همين‌ حالات‌ را بايد داشته‌ باشد.

يك گوشه‌اي‌ بنشيند‌ يا توي‌ جمع‌ بنشيند‌ بگويد: «حسين‌ جان‌ حسين‌ جان‌ حسين‌ جان‌». خود كلمة‌ «حسين‌» يك حالتي‌ در انسان‌ ايجاد مي‌كند كه‌ انسان‌ ناخودآگاه‌ اشكش‌ مي‌ريزد اگر قلب‌ پاكي‌ انسان‌ داشته‌ باشد، اگر تزكيه‌ نفس‌ كرده‌ باشد، هيچ‌ لازم‌ نيست‌ مصيبت‌هاي‌ تند خوانده‌ بشود. حتي‌ غير شب‌ عاشورا و روز عاشورا يك گوشه‌ بنشين‌ يك چند مرتبه‌ با توجه‌ بگو: «يا حسين‌» ببين‌ اشكت‌ جاري‌ مي‌شود يا نه‌؟! اگر قلبت‌ پاك‌ باشد، اگر قلبت‌ با ولايت‌ باشد، اگر امام‌ شناس‌ باشي‌ با همين‌ چند كلمه‌ با همين‌ چند جمله‌ به‌ خدا قسم‌! انسان‌ اشكش‌ مي‌ريزد.

ايني كه‌ اول‌ جلسه‌ عرض‌ كردم‌، اول‌ عرايضم‌ عرض‌ كردم‌ شما به‌ نتيجه‌ رسيديد، امشب‌ چي‌ مي‌خواهيد از خدا، امشب‌ چرا اين‌جا جمع‌ شديد مي‌گوييد: آمديم‌ كه‌ چند قطره‌ اشك‌ براي‌ ابي‌عبدالله‌الحسين‌ بريزيم‌. خوب‌، ريختيد همين‌ قطرات‌ اشك‌ شما به‌ خداي‌ لا شريك‌ له‌ قسم‌! همين‌ قطرات‌ اشك‌ شما ولو به‌ مقدار بال‌ مگسي‌ باشد تمام‌ گناهان‌ شما را شسته‌ به‌ شرطي‌ كه‌ ديگر گناه‌ نكنيد، به‌ شرط‌ آن‌كه ديگر امام‌ حسين‌ را از خودتان رنجيده‌ نكنيد، به‌ شرط‌ آن‌كه ديگر امام‌ زمان‌تان را نرنجانيد. اگر حاجتي‌ داريد، اگر صلاح‌ بوده‌ به‌ خدا قسم‌! بدون‌ اين‌كه شما بگوييد امشب‌ حاجت‌تان‌ را گرفته‌ايد اگر بهشت‌ را مي‌خواستيد بهشت‌ را به‌ شما خداي‌ تعالي‌ داد.

شنيديد اين‌ آقاي‌ محترم‌ فرمودند كه‌ در سال‌ گذشته‌ در همين‌ مجلس‌ يك ورق‌هايي‌ به‌ شما مي‌دادند آزادي‌ از آتش‌ جهنم‌، من‌ خودم‌ نمي‌خواهم بعضي‌ از مطالب‌ را در مجالس‌ عمومي‌ عرض‌ نمي‌كنم‌. من‌ مي‌بينم‌ با چشم‌ دل‌ مي‌بينم‌ كه‌ شما تا صبح‌ هم‌ كه‌ گريه‌ كنيد به‌ همين‌ نتيجه‌اي‌ كه‌ الان‌ رسيديد به‌ همين‌ نتيجه‌ مي‌رسيد. شب‌ عاشورا است‌، يك خرده‌ افكارتان‌ را از دنيا و از زخارف‌ دنيا و از محبت‌ دنيا فارغ‌ كنيد. اگر از كسي‌ ناراضي‌ هستيد از او‌ راضي‌ شويد، اگر به‌ كسي‌ ظلم‌ كرده‌ايد الان تصميم‌ بگيريد كه‌ در اولين فرصت او را راضي‌اش‌ كنيد، اگر خداي‌ نكرده‌ عادت‌ به‌ گناهي‌ داريد الان‌ تصميم‌ بگيريد آن گناه‌ را ترك‌ كنيد، اگر صفت‌ زشتي‌ داريد تصميم‌ بگيريد تزكيه‌ كنيد.

خيلي‌ در يك‌ مركزي‌ نشسته‌ايد كه‌ كوتاهي‌ كردنش‌ به‌ خود ابي‌عبدالله‌الحسين‌ امشب‌ ضرر است‌ و روز قيامت‌ حسرت‌. خدايا! من‌ اين‌كه امشب‌ گفتم‌: چراغ‌ها را خاموش‌ كنند، به‌ ياد خيمه‌هاي‌ ابي‌عبدالله‌الحسين‌ امشب‌ افتادم‌. امروز عصر وقتي‌ كه‌ حمله‌ كردند به‌ خيام‌ ابي‌عبدالله‌الحسين‌ عليه‌ السلام‌و ديشب‌ گفتم‌: حضرت‌ اباالفضل‌ رفت‌ در مقابل‌ اين‌ها ايستاد، از اين‌ها مهلت‌ گرفتند يك‌ شب‌ ديگر با خداي‌ تعالي‌ در اين‌ دنيا مناجات‌ كنم‌، يك خرده هم‌ تصفيه‌ كنند افراد را و تزكيه‌ كنند افرادي‌ كه‌ ماندني‌ هستند، بسازند آن‌ها را، افرادي‌ كه‌ رفتني‌ هم‌ هستند بروند من‌ امشب‌ امام‌ زمان‌ ما همه‌ جا حاضر است‌ ها! روايت‌ هم‌ دارد كه‌ هر كجا ذكر مصيبت‌ حضرت‌ سيدالشهدا مي‌شود خيمة‌ امام‌ حسين است، پس‌ اين‌جا خيمة‌ امام‌ حسين‌، امام‌ زمان‌ ما هم‌ كه‌ مسلم‌ بر ما احاطه‌ دارد و وضع‌ ما را ملاحظه‌ مي‌كند، حتي‌ از ارادة‌ دل‌ ما اطلاع‌ دارد، ابي‌عبدالله‌الحسين‌ اين‌ كار را كرد، يقيناً حجة‌بن‌الحسن‌هم‌ اگر فردا روز قيامش‌ باشد، همان‌طوري‌ كه‌ حضرت‌ سيد الشهداء كه‌ فردا روز عاشورا بود روز قيامش‌ بود اگر آن‌طور باشد كه‌ حتماً بايد تصفيه‌ كند ما را، افراد ناباب‌ بروند بيرون‌، افرادي‌ كه‌ مي‌خواهند بعد هم‌ معصيت‌ بكنند، ظلم‌ بكنند، دزدي‌ بكنند، خيانت‌ كنند، دروغ‌ بگويند، غيبت‌ كنند اين‌ها بروند، اين‌ها لايق‌ محضر امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌نيستند.

چراغ‌ها را ابي‌عبدالله‌الحسين‌ خاموش‌ كرد، فرمود: هر كس‌ اين‌جا باشد از مردها، فردا كشته‌ مي‌شود. هر كس‌ به‌ اميد دنيا آمده‌ برود، هر كس‌ مي‌خواهد از كنار ما آخورش‌ را مرتب‌ كند، ما امام‌ حيوانات‌ نيستيم‌، امام‌ انسان‌ها هستيم‌. هر كي‌ مي‌خواهد روحش‌ را زنده‌ كند بماند،‌ هر كس‌ مي‌خواهد تغذيه‌ روح‌ بشود.

خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ فرموده‌ است‌: «وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»([7]) «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ» خدا جان‌ شما را، اين‌ بدن‌ شما را مي‌خرد،‌ اين‌ بدني‌ كه‌ مي‌خواهد ده‌ سال‌ ديگر، بيست‌ سال‌ ديگر با مرض‌هاي‌ مختلف‌ از دنيا مفت‌ برود و يك پول‌ هم‌ ارزش‌ نداشته‌ باشد، خدا الان‌ مي‌خرد‌ «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»([8]) بهشت‌ به شما مي‌دهد،‌ مطالب‌ عجيبي‌ دارد در آن خطبه‌اي‌ كه‌ ابي‌عبدالله‌الحسين‌ امشب‌ خواند. خلاصه‌اش‌ اين است كه‌ هر كس‌ با ما است‌ باشد، هر كس‌ با ما نيست‌ برود بلكه‌ به‌ همه‌ فرمود: «من‌ بيعت‌ را از شما برداشتم‌» تعهد را از شما برداشتم‌ برويد، برويد اين‌ها با من‌ كار دارند اين‌ها خون‌ مرا مي‌خواهند‌ بريزند، هر كس‌ نمي‌خواهد خونش‌ مخلوط‌ خون‌ ابي‌عبدالله‌الحسين‌ بشود «سر گيرد و برون‌ رود از كربلاي‌ ما»([9]).

ام‌ كلثوم‌ مي‌گويد: من‌ نگاه‌ مي‌كردم‌، دسته‌ دسته‌ مي‌رفتند. بيش‌ از هزار نفر اصحاب‌ سيدالشهداء را تا امشب‌ نوشتند، چقدر باقي‌ ماند؟ هفتاد و دو نفر. سيدالشهداء سرش‌ را پايين‌ انداختند؛ هيچي‌ نمي‌گويند. چشم‌ دلت‌ را باز كن‌ امام‌ زمانت‌ هم‌ همين‌ كار را مي‌كند. سرش‌ را آقا پايين‌ انداخته‌، تصميمت را بگير.

رفتن‌ تو همين‌ است‌ كه‌ تصميم‌ نگيري‌، تعهد نكني‌ كه‌ از اين‌ به‌ بعد ديگر گناه‌ نكني‌، از اين‌ به‌ بعد ديگر بد نباشي‌. تصميم‌ بگير، بيا توي اين‌ هفتاد و دو نفر. چون‌ امام‌ زمان‌ ما مي‌خواهد دنيايي‌ را اصلاح‌ كند خيلي‌ يار و ياور مي‌خواهد، هفتاد و دو نفر كمش است،‌ همة‌ شما را مي‌پذيرد.‌ چشم‌ دلت‌ و باز كن‌ ببين‌ طوماري‌ در دستش‌ گرفته‌، كي‌ است كه‌ بماند و تعهد بكند كه‌ ديگر آقا حجة‌الله‌!من‌ از زبان‌ اكثر و بيشتر اين‌ مردم‌ عرض‌ مي‌كنم‌، آقا! اگر ديگر قطعه‌قطعه‌مان‌ كنند، اگر با قيچي‌، با مقراض‌ بدن‌مان‌ را قطعه‌قطعه‌ كنند، دست‌ از ياري‌ تو برنمي‌داريم‌. حضرت‌ ابي‌عبدالله‌ سرش‌ را بلند كرد، يك نگاهي‌ به‌ اين‌ جمع‌ كرد، چرا تو نرفتي‌؟ چرا تو نرفتي‌؟ آقا! يك‌ عمر آرزو داشتيم‌ به‌ محضرت‌ باشيم‌ حالا كجا برويم‌؟؟؟ يا صاحب‌ الزمان‌، آقاجان‌! ما يك‌ عمر آرزو مي‌كشيديم‌ كه‌ جمال‌ تو را ببينيم‌، حالا دست‌ از دامنت‌ برداريم‌ ابداً.

آقا! اگر هفتاد مرتبه‌ ما را بكشند، بدن‌مان‌ را بسوزانند، دو مرتبه‌ زنده‌مان‌ كنند، دست‌ از ياريت‌ برنمي‌داريم‌.

امشب‌ يك عدّه توي آن تاريكي، يك عده‌ اين‌ها را گفتند، فردا هم‌ نشان‌ دادند. شما هم‌ به‌ خدا قسم‌! اگر با كمال‌ قاطعيت‌ و جديت‌ قول‌ بدهيد به‌ امام‌ زمان‌تان كه‌ از اين‌ به‌ بعد از ياران‌ آن حضرت‌ باشيد همان‌ عملي‌ كه‌ امشب‌ ابي‌عبدالله‌الحسين‌ با اصحاب‌ و يارانش‌ كرد آقا، امام‌ زمان‌، هم‌ با شما مي‌كند. مي‌دانيد چه‌ كرد؟ گفت‌: حالا بيايد جاي‌تان‌ را در بهشت‌ ببينيد. وقتي‌ انسان‌ يك معامله‌اي‌ مي‌كند مي‌خواهد يك خانه‌اي‌ بخرد‌ پول‌ را همين‌قدر كه‌ حاضر كرد كه‌ بدهد مي‌گويند: پس‌ خانه‌ را هم‌ ببين‌. بيايد نگاه‌ كنيد امشب‌ حبيب‌ بن‌ مظاهر، مسلم‌ بن‌ عوسجه‌، بُرَيْر، ظُهير اين‌ها آمدند نگاه‌ كردند اين‌ باغ‌ پر اهميت‌ در كنار پيغمبر اكرم‌، در كنار فاطمة‌ زهرا، در كنار ابامحمد حسن‌ بن‌ علي‌ اين‌ مال‌ ما است‌؟ بله‌، مال‌ شما است‌. فردا شب‌ اين‌ موقع‌ آن‌جا هستيد.

يا بقية‌الله‌!مي‌شود ما هم‌ در بهشت‌ ظهور تو فردا شب‌ باشيم‌؟! سر را بلند كنيم‌ بگوييم: «اَلَا يَا اَهْلَ‌ الْعَالَم» اي‌ مردم‌ دنيا! ديديد راست‌ گفتيم‌، اي‌ دشمنان‌ امام‌ زمان‌! ديديد ما مولا داريم‌، ديديد ما آقا داريم‌، اي‌ مردم‌ دنيا! ديديد ما يك روز عزيز شديم‌، ديديد شما چگونه‌ ذليل‌ شديد. يا بقية‌الله‌!ما هم‌ الان‌ در خيمة‌ شما نشستيم‌، «ان‌شاءالله‌» از ياران‌ آن حضرت‌ محسوب‌ بشويم‌. خداي‌ تعالي‌ اصحاب‌ حجة‌بن‌الحسن‌را وصف‌ كرده‌ در كتابش‌، در قرآنش‌ «نَعَتَّ اَهْلَهُ‌ فِي‌ كِتَابِكَ‌ فَقُلْتَ‌ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنيَانٌ مَرْصُوصٌ»([10]) اصحاب‌ امام‌ زمان‌ مثل‌ يك‌ كسي‌ هستند، يك‌ صفي دارند مثل‌ ديوار بتوني‌ تكان‌ نمي‌خورند. نمونه‌اش‌ هفتاد و دو نفر فردا صبح‌ «لما افتح‌ الحسين‌ يوم‌ عاشورا و صلي‌ باصحابه‌ صلاة»([11]) خوب‌ صبح‌ كرده‌ ابي‌عبدالله‌الحسين‌ امشب‌. نماز صبح‌ را خواند، اصحابش‌ پشت‌ سرش‌ اقتدا كردند. اي‌ خدا! مي‌شود ما هم‌ فردا صبح پشت‌ سر مولامان‌ حجة‌بن‌الحسن‌اقتدا كنيم‌؟!

«قَامَ خَطِيبًا» حضرت‌ سيد الشهدا ايستاد براي‌ اصحابش‌ خطبه‌ خواند. «قَامَ خَطِيبًا» يك‌ خطبة‌ قرّايي‌ خواند: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وَلَدِ آدَمَ » مرگ‌ براي‌ فرزندان‌ حضرت‌ آدم‌ مانند «قلاده‌» است‌ مانند گردنبند است كه‌ به‌ گردن‌ انسان‌ افتاده‌ همه‌ مي‌ميريم‌، بعضي‌ها با ذلت‌ مي‌ميرند، بعضي‌ها با عزت‌([12]).

از اول‌ كرة‌ زمين‌ كه‌ خدا حيات‌ را خلق‌ كرده‌ تا روزي‌ كه‌ بشريت‌ از روي‌ كرة‌ زمين‌ برداشته‌ بشود، بهترين‌ مُردن‌ها در ركاب‌ ابي‌عبدالله‌الحسين‌ بوده‌ و بعدش‌ هم‌ در ركاب‌ حضرت‌ بقية‌الله‌.آن يكي‌ را كه‌ حضرت‌ حجة‌بن‌ الحسن‌مي‌گويد: آقا نبودم‌ نبودم‌ كه‌ جان‌مان فدات‌ كنم‌([13]) ما هم‌ در زيارت‌ حضرت‌ سيد الشهدا عرض‌ مي‌كنيم‌ ما نبوديم‌.

ارواح‌ مؤمنين‌ و اجنه‌ و ملائكه‌ همه‌ آمدند ما هم‌ شايد آمده‌ بوديم‌ همه‌ آمدند حضرت‌ فرمود: نه‌ از شما تكليف‌ برداشته‌ شده‌، آن‌هايي‌ كه‌ در بدن‌ ظاهري‌ هستند منظورند اما در زيارت‌ عاشورا فردا ان‌شاءالله‌ مي‌خوانيم‌، در زيارت‌ عاشورا «وَ اَنْ‌ يَرْزُقَنِي‌ وَ اَنْ‌ يَرْزُقَنِي‌» اگر مصيبت‌ ابي‌عبدالله‌ را تحمل‌ كرديد «طَلَبَ ثَارِيكُمْ» خدا روزي‌ كند كه‌ ما طلب‌ خون‌ شما را زير ساية‌ امام‌ منصور، زير ساية‌ حجة‌بن‌الحسن‌،زير ساية‌ امام‌ مهدي‌ ان‌شاءالله‌ بگيريم‌. خدايا، خدايا!‌ اين‌ آرزو را در دل‌هاي‌ ما مگذار.

حضرت‌ فرمود: بيايد حالا معامله‌اي‌ كه‌ كرديد و قراري‌ كه‌ بسته‌ شد جاهاي‌تان‌ را ببينيد. فردا كه‌ ثمن‌ اين‌ باغ‌ بهشت‌ را داديد، تحويل‌تان‌ داده‌ بشود. نگاه‌ كردند، همه‌شان‌ ديدند. خوشا به‌ حال‌شان!‌ آن شخص‌ با ديگري‌ شوخي‌ مي‌كند، مي‌خندد امشب. آن ديگري‌ مي‌گويد كه‌ امشب‌ شب‌ خنده‌ است‌؟! مرحله‌اش‌ پايين‌تر بوده‌، آن مرحله‌اش‌ بالاتر؛ مي‌گويد: به‌ خدا قسم‌! من‌ تمام‌ عمرم‌ اهل‌ شوخي‌ و مزاح‌ نبودم‌ ولي‌ امشب‌ من‌ خوشم‌، فردا با امام‌ زمانم‌ وارد بهشت‌ مي‌شوم‌، چه‌ از اين‌ بهتر كه‌ كسي‌ يك‌ راهي‌ را با امام‌ زمانش‌ برود! ابي‌عبدالله‌الحسين‌ و من‌ و ساير شهدا در يك‌ راه‌ قرار مي‌گيريم‌. اي‌ خدا، اي‌ خدا، اي‌ خدا! آيا مي‌شود ما هم‌ با امام‌ زمان‌مان در يك‌ راه‌ قرار بگيريم‌.

ياالله‌ ياالله‌ ياالله‌! آيا مي‌شود ما هم‌ با حجة‌بن‌الحسن‌در يك‌ راه‌، در يك‌ مسير قرار بگيريم‌.

امشب‌ تا صبح‌ اصحاب‌ ابي‌عبدالله‌ مشغول‌ عبادت‌ بودند مشغول‌ راز و نياز با پروردگار بودند، ما هم‌ بايد به‌ تناوب‌ با خداي‌ عزيزمان‌ حرف‌ بزنيم‌.

اسم‌ اعظم‌ پروردگار، اين‌ را آقايان‌ بدانند به‌ خود حسين‌ قسم‌، «يا حسين» است. يا حسين‌ يا حسين‌.

حسينم‌ وا حسينم‌ وا حسينا حسينم‌ وا حسينم‌ وا حسينا حسينم‌ وا حسينم‌ وا حسينا



[1]بقره/155-157

[2]بحار: 99 / 215، جمال‏الأسبوع: 37

[3]عيون‏: 1 / 299، امالى صدوق: 129، بحار الانوار: 98 / 102

[4]مستدرك: 10 / 299، بحار: 98 / 63

[5]«… بِكُمْ يَبَاعِدُ نَائِبَاتُ الزَّمَانِ الْكَلْبُ وَ بِكُمْ فَتَحَ اللهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الرَّحْمَةَ وَ بِكُمْ يَمْسِكُ الْأَرْضُ أَنْ تَسِيخَ بِأَهْلِهَا وَ بِكُمْ يُثَبِّتُ اللهُ جِبَالَهَا عَلَى مُرْاسَيهَا وَ قَدْ تَوَجَّهْتُ إِلَى رَبِّي بِكَ يَا سَيِّدِي فِي قَضَاءِ حَوَائِجِي وَ مَغْفِرَةِ ذُنُوبِي …» بحارالأنوار: 98 / 212، كتاب‏المزار: 111 / 52

[6]«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْخَزَّازِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ حَضَرْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام وَ قَالَ لَهُ رَجُلٌ أَصْلَحَكَ اللَّهُ ذَكَرْتَ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام كَانَ يَلْبَسُ الْخَشِنَ يَلْبَسُ الْقَمِيصَ بِأَرْبَعَةِ دَرَاهِمَ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ وَ نَرَى عَلَيْكَ اللِّبَاسَ الْجَدِيدَ فَقَالَ لَهُ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام كَانَ يَلْبَسُ ذَلِكَ فِي زَمَانٍ لَا يُنْكَرُ عَلَيْهِ وَ لَوْ لَبِسَ مِثْلَ ذَلِكَ الْيَوْمَ شُهِرَ بِهِ فَخَيْرُ لِبَاسِ كُلِّ زَمَانٍ لِبَاسُ أَهْلِهِ غَيْرَ أَنَّ قَائِمَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ عليهم السلام إِذَا قَامَ لَبِسَ ثِيَابَ عَلِيٍّ ع وَ سَارَ بِسِيرَةِ عَلِيٍّ عليه السلام» كافي: 1 / 411

[7]توبه/41

[8]توبه/111

[9]«… ثُمَّ جَاءَ اللَّيْلُ فَجَمَعَ الْحُسَيْنُ عليه السلام أَصْحَابَهُ فَحَمَد اللهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْهِمْ فَقَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَاأَعْلَمُ أَصْحَابًا أَصَلَحَ مِنْكُمْ وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَفْضَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ اللهُ جَمِيعًا عَنِّي خَيْرًا وَ هَذَا اللَّيْلُ قَد غَشِيَكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا وَ لْيَأْخُذْ كُلُّ رَجُلٍّ مِنْكُمْ بِيَدِ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَ تَفَرَّقُوا فِي سَوَادِ هَذا اللَّيْلِ وَ ذَرُونِي وَ هَؤُلاءِ الْقَوْمِ فَإِنَّهُمْ لَايُرِيدُونَ غَيْرِي» لهوف: 90

[10]بحار: 99/110

[11]«اِنَّ الْحُسَيْنَ عليه السلام صَلَّى بِأَصْحَابِهِ الْغَدَاةً ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيْهِمْ فَقَالَ إِنَّ اللهَ قَدْ أَذِنَ فِي قَتْلِكُمْ فَعَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ» بحار: 45 / 86، كامل‏الزيارات: 73؛ «اِنَّ الْحُسَيْنَ صَلَّى بِأَصْحَابِهِ يَوْمَ أَصِيبُوا ثُمَّ قَالَ أَشْهَدُ أَنَّهُ قَدْ أَذِنَ فِي قَتْلِكُمْ يَا قَوْمُ فَاتَّقُوا اللهِ وَ اصْبِرُوا»بحار: 45 / 87، كامل‏الزيارات: 73

[12]«وَ رُوِيَ أَنَّهُ صلوات الله عليه لَمَّا عَزَمَ عَلَى الْخُرُوجِ إِلَى الْعَرَاقِ قَامَ خَطِيبًا فَقَالَ الْحَمْدُ للهِ وَ مَا شَاءَ اللهُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ سَلَّمَ خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وَلَدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلَّادَةِ عَلَى جِيْدِ الْفَتَاةِ وَ مَا أَوْلَهَنِي إَلَى أَسْلَافِي اِشْتِياقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُفَ وَ خَيْرَ لِي مَصْرَعٌ أَنَا لَاقِيهِ كَأَنِّي بِأَوصَالِي يَتَقَطَّعُهَا عُسْلَانُ الْفَلَوَاتِ بَيْنَ النَّوَاوِيسِ وَ كَرْبَلاءَ فَيَمْلَأَنَّ مِنِّي أَكْرَاشًا جُوَّفًا وَ أَجْرِبَةً سَغْبًا لَا مَحِيصَ عَنْ يَوْمِ خُطَّ بِالْقَلَمِ رَضَي اللهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ يُوَفِّينَا أُجُورَ الصَّابِرِينَ لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللهِ لَحْمَتُهُ وَ هِي مَجْمُوعَةٌ لَهُ فِي حَظِيرَةِ الْقُدْسِ تَقَرُّ بِهِمْ عَيْنُهُ وَ تُنْجَزُ لَهُمْ وَعْدُهُ. مَنْ كَانَ فِيْنَا بَاِذلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّنًا عَلَى لِقَاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّي رَاَحِلٌ مُصْبِحًا إِنْ شَاءَ اللهُ»بحار: 44 / 366، كشف الغمه:2 / 29، لهوف: 60

[13]«فَلَئْنْ أَخَّرْتَنِي الدُّهُورُ وَ عَاقَنِي عَنْ نَصْرِكَ الْمَقْدُورِ وَ لَمْ أَكُنْ لِمَنْ حَارَبَكَ مُحَارَبًا وَ لِمَنْ نَصَبَ لَكَ الْعَدَاوَةَ مُنَاصِبًا فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحًا وَ مَسَاءً وَ لَأَبْكِيَنَّ لَكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَمًا حَسْرَةً عَلَيْكَ وَ تَأَسُّفًا عَلَى مَا دَهَاكَ وَ تَلَهُّفًا حَتَّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمَصَابِ وَ غُصَّةِ الْاِكْتَيَابِ» بحار: 98 / 320

۹ محرم ۱۴۱۶- معرفت امامزاده‎ها

معرفت امامزادهها نهم محرم 1416 هجري قمري

آنچه مسلم است در عالم كارهاي غير عادي و غير طبيعي و خارق العاده به وجود ميآيد اين كارها يا هنر بشر است يا هنر طبيعت است و يا مافوق طبيعت و مافوق فكر بشر خيلي خيلي از علوم هست كه بشر ميتواند بر خلاف طبيعت كارهايي را انجام بدهد اينها را ميگويد خارق العاده كارهاي سحر آميز كارهايي كه هنري است ياد گرفتن دارد از قبيل كارهاي شعبده بازها هنرهاي فوق العادهاي كا بعضي از اشخاص دارند از قبيل كيمياگرها مثلاً كه نميخواهم زياد سر اين مطالب براي شما بحث كنم به خاطر اينكه اكثرتان يا همهتان بعضي از چيزهاي غيرطبيعي و غير عادي را ديدهايد بعضي از چيزهاي غيرعادي و غير طبيعي را خود طبيعت انجام ميدهد كه شبيه به كارهاي فوق العده است مثلا فرض كنيد در همين اطراف مشهد يك محلّي است كه كوه شكافته دقيقاً مثل اين است كه يك شمشيري گذاشته باشند يا يك چاقويي گذاشته باشند وسط پنير و دو نيمش كرده باشند انسان نگاه ميكند ميبيند فوق العاده غير طبيعي است همين نزديك مشهد هم هست قضايا و حكاياتي هم درباره آن گفته ميشود به هر حال هر چه هست يك چيز غير عادي است و لذا اين قبيل چيزها در سراسر كره زمين زياد است.

كار طبيعت باشد و تصادف طبيعت امّا اينطور طبيعي به نظر ميآيد و فوق العاده به نظر ميآيد تمام كارهاي كه با طبيعت چه به وسيله انسان و چه به وسيله خود طبيعت اينها نه اسمش كرامت است نه معجره. يك مسألهي ديگري هست در رديف همين مسايل كه اسمش كرامت است مثلاً شما به يك امامزاده متوسل ميشويد ميرويد نذري براي يك امامزاده ميكنيد فرزند مريضتان شفا پيدا ميكند يا به حسينهاي نذري ميبريد حاجتي كه معمولاً روي برنامههاي طبيعي انجام نميشود ميبينيد انجام شد شايد براي همهتان گفته باشم در همين نزديك ساري حسينهاي است به نام حسينيه پهنه كلا كه بعضي از شماها رفتهايد در آنجا مردم ميآيند شايد در هر هفته دهها نفر مريض معالجه ميشود مريضهايي كه اطبّا نميتوانند علاجش كنند نه امامزاده است نه معصومزاده است نه امام است يك حسينيه است فقط به خاطر نام مقدّس ابي عبد الله الحسين يك همچنين جرياني دارد اين را ميگويند كرامت معني كرامت را عرض كنم كرامت كار خداست منتها خداي تعالي بندهاش را اكرام ميكند به اينكه به دست او يك كاري را انجام بدهد شما يك نفري را دوست داريد او پول خودش ندارد كه خرج كند و در بين مردم با عظمت بشود كه يك مقداري پول به او ميدهيد ميگوييد تو به نام خودت خرج بكن تا مردم تو را احترامت كنند شما او را اكرامش ميكنيد قدرت مالي به او ميدهيد خداي متعال هم اين امامزادهها را چون اينها باب مبتلا به الناس است مردم بايد در خانه اينها بروند مردم بدون احتياج و بدون گرفتن حاجت در خانه كسي نميروند خداي تعالي اين امامزاده را اكرامش كرده كه مردم يكي دو تا دهتا حاجت بگيرند غالباً هم حوائج مادي و ظاهري است و به هم خبر بدهند و اينجا مجتمع بشوند و در اينجا عبادت يا اعمال خيري انجام بدهند و لذا در هر محلي كه اين تجربه شده يك امامزاده معتبري دفن است مردم آن محل بهتر از مردم شهر حتي ميروند ما با يكي از دوستان از شهر رشت آمديم براي آستانه اشرفيه اتفاقاً آن دوستمان توي همين مجلس هم هست پسر كوچكي همراه ايشان بود ميگفت توي آن شهر شمردم هفتتا چادري بيشتر نديدم من به او گفتم توي شهر آستانه اشرفيه نگاه كن شايد يكي بي چادر پيدا نشود اين چرا؟ با اينكه چهل كيلومتر بيشتر بين اين دو تا شهر فاصله نيست محيط هم يك محيط اين به خاطر اين امامزاده يا يك امامزاده ديگري كه آنجا هست به خاطر وجود اينها مردم آن شهر متديّنترند اين را بدانيد اين ستارگان فاطمه زهرا (س) كه دعبل ميگويد افاطمه قومي يا بنه الخير و اندبي نجوم سماوات، بأرض فلاتي اي فاطمه اي دختر خير خلق الله از جابرخيز گريه كن كه ستارگان آسمان روي زمين پراكنده شدهاند و گوشه و كنار هستند و اينها ستارگانند اينها نجوم هدايتند اينها چراغ هدايتند ولذا من اين سفارش را همانطور كه استادمان به من ميكرد من هم به شما عرض ميكنم كه هر كجا امامزادهاي ديديد احترام كنيد بعضي از افراد بسيار حتي بگويم كم فكر اينها اوّل ميروند ببينند آيا اين امامزداده سندي دارد يا ندارد بعد هم آيا آن امامزاده هست يا نيست من عرض ميكنم اصلا فرض كنيد امامزادهاي نيست آنجا اينجا به نام يك امامزادهاي بالاخره اين تشكيلات بر پا شده طبعاً خانه آن امامزادههست حالا ميخواهد بدنش زير خاكهاي اين امامزاده باشد يا نباشد ما به بدن امامزاده كه كار نداريم شما حوائجتان را از بدن امامزاده ميگيريد يا از روح امامزاده در همهجا هست يا اگر روح معيني باشد هر كجا به او متوسّل بشويد به شما كمك ما زياد ديديممن يكي از اين امامزاده معتبر را چهار جا زيارت كردم حمزه پسر موسي بن جعفر حضرت موسي بن جعفر يك پسر به نام حمزه بيشتر طبعاً نداشته در كاشمر باغ مزار حمزه بن موسي بن جعفر زيارت كردم در حضرت عبدالعظيم پشت سر حضرت عبدالعظيم را زيارت كردم در قم گنبد و بارگاه دارد حمزه بن موسي بن جعفر را زيارت كردم در شيراز هم اطراف شيراز حمزه بن موسي بن جعفر هست همه جا هم به قصد زيارت حضرت حمزه من رفتم ما كه بدن امامزاده را كه زيارت نميكنيم بدن اگر مثل بدن بعضي از اولياي خدا باشد كه زير خاك سالم مانده باشد با زحماتي روي قبر را هم باز كنند ما به ايشان سلام نميكنيم چون از دنيا رفتهبالاخره اگر هم خاك شده باشد باز زيارت كردني نيست روح امامزاده است كه ما از او حاجت ميخواهيم ميگوييم السلام عليك يابن رسول الله شما به حرم حضرت معصومه يا حرم حضرت عبدالظيم كه ميرويد به بدنش ميگوييد السلام عليك يا بن رسول الله السلام عليك يا بنت رسول الله يا به روحش. روح است كه همه كاره است آنجا هم حاضر است و خدا رحمت كند مرحوم حاج ملا آقا جان ميگفت كه وارد حرم حضرت معصومه شدم ديدم حضرت معصومه تا آنجا هم نميدانستم كه سه تا خانم ديگر هم توي آن ضريح دفن‎‎اند ديدم چهار نفر از خانمها نشستهاند چشم برزخياش باز شد بود اينجور مشاهده كرده بود به من گفتند روضه بخوان من اشعار دعبل را شروع كردم به خواندن ديدم بلند شدند خيال كردم خوب نخواندم معمولاً علامت اينكه يك منبري منبرش نميگيرد توي مجلس يك عده بلند ميشوند ميروند بلند شدند از جا بلند شدند. ديدم نور مقدس فاطمه زهرا (س) از در قبله وارد شد و اينها به خاطر احترام حضرت زهرا بلند شدند حضرت وسط نشستند آنها هم نشستند گفتند حالا بخوان بعد كه تحقيق كردم ديديم كه بله سه ته خانم ديگر هم از دختران امام صادق و حضرت موسي بن جعفر اينها در آنجا دفناند اينكه اينجا نشستند و ميگويند روضه بخوان اين بدن از زير خاك در آمده اين كار را ميكند يا روح مقدسشان هستند روح مقدسشان هست آنها هستند كه كرامت ميكنند آنوقت پروردگار متعال به اين ارواح مقدّسه به بعضي از اينها يك كمكهايي ميكنند يك وادي عجيبي است كه اگر كسي وارد بشود آنقدر تفريح دارد ديدني است كه اين ارواح هر كدام يك شغلي دارند شما خيال ميكنيد اولياي خدا آنهايي كه تزكيه نفس كردهاند روحشان در عالم آزاد است اينها وقتي مردند ديگر همينجور بيكار توي فضا هستند اينها به مردمي كه روي كره زمين زندگي ميكنند كمك ميكنند تقسيم بندي شده كمكهايشان يك عده ثروتمندان را به آنها كمك ميكنند يك عده به فقرا كمك ميكنند يك عده به زنها كمك ميكنند يك عده به مردها عجيب جرياني است. من هم مثل شما اطلاعي ندارم ولي از روايات و تجربيات و اينها خوب استفاده ميشود عجيب است شما ميكنيد الان جمعي اينجا آمدهاند شب تاسوعا است نشستهاند خيلي ساده بدانيد اگر مجلس مجلس با اخلاصي باشد اگر مجلس مرضي خدا و پيغمبر و ائمه باشد اين را بدانيد ارواح مؤمنين گذشته بيشتر از جمعيّت شما هست ملائكه بيشتراند باز، همه اينها هستند و حتي مؤمنين اجنّه زياد شركت ميكنند منتها خوب ما خودمان را ميبينيم ما در و ديوار ميبينيم. ما ملكوت را نميبينيم ما جلوي پايمان را فقط ميبينيم حالا خدا كند همين را هم ببينيم و الا ولهم اعين لا يبصرون بها خيليها هستند چشم دارند به وسيله آن چشم نميبينند هر چه ميبينند پول هست و خوردنيها هست و پوشيدنيها هست و ديدنيهاي ظاهري هست هيچ وقت شده نصف شب بلند شويد با خدا مناجات كنيد ملائكه را اطراف خودتان مشاهده كنيد من به يكي از آقايان گفتم خداي تعالي در قرآن ميفرمايد بعد از دو مرحله ملائكه بر ايشان نازل ميشوند الذين قالوا ربنا الله اين توبه است ثم استقاموا استقامت فوراً بعدش تتنزّل عليهم الملائكه ملائكه بر اينها نازل ميشوند الا تخافوا و لا تحزنوا ملائكه كمك شما ميكنند بچهتان از پله افتاده طبيعي اين است كه سرش بخورد به زمين و مغزش تكان بخورد ملك ميگيرد و ميگذاردش زمين آنقدر بلاها را از ما دفع كنند شما دست بچه دو ساله سه ساله را گرفته باشيد و از توي ترافيكها و از توي خطرات ردش كنيد آن بچه مشغول بازي خودش است هيچ هم احتمال نميدهد خطري در كار بوده باشد ولي شما ميدانيد كه چقدر خطر بوده و اين را از خطرات عبورش داديد ماها مثل همان بچهايم آنقدر خطرات دار البلاء محفوفه عجيب است دنيا يك خانهاي است كه به بلا پيچيده شده است همهجايش بلا است اگر ما بدانيد من يك طبيبي را ديدم خيلي استاد بود امّا خيلي نگران بود مطالبي در علم طب و ميكروب و در مسايل مختلف ميگفت گفتم تعجب است كه تو اصلاً ميخوابي ميكربهاي مختلف در اين فضا پخشند هر جايي از بدنتان را كه فكر كنيد هر سلولي ار از بدن احتمال تبديل به سلول سرطاني ممكن است بشود احتمالش هست و از همانجا كار شما را خراب كند و سلول پوست سلول پوستي باشد. سرطان انسان پوستش سرطان ميگيرد استخوانش سرطان ميگيرد. خونش سرطان ميگيرد مغزش سرطان ميگيرد شماها اينجا سالم نشستهايد اين را كه دفع كرده از شما كه دفع ميكند اينهمه خطرات را از شما ماها متوجه نيستيم عين آن بچه دو ساله خانهاي كه به بلا پيچيده شده خداي تعالي ميفرمايد: و المدبرات امرا آن ملائكه مدبرات امرند مواظب شما هستند هر جا هم كه تجربه كنيد يك اشكالي در كارتان پيش ميآيد. يك مرضي يك ناراحتياي از خودتان است از خودتان است كه بايد بگوييد لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين خوب ملائكه هستند ارواح يك قدري تزكيه نفس بكن ببين ارواح را هم به تو كمك ميكنند يا نه ملائكه در مرحله دوم شما را كمك ميكنند الّا تخافوا. ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه چه كار ميكنند؟ با انسان حرف ميزنند نترس ما هستيم محزون نباش خدا هست الا تخافوا و لا تحزنوا تو استقامت را تحكيم كن تو استقامت داشت باش نه از چيزي بترس نه براي چيزي محزون باش خوب اينها همه هستند ارواحشان هستند ما در بين ارواح امامزادهها غير از ائمه اطهار داريم كه به علماء و مراجع تقليد كمك ميكنند در بين افراد امامزادهها داريم افرادي كه بخ اصطلاح به افرادي كه داراي سير و سلوك و كمالات هستند كمك ميكنند استاد اينها هستند و از اين قبيل كه مجلس هم حتي مقتضي شرح بعضي از مسايل نيست. خوب شما رفتيد آن امامزاده را زيارت كرديد اولاً خانه پيغمبر است ميگوييد كه در اذن دخولش ميگوييد كه اللهم اني وقفت علي باب من ايستادم در درم دري از در خانههاي پيغمبر (ص) علي باب من ابواب بيوت نبيك اينجا خانه پيغمبر است اين پسر پيغمبر است. خوب حالا بر فرض چيزي هم نياشد خوب ميتوانيد اينجا محل عبادت است مردم اينجا ميآيند گناه ميكنند يا عبادت ميكنند. در يكي از شهرهاي اطراف كرمان رفته بوديم يك آشيخ چه عرض كنم بي سليقهاي يك نفر رفته در آنجا يك امامزادهاي بچهاش مريض بوده سرطان داشته اين امامزاده را ميسازم شفا پيدا كرده ثروتمند هم بوده امامزاده معصوم نيست كه واقعيت داشته باشد ولش كن خوب اين سليقهاست ديگر‎. خوب حالا اينجا هيچي نباشد اين كار هم بر فرض نشده باشد آقا مسجد مگر چيزي است تويش اين خانه كعبهاي كه اينجور حجاج دوربرش ميچرخند نه كسي تويش دفن است تازه اگر كنارش هاجر و اسماعيل دفن نباشند دور قبر پيغمبر اينجور مردم طواف پيغمبر اكرم اينجور طواف نميكنند اين چون منتسب به خدا است. شما يك امامزادهاي را متسب حالا آن كسي كه اوّل جعل كرده آن گناهش را كرده ولي شما از حالا ثواب ميبريد اينجا خانه پيغمبر است مثل حسينيه مثل مسجد منتسب به خدا است يك مسجد انسان ميسازد حق ندارد سر سوزن او را نجسش كند حتي اگر مسجد نجس شد و شما ميتوانيد اين مسجد را پاكش كنيد اگر نماز خوانديد اوّل و بعد مسجد را پاك كرديد نمازتان باطل است اوّل پاك كردن مسجد بعد نماز خواندن اين چون طهارت مسجد فوري است ولي نماز وقت داريد مگر آخر وقت باشد كه وقتي براي نماز خواندن نباشد مسجد چه وارد. انتساب به خدا داردٍ. اين هم انتساب به پيغمبر دارد اين هم انتساب به يك فرزند پيغمبر دارد و لذا با كمال اخلاص به هر امامزاده كه توي هر كوره دهي بود برويد زيارت كنيد گناهش گردن من ثوابش براي شما رسماً من دارم ميگويم و حاجتتان را هم مي‎‎گيريد با اخلاص اين امامزاده نباشد هيچكس هم نباشد پيغمبر هست خدا هست و خداي تعالي اكرام ميكند اين مقابر اين خانهها اين بقعههاي نور را اكرام ميكند تا مردم به آنجا رفت و آمد كنند.

والباب المبتلي به الناس خاندان عصمت دري هستند كه مردم بايد به آنجا وابسته باشند من اتيكم نجي هر كس بيايد در خانه شما نجات پيدا ميكند و من لم ياتكم هلك هر كس نيايد در خانه شما هلاك مي‎‎شود به خدا قسم حتي اينهايي كه با امامزادههاي كوچك. ما يك وقتي با چند نفر جوان رفته بوديم حضرت عبدالعظيم يكي از اين جوانها كه اتفاقا ماشين هم مال او بود اين نيامد توي حرم من به او گفتم بيا حرم گفت نه نميآيم رفتيم حضرت عبدالعظيم نيامد من ترسيدم توي ماشينش سوار بشوم آنقدر دعا خواندم چه اينها در عين حال خدا ميخواست بفهماند كه اين ماشين خطراتي ديگر دارد براي اينكه صاحبش نيامد توي حرم از شهر تهران ميخواستيم بياييم بيرون يك پنچري شد خوب ايستاديم تا پنچري را گرفت يك مقداري ديگر راه آمديم پنچر شد زاپاسش هم ديديم بادش در  رفته آنجا كه با كرده بود در رفته خوب مانديم خوب رفتيم اينطرف آنطرف به طرف چالوس ميرفتيم سر آن گردنههاي چالوس اين چرخش به كلي از بين رفت كه ما چند ساعتي سر آن كوهها سرما مانديم حالا شما ميگوييد اين تصادف بگويييد شايد هم براي هر كسي اين پيشامد نكند براي ما كه ديگر حواسمان جمع باشد حرم حضرت عبدالظيم خودش هم گريه كرد و همانجا و وسيلهاي فراهم شد كه ما به كاميون كه يك كاميون آمد ما را برداشت آورد تا شهر رساند من اينها را عقيدهدارم حالا بگوييد تو خيلي عوامي باشد تو خيلي نفهمي باشد تو خيلي سادهاي باشد شماها كه خيلي زرنگيد نكنيد از اين كارها. ما ميخواستيم برويم يكي از شهرها در قم رسيديم گفتيم آقا حتماً من بايد بروم زيارت يا بياييد از خارج شهر عبور كنيد توي شهر قم وارد شديم ميخواستيم برويم اصفهان توي شهر قم وارد شديم من بايد بروم زيارت ولو وقت گرفته باشد اينجوري بود اينها يك مسايلي است يك اعتقاداتي است امامزادهها كمك ميكنند به انسان انسان بايد احترام اينها را داشته باشد حالا امامزادهها بعضيشان بر بعضي فضيلت دارند بعضيهايشان يك امامزادهاي مثلاً فرض كنيد ناصر و ياصر توي آن گلستان مشهد كسي هم نميشناسد اينها فرزند كداميك از ائمه هستند با چند پشت واسطه اين واسطهها مسألهاي نيست شما نگوييد اين فاصلهاش زياد است با امام. پيغمبر اكرم فرمود‎: كل حسب و نسب منقطع الا حسبي و نسبي حضرت امامزاده داوود كه در تهران نزديك تهران هست يازده پشت ميرسد به امام من هر دفعه كه آنجا رفتم از او يك كرامت ديدم حضرت عبدالعظيم سه پشت ميرسد به امام آنهم به امام حسن مجتبي (عص) اينجا چه است گفتند كه اينجا يك امامزاده است رفتيم ما امامزاده را دوست داريم ميرويم زيارت حدالمقدور من اگر فرصتي باشد ميروم ديديم پسر اين امامزاده اينجا متولّي مردم است اينجا آخر خود آقازاده اينجا است.

پيرمردي بو و ما هم رفتيم خدمتش و آقا آنچنان كرامت دارد سيد عباس به او ميگويند گنبدي تشكيلاتي مگر فرق ميكند شجر نامهرا آوردند ديديم كه شجرنامه بسيار مرتب و خوب از آن امامزادههاي تعبير آن عربها در آن زماني كه جنگ بود كه اكثر آن قسمتها را بالاصطلاح عراق گرفته بود اين امامزاده مأمن و پناهگاه مردم بود از امامزادهها استفاده كنيد حالا امامزادهاي هست غير معروف گاهي بي حال به يك امامزادهاي گفتيم كه پسر عمو يك معجزهاي كرامتي يك كاري يكن يك خرده مردم بياورند پول بريزند اين ساختمان درست بشود  قضيه اينجوري است بعضي از امامزادهها هم مثل حضرت اباالفضل (ع) كه انسان سختش است بگويد امامزاده مثل قمر بني هاشم عجيب است امام فرمود: ان عمي العباس براي عمويم عباس خداي تعالي در بهشت خدايي تعالي يك مقامي قرار داده كه يغبطه جميع الشهداء. عجيب است اين عجيب شهداء غبطه ميخورند عجيب اباالفضل را ببين قمر بني هاشم را ببين چه مقامي دارد. من نميتوانم بگويم كه سيد الشهداء هم شايد آن مقام با عظمت را البته حالا ميگويم حضرت سيد الشهداء استثناء ولي حمزه سيد الشهداء يقيناً غبطه ميخورند كه يك امامزادهاي است يك امامزاده ديگر مثل علي اكبر خوب اينها خدا ميداند عرض ميكنم هم من سختم است بگويم امامزاده هم شما سختتان است بشنويد كه امامزاده است ولي امامزادهاند اينها آنقدر بزرگند آقا شما يك چيزي ميشنويد خدا قسمتتان كند برويد كنار قبر حضرت ابو الفضل من معتقدم يكسره حضرت ابا الفضل دارد كرامت ميكند معجزه ميكند آقا مثل بيمارستان اطراف ضريح حضرت ابوالفضل مريض خواباندهاند من مريضهاي مردني انسان ميرود بالاسر دو ركعت نماز بخواند ميبيند بر ميگردد ميبيند يكي دو تا از اينها خوب شدهاند خيلي عجيب است در همين مشهداين روي اين گردنه الله اكبر راه دزگز  معرف شده خيلي توي مشهد يك رانندهي ارمني اين ماشينش ميآيد كنار پرتگاه حتي تايرش هم ميآيد كنار پرتگاه ميگويد يا اباالفضل اينها همه ديده بودند كه ماشين معلق ايستاده بود سر گردنه مشهديها ميدانند شما شنيدهايد ديگر يادتان است شما خودتان ديديد عجيب اين اباالفضل است مسلمانها اينجوري كرامت ميكند تا چه رسد به پدر اباالفضل برادر ابوالفضل تا ميرسد به مثلاً پيغمبر اكرم لذا اسلام آورد مسلمان شد آنقدر از اين قضايا زياد است كه حساب ندارد پس دست كم نگيريد اين بزرگان دين را حالا ابوالفضل را شما شناختهايد در ميان همين فرزندان ائمه (عع) هستند كساني كه آنچنان با عظمتند با چند نفر گله كردهبودند رفته بودند مدينه از علماء چون مكرّر شده من خلاصهاش را ميگويم به پيغمبر اكرم گله كرده بودند كه قبر فاطمه زهرا را ما دوست پيدا كنيم كنار قبر فاطمه زهرا بنشينيم حضرت فرموده بودند فاطمه معصومه در قم به جاي قبر فاطمهالزهرا است آنجا را برويد زيارت كنيد من زار فاطمه بقم وجبت له الجنه خيلي عجبب است ها كسي كه زيارت كند حضرت معصومه را در قم واجب ميشود بهشت به او امام در زيارت حضرت معصومه دستور فرمودهاند كه بگوييد يا فاطمهاشفعي لي في الجنه اي فاطمه شفاعت كن من را در بهشت فان لك عند الله شاناً من الشأن پيش خدا در نزد خدا تو يك شأني داري تو يك مقامي داري آن شخص قمي در عالم رؤيا حضرت مرحوم صاحب قوانين را ديد صاحب قوانين در شيخان قم دفن است از علماي بزرگ بوده و بسيار مرر بزرگواري بوده در خواب به ايشان عرض ميكند حضرت معصومه مقام و شأنش اين است كه تمام مردم كرهي زمين را شفاعت ميكند‎. حالا يك دختر جوان به خاطر اينكه دختر تزكيه شدهي پاك حضرت فرمود. امامزادهها را خيلي احترام كنيد خوب امشب شب تاسوعا است من اين مقدمه را عرض كردم به خاطر اينكه تعجب نكنيد اگر خدا حضرت ابوالفضل (عص) ار داراي اينهمه كرامت كرده اكرامش ميكند قدرتش را خدا ميريزد توي جيب حضرت ابوالفضل ميگويد خرج كن كارت نباشد چرا؟ چرا؟ چرا خدا او را دست خودش قرار داده؟ چرا خداي متعال ابوالفضل العباس را دوست دارد كه در بين مرديم معروف بشود به باب الحوائج چرا؟ براي اينكه ابوالفضل هر چه داشت در راه خدا داد همين امروز يك نفري از من يكي از مبليغين محترم از من سؤال ميكرد اين اشعار منظور چه است آخر ميشود انسان از دستش از بدنش قطع شده باشد يك خرده به اينها فكر كنيد در عين حال دارد اين فكر ممكن است كه بايد بگويد آخ دستم به خودش بپيچد ببينيد چه ميگويد اصلاً به فكر درد دست اصلاً نيست. هر كس بگويد مصيبت براي اينها بوده اشتباه كرده محبتشان اين بوده كه چرا مردم متوجه خدا و دين نميشوند ببينيد دست راست قطع شده ميگويد والله قسم ميخورد ابوالفضل براي اين‏كه فردا نگويند همينجور گفت و رجز خوانده والله ان قطعتموا يميني خوب گوش بدهيد به خدا قسم اگر دست راست من را قطع كرديد اني احامي ابداً عن ديني من از دين حمايت ميكنم و عن امام صادق اليقيني از          ما اگر يك سيلي بخوريم از امام زمانمان حمايت نميكنيم ما اگر يك كلمه حرف بشنويم از امام زمانمان حمايت نميكنيم اباالفضل دستش از بازو قطع شده خون دارد ميريزد بالاخره حالت بشري دارد جنبه بشرياش مثل ما است ميگويد: و الله ان قطعتموا يميني اني احامي ابداً عن ديني يعني هيچي در من تاثير ندارد. دست چپش را قطع ميكنند باز همينطور اصلاً تكان نميخورد اينها به خدا قسم قصه نيست انسان ممكن است خودش را به يك جايي برساند كه هيچ مسألهاي باريش مهم نباشد فقط دين مهم باشد و اين تعليماتي است كه به ما ميدهند و الًا حضرت ابوالفضل (عص) نميخواست توي صحراي كربلا شعر بخواند بعضيها ميگويند خودش را ميخواسته تقويت كند نه خدا تقويتش كرد امير المؤمنين او را تقويتش كرده بود حضرت امام حسن مجتبي او را تقويتش كرده بود حضرت سيدالشهداء او را تقويتش كرده بود در دامن اين ائمه تربيت شده بود آنوقت دو تا بگر دارد حضرت ابوالفضل يكي مشك آب را برساند يكي هم. روز تاسوعا را ميدانيد چرا منتسب را حضرت ابوالفضل (عص) ميكنند به خاطر دو چيز يكي اينكه مثل فردايي شمر ميآيد وارد كربلا ميشود حكم آورده از طرف عمر سعد و از طرف ابن زياد كه كار را يكسرهاش كنيد يكسو بشود يا بيعت يا جنگ اين را برداشته آورده ابن زياد اين دست و آن دست ميكرد يك خرده باصطلاح ا ز الاغ، شعورش يك خر ذره بيشتر بود. چه بگويم حيف اسم آنها است روز اين افراد. كه روز قيامت اگر از ما سؤال كند الاغ كه من چه كرده بودم كه من را به اين‏ها تشبيه كردي ما چه جواب بدهيم. اين دست و آن دست ميكرد ولي شمر آمد با قاطعيت ……حمله كردند لشگر عمر سعد به طرف خيمه‏ها يك دفعه دسته جمعي آمدند حضرت سيد الشهداء هم كنار يكي از خيمهها نشسته و به صورت ظاهر سرش را روي زانو گذاشته تنها است حضرت زينب (س) دوان دوان آمد خدمت برادر كه برادر اين‏ها دارند حمله ميكنند حضرت سيد الشهداء برادرش است يك شعري يكي از علماء گفت خودش پشيمان شد گفت: يوم الا بالفضل استجار به الهدي. روز عاشورا روزي بود كه هدي مركز هدايت حضرت سيد الشهدا است حضرت سيدالشهداء از ابوالفضل پناه خواست بعد خودش گفت اين چه شعري بود من گفتم در خواب حضرت سيد الشهداء را ديد حضرت سيد الشهداء فرمودند يوم الا بالفضل  استجار به الهدي گفت جانم به قربانت برادر برو ببين آنها چه ميگويند جريان ديگري كه روز تاسوعا حضرت ابوالفضل دارد نشستهاند توي خيمه با اصحاب و برادرش و گرم صحبتهاي علمي و معنوي هستند همه با هم نشستهاند شايد خوشترين ايامشان اين بوده اين روزها بوده ايامي كه در خدمت ابي عبدالله الحسين اين اصحاب خاص مينشستند يك‎‎دفعه از پشت خيمه صدايي بلند شد اين نبوا اختنا پسران خواهر ما كجا هستند حضرت ابوالفضل شناخت صداي شمر بود حضرت سيد الشهداء هم شناخت حضرت ابوالفضل سرش را انداخت پايين. خدا برايتان نياورد يك آدم بد نام كثيفي بيايد توي مجلسي كه شما با عدهاي از شخصيتها نشستيد صدا بزند كه قوم و خويشما به عنوان انتساب به شما شما را صدا بزند خجالت ميكشيد ميگويند ابوالفضل (عص) در كنار ابي عبدالله سرش را پايين انداخته عرق كرده حضرت سيد الشهداء فرمود كه جوابش را بده  ولو كان فاسقا اگر چه اين شخص فاسق است ما ميدانيم با تو هيچ ارتباطي ندارد جوابش را بده آمد بيرون حضرت ابوالفضل آمد بيرون شمر گفت كه من براي تو امان نامه آوردهام فردا اينجا جنگ ميشود همه كشته ميشوند و من راضي نميشوم تو با اين انتسابت انتسابي هم نبوده اجدادامالبنين با اجداد شمر تقريباً از يك فاميل بودهاند يك فاصلهاي. فردا اينجا جنگي ميشود كشته ميشوند همه تو بيا اين امان نامه را بگير هر كس جلويت را گرفت بگو من از طرف ابن زياد در امانم حضرت ابوالفضل گفت خدا تو را و آن كسي كه اين امان نامه را نوشته و امان نامه را لعنت كند براي من امان نامه ميآوري كه من برادر عزيزم را امام زمانم را تنها بگذارم و بروم خدايا ما را هم در ركاب امام عصر (ا) نميخواهيم بگوييم لياقتش را نداريم بگوييم مثل ابوالفضل ولي پايدار با استقامت قرار بده، روز تاسوعا يك همچنين روزي است متعلق به ابوالفضل العباس است براي اينكه فكرتان راحت باشد روز عاشورا فقط و فقط عزاداري كنيد باب الحوائج است خدا ميداند گاهي در كربلا كه بوديم بعضي ها زيارت حضرت سيد الشهداء كه ميرفتند از حضرت سيد الشهداء چيزي نميخواستند ميگفتند ميرويم حرم باب الحوائج ابوالفضل العباس حوائجمان را عرض ميكنيم و خدا هم همينطور دستور داده امامها هم همينطور دستور دادهاند كه زيارت كه كردي آداب زيارت حضرت ابوالفضل از است وقتي زيارت كرديد برويد بالاسر دو ركعت نماز بخوانيد و بعد از خدا حوائجتان را را بخواهيد كه اينجا بر آورده ميشود و هر كجا روضه حضرت ابوالفضل خوانده بشود آنجا مثل كنار قبر مطهر حضرت ابوالفضل است يك قضيهاي توي ذهنم ميآيد كه عرض كنم خدا رحمت كند مرحوم حاج ملا آقا جان ميگفت كه من يك سال در كربلا بودم  جايم هم توي يكي از اين مقبرههاي صحن حضرت سيد الشهداء بود يك شب ديدم كه رفته بودم حرم حضرت ابوالفضل زيارت ديدم تا جوان آمدند يكيشان آمد گفت      ابوالفضل خورد به زمين يكي ديگر هم فرار كرد جمع شدند اين را برداشتند ديدند بيهوش شده برداشتند آن بزرگشان گفت كه اگر كسي او را شفا بدهد حضرت سيد الشهداء (ع) است برداشتند آوردند اتفاقاً انداختند همان كنار مقبرهاي كه ما آنجا شبها ميخوابيديم شب اول و دوم و سوم چون يك كسي كه مورد غضب واقع ميشود تا سه روز بيشتر زنده نيست من شب سوم منتظر     اين يا بايد خوب بشود يا بميرد همينجور نگاهش ميكردم يك وقت ديدم بلند شد و نشست داد زد جمعي كه مواظبش بودند ريختند گفت يك ريسمان بياوريد به گردن من ببنديد بكشيد طرف حرم حضرت ابوالفضل ميگفت اين كار را كردند بعد در صحن كه رسيد گفت اين ريسمان را ببنديد به پاي من و من را بكشيد گفتند سرت ميخورد به سنگها به پلهها گفت آن كسي كه مرا شفا داده من را مواظب است آوردنش توي صحن ايستاد. در مقابل ضريح حضرت ابوالفضل عرض كرد آقا من غلطي كردم شما چرا آبروي مرا برديد و بعد هم دستور داد يك پولي به همان جواني كه آن شب همراهش بود دادند و يك صدقهاي هم دادند و خلاصه دورش كه خلوت شد گفتم كه من از اوّل تا به آخر بودم جريان چه است؟ گفت آن جواني كه با من بود آن از من پولي ميخواست خيلي فشار آورده بود من گفتم تو نميخواهي از من گفت بيا قسم بخور به ابوالفضل رسممان شده. من هم بي حيايي كردم آمدم توي صحن گفتم به جان ابوالفضل ديگر افتادم بدنم درد ميكرد در فشار بدي بودم تا به امشب كه ديدم ملائكه رفت و آمد ميكنند تشريفاتي قائل شدهاند گفتم چه خبر است گفتند حضرت ابوالفضل به زيارت برادرش سيد الشهداء ميروند آمدم سر راهش حضرت به من يك تك پايي زدند فرمودند در خانهاي آمدي كه اگر جن و انس در اين خانه جمع شوند خدا آنها را مأيوس بر نميگرداند بلند شو من بلند شدم خوب شدم حالا فهميديد كجا ميرويد و چه كسي واسطهتان امشب هست و از همه مهمتر محبت حضرت بقيه الله (ا) به عمويش ابوالفضل العباس كه در يك جريان فرمود به حاج محمد علي فشندي فرمود كه روز عرفه چون توي خيمه شما اين قضيه را من نوشتهام چون توي خيمه شما روضه عمويم ابوالفضل خوانده ميشود من ميآيم آنجا ميگويد روز عرفه شروع كردم روضه حضرت ابوالفضل خواندن ديدم آقا نيامد آمدم از در خيمه بيرون ديدم گوشش را گذاشته به ديوار خيمه و دارد روضه را گوش ميدهد و اشك ميريزد حالا چراغها را خاموش كنيد ميخواهيم عزاداري كنيم شب تاسوعا است از همه التماس دعا دوستان و ياران حضرت بقيه الله از اينكه جايتان تنگ است گرم است از زن و مرد عذر ميخواهم ولي بدانيد ما امشب چون همهجا نام مقدس حضرت ابوالفضل برده ميشود امشب ما ميزباني چون حضرت بقيه الله (ا) داريم آقا جان من اجازه ميدهيد اجازه ميدهيد من بخوانم يا بقيه الله شما آنجا روح مقدستان بوده در كربلا ديديد آنوقتي كه عموتان حضرت ابوالفضل آمد كنار خيمهها ديد صداي همهمهاي از ميان يكي از خيمهها بلند است دامن خيمه را پايين زد چشمش افتاد نگاه كرد ديد اين اطفال خردسال دامنهاي عربي را بالا زدهاند از كثرت عطش از رطوبت زمين استفاده ميكنند آقا ابوالفضل آمد خدمت برادر لقد        صدري برادر سينهام تنگ شده برادر ديگر دنيا بر من فشار آودهاجازه ميدان به من بده بروم جانم را قربانت كنم حضرت سيد الشهداء و حضرت ابوالفضل حركت كردند حضرت ابوالفضل به طرف شريعه ميرود جنگي ميكند حضرت سيد الشهداء به طرف شمال حركت كرده و جنگ ميكند به يك ديگر با كلمهالله اكبر خبر سلامتي يكديگر را ميشنوند در اين بين حضرت ابوالفضل وارد شريعه شد دست برد زير آب آب را آورد در مقابل صورتش يا نفس هوني الحسين معطّشا اي نفس من خوار شو حسين تشنه لب است تو ميخواهي آب بخوري جانمان به قربانت يا ابوالفضل العباس مشك ر ا پر از آب كرد از شريعه بيرون آمد صدا زد الله اكبر حسين هم جواب داد الله اكبر اين دو تا برادر به هم فهماندند هنوز سالمند امّا يك وقت صداي ابوالفضل بلند شد يا اخا ادرك اخاك برادر برادرت را درياب راوي ميگويد سيد الشهداء او را برگرداند به طرف صداي ابوالفضل امّا با همه سرعتي كه به طرف برادر ميآمد دو دفعه از اسب پياده شد از روي زمين يك چيزي برداشت بوسيد نگاه كردم ديدم دستهاي ابوالفضل است ابوالفضل يا ابوالفضل ابوالفضل يا ابوالفضل… 

۲ محرم‌ ۱۴۱۶- رأفت‌ و مهرباني‌ الهي‌

 رأفت‌ و مهرباني‌ الهي‌ 2 محرم‌ 1416

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 لا يستوي‌ اصحاب‌ النار و اصحاب‌ الجنه‌. اصحاب‌ الجنة‌ هم‌ الفائزون‌

 آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ كردم‌ آيات‌ بسيار تكان‌ دهنده‌ و بسيار پر اهميت‌ بود. اگر چه‌ همة‌ آيات‌ قرآن‌ پر اهميت‌ است‌ اما گاهي‌ يك‌ جملاتي‌ در قرآن‌ خداي‌ تعالي‌ ذكر فرموده‌ كه‌ مثل‌ اينكه‌ يك‌ مقداري‌ خدا از ما گله‌ داره‌. خدا خيلي‌ مهربانه‌. خداي‌ تعالي‌ بيشتر دوست‌ داره‌ كه‌ محبتش‌ را ما به‌ مردم‌ برسانيم‌. ما بعكس‌ عمل‌ كرديم‌ در گذشته‌. بيشتر عذابش‌ را، فشارش‌ را، آنچه‌ كه‌ يك‌ ظالم‌ قدرتمند نسبت‌ به‌ ضعفاء ممكن‌ است‌ انجام‌ بده‌، خدا را آنطور معرفي‌ كرديم‌. شايد در گذشته‌ چون‌ فرهنگ‌ و فكر و عقل‌ مردم‌ زياد رشد نداشته‌ همينطور لازم‌ بوده‌ كه‌ بيشتر از طريق‌ خوف‌، ترس‌، مردم‌ را وادار به‌ عمل‌ كنيم‌. ولي‌ فكر مي‌كنم‌ اگر آنوقتها اينطوري‌ بوده‌، در زمان‌ ما مردم‌ رشد فكريشون‌ طوري‌ شده‌ كه‌ با محبت‌ بهتر ميشه‌ اينها را به‌ قوانين‌، به‌ دستورات‌ وادار كرد. الان‌ در ممالك‌ مختلف‌، وقتي‌ انسان‌ تاريخ‌ را نگاه‌ ميكنه‌ مي‌بينه‌ بطور كلي‌ سلاطين‌ گذشته‌ و يا رؤساي‌ جمهور يك‌ قرن‌ قبل‌ و بالاخره‌ زمامداران‌ يك‌ قرن‌ قبل‌ به‌ طور كلي‌ با استبداد، با چوب‌ و فلك‌، با زندان‌ و ترساندن‌، مردم‌ را به‌ طرف‌ عمل‌ كردن‌ به‌ قوانيني‌ كه‌ در مملكت‌ بوده‌ وادار ميكردند. اما زمان‌ ما به‌ هيچ‌ وجه‌ در بين‌ جامعة‌ تحصيلكردة‌ رشد پيدا كرده‌، اين‌ فكر و اين‌ برنامه‌ قابل‌ پذيرش‌ نيست‌. شما در همين‌ ايران‌، آنچه‌ را كه‌ زمان‌ صفويه‌ و قاجاريه‌ نسبت‌ به‌ حتي‌ زمان‌ رضاخان‌ ملعون‌، آنچه‌ را كه‌ نسبت‌ به‌ مردم‌ انجام‌ مي‌دادند و شايد هم‌ سياست‌ همين‌ را اقتضاء ميكرده‌، اگر يك‌ روزش‌ را بنا بشه‌ الان‌ انجام‌ بدهند، مردم‌ قيام‌ مي‌كنند. نه‌ در ايران‌ اينطور باشه‌. در ممالك‌ ديگر هم‌ همينطوره‌. در همه‌ جاي‌ دنيا رشد فكري‌ مردم‌، رشد فكري‌ بشريت‌ بخاطر سواد، بخاطر زحماتي‌ كه‌ در اكتشافات‌ و اختراعات‌ كشيده‌اند، بخاطر باز شدن‌ افكارشون‌ هيچ‌ كجاي‌ دنيا، مگر حالا يك‌ جائي‌ باشد كه‌ ما اطلاعي‌ نداشته‌ باشيم‌، مردم‌ هيچ‌ مملكت‌ حتي‌ مملكتهاي‌ استعماري‌ صددرصد حاضر نيستند كه‌ مثل‌ مردمي‌ كه‌ در فرض‌ كنيد اوائل‌ سلطنت‌ رضاخان‌ بودند، آنجوري‌ باشند. تحت‌ آنطور فشار و اعمال‌ زور و قدرت‌. آزادي‌ ميخوان‌، محبت‌ ميخوان‌. امروز مردم‌ محبت‌ مي‌خواهند. رعايت‌ حالشون‌ بايد بشه‌. مطابق‌ محبتشون‌، مطابق‌ فكرشون‌، مطابق‌ عقلشون‌ بايد با آنها رفتار بشه‌. امروز به‌ هيچ‌ وجه‌ نمي‌پسندند كه‌ يك‌ قدرتمندي‌، يك‌ ديكتاتوري‌ در رأس‌ كار آنها باشه‌ و اينها را ندانسته‌ يا دانسته‌، وادار به‌ كارهايي‌ بكنه‌.

 بنابراين‌ من‌ اين‌ مقدمه‌ را عرض‌ كردم‌ بخاطر اينكه‌ اگر در زمانهاي‌ گذشته‌ بخاطر نداشتن‌ فرهنگ‌ و نداشتن‌ فكر و به‌ اصطلاح‌ بيسوادي‌ مردم‌ لازم‌ بوده‌ كه‌ مبلغين‌ مردم‌ را از خدا بترسونند تا دست‌ از پا خطا نكنند كه‌ همين‌ جايش‌ را هم‌ من‌ فكر نمي‌كنم‌ در خصوص‌ خدا اينطور باشد. به‌ خاطر اينه‌ خود خدا اين‌ مطلب‌ را بهتر آگاهه‌ و در عين‌ حال‌ پروردگار متعال‌ در آن‌ زماني‌ كه‌ مردم‌ اصلا فرهنگ‌ نداشتند، در زمان‌ جاهليت‌، اين‌ قرآن‌ نازل‌ شده‌. سرتاسر قرآن‌ هر كجا خداي‌ تعالي‌ وارد مطلبي‌ شده‌، با محبت‌ وارد شده‌. من‌ فكر ميكنم‌ حتي‌ بي‌ فرهنگ‌ترين‌ جامعه‌، اگر از طريق‌ محبت‌ با آنها روبرو انسان‌ بشه‌، بهتر آنها به‌ دستورات‌ اين‌ شخصي‌ كه‌ محبت‌ به‌ آنها ميكنه‌، عمل‌ ميكنند. حالا ما از گذشته‌ شايد درست‌ اطلاع‌ نداشتيم‌ يا نداريم‌. مبلغين‌ گذشته‌ در منابر و در محافل‌ و در مجالس‌ كه‌ در ايام‌ محرم‌ و در ايام‌ ماه‌ رمضان‌ و يا در ايام‌ ماه‌ صفر تشكيل‌ مي‌دادند، مردم‌ را خيلي‌ از خدا مي‌ترساندند. نكنيد عذاب‌ دارد. نكنيد، آتش‌ جهنم‌ منتظر شماست‌. حتي‌ گاهي‌ مقدس‌ترين‌ و نزديكترين‌ افراد به‌ خدا، آنها را هم‌ مي‌ترساندند كه‌ مبادا عاقبت‌ بخير نشيد. مبادا در همان‌ لحظة‌ آخر بجاي‌ اينكه‌ بيفتيد توي‌ بهشت‌، توي‌ جهنم‌ بيفتيد. خلاصه‌ هم‌ در كتب‌ زياد اين‌ مطلب‌ نوشته‌ شده‌، غير از روايات‌ و آيات‌ قرآن‌، و هم‌ در سخنرانيهايي‌ كه‌ براي‌ ما نقل‌ ميكنند كه‌ هنوز هم‌ متأسفانه‌ از باب‌ آنها چنين‌ كردند ما هم‌ چنين‌ مي‌كنيم‌. گذشته‌ها اين‌ كار را كردند، ما هم‌ بايد انجام‌ بديم‌؛ مسئلة‌ خوف‌ و ترس‌ و بيم‌ از خدا مهمترين‌ چيز بوده‌. و حال‌ اينكه‌ پروردگار متعال‌ از اول‌ قرآن‌ تا آخر قرآن‌ كه‌ نگاه‌ بكنيم‌ در فواتح‌ سور، يعني‌ در شروع‌ سوره‌ها، همه‌ جا ميگه‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. يعني‌ خداي‌ مهربان‌، خداي‌ بخشنده‌، خداي‌ محب‌، خدايي‌ كه‌ دوستتون‌ داره‌. اين‌ كلمة‌ رحمان‌ و رحيم‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ خدا خيلي‌ دوستتون‌ داره‌. خدا حتي‌ كفار و دشمنانش‌ را هم‌ اظهار محبت‌ به‌ آنها ميكنه‌. رحمان‌ به‌ همين‌ معناست‌. يعني‌ كفار، بت‌ پرستها، كساني‌ كه‌ اصلا خدا را قبول‌ ندارند، ماركسيستها، كمونيستها، همة‌ اينها را خدا دوست‌ داره‌ و به‌ اينها محبت‌ ميكنه‌ و رحمانه‌ نسبت‌ به‌ اينهاست‌. و رحيمه‌ نسبت‌ به‌ همة‌ كساني‌ كه‌ به‌ او گرايش‌ دارند، او را دوستش‌ دارند. اين‌ را شما بدانيد. حتي‌ در تربيت‌ اطفالتون‌ رعايت‌ كنيد. با محبت‌ بهتر ميشه‌ بچة‌ خردسال‌ دو ساله‌ را تا شاگرد باصطلاح‌ بيست‌ ساله‌اتون‌، با محبت‌ بهتر مي‌تونيد وادارش‌ به‌ درس‌ خوندن‌، چيز يادگرفتن‌، بكنيد.

 من‌ بچه‌ بودم‌، يادم‌ نميره‌، مي‌خواستند از ما يك‌ كاري‌ بكشند. كاري‌ ما بكنيم‌. مي‌گفتند فلاني‌ اين‌ كار را ميكنه‌ چون‌ من‌ را، پدرم‌ ميگفت‌، چون‌ مرا زياد دوست‌ داره‌. ما پا ميشديم‌ مي‌رفتيم‌ اين‌ كار را انجام‌ مي‌داديم‌. اما همينجا شما بگيد كه‌ شما بايد اين‌ كار را بكني‌. ممكنه‌ از ترس‌ كتك‌ الان‌ بكنه‌. اما يقين‌ بدونيد همينقدر فهميد كه‌ كتكي‌ توي‌ كار نيست‌ نميكنه‌. محبت‌ اين‌ يك‌ مسئله‌اي‌ است‌ در بشر، بشر عاقل‌، در بشر انسان‌، بشر با فرهنگ‌، بيشتر اثر داره‌ تا خشونت‌. بخدا قسم‌ اگر مردمي‌ كه‌ در رأس‌ كارهاي‌ قدرتهاي‌ دنيا واقع‌ شدند، متأسفانه‌ وقتي‌ قدرت‌ به‌ دست‌ كسي‌ مي‌افته‌ خيلي‌ سخته‌ كه‌ خشونت‌ همراهش‌ نباشه‌. ميگه‌ منكه‌ قدرت‌ دارم‌ چرا نگم‌ بايد اينكار را بكني‌. من‌ كه‌ قدرت‌ دارم‌ چرا نگم‌ تو اگر نكني‌ چه‌ ميكنم‌. هيچكس‌ مثل‌ خدا نميشه‌ كه‌ اينهمه‌ قدرت‌، بي‌ نهايت‌ قدرت‌، خداي‌ تعالي‌ بايد اينطوري‌ كه‌ روي‌ برنامة‌ معمولي‌ طبيعي‌ ما، آن‌ قدرتي‌ كه‌ خدا داره‌ بايد بگيم‌ يا بكن‌ يا مي‌زنم‌ توي‌ سرت‌. همان‌ لحظه‌. تو يك‌ گناه‌ كوچك‌ بكني‌ يك‌ سيلي‌ محكم‌ بخوري‌. يك‌ عذاب‌ شديدي‌ ببيني‌. ولي‌ در عين‌ حال‌، اين‌ خداي‌ با اين‌ قدرت‌، با اين‌ عظمت‌، ميگه‌ من‌ شما را دوست‌ دارم‌. رحمانم‌، رحيمم‌، رئوفم‌، مهربانم‌، شما را از پدر و مادرتون‌ بيشتر دوستتون‌ دارم‌. تعبيراتي‌ هست‌ كه‌ من‌ چه‌ عرض‌ كنم‌؟، كه‌ در روايات‌ و آيات‌ هست‌ اما جرأت‌ نميكنم‌ بگم‌. بخاطر اينكه‌ شما نشنيديد. اگر الان‌ از من‌ بشنويد، شايد براتون‌ فوق‌ العاده‌ عجيب‌ باشه‌. شما يك‌ دفعه‌ اگر به‌ خدا بگيد يا به‌ امام‌ زمان‌ بگيد قربونت‌ برم‌، آنها ده‌ دفعه‌ ميگن‌، آنها صد دفعه‌ ميگند. من‌ عرض‌ كردم‌ آنچه‌ كه‌ ميدونم‌ و آنچه‌ كه‌ استنباط‌ كردم‌ و آنچه‌ كه‌ فهميدم‌ از آيات‌ و روايات‌، متأسفانه‌ همين‌ اندازه‌ ميتونم‌ بگم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در اول‌ هر سوره‌، چون‌ چيزي‌ كه‌ بيشتر در هر مقاله‌اي‌، در هر روزنامه‌اي‌، در هر نوشته‌اي‌ جلب‌ توجه‌ ميكنه‌، آن‌ بخش‌ اوليست‌ كه‌ بوسيلة‌ او مطلب‌ يا مقاله‌ شروع‌ ميشه‌. آن‌ كلمة‌ درشت‌ اول‌. در همة‌ سوره‌هاي‌ قرآن‌ ولو سوره‌اي‌ كه‌ آيه‌اي‌، سورة‌ يك‌ سطري‌، يك‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيمي‌ كه‌ انسان‌ ميگه‌ اين‌ بسم‌ اللهش‌ بيشتر، سورة‌ انا اعطيناك‌ الكوثر، فصل‌ لربك‌ و انحر، ان‌ شانئك‌ هو الابتر، در يك‌ خط‌ بيشتر نيست‌. يك‌ خط‌ هم‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. در سورة‌ حمد كه‌ نماز را با همة‌ آن‌ عظمتش‌، كه‌ لا صلاة‌ الا بفاتحة‌ الكتاب‌، در نماز كه‌ ركن‌ دينه‌، اين‌ قبلت‌ قبلت‌ ما سواها و ان‌ ردت‌ ردت‌ ما سواها. اگر رد بشه‌ همه‌ چيز رد ميشه‌، اگر نماز قبول‌ بشه‌ همه‌ چيز قبول‌ ميشه‌، در اين‌ سوره‌، در اين‌ عبادت‌، خداي‌ تعالي‌ گفته‌ سورة‌ حمد را بايد بخونيد. شما اگر سورة‌ حمد را نخونديد اصلا نماز نخونديد. لا صلاة‌ الا بفاتحة‌ الكتاب‌. شما هيچ‌ نمازي‌ نمي‌بينيد جز سورة‌ حمد را اقلا داره‌. خوب‌. اينجا در اين‌ سوره‌، دو مرتبه‌ گفته‌ رحمان‌ و رحيم‌. يكي‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. يكي‌ الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌. مالك‌ يوم‌ الدين‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌. الرحمن‌ الرحيم‌. مي‌بينيد؟ اين‌ معناش‌ چيه‌؟ معناش‌ اينه‌ كه‌ من‌ تو را دوست‌ دارم‌. ترساندن‌ بيجا اين‌ را بدونيد، انسان‌ از يك‌ چيزي‌ كه‌ بترسه‌، از او فرار ميكنه‌ و دوستش‌ هم‌ نميتونه‌ داشته‌ باشه‌. چرا ما از مرگ‌ اينقدر فرار ميكنيم‌؟ براي‌ اينكه‌ ترسيديم‌ از مرگ‌. مردن‌ ترس‌ داره‌. آنچه‌ كه‌ ما مي‌بينيم‌ از مردن‌ اين‌ است‌ كه‌ مي‌برند ما را مي‌شورند و بعد هم‌ زير زمين‌ مي‌كنند. من‌ بچه‌ بودم‌، كنار قبرستاني‌ ما را بردند. من‌ ديدم‌ كه‌ اين‌ بندة‌ خدا را كردند آن‌ زير. گفتم‌ به‌ پدرم‌، كوچيك‌ بودم‌، گفتم‌ آنجا چراغي‌، چيزي‌. گفت‌ نه‌. گفتم‌ ميترسه‌ كه‌ اين‌. گفت‌، پدرمون‌ هم‌ خوب‌ از همين‌ منبريها و از همين‌ امثال‌ من‌ چيزهايي‌ شنيده‌ بود. گفت‌ كه‌ بعله‌ آنجا عقرب‌ مي‌آيد به‌ سراغش‌، مار مي‌آيد به‌ سراغش‌، فشار داره‌ قبر. يك‌ ترسي‌ من‌ برداشتم‌ از مردن‌ خدا ميدونه‌ كه‌ بدنم‌ مي‌لرزيد. هر وقت‌ پدرم‌ مي‌خواست‌ بره‌ طرف‌ قبرستان‌ شبها، من‌ نمي‌رفتم‌. البته‌ بچه‌ بودم‌ آنموقع‌. همينكه‌ ايشان‌ گفته‌ بود من‌ مي‌فهميدم‌. مرده‌ را از دور كه‌ مي‌ديدم‌ يك‌ چند شب‌ خوابم‌ نمي‌برد. به‌ ياد اينكه‌ بايد ما بريم‌ آن‌ زيرها. قبرستان‌ و همه‌ چيز را ترك‌ كرده‌ بودم‌. تا خدا رحمت‌ كنه‌ استادمون‌، يك‌ روز نشست‌ براي‌ ما حرف‌ زد. ما را ساخت‌. كه‌ تو الان‌ وقتي‌ كه‌ بدن‌ انسان‌ را مي‌گذارند توي‌ قبر، مثل‌ اينه‌ كه‌ ناخنهايت‌ را گرفته‌ باشي‌ بكني‌ زير خاك‌. اينجوري‌ براي‌ من‌ توضيح‌ ميداد. هيچ‌ ترسي‌ داري‌؟ گفت‌ اين‌ بدنهم‌ وقتي‌ از روح‌ جدا شد اينطور حالتي‌ داره‌.

 خدا را، شما خدا را چه‌ جور مي‌شناسيد؟ براي‌ من‌ شرح‌ بديد. ما اينجا جلسة‌ منبر و اينكه‌ شماها حرف‌ نزنيد فقط‌ من‌ حرف‌ بزنم‌ نيست‌. خدا اينطوره‌ كه‌ اگر من‌ يك‌ گناه‌ كردم‌ مي‌برتم‌ توي‌ جهنم‌. چقدر؟ تا ابد. و زياد هم‌ سؤال‌ ميشه‌ كه‌ اين‌ چه‌ عذاب‌ نابرابريست‌. من‌ يك‌ دقيقه‌ يك‌ گناهي‌ كردم‌، حالا هر گناهي‌، تا ابد من‌ توي‌ جهنم‌ بمانم‌ خالدين‌ فيها ابدا. از قرآن‌ هم‌ استدلال‌ ميشه‌. اينجوري‌ ما خدا را مي‌شناسيم‌. خيلي‌ ظالم‌. بخدا قسم‌ ماها را طوري‌ ساختند، بعضي‌ از افراد يك‌ وقتي‌ يكي‌ از مراجع‌، از اساتيد ما ميگفت‌ منبر را بايد مجتهد، آنهم‌ مجتهد مطلق‌، بره‌. و الا امثال‌ من‌ و افراد شبيه‌ به‌ من‌ حق‌ نشستن‌ روي‌ منبر را ندارند. جاي‌ پيغمبره‌ اين‌ مكان‌. پيغمبر مي‌نشسته‌. اول‌ منبري‌ كه‌ در اسلام‌ ساخته‌ شد و اول‌ شخصي‌ كه‌ منبر رفت‌، پيغمبر اكرم‌ و زمان‌ پيغمبر اكرم‌ بود. خوب‌ زمان‌ غيبت‌ است‌ و قحط‌ الرجال‌ است‌ و افرادي‌ مثل‌ من‌ بايد بيايند بنشينند، شما هم‌ بنشينيد و بخواهيد استفاده‌ بكنيد. ما هم‌ كه‌ سليقه‌اي‌ نداريم‌ كه‌ مثل‌ يك‌ طبيبي‌ باشيم‌ كه‌ نبض‌ مريض‌ را بگيريم‌ و ببينيم‌ كه‌ اين‌ در چه‌ حدي‌ از كسالت‌ هست‌ و حرفها يا داروهايي‌ كه‌ به‌ او ميديم‌، كاملا مناسب‌ او باشه‌. يك‌ مجلس‌ اينجوري‌، افراد مختلف‌ نشسته‌اند. افراد كم‌ سن‌ هست‌، مسن‌ هست‌، جوان‌ هست‌، همه‌ نشسته‌اند. شما هيچ‌ طبيبي‌ را ديده‌ايد اينهمه‌ مريض‌ همه‌ جور مريض‌ داشته‌ باشه‌ آنهم‌ در سنين‌ مختلف‌، آنهم‌ در امراض‌ مختلف‌، و همه‌ را بخواهد معالجه‌ بكند با يك‌ سخنراني‌ يك‌ ساعتي‌. من‌ كه‌ فكر نمي‌كنم‌ در عالم‌ يك‌ همچين‌ طبيب‌ حاذقي‌ وجود داشته‌ باشه‌. يا يك‌ همچين‌ مريضها و مستمعين‌ گيرنده‌اي‌ وجود داشته‌ باشه‌ و تمام‌ اين‌ مجالسي‌ كه‌ متأسفانه‌ در سراسر عالم‌ اسلام‌ تشكيل‌ ميشه‌ الا نادر، همينجوره‌.

 ولذا يك‌ وقتي‌ فكر كردم‌ كه‌ اين‌ كار مفيد نيست‌. اين‌ مفيد نيست‌. بايد يك‌ يك‌، فرد فرد، افراد را بررسي‌ بكنم‌. اگر مي‌خواهم‌ من‌ مثلا كاري‌ انجام‌ بدم‌، خدمتي‌ انجام‌ بدم‌. يك‌ يك‌ افراد را بررسي‌ بكنم‌، روحياتشون‌ را بسنجم‌، برنامه‌اي‌ بهشون‌ بدهم‌ و آنها را باصطلاح‌ يك‌ نحوه‌ تربیتی‌ كه‌ خدا راضي‌ هست‌ انجام‌ بدهم‌. و حالا در باصطلاح‌ در يك‌ سطح‌ كلي‌ هم‌ اگر مي‌خواهيم‌ صحبت‌ كنيم‌، كلياتي‌ كه‌ به‌ درد مردم‌ بخوره‌. آقا در منبر من‌ الان‌ وظيفة‌ واجبمه‌ كه‌ اين‌ فكري‌ كه‌ تابحال‌ در مغز شما وارد شده‌ كه‌ از خدا مثل‌ از يك‌ ديكتاتور قدرتمند بي‌ حساب‌ كار كن‌ بدون‌ هيچ‌ نظمي‌، انضباطي‌ هر كاري‌ كه‌ مي‌خواد بكنه‌؛ شما را از اين‌ فكر نجات‌ بدم‌. اينجور نيست‌. خدا هر كه‌ را دوست‌ داره‌ هدايت‌ ميكنه‌، هر كه‌ را دوست‌ داره‌ گمراه‌ ميكنه‌؛ اين‌ در هيچ‌ كجاي‌ قرآن‌ نيست‌. اگر بهتون‌ گفتند، قرآن‌ را نفهميدند. خداي‌ تعالي‌ هر كه‌ را بخواد عذاب‌ ميكنه‌ هر كه‌ را بخواد عذاب‌ نميكنه‌ ميبره‌ توي‌ بهشت‌، بدون‌ هيچ‌ انضباطي‌، بدون‌ هيچ‌ برنامه‌اي‌، بدون‌ هيچ‌ قانوني‌. اين‌ درست‌ نيست‌. اين‌ اقل‌ كاريست‌ كه‌ من‌ مي‌تونم‌ در يك‌ اجتماعي‌ بكنم‌.

 همين‌ آيه‌اي‌ كه‌ تلاوت‌ شد، همين‌ آيه‌ ميگه‌ كه‌ لا يستوي‌ اصحاب‌ النار و اصحاب‌ الجنه‌. مساوي‌ نيستند. يعني‌ دو نفر كه‌ هر دو بندة‌ خدا باشند، خدا يكيشون‌ را ببره‌ توي‌ جهنم‌، يكيشون‌ را ببره‌ توي‌ بهشت‌ اينها مساوي‌ نبودند، مساوي‌ نيستند. هل‌ يستوي‌ الاعمي‌ و البصير. كور و بينا آيا مساويست‌؟ هل‌ يستوي‌ الذين‌ يعلمون‌ و الذين‌ لا يعلمون‌. دانا و نادان‌ مساويست‌؟ كسي‌ كه‌ خودش‌ خودش‌ را جهنمي‌ كرده‌، اين‌ كس‌ با آن‌ كسي‌ كه‌ خودش‌ خودش‌ را بهشتي‌ كرده‌ و خداي‌ تعالي‌ هم‌ همة‌ افراد را براي‌ بهشت‌ خلق‌ كرده‌ است‌، اينها مساوي‌ هستند. آخه‌ ما در همان‌ دعاي‌ كميلي‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ميگه‌ براي‌ توبه‌ است‌ و براي‌ ترساندن‌ است‌ و براي‌ اين‌ كه‌ اهل‌ گناه‌ بترسند در همين‌ دعاي‌ كميل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ببينيد چي‌ مي‌گه‌. مي‌فرمايد كه‌ اتسلط‌ النار علي‌ وجوههم‌ خرط‌ لعظمت‌ او در واقع‌ جواب‌ ماست‌ كه‌ تبليغاتمون‌ درست‌ نيست‌. آيا مسلط‌ مي‌شه‌ آتش‌ بر صورتي‌ كه‌ اين‌ سجده‌ كرده‌. و علي‌ قلوب‌ العترفت‌ بالهيتك‌ له‌ و علي‌ ضمائر حرت‌ من‌ العلم‌ حتي‌ ثارت‌ خاشعه‌. باطن‌ من‌ آيا آتش‌ مسلط‌ مي‌شه‌. آيا قلب‌ من‌ را آتش‌ مسلط‌ مي‌شه‌. بعد چي‌ مي‌گه‌. هيهات‌ ابدا. ما ذالك‌ الظن‌ بك‌. علي‌ اين‌ چنين‌ گماني‌ به‌ تو نداره‌. شما با خودتون‌ فكر مي‌كنيد خوب‌ لابد مي‌خواد خدا را تشويق‌ كنه‌، از اين‌ كارها نكنه‌ خدا. مثل‌ وقتي‌ آدم‌ مي‌برنش‌ تو دادگاه‌ مگه‌ مي‌شه‌ تو آقاي‌ به‌ اين‌ بزرگواري‌ به‌ اين‌ شخصيت‌، هندوانه‌ بده‌ زير بغلش‌ كه‌ ابدا تو اصلا ظلم‌ نمي‌كني‌، عليه‌ من‌ حكمي‌ نمي‌دي‌. خدا اين‌ حرفها، تحت‌ تأثير اين‌ حرفها واقع‌ نمي‌شه‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ به‌ خودش‌ قسم‌ نمي‌خواد كه‌ خدا را به‌ اصطلاح‌ نستجيب‌ بالله‌ مردش‌ كنه‌ كه‌ از اين‌ كارها نكنه‌. والا مي‌كرد، نه‌. حقيقتا اين‌ طوره‌. هيهات‌، هرگز ما ذالك‌ الظن‌ بك‌. اين‌ چنين‌ گماني‌ من‌ به‌ تو ندارم‌. و لا اخبرنا. من‌ يك‌ چنين‌ خبري‌ از جايي‌ برام‌ نرسيده‌. از خلق‌ تو لا كنك‌ تقدست‌ اسمائك‌ يك‌ استثنايي‌ داره‌ كه‌ اون‌ استثناء شماها هم‌ قدرتون‌ عقلتون‌، فكرتون‌، فهمتون‌ اين‌ استثناء را قائله‌. مي‌فرمايد كه‌ تقدست‌ اسمائك‌ اقسمت‌ ان‌ تملاها من‌ الكافرين‌. من‌ الجنة‌ و الناس‌ اجمعين‌ و ان‌ تخلد في‌ الهلمعاندين‌. معاند مي‌دونيد كية‌؟ صدامه‌. چكارش‌ مي‌كنند. شماها نظرتون‌ چيه‌؟ روز قيامت‌ صدام‌ را آوردند آبا و اجداد او هر كه‌ تو خط‌ تو در گذشته‌ و آينده‌ هست‌ اون‌ اشغل‌ اشقياء كه‌ روز اول‌ در به‌ پلوي‌ فاطمة‌ زهرا زد، اون‌ اشقل‌ آخرين‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را شهيد كرد. اون‌ اشقل‌  اشقياي‌ ديگر كه‌ در كرلا حسين‌ بن‌ علي‌ را شهيد كرد اينها را چكارش‌ كنه‌ خدا؟ تخلد فيهل‌ المعاندين‌. بلكه‌ مهرباني‌ خدا اينه‌ كه‌ اينها را عذابشون‌ كنه‌. تشفي‌ دل‌ شماها باشه‌. من‌ يك‌ وقتي‌ يك‌ خوابي‌ ديدم‌.خواب‌ ديدم‌ كه‌ صحراي‌ محشره‌، و يك‌ صف‌ طولاني‌ هم‌، ما آخرهاي‌ صف‌ بوديم‌. من‌ نمي‌دانستم‌ اين‌ صف‌ را ما براي‌ چي‌ وايستاديم‌. عادت‌ هم‌ وايستيم‌، تو خواب‌ وايستاده‌ بوديم‌. گفتش‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ تمام‌ عذابشون‌، اختيار عذابش‌ را مي‌ده‌ به‌ دست‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا. تا اون‌ كسي‌ كه‌ در به‌ پهلوي‌ فاطمة‌ زهرا زده‌ او را عذابش‌ كنند. وقتي‌ دلشون‌ خنك‌ شدن‌ بعد، بعدي‌ اين‌ صف‌ مال‌ اونه‌. صف‌ هم‌ خيلي‌ طولاني‌ بود. من‌ گفتم‌ پس‌ مي‌ارزه‌ بياستيم‌.

 خوب‌ اين‌ همه‌ را، هر كه‌ محبت‌ خدا نسبت‌ به‌ اين‌ همه‌ شهيدي‌ كه‌ در جبههه‌ كشته‌ شد و شهيد شد. اين‌ همه‌ خانواده‌ها، خوب‌ صدام‌ را اگر عذابش‌ نكنند اين‌ خانوادة‌ شهدا ناراحت‌ مي‌شن‌. به‌ اينها بي‌ محبتي‌ شده‌. والا هيهات‌، هيهات‌. ما ذالك‌ الظن‌ بك‌. خوب‌ پس‌ بريم‌ گناه‌ بكنيم‌. يك‌ عده‌ افراد خيلي‌ بي‌ سواد. خيلي‌ به‌ وجدان‌، خيلي‌ نفهم‌ مي‌گن‌ حالا ما پس‌ بريم‌ گناه‌ بكنيم‌ خدا كه‌ مي‌بخشه‌، خدا كه‌ مهربانه‌. اگر يك‌ كسي‌ به‌ شماها مهرباني‌ كرد بايد اذيتش‌ كرد. بدي‌ بكنيد با او؟ نه‌ سؤال‌. رفتيد خانة‌ يك‌ كسي‌ خيلي‌ صاحب‌ خانه‌ به‌ شما مهرباني‌ كرده‌ از دم‌ در همش‌ قربون‌ و صدقتون‌ شد و سفرة‌ خوبي‌ براتون‌ انداخته‌ و محبت‌ هم‌ كرده‌ و حتي‌ به‌ شما گفته‌ كه‌ اگر به‌ صورت‌ من‌ سيلي‌ هم‌ بزنيد من‌ قربون‌ و صدقتون‌ مي‌شم‌. اين‌ حالا كه‌ سيلي‌ آزاده‌ يك‌ چند تا سيلي‌، اين‌ را شما چجور آدمي‌ مي‌بينيد اين‌ آدم‌ اينطوريه‌ چطور آدميه‌؟ اين‌ را چند تا سيلي‌ بزنيد حالا كه‌ مسواك‌ زدن‌ آزاد شده‌. اون‌ كسي‌ كه‌ با همة‌ محبتهاي‌ خدا گناه‌ بكنه‌ چجور آدميه‌؟ ولي‌ اولياء خدا با همان‌ چشم‌ بهشون‌ نگاه‌ مي‌كنند. بشر به‌ اون‌ چشم‌ بهش‌، الان‌ شماها هيچ‌ كاري‌ نداريد اين‌ را مجسم‌ كنيد جلوي‌ خودتون‌، مهماني‌ رفتيد صاحب‌ خانه‌ دم‌ در دست‌ به‌ سينه‌. قربون‌ و صدقتون‌ مي‌شه‌، كفشهاتون‌ را حتي‌ واكس‌ مي‌زنه‌، من‌ نمي‌خوام‌ بگم‌ مي‌ترسم‌ به‌ خداي‌ تعالي‌ و به‌ عظمتش‌ والا خدا همة‌ مهربانيها را مي‌كنه‌. همه‌ چي‌ بهتون‌ مي‌ده‌، همه‌ چي‌ بهتون‌ ارزاني‌ داشته‌. سفرة‌ مفصل‌ انداخته‌ سر ظهر هم‌ گفته‌ آقا، آقاي‌ محترم‌، مي‌خواد امتحانت‌ كنه‌ يك‌ دونه‌ سيلي‌ هم‌ به‌ صورت‌ من‌ بزن‌ ولي‌ من‌ باز هم‌ قربون‌ و صدقه‌ات‌ مي‌شم‌. يا ببينيد اين‌ مهمان‌ يك‌ سيلي‌ زد. يقينا پستترين‌ اذكار اينجوري‌ فكر مي‌كنه‌ كه‌ هر چه‌ آب‌ دهن‌ انسان‌ داره‌ بريزه‌ تو صورت‌ اين‌ سيلي‌ زننده‌. مي‌شه‌ اينجور؟ چقدر انسان‌ بايد نفهم‌ باشه‌ كه‌ خدا را يقين‌ بكنه‌. ماها غفلت‌ داريم‌ كه‌ معصيت‌ مي‌كنيم‌. خدا را يقين‌ بكنه‌ و نعمتهاي‌ خدا را ببينه‌ و محبتهاي‌ خدا را بشنوه‌ و بدانه‌ كه‌ خدا حتي‌ او را به‌ جهنم‌ هم‌ نمي‌بره‌ هر چه‌ هم‌ گناه‌ بكنه‌، اينجوري‌ بايد با مردم‌ صحبت‌ كرد. يك‌ وقتي‌ من‌ كتاب‌ انوار زهرا را مي‌نوشتم‌، به‌ رواياتي‌ برخورد كردم‌ كه‌ در اين‌ روايات‌ آمده‌ كه‌ سادات‌ مثلا از آتش‌ جهنم‌ آزاداند. حالا من‌ داشتم‌ اينها را بررسي‌ مي‌كردم‌ يك‌ نفري‌ به‌ من‌ گفتش‌ كه‌ خوب‌ بعد يعني‌ گناه‌ آزاده‌، گفتم‌ اينجوري‌ فرض‌ كن‌. گفت‌ خوب‌، خوب‌ شد، مي‌ريم‌ تند تند گناه‌ مي‌كنيم‌. گفتم‌ فلاني‌ من‌ از وقتي‌ اين‌ روايت‌ را ديدم‌، حالا نمي‌خوام‌ تزكية‌ نفس‌ كنم‌، غفلت‌ و نمي‌خوام‌ خودم‌ را خوب‌ معرفي‌ كنم‌، غفلت‌ زياد هست‌، و كارهايي‌ هست‌ كه‌ انسان‌ ممكنه‌ كه‌ انسان‌ بدترين‌ گناه‌ را خداي‌ نكرده‌ بكنه‌ و بدترين‌ عذاب‌ را هم‌ بكشه‌. اما گفتم‌ بهش‌، گفتم‌ از وقتي‌ اين‌ روايات‌ را من‌ ديدم‌ به‌ خدا قسم‌ سختمه‌ يك‌ كار مكروه‌ انجام‌ بدم‌. آخه‌ يعني‌ چي‌؟ اگر يك‌ كار مكروه‌، مكروه‌ مثلا چيه‌؟ شما را صاحب‌ خانه‌ دعوت‌ كرده‌ خيلي‌ هم‌ مفصل‌ حالا اين‌ محبتها كه‌ اصلا اين‌ صاحب‌ خانة‌  با همة‌ اين‌ محبتها كجا و خدا كجا؟ همه‌ جور بهتون‌ محبت‌ كرده‌ اون‌ وقت‌ اين‌ دوست‌ نداره‌ كه‌ شما چهار زانو بنشينيد دوست‌ داره‌ دو زانو بنشينيد. نگفته‌ هم‌ بنشينيد، اگر هم‌ گفته‌ حالا به‌ نحو استحباب‌. شما بيا و چهار زانو بنشين‌ مي‌گيد نه‌ او دوست‌ داره‌ من‌ دو زانو بنشينم‌. ما خودمون‌ تو مجالس‌ رفتيم‌. صاحب‌ خونه‌ دوست‌ داشته‌ ما پشت‌ ميز غذا بخوريم‌. خورديم‌. صاحب‌ خانه‌ دوست‌ داشته‌ سفره‌ بياندازه‌، پاي‌ سفره‌ نشستيم‌. يك‌ جا رفتم‌ ديدم‌ صاحب‌ خانه‌ دوست‌ داره‌ من‌ دستهام‌ را بشورم‌ و بعد غذا بخورم‌. آفتابه‌ و لگن‌ آورده‌ من‌ دستهام‌ را شستم‌. صاحب‌ خانه‌ دوست‌ داره‌. حالا چرا من‌، مگر من‌ اسيرم‌، مگر من‌ بندة‌ اويم‌؟ نخير. تو اسير محبت‌ باش‌، اسير انسانيت‌ باش‌، اسير چه‌ عرض‌ كنم‌، اسير انسانيت‌ باش‌. اين‌ محبت‌ به‌ تو كرده‌ اين‌ هم‌ دوست‌ داره‌. آقا دوست‌ داره‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ دوست‌ داره‌ هيچ‌ عذابي‌ هم‌ فرض‌ كنيد نيست‌. هيچ‌ كتكي‌ هم‌ تو كار نيست‌، دعوايي‌ هم‌ تو كار نيست‌ اين‌ همه‌ بهت‌ محنت‌ داده‌. دوست‌ داره‌ كه‌ تو تازه‌ اون‌ كارهايي‌ كه‌ نمي‌كني‌ براي‌ او بكني‌. براي‌ خودمون‌ بكنيم‌. نماز مال‌ خودمونه‌، روزه‌ مال‌ خودمونه‌ حج‌ مال‌ خودمونه‌. هر چه‌ داريم‌ مال‌ خودمونه‌. يك‌ روايت‌ داره‌ دربارة‌ خمس‌ امام‌ مي‌فرمايد: كه‌ تمام‌ اونچه‌ كه‌ در زمين‌ هست‌ اين‌ مال‌ ائمه‌ اطهاره‌، خدا براي‌ اونها خلق‌ كرده‌. خدا اونها را به‌ شما بخشيده‌، يعني‌ ائمه‌ به‌ شما بخشيدن‌. از اين‌ ور حساب‌ بكنيد. هر چه‌ نيازمنديد شما اصلا پنج‌ يكش‌ را هم‌ نمي‌خواد بديد. اونچه‌ كه‌ نياز نداري‌ و زيادتر از زندگي‌ شخصيته‌ اين‌ چهار تاش‌ مال‌ تو يكيش‌  را به‌ حساب‌ مال‌ بده‌. آخه‌ اينجوريه‌. انسان‌ اگر مي‌خواد گناه‌ بكنه‌ فكر بكنه‌ كه‌ گناه‌ كي‌  را بكنه‌. شما گناه‌ شيطان‌ را هر چي‌ دلت‌ مي‌خواد بكن‌. هر چه‌ او گفت‌ بگو نه‌ كسي‌ به‌ شما حرفي‌ نداره‌. حقش‌ هم‌ هست‌. دشمنه‌، انسان‌ بايد با دشمن‌ مبارزه‌ بكنه‌. اگر يك‌ پيامي‌ از طرف‌ صدام‌ به‌ لشگرهاي‌ اسلام‌ مي‌آمد مي‌رسيد كه‌ ما خواهش‌ مي‌كنيم‌ كه‌ شما امشب‌ بگذاريد بعد حمله‌ بكنيد. اِ. دشمن‌ را انسان‌ حرفش‌  را گوش‌ نمي‌ده‌. اين‌ طبيعي‌ است‌. اما دوست‌ را بايد انسان‌ اينجور بكنه‌؟ ما ببينيم‌ در شبانه‌ روز، واقعا مربوط‌ به‌ فرهنگمون‌، فقط‌ مربوط‌ به‌ فرهنگمونه‌. اگر شما معصيت‌ كار را ديديد بدونيد آدم‌ خيلي‌ نفهميه‌. مگر معتقد به‌ خدا نباشه‌. شما هر گناهكاري‌ را ديديد بدونيد اين‌ آدم‌ بايد خيلي‌ فقط‌ چه‌ عرض‌ كنم‌ از تعبيرات‌، از پس‌ زبان‌ خارج‌ مي‌شه‌ بگيد آخه‌ تو بدبخت‌ چيت‌ مال‌ خودته‌؟ همش‌ مال‌ خداست‌. يك‌ دست‌ دندان‌ آقا، انسان‌ دندونهاش‌ شما ببينيد چقدره‌ قيمتش‌؟ اين‌ دندونهايي‌ كه‌ از اول‌ عمرت‌ تا حالا، اين‌ چشمي‌ كه‌ داري‌، اين‌ گوشي‌ كه‌ داري‌. اين‌ نعمتها از سر تا پات‌ نعمت‌. و بعد هم‌ وقتي‌ از مادر متولد شدي‌ جناب‌ آقاي‌ ميليونر، ميلياردر، نمي‌دونم‌ چه‌. حالا يك‌ گوشة‌ كارت‌، با خدا دعوا مي‌كني‌.

 همش‌ محبت‌، همش‌ عنايت‌ بوده‌. به‌ خودش‌ قسم‌ كه‌ اگر (قطع‌ نوار) اين‌ را بسنج‌ ببين‌ چه‌ بت‌ كرده‌. يك‌ كاري‌ خودت‌ كاري‌. خودت‌ پرت‌ بودي‌ والا خداي‌ تعالي‌ از كسي‌ كسر نمي‌گذاره‌. اون‌ وقت‌ خدايي‌ به‌ اين‌ همه‌ محبت‌، با اين‌ همه‌ نعمت‌ با اين‌ همه‌ عنايت‌ اون‌ وقت‌ ما بگيم‌ حالا، يكي‌ گفته‌ بود پيغمبر گفته‌ كه‌ گناه‌ آزاده‌. ما هم‌ مي‌ريم‌ گناه‌ مي‌كنيم‌. برو بكن‌ وجداني‌ اگر داشته‌ باشي‌. انسانيت‌ اگر داشته‌ باشي‌. عذابت‌ از همين‌ الان‌ شروع‌ مي‌شه‌ و تو مي‌خوره‌. من‌ برام‌ اتفاق‌ افتاده‌ شما هم‌ حتما گاهي‌ ممكنه‌ حالا مي‌تونيد تصورش‌ را بكنيد يك‌ جايي‌ رفته‌ باشيد كه‌ خيلي‌ محبت‌ كرده‌ باشه‌ خيلي‌ عنايت‌ كرده‌ باشه‌ يك‌ كاري‌ كرده‌ باشيد اين‌ را رنجونده‌ باشيد. به‌ خدا قسم‌  گاهي‌ مي‌شه‌ انسان‌ مي‌گه‌  اين‌ كاش‌ زمين‌ دهن‌ باز مي‌كرد من‌ مي‌رفتم‌ اين‌ تو. عذاب‌ وجدان‌ بدتر از عذاب‌ جهنمه‌ گاهي‌. براي‌ افرادي‌ كه‌ انسانند وجدان‌ دارند، انسانيت‌ دارند. يك‌ افراد نادان‌، نافهم‌ شمر هم‌ وجدان‌ نداشت‌. يزيد هم‌ وجدان‌ نداشت‌، افراد نافهمي‌ بودند، نفهمي‌ بودند. كلمة‌ نفهم‌ مطلق‌ به‌ اون‌ آدمهايي‌ كه‌ گناه‌ مي‌كنند. شما نه‌ اينكه‌ فكر كنيد حالامن‌، من‌ روي‌ حساب‌ عقلي‌ مي‌گم‌ها. اگر معتقد به‌ خدا، خوب‌ عذرش‌ موجهه‌. اگر نعمتها را از روي‌ خدا ندونه‌ عذرش‌ موجهه‌. اما كسي‌ معتقد به‌ خدا هست‌ و نعمتها را هم‌ از جانب‌ خدا مي‌دونه‌ اون‌ بايد اين‌ را واقعا تو سرش‌ زد تا بفهمه‌. يك‌ دونه‌ گناه‌. مساوي‌ نستند اصحاب‌ جهنم‌. با اصحاب‌ بهشت‌. اصحاب‌ بهشت‌ هم‌ الفائضون‌. اينها فائضند. بعد خدا يك‌ جمله‌اي‌ مي‌گه‌ آدم‌ دلش‌ مي‌سوزه‌. مي‌گه‌ اگر ما اين‌ قرآن‌ را بر كوهها نازل‌ كرده‌ بوديم‌ اي‌ پيغمبر لو انزلنا هذا القرآن‌ الي‌ جبل‌، چقدر انسان‌ سر سخته‌، نافهمه‌. كم‌ دركه‌ قلوبهم‌ كالحجاره‌ او اشد قصره‌ .از سنگ‌ سخت‌ تره‌. اگر اين‌ قرآن‌ را بر كوهها نازل‌ كرده‌ ارأيته‌ خاضع‌ متصدعا من‌ خشيت‌ الله‌ مي‌ديد اين‌ كوه‌ مي‌لرزه‌. يك‌ نگاه‌ خدا به‌ كوه‌ مي‌كنه‌. فجعله‌ دكا و خر يك‌ تجلي‌. اون‌ وقت‌ بشر اين‌ همه‌ قرآن‌ برش‌ نازل‌ شده‌. قدر اين‌ كتاب‌ آسماني‌ را نمي‌دونه‌. بگم‌ چون‌ مي‌ترسم‌ شامل‌ اكثر شماها بشه‌، و ناراحت‌ بشيد دلتون‌ بسوزه‌، ولو اين‌ كه‌ كاري‌ نكنيد. اونقدر دلتون‌ نمي‌سوزه‌ كه‌ كاري‌ كنيد. بعضيها حتي‌ قرآن‌ را حتي‌ نمي‌تونن‌ بخونن‌. واي‌، معناش‌ را نمي‌تونند بفهمند. تفسيرش‌ را نمي‌تونند درك‌ كنند. مسلمان‌ و دوست‌. يك‌ نامه‌اي‌ شما از دوستتون‌ رسيده‌ باشه‌ اين‌ دوستتون‌ انگليسي‌ بنويسه‌. نامه‌ را مي‌گيريد نمي‌تونيد بخونيد اين‌ ور، اون‌ ور يك‌ مترجم‌ پيدا مي‌كنيد آقا اين‌ را بخون‌ ببينم‌ چي‌ نوشته‌ اين‌ دوستمون‌، چي‌ مي‌خواد از ما. چي‌ مي‌خواد. متأسفم‌.

 يك‌ جواني‌ خيلي‌ خوشم‌ آمد. خدا انشاء الله‌ او را حفظش‌ كنه‌. پدرش‌ داشت‌ پسرش‌ را تعريف‌ مي‌كرد پيش‌ من‌. ايشان‌ زبان‌ را خوب‌ بلده‌. ايشان‌ كدام‌ زبان‌ را، خوب‌ معمولا زبان‌ انگليسي‌ را. من‌ خودم‌ پرسيدم‌ مخصوصا چه‌ زباني‌ بلده‌. پدرش‌ هم‌ زبان‌ انگليسي‌، فلان‌. پسره‌ گفت‌ بابا من‌ قرآن‌ را هم‌ بلدم‌ به‌ ايشان‌ بگو. او عقلش‌ بهتر از پدرش‌ مي‌رسيد. چون‌ حالا بر فرض‌ هم‌ مشتري‌ داشته‌ باشه‌ حالا براي‌ استاد دانشگاه‌، استاد دانشگاه‌ ادبيات‌ زبان‌ او قدرش‌ را مي‌دانه‌ نه‌ منه‌ آخوند. گفت‌ بابا جان‌ بگو من‌ قرآن‌ را هم‌ بلدم‌. ايشان‌ را گفت‌ بله‌ قرآن‌ را هم‌ بلده‌. گفت‌ بگو من‌ يك‌ دوره‌ ترجمة‌ قرآن‌. ديگه‌ اينها را براش‌ ارزشي‌ قائل‌ نبود باباهه‌. كه‌ خيلي‌ از اين‌ بچه‌ها را باباها به‌ جهنم‌ مي‌فرستند. ارزش‌ قائل‌ نيستند. زبان‌ انگليسي‌ خوبه‌، قرآن‌ به‌ چه‌ دردي‌ مي‌خوره‌؟ هر جا بره‌ انگليسي‌ حرف‌ مي‌زني‌. بله‌ حتي‌ تو خونه‌ هم‌ (قطع‌ نوار). بعضي‌ وقتها تلويزيون‌ مسخره‌اشون‌ مي‌كنه‌.بله‌. عربي‌، تو مدارس‌ زمان‌ شاه‌ معلم‌ عربي‌ يا دبير عربي‌ اين‌ دبير بي‌ ربطي‌ بود. اهميتي‌ نداشت‌. ولي‌ دبير انگليسي‌ از در كه‌ مي‌آمد ريش‌ تراشيده‌، كروات‌ هم‌ زده‌، يك‌ كيف‌ هم‌ دستش‌، شخصيت‌ آمد. زبان‌ انگليسي‌ بلده‌. هممون‌ خدا نكنه‌ اينجوري‌ باشيم‌. اينقدر ما به‌ خدا توهين‌ مي‌كنيم‌. خدا، به‌ خودش‌ قسم‌ كه‌ اگر خدا مهربان‌ نبود براي‌ يكي‌ از اين‌ توهينهامون‌ ما را بايد با خاك‌ يكسان‌ مي‌كرد. خدا مهربانه‌، ديگه‌ حالا همه‌ بهش‌ توهين‌ مي‌كنيم‌، خدا مهربان‌ نيست‌، خدا غضب‌ داره‌؟ زبان‌ خدا برامون‌ بي‌ ارزشترين‌ زبانهاست‌. كلام‌ خدا براي‌ ما بي‌ ارزشترين‌ زبانهاست‌. قرآن‌ وقتي‌ خونده‌ مي‌شه‌ حالا الحمد الله‌ دوستان‌ ما اينجا دو زانو مي‌نشينند مؤدب‌ كه‌ من‌ دعاشون‌ مي‌كنم‌ وقتي‌ مي‌بينم‌ قرآن‌ مي‌خونند اينها اينجور دو زانو نشسته‌اند و گوش‌ مي‌دن‌. اما مجالس‌ ديگه‌ كه‌ اينجوري‌ نيست‌. معناي‌ كلمات‌ خدا بي‌ ارزشترين‌ معناهاست‌. شما مي‌گيد نه‌، اگر واجب‌ بود كه‌ در شبانه‌ روز شما پنج‌ دقيقه‌ انگليسي‌ صحبت‌ كنيد بالاخره‌ اين‌ انگليسي‌ كه‌ مي‌خواييد پنج‌ دقيقه‌ صحبت‌ كنيد هر جوري‌ بود به‌ هر فلاكتي‌ بود ياد مي‌گرفتيد. اما پنجاه‌ سال‌ از عمر آدم‌ مي‌گذره‌. هر روز، روزي‌ بيست‌ دقيقه‌ عربي‌ صحبت‌ كرده‌، هنوز نمي‌دوني‌ عربي‌ يعني‌ چي‌؟ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌، الحمد الله‌ رب‌ العالمين‌. ببينيد چقدر بي‌ اعتناييد، چقدر توهينه‌ به‌ خدا. شمااگر توي‌ يك‌ مملكتي‌ زندگي‌ بكنيد بخواهيد از منافع‌ اين‌ مملكت‌ استفاده‌ بكنيد حتما قوانين‌ اجتماعيش‌ را قوانين‌ سياسيش‌ را ياد مي‌گيريد بالاخره‌ مي‌خواييد خودتون‌ را هماهنگ‌ كنيد با اون‌. اما مستضعف‌ در اسلام‌ مي‌خواييد زندگي‌ كنيد هنوز مسائلش‌ را بلد نيستيد. قوانينش‌ را بلد نيستيد. اينها توهين‌ به‌ خدا نيست‌؟ نمي‌دونم‌ با دو تا دوستي‌ كه‌ هردوشون‌ همديگر را دوست‌ داشته‌ باشند هيچ‌ وقت‌ برخورد كرديد؟ يا شما يك‌ نفر را دوست‌ داشته‌ باشيد يك‌ نفري‌ هم‌ اين‌ را دوست‌ داشته‌ باشه‌. اكثرتون‌ برخورد كرديد. احساس‌ ناراحتي‌ داره‌، اين‌ دوست‌ داره‌ امتياز داره‌ بر اون‌ دوست‌. مخصوصا خوب‌ امتياز هم‌ مال‌ اين‌ باشه‌.

 شما همه‌ چيز را امتياز مي‌ديد بر خدا. ماه‌ خدا، آقايون‌ ماه‌ خدا سال‌ خدا، اين‌ ماههاي‌ قمري‌ است‌ و اين‌ ماههاي‌ قمري‌ است‌. شما را به‌ خدا عيد نوروز را بيشتر اهميت‌ مي‌ديد، ماه‌ فروردين‌ و يا محرم‌ را. اون‌ طرفش‌ را بخواييد از عيد غدير تا محرم‌ تعطيل‌ كنيد، اين‌ طرف‌ را مي‌خواييد بگيد اين‌ طرف‌ را تعطيل‌ كنيد. اون‌ طرف‌ خوشي‌ و سرور براي‌ آخر سال‌. اين‌ طرف‌ حزن‌ اندوه‌ براي‌ ولي‌ خدا حضرت‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ اهل‌ گريه‌ هستي‌ اين‌ ور را اهميت‌ بده‌. اهل‌ خوشي‌ هستي‌ اون‌ ور را اهميت‌ بده‌. نه‌ اهل‌ هيچ‌ كدام‌ نيستيم‌ الان‌. انشاء الله‌ اول‌ فروردين‌ بياد اونجا ما اهل‌ همه‌ چيز هستيم‌. پدرها و بزرگترهاي‌ فاميل‌ حزن‌ و اندوهشون‌ شروع‌ مي‌شه‌. يك‌ جا مي‌خوان‌ فرار كنند  اين‌ مهمانها نيان‌ مزاحم‌ نشن‌. چقدر پول‌ بايد تهيه‌ كنه‌ عيدي‌ بده‌. بچه‌ها هم‌ خوشحاليشون‌ شروع‌ مي‌شه‌. به‌ خدا قسم‌ ما خيلي‌ دوريم‌، خيلي‌ دوريم‌. بي‌ جهت‌ نيست‌ كه‌، وقتي‌ انسان‌ اينها را نگاه‌ مي‌كنه‌ اين‌ مسائل‌ مختلفي‌ كه‌ ما در ارتباط‌ با خدا داريم‌ و ارتباط‌ با غير خدا داريم‌ اون‌ وقت‌ يك‌ عده‌ چشم‌ دلشون‌ باز مي‌شه‌ ماها را به‌ صورت‌ حيوانات‌ مي‌بينند. اي‌ كاش‌ به‌ صورت‌ حيوانات‌ بوديم‌، به‌ صورت‌ موجودات‌ پست‌، آخه‌ جلوي‌ سگ‌ انسان‌ غذا مي‌اندازه‌ اين‌ دمش‌ را تكان‌ مي‌ده‌ براي‌ انسان‌. خدا اين‌ همه‌ مهرباني‌ به‌ ما كرده‌ ما ابدا. از هر حيواني‌ هم‌ پست‌ تره‌. اولئك‌ كالانعام‌، اينها هم‌ از حيوانات‌ هم‌ پست‌ ترند. ان‌ الشر الدواد. تعبيرات‌ عجيبي‌ قرآن‌ داره‌. بدترين‌ جوندارها و جنبده‌ها و حيوانات‌ اون‌ انساني‌ است‌ كه‌ نمي‌فهمه‌ و درك‌ نداره‌ مي‌گه‌ حالا كه‌ گناه‌ آزاد شد پس‌ يا علي‌ گناه‌ بكنيم‌. اين‌ شر الدواء عند الله‌ ثم‌ البكم‌ لذين‌ لا يفع‌ يا حور مستنفره‌. الاغي‌ كه‌ اصلا مورد تنفره‌. عجيبه‌، تعبيرات‌ عجيب‌ و حق‌ هم‌ با خداست‌. يعني‌ ما بدتر از اونها هستيم‌ با مهرباني‌ بازم‌ خدا اين‌ حرفها را زده‌. ما خيلي‌ بدتر از اينهاييم‌.

 شب‌ جمعة‌ اول‌ سال‌ و اول‌ ماه‌ محرم‌ و در سر سفرة‌ رحمت‌ الله‌ الواسعه‌، حسين‌ ابن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نشستيم‌. بياييم‌ يك‌ تكاني‌ به‌ خودمون‌، همة‌ حرفهايي‌ كه‌ من‌ مي‌زنم‌ها من‌ براي‌ اينه‌، يك‌ عده‌اي‌ ممكنه‌ گوشه‌ كنار باشن‌، خواب‌ باشن‌  ما هي‌ تكانشان‌ مي‌ديم‌ پاشيد من‌ خودم‌ بيشتر دلم‌ مي‌خواد از خواب‌ پاشم‌ ولي‌ انسان‌ خودش‌ را تكان‌ مي‌ده‌ كه‌ ديگران‌ هم‌ بيدار بشن‌. بيدار بشيم‌ از خواب‌. به‌ جان‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اون‌ كسي‌ انسانه‌ كه‌ اگر خداي‌ تعالي‌ گفت‌ اگر تمام‌ گناهان‌ روي‌ زمين‌ را بكني‌ من‌ تو را مي‌بخشم‌. اونجا حتي‌ يك‌ دونه‌ مكروه‌ هم‌ انجام‌ نده‌. اين‌ انسانه‌. اگر يك‌ اعلاميه‌اي‌ خدا، براي‌ شخص‌ شما فرستاد كه‌ آقا تمام‌ گناهان‌ براي‌ تو آزاد خودم‌ دوستت‌ دارم‌، هر كاري‌ بكني‌ من‌ مواظبتم‌ ولي‌ بدم‌ مي‌ياد از اين‌ كارها. اگر ترك‌ كردي‌ تمام‌ گناهان‌ را و حتي‌ مكروهات‌ را اون‌ وقت‌ تو اسمت‌ را مي‌شه‌ گفت‌ انسان‌. و بلكه‌ اگر بيشتر مواظب‌ گناه‌ نكردن‌ شدي‌. انسانتر. والا ماها نه‌، نه‌. نمي‌تونيم‌ اسممون‌ را انسان‌ بگذاريم‌. اين‌ همه‌ خداي‌ تعالي‌ بهشت‌ مون‌ مي‌ده‌، هي‌ تشويق‌، تشويق‌، تشويق‌. از اون‌ ور هم‌ هي‌ ترسوندن‌، ترسوندن‌ كه‌ هميشه‌ بايد دلمون‌ بترسه‌ و هم‌ اميدوار باشه‌ با يك‌  نماز دست‌ و پا شكسته‌اي‌ بخونيم‌. اين‌ را مي‌شه‌ گفت‌ انسان‌! حالا سر سفرة‌ احسان‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ نشسته‌ايم‌. يا رحمت‌ الله‌ الواسعه‌. بيان‌ امشب‌ يك‌ خرده‌اي‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار بشيم‌. حواسمون‌ را جمع‌ كنيم‌ بگيم‌ خدايا، خدايا ما اشتباه‌ كرديم‌. از حالا ديگه‌ گناه‌ نمي‌كنيم‌. از حالا بي‌ احترامي‌ به‌ تو نمي‌كنيم‌. از حالا ديگه‌ ما به‌ تو توهين‌ نمي‌كنيم‌. به‌ خدا قسم‌ اگر ما به‌ خدا توهين‌ نكنيم‌ خدا ما را بيشتر از اينها دوست‌ داره‌. توهين‌ نكنيم‌. اسم‌ همه‌ چيز را، چون‌ (نامفهوم‌) مجالسي‌ كه‌ انس‌ هست‌، خوب‌ اين‌ جور مجالس‌ كه‌ براي‌ اين‌ جور حرفها تشكيل‌ شده‌. مثلا يك‌ مجلس‌ عروسي‌ يك‌ مجلس‌ ديد و باز ديد همه‌ نشستيد اگر يك‌ آدم‌ متديني‌ اون‌ گوشة‌ مجلس‌ نشسته‌ باشه‌ بگه‌ خدا والا هيچ‌ حرفي‌ از خدا نيست‌. تو زندگيمون‌ حرفي‌ از خدا نيست‌. توي‌ كسب‌ و كارمون‌ حرف‌ از خدا نيست‌. توي‌ مغزمون‌ سخن‌ از خدا نيست‌. صحبت‌ خدا كي‌ مي‌شه‌؟ الم‌ يعمل‌ الذين‌ آمنوا ان‌ تخشي‌ قلوبهم‌ لذكر الله‌. ما بايد برامون‌ هفتة‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر درست‌ كنند. اين‌ قدر ما بايد بيچاره‌ باشيم‌ كه‌ يك‌ عده‌ زحمت‌ مي‌كشن‌ كه‌ ما را امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر كنند اون‌ هم‌ ما قبول‌ نكنيم‌. اين‌ واقعا انسانه‌؟ اينها مسلمانند؟ امر به‌ معروف‌ كجا، امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر. امر به‌ معروف‌ براي‌ كي‌؟ حمر المستنفره‌. شما هيچ‌ وقت‌ شده‌ الاغه‌ را امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر كنيد؟ هيچ‌ تأثيري‌ داره‌. خداي‌ تعالي‌ دربارة‌ علماي‌ بني‌ اسرائيلي‌ كه‌ توجه‌ به‌ خداي‌ تعالي‌ نمي‌كنند مي‌فرمايد كه‌: اينها مثل‌ الاغند كه‌ نحمل‌ اسفارا. فقط‌ كتاب‌ بارشونه‌، اينجوري‌. خدايا بيا امشب‌ به‌ خاطر ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ ما را به‌ انسانيت‌ قبول‌ كن‌. دلهاي‌ ما دل‌ آدم‌ بشه‌ ديگه‌. تا كي‌ اين‌ مغزمون‌ مي‌خواد مغز حيوان‌ باشه‌؟ تا كي‌ نفهميم‌؟ تاكي‌ كلام‌ تو برامون‌ از همة‌ كلمات‌ بي‌ ارزش‌تر باشه‌؟ تا كي‌ دستورات‌ تو برامون‌ از همة‌ دستورات‌ بي‌ ارزشتر باشه‌؟ تا كي‌ اين‌ قدر بيچاره‌ در زندگي‌ خودمون‌ باشيم‌؟ پروردگارا به‌ آبروي‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ آخه‌ ما هم‌ تقصير زياد نداريم‌ ما چون‌ اماممون‌ را نمي‌بينيم‌، اگر يك‌ نظر اماممون‌ به‌ ما نگاه‌ كنه‌ ما او را ببينيم‌ او هم‌ ما رو ببينه‌، مطاتا ترانا و نراك‌. اون‌ وقتي‌ كه‌ تو ما را ديدي‌ ما هم‌ تو را ببينيم‌. ما هيچ‌ وقت‌ گناه‌ نمي‌كنيم‌ يا حجت‌ الله‌ يا ابوالقاسم‌ يا بقية‌ الله‌. اگر چه‌ بايد با چشم‌ دل‌ و با چشم‌ عقل‌ و با چشم‌ سهم‌ و انس‌ امام‌ زمانمون‌ را هميشه‌ ناظر بر خودمان‌ بدانيم‌. قرآن‌ مي‌گه‌ و قل‌ عملوا فسيرالله‌ عمل‌ و رسوله‌ و المؤمنون‌ اما يا بقية‌ الله‌ قول‌ مي‌ديم‌ اگر شما را ببينيم‌ كوچكتري‌ نگاهي‌ نكنيم‌. يا لااقل‌ عنايت‌ شما بر سر ما باشد. در اين‌ ماه‌ محرم‌. امسال‌ عاشورا روز جمعه‌ است‌. اميد بيشتري‌ هست‌. چون‌ روايتي‌ هست‌ كه‌ ظهور آقا روز عاشوراست‌، روايت‌ ديگري‌ هم‌ هست‌ كه‌ ظهور آقا روز جمعه‌ است‌. اين‌ اين‌ جمعة‌ آينده‌ توقع‌ بيشتري‌ ما داريم‌ آقا آيا مي‌شه‌ صداي‌ نازنينت‌ را بشنويم‌؟ چراغها را خاموش‌ كنيد. صداي‌ نازنينت‌ را بشنويم‌ الا يا اهل‌ العالم‌ ان‌ جدي‌ الحسين‌.

 

۲۶ رمضان ۱۴۱۴- تذكرات‌ اخلاقی‌ اخلاق‌ خ‌ ۴۵

 تذكرات‌ اخلاقی‌ اخلاق‌ خ‌ 45

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا صي‌ ما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لترابه‌ مقدمه‌ الفداه‌ و لعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الا´ن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌.

 و لنبلونكم‌ من‌ الشي‌ء و الخوف‌ و الجوع‌ و نقصٍ من‌ الاموال‌ و الانفس‌ و الثمرات‌ و بشر الصابرين‌ الذين‌ اذا اصابتهم‌ مصيبه‌ قالو انا لله‌ و انا اليه‌ راجعون‌ اولئك‌ عليهم‌ صلوات‌ من‌ ربهم‌ و الرحمه‌ و اولئك‌ هم‌ المفلحون‌ يا بقية‌ الله‌ شب‌ عاشوراست‌ به‌ شما تسليت‌ عرض‌ ميكنيم‌ اين‌ مصيبت‌ وارده‌ را مجالس‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌ مخصوصاً مجلس‌ امشب‌ شب‌ عاشوراست‌ نمونه‌اي‌ از مجلس‌ حسين‌ بن‌ عليست‌ در كربلا زير اون‌ خيمه‌هاي‌ پر از معنويت‌ هر مجلسي‌ كه‌ امشب‌ غير از اون‌ باشد اقتدا به‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ نكرده‌ لذا من‌ امشب‌ و سالهاي‌ گذشته‌ هم‌ يادمه‌ اين‌ مطلب‌ رو تذكر ميدادم‌ كه‌ ما بايد الان‌ خودمون‌ رو در ميان‌ خيمه‌هاي‌ حسين‌ بن‌ علي‌ بدانيم‌ حسين‌ بن‌ علي‌ هم‌ حيٌ عند ربهي‌ يُرزق‌.

 و لا تحسبن‌ الذين‌ قتلوا في‌ سبيل‌ الله‌ امواتاً بل‌ احياء عند ربهم‌ يرزقون‌ چراغها رو يه‌ مقدار تخفيف‌ بديد يكي‌ دو تا چراغ‌ فعلاً باشه‌ تا وقتي‌ كه‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ خاموش‌ كنيد يه‌ خورده‌اي‌ حال‌ عزا به‌ خودمون‌ بگيريم‌ دورة‌ سال‌ هر طوري‌ بود گذرونديم‌ و بعضيها حتي‌ همين‌ امشب‌ هم‌ مشغول‌ بازي‌ هستند بسه‌ ديگه‌ بچه‌ مانند بازي‌ كردن‌ با دنيا و اونچه‌ در دنياست‌ يك‌ شبمون‌ رو براي‌ سرنوشتمون‌ قرار بدهيم‌ همه‌مون‌ وارد بشويم‌ در خيمة‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ اگر حسين‌ و يارانش‌ صلوات‌ الله‌ عليهم‌ اجمعين‌ شهيد شدند و از دار دنيا رفتند فرزند بزرگوار و ارجمندش‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ هست‌ و يقيناً توجهي‌ به‌ اين‌ مجلس‌ دارد و اونچه‌ من‌ امشب‌ عرض‌ ميكنم‌ از روايات‌ و آيات‌ قرآن‌ ميدانم‌ كه‌ اگر اون‌ حضرت‌ مي‌بودند همين‌ مطالب‌ رو تا حدي‌ براي‌ شما مي‌گفتند اين‌ شما هستيد و اينكه‌ امشب‌ جزء يكي‌ از سه‌ گروه‌ باشيد يا تصميم‌ داريد به‌ هيچ‌ وجه‌ ياري‌ دين‌ و حسين‌ بن‌ علي‌ و امام‌ زمان‌ نكنيد خداي‌ نكرده‌ و با لشكر عمر سعد باشيد و حزو اونهايي‌ كه‌ در لسان‌ خدا و ملائكه‌اش‌ و تمام‌ اولياء خدا لعنت‌ شده‌ايد خداي‌ نكرده‌ باشيد كه‌ اللهم‌ العن‌ اول‌ ظالمٍ ظَلَمَ حق‌ محمدٍ و آل‌ محمد و آخر تابعٍ له‌ علي‌ ذلك‌ كه‌ و آخر تابع‌ له‌ علي‌ ذلك‌ باشيم‌ كه‌ حسابمون‌ جداست‌ و اگر اينطور بوديد تو اين‌ مجلس‌ نمي‌آمديد من‌ همين‌ قبل‌ از غروب‌ در اين‌ بلوار وكيل‌ آباد ديدم‌ يه‌ عده‌ از تعطيلي‌ استفاده‌ كردند اومدن‌ اونجا زنها كه‌ خدا هدايت‌ كند اون‌ كسي‌ كه‌ اين‌ طرح‌ رو داد كه‌ زنها ورزش‌ كنند اون‌ هم‌ در ملا عام‌ اون‌ هم‌ در مقابل‌ جوونها شب‌ عاشورا مشغول‌ بازي‌ و توپ‌ بازي‌ و فوتبال‌ بازي‌ و اينها بودند اونها همونند اونها ولو اسماً مسلمان‌ باشند و شيعه‌ حيواناتي‌ هستند حيوانات‌ كه‌ بل‌ هم‌ ازل‌ روز قيامت‌ ممكن‌ است‌ حيوانات‌ بگن‌ ما چه‌ بدي‌ كرده‌ بوديم‌ كه‌ اونها رو به‌ ما تشبيه‌ كردي‌.

 يك‌ كسي‌ خواب‌ ديده‌ بود يه‌ سگ‌ رو گفته‌ بود تو فلاني‌ رو به‌ سگ‌ تشبيه‌ كردي‌ من‌ روز قيامت‌ اَزِت‌ نمي‌گذرم‌ خاك‌ بر سر اون‌ مسلماني‌ كه‌ شب‌ عاشورا را هم‌ درك‌ نكنه‌ خاك‌ بر سر اون‌ انساني‌ كه‌ اينقدر شعور نداشته‌ باشه‌ اگر جزو اونها بوديد شما هم‌ همونجا بوديد اينجا نمي‌اومديد اميدواريم‌ كه‌ انشاء الله‌ جزء اصحاب‌ عمر سعد نباشيم‌ اگر تك‌ تكي‌ هم‌ با اين‌ خصوصياتي‌ كه‌ عرض‌ ميكنم‌ وجود داره‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار بشه‌ و نباشه‌ و از خداي‌ تعالي‌ تشكر كند كه‌ او رو آورده‌ است‌ در اين‌ مجلس‌ و زن‌ و مرد و اين‌ تذكرات‌ من‌ كه‌ خدايا تو شاهدي‌ من‌ روي‌ يك‌ يك‌ از كلماتم‌ امشب‌ روز قيامت‌ با اين‌ مردم‌ (محاطي‌) ميكنم‌ كه‌ من‌ گفتم‌ در شب‌ عاشورا و شما اگر خداي‌ نكرده‌ عمل‌ نكنيد عمل‌ نكرده‌ايد اينجا مجلس‌ تشريفاتي‌ بعضي‌ از جاهاي‌ مختلف‌ نيست‌ اينجا همه‌مون‌ اومديم‌ به‌ درد همديگه‌ برسيم‌ يه‌ تغييري‌ در زندگيمون‌ بدهيم‌ و در بعضي‌ از ايام‌ در بعضي‌ از اوقات‌ ان‌ لله‌ علي‌ الناس‌ نفحات‌ شب‌ عاشورايي‌ پيش‌ مياد شب‌ قدري‌ پيش‌ مياد يه‌ تكاني‌ بخوريم‌ يه‌ مقدار به‌ خودمون‌ بيايم‌ اگر خداي‌ نكرده‌ شما اين‌ خصوصياتي‌ رو كه‌ عرض‌ ميكنم‌ داشته‌ باشيد مطمئن‌ باشيد كه‌ جزء اصحاب‌ عمر سعديد و از خواب‌ غفلت‌ بيدار بشيد اگر اهل‌ ظلميد توي‌ اداره‌ توي‌ محل‌ كسبتون‌ به‌ افراد ضعيف‌ شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ظلمي‌ ميكنيد و از امشب‌ هم‌ تصميم‌ داريد كه‌ بعد از امشب‌ هم‌ اون‌ ظلمها رو بكنيد اون‌ رشوه‌ها رو بگيريد اون‌ بي‌عدالتيها رو نسبت‌ به‌ ضعفا انجام‌ بديد بدانيد از اصحاب‌ عمر سعديد تعارف‌ من‌ با كسي‌ ندارم‌ هر كي‌ ميخواد خوشش‌ بياد هر كي‌ ميخواد بدش‌ بياد اكر عدالت‌ رو نسبت‌ به‌ كارهاي‌ اجتماعيتون‌ نمي‌كنيد و به‌ مردم‌ ظلم‌ مي‌كنيد به‌ يتيمها ظلم‌ ميكنيد فرقي‌ نمي‌كنه‌ چه‌ روز يازدهم‌ بريزند يتيمهاي‌ خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبدالله‌ رو بهشون‌ ظلم‌ كنند و چه‌ شما به‌ يتمي‌ ظلم‌ كنيد فرقي‌ نمي‌كنه‌ چون‌ خاندان‌ عصمت‌ شيعيانشون‌ رو دوست‌ دارند يك‌ كسي‌ كه‌ مراجعه‌ كرده‌ به‌ شما چون‌ رشوه‌ نداده‌ شما او رو در رتبه‌هاي‌ بعد قرار بديد و آقايون‌ يه‌ مسئله‌اي‌ در ادارات‌ دولتي‌ خيلي‌ زياد شده‌ و و خدا كنه‌ مسؤلين‌ به‌ فكر اين‌ مسأله‌ باشند مسئلة‌ رشوه‌ و ظلم‌ و روابط‌ اون‌ هم‌ روابط‌ بي‌جا و كارشكنيها هر كس‌ تو اين‌ مجلس‌ من‌ دارم‌ عرض‌ ميكنم‌ و شايد از همه‌ جا هم‌ و از همة‌ ادارات‌ هم‌ باشند هر كس‌ يك‌ مختصر ظلم‌ كند در اين‌ ارتباطها به‌ شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مخصوصاً به‌ ضعفا و مظلومين‌، يقين‌ بداند مگر آنكه‌ همين‌ الان‌ توبه‌ بكند مگر مثل‌ حر برگردد والا يقين‌ بداند نامش‌ در زمرة‌ اصحاب‌ عمر سعدِ.

 دوم‌ كساني‌ كه‌ به‌ لهو و لعب‌ و و بي‌توجهي‌ به‌ واجباتشون‌ ممارست‌ دارند همين‌ امشب‌ بعضي‌ آمدند كنار خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ ديدند يه‌ عده‌ مشغول‌ قرآن‌ خوندن‌ و دعا خوندن‌ و راز و نياز با پروردگارند و همون‌ شخص‌ رفت‌ كنار خيمه‌هاي‌ عمر سعد ديد اصحاب‌ او مشغول‌ نوازندگي‌ و رقاصي‌ و بعضي‌ از اعمال‌ خلاف‌ شرعند حالا شما خودتون‌ رو تجربه‌ كنيد ببينيد جزء اونها هستيد يا جزء اينها. انشاء الله‌ در مجلس‌ افراد اگر باشند تصميم‌ مي‌گيرند همين‌ الان‌ اگر تصميم‌ نمي‌خوان‌ بگيرند بيخود خودشون‌ رو معطل‌ نكنند ما در اين‌ مجلس‌ اونها رو لعن‌ مي‌كنيم‌ و و لعن‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ هيچ‌ وقت‌ انشاء الله‌ ديگه‌ توفيق‌ اينكه‌ به‌ سوي‌ خدا برگردند نخواهند داشت‌.

 دو دستة‌ ديگر باقي‌ مونده‌ يه‌ دسته‌ افراد سست‌ عنصر افراد كم‌ استقامت‌ افراد ترسو افرادي‌ كه‌ دنيا رو بر دينشون‌ ترجيح‌ ميدهند افرادي‌ كه‌ اهل‌ دنيا هستند امشب‌ تكليف‌ اونها هم‌ بايد روشن‌ بشه‌ و لو به‌ صورت‌ ظاهر اومدن‌ توي‌ خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ گريه‌ هم‌ ميكنند دوست‌ هم‌ دارند آقا ابي‌ عبدالله‌ رو اما نه‌ اون‌ دوستي‌ كه‌ دنياشون‌ رو بخوان‌ تقديم‌ كنند قدم‌ اولي‌ كه‌ بايد در راه‌ پيشرفت‌ كمالات‌ برداشت‌ اين‌ است‌ كه‌ و جاهدوا بااموالكم‌ و انفسكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌ جانتون‌ و مالتون‌ رو صرفنظر كنيد در خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبدالله‌ شايد اين‌ موقع‌ شب‌ متجاوز از هزار نفر بودند اونجوري‌ كه‌ از احاديث‌ استفاده‌ ميشه‌ حضرت‌ يه‌ غربالي‌ برداشت‌ اينها رو غربالشون‌ كرد هفتاد دو نفر موندند و حضرت‌ بقية‌ الله‌ بيشتر از اين‌ اصحاب‌ ميخوان‌ آقايون‌ اينها قصه‌ نيست‌ اينها حرف‌ نيست‌ شما تو اين‌ گرما اومدين‌ نشستيد فكر كنيد الان‌ توي‌ خيمه‌هاي‌ حسين‌ نشستيد چه‌ اشكال‌ داره‌ بياييد تصميم‌ بگيريم‌ من‌ نمي‌خوام‌ منبري‌ برم‌ حالا يه‌ عده‌اي‌ متفرقه‌ آمده‌اند منبري‌ برم‌ كه‌ شماها خوشتون‌ بياد بگيد خوب‌ حرف‌ زد بگيد بدتر از او نمي‌شه‌ حرف‌ بزنه‌ كسي‌. من‌ بلد نيستم‌ حرف‌ بزنم‌ اما از سوز دل‌ ميگم‌ به‌ خود حسين‌ كه‌ همين‌ الان‌ اين‌ خيمه‌ها برپاست‌ و همين‌ الان‌ صداي‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ بلندِ كه‌ هل‌ من‌ ناصرٍ ينصروني‌ و همين‌ الان‌ غربال‌ دستشه‌ داره‌ ما مردم‌ رو غربال‌ ميكنه‌ و اوست‌ كه‌ ميزان‌ اعمال‌ حواسمون‌ جمع‌ باشه‌ عاشورايي‌ بياد بگذره‌ رسممون‌ باشه‌ بريم‌ توي‌ مجلس‌ عاشورا بشينيم‌ گريه‌ كنيم‌ تو خونه‌موم‌ نباشيم‌ بعد هم‌ فردا صبح‌ مشغول‌ همون‌ كارها همون‌ بدبختيها همون‌ بيچاره‌گيهامون‌ كه‌ يك‌ دونه‌ گناه‌ خدايا تو شاهدي‌ كه‌ من‌ روي‌ اعتقاد ميگم‌ يك‌ دونه‌ گناه‌ بدتر از غدة‌ سرطانيست‌ كه‌ روي‌ زبانتون‌ در آمده‌ باشد يك‌ غيبت‌ كردن‌ اين‌ طوره‌ يك‌ لاخ‌ مو تو اي‌ زن‌ مسلمان‌ نشان‌ دادن‌ به‌ مرد نامحرم‌ عمداً مبارزة‌ با زينب‌ كبري‌ست‌ و سيلي‌ زدن‌ به‌ صورت‌ بي‌بي‌ فاطمة‌ زهراست‌ حالا ميخواي‌ تو بفهم‌ يا ميخواي‌ نفهم‌ شب‌ عاشورا خجالت‌ نمي‌كشند همون‌ برنامه‌هاي‌ عيد نوروزشون‌ رو انجام‌ ميدن‌ و لو فرقي‌ نمي‌كنه‌ گناه‌ خدا چه‌ در روز نوروز باشد چه‌ در شب‌ عاشورا باشد.

 امشب‌ شب‌ امتحانه‌ امشب‌ شب‌ توبه‌ است‌ تكليفمون‌ بايد روشن‌ بشه‌ امشب‌ با شب‌ قدر حتي‌ فرق‌ ميكنه‌ خيمة‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ در شب‌ عاشورا يه‌ خيمه‌اي‌ بود كه‌ هزار نفر رو زيرش‌ جا ميداد الان‌ اون‌ خيمه‌ وسيع‌ شده‌ هر چه‌ مجلس‌ عزاست‌ طبق‌ روايات‌ خيمة‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسينه‌ و حدود چهار صد مليون‌ جمعيت‌ شيعه‌ رو زير خيمه‌ها جا داده‌ حالا با اينها از طرف‌ فرزندش‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ حرف‌ ميزنه‌ آيا كسي‌ هست‌ بياد. خانمها بلند گريه‌ نكنيد امشب‌ گوش‌ بديد بهترين‌ عزاداري‌ اين‌ است‌ كه‌ ما بتونيم‌ خودمون‌ رو بسازيم‌ يعني‌ اوني‌ كه‌ دل‌ فاطمة‌ زهرا رو خوشحال‌ ميكنه‌ اين‌ است‌ كه‌ ما امشب‌ خودمون‌ رو در خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ بدانيم‌ و مرد مردانه‌ بلند شيم‌ از جامون‌ بگيم‌ يا ابا عبدالله‌ اگر ما رو هفتاد مرتبه‌ قطعه‌ قطعه‌ كنند دو مرتبه‌ زنده‌ كنند من‌، من‌ دست‌ از تو بر نميدارم‌ راه‌ و روش‌ تو رو انتخاب‌ ميكنم‌ اين‌ مردان‌ بزرگ‌ كجا هستند انشاء الله‌ همه‌مون‌ اينطور خواهيم‌ بود دعا كنيد خدا به‌ من‌ اين‌ توفيق‌ و عنايت‌ كنه‌ بگيم‌ اي‌ فرزند پيغمبر بقية‌ الله‌ كور باد چشمي‌ كه‌ امام‌ زمان‌ رو نمي‌بينه‌ اگر يه‌ مقدار در همين‌ وضع‌ مملكت‌ خودمون‌ فكر كنيم‌ ببينيم‌ دست‌ امام‌ زمان‌ روي‌ سر ماست‌ اونچه‌ هم‌ كه‌ بدبختي‌ مي‌كشيم‌ مال‌ اين‌ است‌ كه‌ دست‌ ايشان‌ رو پس‌ زديم‌ به‌ صورتهاي‌ مختلف‌ اسم‌ امام‌ زمان‌ رو نمي‌بريم‌ و او رو در قربت‌ ميگذاريم‌ و از خيمه‌هاش‌ بيرون‌ ميايم‌ الان‌ امام‌ زمان‌ شما حي‌ است‌ زنده‌ است‌ ما هم‌ از قول‌ ايشان‌ نمي‌خوام‌ بگم‌ من‌ رفتم‌ آقا رو ديدم‌ اين‌ حرفا رو به‌ من‌ گفتن‌ بگم‌ نه‌ روايات‌ و آيات‌ قرآن‌ هست‌ و ميدونيم‌ كه‌ نظر امام‌ مون‌ در چه‌ مسائلي‌ هست‌ و چيه‌ هدفشون‌ و چي‌ منظورشون‌ از قول‌ حضرت‌ ميتونم‌ قطعاً بگم‌ يعني‌ خدايا تو ميدوني‌ اگر روزه‌ بودم‌ باز هم‌ هيچ‌ احتياط‌ نمي‌كردم‌ باز هم‌ همين‌ مي‌گفتم‌ از قول‌ امام‌ زمان‌ ميگم‌ كه‌ آيا كسي‌ هست‌ منو ياري‌ كنه‌ هل‌ من‌ ناصرٍ ينصروني‌ آي‌ مسلمونايي‌ كه‌ امام‌ زمان‌ رو اونقدر دوست‌ داريد كه‌ اگر يه‌ شب‌ خوابش‌ و ببينيد تا چند روز خوشحاليد كه‌ من‌ خواب‌ امام‌ زمان‌ رو ديدم‌ به‌ خودش‌ قسم‌ الان‌ فرياد مظلوميتش‌ مظلوميت‌ دين‌ و مظلوميت‌ طرفداران‌ دين‌ و قربت‌ اون‌ حضرت‌ بلند است‌ يه‌ تكاني‌ بخوريم‌ ديگه‌ از اين‌ شب‌ كه‌ شب‌ با اين‌ عظمت‌ است‌ و شب‌ امتحان‌ است‌ و انشاء الله‌ الان‌ خودتون‌ رو در خيمه‌هاي‌ سيد الشهدا قرار بديد.

 قرب‌ صوري‌ در طريق‌ عشق‌ بُعد معنويست‌

 عاشق‌ ار معشوق‌ را بي‌وصل‌ بيند عاشق‌ است‌.

 الان‌ خودمون‌ رو من‌ ميتونم‌ تصور كنم‌ شما هم‌ تصور كنيد من‌ زياد به‌ شماها نگاه‌ نمي‌كنم‌ براي‌ اينكه‌ حواسم‌ پرت‌ نشه‌ شما هر سرتون‌ رو بندازيد پائين‌ حواستون‌ رو جمع‌ كنيد فكر كنيد تو خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ نشستيد.

 آقا يه‌ خطبه‌اي‌ خوند مردم‌ رو متوجه‌ عالم‌ آخرت‌ كرد صحبت‌ از آخرت‌ با مردم‌ كرد و اين‌ را هم‌ بدانيد كه‌ مرگ‌ فرمود مرگ‌ براي‌ فرزندان‌ آدم‌ مانند يك‌ قلاده‌ايست‌ كه‌ به‌ گردن‌ يك‌ زن‌ جوان‌ افتاده‌ و حتماً او رو به‌ طرف‌ خودش‌ مي‌كشه‌ همه‌مون‌ خواهيم‌ مُرد به‌ فكر شب‌ اول‌ قبرمون‌ باشيم‌ به‌ فكر آخرتمون‌ باشيم‌ الان‌ اگر ما خودمون‌ رو در خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ ببينيم‌ اونهايي‌ كه‌ از اينجا پا ميشن‌ ميرن‌ يه‌ وقت‌ از بدنشون‌ پا ميشن‌ ميرن‌ يه‌ وقت‌ هست‌ از روحشون‌ پا شده‌ رفته‌ اينها بدانند كه‌ بالاخره‌ مي‌ميرند اما چقدر خوبه‌ كه‌ در ركاب‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ در راه‌ دين‌ جان‌ بدند.

 اون‌ شخص‌ شب‌ عاشورا داشت‌ شوخي‌ ميكرد گفت‌ چرا امشب‌ شوخي‌ مي‌كني‌ يك‌ خورده‌ ايمانش‌ پائينتر بود گفت‌ همه‌ ميدونند من‌ در عمرم‌ شوخي‌ نمي‌كردم‌ امشب‌ به‌ قدري‌ خوشحالم‌ به‌ قدري‌ شادم‌ كه‌ فردا در كنار خاندان‌ عصمت‌ در بهشت‌ ميخوام‌ با حورالعين‌ با نعمتهاي‌ الهي‌ روبه‌ رو بشم‌ بيايد تصميم‌ بگيريم‌ حضرت‌ فرمايشاتشون‌ رو فرمودند همينطور فرمايشاتي‌ كه‌ تكان‌ دهنده‌ بود از خواب‌ غفلت‌ بيدار كننده‌ بود حضرت‌ فرمودند اما متأسفانه‌ از ميان‌ اين‌ همه‌ جمعيت‌ فقط‌ هفتاد دو نفر از خواب‌ بيدار شدند بقيه‌ مرده‌ بودند چون‌ كلام‌ ابي‌ عبدالله‌ سخن‌ خدا سخن‌ پيغمبر هر نو خوابي‌ رو بايد از خواب‌ بيدار كنه‌ ولي‌ اينها مرده‌ بودند چراغها رو فرمود خاموش‌ كنيد ما هم‌ اينجا چراغها رو الان‌ وقت‌ خودش‌ ميگم‌ خاموش‌ كنند شماها تصميم‌ بگيريد تصميمتون‌ هم‌ اين‌ بايد باشه‌ كه‌ يا بقية‌ الله‌ ما تا يك‌ قطره‌ خون‌ در بدنمون‌ هست‌ در راه‌ محبت‌ تو و خدمت‌ به‌ تو انشاء الله‌ خواهيم‌ بود ديگه‌ گناه‌ نمي‌كنيم‌ ديگه‌ با تو هستيم‌ دست‌ از ياري‌ تو بر نمي‌داريم‌ حالا چراغها رو خاموش‌ كنيد.

 در خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبدالله‌ نشسته‌ايد آقا بقية‌ الله‌ من‌ از قول‌ خوبان‌ اين‌ مجلس‌ عرض‌ ميكنم‌ هر كه‌ دوست‌ داره‌ جزء خوبان‌ باشد با حبيب‌ بن‌ مظاهر باشد با هاني‌ بن‌ عروه‌ باشد با مسلم‌ بن‌ عوسجه‌ باشد با علي‌ اكبر باشد با عباس‌ بن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ باشد با عُون‌ و جعفر باشد به‌ امام‌ زمانش‌ لبيك‌ بگويد همه‌تون‌ يك‌ مرتبه‌ نمي‌خوام‌ شعار بديم‌ ها اگر دلتون‌ به‌ اين‌ معنا آرامش‌ پيدا كرده‌ كه‌ تا زنده‌ هستيد پير و جوان‌ زن‌ و مرد دست‌ از ياري‌ حجة‌ بن‌ الحسن‌ برنداريد همه‌ يك‌ مرتبه‌ با توجه‌ بگيد لبيك‌ يا بقية‌ الله‌ لبيك‌ يا بقية‌ الله‌ آرام‌ آرام‌ گوش‌ بديد يه‌ بشارتي‌ براتون‌ دارم‌ چشم‌ دلتون‌ رو باز كنيد نگاه‌ كنيد ببينيد امام‌ زمانتون‌ رو امشب‌ چقدر خوشحال‌ كرديد حالا جمعي‌ هستند كه‌ ميخوان‌ بيشتر اين‌ جمله‌ رو بگن‌ مانعي‌ نداره‌ اما بدانيد و تعهد بديد فردا خداي‌ نكرده‌ ديگه‌ گناه‌ نكنيد چند مرتبه‌ با توجه‌ بگيد لبيك‌ يا بقية‌ الله‌ لبيك‌ يا بقية‌ الله‌ لبيك‌ يا بقية‌ الله‌ لبيك‌ يا بقية‌ الله‌.

 آقا ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ امشب‌ سرش‌ و پائين‌ انداخته‌ چراغها رو خاموش‌ كرده‌ زينب‌ كبري‌ و ام‌كلثوم‌ ميگن‌ ديديم‌ دسته‌ دسته‌ از خيمه‌ها رفتند.

 گفت‌ اي‌ خدا هر كه‌ ندارد هوي‌ ما

 سر گيرد و برون‌ رود از كربلاي‌ ما.

 اما آقا بقية‌ الله‌ اين‌ مردم‌ يه‌ مردم‌ باوفايي‌ هستند اينها همونهايي‌ انشاء الله‌ هستند كه‌ خدا در قرآنش‌ وصفشون‌ كرده‌ ميتونيد امشب‌ جزء اين‌ دسته‌ باشيد آقايون‌ صفاً كأنهم‌ بنيانً مرسوس‌ يا بقية‌ الله‌ شما چون‌ ميخوايد آرزوي‌ تمام‌ انبياء و اولياء و ائمة‌ اطهار رو بر آوريد دنيا رو تحت‌ حكومت‌ الله‌ قرار بديد انقلاب‌ كبير عالم‌ بشريت‌ رو به‌ وجود بياريد شما سرباز زياد ميخوايد اين‌ جمع‌ اينجا گفتند لبيك‌ آقا جان‌ در ركابت‌ هستيم‌ قول‌ بديم‌ ديگه‌ گناه‌ نكنيم‌ معصيت‌ نكنيم‌ دنيامون‌ رو بر تو ترجيح‌ نديم‌ هميشه‌ به‌ ياد تو باشيم‌ اگر صلاح‌ ميدونيد امشب‌ در خانة‌ خدا تقاضا كنيم‌ فرجتون‌ رو برسوند همه‌ رفتند شما هم‌ انشاء الله‌ كسي‌ نباشد كه‌ قلباً برود و نيست‌ و الا اينجور با شوق‌ و اشتياق‌ به‌ امام‌ زمانتون‌ لبيك‌ نمي‌گفتيد يه‌ عده‌ موندند شما هم‌ اگر جزء مونده‌ها هستيد جزء اصحاب‌ واقعي‌ هستيد جزء هفتاد و دو نفر هستيد اين‌ جملات‌ رو به‌ امام‌ زمانتون‌ بگوييد:

 آقا ولي‌ عصر اگر ما رو قطعه‌ قطعه‌ كنند در ميان‌ آتش‌ بسوزانند دوباره‌ زنده‌مون‌ كنند دست‌ از ياريت‌ برنمي‌داريم‌ اي‌ پسر پيغمبر، پسر پيغمبر: تو در غيبت‌ باشي‌ در فشار باشي‌ ما به‌ دنيامون‌ فكر كنيم‌؛ابدا يبن‌ رسول‌ الله‌ فداري‌ خاك‌ پايت‌ همه‌مون‌ باشيم‌. يا بقية‌ الله‌ اگر ما رو هفتاد مرتبه‌ بكشند دوباره‌ زنده‌مون‌ كنند ما به‌ هيچ‌ وجه‌ در هر كجا كه‌ باشيم‌ در همه‌ جا نام‌ تو رو مي‌بريم‌ اسم‌ تو رو مي‌بريم‌ ما رو متهم‌ به‌ هر چه‌ بكنند باز قربان‌ سرت‌ قربان‌ خاك‌ پات‌ ميشيم‌ يا بقية‌ الله‌ خودت‌ به‌ ما كمك‌ كن‌ خودت‌ دستت‌ رو همينطور كه‌ امشب‌ دست‌ محبت‌ به‌ سرمون‌ كشيدي‌. خداي‌ من‌ شاهد است‌ خود حضرت‌ بقية‌ الله‌ ميدوند كه‌ من‌ وقتي‌ اومد م‌ منبر بناي‌ گفتن‌ اين‌ كلمات‌ رو نداشتم‌ و خودم‌ رو سپردم‌ گفتم‌ آقا هر چي‌ تو به‌ زبانم‌ جاري‌ مي‌كني‌ من‌ براي‌ اين‌ مردم‌ بگم‌ دست‌ محبتت‌ رو ديديم‌ كه‌ به‌ سرمون‌ كشيدي‌ امشب‌ ما رو انتخاب‌ كردي‌.

 يا بقية‌ الله‌ ما رو قبول‌ كن‌ آقا جان‌ ما رو ببخش‌ گناهان‌ گذشته‌مون‌ رو عفو كن‌ از خدا براي‌ ما طلب‌ مغفرت‌ كن‌ ما امشب‌ شب‌ آغاز زندگي‌ نويدمون‌ هست‌ كا با تو انشاء الله‌ خواهيم‌ داشت‌ ضمناً تسليت‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ به‌ محضر مباركتون‌ آقا جان‌ چرا اينقدر گريه‌ مي‌كني‌.

 از امام‌ سجاد پرسيدند از امام‌ سجاد پرسيدند آقا جان‌ چرا اينقدر گريه‌ ميكني‌؟ يقيناً امام‌ زمانتون‌ هم‌ به‌ شما همين‌ جواب‌ رو ميده‌ چون‌ امام‌ سجاد فرمود چون‌ همشون‌ يك‌ كلام‌ و يك‌ نورند ميدونيد امام‌ سجاد چي‌ جواب‌ فرمود گفت‌ يعقوب‌ يك‌ پسرش‌ از كنارش‌ دور شده‌ بود با اينكه‌ ميدانست‌ زنده‌ است‌ چهل‌ سال‌ گريه‌ كرد …. تا چشمش‌ نابينا شد من‌ به‌ چشم‌ خودم‌ ديدم‌ كه‌ پدرم‌ در ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌ برادرم‌ قطعه‌ قطعه‌ علي‌ اصغر رو تير سه‌ شعبه‌ عمويم‌ دست‌ راستش‌ قطع‌ شده‌ به‌ فرقش‌ عمود آهنين‌ خورده‌ به‌ چشمش‌ تير سه‌ شعبة‌ زهرآلود شده‌ و هفتاد و دو تن‌ از عزيزان‌ .. ما هم‌ گريه‌ مي‌كنيم‌ امشب‌ چون‌ بدنمون‌ از ياري‌ خاك‌ طينت‌ شما خلق‌ شده‌ ما هم‌ از شما هستيم‌ امشب‌ من‌ دوست‌ دارم‌ تا چند دقيقه‌اي‌ كه‌ اين‌ مجلس‌ خاتمه‌ پيدا ميكنه‌ همه‌ در مقابل‌ امام‌ زمانمون‌ بايستيم‌ و با اين‌ فكر اسم‌ اعظم‌ كه‌ نام‌ مقدس‌ عليست‌ عزاداري‌ كنيم‌ همه‌ بگيد حسينم‌ وا حسينم‌ وا حسينا حسينم‌ وا حسينم‌ وا حسينا حسينم‌ وا حسينم‌ وا حسينا…

 اللهم‌ كن‌ لوليك‌ الحجة‌ بن‌ الحسن‌ صلواتك‌ عليه‌ و علي‌ آبائه‌ في‌ هذه‌ الساعة‌ و في‌ كل‌ الساعة‌ ولياً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دليلاً و عينا حتي‌ تسكنه‌ ارضك‌ طوعا و تمتعهُ فيها طويلاً.

 قرار شد امشب‌ با حضور آقامون‌ عزاداري‌ كنيم‌ ميدونيد چرا فرمودم‌ بريد بيرون‌ خواستن‌ بفهمونن‌ به‌ ما كه‌ …بلند نيست‌… بلند شده‌ ايستاده‌ نمي‌نشينه‌.

 حالا كه‌ امشب‌ ما با آقامون‌ عزاداري‌ مي‌كنيم‌ من‌ هم‌ همون‌ مطلبي‌ كه‌ آقامون‌ امام‌ زمان‌ خونده‌ بخونم‌ هر كه‌ مينالد يا جداه‌ يا جداه‌ اگر اشك‌ چشمم‌ خشك‌ شود خون‌ به‌ جاي‌ اشك‌ چشم‌ در عزايت‌ گريه‌ ميكنم‌.

 

۲۲ رمضان ۱۴۱۴- ايمان‌ به‌ غيب‌ و شهود

 ايمان‌ به‌ غيب‌ و شهود 22 رمضان‌ 1414

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. الذين‌ يؤمنون‌ بالغيب‌. و يقيمون‌ الصلاة‌ و مما رزقناهم‌ ينفقون‌.

 ديشب‌ يك‌ چند جمله‌اي‌ دربارة‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ اهل‌ تقوي‌ آنهايي‌ هستند كه‌ ايمان‌ به‌ غيب‌ دارند. خيلي‌ از ايمانها از راه‌ چشم‌، از راه‌ گوش‌، از راه‌ ذائقه‌، از حواس‌ ظاهري‌ وارد قلب‌ ميشه‌. اين‌ ايمان‌ كه‌ از اين‌ طريق‌ وارد قلب‌ ميشه‌ زياد ارزش‌ نداره‌ و دوامي‌ هم‌ نداره‌. به‌ همين‌ دليل‌ اگر شما ايماني‌ به‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ داشته‌ باشيد و بخواهيد ايمانتون‌ از راه‌ ديدن‌ حضرت‌ در قلبتون‌ مستقر بشود، اين‌ ايمان‌ خوب‌ هست‌، ولي‌ زياد عميق‌ نيست‌. ممكن‌ است‌ مثلا با خودتون‌ فكر كنيد كه‌ اگر يك‌ تشرف‌ براي‌ من‌ حاصل‌ شد من‌ يك‌ ساعت‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ نشستم‌، ايمان‌ به‌ آن‌ حضرت‌ پيدا ميكنم‌. اين‌ ايمان‌ به‌ غيب‌ نيست‌، ايمان‌ به‌ شهوده‌. يا اگر خدا را ما مي‌ديديم‌. بهتر ايمان‌ به‌ او پيدا مي‌كرديم‌. يا اگر ما در زمان‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌بوديم‌، اون‌ معجزات‌ را مي‌ديديدم‌، شق‌ القمر را مي‌ديديم‌، اينها، ايمانمون‌ بهتر بود.

 از نظر اهل‌ كمال‌ اينها اشتباهه‌. ايمان‌ مستقر، ايمان‌ پر ارزش‌ ايمان‌ به‌ غيبه‌. ايماني‌ است‌ كه‌ از راه‌ چشمو گوش‌ و زبان‌ و حواس‌ ظاهري‌ وارد قلب‌ نشه‌. يك‌ شب‌ همين‌ بحث‌ را در جلساتمون‌ دربارة‌ محبت‌ كردم‌. عده‌اي‌ شما بوديد و شنيديد. امشب‌ مي‌خواهم‌ با تأويل‌ و تفسير اين‌ آية‌ شريفه‌ دربارة‌ ايمان‌ همان‌ حرفها را بزنم‌ كه‌ اگر ايمان‌ ايمان‌ به‌ غيب‌ بود، اين‌ از راه‌ عقل‌ وارد قلب‌ ميشه‌. يعني‌ مي‌نشينيد فكر مي‌كنيد، تعقل‌ مي‌كنيد. البته‌ شايد طرفدار اين‌ نحوه‌ ايمان‌ و موفقين‌ به‌ اين‌ نحوه‌ از ايمان‌ كم‌ باشند. اما خيلي‌ عالي‌ هستند. و كسي‌ كه‌ بخواهد به‌ كمال‌ برسد بايد از اين‌ طريق‌ ايمانش‌ در قلبش‌ بوجود بيايد. شما امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ را نديده‌ايد. خدا را نديده‌ايد. پيغمبر را نديده‌ايد. خوب‌ از چه‌ راهي‌ ايمان‌ پيدا مي‌كنيد؟ از راه‌ فكر، عقل‌، تحقيق‌، علم‌ و دانش‌. و هر ايماني‌ كه‌ از طريق‌ عقل‌ و فكر و علم‌ و دانش‌ در قلب‌ انسان‌ مستقر شد كه‌ در عقائد بايد از همين‌ طريق‌ انسان‌ اعتقاداتش‌ را تصحيح‌ كنه‌، اين‌ ايمان‌ ميشه‌ مستقر. يعني‌ سابق‌ گفته‌اند حافظه‌اي‌ كه‌ با كندر بيايد، كندر مي‌خوردند حافظه‌اشون‌ زياد بشه‌. ميگفتند كه‌ اين‌ حافظه‌ با ماست‌ هم‌ از بين‌ ميره‌. يك‌ كاسه‌ ماست‌ مي‌خوردي‌ باز ميشد مثل‌ اول‌. ايماني‌ كه‌ از راه‌ چشم‌ وارد بشه‌ از همان‌ راه‌ چشم‌ هم‌ از بين‌ ميره‌. ايمان‌ مستودع‌ ميشه‌. ايمان‌ عاريتي‌ ميشه‌. ولي‌ اگر ايمانتون‌ را از راه‌ عقل‌ در قلبتون‌ بوجود آورديد، اين‌ ايمان‌ ميشه‌ مستقر.

 و لذا در دين‌ مقدس‌ اسلام‌ زياد به‌ اين‌ مسئله‌ توجه‌ شده‌ كه‌ شايد در متجاوز از چهل‌ آيه‌ اين‌ كلمه‌ و كلماتي‌ به‌ همين‌ معني‌ تكرار شده‌. افلا تعقلون‌. افلا تدبرون‌. چرا عقلتون‌ را به‌ كار نمي‌اندازيد؟ چون‌ ايماني‌ كه‌ از طريق‌ عقل‌ بيايد، ايماني‌ كه‌ از راه‌ چشم‌ نباشه‌، از راه‌ گوش‌ نباشه‌، از راه‌ باصطلاح‌ حواس‌ ظاهري‌ نباشه‌، از راه‌ فكر باشه‌، اون‌ ايمان‌ خيلي‌ ارزش‌ داره‌. همة‌ افراد مؤمن‌، شايد شما اين‌ را عرض‌ كنم‌، من‌ خودم‌ مي‌توانم‌ براي‌ شما يك‌ برنامه‌اي‌ بدهم‌ كه‌ شما در عرض‌ چهل‌ روز نصف‌ شب‌ يك‌ ذكري‌ را بگيد، ارواح‌ را ببينيد، مشتري‌ پيدا نشه‌ها. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ من‌ نمي‌كنم‌ اين‌ كار را. ارواح‌ را ببينيد، ملائكه‌ را ببينيد، خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ خيلي‌ از مسائل‌ براتون‌ روشن‌ بشه‌. مكاشفاتي‌ پيدا مي‌كنيد. در ظرف‌ مدت‌ چهل‌ روز. اذكاري‌ هست‌. بعضي‌ از رفقا هم‌ گاهي‌ يك‌ مقداري‌ مراجعه‌ كردند و ماديديدم‌ اصرار مي‌كنند گاهي‌ بهشون‌ گفتيم‌ گاهي‌ موفق‌ شدند، گاهي‌ هم‌ موفق‌ نشده‌اند.و اين‌ چيزها را مي‌بينيد. خدا رحمت‌ كنه‌ استاد ما را و باز خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آيت‌ الله‌ كوهستاني‌ من‌ شايد در اون‌ موقع‌ شايد بيست‌ سال‌، من‌ بيست‌ تا بيست‌ و پنج‌ سال‌ بيشتر نداشتم‌. يك‌ چيزهايي‌ جلوي‌ چشمم‌ آمده‌ بود. يك‌ مشاهدات‌ و مكاشفاتي‌ كه‌ شايد الان‌ هم‌ براي‌ شماها بگم‌، براي‌ شماها هم‌ خيلي‌ مهم‌ باشه‌. و براي‌ من‌ هم‌ خيلي‌ مهم‌ بود. رفتم‌ يك‌ ساعتي‌ در شب‌ هم‌ بود يادمه‌ خدمت‌ ايشان‌ توي‌ همان‌ كوهستان‌ نشستم‌ براي‌ ايشان‌ اين‌ حرفها را زدم‌ و ايشان‌ نگاهي‌ همين‌ طور، بله‌ بچه‌ بوديم‌ براي‌ ما زياد از اين‌ جور چيزها آنچنان‌ گفت‌ من‌ بچه‌ بودم‌ و اينجور چيزها زياد بود كه‌ مثل‌ اينكه‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ ما مثلا بچه‌ بوديم‌ نخود كشمش‌ زياد داشتيم‌ مثلا. ما هم‌ همچين‌ آب‌ سردي‌ به‌ سرمون‌ ريختند. آخر يعني‌ چي‌؟ بعله‌. بعدها من‌ فهميدم‌ كه‌ واقعا سلام‌ الله‌ عليه‌، واقعا خدا رحمتش‌ كنه‌. اين‌ نمي‌خواست‌ ما را اينجا نگه‌ بداره‌، سر اين‌ مسائل‌. بعضي‌ از افراد اهل‌ معنا هستند كه‌ يك‌ مقدار تزكيه‌ مي‌كنند به‌ همين‌ مسائل‌ مي‌رسند. به‌ همين‌ مقدار همانجا متوقف‌ مي‌شوند. مثال‌ زنده‌اي‌ كه‌ بخواهم‌ برايتون‌ عرض‌ كنم‌ اينه‌. سوار ماشين‌ مي‌شويد شمايي‌ كه‌ مثلا شهري‌ نديده‌ايد. از يكي‌ از دهات‌ مثلا مي‌خواهيد برويد به‌ تهران‌ مثلا. مقصدتون‌ تهرانه‌. اين‌ ماشين‌ مي‌آره‌ در همان‌ شهر اول‌ پر از چراغ‌، ويترينها، اجناس‌ برقي‌، خيلي‌ زيبا، اگر اين‌ راننده‌ يك‌ رانندة‌ استادي‌ باشه‌ شما را در اين‌ شهر پياده‌ كه‌ نميكنه‌ هيچ‌. از خط‌ كمربندي‌ هم‌ مي‌بردتون‌ كه‌ اصلا شما نبينيد. چون‌ مقصد هدفه‌. بعضي‌ از دوستان‌ خيلي‌ اصرار دارند كه‌ يك‌ چيزي‌ ببينند. حالا ديديد. از وجود مقدس‌ پيغمبر اكرم‌ ديدني‌تر وجود نداره‌. وجود داره‌؟ يعني‌ در تمام‌ عالم‌ هستي‌ خداي‌ تعالي‌ يك‌ مخلوق‌ برازندة‌ كامل‌ دارد بنام‌ رسول‌ اكرم‌. و از همه‌ ديدني‌تر، از همه‌ پر ارزشتر، شايد هر روز يك‌ مرتبه‌ لااقل‌ ابي‌ بكر و عمر خدمت‌ رسول‌ اكرم‌ مي‌رسيدندو آن‌ حضرت‌ را مي‌ديدند. معجزات‌ حضرت‌ را هم‌ مي‌ديدند. فكر نكنيد كه‌ اينها، ابوسفيان‌، معاويه‌، اينها معجزات‌، و اكثر منافقين‌، معجزات‌ پيغمبر اكرم‌ را نمي‌ديدند. همة‌ معجزات‌ را مي‌ديدند. اما چون‌، حتي‌ اينها از راه‌ چشم‌ هم‌ ايمان‌ توي‌ قلبشون‌ وارد نشد. كه‌ در حديث‌ دارد اگر كسي‌ معتقد باشه‌ كه‌ اينها يك‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدن‌ ايمان‌ به‌ خدا و پيغمبر آوردند، بايد در نطفة‌ اين‌ شخصي‌ كه‌ يك‌ همچين‌ احتمال‌ ميده‌، يك‌ خورده‌اي‌ شك‌ كرد. چون‌ ميشه‌ مگر كسي‌ ايمان‌ به‌ خدا و پيغمبر داشته‌ باشه‌ ولو براي‌ يك‌ لحظه‌ و آنهمه‌ ظلم‌ نسبت‌ به‌ فاطمة‌ زهرا و علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ و خود پيغمبر اكرم‌ بكنه‌؟! مگر ميشه‌؟! تازه‌ آنهايي‌ كه‌ از راه‌ چشم‌ ايمان‌ آوردند. بقدري‌ اين‌ ايمانها سسته‌، چون‌ به‌ كمال‌ نميرسه‌ انسان‌.

 ما داريم‌ بعضي‌ از افراد كه‌ به‌ گرية‌، به‌ گريه‌اشون‌، به‌ اشك‌ چشمشون‌، به‌ عبادتشون‌، به‌ حتي‌ علم‌ و دانششون‌ مغرور ميشوند و همانجا متوقف‌ ميشوند. من‌ مكرر گفته‌ام‌. مرده‌هاي‌ بشري‌ در مراحل‌ مختلف‌ مرده‌اند. يكي‌ در جهل‌ مرده‌ كه‌ زياد داريم‌. آن‌ كس‌ كه‌ نداند و نداند كه‌ نداند در جهل‌ مركب‌ ابد الدهر بماند. اين‌ را مي‌فهميم‌ معناي‌ مردة‌ اينطوري‌ چيه‌. يكي‌ در مال‌ دنيا مرده‌. همانجا متوقفه‌. هر كس‌ در هر كجا متوقف‌ شد همانجا مرده‌. يكي‌ در علمش‌ مرده‌. من‌ عالم‌ دانشمند بيايم‌ حالا تازه‌ شروع‌ كنم‌ به‌ تزكية‌ نفس‌. آنهم‌ تازه‌ اولش‌ توبه‌ بكنم‌! از چي‌ توبه‌ بكنم‌؟! ما به‌ يك‌ كسي‌ گفته‌ بوديم‌ توبه‌ بكن‌. يك‌ نفر بهش‌ گفته‌ بود تو كه‌ اينقدر گناه‌ نداري‌ كه‌ چهل‌ روز توبه‌ بكني‌. يكي‌ ديگه‌ گفته‌ بود اصلا شخصيت‌ تو ايجاب‌ ميكنه‌ كه‌ بروي‌ پيش‌ فلاني‌ او هم‌ بهت‌ بگه‌ توبه‌ بكن‌! اين‌ بدبختي‌ خودته‌ كه‌ تو به‌ اين‌ ذلت‌ افتاده‌اي‌! امثال‌ اينها. ببينيد اينها همينجا مرده‌. اين‌ آدم‌، اين‌ آدمي‌ كه‌ ميگه‌ من‌ عالم‌، من‌ مجتهد، من‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود دانشمند، من‌ دكتر، من‌ مهندس‌، و همينطور در رشته‌هاي‌ ديگر. اينكه‌ ميگه‌ من‌ ديگه‌ حالا اين‌ شخص‌ در همان‌ منش‌ مرده‌. در همان‌ علمش‌ مرده‌. حتي‌ گاهي‌ در عبادت‌ انسان‌ مي‌ميره‌. يك‌ مشت‌ عبادتهاي‌ تكراري‌ بي‌ ارزش‌. عادت‌ كرده‌ به‌ اين‌ عبادتها. نمازش‌ را اول‌ وقت‌ مي‌خونه‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ تسبيح‌ حضرت‌ زهرا را بعدش‌ ميگه‌. دعاي‌ روزانه‌ را ميخوانه‌. صبح‌ تا غروب‌ مشغول‌ دعا و عبادت‌. شبهاي‌ ماه‌ رمضان‌ دعاي‌ ابو حمزة‌ ثمالي‌ را بخونه‌. همين‌ امشب‌ من‌ يك‌ برخوردي‌ داشتم‌. روايتي‌ هست‌ كه‌ امام‌ مي‌فرمايد دعا مثل‌ نمك‌ كنار سفره‌ است‌. نمك‌ كنار سفره‌. نمك‌ كنار سفره‌ چقدر آقا لازمه‌ باشه‌؟ اگر شما يك‌ سفره‌اي‌ انداختيد رفتيد مثلا ده‌ من‌ نمك‌ گذاشتيد اينقدر هم‌ نون‌. ميگند اين‌ ديوونه‌ است‌. عبادت‌، نميريم‌ توي‌ عبادت‌. از شب‌ قدر در ميان‌ شبهاي‌ دورة‌ سال‌ شبي‌ بالاتر نيست‌. بلكه‌ در عالم‌ خدا بالاتر از شب‌ قدر نيافريده‌. از امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ سؤال‌ ميشه‌ كه‌ ما در شب‌ قدر چه‌ عملي‌ انجام‌ بدهيم‌ كه‌ بهتر باشه‌؟ حضرت‌ فرمود تحصيل‌ علم‌. يك‌ چيزي‌ بفهم‌. چيزي‌ كه‌ نميدوني‌ بفهم‌. نگو هر چي‌ كه‌ من‌ مي‌فهمم‌ درسته‌. گاهي‌ انسان‌ در عبادت‌ مي‌ميره‌. شب‌ قدر نشسته‌ توي‌ اطاق‌ و تمام‌ دعاهاي‌ مفاتيح‌ را خونده‌. خيال‌ ميكنه‌ كه‌ ديگه‌ خدا چه‌ طلبي‌ داره‌ از ما؟! صد ركعت‌ نماز، دعاي‌ جوشن‌ كبير، هزار تا انا انزلناه‌، صد تا سورة‌ دخان‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ و دعاهاي‌ ديگه‌، من‌ همه‌ را خوندم‌. كه‌ نميتونه‌ بخونه‌. من‌ دهنم‌ كف‌ كرد و خسته‌ شدم‌. چه‌ چه‌. من‌ ديگه‌ بعله‌، غرور گرفتش‌ و بخدا قسم‌ اگر شما دو دقيقه‌ اين‌ را كه‌ ميگم‌ حتميه‌ها، از روايات‌ تأييد شده‌. اگر دو دقيقه‌ مي‌نشستي‌ فكر مي‌كردي‌ يك‌ چيزي‌ را كه‌ نمي‌دونستي‌ يا از طريق‌ فكر خودت‌ وارد قلبت‌ ميكردي‌ يا اينكه‌ از كسي‌ چيزي‌ ياد مي‌گرفتي‌، بخدا قسم‌، اين‌ ثوابش‌ بيشتر، ارزشش‌ بيشتر از همة‌ آن‌ دعاهايي‌ بود كه‌ خوندي‌. روايت‌ داره‌ كه‌ تفكر الساعه‌، ساعت‌ در اينجا شصت‌ دقيقه‌ منظور نيست‌ها. ساعت‌ در اصطلاح‌ عرب‌ در يك‌ چنين‌ جاهايي‌ يعني‌ لحظه‌، تفكر. حالا مي‌خواهد يك‌ دقيقه‌ طول‌ بكشه‌، ده‌ دقيقه‌ طول‌ بكشه‌، يك‌ تفكر وقتي‌، انسان‌ در يك‌ وقت‌ تفكر ميكنه‌، افضل‌ من‌ عبادة‌ السبع‌ سنه‌. من‌ سبع‌ سنه‌ را توي‌ روايات‌ ديده‌ام‌ كه‌ هفت‌ سال‌ شما عبادت‌ كنيد. سبعين‌ سنه‌ هم‌ نقل‌ شده‌. من‌ مرسلا هم‌ توي‌ كتابها ديده‌ام‌. هفتاد سال‌. عبادتها، عبادت‌ نه‌ اينكه‌ شما چند ساعت‌ عبادت‌ كنيد بريد باقيش‌ را بخوابيد. نه‌. يعني‌ عبادتهاي‌ هر روزت‌ را، چند ساعت‌ عبادت‌ مي‌كني‌؟ چهار ساعت‌ عبادت‌ ميكني‌، اين‌ چهارساعت‌ها را سرهم‌ بكني‌ بشه‌ هفت‌ سال‌. اين‌ يك‌ ساعت‌ تفكر بهتره‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ ايماني‌ كه‌ از راه‌ تفكر وارد قلبت‌ ميشه‌، اين‌ ايمان‌ به‌ غيبه‌. ولي‌ اون‌ ايمان‌ به‌ غيب‌ نيست‌. و مرده‌ ميشه‌، انسان‌ مي‌ميره‌.

 من‌ خودم‌ يك‌ روزي‌ جوان‌ بودم‌، مسجد بالا سر حضرت‌ معصومه‌ نشسته‌ بودم‌. يك‌ مرد مقدس‌ از همينهايي‌ كه‌ دعا مي‌خونند، نشسته‌ بود. داشت‌ دعايش‌ را مي‌خوند. ما هم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود نماز شبمون‌ را آنوقت‌ خونده‌ بوديم‌ و منتظر اذان‌ صبح‌ بوديم‌ كه‌ امام‌ جماعت‌ بيايد. آمد و ما اين‌ پا آن‌ پا مي‌كرديم‌ كه‌ پاشيم‌ بريم‌ نماز بخونيم‌. به‌ من‌ گفت‌ كه‌ تو نري‌ پشت‌ سر اين‌ گردن‌ كلفت‌ نماز بخواني‌. من‌ بهتم‌ زد. گفت‌ من‌ و تو الان‌ دو ساعته‌ اينجا نشسته‌ايم‌ داريم‌ دعا و نماز و نماز شب‌ مي‌خونيم‌. اين‌ خوابيده‌ حالا آمده‌، ما بريم‌ پشت‌ سر او نماز بخوانيم‌؟! خيلي‌ ناراحت‌ شدم‌. گفتم‌ اين‌ شايد توي‌ خونه‌ نماز شبش‌ را خونده‌. گفت‌ نه‌ چشمهايش‌ را نگاه‌ كن‌، باد كرده‌ از خواب‌. آقا يك‌ حرفهايي‌، خدا ميدونه‌. گفت‌ خدا يعني‌ اين‌. ايني‌ كه‌ تو داري‌، به‌ من‌ مي‌خواست‌ حالا، خودم‌ مي‌دانم‌ تقوايم‌ به‌ درد هيچي‌ نميخوره‌، اين‌ حالا يكي‌ از علماء و مراجع‌ را ميگفت‌ كه‌ اگر من‌ بگم‌ همه‌اتون‌ مي‌شناسيد به‌ تقوي‌ معروفه‌. اين‌ آدم‌ مرده‌ توي‌ همين‌ حالش‌. همينجا مونده‌. نه‌ كرنشي‌ داره‌، نه‌ تواضعي‌ در مقابل‌ هيچي‌ داره‌، نه‌ خدا را مي‌شناسه‌، نه‌ غيبت‌ را مي‌شناسه‌ چيه‌. گفتم‌ اين‌ حرفها غيبته‌. من‌ عصباني‌ شدم‌. گاهي‌ ميشه‌ يك‌ فاسقي‌ كه‌ هيچ‌ عبادت‌ نكرده‌ ولي‌ شب‌ بيست‌ و يكم‌ آمده‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ اشكي‌ ريخته‌ و گناهانش‌ را توبه‌ كرده‌ و ميگه‌ خدايا من‌ تا حالا گناه‌ كردم‌. از اين‌ ساعت‌ ديگه‌ به‌ طرف‌ تو مي‌آيم‌ و از طريق‌ فكر و مغز يك‌ ايماني‌ در قلبش‌ پيدا شده‌. از اين‌ آدم‌ مقدس‌ اينطوري‌ صدبرابر بهتره‌. ايمان‌ به‌ غيب‌ همان‌ ايماني‌ است‌ كه‌ انسان‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ چيز ياد مي‌گيره‌. هر ساعت‌ قدم‌ برميداره‌. شما امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و جان‌ همه‌امون‌ به‌ قربانشون‌، ايشون‌ را نديده‌ايد. شما درباره‌، اگر حضرتش‌ توي‌ ماها بودند، هر روز هم‌ مي‌رفتيم‌ خدمتشون‌. تحقيقي‌ دربارة‌ وجود مقدسش‌ نداشتيم‌، معرفتي‌ هم‌ دربارة‌ وجود مقدسش‌ نداشتيم‌ مثل‌ همانهايي‌ كه‌ اطراف‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ بودند و از زمان‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ بودند، مثل‌ همانها بوديم‌. براي‌ امام‌ تكليف‌ تعيين‌ مي‌كرديم‌. تو چرا با معاويه‌ صلح‌ كردي‌؟ صلح‌ نميكرد، چرا صلح‌ نكردي‌. حتي‌ مي‌آمدند سجاده‌ از زير پاي‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ مي‌كشيدند. همان‌ دوستانش‌. بهش‌ مي‌گفتند اي‌ كسي‌ كه‌ مؤمنين‌ را ذليل‌ كردي‌. يا مذل‌ المؤمنين‌. اينها بودند. اصحاب‌ ائمة‌ ديگه‌. ما توي‌ اصحاب‌ همان‌ رواة‌ خوب‌ حتي‌، كه‌ بعضي‌ها مي‌نشينند توجيه‌ مي‌كنند من‌ ميگم‌ توجيه‌ نداره‌، خيلي‌ از رواة‌ هستند وقتي‌ خدمت‌ امام‌ مي‌رسيدند ميگفتند اصلحك‌ الله‌، خدا اصلاحت‌ كنه‌. حضرت‌ هم‌ به‌ روي‌ خودش‌ نمي‌آوره‌. حالا يكي‌ از علماء ميگفت‌ كه‌ آنجا رسم‌ بوده‌، مثل‌ صبحكم‌ الله‌ كه‌ ما معنايش‌ را نمي‌فهميم‌ اينهم‌ رسم‌ بوده‌ هر كس‌ به‌ هر كس‌ مي‌رسيده‌ ميگفته‌ اصلحك‌ الله‌. ولي‌ خيلي‌ از رواة‌، همين‌ روايتهايي‌ كه‌ شده‌ ميگه‌ من‌ رسيدم‌ خدمت‌ امام‌ و گفتم‌ اصلحك‌ الله‌، خدا تو را اصلاحت‌ كنه‌ و بعد سؤالاتم‌ را كردم‌ حضرت‌ جواب‌ فرمودند. معرفت‌ اينطور بود. الان‌ هم‌ يقين‌ بدونيد امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ يك‌ مدتي‌ بيايد در بين‌ ماها زندگي‌ بكنه‌ يك‌ خورده‌ هم‌ مخصوصا به‌ كارمون‌ كار داشته‌ باشه‌، كم‌كم‌ همچين‌ يك‌ خورده‌اي‌ ازش‌ فاصله‌ مي‌گيريم‌، زندگيمون‌ را ازش‌ مخفي‌ مي‌كنيم‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود مي‌بينيد معرفتمون‌ هم‌ كم‌كم‌ كاسته‌ شد.

 ايمان‌ به‌ غيب‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌. ارزش‌ ايمان‌ به‌ غيب‌، يعني‌ در اثر ايمان‌ به‌ غيبه‌ كه‌ ما امروز حضرت‌ وليعصر را آنچنان‌ بهش‌ محبت‌ داريم‌، ايمان‌ داريم‌، همين‌ ديشب‌ گفتم‌ ديشب‌ به‌ شما گفتم‌ خبرهايش‌ فردا شب‌ و پس‌ فردا شب‌ ميرسه‌. امروز صبح‌ يك‌ فرد پاك‌ كه‌ من‌ اعتقاد با پاكيش‌ دارم‌. گفت‌ براي‌ يك‌ لحظه‌ ديدم‌ كه‌ تمام‌ اين‌ مسجد شده‌ كوچك‌ و حضرت‌ بقيد الله‌ بزرگ‌، تمام‌ مردم‌ اين‌ مجلس‌ را و خود مسجد را ايشان‌ در بغل‌ گرفته‌اند و دارند اظهار محبت‌ بهش‌ مي‌كنند. حالا مطالب‌ ديگه‌ هم‌ گفت‌ كه‌ من‌ بعضي‌هايش‌ را صلاح‌ نميدونم‌ اينجا بگويم‌. چون‌ به‌ حد كافي‌ گفتم‌ اين‌ آقاي‌ افشار، به‌ رفيقمون‌ گفتم‌ از كسانيه‌ كه‌ گوش‌ به‌ حرف‌ ما نميده‌ پريشب‌ ما گفتيم‌… ولي‌ خوب‌ حالا ايشان‌ لطف‌ دارند. چشمشون‌ به‌ اصطلاح‌ يك‌ جاي‌ ديگه‌ را نگاه‌ ميكنه‌ آنوقت‌ خيال‌ مي‌كنند ما هستيم‌. و الاّ من‌ يكي‌ از افتخاراتم‌ اينه‌ كه‌ خادم‌ شماها باشم‌ و خدمتگزار شماها باشم‌ و اگر خدا قبول‌ بكنه‌ و من‌ بتونم‌، كه‌ واقعا از همه‌اتون‌ شرمنده‌ هستم‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ شما مرا يك‌ كاري‌ داريد من‌ نمي‌تونم‌ فورا در خدمتتون‌ باشم‌. بعله‌. امام‌ زمان‌ را حالا مي‌بينيد كتابها نوشته‌، حدودا هزار جلد كتاب‌ دربارة‌ امام‌ زمان‌ نوشته‌ شده‌. يكي‌ نشسته‌ طول‌ عمر ايشان‌ را باصطلاح‌ بحث‌ كرده‌ و ثابت‌ كرده‌. يكي‌ ديگه‌ نشسته‌ خصوصيات‌ ايشان‌ را، صفات‌ ايشان‌ را، فايدة‌ وجوديش‌ را در زمان‌ غيبت‌، آخه‌ وقتي‌ توي‌ انسان‌ باشه‌ و بگه‌ اينكار را بكنيد و آن‌ كار را نكنيد، آنچه‌ با چشم‌ مي‌بينه‌ فايده‌ را فكر ميكنه‌. اما وقتي‌ كه‌ در غيبته‌، بايد بنشينيد فكر كنيد كه‌، تحقيق‌ كنيد كه‌ وجود مقدس‌ امام‌ زمان‌ چه‌ فايده‌اي‌ براي‌ عالم‌ داره‌. آنوقت‌ برخورد ميكنيد لولا الحجه‌ لساخط‌ الارض‌. اگر امام‌ زمان‌ نباشد دنيا، حالا اين‌ روايت‌ ميگه‌ لساخط‌ الارض‌. اما بيمنه‌ رزق‌ الوري‌. وري‌ يعني‌ ما سوي‌ الله‌ همه‌ به‌ يمن‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ روزي‌ مي‌خورند. و بوجوده‌ ثبتت‌ الارض‌ و السماء. بوجود حجة‌ ابن‌ الحسن‌ بالا و هستي‌ ثابت‌ مي‌مانه‌ و هست‌. دربارة‌ اين‌ شما تحقيق‌ ميكنيد. بعد دربارة‌ اينكه‌ اين‌ وجود مقدس‌ در غيبت‌ كه‌ هست‌، آنوقت‌ رسول‌ اكرم‌، ائمة‌ اطهار ايشون‌ را تشبيه‌ مي‌كنند به‌ خورشيد پشت‌ ابر. كه‌ من‌ يك‌ روز نشستم‌، حالا معلوم‌ نيست‌ كه‌ حافظه‌ام‌ ياري‌ كنه‌ كه‌ بخواهم‌ همة‌ آنها را بگويم‌. نشستم‌ حدود ده‌ تا وجه‌ تشبيه‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ اين‌ وجود مقدس‌ را تشبيه‌ به‌ خورشيد كرده‌، ده‌ تا تقريبا وجه‌ تشبيه‌ نوشتم‌ ظاهرا. فكر ميكنم‌ توي‌ كتاب‌ مصلح‌ غيبي‌ هم‌ اشاره‌ كرده‌ام‌. حالا هر ده‌ تا باشه‌ يا يك‌ مقداريش‌ باشه‌. بهرحال‌ امام‌ زمان‌ را نشستيم‌ فكر كرديم‌ كه‌ اين‌ وجود مقدس‌ چه‌ فايده‌اي‌ داره‌ و چرا تشبيه‌ به‌ خورشيد شده‌. همانطوري‌ كه‌ خورشيد، يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ رفع‌ اشتباه‌ ما بشه‌، همانطوري‌ كه‌ خورشيد در آسمانها نورفشاني‌ ميكنه‌، و تمام‌ جاها را منور كرده‌، تنها روي‌ آسمان‌ مشهد يك‌ مقدار ابره‌، ما ميگيم‌ خورشيد پشت‌ ابره‌. تو پشت‌ ابري‌. مثل‌ اينكه‌ يك‌ كسي‌ توي‌ روز بره‌ زير لحاف‌. بگه‌ آقا دنيا تاريك‌ شد. بابا تو زير لحاف‌ رفتي‌. خورشيد تمام‌ عالم‌ هستي‌ را، اقلا منظومة‌ شمسي‌ را داره‌ روشن‌ كرده‌. تازه‌ اين‌ زير ابر هم‌ روشنايي‌ مال‌ اونه‌. تو ميگي‌ كه‌ خورشيد زير ابره‌. ما هم‌ ميگيم‌ حالا امام‌ زمان‌ غايبه‌. همون‌، تو غايبي‌. تو زير ساية‌ گناهانت‌، زير ساية‌ نافهمي‌هايت‌ هستي‌. زير ساية‌ عدم‌ قابليت‌، عدم‌ آمادگي‌ براي‌ ظهور آن‌ حضرت‌ هستي‌. تو هستي‌ و الا امام‌ زمان‌، آسمانها، افلاك‌، تمام‌ جاها را داره‌ نورفشاني‌ ميكنه‌ و تمام‌ عالم‌ هستي‌ بخاطر وجود مقدس‌ امام‌ زمان‌ هست‌ و زنده‌ است‌. ما هم‌ حتي‌ از وجود مقدسش‌ داريم‌ استفاده‌ مي‌كنيم‌، منتهي‌ نمي‌بينمش‌. ببينيد ابر آمده‌، حالا فرض‌ كنيد روي‌ نيمكرة‌ زمين‌ كه‌ باصطلاح‌ روز هست‌ تمامش‌ را ابر گرفته‌ باشه‌. اين‌ چي‌ هست‌ در مقابل‌ منظومة‌ شمسي‌، ستاره‌ها، آنجاهايي‌ كه‌ نور خورشيد داره‌ ميره‌. پس‌ ببينيد يك‌ تشبيه‌ خيلي‌ عالي‌. اينجا ما مي‌فهميم‌ كه‌ ما پشت‌ ابريم‌. البته‌ نميگم‌ حالا اصطلاح‌ را همين‌ غلط‌ را ما نگيم‌. امام‌ زمان‌ غايبه‌. همانطوري‌ كه‌ ما ميگيم‌ خورشيد پشت‌ ابره‌. ولي‌ حقيقتش‌ اين‌ نيست‌. يكي‌ از وجه‌ تشبيه‌ امام‌ زمان‌ به‌ خورشيد .

  يكي‌ ديگه‌اش‌ اينكه‌ خورشيد وقتي‌ مي‌خواهد طلوع‌ كنه‌، يكي‌ دو ساعت‌ تقريبا، هوا را روشن‌ ميكنه‌. كم‌كم‌ هوا روشن‌ ميشه‌. يا وقتي‌ كه‌ غروب‌ ميكنه‌ كم‌كم‌ تاريك‌ ميشه‌. حضرت‌ بقية‌ الله‌ براي‌ حفظ‌ وضع‌ مردم‌، شما اين‌ را بدونيد، اگر يك‌ دفعه‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ غايب‌ مي‌شدند، شيعه‌ نمي‌دانست‌ چيكار بكنه‌. يعني‌ يكدفعه‌ همانطوري‌ كه‌، خورشيد اگر نورش‌ را جمع‌ بكنه‌، انسان‌ دچار ناراحتي‌ فوق‌ العاده‌اي‌ ميشه‌، شيعيان‌ در مدت‌ غيبت‌ صغري‌ مثل‌ مثلا مرحوم‌ شيخ‌ كليني‌، شيخ‌ صدوق‌، اينها نشستند احكام‌ و روايات‌ را جمع‌ كردند، براي‌ مردم‌ رساله‌ نوشتند، كتاب‌ من‌ لا يحضره‌ الفقيه‌ يكي‌ از رساله‌هايي‌ است‌ كه‌ شيخ‌ صدوق‌ نوشته‌. ميگه‌ كسي‌ كه‌ فقيه‌ در نزدش‌ حاضر نيست‌ و از اين‌ كتاب‌ استفاده‌ بكنه‌ و يا امام‌ در نزد او حاضر نيست‌. شيخ‌ كليني‌ كتاب‌ نوشت‌ و خودشون‌ را آماده‌ كردند براي‌ غيبت‌ كبري‌. و لذا غيبت‌ كبري‌ پيش‌ آمد. الان‌ هم‌ كه‌ انشاء الله‌ طبق‌ حدسياتمون‌ زمان‌ ظهور صغري‌ است‌. الان‌ هم‌ مي‌بينيد كه‌ هوا روشن‌ شده‌. و به‌ شما عرض‌ ميكنم‌ اين‌ يقينيه‌. باز دو مرتبه‌ هوا تاريك‌ بشه‌ من‌ نميدونم‌. چون‌ به‌ ما گفته‌اند كه‌ وقت‌ تعيين‌ نكنيد و نبايد هم‌ تعيين‌ كنيم‌. و هر كس‌ هم‌ وقت‌ تعيين‌ بكنه‌ دروغگوئه‌. ولي‌ آخر مشاهداتش‌ را كه‌ انسان‌ نميتونه‌ نديده‌ بگيره‌. خدا ميدونه‌ در سال‌ چهل‌ و شش‌ من‌ مكه‌ مشرف‌ بودم‌ كه‌ اولين‌ سفر حج‌ واجب‌ شخص‌ خودم‌ در سال‌ هزار و سيصد و چهل‌ و شش‌ بود. من‌ در آنوقت‌ با اين‌ عربها كه‌ صحبت‌ مي‌كردم‌ اصلا شيعه‌ را نمي‌شناختند. تا چه‌ برسه‌ به‌ امام‌ زمان‌ شيعه‌ و مثلا، اصلا من‌ به‌ يك‌ سوداني‌ گفتم‌ كه‌ ما شيعه‌ هستيم‌. اين‌ نفهميد. بعد كه‌ شرح‌ برايش‌ دادم‌ گفت‌ شما جعفري‌ هستيد. من‌ مقيد بودم‌ بگم‌ شيعه‌ هستيم‌. چون‌ بعنوان‌ جعفري‌ يك‌ مذهب‌ خيلي‌ كوچك‌ كم‌ ارزشي‌ مي‌شناختند گوشه‌ و كنار. نشناخت‌ شيعه‌. و بعكس‌، در اثر يكي‌ از چيزها اين‌ مسئلة‌ انقلاب‌ بود. در اثر همين‌ انقلاب‌ اسلامي‌ ايران‌، چون‌ يكي‌ از افرادي‌ كه‌ باصطلاح‌ مدير صداي‌ ايران‌ بود براي‌ من‌ نقل‌ ميكرد، ميگفت‌ چهل‌ و پنج‌ درصد اخبار دنيا، چهل‌ و پنج‌ درصد اخبار دنيا مال‌ ايرانه‌ در زمان‌ جنگ‌. تحت‌ اين‌ عنوان‌ كه‌ يك‌ فردي‌ قيام‌ كرده‌ و شاه‌ را سرنگون‌ كرده‌ و مدعي‌ است‌ كه‌ من‌ نايب‌ امام‌ زمانم‌. خيلي‌ عجيبه‌ها! و اين‌ در دنيا پخش‌ شده‌. خوب‌ من‌ خودم‌ دلم‌ مي‌خواست‌ كه‌ بازتابش‌ را ببينم‌. در سال‌ شصت‌ و سه‌ مشرف‌ بودم‌ به‌ مكه‌. توي‌ هر مغازة‌ كتابفروشي‌ هفت‌ هشت‌ تا كتاب‌ دربارة‌ امام‌ زمان‌ مي‌ديدم‌ كه‌ يا رد كرده‌ بودند يا اثبات‌ كرده‌ بودند. كنفرانس‌ مهمي‌ در آن‌ سال‌ تشكيل‌ شد در رابطة‌ با عالم‌ اسلامي‌ كه‌ من‌ باز حضور داشتم‌. متفقا، خيلي‌ عجيبه‌ها، تمام‌ عالمهاي‌ سني‌ تمام‌ دنيا، در آنجا برداشتند قطعنامه‌اي‌ نوشتند كه‌ حضرت‌ مهدي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ امام‌ زمان‌ اين‌ شخص‌ هست‌ و خواهد آمد با همين‌ خصوصياتي‌ كه‌ ما نوشتيم‌، ما معتقديم‌ و امضاء، رابطة‌ اسلامي‌ كه‌ من‌ در كتاب‌ مصلح‌ غيبي‌ اين‌ را ترجمه‌اش‌ را نوشته‌ام‌. و همين‌ چندي‌ قبل‌ كه‌ من‌ رفته‌ بودم‌ مشرف‌ شده‌ بودم‌، اصلا مسئلة‌ امام‌ زمان‌ مطرح‌ بود. ابن‌ باز، آقا يك‌ مرد خبيث‌ از آنهايي‌ است‌ كه‌ وقتي‌ قبرستان‌ بقيع‌ را خراب‌ كردند از علماي‌ آن‌ وقت‌ بود و باقي‌ مانده‌. شايد متجاوز از صد سال‌ داره‌ و يك‌ شخص‌ كوري‌ هم‌ هست‌. ايشان‌ يك‌ كتاب‌، الان‌ من‌ دارم‌، در روزنامه‌ها هم‌ پخش‌ شد. يك‌ كتاب‌ نوشته‌ دربارة‌ اثبات‌ وجود مقدس‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ السلام‌. شما فكر مي‌كنيد اين‌ چي‌ ما اسم‌ اين‌ را بگذاريم‌؟ اسم‌ اين‌ را چي‌ بگذاريم‌؟ اگر بخواهيم‌ مثل‌ خورشيد حضرت‌ را قرار بديم‌، آيا اين‌ نورفشاني‌ مثل‌ بين‌ الطلوعين‌ نيست‌ كه‌ نورش‌ تمام‌ دنيا را گرفته‌ ولي‌ خودش‌ هنوز ظاهر نشده‌؟! و دلائل‌ ديگه‌.

 شما از دويست‌ سال‌ قبل‌ يك‌ مسجد غير از مسجد جمكران‌، كه‌ آنهم‌ به‌ اسم‌ مسجد جمكرانه‌، يك‌ مسجد، يك‌ محل‌، يك‌ خيابان‌، يك‌ حسينيه‌، بنام‌ صاحب‌ الزمان‌ پيدا بكنيد. در دويست‌ سال‌ پيش‌. و در زمان‌ ما شايد توي‌ دهي‌ حتي‌ نباشه‌ كه‌ مسجدي‌ يك‌ محلي‌ بنام‌ امام‌ زمان‌ اسمگذاري‌ شده‌. اين‌ تنها مال‌ ايران‌ نيست‌ها. من‌ در لبنان‌ هم‌ رفتم‌ ديدم‌ همينطوره‌. در بعضي‌ از ممالك‌ شيعه‌ نشين‌ همينطوره‌. توي‌ مسجد النبي‌ نشسته‌ بوديم‌. اين‌ دور مسجد النبي‌ انشاء الله‌ قسمتتون‌ شد امسال‌ يا سال‌ ديگه‌ رفتيد، نگاه‌ كنيد. دو تا حياط‌ داره‌ مسجد النبي‌ كه‌ سقفش‌ بازه‌. حياط‌ اول‌ مال‌ زمان‌ باصطلاح‌ عثمانيهاست‌ كه‌ ساختند. حياط‌ دوم‌ مال‌ همين‌ آل‌ سعوده‌. اين‌ دوره‌ اسامي‌ نوشته‌. همه‌ اسامي‌ مال‌ اصحاب‌ پيغمبره‌. طلحه‌، زبير، عمر، ابابكر، علي‌ابن‌ ابياطالب‌ همين‌ طور نوشته‌. تنها اسامي‌ كه‌ مال‌ اصحاب‌ نيست‌ اين‌ را توجه‌ داشته‌ باشيدها. نگيد خوب‌ اينها همه‌ اسمي‌ بوده‌ نوشته‌. مال‌ اصحاب‌ نيست‌. حضرت‌ امام‌ سجاد. حضرت‌ امام‌ سجاد جزء اصحاب‌ پيغمبر نبود. حضرت‌ امام‌ باقر، امام‌ صادق‌ تا مي‌رسه‌ در اون‌ وسط‌، يعني‌ چشم‌ اندازترين‌ جاهاي‌ مسجد النبي‌، منتهي‌ ماها متوجه‌ نمي‌شيم‌ چون‌ معتقديم‌ كه‌ همه‌ چيز را ما نمي‌تانيم‌ بخوانيم‌ لذا نگاه‌ نمي‌كنيم‌. اونجا نوشته‌ اسم‌ خواص‌ را نوشته‌. م‌ ح‌ م‌ د ابن‌ الحسن‌ العسگري‌. المهدي‌ اون‌ بالا نوشته‌. ما آقا دسته‌، دسته‌ شيعيان‌ مي‌برديم‌ اينجوري‌، نوري‌ از اين‌ روشنتر. حالا اين‌ را آل‌ سعود نوشته‌، وهابيها نوشتن‌ها. جالبش‌ اينه‌. اگر عثمانيها، چون‌ عثمانيها يك‌ مطالب‌ ديگه‌ هم‌ نوشتن‌ اونجاها. اما آل‌ سعود وهابي‌ اون‌ سنگي‌ كه‌ اون‌ بالا هست‌ داده‌ تراشيده‌ اسم‌ حضرت‌ را با اين‌ خصوصيات‌ كه‌ پسر حسن‌ عسگري‌ يكي‌ از اختلافاتي‌ كه‌ بين‌ خود علماي‌ سني‌ هست‌ اين‌ است‌ كه‌ آيا حضرت‌ مهدي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ متولد شده‌ يا نشده‌؟ كه‌ اگر متولد شده‌ باشه‌ و الان‌ وجود مقدسش‌ باشه‌ بايد ابن‌ الحسن‌ العسگري‌ باشه‌ والا ديگه‌ بعدها بخواد متولد بشه‌ كه‌ پسر امام‌ حسن‌ عسگري‌ نخواهد بود. و اونجا اين‌ را نوشته‌ انشاء الله‌ بريد، من‌ آدرس‌ دادم‌ بهتون‌. ببينيد دو تا حياط‌ داره‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ مسجد النبي‌. حياط‌ جلويي‌ نه‌، حياط‌ دومي‌ كه‌ آل‌ سعود ساختند و نو است‌ جديده‌. وقتي‌ رو به‌ قبله‌ مي‌ايستيد اون‌ وسط‌ جلوي‌ چشمتون‌. يعني‌ تعدادي‌ اين‌ طرف‌ از اسامي‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ هست‌ تعدادي‌ هم‌ اون‌ طرف‌ اين‌ نام‌ مقدس‌ در وسط‌ قرار گرفته‌ و من‌ معتقدم‌ خود آقا نوشته‌. مي‌گيد آخه‌ چطور؟ وادار كرده‌ اين‌ سنگ‌ تراش‌ را يا هر كسي‌ را كه‌ بنويس‌ بگذار اون‌ وسط‌. مناسبت‌ هم‌ نداره‌ وسط‌ باشه‌ها. يعني‌ رو رديفش‌ بايد بره‌ آخر. اما همين‌ طور آمده‌ وسط‌. انشاء الله‌ به‌ اين‌ نيت‌ بريم‌ اونجا را ببينيم‌ تصميم‌ بگيريد بريد مكه‌. و از خدا امشب‌ و فردا شب‌ بخواهيد كه‌ حج‌  خانه‌اش‌ را نصيبتون‌ بفرمايد. اينها همش‌ طريق‌ ايمان‌ به‌ غيره‌. كه‌ الذين‌ يؤمنون‌ بالغيب‌.

 شما نگيد كه‌ الهم‌ انا نشكوه‌ عليك‌ فقر نبينا و غيبت‌ و الامامنا خيال‌ كنيد اين‌ به‌ ضرر شماست‌، شكايت‌ داره‌. حرفي‌ درش‌ نيست‌. اكثريت‌ غريب‌ به‌ اتفاق‌ مردم‌ بايد از طريق‌ چشم‌ و گوش‌ بايد در قلبشون‌ ايمان‌ به‌ وجود بياد. اما اين‌ مال‌ خواصه‌. خواصه‌ چقدر خوب‌ شد كه‌ ما در زماني‌ واقع‌ شديم‌ كه‌ ايمان‌ به‌ غيب‌ پيدا كرديم‌. كه‌ پيغمبر اكرم‌ بفرمايد با شوقا الي‌ اخوان‌. چون‌ ايمان‌ به‌ غيب‌ عميقه‌. مستقره‌، ايمان‌ به‌ غيب‌ پر ارزشه‌، ايمان‌ به‌ غيب‌ مال‌ اولياء خداست‌. مال‌ كساني‌ است‌ كه‌ بسيار عميقند و از راه‌ عقل‌ و دانش‌ ايمان‌ كسب‌ كرده‌اند. اميدواريم‌ ما اولا زياد انتظار اين‌ معنا را نداشته‌ باشيم‌ كه‌ در ظاهر خدمت‌ حضرت‌ برسيم‌. البته‌ امروز مي‌گن‌ كه‌ ما اگر يك‌ دفعه‌ امام‌ زمان‌ را ببينيم‌ ما ايمانمون‌ تقويت‌ مي‌شه‌. نه‌ كوشش‌ بكن‌ از راه‌ عقل‌، از راه‌ ايمان‌، دين‌، از راه‌ دانش‌، از راه‌ سعي‌ ايمان‌ به‌ غيب‌ پيدا بكني‌. و غيب‌ خداست‌ اول‌. مي‌دونيد همين‌ طوري‌ كه‌ فرمودند واقعا انسان‌ بنشينه‌ فكر كنه‌. همه‌ جا خداي‌ تعالي‌ هست‌. خداي‌ تعالي‌ در همه‌ چيز هست‌. سنريد آياتنا في‌ الآفاق‌. هر ذره‌اي‌ كه‌ بيشتر بشكافي‌ آفتاب‌ بيشتر مي‌ياد بيرون‌. برگ‌ درختان‌ سبز در نظر هوشيار هر ورقش‌ دفتري‌ است‌ معرفت‌ كردگار و في‌ انفسكم‌. در روح‌ خودتون‌، عظمت‌ روحيتون‌ شما عظمت‌ روحيتون‌ را فكر كنيد، اگر روح‌ انسان‌ نمرده‌ باشه‌ اونچنان‌ با عظمته‌ كه‌ واقعا من‌ عرف‌ نفسه‌ فقد.

 خوب‌ شب‌ شام‌ غريبان‌ حضرت‌ اميرالمؤمنين‌ علي‌ عليه‌ السلامه‌. با خودتون‌ فكر مي‌كنيد، من‌ با يك‌ سني‌ بحث‌ مي‌كردم‌ كه‌ چطور مي‌شه‌ كه‌ تنها يك‌ دختر از پيغمبر باقي‌ مانده‌ باشه‌ وصي‌ پيغمبر را كه‌ هم‌ ما قبول‌ داريم‌ هم‌ شما قبول‌ داريد اون‌ همه‌ فضائل‌ شما بگيد كه‌ بدنش‌ را شب‌ دفن‌ كردن‌، مخفي‌ دفن‌ كردند، كه‌ اگر ظاهر بود مي‌رفتند نبش‌ قبر مي‌كردند و جسارت‌ به‌ بدن‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ مي‌كردند. چطور مي‌شه‌؟ راسته‌ از نظر وضع‌ فعلي‌ ما محاله‌. اما مي‌دونيد اينها كيا بودند؟ اينها كساني‌ بودند تا وقتي‌ كه‌ پيغمبر را مي‌ديدند شايد ايمان‌ به‌ او. از راه‌ چشم‌ از راه‌ شهود، ايمان‌ پيدا كرده‌ بودند نه‌ از راه‌ فكر و عقل‌. يك‌ مختصري‌ ايمان‌ داشتند در دلشون‌ حالا بعضيهاشون‌ كه‌ حالا، چون‌ ارتد الناس‌  بعد النبي‌ الا. اون‌ سه‌ نفر اينها نيستند. از راه‌ چشم‌ اگر انسان‌ ايمان‌ آورد. ايمانش‌ گاهي‌ مي‌ره‌، گاهي‌ مي‌ياد. اقرار نداره‌. و لذا تا پيغمبر را مي‌ديدند همه‌ ايمان‌ داشتند. واقعا هم‌ نمي‌شه‌ گفت‌ بعضيهاشون‌ ايمان‌ نداشتند. اون‌ جنگهايي‌ كه‌ مي‌كردند اون‌ جان‌ فشانيهايي‌ كه‌ در محضر پيغمبر مي‌كردند نمي‌شه‌ گفت‌ بعضيهاشون‌ ايمان‌ نداشتند. چرا يك‌ عده‌ اشون‌ ايمان‌ نداشتند ولي‌ واقعا نمي‌شه‌ به‌ اصحاب‌ پيغمبر گفت‌ هيچ‌ كدومشون‌ ايمان‌ نداشتند. ايمانشون‌ مستقر نبود. فقط‌ همين‌ سه‌ نفر بودند كه‌ از راه‌ فكر، لذا شما سلمان‌ و ابيذر و مغداد را بريد تحقيق‌ كنيد در حالاتشون‌. اينها هيچ‌ وقت‌ با معجزه‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ با مشاهداتي‌ كه‌ داشته‌ باشند ايمان‌ به‌ پيغمبر نياوردند با تحقيق‌ ايمان‌ به‌ پيغمبر آوردند. تا پيغمبر از دار دنيا رفت‌ ديگه‌ تمام‌ شد. باز افان‌ مات‌، ببينيد صريحه‌ قرآنه‌ افان‌ مات‌ او قتل‌ ان‌ غلبتم‌ علي‌ اعقابهم‌. اگر پيغمبر بميره‌ يا كشته‌ بشه‌ شما به‌ عقب‌ برمي‌گرديد. چرا؟ به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ ديگه‌ چيزي‌ نيست‌ كه‌ ببينيد. معجزه‌اي‌ نيست‌ كه‌ ببينيد. اما شماها انشاء الله‌ شما ياوران‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ چه‌ امام‌ زمان‌ را ببينيد، چه‌ نبينيد همين‌ طور كه‌ الان‌ هستيد ايمان‌ داريد. جانتون‌ را تقديم‌ مي‌كنيد. علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ تنها بود. خيلي‌ عجيبه‌. اين‌ را در همة‌ تواريخ‌ نوشته‌اند كه‌ اگر قبر مطهر علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را تا حدود شايد صد سال‌ بعد قبر ايشان‌ معلوم‌ نبود. تا زمان‌ هارون‌ الرشيد حالا. اگر قبر علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را پيدا مي‌كردند نبش‌ مي‌كردند و بدن‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را بيرون‌ مي‌انداختند. حالا البته‌ چيزي‌ اونجا گيرشون‌ نمي‌آمد ولي‌ همين‌ نبش‌ كردنش‌، توهين‌ به‌ مقام‌ مقدس‌ علي‌ بود. هفتاد سال‌ مردم‌ سبع‌ و لعن‌ مي‌كردند علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را. اين‌ مردمي‌ بودند كه‌ خوب‌ چند روزي‌، شايد هم‌ حمل‌ را بعضي‌ از مسائل‌ مي‌كردند و تمام‌ شد. ايمانشون‌ تمام‌ شد. كوشش‌ كنيد ايمانتون‌ را مستقر كنيد. من‌ سفارش‌ مي‌كنم‌ جدا اينطور نباشه‌ كه‌ تا وقتي‌ كه‌ پاي‌ منبر مي‌نشينيد تو ماه‌ رمضان‌ هستيد يا مثلا، من‌ به‌ آقاي‌ نعمتي‌ مي‌گفتم‌ تو ماه‌ رمضان‌ خيلي‌  به‌ بيداري‌ افراد اهميت‌ نده‌ اين‌ بيداري‌ ماه‌ رمضانه‌ ديگه‌. يك‌ عده‌ مسلمانهاي‌ ماه‌ رمضانند. اگر بعدش‌ ماند درسته‌. چون‌ شيطان‌ آزادش‌ مي‌كنه‌ و او با كمال‌ جديت‌ باز مشغول‌ كار مي‌شه‌. ايمان‌ به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را اين‌ چند نفر داشتند واقعا.

 حضرت‌ امير مي‌فرمايد اگر به‌ جاي‌ حمزه‌ و عقيل‌، بجاي‌ عقيل‌ و عباس‌ همزه‌ و جعفر مي‌بودند. اونها هم‌ آخه‌ يكيش‌ عموي‌ پيغمبره‌ يكيش‌ برادر علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ نمي‌گذاشتند. اين‌ دو نفر اگر بودند نمي‌گذاشتند كه‌ خلافت‌ غصب‌ بشه‌. حضرت‌ جعفر طيار برادر علي‌ ابن‌ ابيطالب‌. اين‌ بجاي‌ عقيل‌ مي‌بود. عقيلي‌ كه‌ براي‌ يك‌ لقمه‌ نون‌ پا مي‌شه‌ مي‌ره‌ پيش‌ معاويه‌. عباسي‌ كه‌ بخاطر ناودانش‌ آبش‌ بريزه‌ توي‌  خدمتون‌ عرض‌ شود بريزه‌ توي‌ مسجد اين‌ دلگرم‌ به‌ ابي‌ بكره‌. اين‌ ناودانش‌ را هم‌ بالاخره‌ كندن‌ انداختند دور. حالا شما ببينيد. ايمان‌ بايد مستقر باشه‌. قوي‌ باشيد در ايمانتون‌. هيچ‌ بادي‌ شما را نلرزونه‌. هيچ‌ طوفاني‌ حتي‌ نلرزونه‌. هيچ‌. ولو لا انت‌ يا علي‌ لم‌ يعرف‌ اصلا بقيه‌ را پيغمبر اكرم‌ مؤمن‌ نمي‌دونست‌. مي‌فرمايد و لو لا انت‌ يا علي‌ چون‌ ايمان‌، حالا يك‌ كبوتري‌ آمده‌ باشه‌ يكي‌ دو روز اينجا بعد هم‌ حتما مي‌ره‌. اين‌ را مي‌گيد لونة‌ كبوتر! اگر يك‌ كبوتري‌ آمده‌ باشه‌، اينجا تخم‌ گذاري‌ كرده‌ باشه‌ و هر جا هم‌ برن‌، سر ده‌ فرسخي‌ هم‌ ولش‌ كنند باز مي‌ياد اينجا، اينجا بله‌ مي‌شه‌ لونه‌اش‌. لانة‌ ايمان‌ شما وقتي‌ در قلب‌ شما به‌ وجود مي‌ياد كه‌ اين‌ خونه‌اش‌ اونجا باشه‌. مستقر باشه‌. هميشگي‌ باشه‌. ولي‌ حالا دو روز اينجا چيزي‌ ديديد ايماني‌ پيدا كرديد خوب‌ همان‌ مثل‌ حافظة‌ كندري‌ با ماست‌ رفتن‌ مي‌شه‌. ايمانتون‌ را مستقر كنيد. با فكر با تعمق‌، با تحقيق‌. منتظر نمي‌دونم‌ معجزه‌ و كرامات‌ و بعضي‌ نباشيد. اينها خوبه‌ ولي‌ به‌ هر حال‌ اصل‌ معجزات‌ در انبياء براي‌ اين‌ بوده‌ كه‌ مردم‌ را جمعشون‌ بكنند والا بيشتر از اين‌ نبود. بيان‌ تا حرف‌ را بهشون‌ بزنند تا توي‌ اينها چند تايي‌ كه‌ حرف‌ را مي‌فهمند و درك‌ مي‌كنند اون‌ وقت‌ اينها را بگيرنشون‌ و انتخابشون‌ كنند و بقيه‌ برن‌. علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ امروز جنازه‌ اشون‌ را تشييع‌ كردند.

 من‌ يك‌ وقتي‌ در كوفه‌ بودم‌ در روز بيست‌ و يكم‌ ماه‌ رمضان‌. الان‌ شبيه‌ اون‌ وضع‌ را در مي‌يارن‌. منتها خوب‌ مردم‌ كوفه‌ جنازه‌ را تشييع‌ مي‌كنند مي‌برن‌ به‌ طرف‌، اما ظاهرا علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ وصيت‌ كرده‌ بود به‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ كه‌ شما عقب‌ جنازه‌ را بگيريد، جنازه‌ خودش‌ حركت‌ مي‌كنه‌. هر جا رفت‌ و فرود آمد همانجا من‌ را دفن‌ كنيد. از مسجد كوفه‌ و خانة‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ هم‌ كه‌ الان‌ آثارش‌ هست‌ پشت‌ مسجد كوفه‌ تا جايي‌ كه‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را دفن‌ كردند حدودا ده‌ كيلومتر راهه‌، شايد هم‌ بيشتر. حضرت‌، حضرت‌ امام‌ حسن‌ فرمود پدرم‌ اينطور وصيت‌ كرده‌. هيچ‌ كس‌ حق‌ آمدن‌ براي‌ تشييع‌ جنازة‌ امير المؤمنين‌ را نداره‌. جنازه‌ را تشييع‌ كردند.آوردند در همين‌ محلي‌ كه‌ الان‌ قبر  مطهرشه‌ كه‌ خدايا به‌ آبروي‌ آقا امير المؤمنين‌ همين‌ امسال‌ با از بين‌ رفتن‌ صدام‌ زيارتش‌ را نصيب‌ هممون‌ بفرما. جلوي‌ جنازه‌ آمد پايين‌. ظاهرا يك‌ طرف‌ جنازه‌ را جبرئيل‌  گرفته‌ يك‌ طرف‌ جنازه‌ را ميكائيل‌ گرفته‌. آمدند ديدند يك‌ قبري‌ اونجا ساخته‌ و پرداخته‌، لوحي‌ در اونجا هست‌ نوشته‌ كه‌ اين‌ قبر را نوح‌، نوح‌ پيغمبر اينجا حفر كرده‌. بدن‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را امروز در ميان‌ قبر گذاشتند وقتي‌ كه‌ لهد را چيدند از اون‌ طرف‌ كه‌ نگاه‌ كردند ديدند بدن‌ در ميان‌ قبر نيست‌ رواياتي‌ دارد كه‌ بدن‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ را حتي‌ بعظمه‌ و لحنه‌ و دمه‌ مي‌برند در عرش‌ و در زير خاك‌ باقي‌ نمي‌ماند ولي‌ در بين‌ راه‌ كه‌ مي‌آمدند هر درختي‌، هر ديواري‌ كه‌ خدا قسمتتون‌ كنه‌ يك‌ مسجدي‌ است‌ به‌ نام‌ مسجد حنانه‌ نزديك‌ دروازة‌ نجف‌، ديواره‌ اين‌ مسجد در جايي‌ ساخته‌ شده‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ جنازة‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را از اونجا عبور مي‌دادن‌ ناله‌ كرد خم‌ شد تعظيم‌ كرد. به‌ خدا قسم‌ ما مقام‌ ولايت‌ را درست‌ متوجه‌ نيستيم‌. اگر بدانيم‌ كه‌ مقام‌ ولايت‌ چيست‌ تمام‌ موجوادات‌ عالم‌ در مقابل‌ ولايت‌ تعظيم‌ مي‌كنند. همانطوري‌ كه‌ و ان‌ من‌ شي‌ الا يسبحه‌ و بحمده‌. همينطور در مقابل‌ عظمت‌ ولايت‌ تعظيم‌ مي‌كنند. اما امروز هر سنگي‌ را كه‌ برداشتند خون‌ تازه‌ مثل‌ روز عاشورا در زير آن‌ سنگها ديدند. چراغها را خاموش‌ كنيد. شب‌ شام‌ غريبان‌ مولا امير المؤمنينه‌، با توجه‌ برويم‌ امشب‌ در خانة‌ امير المؤمنين‌. شايد آقا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را بتوانيم‌ از خودمون‌ امشب‌ راضي‌ كنيم‌ و تسليتي‌ خدمتش‌ عرض‌ كنيم‌. السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌ يا اباالحسن‌ يا امير المؤمنين‌. يا اخ‌ الرسول‌. يا زوج‌ البتول‌. يا ابا السبطين‌. يا سيدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك‌ الي‌ الله‌. و قدمناك‌ بين‌ يدي‌ حاجاتنا. يا وجيه‌ عند الله‌ اشفع‌ لنا عند الله‌.

 

۵ رمضان ۱۴۱۴- آداب‌ رفتن‌ به‌ مهماني‌ خدا اخلاق‌ خ‌ ۴۳

 آداب‌ رفتن‌ به‌ مهماني‌ خدا اخلاق‌ خ‌ 43

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و صلاة‌ و سلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آله‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الا´ن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 در آخرين‌ جمعه‌اي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ در ماه‌ شعبان‌ خطبه‌ خواندند، فرمودند قد اقبل‌ عليكم‌ شهر الله‌. اي‌ مردم‌، رو كرده‌ است‌ و دارد مي‌ياد ماه‌ خدا. في‌ البركته‌ و رحمة‌ و المغفره‌. ماهي‌ كه‌ پر از بركته‌. پر از رحمت‌ است‌ و پر از مغفرته‌. اين‌ ماه‌ ماية‌ بركت‌ است‌. ماية‌ رحمت‌ و مهرباني‌ خدا هست‌. و ماية‌ مغفرت‌ ذات‌ اقدس‌ متعال‌ است‌. براي‌ اولياء خدا اونهايي‌ كه‌ گناه‌ ندارند اين‌ ماه‌، ماه‌ بركت‌ و رحمت‌ است‌. اگر انسان‌ از اولياء خدا شد، گناه‌ نكرد، و معصيتها را ترك‌ كرده‌ بود قبل‌ از ماه‌ رمضان‌. از رحمت‌ و بركت‌ اين‌ ماه‌ استفاده‌ مي‌كند.

 معناي‌ بركت‌ اين‌ است‌ كه‌ شماها در ضمن‌ كلماتت‌ مي‌گوييد به‌ يكديگر كه‌ فلان‌ چيز مباركت‌ باشه‌، روز عيد مباركتون‌ باشه‌. فلان‌ لباس‌ مباركت‌ باشه‌، فلان‌ عملي‌ كه‌ انجام‌ دادي‌ مباركت‌ باشه‌. مبارك‌ يعني‌ هيچ‌ ناراحتي‌ نداشته‌ باشيد اين‌ لباس‌ هر وقت‌ كه‌، اين‌ لباس‌ را مي‌پوشيد در اين‌ لباس‌ هيچ‌ وقت‌ مريض‌ نشيد، مورد احترام‌ مردم‌ باشيد و لباس‌ هم‌ خودش‌ به‌ اين‌ زوديها پاره‌ نشه‌. روزي‌ كه‌ امروز مباركه‌، انسان‌ هيچ‌ ناراحت‌ نشه‌ در اون‌ روز. روز خوشي‌ و خرمي‌ و شادي‌ باشه‌. والا روزي‌ كه‌ براي‌ انسان‌ همش‌ مصيبته‌ اون‌ روز مبارك‌ نيست‌. اين‌ كه‌ در زيارت‌ عاشورا مي‌گيم‌ يوم‌ تبركت‌ به‌ بني‌ اميه‌ و ابن‌ آكلت‌ اكبد. بني‌ اميه‌ روز عاشورا را براي‌ خودشون‌ مبارك‌ تصور كردند يعني‌ روز شادماني‌ روز خوشحالي‌ براي‌ خودشون‌ قرار دادند. روزي‌ كه‌ خوشحال‌ بودند، شاد بودند. والا براي‌ شيعه‌ روز عاشورا مبارك‌ نيست‌. براي‌ اولياء خدا ماه‌ رمضان‌ خوشحالي‌ مي‌ياره‌. خرمي‌ مي‌ياره‌. بايد ماه‌ رمضان‌ اگر از اولياء خدا بوديد يك‌ پارچه‌ خوشحال‌ باشيد. چرا خوشحاليد براي‌ اين‌ كه‌ هر عبادتي‌ كه‌ شما انجام‌ بديد نمي‌تونيد صبح‌ از اذان‌ صبح‌ تا غروب‌ مشغول‌ اون‌ عبادت‌ باشيد. و يك‌ لحظه‌ از اون‌ عبادت‌ خارج‌ نشيد. نماز اين‌ طور نيست‌. نماز نهايتا پنج‌ دقيقه‌ طول‌ مي‌كشه‌. حتي‌ دعاها، اذكار نمي‌توني‌ در مثلا فرض‌ كنيد از اذان‌ صبح‌ تا غروب‌ يكسره‌ قرآن‌ بخونيد، يكسره‌ فرض‌ كنيد نماز بخوانيد. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ در اين‌ وسط‌ كسل‌ مي‌شيد، خوابتون‌ مي‌گيره‌. بالاخره‌ خستگي‌ مي‌گيريد. اما روزه‌ از عبادتهايي‌ است‌ كه‌ يك‌ لحظه‌ انسان‌ از عبادت‌ خارج‌ نشده‌ و با خواب‌ و استراحت‌ هم‌ منافات‌ نداره‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ از اذان‌ صبح‌ كه‌ مشغول‌ روزه‌ مي‌شيد تا اذان‌ مغرب‌ يك‌ سره‌ شما مشغول‌ عبادتيد بدون‌ وقفه‌ ولو اين‌ كه‌ در اين‌ روز پنج‌ ساعت‌ هم‌ بخوابيد.و چون‌ حتي‌ خوابتون‌ هم‌ عبادته‌. بركت‌ از اين‌ بيشتر نمي‌شه‌. هيچ‌ عبادتي‌ اين‌ اندازه‌ بركت‌ نداره‌. لذا فرمود يومكم‌ فيه‌ عباده‌. حتي‌ خوابتون‌ عبادته‌. شما خوابيديد روزه‌ دار، و نفس‌ مي‌كشيد مشغلول‌ عبادتيد نفستون‌ هم‌ تسبيح‌ است‌، سبحان‌ الله‌ است‌.

 اين‌ البته‌ مال‌ كساني‌ است‌ كه‌ از روزه‌ خشنودند مي‌فهمند روزه‌ يعني‌ چي‌. يك‌ نوكر كه‌ در خانه‌ ايستاده‌ باشه‌ يك‌ كاري‌ بهش‌ بدن‌ كه‌ هم‌ آسون‌ باشه‌ كه‌ هم‌ بتونه‌ در وسط‌ اون‌ كار هم‌ بخوابه‌، استراحت‌ كنه‌ و هم‌ مزد خوابيدنش‌ را هم‌ حتي‌ بهش‌ بدن‌. يعني‌ پاش‌ حساب‌ نكنن‌ كه‌ تو چند ساعتي‌ خوابيدي‌. دقيقه‌ و لحظه‌ شماري‌ خوابش‌ براي‌ انسان‌ پول‌ مي‌دن‌ و انسان‌ ده‌ ساعت‌، پنج‌ ساعت‌ خوابيده‌ در عين‌ حال‌ مي‌گن‌ ما خوابت‌ را به‌ حساب‌ مي‌ياريم‌ و خوابت‌ را استثنا نمي‌كنيم‌ ومزد صبح‌ تا غروبت‌ را لحظه‌ به‌ لحظه‌ مي‌ديم‌. اين‌ ببينيد چقدر بركت‌ داره‌. براي‌ اولياء خدا كساني‌ كه‌ به‌ مقام‌ بندگي‌ و به‌ مقام‌ كمال‌ انساني‌ رسيدن‌ و يا عمل‌ تزكية‌ نفس‌ كردن‌ اينها فقط‌ بركت‌ دارند، خيلي‌ هم‌ خوشحالند. خيلي‌ خوشحالند مثلا فرض‌ كنيد شما بخواييد بريد يك‌ جا مزد بخواييد بگيريد بگن‌ هر دقيقه‌اي‌ هر ثانيه‌اي‌ مثلا هزار تومن‌ بهتون‌ مي‌دن‌ و شما حتي‌ در موقع‌ خوابيدن‌ هم‌ اون‌ لحظان‌ خوابيدن‌ ولو ده‌ ساعت‌ هم‌ باشه‌ مزد دقيقه‌ها و ثانيه‌ها را بهتون‌ بدن‌. خيلي‌ بركت‌ مي‌ياره‌. وقتي‌ خوابيديد در ماه‌ رمضان‌ در دامن‌ لطف‌ پروردگار خوابيديد. وقتي‌ بيدار مي‌شيد در آغوش‌ مهر پروردگاريد. البته‌ اين‌ مال‌ كساني‌ است‌ كه‌ از اولياء خدا باشند اينها اين‌ مطالب‌ را درك‌ بكنند. بفهمند. اما كساني‌ كه‌ اين‌ را درك‌ نمي‌كنند. با خدا زياد رابطه‌ ندارند اهل‌ گناه‌ و معصيتند، افراد گناه‌ كار. براي‌ اونها مغفرت‌. مغفرت‌ بخشش‌ گناهان‌، در هر شبانه‌ روز يك‌ ميليون‌ نفر را خدا در ماه‌ رمضان‌ مي‌بخشه‌ و در شب‌ و روز جمعه‌ در هر ساعت‌ يك‌ ميليون‌. البته‌ اين‌ مربوط‌ به‌ كساني‌ است‌ كه‌ اهل‌ گناهند و اهل‌ معصيتند. پس‌ ببينيد بالبركتة‌ و الرحمة‌ و المغفره‌. بركت‌ مال‌ اولياء خداست‌. مباركشونه‌. گاهي‌ به‌ بعضي‌ از اولياء خدا كه‌ در ماه‌ رمضان‌ كه‌ انسان‌ تلفن‌ مي‌زنه‌ و تماس‌ مي‌گيره‌ اول‌ كلامشون‌ اين‌ است‌ كه‌ آقا ماه‌ رمضان‌ مبارك‌ باشه‌. براي‌ ماها روز عيد نوروز مباركه‌ خداي‌ نكرده‌. اون‌ روز خوشحاليم‌.

 براي‌ افراد حواس‌ پرت‌ توي‌ خط‌ اولياء خدا نباشند روزي‌ كه‌ دخترشون‌ را يا پسرشون‌ را عروس‌ يا داماد مي‌كنند يك‌ جشن‌ مفصلي‌ گرفته‌اند و ده‌ گناه‌ توش‌ شده‌ اون‌ روز را ما مبارك‌ مي‌دونند. و حال‌ اين‌ كه‌ روز مصيبتمونه‌ ما نمي‌دونيم‌. چون‌ مصيبت‌ اون‌ روزي‌ است‌ كه‌ انسان‌ بار گناهش‌ سنگين‌ مي‌شه‌. شما اگر يك‌ ده‌ كيلو بار را روي‌ دوشتون‌ گذاشتيد داريد مي‌ريد جايي‌ به‌ يك‌ محلي‌ رسيديد كه‌ يك‌ ده‌ كيلو، بيست‌ كيلو هم‌ باز بذارن‌ روش‌. اينجا كجاش‌ ماية‌ خوشحاليه‌؟ ماها نمي‌فهميم‌ ما به‌ اصطلاح‌ بدنمون‌ اون‌ پشتمون‌ ديگه‌ خم‌ شده‌ از فشار گناه‌. خيال‌ مي‌كنيم‌ كه‌ امشب‌ نشستيم‌ در اون‌ مجلس‌ غيبت‌ كرديم‌، يا اقوام‌ و خويشاوندان‌ با زن‌ و مرد نامحرم‌ عجب‌ خوش‌ گذشت‌، خيلي‌ هم‌ بد گذشت‌. منتهي‌ درك‌ نداريم‌، ماها نمي‌فهميم‌. اون‌ روزي‌ كه‌ تبلي‌ السرائره‌ مي‌فهميم‌ كه‌ بد گذشته‌. روزي‌ براين‌ انسان‌ مباركه‌ كه‌ انسان‌ در اون‌ روز گناه‌ نكنه‌. كل‌ يوم‌ هر روزي‌ كه‌ در اون‌ معصيت‌ خدا را نكنيد اون‌ روز براي‌ شما  عيده‌ اين‌ مضمون‌ روايته‌. هر روزي‌ كه‌ گناه‌ بكنيد اون‌ روز روز مصيبته‌. پس‌ ماه‌ رمضان‌ گناهتون‌ بار سنگين‌ دوشتون‌ سبك‌ مي‌شه‌. سبك‌ مي‌شيد. يك‌ مقدار از بارها را تخفيفش‌ مي‌دن‌.

 شماها كه‌ انشاء الله‌ اهل‌ گناه‌ نيستيد براي‌ شماها بايد بركت‌ باشه‌. مهرباني‌ پروردگار را احساس‌ كنيد. هم‌ كساني‌ كه‌ از اولياء خدا هستند كه‌ ماه‌ رمضان‌ براشون‌ بركته‌ و مباركه‌ بايد مهرباني‌ پروردگار را احساس‌ كنند و هم‌ كساني‌ كه‌ گناهانشون‌ بخشيده‌ مي‌شه‌. اونها هم‌ خوب‌ بهشون‌ مهرباني‌ شده‌ اونها هم‌ بايد مهرباني‌ پروردگار را احساس‌ كنند. بعد فرمود دعويتم‌ في‌ الي‌ ضيافة‌ الله‌. مردم‌ دعوت‌ شديد در اين‌ ماه‌ به‌ مهماني‌ خدا. خدا مهمانيتون‌ مي‌كنه‌. مهماني‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌ وارد يك‌ مهماني‌ مي‌شود ميزبان‌ اكرام‌ مي‌كنه‌ مهمان‌ را. خود پيغمبر اكرم‌ فرمودند كه‌ اكرم‌ الضيف‌ ولو كان‌ كافرا. اكرام‌ كنيد، گرامي‌ بداريد مهمان‌ را ولو اين‌ كه‌ كافر باشه‌. هر كاري‌ مهمان‌ در مهماني‌ بكنه‌ زياد به‌ روش‌ نمي‌يارن‌. منتهي‌ توي‌ ذهنها گذشته‌ مي‌شه‌ كه‌ اين‌ عجب‌ مهمان‌ بي‌تربیتیه‌. اگر كار بد بكنه‌. يك‌ مهماني‌ ممكنه‌ وارد منزل‌ انسان‌ بشود، رعايت‌ دستورات‌ ميزبان‌ را نكند. ميزبان‌ مستحب‌ است‌ وقتي‌ كه‌ وارد مهماني‌ مي‌شيد هر جا صاحب‌ خانه‌ مي‌گه‌ بنشينيد. نه‌ اونجا بالاست‌ من‌ نمي‌شينم‌. اينجا مي‌شينم‌. اين‌ روايت‌ داره‌ كه‌ صاحب‌ خانه‌ هر جايي‌ را به‌ شما پيشنهاد مي‌كنه‌ بنشينيد، بنشينيد. هر چي‌ را جلوتون‌ گذاشت‌ به‌ همان‌ غنائت‌ كن‌.

 مثلا وارد خانة‌ كسي‌ شديد موقع‌ افطار اين‌ نان‌ و پنير و چايي‌ جلوي‌ شما گذاشته‌ شما منتظر بقيه‌اش‌ نباشيد مگر اين‌ كه‌ احساس‌ بكنيد بقيه‌اي‌ داره‌ به‌ هر حال‌. لذا در دستورات‌ اسلامي‌ وارد شده‌ كه‌ همين‌ قدر كه‌ نان‌ و نمك‌ آمد سر سفره‌ شروع‌ كنيد. گاهي‌ هم‌ مي‌شه‌ كه‌ اين‌ برخلاف‌ اخلاقه‌. بعضي‌ از مقدسها، مطلقها شروع‌ به‌ خوردن‌ مي‌كنند، صاحب‌ خانه‌ هم‌ دست‌ تنهاست‌ تا غذا را بكشه‌ بياره‌ اين‌ مي‌بيني‌ نون‌ و نمك‌ را خورد اين‌ از نظر اخلاقی‌ درست‌ نيست‌. معلومه‌ كه‌ مثلا شما را با اين‌ تشريفات‌ دعوت‌ كردن‌ با نون‌ و نمك‌ تنها نمي‌خوان‌ ازتون‌ پذيرايي‌ كنند. اما اگر ديديد كه‌ ديگه‌ چيزي‌ نيست‌. يك‌ كاري‌ نكنيد كه‌ صاحب‌ خانه‌ فكر كنه‌ كه‌ اين‌ كمتونه‌. اوني‌ كه‌ گفتن‌ شروع‌ بكنيد و به‌ اين‌ ور و اون‌ ور به‌ در نگاه‌ نكنيد كه‌ ببينيد كه‌ صاحب‌ خانه‌ چي‌ ديگه‌ مي‌ياره‌! هر يك‌ كلامي‌ كه‌ در سر سفره‌ ادا مي‌كنيد بايد يك‌ جوري‌ باشه‌ كه‌ اين‌ غذايي‌ را كه‌ آورد زيادتونه‌. حتي‌ گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ يك‌ كلماتي‌ انسان‌ مي‌گه‌ كه‌ اون‌ كلمات‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ اين‌ كه‌ تو آوردي‌ من‌ كممه‌.

 بله‌ الحمد الله‌ از سرمون‌ هم‌ زياده‌. خوبه‌ ديگه‌ چي‌ مي‌خواد باشه‌. مثلا يك‌ كلماتي‌ كه‌ از نظر ظاهر. از سرش‌ هم‌ به‌ قول‌ خودش‌ زياده‌ ولي‌ اين‌ نشون‌ گر اين‌ است‌ كه‌ نه‌ غذات‌ كم‌ بود. كيفيت‌ غذات‌ كم‌ بود. در اينجور وقتها يا حرف‌ نزن‌ يا اين‌ كه‌ يك‌ جوري‌ فكر مي‌كردي‌ كه‌ بيشتر از اين‌ تو فكر نمي‌كردي‌ كه‌ غذا در اينجا باشه‌. حالا اينها يك‌ مطالبي‌ است‌ كه‌ نه‌ من‌ وقت‌ شما را براي‌ اينجور چيزها مي‌خوام‌ بگيرم‌ نه‌ هم‌ شماها الحمد الله‌ به‌ اين‌ آدات‌ مؤدب‌ نباشيد كه‌، هستيد الحمد الله‌ به‌ اين‌ آداب‌ مؤدبيد. احتياج‌ به‌ گفتن‌ نداره‌.

 در دستورات‌ ميزبان‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ كسي‌، يك‌ كسي‌ را مهمان‌ مي‌كنه‌، تا مي‌توانيد سر وقت‌ بريد وقتي‌ غذا خورديد، در قرآن‌ صريحا دستور داده‌ شده‌ كه‌ اذا تعمتم‌ فانتشروا، بعد از غذاتون‌ ديگه‌ كم‌ كم‌ پاشيد بريد. ناهار خورديد بعد تا شب‌ تا غروب‌ نشستيد اين‌ كه‌ مهماني‌ نشد. مگر اين‌ كه‌ صاحب‌ خانه‌ بخواد از وجود شما استفاده‌ بكنه‌. ميزبان‌ احترام‌ مي‌ كنه‌. ميزبان‌ نبايد به‌ ساعتش‌ هي‌ نگاه‌ كنه‌. ميزبان‌ نبايد كاري‌ بكنه‌ كه‌ مهمان‌ فكر بكنه‌ زياد نشسته‌. ميزبان‌ بايد هر كاري‌ كه‌ به‌ نظرش‌ مي‌ياد اكرام‌ مهمانه‌ اون‌ كار را براي‌ مهمان‌ انجام‌ بده‌. مهمان‌ هم‌ بايد تكليف‌ خودش‌ را بدونه‌. يكي‌ اين‌ كه‌ هر جا گفت‌ بنشينه‌، هر غذايي‌  را براش‌ آورد با شادماني‌ و خوشحالي‌ بخوره‌. اگر يك‌ غذايي‌ را دوست‌ نداره‌ نگه‌ من‌ دوست‌ ندارم‌. من‌ يك‌ وقت‌ خودم‌ چايي‌ را ترك‌ كرده‌ بودم‌. منزل‌ بعضي‌ از افراد مي‌رفتم‌ خوب‌ چايي‌ نمي‌خوردم‌ اون‌ بندة‌ خدا هم‌ مي‌خواست‌ بالاخره‌، من‌ مهمانش‌ هستم‌، براي‌ من‌ يك‌ وسيلة‌ پذيرايي‌ بياره‌ مجبور مي‌شه‌ به‌ زحمت‌ بيافته‌. ميوه‌اي‌ پذيرايي‌ كنه‌، شيريني‌ تهيه‌ بكنه‌ ولي‌ اگر من‌ همين‌ چايي‌ را مي‌خوردم‌ ديگه‌ به‌ زحمت‌ نمي‌افتاد. لذا چايي‌ را باز دو مرتبه‌ شروع‌ كرديم‌ به‌ خوردن‌ كه‌ يكي‌ دو مورد ديدم‌ ميزبان‌ به‌ زحمت‌ افتاد ديگه‌ دو مرتبه‌ باز شروع‌ كرديم‌ به‌ چايي‌ خوردن‌. همان‌ چايي‌ كافيه‌. چون‌ براي‌ ما زياد اينجور چيزها پيش‌ مي‌ياد. كوشش‌ كنيد مهمان‌ را، مهماني‌ اگر رفتيد ميزبان‌ را به‌ زحمت‌ نياندازيد. خوب‌ اينها يك‌ چند جمله‌اي‌ در آداب‌ مهماني‌ و ضيافت‌ عرض‌ كردم‌ اين‌ وسط‌.

 حالا من‌ مهمان‌ خدا هستم‌. همين‌ الان‌ كه‌ شما نشستيد اون‌ وسط‌ اونجا خدا داره‌ پذيراييتون‌ مي‌كنه‌. غذاي‌ روح‌ منتهي‌ خوب‌ ماها غالبا ذائقه‌اي‌ نداريم‌ از غذاي‌ روح‌ استفاده‌اي‌ نمي‌كنيم‌. در حديث‌ هم‌ هست‌ كه‌ يك‌ عده‌ از روحها جز از گرسنگي‌ و شتنگي‌ چيزي‌ استفاده‌ نمي‌كنند. به‌ ما گفتند چيزي‌ نخوريد نه‌ اين‌ كه‌ فكر كنيد از خزانة‌ پروردگار كم‌ مي‌شه‌ كه‌ ما چيزي‌ بخوريم‌. به‌ ما گفتن‌ چيزي‌ نخوريد براي‌ اين‌ كه‌ روحمون‌ را بسازند. ما هر روز صبح‌ عادت‌ كرديم‌ كه‌ از خواب‌ كه‌ پامي‌ شيم‌ صبحانه‌ بخوريم‌. اين‌ عادت‌ را به‌ هم‌ بزن‌. يك‌ ولي‌ خدا نبايد به‌ هيچ‌ چيز عادت‌ كنه‌. به‌ هيچ‌ چيز. چون‌ اگر يك‌ وقت‌ بنا شد توي‌ سربازخانة‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ قرار بگيره‌ حالا يك‌ ورز صبحانه‌ نبود اگر ما، در اين‌ ارتش‌ نمي‌خواييم‌ باشيم‌. بايد زمينة‌ همة‌ چيزها را فراهم‌ كنيم‌. عادت‌ به‌ سيگار نداشته‌ باشيم‌. يك‌ سربازي‌ مي‌گفت‌ در همان‌ جبة‌ جنگ‌ كه‌ بود مي‌گفت‌ كه‌ من‌ توي‌ سنگر بودم‌ سيگار مي‌كشيدم‌. معمولا عادت‌ به‌ سيگار داشتم‌ اونجا سيگار گيرم‌ نيامده‌ بود سرم‌ گيج‌ مي‌رفت‌. دشمن‌ آمده‌ بود بالاي‌ سر من‌، من‌ نفهميدم‌ بس‌ كه‌ گيج‌ بودم‌. خوب‌ اين‌، ببينيد عادت‌ انسان‌ را اينجوري‌ قرارش‌ مي‌ده‌. به‌ هيچ‌ چيز نبايد عادت‌ بكنيد، هيچ‌ چيز. ماه‌ رمضان‌ عادتها را مي‌شكنه‌. عادتهاي‌ ظاهري‌ را. صبحانه‌ هر روز مي‌خورديد ديگه‌ از امروز نخوريد. عصرها چايي‌ مي‌خورديد ديگه‌ نخور. شبها از ساعت‌ چه‌ تا ساعت‌ چه‌ مي‌خوابيديد از حالا خوابت‌ بهم‌ مي‌خوره‌. خلاصه‌ انسان‌ با يك‌ روزه‌ گرفتن‌ همة‌ برنامه‌ هاش‌ بهم‌ مي‌خوره‌. عادت‌ نداشته‌ باشيد. يك‌ وزنه‌اي‌ قرار بديد براي‌ ماه‌ رمضانتون‌ چه‌ ساعتي‌ بخوريد، چه‌ ساعتي‌ كار بكنيد و روي‌ وزن‌ خاص‌ مربوط‌ به‌ خاصه‌ خودشه‌. منظم‌ بودن‌ منافاتي‌ با عادت‌ نداشتن‌ نداره‌.

 اين‌ عادت‌، اين‌ نظمي‌ كه‌ از روي‌ عادت‌ به‌ وجود بياد. اين‌ نظم‌ نيست‌ اين‌ عادته‌. عادتها را بهم‌ بزنيد. لذا ما يكي‌ از مراحلي‌ كه‌ داريم‌ استقامته‌. در استقامت‌ بايد عادتها بهم‌ بخوره‌ و در عين‌ حال‌ انسان‌ منظم‌ باشه‌. مهماني‌ خدا شما حالا كه‌ آمديد يكي‌ از غذاهاي‌ خوبي‌ كه‌ سر اين‌ سفره‌ هست‌ اين‌ است‌ كه‌ شما را از عادتها نجات‌ مي‌ده‌ و يك‌ روح‌ مستقلي‌ براي‌ شما به‌ وجود مي‌ياره‌. مستقل‌. غذاي‌ ديگري‌ كه‌ توي‌ اين‌ سفرة‌ پروردگار هست‌ اينه‌ كه‌ شما را داراي‌ استقامت‌ بكنه‌. شما مي‌گيد مقاوم‌، يك‌ روز عصري‌ چايي‌ نمي‌خورديد سرتون‌ درد مي‌گرفت‌. حالا صبح‌ تا غروب‌، مقاوميد. چايي‌ نمي‌خوريد، سيگار نمي‌كشيد. همين‌ تمام‌ مردم‌ اين‌ طورند. ببينيد مقاوم‌ مي‌شه‌ انسان‌ داراي‌ اراده‌ مي‌شه‌. اين‌ غذا را وقتي‌ مي‌خوره‌ اراده‌ مي‌كنه‌، اراده‌ داره‌. خودتون‌ را بسازيد كه‌ اراده‌ داشته‌ باشيد. هر جوري‌ كه‌ مي‌خواييد بتونيد اين‌ بدنتون‌ را قرار بديد. بعضيها هستند كه‌ عادت‌ نكردن‌ به‌ اين‌ كه‌ فرض‌ كنيد چادر سرشون‌ كنند. بعضيها هستند كه‌ عادت‌ نكردن‌ فرض‌ كنيد كه‌ حجابشون‌ را خوب‌ رعايت‌ كنند. در ماه‌ رمضان‌ انساه‌ به‌ هر حال‌ هر چقدر هم‌ به‌ فكر نباشه‌ يك‌ مقداري‌ مقاوم‌ مي‌شه‌. با مقاومت‌ خواهيد شد. يعني‌ روحتون‌ مقاوم‌ مي‌شه‌. يكي‌ ديگه‌ از غذاهايي‌ كه‌ در سفرة‌ احسان‌ پروردگار هست‌ در ماه‌ رمضان‌ اين‌ است‌ كه‌ شما با نفستون‌ مبارزه‌ مي‌كنيد و نفس‌ را به‌ زمينش‌ هم‌ مي‌زنيد.

 الان‌ كه‌ شما اينجا نشستيد شايد، حال‌ تابستان‌ مخصوصا باشه‌ همتون‌ آب‌ بخواييد بخوريد. نفستون‌ مي‌گه‌ آب‌ بخور. يك‌ شكلات‌ خوشمزه‌اي‌ را شايد نفس‌ مي‌گه‌ بخور. به‌ وسيلة‌ روزه‌ و اين‌ ضيافت‌ الهي‌ توي‌ دهن‌ نفس‌ مي‌زنيد. جهاد با نفس‌ خيلي‌ مهمه‌ كه‌ الان‌ اكثر شما هنوز نمي‌تونيد با نفستون‌ مجاهده‌ كنيد. هنوز ما داريم‌ كار مي‌كنيم‌ با شماها كه‌ انشاء الله‌ بعد از طي‌ مراحلي‌ بتونيد جهاد با نفس‌ بكنيد. در ماه‌ رمضان‌ خدا همه‌ را وادار به‌ جهاد نفس‌ كرده‌. يك‌ ميليارد و پانصد ميليون‌ مسلمان‌ همه‌ وارد به‌ جهاد نفس‌ شدن‌. منتهي‌ خوب‌ بعضي‌ نفسشون‌ را آزاد مي‌گذارند بعضيها خوب‌ نفسه‌ مي‌ياد مسلط‌ مي‌شه‌ والا جهاد با نفسه‌. همين‌ الاني‌ كه‌ مجلسي‌ تشكيل‌ داديد نه‌ چايي‌ داريد خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ نه‌ ميوه‌اي‌ تقسيم‌ مي‌كنيد نه‌ شيرني‌ مي‌ديد اين‌ خودش‌ جهاد با نفسه‌. خداي‌ تعالي‌ ترتيب‌ داده‌. اونهايي‌ كه‌ اهل‌ شكمند. اونهايي‌ كه‌ آخوري‌ هستند به‌ اصطلاح‌. اونهايي‌ كه‌ حيوانند. ممكنه‌ ما توش‌ غذا نخوريم‌. هيچ‌ مهماني‌ شده‌ كه‌ صاحب‌ خانه‌ توش‌ انسان‌ را دعوت‌ كنه‌ و بهش‌ بگه‌ هيچي‌ نخور. آب‌ هم‌ نخور. مي‌گن‌ آقا اينجا شما عوضي‌ آمديد. اگر مي‌خواييد چيزي‌ بخوري‌ توي‌ آخُر بخور. اسبت‌ را نيار اينجا. اينجا مهماني‌ انسانهاست‌ مهماني‌ خداست‌ از انسان‌. از روح‌ انسان‌. اشتباه‌ كرديد كه‌ مهماني‌ خدا را با مهماني‌ حيواني‌ قاطي‌ كرديد. از روح‌ خدا مهماني‌، از انسان‌ خدا مهماني‌ كرده‌ نه‌ از حيوان‌. منتهاش‌ بالاتر از اين‌ است‌ كه‌ حيوانيتت‌ را دعوت‌ كنه‌. برو ببندش‌ و هر شكمت‌ را، جنبه‌هاي‌ بدنيت‌ را، در آخُر ببند بيا خودت‌ توي‌ اين‌ تالار مهماني‌ پروردگار. با الاغ‌ كه‌ كسي‌ توي‌ مهماني‌ پروردگار وارد نمي‌شه‌. اين‌ بعد بدنيت‌ بعد حيوانيته‌. و هر كاري‌ كه‌ ما مي‌كنيم‌. سحري‌ كه‌ ما مي‌خوريم‌ بدنمون‌ را بهش‌ سير مي‌ديم‌ تو ديگه‌ مزاحم‌ ما نباش‌. ما رفتيم‌ توي‌ مهماني‌ خدا و آنجا مي‌بنديدش‌. ميگي‌ اين‌ غذاي‌ تو، خوب‌ بخور سير بشو، تا شب‌ هم‌ ديگه‌ خبري‌ نيست‌. به‌ همين‌ آخور بسته‌ باش‌. ما رفتيم‌ براي‌ مهماني‌ خدا. كوشش‌ كنيد اينجوري‌ باشيد. باز الاغتون‌ را با خودتون‌ بر نداريد بياريد كه‌ هي‌ توي‌ تالار مهماني‌ پروردگار از شما آب‌ و كاه‌ و جو بخواد. نه‌. خودتون‌ را بكنيد. اگر تا امروز اين‌ كار را نكرديد، از امشب‌ انشاء الله‌ قرارتون‌ اين‌ باشه‌. سحري‌ كه‌ مي‌خوريد، كاه‌ و جوي‌ مركبتون‌ را بهش‌ داديد و باهاش‌ خداحافظي‌ كرديد، آمديد توي‌ مهماني‌ خدا. كاري‌ هم‌ بهش‌ نداريد. هيچ‌ نمي‌خواد سري‌ هم‌ بهش‌ بزنيد. اينها معناي‌ مهماني‌ خداست‌ كه‌ دعيتم‌ فيه‌ ضيافة‌ الله‌. اگر اينجوري‌ آمديد به‌ مهماني‌ آنوقت‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را هم‌ توي‌ اين‌ مهماني‌ مي‌بينيد. چون‌ حضرت‌ وليعصر ارواحنا فداه‌، ايشان‌ ديگه‌ بزرگترين‌ فرديست‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مهماني‌ را بخاطر او ترتيب‌ داده‌. بخاطر او اين‌ مهماني‌ و ضيافت‌ را خداي‌ تعالي‌ مقرر كرده‌. اگر اينطوري‌ آمديد توي‌ اين‌ مهماني‌، راهتون‌ ميدهند اولا، و ثانيا اولياء خدا را مي‌بينيد. و از همه‌ بالاتر شايد كنار دست‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ بنشينيد. چون‌ هر كس‌ مرتب‌تر باشه‌، آن‌ بالا جاشه‌. و آن‌ بالاتر از همه‌ جاي‌ امام‌ زمانه‌. هر كس‌، توئي‌ كه‌ با الاغت‌ آمدي‌ مي‌خواي‌ وارد مهماني‌ بشي‌، اولا راهت‌ نمي‌دهند. با آن‌ لباس‌ كثيف‌، با آن‌ فكر كثيف‌، با آن‌ مغز پوكي‌ كه‌ تو داري‌، اگر هم‌ راهت‌ بدهند، ميگند دم‌ همين‌ كفشها بشين‌ اگر غذا از همه‌ زياد آمد به‌ تو هم‌ خواهيم‌ داد. نكنه‌ كه‌ خداي‌ نكرده‌ اينطوري‌ باشيد كه‌ خداي‌ تعالي‌ بفرمايد اي‌ بندة‌ من‌، تو آمده‌اي‌ به‌ مهماني‌، منهم‌ دعوتت‌ كردم‌ اما نگفتم‌ با اين‌ لباس‌ بيا. با لباس‌ پارة‌ چركين‌ كثيف‌ كه‌ تقوي‌ نداره‌. با لباسي‌ كه‌ محبت‌ دنيا او را پاره‌ پاره‌ كرده‌. تو با اين‌ لباس‌ نگفتم‌ يك‌ دست‌ لباس‌، تو بايد ارزش‌ براي‌ اين‌ مهماني‌ قائل‌ باشي‌. ما شخصيتهاي‌ بزرگي‌ را در اين‌ مهماني‌ دعوت‌ كرديم‌. تو با اين‌ لباس‌ چيه‌ كه‌ آمدي‌؟! يك‌ گوشة‌ لباست‌ را يك‌ كف‌ دست‌ چرك‌، سياهي‌ ماليده‌ شده‌ بنام‌ كينه‌. نسبت‌ به‌ افراد كينه‌ داري‌. اين‌ يك‌ كثافت‌. اينطرف‌ لباست‌ يك‌ پارگي‌ داره‌ بنام‌ غيبت‌، غيبت‌ كردن‌. آنطرف‌ لباست‌ يك‌ كثافت‌ نجاستي‌ چسبيده‌ كه‌ بوي‌ تعفنش‌، شما حساب‌ بكنيد، همچين‌ فردي‌؛ بوي‌ تعفنش‌ اهل‌ مجلس‌ را ناراحت‌ ميكنه‌ بنام‌ حسد. حسوديت‌ ميكنه‌ كه‌ چرا فلان‌ خانم‌ فلانطور باشه‌ و چرا فلانكس‌ فلانجور باشه‌. حتي‌ در كمالات‌ روحي‌ نبايد حسادت‌ داشته‌ باشيد. نگيد فلاني‌، نه‌، ميگند فلان‌ خانم‌ در كمالات‌ خيلي‌ از تو بالاتره‌. نه‌، اون‌! شروع‌ ميكنيد برايش‌ يك‌ بدي‌ بيان‌ كنيد خداي‌ نكرده‌ و يا لااقل‌ زشتيتون‌ به‌ او بيفته‌ و او را نتونيد ببينيدش‌. اين‌ كثافتي‌ است‌ كه‌ روي‌ لباس‌ شماست‌. فرض‌ كنيد يك‌ بچه‌اي‌ كثافت‌ كرده‌ شما هم‌ ماليده‌ باشيد به‌ لباستون‌. ميشه‌؟ شما فرض‌ كنيد يك‌ همچين‌ مهماني‌ را راه‌ مي‌دهيد؟! يك‌ كثافت‌ ديگري‌ به‌ بدنتون‌ يا به‌ لباستون‌ باشه‌ بنام‌ بي‌عفتي‌. فرقي‌ براتون‌ نكنه‌ كه‌ يك‌ جواني‌ چشمش‌ را دوخته‌ به‌ شما و خيلي‌ هم‌ اگر نفهم‌ باشيد كه‌ فكر كنيد كه‌ اين‌ بقصد، براي‌ خدا داره‌ بهتون‌ نگاه‌ ميكنه‌. يك‌ جوان‌ معصيتكار ريش‌ تراشيده‌، چشمهايش‌ را دوخته‌، به‌ همان‌ اندازه‌اي‌ كه‌ مثلا مرجع‌ تقليدتون‌ گفته‌ كه‌ صورت‌، باز بودنش‌ اشكال‌ نداره‌؛ داره‌ نگاهتون‌ ميكنه‌. شما هم‌ داريد صحبت‌ مي‌كنيد، شيرين‌ زباني‌ مي‌كنيد. يك‌ كثافتي‌ كه‌ توي‌ روح‌ شما هست‌، توي‌ آن‌ مغز شما هست‌، توي‌ آن‌ قلب‌ شما هست‌، اين‌ در ضيافت‌ خدا ظاهر ميشه‌. ظاهر ميشه‌. يعني‌ مثل‌ يك‌ نجاست‌ سگي‌ است‌ كه‌ روي‌ لباس‌ شما باشه‌ آنوقت‌ پرتوقع‌ هم‌ هستيم‌. ميگيم‌ ما بريم‌ با همين‌ لباس‌ كنار امام‌ زمان‌ هم‌ بنشينيم‌.

 بخدا قسم‌، من‌ زبان‌ روزه‌ دارم‌ عرض‌ ميكنم‌، بخدا قسم‌ حسادت‌، نمامي‌، يك‌ كثافت‌ ديگه‌ بنام‌ نمامي‌، نمامي‌، بي‌ عفتي‌، حتي‌ صدات‌ را طوري‌ قرار بدي‌ كه‌ مي‌فهمي‌ اين‌ مرد خوشش‌ مي‌آيد، آنطور حرف‌ زدن‌، اينها بخدا قسم‌، زبان‌ روزه‌ عرض‌ ميكنم‌، اينها از اينكه‌ نجاست‌ سگ‌ را به‌ بدنتون‌ بماليد و توي‌ مجلس‌ مهماني‌ باشكوهي‌ وارد بشيد و همه‌ از بوي‌ تعفنش‌ بدشون‌ بياد، در ضيافة‌ الله‌ بدتره‌. حالا مي‌خواهيد، اينها را كه‌ انشاء الله‌ شماها نداريد. ولي‌ گاهي‌ ممكنه‌ آلوده‌ بشيد. كوشش‌ بكنيد آلوده‌ نشيد. اين‌ دنيا پر از اين‌ كثافتهاست‌. اگر يك‌ جائي‌ وارد بشيد، تمام‌ كثافت‌ كرده‌ باشند. شما مي‌خواهيد آنجا عبور بكنيد. لباستون‌ را بالا مي‌گيريد كه‌ آلوده‌ نشه‌. پاتون‌ را جايي‌ مي‌گذاريد كه‌ آلوده‌ نشه‌. اما اگر برداشتيد از اين‌ كثافتها به‌ خودتون‌ ماليديد عمدا، خيلي‌ اين‌ انسان‌ بي‌ ارزشه‌. يعني‌ اصلا انسان‌ نيست‌. حالا يك‌ همچين‌ مهماني‌، شما مثلا فرض‌ كنيد خانمهاي‌ بسيار متشخص‌ و پاكي‌ را دعوت‌ كرديد، همه‌ با بهترين‌ لباسها آمدند آنجا نشسته‌اند. يك‌ خانمي‌ هم‌ از در وارد شده‌، يك‌ طرف‌ لباسش‌ پر از نجاست‌ سگه‌، يك‌ طرف‌ لباسش‌ پر از نجاست‌ آدمه‌، يك‌ طرف‌ چرك‌ و گريس‌ ماليده‌ به‌ بدنش‌. يك‌ ديوانة‌ محض‌! با اين‌ لباس‌، اين‌ را اجازه‌ ميديد وارد بشه‌؟ ايني‌ كه‌ ما از روزه‌ هيچي‌ نمي‌فهميم‌، ايني‌ كه‌ ما از ماه‌ رمضان‌ هيچي‌ نمي‌فهميم‌. كجا اجازه‌ ميديد وارد بشيم‌. اولا نمي‌گذاريد قدم‌ از قدم‌ برداريم‌. بعد هم‌ اگر بياد ميگيد اين‌ بدبخت‌ و بيچاره‌ است‌. همون‌ دم‌ در بشينه‌ يك‌ چيزي‌ بديد بخوره‌ بره‌. هر كدامتون‌ خداي‌ نكرده‌ يكي‌ از اين‌ صفات‌ درتون‌ هست‌، فرقي‌ نميكنه‌، يك‌ دونه‌اش‌ هم‌ باشه‌ بده‌. يكي‌ از اين‌ صفات‌ در شما هست‌ بدونيد خدا راهتون‌ نداده‌ توي‌، مخصوصا حسادت‌. مخصوصا كينه‌دل‌ بود. مخصوصا غيبت‌ كردن‌. اينها از آن‌ كثافتهاي‌ خيلي‌ بده‌، خيلي‌.

 خوب‌ توي‌ اين‌ مهماني‌ انشاء الله‌ خداي‌ تعالي‌ شما را پذيرفته‌. امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را هم‌ دعوت‌ كرده‌. ما از خداي‌ تعالي‌ تقاضامون‌ اين‌ است‌ كه‌ ما را در كنار امام‌ زمان‌ جا بده‌. چقدر خوبه‌ كه‌ وقتي‌ انسان‌ وارد يك‌ مهماني‌ ميشه‌، دم‌ در خودش‌ مي‌شينه‌، بگند نه‌، برو آن‌ بالا. آن‌ جاي‌ بالا را براي‌ تو گذاشته‌اند. جا برات‌ گرفتند. نگذاشتيم‌ هر كسي‌ آنجا بنشينه‌، منتظر تو بوديم‌. اگر يك‌ وقتي‌ خداي‌ نكرده‌ مي‌بينيد كثيفيد، خودتون‌ را تميز كنيد. يك‌ روز از ماه‌ رمضان‌ را آنطور كه‌ من‌ ميگم‌، اگر درك‌ كنيد بهتر از اين‌ است‌ كه‌ تمام‌ ماه‌ رمضان‌ روزه‌ و شبها مشغول‌ عبادت‌ و روزها روزه‌ بگيريد. چرا ميگن‌ كسي‌ كه‌ بغض‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ را داره‌، اگر تمام‌ عمر روزه‌ بگيره‌، تمام‌ شبها عبادت‌ بكنه‌ و هر سال‌ پياده‌ به‌ مكه‌ بره‌، خدا او را به‌ رو توي‌ آتش‌ جهنم‌ مي‌اندازه‌، چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ بغض‌ آل‌ محمد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ يك‌ كثافتي‌ است‌ كه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ قابل‌ پذيرفتن‌ نيست‌. باز اگر حسادتي‌ باشه‌، باز اگر كينه‌اي‌ باشه‌، باز اين‌ صفاتي‌ كه‌ من‌ گفتم‌ از نجاست‌ سگ‌ بدتره‌، اينها را ممكنه‌ همينطور كه‌ گفتم‌ دم‌ در يك‌ لقمه‌ غذايي‌ بهش‌ بدهند و ردش‌ كنند. اما خود سگ‌ را كه‌ ديگه‌ راه‌ نمي‌دهند آن‌ تو. يك‌ مأمور مي‌گذارند از آن‌ دورها اينجور جرثومه‌هاي‌ كثافت‌ اصلا وارد نشوند. حالا هر كاري‌ هم‌ مي‌خواد بكنه‌. حالا يك‌ سگي‌ را آرايش‌ كرده‌ باشند، بهترين‌ جواهرات‌ را هم‌ به‌ گردنش‌ انداخته‌ باشند، بهترين‌ لباسها را هم‌ بهش‌ پوشانده‌ باشند. بگند اين‌ حالا چون‌ لباسش‌ خوبه‌، جواهراتش‌ خوبه‌، بياد توي‌ مجلس‌ مردم‌ زندگي‌ كنه‌. ميگن‌ نه‌ اينجا جاي‌ سگها نيست‌. بهشت‌ جاي‌ دشمنان‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ نيست‌. اون‌ ذاتش‌ ديگه‌ خراب‌ شده‌. ايني‌ كه‌ من‌ تابحال‌ هر چي‌ گفتم‌ مال‌ كساني‌ بود كه‌ مؤمنند، شيعه‌اند، دوستدار خاندان‌ عصمت‌ و طهارتند. ميخوان‌ خوب‌ بشوند. ولي‌ حالا مسامحه‌ كردند. اما اگر خداي‌ نكرده‌ دشمن‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ بودند، اينها انسان‌ نيستند. اصلا خدا هم‌ دعوتشون‌ نكرده‌. دعوت‌ هم‌ كرده‌ باشه‌، راهشون‌ نميده‌. حق‌ هم‌ داره‌ كه‌ راه‌ نده‌. حالا ما با اينها كاري‌ نداريم‌. اينها الحمدلله‌ دوروبر ما نيستند كه‌ درباره‌اشون‌ بحث‌ بكنيم‌. ولي‌ شماها حواستون‌ جمع‌ باشه‌. چون‌ لازم‌ بود يك‌ جلسة‌ دربارة‌ روزه‌ و ضيافت‌ الله‌ حرف‌ بزنم‌ و انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ ولو اين‌ كه‌ مي‌خواسته‌ قبل‌ از ماه‌ رمضان‌ اين‌ لباس‌ تقوا را بپوشيد و بعضيهاتون‌ هم‌ پوشيديد. لباس‌ تقوا اون‌ لباسي‌ است‌ كه‌ پاك‌ و پاكيزه‌ باشه‌ و هيچ‌ آلودگي‌ نداشته‌ باشه‌. نه‌ حسود باشيد نه‌ كينه‌ دل‌ باشيد، نه‌ نمام‌ باشيد. همين‌ كه‌ يك‌ حرفي‌ بزنيد طرف‌ را از يك‌ نفر ديگه‌ كدرش‌ كنيد اين‌ نمامي‌ است‌. فلاني‌ چرا براي‌ تو احترام‌ قائل‌ نشد توي‌ مجلسش‌. حالا حواسش‌ نبوده‌. اون‌ كسي‌ كه‌ گفت‌ چرا احترام‌ براي‌ تو قائل‌ نشد، اين‌ نمامه‌ و خداي‌ تعالي‌ او را عذاب‌ مي‌كنه‌ و توي‌ مجلس‌ ضيافت‌ الله‌ راهش‌ نمي‌ده‌.

 آقا شما، زياد مي‌گن‌ به‌ من‌ مي‌گن‌ آقا شما با فلاني‌ ناراحتي‌ داريد. خيلي‌ از راه‌ صحيحي‌ هم‌ به‌ اصلاح‌ خودشون‌ مي‌يان‌ جلو. خدا شيطان‌ را لعنت‌ كنه‌. شما با فلاني‌ ناراحتي‌ داريد؟ چطور؟ نه‌. نه‌ مي‌پرسم‌. نه‌ آخه‌ براي‌ چي‌. وارد شديد توي‌ اطاق‌ خيلي‌ همچين‌ احترام‌ نكرد به‌ شما، اِ، بله‌. اين‌ خودش‌ را جهنمي‌ كرده‌. و همين‌ كلام‌ حتي‌ بلكه‌ اگر گفت‌ كه‌ من‌ مي‌خواستم‌ اگر ناراحتي‌ داريد من‌ رفعش‌ كنم‌. دروغ‌ مي‌گه‌ اين‌ شخص‌. تو اگر راست‌ مي‌گي‌ برو به‌ اون‌ كه‌ بي‌ احترامي‌ كرده‌ از اون‌ بپرس‌ نه‌ از ايني‌ كه‌ بهش‌ بي‌ احترامي‌ شده‌. تو نمامي‌. يك‌ شخصي‌ آمد به‌ من‌ گفت‌ كه‌ فلاني‌ من‌ خيلي‌ ناراحت‌ شدم‌ از فلاني‌ به‌ شما فحش‌ داد جسارت‌ كرد. او را من‌ شك‌ دارم‌ چون‌ تو فاسقي‌. خدا مي‌دونه‌ با همين‌ صراحت‌. به‌ اگر كسي‌ روم‌ باز باشه‌ همين‌ جور بهش‌ خواهم‌ گفت‌. گفتم‌ تو فاسقي‌ كه‌ داري‌ نمامي‌ مي‌كني‌. چون‌ او يا پشت‌ سر من‌ فحش‌ داده‌ يا نداده‌. اگر داده‌ باشه‌ تو نمامي‌ و اگر چون‌ آمدي‌ داري‌ به‌ من‌ مي‌گي‌. و اگر نداده‌ باشه‌ فحش‌ پشت‌ سر من‌ تو هم‌ دروغ‌ گو هستي‌ هم‌ نمام‌. و شماها آق‌ منيد اگر اين‌ جوري‌ فكر نكنيد نسبت‌ به‌ افرادي‌ كه‌ مي‌يان‌ اينجوري‌ با شما حرف‌ مي‌زنن‌. اين‌ را بهتون‌ گفتم‌. ياد بگيريد ايني‌ كه‌ بهتون‌ مي‌گم‌. چون‌ خيلي‌ جديم‌ دربارة‌ اين‌ موضوع‌.

 شخصي‌ آمد به‌ شما مي‌گه‌ كه‌ فلاني‌ به‌ شما جسارت‌ كرد پشت‌ سرتون‌. شما اين‌ آدم‌ را فاسقش‌ بدونيد. فاسق‌. آقا از كجا معلوم‌ كه‌ فاسق‌ باشه‌؟ همين‌ الان‌ داره‌ فسق‌ مي‌كنه‌ به‌ فسقهاي‌ ديگه‌اش‌ كار نداريم‌. به‌ جهتي‌ كه‌ يا راست‌ مي‌گه‌ يا دروغ‌ مي‌گه‌. اگر راست‌ بگه‌ هم‌ نمامه‌. اگر راست‌ بگه‌ نمامه‌. و اگر دروغ‌ بگه‌ هم‌ نمامه‌ هم‌ دروغگو. خوب‌ او چي‌؟ اوني‌ كه‌ پشت‌ سر من‌ ايشان‌ به‌ اصطلاح‌ فحش‌ داده‌. او شايد، او شايد چون‌ آدم‌ نمام‌، آدم‌ فاسق‌ را خداي‌ تعالي‌ مي‌گه‌ به‌ حرفش‌ اعتنا نكنيد. مي‌گه‌ ان‌ جائكم‌ فاسق‌ بنبا فتبين‌. به‌ حرفش‌ اعتنا نكنيد. شايد او فحش‌ داده‌ باشه‌، شايد فحش‌ نداده‌ باشه‌. اوني‌ كه‌ مشكوكه‌ انشاء الله‌ نزده‌، و اين‌ را از حالا به‌ بعد فاسقش‌ بدون‌ و به‌ خودش‌ هم‌ اگر روتون‌ مي‌شه‌ بگيد تا اين‌ گناه‌ را ترك‌ كنه‌. و عمدة‌ ناراحتيها و عدم‌ اعتمادها و عدم‌ ارتباطها و عدم‌ وحدتها كه‌ بين‌ مردم‌ مسلمان‌ به‌ وجود مي‌ياد در همين‌ رعايت‌ نكردن‌ اين‌ قضيه‌ است‌. انشاء الله‌ خوب‌ گوش‌ داديدها. من‌ شايد امتحانتون‌ بكنم‌. از اين‌ به‌ بعد اون‌ كسي‌ كه‌ مي‌ياد مي‌گه‌ فلاني‌ پشت‌ سر شما به‌ شما بد گفت‌، براي‌ شما ارزشي‌ قائل‌ نيست‌ به‌ شما حرف‌ بدي‌ زد. كه‌ شما از او بدتون‌ خواهي‌ نخواهي‌ بياد از اين‌ كه‌ جلوتون‌ ايستاده‌ و داره‌ اين‌ حرفها را مي‌زنه‌ بدتون‌ بياد و اين‌ را از اين‌ به‌ بعد فاسقش‌ بدونيد. و او مشكوكه‌ و اگر فحش‌  داده‌ باشه‌ پشت‌ سر من‌ خوب‌ فاسقه‌ اگر فحش‌ نداده‌ باشه‌ كه‌، اين‌ دروغ‌ بگه‌ كه‌ خوب‌ فاسق‌ هم‌ نيست‌. و حمل‌ بر صحت‌ مي‌كنيد با حسن‌ نيت‌ با او برخورد مي‌كنيد بگيد انشاء الله‌ اين‌ دروغ‌ مي‌گه‌ چون‌ اين‌ فاسقه‌ و اين‌ بيشتر مورد اتهمامه‌. بگيد بارك‌ الله‌ خوش‌، ديگه‌ چي‌ گفت‌؟ تا رسيد ديگه‌ چي‌ گفت‌ شيطون‌ را، اون‌ پالون‌ شيطون‌ را گرفتيد خودتون‌ بستيد به‌ پشتتون‌. شيطون‌ هم‌ سوار مي‌شه‌. از همين‌ جا شيطان‌ ديگه‌ كار خودش‌ را مي‌كنه‌. بهش‌ بگيد كه‌ خوب‌ تو نمامي‌. من‌، من‌ اون‌ موقع‌ كه‌، من‌ خير خواه‌ تو هستم‌. نخير تو خير خواه‌ من‌ نيستي‌. تو خير خواه‌ جامعة‌ من‌ نيستي‌. خوشحال‌ نشيد كه‌ عجب‌ خانم‌ خوبي‌ است‌ دوست‌ منه‌، نمي‌تونه‌ پشت‌ من‌ ببينه‌ كه‌ بدي‌ من‌ را بگن‌.

 راست‌ مي‌گه‌ او بدي‌ گفتي‌ در همانجا بهش‌ بگو كه‌، وقتي‌ كه‌ اون‌ داره‌ بدي‌ اين‌ خانم‌ را مي‌گه‌، بهش‌ بگو كه‌ او كه‌ تعريف‌ تو را مي‌كرد تو چرا بدي‌ او را مي‌گي‌! او كه‌ اين‌ قدر به‌ تو محبت‌ داره‌ تو چرا بدي‌ او را مي‌گي‌؟ اِ او به‌ من‌ محبت‌ داره‌ پس‌، من‌ هم‌ او را خوبش‌ مي‌دونم‌ .حالا اون‌ من‌ هم‌ او را خوبش‌ مي‌دونم‌ من‌ اون‌ خانم‌ خوبي‌ است‌. خوب‌ حالا يك‌ كار اشتباهي‌ شده‌ فلان‌ اينها را برو بهش‌ بگو، بگو ايشان‌ شما را خوب‌ مي‌دونه‌. دروغ‌ در اين‌ جور جاها واجبه‌. در ايجاد وحدت‌ دروغ‌ واجبه‌ نه‌ اين‌ كه‌ مستحب‌ هم‌ باشه‌. شما مي‌بيني‌ دو نفر با هم‌ اختلاف‌ دارن‌ بيا به‌ اين‌ بگو كه‌ او پشت‌ سر تو تعريف‌ تو را مي‌كرد چقدر پشت‌ سر تو اظهار علاقه‌ مي‌كرد از اين‌ ور برو به‌ او هم‌ عينا اين‌ دروغها را بگو تا اينها را به‌ هم‌ مهربانشون‌ كن‌. با هم‌ گرم‌ بشن‌، با هم‌ با محبت‌ بشن‌. و خدا لعنت‌ كنه‌ و لعنت‌ كرده‌ اون‌ كساني‌ را كه‌ ماية‌ تفرقه‌ بين‌ دو مسلمان‌ را مي‌شن‌. مخصوصا اگر فاميل‌ باشند، مخصوصا اگر رحم‌ باشند. هر چي‌ را كه‌ انسان‌ ديد مگر مي‌تونه‌ بگه‌. هر چي‌ را كه‌ فهميد مگر مي‌تونه‌ بگه‌؟ هر چي‌ را كه‌ شنيد مگر مي‌تونه‌ بگه‌؟ و همة‌ گرفتاريها از همين‌ جاها شروع‌ مي‌شه‌ و انشاء الله‌ اين‌ كثافت‌ را هم‌ كه‌ من‌ مطمئنم‌ اكثر شماها متوجه‌ اين‌ معنا نبوديد. و انشاء الله‌ اگر،چون‌ اگر نباشيد متوجه‌ اين‌ معنا و خوشتون‌ بياد از اون‌ خانمي‌ كه‌ نمامي‌ كرده‌ آمده‌ به‌ شما گفته‌ فلاني‌ پشت‌ سر شما حرف‌ زده‌ و از اين‌ خوشتون‌ آمده‌ و از اون‌ بدتون‌ آمده‌ اين‌ از همان‌ كثافتهاي‌ خيلي‌ كثيفي‌ است‌ كه‌ در لباستون‌ باشه‌ و شما وارد ضيافت‌ الله‌ و مهماني‌ خدا باشيد. خوب‌ اين‌ عرايض‌ امروزمون‌. انشاء الله‌ ما اين‌ جلسات‌ را كه‌ تشكيل‌ مي‌ديم‌ براي‌ اين‌ است‌ كه‌ شما توي‌ اين‌ هواي‌ سرد، توي‌ اين‌ برف‌ من‌ متوجه‌ام‌ كه‌ با چه‌ زحماتي‌ تشريف‌ مي‌ياريد اينجا. خدا خيرتون‌ بده‌ انشاء الله‌ و خدا انشاء الله‌ همين‌ طور كه‌ خودتون‌ را اينجا مي‌رسونيد به‌ امام‌ زمان‌ انشاء الله‌ برسيد. و خودتون‌ را به‌ امام‌ زمان‌ برسانيد و انشاء الله‌ جاي‌ شما جايي‌ باشيد كه‌ كنار دست‌ فاطمة‌ زهرا و امام‌ زمان‌ نشسته‌ باشيد. و خدا مي‌دونه‌ من‌ اگر اين‌ اميد را از شما نمي‌داشتم‌ حاضر نبودم‌ بيام‌ با اين‌ خستگي‌ براتون‌ حرف‌ بزنم‌ و اين‌ اميد را دارم‌ بلكه‌ دارم‌ مي‌بينم‌ كه‌ انشاءالله‌ به‌ همين‌ زودي‌ چشمتون‌ را باز مي‌كنيد مي‌بينيد پهلوي‌ دست‌ شما در ضيافت‌ الله‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ نشسته‌ شما الان‌ ممكن‌ است‌ ندونيد با اين‌ كار تزكية‌ نفس‌ كجا مي‌برنتون‌. چه‌ مي‌كنيد. ولي‌ گاهي‌ مي‌شه‌ انسان‌ را توي‌ يك‌ مهماني‌ شلوغه‌، مي‌برن‌ يك‌ جايي‌ مي‌نشونن‌. آدم‌ اولش‌ متوجه‌ نيست‌ كجا بردنش‌، وقتي‌ مجلس‌ مرتب‌ مي‌شه‌ و غذاها را مي‌ياره‌ مي‌بينه‌ عجب‌ جايي‌ نشونده‌ صاحب‌ خونه‌ او را. يك‌ طرفش‌ اول‌ شخصيتي‌ كه‌ تمام‌ مجلس‌ به‌ خاطر او دعوت‌ شده‌ نشسته‌، به‌ به‌ چه‌ جايي‌ ما را نشوندن‌. من‌ نمي‌دونستم‌ صاحب‌ خانه‌ اين‌ قدر به‌ من‌ علاقه‌ داره‌. بهترين‌ غذاها را اول‌ آوردن‌ جلوي‌ شما و كساني‌ كه‌ در اطراف‌ شما نشسته‌اند گذاشتند. خدا را شكر چقدر صاحب‌ خانه‌ براي‌ من‌ اهميت‌ قائله‌. چرا اين‌ قدر اهميت‌ قائله‌؟ بخاطر اين‌ كه‌ تو بندة‌ او بودي‌، مطيع‌ او بودي‌، هر چه‌ او فرموده‌ عمل‌ كردي‌.

 با همة‌ مشكلاتي‌ كه‌ داشته‌ اين‌ راه‌ مبارزه‌ كرديد. آمدي‌ به‌ اين‌ مهماني‌ به‌ اين‌ ضيافت‌ الله‌. بايد احترامت‌ كنند و مي‌كنند بخدا قسم‌ ماها نمي‌فهميم‌ حالا چه‌ احترامي‌ برامون‌ قائل‌ هستند. يك‌ احترامي‌ قائلند كه‌ براي‌ اولياء خدا قائل‌ بودند. شما قدم‌ اول‌ را كه‌ برمي‌ داريد ديگه‌ توي‌ رديف‌ اولياء خدا قرار گرفتيد. حالا اون‌ عقبها باشيد بر فرض‌ توي‌ اين‌ راه‌ قرار گرفتيد. كسي‌ كه‌ توبه‌ مي‌كنه‌، مي‌گه‌ پروردگارا من‌ دارم‌ مي‌يام‌ به‌ طرف‌ تو، اتوب‌ الي‌ الله‌ . خدايا از گذشته‌ها بخشش‌ مي‌خوام‌ و از اين‌ به‌ بعد به‌ سوي‌ تو مي‌يام‌ من‌ مي‌خوام‌ برسم‌ به‌ امام‌ زمانم‌، من‌ مي‌خوام‌ برسم‌ به‌ حسين‌ ابن‌ علي‌. من‌ مي‌خوام‌ مثل‌ زينب‌ كبري‌ باشم‌، من‌ مي‌خوام‌ مثل‌ فاطمة‌ زهرا باشم‌. من‌ مي‌خوام‌ مثل‌ حضرت‌ معصومه‌ كه‌ حتي‌ اوائل‌ سنشون‌ اونچنان‌ عظمت‌ روحي‌ پيدا كرده‌ كه‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا مي‌فرمايد من‌ زار وجدت‌ له‌ الجنه‌. هر كس‌ معصومة‌ ما را زيارت‌ كنه‌ در قم‌ بهشت‌ برش‌ واجبه‌. شما خيال‌ مي‌كنيد حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر دختر زياد داشت‌. چرا اين‌ دختر اين‌ اندازه‌ مورد توجه‌ خدا و علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا واقع‌ شده‌؟ بخاطر تقواش‌، بخاطر اون‌ لباس‌ تقواي‌ تميزي‌ كه‌ پوشيده‌ ولو سنش‌ كم‌ باشه‌. كه‌ ما در زيارتي‌ كه‌ امام‌ دستور داده‌ دربارة‌ حضرت‌ معصومه‌ مي‌گيد يا فاطمة‌ اشفعي‌ لي‌ في‌ الجنه‌. اي‌ فاطمة‌ معصومه‌، شما خيال‌ نكنيد شما مي‌گيد حتي‌ اولياء خدا مي‌گن‌. اشفعي‌ لي‌ في‌ الجنه‌ من‌ را شفاعت‌ كن‌ در بهشت‌.

 

۲۰ شعبان ۱۴۱۴- وجوب‌ كسب‌ علوم‌ ثلاثه‌ اخلاق‌ خ‌ ۴۲

 وجوب‌ كسب‌ علوم‌ ثلاثه‌ اخلاق‌ خ‌ 42

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 چون‌ انسان‌ سه‌ تا از علوم‌ را واجبه‌ هر زن‌ و مرد مسلمان‌ كه‌ تعليم‌ بگيرد. يكي‌ عقائده‌. و دومي‌ علم‌ تزكية‌ نفسه‌، سومي‌ هم‌ احكامه‌. يك‌ روز پيغمبر اكرم‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ وارد مسجد شدند. مسجد در آنوقتها زياد سر و در درستي‌ نداشت‌ كه‌ خوب‌ همه‌ جور افراد وارد مي‌شدند. پيغمبر اكرم‌ ديد كه‌ اطراف‌ يك‌ نفر را گرفتند. و آنچنان‌ توجه‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ كرده‌اند كه‌، آنچنان‌ توجه‌ به‌ اين‌ مرد كرده‌اند كه‌ شايد توجه‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ نكرده‌اند. پيغمبر اكرم‌ فرمود چه‌ خبره‌؟ گفتند علامه‌. علامه‌ صيغة‌ مبالغه‌ است‌ به‌ معناي‌ كسي‌ كه‌ زياد علم‌ دارد. حضرت‌ فرمود و ما العلامه‌؟ علامه‌ كيه‌؟ كيه‌ كه‌ در مقابل‌ پيغمبر اكرم‌ مردم‌ اينجور بهش‌ توجه‌ كردند و او را علامه‌ مي‌دونند. حضرت‌ نزديك‌ رفتند. معلوم‌ شد كه‌ يك‌ دانشمندي‌ است‌ بسيار پر اطلاع‌ از اشعار عرب‌. اشعار زمان‌ جاهليت‌. تمام‌ اشعار را حفظه‌. ميدونه‌ اين‌ شعر مال‌ كيه‌؟ مثلا يك‌ نفر پيدا بشه‌ استاد دانشگاه‌ باشه‌ در ادبيات‌ مثلا خيلي‌ وارد باشه‌. بطوري‌ كه‌ اشعار حافظ‌ و سعدي‌ و مثلا ملاي‌ رومي‌ و فردوسي‌ و همه‌ را حفظ‌ باشه‌ و بدونه‌ كه‌ اين‌ اشعار مال‌ كي‌ هم‌ هست‌؟ تا يك‌ شعري‌ مي‌خوندند برايش‌ ميگفت‌ اين‌ مال‌ فلان‌ دانشمنده‌، فلان‌ شاعره‌. و علاوه‌ انساب‌ عرب‌ را مي‌دونست‌. مثلا تا يك‌ نفر مي‌گفت‌ من‌ پدرم‌ و پدر بزرگم‌ فلاني‌ هست‌ ميگفت‌ تا حضرت‌ آدم‌ اجداد تو اينها هستند. وقتي‌ كه‌ معرفيش‌ كردند، حضرت‌ اصحابشون‌ را دور خودشون‌ جمع‌ كردند و فرمودند كه‌ انما العلم‌ الثلاثه‌. علم‌ سه‌ تاست‌. اينهايي‌ كه‌ شما ميگيد اينها علم‌ نيست‌. همين‌ سه‌ تايي‌ كه‌ الان‌ عرض‌ كردم‌. علم‌ به‌ اينكه‌ انسان‌ چه‌ عقيده‌اي‌ بايد داشته‌ باشه‌. عقيده‌اش‌ بايد چي‌ باشه‌؟ ماها اكثرا عقائدمون‌ همينطور عقائدي‌ است‌ كه‌ از پدر و مادر ياد گرفته‌ايم‌. اگر پدر و مادر ما مسيحي‌ مي‌بودند، ما هم‌ الان‌ مسيحي‌ بوديم‌. اگر يهودي‌ مي‌بودند، ما هم‌ يهودي‌ مي‌بوديم‌. حالا چون‌ مسلمانند، ما هم‌ مسلمانيم‌. هيچ‌ دليلي‌، برهاني‌، بر اينكه‌ چرا ما باز بايد معتقد به‌ خدا باشيم‌؟ چرا بايد ما معتقد به‌ پيغمبر اكرم‌ باشيم‌. چرا بايد معتقد به‌ امام‌ باشيم‌. اينها را نداريم‌. روي‌ اين‌ اصل‌ روز قيامت‌ ممكنه‌ ما را عذاب‌ نكنند به‌ جهت‌ اينكه‌ تصادفا ما طرفدار حقيم‌. اما ارزشي‌ هم‌ برامون‌ قائل‌ نيستند. در همين‌ دنيا هم‌ همينطوره‌. براي‌ همين‌ اساس‌ ما يك‌ برنامة‌ اعتقادي‌ برايتون‌ شروع‌ كرديم‌. يعني‌ از راه‌ اعجاز قرآن‌ ثابت‌ كرديم‌ كه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌ و معجزه‌ كار خداست‌ و وقتي‌ كه‌ قرآن‌ معجزه‌اش‌ را ثابت‌ كرديم‌، معجزه‌ بودنش‌ را ثابت‌ كرديم‌، خدا را ثابت‌ كرديم‌. وقتي‌ كه‌ خدا را ثابت‌ كرديم‌ و قران‌ را معجزه‌ بودنش‌ را ثابت‌ كرديم‌، آنوقت‌ رسالت‌ رسول‌ اكرم‌ هم‌ ثابت‌ شد و بعد هم‌ آنچه‌ كه‌ در قرآن‌ حقه‌، آنها هم‌ مسلم‌ شد كه‌ هر چه‌ كه‌ در قرآن‌ هست‌، حق‌ است‌. كه‌ كساني‌ كه‌ اين‌ را بلد نشدند و يا نبودند كه‌ اين‌ درسها را خوب‌ بدونند، بايد حتما اگر مي‌خوان‌ به‌ سوي‌ خدا حركت‌ كنند، بايد حتما اينها را تعليم‌ بگيرند. چون‌ ما هر چند روز، هر جلسه‌اي‌ كه‌ تشكيل‌ ميديم‌ يك‌ عدة‌ جديدي‌ مي‌آيند و هر چي‌ هم‌ بهشون‌ ميگيم‌ كه‌ اين‌ جلسه‌ مال‌ شما نيست‌ ممكنه‌ بهشون‌ برخورد بخوره‌. ولي‌ بطور كلي‌ حتما و حتما بايد اعجاز قرآن‌ را كه‌ مختصرا و خلاصه‌ من‌ نوشتم‌، اين‌ را بلد باشيد. و بعد دلائل‌ بر اثبات‌ وجود خدا را ياد بگيريد. يكي‌ از دلائل‌ اثبات‌ وجود خدا كه‌ ما اشاره‌ هم‌ كرديم‌ در كتاب‌ پاسخ‌ ما جلد اول‌ به‌ اين‌ دليل‌ اشاره‌ شده‌. شعور حيوانيه‌. حيوانات‌ يك‌ شعوري‌ دارند كه‌ اين‌ شعور مثل‌ علمي‌ است‌ كه‌ در اينها هست‌. و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ اينها بلدند چه‌ بخورند، چه‌ جور زندگي‌ بكنند، اگر مريض‌ شدند چه‌ داروئي‌ مصرف‌ كنند كه‌ بشر با اينهمه‌ تحقيقاتي‌ كه‌ داره‌ اين‌ عقل‌ و علم‌ را نداره‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. يك‌ مثلا فرض‌ كنيد تخم‌ مرغ‌ را مي‌گذاريد توي‌ ماشين‌ جوجه‌ كشي‌. جوجه‌ بيرون‌ مي‌آيد. اين‌ جوجه‌ مادر نديده‌، همنوع‌ خودش‌ را نديده‌. فرض‌ كنيد يك‌ دونه‌ است‌. از هيچ‌ كسي‌ چيزي‌ ياد نگرفته‌. وقتي‌ مي‌آيد از تخم‌ بيرون‌ مي‌بينيد كه‌ آنچه‌ كه‌ براي‌ بدنش‌ لازمه‌ مي‌خوره‌ و آنچه‌ كه‌ براي‌ بدنش‌ مضره‌ نميخوره‌. در يك‌ مجله‌اي‌ ديدم‌ كه‌ يك‌ مقدار چوب‌ و گندم‌ را باهم‌ بلغور باصطلاح‌ كرده‌ بودند. يعني‌ نيمه‌ كوبيده‌ كرده‌ بودند و جوري‌ بود كه‌ هيچكسي‌ نمي‌فهميد اينها چوبهايش‌ كدومه‌، گندمهاي‌ خورد شده‌اش‌ كدامه‌. ريختند جلوي‌ جوجه‌. جوجه‌ گندمها را خورد چوبها را گذاشت‌. ببينيد تا اين‌ حد اطلاع‌! يا مثلا گاهي‌ كه‌ مي‌خواهند يك‌ فرض‌ كنيد دارويي‌ را كشف‌ كنند، يك‌ ميكربي‌ در بدن‌ حيوانات‌ جنگلي‌ وارد مي‌كنند او را مريضش‌ مي‌كنند. بعد عقب‌ سرش‌ راه‌ مي‌افتند مي‌بينند اين‌ ميره‌ چي‌ ميخوره‌؟ هر چه‌ خورد از گياهان‌ يا از بين‌ گياهها، مي‌دونند داروي‌ اين‌ مرض‌ در آن‌ گياه‌ يا در آن‌ چيز هست‌.

 امثال‌ اين‌ جريانات‌ زياده‌. شما مثلا فرض‌ كنيد كه‌ در مقابل‌ حيوانات‌ علفخوار اگر از گرسنگي‌ بميره‌، گوشت‌ بيندازيد نميخوره‌ و در مقابل‌ حيوان‌ گوشتخوار، اگر از گرسنگي‌ بميره‌، علف‌ نميخوره‌. حيوانات‌ حتي‌ به‌ تمام‌ شئون‌ زندگيشون‌ واردند. عرض‌ كردم‌ بهترين‌ مثال‌ همان‌ مرغه‌. همان‌ جوجه‌ است‌. اين‌ جوجه‌ ميدانه‌ چي‌ بايد بخوره‌. وقتي‌ بزرگ‌ شد چه‌ جور بايد تخم‌ بكنه‌. تخمها وقتي‌ جمع‌ شد چطور اينها را زير بال‌ بگيره‌، بيست‌ روز نگه‌ بداره‌ و بعد اينها باز بشوند. همة‌ حيوانات‌ همينطورند. همه‌ چيزشون‌ را مي‌دانند. يعني‌ اينجا يا بايد بگيم‌ كه‌ اين‌ علم‌ را خودشون‌ براي‌ خودشون‌ بوجود آوردند كه‌ اين‌ محاله‌. يعني‌ كسي‌ كه‌ چيزي‌ را نميدونه‌ نميتونه‌ يك‌ چيزهايي‌ كه‌ مثلا علمي‌ بوجود بياره‌. اين‌ محاله‌. ذات‌ نايافته‌ از هستي‌بخش‌ كي‌ تواند كه‌ شود هستي‌بخش‌. چيزي‌ كه‌ خودش‌ فاقد آن‌ چيز هست‌ نميتونه‌ موجب‌ آن‌ چيز باشه‌. يا بايد بگيم‌ كه‌ اينها را مثلا فرض‌ كنيد يك‌ معلمي‌ داشتند به‌ اينها تعليم‌ داده‌. چون‌ نميشه‌ انسان‌، يا هر موجودي‌، يك‌ چيزهايي‌ كه‌ ضرورت‌ داره‌ براي‌ خودش‌، اينها را همينطوري‌، همينجوري‌ داشته‌ باشه‌. اين‌ علمي‌ كه‌ حيوانات‌ دارند براي‌ زندگيشون‌ و ادامة‌ زندگيشون‌، اين‌ را از كجا آوردند؟ بگيم‌ مادر پدر يادشون‌ دادند. اين‌ جوجة‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود، ماشيني‌ كه‌ مادر پدر نداشته‌. بعد هم‌ مادر پدر كجا يادش‌ دادند؟ ما كه‌ بچه‌هامون‌ اينقدر باهوش‌ و بافهمند، خودمون‌ هم‌ بلد نيستيم‌ كه‌ چه‌ غذايي‌ بخوريم‌ كه‌ مريض‌ نشيم‌ و چه‌ غذايي‌ برامون‌ مفيده‌ با اينهمه‌ تجربه‌اي‌ كه‌ داريم‌ و بچه‌هامون‌ كه‌ بطريق‌ اولي‌ از ما ياد نمي‌گيرند. ولي‌ اين‌ بچه‌ از همان‌ لحظه‌اي‌ كه‌ از تخم‌ درآمده‌ ميدونه‌ چي‌ بايد بخوره‌. چوبها را نميخوره‌. هر كاريش‌ بكنند چوبها را نميخوره‌. حتي‌ اگر دهنش‌ را همچين‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ منقارش‌ را باز كنند خاك‌ اره‌ را بريزند توي‌ دهنش‌ مي‌بينيد بيرون‌ مي‌ريزه‌. اين‌ را كي‌ بهش‌ گفته‌ كه‌ اين‌ برات‌ ضرر داره‌ يا از كجا مي‌فهمه‌. از كجا مي‌فهمه‌ كه‌ اگر گربه‌ مثلا، از كجا مي‌فهمه‌ كه‌ مثلا وقتي‌ كه‌ سرماخوردگي‌ پيدا ميكنه‌، كنار آفتاب‌ بخوابه‌ خودش‌ را گرم‌ بكنه‌ و رفع‌ سرماخوردگيش‌ بشه‌. حتي‌ ديده‌اند مرغ‌ ماهيخوار پاهاي‌ بلندي‌ داره‌ و وقتي‌ ميره‌ توي‌ مثلا دريا، اينطرف‌ آنطرف‌، صدمه‌ ميخوره‌. پايش‌ مي‌شكنه‌. اين‌ قبل‌ از اينكه‌ بشر به‌ شكسته‌بندي‌ اطلاع‌ پيدا بكنه‌، اين‌ شكسته‌ بندي‌ ميكنه‌. پايش‌ را پهلوي‌ هم‌ ميگذاره‌ بعد گچ‌ مي‌گيره‌. لجن‌ محكمي‌ را باصطلاح‌ مثل‌ گچ‌ پيدا ميكنه‌ و به‌ پايش‌ مي‌بنده‌. گوشه‌اي‌ استراحت‌ ميكنه‌ تا پايش‌ جوش‌ بخوره‌. شما از همين‌ طريق‌، همة‌ چيزها همينطوره‌. يك‌ قدري‌ اگر فكر كنيد مي‌بينيد كه‌ معركه‌ است‌ جهان‌ حيوانات‌ و زندگي‌ حيوانات‌. ما اگر روي‌ همين‌ جهت‌ فكر كنيم‌ عقل‌ به‌ ما ميگه‌ كه‌ يك‌ موجود عالم‌ قادري‌ هست‌ كه‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ حيوانات‌ را داره‌ تعليم‌ ميده‌. و اين‌، حالا نه‌ اينكه‌ حالا، آخه‌ ما خيال‌ مي‌كنيم‌ گفتن‌ يعني‌ صدا بيرون‌ آوردن‌ و به‌ گوش‌ طرف‌ رساندنه‌. نه‌ به‌ قلبشه‌، الهام‌ مي‌شه‌ اين‌ را نخور يا در تكوينش‌ خداي‌ تعالي‌ قرار مي‌دهد. يا اون‌ نيرو قرار مي‌ده‌ كه‌ اون‌ چيز برات‌ خوبه‌ و اون‌ چيز برات‌ بده‌. پس‌ اين‌ را بخور اون‌ را نخور، اين‌ كار را بكن‌، اين‌ كار را نكن‌. و اون‌ خداست‌. ببينيد چه‌ دليل‌ محكمي‌، شما از يك‌ نفر، كسي‌ كه‌ معتقد به‌ خدا نيست‌ بپرسيد كه‌ اين‌ از كجاست‌. حضرت‌ موسي‌ وقتي‌ در مقابل‌ فرعون‌ واقع‌ شد گفت‌ كه‌ ربي‌ الذي‌ اعطي‌ كل‌ شي‌ خلقه‌ ثم‌ هدي‌. خداي‌ من‌ مي‌دونيد كيه‌؟ اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ هر چيزي‌ را خلقش‌ را بهش‌ مي‌گه‌. هر حيواني‌ را هر چيزي‌ را اينجوري‌ كه‌ بايد خلقش‌ بكنه‌، خلقش‌ مي‌كنه‌. بعد هم‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ با اينها حرف‌ مي‌زنه‌ و اينها را راهنمايي‌ مي‌كنه‌. حيوانات‌ را خداي‌ تعالي‌ راهنمايي‌ مي‌كنه‌. شما اگر يك‌ كلاغ‌ با يك‌ كبوتر را توي‌ يك‌ قفس‌ بكنيد بايد دو نوع‌ غذا بريزيد اونجا. با اينكه‌ هر دوشون‌ پرنده‌اند. هر دوشون‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود شكل‌ هم‌، هم‌ هستند. چرا بايد براي‌ كبوتر گندم‌ بريزيم‌ براي‌ كلاغ‌ چيزهايي‌ شبيه‌ به‌ گوشت‌ و اينجور چيزها بريزيم‌. مي‌گيد اون‌ نمي‌خوره‌. مي‌گيم‌ كي‌ گفته‌ كه‌ اون‌ نخوره‌. چرا نمي‌خوره‌. اين‌ براش‌ بده‌ گوشت‌ و اون‌ براش‌ گندم‌ بده‌. خوب‌ كي‌ به‌ اينها گفته‌ كه‌ بده‌، خوب‌ با هم‌ بخورند. ببينيد همين‌ جا خوب‌ دقت‌ كنيد مي‌بينيد يك‌ ارتباط‌ اين‌ كبوتر و كلاغ‌ با خدا هست‌. اين‌ ارتباط‌ هست‌. شما اين‌ را بدونيد. اگر نباشه‌ خوب‌ هم‌ كلاغ‌ گندم‌ بخوره‌ هم‌ كبوتر گوشت‌ بخوره‌. اگر توي‌ خونتون‌ ده‌ تا كلاغ‌ باشه‌ يك‌ مشت‌ گندم‌ هم‌ داشته‌ باشيد مي‌گيد كلاغ‌ گندم‌ نمي‌خوره‌. اما اگر يك‌ چربي‌ چيزي‌ اون‌ كنار باشه‌، روغني‌، دنبه‌اي‌ چيزي‌ باشه‌ كبوتر داشته‌ باشيد مي‌گيد اينها را كبوتر نمي‌خوره‌ كي‌ بهش‌ مي‌گه‌. بنشينيد روي‌ همين‌ها فكر كنيد. اگر مي‌خواييد ايمانتون‌ كامل‌ بشه‌. كي‌ به‌ مورچه‌ تعليم‌ داده‌ جوري‌ خونه‌ را زير زمين‌ بسازه‌ كه‌ هيچ‌ وقت‌ آب‌ توش‌ وارد نشه‌ با اين‌ برف‌ و باراني‌ كه‌ هست‌ و اون‌ زير او زنده‌ بمانه‌. كي‌ به‌ زنبور عسل‌ تعليم‌ مي‌ده‌، لحظه‌اي‌ است‌ تعليم‌ دادنش‌ نمي‌شه‌ بگيم‌ كه‌ اين‌ بلد بوده‌، صدتا كندو كنار هم‌ گذاشتيد صد تا، من‌ ديدم‌ نمونه‌ هاش‌ را و هر كدامي‌ مثلا هزار تا، دو هزار تا زنبور داره‌ توي‌ اين‌ كندوها مي‌شه‌ صد هزارتا. خانه‌ها شبيه‌ به‌ هم‌، آدم‌ با تمام‌ هوشش‌ خونه‌اش‌ را گم‌ مي‌كنه‌. مگر پلاك‌ داشته‌ باشه‌، شماره‌ داشته‌ باشه‌. اين‌ حيوان‌ از توي‌ كندو بيرون‌ مي‌ياد مي‌افته‌ تو بادهاي‌ طوفاني‌ چهار كيلومتر، پنج‌ كيلومتر دور مي‌شه‌ از خونه‌اش‌. بعد طوفان‌ وايمي‌ ايسته‌ اين‌ برمي‌ گرده‌، اشتباه‌ نمي‌كنه‌ كدوم‌ كندو مال‌ اونه‌. اشتباه‌ هم‌ نمي‌كنه‌. مي‌ياد مستقيم‌ مي‌ره‌ تو كندوي‌ خودش‌. اينجا اگر خدا را نگيد باهاش‌ هست‌، اگر نگيم‌ خدا او را راهنمايي‌ مي‌كنه‌، كي‌ او را راهنمايي‌ مي‌كنه‌؟ از كجا مي‌فهمه‌؟ يعني‌ عقل‌ و هوشش‌ بيشتر از انسانه‌؟ توي‌ كندوي‌ خودش‌ مي‌ره‌ تازه‌ بعد از چهار كيلومتر فاصله‌ او مگر كه‌ جهت‌ يابي‌ داره‌، كوچه‌ها را پلاك‌ گذاشته‌ يا مثلا توي‌ بيابانه‌ كه‌ طرف‌ دست‌ چپ‌ بره‌ دور مي‌شه‌، طرف‌ دست‌ راست‌ بره‌ دور مي‌شه‌، طرف‌ مقابل‌ بره‌ دور مي‌شه‌ از كندوش‌. چرا راه‌ خود كندو را انتخاب‌ مي‌كنه‌، از كجا مي‌فهمه‌؟

 اين‌ قدر نشسته‌اند، طرح‌ ريخته‌اند مي‌ياد روي‌ هوا موج‌ ايجاد مي‌كنه‌. امواج‌ ايجاد مي‌كنه‌، خوب‌ باد مي‌ياد همة‌ امواج‌ را، خوب‌ باد كه‌ مي‌ياد همة‌ امواجي‌ كه‌ او ايجاد كرده‌ از بين‌ مي‌بره‌.

 شما اين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ كتابهايي‌ كه‌ دربارة‌ حشرات‌ نوشته‌اند بخونيد، يا مثلا فرض‌ كنيد مورچه‌ شايد بيشتر از اين‌ اهميت‌ داشته‌ باشه‌. مورچه‌اي‌ را شما برداريد بگذاريد سر يك‌ فرسخي‌ اين‌ به‌ هر قيمتي‌ باشه‌ اين‌ خودش‌ را به‌ خونه‌اش‌ مي‌رسونه‌. مگر زنده‌ نمونه‌ توي‌ راه‌ از بين‌ بره‌. ماهيهاي‌ دريايي‌، بعضي‌ ماهيها هستند كه‌ اينها در همانجايي‌ كه‌ متولد شده‌اند بايد بميرند و اين‌ اطلاع‌ پيدا مي‌كنه‌ فلان‌ روز بايد بميره‌ هر جوري‌ باشه‌ از اون‌ اقيانوس‌ خودش‌ را به‌ اون‌ اقيانوس‌ مي‌رسه‌ همان‌ محل‌ تولدش‌، همان‌ محل‌ فوتش‌ باشه‌. اين‌ زندگي‌ حيوانات‌ را اگر نگاه‌ كنيد يك‌ جمله‌ هم‌ اضافه‌ بكنيد كه‌ اين‌ را از كجا ياد گرفته‌اند؟ كي‌ بهشون‌ ياد داده‌. تعليمات‌ را از كجا ياد گرفته‌اند. اينجا معتقد مي‌شيد كه‌، اصلا نمي‌تونيد معتقد نشيد كه‌ خدايي‌ هست‌. حتما معتقد مي‌شيد خدايي‌ هست‌ والا همة‌ كارها، همة‌ حرفها اصلا غلط‌ مي‌شه‌ يك‌ چيز واقعا بي‌ جوابي‌ مي‌مونه‌. خدا هست‌. اين‌ شعور حيواني‌ مي‌گه‌ اين‌ يكي‌ از دلايل‌ بسيار مهمه‌. يكي‌ از دلايل‌ بسيار پر اهميته‌ و براي‌ اين‌ كه‌ شماها هميشه‌ متوجه‌ خدا باشيد روي‌ اين‌ بخش‌ خوب‌ فكر كنيد. روي‌ اين‌ مسئله‌ خوب‌ فكر كنيد. كتابي‌ هست‌ به‌ نام‌ توحيد مفضل‌، حضرت‌ صادق‌ براي‌ مفضل‌ ابن‌ عمر اين‌ مطالب‌ را خيلي‌ مختصر به‌ اندازة‌ فهم‌ او بيان‌ كرده‌. اگر تونستيد اون‌ كتاب‌ را پيدا كنيد و مطالعه‌ كنيد. دربارة‌ همه‌ جور حيوانات‌. اين‌ خفاش‌، خفاش‌ چشم‌ نداره‌. بشر امروز بالاترين‌ كاري‌ كه‌ براي‌ حفظ‌ امنيتش‌، اهميت‌ داره‌ مسئلة‌ راداره‌. و دقيق‌ترين‌ رادارها كه‌ بشر هنوز به‌ اون‌ موفق‌ نشده‌، رادار بسازه‌ اين‌ خفاش‌ داره‌. خفاش‌ از خودش‌ يك‌ صدايي‌ بيرون‌ مي‌ده‌ كه‌ چشم‌ نداره‌ يا چشمش‌ ضعيفه‌ و شب‌ هم‌ بيرون‌ مي‌ياد. اين‌ يك‌ صداي‌ بسيار قوي‌، مافوق‌ صوته‌ كه‌ به‌ گوش‌ ما بس‌ كه‌ زياده‌ صداش‌ گوش‌ استعداد دركش‌ را نداره‌. چون‌ صداي‌ كم‌ را هم‌ نمي‌شنويم‌، صداي‌ بلند را هم‌ نمي‌شنويم‌. اين‌ صدا را خارج‌ مي‌كنه‌ از خودش‌. خوب‌ اين‌ داره‌ همين‌ جور مي‌ره‌. چشمش‌ هم‌ كه‌ نمي‌بينه‌. خوب‌ مي‌خوره‌ به‌ در و ديوار اين‌ صدا را از خودش‌ خارج‌ مي‌كنه‌، صدا مي‌خوره‌ به‌ ديوار مثلا برمي‌ گرده‌ به‌ گوشش‌، مي‌فهمه‌ كه‌ در سر چند قدمي‌ مانعه‌، راهش‌ را مي‌پيچه‌. حالا اين‌ خيال‌ نكنيد، بنابر اين‌ مي‌گيد كه‌ به‌ ديوار نمي‌خوره‌، مخصوصا اگر كه‌ آهسته‌ حركت‌ كنه‌ ولي‌ اگر با شدت‌ حركت‌ كنه‌ خوب‌ كنترلش‌ از دست‌ در مي‌ره‌ و مي‌خوره‌ نه‌ حالا اين‌ مهم‌ نيست‌. اين‌ پشه‌ مثلا توي‌ فضا مي‌خواد بخوره‌ اين‌ صدا را كه‌ خارج‌ مي‌كنه‌ از خودش‌ مي‌خوره‌ به‌ پشه‌ وقتي‌ برمي‌ گرده‌ به‌ گوشش‌ اين‌ متوجه‌ مي‌شه‌ كه‌ مثلا اين‌ پشه‌ است‌ خوردنيه‌. دقت‌ كنيد و براي‌ او مفيده‌ از چيزهايي‌ نيست‌ كه‌ نبايد بخوره‌.

 يعني‌ همان‌ چيزهايي‌ كه‌ فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ جوجة‌ مرغ‌ در مقابل‌ گندم‌ ريخته‌ و چوبها را نمي‌خوره‌ و گندمها را مي‌خوره‌ اين‌ كار را در، با صدا انجام‌ مي‌ده‌. اين‌ صدا برمي‌ گرده‌ به‌ گوشش‌ مي‌فهمه‌ كه‌ اين‌ چيزي‌ كه‌ در جلوش‌ هست‌ خوردنيه‌ يا خوردني‌ نيست‌. اين‌ مانع‌، مانع‌ سفتي‌ است‌ كه‌ اگر بهش‌ بخوره‌ ممكنه‌ كه‌ صدمه‌ بخوره‌، سيمي‌ مثلا، توي‌ يك‌ اطاق‌ خفاشي‌ را ول‌ كردن‌ اطاق‌ تاريك‌ تمام‌ اطاق‌ را هم‌ سيم‌ كشي‌ كرده‌اند. خوب‌ اين‌ با اين‌ چشم‌ ضعيفش‌، بعضي‌ مي‌گن‌ چشم‌ نداره‌، بعضيها مي‌گن‌ چشمش‌ ضعيفه‌ توي‌ تاريكي‌ بايد بخوره‌ به‌ سيمها و بيافته‌ به‌ زمين‌. شما اگر مي‌خوايد يك‌ چوبي‌ را در دستتون‌ بگيريد جلوش‌ همان‌ طور كه‌ مي‌آمد همچين‌ مي‌پيچه‌ عبور مي‌كنه‌ عين‌ كسي‌ كه‌، عين‌ موجودي‌ كه‌ چشم‌ داره‌، بلكه‌ از اون‌ هم‌ قويتر. ببينيد چه‌ عجيب‌ حالا اين‌ اندازه‌ را بشر فهميده‌. ولي‌ باز آخرش‌ اون‌ نقطة‌ مجهولي‌ است‌ براي‌ اونها كه‌ از كجا مي‌فهمه‌ اوني‌ كه‌ در مقابلش‌ هست‌ اين‌ خوردني‌ است‌ دهانش‌ را باز كنه‌. اين‌ يك‌ موجودي‌ است‌ كه‌ اگر به‌ او بخوره‌ صدمه‌ بهش‌ مي‌خوره‌ كه‌ از كنارش‌ رد بشه‌. شما تو همين‌ موضوع‌ فكر كنيد. دربارة‌ خفاش‌ من‌ در كتاب‌ پاسخ‌ ما يك‌ مطالبي‌ نوشته‌ام‌ از نظر دانشمندان‌ روز و از كلمات‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ شما دقت‌ كنيد. ببينيد كه‌ اين‌ مي‌شه‌ كه‌ خودش‌ بلد شده‌ باشه‌. حتي‌ خودش‌ فكرش‌ را هم‌ نمي‌تونه‌ كه‌ بكنه‌. لحظه‌ به‌ لحظه‌ خداي‌ تعالي‌ بهش‌ تعليم‌ مي‌ده‌. يعني‌ عينا مثل‌ يك‌ ماشيني‌ كه‌ پشت‌ فرمانش‌ يك‌ رانندة‌ ماهر نشسته‌ باشه‌ و اين‌ را اين‌ ور و اون‌ ور ببردش‌. همة‌ حيوانات‌ اينطورند. اين‌ همه‌ حشرات‌ هستند. اين‌ همه‌ حيوانات‌ هستند. اين‌ همه‌ حيوانات‌ دريايي‌ هستند، همه‌ همين‌ طور. همه‌ را پشت‌ فرمان‌ فكرشون‌، پشت‌ فرمان‌ زندگيشون‌ يك‌ نيروي‌ دانا و يك‌ نيروي‌ (قطع‌ نوار).

 اوني‌ كه‌ مي‌خواد در گرمسير هستند مثلا يكي‌ دو ماه‌ مي‌خوان‌ مثلا زير زمين‌ باشند خدمت‌ شما عرض‌ شود غذاي‌ يكي‌ دوماهش‌ را تهيه‌ مي‌كنه‌. اينها را كي‌ به‌ اينها گفته‌، كي‌ به‌ اينها تعليم‌ داده‌. يك‌ قدري‌ فكر كنيد. اينها دليله‌ كه‌ خدايي‌ هست‌. اين‌ كه‌ مي‌گم‌ خدا را با دليل‌ و برهان‌ ياد بگيريد اينجوري‌ ياد بگيريد، اينها را ازتون‌ سؤال‌ مي‌كنم‌ها. اين‌ دليل‌ شعور حيواني‌ را بنشينيد فكر كنيد. بخاطر ترس‌ از اين‌ كه‌ من‌ عادت‌ مدرسه‌اي‌ نداشته‌ باشيد كه‌ فلاني‌ اگر سؤال‌ كرد ما چي‌ بگيم‌ و چطور جواب‌ بديم‌ اينطور نباشيد. ترس‌ از وجدانتون‌ داشته‌ باشيد كه‌ اگر شما اين‌ را بلد نباشيد، وجدانتون‌ شما را دعوا مي‌كنه‌ مي‌گه‌ چرا بلد نشديد. وجدانتون‌ به‌ شما مي‌گه‌ كه‌ آخه‌ بنشين‌ فكر كن‌، ببين‌ مي‌شه‌ كه‌ خدايي‌ نباشه‌ و همة‌ اين‌ حشرات‌، حيوانات‌ اينها بلد باشند كه‌ چكار مي‌كنند. چكار نمي‌كنند. چكار بايد بكنند، چكار نبايد بكنند. در ميان‌ حيوانات‌ تنها بشره‌ كه‌ خدا احترامش‌ كرده‌. گفته‌ اينجا من‌ بهت‌ زياد الهام‌ نمي‌كنم‌ مگر اينكه‌ اونها بيچاره‌اند، اونها عقل‌ ندارند، اونها ضعيفند من‌ دستشون‌ را مي‌گيرم‌. اما تو عقل‌ داري‌ تو انساني‌ تو اشرف‌ مخلوقاتي‌. مثل‌ بچة‌ دو ساله‌اي‌ كه‌ مادر دستش‌ را مي‌گيره‌ مبادا بخوره‌ به‌ زمين‌، ولي‌ بچة‌ ده‌ ساله‌ را ديگه‌ مي‌گن‌ تو خودت‌ راه‌ برو ديگه‌ نبايد دستت‌ را بگيرند.

 انسان‌ را خداي‌ تعالي‌ براش‌ احترام‌ قائل‌ شده‌. اي‌ انسان‌، البته‌ بعضي‌ چيزها را بهت‌ مي‌گيم‌ اما تو را عقل‌ بهت‌ داديم‌. تو خودت‌ فكر كن‌. انسان‌ هم‌ نشسته‌ فكر كرده‌. دانشگاه‌ ساخته‌، دانشكده‌هاي‌ پزشكي‌ ساخته‌، دانشكده‌هاي‌ غذاشناسي‌ ساخته‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ بيمارستانها ساخته‌، هنوز نمي‌توانند كارهايي‌ را كه‌ حيوانات‌ بدون‌ اين‌ حرفها، بدون‌ دانشگاه‌ انجام‌ مي‌دن‌، انجام‌ بدن‌. دليلش‌ چيه‌؟ دليلش‌ اينه‌ كه‌ شما براي‌ يك‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ مرغداني‌، يك‌ فرض‌، سالني‌ كه‌ پرورش‌ مرغ‌ ميديد چند تا بيمارستان‌ ساختيد. نهايتش‌، اونم‌ بخاطر اينكه‌ با ما مي‌خواهند اين‌ حيوانات‌ زندگي‌ بكنند، نهايتش‌ اينها را يك‌ واكسني‌ بزنيد يا مثلا غذاهايشون‌ را ضدعفوني‌ بكنيد و همين‌ اندازه‌. ولي‌ حيوانات‌ بياباني‌، آن‌ گنجشكه‌ نه‌ دل‌درد ميشه‌، نه‌ پا درد ميشه‌، نه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ سردرد ميشه‌. هميشه‌ گاهي‌ غذا گيرش‌ مي‌آيد با اينكه‌ گاهي‌ گيرش‌ نمي‌آيد. شما همين‌ قسمتهايي‌ كه‌ برف‌ مي‌آيد، همين‌ نزديك‌ قوچان‌، من‌ يك‌ وقتي‌ فكر مي‌كردم‌ اين‌ حيواناتي‌ كه‌ پرنده‌ اينها چيكار مي‌كنند. كنار جاده‌ اينها ريختند. اين‌ جاده‌ چون‌ خشكه‌، گاهي‌ يك‌ انساني‌ از آنجا عبور ميكنه‌ شايد مثلا از دستش‌ دربره‌ يك‌ لقمه‌ ناني‌ بيفته‌، اينها اينجا جمع‌ شده‌اند. ولي‌ سرتاسر بيابان‌ را تا سر كوهها، پر برف‌. خوب‌ گرسنگي‌ مي‌كشند. گرسنگي‌ سبب‌ ميشه‌ كه‌ معده‌ ضعيف‌ بشه‌. معده‌ ضعيف‌ كه‌ شد سبب‌ ميشه‌ ترش‌ بكنه‌. ترش‌ كه‌ كرد نميدونم‌ زخم‌ معده‌ و چه‌ و عمل‌ و فلان‌. هيچيك‌ از اينها را اينها ندارن‌. هيچيك‌ را ندارند. بشر را خدا گفته‌ خودت‌ مي‌دوني‌ چيكار بكني‌. اينهمه‌ دانشگاه‌ و دانشكده‌ و بيمارستان‌ ساخته‌، اينهمه‌ طبيب‌ و غذاشناس‌، هنوز بشر نميدونه‌ كه‌ آيا حيوان‌ علف‌خواره‌ يا حيوان‌ گوشتخواره‌؟ هنوز ما نميدونيم‌. الان‌ اگر از شما بپرسند كه‌ ما جزء حيوانات‌، چون‌ حيوانات‌ دو بخشند. يك‌ عده‌ گوشتخوار، يك‌ عده‌ گياهخوار. گوشتخوار گياه‌ نميخوره‌، گياهخوار گوشت‌ نميخوره‌. چند جور گفته‌اند. بعضي‌ گفته‌اند انسان‌ حيوان‌ گياهخوار. بعضي‌ گفته‌اند انسان‌ حيوان‌ گوشتخوار. بعضي‌ گفته‌اند هر دو را بخوريد. خوب‌. هنوز ميگند درست‌ نفهميدند. هنوز خود بشر براي‌ خودش‌، شما تا گنجشك‌ را مي‌بينيد ميگيد اين‌ حيوان‌ گياهخواره‌. تا مرغ‌ را مي‌بينيد ميگيد حيوان‌ گياهخواره‌. گربه‌ را مي‌بينيد، توي‌ يك‌ خونه‌ هم‌ گربه‌ داشته‌ باشيد، هم‌ مرغ‌ داشته‌ باشيد، هم‌ گنجشك‌ از هوا بياد. ميگيد اين‌ حيوان‌ گوشتخواره‌. انسان‌ چي‌؟ با همة‌ اينكه‌ خدا گفته‌ خودت‌ فكر كن‌. من‌ يك‌ وقتي‌ به‌ يك‌ دندانپزشكي‌ مي‌گفتم‌ چيه‌ سرش‌ كه‌ حيوانات‌ دندانهايشون‌ تا آخر عمرشون‌ هست‌، سالم‌ هم‌ هست‌ غالبا. مگر بشكنه‌. ولي‌ انسان‌ با اينكه‌ مسواك‌ ميكنه‌، خلال‌ ميكنه‌، نميدونم‌ گاهگاهي‌ ميره‌ جرمگيري‌ ميكنه‌، مواظب‌ دندانهايش‌ هم‌ هست‌، غالبا تا نيمة‌ عمرشون‌ بيشتر دندانهاي‌ سالم‌ ندارند. تا نيمة‌ عمر. اين‌ علتش‌ چيه‌؟ ايشان‌ همينجور كه‌ داشت‌ باصطلاح‌ دندانهاي‌ ما جرمگيري‌ ميكرد، همانجا يك‌ قدري‌ وايستاد. گفت‌ چيه‌ راستي‌؟ البته‌ من‌ به‌ او يك‌ جوابي‌ دادم‌ كه‌ جواب‌ واقعيه‌ها. دو تا جواب‌ داره‌. يكي‌ اينكه‌ حيوانات‌ آنچه‌ كه‌ بايد بخورند مي‌خورند. شما يك‌ چايي‌ داغ‌ بگذاريد جلوي‌ يك‌ حيوان‌، اگر خورد؟ الاغ‌ هم‌ نميخوره‌. يك‌ آب‌ يخ‌، آنجور آب‌ يخ‌ فوق‌ العاده‌ سرد كه‌ ميگفت‌ يك‌ نفر تا يخ‌ توي‌ آب‌، زمستان‌، نباشه‌ من‌ نميتونم‌ بخورم‌. اگه‌ خورد؟ غذاي‌ داغي‌ كه‌ دهنش‌ بسوزه‌ اگر خورد. سنگي‌ را كه‌ نميتونه‌ دندانهايش‌ درهم‌ بشكنه‌ اگر خورد؟ او حواسش‌ جمعه‌. او خدا بهش‌ الهام‌ كرده‌ چي‌ بخور چي‌ نخور. يكي‌ اين‌ مال‌ بدخوراكي‌هاي‌ ماست‌. آب‌ سرد يخ‌ خورديم‌، غذاي‌ داغ‌ را هم‌ پهلوي‌ هم‌ مي‌خوريم‌. خوب‌ اين‌ دندان‌ بهرحال‌ با اين‌ سرد و گرمي‌ ترك‌ برميداره‌. آني‌ كه‌ مهمه‌، گفتم‌ دندانهاي‌ آن‌ حيوان‌ را بدون‌ خلال‌ كردن‌ و بدون‌ مسواك‌ كردن‌ و بدون‌ خمير دندان‌ از اروپا آوردن‌ و بدون‌ اين‌ حرفها؛ دندان‌ او را خدا نگه‌ ميداره‌، دندان‌ ما را خودمون‌ مي‌خواهيم‌ نگه‌ داريم‌. اين‌ حقيقتيه‌. ما دندانمون‌ را خودمون‌ مي‌خواهيم‌ نگه‌ داريم‌. نه‌ فقط‌ دندانمون‌ را. قلبمون‌ را، ريه‌امون‌ را، دست‌ و پامون‌ را. صبح‌ كه‌ پا ميشيم‌ ميگيم‌ اي‌ واي‌ دستم‌ درد ميكنه‌، پام‌ درد ميكنه‌، كله‌ام‌ درد ميكنه‌، دلم‌ درد ميكنه‌، اين‌ حرفها را آن‌ گاوي‌ كه‌ توي‌ آخور بستندش‌ با اينكه‌ هيچ‌ آب‌ و هواي‌ اين‌ آخور مناسب‌ زندگي‌، اگر ما را يك‌ شبانه‌ روز در آنجا ببندند ما درجا مي‌ميريم‌. اينها نداره‌. خدا هست‌. خدا فرمان‌ باصطلاح‌ ماشين‌ او را در دست‌ گرفته‌، مي‌خوام‌ خدا را بهتون‌ معرفي‌ بكنم‌. ماها را گفته‌ بشر، تو محترمي‌. تو خودت‌ كار خودت‌ را بكن‌.

 و ما بايد يك‌ جائي‌ خودمون‌ را برسونيم‌ كه‌ خدا فرمون‌ كارهاي‌ ما را در دست‌ بگيره‌ و آن‌ راه‌ كمالاته‌. اينجا البته‌ يك‌ جور ديگه‌ خدا فرمان‌ ما را در دست‌ مي‌گيره‌. ما وقتي‌ به‌ مرحلة‌ توكل‌ و تسليم‌ رسيديم‌، اين‌ مراحل‌ كمالات‌ را پيموديم‌ كه‌ بايد بپيمائيم‌، آنجا خدا ميگه‌ كه‌ هر چي‌ تو بخواي‌ من‌ برات‌ انجام‌ ميدم‌. ديگه‌ مثل‌ حيوانات‌ با انسان‌ معامله‌ نميكنه‌. حيوانات‌ هر چي‌ بخواهند نيست‌. هر چي‌ خدا بخواد، خدا براشون‌ انجام‌ ميده‌. اما به‌ بشر ميگه‌ تو عزيز مني‌. تو محبوب‌ مني‌. تو ارزش‌ داري‌. تو خودت‌ را از آن‌ مرحلة‌ پائينتر از حيوانات‌ رسوندي‌ به‌ من‌. مثل‌ اينه‌ كه‌ يك‌ موجودي‌ مثلا فرض‌ كنيد، يك‌ نيم‌ سانت‌ از روي‌ زمين‌ بلند باشه‌. يك‌ موجودي‌ روي‌ زمين‌ باشه‌، بلند بشه‌ بياد تا به‌ خدا برسه‌. تو خودت‌ را به‌ من‌ رساندي‌، با من‌ رفيق‌ شدي‌، با من‌ يكي‌ شدي‌. حالا تو تصميم‌ بگير من‌ انجام‌ ميدهم‌. هر چي‌ تو بخواي‌ من‌ انجام‌ ميدم‌. هر چه‌ دعا كني‌ من‌ اجابت‌ مي‌كنم‌. قرآن‌ مي‌فرمايد به‌ پيغمبر اكرم‌ خداي‌ تعالي‌ فرموده‌ اذا سألك‌ عبادي‌ عني‌ اني‌ قريب‌ اجيب‌ دعوة‌ الداع‌ اذا دعاني‌. اگر بندگان‌ من‌ از من‌ سؤال‌ كردند من‌ نزديك‌ هستم‌. بنده‌ بشو تو. من‌ جواب‌ ميدهم‌ نداي‌ بندگانم‌ را. جواب‌ ميدمشون‌. تا به‌ مجرد اينكه‌ تو بگي‌ خدايا اينجوري‌ بشه‌. اگر صلاح‌ ميدونيد اينطوري‌ بشه‌. خدا هم‌ ميگه‌ لبيك‌ بندة‌ من‌. ببينيد اينطوري‌ ميشه‌. ما را مثل‌ حيوانات‌ چشم‌ بسته‌ و گوش‌ بسته‌ به‌ طوري‌ كه‌ حتي‌ خودمون‌ هم‌ نفهميم‌ نمي‌خواد راه‌ ببره‌. مي‌خواهد ما بندة‌ واقعي‌ خدا بشيم‌، براي‌ خدا ناز كنيم‌ حتي‌. سرمون‌ را در دامن‌ پروردگار بگذاريم‌ و به‌ او توكل‌ بكنيم‌. خدا ميگه‌ كه‌ به‌ من‌ توكل‌ كن‌ تا همة‌ كارهايت‌ را من‌ بكنم‌. و من‌ يتوكل‌ علي‌ الله‌ فهو حسبه‌. هر كه‌ به‌ من‌ توكل‌ بكنه‌ من‌ همة‌ كارهايش‌ را مي‌كنم‌. ببينيد چقدر خوب‌ ميشه‌!

 باور كنيد كه‌ وقتي‌ انسان‌ به‌ آن‌ مرحلة‌ كمال‌ ميرسه‌، به‌ آن‌ مرحلة‌ مقامات‌ عالية‌ انساني‌ ميرسه‌، از خدا ميخواد خدايا من‌ سردم‌ ميشه‌ مثلا فرض‌ كنيد الان‌ برف‌ بيايد. مي‌خوام‌ بروم‌ بيرون‌. خدا دستور ميده‌ به‌ تمام‌ ابرها برويد كنار، بندة‌ من‌ مي‌خواد عبور بكنه‌. پيغمبر اكرم‌ هر جا بود آفتاب‌ بود ديگه‌، در آن‌ صحراي‌ حجاز، سوزانه‌. ديدند يك‌ ابري‌ همينطور روي‌ سر حضرت‌ راه‌ ميره‌. اين‌ بندة‌ منه‌. اين‌ ابر، ابر كه‌ چيزي‌ نيست‌. عرش‌ و فرش‌ بايد تحت‌ فرمانش‌ باشند. از نشانه‌هاي‌ پيغمبر اين‌ بود كه‌ هميشه‌ يك‌ ابري‌ بالاي‌ سرش‌ بود. در مدينه‌ خواست‌ نماز بخونه‌ خيلي‌ آفتاب‌ داغ‌ بود. خوب‌ روي‌ سر خود پيغمبر ابر بود، جمعيت‌ زياد بود. آمد ابر همه‌ را، بخاطر پيغمبر، همه‌ را سايه‌ انداخت‌ نماز خوند كه‌ الان‌ مسجد قوامين‌، مسجد ابر اسمشه‌. قوامي‌ يعني‌ ابر. در مدينه‌ هست‌. آنجا مسجدي‌ بنا كردند. اينجوري‌ ميشه‌ انسان‌. هر چي‌ بخواهي‌ بهتون‌ ميده‌. هر اراده‌اي‌ بكنيد بهتون‌، ميگيد خدا حالا هر چي‌ من‌ مي‌خوام‌ تو به‌ من‌ ميدي‌. بعضي‌ از دوستان‌ منهم‌، هر كي‌ در تحت‌ كنف‌ منه‌، در تحت‌ حمايت‌ منه‌، اينها هم‌ محفوظ‌ باشند. خوب‌ باشند. تو بندة‌ من‌ هستي‌. اگر بگي‌ تمام‌ كرة‌ زمين‌ بايد تحت‌ حمايت‌ من‌ باشند، من‌ قرار ميدم‌ براي‌ من‌ كاري‌ نداره‌. بعله‌. ببينيد انسان‌ به‌ اينجا ميرسه‌. اين‌ حيوانات‌ همين‌ به‌ اندازة‌ خوردن‌ و خوابيدن‌. و شما هم‌ هيچوقت‌ آرزو نكنيد اي‌ كاش‌ ما هم‌ مثل‌ حيوانات‌ بوديد كه‌ مي‌دونستيد چند لقمه‌ غذا بخوريد كه‌ ترش‌ نكنيد. مي‌دونستيد چه‌ غذايي‌ بخوريد كه‌ دل‌ درد نشويد. مي‌دونستيد از چشمتون‌ چه‌ جور استفاده‌ كنيد كه‌ كور نشيد. مي‌دونستيد از دندانتون‌ جوري‌ استفاده‌ كنيد كه‌ زود خراب‌ نشه‌. اين‌ را نمي‌خواد. شما به‌ جائي‌ مي‌رسيد از راه‌ تزكية‌ نفس‌ و بندگي‌ خدا كه‌ هر چه‌ بخواهي‌ ايجاد ميكني‌. گرفته‌ تو را توي‌ بغل‌، خداي‌ عزيز و مهربان‌، ميگه‌ كه‌ بندة‌ من‌ چي‌ مي‌خواي‌ برايت‌ درست‌ كنم‌؟ من‌ آمادة‌ براي‌ اينكه‌ اين‌ كلمه‌ خوب‌ نيست‌ كه‌ من‌ بگم‌ دستورات‌ تو، سؤالات‌ تو را انجام‌ بدهم‌. اين‌ صريح‌ قرآنه‌. حتي‌ فكر نكنيد كه‌ بندگان‌ حتما تزكية‌ نفس‌ كرده‌، نه‌، گناهكار. منتهي‌ يك‌ مسئله‌ هست‌. ما جدي‌ نميگيريم‌ خدا را. خدا را قبول‌ نداريم‌، نمي‌شناسيم‌ نمي‌بينيم‌ خدا را. خدا هم‌ ما را نمي‌بينه‌. اينجوريه‌. اما اگر واقعا خدا را ما ببينيم‌، به‌ آن‌ مرحله‌ برسيم‌ كه‌ به‌ مورچه‌ ميگه‌ اين‌ ران‌ ملخ‌ را بردار ببر توي‌ لونه‌ات‌. اينهم‌ برداشت‌. حركت‌ كرد. خودش‌ نمي‌فهمه‌ مورچه‌ ولي‌ خدا وادارش‌ كرده‌، خدا بهش‌ گفته‌. شما اينجور خدا را همه‌ جا ببينيد كه‌ حضرت‌ امير فرمود من‌ هيچي‌ را نديدم‌ جز اينكه‌ خدا را قبلش‌ و بعدش‌ و با اون‌ ديدم‌. اينجور خدا را شما ببينيد. حالا هر چي‌ هم‌ گنهكار باشيد. ميگه‌ كه‌ قل‌ يا عبادي‌ الذين‌ اسرفوا علي‌ انفسهم‌. بگو اي‌ بندگاني‌ كه‌ اسراف‌ كرديد، اسراف‌ در گناه‌، زياد گناه‌ كرديد. لا تقنطوا من‌ رحمة‌ الله‌. مأيوس‌ از رحمت‌ خدا نشيد. ان‌ الله‌ يغفر الذنوب‌ جميعا. خدا همة‌ گناهان‌ را مي‌بخشه‌. كدوم‌ مولاي‌ مهربانه‌ كه‌ با همة‌ بي‌ اعتنائي‌هاي‌ بنده‌اش‌، با همة‌ بي‌ توجهي‌هاي‌ بنده‌اش‌، با همة‌ ناشكري‌هاي‌ بنده‌اش‌، هر هفته‌ شب‌ جمعه‌ كه‌ ميشه‌ ملكي‌ را بفرسته‌ كه‌ بگه‌ كه‌ آيا گنهكاري‌ هست‌، بياد كه‌ من‌ گناهانش‌ را ببخشم‌. او بفرسته‌ دنبال‌ بندة‌ گنهكارش‌. آيا حاجتمندي‌ هست‌ بياد من‌ حاجتش‌ را بهش‌ بدهم‌. توي‌ شبهاي‌ جمعه‌ بيشتر و شبهاي‌ ديگه‌ هم‌ هميشه‌. گله‌ بكنه‌ كه‌ چرا نوبت‌ مرا حفظ‌ نمي‌كني‌. آخر منهم‌ هستم‌. شما به‌ زندگيتون‌ رسيديد. صبح‌ از خواب‌ پاشديد. آن‌ نماز كه‌ نمازي‌ نبود كه‌ متوجه‌ ما باشيد. رفتيد صبحانه‌ خورديد، مدرسه‌اتون‌ رفتيد، بچه‌هاتون‌ را فرستاديد مدرسه‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود چه‌ كرديد چه‌ كرديد چه‌ كرديد. حالا كي‌ ميشه‌ نوبت‌ ما بشه‌؟ شما باز هم‌ بهش‌ بي‌ اعتنا باشيد. اذان‌ مي‌گويند حي‌ علي‌ الصلوة‌ ميگند، اين‌ كلام‌ خداست‌ ديگه‌، بشتاب‌ براي‌ نماز. شما ميگيد چيه‌؟ بچه‌اتون‌ مي‌پرسه‌ ميگه‌ مامان‌ ظهر شده‌. ميگه‌ بيا نهار بخور. خوب‌. آن‌ بچه‌ هم‌ ميدونه‌ ظهر شده‌ يعني‌ نهار بخوريم‌. شما ميدوني‌ كه‌ ظهر شده‌ بچه‌ ميگه‌ يعني‌ بيا نهار بخور. بچة‌ مسلمان‌ بايد اينطوري‌ باشه‌؟ يا مثل‌ اصحاب‌ سيد الشهداء توي‌ جنگ‌، آنهم‌ جنگ‌ برابر نه‌. سي‌ هزار يك‌ طرف‌، هفتاد نفر يك‌ طرف‌. هفتاد نفر هم‌ يك‌ عده‌اشون‌ كشته‌ شدند. چون‌ پنجاه‌ نفرشون‌ همون‌ صبح‌ كشته‌ شدند. كلا بيست‌ نفر. اين‌ بيست‌ نفر اذان‌، اذان‌ هم‌ نگفتند. بلندگو و اينها هم‌ نبود كه‌ اينها بفهمند. اصلا خودشان‌ منتظر بودند كه‌ ظهر بشه‌. گفت‌ يابن‌ رسول‌ الله‌! ظهره‌. حضرت‌ نفرمود بابا تو هم‌ حالا مقدسيت‌ گرفته‌. خدا لعنت‌ كنه‌ آنهايي‌ كه‌ وقتي‌ بهشون‌ ميگند ظهره‌ بريد نماز بخونيد، ميگند مقدسيت‌ گرفته‌. خدا نيامرزه‌ آنهايي‌ را كه‌ انسان‌ را بخاطر خوردن‌ ،خوابيدن‌، حالا يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ خودش‌ تنبلي‌ ميكنه‌ يك‌ حرفي‌. از نماز و از عبادت‌ و اينها باز مي‌دارند. و اين‌ توهين‌ به‌ خداست‌. خدا ميگه‌ حي‌ علي‌ الصلاة‌ يا حي‌ علي‌ النهار! بشتابيد براي‌ نهار خوردن‌؟! بچه‌هاتون‌ را اينجور تربيت‌ مي‌كنيد آنوقت‌ فردا توقع‌ داريد كه‌ چرا اين‌ بچة‌ من‌ اينقدر بده‌. خودت‌ بدش‌ كردي‌. همه‌اش‌ به‌ آخور دعوتش‌ كردي‌. آنقدري‌ كه‌ به‌ فكر شكمش‌ بودي‌، به‌ فكر عبادتش‌ نبودي‌. كدوم‌ يكي‌ از شماها هستيد كه‌ بچه‌اي‌ داشته‌ باشيد بعد از تكليفش‌ حتي‌، وقتي‌ اذان‌ مي‌گويند بگه‌ مادر، مامان‌، اذان‌ مي‌گويند، بريم‌ نماز بخونيم‌. آنوقت‌ بعد هم‌ متوقعيد كه‌ بچه‌هاتون‌ همه‌اش‌ نمازخون‌ هم‌ بشوند. حي‌ علي‌ الفلاح‌، حي‌ علي‌ خير العمل‌. اذان‌ ميگويند بياد نهار بخوريم‌. به‌ ياد خدا كه‌ ما نيستيم‌. معني‌ اذان‌ را هم‌ نميدونيم‌. يك‌ خورده‌ به‌ خودتون‌ بيائيد، حواستون‌ را جمع‌ كنيد. در صراط‌ مستقيم‌ اگر مي‌خواهيد باشيد همين‌ حرفها را به‌ بچه‌اتون‌ بايد بزنيد سر ظهر. گفت‌ كه‌ مادر اذانه‌. ظهره‌، اذان‌ را براي‌ نهار خوردن‌ نمي‌گويند، براي‌ نماز خوندن‌ ميگويند. نمازت‌ را بخون‌ بيا نهارت‌ را بخور. ميخواد بره‌ مدرسه‌ وقت‌ نماز خوندن‌ نداره‌. سرش‌ را بخوره‌ آن‌ مدرسه‌اي‌ كه‌ مانع‌ نمازه‌. بلال‌ حبشي‌ ارزشش‌ در عين‌ بيسوادي‌، حاج‌ علي‌ بغدادي‌، حاج‌ علي‌ بغدادي‌ آدم‌ بيسوادي‌ بود. سواد خيال‌ كردي‌ يعني‌ خوندن‌ و نوشتن‌. خوندن‌ و نوشتن‌ سواد نيست‌. اين‌ را شما بدونيد. خوندن‌ و نوشتن‌ وسيله‌اي‌ است‌ براي‌ چيز فهميدن‌. يعني‌ شما مي‌خوانيد تا يك‌ چيز بفهميد. و الا اگر يك‌ كسي‌ بهترين‌ خطها را داشته‌ باشه‌، بهترين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود سوادها را براي‌ خوندن‌ داشته‌ باشه‌، ولي‌ نه‌ بخوانه‌ نه‌ بنويسه‌. اين‌ مثل‌ چوبه‌. مثل‌ الاغه‌. چه‌ فرقي‌ ميكنه‌. خوندن‌ و نوشتن‌ كه‌ خودش‌ ارزشي‌ نداره‌. اين‌ براي‌ چيز يادگرفتنه‌. خوب‌.

 شما همه‌اش‌ توي‌ فكر اينكه‌ نمره‌اش‌ خوب‌ باشه‌، من‌ در يك‌ مدرسه‌ مطهره‌ گفتم‌ كوشش‌ بكنيد كه‌، نميدونم‌ كدوم‌ يكي‌ از خانمها بود، گفتم‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ بچه‌ها با تقوا باشند. اين‌ بازيهايي‌ كه‌ توي‌ مدرسه‌ها در مي‌آورند يكوقت‌ در نياوريد اينجا. حالا به‌ معلمين‌ و به‌ مديران‌ اينها بگند. نميدونم‌ نمرة‌ چيت‌، اولا مزيت‌ و اولويت‌ را بديد به‌ تقواي‌ بچه‌ و خداشناسي‌ بچه‌ و اخلاق‌ بچه‌. اين‌ در مرحلة‌ عبوديت‌ كامل‌ باشه‌. و بعد هم‌ عمل‌ خودتون‌، حرفهاي‌ خودتون‌، سخنان‌ خودتون‌ طوري‌ باشه‌ كه‌ اين‌ بچه‌ را تربيت‌ كنه‌، و خدايي‌ تربيت‌ بكنه‌. اين‌ بازيهايي‌ كه‌ آنها در مي‌آورند توي‌ مدرسه‌ها همين‌ ميشه‌ كه‌ توي‌ جامعه‌ كه‌ دنيا را داره‌ فساد مي‌گيره‌ و بي‌ عفتي‌ داره‌ ميگيره‌. دنيا را داره‌ گناه‌ و معصيت‌ مي‌گيره‌. اين‌ كارها را نكنيد شما. شماها انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ آن‌ بچه‌ها، خودتون‌، همه‌اتون‌ خدايي‌ تربيت‌ بشوند. يك‌ بچه‌ بيشتر به‌ ياد خدا هست‌، او را بيشتر اهميت‌ بدهيد تا آني‌ كه‌ ديكته‌اش‌ را بهتر نوشته‌. اينها را يا ياد مي‌گيرند يا ياد نمي‌گيرند. زياد اهميت‌ نداره‌. حاج‌ علي‌ بغدادي‌ وقتي‌ با امام‌ زمان‌ آنهمه‌ راه‌ ميره‌، آنهمه‌ بهش‌ محبت‌ مي‌كنند، حضرت‌ زيارت‌نامه‌ خونش‌ مي‌شوند. حضرت‌ بهش‌ ميگه‌ زيارت‌ بخون‌. ميگه‌ ما انا بقاري‌. من‌ خوندن‌ بلد نيستم‌. حضرت‌ ميگه‌ من‌ برايت‌ زيارت‌ مي‌خونم‌. آنوقت‌ آقا ميگه‌ امام‌ زمانت‌ را مي‌شناسي‌؟ ميگه‌ كه‌ چطور نمي‌شناسم‌. معلومه‌ كه‌ اين‌ علم‌ را داره‌. حضرت‌ مي‌فرمايد بهش‌ كه‌ سلام‌ كن‌ به‌ امام‌ زمانت‌. ميگه‌ السلام‌ عليك‌ يا صاحب‌ الزمان‌. حضرت‌ مي‌فرمايند و عليك‌ السلام‌. اين‌ يك‌ آدم‌، من‌ نمي‌خوام‌ بيسوادي‌ را ترويج‌ بدهم‌. سواد خيلي‌ خوبه‌. خود من‌ خوب‌ مي‌دونيد چقدر زحمت‌ كشيدم‌، نميدونم‌ خوندن‌ و نوشتنم‌ خوب‌ باشه‌. اينها يك‌ فضيلتي‌ است‌. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ وقتي‌ آن‌ شخص‌ را ديدند، آن‌ علامه‌ را ديدند باصطلاح‌ آنها، فرمودند العلم‌ الثلاثه‌. اينها بقيه‌اش‌ فضله‌. خوب‌ باشه‌ انسان‌ چه‌ بهتر، نداشت‌ هم‌ آسمان‌ به‌ زمين‌ نمي‌آيد. اگر استاد ادبيات‌ عرب‌ يا عجم‌ شد، اين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود آسماني‌ به‌ زمين‌ نمي‌آيد. اگر هم‌ نشد هم‌ همينطور. آني‌ كه‌ ارزش‌ داره‌ انما العلم‌ ثلاثه‌. سه‌ چيز را بايد ياد بگيريد. يكي‌ خداشناسي‌ و اعتقاداتتون‌ را درست‌ كنيد. يكي‌ احكامتون‌ را بلد باشيد. متأسفانه‌ مراحل‌ بالا را داريد طي‌ ميكنيد بعضيهاتون‌ هنوز احكامتون‌ را بلد نيستيد. شماها الان‌ واجبه‌ مجتهد باشيد. و يكي‌ هم‌ استاد بشيد كم‌ كم‌ در راه‌ تزكية‌ نفس‌. اين‌ خانمهايي‌ كه‌ الان‌ بحمد الله‌ استاد شدند در تزكية‌ نفس‌، به‌ كمالات‌ رسيدن‌ اونها بايد به‌ ديگران‌ هم‌ كمك‌ بكنند و عملشون‌، گفتارشون‌ اينطوري‌ باشه‌ و خدايي‌ نكرده‌، كاري‌ نكنيد، شما باور نمي‌كنيد مخصوصا اونهايي‌ كه‌ در مراحل‌ بالا هستند در صراط‌ مستقيم‌ بالاتر هستند حتي‌ به‌ من‌ گاهي‌ مي‌گن‌ فلاني‌ با اين‌ كه‌ اين‌ طوره‌ مثلا پاشنة‌ كفشش‌ بلنده‌. اين‌ پاشنة‌ كفش‌ بلند بودن‌ جز هواي‌ نفس‌ چيز ديگه‌اي‌ هست‌.مگه‌ خوب‌ يك‌ خرده‌ قدتون‌ بلندتر باشه‌ كه‌ مثلا كه‌ چي‌؟ تو كه‌ ديگه‌ شوهر كردي‌، حالا شوهر هم‌ نكرده‌ باشي‌. يك‌ شوهري‌ پيدا مي‌شه‌ قد كوتاه‌ مثلا. يعني‌ چي‌؟ مي‌خوام‌ بگم‌ حتي‌ نگاه‌ مي‌كنند بعضيها به‌ پاشنة‌ كفش‌ شما ببينند كه‌ شما چه‌ جوري‌ حركت‌ مي‌كنيد. بعضيها نگاه‌ مي‌كنند ببينند شما  همانطور كه‌ دستوره‌ تنها براي‌ شوهرتون‌ مثلا آرايش‌ مي‌كنيد يا براي‌ مجالس‌ هم‌ آرايش‌ مي‌كنيد يا براي‌ ديگران‌ هم‌ آرايش‌ مي‌كنيد. اينها همش‌ حساب‌ داره‌. حالا اينهايي‌ كه‌ تازه‌ آمده‌اند مي‌گيم‌ كه‌ هنوز حرفهاي‌ من‌ به‌ گوششون‌ نرسيده‌، نمي‌خوام‌ بگم‌ حرامه‌. يك‌ وقت‌ از حرف‌ من‌ استفاده‌اي‌ نكنيد كه‌ آرايش‌ اگر زن‌ براي‌ زن‌ كرد در اين‌ مجالس‌ زنونه‌ كه‌ هست‌ اين‌ حرام‌ نيست‌ اما براي‌ كسي‌ كه‌ در راه‌ كمالات‌ مي‌خواد حركت‌ كنه‌ اين‌ شايد جايز نباشه‌. براي‌ شماها لااقل‌ صحيح‌ نيست‌. خوب‌ من‌ امروز زياد صحبت‌ كردم‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ حرفهامون‌ چون‌ اهمتيش‌ بيشتر از همه‌ چيزه‌ چند تا دعا مي‌كنم‌ با توجه‌ آمين‌ بگيد. خوابهايي‌ هم‌ ديده‌ شده‌ كه‌ انشاء الله‌ اكثر شماها از ياران‌ امام‌ زمان‌ خواهيد بود.

 ولي‌ يك‌ خواب‌ مأيوس‌ كننده‌اي‌ يكي‌ از دوستان‌ ديد كه‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ با همت‌ عاليتون‌ چون‌ علاج‌ داره‌ انشاء الله‌ حركت‌ كنيد. مي‌گفت‌ كه‌ همان‌ شبي‌ كه‌ ما رفتيم‌ به‌ طرف‌ مكه‌، به‌ طرف‌ به‌ اصطلاح‌ جده‌ از ايران‌ رفتيم‌ شب‌ وفات‌ موسي‌ ابن‌ جعفر بود مي‌گفت‌ من‌ خواب‌ ديدم‌ مي‌گفت‌ توي‌ صحن‌ ديدم‌ يك‌ منبري‌ گذاشتن‌ يكي‌ از دوستان‌ خوبمون‌ اين‌ خواب‌ را ديده‌ بود. و گفتند حالا يك‌ تعبيري‌ كه‌ چون‌ مربوط‌ به‌ من‌ مي‌شه‌ نمي‌خوام‌ بكنم‌، مثلا يكي‌ از نزديكان‌ امام‌ زمان‌ حالا يك‌ تعبيري‌ ديگه‌اي‌ داشت‌. اين‌ تعبير خدمت‌ شما در خواب‌ ديده‌ ديگه‌، درست‌ هم‌ نيست‌. خيلي‌ به‌ اصطلاح‌ نزديكه‌ به‌ حضرت‌. ايشان‌ مي‌خواد بياد براي‌ مردم‌ صحبت‌ كنه‌. مي‌گه‌ من‌ دويدم‌ رفتم‌ جلوي‌ منبر ديدم‌ همة‌ شاگردها نشسته‌اند، جلو نشسته‌اند مردم‌ پشت‌ سرند ولي‌ شاگردها جلو نشسته‌اند. گفت‌ شما آمديد رفتيد منبر گفتيد كه‌ من‌ مي‌خوام‌ برم‌ براي‌ خدمت‌ حضرت‌ برسم‌، و شماها هم‌ بايد بياييد ولي‌ خيلي‌ مي‌گفت‌ كه‌ شما صورتتون‌ را درهم‌ كشيده‌ بوديد و همه‌ ناراحت‌ بوديد و اين‌ جمله‌اش‌ يك‌ خرده‌اي‌ مأيوستون‌ نكنه‌، چون‌ يك‌ نمونه‌ خودشون‌ بهشون‌ نشون‌ دادند مي‌گفت‌ شما حركت‌ كرديد تنها رفتيد و هيچ‌ كس‌ با شما نيامد. و فقط‌ من‌ اينقدر توسل‌ كردم‌ به‌ حضرت‌ رضا صلوات‌ الله‌ عليه‌ مثل‌ اين‌ كه‌ دست‌ و پام‌ زنجير بسته‌ شده‌ بود و خلاصه‌ عقب‌ سر شما با فاصله‌ داشتم‌ مي‌دويدم‌. حالا شماها يك‌ خرده‌ همت‌ كنيد. من‌ اطلاع‌ دارم‌ حالا اگر بگم‌ يكي‌ يكي‌ اين‌ كه‌، من‌ چون‌ برنامه‌ام‌ اين‌ نيست‌ كه‌ به‌ شما يك‌ جوري‌ برخورد بكنم‌ كه‌ شما فكر كنيد كه‌ من‌ يك‌ اطلاعات‌ پنهاني‌ را دارم‌. ولي‌ خيلي‌ از شماها در برنامه‌ هاتون‌ كوتاهي‌ مي‌كنيد.

 

۱۳ شعبان ۱۴۱۴- سوغات‌ ملكوتي‌ از مكه‌ اخلاق‌ خواهران ۴۱

 سوغات‌ ملكوتي‌ از مكه‌ اخلاق‌ خ‌ 41

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بخاطر مسافرتي‌ كه‌ ما رفته‌ بوديم‌ چند هفته‌اي‌ اين‌ جلسه‌ تعطيل‌ شده‌ و اين‌ هفته‌ هم‌ بخاطر اينكه‌ احتمالا امشب‌ شب‌ نيمة‌ شعبان‌ باشه‌ يا فردا شب‌ بهرحال‌، مقارن‌ نيمة‌ شعبان‌، روزي‌ كه‌ در دورة‌ سال‌ بزرگتر از آن‌ روز براي‌ ما نيست‌. ماها اگر در صراط‌ مستقيم‌ باشيم‌ اگر در راه‌ راست‌ باشيم‌ از عيد نوروز و عيد، حتي‌ اعياد ديگر، نيمة‌ شعبان‌ بايد برامون‌ اهميتش‌ بيشتر باشد. و كوشش‌ بكنيم‌ كه‌ انشاء الله‌ خودمون‌ را در صراط‌ مستقيم‌ بيندازيم‌. راه‌ راست‌ معناش‌ همين‌ است‌ كه‌ آنچه‌ را كه‌ خدا و پيغمبر و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ و بخصوص‌ امام‌ عصرمون‌ بهش‌ اهميت‌ داده‌اند اهميت‌ بديم‌. آنچه‌ را كه‌ به‌ آن‌ اهميت‌ نداده‌اند، ما هم‌ اهميت‌ نديم‌ و آنچه‌ را كه‌ بيشتر اهميت‌ دادند ما بيشتر اهميت‌ بدهيم‌ و آن‌چه‌ را كه‌ كمتر اهميت‌ داده‌اند، كمتر اهميت‌ بدهيم‌. ما در اعتقادمون‌ همينطوري‌ هستيم‌. اما در عمل‌ طبعا اينطوري‌ نيستيم‌. حتي‌ اگر عيد نوروز خوب‌ ميگيد ديد و بازديده‌، بد نيست‌. كار خوبيست‌. اگر به‌ اهميت‌ عيد نوروز آنهم‌ در مقابل‌ نيمة‌ شعبان‌ مثلا، در مقابل‌ عيد غدير، انجام‌ ميشه‌، نبايد همان‌ ديد و بازديد مستحب‌ را كه‌ شايد هم‌ صلة‌ رحم‌ باشه‌ آنموقع‌ انجام‌ بديم‌. بلكه‌ يك‌ وقت‌ ديگه‌اي‌ انجام‌ بديم‌. ما كاري‌ نكنيم‌ كه‌ در مقابل‌ اين‌ عيد پر عظمت‌ چيز ديگه‌اي‌ را اهميت‌ بديم‌.

 حالا بهرحال‌ نقدا فرهنگ‌ و رسوماتمون‌ اينطوري‌ شده‌ و متأسفانه‌ خانواده‌ها اينطوري‌ هستند و انشاء الله‌ شماها هر كدامتون‌ در هر فاميلي‌ قرار گرفتيد، همانطوري‌ كه‌ در هفته‌هاي‌ قبل‌ گفتم‌، بايد وجودتون‌، شعاع‌ وجوديتون‌، نور قلبتون‌، پاكيتون‌ انشاء الله‌ آنطور نورافشاني‌ بكنه‌ كه‌ آنها را تحت‌ نفوذ قرار بده‌. يكي‌ از شرائط‌ مؤمن‌ اين‌ است‌ كه‌ نور داره‌. در زيارت‌ آل‌ ياسين‌ مي‌خونيم‌ كه‌ اللهم‌ صلي‌ علي‌ محمد نبي‌ رحمتك‌ تا اينكه‌ و اجعل‌ في‌ قلبي‌ نور اليقين‌ و صدري‌ نور الايمان‌ و فكري‌ نور النيات‌. همة‌ اينها بايد نور داشته‌ باشه‌. نيت‌ انسان‌ بايد نور داشته‌ باشه‌. فكري‌ نور النيات‌. عظمي‌ نور العلم‌. قوتي‌ نور العمل‌. همة‌ اعضاء و جوارحمون‌، چه‌ ايني‌ كه‌ اگر نور داشته‌ باشه‌، يقين‌ انسان‌، قلب‌ انسان‌، خصوصيات‌ انسان‌، چشم‌ انسان‌ هر چيزي‌ بايد نور داشته‌ باشه‌. شما ميگيد چشمتون‌ ضعيف‌ شده‌ ميگيد نورش‌ كم‌ شده‌. نور چراغي‌ توي‌ چشمتون‌ نبوده‌ كه‌ اينطور كم‌ بشه‌. الان‌ نگاه‌ بكنيد تقريبا ده‌ دقيقه‌، دوازده‌ دقيقه‌ از هشت‌ و نيم‌ گذشته‌. بهرحال‌ خوب‌ دقت‌ كنيد چشمتون‌ كه‌ ميگيد نور نداره‌ يا نورش‌ كم‌ شده‌، اين‌ معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ چراغي‌ توي‌ چشمتون‌ روشن‌ شده‌ و حالا روشناييش‌ كم‌ شده‌. نه‌. اين‌ معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ آنچه‌ را كه‌ بايد با چشم‌ معمولي‌ ببينيد نمي‌بينيد. مثلا نور چشمتون‌ كم‌ ميشه‌ قرآن‌ را بايد با عينك‌ بخونيد مثلا. يا دور را بايد با عينك‌ ببينيد. اينجا ميگويند كه‌ نور چشم‌ كم‌ شده‌.

 قلب‌ انسان‌ هم‌ گاهي‌ ميشه‌ كه‌ نورش‌ كم‌ ميشه‌ يا اصلا نور نداره‌. ديشب‌ تصادفا من‌ نگاه‌ ميكردم‌ تلويزيون‌ را، يك‌ مصاحبه‌ ميكرد. ميگفت‌ اولويت‌ در چيه‌؟ آدمهاي‌ كور يكي‌ ميگفت‌ اولويت‌ در درآمد و پوله‌. يكي‌ ميگفت‌ اولويت‌، از زنه‌ مي‌پرسيدند ميگفت‌ اولويت‌ با شوهره‌. از شوهر مي‌پرسيدند ميگفت‌ اولويت‌ با زنه‌. بعضي‌ها ميگفتند اولويت‌ با بچه‌ است‌. ما گوش‌ مي‌داديم‌، جالبه‌ اين‌، ما مي‌خواستيم‌ كار را بكنيم‌ اين‌ زحمت‌ را بكشيم‌ توي‌ مردم‌ بريم‌ ببينيم‌ كه‌ مردم‌ چي‌ ميگند؟ اولويت‌ با چيه‌؟ از الاغها هم‌ كه‌ سؤال‌ بكنيد كه‌ اولويت‌ با چيه‌ همين‌ حرفها را مي‌زنند. اگر گشنه‌ باشه‌ ميگه‌ اولويت‌ با جوئه‌. اگر بچه‌ بخواد ميگه‌ اولويت‌ با شوهره‌. عين‌ همين‌ حرفهايي‌ كه‌ منتهي‌ اينها زبون‌ دارند اينها زبون‌ ندارند، عمل‌ ميكنند. الاغه‌، شايد بعضي‌ از حيوانات‌ بهتر از ما باشند. مثلا يك‌ اسب‌ سواري‌ سوار اسب‌ شده‌، اين‌ اسبه‌ گرسنه‌ است‌. اولويت‌ از نظر او اين‌ است‌ كه‌ الان‌ جلوش‌ علف‌ مي‌بينه‌، بخوره‌. اما چون‌ سوارش‌ سوار شده‌ و كار زيادي‌ داره‌ و عجله‌ داره‌ و امر كرده‌ كه‌ بايد بري‌، شايد سرش‌ را دولا نكنه‌. اما ما دولا مي‌كنيم‌ از آن‌ علفها مي‌خوريم‌. ما نقدا گرسنه‌امونه‌، نماز را باشه‌ بعد مي‌خونيم‌. بابا صاحبت‌ گفته‌ نمازت‌ را اول‌ وقت‌ بخون‌. به‌ اندازة‌ آن‌ اسب‌ نمي‌فهميم‌. چيه‌؟ نور يقين‌ نداريم‌. نور فكر نداريم‌. هميني‌ كه‌ عيد نوروز را بيشتر از عيد نيمة‌ شعبان‌ اولويت‌ را بديم‌ به‌ عيد نوروز، همان‌ مال‌ همين‌ حالت‌ اسبي‌ و الاغيه‌. من‌ خودم‌ يك‌ وقت‌ سوار الاغ‌ شده‌ بودم‌، اين‌ الاغ‌ مي‌خواست‌ علف‌ بخوره‌ اينقدر خم‌ شد ما را انداخت‌ از روي‌ خودش‌. ما همه‌امون‌ همينطوريم‌. اينقدر دولا مي‌شيم‌ در مقابل‌ دنيا تعظيم‌ ميكنيم‌ در مقابل‌ ماديات‌ كه‌ خدا را پرتش‌ مي‌كنيم‌. حواستون‌ جمع‌ باشه‌. اينقدر براي‌ مال‌ دنيا باصطلاح‌ اهميت‌ قائليد، اولويت‌ را ميديم‌ به‌ مال‌. به‌ ثروت‌. شما چند تا مرد سراغ‌ داريد كه‌ وقتي‌ كه‌ مي‌خواد ازدواج‌ كنه‌ اولويت‌ همسري‌ را كه‌ مي‌خواد انتخاب‌ كنه‌ به‌ ايمانش‌ بده‌، به‌ عفتش‌ بده‌؟ اولويت‌ را به‌ آن‌ علوفه‌اي‌ كه‌ اون‌ داره‌ ميده‌. ميگه‌ ثروتمند باشه‌، كارمند باشه‌. علفمون‌، و علف‌ فرقي‌ نميكنه‌، آنهم‌ گياهه‌ بهرحال‌. برنج‌ هم‌ گياهه‌. علفمون‌، من‌ اينجور حرف‌ ميزنم‌ كه‌ درتون‌ تأثير كنه‌ انشاء الله‌. دخترتون‌ را مي‌خواهيد عروس‌ كنيد يك‌ دامادي‌ داشته‌ باشيد كه‌ علفش‌ بيشتر باشه‌. يك‌ مزرعه‌اي‌ در اختيارش‌ باشه‌ كه‌ هر چه‌ دامادتون‌ و دخترتون‌ مي‌خواهند آنجا بچرند، شكمشون‌ سير بشه‌. اولويت‌ را ميديد به‌ مال‌. اولويت‌ را ميديد، من‌ رفتم‌ ميگيد كه‌ من‌ رفتم‌ دختر را ديدم‌. همه‌ چيزش‌ خوبه‌ دختره‌، اما جهازي‌ نداشت‌. همه‌ چيزش‌ خوبه‌، اما من‌ خودم‌ مخصوصا مي‌پرسم‌. به‌ من‌ ميگند استخاره‌ كن‌ مي‌خواهيم‌ ازدواج‌ كنيم‌ فلان‌. ميگند تو، ميگند آقا گفته‌ نماز ميخونه‌. اگر چه‌ خود دختره‌ نگفته‌ كه‌ من‌ نماز ميخونم‌. اما مادر پدرش‌ گفتند گاهي‌ نماز ميخونه‌. ولي‌ بسيار دختر خيلي‌ چه‌ فلان‌. ببينيد اينها حمر، خدا چون‌ ميگه‌ من‌ دارم‌ ميگم‌، حمر مستنفره‌. الاغي‌ هستند كه‌ مورد نفرتند. الاغ‌! اولويت‌ با ايمانه‌. يك‌ نفر نميگه‌ اولويت‌ با ايمانه‌. حالا يك‌ چند تا هم‌ ميگفتند كه‌ اولويت‌ با اخلاقه‌، اخلاق‌ منظورشون‌ اين‌ بود كه‌ شب‌ كه‌ مي‌آيد خونه‌ دعوا نميكنه‌. يا همديگه‌ را وقتي‌ كه‌ مي‌بينند با هم‌ مي‌خندند. اين‌ را ما اخلاق‌ ميدونيم‌، نهايت‌ درجة‌ اخلاق‌ اينه‌. اما حالا اين‌ آدم‌ بقدري‌ محب‌ دنياست‌ كه‌ دنيا داره‌ او را خفه‌ ميكنه‌ اين‌ را درك‌ نمي‌كنند. من‌ بهتون‌ امروز ميگم‌، همتون‌ هم‌ بايد همين‌ اعتقاد را داشته‌ باشيد و انشاء الله‌ اگر اين‌ اعتقاد را داشته‌ باشيد مي‌رسيد به‌ آنجائي‌ كه‌ به‌ ما وعده‌ شده‌ كه‌ شما، جمعي‌ از شما بايد برسيد. و آن‌ اينه‌ كه‌ اولويت‌ را به‌ تزكية‌ نفس‌ بديد. اولويت‌ را به‌ خدا بديد. اولويت‌ را به‌ ايمانتون‌ بديد. اولويت‌ را به‌ گفته‌هاي‌ خدا و پيغمبر و ائمه‌ بديد و به‌ دستورات‌ آنها اولويت‌ بديد. به‌ اينها اولويت‌ بديد. دو روزة‌ دنيا فقير باشيد ميگذره‌، غني‌ باشيد ميگذره‌. بخدا قسم‌ گاهي‌ اغنيا هستند كه‌ يك‌ سر سوزن‌ شادي‌ فقرا را ندارند. فقرا هستند كه‌ نه‌ دنيا دارند نه‌ آخرت‌. خسر الدنيا و الآخره‌. دو روز دنيا هر جور باشه‌ ميگذره‌. شب‌ سمور گذشت‌ و لب‌ تنور گذشت‌. همه‌اش‌ مي‌گذره‌. ثروت‌ و مكنت‌ مبادا شما را مثل‌ آخوري‌ سرگرمتون‌ بكنه‌. ان‌ العزة‌ لله‌ و لرسوله‌ و للمؤمنين‌. عزت‌ اول‌ مال‌ خداست‌. ميگيد چطور؟ خدا عزيزه‌. چطور خدا عزت‌ داره‌؟ همه‌ تمام‌ مردم‌ روي‌ كرة‌ زمين‌ دوست‌ دارند كه‌ با خدا يك‌ رابطه‌اي‌ پيدا بكنند. همه‌ خدا را دوست‌ دارند. هر كه‌ معتقد به‌ خدا باشه‌، خدا را دوست‌ داره‌. همه‌ پيغمبر اكرم‌ را دوست‌ دارند. به‌ جهت‌ اينكه‌ غمخور مردم‌ بود. عزيز عليه‌ ما انبتم‌. اگر بهتون‌ يك‌ سختي‌ ميرسيد، سختي‌ مخصوصا معنوي‌، سختي‌ ظاهري‌ كه‌ مهم‌ نيست‌ ميگذره‌. اگر يك‌ سختي‌ معنوي‌ به‌ شما مي‌رسيد، سخت‌ بود برش‌، برش‌ سخت‌ مي‌گذشت‌. حريص‌ عليكم‌. حرص‌ داشت‌ كه‌ شما همه‌اتون‌ تمام‌ مردم‌ دنيا زودتر به‌ كمالات‌ برسند. رفته‌ بوديم‌ پاي‌ جبل‌ نور كه‌ غار حرا در آنجاست‌. آدم‌ فكر ميكرد كه‌ دو ساعت‌ تقريبا بايد آدم‌ اين‌ كوه‌ را بره‌ بالا. چرا پيغمبر اكرم‌ آنجا ميرفت‌ با خدا مناجات‌ ميكرد. من‌ نشسته‌ بودم‌ فكر ميكردم‌. يك‌ لحظاتي‌ فكر مي‌كردم‌. چرا ميرفت‌ آنجا؟ براي‌ اينكه‌ مردم‌ همه‌ در آخور فكر ميكنند. شما اگر در يك‌ باغ‌ وحشي‌ كه‌ حيوانات‌ بهتون‌ حمله‌ ميكنند، آنجا بنشينيد كارهايي‌ كه‌ با فراغت‌ مي‌خواهيد انجام‌ بديد آنجا انجام‌ ميديد. آنهم‌ يك‌ جائي‌ كه‌ هيچ‌ كسي‌ نتونه‌ بياد، اگر هم‌ خواست‌ بياد با مشكلات‌ بياد. آنجا مي‌نشست‌ با خداي‌ تعالي‌ مناجات‌ ميكرد. شما در بين‌ نمازتون‌ با شوهرتون‌ حرف‌ مي‌زنيد؟ حالا نميگم‌ همة‌ شماها. در بين‌ نمازتون‌ حواستون‌ پرته‌، بچه‌اتون‌ دست‌ به‌ يك‌ چيزي‌ ميزنه‌ اشاره‌ ميكنيد، الله‌ اكبر. نكن‌ يعني‌. اين‌ الله‌ اكبر به‌ معني‌ نكنه‌. اين‌ نماز خوندن‌، خوب‌ نميشه‌ ديگه‌. مثل‌ نماز خوندن‌ پيغمبر اكرم‌ نميشه‌. چرا تا آن‌ سن‌ حضرت‌ نه‌ ازدواجي‌ كرده‌ بود نه‌ با كسي‌ رفت‌ و آمد ميكرد. نه‌ انسي‌ با كسي‌ داشت‌. براي‌ اينكه‌ به‌ ما تعليم‌ بده‌. و الا پيغمبر اكرم‌ دنبال‌ كمالات‌ خودش‌ بود. آدم‌ فكر كنه‌ هنوز مرحلة‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، انس‌ با خدا را نگذرونده‌ بود. اينجوري‌ نبود. حضرت‌ به‌ ما تعليم‌ ميده‌ كه‌ تا سن‌ بيست‌ و هفت‌ هشت‌ سالگي‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ اولويتها را در نظر بگيريد. اول‌ خودتون‌ را بسازيد بعد توي‌ جامعه‌ وارد بشيد. بر يك‌ معلم‌ كه‌ همه‌اتون‌ معلميد. حالا يكي‌ هست‌ معلم‌ بچه‌هاي‌ ديگران‌ هم‌ هست‌ كه‌ مسئوليتش‌ خيلي‌ بيشتره‌، يا معلم‌ فرزندان‌ خودتون‌ هستيد، يا معلم‌ شوهرتون‌ بايد باشيد، يا معلم‌، ما شماها را اينجا جمع‌ نمي‌كنيم‌ بخاطر اينكه‌ شما مثل‌ اونها بشيد. نه‌. شما بايد معلم‌ باشيد. بايد مربي‌ باشيد. اگر كسي‌ مربي‌ يك‌ جمعي‌ از بچه‌هاي‌ مدرسه‌ است‌ مسئوليت‌ بيشتري‌ را به‌ گردن‌ گرفته‌. گاهي‌ هم‌ ميشه‌ اولويت‌ با فرزند خودشه‌. فرزند خودش‌ را مي‌بره‌ ميگذاره‌ مثلا خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ كودكستان‌ يا مثلا پيش‌ يك‌ مربيي‌ كه‌ اخلاق‌ نداره‌. اينجا را ول‌ كرده‌، نماز واجبش‌ را ول‌ كنه‌ نافله‌ انجام‌ بده‌. اگر خداي‌ نكرده‌، خداي‌ نكرده‌ براي‌ پول‌ باشه‌. اون‌ كه‌ اصلا از دائرة‌ انسانيت‌ خارجه‌. همان‌ الاغي‌ است‌ كه‌ سرش‌ را كرده‌ توي‌ آخور براي‌ پول‌ و مال‌ دنيا مربي‌ بودنش‌ و معلم‌ بودن‌ فرزندان‌ كه‌ واجب‌ النفقة‌ انسانند، اينها را ترك‌ كرده‌.

 پيغمبر اكرم‌ مي‌خواد مربي‌ تمام‌ مردم‌ دنيا باشه‌. شماها هم‌ بايد مربي‌ باشيد اگر به‌ رسول‌ اكرم‌ اقتدا بكنيد. خوب‌ شماها خيال‌ مي‌كنيد كه‌ من‌ امروز نبايد اين‌ حرفها را بزنم‌. بيام‌ بگم‌ كه‌ در مسافرت‌ چطور بر من‌ گذشت‌. يك‌ سفر مكه‌اي‌ رفتيم‌ و عمره‌اي‌ انجام‌ داديم‌. حالا اگر مايليد من‌ دربارة‌ مسافرتم‌ صحبت‌ كنم‌، در دو بعد مي‌تونم‌ صحبت‌ كنم‌. يكي‌ اينكه‌ توي‌ كاروان‌ پرتقالهاي‌ خوبي‌ مي‌دادند، وضع‌ كه‌ اكثرا همينطوري‌ صحبت‌ مي‌كنيم‌ها. مي‌پرسند وضع‌ كاروان‌ چطور بود؟ الحمد لله‌، خوب‌ مردمي‌ بودند. بعد معرفي‌ مي‌كنند كه‌ يك‌ آقايي‌ بود، اين‌ غذا را دير مي‌آورد. كه‌ همين‌ خودش‌ هم‌ غيبته‌. گاهي‌ موز هم‌ مي‌دادند. گاهي‌ خيار هم‌ مي‌دادند. هواي‌ آنجا گرم‌ بود مثلا يا سرد بود. قبرستان‌ بقيع‌ را مثلا چه‌ جوري‌ درست‌ كرده‌ بودند. حرم‌ مطهر حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ را چه‌ جوري‌ ساخته‌ بودند. همه‌اش‌ ميريم‌، چشممون‌ نزديك‌ بينه‌. ديديد آنهايي‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ را مي‌خواهند بخونند اينجوري‌ جلوي‌ چشمشون‌ مي‌گيرند. اينجوري‌ مي‌خونند. نزديك‌ بين‌ و بلكه‌ اصلا كور! ما ديديم‌ يك‌ عدة‌ زيادي‌ كه‌ كور بودند. مسجد الحرام‌ پر ميشد گاهي‌ براي‌ نماز. شايد ده‌ نفر چشم‌ نداشتند، كور! كوركورانه‌ دور كعبه‌ طواف‌ مي‌كردند. كوركورانه‌ من‌ از ده‌ نفر شايد بيشتر پرسيدم‌ كه‌ چرا حجر الاسود را بوسيديد؟ با آن‌ زحمت‌. رفته‌ بود يكي‌ سرش‌ هم‌ خوني‌ شده‌ بود. گفتند كه‌ شنيديم‌ هر كس‌، خودش‌ اين‌ را گفت‌ها، بعضي‌ها چيز ديگه‌ گفتند. شنيديم‌ هر كس‌ حجر الاسود را ببوسه‌، ديگه‌ تا آخر فقير نميشه‌. كاه‌ و جوش‌ مرتبه‌. اينكه‌ ديگه‌ خوبش‌ بود. اين‌ روايت‌ هم‌ داره‌ خوب‌ هم‌ هست‌. ولي‌ شماها كه‌ انشاء الله‌ به‌ اين‌ نيت‌ها، اگر رفتيد، نمي‌بوسيد. حالا من‌ ميگم‌ به‌ چه‌ نيتي‌ بايد ببوسيد. يكي‌ ديگه‌ ميگفت‌ كه‌ خوب‌ ما بريم‌ بگيم‌ كه‌ حجر الاسود را نبوسيديم‌؟! وقتي‌ كه‌ برگشتيم‌، توي‌ تعريفهايي‌ كه‌ ميكنه‌ انسان‌ باصطلاح‌ رديف‌ تعريفها ديديد بچه‌ها، شما البته‌ بهتر از من‌ بلديد. خود اين‌ بچه‌ اسمش‌ مثلا حسينه‌. ميگه‌ يك‌ حسيني‌ بود، همة‌ آن‌ كارهاي‌ روزانة‌ او را براش‌ قصه‌ ميكنيد ميگيد. اينهم‌ خوابش‌ ميبره‌. بعله‌. شما اين‌ قصة‌ خودتون‌ را براي‌ مردم‌ ميگيد. هم‌ خودتون‌ خواب‌ ميريد هم‌ مردم‌ را خواب‌ كنيد. ما رفتيم‌ بعله‌، آنجا چقدر خوش‌ گذشت‌، چه‌ شد چه‌ شد. بعضي‌هايش‌ را هم‌ دروغ‌ ميگيد. چون‌ رديف‌ برنامه‌اتون‌ را مي‌خواهيد درست‌ كنيد. حجر الاسود هم‌ خوب‌ اگر شد مي‌بوسيم‌، اگر هم‌ نشد ميگيم‌ بوسيديم‌. كي‌ به‌ كيه‌؟! بعله‌. اين‌ مال‌ نداشتن‌ نور چشمه‌. نور چشم‌ وقتي‌ انسان‌ نداره‌، كوره‌، يك‌ مثالي‌ زدم‌. نميدونم‌ براي‌ شماها هم‌ گفتم‌ يا نه‌؟ در كتاب‌ مثنوي‌ ملاي‌ رومي‌ ميگه‌ كه‌ يك‌ وقتي‌ فيلي‌ را آوردند توي‌ تاريكي‌ گذاشتند. يك‌ آخور تاريكي‌. بعد مردم‌ نديده‌ بودند فيل‌ را. رفتند ببينند فيل‌ چطوره‌؟ يكي‌ دستش‌ به‌ پاي‌ فيل‌ رسيد. آمد بيرون‌ گفت‌ فيل‌ مثل‌ يك‌ ستونيه‌. يكي‌ دستش‌ به‌ خرطوم‌ فيل‌ رسيد. گفت‌ مثل‌ ماريه‌ فيل‌. يكي‌ دستش‌ به‌ گوش‌ فيل‌ رسيد، گفت‌ مثل‌ بادبزنه‌. يكي‌ دستش‌ به‌ پشت‌ فيل‌ رسيد گفت‌ مثل‌ تخته‌. اينها با هم‌ دعوا مي‌كردند كه‌ يكي‌ ميگفت‌ مثل‌ تخته‌، يكي‌ ميگفت‌ مثل‌ بادبزنه‌. اين‌ كورها سر همين‌ مسائل‌ با هم‌ دعوا دارند. بله‌. اصلا نمي‌بينند حقيقت‌ را. و بايد به‌ اينها بگيم‌ كه‌ همة‌ اين‌ زحمات‌، صد و چقدر هزار تومن‌ شما پول‌ داديد به‌ اينكه‌ بريد اونجا پرتغال‌ بخوريد. براي‌ اين‌ كه‌ بريد اونجا كور كورانه‌ برگرديد. هيچي‌ درك‌ نكنيد. كه‌ بعضي‌ هستند مي‌رن‌ مكه‌ بدتر مي‌شن‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ خدا بردتشون‌ سر چشمة‌ حيات‌ و برگشتند هيچي‌ نفهميدند و بنابر اين‌ ديگه‌ حجت‌ برشون‌ تمام‌ شده‌.

 بعضيها بهتر مي‌شن‌، اين‌ باطن‌ هر كسي‌ ظاهر مي‌شه‌. اونچه‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ براي‌ شماها انشاء الله‌ نقل‌ كنم‌. قصة‌ سفرمون‌ را. اولا تا تهران‌ تقريبا من‌ قطعي‌ نبود كه‌ برم‌. چون‌ تهران‌ كار داشتم‌. اگر چه‌ نويدهايي‌ بهم‌ داده‌ شده‌ بود كه‌ ما مشرف‌ مي‌شيم‌ خوابهايي‌ هم‌ بعضي‌ ديده‌ بودند. يك‌ خوابي‌ را يكي‌ از دوستان‌، جناب‌ آقاي‌ حيدري‌ پريشب‌ اينجا نقل‌ كردند. خواب‌ بسيار جالبي‌ بود. ولو اين‌ كه‌ ايشان‌ مي‌گفتند خواب‌ هم‌ نبودم‌. و اين‌ تقريبا شبيه‌ به‌ همان‌ دعوتي‌ است‌ كه‌ ما انشاء الله‌ داشتيم‌ و هدف‌ از رفتن‌ بوده‌. ايشان‌ نقل‌ كردند. من‌ تا به‌ حال‌ تا به‌ اين‌ لحظه‌ براي‌ ديگران‌ نقل‌ نكردم‌. شايد حالا آقاي‌ حيدري‌ هم‌ اينجا باشند و اونهايي‌ هم‌ كه‌ نمي‌دونم‌ شب‌، به‌ هر حال‌ شنيده‌ باشن‌ ولي‌ اجمال‌ خواب‌ اونچه‌ كه‌ مربوط‌ به‌ من‌ بود، اين‌ بود. مي‌گفت‌ از، رفتم‌ طرف‌ بهشت‌ رضا ديدم‌ مرده‌ها از زير خاك‌ زنده‌ مي‌شن‌. مي‌يان‌ بيرون‌، همه‌ دارن‌ مي‌يان‌ بيرون‌. يك‌ خرده‌اي‌ ترسيدم‌ آمدم‌ طرف‌ صحن‌ و حرم‌ و اينها ديدم‌ اونجا دو، سه‌ طبقه‌ همانجور كه‌ دفنند اينها مي‌يان‌ بيرون‌. حتي‌ در خيابان‌ تهران‌ ديدم‌ كه‌ از زير ساختمانها مرده‌ها زنده‌ مي‌شن‌ مي‌يان‌ بيرون‌. گفتم‌ چه‌ خبره‌، گفتند ديگه‌ حالا همه‌ زنده‌ مي‌شن‌. آمدم‌ كنار حرم‌ ديدم‌ كه‌ كالسگه‌اي‌ ايستاده‌ و حضرت‌ رضا صلوات‌ الله‌ عليه‌ سوار شده‌ است‌ و (قطع‌ نوار). آمده‌ بودند در همان‌ عالم‌ مكاشفه‌ و رويا در منزل‌ ما مي‌گه‌ ديدم‌ كه‌ يك‌ كالسگه‌ آوردند شما سوار شديد من‌ هم‌ پشت‌ كالسگه‌ يك‌ جايي‌ بود اونجا خودم‌ را مخفي‌ كردم‌، كالسگة‌ شما حركت‌ كرد رفت‌، رفتيم‌ كنار كعبه‌. در كعبه‌ باز شد شما رفتيد تو، ما اونجا فهميديم‌ كه‌ انشاء الله‌ مأموريت‌ زمان‌ ظهوره‌. بعد شما بيرون‌ آمديد و بعد نشستيد تو كالسگه‌ و مأموريت‌ داشتيد كه‌ بريد طرف‌ اروپا مي‌گفت‌ من‌ هم‌ آمدم‌. در اروپا در تمام‌ قارة‌ اروپا حضرت‌ بقية‌ الله‌. البته‌ از اين‌ خوابشون‌ معلومه‌ كه‌ براي‌ سركشي‌ اونجا من‌ رفتم‌. حضرت‌ مسيح‌ را در قارة‌ اروپا امام‌ زمان‌ به‌ عنوان‌ سفير خودشون‌ قرار داده‌ بودند. باز با همان‌ كالسگه‌ انگار شما برگشتيد مشهد و خلاصه‌ در خونتون‌. اين‌ را ايشان‌ نقل‌ مي‌كرد. حالا خواب‌، احتمال‌، البته‌ ايشان‌ مي‌گفت‌ من‌ نمي‌دانستم‌ شما مسافرتيد وقتي‌ آمدم‌ پرسيدم‌ گفتند بله‌ ايشان‌ رفتند مكه‌. حالا يك‌ نشوني‌ مي‌ده‌ از اين‌ لحظه‌اي‌ كه‌ من‌ ديگه‌ قطعي‌ شد كه‌ برم‌ و قبلا هم‌ بعضيها چيزهايي‌ ديده‌ بودند كه‌ حالا نمي‌خوام‌ اونها را عرض‌ كنم‌. خوب‌ يادم‌ مي‌ره‌، زياد نه‌ توجهي‌ به‌ خوابهاي‌ خودم‌ و مكاشفات‌ خودم‌ دارم‌ و نه‌ توجهي‌ به‌ خوابها و مكاشفات‌ ديگران‌ دارم‌. چون‌ هر دوش‌ ممكنه‌ كه‌، هم‌ خوابش‌، هم‌ مكاشفه‌اش‌ ممكنه‌ كه‌ شيطان‌ هم‌ دخالت‌ كنه‌، وهميات‌ خود انسان‌ هم‌ دخالت‌ كنه‌. اما اونچه‌ كه‌ در ظاهر ديده‌ شد. خوب‌ ما بحمد الله‌ وقتي‌، روز جمعه‌ بود وارد مدينه‌ شديم‌، روز امام‌ زمان‌. اونجا جاتون‌ خالي‌ عصري‌ در مقابل‌ ضريح‌ پيغمبر و فاطمة‌ زهرا، چون‌ من‌ معتقدم‌ فاطمة‌ زهرا در حرم‌ پيغمبر اكرمه‌. حتي‌ در قبرستان‌ بقيع‌ يك‌ وقت‌ ديدم‌ كه‌ يادمان‌ از فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليه‌ نيامد. و اشتباه‌ مي‌كنند به‌ شما خواص‌ دارم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ شما به‌ كسي‌ نمي‌خواد بگيد. اشتباه‌ مي‌كنند خيال‌ مي‌كنند در قبرستان‌ بقيع‌ حضرت‌ زهرا دفنه‌. حضرت‌ زهرا اون‌ قدر عزيزه‌ كه‌ همين‌ الان‌ حيت‌ از قبر پيغمبر، قبرش‌ محفوظ‌ تره‌، بين‌ منبرو محراب‌ نيست‌ كه‌ زير پاي‌ مردم‌ باشه‌.

 نخير خيلي‌ خانمه‌. در مقابل‌ ضريح‌ پيغمبر نشسته‌ بودم‌، پيغمبر اكرم‌، داشتم‌ زيارت‌ مي‌كردم‌ روز جمعه‌ است‌ ما بحمد الله‌ سه‌ جمعه‌ در اونجا بوديم‌، هيچ‌ كارواني‌ بيشتر از دو جمعه‌ نيست‌. ما سه‌ جمعه‌ بوديم‌. اونجا به‌ حضرت‌ مي‌گفتم‌ اي‌ يابن‌ النبي‌ المصطفي‌ اين‌ آقا زادة‌ شما كجاست‌؟ روز جمعه‌ است‌، وابن‌ علي‌ المرتضي‌ وابن‌ فاطمة‌ الزهرا يعني‌ فرزندت‌ را كجا پيداشون‌ كنيم‌. ما اين‌ همه‌ راه‌ را اومديم‌ براي‌ خوردن‌ و خوابيدن‌ و استراحت‌ نيامديم‌. ناگهان‌ پيغمبر اكرم‌ را با يك‌ حالت‌ فوق‌ العاده‌ با عظمت‌، با عظمت‌ كه‌ من‌ وقتي‌ مي‌خواستم‌ به‌ صورتشون‌ نگاه‌ كنم‌ مي‌خواست‌ سرم‌ را بالا كنم‌ مثل‌ اين‌ كه‌ انسان‌ مي‌خواد گلدسته‌اي‌ را نگاه‌ كنه‌. و فاطمة‌ زهرا هم‌ پهلوشون‌ نشسته‌. اول‌ بشارتي‌ كه‌ به‌ من‌ دادند اين‌ بود كه‌ فلاني‌ تو نبايد براي‌ خدمت‌ به‌ اينها خسته‌ بشي‌. چون‌ من‌ روز اولي‌ كه‌ از مشهد رفتم‌ تهران‌ بعضي‌ از رفقا ديدند توي‌ دفتر كانون‌ تهران‌ نشسته‌ بودم‌ صداي‌ زنگ‌ تلفن‌ من‌ را اصلا ناراحت‌ مي‌كرد. چون‌ شبها گوشي‌ را اين‌ روزهاي‌ آخري‌ كه‌ مي‌خواستم‌ برم‌ گوشي‌ را مي‌گذاشتم‌ تند تند زنگ‌ مي‌زد، طبعا يك‌ مطالبي‌ را كه‌ بعضيها هم‌ وارد نيستند غير شماها سؤال‌ مي‌كنند كه‌ واقعا خوب‌ مي‌تونند تو كتابها سؤال‌ كنند مي‌تونن‌ برن‌ از، خسته‌ام‌ كرده‌ بودند حسابي‌ خسته‌ شده‌ بودم‌. به‌ يك‌، دو تازه‌ هم‌ وارد مدينه‌ شدم‌ خوب‌ يك‌ قدري‌ خستگيم‌ رفع‌ شده‌ بود، اگر چه‌ ما از سر شب‌ تا از سر شب‌ جمعه‌ تا دوي‌ بعد ازظهر تقريبا ما در راه‌ بوديم‌. چون‌ از جده‌ تا، چهارصد و پنجاه‌ كيلومتر راه‌ با اتوبوس‌، و از تهران‌ هم‌ ساعت‌ دو بعد از نصفه‌ شب‌ حركت‌ كرده‌ بوديم‌. پنج‌ صبح‌ رسيده‌ بوديم‌ آنجا خيلي‌ خسته‌ بودم‌. ولي‌ با ديدن‌ قبر مطهر رسول‌ اكرم‌ خيلي‌ حالم‌ نشاطي‌ پيدا كرده‌ بودم‌. نبايد تو خسته‌ بشي‌. اينها عزيزان‌ ما هستند. هر كسي‌ را ما اجازه‌ نميديم‌ بيايد توي‌ اين‌ مرحله‌. خود من‌ وقتي‌ مي‌رفتم‌ روي‌ كوه‌ حرا مردم‌ را دعوت‌ ميكردم‌، آنقدر سنگ‌ به‌ من‌ مي‌زدند كه‌ پاهايم‌ پر از خون‌ ميشد. به‌ تو كه‌ جز محبت‌ چيز ديگري‌ نميشه‌. گفتم‌ پس‌ مولاي‌ من‌ به‌ من‌ قدرت‌ بده‌، قوت‌ بده‌ تا من‌ بتونم‌ از عهده‌ بر بيايم‌. و من‌ بعد از اون‌ سلام‌ شماها را به‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ رسوندم‌ و به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ شماها را رسوندم‌. آنها هم‌ فرمودند سلام‌ ما را به‌ همة‌ آنها برسونيد يك‌ يك‌ آنها.

 ديگه‌ فكر من‌ راحت‌ شد. الحمدلله‌. كارهاي‌ ما را الحمدلله‌ تأييد كردند. مورد لطف‌ قرار دادند و وعدة‌ مسائل‌ مربوط‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را گذاشتند براي‌ اينكه‌ در مكه‌ جواب‌ ما را بدهند. منهم‌ مثل‌ همة‌ مردم‌ كه‌ دوست‌ داشتم‌ ثواب‌ انبار كنم‌، چون‌ ما به‌ قصد عمرة‌ رجبيه‌ رفته‌ بوديم‌. خوب‌ طبعا هفتة‌ بعدش‌ شعبان‌ ميشد. ما ماه‌ شعبان‌ به‌ مكه‌ رفتنمون‌ عقب‌ مي‌افتاد. فورا دو نفر از سربازان‌ خوبشون‌، كه‌ البته‌ مي‌شناسمشون‌ نه‌ اينكه‌ بگم‌ مثلا غايبانه‌ يا رجال‌ الغيب‌، اينها، نه‌. دو نفر از سربازان‌ خوبشون‌، يكي‌ سيد، يكي‌ غير سيد كه‌ من‌ مي‌شناسمشون‌ كه‌ از ياران‌ خوب‌ آقا هستند، اينها را با ماشين‌ از كويت‌ رساندند. صبح‌ روز مبعث‌، روز دوشنبة‌ مبعث‌، وقتي‌ كه‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ را زيارت‌ كرديم‌ فرمودند كه‌ تو مايلي‌ كه‌ عمرة‌ رجبيه‌ را انجام‌ بدي‌. اينها آماده‌اند. ما سوار ماشين‌ آنها شديم‌، احرام‌ بستيم‌ در مسجد شجره‌. وقتي‌ كه‌ مي‌گفتم‌ لبيك‌، خدا ميدونه‌ احساس‌ ميكردم‌ همة‌ شماها با ما هستيد. و صداي‌ شماها طنين‌ مي‌انداخت‌ ميگيد لبيك‌. از آن‌ لحظه‌اي‌ كه‌ شماها قدم‌ در مرحلة‌ توبه‌ گذاشتيد، آهسته‌ گريه‌ كنيد، عرايضم‌ را گوش‌ كنيد. از آن‌ لحظه‌اي‌ كه‌ قدم‌ در مرحلة‌ توبه‌ گذاشتيد شما لبيك‌ را گفتيد و اين‌ راه‌ كعبة‌ مقصود را طي‌ مي‌كنيد. نه‌ اينكه‌ من‌ بخوام‌ كتره‌ عرض‌ كنم‌. مثل‌ همه‌ كه‌ ميگند شما را صدا زديم‌، براتون‌ دعا كرديم‌. نه‌. من‌ مي‌ديدم‌ شماها اگر بدنهايتون‌ مانع‌ نبود، ارواحتون‌ در همان‌ مسجد شجره‌، زن‌ و مرد با من‌ بوديد و همة‌ شماها ميگفتيد لبيك‌ اللهم‌ لبيك‌. و روز مبعث‌ من‌ در مكه‌ بودم‌. يكي‌ از شاگردان‌ خوبمون‌ را هم‌ در آنجا ديدم‌ كه‌ او من‌ را نديد. و شب‌ هم‌ برگشتيم‌ باز به‌ مدينه‌. و باز روز جمعه‌ دو مرتبه‌ همين‌ برنامه‌ را انجام‌ داديم‌. از مسجد شجره‌ با قافله‌ اين‌ دفعه‌. آن‌ دفعه‌ با دو تا از سربازان‌ آقا وليعصر ايندفعه‌ با قافله‌. رفتيم‌، شب‌ بود، به‌ طرف‌ كعبه‌ كه‌ اول‌ اذان‌ صبح‌ روز آقا وليعصر، روز جمعه‌، رسيديم‌ به‌ مسجد الحرام‌. با اينكه‌ خوب‌ با قافله‌ كه‌ انسان‌ مي‌آيد، از سر شب‌ تا اذان‌ صبح‌ توي‌ ماشين‌ بوديم‌ و لبيك‌ مي‌گفتيم‌ و مقيد بوديم‌ نخوابيم‌ و خيلي‌ من‌ خسته‌ شده‌ بودم‌ حتي‌ آن‌ ماشيني‌ كه‌ ما سوار بوديم‌ به‌ من‌ سپردند. با اينكه‌ من‌ روحاني‌ كاروان‌ نبودم‌ يكي‌ ديگه‌ بود روحاني‌ كاروان‌. ولي‌ گفتند شما توي‌ آن‌ ماشين‌ هستيد شما مسائل‌ و احكام‌ و وظائف‌ اينها را بگيد كه‌ مي‌گفتيم‌ برايشون‌. وقتي‌ رسيديم‌ آنجا، خوب‌ اول‌ بايست‌ طواف‌ كرد و بعد نماز طواف‌ خوند و بعد سعي‌ بين‌ صفا و مروه‌ كرد و بعد هم‌ تقصير. من‌ اينها را با اين‌ تقيمون‌ انجام‌ دادم‌. با اينكه‌ او جوانه‌ من‌ سني‌ ازم‌ گذشته‌، او نتوانست‌ ديگه‌ طواف‌ نساء و نماز طواف‌ نساء را، چون‌ واقعا هم‌ او حق‌ داشت‌ خسته‌ شد. ولي‌ آقا لطف‌ كردند من‌ همة‌ اعمالم‌ را انجام‌ دادم‌ و رفتم‌ در محلي‌ كه‌ برايمون‌ تهيه‌ ديده‌ بودند. خيلي‌ هم‌ محبت‌ كردند، از نظر ظاهر هم‌ حدود قبل‌ از ظهري‌ بود، آمدم‌ در مسجد الحرام‌. اينجا، روز جمعه‌ است‌ ديگه‌، باز به‌ ياد جمعة‌ اولي‌ كه‌ در مدينه‌ بودم‌. خوب‌ حالا اينجا كجا آقا وليعصر را پيدا كنم‌؟ اين‌ مطلبي‌ كه‌ حالا ميخوام‌ بگم‌ دلم‌ مي‌خواد از مجلس‌ خارج‌ نشه‌، براي‌ كسي‌ نقل‌ نشه‌. ولو اينكه‌ مسئله‌ زياد مهم‌ نيست‌، حقيقتي‌ است‌. بايد همه‌ اين‌ را ببينند. ولي‌ همه‌ لياقت‌ فهم‌ اين‌ معنا را ندارند. من‌ جوري‌ در مقابل‌ كعبه‌ نشسته‌ بودم‌ كه‌ طرف‌ راست‌ من‌ حجر الاسود بود، آنهايي‌ كه‌ مكه‌ مشرف‌ شدند مي‌تونند ترسيم‌ كنند. طرف‌ راست‌ من‌ حجر الاسود بود، طرف‌ چپ‌ من‌ ركن‌ يماني‌ بود، همانجايي‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ مادرشون‌ وارد شده‌ و در كعبه‌ طرف‌ راست‌ من‌ بود. من‌ يك‌ همچين‌ وضعي‌ نشسته‌ بودم‌. يك‌ وقت‌ ديدم‌ آن‌ بعد ملكوتي‌ كعبه‌ ظاهر شد بجاي‌ كعبه‌ و به‌ همان‌ بزرگي‌ و عظمت‌ كعبه‌، آقا وليعصر نشسته‌اند. روي‌ يك‌ مبل‌ كوتاهي‌ نشسته‌اند. يك‌ حمايل‌ سبزي‌ انداخته‌اند، عمامه‌ سبز، صورت‌ مثل‌ خورشيد مي‌درخشه‌. دستها را اينطور گذاشتند. طبعا دست‌ چپشون‌ حجر الاسود بود كه‌ مثل‌ يك‌ انگشتري‌ روي‌ دستشون‌ و دست‌ راستشون‌ هم‌ آن‌ ركن‌ يماني‌ بود و مردم‌ دارند دور وجود مقدس‌ امام‌ زمانشون‌ مي‌چرخند. منتهي‌ كورند و نمي‌دانند چه‌ مي‌كنند. تمام‌ مردم‌ دنيا مسلمانهاي‌ دنيا، حضرت‌ را قبله‌ قرار داده‌اند و في‌ الصلاة‌ قبلتي‌ يا سيدي‌، در نماز توئي‌ قبلة‌ من‌، اي‌ آقاي‌ من‌. به‌ قدري‌ آقا با عظمت‌ نشسته‌اند و مردمي‌ كه‌ آنجا داشتند طواف‌ ميكردند، مثل‌ مورچه‌ها. يك‌ مشت‌ مورچه‌ مثل‌ اينكه‌ ريخته‌ بودند روي‌ دست‌ حضرت‌. دست‌ حضرت‌ را مي‌بوسيدند، همان‌ حجر الاسود را. بعضي‌ها سر به‌ پهلوي‌ حضرت‌ گذاشته‌ بودند و گريه‌ مي‌كردند. و تا آخري‌ كه‌ من‌ آنجا بودم‌ اين‌ بعد ملكوتي‌ كعبه‌ براي‌ من‌ روشن‌ بود.

 آقاجان‌ زمان‌ ظهورتون‌ كي‌ خواهد بود؟ اگر الان‌ بود چرا من‌ را تنها خواستيد؟ چرا دوستانم‌ كه‌ نبايد من‌ ازشون‌ جدا بشم‌، شاگرداني‌ كه‌ در مكتب‌ شما تربيت‌ شدند، چرا آنها نيستند؟ معلوم‌ شد و بياني‌ شد كه‌ نه‌ برميگردي‌. هنوز فقط‌ به‌ تو چند تا جمله‌ برنامه‌ داديم‌، كاري‌ داريم‌ كه‌ برنامه‌هاي‌ شخصي‌ بود. همانطوري‌ كه‌ من‌ براي‌ شما دستوراتي‌ ميدم‌، انشاء الله‌ آقا هم‌ براي‌ ما دستوراتي‌ ميدهند. و، ولي‌ طوماري‌ در اختيارشون‌ بود كه‌ اسم‌ همة‌ شماها در آن‌ طومار بود. سستي‌ نكنيد خانمها. بخدا قسم‌ هر يك‌ دونه‌ گناه‌، هر يك‌ دونه‌ سستي‌ كه‌ شما در راه‌ و روشتون‌ بكنيد يك‌ وقت‌ ممكنه‌ خداي‌ نكرده‌ خط‌ بزنند روي‌ آن‌ نامتون‌ كه‌ در، من‌ البته‌ تقاضا كردم‌ آقا همه‌اشون‌ باشند، شما كمكشون‌ كنيد و انشاء الله‌ قبول‌ هم‌ شد. اما در عين‌ حال‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ به‌ من‌ آنجا مي‌فهماندند كه‌ بعضي‌ها اعمالشون‌ را گاهي‌ چند روز هم‌ ميشه‌ انجام‌ نمي‌دهند. بعضي‌ها هستند كه‌ سستند در انجام‌ عملشون‌. بعضي‌ با كسالت‌ انجام‌ مي‌دهند. و انشاء الله‌ همانطوري‌ كه‌ فرموده‌اند و اميدوارند خودشون‌ و خداي‌ تعالي‌ هم‌ انتظار دارد، به‌ همين‌ زوديها ظهور خواهد شد. بعد به‌ من‌ اجازه‌ دادند كه‌ يك‌ شب‌ جمعه‌ و يك‌ روز جمعه‌ هم‌ باشم‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ كاروان‌ ما شب‌ جمعه‌ مي‌آمد براي‌ ايران‌. ولي‌ من‌ لطفي‌ كردند و شب‌ جمعه‌ و روز جمعه‌ و شب‌ شنبة‌ بعدش‌ را هم‌ ما را نگه‌ داشتند و بحمدالله‌ توفيقاتي‌ حاصل‌ شد و براي‌ يك‌ يك‌ از شماها، مخصوصا اساميتون‌ را الان‌ شايد بعضي‌تون‌ اسمتون‌ را شايد يادم‌ نباشه‌ ولي‌ در آنجا در طومار حضرت‌ بود براتون‌ طواف‌ كردم‌. دور آقا گشتم‌، دست‌ مقدسشون‌ را بر، دست‌ راست‌ مقدسشون‌ را بوسيدم‌. شب‌ جمعه‌ يك‌ مطلبي‌ را آقا مي‌فرمودند يعني‌ ذكر خودشون‌ بود كه‌ حالا به‌ گوش‌ ما رسيد. كه‌ بگم‌ مي‌ترسم‌ خيلي‌ شماها ناراحت‌ بشيد. نميدونم‌ بگم‌ يا نگم‌؟ منكه‌ آن‌ شب‌ ديگه‌ نتونستم‌ طاقت‌ بياورم‌. شب‌ جمعة‌، همين‌ شب‌ جمعة‌ گذشته‌. خوب‌ عبارت‌ را گوش‌ بديد. با خدا مناجات‌ مي‌كردند. الهي‌ و ربي‌ من‌ لي‌ غيرك‌. يعني‌ خداي‌ من‌، پروردگار من‌، من‌ كسي‌ را جز تو ندارم‌. الهي‌ و ربي‌ من‌ لي‌ غيرك‌. اين‌ جمله‌اي‌ كه‌ دل‌ را آتش‌ ميزنه‌ جملة‌ بعدش‌ است‌. اسئله‌ كشف‌ ضري‌. يعني‌ خدايا من‌ از تو مي‌خوام‌ كه‌ اين‌ اضطراب‌ مرا، اين‌ مضطر بودن‌ مرا، اين‌ تنها بودن‌ مرا، اين‌ غريب‌ بودن‌ مرا، اين‌ جدا از تو بودن‌ مرا، اين‌ را تو خدا از بين‌ ببري‌ و هر چه‌ زودتر فرج‌ مرا برساني‌. آرام‌ آرام‌ اين‌ را گوش‌ بديد. بعد آمدم‌ اينطرف‌ نشستم‌ گريه‌ كردم‌. اين‌ جمله‌ را هي‌ با خودم‌ تكرار ميكردم‌. الهي‌ و ربي‌ من‌ لي‌ غيرك‌ اسئله‌ كشف‌ ضري‌ و انظر في‌ امري‌. اينها البته‌ جملات‌ دعاي‌ كميل‌ هم‌ هست‌. شب‌ جمعه‌ هم‌ خوب‌ اينها هم‌ سوغاتيهاي‌ ما براي‌ شما از مكه‌ و مدينه‌.

 خدايا، حالا چند تا دعا ميكنم‌. ما سوغاتي‌ ديگه‌اي‌ نداشتيم‌ براتون‌. فقط‌ و فقط‌ اين‌ را خانمها بدونند از اين‌ لحظه‌، از امروز به‌ بعد هر كس‌ كه‌ مي‌خواهد در اين‌ راه‌، در اين‌ رفتن‌ به‌ كعبة‌ مقصود و كمالات‌ روحي‌ و سير الي‌ الله‌ موفق‌ باشه‌ بعد از اين‌ مطالبي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌، بايد خيلي‌ جدي‌ باشه‌. قاطعانه‌ برخورد ميكنه‌ و وظيفه‌اش‌ را صحيح‌ انجام‌ بده‌ و هر كس‌ هم‌ سستي‌ مي‌بينه‌ درش‌ هست‌ خودش‌ بدون‌ اينكه‌ ما بگيم‌، شايد منهم‌ بگم‌ ولي‌، خودش‌ كناره‌ بگيره‌ از اين‌ قافله‌ و اين‌ قافله‌ بايد بخاطر او معطل‌ نشه‌. جدي‌ باشيد انشاء الله‌.

 نسئلك‌ و ندعوك‌ باعظم‌ اسمائك‌ و بامام‌ زماننا يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌، به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ما را از ياران‌ خوب‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. فرجش‌ را برسان‌. الهي‌ آمين‌. كشف‌ ضر از آن‌ حضرت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا او را اينقدر تنها مگذار. الهي‌ آمين‌. اينقدر او را غريب‌ مگذار. الهي‌ آمين‌. خدايا ما كه‌ همه‌امون‌ حاضريم‌ جانمون‌ را تقديمش‌ كنيم‌، پروردگارا جان‌ ما را فداي‌ قدم‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ وليعصر محل‌ زندگي‌ آن‌ حضرت‌ را محل‌ زندگي‌ ما قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. خدايا ما را، اهل‌ و عيالمون‌ را، همة‌ وابستگانمون‌ را همه‌ را جزء ياران‌ امام‌ زمان‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. خدايا اين‌ نيمة‌ شعبان‌، نيمة‌ شعبان‌ ظهور حجة‌ ابن‌ الحسن‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. عيدي‌ ما را فرج‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. خدايا كمك‌ كن‌، خودت‌ كمك‌ كن‌ تا اين‌ جمع‌، اين‌ قافله‌ به‌ مقصد واقعي‌ و معنوي‌ برسد. الهي‌ آمين‌. نور يقين‌، نور فكر، نور عمل‌، نور ايمان‌ به‌ همة‌ ما مرحمت‌ بفرما. خدايا مريضها، مرضهاي‌ روحي‌ برطرف‌ بفرما. مريضهاي‌ اسلام‌ شفا عنايت‌ بفرما. مريض‌ منظوره‌ شفا مرحمت‌ بفرما. امواتمون‌ غريق‌ رحمت‌ بفرما. آخر امرمون‌ ختم‌ به‌ خير بفرما. رحم‌ الله‌ من‌ يقرأ الفاتحه‌ مع‌ الصلوات‌. 

۳ شعبان ۱۴۱۴ – معرفت امام زمان روحی فداه

 اعوذ بالله‌ من‌ الشیطان‌ الرجیم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاه و السلام‌ علی‌ رسول‌ الله‌ و علی‌ آله‌ آل‌ الله‌ لاسیما علی‌ بقیه الله‌ روحی‌ و ارواح‌ العالمین‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنه الدائمة علی‌ اعدائهم‌ اجمعین‌ من‌ الان‌ الی‌ قیام‌ یوم‌ الدین‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشیطان‌ الرجیم‌. و نرید ان نمن علی الذین‌ استضعفوا فی‌ الارض‌ و نجعلهم‌ ائمه‌ و نجعلهم‌ الوارثین‌ و نری‌ فرعون‌ و هامان‌ و جنودهما منهم‌ ما كانوا یحذرون‌.

 ماه‌ مبارک شعبان‌ را، ماه‌ پیغمبر اكرم‌ كه‌ در دعاها آمده‌ است‌ و هذا شهر نبیک سید رسلک. ولی‌ در این‌ ماه‌ میلاد مسعود حضرت‌ سید الشهداء علیه‌ الصلاه و السلام‌ و برادرش‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ و فرزندش‌ حضرت‌ امام‌ سجاد كه‌ شما بحمدالله‌ برای‌ این‌ بزرگواران‌ طبق‌ آنچه‌ شنیده‌ام‌ این‌ مجلس‌ را جشن‌ گرفته‌اید. امیدوارم‌ خاندان‌ رسالت‌ و ولایت‌ از عیدی‌ كاملی‌ شما را بهره‌مند بفرمایند و عیدی‌ همه‌مان‌ را فرج‌ آقا قرار بدهند. امروز مظلومترین‌ شخصیتها طبق‌ آنچه‌ كه‌ اگر ما برسی‌ كنیم‌ در روایات‌ و آیات‌ قرآن‌ حضرت‌ بقیه الله‌ است‌. اول‌ مظلوم‌ علی‌ ابن‌ ابیطالب‌ بود كه‌ در زیارتش‌ عرض‌ می‌كنیم‌ السلام‌ علی‌ اول‌ مظلوم‌، سلام‌ بر اول‌ مظلوم‌ علی‌ و آخر مظلوم‌ از اهل‌ بیت‌ عصمت‌ از پیغمبر حضرت‌ بقیه الله است كه‌ متأسفانه‌ با این‌ كه‌ همه مردم‌ مسلمان‌ و بلكه‌ غیر مسلمان‌ انتظار ظهور و فرجش‌ را دارند. در میان‌ ما شیعیان‌ فقط‌ نامی‌ واعتقادی‌ در ردیف‌ سایر ائمه‌ از او باقی‌ مانده‌ است‌. و ما باید بیشتر از این‌ متوجه‌ به‌ مقام‌ مقدس‌ اون‌ حضرت‌ باشیم‌. دوستانی‌ من‌ در مجلس‌ دارم‌ كه‌ با روحیان‌ من‌ آشنا هستند و در غیر از منزل‌ خودم‌ و كانون‌ بحث‌ و انتقاد دینی‌ در مشهد داریم‌ جای‌ دیگری‌ سخن‌ نمی‌گم‌ و منبر نمی‌رم‌. ولی‌ در این‌ مجلس‌ بخاطر این‌ كه‌ در كنار خانه خدا، در كنار مركز وحی‌، و آغاز وحی‌. حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روزه‌ باشند و شما آقایان‌ محترم‌ كه‌ بحمد الله‌ امروز انقلابی‌ كرده‌اید كه‌ مقدمه ظهور حضرت‌ بقیه الله‌ خواهد بود و بخصوص‌ رهبر عزیزمون‌، باز این‌ جمله‌ را من‌ عرض‌ كنم‌. دوستانی‌ دارم‌، شاهدند من‌ اهل‌ تعریف‌ بی‌ جا و سخن‌ بیجا در، ایشان‌ بحمد الله‌ متوجه‌ مقام‌ مقدس‌ حضرت‌ بقیه الله‌ هستند. و یک نفر از دوستان‌ نزدیكم‌ كه‌ چهل‌ روز در مسجد جمكران‌ برای‌ یک حاجتی‌ اونجا بود می‌گفت‌ كه‌ هر وقت‌ كه‌ رهبر عزیز نیمه‌های‌ شب‌ برای‌ اعمال‌ مسجد جمكران‌ می‌آمد مسئله امام‌ عصر به‌ خدا قسم‌ اونقدر عجیب‌ است‌ كه‌ هر كس‌ هر چه‌ بیشتر بتواند به‌ اون‌ حضرت‌ نزدیكتر بشود دنیایش‌ بهتر و آخرتش‌ هم‌ بهتر.

 من‌ تجربه‌ دارم‌، نام‌ مقدس‌ عصر روحی‌ فدا شفا دهنده امراض‌ است‌. ذكر اون‌ حضرت‌ دل‌ را روشن‌ می‌كند. یاد اون‌ حضرت‌ محبوبیتی‌ برای‌ انسان‌ در بین‌ مردم‌ ایجاد می‌كنه‌ كه‌ انسان‌ را همه‌ دوست‌ دارند. و توفیقات‌ عجیبی‌ نسیب‌ انسان‌ می‌شود. امام‌ زمان‌ علیه‌ الصلاهو السلام‌ عزیزی‌ است‌ كه‌ در بین‌ ما هست‌ ولی‌ ما نمی‌شناسیمش‌ این‌ كه‌ مقید منا، معنای‌ غیبت‌، غیبت‌ معرفتی‌ است‌. من‌ مقید لم‌ یحضر الناس‌ این‌ مقید به‌ معنای‌ این‌ است‌ كه‌ ما او را می‌بینیم‌ در بین‌ ما هست‌ ولی‌ او را نمی‌شناسیم‌. خوشا به‌ حال‌ كسانی‌ كه‌ توفیق‌ زیارت‌ اون‌ حضرت‌ را پیدا كرده‌اند و من‌ طبق‌ اونچه‌ كه‌ تحقیق‌ كرده‌ام‌. چون‌ از ابتدا زندگی‌ باید عرض‌ كنم‌ چیزی‌ كه‌ زیادتر از همه‌ در فكر من‌ بوده‌ بخاطر تعلیماتی‌ كه‌ پدرم‌ به‌ من‌ می‌داد و بعد هم‌ اساتیدم‌. استاد بزرگواری‌ داشتیم‌ كه‌ بعضی‌ از كتابها اشاراتی‌ به‌ شرح‌ حالات‌ او كرده‌ است‌. و بسیار پر معنویت‌ بود به‌ من‌ چیزی‌ را كه‌ تعلیم‌ داد مضمون‌ این‌ شعر است‌ كه‌ نیست‌ در لوح‌ دلم‌ جز الف‌ قامت‌ یار چه‌ كنم‌ حرف‌ دگر یاد نداد استادم‌.

 و مطلبی‌ كه‌ می‌خواستم‌ عرض‌ كنم‌ این‌ است‌ كه‌ تحقیقاتی‌ كرده‌ام‌ در روایاتی‌ كه‌ مربوط‌ به‌ آقا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه هست‌ و در آیات‌ قرآن‌ و در كتب‌ حتی‌ غیر مسلمانها. كتب‌ اسلامی‌ غیر شیعی‌ از علادم‌ ظهور استفاده‌ می‌شود كه‌ انشاء الله‌ ظهور اون‌ حضرت‌ خیلی‌ نزدیک است‌. یک مطلبی‌ را می‌خوام‌ فقط‌ تذكر بدم‌ من‌ چون‌ زیاد نمی‌خوام‌ وقتتون‌ را بگیرم‌، شاید چند دقیقه‌ای‌ دیگر عرایضم‌ تمام‌ بشه‌ یک جمله‌ای‌ را می‌خواستم‌ تذكر بدهم‌ و اون‌ این‌ است‌ كه‌ احتمالا طبق‌ علائمی‌ كه‌ در روایات‌ و اشاراتی‌ در آیات‌ قرآن‌ هست‌ انشاءالله‌ ظهور حجت‌ ابن‌ الحسن‌ خیلی‌ نزدیكه‌. این‌ به‌ معنای‌ این‌ نیست‌ كه‌ من‌ بخوام‌ وقت‌ تعیین‌ كنم‌ این‌ به‌ معنای‌ این‌ است‌ كه‌ احتمال‌ اگر برود كه‌ اون‌ حضرت‌ تشریف‌ بیاورد ما باید خودمون‌ را آماده‌ كنیم‌. یعنی‌ زندگیمون‌ را، قلبمون‌ را، اعمالمون‌ را، قلبمون‌ را باید تزكیه‌ كنیم‌. همان‌ تزكیه‌ای‌ كه‌ در آیات‌ قرآن‌ هست‌ كه‌ خدای‌ تعالی‌ یازده‌ قسم‌ می‌خورد در سوره والشمس‌ كه‌ قد افلح‌ من‌ ذكییها. تنها و تنها كسی‌ رستگار است‌ در این‌ دنیا كه‌ تزكیه نفس‌ كرده‌ باشد. اعمالمون‌ را صالح‌ كنیم‌ كه‌ می‌فرماید والعصر ان‌ الانسان‌ لفی‌ خسر ان‌ الذین‌ آمنوا و عملوا الصالحات‌. و زندگیمون‌ را طوری‌ ترتیب‌ بدهیم‌ كه‌ اگر روزی‌ بنا شد اون‌ حضرت‌ ظاهر بشوند به‌ زندگی‌ ما به‌ اعمال‌ ما به‌ صفات‌ ما وقتی‌ نظر كنند كوچكترین‌ اشكالی‌ نبینند. این‌ جمله‌ای‌ بود كه‌ من‌ می‌خواستم‌ عرض‌ كنم‌ و به‌ خدا قسم‌ آقایون‌ اونقدر مسئله حجت‌ ابن‌ الحسن‌ حق‌ است‌ اونقدر مسلم‌ است‌ كه‌ به‌ اعتقاد من‌ در عالم‌ اون‌ قدر كه‌ به‌ امام‌ زمان‌ مردم‌ معتقدند به‌ پیغمبر اسلام‌ اعتقاد ندارند. چون‌ تمام‌ مسلمانها، اگر شما كتبشون‌ را نگاه‌ كنید تمام‌ مسلمانها نسبت‌ به‌ امام‌ زمان‌ اعتراف‌ دارند. همین‌ اخیرا از كه‌ شما می‌شناسیدش‌، كه‌ شما در مملكت‌ او زندگی‌ می‌كنید با همه خصوصیاتی‌ كه‌ من‌ یک وقتی‌ با او در مدینه‌ بحثی‌ داشتم‌ و صحبتی‌ كردم‌ با همه خصوصیاتی‌ كه‌ شما ازش‌ اطلاع‌ دارید نوشته‌ای‌ ازش‌ دارم‌ كه‌ درباره امام‌ عصر علیه‌ الصلاه و السلام‌ اعتراف‌ كرده‌ بود و اعتقاد داشت‌.

 در دو سال‌ قبل‌ یا سه‌ سال‌ قبل‌ در یک كنفرانسی‌ در آتن‌ از من‌ دعوت‌ كرده‌ بودند كه‌ مشتركات‌ بین‌ اسلام‌ و مسیحیت‌ را بیان‌ كنید. از همه ممالک اونجا جمع‌ بودند. مطلبی‌ كه‌ من‌ اونجا مطرح‌ كردم‌ این‌ بود كه‌ به‌ صورت‌ كتابی‌ هم‌ در آمده‌ و همان‌ وقت‌ هم‌  به‌ چند زبان‌ در اونجا ترجمه‌ شد. مطلبی‌ را كه‌ من‌ عنوان‌ كرده‌ بودم‌ این‌ بود كه‌ حكومت‌ دین‌ بر جهان‌ به‌ وسیله مصلح‌ آخر زمان‌ است‌. و این‌ مطلب‌ را از قرآن‌ و انجیل‌ در اون‌ مجلس‌ اثبات‌ كردم‌. تمام‌ خصوصیاتی‌ كه‌ قرآن‌ برای‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفدا بیان‌ كرده‌ كتاب‌ انجیل‌ هم‌ گفته‌ و این‌  كه‌ شما شنیدید مسیحیها می‌گن‌ حضرت‌ عیسی‌ می‌یاد درست‌ نیست‌. در انجیل‌ آمده‌ كه‌ حضرت‌ عیسی‌ می‌گه‌ من‌ اون‌ روح‌ راستی‌ و اون‌ پسر انسان‌ و اون‌ شخصیت‌ والا را می‌فرستم‌ از جانب‌ پدر به‌ این‌ تعبیر می‌فرستم‌ تا اونچه‌ را كه‌ من‌ نگفته‌ام‌ برای‌ شما بگوید. و وقتی‌ این‌ مقاله‌ را من‌ در اونجا خوندم‌. شواهدی‌ هست‌ كه‌ در مجلات‌ اونها پخش‌ شد بسیار با احساسات‌ خوبی‌ رو به‌ رو شد و حتی‌ یک نفر از میان‌ جمع‌ برخاست‌ كه‌ شخصیتی‌ هم‌ بود. یعنی‌ شهردار اونجا بود و گفت‌ باید برای‌ این‌ موضوعی‌ كه‌ ایشان‌ مطرح‌ كرده‌ یک سنفزیوم‌ مستقلی‌ تشكیل‌ بدهیم‌ و یک كنفرانس‌ جدیتری‌ تشكیل‌ بدهیم‌ و متأسفانه‌ ما مردم‌ شیعه‌ كه‌ محور یعنی‌ به‌ همین‌ یک جمله‌ اگر ما توجه‌ كنیم‌، امام‌ زمان‌ این‌ كلمه‌ای‌ كه‌ همیشه‌ تو زبانهامون‌ هست‌ كه‌ امام‌ زمان‌ اساسا یعنی‌ چی‌؟ یعنی‌ امام‌ این‌ زمان‌. هممون‌ باید او را بشناسیم‌ و اقتدا بهش‌ بكنیم‌ و الا معنا ندارد كه‌ او امام‌ زمان‌ ما باشد. همه‌ باید به‌ او اقتدا كه‌ می‌كنیم‌ هیچ‌ حتی‌ منتظر ملاقاتش‌ باشیم‌. آیه شریفه قرآن‌ را شما در تفسیر برهان‌ هست‌ در تفسیر نور الثقلین‌ هست‌. جناب‌ آقای‌ دكتر طالقانی‌ كه‌ تخصص‌ در مسئله قرآن‌ دارند و در خدمتشون‌ هستیم‌ ایشان‌ می‌دونند آیه شریفه یا ایها الذین‌ امنوا اصبروا و صابروا و رابطو امام‌ می‌فرماید ای‌ رابطوا مع‌ امامکم المنتظر. رابطه‌ پیدا كنید با امامی‌ كه‌ منتظرش‌ هستید. رابطه‌ نمی‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ جسمانی‌ باشد. كه‌ مثلا حضرت‌ در فلان‌ محل‌ هست‌ و من‌ خوبه‌ پاشم‌ برم‌ از او سؤالی‌ بكنم‌ ولو این‌ هم‌ ممكن‌ است‌ نه‌ به‌ عنوان‌ بابیت‌ و نه‌ به‌ عنوان‌ ضیافت‌ خاص‌ بلكه‌ به‌ عنوان‌ انتظار ممكن‌ است‌ ولی‌ رابطه روحی‌ پیدا كنیم‌. ببینیم‌ امام‌ زمان‌ ما چه‌ خواسته‌ از ما. آیا اگر ما دارای‌ صفات‌ رزیله‌ بودیم‌، خدای‌ نكرده‌ غیبت‌ كردیم‌، تهمت‌ زدیم‌، خدای‌ نكرده‌ صفات‌ زشتی‌ از خودمون‌ نشون‌ دادیم‌ آیا می‌توانیم‌ رابطه روحی‌ با حجت‌ ابن‌  الحسن‌ پیدا كنیم‌. من‌ این‌ قضیه‌ را به‌ عنوان‌ عیدی‌ و هدیه‌ با این‌ كه‌ كم‌ نقل‌ می‌كنیم‌ این‌ قضیه‌ را نقل‌ می‌كنم‌ و چون‌ الان‌ تو ذهنم‌ آمد و تقریبا نیمه‌ الهامی‌ شد قضیه‌ خیلی‌ جالبه‌ و در بعضی‌ از كتابها هم‌ من‌ نوشته‌ام‌.

 یک شب‌ در مدینه منوره‌ بودیم‌ با یكی‌ از دوستان‌ اهل‌، این‌ قضیه‌ را نقل‌ می‌كنم‌ بخاطر این‌ كه‌ تو ببین‌ اگر یک مقدار حالی‌ داشته‌ باشی‌ توجهی‌ داشته‌ باشی‌، با اسرع‌ وقت‌ به‌ امام‌ زمان‌ می‌رسید. با یكی‌ از دوستان‌ علما و اهل‌ حال‌ نشسته‌ بودیم‌ پشت‌ دیوار مسجد النبی‌ چون‌ درها بسته‌ بود نیمه‌ شب‌ بود. این‌ دوست‌ محترممون‌ به‌ من‌ گفت‌ من‌ معتدم‌ در مدینه‌ امام‌ عصر خانه‌ای‌ دارد. شما چیه‌ نظرتون‌؟ من‌ گفتم‌ نه‌ من‌ همچین‌ اعتقادی‌ ندارم‌. ایشان‌ گفت‌ نه‌ من‌ معتقدم‌. گفتم‌ با یک كلماتی‌ كه‌ مفصل‌ بود. می‌خواستم‌ او را به‌ حال‌ بیشتری‌ بیارمش‌، گفتم‌ اگر اعتقاد تو را من‌ می‌داشتم‌ از روزی‌ كه‌ وارد مدینه‌ شدیم‌ درهای‌ خانه‌ها را یک یک می‌زدیم‌ سؤال‌ می‌كردم‌ این‌ خانه‌ صاحب‌ داره‌، صاحبش‌ اسمش‌ چیه‌؟ اونقدر گفتم‌ كه‌ تا به‌ اون‌ موقع‌ شب‌ ایشان‌ حركت‌ كرد من‌ هم‌ حركت‌ كردم‌. تا ایستادیم‌ به‌ فاصله سیصد متر از انتهای‌ خیابان‌، یک نفر در اون‌ نیمه‌ شب‌ صدا می‌زند صداش‌ به‌ گوشمون‌ می‌رسید ولی‌ شخصش‌ را نمی‌شناختیم‌. اشاره‌ می‌كرد از این‌ طرف‌، از این‌ طرف‌، از این‌ طرف‌ سه‌ دفعه‌. ما به‌ اون‌ طرف‌ رفتیم‌ من‌ با خودم‌ فكر كردم‌ كه‌ شاید این‌ یک نفر از دوستانه‌ خیال‌ می‌كنه‌ ما راه‌ را گم‌ كردیم‌ ما را صدا می‌زنه‌. وقتی‌ كه‌ رسیدیم‌ به‌ اون‌ محل‌ او رفته‌ بود. اونجا كه‌ رسیدیم‌ سر سه‌ راهی‌ بود. یک موتور سوار، شما می‌دونید موتور سوار ایرانی‌ یا نیست‌ یا خیلی‌ كمه‌. در همان‌ نیمه شب‌ یک موتور سوار از عقب‌ خیابان‌ آمد رسید جلوی‌ ما به‌ فاصله دو متر با زبان‌ فارسی‌ اشاره‌ كرد از این‌ طرف‌. عین‌ كلام‌ او، از این‌ طرف‌. از این‌ طرف‌. اینجا من‌ تقریبا یقین‌ كردم‌ كه‌ جریان‌ غیر عادیه‌. ما از این‌ طرفی‌ كه‌ او اشاره‌ كرده‌ بود، این‌ شخصی‌ كه‌ می‌گم‌ همراه‌ منه‌، همراه‌ من‌ بود این‌ جریان‌ هم‌ مال‌ او بود من‌ خودم‌ را نه‌ لایق‌ می‌دونستم‌ نه‌ حالش‌ را داشتم‌ از اینجا من‌ به‌ فكر افتادم‌ كه‌ این‌ شخص‌، اولا موتور سوار در مدینه‌، ثانیا این‌ دیگه‌ ما را شناخت‌ چون‌ از دو متری‌ به‌ ما نگاه‌ می‌كرد. این‌ چرا گفت‌ از این‌ طرف‌ و موتورش‌ را سوار شد و رفت‌. ما از همان‌ طرفی‌ كه‌ او اشاره‌ كرده‌ بود رفتیم‌ ده‌ قدمی‌ كه‌ رفتیم‌ دیدیم‌ یک آقای‌ بزرگواری‌ یک عرقچین‌ سرشونه‌، یک عبا سرشونه‌ جمعی‌ هم‌ از اون‌ جوانان‌ به‌ قول‌ دوستمون‌ جزیره خضرائی‌ حالا من‌ این‌ كلمه‌ را نمی‌خوام‌ عرض‌ كنم‌. بخوام‌ جزیره خضرا را تكذیب‌ كنم‌ ولی‌ تعبیر ایشان‌ جوانان‌ بسیار رشید دورش‌ را گرفته‌اند ایشان‌ تا به‌ ما رسید، این‌ را هم‌ خدمتون‌ عرض‌ كنم‌ اكثرا كسانی‌ كه‌ خدمت‌ حضرت‌ بقیه الله‌ رسیده‌اند حضرت‌ ابتدا سلام‌ كرده‌اند. مثل‌ جد بزرگوارش‌. ایشان‌ تا به‌ رسید گفتند سلام‌ علیكم‌. ما هم‌ گفتیم‌ علیكم‌ السلام‌. یک حال‌ تردید عجیبی‌ كه‌ این‌ كی‌ بود، این‌ نیمه‌ شب‌ از كجا بیرون‌ آمدند. چند قدمی‌ كه‌ از ما دور شدند دیدم‌ یک خانه‌ هست‌ اینجا درش‌ تقریبا بازه‌، چراغش‌ روشنه‌. متوجه‌ شدم‌، یقین‌ كردم‌ كه‌ از این‌ خانه‌ بیرون‌ آمده‌اند. این‌ خانه‌ تقریبا پشت‌ فندق‌ الحرم‌ مدینه‌ اون‌ وقت‌ واقع‌ می‌شد. حالا من‌ رفتم‌، امسال‌ كه‌ رفتم‌ چون‌ نه‌ سال‌ قبل‌ كه‌ من‌ مشرف‌ شده‌ بودم‌ اون‌ خانه‌ بود. ولی‌ این‌ سفر كه‌ رفتم‌ دیدم‌ نه‌ صافش‌ كرده‌اند. یک خانه‌ای‌ معلومه‌ كه‌ این‌ جمع‌ از اونجا بیرون‌ آمده‌اند. چیزی‌ كه‌ خیلی‌ برای‌ من‌ مهم‌ بود، به‌ خدا قسم‌ آقایان‌ من‌ خیلی‌ مطالب‌ علمی‌، مطالب‌ عقلانی‌ دارم‌ برای‌ شما بگم‌ از همانهایی‌ است‌ كه‌ تو كتابهام‌ نوشته‌ام‌ بگم‌ ولی‌ این‌ لازمه‌، دلم‌ می‌خواد دلهاتون‌ متوجه‌ امام‌ زمان‌ ارواحنا فدا باشه‌. خودش‌ فرمود به‌ مردم‌ بگید من‌ مظلومم‌، مه‌ غریبم‌ كسی‌ به‌ یاد من‌ نیست‌. باز یک قضیه‌ای‌ كه‌ باز قضیه‌ را نمی‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ وقت‌ دوستان‌ را نمی‌خوام‌ بگیرم‌.

 در باز، نیمه‌ باز البته‌ تا ما نزدیک شدیم‌ در بسته‌ شد. ولی‌ از پشت‌ در یک نفر اونطرف‌ ایستاده‌ بود و چراغی‌ هم‌ توی‌ حال‌ منزل‌ روشن‌ بود و در هم‌ شیشه‌ نبود كه‌ من‌ نتونم‌ با اون‌ طرف‌ صحبت‌ كنم‌ اما موضوع‌ این‌ بود. یک تابلو روی‌ در زده‌ شده‌ بود چراغی‌ هم‌ روی‌ تابلو روشن‌ بود كه‌ یقینا یک چنین‌ تابلویی‌ در تمام‌ مكه‌ و مدینه‌ نخواهید دید.نوشته‌ شده‌ بود منزل‌ المهدی‌، خدا ما چشممون‌ به‌ این‌ تابلو كه‌ افتاد اون‌ دوستمون‌ كه‌ تقریبا از حال‌ رفت‌. همانطور نشست‌ و گریه‌ كردن‌، من‌ یک مقداری‌ حال‌ داشتم‌. رفتم‌ پشت‌ در گفت‌ صاحب‌ بیت‌ فی‌، گفت‌ الان‌ راه‌ می‌افتیم‌، همین‌ الان‌. كه‌ معلوم‌ شد همان‌ بزرگواری‌ كه‌ تشریف‌ می‌بردند صاحب‌ خانه‌ بودند. اون‌ شب‌ ما نشستیم‌. من‌ به‌ دوستم‌ گفتم‌ ببین‌ ما فكر می‌كردیم‌ باید اقلا ده‌ تا در را بزنیم‌، ده‌ فحش‌ از صاحب‌ خونه‌ها بشنویم‌ بعد آقا خودش‌ را به‌ ما نشان‌ بده‌. یک حركت‌، قل‌ انما اعظكم‌ بواحده‌ ان تقوموا لله مثنی و فرادی. حركتی‌ بكنیم‌. بیاییم‌ اقلا در شبانه‌ روز با امام‌ زمانمون‌ توی‌ اطاق‌ خلوت‌ كنیم‌. عرض‌ ادب‌ بكنیم‌. به‌ خدا قسم‌ آقایان‌ من‌ تضمین‌ می‌كنم‌ این‌ مجلس‌ را، و خدا را شاهد می‌گیرم‌ كه‌ صدها نفر تجربه‌ كرده‌اند روزی‌ پنج‌ دقیقه‌،پنج‌ دقیقه‌ شما در مقابل‌ امام‌ زمانتون‌، با خدا برنامه‌ دارید قطعا مناجات‌ دارید، نماز می‌خونید اون‌ را توصیه‌ نمی‌كنم‌ به‌ جهتی‌ كه‌ دارید. روزی‌ پنج‌ دقیقه‌ رو به‌ قبله‌ بنشینید بگید السلام‌ علیک یا بقیه الله‌. جانم‌ به‌ قربانت‌، دیگه‌ بقیه‌اش‌ با خودتون‌، بقیه‌اش‌ با اون‌. صحبت‌ كنید. اگر اهل‌ دعا هستید، اهل‌ زیارت‌ هستید می‌تونید زیارت‌ بخونید این‌ زیارت‌ آل‌ یاسین‌ كه‌ بسیار زیارت‌ خوبی‌ است‌ این‌ را بخوانید و حوائجتون‌ را بگیرید. به‌ خدا قسم‌ دنیاتون‌ به‌ بهترین‌ وجه‌، یعنی‌ كارهاتون‌ ردیف‌ می‌شه‌، هیچ‌ مشكلی‌ هیچ‌ وقت‌ در كارتون‌ پیدا نمی‌شه‌. و آخرتتون‌ را هم‌ كه‌ خدا تضمین‌ كرده‌. و یک چنین‌ هدیه‌ای‌ به‌ عنوان‌ شب‌ عید، من‌ حالا كه‌ دستور دارم‌ براتون‌ عرایضی‌ عرض‌ كنم‌ من‌ خدمتتون‌ عرض‌ كردم‌.

  امیدواریم‌ خدای‌ تعالی‌ این‌ اعیاد شریفه‌ را جمع‌ بزنه‌ عیدیش‌ را و به‌ ما فرج‌ امام‌ زمان‌ را عیدی‌ عنایت‌ كنه‌(الهی‌ آمین‌). اگر هم‌ حالا ما چه‌ خبر داریم‌ مصالحی‌ در كار است‌ كه‌ حالا به‌ این‌ زودیها خدایی‌ نكرده‌، خدایی‌ نكرده‌ فرجی‌ نیست‌ چشممون‌ به‌ جمال‌ اون‌ حضرت‌ روشن‌ بشه‌ و انشاء الله‌ امیدواریم‌ كه‌ سایه مقدس‌ اون‌ آقا بر سرمون‌ مستدام‌ باشد و از همه برادران‌ تقاضا می‌كنم‌ كه‌ از خدا بخواهند كه‌ خدا ما را هم‌ خدمتگزار دوستان‌ حضرت‌ بقیه الله‌ قرار بده‌(الهی‌ آمین‌). الهم‌ صل‌ علی‌ محمد و آل‌ محمد.

 برای‌ سلامتی‌ علمای‌ اسلام‌ اجماعا صلوات‌ (اللهم‌ صل‌ علی‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) من‌ را به‌ یاد یک جریانی‌ انداخته‌ است‌ از سال‌ چهل‌ و نه‌ كه‌ من‌ مشرف‌ بودم‌ شاهد بودم‌ در مدینه‌ قبرهای‌ مخصوصی‌ كه‌ بود در آنجا و اینها یكی‌ از زراری‌ فاطمه زهرا سلام‌ الله‌، یک سید جمالی‌ بود، حالا فامیلیش‌ را نمیدونم‌، كه‌ این‌ عاشق‌ این‌ مسیر بود و در این‌ مسیر شركت‌ میكرد. عشقی‌ داشت‌، توی‌ عالمی‌ بود (نامفهوم‌) فیوضات‌ آنها بهره‌هایی‌ گرفته‌ بود. ایشان‌ در این‌ شارع‌ ابیذر نزدیک مصطفی‌ عطار داشت‌ قدم‌ میزد و میرفت‌ به‌ سمت‌ حرم‌، آسید جمال‌. میگه‌ یک وقت‌ دیدم‌ یک آقا سید بسیار نورانی‌ و بزرگوار و خیلی‌ زیبا. مرا به‌ اسم‌ صدا زد. آسید جمال‌ فلانی‌. بعله‌ حاج‌ آقا. گفت‌ بیا بشین‌. من‌ هر چی‌ فكر كردم‌ این‌ آقا كیه‌ نشناختم‌. این‌ را عرض‌ میكنم‌ شماها كه‌ بیشتر توی‌ این‌ مسیر هستید و همانطور كه‌ حاج‌ آقا فرمودند بیشتر به‌ یاد مولایمون‌ باشیم‌. آقا را اگر جستجو كنید توی‌ مدینه‌ یا مكه‌، می‌تونید پیدایش‌ كنید. خودش‌ عنایت‌ میكنه‌. گفتند آسید جمال‌ بشین‌. گفت‌ هر چی‌ فكر كردم‌ كه‌ این‌ آقا كیه‌ نتونستم‌ بشناسم‌. نشستم‌ سر قهوه‌ خانه‌. نشستیم‌ دو تایی‌. ایشون‌ دستور دادند كه‌ برای‌ من‌ قلیون‌ آوردند. چایی‌ هم‌ دستور دادند آوردند. داشتیم‌ دو تایی‌ حرف‌ میزدیم‌. من‌ تعارف‌ كردم‌ گفتم‌ آقا شما قلیون‌ بكشید گفتند ما نمی‌كشیم‌. فرمودند كه‌ شما چون‌ شما دوست‌ دارید گفتم‌ برایتون‌ بیاورند. بعد چایی‌ را هم‌ باز هم‌ ایشون‌ استنكاف‌ كردند. گفتم‌ آقا شما كی‌ هستید؟ فرمودند من‌ سید مهدی‌ هستم‌. گفت‌ عرض‌ كردم‌ آقاجون‌ با كدوم‌ كاروان‌ آمدید شما، من‌ شما را ندیدم‌ تا حالا. ایشون‌ فرمودند (نامفهوم‌) یک مقداری‌ كه‌ با هم‌ صحبت‌ كردیم‌ توی‌ عالم‌ خودمون‌، آقا فرمودند من‌ كار دارم‌ اجازه‌ میدهی‌ من‌ بروم‌؟ بلند شدند و حركت‌ كردند. افتادم‌ دنبالشون‌ گفتم‌ یک چایی‌ هم‌ كه‌ با ما نخوردید. ممكنه‌ بعدا باز شما را ببینیم‌؟ گفت‌ خداحافظ‌ شما. یک مقداری‌ كه‌ رفتم‌ من‌ برگشتم‌ دیدم‌ نیستند. من‌ فكر كردم‌ یعنی‌ چی‌؟! قهوه‌چی‌ را صدا زدم‌ گفتم‌ این‌ آقایی‌ كه‌ به‌ شما دستور چایی‌ داد كی‌ بود؟ گفت‌ كسی‌ اینجا نبود. تو خودت‌ تنها اینجا نشسته‌ بودی‌. كسی‌ نبود تو خودت‌ دستور چایی‌ دادی‌. خودت‌ گفتی‌ قلیون‌ بیاور. گفت‌ یک مرتبه‌ من‌ متوجه‌ شدم‌. بازهم‌ من‌ می‌دیدمش‌ این‌ مرد تا وقتی‌ از عرفات‌ بیائیم‌ این‌ دیوانه‌ اصلا حالش‌ منقلب‌ بود. هر وقت‌ بهش‌ برمیخوردم‌ می‌دیدم‌ گریه‌ میكنه‌. میگه‌ آقا خودش‌ به‌ من‌ تعارف‌ كرد و من‌ نفهمیدم‌.

 حالا در این‌ مسیر ما خیلی‌ انتظار داریم‌ كه‌ عنایت‌ بشه‌. در سال‌ آتش‌سوزی‌ هم‌ آقا خودش‌ عنایت‌ كرد در آن‌ خیمه‌ای‌ كه‌ ما در آن‌ مسیر بودیم‌. قبل‌ از آتش‌ سوزی‌ فرمودند كه‌ فردا مصیبت‌ عجیبی‌ است‌. حالا جریانش‌ مفصله‌ كه‌ فرمودند در عرفات‌ داشتم‌ توسل‌ ایشان‌ هم‌ عجیب‌ بود كه‌ در عرفات‌ توسلها، دیگه‌ از آن‌ سال‌ به‌ بعد من‌ هر سال‌ در عرفات‌ باشم‌ حتما یک توسل‌ به‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ دارم‌ كه‌ هر كجا نام‌ عمویم‌ برده‌ بشه‌، من‌ حتما می‌آیم‌ به‌ آنجا. و آنجا عنایت‌ داشتند كه‌ آنجا كه‌ فردایش‌ آتش‌سوزی‌ شد؛ ایشون‌ فرمودند فردا مصیبت‌ عظیمی‌ است‌. (نامفهوم‌) حالا دیگه‌ آقا اینجوری‌ فرمودند و اینجوری‌ كشیده‌ شده‌. جای‌ دیگه‌ هم‌ نمی‌تونیم‌ برویم‌ و…

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌. یا جان‌ یا جانان‌ ولی‌ نمیدانم‌. همه‌ هستی‌ تویی‌ صد جمله‌ نمیدانم‌. بجز تو بر همه‌ عالم‌ دگر دلبر نمی‌بینم‌. بجز تو در همه‌ گیتی‌ دگر جانان‌ نمی‌دانم‌. بجز غوغای‌ عشق‌ تو درون‌ دل‌ نمی‌یابم‌. بجز سودای‌ وصل‌ تو میان‌ جان‌ نمی‌خوانم‌. نمی‌دانم‌. چه‌ آرم‌ بر در وصلت‌ كه‌ دل‌ لایق‌ نمی‌افتد. چه‌ بازم‌ در ره‌ عشقت‌ كه‌ جان‌ شایان‌ نمی‌دانم‌. مولای‌ من‌، یكی‌ دل‌ داشتم‌ پرخون‌. شد آنهم‌ از كفم‌ بیرون‌. كجا افتاده‌ آن‌ مجنون‌، در این‌ دوران‌ نمیدانم‌. چو بیرون‌ ریزم‌ جانا كه‌ از وصل‌ تو محرومم‌. چرا شد قسمت‌ بختم‌ زتو پنهان‌ نمیدانم‌. تو اندر چشم‌ هر ذره‌ چو خورشید آشكارایی‌. چرایی‌ از من‌ حیران‌ چنین‌ پنهان‌ نمیدانم‌. چرایی‌ از من‌ حیران‌ چنین‌ پنهان‌ نمیدانم‌. مولای‌ من‌، نمی‌یابم‌ تو را در دل‌ نه‌ در عالم‌ نه‌ در گیتی‌، كجا جویم‌ تو را آخر من‌ حیران‌ نمیدانم‌. همیدانم‌ عجبتر اینكه‌ می‌بینم‌ جمال‌ تو عیان‌ لیكن‌، نمیدانم‌ چه‌ می‌بینم‌ من‌ نادان‌ نمیدانم‌. همیدانم‌ كه‌ روز و شب‌ جهان‌ روشن‌ به‌ نور توست‌، ولیكن‌ آفتابی‌ یا مه‌ تابان‌ نمیدانم‌. اگر مولای‌ من‌، اگر مقصود تو جان‌ است‌ رخ‌ بنما و جان‌ بستان‌، اگر مقصود تو جان‌ است‌ رخ‌ بنما و جان‌ بستان‌، اگر قصد دگر داری‌ من‌ نالان‌ نمیدانم‌. به‌ امید وصال‌ تو دلم‌ را شاد میدارم‌، هی‌ به‌ خودم‌ وعده‌ میدم‌، انشاء الله‌ می‌بینمت‌، به‌ امید وصال‌ تو دلم‌ را شاد میدارم‌، چرا درد دل‌ خود را دگر درمان‌ نمیدانم‌. اجازه‌ بدید از قول‌ اشعاری‌ كه‌ روز عرفه‌ خوندم‌ خدمت‌ مولایمون‌ روشن‌ كرده‌ بود، همان‌ را بخونم‌. حالا كه‌ اینجوری‌ پیش‌ آمده‌. رفته‌ام‌ چون‌ پاک بازان‌ در دل‌ پاكان‌ نشینم‌، غم‌ ندارم‌ زان‌ كه‌ با اهل‌ حقیقت‌ همنشینم‌، گاهگاهی‌ چون‌ نسیم‌ صبحگاهان‌ با صفایم‌، گاهگاهی‌ چون‌ كلام‌ عشق‌بازان‌ دل‌ نشینم‌. گاه‌ در سوز و گدازم‌، گاه‌ در راز و نیازم‌، گاه‌ در اوج‌ معانی‌، گاه‌ در اوج‌ یقینم‌، مرغ‌ روحم‌ زآشیان‌ جسم‌ در پرواز آمد، یافتم‌ دیدار قلب‌ اولین‌ و آخرینم‌، جمله‌ موجودات‌ را دیدم‌ كه‌ در فخرند بر هم‌، هر یكی‌ میگفت‌ در فضل‌ و شرف‌ من‌ اولینم‌، خاک گفتا من‌ حسین‌ ابن‌ علی‌ را گرد راهم‌، آب‌ گفتا مهر زهرا مام‌ الانس‌ الطالبینم‌، باد گفتا من‌ مطیع‌ و عشقباز كوی‌ اویم‌، نار گفتا دشمنش‌ سوزد به‌ مرز آتشینم‌. گفت‌ جبرائیل‌ هستم‌ بنده دربار اون‌ شاه‌، خوند میكائیل‌ مدحش‌ گفت‌ عبدش‌ را معینم‌، گفت‌ اسرافیل‌ كه‌ عبد او را جان‌ نثارم‌، گفت‌ كه‌ عزرائیل‌ با خصمش‌ گه‌ مردن‌ خصم‌ كینم‌. چرخ‌ گفتا دور شمع‌ او پروانه‌ هستم‌، عرش‌ گفتا فرش‌ زیر پای‌ آن‌ حبل‌ المتینم‌، گفتند ای‌ انسان‌ تو با عشقش‌ چه‌ كردی‌؟ گفت‌ من‌ صاحب‌ لسان‌ آن‌ عشق‌ عشق‌ آفرینم‌. روز عاشورا به‌ موجودات‌ بانگ‌ اخرجوا زد، جز من‌ را در مرتبت‌ در خاک اجلالش‌ متینم‌. سر دادم‌، دست‌ دادم‌، چشم‌ دادم‌، جسم‌ دادم‌، تا فدا گردید جان‌ در راه‌ آن‌ نور مبینم‌. آن‌ یكی‌ شد دست‌ بوسش‌، آن‌ دگر شد پای‌ بوسش‌، و آن‌ یكی‌ با اشک گفتش‌ كیستی‌ ای‌ نو ذبیحه‌، گفت‌ من‌ ماه‌ بنی‌ هاشم‌، سرور قلب‌ زهرا، ابوالفضل‌، گفت‌ من‌ ماه‌ بنی‌ هاشم‌، سرور قلب‌ زهرا، شبه‌ حیدر، زاده آزاده ام‌ البنینم‌، مهدی‌ درس‌ وفایم‌، حامی‌ راه‌ بقایم‌، جرعه‌ نوش‌ چشمه علم‌ امیر المؤمنینم‌. دست‌ من‌ را روز محشر آورد زهرا شفاعت‌، دستهای‌ نازنین‌، روز محشر هر شهیدی‌ می‌برد حسرت‌ به‌ جاهم‌، زان‌ كه‌ پرچمدار نور چشم‌ ختم‌ المرسلینم‌. دست‌ دادم‌ در ره‌ دین‌، تا كه‌ یزدان‌ داد بالم‌، با همه‌ قدوسیان‌ طیار بر خلد برینم‌، گر بیارم‌ روز مردی‌ خم‌ به‌ ابروی‌ كمانم‌، آیه نصر من‌ الله‌ نقش‌ بندد بر جبینم‌، اگر امروز روز ولادتش‌ نبود، روز گریه‌ نبود، برایتون‌ می‌خوندم‌. دستش‌ را بالا زد علی‌ این‌ دستها را بوسید. علی‌ گریه‌ كرد. چرا گریه‌ نكنم‌ برایت‌ عباس‌ جان‌. تو خودت‌ میدونی‌ كه‌ چقدر دلم‌ تنگته‌. اینهمه‌ همت‌ را از كجا بدست‌ آوردی‌؟ بگذار خودش‌ بگه‌. تشنه‌ لب‌ در آب‌ رفتم‌ این‌ سخن‌ با خویش‌ گفتم‌ من‌ چگونه‌ آب‌ نوشم‌ شاه‌ را عطشان‌ ببینم‌؟ مشک را پر كردم‌ از آب‌ و به‌ خود گفتم‌ باید راه‌ نزدیكی‌ برای‌ خیمه‌ رفتن‌ برگزینم‌. راه‌ نخلستان‌ گرفتم‌ لیک از شمشیر دشمن‌ قطع‌ شد دست‌ علمگیر، از یسار و از یمینم‌. فكر كردم‌ دست‌ دادم‌، آب‌ دارم‌، غم‌ ندارم‌. سرفرازم‌، ساقی‌ اطفال‌ عطشان‌ و حزینم‌. خدایا آب‌ دارم‌ غم‌ ندارم‌. ناگهان‌ دیدم‌ كه‌ از سر ریخت‌ آب‌ و سوخت‌ جانم‌، تیر زد بر مشک آن‌ فردی‌ كه‌ بود اندر كمینم‌. دگر از اطفال‌ حسین‌ شرمنده‌ بودم‌. تیر زد دشمن‌ به‌ چشمم‌ تا كه‌ طفلان‌ را نبینم‌. گفتم‌ اكنون‌ برگردم‌ به‌ خیمه‌، ناگهان‌ بر سر فرود آمد عمود آهنینم‌. صدا زدم‌ برادر بیا.

 اللهم‌ صل‌ علی‌ محمد و آل‌ محمد.

 

۱۹ رجب ۱۴۱۴ – كنترل‌ نمودن‌ هواي‌ نفس‌ اخلاق‌ ۶۸

 كنترل‌ نمودن‌ هواي‌ نفس‌ اخلاق‌ 68

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و اما من‌ خاف‌ مقام‌ ربه‌ و نفسا عن‌ الهوي‌ فان‌ الجنة‌ هي‌ المأوي‌.

 اين‌ آيه‌اي‌ بود كه‌ در همين‌ سورة‌ عبس‌ خونده‌ شد. معناي‌ اين‌ آيه‌ اين‌ است‌ كه‌ كسي‌ كه‌ مقام‌ پروردگارش‌ را از روز قيامت‌ باصطلاح‌ بترسد و نفس‌ عن‌ الهوي‌. نهي‌ كند نفسش‌ را از خواسته‌هاي‌ نفساني‌. بهشت‌، همون‌ بهشت‌ مأوايش‌، محل‌ زندگي‌ او خواهد بود. آيا ما مي‌توانيم‌ نفس‌ اماره‌امون‌ را، نفس‌ امارة‌ بالسوء را، آيا مي‌توانيم‌ از خواسته‌هايش‌ نهيش‌ كنيم‌. آيا اين‌ كار براي‌ ما ميسر هست‌ يا نيست‌؟ و آيا چه‌ شرائطي‌ دارد مخالفت‌ با هواي‌ نفس‌. مخالفت‌ با هواي‌ نفس‌ چه‌ شرائطي‌ داره‌؟ هواي‌ نفس‌ چي‌ هست‌. هر نفسي‌ آيا بايد با هوايش‌ و خواسته‌هايش‌ مبارزه‌ كرد. گرچه‌ اگر نفس‌ يك‌ خواسته‌هاي‌ مشروعي‌ داشت‌ نبايد باهاش‌ مبارزه‌ كرد. بطور كلي‌ يكي‌ از شرائط‌ جهاد با نفس‌ و تربيت‌ نفس‌ و تهذيب‌ نفس‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ يك‌ مراحلي‌ را طي‌ كند كه‌ شما بحمدالله‌ جمعي‌ از شما لااقل‌ اين‌ مراحل‌ را طي‌ كرده‌ايد و بعضي‌ از شماها هم‌ در راه‌ طي‌ كردن‌ اون‌ مراحل‌ هستيد. ايني‌ كه‌ انسان‌ از اين‌ ساعت‌ تصميم‌ ميگيره‌ با نفسش‌ مبارزه‌ بكنه‌، اين‌ غالبا با موفقيت‌ روبرو نيست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ خواسته‌هاي‌ نفساني‌ به‌ قدري‌ قويه‌، به‌ قول‌ آن‌ شاعر، نفس‌ اژدرهاست‌ او كي‌ خفته‌ است‌. گاهي‌ تشبيه‌ كرده‌اند به‌ اژدها، گاهي‌ تشبيه‌ كردند به‌ سگ‌ درنده‌. گاهي‌ به‌ گرگ‌. در كتب‌ اخلاقی‌ اين‌ مسائل‌ را گفته‌اند. ما هم‌ خيلي‌ به‌ نفس‌ اهانت‌ نمي‌كنم‌. من‌ ميگم‌ مثل‌ اسب‌ وحشيه‌. اسبهايي‌ هستند در بيابان‌، اينها وحشي‌ هستند. رام‌ نيستند. مدتي‌ بايد انسان‌ زحمت‌ بكشه‌ تا اسب‌ وحشي‌ را رامش‌ كنه‌. مراحلي‌ هم‌ داره‌ اين‌ رام‌ كردن‌ اسب‌. حيواني‌ است‌ در بيابان‌، آزاد داره‌ راه‌ ميره‌. هر چي‌ مي‌خواد ميخوره‌. هر كاري‌ كه‌ مي‌خواد ميكنه‌. اما ارزش‌ وجودي‌ براي‌ آن‌ هدفي‌ كه‌ پروردگار او را خلق‌ كرده‌ نداره‌. سالها بايد توي‌ بيابان‌ مشغول‌ چرا و خوردن‌ و خوابيدن‌ هست‌، يا در آخر در يك‌ گوشه‌اي‌ سقط‌ ميشه‌ و يا گير يك‌ حيوان‌ درنده‌اي‌ مي‌افته‌ او را پاره‌اش‌ ميكنه‌. يك‌ عمري‌ در دنيا آمده‌ و رفته‌، وجودش‌ هيچ‌ فايده‌اي‌ نداشته‌ و خداي‌ تعالي‌ هم‌ او را خلق‌ كرده‌ براي‌ اينكه‌ مردم‌ را، براي‌ استراحت‌ مردم‌ و سواري‌ دادن‌ براي‌ مردم‌ و اطاعت‌ از مردم‌ و اون‌ هيچ‌ فايده‌اي‌ براي‌ مردم‌ نداشته‌. اكثر بيشتر ما مردمي‌ كه‌ توي‌ كرة‌ زمين‌ زندگي‌ ميكنيم‌، حالمون‌ حال‌ همون‌ اسب‌ وحشيه‌ كه‌ از روزي‌ كه‌ سرپا ايستاديم‌ به‌ فكر خوردن‌ و خوابيدن‌ و تهية‌ آذوقه‌ و بالاخره‌ توالد و تناسل‌ و بالاخره‌ مردن‌ و سقط‌ شدنه‌. بعضي‌ها هستند كه‌ در همين‌ وضع‌ فرو رفته‌اند. كه‌ مردم‌ را من‌ به‌، نه‌ من‌، قرآن‌، روايات‌؛ به‌ سه‌ بخش‌ تقسيم‌ كرده‌: يك‌ دسته‌ افراد مردة‌ اجتماع‌. انك‌ لا تسمع‌ الموتي‌. اي‌ پيغمبر تو به‌ مرده‌ها نميتواني‌ چيز بشنواني‌. حتي‌ گوش‌ كه‌ بازترين‌ حواس‌ انسانه‌، و ديرتر بخواب‌ ميره‌، اين‌ را خداي‌ تعالي‌ ميگه‌ به‌ مرده‌، چون‌ وقتي‌ انسان‌ مرد ديگه‌ گوشش‌ هم‌ از شنيدن‌ مي‌افته‌. يك‌ كسي‌ را اگر بخواهيد بيدارش‌ كنيد با صدا زدن‌ بيدار مي‌كنيد. چون‌ گوشش‌ بازه‌. اما با چيزي‌ نشان‌ دادن‌ نمي‌تونيد بيدارش‌ كنيد. يك‌ عكس‌ زيبايي‌ را بيار جلوي‌ چشم‌ آدم‌ خواب‌ كه‌ بيدار بشه‌. او از راه‌ چشم‌ بيدار نميشه‌. از راه‌ گوش‌ زودتر بيدار ميشه‌. اما اگر صدا زدي‌ بيدار ميشه‌. مرده‌ گوشش‌ هم‌ نمي‌شنوه‌، چشمش‌ كه‌ نمي‌بينه‌ بمانه‌، گوشش‌ هم‌ نمي‌شنوه‌. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد انك‌ لا تسمع‌ الموتي‌. مرده‌ها را نمي‌تواني‌ چيز بشنواني‌. اين‌ مرده‌. يك‌ مرده‌اي‌ كه‌ قلبش‌ مرده‌ شده‌. شما صد روز در گوش‌ اين‌ بگيد كه‌ اين‌ كارهايي‌ كه‌ ميكني‌، اين‌ گناهاني‌ كه‌ ميكني‌ بده‌. او اصلا بد نميفهمه‌ كه‌ چي‌ هست‌. بدي‌ را ما درك‌ نمي‌كنيم‌. همين‌ امروز توي‌ جلسه‌اي‌ كه‌ مخصوص‌ خانمهاي‌ باصطلاح‌ مراحل‌ بالا بود بهشون‌ ميگفتم‌، يك‌ روايتي‌ دارد كه‌ لا يكال‌ المؤمن‌ مؤمنا حتي‌، حالا شايد اين‌ مختصري‌ عبارت‌ را من‌ اشتباه‌ بگم‌، بهرحال‌ به‌ اين‌ مضامين‌، حتي‌ يقول‌ الف‌ صديق‌ انه‌ مجنون‌. الف‌ بود ايني‌ كه‌ من‌ ديدم‌ هزار راستگو بگند كه‌ اين‌ ديوانه‌ است‌. اين‌ مؤمن‌ در آخر الزمان‌ مؤمن‌ حسابي‌ نميشه‌ مگر اينكه‌ هزار راستگو، راستگوها، مردماني‌ كه‌ توي‌ مردم‌ معروف‌ شدند به‌ راستگويي‌، بگند اين‌ آدم‌ ديوانه‌ است‌. گفتم‌ مي‌خواهيد براتون‌ روشن‌ كنم‌ مطلب‌ را؟ حالا به‌ زنها مي‌گفتم‌. لااقل‌ مي‌خواستم‌ براي‌ آنها روشن‌ كنم‌. حالا براي‌ شما هم‌ هست‌ مطلب‌. گفتم‌ يك‌ دختري‌ كه‌، چون‌ در بين‌ اين‌ خانمها بودند يك‌ همچين‌ افرادي‌، يك‌ دختري‌ كه‌ سال‌ آخر دانشگاهش‌ باشه‌، آمده‌ مي‌خواد تزكية‌ نفس‌ بكنه‌. سال‌ آخر دانشگاهشه‌. بهش‌ گفتيم‌ كه‌ تو بيا بسوي‌ خدا برگرد. اين‌ شب‌ نشسته‌ با خودش‌ حساب‌ كرده‌ كه‌ من‌ بر فرض‌ مدركم‌ را گرفتم‌ و بعد كارمند شدم‌ و بعد حقوق‌ قابل‌ توجهي‌ داشتم‌، بعد شوهر كردم‌. شوهرم‌ به‌ قصد اينكه‌ من‌ حقوق‌ دارم‌، آمد با من‌ ازدواج‌ كرد. هر روز من‌ پولهايم‌ را دادم‌ به‌ شوهرم‌، هر ماه‌ دادم‌ به‌ شوهرم‌. يك‌ مرتبه‌ اگر هزار تومان‌ از اين‌ پولها را برداري‌ بدون‌ اجازة‌ او خرج‌ كني‌، دعواتون‌ ميشه‌. چون‌ تزكية‌ نفس‌ كه‌ نشده‌. روي‌ اين‌ حساب‌ من‌ همين‌ الان‌، همين‌ سال‌ آخر هم‌ كه‌ هست‌ باشه‌. من‌ ترك‌ ميكنم‌ دانشگاهم‌ را، حالا براي‌ مفاسد ديگه‌ هم‌ كه‌ هست‌. دختر و پسر مخلوطند، دختري‌ كه‌ يك‌ رفيق‌ دانشجو توي‌ دانشگاه‌ نداشته‌ باشه‌ خيلي‌ بيعرضه‌ است‌، نميدونم‌ بعضي‌ از آقايون‌ دانشجويند سرشون‌ را تكون‌ ميدهند ميگن‌ حاج‌ آقا از كجا ميدونه‌؟! اگر يك‌ دانشجو اول‌ وقت‌ بره‌ نمازش‌ را توي‌ مسجد دانشگاه‌ بخونه‌، اين‌ امل‌ هست‌. اينهايش‌ بمانه‌. نشسته‌ حساب‌ ميكنه‌ مي‌بينه‌ كه‌ بالاخره‌ فايده‌ نداره‌. ترك‌ مي‌كنه‌. گفتم‌ هيچ‌ لازم‌ نيست‌ شما دنبال‌ افراد بگرديد. از همينجا بلند شديد تا در صحن‌ حركت‌ كنيد. بگيد ما اگر يك‌ همچين‌ كاري‌ بكنيم‌ چطوره‌؟ ميگند ديوانه‌اي‌ مگر! اينها راستگو هم‌ هستندها. چون‌ مردم‌ دليلي‌ نداره‌ دروغگو باشند. ميگند ديوانه‌اي‌ مگر! يعني‌ اگر اين‌ كار را كردي‌ ديوانه‌اي‌. صد نفر توي‌ راهتونه‌، هزار نفر. اين‌ كه‌ لا يكون‌ المؤمن‌ مؤمنا حتي‌ چه‌… تا آخر حديث‌، هزار صديق‌، راستگو ميگند انه‌ مجنون‌. خدا رحمت‌ كنه‌ شب‌ سالگرد مرحوم‌ استادمون‌، حاج‌ ملا آقاجانه‌ امشب‌. چون‌ شب‌ بيستم‌ ماه‌ رجبه‌. من‌ ديدم‌ دوستاني‌ كه‌ در دزفول‌ هستند و در بعضي‌ از شهرها، از آنجا براي‌ ما تسليت‌ فرستادند. و ما هم‌ امشب‌ آنجا جلسه‌ داريم‌. خدا رحمتش‌ كنه‌، خودش‌ را راحت‌ كرده‌ بود. آني‌ كه‌ مردم‌ ميخوان‌ بگند ديوانه‌، خودش‌ اسمش‌ را گذاشته‌ بود ديوانه‌. مجنون‌. امضاء ميكرد. الان‌ در نامه‌اي‌ از ايشان‌، به‌ خط‌ خود ايشان‌ به‌ آميرزا تقي‌ زرگري‌ هست‌ كه‌ نوشته‌ محمود المجنون‌. امضاء كرده‌. حالا آني‌ كه‌ مردم‌ ميخوان‌ بگند اين‌ ديوانه‌ است‌، يك‌ آقايي‌ من‌ ديدم‌ اول‌ انقلاب‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، لباس‌ روحانيتش‌ را كنده‌. من‌ خيال‌ كردم‌ خلع‌ لباسش‌ كردند. گفت‌ نه‌ من‌ گفتم‌ بالاخره‌ ما را خلع‌ لباسم‌ مي‌كنند. من‌ قبل‌ از اينكه‌ خلع‌ لباسم‌ بكنند خودم‌ خلع‌ لباس‌ بكنم‌ خودم‌ را. حالا گاهي‌ ميشه‌ انسان‌ قبل‌ از اينكه‌ ديگران‌ بهش‌ فشار اينطوري‌ بيارن‌ خودش‌ كاري‌ انجام‌ مي‌ده‌. اسم‌ ايشان‌ معروف‌ بود در زنجان‌ ما كه‌ مي‌رفتيم‌ خدمت‌ ايشان‌ با همة‌ كراماتي‌ كه‌ داشت‌ يعني‌ پيرمردي‌ كه‌ ايشان‌ را ديده‌ باشه‌ در زنجان‌ چه‌ مخالف‌، چه‌ موافق‌. چه‌ اون‌ كسي‌ كه‌ مي‌گفت‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ آدم‌ خوبيه‌، چه‌ اون‌ كسي‌ كه‌ مي‌گفت‌ بده‌. اقلا دو سه‌ تا كرامات‌ ازش‌ ديده‌ بودند. يكي‌ از كرامتهاش‌ كه‌ به‌ نظر من‌ اين‌ كرامتش‌ خيلي‌ كرامت‌ مهمي‌ است‌ كه‌ وقتي‌ منبر مي‌رفت‌، چون‌ كارش‌ منبر رفتن‌ بود و اسم‌ خودش‌ را نوشته‌ بود حالا محترمانش‌ كه‌ مي‌خواست‌ مردم‌ مثلا مردم‌ خوب‌ نمي‌گفتن‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ مجنون‌. مردم‌ مي‌گفتن‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ روضه‌ خوان‌. اين‌ قدر منبر مي‌رفت‌ گاهي‌ شبي‌ مثلا پنج‌، شش‌ تا منبر مي‌رفت‌ كه‌ اين‌ معروف‌ به‌ روضه‌ خوان‌ شده‌ بود و منبرهاي‌ مختلفي‌ مي‌رفت‌. يكي‌ از كراماتش‌ اين‌ بود كه‌ همه‌ به‌ من‌ مي‌گفتند كه‌ وقتي‌ كه‌ منبر مي‌رفت‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ زبان‌ او مطالبي‌ را كه‌ مردم‌ براشون‌ مشكل‌ بود، و در مجلس‌ او حاضر شده‌ بودند به‌ زبان‌ او جاري‌ مي‌كرد.

 كه‌ بعضي‌، آخه‌ مجالس‌ او كم‌ اين‌ اندازه‌ جمعييت‌ داشت‌. گاهي‌ مي‌شد كه‌ براي‌ چند نفر، سه‌ نفر، چهار نفر مي‌رفت‌ منبر. گاهي‌ خودش‌ مي‌گفت‌ كه‌ براي‌ يك‌ پيرزن‌ رفتم‌ منبر. گاهي‌ هم‌ البته‌ در مسجد سيدي‌ بود در زنجان‌ جاي‌ بسيار بزرگي‌ است‌، و شايد مدرسة‌ معروفي‌ اونجا باشه‌ ايشان‌ منبر مي‌رفت‌ پر بود از جمعيت‌. فرقي‌ هم‌ براش‌ نمي‌كرد. در مجالس‌ خصوصي‌ به‌ خصوص‌ مي‌آمدند به‌ من‌ مي‌گفتند كه‌ اين‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ مثل‌ اين‌ كه‌ از دل‌ ما خبر داشت‌. او حرفي‌ را زد كه‌ ما فكر كرده‌ بوديم‌ از او سؤال‌ كنيم‌ و اين‌ خيلي‌ لطفه‌. خدا كنه‌ ما قلبمون‌، زبانمون‌ حلال‌ مشكلات‌ مردم‌ باشه‌.و به‌ جا هم‌ واقع‌ بشه‌. يعني‌ مردم‌ يك‌ چيزي‌ نخواسته‌ باشن‌ ما بشه‌ توي‌ مردم‌ نظر خودمون‌ توي‌ منزل‌ كه‌ نشستيم‌ يك‌ مطلب‌ ديگري‌ را فكر كنيم‌ و بياييم‌ براي‌ مردم‌ بگيم‌. اين‌ يكي‌ از كرامات‌ اين‌ مرد بود و كرامات‌ زيادي‌ داشت‌. ولي‌ وقتي‌ انسان‌ مي‌ديدش‌ گاهي‌ مي‌شد در زنجان‌ من‌ اين‌ را نديدم‌ ولي‌ در مشهد خدا رحمتش‌ كنه‌ گاهي‌ عمامه‌اش‌ را مي‌گذاشت‌ خونه‌ و يك‌ عبا روي‌ دوشش‌ مي‌انداخت‌، قبا هم‌ نمي‌پوشيد گرمش‌ بود با عبا مي‌رفت‌ بيرون‌. كه‌ اولين‌ دفعه‌اي‌ كه‌ من‌ در بيداري‌ و در مدرسة‌ نواب‌، توي‌ كتاب‌ پرواز روح‌ نوشته‌ام‌ ديدمش‌ همين‌ حالت‌ را داشت‌. يك‌ عرق‌ چين‌ سرش‌ بود، پيرهن‌ و زيرشلواري‌، عبايي‌ هم‌ روي‌ پيرهن‌ انداخته‌ بود و راحت‌ شده‌ بود، خودش‌ به‌ خودش‌ گفته‌ بود مجنون‌، راحت‌ شده‌ بود. ايني‌ كه‌ مردم‌ مي‌خوان‌ بهت‌ بگن‌ ديونه‌ خودت‌ به‌ خودت‌ بگو ديونه‌. قيد مردم‌ را بزن‌. اگر ديوانگي‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ فقط‌ خداو پيغمبر اكرم‌ و ائمة‌ اطهار و حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفدا را دارد و مردم‌ را ول‌ كرده‌ اول‌ ديوانة‌ عالم‌ بايد بگيم‌ سلمانه‌، ابيذره‌.

 اصحاب‌ خاص‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامند. اونها مردم‌ را كاري‌ نداشتند. و لا تخافوهم‌ و لا خافون‌ من‌ كنتم‌ مؤمنين‌. اگر با ايمانيد اگر اعتقاد به‌ خدا داريد اگر ايمان‌ به‌ آخرت‌ داريد از مردم‌ نترسيد. از خدا بترسيد. من‌ رجبك‌ فماذا فقط‌ كسي‌ كه‌ خدايا تو را دارد، كي‌ را ندارد؟ و كسي‌ كه‌ تو را نداره‌ چي‌ داره‌؟ و اما من‌ خاف‌ مقام‌ ربه‌ و سعلل‌ هواي‌ فان‌ الجنت‌ ان‌ المعوا. بهشت‌ معواي‌ او خواهد بود. بهشت‌ هم‌ نه‌ فكر كنيد بهشت‌ گلابي‌، بهشت‌ مخطه‌، بهشت‌ فرش‌، بهشت‌ جوي‌ شيرين‌ عسل‌، بهشت‌ محضر شيرين‌ پروردگار. فمسعد الصدق‌ عند مليكة‌ المقتدر، بهشت‌ محضر امام‌ عصر. و سقانا بكاس‌ جده‌ صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌. بكاسه‌ و سقانا من‌ حوض‌ من‌ جده‌. اين‌ جمله‌ است‌ و بيده‌ آب‌ هم‌ كه‌ انسان‌ مي‌خورده‌ لذت‌ آب‌ كوثر بيشتره‌ يا لذت‌ اين‌ كه‌ از دست‌ مولا انسان‌ آب‌ مي‌گيره‌. تو زهر دهي‌ به‌ كه‌ ديگري‌ ترياك‌.

 تو زخم‌ زني‌ به‌ كه‌ ديگري‌ مرحم‌. از دست‌ مولا انسان‌ بگيره‌ هر چي‌ باشه‌، هر مزه‌اي‌ داشته‌ باشه‌. بكاسه‌ و بيده‌ قويا، ربيا، حميا لا زمع‌ بعده‌. اين‌ بهشت‌. بهشتي‌ كه‌ انسان‌ وقتي‌ نشسته‌ يك‌ طرفش‌ نگاه‌ مي‌كنه‌ پيغمبر اكرم‌ يك‌ طرف‌ ديگر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ يك‌ طرف‌ امام‌ حسن‌، يك‌ طرف‌ امام‌ حسين‌. نه‌ بهشت‌ حور العين‌. نه‌ بهشت‌ به‌ اصطلاح‌ درختهاي‌ سر به‌ فلك‌ كشيده‌. اونهايي‌ كه‌ اهل‌ عشق‌ و محبتند به‌ اين‌ بهشت‌ بيشتر فكر مي‌كنند و اما من‌ خاف‌، خوف‌ از خدا هم‌ ناشي‌ از عشق‌ به‌ خداست‌. ناشي‌ از محبت‌ به‌ خداست‌ و الا خدا كه‌ ظالم‌ نيست‌ كه‌ انسان‌ ازش‌ بترسه‌. محبت‌ عرفا، خشيت‌ علما كه‌ انما يخشي‌ الله‌ من‌ عباده‌ العلما اين‌ خشيت‌ و اين‌ خوف‌ مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ بلا تشبيه‌ گفت‌ كه‌ در مثل‌ مناقشه‌اي‌ نيست‌، ليلي‌ را آوردند پيش‌ مجنون‌ نشست‌ گريه‌ كردن‌. گفتند چرا گريه‌ مي‌كني‌ حالا كه‌ به‌ وصل‌ رسيدي‌، گفت‌ مي‌ترسم‌ از دستم‌ بگيرند، از دستم‌ بره‌. محب‌ اون‌ كه‌ محبوبي‌ داره‌، اوني‌ كه‌ محبت‌ داره‌ اون‌ بيشتر از هر چيز از دست‌ رفتن‌ محبوبش‌ مي‌ترسه‌. از هيچي‌ انسان‌ نبايد بترسه‌. شما مرحلة‌ اولي‌ كه‌ قدم‌ در راه‌ خدا برمي‌ داريد استقامته‌ كه‌ ان‌ الذين‌ قالوا ربنا الله‌ ثم‌ الستقاموا. اين‌ استقامت‌ هست‌. وقتي‌ انسان‌ استقامت‌ داشته‌ ديگه‌ از چيزي‌ نمي‌ترسه‌. اول‌ قدمش‌ اينه‌ كه‌ ترسها را همه‌ را بريزه‌ دور. از هيچي‌ نترسه‌. از چي‌ پس‌ ما بترسيم‌؟ از گناهتون‌.

 يك‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌ گناه‌ نكنيد. شما از گناهتون‌. اولياء خدا از مكروهات‌. بالاترش‌ از ترك‌ اولي‌. انسان‌ از اينها بايد بترسه‌ و لا يخافن‌ احد منكم‌ ببينيد با نون‌ تأكيد ثقيله‌ انشاء الله‌ درس‌ بخونيد، نمي‌دونم‌ چقدر درس‌ بنا شد بخونيد چند نفرتون‌ همت‌ داشتيد و من‌ از همه‌ مي‌خوام‌ كه‌ انشاء الله‌ عربي‌ را به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ اين‌ روايات‌ و آيات‌ را ديگه‌ من‌ لازم‌ نباشه‌ ترجمه‌ كنم‌ براتون‌. لا يخافن‌ اين‌ لا يخافن‌ يعني‌ هرگز، هرگز از چيزي‌ نترسيد، هيچ‌ كس‌. احد منكم‌. احدي‌ از شما از هيچي‌ نترسيد. الا ذنبه‌. چيزي‌ كه‌ انسان‌ را از خدا دور مي‌كنه‌ گناهه‌. گناهش‌ است‌. چيزي‌ كه‌ انسان‌ را از خدا دور مي‌كنه‌ كه‌ محبوب‌ رو مي‌گردونه‌ و لا تصرف‌ عني‌ وجهك‌. خدايا روي‌ از من‌ نگردون‌. خدايا من‌ را تنها نگذار. و لا تكلني‌ الا نفسي‌. من‌ را تنها نگذار. خدايا هميشه‌ دستم‌ توي‌ دستت‌ باشه‌. يد الله‌ فوق‌ ايديهم‌. خدايا من‌ را به‌ خودم‌ وامگذار. من‌ يك‌ وقتي‌ در معني‌ هدايت‌ و ظلالت‌ فكر مي‌كردم‌. ظلالت‌ يعني‌ چي‌؟ خدا ظلالت‌، گمراه‌ مي‌كنه‌ هر كي‌ را بخواد، يظل‌ من‌ يشاء يعني‌ چي‌؟ با يك‌ نفر مكه‌ مشرف‌ شده‌ بوديم‌، تكفل‌ نگهداري‌ اين‌ شخص‌ با من‌ بود. او نه‌ آدرس‌ داشت‌، نه‌ مشخصات‌ را بلد بود، نه‌ مي‌دونست‌ كجا بره‌. فكر مي‌كردم‌ تا دستش‌ را ول‌ كنم‌ توي‌ اون‌ شلوغي‌ يك‌ نفر بين‌ من‌ و او فاصله‌ بياندازه‌ اين‌ گمراه‌ شده‌، اصلا گم‌ شده‌. يك‌ لحظه‌ خدا انسان‌ را ولش‌ كنه‌. آخه‌ با كي‌ ما مي‌خواييم‌ گناه‌ و معصيت‌ و درگيري‌ داشته‌ باشيم‌. و لا تكلني‌ الي‌ نفسي‌ طرفت‌ عين‌. يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌. خدا اگر يك‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدن‌ ما را ترك‌ كنه‌ ما اصلا نيستيم‌.

 و ترس‌ از خدا اينطور ترسي‌ است‌. بترسيم‌ از خدا اگر دوستش‌ داريم‌. علما و عرفا و البته‌ عرفا كه‌ مي‌گيم‌ اين‌ صوفيها را نمي‌گيم‌. خودتون‌ مي‌دونيد كه‌ شما صوفيها چقدر بي‌ ارزشند. عرفاي‌ واقعي‌ و علماي‌ با معرفت‌ اينها از خدا مي‌ترسند يخش‌ الله‌ من‌ عباده‌ العلما. شما اگر يك‌ جواهر قيمتي‌ توي‌ جيبتون‌ باشه‌. توي‌ كوچه‌ و بازار هم‌ كه‌ مي‌ريد دستتون‌ را مي‌گزاريد روش‌. هي‌ مي‌ترسيد كه‌ مبادا دزد از جيبتون‌ برداره‌. اما يك‌ سنگي‌ توي‌ جيبتون‌ باشه‌، يا اگر جواهر باشه‌ ارزشش‌ را ندونيد، ندونيد اين‌ قيمت‌ داره‌، يادتون‌ هم‌ مي‌ره‌ كه‌ اين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود سنگ‌ يا جواهر توي‌ جيبتون‌ بوده‌ . ترس‌ اين‌ ترسه‌ والا خدا چه‌ ترسي‌. بعضي‌ از افرادي‌ كه‌ وارد نيستند مي‌گن‌ كه‌ شايد ماتمام‌ عمر تزكية‌ نفس‌ كرديم‌ و تقوا داشته‌ باشيم‌ و همة‌ كارهامون‌ هم‌ مرتب‌ باشه‌ و خدا به‌ هر حال‌ مالك‌ ماست‌ ممكنه‌ كه‌ خدا ما را ببره‌ به‌ جهنم‌. نه‌ خدا اين‌ كار را نمي‌كنه‌. خداي‌ تعالي‌ اينجوري‌ ما نمي‌شناسيمش‌. اتسلط‌ النار علي‌ وجوه‌ خرت‌ لعظمتك‌ ساجده‌. آيا بر صورتي‌ كه‌ روي‌ خاك‌ بخاطر عظمت‌ تو پيشاني‌ گذاشته‌ اين‌ آتش‌ مي‌ياد برش‌ تسلط‌ پيدا مي‌كنه‌. نمي‌گه‌ من‌ معصيت‌ نكردم‌. اتسلط‌ النار علي‌ وجوه‌ خرت‌ لعظمتك‌ ساجده‌ و علي‌ السنن‌ نطقت‌ بتوحيدك‌ صادقه‌ و علي‌ قلوب‌ العترفت‌ بالهيتك‌ محققه‌. دلهايي‌ كه‌ اعتراف‌ به‌ خدايي‌ تو كرده‌ مي‌ياد آتش‌ جهنم‌ برش‌ مسلط‌. هيهات‌، ابدا، ماذالك‌ ظن‌ البك‌. اصلا من‌ يك‌ چنين‌ گماني‌ به‌ تو ندارم‌. و للمعروف‌ من‌ فضلك‌. ما از فضل‌ و محبت‌ و لطف‌ تو يك‌ چنين‌ چيزي‌ را نمي‌شناسيم‌. شما هم‌ نشناسيد اين‌ حرفها نيست‌. و للمعروف‌ من‌ فضلك‌ و لا مشبه‌ لما آمنت‌ به‌ الموحدين‌ من‌ برك‌ و احسانك‌ فباليقين‌. ببينيد چقدر تعليم‌ مي‌ده‌ امير المؤمنين‌ ما را فباليقين‌ اقطع‌ به‌ قطع‌ و مسلم‌ قطع‌ دارن‌ يقين‌ دارند لولا  ما حكمت‌ به‌ من‌ تعذيب‌ جاهديك‌ و قضيت‌ به‌ من‌ اخلاد معانديك‌. دو دسته‌ هستند يك‌ عده‌ خدا را اصلا منكر شدن‌ لجعلت‌ النار كلها بردا و سلاما. خدا تو اين‌ قدر مهرباني‌ اگر دشمنان‌ اهل‌ بيت‌ نبودند اگر عمر و ابابكر و عثمان‌ و معاويه‌ و يزيد نبودند لجعلت‌ النار كلها بردا و سلاما. خدا را اينجوري‌ بشناسيد. تمام‌ آتش‌ را برد و سلام‌. همان‌ كاري‌ كه‌ براي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ كردي‌ براي‌ بقيه‌ هم‌ مي‌كردي‌. كلها بردا و سلاما و ما كان‌ لاحد، احدي‌، آخه‌ خداي‌ مهربان‌.

 ببينيد چقدر خدا را بايد انسان‌ به‌ غضب‌ بياره‌ كه‌ خدا اون‌ آتش‌ را براش‌ به‌ وجود بياره‌. حتي‌ اگر خدا روز (قطع‌ نوار). ماها كه‌ راضي‌ نيستيم‌. چرا؟ اين‌ قدر انسان‌ پست‌، اين‌ قدر انسان‌ بد مي‌شه‌، هواي‌ نفس‌ انسان‌ اين‌ قدر شديد مي‌شه‌ كه‌ بياد فاطمة‌ زهرا را اون‌ طور اذيت‌ كنه‌. سيلي‌ به‌ صورت‌ فاطمة‌ زهرا بزنه‌. براي‌ اونها، والا محبوب‌ اون‌ كسي‌ كه‌ ما مشمول‌ رحمانيت‌ او هستيم‌، مشمول‌ رحميت‌ او هستيم‌ او مي‌ياد آتش‌ درست‌ كنه‌ و ما را بياندازه‌ توي‌ آتش‌. مي‌گه‌ آمن‌ ارجوا له‌ لكل‌ خير. اي‌ خدا ما اميد همة‌ خوبيها را از تو داريم‌. اميد تمام‌ خوبيها لكل‌ خير. و آمنوا سخطهوا عند كل‌ شر. با هر شري‌ انسان‌ اگر روبه‌ رو بشه‌ عينا اگر خدا داشته‌ باشه‌. و آمنوا سخط‌ عند كل‌ شي‌ يعطي‌ الكثير يد اي‌ خدايي‌ كه‌ با عمل‌ كم‌، با عمل‌ بي‌ ارزش‌ مزد زياد، هر كسي‌ هم‌ به‌ اندازة‌ ظرفيتش‌ بهش‌ مزد مي‌دن‌. به‌ تويي‌ كه‌ اهل‌ سيب‌ و گلابي‌ و مخطئه‌ و حور العين‌ و اينها هستي‌ بهشت‌ بهت‌ مي‌دن‌ و جنت‌ الارضه‌ السموات‌ و الارض‌. به‌ تويي‌ كه‌ مرحلة‌ محبت‌ را طي‌ كردي‌ و به‌ مرحلة‌ محبت‌ رسيدي‌ و مي‌گي‌ اي‌ خدا من‌ را ببري‌ تو جهنم‌ هم‌ دوستت‌ دارم‌. اونجا اگر من‌ را ببري‌ توي‌ جهنم‌ مي‌دوني‌ چكار مي‌كنم‌ آبروريزي‌ مي‌كنم‌، سر و صدا راه‌ مي‌اندازم‌. مي‌گم‌ مردم‌ جهنم‌ بدونيد من‌ خدا را دوست‌ داشتم‌ من‌ را آورده‌ اينجا. مضامين‌ دعاي‌ كميله‌. بهشتي‌ كه‌ اهل‌ محبت‌ دارند، بهشتي‌ كه‌ اونهايي‌ كه‌ مقام‌ پروردگار را ازش‌ مي‌ترسند اين‌ بهشت‌، بهشتي‌ است‌ كه‌ دست‌ محبوب‌ كه‌ دراز مي‌شه‌ براي‌ آب‌ كوثر دادن‌ قبل‌ از اينكه‌ بوي‌ آب‌ كوثر انسان‌ را زنده‌ كنه‌، قبل‌ از اينكه‌ لذت‌ شهد آب‌ كوثر انسان‌ را زنده‌ كنه‌ نگاي‌ به‌ صورت‌ محبوب‌ انسان‌ را زنده‌ مي‌كنه‌. اون‌ دست‌ يد اللهي‌ كه‌ دراز شده‌ و مي‌گه‌ خيلي‌ خسته‌ شدي‌ توي‌ صحراي‌ محشر، عرق‌ كردي‌. در صحراي‌ محشر تشنه‌ شدي‌. چون‌ انسان‌ زبانش‌ از حلقومش‌ از تشنگي‌ بيرون‌ مي‌ياد. رسيده‌ يك‌ جام‌ آب‌ به‌ انسان‌ مي‌ده‌ مي‌گه‌ به‌، به‌. خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ سيد ابن‌ طاوس‌ را وارد حرم‌ اميرالمؤمنين‌ شد ديد آقا داره‌ قرآن‌ مي‌خونه‌. گفت‌ چه‌ خوش‌ است‌ صوت‌ قرآن‌ ز تو دلربا شنيدن‌. ز رخت‌ نظاره‌ كردن‌ سخن‌ خدا شنيدن‌. خوب‌ انسان‌ آيا مي‌تونه‌ نفس‌ پر از هواش‌ را درست‌ كنه‌؟ بله‌ خيلي‌ ساده‌ و آسون‌. اگر نمي‌تونست‌ درست‌ كنه‌ خداي‌ تعالي‌ بهش‌ نمي‌فرمود كه‌ قد افلح‌ من‌ ذكي‌. رستگار كسي‌ است‌ كه‌ نفسش‌ را تزكيه‌ كنه‌. اين‌ اسب‌ وحشي‌ را مي‌گيرند، هر جوري‌ هست‌ يك‌ ريسموني‌ به‌ گردنش‌ مي‌اندازند. مي‌رن‌ اون‌ دورها وايمي‌ ايستند اين‌ سر اين‌ ريسمون‌ را قرص‌ گرفتن‌ اين‌ اسب‌ مي‌دوه‌. لنگ‌ و لقد مي‌زنه‌. خوب‌ چرا اگر نزديك‌ انسان‌ بشه‌، خوب‌ انسان‌ با لنگ‌ و لقد او از پا درمي‌ياد. شما بايد اين‌ كار را بكنيد يك‌ قدري‌ بهش‌ ميدان‌ بديد. يك‌ دفعه‌ روش‌ فشار نياريد. اينهايي‌ كه‌ يك‌ دفعه‌ روي‌ هواي‌ نفسشون‌ فشار مي‌يارن‌ و نفس‌ را يك‌ دفعه‌ مي‌خوان‌ از بين‌ ببرند، حالا با روزه‌ گرفتن‌ و نماز شب‌ خوندن‌ و اينها از پاي‌ در مي‌ياد. يا تو را از پاي‌ در مي‌ياره‌ يا خودش‌ از پا در مي‌ياد. شما مي‌دونيد يك‌ اسبي‌ مي‌خوايي‌ زير پاتون‌ كه‌ هم‌ قوي‌ باشه‌، هم‌ قهرمان‌ باشه‌ هم‌ مطيع‌ باشه‌. اسبي‌ كه‌ جو بهش‌ ندادي‌ بي‌ حال‌ شده‌، يك‌ گوشه‌اي‌ افتاده‌، خوب‌ اين‌ را كه‌ هر بچه‌اي‌ مي‌تونه‌ سوارش‌ بشه‌. در مقابل‌ هر بچه‌اي‌ رامه‌. نه‌ بايد تقويتش‌ هم‌ بكنيد.

 روزه‌ گرفتن‌ و عبادت‌ زياد كردن‌ و شب‌ تا صبح‌ توي‌ حرم‌ موندن‌ و ضعيف‌ و لاغر شدن‌ بعضي‌ وقتها استاد انسان‌ اگر براي‌ طرف‌ تجويز بكنه‌ مسئله‌اي‌ نيست‌ والا اين‌ راهش‌ نيست‌. اين‌ تا باز يك‌ غذاي‌ خوب‌ خورده‌ يك‌ جايي‌ مهماني‌ بوده‌، غذاي‌ خوب‌ خوردي‌ باز بلند مي‌شه‌. و از غم‌ بي‌ آلتي‌ افسرده‌ است‌. نفس‌ اژدرهاست‌ او كي‌ مرده‌ است‌. از غم‌ بي‌ آلتي‌ افسرده‌ است‌. غذاش‌ ندادي‌ خوب‌ حال‌ تحرك‌ نداره‌. حال‌ رفتن‌ به‌ خدمتون‌ عرض‌ شود ميخانه‌ و سينما و اين‌ حرفها را نداره‌، حال‌ فحش‌ دادن‌ نداره‌. روزه‌ گرفتي‌ خودت‌ را زجر دادي‌ توي‌ حرم‌ شب‌ تا صبح‌ موندي‌ چرت‌ زدي‌ اين‌ راهش‌ نيست‌.

 خوب‌ راهش‌ چيه‌؟ بگذار بدوه‌. فقط‌ در محرمات‌ جلوش‌ را بگير. ببينيد اون‌ ريسموني‌ را كه‌ به‌ گردنش‌ بستن‌ ده‌ متر، بيست‌ متر ريسمونه‌ يك‌ دايره‌ تشكيل‌ داده‌ از حدود خارج‌ نمي‌هش‌ نمي‌تونه‌ از حدود خارج‌ بشه‌. و من‌ يتعده‌ حدود الله‌ فاولئك‌ هم‌ الفاسقون‌. حد الهي‌ واجبات‌ و محرماته‌. شما نگذار توي‌ دايرة‌ محرمات‌ بره‌، ولي‌ سر تا پات‌ حالا حسد هست‌، بخل‌ هست‌، صفات‌ رزيله‌ داري‌ حالا فشار نيار كم‌ كم‌. اين‌ همين‌ طور كه‌ اين‌ حيوان‌ داره‌ مي‌دوه‌، يك‌ دايره‌ گرفته‌ داره‌ مي‌دوه‌ كم‌ كم‌ اين‌ ريسمون‌ را كوتاهش‌ مي‌كنند. اين‌ كم‌ كم‌ نزديك‌ مي‌شه‌ مي‌بينه‌ نه‌ انسان‌ موجود بي‌ خطريه‌. گاهي‌ ماها خيال‌ مي‌كنيم‌. يك‌ نفر آمده‌ بود پيش‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ اگر وارد تزكية‌ نفس‌ بشم‌ چون‌ شبها ملائكه‌ را مي‌بينم‌ و روزها اجنه‌ را مي‌بينم‌ مي‌ترسم‌. از كارهاي‌ غير عادي‌ من‌ وحشت‌ دارم‌. به‌ من‌ مي‌گفت‌ اين‌ كتاب‌ عالم‌ عجيب‌ ارواح‌ شما را من‌ هر وقت‌ مي‌بينم‌ من‌ از ترس‌ شب‌ تا صبح‌ خوابم‌ نمي‌بره‌. نفس‌ انسان‌ اينطوريه‌. خوب‌ نزديك‌ مي‌شه‌ مي‌بينه‌ نه‌ ترسي‌ نداره‌. ملائكه‌ مدبرات‌ امرند كمك‌ به‌ شما مي‌كنند. در يك‌ جنگ‌ هزارها ملك‌ آمدند به‌ صورت‌ انسان‌ و لشگريان‌ پيغمبر اكرم‌ را كمك‌ كردند. بعضي‌ وقتها اين‌ لشگريان‌ كمك‌ مي‌كردند ولي‌ ديده‌ نمي‌شدند. به‌ هر حال‌ اين‌ وقتي‌ كه‌ نزديك‌ شد مي‌ياد هي‌ نزديك‌ مي‌شه‌ مي‌بينه‌ نه‌ ضرري‌ نداره‌. گاهي‌ هم‌ يك‌ علفي‌ بهش‌ بديد. نكنه‌ يك‌ وقت‌ بگيد نه‌ بايد از گرسنگي‌ از پا بيافته‌. نه‌ محبت‌ بهش‌ بكنيد.

 قل‌ من‌ حرتمت‌ زينت‌ حرمت‌ الله‌ اخرج‌ العباده‌ طيبات‌ من‌ الرزق‌. بگو اي‌ پيغمبر كي‌ زينت‌ خدا را كه‌، خدا را از زمين‌ خارج‌ كرده‌اي‌ يا براي‌ شما قرار داده‌ حرام‌ كرده‌ و غذاهاي‌ خوب‌ را. غذاي‌ خوب‌ بخور. منتهي‌ از حدود الهي‌ خارج‌ نشه‌. حرام‌ بهش‌ نده‌ بخوره‌. اين‌ اولشه‌. بعد هي‌ بيارش‌ نزديك‌، بيارش‌ نزديك‌، بيارش‌ نزديك‌ تا ريسمون‌ ديگه‌ آخرش‌ برسه‌ يك‌ دستي‌ هم‌ به‌ سر و كله‌اش‌ بكش‌ مي‌بيني‌ يك‌ چند تا شيهه‌ مي‌كشه‌ و يك‌ چند تا لنگ‌ و لقد مي‌زنه‌ بعد آرام‌ مي‌شه‌. بپر روش‌ بله‌. او اولش‌ هم‌ باز يك‌ خرده‌ لنگ‌ و لقد مي‌زنه‌. كم‌ كم‌ آرام‌ مي‌شه‌. كم‌ كم‌ طوري‌ مي‌شه‌ كه‌ همين‌ اسب‌ وحشي‌ مخصوصا اصالت‌ و نجابت‌ ذاتي‌ هم‌ داشته‌ باشه‌. چون‌ اصالت‌ خيلي‌ مهمه‌.

 خدا رحمت‌ كنه‌ پدران‌ ما را كه‌ مذهب‌ تشيع‌ را انتخاب‌  كردن‌. خدا باز رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آيت‌ الله‌ كوهستاني‌ مي‌فرمود كه‌ من‌ براي‌ اون‌ جد اعلام‌ كه‌ تشيع‌ را پذيرفته‌ هميشه‌ بعد از نمازهام‌ فاتحه‌اي‌ مي‌خونم‌. براي‌ اين‌ كه‌ كار ما را آسون‌ كرده‌. والا اگر خودمون‌، حالا اگر همشون‌ سني‌ بودن‌ ما مي‌خواست‌ بريم‌ تحقيق‌ كنيم‌ تشيع‌ را پيدا كنيم‌. چقدر زحمت‌ مي‌افتاديم‌. بله‌. پدر و مادر خيلي‌ مؤثرند. نجابت‌ خانوادگي‌ خيلي‌ مؤثره‌. اينها كمكه‌ صدي‌ پنجاه‌ تزكية‌ نفس‌ را الان‌ افرادي‌ كه‌ در خانواده‌هاي‌ خوب‌ تربيت‌ مي‌شه‌ واقعا انجام‌ دادن‌. هيچ‌ وقت‌ خيانت‌ اينها نمي‌كنند، حتي‌ المقدور اينها دروغ‌ نمي‌گن‌ كم‌ كم‌ اين‌ عادت‌ شده‌ براشون‌، صفات‌ رزيله‌ ده‌ در صدش‌ از بين‌ رفته‌. خوب‌ اصالت‌ هم‌ داشته‌ باشه‌ اين‌ اسب‌ سوارش‌ بشيد. كم‌ كم‌ اين‌ اسب‌، همين‌ اسب‌ وحشي‌ها طوري‌ ميشه‌ آرام‌، رام‌. هر وقت‌ شما سوارش‌ ميشيد حركت‌ ميكنه‌. هر وقت‌ ميگيد بايست‌ مي‌ايسته‌. يا ايتها النفس‌ المطمئنه‌. اي‌ نفس‌ آرام‌ اينجا ديگه‌ هوا نداره‌. خودش‌ اسب‌ را اينجا بستي‌، شما بگيد خودش‌ بكنه‌ و بره‌ جايي‌ كه‌ دلش‌ مي‌خواد ديگه‌ نداريم‌. هر چي‌ صاحبش‌ مي‌خواد. صاحب‌ ما كيه‌؟ خدا. هر چه‌ خدا مي‌خواد ما همون‌ كار را مي‌كنيم‌. همون‌ كار. و بعد به‌ مرحلة‌ عبوديت‌ انسان‌ ميرسه‌. واقعا گاهي‌ من‌، خوب‌ ما هم‌ چشمهايمون‌ ميخوره‌ بالاخره‌. شما نگيد آقا تو از كجا ميدوني‌. پريروز من‌ از كانون‌ گفته‌ بودم‌ هنر هفتم‌، گفته‌ بودند آقا تو هنر هفتم‌ از كجا ميدوني‌؟ شايد ما هم‌ بنشينيم‌ نگاه‌ كنيم‌. بهرحال‌ نميگم‌، انشاء الله‌ شب‌ جمعه‌ شما اين‌ كارها را نكنيد، ما هم‌ انشاء الله‌ نمي‌كنيم‌. ولي‌ بهرحال‌ چشممون‌ برخورد كه‌ ميكنه‌. گاهي‌ اين‌ اسب‌ دوانيها را من‌ ديدم‌، اين‌ ورزشهايي‌ هست‌ بهش‌ كه‌ مستحب‌ هم‌ هست‌ اين‌ قسمت‌ از ورزش‌ مستحبه‌، اين‌ اسب‌ حيوان‌، بهترين‌ اسبها، قويترين‌ اسبها اين‌ را سوار ميشه‌ سواركار، سواركار هم‌ آدم‌ حسابي‌. مهارش‌ را گرفته‌ آنطرف‌ راه‌ صافه‌، اينطرف‌ هم‌ راه‌ صافه‌. اين‌ را ميگه‌ از اينجا بپر. اينهم‌ حيوان‌ جفت‌ ميكنه‌ از اينجا مي‌پره‌ به‌ طوري‌ كه‌ پايش‌ هم‌ به‌ اين‌ ديوار به‌ اين‌ بلندي‌ نميخوره‌. اينجور ما بايد بندة‌ خدا باشيم‌. هيچ‌ هم‌ نگيم‌ آنجا راه‌ صاف‌ هست‌، ما چرا از اينجا بريم‌. هيچ‌ شده‌ اين‌ اسب‌، نفستون‌ اينطور بايد بندة‌ خدا باشه‌، هيچوقت‌ شده‌ اين‌ اسب‌ بگه‌ آخه‌ بابا اينور هم‌ راه‌ صاف‌، آنور هم‌ راه‌ صاف‌. چرا من‌ از اينجا برم‌؟ تازه‌ اينجا جايزه‌اش‌ مال‌ آن‌ سواركار ميگيره‌ها. جايزه‌ را اسبه‌ نميگيره‌. ولي‌ در وقتي‌ كه‌ تو بندگي‌ خدا كني‌، جايزه‌ را خودت‌ مي‌گيري‌. من‌ نكردم‌ خلق‌ تا سودي‌ كنم‌، بلكه‌ تا بر بندگان‌ جودي‌ كنم‌. همة‌ بندگيهاي‌ ما، عبادتهاي‌ ما، همة‌ اينها، نفعش‌ برميگرده‌ به‌ خودمون‌.

 خوب‌ اينجور وقتي‌ كه‌ بنده‌ شدي‌، اينطور وقتي‌ بندة‌ خدا شديد، اين‌ معناي‌ نهي‌ النفس‌ عن‌ الهوي‌. يك‌ وقت‌ هست‌ نهي‌ با زوره‌، يك‌ وقت‌ هستش‌ نه‌. ديگه‌ تكويني‌ انسان‌ ميشه‌. نفس‌ انسان‌ نهي‌ شده‌ از هوي‌. خودت‌ هيچ‌. اي‌ اسب‌ قهرمان‌ خوب‌. اينجا يكي‌ از بزرگان‌ اين‌ روايت‌ را اينطوري‌ معنا ميكرد و اين‌ معنا را من‌ لطيفتر مي‌پسندم‌ تا اين‌ معناي‌ ظاهرش‌ كه‌ اكثرا معنا مي‌كنند. العبد يدبر و الله‌ يقدر. معناي‌ عموميش‌ اينه‌ كه‌ خدا براي‌ خودش‌ تقديراتي‌ داره‌. بنده‌ هم‌ مي‌نشينه‌ براي‌ خودش‌ تدبيراتي‌ داره‌. تدبير ميكنه‌ با تقدير الهي‌ هم‌ سازش‌ نداره‌. اما آن‌ معناي‌ لطيفي‌ كه‌ داره‌ اينه‌. عبد، عبد كه‌ تدبير ميكنه‌، خدا هم‌ طبق‌ تدبير او تقدير ميكنه‌. تو بگو من‌ فلان‌ چيز را ميخوام‌، خدا ميگه‌ چشم‌ محبوب‌ من‌! بخدا قسم‌ خدا بيشتر به‌ ما عشق‌ مي‌ورزه‌ تا ما به‌ خدا. ما چون‌ نمي‌فهميم‌ او متوجهه‌. او خيلي‌ به‌ ما، يك‌ نفر ميگفت‌ نشسته‌ بودم‌ همينجور ميگفتم‌ خداجانم‌، همينجور حالا ذكري‌ نيست‌ شما بعنوان‌ ذكري‌ چيزي‌ نگيد. اين‌ عشقش‌ گرفته‌ خداجانم‌، خداجانم‌، گفت‌ ديدم‌ در تمام‌ آسمان‌ همه‌ جا نوشته‌ جانم‌ جانم‌ جانم‌. بعله‌. ميگه‌ العبد يدبر. عبد تدبير ميكنه‌، مي‌نشينه‌ ميگه‌ اگر اينجوري‌ ميشد، فكر ميكنه‌. خدا هم‌ ميگه‌ فورا تقدير ميكنه‌. تقدير ميكنه‌. دستمون‌ از دامن‌ امام‌ زمانمون‌ دور، كوتاه‌ نشه‌. امام‌ زمان‌ هم‌ قلب‌ مقدسش‌ ظرف‌ مشيت‌ پروردگاره‌. ارادة‌ الرب‌ في‌ مقادير اموره‌ تحبط‌ اليكم‌ و تصدر من‌ بيوتكم‌. ارادة‌ خدا مي‌آيد در قلوب‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ نزول‌ ميكنه‌ و وارد ميشه‌ و از آنجا صادر ميشه‌.

 خوب‌. خدا رحمت‌ كنه‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ را. يك‌ وقتي‌ مي‌گفت‌ كه‌ صبح‌ سيزدة‌ ماه‌ رجب‌ يك‌ عيدي‌ كه‌ بهش‌ داده‌ بود امام‌ جواد اينكه‌ سر سفره‌اش‌ زياد بنشينند و از غذايش‌ زياد استفاده‌ بكنند. اين‌ را توي‌ همان‌ دفتر نوشته‌ بود. به‌ جهت‌ اينكه‌ يك‌ روزي‌ هم‌ به‌ من‌ گفت‌. گفتم‌ شما كه‌ خيلي‌ هم‌ مهمون‌ نداريد آخه‌. دويست‌ نفر آخه‌ هر روز شما داشتيد. گفت‌ منظور استفاده‌هاي‌ معنويست‌. و واقعا اينطوره‌. حالا من‌ گاهي‌ فكر ميكنم‌ همين‌، همين‌ مختصري‌ كه‌ من‌ درباره‌اش‌ نوشتم‌. و عجيبه‌ها، عده‌اي‌ از شما آقايون‌، خودتون‌ ميدونيد و توي‌ خانمها هم‌ هستند؛ كه‌ رسما با مرحوم‌ حاج‌ ملاآقاجان‌ ارتباط‌ دارند. ارتباط‌ دارند. و او روح‌ معينه‌. آخه‌ بعضي‌ از ارواح‌ علماي‌ گذشته‌ معينند. يعني‌ كمك‌ مي‌كنند به‌. شما فكر نكنيد ما، انشاء الله‌ همه‌امون‌ وقتي‌ از دار دنيا رفتيم‌، انا انشاء الله‌ بكم‌ لاحقون‌، نگيد كه‌ اين‌ چه‌ حرفيه‌، انشاء الله‌ چرا ميگي‌؟ نه‌. بالاخره‌ انشاء الله‌ هست‌ و هيچ‌ اشكالي‌ هم‌ نداره‌. اگر از دار دنيا رفتيم‌، يعني‌ اگر تزكية‌ نفس‌ كرديد و روحتون‌ آزاد بوده‌ و باصطلاح‌ خوب‌ به‌ مراحل‌ كمال‌ رسيديد، همه‌اتون‌ آنجا وظيفه‌ داريد كه‌ يك‌ عده‌اي‌ را راهنمائي‌ كنيد. حالا چطور؟ چطور نداره‌. شما مي‌ريد فاتحه‌ مي‌خونيد سر قبر يك‌ ولي‌ خدا. ازش‌ حاجت‌ داريد مي‌خوايد. كمكتون‌ ميكنه‌. حاجتتون‌ را اگر بده‌ كمكتون‌ كرده‌. روح‌ معين‌ معناش‌ اينه‌، آزادهايي‌ كه‌ خدا بهش‌ اجازه‌ داده‌ باشه‌ دستگيري‌ بكنه‌.

 خوب‌. الان‌ ممكنه‌ حالا اسم‌ نمي‌خوام‌ ببرم‌، بعضي‌ از رفقا بگند كه‌ ما همين‌ الان‌ متوجه‌ روح‌ مقدس‌ مرحوم‌ حاج‌ ملاآقاجان‌ هستيم‌. و يقينا ايشان‌ اين‌ لطف‌ را دارند و ازشون‌ مي‌خواهيم‌ كه‌، عصري‌ يك‌ كسي‌ تلفن‌ مي‌زد. گفت‌ يك‌ مطلبي‌ دارم‌ خصوصي‌ مي‌خوام‌ بيام‌ مشهد بهت‌ بگم‌. گفتم‌ ممكنه‌ آن‌ روزي‌ كه‌ شما ميگيد من‌ نباشم‌ در مشهد. تلفني‌ بگو. گفت‌ آخه‌ الان‌ توي‌ اطاق‌ كسيه‌ خلاصه‌ گفتم‌ به‌ اون‌ صاحبخانه‌ بگو بره‌ بيرون‌. چون‌ مهمان‌ بود. به‌ او گفت‌ برو بيرون‌. خلاصه‌ در تلفن‌ يك‌ جمله‌اي‌ گفت‌ كه‌ بشارتي‌ است‌. گفت‌ ما روضه‌ داشتيم‌ در خانه‌. بعد از روضه‌ ديدم‌ يك‌ آقايي‌ در اطاق‌ ما هست‌. خيلي‌ هم‌ تعجب‌ كردم‌. به‌ من‌ گفت‌ كه‌ مشهد، در مشهد به‌ سيد حسن‌ بگو كه‌ آماده‌ باشند به‌ همين‌ زودي‌ امام‌ زمان‌، آقا، ظهور ميكنند. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) ميگه‌ گفتم‌ سيد حسن‌ كيه‌؟ چون‌ چند تا سيد حسن‌ در مشهد مي‌شناسم‌. ولو ذهن‌ من‌ منتقل‌ به‌ شما شد. گفتش‌ فلاني‌. لقبم‌ گفت‌. بعد برگشتم‌ كه‌ برم‌ چايي‌ بيارم‌ براي‌ ايشان‌ پذيراييش‌ بكنم‌ ديدم‌ نيستند. همين‌ امروز عصري‌. حالا من‌ وقت‌ تعيين‌ نمي‌كنم‌ و شماها هم‌ وقت‌ تعيين‌ نكنيد. شايد هم‌ بديهاي‌ ما مردم‌ كرة‌ زمين‌ خداي‌ تعالي‌ اجازه‌ نده‌ كه‌ ما حتي‌ مثلا هزار سال‌ ديگه‌ هم‌ امام‌ زمان‌ تشريف‌ بياورند. اما زمان‌ غيبت‌ و زمان‌ حضور فرقي‌ نميكنه‌. در هر دو حال‌ ما مي‌تونيم‌ يار امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ باشيم‌. يار حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ السلام‌ باشيم‌. خوابهاي‌ زيادي‌ هم‌ كه‌ ديده‌ شده‌، بهرحال‌ بايد انسان‌ آمادگي‌ داشته‌ باشه‌ و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ در هر صورت‌ در اين‌ ماه‌ رجب‌ اقلا در همين‌ لحظات‌ حتي‌، چون‌ انسان‌ بگه‌ دو روز ديگه‌، سه‌ روز ديگه‌ هم‌، واقعا انسان‌ دلش‌ نمي‌خواهد اين‌ حرف‌ را بزنه‌. انشاء الله‌ آقا تشريف‌ بياورند. شماها كاري‌ بكنيد ارتباطتون‌ با امام‌ زمانتون‌ برقرار باشه‌ و حضرت‌ تشريف‌ بياورند براي‌ اينكه‌ اين‌ جهال‌ و نادانهايي‌ كه‌ توي‌ دنيا دارند حيواني‌ متولد مي‌شوند و حيواني‌ هم‌ مي‌ميرند، اينها از بدبختي‌ نجات‌ پيدا بكنند.

 خدا رحمت‌ كنه‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ را. من‌ دلم‌ مي‌خواد امشب‌ بيشتر ياد ايشان‌ را بكنيم‌. ايشان‌ به‌ يكي‌ از دوستان‌ ميگفت‌ توي‌ حرم‌ امامزاده‌ طاهر ايشان‌ داشت‌ براي‌ ما حرف‌ ميزد. من‌ سرم‌ را گذاشته‌ بودم‌ روي‌ زانوم‌. يك‌ دفعه‌ ديدم‌ پرده‌اي‌ از جلوي‌ چشمم‌ برداشته‌ شد. ديدم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ نگاه‌ ميكنه‌ به‌ يك‌ محلي‌. حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر آنجا نشسته‌اند. حضرت‌ بهش‌ مي‌فرمايند كه‌ اينهم‌ داره‌ همون‌ را ميگه‌. سرم‌ را برداشتم‌ ديدم‌ نه‌، حاج‌ ملاآقاجان‌ داره‌ همونجا نگاه‌ ميكنه‌. باز سرم‌ را گذاشتم‌ ديدم‌ باز حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر تشريف‌ آوردند. خوب‌ اين‌ منظره‌ را من‌ يكي‌ دو سه‌ مرتبه‌ ديدم‌. بعد از بيرون‌ آمدن‌ از امامزاده‌ ديدم‌ بهش‌ بگم‌ كه‌ حاج‌ آقا يك‌ همچين‌ مكاشفه‌اي‌ براي‌ من‌ شد، ديدم‌ قبل‌ از اينكه‌ من‌ به‌ ايشان‌ چيزي‌ بگم‌، ايشان‌ گفت‌ كه‌ در پس‌ آينه‌ طوطي‌ صفتم‌ داشته‌اند. آنچه‌ استاد ازل‌ گفت‌ بگو ميگويم‌. ايشان‌ علاقة‌ عجيبي‌ به‌ حضرت‌ علي‌ اكبر داشت‌. عجيب‌. يك‌ اشعاري‌ از ايشان‌، ولو ايشان‌ شاعر نبود. ولي‌ روي‌ سوز و گداز شعرها را ميگفت‌. آخه‌ شعر انسان‌ ميگه‌، كتاب‌ مي‌نويسه‌، حرف‌ ميزنه‌، بايد سوز و گدازي‌ خودش‌ داشته‌ باشه‌. يك‌ وقتي‌ ميگند كه‌ نيّر معروف‌، شاعر معروف‌، يك‌ قصيده‌اي‌ براي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ گفته‌ بود. رفت‌ در جلوي‌ ضريح‌ خوند، خيلي‌ شعر غرّاي‌ خوبي‌. حضرت‌ را خواب‌ ديد. صله‌ خواست‌ از حضرت‌. حضرت‌ فرمود كه‌ تو شعرت‌ خوب‌ نبود. يك‌ شاعر خوبي‌ ما داريم‌ در صحن‌، او شعرهاي‌ خوبي‌ ميگه‌. شعر ميگه‌! ميگه‌ از خواب‌ بيدار شدم‌ گفتم‌ بريم‌ ببينيم‌ اين‌ شاعر كيه‌ در صحن‌ شمع‌ فروشه‌. ميگه‌ ديدم‌ يك‌ شمع‌ فروشي‌ نشسته‌، اين‌ شمعها را گرد ميكنه‌، چشمش‌ را به‌ گنبد دوخته‌ ميگه‌ شمع‌ ميسازم‌ برايت‌ يا امير المؤمنين‌، هر يكي‌ به‌ اندازة‌ گلدسته‌هايت‌ يا امير المؤمنين‌. اين‌ شعر نيست‌ كه‌. حالا اون‌ خلوص‌، شعرهاي‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ را چاپ‌ اول‌ چاپ‌ كرده‌ بوديم‌. بعضي‌ها گفتند آقا اين‌ مردم‌ نمي‌فهمند، ميگن‌ اينها شعر نيست‌. ما هم‌ كمش‌ كرديم‌. در اشعارش‌ كه‌ فارسي‌ گفته‌ مخصوصا، نسبت‌ به‌ حضرت‌ علي‌ اكبر خيلي‌ اظهار محبت‌ كرده‌. يك‌ روز به‌ من‌ گفت‌ كه‌ فلاني‌، من‌ نشسته‌ بودم‌ بعد از نماز صبح‌. ديدم‌ از اين‌ گوشة‌ اطاق‌ دود بلند ميشه‌. من‌ اول‌ خيال‌ كردم‌ آتيش‌ گرفته‌ اونجا. ديدم‌ اين‌ دود بلند شد به‌ اندازة‌ قد يك‌ انسان‌، كم‌كم‌ صورت‌ انسان‌ به‌ خودش‌ گرفت‌ و با من‌ داره‌ حرف‌ ميزنه‌. گفتم‌ تو كي‌ هستي‌؟ گفت‌ من‌ از بزرگان‌ جنم‌. گفتش‌ كه‌ معلوم‌ بود شيطان‌ بود. گفت‌ تو محبت‌ علي‌ اكبر را به‌ زبان‌، ميدونم‌ در دل‌، نميتوني‌ از دلت‌ بيرون‌ كني‌. به‌ زبان‌ بگو من‌ علي‌ اكبر امام‌ حسين‌ را دوست‌ ندارم‌، من‌ هر كاري‌ بگي‌ برايت‌ ميكنم‌. حتي‌ به‌ من‌ ميگفت‌ صدايش‌ مثل‌ صداي‌ دو تا آهن‌ را به‌ هم‌ بكشند كه‌ انسان‌ چندشش‌ ميشه‌ اينجوري‌ بود. ميگفت‌ من‌ بهش‌ گفتم‌ كه‌ اگر تمام‌ كرة‌ زمين‌ را كف‌ دست‌ من‌ بگذاري‌ من‌ اين‌ كلمه‌ را نميگم‌. ميگفت‌ اين‌ دود يك‌ دفعه‌ مثل‌ اينكه‌ باد بخوره‌ بهم‌ بپاشه‌، پاشيد بهم‌، يك‌ صدايي‌ كرد كه‌ من‌ حالت‌ ضعفي‌ بهم‌ دست‌ داد. يك‌ همچين‌ علاقه‌اي‌ به‌ حضرت‌ علي‌ اكبر داشت‌. و امشب‌ ما هم‌ توجه‌ به‌ حضرت‌ علي‌ اكبر مي‌كنيم‌. ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ فرزندش‌ را به‌ طرف‌ لشگر فرستاد. صدا زد اللهم‌ اشهد علي‌ هؤلاء القوم‌ لقد برز عليهم‌ غلام‌ اشبه‌ الناس‌ خلقا و خلقا و منطقا برسولك‌. كنا اذ اشتقنا. خدايا وقتي‌ كه‌ ما مشتاق‌ ميشيدم‌ پيغمبرت‌ را ببينيم‌، نظرنا اليه‌. به‌ او نگاه‌ مي‌كرديم‌. وقتي‌ هم‌ كه‌ به‌ رو به‌ روي‌ زمين‌ افتاد علي‌ اكبر، حسين‌ بن‌ علي‌ آمد سرش‌ را به‌ زانو گرفت‌. نگاه‌ كرد ديد بدن‌ علي‌ اكبر را قطعه‌ قطعه‌ كردند. و قطعوه‌ بسيوف‌ اربا. صدا زد يابن‌ سعد اي‌ پسر سعد خدا رحمت‌ را قطع‌ كند كما قطعت‌ رحمي‌. بعد حسين‌ بن‌ علي‌ از جا برخاست‌. صدا زد يا فتيان‌ بني‌ هاشم‌ احملوا نعش‌ اخيكم‌ من‌ الفسطاط‌. جوانان‌ بني‌ هاشم‌ بيائيد نعش‌ علي‌ اكبر را به‌ خيمه‌ها ببريد.

 ماه‌ مبارك‌ رجب‌ است‌. يك‌ چند لحظه‌ توجه‌ به‌ پرودگار مناسب‌ است‌.

 

۱۶ رجب‌ ۱۴۱۴ – معرفت امام علیه السلام

 معرفت‌ امام‌(ع‌) 16 رجب‌ 1414

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 ماه‌ رجب‌ ماه‌ عنايت‌  و ماه‌ معرفت‌ و ماه‌ رحمت‌، ماهي‌ است‌ كه‌ بر مسلمانها بالاخص‌ رحمت‌ پروردگار نازل‌ ميشود. چون‌ ائمة‌ اطهار معدن‌ رحمتند. معدن‌ به‌ جائي‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ ازش‌ استخراج‌ ميشه‌ و مركزيت‌ براي‌ آن‌ چيز داره‌، اين‌ را ميگن‌ معدن‌. معدن‌ فيروزه‌، همان‌ كوهي‌ است‌ كه‌ تويش‌ فيروزه‌ داره‌. معدن‌ درّ مثلا بيابانهاي‌ نجفه‌. معدن‌ به‌ جائي‌ كه‌ هر چيزي‌ كه‌ انسان‌ از اين‌ نوع‌ بخواد، بايد از آنجا بگيره‌. رحمت‌ پروردگار يك‌ معدني‌ داره‌. و آن‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامند. لذا در زيارت‌ جامعه‌ مي‌گيم‌ كه‌ و معدن‌ الرحمه‌. پس‌ معدن‌ رحمت‌ ائمة‌ اطهارند. ماه‌ رجب‌، ماه‌ رحمت‌. بايد از اين‌ معدن‌ رحمت‌ از جانب‌ پروردگار به‌ ما برسه‌. در همين‌ دعاهاي‌ ماه‌ رجب‌ مي‌خوانيم‌ كه‌ يا مرسل‌ الرحمه‌ من‌ معادنها. اي‌ خدائي‌ كه‌ رحمتت‌ را نازل‌ ميكني‌ از معدنش‌. معدن‌ را در دعا لحاظ‌ كرده‌. و رحمت‌ خدا هم‌ شامل‌ همه‌ چي‌ ميشه‌. يعني‌ اگر ما هستيم‌ بخاطر رحمت‌ الهيست‌. روزي‌ مي‌خوريم‌ بخاطر رحمت‌ الهيست‌. آسمان‌، زمين‌، بالا، پائين‌، بهشت‌، دوزخ‌ هر چه‌ كه‌ هست‌ بخاطر رحمت‌ الهيست‌. و برحمتك‌ التي‌ وسعت‌ كل‌ شي‌ء. رحمت‌ خدا وسعتش‌ و فراگيريش‌ هر چيزي‌ را شامل‌ ميشه‌. بنابراين‌ در ماه‌ رحمت‌، ماه‌ ولايت‌، ماهي‌ كه‌ رحمت‌ خدا را بايد از معدنش‌ هر كه‌ به‌ معدن‌ بيشتر آشنائي‌ داشته‌ باشه‌، از رحمت‌ خدا بيشتر استفاده‌ ميكنه‌.

 شما ممكنه‌ بريد معدن‌ فيروزه‌ نشناسيد فيروزه‌ را. فيروزة‌ درشت‌ خيلي‌ خوشرنگي‌ هم‌ آنجا افتاده‌. شما نمي‌شناسيد. ما يك‌ وقتي‌ در نجف‌ بوديم‌ يكنفر را همرامون‌ مي‌برديم‌، شبها كه‌ باران‌ مي‌آمد، اين‌ خاكهاي‌ روي‌ در را پاك‌ مي‌كرد. آفتاب‌ هم‌ مي‌افتاد برق‌ برق‌ مي‌زد. هر شب‌ كه‌ باران‌ مي‌آمد، صبح‌ مي‌رفتيم‌ براي‌ در پيدا كردن‌. توي‌ وادي‌ السلام‌. ما نمي‌شناختيم‌ در را خوب‌. يك‌ مشت‌ سنگ‌ جمع‌ مي‌كرديم‌ خيال‌ مي‌كرديم‌ درّه‌. يك‌ نفر درّ شناس‌ همراهمون‌ مي‌برديم‌. يكي‌ دو تا درّ خوب‌ پيدا مي‌كرديم‌. بايد اول‌ شناخت‌، بعد به‌ معدن‌ رفت‌ و بعد از معدن‌ استفاده‌ كرد. ما اگر امام‌ را نشناسيم‌، معدن‌ شناس‌ نباشيم‌، و رحمت‌ شناس‌ هم‌ نباشيم‌، رحمت‌ خدا چي‌ هست‌؟ اصلا فكرش‌ را كرديم‌. هر چيزي‌ را كه‌ مطابق‌ ميل‌ ما بود، مي‌گيم‌ رحمته‌. هر چيزي‌ كه‌ ما خوشمون‌ نيامد مي‌گيم‌ كه‌ نقمته‌. نه‌. رحمت‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ دنيا و آخرت‌ ما را تأمين‌ كنه‌. و آن‌ فكر مي‌كنيم‌ ماه‌ رجب‌ چه‌ فرقي‌ ميكنه‌ با ماههاي‌ ديگه‌؟ ماه‌ رجب‌ يك‌ ايام‌ البيضي‌، باصطلاح‌ فارسيش‌ را بگم‌ شبها و روزهاي‌ روشن‌. هم‌ روزش‌ روشنه‌ هم‌ شبش‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ شبها ماه‌ كاملا روشن‌ كرده‌ تمام‌ كرة‌ زمين‌ را آن‌ قسمتهايي‌ چون‌، چون‌ سيزدهم‌ و چهاردهم‌ و پانزدهمه‌ ديگه‌. و در روزها هم‌ كه‌ خورشيد هست‌. اين‌ سه‌ روز اولش‌ با ولايت‌ شروع‌ ميشه‌. ميلاد مسعود حضرت‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. و بعد هم‌ اين‌ دو روز ديگر و با وفات‌ حضرت‌ زينب‌ ختم‌ ميشه‌. زينب‌ كبري‌. شما يك‌ زينبي‌ مي‌شنويد. زن‌ نگو مرد آفرين‌ روزگار. زن‌ مگو بنت‌ جلال‌، اخت‌ الوقار. زن‌ نيست‌ زينب‌ كبري‌. نمي‌خوام‌ بگم‌ زن‌ مثلا، مرد هم‌، كدوم‌ مرد به‌ مقام‌ زينب‌ كبري‌ ميرسه‌؟ انبياء اولوالعزم‌ خدمتگزار زينب‌ كبري‌ هستند. حضرت‌ ابراهيم‌ توي‌ انبياء بعد از پيغمبر اكرم‌، از همه‌ مقامش‌ بالاتره‌. ولي‌ خدمتگزار زينب‌ كبري‌ بايد باشه‌. دلائل‌ علمي‌ داريمها در اين‌ موضوع‌. شماها بايد اگر مي‌خوايد از اين‌ ماه‌ خوب‌ استفاده‌ كنيد، بايد معرفت‌ به‌ مقام‌ امام‌ پيدا كنيد. متأسفانه‌ من‌ شب‌ جمعة‌ اول‌ گفتم‌ كه‌ در اين‌ موضوع‌ صحبت‌ مي‌كنم‌. و آن‌ روايت‌ را يادمه‌ عنوان‌ كردم‌ و بيشتر مقدمه‌ عرض‌ نكنم‌ و اين‌ روايت‌ را مي‌خوام‌ بخونم‌. يك‌ مختصر هم‌ براتون‌ شرح‌ بدهم‌. چون‌ بعضيها اصرار كردند كه‌ اين‌ روايت‌ سلمان‌ و ابي‌ ذر، اين‌ روايت‌ را من‌ براتون‌ بخونم‌.

 سلمان‌ و ابي‌ ذر دو تا شاگرد نمونه‌ بعنوان‌ دوست‌، دو تا برادر خوب‌، بعد از پيغمبر و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليهم‌ السلام‌، دو تا برادري‌ كه‌ در اسلام‌ بودند خيلي‌ سطحشون‌ بالا بود، سلمان‌ و ابي‌ذر بودند. دو تا رفيق‌ صميمي‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ اون‌ اشاره‌ ميكنه‌ و اي‌ كاش‌ ماها هم‌ اينطوري‌ بوديم‌. در محمد بن‌ صدقه‌ كه‌ يكي‌ از روات‌ بسيار، روايتش‌ هم‌ صحيح‌ است‌، ايشان‌ راوي‌ حديثه‌. ميگه‌ سأل‌ الاباذر الغفاري‌، سلمان‌ الفارسي‌. ابي‌ذر غفاري‌ سؤال‌ كرد از سلمان‌ فارسي‌. گفت‌ يا ابا عبد الله‌. كنية‌ سلمان‌ ابي‌ عبد الله‌ بوده‌. چون‌ در بين‌ عرب‌ رسمه‌ كه‌ يك‌ اسم‌ دارند، ابوذر كنيه‌ است‌. جندب‌ اسم‌ ابي‌ذر است‌. منتهي‌ ابي‌ذر به‌ كنيه‌ معروف‌ شده‌ سلمان‌ به‌ اسم‌ معروف‌ شده‌. كنية‌ سلمان‌ ابا عبد اللهه‌. ما معرفت‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بالنورانيه‌. ما امير المؤمنين‌ را ظاهرش‌ را كه‌ مي‌شناسيم‌، خليفة‌ بلافصل‌ پيامبر، جانشين‌ مسلم‌ رسول‌ الله‌ اگر هيچكس‌ بهش‌ ايمان‌ نياورد، ما دو نفر كه‌ بهش‌ ايمان‌ داشتيم‌ و ايمان‌ داريم‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ ارتد الناس‌ بعد النبي‌ اگر سبعه‌ بوده‌، سلمان‌ و ابي‌ذر توشون‌ بوده‌، اگر ثلاثه‌ بودند سلمان‌ و ابي‌ذر توشون‌ بوده‌. اين‌ دو نفر مسلمه‌. ما خليفة‌ بعد از پيغمبر را علي‌ مي‌شناسيم‌. واجب‌ الاطاعه‌، آيات‌ زيادي‌ در شأنش‌ نازل‌ شده‌، او را بالاتر از همة‌ انبياء و اولياء خدا مي‌دونيم‌. اما معرفة‌ بالنورانيتش‌ را نمي‌دونيم‌.

 آن‌ هفته‌ عرض‌ كردم‌ گاهي‌ انسان‌ توي‌ تاريكي‌ يك‌ شخصي‌ را شناخته‌. يعني‌ مثلا وصفش‌ را شنيده‌. ما يك‌ وقتي‌ در عراق‌ بوديم‌. يك‌ نجفي‌ بود. اين‌ ايران‌ نيامده‌ بود. هيچ‌ جا نرفته‌ بود. از من‌ مي‌پرسيد برف‌ چه‌ جوريه‌؟ من‌ ديدم‌ هر جور برف‌ را براي‌ اين‌ شرح‌ بدم‌ نمي‌تونم‌ شرح‌ بدم‌. گفتم‌ يخ‌ را ديدي‌؟ گفت‌ بله‌. گفتم‌ اين‌ را رنده‌اش‌ كن‌، ميشه‌ برف‌. خيلي‌ ساده‌. باز هم‌ خوب‌ تعبدا قبول‌ كرد. با هم‌ آمديم‌ ايران‌. اتفاقا زمستاني‌ بود و برفي‌ آمده‌ بود. اين‌ برف‌ را ديد. گفت‌ تاحالا با اينكه‌ شما خوب‌ براي‌ من‌ تعريف‌ كردي‌، اما من‌ نفهميده‌ بودم‌ برف‌ يعني‌ چي‌. با اتوبوس‌ آمديم‌ اين‌ دستش‌ را از ماشين‌ بيرون‌ مي‌كرد، همين‌ نزديكيهاي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود، آنموقع‌ مي‌گفتند شاه‌ آباد، الان‌ مي‌گويند اسلام‌ آباد غرب‌، برف‌ را مي‌آورد، آب‌ ميشد. خيلي‌ خوشحال‌ بود. در عين‌ حال‌ برف‌ آن‌ يخ‌ رنده‌ كرده‌ نيست‌. شما برف‌ را اگر بگذاريد زير ميكروسكوپ‌ يك‌ نقشه‌هاي‌ عجيبي‌ داره‌ كه‌ واقعا صنع‌ پروردگار توي‌ آن‌ نقشه‌هاست‌. حالا گاهي‌ ميشه‌ انسان‌ توي‌ عراقه‌ مي‌خواد برف‌ را بشناسه‌. بشناسه‌. اينجوري‌ براش‌ تعريف‌ ميكنن‌. اگر به‌ شما مي‌گفتند شما به‌ اين‌ زودي‌ نمي‌گفتيد يخ‌ را رنده‌ كن‌ ميشه‌ برف‌. يا چاقو و شيشه‌ را روش‌ بكش‌ ميشه‌ برف‌. با اينكه‌ خوب‌ هم‌ حالا ما تعريف‌ كرديم‌ براش‌، در عين‌ حال‌ مي‌گفت‌ نه‌ اين‌ يك‌ چيز ديگه‌ است‌. يك‌ ذره‌بين‌ برداره‌ نگاه‌ كنه‌ مي‌بينه‌ باز يك‌ چيز ديگه‌ است‌. يك‌ چيز مختصر خيلي‌، انسان‌ گاهي‌ ميشه‌ كه‌ دورادور هر چي‌ بخوان‌ تعريف‌ بكنند نمي‌تونند تعريف‌ كنند. شنيدن‌ كي‌ بود مانند ديدن‌. يك‌ چراغي‌ مي‌خواد. يك‌ چراغ‌ پر نور و يك‌ ذره‌بين‌ بسيار قوي‌ و يك‌ چشم‌ بينا تا بتونيد بعضي‌ چيزها را ببينيد. علي‌ را اگر بخواي‌ ببيني‌، يك‌ چراغ‌ مي‌خواي‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را كه‌ دوستان‌ بخاطر تقيه‌ و دشمنان‌ بخاطر دشمني‌ اوصافش‌ را مخفي‌ كردند. تو مي‌خواي‌ همينجور ساده‌ بشناسيش‌؟ سلمان‌ و ابي‌ذر دو تايي‌، ابي‌ ذر از سلمان‌ سؤال‌ ميكنه‌ كه‌ معرفت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ نورانيه‌ چيه‌؟ اين‌ ميگه‌ واقعش‌ را مي‌خواي‌ من‌ هم‌ نمي‌دونم‌. بيائيم‌، خوشا بحالشون‌. مي‌تونستند بلند شن‌ برن‌ خدمت‌ خود آقا امير المؤمنين‌ و از حضرت‌ سؤال‌ كنند. قال‌ يا جندب‌ فنظر بنا نسئله‌ عن‌ ذلك‌. بيا با هم‌ بريم‌ از خود آقا سؤال‌ كنيم‌. قال‌ فاعطيناه‌. فلم‌ نجده‌. رفتيم‌ و علي‌ خونه‌ نبود. خيلي‌ مشكله‌. پشت‌ در نشستيم‌. ما آمديم‌ معرفت‌ ياد بگيريم‌. آدمي‌ كه‌ زود منصرف‌ ميشه‌.

 يك‌ كسي‌ آمده‌ بود پيش‌ من‌ اتفاقا من‌ نبودم‌ و رفته‌ بود. بعد از يكسال‌ دوسال‌ به‌ من‌ گفتش‌ آقا ما آنروز آمديم‌ شما نبوديد. يك‌ قدري‌ رفتيم‌ ديگه‌. فهميديم‌ نميشه‌ با شما زياد تماس‌ گرفت‌. گفتم‌ تو خيلي‌ هم‌ مايل‌ نبودي‌. گفتش‌ چطور؟ گفتم‌ بعدش‌ چند روز مشهد بودي‌؟ مسافر بود گفت‌ دو سه‌ روز بودم‌. گفتم‌ خوب‌ يك‌ دفعه‌ ديگه‌ مي‌آمدي‌. نمي‌خوام‌ بگم‌ من‌ چيز، ولي‌ تو هم‌ نقص‌ مرا فهميده‌ بودي‌، خيلي‌ باصطلاح‌ علاقمند نبودي‌ يا اينكه‌ خيلي‌ طالب‌ نبودي‌. ولي‌ آنكه‌ مي‌آد پشت‌ در ميشينه‌. آمدند دو تايي‌ پشت‌ در نشستند تا آقا تشريف‌ بياره‌. فانتظرنا. انتظارش‌ را كشيديم‌. تا حتي‌ جاء. وقتي‌ كه‌ تشريف‌ آورد قال‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ ببينيد با معرفت‌ چطور حرف‌ ميزنه‌ نميگه‌ قال‌، روايات‌ ديگه‌ هست‌ ميگن‌ قال‌ مثلا اينطور. در ضمن‌ اينكه‌ ميگه‌ قال‌، ميگه‌ صلوات‌ خدا بر او باد. حضرت‌ فرمود چي‌ شده‌ شما آمديد اينجا؟ چرا اينجا نشستيد؟ چكار داريد؟ قالا جئناك‌ يا امير المؤمنين‌. آمديم‌ خدمتت‌ يا امير المؤمينن‌ نسألك‌ عن‌ معرفتك‌ بالنورانيه‌. كه‌ سؤال‌ كنيم‌ از معرفت‌ شما به‌ نورانيت‌. حضرت‌ چقدر خوشحال‌ ميشه‌. قال‌ عليه‌ السلام‌ مرحبا بكم‌. باريك‌ الله‌ به‌ شما دو نفر. من‌ ولين‌، دو تا دوست‌، متعاهدين‌ لدينه‌، دو تا دوستي‌ كه‌ با هم‌ قرارداد دارند كه‌ دينشون‌ را خوب‌، از راه‌ خوبي‌ پيدا كنند. لستما خوشا به‌ حال‌ كسي‌ كه‌ امامش‌ درباره‌اش‌ اينطور بگه‌. اي‌ خدا ميشه‌ امام‌ زمان‌ ما هم‌ يك‌ روز به‌ ماهم‌ اينطور مطالبي‌ را بفرمايد؟ ميشه‌ ما به‌ اين‌ مقام‌ برسيم‌؟ لستما بمقصرين‌. شما كوتاهي‌ نكرديد. شما كوتاهي‌ نمي‌كنيد. لستما بمقصرين‌. لأمري‌ حضرت‌ ميگه‌ به‌ جان‌ خودم‌ قسم‌ كه‌ جان‌ همه‌امون‌ بقربانش‌. مي‌فرمايد لأمري‌ ان‌ ذلك‌ الواجب‌. اين‌ كاري‌ كه‌ شما كرديد اين‌ واجبه‌ بر هر كسي‌. ان‌ ذلك‌ واجب‌ علي‌ كل‌ مؤمن‌ و مؤمنة‌. اينكه‌ بروند دنبال‌ معرفت‌ امام‌ بنورانيت‌، واجب‌ است‌ بر هر مرد مؤمن‌ و زن‌ مؤمن‌. ثم‌ قال‌ يا سلمان‌ و يا جندب‌ بعد حضرت‌ رو كردند به‌ سلمان‌ و جندب‌ فرمودند كه‌اي‌ سلمان‌ اسم‌ بردند و اي‌ جندب‌. قالا لبيك‌ يا امير المومنين‌. به‌به‌ چه‌ مستمعين‌ خوبي‌. بله‌ قربانت‌ بريم‌. بله‌ يا امير المؤمنين‌. قال‌ حضرت‌ چي‌ فرمود؟ انه‌ لا يستكمل‌ الاحد الايمان‌ حتي‌ يعرفني‌ كنه‌ معرفتي‌. ايمان‌ انسان‌ احدي‌ كامل‌ نميشه‌ مگر اينكه‌ كنه‌ معرفت‌ مرا بنورانيت‌ با آن‌ چراغ‌ عقل‌، با آن‌ چراغ‌ ايمان‌، من‌ را بشناسه‌. فاذا عرفني‌ بهذا المعرفه‌ فقد امتحن‌ الله‌ قلبه‌ للايمان‌. اگر اينطوري‌ من‌ را شناخت‌، قلبش‌ با ايمان‌ امتحان‌ شده‌. هر قلبي‌ نميتونه‌ نور معرفت‌ علي‌ بن‌ ايطالب‌ را درك‌ كنه‌. هر ظرفي‌ نمي‌تونه‌ اين‌ معرفت‌ را جاي‌ بگيره‌. ظرفيت‌ مي‌خواد. ثم‌ قال‌ يا سلمان‌. بعله‌. بعد فرمود فاذا عرفني‌ بهذا المعرفه‌ فقد امتحن‌ الله‌ قلبه‌ للايمان‌. و شرح‌ صدره‌. صدره‌ للاسلام‌. خدا شرح‌ صدر داده‌ بهش‌ براي‌ اسلام‌ و صار عارفا مستبصرا. حالا ببينيد عارف‌ كيه‌؟ عارف‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را با نورانيت‌ بشناسه‌ و چشمش‌ بازه‌. مستبصر يعني‌ چشمش‌ بازه‌. و من‌ قصر عن‌ معرفت‌ ذلك‌ فهو شاك‌ و مرتاد. كسي‌ كه‌ كوتاهي‌ بكنه‌ از اين‌ شناخت‌، از اين‌ معرفت‌، اين‌ شخصي‌ است‌ شاك‌ و مرتاد و سرپيچ‌. بعد فرمود يا سلمان‌، در اين‌ اسم‌ بردنها و در آن‌ جوابها خيلي‌ دقت‌ كنيد. شما همه‌اتون‌ اهل‌ محبت‌ و عشق‌ بن‌ علي‌ بن‌ ابيطالبيد. ببينيد علي‌ ميگه‌ يا سلمان‌ يا جندب‌ قالا لبيك‌ يا امير المؤمنين‌. خيلي‌ عجيبه‌. قالا معرفتي‌ بنورانيه‌ معرفت‌ الله‌ عز و جل‌ و معرفت‌ الله‌ عز و جل‌ معرفتي‌ بنورانيه‌. خلاصة‌ تمام‌ دو صفحة‌ اين‌ كتاب‌ را حضرت‌ در همان‌ جملة‌ اول‌، بلكه‌ سه‌ صفحه‌، بعله‌ سه‌ صفحه‌ در همان‌ جملة‌ اول‌ فرمود كه‌ شناختن‌ من‌ با آن‌ نور با آن‌ نورانيت‌، معرفت‌ خداست‌ و معرفت‌ خدا، معرفت‌ منه‌. يعني‌ اگر خدا را بشناسي‌ من‌ را شناختي‌، من‌ را بشناسي‌ خدا را شناختي‌. من‌ با خدا هستم‌، خدا با من‌ هستم‌. شاعر ميگه‌ من‌ علي‌ را خدا نمي‌دانم‌. از خدا هم‌ جدا نمي‌دانم‌. علي‌ مع‌ الحق‌ و الحق‌ مع‌ علي‌. علي‌ با حقه‌ حق‌ هم‌ با عليست‌. يعني‌ يك‌ آينه‌ گذاشته‌ باشن‌، آينة‌ قدي‌. شما هم‌ جلوش‌ ايستاده‌ باشيد. چه‌ انسان‌ توي‌ آن‌ آينه‌ نگاه‌ كنه‌، شكل‌ و قيافة‌ شما را مي‌بينه‌، چه‌ به‌ خودتون‌ نگاه‌ كنه‌. همة‌ صفات‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار در علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ظهور كرده‌ و همة‌ صفات‌ علي‌ در خدا هست‌ و از ازل‌ بوده‌. بعد فرمود و هو الدين‌ الخالص‌. اگر دين‌ خالصي‌ مي‌خوايد كه‌ داشته‌ باشيد. الان‌ شما ميگيد خوب‌ ما چيكار كنيم‌ كه‌ به‌ اين‌ مقام‌ برسيم‌؟ معرفت‌ با نورانيت‌ داشته‌ باشيم‌. با چراغ‌ با نورافكن‌، نمي‌دونم‌ چي‌ بگم‌، اينجور معرفتي‌ را داشته‌ باشيم‌. چيكار كنيم‌ كه‌ دين‌ خالص‌ را داشته‌ باشيم‌؟ كه‌ مي‌فرمايد ذلك‌ الدين‌ الخالص‌ الذي‌ قال‌ الله‌ تعالي‌ و ما امروا الا ليعبد الله‌ مخلصين‌ له‌ الدين‌ حنفا و يقيمون‌ الصلاة‌ و يؤتون‌ الزكاة‌ و ذلك‌ الدين‌ القيمه‌. شما مردم‌ امر نشديد مگر براي‌ بندگي‌ خدا، مخلصين‌ له‌ الدين‌ كه‌ دينتون‌، راه‌ و روشتون‌، آن‌ صراطتون‌، آن‌ باصطلاح‌ اعمالتون‌، افكارتون‌، عقايدتون‌ در صراط‌ مستقيم‌ باشه‌، اين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود و خالص‌ باشه‌ و پاك‌ باشه‌، به‌ اينجا بايد برسيد. منظور از ولايت‌ اينه‌. و يقيمون‌ الصلاة‌ و يقيم‌ الصلاة‌ و يؤتو الزكاه‌ و ذلك‌ الدين‌ القيم‌. دين‌ قيم‌، ديني‌ كه‌ باصطلاح‌ شماها بايد داشته‌ باشيد. اينهايي‌ كه‌ ما خودمون‌ اختراع‌ كرديم‌، افكار خودمون‌ را جزء دين‌ قرار داديم‌، آخه‌ ماها يك‌ اشكالي‌ يك‌ اشتباهي‌ كارمون‌ داره‌ كه‌ اكثرا سليقه‌هامون‌ را هم‌ قاطي‌ دين‌ كرديم‌. سليقه‌هامون‌. حتي‌ مسائل‌ و احكام‌ درست‌ كرديم‌. يك‌ كتابي‌ يك‌ وقت‌ ديديم‌ از چاپهاي‌ قديمي‌ بود. يك‌ خانمي‌ ظاهرا بنام‌ كلثوم‌ ننه‌ بوده‌ اين‌ مجتهد خانمها بوده‌ و توي‌ آن‌ كتاب‌ فتواهاي‌ مختلف‌ داده‌. حالا من‌ اگر فتواهاش‌ را چند تا يادم‌ بود بگم‌. شما چون‌ ديروز وفات‌ بوده‌، ممكنه‌ بخنديد. اكثرش‌ هم‌ فتواها بيشتر از فتواي‌ مرجع‌ تقليد توي‌ خانمها الان‌ هستش‌. همين‌ الان‌ هم‌ هستش‌. آنجا نظر ميده‌ كه‌ مادر شوهر محاله‌ كه‌ بتونه‌ دوست‌ عروس‌ بشه‌. دشمنته‌. همه‌ هم‌ عمل‌ مي‌كنند. آخه‌ اين‌ بيچاره‌ روايت‌ داره‌. ابو زوجك‌، ابو ولدك‌، ابو علمك‌. الآباء الثلاثه‌. پدر و مادر، مادر هم‌ همينطوره‌، پدر و مادر سه‌ تا هستند. يكي‌ آن‌ كه‌ بهت‌ زن‌ داده‌. اينها مثل‌ پدر و مادرند براي‌ تو. بيچاره‌ رفته‌، زحمت‌ كشيده‌، تو را انتخاب‌ كرده‌ براي‌ پسرش‌. روزهاي‌ اول‌ بهت‌ هم‌ خيلي‌ علاقه‌ داشته‌. حالا يك‌ شيطان‌ انسي‌ زنانه‌اي‌ آمده‌ توي‌ مجلس‌ گفت‌ دست‌ بزنيد نمي‌دونيم‌ مادر شوهر، دشمنته‌. مادر شوهر دشمنته‌. من‌ خودم‌ شنيدم‌ كه‌ داشتند مي‌گفتند مادر شوهر دشمنته‌. از همانجا القاء دشمني‌ مي‌كنند، و بعد هم‌ خوب‌ انسان‌ وقتي‌ با چشم‌ دشمني‌ با مادر شوهر نگاه‌ بكنه‌، اگر كج‌ هم‌ راه‌ بره‌ ميگه‌ آه‌، اين‌ با من‌ دشمنه‌. آن‌ اختلافات‌. پسر بيچاره‌ هم‌ اين‌ وسط‌ مونده‌، زن‌ را بالاخره‌ دوست‌ داره‌، از آنطرف‌ هم‌ مادرشه‌. بالاخره‌ چيكار بكنه‌؟ توي‌ يك‌ كشمكشي‌. بعدش‌ هم‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كه‌ نيست‌، انسانيت‌ كه‌ نيست‌. بعد هم‌ به‌ يك‌ جاهاي‌ بسيار بدي‌ ميگكشه‌. ميگم‌ مسائل‌ و احكامي‌ داره‌. ميترسم‌ من‌ هم‌ بشوم‌ آنوقت‌ مسئله‌ گو خانم‌ كلثوم‌ ننه‌ آنوقت‌ شب‌ جمعه‌ براي‌ شما اين‌ حرفها را بزنم‌.

 كسي‌ كه‌ دين‌ خالصي‌ مي‌خواد انتخاب‌ بكنه‌ بايد پشت‌ سر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ حركت‌ بكنه‌. سليقه‌هاي‌ خودش‌ را بزنه‌ زمين‌. من‌ خوشم‌ مي‌آد اين‌ شكلي‌ باشم‌. ديروز يك‌ جمعيتي‌ از خانمها بودند، گفتم‌ براشون‌ كه‌ اين‌ را براي‌ آقايون‌ هم‌ بگيم‌ تا بدونند زنهاشون‌ را چطور امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر بكنند. زن‌ فقط‌ بايد آرايشش‌، زينت‌ آلاتش‌ فقط‌ براي‌ شوهرش‌ باشه‌، فقط‌ براي‌ شوهر. و شوهرها هم‌ اينقدر هواي‌ نفس‌ نداشته‌ باشند كه‌ زن‌ را بگن‌ اينجوري‌ كن‌، صورتت‌ را اينجوري‌ كن‌، چه‌ بكن‌ اينها هم‌ هواي‌ نفسه‌. طبيعي‌ حركت‌ بكنيد. حالا عرض‌ كردم‌ من‌ بحثهاي‌ زيادي‌ من‌ وظيفه‌ داشتم‌ نسبت‌ به‌ خانمها، يك‌ جلسه‌اي‌ بود، شايد بيشتر از شما، به‌ اندازة‌ جمعيت‌ شما بودند. و براشون‌ گفتم‌. زن‌ را انسان‌ ميبينه‌ محجوبه‌ است‌ توي‌ خيابان‌ داره‌ راه‌ ميره‌. اما واقعا گاهي‌ زنهاي‌ صورت‌ باز بي‌ حجاب‌ اينقدر بد نيستند كه‌ وقتي‌ انسان‌ نگاشون‌ ميكنه‌ كه‌ زنهاي‌ باصطلاح‌ مانتو و شلوار و از نظر ظاهر پوشيده‌اند، مردهاي‌ بيغيرتي‌ هم‌ هستند گوشه‌ و كنار. من‌ مرد بيغيرتي‌ ميشناسم‌، ديدم‌. آمده‌ بود پيش‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ زنم‌ مي‌خواد حجاب‌ داشته‌ باشه‌، من‌ نمي‌خوام‌ حجاب‌ داشته‌ باشه‌. به‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌. گفتم‌ اگر به‌ زنت‌ يك‌ كسي‌ چشم‌ بد نگاه‌ كنه‌ چيكار ميكني‌؟ گفت‌ من‌ پدرش‌ را در مي‌آورم‌. گفتم‌ نه‌ صبر كن‌. از خونة‌ خودش‌ تا خونه‌ تا مثلا آن‌ خونة‌ قوم‌ و خويشش‌ كه‌ ميره‌، ده‌ تا چشم‌ بد زن‌ تو نگاه‌ ميكنه‌. تو يك‌ سر سوزن‌ هم‌ غيرت‌ نداري‌. اين‌ حرفها را هم‌ نزن‌. آدم‌ غيرت‌ داشته‌ باشه‌، حالا اگر شرع‌ هم‌ اجازه‌ داده‌ باشه‌، مگر حالا يك‌ انسان‌ با غيرت‌ حتي‌ حاضر ميشه‌ كه‌ چه‌ عرض‌ كنم‌. ميترسم‌ كه‌ به‌ همه‌امون‌ آنوقت‌ بر بخوره‌ آني‌ كه‌ مي‌خواستم‌ بگم‌. و الاّ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ زنش‌ را انسان‌ ببره‌ توي‌ كوچه‌ و بازار پهلو به‌ پهلو راه‌ بروند و اقلا حجم‌ بدنش‌ معلوم‌ بشه‌. اينها غيرته‌؟

 خدا رحمت‌ كنه‌ پدر و مادرهاي‌ گذشتة‌ ما را. غيرت‌ را خدا لعنت‌ كنه‌ پهلوي‌ را از بين‌ ما برد. من‌ كوچك‌ بودم‌ كه‌ پهلوي‌ به‌ درك‌ واصل‌ شد. شايد شش‌ ساله‌ بودم‌. طبق‌ تاريخ‌ شش‌ ساله‌ بودم‌. ولي‌ خانمهايي‌ بودند كه‌ چند سال‌ از خونه‌ بيرون‌ نيامدند براي‌ اينكه‌ چشم‌ مرد بهشون‌ نيفته‌. چون‌ آنوقت‌ چادر ممنوع‌ بود.

 دين‌ خالص‌ آني‌ است‌ كه‌ انسان‌ صددرصد تحت‌ پوشش‌ صراط‌ مستقيم‌ باشه‌. ماها وقتي‌ علي‌ شناس‌ هستيم‌ كه‌ خودمون‌ را صددرصد با علي‌ تطبيق‌ بديم‌. زنمون‌ با اعمال‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ تطبيق‌ بكنه‌. آنوقت‌ ميشيم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ دين‌ خالص‌ داريم‌. حالا من‌ نمي‌خوام‌ زياد دربارة‌ اين‌، خود حضرت‌ شرح‌ ميده‌. مي‌فرمايد. يقول‌ يعني‌ خدا مي‌فرمايد ما امروا الا بنبوة‌ محمد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌ معناي‌ و ما آمروا الا ليعبدوا الله‌ مخلصين‌ له‌ الدين‌، معناش‌ اينه‌ كه‌ امر نشديد مگر اينكه‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ را به‌ نوبت‌ قبول‌ كنيد و هو الدين‌ الحنفية‌ المحمدية‌ السمحه‌. اين‌ دين‌ حنفي‌ يعني‌ پاك‌ و پاكيزة‌ كه‌ مربوط‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ هست‌ و خيلي‌ هم‌ سهل‌ و ساده‌ و آسان‌. و قوله‌ و يقيم‌ الصلاة‌، خوب‌ دقت‌ كنيد. مي‌فرمايد و كلام‌ خداي‌ تعالي‌ كه‌ فرمود و يقيموا الصلواة‌ يعني‌ فمن‌ اقام‌ ولايتي‌ فقد اقام‌ الصلواة‌. هر كس‌ ولايت‌ من‌ را اقامه‌ كنه‌ نماز را اقامه‌ كرده‌. شما فكر نكنيد اين‌ سرو دست‌ و پا شكسته‌اي‌ است‌ كه‌ ما مي‌خونيم‌. اين‌ نماز نيست‌. اين‌ يك‌ چيزي‌ است‌ نه‌ معناش‌ مي‌دونيم‌، گاهي‌ هم‌ براي‌ ما زحمته‌ واقعا. يك‌ كسي‌ به‌ من‌ توصيه‌ مي‌كرد گفت‌ نمازت‌ را اول‌ وقت‌ بخون‌ چاق‌ ميشي‌. گفتم‌ چه‌ ارتباطي‌ داره‌؟ گفت‌ آدم‌ وقتي‌ نمازش‌ را انداخته‌ عقب‌، هي‌ يادش‌ مي‌آد. يك‌ بار سنگينيه‌. هي‌ يادش‌ مي‌آد غصه‌ ميخوره‌ لاغر ميشه‌. اما اگر اول‌ وقت‌ بخونه‌. خوشحال‌ ميشه‌ كه‌ الحمد لله‌ نمازمان‌ را خونديم‌. مثل‌ اينكه‌ يك‌ بار سنگيني‌ را انسان‌ بايد اين‌ جون‌ كندني‌ را بكنه‌، حالا زودتر بكنه‌ راحت‌ ميشه‌. اينجور ما برخورد مي‌كنيم‌ با نماز. نماز ملاقات‌ با پروردگاره‌. خوشا آنان‌ كه‌ دائم‌ در نمازند. الذين‌ هم‌ عن‌ صلاتهم‌ دائمون‌. آنوقت‌ حضرت‌ مي‌فرمايد كه‌ فمن‌ اقام‌ ولايتي‌، نمازي‌ كه‌ علي‌ ميخونه‌، ما هم‌ بايد بخونيم‌. كه‌ منتظر نماز ميشه‌. ما گاهي‌ ميريم‌ توي‌ مسجد، رفقا هم‌ هستند، مي‌آن‌ بعدش‌، جمع‌ هم‌ ميشن‌، اما من‌ غالبا نفر سوم‌ چهارم‌ هستم‌، بعد مي‌آيند. بايد انسان‌ مستحبه‌ انسان‌ چند دقيقه‌ قبل‌ از اذان‌، به‌ انتظار نماز، تو اگر به‌ انتظار نماز نشستي‌، آنوقت‌ منتظر امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ هستي‌. چون‌ نماز اگر يك‌ بحثي‌ درباره‌اش‌ فرصت‌ بشه‌ كه‌ بشه‌، حقيقت‌ امام‌ و معرفت‌ امام‌ نمازه‌. نمازه‌. حقيقت‌ ولايت‌ نمازه‌. يعني‌ حقيقت‌ نماز ولايته‌. اينجوري‌ بگيم‌. يك‌ وقتي‌ يك‌ كسي‌ از من‌ سؤال‌ كرد چطوري‌ حقيقت‌ نماز ولايته‌؟ چون‌ حي‌ علي‌ خير العمل‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ بشتابيد به‌ سوي‌ ولايت‌. گفت‌ چطور؟ گفتم‌ با دو سه‌ تا جمله‌ اين‌ را ثابت‌ مي‌كنم‌، چون‌ جنبة‌ علمي‌ هم‌ داره‌. با دو سه‌ تا جمله‌ كه‌ ميخوام‌ اين‌ روايت‌ را بخونم‌. آيا دعا مخ‌ عبادت‌ هست‌ يا نيست‌. روايت‌ هست‌ كه‌ دعا مغز عبادته‌. يعني‌ انسان‌ داراي‌ مغزه‌، عبادت‌ هم‌ مغزي‌ داره‌. و دعا مغز عبادته‌. توي‌ نماز هر چي‌ ما دعا داريم‌، چه‌ در سورة‌ حمد چه‌ در تشهد كه‌ باصطلاح‌ صلوات‌ مي‌فرستيم‌. اين‌ ولايته‌ در حقيقت‌. مي‌گيم‌ اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌ غير المغضوب‌ عليهم‌ و لا الضالين‌. حالا اين‌ را اگر بقصد قرآن‌ مي‌خوني‌، دعاي‌ واجبي‌ كه‌ جزء نماز باشه‌، جز صلوات‌ چيز ديگري‌ نيست‌ . و آن‌ اظهار محبت‌ و ولايت‌ نسبت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارته‌. حالا اينجا عرض‌ كردم‌ اينها همه‌اش‌ بحث‌ داره‌.

 و بعد فقد اقام‌ الصلواة‌ و اقامة‌ ولايتي‌ صعب‌ مستصعب‌. شما بخوايد ولايت‌ امير المؤمنين‌ را در بين‌ مردم‌، ولايت‌ امام‌ زمان‌ را در بين‌ مردم‌ اقامه‌ كنيد، اين‌ خيلي‌ مشكله‌. صعب‌ مستصعبه‌. صعب‌ مستصعب‌ كه‌ لا يتحمله‌ الا ملك‌ المقرب‌. ولايت‌ امير المؤمنين‌ را تحمل‌ نمي‌تونه‌ بكنه‌ مگر ملك‌ مقرب‌. يا نبي‌ المرسل‌. يا پيغمبري‌ كه‌ مرسل‌ باشه‌. او مؤمن‌ قد امتحن‌ الله‌ قلبه‌ بالايمان‌. يا مؤمني‌ كه‌ خدا قلبش‌ را براي‌ ايمان‌ آزمايش‌ كرده‌ باشه‌. يعني‌ يك‌ دوره‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشه‌، خوب‌ بررسيش‌ كرده‌ باشه‌، صبرش‌، استقامتش‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود راههاي‌ مختلف‌، مسائل‌ مختلف‌، جهاد با نفس‌، عبوديت‌، اينها را همه‌ را بررسي‌ كرده‌ باشه‌، خوب‌ امتحانش‌ كرده‌ باشه‌، آنوقت‌ تازه‌ ولايت‌ مي‌آد و معرفت‌ مي‌آد در قلبش‌. و الملك‌. حضرت‌ مي‌فرمايد كه‌ ملائكه‌ اذا لم‌ يكن‌ مقربا، لم‌ يتحمل‌. هر ملكي‌ نميتونه‌ تحمل‌ ولايت‌ بكنه‌. اگر كه‌ مقرب‌ نباشه‌ نميتونه‌ تحمل‌ بكنه‌. جبرئيل‌ است‌ و ميكائيل‌ است‌ و اسرافيل‌ است‌ و عزرائيل‌ اينجور ملائكه‌ها مثل‌ حضرت‌ اسماعيل‌ آخه‌ ما خيال‌ مي‌كنيم‌ كه‌ پسر حضرت‌ ابراهيم‌ فقط‌. يك‌ حضرت‌ اسماعيلي‌ ما داريم‌ كه‌ جزء ملائكه‌هاس‌ كه‌ تمام‌ ملائكه‌هاي‌ سطح‌ بالاي‌ دنيا زير نظر ايشونند. اين‌ ملائكه‌. و نبي‌ ان‌ لم‌ يكن‌ مرسل‌ لم‌ يتحمله‌. اگر نبي‌، پيغمبر فرستاده‌، يعني‌ مرسل‌ نباشه‌ نميتونه‌ تحمل‌ كنه‌. و المؤمن‌ اذا لم‌ يكن‌ ممتحنه‌ لم‌ يتحمل‌. اگر مؤمن‌ هم‌ آخه‌ اينها يك‌ فرمايشي‌ آقاي‌ رفيعي‌ فرمودند كه‌ بعضي‌ها ميگن‌ تزكية‌ نفس‌ واجب‌ نيست‌، اصلا اين‌ حرف‌ من‌ نمي‌دونم‌ اين‌ حرف‌ اصلا از كجا آمده‌؟ اين‌ مثل‌ اينه‌ كه‌ بگند اعتقادات‌ صحيح‌ واجب‌ نيست‌ انسان‌ داشته‌ باشه‌. اينقدر ما بدبخت‌ و بيچاره‌ شديم‌. مثل‌ اينكه‌ بگن‌ انسان‌ شدن‌ واجب‌ نيست‌ انسان‌ باشه‌. حالا يك‌ آدم‌ بيشعوري‌ كه‌ حالا شايد هم‌ مثلا در لباس‌ ما هم‌ بوده‌، يك‌ همچين‌ غلطي‌ كرده‌ اين‌ توي‌ دهن‌ مردم‌ افتاده‌. يك‌ كسي‌ آمده‌ يك‌ روز به‌ من‌ ميگه‌ آقا مرحوم‌ آية‌ الله‌ دستغيب‌ اين‌ را تحريم‌ كرده‌ توي‌ كتابش‌. گفتم‌ چي‌ مي‌گي‌؟ گفت‌ بله‌. آورد پيش‌ من‌. ديدم‌ اين‌ مرحوم‌ خدا رحمتش‌ كنه‌. البته‌ اينها مربوط‌ به‌ قلم‌ هم‌ هست‌. ايشان‌ نوشته‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ حرامه‌. گفتم‌ آخه‌ باقيش‌ هم‌ بخون‌. اين‌ يك‌ جمله‌ رانخون‌. تزكية‌ نفس‌ از نظر اصطلاح‌ بعضي‌ از افراد يعني‌ اينكه‌ اسنان‌ خودش‌ را بگه‌ من‌ پاكم‌. يك‌ غروري‌ داشته‌ باشه‌، هي‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌. نه‌ اينكه‌ خودش‌ را تزكية‌ نفس‌ بكنه‌. توي‌ مردم‌ به‌ مردم‌ بگه‌ من‌ هيچ‌ مرض‌ روحي‌ ندارم‌، بسيار بزرگوارم‌، بسيار آقا هستم‌. اين‌ منظور. آخه‌ آنجا شرح‌ ميده‌ها. مطلب‌ را شرح‌ ميده‌. اصلا اين‌ حرف‌ يعني‌ چي‌؟ حضرت‌ مي‌فرمايد اگر مي‌خواي‌، معرفتي‌ كه‌ فرمود واجبه‌ها، فرمود به‌ جان‌ خودم‌ قسم‌ لامري‌ ان‌ هذا واجبة‌ علي‌ كل‌ مسلم‌ و مسلمة‌. بر همه‌ واجب‌ است‌، بر هر زن‌ مسلمان‌ و مرد مسلمان‌ واجب‌ است‌ كه‌ اين‌ را يادبگيره‌. همين‌ واجب‌ را مي‌فرمايد كه‌ وقتي‌ انسان‌ داراي‌ اين‌ ميشه‌ كه‌ قلبش‌ امتحان‌ شده‌ باشه‌ براي‌ ايمان‌. و قلب‌ امتحان‌ شدة‌ براي‌ ايمان‌ بالاتر از تزكية‌ نفسه‌، يعني‌ اول‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشه‌، بعد به‌ مراحل‌ كمالات‌ رسيده‌ باشه‌، خدا امتحانش‌ كرده‌ باشه‌ ببينه‌ اين‌ ايمانش‌ قوي‌ و راسخ‌ و بمقام‌ عالي‌ انساني‌ رسيده‌، بعد تازه‌ آنوقت‌ مثل‌ سلمان‌ و ابي‌ذر، بعد تازه‌ بهشون‌ مسئلة‌ ولايت‌ و معرفت‌ امام‌ را بهش‌ ميگن‌. و هر كس‌ بخواد به‌ مقام‌ معرفت‌ امام‌ برسه‌ و معرفت‌ امام‌ را بنورانيت‌ باصطالح‌ پيدا بكنه‌ حتما بايد اول‌، تزكية‌ نفس‌. مثال‌ مي‌زنم‌. مثل‌ اينكه‌ اين‌ خونه‌ شما مي‌خواي‌ روشنش‌ بكني‌. اول‌ در و ديوارش‌ را تميز ميكني‌ باصطلاح‌ سياهي‌هاش‌ را پاك‌ مي‌كني‌. بعد يك‌ چراغ‌ توش‌ روشن‌ ميكني‌ ميشه‌ روشن‌. اين‌ خيلي‌ ساده‌ است‌ ديگه‌. تزكية‌ نفس‌ مثل‌ همين‌تر و تميز كردنه‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كمالات‌ بالاتر هم‌ مثل‌ چراغ‌ روشن‌ كردن‌. قلت‌ يا امير المؤمن‌. من‌ المؤمن‌ و ما نهايته‌ و ما حده‌ حتي‌ اعرفه‌. سلمان‌ ميگه‌ گفتم‌ يا امير المؤمنين‌ مؤمن‌ كيه‌؟ يك‌ كسي‌ به‌ يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ مؤمن‌ دروغ‌ نگو. مؤمن‌ دروغ‌ نگو يعني‌ چي‌؟ معلومه‌ شناخته‌. يك‌ شخصي‌ مي‌خواست‌ بره‌ دستشوئي‌، توالت‌، من‌ بهش‌ گفتم‌ توي‌ دستشوئي‌ آدمه‌. گفت‌ آدم‌. خيلي‌. من‌ بگذار ببينم‌ آدم‌ چيه‌. من‌ تا حالا آدم‌ نديدم‌. بعله‌ واقعا اينجوره‌. آدم‌ همچين‌ اينجوري‌، ما خيلي‌ ساده‌ گفتيم‌ آدمه‌ آنجا. گفت‌ عجب‌. آن‌ شيخ‌ در يك‌ شعري‌ داره‌ كه‌ مي‌گفت‌ از ديو و دد ملولم‌ و انسانم‌ آرزوست‌. هر كسي‌ كه‌ آدم‌ نميشه‌ كه‌. من‌ المؤمن‌؟ مؤمن‌ كيه‌؟ و ما نهايته‌ آن‌ درجة‌ اعلاي‌ ايمان‌ چيه‌؟ سلمان‌ داره‌ مي‌پرسه‌ كه‌ در درجة‌ دهم‌ از ايمانه‌. و ماحده‌. اينها را بگيد. حدش‌ چيه‌ چه‌ جوريه‌ حتي‌ اعرفه‌. تا اينكه‌ من‌ او را بشناسم‌. قال‌ يا ابا عبد الله‌. حضرت‌ با احترام‌ باهاش‌ صحبت‌ ميكنند. چون‌ كنيه‌ را وقتي‌ امامي‌ كنية‌ طرف‌ را وقتي‌ بگن‌ اين‌ معلومه‌ خيلي‌ براش‌ احترام‌ قائلند. يا ابا عبد الله‌. قلت‌ لبيك‌ يا اخا رسول‌ الله‌. باريك‌ الله‌. ببينيد چه‌ جواب‌ خوبي‌. گفتم‌ بله‌ اي‌ برادر پيغمبر. چون‌ براي‌ امير المؤمنين‌ بهترين‌ صفت‌ اين‌ بودش‌ كه‌ بهش‌ بگن‌ برادر پيغمبر. قال‌ المؤمن‌ الممتحن‌ هو الذي‌ لا يرد من‌ امرنا اليه‌ شي‌ء لا يرد من‌ امرنا اليه‌ شي‌ء. لا يرد من‌ امرنا اليه‌ شي‌ء الا شرح‌ صدره‌ لقبوله‌ و لم‌ يشك‌ و لم‌ يرتد. حالا شما مي‌گيد اين‌ خيلي‌ ساده‌ است‌. ما هم‌ قبول‌ داريم‌. نه‌ خيلي‌ هم‌ ساده‌ نيست‌. ببينيد معناش‌ اينه‌. كه‌ مؤمني‌ كه‌ خدا امتحانش‌ كرده‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ لا يرد من‌ امرنا اليه‌ شي‌ء. هيچي‌ از آن‌ امر ما، امر غالبا مسئلة‌ مربوط‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ و آن‌ ولايت‌ كلية‌ الهيه‌ و آن‌ مسائلي‌ كه‌ دنيا را بايد اينها بگيرند، حكومت‌ واحد جهاني‌ تشكيل‌ بدهند و امر آنها بر مردم‌ برسه‌، بيشتر به‌ اين‌ اطلاق‌ ميشه‌. از امر ما به‌ او چيزي‌ نميرسه‌ الا اينكه‌ خدا شرح‌ صدري‌ بهش‌ داده‌ و او قبول‌ ميكنه‌ و شكي‌ هم‌ حتي‌ توي‌ دلش‌ پيدا نميشه‌. رد هم‌ توي‌ دلش‌ پيدا نميشه‌. اين‌ ارتد الناس‌ بعد النبي‌ الا ثلاث‌. شما فكر نكنيد همه‌اشون‌ مرتد شدند و نجس‌ شدند و اينها نه‌. توي‌ دلشون‌. گفتن‌ آخه‌ علي‌ چرا ايستاده‌ فاطمة‌ زهرا را دارند مي‌زنند. همچين‌ توي‌ دل‌ يك‌ تكاني‌ خوردند. اين‌ را هم‌ حساب‌ كردند. توي‌ دلش‌ هم‌ تكان‌ نبايد بخوره‌. بگه‌ هر چه‌ مولا ميكنه‌ همون‌ درسته‌. هر چه‌ اميرالمؤمنين‌ در قضية‌ جنگ‌ ظاهرا صفينه‌. حضرت‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اول‌ اذان‌ ظهر رسيد به‌ اراضي‌ بابل‌. بابل‌ در عراقه‌ ديگه‌ كه‌ جلوتر از حله‌ است‌. حضرت‌ فرمود كه‌ اينجا پيغمبر و وصي‌ پيغمبر چون‌ اراضي‌ باصطلاح‌ مغضوبه‌ است‌، غضب‌ شده‌، هيچ‌ پيغمبري‌ هيچ‌ وصي‌ پيغمبري‌ آنجا نماز نميخونه‌. حركت‌ كردند. يك‌ عده‌ مقدسها بودند گفتند ما دنبال‌ تو كه‌ آمديم‌ بخاطر نماز آمديم‌. ما نماز اول‌ وقتمون‌ را ول‌ نمي‌كنيم‌ الله‌ اكبر. خوب‌ يك‌ عده‌ آنجا ماندند. يك‌ عده‌ آمدند عقب‌ سر علي‌ بن‌ ابيطالب‌، ديدند خيلي‌ دير شد. نماز عقب‌ افتاد. ببينيد اينجا معلوم‌ ميشه‌ كه‌ كي‌ چيكاره‌ است‌؟ امام‌ شناس‌ يعني‌ چه‌؟ نماز دير شد. وايستادند. يك‌ عده‌ هم‌ دستة‌ دوم‌ بودند. يك‌ عده‌ هم‌ دستة‌ سوم‌. يكنفر عقب‌ سر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ داره‌ مي‌آد. اينم‌ ديد آفتاب‌ غروب‌ كرد علي‌  باز هم‌ ميره‌. شايد ماها هم‌ اگر آنجا باشيم‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را با اين‌ وضعي‌ كه‌ الان‌ دوستش‌ داريم‌. آخه‌ يك‌ وقتي‌ انسان‌ زياد پيش‌ يك‌ كسي‌ بود، آنوقت‌ دوستش‌ نداره‌ كه‌ دورادور دوستش‌ داره‌. شايد ما هم‌ اينجور باشيم‌. ا نماز قضا شد آقا. حتي‌ اگر يك‌ شكي‌ در دلمون‌ افتاد. فرمود. افتاب‌ رفت‌ پائين‌. تاريك‌ شد. علي‌ داره‌ هنوز ميره‌. رسيد به‌ حله‌. همين‌ محل‌ رد الشمس‌. حضرت‌ اشاره‌ كرد خورشيد برگشت‌ نماز عصرشون‌ را خوندند. ولي‌ همه‌ رد كردند. عملا رد كردند علي‌ را. چون‌ اينها نمي‌فهمند. خود علي‌ نشسته‌، نشسته‌ پيغمبر اكرم‌ سرش‌ را گذاشته‌ توي‌ دامن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، اينها براي‌ ما درسه‌ها. خوابيده‌. حضرت‌ خوابيده‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نماز عصر رانخوندند. خورشيد هم‌ داره‌ فرو ميره‌. پيغمبر هم‌ خوابيده‌. نماز روي‌ زانوي‌ منه‌. كجا مي‌خوام‌ برم‌. بعله‌. اينها امتحان‌. توي‌ دلت‌ هم‌ رد نكني‌. چرا حضرت‌ موسي‌ نتونست‌ با خضر راه‌ بره‌؟ هذا فراق‌ بين‌ و بينك‌. براي‌ اينكه‌ اول‌ توي‌ دل‌ رد كرد، بعد هم‌ به‌ زبان‌ آورد. بعد هم‌ ديد حوصله‌اش‌ سر آمد. آخرش‌ در قصة‌ سوم‌ اين‌ كار نشد كه‌. هذا فراق‌ بيني‌ و بينك‌. هيچي‌ جدا شدند. مؤمني‌ كه‌ قلبش‌ را خدا امتحان‌ كرده‌، از علي‌، از خاندان‌ عصمت‌، از حتي‌ فتواي‌ مجتهد، آني‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ با همان‌ شرايطي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌، از اينها هيچي‌ را رد نميكنه‌. يك‌ كليب‌ تسليمي‌ بود در كوفه‌. در آنوقتها خوب‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در مدينه‌ بود. خبر مي‌آوردند كه‌ حضرت‌ صادق‌ اينجوري‌ گفت‌. مي‌گفت‌ چشم‌ قربانش‌ شروع‌ مي‌كرد به‌ كار. اينقدر چشم‌ و قربونش‌ برم‌ و چشم‌ چشم‌ گفته‌ بود كه‌ بهش‌ مي‌گفتند كليب‌ تسليم‌. يعني‌ تسليم‌ هر چي‌ ميگن‌ فوري‌ عمل‌ ميكنه‌. معروف‌ شده‌ بود به‌ كليب‌ تسليم‌. ابن‌ ابي‌ يعفور همينطور. آمده‌ خدمت‌ امام‌ صادق‌ عرض‌ ميكنه‌ آقا اين‌ انار، اين‌ يك‌ دونه‌ انار نصفش‌ كنيد. نصفش‌ را بگيد حروم‌ نصفش‌ را بگيد حلال‌. مثلا بگيد نصفة‌ دست‌ چپي‌ حرام‌ نصفة‌ دست‌ راستي‌ حلال‌. يا بگيد نصفة‌ دست‌ راستي‌ حلال‌، هر چي‌ تو بگي‌، من‌ اصلا توي‌ دلمم‌ هم‌ نمي‌آد، آخه‌ اين‌ نصفه‌ كه‌ با آن‌ نصفه‌ فرق‌ نميكنه‌. چرا نميگم‌. ببينيد در اين‌ قلب‌ بايد امتحان‌ بشه‌. قلب‌ بايد آزمايش‌ بشه‌. توي‌ دلم‌ من‌ خيلي‌ مسائل‌ دارم‌ ولي‌ هيچي‌ نميگم‌. چشم‌. اين‌ چشم‌ فايده‌ نداره‌ چشم‌ ظاهري‌. توي‌ دل‌ بايد انسان‌ در مقابل‌ دستورات‌ اسلام‌ تسليم‌ باشه‌. اما من‌ اين‌ كارها را نمي‌پسندم‌، يعني‌ چي‌؟ من‌ عقيده‌ام‌ اينكه‌ آن‌ حجاب‌ مال‌ آن‌ وقتهايي‌ بود خوب‌ حضرت‌ زهرا مال‌ آن‌ زمانها بودش‌. حالا ديگه‌. ديديد كه‌ يك‌ ملعوني‌ گفته‌ بود كه‌ مثلا اين‌ زنيكة‌ چيني‌ چي‌ بود، اوشين‌، اين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود اين‌ چطور، امام‌ فرمان‌ دادند بايد اين‌ شخص‌ را بكشندش‌ و اگر واقعا گيرش‌ مي‌آوردند بايد مي‌كشندش‌. ما توي‌ زندگيهامون‌ هست‌ يك‌ همچين‌ حرفهايي‌. سليقة‌ من‌ اين‌ است‌ كه‌ فلان‌ كار را بكنم‌، سليقة‌ من‌ فلان‌، زن‌ و بچه‌ام‌ اينطوري‌ راه‌ برن‌، حركاتشون‌ آنجوري‌ باشه‌ كه‌ هيچ‌ تطبيق‌ با دستورات‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ نمي‌كنه‌. اين‌ اصلا مؤمن‌ نيست‌. مؤمن‌ دروغ‌ نگو نيست‌. مؤمن‌ دروغ‌ نميگه‌. مؤمن‌ هيچوقت‌، چرا امام‌ فرمود مؤمن‌ گاهي‌ دروغ‌ ميگه‌، گاهي‌. منتهي‌ وقتي‌ كه‌ دروغ‌ ميگه‌ ديگه‌ مؤمن‌ نيست‌. اين‌ ايمانش‌ مثل‌ كبوتر ميمونه‌، كه‌ گربه‌ را اگر توي‌ اطاق‌ قرار دادي‌ اين‌ كبوتره‌ ميترسه‌ ميره‌ باز مي‌آد. باز ميره‌ باز مي‌آد. اما يك‌ جاي‌ امني‌ درست‌ كني‌ براي‌ كبوتر، كبوتر از جاش‌ تكان‌ نميخوره‌. ايمانت‌ بايد مستقر باشه‌ نه‌ مستودع‌.

 بهرحال‌. از اينجا باشه‌ اعلم‌ يا اباذر انا عبد الله‌. از اينجا حضرت‌ شروع‌ ميكنه‌ خودش‌ را معرفي‌ كردن‌. اگر انشاء الله‌ توفيقي‌ پيدا شد در آينده‌ باز از اين‌ حديث‌ ميخونيم‌. حديث‌ بزرگ‌ مفصل‌ ياست‌ در معرفت‌ امام‌. البته‌ ما تا چراغ‌ را روشن‌ نكنيم‌ نمي‌تونيم‌ لمس‌ كنيم‌، بفهميم‌. ولي‌ خوب‌ وصف‌ العيش‌ نصف‌ العيش‌. خودش‌ خوشمزه‌ است‌. الان‌ من‌ مي‌بينم‌ با اينكه‌ دارم‌ از رو مي‌خونم‌ و قصه‌اي‌ هم‌ بهتون‌ نمي‌گم‌، بحمد الله‌ خيلي‌ سرحال‌ و شارژيد.

 خوب‌ وفات‌ حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليهاست‌. قربان‌ حضرت‌ زينب‌. به‌ خدا قسم‌ معرفتي‌ كه‌ زينب‌ كبري‌ داره‌ اصلا نميشه‌ حساب‌ كرد. نميشه‌ اصلا فكرش‌ را كرد. علائمش‌ معلومه‌، آثارش‌ معلومه‌. من‌ اين‌ جمله‌ را شما همه‌اش‌ هر چي‌ شنيديد بعنوان‌ روضه‌ شنيديد. دلم‌ مي‌خواد خوب‌ دقت‌ كنيد. روضه‌ نمي‌خوام‌ بخونم‌. ببينيد يك‌ زني‌ كه‌ اينهمه‌ مصيبت‌ ديده‌. ماها يك‌ جامون‌ درد ميكنه‌، يك‌ خورده‌اي‌ دوا و درمون‌ و بعد مي‌ريم‌ حرم‌ حضرت‌ رضا، توسل‌ و بعدش‌ ديگه‌ درگير ميشيم‌ با خدا. خدايا تو معلومه‌ به‌ ما نميرسي‌، يعني‌ چه‌، پات‌ چرا درد ميكنه‌، چرا همچين‌ شده‌. ديگه‌ كم‌كم‌ اوقات‌ تلخي‌ با خدا، عوض‌ دعا دعوا مي‌كنيم‌، همين‌. ببينيد. حضرت‌ زينب‌، سه‌ چهار روزه‌ تشنگي‌ كشيده‌، بچه‌ها العطش‌ مي‌گن‌، دو تا فرزندش‌ كوچك‌، اينها رفتند توي‌ ميدان‌ كشته‌ شدند. برادرش‌ تشنه‌ بدنش‌ پاره‌ پاره‌ توي‌ گودي‌ قتلگاه‌ افتاده‌. سر در بدن‌ نداره‌. آمده‌ آنجا نشسته‌. اين‌ جمله‌ را خوب‌ دقت‌ كنيد. ببينيد يك‌ همچين‌ حالتي‌. اين‌ دستش‌ را برده‌ زير بدن‌ سيد الشهدا ميگه‌ خدا، معرفت‌ عجيبه‌ها معرفت‌. خدا ميدونه‌ در يك‌ همچين‌ محلهاي‌ پر از مصيبت‌ انسان‌ محاله‌ كه‌ بتونه‌ تصنعي‌ يك‌ همچين‌ كاري‌ را بكنه‌. چرا تصنع‌ بكنه‌؟ حضرت‌ سجاد مي‌فرمايد انت‌ بحمد الله‌ عالمة‌ غير معلمه‌. تو بحمد الله‌ عالمي‌ هستي‌ كه‌ كسي‌ چيزي‌ بهت‌ تعليم‌ نداده‌. از خدا، علم‌ لدني‌ داري‌. دستش‌ را ميكنه‌ زير بدن‌ سيد الشهدا. ميگه‌ خدايا اين‌ قرباني‌ را از آل‌ محمد قبول‌ فرما. اين‌ شماها فكر مي‌كنيد روضه‌ مي‌خوايم‌ بخونيم‌. نه‌ اين‌ خيلي‌ مهمه‌. اين‌ قليل‌ قرباني‌. بدن‌ امامي‌ كه‌ ماسوي‌ الله‌ تحت‌ فرمانشه‌. آنهم‌ با اين‌ وضع‌ در اينجا افتاده‌. اين‌ در مقابل‌ عظمت‌ پروردگار ميگه‌ اين‌ قليل‌، اين‌ كوچك‌، اين‌ كم‌. اين‌ قرباني‌ كوچك‌ را قبول‌ كن‌. خيلي‌ عجيبه‌. خدا ميدونه‌ توي‌ اين‌ مسائل‌ مصيبتها يك‌ دقتي‌ بكنيم‌ مي‌فهميم‌ چه‌ بوده‌ اين‌ زينب‌ كبري‌. اگر نگيم‌ رديف‌ ائمة‌ اطهار در علم‌ و كمالات‌ و معرفت‌ بوده‌ و در عصمت‌، لااقل‌ بايد بگيم‌ تالي‌ تلو معصوم‌ .يعني‌ دوم‌ بوده‌ ديگه‌. بعد از فاطمة‌ زهرا، زينب‌ كبري‌. يا مثلا در مقابل‌ ابن‌ زياد خوب‌ مي‌دونيد اين‌ همه‌ مصيبت‌ ديدين‌، حالا كربلا را گذرونده‌. آمده‌ در شهر كوفه‌اي‌ كه‌ يك‌ وقتي‌ محل‌ حكومت‌ پدرش‌ بوده‌. زنها آرزو مي‌كشيدند با زينب‌ كبري‌ حرف‌ بزنند. حالا آمده‌ با يك‌ ذلت‌ و خواري‌. كه‌ اين‌ كلمة‌ ذلت‌ را خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ مي‌گفت‌ من‌ نمي‌گم‌ مگر همان‌ محلي‌ كه‌ امام‌ سجاد فرمود. عقاد ذليل‌ في‌ الدمشق‌ كاننّي‌. ما در دمشق‌ بقدري‌ ذليل‌ بوديم‌ كه‌ مثل‌ اينكه‌ از زنگبار اسير گرفته‌ باشند، سياهها را آورده‌ باشند، اينطور ماها را با نظر پست‌ نگاه‌ مي‌كردند. خدا لعنتشون‌ كنه‌. با آن‌ حال‌ وارد شهر كوفه‌ شده‌، همة‌ اينها را گذرونده‌. آمده‌ وارد مجلس‌. چراغها را خاموش‌ كنيد. ديگه‌ اميدوارم‌ من‌ امشب‌ بخاطر مادرش‌، بخاطر عمه‌اش‌ زينب‌ هم‌ كه‌ شده‌، امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نظر لطفي‌ به‌ ما بفرمايد. وارد شده‌ ابن‌ زياد سرزنش‌ ميكنه‌. هر رات‌ سنل‌ الله‌ عليك‌. ديدي‌ زينب‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ با تو چه‌ كرد؟ ميگه‌ ما رأيت‌ من‌ الله‌ الا جميعا. من‌ از خدا هيچي‌ جز خوبي‌ نديدم‌. زينب‌ كبري‌ سلام‌ الله‌ عليها بعد از مراجعت‌ از كربلا آمد مدينه‌. زنها مي‌آمدند دورش‌ مي‌نشستند. بي‌بي‌ جريان‌ شما در كربلا چه‌ بود؟ حضرت‌ هم‌ براي‌ اينها روضه‌ مي‌خوند. مصائب‌ را نقل‌ مي‌كرد. مردم‌ خيلي‌ ناراحت‌ مي‌شدند. آيا پسر دختر پيغمبر را كشتند؟ در ميان‌ گودال‌ قتلگاه‌ بدنش‌ را بدون‌ اينكه‌ دفن‌ بكنند، انداختند؟ سرش‌ را روي‌ نيزه‌ها از اين‌ شهر به‌ آن‌ شهر بردند؟ اينها را از زينب‌ سؤال‌ مي‌كردند. كم‌كم‌ داشت‌ مردم‌ عليه‌ يزيد قيامهايي‌ مي‌كردند. قيامهايي‌ برپا شد، يزيد ديد زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها اگر در مدينه‌ باشد ممكن‌ است‌ مردم‌ آنطرف‌ بشورند. بي‌بي‌ را باز تبعيد كرد. گفت‌ بيارينش‌ در شام‌ زير نظر نگرش‌ داريد كه‌ اين‌ كارها را نكنه‌. زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها را آوردند. در ده‌ كيلومتري‌ شهر دمشق‌ كه‌ عجيعه‌ نام‌ داشت‌ كه‌ امروز بنام‌ سيده‌ زينب‌ معروفه‌ كه‌ خدا قسمتتون‌ كند برويد قبر مطهرش‌ را زيارت‌ كنيم‌. اينجا رسيد. گفت‌ خدايا من‌ ديگه‌ آن‌ خاطراتي‌ كه‌ در شام‌ داشتم‌، فرمود امام‌ سجاد الشام‌ دار الشام‌. آقا پدر شما را در كربلا كشتند. آنجا شما را اسير كردند. شما از شام‌ مي‌ناليد. فرمود سه‌ شبانه‌روز پشت‌ دروازة‌ ساعات‌ ماها را نگه‌ داشتند كه‌ مي‌خوان‌ شهر را چراغاني‌ كنند. اينها را زينب‌ كبري‌ ياد مي‌آره‌. طفل‌ سه‌ ساله‌ يا چهار سالة‌ ابي‌ عبد الله‌ در ميان‌ خرابه‌ كه‌ سر مقدس‌ پدر را در دامنش‌ مي‌گذاشتند. و اشك‌ ريخته‌ تا از دنيا رفته‌، اين‌ منظره‌ را به‌ ياد مي‌آره‌. امام‌ سجاد فرمود ما را در يك‌ خرابه‌اي‌ جاي‌ داده‌ بودند كه‌ روزها از حرارت‌ آفتاب‌، معلومه‌ حتي‌ يك‌ سايبان‌ براي‌ اينها درست‌ نكرده‌ بودند، و شبها از سرما استراحت‌ نداشتيم‌.

 آن‌ شخص‌ ميگه‌ من‌ ديدم‌ امام‌ سجاد از خرابه‌ بيرون‌ آمده‌. مي‌دونستم‌ اگر او را ببيند كتكش‌ مي‌زنند. گفتم‌ آقا كجا مي‌رويد؟ گفت‌ اين‌ زنجيرهايي‌ كه‌ به‌ گردنم‌ هست‌ زخم‌ كرده‌. آفتاب‌ ميتابه‌ اذيتم‌ مي‌كنه‌. من‌ بروم‌ يك‌ گوشه‌اي‌ يك‌ سايه‌اي‌ پيدا كنم‌ بنشينم‌. اينطور خاطره‌ها بنظر زينب‌ مي‌آد. ديگه‌ نمي‌خواد اين‌ شهر را ببينه‌. خدايا حالا ديگه‌ مرگ‌ مرا برسون‌ من‌ ديگه‌ وارد شهر شام‌ نشوم‌. زينب‌ كبري‌ مغرب‌ چهاردهم‌ ماه‌ رجب‌ از دار دنيا رفت‌ و خدا قسمتتون‌ كنه‌ برويد قبر مطهرش‌ را زيارت‌ كنيد. بي‌بي‌ زينب‌ كبري‌، شما همة‌ مصائب‌ را ديديد. اما امروز قبر مطهرتون‌ مزار تمام‌ مردم‌ شيعه‌ است‌. آرزو مي‌كنند بيان‌ چند دقيقه‌اي‌ كنار قبر مطهرت‌ باشند. اما مادرت‌ زهرا. هنوز هم‌ كه‌ هست‌ كسي‌ نمي‌تواند قطعا بگويد كه‌ قبر فاطمة‌ زهرا كجاست‌. خدايا آقامون‌ را برسان‌. الهي‌ آمين‌. امام‌ زمان‌ ما را برسان‌ تا بيايد و قبر مادرش‌ را به‌ ما نشان‌ بدهد. يا بقية‌ الله‌. يا صاحب‌ الزمان‌.

 

۱۵ رجب ۱۴۱۴ – نكات‌ اخلاقی و تربیتی اخلاق‌ خواهران‌ ۴۰

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء‌ و اللعنة‌ الدائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 هدف‌ از تشكيل‌ اين‌ جلسات‌ اين‌ است‌ كه‌ انشاء الله‌ از نظر عقايد، از نظر عقايد و از نظر اعمال‌ و از نظر افكارتون‌ در راهي‌ قرار بگيريد و در صراطي‌ قرار بگيريد كه‌ انشاء الله‌ به‌ امام‌ زمان‌ برسيد. كسي‌ كه‌ به‌ امام‌ زمان‌ برسه‌ به‌ خدا رسيده‌ و بعد به‌ خدا برسيد. نهايتا بايد ما كوششمون‌ در اين‌ باشد كه‌ عقايدمون‌ را درست‌ كنيم‌. عقايد همين‌ كليد عقايدي‌ را كه‌ من‌ به‌ دست‌ شما دادم‌ همة‌ حقايق‌ همانطوري‌ كه‌ هفتة‌ قبل‌ گفتم‌ به‌ اين‌ وسيله‌ باز مي‌شه‌. حقايق‌ قرآن‌، حقايق‌ كلمات‌ معصومين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ باز مي‌شه‌. و اون‌ اعجاز قرآن‌ بود. عقيدتون‌ را بايد محكم‌ كنيد. محكم‌ بودن‌ عقيده‌ يك‌ بخشش‌ از مطالعه‌ و از همين‌ بحثها به‌ وجود مي‌ياد. يك‌ بخشش‌ هم‌ از جنبه‌هاي‌ روحي‌ به‌ دست‌ مي‌ياد. يعني‌ انسان‌ تزكية‌ نفس‌ كه‌ بكنه‌ خود به‌ خود عقايدش‌ محكم‌ مي‌شه‌. يك‌ مثال‌ براتون‌ بزنم‌ مثلا شما فرض‌ كنيد يقين‌ داريد كه‌ در كرة‌ زمين‌ شهري‌ به‌ نام‌ شهر مكه‌ هست‌، اين‌ را يقين‌ داريد نمي‌تونيد منكر بشيد. عقيدة‌ قلبي‌ بر اين‌ موضوع‌ داريد. اما وقتي‌ كه‌ راه‌ مكه‌ را مي‌پيماييد و مي‌ريد تو شهر مكه‌ مي‌بينيد يك‌ جور ديگه‌اي‌ اعتقاد پيدا مي‌كنيد. مي‌گفت‌ كه‌ شنيدن‌ كي‌ بود مانند ديدن‌. انسان‌ عين‌ اليقيني‌ مي‌شه‌. با چشم‌ باز ديگه‌ اگر يك‌ كسي‌ بگه‌ كه‌ بياد توصيف‌ بكنه‌ براي‌ شما شهر مكه‌ را شما مي‌گيد من‌ شهر را ديدم‌ تو نديدي‌، تو نمي‌خواد توصيف‌ كني‌ من‌ بگذار توصيف‌ كنم‌. شماخودتون‌ را مقدم‌ مي‌دونيد بر توصيف‌ تا اون‌ كسي‌ كه‌ شهر مكه‌ را نديده‌. همين‌ طور اگر كسي‌ راه‌ كمالات‌ را بپيمايه‌. راه‌ كمالات‌ را بپيمايه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ برسه‌ به‌ خدا، خدا را جور ديگه‌اي‌ مي‌بينه‌، جور ديگه‌اي‌ مي‌شناسه‌. امام‌ زمان‌ را جور ديگه‌اي‌ مي‌شناسه‌. تا اون‌ كسي‌ كه‌ اين‌ راه‌ را طي‌ نكرده‌ و نرفته‌ و خدا و امام‌ زمان‌ را نشناخته‌ و نديده‌ اين‌ يك‌ جور ديگه‌اي‌ باز توصيف‌ مي‌كنه‌. يعني‌ اونجوري‌ كه‌ او توصيف‌ مي‌كنه‌ اون‌ ولي‌ خدا توصيف‌ مي‌كنه‌. اون‌ كسي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ توصيف‌ مي‌كنه‌ اونجور شخصي‌ كه‌ يقين‌ هم‌ داشته‌ باشه‌ و از تو كتابها فقط‌ يقين‌ پيدا كرده‌ باشه‌ اين‌ نمي‌تونه‌ اونطور توصيف‌ كنه‌. اين‌ در عقايد بايد عقايدتون‌ را فقط‌ از قرآن‌ و روايات‌ بگيريد. هر چي‌ هم‌ روي‌ اين‌ جهت‌ تأكيد مي‌كنم‌ براي‌ همين‌ جهته‌. كه‌ شما قرآن‌ و احاديث‌ را صراط‌ مستقيم‌ بدونيد و از اين‌ طريق‌ استفاده‌ بكنيد. ايني‌ كه‌ شما اگر پيش‌ هر عالمي‌، فيلسوفي‌، متكلمي‌ بريد ممكنه‌ كه‌ اول‌ بنشينه‌ براي‌ شما دلايلي‌ در اثبات‌ وجود خدا ذكر كنه‌ و بعد دلايلي‌ بر اثبات‌ پيغمبر بيان‌ كنه‌ و شايد شما آرامش‌ كاملي‌ پيدا نكنيد به‌ وسيلة‌ اون‌ بيانات‌ و كتابهايي‌ هم‌ حتي‌ در اين‌ موضوع‌ نوشته‌ شده‌ شما كتابهايي‌ كه‌ دربارة‌ اثبات‌ وجود خدا نوشته‌ شده‌ نگاه‌ كنيد همه‌اش‌ از راههاي‌ استدلالات‌ عقلي‌ يا استدلالات‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ نقلي‌ است‌. ولي‌ اين‌ راهي‌ را كه‌ من‌ براي‌ شما تعيين‌ كرده‌ام‌ اين‌ فكر نكنيد كه‌ بحث‌ علمي‌ تنها بود. نه‌. كساني‌ كه‌ مي‌خوان‌ به‌ طرف‌ خدا حركت‌ بكنند بايد حتما و حتما از همين‌ راهي‌ كه‌ يعني‌ راه‌ اعجاز قرآن‌  و بعد از اعجاز قرآن‌ متوجه‌ شدن‌ بخدا و بعد متوجه‌ شدن‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ و متوجه‌ شدن‌ به‌ اين‌ كه‌ قرآن‌ هر چه‌ داره‌ حق‌ است‌ و و مي‌گه‌ روايات‌ هم‌ حق‌ است‌ از اين‌ راه‌ بايد عقايدتون‌ را تكميل‌ كنيد نه‌ از راههاي‌ ديگه‌. از راه‌ فلسفه‌ نبايد عقايدتون‌ را تكميل‌ كنيد.

 يك‌ ممكنه‌ دانشجويي‌ بگه‌ كه‌ من‌ دانشجوي‌ رشتة‌ الهياتم‌. شما از اول‌ تا به‌ آخر اين‌ چند سالة‌ رشتة‌ الهيات‌ را خوب‌ بخونيد اگر كافر نشيد از اين‌ راه‌ متوجه‌ خدا نمي‌شيد. اين‌ را يقين‌ بدونيد و اگر خداي‌ نكرده‌ عقايد باطلي‌ از اين‌ راه‌ پيدا بكنيد كه‌ كافر هم‌ مي‌شيد. چرا؟ به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ راه‌ براي‌ خودش‌ و براي‌ شناختن‌ خودش‌ باز كرده‌ و اون‌ قرآنه‌. راهي‌ را كه‌ خدا تعيين‌ كرده‌ با راهي‌ كه‌ بشر به‌ اصطلاح‌ مي‌خواد براي‌ خدا تعيين‌ كنه‌ فرق‌ مي‌كنه‌. يك‌ وقت‌ هستش‌ مثلا يك‌ كامپيوتري‌ را آوردند و گذاشتند در اختيار شما. خود كسي‌ كه‌ كامپيوتر را ساخته‌ آمده‌ كليدي‌ مي‌ده‌ دستتون‌ و مي‌گه‌ با اين‌ كليد بازش‌ كنيد. شما مي‌گيد نه‌ به‌ كليد تو احتياج‌ نداريم‌ خودمون‌ فكر مي‌كنيم‌ از يك‌ راهي‌ بازش‌ مي‌كنيم‌. اين‌ يا راه‌ دور مي‌شه‌ و فايده‌اي‌ نداره‌ يا اين‌ كه‌ انسان‌ كامپيوتر را  هم‌ خراب‌ مي‌كنه‌ و نمي‌تونه‌ بازش‌ بكنه‌. خداي‌ تعالي‌ كه‌ خالق‌ ماست‌  و مي‌خواد ما را راهنمايي‌ كنه‌ قرآن‌ را فرستاده‌، قرآن‌ را و كليد معرفت‌ را به‌ دست‌ ما داده‌.ذالك‌ الكتاب‌ لا ريب‌ فيه‌ هدي‌ اللمتقين‌. اين‌ كتاب‌ كه‌ شكي‌ درش‌ نيست‌ اين‌ هدايت‌ است‌ از براي‌ متقين‌. كليد هدايت‌ اين‌ قرآنه‌. و شما الان‌ از اين‌ طريقه‌ كه‌ وارد شديد. حالا ممكنه‌ شما بگيد ما هر بحث‌ عقايدي‌ كه‌ رفتيم‌ يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ ما در پاي‌ منبرها كه‌ نشستيم‌ اينجوري‌ وارده‌ براي‌ اعتقادات‌ نمي‌شن‌، بله‌ من‌ هم‌ قبول‌ دارم‌ نمي‌شن‌. ما الان‌ در ايران‌ شايد دهها خدمت‌ شما عرض‌ شود جلسات‌ عقايد برگزار مي‌شه‌ ولي‌ از اين‌ راه‌ وارد نمي‌شن‌. حالا چرا شماها وارد مي‌شيد؟ شماها يك‌ افرادي‌ هستيد كه‌ مي‌خواييد يك‌ كاري‌ بالاتر از اونچه‌ كه‌ مردم‌ مي‌كنند بكنيد و اون‌ اين‌ است‌ كه‌ مي‌خواييد انشاء الله‌ راه‌ تزكية‌ نفس‌ كه‌ خدا در همين‌ قرآن‌ با تأكيد اصرار كرده‌ و همة‌ مردم‌ اون‌ را ولش‌ كردند شما مي‌خواييد انتخابش‌ كنيد. بنابر اين‌ شما بايد از راه‌ راستش‌ بريد از صراط‌ مستقيمش‌ حركت‌ كنيد. و اين‌ صراط‌ مستقيمه‌ و اين‌ كليدي‌ است‌ كه‌ به‌ شما داده‌ مي‌شه‌. اين‌ در عقايدتون‌ كه‌ من‌ راجع‌ به‌ عقايدتون‌ از اين‌ راه‌ وارد شدم‌ و انشاء الله‌ هر هفته‌ يك‌ قسمتي‌ از عقايد را از با همين‌ كليد باز مي‌كنيم‌ و در دستتون‌ مي‌ديم‌.

 اما فلسفه‌ اينطور نيست‌. فلسفه‌ را من‌ براتون‌ شرح‌ دادم‌ كه‌ شناخت‌ حقايق‌ اشياء از راهه‌ افكار بشري‌. كه‌ يكي‌ از اون‌ اشياء هم‌ خداست‌. خدا را انسان‌ مي‌خواد بشناسه‌ با فكر بشر نمي‌تونه‌ بشناسه‌. عينا كه‌ همين‌ مثل‌ فردي‌ است‌ كه‌ مي‌ياد مي‌گه‌ من‌ كامپيوتري‌ را كه‌ را تو خلق‌ كردي‌، تو ساختي‌ من‌ خودم‌ كليدش‌ را پيدا مي‌كنم‌. و ازش‌ استفاده‌ مي‌كنم‌. افكار بشري‌ اين‌ طوريه‌ ولي‌ خداي‌ تعالي‌ خودش‌ براي‌ عقايدي‌ كه‌ شما بايد نسبت‌ به‌ او داشته‌ باشيد كليدي‌ تهيه‌ كرده‌ و اون‌ قرآنه‌. در اعمالتون‌ هم‌ همينطور. اعمال‌ هم‌ بايد صد در صد در صراط‌ مستقيم‌ باشه‌. كساني‌ كه‌ از اين‌ راه‌ به‌ عقايد وارد نشن‌ از صراط‌ مستقيم‌ اعمالشون‌ سرچشمه‌ نگيره‌ اينها مثل‌ كساني‌ مي‌موند كه‌ بي‌ جهت‌ معطلند. هيچ‌ جايي‌ نمي‌رسند. اونچه‌ كه‌ مربوط‌ به‌ شما خانمهاست‌ در اعمال‌ خوب‌ يك‌ اعمال‌ مشتركي‌ بين‌ زنها و مردها هست‌ كه‌ مشتركه‌. همه‌ بايد نماز بخونند همه‌ بايد روزه‌ بگيرند، همه‌ مستطيعين‌ بايد حج‌ برن‌. خمس‌ بدن‌، زن‌ و مرد فرقي‌ نداره‌. بر هر مكلفي‌ واجبه‌ كه‌ روز اول‌ تكليفش‌ اگر قبل‌ از ظهر مكلف‌ مي‌شه‌ نماز ظهر و عصرش‌ را واجبه‌ كه‌ بخونه‌. همين‌ طوري‌ كه‌ نمازش‌ را واجبه‌ بخونه‌ اگر قبل‌ از ظهر مكلف‌ شد روزة‌ اون‌ روزش‌ را اگر چيزي‌ نخورده‌ بايد بگيره‌. بايد سال‌ براي‌ خودش‌ همان‌ روز تعيين‌ كنه‌. سال‌ خمسي‌. يعني‌ همين‌ قبل‌ از ظهر. البته‌ حالا لازم‌ نيستش‌ قبل‌ از ظهر چون‌ در همين‌ تعيين‌ سال‌ قبل‌ از ظهر لازم‌ نيست‌ همان‌ روز را بايد روز اول‌ سالش‌ قرار بده‌. ايني‌ كه‌ مي‌بينيد مي‌گيم‌ چه‌ روزي‌، روز اول‌ سالت‌ باشه‌  اين‌ مال‌ اينه‌ كه‌ روز اول‌ تكليفش‌ معلوم‌ نيست‌ و لذا همين‌ طوري‌ تعيين‌ مي‌كنند. والا اگر روز اول‌ تكليف‌ روشن‌ باشه‌ بايد همان‌ روز، روز سالش‌ باشه‌. نگه‌ كه‌ من‌ چيزي‌ ندارم‌. نداشته‌ باش‌. تو بايد هر سال‌ روز اول‌ سال‌ مراجعه‌ به‌ زندگيت‌ بكني‌ هر چي‌ كه‌ بهت‌ هديه‌ دادن‌ ازش‌ استفاده‌ نكردي‌ اينها را خمس‌ بدي‌. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ برادرم‌ آمده‌ يك‌ خودكار يك‌ خودنويس‌ به‌ من‌ هديه‌ داده‌. خيلي‌ خوب‌، اين‌ يك‌ پنجمش‌ تو ازش‌ استفاده‌ نكردي‌. يك‌ وقت‌ هست‌ استفاده‌ مي‌كني‌ اين‌ هيچ‌. ولي‌ اگر كنار گذاشتي‌ اين‌ يك‌ پنجمش‌ مال‌ تو نيست‌. تمام‌ البته‌ خوب‌ اين‌ را انسان‌ بخواد بشكنه‌ اين‌ همش‌ از بين‌ مي‌ره‌. در اين‌ جور شركتها كه‌ يك‌ وقت‌ شريكي‌ انسان‌ داره‌ كه‌ ايجوري‌ اين‌ را يا مي‌فروشدش‌ به‌ طرف‌ مي‌گه‌ آقا اين‌ ده‌ تومن‌ قيمتشه‌ تو خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ هشت‌ تومن‌ به‌ من‌ بده‌ مال‌ تو. يك‌ دو تومن‌ به‌ او مي‌دي‌ مي‌گه‌ مال‌ من‌. اين‌ قائده‌اش‌. يك‌ خودكار، يك‌ ده‌ تومني‌ اين‌ بايد حساب‌ بشه‌. دقيق‌ باشيد. نگيد ما مي‌خواييم‌ سير الله‌ بكنيم‌. ولي‌ نه‌ زمين‌ قصبي‌ توي‌ مال‌ قصبي‌، اينها قصبه‌ يعني‌ اگر شما فرشتون‌ بهش‌ خمس‌ تعلق‌ گرفته‌ شده‌ باشه‌ شما هيچ‌ جاش‌ نمي‌تونيد نماز بخونيد. اصلا نمازتون‌ باطله‌. البته‌ شرايطي‌ داره‌. من‌ پولي‌ ندارم‌ خمس‌ بدم‌ هر چه‌ هست‌ مال‌ شوهره‌. خوب‌ شما نداريد بيايد دفترت‌ را بردار بنويس‌ اينجا كنارش‌ مي‌نوسند آقا اين‌ چيزي‌ نداره‌. خوب‌ كسي‌ كه‌ به‌ زور از شما نمي‌خواد چيزي‌ بگيره‌. كوشش‌ بكنيد كه‌ به‌ اين‌ مسائل‌ دقت‌ بكنيد. راه‌ خدا هم‌ آسانه‌ هم‌ مشكله‌.

 در خانتون‌ اينها تقريبا حالا يك‌ صورت‌ ديگه‌اي‌ داره‌ من‌ اين‌ احكام‌ را مي‌گم‌. چون‌ سابقا ممكن‌ بود كه‌ بعضي‌ از احكامي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ شماهاست‌ من‌ ارجاعتون‌ بدم‌ به‌ مرجع‌ تقليدتون‌. ولي‌ الان‌ وظيفه‌ احساس‌ مي‌كنم‌ كه‌ دقيقا بهتون‌ بگم‌ كه‌ چكار بكنيد، چكار نكنيد. اونچه‌ كه‌ وظيفتونه‌ بگم‌ كه‌ انجام‌ بديد يا ترك‌ كنيد. بر همة‌ شماها لازمه‌ كه‌ مجسمه‌ تو خونه‌ هاتون‌ نگه‌ نداريد. مجسمه‌ را هر مجسمه‌اي‌، ولو اين‌ كه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود مجسمه‌هاي‌ تزئيني‌. اين‌ توي‌ خونه‌ها نبايد باشه‌. اگر چيز قيمتي‌ مثل‌ نقره‌ يا طلا، اين‌ طلاش‌ را بشكنيد يا نقره‌اش‌ را بفروشيد. ظرف‌ طلا و نقره‌ چه‌ از جهازيه‌ تون‌ باقي‌ مانده‌ باشه‌، چه‌ كسي‌ بهتون‌ هديه‌ داده‌ باشه‌ نگه‌ داشتنش‌ حرامه‌، بشكنيدش‌ نقره‌اش‌ را بفروشيد. نمي‌تونيد ظرف‌ طلا يا نقره‌ را بفروشيد تصرف‌ نمي‌تونيد بكنيد. آرايش‌ زن‌ براي‌ غير شوهر حق‌ نداره‌ بكنه‌. حق‌ نداره‌ بكنه‌. اينها را كه‌ مي‌گم‌ مثل‌ حكمه‌ها يادتون‌ باشه‌ هر كدامتون‌ غير از اين‌ بكنيد بدانيد از راه‌ خارجيد مثل‌ غافله‌اي‌ كه‌ دارن‌ مي‌رن‌ به‌ طرف‌ يك‌ شهري‌ اونهايي‌ كه‌ تو دره‌ افتادند و حاضر هم‌ نيستند دستشون‌  را به‌ كسي‌ بدن‌ بيان‌ بالا اينها را ولش‌ كنند. باشد كه‌ تا بميرد در عين‌ خودپرستي‌. آرايش‌ مطلقا مگر يك‌ آرايشهايي‌ هست‌ كه‌ زنها مي‌كنند خوب‌ آثارش‌ مي‌مونه‌. آثارش‌، براي‌ شوهر مي‌كنند ولي‌ خوب‌ طبعا مي‌مونه‌ اونها را نمي‌گم‌. ولي‌ اگر شما بخواهيد بريد مجلس‌ عروسي‌ آرايش‌ كرديد براي‌ عروسي‌ كار درستي‌ نكرديد، لذا منحرفيد. اگر تزئناتي‌ كرديد از نظر لباس‌ يا هر چه‌ شما غير از ساير زنها هستيد. كه‌ يك‌ خانمي‌ كنارتون‌ نشسته‌ بود او لباسش‌ پست‌تر از شما بود و او حزني‌ در دلش‌ پيدا شد شما از راهتون‌ عقب‌ افتاديد. حالا تا چه‌ برسه‌ كه‌ انسان‌ خودش‌ را نشان‌ هم‌ بدم‌. من‌ يك‌ آقايي‌ را ديدم‌ اون‌ رو لب‌ بالاش‌ يك‌ خرده‌ بالا ايستاده‌ بود گفت‌ چرا ايشان‌ اينجوريه‌؟اين‌ دندان‌ طلا سابق‌ داشته‌ مي‌خواسته‌ دندان‌ طلاش‌ را نشون‌ بده‌ هي‌ لبش‌ را بالا مي‌گرفته‌ حالا عادت‌ شده‌ براش‌. حالا كه‌ دندان‌ عاريه‌ داره‌ باز هم‌ لبش‌ بالاست‌. بعضي‌ از اين‌ هم‌ پستترند. حساب‌ اين‌ را نمي‌كنند كه‌ ممكنه‌ يك‌ نفر از همين‌ همسفريها لااقل‌ كه‌ اولياء خدا هستند اين‌ در خودش‌ ببينه‌ كه‌ شما خودت‌ را بر او ترجيح‌ مي‌دي‌ بخاطر، كه‌ او البته‌ اگر ولي‌ خدا باشه‌ اعتنا به‌ اين‌ حرفها نداره‌. اما حالا يك‌ آدم‌ ضعيفي‌ باشه‌ دلش‌ محزون‌ بشه‌ كه‌ چرا او داره‌ و من‌ ندارم‌. خوب‌ دقت‌ كنيد اينها را. ما اينجا مجلس‌ روضه‌ تشكيل‌ نداديم‌ كه‌ شماها با اين‌ زحمت‌ كه‌ من‌ مي‌دونم‌ چقدر زحمت‌ مي‌كشيد تا مي‌رسيد اينجا. و بخواييد بنشينيد من‌ الان‌ خدا مي‌دونه‌ الان‌ كه‌ مي‌بينيد سرفه‌ مي‌كنم‌ براي‌ اينه‌ كه‌ خسته‌ هستم‌. لذا كسالت‌ و سرماخوردگي‌ و چيزي‌ ندارم‌. حالا يك‌ درس‌ پر زحمت‌ پر فشاري‌ دادم‌ درس‌ فقه‌ تازه‌ اون‌ هم‌ براي‌ شماها دارم‌ زحمت‌ مي‌كشم‌. و خوب‌ شب‌ نيمة‌ ماه‌ رجب‌ بوده‌ دلم‌ مي‌خواسته‌ صبح‌ روزدتر پاشم‌. و در عين‌ حال‌ اومدم‌ براتون‌ صحبت‌ مي‌كنم‌ نمي‌خوام‌ روضه‌ بخونم‌ براتون‌ يا مثلا فكر اين‌ را بكنم‌ كه‌ مردم‌ خوششون‌ بياد يا بدشون‌ بياد شايد اونقدري‌ كه‌ بعضيها بدشون‌ مي‌ياد شماها هم‌، هم‌ شماها با زحمت‌ اين‌ جا جمع‌ مي‌شيد هم‌ من‌ با زحمت‌ اينجا. زحمت‌ دوست‌ به‌ قول‌ يكي‌، راحته‌ اگر براي‌ خدا باشه‌ هم‌ براي‌ شما راحته‌ هم‌ براي‌ من‌. اما گوش‌ بديد حالا كه‌ ما قدم‌ در راه‌ خدا داريم‌ برمي‌داريم‌. اينقدر مزاحمت‌ ايجاد نكنيد. شما نمي‌دونيد چقدر براي‌ من‌ زحمت‌ داره‌ كه‌ يكي‌ از راه‌ پرت‌ بشه‌ به‌ پايين‌. تزئناتي‌ كه‌ خانمها براي‌ غير شوهر بكنند اين‌ درست‌ نيست‌. اون‌ هفته‌ عرض‌ كردم‌ خدمت‌ خانمها، يك‌ خانمي‌ گريه‌ مي‌كرد تو تلفن‌، باز هم‌ وجدان‌ داشت‌ بعضي‌ از زنها كه‌ اصلا وجدان‌ ندارند. باز هم‌ وجدان‌ داشت‌ ما خوشحال‌ بودم‌ البته‌ جزء خانمهايي‌ كه‌ در راه‌ باشند نبود. همينطوري‌ مسئله‌اي‌ سؤال‌ مي‌كرد. مي‌گفت‌ كه‌ من‌ دستبند و گردنبند و اينها داشتم‌ نشسته‌ بودم‌ پهلوي‌ يك‌ نفري‌ و يك‌ از خانمها و از قيمت‌ گردنبندم‌ و از خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ عيار طلاش‌ و از ساختش‌ كه‌ در كدوم‌ مملكت‌ ساخته‌ شده‌ صحبت‌ مي‌كردم‌ و امثال‌ اينها صحبت‌ مي‌كردم‌ كه‌ حالا من‌ خصوصياتش‌ يادم‌ نيست‌. ديدم‌ اين‌ خانمي‌ كه‌ پهلوم‌ نشسته‌ بود يك‌ آهي‌ كشيد. به‌ روي‌ خودش‌ نمي‌خواست‌ بياره‌ ولي‌ خوب‌ حتي‌ شك‌ دارم‌ گفت‌ كه‌ توي‌ چشمش‌ هم‌ يك‌ ذره‌ اشكي‌ دويد. حالا مي‌گه‌ من‌ چكار كنم‌؟ دل‌ او بالاخره‌ شكست‌ كه‌ چرا او نداره‌؟ گفت‌ چكار كنم‌؟ گفتم‌ همة‌ اون‌ طلاها را برو به‌ اون‌ هديه‌ بده‌ شايد خدا ازت‌ راضي‌ بشه‌. حالا البته‌ اين‌ راه‌ نيست‌ها به‌ او من‌ گفتم‌. استاد من‌ به‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌ در شبانه‌ روز دل‌ هيچ‌ كس‌ را محزون‌ نكن‌ و لااقل‌ روزي‌ پنج‌ نفر را خوشحال‌ كن‌. شماها خيال‌ مي‌كنيد كه‌ زندگي‌ همينطوره‌. شما گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ لباستون‌ يك‌ جوري‌ لباس‌ مي‌پوشيد اينهايي‌ كه‌ مانتو و شلوار و خدمت‌ شما عرض‌ شود صورت‌ هم‌ يك‌ خرده‌ بيشتر گرفته‌ شده‌ باشه‌ ممكنه‌ اشكال‌ بگيم‌ نداره‌ شرعا ولي‌ اگر اين‌ لباس‌ يك‌ نفر را به‌ گناه‌ انداخت‌ با چشم‌ شهوت‌ به‌ اين‌ خانم‌ نگاه‌ كرد كه‌ حجم‌ بدنش‌ معلومه‌ او را چون‌ شما به‌ گناه‌ انداختيد خدا شما را هم‌ از خودش‌ دور مي‌كنه‌.

 مي‌گه‌ تو بندة‌ من‌ را به‌ گناه‌ انداختي‌، تو بندة‌ من‌ را به‌ طرف‌ جهنم‌ هل‌ دادي‌. از اين‌ جهت‌ ما مي‌گيم‌ كه‌ يك‌ خرده‌ مواظب‌ لباستون‌، چادرتون‌، حتي‌ من‌ به‌ مردها در روز نمي‌دونم‌ تولد حضرت‌ جواد بود يا تولد حضرت‌ امير گفتم‌ كه‌ لباسهاتون‌ را بلندتر بكنيد. انسان‌ يك‌ مقدار  بايد اين‌ جهات‌ را دقيقتر باشه‌. اينهايي‌ كه‌ من‌ دارم‌ مي‌گم‌ استاتيد به‌ من‌ گفتند من‌ از خودم‌ كه‌ نمي‌گم‌. بعضيهاش‌ را دستور مي‌رسه‌ از ناحياية‌ الهامات‌ و خاندان‌ عصمت‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. بعضيهاش‌ هم‌ تو آيات‌ و روايات‌ هست‌. نكنيد ترديد. چه‌ من‌ به‌ شما بگم‌ كه‌ ترديد، چه‌ نگم‌. مواظب‌ باشيد تو مجالس‌، چه‌ اشكالي‌ داره‌ تو مجالس‌ عروسي‌ زن‌ مثل‌ مردها بره‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود خودش‌ را آرايش‌ نكن‌. بده‌، بد اوني‌ است‌ كه‌ خدا نپسنده‌. ساده‌ بريد. اگر تو بنا بود زيبا باشي‌ خدا زيبا خلقت‌ مي‌كرد. به‌ زور كه‌ نمي‌شه‌ خودت‌ را زيبا كني‌. اگر زيبا هم‌ هستي‌ كه‌ چكار داري‌ كه‌ تو به‌ اصطلاح‌ خودت‌ را آرايش‌ كني‌. جوراب‌ اگر طوري‌ باشه‌ كه‌ حجم‌ پا را نشان‌ بده‌، من‌ بعضي‌ از خانمها را مي‌بينم‌ آمدن‌ به‌ من‌ مي‌گن‌ كه‌ ما مي‌خواييم‌ تزكية‌ نفس‌ كنيم‌ وچه‌ بكنيم‌ از اين‌ شلوارهاي‌ لي‌ پوشيده‌اند و يا مثلا جوراب‌ فقط‌ پاشونه‌ و يا مثلا پر حرف‌، با مرد نامحرم‌ زياد حرف‌ مي‌زنند. اينها همش‌ كارهاي‌ درستي‌ نيست‌. اصلا قدم‌ اول‌ را نمي‌تونيد برداريد. بعضي‌ هم‌ كه‌ مي‌بينم‌ باطنشون‌ پاكه‌ بهشون‌ مي‌گم‌ همان‌ اول‌. مردي‌ آمده‌ بود ريشش‌ را تراشيده‌ بود، پيش‌ من‌ يك‌ سيگار هم‌ مي‌كشيد. من‌ مي‌خوام‌ تزكيه‌ بكنم‌. گفتم‌ اول‌ اين‌ دو كار را بگذار پايين‌ بعد بنشينيم‌ صحبت‌ كنيم‌. منتظر. در باطنش‌ ديدم‌ كه‌ مرد پاكي‌ است‌ حالا دو تا آلودگي‌ داره‌. لذا توي‌ شايد چند صد نفر از دوستاني‌ كه‌ با من‌ همراه‌ هستند زن‌ و مرد يك‌ نفر سيگاري‌ نداريم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود مردهاشون‌ ريش‌ تراشيده‌ نداريم‌. يك‌ نفر من‌ نمي‌تونم‌ بهتون‌ بعضي‌ از مسائل‌ را خيلي‌ فشار، شما خانمها مخصوصا بخاطر اين‌ كه‌ خوب‌ شوهر هاتون‌ هم‌ دخالت‌ در كارهاتون‌ دارند. والا خيلي‌ دقت‌ كنيد. در لباس‌ پوشيدن‌. شما خيال‌ كردي‌ حضرت‌ زهرا براي‌ اون‌ فقيري‌ كه‌ شب‌ زفاف‌ بهش‌ گفت‌ كه‌ من‌ فقيرم‌ لباس‌ نواش‌ را داد. او بد و خوب‌ سرش‌ نمي‌شد نستجيب‌ بالله‌ كه‌ بگه‌ كه‌ من‌ بده‌ كه‌ لباس‌ نو نداشته‌ باشم‌ شب‌ عروسي‌. شما لابد مي‌گيد اونها فقير بودند اونها همان‌ بود شأنشون‌. اگر اين‌ كلمه‌ را بگيد كافريد. توهينه‌ به‌ حضرت‌ زهرا. نخير داشتند بهترينش‌ را هم‌ داشتند. از بهشت‌ براشون‌ مي‌آمد. اگر حضرت‌ زهرا اراده‌ مي‌كرد. سر تا پاش‌ را خداي‌ تعالي‌ پر از جواهرات‌ مي‌كرد. بهترين‌ لباسها را در اختيارش‌ مي‌گذاشت‌. منتهي‌ همين‌ فكرها را مي‌كنند نه‌ اين‌ كه‌ نداشته‌ باشند. فكر مي‌كنند همه‌ كه‌ نمي‌تونند اينجوري‌ لباس‌ بپوشند. حضرت‌ امير مي‌فرمايد من‌ نان‌ جو مي‌خورم‌ براي‌ اين‌ كه‌ مبادا يك‌ نفر در تمام‌ اين‌ حكومت‌ اسلامي‌ در بين‌ مسلمانها پيدا بشه‌ كه‌ پول‌ نداشته‌ باشه‌ كه‌ گندم‌ بخره‌ و نان‌ گندم‌ نتونه‌ بخوره‌ و بگه‌ كاش‌ من‌ جاي‌ علي‌ بودم‌. من‌ هم‌ نان‌ گندم‌ مي‌خوردم‌. به‌ اين‌ احتمال‌. در يك‌ خطبه‌ مي‌فرمايد شما فكر مي‌كنيد من‌ نمي‌تونم‌ غذاي‌ خوب‌ بخورم‌؟ من‌ نمي‌تونم‌ زندگي‌ خوبي‌ داشته‌ باشم‌؟ شماها زندگي‌ خوبي‌ داشته‌ باشيد، غذاي‌ خوبي‌ بخوريد. هيچ‌ كس‌ نگفته‌ باشه‌ كه‌ قل‌ حرمت‌ زينت‌ اخرج‌ لعباده‌ و طيبات‌ من‌ زينت‌ و خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ غذاي‌ خوب‌ خدمتون‌ عرض‌ شود بندگان‌ خداست‌. منتهي‌ در جاي‌ خودش‌. شما شب‌ كه‌ شوهرت‌ مي‌ياد بهترين‌ جواهراتت‌ را بپوش‌. بهترين‌ لباسهات‌ را بپوش‌. بهترين‌ غذاها را هم‌ براش‌ تهيه‌ بكن‌. اقوامتون‌ هم‌ مي‌يان‌ همينطور. مسئله‌اي‌ نداره‌. افرادي‌ كه‌ بالاتر از شما هستند شما مي‌تونيد در مقابلشون‌، كه‌ غبطه‌ به‌ شما نخورند خلاصه‌. همه‌ جور داشته‌ باشيد. اما تو مجلس‌ روضه‌ اومدي‌ با اين‌ همه‌ جواهرات‌ اينها را بگذار كنار. اينها را بگذار خونه‌ بيا. تو مجلس‌ روضه‌ آمدي‌ خودت‌ را آرايش‌ كردي‌. چرا؟ تو مجلس‌ عروسي‌ رفتي‌ تو از عروس‌. بعضي‌ از خانمها اينجوري‌ كه‌ حالا الحمد الله‌ ما نه‌ خودمون‌ ديديم‌ نه‌ اطرافمون‌ يك‌ همچين‌ مسائلي‌ هست‌. خدا را شكر يكي‌ از الطاف‌ الهي‌ است‌. نقل‌ مي‌كنند كه‌ بعضي‌ از خانمها خيلي‌ از عروس‌ هم‌ بهتر لباس‌ مي‌پوشند. تو عروسي‌. اينها مال‌ شماها نيست‌. يعني‌ براي‌ شماها از حرامترين‌ حرامها اينهاست‌. شماها اگر توي‌ خانه‌ مخفي‌ مشروب‌ هم‌ بخوريد، مشروب‌ بخوريد بيافتيد مست‌، گناهش‌ اونقدر نيست‌ كه‌ دل‌ يك‌ (قطع‌ نوار) ناراحت‌ كنيد. دقت‌ كرديد.

 بنابر اين‌ اگر مي‌خواهيد توي‌ راه‌ راست‌ قرار بگيريد توي‌ راه‌ راست‌ باشيد. تزئيناتتون‌ را كنترل‌ كنيد. اوني‌ كه‌ تو مي‌خواي‌ اين‌ همه‌ طلا، خدا مي‌دونه‌ خانمها بهتون‌ بگم‌ انشاء الله‌ اين‌ روش‌ را انتخاب‌ كنيد هم‌ براي‌ خودتون‌، هم‌ براي‌ دخترهاتون‌ ارزش‌ زن‌ وقتي‌ است‌ كه‌ خودش‌ بيارزه‌ نه‌ مهرش‌ سنگين‌ باشه‌. پدر و مادر نادان‌ فكر مي‌كنند اگر مهر دخترشون‌ را سنگين‌ گرفتند ارزش‌ دخترشون‌، نه‌ تو اين‌ را به‌ اضافة‌ اين‌ تازه‌ تحويل‌ داماد دادي‌. يعني‌ دخترت‌ را به‌ اضافة‌ ده‌ ميليون‌ تومن‌ تازه‌ شده‌ يك‌ دختر معمولي‌ اون‌ هم‌ حالا بله‌ بپذيرفتيم‌. ارزش‌ زن‌ به‌ اوني‌ است‌ كه‌ خدا گفته‌، النساء ريحانه‌. مثل‌ گل‌ هستند بايد خودشون‌ ببويند نه‌ كه‌ عطار بگويد. حالا مي‌گيد چه‌ جوري‌؟ به‌ خدا قسم‌ سعادت‌، سعادت‌ دخترتون‌، سعادت‌ خودتون‌ به‌ زيبايي‌ نيست‌، به‌ لباس‌ نيست‌ به‌ طلا و آلات‌ نيست‌. به‌ جهازيه‌اي‌ كه‌ زياد بهش‌ بديد نيست‌. همة‌ اينها تجربه‌ داريم‌ كه‌ ماية‌ بدبختي‌ هم‌ گاهي‌ شده‌. فقط‌ به‌ عفت‌ و ايمانشه‌. عفت‌ داشته‌ باشه‌، ايمان‌ داشته‌ باشه‌، پاك‌ باشه‌. پس‌ اين‌ كه‌ من‌، من‌ اخيرا مخصوصا بخاطر يك‌ فتوا و نظريه‌اي‌ كه‌ خودم‌ دارم‌ كه‌ بايد مرجع‌ تقليد تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشه‌ و ساير مراجع‌ اكثرا مي‌گن‌ كه‌ لازم‌ نيست‌. و خدا رحمت‌ كنه‌ خدا مرحوم‌ آيت‌ الله‌ العظمي‌ گلپايگاني‌ را كه‌ ايشان‌ من‌ در قم‌ كه‌ بودم‌ ديدم‌ كه‌ ايشان‌ تزكية‌ نفس‌ مي‌كرد و تزكية‌ نفس‌ كرده‌ بود، لذا شما هر كس‌ كه‌ سؤال‌ از من‌ مي‌كرديد مي‌گفتم‌ كه‌ از آيت‌ الله‌ گلپايگاني‌ تقليد كنيد. حتي‌ يك‌ نفر آمد اينجا يك‌ روزي‌ به‌ من‌ گفت‌ كه‌ من‌ از هيچ‌ كس‌ تقليد نمي‌كنم‌ جز شما. مهندسي‌ بود. گفتم‌ كه‌ يك‌ مسئله‌ را فقط‌ از من‌ تقليد كن‌ بقيه‌اش‌ ديگه‌ حالا، گفت‌ چيه‌؟ گفتم‌ اين‌ را دستور بهت‌ مي‌دم‌ اين‌ رسالة‌ آيت‌ الله‌ گلپايگاني‌ را بگير عمل‌ كن‌. ولي‌ الان‌ من‌ يك‌ وظيفة‌ ديگه‌اي‌ در خودم‌ احساس‌ مي‌كنم‌. لذا شب‌ و روز هم‌ مشغول‌ كارم‌ مي‌تونيد سؤال‌ كنيد از حاج‌ خانم‌. ببينيد من‌ شبها گاهي‌ تا ساعت‌ يازده‌ بيشتر من‌ مشغول‌ مطالعه‌ هستم‌. فكر نمي‌كردم‌ آيت‌ الله‌ گلپايگاني‌ يعني‌ راضي‌ هم‌ نبوديم‌ به‌ اين‌ زودي‌ از دار دنيا بره‌. و حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدا هم‌ يك‌ اشاراتي‌ داشتند كه‌ من‌ يك‌ وظيفة‌ بيشتري‌ احساس‌ مي‌كنم‌. حالا نمي‌خوام‌ چون‌ مربوط‌ به‌ من‌ مي‌شه‌، خوابها و مشاهدات‌ و چيزهايي‌ كه‌، برخوردهايي‌ كه‌ داتشم‌ با حضرت‌ بقية‌ الله‌ براتون‌ بگم‌، من‌ هيچ‌ وقت‌ از خودم‌ چيزي‌ كه‌ من‌ را بخواد، چون‌ خيلي‌ من‌ كوچكم‌، خيلي‌ من‌ بي‌ ارزشم‌ اينجوري‌ نيستش‌ كه‌، حالا گفت‌ كه‌ خواجه‌ آن‌ است‌ كه‌ باشد غم‌ خدمتكارش‌. حالا لطفي‌ دارند حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدا كه‌ با همة‌ بديهاي‌ من‌، با همة‌ زشتيهاي‌ من‌ در عين‌ حال‌ بزرگواري‌ مي‌كنند. حالا وظيفه‌اي‌ است‌ لذا من‌ نسبت‌ به‌ شماها، شماهايي‌ كه‌ آمديد پيش‌ من‌. شايد بعضي‌هاتون‌ چند هفته‌ خواهش‌، تمنا، و بعد هم‌ تعهد كه‌ هرچي‌ تو بگي‌ من‌ گوش‌ ميكنم‌، من‌ مجبورم‌ كه‌ وظايفم‌ را نسبت‌ به‌ شماها انجام‌ بدهم‌. شما هم‌ هركدومتون‌ كه‌ نخواستيد اين‌ راه‌ را، التماس‌ دعا. ولي‌ بدونيد حالا كه‌ وارد شديد اگر بخواهيد خداي‌ نكرده‌ عقب‌ بزنيد، در دنيا و آخرت‌ بدبخت‌ ميشيد. نميگم‌ عقب‌ بزنيد، از راه‌ خدا يعني‌ كسي‌ كه‌ مرحلة‌ توبه‌ را گذرونده‌ باز خداي‌ نكرده‌ گناه‌ بكنه‌. اين‌ بدبخت‌ ميشه‌. لذا اين‌ مطالب‌ را عرض‌ كردم‌ كه‌ مواظب‌ وضع‌ خودتون‌ باشيد. زياد حرف‌ نزنيد، كنترل‌ كنيد حرف‌ زدنتون‌ را. شبهاي‌ دوشنبه‌ جمعيت‌ آقايون‌ شايد بيشتر از اين‌ جمع‌، چون‌ گاهي‌ توي‌ آن‌ اطاق‌ هم‌ مي‌نشينند. در همينجا، در همين‌. مخصوص‌ آقايونه‌. كوچكترين‌ صدايي‌ از اينها در مقابل‌ همه‌، خدا ميدونه‌ گاهي‌ من‌ نگاهشون‌ ميكنم‌ مي‌بينم‌ عجيب‌ ادبي‌ دارند اينها. عجيب‌ آرامشي‌ دارند اينها. اما هنوز ما نتونستيم‌ براي‌ بعضي‌ از خانمها، البته‌ بعضي‌ها خدا انشاء الله‌ حفظشون‌ كنه‌ شايد اكثريتتون‌ كه‌ مراحل‌ بيشتري‌ را گذرونديد حواستون‌ جمعه‌. هم‌ ادب‌، هم‌ رعايت‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ كم‌ حرف‌ زدن‌، اينها را رعايت‌ مي‌كنيد. ولي‌ يك‌ بلايي‌ در يك‌ شهري‌ نازل‌ ميشد، خوب‌ و بد قاطي‌ بودند. ملائكه‌ گفتند خدايا ما اينها را خوبهايشون‌ را چيكار كنيم‌؟ خداي‌ تعالي‌ فرمود همه‌اشون‌ را مبتلاي‌ به‌ اين‌ بلا بكنيد. گفت‌ اين‌ خوبها چطور ميشوند؟ خدا گفت‌ اين‌ خوبها بخاطر آنكه‌ آن‌ بدها را نهي‌ از منكر نكردند اينها هم‌ مثل‌ همون‌ بدها هستند. شما هم‌ به‌ همديگه‌ تذكر بديد. حرف‌ زدن‌ زياد درست‌ نيست‌. چون‌ انسان‌ وقتي‌ حرف‌ زياد زد خواهي‌ نخواهي‌ مبتلا ميشه‌ به‌ دروغ‌، غيبت‌، حرف‌ لغو لااقل‌. كوشش‌ بكنيد ايني‌ كه‌ مي‌خواهيد حرف‌ بيخود بزنيد، ذكر خدا را بگيد. كار لغو نكنيد. من‌ گناه‌ را به‌ شماها تذكر نميدم‌. چون‌ اگر گناهكار بوديد اينجا نمي‌خواست‌ بيائيد. شما از مرحلة‌ توبه‌ گذشته‌ايد. خانواده‌هايي‌ كه‌ توي‌ اين‌ راه‌ وارد شدند يك‌ سلامت‌ حتي‌ در خانه‌اشون‌ سلامتي‌ وارد كرده‌اند. نه‌ سلامتي‌ بدني‌. سلامتي‌ روحي‌. آسايش‌. آسايش‌ انسان‌ تنها به‌ پول‌ داشتن‌ نيست‌. يك‌ شخصي‌ به‌ من‌ ميگفت‌ كليد گاوصندوق‌ را كه‌ چند ميليون‌ پول‌ تويش‌ بود دادم‌ به‌ زنم‌ گفتم‌ تو خوش‌ باش‌. ميگفت‌ اون‌ كليد را گرفت‌ توي‌ دستش‌ با همون‌ زد توي‌ سرم‌ كه‌ خون‌ زد بيرون‌. چرا؟ آسايش‌ را پول‌ نمي‌آره‌. خوشا به‌ حال‌ آنهايي‌ كه‌ پول‌ دارند تا زنشون‌ ميگه‌ بالاي‌ چشمت‌ ابروست‌ ده‌ هزار تومان‌ مي‌اندازه‌ جلوش‌ اينهم‌ آرام‌ ميشه‌. اينها نيست‌. آسايش‌ انسان‌ به‌ داشتن‌ حتي‌ فرزندان‌ خوب‌ نيست‌. ايمان‌. فقط‌ ايمان‌. فقط‌ راهش‌ را انسان‌ پيدا بكنه‌. از صراط‌ مستقيم‌ حركت‌ بكنه‌.

 كه‌ اميدواريم‌ انشاء الله‌ اين‌ عرايضمون‌ در گوش‌ همة‌ شماها فرو بره‌ و خانمهايي‌ كه‌ هنوز جدي‌ نگرفتند برنامه‌ها را، جدي‌ بگيرند انشاء الله‌ و اين‌ تذكراتي‌ كه‌ در اين‌ مجلس‌ روز چهارشنبه‌ داده‌ ميشه‌، اينها شماها را به‌ هدف‌ ميرسونه‌ انشاء الله‌ و من‌ از خانم‌ طيبي‌ هم‌ تقاضا مي‌كنم‌ كه‌ اين‌ تذكرات‌ را به‌ خانمهايي‌ كه‌ در تهران‌ هستند بدهند، مخصوصا تذكرات‌ امروز را. و كوشش‌ بكنند كه‌ چون‌ شما ممكنه‌ يك‌ خانمي‌ را صد قدم‌ به‌ پيش‌ ببريد ولي‌ او با يكي‌ از اين‌ كارها صد قدم‌ بيايد عقب‌. زحماتتون‌ هدر ميره‌. و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ بعضي‌ از شاگردان‌ ما، حالا من‌ كلمه‌اي‌ چون‌ نمي‌تونم‌ چون‌ خانمها هستند بگم‌ دوستان‌ مثلا يا مثلا همراهان‌، بعضي‌ از اين‌ شاگردان‌، بد نيست‌ اين‌ كلمه‌، چون‌ اشكالي‌ نداره‌ اشكالي‌ بنظرم‌ نميرسه‌. بعضي‌ از اينها مي‌بينم‌ خيلي‌ واقعا، خوب‌ قاعده‌اش‌ هم‌ همينه‌ كه‌ به‌ من‌ لطف‌ دارند، محبت‌ دارند و من‌ خواهش‌ ميكنم‌ كه‌ همة‌ محبتشون‌ را در اين‌ خلاصه‌ بكنند كه‌ عرايض‌ ما را دقيق‌ انجام‌ بدهند و كوشش‌ بكنند، دنيا ميگذره‌. بخدا قسم‌ خانمها، حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها كه‌ امروز روز وفاتشونه‌؛ همة‌ ارزشش‌ به‌ اين‌ بود كه‌ اهل‌ تقواست‌، اهل‌ ايمانه‌ كه‌ امروز بعد از هزار و چهارصد سال‌ تقريبا، مي‌بينيم‌ كه‌ تمام‌ عالم‌ شيعه‌ بخاطر وفات‌ ايشان‌ عزادارند. يك‌ زنيست‌ كه‌ در دامن‌ خليفة‌ الله‌ پرورش‌ پيدا كرده‌. مدتي‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در كوفه‌ بود، ايشان‌ ملكة‌ عالم‌ بود. همه‌ جور وسائل‌ داشت‌. آن‌ شخص‌ ميگه‌ من‌ حضرت‌ زينب‌ را در زمان‌ خلافت‌ پدرش‌، خوب‌ معلومه‌ يك‌ دختر بزرگ‌ آنهم‌ دختر فاطمة‌ زهرا، دختر خليفه‌ و امام‌ خلق‌ در زمان‌ خلافت‌ مخصوصا كه‌ همه‌، سني‌ و شيعه‌، سني‌ و شيعه‌ ديگه‌ نداشت‌. همه‌ قبول‌ داشتند عظمت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را. ميگه‌ من‌ بي‌بي‌ را در آنجا ديده‌ بودم‌ و در شام‌ هم‌ كه‌ حضرت‌ سجاد مي‌فرمايد عقاد ذليلا في‌ الدمشق‌ كانني‌ ما را جوري‌ ذلت‌بار وارد شهر شام‌ كردند مثل‌ اينكه‌ يك‌ غلام‌ و كنيزي‌ از طرف‌ زنگبار گرفتند و زنجير به‌ گردنش‌ انداختند و آوردند. در اين‌ حال‌. اين‌ شخص‌ ميگه‌، نظرم‌ اين‌ جمله‌ بود از اين‌ نقل‌، اين‌ شخص‌ ميگه‌ كه‌ من‌ زينب‌ كبري‌ را، تواضعش‌ را، لباسش‌ را، وضع‌ روحيش‌ را با آنوقتي‌ كه‌ در كوفه‌ بود، هيچ‌ فرقي‌ نديدم‌. هيچ‌ فرقي‌ نكرده‌ بود. بلكه‌ يك‌ شجاعتي‌ از خودش‌ در شام‌ نشان‌ داد و با مردم‌ حرف‌ زد. در مقابل‌ يزيدي‌ كه‌ خونخوار بود آنچنان‌ ايستادگي‌ كرد كه‌ من‌ مبهوت‌ شدم‌. آخر يك‌ خورده‌اي‌ تأثير بكنه‌ در تو اينهمه‌ فشار ومصيبت‌. ابدا!

 ابن‌ زياد ميگه‌ هل‌ رأيت‌ صنع‌ الله‌ عليك‌. ديدي‌ خدا باهات‌ چه‌ كرد؟ ميگه‌ ما رأيت‌ من‌ الله‌ الا جميلا. از خدا جز خوبي‌ هيچي‌ نديدم‌. هر چه‌ خدا كرد خوب‌ بود. اين‌ برادر مرا شماها كشتيد. آنوقت‌ آمد در شهر مدينه‌ و يك‌ مدتي‌ موند. آنجا مصائب‌ سيد الشهداء را براي‌ مردم‌ ميگفت‌. يزيد ديد كه‌ آن‌ قسمت‌ از مملكت‌ را ممكنه‌ حضرت‌ زينب‌ عليه‌ يزيد بشورانه‌. ايشان‌ را باز دو مرتبه‌ تبعيد كرد. تبعيد كرد آوردشون‌ به‌ شام‌.حضرت‌ در شايد ده‌ كيلومتري‌، قبلا دعا كرده‌ بود كه‌ خدايا من‌ ديگه‌ شهر شام‌ را نبينم‌. خاطراتي‌ دارم‌ از شهر شام‌. پشت‌ دروازة‌ ساعات‌ اينها را سه‌ روز نگه‌ داشته‌ بودند كه‌ شهر را چراغاني‌ كنند. مردم‌ مي‌رقصيدند، آهنگ‌ مي‌زدند. سرهاي‌ مقدسة‌ شهدا روي‌ نيزه‌ها بود. يك‌ زنجير به‌ گردن‌ امام‌ سجاد انداخته‌ بودند. همة‌ اسراء را با همين‌ زنجير رديف‌ كرده‌ بودند و آخرش‌ هم‌ به‌ بازوي‌ زينب‌ كبري‌ بود. زن‌ و مرد را مخلوط‌ آورده‌ بودند در مجلس‌ يزيد. يزيد هم‌ بخاطر اينكه‌ قدرت‌ خودش‌ را نشان‌ بده‌، تمام‌ سفراي‌ ممالك‌ مختلف‌ را جمع‌ كرده‌. بيائيد ببينيد من‌ چه‌ كرده‌ام‌. همه‌ نشسته‌اند روي‌ مبلها و صندليها در اطراف‌ كاخ‌. اسرا را با اين‌ وضع‌ آوردند در وسط‌ مجلس‌ نشاندند. زينب‌ كبري‌ سرش‌ را پائين‌ انداخته‌. زنهاي‌ محجوبه‌ مي‌دونند در مجلسي‌ كه‌ مردها دور نشسته‌اند اينها سرشون‌ را پائين‌ مي‌اندازند كه‌ خودشون‌ را بتونند حفظ‌ كنند. سرهاشون‌ پائين‌ بود. بچه‌هاي‌ كوچيك‌، دختر بچة‌ سه‌ ساله‌، چهار ساله‌، اينها نگاه‌ مي‌كنند در اطراف‌ ببينند اينجا چيه‌؟ چه‌ خبره‌؟ يا رقيه‌ بوده‌ يا فاطمة‌ صغيره‌ بوده‌. اينها اطفال‌ سيد الشهدا هستند. اينها دارند نگاه‌ مي‌كنند. سر مقدس‌ سيد الشهداء را آوردند در مقابل‌ يزيد گذاشتند. دختر بچه‌ داره‌ نگاه‌ ميكنه‌. سرش‌ به‌ چشم‌ بابا افتاد. يك‌ مقداري‌ تعمق‌ كرد. چون‌ روي‌ نيزه‌ها زياد سر پدرش‌ را ديده‌ بود. اشك‌ مي‌ريزه‌. صداي‌ سيد الشهدا بلند شد و سيعلم‌ الذين‌ ظلموا اي‌ منقلب‌ ينقلبون‌. يزيد شرابخوار مست‌ با خودش‌ فكر كرد كه‌ امام‌ حسين‌ داره‌ تهديدش‌ ميكنه‌. چوب‌ خيزران‌ را برداشت‌ با چوب‌ به‌ لب‌ و دندان‌ سيد الشهداء زد. حالا در اينموقع‌ زينب‌ كبري‌ سرش‌ پائينه‌، ام‌ كلثوم‌ سرشون‌ پائينه‌، سكينه‌ سرشون‌ پائينه‌. اين‌ دختر بچه‌ يك‌ دفعه‌ صدا زد الذي‌…

 اين‌ خاطرات‌ را زينب‌ كبري‌ از شام‌ داره‌. لذا از خدا خواست‌ خدايا مرا ديگه‌ توي‌ اين‌ شهر وارد نكن‌. در ده‌ كيلومتري‌ شهر شام‌ يك‌ منطقه‌اي‌ است‌ بنام‌ عجيره‌ كه‌ الان‌ اسمش‌ سيده‌ زينب‌ شده‌. حضرت‌ در آنجا بيمار شدند و همانجا از دار دنيا رفتند. مغرب‌ چهاردهم‌ ماه‌ رجب‌ كه‌ مثل‌ ديشبي‌ بوده‌، بدن‌ زينب‌ كبري‌ را مثل‌ مادرش‌ زهرا غريبانه‌ به‌ خاك‌ سپردند. اما بايد عرض‌ كنيم‌ يا زينب‌ اگر بدن‌ شما هم‌ غريبانه‌ توي‌ شهر غربت‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ ميشود، مادرت‌ فاطمة‌ زهرا در شهر و وطن‌ خودش‌ شبانه‌ دفن‌ ميشود. اما اگر شما برويد مدينه‌ بگيد قبر زهرا كجاست‌ هيچكس‌ اطلاع‌ ندارد. اما قبر شما اي‌ زينب‌ كبري‌ در شهر شام‌ مثل‌ خورشيد مي‌درخشد و مردم‌ با شعاع‌ شما به‌ زيارتتون‌ مي‌آيند. خدا انشاء الله‌ همين‌ امسال‌ براي‌ همه‌امون‌ قسمت‌ زيارت‌ بي‌بي‌ را در شهر شام‌ بكنه‌ و امام‌ زمان‌ بيايند و قبر مادرشون‌ زهرا را به‌ ما نشان‌ بدهند تا قبر فاطمة‌ زهرا را هم‌ زيارت‌ كنيم‌. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌. همه‌ با توجه‌، نسئلك‌ و ندعوك‌ باعظم‌ اسمائك‌ و بامام‌ زماننا يا الله‌، يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا مجيب‌ دعوة‌ المضطرين‌، يا غياث‌ المستغيثين‌، يا اله‌ العالمين‌، يا قاضي‌ الحاجات‌، يا كافي‌ المهمات‌، يا رباه‌، يا سيداه‌، عجل‌ لوليك‌ الفرج‌. عجل‌ لمولانا المظلوم‌ الفرج‌. عجل‌ لسيدنا لفرج‌. خدايا امام‌ زمان‌ ما را به‌ ما برسان‌. الهي‌ آمين‌. ما را از ياران‌ خوبش‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. قلب‌ مقدسش‌ را از ما راضي‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا همة‌ ما را از ياران‌ خوب‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌، به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ موانع‌ راهمون‌ را به‌ سوي‌ كمالات‌ برطرف‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. معرفت‌ كامل‌ به‌ همه‌امون‌ عنايت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. دين‌ و دنيا و آخرتمون‌ را اصلاح‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. عافيت‌ دنيا و دين‌ و آخرت‌ به‌ ما مرحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. مرضهاي‌ روحيمون‌ شفا عنايت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا همة‌ اطرافيانمون‌ را در راه‌ خودت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ حجابها را از مقابل‌ ما، بين‌ ما و خودت‌ برطرف‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ آني‌ ما را از خودت‌ غافل‌ مفرما. الهي‌ آمين‌. چشممون‌ به‌ جمال‌ آقامون‌ روشن‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. مريضهاي‌ اسلام‌ شفا مرحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. مرضهاي‌ روحيمون‌ شفاي‌ كامل‌ مرحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. امواتمون‌ غريق‌ رحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. عاقبت‌ امرمون‌ ختم‌ به‌ خير بفرما. الهي‌ آمين‌.

 

۹ رجب ۱۴۱۴ – ۲ دی ماه ۱۳۷۲ – شناخت‌ امام‌ (عام‌ و خاص‌)

 شناخت‌ امام‌ (عام‌ و خاص‌)  2/10/72

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. ثم‌ اورثنا الكتاب‌ الذين‌ اصطفينا من‌ عبادنا و منهم‌ ظالم‌ بنفسه‌ و منهم‌ مقتصد و منهم‌ ذلكم‌ بالخيرات‌.

 شب‌ ميلاد مسعود حضرت‌ جواد الائمه‌ عليه‌ آلاف‌ التحية‌ و الثناست‌. شب‌ جمعه‌ است‌ ماه‌ مبارك‌ رجب‌ است‌. انشاء الله‌ اميدواريم‌ امشب‌ همه‌امون‌ با حاجات‌ برآورده‌ شده‌ از اين‌ مجلس‌ خارج‌ بشيم‌.

 دربارة‌ امام‌ در هفتة‌ گذشته‌ يك‌ بحث‌ مختصري‌ داشتم‌ كه‌ معرفت‌ امام‌ را، معرفت‌ عام‌ و معرفت‌ خاص‌ را تا حدي‌ كه‌ مجلسمون‌ اقتضا داشت‌ و من‌ مي‌توانستم‌ و ظرفيتها رعايت‌ شد مختصرا عرض‌ كردم‌. و چون‌ ماه‌ رجب‌ از روايات‌ و دعاها استفاده‌ ميشود كه‌ ماه‌ امام‌ است‌، ماه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، ماه‌ معرفت‌ امام‌، دعاهايي‌ كه‌ در اين‌ ماه‌ وارد شده‌ بيشترش‌ مربوط‌ به‌ معرفت‌ امامه‌. گفتيم‌ اين‌ چند هفته‌اي‌ كه‌ در ماه‌ رجب‌ شبهاي‌ جمعه‌ در اين‌ مجلس‌ حرف‌ مي‌زنيم‌، دربارة‌ شناختن‌ امام‌ باشد. معرفت‌ خاص‌ الخاص‌. خيلي‌ ساده‌ و خيلي‌ با بيان‌ عوامي‌ خودم‌ عرض‌ مي‌كنم‌. كه‌ معرف‌ خاص‌ الخاص‌ امام‌ را بايد از طرف‌ بالا شروع‌ كرد به‌ پايين‌ آمد. همانطوري‌ كه‌ در دعا داريم‌ اللهم‌ عرفني‌ نفسك‌ فانك‌ ان‌ لم‌ تعرفني‌ نفسك‌، لم‌ اعرف‌ نبيك‌. اللهم‌ عرفني‌ نبيك‌ فانك‌ ان‌ لم‌ تعرفني‌ نبيك‌ لم‌ اعرف‌ حجتك‌. اول‌ بايد انسان‌ خدا را بشناسه‌، از آن‌ طرف‌ شروع‌ كنه‌ و بعد پيغمبر را بشناسد و بعد حجت‌ را بشناسه‌. ما اگر خدا را بشناسيم‌ مثل‌ اعلاي‌ خدا را هم‌ مي‌شناسيم‌. ولو اينكه‌ در روايات‌ هست‌ بنا عرف‌ الله‌. ما بايد بوسيلة‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ خدا را بشناسيم‌. اما مسئله‌ دو طرفه‌. طرفينيه‌. در معرفت‌ عام‌ و معرفت‌ خاص‌ همينطوره‌. ما اول‌ بايد امام‌ را بشناسيم‌ از راه‌ عقل‌ راه‌ روايات‌ و آيات‌، و بعد خداي‌ تعالي‌ را بشناسيم‌ از طريق‌ اينها. وحدانيت‌ پروردگار را از طريق‌ ائمة‌ اطهار كه‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا در نيشابور فرمودند كه‌ به‌ شروطها و انا من‌ شروطها. لا اله‌ الا الله‌ حصن‌ خداست‌، توحيد حصن‌ خداست‌. اما شرطش‌ اين‌ است‌ كه‌ از راهي‌ كه‌ ما رفتيم‌، از طريق‌ سخنان‌ ما، از طريق‌ راهنماييهاي‌ ما به‌ توحيد برسيد. يكي‌ از آن‌ شروط‌، از شروط‌ دوازدهگانه‌ كه‌ بايد از آنها پيروي‌ بشود در توحيد، يكيش‌ منم‌. يعني‌ يكي‌ از ائمة‌ اطهار، از پيشواياني‌ كه‌ ما را به‌ توحيد مي‌رسونند، حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌.

 ولي‌ در معرفت‌ خاص‌ الخاص‌ مثل‌ همانطوري‌ كه‌ در كمالات‌ روحي‌ ميگيم‌ كه‌ يك‌ سير من‌ الخلق‌ الي‌ الحقي‌ داريم‌. انسان‌ بايد وقتي‌ كه‌ در بين‌ خلق‌ هست‌، مثل‌ همه‌ آلوده‌ است‌، مثل‌ همه‌ محب‌ دنياست‌، مثل‌ همه‌ داراي‌ صفات‌ رذيله‌ است‌، اين‌ يك‌ سيري‌ ميكند از صفات‌ حيواني‌ و شيطاني‌ خودش‌ را نجات‌ ميده‌ و ميرسد به‌ متخلق‌ شدن‌ به‌ اخلاق‌ پروردگار. يعني‌ سير كرده‌ از بين‌ مردم‌ بيرون‌ آمده‌، از ملائكه‌ هم‌ برتر شده‌ و رسيده‌ است‌ به‌ مقام‌ خليفة‌ اللهي‌. اينجا را ميگن‌ سير من‌ الخلق‌ الي‌ الحق‌. البته‌ در اصطلاحات‌ صوفيه‌ هم‌ هست‌ اين‌ كلام‌. و لي‌ در روايات‌ و آيات‌ هم‌ اين‌ معنا استفاده‌ ميشه‌ كه‌ انسان‌ اين‌ سير را داره‌. چون‌ همة‌ مردم‌ تقريبا وقتي‌ كه‌ به‌ حد تكليف‌ مي‌رسند صفات‌ رذيله‌اي‌ كه‌ يك‌ قسمش‌ صفات‌ حيواني‌ است‌ و يك‌ قسمش‌ صفات‌ شيطاني‌ است‌، در آنها هست‌. و بعد اين‌ صفات‌ را بايد تزكيه‌ كنند و خودشون‌ را برسانند به‌ جائي‌ كه‌ صفات‌ رذيله‌ بكلي‌ از آنها پاك‌ شده‌ باشد. و از آنجا هم‌ باز سير كنند به‌ جايي‌ برسند كه‌ تمام‌ صفات‌ الهي‌ در آنها بوجود بيايد. كه‌ متخلق‌ به‌ اخلاق‌ الله‌ بشوند. و پست‌ترين‌ انسانها آن‌ انساني‌ است‌ كه‌ از نظر صفات‌ روحي‌ داراي‌ صفات‌ حيواني‌ و شيطاني‌ باشد و حتي‌ عملش‌ هم‌ طبق‌ صفات‌ حيواني‌ و شيطاني‌ انجام‌ بشه‌. اين‌ پست‌ ترينشونه‌. يك‌ درجه‌ بهتر كساني‌ هستند كه‌ اينها معصيت‌ نمي‌كنند ولي‌ امراض‌ روحي‌ دارند. و درجة‌ سوم‌ كساني‌ هستند كه‌ امراض‌ روحيشون‌ را هم‌ تزكيه‌ كرده‌اند. اما با اين‌ برنامه‌ مطلب‌ تمام‌ نميشه‌. بايد داراي‌ كمالاتي‌ هم‌ بشوند. يعني‌ صفات‌ الهي‌ را هم‌ در خودشون‌ ايجاد كنند. اينجا سير من‌ الخلق‌ الي‌ الحقشون‌ تمام‌ ميشه‌. يك‌ سير من‌ الحق‌ الي‌ الخلق‌ بعد دارند. يعني‌ از جانب‌ خدا برگردند بيان‌ توي‌ مردم‌. يعني‌ با اينكه‌ اينها مظهر و مظهر آيات‌ الهي‌ هستند، داراي‌ صفات‌ كماليه‌ هستند، داراي‌ اخلاق‌ الهي‌ هستند، خليفة‌ الله‌ شدند، چون‌ از مردم‌ جدا شدند اينها، رفتند. كه‌ انسانيت‌ در آسمان‌ هفتم‌ به‌ قول‌ يكي‌ از بزرگان‌ پر ميزنه‌ و ما در زمينيم‌. آنها رفتند و جدا شدند از مردم‌. بعد خداي‌ تعالي‌ بهشون‌ كمال‌ بيشتري‌ ميده‌. اينها را برميگردونه‌ توي‌ مردم‌ كه‌ بريد با مردم‌ معاشر بشيد و مردم‌ را به‌ سوي‌ خدا دعوت‌ كنيد. اينها داراي‌ يك‌ صفات‌ و خصوصيات‌ خاصي‌ هستند. كه‌ يكي‌ از صفاتشون‌ اين‌ است‌ كه‌ در عين‌ اينه‌ با مردم‌ معاشرند و مثل‌ همه‌ حشر و نشر دارند در عين‌ حال‌ از مردم‌ جدا هستند. كن‌ في‌ الناس‌ فلا تكن‌ معهم‌. با مردم‌ باش‌ ولي‌ در بين‌ مردم‌ باش‌ ولي‌ با آنها نباش‌. تو از آنها جدا هستي‌. رجال‌ لا تلهيهم‌ تجارة‌ و لا بيع‌ عن‌ ذكر الله‌. اينها به‌ مقامي‌ رسيدند كه‌ خداي‌ تعالي‌ اسم‌ اينها را جوانمرد، باشخصيت‌ گذاشته‌ و مي‌فرمايد مرداني‌ هستند كه‌ اينها لا تلهيهم‌ تجارة‌. اينها را تجارة‌ و معاشرت‌ با مردم‌ و بيع‌ و خريد و فروش‌ اينها را از خدا باز نميداره‌. در عين‌ اينكه‌ خليفة‌ الله‌ هستند، درعين‌ حال‌

 اين‌ مقدمه‌ و اين‌ مطلب‌ را عرض‌ كردم‌ بخاطر اينكه‌ در معرفت‌ امام‌ يك‌ معرفت‌ عام‌ و معرفت‌ خاصه‌. از امام‌ بايد شروع‌ كرد، رفت‌ جلو، پيغمبر را شناخت‌ و بعد هم‌ خدا را و يك‌ معرف‌ هم‌ معرفت‌ خاص‌ الخاصه‌. بايد از خدا شروع‌ كرد و آمد پايين‌. اگر كسي‌ به‌ مقام‌ خليفة‌ اللهي‌ برسه‌ و سير من‌ الخلق‌ الي‌ الحقش‌ تمام‌ بشه‌، آنجا شروع‌ ميكنه‌ به‌ معرفت‌ امام‌ تازه‌. يعني‌ تازه‌ شروع‌ ميكنه‌ كه‌ امامش‌ را بشناسه‌. فكر مي‌كنم‌. شايد يك‌ ماه‌ قبل‌ بود. يك‌ روايتي‌ را نقل‌ كردم‌ و باز هم‌ براي‌ تأييد عرايضم‌ اشاره‌اي‌ مي‌كنم‌. سلمان‌ و ابي‌ذر. شما مي‌دونيد سلمان‌ طبق‌ رواياتي‌ كه‌ هست‌، كتاب‌ نفس‌ الرحمان‌ في‌ احوال‌ السلمان‌ كه‌ مرحوم‌ حاجي‌ نوري‌ نوشته‌ است‌ و كتابهاي‌ ديگر در شرح‌ حالات‌ سلمان‌، اينها نوشته‌اند كه‌ سلمان‌ چهارصد سال‌ عمر كرد. در اين‌ مدت‌ همه‌اش‌ به‌ فكر استاد بود. با فلان‌ كشيش‌ برخورد كرد، مدتي‌ خدمت‌ او بود. او از دار دنيا رفت‌، بعد او توصيه‌اش‌ كرد به‌ يكنفر ديگر، بعد به‌ يكنفر ديگر. تا آخري‌ گفت‌ كه‌ ديگه‌ آن‌ كسي‌ كه‌ تو خودت‌ را براي‌ محضر او مي‌خواي‌ خودت‌ را بسازي‌ و انشاء الله‌ ما هم‌ مي‌خوايم‌ براي‌ محضرت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ خودمان‌ را بسازيم‌ و اميدواريم‌ آنچه‌ كه‌ به‌ سلمان‌ گفته‌ شد به‌ ما هم‌ گفته‌ بشه‌، اون‌ ديگه‌ ظهور كرده‌. در مدينه‌ يا در مكه‌ ايشان‌ آمده‌ است‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ بود و خدمت‌ رسول‌ اكرم‌ رسيد و در روايات‌ متعدده‌اي‌ هست‌ كه‌ سلمان‌ به‌ مقام‌ دهم‌ درجة‌ ايمان‌ رسيده‌ بود. و بيشتر از ده‌ درجه‌ هم‌ ايمان‌ ندارد. كه‌ در روايات‌ ديگر هست‌ كه‌ از براي‌ ايمان‌ ده‌ درجه‌ است‌. مثل‌ نردبان‌ كه‌ پله‌ داره‌. پله‌ به‌ پله‌ مي‌رن‌ بالا تا ميرسند به‌ آن‌ درجه‌ دهم‌. و در روايات‌ متعددي‌ هست‌ كه‌ سلمان‌ در درجة‌ دهم‌ بود. يعني‌ اين‌ مراحل‌ ايمان‌ و كمالات‌ را طي‌ كرده‌ بود. و در ميان‌ اصحاب‌ پيغمبر بعد از بني‌ هاشم‌، يعني‌ حضرت‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ و بعضي‌ از بزرگاني‌ كه‌ بودند خدمت‌ رسول‌ اكرم‌، حالا از نظر زن‌ و مردش‌ فرقي‌ نميكنه‌، بعد از اينها حضرت‌ سلمانه‌. و ابي‌ذر در درجة‌ نهم‌ ايمان‌ بوده‌. يك‌ درجه‌ از سلمان‌ كمتر. اينها با هم‌ يك‌ روز نشسته‌ بودند. سخن‌ از معرفت‌ امام‌ پيش‌ آمد. بعد از رحلت‌ رسول‌ اكرمه‌. گفتند برويم‌ و از علي‌ معرفت‌ امام‌ را سؤال‌ كنيم‌. آمدند دو نفري‌ خدمت‌ امير المؤمنين‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌، سؤال‌ كردند يا علي‌ معرفت‌ امام‌ چيه‌؟ ببينيد اين‌ دونفر آمدند از معرفت‌ امام‌ سؤال‌ مي‌كنند. هر كسي‌ اظهار نظر نميتونه‌ دربارة‌ امام‌ بكنه‌.امامي‌ را كه‌ خدا ما را تنها به‌ سعادت‌ برسونه‌ ما هم‌ اعتنا كرديم‌، كرديم‌. نكرديم‌ نكرديم‌. و بالاخره‌ اگر هم‌ بي‌ اعتنايي‌ كرديم‌، روز قيامت‌ شفاعتمون‌ مي‌كنند و ما را وارد بهشتمون‌ مي‌كنند.

 خداي‌ تعالي‌، يك‌ جمله‌اي‌ را بهتون‌ بگم‌، خداي‌ تعالي‌ دو چيز در قرآن‌ و روايات‌ ديده‌ ميشه‌ كه‌ دربارة‌ خلقت‌ بيان‌ كرده‌. يا خلقت‌ بشر كه‌ گل‌ سر سبد خلقته‌. يكي‌ اينكه‌ و ما خلقت‌ الجن‌ و الانس‌ الا ليعبدون‌. من‌ جن‌ و انس‌ را خلق‌ نكردم‌ مگر براي‌ عبادت‌ كه‌ از طريق‌ عبادت‌ برسند به‌ مقام‌ خليفة‌ اللهي‌ كه‌ اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. من‌ مي‌خوام‌ در روي‌ زمين‌ خليفه‌ام‌ را خلق‌ كنم‌. و از روايات‌ هم‌ استفاده‌ ميشود كه‌ خداي‌ تعالي‌ خلقت‌ را كه‌ خلق‌ كرده‌ براي‌ اين‌ بوده‌ است‌ كه‌ خودش‌ را معرفي‌ كنه‌. و معرفي‌ خدا با اينكه‌ مثلا مثل‌ مني‌ را خلق‌ كرده‌ باشه‌ يا همة‌ اين‌ عوالم‌ را خلق‌ كرده‌ باشه‌، خدا همة‌ صفاتش‌ معرفي‌ نميشه‌. بايد حتما، حتما و حتما يك‌ چيزي‌ خلق‌ كنه‌ كه‌ خدا را كاملا معرفي‌ كنه‌، صد در صد معرفي‌ كنه‌. اگر يك‌ نفري‌ يك‌ هنري‌ دارد، مي‌خواد خودش‌ را معرفي‌ كند كه‌ من‌ چقدر هنرمندم‌، يك‌ اثري‌ از خودش‌ باقي‌ مي‌گذاره‌ كه‌ تمام‌ هنرش‌ را توي‌ آن‌ ريخته‌ باشه‌. و الا خلقت‌ صحيح‌ نيست‌. خدا به‌ هدفش‌ از خلقت‌ نرسيده‌. ناقصه‌ اين‌ هدف‌ و نقص‌ در هدف‌ واقع‌ شده‌.

 بنابراين‌ با اين‌ توجه‌ سلمان‌ و ابي‌ذر مي‌آيند خدمت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ معرفت‌ امام‌ را به‌ ما بگيد. آن‌ معرفت‌ واقعي‌. كه‌ نه‌ من‌ نه‌ شما نه‌ بزرگان‌ از علما، و حتي‌ بعضي‌ از كساني‌ كه‌ تالي‌ تلو معصومند اينها نمي‌تونند امام‌ را بشناسند. ملائكه‌ نشناختند، انبياء بزرگ‌ نشناختند. و لذا رسول‌ اكرم‌ فرمود من‌ را نشناخت‌ جز علي‌ و خدا. و علي‌ را نشناخت‌ جز من‌ و خدا. و خدا را نشناخت‌ جز من‌ و علي‌. اين‌ نفي‌ كل‌ مي‌كنه‌. ولي‌ به‌ اندازه‌ اي‌ كه‌ ما لازم‌ است‌ از آيات‌ قرآن‌ كه‌ اين‌ باز معرفت‌ الخاص‌ الخاصه‌ بالنسبه‌ به‌ ما. و الا معرفت‌ مقام‌ امام‌ به‌ قدري‌ با عظمته‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ ملائكه‌ چشمشون‌ به‌ جمال‌ ائمة‌ اطهار و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ افتاد، گفتند بله‌ اين‌ خداي‌ ماست‌. اينها خداي‌ ما هستند. اينها روايته‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ها. از خودم‌ نمي‌گم‌. و خواستند بپرستند اين‌ انوار مقدسه‌ را. با آن‌ چشم‌ ملكوتي‌ كه‌ نگاه‌ مي‌كردند اينجوري‌ فكر كردند. بعد ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ فرمودند فسبحنا فسبحة‌ الملائكه‌. ما تسبيح‌ خدا را گفتيم‌، ما تكبير گفتيم‌، ما فورا تحميد گفتيم‌. اونها فهميدند كه‌ ما خدا و خالق‌ آنها نيستيم‌. يك‌ خدايي‌ مافوق‌ ماست‌. بالاتر از ماست‌.

 سلمان‌ و ابي‌ذر آمدند در آن‌ سن‌، در آن‌ وضع‌، در آن‌ كمال‌ از ايمان‌ مي‌خوان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را بشناسند. حضرت‌ مي‌فرمايد اين‌ جمله‌ تكرار هم‌ ميشه‌ در آن‌ روايت‌، معرفتي‌ بالنورانيه‌ معرفة‌ الله‌ و معرفة‌ الله‌ معرفتي‌ بالنوراينه‌. يعني‌ اگر من‌ را شناختيد خدا را شناختيد، اگر خدا را شناختيد من‌ را شناختيد. خيلي‌ عجيبه‌ها. با نورانيت‌. آخه‌ ملاي‌ رومي‌ در مثنوي‌ يك‌ قضيه‌اي‌ نقل‌ ميكنه‌. ما خيلي‌ ارادت‌ به‌ ايشون‌ نداريم‌ كم‌ هم‌ نداريم‌ حتي‌. ولي‌ يك‌ قضيه‌اي‌ بد نيست‌ چون‌ مال‌ اوست‌، بنام‌ خودش‌ ما نقل‌ مي‌كنيم‌ كه‌ يك‌ جمعي‌ بودند فيل‌ را نديده‌ بودند. فيل‌ را نديده‌ بودند. يك‌ فيلي‌ آوردند بردند توي‌ يك‌ تاريكي‌ قرار دادند. مردم‌ را گفتند بريد فيل‌ را ببينيد. يكي‌ آمد دست‌ كشيد، دستش‌ به‌ پاي‌ فيل‌ خورد. يكي‌ دستش‌ به‌ گوش‌ فيل‌ رسيد. يكي‌ دستش‌ به‌ دندون‌ فيل‌ رسيد. يكي‌ دستش‌ به‌ پشت‌ فيل‌ رسيد. آمدند بيرون‌. پرسيدند آقا فيل‌ چطوري‌ بود؟ گفت‌ مثل‌ يك‌ ستونيه‌. دستش‌ به‌ پاي‌ فيل‌ رسيده‌ يك‌ ستونه‌. آقا فيل‌ چه‌ جوريه‌؟ گفتش‌ كه‌ فيل‌ مثل‌ بادبزن‌ مي‌مانه‌. اقا شما بفرمائيد گفت‌ مثل‌ تخت‌ ميمونه‌. دستش‌ به‌ پشت‌ رسيده‌ بود. ما همه‌ هر چي‌ مي‌گيم‌ چه‌ دربارة‌ خدا، چه‌ دربارة‌ امام‌ اين‌ تصورات‌ فكري‌ ماست‌. كلما ميزتموه‌ باوهامكم‌. هر چي‌ كه‌ شما فكر كنيد با وهمتون‌، در مغزتون‌، به‌ اوهامكم‌ في‌ ادق‌ المعاني‌. با تمام‌ دقت‌ مخلوق‌ شماست‌ دربارة‌ خدا. اين‌ مخلوق‌ شماست‌ خدا نيست‌. چرا به‌ جهت‌ اينكه‌ توي‌ تاريكي‌ رفتي‌ ديدي‌. تو به‌ تاريكي‌ علي‌ را ديدي‌. لذا مي‌فرمايد معرفتي‌ بالنورانيه‌. با كتاب‌ درست‌ نميشه‌. اينها همون‌ دست‌ ماليدنه‌. با بيان‌ من‌ هم‌ درست‌ نميشه‌. يك‌ نوري‌ مي‌خواد. من‌ نمي‌تونم‌ اين‌ نور را براي‌ شما الان‌ توضيح‌ بدهم‌. العلم‌ نور في‌ يقضف‌ الله‌ في‌ قلبه‌ من‌ يشاء. يعني‌ وقتي‌ انسان‌ تزكية‌ نفس‌ كرد، به‌ آن‌ مقام‌ خليفة‌ اللهي‌ رسيد، مثل‌ سلمان‌ شد، تازه‌ بايد متوسل‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بشه‌ تا اين‌ نور را در دلش‌ بتابه‌. تا اين‌ نور را علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در دلش‌ روشن‌ كنه‌. به‌ خدا قسم‌ آقايان‌ اينها را ديگه‌ مجبوريم‌ متوسل‌ به‌ قسم‌ بشيم‌ و از مرحلة‌ استدلال‌ خارج‌ بشم‌. بخدا قسم‌ تا انسان‌ چشمش‌ را باز نكنه‌، آن‌ چشم‌ معنوي‌ را باز نكنه‌، چشم‌ دلش‌ را باز نكنه‌، چشم‌ دلش‌ را معالجه‌ نكنه‌ نمي‌تونه‌ رنگهاي‌ مختلف‌ آن‌ باصطلاح‌ حقيقت‌ معرفت‌ را پيدا كنه‌. اگر آن‌ جمع‌ با يك‌ چراغ‌ مي‌رفتند توي‌ آن‌ باصطلاح‌ محلي‌ كه‌ فيل‌ بود، چراغ‌ را روشن‌ مي‌كردند، همه‌اشون‌ وحدت‌ داشتند در معرفت‌ فيل‌. همين‌ يك‌ فيل‌ تنها. همه‌ مي‌گفتند فيل‌ چه‌ شكليه‌. اين‌ اختلافات‌ با علماي‌ بزرگ‌ گاهي‌ انسان‌ مينشينه‌. البته‌ حالا ممكنه‌ من‌ بگم‌ من‌ نور دارم‌ او نور داره‌. گاهي‌ هم‌ ممكنه‌ او بگه‌ تو نور نداري‌ من‌ نور دارم‌. امثال‌ اينها. نور كي‌ داره‌ آن‌ را خدا مي‌دونه‌. اما گاهي‌ هست‌ يك‌ اختلافات‌ شديدي‌ دربارة‌ امام‌ هست‌. همين‌ اختلاف‌ دربارة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. ما اختلاف‌ بين‌ سني‌ و شيعه‌ را كار نداريم‌. نه‌ بين‌ خود علماي‌ شيعه‌. بزرگان‌ شيعه‌، كه‌ آيا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ چيه‌ معرفتش‌؟ يك‌ چراغ‌ مي‌خواد. اين‌ است‌ كه‌ من‌ زياد تأكيد كردم‌ چه‌ در گفتارم‌ و چه‌ در نوشته‌هايم‌ كه‌ قد افلح‌ من‌ زكي‌. چرا بگم‌ من‌ نوشتم‌ خدا فرموده‌. رستگار كسي‌ است‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كنه‌. رستگار كسي‌ است‌ كه‌ چراغ‌ در دست‌ بگيره‌. رستگار كسي‌ است‌ كه‌ با چراغ‌ وارد بشه‌. و الا در تاريكي‌ هم‌ پاتون‌ به‌ سنگ‌ ميخوره‌ هم‌ توي‌ چاله‌ مي‌افتيد، هم‌ نمي‌تونيد هيچ‌ چي‌ را تشخيص‌ بديد. فرمود معرفتي‌ بالنورانيه‌ معرفة‌ الله‌ عز و جل‌ و معرفة‌ الله‌ عز و جل‌ معرفتي‌ بالنورانيه‌. از اين‌ وصف‌ ولو اينكه‌ ما چراغ‌ نداشته‌ باشيم‌. ولو اينكه‌ ما ينابيع‌ حكمت‌ در دلمون‌ باز نشده‌ باشه‌. ولو اينكه‌ ما نتونيم‌ بفهميم‌، ولي‌ مي‌فهميم‌ كه‌ اگر با نورانيت‌ علي‌ را بشناسيم‌ دربارة‌ خدا هر چه‌ گفتي‌ دربارة‌ علي‌ بگو. دربارة‌ علي‌ هر چه‌ گفتي‌ دربارة‌ خدا بگو. فقط‌ همانطوري‌ كه‌ در همين‌ دعاي‌ رجبية‌ مبارك‌ رجب‌ وارد شده‌، كه‌ لا فرق‌ بينك‌ و بينهم‌ الا انهم‌ عبادك‌ و خلقك‌. يكي‌ بندة‌ خدا هستند. بندة‌ محض‌ الهي‌ كه‌ مثال‌ زدم‌ براتون‌ هفتة‌ قبل‌ كه‌ آنچنان‌ علي‌ بنده‌ است‌ كه‌ با تمام‌ نيرو، آن‌ نيرويي‌ كه‌ خدا بهش‌ داده‌. آن‌ نيرويي‌ كه‌ اگر اراده‌ بكنه‌، ماسوي‌ الله‌ نيست‌ ميشه‌ و اگر اراده‌ بكنه‌ يك‌ ماسوي‌ اللهي‌ مانند آنچه‌ خدا خلق‌ كرده‌، خلق‌ ميكنه‌. و در يك‌ روايت‌ ميگه‌ انا خالق‌ السماوات‌ و الارض‌. يعني‌ اين‌ نيرو را من‌ دارم‌ يعني‌ في‌ طرفة‌ العين‌. بعضي‌ از آقايون‌ من‌ در كتابشون‌ ديدم‌ شيخ‌ رجب‌ برسي‌ را بخاطر اين‌ روايت‌ خطبة‌ البيان‌ تضعيف‌ مي‌كنند. ميگن‌ خدا گفته‌ من‌ خالق‌ آسمان‌ و زمين‌ هستم‌ في‌ ستة‌ ايام‌ علي‌ در اينجا ميگه‌ في‌ طرفة‌ عين‌ و اين‌ روايت‌ ضعيفه‌. علي‌ نميگه‌ كه‌ من‌ آسمان‌ و زمين‌ را خلق‌ مي‌كنم‌ در يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌. علي‌ ميگه‌ خدا اين‌ نيرو را به‌ من‌ داده‌. خدا هم‌ اين‌ نيرو را داره‌. اذا اراد الله‌ لشي‌ء كن‌ فيكون‌. اين‌ نيرو را علي‌ بن‌ ابيطالب‌ داره‌ كه‌ خالق‌ تمام‌ بالائيها و پستيها در يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ باشه‌. عاصف‌ بن‌ برخيايي‌ كه‌ به‌ اندازة‌ بال‌ مگسي‌ از اقيانوس‌ علم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ برداشته‌ بود، به‌ يگ‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ تخت‌ بلقيس‌ را از شش‌ ماه‌ راه‌ بصريح‌ قرآن‌ حاضر كرد در مقابل‌ سليمان‌. آنوقت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامي‌ كه‌ اقيانوس‌ از علمه‌، خوب‌ آسمان‌ و زمين‌ را به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ خلق‌ ميكنه‌.

 اما همين‌ علي‌، همين‌ علي‌ آنچنان‌ بندة‌ خداست‌ كه‌ چون‌ خدا مصلحت‌ ميداند كه‌ علي‌ حرف‌ نزنه‌، اختلاف‌ بين‌ مسلمونها ايجاد نشه‌، گردن‌ زير ريسمان‌ ميده‌ به‌ مسجد مي‌كشندش‌. عزيزش‌ را، محبوبه‌اش‌ را، محبوبة‌ خدا را در مقابل‌ چشمش‌ در به‌ پهلوش‌ مي‌زنند چيزي‌ نميگه‌. ببينيد بندگي‌ در چه‌ حد؟ چقدر اينها بندة‌ خدا بودند.(قطع‌ صداي‌ نوار)

 اگر ما نورانيت‌ داشته‌ باشيم‌ اينطور علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را مي‌بينيم‌. اينطور امام‌ جواد را مي‌بينيم‌. سن‌ دنيايي‌، اينها اصلا مطرح‌ نيست‌ كه‌ مورد بحث‌ واقع‌ بشه‌. مال‌ ما كورها و مال‌ ما توي‌ تاريكي‌ دست‌ مي‌ماليم‌ اينطرف‌ و آنطرفه‌. آقا اين‌ بچه‌ چطور ميشه‌ كه‌ امام‌ باشه‌؟ ببينيد همانطوري‌ كه‌ ديشب‌ بيان‌ كردم‌ علي‌ بن‌ جعفر سلام‌ الله‌ عليه‌، علي‌ بن‌ جعفر از بزرگاني‌ است‌ كه‌ در الان‌ها، اين‌ را دقت‌ كنيد، همين‌ الان‌ كه‌ هزار و دويست‌ سال‌ شايد از وفات‌ ايشان‌ گذشته‌، همين‌ الان‌ روحش‌ به‌ اولياء خدا و علماي‌ بزرگ‌ و مراجع‌ كمك‌ ميكنه‌. روح‌ معينه‌. و مرد بسيار بزرگوار، روايات‌ زيادي‌ از او نقل‌ شده‌، كلمات‌ زيادي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود هست‌، ببينيد در مقابل‌ امام‌ جواد بلند ميشه‌، مي‌ايسته‌ و جملاتي‌ هم‌ كه‌ فرموده‌ به‌ خاطر مردم‌ گفته‌. كه‌ بعله‌ خدا ميدونه‌ كه‌ كي‌ را امام‌ كنه‌ و اينها. و الا اين‌ بزرگان‌ مثل‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ جعفر انشاء الله‌ قم‌ رفتيد، از مقام‌ مقدس‌ علي‌ بن‌ جعفر، از مقام‌ مقدس‌ حضرت‌ معصومه‌ كمتر نيست‌. انشاء الله‌ اگر رفتيد حتما زيارت‌ كنيد قبر مطهر ايشان‌ را و من‌ شخصا معتقدم‌ كه‌ قبر ايشان‌ و توجهات‌ خاصشون‌ لااقل‌ در قم‌ هست‌. و انشاء الله‌ دوستان‌ ما قم‌ رفتند، حتما به‌ زيارت‌ علي‌ بن‌ جعفر بروند. پيرمرد هشتاد سال‌ از عمرش‌ گذشته‌، عالم‌، آخه‌ توي‌ امامزاده‌ها بعضي‌هاشون‌ اصلا معرفت‌ به‌ مقام‌ امام‌ نداشتند. بعضي‌ هاشون‌ هم‌ بيسواد بودند. بعضي‌ هاشون‌ از علما بودند. مثل‌ حضرت‌ عبد العظيم‌. خوب‌ در همين‌ شهر ري‌ هم‌ حضرت‌ حمزة‌ بن‌ موسي‌ بن‌ جعفر هست‌، هم‌ حضرت‌ امامزاده‌ طاهر هست‌، هم‌ امامزاده‌ عبد الله‌ هست‌. امامزاده‌هاي‌ مختلفه‌. چرا حضرت‌ عبد العظيم‌ با اينكه‌ سيد حسني‌ است‌، چون‌ سادات‌ حسيني‌ افضلند طبق‌ روايات‌ بر سادات‌ حسني‌، چرا حضرت‌ عبد العظيم‌ با اينكه‌ از سادات‌ حسني‌ است‌، در عين‌ حال‌ ايشان‌ اينقدر عظمت‌ داره‌. بخاطر علم‌ و دانشش‌. چون‌ از علماست‌. از بزرگانه‌ و در صراط‌ مستقيم‌ بوده‌ و حضرت‌ علي‌ بن‌ جعفر از علماي‌ بسيار بزرگ‌ شيعه‌ است‌ و پسر امام‌ جعفر صادق‌ بوده‌ و يقينا مقام‌ ايشان‌ از مقام‌ حضرت‌ عبد العظيم‌ خيلي‌ بالاتره‌ و ايشان‌ با اينهمه‌ عظمت‌ از ديد خود علي‌ بن‌ جعفر براتون‌ اگر عرض‌ كنم‌، ميگه‌ حضرت‌ امام‌ جواد عمر شريفشون‌، آخه‌ اين‌ بدن‌ آقايون‌ لباسه‌ ما پوشيديم‌. ما خيلي‌ ظاهر بينيم‌. آقا چند سالته‌؟ ميگه‌ بيست‌ سال‌. شما چند سالته‌، ميگه‌ مثلا فرض‌ كنيد چهل‌ سال‌. اون‌ يكي‌ چند؟ اينها دروغه‌. شما اگر از نظر روحي‌ بخوايد حساب‌ بكنيد. روحتون‌ شايد سيزده‌ هزار سال‌ روحتون‌ را خدا خلق‌ كرده‌. سيزده‌ هزار سال‌ قبل‌. عمرتون‌ اينه‌. اگر از نظر بدني‌ بخوايد حساب‌ بكنيد، هر خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ شايد چند ماه‌ يكدفعه‌ اين‌ بدن‌ عوض‌ ميشه‌، شما بايد بگيد من‌ از آن‌ ساعتي‌ كه‌ از مادرم‌ متولد شدم‌ اينقدر گذشته‌، عمر يعني‌ چه‌؟ خوب‌ دقت‌ كنيد. دو دو تا چهارتا. نه‌ بدنمون‌ عمرش‌ چهل‌ ساله‌ پنجاه‌ ساله‌، نه‌ روح‌. متفق‌ عليه‌ الكل‌ كه‌ روح‌ انسان‌ قبل‌ از بدنش‌ خلق‌ شده‌. تازه‌ تاريخ‌ تولد شما مثلا اگر روز مثلا هيفده‌ ربيع‌ الثاني‌ باشه‌، پنج‌ ماه‌ هم‌ كه‌ توي‌ شكم‌ مادر بوديد، آنجا را چرا حساب‌ نمي‌كنيد. لذا هيچ‌ چيش‌ حسابي‌ نداره‌. اينجوري‌ اگر بگيم‌ از ساعتي‌ كه‌ از مادر متولد شديم‌. البته‌ اين‌ دروغها انشاء الله‌ گناه‌ نداره‌ و الاّ عمر من‌ سي‌ ساله‌، عمر من‌ چهل‌ ساله‌، عمر من‌ پنجاه‌ ساله‌، اين‌ از آن‌ دروغهاست‌. از دروغهايي‌ است‌ كه‌ عيبي‌ نداره‌. نمي‌خوام‌ بگم‌ اگر گفتيد دروغگو هستيد. و باصطلاح‌ گاهي‌ غلط‌ عرفي‌، مصطلح‌، بهتر از صحيح‌ غير مصطلحه‌. عرفا اگر شما بگيد من‌ عمرم‌ را يك‌ جا رفتيد بگن‌ تاريخ‌ تولد. تاريخ‌ تولد خوبه‌. مثلا عمر شما چقدره‌. شما بنويسد دوازده‌ هزار سال‌. مي‌خندند بهتون‌. اگر بگيد كه‌ دو ماه‌. آخه‌ از دو ماه‌ قبل‌ تا حالا تمام‌ اين‌ بدن‌ عوض‌ شده‌. بگيد دو ماهه‌ هستم‌. باز هم‌ مي‌خندند بهتون‌. هر دوش‌ درسته‌ اگر بگيد هردوش‌ درسته‌. ائمه‌ را خدا كي‌ خلق‌ كرد؟ عمرشون‌ چقدره‌؟ امام‌ جواد پنج‌ ساله‌ نه‌ از نظر بدني‌ پنج‌ ساله‌ است‌ نه‌ از نظر روحي‌. اول‌ چيزي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ خلق‌ كرده‌، روح‌ مقدس‌ خاندان‌، آخه‌ علي‌ بن‌ جعفر كه‌ چشمش‌ مثل‌ چشم‌ ما نيست‌ كه‌ از روزي‌ كه‌ از مادر متولد شده‌ حساب‌ بكنه‌ و اين‌ عوض‌ شدن‌ بدن‌ را هم‌ حساب‌ نياره‌ و بگه‌ مثلا اين‌ پنج‌ ساله‌ است‌ من‌ هشتاد ساله‌.

 ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ را خدا اول‌ چيزي‌ بوده‌ كه‌ خلق‌ كرده‌ و اينها در عرش‌ بودند كه‌ خلقكم‌ الله‌ انوار و جعلهم‌ بعرشه‌ مهدقين‌ حتي‌ من‌ علينا بكم‌. و بعد چند روزي‌ در اين‌ وسط‌ آمدند. تنزل‌ دادند، تنزل‌ دادند، تنزل‌ دادند خودشون‌ را. پائين‌ آمدند. پائين‌ آمدند. حالا بگيم‌ حضرت‌ سليمان‌ مثلا اينقدر خودش‌ را كوچيك‌ كرده‌ رفته‌ توي‌ لونة‌ مورچه‌. با مورچه‌ها مي‌خواد زندگي‌ كنه‌. بين‌ ما و امام‌ زما ن‌ و ائمة‌ اطهار فاصلة‌ بين‌ حضرت‌ سليمان‌ و مورچه‌ بيشتره‌. هي‌ پائين‌ آوردند پائين‌ آوردند منت‌ گذاشتند. لقد من‌ الله‌ علي‌ المؤمنين‌ اذ بعث‌ فيهم‌ رسولا من‌ انفسهم‌ پائين‌ آوردند كه‌ بتونند با من‌ و شما صحبت‌ كنند. ماها هم‌ كه‌ عقل‌ نداريم‌. بي‌ تعارف‌. شيعيان‌ شناخت‌ ندارند، معرفت‌ ندارند. غير شيعيان‌ هم‌ كه‌ ديديد چه‌ كردند با يازده‌ امام‌. نگذاشتند اينها به‌ سن‌ اقلا متوسط‌ بعضي‌هاشون‌ برسند. امام‌ جواد را در بيست‌ و پنج‌ سالگي‌ شهيد كردند. خيلي‌ عجيبه‌. نگذاشتند بعضي‌ از اينها اصلا توي‌ مردم‌ باشند. حضرت‌ بقية‌ اللهي‌ كه‌ آروز تمام‌ انبياست‌، تمام‌ اولياست‌، و حتي‌ خداي‌ تعالي‌ انتظارش‌ را ميكشيده‌ و ميكشه‌، ايشان‌ تا متولد شد، تا در خانة‌ امام‌ عسگري‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بودند، حضرت‌ مخفيشون‌ مي‌كرد و فقط‌ به‌ خواص‌ نشون‌ مي‌داد. مثل‌ احمد بن‌ اسحق‌،(خدا حفظ‌ كنه‌ اين‌ آقاي‌ نعمتي‌ را. اگر ايشون‌ نبود ما نمي‌دونستيم‌ از كي‌ بپرسيم‌ اشكالاتمون‌ را) مثلا نوابشون‌، بعضي‌ از خواص‌ نشون‌ مي‌داد و الاّ هيچكس‌ نديدشون‌. و بعد هم‌ ريختند توي‌ خانة‌ امام‌ عسگري‌ كه‌ هر بچه‌اي‌ را پيدا بكنند بكشند و داغ‌ امام‌ زمان‌ را، داغ‌ فراقش‌ را به‌ دلم‌ ما گذاشتند كه‌ شما دائما مي‌گيد الهي‌ عظم‌ البلاء. خدايا بلا بر ما عظيم‌ شده‌. مثل‌ يك‌ عده‌ چه‌ عرض‌ كنم‌ گوسفنداني‌ كه‌ از اطراف‌ گرگها حمله‌ كردند ولي‌ چوپان‌ نيست‌. امام‌ را بايد اينطور شناخت‌. آنهايي‌ كه‌ معرفت‌ دارند اينطورند. امامشون‌ را نمي‌شناسند.

 يكي‌ دو نفر گوشه‌ كنار پيدا ميشن‌، نام‌ زيادي‌ از امام‌ زمان‌ اگر ببرند، ميگن‌ آقا حرف‌ شما را گوش‌ مي‌دهند. بگين‌ اينقدر نام‌ امام‌ زمان‌ را نبرند.

 خدايا شب‌ تولد امام‌ جواده‌. كنار قبر پدرش‌ هستيم‌. آقا يا علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا شما الان‌ صداي‌ ما را مي‌شنويد. ما معرفت‌ به‌ مقام‌ مقدس‌ شما و خاندان‌ شما نداريم‌. مي‌دونم‌. حتي‌ دشمنان‌ در كتابهاي‌ ما مطالبي‌ را وارد كردند براي‌ اينكه‌ نقصي‌ در وجود امام‌ بوجود بياورند. حضرت‌ رضا فرمود در آل‌ پيغمبر فرزندي‌ و مولودي‌ پر بركت‌تر از امام‌ جواد نبوده‌. پر بركت‌تر. جواد الائمه‌ است‌. لذا امشب‌ شب‌ جمعه‌ هم‌ هست‌ و شب‌ عيد بزرگ‌ اسلامي‌ كه‌ جمعه‌ باشد هست‌. آقايان‌ بيائيد با دل‌ شاد يا دل‌ شكسته‌، فرقي‌ نمي‌كنه‌. بيائيد امشب‌ دعا كنيم‌. بگيم‌ اللهم‌ انا نشكو اليك‌ فقد نبينا. خدايا ما شكايت‌ در خانة‌ تو مي‌كنيم‌ كه‌ پيغمبر را كه‌ زمانمون‌ ايجاب‌ نميكنه‌ كه‌ ببنييم‌. اماممون‌ هم‌ كه‌ غايبه‌. يا ماها غايبيم‌. آخه‌ ماها پشت‌ ابر غيبت‌ هستيم‌. بعضي‌ها خيال‌ مي‌كنند كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌، پيغمبر اكرم‌ او را تشبيه‌ به‌ خورشيد كرده‌. همينطور هم‌ هست‌. ماها كه‌ پشت‌ ابريم‌، ميگيم‌ خورشيد پشت‌ ابره‌. حال‌ اينكه‌ خورشيد داره‌ به‌ تمام‌ عوالم‌ نور ميده‌. يك‌ لكة‌ ابري‌ آمده‌ روي‌ سر من‌ و شما چند نفري‌ قرار گرفته‌. ما ميگيم‌ خورشيد پشت‌ ابره‌. نخير ما پشت‌ ابريم‌. اگر روي‌ جمع‌ بخوايم‌ حساب‌ كنيم‌ ما پشت‌ ابريم‌. خدايا ما را از اين‌ ابر ظلمت‌ معصيت‌ و گناه‌ و بي‌ معرفتي‌ و بي‌ لياقتي‌ به‌ مقام‌ مقدس‌، بي‌ توجهي‌ به‌ مقام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ نجات‌ بده‌. آن‌ خورشيد روشن‌ وجود مقدس‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را به‌ ما نشان‌ بده‌. از پشت‌ ابر بيرون‌ بياد، اين‌ نور مستقيما بتابه‌. اين‌ همان‌ نوري‌ است‌ كه‌ فرمود معرفتي‌ بنورانيته‌ معرفة‌ الله‌ عز و جل‌. با نور خاندان‌ عصمت‌ و با نور امامت‌ و با نور اقتدا به‌ مقام‌ مقدس‌ معصومين‌، ما ممكنه‌ به‌ راه‌ برسيم‌ و راه‌ را پيدا كنيم‌.

 خوب‌ شب‌ تولد امام‌ جواده‌. اميدواريم‌ عيدي‌ كاملي‌ به‌ ما مرحمت‌ بكنند و بدانيم‌ كه‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ همه‌ جا هستند و تمام‌ صفات‌ الهي‌ را دارند و اگر اراده‌ بكنند حاجات‌ ما را بدهند و خداي‌ تعالي‌ مصلحت‌ بداند، فورا حاجتمون‌ را خواهند داد. بنابراين‌ امشب‌، شب‌ طلب‌ حاجاته‌. شب‌ دوشنبه‌ هم‌ كه‌ ميلاد مسعود حضرت‌ امير المؤمنين‌ كه‌ شاعر ميگه‌ اسد الله‌ في‌ الوجود ظهر ما كان‌ خلف‌ السطح‌ كله‌ ظهر. حضرت‌ امير كه‌ در دنيا پاشو گذاشت‌، دنيا پر بركت‌ شد و هر چه‌ پشت‌ پرده‌ خدا داشت‌، همه‌اش‌ در اختيار ما و براي‌ ما شد. و انشاء الله‌ عيد سيزده‌ رجب‌ امسالمون‌ را، امشب‌ از خدا بخواهيد در محضر امام‌ زمان‌ برگزار كنيم‌. و آقايان‌ آماده‌ بشيد كه‌ امام‌ زمان‌ به‌ اين‌ زودي‌ ظهور بكنند يا نكنند. آماده‌ بشيد براي‌ اينكه‌ اگر ظهور كردند نقصي‌ در ما وجود نداشته‌ باشه‌. نقصي‌ در ما وجود نداشته‌ باشه‌. چيزي‌ كه‌ موجب‌ اعتراض‌ امام‌ زمان‌ است‌، در وجود ما، در زندگي‌ ما، در روحيات‌ ما وجود نداشته‌ باشه‌. خدايا به‌ آبروي‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ به‌ ما معرفت‌ كامل‌ و محبت‌ كامل‌ امام‌ عصر را مرحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. همانطوري‌ كه‌ گفتم‌ امام‌ جواد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اسمشون‌ جواده‌ بخاطر اينكه‌ حضرت‌ رضا سفارش‌ فرموده‌ بودند كه‌ از در بزرگ‌ وارد بشو و خارج‌ بشو و هر يك‌ از بني‌ اعمامت‌ را ديدي‌ پول‌ زيادتري‌ بهش‌ بده‌ و هر كس‌ سر راه‌ تو قرار گرفت‌، بهش‌ هدايا و انعام‌ بده‌. لذا حضرت‌ امام‌ جواد، معروف‌ شدند به‌ جواد الائمه‌. خوب‌ امشب‌ هم‌ انشاء الله‌ يك‌ جودي‌ به‌ ما خواهند كرد. منتهي‌ فراموش‌ نبايد بكنيم‌ امام‌ جواد را. همانطوري‌ كه‌ در زندان‌ اباصلت‌ وقتي‌ يادش‌ آمد از امام‌ جواد، گفت‌ يا جواد الائمه‌ شما از مدينه‌ تا طوس‌ با يك‌ چشم‌ برهم‌ زدن‌ آمديد، بيائيد من‌ را هم‌ نجات‌ بديد. حضرت‌ آمد. گفت‌ آقا من‌ يك‌ ساله‌ توي‌ زندانم‌. چرا تا حالا نيامديد؟ فرمود تو حالا به‌ ياد من‌ افتادي‌، تو حالا من‌ را خواستي‌. حالا ما هم‌ مي‌گيم‌ آقا يا جواد الائمه‌ ما الان‌ تو را مي‌خوايم‌. و حاجتمون‌ اين‌ است‌ كه‌ فرزند عزيزت‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌، ايشان‌ به‌ ما نظر لطفي‌ داشته‌ باشند. ما را از خواصشون‌ قرار بدهند. ما را از ياران‌ نزديكشون‌ قرار بدهند. ما را از اين‌ گرفتاريها، از اين‌ ظلمتها، از اين‌ بي‌ نوريها نجات‌ بدهند و ما را به‌ مقامات‌ عالية‌ انساني‌ برسانند.

 خوب‌ من‌ ديگه‌ عرايضم‌ را تموم‌ كنم‌. جناب‌ آقاي‌ فاني‌ بيايند يك‌ مدحي‌ دربارة‌ حضرت‌ جواد بخوانند و بعد هم‌ زيارت‌ آل‌ ياسين‌ خونده‌ بشه‌ و فردا انشاء الله‌ در كانون‌ بحث‌ و انتقاد مجلس‌ جشن‌ هست‌. در ضمن‌ پاسخ‌ به‌ سؤالات‌ كه‌ مي‌ديم‌ مجلس‌ جشن‌ هم‌ داريم‌. انشاء الله‌ دوستان‌ آنجا هم‌ تشريف‌ بياورند. هر چي‌ مجلس‌، روزهاي‌ جمعة‌ ديگر را نمي‌گم‌ كه‌ زياد بيائيد. چون‌ ما طرف‌ سؤالمون‌، يعني‌ طرف‌ بحثمون‌ كسي‌ است‌ كه‌ سؤال‌ كرده‌. ولي‌ روزهايي‌ كه‌ بعنوان‌ تولد و بعنوان‌ عيد جشن‌ گرفته‌ ميشه‌، بايد اين‌ رفت‌ و آمد زياد باعث‌ تعظيم‌ شعائر اسلام‌ ميشه‌. و ان‌ تعظم‌ شعائر الله‌ تقوي‌ القلوب‌. دليل‌ بر تقواي‌ قلوب‌ كساني‌ است‌ كه‌ تعظيم‌ مي‌كنند شعائر اسلامي‌ را. سه‌ تا صلوات‌ با توجه‌، هميشه‌ گفتم‌ صلوات‌ براي‌ اينكه‌ نفسم‌ تازه‌ كنم‌، براي‌ اينكه‌ آب‌ بخورم‌ يا براي‌ اينكه‌ حواسم‌ جمع‌ بشه‌ نفرستيد. شما بايد صلوات‌ را با توجه‌ به‌ خداي‌ تعالي‌ و توجه‌ به‌ اينكه‌ از خدا براي‌ ائمه‌ محبوبين‌ خدا، رحمت‌ خاصة‌ الهي‌ را مي‌خوايد، اينجوري‌. سه‌ تا صلوات‌ اينجوري‌ بفرستيد. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌.

  

۵ رجب ۱۴۱۴ – صراط‌ مستقيم‌ دين‌ – اخلاق‌ ۶۷

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ اهل‌ البيت‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 افمن‌ يمشي‌ مكب‌ علي‌ وجهه‌ احدا ام‌ من‌ يمشي‌ صبيا علي‌ صراط‌ مستقيم‌.

 اين‌ آيه‌ را همين‌ امشب‌ در سورة‌ ملك‌ قرائت‌ كردند. جملة‌ عجيبي‌ است‌. براي‌ بيداري‌ ما همين‌ آيه‌ كافيست‌. معناي‌ تحت‌ اللفظي‌ اين‌ آيه‌ اين‌ است‌. آيا كسي‌ كه‌ مكب‌ علي‌ وجهه‌، يعني‌ به‌ رو روي‌ زمين‌ افتاده‌ و هيچ‌ جا را نمي‌بينه‌، هيچي‌ سرش‌ نميشه‌، اين‌ اهدي‌ است‌، بيشتر هدايت‌ شده‌؟ يا كسي‌ كه‌ در راه‌ راست‌، در صراط‌ مستقيم‌، راه‌ راست‌، صبيا ايستاده‌، با قدمهاي‌ استوار به‌ طرف‌ حق‌ در حركت‌ است‌. شما خودتون‌ قضاوت‌ كنيد. طبعا هر عاقلي‌ ميگه‌ آن‌ هدايتش‌ و موفقيتش‌ بيشتره‌. و اصلا او موفقه‌ و اين‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ موفق‌ نيست‌. تمام‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ تقريبا دربارة‌ هدايت‌ و ضلالت‌ حرف‌ ميزد. انسان‌ تمام‌ ارزشش‌ به‌ اين‌ است‌ كه‌ هدايت‌ شده‌ باشد و راه‌ راست‌ را برود. اگر گمراه‌ بشه‌ از لحظه‌اي‌ كه‌ گمراه‌ شده‌ بدبخت‌ هست‌ تا وقتي‌ كه‌ در دنيا باشد و در عالم‌ برزخ‌ و در قيامت‌ و در جهنم‌. هر چه‌ هم‌ بر انسان‌ بگذرد و انسان‌ راهش‌ را ديرتر انتخاب‌ بكند، مشكلاتش‌ بيشتر ميشه‌. در اوائل‌ جواني‌ انسان‌ اگر راهش‌ را پيدا كند انسان‌ خيلي‌ راحتتر ميتونه‌ به‌ كمال‌ برسه‌. قدر خودتون‌ را بدانيد جوانها بخصوص‌، راه‌ حق‌ را انتخاب‌ كنيد و بسوي‌ خدا از راه‌ صحيح‌ حركت‌ كنيد. صراط‌ مستقيم‌ طبق‌ روايات‌ زيادي‌ راه‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامه‌. در سورة‌ ياسين‌ مي‌خونيم‌ انك‌ لمن‌ المرسلين‌ علي‌ صراط‌ المستقيم‌. اي‌ پيغمبر تو از مرسلين‌ هستي‌. از فرستاده‌هاي‌ ما هستي‌ و بر صراط‌ مستقيم‌ هستي‌. پيغمبران‌ مي‌گفتند ان‌ ربي‌ علي‌ صراط‌ مستقيم‌. خداي‌ ما بر صراط‌ مستقيمه‌. هر چه‌ خدا گفته‌ راه‌ راسته‌. حق‌ داره‌. هر چه‌ پيغمبر فرموده‌ است‌ اينها هم‌ حق‌ است‌ و در صراط‌ مستقيمه‌. كلمات‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هم‌ همان‌ كلمات‌ پيغمبر اكرمه‌. چون‌ يك‌ كلمه‌ آنها از خودشون‌ و پيغمبر اكرم‌ هم‌ يك‌ كلمه‌ از خودش‌ و همه‌ يا با واسطه‌ يا بدون‌ واسطه‌ از جانب‌ پروردگار حرف‌ ميزنند. و حتي‌ اين‌ اعتقاد را شما بايد دربارة‌ مرجع‌ تقليدتون‌ داشته‌ باشيد. كه‌ مرجع‌ تقليد با شرايطي‌ كه‌ در هفتة‌ گذشته‌ عرض‌ شد كه‌ فقيه‌ تزكية‌ نفس‌ شده‌، ما هيچ‌ دليلي‌ نداريم‌ كه‌ ما بتوانيم‌ از فقيهي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ تقليد كنيم‌. فقيهي‌ كه‌ رياست‌ طلب‌ باشه‌، فقيهي‌ كه‌ دنيا دوست‌ باشه‌. فقيهي‌ كه‌ نتواند بر هواي‌ نفس‌ خودش‌ مسلط‌ بشه‌. اگر يك‌ چنين‌ فقيهي‌ پيدا كرديد ما ديگه‌ مطمئنيم‌ كه‌ او هر چه‌ ميگويد از استنباطش‌ از آيات‌ و روايات‌ است‌. اي‌ كاش‌ شماها، من‌ اي‌ كاش‌ را كه‌ ميگم‌ چون‌ ميدونم‌ گوش‌ به‌ حرفم‌ نمي‌ديد، از اين‌ جهت‌ آرزو ميكنم‌. اگر بدونم‌ گوش‌ به‌ حرف‌ ميديد جدي‌تر ميگم‌. يك‌ وقتي‌ يادمه‌ ما در كانون‌ بحث‌ و انتقاد ديني‌، بعضي‌ از خارجيها مي‌آمدند مسلمان‌ بشوند. ما مترجم‌ لازم‌ داشتيم‌ براي‌ زبان‌ انگليسي‌. مي‌فرستاديم‌ از بازار مشهد كسبه‌ را مي‌آورديم‌ براي‌ ترجمه‌ كردن‌. چون‌ اينها بهتر ترجمه‌ مي‌كردند تا حتي‌ اساتيد دانشگاه‌ زبان‌، دانشكدة‌ زبان‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ اينها با صحبت‌ كردن‌ انگليسي‌ را ياد گرفته‌ بودند. مرده‌ توي‌ بازار مي‌خواست‌ انگشترهايش‌ را آب‌ بكنه‌ صحبت‌ مي‌كرد، حالا ما به‌ انگشتر فروش‌ كار نداريم‌ها، مثلا فرض‌ كنيد پارچه‌ها، مثلا فرض‌ كنيد من‌ چشمم‌ به‌ افراد بيفته‌ كسبها يادم‌ مي‌آد، اگر اسم‌ بردم‌ منظورم‌ شخص‌ معيني‌ نيست‌. بالاخره‌ هر چي‌ داره‌ آب‌ كنه‌ و به‌ اين‌ خارجيها بده‌، كم‌كم‌ يك‌ دفعه‌ گفته‌ بود سلام‌ عليكم‌ ديده‌ بود نمي‌فهمه‌. گفته‌ بود مستر ديد آمد جلو. اين‌ فهميده‌ بود مستر، همينجور ياد گرفته‌ بود. چرا؟ حساب‌ كنيد ما چقدر جفاكاريم‌. چرا اينكار را كرده‌ بود؟ براي‌ اينكه‌ خوب‌ زندگيش‌ را تأمين‌ كنه‌، مشتري‌ را. الان‌ شما بريد بازار سوريه‌ آن‌ قسمتهايي‌ كه‌ ايرانيها رد ميشوند همه‌اشون‌ فارسي‌ بلدند. در عراق‌ آنوقتي‌ كه‌ راه‌ باز بود، كربلا كه‌ اصلا همه‌ ايراني‌ صحبت‌ مي‌كردند. نجف‌ هم‌ ايراني‌ مثلا بلد شده‌ بودند. اما وقتي‌ مثلا انسان‌ به‌ موصل‌ ميرفت‌ اصلا يك‌ نفر پيدا نميكرد يك‌ كلمه‌ ايراني‌ بلد باشه‌. همه‌ جا اينطوره‌. نه‌ اينكه‌ فكر كنيد در مشهد اينطوره‌. نه‌. در مكه‌ هم‌ بريد توي‌ بازارش‌ كه‌ بريد، مي‌بينيد جسته‌ و گريخته‌ بالاخره‌ فارسي‌ بلدند، زبانهاي‌ مختلف‌ ديگه‌ هم‌ بلدند. جده‌ هم‌ بريد همينطور. مدينه‌ هم‌ بريد همينطور. اين‌ يك‌ چيزي‌ نيست‌ كه‌ اعتراضي‌ به‌ شما بشه‌. حقش‌ هم‌ همينه‌ كه‌ انسان‌ وقتي‌ بخواد با يك‌ نفر كه‌ نفعش‌ در دست‌ اوست‌ صحبت‌ كنه‌، زبان‌ او را ياد بگيره‌. خوب‌ اينها را براي‌ چي‌ گفتم‌؟ ما يا به‌ خدا ايمان‌ نداريم‌ يا اهميت‌ براي‌ خدا قائل‌ نيستيم‌ يا براي‌ امام‌ زمانمون‌ ارزش‌ قائل‌ نيستيم‌ يا نفعمون‌ را در دست‌ آنها نمي‌بينيم‌ يا ميگيم‌ فايده‌اش‌ چيه‌؟ كه‌ زبان‌ عربي‌ را بلد نميشيم‌. همينجا من‌ نشسته‌ بودم‌ اين‌ قرآن‌ را گوش‌ مي‌دادم‌. توي‌ دلم‌ مي‌گفتم‌ يا حسرة‌ علي‌ الدوستاني‌ كه‌ اينجا نشستند كه‌ اين‌ آيات‌ را نمي‌فهمند. واقعا يا حسرة‌ علي‌ العباد. ما يعطين‌ الرسول‌ الا كانوا بهم‌ يستهزئون‌. باور كنيد اين‌ ياد نگرفتن‌ زبان‌ عربي‌ را مخصوصا در شبانه‌ روز، نيم‌ ساعت‌، بيست‌ دقيقه‌، مجبوري‌ عربي‌ داريد صحبت‌ مي‌كنيد، با خدا هم‌ داريد حرف‌ مي‌زنيد. نمازهاتون‌ همه‌اش‌ عربيه‌ ديگه‌ لااقل‌، حالا قرآن‌ نخونيد، و هيچ‌ به‌ فكر اين‌ نيفتاديم‌ اينهايي‌ كه‌ مي‌خونيم‌ يعني‌ چه‌؟ كه‌ گاهي‌ بعضي‌ از دوستان‌ از من‌ سؤال‌ مي‌كنند كه‌ چطور توي‌ نماز متوجه‌ خدا باشيم‌. من‌ ميگم‌ معناي‌ كلمات‌ را، چون‌ معناي‌ الفاظ‌ را بايد بلد بود تا انسان‌ متوجه‌ به‌ معناي‌ كلمات‌ باشه‌. وقتي‌ ميگه‌ الله‌ اكبر بدونه‌ يعني‌ خدا بزرگتر است‌ از آنچه‌ كه‌ بوصف‌ بياد مثلا. من‌ ان‌ يوصف‌. انسان‌ تأسف‌ ميخوره‌ و من‌ اگر الان‌ به‌ همه‌اتون‌ بگم‌ واجبه‌، دستوره‌ كه‌ شما عربي‌ ياد بگيريد، ميدونم‌ گوش‌ به‌ حرفم‌ نمي‌ديد. پس‌ بهتره‌ كه‌ نگم‌. مي‌ديد؟ نه‌ همه‌ شايد گوش‌ نمي‌دهند. يك‌ كلاسي‌ درست‌ كنيد، رفقا را، الحمد لله‌ رفقاي‌ فاضلي‌ در اين‌ مجلس‌ داريم‌، رفقاي‌ خوبي‌ داريم‌. يك‌ كلاسي‌ در هفته‌ دو ساعت‌، سه‌ ساعتتون‌ را وقف‌ عربي‌ ياد گرفتن‌ بكنيد. هيچ‌ اشكالي‌ نداره‌. تعلم‌ العربيه‌. يا مستحبه‌ يا واجب‌. از نظر اخلاقی‌ واجبه‌. از نظر فقاهتي‌ خوب‌، فقه‌ چون‌ مثل‌ بهداشت‌ عموميه‌. در بهداشت‌ عمومي‌ وقتي‌ كه‌ ادارة‌ بهداري‌ يك‌ برنامه‌اي‌ را طرح‌ ميريزه‌، همه‌ بايد واكسن‌ بزنند. اين‌ تقريبا ميرسونه‌ به‌ مستحب‌. همه‌ بايد نظافت‌ كنند، همه‌ بايد حمام‌ كنند، همه‌ بايد مواظب‌ خودشون‌ باشند، هر چه‌ توي‌ كتابها كه‌ خود من‌ هم‌ نوشتم‌، يا توي‌ كتاب‌ نوشته‌ ميشه‌ كه‌ اينها در قسمت‌ روحيات‌ و اخلاقیات‌، اينها بهداشت‌ عموميه‌. مسائل‌ و احكام‌ هم‌ همه‌اش‌ مسائل‌ عموميه‌. همه‌اش‌ عموميه‌. اينها را ميگن‌ فقاهت‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ همه‌ نمي‌تونند زبان‌ عربي‌ را بلد باشند. ولي‌ از نظر فكري‌ حساب‌ بكنيد، همين‌ فكر. روز قيامت‌ خداي‌ تعالي‌ بگه‌ آقا مثلا مشتريهاي‌ خارجيت‌ مهمتر بودند يا من‌؟ و تو بيشتر با آنها لازم‌ بود صحبت‌ كني‌ يا با من‌؟ و تو بيشتر نفعت‌ در دست‌ آنها بود يا در دست‌ من‌؟ جدا حالا روز قيامت‌ است‌ و مي‌خوايد الان‌ چراغها را خاموش‌ كنيم‌ تا تاريكي‌ قيامت‌ را حس‌ كنيد. چراغها را نمي‌خوام‌ خاموش‌ كنيم‌. همين‌ الان‌ در اينجا، گفت‌ انسان‌ در محضر پروردگار باشه‌. همين‌ الان‌ خدا هست‌، و انشاء الله‌ منهم‌ از روي‌ هواي‌ نفس‌ صحبت‌ نميكنم‌، دارم‌ به‌ شما ميگم‌. ميگم‌ كه‌ خدا مهمتره‌ يا مشتريهاي‌ زبانهاي‌ مختلف‌؟ نفع‌ شما بيشتر در دست‌ آنهاس‌، هر كدامش‌ را هر چي‌ هست‌ بگيد، جواب‌ بديد. نفع‌ شما بيشتر در دست‌ آنهاست‌ يا در دست‌ خدا؟ ممكنه‌ يكي‌ بگه‌ در دست‌ اينها، مشتري‌ را نبايد از دست‌ داد. موقع‌ اذان‌ هي‌ خدا ميگه‌ هي‌ علي‌ خير العمل‌، يك‌ مشتري‌ چاق‌ و چله‌اي‌ هم‌ آمده‌ دم‌ مغازه‌ ايستاده‌، پولدار، معامله‌ هم‌ آمده‌ نزديك‌ شده‌ كه‌ همچين‌ انجام‌ بشه‌. مرد مي‌خواد همچين‌ جاهايي‌ بگه‌ آقا من‌ ميرم‌ نمازم‌ را مي‌خونم‌ مي‌آم‌. بعد با هم‌ معامله‌ مي‌كنيم‌. نفع‌ شما بيشتر در دست‌ مشتريست‌ يا در دست‌ خدا؟ و اهميت‌ مشتري‌ بيشتره‌ يا اهميت‌ خدا؟ ببينيد اگر در صراط‌ مستقيم‌ باشيد ميگيم‌ خدا و زباني‌ نميگيم‌ خدا، عملا هم‌ مي‌گيم‌ خدا. همانطوري‌ كه‌، من‌ يك‌ نفري‌ بود در سن‌ شايد شصت‌ يا هفتاد، ايشان‌ بعنوان‌ مترجم‌ از توي‌ بازار، انگشتر فروش‌ بود، از توي‌ بازار آمد پيش‌ ما خيلي‌ خوب‌ صحبت‌ مي‌كرد. آنوقت‌ آخه‌ سابق‌، قبل‌ از انقلاب‌ توريست‌ زياد مي‌آمد توي‌ ايران‌. توي‌ بازار، همين‌ بازار بزرگ‌ و بازار زنجير شايد مثلا نگاه‌ مي‌كرد انسان‌، ميديد بالاخره‌ هفت‌ هشت‌ تايي‌ به‌ چشمش‌ مي‌خورد. و اينها در مغازه‌ها مي‌آمدند. اين‌ آقا انگشتر فروش‌ بود. ما ازش‌ تقاضا كرديم‌ آمد. گفتيم‌ شما كي‌ انگليسي‌ ياد گرفتي‌؟ گفت‌ كه‌ من‌ اتفاقا از چند سال‌ قبل‌. شخصي‌ كه‌ حدودا هفتاد سال‌ عمرشه‌، از چند سال‌ قبل‌ انگليسي‌ را ياد گرفته‌. انگليسي‌ را از بازار ياد گرفته‌ و بهتر از همه‌ هم‌ حرف‌ ميزد. ما ديگه‌ سنمون‌ گذشته‌ و ما ديگه‌ كجا بلد ميشيم‌ و اين‌ گرفتاريها را اين‌ آقا رعايت‌ نكرده‌ بود. اگر خدا براتون‌ اهميتش‌ بيشتره‌ بايد شما رعايت‌ نكنيد. يعني‌ چي‌؟

 لذا من‌، خواستة‌ قلبيم‌ را ميگم‌، ازتون‌ تقاضا ميكنم‌. چون‌ شماها همه‌اتون‌ به‌ من‌ يك‌ تعهدي‌ داديد كه‌ هر چي‌ بگم‌ گوش‌ بديد، نمي‌خوام‌ در فشارتون‌ قرار بدم‌. ولي‌ خواستة‌ قلبيم‌ اينه‌ كه‌ تمام‌ شماها عربي‌ ياد بگيريد كه‌ وقتي‌ قرآن‌ خونده‌ ميشه‌ بدونيد چي‌ داره‌ خدا با شما حرف‌ ميزنه‌. انسان‌ يك‌ محبوبي‌ داشته‌ باشه‌، يك‌ معشوقي‌ داشته‌ باشه‌، اين‌ براش‌ يك‌ نامه‌ نوشته‌ باشه‌ به‌ يك‌ زبان‌ ديگه‌. اين‌ نامه‌ را كه‌ ميگيره‌ اول‌ مي‌بوسه‌، بعد روي‌ چشمش‌ مي‌گذاره‌، در اولين‌ فرصت‌ يك‌ مترجم‌ پيدا ميكنه‌ ببينه‌ اين‌ دوست‌ من‌ چي‌ نوشته‌. و بعد هم‌ طبق‌ دستورات‌ دوستش‌ عمل‌ ميكنه‌ و اگه‌ بنا باشه‌ اين‌ نامه‌ ادامه‌ داشته‌ باشه‌، ميره‌ اون‌ زباني‌ كه‌ دوستش‌ با آن‌ زبان‌ داره‌ براش‌ نامه‌ مي‌نويسه‌، ياد ميگيره‌. بعضي‌ از افراد منحرف‌ از راه‌ راست‌، ميگن‌ قرآن‌ يعني‌ چه‌؟ ما معناش‌ را نفهميم‌ پس‌ چرا قرآن‌ را بخونيم‌. مي‌خواستند همين‌ خوندنش‌ را هم‌ از دست‌ شما بگيرند. احترام‌ قرآن‌ يعني‌ چه‌؟ ما ميگم‌ و الذين‌ آمنوا اشد حبا لله‌. خيلي‌ عجيبه‌. علامت‌ ايمان‌ اين‌ است‌ كه‌ خدا را از همه‌ چيز بيشتر دوست‌ داشته‌ باشيد. اشد، نه‌ اينكه‌ از همه‌ چيز هم‌، اين‌ حرف‌ من‌ غلط‌ بود. و الذين‌ آمنوا اشد حبا لله‌. يعني‌ تمام‌ محبتشون‌، آنهم‌ شديد به‌ خدا هست‌. اگر محبت‌ شديد را بخواهيم‌ عشق‌ اسمش‌ را بگذاريم‌، كه‌ البته‌ از يك‌ جهتي‌ عشق‌ اسمش‌ را گذاشته‌ نميشه‌، بايد بگيم‌ كه‌ اينهايي‌ كه‌ محبت‌ به‌ خدا دارند، عاشق‌ خدا هستند. مجنون‌ را ديدند نشسته‌ روي‌ خاك‌ هي‌ همه‌ جا مي‌نويسه‌ ليلي‌ ليلي‌ ليلي‌. گر ميسر نيست‌ بر من‌ كام‌ وي‌، عشقبازي‌ ميكنم‌ با نام‌ وي‌. آدمي‌ كه‌ يا الله‌ را ترك‌ ميكنه‌، دائما بايد بر در و ديوار بدنتون‌ و وجودتون‌ و ديوارهاي‌ خونه‌اتون‌، همه‌ جا الله‌ نوشته‌ شده‌ باشه‌. و الذين‌ آمنوا اشد حبا لله‌. و در آن‌ آية‌ ديگر مي‌فرمايد قل‌ ان‌ كنتم‌ تحبون‌ الله‌ فاتبعوني‌ يحببكم‌ الله‌. اگر شما مي‌خوايد دوست‌ خدا باشيد و خدا دوست‌ باشيد بايد از صراط‌ مستقيم‌ كه‌ پيروي‌ از پيغمبر اكرم‌ هست‌ بكنيد تا خدا را دوست‌ داشته‌ باشيد. محبتش‌ را انسان‌ وقتي‌ به‌ كسي‌ ميده‌ و همة‌ محبتش‌ مال‌ اوست‌ و شديد هم‌ هست‌ اين‌ محبتش‌، وقتي‌ نامة‌ او مي‌آد اول‌ ميگيره‌ روي‌ سرش‌، روي‌ چشمش‌ مي‌گذاره‌. سواد نداري‌ قرآن‌ را ببوس‌ هر روز. من‌ يك‌ بيسوادي‌ را ديدم‌ اين‌ مي‌نشينه‌ دو زانو رو به‌ قبله‌، قرآن‌ را برميداشت‌، بيسواد بود يك‌ پير مردي‌ بود، قرآن‌ را هي‌ مي‌بوسيد، هي‌ گريه‌ ميكرد، بازش‌ ميكرد هي‌ نگاه‌ ميكرد. اين‌ خطوط‌ قرآن‌ را نگاه‌ ميكرد و هي‌ اشك‌ مي‌ريخت‌. ميگفت‌ اين‌ نامة‌ محبوب‌ من‌، نامه‌اي‌ است‌ كه‌ از جانب‌ محبوب‌ من‌ آمده‌ و عمل‌ هم‌ به‌ دستوراتش‌ ميكرد.

 در مرحلة‌ دوم‌ بايد شما بگرديد و اين‌ نامه‌ را يك‌ مترجم‌ پيدا بكنيد بديد اين‌ نامه‌ را براتون‌ ترجمه‌ كنه‌. و كم‌كم‌ خودتون‌ زبان‌ را بلد بشيد. اين‌ علامت‌ محبته‌. هر چيش‌ كسر بشه‌ بي‌ محبتي‌ شما را رسونده‌. اهميت‌ ندادن‌ شما را رسونده‌. خوب‌ شما هر روز ميگيد بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌. الرحمن‌ الرحيم‌. مالك‌ يوم‌ الدين‌، آخه‌ اين‌ يعني‌ چي‌؟ ولذا من‌ واقعا تقاضام‌ اينه‌، البته‌ تنها خدا هم‌ نيستها. خدا همة‌ زبانها را مي‌فهمه‌. زبان‌ اهل‌ بهشت‌ عربيه‌. زبان‌ اولياء خدا عربيه‌. همين‌ امروز يا ديشب‌ بود صحبت‌ بود كه‌ علماي‌ بزرگ‌ شيعه‌ همه‌اشون‌ مال‌ ايرانند و فارسي‌ زبان‌. شيخ‌ طوسي‌، شيخ‌ صدوق‌، خواجه‌ نصير الدين‌ طوسي‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ سيد بحر العلوم‌. اينها، حالا زيادند. اينها منظورم‌ تمامشون‌، ابن‌ بابويه‌، خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ شيخ‌ كليني‌ صاحب‌، اينها همه‌اشون‌ ايراني‌ بودند. اينها زبانشون‌ هم‌ فارسي‌ بوده‌ يقينا. عرب‌ كه‌ نبودند. شيخ‌ كليني‌ صاحب‌ اصول‌ و فروع‌ كافي‌ مال‌ اين‌ حضرت‌ عبدالعظيم‌، همين‌ شهر ري‌ بوده‌. شيخ‌ طوسي‌ مال‌ طوس‌ بوده‌، همين‌ مشهد خودمون‌. خواجه‌ نصير الدين‌ طوسي‌ مال‌ همينجا بوده‌. اينها كتابهايي‌ كه‌ الان‌ نوشتند حاضره‌، از هر عربي‌ بهتر عربي‌ نوشتند و كتاب‌ نوشتند. در آن‌ زمان‌. مسافرتها مي‌كردند براي‌ يك‌ روايت‌ و عجيب‌تر اينكه‌ صحاح‌ ستة‌ اهل‌ سنت‌ هم‌ همه‌اش‌ مال‌ علماي‌ ايراني‌ بوده‌. صحيح‌ بخاري‌، بخاري‌ اهل‌ بخارا بوده‌. بخارا آنوقت‌ ما ايران‌ بوده‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ نسائي‌، ترمذي‌، اينها همه‌ مال‌ همين‌ حدودهاي‌ ايران‌ و فارسي‌ زبان‌ بودند و همه‌ عربي‌ كتاب‌ نوشتند. اهميت‌ مي‌دادند مسلمانهاي‌ صدر اسلام‌. و علماي‌ بزرگ‌ شيعه‌ و سني‌ هر چه‌ علماي‌ بزرگ‌ دارند اينها ايراني‌ بودند. فارسي‌ زبان‌ بودند. حتي‌ صاحب‌ تفسير كبير كه‌ يك‌ تفسير بسيار مهم‌ در اهل‌ سنت‌ هست‌، اسمش‌ هم‌ تفسير كبيره‌، مال‌ فرخ‌ رازي‌. فخر رازي‌ مال‌ شاه‌ عبد العظيم‌ بوده‌. عربي‌ نوشته‌. چرا آدم‌ بايد اينقدر بي‌ حال‌ باشه‌. چرا اقلا به‌ اندازة‌ يك‌ سني‌ همت‌ نداشته‌ باشيد. اگر سني‌ها يك‌ پيغمبر دارند به‌ زبان‌ عربي‌ حرف‌ ميزنه‌، ما چهارده‌ معصوممون‌، اينها همه‌ عرب‌ هستند، عربي‌ صحبت‌ كردند. علاوه‌ همين‌ الان‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ زبان‌ رسمي‌ خودش‌ عربيه‌.

 بنابراين‌ اين‌ بي‌ همتيه‌ كه‌ انسان‌ همين‌ زبان‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ دينش‌ را بلد نباشه‌. زبان‌ قرآنش‌ را بلد نباشه‌ و واقعا يا حسرة‌ علي‌ العباد. و اين‌ بهتون‌ عرض‌ كنم‌ مشمول‌ همين‌ آية‌ شريفه‌ ميشه‌ كه‌ چون‌ ما اهميت‌ به‌ زبان‌ قرآن‌ و زبان‌ خدا نداديم‌، پس‌ اهميت‌ به‌ خود خدا نداديم‌ و اهميت‌ به‌ پيغمبر خدا نداديم‌. پس‌ ما يعطيهم‌ بالرسول‌ الا كانوا به‌ يستهزئون‌.

 در قرآن‌ اگر دقت‌ بشه‌ خيلي‌ مسائل‌ حل‌ ميشه‌. صراط‌ مستقيم‌ معلوم‌ ميشه‌ كه‌ در چي‌ هست‌؟ در كجا هست‌؟ و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ چه‌ موضعي‌ دارند. اينها همه‌ روشن‌ ميشه‌. افمن‌ يمشي‌ مكبا علي‌ وجهه‌ اهدي‌ ام‌ من‌ يمشي‌ سويا علي‌ صراط‌ مستقيم‌. در يك‌ آية‌ ديگر مي‌فرمايد كه‌، يادم‌ بياد خوبه‌، كه‌ فمالكم‌ كيف‌ تحكمون‌، آخر آيه‌ اينه‌ كه‌ كسي‌ كه‌ مردم‌ را هدايت‌، افمن‌ يهدي‌ الي‌ الحق‌ احق‌ ان‌ يتبع‌، كسي‌ كه‌ مردم‌ را به‌ راستي‌ و حق‌ هدايت‌ ميكنه‌، اين‌ احق‌ است‌ كه‌ پيروي‌ بشه‌. افمن‌ يهدي‌ الي‌ الحق‌ احق‌ ان‌ يتبع‌ ام‌ من‌ لا یهدی الا ان يهدي‌. كما لكم‌ كيف‌ تحكمون‌. خودش‌ احتياج‌ به‌ هدايت‌ ديگري‌ داره‌. بايد يكنفر بياد دستش‌ را بگيره‌. يك‌ كوري‌ است‌ كه‌ خودش‌ سرگردانه‌. او بهتر ميتونه‌ مردم‌ را هدايت‌ كنه‌ يا يك‌ كسي‌ كه‌ هميشه‌ به‌ حق‌ مردم‌ را هدايت‌ ميكنه‌. شما حكومت‌ كنيد؟ شما را چه‌ ميشه‌؟ حكومت‌ كنيد، حكم‌ كنيد. فما لكم‌ كيف‌ تحكمون‌. راه‌ راست‌ اينه‌. راه‌ راست‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ به‌ قرآن‌ و روايات‌ و سخنان‌ مراجع‌ تقليد و كساني‌ كه‌ شما را به‌ حق‌ هدايت‌ ميكنند، راهنمايي‌ ميكنند توجه‌ بكنه‌.

 اين‌ يك‌ مطلبي‌ بود كه‌ من‌ مي‌خواستم‌ خدمت‌ آقايون‌ عرض‌ بكنم‌ و خيلي‌ اهميت‌ داشت‌ و اهميت‌ داره‌ و انشاء الله‌ دقت‌ كنيد كه‌ در مرحلة‌ اول‌ معاني‌ قرآن‌ را بفهميد و در راه‌ معناي‌ قرآن‌ اين‌ نيست‌ كه‌ شما ترجمه‌هاي‌ زيرش‌ را بخونيد. بعضي‌ها ميگن‌ خوب‌ ما ترجمه‌اش‌ را مي‌خونيم‌. نه‌. در فهميدن‌ معاني‌ قرآن‌ مستقيما يك‌ لذتي‌ است‌ كه‌ در ترجمه‌ خوندن‌ نيست‌. و قرآن‌ را نبايد ترجمه‌ كرد. اگر حقيقتش‌ را بخواهيد، قرآن‌ نبايد ترجمه‌ بشه‌. چون‌ ترجمة‌ قرآن‌، قرآن‌ نيست‌. يك‌ لطايفي‌ در قرآن‌ گفته‌ شده‌ كه‌ در ترجمه‌ هر چه‌ بخوان‌ ترجمه‌اش‌ كنند، آن‌ لطائف‌ گفته‌ نميشه‌. اين‌ يك‌ مطلب‌.

 مطلب‌ ديگر مربوط‌ به‌ ماه‌ رجبه‌. يك‌ چيزي‌ زياد از من‌ سؤال‌ ميكنند. من‌ اين‌ را اينجا جواب‌ عرض‌ كنم‌. كه‌ بعضي‌ها مي‌پرسند كه‌ ما اعمال‌ ماه‌ رجب‌ يا اعمال‌ ماه‌ شعبان‌ يا اعمال‌ ماه‌ رمضان‌ را انجام‌ بديم‌ يا نه‌؟ من‌ يك‌ جمله‌اي‌، يك‌ توضيحي‌ دربارة‌ اين‌ موضوع‌ و بطور كلي‌ عرض‌ كنم‌. عبادت‌ هدف‌ اصلي‌ خدا نيست‌. يعني‌ شما شبها تا صبح‌ نماز بخونيد، روزه‌ بگيريد، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ دعا بخونيد، اعمال‌ عبادي‌ را انجام‌ بديد. روزة‌ مستحبي‌ بگيريد. اينها نه‌ خدا را فايده‌اي‌ براي‌ خدا داره‌ نه‌ براي‌ شما، اگر هدف‌ اصلي‌ منظور نشه‌. لذا اگر كسي‌، اين‌ روايت‌ داره‌ كه‌ عرض‌ ميكنم‌، مضمون‌ روايته‌. اگر كسي‌ تمام‌ دورة‌ سال‌ را روزه‌ بگيره‌، هر سال‌ پياده‌ مكه‌ بره‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود شبها تا صبح‌ بيدار باشه‌ و عبادت‌ بكنه‌، و بين‌ صفا و مروه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود يا بين‌ ركن‌ و مقام‌ مظلوم‌ كشته‌ بشه‌، مظلوم‌ كشته‌ بشه‌. اين‌ ولايت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را نداشته‌ باشه‌، به‌ رو توي‌ آتش‌ جهنم‌ مي‌اندازندش‌. شما ميگيد كه‌، اين‌ حالا يك‌ وقتي‌ توي‌ اهل‌ ولا گفتنش‌ خوبه‌ و همينجور سر بسته‌ هم‌ قبولش‌ ميكنند. ولي‌ نه‌، سربسته‌ قبول‌ نكنيد. تمام‌ عبادتها براي‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ به‌ جايي‌ برسه‌. اگر كه‌ خداي‌ مي‌فرمايد و ما خلقت‌ الجن‌ و الانس‌ الا ليعبدون‌ ما جن‌ و انس‌ را خلق‌ نكرديم‌ مگر براي‌ عبادت‌، نتيجة‌ عبادت‌ خليفة‌ الله‌ شدنه‌. و الا اگر نتيجه‌ نميداشت‌ كار بيفايده‌اي‌ بود. شما دارو چرا مي‌خوريد؟ اين‌ را من‌ مكرر گفتم‌ كه‌ دعا و قرآن‌ و نماز و همة‌ اينها در حكم‌ دارو. دارو چرا مي‌خوريد؟ براي‌ سلامتي‌، براي‌ تقويت‌. و الا اگر دارويي‌ باشه‌ نه‌ شما را سلامت‌ كنه‌ نه‌ تقويت‌ كنه‌. و هي‌ هم‌ بخوريد. كار درستيه‌؟ عبادت‌ بايد حساب‌ شده‌ باشه‌. اين‌ كتاب‌ مفاتيح‌، اين‌ كتابهاي‌ ذكر، اين‌ كتابهاي‌ ادعيه‌، اين‌ كتابهايي‌ كه‌ هست‌ همه‌اش‌ اينها بصورت‌ داروخانه‌ است‌. شما بايد دارويي‌ را كه‌ براتون‌ لازمه‌ ازش‌ استفاده‌ كنيد. ماه‌ رجب‌، ماه‌ شعبان‌، ماه‌ رمضان‌، البته‌ تقويت‌ بيشتري‌ انسان‌، زمينه‌ هست‌ براي‌ تقويت‌ بيشتر. در اين‌ ماه‌ تا جايي‌ كه‌ خسته‌ نميشيد، اين‌ را من‌ بطور كلي‌ عرض‌ ميكنم‌، تا جايي‌ كه‌ خسته‌ نشيد، تا جايي‌ كه‌ دعا مفيد براتون‌ باشه‌. آنها كه‌ اهل‌ فهميدن‌ معناي‌ دعا هستند بيشتر استفاده‌ ميكنند. آنهايي‌ كه‌ نمي‌فهمند معني‌ دعا را، اين‌ را شما بدونيد، اين‌ دعاهاي‌ ماه‌ رجب‌ را معناش‌ را نفهميد بهتر از اينه‌ كه‌ معناي‌ يك‌ صلواتي‌ را كه‌ مي‌فهميد او را بفرستيد بهتر از تمام‌ اين‌ دعاهاست‌. هي‌ سرتون‌ را بيندازيد و هي‌ من‌ من‌ كنيد نتونيد دعا، البته‌ اين‌ را بايد علاج‌ كنيد. اين‌ مرض‌ بديه‌ كه‌ در شما هست‌ كه‌ نمي‌تونيد دعا بخونيد، نمي‌تونيد قرآن‌ بخونيد، معناش‌ را بفهميد. اما تا به‌ اينجا نرسيديد اون‌ صلواتتون‌ خيلي‌ بهتر ارزش‌ داره‌. فايده‌ است‌. بعضي‌ها ميگن‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد يك‌ آقايي‌، اللهم‌ كن‌ لوليك‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌، يكي‌ از دوستان‌، آقاي‌ مهندس‌ پيشنهاد مي‌كردند همه‌ اين‌ را بخونند. گفتم‌ بعضي‌ها غلط‌ مي‌خونند نمازشون‌ باطل‌ ميشه‌. اگر شما نمي‌تونيد دعا را توي‌ قنوتتون‌ بخونيد، پنج‌ تا صلوات‌ بفرستيد. صلوات‌ را خوب‌ مي‌تونيد بفرستيد. پنج‌ تا صلوات‌، ده‌ تا صلوات‌، خدمتون‌ عرض‌ شود، خيلي‌ مي‌خوايد طولش‌ بديد، بيست‌ تا، بيست‌ تا صلوات‌ بفرستيد. هيچ‌ طور نميشه‌. اين‌ بهتر از، مخصوصا با عجل‌ فرجهم‌ هم‌ بگيد، اين‌ بهتر از هر قنوتيه‌ كه‌ شما بخونيد. نمي‌خوايد مقدس‌ بازي‌ دربياريد بگيد كه‌ آخه‌ من‌ يك‌ دعاهاي‌ زيادي‌ بخونم‌. نه‌. نه‌ به‌ خدا مي‌خوايد خودتون‌ را مقدس‌تر از آنچه‌ كه‌ هستيد نشون‌ بديد. اگر ريا به‌ مردم‌ هم‌ كه‌ بكنيد كه‌ اصلا نمازتون‌ باطل‌ ميشه‌. صلوات‌. بهترين‌ دعاست‌. حتي‌ صلوات‌ها، همين‌ مضمون‌ اللهم‌ كل‌ وليك‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را توش‌ هست‌. منتهي‌ به‌ ضميمة‌ تمام‌ اولاد پيغمبر. امام‌ زمان‌ را كه‌ شما دعا ميكنيد و همين‌ معناي‌ كن‌ لوليك‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ در صلوات‌ گفتيد. چون‌ رحمت‌ خاصة‌ پروردگار شامل‌ اين‌ مطالب‌ ميشه‌ كه‌ وليا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا، همة‌ اينها تحت‌ عنوان‌ صلي‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). تحت‌ همين‌ عنوان‌ هست‌. پس‌ چرا انسان‌ آني‌ كه‌ فرمودند انجام‌ نده‌. من‌ خودم‌، من‌ خيال‌ نكنيد، من‌ خيلي‌ دعا بلدم‌. مي‌خوايد الان‌ حضورتون‌ بخونم‌، صحيح‌ هم‌ مي‌خونم‌، دعاهاي‌ قنوت‌ را خيلي‌ بلدم‌. لا اله‌ الا الله‌ الحليم‌ الكريم‌. لا اله‌ الا الله‌ العلي‌ العظيم‌. اينها را همه‌ را بلدم‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ كل‌ لوليك‌ را هم‌ بلدم‌. ربنا آتنا في‌ الدنيا را هم‌ بلدم‌. اما باور كنيد من‌ در اكثر نمازها، مخصوصا نماز جماعت‌ كه‌ دستور هست‌ زودتر تمامش‌ كنيد، مراعات‌ كنيد، مردم‌ را كسل‌ نكنيد، بخاطر طول‌ دادن‌ نماز جماعت‌ مردم‌ را فرار نديد از نماز جماعت‌، من‌ خودم‌ گاهي‌ دوتا، سه‌ تا صلوات‌ مي‌فرستم‌. و ايني‌ هم‌ كه‌ مي‌بينيد آهسته‌، اين‌ را به‌ شما ميگم‌، آهسته‌ صلوات‌ مي‌فرستم‌ براي‌ اينكه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، تحقير نكنه‌ آن‌ كسي‌ كه‌ ميشنوه‌ خيال‌ ميكنه‌ كه‌ من‌ دعاي‌ خوب‌ بلد نيستم‌. اين‌ دعاهاي‌ پائين‌ را ميخونم‌. نخير. بالاترين‌ دعا صلواته‌. ان‌ الله‌ و ملائكه‌ يصلون‌ علي‌ النبي‌. خيلي‌ مهمه‌.

 بنابراين‌ در دعاها من‌ اين‌ اندازه‌ را ميدونم‌، يعني‌ بايد بگم‌، ضرر داره‌ براتون‌، كسل‌ كننده‌ نباشه‌ براتون‌. يعني‌ دعا داريد مي‌خونيد، خسته‌ شديد، هي‌ خميازه‌، توي‌ حرم‌ من‌ ديدم‌ زياد هستند. هي‌ خميازه‌ مي‌كشند و هي‌ مي‌خونند و هي‌ چرت‌ مي‌زنند و هي‌ مي‌خونند. اين‌ دعا ضرر داره‌. در روايات‌ متعددي‌ هست‌ كه‌ اگر خدا از كسي‌ راضي‌ بشه‌ يرضي‌ عنه‌ بالقليل‌. ازش‌ راضيه‌ كه‌ كم‌ عبادت‌ بكنه‌. همين‌ واجباتش‌ را انجام‌ بده‌. من‌ بعضي‌ از اولياء خدا را ديده‌ بودم‌. جزء دستور من‌ بود مني‌ كه‌ شاگرد او بودم‌ بود كه‌ نماز شب‌ بايد بخوني‌ كه‌ اگر نمي‌خوندم‌ با ما درگير ميشد. خودش‌ نماز شب‌ نميخوند. آقا چرا شما خودتون‌ نماز شب‌ نمي‌خونيد؟ مي‌فرمود كه‌، يك‌ جريانش‌ را در كتاب‌ پرواز روح‌، مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ نوشتم‌ و ديگران‌ هم‌ بودند. دوا خوردن‌ كه‌ زياد خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ مسئله‌اي‌ نيست‌. شما اگر يك‌ كسي‌ ديديد كه‌، يك‌ دكتري‌ را ديدي‌ كه‌ به‌ مريضش‌ ميگه‌ يك‌ نسخه‌ نوشته‌ بلندبالا. برو اينها را بگير، يك‌ كيسه‌ از توي‌ مطب‌، از توي‌ داروخانه‌ كه‌ بيرون‌ مي‌آئيد به‌ دستتون‌ دوا دادند. ميگيد خود اين‌ آقاي‌ دكتر چرا نميخوره‌ اين‌ دواها را؟ آخه‌. آقاي‌ دكتر خودت‌ هم‌ بيا چندتاش‌ را بخور. شب‌ و روز هم‌ با همين‌ دكتر زندگي‌ مي‌كنيد. مي‌بينيد اين‌ يك‌ دونه‌ هم‌ از اين‌ دواها نميخوره‌. غذاهايي‌ ميخوره‌ كه‌ شماها نبايد بخوريد. ميگيد اين‌ چه‌ ظلميه‌ تو به‌ ما ميكني‌؟ ما بايد اين‌ برامون‌ جا بيفته‌، اين‌ معنا برامون‌ جا بيفته‌ كه‌ دعا، عبادت‌ مثل‌ دواست‌ و براي‌ فايده‌اش‌ بايد بخوريد. حالا ممكنه‌ كه‌ شما اينجا بگيد كه‌ ائمة‌ اطهار كه‌ سالمترين‌ افراد بودند چرا اينقدر عبادت‌ مي‌كردند؟ من‌ قبل‌ از اينكه‌ شما اشكال‌ بكنيد، من‌ اشكال‌ را بكنم‌. و دارد كه‌ اينها گاهي‌ حتي‌ تورمت‌ قدماه‌. اينقدر عبادت‌ مي‌كردند كه‌ پاهاشون‌ ورم‌ ميكرد. همانطوري‌ كه‌ دوا براي‌ معالجه‌ است‌ يك‌ نوعش‌ براي‌ معالجه‌ است‌، يك‌ نوعش‌ براي‌ تقويته‌. يك‌ نوعش‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌. همين‌ دو تا را حالا من‌ شرح‌ بدم‌. يك‌ نوعش‌ براي‌ معالجه‌ است‌. شما دوا مي‌خوريد كه‌ معالجه‌ بشيد اين‌ مسلما مال‌ امام‌ نيست‌. امام‌ هم‌ هر جا دستور داده‌ براي‌ اينكه‌ ما را ياد بده‌. ديديد بچه‌ را مي‌خوان‌ دوا را بخوره‌. برمي‌دارن‌ خودشون‌ يك‌ خرده‌اي‌ همچين‌ چيز مي‌كنن‌، تحريك‌ مي‌كنند، تهييج‌ مي‌كنند. مي‌گن‌ آي‌ فلاني‌ بيا دواي‌ اين‌ را بخور. براي‌ ايكنه‌ كه‌ اين‌ حس‌ پيدا بكنه‌ به‌ خوردن‌. ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ اين‌ را بهتون‌ مي‌گم‌ خوب‌ بفهميد كه‌ دعاهايي‌ كه‌ از اينها به‌ ما رسيده‌ و تو كتابها نوشتن‌ از قبيل‌ دعاهاي‌ صحيفة‌ سجاديه‌، دعاي‌ كميل‌ و دعاي‌ ابوحمزة‌ ثمالي‌ و امثال‌ اينها، اينها براي‌ تعليم‌ ما بود. والا معنا ندارد، امام‌ سجاد پا شه‌ نصف‌ شب‌ دعا بخونه‌ مخصوص‌ خودش‌ باشه‌ و اين‌ را صبح‌ بنويسه‌ بده‌ دست‌ مردم‌. شما اين‌ كار را مي‌كنيد. شما نصف‌ شب‌ بلند شديد يك‌ حال‌ پيدا كرديد خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ يك‌ مقداري‌ با خدا مناجات‌ كرديد صبح‌، پاشيد حتي‌ حاضر نيستيد به‌ يك‌ نفر بگيد كه‌ من‌ ديشب‌ يك‌ همچين‌ حالي‌ داشتم‌، يك‌ همچين‌ دعايي‌ خوندم‌.

 دعاهايي‌ كه‌ نوشتن‌ و به‌ مثلا به‌ امام‌ باقر دادند، همين‌ صحيفة‌ سجاديه‌ را حضرت‌ سجاد يكيش‌ را داد به‌ امام‌ باقر يك‌ نسخه‌اش‌ را هم‌ داد به‌ زيد ابن‌ علي‌ ابن‌ الحسين‌. اين‌ دعاها براي‌ تعليمه‌. بعضيهاش‌ هم‌ كه‌ تصريع‌ شده‌. دعاي‌ كميل‌ بن‌ زياد نخعي‌ دستور دادن‌، دعاي‌ ابوحمزة‌ ثمالي‌ دستور دادن‌. دعا را خودشون‌ مي‌خوندند كه‌ او بشنوه‌ و ياداشت‌ كنه‌، اين‌ حاج‌ محمد علي‌ فشندي‌ مي‌گه‌ اون‌ دعايي‌ كه‌ حضرت‌ ولي‌ عصر صلوات‌ الله‌ خوندن‌ يك‌ دعايي‌ بود خيلي‌ مضامين‌ خوبي‌ داشت‌ مي‌گه‌ من‌ خواستم‌ ياداشت‌ كنم‌، نگه‌ دارم‌، حضرت‌ فرمودند اين‌ دعا مخصوص‌ معصومينه‌. و من‌ نگذاشتم‌، گفتم‌ با خودم‌ حفظش‌ مي‌كنم‌، بعد كه‌ فراموش‌ كردم‌. دعايي‌ كه‌ مخصوص‌ معصوم‌ باشه‌ به‌ ما نمي‌دن‌. و لذا اين‌ دعاهايي‌ كه‌ در اختيار ما گذاشتند اكثرا دارو است‌. و خودشون‌ كه‌ خوندن‌ بخاطر اينكه‌ ما هم‌ ياد بگيريم‌ و پشت‌ سر اينها راه‌ بريم‌. گاهي‌ مي‌شه‌ اينجوري‌ مثال‌ بزنيم‌ يك‌ جاده‌اي‌ را يك‌ كسي‌ نمي‌خواد خودش‌ بره‌، يعني‌ رفته‌ اين‌ راه‌ را، اما حالا مي‌ره‌ براي‌ اينكه‌ شماها را به‌ مقصد برسونه‌. و يك‌ مقدار از دعاها، دعاهاي‌ تقويتي‌ است‌. انسان‌ به‌ مقام‌ انس‌ با پروردگار كه‌ برسه‌ ديگه‌ شب‌ و روز مي‌خواد دعا كنه‌. شب‌ و روز مي‌خواد با خدا مناجات‌ كنه‌. آني‌ نمي‌خواد از خدا جدا بشه‌. آني‌ نمي‌خواد خدمتتون‌ عرض‌ شود با خدا در ارتباط‌ نباشه‌. همش‌ مي‌خواد صحبت‌ كنه‌. و بهترين‌ و مؤدبترين‌ كلمات‌ هم‌ كلماتي‌ است‌ كه‌ معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ گفتند و از اون‌ راه‌ وارد مي‌شه‌ كه‌ و بذكرك‌ مأموره‌ قلب‌ انسان‌ گاهي‌ به‌ ياد خدا آباده‌. و بذكرك‌ مأموره‌، انسان‌ قلبش‌ به‌ ذكر خدا آباد بشه‌. البته‌ اين‌ مربوط‌ به‌ حالاي‌ ماها نيست‌ و وقتي‌ كه‌ به‌ مرحلة‌ انس‌ با پروردگار رسيديم‌ اونجا شايد شب‌ و روز هم‌ دعا بخونيم‌ باز كمه‌. مثل‌ يك‌ كسي‌ كه‌ هر چه‌ خودش‌ را تقويت‌ كنه‌ جا داره‌. هي‌ قويتر مي‌شه‌، روح‌ انسان‌ اينطوره‌. هر چه‌ تقويتش‌ كنيد قويتر مي‌شه‌ و پر ارزشتر مي‌شه‌.

 و داريم‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ در اثر انس‌ با پروردگار ممكنه‌ اون‌ دعاها را شب‌ و روز اونقدر مي‌ايستاد با خدا حرف‌ مي‌زد با محبوبش‌ حرف‌ مي‌زد تا اينكه‌ پاهاش‌ ورم‌ مي‌كرد. حالا شما كه‌ بنا نيست‌ كه‌ اصلا همين‌ زبان‌ الهي‌ را ياد نگرفتي‌ هنوز خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ خدا را نشناختي‌ هنوز يك‌ دو ركعت‌ نماز مي‌خواي‌ بخوني‌ نمي‌توني‌ از اول‌ تا آخر فكرت‌ را متمركز كني‌ اينجا تو مريضي‌ تو غير از اون‌ هستي‌ كه‌ به‌ مرحلة‌ انس‌ رسيده‌ و لذت‌ از مناجات‌ با پروردگار مي‌بره‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود دائما مي‌ايسته‌ به‌ عبادت‌.

 خوب‌ پس‌ بنابر اين‌ دعاهاي‌ ماه‌ شعبان‌ و رجب‌ و رمضان‌ علاوه‌ بر برنامه‌ هاتون‌ اگر خواستيد بخونيد اقلا خواهش‌ من‌ اين‌ است‌ كه‌ تا اندازه‌اي‌ باشه‌ كه‌ خسته‌ نشيد. كسل‌ نشيد. اگر خواستيد يك‌ شب‌ احيايي‌ بود خواستيد بيدار باشيد تا صبح‌ جبران‌ خوابتون‌ را بكنيد در روز. و بعضيها خيال‌ مي‌كنند كه‌ اين‌ مطلب‌ سوم‌، بعضيها خيال‌ مي‌كنند كه‌ اگر اشك‌ چشم‌ نداشته‌ باشند، يعني‌ اشكشون‌ نريزه‌ يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ مثلا نتونن‌ از شب‌ تا صبح‌ بيدار باشند يا خوابشون‌ زياد باشه‌ اينها بده‌. شما انسان‌ به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ لازمه‌ بايد بخوابه‌. بعضيها خوابشون‌ كمه‌، بعضيها خوابشون‌ زياده‌. غصه‌ نداره‌ كه‌ چرا خوابم‌ زياده‌. نه‌ اعصابت‌ آرامه‌ الحمد الله‌، باريك‌ الله‌ بگير بخواب‌. نه‌ واقعا اينطوره‌ها اگر انسان‌ در راه‌ راست‌ حركت‌ بكنه‌ و در صراط‌ مستقيم‌ هم‌ باشه‌ خوابش‌ عبادته‌. اگر يك‌ جوري‌ بخوابي‌ اين‌ را بهتون‌ بگم‌ يك‌ جوري‌ بخوابي‌ بخاطر كارهات‌ مثلا شما وقتي‌ غذا زيادتر از حد بخوريد اين‌ بخاراتش‌ مي‌زنه‌ بالا و بعد عطش‌ برمي‌ داريد آب‌ مي‌خوريد فتشربوا كثيرا فتلاموا كثيرا خوب‌ خوابت‌ هم‌ زياد مي‌شه‌. يك‌ وقت‌ است‌ خواب‌ مصنوعي‌ زياده‌. اين‌ البته‌ انسان‌ بايد معالجه‌اش‌ كند يك‌ خرده‌ كمتر بخور يك‌ لقمه‌، دستور اين‌ است‌ كه‌ وقتي‌ انسان‌ غذا تا خوب‌ گرسنه‌ نشده‌ غذا نخوره‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ چند لقمه‌ مونده‌ كه‌ سير بشه‌ دست‌ بكشه‌ اينجوري‌ باشه‌. اگر اين‌ كارها را كرد و در عين‌ حال‌ خوابش‌ زياده‌ خوب‌ باريك‌ الله‌ عيبي‌ نداره‌ اين‌ مال‌ اعصاب‌ آرامته‌، اوني‌ كه‌ مي‌خواستي‌ يك‌ قرص‌ آرامبخش‌ بخوري‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود لازم‌ نيست‌ بخوري‌ و بخواب‌. هيچ‌ مهم‌ نيست‌، هيچ‌ مهم‌ نيستش‌. از (قطع‌ نوا) بهتر باش‌ تو هم‌ مشغول‌ مطالعه‌ باش‌، مشغول‌ عبادت‌ باش‌ و بهتر كه‌ خوابت‌ كمه‌ هردوش‌ بهتر. خلاصه‌.

 اشك‌ چشم‌ من‌ ندارم‌. يك‌ خرده‌ پياز بگير خرد كن‌ بمال‌ به‌ چشمت‌ تا اشك‌ چشم‌ داشته‌ باشي‌. آخه‌ چيزي‌ كه‌ به‌ اين‌ آسون‌ ممكنه‌ غصه‌ نداره‌. ايني‌ كه‌ ارزش‌ داره‌ قلبه‌. نه‌ اشك‌ چشم‌. اعصاب‌ چشم‌ گاهي‌ قويه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ چشم‌ انسان‌ اشك‌ نمي‌ريزه‌. بعضي‌ وقتها اعصابش‌ ضعيفه‌ هي‌ تند تند اشكش‌ مي‌ريزه‌. و يا تحريك‌ مي‌شه‌ مثلا اعصاب‌ چشم‌ آب‌ جريان‌ داره‌ اين‌ دليل‌ نه‌ بر خوب‌ بودنه‌ نه‌ بر بد بودنه‌. به‌ قول‌ يكي‌ از علما يكي‌ مي‌گفت‌ كه‌ از اون‌ روزي‌ كه‌ برادرهاي‌ يوسف‌ آمدند گريه‌ كردند اعتبار گريه‌ از بين‌ رفت‌. آمدند و جائو عباء كشاء يأكول‌ همشون‌ دوازده‌ نفر دسته‌ جمعي‌ گريه‌ مي‌كردند دروغ‌. تو دلشون‌ خوشحال‌ بودند كه‌ كار خودشون‌ را كردند ولي‌ در ظاهر گريه‌ مي‌كردند. اشك‌ چشم‌ من‌ ندارم‌. اوني‌ كه‌ مهمه‌ اين‌ است‌ كه‌ در قلب‌ تو اگر مصائب‌ سيد الشهدا خونده‌ شد اگر متوجه‌ خدا شدي‌ در قلب‌ حالت‌ حزني‌ پيدا مي‌كني‌. گاهي‌ هست‌ انسان‌ محزون‌ نيست‌ ولي‌ گريه‌ مي‌كنه‌، اشكش‌ مي‌ريزه‌. گاهي‌ هم‌ محزونه‌ اشكش‌ نمي‌ياد اوني‌ كه‌ ارزش‌ داره‌ اون‌ جهت‌ باطنه‌. كه‌ انسان‌ دلش‌ بسوزه‌ محبتش‌ تحريك‌ بشه‌ واقعا ناراحت‌ بشه‌ از اين‌ مسائل‌ اون‌ ارزش‌ داره‌. ولي‌ اشك‌ چشم‌ خودش‌، مي‌خوام‌ بگم‌ گير اين‌ مسائل‌ نباشيد فكر نكنيد اين‌ يك‌ مرضي‌ است‌. شما گريتون‌ نمي‌ياد، اشك‌ چشمتون‌ نمي‌ريزه‌ اين‌ مرض‌ نيست‌ اما اگر تو دلتون‌ خوشحال‌ باشيد يا بي‌ تفاوت‌ باشيد در مقابل‌ مصائب‌ و بيان‌ مصائب‌ حضرت‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ اينجا چرا مريضي‌. آدم‌ بي‌ ايماني‌ هستي‌، آدم‌ بي‌ عاطفه‌اي‌ هستي‌. و طبعا لازمة‌ اين‌ حزن‌ و اندوه‌ اشك‌ هست‌. اكثرا شايد صدي‌ نود وقتي‌ كه‌ محزون‌ مي‌شن‌ اشكشون‌ هم‌ جاري‌ مي‌شه‌. اما حالا اومد و اشكش‌ جاري‌ نشد اين‌ مهم‌ نيست‌. اين‌ هم‌ بدونيد. در ماه‌ رجب‌ يك‌ مزيتي‌ براي‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ هست‌ كه‌ لذا ماه‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌.

 شب‌ جمعه‌ هم‌ اشاره‌ كردم‌ اكثرتون‌ بوديد و در ماه‌ رجب‌ مربوط‌ به‌ ولايته‌. لذا در هيچ‌ ماهي‌ نگفتن‌ اگر در كنار يكي‌ از مشاهد مشرفه‌ بوديد اين‌ نحوه‌ زيارت‌ كنيد. الحمد الله‌ الذي‌ اشهدنا مشهد اوليائهي‌ في‌ رجب‌ و اوجب‌ علينا من‌ حقهم‌ ما قد وجب‌ تا آخر دعا. تا آخر به‌ اصطلاح‌ اين‌ زيارت‌. اين‌ زيارت‌ را بخونيد توي‌ حرم‌ كه‌ مي‌ريد خيلي‌ خوبه‌. خدا را شكر مي‌كنم‌ كه‌ ما را در ماه‌ رجب‌ در كنار يكي‌ از مشاهد مشرفه‌ قرار داد. الحمد الله‌ و بهترينش‌ و با فضيلت‌ ترينش‌ كنار قبر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ قرار  داد. در ماه‌ رجب‌ كوشش‌ كنيد انشاء الله‌ كه‌ معرفتون‌ نسبت‌ به‌ امامتون‌ زياد بشه‌. و ماه‌ رجب‌ از ماههايي‌ است‌ كه‌ انتظار ظهور بيشتر از هر ماهي‌ است‌. و در اين‌ ماه‌ كه‌ ماه‌ خوشي‌ و خرمي‌ روز اولش‌ تولد امام‌ باقر روز دومش‌ تولد امام‌ هادي‌ روز نهم‌ تولد امام‌ جواد، روز سيزدهمش‌ تولد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، روز بيست‌ و هفتم‌ مبعث‌ رسول‌ اكرم‌. يك‌ ماه‌ پر از شادي‌. البته‌ در بيست‌ و پنجم‌ اين‌ ماه‌ وفات‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر است‌. كه‌ انشاء الله‌ بايد، ماهي‌ است‌ بسيار پر بركت‌ و دعاهايي‌ هم‌ كه‌ در اين‌ ماه‌ وارد شده‌ دعاهاش‌ مربوط‌ به‌ ولادته‌. الهم‌ اني‌ اسئك‌ بلمولودين‌ في‌ رجب‌ خدايا من‌ از تو مسئلك‌ مي‌كنم‌ به‌ حق‌ دو موجودي‌ كه‌ در ماه‌ رجب‌ به‌ اضافة‌ اون‌ مولد پر بركت‌ كعبه‌ كه‌ معروفه‌ و احتاج‌ به‌ تذكر نداره‌ دو تا مولود بسيار پر اهميت‌ ولي‌ از نظر مردم‌ مخفي‌. اوني‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ در اينجا ذكر كرده‌ نفرموده‌ كه‌ مولود تولد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در اين‌ ماه‌ نيست‌ اين‌ دو مولود را مخصوصا ذكر كردن‌ كه‌ ما فراموش‌ نكنيم‌. محمد ابن‌ علي‌، علي‌ ابن‌ محمد الثاني‌، محمد ابن‌ علي‌ الثاني‌ و ابنه‌ علي‌ بن‌ محمد. محمد ابن‌ علي‌ دوم‌ كيه‌؟ امام‌ جواده‌. چرا؟ به‌ جهتي‌ كه‌ محمدبن‌ علي‌ اول‌ امام‌ باقره‌. او هم‌ محمد بن‌ علي‌ است‌. دومي‌ در ميان‌ ائمه‌ حضرت‌ جواد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌  و پسرش‌ علي‌ بن‌ محمد المنتجم‌ كه‌ امام‌ هادي‌ عليه‌ السلام‌ است‌. در اين‌ ماه‌ بسيار خوب‌ است‌ كه‌ انسان‌ به‌ وسيلة‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ با خدا ارتباطش‌ را برقرار كنه‌. ماه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ماه‌ رجب‌ ماه‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌ در بعضي‌ از روايات‌ هست‌ و ماه‌ شعبان‌ ماه‌ پيغمبر اكرمه‌ و ماه‌ رمضان‌ هم‌ ماه‌ خداست‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اول‌ مظلوم‌ عالمه‌. واقعا مظلومه‌. يعني‌ حق‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ رعايت‌ نشد.

 چون‌ تمام‌ صحبتهايي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ دربارة‌ امامت‌ مي‌كرد اول‌ متوجه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بود. و اونقدري‌ هم‌ كه‌ به‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اذيت‌ وارد كردند در اين‌ راه‌ شما فكر نكنيد كه‌ اون‌ سني‌ها هم‌ خليفه‌ قبول‌ دارند علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را، خليفه‌ قبول‌ داشتن‌ اونها مثل‌ فحش‌ دادن‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. بجهتي‌ كه‌ شما ببينيد اگر يك‌ مرجع‌ تقليد، اينجا نشسته‌ باشه‌ يك‌ قمار باز، كفتربازه‌، بي‌ سواد، معتاد، هروئيني‌ هم‌ پهلوش‌ نشسته‌ باشه‌ شما بگيد اول‌ ما اين‌ آقا را قبول‌ داريم‌ بعد شما را. شما صبر كنيد اين‌ آقا حرفهاش‌ تمام‌ بشه‌ بره‌ بعد ما مي‌آييم‌ ببينيم‌ شما چي‌ مي‌گي‌. اين‌ بزرگترين‌ اهانت‌ به‌ اون‌ مرجع‌ تقليده‌. حالا اين‌ باز قابل‌ مقايسه‌ نيست‌، اخوص‌ مردم‌ كسي‌ كه‌ وجدان‌ نداره‌، انسانيت‌ نداره‌ كسي‌ كه‌ حتي‌ فاطمة‌ زهرا را براش‌ احترام‌ قائل‌ نيست‌ كه‌ بايد از نظر همه‌ محترم‌ باشه‌، اين‌ را مي‌گه‌ اول‌ كه‌ حضرت‌ زهرا ديگه‌ ظاهر كرد گفت‌: يا ابطي‌ هذه‌ السامري‌ باجله‌. اين‌ سامري‌ كه‌ عمر را مي‌گه‌ و اجلش‌ كه‌ بي‌ بكره‌. يك‌ گوساله‌ درست‌ كرده‌، گوساله‌ واقعا گوساله‌. اين‌ را درست‌ كرده‌ بهش‌ گفته‌ كه‌ تو بيا جلو بيافت‌، مردم‌ فحشها را، چون‌ هر كاري‌ كه‌ بر خلاف‌ روش‌ صحيح‌ انجام‌ مي‌شه‌ اولش‌ فحش‌ داره‌، فحشها را مردم‌ به‌ تو بدن‌ جاده‌ را براي‌ من‌ صاف‌ كن‌. اين‌ هم‌ قبول‌ كرده‌. تا مي‌ياد حرف‌ بزنه‌ مي‌گه‌ تو چرا فضولي‌ مي‌كني‌. خيلي‌ بي‌ ارزشي‌ مي‌خوادها. در نامه‌اي‌ كه‌ به‌ عنوان‌ امضاي‌ تسليم‌ فدك‌ به‌ حضرت‌ زهرا، خوب‌ اين‌ نامه‌ را نوشت‌، امضاء هم‌ كرد عمر كلي‌ رفت‌ با او دعوا كرد. چرا اين‌ نامه‌ را امضاء كردي‌ نامه‌ را گرفت‌ پاره‌ كرد. آخه‌ اگر او خليفه‌ است‌ تو كيي‌؟ زمينه‌ را صاف‌ بكن‌ فحشها را تحمل‌ بكن‌ بگذار اذيتت‌ بكنن‌ تا من‌ بعد كس‌ ديگه‌ نباشه‌ كه‌ فحش‌ بده‌ من‌ بيام‌. واقعا گوساله‌ است‌. واقعا يك‌ موجود نافهم‌، ناداني‌ بود كه‌ روز قيامت‌ هم‌ مي‌گه‌ كه‌ فياليتني‌ لم‌ اتخذ فلانا اي‌ كاش‌ من‌ فلان‌، آخه‌ فلان‌ اسم‌ عمره‌. يكي‌ اسمش‌ منكره‌ توي‌ قرآن‌ يكي‌ هم‌ اسمش‌ فلانه‌. يا ليتني‌ فمنكرا آقاي‌ فاني‌ مي‌فهمه‌ معناش‌ را. كه‌ يكي‌ منكره‌ اسمش‌ يكي‌ هم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ فلان‌. كه‌ اون‌ منكرا فانوا بالدبر اونجا معناش‌ ، و منكر هم‌ بدونيد در حساب‌ ابجد با عمر مساوي‌ است‌.

 يكي‌ هم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود فلان‌. اين‌ صريح‌ روايته‌ها. فلاليتني‌ لم‌ اتخذ فلانا اون‌ ابي‌ بكر را من‌، فلاني‌ را، فلانا خليلا دوست‌ خودم‌ نگرفتم‌.من‌ را بدبخت‌ كرد، گمراهم‌ كرد، از راه‌ حق‌ بازم‌ داشت‌. بعد اذ جائني‌ بعد از اينكه‌ حق‌ براي‌ من‌ روشن‌ شده‌ بود من‌ حق‌ را مي‌ديدم‌ پيغمبر اكرم‌ را مي‌ديدم‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را مي‌ديدم‌. السلام‌ علي‌ اول‌ مظلوم‌، سلام‌ بر آقايي‌ كه‌ اول‌ مظلوم‌ از آل‌ پيغمبر است‌.

 لذا خيلي‌ سخته‌ انسان‌ زن‌ عزيزش‌ اون‌ هم‌ مثل‌ فاطمة‌ زهرا اين‌ از دار دنيا بره‌ نتونه‌ علنا بياد سر قبرش‌ بنشينه‌ و براي‌ او عزاداري‌ كنه‌. شب‌ها مي‌آمد كنار قبر فاطمة‌ زهرا مي‌نشست‌، با فاطمة‌ زهرا ناله‌ ميكرد، صحبت‌ ميكرد. روح‌ مقدس‌ فاطمة‌ زهرا حاضر ميشد. مثل‌ اين‌ كسي‌ كه‌ در زندانه‌، آنطرف‌ پنجره‌ مي‌آن‌ آنهايي‌ كه‌ آزادند ميان‌ با انسان‌ صحبت‌ مي‌كنند، با زنداني‌ صحبت‌ ميكنند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ همين‌ حال‌ را دارد. در ميان‌ زندان‌ دنيا كه‌ مي‌فرمود و الله‌ ان‌ ابن‌ ابي‌ طالب‌ آنس‌ بالموت‌ من‌ الطفل‌ بثبي‌ امه‌. بخدا قسم‌ پسر ابي‌ طالب‌ انسش‌ و اشتهاش‌ و علاقه‌اش‌ به‌ مرگ‌ بيشتر از طفل‌ به‌ پستان‌ مادره‌. گريه‌ها ميكرد. وقتي‌ هم‌ كه‌ به‌ فرق‌ نازنينش‌ شمشير وارد شد صدا زد فزت‌ برب‌ الكعبه‌. به‌ خداي‌ كعبه‌ رستگار شدم‌، نجات‌ پيدا كردم‌.

 حالا كه‌ حالي‌ پيدا كرديد همه‌ با توجه‌ رو به‌ قبله‌ بنشينيد.

 

۲ رجب ۱۴۱۴ – ۲۵ آذر ۱۳۷۲ – معرفت‌ امام‌ و مراتب‌ آن‌

 معرفت‌ امام‌ و مراتب‌ آن‌ 25/9/72

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 در روز اول‌ اين‌ ماه‌ تولد امامه‌. وسطهاي‌ اين‌ ماه‌ كه‌ همون‌ سيزدهم‌ رجب‌ باشه‌ تولد امامه‌. و وفات‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هست‌. در اين‌ ماه‌ بهترين‌ بحثها بنظر من‌، بحث‌ امامته‌. شناختن‌ امام‌ سه‌ نوعه‌. يك‌ معرفت‌ عام‌. معرفت‌ عام‌ امام‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ بداند اين‌ امام‌، همة‌ علوم‌ اولين‌ و آخرين‌ را ميداند و بعلاوه‌ معصوم‌ هست‌ و واجب‌ الاطاعه‌. كه‌ اين‌ مرحلة‌ خيلي‌ سطحيه‌. چون‌ اگر اين‌ نباشه‌، امامت‌ امام‌ معنا نداره‌. يعني‌ اگر شما حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ را كه‌ امام‌ زمان‌ ماست‌، ما به‌ اين‌ معنا نشناسيم‌ كه‌ واجب‌ الاطاعه‌ است‌. واجب‌ است‌ بر ما كه‌ اطاعتش‌ بكنيم‌ و نشناسيمش‌ به‌ اينكه‌ تمام‌ علومي‌ كه‌ خلق‌ بهش‌ احتياج‌ داره‌، در نزد اين‌ آقاست‌ و ندانيم‌ كه‌ پاك‌ است‌ و معصوم‌ است‌، ما امام‌ شناس‌ نيستيم‌. اين‌ سه‌ چيز را بايد ما حتما بدانيم‌. يكي‌ اينكه‌ همة‌ علوم‌ را دارد. دوم‌ اينكه‌ معصوم‌ است‌، و سوم‌ اينكه‌ واجب‌ الاطاعه‌ است‌. يعني‌ لازمة‌ آن‌ دو چيز، واجب‌ الاطاعه‌ بودن‌ است‌.

 لذا وقتي‌ كه‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ دربارة‌ زيارت‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مطالبي‌ را مي‌فرمايد و ثواب‌ زيارت‌ را مي‌فرمايند، عارف‌ بحقه‌ را كه‌ شرط‌ مي‌كنند كه‌ بايد شخص‌ زائر، امام‌ را بشناسه‌، حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را بشناسه‌، سائل‌، راوي‌ سؤال‌ ميكنه‌ كه‌ ما عرفان‌ بحقه‌. و حقيقت‌ حق‌ امام‌ چيه‌؟ مي‌فرمايد العلم‌ بانه‌ امام‌ المفترض‌ الطاعه‌. علم‌ به‌ اين‌ بايد داشته‌ باشد كه‌ او امام‌ واجب‌ الاطاعه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ كه‌ اگر واجب‌ الاطاعه‌ بود، حتما معصومه‌ و اگر واجب‌ الاطاعه‌ بود حتما عالم‌ است‌ به‌ آنچه‌ كه‌ بشر به‌ آن‌ نيازمنده‌. معرفت‌ مرحلة‌ دوم‌، معرفت‌ خاصه‌. يك‌ عدة‌ خواص‌ يك‌ جور ديگري‌ بايد بيشتر از اين‌ امامشون‌ را بشناسند. به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ اندازه‌ معرفت‌ ما حتي‌ دربارة‌ پيغمبران‌ گذشته‌ هم‌ بايد داشته‌ باشيم‌ كه‌ آنها علم‌ به‌ آنچه‌ كه‌ مردم‌ بهش‌ نياز دارند، بايد داشته‌ باشند و دارند و معصومند. اين‌ پيغمبرهاي‌ گذشته‌، من‌ يك‌ مختصري‌ شرح‌ دربارة‌ پيغمبران‌ گذشته‌ عرض‌ بكنم‌، غير از پيغمبر خاتم‌ و چون‌ ايشان‌ در روايتي‌ را خوندم‌ و آن‌ روايت‌ متعدد هم‌ نقل‌ شده‌، كه‌ علما امتي‌ افضل‌ بعضي‌ روايت‌ داره‌ و افضل‌ حالا اگر نباشه‌، كانبياء بني‌ اسرائيل‌. علماء امت‌ من‌ مانند انبياء بني‌ اسرائيل‌ هستند.

 انبياء در گذشته‌ سه‌ نوع‌ بودند. البته‌ اگر بخوايم‌ بگيم‌ كه‌ يعني‌ تقسيم‌ تمام‌ انبياء را بكنيم‌، چهار قسمت‌ مي‌شوند، ولي‌ سه‌ نوعشون‌، غير از پيغمبر اكرم‌ سه‌ نوع‌ بودند. يك‌ عده‌ نبي‌ بودند، يك‌ عده‌ رسول‌ بودند، يك‌ عده‌ هم‌ اولو العزم‌. پيغمبر اولو العزم‌ اون‌ پيغمبري‌ بوده‌ كه‌ در زمان‌ خودش‌، تمام‌ مردم‌ كرة‌ زمين‌ بايد ازش‌ پيروي‌ بكنند. همه‌ها. منتهي‌ چون‌ در آنوقتها رساله‌ نبود، و كتاب‌ نبود و وسيلة‌ تبليغات‌ نبوده‌، مثلا فرض‌ كنيد در يك‌ ده‌، در يك‌ شهر، خداي‌ تعالي‌ يك‌ نفر را انتخاب‌ ميكرده‌، او را بعنوان‌ پيغمبر ولي‌ احكام‌ پيغمبر اولو العزم‌ را به‌ اين‌ ميگفته‌. اين‌ بي‌ اينكه‌ رسالة‌ از مرجع‌ تقليد زير بغلش‌ گذاشته‌ باشه‌ و مسائل‌ را در آن‌ ده‌ و در آن‌ شهر بيان‌ كنه‌. چرا اين‌ كار را ميكرده‌ خدا؟ چرا اين‌ عمل‌ را انجام‌ ميداده‌؟ براي‌ همين‌ صحبتها. براي‌ اينكه‌ همة‌ مردم‌ كرة‌ زمين‌ يك‌ عمل‌ را انجام‌ بدهند. اگر بناست‌ نماز بخوانند، همه‌ نماز بخوانند. اگر بناست‌ روزه‌ بگيرن‌ همه‌ يك‌ نوع‌ روزه‌ بگيرند. در هر دهي‌ كه‌ ده‌ نفر بوده‌، يكيشون‌ انتخاب‌ ميشده‌ بعنوان‌ پيغمبري‌، بقيه‌ را راهنمايي‌ مي‌كرده‌. لذا در دهات‌ داشتيم‌، در شهرها داشتيم‌.

 حضرت‌ عيسي‌ كه‌ پيغمبر اولوالعزم‌ بود، در سورة‌ ياسين‌ هست‌، دو نفر را فرستاد به‌ شهر انطاكيه‌ و اينها خوب‌ بلد نبودند راهنمايي‌ بكنند و خدا هم‌ مرتب‌ به‌ آنها وحي‌ مي‌كرد. اين‌ را شما بدونيد منتهي‌ در طرز تبليغ‌ بلد نبودند. تا رسيدند با كمال‌ شدت‌، ايني‌ كه‌ ميگم‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر اگر خواستيد بكنيد، از راهش‌ وارد بشيد و بايد يكي‌ از علومي‌ كه‌ هر مسلمان‌ لازم‌ است‌ ياد بگيرد، اين‌ است‌ كه‌ كيفيت‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر. شما كيفيت‌ خوندن‌ نماز را بلد شديد. كيفيت‌ گرفتن‌ روزه‌ را بلد شديد. كيفيت‌ حج‌ و خمس‌ و زكات‌ و اينها را بلديد. اما كيفيت‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر و شرائطش‌ كه‌ يكي‌ از احكام‌ حكومتي‌ و بسيار مهم‌ است‌، اين‌ را ما بلد نيستيم‌. اينها هم‌ بلد نبودند. رفتند توي‌ شهر انطاكيه‌. اول‌ گفتند برويم‌ سراغ‌ حاكم‌. با او هم‌ با تندي‌ رفتار كردند. او هم‌ مرد مغرور. گفت‌ اين‌ دو نفر را بگيريد بيندازيد زندان‌ تا تكليف‌ معلوم‌ بشه‌. حضرت‌ عيسي‌ شمعون‌ صفا را فرستاد. گفت‌ برو به‌ داد اينها برس‌. اين‌ دو تا نمايندة‌ ما خدمتتون‌ عرض‌ شود بعله‌ اينها را گرفتند توي‌ زندانشون‌ انداختند. شمعون‌ بلد بود چيكار كنه‌. اينها بتخانه‌ داشتند. شمعون‌ رفت‌ در بتخانه‌ مشغول‌ عبادت‌ خدا شد ولي‌ از نظر ظاهر داره‌ بتها را عبادت‌ ميكنه‌. گاهي‌ لازمه‌ها. انسان‌ اگر بخواد غريقي‌ را نجات‌ بده‌، گاهي‌ لازمه‌ كه‌ تا كمر توي‌ آب‌ فرو بره‌، لباسش‌ هم‌تر بشه‌. شايد يكي‌ دو قلپ‌ آب‌ هم‌ بايد بخوره‌ تا بتونه‌ يك‌ غريقي‌ رانجات‌ بده‌. اگر انسان‌ بگه‌ من‌ توي‌ فلان‌ مجلسي‌ كه‌ گناه‌ ميشه‌ نرم‌، و گوشة‌ خونه‌ بشينه‌. و حال‌ اينكه‌ مي‌تونه‌ بره‌ آنجا و نهي‌ از منكر بكنه‌ و مردم‌ را از گناه‌ بازداره‌، اينجا واجبه‌ كه‌ بره‌ توي‌ آن‌ مجلس‌. چرا اگر اينقدر ضعيف‌ و زبون‌ و بقول‌ ايشان‌ همج‌ الرعاء، يعني‌ هر طرف‌ باد مي‌آد، تو هم‌ ميري‌. رفتي‌ توي‌ آن‌ مجلس‌ خودت‌ هم‌ آلودة‌ گناه‌ ميشي‌. خودت‌ را تقويت‌ كن‌ بعد برو توي‌ آن‌ مجلس‌ و نبايد مؤمن‌ اينقدر ضعيف‌ باشه‌ كه‌ نتواند گناه‌ را مانع‌ بشود. ايشان‌ وارد بتخانه‌ شده‌، عبادت‌ ميكنه‌. رفتند به‌ حاكم‌ خبر دادند كه‌ يكنفر آمده‌ خيلي‌ بهتر از ما عبادت‌ ميكنه‌. چون‌ شمعون‌ كه‌ خدا را داشت‌ مي‌پرستيد، با عشق‌ و علاقه‌ داره‌ مي‌پرسته‌. آنها كه‌ مي‌آن‌ بت‌ را مي‌پرستند، خوب‌ ما ديديم‌، من‌ در هندوستان‌ ديدم‌ كه‌ اينها بالاخره‌ هر چه‌ هم‌ كه‌ بت‌ پرست‌ باشند، توي‌ دلشون‌ با خودشون‌ حساب‌ مي‌كنند كه‌ آخه‌ اين‌ چيه‌ كه‌ ما مي‌پرستيم‌؟ آن‌ عشق‌ و علاقه‌اي‌ كه‌ من‌ و شما امروز خداي‌ تعالي‌ بهمون‌ لطف‌ كرده‌، به‌ امام‌ حسين‌ داريم‌، در دنيا هيچ‌ پيروي‌ از امامش‌ اينقدر به‌ امامش‌ اينقدر علاقه‌ نداره‌. بخدا قسم‌. ديده‌ نشده‌ كه‌ پيروان‌ پيشوايان‌ اديان‌ ديگر، حتي‌ حاضر باشند يك‌ مختصر سينه‌هاشون‌ سرخ‌ بشه‌ براي‌ اينكه‌ او ناراحته‌. ولي‌ شيعه‌ خودش‌ را مي‌خواد بكشه‌. در هندوستان‌ هيئتهاي‌ عزاداري‌ شيعه‌ كه‌ حركت‌ ميكنه‌، از همة‌ مراسم‌ مذهبي‌ همة‌ اديان‌ تماشائي‌تره‌. چرا؟ بخاطر اينكه‌ اينها يك‌ كارهائي‌ مي‌كنند كه‌ ديگران‌ نمي‌كنند. نمي‌توانند هم‌ بكنند و تماشاچي‌ بيشتر داره‌. من‌ ديدم‌. چون‌ من‌ هر روز در هندوستان‌ يك‌ مراسمي‌ مربوط‌ به‌ يك‌ مذهبي‌ راه‌ مي‌افته‌. توي‌ خيابانها هم‌ راه‌ مي‌افتند. ولي‌ روز مثلا اربعين‌ يا روز عاشورا من‌ نبودم‌، روز اربعين‌ كه‌ من‌ ديدم‌ اين‌ جمعيت‌ حركت‌ مي‌كنند، زنجير مي‌زنند، سر زنجيرها را از اين‌ تيغها كه‌ گوشت‌ را ميكنه‌، ميزنند پشتشون‌، وصل‌ كردند. مردم‌ مي‌ايستند به‌ تماشا. و خدا ميدونه‌ هندونها، هندوها اينها علامت‌ دارند. يعني‌ بين‌ پيشانيشون‌ مخصوصا مقدسينشون‌ كه‌ مي‌خوان‌ دائم‌ العبادة‌ باشند اينجور قرمز مي‌كنند. يك‌ رنگي‌ هست‌ توي‌ آن‌ بتخانه‌ هست‌ و قاطي‌ مي‌كنند با رنگ‌ زردي‌ يك‌ مقداري‌ زيرش‌ را رنگ‌ زرد مي‌زنند رويش‌ هم‌ يك‌ نقطة‌ قرمز مي‌زنند. اين‌ علامت‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ آقا تازه‌ عبادت‌ كرده‌ و اينها هم‌ مشخصند كه‌ هندويند ديگه‌. و اين‌ هندوها آقا در مقابل‌ اين‌ هيئت‌ سينه‌زني‌ يا زنجير زني‌ قرار مي‌گيرند خدا ميدونه‌ آنچنان‌ گريه‌ مي‌كنند، كه‌ از حال‌ ميروند. ما در ميان‌ پيروان‌ همة‌ اديان‌ نداريم‌ كه‌ اين‌ اندازه‌ به‌ رهبرشون‌ علاقمند باشند جز شيعه‌. اين‌ را بدونيد. شما مي‌تونيد پاشيد حركت‌ كنيد. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ ايمانشون‌ زياده‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ ان‌ الحسين‌ في‌ قلوب‌ المؤمنين‌ لمحبة‌ مكنونه‌ يك‌ محبت‌ مكنونه‌اي‌ خدا قرار داده‌، مكنونه‌ يعني‌ تكوين‌ شده‌، يعني‌ با خلقتشون‌ خلقت‌ شده‌. وقتي‌ خدا روح‌ انسان‌ را ميساخت‌، در همانجا توي‌ آب‌ و گل‌، آب‌ و گل‌ كه‌ نداشت‌، از هر ماده‌اي‌ كه‌ روح‌ را خلق‌ كرده‌، قاطي‌ آن‌ محبت‌ حضرت‌ سيد الشهداء عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را گذاشته‌. منتهي‌ ديگران‌ در عالم‌ قبل‌ از دست‌ دادند ولي‌ شيعه‌ باقيمانده‌. براي‌ شيعه‌ باقيمانده‌.

 ولذا معرفت‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اين‌ را عرض‌ مي‌كردم‌ كه‌ شمعون‌ صفا وقتي‌ كه‌ وارد بتخانه‌ شد چون‌ خدا را داشت‌ مي‌پرستيد با عشق‌ و علاقه‌. به‌ حاكم‌ رفتند گفتند يك‌ آدمي‌ آمده‌ اين‌ خيلي‌ عبادت‌ خوبي‌ ميكنه‌. بايد عبادت‌ را از اين‌ ياد گرفت‌. رفتند به‌ ديدنش‌ و او را خواستند و دعوتش‌ كردند و او آمد پيش‌ حاكم‌ نشست‌ و بعد گفت‌ كه‌ شنيدم‌ سال‌ قبل‌ يك‌ دو نفر آمدند اينجا غير از آنچه‌ كه‌ شما مي‌پرستيد اظهار كردند خدائي‌ هست‌. گفت‌ بله‌. ما اينها را گرفتيم‌ زندانشون‌ كرديم‌. ميشه‌ ببينيم‌ اينها حرفشون‌ چيه‌؟ آوردنشون‌. آوردنشون‌ و اشاره‌ كرد يك‌ جور اشاره‌ كرد كه‌ آشنائي‌ نديد. چون‌ اينها مي‌شناختند. اينها همه‌ شاگران‌ حضرت‌ عيسي‌ بودند. رفت‌ گفت‌ شما حرفتون‌ چيه‌؟ گفتند ما ميگيم‌ خداي‌ واحد باصطلاحي‌ ازلي‌ ابدي‌ قادر مطلق‌ را بايد پرستيد نه‌ اين‌ بتها را. گفت‌ خوب‌ شما دليلتون‌ چيه‌؟ گفتند ما معجزه‌ داريم‌. تا حال‌ اين‌ بيچاره‌ها نتونستند معجزاتشون‌ را بگن‌. متوجه‌ شد كه‌ شمعون‌ گفت‌ معجزة‌ شما چيه‌؟ گفت‌ ما هر كوري‌ را شفا مي‌ديم‌. دو تا كور را آوردند اينها دعا خوندند شفا پيدا كردند. شمعون‌ گفت‌ منهم‌ شفا ميدم‌. دو تا كور بياريد من‌ هم‌ شفا مي‌دم‌. دو تا كور آورد شفا داد. خوب‌ تا اينجا مساوي‌. ما فلج‌ را هم‌ شفا ميديم‌. ايشون‌ گفت‌ كه‌ خيلي‌ خوب‌ منهم‌ شفا ميدم‌. اينهم‌ فلج‌ را شفا داد. تا اينجا مساوي‌. اينها گفتند ما مرده‌ را هم‌ زنده‌ ميكنيم‌. شمعون‌ گفت‌ اگر اين‌ كار را كرديد معلومه‌ بالادست‌ منيد. معلومه‌ كه‌ كار كار خداست‌. خداي‌ شما حقه‌. آخه‌ با مردم‌ عوام‌ يك‌ توصيه‌اي‌ بهتون‌ مي‌كنم‌. خيلي‌ عوام‌ نباشيد. دنبال‌ علم‌ و تحقيق‌ و عقل‌ باشيد. اگر ديديد يك‌ نفر يك‌ پيشگوئي‌ براتون‌ كرد تصادفا درست‌ هم‌ درآمد خيلي‌ عقبش‌ نريد. اين‌ دليل‌ نميشه‌. مردمي‌ كه‌ استدلال‌ سرشون‌ نميشه‌ خيلي‌ بدند و امت‌ پيغمبر اكرم‌ يكي‌ از امتيازاتشون‌ اين‌ است‌ كه‌ اهل‌ استدلالند. ببينيد پيغمبر هيچوقت‌ براي‌ سلمان‌ و ابي‌ ذر معجزه‌ نكرد. آنها را با علم‌ و دانش‌ پيش‌ برد. با علم‌ و دانش‌ پيش‌ بريد. اين‌ ارزش‌ داره‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ معجزه‌ يك‌ وسيله‌اي‌ است‌ براي‌ مردمي‌ كه‌ اهل‌ علم‌ و استدلال‌ نيستند. اينها بايد خلاصه‌ مزاحمت‌ را كم‌ بكنند. حالا گرايش‌ پيدا نمي‌كنند، مزاحم‌ نباشند. اتفاقا پسر حاكم‌ تازه‌ از دار دنيا رفته‌ بود و توي‌ قبرستان‌ دفنش‌ كرده‌ بودند و اينها گفتند همين‌ پسر حاكم‌ را ما زنده‌اش‌ مي‌كنيم‌. فردا تمام‌ مردم‌ را شمعون‌ و حاكم‌ دعوت‌ كرد به‌ قبرستان‌ كه‌ بيائيد مي‌خوايم‌ ايشان‌ اين‌ دو نفر ميخوان‌ پسر حاكم‌ را زنده‌اش‌ كنند. آمدند اينها و مشغول‌ دعا شدند و از خدا خواستند. يك‌ دفعه‌ قبر باز شد. پسر حاكم‌ بيرون‌ آمد و حاكم‌ دستور داد كه‌ شما بريد توي‌ مردم‌ مخفي‌ بشيد، يعني‌ توي‌ مردم‌ باشيد. من‌ ببينم‌ آيا اين‌ پسرم‌ را شماها واسطه‌ شديد كه‌ زنده‌ بشه‌ يا اينكه‌ كس‌ ديگه‌؟ از پسرش‌ سوال‌ كرد چي‌ شد؟ گفت‌ من‌ مرده‌ بودم‌ در عذاب‌ هم‌ بودم‌. يك‌ وقت‌ ديدم‌ دو نفر آمدند در خانة‌ خدا و از خداي‌ تعالي‌ خواستند كه‌ خدايا اين‌ را برش‌ گردون‌ به‌ دنيا و من‌ را برگردوندند به‌ دنيا. حاكم‌ گفت‌ آن‌ دو نفر را ببيني‌ مي‌شناسي‌؟ گفتند بله‌. گفت‌ بله‌. برو پيداشون‌ كن‌ توي‌ اين‌ جمع‌. رفتند همين‌ دو نفر را آوردند. شمعون‌ اعلام‌ كرد من‌ به‌ دين‌ شما گرايش‌ پيدا كردم‌، حاكم‌ هم‌ گفت‌ بعله‌، همة‌ مردم‌ شهر هم‌ همه‌ مسلمون‌ شدند. راه‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر را بلد بودند. خدا در قرآن‌ همين‌ قضيه‌ را اشاره‌ مي‌فرمايد كه‌ و عززناهم‌ بثالث‌. بسومي‌ اينها را خدا عزيزشون‌ كرد.

 حالا اگر خواستيد امامتون‌ را بشناسيد، من‌ برگردم‌ به‌ حرف‌ اصليم‌، كه‌ امامتون‌ را خواستيد بشناسيد، يك‌ معرفت‌ معرفت‌ عامه‌ كه‌ امام‌ را مفترض‌ الطاعه‌ و معصوم‌، كه‌ انبياء هم‌ اينطوري‌ بودند. يك‌ دسته‌اشون‌ نبي‌ بودند. پيغمبر زياد بوده‌. حتي‌ يك‌ بين‌ الطلوعين‌ بني‌ اسرائيل‌ هفتاد تا پيغمبر را سر بريدند. هر جا چند نفر بودند، چند خانوار بودند يكيشون‌ را خداي‌ تعالي‌ انتخاب‌ ميكرده‌ برايشون‌ و حتي‌ اگر تنها بودند، يعني‌ يك‌ نفر بوده‌، اونهاي‌ ديگه‌ قابل‌ براي‌ هدايت‌ نبودند، خدا با خود اون‌ شخص‌ ارتباط‌ برقرار ميكرده‌. ضمنا اين‌ را هم‌ بدونيدها ما اگر به‌ خدا بي‌ اعتنائي‌ نكنيم‌، خدا هميشه‌ با ما در ارتباطه‌. ماها بي‌ اعتنائي‌ به‌ خدا مي‌كنيم‌. هميشه‌ خدا با ما حرف‌ ميزنه‌. خدا ما را خلق‌ نكرده‌ كه‌ از ما دور باشه‌ و قهر باشه‌ و حرف‌ با ما نزنه‌ و تكلم‌ با ما نكنه‌. خدا صريحا در قرآن‌ مجيد مي‌فرمايد و ما اعان‌ لبشر ان‌ يكلمهم‌ الله‌ الا وحيا او من‌ وراء الحجاب‌ او يرسل‌ الرسولا. سه‌ جور. يك‌ عده‌ هستند در حجابند، دورند از خدا بوسيلة‌ پيغمبر با اينها صحبت‌ ميكنه‌. مثل‌ مثلا فرض‌ كنيد شما و دوستتون‌ فاصله‌ داريد. شما در خدمت‌ شما عرض‌ شود در مشهديد، او در تهرانه‌ بوسيلة‌ نامه‌ با شما در ارتباطه‌. يا اينكه‌ از پشت‌ ديوار، پشت‌ حجاب‌ با شما صحبت‌ ميكنه‌.يا مستقيما. اصلا هيچ‌ بشري‌ نيست‌ مگر اينجوري‌ خدا باهاش‌ صحبت‌ كردها. منتهي‌ خوب‌ بعضيها حجاب‌ دارند. حجاب‌ ما مي‌دونيد چيه‌؟ حجاب‌ ما اين‌ است‌ كه‌ از اولي‌ كه‌ متولد شديم‌ نيازمنديهاي‌ ما سبب‌ شده‌ كه‌ ما گرايش‌ به‌ غير خدا پيدا كنيم‌. مثلا تا بچه‌ بوديم‌، شير مي‌خورديم‌. چيز ديگه‌اي‌ نداشتيم‌، خلاصه‌ كه‌ نيازمون‌ را رفع‌ كنه‌، شير مي‌خورديم‌. به‌ مادر گرايش‌ پيدا مي‌كرديم‌. انسان‌ همينطور بزرگ‌ شده‌ بزرگ‌ شده‌، حالا كم‌كم‌ مادر را فهميديم‌ كه‌ تقريبا نه‌، بالاتر پدر، نه‌ پدر هم‌ براي‌ خودشه‌. پول‌، دنيا، ماديات‌، خانه‌، زندگي‌، همينها. آن‌ همونه‌ بزرگ‌ شده‌. همون‌ شيري‌ است‌ كه‌ براي‌ بچة‌ كم‌ روزي‌ كه‌ تا پستان‌ مادر را مي‌بينه‌ گريه‌اش‌ ساكت‌ ميشه‌. الان‌ هم‌ شما تا پول‌ را مي‌بينيد گريه‌ات‌ ساكت‌ ميشه‌. نه‌ جدا ميگم‌. من‌ مرد بزرگ‌ با شخصيت‌ را ديدم‌ آمده‌ بود جلوي‌ من‌ زار زار گريه‌ مي‌كرد كه‌ آقا من‌ يك‌ چك‌ دارم‌ فردا نوبتش‌ ميرسه‌ و هيچي‌ هم‌ پول‌ ندارم‌. خوب‌ اين‌ راهش‌ چيه‌ كه‌ خدمت‌ شما اين‌ گريه‌ نكنه‌؟ اينه‌ كه‌ همون‌ مقدار پول‌ بريزي‌ توي‌ دامنش‌ ميگه‌ خدا خيرت‌ بده‌، اشكاش‌ را پاك‌ مي‌كنه‌ عين‌ اون‌ بچه‌. فرقي‌ نداره‌ اون‌ موقع‌ نيازش‌ شير اين‌ هم‌ نيازش‌ امروز پوله‌. همانه‌ بزرگ‌ شده‌. اينها حجابه‌. يعني‌ محبت‌ غير خدا حتي‌ هر قسمتي‌ در انسان‌ باشه‌ حجابه‌ و واي‌ آنكه‌ سبب‌ گناه‌ بشه‌. يعني‌ اين‌ حجابها سبب‌ گناه‌ بشه‌. چون‌ گناه‌ حجاب‌ ظلمانيه‌. ببينيد شما ممكنه‌ عبادت‌ بكنيد، براي‌ بهشت‌. اين‌ كار خوبه‌. بعله‌؟ خدا در قرآن‌ هم‌ تشويقتون‌ كرده‌ كه‌ عبادت‌ كنيد براي‌ بهشت‌. اين‌ كار خوبيست‌. منتهي‌ اگر شما براي‌ بهشت‌ عبادت‌ كرديد، حجاب‌ نوراني‌ داريد. چون‌ براي‌ خدا عبادت‌ نكرديد براي‌ بهشت‌ عبادت‌ كرديد. براي‌ وسعت‌ رزق‌ عبادت‌ كرديد. و نماز شب‌ مي‌خونيد براي‌ اينكه‌ توي‌ مردم‌ وجهه‌ پيدا كنيد. چون‌ چهل‌ شب‌ اگر كسي‌ نماز شب‌ بخونه‌ و سبب‌ ميشه‌ كه‌ مردم‌ دوستش‌ داشته‌ باشند. محبت‌ مردم‌ بهش‌ جلب‌ ميشه‌. نورانيتي‌ پيدا ميكنه‌ كه‌ نمي‌دونيم‌ اين‌ آقا را چرا اينقدر دوستش‌ دارم‌؟ و اگر شما براي‌ اينجهت‌ نماز شب‌ خونديد، اين‌ حجابه‌ ولي‌ نوراني‌. چون‌ خدا نگفته‌ نكن‌. آنها كه‌ خدا هم‌ صددرصد توي‌ كار نيست‌. اما اگر خداي‌ نكرده‌ انسان‌ گناه‌ را كرد. اينها فاصله‌ مي‌اندازه‌ بين‌ تو و خدا و هم‌ يك‌ ظلمتي‌ در كار قرار ميده‌ كه‌ چه‌ جوري‌ تعبير كنم‌؟ مثلا انسان‌ يك‌ وقت‌ هست‌ توي‌ بيابان‌ و هوا صافه‌، اقلا نور ستاره‌ها انسان‌ را راهنمائي‌ ميكنه‌. گاهي‌ ميشه‌، مه‌ گرفته‌ آنهم‌ دود هم‌ قاطيشه‌، شما جلوي‌ پاتو، با چراغ‌ و نورافكن‌ هم‌ نمي‌توني‌ جلوي‌ پاتو ببيني‌. اين‌ ميشه‌ حجاب‌ ظلماني‌. كه‌ او كصيّب‌ من‌ السماء فيه‌ ظلمات‌. ظلمات‌ آن‌ مه‌ گرفته‌ هيچ‌ جاش‌ را نمي‌بينه‌. اصلا نمي‌بينه‌ اينجا دره‌ است‌ يا زمين‌ صاف‌؟ براي‌ همه‌اتون‌ حتما پيش‌ آمده‌ توي‌ بيابانها كه‌ فيه‌ ظلمات‌. يك‌ دفعه‌ رعد ميزنه‌، برق‌ ميزنه‌. هم‌ انسان‌ از صداش‌ ميترسه‌ هم‌ از برقش‌. اين‌ برق‌ نبود بهتر بود. بجهت‌ اينكه‌ برق‌ ميزنه‌ توي‌ مه‌ باز انسان‌ هيچ‌ جا را نمي‌بينه‌. در آن‌ ظلمات‌ كه‌ ميزنه‌ و جز اينكه‌ چشم‌ انسان‌ را بيشتر ناراحت‌ بكنه‌. اما نمي‌زد بهتر بود. ظلمات‌ و رعد و برق‌ يجعلون‌ اصابعهم‌ في‌ اذانهم‌ من‌ الصواعق‌ حذر الموت‌. از ترس‌ مرگ‌ انگشتاشون‌ را مي‌گذارند توي‌ گوشاشون‌ كه‌ صداي‌ رعد و برق‌ را نشنوندو افراد گناهكار اينجوريند. نمي‌فهمند. خوب‌ معلومه‌ مرده‌، يك‌ جنازة‌ خوابي‌ كجا مي‌فهمه‌ رعد و برق‌ و اين‌ حرفها را. آنهائي‌ كه‌ تازه‌ بيدارند اينها را درك‌ مي‌كنند. حجاب‌ ظلماني‌ و حجاب‌ نوراني‌ نبايد بين‌ شما و خداي‌ تعالي‌ باشه‌. و الاّ خداي‌ تعالي‌ با شما همه‌اتون‌ حرف‌ ميزنه‌. يك‌ نفر نيست‌ كه‌ باهاش‌ حرف‌ نمي‌زنه‌. حتي‌ با حيوانات‌ هم‌ خدا حرف‌ ميزنه‌. خداي‌ ميدونه‌ با حيوانات‌ بهتر خدا حرف‌ ميزنه‌. همه‌ را راهنمائي‌ ميكنه‌، همه‌ را هدايت‌ ميكنه‌. آنها بهتر گوش‌ به‌ حرف‌ مي‌دهند. ما را خداي‌ تعالي‌ عزيزمون‌ كرده‌، گراميمون‌ داشته‌ و بهمون‌ اختيار داده‌. از اين‌ اختيار ما سوء استفاده‌ كرديم‌. گفته‌ تو آقاي‌ مثلا جمشيد خان‌، تو الاغ‌ نيستي‌ كه‌ هر چه‌ من‌ مجبورت‌ كنم‌ فلان‌ كار را بكن‌. من‌ اختيار بهت‌ دادم‌ تو اين‌ كار را كه‌ مي‌گم‌ خدا گفته‌، با اختيار خودت‌، باريك‌ الله‌ پسر خوب‌. بچه‌هاتون‌ را ديديد پول‌ ميديد بهش‌ مي‌گيد مي‌خوام‌ امتحانش‌ بكنم‌. از اين‌ پول‌ چطور استفاده‌ ميكنه‌؟ ميگيد كه‌ اينجور اينجور چيز را بخري‌ خوبه‌، اينها را بخري‌ بده‌. اين‌ هم‌ ميره‌ همان‌ چيزي‌ را كه‌ تو گفتي‌ بده‌ خريده‌. ديگه‌ پول‌ به‌ دستش‌ نميدي‌. ديگه‌ بهش‌ ميدون‌ نميدي‌. آخه‌ اينجوري‌ بايد، با خدا هم‌ اينطوري‌ هستيم‌. ديگه‌ هم‌ باهاش‌ حرف‌ نمي‌زنيم‌. حرف‌ هم‌ بزنيم‌، او حواسش‌ پرته‌ جاي‌ ديگه‌ فكر ميكنه‌. و الاّ خدا با همه‌ حرف‌ ميزنه‌. خداي‌ تعالي‌ تنها مربوط‌ به‌ انبياء نيست‌. لبشر. حتي‌ براي‌ مؤمنين‌ نيست‌، براي‌ مسلمانها نيست‌. و ما كان‌ لبشر. بشر. همين‌ انسان‌ دوپا، هر كي‌ مي‌خواد باشه‌، باهاش‌ خدا حرف‌ ميزنه‌. منتهي‌ يك‌ عده‌ حجاب‌ دارند هيچي‌. حتي‌ نامة‌ خدا را هم‌ نمي‌خونند. خوب‌ چرا آدم‌ قرآن‌ نميخونه‌؟ نامة‌ خدا را كه‌ نمي‌فهمه‌ هيچي‌، نمي‌خونه‌ حتي‌ نامة‌ الهي‌ را. حالا ما نامه‌ كه‌، نخير ما نامه‌ سرمون‌ نميشه‌ سواد نداريم‌. خيلي‌ خوب‌ التماس‌ دعا. اينها را هم‌ كه‌ حجاب‌ هست‌. من‌ وراء حجاب‌. وحي‌ هم‌ كه‌ وحي‌. اگر الان‌ يكي‌ بگه‌ به‌ من‌ وحي‌ رسيده‌ اصلا ميگيم‌ تو ديوانه‌ شدي‌. وحي‌ مال‌ انبياست‌. نمي‌دونم‌ كي‌ به‌ اينها گفته‌ مثل‌ اينكه‌ ميگن‌ امام‌ زمان‌ را نميشه‌ ديد، همين‌ امروز يك‌ كسي‌ به‌ من‌ تلفن‌ مي‌زد مي‌گفت‌ ميگن‌ امام‌ زمان‌ را نميشه‌ ديد. هر كه‌ بگه‌ من‌ ديدم‌ دروغگوه‌. براي‌ اينكه‌ خودش‌ كوره‌ نمي‌بينه‌. ميگن‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود مورچه‌ را آب‌ برد، گفت‌ دنيا را آب‌ برد. آدم‌ كور باورش‌ نمي‌آد كه‌ مردم‌ يك‌ رنگهاي‌ مختلفي‌ ببينند. و همينطور خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ به‌ ما ميگن‌ كه‌ بعله‌ ما وحي‌. بعله‌ مادر موسي‌ پيغمبر بوده‌ آقايون‌؟ كي‌ گفته‌ پيغمبر بوده‌؟ يك‌ زن‌ معمولي‌ بود. منتهي‌ چون‌ بايد جان‌ حضرت‌ موسي‌ حفظ‌ بشه‌، و اوحينا الي‌ ام‌ موسي‌ ان‌ ارضعي‌ بهش‌ وحي‌ كرديم‌. خدا مستقيما حالا مادر موسي‌ زن‌ خوبي‌ بود ولي‌ حالا به‌ مقامات‌ و اولياء خدا رسيده‌ بود يا نرسيده‌ بود، اين‌ لازم‌ نيست‌. اين‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ بايد حفظ‌ بشه‌ توي‌ اين‌ مخمصه‌ و اين‌ گرفتاري‌. و اوحينا الي‌ ام‌ موسي‌ ان‌ ارضعي‌ شيرش‌ بده‌. هيچ‌ دلت‌ تكان‌ نخوره‌. و اذا خفت‌ علي‌ نميگه‌ و اذا خفتِ اين‌ مسئله‌اي‌ است‌، نكته‌اي‌ است‌. اگر بر او ترسيدي‌. ديدند دارن‌ مي‌آن‌ و مي‌فهمن‌ بچه‌اي‌، اينهمه‌ بچه‌ها را از بين‌ بردند. اين‌ يكي‌ مونده‌. اين‌ كودك‌ را بايد از بين‌ بردش‌. و لا خفت‌ علي‌ تلقيه‌ في‌ اليم‌. بندازش‌ توي‌ دريا. خيلي‌ عجيبه‌ها. و لا تخافي‌ تو نترس‌ و لا تحزني‌ انا رادوك‌ اليك‌. ما به‌ تو برش‌ مي‌گردونيم‌. بچه‌اي‌ كه‌ انداخته‌اند توي‌ دريا كه‌ نه‌ شنا بلده‌، نه‌ هيچي‌ هم‌، بچه‌ را بندازي‌ توي‌ دريا، بعد از دو دقيقه‌ مرده‌اش‌ را بايد بگيري‌. اينجوريه‌ ديگه‌؟ خدا ميگه‌ انا رادوه‌ اليك‌. حتي‌ اگر توي‌ جعبه‌ هم‌ بگذارنش‌، يا جعبه‌ طوريه‌ كه‌ نفس‌ كش‌ داره‌ كه‌ آب‌ ميره‌ توش‌. اگر نفس‌ كش‌ هم‌ نداشته‌ باشه‌ كه‌ بچه‌ آن‌ تو خفه‌ ميشه‌. حالا. انا رادوه‌ اليك‌ و جاعلوه‌ من‌ المرسلين‌. هم‌ به‌ تو برش‌ مي‌گردونيم‌ هم‌ او را از پيغمبران‌ قرارش‌ مي‌ديم‌. خدا اينجا لازمه‌ كه‌ وحي‌ كنه‌. ماها از زنبور عسل‌، زنبور عسل‌ كه‌ پست‌تر نيستيم‌ پيش‌ خدا. ما اشرف‌ مخلوقاتيم‌. خدا به‌ زنبور عسل‌ وحي‌ كرده‌. و اوحينا الي‌ النحل‌ ان‌ اتخذي‌ الي‌ الجبال‌ بيوتا. ما وحي‌ كرديم‌ به‌ نحل‌، زنبور عسل‌. آخه‌ ما چقدر بي‌ غيرت‌ باشيم‌، آخه‌ چي‌ بگه‌ انسان‌، چقدر بايد دور از حقيقت‌ باشيم‌ كه‌ به‌ زنبور عسل‌ خدا وحي‌ بكنه‌ و به‌ من‌ و شما وحي‌ نكنه‌ و منكر وحي‌ هم‌ بشيم‌. منكر بشيم‌. الان‌ من‌ همين‌ من‌ كه‌ شما خيلي‌ به‌ من‌ لطف‌ داريد، خيلي‌ محبت‌ داريد الان‌ اگر بگم‌ ديشب‌ به‌ من‌ وحي‌ شد. ميگيد اين‌ را ببين‌! ادعاي‌ پيغمبري‌ كرده‌. باور كنيد. با اينكه‌ خدا دائما با ما از سه‌ راه‌ صحبت‌ ميكنه‌. اي‌ كاش‌، اي‌ كاش‌ يك‌ قدري‌ تزكية‌ نفس‌ مي‌كرديد، يك‌ قدري‌ خودتون‌ را پاك‌ مي‌كرديد، مي‌ديديد خدا چقدر باهاتون‌ صحبت‌ ميكنه‌ كه‌ چه‌ خوش‌ است‌ صوت‌ تو را شنيدن‌ اي‌ خدا. بخدا قسم‌ يك‌ لذتي‌ داره‌ مناجات‌ با خدا. خدا با شما صحبت‌ ميكنه‌. ما قرآن‌ مي‌خونيم‌ لذت‌ نمي‌بريم‌ تا چه‌ برسه‌ به‌ اينكه‌ خدا با ما صحبت‌ كنه‌. اصلا خدا با ما صحبت‌ ميكنه‌ يعني‌ چي‌؟ شما يك‌ ميكروفون‌ بردار با يك‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود دوربين‌ فيلمبرداري‌. از اين‌ مردم‌ كوچه‌ و بازار خدا با آنها صحبت‌ ميكنه‌. ميگن‌ نمي‌دونيم‌، نمي‌فهميم‌. شما اگر توي‌ ده‌ تا يك‌ نفر پيدا كرديد كه‌ بدونه‌ خدا با انسان‌ صحبت‌ ميكنه‌ يا نه‌؟ با اينكه‌ آواز خدا هميشه‌ در گوش‌ دل‌، گوش‌ حتي‌ اگر گوش‌ دل‌ نداشته‌ باشيد، به‌ اين‌ گوش‌ ظاهري‌ صداش‌ را ميرسونه‌. خدا ميدونه‌. اين‌ يك‌ خورده‌اي‌ خودمون‌ را نجات‌ بديم‌ از غل‌ و زنجير. شب‌ جمعه‌ است‌ در دعاي‌ كميل‌ ميگيم‌ و قعدت‌ بهي‌ اغلالي‌، و قعدت‌ بهي‌ اغلالي‌. مي‌دونيد قعدت‌ بهي‌ اغلالي‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ يك‌ غل‌ و زنجير به‌ دست‌ بستند كوبيدند به‌ زمين‌. يك‌ غل‌ و زنجير هم‌ به‌ اين‌ دستم‌ بستند كوبيدند به‌ زمين‌. يكي‌ به‌ گردنم‌ بستند كوبيدند به‌ زمين‌. همچينه‌ كه‌ من‌ نمي‌تونم‌ بلند بشم‌، نشونده‌ من‌ را. اين‌ غل‌ و زنجيرها. و انبيا آمدند براي‌ اينكه‌ اين‌ اغلال‌ را از گردن‌ ما بردارند. و اغلال‌ التي‌ كونوا عليها. ما بدبخت‌ اين‌ غل‌ و زنجيرها، غل‌ و زنجير چيه‌؟ اين‌ گرفتاريها. تو كجائي‌ پيدات‌ نيست‌؟ به‌ من‌ يه‌ كسي‌ چند روز قبل‌ مي‌گفت‌ آقا من‌ يكساله‌ حرم‌ نرفتم‌ براي‌ خاطر اين‌ گرفتاريها. حرم‌ حضرت‌ رضا، كنار گوشش‌، يك‌ ساله‌ ميگه‌ نرفتم‌، راست‌ هم‌ ميگه‌ها. گرفتاري‌، چون‌ الان‌ ما اگر بخوايم‌ توي‌ مشهد، مردم‌ مشهد را بپرسيم‌ از اين‌ قبيل‌ افراد زياد داشته‌ باشيم‌. چي‌ تو را نگر داشته‌ يك‌ قدم‌ نمي‌گذاري‌ توي‌ حرم‌؟ همين‌ عملت‌، توي‌ حرم‌ هم‌ كه‌ ميري‌ باز هم‌ اين‌ غل‌ و زنجيرها هستند. همانجا هم‌ هستند. چي‌ باعث‌ شده‌؟ ميگه‌ گرفتاري‌. همان‌ گرفتاري‌ را غل‌ و زنجير خداي‌ تعالي‌ گذاشته‌ اسمش‌ را. و قعدت‌ بي‌ اغلالي‌. و حبسني‌ عن‌ نفعي‌ بعد آمالي‌. آن‌ نفعي‌ كه‌ من‌ بايد از زندگي‌ دنيا ببرم‌، من‌ را حبس‌ كرده‌ نمي‌گذاره‌ آن‌ نفع‌ را ببرم‌. خدا ميدونه‌ گاهي‌ بعضي‌ دلم‌ من‌ به‌ بعضي‌ از جوانها ميسوزه‌. پدرهاي‌ نادان‌. پدرهايي‌ كه‌ به‌ بچه‌هاشون‌ دائما لالائي‌ ميگن‌. بچه‌ از هفت‌ سالگي‌ لالائي‌ پدر و مادر براش‌ شروع‌ ميشه‌ و خوابش‌ ميكنه‌. خودش‌ هم‌ نمي‌خواد هست‌. از هفت‌ سالگي‌. بچه‌ جان‌ مدرسه‌ برو، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ تحصيلات‌ بكن‌، باسواد بشو. شما ميگين‌ اين‌ مگه‌ خوابه‌؟ با من‌ هم‌ درگير بشويد كه‌ اين‌ خوابه‌. بعله‌ اگر كه‌ فقط‌ گفتي‌ كه‌ درس‌ بخون‌ و براي‌ ايمانش‌ هيچ‌ فكري‌ نكردي‌، براي‌ عبادتش‌ هيچ‌ فكري‌ نكردي‌. شخصي‌ آمد خدمت‌ پيغمبر اكرم‌ گفت‌ بچه‌ام‌ هشت‌ سالشه‌ نماز نميخونه‌. كتكش‌ بزنم‌؟ حضرت‌ فرمود بله‌. از من‌ مي‌پرسيد. دقت‌ مي‌كنيد. آن‌ پيغمبر رئوفي‌ كه‌ ميگه‌ حق‌ نداري‌. سر سال‌ وقتي‌ كه‌ معدل‌ تحصيلاتش‌ را مي‌آرن‌ مي‌بينيد كه‌ مثلا بيسته‌. باريك‌ الله‌( قطع‌ صداي‌ نوار)

 صددرصد نخوابه‌ اينجوري‌ باشيد. در اين‌ كتاب‌ سير الي‌ الله‌ من‌ نوشتم‌ يك‌ نفر مهندسي‌ براي‌ من‌ نوشته‌ بود كه‌ من‌ با فلان‌ مهندس‌ با هم‌ از دوران‌ دبستان‌ رفيق‌ بوديم‌. فرق‌ من‌ با او اين‌ بود حالا من‌ خلاصه‌اش‌ را عرض‌ مي‌كنم‌ همه‌اتون‌ قصه‌اش‌ را خونديد لابد. فرق‌ من‌ با او اين‌ بود كه‌ او پدر و مادرش‌ او را دائما لالائي‌ براش‌ مي‌گفتند. من‌ پدر و مادرم‌ من‌ را دائما بيدارم‌ مي‌كردند. اي‌ خواب‌ غفلت‌. ما مي‌خواستيم‌ غذا بخوريم‌ مي‌گفت‌ بگو بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. وقتي‌ تموم‌ ميشد مي‌گفت‌ بگو الحمد لله‌. آخه‌ اين‌ كاري‌ نداره‌. بچه‌هاتون‌ را خواب‌ غفلت‌ بيدار كنيد. خوابشون‌ نكنيد. انشاء الله‌ ديپلم‌ گرفتي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ يك‌ كارمند عاليرتبة‌، كارمندها هم‌ همه‌اشون‌ بنده‌هاي‌ خدا، همه‌اشون‌ عاليرتبه‌ نشدند متأسفانه‌. كه‌ همون‌ شغل‌ آزاد بعضي‌ هاش‌ بهتر از كارمنديه‌. كارمند عاليرتبه‌ خيلي‌ خوب‌. نمي‌دونم‌ ليسانست‌ را بگيري‌، چه‌ بشي‌، دكتر بشي‌، همه‌ هم‌ مي‌خوان‌ احتمالا دكتر بشن‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ دكتري‌ كه‌ خدا را نشناسه‌، دستش‌ به‌ خون‌ مردم‌ بيشتر آغشته‌ ميشه‌. همة‌ كارها گناهها را پشت‌ سر هم‌ انجام‌ ميده‌ كه‌ مي‌خواد دكتر بشه‌. و خواب‌ خواب‌. آنوقت‌ اين‌ خوابها همون‌ اغلال‌، همون‌ غل‌ و زنجيرهاست‌. همونهاست‌. بچه‌هاتون‌ را توي‌ غل‌ و زنجير نكنيد. بخدا قسم‌ آقايون‌ همة‌ گرفتاريها مربوط‌ به‌ پدر و مادرهاست‌. دل‌ انسان‌ ميسوزه‌. يك‌ جوان‌ آمده‌ به‌ من‌ با اصرار زياد ميگه‌ آقا من‌ مي‌خوام‌ تهذيب‌ نفس‌ كنم‌. تزكية‌ نفس‌ كنم‌. ميگم‌ پدرت‌ راضيه‌. مي‌دونم‌ اين‌ پدره‌ فردا باعث‌ گرفتاري‌ ما ميشه‌. ما مي‌خوايم‌ با اين‌ برنامه‌ داشته‌ باشيم‌ زن‌ باشه‌ شوهرت‌ راضيه‌. چون‌ شوهر نافهم‌ نادان‌ ميگه‌ توي‌ خانه‌ باش‌، دزد باش‌، دروغگو باش‌ و تزكية‌ نفس‌ نكن‌. من‌ هم‌ بهشون‌ ميگم‌ اول‌ دروغ‌ را به‌ شوهرت‌ ميگي‌ خواهي‌ نخواهي‌. اول‌ خيانت‌ را به‌ شوهر ميكنه‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌. يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ حتي‌ بعضي‌ از شوهرها متأسفانه‌ بخاطر زنشون‌ نمي‌توانند تهذيب‌ نفس‌ بكنند. يك‌ گرفتاري‌ شده‌ اين‌ نفهمي‌ مردم‌، ناداني‌ مردم‌. بابا در قرآن‌ يا خوندم‌ يك‌ روزي‌ از يك‌ كسي‌ نقل‌ كرد مي‌گفته‌ كه‌ تهذيب‌ نفس‌ واجب‌ نيست‌. گفتم‌ اگر تهذيب‌ نفس‌، تزكية‌ نفس‌ واجب‌ نباشه‌، چي‌ واجبه‌ توي‌ دنيا؟ انسان‌ عادت‌ ميكنه‌ به‌ اينكه‌ دروغ‌ نگه‌، غيبت‌ نكنه‌، خيانت‌ نكنه‌، جنايت‌ نكنه‌، ما كجا خيانت‌ كرديم‌. خدا نياره‌ پرونده‌ات‌ بياد روي‌ كار. آنوقت‌ مي‌فهميد كه‌ چقدر خيانت‌ كرديد. ما آقا خائنيم‌؟ حالا ان‌ الامتحان‌ يكره‌ الرجل‌ محاط‌. صد ميليون‌ تومان‌ ممكنه‌ حالا با پنجاه‌ شصت‌ تومان‌ تو، يك‌ صد ميليون‌ توماني‌ يك‌ جا باشه‌، هيچكس‌ نفهمه‌ مال‌ تو هم‌ نباشه‌، ببين‌ آنجا امتحان‌ را مشكل‌ كرده‌. تو خائني‌ يا خائن‌ نيستي‌؟ خيانت‌ را در دعاي‌ بعد از زيارت‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا مي‌گيم‌ الهي‌ لو علمت‌ الارض‌ لذنوبي‌ لساحت‌ به‌. خدايا اگر زمين‌ گناهان‌ من‌ را بدونه‌ من‌ را در خودش‌ فرو ميبره‌. الهي‌ لو علمت‌ الارض‌ لذنوبي‌ لساحت‌ به‌ او الجبال‌ عددت‌. او السماوات‌ لختفت‌. اگر آسمانها بدونند ما را خفه‌ مي‌كنند. لختفت‌ معناش‌ خفه‌ كردنه‌ ولي‌ بهترين‌ تعبير هم‌ همينه‌. اگر كوهها بدونند ما را بر سر ما فرود مي‌آيند. آخه‌ ماها خودمون‌ اينجا نشستيم‌. هيچكس‌ خائن‌ نيست‌، هيچكس‌ جنايتكار نيست‌. پس‌ چرا اين‌ زندانها پره‌؟ هيچكس‌ بد نيست‌. ميشه‌ همچين‌ چيزي‌؟ اينها غل‌ و زنجيرهايي‌ است‌ كه‌ در ما هست‌ خدا هم‌ با ما حرف‌ نميزنه‌.

 انبياء پاك‌ بودند خدا باهاشون‌ حرف‌ ميزد. و لذا يك‌ دسته‌ از انبياء بودند، پيغمبرهاي‌ كوچك‌ كه‌ پيرو انبياء الولوالعزم‌ بودند. يك‌ عده‌ هم‌ بودند كه‌ باصطلاح‌ دو دسته‌، يكي‌ پيغمبرهاي‌ اولوالعزم‌ بود يكي‌ هم‌ پيغمبرهاي‌ تابع‌ پيغمبر اولو العزم‌. يكي‌ هم‌ نبي‌ بوده‌. تنها به‌ خودش‌ وحي‌ ميشده‌. پيغمبر اكرم‌ از روز اولي‌ كه‌ متولد شد تا وقتي‌ كه‌ چهل‌ ساله‌ شد، مبعوث‌ شد، نبي‌ بود. خودش‌ بود و خودش‌ و دستور نداشت‌ به‌ ديگران‌ مطالبش‌ را بگه‌. آنوقت‌ اين‌ معرفتي‌ كه‌ ما گفتيم‌ معرفت‌ عام‌، مربوط‌ به‌ همان‌ اندازه‌ است‌. حتي‌ آن‌ انبياء گذشته‌ را هم‌ ما به‌ اين‌ اندازه‌ بايد قبولشون‌ داشته‌ باشيم‌. و الاّ نميشه‌ قبول‌ نداشته‌ باشيم‌. اما معرفت‌ خاص‌ كه‌ انشاء الله‌ اگر از خواص‌ شديم‌، اين‌ معرفت‌ را پيدا مي‌كنيم‌ و انشاء الله‌ در اين‌ ماه‌ رجب‌ دلم‌ مي‌خواد اگر فرصتي‌ باشه‌ دربارة‌ معرفت‌ ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ صحبت‌ كنم‌. معرفت‌ خاص‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ اينها را عبد الله‌ بداند. خيلي‌ براي‌ شما همچين‌ ممكنه‌ كوچك‌ باشه‌. بندة‌ خدا. بعله‌. شما اگر بدونيد بندگي‌ چقدر مهمه‌، خيلي‌ مهمه‌. بنده‌ بودن‌، بنده‌ شدن‌، با داشتن‌ تمام‌ قدرتها، يد الله‌ است‌ علي‌ بن‌، اينها معرفت‌ خاصه‌ها، يد الله‌ است‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، يعني‌ خدا هر كاري‌ مي‌خواد بكنه‌ بوسيلة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ميكنه‌. عين‌ الله‌ است‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. وجه‌ الله‌ است‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. يعني‌ هر چه‌ را خدا مي‌خواد بهش‌ تسلط‌ و احاطة‌ علمي‌ داشته‌ باشه‌ بوسيلة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قرار ميده‌. هر چه‌ را، هر دعاي‌ را مي‌خواد از كسي‌ بشنوه‌، بوسيلة‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. اذن‌ الله‌ است‌. اينها معرفت‌ خاصه‌. كه‌ بايد اينطوري‌ بشناسيم‌. با اين‌ معرفت‌، با اين‌ قدرت‌ و با اين‌ حد از كمال‌ كه‌ علي‌ داره‌ كه‌ تمام‌ قدرت‌ الهي‌ فرماندة‌ كل‌ قواي‌ الهي‌ است‌ در روز زمين‌ نه‌، زمين‌ كوچيكه‌، زمين‌ مال‌ اوتاده‌. در ماسوي‌ الله‌. ماسوي‌ الله‌. تمام‌ اين‌ افلاك‌، ستاره‌ها، همه‌. اين‌ معرفت‌ خاصه‌ و اينچنين‌ علي‌ قدرت‌ داره‌. اما آنقدر، آنقدر بنده‌ است‌ كه‌ ريسمون‌ به‌ گردنش‌ مي‌اندازند، اين‌ ريسمون‌ را از گردنش‌ باز نميكنه‌. خيليه‌ها. چون‌ خدا اين‌ را مصلحت‌ مي‌دونه‌ دربارة‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ داره‌ كه‌ متوكل‌ عباسي‌، هادي‌ عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ در زندان‌ متوكل‌ بود. اصلا عسگري‌ يعني‌ اينكه‌ در وسط‌ لشگر يك‌ خانه‌اي‌ براي‌ امام‌ هادي‌ و بعد هم‌ براي‌ امام‌ عسگري‌ قرار داده‌ بود كه‌ كسي‌ به‌ خانة‌ ايشان‌ رفت‌ و آمد نكنه‌. خوب‌ حضرت‌ لذا عسگري‌ هم‌ كه‌ مي‌گن‌ بخاطر اينكه‌ توي‌ معسگر باصطلاح‌ توي‌ لشگر حضرت‌ زندگي‌ ميكرده‌. دستور داده‌ به‌ آن‌ زندانبان‌ حضرت‌ هادي‌ را آوردند. خودش‌ ايستاده‌ حضرت‌ هادي‌ هم‌ ايستاده‌. به‌ لشگرش‌ دستور داد كه‌ هر كدامشون‌ توي‌ توبرة‌ اسبشون‌ يك‌ مقدار خاك‌ بريزند بيارن‌ يك‌ جا كود كنند. يا اينها اسبهاي‌ باصطلاح‌ لشگري‌ و جنگي‌ توبره‌ ندارند. يك‌ توبرة‌ كوچك‌. آنقدر خاك‌ كود كردند كه‌ يك‌ كوهي‌ شد. يك‌ تلي‌ شد. آنهائي‌ كه‌ سامراء رفتند در خارج‌ شهر سامراء همان‌ قسمت‌ مرويّة‌ متوكل‌ ميگن‌ كه‌ اينجا يك‌ تپه‌اي‌ است‌ كه‌ البته‌ اين‌ بعيده‌ ميگن‌ همان‌ تپه‌ است‌ كه‌ آن‌ روز آنها جمع‌ كردند. بعد خودش‌ و امام‌ هادي‌ رفتند روي‌ اين‌ بلندي‌ ايستادند. به‌ لشگرش‌ گفت‌ سان‌ ببين‌. سان‌ هم‌ اينها از جلوي‌ امام‌ هادي‌ و متوكل‌ عبور كردند. حضرت‌ هادي‌ هم‌ ايستاده‌. عين‌ آدمهاي‌ بي‌ تفاوت‌. آخه‌ بعضي‌ها خيلي‌ خبردار در مقابل‌ لشگر بايد. بعضي‌ها هم‌ بي‌ تفاوت‌. حوصله‌اش‌ سر آمد به‌ تعبير ما. گفت‌ مي‌دوني‌ چرا من‌ اين‌ لشگر را گفتم‌ اين‌ كارها را بكنند. آخه‌ مناسبتي‌ هم‌ بايد داشته‌ باشه‌. گفتند خدمت‌ امام‌ هادي‌ كه‌ تو بدوني‌ من‌ چقدر قدرت‌ دارم‌. هوس‌ اينكه‌ مزاحم‌ ما بشي‌، حالا امام‌ هادي‌ توي‌ زندان‌، ولي‌ در عين‌ حال‌ ميدونه‌ اينها اگر بخوان‌ ميتونند. هوسش‌ را نكنه‌. حضرت‌ هادي‌ گفت‌ حالا مي‌خواي‌ لشگر من‌ را هم‌ ببيني‌؟ خيلي‌ متوكل‌ تعجب‌ كرد. لشگر شما؟ بعله‌. گفت‌ بفرمائيد. حضرت‌ اشاره‌ كردند به‌ شرق‌ و غرب‌. متوكل‌ نگاه‌ كرد ديد از شرق‌ تا غرب‌ عالم‌ ميليارد ميليارد ميلياردها ملائكه‌ با اسلحه‌ ايستاده‌اند تحت‌ فرمان‌ امام‌ هادي‌. گفت‌ مي‌بيني‌؟ با اينها ميشه‌ چيكار كرد به‌ تعبير ما؟ لشگر تو چيه‌؟ خدائي‌ كه‌ با طير ابابيل‌ فيل‌ سوارها را به‌ صريح‌ قرآن‌ از بين‌ ميبره‌، با ملائكه‌ چيكار ميدوني‌ ميتونه‌ بكنه‌؟ افتاد به‌ دست‌ و پاي‌ امام‌ هادي‌. حضرت‌ فرمود نه‌ ما اهل‌ اين‌ كارها نيستيم‌. ما بندة‌ خدائيم‌. امام‌ مي‌بايد اينطوري‌ شناخت‌. ما عبد اللهيم‌. اين‌ خيلي‌ مهمه‌. ما حالا اگر يك‌ داروئي‌ پيدا بكنيم‌ كه‌ يك‌ سردردي‌ را شفا بده‌، ديگه‌ حالا فرقي‌ نميكنه‌ كافر باشه‌، مسلمان‌ باشه‌، همه‌ را مي‌بينيد كه‌ مي‌خواد معالجه‌ كنه‌. خودنمائي‌ بكنيم‌. يك‌ دوتا تيزهوشي‌ داريم‌ از تيزهوشي‌ كه‌ همان‌ هم‌ لطف‌ الهي‌ است‌ بهمون‌ داده‌ مي‌خوايم‌ تمام‌ قلوب‌ طرف‌ را بريزيم‌ بيرون‌ و بگيم‌ تو اينجوري‌ تو اينجوري‌ تو اينجوري‌ كه‌ يك‌ موقعيتي‌ انسان‌ پيش‌ آن‌ طرف‌ پيدا ميكنه‌. خدا نكنه‌. اينها را بدونيد بندة‌ خدا نيستند. امام‌. ما الان‌ اعتقادمون‌ دربارة‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ اين‌ است‌ كه‌ اگر بخواد اراده‌ بكنه‌، كه‌ ما سوي‌ الله‌ نباشه‌، نيست‌ و اگر بگه‌ هست‌، هست‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ اگر مي‌خواد نباشه‌، خدا بگه‌ نباشه‌. شما ديديد در بعضي‌ از جاها يك‌ بزرگتري‌ كه‌ هست‌ يك‌ كاري‌ انسان‌ مي‌خواد بكنه‌ كه‌ خوب‌ نبايد، گاهي‌ شده‌ مثلا سر سفره‌ است‌ و مي‌خوان‌ يك‌ دعائي‌ مي‌خوان‌ چون‌ مستحبه‌ كه‌ بر صاحبخانه‌، ميهمان‌ دعا كنه‌. يك‌ بزرگتري‌ نشسته‌ ميگن‌ آقا شما دعا كن‌. لا يسبقونه‌ بالقول‌. از خصوصيات‌ اين‌ آيه‌ البته‌ مال‌ ملائكه‌ است‌. ملائكه‌ كه‌ اينطور باشند كه‌ خدام‌ خاندان‌ عصمت‌ باشند، خود خاندان‌ عصمت‌ يقينا پيشي‌ در كلام‌ نمي‌گيرند بر خدا. لا يسبقونه‌ بالقول‌ و هم‌ بامره‌ يعملون‌. اينجور معناي‌ بندگي‌. اين‌، اين‌ نحوه‌ معرفت‌، معرفته‌ خاصه‌. همه‌ اين‌ معرفت‌ را ندارند. كه‌ هم‌ آن‌ قدرت‌ را از امام‌ بدونند و هم‌ اين‌ بندگي‌ را.

 لذا وقتي‌ توي‌ حرم‌ رفتيد، اگر حاجتي‌ داريد، حاجتتون‌ را ارائه‌ بدهيد. خدا گفته‌ كه‌ حاجتتون‌ را ارائه‌ بدهيد. و خدا هم‌ دوست‌ داره‌ از اين‌ طريق‌ با او حرف‌ بزنيد، حاجت‌ بخوايد و خدا هم‌ از اين‌ طريق‌ زودتر حاجتتون‌ را ميده‌. اما اگر نداد از امام‌ رضا قهر نكنيد. بندة‌ خداست‌. بايد از خدا قهر كنيد. چون‌ خدا بهش‌ اجازه‌ نداده‌ و از خدا هم‌ نبايد كسي‌ قهر كنه‌. اين‌ معناي‌ معرفت‌ خاص‌ الخاص‌ را من‌ بعيد مي‌دونم‌ من‌ بتونم‌ توي‌ اين‌ مجالس‌ بيان‌ بكنم‌. خود من‌ هم‌ البته‌ نمي‌فهمم‌. ولي‌ بيان‌ كردنش‌ باز مشكلتره‌. كه‌ در اين‌ دعاهاي‌ ماه‌ رجب‌ معرفت‌ خاص‌ الخاص‌ را به‌ انسان‌ تعليم‌ ميده‌. من‌ بدم‌ نمي‌آد اگر پيدا بكنم‌ و بتونم‌ زود هم‌ بخونم‌ ماه‌ رجبه‌ ليلة‌ الرقائب‌ خسته‌ نشيد ما چرتي‌ الحمدلله‌ نداريم‌ يك‌ نفري‌ را ديدم‌ چرت‌ ميزد الان‌ ديگه‌ چرت‌ نمي‌زنه‌. او را هم‌ سابقه‌اش‌ را دارم‌ يعني‌ مي‌شناسمشون‌ مسافر بودند. شايد ديشب‌ توي‌ راه‌ بودند و از اين‌ نظر چرت‌ زدند. ولي‌ آن‌ كس‌ ديگر چرت‌ نزده‌. اگر مي‌خوايد من‌ زودتر از منبر بيام‌ پائين‌، يك‌ چندتائيتون‌ توطئه‌ هم‌ كه‌ شده‌، چرت‌ بزنيد. البته‌ اول‌ دعواتون‌ مي‌كنم‌ اگر ديدم‌ ول‌ نمي‌كنيد آنوقت‌ ديگه‌ شما غالب‌ ميشيد بر من‌ و من‌، منتهي‌ اين‌ تيكه‌ را حيفم‌ مي‌آد. شب‌ جمعة‌ اول‌ ماه‌ رجب‌ اين‌ دعا را يك‌ چند جمله‌اش‌ را براتون‌ ترجمه‌ نكنم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. گوش‌ بديد. اللهم‌ اني‌ اسئلك‌ بمعاني‌ جميع‌ ما يدعوك‌. ميگه‌ كه‌ خدايا من‌ از تو سؤال‌ ميكنم‌ به‌ آن‌ معناهايي‌ كه‌ ولاة‌ امر تو تو را مي‌خونند. آخه‌ يك‌ وقت‌ هست‌ من‌ ميگم‌ يا الله‌، يك‌ وقت‌ هست‌ امام‌ زمان‌ ميگه‌. يك‌ وقت‌ هست‌ يك‌ منبري‌ رفته‌ بالاي‌ منبر يا الله‌، يا الله‌، ديديد ديگه‌، مردم‌ هم‌ ميگن‌ الهي‌ آمين‌ خوب‌ الحمد لله‌ مجلس‌ تمام‌ شد پاشيم‌ بريم‌. اين‌ يك‌ جور يا الله‌ گفتنه‌. يدعو. دعا كردنه‌. يك‌ وقت‌ هست‌ نه‌ يك‌ كسي‌ با توجه‌. يا الله‌. اين‌ هم‌ يكجوره‌. يك‌ جور هم‌ امام‌ زمان‌ ميگه‌ كه‌ ما نمي‌فهميم‌ چي‌ ميگه‌. ميگه‌ اني‌ اسئلك‌ بمعاني‌ بمعناهايي‌ كه‌، به‌ جميع‌ معناهايي‌ كه‌ مي‌خوانند تو را به‌ آن‌ معناها، آنجوري‌، ولاة‌ امرك‌. ولاة‌ امر. يك‌ عالم‌ خلقي‌ ما داريم‌، يك‌ عالم‌ امر. اينها ولي‌ امر الهي‌ هستند. روح‌ از عالم‌ امره‌. از ولي‌ امرند. نه‌ ولي‌ خلق‌. خلق‌ كه‌ چيزي‌ نيست‌. مثل‌ اينكه‌ بگن‌ اين‌ ولي‌ فلان‌ آقاست‌ يا بگن‌ ولي‌ آخوره‌. يعني‌ رئيس‌ آخور اسبهاست‌. يا بگن‌ رئيس‌ اين‌ شخصيتهاي‌ پر ارزشي‌ است‌ كه‌ توي‌ اين‌ تالار پذيرائي‌ نشستند. اين‌ خلق‌، اينها بعله‌ هميني‌ كه‌ هست‌. مثل‌ حيوانات‌. ولي‌ ولات‌ امر المأمونون‌ علي‌ سرّك‌. خدايا آنهائي‌ كه‌ در تو آنها را امين‌ بر سر خودت‌ كردي‌. خيلي‌ مهمه‌. خيلي‌ عجيبه‌. ببينيد اين‌ دعا را حضرت‌ بقية‌ الله‌ فرمودند و امام‌ دوازدهم‌ فرمودند. يعني‌ در كلاس‌ دوازدهم‌، آخرين‌ كلاس‌ ما بايد بخونيم‌. اينها مأمونند، امين‌ سر الهي‌ هستند. اسرار را خدا داده‌. كه‌ براي‌ خلق‌ بيان‌ نميكنه‌. المستبشرون‌ بامرك‌. اينها شادخاطرند، اينها بشارت‌ داده‌ شده‌ هستند به‌ امر خدا. يعني‌ خداي‌ تعالي‌ يك‌ بشارتهايي‌، يعني‌ خوشحالند كه‌ در امر الهي‌ با خدا مربوطند. الواصفون‌ لقدرتك‌. المعلنون‌ لعظمتك‌. اينها واصف‌ قدرت‌ تو هستند. مي‌دوني‌ واصف‌ قدرت‌. نميشينن‌ با زبان‌ وصف‌ كنندها. علي‌ عليه‌السلام‌ در خيبر را ميكنه‌، روي‌ دست‌ نگه‌ مي‌داره‌، روي‌ خندق‌، جمعيت‌ را از آنور حمل‌ ميكنه‌ به‌ اينور، آن‌ شخص‌ ميگه‌ پسر عمت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، يا رسول‌ الله‌ ببين‌ چه‌ ميكنه‌؟ حضرت‌ فرمود به‌ پاش‌ نگاه‌ كن‌. ميگه‌ ديدم‌ پاش‌ معلقه‌. پاش‌ هم‌ روي‌ زمين‌ نيست‌. اين‌ بندة‌ خدا مي‌آد كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ متزلزل‌ بشه‌. چي‌ شد؟ حضرت‌ مي‌فرمايد پاش‌ روي‌ بال‌ جبرئيله‌. اينجور وصف‌ قدرت‌ الهي‌ را مي‌كنند. الواصفون‌ لقدرتك‌ المعلنون‌ لعظمتك‌. اينها علني‌ مي‌كنند عظمت‌ خدا را. آدم‌ وقتي‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نگاه‌ ميكنه‌ با اين‌ شخصيت‌ ميگه‌ من‌ بنده‌اي‌ از بندگان‌ پيغمبرم‌. پيغمبر را خودش‌ را ميگه‌ من‌ بنده‌اي‌ از بندگان‌ خدا هستم‌. اسئلك‌ بك‌ من‌ مشيتك‌. اين‌ را نمي‌تونم‌ درست‌ معنا بكنم‌، يعني‌ خيلي‌ بحث‌ داره‌، خيلي‌ مطلب‌ داره‌، چون‌ هر جمله‌اي‌ از اينها، اقلا بايد يك‌ ساعت‌ صحبت‌ كنم‌. و جعلتهم‌ معادن‌ كلماتك‌. خدايا اينها را معدن‌ كلمات‌ خودت‌ قرار دادي‌. مي‌دوني‌ كلمات‌ خدا چيه‌؟ لو كان‌ البحر مداد لكلمات‌ الربي‌ و نفد البحر قبل‌ ان‌ تنفد كلمات‌ ربي‌ ولو جئنا بمثله‌ عددا. يعني‌ اگر تمام‌ درياها مركب‌ بشه‌ خدا در قران‌ ميگه‌، بخوان‌ كلمات‌ خدا را بنويسند، نميتونند بنويسند ولو اينكه‌ يك‌ دريا هم‌ اضافه‌ بشه‌. و يا در يك‌ آية‌ ديگر هفت‌ دريا اضافه‌ بشه‌. و اركان‌ لتوحيدك‌ و آياتك‌ و مقاماتك‌. واقعا عجيبه‌ اينها. التي‌ لا تعطيل‌ لها في‌ كل‌ مكان‌. يعرفك‌ بها من‌ عرفك‌. كسي‌ كه‌ بخواد تو را بشناسه‌، خدايا بايد آنها را بشناسه‌. خيلي‌ عجيبه‌. بنا عرف‌ الله‌. لا فرق‌ بينك‌ كه‌ اينجا ديگه‌ اوج‌ گرفته‌ لا فرق‌ بينك‌ و بينها. هيچ‌ جدائي‌ و هيچ‌ فرقي‌ بين‌ تو اي‌ خدا و بين‌ ولاة‌ امر نيست‌. الا انهم‌ عبادك‌ و خلقك‌. و فتقها و رتقها بيدك‌ بدؤها منك‌ و عودها اليك‌ اعضاد و اشهاد و مناة‌ و اذواد و حفظة‌ اينها همه‌اش‌ جمله‌ به‌ جمله‌ بحث‌ دارد. و حفظة‌ روات‌ و بهم‌ ملأت‌ سمائك‌ و ارضك‌. حتي‌ واقعا عجيبه‌. اگر يك‌ مجلسي‌ مي‌بود، انسان‌ شبي‌ يك‌ جمله‌ از اينها را بحث‌ مي‌كرد. فبهم‌ ملائت‌. خدايا به‌ اينها، بالا و پائين‌ را، هر چه‌ هست‌ پر كردي‌ از وجود اينها. از لطف‌ اينها، از رحمت‌ اينها. حتي‌ ظهر تا اينكه‌ ظاهر شد ان‌ لا اله‌ الا انت‌. تا معلوم‌ شد خدائي‌ جز تو نيست‌. لذلك‌ اسئلك‌. خدايا من‌ هم‌ به‌ همين‌ چيز از تو سؤال‌ ميكنم‌. و بمواقع‌ العز من‌ رحمتك‌ و بمقاماتك‌ و علاماتك‌ ان‌ تصلي‌ علي‌ محمد آله‌ اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اينهمه‌ حرفها براي‌ اينكه‌ خدايا درودت‌ را بر محمد و آل‌ محمد بفرست‌ و ان‌ تزيدني‌ ايمانا و تثبيتا. خدايا زياد كن‌ ايمان‌ مرا، درك‌  مرا، فهم‌ مرا، معرفت‌ مرا، و ثابت‌ قدمي‌ مرا، استقامت‌ مرا. يا باطنا في‌ ظهوره‌ و ظاهرا في‌ بطونه‌ و مكنونه‌ يا مفرقا بين‌ النور و الديجور يا موصوفا بغير كنه‌ و معروفا بغير شبه‌ حاد كل‌ محدود و شاهد كل‌ مشهود و موجد كل‌ موجود و محصي‌ كل‌ معدود و فاقد كل‌ مفقود ليس‌ دونك‌ من‌ معبود اهل‌ الكبرياء و الجود. يا من‌ لا يكيف‌ بكيف‌ و لا يؤين‌ باين‌ يا محتجبا عن‌ كل‌ عين‌ يا ديموم‌ يا قيوم‌ و عالم‌ كل‌ معلوم‌. صلي‌ علي‌ محمد و آل‌ علي‌ عبادك‌ المتنجبين‌ و بشرك‌ المحتجبين‌ و ملائكتك‌ المقربين‌ و البهم‌ الصافين‌ الحافين‌ و بارك‌ لنا في‌ شهرنا هذا المرجب‌ المكرم‌ و ما بعده‌ من‌ الاشهر الحرم‌ و اسبق‌ علينا فيه‌ النعم‌ و اجزل‌ لنا فيه‌ القسم‌. ابرز لنا فيه‌ القسم‌ باسمك‌ الاعظم‌ الاعظم‌ الاجل‌ الاكرم‌. آخر دعا به‌ اسم‌ امام‌ عصر و اسم‌ اعظم‌ اعظم‌ خدا، اسم‌ اعظم‌ اعظم‌ اجل‌ و اكرم‌ پروردگار، امام‌ زمانه‌. الذي‌ وضعته‌ علي‌ النهار فاضاء. خدايا آن‌ اسم‌ را وقتي‌ گذاشتي‌ روي‌ روز، روز روشن‌ شد. انشاء الله‌ روشنايي‌ را خواهيم‌ ديد. و علي‌ الليل‌ فاظلم‌ روي‌ بديها گذاشتي‌ آنها را نابود كرد. فاغفر لنا ما تعلم‌ خدايا بيامرز از ما از آنچه‌ كه‌ مي‌دوني‌ و از آنچه‌ كه‌ ما نمي‌دونيم‌ و فراموش‌ كرديم‌. و اغفر لنا ما تعلم‌ منا و ما لا نعلم‌ و اعصمنا من‌ الذنوب‌ خير العصم‌ و اكفنا كوافي‌ قدرك‌ و امنن‌ علينا بحسن‌ نظرك‌ و لا تكلنا الي‌ غيرك‌. خدايا ما را به‌ غير خودت‌ وامگذار. و لا تمنعنا من‌ خيرك‌ و بارك‌ از خوبيها منعمون‌ نكن‌ بخاطر گناهانمون‌. و بارك‌ لنا فيها كتبته‌ لنا من‌ اعمارنا و اصلح‌ لنا خبيئة‌ اسرارنا و اعطنا منك‌ الأمان‌ خدايا يك‌ ورق‌ اماني‌ به‌ ما بده‌ از طرف‌ خودت‌ و استعملنا بحسن‌ الايمان‌ و بلغنا شهر الصيام‌ خدايا ما را به‌ ماه‌ رمضان‌ برسان‌. و ما بعده‌ من‌ الايام‌ و الاعوام‌ يا ذالجلال‌ و الاكرام‌.

 شب‌ شب‌ وفات‌ امام‌ هاديست‌. امام‌ هادي‌ خيلي‌ غريبه‌. ما در شب‌ وفات‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها، يك‌ برنامه‌اي‌ را گفتم‌. من‌ يك‌ مختصر چند لحظه‌اي‌ براتون‌ توضيح‌ ميدم‌. بهترين‌ عزاداري‌ همين‌ عزاداريهاي‌ طبيعي‌ اهل‌ عزاست‌. يك‌ شخصي‌ كه‌ يك‌ عزيزي‌ را از دست‌ داده‌، ميشينه‌، يا مي‌ايسته‌، گريه‌ ميكنه‌، به‌ سر و صورت‌ هم‌ كه‌ ميزنه‌، اسم‌ او را ميبره‌ فقط‌. شعر بخونه‌ اينها تصنعي‌ ميشه‌. يعني‌ اگر آمد و يك‌ دسته‌ آنور اين‌ را بگيد، يك‌ دسته‌ اينور اين‌ را بگيد. خوب‌ يك‌ عده‌ هستند بدون‌ اينها حال‌ پيدا نمي‌كنند. شما كه‌ الحمد لله‌ حال‌ داريد. من‌ دلم‌ مي‌خواد يك‌ چند كلمه‌اي‌ عرض‌ مصيبت‌ مي‌كنم‌. بعدها هم‌ حتي‌ در شب‌ عاشورا يا حسين‌ تنها بگيد كافيه‌ و اشك‌ بريزيد. و انشاء الله‌، دوستان‌ هم‌، آقاي‌ فاني‌ هم‌، كساني‌ كه‌ اهل‌ دم‌ دادنند، دم‌ و اينها اهل‌ مجلس‌ نمي‌خوان‌. اينها الحمد لله‌ همه‌اشو باحالند. من‌ الان‌ شايد يك‌ ساعت‌ و نيم‌ پاي‌ منبريد. سرحاليد الحمد لله‌. همين‌ حال‌ توجهتون‌، همين‌ حالتون‌، همين‌ كسل‌ نشدنتون‌، عرض‌ شود همين‌ دليل‌ است‌ كه‌ احتياج‌ به‌ اينكه‌ شما را به‌ حال‌ بيارن‌ نداريد. انشاء الله‌ در شبهاي‌ بطور كلي‌ من‌ اين‌ را دلم‌ مي‌خواد و يك‌ كسي‌ حالا ندونستيد كي‌ بود اين‌ شخص‌ عيبي‌ نداره‌، در همين‌ مجلس‌ همان‌ شب‌ مي‌گفت‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ با علامت‌ رضايت‌ سرشون‌ را تكان‌ مي‌دادند به‌ اين‌ طرز حركتي‌ كه‌ شما داشتيد. اين‌ طرز عزاداري‌ و انشاء الله‌ شما هم‌ همينطور همين‌ يك‌ جمله‌اي‌ زياد لازم‌ نيست‌، حالا حضرت‌ امام‌ هادي‌ مثلا حالا اين‌ جمله‌ را ميگه‌. يا سيدي‌ يا ابالحسن‌. ابالحسن‌ كنيه‌اشون‌ بوده‌ كه‌ بهترين‌ كلمات‌ و اسماء كه‌ گفته‌ بشه‌، انسان‌ به‌ سينه‌اش‌ ميتونه‌ بزنه‌، يك‌ ساعت‌ هم‌ مي‌تونه‌ اين‌ برنامه‌ را ادامه‌ بده‌. ولي‌ نميگيم‌ يك‌ ساعت‌ ولي‌ خوب‌ يك‌ چند دقيقه‌اي‌ هم‌ كه‌ مي‌خواهيد به‌ سينه‌ بزنيد، با توجه‌ بزنيد. كم‌كم‌ روح‌ مقدسشون‌، توجهاتشون‌ در مجلس‌ و امام‌ هادي‌ را بايد خيلي‌ قدر بدانيم‌. شب‌ وفاتش‌ بايد مثل‌ شب‌ عاشورا انشاء الله‌ عزاداري‌ بشه‌.

 امروز يا فردا، مثل‌ فردائي‌ كه‌ امام‌ هادي‌ از دنيا رفت‌ مسموما، با اينكه‌ آنهائي‌ كه‌ مشرف‌ شدند مي‌دونند، خانة‌ امام‌ هادي‌ و امام‌ عسگري‌ تا حرم‌ مطهرشون‌ شايد بيست‌ قدم‌ بيشتر راه‌ نباشه‌. اما مردم‌ وقتي‌ كه‌ شنيدند امام‌ هادي‌ از دار دنيا رفته‌، چراغها را خاموش‌ كنيد، شب‌ شهادت‌ امام‌ هاديست‌. همه‌ با توجه‌. فرض‌ كنيد الان‌ در سامراء هستيد. آن‌ حرم‌ مطهري‌ كه‌ شايد در ميان‌ ائمه‌ و معصومين‌ غريبتر از امام‌ هادي‌ كسي‌ نباشه‌. حتي‌ ائمة‌ بقيع‌ از نظر ساختمان‌ قبر، خوب‌ درسته‌ آنطوري‌ كه‌ وهابيها، خدا لعنتشون‌ كنه‌، انجام‌ دادند. اما از نظر زائر زياد زائر دارد. اما امام‌ هادي‌ و امام‌ عسگري‌، در حرم‌ مطهرشون‌ گاهي‌ از صبح‌ تا غروب‌، يك‌ نفر زائر وارد نميشه‌. امروز، فردا كه‌ امام‌ هادي‌ از دنيا رفت‌، تمام‌ سامراء ضجة‌ واحده‌ شد. همه‌ اشك‌ مي‌ريختند. همه‌ گريه‌ مي‌كردند. بدن‌ امام‌ هادي‌ را تشييع‌ كردند. آوردند در همين‌ محل‌ دفن‌ كردند. همه‌ با توجه‌. اگر مايليد عزاداري‌ كنيد. يا سيدي‌ يا اباالحسن‌. يا سيدي‌ يا ابالحسن‌. يا سيدي‌ يا اباالحسن‌. يا سيدي‌ يا ابالحسن‌. يا سيدي‌ يا اباالحسن‌. يا سيدي‌ يا ابالحسن‌. يا سيدي‌ يا اباالحسن‌. يا سيدي‌ يا ابالحسن‌. امام‌ هادي‌ كشته‌ شد واويلا. امام‌ هادي‌ كشته‌ شد واويلا.

 

۹ جمادی الثانی ۱۴۱۴- اعجاز قرآن‌ مجيد اخلاق‌ خ ۳۷

 اعجاز قرآن‌ مجيد اخلاق‌ خ 37

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 علم‌ غيب‌ دو نوعه‌ يك‌ علم‌ غيب‌ نسبي‌ داريم‌ يك‌ علم‌ غيب‌ مطلق‌. نسبي‌ و مطلق‌ چيه‌ خوب‌ شرح‌ مي‌دم‌ها والا اين‌ مطالب‌ خيلي‌ علمي‌ و فلسفي‌ خيلي‌ مشكل‌ هم‌ هست‌. و توضيحي‌ كه‌ من‌ مي‌دم‌ خيلي‌ ساده‌ و بايد خوب‌ بفهميد. علم‌ غيب‌ نسبي‌ اينه‌ شما اگر پشت‌ اين‌ ديوار خبر داشته‌ باشيد عالميد به‌ اونچه‌ كه‌ از نظر شما غيبه‌. ولي‌ اوني‌ كه‌ پشت‌ اون‌ ديوار وايستاده‌ كه‌ براش‌ غيب‌ نيست‌. پس‌ به‌ نسبت‌ به‌ شما پشت‌ اين‌ ديوار غيبه‌ و به‌ نسبه‌ به‌ اوني‌ كه‌ اون‌ ور ديوار وايستاده‌ اين‌ طرف‌ غيبه‌ درسته‌. پس‌ اين‌ طرف‌ براي‌ شما غيب‌ نيست‌ براي‌ او غيبه‌. اون‌ طرف‌ براي‌ شما غيبه‌ و براي‌ او غيب‌ نيست‌. غيب‌ بودن‌ يعني‌ ناپديد بودن‌ نسبت‌ به‌ هر فردي‌ فرق‌ مي‌كنه‌. الان‌ تمام‌ اونچه‌ كه‌ در كرة‌ زمين‌ هست‌ اين‌ نسبت‌ به‌ ما كه‌ تو اين‌ اطاق‌ نشستيم‌ غيبه‌. اگر اطلاعي‌ ازش‌ داشته‌ باشيم‌ از علم‌ غيب‌ نسبت‌ به‌ خودمون‌ اطلاع‌ داريم‌. و اونهايي‌ كه‌ در دنيا هستند باز هر كدامشون‌ در يك‌ جايي‌ هستند همانجا براشون‌ غيب‌ نيست‌ بقية‌ جاها براشون‌ غيبه‌. اين‌ را فهميديد يا نه‌؟

 يك‌ غيب‌ مطلق‌ داريم‌. كه‌ براي‌ همه‌ غيبه‌. هر كس‌ در هر جاي‌ دنيا هست‌ غيبه‌. زير زمين‌ باشه‌ غيبه‌، بالا باشه‌ غيبه‌، آسمون‌ باشه‌ زمين‌ باشه‌، هر جا باشه‌. و اون‌ غيب‌ اوني‌ است‌ كه‌ هنوز خدا خلق‌ نكرده‌. يعني‌ وجود نداره‌ چون‌ وجود نداره‌ پنهانه‌. غيبه‌ متوجه‌ شديد اين‌ را مي‌گن‌ غيب‌ مطلق‌. آينده‌، اين‌ دو جمله‌ را خوب‌ فهميديد يا نه‌. اگر نفهميده‌ باشيد باز نمي‌تونم‌ رد بشم‌. آينده‌ به‌ طور كلي‌ غيبه‌. و آينده‌ را جز خدا كس‌ ديگه‌اي‌ نمي‌دونه‌. هر كسي‌ هم‌ ادعا بكنه‌ يا از تحت‌ ارادة‌ الهي‌ خارجه‌، شيطانيه‌. شما اگر يك‌ اين‌ را من‌ مكرر گفتم‌ و باز هم‌ مي‌گم‌ اينها استدلاليه‌، علميه‌ از بديهيات‌ اسلامه‌ و اگر يك‌ خانمي‌ گفت‌ شما سال‌ آينده‌ مي‌ريد مكه‌، يا سال‌ آينده‌ شما از دنيا مي‌ريد يا سال‌ آينده‌ شما چند تا مريضي‌ داريد يا بدبختيهايي‌ در آينده‌ داريد هر كس‌ اين‌ را گفت‌، هر كس‌ مي‌خواد باشه‌ از دو حال‌ خارج‌ نيست‌. يا اين‌ كه‌ شيطانه‌ اين‌ شخص‌ و پيرو شيطان‌ يا دروغگو است‌ و نمي‌شه‌ ولي‌ خدا از آينده‌ خبر بده‌. با اين‌ كه‌ ممكن‌ هم‌ هست‌ مطلع‌ باشه‌. چرا؟ علتش‌ چيه‌؟ علتش‌ اين‌ است‌ كه‌ آينده‌ در دست‌ خداست‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ تو قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌اي‌ پيغمبر ما، ما تو را حفظت‌ بكنيم‌ بهتر از اينه‌ كه‌ همة‌ مردم‌ حفظ‌ كنيم‌. اونهاي‌ ديگه‌ خودشون‌ را لو مي‌دن‌ و خودشون‌ را خراب‌ مي‌كنند اونها را ما باهاشون‌ كاري‌ نداريم‌. تو، اي‌ پيغمبر لا تقولن‌ لشي‌ حتما كساني‌ كه‌ عربي‌ خوندن‌ خوب‌ مي‌دونن‌ و لا تقولن‌ با نون‌ تأكيد ثقله‌ است‌، يعني‌ هرگز، هرگز، هرگز. چيزي‌ را نگو فردا انجام‌ مي‌دم‌. مگر بگي‌ كه‌ اگر خدا بخواد من‌ انجام‌ مي‌دم‌. يعني‌ ممكنه‌ كه‌ خدا نخواسته‌ باشه‌. تو اما توش‌ گذاشته‌ باش‌. آبروي‌ خودت‌ را از بين‌ نبر. خدا ممكنه‌ اوني‌ كه‌ در زبان‌ توست‌ صد در صد مسلمه‌ نذاره‌ انجام‌ بشه‌. اگر دوستت‌ داشته‌ باشه‌ براي‌ اين‌ كه‌ تو مغرور به‌ اطلاعات‌ خودت‌ نشي‌. ولا تقولن‌ لشي‌ اني‌ فاعل‌ ذالك‌ غدا الا ان‌ يشاء. حضرت‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در نهج‌ البلاغه‌ مي‌فرمايد. كه‌ اگر خدا محو و انصاف‌ نداشت‌ يعني‌ اگر كه‌ محو نمي‌كرد بعضي‌ چيزها را، بعضي‌ تقديرهارا. و ثابت‌ نگه‌ نمي‌داشت‌ چون‌ معلوم‌ نيست‌ محو مي‌كنه‌ يا ثابت‌ نگه‌ مي‌داره‌. من‌ به‌ شما تا روز قيامت‌ خبر مي‌دادم‌. ولي‌ چون‌ خدا محو و اثبات‌ داره‌ اگر من‌ الان‌ بگم‌ كه‌ فردا صبح‌ خورشيد در مي‌ياد ماها مي‌گيم‌، ماها مي‌گيم‌ بايد فردا صبح‌ خورشيد در بياد. اگر يك‌ كسي‌ هم‌ بگه‌ شايد در نيامد مي‌خنديم‌ بهش‌. اما علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌گه‌ من‌ نمي‌گم‌ فردا صبح‌ خورشيد در مي‌ياد يا در نمي‌ياد به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ دست‌ خداست‌.

 چرا؟ به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ او متوجه‌ خداست‌. ما غافل‌ از خدا هستيم‌. ما روي‌ عادات‌ گذشته‌ و روي‌ طبيعت‌ و مگر مي‌شه‌ خورشيد درنياد مگر ممكنه‌؟ خدا وقتي‌ اراده‌ بكنه‌ در نمي‌ياد. اگر بگيد هم‌ دست‌ خدا بسته‌ است‌ و خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ خداي‌ تعالي‌ كناري‌ نشسته‌ اين‌ خوب‌ كافريم‌. عرض‌  كردم‌ يا كافريم‌ يا دروغگو. اگر از آينده‌ خبر بديم‌. همين‌ الان‌ شماها هر كدامتون‌ اگر بگيد كه‌ فردا حتما خورشيد در مي‌ياد، بدون‌ كم‌ و زياد بدون‌ برو و بيا يك‌ همچين‌ حرفي‌ زديد اين‌ يا غافل‌ از خدا هستيد يا كافريد يا دروغگو. دروغگو به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ به‌ چيزي‌ كه‌ يقين‌ نداره‌، قطعي‌ نمي‌دونه‌، نبايد قطعي‌ بگه‌. گوش‌ مي‌ديد. كافر را چرا به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ منكر شده‌. خدا خودش‌ مي‌گه‌ من‌ دستم‌ بازه‌ مي‌تونم‌ نگذارم‌ خورشيد در بياد. ما غافليم‌ مثل‌ ماها. مي‌گيم‌ فردا خورشيد درمي‌ ياد فردا اول‌ آفتاب‌ مثلا دم‌ در حرم‌ مي‌بينيم‌ شما را. و بايد بگويد اگر انشاء الله‌ آفتاب‌ در آمد خورشيد درآمد، البته‌ اگر بگيد هم‌ مي‌خندن‌ بهتون‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ مردم‌ همه‌ غافلند. اگر خدا اراده‌ كرد كه‌ خورشيد بيرون‌ بياد من‌ شما را اونجا خواهم‌ ديد. اول‌ آفتاب‌.

 هيچ‌ وقت‌ يك‌ ماشيني‌ را مثلا در خانة‌ كسي‌ پارك‌ كرده‌ باشه‌ آدرس‌ را به‌ اون‌ ماشين‌ نمي‌دن‌.چون‌ اون‌ ماشين‌ ممكنه‌ بره‌. راننده‌ داره‌ و صاحب‌ داره‌ و ممكنه‌ از اونجا برداره‌ بره‌. شما نمي‌گيد كه‌ خونة‌ ما در فلان‌ خيابان‌ است‌ كه‌ نشونيش‌ هم‌ اينه‌ كه‌ يك‌ ماشيني‌ جلوش‌ پارك‌ كرده‌. اگر اختيار ماشين‌ در دست‌ شما باشه‌ خوب‌ مي‌ريد در اون‌ ساعتي‌ كه‌ اون‌ مي‌خواد بياد پاركش‌ مي‌كنيد اما اگر اختيارش‌ در دست‌ ديگري‌ بود، راننده‌ هم‌ كس‌ ديگري‌، صاحبش‌ هم‌ كس‌ ديگه‌. شما چطور مي‌تونيد بگيد كه‌ اين‌ را آدرس‌ بديد براي‌ او. اين‌ را نشوني‌ بگذاريد. پس‌ بنابر اين‌ از آينده‌ هيچ‌ كس‌ اطلاع‌ نداره‌. اين‌ را بدونيد. حتي‌ اگر خداي‌ تعالي‌ انسان‌ را مطلع‌ كنه‌ يا از هر چيز، ممكنه‌ همان‌ خدا عوضش‌ كنه‌.

 لذا حضرت‌ ولي‌ عصر صلوات‌ الله‌ عليه‌ در شب‌ وفات‌ حضرت‌ زهرا من‌ عرض‌ كرد، شب‌ جمعه‌ بود كه‌ در هر شب‌ قدر اون‌ چه‌ كه‌ خبرهايي‌ در خصوص‌ بندگان‌ خدا به‌ امام‌ زمان‌ مي‌دن‌. مثلا مي‌گن‌ اين‌ خانم‌ در اين‌ سال‌ (قطع‌ نوار). اين‌ شخص‌ صدقه‌اش‌ بيشتر از گناهانشه‌ و خوشبختش‌ مي‌كنه‌. اين‌ را به‌ امام‌ زمان‌ خبر مي‌دن‌. آينده‌ را خبر مي‌دن‌. خداي‌ تعالي‌ هم‌ خبر مي‌ده‌ و امام‌ زمان‌ ممكنه‌ خبر داشته‌ باشه‌ اجمالا ولي‌ خدا خبرش‌ را مي‌ده‌. شب‌ دوشنبه‌ و شب‌ جمعه‌ هم‌ همين‌ طور، اين‌ خبر را بهش‌ مي‌دن‌. پس‌ بنابر اين‌، اين‌ مسلم‌ كه‌ آينده‌ را هيچ‌ كس‌ خبر نداره‌ اين‌ را شما بدونيد. عرض‌ كردم‌ هر كس‌ هم‌ كه‌ بگه‌ روي‌ سادگي‌ مي‌گه‌. بعضيها هستند يك‌ خرده‌اي‌ ساده‌ هستند. دو سه‌ دفعه‌ هم‌ گول‌ خوردن‌ مثلا فرض‌ كيند استاد هم‌ كه‌ ندارند و راهنما هم‌ ندارند و اينها دو سه‌ دفعه‌ هم‌ يك‌ چيزي‌ را گفتن‌ شده‌، و اين‌ خودش‌ هم‌ مغرور شده‌. يك‌ جايي‌ هم‌ خدا مي‌زندش‌ زمين‌ كه‌ بدبختش‌ مي‌كنه‌. حضرت‌ عيسي‌ خوب‌ هر چي‌ مي‌گفت‌ از آينده‌ مي‌شد. حضرت‌ عيسي‌ است‌ ديگه‌ پيغمبر خدا، پيغمبر اولي‌ العظم‌. ديگه‌ يك‌ خرده‌اي‌ حواسش‌ پرت‌ شده‌ بود والا خدا تنبيهش‌ نمي‌كرد. با اصحابش‌ و با حواريونش‌ داشتند از يك‌ جا عبور مي‌كردند يك‌ جا عروسي‌ بود و بزن‌ و بكوب‌ خيلي‌ مفصل‌ سر و صدا داشتند. حضرت‌ عيسي‌ گفت‌ كه‌ امروز، همانطور كه‌ گفتند، حضرت‌ عيسي‌ گفت‌ كه‌، حضرت‌ عيسي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ گفت‌ كه‌ اينجا عروسيه‌ فردا شب‌ اينجا عزاداريه‌. اين‌ را گفت‌، حواريون‌ هم‌ گفتند بله‌ درسته‌. همشون‌ هم‌ آماده‌ شدند خدمتشون‌ عرض‌ كرد كه‌ برن‌ براي‌ تشييع‌ جنازة‌ عروس‌ فردا شب‌. اينها صبح‌ آمدند ديدند نه‌ هيچي‌ نشده‌ عروسيه‌.

 ببينيد اينجا خدا حضرت‌ عيسي‌ را دوست‌ داشت‌ مي‌خواست‌ يك‌ دفعه‌ بهش‌ بفهمونه‌ حواست‌ جمع‌ باشه‌ خودت‌ را گم‌ نكن‌ و هر يك‌ از بندگانش‌ را خدا دوست‌ داشته‌ باشه‌ يك‌ هميچين‌ اگر خودش‌ را گم‌ بكنه‌، خدا يك‌ همچين‌ بلائي‌ سرش‌ مي‌ياره‌. اين‌ رمالها و اين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود جادوگرها كه‌ مرتب‌ پيشگويي‌ مي‌كنند و درست‌ هم‌ درمي‌ياد خدا در اونها شيطان‌ گذاشته‌ اين‌ را شما بدونيد. والا حضرت‌ عيسي‌ خدا مي‌خواست‌ پيغمبره‌ ديگه‌ نبايد، حواسش‌ جمع‌ بشه‌ يك‌ چيزي‌ انشاء اللهي‌ بگه‌، بگه‌ اگر خدا بخواد، بگو در اختيار خداست‌ اين‌ مسئله‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ يك‌ چيزي‌ بگو. فردا شب‌ حضرت‌ عيسي‌ گفت‌ عروس‌ مي‌ميره‌. رفتند، خداي‌ تعالي‌ خواست‌ كه‌ آبروي‌ پيغمبر را صد در صد نبره‌. والا علتش‌ را هم‌ مخفي‌ كرد تا درست‌ بفهمند كه‌ اين‌ آدم‌ اطلاع‌ نداره‌ بيخود گفته‌. اگر پيغمبر نباشه‌ خداي‌ تعالي‌ اونچنان‌ آبروش‌ را مي‌بره‌ كه‌ اگر دوستش‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ اين‌ ديگه‌ لب‌ باز نكنه‌ به‌ پيشگويي‌. ولي‌ خوب‌ پيغمبر خدا بود بالاخره‌ بايد آبروش‌ را حفظ‌ كنه‌. فردا شب‌ آمدند و وارد خونه‌ شدند و خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ تشك‌ عروس‌ را عقب‌ زدند و ديدند بله‌ اون‌ زير يك‌ سوراخي‌ است‌ افعي‌ اونجا منتظر بوده‌ كه‌ عروس‌ را بگزه‌ و فورا بميره‌ و اينجا مجلس‌ عزا برپا بشه‌. حضرت‌ عيسي‌ به‌ حواريون‌ گفت‌، گفت‌ چرا حالا مانع‌ شد، گفت‌ صدقه‌ داد. صدقه‌ بلا را رفع‌ كرد در نتيجه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ و يك‌ همچين‌ رد شد.

 پس‌ بنابر اين‌ بدونيد اين‌ مقدمه‌ را عرض‌ كردم‌ كه‌ بدونيد پيشگويي‌ قطعي‌ مال‌ خداست‌. اگر در يك‌ كتابي‌ ديديد كه‌ پيشگوييهايي‌ شده‌ و قطعا هم‌ و همانطور هم‌ انجام‌ شد. اين‌ مال‌ خداست‌. معجزه‌ است‌. حتي‌ اگر روايت‌ هم‌ باشه‌، روايت‌ هم‌ كلام‌ ائمه‌، كلام‌ پيغمبره‌، كلام‌ پيغمبر هم‌ كلام‌ خداست‌. دقت‌ كرديد. در قرآن‌ يك‌ عده‌ پيشگويي‌ شده‌. يك‌ چيزهاي‌ خيلي‌ فوق‌ العاده‌اي‌ها. كه‌ اين‌ پيشگوييها را غير از خدا هيچ‌ كس‌ نمي‌تونه‌ انجام‌ بده‌. يك‌ پيشگوييهايي‌ قريب‌ الوقوع‌ بوده‌ كه‌ همان‌ زمان‌ بوده‌ براي‌ مردم‌ همان‌ زمان‌. يك‌ پيشگوييهايي‌ هم‌ مال‌ دراز مدته‌. پيشگوييهاي‌ قريب‌ الوقوع‌، وقتي‌ كه‌ يكيش‌ اين‌ بوده‌. وقتي‌ كه‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و صلم‌ مبعوث‌ شدند چند تا نامه‌ براي‌ چند تا از ممالك‌ مهم‌ دنيا فرستادند. يكي‌ براي‌، دو تا مملكت‌ خيلي‌ مهم‌ بود ابرقدرت‌ بودند يكي‌ براي‌ روم‌ فرستاد، يك‌ هم‌ براي‌ ايران‌. پادشاه‌ روم‌ خوب‌ نامه‌ را ديد و به‌ هر حال‌ گرفت‌ و او را باز نيامد ولي‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ جسارت‌ هم‌ نكرد. اما پادشاه‌ ايران‌ وقتي‌ كه‌ نامه‌ را آوردند دادند دستش‌ اين‌ را گرفت‌ پاره‌ كرد. نامة‌ پيغمبر را پاره‌ كرد. مردم‌ مسلمان‌ مكه‌ از پادشاه‌ ايران‌ خيلي‌ بدشون‌ مي‌آمد.

 تصادفا جنگي‌ شد بين‌ ايران‌ و روم‌. و ايران‌ روم‌ را شكست‌ داد. مردم‌ مسلمان‌ چون‌ جسارت‌ نكرده‌ بودند و پيغمبر را بيشتر دوست‌ داشتن‌ يك‌ مؤمن‌ تمام‌ محبتش‌ دور مي‌زنه‌ روي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود خدا و پيغمبر و اگر كسي‌ جسارت‌ به‌ خدا و پيغمبر بكنه‌ ولو اين‌ كه‌ براي‌ او مفيد باشه‌ انسان‌ دشمنش‌ داره‌ و اگر كه‌ اظهار محبت‌ به‌ خدا و پيغمبر بكنه‌ ولو اين‌ كه‌ براش‌ ضرر داشته‌ باشه‌ ولي‌ باز دوستش‌ داره‌. ولو اين‌ كه‌ هر دو دسته‌ مسيحي‌ و زرتشتي‌ بودند. ايرانيها زرتشتي‌ بودند. اينها مسيحي‌ بودند و هر دو از دين‌ اسلام‌ خارج‌ بودند. اما در عين‌ حال‌ بخاطر اين‌ كه‌ ايرانيها جسارت‌ كرده‌ بودند، پادشاه‌ ايران‌، مثل‌ همين‌ كه‌ جسارت‌ كنه‌ به‌ پيغمبر خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ از ايرانيها بدشون‌ مي‌آمد و از پادشاه‌ ايران‌ بدشون‌ مي‌آمد و از پادشاه‌ روم‌ بدشون‌ نمي‌آمد. اتفاقا ايران‌ غلبه‌ كرد بر روم‌. بر روم‌ غلبه‌ كرد و مردم‌ ايران‌ هم‌ مردم‌ مسلمان‌ هم‌ ناراحت‌ بودند كه‌ چرا ايران‌، اي‌ كاش‌ روم‌ بر ايران‌ غلبه‌ مي‌كرد بخاطر اين‌ كه‌ ايران‌ جسارت‌ كرده‌ بر پيغمبر. آيه‌ نازل‌ شد.

 الم‌، غلبت‌ الروم‌ في‌ ادنا الارض‌ و هم‌ من‌ بعد غلبهم‌ سيعلمون‌. اين‌ خيلي‌ صريح‌ روم‌ مغلوب‌ شد. غلبت‌ الروم‌، روم‌ مملكت‌ روم‌ مغلوب‌ شده‌، مغلوب‌ ايرانيها. اما اين‌ را بدونيد پيشگويي‌ مي‌كنه‌. همين‌ مردمي‌ كه‌ مغلوب‌ شدن‌ و ضعيف‌ بودند اونها قيام‌ مي‌كنند و بعدها بر ايرانيها غالب‌ مي‌شن‌. در چند وقته‌ ديگه‌. هفت‌ سال‌ ديگه‌. هفت‌ سال‌ ديگه‌ روميها بر ايرانيها غلبه‌ مي‌كنند و شما مؤمنين‌ مسلمانها خوشحال‌ مي‌شيد به‌ اين‌ كار. ببينيد اين‌ پيشگويي‌ نزديكه‌. بعد هم‌ همه‌ منتظر شدند ديدند بله‌ همانطور شد. روميها قيام‌ كردند و خدمت‌ شما عرض‌ شود ايرانيها با همة‌ اون‌ قدرتشون‌ مغلوب‌ كردن‌. پس‌ بنابر اين‌، اين‌ يكيش‌. اين‌ پيشگويي‌ مال‌ همان‌ وقت‌ بوده‌. خوب‌ مردم‌ مسلمان‌ هم‌ فهميدند كه‌ قرآن‌ معجزه‌، پيشگويي‌. مثل‌ ماها نبودند كه‌ ماها هر قلندري‌ كه‌ بياد برامو پيشگويي‌ كنه‌ فوري‌ قبول‌ مي‌كنيم‌ و بقيه‌اش‌، آخه‌ بدبختي‌ اينجاست‌، كه‌ يك‌ مشب‌ پيشگويي‌ ناقصي‌ او مي‌كنه‌ بقيه‌اش‌ را هم‌ ما خودمون‌ تكميل‌ مي‌كنيم‌. يعني‌ يك‌ وقتي‌ مي‌ريم‌ پيش‌ يك‌ رمال‌ يا سركتاب‌ باز كن‌ يا امثال‌ اينها، همانهايي‌ كه‌ پيشگويي‌ مي‌كنند، حالا بعضيهاشون‌ بدون‌ رمل‌ و اينها پيشگويي‌ مي‌كنند بدبختي‌ اينه‌. نشسته‌ است‌ خونة‌، مستمعشه‌ و استفاده‌ مي‌كند و پيشگويي‌ مي‌كنه‌. خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ بدتر از همه‌ باز اينه‌ كه‌ قهوه‌ سرنوشت‌ انسان‌ را تعيين‌ مي‌كنه‌. يك‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ جدا خانمها چون‌ در بين‌ شماها اينها خيلي‌ بيشتره‌. يك‌ ذره‌ قهوه‌ مي‌ريزن‌ كف‌ فنجون‌ بعد تكونش‌ مي‌دن‌ خوب‌ اون‌ هر كدام‌ يك‌ شكليه‌. مي‌گه‌ اين‌، اين‌ كه‌ اينجا هست‌ حوي‌ تو خواهد بود شوهرت‌ مي‌ره‌ زن‌ مي‌گيره‌ اون‌ شكل‌، مي‌بينه‌ اتفاقا عجب‌ حوي‌ بد تركيب‌، سياهي‌، چه‌ فلان‌ اينها شب‌ مي‌ياد با شوهر شما، و اينها جز شيطان‌ چيز ديگه‌ نيستش‌. و اگر كسي‌ مي‌خواد قدمي‌ بتونه‌ و اگر كسي‌ اين‌ طور فكري‌ داشته‌ باشه‌ يك‌ نيم‌ قدم‌ در راه‌ خدا نمي‌تونه‌ برداره‌. اين‌ را من‌ بهتون‌ بگم‌. يك‌ نيم‌ قدم‌. تا چه‌ برسه‌ به‌ يك‌. بايد تمام‌ اين‌ خرافات‌ را بريزيد بيرون‌. تمام‌ اين‌ مسائل‌ را بريزيد دور. دروغ‌ مي‌گن‌، در همان‌ موقعي‌ كه‌ داره‌ فال‌ قهوه‌ براي‌ شما مي‌گيره‌. يعني‌ تو خود زرنگند سر شما كلاه‌ مي‌گذارند. و اين‌ كلمه‌ را با عملا به‌ شمايي‌ كه‌ دل‌ مي‌دي‌ ببيني‌ فال‌ قهوه‌ چي‌ مي‌گه‌ عملا داره‌ بهت‌ مي‌گه‌. منتهي‌ عملش‌ هم‌ خوليت‌ تو را ظاهر مي‌كنه‌.  من‌ اگر مي‌تونستم‌ و اگر واقعا بد نبود از اين‌ تندتر حرف‌ مي‌زدم‌ براي‌ كساني‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ دنبال‌ اين‌ مسائل‌ هستند.

 نيم‌ قدمي‌ هم‌ نمي‌توانيد در راه‌ خدا حتي‌ در مرحلة‌ توبه‌ هم‌ نمي‌توانيد نيم‌ قدم‌ برداريد. اگر كه‌ دنبال‌ اين‌ حرفها باشيد. بنابر اين‌، پيشگويي‌ فقط‌ و فقط‌ مال‌ خداست‌ حتي‌ مال‌ امام‌، مال‌ پيغمبر هيچ‌ كدام‌ نيست‌. هيچ‌ كدام‌. اگر هم‌ بگن‌ با انشاء، يعني‌ انشاء الله‌ كه‌ ما مي‌گيم‌ غير از انشاء اللهي‌ است‌ كه‌ پيغمبر مي‌گه‌. مي‌گه‌ اين‌ كار مي‌شه‌ اگر خدا بخواد. فردا من‌ مي‌يام‌ خونه‌ شما اگر خدا بخواد. ولي‌ خدا ممكنه‌ نخواسته‌ باشه‌. خدا ممكنه‌ من‌ را مريض‌ كنه‌. خدا ممكنه‌ به‌ يادم‌، از فراموشم‌ بشه‌. من‌ مكرر چون‌ افرادي‌ من‌ را دعوت‌ كردن‌ من‌ فراموشم‌ شد.

 خدا ممكنه‌ كه‌ تا فردا اصلا جان‌ من‌ را بگيره‌. چون‌ خدا هزار جور گرفتاريم‌. خدا ممكنه‌ نگذاره‌ و خدا ممكنه‌ اون‌ اولياء خدا حتي‌ لحظه‌اي‌ كه‌ انسان‌ لباسش‌ را پوشيده‌ مي‌خواد بره‌ بيرون‌ ديكه‌ نره‌. والا اينجوري‌. بندة‌ خدا مي‌گه‌ آقا من‌ قول‌ دادم‌. غلط‌ كردي‌ بدون‌ انشاء الله‌ قول‌ دادي‌. تو مگر اختيارت‌ دست‌ خودتته‌ كه‌ قول‌ دادي‌. دقت‌ مي‌كنيد بندة‌ واقعي‌ خدا و ولي‌ خدا اينجوريه‌ كه‌ تو به‌ پيغمبر مي‌گي‌ كه‌ نگو من‌ فردا همچين‌ كاري‌ مي‌كنم‌. الا به‌ اذن‌ ما. دقت‌ فرموديد. پيغمبر با او عظمتي‌ كه‌ اين‌ همه‌ اهميت‌ داره‌. تا ازتون‌ دعوت‌ مي‌كنند فردا شب‌ مي‌ياييد خونة‌ ما انشاء الله‌. انشاء اللهي‌ كه‌ ما مي‌گيم‌، مي‌گن‌ آقا انشاء الله‌ ديگه‌ نگو، حتما بيا. اين‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ ما اصلا به‌ خدا اعتقاد نداريم‌. غافليم‌ از خدا. خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ اون‌ وقت‌ پيشگوييهايي‌ مربوط‌ به‌ آيندة‌ دور در قرآن‌ شده‌. كه‌ من‌ از هر كدام‌ يك‌ نمونه‌اي‌ مي‌گم‌. والا در كتاب‌ دو مقاله‌ صحبت‌ بيشتري‌ از پيشگوييهاي‌ قرآن‌ را براتون‌ نوشتم‌. يكي‌ از پيشگويي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ ذرية‌ پيغمبر. كه‌ انا اعتيناك‌ الكوثر فصل‌ لربك‌ والانحر ان‌ شانئك‌ هو الابتر. ببينيد مي‌گه‌ كه‌ اي‌ پيغمبر تو الان‌ فرزندا پسر كه‌ نداري‌. فرزند دختر هم‌ كه‌ عمر مي‌گه‌ كه‌ كسي‌ كه‌ نوة‌ دختري‌ نوة‌ انسان‌ نيست‌. بچة‌ دختري‌ بچة‌ انسان‌ نيست‌. خوب‌ امام‌ حسن‌ هم‌ كه‌ بچة‌ تو نيست‌. ولي‌ بني‌ اميه‌ هم‌ خيلي‌ زيادند. و اين‌ راوي‌ نقل‌ مي‌كنه‌ مي‌گه‌ روزي‌ كه‌ امام‌ حسين‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ در كربلا شهيد شدند فقط‌ امام‌ سجاد از فرزندان‌ سيد الشهدا بود. اون‌ هم‌ بيمار. به‌ صورت‌ ظاهر بيمار. و همان‌ موقع‌ ده‌ هزار گهواره‌ از طلا و نقره‌ فرزندان‌ بني‌ اميه‌ را توش‌ خوابيده‌ بودند. ده‌ هزار فقط‌ بچه‌ هايي‌ كه‌ گهواره‌هاي‌ طلا و نقره‌ بودند. ببينيد چقدر جمعيتشون‌ زياد بود. حالا خدا گفته‌ اون‌ قطع‌ مي‌شه‌ در آينده‌. و اين‌ زياد مي‌شه‌. فرزندان‌ تو اي‌ پيغمبر زياد مي‌شن‌. و فرزندان‌، نسل‌ بني‌ اميه‌ ابتر، الف‌ و ب‌ و ت‌ دو نقطه‌. ابتر.

 يك‌ كسي‌ ابطحي‌ را مي‌گفت‌ ابتري‌. ابتر غير از ابطحه‌. الف‌ و ب‌ و ط‌ مونث‌ است‌ و سرزمين‌ مكه‌ را مي‌گن‌ ابطح‌. و پيغمبر را مي‌گفتن‌ ابطحي‌. حالا ضمنا ما از خودمون‌ دفاع‌ كرده‌ باشيم‌ كه‌ ابتر يعني‌ كسي‌ كه‌ نسلش‌ قطع‌ مي‌شه‌. دشمن‌ تو اي‌ پيغمبر ابتره‌. يعني‌ نسلش‌ قطع‌ مي‌شه‌. يك‌ نفر از اهل‌ سنته‌ مي‌گه‌ البته‌ پنج‌ قرن‌ البته‌ در قرن‌ پانصد كه‌ الان‌ هزار و چهارصد، هزار سال‌ قبل‌ اين‌ كتاب‌ را نوشته‌ مي‌گه‌ كه‌ اين‌ معجزة‌ پيغمبر در هر جايي‌ بريم‌ مي‌بينيم‌ فرزندان‌ پيغمبر هستند ولي‌ يك‌ نفر ما از اولاد بني‌ اميه‌ پيدا نمي‌كنيم‌. كه‌ بگه‌ من‌ از اولاد.

 اونها هم‌ نسلشون‌ را حفظ‌ مي‌كردن‌ها بني‌ اميه‌ نسلشون‌ را يعني‌ شجره‌ اشون‌ را حفظ‌ مي‌كردند. و عجيب‌تر اين‌ كه‌ در زمان‌ ما حساب‌ الحكم‌ گرفتند سال‌ قبل‌ از سادات‌ هشتاد ميليون‌ سيد در روي‌ كرة‌ زمين‌ هست‌. هشتاد ميليون‌ از يك‌ نفر اصلا فوق‌ العاده‌ است‌. با اينكه‌ اونهايي‌ كه‌ از طرف‌ مادر سيدن‌ اونها را به‌ حساب‌ نياوردن‌ها. هشتاد ميليون‌. ببينيد اين‌ پيشگويي‌ خيلي‌ عجيبه‌. كه‌ تو نسلت‌ باقي‌ مي‌مونه‌ ولي‌ نسل‌ دشمنت‌ از بين‌ مي‌ره‌. مثلا عادي‌ مي‌گويد كه‌ اونها هم‌ دشمنها حفظ‌ مي‌كردندالان‌ طرفدارهاي‌ بني‌ اميه‌ زيادند شما فكر نكنيد تو برنامه‌ شايد شيعه‌ باشند اونها كه‌ معاويه‌ و عثمان‌ را قبول‌ دارند. چون‌ عثمان‌ و معاويه‌ از بني‌ اميه‌ هستند. اينها را قبول‌ دارند به‌ عنوان‌ خلافت‌ و امامت‌. حالا يزيد را اگر قبول‌ نداشته‌ باشند اين‌ دو تا قبول‌ دارند. در دنيا الان‌ شما تا حتي‌ شما بگرديد بگيد آقا تو پسر كي‌ هستي‌. اسمش‌ را معاويه‌ هست‌. اسمشون‌ خالد ابن‌ وليد هست‌ اسمشون‌ وليد هست‌ اما حتي‌ اسم‌ يزيد الان‌ هست‌ توي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ شام‌. ولي‌ بگن‌ كه‌ يك‌ نفر پيدا بشه‌ كه‌ اين‌ شجرش‌ برسه‌ به‌ معاويه‌. ندارند. اما سادات‌ خيلي‌ زيادند. ببينيد اينها معناي‌ پيشگويي‌ است‌. اين‌ پيشگويي‌ با اون‌ مقدمه‌اي‌ كه‌ گفتم‌ غير از كار خدا كار كس‌ ديگه‌اي‌ نيست‌. اين‌ پيشگوييش‌ها نه‌ اصل‌ عملش‌. و چون‌ در قرآن‌ از اين‌ پيشگوييها زياد آمده‌. تبت‌ يدا ابي‌ لهب‌ يكي‌ هست‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ آيات‌ متعددي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ تو دو مقاله‌ مقداريش‌ را من‌ باز، باز هم‌ همش‌ را ننوشتم‌ از پيشگوييهاي‌ قرآن‌ نوشتم‌ و دليل‌ بر اعجاز قرآنه‌. قرآني‌ كه‌ مي‌خواد هميشه‌ بمانه‌ و نوشته‌ شده‌. حالا يك‌ شخصي‌ بود پيشگويي‌ مي‌كرد، يك‌ مطلبي‌ را گفته‌ بود چون‌ ننوشته‌ بود مي‌گفت‌ من‌ نه‌ اينطوري‌ نگفتم‌، اينطوري‌ گفتم‌. از اول‌ انقلاب‌ تا حالا شايد من‌ صد تا مورد بيشتر ديدم‌ كه‌ پيشگويي‌ كردن‌ كه‌ همينها ديگه‌ بيشتر باقي‌ نمي‌مونه‌. از اول‌ انقلابها از همان‌ ماه‌ اول‌ انقلاب‌ اين‌ را مي‌گفتن‌. ماه‌ دوم‌ انقلاب‌ اين‌ را مي‌گفتند، ماه‌ سوم‌ انقلاب‌ اين‌ را مي‌گفتن‌ من‌ صد مورد مخصوصا (قطع‌ نوار).

 و نه‌ اينكه‌ فكر كنيد من‌ تازه‌ به‌ اين‌ مطلب‌ رسيدم‌ نه‌. خداي‌ تعالي‌ استاد ما را خدا رحمتش‌ كنه‌ اين‌ را به‌ ما گفت‌ و ما هم‌ فهميديم‌ و پذيرفتيم‌. من‌ توي‌ مجلسمون‌ خدا نكنه‌ همچين‌ شاگردي‌ ما داشته‌ باشيم‌ كه‌ نپذيره‌ و باز بگه‌ نه‌، فلان‌ خانم‌ همچين‌ حرفي‌ زد، چطور ميشه‌؟ شيطان‌. شيطان‌ ميگه‌ بهش‌ و بعد هم‌ انجام‌ خواهد شد و خداي‌ تعالي‌ هم‌ چون‌ نه‌ تو را دوست‌ داره‌، اين‌ را بدونيد، نه‌ آن‌ پيشگوئي‌ آن‌ كسي‌ كه‌ پيشگوئي‌ ميكنه‌ نه‌ اون‌ دوست‌ داره‌. ميگه‌ باشد توي‌ تاريكي‌ و ظلمت‌ بمانه‌ تا جانش‌ بيرون‌ بياد و در همين‌ غرور خودش‌ بمانه‌. و لذا من‌ جدا به‌ خانمها عرض‌ ميكنم‌ هر كس‌ مي‌خواد معتقد به‌ اين‌ قسمت‌ باشه‌ توي‌ قافلة‌ پيشروي‌ ما نيست‌ و يك‌ قدم‌ كوتاه‌ هم‌ نميتونه‌ برداره‌ براي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ موفقيت‌ در راه‌ خدا. براي‌ اينكه‌ بر خلاف‌ قرآن‌ و بر خلاف‌ روايات‌ صحيح‌ اين‌ عمل‌ كرده‌ و اگر معتقد به‌ افراد پيشگو باشه‌ و اينها را يا كافر ندونه‌ و يا خدمتتون‌ عرض‌ شود دروغگو ندوندشون‌ بازهم‌ نميتونه‌ موفق‌ بشه‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود اين‌ مطلب‌ راجع‌ به‌ خدمتتون‌ به‌… اين‌ مطلب‌ راجع‌ به‌ درس‌ اعتقاديتونه‌ كه‌ صحبت‌ شد.

 اما راجع‌ به‌ مسائل‌ معنوي‌ يك‌ مطلبي‌ را بگم‌ و اين‌ مناسبتي‌ هم‌ پيدا شد كه‌ بايد اين‌ مطلب‌ را بگم‌. خانمها بدونند، مسئلة‌ محرم‌ و نامحرم‌ خيلي‌ مهمه‌. ممكنه‌ شما در مقابل‌ يك‌ نامحرم‌ صورتتون‌ باز باشه‌ طبق‌ مثلا فتواي‌ مجتهدتون‌ اشكالي‌ نداشته‌ باشه‌ صورتتون‌ باز باشه‌. اما در عين‌ حال‌ شما سبب‌ بشيد كه‌ او روي‌ جنبه‌هاي‌ بدي‌ به‌ شما نگاه‌ بكنه‌ و به‌ گناه‌ بيفته‌. اين‌ را بدونيد كه‌ اين‌ گناه‌ انداختن‌ ديگري‌، اين‌ واكنش‌ داره‌. حتي‌ در لباس‌ پوشيدن‌، اين‌ را هم‌ بدونيد. در طرز حركت‌ كردن‌. كفشي‌ بپوشيد كه‌ يك‌ صداي‌ مخصوصي‌ بكنه‌. پاشنه‌هاي‌ كفش‌ بلند باشه‌ تق‌ و توق‌ بكنه‌. يا مثلا فرض‌ كنيد، من‌ اينها را كه‌ ميگم‌ براي‌ شماها ميگم‌، يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ قدتون‌ كوتاه‌ است‌ با پاشنة‌ بلند كفش‌ قدتون‌ را بلند كنيد. اگر كه‌ براي‌ شوهرتونه‌ عيبي‌ نداره‌. چون‌ شوهر نميدونه‌ يقينا. چون‌ با همين‌ قد شما را پسنديده‌ و گرفته‌ ديگه‌ و گذشته‌ از اين‌ حرفها. براي‌ مردم‌ كوچه‌ و بازار ميكنيد. اينها همه‌اش‌ هواي‌ نفسه‌ و مانع‌ پيشرفتتون‌ هست‌ براي‌ كمالات‌. لباسي‌ بپوشيد كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ جلب‌ توجه‌ نامحرم‌ را بكنه‌. چون‌ توي‌ مردم‌ مريض‌ زياده‌. اين‌ را شما بدونيد. حتي‌ پيغمبر اكرم‌، به‌ زنهاي‌ پيغمبر اكرم‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ صدايتون‌ را طوري‌ نكنيد كه‌ مرد، آنهايي‌ كه‌ در قلبشون‌ مرضه‌ طمع‌ به‌ شما پيدا بكنند. دقت‌ مي‌كنيد؟ گاهي‌ ميشه‌ صداي‌ زن‌ براي‌ افراد مريض‌، حالا لااقل‌ افرادي‌ هستند توي‌ جامعه‌ كه‌ مريضند. يعني‌ از صداي‌ زن‌ هم‌ خوششون‌ مي‌آيد. گفت‌ يك‌ مردي‌ با يك‌ خانمي‌ پيغوم‌ آورد، آن‌ خانم‌ پرسيد آقا اين‌ آقا چرا با من‌ حرف‌ زد. البته‌ من‌ نمي‌شناختمش‌. حرفهاي‌ بيخودي‌ هم‌ ميزد مثلا. گفتم‌ براي‌ اينكه‌، به‌ او گفتم‌، گفتم‌ شايد مريض‌ بوده‌ فقط‌ از حرف‌ زدن‌ با زن‌ خوشش‌ مي‌آمده‌. ميشه‌ اين‌ حرف‌. و شمائي‌ كه‌ ادامه‌ ميديد در صحبت‌ با او، تا ديديد كه‌ يك‌ آدمي‌ است‌ كه‌ بيجهت‌ داره‌ صحبت‌ ميكنه‌، فورا گوشي‌ را بگذاريد. فورا ازش‌ جدا بشيد. چرا؟ ممكنه‌ بگيد مرا كه‌ توي‌ قبر او نمي‌گذارند. نه‌. شما را توي‌ قبر او ميگذارند. نميگم‌ توي‌ قبر او مي‌گذارند ولي‌ واكنشي‌ براي‌ شما كه‌ سير الي‌ الله‌ ميكنيد، واكنشي‌ داره‌ كه‌ شما سبب‌ شديد او به‌ گناه‌ بيفته‌ و چون‌ او به‌ گناه‌ افتاده‌، شما شريكيد در گناه‌ او و خوب‌ طبعا به‌ شما هم‌ متوجه‌ ميشه‌ گناه‌. دقت‌ مي‌كنيد؟ و شما عقب‌ مي‌افتيد. لااقل‌ يك‌ چند قدمي‌ از راهتون‌ عقب‌ مي‌افتيد.

 پس‌ بنابراين‌ بطور كلي‌ مسئلة‌ محرم‌ و نامحرمي‌ را خيلي‌ بايد رعايت‌ كنيد، خيلي‌. لااقل‌ در مقابل‌ كساني‌ كه‌ في‌ قلوبهم‌ مرض‌. يعني‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌ نيستند. شما خيال‌ نكنيد فلان‌ آقاي‌ مقدس‌ خوب‌ آدم‌ نماز شب‌ خونيه‌. نه‌. تزكية‌ نفس‌ ملاكه‌. نه‌ نماز شب‌ بدرد ميخوره‌. گربه‌ ميگند وقتي‌ كنار خيابان‌ راه‌ ميره‌، باران‌ آمده‌، از آن‌ كنارها راه‌ ميره‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كف‌ پايش‌ تر نشه‌. همچين‌ با احتياط‌ راه‌ ميره‌. همين‌ گربه‌ وقتي‌ مي‌خواد ماهي‌ بگيره‌ تا كمر ميره‌ توي‌ حوض‌. بعضي‌ از اين‌ مقدسها اينجوريند. جائي‌ كه‌ اهميت‌ نداره‌، مهم‌ نيست‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ با احتياط‌ راه‌ مي‌روند از هيچي‌ نمي‌ترسند. يعني‌ حتي‌ ذهنيتشون‌ خرابه‌، يعني‌ بدند. و خيلي‌ حواستون‌ بايد جمع‌ باشه‌. و تا مي‌توانيد مريض‌ شديد تا ممكنه‌ پيش‌ يك‌ مرد نريد. شما ميگيد دكتر زن‌ نيست‌. يك‌ مقدار تحقيق‌ بكنيد هستش‌. اگر يك‌ وقتي‌ نبود و شما بنا شد كه‌ با همين‌ مرض‌،(نامفهوم‌) حالا آمپول‌ زنه‌ مرده‌، به‌ اندازة‌ يك‌ سر انگشت‌ هم‌ شما بدنتون‌ را باز كنيد ميشه‌ آمپول‌ زد. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ توي‌ اطاق‌ بيمارستان‌ اگر خداي‌ نكرده‌ مثلا براي‌ زايمان‌ و يك‌ چيزي‌ خوابيديد. حالا اينجا ديگه‌ مرد مي‌آيد و ميره‌. نمون‌. عيب‌ نيست‌، نميشه‌ ديگه‌ بالاخره‌ بايد جواب‌ خدا را بدي‌. اينجوري‌ نباشه‌ كه‌ شما خيال‌ كني‌ اينجا ديگه‌ اشكال‌ نداره‌. برادر شوهر با يك‌ مرد توي‌ كوچه‌ هيچ‌ فرقي‌ نميكنه‌. اين‌ را شما بدونيد. با برادر شوهر كه‌ نيمه‌محرميم‌. كي‌ گفته‌ نيمه‌ محرميد؟! خدمتتون‌ عرض‌ شود اينها را بايد خيلي‌ رعايت‌ كنيد. اين‌ مناسبت‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ من‌ چندي‌ قبل‌ خانم‌ دندانپزشكم‌ گفتم‌ شما مطب‌ باز كنيد كه‌ خانمهايي‌ كه‌ اينجا هستند ديگه‌ عذر اينكه‌ بروند توي‌ دندانپزشكي‌ مرد نداشته‌ باشند. چون‌ بدترينش‌ هم‌ فكر ميكنم‌ دندانپزشكيه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ صورت‌ را، من‌ خودم‌ ديدم‌، صورت‌ زن‌ را اينجوري‌ ميگيره‌ مي‌خواد دندونش‌ را نگاه‌ بكنه‌. يا صورت‌ مرد، بايد مشخص‌ باشه‌. خوب‌ الحمد لله‌ ايشون‌ مطب‌ داره‌، آدرسش‌ را هم‌ بهتون‌ مي‌دهند و ايشان‌ از شاگردان‌ خوب‌ ما هستند. شرط‌ كردم‌ كه‌ مرد را نبينند. و بر همه‌اتون‌ لازم‌ و واجبه‌ كه‌ تا جائي‌ كه‌ ايشان‌ مي‌تونند، شما نياز دندانپزشكي‌ داشتيد تا جايي‌ كه‌ ايشان‌ مي‌توانند. و از ايشان‌ هم‌ ضمنا من‌ قول‌ گرفتم‌ كه‌ اگر كاري‌ را خودتون‌ نمي‌تونيد بكنيد يك‌ دندانپزشك‌ زن‌ در آن‌ بخش‌ ديگه‌، حالا نميدانم‌ تخصص‌ ايشان‌ لثه‌ است‌ چه‌ هست‌، اگر تشريف‌ دارند خودشون‌ بگند؟ چي‌ هست‌ تخصصتون‌؟ من‌ عمومي‌ هستم‌. خيلي‌ خوب‌ عمومي‌ هستند. اگر يك‌ زني‌ احتياج‌ به‌ تخصص‌ داشت‌ پيش‌ اون‌ بروند. آنها هم‌ به‌ يك‌ خانم‌ دندانپزشك‌ متخصص‌ معرفي‌ بكنند. اين‌ مسئله‌ را هم‌ بدونيد، آدرس‌ هم‌ ميدند بهتون‌ و از نظر من‌ واجبه‌ بر شما كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود به‌ ايشان‌ مراجعه‌ كنيد و فكر هم‌ نكنيد ايشان‌ كمتر از ديگران‌ پول‌ مي‌گيرند ازتون‌. ايشان‌ حتي‌ به‌ نظر ما بايد بيشتر هم‌ بگيرند. ولي‌ خوب‌ نه‌ بيشتر نه‌ كمتر. خدمت‌ شما عرض‌ شود با تعارف‌، حالا رفيقمونه‌، نميدونم‌ هم‌ مسلك‌، ايشان‌ بخاطر دينشان‌، بخاطر خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ بخاطر درخواست‌ من‌، از اينها، چون‌ من‌ ديدم‌ مردها معمولا مي‌روند پيش‌ خانمهاي‌ دندانپزشك‌، زنها هم‌ مي‌روند پيش‌ مردهاي‌ دندانپزشك‌ كه‌ من‌ يك‌ منظره‌اي‌ ديدم‌، خدا ميدونه‌، از آنجا اين‌ فكر برايم‌ پيش‌ آمد. كه‌ يك‌ زن‌ و شوهري‌ كه‌ بودند، خودش‌ به‌ من‌ گفت‌. گفت‌ من‌ كه‌ مردم‌ رفتم‌ پيش‌ فلان‌ خانم‌ دندانپزشك‌ و زنم‌ هم‌ همانروز رفته‌ بود پيش‌ فلان‌ آقاي‌ دندانپزشك‌ و مرده‌ پشيمان‌ شده‌ بود، گفته‌ بود چرا من‌ اينكار را بكنم‌؟ چرا اين‌ گناه‌ را بكنم‌. خوب‌ من‌ بعكس‌ ميشد جريان‌ و مردم‌ اينطور مريضند. مردمي‌ كه‌ توي‌ كوچه‌ و بازار راه‌ ميروند شما فكر نكنيد، شماها الحمدلله‌ تزكية‌ نفس‌ كرديد و يكقدري‌ خوب‌ داراي‌ كمالات‌ هستيد و يك‌ همچين‌ فكري‌ براتون‌ پيش‌ نمي‌آيد. ولي‌ مردم‌ توي‌ كوچة‌ و بازار خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ ميگند چرا، چرا اينطوري‌ نباشه‌ كه‌ هم‌ دندانمون‌ را معالجه‌ بكنيم‌ و هم‌ هم‌ اينكه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ يك‌ جنبه‌هاي‌ شهواني‌ را رعايت‌ كنيم‌. و خيلي‌ انشاء الله‌ مواظبت‌ بكنيد در اين‌ جهت‌. و اين‌ نكته‌اي‌ كه‌ امروز بهتون‌ تذكر دادم‌، خيلي‌ اهميت‌ بديد، مسئلة‌ برخورد با نامحرم‌ را. چون‌ گاهي‌ ميشه‌، من‌ ديدم‌. الان‌ يك‌ خانمي‌ هست‌ در يكي‌ از اين‌ شهرها. من‌ نمي‌خواستم‌ الان‌ هم‌ ميترسم‌، بعله‌ استادش‌ هست‌ اينجا. بگم‌ ممكنه‌ سوءظن‌ پيدا بشه‌ براش‌. ولي‌ بهرحال‌ گاهي‌ ميشه‌ كه‌ انسان‌ مثلا استاد با شاگرد دو تائي‌ زور مي‌زنند، مي‌بييند يك‌ قدم‌ اين‌ شاگرد پيشرفت‌ معنوي‌ نداره‌. هر چي‌ هم‌ آدم‌ ميگرده‌ مي‌بينه‌ ظاهرا همة‌ اعمالش‌ را انجام‌ داده‌، همة‌ برنامه‌هايش‌ را صحيح‌ انجام‌ داده‌، همه‌ چيزش‌ درسته‌. ولي‌ وقتي‌ خوب‌ وارد بشيد بريد توي‌ اعماق‌ زندگيشون‌ مي‌بينيد بعله‌ اقلا رعايت‌ نامحرم‌هايي‌ كه‌ در داخل‌ زندگي‌ هستند، مثل‌ برادرشوهر، مثل‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ همينهايي‌ كه‌ ديگه‌ ميگند محرمهاي‌ خانوادگي‌، قوم‌ و خويشي‌. اينها را رعايت‌ نمي‌كنند، واي‌ مي‌ايستند با اينها صحبت‌ كردن‌، گرم‌ گرفتن‌، نميدونم‌ آنهم‌ مريضه‌. مريض‌ روحيست‌. از صحبت‌ شما لذت‌ مي‌بره‌. از خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ باصطلاح‌ برخورد با شما به‌ گناه‌ مي‌افته‌ و در نتيجه‌ شما از راهتون‌ عقب‌ مي‌افتيد. اين‌ يك‌ مسئله‌ را هم‌ انشاء الله‌ رعايت‌ كنيد و فكر مي‌كنم‌ كه‌، چون‌ من‌ ربع‌ ساعت‌ هم‌ درس‌ گفتم‌ شما خسته‌ شديد. حالا رو به‌ قبله‌ بنشينيد يك‌ قدري‌ دعا بخونيم‌ خدا انشاء الله‌…

 

۶ جمادی الثانی ۱۴۱۴ – ۳۰ آبان ۱۳۷۲- عين‌ اليقين‌ و حق‌ اليقين‌ اخلاق‌ ۶۴

 عين‌ اليقين‌ و حق‌ اليقين‌ اخلاق‌ 64

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 و انه‌ لحق‌ اليقين‌. يكي‌ از صفات‌ حميدة‌ انسان‌ كه‌ بايد در روح‌ انسان‌ جايگزين‌ بشود يقينه‌. شك‌ مال‌ شيطانه‌ و از جنود شيطانه‌. يقين‌ از جنود عقله‌. همة‌ گرفتاريهاي‌ ما مربوط‌ به‌ اين‌ است‌ كه‌ ما يقين‌ نداريم‌. دنبال‌ تحصيل‌ يقين‌ هم‌ نيستيم‌. يك‌ انسان‌ جدي‌، يك‌ انسان‌ آگاه‌، يك‌ انسان‌ درست‌ و حسابي‌، هيچوقت‌ خودش‌ را در شك‌ نمي‌اندازه‌. هر قدمي‌ را كه‌ برميداره‌ بايد اقدامش‌ را روي‌ يقين‌ برداره‌. در بعضي‌ از چيزها ما اينطور هستيم‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ منافعش‌ را يا مضارش‌ را درك‌ كرديم‌. مثلا انسان‌ در اطاقي‌ كه‌ سقفش‌ يقيني‌ نباشد كه‌ فرو نمي‌ريزه‌، نمي‌نشينه‌. اول‌ يقين‌ ميكنه‌ كه‌ اين‌ سقف‌ پائين‌ نمي‌آيد بعد مي‌نشيند. پايش‌ را در جائي‌ كه‌ فرو نميره‌ و زير پاش‌ سفته‌ مي‌گذاره‌. يقين‌ داره‌. جائي‌ كه‌ مشكوكه‌ يك‌ همچين‌ جاهائي‌ پايش‌ را نمي‌گذاره‌. با اينكه‌ اينها مسائل‌ ساده‌ است‌. انسان‌ ميتونه‌ تحقيق‌ بكنه‌ و ضررش‌ را هم‌ مي‌فهمه‌، منافعش‌ هم‌ مي‌فهمه‌. چون‌ افراد بشر يك‌ عده‌ هستند كه‌ خيلي‌ سطحي‌ هستند. خيلي‌ سطحي‌ فكر مي‌كنند. ظواهر را فقط‌ در نظر مي‌گيرند. و افراد ظاهر بين‌ كوته‌ فكر كن‌، اينها اكثر اينه‌ كه‌ هر چي‌ را ضررش‌ را احساس‌ ميكنند. اين‌ برق‌ را تا يقين‌ نكنه‌ كه‌ برق‌ نداره‌ دست‌ بهش‌ نمي‌زنه‌. اول‌ ميره‌ كليد را مي‌زنه‌ پائين‌، بعد مي‌آد برق‌ را اصلاح‌ ميكنه‌. اين‌ را تا يقين‌ نكنيد نمي‌كنيد. تا يقين‌ نكنيد كه‌ توي‌ اين‌ سيم‌ برق‌ جريان‌ نداره‌، دست‌ به‌ برق‌ نمي‌زنيد. يقين‌ پيدا مي‌كنيد. اين‌ خطر را چون‌ ديديد، درك‌ كرديد. و يك‌ منافع‌ هم‌ همينطوره‌.

 اما يك‌ چيزهايي‌ هست‌ خيلي‌ مهمه‌ و ما با مسامحه‌ باهاش‌ روبرو ميشيم‌. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ حق‌ اليقينه‌، مردنه‌. ثم‌ لترونها عين‌ اليقين‌. يقيني‌، قطعي‌، كيه‌ كه‌ بگه‌ من‌ نمي‌ميرم‌. يك‌ آدم‌ پانصدساله‌ گير بيار تا دوميش‌ تو باشي‌. يك‌ آدم‌ هزار ساله‌ گير بيار تا دوميش‌ تو باشي‌. مردن‌ يقينيه‌. خوب‌. اينش‌ يقيني‌ هست‌ يا نيست‌؟ ولي‌ در مقابل‌ اين‌ يقين‌ ما چه‌ كرده‌ايم‌؟ ما چه‌ مي‌كنيم‌؟ اصلا چي‌ ميشه‌؟ اگر ما مرديم‌ چي‌ ميشه‌؟ صد سال‌ ديگه‌ هيچ‌ يك‌ از ما جمعيت‌ نيستيم‌؟ مطمئن‌ باشيد. صد و بيست‌ سال‌ هم‌ باشه‌، بيست‌ سالش‌ را گذرونديد اكثرا ديگه‌! بقيه‌اش‌. خوب‌. صد سال‌ ديگه‌، الان‌ فرض‌ كنيد چشم‌ بهم‌ بزنيد صد سال‌ مي‌گذره‌. صد سال‌ ديگه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ الان‌ شده‌ همون‌ صد سال‌ ديگه‌. چي‌ ميشه‌؟ هيچ‌ فكرش‌ را كرديم‌؟ چرا اينجا با شك‌، نكتة‌ به‌ اين‌ مهمي‌ را چرا با شك‌ باهاش‌ برخورد مي‌كنيم‌؟ الان‌ اكثر ماها نمي‌دونيم‌ چي‌ ميشه‌؟ اكثرا، حالا شماها كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ باز سرتون‌ توي‌ حسابه‌. بعضي‌ها هستند كه‌ اصلا نمي‌دونند. سر قبر انسان‌ مي‌نويسند آخرين‌ منزل‌ هستي‌. روي‌ يك‌ قبر ديگه‌ مي‌نويسند آرامگاه‌. روي‌ يك‌ قبر ديگه‌ مي‌نويسند خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ خانم‌ چي‌، مثلا. اينجا اين‌ را بدونيد، نه‌ آرامگاهه‌، نه‌ آخرين‌ منزل‌ هستيه‌. هيچ‌ يك‌ از اينها نيست‌. چون‌ شما توي‌ اين‌ قبر، اگر توي‌ قبر باشيد كه‌ آرام‌ نيستيد. اگر توي‌ اين‌ قبر نباشيد كه‌ اينجا آرامگاه‌ نيست‌. چون‌ قبر، يا حفرة‌ من‌ حفر النيران‌، يا آزاده‌ روح‌ انسان‌ ميره‌، ميره‌ توي‌ بهشت‌. شايد بعد از چند سال‌ اصلا يادش‌ هم‌ نباشه‌ كه‌ اين‌ قبرش‌ كجا بود. يا حفرة‌ من‌ حفر النيران‌. خوب‌ اگر كسي‌ را توي‌ قبرش‌ نگرش‌ دارند، آرامگاه‌ ديگه‌ نيست‌. آنجا آرام‌ نداره‌. آخرين‌ منزل‌ هستي‌ هم‌ نيست‌. چون‌ شما هستيتون‌ چي‌ هست‌ اصلا؟ اگر منظور روحه‌، در دنيا هم‌ هستيد. در توي‌ قبر هم‌ يك‌ ساعتي‌ شايد باشيد. چون‌ همة‌ مجموع‌ آنچه‌ كه‌ يك‌ ولي‌ خدا، يك‌ مسلمان‌ حالا لااقل‌ بگيم‌، توي‌ قبر احساس‌ ميكنه‌ كه‌ هست‌، يك‌ ساعتي‌ بيشتر نيست‌. آنهم‌ زود ميگذره‌. خوب‌. توي‌ قبر هم‌ هستي‌. بعدش‌ هم‌ در عالم‌ برزخ‌ هستي‌، در عالم‌ قيامت‌ هم‌ هستي‌. در بهشت‌ يا جهنم‌ هم‌ هستي‌. پس‌ اين‌ آخرين‌ منزل‌ هستي‌ نيست‌. دقت‌ مي‌كنيد؟

 چي‌ ميشه‌؟ چه‌ ميشه‌؟ اينها همه‌اش‌ ترديد داريم‌ها، شك‌ داريم‌. يعني‌ همه‌ جا رفتيم‌ كارهامون‌ را رديف‌ كرديم‌. اينجا كه‌ رسيديم‌، مهمترين‌ سرنوشت‌ ما، مهمترين‌ پيشامدي‌ است‌ كه‌ خواهد شد، دربارة‌ اين‌ هيچ‌ فكري‌ نكرديم‌. هيچ‌ فكري‌ نكرديم‌. انسان‌ شب‌ مي‌خوابه‌ ممكنه‌ تا صبح‌ بميره‌. چطور ميشه‌؟ يك‌ شب‌ تا صبح‌ هم‌ خيلي‌ طول‌ نميكشه‌. چطور ميشه‌؟ اين‌ چه‌ خواهد شد؟ چرا با اين‌ مسئله‌ اينجور با مسامحه‌ برخورد مي‌كنيم‌؟ با خدا چرا اينطور با مسامحه‌ برخورد ميكنيم‌؟ همه‌اش‌ شك‌ داريم‌. همه‌اش‌ ترديد. با ائمة‌ اطهار و وجود مقدس‌ پيغمبر اكرم‌ و اينها، چرا با ترديد برخورد ميكنيم‌؟ اگر يك‌ روزي‌ ما را بنشانند، اين‌ را بدونيد آقايون‌، ما را بنشونند در همة‌ اينها بالاخره‌ يقين‌ يقين‌ نداريم‌. حالا حتي‌ علم‌ اليقينش‌ را هم‌ نداريم‌. تا چه‌ برسه‌ به‌ عين‌ اليقين‌، تا چه‌ برسه‌ به‌ حق‌ اليقين‌. ما واقعا يقين‌ داريم‌ كه‌ الان‌ خدا و پيغمبر و ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ دارند به‌ ما نگاه‌ مي‌كنند. همين‌ الان‌. اين‌ را يقين‌ داريم‌ يا نه‌؟ آيات‌ قرآن‌ هم‌ هست‌ و مسلم‌ هم‌ هست‌. آن‌ يقيني‌ كه‌ ببينيد سيم‌ برق‌ را يقين‌ داريد تويش‌ برق‌ نداره‌، رفتيد پريز را كشيديد، دو شاخش‌ را هم‌ كشيديد، كليد را هم‌ پايين‌ زديد، همچين‌ يقين‌ يقين‌، با سيم‌ خالي‌ هيچ‌ فرقي‌ نميكنه‌. ببنيد همينطور يقين‌ داريد يا نداريد كه‌ خدا هست‌. الان‌ بين‌ من‌ و شما، هر كدامتون‌ هر چي‌ هم‌ نزديك‌ باشيد، خدا فاصله‌ است‌، خدا هست‌. ارواح‌ چهارده‌ معصوم‌ هم‌ بر ما احاطه‌ دارند. ملائكه‌ هم‌ هستند. اينقدر دوروبرمون‌ شلوغه‌. شما توي‌ يك‌ اطاق‌ تنها كه‌ نشستيد ميگيد من‌ تنهام‌. چقدر با آنها مأنوسيم‌. اثرات‌ اين‌ يقين‌ ببينيد الان‌ همين‌ اندازه‌ كه‌ يقين‌ داريد اين‌ جسم‌، اين‌ بلندگو، اين‌ ميكروفون‌، اينجا وجود داره‌، اگر كمتر از اين‌ يقين‌ داشته‌ باشيد كه‌ خدا هست‌، ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هستند، ما مسلمان‌ درست‌ و حسابي‌ نيستيم‌. و بايد تحصيل‌ يقين‌ بكنيم‌. بايد تحصيل‌ يقين‌ بكنيم‌. اگر اون‌ يقين‌ برامون‌ پيدا بشه‌، خدا ميدونه‌ گاهي‌ انسان‌ فكر ميكنه‌ اين‌ يقين‌ اگر باشه‌، مگر انسان‌ ميتونه‌ توي‌ جمعيت‌ راه‌ بره‌. اينجا بايد كمك‌ از خدا بگيره‌ كه‌ شرح‌ صدر خدا به‌ انسان‌ بده‌. يعني‌ اگر آن‌ يقين‌ براي‌ انسان‌ پيدا بشه‌، شما مثلا فرض‌ كنيد كه‌ توي‌ يك‌ اطاقي‌ نشسته‌ باشيد. بدن‌ چهارده‌ معصوم‌ دورو برتون‌ نشسته‌ باشند. الان‌ چهارده‌ معصوم‌ اينجا نشستند و شما هم‌ كنار اينها نشسته‌ايد. مثلا. خوب‌ چه‌ حالي‌ داريد؟ آيا در اطاق‌ تنها كه‌ نشستيد، اين‌ حال‌ را داشته‌ باشيد اگر يقين‌ داريد. يعني‌، آنوقت‌ اينجاست‌ كه‌ خدا بايد به‌ انسان‌ كمك‌ بكنه‌ كه‌ شرح‌ صدر به‌ انسان‌ بده‌ كه‌ انسان‌ در عين‌ حال‌ كه‌ اينها را مي‌بينه‌ و با اينها داره‌ مأنوسه‌ و حرف‌ ميزنه‌، در عين‌ حال‌ بتونه‌ به‌ بچه‌اش‌ هم‌ برسه‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود به‌ زنش‌ هم‌ برسه‌، به‌ زندگيش‌ هم‌، به‌ اين‌ كورهايي‌ كه‌ دور و بر هستند به‌ اينها هم‌ برسه‌. خيليه‌. يك‌ عده‌ كور دوروبر انسان‌ هستند. آنها كه‌ اين‌ جمع‌ را نمي‌بينند. نمي‌بينند شما با كي‌ نشستيد، آمده‌ هي‌ ميگه‌ پول‌ بده‌، يكي‌ آمده‌ ميگه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ مثلا روغن‌ نداريم‌، گوشت‌ نداريم‌. آن‌ يكي‌ ميگه‌ كفش‌ ندارم‌، كلاه‌ ندارم‌. همة‌ اينها را رسيدگي‌ مي‌كنيد در عين‌ حال‌ ادب‌ حضور چهارده‌ معصوم‌ را هم‌ داري‌. ببينيد چقدر شرح‌ صدر مي‌خواد! اينجا يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود مهمه‌ مسئلة‌ شرح‌ صدره‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ وقتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ بهش‌ گفت‌ كه‌ اني‌ انا الله‌ لا اله‌ الا انا، تا آنجا كه‌ من‌ با شما هستم‌. اني‌ معكما اسمع‌ و اري‌. من‌ هم‌ مي‌بينمتون‌ هم‌ مي‌شنوم‌ حرفهايتون‌ را. حضرت‌ موسي‌ يقين‌ پيدا كرد. اينجا گفت‌ رب‌ اشرح‌ لي‌ صدري‌. آخه‌ خيليه‌. هم‌ انسان‌ خدا كنارش‌ ايستاده‌ باشه‌ و حرف‌ خدا را بخواد به‌ ديگري‌ بزنه‌ و با آن‌ لسان‌ بشري‌ بخواد كلام‌ خدا را برسونه‌. خدا هم‌ ايستاده‌. اينهايي‌ كه‌ رئيس‌ دارند، اينهائي‌ كه‌ باصطلاح‌ آقابالاسر دارند اين‌ حرف‌ را خوب‌ مي‌فهميدند. رئيس‌ اينجا وايستاده‌ ميگه‌ اين‌ حرف‌ را به‌ او بزن‌. به‌ دشمن‌ من‌ بگو. ببينيد چه‌ حالي‌ پيدا مي‌كنيد. كنار انسان‌ رئيس‌ انسان‌ ايستاده‌، رئيس‌ قدرتمند. ميگه‌ حرف‌ را بگو. اين‌ حرف‌ را كه‌ مي‌خواد بگه‌، مواظبه‌ كه‌ يك‌ حرف‌، يك‌ كلمه‌ كم‌ و زيادش‌ نكنه‌. يك‌ كلمه‌. اني‌ معكما، خداي‌ تعالي‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ و هارون‌ فرمود، اني‌ معكما اسمع‌ و اري‌. حواستون‌ جمع‌ باشه‌. يقين‌ هم‌ دارند. پيغمبر خداست‌ يقين‌ هم‌ داره‌. اسمع‌ هم‌ مي‌شنوم‌ حرفهايتون‌ را هم‌ مي‌بينمتون‌. اينجا ببينيد حضرت‌ موسي‌ گفت‌ رب‌ اشرح‌ لي‌ صدري‌، خدايا يك‌ طاقتي‌ تو به‌ من‌ بده‌. يك‌ ظرفيتي‌ به‌ من‌ بده‌. من‌ ظرفيت‌ داشته‌ باشم‌. مگر مي‌تونم‌ يك‌ بندة‌ خدا، يك‌ كسي‌ كه‌ بندة‌ خداست‌ و تحت‌ فرمان‌ الهيست‌ و خدا را در همه‌ حال‌ حاضر و ناظر مي‌بينه‌ و مشاهده‌ ميكنه‌، مگر ميتونه‌ توي‌ پوستش‌ تكان‌ بخوره‌، منفجر ميشه‌. اگر باصطلاح‌ شرح‌ صدر نداشته‌ باشه‌. شرح‌ صدر انسان‌ با آن‌ يقيني‌ كه‌ به‌ انسان‌ مي‌دهند. باهم‌ بايد رشد بكنه‌. و الا انسان‌ از پا در مي‌آيد. و باهم‌ هم‌ بايد انسان‌ به‌ كمال‌ برسه‌.

 لذا شرح‌ صدر از لوازم‌ اين‌ يقينه‌. بايد وقتي‌ كه‌ مي‌گيد خدايا يقين‌ بده‌. شما ديديد بعضي‌ از افراد يك‌ چيزهايي‌ برخورد ميكنند. به‌ مجرد اينكه‌ برخورد ميكنند غش‌ مي‌كنند مي‌افتند. از حال‌ مي‌روند. ديوانه‌ ميشن‌ حتي‌. براي‌ چي‌؟ براي‌ اينكه‌ ظرفيت‌ ندارند. استعداد ندارند. بعضي‌ها هستند دو فرسخي‌ نشستند، من‌ يك‌ جائي‌ آنوقتها با يكي‌ از دوستان‌ بودم‌. اين‌ توي‌ اطاق‌ تاريك‌ نشسته‌ بود ذكرش‌ را مي‌گفت‌. يكدفعه‌ داد زد ديوانه‌وار دويد بيرون‌. بعد هم‌ يك‌ خورده‌ حالت‌ رواني‌ پيدا كرد. گفتم‌ چيه‌؟ گفت‌ يك‌ شخصي‌ را ديدم‌ در مقابلم‌ ايستاده‌، منور. خوب‌ ترسيدم‌. اول‌، لذا ما در اين‌ مراحل‌ كمالات‌ ميگيم‌ اول‌ بايد استقامت‌ داشته‌ باشيد. برقي‌ كه‌، سيم‌ برقي‌ كه‌ مقاوم‌ نيست‌، برق‌ فشار قوي‌ را روش‌ ول‌ نمي‌كنند. آب‌ ميشه‌. بايد اول‌ مقاومت‌ در شما پيدا بشه‌، قوي‌ بشيد و بعد، لذا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ ان‌ الذين‌ قالوا ربنا الله‌، فورا ملائكه‌ به‌ سراغشون‌ نمي‌آيند، ثم‌ استقاموا، بعد استقامت‌ كه‌ مي‌كنند، تتنزل‌ عليهم‌ الملائكه‌، ملائكه‌ بر اينها نازل‌ ميشوند. بايد انسان‌ قوي‌ بشود. يقينش‌ زياد بشه‌. شرح‌ صدر داشته‌ باشه‌ تا بهش‌ محبت‌ بشه‌. از راه‌ رسيده‌، هنوز هيچ‌ كاري‌، هيچ‌ برنامه‌اي‌ انجام‌ نداده‌، دلش‌ مي‌خواد كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود. يك‌ كسي‌ آمده‌ ميگه‌ ميدونيد من‌ چرا وارد راه‌ سير و سلوك‌ و كمالات‌ نميشم‌؟ ميگم‌ چرا؟ گفت‌ براي‌ اينكه‌ مي‌ترسم‌. من‌ خوب‌ يكي‌ از راههايش‌ اينه‌ كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ ملائكه‌ را ببينم‌ ديگه‌. من‌ از ملائكه‌ مي‌ترسم‌. من‌ از روح‌ مي‌ترسم‌. اين‌ كتاب‌ عالم‌ عجيب‌ ارواح‌ ما را، جلدش‌ را نگاه‌ نمي‌كرد. گفت‌ رويش‌ عكس‌ روح‌ داره‌، جلدش‌ را نمي‌تونم‌ نگاه‌ كنم‌. تويش‌ را نگاه‌ مي‌كرد. توش‌ را مي‌خوند بعد مي‌ترسيد شب‌ خوابش‌ نمي‌برد. خوب‌ ببينيد بعضي‌ افراد اينطورند. اينقدر ضعيفند. آنوقت‌ ميشه‌، اين‌ براي‌ اين‌ دوتا از اين‌ باطريهاي‌ كوچيك‌ كه‌ اين‌ اندازه‌ برق‌ بيشتر استعداد نداره‌ تويش‌ باشه‌. و الاّ برق‌ قوي‌ را ول‌ نمي‌كنند توي‌ اين‌ سيم‌. اين‌ سيم‌ باريك‌ نازك‌ بدردخور هم‌ نيستش‌. هيچي‌ هيچي‌. هيچي‌. انسان‌ يك‌ مقداري‌ بايد خودش‌ را بسازه‌. شماها نگيد كه‌اي‌ آقا چقدر طولانيه‌. بخدا قسم‌ در هر مرحله‌اي‌، اين‌ را بهتون‌ بگم‌، شايد آقاي‌ نعمتي‌ بهتون‌ گفته‌ باشند شب‌ شنبه‌ بهتون‌. در هر مرحله‌اي‌ اين‌ را بدونيد آنقدر بهتون‌ كمك‌ ميشه‌ كه‌ مي‌تونيد آن‌ مرحله‌ را رد بكنيد. و الا خودتون‌ باشيد، سريع‌ هم‌ جلو بريدها، روايت‌ زياد داريم‌. اقل‌ مدتش‌ يكساله‌. اقل‌ مدت‌ معموليش‌ يك‌ ساله‌. هر مرحله‌. شما يك‌ سال‌، يك‌ سال‌ زياد هم‌ نيست‌ها. فكر نكنيد يك‌ سال‌ زياده‌. شما در ظرف‌ يك‌ سال‌، سقف‌ مثل‌ حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها. شما ميگيد مگه‌ ميشه‌؟ بايد اينقدر صبر داشته‌ باشيد. چون‌ اين‌ فشارها مي‌آد. صبر پيدا بشه‌. قاطعيت‌ در شما بوجود بياد. نترسيدن‌ از غير خدا بوجود بياد. اعتماد بر وجود خودتون‌ و از همه‌ چيز قطع‌ بشيد و فقط‌ متكي‌ به‌ خدا بشيد، در شما بوجود بياد. شما يكسال‌ خيلي‌ زياده‌ براي‌ اين‌ سرمايه‌گزاري‌؟ آخه‌ ماها از اولي‌ كه‌ قدم‌ توي‌ اين‌ راه‌ برميداريم‌ چي‌ بگم‌، فكر مي‌كنيم‌ كه‌ الان‌ رفتيم‌ به‌ فكر اينكه‌، الان‌ چند تا ملائكه‌ ديديم‌ و بعد هم‌ براي‌ نقل‌ كردن‌ آنهم‌. براي‌ اينكه‌ بعدا بگيم‌ ما چه‌ قضايايي‌ ديديم‌ كافيه‌. آمدند. براي‌ اينكه‌ ما جزء اولياء خدائيم‌ ديگه‌. نه‌ آقا ملائكه‌ را بدترين‌ مردم‌ كرة‌ زمين‌ ديدند. يعني‌ تا امروز بدتر از قوم‌ لوط‌ پيدا نشده‌. اين‌ را شما بدونيد. كه‌ علنا عمل‌ لواط‌ انجام‌ بدهند. همينجور توي‌ كوچه‌ و بازار. بدتر از اين‌ آدمها هنوز توي‌ آمريكايش‌ هم‌ نيست‌. هيچ‌ جاي‌ دنيا شايد همچين‌ مردمي‌ پيدا نشده‌. ببينيد اينها ملائكه‌ را ديدند. دو تا ملك‌، صريح‌ قرآنه‌ ديگه‌. دو تا ملك‌ آمده‌، جبرئيل‌ و ميكائيل‌ هم‌ بودند. آمدند توي‌ شهر اينها، اينها ديدنشون‌. و خدمت‌ شما عرض‌ شود عقب‌ سر اينها راه‌ افتادند. بعله‌. دقت‌ مي‌كنيد؟ ملك‌ ديدن‌ كه‌ مقامي‌ نميشه‌. خواب‌ خوب‌ ديدن‌ كه‌ مقامي‌ نيست‌. مرحلة‌ بالاترش‌ حتي‌، شما ميگيد من‌ به‌ اون‌ مقام‌ رسيدم‌ كه‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ مي‌رسم‌. اگر خدمت‌ حضرت‌ وليعصر ارواحنا فداه‌ مي‌رسيد و از وجود مقدسشون‌ استفاده‌ ميكني‌ و درس‌ علمت‌ را، دانشت‌ را از سرچشمة‌ علم‌ و دانش‌ ميگيري‌، اين‌ خوبه‌. اما اگر ببيني‌، فقط‌ ببيني‌، استفاده‌اي‌ نكني‌، خوب‌ اين‌ دليل‌ بر خوب‌ بودن‌ تو نيست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ هر روز شايد عمر پيغمبر اكرم‌ را مي‌ديد. بعله‌؟ هر روز. عايشه‌ هر روز و هر شب‌ مي‌ديد پيغمبر اكرم‌ را. پيغمبر بالاتر از امام‌ زمان‌، تو هم‌ هر چي‌ بد باشي‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود از عمر و عايشه‌ بدتر نيستي‌. مقامي‌ نيست‌. من‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيدم‌ نشناختم‌. خوب‌. حتي‌ خود حضرت‌ را نشناختي‌ چطور ازش‌ استفاده‌ كردي‌؟ خيلي‌ بودند، توي‌ اين‌ قضايايي‌ كه‌ من‌ نوشتم‌ توي‌ اين‌ كتاب‌ ملاقات‌، خيلي‌ها بودند خدمت‌ حضرت‌ رسيدند نشناختند حضرت‌ را، استفاده‌اي‌ هم‌ نكردند. حضرت‌ هم‌ گاهي‌ تحميلي‌ به‌ اينها يك‌ چيزهايي‌ داده‌ براي‌ اينكه‌ ديگران‌ ازش‌ استفاده‌اي‌ بكنند. پس‌ اينهم‌ مقامي‌ نيست‌. چيه‌ مقام‌ واقعي‌ براي‌ انسان‌؟ يقين‌. از توي‌ شك‌ بيا بيرون‌. تا وقتي‌ كه‌ شما در هر درجه‌اي‌، در شك‌ باشي‌، در پيروي‌ از شيطان‌ هستي‌. اين‌ را بدونيد. چون‌، يا پيروي‌ از جهل‌. چون‌ جهل‌ واقعي‌ همون‌ شيطانه‌. اين‌ روايتي‌ هست‌ كه‌ هم‌ در بحار الانوار آمده‌ هم‌ در اصول‌ كافي‌ هست‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ از حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر صلواة‌ الله‌ عليه‌. حضرت‌ به‌ هشام‌ بن‌ حكم‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ مي‌فرمايد خدا اول‌ عقل‌ را خلق‌ كرد و براي‌ او هفتاد سرباز قرار داد و بعد هم‌ جهل‌ را خلق‌ كرد و براي‌ او هم‌ هفتاد سرباز خلق‌ كرد. يكي‌ از سربازهاي‌ عقل‌، يقينه‌. و يكي‌ از سربازهاي‌ جهل‌ هم‌ شكه‌. تا وقتي‌ كه‌ در هر چيزي‌ توي‌ شك‌ باشيد، توي‌ جند، توي‌ سربازهاي‌ شيطاني‌. و اين‌ مسئله‌ را امشب‌ من‌ جدا به‌ شما توصيه‌ ميكنم‌. هر كاري‌ كه‌ مي‌خواهيد بكنيد، اول‌ خوب‌ بسنجيد، به‌ مرحلة‌ يقين‌ برسونيد كه‌ اين‌ كار درسته‌، بعد انجام‌ بديد. هيچوقت‌ با ترديد باهاش‌ برخورد نكنيد. از شك‌ و ترديد فرار كنيد. اصلا فرار كنيد. حتي‌ اسلام‌ اين‌ استخاره‌ را كه‌ تعيين‌ كرده‌، براي‌ اينكه‌ شما از ترديد نجات‌ پيدا بكنيد. شما يك‌ مسئله‌اي‌ براتون‌ پيش‌ آمده‌، سر دو راهي‌ واقع‌ شديد. نميدونيد اين‌ كار را انجام‌ بديد يا نديد. اسلام‌ ميگه‌ اول‌ برو فكر كن‌. فكر كن‌. فكرت‌ به‌ جائي‌ نرسيد، همينطور پنجاه‌ پنجاه‌ مانده‌. مشورت‌ كن‌. مشورت‌ هم‌ كاري‌ انجام‌ نداد. بيا استخاره‌ بكن‌، يك‌ طرف‌ را تعيين‌ بكن‌، حركت‌ كن‌ به‌ طرفش‌. خدا بعد كمكت‌ ميكنه‌. گوش‌ داديد؟ در حال‌ شك‌ نمان‌. شك‌ به‌ طور كلي‌ در هر چيزي‌ كه‌ باشه‌، در هر چيزي‌ كه‌ باشه‌، اين‌ مال‌ شيطانه‌. شك‌ مال‌ شيطانه‌. دربارة‌ خدا باشه‌ مال‌ شيطانه‌. دربارة‌ قيامت‌ باشه‌ مال‌ شيطانه‌. دربارة‌ ائمة‌ اطهار باشه‌ مال‌ شيطانه‌. دربارة‌ آثار وجودي‌ آنها باشه‌ مال‌ شيطانه‌. هر چي‌ باشه‌. شك‌ بطور كلي‌ مال‌ شيطانه‌. و يقينه‌ كه‌ اين‌ چراغه‌، روشنائيست‌. شما وقتي‌ كه‌ يقين‌ كرديد يك‌ چيزي‌ اينطوره‌، يك‌ مسئله‌اي‌ را يقين‌ بهش‌ كرديد و عمل‌ بهش‌ كرديد مثل‌ اينه‌ كه‌ چراغ‌ را برداشتيد و توي‌ تاريكي‌ رفتيد و هيچ‌ جا هم‌ پاتون‌ فرو نميره‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ راحت‌ هم‌ هستيد. يقينتون‌ را زياد كنيد. كاري‌ هم‌ نداره‌. گفت‌ كه‌ ايني‌ كه‌ شما مي‌خواهيد از آخر پشيمان‌ بشيد، زحمتش‌ را اول‌ بكشيد. هر كاري‌ را كه‌ مي‌خواهيد بكنيد، الان‌ توي‌ اين‌ راه‌ وارد شده‌ايد. در همين‌ جلسه‌ الان‌ چند نفر از رفقا هستند كه‌ واقعا خدا ميدونه‌ من‌ را رنج‌ مي‌دهند. بي‌ تعارف‌. مثل‌ اين‌ آدمهايي‌ كه‌ بايد هولشون‌ داد به‌ طرف‌ كمالات‌ قدم‌ بردارند. اگر يقين‌ داري‌ كه‌ راه‌ درستيه‌، خوب‌ سريع‌ حركت‌ كن‌. اگر يقين‌ نداري‌، خوب‌ يقين‌ تحصيل‌ كن‌. اگر يقين‌ داري‌ كه‌ راه‌ درست‌ نيست‌، تو چرا شيطان‌ شدي‌ آمدي‌ وسط‌ اين‌ جمع‌؟ خوب‌ تكليفت‌ را روشن‌ كن‌. شخصي‌ كه‌ شك‌ داره‌ آيا اين‌ راه‌ درسته‌ يا درست‌ نيست‌، اين‌ از جنود شيطانه‌ و آمده‌ در جنود رحمان‌. مثل‌ يك‌ سرباز صدامي‌ بياد توي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، سربازهاي‌ اسلامي‌. تكليفتون‌ را روشن‌ كنيد. اين‌ راهي‌ كه‌ ما داريم‌ ميريم‌، اين‌ را من‌ الان‌ دارم‌ عرض‌ ميكنم‌. ما رفقايي‌ داريم‌ كه‌ هفت‌ هشت‌ ده‌ سال‌ مشغولند. همه‌اشون‌ هم‌ الحمدلله‌ موفق‌ شدند، به‌ كمالات‌ هم‌ رسيدند، بعضي‌هاشون‌ هم‌ سن‌هاشون‌ خيلي‌ هم‌ زياد نيست‌. اين‌ راهي‌ است‌ كه‌ ما نمي‌ريم‌ كه‌ خواب‌ خوب‌ ببينيم‌، اين‌ را آقايون‌ بدونند، راهيست‌ كه‌ وقتي‌ داريم‌ مي‌ريم‌، نمي‌خواهيم‌ ملائكه‌ را ببينيم‌، نمي‌خواهيم‌ ائمه‌ را ببينيم‌. همه‌ بدونيد. از حالا تكليف‌ خودتون‌ را روشن‌ كنيد. حتي‌ راهي‌ نيست‌ كه‌ امام‌ زمان‌ را ببينيد. اِ. بعله‌. همين‌ را توي‌ كتابها هم‌ نوشته‌. امام‌ زمان‌ اينجا بعله‌، همينطوره‌. ما براي‌ اينكه‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ برسيم‌، نمي‌ريم‌. ما مي‌خواهيم‌ انساني‌ بشيم‌ داراي‌ شرح‌ صدر، يعني‌ يك‌ ظرفيت‌ كاملي‌ براي‌ پذيرفتن‌ صفات‌ انساني‌ كه‌ آنوقت‌ اگر ما داراي‌ جميع‌ صفات‌ انساني‌ شديم‌ امام‌ زمان‌ هم‌ چون‌ همينطوره‌، ما را خداي‌ تعالي‌، طبعا پهلوي‌ هم‌ مي‌نشونه‌. اين‌ را مي‌خوايم‌. ببينيد الان‌ توي‌ مجلس‌، همة‌ افرادي‌ كه‌ نشسته‌اند انسانند. چرا؟ يك‌ حيواني‌ را شما مي‌بينيد. اينجا كه‌ طويله‌ نيست‌. اينجا جاي‌ انسانهاست‌. ماها همه‌امون‌ چون‌ انسانيم‌، كنار هم‌ نشستيم‌. اما اگر يك‌ حيواني‌ را، حتي‌ يك‌ گربه‌، اگر آورديم‌ توي‌ اين‌ مجلس‌، همه‌ اعتراض‌ مي‌كنند آقا اين‌ جايش‌ اينجا نيست‌. اون‌ الاغ‌ جاش‌ اينجا نيست‌. اين‌ اسب‌ اينجا جاش‌ نيست‌. اين‌ گاو اينجا جاش‌ نيست‌. ما وقتي‌ كه‌ صفات‌ انساني‌ را در خودمون‌ بوجود آورديم‌، خواهي‌ نخواهي‌، وقتي‌ مي‌خواهند تقسيم‌ بندي‌ بكنند، ما را با امام‌ زمان‌ و ائمه‌ يك‌ جا قرار مي‌دهند. آنهايي‌ كه‌ صفت‌ رذيله‌ دارند اينها را هم‌ ميكنند توي‌ آخور. اين‌ هدفه‌. حالا چهاردست‌ و پا راه‌ بره‌ يا دوپا. فرقي‌ نميكنه‌. هدف‌ ما، اين‌ را آقايون‌ بدونند، هدف‌ ما هيچ‌ يك‌ از آنهايي‌ كه‌ فكر كرديد نيست‌. عرض‌ كردم‌ باز دومرتبه‌ تكرار ميكنم‌. خواب‌ خوب‌ ديدن‌، آخه‌ ما خيلي‌ وقتها خواب‌ خوب‌ نمي‌بينيم‌. جهنم‌. خوب‌ باريك‌ الله‌ هم‌ ميگن‌. ميگن‌ ما از وقتي‌ توي‌ راه‌ آمديم‌ خواب‌ خوب‌ نديديم‌. الحمدلله‌. ميگه‌ براي‌ چي‌ الحمد لله‌؟ بعله‌ براي‌ اينكه‌ هدف‌ اين‌ حرفها نيست‌. بهتر. خواب‌ خوب‌ نبين‌ كه‌ بتوني‌ سريعتر بري‌. مكاشفه‌اي‌ هم‌ نداشتيم‌. باز هم‌ الحمدلله‌. مشاهده‌اي‌ هم‌ نداشتيم‌. بازهم‌ الحمد لله‌. اينها سرگرم‌ كننده‌ است‌. خدا ميدونه‌ من‌ خدمت‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ كوهستاني‌ يك‌ وقتي‌ من‌ رفته‌ بودم‌. خدمت‌ ايشون‌ گفتم‌ من‌ چي‌ مي‌بينم‌ چي‌ مي‌بينم‌. گفت‌ من‌ بچه‌ بودم‌ از سن‌ تو خيلي‌ كمتر، اينها را مي‌ديدم‌. ما حالا خيال‌ كرديم‌ كه‌ اين‌ مطالب‌ را كه‌ ما ديديم‌ بريم‌ پيش‌ آقاي‌ كوهستاني‌ بگيم‌، آقاي‌ كوهستاني‌ بلند ميشه‌ ما را توي‌ بغل‌ ميگيره‌ ميگه‌. يك‌ بچه‌ بوديم‌، همچين‌ يك‌ جوري‌ اين‌ حرفها را گفت‌ كه‌ ما خيلي‌ سرد شديم‌. بعد ديدم‌ عجب‌ كلام‌ واقعا گهرباريست‌. ببينيد. شما الان‌ سوار ماشين‌ شديد داريد مي‌رويد تهران‌. رسيديد توي‌ يك‌ شهري‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ چراغ‌ مي‌بينيد، دكان‌ مي‌بينيد، چيزهايي‌ پشت‌ ويترين‌ گذاشتند، وسائل‌ برقي‌، همه‌ چيز، توي‌ شهر وسط‌ راه‌. اگر راننده‌ شما را اينجا پياده‌ بكنه‌ بگه‌ برو تماشا. شما را از مقصد عقب‌ انداخته‌. اين‌ را بدونيد. مخصوصا شهرهاي‌ زيادي‌ توي‌ راه‌ باشه‌. چيكار ميكنه‌؟ شما را از خط‌ كمربندي‌ مي‌بره‌، خوب‌ دقت‌ كنيد، از توي‌ شهر عبورتون‌ نميده‌، از كمربندي‌ مي‌بره‌ كه‌ چشمتون‌ به‌ اينها نيفته‌. براي‌ اينكه‌ اينها معطلتون‌ ميكنه‌. چشمتون‌ نيفته‌. از خط‌ كمربندي‌. و اگر هم‌ بخواد توي‌ يك‌ رستوراني‌ پياده‌اتون‌ بكنه‌، مواظبه‌ يك‌ رستوراني‌ كه‌ دورو برش‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود خلوت‌ باشه‌ كه‌ تا گفت‌ مسافرين‌ سوار بشيد، همه‌ جمع‌ بشن‌، فورا سوار بشوند. ديگه‌ حوصلة‌ مسافرها قبل‌ از سوار شدن‌ سر بياد. برن‌ بنشينند توي‌ ماشين‌ تا بريم‌. و الاّ اگر راننده‌ بياد، مثلا شما از اينجا مي‌ريد تا تهران‌. بياد توي‌ شهر نيشابور پياده‌اتون‌ بكنه‌. اون‌ مي‌خواد بره‌ قوم‌ و خويشش‌ را ببينه‌. اون‌ مي‌خواد بره‌ امامزاده‌ محبوب‌. اون‌ مي‌خواد نميدونم‌ بره‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود عمر خيام‌ را زيارت‌ بكنه‌. اون‌ يكي‌ مي‌خواد بره‌ نميدونم‌ چه‌. هر كسي‌ متفرق‌، وقتي‌ مي‌خوان‌ سوار بشوند دوتا، سه‌ تا، ده‌ تا مسافرش‌ از بين‌ ميره‌ يا مي‌ايستند، معطلشون‌ مي‌كنند. اينها همه‌اش‌ تماشائيه‌. شما خواب‌ خوب‌ ببينيد، مكاشفاتي‌ داشته‌ باشيد، داريد. الحمدلله‌ الان‌ اكثر شماها، خداي‌ تعالي‌ بهتون‌ لطف‌ كرده‌ اينها را داريد. اما معطلش‌ نبايد باشيد. راه‌ شما اينه‌ كه‌ من‌ عرض‌ ميكنم‌. قدمهايتون‌ را بايد برداريد تا بريد برسونيد خودتون‌ را به‌ مقام‌ خلوص‌ و توحيد و مقام‌ شامخ‌ انسانيت‌، مقام‌ شامخ‌ عبوديت‌، مقام‌ شامخ‌ خليفة‌ اللهي‌. كه‌ وقتي‌ به‌ آنجا رسيديد، به‌ مقصد رسيديد. آنوقت‌ طبعا شما خليفة‌ اللهيد. حضرت‌ بقية‌ الله‌ هم‌ خليفة‌ اللهه‌. ائمة‌ اطهار هم‌ خليفة‌ اللهند. خلفاء الله‌ را كجا جمعشون‌ مي‌كنند؟ يك‌ جا جمعشون‌ مي‌كنند. آنوقت‌ شما كنار حضرت‌ وليعصر نشستيد. ولي‌ اگر كه‌ خداي‌ نكرده‌، هفت‌ روز، هشت‌ روز، ما هفت‌ روز داشتيم‌، هشت‌ روز داشتيم‌. چندي‌ قبل‌ با رفقايي‌ كه‌ توي‌ مجلس‌ هم‌ هستند رفته‌ بوديم‌ كنار قبر علي‌ بن‌ مهزيار در اهواز. خوب‌. علي‌ بن‌ مهزيار مرد بزرگوار، از علماست‌. اين‌ را شما بدونيد. تنها او نيست‌ كه‌ خدمت‌ حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ سه‌ روز بوده‌. از علما بوده‌، از بزرگان‌ دينه‌ و زحمات‌ زيادي‌ هم‌ كشيده‌ تا خدمت‌ حضرت‌ رسيده‌. حالا شنيديد همه‌اتون‌ من‌ قضيه‌اش‌ را نميگم‌. من‌ با يكي‌ از رفقا صحبت‌ مي‌كردم‌. گفتم‌ آخر سه‌ روز حضرت‌ آهسته‌ بهش‌ فرمودند كه‌ مثل‌ اينكه‌، اگر حضرت‌ تصرف‌ درش‌ نكرده‌ باشند، و حضرت‌ خودشون‌ دلش‌ را عوض‌ نكرده‌ باشند كه‌ از اينجا پاشو به‌ وطنت‌ پيش‌ زن‌ و بچه‌ ات‌ حالا گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ خود امام‌ اين‌ تصرف‌ را داره‌ كه‌ او را اونجا نگهش‌ نداره‌. و اين‌ هم‌ مي‌گه‌ آقا من‌ آمدم‌ براي‌ رفتن‌ اجازه‌ بديد دلم‌ تنگ‌ شده‌ برم‌. والا كسي‌ كه‌ كنار حضرت‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌، اون‌ آمده‌ باشه‌ رسيده‌ باشه‌ مگر مي‌تونه‌ جدا بشه‌. و اگر هم‌ واقعا حضرت‌ تصرف‌ نكرده‌ باشند به‌ اين‌ طبع‌ اوليه‌اش‌ باشه‌ خيلي‌، ما ارادتي‌ به‌ علي‌ بن‌ مهزيار نمي‌تونيم‌ داشته‌ باشيم‌. معلومه‌ معرفت‌ كاملي‌ نداشته‌. نمي‌دونسته‌ كه‌ بهشتش‌ اينجاست‌، آخرتش‌ اينجاست‌، دنياش‌ اينجاست‌، همه‌ چيزش‌ اينجاست‌. دقت‌ كرديد. اما خوب‌. اين‌ اندازه‌ هست‌. اين‌ را در خصوص‌ ايشان‌ كه‌ ايشان‌ بسيار بزرگوارند، در خصوص‌ ايشان‌ من‌ اينجوري‌ فكر مي‌كنم‌ كه‌ حضرت‌ وليعصر ارواحنا فداه‌ خودشون‌ اينجور اراده‌ كردند كه‌ اين‌ دلش‌ تنگ‌ بشه‌ براي‌، چون‌ امامه‌، وليه‌، ولايت‌ داره‌، دلش‌ تنگ‌ بشه‌ براي‌ زن‌ و بچه‌اش‌ و حضرت‌ هم‌ ميگن‌ مي‌خواي‌ بري‌؟ بگه‌ بعله‌. مي‌خوام‌ بروم‌. و الاّ اگر كسي‌ بره‌ دو سه‌ روز خدمت‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ باشه‌ و بعد هم‌ خسته‌ بشه‌، دلش‌ را بزنه‌، مثل‌ رجل‌ صابوني‌ ميشه‌. رجل‌ صابوني‌ قضيه‌اش‌ را مي‌دونيد كه‌ تا پشت‌ خيمة‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ بردندش‌، دلش‌ به‌ فكر صابونهايش‌ بود كه‌ روي‌ پشت‌ بام‌ پهن‌ كرده‌ و خشك‌ بشه‌. حالا هم‌ داره‌ باران‌ مي‌آيد. حواسش‌ پرت‌ شده‌، سرمايه‌اش‌ آنجاست‌. حالا هم‌ باران‌ داره‌ سرمايه‌اش‌ را از بين‌ مي‌بره‌. حضرت‌ فرمود كه‌ اين‌ را برش‌ گردونيد. ردوها رجل‌ الصابوني‌. به‌ درد نميخوره‌. اين‌ چه‌ ملاقاتي‌. ميرفت‌ هم‌ آن‌ تو خدمت‌ حضرت‌ مي‌نشست‌ حواسش‌ پرت‌ بود. معرفت‌ نداشت‌.

 پس‌ بنابراين‌ يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ من‌ امشب‌ مي‌خوام‌ براتون‌ عرض‌ كنم‌، خيلي‌ مهمه‌، خيلي‌ مهمه‌، مسئله‌ اين‌ است‌ كه‌ در هر كاري‌ يقين‌ را اول‌ تحصيل‌ كنيد و آرامش‌ قلبي‌ پيدا كنيد و بعد شروع‌ بكنيد به‌ اون‌ كار كه‌ با چراغ‌ حركت‌ كرديد. اما اگر يقين‌ نداشتيد، با ترديد، حالا ميريم‌ يك‌ طوري‌ ميشه‌. حالا اين‌ كار را انجام‌ مي‌ديم‌، حالا مسلمانيم‌، بالاخره‌ يك‌ چيزي‌ ميشه‌. شما بايد الان‌ يقين‌ داشته‌ باشيد كه‌ بمجرد اينكه‌ ملك‌ الموت‌ آمد، اولا با سلام‌، با احوالپرسي‌ مي‌آد پيش‌ شما. و ثانيا خدمتتون‌ عرض‌ شود ملائكه‌ به‌ استقبالتون‌ بيايند و روح‌ شما را كه‌ برداشتند قبض‌ كردند، بردارند خدمت‌ ائمه‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ببرند. بايد يقين‌ داشته‌ باشيد. اين‌ يقين‌ را اگر داشته‌ باشيد، چقدر مردن‌ آسون‌ ميشه‌ براتون‌! حق‌ اليقين‌ باشيد. يعني‌ توي‌ جريان‌ واقع‌ بشيد. يك‌ همچين‌ يقيني‌ بايد داشته‌ باشيد. اگر شما گفتيد عاقبت‌ معلوم‌ نيست‌ چه‌ جور بشه‌، يك‌ جوري‌ كارتون‌ خرابه‌ بالاخره‌. يا خدا را ظالم‌ ميدونيد، يا شما اهل‌ عبادت‌ واقعي‌ و درست‌ و حسابي‌ نيستيد. يا خودتون‌ را تزكية‌ نفس‌ نكرديد. يا اينكه‌ حرفهاي‌ همه‌ را دروغ‌ مي‌دونيد. انساني‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌، خدا را هم‌ قبول‌ داره‌، دين‌ اسلام‌ را هم‌ دين‌ حق‌ ميدونه‌، و كارهايش‌ را درست‌ كرده‌. عاقبت‌ يعني‌ چه‌؟ عاقبت‌ معلومه‌. عاقبت‌ خيلي‌ روشنه‌ كه‌ چيه‌. اوني‌ هم‌ كه‌ يك‌ وقت‌ شما را مي‌ترسونند در منبرها، گاهي‌ ميشه‌ ديگه‌، ميگن‌. مي‌ترسونند كه‌ خيلي‌ها بودند اهل‌ زهد و تقوي‌ و چه‌ و چه‌ و چه‌ ولي‌ در عين‌ حال‌ روز آخر بي‌ دين‌ از دنيا رفتند؛ اگر بدون‌ دليل‌ باشه‌ غلطه‌. قطعا يقين‌ بدونيد كه‌ دروغه‌. و اما اگر دليلي‌ داشته‌ باشه‌، يك‌ وقت‌ هست‌ همان‌ روزهاي‌ آخر انسان‌ يك‌ كار بد بدي‌ ميكنه‌ كه‌ حبط‌ عمل‌ ميشه‌، همة‌ كارهايش‌ از بين‌ ميره‌ مثلا. خوب‌ اينجا راسته‌. و الاّ اگر شما در ترديد باشيد كه‌ مثلا، شما مثلا يك‌ فرد باتقوايي‌ هستيد. اهل‌ اخلاص‌، واقعا راه‌ كمالات‌ را طبق‌ برنامه‌هاي‌ دستور داده‌ شده‌ عمل‌ كرديد و تزكية‌ نفس‌ كرديد، يك‌ صفت‌ رذيله‌ در شما نيست‌. يك‌ دونه‌ گناه‌ نمي‌كنيد و بندة‌ واقعي‌ خدا هستيد، اينجا چرا يقين‌ نداشته‌ باشيد كه‌ عاقبت‌ بخيريد؟ چرا يقين‌ نداشته‌ باشيد؟ چه‌ اشكالي‌ داره‌ كه‌ اين‌ يقين‌ در شما باشه‌؟ و بلكه‌ بايد باشه‌. اگر يقين‌ نداشته‌ باشيد به‌ يكي‌ از اينها ترديد داريد. يعني‌ يا خدا را قبول‌ نداريد. يا عدل‌ الهي‌ را قبول‌ نداريد. يا وعده‌هاي‌ الهي‌ را قبول‌ نداريد. يا اينكه‌ خودتون‌ به‌ خودتون‌ مثلا، يا كامل‌ نشديد. مثلا فرض‌ كنيد در يكي‌ از صفات‌ رذيله‌ هنوز هستيد. يك‌ اشكالي‌ توي‌ كار اينطرف‌ هست‌. و بالاخره‌ نتيجه‌اش‌ اينه‌ كه‌ در يك‌ شكي‌ هستيد. در يك‌ شكي‌ هستيد. يك‌ جاي‌ كارتون‌ شك‌ داره‌. و الاّ اگر در همة‌ اينها يقين‌ باشه‌، انسان‌ در موقع‌ مردن‌ هم‌ مسلما با كمال‌ آرامش‌، آنوقت‌ آنجا خطاب‌ يا ايتها النفس‌ المطمئنه‌ به‌ انسان‌ ميشه‌. اي‌ نفس‌ آرام‌! نفس‌ آرام‌ آن‌ نفسي‌ است‌ كه‌ يقين‌ داره‌. به‌ يقين‌ رسيده‌. و اين‌ را بدونيد كه‌ اعتقاداتتون‌ را بايد قطعي‌ كنيد. راهتون‌ را بايد قطعي‌ كنيد. عمل‌ عباديتون‌ را هم‌ بايد درست‌ انجام‌ بديد. بقيه‌اش‌ هم‌ انشاء الله‌ درست‌ خواهد بود. يا ايتها النفس‌ المطمئنه‌، به‌ كي‌ ميگند نفس‌ مطمئنه‌، اي‌ كسي‌ كه‌ داراي‌ نفس‌ مطمئنه‌ هستي‌، به‌ كي‌ ميگن‌؟ به‌ كسي‌ كه‌ يقين‌ داره‌. شما چرا اينجا الان‌ نشستيد آرام‌ هستيد و اگر الان‌ فرض‌ كنيد يك‌ سقف‌ شكسته‌اي‌ روي‌ سرتون‌ باشه‌ كه‌ از زير آجرش‌ هم‌ داره‌ خاك‌ ميريزه‌. شما آرام‌ مي‌نشينيد اينجا؟ ميگيد نه‌، سقف‌ محكمه‌. اينجا به‌ شما ميگن‌ اي‌ آرام‌. وقتي‌ كه‌ انسان‌ در يك‌ زير يك‌ سقف‌ آرامي‌ هست‌، در حصن‌ حصيني‌ هست‌، گفت‌ كلمة‌ لا اله‌ الا الله‌ حصني‌. اين‌ را يقين‌ كرد. كسي‌ كه‌ در توحيد هست‌، به‌ مقام‌ توحيد رسيده‌، اين‌ شخص‌ در حصار پروردگاره‌. فمن‌ دخل‌ في‌ حصني‌ امن‌ من‌ عذابي‌. كسي‌ كه‌ در اين‌ حصار قرار بگيره‌، ايمن‌ از عذاب‌ پروردگاره‌.

 پس‌ اين‌ را مطمئن‌ باشيد. حرفها را باصطلاح‌ خوب‌ جمع‌ و جورش‌ كنيم‌. به‌ اين‌ نتيجه‌ برسيم‌ كه‌ اگر ما مطمئن‌ شديم‌، اگر كه‌ ما يقين‌ پيدا كرديم‌ به‌ تمام‌ كارهامون‌، به‌ تمام‌ مراحلمون‌، به‌ تمام‌ عقائدمون‌، عقائد واقعا بود، واقعا اعتماد بود، آرامش‌ پيدا مي‌كنيم‌. وقتي‌ كه‌ آرامش‌ پيدا كرديم‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد اي‌ نفس‌ آرام‌. يا ايتها النفس‌ المطمئنه‌. اي‌ شخص‌ آرام‌، اي‌ انسان‌ آرام‌. اي‌ كسي‌ كه‌ آرام‌ گرفتي‌ و آرامشي‌ به‌ ايمانت‌، به‌ خدا، به‌(قطع‌ صداي‌ نوار)

 اين‌ جمله‌ را برگردونيد به‌ همان‌ حرفي‌ كه‌ من‌ قبلا زدم‌. راه‌ ملاقات‌ با امام‌ زمان‌ را اينجا نشون‌ ميده‌ خدا. اگر مي‌خواي‌ امام‌ زمان‌ را بهش‌ برسي‌، اي‌ نفس‌ مطمئنه‌، بيا در مرحلة‌ رضا قرار بگير و داخل‌ بشو در ميان‌ بندگان‌ من‌. امام‌ زمان‌ از بندگان‌ خداست‌. در ميان‌، و ادخلي‌ في‌ عبادي‌. اينجاست‌ انسان‌ مي‌تونه‌ در كنار امام‌ زمان‌ بنشينه‌. و الاّ نميدونم‌ رياضت‌ بكش‌، زحمت‌ بكشه‌، چهل‌ شب‌ چهارشنبه‌ بره‌ مسجد جمكران‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود زحمت‌، زحمتهاي‌ طاقت‌ فرسا بكشه‌ كه‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ برسه‌. خوب‌. خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيدي‌ و بعد هم‌ نشناختي‌. آقايون‌ هم‌ اكثرا ميگند كه‌ كسي‌ كه‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ ميرسه‌ بايد نشناسه‌. بدبختي‌ اينه‌. خوب‌ چه‌ فايده‌ داره‌ اين‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيدن‌. آنهم‌ نشناسي‌، و بعد هم‌ وقتي‌ كه‌ جدا شدي‌، تأسف‌ بخوري‌، غصه‌ بخوري‌ كه‌ چرا من‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيدم‌ و نشناختم‌. اين‌ چه‌ حرفيه‌؟ حالا آنهايي‌ كه‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيدند و شناختند چه‌ استفاده‌اي‌ كردند كه‌ تو كه‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيدي‌ و نشناختي‌. ابابكر و عمر خدمت‌ پيغمبر اكرم‌ اينقدر رسيدند و شناختند. چه‌ استفاده‌اي‌ كردند از حضرت‌ كه‌ تو خدمت‌ حضرت‌ رسيدي‌ و نشناختي‌ و تو استفاده‌اي‌ بكني‌. يك‌ كاري‌ بكن‌، يك‌ راهي‌ را انتخاب‌ بكن‌ كه‌ فادخلي‌ في‌ عبادي‌. تنها امام‌ زمان‌ نباشيد، همة‌ معصومين‌ دور و برت‌ باشند. خدا هم‌ باشه‌. كه‌ و قل‌ اعملوا و سير الله‌ عملكم‌ و رسوله‌ و المؤمنون‌، ثم‌ تردون‌ بالعالم‌ الغيب‌ و الشهاده‌.

 ايام‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. و انشاء الله‌ اين‌ عرايض‌ را يادتون‌ باشه‌، حتما عمل‌ بكنيد. مطلب‌ مهمي‌ كه‌ من‌ امشب‌ داشتم‌ همين‌ مطلب‌ بود كه‌ هر كاري‌ را كه‌ مي‌خواهيد بكنيد يقين‌ بكنيد كه‌ اين‌ كار درسته‌ و انجام‌ بديد. تا يقين‌ نكرديد در حال‌ شك‌ و ترديد كاري‌ را انجام‌ نديد.

 فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها مادر امته‌. مادر همه‌ است‌. بالاخص‌ كساني‌ كه‌ از يك‌ طريقي‌ از نظر بدني‌ كه‌ نسبت‌ به‌ اون‌ ارتباط‌ روحي‌ زياد اهميت‌ نداره‌. چون‌ حضرت‌ صادق‌ هم‌ فرمود كه‌ ولادتي‌، ولايتي‌ لعلي‌ احب‌ الي‌ من‌ ولادتي‌ منه‌. ولايت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ محبوبتره‌ پيش‌ من‌ تا اينكه‌ من‌ فرزند علي‌ بن‌ ابيطالب‌ باشم‌. چون‌ اينه‌ كه‌ انسان‌ را صددرصد نجات‌ ميده‌. و همة‌ ماها خلاصه‌ فرزندان‌ علي‌ و فاطمه‌ عليهم‌ السلام‌ هستيم‌. حالا يك‌ عده‌ از نظر بدني‌ هم‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا هستند. و من‌ فكر ميكنم‌ اين‌ وصيتنامه‌ كه‌ و اقرا ولدي‌ السلام‌ الي‌ يوم‌ القيامه‌، شايد شامل‌ فرزندان‌ روحي‌ حضرت‌ هم‌ بشه‌. امروز يك‌ جمله‌اي‌ را آية‌ الله‌ رازي‌ كه‌ در مجلس‌ هم‌ تشريف‌ دارند دربارة‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها فرمودند. من‌ قبلا ديده‌ بودم‌. ولي‌ الان‌ به‌ اين‌ دليل‌ يادم‌ آمد كه‌ همة‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ حجتند، حجت‌ خدا هستند بر خلق‌. ولي‌ فاطمة‌ زهرا حجت‌ بر ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامه‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. يعني‌ ائمه‌ حجت‌ بر خلقند ولي‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها حجت‌ است‌ بر ائمة‌ اطهار. اگر اكثر شماها در شب‌ جمعه‌ بوديد كه‌ من‌ عرض‌ كردم‌ حضرت‌ زهرا محدثه‌ است‌. و گاهگاهي‌ قبل‌ از آنكه‌ به‌ پيغمبر، حالا پيغمبر را شك‌ دارم‌، ولي‌ قبل‌ از اينكه‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بعضي‌ از مطالب‌، بعضي‌ از علوم‌ برسه‌، به‌ فاطمة‌ زهرا مي‌رسيد. خيلي‌ مقام‌ شامخ‌ عجيبي‌ فاطمة‌ زهرا داره‌ كه‌ واقعا همانطوري‌ كه‌ در روايت‌ داره‌ كه‌ كسي‌ علي‌ را نشناخت‌ جز خدا و پيغمبر. دربارة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها هم‌ بايد حتما اين‌ حرف‌ را بزنيم‌ كه‌ جز خدا و پيغمبر و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كسي‌ فاطمة‌ زهرا را نشناخت‌. يك‌ موجود عجيبي‌ است‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ در قالب‌ يك‌ زن‌ قرارش‌ داده‌. اما بايد عرض‌ كنيم‌ كه‌ جزء اول‌ ما خلق‌ الله‌ هست‌ و خداي‌ تعالي‌ چقدر به‌ اين‌ محبوبه‌اش‌ توجه‌ داره‌. روز قيامت‌ هم‌ كه‌ ميشه‌، اول‌ كسي‌ كه‌ وارد بهشت‌ مي‌خواد بشه‌، حتي‌ بر پيغمبر اكرم‌ مقدم‌، فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌.

 لذا يكي‌ از خوشحالي‌هاي‌ ما كه‌ يقيني‌ هم‌ برامون‌ هست‌ اين‌ است‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا يك‌ عنايت‌ خاصي‌ به‌ محبين‌ خودش‌، به‌ محبين‌ فرزندانش‌، به‌ فرزندانش‌ داره‌ و انشاء الله‌ همين‌ يقين‌ ما را به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها ميرسانه‌. اين‌ شبها علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ميرفت‌ كنار قبر فاطمة‌ زهرا. نقل‌ شده‌ كه‌ اين‌ اشعار را حضرت‌ مي‌خوند. نفسي‌ علي‌ زفرات‌ محبوسة‌ يا ليتها خرجت‌ مع‌ زفراتي‌. لا خير بعدك‌ في‌ الحياة‌ و انما ما ابكي‌ علي‌ مخافة‌ لطول‌ حياتي‌. اين‌ اشعار را و اين‌ حالاتي‌ كه‌ دربارة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بعد از وفات‌ فاطمة‌ زهرا نقل‌ كردند، دربارة‌ آن‌ حضرت‌ بعد از وفات‌ رسول‌ اكرم‌ نقل‌ نشده‌ كه‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ اينطور مطالبي‌ دربارة‌ وفات‌ پيغمبر بگويد. شبها مي‌آمد كنار قبر فاطمه‌ مي‌نشست‌، آنقدر گريه‌ مي‌كرد تا اينكه‌ خاك‌ قبر گل‌ ميشد. السلام‌ عليك‌ يا فاطمة‌ الزهرا. يا بنت‌ محمد يا قرة‌ عين‌ الرسول‌. يا سيدتنا و مولاتنا. انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك‌ الي‌ الله‌ و قدمناك‌ بين‌ يدي‌ حاجاتنا. يا وجيهة‌ عند الله‌ اشفعي‌ لنا عند الله‌. با توجه‌ اين‌ دعا را با هم‌ بخوانيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. دربارة‌ زيارت‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها مطالبي‌ گفته‌اند كه‌ بسيار اهميت‌ داره‌ و در ضمن‌ اين‌ زيارتها، يك‌ توجه‌ خاصي‌ به‌ مقام‌ مقدس‌ حضرت‌ زهراست‌. منجمله‌ اين‌ صلواته‌ كه‌ بخوانيم‌ و عرض‌ ادبي‌ به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها بكنيم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ صديقة‌ فاطمة‌ الزكيه‌ حبيبة‌ حبيبك‌ و نبيك‌ و ام‌ احبائك‌ و اصفيائك‌. خدايا رحمت‌ خاصه‌ات‌ را بر صديقة‌ فاطمه‌، آن‌ فاطمه‌اي‌ كه‌ صديقه‌ است‌، زكيه‌ است‌، پاك‌ است‌، تزكيه‌ شده‌ است‌، حبيب‌، محبوب‌ حبيب‌ توست‌. حبيب‌ تو پيغمبر اكرم‌ و مادر احباء توست‌ و اصفياء تو. مادر يازده‌ امام‌ كه‌ همة‌ اينها محبوب‌ خدا هستند. ان‌ لن‌ تجبتها و فضلتها و اخترتها علي‌ نساء العالمين‌. خدايا آن‌ فاطمه‌اي‌ كه‌ تو انتخابش‌ كردي‌ و برتريش‌ دادي‌ و اختيارش‌ كردي‌ بر زنهاي‌ تمام‌ عوالم‌ وجود. اللهم‌ كل‌ الطالب‌ لهام‌ ممن‌ ظلمها. خدايا خودت‌ طلب‌ خون‌ فاطمة‌ زهرا را بكن‌. ظلمهايي‌ كه‌ به‌ فاطمة‌ زهرا شده‌، پروردگارا خودت‌ آنها را مؤاخذه‌ كن‌. كساني‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا را اذيت‌ كردند. و استخف‌ بحقها. حقوق‌ او را سبك‌ شمردند. و قل‌ السائر اللهم‌ بدمها. خدايا طلب‌ خون‌ اولادش‌ را از آنها بكن‌. اللهم‌ لك‌ جعلتها ام‌ ائمة‌ الهدي‌ و حليمة‌ صاحب‌ اللواء و كريمة‌ عند الملأ الاعلي‌ فصل‌ عليها و علي‌ امها. خدايا صلوات‌ بر او بفرست‌ و بر مادرش‌ خديجة‌ كبري‌ صلاة‌ تكرم‌ بها وجهه‌ محمد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌. و تقر به‌ اعين‌ ذريتها و ابلغهم‌ عني‌ في‌ هذه‌ الساعه‌ افضل‌ التحية‌ و السلام‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ وليك‌ و ابن‌ اوليائك‌. صلوات‌ بر امام‌ عصر ارواحنا فداه‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ وليك‌ و ابن‌ اوليائك‌. الذين‌ فرضت‌ طاعتهم‌ و اوجبت‌ حقههم‌ و اذهبت‌ عنهم‌ الرجس‌ و طهرتهم‌ تطهيرا. اللهم‌ انصره‌ و انتصر به‌ لدينك‌ و انصر باوليائك‌ و اوليائه‌ و شيعته‌ و انصاره‌. و جعلنا منهم‌. اللهم‌ اعزهم‌ من‌ كل‌ شر باق‌ و طاق‌. و من‌ شر جميع‌ خلقك‌. و احفظه‌ من‌ بين‌ يديه‌ و من‌ خلفه‌ و عن‌ يمينه‌ و عن‌ شماله‌. و احرسه‌ و امنعه‌ عن‌ يوصل‌ اليه‌ بالسوء. خدايا امام‌ زمان‌ ما را خودت‌ حفظ‌ كن‌. نگذار به‌ او بدي‌ برسد، ناراحتي‌ برسد. و احفظ‌ لي‌ رسولك‌ و آل‌ رسولك‌. خدايا آبروي‌ پيغمبرت‌ و آل‌ پيغمبرت‌ را حفظ‌ كن‌ بوسيلة‌ امام‌ زمان‌. و ازر به‌ العدل‌ و ايد به‌ بالنصر و النصر ناصريه‌ و اخذل‌ خاذليه‌ و اغسل‌ به‌ جواهرة‌ الكفر و اقتل‌ به‌ الكفار و المنافقين‌ و جميع‌ الملحدين‌. حيث‌ كانوا من‌ مشارق‌ الارض‌ و مغاربها و برها و بحرها. املأ به‌ الارض‌ عدلا. خدايا دنيا را پر از عدل‌ كن‌ بوسيلة‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌. و اظهر به‌ دين‌ نبيه‌ عليه‌ و آله‌ السلام‌ و اجعلني‌ اللهم‌، خدايا من‌ را قرار بده‌ از انصار آن‌ حضرت‌ و اعوان‌ آن‌ حضرت‌. آنهايي‌ كه‌ كمك‌ مي‌كنند به‌ امام‌ زمان‌. و اتباعه‌ و شيعته‌ و ارني‌ في‌ آل‌ محمد عليهم‌ السلام‌ ما يعملون‌. و بي‌ ما ما يحضرون‌. اله‌ الحق‌ و آمين‌. حالا نماز استغاثه‌ را بخونيد.

 

۳ جمادی الثانی ۱۴۱۴ – معرفت‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ عليها

 معرفت‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ عليها 3 ج‌ 2 1414

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 شب‌ گذشته‌ است‌ و فرصت‌ كم‌ است‌ و ولي‌ شب‌ شهادت‌ حضرت‌ صديقة‌ كبري‌، فاطمة‌ زهراست‌ و سخن‌ زياد. آنجا كه‌ نشسته‌ بودم‌ به‌ مناسبتي‌ در فكر افتادم‌ كه‌ يك‌ جمله‌اي‌ را كه‌ گاهي‌ ناقص‌ برايتون‌ عرض‌ كرده‌ام‌ اگر آمادگي‌ داشته‌ باشيد و خسته‌ نباشيد به‌ مناسبت‌ معرفت‌ و شناخت‌ روح‌ مقدس‌ فاطمة‌ زهرا اين‌ مطلب‌ را عرض‌ كنم‌.

 چون‌ اكثرا دوستاني‌ كه‌ در جلسه‌ هستند خواصند. افرادي‌ هستند كه‌ تا يك‌ حدي‌ معرفت‌ به‌ مقام‌ مقدس‌ خاندان‌ عصمت‌ را دارند. ولي‌ يك‌ مطلب‌ اينجا هست‌. خاندان‌ عصمت‌ اين‌ چهارده‌ نور پاك‌ داراي‌ دو بعد كاملا متفاوت‌ از يكديگر هستند. يك‌ بعد روحي‌ و يك‌ بعد بدني‌. از نظر بعد بدني‌ امام‌ يا پيغمبر اكرم‌ و حتي‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها و عليهم‌ السلام‌ صددرصد مثل‌ افراد بشر معمولي‌ هستند. يعني‌ بدنشون‌ همانطوري‌ كه‌ ما احتياج‌ به‌ غذا داريم‌، آنها هم‌ احتياج‌ به‌ غذا دارند. همانطوري‌ كه‌ سرما و گرما ممكن‌ است‌ در ما مؤثر باشد در آنها هم‌ مؤثر است‌ و بطور كلي‌ اجسامكم‌ في‌ الاجسام‌. بدنهاي‌ شما، جسمهاي‌ شما در ميان‌ جسمهاست‌ و چون‌ با بشر بايد زندگي‌ كنند، همانند ما هستند.

 اين‌ لازمة‌ معرفت‌ ما نيست‌ كه‌ فكر كنيم‌ امام‌ يا پيغمبر مثلا لازم‌ است‌ زيباترين‌ افراد باشد يا خوش‌ خط‌ترين‌ افراد باشد. يا خوش‌ قيافه‌ترين‌ افراد باشد. نه‌. پيغمبر اكرم‌ در ميان‌ جمع‌ كه‌ مي‌نشست‌ مخصوصا با يك‌ تواضع‌ خاصي‌ كه‌ مي‌نشستند، فرد غريبي‌ كه‌ مي‌آمد نمي‌دانست‌ كداميك‌ از اينها پيغمبره‌. اگر قيافة‌ فوق‌ العاده‌ مثل‌ حضرت‌ يوسف‌ ميداشت‌ خوب‌ طبعا مشخص‌ بود. الان‌ در زمان‌ خودمون‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ اگر در بين‌ جمعي‌ باشند شما از شكل‌ و قيافه‌ نمي‌تونيد امام‌ زمانتون‌ را بشناسيد.

 يك‌ شبي‌ كسي‌ تشرفي‌ پيدا كرده‌ بود. دو نفر بودند. صددرصد نشانه‌هاي‌ تشرف‌ و وجود مقدس‌ امام‌ زمان‌ از قبيل‌ انجام‌ معجزه‌ و اينها بود. بحث‌ اين‌ دو نفر كه‌ مشرف‌ شده‌ بودند و نزد من‌ آمده‌ بودند سر اين‌ بود كه‌ امام‌ زمان‌ چرا خال‌ نداشت‌. سر اين‌ مسائل‌. اگر بنا بشد كه‌ شما امام‌ زمان‌ را مجبور بدونيد كه‌ حتما بايد خال‌ روي‌ گونه‌ داشته‌ باشد اين‌ درست‌ نيست‌. حضرت‌ وليعصر در زمان‌ غيبت‌ كبري‌ بخصوص‌ هيچ‌ مشخصه‌اي‌ كه‌ همه‌ بتونند از اين‌ طريق‌ امامشون‌ را بشناسند نداره‌. لااقل‌ در چشمها تصرف‌ ميكنه‌ كه‌ هر كسي‌ آنطوري‌ كه‌ فكر ميكنه‌ و در مغز خودش‌ قيافه‌اي‌ براي‌ امام‌ زمان‌ ساخته‌، حضرت‌ خودش‌ را با آن‌ فكر و آن‌ تصور او تطبيق‌ نده‌.

 حالا بهرحال‌ از نظر بعد بدني‌ امام‌ و پيغمبر و فاطمة‌ زهرا با ما فرقي‌ ندارند. البته‌ نقصي‌ در خلقت‌ داشته‌ باشند، اينطور نيستند. مثلا چشم‌ كوري‌ نعوذ بالله‌، گوش‌ كري‌ داشته‌ باشند يا اينكه‌ يك‌ زشتي‌ در قيافه‌ وجود داشته‌ باشه‌ كه‌ موجب‌ تنفر بشه‌. نه‌ بدن‌ سالم‌ از همة‌ قوا به‌ حد كامل‌ بهره‌ برداشته‌ شده‌. ولي‌ خيلي‌ معمولي‌ و حتي‌ خط‌ امام‌، خط‌ متوسطي‌ است‌. خط‌ فوق‌ العاده‌ زيبايي‌ نيست‌. در خطهايي‌ كه‌ از ائمه‌ رسيده‌ يا از امام‌ زمان‌ به‌ دست‌ رسيده‌، خطي‌ است‌ متوسط‌. نه‌ خيلي‌ خوب‌ نه‌ خيلي‌ بد. البته‌ غلط‌ نمي‌نويسه‌.

 اين‌ از نظر بعد بدني‌. همانطوري‌ كه‌ ما ممكن‌ است‌ سرما بخوريم‌، امام‌ هم‌ سرما ميخوره‌. همانطوري‌ كه‌ زهر در ما تأثير ميكنه‌، در امام‌ هم‌ تأثير ميكنه‌. همانطوري‌ كه‌ شمشير يا وسايل‌ قتاله‌ در ما مؤثره‌ در امام‌ هم‌ مؤثره‌. همانطوري‌ كه‌ ما دردمون‌ مي‌آد ايشون‌ هم‌ دردشون‌ مي‌آد. اين‌ از نظر بعد بدني‌. اين‌ را خوب‌ متوجه‌ باشيد. اگر خواستيد از امام‌ تعريف‌ كنيد، اينها تعريف‌ نيست‌. امام‌ خودش‌ را كوچك‌ كرده‌ كه‌ با ما انس‌ بگيره‌، با ما مأنوس‌ باشه‌. من‌ يك‌ وقت‌ تشبيه‌ كردم‌ حضرت‌ سليمان‌ فرض‌ كنيد با همة‌ عظمتش‌ اين‌ بخواد مورچه‌ها را هدايت‌ كنه‌. بدن‌ مورچه‌اي‌ براي‌ خودش‌ درست‌ كرده‌ فرض‌ كنيد. وارد لانة‌ مورچه‌ شده‌. خوب‌ بايد در همان‌ لانة‌ مورچه‌ بخوابه‌، در همان‌ لانة‌ مورچه‌ زندگي‌ كنه‌، از همان‌ غذاي‌ مورچه‌ها بخوره‌. چون‌ بدن‌ بهرحال‌ بدن‌ اينطوريه‌.

 از نظر روح‌ و عظمت‌ روحي‌ ما هر چه‌ مي‌خواهيم‌ بشناسيم‌ امام‌ يا پيغمبر را بايد از اين‌ بعد بشناسيم‌. بعد بدني‌ زياد مسئله‌اي‌ نيست‌. از نظر بعد روحي‌. روح‌ امام‌ و پيغمبر با خدا فرقي‌ نداره‌. مگر در دو چيز. يعني‌ خداي‌ تعالي‌ قادر است‌ كه‌ يك‌ موجودي‌ كه‌ مثل‌ اعلاي‌ خودش‌ باشه‌ خلق‌ بكنه‌ كه‌ تمام‌ صفات‌ خدائي‌ در او وجود داشته‌ باشه‌ بغير از دو صفت‌ كه‌ طبيعي‌ است‌ نميتونه‌ وجود داشته‌ باشه‌. يكي‌ ازليت‌ يعني‌ بهرحال‌ اينها مخلوق‌ خدا هستند و خدا مخلوق‌ نيست‌ و هميشه‌ بوده‌ و يكي‌ هم‌ از نظر بندگي‌. يعني‌ اينها مطيع‌ خدا هستند. اينطور نيست‌ كه‌ حالا كه‌ قدرت‌ دارند حالا كه‌ همة‌ صفات‌ الهي‌ را دارند، مستقلا براي‌ خودشون‌ يك‌ خدائي‌ باشند و در مقابل‌ خدا عرض‌ اندام‌ كنند. نه‌. بندة‌ خدا هستند، تحت‌ فرمان‌ الهي‌ هستند و اين‌ جمله‌ در دعاي‌ رجبيه‌ هست‌ لا فرق‌ بينك‌ و بينهم‌ الا انهم‌ عبادك‌ و خلقك‌. يكي‌ بنده‌اند. مطيع‌، يعني‌ هر چه‌ خدا اراده‌ كنه‌ اينها هم‌ اراده‌ ميكنند و ما تشائون‌ الا ان‌ يشاء الله‌. ارادة‌ ربي‌ في‌ مقادير اموره‌ تحبت‌ اليكم‌ و تصدر من‌ بيوتكم‌. معناي‌ اين‌ دو جمله‌اي‌ كه‌ خوندم‌ اين‌ است‌ كه‌ خدا هر چه‌ اراده‌ بكنه‌، شما هم‌ همون‌ را اراده‌ ميكنيد. بنده‌ هستيد، تحت‌ فرمان‌ الهي‌ هستيد. و لذا خداي‌ تعالي‌ تمام‌ قدرت‌ پروردگار البته‌ قدرت‌ الهي‌ بينهايته‌ ولي‌ چون‌ اينها محو خدا هستند قدرت‌ و علم‌ الهي‌ در غالب‌ محدود، يعني‌ در ظرف‌ محدود به‌ اينها داده‌ شده‌. در اينجا يك‌ بحثي‌ كه‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌، اينها مقدمشه‌. علم‌ الهي‌ نامحدوده‌. بي‌ منتهاست‌. آني‌ كه‌ اختيار خاندان‌ عصمت‌ يعني‌ اين‌ چهارده‌ معصوم‌ گذاشته‌ شده‌، اينها را بفهميد. اگر متوجه‌ نشيد براتون‌ خيلي‌ گرفتاري‌ پيش‌ مي‌آد. يعني‌ اين‌ مطلبي‌ را كه‌ مي‌خوام‌ امشب‌ براتون‌ عرض‌ كنم‌ اگر خوب‌ متوجه‌ نباشيد، قاطي‌ مي‌كنيد. خلاصه‌ براتون‌ عرض‌ كنم‌. هي‌ ميگيد چرا امام‌ حسين‌ خوب‌ چرا كشته‌ شد؟ چرا حضرت‌ زهرا اينقدر فشار ديد؟ چرا علي‌؟ همه‌اش‌ چرا چراها، سرتاسر چراست‌. اگر اين‌ مطلبي‌ را كه‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ خوب‌ بهش‌ دقت‌ نكنيد و اين‌ را به‌ عنوان‌ يك‌ درس‌ تعليم‌ نگيريد.

 علم‌ الهي‌ بي‌ نهايته‌. يعني‌ نميشه‌ حدي‌ برايش‌ تعيين‌ كرد. اما علمي‌ كه‌ به‌ پيغمبر داده‌ شده‌ بخاطر اينكه‌ خود پيغمبر مخلوق‌ خداست‌، طبعا در ظرف‌ مخلوق‌ علم‌ محدود مي‌ريزند. علم‌ محدود كه‌ در اينجا عرض‌ مي‌كنيم‌ منظور اين‌ نيست‌ كه‌ مثلا دو سه‌ تا از علم‌، يكي‌ علم‌ طب‌ بلده‌، يكي‌ علم‌ دين‌ را بلده‌، يكي‌ هم‌ علم‌ چه‌. نه‌. علم‌ بر تمام‌ موجوداتي‌ كه‌ در عالم‌ خدا خلق‌ كرده‌، چون‌ هر چي‌ را خدا خلق‌ كرده‌، همة‌ چيزها بهرحال‌ محدوده‌، مخلوق‌ محدوده‌. اينها احاطة‌ علمي‌ به‌ همة‌ مخلوق‌ الهي‌ دارند. از آسمانها، كهكشانها، هر چي‌ خدا خلق‌ كرده‌ اين‌ چهارده‌ معصوم‌ طبق‌ احاديث‌ و روايات‌، علوم‌ اينها، خصوصيات‌ اينها، يك‌ اتم‌، اتم‌ چه‌ چه‌ خصوصيت‌ داره‌، در بالا پائين‌، آسمانها، كهكشانها، چقدر در كهكشانها موجودات‌ زنده‌ هست‌. در دل‌ اينها چه‌ ميگذره‌. يك‌ وادي‌ نمل‌ كه‌ حضرت‌ امير عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ديد در خرابه‌هاي‌ ثابات‌ و مدائن‌، در آنجا دولة‌ بن‌ مجير ميگه‌ آيا كسي‌ هست‌ كه‌ تعداد اينها را بدانه‌؟ حضرت‌ مي‌فرمايد كه‌ علاوة‌ بر اينكه‌ تعداد اينها را ميدانه‌، نر و ماده‌اشون‌ را هم‌ مي‌شناسه‌، و حتي‌ در قلوب‌ اينها چه‌ خاطره‌اي‌ خطور ميكنه‌، اينها را هم‌ مي‌دانه‌، اين‌ تنها مورچه‌هاي‌ كرة‌ زمين‌ نيست‌، تمام‌ مورچه‌هايي‌ كه‌ در هر چه‌ از كرات‌، در عالم‌ وجود داره‌ امام‌ ميدونه‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ محدوده‌ و خداي‌ تعالي‌ يك‌ علم‌ را هم‌ از آنها حفظ‌ كرده‌. مي‌خوام‌ به‌ يك‌ نتيجه‌اي‌ برسيم‌. علم‌ آينده‌ را. يعني‌ تا امروز هر چي‌ خدا خلق‌ كرده‌ و هر چي‌ گذشته‌، پيغمبر، امام‌، فاطمة‌ زهرا همه‌ را مي‌دونند. مربوط‌ به‌ آينده‌ هم‌ باز دو دسته‌ است‌. آنچه‌ مربوط‌ به‌ وعده‌هاست‌، چون‌ ان‌ الله‌ لا يخلف‌ الميعاد اين‌ را هم‌ اين‌ چهارده‌ معصوم‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌دانند. چون‌ از اين‌ باب‌. باب‌ اينكه‌ خدا خلف‌ وعده‌ نميكنه‌. يعني‌ ما الان‌ مي‌دونيم‌ كه‌ متقين‌ به‌ بهشت‌ مي‌روند. شما ميگيد كه‌ پس‌ ما از آينده‌ اطلاع‌ داريم‌. بعله‌ اينطوري‌ اطلاع‌ داريد كه‌ خدا خلف‌ وعده‌ نميكنه‌ و بهشت‌ را خلق‌ كرد و اهل‌ تقوي‌ حتما به‌ بهشت‌ مي‌روند. اما از اين‌ موضوع‌ كه‌ گذشت‌، خدا علم‌ آينده‌ را مخصوص‌ خودش‌ قرار داده‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ بشر، ولو ائمة‌ اطهار باشند، دست‌ خدا ديگه‌ بسته‌ نشه‌. اگر هر چه‌ از علوم‌ آخرين‌ هم‌، يعني‌ علوم‌ آينده‌ هم‌ در اختيار ائمة‌ بگذارند، ديگه‌ چيزي‌ در ارتباط‌ با مخلوق‌ براي‌ خدا باقي‌ نيست‌ و دست‌ خدا بسته‌ ميشه‌. يعني‌ اينها مي‌دونند كه‌ فلان‌ كار ميشه‌، خدا طبعا بخاطر احترام‌ اينها هم‌ كه‌ شده‌، از دخل‌ و تصرف‌ در مخلوق‌ خودش‌ باز مي‌مانه‌ و اين‌ عقيده‌ را يك‌ عده‌ از يهوديها داشتند كه‌ خداي‌ تعالي‌ واگذار كرده‌ به‌ طبيعت‌ تمام‌ آنچه‌ را كه‌ مربوط‌ به‌ آينده‌ است‌.

 خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ قالت‌ اليهود يد الله‌ مغلوله‌ غلت‌ ايديهم‌. دست‌ خدا بسته‌ است‌ يهود ميگن‌. دست‌ خودشون‌ بسته‌ باد. غلت‌ ايديهم‌. و قلت‌ يعلن‌ ايد الله‌ مبسوطتان‌. خدا لعنت‌ كنه‌ يهود را كه‌ هم‌ كرده‌. دست‌ خدا بازه‌. و علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد اگر يك‌ آيه‌ در قرآن‌ نبود، من‌ به‌ شما تا روز قيامت‌ خبر مي‌دادم‌ به‌ شما كه‌ چه‌ خواهد شد و آن‌ يمح‌ الله‌ ما يشاء و يثبت‌، يعني‌ خدا محوش‌ ميكنه‌، كمش‌ ميكنه‌، زيادش‌ ميكنه‌، فردا قراره‌ فلان‌ كار بشه‌. نه‌. ممكنه‌ خدا نگذاره‌ انجام‌ بشه‌، حضرت‌ عيسي‌ از كنار يك‌ عروسي‌ رد ميشد ديد كه‌ آنجا عروسيه‌. خوب‌ از نظر جريانات‌ علم‌ كليش‌ به‌ اصحابش‌ فرمود كه‌ فردا شب‌ اينجا عزاداري‌ خواهد بود و فردا شب‌ آمدند ديدند كه‌ عزاداري‌ نميشه‌ و همون‌ جشنه‌. حضرت‌ عيسي‌ وارد شدند كه‌ جريانش‌ را لااقل‌ خود من‌ براتون‌ مكرر گفتم‌. حضرت‌ عيسي‌ وارد شدند. ديدند كه‌ بعله‌ عروس‌ نشسته‌ خيلي‌ هم‌ راحت‌. تشكش‌ را عقب‌ زدند ديدند يك‌ افعي‌ زير تشكش‌ هست‌. حضرت‌ عيسي‌ به‌ اصحابش‌ فرمود كه‌ بنا بود اين‌ افعي‌ روي‌ قرار طبيعت‌، آن‌ علمي‌ كه‌ خدا در اختيار ما گذاشته‌، بنا بود اين‌ افعي‌ بره‌ اين‌ خانم‌ را زهر بزنه‌، طبعا وقتي‌ عروس‌ مرد، خواهي‌ نخواهي‌ اينجا عروسي‌ ديگه‌ نيست‌.

 فلاسفة‌ بشري‌ مطلقا با اين‌ حرفها مخالفند. ولي‌ قرآن‌ صراحت‌ داره‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. در آينده‌ خبرهايي‌ كه‌ مي‌خواد بشه‌ خاندان‌ عصمت‌ آيا اطلاع‌ دارند يا ندارند؟ اين‌ را شما بدانيد بطور قطع‌ از آينده‌ هر كس‌ ادعاي‌ اطلاع‌ بكنه‌ دروغ‌ ميگه‌. هر كس‌. مگر عرض‌ كردم‌ وعده‌ها، وعده‌هاي‌ الهي‌. آن‌ استثناست‌. و الا هر كس‌ بگه‌ من‌ ميدونم‌ فردا چي‌ ميشه‌ يا توي‌ پيشانيت‌ همچين‌ حرفي‌ نوشته‌ شده‌، يا كف‌ دستت‌ اين‌ خط‌ نشانگر اين‌ حرفهاست‌، اين‌ دروغگويه‌. به‌ همين‌ جهت‌ در روايت‌ داريم‌ المنجم‌ كذاب‌. منجم‌ دروغ‌ ميگه‌. اگر گفتند فردا صبح‌ فلان‌ ساعت‌ فلان‌ كس‌ مي‌آد در خانه‌ات‌ يا شيطان‌ بهش‌ خبر داده‌ يا دروغ‌ ميگه‌ يا اينكه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ يك‌ جرياني‌ است‌ كه‌ اين‌ حرفها را ميزنه‌. غيبگوئي‌ مطلقا در اسلام‌ نيست‌. اين‌ را شما بدونيد. پيشگوئي‌ها. يعني‌ پيشگوئي‌ غير از غيبگوئيه‌. گاهي‌ پشت‌ ديوار را من‌ ميگم‌ چه‌ خبره‌. اين‌ ممكنه‌. اين‌ روي‌ يك‌ علومي‌ ممكنه‌. اما پيشگوئي‌ مطلقا در اسلام‌ نيست‌. هر كس‌ پيشگوئي‌ كرد غير از وعده‌ باشه‌، غير از وعده‌هاي‌ الهي‌ باشه‌ اين‌ دروغه‌ و كذبه‌ و حرفي‌ هم‌ درش‌ نيست‌ كه‌ اين‌ شخص‌ تابع‌ شيطانه‌. هر كي‌ هم‌ مي‌خواد باشه‌. و خداي‌ تعالي‌، دقت‌ كنيد، خداي‌ تعالي‌ پيشگو را مفتضحش‌ ميكنه‌ اگر دوستش‌ داشته‌ باشه‌. يعني‌ مثل‌ حضرت‌ عيسي‌ بهش‌ ميگه‌ ما هم‌ آبروت‌ را برديم‌ اما ديگه‌ نگو. پيشگوئي‌ نكن‌.

 لذا ائمة‌ اطهار پيشگوئي‌ نمي‌كردند. حتي‌ خبر از ظهور كه‌ مي‌خوان‌ بدهند علائم‌ ظهور را ميخوان‌ بيان‌ كنن‌، ميگن‌ احتماليه‌. علائم‌ احتمالي‌. علائم‌ قطعي‌ اصلا لوازمه‌، جزء لوازم‌ ظهوره‌ و خود ظهور جزء وعده‌هاي‌ الهي‌ كه‌ ان‌ الله‌ لا يخلف‌ الميعاد. دقت‌ كرديد و اينطور نيست‌ كه‌، خود ظهورها. لذا ميگه‌ اگر كي‌ روز از عمر دنيا باقي‌ بمانه‌ چون‌ خدا وعده‌ كرده‌ حتما اين‌ كار انجام‌ خواهد شد. در اين‌ بينها، شبهاي‌ دوشنبه‌، شبهاي‌ جمعه‌، در شبهاي‌ قدر، در يك‌ شبهاي‌ متبركي‌ از آينده‌اي‌ كه‌ باز دير شده‌ و خداي‌ تعالي‌ تصميم‌ جدي‌ گرفته‌ كه‌ انجام‌ بده‌، اينها از آن‌ علم‌ غيبها، از آن‌ آينده‌ها، به‌ ائمه‌ها اطهار و به‌ امام‌ هر زماني‌ خبر ميده‌. و اسم‌ اين‌ خبر دادن‌ را حديث‌ ميگند يعني‌ خبر جديد. و كسي‌ كه‌ خبر را ميده‌، محدثه‌. يعني‌ كسي‌ كه‌ خبر جديد را بيان‌ كرد. كسي‌ كه‌ خبر را دريافت‌ ميكنه‌، محدث‌. شما الان‌ اينجا نشستيد يك‌ مشت‌ اخبار جديدي‌ امروز توي‌ روزنامه‌ نوشته‌ بودند، شما اطلاع‌ نداشتيد. براي‌ شما آوردند. يك‌ اخبار تازه‌، خبر تازه‌. خبر تازه‌ چيه‌؟ مثلا كي‌ چي‌ شد. فلان‌ مملكت‌ كودتا شد، فلانجا چي‌ شد. يك‌ خبرهاي‌ اينطوريه‌. ايني‌ كه‌ خبر را براي‌ شما آورده‌ محدثه‌ يعني‌ حديث‌ را نقل‌ ميكنه‌. حديث‌ هم‌ به‌ معناي‌ خبر تازه‌ است‌. شما كه‌ دريافت‌ مي‌كنيد محدَثيد. حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها، حالا اينها را براي‌ اين‌ جهت‌ گفتم‌، و ائمة‌ اطهار اينها محدث‌ و محدثه‌ هستند. اخبار را كي‌ براي‌ اينها مي‌فرسته‌؟ محدِث‌ كيه‌؟ خدا. خدا يك‌ اراده‌هايي‌ كرده‌. تا امروز شما سعادتمند بوديد، در اثر گناهتون‌ مي‌خواهيد شقاوتمند بشيد. هيچكس‌ هم‌ نميدونه‌، حتي‌ امام‌ هم‌ نمي‌دونه‌. اينجا خبر باصطلاح‌ در علم‌ الهي‌ مي‌گذره‌، خبرش‌ را به‌ امام‌ زمان‌ در شب‌ قدر مي‌دهند، در شب‌ دوشنبه‌ مي‌دهند، در شب‌ جمعه‌ مي‌دهند و اين‌ معناي‌ محدث‌ بودنه‌. بايد بدونيد هر هفته‌ اخبار جديد من‌ و شما كه‌ خودمون‌ هم‌ اطلاع‌ نداريم‌، چه‌ طرف‌ سعادت‌ بريم‌ چه‌ طرف‌ شقاوت‌ برويم‌ اين‌ خبرش‌ را به‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌دهند. مثلا ميگويند اين‌ شخص‌ بخاطر يك‌ مشت‌ گناهي‌ كه‌ اين‌ هفته‌ كرده‌ اين‌ بدبخته‌. شما اسمش‌ را توي‌ اشقيا بنويس‌. امام‌ زمان‌ هم‌ محزون‌ ميشه‌. قلب‌ مقدسش‌ هم‌ محزون‌ ميشه‌. باز يك‌ مشت‌ كارهاي‌ خوبي‌ كرديد انشاء الله‌. يك‌ ترقياتي‌ كرديد، يك‌ كمالاتي‌ را پيموديد. خبرش‌ را خدمت‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌آورند كه‌ اين‌ شخص‌ چون‌ كارهاي‌ اينطوري‌ خوبي‌ كرده‌، تا حالا ما نامش‌ را توي‌ اشقياء نوشته‌ بوديم‌، حالا جزء سعادتمندانه‌. سعيد و شقي‌ هم‌ معناش‌ يعني‌ خوشبخت‌ و بدبخت‌، همچين‌ معناي‌ فوق‌ العاده‌ عربي‌ نداره‌ كه‌ شما خيال‌ كنيد يك‌ معناي‌ فوق‌ العاده‌اي‌ است‌. از حالا اين‌ حالا بايد بدبخت‌ باشه‌. كارهاش‌ گير ميكنه‌، طلبكارها مي‌ريزند سرش‌ پدرش‌ را در مي‌آورند، زندانش‌ مي‌اندازند، پدرش‌ را در مي‌آورند و امثال‌ اينها. و از حالا به‌ بعد اين‌ آقا ديگه‌ نه‌ خوشبخته‌. چون‌ چند قلم‌ كارهاي‌ خوب‌ كرده‌. اين‌ را اول‌ خبرش‌ را به‌ امام‌ هر زماني‌ در هر زماني‌ مي‌دهند.

 شما مي‌توانيد از يك‌ راه‌ وارد بشيد و اين‌ سعادت‌ و شقاوت‌ را جبران‌ كنيد. يعني‌ در هر روز به‌ امام‌ زمان‌، ساعت‌ آخر روز، ساعت‌ آخر روز بالاخص‌ ساعت‌ امام‌ زمانه‌ و روز جمعه‌ هم‌ روزش‌ متعلق‌ به‌ امام‌ زمان‌، هم‌ ساعتش‌. متوسل‌ بشيد آقا ما بالاخره‌ كارهاي‌ بدي‌ كرديم‌، اگر اسم‌ ما را در اشقياء نوشتند، اين‌ را يك‌ كاريش‌ بكنيد. چون‌ شما دعا كنيد مستجاب‌ ميشه‌. ولذار هر روز متوسل‌ شدن‌ به‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ از لوازم‌ زندگي‌ ماست‌. يعني‌ يك‌ وقت‌ ممكنه‌ خبر رسيده‌ باشه‌ امام‌ زمان‌ هم‌ تا بندة‌ خداست‌. تا گفت‌ بسيار خوب‌ ديگه‌ ثابته‌. كوشش‌ بكنيم‌ كه‌ متوسل‌ باشيم‌ تا امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ شفيع‌ ما باشه‌.

 حضرت‌ زهرا هم‌ جزء محدثه‌ها هست‌. با يك‌ امتياز. من‌ اين‌ امتياز را عرض‌ مي‌كنم‌ تا معرفتمون‌ امشب‌ نسبت‌ به‌ مقام‌ مقدس‌ مادرمون‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها زياد بشه‌. گاهي‌ اين‌ اخبار دست‌ اول‌ به‌ امام‌ هر زمان‌ ميرسه‌. براي‌ اينكه‌ نظم‌ كارها را بدانه‌. خوب‌ امام‌ زمانه‌ ديگه‌. در زمان‌ پيغمبر، اول‌ به‌ پيغمبر مي‌رسيد. در زمان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اول‌ بن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، تا زمان‌ ما الان‌ هر خبر تازه‌اي‌ دربارة‌ همة‌ الان‌ امام‌ زمان‌ بنا بشه‌ فردا ظهور كنه‌، اول‌ خبرش‌ به‌ خودش‌ داده‌ ميشه‌. دقت‌ كرديد؟ و تمام‌ كائنات‌ اخبار دست‌ اول‌ ميرسه‌ خدمت‌ ايشان‌. حتي‌ به‌ ملائكه‌ هم‌ ما نداريم‌ كه‌ گفته‌ بشه‌. يعني‌ ملائكه‌ اطلاع‌ قبل‌ از اينكه‌ امام‌ زمان‌ مطلع‌ بشه‌. نه‌. خدا و امام‌ زمان‌. در زمان‌ پيغمبر خبر اول‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌رسيد. بايد هم‌ اينطور باشه‌. بعد به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. از ناحية‌ پيغمبر هم‌ مي‌رسيد. يعني‌ خبر مي‌آمد مي‌رسيد به‌ پيغمبر اكرم‌، پيغمبر اكرم‌ هم‌ براي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بيان‌ مي‌كرد. البته‌ عرض‌ كردم‌ها در امور تكويني‌ و اطلاع‌ از ماسوي‌ الله‌ اينها علم‌ داشتند. اين‌ خبرها تازه‌، اين‌ خبرهاي‌ جديد، اراده‌هاي‌ الهي‌ اول‌ به‌ پيغمبر بعد به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. شايد زمان‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ هم‌ اگر تشريف‌ داشتند، بعد به‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌.

 اما در اين‌ بين‌ گاهگاهي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌ديدي‌ قبل‌ از اينكه‌ پيغمبر يك‌ خبر تازه‌اي‌ برايش‌ نقل‌ كنند از همون‌ علم‌ خبري‌ باشه‌ اول‌ ميرسه‌ به‌ پيغمبر بعد به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بلافاصله‌ ميرسه‌، فاطمة‌ زهرا يك‌ اطلاعاتي‌ داره‌. خدا بهش‌ وحي‌ كرده‌. حالا در اينجا من‌ نمي‌دونم‌ يعني‌ اين‌ را ترديد دارم‌ كه‌ قبل‌ از پيغمبر يا فقط‌ قبل‌ از علي‌ بن‌ ابيطالب‌. قبل‌ از علي‌ بن‌ ابيطالب‌. خيلي‌ مهمه‌، خيلي‌ امتيازه‌. يعني‌ فضيلتي‌ بالاتر از اين‌ فضيلت‌ براي‌ فاطمة‌ زهرا اين‌ معرفت‌ هم‌ معرفت‌ خاص‌ الخاصه‌. معرفت‌ همه‌ نيست‌. يعني‌ همه‌ كس‌ نمي‌تونند درك‌ كنند. چون‌ يك‌ بحث‌ علمي‌ است‌ كه‌ فلاسفه‌ تويش‌ مانده‌اند. معرفت‌ خاص‌ الخاصه‌ كه‌ اول‌ به‌ فاطمة‌ زهرا بعد به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. علي‌ وارد ميشه‌ مي‌بينه‌ حضرت‌ زهرا داره‌ از اخباري‌ ميگه‌ كه‌ هنوز پيغمبر به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نگفته‌. اخبار عالم‌ تكوين‌، مثلا فرض‌ كنيد بهشت‌ براي‌ فلان‌ جمعيتي‌ كه‌ در فلان‌ كرة‌ از آسمان‌ هست‌، الان‌ آماده‌ شده‌، در كجا بايد ظهور بشه‌، يك‌ چيزهاي‌ تازه‌ عرض‌ كردم‌، يك‌ اخبار جديد تازه‌ را اينها را حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها مي‌دونه‌. نميدونم‌ خوب‌ متوجه‌ شديد يا نه‌؟ يا بيشتر احتياج‌ به‌ توضيحه‌. اين‌ اخبار علي‌ بن‌ ابيطالب‌ وارد ميشه‌ توي‌ خونه‌ مي‌بينه‌ حضرت‌ زهرا داره‌ اين‌ خبرها را براش‌ ميگه‌. بيا علي‌ يك‌ خبرهاي‌ تازه‌اي‌ از جانب‌ خدا رسيده‌ كه‌ اطلاع‌ نداري‌. بيا من‌ برات‌ بگم‌. اينها مربوط‌ به‌ علمي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ همين‌ الان‌ جلوي‌ پاي‌ تو به‌ من‌ وحي‌ كرده‌. كه‌ علي‌ تعجب‌ ميكنه‌. آخه‌ بناست‌ اول‌ به‌ پيغمبر باشه‌ بعد به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. عقب‌ عقب‌ ميره‌ توي‌ مسجد. پيغمبر سري‌ تكان‌ ميده‌. مي‌فرمايد كه‌ فاطمة‌ مني‌ و انا منه‌. يعني‌ فاطمه‌ جاي‌ من‌ نشسته‌، شايد همزمان‌ با اطلاعاتي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ از خدا دريافت‌ ميكنه‌، در همان‌ زمان‌ با فاطمة‌ زهرا خدا در ارتباطه‌. يعني‌ با يك‌ وحي‌. فاطمه‌ از ماست‌ منهم‌ از فاطمه‌ام‌. اين‌ فضيلت‌ كه‌ امشب‌ من‌ توضيح‌ دادم‌، بالاترين‌ فضائل‌ فاطمة‌ زهراست‌ كه‌ انشاء الله‌ اميدورايم‌ شرح‌ صدري‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ همه‌اتون‌ عنايت‌ كنه‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا را اينطور بشناسيد و اين‌ روايتي‌ هم‌ كه‌ نقل‌ كردند كه‌ لولاك‌ لما خلقت‌ افلاك‌. چون‌ اينها مربوط‌ به‌ اينكه‌ طفيلي‌ پيغمبر خلق‌ شده‌ باشه‌، طفيل‌ فاطمة‌ زهرا يا طفيل‌ علي‌ بن‌ ايطالب‌، اينها نيست‌ معناش‌. گاهي‌ ميشه‌ يك‌ مطلبي‌ برداشت‌ طفيليه‌. اگر پيغمبر نبود خلق‌ افلاك‌ بي‌ فايده‌ بود. خدا براي‌ يك‌ مشت‌ حيوانات‌، جمادات‌، نباتات‌، براي‌ اينها كه‌ نمي‌آد عالم‌ را خلق‌ كنه‌. براي‌ شناخت‌ خودشه‌، براي‌ اينكه‌ خليفة‌ الله‌ خلق‌ كنه‌، اينها هم‌ همه‌، همة‌ افلاك‌ فداي‌ سر بشر، فداي‌ سر انسانها تا انسانها بندگي‌ خدا را بكنند و خليفة‌ الله‌ بشوند. بشر خليفة‌ الله‌ نميشه‌ و اين‌ افلاك‌ خلقتش‌ بيفايده‌ است‌ اگر وجود پيغمبر نباشه‌. يعني‌ يك‌ راهبر، يك‌ راهنما، همة‌ موجودات‌ لازم‌ دارند كه‌ او از خدا بگيره‌ و به‌ خلق‌ بده‌ و اگر پيغمبر تنها بود و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نبود، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نبود، خوب‌ ارتد النبي‌. بعد از پيغمبر قطع‌ ميشد همه‌ چيز. يك‌ نفر بي‌ هواتر از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ شما پيدا كنيد كه‌ يك‌ چنين‌ شجاعتي‌، بندگي‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ زنش‌ را، فاطمة‌ زهرا را جلوي‌ چشمش‌ كتك‌ بزنند، تمام‌ وجودش‌ هم‌ قدرت‌ باشه‌، طبق‌ دستور الهي‌ دست‌ از پا خطا نكنه‌. خيلي‌ بندگي‌ مي‌خواد. در قلبش‌ هم‌ تكان‌ نخوره‌، اينكه‌ در روايت‌ ارتد الناس‌ بعد النبي‌ الا الثلاث‌ كه‌ فلاني‌ چطور؟ حضرت‌ مي‌فرمايد، امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد در قلبش‌ يك‌ تكاني‌ خورد. چون‌ خيلي‌ طوفان‌ شديد بود. تنها كسي‌ كه‌ هيچ‌ تكان‌ نخورد و بندگي‌ خدا را مي‌كرد و معرفت‌ فاطمة‌ زهرا را هم‌ داشت‌ در آن‌ حد عالي‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌. و لولا انت‌ يا علي‌ لم‌ يعرفون‌ المؤمنون‌ بعدي‌. اگر علي‌ نبود اصلا اسلامي‌ باقي‌ نبود. آمدن‌ پيغمبر بيفايده‌ بود و وجودش‌ هم‌ بيفايده‌ بود در كرة‌ زمين‌.

 و لذا لولا علي‌ لما خلقت‌، يعني‌ در كرة‌ زمين‌ تو را خلقت‌ نمي‌كرديم‌. نمي‌آورديمت‌ در كرة‌ زمينه‌. اين‌ خلقت‌ هم‌ منظور خلقت‌ بدني‌ در اين‌ كره‌ است‌. چون‌ دربارة‌ حضرت‌ وليعصر هم‌ داريم‌ كه‌ خلقته‌ لنا عصمة‌ و ملاذا. تو خدا خلق‌ كردي‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را براي‌ ما كه‌ پناهگاه‌ ما و ملاذ ما و نگهدارندة‌ ما باشه‌. البته‌ منظور در كرة‌ زمينه‌. و الا خلقت‌ اوليه‌ منظور نيست‌. ماها آنقدر ارزش‌ نداريم‌ كه‌ براي‌ امام‌ زمان‌ را در عرش‌، در آن‌ اول‌ خلقت‌ بياد براي‌ ما خلقتش‌ كنه‌. نه‌ توي‌ اين‌ كرة‌ زمين‌ نگهش‌ داشته‌، اين‌ بدنش‌ را خلق‌ كرده‌ براي‌ اينكه‌ ملاذ و پناهگاه‌ ما باشه‌. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ را كه‌ خلق‌ كرده‌ مي‌فرمايد كه‌ و لولا علي‌ لما خلقتك‌. اگر علي‌ نبود من‌ تو را خلق‌ نمي‌كردم‌. يعني‌ توي‌ كرة‌ زمين‌ آمدني‌ نداشتي‌. مي‌آمدي‌ يك‌ مشتي‌ زحمت‌ مي‌كشيدي‌، بيست‌ و سه‌ سال‌ زحمت‌ مي‌كشيدي‌ بعد هم‌ از بين‌ مي‌رفت‌. بعد هم‌ ابوبكر و عمر مي‌آمدند و اين‌ راهي‌ كه‌ اينها درست‌ كردند مي‌رسيد به‌ يزيد به‌ معاويه‌ و وليد بن‌ زيد و چيزي‌ از دين‌ باقي‌ نمي‌ماند. و لولا فاطمه‌، ببينيد اگر فاطمه‌ نبود، لما خلقتكم‌. شما دو تا وجودتون‌ بيفايده‌ بود. يعني‌ علي‌ و پيغمبر بيفايده‌ بودند. به‌ جهت‌ اينكه‌ همين‌ روز بيعت‌ به‌ فرمايش‌ شما، روز بيعت‌ كلك‌ كنده‌ بود. علي‌ را مي‌بردند، ازش‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود بيعت‌ مي‌گرفتند و هيچ‌ فايده‌اي‌ نداشت‌. من‌ امشب‌ از جملة‌ ايشان‌، من‌ نديده‌ بودم‌ اين‌ قضيه‌ را از مرحوم‌ درچه‌اي‌ نقل‌ كردند. ولي‌ در كتاب‌ شبهاي‌ مكه‌ من‌ اين‌ را خوب‌ استدلال‌ كردم‌ كه‌ مخفي‌ بودن‌ قبر فاطمة‌ زهرا به‌ خدا قسم‌ بالاترين‌ دليل‌ بر بطلان‌ خلافت‌ اينهاست‌. بالاترينه‌ها. شايد حالا ايشان‌ فرصت‌ نبود كه‌ توضيح‌ بدهد. ببينيد سؤال‌. دو دو تا به‌ قول‌ يكي‌ چهارتا. فاطمة‌ زهرا از دو حال‌ خارج‌ نيست‌. يا خلفا، شخصيتها، مهاجر و انصار، اصحاب‌ رسول‌ الله‌، يا آنقدر بي‌ اعتنا به‌ فاطمة‌ زهرا بودند كه‌ حاضر نشدند براي‌ تشييع‌ جنازه‌اش‌. رفتند دنبال‌ كارشون‌ و علي‌ تنها ماند و خودش‌ برد جنازه‌ را دفن‌ كرد و علي‌ هم‌ به‌ كسي‌ حتي‌ نپرسيدند كه‌ قبر فاطمة‌ زهرا كجاست‌ و به‌ دست‌ فراموشي‌ سپرده‌ شده‌. اگر اين‌ باشه‌ بر خلاف‌ صريح‌ قرآنه‌. همه‌اشون‌ بر باطلند. يعني‌ يك‌ نفر غير از علي‌ باقي‌ نمي‌مانه‌ كه‌ دختر، تنها دختر پيغمبر از دنيا بره‌ و آنهمه‌ سفارشاتي‌ كه‌ پيغمبر كرده‌ اجرا الا مودة‌ في‌ القربي‌ و قدر مسلم‌ فاطمة‌ زهراست‌. حالا ايشون‌ از دار دنيا رفته‌. خيلي‌ خوب‌. خيلي‌ هم‌ مدتي‌ نگذشته‌ كه‌ بگيم‌ فراموش‌ كردند. نود و پنج‌ روز گذشته‌ نهايتا. شما اگر محبت‌ داريد مي‌خواهيد به‌ اين‌ دستور قرآن‌ عمل‌ بكنيد، اقل‌ كاري‌ كه‌ مي‌تونيد بكنيد بيائيد جنازة‌ فاطمه‌ را روي‌ دست‌ بلند كنيد ببريد دفنش‌ بكنيد، جاي‌ حساس‌، اين‌ اظهار محبتي‌ كه‌ مي‌تونيد بكنيد همينهاست‌. پس‌ معلومه‌ كه‌ اينها محبت‌ نداشتند و كسي‌ كه‌ عمل‌ به‌ دستور قرآن‌ نكنه‌ در اين‌ موقع‌ حساس‌، به‌ درد خلافت‌ نميخوره‌. و اگر نه‌ آنطوريه‌ كه‌ شيعه‌ ميگه‌. آنطوريه‌ كه‌ شيعه‌ ميگه‌ كه‌ گفته‌ است‌ مثل‌ امشبي‌ ديگه‌ حالا يا امشب‌ باشه‌ يا فردا شب‌ باشه‌ يا شب‌ قبل‌ باشه‌، حالا كار نداريم‌. خوب‌ دارد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ وصيت‌ فاطمه‌ عمل‌ ميكنه‌. شيعه‌ چي‌ ميگه‌؟ ميگه‌ كه‌ فاطمه‌ خودش‌ وصيت‌ كرد. چرا وصيت‌ كرد؟ بشينيم‌ اين‌ را تحليلش‌ كنيم‌. چرا اين‌ را وصيت‌ كرد؟

 من‌ با يك‌ سني‌ صحبت‌ كردم‌. به‌ من‌ گفت‌ كه‌ ايشان‌ خانم‌ احساساتي‌ بود و ناراحت‌ بود از اينها. دوست‌ داشت‌ كه‌ شوهرش‌ خليفه‌ بشه‌. با همين‌ تعبيرات‌. و لذا اينجور وصيت‌ كرد. و حال‌ اينكه‌ آية‌ تطهير به‌ ما ميگه‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا قدر مسلم‌ از كساني‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ او را تطهيرش‌ كرده‌. اگر يك‌ زني‌ باشه‌ كه‌ خداي‌ نكرده‌ ايشان‌ اسلام‌ را در نظر نگيره‌، خليفة‌ مسلمين‌ را در نظر نگيره‌، اينهمه‌ دردسرها را در نظر نگيره‌ و روي‌ احساسات‌ بگه‌ كه‌ هيچ‌ كس‌ پاي‌ جنازة‌ من‌ نياد، اگر يك‌ همچين‌ زني‌ باشه‌، خدا ميگه‌ و يطهركم‌ تطهيرا؟ او را از اين‌ احساسات‌ ناپاك‌ تطهيرش‌ نميكنه‌؟ فاطمة‌ زهرايي‌ كه‌ همه‌اتون‌ ميگيد پيغمبر اكرم‌ فرمود فاطمة‌ بضعة‌ مني‌. خود پيغمبر زير سؤال‌ ميره‌، كه‌ اگر پيغمبر اكرم‌ اگر پيغمبر اكرم‌ يك‌ چنين‌ وضعي‌ را احساس‌ ميكرد در خصوص‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها كه‌ كسي‌ كه‌ او را اذيت‌ كنه‌، بايد اذيتش‌ كرد. كسي‌ كه‌ او را اذيت‌ كرده‌ مرا اذيت‌ كرده‌. پس‌ اين‌ كاري‌ را كه‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها كرده‌، اين‌ روي‌ احساسات‌ نبوده‌، روي‌ عصمت‌ بوده‌. و آنقدر اينها مورد تنفر بودند كه‌ فاطمه‌ حاضر نبوده‌ اينها پاي‌ جنازه‌اش‌ بيان‌ و گفته‌ كه‌ شب‌ من‌ را دفن‌ بكنيد، شب‌ مرا به‌ خاك‌ بسپاريد. و از همين‌ جهته‌ كه‌ الان‌ قبرش‌ مجهوله‌. و الا خواص‌ قبر فاطمة‌ زهرا را مي‌دونند كجاست‌. خدا نمي‌خواد كه‌ براي‌ همه‌ معلوم‌ باشه‌. امام‌ صادق‌ گاهي‌ پا ميشد مي‌رفت‌ سر قبر فاطمة‌ زهرا. ائمة‌ اطهار مي‌دونستند. ولي‌ براي‌ اينكه‌ اين‌ خودش‌ يك‌ حجتي‌ است‌ كه‌ بايد باقي‌ باشه‌. المخفية‌ قبرها. قبر امير المؤمنين‌ هم‌ تا زمان‌ هارون‌ الرشيد مخفي‌ بود. در زمان‌ هارون‌ الرشيد ظاهر شد و ائمة‌ اطهار هم‌ ظاهرش‌ كردند. به‌ جهت‌ اينكه‌ دليلي‌ نداشت‌ كه‌ قبر ايشون‌ مخفي‌ بمونه‌. تا وقتي‌ كه‌ خوارج‌ بودند، قبر حضرت‌ هم‌ مخفي‌ بود دليل‌ بود. ولي‌ بعدش‌ ديگه‌ دليلي‌ نداشت‌.

 بهرحال‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها اينها فضائلي‌ است‌ كه‌ ما بايد درباره‌اش‌ معتقد باشيم‌. فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها همدوش‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، گاهي‌ هم‌ يك‌ دلايلي‌ داريم‌ كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ جلوتر. يك‌ خورده‌ جلوتر. محدثه‌ است‌. علي‌ كه‌ قلب‌ عالم‌ امكانه‌. شايد مثل‌ امشبي‌ بوده‌. چراغها را خاموش‌ كنيد. خيلي‌ وقت‌ گذشت‌. من‌ زياد وقت‌ عزاداريتون‌ را نگيرم‌. امشب‌ حالا من‌ حاج‌ آقاي‌ حسيني‌ را مي‌شناسم‌. اهل‌ اين‌ نحوه‌ اظهارات‌ نيستند. كه‌ امشب‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قطعا توي‌ اين‌ مجلس‌ هستند. حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا هستند. طبعا وقتي‌ كه‌ در مكاشفه‌اي‌ به‌ ايشان‌ اين‌ مطلب‌ را بگند، صاحب‌ عزائي‌ كه‌ در بدن‌ ظاهري‌ خداي‌ تعالي‌ قرارش‌ داده‌ كه‌ با ما باشد او نيست‌؟ او هم‌ هست‌. لااقل‌ براي‌ تسليت‌ گفتن‌ به‌ جد بزرگوارش‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ حتما تشريف‌ دارند. خيلي‌ با ادب‌ باشيد توي‌ اين‌ مجلس‌. اميدواريم‌ چشمهاي‌ باز، دلهاي‌ روشن‌، قلوب‌ آگاه‌، جمال‌ مقدسش‌ را زيارت‌ كنيم‌. آقاجان‌ اول‌ تسليت‌ به‌ شما عرض‌ مي‌كنيم‌. يا صاحب‌ الزمان‌. يكي‌ از بزرگان‌ مي‌گفت‌ كه‌ حضرت‌ وليعصر خودشون‌ كنار آن‌ در بودند. بعله‌ اينطوره‌. اگر چه‌ از نظر ظاهر و بدن‌ ظاهري‌ هنوز متولد نشده‌ اما روح‌ مقدسش‌ احاطة‌ بر همه‌ جا داره‌. هر دوازده‌ امام‌ بودند. آن‌ وضع‌ را مي‌ديدند. آن‌ حالت‌ را مشاهده‌ مي‌كردند. شما آقاجان‌ يا بقية‌ الله‌ آيا مي‌ديديد همينطوره‌ كه‌ براي‌ ما نقل‌ كرده‌اند؟ اگر اينطوري‌ نيست‌ زبان‌ ما را به‌ زبان‌ ما نياريد تا اين‌ روضه‌ها را نخوانيم‌. ما زبانمون‌ را امشب‌ در اختيار شما مي‌گذاريم‌.

 نقل‌ مي‌كنند كه‌ وسائل‌ آتش‌زا آوردند. گذاشتند پشت‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا. ميگه‌ من‌ صداي‌ نفس‌ فاطمة‌ زهرا را مي‌شنيدم‌. متوجه‌ بودم‌ كه‌ آن‌ بي‌بي‌ كاملا پشت‌ در ايستاده‌. در كه‌ نيم‌ سوخته‌ شد با توجه‌ به‌ اينكه‌ در وقتي‌ از جا كنده‌ بشود و آنطرف‌ هم‌ ديوار است‌. در به‌ پهلوي‌ فاطمة‌ زهرا مي‌خورد. اين‌ مانع‌ سر راهمون‌ را بايد برداريم‌. آقاجان‌ يا بقية‌ الله‌ آيا صحيح‌ است‌. من‌ يك‌ جمله‌اي‌ به‌ نظرم‌ آمده‌. نمي‌دونم‌ عرض‌ كنم‌ يا بقية‌ الله‌ اينها قصد كشتن‌ فاطمة‌ زهرا را داشتند. وقتي‌ هم‌ كه‌ روي‌ زمين‌ افتاد، آنها فكر كردند فاطمه‌ از دار دنيا رفته‌. لذا وقتي‌ آمد توي‌ مسجد ديدند زنده‌ است‌. جمعي‌ ريختند به‌ سر فاطمة‌ زهرا. همه‌ او را مي‌زدند. قنفذ ميزد، چهل‌ نفر يا پنجاه‌ نفر همه‌ فاطمة‌ زهرا را كتك‌ زدند. همانطوري‌ كه‌ در نظر داشتند، فاطمه‌ را كشتند، شهيدش‌ كردند. اما فاطمة‌ زهرا در همين‌ مدت‌ نود و پنج‌ روز كار خودش‌ را كرد. ضربة‌ مهلك‌ را به‌ آنها زد. با آن‌ خطبة‌ غرايش‌. با آن‌ رو گرداندنش‌ از آنها و با آن‌ وصيتي‌ كه‌ امشب‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عمل‌ كرد. يا علي‌ غسلني‌ بالليل‌، علي‌ مرا شب‌ غسل‌ بده‌، كفني‌ بالليل‌، شب‌ مرا كفن‌ كن‌. دفني‌ بالليل‌، شب‌ مرا دفن‌ كن‌ و لا تعلم‌ احدا. احدي‌ را خبر نكن‌. من‌ از همه‌ بيزارم‌. و قرأ ولدي‌ السلام‌ الي‌ يوم‌ القيامه‌. فرزندان‌ زهرا امشب‌ مادرتون‌ به‌ شما سلام‌ گفته‌. شما راحت‌ شب‌ شهادت‌ آن‌ بي‌بي‌ اينجا نشسته‌ايد. همه‌ بزنيد به‌ سر و سينه‌ صداي‌ بلند از شما سادات‌ كه‌ يا فاطمه‌، يا فاطمه‌، يا فاطمه‌ يا فاطمه‌، اي‌ پهلو شكسته‌، يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ سلام‌ ما سلام‌ ما به‌ صورت‌ كبود تو سلام‌ ما سلام‌ ما به‌ صورت‌ كبود تو سلام‌ ما سلام‌ ما به‌ صورت‌ كبود تو. سلام‌ ما سلام‌ ما به‌ صورت‌ كبود تو. دقت‌ كن‌ امشب‌ شب‌ شهادت‌ مادرتونه‌. اين‌ تشريفات‌ را بگذاريد به‌ كنار بزنيد به‌ سر و صورتتون‌. واي‌ من‌ و واي‌ من‌ و واي‌ من‌، ميخ‌ در و سينة‌ زهرا من‌  واي‌ من‌ و واي‌ من‌ و واي‌ من‌، ميخ‌ در و سينة‌ زهرا من‌  واي‌ من‌ و واي‌ من‌ و واي‌ من‌، ميخ‌ در و سينة‌ زهرا من‌  واي‌ من‌ و واي‌ من‌ و واي‌ من‌، ميخ‌ در و سينة‌ زهرا من‌

 

۲ جمادی الثانی ۱۴۱۳ – موجودات‌ آسماني‌ اخلاق‌ خواهران ۳۶

 موجودات‌ آسماني‌ اخلاق‌ خ‌ 36

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ دليل‌ بر اين‌ كه‌ قرآن‌ از جانب‌ شخص‌ بشري‌ معمولي‌ حتي‌ بشري‌ دانشمند هم‌ نيامده‌، اين‌ است‌ كه‌ در زمان‌ ما بااين‌ فرستادنهاي‌ بشر امواج‌ زمين‌ را به‌ آسمانها و سفينه‌هاي‌ فضانورد و حتي‌ تا ماه‌ هم‌ كه‌ شنيديد رفته‌اند به‌ اين‌ مسئله‌ هنوز كاملا نرسيده‌اند كه‌ در اين‌ كرات‌ بالا در اين‌ آسمانها آيا موجودات‌ زنده‌اي‌ هم‌ هست‌ يا نيست‌؟ ولي‌ كم‌ كم‌ دارند يك‌ چيزهايي‌ كشف‌ مي‌كنند. از نظر عقل‌ بايد يك‌ چيزهايي‌ حتما وجود داشته‌ باشه‌. اينهمه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ ستاره‌ها نميشه‌ بدون‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود يك‌ راه‌ بدون‌ جان‌ باشند. حتما كرات‌ كه‌ سه‌ بخش‌ يا چهار بخش‌ از نظر عقل‌ تقسيم‌ ميشه‌. يك‌ دسته‌ از كرات‌ هستند كه‌ اينها… در آسمانها ستاره‌هايي‌ كه‌ هست‌ شايد از تعداد بينهايت‌ هم‌ خارج‌ باشه‌. يعني‌ اگر شما بخواهيد بشماريد از شمارش‌ خارجه‌. اينها به‌ چهار بخش‌ تقسيم‌ مي‌شوند. يك‌ دسته‌اشون‌ هنوز شرايط‌ حيات‌ رويش‌ بوجود نيامده‌. مثل‌ كرة‌ ماه‌ كه‌ شرايط‌ حيات‌ روش‌ بوجود نيامده‌. يعني‌ آبي‌، هوايي‌، هيچي‌ نيست‌. يك‌ دسته‌ از اين‌ كرات‌ هستند كه‌ تازه‌ شرايط‌ حيات‌ رويشون‌ بوجود آمده‌. يعني‌ اگر به‌ دو بخش‌ تقسيم‌ بكنيم‌ زندگي‌ موجودات‌ زنده‌ را در آن‌ كرات‌ در نيمة‌ اول‌ هنوز هستند. يك‌ دسته‌اشون‌ در نيمة‌ دوم‌ هستند. اين‌ سه‌ دسته‌. يك‌ دسته‌اشون‌ باز شرايط‌ حيات‌ از رويش‌ برچيده‌ شده‌. مثل‌ ستاره‌هاي‌ دنباله‌دار كه‌ در فضا زيادند يا هنوز دنباله‌دار نشدند. چون‌ ستاره‌هاي‌ دنباله‌دار در اثر خورد شدن‌ آن‌ ستاره‌ و تكه‌هايي‌ كه‌ اطرافش‌ هست‌، اينها جذب‌ او ميشوند و عقب‌ سرش‌ راه‌ مي‌افتند و اينجوري‌ بنظر ميرسه‌ كه‌ اين‌ دنباله‌اي‌ داره‌.

 دستة‌ اول‌ و چهارم‌، اينها خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ آنقدر بحثي‌ ندارند درباره‌اشون‌ بحث‌ كنيم‌. يك‌ وقتي‌ هم‌ در آينده‌ كرة‌ زمين‌ ما هم‌ همانطوري‌ ميشه‌. يعني‌ شرايط‌ حيات‌ درش‌ تمام‌ ميشه‌. شرايط‌ حيات‌ در كرة‌ زمين‌ حالا، مثل‌ كرة‌ زمين‌، حالا چه‌ بخش‌ اولش‌ باشه‌ چه‌ در بخش‌ دومش‌. در بخش‌ دوم‌ كرة‌ زمين‌ اينجا عين‌ دنيا امام‌ زمانشون‌ ظهور كرده‌ و همين‌ دوازده‌ امام‌، همين‌ چهارده‌ معصوم‌ در تمام‌ اين‌ كرات‌ كه‌ حياتي‌ درش‌ بوده‌، حياتي‌ الان‌ هست‌، اين‌ را شما بدونيد. حالا به‌ شكلهاي‌ مختلف‌. شكل‌ ظاهري‌، گفتيم‌ بهتون‌، بدن‌ مثل‌ لباسه‌. هيچوقت‌ لباس‌ را كسي‌ در محلي‌ مطرح‌ نميكنه‌. كه‌ مثلا اگر كسي‌ با لباس‌ سياه‌ توي‌ يك‌ مجلسي‌ آمد بگيم‌ كه‌ فلاني‌ در فلان‌ مجلس‌ بوده‌ اگر سفيد بود، بگيم‌ نبوده‌. اينجوري‌ نيست‌. بدن‌ مثل‌ لباسه‌. عينا لباس‌. كه‌ اگر مثلا امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ بدن‌ مناسبتري‌ مثلا بدن‌ كوچكه‌، حالا مردم‌ كرة‌ فرض‌ كنيد، يكي‌ از اين‌ كرات‌ بالا، اينها بدنهايشون‌ كوچيك‌ بود. خوب‌ بايد به‌ همين‌ قد و قواره‌ امامشون‌ هم‌ باشه‌. يك‌ جاهايي‌ باشه‌ كه‌ بدنها بسيار بزرگ‌ باشه‌. اين‌ هم‌ باز امامشون‌ در همين‌ قد و قواره‌ باشه‌. بعضي‌ از اين‌ كرات‌ مثلا ممكنه‌ باشه‌ كه‌ پاهاشون‌ انگشت‌ نداشته‌ باشه‌. خوب‌ امامشون‌ هم‌ بايد همانجوري‌ باشه‌. اگر بخواد غير از اين‌ باشه‌، مسلما، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اين‌ اشتباهه‌ ديگه‌، يعني‌ اشتباه‌ در خلقته‌. شما يقين‌ بدونيد كه‌ در هر كره‌اي‌، اولا شرايط‌ هر كره‌اي‌ فرق‌ ميكنه‌. اگر مثلا جاذبه‌ كمتر باشه‌، جاذبه‌ زيادتر باشه‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود سرماي‌ آن‌ كره‌ زيادتر باشه‌، سرمايش‌ كمتر باشه‌، شرايط‌ بدني‌ انسان‌ فرق‌ ميكنه‌. طبعا بايد امامم‌ هم‌ براي‌ خودش‌ يك‌ بدني‌ در آنجا ايجاد بكنه‌ كه‌ به‌ شكل‌ و قيافة‌ مردم‌ همان‌ محل‌ باشه‌.

 اينها يك‌ مسائلي‌ است‌ كه‌ درش‌ حرفي‌ نيست‌ و فقط‌ يك‌ مطلب‌ را بايد خانمها متوجه‌ باشند. اگر مي‌خواهند انشاء الله‌ به‌ كمال‌ برسند از اين‌ تصورات‌ خودشون‌ بيرون‌ بيايند. غالبا يك‌ موانعي‌ كه‌ ماها داريم‌ براي‌ پيشرفتهاي‌ روحيمون‌، خودمونيم‌. حافظ‌ ميگه‌ كه‌ حافظ‌ تو خود حجاب‌ خودي‌، حافظ‌ از ميان‌ برخيز. ايني‌ كه‌ «حافظ‌ تو خود حجاب‌ خودي‌، حافظ‌ از ميان‌ برخيز» معناش‌ اينه‌ كه‌ هميشه‌ اين‌ تصورات‌ خودمون‌ ما را خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ رهبري‌ ميكنه‌ و تصورات‌ غلطمون‌ هم‌ بخصوص‌. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ اول‌ با خودمون‌ فكر مي‌كنيم‌ كه‌ زاهد يعني‌ يك‌ كسي‌ كه‌ هيچي‌ نداشته‌ باشه‌. بعد هر كس‌ كه‌ هيچي‌ نداشت‌ خوبش‌ مي‌دونيم‌، زاهدش‌ مي‌دونيم‌. هر كس‌ كه‌ ثروت‌ خيلي‌ زيادي‌ داشت‌ اين‌ را غير زاهدش‌ مي‌دونيم‌ و آدم‌ بدش‌ مي‌دونيم‌. يك‌ تصور هم‌ كرديم‌ كه‌ زاهد بايد چيزي‌ نداشته‌ باشه‌ و حال‌ اينكه‌ از اول‌ اشتباه‌ كرديم‌. يا مثلا فكر كرديم‌ صبر يعني‌ تنبلي‌. پس‌ هر كس‌ تنبله‌، آدم‌ صبوريه‌. هر كس‌ بي‌ تفاوته‌ آدم‌ صبوريه‌. هر كس‌ كه‌ نه‌، اهل‌ تفاوت‌ و حساسيت‌ و اينهاست‌، اين‌ آدم‌ صبوري‌ نيست‌. خوب‌ توجه‌ كنيد چي‌ ميگم‌ كه‌ امام‌ در همة‌ كرات‌، امام‌ زمان‌ ما، همه‌ به‌ همين‌ ترتيب‌ آمدند. اوائل‌ شرايط‌ حيات‌ كه‌ در كرة‌ زمين‌ از كرات‌ ديگه‌ بوجود آمده‌، اينها آمدند زحمت‌ كشيدند بشريت‌ را به‌ يك‌ جائي‌ رسوندند با بعضي‌ها هم‌ برخورد كردند و آخرين‌ فرد هم‌ آمده‌ و آن‌ كره‌ را پر از عدل‌ و داد كرده‌ و الان‌ هم‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ يكي‌ بعد از ديگري‌ آنجا حكومت‌ مي‌كنند و وقتي‌ هم‌ كه‌ ظهور شد، فكر نكنيد كه‌ حالا چه‌ ظهور شده‌، امام‌ سيد الشهدا كه‌ آمد در رجعت‌، حضرت‌ سيد الشهدا را كي‌ مي‌كشه‌؟ اگر يا بايد بكشندشون‌ يا بايد هميشه‌ باشند. اگر هميشه‌ باشند نوبت‌ به‌ ائمة‌ ديگه‌ نميرسه‌. اگر هم‌ بكشندشون‌، كي‌ ميكشه‌؟ نه‌. كشتن‌ در كار نيست‌. همانطور كه‌ حضرت‌ عيسي‌ را خداي‌ تعالي‌ از جايي‌ به‌ جاي‌ ديگه‌ منتقلش‌ كرد، همانطور هم‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ امام‌ را، شما بفرمائيد بريد توي‌ آن‌ كره‌. امام‌ ديگه‌ هم‌ بروند تو آن‌ كره‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود تقسيم‌ بندي‌ ميشه‌، شيفتي‌ كار مي‌كنند. اينطوريه‌. نه‌ اينكه‌ مثلا فرض‌ كنيد چهارده‌ نور پاك‌ در تمام‌ كرات‌ بوده‌اند. در تمام‌ كرات‌. و هميشه‌ امام‌ و رهبر همة‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ امام‌ و رهبر همه‌ بوده‌اند. همة‌ مخلوقات‌ در تحت‌ رهبري‌ همينها بوده‌. منتهي‌ الان‌ در خيلي‌ از كرات‌ هست‌ كه‌ ائمه‌ برنامه‌ هايشون‌ را مسجل‌ كردند، مرتب‌ كردند و زمين‌ عدل‌ و داد برقرار شده‌، حكومت‌ الهي‌ برقرار شده‌ و در بعضي‌ از كرات‌ هم‌ هست‌ كه‌ مثل‌ كرة‌ ما، هنوز توي‌ مراحل‌ مقدماتي‌ هستيم‌. و از اين‌ جهت‌ ميگيم‌ آنها در بخش‌ دوم‌ از زندگي‌ قرار گرفته‌اند. ما در بخش‌ اول‌ از زندگي‌ قرار گرفته‌ايم‌. خوب‌ اين‌ مطلب‌ را دقت‌ كنيد.

 اين‌ مطلب‌ يك‌ چيزي‌ نيست‌ كه‌ با همينجور فكر كردن‌ و خيال‌ كردن‌ و تصور كردن‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود، بگذره‌. اين‌ مطلب‌، مطلبي‌ است‌ كه‌ بايد حتما انسان‌ اطلاع‌ از عوالم‌ بالا داشته‌ باشه‌. قرآن‌ اين‌ مطلب‌ را صريحا تقريبا با يكي‌ دو آيه‌ بيان‌ كرده‌. يكي‌ از آيات‌ اينه‌ كه‌ و من‌ آياته‌ خلق‌ السماوات‌ و الارض‌ و ما بس‌ فيهما من‌ دابه‌ و هو علي‌ جمعهم‌ ان‌ يشاء قريب‌. خدا آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ بالا و پائين‌ را خلق‌ كرد. آسمان‌ و زمين‌ را خلق‌ كرد. آسمان‌ به‌ معناي‌ بالا، زمين‌ به‌ معناي‌ ارض‌ به‌ معناي‌ پائين‌. اين‌ را شما بدونيد ارض‌ به‌ معناي‌ پائينه‌ و سماء به‌ معناي‌ بالاست‌. در اينجا مي‌فرمايد كه‌ خدا بالا و پائين‌ را خلق‌ كرده‌. تمام‌، در اينجا تمام‌ بالائيها و تمام‌ پائين‌ شامل‌ ميشه‌. و آنچه‌ كه‌ در اين‌ بالا و پائين‌ از جاندار، دابه‌، يعني‌ يك‌ چيزي‌ كه‌ جانداره‌، تكان‌ مي‌خوره‌. هيچوقت‌ به‌ روح‌ نمي‌گويند دابه‌، اين‌ را شما بدونيد. به‌ ارواح‌ نمي‌گويند دابه‌. جاندار. آني‌ كه‌ روح‌ و بدن‌ داره‌، اين‌ را ميگند دابه‌. و در بين‌ اين‌ بالائيها و پائينيها خداي‌ تعالي‌ از جاندارها را پخش‌ كرده‌. و هر وقت‌ هم‌ بخواد اينها را جمعشون‌ بكنه‌ قدرت‌ داره‌. خوب‌. اين‌ مطلب‌ فقط‌ بايد خدا بگه‌ ديگه‌. معجزه‌ است‌. مخصوصا بعد از اگر بشر يك‌ روزي‌ موفق‌ بشه‌ كه‌ بره‌ به‌ آسمانها و ببينه‌ كه‌ افرادي‌ در آنجاها هستند. در هزار و سيصد سال‌ قبل‌، چهارصد سال‌ قبل‌، گفتن‌ اين‌ مطلب‌ از معجزات‌ قرآنه‌. يعني‌ اگر تمام‌ مردم‌ كرة‌ زمين‌ پشت‌ به‌ پشت‌ هم‌ بدهند نمي‌تونند اين‌ مطلب‌ را بفهمند كه‌ آيا اين‌ ستاره‌هايي‌ كه‌، اولا نمي‌دونستند كه‌ اصلا ستارة‌ يعني‌ چي‌ سابقا. خيال‌ مي‌كردند اينها چراغ‌ آسمون‌ نصب‌ كردند براي‌ زينتش‌ و براي‌ زيبائيش‌. بعدها كه‌ نميدونم‌ با علم‌ و پيشرفتهاي‌ علمي‌ و چه‌ و فلان‌ و اينها، موفق‌ شدند كه‌ مثلا متوجه‌ بشوند اين‌ آسمانها و زمين‌، اين‌ آسمانها و در آسمانها و در آسمان‌ بالا كه‌ خوب‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ ستاره‌هاي‌ زيادي‌ هست‌، اينها بعضي‌هايشون‌ بزرگتر از كرة‌ زمينند، بلكه‌ صدها برابر بزرگتر از كرة‌ زمين‌. اينها را بعد فهميدند. و بعد متوجه‌ شدند كه‌ در اين‌ كرات‌ موجوداتي‌ وجود داره‌. موجوداتي‌ هستند. آنهم‌ موجودات‌ زنده‌. دقت‌ كرديد؟

 بنابراين‌ يكي‌ از معجزات‌ قرآن‌ همين‌ مسئله‌ است‌ كه‌ براي‌ بشر بيان‌ كرده‌ خداي‌ تعالي‌ كه‌ در كرات‌ بالا موجودات‌ زنده‌اي‌ هستند. اين‌ يك‌ مطلب‌. مطلبي‌ بود كه‌ خيلي‌ اهميت‌ داشت‌. متأسفانه‌ من‌ امروز مي‌خواستم‌ حاضر نشوم‌. منتهي‌ يك‌ خورده‌اي‌ حاج‌ خانم‌ توي‌ تلفن‌ ديگران‌ را گفت‌ بيايند. يك‌ خورده‌اي‌ هم‌ چون‌ واقعش‌ اينه‌ من‌ فكر ميكردم‌ شماها مشتاقتر از اين‌ مسائل‌ باشيد. اگر اينجوري‌ باشه‌، تعطيلش‌ مي‌كنيم‌. براي‌ كسي‌ كه‌ سر وقتش‌ نيايد يا بخاطر اينكه‌ من‌ چند هفته‌ درس‌ داشتم‌ ديرتر آمدم‌، اينها به‌ همين‌ دليل‌ ديگه‌ حالا ديرتر از من‌ مي‌آيند، اينها معلومه‌ مشتاق‌ نيستند، بيخود ما وقتمون‌ را مي‌گذاريم‌. اين‌ امروز امتحان‌ بدي‌ بود براي‌ خانمها.اين‌ يك‌ مطلب‌ كه‌ عرض‌ شد راجع‌ به‌ موجودات‌ در كرات‌ بالا و اين‌ را شما بدونيد كه‌ غير از قرآن‌ و اعجاز قرآن‌، كس‌ ديگه‌اي‌ نميتونه‌ بيان‌ بكنه‌.

 مطلب‌ ديگه‌اي‌ كه‌ انشاء الله‌ حالا گوش‌ بديد. اين‌ را دقت‌ بيشتري‌ بشه‌ درش‌. راجع‌ به‌ عمر زمين‌. عمر زمين‌ امروز كشف‌ شده‌ كه‌ عمر زمين‌ خيلي‌ زياده‌. البته‌ زمين‌ از چيزهايي‌ است‌، از بخشهايي‌ است‌ كه‌ از خورشيد جدا شده‌ و بعد سرد شده‌ و بعد كم‌كم‌ آب‌ رويش‌ پيدا شده‌، تمام‌ زمين‌ را آب‌ گرفته‌. اينها البته‌ نمي‌خوام‌ در اين‌ مطالب‌ امشب‌ باهاتون‌ صحبت‌ كنم‌. و بعد كم‌كم‌ خشكي‌ پيدا شده‌. و وقتي‌ كه‌ خشكي‌ و آب‌ با هم‌ باشند، هوا پيدا ميشه‌ و كرة‌ زمين‌ قابل‌ براي‌ زندگي‌ ميشه‌. از روزي‌ كه‌ زندگي‌ در كرة‌ زمين‌ بوجود آمده‌، از كتاب‌ تورات‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ دوازده‌ هزار سال‌ بيشتر نگذشته‌. تاريخ‌ هم‌ بيشتر از همينها براي‌ ما چيزي‌ بيان‌ نكرده‌. يعني‌ شما كتابي‌ پيدا كنيد كه‌ از دوازده‌ هزار سال‌ قبل‌ به‌ بعد را، بيشتر را معرفي‌ كرده‌ باشه‌ وجود نداره‌. خوب‌ طبيعي‌ است‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ بشر برنامه‌ را حساب‌ ميكنه‌، خوب‌ دقت‌ كنيد به‌ مطلب‌. ببينيد اين‌ اندازه‌ها دست‌ نرسيده‌، دست‌ بشريت‌ نرسيده‌. خوب‌ اين‌ مطلب‌ را خوب‌ دقت‌ كنيد كه‌ اقلا اين‌ مطلب‌ دوم‌ را بفهميد. اين‌ مطلب‌ از اين‌ قراره‌. در قرآن‌ يك‌ آيه‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ وقتي‌ كه‌ ما خواستيم‌ حضرت‌ آدم‌ را خلق‌ كنيم‌ به‌ ملائكه‌ گفتيم‌ كه‌ ما مي‌خواهيم‌ بشر خلق‌ كنيم‌. اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. اي‌ ملائكه‌ من‌ در روي‌ زمين‌ مي‌خواهم‌ جانشين‌ و خليفة‌ خودم‌ را خلق‌ كنم‌. خدا هم‌ با اينكه‌ گفته‌ من‌ مي‌خوام‌ خليفه‌ خلق‌ كنم‌. نفرموده‌ است‌ كه‌ مثلا مي‌خوام‌ بشر خلق‌ كنم‌. مي‌خوام‌ خليفه‌ خلق‌ كنم‌. اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. وقتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ جمله‌ را فرمود، ملائكه‌ گفتند كه‌ اتجعل‌ فيها من‌ يفسد فيها و يسفك‌ الدماء. خوب‌ دقت‌ كنيد. ملائكه‌ مي‌شناختند بشر را. خدا كه‌ نگفت‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ چي‌ خلق‌ كنم‌. خليفه‌ يعني‌ جانشين‌ خدا. يك‌ موجودي‌ كه‌ شبيه‌ من‌ باشه‌ از نظر ظاهري‌. اين‌ ديگه‌ اين‌ سؤال‌، اين‌ اعتراض‌ اصلا جايز نيست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اگر همة‌ مردم‌ واقعا مثل‌ پيغمبران‌ بودند، اينها نه‌ خونريزي‌ مي‌كردند نه‌ فساد مي‌كردند و خليفة‌ الله‌ هم‌ مثل‌ پيغمبران‌ خواهند شد، اقلش‌ ديگه‌، مثل‌ پيغمبران‌. چرا با اينكه‌ خداي‌ تعالي‌ فرمود اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌، من‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 يا اينكه‌ بايد ملائكه‌ سابقة‌ اين‌ نحوه‌ خليفه‌ خلق‌ كردن‌ را بدونند و دهها روايت‌ داره‌ كه‌ اينها مي‌دونستند كه‌ خدا اين‌ نحوه‌ خليفه‌ خلق‌ كردنش‌ چه‌ نحوه‌ است‌. چون‌ خليفه‌، خوب‌ دقت‌ كنيد اين‌ مطلب‌ حساسه‌. چون‌ خليفه‌اي‌ كه‌ خدا بخواد خلق‌ كنه‌ اگر مجبورشون‌ بكنه‌ به‌ اينكه‌ خوب‌ باشند، بشري‌ كه‌ در كرة‌ زمين‌ خلق‌ ميكنه‌ پروردگار، اگر مجبورشون‌ بكنه‌ كه‌ اينها همه‌ آدمهاي‌ خوبي‌ باشند و همه‌ سربه‌ راه‌، مثل‌ گوسفندان‌، مثل‌ پشه‌ها، مثل‌ حيوانات‌ ديگه‌، همه‌ سربراه‌. اين‌ خليفة‌ الله‌ نميشه‌، يعني‌ ارزشي‌ پيدا نميكنه‌. اگر بنا بشه‌ كه‌ اختياري‌ بهش‌ داده‌ بشه‌ اين‌ تا رشد بكنه‌، يك‌ مشت‌ فساد ميكنه‌. متوجه‌ شديد؟ تا رشد بكنه‌ يعني‌ تا به‌ كمال‌ برسه‌. به‌ كمال‌ هم‌ بايد دسته‌جمعي‌ برسه‌. بشر دويست‌ سال‌ قبل‌ نسبت‌ به‌ مثلا دويست‌ سال‌ بعد كه‌ الان‌ باشه‌. شما حساب‌ بكنيد مردمي‌ كه‌ دويست‌ سال‌ قبل‌ بودند رشدشون‌ كمتر از ما بوده‌. نه‌ وسايل‌ ماشين‌ داشتند، نه‌ وسايل‌ راحتي‌، نه‌ وسايل‌ گرم‌ كننده‌، نه‌ وسايل‌ بهداشتي‌، هيچي‌ نداشتند. الان‌ بشر رشد كرده‌، دويست‌ سال‌ بعده‌، بهمين‌ مناسبت‌ دويست‌ سال‌ ديگه‌ هم‌ رشد بكنه‌. خوب‌ مي‌بينيم‌ بشر رشد ميكنه‌. وقتي‌ كه‌ رشد كرد و به‌ كمالاتي‌ رسيد چه‌ از نظر مادي‌ چه‌ از نظر روحي‌، كه‌ از نظر روحي‌ مهمتره‌ به‌ مقام‌ خليفة‌ اللهي‌ رسيد، آنوقت‌ ميشه‌ درباره‌اش‌ حساب‌ كرد. پس‌ قبل‌ از اينكه‌ به‌ اين‌ رشد و به‌ اين‌ كمال‌ برسه‌، بشر چون‌ اختيار داره‌ فساد ميكنه‌. فساد ميكنه‌. يعني‌ كم‌ داره‌، كمبود داره‌، الان‌ عمدة‌ فساد مربوط‌ به‌ اينه‌ كه‌ انسان‌ طماع‌، كمبود هم‌ داشته‌ باشه‌. خوب‌ به‌ جان‌ و مال‌ ديگران‌ تجاوز ميكنه‌. خوب‌ دقت‌ كرديد؟ و فساد روي‌ زمين‌ بوجود مي‌آيد. خونريزي‌ بوجود مي‌آيد. بشر قاعده‌اش‌ اينه‌.

 پس‌ از اين‌ نحوه‌ خليفه‌ خلق‌ كردن‌ خدا اطلاع‌ داشتند. ميدونستند خدا بهش‌ اختيار ميده‌. اين‌ را از كجا مي‌دانستند؟ از تجربيات‌ قبليشون‌. چون‌ اساسا اين‌ نحوه‌ از امور از تجربيات‌ بدست‌ مي‌آيد. از تجربيات‌ قبليشون‌. و از اينجا پيداست‌ كه‌ قبل‌ از خلقت‌ اين‌ عالم‌ و آدم‌، قبل‌ از خلقت‌ حضرت‌ آدم‌ كه‌ دوازده‌ هزار سال‌ مثلا بوده‌، يك‌ عالم‌ و آدم‌ ديگه‌اي‌ هم‌ بوده‌. يعني‌ يك‌، ولو يك‌ دفعة‌ ديگه‌. از امام‌ سؤال‌ ميشه‌ كه‌ قبل‌ از اين‌ بشر، آيا بشري‌ در كرة‌ زمين‌ بوده‌ يا نبوده‌؟ ميگه‌ بوده‌. ميگه‌ قبلش‌؟ ميگه‌ قبلش‌ هم‌ بوده‌. ميگه‌ قبلش‌؟ حضرت‌ ميگه‌ خودت‌ را معطل‌ نكن‌. تا صبح‌ بگي‌ قبلش‌، ميگم‌ قبلش‌ هم‌ بوده‌. ببينيد. عمر كرة‌ زمين‌ پس‌ خيلي‌ بالاست‌، خيلي‌ زياده‌. ولي‌ در كتابهاي‌ آسماني‌ ديگر، تحريف‌ شده‌ البته‌ و الا خدا در هيچ‌ كتابي‌ مطلب‌ را غلط‌ بيان‌ نميكنه‌. اما در كتاب‌ تورات‌ دوازده‌ هزار سال‌ بيشتر از عمر زمين‌ نميگذره‌ از نظر تورات‌. پيغمبر اكرم‌ اگر مي‌خواست‌ باصطلاح‌ حالا دانشمند هم‌ مي‌بود و تحصيلاتي‌ هم‌ كرده‌ بود و استاد هم‌ ديده‌ بود، مي‌خواست‌ مطلبي‌ را بيان‌ كنه‌، همانچه‌ را كه‌ در كتابهاي‌ گذشتگان‌ بوده‌ بيان‌ ميكرده‌. اما وقتي‌ كه‌ در قرآن‌ مراجعه‌ مي‌كنيد كه‌ اينهم‌ از اعجاز قرآنه‌، مي‌بينيد عمر زمين‌ را از بي‌ نهايت‌ خارج‌ ميدونه‌. از روزي‌ كه‌ حيات‌ درش‌ بوجود آمده‌. همانطوري‌ كه‌ امروز اين‌ را، اين‌ مطلب‌ را درج‌ كرده‌. يعني‌ الان‌ علم‌ هم‌ ميگه‌ عمر كرة‌ زمين‌ از اين‌ مسائل‌ خيلي‌ بالاتره‌. تا مقدار خدمتتون‌ عرض‌ شود مقدار زيادي‌ براي‌ عمر كرة‌ زمين‌ بيان‌ كرده‌اند. بعله‌. در اينجا يك‌ مطلبي‌ را من‌ اشاره‌ ميكنم‌ و آن‌ اينكه‌ از نظر علمي‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ هي‌ كم‌ بكنه‌ بشر، چون‌ هر سي‌ سال‌ بشر دو برابر ميشه‌، از صد سال‌ سابق‌ بود ولي‌ الان‌ بهداشت‌ بهتر شده‌ هر سي‌ سال‌ ميگويند. يعني‌ اگر الان‌ جمعيت‌ كرة‌ زمين‌ پنج‌ ميليارده‌، سي‌ سال‌ ديگه‌ ميشه‌ ده‌ ميليارد. سابقها اگر مثلا صد سال‌ ديگه‌ ميشد ده‌ ميليارد. اما الان‌ چون‌ بهداشت‌ را باصطلاح‌ تكميلش‌ كردند تا حدي‌، هر سي‌ سال‌ دو برابر ميشه‌. مثلا سي‌ سال‌ ديگه‌ ميشه‌ ده‌ ميليارد. و همينطور اين‌ را كسرش‌ بديم‌. يعني‌ سي‌ سال‌ قبل‌ جمعيت‌ كرة‌ زمين‌ چقدر بوده‌؟ دو ميليارد و نيم‌. سي‌ سال‌ قبلترش‌، يعني‌ شصت‌ سال‌ قبل‌، حالا فرض‌ كنيد دويست‌ سال‌ قبل‌، سيصد سال‌ قبل‌، هي‌ كم‌ بكنيم‌ كم‌ بكنيم‌ مي‌بينيم‌ كه‌ از عمر بشر در كرة‌ زمين‌ زياد نميگذره‌، اين‌ نوع‌ بشر، زياد نميگذره‌. نهايت‌ همون‌ ده‌ دوازده‌ هزار سال‌. خيلي‌ كه‌ بگذره‌ ده‌ دوازده‌ هزار سال‌. اين‌ مسلمه‌. خوب‌. حالا اين‌ فسيلهايي‌ كه‌ الان‌ پيدا ميشه‌ يا مثلا خدمت‌ شما عرض‌ شود كشفياتي‌ كه‌ مي‌كنند، بعضي‌ها را مي‌گويند عمر بشر در كرة‌ زمين‌ صد هزار سال‌، يك‌ ميليون‌ سال‌ قبل‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود بوده‌، اين‌ مال‌ چيه‌؟ اين‌ را در قرآن‌ ميگيم‌ كه‌، اين‌ را خوب‌ دقت‌ كنيد، چون‌ همين‌ را بعضي‌ها دليل‌ تكامل‌ بشر مي‌دونند. مي‌گويند از حيوانات‌ ديگه‌ تكامل‌ پيدا كرده‌. ما ميگيم‌ نه‌. بشرهايي‌ آمدند در كرة‌ زمين‌ وخدمتتون‌ عرض‌ شود زندگي‌ كردند و در اثر تجربيات‌ مادي‌ كه‌ داشتند، خودشون‌ را به‌ مرحلة‌ كمال‌ رسوندند و رسيدند به‌ جائي‌ كه‌ اتم‌ را مثلا كشف‌ كردند و بعد بوسيلة‌ كشف‌ اتم‌، مثل‌ امروز ما، خودشون‌ خودشون‌ را از بين‌ بردند. اين‌ مكرر در عالم‌ انجام‌ شده‌ و اين‌ آثاري‌ كه‌ مانده‌، از آن‌ بشرهايي‌ بوده‌ كه‌ خودشون‌ خودشون‌ را از بين‌ بردند. دقت‌ كرديد؟ ملائكه‌ هم‌ به‌ همين‌ اعتراض‌ مي‌كردند. ميگند اتجعل‌ فيها و يفسد فيها و يسفك‌ الدماء. آيا در كرة‌ زمين‌ كسي‌ باشه‌ كه‌ فساد بكنه‌، و يفسد فيها و يسفك‌ الدماء و سفك‌ دماء بكنه‌، يعني‌ خونريزي‌ دسته‌جمعي‌. خوب‌ ببينيد اگر واقعا اينجا اگر بشر به‌ مرحلة‌ كمال‌ مادي‌ كه‌ مي‌رسيد خودش‌ خودش‌ را از بين‌ ببره‌، خوب‌ اين‌ كار بيفايده‌ است‌. حالا موقع‌ بهره‌ برداريش‌ چرا اينطوري‌ بشه‌؟ اينجا مورد اعتراض‌ ملائكه‌ است‌. خداي‌ تعالي‌ فرمود كه‌ اني‌ اعلم‌ مالا تعلم‌. بعد كه‌ حضرت‌ آدم‌ معرفت‌ ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ را عنايت‌ كرد و فرمود كه‌ اين‌ معرفت‌ را براي‌ ملائكه‌ بگو. اين‌ شناخت‌ را براي‌ ملائكه‌ بگو. وقتي‌ كه‌ معرفي‌ كرد يك‌ يك‌ از ائمه‌ را كه‌ اينها چه‌ كارهايي‌ مي‌كنند و به‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ رسيد كه‌ اين‌ حضرت‌، اين‌ وجود مقدس‌ دنيا را پر از عدل‌ و داد مي‌كنه‌ و اين‌ برنامه‌، طبعا وقتي‌ كه‌ دنيا پر از عدل‌ و داد شد تا روز قيامت‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ اين‌ حكومت‌ باقي‌ مي‌مانه‌. وقتي‌ كه‌ اين‌ را خوب‌ توضيح‌ داد خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ حضرت‌ آدم‌ و خداي‌ تعالي‌ و خوب‌ اين‌ مطلب‌ را براي‌ ملائكه‌ بيان‌ كرد خوب‌ ملائكه‌ ديگه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود قانع‌ شدند. گفتند كه‌ لا علم‌ لنا انا معلمنا. گفتند كه‌، عذرخواهي‌ كردند گفتند كه‌ خدايا ما را ببخش‌، ما اونچه‌ كه‌ خودت‌ به‌ ما تعليم‌ دادي‌ ما هيچي‌ بلد نبوديم‌. دقت‌ كرديد.

 پس‌ منتهي‌ مي‌شه‌ مطلب‌ به‌ اينجا، منتهي‌ مي‌شه‌ به‌ اينجا كه‌ ما دو موضوع‌ را در قرآن‌ ديديم‌ كه‌ اگر يك‌ بشر مي‌خواست‌ اين‌ دو موضوع‌ را كه‌ امروز شرح‌ دادم‌ مي‌خواست‌ مثلا فرض‌ كنيد براي‌ كتابش‌ بيان‌ بكنه‌ اين‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ نمي‌تونست‌ ولو اينكه‌ جن‌ و انس‌ پشت‌ به‌ پشت‌ هم‌ بدن‌. خوب‌ امروز بسه‌ ديگه‌. خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ اين‌ دو تا موضوع‌ را يادتون‌ باشه‌ توي‌ دو مقاله‌ هم‌ به‌ طور خيلي‌ مختصر اشاره‌ شده‌. و چون‌ اينجا مختصره‌ من‌ مي‌خواستم‌ اينجا براتون‌ شرح‌ بهتري‌ بدم‌ كه‌ بي‌ نظميهاي‌ شما امروز سبب‌ شد كه‌ ما نتونيم‌ خوب‌ اين‌ مطالب‌ را شرح‌ بديم‌ و بحث‌ كنيم‌. خوب‌ حالا اين‌ مطلب‌ تمام‌ شد امشب‌ شهادت‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها است‌. ما امشب‌ در اين‌ جهات‌ خوشحال‌ مي‌بوديم‌ كه‌ شماها منظم‌ اگر تشريف‌ مي‌آورديد و مرتب‌ سر وقت‌ ما خوشحال‌ مي‌شديم‌ و به‌ طور تقريبا نزديك‌ به‌ يقين‌ وفات‌ حضرت‌ زهرا سوم‌ جمادي‌ الثانيه‌ يعني‌ همين‌ فردا سوم‌ جمادي‌ الثاني‌. 

۲ جمادی الثانی ۱۴۱۴ – فضائل‌ حضرت‌ زهرا (سلام الله علیها)

 فضائل‌ حضرت‌ زهرا (س‌) 2 ج‌ 2 1414

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 هر فردي‌ كه‌ از دار دنيا مي‌رود چه‌ يك‌ رجل‌ معنوي‌ باشد چه‌ يك‌ مرد مادي‌ يا سياسي‌، يا هر كسي‌ كه‌ برنامه‌اي‌، بنائي‌ گذاشته‌ باشد، دوست‌ دارد آثارش‌ باقي‌ بماند. ان‌ آثارنا تدور علينا. آثار ما بعد از ما دلالت‌ بر ما مي‌كند. تنظروا بعدنا الي‌ الاثار. فرزند انسان‌ اگر صالح‌ باشد، بهترين‌ اثر انسانه‌. كتاب‌ اگر نويسنده‌اي‌ باشد، بهترين‌ اثري‌ است‌ كه‌ از انسان‌ باقي‌ مي‌ماند. اين‌ دو چيز از هر چيزي‌ اهميتش‌ بيشتره‌ و آثار بعدي‌ از قبيل‌ بناها، مسجدها، اينها در رتبة‌ دوم‌ قرار گرفته‌. كه‌ البته‌ اينها هم‌ بعضي‌هايش‌ هم‌ خيلي‌ شاخصيت‌ داره‌. مثلا گوهرشاد مسجدي‌ ساخته‌ كنار مرقد مطهر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا، اين‌ اثر خيلي‌ مفيد واقع‌ شده‌، دلالت‌ بر يك‌ شخصي‌ ميكنه‌ به‌ اين‌ نام‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ براي‌ عبادت‌ مردم‌ مسجدي‌ ساخته‌. و بطور كلي‌ بعضي‌ افراد هستند كه‌ آثارشون‌ مفيد واقع‌ ميشه‌. بعضي‌ها هم‌ هستند كه‌ آثارشون‌ زياد مفيد واقع‌ نميشه‌.

 يكي‌ از الطاف‌ الهي‌ به‌ بنده‌اش‌ اين‌ است‌ كه‌ آثارش‌ فرزندانش‌، بعد از خودش‌ مفيد واقع‌ بشوند. مسجد توي‌ دنيا زياد ساخته‌ شده‌. ولي‌ آنقدري‌ كه‌ نماز، نماز صحيح‌، نمازي‌ كه‌ شيعه‌ مي‌خواند با برنامة‌ صحيح‌، در مسجد گوهرشاد خونده‌ ميشه‌، شايد در بين‌ مساجد شيعه‌، مسجدي‌ اين‌ مقدار پر فايده‌ نبوده‌. كه‌ يادمه‌ يك‌ وقتي‌ كه‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ العظمي‌ بروجردي‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ به‌ مشهد آمده‌ بودند قبل‌ از آنكه‌ در قم‌ ساكن‌ بشوند، من‌ آنوقت‌ خردسال‌ بودم‌، ايشان‌ به‌ يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌، مرحوم‌ آية‌ الله‌ نهاوندي‌ گفته‌ بودند كه‌ چقدر اين‌ گوهرشاد معلومه‌ با اخلاص‌ اين‌ مسجد را ساخته‌ كه‌ اين‌ اندازه‌ مفيد واقع‌ شده‌. ايشان‌ در ايوان‌ مقصوره‌ مي‌ايستادند براي‌ نماز، تمام‌ مسجد گوهرشاد پر ميشد و مرحوم‌ آية‌ الله‌ نهاوندي‌، ايشان‌ نقل‌ مي‌كردند كه‌ من‌ وقتي‌ كه‌ آقاي‌ بروجردي‌ آمدند مشهد، من‌ جاي‌ نمازم‌ را دادم‌ به‌ ايشان‌ و يك‌ ماه‌ رمضان‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌ در مشهد نماز جماعت‌ مي‌خوند. ايشان‌ نقل‌ مي‌كردند، براي‌ بعضي‌ از بزرگان‌ نقل‌ كرده‌ بودند، من‌ با يك‌ واسطه‌ نقل‌ مي‌كنم‌ كه‌ بعد از اينكه‌ ايشان‌ تشرف‌ بردند براي‌ قم‌، بي‌بي‌ فاطمة‌ زهرا را در بيداري‌ بوده‌ يا در خواب‌ فرقي‌ نميكنه‌، فرموده‌ بودند اكرمت‌ ولدي‌ اكرمك‌، تو به‌ فرزند من‌ احترام‌ گذاشتي‌، جاي‌ نمازت‌ را به‌ او دادي‌، من‌ اكرامت‌ مي‌كنم‌ من‌ به‌ تو محبت‌ خواهم‌ كرد.

 و لذا يكي‌ از نويسندگاني‌ كه‌ آثارش‌ باقيمانده‌ و هنوز هم‌ مفيد براي‌ همه‌ هست‌، مرحوم‌ آية‌ الله‌ نهاوندي‌ است‌. كتابهاي‌ بسيار خوب‌، شايد كتابي‌ وافرتر و بزرگتر دربارة‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ از كتاب‌ عبقري‌ الحسان‌ ما نداشته‌ باشيم‌. يك‌ اخلاص‌ عجيبي‌ به‌ امام‌ عصر داشت‌. يك‌ مرد با اخلاصي‌ بود. فكر نمي‌كنم‌ توي‌ مجلس‌ ما كسي‌ باشه‌ كه‌ مگر دو سه‌ نفر كه‌ از مرحوم‌ آية‌ الله‌ نهاوندي‌ يادشون‌ باشه‌. من‌ يادمه‌، من‌ اونموقع‌ ولو سنم‌ كم‌ بود ولي‌ نماز در اين‌ شبستان‌ اسم‌ شبستان‌ هم‌ به‌ اسم‌ مرحوم‌ نهاوندي‌ بود و مكرر افراد خدمت‌ حضرت‌ وليعصر زير ساية‌ ايشان‌ رسيده‌ بودند.

 پيغمبر اكرم‌ هم‌ دو اثر بسيار مفيد بعد از خودش‌، از خودش‌ باقي‌ گذاشته‌ و در وصيتهايش‌ بيان‌ كرده‌. يكي‌ كتاب‌، كتاب‌ خدا. اني‌ تاركم‌ فيكم‌ الثقلين‌. اول‌ كتاب‌ خدا. اين‌ كتاب‌ آنقدر مفيد، آنقدر با عظمت‌ و بهترين‌ كتاب‌ هم‌ آن‌ كتابي‌ است‌ كه‌ انسان‌ از خودش‌ چيزي‌ درش‌ ننوشته‌ باشه‌، دخالت‌ فكر ناقص‌ خودش‌ را درش‌ نكنه‌، ولو آنكه‌ پيغمبر لا ينطق‌ عن‌ الهوي‌ الا وحي‌ يوحي‌. آنچه‌ كه‌ پيغمبر بوسيلة‌ قرآن‌ براي‌ مردم‌ گذاشته‌ يعني‌ كلام‌ خدا، اينها جاي‌ خودش‌، كلام‌ خداست‌، كتابست‌. اما احاديثي‌ كه‌ از ناحية‌ پيغمبر اكرم‌ صادر شده‌، هر حديثي‌ كه‌ از پيغمبر رسيده‌ باشه‌ و ثابت‌ باشد كه‌ از پيغمبر رسيده‌، اين‌ وحيه‌ بازهم‌. يك‌ وقتي‌ فكر نكنيد كه‌ ما ينطق‌ عن‌ الهوي‌ بعضي‌ از علما با كمال‌ تعجب‌ فكر كردند كه‌ منظور از ما ينطق‌ عن‌ الهوي‌ الا وحي‌ يوحي‌، خود قرآنه‌. اين‌ اشتباهه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ كلام‌ داره‌ حجيت‌ ميده‌ به‌ كلمات‌ پيغمبر و خودش‌ حجت‌ هست‌. از اين‌ راه‌ نمي‌خواد حجيت‌ خودش‌ را ثابت‌ كنه‌. بلكه‌ حجيت‌ قرآن‌ از راه‌ ديگري‌ ثابت‌ ميشه‌ از راه‌ اعجاز قرآن‌. حالا كه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌ و داره‌ حجيت‌ كلمات‌ رسول‌ اكرم‌ را باصطلاح‌ اثبات‌ ميكنه‌.

 بنابراين‌ هر چي‌ از دو لب‌ پيغمبر صادر ميشه‌، اينها وحيه‌. حتي‌ بعضي‌ از علما و بزرگان‌ گفتند كه‌ طبق‌ اين‌ آية‌ شريفه‌، حتي‌ اگر پيغمبر اكرم‌ به‌ همسرش‌ ميگه‌ به‌ من‌ آب‌ بده‌، اينهم‌ بايد وحي‌ بشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ نفي‌ تكلم‌ را از پيغمبر ميكنه‌ مگر در ظرف‌ وحي‌. كه‌ اين‌ بعيده‌. چون‌ انصرافي‌ هم‌ هست‌. بعيده‌ كه‌ اينطور باشه‌. ولي‌ قدر مسلم‌ آنچه‌ كه‌ دربارة‌ دين‌، دربارة‌ معارف‌، دربارة‌ احكام‌، دربارة‌ اخلاقیات‌ از دو لب‌ پيغمبر صادر ميشه‌ در ضمن‌ روايات‌ و احاديث‌، وحي‌ است‌، از جانب‌ خداست‌ و بخاطر هواي‌ نفس‌ نيست‌. ان‌ هو الا وحي‌ يوحي‌. اين‌ يك‌ مطلب‌ علمي‌ است‌. البته‌ ممكنه‌ جمعي‌ درست‌ متوجه‌ نشده‌ باشند. زياد هم‌ اصراري‌ نيست‌. ولي‌ اين‌ جمله‌ را همة‌ آقايان‌ بدانند كه‌ هر روايتي‌ در معارف‌، در احكام‌، در حقايق‌، در عقايد، از دو لب‌ پيغمبر اكرم‌ صادر شده‌ حالا به‌ وسيلة‌ روايت‌ صحيح‌ به‌ ما رسيده‌ باشد يا بوسيلة‌ تواتر يا از لحن‌ كلام‌ انسان‌ آن‌ را بشناسد، اينها همه‌اش‌ صحيح‌ است‌ و درسته‌.

 دربارة‌ فاطمة‌ زهرا كلماتي‌ دارد پيغمبر اكرم‌ علاوة‌ بر آنكه‌ در قرآن‌ خداي‌ تعالي‌ دربارة‌ فاطمه‌ آياتي‌ نازل‌ فرموده‌ كه‌ بر غير فاطمة‌ زهرا نميشه‌ دلالت‌ بكند يا لااقل‌ قدر مسلم‌ فاطمة‌ زهرا را شامل‌ ميشه‌. كلمات‌ رسول‌ اكرم‌ دربارة‌ فاطمه‌ زياده‌. حتي‌ اهل‌ سنت‌ يك‌ بابي‌ در كتابهاشون‌ دارند، صحيح‌ بخاري‌ يك‌ فصلي‌ بيان‌ كرده‌، صحيح‌ مسلم‌ يك‌ فصلي‌ بيان‌ كرده‌، اكثر كتاب‌ صحاح‌ اهل‌ سنت‌ كه‌ زياد ما اهميت‌ نمي‌ديم‌ به‌ كتب‌ اهل‌ سنت‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ براي‌ شيعيان‌ و براي‌ دوستان‌ سخن‌ دشمن‌ زياد اهميت‌ نداره‌ و نورانيت‌ هم‌ نداره‌. ولو روايت‌ نقل‌ كنند. يك‌ وقت‌ هست‌ در مقام‌ استدلال‌ در بين‌ يك‌ عده‌ افراد اهل‌ سنت‌ انسان‌ قرار گرفته‌، بايد از كتب‌ آنها استفاده‌ بكنه‌. اما اگر بخواد براي‌ شيعه‌ بيان‌ بكنه‌، ابو هريره‌ گفته‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا از قول‌ پيغمبر كه‌ فاطمة‌ زهرا پارة‌ تن‌ منه‌، ابو هريره‌ صد تا دروغ‌ گفته‌ و حرف‌ راستش‌ هم‌ براي‌ ما نورانيتي‌ نداره‌. ولي‌ در روايات‌ كتب‌ شيعه‌ كه‌ يك‌ پارچه‌ نوره‌، كتب‌ شيعه‌ چون‌ نويسندة‌ شيعه‌، آن‌ عالم‌ بزرگ‌ شيعه‌، مثل‌ مرحوم‌ علامة‌ حلي‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌، علامة‌ مجلسي‌، دانشمنداني‌ از اين‌ قبيل‌، اينها هم‌ قلبشون‌ پر از نوره‌، هم‌ قلمشون‌ پر از نوره‌، شما در دعاي‌ زيارت‌ آل‌ ياسين‌ مي‌خونيد كه‌ در اون‌ اول‌ كه‌ خدايا نور يقين‌ به‌ من‌ بده‌ و قلبي‌ نور اليقين‌ و صدري‌ نور الايمان‌ و فكري‌ نور النيات‌. همه‌ چي‌ بايد نور داشته‌ باشه‌. علم‌ اگر نور نداشته‌ باشه‌ ارزش‌ نداره‌. ولايتتون‌ اگر نور نداشته‌ باشه‌ ارزش‌ نداره‌. كتابتون‌ اگر نور نداشته‌ باشه‌ ارزش‌ نداره‌. ميگيد اين‌ نور چيه‌؟ چراغ‌ وسطش‌ روشن‌ كنيم‌؟ نه‌. يك‌ اخلاص‌، يك‌ ارتباطي‌، شما ممكنه‌ صدها لامپ‌ توي‌ اين‌ اطاق‌ بزنيد اما فيوز كنتورتون‌ بزنه‌ بالا، نور شما با مركز قطع‌ بشه‌. شما چراغ‌ داريد، خيلي‌ هم‌ داريد. در شمع‌ خيلي‌ بالا هم‌ داريد اما نور نداريد. اي‌ كاش‌ اين‌ نورانيت‌ را ما مي‌فهميديم‌. اما اگر كوري‌ توي‌ اطاق‌ باشدها براش‌ فرقي‌ نميكنه‌ چه‌ چراغها روشن‌ باشه‌، چه‌ چراغها خاموش‌ باشه‌. او دست‌ ميزنه‌ ميبينه‌ لامپها همه‌ مثلا هست‌. افرادي‌ كه‌ چشم‌ باطن‌ دارند، چشمشون‌ بازه‌، كتاب‌ شيعه‌ را كه‌ مي‌گذارند يك‌ طرف‌، كتاب‌ اهل‌ سنت‌ را هم‌ كه‌ مي‌گذارند يك‌ طرف‌، مي‌بينند اين‌ كتاب‌ درسته‌ چراغ‌ زياد داره‌. ولي‌ سيمش‌ قطع‌ از ولايته‌. قطع‌ از مركز نوره‌. قلب‌ داره‌ ولي‌ نور نداره‌. يقين‌ هم‌ حتي‌ داره‌ ولي‌ نور نداره‌. ميشه‌ها. من‌ يقين‌ به‌ خدا داشته‌ باشم‌ ولي‌ نورانيت‌ نداشته‌ باشم‌. خدا را قبول‌ دارم‌. خوب‌ چي‌ بيشتر از اين‌ مي‌خواي‌؟ قلبي‌ نور اليقين‌. قلب‌ دارم‌، يقين‌ هم‌ دارم‌ خدا هست‌. اما نورانيت‌ نداره‌. از اين‌ اعتقاد من‌ استفاده‌ نمي‌تونم‌ بكنم‌. فكر دارم‌، خيلي‌ هم‌ فكور. نيت‌ هم‌ دارم‌. اما نور ندارم‌. و فكري‌ نور النيات‌. عزم‌ دارم‌، تصميم‌ دارم‌، مي‌خوام‌ كاري‌ را جدي‌ انجام‌ بدم‌ و عزمي‌ نور العلم‌. آدم‌ تصميم‌ داره‌، جدي‌ حركت‌ ميكنه‌، خيلي‌ راسخ‌، پابرجا، با استقامت‌. اما نورش‌ را نداره‌. خيلي‌ حالا اين‌ بحثي‌ است‌. نمي‌خوام‌ دربارة‌ اين‌ موضوع‌ بحث‌ كنم‌.

 كتاب‌ گاهي‌ انسان‌ مي‌نويسه‌ نور نداره‌. خيلي‌ كتاب‌ علمي‌ است‌، خيلي‌ خوبه‌. من‌ اين‌ را ديدم‌. الان‌ شما فكر نكنيد در رديف‌ مفاتيح‌ الجنان‌ كتابهاي‌ زيادي‌ در دعا نوشته‌ شده‌، هم‌ از نظر قلم‌ بهترند هم‌ از نظر ترتيبي‌ كه‌ براي‌ دعاها داده‌ بهتر است‌. حالا چه‌ حسابي‌ داره‌، حالا ظاهرا نورش‌ يقينا نور مفاتيح‌ بيشتر از ساير كتابهاست‌. حالا آنها هم‌ نور داره‌. نمي‌خوام‌ بگم‌ آنها نور نداره‌. ولي‌ مفاتيح‌ انسان‌ بالاخره‌ يك‌ مفاتيح‌ بايد توي‌ خانه‌اش‌ باشه‌. هر كجا قرآن‌ هست‌، مفاتيح‌ هست‌. توي‌ حرمها، توي‌ هر كجا. چرا ميگن‌ آن‌ مرد بزرگ‌ با اخلاص‌ اين‌ مفاتيح‌ را نوشته‌. كلمات‌ پيغمبر كه‌ از طريق‌ ائمة‌ اطهار به‌ ما رسيده‌ اين‌ نورانيه‌. عين‌ همان‌ ما نميگيم‌ كلماتي‌ كه‌ مال‌ اهل‌ سنته‌ توي‌ كتبشون‌ نوشته‌ شده‌، اينها از پيغمبر نيست‌. اينها ممكن‌ هم‌ هست‌ از پيغمبر باشه‌. اما اين‌ راهي‌ كه‌، اين‌ سيمي‌ كه‌ مي‌خواسته‌ از كارخانه‌ به‌ چراغها وصل‌ باشه‌، اين‌ وسط‌ قطع‌ شده‌، از طريق‌ ابو هريره‌ نقل‌ شده‌. ابو هريره‌ يك‌ فاسد اين‌ رابط‌ نميتونه‌ باشه‌. دقت‌ فرموديد؟ انس‌ بن‌ مالك‌ نميتونه‌ رابط‌ باشه‌، ابو حنيفه‌ نميتونه‌ رابط‌ باشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ انس‌ بن‌ مالك‌ و ابو هريره‌ يك‌ فاصله‌، اين‌ رابط‌ نميتونه‌ باشه‌. دقت‌ كرديد. انس‌ بن‌ مالك‌ نميتونه‌ رابط‌ باشه‌. ابو حنيفه‌ نميتونه‌ رابط‌ باشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ انس‌ بن‌ مالك‌ و ابو هريره‌ و ابو حنيفه‌ و محمد بن‌ ادريس‌ شافعي‌، اينها برق‌ را رد نمي‌كنند. اگر برق‌ را رد مي‌كردند، قلب‌ خودشون‌ اول‌ روشن‌ ميشد و بعد مي‌آمد اينطرف‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. اينها قلبشون‌ روشن‌ نيست‌، دلهاشون‌ پاك‌ نيست‌، مثل‌ اينكه‌ يك‌ سيمي‌ را شما از كارخانه‌ بكشيد تا خونه‌اتون‌، وسط‌ راه‌ يك‌ تكه‌اش‌ را مثلا يك‌ تكه‌ پلاستيك‌ بزنيد. سيمي‌ كه‌ باصطلاح‌ برق‌ را رد كنه‌، اين‌ وسط‌ قطع‌ شده‌ باشه‌. كلامكم‌ نور، خود كلمات‌ خاندان‌ عصمت‌ نوره‌. روايتي‌ از نظر ما درسته‌، صحيحه‌ و ما قبول‌ داريم‌ و نورانيت‌ داره‌ كه‌ از پيغمبر اكرم‌ رسيده‌ باشه‌ كه‌ از اين‌ سلسله‌ سند به‌ ما رسيده‌ باشه‌. يعني‌ علي‌ نقل‌ كرده‌ باشه‌. شما كتب‌ اهل‌ سنت‌ را نگاه‌ كنيد. حضرت‌ امير خيلي‌ كم‌ روايت‌ داره‌ توي‌ كتب‌ اهل‌ سنت‌. و حال‌ اينكه‌ باب‌ علم‌ پيغمبره‌. اما شايد پنجاه‌ يا شصت‌ درصد روايات‌ اهل‌ سنت‌ از عايشه‌ است‌. عايشه‌اي‌ كه‌ اينقدر، عايشه‌ حالا هر كه‌ بوده‌، اينقدر نور نداشت‌ كه‌ بتونه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را تشخيص‌ بده‌ كه‌ اين‌ براي‌ خدا كار ميكنه‌. باهاش‌ در جنگ‌ شد. ايني‌ كه‌ همة‌ مورخين‌ نوشتند. از فاطمة‌ زهرا دختر پيغمبر شما ببينيد چقدر روايت‌ اهل‌ سنت‌ نقل‌ كردند. خيلي‌ كم‌. استاد علم‌ رجال‌ جناب‌ آقاي‌ حسيني‌ توي‌ مجلس‌ هستند ديگه‌. احتياج‌ به‌ بحث‌ نداره‌. اين‌ رابطه‌، روايتي‌ از نظر ما صحيحه‌ و درسته‌ كه‌ از پيغمبر به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ امام‌ حسن‌، از امام‌ حسن‌ به‌ امام‌ حسين‌، ببينيد سيم‌ مرتبطه‌، قطع‌ نشده‌. شما يك‌ جا مي‌بينيد چراغتون‌ روشن‌ نشده‌. ميريد مي‌بينيد از كجا سيم‌ قطعه‌. ميريد مي‌بينيد كه‌ سيم‌ مرتبه‌، امام‌ حسن‌، امام‌ حسين‌، امام‌ سجاد، امام‌ باقر، امام‌ صادق‌، زراره‌، شيعيان‌ آمدند رسوندند به‌ امروز به‌ دست‌ علماي‌ شيعه‌. اين‌ نوره‌. اين‌ اگر يك‌ وقت‌ هم‌ ديدي‌ نمي‌فهميد، قلب‌ خودتون‌ را بايد اصلاح‌ كنيد. يك‌ مجتهد، يك‌ مرجع‌ تقليد ديد اين‌ را نمي‌فهمه‌، چون‌ روايات‌ را هر كسي‌ كه‌ نمي‌فهمه‌، هر كسي‌ كه‌ ولو اينكه‌ تمام‌ دورة‌ كتابهاي‌ ادبي‌ را انسان‌ حفظ‌ كنه‌، تمام‌ دورة‌ فقه‌ و اصول‌ را انسان‌ حفظ‌ كنه‌، مگر روايات‌ را مي‌فهمه‌؟ شما مراجعه‌ كنيد به‌ روايات‌ ببينيد چي‌ ميگه‌. رواياتنا صعب‌ مستصعب‌. احاديثنا صعب‌ مستصعب‌. احاديث‌ ما صعبه‌، مشكله‌ هر كسي‌ نمي‌فهمه‌. مگر ملك‌ مقرب‌ و نبي‌ مرسل‌ و مؤمن‌ قد امتحن‌ الله‌ قلبه‌ للايمان‌. آن‌ مؤمني‌ كه‌ قلبش‌ را خداي‌ تعالي‌ به‌ ايمان‌ امتحان‌ كرده‌، او مي‌فهمه‌. او يك‌ روايت‌ مي‌خونه‌ مي‌بينيد كه‌، من‌ بودم‌ بعضي‌ از مجتهدين‌ اينها اهل‌ تزكية‌ نفس‌ بودند، اهل‌ كمالات‌ بودند، روايت‌ را مي‌گذاشتيم‌ پيششون‌ فورا مطلب‌ را جواب‌ مي‌دادند كه‌ بعضي‌ از مراجع‌ تقليد كه‌ بعضي‌ از مراجع‌ تقليد كه‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌ نبودند اينطوري‌ بگيم‌، چون‌ اكثر مراجع‌ تقليد اهل‌ تزكية‌ نفس‌ هستند. سالها معطل‌ بودند كه‌ اين‌ روايت‌ معناش‌ چيه‌؟ ما بعنوان‌ تجربه‌. بايد يك‌ چراغ‌ هم‌ در باطن‌ انسان‌ روشن‌ كرده‌ باشه‌ كه‌ از آنجا كه‌ مي‌آد تا اينجا، همه‌ جاش‌ نور باشه‌. كلام‌ پيغمبر و الاّ نوره‌. كلامكم‌ نور و امركم‌ رشد و وصيتكم‌ التقوي‌ و فعلكم‌ الخير و عادتكم‌ الاحسان‌. دربارة‌ فاطمة‌ زهرا پيغمبر اكرم‌ در كتب‌ نوراني‌ شيعه‌ روايات‌ زيادي‌ بيان‌ كرده‌. شيعه‌ هم‌ با نورانيت‌ خودش‌ خوب‌ فاطمة‌ زهرا را شناخته‌. ولي‌ دشمنان‌ نتونستند بشناسند. نتونستند. يكي‌ از آن‌ روايات‌ كه‌ در همين‌ حديث‌ كساء، امشب‌ به‌ من‌ الهام‌ شد كه‌ بگم‌ يك‌ حديث‌ كسائي‌ بخونند. شايد انشاء الله‌ مشكلاتمون‌ به‌ اين‌ وسيله‌ رفع‌ بشه‌ و در رأس‌ مشكلاتمون‌، دوري‌ از اماممون‌، از حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداست‌ و امشب‌ شب‌ شهادت‌ مادرش‌ زهراست‌. شايد براي‌ اينكه‌ ما بتوانيم‌ عرض‌ تسليتي‌ به‌ پيشگاهش‌ بكنيم‌، مجلس‌ ما را منور بفرمايد. روي‌ اين‌ اصل‌، با اين‌ نيت‌ گفتم‌ حديث‌ كساء را بخونند. در اين‌ حديث‌ كساء اين‌ جمله‌ هست‌. در روايات‌ هم‌ هست‌ كه‌ فاطمة‌ بضعة‌ منه‌. فاطمه‌ پارة‌ تن‌ منه‌. فاطمه‌ جان‌ منه‌. فاطمه‌ عزيز منه‌. اين‌ بضعة‌ مني‌ خيلي‌ معنا داره‌. فاطمه‌ از منه‌. و من‌ از فاطمة‌ زهرا هستم‌. بعد از پيغمبر اكرم‌ اين‌ سيم‌ قطع‌ شد. ارتباط‌ از خدا و پيغمبر و مردم‌، اين‌ سيم‌ مي‌خواست‌ قطع‌ بشه‌. تنها كسي‌ كه‌ سيم‌ را وصل‌ كرد، مثل‌ يك‌ سيم‌ بان‌، شروع‌ كرد گرفت‌ سيم‌ را و با هر زحمت‌ و هر قيمتي‌ بود نگذاشت‌ اين‌ سيم‌ پاره‌ بشه‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و فاطمة‌ زهرا بودند. اگر علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ دست‌ به‌ شمشير مي‌كرد آنروز، به‌ دفاع‌ از فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها، قطع‌ ميشد و بكلي‌ قطع‌ ميشد و اين‌ را فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها حفظ‌ كرد. پارة‌ تن‌ منه‌، كسي‌ كه‌ او را اذيت‌ كرده‌ مرا اذيت‌ كرده‌. اينها تعارف‌ نيست‌

 بچه‌امون‌ خوشحال‌ بشه‌. ميگيم‌ بچه‌امون‌ اينطوره‌، خوبه‌، من‌ دوستش‌ دارم‌، حالا توي‌ دل‌ باصطلاح‌ دوستش‌ نداره‌، ولي‌ اين‌ كلمات‌ را ميگه‌ براي‌ تشويقش‌. ولي‌ پيغمبر اكرم‌ اينطور نبود. پيغمبر اكرم‌ واقعيت‌ را مي‌فرمود. به‌ حسب‌ بعضي‌ از روايات‌ كه‌ بعيده‌ درست‌ باشه‌، فاطمة‌ زهرا تنها دختر پيغمبر نبوده‌. دو تا دختر ديگه‌ هم‌ پيغمبر داشته‌ كه‌ بعضي‌ از علما مخصوصا مرحوم‌ علامة‌ اميني‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ اصرار داشت‌ كه‌ اين‌ دو تا دختر كه‌ به‌ عثمان‌ داد، اينها دختر خود پيغمبر نبودند، يا دختر خديجه‌ بودند از شوهر قبل‌ و يا دخترخونده‌هاي‌ پيغمبر اكرم‌ بودند. حالا بهرحال‌ دربارة‌ آنها يك‌ همچين‌ تجليلي‌ نداره‌. فقط‌ و فقط‌ دربارة‌ زهراست‌. وسيلة‌ ماست‌ بين‌ خود و خدا. شما بدونيد در همين‌ حديث‌ كساء پيغمبر اكرم‌ فاطمة‌ زهرا را معرفي‌ ميكنه‌. خدا هم‌ معرفي‌ ميكنه‌. پيغمبر معرفي‌ ميكنه‌ همانطوري‌ كه‌ شرح‌ دادم‌ براتون‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ اني‌ لاجد في‌ بدني‌ ضعفا وقتي‌ كه‌ در بدنش‌ ضعفي‌ احساس‌ ميكنه‌، جبران‌ ضعف‌ را پناه‌ بردن‌ به‌ فاطمه‌ براي‌ ما بيان‌ ميكنه‌ و فاطمة‌ زهرا كمك‌ كردن‌ فاطمة‌ زهرا و حاجت‌ گرفتن‌ از آن‌ بي‌بي‌ معرفي‌ ميكنه‌. چون‌ خودش‌ ميگه‌ اني‌ لاجد في‌ بدنا ضعفا. وقتي‌ هم‌ كه‌ تشريف‌ مي‌آورد حضرت‌ زهرا كساء را كه‌ مي‌اندازه‌ روي‌ پيغمبر اكرم‌، صورتش‌ مثل‌ ماه‌ ميدرخشه‌. ميگه‌ فسرت‌ انظر اليه‌ يتلألؤ وجها. صورتش‌ مثل‌ ماه‌ ميدرخشيد. حالش‌ خوب‌ ميشه‌. اين‌ ضعف‌ بدني‌ پيغمبر رفع‌ ميشه‌. و خداي‌ تعالي‌ هم‌ معرفي‌ ميكنه‌. خداي‌ تعالي‌ هم‌ مي‌فرمايد. ببينيد خيلي‌ جمله‌ مهمه‌. هم‌ فاطمة‌ و ابوها و بعلها و بنوها. محور فاطمه‌ است‌. كيه‌ زير كساء؟ فاطمه‌ است‌ و پدر فاطمه‌. فاطمه‌ است‌ و شوهر فاطمه‌، فاطمه‌ است‌ و دو فرزند فاطمه‌. ببينيد خدا هم‌ معرفي‌ ميكنه‌ و به‌ جان‌ فاطمة‌ زهرا قسم‌ كه‌ اگر فاطمه‌ نبود، امروز اسمي‌ از اسلام‌ نبود. اديان‌ زيادي‌ آمدند و رفتند. حتي‌ ادياني‌ اساميشون‌ باقي‌ مانده‌ ولي‌ نه‌ كتاب‌ دارند، نه‌ قوانيني‌ دارند. چرا يك‌ مذهب‌ بزرگ‌ دنيا. شما خيال‌ مي‌كنيد مسيحيت‌ كتابي‌ داره‌، قوانيني‌ داره‌، دستوراتي‌ داره‌، آخه‌ دين‌ باشه‌ نه‌ قانوني‌ داشته‌ باشه‌، نه‌ كتابي‌، نه‌ دستوراتي‌. فقط‌ خوشحال‌ باشند روزهاي‌ يكشنبه‌ مي‌رند توي‌ كليسا يك‌ مقدار شعر مي‌خونند و برمي‌ گردند. نه‌ كتاب‌ دارند، نه‌ قوانيني‌ دارند نه‌ هيچي‌ هيچي‌. شما بگرديد پيدا كنيد. ده‌ تا كلام‌ از حضرت‌ عيسي‌ مستقيما از كلام‌ حضرت‌ عيسي‌ نوشته‌ باشند و قطعي‌ باشه‌ و رسيده‌ باشه‌ به‌ شما. اگر شما ده‌ تا كلام‌ اينجوري‌ پيدا كرديد، ما دين‌ اسلام‌ را ميگيم‌ خوب‌ شايد اونهم‌ يك‌ ديني‌ باشه‌ و من‌ يبتقي‌ غير الاسلام‌ دينا. توي‌ جلسه‌اي‌ نمي‌دونم‌ كجا بود گفتم‌ غير از اسلام‌ ديني‌ نيست‌ اصلا. شما بگرديد پيدا كنيد. ديني‌ نيست‌. ديني‌ كه‌ اگر اسم‌ كه‌ اسم‌ نبايد به‌ اسم‌ قانع‌ باشه‌. يك‌ ديني‌ كه‌ كتابي‌ داشته‌ باشه‌، چند تا دستورات‌، قوانين‌، اينها داشته‌ باشه‌ وجود نداره‌ جز اسلام‌. نمي‌خواد بريد بگرديد ببينيد كدوم‌ دين‌ حقه‌. كدام‌ نيست‌. يك‌ دونه‌ دين‌ توي‌ دنيا الان‌ كه‌ از پيغمبرش‌ مطالبش‌ باقيمانده‌ وجود داره‌ و آن‌ اسلامه‌ و يك‌ خورده‌ هم‌ بخوايم‌ تحقيق‌ بيشتري‌ بكنيم‌ و دقت‌ بيشتري‌ بكنيم‌، باز مي‌بينيم‌ جز مذهب‌ شيعه‌ ديني‌ در عالم‌ نيست‌ و هر چه‌ هست‌ زير ساية‌ فاطمة‌ زهراست‌. اگر فاطمه‌ نبود فرزندان‌ با اينهمه‌ عظمت‌ كه‌ هر يكيشون‌، هر جور كه‌ براشون‌ ممكن‌ بوده‌، خيلي‌ عجيبه‌، هر طور كه‌ براشون‌ ممكن‌ بوده‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ از دين‌ حمايت‌ كردند. با كشته‌ شدنشون‌ حمايت‌ كردند. با مظلوميتشون‌ و نشستن‌ پاي‌ منبر خطيب‌ لعيني‌ كه‌ داره‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ جسارت‌ ميكنه‌ و تحمل‌ كردنشون‌ حمايت‌ مي‌كردند. اينها خيلي‌ مشكله‌. با دعا خوندن‌ امام‌ سجاد، امام‌ سجاد حمايت‌ كرد. يك‌ وقت‌ هم‌ زمينه‌ پيدا شد. معارف‌ و حقايق‌ را بوسيلة‌ احاديث‌ پيغمبر، بوسيلة‌ امام‌ صادق‌ و امام‌ باقر پخش‌ كردند. زير بار اين‌ ذلت‌ كه‌ بياد ولايتعهدي‌ مأمون‌ را قبول‌ بكنه‌، امام‌ رضا قبول‌ كرد. اين‌ براي‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا كمال‌ ذلت‌ بود از نظر ظاهر كه‌ مأمون‌ خليفة‌ جدش‌ پيغمبر باشه‌ و ايشان‌ منتظر باشه‌ كه‌ او به‌ درك‌ واصل‌ بشه‌ بعد ايشان‌ خلافت‌ را به‌ عهده‌ بگيره‌. ببينيد چقدر ذلته‌. در عين‌ حال‌ قبول‌ كرد. موسي‌ بن‌ جعفر چهارده‌ سال‌ يا هفت‌ سال‌ توي‌ زندانها را پذيرفت‌. اينها همه‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا بودند. حضرت‌ جواد الائمه‌ در سن‌ جواني‌ شهيد شد، حضرت‌ امام‌ هادي‌ در كنار زندانهاي‌ سامرا از دار دنيا رفت‌. حضرت‌ عسگري‌ همينطور، امام‌ زمان‌ هم‌ غايب‌ شده‌، همه‌ براي‌ اين‌ است‌ كه‌ دين‌ خدا را نگه‌ بدارند، اين‌ رابطه‌ را قطع‌ نگذارند بشه‌. حالا به‌ هر وسيله‌اي‌. هر كسي‌ يك‌ جور.

 و حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. آقا عجيبه‌. انسان‌ تعجب‌ ميكنه‌. ايني‌ كه‌ ارتدت‌ الناس‌ بعد النبي‌ الا ثلاث‌، بعد از پيغمبر اكرم‌ همه‌ مرتد شدند، خدا نياره‌ همچين‌ امتحاني‌ براي‌ ما. بعضي‌ امتحانها خيلي‌ مشكله‌. و لولا انت‌ يا علي‌ لم‌ يعرف‌ المؤمنون‌ بعدي‌. اگر علي‌ تو نبودي‌ مؤمن‌ شناخته‌ نميشد. الانش‌ هم‌ بوسيلة‌ علي‌ شناخته‌ ميشه‌ كه‌ مؤمن‌ كيه‌ و منافق‌ كيه‌؟ ميزان‌ اعمال‌ عليست‌. صراط‌ مستقيم‌ عليست‌. و لولا انت‌ يا علي‌ لم‌ يعرفون‌ مؤمنون‌ بعدي‌ و لولا انت‌ يا فاطمه‌ لم‌ يعرف‌ المؤمنون‌ بعد الرسول‌. واقعا شناخته‌ نمي‌شدند. بعد از وفات‌ رسول‌ اكرم‌ تنها چند نفر بيشتر مؤمن‌ واقعي‌ نبودند. مؤمن‌ واقعي‌ چند نفر بيشتر نبودند. سلمان‌ بود و ابيذر، و مقداد، و عمار و يك‌ چند نفر اينطوري‌. بقيه‌ در اين‌ امتحان‌ مردود شدند. خيلي‌ مشكله‌. يك‌ امتحان‌ عجيب‌، مشكل‌، اينها ايستاده‌ بودند. آخه‌ چرا علي‌ كاري‌ نميكنه‌؟ آخه‌ چرا ترسش‌ اينقدر گرفته‌. ماها باشيم‌ كه‌ فكر همه‌ چيز را نمي‌توانيم‌ بكنيم‌. هجوم‌ آوردند به‌ خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. آنقدر حقه‌ بازي‌ كرد ملعون‌ دومي‌ كه‌ واقعا انسان‌ دچار حيرت‌ ميشه‌.

 ببيند اينها را در كتب‌، يك‌ كتابي‌ هست‌ منهم‌ دارم‌ در اين‌ كتابهام‌، بنام‌ ملل‌ و نحل‌ مال‌ شهرستانيه‌، فارسي‌ هم‌ هست‌. منتهي‌ فارسي‌ قديمه‌. شهرستاني‌ يكي‌ از علماي‌ اهل‌ سنته‌. اين‌ ملل‌ و نحل‌ را كه‌ نوشته‌ بخاطر تفرقه‌ بين‌ مسلمانها كه‌ چطور شد بين‌ مسلمانها تفرقه‌ شد و ملل‌ مختلفي‌ بوجود آمد. چطور شد كه‌ مثلا يك‌ عده‌ شيعه‌ شدند، يك‌ عده‌ سني‌ شدند، يك‌ عده‌ مثلا فرض‌ كنيد شش‌ امامي‌ شدند، سه‌ امامي‌ شدند، اختلاف‌ از آن‌ ريشة‌ اختلاف‌، آن‌ سنگ‌ اول‌ را كي‌ انداخت‌؟ خيلي‌ جالبه‌. طرف‌ هم‌ خيلي‌ با احترام‌ اسم‌ عمر را برده‌. شما برداريد نگاه‌ كنيد. ميگه‌ اول‌ اختلافي‌ كه‌ بين‌ مسلمين‌ ايجاد شد، بوسيلة‌ فاروق‌ حق‌ و الثواب‌، با همين‌ تعبير، فاروق‌ حق‌ و الثواب‌، امير المؤمنين‌ خليفه‌ عمر بن‌ خطاب‌ بود. عجيبه‌ها. با همين‌ تعبيرات‌. كه‌ وقتي‌ كه‌ پيغمبر گفت‌ ايتوني‌ بدوات‌ و بياض‌، براي‌ من‌ دوات‌ و كاغذ بياوريد، اين‌ گفت‌ حسبنا كتاب‌ الله‌. كتاب‌ خدا كافيه‌ براي‌ ما. ان‌ الرجل‌ ليهجر. اين‌ مرد هذيان‌ ميگه‌. قد غلب‌ عليه‌ اينها را نقل‌ ميكنه‌ ايشان‌، قد غلب‌ عليه‌ الوجع‌ درد برش‌ غلبه‌ كرده‌ و لذا كاغذ و قلم‌ نياريد. دعوا شد. آنقدر نزاع‌ شد كه‌ پيغمبر فرمود كه‌ بيرون‌ بشيد اين‌ اختلاف‌ كنار بستر من‌ جايز نيست‌. همه‌ را بيرون‌ كرد. كه‌ ابن‌ عباس‌ بعدها مي‌گفت‌ كه‌ الرضيه‌ كل‌ رضيه‌ بالاترين‌ مصيبت‌ همان‌ روزي‌ بود كه‌ سر بستر پيغمبر بين‌ مسلمين‌ دعوا شد. ميگه‌ دوم‌ خودش‌ مي‌نويسه‌، دوم‌، دوم‌ اختلافي‌ كه‌ بوسيلة‌ باز فاروق‌ حق‌ و الثواب‌، كي‌، كه‌ اسمش‌ را نبريم‌، نه‌ از باب‌ تقيه‌، توي‌ شماها سني‌ نيست‌. ولي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ تاريكي‌ مي‌آره‌ اسم‌ نحس‌ اين‌ ملعون‌ را انسان‌ بياره‌، از اين‌ جهت‌ اسم‌ نمي‌آورم‌. بوسيلة‌ ايشان‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ تفرقه‌ ايجاد شد و آن‌ اين‌ بود كه‌ پيغمبر فرمود دور من‌ جمع‌ نشيد. باسامه‌ كمك‌ كنيد و لعن‌ الله‌ من‌ تخلف‌ عن‌ جيش‌ الاسامه‌ خدا لعنت‌ كنه‌ كسي‌ كه‌ تخلف‌ بكنه‌ از جيش‌ اسامه‌ و جمعي‌ از اصحاب‌ منجمله‌ فاروق‌ حق‌ و الثواب‌، ايشان‌ هم‌ ماندند و نرفتند. سوم‌ ميگه‌ پيغمبر اكرم‌ وقتي‌ از دار دنيا رفت‌، باز بوسيلة‌ ايشان‌، باز با همان‌ تعبيرات‌، خيلي‌ تعبيرات‌ پر آب‌ و تاب‌ كه‌ اين‌ آمد از توي‌ خانة‌ پيغمبر بيرون‌، دستش‌ را گذاشت‌ دو طرف‌ در خانة‌ پيغمبر گفت‌ چطور شد عيسي‌ بره‌ به‌ آسمان‌ پيغمبر ما بميره‌؟ نه‌ پيغمبر نمرده‌. هر كي‌ بگه‌ پيغمبر مرده‌ من‌ مي‌كشمش‌. گفتند آقا بيا ريم‌ ابي‌ بكر منتظرته‌. رفتند با جمع‌ به‌ محضر ابي‌ بكر. ابي‌ بكر گفت‌ مگر تو عمر اين‌ آيه‌ را نخواندي‌ كه‌ انك‌ ميت‌ و انكم‌ ميتون‌. تو اي‌ پيغمبر مي‌ميري‌ مردم‌ هم‌ مي‌ميرند. گفت‌ عجب‌ تو مرد دانشمندي‌ هستي‌. دستت‌ را بده‌ با هم‌ بيعت‌ كنيم‌. تو به‌ درد خلافت‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌خوري‌ و اختلاف‌ ايجاد كرد. اختلافات‌ را تا هفت‌ هشت‌ ده‌ تا ميشماره‌ كه‌ همه‌ را بوسيلة‌ ايشان‌ بوجود آمده‌. از آن‌ طرف‌ ميگه‌ پيغمبر هذيان‌ ميگه‌ از اينطرف‌ ميگه‌ مي‌خواد جبران‌ كنه‌ ميگه‌ پيغمبر نمي‌ميره‌. از آنطرف‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ مي‌آد عايشه‌ را كتك‌ ميزنه‌ كه‌ چرا گريه‌ ميكني‌. از آنطرف‌ مي‌آد در خانة‌ فاطمة‌ زهرا را آتش‌ ميزنه‌ بخاطر اينكه‌ چرا تفرقه‌ علي‌ بين‌ مردم‌ مي‌اندازه‌. خودش‌ سبب‌ تفرقه‌ است‌، خودش‌ اين‌ كارها را ميكنه‌. شما ببينيد اين‌ چقدر اين‌ بازيگر ميدان‌ اول‌ بعد از پيغمبر اكرم‌ چقدر بازيگره‌. چقدر هنرپيشة‌ تمام‌ عيار بوده‌. چقدر كارها كه‌ انجام‌ نداد. و خودش‌ خلافت‌ را قبول‌ نكرد. چون‌ هر كاري‌ اولش‌ فحش‌ داره‌. هر كار خلافي‌ اولش‌ خيلي‌ فحش‌ داره‌. فحشها را آن‌ پيرمرد بخوره‌. لذا فاطمة‌ زهرا ميگه‌ هذا سامري‌ و عجله‌. عمر را سامري‌ مي‌دونه‌ ميگه‌ اين‌ بت‌ را درست‌ كرده‌، فحشها را اين‌ بخوره‌ بالاخره‌ پيرمرد هم‌ هست‌، ميميره‌، فحش‌ و غصه‌ و اينها، چند دفعه‌ هم‌ اين‌ ملعون‌ ضعيف‌ كم‌ اراده‌ گفت‌ عقيلوني‌، من‌ را ول‌ كنيد. وقتي‌ تنها خودش‌ را ميديد با مردم‌ مي‌گفتم‌ عقيلوني‌ و لست‌ خير فيكم‌ و علي‌ بينكم‌ من‌ بهتر از شما نيستم‌. علي‌ با آن‌ عظمتش‌ در بين‌ شما هست‌. من‌ را ول‌ كنيد. تا عمر مي‌رسيد مي‌گفت‌ كي‌ گفته‌ تو با اجازة‌ كي‌ تو مي‌خواي‌ از خلافت‌ خلع‌ بشي‌ تو؟ كي‌ گفته‌؟ تو زمينه‌ ساز من‌ هستي‌. تو البته‌ اين‌ تعبيرات‌ را من‌ ميگم‌. تو زمينه‌ساز آيندة‌ من‌ هستي‌.

 فاطمة‌ زهرا در يك‌ چنين‌ وضعي‌ دين‌ مقدس‌ اسلام‌ را حفظ‌ كرد. آن‌ رابطة‌ بين‌ ما و خدا و پيغمبر را حفظ‌ كرد. توسل‌ به‌ فاطمة‌ زهرا از همة‌ توسلات‌، خدا ميدونه‌ قويتره‌. تنها براي‌ دنياتون‌ متوسل‌ به‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها نشيد. براي‌ تا توي‌ بهشت‌ بلكه‌ در داخل‌ بهشت‌، رواياتي‌ هست‌ كه‌ در داخل‌ بهشت‌ هم‌ ما نيازمند به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها هستيم‌.

 خوب‌ امشب‌ به‌ احتمال‌ قويتر، چون‌ روايت‌ چهل‌ و پنج‌ روز ضعيفه‌، روايت‌ هفتاد و پنج‌ روز همچين‌ متوسطه‌. ولي‌ روايت‌ نود و پنج‌ روز خيلي‌ محكمه‌ تقريبا. بيشتر علما و بزرگان‌ هم‌ فردا را وفات‌ فاطمة‌ زهرا مي‌دونند. در يك‌ شبي‌ من‌ خودم‌ مثل‌ همين‌ امشب‌ يا مثل‌ فردا شبي‌ بود، يك‌ خواب‌ عجيبي‌ ديدم‌ كه‌ مي‌ديدم‌ يك‌ تاريكي‌ است‌. چراغها خاموشه‌، آن‌ زمان‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌ بود من‌ در قم‌ بودم‌ و توي‌ اين‌ تاريكي‌ جمعيت‌ زيادي‌ كه‌ غير از فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا كسي‌ نبودند. البته‌ خوب‌ توي‌ ذهنم‌ مي‌آمد كه‌ سادات‌ هستند. يك‌ شمعي‌ روشنه‌. تمام‌ صورت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ روشن‌ ديده‌ ميشه‌. دستها را بالا زده‌ حضرت‌ و بدن‌ فاطمة‌ زهرا را روي‌ يك‌ تخته‌اي‌ خوابانده‌ و اين‌ شمع‌ طوري‌ قرار گرفته‌ كه‌ تمام‌ صورت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ديده‌ ميشه‌ و نيمرخي‌ هم‌ از فاطمة‌ زهرا ديده‌ ميشه‌. فقط‌ صورت‌ مباركشون‌ ديده‌ ميشد. و تمام‌ اين‌ جمعيتي‌ كه‌ اينجا توي‌ تاريكي‌ ايستادند، همه‌ آهسته‌ آهسته‌ گريه‌ مي‌كنند. و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ آهسته‌ گريه‌ ميكنه‌ هم‌ مشغول‌ غسل‌ دادن‌. چراغها را خاموش‌ كنيد حالي‌ انشاء الله‌ امشب‌ پيدا كنيم‌. يا فاطمة‌ الزهرا. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ با تأني‌ غسل‌ ميداد. خيلي‌ آرام‌. گاهي‌ هم‌ خودش‌ گريه‌ مي‌كرد ولي‌ خيلي‌ آرام‌. تا غسل‌ فاطمة‌ زهرا تمام‌ شد. بدن‌ فاطمة‌ زهرا را كفن‌ كرد. اين‌ تيكه‌ را من‌ از خوابم‌ عرض‌ نمي‌كنم‌. اين‌ تيكه‌ روايت‌ داره‌. از اينجا بعد باز تذكر مي‌دم‌ كه‌ چه‌ خوابي‌ ديدم‌ بقية‌ خواب‌ را. اينجا وقتي‌ بدن‌ فاطمه‌ را غسل‌ داد و كفن‌ كرد، صدا زد حسن‌ و حسين‌ و زينب‌ و ام‌ كلثوم‌ را هلموا تزودوا. بيائيد بيائيد و از مادرتون‌ زهرا توشه‌ بگيريد. تزودوا. امام‌ حسن‌ آمد روي‌ بدن‌ مادر افتاد، امام‌ حسين‌ آمد روي‌ بدن‌ مادر افتاد. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قسم‌ ميخوره‌، ميدونه‌ ما مردم‌ ضعيف‌ الايمان‌ باور نمي‌كنيم‌. اين‌ بخش‌ از كلام‌ را بايد علي‌ بگه‌. براي‌ اينكه‌ بوسيلة‌ فاطمة‌ زهرا در همين‌ لحظه‌ ارتباط‌ با پيغمبر بين‌ شيعه‌ و پيغمبر اكرم‌ برقرار ميشه‌. قسم‌ ميخوره‌. ميگه‌ به‌ خدا قسم‌ ديدم‌ كه‌ فاطمه‌ ناله‌اي‌ كرد هنت‌ و عنت‌ و دستهايش‌ را از ميان‌ كفن‌ بيرون‌ آورد و مدت‌ يديها. حسن‌ و حسين‌ را در بغل‌ گرفت‌. يك‌ وقتي‌ هم‌ جبرئيل‌ نازل‌ شد يا علي‌ ارفعهما اين‌ دو فرزند را از روي‌ بدن‌ مادر بلند كن‌. ملائكة‌ آسمان‌ به‌ گريه‌ درآمدند. من‌ در خواب‌ مي‌ديدم‌ بدن‌ فاطمه‌ كه‌ غسل‌ داده‌ شد و كفن‌ شد، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ صدا زد فرزندان‌ فاطمه‌ بيائيد از مادرتون‌ وداع‌ كنيد. ريختيم‌ ما من‌ هم‌ يكي‌ از آنها بودم‌ كه‌ خدا را شكر كردم‌ كه‌ منهم‌ يك‌ چنين‌ لطفي‌ بهم‌ شد. آمديم‌ ريختيم‌ روي‌ بدن‌ فاطمة‌ زهرا. من‌ يادمه‌ صدا مي‌زدم‌ اي‌ مادر پهلو شكسته‌، بعد امير المؤمنين‌ بدن‌ فاطمه‌ را در همان‌ خانه‌ دفن‌ كردند كه‌ من‌ روي‌ قبرشون‌ نشسته‌ بودم‌ و اين‌ جمله‌ را مي‌گفتم‌ و اشك‌ مي‌ريختم‌ كه‌ از خواب‌ بيدار شدم‌. مثل‌ همچين‌ شبي‌ بود. يا فاطمه‌. جانمون‌ به‌ قربانت‌ حبيبي‌. امشب‌ شب‌ بسيار پر اهميتي‌ است‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ راضي‌ نميشوند من‌ يك‌ جرياني‌ داريم‌. يك‌ وقتي‌ اول‌ ماه‌ جمادي‌ رفته‌ بوديم‌ نجف‌. دنبال‌ منزل‌ مي‌گشتيم‌ براي‌ ماندن‌ براي‌ تحصيل‌. متوسل‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ شدم‌ شب‌ اول‌ ماه‌. خواب‌ ديدم‌. حضرت‌ فرمود اين‌ سه‌ روز عزاي‌ فاطمة‌ زهراست‌. شما اگر خونه‌ بهتون‌ بديم‌ خوشحال‌ ميشيد، اين‌ سه‌ روز بهتون‌ خونه‌ نمي‌ديم‌. روز چهارم‌ جمادي‌ خونه‌ درست‌ شد و همينطور هم‌ بود. اين‌ روزها خوشحال‌ نباشيد. مثل‌ روز عاشوراست‌. مخصوصا فردا حالت‌ حزن‌ داشته‌ باشيد. خدا نكنه‌ يك‌ وقتي‌ براي‌ زندگيتون‌ چيزي‌ تهيه‌ كنيد، مغازه‌ها بايد تعطيل‌ باشه‌، مشغول‌ عزاداري‌ در مجالس‌ عزاداري‌ براي‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها باشيد. همه‌ به‌ سينه‌ بزنيد امشب‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌.

 فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌، فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌.

 مادر ما فاطمه‌ مادر ما فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌.

 غريب‌ ما فاطمه‌ شهيد ما فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌، فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌

 معين‌ ما فاطمه‌ مجيب‌ ما فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌، فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌

 فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌، فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌، فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌

 انيس‌ ما فاطمه‌ مونس‌ ما فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌، فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌

 مادر ما فاطمه‌ عزيز ما فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌، فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌

 مادر ما فاطمه‌ عزيز ما فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌، فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌

 ظلم‌ اشرار و كجا فاطمة‌ زار كجا. ظلم‌ اشرار و كجا و فاطمة‌ زار كجا. ضرب‌ مسمار و كجار ضرب‌ مسمار و كجا مخزن‌ اسرار كجا. ضرب‌ مسمار و كجا مخزن‌ اسرار و كجا. آتش‌ كينه‌ كجا آتش‌ كينه‌ كجا محسن‌ شش‌ ماهه‌ كجا آتش‌ كينه‌ كجا و محسن‌ شش‌ ماهه‌ كجا. در خور سنگ‌ جفا در خور سنگ‌ جفا شاخة‌ پر بار كجا. يا زهرا يا زهرا يا زهرا يا زهرا.

 ظلم‌ اشرار كجا ظلم‌ اشرار و كجا فاطمة‌ زار كجا. ظلم‌ اشرار كجا فاطمة‌ زار و كجا. ضرب‌ مسمار و كجا مخزن‌ اسرار كجا. ضرب‌ مسمار و كجا مخزن‌ اسرار و كجا.

 

۱۴ جمادی الاول ۱۴۱۴ – حضور قلب‌ در نماز اخلاق‌ ۶۳

 حضور قلب‌ در نماز اخلاق‌ 63

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 سورة‌ مباركة‌ حجرات‌ را خواندند. آنهايي‌ كه‌ ميگن‌ تزكية‌ نفس‌ و اخلاق‌ واجب‌ نيست‌ بيان‌ ببينند اين‌ سوره‌ چه‌ ميگه‌. اگر نگوئيم‌ كه‌ از واجبات‌ اوليه‌ است‌، مسلما جزء واجبات‌ طراز اول‌ هست‌. در اين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد از همان‌ ابتدا يك‌ دستوراتي‌ براي‌ معاشرت‌ با پيغمبر اكرم‌ خدا داده‌. ما بايد ياد بگيريم‌ و دهها برابر اين‌ را در معاشرت‌ با امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ عمل‌ كنيم‌. صداتون‌ را در مقابل‌ پيغمبر بلند نكنيد. آنهايي‌ كه‌ ينادونك‌ من‌ وراء الحجرات‌، اينهايي‌ كه‌ از پشت‌ در صدات‌ مي‌زنند، اينها شعور ندارند. خيلي‌ حرفه‌! از پشت‌ در مي‌آمدند پيغمبر را صدا مي‌زدند. از اينجا استفاده‌ ميشه‌ كه‌ توي‌ حرم‌ كه‌ ميريد صداتون‌ را بلند نكنيد. لا ترفعوا اصواتكم‌ فوق‌ صوت‌ النبي‌. صداتون‌ را بلند نكنيد. داد و فرياد نكنيد. ببينيد چقدر قرآن‌ را گوش‌ مي‌داديد آرام‌ بوديد. همه‌اتون‌ مؤدب‌، دو زانو، ساكت‌ نشسته‌ بوديد. در مقابل‌ كلام‌ خدا كه‌ بايد اينطور بود. خيلي‌ كلام‌ پيغمبر، سخن‌ امام‌ زمان‌ هم‌ عين‌ همينه‌. هيچ‌ صداتون‌ را بلند نكنيد. مثل‌ اينكه‌ يكديگر را صدا مي‌زنيد، پيغمبر را صدا نزنيد. امام‌ زمانتون‌ را آنطوري‌ كه‌ همديگه‌ را صدا مي‌زنيد نزنيد. اينجاست‌ كه‌ من‌ گاهي‌ به‌ شما ميگم‌ نگيد يا مهدي‌، يا مهدي‌. اين‌ بي‌ ادبيه‌! مهدي‌ نيامد. خيلي‌ بايد مؤدب‌ بود. كساني‌ كه‌ پيغمبر را، چون‌ هرچه‌ دربارة‌ پيغمبر هست‌ دربارة‌ ائمه‌ هم‌ هست‌، پيغمبر را به‌ اسم‌ صدا مي‌زنند اينها كم‌دركند، نمي‌فهمند.

 آيات‌ خيلي‌ عجيبه‌. سرتاسر قرآن‌، سرتاسر اين‌ سورة‌ مباركه‌. همه‌اش‌ اخلاقه‌. و اين‌ اخلاقیات‌ نميشه‌ اظهار بشه‌ مگر انسان‌ خودش‌ را ساخته‌ باشه‌. افرادي‌ كه‌ عادت‌ كردند به‌ فحش‌ دادن‌، هر چي‌ هم‌ مي‌خوان‌ خودشون‌ را كنترل‌ كنند گاهي‌ از زبانشون‌ در ميره‌. افرادي‌ كه‌ خودشون‌ را تربيت‌ كردند به‌ ادب‌. طبعا روي‌ يك‌ راحتي‌ كاملي‌ مي‌بينيد كه‌ ادبشون‌ را انجام‌ مي‌دهند. اكثر افرادي‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد عادت‌ كرده‌اند به‌ اينكه‌ مثلا روي‌ صندلي‌ بنشينند. اينها روي‌ زمين‌ يك‌ چند دقيقه‌ كه‌ بخوان‌ بنشينند خسته‌ ميشند. اينهايي‌ كه‌ عادت‌ كردند به‌ چهارزانو نشستن‌ يا پاشون‌ را دراز ميكنند، يك‌ چند دقيقه‌اي‌ كه‌ ميخوان‌ دو زانو بنشينند خسته‌ ميشوند. اين‌ عادتشونه‌. پس‌ بايد از باطن‌ انسان‌ خودش‌ را درست‌ كنه‌، از باطن‌. شماها چرا بعضي‌هاتون‌ از طولاني‌ شدن‌ قرآن‌ خسته‌ ميشيد؟ مي‌دونيد چرا؟ بخاطر اينكه‌ معني‌ قرآن‌ را نمي‌فهميد. ولي‌ من‌ يك‌ چيزي‌ ميگم‌ از اين‌ به‌ بعد ديگه‌ خسته‌ نميشيد ولو معني‌ را هم‌ نفهميد. اين‌ تذكره‌ها. كه‌ اگر آن‌ لذت‌ را برديد شما را بگن‌ يك‌ لنگي‌ هم‌ وايستيد، واي‌ مي‌ايستد و خسته‌ نميشيد. آن‌ لذتي‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ بگم‌. امام‌ سجاد قرآن‌ مي‌خوند. اين‌ سقاها آب‌ مي‌خواستند براي‌ خانه‌ها ببرند. مي‌ايستادند گوش‌ مي‌دادند به‌ قرآن‌ امام‌ سجاد. در تاريخ‌ داره‌ كه‌ اينقدر اينها مي‌ايستادند تمام‌ اين‌، خوب‌ مشكه‌ آب‌ ازش‌ چك‌چك‌ مي‌ريزه‌، تمام‌ آن‌ آب‌ مشك‌ با آن‌ چك‌ چك‌ خالي‌ ميشد زير بار خسته‌ نميشدند، نمي‌فهميدند اصلا، محو كلام‌ خدا شده‌ بودند. اگر انسان‌ معنا و تفصيلش‌ را بفهمه‌ خيلي‌ لذت‌ داره‌. اصلا نميتونه‌ در هر حالي‌ كه‌ خودش‌ را قرار بده‌، تا آخر در همون‌ حال‌ هست‌. اصلا نميفهمه‌، نه‌ درد مي‌فهمه‌، نه‌ پا خستگي‌، هيچي‌ هيچي‌. تمركز شما پيدا نكرديد. نميدونم‌ حالا بعضي‌هاتون‌ به‌ يك‌ چيزي‌ عشق‌ پيدا كرديد كه‌ به‌ قول‌ يكي‌ مي‌گفت‌ عاشق‌ شديد نمي‌دونم‌ يا نه‌؟ انسان‌ عاشق‌ يك‌ چيزي‌ بشه‌. شب‌ تا صبح‌ خوابش‌ نميبره‌، نه‌ اينكه‌ خوابش‌ نبره‌ چشماش‌ را بگذاره‌ روي‌ هم‌ خوابش‌ نبره‌، نه‌. با لذت‌ بيداره‌ و اگر به‌ وصل‌ محبوبش‌ رسيده‌ باشه‌، با لذت‌ بيداره‌ و تا صبح‌ خسته‌ هم‌ نميشه‌. براي‌ اكثر مردم‌ اين‌ زمان‌ چون‌ اينقدر شئونات‌ و تشريفات‌ زندگي‌ هست‌ كه‌ انسان‌ آن‌ محبتش‌ را تقسيم‌ كرده‌ بين‌ دهها چيز. هيچ‌ چيزي‌ باقي‌ نمانده‌، هيچ‌ جائي‌ محبت‌ متمركز نشده‌ تا بدونيد كه‌ چطور انسان‌ را آتش‌ ميزنه‌. انشاء الله‌ بايد اينطوري‌ بشيد. ببينيد ذره‌ بين‌، ذره‌ بين‌ را جلوي‌ آفتاب‌ گرفتيد ديگه‌. اين‌ آفتاب‌ را جمع‌ ميكنه‌ به‌ يك‌ نقطه‌ متمركز ميكنه‌. مي‌بينيد كه‌ دود بلند شد، آتش‌ زد. سابقها مي‌خواستند آتش‌ درست‌ كنند يك‌ راهش‌ همين‌ بود. چرا به‌ جهت‌ اينكه‌ آفتاب‌ را جمع‌ كرده‌، همان‌ دائرة‌ كوچك‌ آفتاب‌ را جمع‌ كرده‌ به‌ يك‌ جا متمركز كرده‌. اگر انسان‌ محبتش‌ را بتونه‌ به‌ يك‌ جا متمركز كنه‌ آنوقت‌ مي‌فهمه‌ محبت‌ چه‌ فايده‌ داره‌، چي‌ هست‌. چي‌ هست‌. آنوقت‌ مي‌فهميد كه‌ ماها لذتي‌ از زندگي‌ نبرديم‌ و بايد اين‌ كار را بكنيم‌. بالاخره‌ توي‌ اين‌ راهي‌ كه‌ داريد مي‌ريد به‌ يك‌ جائي‌ ميرسيد كه‌ محبت‌ بايد متمركز بشه‌ روي‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار و شما را آتش‌ ميزنه‌، دودتون‌ را به‌ هوا بده‌، خاكسترتون‌ هم‌ به‌ باد. هيچي‌ ازتون‌ باقي‌ نگذاره‌. چيزي‌، وجودي‌ در وسط‌ نباشه‌. اين‌ محبت‌ كه‌ پيدا شد قرآن‌ را با بدترين‌ صدا بخونند، شما لذت‌ مي‌بريد، معناش‌ هم‌ نفهميد لذت‌ مي‌بريد. چشمت‌ به‌ صفحة‌ قرآن‌ كه‌ مي‌افته‌ دلت‌ از حال‌ ميره‌. طاقتت‌ طاق‌ ميشه‌. اگر محبتتون‌ متمركز بشه‌. ببينيد، اين‌ سخن‌ محبوبه‌. شما فكر نكنيد كه‌ اگر به‌ همين‌ اندازة‌ سورة‌ حجرات‌ و سورة‌ واقعه‌ كه‌ خونده‌ ميشه‌ اوائلش‌ ممكنه‌ آدم‌ فكر كنه‌ كه‌ جناب‌ آقاي‌ فاني‌ داره‌ قرآن‌ ميخونه‌، صداش‌ خوبه‌، خوب‌ بود، غلط‌ داره‌ يا غلط‌ نداره‌، و معناي‌ اين‌ آيات‌ كم‌كم‌ چيه‌؟ اما به‌ همين‌ مقدار از قرآن‌ خوندن‌، لااقل‌ از وسطهايش‌ انسان‌ بايد بره‌ در جاي‌ ديگه‌. يك‌ دفعه‌ مي‌بيني‌ كه‌ نه‌ اين‌ اطاق‌ وجود داره‌، نه‌ اين‌ شخص‌ مورد توجهه‌، نه‌ صدا مورد توجهه‌، مثل‌ حضرت‌ موسي‌ كه‌ در كوه‌ طور ايستاده‌ بود، نه‌ درختي‌ ديگه‌ مي‌ديد، نه‌ درخت‌ مطرح‌ بود، اني‌ انا الله‌ لا اله‌ الا انه‌. ببينيد. او هست‌ و خدا و خدا هست‌ و او. كي‌ باشد و من‌ باشم‌ و تو باشي‌ و عشق‌. بخدا قسم‌ نميشه‌ هنوز براي‌ شما يك‌ قدري‌ زوده‌ اين‌ حرفها زدن‌. كي‌ باشد، به‌ جائي‌ مي‌رسيد، به‌ اينجا مي‌رسيد كه‌ شما هستيد و در آن‌ مجلس‌ قرآن‌ها، شما هستي‌ و خدا و هيچ‌. هيچ‌. براي‌ اولياء خدا اينجور پيشامدها زياد ميكنه‌. ديگه‌ اصلا جز خدا هيچ‌ چيز ديگه‌ توي‌ ذهن‌ انسان‌ نيست‌. خدا داره‌ با انسان‌ صحبت‌ ميكنه‌. بخدا قسم‌ آقايون‌ ايني‌ كه‌ من‌ دارم‌ ميگم‌ قصه‌ براتون‌ نقل‌ نميكنم‌. وجدانيه‌ بعضي‌ از دوستانتونه‌ كه‌ الان‌ توي‌ مجلس‌ هستند. از وسطها ديگه‌ خداست‌. نه‌ اين‌ اطاق‌ هست‌، هيچ‌ وقت‌ بهتتون‌ زده‌ يك‌ جا نشستيد چشمتون‌ هم‌ بازه‌ يك‌ جا را داريد نگاه‌ مي‌كنيد چشمتون‌ را هم‌ دوختيد مثلا فرض‌ كنيد به‌ اون‌ كتاب‌. هر كي‌ نگاهتون‌ مي‌كنه‌ خيال‌ مي‌كنه‌ كه‌ داريد به‌ اون‌ كتاب‌ نگاه‌ مي‌كنيد. ولي‌ خوب‌ مدتي‌ همينجور خيره‌ شديد به‌ اون‌ كتاب‌ يك‌ دفعه‌ بهتون‌ مي‌گن‌ آقا كجايي‌؟ بعد كتاب‌، نه‌ كتاب‌ آمده‌ اينجا كجايي‌ پس‌؟ رفته‌ بودم‌ توي‌ اون‌ مثلا اون‌ چيزي‌ كه‌ مورد علاقه‌ات‌ است‌. داشتم‌ براي‌ او فكر مي‌كردم‌ تمركز پيدا مي‌كني‌. همين‌ معناي‌ تمركزه‌. اين‌ تمركزي‌ كه‌ اينقدر اهمييت‌ داره‌ همينه‌. تمركز پيدا مي‌كنيد به‌ يك‌ نقطه‌ در اون‌ موقعي‌ كه‌ تمركز پيدا مي‌كنيد و در اون‌ موقعي‌ كه‌ به‌ يك‌ نقطه‌ حساس‌ شديد هيچ‌ وقت‌ فكر مي‌كنيد من‌ چجوري‌ نشسته‌ام‌، مي‌شه‌ يك‌ وقت‌ فكر مي‌كنيد تو كدوم‌ اطاقم‌. هيچ‌ وقت‌ فكر مي‌كنيد كي‌ داره‌ با من‌ صحبت‌ مي‌كنه‌؟ هيچ‌ وقت‌ اصلا هيچي‌ را انسان‌ نمي‌فهمه‌. اين‌ را آدم‌ ده‌ برابر صد برابر زيادترش‌ كنيد تشديدش‌ كنيد ببينيد چي‌ مي‌شه‌؟ فرقي‌ نداره‌ شما در اون‌ موقع‌ در عرش‌ اعلا باشيد يعني‌ به‌ قاب‌ قوسين‌ او ادني‌ رسيده‌ باشيد. يا در روي‌ زمين‌ باشيد. در خانه‌اتون‌ باشيد، در كنار كعبه‌ باشيد، هر جا باشيد اين‌ روح‌ شما هست‌ و خدا هست‌ و لذا، لذا يك‌ مؤمني‌ اگر شدي‌ كه‌ قد امتحن‌ الله‌ قلبه‌ للايمان‌، مؤمني‌ كه‌ امتحانتون‌ كنه‌ خدا و قلبتون‌ را آزمايش‌ كنه‌ و قلبتون‌ پاك‌ بشه‌، اگر به‌ آنجا رسيديد، به‌ اين‌ مرحله‌ از كمال‌ رسيديد، اينجا كاملا احساس‌ مي‌كنيد كه‌ با خدا فقط‌ داريد صحبت‌ مي‌كنيد. و نماز كه‌ ديگه‌ جاي‌ خود داره‌. الصلاة‌ معراج‌ المؤمن‌. پيغمبر رفته‌ به‌ آسمان‌ معراج‌ كرده‌ ديگه‌، شنيديد، به‌ معراج‌ رسيده‌. براي‌ شماها هم‌ نماز ميگيد الله‌ اكبر، تكبيرة‌ الاحرام‌ ميگيد. تكبيرة‌ الاحرام‌ معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ الله‌ اكبر حرام‌ كردن‌، معناي‌ تكبيرة‌ الاحرام‌ را بد نيست‌ بدونيد. احرام‌ يعني‌ حرام‌ كردن‌. از باب‌ افعاله‌ ديگه‌. حرام‌ كردن‌. تكبير هم‌ به‌ معناي‌ الله‌ اكبر گفته‌. الله‌ و اكبر حرام‌ كردن‌. تا حالا معناش‌ را مي‌دونستيد؟ الله‌ اكبر حرام‌ كردن‌ يعني‌ چي‌؟ عربيش‌ را بلد بوديد ولي‌ فارسيش‌ را بلد نبوديد. شما فارسي‌ زبانيد بايد عربيش‌ را بلد نباشيد فارسيش‌ را بلد باشيد. الله‌ اكبر حرام‌ كردن‌. خوب‌. يعني‌ چي‌ آقا؟ بعله‌. شما با اين‌ الله‌ اكبر بايد همه‌ چيز را بر خودتون‌ حرام‌ كنيد، محبت‌ غير خدا حرامه‌ بر شما. توجه‌ به‌ غير خدا حرامه‌ براي‌ شما. فكر دربارة‌ غير خدا حرامه‌ براي‌ شما. سخن‌ گفتن‌ با غير خدا حرامه‌ براي‌ شما. هر چه‌ كه‌ اسمش‌ را ببريد كه‌ با خدا منافات‌ داشته‌ باشه‌ در مقابلش‌ بايد يك‌ كلمة‌ حراما گذاشته‌ بشه‌. حرام‌ حرام‌ حرام‌. اِ. ما كه‌ همه‌ چيز را بر خودمون‌ حلال‌ كرديم‌ جز خدا. نمازت‌ هم‌ معراج‌ نيست‌. هيچوقت‌ هم‌ تو توي‌ نماز معراج‌ نميري‌. ببينيد انسان‌ وقتي‌ همه‌ چيز را گذاشت‌ كنار، الله‌ اكبر. اگر تكبيرة‌ الاحرام‌ را درست‌ نگيد، با توجه‌ نگيد، نماز، چون‌ از اركان‌ نمازه‌، نماز به‌ درد نميخوره‌. تكبيرة‌ الاحرام‌، الله‌ اكبر احرام‌ كردن‌. احرام‌ نميگن‌ ببنديد ميريد براي‌ مكه‌. احرام‌ هم‌ مثل‌ تكبيرة‌ الاحرامه‌ ديگه‌، فرقش‌ چيه‌. احرام‌ چيكار ميكنيد ميريد براي‌ مكه‌، چيكار ميكنيد. بيست‌ و چند چيز را بر خودتون‌ حرام‌ مي‌كنيد. اين‌ معناي‌ احرامه‌. ديگه‌ از آن‌ لحظه‌ به‌ بعد سرتون‌ را نمي‌پوشانيد، از آن‌ لحظه‌ به‌ بعد خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ وقتي‌ هم‌ كه‌ داريد ميريد زير سايه‌ نمي‌نشينيد. از آن‌ لحظه‌ به‌ بعد غذاي‌ معطر، عطر نبايد بزنيد. از آن‌ لحظه‌ به‌ بعد دماغتون‌ را از بوي‌ بد نبايد بگيريد. از آن‌ لحظه‌ به‌ بعد توي‌ آينه‌ نبايد نگاه‌ كنيد. از آن‌ لحظه‌ به‌ بعد به‌ زن‌ خودتون‌ حتي‌ با شهوت‌ نبايد نگاه‌ كنيد. خيلي‌، بيست‌ و چند چيز، همه‌ را حرام‌ ميكنم‌ بر خودم‌. لذا ميشه‌ احرام‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ لباس‌ را بر خودم‌ حرام‌ كردم‌، نميدونم‌ حشره‌ آمده‌، مگسه‌ آمده‌ روي‌ صورت‌ ما نشسته‌ هي‌ داره‌ اذيت‌ ميكنه‌. حق‌ نداري‌ بكشيش‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ خيلي‌ چيزهاي‌ ديگه‌. من‌ نميخوام‌ مسائل‌ احرام‌ را براتون‌ بگم‌. احرام‌ يعني‌ تكبيرة‌ الاحرام‌. خوب‌ وقتي‌ همه‌ چيز بر شما حرام‌ شد و شما هم‌ عمل‌ نكردي‌ و پاك‌ و پاكيزه‌ شدي‌، آنوقت‌ اينجا مي‌خوايي‌ راحت‌ باشي‌ بگو اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌، شيطان‌ را از خودت‌ دور كن‌. شيطان‌ مي‌آد اذيت‌ ميكنه‌. شيطان‌ را بشناسيد آقايون‌. شيطان‌ خيلي‌ فعاله‌. مخصوصا براي‌ شماها. مي‌آد در قلبتون‌، در چشمتون‌، حتي‌ روايت‌ داره‌ كه‌ مي‌آد يك‌ كاري‌ ميكنه‌ كه‌ آدم‌ خيال‌ ميكنه‌ كه‌ وضوش‌ باطل‌ شده‌. شخص‌ ميره‌ خدمت‌ امام‌ ميگه‌ من‌ يك‌ همچين‌ احساسي‌ كردم‌. حضرت‌ مي‌فرمايد نه‌ او مي‌آد باد ميكنه‌ تو اينطوري‌ فكر ميكني‌. تا اين‌ حد. تا چه‌ اندازه‌ شيطان‌ به‌ شماها كار داره‌. شك‌ مي‌اندازه‌ توي‌ دلتون‌، حواستون‌ را پرت‌ ميكنه‌، بصورت‌ گربه‌ در ميآد يكدفعه‌ مي‌پره‌ شما از جا مي‌پريد. ميگيد اي‌ بابا اين‌ حرفها چيه‌؟ اينها خرافاته‌. نه‌. نخير خرافات‌ نيست‌. مگر اينكه‌ بندة‌ خدا بشيد. اينقدر فعاليت‌ ميكنه‌ كه‌ نگذاره‌ دو ركعت‌ نماز صحيح‌ بخونيد. چون‌ اگر آن‌ نمازي‌ را كه‌ پيغمبر فرموده‌ صلي‌ كما رأيت‌ اصلي‌ همينطوري‌ كه‌ من‌ نماز ميخونم‌ شماهم‌ نماز بخونيد، در همان‌ ركعت‌ اول‌ دو سه‌ تا آسمون‌ را طي‌ كرديد. دو سه‌ تا آسمون‌ را طي‌ كرديد. هر چه‌ داشتي‌ گذاشتي‌ زمين‌، همه‌ را حرام‌ كردي‌ بر خودت‌ و رفتي‌ بالا. هيچي‌ نداري‌. الان‌ كه‌ توي‌ نماز ايستادي‌، نه‌ زن‌ داري‌، نه‌ خونه‌ داري‌، نه‌ بچه‌ داري‌، نه‌ هيچي‌ هيچي‌ هيچي‌ هيچي‌. همه‌ بر تو حرامه‌. فكرش‌ هم‌ حرامه‌. محبتش‌ هم‌ حرامه‌. هيچ‌. امام‌ سجاد بچه‌اش‌ مي‌افته‌ توي‌ چاه‌، داد فرياد. مشغول‌ نماز خودشه‌. بعله‌. وقتي‌ كه‌ از نماز فارغ‌ ميشه‌ خوب‌ وقتي‌ اينجوري‌ ميشه‌ انسان‌، بندة‌ خدا اينجوري‌ ميشه‌، آنوقت‌ خدا قدرت‌ بهش‌ ميده‌. كه‌ دستش‌ را ميكنه‌ كف‌ چاه‌ بچه‌ را سالم‌ مي‌آره‌ بيرون‌. اما اگر توي‌ نماز، يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ كه‌ كفشم‌ را يك‌ جا گذاشته‌ بودم‌. يك‌ نفر هم‌ منتظر بود من‌ نماز را ببندم‌ بياد كفش‌ را برداره‌. حالا چيكار كنم‌. مسئلة‌. چيكار كنم‌؟ اينجا نماز را بشكنم‌ بروم‌. بعله‌ اينجا اين‌ نماز بدرد نميخوره‌. بشكن‌ برو كفشهايت‌ را بيار بگذار پهلوت‌. نماز نيست‌ كه‌. كه‌ تو حواست‌ دنبال‌ آن‌ دزد و مواظب‌ آن‌ دزدي‌ كه‌ كفشهايت‌ را نبره‌. اگر حواست‌ جمع‌ بود و اصلا نه‌ كفش‌ ديگه‌ مي‌ديدي‌، نه‌ خونه‌ مي‌ديدي‌، نه‌ زندگي‌ مي‌ديدي‌، نه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ نه‌ زن‌ و بچه‌ را مي‌ديدي‌. آنجا ديگه‌ تكليف‌ هم‌ نداشتي‌، دزدي‌ هم‌ آنوقت‌ خدا مواظب‌ كفشهايت‌ هم‌ بود. به‌ خدا قسم‌ خدا مواظب‌ كفشهاي‌ شما هست‌ اگر توي‌ نماز حواست‌ دنبال‌ كفش‌ نوت‌ نباشه‌. مواظب‌ كفشهايت‌ بود. خدا خيلي‌ دوستمون‌ داره‌. اگر بدونيم‌ خدا چقدر ما را دوست‌ داره‌ها، يك‌ لحظه‌ از خدا غافل‌ نميشيم‌.

 نماز معراج‌ مؤمنه‌. در همان‌ ركعت‌ اول‌ و ركعت‌ اول‌ الله‌ اكبر كه‌ گفت‌ در بعد از گفتن‌ اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌، خدا با انسان‌ صحبت‌ ميكنه‌. اول‌ خدا شروع‌ ميكنه‌ به‌ حرف‌ زدن‌. ميگه‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌ الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌. سورة‌ حمد كلام‌ خداست‌، خدا با شما از زبان‌ خودت‌، فرقي‌ نميكنه‌، زبان‌ تو هم‌ مخلوق‌ خداست‌، زبان‌ آن‌ قرآن‌ خون‌ هم‌ مخلوق‌ خداست‌، زبان‌ درخت‌ هم‌ مخلوق‌ خداست‌، زبان‌ سوسمار هم‌ مخلوق‌ خداست‌، فرقي‌ نميكنه‌ همه‌ يكي‌، همه‌ مخلوق‌ خدا هستند. كلام‌ هم‌ كه‌ مال‌ خداست‌. كلام‌ مال‌ خداست‌. از زبان‌ خودت‌ با نفست‌ خدا صحبت‌ ميكنه‌. خيلي‌ عجيبه‌. دستور العمل‌ را صادر ميكنه‌. شما خيال‌ نكنيد، سورة‌ حمد دستورالعمل‌ بقية‌ نمازه‌. اول‌ در مقابل‌ پروردگار كرنش‌ كن‌. بگو تمام‌ حمد مال‌ خداست‌. شما اين‌ را كي‌ عمل‌ مي‌كنيد؟ وقتي‌ كه‌ ميريد به‌ ركوع‌ ميگيد سبحان‌، با تمام‌ بدن‌، سبحان‌ ربي‌ العظيم‌ و بحمده‌. اين‌ جواب‌ الحمد لله‌ رب‌ العالميني‌ است‌ كه‌ خدا گفته‌. خدا گفته‌ الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌، بهت‌ ياد داده‌. رفتي‌ ركوع‌ ميگي‌ سبحان‌ ربي‌ العظيم‌ و بحمده‌. ميري‌ به‌ سجده‌ ميگي‌ سبحان‌ ربي‌ الاعلي‌ و بحمده‌. ميدوني‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ پاك‌ است‌ خدايي‌ كه‌ عظيم‌ است‌ با حمد او. حمد او را هم‌ گفتي‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌. الرحمن‌ الرحيم‌. اينها را خدا يادمون‌ ميده‌. مالك‌ يوم‌ الدين‌. اوصاف‌ پروردگار را به‌ ما تعليم‌ ميده‌. خودمون‌ از زبان‌ خودمون‌ منتهي‌ زبان‌ ما نيست‌ زبان‌ هم‌ مال‌ خداست‌. ما چي‌ از خودمون‌ داريم‌! چي‌ از خودمون‌ داريم‌. هيچي‌. اگر راست‌ ميگي‌ كه‌ همه‌ چيز مال‌ توئه‌، خوشگلتر از اين‌ باش‌، خوش‌ تيپ‌تر از اين‌ باش‌، جوانتر از اين‌ باش‌. نميدونم‌، سالمتر از اين‌ باش‌. در اختيار تو باشه‌ ديگه‌. چشمات‌ كم‌ نور شده‌ بايد عينك‌ بزني‌، نميدونم‌ گوشت‌ كم‌ سو شده‌، كم‌ شنوايي‌ شده‌، سمعك‌ بزني‌. نميدونم‌ موهات‌ داره‌ سفيد ميشه‌، نقاشي‌ ميكني‌ هي‌، نميشه‌. بعد از ده‌ روز باز دو مرتبه‌ باز تهش‌ سفيد، باز سفيد ميشه‌. نميدونم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ دندانهايتون‌ درد ميگيره‌، يكي‌ يكي‌ كشيده‌ ميشه‌ چرا دندانهايت‌ را نگه‌ دار. اين‌ دندونت‌ را نگه‌ دار! مال‌ تو كجا؟ مال‌ خداست‌. لذا صفات‌ الهي‌، ببينيد حمد و صفات‌ الهي‌ را به‌ ما دستور دادند. ما هم‌ از لحظه‌اي‌ كه‌ ميريم‌ ركوع‌، سجده‌، تمام‌ اينها همون‌ حمد و صفات‌ الهي‌ را ميگيم‌، ثناء الهي‌ را ميگيم‌ خدا را ياد مي‌كنيم‌ بعد مي‌گيم‌ اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌. خيلي‌ عجيبه‌ها ببينيد با همين‌ چند جمله‌ انسان‌ بايد به‌ جايي‌ برسه‌ كه‌ تنها خدا را عبادت‌ بكنه‌، تكبيرت‌ الحرام‌ اينجا معناش‌ مي‌شه‌ها. هيچي‌ غير از خدا را شايد ما مي‌گيم‌، نخير اگر شما كلام‌ كسي‌ را گوش‌ بدي‌ عبادتش‌ را كردي‌ توي‌ نماز. اگر يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ يكي‌ از اوليا خدا را ديدم‌ كه‌ كنار راديو ايستاده‌ بود نماز مي‌خوند و بلند هم‌ راديو داشت‌ اخبار مي‌گفت‌ من‌ چون‌ اون‌ طرف‌ را مي‌شناختم‌ يك‌ وقت‌ فكر نكنه‌ او مي‌شنوه‌ صداي‌ اخبار را. گفت‌ راديو كنارش‌ بود داشت‌ اخبار، گفتم‌ نه‌ من‌ مي‌دونم‌ اون‌ نمي‌شه‌. به‌ خدا قسم‌ نمي‌شنويد براي‌ همتون‌ هم‌ اتفاق‌ افتاده‌ يك‌ همچين‌ مسائلي‌ يعني‌ وقتي‌ كه‌ تمركز مي‌كنه‌ انسان‌ به‌ خدا واقعا نمي‌شنوه‌. اياك‌ نعبد خدايا محبوبم‌ تويي‌. معبودم‌ تويي‌. تويي‌، تويي‌، تويي‌. هيچي‌ ديگه‌ نيست‌ .

 و اياك‌ نستعين‌. اون‌ وقت‌ مي‌رفت‌ رو مسئلة‌ ولايت‌ و محبت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ و تعليم‌ راه‌ از اون‌ كسي‌ كه‌ صاحبه‌ راهه‌. شما مي‌دونيد فرق‌ شماها با متصوفه‌ در يك‌ چيز خيلي‌ بارزه‌. با تمام‌ اون‌ مسلكهاي‌ متصوفه‌. و اون‌ در صراط‌ مستقيمه‌. و از همين‌ جهت‌ خدا در قرآن‌ فرموده‌:ولا تطبع‌ السبل‌ از راههاي‌ مختلف‌ شما پيروي‌ نكنيد. يك‌ كسي‌ در مكاشفه‌اش‌ ديده‌ بود مي‌گفت‌ ديدم‌ يك‌ اتوبان‌، يك‌ خيابان‌ راستي‌ مي‌ره‌ تا به‌ جايي‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ خورشيد داره‌ طلوع‌ مي‌كنه‌، و اون‌ انتهاي‌ اون‌ خيابان‌ هم‌ خانة‌ خداست‌ و خدا. ولي‌ دو طرف‌ به‌ قول‌ ما مشهديها ميلانهاي‌ مختلف‌. كوچه‌ها بعضيهاش‌ هم‌ اونقدر تنگه‌ كه‌ اصلا واقعا چقدر ديوانه‌اند كه‌ تو اين‌ كوچه‌ها، آخه‌ كجا مي‌ري‌؟ كوچه‌ها هم‌ همه‌ بن‌ بست‌. يك‌ در داره‌ اون‌ آخر كوچه‌ نوشته‌ اونجا خانة‌ مثلا بوق‌ علي‌ شاه‌، نور علي‌ شاه‌ نمي‌دونم‌ چي‌ علي‌ شاهه‌ از اين‌ حرفها اون‌ آخر در روبرو بعضي‌ وقتها راه‌ راست‌ و جادة‌ صافي‌ را مي‌گذرد مي‌رن‌ توي‌ اين‌ كوچه‌ها يك‌ دونه‌ در هم‌ باز مي‌شود مي‌افتند همون‌ دم‌ در چاه‌ كندن‌ مي‌افتن‌ تو چاه‌ اينها را ديده‌ بودها. شيطان‌ مي‌ياد مي‌گه‌ آقا راه‌ مي‌خواي‌ بياييد از اينجا نزديك‌ تره‌.

 بعد خوب‌ نمي‌تونن‌ بگن‌ كه‌ راههاي‌ ما راه‌ نيست‌ چون‌ مي‌خوان‌ يك‌ مخترعاتي‌ داشته‌ باشند بر خلاف‌ اونچه‌ كه‌ ائمه‌ گفته‌اند، خوب‌ اون‌ كه‌ ائمه‌ گفته‌اند تو كتابها هست‌. بر خلاف‌ اونها باشه‌ يك‌ چيزي‌ از خودشون‌ در آورده‌ باشند. اينها را بايد بگن‌ ديگه‌ والا خوب‌ شخصيتشون‌ محفوظ‌ نمي‌مونه‌. اين‌ اختراعات‌ همان‌ بدعتهايي‌ است‌ كه‌ مي‌گذره‌ و خواهي‌ نخواهي‌ از صراط‌ مستقيم‌ خارج‌ مي‌شه‌. اون‌ كوچه‌ هايي‌ كه‌ دو طرف‌ هست‌ شيطان‌ هم‌ مي‌ياد كمك‌ مي‌كنه‌، شما وارد اون‌ كوچه‌ها اون‌ ميلانها اون‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ اون‌ كوچه‌هاي‌ بن‌ بست‌ سرگردون‌ مي‌شيد اقل‌ ضرري‌ كه‌ داره‌ براي‌ شماها اين‌ است‌ كه‌ شما وقتتون‌ گذشته‌ تا بريد تا آخر كوچه‌ و برگرديد اين‌ اندازه‌ اقلا ضررش‌ هست‌ كه‌. يك‌ نفر به‌ من‌ مي‌گفت‌ پانزده‌ سال‌ عقب‌ يكي‌ از اين‌ اقطاب‌ سوفيه‌ رفتم‌، بعد تازه‌ فهميدم‌ كه‌ راه‌ را بي‌ خود رفتم‌. آخه‌ راه‌ راست‌، خدا در قرآن‌ در سورة‌ حمد در نمازت‌ بهت‌ مي‌گه‌ بگو اهدنا الصراط‌ المستقيم‌ خدايا راه‌ راست‌ . خوب‌ همه‌ مدعيند كه‌ اين‌ راه‌ راسته‌. صراط‌ الذين‌ انعمت‌، نه‌ هر راهي‌ چون‌ وقتي‌ انسان‌ پيچ‌ اول‌ را پيچيد بقيه‌اش‌ ممكنه‌ راست‌ باشه‌ تا اون‌ آخر راسته‌. آخه‌ باز يك‌ شرط‌ ديگه‌اي‌ داره‌ كه‌ اونهايي‌ كه‌ نعمت‌ بهشون‌ داده‌. صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌، يك‌ عده‌ را خدا معلومه‌ نعمت‌ داده‌. بالاترين‌ نعمت‌ براي‌ بشر دو چيزه‌ اين‌ را بدونيد. يعني‌ هر كسي‌ از اين‌ نعمت‌ بيشتر داره‌ آقاتره‌ يكي‌ نعمت‌ پاكي‌، پاك‌ باشيد يكي‌ هم‌ نعمت‌ علم‌ و دانش‌ و چهارده‌ معصوم‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ در اين‌ جهت‌ در درجة‌ اعلا هستند. پاك‌ و درياي‌ از علم‌. اين‌ دو چيز.

 انعمت‌ عليهم‌. ببينيد خدا داره‌ تأكيد مي‌كنه‌ غير المغضوب‌ عليهم‌. از قيافه‌ پيداست‌ كه‌ اين‌ غضب‌ بهش‌ شده‌. خدا مي‌دونه‌ يك‌ مقداري‌ انسان‌ پاك‌ بشه‌ خودش‌ مي‌فهمه‌. و ولا الضالين‌. خوب‌ اين‌ كوچكه‌ آخه‌ با اين‌ تو كجا مي‌خواي‌ بري‌ آخه‌؟ اين‌ اتوبان‌ به‌ اين‌ وسيعي‌ به‌ اين‌ مستقيمي‌ را گذاشتي‌ رفتي‌ تو اين‌ كوچه‌ پس‌ كوچه‌ها مي‌خواي‌ برسي‌ به‌ مكه‌. اين‌ ره‌ كه‌  تو مي‌روي‌ به‌ تركستان‌ است‌ گفت‌ به‌ كردستان‌ است‌. هرگز نرسي‌ به‌ كعبة‌ اعرابي‌ با اين‌ راهي‌ كه‌ تو انتخاب‌ كردي‌ هرگز. يك‌ جادة‌ صافي‌ و به‌ اين‌ راستي‌. آخه‌ دو تا چهار تا. قرآن‌، قرآن‌ معجزة‌ پيغمبر اكرم‌ بلكه‌ عين‌ عمل‌ پروردگار. اين‌ را كه‌ ديگه‌ نمي‌توني‌، من‌ براي‌ كافترين‌ افراد ثابت‌ مي‌كنمكه‌ قران‌ معجزه‌ است‌. براي‌، همانقدر مرده‌ نباشه‌، اهل‌ استدلال‌ باشه‌ من‌ ثابت‌ مي‌كنم‌. يك‌ مختصري‌ تو اين‌ دو مقاله‌ گفتيم‌ به‌ عنوان‌ فهرست‌ تقريبا والا مطلب‌ زياده‌. كه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌. خوب‌ معجزه‌ ديگه‌ از معجزه‌ بهتر چيزي‌ مي‌تونه‌ انسان‌ را به‌ خودش‌ جذب‌ بكنه‌. و كلمات‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ السلام‌. يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ شايد اين‌ ديگه‌ درست‌ باشه‌. بله‌ ما هم‌ الان‌ ممكنه‌ اين‌ حرف‌ را بزنيم‌ .شايد، اصلا ديگه‌ دينه‌ ديگه‌اي‌ نيست‌. ممكنه‌ همچي‌ راحتتون‌ كنم‌ دين‌ ديگه‌اي‌ نيست‌. تا بريم‌ تحقيق‌ كنيم‌ كه‌ آيا درسته‌ يا درست‌ نيست‌. اِ. يك‌ ميليارد و دويست‌ ميليون‌ مسيحي‌ اينها دين‌ ندارند؟ خوب‌ بريد از خودشون‌ بپرسيد. آقا دين‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ مجموعة‌ قوانين‌ كه‌ پيغمبرشون‌ از جانب‌ پروردگار آورده‌ باشه‌ براي‌ سعادت‌ دنيا و آخرتشون‌. كو اون‌ مجمع‌ قوانين‌ كو؟ پيغمبرش‌ كه‌ نيست‌. حضرت‌ عيسي‌ كه‌ خودش‌ نيست‌. مجموع‌ قوانينش‌ را به‌ ما هم‌ نشون‌ بديد ما هم‌ نسنجيده‌ قبولش‌ مي‌كنيم‌. كو؟ انجيل‌، شما مي‌دونيد انجيل‌ چند صفحه‌ است‌؟ انجيل‌ تازه‌ انجيل‌ حضرت‌ عيسي‌ نيست‌ هر يك‌ از اناجيل‌ مال‌ لوقا باشه‌، متي‌ باشه‌ اون‌ پنجاه‌ صفحه‌ باشه‌ اون‌ هم‌ چرت‌ و پرت‌. چرت‌ و پرت‌ كه‌ مي‌گم‌ چَرت‌ و پَرت‌ واقعا. يعني‌ خودشون‌ قبول‌ دارند اينكه‌ تناقضات‌ زيادي‌ داره‌. اونوقت‌ مي‌اندازند به‌ گردن‌ مترجمين‌. حالا با پنجاه‌ صفحه‌، حالا فرض‌ كنيد پنجاه‌ صفحه‌، اينكه‌ مي‌گم‌ مثل‌ قرآن‌ كه‌ نيست‌ كه‌ تفسير داشته‌ باشه‌ و نمي‌دونم‌ چي‌ يك‌ فارسي‌ خيلي‌ ساده‌ و معمولي‌ مي‌خواييد من‌ انجيل‌ دارم‌ مي‌خواييد بيارم‌ براتون‌ بخونم‌ شما گوش‌ بديد. خوب‌ اين‌ انجيل‌. تورات‌، تورات‌ هم‌ آخرتي‌ كه‌ اين‌ همه‌ اهميت‌ داره‌ و همة‌ كارها براي‌ آخرته‌. يعني‌ اگر شماها عبادت‌ مي‌كنيد، بندگي‌ خدا را مي‌كنيد براي‌ اين‌ است‌ كه‌ تامين‌ آخرت‌، دنيا هر جور باشه‌ مي‌گذره‌. يك‌ كلمه‌ تو تمام‌ تورات‌ از آخرت‌ حرف‌ نزده‌. يك‌ كلمه‌. قوانيني‌ هم‌ نداره‌، قوانيني‌ هم‌ نداره‌. قوانينشون‌ يك‌ چند تا از قوانينشون‌ نمي‌خوام‌ اينجا يك‌ بحثها بايد تو كانون‌ بشه‌ اينجا بايد يك‌ حالي‌ داشته‌ باشيم‌ مجلس‌ به‌ اصطلاح‌ تذكرات‌ ديگه‌ است‌. نيستش‌ شما بريد اصلا يك‌ ديني‌ پيدا بكنيد كه‌ مجموعة‌ قوانيني‌ داشته‌ باشه‌ تا شايد ما بگيم‌ او درست‌ باشه‌ اصلا نيست‌ تو اين‌ كرة‌ زمين‌ نيستش‌.

 شما مي‌گيد كتاب‌ بيان‌ علي‌ محمد ما مي‌گم‌ بياييد اين‌ كتاب‌ ما خيلي‌ كوچكه‌ بعد هم‌ قوانينش‌ يك‌ قوانيني‌ است‌ كه‌ خدا خواسته‌ آبروش‌ را ببره‌. تخم‌ مرغ‌ را به‌ جايي‌ نزنيد، مي‌شكنه‌، هر چي‌ توش‌ هست‌ مي‌ريزه‌. نمي‌دونم‌ خط‌ شكسته‌ را ياد بگيريد. نمي‌دونم‌ بچه‌ زيبا، پسر زيبا را بگذاريد روي‌ صندلي‌ و نگاهش‌ كنيد از عمرتون‌ حسابه‌. باور كنيد. مي‌بيني‌ تو كتاب‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود بيان‌ ببينيد قوانينش‌ چيه‌؟ حالا اينها بداش‌ ما فرض‌ مي‌كنيم‌. و اما خوباش‌ چيه‌؟ شما كتاب‌ بيان‌ هست‌ من‌ مي‌ذارم‌ در اختيارتون‌ ده‌ تا قانوني‌ كه‌ به‌ درد جامعه‌ امروز بخوره‌ شما توش‌ پيدا بكنيد اين‌ حالا بعد از قرآن‌ آمده‌. مسيلمه‌ كذاب‌ اين‌ يك‌ كتاب‌ آورد يك‌ چيزهايي‌ توش‌ داشت‌. ان‌ الذين‌ يغصلون‌ ثيابهم‌ و لا يجدون‌ ما يلبسون‌ اولئكهم‌ المفلسون‌. مي‌دونيد چه‌ فرقي‌ مي‌كنه‌ با؟ مي‌گه‌ كساني‌ كه‌ لباسشون‌ را مي‌شورند و لباس‌ ديگه‌اي‌ ندارند بپوشند، اين‌ حالا آمده‌ قرآن‌ را از بين‌، اينها بي‌ پولند. ما گفتيم‌ نه‌ آقايون‌ اينطور نيست‌. ممكنه‌ انسان‌ تو غربتي‌ مونده‌ گير كرده‌ باشه‌ دهها ميليون‌ هم‌ پول‌ داشته‌ باشه‌ يك‌ دست‌ لباس‌ بيشتر نداشته‌ باشه‌ اين‌ لباسش‌ را شست‌ ديگه‌ لباسي‌ نداره‌ بپوشه‌ مفلص‌ نيست‌. تازه‌ اين‌ چه‌ فايده‌ داره‌ اين‌ حرفها. قرآن‌ مي‌گه‌: القارعة‌ مالقارعه‌ و ما اراك‌ مالقارعه‌. او مي‌گه‌ الفيل‌ و ماالفيل‌. فيل‌ نمي‌دونيد فيل‌ چيه‌ لهو خرطوم‌ طويل‌، يك‌ خرطوم‌ بلندي‌ داره‌ بابا فيل‌ را هر كي‌ هم‌ نديده‌ باشه‌ تو باغ‌ وحش‌ هم‌ نديده‌ باشه‌ بالاخره‌ عكسش‌ را ديده‌ نمي‌خواد بحث‌ كني‌ در اين‌ موضوع‌.

 نيست‌ با جرأت‌ من‌ مي‌گم‌ ديني‌ نيست‌ الان‌ تو كرة‌ زمين‌ كه‌ دين‌ باشه‌ها يعني‌ مجموع‌. دين‌ اصلا خود دين‌ يعني‌ مجموعة‌ قوانيني‌ كه‌ پيغمبري‌ از جانب‌ خدا بياره‌ كه‌ سعادت‌ دنيا و آخرت‌ مردم‌ را تأمين‌ كنه‌. شما اگر يك‌ همچين‌ مجموعة‌ قوانيني‌ پيدا كرديد ما اون‌ پيغمبر هر كي‌ باشه‌ بهش‌ ايمان‌ مي‌ياريم‌. نداريم‌. اما خوب‌ اين‌ صراط‌ مستقيمي‌ كه‌ مي‌گيم‌ يعني‌ اين‌ همين‌ اين‌ قرآن‌ يك‌ كلمه‌ حتي‌ از غير پيغمبر گفته‌ نشده‌. و اين‌ مجموعة‌ قوانيني‌ است‌ كه‌ سعادت‌ انسان‌ را تأمين‌ مي‌كنه‌. آخر اگر اين‌ حرف‌ دروغ‌ بود اين‌ همه‌ كتاب‌ و اين‌ همه‌ بحث‌ و اين‌ همه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود تفسير و اين‌ هم‌ رساله‌ها و اين‌ همه‌ مسائل‌ و احكام‌ نداشت‌ كه‌. نه‌ جدا حالا ما. به‌ يك‌ مسيحي‌ رسيديم‌ گفت‌ دين‌ آقا يعني‌ چي‌؟ مي‌گه‌ اصلا بايد يك‌ چيز ديگه‌اي‌ بگه‌ مي‌گه‌ بيخود مي‌گه‌ دين‌ يعني‌ يك‌ شنبه‌ رفتن‌ توي‌ كليسا. من‌ توي‌ كليساهاي‌ آتن‌ و به‌ اصطلاح‌ واتيكان‌ رفتم‌ يك‌ مشت‌ آهنگ‌ مي‌زنند و تو تاتري‌ بريد باور كنيد عين‌، اصلا من‌ گفتم‌ اينها چرا اينطور مي‌كنند يك‌ لباس‌ مخصوصي‌ پوشيدن‌ از اون‌ بالا مي‌دون‌ مي‌رن‌ اون‌ طرف‌ يك‌ حركاتي‌ عينا يك‌ تاتر. و يك‌ مشت‌ اشعاري‌ را مي‌خونه‌ يك‌ مشت‌ هم‌ از همون‌ انجيل‌ مي‌خونه‌ و مي‌رن‌ يك‌ صبح‌ تا ظهر هم‌ بيشتر وقتش‌ نيست‌. بقيه‌اش‌ هم‌ ديگه‌ آزاد. فقط‌ و فقط‌ هر چي‌ گناه‌ كردي‌ بكن‌، نوش‌ جانت‌. هفته‌اي‌ يك‌ دفعه‌ بيا اعتراف‌ بكن‌ بگو من‌ اين‌ گناهان‌ را كردم‌ او هم‌ مي‌گه‌ اينقدر پول‌ بده‌ رد مي‌شه‌، اينقدر پول‌ مي‌دن‌ و تمام‌ مي‌شه‌. اين‌ واقعا مي‌شه‌ گفت‌ صراط‌ مستقيم‌؟ صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌؟ اينا ضالين‌ نيستند؟ اينها يهود كه‌ مغضوبند، غضب‌ بهشون‌ شده‌ چون‌ خدا به‌ هر كي‌ نعمت‌ داد، اين‌ را آقايون‌ بدونيد به‌ هر كه‌ خداي‌ تعالي‌ نعمت‌ زياد داد و او قدرش‌ را ندونست‌ بد غضب‌ مي‌كنه‌. به‌ يهوديها به‌ اسرائيليها خدا خيلي‌ نعمت‌ داد. هي‌ هم‌ گله‌مند خدا بودند. از ما مسلمانها هم‌ خدا گله‌ منده‌. ما زمان‌ ظهور حضرت‌ ولي‌ عصر صلوات‌ الله‌ عليه‌ كتكش‌ را خواهيم‌ خورد اگر قدردان‌ نعمت‌ نباشيم‌. يهوديها هم‌ اينقدر خدا بهشون‌ نعمت‌ داد من‌ داده‌ سلوا داده‌، مائدة‌ آسماني‌ داده‌ هر چي‌ گفته‌ خدا گوش‌ كرده‌. هر چي‌ مي‌گفت‌، اينها مي‌گفتند خدا مي‌گفت‌: چشم‌. واقعا مي‌گفت‌ چشم‌. خدايا براي‌ ما توي‌ دريا مي‌خوان‌ عبور كنن‌ دريا جلوشونه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ خداي‌ تعالي‌ آب‌ را كنار زده‌ كف‌ دريا را خشك‌ كرده‌، دوازده‌ تا جمع‌، دوازده‌ قبيله‌ هستيم‌ خدايا دوازده‌ راه‌ براي‌ ما باز كن‌. براي‌ خدا فرقي‌ نمي‌كنه‌ يك‌ راه‌ يا دوازده‌ راه‌. دوازده‌ راه‌ ما مي‌خواييم‌ اين‌ وسط‌ راه‌ همديگر را هم‌ ببينيم‌ بايد اين‌ آبها مشبك‌ باشه‌، سوراخ‌ سوراخ‌ باشه‌ تا همديگر را ببينيم‌ چون‌ ممكنه‌ اون‌ پشتيها دلمون‌ تنگ‌ بشه‌ براشون‌. مشبكش‌ كرد. اينقدر به‌ اينها محبت‌ كرده‌ خداي‌ تعالي‌. از توي‌ آب‌ در اومدن‌ صحيح‌ و سالم‌ از اون‌ ور فرعونيان‌ آمدن‌ وارد شدن‌ غرق‌ شدن‌ كلك‌ كنده‌ شد. آمدن‌ رسيدن‌ به‌ يك‌ عده‌ داشتن‌ بت‌ مي‌پرستيدند بت‌ پرست‌ بودند. اينها كنار اين‌ بت‌ پرستها، خوشا به‌ حالتون‌ كه‌ شما خداتون‌ را مي‌بينيد و عبادت‌ مي‌كنيد اي‌ يا موسي‌ مي‌شه‌ براي‌ ما يك‌ خدايي‌ درست‌ كني‌ كه‌ ما هم‌ ببينيمش‌ و اينجور كه‌ نمي‌شه‌ كه‌ خداي‌ نديده‌ را انسان‌. واقعا جاش‌ هست‌ كه‌ مشت‌ بزنن‌ تو سر اينها مغزشون‌ بياد تو دهنشون‌. اين‌ همه‌ محبت‌. از فرعونيها نجاتتون‌ داده‌، دشمنتون‌ را غرق‌ كرده‌، هلاكشون‌ كرده‌ حالا مي‌خواد خدا ببينه‌ چكار مي‌كنيد. لينذروا كيف‌ تعملون‌ اينها قرآنه‌ها كه‌ من‌ براتون‌ مي‌گم‌. شما اين‌ جور. شما اينقدر پيغمبرها را اذيت‌ مي‌كنيد هفتاد پيغمبر را از اذان‌ صبح‌ تا اول‌ آفتاب‌ كشتند، هفتاد تا پيغمبر.

 از اذان‌ صبح‌ تا، يك‌ ساعت‌ و نيمه‌ها يك‌ همچين‌ موجوداتي‌ بودند. خدا مي‌دونه‌ كمال‌ محبت‌ رابهشون‌، و فضلتكم‌ علي‌ العالمين‌. در همه‌ من‌ شما را فضيلت‌ دادم‌. خوب‌ اينها را خدا مغضوبشون‌ كرده‌، خدا غضبشون‌ كرده‌. براي‌ چي‌؟ ضربت‌ عليهم‌ الذلت‌ والمسكنه‌ ظلت‌ و مسكنت‌ يعني‌ به‌ اصطلاح‌ توقف‌ مردن‌ در يك‌ ماديات‌ مثلا در عبادت‌ چون‌ هر كس‌ در هر جا متوقف‌ بشه‌ مسكنت‌ بهش‌ خورده‌. مسكينه‌ ديگه‌ مسكين‌ يعني‌ توقف‌ از سكون‌ مي‌ياد. يعني‌ متوقف‌ شده‌. مسكين‌ هم‌ كه‌ مي‌گن‌ مسكين‌ براي‌ اينكه‌ ديگه‌ نمي‌تونه‌ فعاليت‌ بكنه‌ و پولي‌ در بياره‌ و رشد پولي‌ و مالي‌ نداره‌. اين‌ را مي‌گن‌ مسكين‌. مسكنت‌ به‌ اينها خرده‌. اينها ديگه‌ به‌ درد، مردن‌ ديگه‌ مردن‌ را ترقي‌ نمي‌كنن‌ توي‌ ماديات‌ مردن‌ و شما فكر نكنيد. يهوديها خيلي‌ اينها هم‌ الان‌ مسكنت‌ بهشون‌ خرده‌ هم‌ ذلت‌. اِ ذلت‌. بله‌ هر كسي‌ كه‌ وابسته‌ باشه‌ ذليله‌. هر كسي‌ كه‌ وابسته‌ باشه‌ به‌ يك‌ قدرت‌ مافوقي‌ اين‌ غير از خدا و كساني‌ كه‌ در البته‌ غير از ارتباط‌ با خدا در قدرت‌ مافوق‌ از قدرتهاي‌ مخلوق‌ اين‌ وابستگي‌ داشته‌ باشه‌ اين‌ ذليله‌. شما اگر حتي‌ به‌ ادارتون‌ وابسته‌ باشيد اگر اين‌ اداره‌ تعطيل‌ بشه‌ ما ديگه‌ چكار بكنيم‌؟ اين‌ مسكنته‌، ذليليد. ذليل‌ اين‌ اداره‌ هستيد مغازه‌ام‌ اگر ورشكست‌ شده‌ و اين‌ مغازه‌ام‌ اگر درش‌ بسته‌ شد من‌ چكار كنم‌؟ تو وابسته‌ به‌ اون‌ مغازه‌ هستي‌. تو وابسته‌ به‌ هر چيز، لذا در مرحلة‌ اول‌ سير الي‌ الله‌ مسئلة‌ استقامته‌. اعتماد به‌ خودت‌. خودت‌ خودت‌ باش‌. خودت‌ يك‌ آدم‌ باش‌. روي‌ پاي‌ خودت‌ بايست‌. فقط‌ خدا متكي‌ و تكيه‌ گاهت‌ باشه‌. هر چيزي‌ كه‌ غير خدا بود تو را ذليلت‌ مي‌كنه‌.

 اگر شغلم‌ نبود، اگر مدركم‌ نبود، اينقدر آدم‌ ذليل‌ باشه‌ كه‌ به‌ مدرك‌ متكي‌ باشه‌. اينقدر آدم‌ ذليل‌ باشه‌ كه‌ به‌ هنرش‌ متكي‌ باشه‌، اينقدر آدم‌ ذليل‌ باشه‌ كه‌ به‌ رئيس‌ اداره‌اش‌ متكي‌ باشه‌. همة‌ اينها ذلته‌. و بايد، حالا بايد چيكار كنيم‌! بيائيم‌ بيرون‌. نه‌. بيرون‌ آمدن‌ نداره‌. اينقدر مستقل‌ باش‌ توي‌ اين‌ اداره‌ كه‌ اگر بنا شد اين‌ اداره‌ يك‌ كار خلاف‌ شرعي‌ بكنه‌، شما بيا بيرون‌. حقوقم‌ را نمي‌دن‌. ندن‌. وابسته‌ نبايد باشي‌. ندن‌ بيا بيرون‌. اين‌ مغازه‌ من‌ مجبورم‌ گاهي‌ معصيت‌ بكنم‌. درش‌ را ببند، فردا صبح‌ بازش‌ نكن‌. به‌ همين‌ قرصي‌ پس‌. و الا تو ذليل‌ اين‌ هر چيزي‌ كه‌ بر تو غلبه‌ بكنه‌ و ايمانت‌ را از دستت‌ بگيره‌، خدات‌ را از دستت‌ بگيره‌، راه‌ راستت‌ را از دستت‌ بگيره‌، تو را ذليل‌ كرده‌. ذليل‌ او هستي‌. پدر خيلي‌ احترام‌ داره‌، مادر خيلي‌ احترام‌ داره‌ دستش‌ هم‌ مي‌بوسيم‌، پاشم‌ مي‌بوسيم‌، همه‌ چي‌، چون‌ خدا گفته‌. اما آمد به‌ تو گفت‌ نمازت‌ را نماز صبحت‌ را نخون‌، فلان‌ امر واجب‌ را ترك‌ كن‌. اينجا. نه‌. ان‌ جاهداك‌ علي‌ ان‌ تشرك‌ به‌ فلا تطعهما خدا نهي‌ ميكنه‌ ازت‌. اصلا اطاعتشون‌ نكن‌. بعله‌. ذليل‌ آنها نباش‌. تو كه‌ در مقابل‌ مادرت‌ مي‌افتي‌ به‌ خاك‌ و پاش‌ هم‌ مي‌بوسي‌، و بگي‌ الجنة‌ تحت‌ اقدام‌ امهاك‌، اين‌ تاجايي‌ است‌ كه‌ اين‌ مادر زير پاش‌ بهشت‌ باشه‌، نه‌ زير پاش‌ جهنم‌ باشه‌. وقتي‌ است‌ كه‌ بهشتي‌ خودش‌ باشه‌. اما اگر وادارت‌ كرد به‌ كار معصيت‌ و گناه‌ فلا تطعهما. دقت‌ كرديد؟

 پس‌ ذلت‌ خيال‌ نكنيد كه‌ هر كي‌ پول‌ داره‌ ذليل‌ نيست‌ ديگه‌. نه‌. هر كه‌ مستقل‌ بود، شخصيت‌ داشت‌، آقا بود، بر خودش‌ متكي‌ بود، بر خدا اعتماد كرد و بر غير خدا اعتماد نكرد؛ او آزادمرده‌. حضرت‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ حر ميگن‌ انت‌ حر. تو آزاد مردي‌. استقلالت‌ را حفظ‌ كردي‌. تو نگفتي‌ آقاي‌ ابن‌ زياد خدمتتون‌ عرض‌ شود وعده‌هايي‌ كه‌ به‌ من‌ داده‌ بعد نميده‌. اما ذليل‌ توي‌ صحراي‌ كربلا ببينيم‌ كي‌ بود؟ عمر سعد بود. عمر سعد. خوب‌ بشينيد حساب‌ كنيد. ذليل‌ ذليله‌، بدبخت‌. حر عزيز بود. ان‌ عزة‌ لله‌ و لرسوله‌ و للمؤمنين‌. بقيه‌ ذليلند. به‌ جهت‌ اينكه‌ ذليله‌ مافوق‌ تو. هر كس‌ هر چه‌ براي‌ خودش‌ مافوقي‌، البته‌ در مقابل‌ خدا مافوق‌ ذليلي‌ ولي‌ آنجا بايد ذليل‌ باشي‌. هر مافوقي‌ اگر انسان‌ داشت‌ كه‌ مجبور شد كه‌ تحت‌ فرمان‌ او باشه‌ نسبت‌ به‌ او ذليله‌. منتهي‌ آدم‌ حالا كه‌ مي‌خواد ذليل‌ باشه‌، ذليل‌ يك‌ عزيزي‌ باشه‌. و آن‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار. نه‌ ذليل‌ ذليلتر. خود اين‌ رئيس‌ اداره‌ ذليلتر از توئه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ تو گاهي‌ قدرت‌ اين‌ را داري‌ كه‌ بري‌ بگي‌ نبايد اين‌ حرف‌، نبايد اين‌ كار در اين‌ اداره‌ به‌ او بگيد. از مافوق‌ دستور آمده‌. اين‌ بيچاره‌ ذليلتر از توئه‌. تو آنوقت‌ ذليل‌ ذليلتر از خودت‌ ميشي‌! ضربت‌ عليهم‌ الذلة‌ و المسكنه‌. ببينيد قرآن‌ ميگه‌ كه‌ مغضوب‌، غضب‌ شده‌ بر اين‌. هم‌ ذلت‌ يهود دارند هم‌ مسكنت‌. مسكنت‌ هم‌ كساني‌ كه‌ فقط‌ دلخوش‌ به‌ ماديات‌ و مغازه‌ و دكان‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود درآمد. مثل‌ يك‌ حيواني‌ بياد توي‌ دنيا بخوره‌ و بخوابه‌ و بر فرض‌ حالا نمازش‌ هم‌، نماز واجبش‌ هم‌ انجام‌ بده‌ و محرماتش‌ را هم‌ ترك‌ بكنه‌، ولي‌ از اين‌ توقف‌ جلو نره‌ اين‌ مسكنه‌، مسكينه‌. مسكنت‌ بهش‌ خورده‌. تا چه‌ برسه‌ به‌ اينكه‌ هيچ‌ خدا را نشناسند و همه‌اش‌ توي‌ ماديات‌ فرو بروند. ببينيد اين‌ سوره‌ چي‌ ميگه‌. ميگه‌ غير المغضوب‌ عليهم‌ و لا الضالين‌. بعد هم‌ يك‌ سورة‌ ديگه‌ بخون‌. خدا ديگه‌ حرفهايش‌ تموم‌ شده‌ نوبت‌ شما ميرسه‌ در بقية‌ نماز. نوبت‌ شماست‌. خوب‌. همة‌ اينها را بايد جواب‌ بدي‌. گفتم‌ در ركوع‌ و سجود شما تسبيح‌ كرديد، تحميد كرديد، حمد كرديد خدا را وصف‌ كرديد. بعد مي‌شينيد براي‌ تشهد. توحيد. اشهد ان‌ لا اله‌ الا الله‌ وحده‌ لا شريك‌ له‌. ماها موحد نيستيم‌. هرچي‌ هم‌ باشيم‌! پيغمبر اكرم‌ موحده‌. در جنگ‌ احزاب‌، بعد از جنگ‌ احزاب‌ ميگه‌ لا اله‌ الا الله‌ وحده‌ وحده‌ وحده‌ انجز وعده‌ و نصر عبده‌ و اعز جنده‌ و هزم‌ الاحزاب‌ وحده‌. لا اله‌ الا الله‌. تنها تنها تنها اوست‌ خدا. به‌ وعده‌اش‌ وفا كرد. بنده‌اش‌ را ياري‌ كرد. اول‌ ميگه‌ بنده‌ بعد ميگه‌ ياري‌. اين‌ را شما بدونيد تا انسان‌ بنده‌ نشه‌ خدا ياريش‌ نميكنه‌. تا انسان‌ مطيع‌ نشه‌ خدا بهش‌ كمك‌ نميكنه‌. هيچوقت‌ يك‌ اسلحه‌اي‌ را، نميدونم‌ هفتة‌ قبل‌ بود اينجا گفتم‌؟، هيچوقت‌ يك‌ اسلحه‌ را نمي‌دهند به‌ آدمي‌ كه‌ مطيع‌ دولت‌ نيست‌. به‌ پاسبانه‌ ميدن‌ دم‌ در انبار مهمات‌ ميگن‌ وايستا هم‌ انبار مهمات‌ را حفظ‌ كن‌، اين‌ اسلحه‌ هم‌ به‌ كمرت‌ باشه‌، به‌ كمرت‌ ببند، اينجا وايستا. چرا اينرا نميدن‌ به‌ فلان‌ سياستمدار تحصيلكردة‌ مهندس‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود باهوش‌؟ چرا اين‌ را نميدن‌. ميگن‌ او بندة‌ ما نيست‌. اين‌ پاسبانه‌ بندة‌ ماست‌. اين‌ بيست‌ ساله‌ اين‌ اسلحه‌ را به‌ كمرش‌ بسته‌، تا حالا يك‌ گلوله‌ در نكرده‌ برخلاف‌ نظر ما. اما اگه‌ به‌ آن‌ مهندسه‌ اين‌ اسلحه‌ را بديد يك‌ جا كمين‌ ميكنه‌ اول‌ مي‌بيني‌ رئيس‌ جمهور را زد. احتمالش‌ هم‌ كافيه‌. اين‌ بنده‌ نيست‌ او بنده‌ است‌. خدا قدرتش‌ را دست‌ هر كسي‌ كه‌ نميده‌. تو دستت‌ را بگذاري‌ روي‌ سر يكنفر دعا بخوني‌ اين‌ فورا سرش‌ خوب‌ بشه‌، اين‌ اسلحه‌اي‌ است‌ ديگه‌. به‌ دست‌ مني‌ كه‌ اين‌ سبب‌ عجب‌ من‌ ميشه‌، سبب‌ غرور من‌ ميشه‌، سبب‌ خودنمايي‌ من‌ ميشه‌، سبب‌ اين‌ ميشه‌ كه‌ من‌ از اين‌ راه‌ كلي‌ سر مردم‌ را كلاه‌ بگذارم‌ نميده‌ به‌ من‌. گوش‌ داديد؟ شما به‌ دست‌ يك‌ بچة‌ كوچك‌ اينجور اسلحه‌اي‌ را نميديد. اين‌ عقلش‌ نميرسه‌. يا مخالف‌ عبوديت‌ حركت‌ ميكنه‌.

 اما بنده‌ شد، مي‌بينيد كه‌ وقتي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بندة‌ خداست‌ آنوقت‌ قدرت‌ را بهش‌ ميدن‌. در خيبر را بكن‌، مسافر سوار كن‌ از اينور خندق‌ به‌ آنور خندق‌ حمل‌ كن‌، به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ به‌ آسمانها برو، به‌ يك‌ اراده‌ آسمانها را به‌ زمين‌ بيار، انا خالق‌ السماوات‌ و الارض‌ في‌ طرفة‌ العين‌. يعني‌ اين‌ قدرت‌ را حضرت‌ امير داره‌ كه‌ آسمانها و زمين‌ را به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ خلق‌ بكنه‌. خوب‌. چطور ايشان‌ بنده‌ است‌. بنده‌ است‌. همين‌ پريروز وفات‌ حضرت‌ زهرا بود. يك‌ آدمي‌ كه‌ اين‌ قدرت‌ را داره‌. اينهمه‌ قدرت‌ داره‌. اما خداي‌ تعالي‌ بهش‌ اجازه‌ نداده‌ روي‌ يك‌ مصالحي‌ كه‌ اقلا بازوي‌ آن‌ مرد را بگيره‌ پرتش‌ كنه‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. اقلا ريسمان‌ را از گردن‌ خودش‌ بكنه‌. اقلا يك‌ حمله‌ بكنه‌ به‌ اين‌ جمعيت‌ چهل‌ پنجاه‌ نفر كه‌ بيشتر نبودند، نابودشون‌ كنه‌. بنده‌ است‌. بنده‌ اينجوري‌ ميشه‌. اون‌ يهوديه‌ خوب‌ فهميده‌ بود. ميگه‌ من‌ ديدم‌ آن‌ روزي‌ كه‌ حضرت‌ امير را داشتند مي‌كشيدند بطرف‌ مسجد، گفت‌ اشهد ان‌ لا اله‌ الا الله‌. گفتند آقا حالا، گفت‌ تا حالا فكر مي‌كردم‌ اينها همه‌اش‌ روي‌ خواسته‌هاي‌ خودشون‌ اين‌ كار را ميكنند. حالا فهميدم‌ كه‌ اين‌ بندة‌ خداست‌. اين‌ اگر بندة‌ خدا نبود الان‌ بازوش‌ كه‌ طوري‌ نشده‌، قدرتش‌ كه‌ طوري‌ نشده‌ بود. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نگيد آن‌ وقتها پير شده‌ بود لابد نميتونست‌ كه‌ دفاع‌ كنه‌ از… نه‌. اتفاقا بحبوحة‌ بعد از بيست‌ و پنج‌ سال‌ تازه‌ جنگ‌ صفين‌ و نهروان‌، در آن‌ جنگها شجاعت‌ بخرج‌ ميداد. او هنوز اول‌ جوانيش‌ بود. سرحال‌ترين‌ وقتهايش‌ هم‌ وقتي‌ بود كه‌ داره‌ نگاه‌ ميكنه‌ فاطمة‌ زهرا را اينطور لهش‌ مي‌كنند، اينطور كتكش‌ مي‌زنند، اينطور اذيتش‌ مي‌كنند. اينها، از همين‌، اينها درسه‌ براي‌ ما. شما نگيد اون‌ احمق‌ نافهم‌ ميگفت‌ اگر ابو الفضل‌ دست‌ فلج‌ تو را شفا مي‌خواست‌ بده‌، دست‌ خودش‌، دست‌ نداشت‌ كه‌ دست‌ تو را شفا بده‌. بعله‌. بعله‌. خودش‌ دست‌ نداره‌ كه‌ خدا قدرتش‌ را در اختيار اين‌ ميگذاره‌ كه‌ اين‌ همه‌ كاري‌ كه‌ خدا بازهم‌ دوست‌ داره‌ بكنه‌. بعله‌. بنده‌ است‌. بنده‌. ميگه‌ بكن‌ ميكنه‌. نكن‌ نميكنه‌. حضرت‌ سيد الشهدا بندة‌ خداست‌. بنده‌ بشو ظرف‌، اين‌ را، اين‌ كلام‌ را از من‌ داشته‌ باشيد هميشه‌، ظرف‌ قدرت‌ خدا كه‌ بخواد به‌ بنده‌اش‌ بده‌، بندگيه‌. هر چه‌ بندگي‌ تو كاملتر باشه‌ خداي‌ تعالي‌ بيشتر قدرت‌ در اختيارت‌ مي‌گذاره‌. يعني‌ همانطوري‌ كه‌ عرض‌ كردم‌. يك‌ پاسباني‌ هست‌ خوب‌ گوش‌ ميده‌، الان‌ هم‌ خيلي‌ خوب‌، يك‌ هفت‌ تير بهش‌ مي‌دهند. يكي‌ خيلي‌ بهتر، مطيعتره‌، در انبار مهمات‌ مي‌گذارندش‌. يكي‌ بالاتر از همة‌ اينهاست‌، اين‌ را فرماندة‌ كل‌ قوا مي‌كنند. اينجوريه‌.

 اميرالمؤمنين‌ فرماندة‌ كل‌ قواي‌ الهي‌ است‌. كل‌ قواي‌ الهي‌، شما نگيد اين‌ غلوه‌. نه‌. قواي‌ الهي‌ كه‌ براي‌ مخلوق‌ بايد باشه‌، اين‌ محدوده‌. اين‌ محدود در اختيار اميرالمؤمنينه‌. يعني‌ مخلوق‌ خودش‌ محدوده‌، آنچه‌ قدرت‌ ميخواد اعمال‌ بشه‌ در مخلوق‌ اينم‌ محدود ميشه‌ طبعا، و اين‌ در اختيار امير المؤمنين‌. كل‌ قوايي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ مخلوقه‌، فرمانده‌اش‌، صاحب‌ اختيارش‌ امير المؤمنينه‌. چرا امير المؤمنين‌ اينطوره‌؟ چرا امام‌ زمان‌ شما اينطوره‌؟ براي‌ اينكه‌ اينها سباق‌ المكرمون‌. لا يسبقونه‌ بالقول‌ اينها بندگان‌، نوكرهاشون‌ اينجوريند، خيال‌ نكنيد كه‌ اينها، اين‌ مقام‌ براي‌ آنها نيست‌. از اين‌ آيه‌ مال‌ ملائكه‌ است‌. ملائكه‌ نوكر دوستان‌ خاندان‌ عصمتند. اما خودشون‌ كه‌ ديگه‌ معلومه‌. خودشون‌ اصلا منصوص‌ في‌ ذات‌ الله‌. يعني‌ من‌ كه‌ و آقا كيست‌ من‌. هردو يك‌ روحيم‌ اندر دو بدن‌. علي‌ كه‌ و خدا و خدا يك‌ شعري‌ مرحوم‌ ثقي‌ داره‌ بعضي‌ها متوجه‌ نميشن‌ و لذا ميگن‌ اين‌ شعر غلو كرده‌. به‌ نزد عارفان‌ آگاه‌ الله‌ عليست‌ عليست‌ الله‌. حالا بعضي‌ها خيال‌ ميكنند اين‌ جثة‌ علي‌ خداست‌ يا خدا. اين‌ كلام‌ در، آنهايي‌ كه‌ عارفند مي‌دونند علي‌ جز خدا، جز اعمال‌ دستورات‌ خدا، جز خدا اصلا چيز ديگه‌اي‌ در وجودش‌ نيست‌. و خدا هم‌ جز علي‌ بندة‌ خوبي‌، به‌ اين‌ خوبي‌ نداره‌. اينجوري‌.

 خوب‌. حالا كه‌ از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اسم‌ برده‌ شد، السلام‌ عليك‌ يا اول‌ مظلوم‌. مي‌دونيد مظلوم‌، يك‌ كسي‌ سؤال‌ ميكرد مظلوم‌ به‌ خدا ميشه‌ گفت‌؟ گفتم‌ هر كس‌ حقش‌ ضايع‌ بشه‌ مظلومه‌. ظلم‌ يعني‌ ضايع‌ كردن‌ حق‌ حق‌. و خدا هم‌ مظلومه‌. و من‌ اظلم‌ ممن‌ افتري‌ الي‌ الله‌. ظلم‌ مي‌كنيم‌ به‌ خدا كه‌ افترا ببنديم‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ مظلومه‌، حقش‌ ضايع‌ شده‌. آخه‌ اين‌ مظلوم‌ عالم‌، به‌ خدا قسم‌ آقايون‌ انسان‌ نميتونه‌ تصورش‌ را بكنه‌. من‌ گاهي‌ كه‌ تنها مي‌نشينيم‌، حالا كه‌ با شما صحبت‌ مي‌كنم‌ خوب‌، گاهي‌ تنها كه‌ مي‌شينم‌ فكر مي‌كنم‌ آخه‌ فاطمة‌ زهرا را!، در يك‌ روايت‌ داره‌ كه‌ ارتد الناس‌ بعد النبي‌ الا ثلاث‌. حضرت‌ مي‌فرمايد بل‌ الا واحده‌. بل‌ يك‌ نفر مرتد نشد. ميگه‌ كيه‌ آن‌ يك‌ نفر؟ ابيذر. اِ سلمان‌. حتي‌ ميگه‌ توي‌ دل‌ سلمان‌ پيدا شد كه‌ چرا؟ خيلي‌ مشكله‌ها، چرا؟ يك‌ چرايي‌ آمد، علي‌ ايستاده‌، اينهمه‌ قدرت‌، اينجور فاطمة‌ زهرا را بزنند، هيچ‌ اصلا تكان‌ نخوره‌. چرا؟ ببينيد تا اين‌ اندازه‌ بايد انسان‌ عبد الله‌ باشه‌، بندة‌ خدا باشه‌. خيلي‌ مشكله‌. ما قضايا زياد شنيديم‌، قضية‌ كربلا، قضية‌ حضرت‌ زهرا، زياد شنيديم‌ ولي‌ خوب‌ مسئله‌اي‌ برامون‌ نيست‌. و الاّ فاطمة‌ زهرا، فاطمه‌اي‌ كه‌ پيغمبر دستش‌ را مي‌بوسه‌، آنهمه‌ براش‌ عظمت‌ قائله‌، رفته‌ با چه‌ زحماتي‌ بالاخره‌ ابي‌ بكر را وادار كرده‌ كه‌ اين‌ سند فدك‌ را از او گرفته‌ و اين‌ را مدرك‌، توي‌ كوچه‌ برخورد ميكنه‌ به‌ آن‌ خبيث‌، به‌ آن‌ ملعون‌. شما اصلا فكرش‌ را مي‌تونيد بكنيد؟! من‌ گاهي‌ واقعا به‌ زبانم‌ نمي‌آيد. برخورد كرده‌ ميگه‌ چيه‌ دستت‌؟ ميگه‌ رفتم‌ مدرك‌ فدك‌ را گرفتم‌، سند فدك‌ را گرفتم‌. بده‌ به‌ من‌. طرز حرف‌ زدن‌ را شما ببينيد مي‌پسنديد، يعني‌ مي‌تونيد تحملش‌ را بكنيد. اين‌ را ميگيره‌ پاره‌ ميكنه‌، بعد هم‌ يك‌ سيلي‌ به‌ حضرت‌ ميزنه‌. عجبت‌ ان‌ صبت‌ ملائكة‌ السماء. ملائكة‌ آسمانها از صبر و تحمل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ تعجب‌ كردند. اين‌ شبها علي‌ عليه‌ السلام‌ ميره‌ سر قبر فاطمة‌ زهرا، با خدا و با فاطمه‌ فقط‌ حرف‌ ميزنه‌. نفسي‌ علي‌ زفراتها محبوسة‌، نفسي‌ علي‌ زفراتها محبوسة‌ يا ليتنا خرجت‌ مع‌ زفراتي‌. ميگه‌ اين‌ جان‌ علي‌ مصلحت‌ خداست‌، خدا خواسته‌، منهم‌ كه‌ بندة‌ خدا هستم‌، در دلم‌، در بدنم‌ محبوسه‌. اي‌ كاش‌ جانم‌ با اشك‌ چشمم‌ بيرون‌ مي‌آمد لا خير بعدك‌ في‌ الحياة‌ و انما ابكي‌ مخافة‌ تطول‌ حياتي‌.

 

۷ جمادی الاول ۱۴۱۴ – تذكرات‌ اخلاقی‌ – صداقت‌ – اخلاق‌ ۶۲

 تذكرات‌ اخلاقی‌ – صداقت‌ اخلاق‌ 62

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 علت‌ اينكه‌ قرآن‌ را خوندند و خسته‌ شدند اين‌ است‌ كه‌ ما نفهميديم‌ قرآن‌ يعني‌ چه‌. ندانستيم‌ قرآن‌ يعني‌ چه‌. و الا اگر انسان‌ محبوبي‌ داشته‌ باشد، محبوبش‌ با او صحبت‌ كند، حرف‌ بزند، لحظه‌ به‌ لحظه‌ انسان‌ قلبش‌ روشن‌ ميشه‌، دلش‌ باز ميشه‌، پيغمبر اكرم‌ فرمود شيبتني‌ سورة‌ الهود و الواقعه‌. دو تا سوره‌ توي‌ قرآن‌ مرا پير كرد. يكي‌ سورة‌ هود بود يكي‌ سورة‌ واقعه‌. همين‌ سوره‌اي‌ كه‌ تلاوت‌ كردند. انشاء الله‌ همت‌ كنيد، هر جا قرآن‌ خونده‌ ميشه‌ مثل‌ جزو مخبطين‌ باشيد كه‌ ان‌ علي‌ حوثهم‌ الطير. تكان‌ هم‌ نخوريد. مؤدب‌ باشيد، حركت‌ نكنيد، سكوت‌ محض‌، الحمد لله‌ تا حدي‌ مجلسمون‌ خوب‌ بود. ببينيد خدا چي‌ ميگه‌. سورة‌ هود چرا پيغمبر را پير كرد؟ اشاره‌ فرمود لمكانت‌ هذه‌ الآيه‌ فاستقم‌ كما امر و من‌ تاب‌ معك‌. اي‌ پيغمبر استقامت‌ كن‌ و كسي‌ هم‌ كه‌ با تو به‌ سوي‌ خدا حركت‌ ميكنه‌. تاب‌،كسي‌ كه‌ توبه‌ كرده‌، آنهم‌ استقامت‌ كنه‌. پيغمبر اكرم‌ استقامت‌ براي‌ خودش‌ مسئله‌اي‌ نبود، مهم‌ هم‌ نبود. پيغمبر اكرم‌ از اول‌ خلقت‌ بوده‌ تا آخر خلقت‌ و مسئلة‌ استقامت‌ آنهم‌ در اين‌ كرة‌ زمين‌، آنهم‌ با اين‌ مردم‌ ضعيف‌، مسئله‌اي‌ نيست‌. اما چون‌ امر شده‌ كه‌ كساني‌ هم‌ كه‌ پشت‌ سر تو حركت‌ كردند بسوي‌ خدا دارند مي‌آيند، اينها هم‌ بايد استقامت‌ كنند. اينه‌ كه‌ پيغمبر را پير ميكنه‌. سستي‌ها، ضعف‌ها، خدا ميدونه‌ يك‌ دونة‌ از افراد مسلمان‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ گناه‌ مي‌كردند، بدن‌ پيغمبر مي‌لرزيد. اعصابش‌ خورد ميشد. خدا ميدونه‌ ماها كه‌ خيلي‌ ضعيف‌ مسئله‌اي‌ نداريم‌، نه‌ مسئوليتي‌، نه‌ اهميتي‌، مي‌بينيم‌ يك‌ برادر دينيمون‌ يك‌ گناه‌ ميكنه‌، خدا ميدونه‌ من‌ كه‌ خيلي‌ اعصابم‌ خورد ميشه‌. لقد جائكم‌ رسول‌ من‌ انفسكم‌ عزيز عليه‌ ما انبتم‌. خيلي‌ عجيبه‌. يك‌ پيغمبري‌ آمده‌ بر شما كه‌ بر او سخت‌ ميگذره‌ اگر شما ناراحت‌ بشيد. ميدونه‌ عاقبت‌ اين‌ معصيت‌ تو چيه‌. ميدونه‌ اين‌ گناه‌ تو يعني‌ چه‌. اگر شما بچة‌ عزيزي‌ داشته‌ باشيد. اين‌ برداره‌ كاسة‌ زهر را سر بكشه‌، چقدر ناراحت‌ ميشيد. عزيز عليه‌ ما انبت‌.

 يكي‌ هم‌ سورة‌ واقعه‌. سورة‌ واقعه‌ خداي‌ تعالي‌ آنچنان‌ خودش‌ را پائين‌ آورده‌، پائين‌ آورده‌، پائين‌ آورده‌، كلامش‌ را پائين‌ آورده‌، ما دربارة‌ خدا نميتونيم‌ بگيم‌ خدا تواضع‌ كرده‌، چون‌ يكي‌ از اسماء پروردگار، متكبره‌. ولي‌ در اين‌ آيه‌، در اين‌ سوره‌ من‌ گوش‌ ميدادم‌ منتقل‌ به‌ اين‌ معنا شدم‌. خدا با ما حرف‌ ميزنه‌. بحث‌ ميكنه‌، أأنتم‌ تخلقونه‌ ام‌ نحن‌ الخالقون‌. تو خلق‌ ميكني‌ يا من‌ خلق‌ ميكنم‌؟ تو زراعت‌ ميكني‌ يا من‌ زراعت‌ ميكنم‌؟ أأنتم‌ انشأت‌ شجرتها ام‌ نحن‌ المنشئون‌. تو درخت‌ را كاشتي‌ يا من‌ كاشتم‌. تو يك‌ چوبي‌ را زير زمين‌ كردي‌ يك‌ مشت‌ خاك‌ ريختي‌ روش‌. بقيه‌اش‌ ديگه‌ با تو نبوده‌. هي‌ خودش‌ را با ما مقايسه‌ ميكنه‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. آخه‌ ما لتراب‌ لرب‌ الارباب‌. فاصلة‌ ما با خدا آيا به‌ اندازة‌ فاصلة‌ يك‌ مورچه‌ با يك‌ آدم‌ بزرگ‌ هست‌ يا نيست‌؟ اگر يك‌ آدم‌ بزرگي‌، يك‌ آدمي‌ با يك‌ مورچه‌ بحث‌ ميكنه‌ كه‌ آيا تو اين‌ كار را كردي‌ يا من‌ كردم‌؟ بگو مورچه‌ نفهمه‌، آنقدر شعور نداشته‌ باشه‌ كه‌ اين‌ را درك‌ كنه‌. بگه‌ من‌ كردم‌. تو اين‌ خانه‌ را ساختي‌ يا من‌ ساختم‌؟ مورچه‌ بگه‌ من‌ ساختم‌. ما افلاك‌ را تحت‌ نفوذ خودمون‌ قرار داديم‌، بر طبيعت‌ مسلط‌ شديم‌. تو بر شكمت‌ مسلط‌ نيستي‌، بر طبيعت‌ مسلط‌ شدي‌؟! تو نميدوني‌ اين‌ آب‌ را ميخوري‌. بعد اين‌ آب‌ با مزاجت‌ سازگاره‌ يا سازگار نيست‌. بر تمام‌ كرة‌ زمين‌ ما احاطه‌ پيدا كرديم‌. چرا، اولياء خدا چون‌ وصل‌ به‌ پروردگار ميشوند، ممكنه‌ كه‌ بر همه‌ چيز مسلط‌ بشوند. اما تو نه‌. تويي‌ كه‌ از خدا فاصله‌ داري‌، تويي‌ كه‌ با خدا سر ستيز داري‌. توئي‌ كه‌ نمي‌فهمي‌ اصلا خدا يعني‌ چه‌؟ تو بر چي‌ بگم‌، بر نفس‌ خودت‌ مسلط‌ نيستي‌. بر شيطان‌ مسلط‌ نيستي‌. تو مي‌خواي‌ باصطلاح‌ بگي‌ كه‌، آنهم‌ با، خداي‌ تعالي‌ يك‌ خورده‌اي‌ با ما سرو كله‌ ميزنه‌. در اين‌ سوره‌ واقعا انسان‌ گاهي‌ دلش‌ به‌ خدا ميسوزه‌. اينقدر خدا يعني‌ مهرباني‌، با آن‌ قدرت‌، با آن‌ عظمت‌، تو يك‌ وجبي‌، با خدا ميخواي‌ در بيفتي‌؟! معصيت‌ خدا را بكني‌؟! آخه‌ تو چي‌ هستي‌؟!

 خدا در همين‌ سورة‌ مباركه‌ گاهي‌ تهديد ميكنه‌، گاهي‌ وعدة‌ نعمت‌ ميده‌، با ما درگيره‌، اصلا واقعا سورة‌ واقعه‌ براي‌ پيغمبر كه‌ سهله‌، براي‌ آدمهاي‌ با معرفت‌ كه‌ همينقدر خدا را بشناسند، واقعا پيرشون‌ ميكنه‌. آخه‌ خداي‌ با اين‌ عظمت‌، با اينهمه‌ قدرت‌، اين‌ آمده‌ با تو ميگه‌ بيا باهم‌ بنشينيم‌ حرف‌ بزنيم‌. توئي‌ كه‌ اين‌ كارها را ميكني‌ يا منم‌؟ تو چقدر از درختي‌ را كه‌ ميكاري‌ مؤثري‌. چقدر؟ چرا هر چي‌ درخت‌ را ميكاري‌ سبز نميشه‌؟ چقدر از زراعتي‌ كه‌ كشت‌ ميكني‌ درش‌ مؤثري‌؟ چقدر از خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ خلقت‌ را مؤثري‌ تو. تو يك‌ كاري‌ بكن‌ كه‌ هيچوقت‌ پير نشي‌. همين‌ كاري‌ كه‌ هميشه‌ دلت‌ مي‌خواد. هميشه‌ آرزوت‌ بوده‌ كه‌ پير نشي‌. اينهم‌ نشد. پير نشو. موهات‌ نگذار سفيد بشه‌. چشمت‌ نگذار كم‌ نور بشه‌. گوشت‌ نگذار كر بشه‌. اعصابت‌ نگذار بلرزه‌. آخه‌ تو كيي‌؟ يك‌ خورده‌ خودتون‌ را بسنجيد. رحم‌ الله‌ من‌ عرف‌ قدره‌. قدرت‌ را بدون‌، حدت‌ را بدون‌، تا چه‌ اندازه‌ تو شخصيت‌ داري‌. اين‌ آيات‌ شريفة‌ سورة‌ واقعه‌، واقعا انسان‌ را تكان‌ ميده‌. شما يك‌ محبوب‌ پر قدرتي‌، من‌ با يكي‌ از مراجع‌ بودم‌. مرجع‌ تقليد بود، آدم‌ متواضعي‌ بود، با يك‌ آدم‌ بيسوادي‌ بحث‌ ميكرد، من‌ ناراحت‌ شدم‌. آقا ولش‌ كن‌. اين‌ آدم‌ نيست‌ كه‌ شما باهاش‌ بحث‌ ميكني‌. اعصاب‌ ما را خورد كرده‌ بودند اين‌ تواضع‌ ايشان‌. او و چيزهاي‌ ناوارد، چرت‌ و پرت‌ ميگفت‌. ايشان‌ هم‌ با كمال‌ متانت‌ داشتند جواب‌ ايشان‌ را مي‌دادند. ما ناراحت‌ شديم‌. حالا خداي‌ با اين‌ عظمت‌، چقدر عظمت‌ داره‌ پروردگار؟ چقدر قدر داره‌، حد داره‌، اندازه‌ داره‌؟! اين‌ خداي‌ با اين‌ عظمت‌ و با اين‌ بزرگي‌، تازه‌ نميگه‌ من‌ اين‌ كار را كردم‌. أم‌ نحن‌، ميگه‌ ما اين‌ كار را كرديم‌، اينقدر بزرگه‌ كه‌ خودش‌ را و پيغمبرش‌ را، ملائكه‌ را، اينها را همه‌ را با خودش‌ شريك‌ ميكنه‌ ميگه‌ أم‌ نحن‌ الزارعون‌. أأنتم‌ أنشأتم‌ شجرتها أم‌ نحن‌ المنشؤن‌. ما نه‌ من‌. آنوقت‌ بشر به‌ خودش‌ نمي‌آد. او دعوت‌ ميكنه‌ بيائيد به‌ طرف‌ من‌، بيائيد به‌ سوي‌ من‌، بيائيد با هم‌ رفيق‌ بشيم‌، بيائيد با هم‌ هم‌ صحبت‌ بشيم‌، به‌ خدا قسم‌ اگر وقتي‌ كه‌ انشاء الله‌ از اولياء خدا شديد، رسيديد به‌ جائي‌ كه‌ با خدا حرف‌ زديد و صداي‌ خدا را شنيديد و آنوقت‌ متوجه‌ ميشيد اِ خدا من‌ بيست‌ ساله‌ بودم‌ خدا با من‌ حرف‌ ميزد، بيست‌ و يك‌ ساله‌ بودم‌ خدا با من‌ حرف‌ ميزد، بيست‌ و دو ساله‌ بودم‌ حرف‌ ميزد، سي‌ ساله‌ بودم‌ حرف‌ ميزدم‌، چهل‌ ساله‌ بودم‌ حرف‌ ميزد و من‌ اصلا اعتنا نمي‌كردم‌. هي‌ خدا با شما حرف‌ ميزنه‌. و من‌ اعتنا نميكردم‌ به‌ خدا. حتي‌ گوش‌ به‌ حرفش‌ نمي‌دادم‌. حتي‌ اينقدر گوش‌ نداده‌ بودم‌ كه‌ صداي‌ خدا را نمي‌شناختم‌. اينقدر ما دوريم‌، بديم‌، كه‌ تازه‌ آنهايي‌ كه‌ الهام‌ را متوجه‌ ميشوند، فرق‌ بين‌ الهام‌ و وسوسه‌ را نمي‌گذارند. ببينيد چقدر يك‌ بچه‌اي‌ با پدرش‌ غريبه‌ بايد باشه‌ كه‌ اگر صداي‌ پدر را از پشت‌ ديوار شنيد، بگه‌ نميدونم‌ پدرمه‌ يا مثلا فلان‌ دشمن‌ پدرم‌. صداش‌ تشخيص‌ نده‌. تازه‌ آنهايي‌ كه‌ توجه‌ ميكنند اينطورندها. آنهايي‌ كه‌ الهامات‌ رادرك‌ ميكنند اينطورند. تشخيص‌ نده‌ كه‌ اين‌ صداي‌ خداست‌ يا صداي‌ شيطانه‌. اين‌ القاء خداست‌ يا القاء شيطانه‌. خيلي‌ بده‌. بايد به‌ جائي‌ برسيد كه‌ انشاء الله‌ تا خدا ميگه‌ بندة‌ من‌ بگيد لبيك‌. خوب‌ شايد شيطان‌ بگه‌ بندة‌ من‌. من‌ بندة‌ شيطان‌ نيستم‌. ان‌ عبادي‌ ليس‌ لك‌ عليهم‌ سلطان‌. تو بر بندگان‌ من‌ تسلط‌ نداري‌. تو آنها را باهاشون‌ نميتوني‌ حرف‌ بزني‌، آنها به‌ تو اعتنا نمي‌كنند. به‌ جائي‌ بايد انسان‌ برسه‌ كه‌ اقلا با اين‌ خداي‌ با عظمت‌ انس‌ داشته‌ باشه‌. با كي‌ مي‌خواي‌ تو انس‌ داشته‌ باشي‌ كه‌ بهتر از خدا باشه‌؟ با كي‌؟ با پول‌؟! پولهاي‌ كثيف‌ پر از ميكروب‌ براي‌ نهادن‌ چه‌ سنگ‌ و چه‌ زر. با اين‌ رفيقهاي‌ بي‌ وفا؟! با زنت‌ كه‌ دائما چشمش‌ به‌ دستته‌ و منتظره‌ كه‌ از خارج‌ خانه‌ تو براش‌ يك‌ چيزي‌ بياري‌ بخوره‌؟! با بچه‌هات‌ كه‌ منتظرتند بميري‌ ارثت‌ را تقسيم‌ كنند؟! با كي‌ مي‌خواي‌ انس‌ داشته‌ باشي‌ كه‌ هيچ‌ طمعي‌ بهت‌ نداشته‌ باشه‌ جز خدا. شما پيدا بكنيد يك‌ موجود با وفاتر از خدا كه‌ هم‌ در دنيا به‌ دردتون‌ بخوره‌ هم‌ در آخرت‌. پيدا كنيد. اگر اولياء خدا و بندگان‌ خدا هم‌ اينها هم‌ در دنيا به‌ درد انسان‌ ميخورند هم‌ در آخرت‌، به‌ خاطر اين‌ است‌ كه‌ اينها ارتباط‌ با خدا باز دارند. بخاطر خداست‌. نه‌ بخاطر غير خدا. شما با كي‌ مي‌خوايد ارتباط‌ داشته‌ باشيد؟ حالا تمام‌ آن‌ كرة‌ زمين‌ را دادند به‌ شما. شما را كردند رئيس‌ جمهور كرة‌ زمين‌. شما خيال‌ ميكني‌ اينها وفا دارند؟! ماها در همين‌ دوران‌ انقلاب‌ نديديد رئيس‌ جمهور با رأي‌ اكثريت‌ رفت‌ بالا، بعد با لباس‌ زنانه‌ ميگن‌ از توي‌ ايران‌ فرار كرد. نبود؟ اين‌ وفاي‌ دنياست‌. اين‌ ارزش‌ دنياست‌. اين‌ ارزش‌ دوستانه‌، اين‌ ارزش‌ رأيهاي‌ اكثريته‌. به‌ خدا قسم‌ ضرر ميكنيم‌ آقايون‌ اگر با خدا روابطمون‌ را محكم‌ نكنيم‌. هر چه‌ هم‌ ديرتر بدتر. خدايي‌ كه‌ نه‌ چشمداشتي‌ داره‌ از شما. تازه‌ اگر گفته‌ عبادت‌ كنيد باز براي‌ خودتونه‌. براي‌ اينه‌ كه‌ خودتون‌ رشد كنيد، خودتون‌ ترقي‌ كنيد. ماها هدف‌ را بايد خيلي‌ عاليتر از اينها حرفها بگيريم‌. انشاء الله‌ من‌ در اين‌ زيارت‌ آل‌ ياسين‌ يك‌ جمله‌اي‌ ديروز بود، در همين‌ امروز يك‌ جمله‌اي‌ خيلي‌ من‌ را متوجه‌ خودش‌ كرد. و اون‌ جمله‌ اينه‌ و نصرتي‌ معدت‌ لكم‌، و نصرتي‌ معدت‌ لكم‌. اي‌ خاندان‌ عصمت‌، آقا صاحب‌ الزمان‌ ياري‌ من‌، كمك‌ من‌، نيروي‌ من‌ آماده‌ است‌ براي‌ شما، زيارت‌ آل‌ ياسين‌ بخونيد اين‌ را. و نصرتي‌ من‌ هر چي‌ نيرو دارم‌. هر چه‌ ياري‌ دارم‌، هر چه‌ كمك‌ دارم‌، هر چه‌ حول‌ و قوه‌ دارم‌. اين‌ معدت‌، معده‌ يعني‌ آماده‌ شده‌، آماده‌ كردم‌ براي‌ شما. ببينيد اگر يك‌ طلب‌ كاري‌ داشته‌ باشيد اگر يك‌ پولي‌ را آماده‌ كرده‌ باشيد كه‌ اين‌ هر وقت‌ اومد بهش‌ بديد، گذاشتيد كنار تو طاقچه‌ مي‌گيد كه‌ هر وقت‌ آمد بهش‌ مي‌ديم‌. همين‌ يك‌ جمله‌، يك‌ جمله‌. خدا مي‌دونه‌ از اين‌ دعاها از اين‌ زيارتها ما درست‌ بخونيم‌، راست‌ بگيم‌، دروغ‌ نگيم‌ به‌ ائمة‌ اطهار.

 كار و بارمون‌ درست‌ باشه‌. نصرتي‌ معدت‌ لكم‌ جملة‌ بعدش‌ را حالا بمونه‌. همين‌ يكي‌ را شما درست‌ كنيد. جملة‌ بعدش‌ مي‌گه‌ و مودتي‌ خالصت‌ لكم‌ اينكه‌ ديگه‌ قطعا دروغه‌. و محبت‌ من‌ مخصوص‌ شماست‌ خالص‌ مال‌ شماست‌. امام‌ زمان‌ رفيق‌ همكارمون‌ نيست‌ كه‌ دروغ‌ بهش‌ بگيم‌. آقا مخلصتيم‌ و مودتي‌ يعني‌ اين‌ دل‌ من‌ هر چي‌ محبت‌ داره‌، هر چه‌ محبت‌ تو دل‌ منه‌، هر چه‌ خاص‌ تو دل‌ من‌ هست‌، هر چي‌ مي‌خوام‌ اين‌ خالص‌ مال‌ شما. و مودتي‌ خالصت‌ لكم‌ اين‌ جملات‌ آخر خدمت‌ شما عرض‌ شود، قسمت‌ آخر زيارت‌ آل‌ ياسينه‌ ظاهرا. همين‌ دو كلمه‌ حالا كلمة‌ دومش‌ را هم‌ كار نداريم‌ همان‌ كلمة‌ اول‌. آماده‌ هستيد؟ و نصرتي‌ شما كمكهاتون‌، قدرتتون‌، نيروتون‌، هر چي‌ در اختيارتونه‌. اينها همه‌ در راه‌ ياري‌ امام‌ زمان‌ باشه‌. هستي‌؟ خوشا به‌ حالت‌ اگر نيستي‌ وقتي‌ كه‌ مي‌خواد اين‌ جمله‌ در زيارت‌ آل‌ ياسين‌ بخونيد، نمي‌دونم‌ بگم‌ بخونيد، نخونيد. خوب‌ آخه‌ دروغه‌ چي‌ را بخونيد. و نصرتي‌ معدت‌ لكم‌ روزي‌ چند دفعه‌ اين‌ جمله‌ را اگر خواستيد البته‌ نمي‌گم‌ حتما، چون‌ بعضيها خيال‌ نكنند كه‌ حتما. بگيد و نصرتي‌ مودتي‌ لكم‌ آقا امام‌ زمان‌ و نصرت‌ مودت‌ لكم‌ بعد ببينيد كه‌ پولهاتون‌ براي‌ امام‌ زمانه‌ يا براي‌ كار ديگه‌ است‌. نيروتون‌ براي‌ امام‌ زمانه‌ يا براي‌ كس‌ ديگه‌ است‌، غضبتون‌ براي‌ امام‌ زمانه‌ يا براي‌ كس‌ ديگه‌ است‌. مهربانيتون‌ براي‌ امام‌ زمانه‌ يا براي‌ كس‌ ديگه‌ است‌. شغلتون‌ كارتون‌ براي‌ امام‌ زمانه‌ يا براي‌ كس‌ ديگه‌ است‌. همه‌ چيز را شامل‌. نصرتي‌ يعني‌ تمام‌ ياري‌ من‌، تمام‌ نيروي‌ من‌، هر چه‌ من‌ دارم‌. اين‌ معّدت‌، معّده‌ شما بريد به‌ لغات‌ مراجعه‌ كنيد ببينيد معّده‌ يعني‌ چي‌؟ آمادة‌ آماده‌ هيچ‌ معطلي‌ نداره‌. آماده‌. حتي‌ معطليم‌ كه‌ چك‌ بنويسند از بانك‌ برن‌ بگيرند رفتم‌ خودم‌ گرفتم‌ آماده‌ كردم‌. معّدت‌ لكم‌. مال‌ شما، اينجا گذاشتم‌. اينجا گذاشتم‌ من‌ بيشتر از اين‌ نمي‌خوام‌ روي‌ اين‌ مسئله‌ وايستم‌. انشاء الله‌ هممون‌ در همين‌ راه‌ بريم‌ قدم‌ برداريم‌. قدمهامون‌ را برمي‌ داريم‌ كه‌ بسازيم‌ خودمون‌ را، بسازيم‌ خودمون‌ را كه‌ انشاء الله‌ اين‌ كلام‌ را درست‌ بگيم‌.

 اميدواريم‌ هممون‌ انشاء الله‌ يك‌ روزي‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشيم‌ كه‌ شرط‌ اولش‌ تزكية‌ نفسه‌، شرط‌ دومش‌ كمالاته‌، شرط‌ سومش‌ اين‌ است‌ كه‌ ما جز هواي‌ اهل‌ بيت‌ پيغمبر و طهارت‌ هوايي‌ در دلمون‌ نباشه‌. خواستي‌ در دلمون‌ نباشه‌. اينها را انشاء الله‌ در خودمون‌ بوجود بياريم‌. و الا من‌ در زيارت‌ جامعه‌ در زيارتهاي‌ ديگه‌  در اكثر دعاها، اكثرا ماها دروغ‌ مي‌گيم‌ واين‌ دعاها با اين‌ اخلاق‌ رزيله‌ با اين‌ صفات‌ رزيله‌ ما را از خدا دور مي‌كنه‌ چون‌ دروغ‌ مي‌گيم‌. آخه‌ با خدا انسان‌ دروغ‌ بگه‌. بابي‌ انتم‌ و امي‌ و اهلي‌ و مالي‌ و اسرتي‌، اين‌ همين‌ معناست‌ در همين‌ زيارت‌ جامعه‌ است‌. پدرم‌ فداي‌ شما، مادرم‌ فداي‌ شما، ببينيد پدر و مادرم‌ فداي‌ شما، معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ شما جلوي‌، پدرت‌ را جلوي‌ امام‌ زمان‌ قرباني‌ كن‌ يا مثلا مادرت‌ را قرباني‌ كن‌. يعني‌ پدر و مادر فداي‌ شما، يعني‌ اگر اونها يك‌ حرفي‌ زدند كه‌ خلاف‌ حرف‌ شما بود من‌ اونها را مي‌گذارمشون‌ كنار. فداي‌ شما. اگر مادرم‌ يك‌ حرفي‌ زد كه‌ خلاف‌ حرف‌ شما بود فداي‌ شما. اگر خودم‌ دلم‌ يك‌ چيزي‌ خواست‌ كه‌ خلاف‌ خواستة‌ شما بود فداي‌ شما. نه‌ شما حرفتون‌ جلوتره‌ من‌ هيچ‌، من‌ فدا. و بابي‌ و انتم‌ و امي‌ و نفسي‌ و اهلي‌ زنم‌ اگر به‌ من‌ دستوري‌ داد شما كراهت‌ داشتيد فداي‌ شما. نه‌ شما درست‌ مي‌گيد. اهلي‌ و مالي‌ اگر مال‌ من‌ جلوي‌ من‌ را خواست‌ بگيره‌ كه‌ برسم‌ به‌ شما، نه‌ مال‌ فداي‌ شما من‌ با شما مي‌مونم‌. و اسرتي‌، عثره‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ هر چه‌ دارم‌. همچين‌ خلاصه‌اش‌ را بگم‌ هر چه‌ دارم‌ فداي‌ شما. اين‌ در زيارت‌ جامعه‌ در پنج‌ مورد مي‌گيد بابي‌ انتم‌ و امي‌ و نفسي‌، بابي‌ انتم‌ و امي‌ و نفسي‌، فداي‌ شما. اگر خداي‌ نكرده‌ اينها را دروغ‌ بگيم‌ كه‌ كارمون‌ زاره‌. واكثرا دروغ‌ مي‌گن‌ خوب‌ زيارت‌ جامعه‌ ببينيد چقدر توي‌ حرم‌ مي‌خونند. چقدر هم‌ فدا كاري‌ مي‌كنند در راه‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌؟ در اكثر زيارتها همين‌ حرفها هست‌، در زيارت‌ حضرت‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ مي‌گيم‌ لبيك‌ داعي‌ الله‌، بله‌اي‌ كسي‌ كه‌ خواننده‌اي‌ هستي‌ از طرف‌ خدا گفتي‌ لبيك‌ هل‌ من‌ ناصر ينصرني‌. آيا كسي‌ هست‌ كه‌ من‌ را ياري‌ كنه‌ اگر اون‌ وقت‌ بدنم‌ نبود عند الاستغاثه‌ الان‌ با جانم‌ اين‌ در زيارته‌ها با جانم‌ و مالم‌ و همه‌ چيزم‌ فداكاري‌ مي‌كنم‌ ياريتون‌ مي‌كنم‌. كو ياري‌ آخه‌؟ انا سلم‌ لمن‌ سالمكم‌ و حرب‌ لمن‌ حاربكم‌ من‌ سلمم‌ در مقابل‌ سلم‌ شماست‌ و در جنگم‌ با كسي‌ كه‌ در جنگ‌ با شماست‌ يا مي‌گيم‌ در زيارت‌ عاشورا مي‌گيم‌ كه‌ و ان‌ يرزقني‌ طلبت‌ ثاري‌ عجيبه‌ها در اصلش‌ ثاريه‌ در نسخ‌ بدل‌ ثاركم‌ ظاهرا فرقي‌ هم‌ نبايد داشته‌ باشه‌. مي‌گيم‌ و ان‌ يرزقني‌ و اين‌ كه‌ خدا روزي‌ كند طلب‌ خون‌ خودم‌ را، زير ساية‌ امام‌ زمان‌ بكنم‌. خون‌ من‌، خوب‌ تو خودت‌ كجا بودي‌؟ كجا خونت‌ ريختي‌؟ و ان‌ يرضقني‌ طلب‌ الثاري‌، مع‌ امام‌ تا آخر چون‌ يكي‌ دو مورد هست‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، طلب‌ خون‌ خودم‌ را تويي‌ كه‌ حاضر نيستي‌ در راه‌ امام‌ زمان‌ بشنوي‌ خون‌ تو با خون‌ امام‌ حسين‌ يكي‌ شد. تو كه‌ حاضر نيستي‌ يك‌ سيلي‌ در راه‌ امام‌ زمان‌ بخوري‌، تو كه‌ مي‌ترسي‌ اسم‌ امام‌ زمان‌ را ببري‌ توي‌ يك‌ جمعي‌ بگن‌ كه‌ تو مال‌ انجمن‌ حجتيه‌ هستي‌ و نمي‌دونم‌ وحشت‌ اينكه‌ مبادا مردم‌ حرف‌ بزنند مبادا چه‌، مبادا چه‌، تو، تو با همين‌ روحيه‌، خون‌ تو و خون‌ امام‌ حسين‌ كه‌ آمد در مقابل‌ يزيد ايستاد و اون‌ همه‌ شهامت‌ از خودش‌ نشان‌ داد و علي‌ اكبرش‌ را فدا كرد، قاسمش‌ را فدا كرد، عون‌ و جعفرش‌ را فدا كرد، ابوالفضل‌ العباس‌ را فدا كرد. خودش‌ پاره‌ پاره‌ توي‌ گودي‌ قتلگاه‌ افتاد، سرش‌ رفت‌ روي‌ نيزه‌ تو با اون‌ يكي‌؟ خون‌ تو با خون‌ اون‌ يكي‌ شده‌اند؟ مي‌شه‌ همچي‌ چيزي‌؟ خون‌ من‌ زيارت‌ عاشورا دروغ‌ بخون‌ مي‌خوام‌ بگم‌ اين‌ دروغها را كه‌ اگر درست‌ نشيد، همه‌ جا دروغ‌ هست‌ و لذا مي‌گم‌ دعاها را.

 من‌ گاهي‌ بعضي‌ از رفقا مخصوصا رفقايي‌ كه‌ يك‌ خرده‌ تحصيلاتي‌ دارند از من‌ مي‌پرسند شما اين‌ مطالب‌ اين‌ دعاها را روي‌ چه‌ حسابي‌ مي‌گيد؟ من‌ گاهي‌ بعضي‌ از دعاها را به‌ بعضيها اجازه‌ نمي‌دم‌ بخونند. مي‌گن‌ چرا؟ چه‌ فرقي‌ مي‌كنه‌؟ توي‌ حرم‌ مي‌رن‌ بعضيها چهل‌ روز زيارت‌ عاشورا، زيارت‌ عاشورا را مي‌خوني‌ دروغ‌ مي‌گي‌ به‌ امام‌ حسين‌، امام‌ حسين‌ سقطت‌ مي‌كنه‌، سقطت‌ مي‌كنه‌. كمرت‌ مي‌زنه‌. چهل‌ روز بري‌ دروغ‌ به‌ امام‌ حسين‌ بگي‌ اونوقت‌ حاجت‌ هم‌ مي‌خواي‌. چهل‌ روز بري‌ زيارت‌ جامعة‌ كبيره‌ را بخوني‌ پنج‌ جاش‌ بگي‌ بابي‌ انتم‌ وامي‌ و همش‌ دروغ‌؟ يا نمي‌فهمي‌ يا دروغ‌ مي‌گي‌ ديگه‌. و هر دوش‌ بده‌. لذا در مرحلة‌ مخصوص‌ خودش‌، زيارت‌ جامعه‌ اونهايي‌ كه‌ رسيدند به‌ اون‌ مرحله‌ مي‌دونن‌ كه‌ زيارت‌ جامعه‌ يا زيارت‌ عاشورا خوانده‌ مي‌شه‌. والا هر جايي‌ زيارت‌ عاشورا را نبايد بخونند. زيارت‌ عاشورا خوب‌ دروغ‌ مي‌گه‌ انسان‌. انسان‌ وقتي‌ كه‌ دروغ‌ گفت‌ به‌، دعاهاي‌ ديگه‌ هم‌ همينطوره‌ها، من‌ زيارت‌ آل‌ ياسين‌ را به‌ هر كسي‌ نمي‌گم‌، شبهاي‌ جمعه‌ كه‌ اينها نمي‌فهمند باشه‌ انشاء الله‌ وقتي‌ كه‌ بزرگ‌ شدند مي‌فهمند كه‌ چيه‌ و چي‌ گفتند و شايد كم‌ كم‌ تكاني‌ بخورند حفظ‌ بشند بفهمند. فدا، خيلي‌ عجيبه‌ و نصرتي‌ معّدت‌ الكم‌ دروغ‌ نيست‌ و مودتي‌ خالصت‌ لكم‌.

 به‌ اون‌ كسي‌ زيارت‌ عاشورا(قطع‌ نوار). اينكه‌ ما مي‌گيم‌ استاد انسان‌ لازم‌ داره‌ براي‌ اينكه‌ اين‌ برسيها را بكنه‌. شما دعاها را فكر نكنيد هر چي‌ دعا خونديد، خونديد. خوب‌ بله‌ با اين‌ عقل‌ و هوش‌ چون‌ شما فرقي‌ نمي‌كنه‌ دعا بخونيد يا فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ چيز ديگه‌اي‌ خلاصه‌ معناش‌ را كه‌ نمي‌فهميد. چه‌ فرقي‌ مي‌كنه‌ براي‌ ما. اما اگر بنا شد فرق‌ بكنه‌ حساب‌ داره‌. دعاي‌ ندبه‌ روز جمعه‌ كه‌ مي‌خونيد مي‌دونيد چي‌ داريد مي‌خونيد؟ برسيد به‌ جايي‌ كه‌ مي‌گيد كه‌ هل‌ من‌ معين‌ فعطي‌ المعه‌ الاليل‌ و البكا كسي‌ كه‌ اين‌ حرف‌ را مي‌زنه‌ مي‌دونيد چجور آدميه‌؟ يك‌ كسي‌ كمك‌ مي‌خواد، مي‌گه‌ به‌ من‌ كمك‌ كنيد كه‌ من‌ بتونم‌ بيشتر از اين‌ داد بزنم‌ بيشتر از اين‌ گريه‌ بكنم‌. من‌ ديگه‌ گريه‌ام‌ تمام‌ شده‌، ديگه‌ نفسم‌ گرفت‌. بس‌ كه‌ داد زدم‌، حالا تو كه‌ دادي‌ نزدي‌. هل‌ من‌ جزوع‌ فاسعده‌ جزده‌ اذا خلاء مي‌گه‌ آيا يك‌ جزا كننده‌اي‌ هست‌ كه‌ در جزا از من‌ به‌ من‌ كمك‌ بده‌ كه‌ بيشتر جزا، جزابه‌ قرض‌ ما بده‌، جزء و قض‌ به‌ قرض‌ ما بده‌. دعاي‌ ندبه‌ خوب‌ مي‌خونند ، اين‌ دعاهاي‌ ندبه‌ آخرش‌ تاريكي‌ مي‌ياره‌ حتي‌ بعضي‌ وقتها. منتهي‌ خوب‌ جلسه‌ بهتر از جلسه‌اي‌ است‌ كه‌ جاهاي‌ ديگه‌ دارن‌ اين‌ جلسه‌ خوب‌ مانع‌ غيبته‌. آدم‌ تا آن‌ وقتي‌ كه‌ دعاي‌ ندبه‌ ميخونه‌ غيبت‌ نميكنه‌. همين‌ قدر. اينها جنبة‌ تربیتی‌ داره‌. مگر همينجور ميشه‌ هر چيزي‌ را، هر كاري‌ را كرد. مثال‌ زدم‌ براتون‌ كه‌ وقتي‌ وارد يك‌ داروخانه‌ ميشيد، به‌ شما اجازة‌ نمي‌دهند هر دارويي‌ را برداريد بخوريد. درسته‌ همه‌اش‌ داروست‌، همه‌اش‌ هم‌ شفابخشه‌. همه‌اش‌ هم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود پر نفعه‌، بعضي‌ از داروهاش‌ هم‌ در داروخانه‌هاي‌ ديگه‌ هم‌ پيدا نميشه‌. داروهاي‌ پر نفع‌ گرانبهاي‌ سطح‌ بالاي‌ كمياب‌. درست‌. همه‌ اينجا چيده‌ شده‌. اما تو حق‌ نداري‌ برداري‌ بخوري‌. همينجوري‌ بي‌ حساب‌؟ نه‌. اين‌ دارو براي‌ دواي‌ تو براي‌ مرض‌ تو خوب‌ نيست‌. آن‌ داروي‌ ديگر هم‌ خوب‌ نيست‌. آن‌ ديگري‌ اصلا تو را با اين‌ مرض‌ ميكشه‌. اين‌ دارو خوبه‌. در مدتي‌ كه‌ انسان‌ هنوز توي‌ مرحلة‌ توبه‌ است‌، خوب‌ به‌ كارهاي‌ توبه‌اش‌ فقط‌ بپردازه‌. ايني‌ كه‌ من‌ بعضي‌ از رفقا در مراحلشون‌ موفق‌ نميشوند، تحقير ميشه‌، بعضي‌ها يك‌ مرحله‌ را يكسال‌، يكسال‌ و نيم‌، براي‌ اينه‌ كه‌ تمركز نمي‌كنند روي‌ مرحله‌اشون‌. آن‌ دواهايي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ آن‌ مرحلشونه‌ بخورند، زود بلند شوند از جا، مرضشون‌ رفع‌ بشه‌. تمركز نميكنند. امروز وارد مرحلة‌ توبة‌ سير و سلوك‌ شديد، فردا مي‌خواهيد تمام‌ آسمانها و تمام‌ ملكوت‌ عالم‌ به‌ روش‌ باز بشه‌. خوب‌ نميشه‌. نميشه‌. البته‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد، كمك‌ هم‌ ميكند، خدا خيلي‌ مهربانه‌. ميگه‌ ان‌ الذين‌ قالوا ربنا الله‌ ثم‌ استقاموا، توبه‌ را بگذرون‌، يك‌ خورده‌اي‌ مقاوم‌ باش‌، آدمي‌ باش‌ كه‌ بشه‌ بهت‌ اعتماد كرد. يك‌ فردي‌ باش‌ كه‌ بتونه‌ اقلا خداي‌ تعالي‌ مثلا تو را آدم‌ حساب‌ بكنه‌، تتنزل‌ عليهم‌ الملائكه‌، ملائكه‌ برت‌ نازل‌ ميشوند. حالا افراد فرق‌ ميكنند با هم‌. يكي‌ ملائكه‌ را مي‌بينه‌. چون‌ اين‌ ديدنها خيلي‌، اين‌ ديدنها انسان‌ حيوان‌ را هم‌ مي‌بينه‌. با چشم‌ هيچوقت‌ نريد به‌ پيش‌، با چشم‌ سر پيش‌ نريد. با چشم‌ دل‌ پيش‌ بريد. بعضي‌ها با همين‌ چشم‌ سر هم‌ ملائكه‌ را مي‌بينند. بعضي‌ها كمك‌ هايش‌ را احساس‌ ميكنند، كمكهاي‌ اينها. به‌ خدا قسم‌ اگر همين‌ دو مرحله‌ را انسان‌ بگذرونه‌، احساس‌ ميكنه‌ كه‌ ملائكه‌ مي‌آيند يك‌ آرامشي‌ به‌ انسان‌ ميدهند، اين‌ علامت‌ گذروندن‌ مرحلة‌ استقامته‌، يك‌ آرامشي‌ به‌ انسان‌ مي‌دهند كه‌ انسان‌ مثل‌ كوه‌ محكم‌ ميشه‌. ان‌ لا تخافوا، خوف‌ نبايد باشه‌ در تو، از هيچ‌ چيز نترس‌. هيچ‌ مشكلي‌ سر راهت‌ نباشه‌. و لا تحزنوا و حزن‌ هم‌ نداشته‌ باش‌. و اگر اين‌ دو تا مرحله‌ات‌ را حفظ‌ كني‌، بهشتي‌ هم‌ هستي‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. و ابشروا الجنة‌ التي‌… تا آخر. منتهي‌ ممكنه‌ از اولياء خدا نباشي‌، ولي‌ اگر تو همين‌ دو مرحله‌ را موفق‌ بشي‌ و صددرصد قبول‌ بشه‌، تو ان‌ لا تخافوا و لا تحزنوا و نا بالجنه‌. نه‌ خوفي‌ داري‌، نه‌ حزني‌ داري‌، خوف‌ نداري‌ بخاطر اينكه‌ از هيچ‌ چي‌ نمي‌ترسي‌. من‌ استقامت‌ دارم‌، من‌ گفتم‌ ربنا الله‌. پروردگار من‌ خداست‌. نه‌ اينجوري‌ كه‌ ما ميگيم‌. آنجوري‌ كه‌ بايد گفت‌. اگر شما يك‌ جا رفتيد اسمتون‌ را نوشتيد در يك‌ اداره‌اي‌ كه‌ خيلي‌ قدرتمنده‌، همه‌ چي‌ هم‌ داره‌. ديگه‌ خيلي‌ خوشحاليد، ميگيد هر چي‌ من‌ بخوام‌ بهم‌ ميدهند. ربنا الله‌، گفت‌ ربنا الله‌. تكيه‌ كردي‌ به‌ قدرت‌ بينهايتي‌ كه‌ باصطلاح‌ هيچ‌ نقصي‌ نداره‌. بعد هم‌ ماندي‌. استقامت‌ كردي‌. پابرجا ماندي‌. مقاوم‌ بودي‌. تكان‌ نخوردي‌. ادامه‌ دادي‌. ادامه‌ دادي‌. بعضي‌ وقتها بعضي‌ از رفقا را انسان‌ احساس‌ ميكنه‌ كه‌ اينها بالاخره‌ اگر در توبه‌اشون‌ هم‌ بر فرض‌ خوب‌ شده‌ باشه‌، استقامتشون‌ خوب‌ نيست‌. يك‌ روز مي‌آن‌، يك‌ روز نمي‌آن‌، يك‌ روز اعمالشون‌ را انجام‌ ميدن‌، يك‌ روز اعمالشون‌ را انجام‌ نميدن‌. مثلا فرض‌ كنيد، همچين‌، بعله‌… مي‌خوان‌ ببينند چه‌ خبره‌. بعضي‌ وقتها بعضي‌ها خيال‌ ميكنند… آقا هيچ‌ خبر. اگر اينجا را مي‌خواهيد بفهميد چه‌ خبره‌، هيچ‌ خبري‌ نيست‌. هيچ‌. فرق‌ اين‌ جلسه‌ با جلسات‌ ديگه‌، حتي‌ با جلسة‌ شب‌ جمعة‌ خودمون‌. حتي‌ من‌ كوشش‌ ميكنم‌ اينجوري‌ نباشه‌ اينه‌ كه‌ اين‌ جمعي‌ كه‌ اينجا هستند، متعهد شدند هر چي‌ ما ميگيم‌ گوش‌ كنند و اينها گوش‌ ميكنند و عمل‌ هم‌ ميكنند. يك‌ عده‌اشون‌ هم‌ يك‌ خورده‌اي‌ ضعيفند. و الا فرق‌ ديگه‌ با جلسات‌ ديگه‌، ما مگه‌ چي‌ ميگيم‌؟ همين‌ امشب‌ مگه‌ ما چي‌ ميگيم‌؟ ما نشستيم‌ اينجا قرآن‌ خونديم‌. با مجالس‌ ديگه‌ فرق‌ قرآن‌ خوندن‌ شما با مجالس‌ ديگه‌ اينه‌. اينجا صداييي‌ بلند نميشه‌ حتي‌ سرفه‌ را من‌ ديدم‌ جلوش‌ را ميگيرند براي‌ اينكه‌ صداي‌ زيادي‌ نداشته‌ باشه‌. ساكت‌، آرام‌، همه‌ گوش‌ به‌ صداي‌ دلنواز پروردگار مي‌دهند. اما جاهاي‌ ديگه‌ نه‌. چايي‌ مي‌خورند، سيگار ميكشند، خدمتتون‌ عرض‌ شود با همديگه‌ حرف‌ مي‌زنند. توي‌ مجالس‌ فاتحه‌ ديديد ديگه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ هم‌ قرآن‌ مي‌خونند، هم‌ حرف‌ مي‌زنند، هم‌ غيبت‌ مي‌كنند، هم‌ فحش‌ به‌ هم‌ ميدهند، هم‌ خودنمائي‌ ميكنند، هم‌ صاحبخانه‌ را، صاحب‌ مرده‌ را راضي‌ ميكنند، همه‌ كار. نه‌. اين‌ فرقش‌ اينه‌. قرآن‌، كلام‌ خداست‌. من‌ از دوستان‌ تقاضام‌ اينه‌ هر چه‌ ميخواهيد، يك‌ وقتي‌ خداي‌ نكرده‌ توي‌ اين‌ قرآن‌ پاشيد بشينيد، حرف‌ بزنيد، بي‌ اعتنايي‌ بكنيد، به‌ من‌ بي‌ اعتنايي‌ كنيد به‌ قرآن‌ بي‌ اعتنايي‌ نكنيد. جدا عرض‌ ميكنم‌ها. من‌ هيچ‌ ارزشي‌ ندارم‌. خداست‌ داره‌ حرف‌ ميزنه‌. شما فكر نكنيد آقاي‌ فاني‌ اينجا نشست‌ قرآن‌ خوند. اين‌ آقاي‌ فاني‌ مال‌ خداست‌، خدا خلقش‌ كرده‌، آدم‌ هم‌ هست‌. درخت‌ حضرت‌ موسي‌ در آن‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كوه‌ طور، آن‌ درخت‌ بود. اين‌ انسانه‌. اون‌ كلام‌ معمولي‌ ازش‌ صادر شد. اين‌ آياتي‌ است‌ كه‌ جملاتش‌ را و حروفش‌ را خداي‌ تعالي‌ كنار هم‌ گذاشته‌. دقت‌ مي‌كنيد. و شما بشيد حضرت‌ موسي‌. فقط‌ اينطرفش‌ نقص‌ داره‌. وقتي‌ كه‌ وارد شد حضرت‌ موسي‌ براي‌ شنيدن‌ كلام‌ پروردگار، خداي‌ تعالي‌ فرمود فخلن‌ عليك‌، كفشهايت‌ را بكن‌. چون‌ روي‌ زمين‌ بودها، شما فكر نكنيد روي‌ فرش‌ با كفش‌ آمده‌ بود. نه‌. روي‌ زمين‌، آن‌ وادي‌ ايمن‌. كفشهايت‌ را بكن‌. انك‌ بالوادي‌ المقدس‌، آداب‌ ظاهري‌ را حفظ‌ كن‌، مؤدب‌ باش‌. دو زانو بشين‌ در مقابل‌ سخن‌ پروردگار. تكان‌ نخور، انك‌ بالواد المقدس‌ الطوي‌ و ان‌ اخترتك‌. وقتي‌ كه‌ كفشهايش‌ را كند، ادب‌ ظاهر را حفظ‌ كرد، دل‌ به‌ خدا داد و توجه‌ به‌ خدا كرد، آنوقت‌ فرمود و انا اخترتك‌. تو را انتخاب‌ كردم‌. شما هم‌ اين‌ كارها را بكنيد تا انتخابتون‌ كنند. خدا اين‌ قصه‌ها را براي‌ ما نقل‌ نميكنه‌ كه‌ خوابمون‌ ببره‌. مثل‌ قصة‌ مادربزرگ‌ كه‌ مي‌خواد بچه‌ را خوابش‌ كنه‌ نيست‌. قصه‌ نقل‌ ميكنه‌ يعني‌ عين‌ اين‌ كارها براي‌ شما هم‌ هست‌. بعضي‌ از علماي‌ امت‌ پيغمبر افضل‌ از انبياي‌ بني‌ اسرائيلند. اگر با حضرت‌ موسي‌ از درخت‌ از من‌ جانب‌ الطور الايمن‌ من‌ الشجره‌، اگر خداي‌ تعالي‌ حرف‌ زد، با شماها مستقيم‌ حرف‌ ميزنه‌. و انا اخترتك‌. من‌ انتخابت‌ كردم‌. فاستمع‌، حواست‌ پرت‌ نشه‌. نميدونم‌ وضعي‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ داشت‌ اگر ماها داشتيم‌، ايني‌ كه‌ ماها را انتخاب‌ نميكنه‌ براي‌ اين‌ جهته‌. اينجا نكتة‌ حساسش‌ اينه‌. هنوز هم‌ خدمت‌ خضر نرسيده‌ بودها. همان‌ اوائل‌ بود، اولين‌ دفعه‌ است‌. هنوز بعدها خدمت‌ حضرت‌ خضر رسيد و آن‌ برنامه‌. اين‌ وضعي‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ داشت‌ اگر ما مي‌داشتيم‌ها، اصلا توجه‌ كه‌ نمي‌كرديم‌ كه‌ هيچي‌، حواسمون‌ هم‌ پرت‌ بود. حضرت‌ موسي‌ زنش‌ حامله‌ است‌ توي‌ بيابان‌ گذاشتدش‌. زن‌ حامله‌اي‌ كه‌ درد زايمان‌ گرفتدش‌، رفته‌ آتيش‌ بياره‌. غير از اين‌ نيست‌ كه‌. اني‌ آنست‌ نارا. فامكثوا اني‌ آنست‌ نارا لعلي‌ آتيكم‌ منها و غبس‌ او اجد الي‌ النار هدي‌. رفتم‌ ببينم‌ شايد يك‌ جرقة‌ آتشي‌ پيدا بكنم‌، توي‌ هواي‌ سرد، توي‌ نصفه‌ شب‌، توي‌ تاريكي‌. زن‌ درد زايمانش‌ گرفته‌. تو اينجا بنشين‌ من‌ الان‌ يك‌ برقي‌ داره‌ ميزنم‌. برم‌ برات‌ آتيش‌ بيارم‌، گرمت‌ كنم‌، فلان‌. آمده‌، اصلا فراموش‌ كرد حضرت‌ موسي‌ زن‌ و بچه‌، ديگه‌ بعد اصلا حرفي‌ از زن‌ و بچه‌ نيست‌. شما همچين‌ حالتي‌ داشته‌ باشيد زنتون‌ را هم‌ دوست‌ داشته‌ باشيد. دختر شعيب‌ باشه‌. دختر شعيب‌ بود ديگه‌. دختر پيغمبر باشه‌، محبوبتون‌ باشه‌، هشت‌ سال‌ زحمت‌ كشيديد تا مزد هشت‌ سالتون‌ اين‌ دختر بوده‌ كه‌ بهتون‌ دادند. ظواهر قرآنه‌، آمده‌ آتيش‌ ببره‌. خدا ولتون‌ نميكنه‌. اي‌ بابا چه‌ گرفتار شديم‌! اينجوري‌ نبود. اينقدر خوشش‌ آمد حضرت‌ موسي‌. اينقدر آنجا وايسته‌، آنقدر دوست‌ داشت‌ با خدا حرف‌ بزنه‌، اي‌ كاش‌ آن‌ محبت‌ و آن‌ معرفت‌ را به‌ ما بدهند. واقعا از خدا بخواهيد كه‌ آن‌ محبت‌ و معرفت‌ را بدهند تا وقتي‌ كه‌ واي‌ مي‌ايستيد نماز، يك‌ خورده‌اي‌ امام‌ جماعت‌ طولش‌ ميده‌، ميگيد چرا اينقدر طولش‌ داد؟ يك‌ خورده‌اي‌، تا سفارش‌ كنه‌ پيغمبر اكرم‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ امام‌ جماعت‌ نمازش‌ را تند بخونه‌. اين‌ مردم‌ خدا را نمي‌شناسند. بعله‌. آنوقت‌ آنجا آمده‌، كفشهايت‌ را بكن‌. چشم‌. و ارختت‌. آنوقت‌ انتخابت‌ كردند. حالا گوش‌ بده‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ بهت‌ وحي‌ بكنم‌. فاستمع‌ و ما يوحي‌ و اني‌ انا الله‌. لا اله‌ الا انا. من‌ خداي‌ تو هستم‌ و هيچ‌ خدايي‌ هم‌ غير از من‌ نيست‌. گوش‌ داد، حالا بگه‌ خدايا زود باش‌ من‌ مي‌خوام‌ برم‌، زن‌ و بچه‌ام‌، زنم‌ آنجا گرفتاره‌، بچه‌ام‌… اصلا. شما در اين‌ در سورة‌ طاها نگاه‌ بكنيد، بعد از اين‌ مسائل‌ اصلا يادي‌ از، نه‌ خدا اسمي‌ از زن‌ و بچه‌ او را ميبره‌ نه‌ خودش‌. هيچي‌. ماها حالا موتورمون‌ را بيرون‌ گذاشته‌ باشيم‌، قفلش‌ نكرده‌ باشيم‌. آمده‌ باشيد اينجا مخصوصا دارند قرآن‌ مي‌خونند. اي‌ بابا موتور ما را دزد نبره‌. نه‌. اولا خوب‌ چرا قفلش‌ نكردي‌؟ مي‌خواستي‌ قفلش‌ كني‌ تا حواست‌ پرت‌ نباشه‌. و بعد هم‌ حواس‌ پرت‌. بعله‌. هي‌ پا ميشوند، مي‌نشينند. البته‌ شماها را نميگم‌ها. خدا را شكر. من‌ خدا را شكر مي‌كنم‌ كه‌ دوستان‌ خوبي‌ خدا نصيب‌ من‌ كرده‌ كه‌ بدون‌ امشب‌ شب‌ اول‌ بود كه‌ قرآن‌ مي‌خوندند، شبهاي‌ دوشنبة‌ قبل‌ كه‌ قرآن‌ نمي‌خوندند. ديدم‌ آنجور كه‌ من‌ دوست‌ دارم‌ قرآن‌ را شماها داريد گوش‌ مي‌ديد. فاستمع‌ لما يوحي‌. بعد ميگه‌ ما تلك‌ بيمينك‌ يا موسي‌. اين‌ حرفهاي‌ دوستانه‌ دارند مي‌زنند. چيه‌ دستت‌؟ اي‌ موسي‌. ميگه‌ هي‌ عصاي‌. ببينيد خلاصه‌ نميكنه‌ كه‌ دلش‌ پيش‌ زن‌ و بچه‌اش‌ باشه‌ بگه‌ آقا اين‌ عصاست‌! حرفتون‌ را بزنيد مي‌خوام‌ برم‌. هي‌ عصاي‌ اتوك‌ اليها و احش‌ بها غنمي‌ و هي‌ فيها معارب‌. چون‌ اگر بيشتر حرف‌ زد بي‌ ادبي‌ بود در مقابل‌ بزرگ‌ انسان‌ بايد كم‌ حرف‌ بزنه‌. اين‌ زيادترين‌ حرفي‌ بود كه‌ زد. اين‌ عصاي‌ منه‌، تكيه‌ بهش‌ ميكنم‌، براي‌ گوسفندانم‌ از درخت‌ برگ‌ مي‌ريزم‌، معلومه‌ خدا ميدونست‌ چيه‌ دستش‌. عصا هم‌ يك‌ چيزي‌ نيستش‌ كه‌ مخفي‌ باشه‌. احش‌ بها هي‌ غنمي‌ و فيها معارب‌. الق‌ عصاك‌. حالا كه‌ انتخابت‌ كردم‌، ببينيد قدرت‌ اينجوري‌ ميدهند، به‌ هر آدم‌، به‌ بچة‌ شيرخوار، به‌ بچة‌ دو ساله‌ سه‌ ساله‌ هيچوقت‌ چاقوي‌ تيزي‌ شما مي‌ديد؟ هان‌؟ چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ عقلش‌ نميرسه‌. به‌ يك‌ آدم‌ مخالف‌، هفت‌ تير مي‌ديد؟ ميگيد نه‌ اين‌ دست‌ او نباشه‌، طبق‌ قوانين‌ عمل‌ نميكنه‌. اول‌ اختيارش‌ مي‌كنيد، بعد باهاش‌ حرف‌ مي‌زنيد، بعد مي‌بينه‌ هيچ‌ دلش‌ پيش‌ زن‌ و بچه‌اش‌ نيست‌. حضرت‌ موسي‌ خوبه‌ كه‌ بگه‌ كه‌ و مودتي‌ خالصة‌ لك‌. عجلت‌ اليك‌ رب‌ لترضي‌. خدايا زود آمدم‌ كه‌ تو را خوشحالت‌ كنم‌، خوشنودت‌ كنم‌. اينجوري‌ ميگه‌. هيچي‌ از اينها نيست‌. حالا قدرت‌ را بگير در دستت‌. الق‌ عصاك‌. فاذا هي‌ حية‌ ترصعه‌. اين‌ عصاش‌ را انداخت‌ حضرت‌ موسي‌ يك‌ اژدهايي‌ شد. بعد فرمود خذها و لا تخف‌. بگير اين‌ عصاته‌. ولي‌ هر وقت‌ خواستي‌ از اين‌ قدرت‌ استفاده‌ كن‌. بينداز سحره‌ هر چه‌ ريختند، هر چه‌ ريختند و ريسمانها را كه‌ ريخته‌ بودند، اينها همه‌ بصورت‌ مار درآمده‌ بودند، حتي‌ حضرت‌ موسي‌ به‌ صورت‌ مار مي‌ديدها. آنجور كه‌ شما خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ يك‌ حقه‌بازي‌ كه‌ مي‌آد جلوتون‌ واقعا مي‌بينيد كه‌، من‌ پهلوي‌ يك‌ نفر نشسته‌ بودم‌.ديدم‌ اين‌ انگشتش‌ را مي‌كنه‌ مي‌آره‌ اينرو، باز مي‌چسبونه‌ سر جاش‌، با اينكه‌ من‌ درست‌ از وضعش‌ اطلاع‌ نداشتم‌. گفتم‌ اين‌ چيكار ميكنه‌؟ انگشتش‌ را مي‌كند مي‌گذاشت‌، جلوي‌ چشم‌ ما اينجوري‌ نشون‌ مي‌داد خودش‌ را. شما هم‌ زياد ديديد. حالا از اين‌ مسائل‌ توي‌ تلويزيونها لااقل‌ زياده‌. خوب‌. حضرت‌ موسي‌ هم‌ ديد اينهمه‌ اژدها، اينهمه‌ مار، همه‌ دارند حركت‌ مي‌كنند و اوضاعيه‌. چون‌ جمع‌ زيادي‌ بود. فرعون‌ همه‌ را جمع‌ كرده‌ بود و مي‌خواست‌ مبارزه‌ كنه‌. خداي‌ تعالي‌ فرمود الق‌ عصاك‌. بينداز. عصاش‌ را انداخت‌، اين‌ عصا اژدهايي‌ شد تمام‌ اينها را آمد خورد و بلعيد و رفت‌ باز شد همان‌ چوب‌ باريك‌ قبلي‌. خدا قدرت‌ به‌ اين‌ داده‌. دستت‌ را بكن‌ در جيبت‌، در بغلت‌، فاخرج‌ بيضاء. دستش‌ را كرد، در آورد مثل‌ نور افكن‌، تمام‌ بيابان‌ را روشن‌ كرد. ديديد نور افكنهاي‌ خيلي‌ قوي‌، شايد از اينهم‌ بيشتر. اين‌ دو تا برات‌، دو تا حربه‌، دو تا اسلحه‌ به‌ دستت‌ داديم‌، برو به‌ جنگ‌ فرعون‌. ديگه‌ ترس‌ و واهمه‌ و، البته‌ يك‌ فرق‌ حضرت‌ موسي‌ با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ يا ائمة‌ اطهار يا بزرگان‌ دين‌ اسلام‌ همين‌ بود كه‌ اين‌ دو تا نشانه‌ را دادند دستت‌. گفت‌ خدايا من‌ از آنها يك‌ آدم‌ كشتم‌، الان‌ رب‌ اشرح‌ لي‌ صدري‌، يك‌ شرح‌ صدري‌ به‌ من‌ عنايت‌ كن‌، و يسر لي‌ امري‌، و كارم‌ را آسون‌ كن‌. خيلي‌ كار مشكليه‌. يك‌ نفره‌، تنها، بخواد بره‌، اژدها خيال‌ نكنيد، اين‌ از جلو بره‌ اينهم‌ بره‌ پشت‌ سرش‌. اينجوري‌ نبود. اژدها را روي‌ حساب‌ بايد بندازه‌، هر جايي‌ نبايد بندازه‌. شما ميگيد خوب‌ آن‌ اژدها را بيندازه‌ جلوش‌ خودش‌ هم‌ پشت‌ سرش‌ بره‌ ديگه‌. نه‌. اين‌ بندة‌ خداست‌، تحت‌ فرمان‌ الهي‌. هر جايي‌ ازش‌، حتي‌ يد بيضاش‌ هم‌ نبايد هر جائي‌ استفاده‌ كنه‌. فرعون‌ با آن‌ قدرت‌، حالا ميخواد بره‌ به‌ جنگش‌، يك‌ نفر. شما را الان‌ بفرستند بگن‌ برو واشنگتن‌ مثلا، با رئيس‌ جمهور آمريكا جنگ‌ كن‌ و از بين‌ ببرش‌. او خيلي‌ طغيان‌ كرده‌. شما ميگيد مگه‌ من‌ ميتونم‌؟ مگه‌ ميشه‌. اسلحه‌ات‌ را هم‌ هر وقت‌ ما گفتيم‌ در آر. مگه‌ ميشه‌؟ ولي‌ خوب‌ حضرت‌ موسي‌ حق‌ داشت‌. گفت‌ خدايا من‌ از آنها يك‌ آدمم‌ هم‌ كشتم‌، متهمم‌. من‌ را اگر ببينند اعدامم‌ مي‌كنند. چونكه‌ از وقتي‌ كه‌ مصر بيرون‌ آمد حضرت‌ موسي‌، خائف‌ يترقب‌، همچين‌ هم‌ مي‌ترسيد هم‌ مواظب‌ بود كه‌ نگيرنش‌. فاخرج‌ اني‌ لك‌ من‌ الناصحين‌. يك‌ نفر آمد گفت‌ كه‌ من‌ شنيدم‌ داشتند محاكمه‌ات‌ مي‌كردند غيابا و مي‌خوان‌ كه‌ بكشندت‌. ان‌ الملاء يعتمرون‌ ليقتلوك‌. مي‌خوان‌ تو را بكشند. برو بيرون‌. اونهم‌ فرار كرد. خائفا يترقب‌. رفته‌ حالا برگشته‌، كسي‌ كه‌ متهمه‌، چند ساله‌ دارند دنبالش‌ مي‌گردند حالا مي‌خواد وارد بشه‌. خوب‌ گفت‌ كه‌ خدايا اول‌ شرح‌ صدر بهم‌ بده‌، اگر فحشم‌ دادند، حرف‌ بد زدند من‌ از كوره‌ در نرم‌. خيلي‌ بده‌. يعني‌ ضعيفترين‌ مردم‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ وقتي‌ فحشش‌ مي‌دهند از كوره‌ در بره‌. عصباني‌ بشه‌. اگر مي‌خواهيد در عليه‌ خصمتون‌ موفق‌ بشيد، بر خودتون‌، بر اعصابتون‌ مسلط‌ باشيد و فكر بكنيد كه‌ چه‌ بكنيد بعد حمله‌ را بكنيد. خيلي‌ مسلط‌ بر اعصابتون‌، عصباني‌ نشيد، داد نزنيد، شلوغ‌ نكنيد. شرح‌ صدر. رب‌ اشرح‌ لي‌ صدري‌. كارم‌ را آسون‌ كن‌. از يك‌ راهي‌ ما بريم‌ كه‌ زود برسيم‌ به‌ دربار فرعون‌ و بتونيم‌ زود تبليغ‌ رسالت‌ را بكنيم‌. و احلل‌ عقدة‌ من‌ لساني‌. اين‌ زبان‌ ما را باز كن‌. چون‌ خود باز بودن‌ زبان‌ و انسان‌ بتونه‌ حرفش‌ را بزنه‌ خيلي‌ قيمت‌ داره‌. و احلل‌ عقدة‌ من‌ لساني‌ يفقهو قولي‌. مردم‌ حرفهاي‌ مرا بفهمند. فيلسوفانه‌ خيلي‌ صحبت‌ نكنم‌ كه‌ هيچكس‌ نفهمه‌ چي‌ گفتم‌ من‌. حرفم‌ را همچين‌ يفقهو، حرفهام‌ را خوب‌ بفهمند، ساده‌ صحبت‌ كنم‌. همه‌ كس‌ فهم‌ صحبت‌ كنم‌. همه‌ بفهمند حرف‌ مرا. خدا هم‌ واجعل‌ لي‌ وزيرا من‌ اهلي‌. يك‌ وزير هم‌ ما داشته‌ باشيم‌، از اهل‌ من‌ باشه‌ كه‌ بهش‌ اعتماد داشته‌ باشم‌. خودش‌ تعيين‌ كرد، هارون‌ اخي‌. برادرم‌ هارون‌ خيلي‌ خوبه‌ براي‌ من‌. اشدد بهي‌ عظمي‌. و اشركه‌ في‌ امري‌. خدايا پشتم‌ را بوسيلة‌ اين‌ تقويت‌ كن‌ و من‌ را بوسيلة‌ او در كار من‌ او را شريك‌ من‌ قرار بده‌. دو نفري‌ كار بكنيم‌. كي‌ نسبحك‌ كثيرا، تا من‌ همه‌امون‌ زياد تسبيح‌ بگيم‌ و نشكرك‌ كثيرا. هم‌ شكرت‌ كنيم‌ خدايا، هم‌ تسبيح‌ بگيم‌. خلاصه‌ راحت‌ باشيم‌. خداي‌ تعالي‌ فرمود كه‌ ديگه‌ اذهبا الي‌ فرعون‌. دو تايي‌، دو تايي‌، ولي‌ حضرت‌ موسي‌ اصله‌.

 منظورم‌ اينه‌ كه‌ ببينيد اگر مي‌خوايد طرف‌ خدا بريد بايد اينطوري‌ باشه‌. همينجوري‌ محكم‌. همه‌ چيز را فراموش‌ كنيد، قاطعيت‌ داشته‌ باشيد، باصطلاح‌ اعتماد به‌ خودتون‌ بكنيد، اعتماد به‌ خدا داشته‌ باشيد، اعتماد به‌ غير خدا نداشته‌ باشيد. اگر هم‌ يك‌ وقتي‌ كمكي‌ مي‌خواي‌، باز از بندگان‌ خدا كمك‌ بخوايد، نه‌ از غير بندگان‌ خدا. از هاروني‌ كمك‌ بخوايد، او را كمك‌ شما قرار بده‌. شما اگر خواستيد به‌ هم‌ كمك‌ كنيد، خوب‌ اين‌ جمع‌، الحمد لله‌ جمعيتتون‌ زياده‌، به‌ همديگه‌ كمك‌ كنيد. نه‌ اينكه‌ هميشه‌ در دعاهاتون‌ بگيد خدايا، اللهم‌ لا تحفظنا الي‌ لئام‌ خلقك‌. بعضي‌ها لئيمند. يعني‌ اگر به‌ شما كمكي‌ مي‌كنند، منتظرند يك‌ روزي‌ بهشون‌ كمك‌ كنيد. مهمانت‌ مي‌كنند، منتظرند يك‌ روزي‌ مهمانشون‌ كني‌. خدايا، اينها افراد لئيمند. افراد غير لئيم‌ مثل‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌ كه‌ ميگه‌، مي‌فرمايد كه‌ انما نطعمكم‌ لوجه‌ الله‌ لا نريد منكم‌ جزاء و لا شكورا. اين‌، اين‌ فرمايش‌ خيلي‌ خوبه‌، فوق‌ العاده‌ است‌، خداي‌ تعالي‌ مدح‌ كرده‌. لا نطعمكم‌ لوجه‌ الله‌. براي‌ خدا غذا بهتون‌ مي‌دهم‌. براي‌ خدا بهتون‌ كمك‌ ميكنم‌، براي‌ خدا اين‌ قدم‌ را برايت‌ بر ميدارم‌. لوجه‌ الله‌، لا نريد منكم‌ هيچ‌ قصدي‌ از شما ندارم‌ كه‌ جزاء به‌ من‌ بديد. آقا امروز كمكت‌ مي‌كنم‌. هر وقت‌ من‌ گرفتار شدم‌ تو كمك‌ من‌ بكن‌. نه‌. من‌ الان‌ كمكت‌ مي‌كنم‌. تو مي‌خواي‌ وقتي‌ من‌ گرفتار شدم‌ كمكم‌ بكن‌ مي‌خواي‌ هم‌ نكن‌. لا نريد منكم‌، اصلا ارادة‌ جزا نكرد. حتي‌ شكر هم‌ نمي‌خواد. من‌ نمي‌خوام‌. او وظيفه‌اشه‌ كه‌ شكر بكنه‌. اما من‌ از تو اين‌ را نخواستم‌. لا نريد منكم‌ جزائا و لا شكورا. يعني‌ تو بگي‌ ممنون‌. نگفتي‌ نگفتي‌. مي‌خواي‌ بگي‌ بگو. او وظيفة‌ توست‌ كه‌ حالا البته‌ انسان‌ بايد شكور باشه‌. اما شكر نكردي‌ ما كار خودمون‌ را مي‌كنيم‌. لا نريد منكم‌ جزائا و لا شكورا. اينجوري‌ بايد بود. هيچ‌ توقعي‌ از ديگران‌ نداشته‌ باشيد. دوستانه‌ با هم‌ كار بكنيد. الحمد لله‌ خوب‌ جمعيتتون‌ زياده‌ و همين‌ مقدار جمعيت‌ هم‌ خوب‌ در شهرهاي‌ ديگه‌ هستند و يك‌ جمع‌ با محبت‌ خوب‌ كه‌ انشاء الله‌، حالا همديگه‌ را ممكنه‌ خوب‌ نشناسيد. اما زير ساية‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌، وقتي‌ آقا تشريف‌ آوردند، مي‌بينيم‌ كه‌ اكثر رفقا يا همة‌ رفقا آنجا جمعند. انشاء الله‌.

 اميدواريم‌ كه‌ جمع‌ باشيد. اميدواريم‌ كه‌ حتي‌ يك‌ دونه‌امون‌ را هم‌ رد نكنند. چون‌ انسان‌ خيلي‌ دوست‌ داره‌ كه‌ يك‌ متاعي‌ را كه‌ مي‌بره‌ پيش‌ يك‌ بزرگي‌، يك‌ دونه‌اش‌ را هم‌ بيرون‌ نيندازه‌. همه‌اش‌ سالم‌، همه‌اش‌ خوب‌، همه‌اش‌ باصطلاح‌ بدون‌ حتي‌ يك‌ لكي‌. بدون‌ كوچكترين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ عيبي‌. يك‌ سر سوزن‌ صفت‌ رذيله‌ در هيچ‌ كدامتون‌ انشاء الله‌ نباشه‌. يك‌ دونه‌ انحراف‌ فكري‌، انحراف‌ عملي‌ در شماها نباشه‌. و آقا همه‌ را بپذيرند. بگند به‌ به‌. من‌ مكرر گفتم‌. من‌ نميگم‌ مثلا فردا ميخواد ظهور بشه‌، پس‌ فردا ظهور بشه‌، اين‌ حرفها نيست‌. اگر كسي‌ هم‌ به‌ من‌ اين‌ تهمت‌ را زد، شماها بايد دفاع‌ كنيد. واجبه‌ برتون‌ كه‌ دفاع‌ كنيد. ولي‌ احتمالش‌ كه‌ هست‌. احتمال‌ نيست‌؟ احتمالش‌ هست‌. انتظار معناش‌ احتماله‌. احتمالش‌ را اگر بديم‌، اگر دوست‌ باشيم‌، اگر بخوايم‌ موفق‌ باشيم‌ بايد خودمون‌ را آماده‌ كنيم‌. اگر آماده‌ و نصرتي‌، اين‌ و نصرتي‌ معدة‌ لكم‌. آماده‌ بشيد انشاء الله‌.

 و انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ با هم‌ همفكر باشيد، باهم‌ يار باشيد، يكي‌ باشيد، درسته‌ شايد مثلا مراحلتون‌ با هم‌ فرق‌ كنه‌. يكي‌ در مرحلة‌ اعلاست‌. ما توي‌ اين‌ جمع‌ بحمد الله‌ افرادي‌ داريم‌ كه‌ از اولياء خدا هستند. ما حساب‌ كرديم‌ ميگيم‌ها. افرادي‌ داريم‌ كه‌ اينها انشاء الله‌ تا آن‌ لب‌ لب‌ رسيدن‌ به‌ مقام‌ كامل‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اصحاب‌ امام‌ زمان‌ رسيدند كه‌ منهم‌ از خدا مي‌خوام‌، آرزو مي‌كنم‌ كه‌ اين‌ آقايون‌ براي‌ ما هم‌ دعا كنند، شفاعت‌ كنند ما را، ما هم‌ جزء شماها باشيم‌ انشاء الله‌. چون‌ گاهي‌ ميشه‌ كه‌ يكنفر حرف‌ ميزنه‌، مردم‌ را راهنمائي‌ ميكنه‌، در روايت‌ داره‌ خودش‌ توي‌ جهنمه‌، مردم‌ دارند دسته‌ دسته‌ مي‌روند توي‌ بهشت‌. ما جزء آنها نباشيم‌ و انشاء الله‌ با هم‌ كمك‌ باشيد، يار باشيد، همديگر را هر چي‌ مي‌تونيد بشناسيد. واقعا ببينيد چقدر، چون‌ ممكنه‌ بعضي‌ها اطلاع‌ نداشته‌ باشند. چقدر اين‌ دوستان‌ مشهدي‌، من‌ گاهي‌ توي‌ حرم‌ مي‌بينم‌. مي‌بينم‌ وايستاده‌ داره‌ ميگه‌ السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌، از طرف‌ كي‌؟ از طرف‌ آن‌ دوستمون‌ كه‌ مثلا در تهرانه‌. السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌، از طرف‌، تمام‌ اينهايي‌ كه‌ توي‌ شهرستانها هستند، مشهديها براشون‌ زيارت‌ مي‌خونند، دعا ميكنند و انشاء الله‌ آنها هم‌ در شهرهاي‌ خودشون‌، يك‌ عده‌اي‌ هستند، چند نفري‌ هستند، انشاء الله‌ يادشون‌ نره‌. هلال‌ بن‌ علي‌، از طرف‌ رفقا، اقلا دويست‌ نفر، السلام‌ عليك‌ يابن‌ رسول‌ اللههي‌ بگيد. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ براي‌ همديگه‌ انشاء الله‌ زيارت‌ كنيد، وابستگي‌ داشته‌ باشيد، ارتباط‌ روحي‌ داشته‌ باشيد. و هر چه‌ هست‌ زير ساية‌ همين‌ صفا و صميميت‌ و ارتباط‌ و موفقيته‌. حالا منجمله‌، يك‌ جمله‌اي‌ هم‌ حالا بگيم‌. بعله‌. بعضي‌ از دوستان‌ گفتند كه‌ يك‌ ماشين‌ ميني‌بوس‌ براي‌ كارهاي‌ خودمون‌، همين‌ جمع‌ انشاء الله‌ خريداري‌ بشه‌ و ديشب‌ يك‌ جلسة‌ سه‌ چهار نفري‌ بوديم‌، يك‌ تصميمي‌ گرفته‌ شد، اينجا حدود سيصد و پنجاه‌ تومان‌، بعله‌، سيصد و هشت‌ تومان‌؟ سيصد و هشتاد تومان‌، يك‌ چهل‌ تومان‌ هم‌ امروز، با اون‌؟ بعله‌. تقريبا اينقدري‌ از طرف‌ اين‌ سه‌ چهار نفر تضمين‌ شد و داده‌ شد و بهرحال‌ اين‌ پول‌ را انشاء الله‌ آقايون‌ با همياري‌ هم‌ بدهند و انشاء الله‌ اين‌ ميني‌بوس‌ خريده‌ بشه‌. انشاء الله‌ اين‌ امامزاده‌هاي‌ اطراف‌ كه‌ ميريم‌ براي‌، اگر آنهايي‌ كه‌ توي‌ مشهد نيستند و پول‌ دادند مثل‌ آقاي‌ مداح‌ كه‌ بيشتر از همه‌ دادند، خوب‌ ما هم‌ مي‌ريم‌ زيارت‌ امامزاده‌ يحيي‌ براشون‌ زيارت‌ مي‌خونيم‌. ديگه‌ مزدش‌ همينه‌، از اين‌ بهتر هم‌ نميشه‌. آنهايي‌ كه‌ توي‌ مشهد هستند خودشون‌ ماشين‌ مي‌نشينند و استفاده‌ ميكنند و ميروند. و البته‌ بقية‌ شرايطش‌، چون‌ من‌ روي‌ منبر نميخوام‌ زياد از اين‌ حرفها بزنم‌، بقية‌ شرايطش‌ را هم‌ آقاي‌ سيدي‌ بهشون‌ ميگه‌.

 

۳۰ ربیع الثانی ۱۴۱۴- فرح‌ و نشاط‌ سالك‌ الي‌ الله‌ اخلاق‌ ۶۱

 فرح‌ و نشاط‌ سالك‌ الي‌ الله‌ اخلاق‌ 61

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 فرحين‌ بما آتاهم‌ الله‌ من‌ فضله‌. يكي‌ از صفاتي‌ كه‌ انسان‌ در اين‌ دنيا بايد بر روحش‌ عارض‌ بشه‌ و از صفات‌ حميده‌ است‌ ودر همين‌ مرحلة‌ استقامت‌ هم‌ يك‌ مقداريش‌ در انسان‌ به‌ وجود بايد بيايد مسئلة‌ فرح‌ و خوشحالي‌ است‌. نشاط‌. حزن‌ و اندوه‌ و ناراحتي‌ مال‌ ضعفه‌. افراد ضعيف‌، از هر ناملايماتي‌ محزون‌ مي‌شن‌. شكست‌ روحي‌ مي‌خورند. افراد قوي‌ اونهايي‌ كه‌ داراي‌ مقاومت‌ كامل‌ هستند، اينها هيچ‌ وقت‌ حزن‌ درشون‌ پيدا نمي‌شه‌. ايني‌ كه‌ مي‌گن‌ الا ان‌ اولياء الله‌ لا خوف‌ عليهم‌ و لا هم‌ يحزنون‌. اين‌ يك‌ آگهي‌ است‌ از طرف‌ پروردگار روي‌ جريان‌ طبيعي‌. طبيعت‌ ولي‌ خدا شدن‌، اين‌ است‌ كه‌ نه‌ خوفي‌ در انسان‌ پيدا مي‌شه‌ نه‌ حزني‌. هميشه‌ خوشحاله‌. هميشه‌ شاده‌. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ زندگي‌ به‌ او بستگي‌ داره‌ و بسيار هم‌ اهمييت‌ داره‌ خوشحال‌ بودن‌ و شاد بودنه‌. يك‌ مقداريش‌ را مي‌شه‌ كه‌ بوجود آورد. يعني‌ براي‌ هر كسي‌ ممكن‌ است‌ كه‌ شادي‌ و خوشحالي‌ را به‌ وسيلة‌ بعضي‌ از اعمال‌ بوجود بياره‌. مثلا وقتي‌ كه‌ خيلي‌ دلتون‌ گرفته‌ و گرفته‌ هستيد يك‌ آيينه‌اي‌ جلوتون‌ بگيريد يك‌ تبسمي‌ بكنيد. مي‌بينيد يك‌ خرده‌اي‌ خوشحال‌ شديد. يك‌ آيينه‌ جلوتون‌ يك‌ تبسم‌ هم‌ بكنيد. آيينه‌ جلوتون‌ اخم‌ بكنيد. به‌ عكس‌. با افراد اخموي‌ بد اخلاق‌ روبرو بشيد. همين‌ خاصيت‌ را داره‌. معاشرت‌ با افراد در هم‌ كشيدة‌ عبوس‌ لازمه‌اش‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ محزون‌ بشه‌. گرفته‌ بشه‌. و لذا مؤمن‌ هميشه‌ بايد بشاش‌ باشه‌.

 پيغمبر اكرم‌ از خصوصياتش‌ اين‌ بود كه‌ هميشه‌ متبسم‌ بودند. تبسم‌ مستحبه‌. ولو خندة‌ قهقهه‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ انسان‌ را يك‌ آدم‌ بي‌ ارزش‌ سبكي‌ معرفي‌ مي‌كنه‌ اين‌ كراهت‌ داره‌ اما تبسم‌ خوبه‌. علتش‌ اين‌ است‌ كه‌ وقتي‌ شما تبسم‌ كرديد هر كي‌ شما را ببينه‌ او هم‌ يك‌ خوشحالي‌ پيدا مي‌كنه‌. شما به‌ افراد متبسم‌ برخورد بكنيد ببينيد وقتي‌ كه‌ يك‌ چند كلمه‌ باهاشون‌ صحبت‌ مي‌كنيد ولو اينكه‌ حرفي‌ نزدي‌ كه‌ شما را خوشحال‌ كنه‌ اما خوشحال‌ مي‌شيد. خوشحال‌ مي‌شيد. تو آيينه‌ هم‌ همين‌ خاصيت‌ را داره‌. تو آيينه‌ هم‌ وقتي‌ كه‌ نگاه‌ بكنيد و به‌ خودتون‌ تبسم‌ بكنيد. يك‌ تبسم‌ بكنيد خيلي‌ مانعي‌ نداره‌ تو اطاق‌ تنها، حالا كسي‌ هم‌ نگاتون‌ نكنه‌ بگه‌ اين‌ ديونه‌ شده‌. نه‌. ديونگي‌ هم‌ نداره‌ متبسم‌ بودن‌ خوبه‌. اينها با يك‌ كارهايي‌ مثلا فرض‌ كنيد با يك‌ تفريح‌ هايي‌ با يك‌ مسائلي‌ انسان‌ تا حدي‌ مي‌تونه‌ خودش‌ را خوشحال‌ كنه‌. ولي‌ اگر بخواهيد اساسي‌ خوشحال‌ بشيد. هميشه‌ خوشحال‌ باشيد، هميشه‌ متبسم‌ باشيد، بايد استقامتتون‌ را زياد كنيد. مقام‌ باشيد. شما در شبانه‌ روز چيزهايي‌ كه‌ ممكنه‌ شما را محزون‌ بكنه‌ چند چيزه‌. يكي‌ مثلا فرض‌ كنيد فقره‌. فقر، آدم‌ چيزي‌ نداره‌، پولي‌ نداره‌. زندگيش‌ را تأمين‌ كنه‌ اين‌ انسان‌ را خوشحال‌ نمي‌كنه‌ محزونش‌ مي‌كنه‌. اين‌ يك‌.

 دوم‌ آيندة‌ مجهولشه‌. بعدا چه‌ خواهد شد. آينده‌ چه‌ خواهد شد مخصوصا بعضيها كه‌ آرزوهاي‌ درازي‌ دارند، آمال‌ و آرزو دارند و ضمينه‌ هم‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ آرزوها را ندارند. اين‌ هم‌ انسان‌ را محزون‌ مي‌كنه‌. سوم‌ مسائل‌ دنياست‌ كه‌ انسان‌ را محزون‌ مي‌كنه‌. خداي‌ نكرده‌ مصيبتي‌ بر انسان‌ وارد بشه‌ انسان‌ محزون‌ مي‌شه‌. چهارم‌ اگر ايماني‌ داشته‌ باشه‌، آخرتشه‌. آيا خدا از من‌ راضي‌ هست‌، راضي‌ نيست‌. من‌ مردم‌ چه‌ خواهد شد. عذابهاي‌ جهنم‌  و اينها را كه‌ مي‌شنوه‌ انسان‌ محزون‌ مي‌شه‌. اينها چيزهايي‌ است‌ كه‌ انسان‌ را محزون‌ مي‌كنه‌. شخصي‌ كه‌ مؤمن‌ شد داعي‌ ايمان‌ شد، و استقامت‌ هم‌ داشت‌ همة‌ اين‌ حزنها ازش‌ برداشته‌ مي‌شه‌. فقر سبب‌ حزنش‌ نمي‌شه‌. يك‌ آدم‌ مقاوم‌ در مقابل‌ تمام‌ مشكلات‌. مقاوم‌ مثل‌ كوه‌. المؤمن‌ كالجبل‌ الراسخ‌. مؤمن‌ مانند كوه‌ محكمه‌. هيچ‌ بادي‌ او را نمي‌لغزونه‌. ابيذر در بيابان‌ ربذه‌ از دار دنيا، از گرسنگي‌ تقريبا و از فقر رفت‌ ولي‌ تا لحظة‌ آخر سرحال‌ و خوشحال‌ بود.

 به‌ قدري‌ هم‌ خوشحال‌ بود كه‌ حساب‌ نداشت‌. انسان‌ اگر توكل‌ به‌ خدا داشته‌ باشه‌. به‌ خدا اعتماد داشته‌ باشه‌ فقر او را محزون‌ نمي‌كنه‌. يعني‌ خدا اينطوري‌ خواسته‌. مي‌گه‌ يكي‌ وصل‌ و يك‌ هجران‌ پسندد، يكي‌ درد و يكي‌ درمان‌ پسندد من‌ از درمان‌ و درد و وصل‌ هجران‌ پسندم‌ اونچه‌ را جانان‌ پسندد.خدا براي‌ من‌ فقر خواسته‌ من‌ هم‌ هماني‌ را كه‌ خدا مي‌خواد مي‌خوام‌. و هيچ‌ گاه‌ حتي‌ به‌ دلش‌ خطور نمي‌كنه‌ كه‌ چرا من‌ فقيرم‌. چرا من‌ مريضم‌. چرا من‌ اينطورم‌. من‌ محبوبم‌ اينطوري‌ خواسته‌ من‌ هم‌ همانطور مي‌خوام‌. من‌ هم‌ همان‌ را مي‌خوام‌. دقت‌ كرديد. مسائل‌ دنيا او را ناراحت‌ نمي‌كنه‌. محزونش‌ نمي‌كنه‌. عزيزترين‌ محبوبهاي‌ انسان‌ فرض‌ كنيد از دار دنيا رفته‌ خيلي‌ خوب‌. انتقال‌ از اين‌ دنياست‌ به‌ دنياي‌ ديگر. انتقال‌ روح‌ است‌ از اين‌ بدن‌ به‌ عالم‌ بهتر. ديگه‌ انسان‌ محزون‌ نبايد بشه‌. هيچ‌ تكان‌ هم‌ نمي‌خوره‌.

 يك‌ وقت‌ هست‌ حزن‌ به‌ خاطر آيندة‌ مجهوله‌. حضرت‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ مي‌فرمايد كه‌ ما مزا و مزا و ما سيعتك‌ فعي‌ فقتل‌ من‌ فرصت‌ بين‌ العدنين‌. گذشته‌ها كه‌ گذشته‌. آينده‌ هم‌ كه‌ كجاست‌؟ فعين‌؟ بله‌. آينده‌ آيا كي‌ از آينده‌ مثلا اطلاع‌ داره‌. دست‌ خداست‌. ذات‌ مقدس‌ پروردگار آينده‌ها را در اختيار گرفته‌ و اون‌ چه‌ كه‌ مصلحت‌ توست‌ انجام‌ مي‌ده‌. گذشته‌ات‌ ضعيفتر بودي‌ خدا كمكت‌ كرد. وقتي‌ كه‌ از مادر انسان‌ متولد مي‌شه‌ خيلي‌ ضعيفتر از دوران‌ پيريش‌ است‌.

 خداي‌ تعالي‌ شير از پستان‌ مادر بهت‌ داد و مادر و پدر را اون‌ چنان‌ مهربان‌ بهت‌ كرد، كه‌ به‌ هيچ‌ موجودي‌ در عالم‌ اون‌ قدر مهربان‌ نبودند. خودشون‌ را گاهي‌ فداي‌ تو مي‌كردند. و تو را به‌ رشد رسوندند. خوب‌ آينده‌ هم‌ همان‌ خدا هست‌. به‌ فكر آينده‌ات‌ تو نباش‌ و اين‌ را هم‌ بدونيد هر چه‌ ما بيشتر به‌ فكر خودمون‌ باشيم‌ كمتر خدا به‌ فكر ماست‌. هر مقداري‌ كه‌ ما خودمون‌، خودمون‌ را پذيرايي‌ كنيم‌ خدا كمتر ما را پذيرايي‌ مي‌كنه‌. هر مقدار ما به‌ خدا كارمون‌ را وابگذاريم‌ خدا بيشتر بهمون‌ مي‌رسه‌  مي‌گيد نه‌ تجربه‌ كنيد، دل‌ تجربه‌ كردنش‌ را نداريد. دنيا همين‌ مال‌ دنيا، همين‌ زندگي‌ دنيا مثل‌ ساية‌ انسانه‌. انسان‌ اگر پشت‌ بهش‌ بكنه‌ عقب‌ انسان‌ مي‌دوه‌. اگر كه‌ رو بهش‌ كرد، از انسان‌ فرار مي‌كنه‌. بايد انسان‌ در آينده‌اش‌ به‌ فكر اين‌ نباشه‌ كه‌ من‌ آينده‌ام‌. مخصوصا آمال‌ و آرزوهاي‌ بزرگتر و دراز من‌ بايد نمي‌دونم‌ داراي‌ فلان‌ مقام‌ باشم‌، فلان‌ پست‌ باشم‌، فلان‌ ثروت‌ باشم‌. بايد من‌ متمكن‌ باشم‌. اگر خدا دوست‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ تو داراي‌ پست‌ و مقام‌ باشي‌ كه‌ بهت‌ مي‌ده‌. و اين‌ را بدونيد كه‌ صريحا خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد يعني‌ ما بايد خطاب‌ به‌ خدا بكنيم‌ ولي‌ آية‌ قرآنه‌ كلام‌ الهي‌ است‌. تعزل‌ من‌ تشاء. و تزل‌ من‌ تشاء. تويي‌ كه‌ عزيز مي‌كني‌ هر كي‌ را كه‌ بخواي‌. و عزتا در قرآن‌ گفته‌ شده‌. ان‌ العزت‌ لالله‌. اول‌ عزت‌ مال‌ خداست‌ بعد مال‌ رسوله‌ بعد هم‌ مال‌ مؤمنين‌.

 اين‌ عزت‌ دائمي‌، عزت‌ چند روزي‌ كه‌ دور انسان‌ را بگيرند بگن‌ تو رئيس‌ جمهوري‌، تو نمي‌دونم‌ چه‌ هستي‌، تو چه‌ هستي‌ و بعد هم‌ يك‌ باد بياد همة‌ اين‌ حرفها تبديل‌ مي‌شه‌ به‌ فحش‌. نمونه‌اش‌ را ديديد ديگه‌. در همين‌ دوران‌ خودمون‌ ديديد. كه‌ روز قبل‌ چي‌ مي‌گفتن‌ مثلا دربارة‌ شاه‌، و امثال‌ اينها. حتي‌ رئيس‌ جمهورها و بني‌ صدر و اينها چي‌ مي‌گفتن‌ و فرداش‌ چي‌ مي‌گفتن‌. تعز من‌ تشاء و تزل‌ من‌ تشاء. ذليل‌ مي‌كني‌ هر كي‌ را كه‌ بخواي‌. كوشش‌ بكنيد كه‌ عزت‌ و ارزش‌ را از خدا بخواهيد. بنابر اين‌ اگر كار دست‌ خداست‌ دلهره‌ نداره‌ ديگه‌ آينده‌ چي‌ مي‌شه‌. شما وظيفه‌ اتون‌ را انجام‌ داديد. وظايف‌ واجبتون‌ را از نظر زندگي‌، نظمي‌ در زندگي‌، كار و كوشش‌ ، فعاليت‌، انجام‌ داديد. خداي‌ تعالي‌ بهتون‌ كمك‌ مي‌كنه‌. پس‌ اينجا نداره‌. و اگر انسان‌، انسان‌ باشه‌، و تزكية‌ نفس‌ بكنه‌ يا لااقل‌ در راه‌ تزكية‌ نفس‌ باشه‌ آخرت‌ و قيامت‌ هم‌ دلهره‌ نداره‌. ما يك‌ اشتباهي‌ در تبليغات‌ ما در گذشته‌ها شده‌.  مردم‌ رشد نداشتند. داراي‌ فرهنگ‌ صحيحي‌ نبودند. داراي‌ سواد و معلومات‌ نبودند. انبياء و اولياء و مبلغين‌ مجبور بودند از راه‌ ترسوندن‌ مردم‌ را وادار به‌ كار بكنند. از راه‌ ترسوندن‌.

 و لذا اون‌ چه‌ گفته‌ شده‌ تا به‌ حال‌ كه‌ الان‌ در زمان‌ نتيجة‌ معكوس‌ داره‌. هر چي‌ گفته‌ شده‌، ترسه‌ از شب‌ اول‌ قبر. از اول‌ قبر هم‌ شروع‌  مي‌شه‌. شب‌ اول‌ قبر. عالم‌ برزخ‌. اين‌ قدر عالم‌ برزخ‌ را بد جور معرفي‌ كردن‌ كه‌ اصلا ما هر وقت‌ مي‌گيم‌ فلاني‌ چرا برزخه‌. برزخ‌ اصلا معناش‌ اينها نيست‌. برزخ‌ يعني‌ ميانه‌. بين‌ دو چيز را مي‌گن‌ برزخ‌.

 بين‌ دنيا و آخرت‌ را مي‌گن‌ برزخ‌. ولي‌ خيال‌ كرديم‌ برزخ‌ يعني‌ جايي‌ كه‌ همش‌ انسان‌ ناراحتي‌ داشته‌ باشه‌. خداي‌ تعالي‌ اين‌ قدر مهربانه‌. اين‌ را بدونيد، اون‌ قدر مهربانه‌ كه‌ چند دسته‌ را مثل‌ افراد بيهوش‌ در عالم‌ برزخ‌ قرارشون‌ مي‌ده‌ تا اينها به‌ روز قيامت‌ كارشون‌ بيافته‌. و روز قيامت‌ شفاعت‌ بشن‌. چند دسته‌ هستند. يك‌ دسته‌ مستضعفين‌، مستضعفين‌ عالم‌. مسيحي‌ نمي‌دونسته‌، نمي‌تونسته‌ بفهمه‌ كه‌ مسلماني‌ حقه‌. اسلام‌ حقه‌. مسيحيهاي‌ عوام‌، يهوديهاي‌ عوام‌. بت‌ پرست‌هاي‌ عوام‌ كه‌ نمي‌تونستن‌ درك‌ كنند. مستضعف‌ باشند، غاصر باشند نه‌ مقصر. يك‌ دسته‌ شيعيان‌ معصيت‌ كاري‌ كه‌ اعتقاداتشون‌ خوبه‌ اما اعتقاد خوب‌ دارند محب‌ علي‌ بن‌ ابيطالبند اما معصيت‌ كار و اهل‌ تزكية‌ نفس‌ هم‌ نبودند. اين‌ دو دسته‌. دستة‌ سوم‌ افرادي‌ كه‌ عقل‌ درستي‌ ندارند. ديونه‌ها، افراد كم‌ استعداد، افراد عقب‌ افتاده‌ اينها هم‌ هستند. اين‌ سه‌ دسته‌ را پروردگار متعال‌ وقتي‌ كه‌ مي‌ميرند سخت‌ بهشون‌ نمي‌گيرند چون‌ اگر به‌ هوش‌ باشند خيلي‌ فشار مي‌بينند. يك‌ كسي‌ كه‌ محبت‌ دنيا را داره‌ اگر هوش‌ و حواسش‌ به‌ جا باشه‌ و بخوان‌ با همان‌ حال‌ بدنش‌ را ببينه‌ توي‌ قبر داره‌ از بين‌ ميره‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود اموالش‌ را ازش‌ گرفتند، ثروتش‌ را ازش‌ گرفتند؛ اين‌ ناراحتي‌ داره‌ براش‌. خداي‌ عزيز اينقدر مهربانه‌ كه‌ اين‌ سه‌ دسته‌ را، اينها را مثل‌ يك‌ فردي‌ كه‌ از هوش‌ رفته‌، البته‌ قيامتشون‌ هست‌، فردي‌ كه‌ از هوش‌ رفته‌ و هيچي‌ نمي‌فهمه‌، بعضي‌ها كه‌ تصادف‌ كردند و ضربة‌ مغزي‌ بهشون‌ وارد شده‌، آنجا احساس‌ مي‌كنند. با اينكه‌ كاملا وقتي‌ كه‌ بهوش‌ مي‌آيند، درد احساس‌ مي‌كنند. ولي‌ آنوقت‌ را يك‌ حالت‌ تقريبا بي‌ تفاوتي‌، شايد بيشتر دوست‌ داشته‌ باشند آن‌ حالت‌ را تا حالت‌ بهوش‌ آمدن‌ بعدي‌ را كه‌ مثلا بدنشون‌ زخم‌ و اينها داره‌ و درد ميكنه‌. يك‌ همچين‌ حالتي‌. تا روز قيامت‌. اينقدر خدا مهربانه‌. مي‌خوام‌ بگم‌ آيندة‌ شماها لااقل‌ نگراني‌ نداره‌. نگران‌ آينده‌اتون‌ نباشيد. يعني‌ اگر شما همين‌ راهي‌ كه‌ الان‌ داريد ميريد، ادامه‌ بديد، سستي‌ و ضعف‌ در خودتون‌ راه‌ ندهيد، قوي‌ باشيد، پر قدرت‌ باشيد، من‌ جدا از بعضي‌ از دوستان‌ گله‌مندم‌ كه‌ همة‌ كارهايشون‌ را جلوتر و مقدم‌ بر برنامه‌هاي‌ دينيشون‌ و تزكية‌ نفسشون‌ مي‌اندازند. خدا از ما روز اول‌، يعني‌ به‌ همه‌اتون‌ دارم‌ عرض‌ ميكنم‌، روز اول‌ كه‌ شما قدم‌ توي‌ اين‌ راه‌ گذاشتيد خدا گفته‌ شايد منهم‌ گفته‌ باشم‌ از زبان‌ خدا كه‌ بايد جان‌ و مالتون‌ را فداي‌ اين‌ راه‌ بكنيد. آقا كجا بودي‌؟ كار داشتم‌. كدوم‌ كاره‌ كه‌ بالاتر از اينه‌. من‌ يك‌ وقتي‌ در، الان‌ شماها الحمدلله‌ راحتيد. رسيديد مي‌آئيد. نرسيديد نمي‌آئيد. تأخير حالا اينها. اگر بنا شد عصر جلسه‌ باشه‌ و يك‌ جلسه‌ را تأخير كردي‌، سستي‌ كردي‌. يك‌ هفته‌ يك‌ جلسه‌ است‌. و من‌ يك‌ قدري‌ اگر شرح‌ حالات‌ رفقاي‌ خودم‌ را در ابتداي‌ كار بگم‌ براتون‌، واقعا مي‌بينيد كه‌ اكثرتون‌ خودتون‌ را رفوزه‌ مي‌دونيد. جديت‌ خيلي‌ مهمه‌. پشتكارداري‌ خيلي‌ مهمه‌. مي‌خواستم‌ يك‌ جرياني‌ را از خودم‌ نقل‌ كنم‌. باز گفتم‌ كه‌ حالا شماها ممكنه‌ كه‌ بعضي‌هاتون‌ ناراحت‌ بشيد. و الاّ…

 انسان‌ اگر اين‌ راهي‌ را كه‌ انتخاب‌ كرده‌ ميگه‌ جان‌ و مالم‌ را دادم‌، ديگه‌ نه‌ شغلش‌، نه‌ فرض‌ كنيد كه‌ پدر و مادرش‌، نه‌ زنش‌، نه‌ شوهرش‌، نه‌ بچه‌اش‌، هيچ‌ چي‌ نبايد مانعش‌ بشه‌ از اينكه‌ اين‌ راه‌ را تعقيب‌ بكنه‌. پشتش‌ را بايد بگيره‌ قرص‌ و محكم‌ و سستي‌ها گاهي‌ ميشه‌ كه‌ سبب‌ ميشه‌ كه‌ نگراني‌ برايتون‌ بوجود بياد. اگر قرص‌ باشيد، اگر محكم‌ باشيد، اگر جدي‌ باشيد هيچ‌ نگراني‌ نداشته‌ باشيد. چون‌ يا هنوز به‌ كمال‌ نرسيده‌ خداي‌ نكرده‌ يا خداي‌ كرده‌، فرقي‌ نميكنه‌، خدا صلاح‌ دونست‌ شما را از دنيا ببره‌ كه‌ من‌ مات‌ في‌ طلب‌ العلم‌، اين‌ روايت‌ همه‌ نقل‌ كرده‌اند، كسي‌ كه‌ در راه‌ تحصيل‌ علم‌، تحصيل‌ علم‌ هم‌ بخدا قسم‌، از روايت‌ هم‌ استفاده‌ ميشه‌، دبيرستان‌ و دانشگاه‌ نيست‌. تحصيل‌ علم‌، تحصيل‌ معارف‌ حقه‌ است‌. من‌ مات‌ في‌ طلب‌ العلم‌ مات‌ شهيدا. شهيد مرده‌. شهيد را هم‌ اين‌ را بدونيد امتياز شهيد در اين‌ است‌ كه‌ وقتي‌ انسان‌ شهيد شد كه‌ خدا قبول‌ داشته‌ باشه‌ شهيد را، شهيد اصطلاحي‌ را نميگم‌. هر كي‌ در جنگ‌ كشته‌ بشه‌ ميگن‌ شهيد ولو مسيحي‌ باشه‌. موسيو شهيد، مثلا موسيو فلان‌، اينكه‌ شهيد نيست‌. حتي‌ سربازي‌ كه‌ بخاطر اين‌ رفته‌ باشه‌ و به‌ جبهه‌ كه‌ بعد كه‌ برگشت‌، بگه‌ من‌ در جبهه‌ زياد بودم‌ و كار بهتر بهش‌ بدهند، اين‌ اگر كشته‌ شد شهيد نيست‌. شهيد آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ صددرصد، من‌ خودم‌ چند تا سراغ‌ داشتم‌، صددرصد براي‌ خدا باشه‌. از همون‌ از توي‌ خونه‌ كه‌ ميره‌ بيرون‌ قدم‌ براي‌ خدا برداره‌ تا وقتي‌ كه‌ به‌ خاك‌ مي‌افته‌. حالا در ركاب‌ پيغمبر باشه‌، در ركاب‌ امام‌ مثلا، امير المؤمنين‌ و ائمة‌ معصومين‌ باشه‌. يا در ركاب‌ مرجع‌ تقليد باشه‌ يا اينكه‌ حتي‌ اگر در جبهة‌ باطل‌ باشه‌، اين‌ خيال‌ ميكنه‌ حقه‌ و براي‌ خدا تونسته‌ حركت‌ بكنه‌، حالا تا اين‌ حد. اين‌ شهيده‌. آنوقت‌ شهيد چيه‌؟ شهيد از خصوصياتش‌ اينه‌ تا كشته‌ شد تمام‌ صفات‌ رذيله‌ را خدا يكدفعه‌ ازش‌ برميداره‌ و صفات‌ كماليه‌ را بهش‌ عطا ميكنه‌. مردم‌ دو دسته‌ هستند. يك‌ دسته‌ هستند رفتند به‌ كمال‌ رسيدند كه‌ مقامشون‌ از شهيد هم‌ بالاتره‌. اولئك‌ مع‌ الذين‌ انعم‌ الله‌ عليهم‌ من‌ النبيين‌ و الصديقين‌، چون‌ اينهايي‌ كه‌ به‌ مرحلة‌ كمال‌ مي‌رسند از صديقين‌ مي‌رسند كه‌ مرحله‌اش‌ از شهيد بالاتره‌. و كسي‌ كه‌ در راه‌ كمال‌، همينقدر شروع‌ كرده‌، با كمال‌ جديت‌، مرحلة‌ توبه‌ را گذرونده‌ و داره‌ ميره‌ جلو و خداي‌ نكرده‌، يا خداي‌ كرده‌، از بس‌ گفتيم‌ عادت‌ شده‌ برامون‌، ميترسم‌ شما بدتون‌ بياد و الاّ خدا بالاخره‌ اگر انسان‌ را برد، خداي‌ كرده‌ ميشه‌. خدا اين‌ كار را كرده‌ ديگه‌ بهرحال‌. بعله‌ اگر انسان‌ مرد. اين‌ چون‌ در راه‌ تحصيل‌ علمه‌، شهيده‌ و تمام‌ مراحل‌ كمال‌ را بهش‌ مي‌دهند. بهش‌ مي‌دهند. ولذا يكي‌ از آرزوهاي‌ تمام‌ اين‌ شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اين‌ بوده‌ كه‌ خدايا ما را با شهادت‌ از دنيا ببر. به‌ جهت‌ اينكه‌ كم‌ و زيادها همه‌ يكسره‌ ميشه‌. مثل‌ كسي‌ كه‌ با يك‌ كسي‌ حساب‌ داره‌. او اينقدر بزرگه‌ ميگه‌ تو يك‌ كاري‌ كردي‌ كه‌، او آنقدر بزرگه‌ ميگه‌ حالا كه‌ تو اين‌ كار را كردي‌، من‌ تمام‌ حسابهايت‌ را خط‌ مي‌زنم‌. بدهي‌هايت‌ را همه‌ را نديده‌ ميگيرم‌. از حالا تو بعله‌، از نزديكان‌ من‌ هستي‌ بخاطر اين‌ كار مهمي‌ كه‌ كردي‌. و اگر كسي‌ در راه‌ باشه‌ مثل‌ شهيده‌. مات‌ شهيدا. نميگه‌ كالشهيد. يعني‌ مثل‌ شهيد نيست‌ها. خودش‌ اصلا شهيده‌. و اگر هم‌ كه‌ به‌ مقام‌ كمال‌ رسيد، به‌ كمال‌ رسيد، اينهم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ از اولياء خداست‌، نگراني‌ نداره‌.

 خوب‌ مي‌بينيد هر چهار بخش‌ نگراني‌ كه‌ ممكنه‌ براي‌ يك‌ انسان‌ وجود داشته‌ باشه‌، از بين‌ ميره‌. الان‌ شماها، اگر يك‌ وقتي‌ يك‌ حزني‌، اندوهي‌ در دلتون‌ پيدا شد ببينيد مال‌ چه‌ مرضي‌ است‌ كه‌ در شماها پيدا شده‌. اگر، براي‌ هر چي‌ مي‌خواد باشه‌. همچين‌ بطور كلي‌. البته‌ اينهايي‌ كه‌ تازه‌ وارد شده‌اند را نميگم‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اقلا چند مرحله‌اي‌ را گذرونده‌ باشند. اقلا مرحلة‌ استقامت‌ را گذرونده‌ باشند. تا اين‌ حد. خوب‌. الفقر فخري‌. پيغمبر اكرم‌ فرمود فقر فخر منه‌. مريضم‌، خوب‌. مريض‌ باش‌. درد دارم‌. تو درد را خدا داده‌ يا كفارة‌ گناهانته‌. هر كدومش‌ باشه‌ بايد خوشحال‌ باشي‌. دوستانم‌ مثلا از دار دنيا رفتند، محزونم‌. نه‌ محزون‌ نباش‌. اينها انا انشاء الله‌، دم‌ قبرستان‌ كه‌ ميريم‌، ميگيم‌ انا انشاء الله‌ بكم‌ لاحقون‌. معناش‌ را اگر بعضي‌ها بدونند نمي‌گند. ما انشاء الله‌ خدمتتون‌ يعني‌ به‌ همين‌ زودي‌ مي‌رسيم‌. شما جلوتر رفتيد، ما پشت‌ سر داريم‌ مي‌آئيم‌. اينجوريه‌. هيچي‌. بلكه‌ فرحين‌ بما آتاهم‌ الله‌ من‌ فضله‌. خوشحال‌ باشيد. شما الان‌ نعمتهايي‌ كه‌ مسيحي‌ها ندارند، من‌ اگر بخوام‌ بشمارم‌، شايد متجاوز از بيست‌ سي‌ تا بشه‌. شما پيغمبري‌ داريد مثل‌ پيغمبر اسلام‌. امامي‌ داريد مثل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. محبت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در دلتون‌ هست‌. امام‌ حي‌ داريد كه‌ هيچ‌ يك‌ از مذاهب‌ عالم‌ ندارند. حتي‌ بعضي‌ از مذاهب‌ اسلامي‌. مثل‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ امام‌ زمان‌. كه‌ گاهگاهي‌ هم‌ مي‌بينيدشون‌. گاهگاهي‌ هم‌ يك‌ جلوه‌اي‌ از خودش‌ بهتون‌ نشون‌ ميده‌. اعتقادات‌ پاكي‌ داريد. خدا بهتون‌ اجازه‌ داده‌ كه‌ در راه‌ رسيدن‌ به‌ او قدم‌ برداريد. به‌ خدا قسم‌ اگر بخواهيد همينها را شكر كنيد، بگيد الحمد لله‌ الذي‌ هدانا لهذا و ما كنا لنهتدي‌ لولا ان‌ هدانا الله‌. ما خودمون‌ نبوديم‌ كه‌ هدايت‌ بشيم‌. شما خيلي‌ ساده‌ است‌ كه‌ بخواهيد بفهميد در همين‌ راهي‌ كه‌ قدم‌ برداشتيد چقدر خدا بهتون‌ نعمت‌ داده‌. يا خودتون‌ را با قبل‌ مقايسه‌ كنيد يا با مردم‌ ديگه‌ مقايسه‌ كنيد. شما الان‌ اكثرتون‌ الحمدلله‌ جوانهايي‌ هستيد در سنين‌ زير بهرحال‌ چهل‌ سال‌. اكثريت‌ اينطوريد. شما بريد ببينيد جوانهاي‌ در اين‌ سن‌ چيكار دارند مي‌كنند؟ به‌ چي‌ فكر مي‌كنند و شما به‌ چي‌ داريد فكر مي‌كنيد؟ شماها مقيديد اينها را نميگم‌ بخاطر اينكه‌ شما را بخوام‌ تعريف‌ كنم‌. اينها چيزيست‌ كه‌ هم‌ شما مي‌دونيد هم‌ من‌ ميدونم‌. و اگر غير از اين‌ باشه‌، اصلا توي‌ اين‌ مجلس‌ هم‌ نبايد باشيد. در آن‌ مرحلة‌ توبه‌ كه‌ تمام‌ شد، انسان‌ عادل‌ ميشه‌. يعني‌ واجباتش‌ را انجام‌ ميده‌، محرمات‌ را ترك‌ ميكنه‌، و دربارة‌ مرجع‌ تقليد، تمام‌ رساله‌ها، اكثرا آقايون‌ نوشته‌اند بايد عادل‌ باشه‌. يعني‌ به‌ همين‌ مرحلة‌ شما رسيده‌ باشه‌. اين‌ شرط‌ را بايد داشته‌ باشه‌. جوانها داريم‌ توي‌ شماها كه‌ يك‌ دونه‌ گناه‌ نمي‌كنند. اين‌ خيلي‌ ارزش‌ داره‌. اينها را يك‌ وقت‌ فكر نكنيد چيز كوچكيه‌. اگر مي‌خواهيد اين‌ زياد بشه‌ شكر بكنيد پروردگارتون‌ را. شكر بكنيد. فرحين‌ بما آتاهم‌ الله‌ من‌ فضله‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ شما اين‌ عنايت‌ را كرده‌ كه‌ بهتون‌ اشاره‌ كرده‌ بيا. توبه‌ معناش‌ همينه‌ كه‌ شما يك‌ قدم‌ برداشتيد. متأسفانه‌ اكثر دوستان‌ ما بعد از اينكه‌ آمدند، باز خوابشون‌ برده‌. غافلند. من‌ به‌ يكي‌ ميگم‌ كه‌ شما برو از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و حضرت‌ وليعصر امام‌ اول‌ و امام‌ آخر تقاضا كن‌ كه‌ از خدا بخواهند، خدا تبديل‌ كنه‌ سيئات‌ شما را به‌ حسنات‌. اين‌ خيال‌ ميكنه‌ ذكر بايد بگه‌. كه‌ خدايا تبديل‌ كن‌… نه‌ اين‌ حقيقتي‌ است‌. خدا خودش‌ توي‌ قرآن‌ وعده‌ كرده‌. اولئك‌ يبدل‌ الله‌ سيئاتهم‌ حسنات‌. شما ببينيد اين‌ اولئك‌ به‌ كي‌ برميگرده‌؟ به‌ كساني‌ كه‌ توبه‌ مي‌كنند و جدي‌ دست‌ از كارهاي‌ زشت‌ مي‌كشند و معصيت‌ خدا را ديگه‌ نمي‌كنند. و حالا شما بنشينيد حساب‌ بكنيد كه‌ اين‌ چقدر فايده‌ داره‌؟ چقدر ارزش‌ داره‌؟ چقدر ارزش‌ داره‌؟ مثلا شما گناه‌ كرديد، يك‌ مشت‌ گناهان‌ زيادي‌ كرديد. خدا يك‌ دونه‌، اين‌ طومار اعمالتون‌ هست‌، يك‌ دونه‌ دونه‌ برميداره‌، آن‌ شب‌ رفتيد عروسي‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود، نشستيد آنجا گناه‌ كرديد. اين‌ را برميداره‌ ميگه‌ آن‌ شب‌ شما نماز شب‌ خونديد. ثواب‌ نماز شب‌ را ميده‌ به‌ شما. غيبت‌ كرديد، برميداره‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود بجاش‌، به‌ همون‌ مناسبت‌، شما يك‌ فردي‌ بوديد كمك‌ به‌ برادر مسلمانتون‌ كرديد. البته‌ اين‌ كار يكدفعه‌ ميشه‌ها. به‌ آقايون‌ بگم‌، دو دفعه‌ و سه‌ دفعه‌ نيست‌. چون‌ اين‌ هم‌ به‌ تجربه‌ ثابت‌ شده‌، افراد سست‌ بدونند، يكدفعه‌! اين‌ در يك‌ دفعه‌ باز ميشه‌. صد بار اگر توبه‌ شكستي‌ باز آ، اون‌ شعره‌. توبه‌ اونجوري‌ نيست‌. استغفار چرا. استغفار گاهي‌ انسان‌ ميگه‌ خدايا ببخشيد. چرا. اما توبه‌ اينطوري‌ نيست‌. توبه‌ كردي‌ باز برگشتي‌، ديگه‌ فلن‌، با لن‌ تأكيد. ان‌ الذين‌ آمنوا ثم‌ كفروا، ثم‌ آمنوا ثم‌ كفروا، ثم‌ ازدادوا كفرا، چون‌ اين‌ كفران‌ نعمته‌ ديگه‌، خداي‌ تعالي‌ آورده‌ شما را. خيال‌ مي‌كنيد ان‌ الذين‌ كفروا كه‌ ما ميگيم‌، يعني‌ اگر كساني‌ كه‌ مسيحي‌ هستند يا بت‌ پرست‌ هستند، نه‌. هم‌ اونها را شامل‌ ميشه‌ هم‌ آن‌ كسي‌ كه‌ خدا در توبه‌ را به‌ رويش‌ باز كرده‌ و چهل‌ روز زحمت‌ كشيده‌ و همة‌ كارها را انجام‌ داده‌. اين‌ از كفر، يعني‌ وقتي‌ انسان‌ معصيت‌ خدا را ميكنه‌، در حقيقت‌ كافره‌. كفران‌ نعمت‌ ميكنه‌. اين‌ را شما بدونيد. من‌ ترك‌ الصلاة‌ عامدا متعمدا فقد كفر ولوا بركعة‌. اين‌ يك‌ مرحلة‌ از كفره‌. حتي‌ نعمت‌ الهي‌ را شكر نكنيد كافره‌. ان‌ شكرتم‌ لازيدنكم‌ و ان‌ كفرتم‌ ان‌ عذابي‌ لشديد. خوب‌. ان‌ الذين‌ كفروا ثم‌ آمنوا، حالا آمده‌، ثم‌ كفروا، اگر توبه‌ را شكستيد. بگيد بابا اين‌ كارها يعني‌ چي‌؟ يكنفر البته‌ من‌ بحمدالله‌ توي‌ مردها تابحال‌ ما نداريم‌ يكنفري‌ برگشته‌ باشه‌. بگه‌ كه‌ ديگه‌ توبه‌ يعني‌ چي‌؟ همه‌ الحمدلله‌ محكم‌، مرتب‌ مي‌آيند. شل‌ هستند بعضي‌ها، عقب‌ مي‌افتند. ديگران‌ را هم‌ بعضي‌ وقتها معطل‌ مي‌كنند. خوب‌ قافله‌ است‌ ديگه‌، يكي‌ تند ميره‌، يكي‌ ما يك‌ وقتي‌ از نجف‌ به‌ كربلا پياده‌ مي‌رفتيم‌، با يك‌ عده‌اي‌ بوديم‌. آن‌ جوانهايي‌ كه‌ بودند تند مي‌رفتند جلو بودند. يك‌ عده‌ وسط‌ مي‌رفتند. يك‌ عده‌ هم‌ عقب‌ افتاده‌ بودند. خوب‌ قافله‌ وقتي‌ انسان‌ پياده‌ بره‌ اين‌ حرفها هم‌ هست‌. و انشاء الله‌ يعني‌ اگر توي‌ يك‌ ماشيني‌ باشند همه‌ با هم‌ مي‌روند. اوني‌ كه‌ چرت‌ ميزنه‌ هست‌، اوني‌ هم‌ كه‌ انشاء الله‌ ما اين‌ كار را خواهيم‌ داشت‌. يعني‌ همه‌ با هم‌ بايد باشيم‌ و همديگه‌ را نبايد ترك‌ بكنيم‌. اما اگر آمد و از ماشين‌ پياده‌ شد. از قافله‌ اصلا عقب‌ ماند. ديگه‌ قبولش‌ نميكنند. ان‌ الذين‌ كفروا، ان‌ الذين‌ آمنوا ثم‌ كفروا ثم‌ ازدادوا كفرا. وقتي‌ انسان‌، اين‌ را بدونيد، تا كفران‌ كرد روزبروز دوريش‌ از خدا زيادتر ميشه‌. آنوقت‌ ديگه‌ توبه‌ نصوحه‌. يعني‌ از امام‌ سؤال‌ كردند كه‌ نصوح‌ يعني‌ چي‌؟ فرمود ان‌ لا تعود فيه‌ ابدا. به‌ هيچ‌ وجه‌ ديگه‌ به‌ آن‌ كارهاي‌ قبليت‌ نبايد برگردي‌. شرطش‌ اينه‌.

 خوب‌. اگر اينطوري‌ بشه‌، چه‌ حكمي‌ داره‌ انسان‌؟ خداي‌ تعالي‌ به‌ انسان‌ كمك‌ ميكنه‌ و از راه‌ محبت‌ بيائيد به‌ خداي‌ تعالي‌ از اين‌ به‌ بعد وارد بشيد. شما گفتيد خدا من‌ اومدم‌. خدا هم‌ با سرعت‌ خودش‌ را به‌ شما رسوند و شما را در بغل‌ گرفت‌. شما تائب‌ شديد خدا تواب‌ شد. تائب‌ به‌ معناي‌ اين‌ است‌ كه‌ من‌ اومدم‌، با پاي‌ لنگ‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود، نداشتن‌ پول‌ و وسيله‌ و همه‌ چيز. خدايي‌ كه‌ غني‌ مطلقه‌ ميگه‌ منهم‌ اومدم‌. تو هنوز از در خونه‌ بيرون‌ نرفتي‌ او از هر جا بوده‌ خودش‌ را ميرسونه‌ تو را ميگيره‌ در آغوش‌. مي‌بيني‌ كه‌ البته‌ درهاي‌ رحمت‌ الهي‌ به‌ رويت‌ باز ميشه‌. و دليلي‌ نداره‌ كه‌ انسان‌ حزن‌ داشته‌ باشه‌. من‌ بيشتر مي‌خوام‌ راجع‌ به‌ اين‌ جهت‌ صحبت‌ كنم‌. اگر يك‌ وقت‌ حزن‌ و اندوهي‌ خداي‌ نكرده‌ در دلهاتون‌ بود يك‌ اشكالي‌ توي‌ كارتون‌ هست‌. يك‌ اشكال‌. مخصوصا آنها كه‌ اقلا مرحلة‌ استقامت‌ را گذروندند. چرا اينجوري‌؟ نگرانيت‌ براي‌ چيه‌؟ ناراحتيت‌ براي‌ چيه‌؟ علي‌ ان‌ اولياء الله‌ و لا خوف‌ عليهم‌ و لا هم‌ يحزنون‌. اولياء خدا نه‌ خوفي‌ دارند نه‌ حزني‌ دارند. راحت‌. مردم‌ اذيتشون‌ مي‌كنند. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ ممكنه‌ انسان‌ بگه‌، آقا مردم‌ اذيت‌. خوب‌ اذيت‌ كنند. اگر كوه‌ بخاطر اينكه‌ يكي‌ يك‌ لگد بهش‌ زده‌ تكان‌ ميخوره‌؟ اين‌ درخت‌ كدوئه‌ كه‌ اگر لگد بهش‌ بزنند مي‌افته‌ از آن‌ بالا پائين‌. كوه‌ هيچوقت‌، درخت‌ چنار، چنار و كدو با هم‌ يك‌ بحثي‌ داشتند. لابد شنيديد. هيچوقت‌ كوه‌ تكان‌ نميخوره‌. اي‌ بابا مردم‌ بدند. تو خوبي‌ كه‌. خوش‌ به‌ حال‌ تو. خوشحال‌ باش‌ كه‌ من‌ الحمدلله‌ خوبم‌. مردم‌ دزدند. تو كه‌ دزد نيستي‌. خوشحال‌ باش‌ كه‌ الحمدلله‌ من‌ دزد نيستم‌. يك‌ كسي‌ كور بود شفا پيدا كرده‌ بود. يك‌ جمعي‌ هم‌ دورش‌ بودند. گفتند خوش‌ به‌ حالش‌. گفتم‌ چي‌ خوش‌ به‌ حالش‌؟ خوش‌ به‌ حال‌ آنها كه‌ اصلا از اول‌ كور نشديم‌. بعله‌. همينجوري‌ بيائيد جلو. فكر بكنيد. آن‌ كسي‌ كه‌ كور شده‌ و بعد خوب‌ شده‌ و شفاش‌ دادند خوش‌ به‌ حالش‌ يا آن‌ كسي‌ كه‌ اصلا از اول‌ نگذاشتند كور بشه‌. شما دو تا بچه‌ داشته‌ باشيد. يكيش‌ را مثلا بي‌ توجهي‌ كرده‌ باشيد. اين‌ مريض‌ شده‌ باشه‌ بعد هم‌ برده‌ باشيد دكتر و شفاش‌، معالجه‌اش‌ كرده‌ باشيد. اين‌ را بيشتر مورد لطف‌ قرار داديد يا آنكه‌ اصلا نگذاشتيد مريض‌ بشه‌. اصلا نگذاشتيد مرض‌ درش‌ وارد بشه‌. خوش‌ به‌ حال‌ شماها كه‌ كور نشديد، كر نشديد، مريض‌ نشديد، خوش‌ به‌ حالش‌، سرطان‌ داشت‌ خوب‌ شد. خوش‌ به‌ حال‌ ما كه‌ سرطان‌ نگرفتيم‌. خوش‌ به‌ حالش‌ كه‌ نميدونم‌ لال‌ بود، زباندار شد. نه‌ خوش‌ به‌ حال‌ ما كه‌ سرطان‌ نگرفتيم‌. خوش‌ به‌ حالش‌ كه‌ نمي‌دونم‌ لال‌ بود زبان‌ دار شد. نه‌ خوش‌ به‌ حال‌ ما كه‌ لال‌ نشديم‌ از اول‌. اينجوري‌ فكر كنيد. نه‌ واقعا اينها يك‌ حقايقي‌ است‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌. فرهين‌ بما آتاهم‌ الله‌ به‌ اگر در شبانه‌ روز بنشينيد روي‌ همين‌ حرفهايي‌ كه‌ من‌ امشب‌ مي‌زنم‌ فكر بكنيد هيچ‌ وقت‌ ناراحت‌ نمي‌شيد. هيچ‌ حزني‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بهش‌ فحش‌ مي‌دن‌ مي‌گه‌ كه‌ و لقد امر الي‌ الذين‌ يسدني‌ يك‌ لعيني‌ عبور كردم‌ داشت‌ به‌ من‌ فحش‌ مي‌داد گفت‌ من‌ را قصد نكرده‌ بود يك‌ علي‌ ديگه‌اي‌ بود. حالا اين‌ به‌ ما تعليم‌ مي‌ده‌ والا اين‌ قدر بگه‌ تا خسته‌ بشه‌.

 فحشي‌ كه‌ افراد به‌ شما مي‌دن‌، طعنه‌اي‌ كه‌ مي‌زنن‌، ناراحتتون‌ مي‌كنند اين‌ را شما بدونيد براي‌ شما كماله‌ براي‌ او صدمه‌ است‌. همين‌ را اگر فكر كنيد خوشحال‌ مي‌شيد كه‌ دشمن‌ من‌ داره‌ خودش‌، خودش‌ را از بين‌ مي‌بره‌. شما با يكي‌ دعوا بكنيد اين‌ خودش‌ را بزنه‌. هي‌ بزنه‌ به‌ سرش‌ به‌ صورتش‌. شما هم‌ راحت‌ ايستاده‌ باشيد. خوب‌ بزن‌ تا بميري‌. حسود روايت‌ داره‌ اول‌ به‌ خودش‌ صدمه‌ مي‌زنه‌ بعد اگر دستش‌ بياد به‌ ديگري‌. اينجوريه‌. تو خوب‌ باش‌، تو خائن‌ نباش‌ چكار داري‌ به‌ مردم‌. خوب‌ بعضي‌ از رفقا همين‌ يكي‌ دو روزي‌ ديدم‌ كه‌ نگران‌ بعضي‌ از مسائل‌ جزئي‌ دارند ناراحتي‌ براي‌ خودشون‌، ول‌ كنيد. مسئلة‌ مهمتري‌ شما در پيش‌ داريد. خونه‌ چي‌؟ زن‌ چي‌؟ مرد چي‌؟ همه‌ را روي‌ يك‌ برنامة‌ صحيحي‌ اگر حركت‌ كنيد همش‌ درست‌ مي‌شه‌. همش‌ درست‌ هست‌. اصلا درست‌ هست‌ به‌ تو چه‌. براي‌ اينكه‌ انسان‌ بچه‌ دار نشده‌. محزونهاي‌ عجيبه‌ كه‌ هم‌ مرد و زن‌. زنه‌ بيچاره‌ خيال‌ مي‌كنه‌ هر روز اين‌ مي‌ره‌ زنش‌ را طلاق‌ مي‌ده‌ مخصوصا اگر تقصير زن‌ هم‌ باشه‌. اين‌ تقصير نيست‌ها، فكر نكنيد تقصيره‌، نه‌. زنها مثلا نازاست‌. زن‌ حضرت‌ ابراهيم‌ نازا بود. واليعطي‌ آقف‌. خوب‌. اين‌ عيب‌ داره‌. خدا نمي‌خواد از اين‌ بطن‌ فرزندي‌ متولد بشه‌. نه‌ اينكه‌ بطن‌ بد باشه‌، نه‌. حضرت‌ ساره‌ زن‌ بسيار بزرگواري‌ بود. خوب‌ نمي‌خواد. فليعطي‌ اين‌ چيزي‌ نبوده‌، مسئله‌اي‌ نبوده‌. اصلا به‌ تو چه‌ كه‌ تو بچه‌ دار مي‌شي‌، يا نمي‌شي‌. اصلا يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ خيلي‌ بيچاره‌ مي‌كنه‌ بعضيها را من‌ سه‌ چهار تا دوست‌ دارم‌، رفيق‌ دارم‌ اينها راه‌ كمالات‌ را نمي‌پيمايند براي‌ اين‌ كه‌ بچه‌ دار نمي‌شن‌. و اينها در مشهد نيستندها، توي‌ رفقا نيستند. در خارج‌ از مشهد. به‌ من‌ يك‌ دفعه‌ گفته‌ بود كه‌ ما وقتي‌ خوب‌ اين‌ راه‌ را مي‌پيماييم‌ كه‌ خدا يك‌ بچه‌ بهمون‌ بده‌.

 دو نفر را الان‌ من‌ مي‌شناسم‌ اينجوري‌. گفتم‌ خدا هم‌ چين‌ اصراري‌ نداره‌ كه‌ تو اين‌ راه‌ را بپيمايي‌. يكي‌ از حزنهاي‌ مهم‌ اينه‌. اصلا به‌ من‌ و شما چه‌. اون‌ جور زنت‌ را ناراحت‌ هميشه‌ دلهره‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود تو بالاخره‌ يك‌ زن‌ ديگه‌ خواهي‌ گرفت‌، تو بالاخره‌ اين‌ را طلاقش‌ خواهي‌ داد. يا اگر تقصير خودت‌ باشه‌، حالا مثلا زن‌ به‌ طبق‌ اصطلاح‌ عرض‌ مي‌كنم‌ والا اصلا تقصير هيچ‌ كدام‌ نيست‌. اگر مثلا اشكال‌ در شوهر باشه‌ زنه‌ مثلا هر جوري‌ هست‌ باهاش‌ سر مي‌كنه‌ دندون‌ روي‌ جگر، اين‌ حرفها چيه‌؟ به‌ شماها چه‌. ما بندگان‌ خدا هستيم‌. حضرت‌ عيسي‌ با همة‌ ارزشي‌ كه‌ پيش‌ خدا داره‌، كه‌ مي‌دونيد ديگه‌ خداي‌ تعالي‌ اون‌ قدر تعريفش‌ را مي‌كنه‌، ايشان‌ داراي‌ فرزند نشد. صلاح‌ خدا نمي‌دونه‌ كه‌ فرزند دار بشي‌. به‌ جهتي‌ كه‌ اگر بچه‌هاي‌ عيسي‌ مي‌موندند همه‌ بچه‌هاي‌ خدا بودند. چون‌ مسيحيها اينها را به‌ عنوان‌ بچة‌ خدا مي‌پرستيدند. خدا گفت‌ كه‌ تو نمي‌خواد بچه‌ دار بشي‌. حالا خودت‌ را هم‌ بجاي‌ خدا پرستيدند بسته‌ ديگه‌ بچه‌ هات‌، چون‌ بچة‌ خدا، خداست‌ ديگه‌. خوب‌ مصلحت‌ دونسته‌. خوشحالي‌ بايد داشته‌ باشيد. بنشينيد به‌ نعمتهاي‌ خدا فكر كنيد. هميشه‌ ناراحتيها را فكر نكنيد. ناراحتي‌ اصلا نيست‌ توي‌ دنيا براي‌ مؤمن‌. به‌ خدا قسم‌ نفستون‌ از جاي‌ گرمي‌ بلند نمي‌شه‌، آقاي‌ فلاني‌ نفسش‌ از جاي‌ گرمي‌، خوب‌ بله‌ راست‌ مي‌گه‌ نه‌ دشمني‌ داره‌، نه‌ فقري‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ مثلا چه‌ فلان‌ و اينها، نه‌. همش‌ را هم‌ ديدم‌. همة‌ اينها را ديدم‌. اين‌ آقاي‌ كاظمي‌ شاهده‌ كه‌ من‌ دشمن‌ ديدم‌ كه‌ آمدند زير گوشم‌ مي‌خواسته‌ من‌ را بكشه‌. در همان‌ وقتي‌ كه‌ مجاهدين‌ خلق‌ اينها بعضيها را ترور مي‌كردند. همه‌ جورش‌ را ديدم‌. نمي‌خوام‌ بگم‌ من‌ خوبم‌. نه‌. ولي‌ خوشحال‌ باشيد. تجربه‌ دارم‌ همش‌ را.

 و بدهي‌ هم‌ داشتم‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود طلب‌ كاري‌ كه‌ پول‌ بدهي‌ را نداشتم‌ داشتم‌، هيچ‌ كدومش‌ ماية‌ حزن‌ براي‌ انسان‌ نبايد باشه‌. نعمتها را هميشه‌ به‌ ياد بياريد. نعمتهاي‌ الهي‌ را.

 آقا به‌ تو چند قلم‌ نعمت‌ داده‌ چند قلم‌ نعمت‌ ازت‌ كسر كرده‌. اگر رفته‌ باشيد يك‌ جايي‌ مجاني‌. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ جا مهماني‌ رفته‌ انسان‌، خدمتون‌ عرض‌ شود مرغ‌ هست‌، قيمه‌، قورمه‌ سبزي‌ هست‌، برنج‌ هست‌ همه‌ چيز هست‌ تو دلتون‌ گرفته‌، غصه‌ تون‌ گرفته‌ كه‌ چرا سوپ‌ نيست‌ تو اين‌ مجلس‌.به‌ خدا قسم‌ ماها اينطوريم‌. بدبختيمون‌ همينه‌. تو همه‌ چيز خدا بهت‌ داده‌. يك‌ چيزي‌ كسر گذاشته‌ ببينه‌ چند مرده‌ حلاجي‌ به‌ اصطلاح‌. چه‌ جوري‌ هستي‌؟ همين‌ جور كه‌ شما داريد به‌ اين‌ آدم‌ مي‌گيد كه‌ چرا سوپ‌ سر، اين‌ غصه‌اش‌ گرفته‌ و ناراحته‌ به‌ خدا قسم‌ اولياء خدا به‌ شما كه‌ مي‌گيد چرا من‌ بچه‌ دار نشدم‌؟ اولياء خدا نسبت‌ به‌ شمايي‌ كه‌ مي‌گيد چرا من‌ بدهكاري‌ دارم‌؟ چرا خونه‌ ندارم‌؟ چرا زن‌ ندارم‌؟ زنها چرا شوهر ندارم‌؟ چرا بچه‌ ندارم‌؟ همين‌ جور، همين‌ چيزهاست‌. چرا درد دارم‌، چرا مرض‌ دارم‌ همين‌ جور به‌ شما مي‌خندند. و سوپ‌ مهمتره‌ در سر اين‌ سفره‌ تا اين‌ تسبيح‌ هايي‌ كه‌ شماها در مقابل‌ اين‌ همه‌ نعمت‌ الهي‌ داريد. اون‌ مهمتره‌ چون‌ بالاخره‌ مي‌گه‌ ده‌ تا قلم‌ بيشتر چينديم‌ سر سفره‌. از ده‌ تا يكيش‌ كم‌ بشه‌ خوب‌ زياده‌ اما از ده‌ هزار تا و ان‌ تعدوا نعمة‌ الله‌ الا تحصوها، از هزار تا اگر يكي‌ كم‌ شد، اين‌ اصلا بايد به‌ حساب‌ بياد؟!

 بنابراين‌ يكي‌ از صفاتي‌ كه‌ بايد از همين‌ الان‌ تحصيلش‌ بكنيد و راهش‌ هم‌ تذكر نعمتهاست‌، اين‌ است‌ كه‌ هميشه‌ شاكر باشيد. مؤمن‌ بايد خوشحال‌ باشه‌. شاد باشه‌. مبادا در وقتي‌ كه‌ وارد اين‌ راه‌ شديد مردم‌ بگن‌ اين‌ آدم‌ عبوسي‌ شده‌، آدم‌ بد اخلاقی‌ شده‌، آدم‌ منزوي‌ و گوشه‌گيري‌ شده‌، يك‌ آدم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ دل‌ گرفته‌ و محزوني‌ شده‌. اينها هيچكدامش‌ در راه‌ اسلام‌ نيست‌. شما خوشحال‌، خرم‌، از آن‌ وقتي‌ كه‌ ما بعضي‌ از اين‌ دوستان‌ را قبولشون‌ مي‌كنيم‌، مي‌بينيم‌ با يك‌ خوشحالي‌، شيريني‌ برميدارند مي‌آورند خيال‌ ميكنند منهم‌ بخاطر شيريني‌ خوشحال‌ ميشم‌. ولو اينكه‌ شيريني‌ بخوريم‌ خوشحال‌ ميشم‌ها. از اين‌ شيريني‌ بيشتر شماها مي‌خوريد. ولي‌ خوشحال‌ ميشم‌ كه‌ اين‌ خوشحاله‌ از اينكه‌ در اين‌ راه‌ قرار گرفته‌. و واقعا ارزش‌ داره‌. واقعا درسته‌.

 بنابراين‌ اين‌ صفت‌ را در خودتون‌ بوجود بياريد. خوشحال‌، باطنا خوشحال‌. ظاهرا خوشحال‌. گرفتگي‌ نبايد در قيافه‌اتون‌ باشه‌. البته‌ تا جائي‌ كه‌ براتون‌ مقدوره‌. بعضي‌ها خوب‌ طبعا نمي‌تونند تبسم‌ بكنند. اما عادت‌ بديد كم‌كم‌ خودتون‌ را تاجائي‌ كه‌ براتون‌ ميسره‌ خودتون‌ را متبسم‌ باشيد. وقتي‌ حرف‌ مي‌زنيد متبسم‌ باشيد.خوشحال‌ باشيد. خوشحال‌ باشيد به‌ نعمتهاي‌ الهي‌ و همه‌ روزه‌، همه‌ روزه‌ اگر مي‌تونيد سر به‌ سجده‌ بگذاريد كه‌ چه‌ بهتر. اگر نميتونيد همينطوري‌ بشينيد. يك‌ يك‌ نعمتهاي‌ الهي‌ را بشماريد و در مقابل‌ همه‌اش‌ بگيد الحمدلله‌. خدايا ممنونيم‌، خدايا متشكريم‌. چقدر به‌ ما لطف‌ كردي‌! اينقدر هست‌ نعمتهاي‌ الهي‌ كه‌ اگر يك‌ ساعت‌ خداميدونه‌، بنشينيد و در مقابل‌ هر نعمت‌ يك‌ الحمد لله‌ بگيد وقت‌ كم‌ مي‌آوريد. چشم‌ سالم‌ داريد. چشمتون‌ كم‌ نور نيست‌. چشمتون‌ كلاج‌ نيست‌. چشمتون‌ نمي‌دونم‌ درد نميكنه‌. چشمتون‌ فرض‌ كنيد كور نيست‌. و همينطور. ده‌ تا الحمدلله‌ براي‌ يك‌ چشم‌ بايد گفت‌. اين‌ موهاي‌ ابرو همه‌اش‌ مي‌ريخت‌، چقدر بدتركيب‌ بود. مژه‌ نمي‌داشتيد. چقدر زشت‌ بود. بعله‌؟ دماغتون‌ گرفته‌ بود نمي‌تونستيد نفس‌ بكشيد مي‌خواست‌ با دهن‌ همه‌اش‌ نفس‌ بكشيد. گوشتون‌ كر بود. چقدر بد بود. همينجور ببينيد سرتاپاتون‌ را اگر حساب‌ بكنيد، مي‌بينيد خوب‌ آنهايي‌ كه‌ كسر دارند ديگه‌. خدا در مقابل‌ قرار داده‌ كه‌ ميشه‌ اينجوري‌ باشه‌. الان‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ چشمهايتون‌ كم‌ نور باشه‌ و خدا شفا بده‌ و چشمهايتون‌ پر نور بشه‌. چقدر خوشحال‌ ميشيد. خوب‌ الان‌ كه‌ پرنور هست‌ خوب‌ خوشحال‌ باشيد همان‌ اندازه‌ ديگه‌. زبانتون‌ لال‌ باشه‌ يك‌ دفعه‌ باز بشه‌. چقدر خوشحال‌ ميشيد. خوب‌ الان‌ كه‌ لال‌ نشديد، بعله‌، زبانت‌ بازه‌ خوشحال‌ باشيد. موهاتون‌ بريزه‌ بعد از دو ماه‌ دو باره‌ در بياد. جدا چقدر انسان‌ خوشحال‌ ميشه‌. اقلا يكي‌ دو ماه‌ خوشحاله‌. بعد زماني‌ كه‌ پير هم‌ ميشه‌ نقل‌ ميكنه‌. من‌ يك‌ ماه‌ نميدونم‌ در اثر چه‌ مرضي‌ موهام‌ ريخت‌. خيلي‌ زشت‌ شده‌ بودم‌. بعدا در دو ماه‌، مثلا يك‌ دارويي‌ پيدا شد يا همينطور خودش‌ درآمد. همين‌ را نقل‌ مي‌كنيد. خوب‌ شما الان‌ كه‌ اصلا نريخته‌ خوشحالتر باش‌. بگو الحمد لله‌. و همينطور. بعد بيائيد نعمتهاي‌ خارج‌. ايمان‌ بخدا، شيعة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قرار داده‌. توي‌ مشهد زندگي‌ مي‌كنيد. الان‌ شما بدونيد افرادي‌ هستند يكي‌ از آرزوهايشون‌ اين‌ است‌ كه‌ بيان‌ در مشهد زندگي‌ بكنند. مثل‌ شماها. خوب‌ اين‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اين‌ نعمتها را، همينجور به‌ ياد بياريد. خيلي‌ هم‌ ساده‌ است‌. هر روزي‌ هم‌ همينجور زيادش‌ كنيد. هي‌ زيادتر. و در مقابلش‌ بگيد الحمدلله‌. خدايا شكرت‌. اين‌ دو تا فايده‌ داره‌. يكي‌ اينكه‌ خوشحالتون‌ ميكنه‌. هميشه‌ خوشحاليد. به‌به‌ من‌ همه‌ چيز دارم‌. يكي‌ ديگه‌ اينكه‌ صريح‌ قرآنه‌، ان‌ شكرتم‌ لازيدنكم‌، اگر شكر كرديد خدا زيادش‌ ميكنه‌. يعني‌ شما، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ وقتي‌ شكر كرديد، نعمتش‌ را پروردگار بر شما افزايش‌ ميده‌. شكر نعمت‌ نعمتت‌ افزون‌ كند. كفر نعمت‌ از كفت‌ بيرون‌ كند. فكر نكنيد كفر نعمت‌ همينكه‌ انسان‌ بي‌ اعتنا به‌ نعمتهاي‌ الهي‌ باشه‌، همين‌ كفران‌ نعمته‌. همين‌ كار را اگر شما نكرديد كفران‌ نعمت‌ كرديد. كفران‌ نعمت‌ نكنيد. و هميشه‌ خوشحال‌ باشيد. تا يك‌ ناراحتي‌، يك‌ چيز كسر داشتيد. در مقابل‌ فكر كنيد اينهمه‌ چيز در مقابلش‌ دارم‌. حالا يكيش‌ مهم‌ نيستش‌. فورا مي‌بينيد جبران‌ ناراحتيتون‌ را ميكنه‌. ببينيد موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ وقتي‌ كه‌ مي‌افته‌ توي‌ زندان‌ ميگه‌ خدايا، خيلي‌ حرفه‌ها، خدايا يك‌ جاي‌ خلوتي‌ مي‌خواستم‌ از تو به‌ من‌ دادي‌. اين‌ را توي‌ نعمتها واردش‌ ميكنه‌. زندان‌، آنهم‌ زندان‌ تنگ‌ و تاريكهاي‌ آن‌ زمان‌ كه‌ توي‌ زندان‌ هم‌ باز چاه‌ مي‌كندند، آن‌ ته‌ چاه‌ مي‌گذاشتند انسان‌ را، ميگه‌ من‌ يك‌ جاي‌ خلوتي‌ مي‌خواستم‌ تو بهم‌ عنايت‌ كردي‌.

 

۲۷ ربیع الثانی ۱۴۱۴ – ۲۳ مهرماه ۱۳۷۲ – تفسير سوره والعصر

 تفسير سورة‌ والعصر 2  23/7/72

 

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. و العصر ان‌ الانسان‌ لفي‌ خسر. الا الذين‌ آمنواو عملوا الصالحات‌ و تواصوا بالحق‌ وتواصوا بالصبر.

 در هفته‌هاي‌ گذشته‌ دربارة‌ اين‌ سوره‌ مباركه‌ به‌ اين‌ كلمه‌ رسيديم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و عملوا الصالحات‌. عمل‌ صالح‌ را اگر بخوايم‌ فارسيش‌ كنيم‌ يعني‌ كار شايسته‌. فارسيش‌ اينه‌. هر كاري‌ شايستة‌ يك‌ كسي‌ است‌. يعني‌ هر كسي‌ يك‌ كاري‌ به‌ مناسبت‌ او شايسته‌ است‌. شايستة‌ انسان‌ بايد ديد چه‌ كاري‌ هست‌. در دنيا خداي‌ تعالي‌ هر موجودي‌ را كه‌ خلق‌ كرده‌، براي‌ يك‌ كاري‌ خلق‌ كرده‌. و اينها هم‌ مشغول‌ كارهاي‌ خودشون‌ هستند. اعم‌ از نباتات‌، گياهان‌، اشجار، حيوانات‌، اينها هر كدام‌ براي‌ يك‌ چيزي‌ خلق‌ شدند و مشغول‌ كار خودشون‌ هم‌ هستند.

 مثلا زنبور عسل‌ را خدا براي‌ عسل‌ دادن‌ خلق‌ كرده‌. بهش‌ هم‌ برنامه‌ داده‌ فرموده‌ است‌ كه‌ اوحينا الي‌ النحل‌ ان‌ اتخذي‌ الي‌ الجبال‌ بيوتا ما وحي‌ كرديم‌ به‌ نحل‌ كه‌ زنبور عسل‌ كه‌ از كوهها، جاهاي‌ كوهستاني‌ بيتهايي‌ از درختها، اينطرف‌ آنطرف‌، از كندو،استفاده‌ بكن‌ و خانه‌ براي‌ خودت‌ بساز. ثم‌ كلي‌ من‌ كل‌ الثمرات‌. از گياهها، از گلها، بخور بعد خلاصه‌ عسلا عسلي‌ بده‌ كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ شفاء للناس‌. براي‌ مردم‌ شفا باشه‌. عسل‌ شفاست‌. يكي‌ از بزرگان‌ مي‌گفت‌ خدا شير را بيشتر تعريف‌ كرده‌ يا عسل‌ را؟ يك‌ وقتي‌ هم‌ از من‌ سؤال‌ كرد. من‌ طبق‌ معمول‌ گفتم‌ عسل‌ را بيشتر تعريف‌ كرده‌ ولي‌ ايشان‌ گفت‌ نه‌، شير را. شير را مي‌گويد صائقا للشاربين‌. براي‌ همه‌ گواراست‌. عجيبه‌ شير هر كس‌ بخوره‌ براش‌ خوبه‌. با هيچ‌ مرضي‌ هم‌ مخالفت‌ نداره‌. ولي‌ عسل‌ براي‌ مريض‌ شفاست‌. گاهي‌ هم‌ براي‌ بعضيها ضرر داره‌. فكر نكنيد حالا هر چي‌ توانستيد عسل‌ بخوريد كه‌ عسل‌ شفاست‌. اگر مريضي‌ شفاست‌. آنهم‌ شفاء للناس‌. يك‌ عده‌ مردم‌ هستن‌، يك‌ كسالتهايي‌ هستند، عسل‌ شفاست‌. اما شير را ميگه‌ صاعقا للشاربين‌. بالاخره‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ زنبور عسل‌ برنامه‌ داده‌ آن‌ هم‌ طبق‌ برنامه‌ عمل‌ ميكنه‌. از ده‌ هزار سال‌ قبل‌، بيست‌ هزار سال‌ قبل‌، يك‌ ميليون‌ سال‌ قبل‌، چقدر، شروع‌ كرده‌ به‌ كارش‌ و داره‌ عمل‌ ميكنه‌. آنهايي‌ كه‌ حدسياتي‌ مي‌زنند و زندگي‌ زنبور عسل‌ را گفتند، تا يك‌ ميليون‌ سال‌ قبل‌ را گفتند كه‌ اين‌ زنبور عسل‌ بوده‌ و داره‌ كار مي‌كنه‌.

 برنامه‌اي‌ به‌ مورچه‌ داده‌ مشغول‌ كارشه‌. برنامه‌اي‌ به‌ مگس‌ داده‌، همين‌ مگس‌ كه‌ توي‌ آسمون‌ هست‌. يك‌ چسبندگي‌ در بالش‌ هست‌ در فضاهاي‌ آلوده‌ به‌ ميكروب‌ اين‌ خودش‌ را مي‌زنه‌ به‌ آن‌ ميكروبها. ديديد در فضا در حركت‌ تند هست‌، من‌ يك‌ جايي‌ كتابي‌ ديدم‌. مي‌زنه‌ به‌ ميكروبها، ميكروبها مي‌چسبند بهش‌. ميره‌ يك‌ گوشه‌ مي‌شينه‌ دست‌ مي‌اندازه‌ زير بالش‌ بعد هم‌ مي‌خوره‌. ميكروب‌ هوا را تصفيه‌ مي‌كنه‌. به‌ همين‌ جهت‌ مي‌گويند كه‌ روي‌ غذاتون‌ نشينه‌ چون‌ بدنش‌ تمام‌ ميكروب‌ چسبيده‌ ولي‌ اين‌ فايده‌ را داره‌. همة‌ حيوانات‌ كارهايي‌ دارند، مأموريتهايي‌ دارند، برنامه‌هايي‌ دارند، مشغولند. همشون‌ هم‌ بنده‌هاي‌ خالص‌ خدا هستند. يعني‌ واقعا بنده‌ هستندها. تخلف‌ هم‌ ندارند. نمي‌گن‌ ديگه‌ عصر تسخير فضاست‌ ديگه‌ حالا ما چرا بندگي‌ خدا را بكنيم‌. نمي‌دونم‌ حالا ديگه‌ ما مردم‌ باسواد شدند ديگه‌ خدا را. يا الاغه‌ مثلا بگه‌ شما اينهمه‌ ماشين‌ و هواپيما داريد ديگه‌ ما را ول‌ كنيد. نه‌ باز هم‌ بار بگذاري‌ باز عين‌ هزار سال‌ قبل‌ بار را مي‌كشه‌. بندة‌ خداست‌. او به‌ تو كاري‌ نداره‌ به‌ خدا كار داره‌. خدا اينجوري‌ قرارش‌ داده‌. او بندة‌ خداست‌ بندة‌ تو نيست‌. تو خيال‌ مي‌كني‌ اين‌ الاغ‌ تحت‌ فرمان‌ توه‌. خدا ميگه‌ و سخر لكم‌ اي‌ بشر آنچه‌ در آسمانها و زمين‌ است‌ مسخر تو قرارش‌ داديم‌. و سخر لكم‌ ما في‌ السماوات‌ و ما في‌ الارض‌. همه‌ را مسخر تو قرار داديم‌ با اينكه‌ بندگان‌ ما هستند. ملائكه‌ عباد المكرمون‌ ولي‌ خدمتگزاران‌ شما هستند. خوب‌ اين‌ آدم‌ مگه‌ چيه‌ كه‌ اينقدر خدا دوستش‌ داره‌؟ همة‌ بندگانش‌ را بسيچ‌ كرده‌ كه‌ خدمت‌ او را بكنند، عبد او باشند. اين‌ بشر كيه‌؟ اگر بگيم‌ بشري‌ است‌ كه‌ مخالف‌ خداست‌، مخالف‌ دستورات‌ پروردگاره‌، با خدا مبارزه‌ ميكنه‌، با امام‌ زمان‌ مبارزه‌ مي‌كنه‌. اين‌ كه‌ كار يك‌ آدم‌ ديونه‌ نيست‌ چه‌ برسه‌ به‌ خداي‌ حكيم‌. كه‌ هر چه‌ نيرو داره‌ در اختيار يك‌ دشمن‌ خودش‌ بگذاره‌.

 شما فرض‌ كنيد يك‌ مملكت‌ هر چه‌ قوا هست‌، يك‌ آدم‌ بي‌ ربط‌ معصيتكاري‌ را كه‌ با هيچ‌ جاي‌ حكومت‌ موافقت‌ نداره‌، همة‌ نيرو را بگذارند در اختيارش‌. كسي‌ كه‌ اين‌ كار را بكنه‌ ديوانه‌ است‌. چه‌ برسه‌ به‌ اينكه‌ عاقل‌ باشه‌ و حكيم‌ باشه‌. چون‌ حكمت‌ و حكيم‌ بودن‌ بالاتر از عقله‌. خدا خالق‌ عقله‌. پس‌ بندگان‌ معصيتكار خدا جدا. يعني‌ آنهايي‌ كه‌ معصيت‌ مي‌كنند اين‌ را بدونند، طفيلي‌ هستند. خدا هم‌ طفيلي‌ قبولشون‌ دارد. به‌ طفيل‌ بندگان‌ خوبش‌. خيلي‌ بده‌ انسان‌ توي‌ دنيا طفيلي‌ زندگي‌ كنه‌. آدم‌ مگه‌ چند قلم‌ معصيت‌ و هواي‌ نفس‌، طفيلي‌ زندگي‌ كنه‌. آقا تو چيكاره‌اي‌؟ ما طفيل‌ يك‌ بندة‌ خوب‌ خدا هستيم‌ داريم‌ زندگي‌ مي‌كنيم‌ در دنيا. شما شايد براتون‌ پيش‌ نيامده‌ باشه‌. طفيلي‌ آدم‌ به‌ مهماني‌ بره‌. آقا تو كي‌ هستي‌؟ ما با اون‌ آقا آمديم‌. صاحبخانه‌ يك‌ نگاهي‌ به‌ انسان‌ مي‌كنه‌ واقعا عجب‌ مردمي‌ هستند. چرا تو بيخود آمدي‌. تو اگر شرافتمند باشي‌ طفيلي‌ هيچ‌ جا نميري‌. به‌ غيرتت‌ بر مي‌خوره‌ طفيلي‌ زندگي‌ نمي‌كني‌. و اين‌ را بدون‌ دو دوتا چهارتا.

 خداي‌ تعالي‌ هر چه‌ در آسمانها هست‌ هر چه‌ در زمين‌ هست‌ بصريح‌ قرآن‌ مسخر انسان‌ كرده‌، نه‌ انسان‌ بد. به‌ جهت‌ اينكه‌ هيچ‌ كس‌، هيچ‌ عاقلي‌ گفتم‌ براي‌ دشمن‌ خودش‌، دشمني‌ داشته‌ باشه‌ بگه‌ تمام‌ نيروها تحت‌ فرمان‌ تو. اين‌ را نمي‌كنه‌. اين‌ افراد طفيلي‌ هم‌ در روز قيامت‌ هم‌ طفيلي‌ هستند. بالاخره‌ خيلي‌ بخوان‌ بهشون‌ محبت‌ كنند، يا مي‌ريزند توي‌ زباله‌دون‌ كه‌ جهنم‌ باشه‌، بپوسند آنجا و بسوزند يا اينكه‌ طفيلي‌ وارد بهشتشون‌ مي‌كنند. آنهم‌ آدم‌ سختشه‌. چقدر بهتره‌ كه‌ شما عده‌اي‌ از اقوام‌ و همسايه‌ها و خويشاوندان‌ را شفاعت‌ كنيد ببريد توي‌ بهشت‌ اونا طفيل‌ شما باشند. اين‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌. خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد ان‌ الارض‌ يرثها عبادي‌ الصالحون‌. ببينيد اينها هم‌ كلمة‌ صالح‌ دارد. افراد صالح‌، افراد شايسته‌، آيا شايستة‌ مقام‌ انساني‌ كه‌ اينهمه‌ چيزها را خدا تحت‌ اختيار ش‌ قرار داده‌ چيه‌؟ جيكار بكنه‌ كه‌ واقعا يك‌ بندة‌ صالح‌ و شايسته‌ باشه‌. عرض‌ كردم‌ توي‌ حيوانات‌ شايسته‌ و غير شايسته‌ داريم‌. مثال‌ زياد هم‌ اين‌ مثال‌ را مي‌زنم‌. ولي‌ خوب‌ چون‌ ديدم‌ جا مي‌افته‌ هي‌ اين‌ مثال‌ را تكرار مي‌كنم‌. اگر يك‌ اسبي‌ باشه‌، اسب‌ براي‌ چيه‌؟ براي‌ دويدن‌. اسبي‌ باشه‌ خوب‌ شير ميده‌. نه‌ من‌ شير ميده‌ ولي‌ نمي‌دوه‌. اين‌ را ميگيم‌. اسب‌ به‌ درد خوري‌ نيست‌. صالح‌ نيست‌. ولي‌ يك‌ گاوي‌ باشه‌ خوب‌ مي‌دوه‌ ولي‌ شير نميده‌. اينم‌ مي‌گيد گاو خوبي‌ نيست‌. اين‌ اگر بخواهد بدرد خور باشه‌ بايد شير بده‌، اون‌ هم‌ اگر بخواد بدرد خور باشه‌ بايد خوب‌ بدوه‌. اينطوريه‌ ديگه‌. انسان‌ براي‌ چي‌ خلق‌ شده‌ و كي‌ صالح‌ ميشه‌. بدرد خور ميشه‌؟ وجودش‌ با ارزش‌ مي‌شه‌؟ اين‌ مي‌شه‌ پيدا كرد كه‌ خدا ما را براي‌ چي‌ خلق‌ كرده‌. اگر براي‌ خوردن‌ خلق‌ كرده‌ باشه‌ كه‌ آنهم‌ بعيده‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ اشرف‌ مخلوقات‌ را آنهم‌ با اين‌ معده‌هاي‌ ناجور، يك‌ خورده‌ زياد مي‌خوره‌ ترش‌ مي‌كنه‌، يك‌ خورده‌ كم‌ مي‌خوره‌ ضعف‌ مي‌كنه‌. يك‌ خورده‌ باد مي‌آيد، سرماخوردگي‌ و زكام‌ و براي‌ خوردن‌ و براي‌ خوابيدن‌ و نمي‌دونم‌ اطاقي‌ كه‌ مي‌خواد بخوابه‌ مناسب‌ باشه‌، ملايم‌ باشه‌. همة‌ حيونها توي‌ بيابون‌ مي‌خوابند دريچه‌ باز باشه‌ و هوا دخالت‌ بكنه‌ صبح‌ مي‌بينيم‌ هم‌ كمرمون‌ درد مي‌كنه‌، هم‌ سرمون‌، سرما خورديم‌. چرا؟ در باز مانده‌ هوا وسط‌ شب‌ سرد شد. خوب‌ يك‌ آدم‌ به‌ اين‌ ضعيفي‌. خوب‌ براي‌ اين‌ چيزها خيلي‌ بعيده‌. بعيد كه‌ خوب‌ قطعا انسان‌ اگر عقل‌ داشته‌ باشه‌ و فكر كنه‌ خدا نسان‌ را براي‌ خودرن‌ خوابيدن‌، بچه‌ دار شدن‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ صنايع‌ دنيايي‌ حتي‌، كشف‌ كردن‌، به‌ آسمانها رفتن‌، مگه‌ خيال‌ مي‌كنيد كرات‌ بالا بهتر از كرة‌ زمينه‌. براي‌ شما كرة‌ ماه‌ بريد آنجا نه‌ هوا داره‌ نه‌ آب‌. هو هوا از اينجا بايد همراه‌ خودت‌ برداري‌ هم‌ آب‌. آنجا هم‌ دو ساعت‌ بيشتر نهايتا بيشتر نمي‌توني‌، نه‌ همه‌. آنهايي‌ كه‌ آزمايش‌ شدند، توي‌ گردونه‌ گذاشتند. من‌ يك‌ وقت‌ مطالعه‌ مي‌كردم‌ اين‌ فضانوردها را بيچاره‌ها را چقدر اذيتشون‌ مي‌كنند تا آماده‌ باشند براي‌ رفتن‌ به‌ فضا آنوقت‌ ده‌ تا يكيشون‌ به‌ درد نمي‌خوره‌. خوب‌. براي‌ اينها هم‌ نيست‌. يعني‌ انسان‌ نميتونه‌ بگه‌ خدا براي‌ اينها ما را خلق‌ كرده‌. خوب‌ جدا بشينيم‌ خداي‌ تعالي‌ ما را براي‌ چي‌ خلق‌ كرده‌؟ خداي‌ تعالي‌ ما را براي‌  خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ چي‌؟ هر چي‌ من‌ فكر مي‌كنم‌ خدا ميدونه‌ من‌ وجدانا حالا كه‌ اينجا نشستم‌ گاهي‌ هم‌ كه‌ تنها مي‌شينم‌ فكر مي‌كنم‌ براي‌ چي‌ آخه‌؟ قرآن‌ نمي‌گفت‌ و ما خلقت‌ الجن‌ و الانس‌ الا ليعبدون‌. انسان‌ به‌ همين‌ جا منتهي‌ ميشد كه‌ خدا گفته‌. خدا گفته‌ تو را براي‌ خودم‌ خلق‌ كردم‌. خلقت‌ الاشياء لاجلك‌ و خلقتك‌ لاجلي‌. تو مال‌ من‌ همه‌ چيزها مال‌ تو. چقدر انسان‌ بايد پست‌ باشه‌ كه‌ بگه‌ من‌ تو را نمي‌خوام‌. به‌ خدا بگه‌ من‌ تو را نمي‌خوام‌. من‌ همه‌ چيز را مي‌خوام‌ تو را نمي‌خوام‌. چي‌ مي‌خواي‌ آقا؟ بچه‌. يك‌ كسي‌ آمده‌ بود مي‌گفت‌ ما بچه‌ دار نمي‌شيم‌. خيلي‌ ناراحت‌ بود. گفتم‌ به‌ تو چه‌. خدا خودش‌ مي‌دونه‌ چند تا آدم‌ روي‌ زمين‌ بايد باشد. چند تا نباشه‌. تو چه‌ كاره‌اي‌ كه‌ اينقدر جوش‌ مي‌زني‌ من‌ بچه‌ دار نشدم‌. از اين‌ كارخانه‌ خدا نمي‌خواد توليدي‌ صادر بشه‌ تو فضلوي‌ نكن‌.

 ما را واقعا براي‌ چي‌ خلق‌ كرده‌. و هر چي‌ از آنچه‌ كه‌ خدا ما را براي‌ آن‌ خلق‌ كرده‌، دور بشيم‌ ناصالحيم‌ و هر چه‌ به‌ آن‌ نزديكتر بشيم‌ صالحتريم‌. خداي‌ تعالي‌ ما را خلق‌ كرده‌ براي‌ خودش‌. ميگه‌ بندة‌ من‌ بيا توي‌ بغل‌ من‌. اوليائي‌ تحت‌ ردائي‌. اولياء من‌ زير عباي‌ منند. به‌ تعبير ما حالا. رداء يعني‌ توي‌ بغل‌ منند. انسان‌ رابراي‌ اين‌ خلق‌ كرده‌ كه‌ يد الله‌ باشه‌. انسان‌ رابراي‌ اين‌ خلق‌ كرده‌ كه‌ عين‌ الله‌ باشه‌. انسان‌ را براي‌ اين‌ خلق‌ كرده‌ كه‌ جنب‌ الله‌ باشه‌. انسان‌ براي‌ اين‌ خلق‌ شده‌ كه‌ چشمش‌ چشم‌ خدا باشه‌، روحش‌، خلاصه‌اش‌ روح‌ خدا بشه‌. اگر انسان‌ روحش‌ روح‌ خدا شد، و بندة‌ خدا شد و خليفة‌ الله‌ شد به‌ مقصد اصلي‌ رسيده‌. يعني‌ منظور از خلقت‌ و هدف‌ از خلقت‌ به‌ آنجا رسيده‌. ديگه‌ ناصالح‌ نيست‌. حالا ضمنش‌ مي‌خواد ورزشكار باشه‌، باشه‌. دكتر مي‌خواد باشه‌، باشه‌. مهندس‌ مي‌خواد باشه‌، باشه‌. روحاني‌ ميخواد باشه‌، باشه‌. عالم‌ و مرجع‌ تقليد مي‌خواد باشه‌، باشه‌. خداي‌ تعالي‌ ما را براي‌ بندگي‌ و خليفه‌ اللهي‌ دو بعدها، يكي‌ بندگي‌ و يكي‌ هم‌ خليفة‌ اللهي‌ هر دوش‌ هم‌ آية‌ قرآنه‌. وقتي‌ مي‌خواد خداي‌ تعالي‌ انسان‌ را خلق‌ كنه‌ ميگه‌ كه‌ اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. من‌ در روي‌ زمين‌ مي‌خوام‌ خليفة‌ خودم‌ را بگذارم‌. خليفه‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ صفات‌ حميده‌ و كمالية‌ من‌ را در او باشه‌. آينة‌ تمام‌ نماي‌ من‌ باشه‌.

 بعضي‌ از اوقات‌ بعضي‌ها مي‌خواهند باصطلاح‌ شكسته‌ نفسي‌ كنند، حالا هر چي‌. مي‌گويند انسان‌ نميشه‌ كه‌ گناه‌ نكنه‌. نمي‌دونند اين‌ چقدر ضرر داره‌ اين‌ تبليغ‌ بد. مگه‌ ميشه‌ ما گناه‌ نكنيم‌. مگر ما معصوميم‌. مگر معصوم‌ فقط‌ گناه‌ نميكنه‌. معصوم‌ اشتباه‌ هم‌ نميكنه‌، خطا هم‌ نميكنه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ يك‌ پارچه‌ با خدا در ارتباطه‌. آنهم‌ نه‌ اين‌ چهارده‌ معصوم‌. معصوم‌ منظور انبياء گذشته‌. توي‌ علما و دانشمندان‌ به‌ اصطالح‌ همين‌ بشري‌، غير از انبياء و اولياء و ائمه‌، افرادي‌ پيدا ميشوند كه‌ گناه‌ كه‌ نمي‌كنند هيچ‌، حتي‌ چه‌ بگم‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ غافل‌ از خدا نيستند. تمام‌ صفات‌ الهي‌ را در خودشون‌ بوجود آوردند. الان‌ حاج‌ آقاي‌ دعايي‌ يك‌ قضيه‌اي‌ از يك‌ آقايي‌ نقل‌ كردند. همين‌ همين‌ الان‌. كه‌ آن‌ آقا از منبريهاست‌. گفته‌ بود كه‌ من‌ در عرفات‌ طبيب‌ مرحوم‌ آيت‌ الله‌ كوهستاني‌ را ديدم‌. در مكه‌ يا عرفات‌، احوال‌ آقاي‌ كوهستاني‌ را از ايشان‌ پرسيدم‌. گفتند حالش‌ خوب‌ نيست‌. من‌ در عرفات‌ دعا كردم‌ براي‌ آقاي‌ كوهستاني‌ كه‌ ايشان‌ كسالتش‌ رفع‌ بشه‌. بعد آمدم‌ مشهد براي‌ زيارت‌. ديدم‌ آيت‌ الله‌ كوهستاني‌ توي‌ حرم‌ حضرت‌ رضا صلواه‌ الله‌ عليه‌ است‌ و خوب‌ شدند. رفتم‌ كنارشون‌ احوالشون‌ را بپرسم‌. سلام‌ عرض‌ كردم‌. دست‌ به‌ شانة‌ من‌ زدند گفتند دعاي‌ شما در عرفات‌ به‌ ما رسيد. شما حساب‌ بكنيد اولياء خدا اينطورند. ديده‌ بودم‌ مرحوم‌ آيه‌ الله‌ كوهستاني‌ را واقعا اينطوري‌ بود. همينطوري‌ بود. او در آنجا دعا ميكنه‌ ايشان‌ در ده‌ نزديك‌ بهشهر توي‌ بستر مرض‌ متوجه‌ ميشه‌ و حتي‌ اين‌ گفتن‌ هم‌ به‌ خاطر اين‌ بوده‌ كه‌ اين‌ آقا يك‌ خورده‌اي‌ متوجه‌ اولياء خدا بشه‌. گاهي‌ اينطوريه‌. من‌ در اين‌ سنم‌ خيلي‌ ديدم‌ از اين‌ بزرگان‌ چون‌ علاقمند بودم‌. خيلي‌ ديدم‌.

 انسان‌ به‌ جائي‌ مي‌رسه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌، خداي‌ با آن‌ عظمت‌ افتخار مي‌كنه‌ كه‌ من‌ يك‌ چنين‌ بنده‌اي‌ دارم‌. خيلي‌ ارزش‌ داره‌. خيلي‌ ارزش‌ داره‌. ببينيد بندگان‌ صالح‌ اينطوريند. شما يك‌ انسان‌ صالح‌ را بگرديد در كتب‌، در عقلتون‌، در فكرتون‌ ببينيد بندة‌ صالح‌ خدا چطور آدميه‌؟ يكي‌ مطيع‌ خدا بودن‌ و يكي‌ هم‌ داراي‌ كمالات‌ روحي‌ بودن‌. تازه‌ حالا شما فكر نكنيد كه‌ انسان‌ بايد آدم‌ خوبي‌ باشه‌ براي‌ اينكه‌ از قلوب‌ مردم‌ اطلاع‌ داشته‌ باشه‌. چه‌ كار داري‌ به‌ قلوب‌ مردم‌؟ چه‌ ارزشي‌ براي‌ شما داره‌؟ بندة‌ خدا باش‌. خدا دوست‌ داشت‌ در قلب‌ يك‌ كسي‌ تو اطلاع‌ پيدا كني‌ و بهش‌ خبر بدهي‌. خدا نخواست‌ هيچكدوم‌ براي‌ تو فرقي‌ نكنه‌. گهي‌ بر طارم‌ اعلي‌ نشينم‌. گهي‌ تا پشت‌ پاي‌ خود نبينم‌. براي‌ چي‌ براي‌ اينكه‌ من‌ بندة‌ خدا هستم‌. خداي‌ تعالي‌ گاهي‌ مي‌خواد من‌ از تمام‌ كائنات‌ اطلاع‌ داشته‌ باشم‌ گاهي‌ هم‌ نمي‌خواد. كي‌ بندة‌ خداست‌ و كي‌ صالحه‌؟ آن‌ كسي‌ كه‌ خليفة‌ الله‌. كي‌ خليفة‌ الله‌؟ آن‌ كسي‌ كه‌ بندة‌ صالح‌ خداست‌. دقت‌ كرديد. يعني‌ يك‌ ظرفي‌ داره‌ كمالات‌ روحي‌ و قدرت‌ و نيرو كه‌ ظرفش‌ بندگي‌ خداست‌. انسان‌ بندة‌ خدا بشه‌ در آن‌ روايت‌ داره‌ كه‌ العبودية‌ جوهرة‌ كنه‌ هر ربوبيه‌. عبوديت‌ يك‌ حقيقتي‌ است‌ كه‌ منتهي‌ ميشه‌ به‌ اينكه‌ انسان‌ مربي‌ ميشه‌. خودش‌ كه‌ به‌ كمال‌ رسيده‌ هيچ‌، مربي‌ ديگران‌ هم‌ ميشه‌. ديگران‌ را هم‌ به‌ كمال‌ ميرسونه‌. ديگران‌ را هم‌ تربيت‌ ميكنه‌. خداي‌ تعالي‌ ان‌ علينا للهدي‌. هدايت‌ باخداست‌ حتي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايد انك‌ لن‌ تهدي‌ من‌ احبب‌. اي‌ پيامبر تو نمي‌توني‌ هر كي‌ را هدايت‌ كني‌ كه‌ دوست‌ داري‌. و لكن‌ الله‌ يهدي‌ من‌ يشاء. خدا هر كه‌ را بخواد هدايت‌ ميكنه‌. خوب‌ پس‌ پيغمبر چيكاره‌ بود؟ رسول‌ هادي‌ بود. و ما ارسلناك‌ الا رحمة‌ للعالمين‌. قرآن‌ مگر هدايت‌ نبود. چرا. اگر انسان‌ بندة‌ خدا شد، تحت‌ فرمان‌ پروردگار قرار گرفت‌، خدا به‌ وسيلة‌ او مردم‌ را هدايت‌ ميكنه‌. خدا به‌ وسيلة‌ او. يعني‌ ميشه‌ يد الله‌، لسان‌ الله‌، زبان‌ خدا ميشه‌ و خداي‌ تعالي‌ يك‌ تأثير فوق‌ العاده‌اي‌ هم‌ در زبانش‌ مي‌گذاره‌.

 ما گاهي‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ پيش‌ همون‌ استادمون‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ مي‌رفتيم‌، اون‌ يك‌ كلماتي‌ ساده‌اي‌ را مي‌گفت‌. بدن‌ من‌ شروع‌ مي‌كرد به‌ لرزيدن‌، گريه‌ مي‌كردم‌ و تصميم‌ مي‌گرفتم‌ اين‌ كار را ترك‌ نكنم‌. اما با يك‌ آب‌ و تاب‌ ديگه‌اي‌، علمي‌، دقيق‌، ديگران‌ كه‌ مي‌گفتند، تأثير نمي‌گذاشت‌. آن‌ تأثيري‌ كه‌ بايد داشته‌ باشه‌ نداشت‌. اين‌ كلمة‌ لسان‌ الله‌، انسان‌ زبانش‌ زبان‌ خدا ميشه‌. معناش‌ اينه‌. من‌ اخلص‌ لله‌ اربعين‌ صباحا جرت‌ ينابيع‌ الحكمه‌ من‌ قلبه‌ الي‌ لسانه‌. حكمت‌ هم‌ كه‌ مي‌دونيد مال‌ خداست‌. و لقد آتينا لقمان‌ الحكمه‌. ما به‌ لقمان‌ حكمت‌ داديم‌. مال‌ خداست‌. خداي‌ تعالي‌ حكمت‌ را از قلبش‌ به‌ زبانش‌ جاري‌ ميكنه‌. حرفهاش‌، حرفهاي‌ حكيمانه‌ است‌. حكمت‌ هم‌ من‌ مكرر گفتم‌ با فلسفه‌ فرق‌ ميكنه‌. حكمت‌ آنهايي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ وحي‌ ميكنه‌ در شناخت‌ حقايق‌ اشياء به‌ بندگان‌ پاكش‌، به‌ بندگان‌ خالصش‌، به‌ بندگان‌ خوبش‌. اما فلسفه‌ همه‌ نوشته‌اند در معناي‌ فلسفه‌ نوشته‌اند شناخت‌ اشياء است‌ متكيا به‌ افكار بشري‌. اين‌ مربوط‌ به‌ افكار بشري‌ آن‌ مربوط‌ به‌ وحي‌ و الهامه‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ لقمان‌ حكمت‌ داده‌. لسان‌ الله‌ شده‌. ائمة‌ ما لسان‌ الله‌اند. كلامكم‌ نور. سخن‌ شما نوره‌ و امركم‌ رشد. امري‌ كه‌ به‌ ما بكنيد ماية‌ رشد و كمالات‌ و ترقي‌ ماست‌. دربارة‌ ائمة‌ اطهار ميگه‌. انسان‌ به‌ جايي‌ مي‌رسه‌ كه‌ چشمش‌ چشم‌ خدايي‌ ميشه‌. گوشش‌ گوش‌ خدايي‌ ميشه‌. حالا بحثهاش‌ مفصله‌ من‌ نمي‌خوام‌ در اين‌ وادي‌ وارد بشم‌.

 بندة‌ صالح‌ خدا آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ خليفة‌ الله‌ باشه‌ در كادر بندگي‌. يعني‌ در عين‌ اينكه‌ بنده‌ است‌ جانشين‌ خدا هم‌ هست‌. مي‌بينيد در آن‌ دعاي‌ رجبيه‌ مي‌گويد كه‌ لا فرق‌ بين‌ و بينكم‌. ببينيد چقدر كماله‌. هيچ‌ فرقي‌ بين‌ تو خدا و بين‌ اين‌ ولات‌ امر كه‌ ولات‌ امر ما هستند، كه‌ ما در اذن‌ دخول‌ صحيحي‌ كه‌ در دستورات‌ هست‌ به‌ ما مي‌گن‌ كه‌ اينجوري‌ بگيد الحمد لله‌ الذي‌ من‌ علينا بحكام‌ يقومون‌ مقامه‌ لو كان‌ حاضرا في‌ المكان‌. حمد مي‌كنيم‌ خدايي‌ را كه‌ براي‌ ما يك‌ فرماندهاني‌ قرار داد، منت‌ گذاشت‌ بر ما كه‌ اينها قائم‌ مقام‌ خدا هستند اگر بنا بود خدا در مكاني‌ حاضر بشه‌. ائمة‌ اطهار(قطع‌ صداي‌ نوار)

 به‌ انسان‌ معلم‌ انسان‌ يك‌ شخصيت‌ بالايي‌ بود، اين‌ ماية‌ افتخار انسانه‌. ماية‌ افتخاره‌. امامي‌ را امام‌ ما قرار دادند. خدا رحمت‌ كنه‌ اين‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ كوهستاني‌ كه‌ امشب‌ اسمش‌ برده‌ شده‌، ايشان‌ مي‌فرمود كه‌ خدا يك‌ علي‌ داشت‌ كه‌ اين‌ هم‌ الحمدلله‌ امام‌ ما شد. خيلي‌ همچين‌ با كمال‌ سادگي‌. راستي‌ هم‌ الحمد لله‌. اما ما مي‌گيم‌ دوازده‌ تا علي‌ داشت‌. آنهم‌ الحمد لله‌. بخدا به‌ جان‌ خود علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اگر امام‌ ما مي‌خواست‌ بعضي‌ از اين‌ آقايوني‌ كه‌ امام‌ ديگران‌ هستند ماية‌ شرمندگي‌ بود. همه‌ جا بگن‌ ما بلد نيستيم‌. لولاك‌ علي‌ لهلك‌ عمر. آبروريزي‌ بود آخه‌ انسان‌ استادش‌ معلمش‌، من‌ خودم‌ پيش‌ اساتيدم‌ نشستم‌ ديدم‌ وقتي‌ كه‌ مطلبي‌ را باصطلاح‌ استادمون‌ خوب‌ جواب‌ مي‌داد، ما سرافراز بوديم‌، خوشحال‌ بوديم‌. الحمد لله‌ چقدر استادمون‌ عالمه‌ دانشمنده‌. و اگر يك‌ جائي‌ نمي‌توانست‌ خوب‌ جواب‌ بده‌، ما سرشكسته‌تر از خودش‌ مي‌شديم‌. حالا احتياج‌ كل‌ اليه‌ و استغنائه‌ عن‌ الكل‌ دليل‌ علي‌ امامه‌ علي‌ كل‌. يك‌ مورد در همة‌ كتاب‌ شيعه‌ و سني‌ بگرديد علي‌ عليه‌ السلام‌ يك‌ چيزي‌ را ندونه‌ از ديگران‌ بپرسه‌. يك‌ مورد ما نداريم‌. اين‌ چقدر افتخاره‌.

 ما در آرم‌ كانونمون‌ اين‌ را نوشتيم‌ كه‌ افتخار ما به‌ رهبري‌ است‌ كه‌ تنها او گفت‌ سلوني‌ قبل‌ ان‌ تفقدوني‌. يكي‌ ادعا كرد گفت‌ ما هم‌ مي‌گيم‌ حالا انشاء الله‌ ميگيره‌. سلوني‌ قبل‌ ان‌ تفقدوني‌. يكي‌ آمد بهش‌ گفت‌ حضرت‌ آدم‌ مكه‌ رفت‌ يا نه‌؟ گفت‌ بله‌. گفت‌ حضرت‌ آدم‌ كه‌ به‌ مكه‌ رفت‌ كي‌ آنجا سرش‌ را تراشيد؟ موند. راست‌ ميگه‌. كي‌ سرش‌ را تراشيد. سر تراشي‌ هم‌ كه‌ واجب‌. خودش‌ هم‌ كه‌ نمي‌تونه‌ تيغ‌ داشته‌ باشه‌. خوب‌ بگو جبرئيل‌ آمد سرش‌ را تراشيد. معطلش‌ نكن‌ اقلا. يك‌ مسئلة‌ ساده‌. گفت‌ من‌ غلط‌ كردم‌ گفتم‌ سلوني‌ قبل‌ ان‌ تفقدوني‌. واقعا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اين‌ افتخار نيست‌ كه‌ در دنيا سيصد آيه‌ درباره‌اش‌ در قرآن‌ به‌ تصديق‌ اهل‌ سنت‌ نازل‌ شده‌ كه‌ تنها يك‌ سوره‌ و يك‌ آيه‌اش‌ به‌ خدا قسم‌ به‌ تمام‌ قرآن‌ مي‌ارزه‌. هل‌ اتي‌ من‌ الانسان‌ حين‌ علي‌ الدهر تا ميرسه‌ كه‌ من‌ يازده‌ دليل‌ بر عصمت‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در شبهاي‌ مكه‌ من‌ و آن‌ عالم‌ مكه‌ در آورديم‌ بر عصمت‌ امير المؤمنين‌ از همين‌ سوره‌.

 اين‌ افتخاره‌ يا انسان‌ يك‌ امامي‌ داشته‌ باشه‌، دل‌ توي‌ دلش‌ نباشه‌ كه‌ الان‌ خرابكاري‌ نكنه‌. الان‌ آبروريزي‌ نكنه‌. واقعاها. يك‌ شيعه‌ و يك‌ سني‌ با هم‌ بحثشون‌ شد توي‌ خانه‌، اينها هردوشون‌ عوام‌ بودند و الا اينجوري‌ با هم‌ كنار نمي‌آمدند، نتونستند همديگر را قانع‌ كنند گفتند مي‌ريم‌ از در خونه‌ بيرون‌. هر كس‌ رسيد مي‌پرسيم‌ حق‌ با علي‌ بود يا با ابي‌ بكر. هرچي‌ او گفت‌. قبول‌ كردند. رسيدند يك‌ يهودي‌ آمد. گفتند آقا ما يك‌ همچين‌ قراري‌ داريم‌. حق‌ با علي‌ است‌ يا با ابي‌ بكر. گفت‌ من‌ كه‌ توي‌ دين‌ شما نيستم‌ با من‌ باشه‌ ميگم‌ با هيچكدوم‌. گفتند خوب‌ حالا يك‌ چيزي‌ بگو. گفت‌ چي‌ بگم‌ دربارة‌ كسي‌ كه‌ يك‌ عدة‌ زيادي‌ مي‌گويند علي‌ خداست‌ يك‌ عده‌ هم‌ مي‌گويند خوب‌ خليفة‌ پيغمبره‌. و دربارة‌ كسي‌ كه‌ مي‌گويند يك‌ طرفة‌ العيني‌ ايمان‌ به‌ خدا نياورده‌ و يك‌ عده‌ هم‌ مي‌گويند خليفة‌ پيغمبره‌. اين‌ دو تا نميشه‌ با هم‌ مقايسه‌ كرد. ما از قول‌ خودتون‌ مي‌گيم‌. واقعا اين‌ افتخاري‌ است‌. بندة‌ صالح‌ خدا علي‌ است‌. بندة‌ صالح‌ خدا حضرت‌ مجتبي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌. تا اين‌ ميرسه‌ كه‌ بندة‌ صالح‌ خدا ان‌ الارض‌ يرثها عبادي‌ الصالحون‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌ و اصحاب‌ و يارانشون‌ هستند كه‌ خدا كنه‌ ما، در زمان‌ ما، ما جزء آنها باشيم‌. جزء بندگان‌ صالحي‌ باشيم‌ كه‌ در زير ساية‌ اين‌ بندة‌ صالح‌ خوب‌ خدا، اين‌ گل‌ سرسبد صالحين‌، اين‌ فردي‌ كه‌ تمام‌ انبياء و تمام‌ اولياء آرزوي‌ آمدنش‌ را مي‌كشيدند. اين‌ كسي‌ كه‌ امام‌ صادق‌ ميگه‌ اگر من‌ زمانش‌ را درك‌ مي‌كردم‌ لخدمته‌ ايام‌ حياتي‌ من‌ در تمام‌ عمر خدمتگزارش‌ بودم‌. اگر خدا ما را عقب‌ انداخته‌، توي‌ اين‌ زمان‌ انداخته‌، و شكايت‌ هم‌ داريم‌ اللهم‌ انا نشكو اليك‌ فقد نبينا و غيبت‌ ولينا. اما مي‌ارزه‌ كه‌ امامي‌ به‌ ما داده‌ كه‌ بقية‌ الله‌، حجة‌ الله‌، خليفة‌ الله‌، آن‌ كسي‌ كه‌ حضرت‌ رضا ازش‌ سؤال‌ مي‌كنند كه‌ أأنت‌ صاحب‌ هذا الامر تويي‌ كه‌ مي‌خواي‌ دنيا را پر از عدل‌ و داد كني‌؟ ميگه‌ من‌؟ آن‌ يك‌ چيز ديگه‌ است‌. آن‌ يك‌ آقاي‌ ديگه‌ است‌. وقتي‌ كه‌ نامش‌ در مقابل‌ امام‌ هشتم‌ برده‌ ميشه‌ اين‌ دستش‌ را حضرت‌ مي‌گذاره‌ بالاي‌ سرش‌ بلند ميشه‌، تعظيم‌ ميكنه‌ ميگه‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ صلي‌ الله‌ عليه‌. چقدر خوبه‌ ما چقدر افتخار مي‌كنيم‌ يك‌ همچين‌ امامي‌ داريم‌. مي‌ارزه‌ بعد از عقب‌ افتادنمون‌ بعد از هزار و چهارصد سال‌، دويست‌ سال‌، سيصد سال‌، بياييم‌ و يك‌ همچين‌ امامي‌ داشته‌ باشيم‌.

 اما بدبخت‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ اين‌ امامش‌ را به‌ فكرش‌ نباشه‌. در عزيز علي‌ ان‌ خلق‌ و لا توي‌. به‌ نفسي‌ انت‌ من‌ مغيب‌ لم‌ يخلق‌ عنا. اين‌ لم‌ يخلق‌ عنا مي‌دونيد يعني‌ چي‌؟ يعني‌ همين‌ الان‌، توي‌ همين‌ مجلس‌ بايد احتمال‌ بديد كه‌ در بين‌ شما امام‌ زمان‌ هست‌. اقلا احتمالش‌ را بديد. لم‌ يخلق‌ عنا معناش‌ اينه‌. توي‌ يك‌ مجلس‌ كوچك‌ شما نگاه‌ به‌ افراد مي‌كنيد، مي‌گيد اينها كه‌ هيچكدوم‌ امام‌ زمان‌ نيستند. گفت‌ كه‌ حالا اين‌ حرفها را نميگم‌، احتماله‌، احتمالش‌ را مي‌ديم‌. گفتند كه‌ شحنه‌ شناس‌ نئي‌. ما نشناسيم‌. نه‌ وقتي‌ هم‌ ببينيم‌ هم‌ نشناسيم‌. در بين‌ ما. اما خوب‌ چون‌ احتمالش‌ را مي‌ديد به‌ فكرش‌ باش‌. يكي‌ از خوبان‌، يكي‌ از منتظرين‌ واقعي‌، توي‌ هر مجلسي‌ كه‌ وارد ميشد، مي‌ديدم‌ كه‌ يك‌ نگاهي‌ به‌ همه‌ مي‌كنه‌. من‌ مي‌دونستم‌ او براي‌ چي‌ اين‌ نگاه‌ را ميكنه‌ و خودش‌ هم‌ گاهي‌ به‌ من‌ خصوصي‌ اظهار مي‌كرد. مي‌گفت‌ نگاه‌ مي‌كنم‌ ببينم‌ شايد آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ در اين‌ مجلس‌ باشه‌. گفتم‌ مگر مي‌شناسي‌؟ گفت‌ شايد دلش‌ به‌ من‌ ترحم‌ كرد و اشاره‌اي‌ به‌ ما كرد. بعله‌. مي‌شه‌. اشاره‌اي‌ به‌ من‌ كرد گفت‌ فلاني‌ منم‌. يكي‌ از بزرگان‌ بود در قم‌ از علماي‌ بزرگ‌ بود. خدا رحمتش‌ كنه‌. آقاي‌ آسيد حسين‌ قاضي‌. اين‌ مكرر در مجالس‌ عمومي‌ها، خدمت‌ حضرت‌ رسيده‌ بود. منتهي‌ هيچكس‌ نشناخته‌ بود فقط‌ ايشان‌ شناخته‌ بود. و اين‌ ميشه‌ها.

 چقدر خوبه‌ كه‌ انسان‌ كاري‌ بكنه‌ كه‌ اگر امام‌ عصر ارواحناه‌ فداه‌ را ديد، حضرت‌ ازش‌ رضايت‌ داشته‌ باشه‌. نگاش‌ كنند بگند كه‌ باريك‌ الله‌. تو نمازهايت‌ را اول‌ وقت‌ خوندي‌، باريك‌ الله‌. تو دروغ‌ نگفتي‌ باريك‌ الله‌. تو غيبت‌ نكردي‌ باريك‌ الله‌. تو صفات‌ رذيله‌ات‌ را از بين‌ بردي‌. تو داري‌ خودت‌ را با از بين‌ بردن‌ صفات‌ رذيله‌ به‌ ما نزديك‌ مي‌كني‌. هي‌ باريك‌ الله‌ باريك‌ الله‌ بهش‌ بگويند و خدا نكنه‌ بگويند آقا فلان‌ كارت‌ اشتباهه‌.

 حاج‌ علي‌ بغدادي‌ توي‌ اين‌ قضيه‌اش‌ در مفاتيح‌ هست‌. مرحوم‌ حاجي‌ نوري‌ در نجم‌ الثاقب‌ قصة‌ ايشان‌ را نوشته‌. مي‌گه‌ من‌ رفتم‌ در كاظمين‌ يك‌ مقدار سهم‌ امام‌ به‌ گردنم‌ بود دادم‌. يك‌ كاري‌ روي‌ اخلاص‌ كرده‌. خلاصه‌اش‌ را مي‌گم‌. داشتم‌ مي‌آمدم‌ طرف‌ بغداد، عصر پنجشنبه‌ بود. چون‌ معمول‌ من‌ اين‌ بود كه‌ حقوق‌ كارگرهاي‌ كارخانة‌ شهربافي‌ را من‌ عصر پنجشنبه‌ بدهم‌. اينها هم‌ خوب‌ منتظر بودم‌. داشتم‌ مي‌آمدم‌ طرف‌، يك‌ آقايي‌ ديدم‌ دست‌ من‌ را گرفت‌. به‌ من‌ باريك‌ الله‌ گفت‌. واقعا ارزش‌ داره‌. خدا ميدونه‌ اگر هزار سال‌ عمر داشته‌ باشي‌ ايني‌ كه‌ من‌ مي‌گم‌ روي‌ عقيدة‌ خودم‌ مي‌گم‌. خودتونم‌ يدونيد، هزار سال‌ انسان‌ عمر داشته‌ باشه‌. تمام‌ اين‌ هزار سال‌ را بندگي‌ خدا بكنه‌ براي‌ همين‌ يك‌ لحظه‌اي‌ كه‌ دستش‌ را حضرت‌ وليعصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بگيره‌ و بگه‌ بيا بريم‌ امشب‌ شب‌ جمعه‌ است‌ زيارت‌ جدم‌ موسي‌ بن‌ جعفر و باريك‌ الله‌ بهش‌ بگه‌. مي‌ارزه‌. من‌ فكر مي‌كنم‌ مي‌ارزه‌. شما هم‌ همينه‌ عقيدتون‌ اما ممكنه‌ همان‌ چه‌ را خدا دوست‌ نداره‌ شما داشته‌ باشيد. آن‌ يأسه‌. يأس‌. بدترين‌ چيزها در دنيا، اين‌ را بدونيد آقايون‌، يأس‌ از رحمت‌ و محبت‌ خداست‌. بدترين‌ چيزها. حتي‌ تا جائي‌ كه‌ نقل‌ شده‌. نميدونم‌ تا چه‌ اندازه‌ صحت‌ و سقمش‌ كه‌ حميد بن‌ قحتبه‌ در يك‌ شب‌ شصت‌ نفر سيد را كشت‌ ريخت‌ توي‌ چاه‌ و بعد هم‌ مأيوس‌ شده‌ بود از رحمت‌ خدا و روزه‌ها را مي‌خورد. آن‌ شخص‌ مي‌گفت‌ من‌ ديدم‌ روز ماه‌ رمضان‌ روزه‌ ميخوره‌. گفتم‌ تو چرا روزهات‌ را مي‌خوري‌؟ گفت‌ من‌ يك‌ كاري‌ كردم‌ ديگه‌ خدا مرا نمي‌آمرزه‌. من‌ در يك‌ شب‌ شصت‌ نفر سيد را كشتم‌ ريختم‌ توي‌ چاه‌. فلذا مأيوسم‌. كسي‌ كه‌ اهل‌ جهنمه‌ چرا زحمت‌ روزه‌ به‌ خودش‌ بده‌. به‌ حضرت‌ رضا اين‌ خبر رسيد. گفت‌ اين‌ يأسش‌ از رحمت‌ خدا گناهش‌ از آن‌ شصت‌ نفر سيد را كشتن‌ بيشتره‌.

 و از بعضي‌ از جريانات‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ اينطوره‌. يزيد وقتي‌ كه‌ از امام‌ سجاد مي‌پرسه‌ كه‌ آقا من‌ چيكار كنم‌ خدا گناهم‌ را ببخشه‌؟ حضرت‌ حاضر نيست‌ مأيوسش‌ كنه‌. ميگه‌ نماز غفيله‌ بخون‌. خيلي‌ عچيبه‌ها. يأس‌ از رحمت‌ خدا خيلي‌ بده‌. و اين‌ يأس‌ ماها را گرفته‌. يعني‌ ميگيم‌ ما مگر ميشيم‌ حاج‌ علي‌ بغدادي‌. آدم‌ بيسوادي‌ هم‌ بود اتفاقا. اهل‌ بغداد باشه‌ عربي‌ نتونه‌ بخونه‌. مثل‌ يك‌ فارسي‌ كه‌ كتاب‌ فارسي‌ نتونه‌ بخونه‌. وقتي‌ رسيد در حرم‌ مطهر موسي‌ بن‌ جعفر به‌ حضرت‌ ميگه‌ كه‌ تو زيارت‌ مي‌خواني‌؟ گفت‌ لست‌ انا من‌ القاري‌. يعني‌ شما بخونيد. حضرت‌ هم‌ زيارت‌ امين‌ الله‌ را براش‌ مي‌خونه‌. فهميديد. ولي‌ دل‌ پاكي‌ داره‌. قلب‌ پاك‌ داره‌. حضرت‌ دستش‌ را مي‌گيرند برش‌ مي‌گردونند، مطالبي‌ را براش‌ در راه‌ مي‌گويند، كراماتي‌ را براش‌ مي‌گويند، براش‌ زيارت‌ نامه‌ خون‌ مي‌شوند. چقدر آقامهربانه‌! چقدر آقا مهربانه‌. ازش‌ مي‌پرسند چه‌ زيارتي‌ را برات‌ بخونم‌. حضرت‌ از او سؤال‌ مي‌كنند كه‌ من‌ چه‌ زيارتي‌ را برات‌ بخونم‌. ميگن‌ آقا هر كدوم‌ بهتره‌. حضرت‌ زيارت‌ امين‌ الله‌ را براش‌ مي‌خونند.

 آقايون‌ بياييد با امام‌ زمانمون‌ آشتي‌ كنيم‌. واقعا حيفه‌. بخدا عمرمون‌ مي‌گذره‌. هر كسي‌ فكر نكنه‌ حالا ما جوانيم‌ عمرمون‌ نمي‌گذره‌. نه‌ جوان‌ و پير فرقي‌ نميكنه‌. حيفه‌ كه‌ با امام‌ زمانمون‌ ما آشنا نباشيم‌. ارتباط‌ نداشته‌ باشيم‌. آقا يا بقية‌ الله‌ از شما عذر مي‌خوايم‌. خودت‌ شاهدي‌ كه‌ ما به‌ هر وسيله‌اي‌ دوست‌ داريم‌ بهت‌ نزديك‌ بشيم‌. خودت‌ مي‌دوني‌. حتي‌ حاضر نيستيم‌ گناه‌ بكنيم‌ بخاطر اينكه‌ با تو آشنا بشيم‌ نزديك‌ تو بشيم‌. يا صاحب‌ الامر خودت‌ هم‌ به‌ ما يك‌ محبتي‌ كن‌. عنوان‌ بصري‌ مي‌گه‌ رفتم‌ خدمت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ حضرت‌ خيلي‌ به‌ من‌ بي‌ اعتنايي‌ كرد. گفت‌ برو بيرون‌. گفتم‌ آقا من‌ آمدم‌ شاگرد شما بشم‌. حضرت‌ فرمود كه‌ تا حالا شاگر كي‌ بودي‌؟ گفتم‌ مالك‌ بن‌ انس‌. هفتاد سال‌ هشتاد سال‌ عمرشه‌ حضرت‌ فرمود برو پيش‌ او. ميگه‌ خيلي‌ دلم‌ شكست‌. اين‌ راهنمايي‌ است‌ها. خيلي‌ دلم‌ شكست‌ رفتم‌ حرم‌ رسول‌ اكرم‌. دو ركعت‌ نماز خوندم‌. دستم‌ را به‌ دعا برداشتم‌ گفتم‌ يا الله‌ يا الله‌ اعطف‌ قلب‌ جعفر بن‌ محمد عليه‌. خدايا محبت‌ و عطوفت‌ قلب‌ امام‌ زمانمون‌ حضرت‌ صادق‌ را نسبت‌ به‌ من‌ زياد بفرما. ميگه‌ پاشدم‌ از جام‌ و باز رفتم‌ در خانة‌ امام‌ صادق‌. نوكر آقا آمد در را باز كرد و گفت‌ چيه‌؟ گفت‌ منم‌ جاي‌ ديگه‌اي‌ ندارم‌ كه‌ برم‌. حالا فهميدم‌ گاهي‌ ميشه‌ انسان‌ بعد از هشتاد سال‌ آنوقت‌ و خيلي‌ ديره‌. گاهي‌ هم‌ در سنين‌ جواني‌ انسان‌ ميفهمه‌. خوشا به‌ حال‌ آنهايي‌ كه‌ در سنين‌ جواني‌ راهشون‌ را تشخيص‌ بدهند. بدونند صراط‌ مستقيم‌ در كجاست‌ و در چيست‌؟ بخدا قسم‌ آقايون‌ عجله‌ كنيد. به‌ سن‌ اشخاص‌ نبايد توجه‌ كرد. بايد اين‌ راه‌ را حركت‌ كرد هر چه‌ زودتر يا اهل‌ يثرب‌ لا مقام‌ لكم‌. ميگه‌ ايندفعه‌ كه‌ آمدم‌ دم‌ در حضرت‌ گفتند بيا تو. رفتم‌ تو. آن‌ دعا تأثير كرد. آن‌ نماز توي‌ حرم‌ پيغمبر اثر گذاشته‌. حضرت‌ فرمود اسمت‌ چيه‌؟ گفتم‌ عبد الله‌. گفت‌ خدا تو را به‌ اين‌ اسم‌ ثابت‌. ميگه‌ كه‌ من‌ اگر هيچي‌ از امام‌ صادق‌ به‌ من‌ نرسيده‌ باشه‌ همين‌ دعا برام‌ كافيه‌. بعد ميگه‌ آمدم‌ نشستم‌ خدمت‌ امام‌ صادق‌. حضرت‌ فرمود كه‌ فطلب‌ في‌ نفسك‌ حقيقة‌ العبوديه‌. بندة‌ خدا باش‌. بندة‌ خدا باش‌. حقيقت‌ عبوديت‌ را در خودت‌ بوجود بيار.

 آقا يا صاحب‌ الزمان‌ شب‌ جمعه‌ است‌. ما هم‌ هر كاري‌ بگي‌ حاضريم‌ بكنيم‌. نماز حاضريم‌ توي‌ حرم‌ حضرت‌ رضا، حرم‌ حضرت‌ رضا كم‌ از حرم‌ پيغمبر اكرم‌ نيست‌. بريد حرم‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا دو ركعت‌ نماز بخونيد بعددستهايتون‌ را به‌ دعا برداريد بگيد يا الله‌ يا الله‌ اعتق‌ قلب‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌. انشاء الله‌ با همون‌ توجه‌ اگر انسان‌ اين‌ كار را بكنه‌، مي‌بينيد توي‌ خود حرم‌، ديگه‌ لازم‌ نيست‌ بياد خونة‌ آقا، توي‌ خود حرم‌ حضرت‌ مي‌آد دستي‌ به‌ سر و صورتت‌ ميكشه‌ و اظهار محبت‌ مي‌كنه‌. و مكرر اين‌ مسئله‌ اتفاق‌ افتاده‌. من‌ عرايضم‌ را كوتاهش‌ مي‌كنم‌. انشاء الله‌ بتونيم‌ از محضر آقاي‌ دعائي‌ هم‌ استفاده‌ بكنيم‌.

 شب‌ جمعه‌ است‌ يكي‌ از راههايي‌ كه‌ بعضي‌ نقل‌ كردند حضرت‌ وليعصر به‌ انسان‌ نظر لطف‌ بيشتري‌ مي‌كند، توسل‌ و توجه‌ به‌ عمويشون‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس‌ است‌. آن‌ جريان‌ حاج‌ محمد علي‌ فشندي‌، حضرت‌ بهش‌ مي‌فرمايند روز عرفه‌ چون‌ در خيمة‌ شما روضة‌ عمويم‌ عباس‌ را مي‌خوانند من‌ مي‌آيم‌. جريانات‌ ديگري‌ هم‌ هست‌. ما به‌ اين‌ نيت‌، آقاجون‌ دعوت‌ ازتون‌ مي‌كنيم‌، امشب‌ دوست‌ داريم‌، نه‌ امشب‌ هميشه‌. كرم‌ نما و آقا جان‌ تفضل‌ كن‌، قدم‌ رنجه‌ كن‌ كه‌ خانه‌، خانة‌ توست‌. نه‌ خانه‌ خانة‌ توست‌ بلكه‌ هر چه‌ هر كه‌ دارد مال‌ توست‌. نزيلك‌ ما اتلجه‌ ركابي‌ و ضيفك‌ في‌ كل‌ بلادي‌. چرا اين‌ علاقه‌ به‌ ابوالفضل‌ عباس‌ تمام‌ ائمه‌ داشتند؟ تمام‌ ائمه‌. ببينيد براي‌ چي‌. براي‌ اينكه‌ بندة‌ صالح‌ خدا بود. السلام‌ علي‌ عبد الصالح‌ در آن‌ زيارت‌ ميگه‌ السلام‌ عليك‌ يا ابوالفضل‌ العباس‌ المطيع‌ لله‌ و لرسوله‌ و لامير المؤمنين‌. يا عبد الصالح‌ هم‌ در روايات‌ داره‌. بندة‌ صالح‌ خدا. و ما انشاء الله‌ كوشش‌ كنيم‌ تا ما هم‌ بندة‌ صالح‌ خدا باشيم‌. تا ائمة‌ اطهار ما را دوست‌ داشته‌ باشند.

 يك‌ حال‌ توسلي‌ پيدا كنيم‌. چراغها را خاموش‌ كنيد يك‌ حالي‌ انشاء الله‌ داشته‌ باشيم‌. و از همة‌ آقايون‌ التماس‌ دعا دارم‌ و فقط‌ و فقط‌ الان‌ خدا مي‌داند حاجتم‌ اين‌ است‌ كه‌ آقا نظر لطفي‌ به‌ ما و به‌ اين‌ مجلس‌ داشته‌ باشند. وارد شريعه‌ شد. مشك‌ را پر از آب‌ كرد. از شريعه‌ خارج‌ شد .آقا صاحب‌ الزمان‌ قربانت‌ بشويم‌ عذر مي‌خوايم‌ اينطوري‌ نوشتند. انشاء الله‌ اگر در زمان‌ ظهورتون‌ بوديم‌ و اين‌ مسائل‌ را، اين‌ قسمت‌ از تاريخ‌ را صحت‌ و سقمش‌ را از شما مي‌پرسيديم‌، اما اين‌ مقداري‌ كه‌ من‌ نقل‌ مي‌كنم‌، اين‌ مقدار در تمام‌ كتب‌ تاريخ‌ و مقتل‌ نوشته‌ است‌. مشك‌ را به‌ شانة‌ راست‌ انداخته‌، تمام‌ همتش‌ اين‌ است‌ كه‌ آبها را به‌ خيمه‌هاي‌ حرم‌ برساند چون‌ حتي‌ در شريعه‌ وقتي‌ كه‌ آب‌ را برداشت‌ و مي‌خواست‌ در مقابل‌ صورتش‌ قرار بگيرد، به‌ نفسش‌ گفت‌ يا نفس‌ هوني‌ و الحسين‌ معطشو. حسين‌ بن‌ علي‌ تشنه‌ باشه‌ و تو آب‌ بخوري‌؟ دارد مي‌آيد به‌ طرف‌ خيمه‌ها. يك‌ وقت‌ ديدند دست‌ ابوالفضل‌ به‌ روي‌ زمين‌ افتاد. بند مشك‌ را به‌ شانة‌ چپ‌ انداخت‌. كمين‌ كردند دست‌ چپ‌ ابو الفضل‌ را هم‌ قطع‌ كردند. بند مشك‌ را به‌ دندان‌ گرفته‌. خودش‌ را روي‌ مشك‌ خم‌ كرده‌ كه‌ اگر تيري‌ آمد سپر مشك‌ باشد. آرام‌ آرام‌ به‌ طرف‌ خيمه‌ها دارد حركت‌ مي‌كند. ناگهان‌ تيري‌ آمد من‌ در اينجا عرض‌ مي‌كنم‌. از يك‌ روايت‌ استفاده‌ ميشود كه‌ تمام‌ تيراندازها اطراف‌ بدن‌ ابوالفضل‌ را گرفتند و همه‌ تير اندازي‌ مي‌كردند كه‌ دربارة‌ ابوالفضل‌ دارد كه‌ آنقدر تير به‌ بدن‌ مقدسش‌ وارد شده‌ بود. تيري‌ هم‌ آمد به‌ مشك‌ خورد آبها روي‌ زمين‌ ريخت‌. آقامون‌ ابوالفضل‌ العباس‌ آيس‌ من‌ الحيات‌ قارم‌ علي‌ الموت‌. با عمود آهنين‌ بر فرق‌ نازنينش‌.

 

۱۳ ربیع الثانی ۱۴۱۴ – ۸ مهر ماه‌ ۱۳۷۲ – تفسير سوره والعصر

 تفسير سورة‌ العصر 8 مهر ماه‌ 1372

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. والعصر ان‌ الانسان‌ لفي‌ خسر. الا الذين‌ آمنوا و عملصالحات‌. و تواصوا بالحق‌ و تواصوا بالصبر.

 بحثهاي‌ شبهاي‌ جمعة‌ گذشته‌ به‌ اينجا رسيد كه‌ دربارة‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ از امشب‌ تا چند شب‌ چند هفته‌ انشاء الله‌ بحث‌ خواهيم‌ كرد. اين‌ سوره‌ با حجم‌ به‌ ظاهر كوچكش‌ بسيار مطلب‌ دارد و نكات‌ فوق‌ العاده‌ پر اهميتي‌ در اين‌ سوره‌ هست‌. و تمام‌ اونچه‌ كه‌ يك‌ بشر، در سعادتش‌ در خوشبختيش‌ بايد ياد بگيرد در اين‌ سوره‌ خلاصه‌ شده‌. حالا انشاء الله‌ جمله‌ به‌ جمله‌ و نكته‌ به‌ نكته‌ مطالب‌ را، براي‌ آقايون‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ و تنها اين‌ مطالب‌ نيست‌ كه‌ حقيقت‌ اين‌ سوره‌ باشد بلكه‌ در سوره‌هاي‌ قرآن‌ خداي‌ تعالي‌ مطالب‌ زيادي‌ قرار داده‌ كه‌ تمام‌ مفسرين‌ كه‌ هر چه‌ سخن‌ گفته‌اند دربارة‌ تفسير قرآن‌ طبق‌ بعضي‌ از احاديث‌ يك‌ دهم‌ اونچه‌ از قرآن‌ بايد بيان‌ بشه‌، بيان‌ شده‌. و بقيه‌اش‌ منتهي‌ مي‌شود به‌ معلم‌ اكبر و امام‌ اعظم‌ رهبر كل‌ عالم‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد) اين‌ نه‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ ائمة‌ قبل‌ يا خود پيغمبر اكرم‌ اينها اين‌ علوم‌ را نداشته‌اند تا براي‌ مردم‌ بگويند. نه‌ در ضمن‌ كلماتشون‌ گفته‌اند و در ضمن‌ احاديث‌ بيان‌ كرده‌اند، ولي‌ شاگردان‌ مكتب‌ اسلام‌ و مكتب‌ تشيع‌ اينها هنوز در درسهاي‌ ابتدايي‌ بودند كلاسهاي‌ ابتدايي‌.

 آمادگي‌ براي‌ اينكه‌ درسهاي‌ بالاتر را تعليم‌ بگيرند نبود. استعداد درك‌ مطالب‌ ائمة‌ اطهار را نداشتند. شما فكر نكنيد كه‌ هر مجتهدي‌ حتي‌ مي‌تواند سخنان‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ را بفهمد. در احاديث‌ هست‌ كه‌ ان‌ رواياتنا يا احاديثنا صعب‌ مستصعب‌ سخته‌. خيلي‌ مشكله‌. نمي‌تواند تحملش‌ را بكند الا ملك‌ مقرب‌، ملك‌ مقرب‌. ملائكه‌ بر چند قسمند يك‌ عدشون‌ خيلي‌ مقربند. اون‌ چهار ملك‌ مقرب‌ كه‌ جبرئيل‌ و اسرافيل‌ و ميكائيل‌، ازرائيل‌ اين‌ حضرات‌ بزرگان‌ از ملائكه‌ هستند اينها ملك‌ مقربند. او نبي‌ مرسل‌. يا پيغمبراني‌ كه‌ اينها رسول‌ هم‌ باشند. كه‌ در احاديث‌ هست‌ كه‌ اگر ملك‌ مقرر نباشد، سخنان‌ ما رانمي‌ فهمد اگر نبي‌ رسول‌ نباشد مبعوث‌ به‌ رسالت‌ نشده‌ باشد اون‌ هم‌ سخنان‌ ما را نمي‌فهمد او مومن‌ قدمتحن‌ الله‌ قلبه‌ للايمان‌. يا مومني‌ كه‌ اين‌ دلش‌ به‌ ايمان‌ آزمايش‌ شده‌ باشد تو بوتة‌ امتحان‌ گذاشته‌ باشن‌ خالصش‌ كرده‌ باشند و اگر مومن‌ امتحان‌ شده‌ نباشد يعني‌ در امتحانات‌ عظيمي‌ كه‌ در دنيا هست‌، لغظشهاي‌ زيادي‌ در دنيا هست‌ شياطين‌ زيادي‌ هستند كه‌ انسان‌ را مي‌لغزانند اگر در مرحلة‌ مقاومت‌ اونچنان‌ مقاوم‌ نباشد كه‌ با هر بادي‌ كه‌ نمي‌لغزد بماند، خودش‌ را كنترل‌ مي‌كند بماند بلكه‌ در مقابل‌ اواسط‌ و بادهاي‌ تند و طوفانها خودش‌ را حفظ‌ مي‌كند و در پشت‌ او در سنگر وجودي‌ او جمعيتي‌ محفوظ‌ مي‌مانند. كانهم‌ بنيان‌ مرثوث‌ مثل‌ ديوار بتوني‌ كه‌  هيچ‌ تكان‌ نمي‌خورد. يك‌ همچين‌ حالتي‌.

 اگر مومن‌ اين‌ امتحان‌ را نداده‌ باشد، يعني‌ در استقامت‌ نلغزيده‌ باشد، در صراط‌ مستقيم‌ كوچكترين‌ انحرافي‌ نداشته‌ باشد. در محبتش‌ به‌ خداي‌ تعالي‌ كوچكترين‌ خللي‌ وارد نشده‌ باشد در مجاهدت‌ با نفس‌، نفسش‌ اونچنان‌ رامش‌ شده‌ باشد كه‌ مورد خطاب‌ پروردگار يا ايتها النفس‌ المطمئنه‌ اي‌ نفسي‌ كه‌ آرامش‌ پيدا كردي‌، آرام‌ شدي‌. اي‌ نفسي‌ كه‌ تحت‌ فرمان‌ عقل‌ صاحبت‌ هستي‌ در عين‌ اينكه‌ خيلي‌ قوي‌ است‌ در عين‌ حال‌ تحت‌ فرمان‌ است‌. افرادي‌ هستند كه‌ نفسشون‌ را ضعيف‌ مي‌كنند كه‌ بتوانند برش‌ مسلط‌ بشند. شما نفس‌ را مثل‌ يك‌ اسب‌ دونده‌اي‌ حساب‌ بكنيد كه‌ وقتي‌ كاه‌ و جوش‌ را انسان‌ نداد ضعيف‌ مي‌شه‌، خوب‌ اسب‌ ضعيف‌ را به‌ هر طرف‌ كه‌ بكشي‌ مي‌ياد. اما اگر يك‌ اسبي‌ انسان‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ بهترين‌ اسبها در جست‌ و خيز باشه‌، ولي‌ تحت‌ فرمان‌. بندة‌ كامل‌، عبد محض‌. شما در اين‌ مسابقات‌ اسب‌ دواني‌ ديده‌ايد اين‌ اسب‌ پر جست‌ و خيز بهترين‌ اسبهاست‌ در يك‌ مملكت‌ با اينكه‌ اون‌ طرف‌ راه‌ صاف‌ هست‌ از روي‌ ديوار بلندي‌ دو، سه‌ متري‌ مي‌پره‌ اونطرف‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ صاحبش‌ مي‌گه‌ بپر. من‌ مي‌خوام‌ امتياز بگيرم‌. در مجاهدت‌ با نفس‌ اينچنين‌ امتحان‌ داده‌ باشيد.

 در بندگي‌ خدا كوچكترين‌ لغزش‌ نداشته‌ باشند. و با خدا تعالي‌ مانوس‌ باشد. با خدا انس‌ داشته‌ باشد. قدم‌ در راه‌ توكل‌ و تسليم‌ و رضا برداشته‌ باشد. خودش‌ را به‌ مقام‌ توحيد رسانده‌ باشد. يك‌ چنين‌ انساني‌ تازه‌ روايات‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ را مي‌فهمد. نگفتند مجتهد باشد يعني‌ مجتهد بايد باشد يك‌ مقدماتي‌ هست‌، يك‌ علوم‌ ظاهري‌ هست‌. كه‌ به‌ قول‌ مرحوم‌ شيخ‌ بهايي‌ سر به‌ سر قيل‌ است‌ و قال‌. بايد هم‌ انجام‌ بشه‌ نه‌ اين‌ كه‌ بگد انسان‌ نبايد اين‌ درسها را بخونه‌. نه‌ بالاخره‌ ادبيات‌ بايد انسان‌ بخواند، لسان‌ عربي‌ را بلد باشد چون‌ كلمات‌ خاندان‌ عصمت‌ به‌ زبان‌ عربي‌ گفته‌ شده‌. بعد فقه‌ و اصول‌ بلد باشد. خلاصه‌ ادبيات‌، فقه‌ و اصول‌ و رجال‌ و درايه‌ و امثال‌ اينها را بايد بلد بود اما حقيقت‌ چيز ديگر است‌. مومن‌  قد امتحن‌ الله‌ قلبه‌ للايمان‌. كه‌ اگر يك‌ چنين‌ مومني‌ شد خداي‌ تعالي‌ در دلش‌ يك‌ نوري‌ يك‌ چراغي‌ قرار مي‌ده‌. كه‌ العلم‌ نور يغضفه‌ الله‌ في‌ قلب‌ من‌ النشاط‌. در قلب‌ كساني‌ كه‌ خدا اونها را انتخاب‌ كرده‌، والذين‌ جاهدوا فينا لنهدينهم‌ سبلنا كساني‌ كه‌ جهاد در راه‌ ما مي‌كنند ما اونها را هدايتشون‌ مي‌كنيم‌ اينها روايات‌ را مي‌فهمند. شما فكر نكنيد روايات‌، حالا بعضيها، يك‌ كسي‌ مرحوم‌ مجلسي‌ رواياتي‌ جمع‌ كرده‌ كه‌ ما نمي‌فهميم‌. تو چي‌ را مي‌فهمي‌ كه‌ روايت‌ را بفهمي‌؟ روايات‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ نوره‌. كور هم‌ نور را نمي‌بينه‌. كلامكم‌ نور. سخنان‌ شما از خاندان‌ عصمت‌ نوره‌. امركم‌ رشد، اوامر شما ماية‌ ترقي‌ و تعالي‌ است‌ بنابر اين‌ همة‌ اينها مطالب‌ را گفته‌اند ولي‌ ما نمي‌فهميم‌. با يك‌ آقايي‌ يك‌ معلمي‌، كتاب‌ درسي‌ هست‌ شما بچه‌ها از امروز رفتن‌ مدرسه‌، مخصوصا كلاس‌ اول‌، كتاب‌ هم‌ دستشون‌ گرفتند تا امروز هر چي‌ نگاه‌ مي‌كنند هيچي‌ نمي‌فهمند. آخر سال‌ همش‌ را مي‌فهمند. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ معلم‌ داشتند. دبستانش‌ همينطوره‌، دبيرستانش‌ همينطوره‌، دانشگاهش‌ همينطوره‌. مرجعيتش‌، مرجع‌ تقليدش‌ همينطوره‌. و ما هم‌ همينطوريم‌. ما الان‌ هنوز به‌ مدرسه‌اي‌ كه‌ استادش‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ است‌ پا نگذاشتيم‌ هيچي‌ نمي‌دونيم‌.

 نمي‌دونيم‌ چرا د را اينجوري‌ كشيدند الف‌ را اينجوري‌ كشيدند. هيچي‌ نمي‌دونيم‌. الف‌، لام‌، ميم‌، صاد، كاف‌، يا، عين‌، صاد يعين‌ چي‌ آقا؟ نمي‌دونيم‌. خدا چيزي‌ را كه‌ ما نمي‌فهميم‌ چرا نازل‌ كرده‌. اين‌ قرآن‌ مال‌ تنها شما نيست‌ الي‌ ابد بايد باشد. اون‌ معلم‌ اكبر، اون‌ آقايي‌ كه‌ امروز مظلومه‌، امروز در يك‌ گوشه‌اي‌، به‌ وصيت‌ حضرت‌ عسگري‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ فرمود فرزندم‌ در غياب‌ اونها در بين‌ مردم‌ زندگي‌ نكن‌ نشناسنت‌، تو آخرين‌ نفري‌ هستي‌ از ائمه‌اي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ وعده‌ كرده‌ ان‌ الارض‌ يرثها عباده‌ الصالحون‌، زمين‌ مال‌ بندگان‌ صالح‌ خداست‌. و آيات‌ ديگر تو را اگر پيدا كنند تو را هم‌ مي‌كشند. خودت‌ در جاهايي‌ زندگي‌ بكن‌ كه‌ نبينند اين‌ بشر شرور، شر الدواء بدترين‌ جانوران‌. اين‌ جانوري‌ كه‌ رحم‌ به‌ حتي‌ رهبر خودش‌، خير خواهترين‌ مردم‌ نسبت‌ به‌ خودش‌ به‌ او رحم‌ نمي‌كند. اين‌ را بدان‌ كه‌ بايد در انزوا باشي‌. تا مردم‌ آماد بشن‌. خدايا به‌ آبروي‌ خودش‌ قسمت‌ مي‌دهيم‌ ما را آماده‌ براي‌ نشستن‌ در مكتب‌ اون‌ حضرت‌ و  تعليماتي‌ كه‌ بايد ما از اون‌ آقا بگيريم‌ بفرما (الهي‌ آمين‌). بنابر اين‌ تا آقا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ تشريف‌ نيارن‌ ما بيسواديم‌. مدرسه‌ نرفتيم‌ اينها چيزي‌ نيست‌. اينها مدرسه‌ها اين‌ دانشگاه‌ها اين‌ حوضه‌ها اينها هيچ‌، سر به‌ سر قيل‌ است‌ و قال‌. جهلش‌ بيشتر از علمش‌ است‌. سر به‌ سر. فكر نكن‌ حالا ليسانست‌ را گرفتي‌، دكترات‌ را گرفتي‌ مدرك‌ اجتهادت‌ را گرفتي‌ حالا يك‌ كسي‌ شدي‌. نه‌. اون‌ علمي‌ كه‌ بايد خداي‌ تعالي‌ در دلت‌ بتابه‌ اون‌ چيز ديگري‌ است‌.

 و من‌ يعطي‌ الحكمه‌ فقد اوتي‌ خيرا كثيرا، خداي‌ تعالي‌ در اين‌ سورة‌ مباركه‌ مي‌فرمايد والعصر قسم‌ به‌ عصر. يك‌ عصري‌ داريم‌ و يك‌ صبحي‌ داريم‌ زمانهايي‌ كه‌ فشار زياده‌ اون‌ را خداي‌ تعالي‌ عصر گذاشته‌. يكي‌ عصر ظهور رسول‌ اكرم‌ يكي‌ هم‌ عصر غيبت‌ امام‌ زمان‌ و يا اول‌ ظهور حجت‌ ابن‌ الحسن‌. عصر خود عصر در معناي‌ لغت‌ به‌ معناي‌ فشاره‌. عصر هم‌ كه‌ بهش‌ مي‌گن‌ عصر به‌ خاطر اينكه‌ انسان‌ بالاخره‌ صبح‌ تا غروب‌ زحمت‌ كشيده‌، خسته‌ شده‌ و هر كسي‌ يك‌ خستگي‌ يك‌ فشاري‌ هست‌. زماني‌ را كه‌ بهش‌ عصر مي‌گن‌ اين‌ زمان‌، زماني‌ است‌ كه‌ فشار داره‌. اما چه‌ فشاري‌. فشاري‌ كه‌ اگر اون‌ فشار نباشه‌ و تحمل‌ اون‌ فشارها نباشه‌ حيات‌ نيست‌. زندگي‌ نيست‌، آينده‌ نيست‌. هيچي‌ نيست‌. صبح‌ تا غروب‌ رفتيد كار كرديد پول‌ بدست‌ آورديد درسته‌ خسته‌ شديد درسته‌ ناراحتيد، درسته‌ در فشاريد اما جيبتون‌ پر پول‌ شده‌ عوضش‌ زن‌ و بچه‌ تون‌ راحت‌ شده‌. در عصر ظهور رسول‌ اكرم‌ فشار عجيبي‌ بر مسلمانها بود در شعب‌ ابيطالب‌ اينها را ريخته‌ بودند نه‌ نانشون‌ مي‌دادند نه‌ آب‌. اونچنان‌ مسلمانها در فشار بودند كه‌ حساب‌ نداشت‌. خود پيغمبر اكرم‌ را مجبور كردند كه‌ حضرت‌ از مكه‌ حجرت‌ كند به‌ مدينه‌.

 اگر اون‌ فشارها نبود امروز ما مسلمان‌ نبوديم‌، اگر اون‌ زحمات‌ نبود ما امروز اينجا به‌ نام‌ شيعه‌ به‌ نام‌ تشيع‌. ما هم‌ مثل‌ همان‌ بت‌ پرستهاهايي‌ كه‌ در هندوستان‌ من‌ ديده‌ام‌ شايد امروز پانصد ميليون‌ بت‌ پرست‌ در عصر مترقي‌ اينطوري‌ كه‌ واقعا انسان‌ وقتي‌ كه‌ نگاه‌ مي‌كنه‌ واقعا انسان‌ مبهوت‌ مي‌شه‌ كه‌ بشر اينقدر خرافي‌، در يكي‌ از شهرهاي‌ هندوستان‌ يك‌ بت‌ خانه‌ را ديدم‌ بيست‌ و دوتا گنبد طلا داشت‌ يك‌ محل‌ يك‌ سقف‌. و زير هر گنبد سه‌ تا بت‌ بود و همة‌ اينها مظهر و مظهر خدا به‌ اصطلاح‌ بودند و بتهاي‌ مختلفي‌ بود. حيا مي‌كنم‌ بگم‌ بعضي‌ از بتها به‌ چه‌ شكل‌ بود. باور كنيد. و مردم‌ اين‌ بتها را مي‌پرستيدند. در دانشنگاه‌ بنارس‌ من‌ را دعوت‌ كرده‌ بودند مهمترين‌ جاي‌ ديدني‌ دانشگاه‌ بنارس‌ كه‌ بيست‌ و پنج‌ هزار دانشجو داشت‌، مهمترين‌ جاش‌ بتخانه‌ بود و همه‌ نوع‌ بت‌ داشت‌ حتي‌ بتي‌ بود كه‌ من‌ حتي‌ با اشاره‌ هم‌ نمي‌تونم‌ بگم‌. اين‌ مذهبي‌ از مذهب‌ لنگا اينها به‌ اصطلاح‌ بعضي‌ از چيزهايي‌ كه‌ اسمش‌ را نمي‌شه‌ گفت‌ مي‌پرستند. شماها در زير ساية‌ ولايت‌ و محبت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌، كه‌ حتي‌ همين‌ امروز با همة‌ استفاده‌اي‌ كه‌ از اين‌ خاندان‌ كرده‌ايم‌ و دنيا مي‌داند كه‌ ما چقدر استفاده‌ كرديم‌ و چقدر پيشرفته‌ هستيم‌ كه‌ من‌ معتقدم‌ يك‌ فرد عامي‌ شيعه‌ از نظر اطلاعات‌ اعتقادي‌ از عالم‌ بزرگ‌ اهل‌ سنت‌ بيشتر اطلاع‌ داره‌.

 اين‌ ولايت‌ با اين‌ عظمت‌ را به‌ صورتهاي‌ مختلف‌ مي‌خوان‌ ازمون‌ بگيرند و در همين‌ مملكت‌ شيعه‌ نشين‌ به‌ نام‌ وهابيت‌ خدا لعنت‌ كنه‌ وهابيت‌ را كه‌ از يهود عليه‌ اسلام‌ ضررش‌ بيشتره‌. اين‌ افكار را نگذاريد يعني‌ يك‌ وقتي‌ تو ذهنتون‌ نياد كه‌ ما چرا توسل‌ كنيم‌؟ اگر ديديد يك‌ نفر به‌ شما مي‌گه‌ كه‌ آقا مستقيما از خدا چيز بخواه‌، اگر قدرت‌ داريد فسادي‌ بوجود نمي‌ياد بزنيد تو دهنش‌. چون‌ فساد اينها، خدا شاهده‌ بدتر از فساد يهوده‌ در دنيا كه‌ يهوديها در فساد معروفند. مخصوصا شيعه‌. ما هر چه‌ داريم‌ از خاندان‌ عصمت‌ و طهارته‌. خدا گواه‌ است‌ كه‌ در بين‌ اهل‌ سنت‌ يك‌ اعتقاداتي‌ هست‌ كه‌ واقعا زن‌ بچه‌ مرده‌ خنده‌اش‌ مي‌گيردي‌ اعتقادات‌ عجيب‌. كه‌ من‌ نمي‌خوام‌ وقتتون‌ را بگيرم‌. زير ساية‌ ولايت‌ زير ساية‌ اينكه‌ ما دوازده‌ تا امام‌ داريم‌، زير ساية‌ اين‌ معناكه‌ خداي‌ با عظمت‌ خواسته‌ كه‌ همة‌ كارها را بوسيلة‌ اونها انجام‌ بديم‌. اونها يد اللهند اونها عين‌ اللهند اونها اذن‌ اللهند اونها وجه‌ اللهند و اين‌ طور ما معتقد باشيم‌. من‌ براي‌ يك‌ عالم‌ وهابي‌ تو اين‌ كتاب‌ شبهاي‌ مكه‌ نوشته‌ام‌ براي‌ يك‌ عالم‌ وهابي‌ ثابت‌ كردم‌ كه‌ خودش‌ قبول‌ كرد بخونيد ببينيد شما هم‌ مي‌بينيد درسته‌، درست‌ او قبول‌ كرد. ثابت‌ كردم‌ كه‌ انسان‌ در خانة‌ خدا بره‌ و بگه‌ خدايا به‌ من‌ حاجتم‌ را بده‌ خدا زودتر مي‌ده‌ يا بگه‌ يا ابوالفضل‌ از خدا حاجت‌ من‌ را بگير و به‌ من‌ بده‌. من‌ ثابت‌ كردم‌ كه‌ دومي‌ زودتر قبول‌ مي‌شه‌. از قرآن‌ نه‌ فكر كنيد حالا من‌ گفتم‌ و اون‌ هم‌ قبول‌ كرد. نه‌. از قرآن‌ و احاديث‌ اهل‌ سنت‌ و سيرة‌ مسلمانهاي‌ صدر اسلام‌. سيرشون‌، روششون‌ اين‌ بود. كه‌ واسطه‌ مي‌انداختند تو كار و واسطه‌ بهتر كار را انجام‌ مي‌داد. خدا اين‌ را خواسته‌ نه‌ اينكه‌ فرض‌ كنيد كه‌ خداي‌ تعالي‌ نمي‌ده‌ به‌ ما حاجت‌ ما را نمي‌ده‌ اگر متوسل‌ به‌ يعني‌ با اين‌ فكر كه‌ ما چكار داريم‌ به‌ امام‌ رضا بريم‌ از خدا بگيريم‌ حاجتمون‌ را خدا نمي‌ده‌ بتون‌. مي‌گه‌ كه‌ والباب‌ المبتلا به‌ النار من‌ اراد الله‌ بداء بكم‌ اينها درهايي‌ هستند كه‌ مردم‌ بايد در اين‌ خانه‌ها بيايند. كسي‌ كه‌ خدا را اراده‌ مي‌كنه‌ بايد از شما شروع‌ بكنه‌. فايده‌اي‌ نداره‌. ائمة‌ معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ اينطوريند مخصوصا در زمان‌ ما حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا مقدمه‌ الفدا كه‌ هر چي‌ مي‌خواييم‌ اگر اهل‌ دنيا هستي‌ حوائج‌ ماديت‌ را از امام‌ زمان‌ بخواه‌، اگر اهل‌ معنويات‌ هستي‌ كمالاتت‌ را ازامام‌ زمان‌ بخواه‌. اگر اهل‌ آخرت‌ هستي‌ بهشت‌ را از امام‌ زمان‌ بخواه‌. خودشون‌ بلدند چكار كنند. نمي‌خواد بگي‌ آقا امام‌ زمان‌ شما از خدا بخواهيد تا خدا به‌ ما حاجتمون‌، نه‌ آقا حاجتش‌ را بده‌. شرك‌ هم‌ نيست‌ بلكه‌ عين‌. منتهي‌ ما نمي‌فهميم‌، چه‌ كنيم‌. بياييد من‌ شرح‌ براتون‌ بدم‌ توحيد اين‌ است‌ كه‌ ما از امام‌ زمان‌ بخواهيم‌. و اوني‌ كه‌ مي‌گه‌ فقط‌ من‌ از خدا مي‌خوام‌ او موحده‌. او مشركه‌.

 نمي‌خوام‌ توي‌ اين‌ بحث‌ وارد بشم‌ ولي‌ خيلي‌ صدمه‌ دارن‌ مي‌زنن‌ به‌ عقايد ما به‌ وضع‌ روحي‌ ما، ما تا زنده‌ هستيم‌ در اين‌ دنيا در عالم‌ برزخ‌ در بهشت‌، واسطه‌ مي‌خواييم‌. واسطة‌ ما هم‌ اين‌ نور پاك‌ يعني‌ نور حضرت‌ خاتم‌ انبياء صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و صلم‌ (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد). و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ است‌. پيغمبر اكرم‌ اين‌ مذهب‌ را آورد ولي‌ باور كنيد مسلمان‌ اگر معتقد به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و خاندان‌ عصمت‌ نباشه‌ مسلمان‌ نيست‌. اسما مسلمانه‌. بايد اعتقاد داشته‌ باشيم‌ كه‌ سخنان‌ اينها جزء قرآنه‌. يعني‌ حقيقت‌ قرآن‌. پيغمبر اكرم‌ شايد پانصد تا روايت‌ شيعه‌ و سني‌ نقل‌ كردند، بيشتر از پانصد تا. پيغمبر اكرم‌ فرمود اني‌ تاركم‌ فيكم‌ الثقلين‌ كتاب‌ الله‌ و عترتي‌ من‌ دو چيز بزرگ‌، سنگين‌، پر عظمت‌ پرقيمت‌ در ميان‌ شما مي‌گذارم‌، اين‌ را سني‌ هم‌ نقل‌ كرده‌ همه‌ نقل‌ كردند يكي‌ كتاب‌ خداست‌ و ديگري‌ عترت‌ من‌. لم‌ يفترقا. يك‌ وقت‌ مي‌شه‌ كه‌ ما نيازي‌ به‌ امام‌ نداشته‌ باشيم‌، بعضيها اينطوريند. ما يك‌ وقتي‌ يك‌ سوفي‌ مسلكي‌ راه‌ افتاده‌ بوديم‌ خيال‌ مي‌كرديم‌ در لباس‌ خودمان‌ بود، متاسفانه‌ باطنا سوفي‌ مسلك‌ بود حالا سوفي‌ هم‌ نمي‌شه‌ گفت‌ يك‌ چيزي‌ بود. الان‌ هم‌ هستند يك‌ عده‌ از اينها. گفتم‌ آخرين‌ حد كمالات‌ روحي‌ چيه‌؟ آخرين‌ حدش‌ چيه‌؟ گفت‌ انسان‌ به‌ جايي‌ مي‌رسه‌ كه‌ ديگه‌ واسطه‌ نمي‌خواد، با خدا مستقيم‌ در ارتباط‌ مي‌شه‌. يعني‌ ديگه‌ واسطه‌اي‌ مثل‌ پيغمبر اكرم‌، ائمة‌ اطهار اينها. گفتم‌ مثلا در نماز گفت‌ نه‌. با خدا خودش‌ در رديف‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ انسان‌ قرار مي‌گيره‌.

 آخه‌ همانطوري‌ كه‌ علي‌، پيغمبر از خدا استفاده‌ مي‌كنه‌ اين‌ هم‌ استفاده‌ مي‌كنه‌. گفتم‌ شما خودتون‌ به‌ اين‌ مقام‌ رسيديد؟ گفت‌ طبعا ديگه‌ مرشده‌ اين‌ كار، گفتم‌ من‌ ديدم‌ نماز مي‌خونيد شما، چون‌ نماز را پيغمبر گفته‌ بخونيد. گفتش‌ كه‌ تاييد شده‌ يعني‌ دو مرتبه‌ به‌ من‌ گفتند كه‌ نماز را همانجور بخوان‌. گفتم‌ مثلا چطور مي‌شه‌ ما بشيم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌؟ گفت‌،البته‌ يك‌ فرقكي‌ داره‌ علي‌ مثل‌ يك‌ تعبيره‌، همين‌ تعبير زشت‌ را هم‌ كرد. علي‌ عليه‌ السلام‌ مثل‌ كسي‌ كه‌ مثل‌ يك‌ گردنكلفتي‌ كه‌ چهل‌ تا تخم‌ مرغ‌ مي‌خوره‌ ولي‌ من‌ مثل‌ يك‌ كسي‌ كه‌ يك‌ دونه‌ تخم‌ مرغ‌ مي‌خورم‌. ما اونجا بچه‌ بوديم‌ نتونستيم‌ خوب‌، البته‌ بدم‌ اومد از اين‌ حرف‌ روي‌ فطرت‌ ذاتي‌ از اين‌ حرف‌ خيلي‌ بدم‌ آمد و بحمد الله‌ تركش‌ هم‌ كرديم‌. اونجا نتونستم‌ تحليل‌ كنم‌. بعدها ديديم‌ چقدر اين‌ حرف‌ غلطه‌. سبب‌ متصل‌ بين‌ خدا و خلق‌ است‌ امام‌ زمان‌. در دنيا، در آخرت‌، در عالم‌ برزخ‌ در همه‌ جا. در همه‌ جا. سبب‌ متصل‌ بين‌ آسمان‌ و زمين‌. بين‌ خدا و خلق‌. عين‌ السبب‌ المتصل‌ بين‌ الارض‌ و السماء شما فكر نكنيد من‌ مي‌خوام‌ به‌ دعاي‌ ندبه‌ استدلال‌ كنم‌ من‌ جملة‌ امام‌ را نقل‌ مي‌كنم‌ شيرينتر است‌ و الا از نظر علمي‌ و اعتقادي‌ و قرآني‌ اون‌ چنان‌ اين‌ مطلب‌ ثابته‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. فردا بياييد كانون‌ بحث‌ و انتقاد ديني‌ تا من‌ براتون‌ شرح‌ بدم‌. چون‌ اينجا مي‌خوام‌ يك‌ مجلس‌ حالي‌ باشه‌ نه‌ مجلس‌ قال‌. بياييد اونجا تا براتون‌ بگم‌ ثابت‌ مي‌كنم‌. براي‌ شماها كه‌ شيعه‌ايد و بچه‌ شيعه‌ايد و چه‌ مي‌دونم‌ قلب‌ پاكي‌ داريد براي‌ شماها آسون‌ است‌ ثابت‌ كردن‌. چون‌ پنجاه‌ در صدش‌ را شماها خودتان‌ بلديد. خدا را گواه‌ مي‌گيرم‌ براي‌ عالم‌ بزرگ‌ مكه‌ گفتم‌ و ثابت‌ كردم‌. خوب‌ واسطه‌ بايد داشته‌ باشيم‌.

 مال‌ التراب‌ والارض‌. ما كجا و خدا كجا. بعد هم‌ خدا اين‌ را خواسته‌. خود قرآن‌ اين‌ را بيان‌ مي‌كنه‌ بهش‌ گفتم‌ نادان‌ وقتي‌ كه‌ برادران‌ يوسف‌ مي‌يان‌ پيش‌ پدر به‌ پدرشون‌ مي‌گن‌ ما اشتباه‌ كرديم‌ يا ابا نستغفر لنا ذنوبنا پدرش‌ نگفت‌ كه‌ من‌ كيم‌ خدا واسطه‌ نمي‌خواد، اين‌ شركه‌ اين‌ واسطه‌ شدن‌ من‌، مي‌گه‌ سوف‌ استغفر لكم‌ من‌ واسطه‌ مي‌شم‌ از خدا طلب‌ مغفرت‌ براتون‌ مي‌كنم‌ و آيات‌ ديگر. والعصر، يك‌ سختي‌ هم‌ براي‌ ما مانده‌ انشاء الله‌ ما اون‌ عصر را بايد درك‌ كنيم‌ يك‌ عصر گذشته‌ يك‌ عصر مانده‌. عصري‌ كه‌ باقي‌ مانده‌ و انشاء الله‌ بايد شماها اونچنان‌ محكم‌ بشيد كه‌ از اصحاب‌ حسين‌ بن‌ علي‌ بهتر نمي‌گم‌ ولي‌ مثل‌ اصحاب‌ سيد الشهداء. اونجا هفتاد و نفر براي‌ اون‌ جمعيت‌ كافي‌ بود.  ولي‌ اينجا بايد همة‌ شيعيان‌ بشن‌ حبيب‌ ابن‌ مظاهر. بشن‌ هانيه‌ ابن‌ عروه‌، بشن‌ مسلم‌ ابن‌ عقيل‌. همه‌ بايد اينطور بشن‌.  همة‌ بني‌ هاشم‌ بايد بشوند مثل‌ علي‌ اكبر و قاسم‌ ابن‌ الحسن‌ و عون‌ و جعفر و نمي‌گم‌ ابوالفضل‌ العباس‌. اوتادي‌ در روي‌ زمين‌  هستند كه‌ اينها در اصحاب‌ امام‌ زمان‌ اينها بعضيهاشون‌ مي‌يان‌. بعضيهاشون‌ زنده‌ هستند اصحاب‌ كهف‌ مي‌يان‌. خداي‌ تعالي‌ اينها را برمي‌گردونه‌ رجعت‌ مي‌كنه‌. چون‌ اگر از ماها خدا نتونه‌ يك‌ عده‌اي‌ را جمع‌ بكنه‌ بالاخره‌ امام‌ زمان‌ بنا باشه‌ ظهور كنه‌ آدمهايي‌ هستند فسوف‌ يعطي‌ الله‌ بقوم‌ يحبهم‌ و يحبونه‌. خدا يك‌ عده‌اي‌ را مي‌ياره‌ كه‌ هم‌ اونها خدا را دوست‌ داشته‌ باشن‌ هم‌ خدا اونها را دوست‌ داشته‌ باشه‌.

 ولي‌ انشاء الله‌ خودمون‌ بايد باشيم‌. نگذاريم‌ نوبت‌ را بدن‌ به‌ دست‌ ديگران‌. خودمون‌ انشاء الله‌ همت‌ كنيم‌ كه‌ زير پرچم‌ فتح‌ انا فتحنا لك‌ فتحا مبينا، نصر من‌ الله‌ و فتح‌ قريب‌. يك‌ شبي‌ من‌ خواب‌ مي‌ديدم‌ كه‌ ظهور شده‌ روي‌ همة‌ خانه‌ها يك‌ پرچم‌ سبزي‌ زده‌ شده‌ روش‌ نوشته‌ شده‌ نصر من‌ الله‌ و فتح‌ قريب‌. انشاء الله‌ زير اين‌ پرچم‌ بايد باشيم‌. سستي‌ به‌ خودتون‌ راه‌ نديد. و لا تهينه‌، ولا تهذنوا سستي‌ به‌ خودتون‌ راه‌ نديد يك‌ شيعه‌ نبايد سست‌ باشه‌. الان‌ اگر اعلام‌ ظهور شد بگيم‌ لبيك‌. لبيك‌ يا صاحب‌ الزمان‌.هيچ‌ حرفي‌ در خودتون‌ نبايد باشه‌. ولا تخافوهم‌ و خافون‌ انكنتم‌ مومنين‌. ولا تهنوا و لا تهذنوا محزون‌ نشيد كه‌ زندگيم‌ را چكار كنم‌؟ زن‌ و بچه‌ام‌ را چكار كنم‌؟ اهل‌ بيتم‌ را  چكار كنم‌؟ پولهام‌ را تو بانك‌ چكار كنم‌؟ بدهي‌ نداشته‌ باشي‌ كه‌ (قطع‌ نوار). امر ما ارادة‌ ما حركت‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ اينطوريه‌ مثل‌ چشم‌ بر هم‌ زدنه‌. لمه‌ بصر يعني‌ چشم‌ روي‌ هم‌ گذاشتن‌. ممكن‌ است‌ شما چشمت‌ را بگذاري‌ روي‌ هم‌ باز كني‌ ظهور بشه‌. اين‌ آية‌ قرآنه‌ اينها آقايون‌ به‌ خدا قسم‌ اگر بعضيهاش‌ را منكر بشيم‌ نجسيم‌. كافريم‌. جدي‌ بگيريم‌ اين‌ مطالب‌ را. بياييم‌ خودمون‌ را بسازيم‌، خودمون‌ را بسازم‌. و خيلي‌، يعني‌ زمان‌ ما با صد ساله‌ قبل‌ خيلي‌ فرق‌ كرده‌ مردم‌ روشن‌ شدن‌، مردم‌ باهوشند، بدها كه‌ خوب‌ بدن‌. التماس‌ دعا برن‌ دنبال‌ بديهاشون‌. شما بايد صفتون‌ را جدا كنيد، اونها حزب‌ شيطانند شما حزب‌ الله‌ هستيد.

 علي‌ ان‌ حزب‌ الله‌ هم‌ الغالبون‌ و بايد خودتون‌ را آماد كنيد يك‌ وقت‌ فكر نكنيد حالا مثلا فلاني‌ اين‌ حرفها را چرا مي‌زنه‌. به‌ خداي‌ لا شريك‌ له‌ قسم‌، والله‌ و بالله‌ و كالله‌ كه‌ مي‌دونيد صيغه‌ها قسمه‌. انسان‌ با توجه‌ اگر بگه‌ و دروغ‌ بگه‌ بايد كفاره‌ بده‌ والله‌ و بالله‌ و كالله‌ يكي‌ از واجبات‌ و وظابف‌ تمام‌ گويندگان‌ و روحانيين‌ شيعه‌ اين‌ است‌ كه‌ مردم‌ را آماده‌ بكنند براي‌ ظهور نه‌ بخاطر اينكه‌ ظهور پس‌ فرداست‌ و يا من‌ تعيين‌ بكنم‌ يا امثال‌ من‌. نه‌ اصلا، شايد. شايد را كه‌ نمي‌تونيد منكر بشيد. كي‌ مي‌تونه‌ شايدش‌ را منكر بشه‌؟ فانتظروا اني‌ معكم‌ من‌ المنتظرين‌. مي‌گن‌ حالا اونهايي‌ كه‌ دوست‌ ندارن‌ امام‌ زمان‌ را، اونهايي‌ كه‌ نمي‌خوان‌ حضرت‌ را مي‌گن‌ حالا هنوز دنيا، فساد عالم‌ را نگرفته‌، دنيا پر از ظلم‌ و جور نشده‌، اي‌ بدبخت‌. همان‌ بهترين‌ و ثروتمندترين‌ و باسوادترين‌ بهش‌ ظلم‌ شده‌ كه‌ بيا من‌ ثابت‌ كنم‌ وقتي‌ كه‌ ميگن‌ تمام‌ انبياء و اولياء آمدند، نتونستند يك‌ دهم‌ علم‌ حقيقيي‌ را پخش‌ كنند و حضرت‌ بقية‌ الله‌ اين‌ علوم‌ را به‌ مردم‌ مي‌گه‌ كه‌ جاهل‌ترين‌ مردم‌ زمان‌ ظهور از عالمترين‌ مردم‌ قبل‌ از ظهور عالمتره‌ ظلم‌ به‌ تو نشه‌. كه‌ در توي‌ جهل‌ موندي‌. ظلم‌ بهت‌ نشده‌ كه‌ سيماي‌ امامت‌ را نمي‌بيني‌؟ ظلم‌ بهت‌ نشده‌ كه‌ حضرت‌ را اگر هم‌ ببيني‌ نمي‌شناسي‌؟ ظلم‌ بهت‌ نشده‌ كه‌ اگر حضرت‌ را ببيني‌ و بشناسي‌ نمي‌توني‌ حرف‌ بزني‌؟ ظلم‌ بهت‌ نشده‌ كه‌ اگر حضرت‌ را ببيني‌ و بشناسي‌ و بتوني‌ حرف‌ بزني‌ نمي‌توني‌ اون‌، از اون‌ آب‌ زلال‌ از اون‌ سرچشمه‌ نمي‌توني‌  كمال‌ استفاده‌ را بكني‌؟ ظلم‌ بهت‌ نشده‌ كه‌ الان‌ آدرس‌ امامت‌ را، اوني‌ كه‌ زندگيت‌ وابسطه‌ به‌ اوست‌ آدرسش‌ را نداري‌؟ به‌ كي‌ ظلم‌ نشده‌؟ بر همه‌ ظلم‌ شده‌. ظلم‌ را اونروزي‌ بر ما وارد كردند كه‌ همينطور ادامه‌ داره‌ كه‌ الهم‌ اول‌ ان‌ ظالم‌ ظلم‌ حق‌ محمد و آل‌ محمد آخر طابع‌ له‌ علي‌ ظالك‌ كه‌ آمدند در خانة‌ ابيطالب‌ را بستند. من‌ به‌ يك‌ عالم‌ سني‌ گفتم‌، آقايون‌ گفتم‌ چهار سال‌ بيشتر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در بين‌ مردم‌ حرف‌ نمي‌زد، چهار سال‌ اون‌ هم‌ با جنگ‌ صفين‌ و نهروان‌ و جمل‌ روبرو بود در اين‌ چهار سال‌. در عين‌ حال‌ ده‌ برابر اين‌ نهج‌ البلاغه‌اي‌ كه‌ شما مي‌بينيد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ سخن‌ داره‌ همش‌ حكمت‌ آميزه‌. اون‌ دانشمند مي‌گه‌ اي‌ كاش‌ علي‌ در زمان‌ ما مي‌بود كه‌ ما مشكلات‌ فضاييمون‌ را از علي‌ مي‌پرسيديم‌ يك‌ عالم‌ عادي‌ معمولي‌ است‌. وقتي‌ كه‌ مي‌گفت‌ انا سلوني‌ قبل‌ ان‌ تفعدوني‌ اعلم‌ بطرق‌ السماء من‌ به‌ راههاي‌ آسمان‌ داناترم‌ تا شما به‌ راههاي‌ زمين‌. ما كاشكي‌ مشكلات‌ فضاييمون‌ را مي‌پرسيديم‌. و افرادي‌ كه‌ پاي‌ منبر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بودند لايق‌ نبودند، اوني‌ كه‌ حرف‌ مي‌زد تازه‌ مي‌گفت‌ سر و روي‌ من‌ چند تا مو داره‌؟ ولي‌ در خانة‌ او را بيست‌ و پنج‌ سال‌ بستند. در خانة‌ ائمة‌ ديگر را يكسره‌ بستند. امام‌ صادقي‌ كه‌ شما فكر مي‌كنيد عليه‌ السلام‌ كه‌ شما فكر مي‌كنيد ديگه‌ شاگردان‌ زيادي‌ داشته‌ يك‌ مدت‌ كوتاهي‌ بوده‌، سرگرم‌ بودند اهل‌ دنيا به‌ دنيا والا بعد كه‌ مسلط‌ شدند شنيديد ديگه‌ وقتي‌ مي‌خواد يك‌ مسئله‌ از امام‌ صادق‌ بپرسه‌ به‌ عنوان‌ يك‌ خيار فروش‌ طبق‌ خيار را مي‌گذاره‌ روي‌ سرش‌ مي‌ياد در خانة‌ امام‌ صادق‌ حضرت‌ به‌ عنوان‌ اينكه‌ خيار مي‌خوان‌ بخرن‌ او سوالش‌ را مي‌پرسه‌ و حضرت‌ جوابش‌ را مي‌ده‌. تازه‌ امام‌ صادقش‌ اينطوره‌. در خانة‌ همه‌ را بستند هزار و صد و پنجاه‌ و چند ساله‌ امام‌ زمان‌ ما را در غيبت‌ قرار دادن‌. اگر به‌ ما ظلم‌ نشده‌ بود كه‌ اينطور نبود ما حالا هر كداممون‌ از بعضي‌ از انبياء الولي‌ العظم‌ هم‌ بالاتر بوديم‌. علماء امتي‌ افضل‌ من‌ انبياء بني‌ اسراييل‌، ظلم‌ نشده‌. هنوز ما نمي‌دونيم‌ كه‌ اين‌ كار حلاله‌ يا حرامه‌. تازه‌ بعد هم‌ با احتياط‌ و بعد از اينكه‌ به‌ رساله‌ مراجعه‌ كنيم‌ احتياط‌ واجبه‌ و احتياط‌ مستحب‌ و نمي‌دونم‌ اين‌ مرجع‌  به‌ اون‌ مرجع‌ و اون‌ مرجع‌ به‌ اين‌ مرجع‌ اين‌ حرفها، تازه‌ باز هم‌ مشكوكه‌ معلوم‌ نيست‌ كه‌ آيا حكم‌ خدا اين‌ هست‌ يا نه‌؟ بهمون‌ ظلم‌ نشده‌؟ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا را آتش‌ زدن‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را ريسمان‌ به‌ گردنش‌ انداختن‌، در دهن‌ تمام‌ دوستانش‌ را بستند اگر فاطمة‌ زهرا هم‌ آمد حرفي‌ بزنه‌ اونقدر او را زدند تا در سن‌ هيجده‌ سالگي‌ از دار دنيا رفت‌. به‌ ما ظلم‌ نشده‌؟ وقتي‌ كه‌ اماممون‌ امير المونين‌ اول‌ مظلوم‌ عالم‌ باشه‌، به‌ ما ظلم‌ نشده‌؟ السلام‌ علي‌ اول‌ مظلوم‌. چراغهارا خاموش‌ كنيد حالي‌ انشاء الله‌ پيدا كنيم‌. يا بقية‌ الله‌ آقاجان‌، ديگه‌ دلمون‌ تنگ‌ شده‌ و ضاقت‌ الارض‌ زمين‌ بر ما تنگ‌ شده‌ يا بقية‌ الله‌ آقاجان‌ هنوز هم‌ بايد ما منتظر دهة‌ فاطميه‌ باشيم‌ بنشينيم‌ براي‌ پهلوي‌ شكستة‌ مادرت‌ زهرا گريه‌ بكنيم‌.

 هنوز هم‌ بايد بنشينيم‌ و بخوانيم‌ و مجمعي‌ حسب‌ علي‌ بيت‌ الذي‌ لم‌ يجتمع‌ لولا شمل‌ الديني‌. آمدند جمع‌ شدند به‌ خدا قسم‌ ظلم‌ را از اينجا شروع‌ كردند. جمع‌ شدند در خانة‌ فاطمة‌ زهرا را آتش‌ زدند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را به‌ طرف‌ مسجد كشيدند اينجا كه‌ در خانة‌ زهرا را آتش‌ زدند دشمنان‌ رو پيدا كردند عصر عاشورا هم‌ خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ را، يا بقية‌ الله‌ يا صاحب‌ الزمان‌ آقا خودت‌ ما را مهيا كن‌. ارادة‌ ولايتي‌ كن‌ ما مي‌دونيم‌ دوست‌ داريد خودت‌ به‌ ما اشاره‌اي‌ كن‌ تا ما آمادة‌ براي‌ اون‌ عصر كه‌ شما وليش‌ هستيد. ما را آماده‌ بفرما همه‌ با توجه‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء، من‌ اين‌ دعا را آقايون‌ مكرر در مكرر افراد مختلف‌ افراد پاك‌ خواب‌ ديدند باز تازگي‌ هم‌ اشاره‌اي‌ شده‌ حتي‌ يك‌ هفته‌ اگر من‌ غفلت‌ مي‌كنم‌ اين‌ دعا را نمي‌خونم‌ مي‌بينم‌ باز يكي‌ خواب‌ مي‌بينه‌ كه‌ آقا نظري‌ دارند به‌ اين‌ دعا به‌ خدا قسم‌ زبان‌ حال‌ خودمونه‌ اگر غفلت‌ نداشته‌ باشيم‌ اگر در خواب‌ غفلت‌ نباشيم‌، بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ خدايا دنيا بر ما تنگ‌ شده‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

 

۶ ربیع الثانی- نكات‌ اخلاقی‌ و تربیتی‌ اخلاق‌ خ‌ ۲۷

 نكات‌ اخلاقی‌ و تربیتی‌ اخلاق‌ خ‌ 27

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 يك‌ مطلب‌ مهمي‌ كه‌ تمام‌ خانمها بايد دقت‌ كنند و توجه‌ به‌ اين‌ مطلب‌ كه‌ امروز عرض‌ مي‌كنم‌  داشته‌ باشند اين‌ است‌ كه‌ اين‌ جلسه‌ و برنامه‌ هايي‌ كه‌ ما با شماها داريم‌ مثل‌ جلسات‌ ديگر كه‌ تشكيلي‌ مي‌شه‌ غالبا نيست‌. اكثرا جلسات‌ ديگر خوب‌ نشستيم‌ و گفتيم‌ و برخاستيم‌. مجالس‌ روضه‌ هايي‌ كه‌ تشكيل‌ مي‌شه‌ كه‌ من‌ حتي‌ مجالس‌ روز و شب‌ جمعه‌ را اين‌ جور تنظيمش‌ نكردم‌. اگر دقت‌ كرده‌ باشيد حتي‌ در جلسات‌ عمومي‌ مثل‌ شب‌ بيست‌ و يكم‌ ماه‌ رمضان‌ يا شب‌ عاشورا، يك‌ مقدمه‌اي‌ كه‌ حرف‌ مي‌زنم‌ بعد بالاخره‌ مردم‌ را ملتزم‌ به‌ يك‌ عملي‌ يك‌ ترك‌ گناهي‌، به‌ يك‌ مسئله‌اي‌ مي‌كنم‌. بخاطر اين‌ كه‌ اين‌ طور نباشه‌ كه‌ نشستيم‌ و گفتيم‌ و برخاستيم‌ باشه‌. روزها جمعه‌ هم‌ كه‌ خوب‌ سؤالات‌ را جواب‌ مي‌ديم‌ دقيقا هر جمله‌اش‌، هر مطلبيش‌ حساب‌ شده‌ است‌ و نياز افراده‌. جلسة‌ روز چهار شنبه‌ كه‌ در اينجا تشكيل‌ مي‌شه‌ و برنامة‌ تزكية‌ نفس‌ كه‌ زياد هم‌ به‌ ما مراجعه‌ مي‌شه‌ شايد در روز از خانمها ده‌ نفر بيشتر حالا اونكه‌ از شهرستانها بمانه‌ اقلا مراجعة‌ مستقيم‌ داريم‌ كه‌ اينها اظهار مي‌كنند تزكية‌ نفس‌. ما يكي‌ يا دو تا از اينها را اگر بپذيريم‌. علتش‌ هم‌ اينه‌ كه‌ شرايط‌ تزكية‌ نفس‌ را اكثرا دارا نيستند. و متوجه‌ اين‌ جلسه‌ هم‌ نيستند. من‌ امروز مي‌خوام‌ براتون‌ يك‌ بحث‌ مهم‌ هم‌ دربارة‌ اصل‌ كار خودم‌ هم‌ و شغلم‌ و اين‌ همه‌ زحماتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ منت‌ بر گذاشته‌ كه‌ به‌ ما داده‌ تا ما بتونيم‌ انشاء الله‌ عند الله‌ اجري‌ داشته‌ باشيم‌ و اون‌ اينه‌ كه‌ هدف‌ اصلي‌ دربارة‌ همة‌ اين‌ زحمات‌ اين‌ است‌ كه‌ يك‌ عده‌اي‌ در اين‌ دنيايي‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ همه‌ دنبال‌ ماديات‌ هستند همه‌ دنبال‌ درآمد و پول‌ و زندگي‌ حيواني‌ هستند يك‌ عده‌اي‌ هم‌ به‌ عنوان‌ حجت‌ بر اونها دنبال‌ خدا و امام‌ عصر و كمالات‌ روحي‌ باشند. من‌ جدا به‌ كساني‌ كه‌ فكر مي‌كنند اين‌ جلسه‌ حتي‌ با جلسة‌ شب‌ جمعة‌ ما مساوي‌ است‌. شب‌ جمعة‌ خودمون‌ كه‌ باز من‌ جلسة‌ شب‌ جمعمون‌ را يا روز جمعمون‌ را با جلسات‌ ديگه‌ مساوي‌ نمي‌دونم‌ ولي‌ حتي‌ اگر فكر مي‌كنند اينجوري‌ است‌ خوب‌ همان‌ شب‌ جمعه‌ بيان‌ و توي‌ اين‌ جلسه‌ جدا ازشون‌ تقاضا داريم‌ كه‌ شركت‌ نكنند تا ما مانع‌ اين‌ كه‌ بتونيم‌ مطالب‌ اساسي‌ را براي‌، افرادي‌ توي‌ شماها الان‌ هست‌ كه‌ يك‌ ضرب‌ به‌ اصطلاح‌ با كمال‌ جديت‌ هشت‌ سال‌ دارن‌ كار مي‌كنند و حجتند بر حتي‌ شماها. با تمام‌ مشكلات‌ دارن‌ زحمت‌ مي‌كشن‌ و به‌ كمالاتي‌ هم‌ خوب‌ الحمد الله‌ رسيده‌اند. ولذا من‌ مي‌خوام‌ امروز توضيح‌ بدم‌ كه‌ اينجا شما چرا مي‌ياد و شما چرا توي‌ اين‌ برنامه‌ها وارد شديد و اگر مثلا مي‌بينيد همساية‌ شما يا فلان‌ قوم‌ و خويشتون‌ توي‌ اين‌ برنامه‌ هاست‌  و شما هم‌ هوس‌ كرديد كه‌ بياييد اينطوري‌ نباشه‌. اين‌ يك‌.

 دوم‌ اين‌ كه‌ بدونيد با عمل‌ كار برايد به‌ سخنراني‌ نيست‌. شما هي‌ بياييد و من‌ حرف‌ بزنم‌ براي‌ شماها و شما هم‌ يك‌ چيزهايي‌ بلد بشيد يا بلد نشيد و بعد عمل‌ نداشته‌ باشيد. نه‌ من‌ دقيقا اگر شبهاي‌ دو شنبه‌ را بعضي‌ از خانمها يكي‌ دو نفري‌ كه‌ اينجا مي‌يان‌ من‌ روي‌ اشخاص‌ نگاه‌ مي‌كنم‌ حتي‌ اون‌ كسي‌ كه‌ چشمش‌ يك‌ خرده‌ مي‌خواد چرتش‌ ببره‌ اسمش‌ را مي‌برم‌ و به‌ اصطلاح‌ از خواب‌ ظاهري‌ هم‌ بيدارش‌ مي‌كنم‌. و ازشون‌ التزام‌ مي‌گيرم‌ كه‌ تو برنامه‌ اشون‌ دقيق‌ باشند. و شماها را متأسفانه‌ نمي‌تونم‌ اونطور اگر الان‌ زير چادر يكيتون‌ خواب‌ باشيد، مگر صداي‌ خرخر بكنه‌ كه‌ ما بفهميم‌ كه‌ اين‌ خوابه‌ والا جور ديگه‌اي‌ نمي‌فهميم‌ و حاضر و غايبتون‌ هم‌ نمي‌تونيم‌ بكنيم‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود به‌ بعضيها هم‌ كه‌ ارجاع‌ داديم‌ كه‌ حاضر و غايب‌ بكنند ببينيم‌ كي‌ مي‌ياد، كي‌ نمي‌ياد يك‌ خرده‌اي‌ يادشون‌ نمي‌شه‌. به‌ هر حال‌ ولي‌ وجدانا اين‌ را بدونيد كساني‌ كه‌ اينجا تشريف‌ مي‌يارن‌ اين‌ را بدانند كه‌ ما مي‌خواييم‌ قدم‌ به‌ قدم‌ به‌ سوي‌ خدا حركت‌ كنيم‌. بعد از اين‌ كه‌ تمام‌ گناهان‌ را ترك‌ كرده‌ باشيم‌. اگر يك‌ كسي‌ يك‌ گناهي‌ الان‌ مي‌كنه‌ اين‌ محيط‌ ما را آلوده‌ مي‌كنه‌. يعني‌ گناه‌ تمام‌ اون‌ جمعيت‌ به‌ گردن‌ اونه‌ كه‌ وقت‌ را خراب‌ كرده‌. و شماها هنوز غير از چند نفر به‌ اون‌ مرحله‌ نرسيديد كه‌ بدونيد وقتي‌ يك‌ گنه‌ كار وارد يك‌ مجلس‌ مي‌شه‌ چه‌ تاريكي‌ در اونجا به‌ وجود مي‌ياد. اون‌ قدم‌ اولش‌ كه‌ نه‌ قدم‌ اولش‌ قدم‌ ما قبل‌ اول‌. اين‌ است‌ كه‌ تمام‌ گناهان‌ را ترك‌ بكنيد و تمام‌ واجبات‌ را هم‌ كه‌ بر شما واجبه‌ انجام‌ بدهيد. اين‌ قبل‌ از اينه‌ها. يك‌ وقتي‌ يك‌ نفر به‌ من‌ مي‌گفت‌ يكي‌ از شاگردان‌ شما اينجور پشت‌ سر من‌ غيبت‌ كرده‌. گفتم‌ يا شاگرد من‌ نيست‌ يا غيبت‌ نكرده‌. گفت‌ چطور؟ گفتم‌ كه‌ اگر تو برنامة‌ ما آمده‌ باشه‌ ديگه‌ غيبت‌ رفته‌. اگر هم‌ نيامده‌ كه‌ چرا به‌ من‌ انتصابش‌ مي‌دي‌. يكي‌ از شاگردهاي‌ شما نسبت‌ به‌ مادرش‌ بي‌ احترامي‌ كرده‌. گفتم‌ اون‌ يا از من‌ نيست‌ يا تو دروغ‌ مي‌گي‌ او اين‌ كار را نكرده‌. ببينيد اينجوري‌ بايد باشند.

 قدم‌ اول‌ پس‌ تمام‌ گناهان‌ را، گناهان‌ هم‌ تنها شراب‌ خوردن‌ نيست‌. تنها خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ غيبت‌ كردن‌ نيست‌. خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ كه‌ مي‌فرمايد و لا تقل‌ لهما اف‌ به‌ مادر و پدر اف‌ نگيد. من‌ يك‌ وقتي‌ درس‌ تفسير مي‌خوندم‌ پيش‌ استادم‌. به‌ اين‌ آيه‌ رسيد هر چه‌ خواست‌ به‌ من‌ بفهمونه‌ كه‌ اف‌ يعني‌ چي‌ اصلا. نمي‌فهميدم‌. يك‌ روز خودم‌ فهميدم‌. يك‌ جرياني‌ برخورد كردم‌ فهميدم‌. پدرمون‌ صداشون‌ يك‌ خرده‌ كم‌ شده‌ بود اواخر سنشون‌ بالا بود يك‌ قضيه‌ را چند دفعه‌ براي‌ من‌ گفت‌. شايد اون‌ قضيه‌ را حفظ‌ من‌ شده‌ بودم‌. هر دفعه‌ كه‌ ايشان‌، يك‌ روز يادمه‌ كه‌ يك‌ كار فوق‌ العاده‌ زيادي‌ داشتم‌ و روحاني‌ بودم‌ها، حتي‌ بچه‌ داشتم‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ يك‌ شخصي‌ بودم‌ براي‌ خود. كار فوق‌ العاده‌اي‌ هم‌ داشتم‌ اين‌ قضيه‌ هم‌ طولاني‌ بود. ايشان‌ گفت‌ كه‌ اسم‌ من‌ را برد و گفت‌ فلاني‌ بيا بنشين‌ يك‌ قضيه‌اي‌ را برات‌ بگم‌ اين‌ برات‌ خيلي‌ مفيده‌. ما تا نشستيم‌ اين‌ قضية‌ هميشگيه‌. تو سرم‌ آمد اف‌ بگم‌ چقدر اين‌ قضيه‌ را مي‌گيد. يادم‌ آمد از آية‌ قرآن‌. لا تقل‌ لهم‌ اف‌ اينجا معناش‌ خوب‌ معلوم‌ مي‌شه‌. دو زانو نشستم‌ دست‌ ايشان‌ را بوسيدم‌ و قضيه‌ را طوري‌ گوش‌ دادم‌ مثل‌ اين‌ كه‌ اولين‌ دفعه‌ است‌ كه‌ براي‌ من‌ مي‌گه‌. قضية‌ خوبي‌ هم‌ بود. حفظ‌ هم‌ كردم‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ بعضي‌ وقتها هم‌ مي‌گم‌. و ازش‌ استفاده‌ هم‌ مي‌كنم‌ و طوري‌ با ايشان‌ برخورد كردم‌ كه‌ ايشان‌ فكر كرد كه‌ واقعا هم‌ فكر مي‌كرد، واگر نه‌ نمي‌گفت‌ دفعة‌ اولي‌ است‌ كه‌ داره‌. و سري‌ تكان‌ مي‌دادم‌. عجب‌ اينطوري‌ شد با اين‌ كه‌ من‌ حتي‌ خود ايشان‌ بعضي‌ جاهاش‌ را يادش‌ مي‌رفت‌ من‌ يادم‌ مي‌آمد كه‌ نه‌ اينجوري‌ بوده‌ كه‌ قبلا براي‌ من‌ گفته‌ و معناي‌ اف‌ را فهميدم‌. حالا شما ببينيد تا اين‌ حد. تا اين‌ حد بايد نسبت‌ به‌ پدر و مادر خصوصا مادر احترام‌ بگذاريد والا شما معصيت‌ كار مي‌شيد.

 شما نبايد تو اين‌ جلسه‌ حاضر بشيد تا اين‌ نسبت‌ به‌ پدر و مادر كه‌ معلوم‌، نسبت‌ به‌ معلم‌، استاد اينها هم‌ همين‌ طورند. چون‌ روايت‌ داره‌ كه‌ الاداب‌ ثلاثه‌. پدر و مادر اينها، شما سه‌ تا پدر و مادر داريد. اب‌ ولدك‌، يك‌ پدر هست‌ كه‌ تو از او هستي‌. همين‌ پدر و مادري‌ كه‌ خوب‌ هست‌. اب‌ زوجك‌، يك‌ پدر و مادري‌ هست‌ كه‌ به‌ تو زن‌ داده‌. پدر زن‌. پدر شوهر، مادر زن‌، مادر شوهر اينها هم‌ پدر و مادر تو هستند. خدا لعنت‌ كنه‌ اونهايي‌ را كه‌ از روزي‌ كه‌ زن‌ ازدواج‌ مي‌كنه‌ بايك‌ مردي‌ از همانجا اين‌ شياطين‌ معلون‌ مه‌ به‌ صورت‌ خانمهايي‌ درآمده‌اند كه‌ تو مجلس‌ دست‌ مي‌زنند و مي‌گن‌ كه‌ شنيدم‌ خودم‌ كه‌ من‌ دعوا كردم‌ كه‌ يكي‌ نمي‌دونم‌ چي‌ مي‌گه‌، مي‌گه‌ مادر شوهر دشمنته‌ و القا مي‌كنند اينها را خدا لعنتشون‌ كنه‌. كوشش‌ بكنيد يك‌ وقتي‌، مادرتون‌ با مادرشوهرتون‌ يكي‌ باشه‌. مساوي‌ احترامشون‌ كنيد. پدر زن‌ با پدر شوهرتون‌ يكي‌ باشه‌. اگر تو دلتون‌ هم‌ ازش‌ كمتر خوشتون‌ مي‌ياد، از مادر شوهرتون‌ كمتر خوشتون‌ مي‌ياد تا از مادر خودتون‌ اون‌ دلتون‌ مريضه‌ بايد درستش‌ كنيد بايد اصلاحش‌ كنيد. اين‌ را شما بدونيدها

 يعني‌ هنوز مريضيد و اين‌ مرضها با همين‌ سير الي‌ الله‌ انشاء الله‌ رفع‌ مي‌شه‌. ولي‌ مريضيد به‌ هر حال‌. اگر يك‌ وقتي‌ يك‌ جايي‌ ديديد كه‌ از مادر خودتون‌ بيشتر خوشتون‌ مي‌ياد او هر چه‌ باشه‌ فحشتون‌ هم‌ بده‌، بدتون‌ نمي‌ياد اما از مادر شوهرتون‌ وقتي‌ داره‌ نصيحتتون‌ مي‌كنه‌ مي‌گيد چقدر تو حرف‌ مي‌زني‌. اينجا مريضيدها. من‌ نمي‌گم‌ يك‌ تخم‌ عداوتي‌ در دل‌ شما كاشته‌اند كه‌ اونها را خدا لعنتشون‌ كنه‌ و شماها هم‌ تخم‌ عداوت‌ را بزرگش‌ كرديد و امروز به‌ صورت‌ نگاههاي‌ مختلف‌ درش‌ آورديد. و سومين‌ پدر يا سومين‌ مادر خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ كسي‌ است‌ كه‌ به‌ شما چيزي‌ ياد داده‌. اقل‌ المك‌، يك‌ پدر يا يك‌ مادري‌ هست‌ كه‌ به‌ تو چيز ياد داده‌ باشه‌. اون‌ را هم‌ بايد همين‌ طور احترامش‌ كنيد. و اگر ببينيد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قدم‌ را كجا گذاشته‌. مي‌گه‌ من‌ علمني‌ حرفا. نمي‌فرمايد من‌ علمني‌ كلمة‌ يعني‌ اگر شما رفتيد مدرسه‌، دبستان‌ الف‌ را به‌ شما ياد دادند بعد هم‌ ديگه‌ نشد كه‌ بريد دانشگاه‌، معلمي‌ كه‌ الف‌ را بهتون‌ ياد داده‌ كه‌ الف‌ را اينجور خطي‌ بكشيد اين‌ شما را بندة‌ خودش‌ قرار داده‌. علي‌ با اون‌ عظمتش‌ مي‌گه‌ من‌ را بندة‌ خودش‌ قرار داده‌. نه‌ كلمه‌ها يك‌ حرفي‌ را مي‌گه‌. يك‌ كلمه‌اي‌ داريم‌، يك‌ كلامي‌ داريم‌. حرف‌ يعني‌ يك‌ الف‌، يك‌ ب‌. فقد سيرني‌ عبدا. شماها پيرو نمايشنامه‌هاي‌ راديويي‌، تلويزيوني‌ كه‌ تعليمات‌ اون‌ طوري‌ كه‌ پدر چقدر خوب‌، بچه‌ اونقدر فاسد به‌ پدر و مادر اين‌ قدر بي‌ احترامي‌ مي‌كنه‌ اينجوري‌ نبايد باشيد. شما پيرو مكتب‌ تهذيب‌ نفس‌ و تزكية‌ نفسيد. اين‌ گناهان‌ را بايد اصلا قبل‌ از اين‌ كه‌ مي‌يايي‌ اينجا هر چي‌ هم‌ خواستيد به‌ من‌ بعد از اين‌ معرفي‌ بكنيد كه‌ متأسفانه‌ خانمهايي‌ كه‌ جزء شاگردهاي‌ ما هستند اينها بيشتر واسطشون‌ به‌ اصطلاح‌ اسباب‌ زحمت‌ درست‌ مي‌كنند. هر كي‌ را خواستيد به‌ من‌ معرفي‌ بكنيد بدونيد ما از اين‌ به‌ بعد شروع‌ به‌ برنامه‌ داريم‌. قبلش‌ را بايد خودتون‌ درست‌ كرده‌ باشيد. يعني‌ معصيت‌ نكنيد. گناهان‌ مختلف‌. خيلي‌ از گناهان‌ شما فكر هم‌ نمي‌كنيد گناهه‌. عادت‌ كرديد بهش‌ ولي‌ گناهه‌. حالا من‌ بخوام‌ يك‌، يك‌ از گناهان‌ را ياد آوري‌ كنم‌ خدمتون‌، خودتون‌ بايد تحقيق‌ كنيد گناه‌ را بسنجيد ببينيد گناه‌ مي‌كنيد، نمي‌كنيد اينها را خوب‌ دقت‌ كنيد و بعد دفتري‌ زير بغلتون‌ بگيريد و بياوريد بگيد كه‌ آقا بيا براي‌ ما مرحله‌ بنويس‌. دقت‌ فرموديد. ضمنا گاهي‌ مي‌نشينم‌ ده‌ تا دفتر جلومه‌ همه‌ را مي‌نويسم‌ با كمال‌ خدمتون‌ عرض‌ شود دقت‌ كه‌ اگر خوب‌ من‌ هر دفتري‌ يك‌ صفحه‌ مي‌نويسم‌. بخوام‌ يك‌ صفحه‌ كتاب‌ بنويسم‌ صدهزار نفر ممكنه‌ بخونند. ديديد كتابهاي‌ من‌ بي‌ مشتري‌ نيست‌. كتابها مهلت‌ براي‌ چاپش‌ نمي‌رسه‌. خوب‌ من‌ اين‌ را چرا اينجا ننويسم‌. بيام‌ بنويسم‌ تو دفتر شما كه‌ اصلا اعتنا بهش‌ نكنيد. البته‌ اينجور ما الان‌ نداريم‌. ولي‌ اگر شما خدايي‌ نكرده‌ از يك‌ طرف‌ گناه‌ كرديد از يك‌ طرف‌ برنامه‌ انجام‌ داديد اين‌ مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ يك‌ جوالي‌ را پر از جواهر بكنيد تهش‌ را هم‌ سوراخ‌ بكنيد. تهش‌ سوراخه‌ خوب‌ اين‌ فايده‌اش‌ چيه‌. هي‌ جواهرات‌ را بريزيد اون‌ تو از تهش‌ هم‌ بريزه‌. اين‌ يك‌ مطلب‌ كه‌ بدونيد قدمهايي‌ كه‌ ما مي‌خواييم‌ برداريم‌ رفتن‌ و رسيدن‌ به‌ خداست‌ و جدي‌ بايد باشيد. مسامحه‌ نكنيد. هيچ‌ چيز مانعتون‌ نباشه‌. مكرر من‌ اين‌ را گفتم‌ كه‌ شما روز اولي‌ كه‌ پيش‌ من‌ آمديد به‌ هر حال‌ مستقيما يا با واسطه‌اي‌ مطلع‌ شديد كه‌ من‌ مي‌گم‌ خداي‌ تعالي‌ گفته‌ است‌ و جاهدوا باموالكم‌ و انفسكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌. هم‌ جانتون‌ را بايد كف‌ دست‌ بگذاريد هم‌ مالتون‌ را. حالا بنابر اين‌ شما راهتون‌ براتون‌ ارزشش‌ بيشتره‌ يا زندگيتون‌. مطلقا زندگي‌ چيه‌ در مقابل‌ مال‌. فرزندتون‌ چطور؟ فرزند در صورتي‌ كه‌ راه‌ خدا را بپيمايه‌، چون‌ تعلق‌ به‌ خدا داره‌ دوستش‌ داريد. حضرت‌ يعقوب‌ براي‌ يوسفش‌ چون‌ نبي‌ از ابنياء بود چهل‌ سال‌ گريه‌ كرد خداي‌ تعالي‌ بهش‌ نگفت‌ كه‌ چرا گريه‌ كردي‌؟

 ولي‌ حضرت‌ نوح‌ با اينكه‌ پيغمبر اولي‌ العظم‌ بود ديد بچه‌اش‌ داره‌ غرق‌ مي‌شه‌، حضرت‌ يعقوب‌ نديده‌ بود بچه‌اش‌ كشته‌ شده‌. ولي‌ اين‌ را ديد داره‌ غرق‌ مي‌شه‌ و غرق‌ هم‌ شد گفت‌ انه‌ من‌ اهلي‌. خداي‌ تعالي‌ با تندي‌ گفت‌ كه‌ انه‌ ليس‌ من‌ اهلي‌. تو نبايد علاقة‌ پدر و فرزندي‌ اصلا در بين‌ باشه‌. علاقة‌ خدا و بنده‌اش‌ بايد در بين‌ باشه‌. اني‌ اعظك‌ ان‌ تكون‌ من‌ الجاهلين‌. تو را موعظه‌ مي‌كنم‌ خدا مي‌گه‌ها، كه‌ تو را موعظه‌ مي‌كنم‌ اي‌ نوح‌ كه‌ خودت‌ را قاطي‌ جهال‌ قرار ندي‌. اينهايي‌ كه‌ بچه‌ اشون‌ را ترجيح‌ مي‌دن‌ بر راهشون‌ امروز بچه‌ام‌ از خارج‌ آمده‌ ما ديگه‌ امروز حالا عيبي‌ نداره‌ چند تا گناهي‌ بكنيم‌. امروز جشن‌ ازدواج‌ پسرمه‌. عيبي‌ نداره‌ حالا ديگه‌ چكار كنيم‌، نمي‌شه‌. خوب‌ نمي‌شه‌ برو گم‌ شو. تويي‌ كه‌ اين‌ قدر درك‌ نداري‌ كه‌ خدا را فداي‌ پسرت‌ مي‌كني‌، فداي‌ دخترت‌ مي‌كني‌، خداي‌ تعالي‌ هم‌ خيلي‌ دنبال‌ تو ندويده‌. نه‌ هيچ‌ ارزشي‌ تو براي‌ خدا نداره‌. تو اصلا براي‌ بندگي‌ اگر هم‌ تا حالا مي‌پذيرفت‌ از حالا ديگه‌ نمي‌پذيره‌. نمي‌دونم‌ چه‌، همين‌ طور چيزهايي‌ از اين‌ قبيل‌. البته‌ من‌ در وقتي‌ كه‌ يك‌ همچين‌ برخوردهايي‌ مي‌كنم‌ يك‌ خرده‌اي‌ سهل‌ مي‌گيرم‌ مي‌گم‌ حالا يك‌ كسي‌ بنا است‌ مرحله‌اش‌ عوض‌ بشه‌. مرحلة‌ بعدي‌ مشكله‌ مثلا مي‌بينم‌ حالا موقع‌ ازدواجشه‌ مثلا. يك‌ خرده‌اي‌ همچين‌ دست‌ نگه‌ مي‌دارم‌. همين‌ جور نگهش‌ مي‌دارم‌. البته‌ نه‌ اين‌ كه‌ يك‌ وقت‌ گناه‌ بكنه‌، اگر گناه‌ بكنه‌ مسئول‌ خدا و پيغمبر و امام‌ زمانه‌ ما هم‌ انشاء الله‌ بايد تابع‌ اونها باشيم‌ مسئول‌ ما هم‌ هست‌. ولي‌ نه‌ حالا مثلا كارش‌ زياده‌، حواسش‌ پرته‌ اونجا يك‌ خرده‌ حتي‌ عباداتش‌ را كم‌ مي‌كنم‌. همين‌ ديروز به‌ يكي‌ از زوار بود، خانمي‌ بود به‌ اصطلاح‌ يك‌ برنامة‌ سنگيني‌ داشت‌. برنامه‌هاي‌ بالا بود. ديدم‌ كه‌ خوب‌ با وضع‌ بارداري‌ ممكنه‌ براش‌ زحمت‌ باشه‌، يك‌ چند تا از كارش‌ را كم‌ كردم‌ كه‌ خودش‌ گريه‌ افتاد. اول‌ فكر كرد كه‌ من‌ مثلا مي‌گم‌ مثلا حالا يك‌ اشتباهي‌ كرده‌ از نظر من‌ گفت‌ نه‌ من‌ بخاطر اين‌ كه‌، آخه‌ خيال‌ مي‌كرد كه‌ من‌ نمي‌دونم‌ كه‌ حالش‌ چطوره‌. چون‌ از خارج‌ آمده‌ بود مسافر بود. كسي‌ اطلاع‌ نداشت‌. گفتم‌ نه‌ من‌ بخاطر اين‌ كه‌ يك‌ خرده‌اي‌ تو راحت‌ باشي‌ و اينها من‌ از اين‌ جهت‌ گفتم‌ ديرتر مي‌رسي‌، درسته‌. عقب‌ افتادي‌ يك‌ خرده‌ همچين‌ سست‌ حركت‌ مي‌كني‌ ولي‌ مثل‌ مسافريني‌ كه‌ يكي‌ از اين‌ مسافرين‌ همسفرهايي‌ كه‌ پياده‌ دارن‌ مخصوصا دارن‌ مي‌رن‌ يكيشون‌ يك‌ خرده‌ حال‌ نداره‌ خوب‌ بقيه‌ يا تحمل‌ مي‌كنند با او حركت‌ مي‌كنند يا يكي‌ زير بغلش‌ را مي‌گيره‌ يا يكي‌ هم‌ يك‌ خرده‌ مثلا فرض‌ كنيد بارش‌ را كم‌ مي‌كنند بالاخره‌ كوشش‌ مي‌كنند كه‌ چيز نشه‌. والا گناه‌ ابدا. و هر كس‌ اينطوري‌، شماها همتون‌ مأموريد به‌ ما به‌ اون‌ را خبر بديد. نگيد غيبت‌ مي‌شه‌. اگر يك‌ نفر را ديديد كه‌ بخاطر پسرش‌ به‌ خاطر شوهرش‌ به‌ خاطر پدر و مادرش‌ به‌ خاطر دخترش‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود يك‌ دونه‌ گناه‌ كرد به‌ من‌ خبر بديد ما اون‌ را لااقل‌ ديگه‌ برنامه‌ بهش‌ نمي‌ديم‌. ديگه‌ دو مرتبه‌ حالا تا همين‌ جا كه‌ آمده‌ بسشه‌. و اين‌ را بدونيد ما قدم‌ به‌ قدم‌ مي‌خواييم‌ بريم‌ برسيم‌ به‌ خدا. اين‌ را همه‌ بدونيد. نه‌ مكاشفات‌، نه‌ ملائكه‌ ديدن‌ نه‌ چرا خيلي‌ هاتون‌ هستيد اگر بخواييم‌ تقسيم‌ كنيد پنجاه‌ صد در صد شما ارواح‌ ملائكه‌ را مي‌بينند، ارواح‌ را مي‌بينيد نمي‌دونم‌ ارتباط‌ با ارواح‌ داريد ولي‌ هيچ‌ توي‌ مجله‌ اينها را مطرح‌ نمي‌كنم‌ و حرفش‌ را هم‌ نمي‌زنم‌. بخاطر اين‌ كه‌ شماها را معطل‌ اين‌ جور جاها نكنم‌.

 عينا راننده‌اي‌ كه‌ ماشين‌ را تو خط‌ كمربندي‌ شهرها عبور مي‌ده‌ كه‌ توي‌ شهرها افراد پياده‌ نشن‌ و سرشون‌ گرمه‌ پشت‌ ويترينهاي‌ مغازه‌ها نشه‌. من‌ يك‌ همچين‌ حالتي‌ را براي‌ شماها دارم‌. اگر الان‌ خوب‌ همين‌ امروز حتي‌ يكي‌، دو نفر خانمها همين‌ جور سر راهي‌ عبوري‌ ما مثلا انواري‌ را مي‌بينيم‌ ملائكه‌ را مي‌بينيم‌ خوب‌ خوبه‌. يك‌ وقتي‌ يادمه‌ خدمت‌ استادمون‌ نشسته‌ بودم‌. يك‌ جواني‌ خيلي‌ با شوق‌ و شعف‌ از همين‌ شاگردهاي‌ ايشان‌ گفت‌ كه‌ ديشب‌ انواري‌ از ملائكه‌ را ديديم‌. ايشان‌ همچين‌ با كمال‌ خونسردي‌ گفتند آدم‌ خدمتگزاران‌ خودشه‌. چون‌ ملائكه‌ خدام‌ محبين‌ آل‌ محمد صلوات‌ الله‌ عيله‌ و السلامند. كسي‌ خدمتگزارهاي‌ خودش‌ را ببينه‌ خيلي‌ افتخار نداره‌. شما يك‌ كلفتي‌ داريد، نوكري‌ داريد اينجا ديديدش‌.هاي‌ آقا ما كلفتمون‌ را ديديم‌ اين‌ افتخاري‌ نداره‌. هر وقت‌ كه‌ با امام‌ زمان‌ نشستيد و امام‌ زمان‌ گفت‌ كه‌ من‌ به‌ وجود تو افتخار مي‌كنم‌ مي‌دونيد به‌ بعضيها گفتند كه‌ ما به‌ وجود شماها افتخار مي‌كنيم‌. اگر همه‌ مثل‌ شما بشن‌ ما هيچ‌ مانعي‌ از غيبت‌ نداريم‌ و ظهور مي‌كنيم‌. و بعضيها كلمات‌ حكمت‌آميزي‌ بهشون‌ گفتند كه‌ اينها استفاده‌ها كردند. حتي‌ يكي‌ از بزرگان‌، خيلي‌ بزرگ‌ بود. مي‌گفت‌ كه‌ امام‌ زمان‌ اين‌ قدر مهربانه‌ كه‌ گاهي‌ به‌ بعضيها حالا مي‌گه‌ قربانت‌ گردم‌. امام‌ زمان‌ به‌ اين‌ مي‌گه‌ها. ببينيد انسان‌ تا اين‌ حد ممكنه‌، چون‌ ايشان‌ مهربانند به‌ هر حال‌. و حتي‌ در مقابل‌ شهداي‌ كربلا امام‌ سجاد مي‌گه‌ و ابن‌ انتم‌ پدر و مادرم‌ به‌ فداي‌ شما. خوب‌ انسان‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ مقام‌، به‌ اين‌ مرحله‌ اين‌ قدر سستي‌ نبايد بكنه‌ و انشاء الله‌ اگر كوشش‌ بكنيد هفت‌، هشت‌ تا مرحله‌ هست‌ اگر جدي‌ بپيماييد، با فداكاري‌ بپيماييد كه‌ بعضي‌ از شماها پيمودند. يك‌ دونه‌ از صفات‌ رزيله‌ درتون‌ باقي‌ نمي‌مونه‌. و روحتون‌ پاك‌ و در مصاحبت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ خواهيد بود.

 اين‌ يك‌ مطلب‌ كه‌ بهتون‌ گفتم‌. مطلب‌ دوم‌ كه‌ اينها همش‌ درسه‌ها بايد حواستون‌ را جمع‌ كنيد. افراد پاك‌ و منزه‌ همون‌ مقدار از گناه‌ بدشون‌ مي‌ياد كه‌ يك‌ انسان‌ عاقل‌ از سم‌ بدش‌ مي‌ياد از نجاسات‌ انسان‌ بدش‌ مي‌ياد. دقت‌ كرديد. از سم‌ بدش‌ مي‌ياد. يك‌ آدم‌ عاقلي‌ را بهش‌ بگن‌ كه‌ شما يك‌ كاسه‌ اينجا سم‌ هست‌ بخور. يقينا ناراحت‌ مي‌شه‌ كه‌ چرا تو همچين‌ حرفي‌ به‌ من‌ مي‌زني‌. مي‌خواي‌ من‌ را بكشي‌. يك‌ مجلسي‌ باشه‌ همه‌ مي‌خوان‌ خودكشي‌ كنند همه‌ مرده‌ هستند، خدمتون‌ عرض‌ شود شما هم‌ كه‌ زنده‌ هستي‌ و عاقل‌ هم‌ هستي‌ اينها همه‌ دارن‌ سم‌ مي‌خورند شما هم‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ بگيد كه‌ حالا چون‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ هست‌ ما هم‌ بايد يك‌ كاسه‌ سم‌ را بخوريم‌. ما يك‌ وقتي‌ توي‌ يك‌ زمانهاي‌ ترياك‌ آزاد بود يك‌ مجلسي‌ افتاده‌ بوديم‌ يك‌ دوره‌ همه‌ داشتند ترياك‌ مي‌كشيدند. و بعضي‌ بعضي‌ را مجبور مي‌كردند كه‌ اينها هم‌ ترياك‌ بكشند. من‌ جمله‌ نزديك‌ ما رسيد يك‌ واسطه‌ بود ديدم‌ اون‌ طرف‌ داره‌ اصرار مي‌كنه‌ كه‌ بايد تو هم‌ بكشي‌. ديدم‌ بعدش‌ نوبته‌ منه‌. من‌ بخاطر اين‌ كه‌ نوبتي‌ براي‌ من‌ نمونه‌ سر اين‌ شخص‌ دعوا كردم‌ با اونها. كسي‌ كه‌ نمي‌خواد چرا شما، دعوا فلان‌. خيلي‌ مجلس‌ را بهم‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ خوب‌ ديگه‌ به‌ ما روشون‌ نشد حرف‌ بزنند. خوب‌ حالا همه‌ ترياك‌ مي‌كشند شما هم‌ بايد بكشيد. هم‌ سم‌ بخورند.اونها مرده‌ هستند، مرده‌ها هر كاري‌ كه‌ كردند شما كه‌ نبايد بكنيد. اگر شما در راه‌ تزكية‌ نفس‌ هستيد همانطور كه‌ گفتم‌ گناه‌ كه‌ نمي‌كنيد. خوب‌ حالا گفتم‌ اين‌ سه‌ روز نهم‌ ربيع‌ را فرض‌ حالا اين‌ روايتش‌ خيلي‌ صحتي‌ نداره‌، ضعيفه‌. حالا بر فرض‌ هم‌ روايت‌ درستي‌ باشه‌. سه‌ روز نهم‌ ربيع‌ گناه‌ نوشته‌ نمي‌شه‌. خيلي‌ خوب‌. مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ بگن‌ آقا سه‌ روز تو عيبي‌ ندارد كه‌ تو سم‌ بخوري‌. اولياء خدا گناه‌ را مثل‌ سم‌ مي‌دونند. يك‌ دونه‌ گناه‌ كه‌ مي‌كنند منتظر يك‌ بلايي‌ هستند. و بلا هم‌ ثابت‌ از نظر ما كه‌ مثل‌ سمه‌، عين‌ سمه‌. دقت‌ كرديد. شما اون‌ سه‌ روزي‌ كه‌ گناه‌ آزاده‌، قطعه‌، قطعتون‌ هم‌ بكنيد گناه‌ نكنيد. مخصوصا كسي‌ كه‌  در راهه‌. كسي‌ داره‌ مسافرت‌ مي‌كنه‌ بهش‌ بگن‌ آقا تو امروز اشكال‌ ندار يك‌ چند كيلومتري‌ برگردي‌ به‌ عقب‌. برگردم‌ به‌ عقب‌ چرا؟ آزاده‌، كاروانچي‌ گفته‌ عيبي‌ نداره‌ برگرديد. پس‌ فردا بايد همين‌ راه‌ را بياييم‌. دقت‌ كرديد. گناه‌ كه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌، گناه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌. اين‌ را بدونيد مثل‌ سم‌ و بدتر از سم‌ است‌.

 گناه‌ را از كجا تشخيص‌ مي‌ديد. فلان‌ خانه‌ زني‌ كه‌ گفته‌ اين‌ گناه‌ نداره‌ اينها همه‌ غلطه‌. فقط‌ مرجع‌ تقليدتون‌ مي‌تونه‌ بگه‌ چي‌ گناه‌، چي‌ گناه‌ نداره‌. دست‌ زدن‌ بدونيد، ببينيد مرجع‌ تقليدتون‌ مي‌گه‌ گناهه‌، نزنيد. اِ پس‌ ما چه‌ جور خوشحال‌ باشيم‌؟ اگر شما خوشحاليتون‌ با دست‌ زدن‌ و گناه‌ كردنه‌ بدونيد كه‌ روي‌ سعادت‌ را هيچ‌ وقت‌ نخواهيد ديد. و باطنا مريضيد. خوشحالي‌ شما با انس‌ با خدا. بايد شما اگر روز نهم‌ ربيع‌ اگر مي‌خواييد خيلي‌ خوشحال‌ بشيد بيشتر با خدا مأنوس‌ بشيد. بنشينيد بگيد خدايا اين‌ كسي‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا را اين‌ همه‌ اذيت‌ كرد خدايا از رحمت‌ خودت‌ دورش‌ كن‌. معناش‌ اينه‌. لذا در دستورات‌ جز لعن‌ و اينها چيز ديگه‌اي‌ هم‌ ندادند. گناه‌ در اين‌ روزها، همين‌ حرفهاي‌ ترش‌ گناهه‌. ولو شوخي‌ باشه‌. حرف‌ بد، يعني‌ اسم‌ بعضي‌ از چيزهايي‌ كه‌ قبيحه‌ معمولا برده‌ نمي‌شه‌. يك‌ بچه‌اي‌ اگر ببره‌ بهش‌ مي‌گيد اين‌ حرفها چيه‌. ببخشيد نمي‌فهمه‌. شما اون‌ جور نافهم‌ نشيد كه‌ اون‌ روز را الفاظ‌ بد را براي‌ اين‌ كه‌ ديگران‌ بخندند ببريد. حضرت‌ زهرا را شما با عمر دوتايي‌ سيلي‌ نزنيد. شما خيال‌ مي‌كنيد امروز اگر يك‌ غيبتي‌ كرديد، يك‌ فحشي‌ داديد يك‌ متلكي‌ گفتيد خدمت‌ شما حضرت‌ زهرا، يك‌ عده‌ هم‌ خنديدند، يكي‌ هم‌ خجالت‌ كشيد حضرت‌ زهرا خوشحال‌ مي‌شه‌، حضرت‌ زهرا اگر مي‌خواست‌ خوشحال‌ بشه‌ خودش‌ هم‌ اين‌ كارها را مي‌كرد. او عمر را شما خوشحال‌ مي‌كنيد. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ كارهاي‌ عمري‌، عمر را خوشحال‌ مي‌كنه‌، كارهاي‌ فاطمة‌ زهرا، فاطمة‌ زهرا را خوشحال‌ مي‌كنه‌. اين‌ قائدة‌ كلي‌ است‌. شما اگر آمديد توي‌ اين‌ خانه‌ من‌ از يك‌ چيزهايي‌ خوشم‌ مي‌آمد، حضرت‌ زهرا مي‌تونيد بگيد از گناه‌ خوشش‌ مي‌ياد؟ كه‌ نمي‌تونيد بگيد. از گناهي‌ كه‌ من‌ خوشم‌ نمي‌ياد شما، خيلي‌ خوب‌ من‌ را اذيت‌ كرديد ديگه‌. گناهاني‌ كه‌ اين‌ روزها ممكنه‌ انجام‌ بشه‌ براتون‌ مي‌گم‌ با اين‌ كه‌ نبايد من‌ بگم‌. گفتم‌ هر چه‌ مرجع‌ تقليدتون‌ مي‌گه‌. بعضيها مرجع‌ تقليدها اشكال‌ نمي‌كنند، بعضيها اشكال‌ مي‌كنند شما فعلا كه‌ از حضرت‌ آيت‌ الله‌ گلپايگاني‌ كه‌ تقليد مي‌كنيد ببينيد ايشان‌ چي‌ مي‌گن‌. مثلا دست‌ زدن‌. موسيقي‌ گوش‌ دادن‌، مجلس‌ عروسي‌ كه‌ نيست‌. به‌ سطل‌ زدن‌ به‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود دايره‌ زدن‌ اينها مسلما گناهه‌. اگر نشستيد و رقصيدن‌ گناهه‌. چون‌ غير زن‌ در مقابل‌ شوهرش‌ بقيه‌ را اشكال‌ مي‌گيرند. اگر نشستيد و راجع‌ به‌ تركها مثلا حرف‌ زديد تمام‌ تركها را غيبت‌ كرديد. راجع‌ به‌ فارسها صحبت‌ كرديد تمام‌ فارسها را، راجع‌ به‌ نمي‌دونم‌ مازندرانيها، نمي‌دونم‌ گيلانيها، خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ مشهديها هر چي‌ از اينها باشه‌ اينها گناهه‌ و نبايد بگيد. جك‌ گفتيم‌ بخندند. شما بيخود كرديد همچي‌ كاري‌ كرديد. و اينها هم‌ گناهه‌ دقت‌ كنيد خوب‌.

 خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ غيبت‌ كردن‌ اينها را كه‌ خودتون‌ مي‌دونيد. گناهان‌ به‌ طور كلي‌ اگر كسي‌ كرد چه‌ در روز نهم‌ ربيع‌ چه‌ در غير نهم‌ ربيع‌ مثل‌ زهر خوردنه‌ و ديگه‌ اين‌ شخص‌ مرده‌ است‌ و حتي‌ يك‌ كسي‌ هم‌ شما ديديد گناه‌ كرد، شما خبرش‌ را بديد تا ما بدونيم‌ با مرده‌ سر و كار داريم‌ و مرده‌ را ديگه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ حرفي‌ باهاش‌ نداريم‌. و اما يك‌ عده‌ از اولياء خدا هستند كه‌ اينها با لغو هم‌ معامله‌ را مي‌كنند كه‌ با گناه‌ مي‌كنند. لغو. از امام‌ سؤال‌ مي‌شه‌ كه‌ در زيل‌ آية‌ شريفة‌ قد افلح‌ المؤمنون‌ الذينهم‌ عن‌ الغو معرضون‌. لغو چيه‌؟ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد، لغو اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ يك‌ كار بيفايده‌اي‌ بكنه‌. هيچ‌ فايده‌اي‌ نداشته‌ باشه‌. جلسه‌ تشكيل‌ بده‌ مثلا نه‌ استفادة‌ مادي‌ داشته‌ باشه‌ نه‌ استفادة‌ معنوي‌. و شما اين‌ را بدونيد يك‌ اشتباهي‌، خدا چه‌ بكنه‌ اينهايي‌ را كه‌ شماها را گمراه‌ كردند و فكر مي‌كنيد روز نهم‌ ربيع‌ اگر چند تا معصيت‌ كرديد حضرت‌ زهرا را خوشحال‌ كرديد. حضرت‌ زهرا لعنت‌ مي‌كنه‌ اون‌ كسي‌ را كه‌ گناه‌ خدا را مي‌كنه‌. معصيت‌ خدا را مي‌كنه‌. اين‌ حرفها را بگذاريدش‌ كنار. اين‌ حرفها مال‌ مردمي‌ است‌ كه‌ يك‌ سال‌ مريض‌ بوده‌اند، مثل‌ يك‌ مريضي‌ كه‌ تو بيمارستانه‌ بهش‌ گفتند ناله‌ نكن‌، حالا گفتند طبق‌ مثلا فلان‌ روايت‌ ضعيفي‌ گفتند والا اگر روايت‌ صحيح‌ بود مراجع‌ فتوا مي‌دادند تو كتابهاشون‌. و شما نمي‌تونيد به‌ روايت‌ عمل‌ كنيد بايد به‌ فتوا عمل‌ كنيد همين‌ جا چون‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ دنبال‌ بهانه‌ مي‌گردند كه‌ از دايرة‌ صراط‌ مستقيم‌ خارج‌ بشن‌ و از اسلام‌ خارج‌ بشن‌. اينجا ديگه‌ روايت‌ را نه‌ سندش‌ را نگاه‌ مي‌كنند نه‌ هيچي‌ مي‌گنه‌ سه‌ روز به‌ اصطلاح‌ گناه‌ برداشته‌ شده‌. والا ببينيد توي‌ رساله‌ها خدمتون‌ هست‌ مي‌بينيد كه‌ مرجع‌ تقليد نيومده‌ يك‌ سري‌ گناه‌، هر روز مثلا زنا حرام‌ الا روز نهم‌ ربيع‌ دقت‌ كرديد. پس‌ بنابر اين‌ حواستون‌ را جمع‌ كنيد. لغو هم‌ براي‌ بعضيها مثل‌ گناهه‌. الذينهم‌ عن‌ الغو معرضون‌. لغو چيه‌؟ از امام‌ سؤال‌ مي‌شه‌ لغو چيه‌؟ مي‌گه‌ مثلا شما مي‌ريد فلان‌ شهر مي‌ياييد مي‌گيد سيبهاي‌ خوبي‌ داشت‌. رفته‌ بوديم‌ لبنان‌، سيب‌. حالا يك‌ وقت‌ هست‌ يك‌ سيب‌ فروشي‌ است‌ دنبال‌ يك‌ محلي‌ مي‌گرده‌ كه‌ يك‌ سيب‌ خوبي‌ داشته‌ باشه‌ مي‌خواد بره‌ بخره‌ بياره‌ بفروشه‌ مثلا شما گفتيد. يا اين‌ شخص‌ هم‌ مي‌خود بره‌ لبنان‌، فرض‌ كنيد مي‌خواييد بهش‌ بگيد كه‌ سيبهاش‌ فراموشت‌ نشه‌. سيب‌ هم‌ بخور اونجا. اما نه‌ وقتي‌ كه‌ فقط‌ مي‌خواييد تعريف‌ كنيد، يك‌ نفر اين‌ را در مكه‌ بوديم‌ هي‌ اصرار مي‌كرد كه‌ يك‌ جايي‌ را بريم‌ ببينيم‌. گفتيم‌ حالا تو چه‌ اصراري‌ داري‌، اونجا خطر داره‌ چه‌ اصراري‌ به‌ رفتن‌. گفت‌ آقا مي‌خوام‌ برم‌ ايران‌ بگم‌ فلان‌ جا رفتيم‌ چه‌ بگم‌؟ فقط‌ بياييد بريم‌ كه‌ من‌ رفتم‌ فلان‌ جا. و اينها لغوه‌. و مؤمن‌ كسي‌ است‌ كه‌ از لغو اعراض‌ مي‌كنه‌.

 اين‌ روزها، اين‌ سه‌ روز ولو اين‌ كه‌ لغو ممكنه‌ كه‌ آزاد باشه‌. هميشه‌ ممكنه‌ آزاد باشه‌ حتي‌. ولي‌ بالاخره‌ مكروهه‌، نهايتا. اينجا هم‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ افراد پاك‌، اولياء خدا اونهايي‌ كه‌ اهل‌ كمالند اونها هم‌ اون‌ روزها لغو را انجام‌ نمي‌دن‌ و بقية‌ شماها. يك‌ عده‌اي‌ از شماها همين‌ طورند و من‌ ازشون‌ ممنونم‌ و خوب‌ هم‌ پيشرفت‌ كردند ولي‌ بقيتون‌ اداي‌ اون‌ چند نفر را اقلا دربياريد كه‌ به‌ اون‌ حد برسيد ديگه‌. بالاخره‌ همه‌ همسفريد. و لذا من‌ به‌ آقايون‌ هم‌ گفتم‌ و الان‌ هم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ به‌ شما خانمها جلساتي‌ كه‌ تشكيل‌ مي‌ديد اولا، شما خيلي‌ از عمر بدتون‌ مي‌ياد، اين‌ را بدونيد من‌ خيلي‌، حتي‌ به‌ شماها هم‌ نمي‌شه‌ بعضيهاتون‌ اعتماد كرد. يك‌ وقت‌ ممكنه‌ بگيد كه‌ فلاني‌ روايتش‌ ضعيفه‌ ولي‌ اين‌ را بهتون‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ در زير اين‌ آسمان‌ كبود منفورترين‌ افراد از مخلوقات‌ خدا عمره‌ پيش‌ من‌. من‌ يك‌ وقتي‌ خواب‌ مي‌ديدم‌ كه‌ صحراي‌ محشره‌ و سادات‌ يك‌ صفي‌ بسته‌اند، صف‌ خيلي‌ طولاني‌ است‌. من‌ از جلوييم‌ پرسيدم‌ اين‌ صف‌ مال‌ چيه‌؟ گفتند خدا تمام‌ عذابش‌ را در اختيار سادات‌ مي‌گذاره‌ تا عمر را عذاب‌ كنند تا عقدة‌ دلشون‌ خالي‌ بشه‌ بخاطر حضرت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. من‌ خوب‌ طبعا اون‌ طرف‌ به‌ من‌ گفت‌ طول‌ مي‌كشه‌. اون‌ ديگه‌ آزاده‌ هر چقدر بخواي‌. شايد بعضيها يك‌ سال‌ بخوان‌ اقلا انواع‌ عذاب‌ را به‌ اين‌ بكنند. اين‌ خيلي‌ صف‌ طول‌ مي‌كشه‌. گفتم‌ هر چه‌ باشه‌ مي‌ارزه‌ و واقعا هم‌ اين‌ طور است‌. شماها كه‌ اين‌ را احساس‌ از من‌ كرده‌ باشيد لااقل‌ ديگران‌ احساس‌ نكرده‌ باشند ولي‌ دستور صراط‌ مستقيم‌، دستور خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ اين‌ است‌ كه‌ شما مي‌بينيد يك‌ جا امام‌ صادق‌ فرموده‌ يا خودش‌ عملي‌ اينطوري‌ انجام‌ داده‌ باشه‌ كه‌ پاشده‌ رقصيده‌ باشه‌ توي‌ يك‌ مجلس‌؟ يك‌ جا امام‌ صادق‌ دست‌ زده‌ باشه‌! يك‌ جا امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ عجمها را خوب‌ اوشان‌ عرب‌ بودند عجمها را دست‌ انداخته‌ باشه‌! يا يك‌ نفر بر حضرت‌ شده‌ باشه‌ حضرت‌ او را مسخره‌ كرده‌ باشه‌! نه‌ هيچ‌ جا نيست‌ و شما هم‌ پيرو او بايد باشيد. چرا بنشينيد توي‌ خونه‌ اگر جلسه‌اي‌ هم‌ مي‌خواد تشكيل‌ بديد من‌ راضي‌ نيستم‌ بيشتر از همين‌ كه‌ مي‌گم‌ تجاوز كنيد. يك‌ برنامة‌ لعني‌ داشته‌ باشيد كه‌ بهترين‌ چيزها لعن‌ كردنه‌. لعني‌ داشته‌ باشيد و خدمتون‌ عرض‌ شود نفري‌، خيلي‌ زياد هم‌ چهل‌ تا لعن‌ چون‌ چهل‌ مرتبه‌ اگر يك‌ دعايي‌ را كرديد يك‌ نفريني‌ را كرديد خدا مستجاب‌ مي‌كنه‌. حالا نفري‌ چهل‌ تا لعن‌ بكنيد و بعد هم‌ غذايي‌ باشه‌ و همين‌ حرف‌ كمالاتتون‌ باشه‌ و اينها اگر مي‌خواييد تشكيل‌ بديد والا اگر هم‌ نمي‌خواييد صبح‌ زود بلند شيد. روز خوشنودي‌، خوشحالي‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌ به‌ حضرت‌ زهرا يك‌ سلامي‌ عرض‌ كنيد به‌ بي‌ بي‌ يك‌ تبريك‌ بگيد اينها هستند مي‌شنوند، شماها اونها را نمي‌بينيد اونها شما را مي‌بينند. بي‌ بي‌ تبريك‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ دشمنتون‌ از دار دنيا رفته‌، به‌ درك‌ واصل‌ شده‌. وقتي‌ كه‌ در به‌ پهلوي‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها زد همانجا به‌ درك‌ واصل‌ شد. يعني‌ او هيچ‌ وقت‌ حيات‌ نداشته‌، زندگي‌ نداشته‌. شما تبريك‌ را به‌ حضرت‌ زهرا بگيد. به‌ حضرات‌ معصومين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بگيد و معقولانه‌ عمل‌ كنيد. معقولانه‌، خيلي‌ معقول‌ والا نمي‌تونيد اين‌ راه‌ را بپيماييد. اين‌ هم‌ مطلب‌ دوم‌ كه‌ يقين‌ دارم‌ انشاء الله‌ عمل‌ مي‌كنيد و در سالها گذشته‌ من‌ نمي‌گفتم‌ بخاطر اين‌ كه‌ هنوز در بين‌ شما افرادي‌ نبود كه‌ صد در صد استوار باشه‌ يا نبودم‌ من‌، من‌ چند ساله‌ كه‌ تو مشهد موقع‌ ربيع‌ نيستم‌. كارهايي‌ مي‌كنند كه‌ صحيح‌ نيست‌. من‌ يك‌ نفري‌ در يكي‌ از شهرهاي‌، در كاشان‌ شما نمي‌شناسيد از اين‌ رفقاي‌ خودمون‌ نبود از اين‌ شاگردها نيست‌ ولي‌ خوب‌ خيلي‌ احترام‌ مي‌كرد. هر وقت‌ به‌ من‌ مي‌رسد واقعا يك‌ وقت‌ ديدم‌ دو ساعت‌ جلوي‌ من‌ دو زانو نشسته‌. خيلي‌ احترام‌ از مي‌كرد. كاشان‌ بوديم‌ طرف‌ ابولؤلؤ، تبريك‌ بگيم‌ تحصين‌ كنيم‌. بعد ديدم‌ اونجا توي‌ حرم‌ ايشان‌ يك‌ دفعه‌ داشتند مي‌آمدند داره‌ بشكن‌ مي‌زنه‌ و مي‌رقصه‌ و گفتيم‌ چرا همچين‌ مي‌كني‌؟ گفت‌ كه‌ خوب‌ آدم‌ خيلي‌ مؤدبه‌ها. اگر شماها بوديد شايد حتي‌ هيچ‌ كدام‌ از شماها اين‌ قدر ادب‌ نداريد. اين‌ يك‌ دفعه‌ گفتم‌ آقا اين‌ كارها درست‌ نيست‌. دليلي‌ نداره‌ آدم‌ خودش‌ را از اون‌ راهي‌ كه‌ داره‌ بيخود، عبادات‌، حزن‌، گريه‌، خوشحالي‌ همة‌ اينها دستور داره‌ اما ديگه‌ انسان‌ بياد خودش‌ را از مرحلة‌ ادب‌ و شخصيتش‌ را خراب‌ بكنه‌ و بخاطر اين‌ كه‌ حالا امروز، خوب‌ من‌ هم‌ اتفاقا خوشحال‌ مي‌شيم‌ كه‌ تو اين‌ جور كارها را بكني‌. مگر مي‌خواي‌ خيرات‌ براش‌ بفرستي‌ كه‌، شما اين‌ را بدونيد خيرات‌ عمر اگر مي‌خواييد خيرات‌ براش‌ بفرستيد خوشحالش‌ بكنيد، گناه‌ بكنيد. چون‌ با عمر رفيق‌ مي‌شه‌. مي‌گه‌ الحمد الله‌ ما تو جهنم‌ يك‌ مشت‌ دوست‌ و رفيق‌ ديگه‌ هم‌ پيدا كرديم‌. اينجور. خيرات‌، اگر مي‌خواييد عذابش‌ را خدا زياد كنه‌ مي‌خواييد خدا فشارش‌ را روش‌ زيادتر بكنه‌ لعنتش‌ كنيد. لعنت‌.

 خيلي‌ مهمه‌ لعنت‌. الهم‌ العن‌ اول‌ ظالم‌ ظلم‌ حق‌ محمد و آل‌ محمد آخر و طابع‌ له‌ علي‌ ذالك‌. و اگر هم‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ را اگر مي‌خواهيد خوشحالشون‌ كنيد صلوات‌ براشون‌ بفرستيد و تبري‌ يعني‌ تبري‌ معناش‌ همينه‌ كه‌ اظهار بي‌ زاري‌ كردن‌ از دشمنان‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ و ثوابش‌ و اهميتش‌ بيشتر از حتي‌ صلواته‌. حتي‌ صلوات‌ و اين‌ اندازه‌ من‌ به‌ شما اجازه‌ مي‌دم‌ كه‌ اگر جلساتي‌ داريد از همين‌ حد تجاوز نكنيد و انشاء الله‌ خيلي‌ معقولانه‌ باشه‌ و كوشش‌ بكنيد كه‌ انشاء الله‌ شماخودتون‌ قاطي‌ دوستان‌ عمر اونهايي‌ كه‌ گناه‌ خدا و معصيت‌ پروردگار را مي‌كنند بخاطر اين‌ كه‌ حضرت‌ زهرا را خوشحال‌ كنند و اشتباه‌ مي‌كنند عمر را خوشحال‌ مي‌كنند نباشيد. مسئلة‌ ديگر با اين‌ كه‌ فرصت‌ ندارم‌ اين‌ است‌ كه‌ هر كسي‌ در هر مرحله‌اي‌، كوشش‌ كنيد كه‌ تو همان‌ مرحله‌ باشيد و بدترين‌ شما فرزندان‌ خودم‌، بدترينشون‌ اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ از مرحلة‌ ديگري‌ بپرسه‌ كه‌ تو در چه‌ مرحله‌ هستي‌؟ چكار داريد شما. من‌ اگر بنا باشه‌ كه‌ همه‌ را مطلع‌ كنم‌ از وضع‌ همديگه‌ مطلع‌ كنم‌ كه‌ سر نگهدار نيستم‌ كه‌. خوب‌ و بعد هم‌ مي‌يام‌ همين‌ جا روز چهارشنبه‌ هر هفته‌ براتون‌ مرحله‌ مي‌گم‌. بعضيها هستند توي‌ شماها البته‌ اكثرا روي‌ جهل‌ و ناداني‌ است‌. والا مقرض‌ نيستند و اين‌ جهل‌ را مي‌خوام‌ رفع‌ كنم‌ پس‌ از مرحلة‌ يكديگر، تو، تو چه‌ مرحله‌اي‌ هستي‌. شما چكار داريد. شايد او متوقف‌ باشه‌. من‌ بعضيها را اين‌ را بدونيد شماها نمي‌گذاريد بعضيها را بيشتر از اين‌ كه‌، ديگه‌ بيشتر از اين‌ نمي‌كشد. مي‌ري‌ ما مرحلة‌ چي‌ خوب‌ اون‌ مي‌فهمه‌ كه‌ مرحله‌اي‌ بعد از اين‌ مرحله‌ هست‌ و من‌ بهش‌ ندادم‌ و دلشكسته‌ مي‌شه‌ و يا طالب‌ مي‌شه‌ ولي‌ شرايطش‌ درش‌ نيست‌ و برنامه‌ها را بهم‌ مي‌زنيد. هيچ‌ كس‌، هيچ‌ كس‌ حق‌ نداره‌ از هيچ‌ كس‌ مطلقا سؤال‌ بكنه‌ كه‌ تو در چه‌ مرحله‌اي‌ هستي‌. و يا كسي‌ مرحله‌اش‌ را به‌ ديگري‌، بگه‌ اين‌ كه‌ بدتر. حتي‌ من‌ اگر يك‌ چيزي‌ را، يك‌ دستوري‌ را مي‌نويسم‌ شما سرت‌ را نيار به‌ تو چه‌ دستوري‌ دادن‌. يكي‌ از خانمها آمده‌ پيش‌ من‌ گريه‌ مي‌كنه‌ كه‌ حاجاقا شما به‌ فلاني‌ اين‌ دستور را داديد به‌ من‌ نداديد. خوب‌ اتفاقا درست‌ هم‌ بود. اينطور گفتم‌، گفتم‌ او بقدري‌ كثيف‌ بود كه‌ لازم‌ بود اين‌ دستور را بدم‌ تا پاك‌ بشه‌. خودش‌ هم‌ مي‌دونست‌. چرا اين‌، اين‌ خانم‌ خيال‌ مي‌كرد كه‌ من‌ به‌ اين‌ سه‌ تا دستور دادم‌، به‌ اون‌ ده‌ تا دستور دادم‌ معلومه‌ به‌ اين‌ بي‌ اعتنايي‌ كردم‌ نه‌ به‌ او. آخه‌ اين‌ كارها را نكنيد. يعني‌ ببينيد برنامة‌ من‌ را به‌ هم‌ مي‌زنيد.من‌ حتي‌ چند وقته‌ فكر مي‌كنم‌ يك‌ طرحي‌ بريزم‌ شماها را از هم‌ جداتون‌ بكنم‌. يعني‌ هر كس‌ در هر مرحله‌اي‌ هست‌ براي‌ همان‌ مرحله‌ باهاش‌ صحبت‌ بكنم‌ و در مثلا دسته‌ بندي‌ بشيد ولي‌ اين‌ جلسه‌ براي‌ كليات‌ گويي‌ و اين‌ سنخ‌ مسئله‌اي‌ كه‌ امروز گفتم‌ بود. و اونچه‌ هم‌ كه‌ ما از قبل‌ بنا داشتيم‌ بهم‌ خورد. ضمنا اين‌ هم‌ به‌ هم‌ خورده‌. ما بنا داشتيم‌ كه‌ راجع‌ به‌ اعتقادات‌ و مسائل‌ اعتقادي‌ صحبت‌ بكنيم‌. از همانجا هم‌ شروع‌ كرديم‌. خوب‌ مي‌بينيم‌ هر روز دو سه‌ نفري‌ اضافه‌ مي‌شن‌ و مطلب‌ دستشون‌ نيست‌، مجبوريم‌ كه‌ همان‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود به‌ تذكرات‌ بپردازيم‌. يعني‌ در آقايون‌ هم‌ همين‌ طوره‌ و خوب‌ اين‌ مهم‌ نيست‌. مهمش‌ تذكراته‌ كه‌ انشاء الله‌ عمل‌ مي‌كنيد. و بگذاريد ما بتونيم‌ برنامه‌ هامون‌ را صحيح‌ انجام‌ بديم‌ و اين‌ برنامه‌ تعطيل‌ نشه‌ با تعطيل‌ بشه‌ به‌ ضرر همتونه‌ها. و اون‌ اين‌ است‌ كه‌ شماها به‌ كار همديگر كاري‌ نداشته‌ باشيد چرا اگر كسي‌ مرحله‌اش‌ پايين‌ تره‌ آمده‌ يك‌ سؤالي‌ از يك‌ كسي‌ بكنه‌ بگيد و احكام‌ را براي‌ همديگر بگيد و عقايد را براي‌ يكديگر بگيد، اونهايي‌ كه‌ بالاترند براي‌ اونها كه‌ پايين‌ ترند بگن‌. اينها هست‌ اما خوب‌ تو چه‌ مرحله‌ هستي‌، تو چي‌ بهت‌ گفتن‌، چي‌ نوشتي‌، دفترت‌ را ببينم‌. اگر يك‌ كسي‌ ديديد اين‌ جور فضوليها مي‌كنه‌ بدونيد كه‌ از ناحية‌ ما نيست‌ و من‌ هر كي‌ باشه‌ مطرودش‌ مي‌دونم‌. و در ضمن‌ اين‌ كنار اين‌ مطلب‌ يك‌ مطلبي‌ را بهتون‌ بگم‌ كه‌ بعضي‌ خيلي‌ ضعيفند. شرح‌ صدر ندارند. مثلا يك‌ چيزي‌ را از ناحية‌ خاندان‌ عصمت‌  و طهارت‌ فهميدند. اين‌ به‌ هر صورتي‌ هست‌ مي‌خواد اظهارش‌ كنند. مي‌خوان‌ بگن‌، آخه‌ تو چكارش‌ داري‌؟ اگر كاري‌ است‌ كه‌ مخفي‌ باشه‌ سره‌ طرفه‌ هي‌ با گوشه‌ و كنايه‌ نمي‌خواد بهش‌ بفهموني‌ كه‌ من‌ فهميدم‌ من‌ حاليم‌ شده‌. آخه‌ اين‌ قدر كم‌ ظرفيت‌ نباشيد. من‌، من‌ به‌ شما گفتم‌ كه‌ توي‌ دفترهاتون‌ هر چه‌ كه‌ مكاشفه‌ مي‌كنيد بنويسيد. ديگه‌ حالا نمي‌خواد به‌ صورتهاي‌ مختلف‌ مقامتون‌، شخصيتهاي‌ خودتون‌، ارتفاع‌ شأنتون‌ را به‌ يكديگر، به‌ رخ‌ يكديگر بكشيد. كه‌ مخصوصا اگر يك‌ وقتي‌ خدايي‌ نكرده‌ سر اون‌ طرفه‌، اون‌ طرف‌ خجالت‌ بكشه‌. و ناراحت‌ بشه‌. اينجور نباشيد. اين‌ هم‌ در حاشيه‌ اين‌ مربوطه‌ به‌ شرح‌ صدر انسانه‌. البته‌ بعضيها شرح‌ صدرشون‌ هنوز ضعيفه‌ انشاء الله‌ خدا شرح‌ صدر مي‌ده‌. من‌ كسي‌ را مي‌شناختم‌ كه‌ واقعا چشمش‌ را باز مي‌كرد مثلا توي‌ اين‌ جمعيت‌ كه‌ نشسته‌ بود همة‌، اين‌ را امتحانش‌ كرده‌ بودم‌ها، همة‌ حالت‌ اين‌ جمعيت‌ را يك‌ يك‌ مي‌دونست‌. البته‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ در خرابه‌هاي‌ كاخ‌ كسري‌ داشت‌ عبور مي‌كرد مجير هم‌ همراهشون‌ بودند مي‌گفت‌ رسيديم‌ به‌ يك‌ وادي‌ نمل‌. وادي‌ نمل‌ يعني‌ يك‌ بيابان‌ مورچه‌. بيابان‌ مورچه‌، شما مورچه‌ها را در جاهاي‌ گرمسير نديديد اين‌ قدر زياد مي‌شن‌ مثل‌ اين‌ كه‌ قالي‌ از مورچه‌ انداخته‌اند. سياه‌ شده‌ يك‌ بيابان‌. يك‌ وقت‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ پرسيدم‌ كه‌ آيا كسي‌ هست‌ كه‌ عدد اين‌ مورچه‌ها را بدونه‌؟ حضرت‌ فرمود كه‌ كسي‌ هست‌ كه‌ عدد اين‌ مورچه‌ها را كه‌ مي‌دنه‌ هيچ‌. مي‌دنه‌ چندتاشون‌ نرند، چندتاشون‌ ماده‌، در قلب‌ اينها چه‌ خطور مي‌كنه‌. و بعد هم‌ نشان‌ داد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اين‌ ادعاش‌ را. حالا اولياء خدا بعضيها هستند كه‌ همه‌ چيز را مي‌دونند. اما شما باهاشون‌ صحبت‌ مي‌كنيد. خدا رحمتش‌ كنه‌ شما باهاش‌ صحبت‌ها چي‌ ميگي‌، گوشتون‌ مثل‌ اينكه‌ سنگين‌ شده‌. گفت‌ خوردم‌ گوشم‌ سنگين‌ شده‌. نمي‌فهمه‌. و حال‌ اينكه‌ ما اينجوري‌ ميدونيم‌، و آنجوري‌ بودها. اينقدر شرح‌ صدر. و شرح‌ صدر داشته‌ باشيد اگر از اسرار دوستتون‌، آشناتون‌، چيزي‌ مطلع‌ شديد يا اون‌ روش‌ نميشه‌ بگه‌ به‌ شما يا تأييد بكنه‌. شما بگيد من‌ از دل‌ تو خبر دارم‌، من‌ از باطن‌ تو خبر دارم‌. خيلي‌ها هستند از شما بيشتر از دل‌ شما و باطن‌ شما بيشتر خبر دارند و حال‌ اينكه‌ كاري‌ مي‌كنند كه‌ تو فكر كني‌ هيچ‌ خبر ندارند. اين‌ را هم‌ ضمنا اشارتا عرض‌ كنم‌ يعني‌ كنار اين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود، مطالب‌.

 بهرحال‌ اميدواريم‌ خداي‌ تعالي‌ همة‌ شماها را در راه‌ رسيدن‌ به‌ خودش‌ كمك‌ كنه‌ و انشاء الله‌ موفق‌ باشيد و انشاء الله‌ كاري‌ بكنيد كه‌ ما هر هفته‌ بتونيم‌ از عرفان‌ و معارف‌ حقه‌ براتون‌ بيشتر بگيم‌. بحث‌ ما بحث‌ روح‌ بود و انشاء الله‌ دربارة‌ روح‌ و خصوصيات‌ روح‌ انشاء الله‌ براتون‌ حرف‌ مي‌زنيم‌.

 خوب‌ همه‌ رو به‌ قبله‌ بنشينيد. انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌…

 

۵ ربیع الثانی ۱۴۱۴ – اعجاز قرآن‌ مجيد اخلاق‌ خواهران ۳۰

  اعجاز قرآن‌ مجيد اخلاق‌ خ‌ 30

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اين‌ مطلبي‌ كه‌ امروز بايد عرض‌ كنيم‌ اين‌ است‌ كه‌ هم‌ آقايان‌ و هم‌ خانمها براي‌ اونهايي‌ كه‌ هشت‌، نه‌ ساله‌، ده‌ ساله‌ دارند و به‌ مدرسه‌ها نمي‌فرستن‌ اين‌ دخترها را، توي‌ خونه‌ هم‌ خوب‌ طبعا بيكاري‌ ممكنه‌ كه‌ براشون‌ مضر باشه‌ بايد حتما قرآن‌ احكام‌، تاحدي‌ سواد داشته‌ باشند كه‌ اسلام‌ اين‌ اندازه‌ را تحريم‌ نكرده‌ و بايد رعايت‌ بشه‌ لذا اين‌ جهت‌ را بايد توجه‌ داشته‌ باشيد كه‌ اگر كساني‌ كه‌ دخترهاشون‌ را بخوان‌ مدرسه‌ بفرستن‌ ما مانعشون‌ نيستيم‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ خلاصه‌ اختلاف‌ در بين‌ خانواده‌ها به‌ وجود نياد. پدرها مانع‌ از كارشون‌ نشن‌، ولي‌ يك‌ مطلبي‌ را كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ مي‌شه‌ اينه‌ كه‌ دختر، در اين‌ جهت‌ كه‌ اگر كسي‌ از بين‌ خانمها دخترش‌ را نمي‌خواد بفرسته‌ به‌ مدرسه‌ حالا به‌ هر دليل‌ من‌ زياد هم‌ اصرار ندارم‌ كه‌ دلايل‌ نفرستان‌ دخترها را به‌ مدرسة‌ به‌ اصطلاح‌ عمومي‌ بگن‌ و مانع‌ بشن‌ ولي‌ يك‌ مطلب‌ هست‌ كه‌ اگر دخترهاشون‌ را نفرستادند مدرسه‌ توي‌ خونه‌ هستند. اين‌ كه‌ اكثر خانمهاي‌ خوبي‌ كه‌ واقعا به‌ دستور و روش‌ اسلام‌ عمل‌ مي‌كنند و مي‌دونند كه‌ در اين‌ سنها يعني‌ در سنين‌ هفت‌ سالگي‌ به‌ بعد دختر به‌ خصوص‌ها بيشتر از پسر رنگ‌ مي‌گيره‌، و با رفتن‌ توي‌ مدارس‌ اون‌ رنگ‌ خاصي‌ كه‌ اكثرا بچه‌ها دارن‌ و نمي‌خوان‌ بفرستنش‌ مدرسه‌. اينها خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ در كانون‌ بحث‌ و انتقاد ديني‌ يك‌ جلسه‌اي‌ يك‌ مدرسه‌اي‌ يك‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ تشكيلاتي‌ تأسيس‌ كرديم‌ كه‌ زير نظر خانمهاي‌ استاد و با استعداد كه‌ اينها انشاء الله‌ اينها را درس‌ بدن‌ منتهي‌ درسهاي‌ خاص‌ درس‌ قرآن‌ باشه‌، درس‌ عربي‌ تا حدي‌ باشه‌ كه‌ بتونن‌ قرآن‌ را بفهمند ظواهرش‌ را بفهمند. درس‌ احكام‌ باشه‌ مسائل‌ دينشون‌ را متوجه‌ باشند. الان‌ زنهاي‌ مسن‌ هستند كه‌ مسائل‌ اولية‌ واجبشون‌ را بلد نيستند. و درس‌ خوب‌ فارسي‌ و رياضيات‌ و حتي‌ مسائل‌ ديگه‌ كه‌ شرحش‌ را براتون‌ خواهم‌ گفت‌ عصرها مثلا سه‌ چهار ساعت‌ اين‌ بچه‌ هاتون‌ را اگر مدرسه‌ نمي‌رن‌ با اين‌ شرط‌، شرط‌ اولش‌ اينه‌ كه‌ مدرسه‌هاي‌ دولتي‌ نرن‌. چون‌ من‌ معتقدم‌ كه‌ اگر يك‌ بچه‌اي‌ بره‌ در يك‌ مدرسه‌اي‌ كه‌ يك‌ دونه‌ بچة‌ وبايي‌ باشه‌ اونجا، مرضهاي‌ بدني‌ را ما اهميت‌ مي‌ديم‌ بچه‌ها را ما واكسينه‌ مي‌كنيم‌ چه‌ فلان‌ اينها. اما يك‌ دونه‌ بچة‌ وبايي‌ تو خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ بچه‌هاي‌ سالم‌ باشه‌. شما بچه‌ تون‌ را نمي‌فرستيد مدرسه‌. خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ اگر يك‌ دونه‌ بچة‌ وبايي‌ تو اين‌ مدرسه‌ كه‌ چهارصد تا بچه‌ داره‌ باشه‌ شما بچه‌ تون‌ را نمي‌فرستيد يا مي‌گيد با اون‌ تماس‌ نگير. يا اگر با اونها تماس‌ گرفتي‌ تو خونه‌ ديگر برنگرد. ما هم‌ اون‌ بچه‌ هايي‌ را در اينجا ولو كم‌ هم‌ باشن‌ چهار پنج‌ نفر هم‌ باشند از نظر ما مسئله‌اي‌ نيست‌. بچه‌ هايي‌  را مي‌پذيريم‌ كه‌ در اون‌ مدرسه‌ها نرفته‌ باشند. چون‌ بالاخره‌ از نظر روحي‌ تو اين‌ بچه‌هاي‌ مدرسه‌ اين‌ هفت‌، هشت‌ تا وبايي‌ داريم‌، يك‌ هفت‌ هشت‌ تا بچة‌ بي‌ بند و بار داريم‌. ديديد شماها بهتر از من‌ مي‌دونيد، بعضيهاتون‌ معلميد الان‌ كه‌ مادرو پدر بي‌ بند وبار دخترهاشون‌ را بي‌ بندو بار تربيت‌ مي‌كنند. اون‌ ميكروبهايي‌ كه‌ از توي‌ خونه‌ برمي‌ دارن‌ مي‌يارن‌ توي‌ مدرسه‌ تحويل‌ بچه‌هاي‌ مدرسه‌ مي‌دن‌ بچه‌هاي‌ توي‌ مدرسه‌ هم‌ برمي‌ دارن‌ مي‌برن‌ خونه‌ كه‌ مي‌بينيد همه‌ با هم‌ مشغولند. همه‌ مريض‌ روحي‌ شدن‌، همه‌ وبايي‌ شدن‌. همه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ بي‌ بند و بار شدن‌.

 بچه‌ را از اول‌ سن‌ چهار سالگي‌ و پنج‌ سالگي‌ دخترها را خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ شلوار پاشون‌ نمي‌كنند اين‌ عادت‌ مي‌كنند طبعا به‌ جوراب‌ پوشيدن‌. كم‌ كم‌ همين‌ جوراب‌ هم‌ گرمشون‌ مي‌شه‌، جوراب‌ نازكتر، كم‌ كم‌ هم‌ در مي‌يارن‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود پيرهن‌ آستين‌ كوتاه‌، حالا چرا مردها همه‌ پيرهن‌ آستين‌ بلند داشته‌ باشند، دخترها پيرهن‌ آستين‌ كوتاه‌ داشته‌ باشيد. چرا بايد، براي‌ اين‌ كه‌ اسلام‌ گفته‌ زن‌ پوشيده‌تر باشه‌. فقط‌ لجبازي‌ با اسلامه‌. اون‌ وقت‌ آيا اين‌ مثل‌ يك‌ مريض‌ وبايي‌ نيست‌ براي‌ ساير بچه‌ها، بچه‌هاي‌ لطيفي‌ كه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود نمي‌تونه‌ به‌ اصطلاح‌ تحليل‌ بكنه‌ مسائل‌ را خدا را در نظر بگيره‌ مسلما هست‌. حالا كار به‌ اونها نداريم‌. به‌ هر حال‌ من‌ در حين‌ اين‌ كه‌ مي‌خواستم‌ حرفي‌ دربارة‌ اين‌ بحث‌ نزنم‌ و در عين‌ حال‌ زدم‌ و بيشتر هم‌ بخاطر مسؤليتي‌ كه‌ مادرها و معلمين‌ دارند براي‌ اين‌ جهت‌ گفتم‌. بچه‌ خودش‌ گناهي‌ نداره‌. مي‌بريد توي‌ يك‌ مدرسه‌اي‌ مي‌گذاريد كه‌ مسمومش‌ مي‌كنيد بعد هم‌ تو سر و كلة‌ خودتون‌ مي‌زنيد كه‌ چرا دختر من‌ اينقدر بي‌ عفت‌ و بي‌ عصمت‌ و تارك‌ الصلاة‌ تربيت‌ شده‌. حالا عرض‌ كردم‌ به‌ اونجا ما كاري‌ نداريم‌. آقايون‌ را براي‌ جلسة‌ آقايون‌ گفتم‌ براي‌ خانمها هم‌ مي‌گم‌ كه‌ اگر كسي‌ دخترش‌ توي‌ خونه‌ است‌ و مي‌خواد سواد هم‌ باشه‌ و براي‌ خودش‌ مشكله‌ و مدرسه‌ نمي‌ره‌ بااين‌ شرط‌ نمي‌تونه‌ نصف‌ روز بره‌ اونجا نصف‌ روز بياد اينجا. چون‌ مي‌خواييم‌ اينها را محفوظ‌ نگه‌ داريم‌ از مسموميتهاي‌ ديگر. خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ انشاء الله‌ اسم‌ نويسي‌ بكنيد بعد از جلسه‌ شماها بنشينيد براتون‌ توضيح‌ مي‌دم‌ كه‌ من‌ خيلي‌ تو جريان‌ و خصوصياتش‌ نيستم‌. هيئت‌ مديره‌اي‌ تشكليل‌ شده‌ واين‌ خانمها با نظارت‌ كامل‌ من‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ مشغول‌ اين‌ كار مي‌شن‌ و مواد درسي‌ را مي‌گن‌ و هر كس‌ دخترش‌ را خواست‌ بياره‌ بگذاره‌ منتهي‌ دخترها از سن‌ هشت‌ سالگي‌ لااقل‌ پايين‌تر نباشند، و بالاترش‌ تا پانزده‌ ساله‌ بيشتر نباشه‌ و انشاء الله‌ نكته‌اي‌ كه‌ من‌ خودم‌ گفتم‌ رعايت‌ بكنند و انشاء الله‌ رعايت‌ بشه‌. اين‌ يك‌ مطلبي‌ بود كه‌ مي‌خواست‌ عرض‌ كنم‌. انشاء الله‌ هر روز هم‌ هست‌ همين‌ نه‌ ماه‌ درسي‌ هم‌ هست‌ و اميدواريم‌ كه‌ خانمهاي‌ مدير و مدبر و معلم‌ و اونهايي‌ كه‌ اهل‌ كمالات‌ هستند اونچنان‌ اونها را تربيت‌ كنند كه‌ از ابتدا با كمال‌ تربيت‌ بشن‌ در اين‌ جهت‌. معتقد به‌ خدا و دين‌.

 انشاء الله‌ توي‌ برنامه‌ هاشون‌ عقايد هم‌ هست‌ و انشاء الله‌ اميدواريم‌ در مدت‌ كوتاهي‌ ثمرة‌ زحمات‌ اين‌ خانمها را همه‌ متوجه‌ باشيم‌. حالا به‌ هر حال‌ اين‌ يك‌ مطلبي‌ بود كه‌ تذكرا عرض‌ كردم‌. و اما مطلب‌ درسي‌ هفته‌هاي‌ گذشته‌ و هفتة‌ گذشته‌. دربارة‌ اعجاز قرآن‌ عرض‌ كرديم‌ كه‌ بدون‌ ترديد قرآن‌ مدعي‌ است‌ كه‌ من‌ معجزه‌ هستم‌. و با چند آيه‌ قرآن‌ تحدي‌ كرده‌. تحدي‌ يعني‌ دشمن‌ را به‌ جلو خواستن‌ و با او ستيز كردن‌ و جنگ‌ كردن‌. تحدي‌ در سه‌ آيه‌ تحدي‌ شده‌. يكيش‌ اين‌ است‌ كه‌ مي‌فرمايد، ذل‌ انجتمعت‌ جن‌ و الانس‌ علي‌ ان‌ يأتوا بمثل‌ هذا القرآن‌ لا يأتون‌ بمثله‌ و لو كان‌ بعضهم‌ لبعض‌ ظهيرا. بگو اي‌ پيغمبر اگر جن‌ و انس‌ پشت‌ به‌ پشت‌ هم‌ بدن‌ نمي‌توانند مثل‌ قرآن‌ را بياورند. در آيه‌اي‌ ديگر مي‌فرمايد ده‌ تا سوره‌ مثل‌ قرآن‌ را بياورند. در آية‌ ديگر مي‌فرمايد كه‌ يك‌ سورة‌ مثل‌ قرآن‌ را بيارند. آخه‌ خوب‌ چي‌ بگيم‌ ما به‌ شما. يك‌ سوره‌ مثل‌ قرآن‌ را بيارن‌ كه‌ يك‌ سوره‌ خيلي‌ كوچك‌ مي‌شه‌ مثل‌ سورة‌ انا اعتيناك‌ الكوثر فصل‌ لربك‌ وانحر ان‌ شانك‌ هوالابتر. اين‌ معناي‌ تحدي‌ است‌.

 بعد مي‌فرمايد فان‌ لم‌ تفعلون‌ ولم‌ تفعلون‌ اگر نمي‌كنيد نمي‌تونيد كه‌ بكنيد. نه‌ فكر كنيد كه‌ نمي‌خواييد بكنيد. اين‌ كه‌ مثل‌ قرآن‌ را نمي‌ياريد بخاطر اين‌ است‌ كه‌ نمي‌تونيد بياريد. ببينيد تحدي‌ معناش‌ همينه‌. يعني‌ بيا جلو كاري‌ كه‌ اگر بلدي‌ بكن‌. دشمن‌ را انسان‌ به‌ پيش‌ بخواد و باهاش‌ مبارزه‌ بكنه‌. در اينجا قرآن‌ اعجاز خودش‌ را مدعي‌ است‌. مي‌فرمايد كه‌ من‌ معجزه‌ هستم‌. يعني‌ هيچ‌ كس‌ نمي‌تونه‌ مثل‌ قرآن‌ را بياره‌. هيچ‌ كس‌ نمي‌تونه‌ مثل‌ قرآن‌ را بياره‌، بلكه‌ مثل‌ يك‌ سوره‌ از قرآن‌ را بياره‌. خوب‌ اين‌ مسلم‌ است‌ و گفتيم‌ كه‌ اگر اعجاز قرآن‌ ثابت‌ شد رسالت‌ پيغمبر اكرم‌ هم‌ ثابت‌ مي‌شه‌، و اگر رسالت‌ پيغمبر اكرم‌ هم‌ ثابت‌ شد، حقايق‌ قرآن‌ هم‌ ثابت‌ مي‌شه‌ كه‌ كي‌ حقه‌. پس‌ با يك‌ تير سه‌ نشان‌ زده‌ايم‌. خوب‌، حالا چيزي‌ كه‌ باقي‌ مي‌مانه‌ اين‌ است‌ كه‌ ما اثبات‌ كنيم‌ كه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌. اثبات‌ اعجاز قرآن‌ بكنيم‌ . قرآن‌ از دو جهت‌ در واقع‌ معجزه‌ است‌. يكي‌ بخاطر آورندة‌ قرآن‌. آورندة‌ قرآن‌. قرآن‌ ممكنه‌ كه‌ بگيم‌ كه‌ از نظر مطالبش‌ مثلا يك‌ كتاب‌ عادي‌ است‌ ولي‌ اگر گفتيم‌ و اگر بود يك‌ مطالب‌ عادي‌ باشه‌ ولي‌ از يك‌ چنين‌ كسي‌ قرآن‌ صادر شدنش‌ معجزه‌ است‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. مثلا يك‌ نفر را زير نظر گرفتيم‌. يك‌ بچه‌اي‌ را زير نظر گرفتيم‌ اين‌ يك‌ لحظه‌ درس‌ نخونده‌. تعليم‌ حتي‌ البا خوندن‌ را نگرفته‌ و در محيطي‌ هم‌ نبوده‌ كه‌ مردم‌ با سواد باشند و او از هر زباني‌ يك‌ چيزي‌ ياد بگيره‌. اون‌ وقت‌ آورده‌ يك‌ كتاب‌ قطوري‌ كه‌ تمام‌ قصص‌ انبياء توش‌ هست‌، تمام‌ مسائل‌ توش‌ هست‌، تمام‌ احكام‌ صحيح‌ توش‌ هست‌ اين‌ را آورده‌. اين‌ از باب‌ آورنده‌اش‌ يعني‌ با توجه‌ به‌ اين‌ شخصي‌ كه‌ اين‌ قرآن‌ را اين‌ كتاب‌ را آورده‌ اين‌ كتاب‌ غير عادي‌ است‌. گوش‌ بديد باز با يك‌ مقدمه‌اي‌ عرض‌ مي‌كنم‌. چند تا مقدمه‌ داره‌. اول‌ مقدمة‌ اول‌ اين‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ در مكه‌ وقتي‌ قرآن‌ را آورد، پيغمبر اكرم‌ صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و صلم‌ وقتي‌ قرآن‌ را آورد در لا به‌ لاي‌ اين‌  قرآن‌ خدا مي‌فرمايد كه‌ اين‌ پيغمبر درس‌ نخونده‌. در مكرر از آيات‌. پيغمبر درس‌ نخونده‌. و چيزي‌ با دستش‌ ننوشته‌. شاگردي‌ پيش‌ كسي‌ نكرده‌. منتهي‌ در همان‌ زمان‌. پس‌ اگر درس‌ خونده‌ بود. خوب‌ دقت‌ كنيد اگر پيغمبر اكرم‌ درس‌ خونده‌ بود خوب‌ دشمنهاش‌ مي‌گفتن‌ آقا اين‌ درس‌ خونده‌، تو فلان‌ مكتب‌ رفته‌، تو فلان‌ مدرسه‌ رفتي‌، تو درس‌ خوندي‌. و نمي‌گذاشتند رشد كنه‌. و اين‌ كلمات‌ توي‌ كتابش‌ باقي‌ بمانه‌ و نابودش‌ مي‌كردند. حالا من‌ يك‌ مقدماتي‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ ما همين‌ الان‌ هم‌ مي‌تونيم‌ بگيم‌ كه‌ پيغمبر قطعا درس‌ نخونده‌. دقت‌ كنيد.

 شهر مكه‌ يك‌ شهر بسيار كوچك‌ و بلكه‌ اصلا در اون‌ وقت‌ شهر نبوده‌ اسمش‌ را خدا در قرآن‌ ام‌ القرا گذاشته‌. يعني‌ مركز بخش‌. و نمي‌تونسته‌ شهر مكه‌، شهر بزرگي‌ بوده‌ باشه‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ نمي‌تونسته‌ شهر مكه‌، شهر بزرگي‌ باشه‌ چرا؟ به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ همه‌ مي‌دونيم‌، در مكه‌ يك‌ چاه‌ آب‌ بيشتر نبوده‌، الانش‌ هم‌ يك‌ چاه‌ آب‌ بيشتر نيست‌. يعني‌ همين‌ الان‌ كه‌ شما بريد مكه‌ آب‌ هر چه‌ در مكه‌ مصرف‌ مي‌شه‌ از خارج‌ از مكه‌ مي‌يارن‌. اون‌ وقتها هم‌ كه‌ لوله‌ كشي‌ نبوده‌ ما مي‌دونيم‌. يك‌ چاه‌ آب‌ بيشتر نبوده‌ و اين‌ يك‌ چاه‌ آب‌ با موتور و اينها هم‌ ازش‌ آب‌ كشيده‌ نمي‌شده‌. شما حدس‌ مي‌زنيد كه‌ اطراف‌ يك‌ چاه‌ آبي‌ كه‌ با سطل‌ آب‌ ازش‌ مي‌كشند چقدر جمعيت‌ مي‌تونسته‌ زندگي‌ بكنه‌. اين‌ را خوب‌ فكرش‌ را كرديد. لابد فكر مي‌تونيد بكنيد لااقل‌. يك‌ چاه‌ آب‌ باشه‌، اينها حيوانات‌ دارند خودشون‌ هستند، ظرف‌ بايد بشورند. حمام‌ بايد بكنند از همين‌ آب‌ تابستان‌ هم‌ هست‌، يعني‌ اكثر اوقات‌ اونجا گرمه‌ ديگه‌ به‌ هر حال‌ هواي‌ زمستانشون‌ مثل‌ تابستان‌ اينجاست‌. هواي‌ گرم‌ اين‌ چقدر جمعيت‌ مي‌تونسته‌ اطراف‌ اين‌ چاه‌ زندگي‌ كنند. با كمال‌ فشار بر فرض‌. شما نهايت‌ مي‌گيد كه‌ فرض‌ كنيد صد خانوار. صد خانوار يعني‌ مثلا هفتصد نفر. يا پانصد نفر آمد دور اين‌ چاه‌ بيشتر نمي‌تونستن‌ زندگي‌ بكنند. حالا ما دست‌ بالا مي‌گيريم‌ مي‌گيم‌ دويست‌ خانوار. يك‌ ده‌ دويست‌ خانواري‌ بيشتر نمي‌تونسته‌ شهر مكه‌ باشه‌. شما مكة‌ الان‌ را نگاه‌ نكنيد كه‌ پول‌ نفت‌ و به‌ اصطلاح‌ پول‌ زوار سبب‌ شده‌ كه‌ لوله‌ كشي‌ از راههاي‌ دور بكنند و آب‌ فراواني‌ بيارن‌ اونجا. اون‌ وقتها همتون‌ مي‌تونيد يقينا بگيد كه‌ آب‌ بيشتر از همان‌ آب‌ چاه‌ نبوده‌. يك‌ چاه‌ بيشتر، اين‌ چاه‌ هم‌ تازه‌ با معجزه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ داراي‌ آب‌ شده‌. والا همين‌ هم‌ نبود. حضرت‌ ابراهيم‌ گفت‌ كه‌ من‌ فرزندانم‌ را به‌ يك‌ وادي‌ كه‌ غير قابل‌ كشته‌، نه‌ اين‌ كه‌ خاك‌ نداشته‌ باشه‌ يك‌ مقداري‌ سنگه‌، خاك‌ هست‌ ولي‌ آب‌ نيست‌ كه‌ اونجا چيزي‌ بكارند. دقت‌ كرديد.

 پس‌ ما الان‌ در اين‌ زمان‌ بعد از هزار و چهار صد، پانصد سال‌ نشستيم‌ مي‌تونيم‌ بفهميم‌ كه‌ مكه‌ چقدر وسعتش‌ بوده‌. مثل‌ مشهد نيست‌ كه‌ بگيم‌ هر گوشه‌اش‌ مي‌شه‌ يك‌ چاه‌ بزنند. نه‌ اصلا قابل‌ براي‌ چاه‌ زدن‌ الان‌ هم‌ نيست‌. يعني‌ همش‌ كوههاي‌ سنگي‌ است‌. يك‌ دونه‌ چاه‌ اون‌ هم‌ با معجزه‌ در اومده‌. پس‌ اين‌ ده‌ مكه‌، صد خانوار الي‌ دويست‌ خانوار بيشتر جمعيت‌ نداشته‌. ايني‌ كه‌ مي‌گن‌ اينها را يادتون‌ باشه‌ها. اين‌ ثابته‌. عقليه‌. دوم‌ در يك‌ محلي‌ كه‌ صد خانوار زندگي‌ مي‌كنند، خوب‌ دقت‌ كنيد يا دويست‌ خانوار زندگي‌ مي‌كنند. اگر شما توي‌ دهات‌ رفته‌ باشيد تمام‌ اعمال‌ افرادي‌ كه‌ در اون‌ ده‌ زندگي‌ مي‌كنند زير نظر همه‌ هست‌. كي‌ براش‌ مهمان‌ آمد، بچة‌ فلان‌ شخص‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ مدرسه‌ رفت‌، مدرسه‌ نرفت‌. چه‌ جوري‌ هست‌. شما الان‌ هم‌ توي‌ دهات‌ كوچك‌ بريد از شرح‌ حال‌ هر يك‌ از اهل‌ ده‌ سؤال‌ كنيد فورا براتون‌ شرح‌ مي‌دن‌ چند تا بچه‌ داره‌، چند تا خدمت‌ شما عرض‌ شود چقدر درس‌ خوندن‌ بچه‌ هاشون‌. چه‌ كارها كرده‌، چند تا مهمون‌ در هفته‌ براش‌ اومده‌. چه‌. و مخصوصا اگر كه‌ يك‌ خانواري‌ مثلا كدخداي‌ اون‌ ده‌ باشند. يك‌ خانواري‌ باشند كه‌ به‌ اصطلاح‌ بزرگتر اون‌ ده‌ باشند اون‌ خيلي‌ بيشتر مورد توجه‌ است‌. چند تا بچه‌ داره‌ چه‌ جوري‌ زندگي‌ مي‌كنه‌. حتي‌ تو خونش‌ چه‌ چيزهايي‌، چه‌ وسايلي‌ داره‌ با كي‌ تماس‌ مي‌گيره‌، كي‌ مي‌ياد مي‌ره‌، تمام‌ اينها را مي‌دونن‌. و پيغمبر اكرم‌ و خانوادة‌ پيغمبر اكرم‌ چون‌ كليددار مكه‌ بودند تمام‌ خصوصيات‌ خاندان‌ پيغمبر را همة‌ مردم‌ مي‌دونستند. پس‌ ده‌ كوچك‌ در نتيجه‌ همة‌ مردم‌ از حال‌ هم‌ اطلاع‌ دار و در اون‌ زمان‌ اگر كسي‌ مي‌خواست‌ كه‌ به‌ مسافرت‌ بره‌ تنهايي‌ هم‌ براش‌ ميسر نبوده‌  مخصوصا از مكه‌. چون‌ مكه‌ در جايي‌، همين‌ الانش‌ هم‌ اينطوره‌ مكه‌ در جايي‌ واقع‌ شده‌ كه‌ نزديكتري‌ شهر به‌ مكه‌ چهارصد و پنجاه‌ كيلومتر. (قطع‌ نوار).

 جده‌ از جاهايي‌ است‌ كه‌ تازه‌ ساخته‌ شده‌. به‌ عنوان‌ اين‌ كه‌ بندرگاهي‌ هست‌ ساخته‌ شده‌. تازه‌ جده‌ نزديكترين‌ جا شصت‌ كيلومتر. مدينه‌ كه‌ شهر همين‌ ده‌ بوده‌. اين‌ كه‌ مي‌گن‌ به‌ مدينه‌، مدينه‌ اسم‌ اصليش‌ يثربه‌ تو قرآن‌ آمده‌ يا اهل‌ يثرب‌. اسم‌ مدينه‌ اصلا تو قرآن‌ نيست‌. اِ اسم‌ اصلي‌ شهر مدينة‌ فعلي‌ يثرب‌ بوده‌، ي‌ ث‌ ر و ب‌. و اگر تو دهات‌ رفته‌ باشيد تو دهات‌ اطراف‌ مثلا مشهد وقتي‌ مي‌خوان‌ بيان‌ شهر نمي‌گن‌ ما مي‌خواييم‌ بريم‌ مشهد مي‌گن‌ مي‌خواييم‌ بريم‌ شهر. دهات‌ اطراف‌ يك‌ شهري‌ اسم‌ شهر را نمي‌گذارند. شهر مي‌گن‌ مدينه‌ يك‌ شهره‌. يعني‌ مكه‌ايها وقتي‌ مي‌خواستن‌ بيان‌ يثرب‌ مي‌گفتن‌ بريم‌ شهر. اينجوري‌ بوده‌. دقت‌ كرديد. و كم‌ كم‌ گفتن‌ شهر، شهر اسم‌ شهر روي‌ يثرب‌ گذاشته‌ شده‌ كه‌ همان‌ عربيش‌ مي‌شه‌ مدينه‌. اطراف‌ مكه‌ شهر نزديكي‌ نبوده‌، كه‌ پيغمبر اكرم‌ هر روز بره‌ توي‌ اون‌ شهر و برگرده‌ كسي‌ هم‌ متوجه‌ نشه‌ كه‌ تنها پاشه‌ بره‌ و بياد و بره‌ اونجا درس‌ بگيره‌ بياد. اينجور جايي‌ هم‌ نبوده‌ الانش‌ هم‌ نيست‌. مسئلة‌ ديگر كه‌ وقتي‌ اينها مي‌خواستند مسافرت‌ بكنند حالا ممكن‌ بود كه‌ بگيم‌ كه‌ خيلي‌ خوب‌ پيغمبر اكرم‌ مسافرت‌ كرده‌ رفته‌ چند سال‌ درس‌ خونده‌ يك‌ گوشه‌ و كناري‌ هيچ‌ كس‌ نفهميده‌ تنها پاشده‌ رفته‌ و تنها هم‌ برگشته‌. در اون‌ زمان‌ تنها مسافرت‌ كردن‌ ميسر نبوده‌. همه‌ با غافله‌ حركت‌ مي‌كردند. يعني‌ اگر تنها يك‌ نفري‌ حركت‌ مي‌كرد چون‌ حيوانات‌ زياد بودند اصلا توي‌ بيابان‌ اون‌ انسان‌ را مي‌دريدند نمي‌تونست‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ تنها بره‌. دزد و درنده‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود بي‌ آبي‌ بود، تشنگي‌ بود، گرسنگي‌ بود به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ اگر چند تا شتر بار نمي‌كردند از آب‌ و اينها از مكه‌ تا طائف‌ از مكه‌ تا مدينه‌ از مكه‌ تا يمن‌ نمي‌تونستن‌ به‌ هيچ‌ وسيله‌اي‌ پاشن‌ برن‌. تنها اصلا ميسر نبود. يعني‌ مي‌مرد توي‌ راه‌. وضع‌ آب‌ و هواي‌ اونجا اين‌ اقتضا را داره‌.

 شما نگيد كه‌ پيغمبر بوده‌ خدا كمكش‌ مي‌كنه‌. حرفم‌ اينه‌ كه‌ ما الان‌ تازه‌ مي‌خواييم‌ ثابت‌ كنيم‌ كه‌ پيغمبر بوده‌ والا اين‌ حرفها را نمي‌زديم‌. پس‌ تنها هم‌ نمي‌تونسته‌ مسافرت‌ كنه‌. حتما با جمعيتي‌ از اهل‌ مكه‌ اقلا ده‌ نفر، بيست‌ نفر چند شتر آب‌ و غذا و اينها بار مي‌كردند يك‌ جايي‌ مي‌رفتن‌ و برمي‌ گشتن‌. والا جور ديگه‌اي‌ نمي‌شد. از اون‌ طرف‌، مردم‌ مكه‌ كه‌ در مكه‌ بودند از اقوام‌ و خويشاوندان‌ رسول‌ اكرم‌ بعدها همه‌ با حضرت‌ دشمن‌ شدند. با همه‌، همه‌ با حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ دشمن‌ بودند به‌ طوري‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ را از مكه‌ بيرون‌ كردند. اصلا بيرونش‌ كردند. و نگذاشتند توي‌ مكه‌ بمونه‌ حتي‌ مي‌خواستند بكشنش‌ اين‌ را شما حالا (قطع‌ نوار).

 يعني‌ مثلا منظورمون‌ از اينكه‌ دشمن‌ بودن‌ چيه‌؟ اين‌ كه‌ پيغمبر ممكنه‌ درس‌ خونده‌ باشه‌ اينها دوستانش‌ بودند، اونها درس‌ خلاصه‌ نداشتند كه‌ كسي‌ متوجه‌ بشه‌ و پيغمبر آمد ادعا كرد كه‌ من‌ درس‌ نخوندم‌ و به‌ من‌ هيچي‌ نگفتند و حال‌ اين‌ كه‌ درس‌ خونده‌. دشمن‌ منتظر بودند كه‌ يك‌ دروغ‌، دروغ‌ نگفته‌ بهش‌ مي‌گفتند دروغگو. تا چه‌ برسه‌ يك‌ دروغه‌ قطعي‌ اونوقت‌ بكوبندش‌. دقت‌ كرديد. در عين‌ همة‌ اين‌ مقدمات‌ در عين‌ حال‌ پيغمبر مي‌گه‌ من‌ درس‌ نخوندم‌. كسي‌ هم‌ نيامد بگه‌ كه‌ تودرس‌ خوندي‌. دقت‌ مي‌كنيد. ببينيد مقدمات‌ را توي‌ كتاب‌ دو مقاله‌ ترتيبش‌ را نوشتم‌ بايد همين‌ ترتيب‌ راكاملا حفظ‌ كنيد. يك‌ شهر مكه‌، شهر كوچكي‌ بوده‌ شهر نبوده‌ اصلا ده‌ كوچكي‌ بوده‌ يك‌ چند خانواري‌ اونجا، دويست‌ خانوار اونجا بودن‌. دوم‌ خاندان‌ پيغمبر معروفترين‌ خاندان‌ اون‌ ده‌ بودند. سوم‌ در اون‌ ده‌ معمولا اينطوره‌ كه‌ در هر دهي‌ خاندان‌ بزرگش‌ انجام‌ مي‌دن‌ زير نظر بقيه‌ هستش‌. چهارم‌ اگر بخوان‌ مسافرتي‌ بكنن‌ شهر به‌ اصطلاح‌ آبادي‌، ده‌ آبادي‌ حتي‌ اطراف‌ مكه‌ نبوده‌. اگر مي‌خواستن‌ مسافرتي‌ برن‌ حتما با غافله‌ مي‌رفتن‌ از همين‌ جمعيتي‌ كه‌ در مكه‌ بوده‌ دقت‌ كرديد. ششم‌ اين‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ نزديكانش‌، خويشاوندانش‌ عموش‌ حتي‌ با او دشمن‌ بودند. هفتم‌ اين‌ كه‌ ادعاي‌ اين‌ را كرده‌ كه‌ من‌ درس‌ نخوندم‌. حالا يك‌ چنين‌ كسي‌ ببينيد از يك‌ چنين‌ كسي‌ هر چي‌ هم‌ اين‌ شخص‌ نابغه‌ باشه‌، هر چه‌ نابغه‌ باشه‌، هر چه‌ فوق‌ العاده‌ باشه‌ يك‌ كتاب‌ صادر بشه‌ مثل‌ قرآن‌ كه‌ يك‌ كلمه‌ حرف‌ اشتباه‌ توش‌ نداشته‌ باشه‌. اين‌ معجزه‌ هست‌ يا نيست‌؟

 خوب‌ دقت‌ كرديد ببينيد با اين‌ مقدمه‌ ما اين‌ عمل‌ را معجزه‌ مي‌دونيم‌ نه‌ حالا محتوي‌ قرآن‌ را كاري‌ نداريم‌. اين‌ عمل‌ معجزه‌ است‌. يعني‌ شما باز برمي‌ گرديم‌ ببينيد اگر پيغمبر مي‌خواست‌ درس‌ بخونه‌ همة‌ مردم‌ مكه‌ مي‌فهميدند تو شهر. يك‌ گوشه‌اي‌ مي‌رفت‌، يك‌ مكتبي‌ مي‌رفت‌، شخصي‌ هر روز مي‌آمد درسش‌ مي‌داد. همة‌ مردم‌ مكه‌ مي‌فهميدند. شما مي‌گيد كه‌ چرا رفته‌ تو شهرهاي‌ نزديك‌ درس‌ خونده‌. مي‌گيم‌ شهر نزديكي‌ در اطراف‌ مكه‌ نبوده‌. مي‌گيد كه‌ با در عين‌ اين‌ كه‌ دور بوده‌ مي‌رفته‌، اون‌ زمان‌ نمي‌تونسته‌ تنها پاشه‌ جايي‌ بره‌ با غافله‌ حتما مي‌خواسته‌ بره‌. مي‌گيد كه‌ از مردم‌ همين‌ جوري‌، آهان‌ اين‌ يك‌ مطلبي‌ كه‌ من‌ فراموش‌ كردم‌ يكي‌ از مقدمات‌ اين‌ بوده‌ كه‌ مردم‌ شهر مكه‌ اصلا سواد نداشتند، سواد كه‌ نداشتند هيچي‌ دچار يك‌ مشت‌ خرافات‌ بي‌ ربط‌ هم‌ بودند. يكي‌ از خرافاتشون‌ اين‌ بوده‌ كه‌ دخترهاشون‌ را زنده‌، زنده‌ زير خاك‌ مي‌كردند. اين‌ قدر بي‌ سواد و نافهم‌ بودند كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ حالا يك‌ چيزهايي‌ تو روايات‌ هست‌. ادب‌ نداشتند، انسانيت‌ نداشتد، حرف‌ بلد نبودند بزنند،خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ بقدري‌ اينها بد بودند و هرزه‌ بودند كه‌ اصلا نمي‌شده‌ يك‌ كلمة‌ خوبي‌ از اينها ياد گرفت‌. خوب‌ مي‌گيد شما كه‌ پيغمبر از هر كسي‌ يك‌ كلمة‌ خوبي‌ ياد گرفته‌. خوب‌ بله‌، اگر فرض‌ كنيد يك‌ نفر توي‌ دانشمندان‌، دانشمندي‌ از دانشمندان‌ علما توي‌ حوضة‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ توي‌ قم‌ زندگي‌ بكنه‌ خوب‌ از هر كسي‌ يك‌ چيزي‌ ياد مي‌گيره‌ اينها را جمعش‌ مي‌كنه‌ اينها را كتابش‌ مي‌كنه‌. مي‌گيم‌ نه‌ هميچين‌ محيط‌ خوبي‌ هم‌ نداشته‌. علي‌ عليه‌ السلام‌ مي‌فرمايد كه‌ خداي‌ تعالي‌ مبعوث‌ كرد پيغمبر را و لم‌ يكن‌ احد العرب‌ يصنع‌ الكتابه‌. يك‌ نفر از عربها خوندن‌ را بلد نبودند. يك‌ نفر هم‌ خوندن‌ را بلد نبود. استعمارگران‌ و سنيها و خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ بعضيها مي‌گن‌ كه‌ محيط‌ مكه‌، محيط‌ ادبيات‌ و فلان‌ و اينها بوده‌ اينها همش‌ بيخوده‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ فرمود مكرر است‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ كتاب‌ نهج‌ البلاغه‌ كلماتش‌ اين‌ حرف‌ را مي‌زنه‌ كه‌ اگر آخه‌ زمان‌ اميرالمؤمنين‌ كه‌ اين‌ حرف‌ را مي‌زد اگر كه‌ اونجا مهد تمدن‌ بود خوب‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اعتراض‌ مي‌كردند كه‌ چرا اين‌ حرفها را دربارة‌ مكه‌ مي‌زني‌. حضرت‌ مي‌فرمايد ولم‌ يكن‌ احد من‌ العرب‌ يقرء كتابها يك‌ نفر از عربها نمي‌تونست‌ چيزي‌ بخونه‌.

 خوب‌ پس‌ از مردم‌ هم‌ چيزي‌ ياد نگرفته‌ پيغمبر. بگيم‌ كه‌ يك‌ فكر ديگه‌ كه‌ مثلا پيغمبر اكرم‌ با همان‌ مردم‌ مكه‌ كه‌ مي‌رفتن‌ براي‌ مسافرتها گاهي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌رفت‌، مي‌رفت‌ پيش‌ يك‌ حكيمي‌ يك‌ استادي‌ يك‌ چيزي‌ ياد مي‌گرفت‌ و برمي‌گشت‌ مي‌گيم‌ اونجا هم‌ همراهش‌ بودند يعني‌ با غافله‌ مي‌رفت‌ پيغمبر اكرم‌. همراهش‌ بودند. مي‌گيم‌ خيلي‌ خوب‌ اين‌ در همان‌ مكه‌ يا در همان‌ شهرهايي‌ كه‌ مي‌رفت‌ درس‌ مي‌خوند چيزي‌ ياد مي‌گرفت‌ منتهي‌ قوم‌ و خويشهاش‌ نگفتن‌ كه‌ تو رفتي‌ مدرسه‌ ياد گرفتي‌ مي‌خواستند بهش‌ كمك‌ كنن‌، بهش‌ محبت‌ كنند و حالا كه‌ ما رسيده‌ به‌ اين‌ صورت‌ رسيده‌. ما مي‌گيم‌ اتفاقا قوم‌ و خويشهاي‌ خوب‌ هم‌ نداشت‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ دوستش‌ باشند دنبال‌ سوژه‌ مي‌گشتند كه‌ پيغمبر را بكوبند. ابوسفيان‌ يا مثلا يا ابوجهل‌ يا ابولهب‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ اقوام‌ نزديك‌ پيغمبر اكرم‌ اينها خدمتون‌ عرض‌ شود مزاحم‌ پيغمبر اكرم‌ بودند و حتي‌ پيغمبر را مي‌خواستند بكشن‌ از مكه‌ بيرونش‌ كردند مدينه‌ رفت‌. رفتند پشت‌ دروازه‌هاي‌ مدينه‌ باهاش‌ جنگ‌ كردند. خوب‌ يك‌ كلمه‌ مي‌گفتند درس‌ خونده‌ دروغگو است‌. و حال‌ پيش‌ فلاني‌. اعلاميه‌ مي‌كردن‌ مي‌بردند پيش‌ فلان‌ كه‌ فلان‌ وقت‌ در فلان‌ ساعت‌ در فلان‌ روز مثلا مي‌رفته‌ درس‌ مي‌خونده‌. چرا دروغ‌ مي‌گي‌، مي‌گي‌ من‌ درس‌ نخوندم‌. خوب‌ اين‌ مطلب‌ روشن‌ شد براتون‌ يانه‌؟

 دقت‌ كنيد خوب‌ الان‌ ما مطلبي‌ را مطرح‌ كرديم‌ بقيه‌ عيبهاشون‌ را نبايد گوش‌ مي‌داديم‌. كتاب‌. مثلا اين‌ كتاب‌. به‌ اين‌ قطر با اين‌ همه‌ مطالب‌ و آيا كه‌ حالا مطالبش‌ از بُعد، از نظر مطالب‌ بعدها براتون‌ شرح‌ مي‌ديم‌. كه‌ از نظر مطالب‌ هم‌ معجزه‌ است‌. اين‌ كتابي‌، يك‌ چنين‌ شخصي‌ كه‌ هيچي‌ درس‌ نخونده‌، هيچ‌ زمينه‌اي‌ حتي‌ براي‌ يك‌ صفحه‌ نوشتنش‌ براش‌ نبوده‌ با اين‌ توضيحي‌ كه‌ داديم‌. خداي‌ تعالي‌ اگر پيغمبر را تو مدينه‌ مبعوث‌ مي‌كرد اين‌ توضيح‌ را ما نمي‌تونستيم‌ بديم‌. چون‌ يك‌ شهري‌ بوده‌. اگر خداي‌ تعالي‌ پيغمبر اكرم‌ را با اين‌ قوم‌ و خويشها، اين‌ قوم‌ و خويشها مثل‌ دشمن‌، اگر نبودند همه‌ دوست‌ بودند. ما نمي‌تونستيم‌ اين‌ مطلب‌ را اثبات‌ كنيم‌. اگر پيغمبر اكرم‌ در يك‌ شهري‌ بود كه‌ مثلا سر ده‌ كيلومتريش‌ يك‌ شهر ديگه‌اي‌ مي‌بود ما نمي‌تونستيم‌ اين‌ مطلب‌ را اثبات‌ كنيم‌. اگر پيغمبر اكرم‌ تو يك‌ شهري‌ مي‌بودكه‌ شهر بسيار بزرگي‌ بود مثل‌ مكة‌ فعلي‌ لااقل‌ مي‌بود ما نمي‌تونستيم‌ اين‌ مطلب‌ را اثبات‌ بكنيم‌. دقت‌ مي‌كنيد. ببنيد خداي‌ تعالي‌ خودش‌ اين‌ كار را طرحش‌ را ريخته‌. الان‌ شما در تمام‌ دنيا بگرديد شايد شهري‌ كه‌ همين‌ الان‌ بتونيد قضاوت‌ كنيد كه‌ چقدر در هزار و چهارصد سال‌ قبل‌ جمعيت‌ داشته‌ نمي‌تونستيد يك‌ همچين‌ شهري‌ را پيدا بكنيد. ما مكه‌ را مي‌تونيم‌ پيدا بكنيم‌ . به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ الان‌ برسي‌ مي‌كنن‌ تمام‌ اون‌ مكه‌ سنگه‌، كوههاي‌ سنگيه‌، سر كوه‌ سنگي‌ كه‌ نمي‌شه‌ چاه‌ زد. فقط‌ اين‌ گودال‌ وسط‌ بين‌ كوهها كه‌ مسجد الحرام‌ درش‌ قرار گرفته‌ كه‌ الان‌ وقتي‌ كه‌ مي‌خوان‌ اين‌ مسجدالحرام‌ را توسعه‌ بدن‌ بايد اين‌ كوهها را بشكافند. قرار گرفته‌ اين‌ وسطش‌ اون‌ هم‌ با معجزه‌ همة‌ به‌ اصطلاح‌ زمين‌ شناسها و مهندسهاي‌ زمين‌ شناس‌ آمده‌اند مي‌گن‌ واقعا معجزه‌ است‌ كه‌ از اين‌ جا آب‌ بيرون‌ مي‌ياد. كوهها هيچ‌ قابل‌ براي‌ اين‌ كه‌ آب‌ در خودش‌ ذخيره‌ بكنه‌ نه‌ نيست‌.

 يك‌ چاهي‌ كه‌ هزار و شايد دو هزار سال‌، از زمان‌ حضرت‌ ابراهيم‌ ديگه‌، از زمان‌ حضرت‌ اسماعيل‌ اين‌ آب‌ بيرون‌ آمده‌ هيچ‌ وقت‌ هم‌ خشك‌ نشده‌ همينجور آب‌ داره‌ مي‌ياد بيرون‌. يك‌ دونه‌ چاه‌ بيشتر نيست‌ دقت‌ كرديد. و اين‌ چاه‌ هم‌ اون‌ وقتها. خوب‌ دقت‌ كنيد اين‌ مطلب‌ اثبات‌ مي‌كنه‌ كه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌. محاله‌ از يك‌ چنين‌، يعني‌ محاله‌ كه‌ اگر جن‌ و انس‌ اگر پشت‌ به‌ پشت‌ هم‌ بدن‌ و بخوان‌ يك‌ فردي‌ را مثلا با اين‌ شرايط‌ بخوان‌ وادارش‌ كنن‌ قرآن‌ بياره‌، كتاب‌ بياره‌. اگر الان‌ در تمام‌ دنيا بگرديد يك‌ شهري‌ كه‌ هزار و چهار صد ساله‌ قبلش‌ را ما بتونيم‌ مثلا نظر بديم‌ كه‌ چقدر جمعيت‌ را در خودش‌ جا داده‌ نمي‌تونيم‌ پيدا كنيم‌ ولي‌ مكه‌ جوري‌ قرار داده‌ كه‌ حالا مي‌شه‌. يك‌ چاه‌ آب‌ بدون‌ به‌ اصطلاح‌ موتور، چون‌ اون‌ وقتها كه‌ موتور نبوده‌. با سطل‌ آب‌ بكشن‌. به‌ هر بچه‌اي‌ بگن‌ آقا در يك‌ چنين‌ محلي‌ چقدر جمعيت‌ مي‌تونه‌ راحت‌ زندگي‌ بكنه‌؟ حالا راحت‌ هم‌ نه‌، با فشار زندگي‌، اصلا زنده‌ باشند. مي‌گه‌ دويست‌ خانوار نهايت‌. چرا ما مي‌گيم‌ مكه‌ كوچك‌ بوده‌ براي‌ اين‌ كه‌ گفتيم‌ وقتي‌ كه‌ گفتيم‌ دويست‌ خانوار و اين‌ مسلم‌ شد بعد تسلط‌ افراد بر وضع‌ زندگي‌ ديگران‌ را خوب‌ مشخص‌ مي‌كرد. خوب‌ يك‌ چنين‌ جايي‌. اين‌ را الانش‌ هم‌ ما مي‌تونيم‌ ثابت‌ كنيم‌ الان‌ شما پاشيد بريد اونجا تحقيق‌ كنيد بگيد اين‌ آبي‌

 كه‌ در مكه‌ مصرف‌ مي‌شه‌ از كجا مي‌ياد؟ مي‌گن‌ از وادي‌ نمي‌دونم‌ فاطمه‌ و از اون‌ طرف‌ و از اون‌ طرف‌ مي‌ياد. هيچ‌ خود شهر مكه‌ جز همان‌ چاه‌ زمزم‌ كه‌ آبش‌ را تبركي‌ مي‌رن‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود به‌ سر و صورتشون‌ مي‌مالند آب‌ ديگه‌اي‌ نيست‌. اصلا نمي‌تونه‌ آب‌ ديگه‌اي‌ در اونجا باشه‌. حتي‌ با وسائل‌ امروز هم‌ نمي‌تونن‌ كوهها را سوراخ‌ بكنند و زير كوهها آب‌ بيارن‌ آب‌ نيستش‌ اصلا.

 مردم‌ مكه‌ مردمان‌ پست‌، نادانه‌ نافهمي‌ بودند كه‌ نمي‌تونستن‌ هيچ‌ كدامشون‌ معلم‌ پيغمبر اكرم‌ باشند. بر فرض‌ يك‌ نفر معلم‌ هم‌ باشه‌ بايد پيغمبر پاشه‌ بره‌ پيش‌ او درس‌ بخوانه‌ كه‌ او را مردم‌ مي‌ديدند. نمي‌شه‌ مخفي‌ باشه‌. خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ مسافرتها هم‌ با اون‌ وضعي‌ كه‌ شرح‌ دادم‌ بوده‌. بنابر اين‌ پيغمبر در همان‌ وقت‌ ادعا كرده‌ كه‌ من‌ درس‌ نخوندم‌. دشمناني‌ كه‌ پيغمبر در اونجا داشته‌. دشمنانش‌ از كساني‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ دور باشند نبوده‌. دشمنانش‌ از كساني‌ بودند كه‌ خود اونها بزرگ‌ كردند پيغمبر اكرم‌ را. حتي‌ خداي‌ تعالي‌ پدر و مادر پيغمبر اكرم‌ را از او گرفت‌ تا اين‌ كه‌، پدر و مادر يك‌ مهرباني‌ خاصي‌ دارند، ولو اين‌ كه‌ با پسرشون‌ دشمن‌ هم‌ باشند بعضي‌ از اصرارش‌ را حفظ‌ مي‌كنند ولي‌ ديگه‌ از پدر و مادر كه‌ بگذره‌ عمو و خدمت‌ شما عرض‌ شود پسر عمو و اينها ديگه‌ اصرار آدم‌ را صد در صد حفظ‌ نمي‌كنند. پيغمبر توي‌ عمو و اقوام‌ اينطوري‌ بزرگ‌ شده‌. و اينها هم‌ باهاش‌ دشمن‌ بودند. دوست‌ نبودند. دقت‌ كرديد. و با اين‌ خصوصيات‌ يك‌ دفعه‌ يك‌ كتاب‌ آورده‌ همه‌ انگشت‌ حيرت‌ به‌ دهان‌ گرفتند. اون‌ هم‌ اين‌ كتابي‌ كه‌ هزار و چهار صد ساله‌ داره‌ مي‌گه‌ يك‌ سوره‌ مثلش‌ را شماها بياريد. يك‌ سوره‌ مثلش‌ را بياريد. ببينيد از مرده‌ زنده‌ كردن‌، اين‌ پديده‌اي‌ كه‌ قرآن‌ پديد آمده‌، اهميتش‌ بيشتره‌. آخه‌ چون‌ معجزه‌ مي‌شدند بالاخره‌ اين‌ جنبه‌هاي‌ طبيعي‌ هم‌ ممكنه‌ ما نفهميم‌ دخالت‌ داشته‌ باشه‌. اما اين‌ ديگه‌ غير قابل‌ به‌ اصطلاح‌ توجيحه‌. بنابراين‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ ما مي‌گيم‌ قرآن‌ با توجه‌ به‌ آورنده‌اش‌ معجزه‌ است‌. ولو اين‌ قرآن‌ از نظر مطالب‌ معجزه‌ نباشه‌ ولو مي‌گيم‌ها والا بعد شرح‌ مي‌ديم‌ كه‌ از نظر محتوا اعجازش‌ بيشتره‌. ولي‌ از نظر آورنده‌اش‌. فرض‌ كنيد يك‌ كتاب‌ مثنوي‌، به‌ اصطلاح‌ مولانا. يك‌ مثنوي‌ آورده‌ بود. همين‌ اشعاري‌ كه‌ تو مثنوي‌ هست‌. اين‌ را مي‌گيم‌ اصلا معجزه‌ است‌. پس‌ دقت‌ كنيد خوب‌ اونهايي‌ كه‌ يك‌ قسمت‌ از حرفها را گوش‌ مي‌دن‌ ،يك‌ قسمت‌ از حرفها را گوش‌ نمي‌دن‌ اونهايي‌ هستند كه‌ دير مي‌يان‌ها فرقي‌ نمي‌كنه‌ حواستون‌ را جمع‌ كنيد اين‌ كتاب‌ دو مقاله‌ جنبة‌ درسي‌ براتون‌ داره‌. در اونجا خوب‌ دقت‌ كنيد كه‌ با اين‌ شرايط‌ با اين‌ مقدماتي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ اگر ما معتقد نشيم‌ كه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌ نفهميديم‌ مطلب‌ را. مثل‌ اين‌ مي‌مونه‌ كه‌ يك‌ بچه‌اي‌ را بگذارند توي‌ يك‌ بيابان‌ و تو همان‌ بيابان‌ هم‌ بزرگ‌ بشه‌، و در همان‌ بيابان‌ هم‌ بزرگ‌ بشه‌ اين‌ بچه‌، دقت‌ فرموديد و هيچ‌ كس‌ هم‌ اطرافش‌ نباشه‌.

 اتفاقا اگر كسي‌ اطراف‌ اين‌ بچه‌ نبود بهتر بود تا اين‌ كه‌ اين‌ افراد كثيفي‌ كه‌ خرافات‌ را تو مغز كلة‌ اين‌ بچه‌ مي‌كنند. و اين‌ بعد بياد يك‌ كتابي‌ كه‌ همة‌ مردم‌ بيان‌ ازش‌ استفاده‌ بكنند. علما بنشينند اين‌ قدر درباره‌اش‌ بحث‌ بكنند، حرف‌ بزنند. خدمت‌ شما عرض‌ شود تفسيرها بنويسند. بزرگترين‌ افتخار يك‌ عالم‌ نود ساله‌ اين‌ باشه‌ كه‌ من‌ بخشي‌ از قرآن‌ را فهميدم‌. يك‌ همچين‌ چيزي‌ بياره‌. اين‌ واقعا از مرده‌ زنده‌ كردن‌ مهمتره‌. از اين‌ كه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود چي‌ بگم‌ از آسمان‌ را به‌ زمين‌ آوردن‌ و زمين‌ را به‌ آسمان‌ بردن‌ مهمتره‌ و به‌ همين‌ دليل‌. اين‌ يك‌ دليل‌ از دلايل‌ اعجاز قرآن‌ ما مي‌گيم‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌ و انشاء الله‌ در كتاب‌ دو مقاله‌ كاملا خودتون‌ مطالعه‌ بكنيد.

 شما جزء برنامه‌ هستيد اين‌ موقع‌ آمديد. هي‌ ديگه‌ بهانه‌ نگيريد. ما ساعت‌ را گفتيم‌ ديگه‌ هميشه‌ هشت‌، حالا ساعت‌ را اونها عوض‌ كردن‌ ما كه‌ عوض‌ نكرديم‌. باز هفتة‌ ديگه‌ اين‌ بهانه‌ نشه‌ ساعت‌ نيم‌ ساعت‌ حالا مي‌خواد نه‌ و نيم‌ باشه‌، هشت‌ و نيم‌ باشه‌، ده‌ و نيم‌ باشه‌، يازده‌ و نيم‌ باشه‌، دوازده‌ و نيم‌ باشه‌ هر چه‌ اسمش‌ را مي‌خواد بگذارند ما نيم‌ ساعت‌ اين‌ برنامه‌ را داريم‌. حالا باز ايشان‌ طبق‌ ساعت‌ تشريف‌ آوردن‌. ولي‌ اون‌ خانمهايي‌ كه‌ وسط‌ آمدند معلوم‌ نيست‌ با اون‌ ساعت‌ آمدند. نه‌ با اون‌ ساعت‌ آمدند نه‌ با اين‌ ساعت‌. 

۲۱ ربيع‌ الاول ۱۴۱۴ – تفسير سوره همزه‌

 تفسير سورة‌ همزه‌. 21 ربيع‌ 1414

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 يك‌ مطلبي‌ را شايد باز هم‌ گفته‌ باشم‌ ولي‌ مشروحا امشب‌ مايلم‌ براتون‌ عرض‌ كنم‌، و يك‌ حقيقتي‌ براتون‌ كاملا كشف‌ بشه‌. تامي‌ توانيد به‌ خاطر اين‌ جهتي‌ كه‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ در تربيت‌ فرزندانتون‌ در دوران‌ خردسالي‌ امراض‌ روحي‌ را از اونها دفع‌ كنيد يا رفع‌ بكنيد. بطور كلي‌ زمان‌ زماني‌ شده‌ كه‌ وقتي‌ نوزادي‌ متولد مي‌شود مثل‌ سابق‌ نيست‌ كه‌ مثلا در ميان‌ خانه‌ حتي‌ بدون‌ قابله‌، سابقا اينطوري‌ بود. زن‌ وقتي‌ كه‌ زمان‌ وضع‌ حملش‌ مي‌رسيد قابله‌ پيدا نمي‌شد، اگر قابله‌ هم‌ پيدا مي‌شد يك‌ فرد غير متخصص‌ مي‌آمد و طبعا نوزاد را كه‌ مي‌گرفت‌ وضع‌ بهداشتي‌ را رعايت‌ نمي‌كرد و گاه‌ گاهي‌ به‌ امراض‌ مختلف‌ مي‌شدند بچه‌ها و بعضي‌ از اوقات‌ هم‌ در اثر بي‌ تجربگي‌ پدر و مادر فرزندان‌ اول‌ و دوم‌ مي‌مردند، كه‌ معروف‌ بود كه‌ بچة‌ اول‌ مال‌ كلاغهاست‌. بچه‌ اول‌ مي‌مرد دومي‌ يك‌ خرده‌ تجربه‌ پيدا مي‌كردند. كودك‌ دومي‌ آبله‌ صورت‌ و ناقص‌، سومي‌ و چهارمي‌ كم‌ كم‌ خوب‌ يك‌ چيزي‌ تحويل‌ جامعه‌ داده‌ مي‌شد. اما حالا خوب‌ ديگه‌ توي‌ خانه‌ زايمان‌ كردن‌ ممنوع‌ در بيمارستان‌ با چه‌ تشريفاتي‌. همان‌ روز اول‌ واكسن‌ نمي‌دونم‌ امراض‌ مختلف‌ را به‌ او مي‌زنن‌ لذا در زمان‌ ما كمتر افراد آبله‌ صورت‌، چون‌ در اثر آبله‌ بچه‌ كور مي‌شد. كمتر افرادي‌ كه‌ با سرخك‌ از دار دنيا برن‌ سالكهاي‌ مختلف‌ و امثال‌ اينها هست‌ بخاطر اين‌ واكسنها هست‌ كه‌ اينها در حقيقت‌ دفع‌ امراض‌ است‌. واكسن‌ كه‌ بچه‌ را مي‌زنند دفع‌ امراض‌ مي‌كنند اگر كه‌ مرضي‌ آمد وارد شد او را معالجه‌ كردند رفع‌ امراض‌ كردند.

 پس‌ يك‌ دفعي‌ داريم‌ يك‌ رفعي‌. و اين‌ امراض‌ ناگريز ازش‌ هست‌، چون‌ ميكروب‌ در همه‌ جا هست‌ و بچه‌ هم‌ لطيفه‌ زودتر تحت‌ تاثير ميكروبها واقع‌ مي‌شود اگر چه‌ در علم‌ بهداشت‌ مي‌گن‌ بچه‌ هايي‌ كه‌ اگر حالا در ميان‌ همة‌ اين‌ ميكروبها يك‌ بچه‌ سالم‌ در رفت‌، حالا چقدرش‌ از دنيا مي‌رن‌ اون‌ يك‌ دونه‌اي‌ كه‌ سالم‌ در رفت‌ سر حال‌ و درشت‌ و به‌ اصطلاح‌ مقاومه‌. و لذا سابقها بعضي‌ از افراد عمرهاي‌ زيادي‌ مي‌كردند. ولي‌ پاي‌ اين‌ يك‌ نفر كه‌ دويست‌ سال‌ عمر كرده‌ صدها نفر مرده‌اند. خدا رحمت‌ كنه‌ پدر ما بيست‌ تا بچه‌ داشت‌ شش‌ تاش‌ مانده‌. يعني‌ چهارده‌ تاش‌ مرده‌ بودند. و خيلي‌ كم‌ اتفاق‌ مي‌افتاد كه‌ از هر خانواده‌اي‌ چند تا بچه‌ نمرده‌ باشه‌. اينها را نمي‌خوام‌ براتون‌ بگم‌ اينها چيزهايي‌ است‌ كه‌ فايده‌اي‌ مي‌گيد چرا داره‌؟ من‌ نه‌، يك‌ چيز ديگري‌ مي‌خوام‌ توجهتون‌ بدم‌. ببينيد الان‌ اگر كسي‌ فرزندي‌ ازش‌ متولد بشه‌ حتما بايد واكسن‌ بزنه‌ واجبه‌ فكر نكنيد كه‌ نه‌ توكل‌ به‌ خدا مي‌كنيم‌، نه‌ اون‌ واكسن‌ را هم‌ خدا خلق‌ كرده‌ اون‌ غذا را هم‌ خدا خلق‌ كرده‌، رعايت‌ شما هم‌ براي‌ حفظ‌ بچه‌ واجب‌ هيچ‌ برو و برگرد نداره‌. و كار را مي‌كنيد يعني‌ خيلي‌  كم‌ اتفاق‌ مي‌افته‌ كه‌ يك‌ فردي‌ فرزندش‌ را از آبله‌ از فرض‌ كنيد كزاز از سرخك‌ از امثال‌ اينها واكسن‌ نزنه‌ و نجات‌ نده‌. اگر شما اين‌ كار را نكرديد و فرزندتون‌ مبتلا به‌ اين‌ امراض‌ مختلف‌ اين‌ گونه‌ شد خودتون‌ را ملامت‌ مي‌كنيد مي‌گيد خودم‌ كردم‌ كه‌ تا آخر. و الا خوب‌ مجاني‌ بوده‌ اينها خوب‌ يك‌ حركت‌ بچة‌ شيرخواره‌ را از توي‌ خانه‌ بر دار ببر اونجا يك‌ واكسن‌ بزن‌ بيار و اگر كسي‌ اين‌ كار را نكنه‌ تحميقش‌ مي‌كنيد.

 در اين‌ دنيا عرض‌ كردم‌ گاهي‌ همين‌ بچه‌ هايي‌ هم‌ كه‌ واكسن‌ نمي‌زننشون‌ مثل‌ سابق‌ خوب‌ توي‌ اينها يك‌ عده‌ زنده‌ مي‌موندند، يك‌ عده‌اي‌ سالم‌ بودند حتي‌ گاهي‌ به‌ خاطر مبارزة‌ گلوبلهاي‌ بدن‌ انسان‌ با ميكروبها اين‌ قويتر هم‌ مي‌شدند اين‌ در علم‌ به‌ اصطلاح‌ پسيليوژي‌، نمي‌دونم‌ حالا بخوام‌ اون‌ حرفها را براتون‌ بزنم‌ من‌ در كتاب‌ پاسخ‌ ما شرح‌ اين‌ را دادم‌. كه‌ چطور اگر يك‌ بچه‌اي‌ در مقابل‌ ميكروبهاي‌ مختلف‌ تونست‌ طاقت‌ بياره‌ خيلي‌ قويتر از سايرين‌ خواهد شد. و هيچ‌ استبعاد نداره‌ اما خوب‌ درصدش‌ ضعيفه‌. يعني‌ شما به‌ اين‌ اميد نمي‌تونيد بچه‌ها  را واكسن‌ نزنيد بگيد كه‌ اون‌ قويتر مي‌شه‌ خوب‌ مي‌ميره‌ هم‌ عرض‌ كردم‌ توي‌ بيست‌ تا بچه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ يك‌ چهارده‌ تاش‌ مردند شيش‌ تاش‌ موند اينجوري‌ مي‌شه‌. اين‌ را اين‌ مقدمه‌ را عرض‌ كردم‌ و اهميت‌ دادنمون‌ براي‌ خاطر اينكه‌ فرزندانمون‌ سالم‌ باشند. فلج‌ اطفال‌ مثلا مبتلا نشن‌ واكسنشون‌ بزنيم‌ و امراض‌ مختلف‌ حالا. تا جايي‌ كه‌ برامون‌ ميسر باشه‌ اينها را از امراض‌ مختلف‌ دفعشون‌ بكنيم‌ يعني‌ مانعشون‌ بشيم‌. اگر هم‌ خداي‌ نكرده‌ يك‌ كسالتي‌ پيدا بكنه‌ مثل‌ مخصوصا بچه‌هاي‌ اول‌ و دوم‌ پدر و مادر چشمشون‌ را دوختند امروز چرا بچمون‌ جست‌ و خيزش‌ كمه‌. فورا مي‌برنش‌ دكتر و حتي‌ اگر دكتر هم‌ بگه‌ كه‌ نه‌ آقا چيزيش‌ نيست‌ مي‌گيد نه‌ اين‌ مثل‌ ديروز جست‌ و خيز نداره‌. نشاط‌ ديروزي‌ را نداره‌، خيلي‌ مواظب‌ بچه‌ها هستيد و خيلي‌ هم‌ خوب‌ و صحيح‌ و درست‌.

 اما يك‌ دهم‌ يك‌ صدم‌ اين‌ مواظبت‌ را براي‌ روح‌ اينها داشته‌ باشيد. چون‌ بچه‌ اين‌ را شما بدونيد در سنين‌ خردسالي‌ كه‌ بميره‌ روحش‌ مي‌ره‌ در ملكوت‌ اعلي‌ و هميشه‌ هم‌ هست‌ وقتي‌ هم‌ كه‌ بزرگ‌ شد اگر بر فرض‌ آبله‌ صورت‌ بشه‌ خوب‌ بالاخره‌ مي‌گذرونه‌، دنياست‌ تمام‌  مي‌شه‌. هر جوري‌ باشه‌ تمام‌ مي‌شه‌ فلج‌ هم‌ باشه‌ تمام‌ مي‌شه‌، يك‌ مدتي‌ است‌ و اين‌ مدت‌، مدت‌ كوتاهي‌ هم‌ هست‌ فكر نكنيد دنيا خيلي‌ طولاني‌ است‌ نه‌. شما انشاء الله‌ عمر صدو بيست‌ ساله‌ پيدا كنيد ازتون‌ مي‌پرسند كه‌ كي‌ متولد شديد؟ مي‌گيد همين‌ مثل‌ اينكه‌ ديروز من‌ متولد شدم‌. من‌ خودم‌ ديروز بعد از ظهر خوابيده‌ بودم‌ نمي‌دونم‌ چطوري‌ بود از سن‌ سه‌ سالگي‌ همة‌ زندگي‌ من‌ داشت‌ جلوي‌ چشمم‌ مثل‌ پردة‌ سينما مي‌گذشت‌ واقعا سريع‌ مي‌گذشت‌. به‌ خدا قسم‌ اونچنان‌ سريع‌ مي‌گذره‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ به‌ پايان‌ عمرش‌ مي‌رسه‌ خيال‌ مي‌كنه‌ ديروز متولد شده‌، ديروز بود كه‌ داشتيم‌ توي‌ مدرسه‌ توي‌ دبستان‌، بازي‌ مي‌كرديم‌.

 اين‌ عمر بالاخره‌ يك‌ جوري‌ مي‌گذره‌، فلج‌ هم‌ باشه‌ انسان‌ تمام‌ مي‌شه‌. آبله‌ هم‌ بگيره‌ تمام‌ مي‌شه‌، سالك‌ هم‌ بگيره‌ تمام‌ مي‌شه‌. اما مي‌دونيد روح‌ انسان‌ هميشه‌ باقي‌ است‌. تمام‌ عمر عالم‌ اين‌ روح‌ شما باقي‌ است‌. روح‌ باقي‌ است‌. يعني‌ شايد هزارها سال‌ خدا اين‌ روح‌ را خلق‌ كرده‌ و ميلياردها سال‌ هم‌ اين‌ روح‌ شما باقي‌ است‌ به‌ مناسبت‌ عمر روحتون‌ بايد به‌ همان‌ اندازه‌ شما به‌ سلامتيش‌ كوشش‌ كنيد. ببينيد انسان‌ وقتي‌ كه‌ وارد اين‌ دنيا مي‌شه‌ ميكروبهاي‌ مختلف‌ روحي‌، كه‌ اون‌ بد نيست‌ اسمش‌ را ميكروب‌ بگذاريم‌ حالا چون‌ اسم‌ ديگه‌اي‌ پيدا نمي‌كنيم‌. ميكروبهاي‌ مختلف‌ روحي‌ به‌ روح‌ انسان‌ فشار بياره‌. و هيچ‌ چيز هم‌ دفع‌ نمي‌كندش‌ هيچ‌ چيز. وقتي‌ انسان‌ متولد مي‌شه‌. ببينيد الان‌ يك‌ بچة‌ فرض‌ كنيد چهار ساله‌، پنج‌ ساله‌، ده‌ ساله‌ تا حتي‌ چهارده‌ ساله‌ اون‌ اعتقادي‌ كه‌ بايد به‌ خدا داشته‌ باشه‌ كه‌ براي‌ خدا كار بد نكنه‌ كار نقل‌ نكنه‌، گناه‌ نكنه‌ دروغ‌ نگه‌ كه‌ نداره‌. چيزي‌ كه‌ مانع‌ او بشود از گناه‌ و از كارهاي‌ بد و از هجوم‌ امراض‌ روحي‌ بر روحش‌ اين‌ را نداره‌. شما هم‌  كه‌ گذاشتيدش‌ توي‌ يك‌ محيط‌ آلوده‌. محيط‌ هر چي‌ هم‌ محيط‌ خوب‌ باشه‌، آلوده‌ است‌. يعني‌ هيچ‌ فردي‌ از افراد بشر غير از معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ اينها نمي‌شه‌ كه‌ آلوده‌ نشن‌، نمي‌شه‌. چون‌ ورود تو دنيا با آلودگي‌ شروع‌ مي‌شه‌. حالا من‌ مي‌گم‌ چطور آلوده‌ مي‌شه‌ انسان‌. بچه‌ است‌. نيازمندي‌ داره‌ يعني‌ احتياج‌ به‌ چيزهايي‌ داره‌. مثلا تا خردساله‌ شير مي‌خواد، لباس‌ مي‌خواد بعد اسباب‌ بازي‌ مي‌خواد، بعد غذا مي‌خواد بعد مثلا چيزهاي‌ مختلف‌. تمام‌ اينها را پدر  و مادر دارن‌ كمكش‌ مي‌كنن‌ و بهش‌ مي‌دن‌. اين‌ اقل‌ مرض‌ روحي‌ كه‌ پيدا مي‌كنه‌ بايد بعدها معالجه‌اش‌ بكنه‌ وابستگي‌ به‌ غير خداست‌. يعني‌ بچه‌ شير خواسته‌، هر وقت‌ شير خواسته‌ مادر بهش‌ داده‌، حالا فقط‌ دامن‌ مادر را مي‌شناسه‌، پستان‌ مادر را مي‌شناسه‌، هر وقت‌ نيازي‌ داشته‌ پدر بهش‌ كمك‌ مي‌كرده‌، لباس‌ گرمش‌ مي‌كرده‌، خانه‌ معواي‌ او بوده‌ و امثال‌ اينها اين‌ يك‌ حالت‌ وابستگي‌ به‌ غير خداست‌ و محبت‌ به‌ دنيا. ببينيد اول‌ چيزي‌ كه‌ اين‌ مرض‌ وارد روح‌ انسان‌ مي‌شه‌ اين‌ است‌ ديگره‌ اين‌ لااقلش‌ است‌ وابستگي‌ به‌ دنيا. عشق‌ و علاقه‌ به‌ بازي‌ به‌ كارهاي‌ لغظ‌. به‌ كارهاي‌ بيهوده‌ به‌ كارهاي‌ سرگرم‌ كننده‌ در نتيجة‌ اين‌ وضع‌ تضادي‌ كه‌ در  منافع‌ داره‌، يك‌ بچه‌ به‌ عنوان‌ مهمان‌ آمده‌، خانة‌ شما اسباب‌ بازي‌ بچتون‌ را برداشته‌ اين‌ يك‌ ساعتي‌ به‌ خاطر شما به‌ خاطر مادرش‌ تحمل‌ مي‌كنه‌ بالاخره‌ مي‌ره‌ تو چه‌ حقه‌ دخالت‌ در اسباب‌ بازي‌ من‌ داشتي‌؟ اسباب‌ بازي‌ را ازش‌ مي‌گيره‌ دعواشون‌ مي‌شه‌، حقظ‌ و كينه‌ و طمع‌ و اينها از صفاتي‌ است‌ كه‌ بر روح‌ انسان‌ هجوم‌ مي‌ياره‌، واقعا هجوم‌ مي‌ياره‌. انسان‌ لاعلاجه‌ از اينكه‌ اين‌ امراض‌ را تحمل‌ كنه‌. يعني‌ انسان‌ داراي‌ اين‌ امراض‌ هست‌. خوب‌ اين‌ امراض‌ در روحه‌ و هيچ‌ چيز هم‌ نيست‌ كه‌ اين‌ امراض‌ را مانع‌ بشه‌ مثلا بگن‌ كه‌ بچه‌ خدا را در نظر بگير گذشت‌ كن‌، اين‌ اسباب‌ بازيت‌ را بده‌ به‌ اين‌ بچة‌ مهمان‌، مهمان‌ است‌. پيغمبر اكرم‌ فرموده‌ اكرم‌ الضيف‌ ولو كان‌ كافرا اصلا اين‌ حرفها سرش‌ نمي‌شه‌. هيچ‌، شما مي‌تونيد مثلا به‌ فرزند سه‌ سالتون‌ بگيد كه‌ پيغمبر گفته‌ كه‌ اكرم‌ الضيف‌ ولو كان‌ كافرا تو حالا اين‌ اسباب‌ بازيت‌ را بده‌ به‌ اون‌. مي‌گه‌ نه‌.

 بله‌ ديگه‌ اينطوري‌ است‌ ديگر. به‌ هيچ‌ وجه‌، هيچي‌ از او اين‌ صفات‌ رزيله‌ را دفع‌ نمي‌كنه‌ و كم‌ كم‌ اين‌ صفات‌ رزيله‌ درش‌ پيدا مي‌شه‌. خوب‌ خدا هم‌ گفته‌ ضروح‌ يلعب‌ بگذاريد بچه‌ تا سن‌ هفت‌ سالگي‌ بازي‌ كنه‌. بگذاريد آزاد باشه‌ بعدش‌ شروع‌ بكنيد به‌ تربيتش‌ از سن‌ هفت‌ سالگي‌ بر پدر و مادر لازمه‌ كه‌ شروع‌ كنند به‌ ساختمان‌ روح‌ اين‌ بچه‌. شروع‌ بكنن‌، نه‌ اينكه‌ يك‌ دفعه‌ بخوان‌ بچه‌ اشان‌ بهترين‌ افراد باشه‌. ولي‌ متاسفانه‌ ما شروع‌ مي‌كنيم‌ مي‌گيم‌ در سر سفره‌، مودب‌ بنشين‌ مي‌گيم‌ از جلوي‌ خودت‌ غذا بخور، باريك‌ الله‌ پسر خوب‌. نمي‌دونم‌ توي‌ ظرف‌ غذاي‌ ديگري‌ دست‌ نكن‌، چشم‌. دو زانو بنشين‌، چشم‌. سلام‌ كن‌، چشم‌. اينها خوبه‌ اما شما هر كاريش‌ بكنيد اگر اين‌ گرسنه‌اش‌ باشه‌ ظرف‌ غذاش‌ رو يكي‌ ديگر برداره‌ دادش‌ مي‌ره‌ بالا. گذشت‌ نداره‌، نمي‌تونه‌ هم‌ گذشت‌ داشته‌ باشه‌ و نمي‌شه‌ هم‌ توقع‌ داشت‌ ازش‌، نه‌ اينكه‌ فكر كنيد حالا بچة‌ ما چرا اينطوري‌؟ نه‌ نداره‌. دعوا مي‌كنه‌، جنگ‌ مي‌كنه‌، ناراحت‌ مي‌شه‌ و حق‌ هم‌ داره‌. لذا از دستورات‌ اكيد اين‌ است‌ كه‌ فرزندانتون‌ را بر يكديگر ترجيح‌ نديد. مثلا يكي‌ را خيلي‌ احترامش‌ كنيد، خيلي‌ اظهار محبت‌ بكنيد به‌ اون‌ يكي‌ كم‌. چون‌ اين‌ هجوم‌ مي‌ياره‌ صفات‌ رزيله‌ در اين‌. خيلي‌ خوب‌. پس‌ همه‌ در ورود در دنيا وقتي‌ كه‌ در دنيا وارد مي‌شن‌ اين‌ امراض‌ مي‌ياد به‌ سراغشون‌ بخوان‌ يا نخوان‌، غير از انبياء، بعضي‌ از انبياء اون‌ هم‌ و ائمة‌ اطهار كه‌ اونها اساسا جداست‌، خلقتشون‌ جداست‌، حضرت‌ عيسي‌ در روز اول‌ تولدش‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ پيغمبرم‌، آتني‌ الكتاب‌ و جعلني‌ نبيا و جعلني‌ مباركا عين‌ ما كن‌ تا آخر. پيغمبر اكرم‌ همينطور، ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ همينطور. اما فرزندان‌ امامها هم‌ حتي‌ توي‌ اين‌ دنيا وقتي‌ وارد مي‌شن‌ آلوده‌ مي‌شن‌. لذا خداي‌ تعالي‌ بر تمام‌ افراد حتي‌ قبل‌ از تكليف‌ در ميان‌ واجبات‌ هيچ‌ واجبي‌ نيست‌ كه‌ قبل‌ از تكليف‌ بر انسان‌ واجب‌ بشه‌، جز تزكية‌ نفس‌. كه‌ حالا تعجبه‌، آدمهاي‌ بزرگش‌ مي‌گن‌ آيا تزكية‌ نفس‌ واجبه‌ يا واجب‌ نيست‌؟

 بعضيها اينقدر نادانند كه‌ آدم‌ مي‌گه‌ كه‌ اينها چي‌ مي‌گن‌؟ از واجباتي‌ كه‌ حتما بايد انسان‌ قبل‌ از تكليف‌ بهش‌ بپردازه‌ تزكية‌ نفس‌ است‌. تزكية‌ نفس‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ شروع‌ كردن‌ به‌ اين‌ كه‌ اين‌ آلودگيهاي‌ در دوران‌ عمرش‌ را يعني‌ اين‌ مثلا پانزده‌ سال‌، اين‌ نه‌ سال‌ اين‌ آلودگيهايي‌ كه‌ بهش‌ مبتلا شده‌ اينها را از خودش‌ رفع‌ كنه‌. پدر و مادر يك‌ مقدارش‌ را مي‌تونن‌ دفع‌ كنن‌ يعني‌ كوشش‌ كنند كه‌ تضادي‌ بين‌ او و ديگران‌ قرار نگيره‌. طمعشون‌ زياد نشه‌. مثلا تو كه‌ اسباب‌ بازي‌ مي‌خري‌ براي‌ بچه‌ات‌  اينها دو نفرند دوتا بگير. يكي‌ بده‌ به‌ او يكي‌ بده‌ به‌ اين‌. مهمان‌ برات‌ مي‌ياد يك‌ دونه‌ هم‌ بگير بذار كنار وقتي‌ كه‌ مهمان‌، بچة‌ مهمان‌ آمد به‌ سراغ‌ اسباب‌ بازي‌ بچة‌ تو، تو يكي‌ نوعش‌ را بگذار جلوي‌ بچة‌ مهمان‌ تا دعواشون‌ نشه‌. چون‌ همين‌ كارها، همين‌ كارهاي‌ جزئي‌ها مي‌رسه‌ به‌ جايي‌ كه‌ بجاي‌ اينكه‌ اين‌ طبيعت‌ اين‌ دنيا صدام‌ مي‌سازه‌. باور كنيدها يعني‌ شروعش‌ از همانجا بوده‌ كه‌ اون‌ مي‌خواسته‌ اسباب‌ بازي‌ خودش‌ را بياره‌ به‌ طرف‌ خودش‌، كم‌ كم‌ اين‌ اسباب‌ بازي‌ شده‌ يك‌ خانه‌، كم‌ كم‌ يك‌ شهر كم‌ كم‌، حمله‌ به‌ كويت‌ و كويت‌ را مي‌خواد بگيره‌. اگر زورش‌ مي‌رسيد خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ ايران‌ را هم‌ مي‌خواست‌ بگيره‌، و اون‌ همه‌ كشتار و اون‌ همه‌ گرفتاري‌ اين‌ ببينيد درخت‌ توت‌ را ديديد چقدر بزرگ‌ است‌ دانة‌ توت‌ را مي‌دونيد چقدره‌؟ به‌ اندازة‌ سر سوزن‌ است‌. يك‌ توت‌ بخوريد ، توتهاي‌ دالخور را مي‌خواييد از اين‌ توتهاي‌ رسمي‌ بگيريد نرمش‌ كنيد ببينيد دانة‌ درخت‌ توت‌ چقدره‌. اين‌ مي‌افته‌ تو زير زمين‌ مي‌ياد بيرون‌، يك‌ درخت‌ مي‌شه‌ كه‌ چند تن‌ وزنشه‌. اين‌ صفات‌ رزيله‌اي‌ كه‌ در انسان‌ ممكن‌ است‌ به‌ وجود بياد در ابتدا سر همان‌ اسباب‌ بازي‌، خيلي‌ ريز. اي‌ بابا چيز نيست‌. نه‌ خيلي‌ چيزي‌ است‌ اين‌ بعدها گرفتاري‌ داره‌.

 سر يك‌ كار جزئي‌، يك‌ كار جزئي‌ سر سفره‌ شما ظرف‌ غذا را گذاشتيد اول‌ جلوي‌ اون‌ بچة‌ كوچكتر اين‌ با خودش‌ گفت‌ من‌ بزرگترم‌ چرا ظرف‌ غذا را اول‌ پيش‌ من‌ نگذاشتند؟ از اينجا شروع‌ مي‌شه‌ بعد اين‌ ريشه‌ مي‌كنه‌ بعد اين‌ مي‌شه‌ يك‌ درخت‌ بسيار بزرگ‌ كه‌ هيچ‌ قابل‌ تحمل‌ نيست‌ باور كنيد كوشش‌ كنيد انشاء الله‌ كه‌ در مرحلة‌ اول‌، چون‌ دوتا كار را ما حتما بايد بكنيم‌ يكي‌ دفع‌ يكي‌ رفع‌.

 يعني‌ نگذاريم‌ بعضي‌ از امراض‌ روحي‌ در فرزندانمون‌ بوجود بياد و از خودمون‌ هم‌ اون‌ امراضي‌ كه‌ داريم‌ رفع‌ بكنيم‌. محبت‌ دنيا بياد از همون‌ زمانها، يعني‌ وقتي‌ كه‌ بچه‌ شير خواره‌ است‌، به‌ پستان‌ مادر علاقه‌مند است‌ همين‌ جا تخم‌ محبت‌ غير خدا در دلش‌ كاشته‌ شد. راهي‌ هم‌ نداره‌ اين‌ وابستگي‌ زياد مي‌شه‌، زياد مي‌شه‌، كم‌ كم‌ مي‌بينه‌ نه‌ مادر هم‌ كاري‌ ازش‌ برنمي‌ياد، پدر بيشتر كار ازش‌ برمي‌ ياد. يك‌ وابستگي‌ به‌ پدر پيدا مي‌كنه‌. پدر هم‌ نه‌ كاري‌ ازش‌ برنمي‌ ياد خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ بايد يك‌ تحصيلاتي‌ داشته‌ باشه‌ يك‌ اداره‌اي‌ دست‌ و پا كنه‌ توي‌ اداره‌ هم‌ خوب‌ حقوق‌ مناسب‌ نيست‌. چون‌ اون‌ صفت‌ هست‌ رشوه‌ مي‌گيره‌، دزدي‌ مي‌كنه‌ و كم‌ كم‌ خوب‌ افراد هم‌ غالبا دنياي‌ ما فساد عالم‌ ما ايجاب‌ مي‌كنه‌ كه‌ موقعيتشون‌ زياد بشه‌ ، چون‌ هر كه‌ دزدتر پيشرفتش‌ در مسائل‌ دنيايي‌ بيشتر. شما اين‌ مردم‌ به‌ اصطلاح‌ اسرائيلي‌ را اين‌ يهوديها را كه‌ مي‌بينيد اينها اينقدر ثروتمندند اينها به‌ خاطر اين‌ است‌ كه‌ ماديند. يعني‌ در كتاب‌ تورات‌ از آخرت‌ اصلا حرفي‌ نيست‌. از معنويت‌ و تزكية‌ نفس‌ اصلا سخني‌ نيست‌. در مسيحيت‌ هست‌ ولي‌ در يهوديها نيست‌. همش‌ دنيا، تمامش‌ محبت‌ دنيا و لذا اينها در امور دنياشون‌ خيلي‌ پيشرفت‌ كردن‌ و با همة‌ اينكه‌ ضربت‌ عليهم‌ الضلت‌ والمسكنه‌ خداي‌ تعالي‌ هي‌ تو سرشون‌ زده‌ هي‌ به‌ اصطلاح‌ ذليلشون‌ كرده‌، مسكنت‌ بهشون‌ زده‌، يعني‌ اينها يك‌ سكونتي‌ يك‌ در جا زدني‌ در امور مادي‌ خداي‌ تعالي‌ نصيبشون‌ كرده‌ در عين‌ حال‌ مي‌ببينيم‌ كه‌ اقتصاد آمريكا را گاهي‌ مي‌گن‌ كه‌ مربوط‌ به‌ اسرائيله‌. يك‌ وقتي‌ ما در تركيه‌ بوديم‌ ديديم‌ كه‌ روز شنبه‌ را تعطيل‌ مي‌كنند، جمعه‌ را هم‌ تعطيل‌ مي‌كنند يك‌ شنبه‌ را هم‌ تعطيل‌ مي‌كنند، گفتيم‌ كه‌ خوب‌ جمعه‌ به‌ خاطر اينكه‌ مسلمانيد، يك‌ شنبه‌ هم‌ بخاطر اينكه‌ پيرو از ممالك‌ همجوار و مسيحي‌ها و اينها مي‌كنيد، شنبه‌ را چرا؟ گفتند اقتصاد بازار تركيه‌ در دست‌ يهوديهاست‌ اونها چون‌ تعطيل‌ مي‌كنند ما هم‌ تعطيله‌. مثل‌ اينكه‌ بانك‌ مثلا تعطيل‌ باشه‌ شما ديگه‌ رفتنتون‌ به‌ بازار ديگه‌ معنا نداره‌، اينجوري‌. خوب‌ اين‌ حالت‌، يعني‌ محبت‌ دنيا اين‌ در بين‌ افراد از خردسالي‌ به‌ وجود مي‌ياد بعد اگر هلش‌ داديم‌ به‌ طرف‌ دنيا مي‌ره‌، بيشتر مي‌ره‌. گفتم‌ انسان‌ در خصوص‌ دنيا در سرازيري‌ است‌. يك‌ ماشيني‌ را تو سرازيري‌ بگذاريد هلش‌ هم‌ بديد اين‌ ميره‌ تا درجة‌ نهايي‌ و سقوط‌ مي‌كنه‌. و انسان‌ توي‌ دنيا سقوط‌ مي‌كنه‌. بايد يك‌ خرده‌ ترمز كرد، نگهش‌ داشت‌ مواظبش‌ بود، مواظبت‌ كرد لذا انبياء و اوليا و قرآن‌ و روايات‌ ما داد مي‌زنن‌ انما الدنيا لعب‌ و له‌، دنيا لعبه‌، محبت‌ دنيا بدترين‌ كارهاست‌. حب‌ الدنيا رأس‌ كل‌ خطيئه‌.

 محبت‌  دنيا نداشته‌ باشيد هي‌ ترمز مي‌كنند كه‌ ما به‌ طرف‌ معنويات‌ و حقايق‌ حركت‌ كنيم‌، انبياء نخواستند شما را منزوي‌ كنند حتي‌ گفتن‌ بگيد ربنا آتنا في‌ الدنيا حسنه‌ و في‌ الآخرت‌ الحسنه‌ و قنا عذاب‌ النار خدايا هم‌ در دنيا به‌ ما نيكي‌ عنايت‌ كن‌ و هم‌ در آخرت‌ و هم‌ ما را از آتش‌ جهنم‌ حفظ‌ كن‌ اما در عين‌ حال‌ در تمام‌ جاها نسبت‌ به‌ دنيا و محبت‌ به‌ دنيا قرآن‌، روايات‌، اولياء خدا جلوي‌ انسان‌ را گرفته‌اند براي‌ اينكه‌ هر چي‌ هم‌ ترمز كنه‌ باز تو سرازيري‌ خودش‌ را مي‌كشونه‌. اما نسبت‌ به‌ آخرت‌ بي‌ ميلي‌، نسبت‌ به‌ معنويت‌ بي‌ علاقه‌اي‌. خيلي‌ انسان‌ خودش‌ را حاضر كنه‌، شماها فكر مي‌كنيد كه‌ بعضيها از خواب‌ غفلت‌ بيدار شدند و ديگه‌ آماده‌ براي‌ پيشرفتهاي‌ معنوي‌ هستند به‌ خدا قسم‌ بعضيها اينطوريند كه‌ اگر بدونند از اين‌ ساعتي‌ كه‌ قدم‌ در راه‌ خدا گذاشتند، نمازشون‌ را اول‌ وقت‌ مي‌خونند، نماز شب‌ مي‌خونن‌، قرآن‌ مي‌خونن‌، ذكر مي‌گن‌، بدونن‌ از تا امروز اگر مثلا روزي‌ هزار تومان‌، ده‌ هزار تومان‌ درآمدشون‌ بوده‌ حالا مي‌شه‌ يك‌ دهم‌ من‌ خيلي‌ كم‌ افرادي‌ را پيدا مي‌كنم‌ يعني‌ خيلي‌ كم‌ پيدا مي‌شه‌ كه‌ اين‌ را انسان‌ بدانه‌ و باز هم‌ به‌ معنويات‌ ادامه‌ بده‌.

 ما خدا را كه‌ دوست‌ داريم‌ براي‌ اينكه‌ خدا بهمون‌ كمك‌ بكنه‌. ائمه‌ را كه‌ دوست‌ داريم‌ براي‌ اين‌ است‌ كه‌ بهمون‌ كمك‌ بكنن‌، مثل‌ انبياء باشيم‌ كه‌ اگر انسان‌ توانست‌ مانند انبياء كه‌ اگر تمام‌ دنيا را ازش‌ مي‌گيرند مي‌گه‌ من‌ خدا را دارم‌.

 شخصي‌ آمد خدمت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلات‌ و السلام‌ عرض‌ كرد آقا خيلي‌ فقيرم‌، خيلي‌ بيچاره‌ام‌ هيچي‌ ندارم‌، فرمود تو خيلي‌ ثروت‌ داري‌. آقا دروغ‌ نمي‌گم‌. فرمودند كه‌ اگر تمام‌ دنيا را بهت‌ بدن‌ ولايت‌ و محبت‌ ما را از تو بخوان‌ بگيرن‌ معاوضه‌ مي‌كني‌ گفت‌ نه‌. گفتم‌ پس‌ بيشتر از دنيا تو داري‌. حالا واقعا يك‌ افرادي‌ پيدا بشن‌ اينطوري‌. خدا دارن‌، مولايي‌ مثل‌ پروردگار دارن‌ خدا خواسته‌ تو فقير بشي‌. گفت‌ يكي‌ وصل‌ و يكي‌ هجران‌ پسندند يكي‌ درد و يكي‌ درمان‌ پسندند من‌ از درمان‌ و درد و وصل‌ و هجران‌ پسندم‌ اونچه‌ را جانان‌ پسندند. يك‌ همچي‌ حالتي‌ اگر در انسان‌ پيدا بشه‌، زبانن‌ مي‌گيم‌ها، خدا نياره‌ امتحان‌ سخت‌ را براي‌ ما. يك‌ شخصي‌ آمده‌ بود نزد استاد ما ايشان‌ هم‌ خوب‌ يك‌ مطالبي‌ يك‌ برنامه‌ هايي‌ بهش‌ گفته‌ بودند، يك‌ روز من‌ ديدم‌ از توي‌ اطاق‌، حجرة‌ مدرسه‌ آمد بيرون‌ رنگش‌ خيلي‌، گفتم‌ كسالتي‌ داري‌؟ گفت‌ نه‌، همينجور كه‌ داشت‌ با من‌ حرف‌ مي‌زد افتاد، يك‌ حالت‌ تقريبا نيمه‌ بيهوشي‌ پيدا كرد، من‌ نمي‌دونستم‌ اين‌ چشه‌؟ به‌ يك‌ كسي‌ گفتم‌، افراد جمع‌ شدند، گفتند اين‌ گرسنه‌اش‌ است‌. يك‌ مقدار غذا آوردند خورد و سر حال‌ شد. پرسيدم‌، گفت‌ بله‌ من‌ سه‌ روزه‌ كه‌ غذا نخوردم‌. آخه‌ چرا به‌ ما نگفتي‌؟ گفت‌ استاد به‌ من‌ گفته‌ بود كه‌ به‌ خدا توكل‌ داشته‌ باش‌. به‌ خدا توجه‌ داشته‌ باش‌ من‌ هم‌ ديگه‌، البته‌ اين‌ كار يك‌ خرده‌اي‌ نپخته‌ بوده‌ها، يعني‌ اگر كسي‌ تحت‌ تربيت‌ صحيح‌ باشه‌ رو  برنامه‌ پيش‌ مي‌ره‌ اول‌ بايد خودش‌ را بسازه‌ بعد اين‌ اقدامات‌ را بكنه‌.

 منظور ببينيد ماها بعضيمون‌ البته‌ بعضي‌ نه‌ اينطور نيستند بعضيهامون‌ اينطوري‌ هستيم‌ كه‌ اگر بدونيم‌ يقين‌ بدونيم‌، حالا مي‌شه‌ اين‌ را در قلبتون‌ آزمايش‌ كنيد، كه‌ از امروز كه‌ شما وارد مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ شديد و قدم‌ به‌ سوي‌ كمالات‌ مي‌خواييد برداريد و تصميم‌ داريد ديگه‌ گناه‌ نكنيد و واجباتتون‌ را صحيح‌ و اول‌ وقت‌ انجام‌ بديد از امروز روزيتون‌ كم‌ مي‌شه‌ از امروز درآمدتون‌ پايين‌ مي‌ياد از امروز اگر تا حالا مثلا به‌ حد كفاف‌ داشتيد حالا بايد بدهكاري‌ پيدا كنيد اگر يك‌ همچين‌ چيزي‌ شد. باز هم‌ مي‌مونيد؟ به‌ خودتون‌ باريك‌ الله‌ بگيد، احسن‌ بگيد اما اگر اومديد خوب‌ تزكية‌ نفس‌ مي‌كنيم‌ خدا هم‌ به‌ ما محبت‌ مي‌كنه‌ خوب‌ ما به‌ خدا محبت‌ مي‌كنيم‌ خدا هم‌ به‌ ما محبت‌ مي‌كنه‌ ما مي‌شيم‌ ثروتمند و وضع‌ ماليمون‌ خوب‌ مي‌شه‌ و اوضاعمون‌ درست‌ مي‌شه‌، من‌ معتقدم‌ مي‌شه‌ اينها و خدا را شاهد مي‌گيرم‌ كه‌ صدها مورد من‌ ديدم‌ كه‌ مي‌شه‌ ولي‌ اگر به‌ اين‌ نيت‌ انسان‌ قدم‌ در راه‌ تزكية‌ نفس‌ قدم‌ بگذاره‌ اين‌ باز در اون‌ باطنش‌ها براي‌ دنياست‌ براي‌ محبت‌ دنياست‌ براي‌ خدا نيست‌.

 باطن‌ قضيه‌ مال‌ همون‌ صفاتي‌ است‌ كه‌ در كودكي‌ در ما بوجود آمده‌ و همان‌ صفات‌ رزيله‌ است‌. اول‌ كاري‌ كه‌ انسان‌ بايد در راه‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌ اين‌ است‌ كه‌ جان‌ و مالش‌ را تقديم‌ كنه‌. و جاهدوا و باموالكم‌ و انفسكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌. راه‌ خدا اين‌ است‌ خدايا من‌ جانم‌ و مالم‌ را دادم‌. اين‌ قدم‌ اول‌، قدم‌ اوله‌ها. ان‌ الله‌ الشتري‌ من‌ المومنين‌ انفسهم‌، خدا جان‌ مردم‌ را مي‌خره‌ تو چي‌ داري‌؟ زبان‌ حالمون‌ هم‌ بايد اين‌ باشه‌ كه‌ جان‌ باشد كه‌ نثار قدم‌ دوست‌ كنم‌، اين‌ مطاعي‌ است‌ كه‌ هر بي‌ سر و پايي‌ دارد. ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلات‌ السلام‌ چه‌ مي‌كردند؟ بزرگان‌ دين‌ چه‌ مي‌كردند؟ اين‌ كه‌ در روايت‌ داره‌ كه‌ جنگ‌ با دشمنان‌ و كشته‌ شدن‌ و جانش‌ را انسان‌ كف‌ دستش‌ بگذارد و براي‌ دينش‌ اقدام‌ بكند اين‌ جهاد اصغره‌. و عليكم‌ بجهاد اكبر مي‌دونيد يعني‌ چه‌؟ يعني‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ در راه‌ خدا قدم‌ گذاشت‌ يكي‌ از كارهاي‌ كوچكش‌ اين‌ است‌  كه‌ بره‌ جبهه‌ و در ركاب‌ البته‌ حالا جايي‌ كه‌ يقيني‌ باشه‌، در ركاب‌ معصوم‌ مثلا، در ركاب‌ معصوم‌ كشته‌ بشه‌. يكي‌ از كارهاي‌ كوچكش‌ اين‌ است‌. كارهاي‌ بزرگش‌ چيه‌؟ كارهاي‌ بزرگش‌ اين‌ است‌ كه‌ ما هيچي‌ جز اوامر پروردگار ندارم‌ كار بزرگش‌ اين‌ است‌ كه‌ اصحاب‌ حضرت‌ سيد الشهداء عليه‌ الصلات‌ والسلام‌ بعضيهاشون‌ بلند شدن‌ در شب‌ عاشورا گفتند كه‌ اگر ما را هفتاد مرتبه‌ بكشند و ما را در آتش‌ بسوزانند دو مرتبه‌ زنده‌ كنند دست‌ از ياري‌ تو برنمي‌ داريم‌. ببينيد جدي‌ مي‌گفت‌، اگر اينها دروغ‌ مي‌گفتند حضرت‌ سيدالشهدا اينها رانگه‌ نمي‌داشت‌. سيدالشهدا با آدمهاي‌ دروغگو كاري‌ نداشت‌ اونها دروغ‌ نمي‌گفتند مبالغه‌ هم‌ نمي‌كردند. مثل‌ ماها هم‌ نمي‌خواستند خودشون‌ را عزيز كنند. خودنمايي‌ هم‌ نمي‌كردند هيچ‌. واقعيت‌ بودند. و بايد انسان‌ در راه‌ خدا اينجور قدم‌ برداره‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ اين‌ را به‌ ما مي‌گه‌ اگر شما مي‌خواييد يكي‌ از آرزوهاتون‌ شايد همتون‌ اين‌ باشد شايد هم‌ اكثرتون‌، يكي‌ از آرزوهاتون‌ اين‌ است‌ كه‌ اگر امشب‌ يا فردا صبح‌ ندا دادند كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدا ايشان‌ ظاهر شدند و فرج‌ ايشان‌ رسيده‌ و سرباز مي‌گيرند و شما يكي‌ از آرزوهاتون‌ اين‌ است‌ كه‌ سرباز امام‌ عصر باشيد.

 ديديد در شب‌ عاشورا حضرت‌ سيدالشهدا سرباز گرفت‌. اوني‌ كه‌ سرش‌ را حاضره‌ ببازه‌. بده‌. اونهايي‌ كه‌ به‌ درد نمي‌خوردند اونهايي‌ كه‌ وجودشون‌ مفيد نبود اونهايي‌ كه‌ براي‌ دنيا آمده‌ بودند رفتند حتي‌ اگر انسان‌ برود در خيمة‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ در خيمة‌ امام‌ زمان‌ و لايق‌ نباشد بايد برود بيرون‌. نمونه‌اش‌ قضية‌ كربلاست‌. اما اگر كه‌ انسان‌ خارج‌ از خيمه‌ باشه‌ صداش‌ مي‌زنند. در روايات‌ داره‌ كه‌ اينها شبانه‌ به‌ امام‌ عصر ارواحنا فدا مي‌رسونند. يك‌ اصحابي‌ دارد حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فدا عليه‌ السلام‌ كه‌ در دعاي‌ به‌ اصطلاح‌ الهم‌ رب‌ نور عظيم‌ دعاي‌ عهد اونجا وصفشون‌ را مي‌كند و  خداي‌ تعالي‌ هم‌ در قرآن‌ وصف‌ كرده‌ الذين‌ نعت‌ اهله‌ في‌ كتابك‌ فقلت‌ صفوا كانهم‌ بنيان‌ مرثوث‌. اگر انسان‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ باشه‌ جهاد اكبر را انجام‌ نداده‌ باشه‌ مثل‌ اصحاب‌ پيغمبر كه‌ در احد جمع‌ شده‌ بودند. يك‌ عده‌شون‌ اينطوري‌ بودند در اون‌ تنگه‌ دستور آمد كه‌ اونجا شما بمانيد و نگذاريد كه‌ دشمن‌ به‌ ما حمله‌ كنه‌. اونها هم‌ اونجا ايستاده‌ بودند يك‌ وقت‌ ديدند كه‌ بله‌ اينها دارن‌ غنائم‌ را جمع‌ مي‌كنند لشگر اسلام‌ كه‌ در توي‌ معركه‌ بودند اينها دارن‌ غنائم‌ را جمع‌ مي‌كنند. اينها هم‌ آمدند براي‌ غنيمت‌ جمع‌ كردن‌ لشگر دشمن‌ حمله‌ كرد از همان‌ طرف‌ و كسي‌ پيدا نشد از مردم‌ مسلمان‌ جز اينكه‌ زخمي‌ شده‌ بودند. خيلي‌ فاجعه‌ بوجود آورد. محبت‌ دنيا اين‌ است‌. اينجور اصحاب‌ هم‌ امام‌ زمان‌ نمي‌خواد. بايد يك‌ افرادي‌ باشند كه‌ انهم‌ بنيان‌ مرثوث‌ خيلي‌ تشبيه‌ جالبي‌ است‌.

 اينها يك‌ صفي‌ مي‌بندند مثل‌ يك‌ ديوار بتوني‌ كه‌ هم‌ ديگران‌ پشت‌ او سنگر مي‌گيرند و محفوظ‌ مي‌مانند هم‌ خودش‌ از حملات‌ دشمن‌ محفوظ‌ است‌. اينطوري‌ بايد باشيد. و لذا يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ انسان‌ را مي‌سازه‌ و انسان‌ را تزكيه‌ مي‌كنه‌ و انسان‌ را كاملا در اون‌ صف‌ قرار مي‌ده‌ انتظار فرج‌ است‌. اين‌ معناي‌ انتظار فرج‌ است‌. يعني‌ شماها اگر گفتيد كه‌ ما منتظريم‌، منتظر، منتظر دروغي‌ كه‌ نمي‌شه‌. بعضي‌ از افراد هستند اسمشون‌ را گذاشتند منتظر، خوب‌ نتيجة‌ عملي‌ چي‌ داريد؟ ما صبح‌هاي‌ جمعه‌ مشغول‌ دعاي‌ ندبه‌ هستيم‌. گاهي‌ هم‌ كه‌ صلوات‌ مي‌فرستيم‌ يك‌ وعجل‌ فرجهم‌ هم‌ پشت‌ سرش‌ مي‌گيم‌. همين‌ شد منتظر. منتظر كسي‌ است‌ كه‌ خودش‌ را ساخته‌ باشه‌، سرباز واقعي‌ باشه‌. فداكار واقعي‌ باشه‌ و جزء اون‌ صفي‌ باشد كه‌ خداي‌ تعالي‌ اونها را وصف‌ كرده‌ در قرآنش‌ كه‌ انهم‌ بنيان‌ مرثوث‌. اگر اينطوري‌ شديم‌ خوبه‌.

 بنابر اين‌ اگر كسي‌ بخواد به‌ اون‌ مقام‌ و اون‌ مرحله‌ برسه‌ بايد از خردسالي‌ شروع‌ بكنه‌ يك‌ مشت‌ امراض‌ روحي‌ را از خودش‌ دفع‌ بكنه‌. شما مثلا حالا باز برمي‌گردم‌ به‌ مطالب‌ اوليم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ بچه‌ داريد به‌ بچه‌تون‌ بگيد كه‌ اين‌ غذايي‌ كه‌ مي‌خوري‌ خدا به‌ تو داده‌، تو مريض‌ بودي‌ شفا پيدا كردي‌ خدا شفات‌ داد. نگيد بچه‌ نمي‌فهمه‌، نخير مي‌فهمه‌. مشكلتري‌ چيزها را خداي‌ تعالي‌ در روز اول‌ تولد فرموده‌ در گوشش‌ بگيد. الله‌ اكبر،اذان‌ و اقامه‌ ديگر كار بي‌ فايده‌ كه‌ نيست‌. اين‌ مثل‌ يك‌ ضبط‌ صوتي‌ است‌ كه‌ ضبط‌ مي‌كند بي‌ تفاوت‌ خودش‌ را نشان‌ مي‌ده‌ ولي‌ ضبط‌ مي‌كنه‌. من‌ مكرر هم‌ گفتم‌ دليلش‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ دو سال‌، سه‌ سال‌ بچه‌ زبان‌ را ياد مي‌گيره‌ و مي‌شه‌ زبان‌ مادريش‌ و حال‌ اينكه‌ اگر آدم‌ بزرگي‌ را بگذارند در يك‌ جمعي‌ كه‌ زبان‌ ديگري‌ دارن‌ دو سال‌، سه‌ سال‌ بمونه‌ نمي‌تونه‌ درست‌ حرف‌ بزنه‌. ما بعضي‌ از افراد داريم‌ كه‌ اينها خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ مثلا زبان‌ مادريشون‌ تركه‌، تركي‌ است‌ هنوز هم‌ بعد از، خدا رحمت‌ كنه‌ آقاي‌ تبريزي‌ داشتيم‌ از علماي‌ بزرگ‌ و اهل‌ معنا بود واقعا مرد بزرگواري‌ بود، آقا شيخ‌ غلامحسين‌ تبريزي‌ مي‌گفتند ايشان‌ شايد پنجاه‌ سال‌ توي‌ مشهد بودند باز هم‌ موقع‌ دعا كردن‌ همان‌ لهجه‌ فرقي‌ نكرده‌ بود. بچه‌ در اون‌ سن‌، ببينيد كه‌ بهتر از آدم‌ بزرگ‌ حرف‌ ياد مي‌گيرد. (قطع‌ نوار).

 مي‌گيد كه‌ خدا شفات‌ داد، بكنيدش‌ از دكتر و به‌ خدا وصلش‌ كنيد. پدر كولش‌ مي‌ده‌، ما يك‌ وقت‌ يك‌ بچه‌اي‌ داشتيم‌ بچة‌ كوچكي‌ كه‌ الان‌ هم‌ داريم‌ چون‌ كوچك‌ بود ما پول‌ خرج‌ مي‌كرديم‌ مي‌گفت‌ آقاجان‌ شما اين‌ پولها را از كجا مي‌ياري‌؟ گفتيم‌ خدا مي‌ده‌. حالا بزرگ‌ شده‌ مي‌گه‌ كه‌ بله‌ حالا مي‌فهمم‌ كه‌ راست‌ گفتيد شما، اونوقتها خدا بهتون‌ مي‌داد. بگيد خدا، همه‌ جا اين‌ بچه‌ را قطعش‌ كنيدش‌ از ماديات‌ و بچسبونيدش‌ به‌ خدا. اين‌ را گوش‌ بديدها اين‌ حرف‌ را عمل‌ كنيد. به‌ خدا قسم‌ پنجاه‌ درصد كمك‌ تزكية‌ نفس‌ را به‌ بچتون‌ كرديد. پنجاه‌ در صد را. پنجاه‌ درصد ديگر را خودش‌ بايد انجام‌ بدهد.

 مي‌خورد به‌ زمين‌ بلند مي‌شه‌ مي‌گه‌ بابا جان‌ چيزي‌ نشد خدا نگهت‌ داشت‌ خدا ملائكه‌اش‌ را فرستاد نگهت‌ داشت‌ اينجوري‌ بگيد. غذا مي‌خوره‌ سير مي‌شه‌ بهش‌ بفهمونيد كه‌ خدا سيرت‌ كرد. الذي‌ خلقني‌ فهو يهدي‌ و الذي‌ هو يطعمني‌ و يسقيه‌ و اذا مرضت‌ فهو يشفين‌ ببينيد خدا در قرآن‌ داره‌ به‌ ما دستور مي‌ده‌، حضرت‌ عيسي‌ علي‌ نبينا و آله‌ عليه‌ السلام‌ وقتي‌ كه‌ متولد شده‌ در همون‌ سن‌ خردسالي‌ مي‌گه‌ و جعلني‌ مباركا عين‌ ما كن‌، و اوساني‌ بصلات‌ و الزكات‌ مادومت‌ حيا تا وبرا بوالدتي‌ و سلام‌ علي‌ يوم‌ وردت‌ و يوم‌ عموت‌ ببينيد خداي‌ تعالي‌ اين‌ كار را كرده‌، سلامتي‌ براي‌ من‌ داده‌، روزي‌ كه‌ متولدم‌ كرده‌، روزي‌ كه‌ متولد مي‌شم‌، روزي‌ كه‌ مي‌ميرم‌ تمام‌ اينها زير نظر خداست‌، و اين‌ را به‌ فرزندانتون‌ بگيد اگر نگفتيد وقتي‌ كه‌ بزرگ‌ شدن‌ مي‌گيد كه‌ چرا اين‌ بچه‌ خراب‌ شده‌؟ بچه‌ چرا اين‌ جوريه‌؟ چرا همش‌ به‌ فكر مادياته‌؟ چرا هر چي‌ من‌ به‌ كلش‌ مي‌خونم‌ اين‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار نمي‌شه‌؟ تو خودت‌ خوابش‌ كردي‌، تو خودت‌ مي‌رونديش‌ اصلا، كشتيش‌. خواب‌ غفلت‌، تو خواب‌ اينقدر لالايي‌ براش‌ گفتي‌، بچه‌ جان‌ درس‌ بخون‌ انشاء الله‌ داراي‌ ديپلم‌ بشي‌ بعد مدارك‌ بگير دكتر بشو، مهندس‌ بشو، يك‌ درآمد خوبي‌ داشته‌ باشي‌ ما را هم‌ اداره‌ كني‌ ما هم‌ افتخار كنيم‌ اينها همش‌ لالايي‌ است‌ كه‌ اين‌ بچه‌ را خوابانديد، خوابش‌ هم‌ طولاني‌ شد و مرد. حالا رفته‌ همة‌ كارهاش‌ را هم‌ كرده‌ اروپا رفته‌ و تخصصش‌ را هم‌ گرفته‌ و آمده‌ تو هم‌ شدي‌ پيرمرد مفلوك‌ افتاده‌ خيلي‌ پسر خوبي‌ باشه‌، شما را هم‌ به‌ عنوان‌ نوكر مي‌بره‌ خانه‌ چون‌ با زنش‌ هم‌ محرمي‌ و اونجا خدمتگزارش‌ باشي‌. من‌ ديدم‌ اينكه‌ عرض‌ مي‌كنم‌. خيلي‌ پسر خوبي‌ باشه‌ والا پدر يعني‌ چي‌. چرا؟ براي‌ اينكه‌ خودت‌ خوابانديش‌. خودت‌ لالايي‌ براش‌ گفتي‌. خودت‌ ميرانديش‌ از مرده‌ چه‌ توقعي‌ داري‌؟ بيشتر از اين‌ توقع‌ نيست‌. اما اگر از همان‌ روزهاي‌ اول‌، همانطوري‌ كه‌ به‌ ماگفتن‌ اذان‌ بگو در گوشش‌، در گوش‌ راست‌ اذان‌ بگو، در گوش‌ چپ‌ اقامه‌ بگو. بعد شير مادر مي‌ده‌، در بين‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ بوده‌ كه‌ بچه‌اشان‌ را وقتي‌ كه‌ روي‌ دامنشون‌ مي‌خواباندند و شير مي‌دادند لا اله‌ الا الله‌ براش‌ مي‌گفتند. به‌ جاي‌ لالاي‌ الحمد لله‌، سبحان‌ الله‌، امثال‌ اين‌ كلماتي‌ كه‌ اون‌ را متوجه‌ خداش‌ مي‌كرده‌. و بدونيد از روز اول‌ تولد اطلب‌ العلم‌ من‌ المهد از اول‌ تولد بر پدر و مادر لازم‌ و واجب‌، بلكه‌ اگر مي‌خواد كمك‌ به‌ تزكية‌ نفسش‌ بكنيد و همانطوري‌ كه‌ او را واكسن‌ مي‌زنيد از امراض‌ مختلف‌ ظاهري‌ بايد بچه‌ هاتون‌ را از امراض‌ مختلف‌ روحي‌ واكسينشون‌ كنيد.

 والا نمي‌تونيد از عهدشون‌ بربياد و بعد هم‌ نوبت‌ خودتون‌ و يقين‌ بدونيد آقايون‌ اگر ما خودمون‌ را نسازيم‌ توي‌ اين‌ دنيا صفات‌ رزيله‌ را از خودمون‌ دور نكنيم‌ اين‌ صفات‌ رزيله‌ در ما رشد مي‌كنه‌ همانطوري‌ كه‌ مثل‌ زدم‌، مثل‌ شجرة‌ خبيثت‌، مثل‌ كلمت‌ خبيثت‌ كشجرة‌ خبيثه‌، مثل‌ درخت‌ بي‌ فايدة‌ پست‌، پست‌. انسان‌ بايد كلمت‌ الله‌ باشد انسان‌ بايد فرمان‌ الهي‌ باشد. اين‌ كلمه‌ خيلي‌ عجيبه‌، روح‌ خدا باشد. كلمة‌ الله‌ باشد، كلمة‌ الله‌ ببينيد يك‌ سربازي‌ اگر توي‌ ارتش‌ باشه‌ اينقدر اين‌ سرباز مطيع‌ فرمانده‌ است‌ كه‌ تا احساس‌ مي‌كنه‌ كه‌ فرمانده‌ يك‌ فرماني‌ داره‌ فورا انجام‌ مي‌ده‌ همه‌ مي‌فهمن‌ كه‌ اين‌ سرباز كلمة‌ فرمانده‌ است‌. اينطوري‌ از او احساس‌ مي‌كنن‌ كه‌ فرمانده‌ چي‌ مي‌خواست‌. الگو است‌. و انسان‌ بايد كلمت‌ الله‌ باشد و مثل‌ كلمة‌ طيبه‌ كشجرة‌ طيبه‌ اصلها ثابت‌ و فرعها في‌ السماء تعطي‌ اكلها كلهي‌.

 اگر انسان‌ به‌ مقام‌ اخلاص‌ رسيد اگر انسان‌ به‌ مقام‌ كمالات‌ رسيد و از اولياء خدا شد تعطي‌ اكلها كلهي‌. اين‌ درخت‌ اين‌ شجرة‌ طيبه‌ اين‌ وجود مقدس‌ اونقدر پر ارزش‌ مي‌شه‌ كه‌ در هر وقتي‌ كه‌ بهش‌ مراجعه‌ بكنيد مي‌بينيد كه‌ اكلها دائم‌ كل‌ هي‌. هميشه‌ خوردني‌ داره‌، هميشه‌ مي‌شه‌ ازش‌ استفاده‌ كرد. از قلبش‌ حكمت‌ جاري‌ مي‌شه‌ به‌ زبانش‌، خداي‌ تعالي‌ به‌ او حكمت‌ اراده‌ مي‌كنه‌. ولقد آتينا لقمان‌ الحكمه‌. ما به‌ لقمان‌ حكمت‌ داديم‌ و من‌ يعطي‌ الحكمه‌ فقد اوتي‌ خيرا كثيرا. كسي‌ كه‌ بهش‌ حكمت‌ داده‌ شد، حكمت‌ منظور فلسفه‌ نيست‌. مكرر براتون‌ گفتم‌ فلسفه‌ يعني‌ شناخت‌ حقايق‌ اشياء متكيا به‌ افكار بشر در رأسش‌ سقراط‌ و افلاطون‌ بوده‌ و بعدش‌ هم‌ همين‌ افرادي‌ كه‌ هستند. اما حكمت‌ شناخت‌ حقايق‌ اشياء است‌ متكيا به‌ وحي‌. متكيا به‌ خدا. حكما مال‌ خداست‌، حكمت‌ مال‌ پيغمبران‌ است‌. و خدا به‌ هر كس‌ حكمت‌ داد خير كثير عنايت‌ كرده‌ اون‌ وقت‌ من‌ اخلص‌ الله‌ من‌ اربعين‌ صباحا اگر كسي‌ چهل‌ روز خودش‌ را خالص‌ كنه‌، يعني‌ در مرحلة‌ خلوص‌ چهل‌ روز قدم‌ برداره‌، جرت‌ يرابي‌ الحكمه‌ من‌ قلبي‌ الي‌ نثاره‌ منطقهم‌ الثواب‌. زبانشون‌ كه‌ باز مي‌شه‌ حرف‌ حق‌ مي‌زنند نطقشون‌ ثوابه‌. نگاهشون‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌ مي‌كنه‌ ياد خدا مي‌افته‌. من‌ مجالس‌ من‌ يذكر هم‌ الله‌ رويته‌ و انسان‌ به‌ جايي‌ مي‌رسه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ وصفش‌ را مي‌كنه‌. لقمان‌ نه‌ پيغمبر اولي‌ العظم‌ بود تازه‌ ترديده‌ كه‌ اصلا پيغمبر بود يا نبود؟ در مرحلة‌ خلوص‌ قدم‌ برداشته‌، خداي‌ تعالي‌ بهش‌ حكمت‌ داده‌، يك‌ سوره‌ دربارة‌ لقمان‌ و به‌ اسم‌ لقمان‌ نازل‌ كرده‌ كلمات‌ او را در كتابش‌ ذكر كرده‌، خيلي‌ مهمه‌ها اگر من‌ يك‌ كتابي‌ بنويسم‌ به‌ عنوان‌ اينكه‌ فلان‌ دانشمند اين‌ جملات‌ را گفته‌ من‌ نقل‌ كنم‌ اين‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌. خداي‌ با اون‌ عظمت‌ در كتاب‌ جاويدانش‌ كه‌ بايد تا روز قيامت‌ و بلكه‌ در بهشت‌ حتي‌ از اين‌ قرآن‌ استفاده‌ بشه‌ مي‌فرمايد كه‌، اذ قال‌ لقمان‌ لابنه‌ و هو يعظه‌ يا بني‌ تا آخر.

 وقتي‌ كه‌ لقمان‌ به‌ پسرش‌ در حال‌ موعظه‌ فرزندش‌ به‌ او گفت‌ اي‌ پسر من‌ لا تشرك‌ بالله‌، ان‌ الشرك‌ لظلم‌ عظيم‌. و كلمات‌ ديگر. ببينيد انسان‌ به‌ كجا ممكنه‌ كه‌ برسه‌. همين‌ انسانهاي‌ عادي‌ به‌ مقام‌ لقمان‌. و داراي‌ حكمت‌. به‌ خدا قسم‌ اگر سالها زحمت‌ بكشيد همين‌ اكثر روزها من‌ با دوستاني‌ كه‌ برخورد مي‌كنيم‌ اين‌ مسئله‌ مطرحه‌، اكثرا خوب‌ دانشجو هستند تحصيلات‌ عاليه‌ كردند، طبيب‌ شدند، فرض‌ كنيد مهندس‌ شدند و اينها. ازش‌ مي‌پرسم‌ آقا چند سال‌ درس‌ خوندي‌ مهندس‌ يا دبير شدي‌؟ بيست‌ سال‌، بيست‌ و پنج‌ سال‌ تا تخصصش‌ را بگير بيست‌ و پنج‌ سال‌، بيست‌ و شش‌ سال‌، خوب‌ ده‌ سال‌ بيا تزكية‌ نفس‌ بكن‌ اين‌ قلبت‌ شرح‌ صدر پيدا بكنه‌. تمام‌ حقايق‌ اشياء را ببين‌ نه‌ بفهم‌. انسان‌ به‌ جايي‌ مي‌رسد كه‌ چشمش‌ چشم‌ خدا مي‌شه‌، گوشش‌ گوش‌ خدا مي‌شه‌، زبانش‌ زبان‌ خدا مي‌شه‌ انت‌ اذا تقول‌ لشي‌ كن‌ فيكون‌ ان‌ اذا يقول‌ كن‌ فيكون‌ به‌ اونجا مي‌رسه‌. حالا كي‌ پس‌ مانع‌ ماست‌؟ شيطان‌ حالا شيطان‌ را خوب‌ شناختيد مي‌بينيد شيطان‌ را الان‌ اگر به‌ يك‌ كسي‌ بگن‌ آقا براي‌ اينكه‌ تو طبيب‌ بشي‌ بايد بري‌ خارج‌ مي‌گه‌ خيلي‌ خوب‌، خرج‌ سفر هر چي‌ باشه‌ و گذرنامه‌ و تشكيلات‌ و قربت‌ و همة‌ گرفتاريها حاضره‌. اما اگر بهش‌ بگن‌ كه‌ پاشو برو نزد فلان‌ عالم‌ يك‌ چيزي‌ ياد بگير، يك‌ سال‌ روز، من‌ كار و كاسبي‌ دارم‌. روزي‌ يك‌ ساعت‌ من‌ برم‌ بشينم‌ مسائل‌ و احكام‌ دينم‌ را ياد بگيرم‌. معارفم‌ را ياد بگيرم‌. كيه‌ الان‌ بين‌ شماها كه‌ روزي‌ يك‌ ساعت‌ وقف‌ معارف‌ و دينش‌ خودش‌ را بكنه‌؟ اين‌ كار هم‌ در اين‌ دنيا به‌ دردت‌ مي‌خوره‌ هم‌ در شب‌ اول‌ قبر به‌ دردت‌ مي‌خوره‌ هم‌ در عالم‌ برزخ‌ هم‌ در قيامت‌ هم‌ در بهشت‌، همه‌ جا. نه‌ حاضر نيستيد.

 اينجا فقط‌ من‌ مي‌خواستم‌ شيطان‌ را معرفي‌ كنم‌ به‌ شماها. شيطان‌ مي‌ياد مي‌گه‌ نه‌ بابا اين‌ كارها مال‌ آدمهاي‌ بيكاره‌ است‌ ولش‌ كن‌. كارت‌ را بكن‌ درست‌ را بخون‌، علم‌ ارزش‌ داره‌، خيال‌ مي‌كنند اينها جهل‌، علم‌ ارزش‌ داره‌، يك‌ كسي‌ بشو يك‌ آدمي‌ بشو، يك‌ آدمي‌ بشو. بله‌ انسان‌ گاهي‌ چشمش‌ را باز مي‌كند، چون‌ از اولي‌ كه‌ چشم‌، ماها چشم‌ باز كرديم‌ آدم‌ نديديم‌. ميگفتن‌ يك‌ نفر روز چراغ‌ روشن‌ كرده‌ بود دور شهر مي‌گشت‌ و مي‌گفت‌ از ديو و دد ملولم‌ وانسانم‌ آرزوست‌. من‌ يك‌ چيزي‌ خودم‌ ديدم‌ يك‌ وقتي‌ يك‌ آقايي‌ از علما از اهل‌ معنا مي‌خواست‌ بره‌ توالت‌ من‌ گفتم‌ اينجا آدمه‌، گفت‌ الحمد الله‌ يك‌ آدم‌، ما البته‌ منظورم‌ اين‌ بودكه‌ اونجا يك‌ شخصي‌ هست‌ يك‌ كسي‌ هست‌، گفت‌ آدم‌ تو آدم‌ پيدا كردي‌؟ حالا واقعا ما بس‌ كه‌ آدم‌ نديديم‌ نمي‌دونيم‌ اصلا آدم‌ يعني‌ چي‌؟ روزي‌ يك‌ ساعت‌ براي‌ دينمون‌ براي‌ خدامون‌ مسائل‌ واجبمون‌ اقدام‌ نمي‌كنيم‌. اونوقت‌ توقع‌ داريم‌ كه‌ خدا، تا گفتيم‌ خدا بگه‌ لبيك‌. بفرماييد، فرمايشتون‌. بله‌ فلان‌ بدهي‌ را بديد، چشم‌. دست‌ به‌ سينه‌ خداي‌ تعالي‌ در حضور ما ايستاده‌ باشه‌ كه‌ اگر يك‌ دونه‌ از اوامر ما را اطاعت‌ نكرد مورد مواخذه‌ واقع‌ بشه‌ و از اون‌ طرف‌ هر چي‌ خدا گفته‌ ما گوش‌ نكنيم‌. جامون‌ را فقط‌ با خدا عوض‌ كرديم‌. قاعدتا اين‌ است‌ كه‌ مولا هر چي‌ مي‌گه‌ بنده‌ بايد اطاعت‌ كنم‌ ولي‌ بنده‌ هر چي‌ به‌ مولا مي‌گه‌ مولا اگر صلاح‌ دونست‌ بگه‌ بسيار خوب‌ اگر صلاح‌ ندونست‌. الان‌ ماها همه‌ همينطوريم‌ها تو حرم‌ حضرت‌ رضا آقا من‌ ديشب‌ رفتم‌ حرم‌ حضرت‌ رضا توسل‌ كردم‌، چرا حضرت‌ به‌ ما جواب‌ ندادن‌؟ چرا اينجوري‌ شده‌؟ اونقدري‌ كه‌ ما به‌ خدا و ائمة‌ اطهار مي‌گيم‌ خدا اونقدر به‌ ما چرا نمي‌گه‌. خدايا ما را بيامرز، خدايا ما را ببخش‌ ما را از اين‌ جهل‌ و ناداني‌ نجات‌ بده‌، مرحمت‌ بفرما.

 السلام‌ عليك‌ يا اباعبدالله‌، السلام‌ عليك‌ يابن‌ الرسول‌ الله‌. صحبت‌ اين‌ بود كه‌ حالا انسان‌ مي‌تونه‌ با توسلات‌ خودش‌ را از اين‌ رزائل‌ نجات‌ بده‌. همين‌ امروز با يكي‌ از اين‌ علما بحث‌ و صحبتم‌ بود من‌ گفتم‌ مي‌شه‌، توسلات‌ خيلي‌ موثره‌ منتهي‌ پنجاه‌ در صد. اون‌ هم‌ پنجاه‌ در صد دوم‌. يعني‌ انسان‌ بايد خودش‌ اقدام‌ بكنه‌، والذين‌ جاهدوا فينا لنهدينهم‌ صبورا. وقتي‌ كه‌ اقداماتش‌ را خودش‌ كرد بله‌ خداي‌ تعالي‌ كمكش‌ مي‌كنه‌. توسلات‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ خيلي‌ مفيده‌ اما به‌ شرط‌ اينكه‌ شما هم‌ يك‌ قدمي‌ برداريد.

 السلام‌ عليك‌ يا ثارالله‌ و ابن‌ ثاره‌. شب‌ جمعه‌ است‌، دلها روانه‌ كنيد به‌ سوي‌ كربلا كنار اون‌ قبر شش‌ گوشه‌، براي‌ اينكه‌ تمركز بيشتري‌ پيدا كنيد متوجه‌ بيشتري‌ پيدا كنيم‌ چراغها را خاموش‌ كنيد حال‌ عزايي‌ به‌ خودمون‌ بگيريم‌ و حال‌ توجهي‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌، آقاجان‌ گر چه‌ دوريم‌ به‌ ياد تو سخن‌ مي‌گوييم‌ بعد منزل‌ نبود در سفر روحاني‌. حالا كه‌ شما رفتيد كنار اون‌ قبر شش‌ گوشه‌ با سفر روحي‌ يك‌ قدم‌ ديگري‌ زمانا برداريد با هم‌ بريم‌ كنار گودي‌ قتلگاه‌. اون‌ ساعتي‌ كه‌ زينب‌ كبري‌ آمد. چشمش‌ به‌ بدن‌ برادر انداخته‌ ديد به‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌. دست‌ برد زير بدن‌، بدن‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ را به‌ روي‌ دست‌ بلند كرد، خدايا اين‌ قرباني‌ را از آل‌ محمد قبول‌ بفرما.

 بعد هم‌ رو كرد به‌ طرف‌ مدينه‌ يا ايها الرسول‌ هذا حسينك‌ معمر بدماء مقدمه‌ المظلوم‌ الامام‌ والرضا اين‌ كشتة‌ فتاده‌ به‌ هامون‌ حسين‌ توست‌. اين‌ صيد دست‌ و پا زده‌ در خون‌ حسين‌ توست‌. يا صاحب‌ العصر.  شما هم‌ طبق‌ اونچه‌ نقل‌ شده‌ فرموده‌ايد كه‌ هر صبح‌ و شام‌ براي‌ جد بزرگوارم‌ گريه‌ مي‌كنم‌ آيا مي‌شه‌ امشب‌ اون‌ گريه‌هاي‌ عزيزتون‌ را، اون‌ اشكهاي‌ چشم‌ نازنينتون‌ را در اين‌ مجلس‌ ما بريزيد. تا گريه‌هاي‌ ما هم‌ مورد قبول‌ خداي‌ تعالي‌ واقع‌ شود. قربان‌ دردهاي‌ دلت‌ يا صاحب‌ الزمان‌ آقا. يا بقية‌ الله‌. كنار گودي‌ قتلگاه‌ نشسته‌، بدن‌ برادر را پاره‌ پاره‌ مي‌بينه‌، فرزندش‌ آمد صدا زد يا امتي‌ هذا نعش‌؟ اين‌ بدن‌ كيست‌؟ حق‌ دارد نشناسد چون‌ بدن‌ سر ندارد. لباس‌ ندارد. يا بقيه‌ الله‌ به‌ آبروي‌ جدت‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ از خدا خودت‌ فرجت‌ را طلب‌ كن‌. همه‌ با توجه‌. اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. اين‌ زبان‌ حالي‌ است‌ كه‌ ما داريم‌ ولي‌ ائمه‌ فرموده‌اند ما وقتي‌ مي‌گيم‌ الهي‌ عظم‌ البلاء يعين‌ خدايا بلا بر ما عظيم‌ شده‌ بلاي‌ دوري‌ از اماممون‌ از امام‌ زمانمون‌. همه‌ با توجه‌، بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء، الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ خدايا دنيا بر ما تنگ‌ شده‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌. يا بقية‌ الله‌، يا صاحب‌ الزمان‌، يك‌ عده‌ محتاج‌، فقير، مبتلا، گرفتار در خانة‌ شما آمده‌ايم‌. به‌ جان‌ مادرتون‌ زهرا همين‌ امشب‌، در اين‌ مجلس‌ هر كس‌ هر حاجتي‌ دارد، با دست‌ با كرامتتون‌ به‌ او حاجتش‌ را مرحمت‌ بفرمائيد. الهي‌ آمين‌.

 

۱۷ ربيع الاول ۱۴۱۴ – ۱۴شهريور ۱۳۷۲ – ۵ سپتامبر ۱۹۹۳- میلاد پیامبر اکرم و امام صادق علیهما السلام

 

@ متن سخنراني روز 17 ربيع الاول 1414 مصادف با 14 شهريور 1372 و 5 سپتامبر 1993

 

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَي اَشْرَفِ‌ الْاَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ‌ سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا اَبِي الْقَاسِمِ‌ مُحَمَّدٍ وَ عَلَي‌ آلِهِ‌ الطَّيبِينَ‌ الطَّاهِرِينَ‌ لَا سِيَّمَا عَلَي سَيِّدَنَا وَ مَوْلانَا حُجَّةِ‌ ابْنِ‌ الْحَسَنِ‌ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

«هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ»([1]).

 

روز ميلاد مسعود حضرت رسول اكرم و نبي معظم محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله و سلمو ميلاد مسعود حضرت امام صادق, امام ششم مسلمين به پيشگاه مقدس حضرت بقيةاللهارواحنافداهتبريك عرض مي‌كنيم. و به شما دوستان خاندان عصمت و طهارت كه با شوق و شعفي در اين مجلس حضور يافته‌ايد “شاد باش” مي‌گوييم. اميد است خداي تعالي عيد واقعي را نصيب همه‌مان بفرمايد و صبح ظهور حجت بن الحسن ارواحنافداهرا به ما نشان دهد و عيدي ما را امروز فرج آن حضرت قرار دهد و عيدي فرداً فرد و خصوصي ما را ارتباط و اقتدا و تشيع و پشت سر امام عصر قرار گرفتن‌مان قرار دهد. و ما را از ياران خوب آن حضرت قرار دهد. و ما را در اين روز عظيم و اين روز بزرگ جزء اولياء خودش قرار دهد.

امروز روز بسيار پر عظمت و بسيار پر اهميتي است كه شايد در دوره‌ي سال هيچ روزي شادتر از امروز وجود نداشته باشد. به خاطر اين كه خورشيد تابان نبوت؛ آن وجودي كه پروردگار متعال وقتي مي‌خواست شناخته شود؛ هنوز هيچ چيز را خلق نكرده بود يك اظهار قدرتي از خودكرد كه در ممكن امكان نداشت يك چنين موجودي به وجود آيد. من در همين جا مي‌خواهم يك مقدار مطلب را توضيح دهم.

اساس خلقت همه‌ي موجودات طبق روايات و دلائل زيادي از آيات قرآن اين بوده است كه خداي تعالي شناخته شود و بندگي شود. هم خدا شناخته شود و هم بندگي شود – دقت كنيد و شناختن يك موجود پر قدرت از راه اظهار قدرتش خواهد بود. مثلاً فرض كنيد يك قدرتمندي كه مي‌تواند در نقاشي مثلاً تابلويي بسازد كه از نظر هنر فوق العاده است، اين اظهار قدرتش را كرده، در يك محلي او را قرار مي‌دهد قبل از آن‌كه مردم به آن محل وارد بشوند. پرده‌اي روي اين تابلويي نقاشي مي‌اندازد. وقتي كه همه جمع شدند، اين پرده را عقب مي‌زنند. يك‌مرتبه چشم مردم به اين هنرنمايي كه مي‌افتد همه مبهوت مي‌گردند. خداي تعالي يك چنين كاري را انجام داده. اول چيزي كه خلق كرد قبل از آن‌كه موجودات ديگر ايجاد شوند و آن‌ها پا به عرصه وجود بگذارند در قدرت‌نمايي اوليه‌اش، آنچه ممكن بود – اين كلمه را دقت كنيد آنچه ممكن بود در قالب امكان خداي تعالي اعمال قدرت كند، در ساختمان روح مقدس خاتم انبياء صلي الله عليه و آله و سلماعمال قدرت كرد. از اين بيشتر ممكن نبود، نه خدا قادر نبود.

فرق بين اين‌كه خدا قادر نبود يا بين اين‌كه در اين ممكنِ محدود در عالم مخلوق، خدا بيشتر از اين امكان نداشت برايش كه اعمال قدرت بكند و قاعده يك هنرمند، يك قدرتمند هم همين است. وقتي مي‌خواهد به وسيله‌ي چيزي خودش را معرفي كند با يك چيزهاي معمولي معرفي نمي‌كند. اگر يك مهندسي مثلاً مي‌تواند يك سفينه فضانورد بسازد و به آسمان بفرستد و تمام كرات را دور بزند، اين شخص هيچ‌گاه با يك فرض كنيد بادبادكي كه ماها همه در مقابل قدرت پروردگار از بادبادك هم از يك به اصطلاح كاغذ باد مي‌گفتند، از اين هم پست‌تريم – اين‌هايي كه مي‌گويند: پيغمبر مثل ما بشري بوده نمي‌دانم جواب اين‌كه خدا مي‌خواسته كاملاً خودش را معرفي كند چه خواهند داد – خداي تعالي تمام قدرتش را كه ممكن بود در امكان پياده كند، اعمال كرد. و وجود مقدس پيغمبر اكرم را خلق كرد.

تمام صفات افعال خدا در او هست. تمام علم الهي كه در محدوده‌ي يك ممكن، ممكن است وجود پيدا كند, وجود پيدا كرد. لذا در دعاي ندبه مي‌گوييم: «وَ اَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ اِلَي انقِضَاءِ خَلقِكَ» در محدوده‌ي خلقت، در محدوده‌ي امكان هر چه علم بود خدا به او داد. هر چه رحم و مهرباني بود به او داد. هر چه پاكي و پاكيزي بود به او داد. همه‌ي آنچه را كه يك موجود با كمال بعد از ذات مقدس پروردگار بايد داشته باشد خداي تعالي به او داد و عقل هم همين را مي‌گويد. اين فكر را نكنيد من از آيات قرآن و روايات عرض مي‌كنم، عقل مي‌گويد كه اگر خدا بنا است خودش را معرفي كند، بايد هر چه امكان دارد كه در ممكن اظهار قدرت كند بكند تا خدا كاملاً معرفي بشود. و اين نور مقدس را در پرده قرار داد و هنوز هم پشت پرده است. هنوز پرده برداري از روي اين تابلو كه مُظهر و مَظهر قدرت خدا است برداشته نشده. پرده برداري نشده بايد يك بزرگي اول بيايد پرده را براي مردم بردارد. اجمالا بعضي از خواص گاهي رفتند گوشه‌ي پرده‌اي را عقب زدند و ديده‌اند جمال مقدسش را و شايد تا به امروز يازده نفر بيشتر پشت پرده را نديده باشند.

لذا آن روزي كه عمر مي‌خواست وارد بر رسول اكرم بشود و ابي‌ذر خارج مي‌شد، از ابي‌ذر سؤال كرد: كسي خدمت پيغمبر بود يا نه؟ ابي‌ذر گفت: يك نفر آن‌جا بود من او را نشناختم. عمر وارد شد ديد علي بن ابيطالب نشسته. ابي‌ذر علي را مي‌شناسد، چطور گفت: من او را نشناختم. به پيغمبر اكرم عرض كرد: يا رسول الله! شما دائماً مي‌گوييد كه آسمان بر سر كسي كه راستگوتر از ابي‌ذر باشد سايه نيفكنده. الآن يك دروغ گفت. گفت: كسي بود خدمت رسول اكرم كه من او را نشاختم. حضرت فرمود: ابي‌ذر راست گفته. ابي‌ذري كه در درجه نهم ايمان است، سلماني كه در درجه دهم ايمان است؛ در آن روايت معروف كه آمد خدمت اميرالمؤمنين در زمان خلافت اميرالمؤمنين دقت كنيد – ابي‌ذر آمده و سلمان عرض مي‌كنند: يا علي! معرفت شما چيست «بالنّورانيّه»، پشت پرده ما تو را شناختيم اما معرفت شما به نورانيت چيست؟

حضرت مي‌فرمايد: «معرفت من به نورانيت معرفت الله عزوجل». روايت مفصل است. مي‌خواهم عرض كنم: ابي‌ذر و سلمان هم نشناخته بودند. تنها كسي كه در آن‌جا حضرت رسول اكرم مي‌فرمايد: من را شناخت، علي بود. كسي من را نشناخت جز علي و خدا، خدا را كسي نشناخت جز من و علي و علي را كسي نشناخت جز من و خدا.

پس مي‌بينيد يازده نفر اين‌ها اجازه داشتند يا به هر حال از همان نور بودند از همان هنرنمايي بودند، پيغمبر اكرم را شناخته‌اند و اين پرده برداشته نشده. هيچ كس پيغمبر را نشناخت.

كميل بن زياد نخعي علي را نشناخته كه وقتي سوار اسب شده، پشت سر اميرالمؤمنين سوار اسب شده، علي را در بغل گرفته، عرض مي‌كند: يا علي! «مَا الْحَقِيقَةُ»: حقيقت‌ چيست‌؟ حضرت مي‌فرمايد: «مَالَكَ وَالْحَقِيقَةُ»([2]) تو را چه به حقيقت؛ مي‌خواهد كميل بيايد اين طرف پرده را نگاه كند. هنوز زود است بعد هم كلماتي مي‌فرمايد كه نه كميل آن روز فهميد نه امروز دانشمندان كنهش را درك كرده‌اند مگر خداي تعالي از راه حكمت به مردم بعضي از مطالب آن روايت عظيم «حقيقت» را بيان كند.

پس بنابراين دقت كنيد اين هنرنمايي را هنوز مردم نتوانسته‌اند ببينند، اين پرده‌برداري نشده، اين پرده‌برداري نشده، اين پرده برداشته نشده، نشده.

خوب، بگوييد كي پس اين پرده برداشته مي‌شود؟

اين تشريفاتي دارد, تشريفاتش به وسيله احدي چون مردم لايق نبودند انجام نشد. پرده جمال خاتم انبياء صلي الله عليه و آله و سلمتا به امروز برداشته نشده. نه سلمان ديده، نه ابي‌ذر ديده، نه كميل ديده، نه هيچ يك از اولياء خدا ديده. كي پرده برداري مي‌شود, كي اين پرده برداشته مي‌شود، مردم چقدر انتظار بكشند؟

وقتي كه مردم “چشم ملكوتي” پيدا كردند.آخر براي كورها كه پرده‌برداري نمي‌كنند, براي كسي كه چشمش را به ماديات دوخته پرده‌برداري نمي‌كنند, كار بي‌فايده است. بايد آن وجود مقدس يعني حضرت بقيةاللهارواحنافداهبيايد، پخش علوم كند، معارف را به مردم بفهماند، خدا را مردم بشناسند؛ تا بتوانند خاتم انبياء را بشناسند.

در آن دعا مي‌گوييم: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ » خدايا آن روز برسد كه ما تو را بشناسيم، اولياء خدا هم بايد بگويند: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ » خدايا! آن روز برسد كه ما تو را بشناسيم «فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ » اگر ما تو را نشناختيم پيغمبر را نمي‌شناسيم. همه بايد موحد بشوند, همه بايد خالص بشوند, همه بايد به كمال مطلق برسند، همه بايد خليفةاللهبشوند, همه بايد انسان بشوند. امام عصر بيايد هشت سال با آن‌هايي كه سد راهند بجنگند، موانع را بردارد، معارف را پخش كند كه در حديث است تمام انبياء و اولياء كه آمده‌اند تمامشان حتي ائمه اطهار عليهم الصلاه و السلامفقط دو حرف از بيست و هشت حرف علم را براي مردم گفته‌اند. با اين پرده برداشته نمي‌شود يعني يك شبهي ما مي‌بينيم زير اين پرده است.

بعضي‌ها مي‌گويند: پيغمبر سواد نداشت, يك دفعه سواد دار شد.

بعضي مي‌گويند: پيغمبر اكرم بشري است مثل ما، گاهي اشتباه مي‌كند.

بعضي يك نسبت‌هاي ناروايي به پيغمبر اكرم مي‌دهند. يك عده مي‌گويند: پيغمبر اكرم بشري است مثل ما و يك عده مردم دنيا غير از مسلمين هم كه اصلاً قبول ندارند.

هنوز پرده روي اين سيماي مقدس افتاده، يك شبهي زير پرده مي‌بينيم. حدس مي‌زنيم ما مسلمان‌ها حدس مي‌زنيم كه يك قيافه‌ي زيبايي زير اين پرده هست. امام عصر بيايد, انتظارش را اگر داريد بكشيد، هشت سال زحمت مي‌كشد تا مردم خدا را بشناسند. خدا را كه شناختند، پرده جمال رسول اكرم عقب مي‌رود، آن‌جا است كه مردم نيشابور پرده را علي بن موسي الرضا از روي صورت بدنيش، ظاهريش عقب زد همه ريختند، غش كردند وقتي آن جمال مقدس را ديدند. شما فكر مي‌كنيد با اين حال فعلي‌مان ما مي‌توانيم جمال پيغمبر را ببينيم؟ امام عصر مي‌آيد، او معرفت را به ما مي‌بخشد كه ما بتوانيم ولو براي لحظات آخر عمرمان يك لحظه هم كه شده جمال مقدس پيغمبر اكرم را ببينيم. او بايد بيايد پرده‌برداري بكند. او بايد بيايد خدا را به ما معرفي بكند.

پيغمبر را كه شناختيم بعد امامان را هم مي‌شناسيم. نوبت سوم، نوبت امام است در شناخت. عجب اين پيغمبر بوده بعد خودش مي‌فرمايد: اين يازده يا دوازده خليفه‌ي من هم مثل من خواهند بود مثل من‌اند و بعد «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ، اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَبِيَّكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَبِيَّكَ  …» يعني خدايا! اگر تو دستور ندهي اين پرده برداشته بشود، جمال زيباي رسول اكرم را كه و«لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»([3])تا او را ما نبينيم ما امام زمانمان را هم نخواهيم شناخت, «فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ » خدايا! حجتت را به ما معرفي كن كه «فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي»([4]). اگر ما امام‌مان را نشناسيم از دين‌مان گمراهيم.

حالا اين‌جا جايش هست بگوييم: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا» خدايا! ما در چه زماني واقع شده‌ايم؟! اگر بخواهيم هم چشم باز كنيم چيزي نمي‌بينيم. در ميان كورها، در ميان كساني كه چشم‌شان را دوخته‌اند به مال دنيا، در ميان كساني كه چشم‌شان را دوخته‌اند به پول، به زندگي، به ظواهر دنيا؛ ما چطور مي‌توانيم اگر بخواهيم چشممان را باز كنيم باز بشود.

اين سرمان را مي‌گيرند مي‌گويند نگاه كن به پول، مجبورمان مي‌كنند؛ نگاه كن به مال دنيا، وادارمان مي‌كنند كه ما راه غير خدا را بپيماييم. خدايا! چطور ما مي‌توانيم, «نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا» آن پيغمبرمان كه پشت پرده است «وَ غَيْبَةَ إِمَامِنَا»: غيبت اماممان, اماممان هنوز ما را لايق نمي‌داند كه بيايد اقلاً براي دوستانش اين پرده را بردارد, «وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا»: همين ما هم تازه خيلي كم هستيم, «وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَيْنَا»([5]): زمان هم كه بر عليه ما تظاهر كرده، پس ما هر چه درباره‌ي پيغمبر بگوييم از همان پشت پرده گفته‌ايم، ما نمي‌توانيم پيغمبرمان را بشناسيم. خداي با آن عظمت كه تمام نعمت‌هايش را رايگان براي بشر قرار داده مي‌فرمايد: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ»([6])منت گذاشته بر مؤمنين؛ بله، بر مؤمنين منت گذاشته بر ساير مردم كه اصلاً خداي تعالي اعتنايي ندارد. مؤمنين، بر سلمان منت گذاشته، بر ابي‌ذر منت گذاشته, بر مقداد و كميل بن زياد نخعي منت گذاشته كه همين شبه زير پرده را در اختيارشان گذاشته و نويد داده است كه يك روز اين پرده برداشته مي‌شود به دست با كفايت حضرت بقيةاللهو ان‌شاءالله آن روز شما پيمغبرتان را مي‌شناسيد.

شخصي آمد خدمت حضرت علي بن موسي الرضا عرض كرد: «أَ اَنْتَ صَاحِبُ هَذَا الْاَمْرِ»([7])آيا تويي كه پرده بر مي‌داري آيا تويي كه مردم را به طرف اين جمال مقدس مي‌كشاني؟ فرمود: نه، من نمي‌توانم، من نيستم نمي‌توانم معنايش اين نيست كه قدرتش را ندارم، نه؛ زمان من ايجاب نمي‌كند. براي كورها كه نمي‌شود پرده برداشت. براي مأمون كور، براي پيروان بني‌العباس كور، براي كسي كه اگر يك فردي را ببينند لباسش خوب است تعظيم مي‌كنند, اگر ديدند لباسش بد است اعتنا به او نمي‌كنند؛ اين‌قدر كورند، براي مردمي كه چشم‌شان به قدرت، به جاه، به مقام، به پول، به رياست‌هاي ظاهري است؛ براي اين‌جور شخصي كه پرده‌برداري نمي‌كنند. مردم حالا اين‌طوري هستند. حضرت رضا مي‌فرمايند: – زبان علمي‌اش اين است كه – مردم لياقت ندارند من اين پرده را بردارم. كي آن‌كس، آن‌كس كي مي‌آيد؟ آن‌قدر با عظمت است، آن‌قدر با شخصيت است كه وقتي اسمش را پيش من مي‌بريد علي بن موسي الرضا اين طور بود دستش را مي‌گذاشت روي سرش اسم امام زمان كه برده مي‌شد، دستش را مي‌گذاشت روي سرش، بلند مي‌شد، تعظيم مي‌كرد، مي‌فرمود: «صلّي الله عليك, صلّي الله عليك, صلّي الله عليك» همين امام زماني كه امروز ما ننگمان مي‌كند كه اسمش و زياد ببريم، مبادا بگويند: «فلان طور» هستيم. مي‌ترسيم كه نام شريفش را روي سرمان بزنيم. حضرت صادق مي‌فرمايد: اگر من زمان او را درك مي‌كردم به خدا قسم! عجيب است اين جمله, من هر وقت خودم يادم مي‌آيد مي‌بينم كه تكان مي‌خورم اگر من زمان او را درك مي‌كردم «لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ عُمْرِي»([8]): من خدمتگزارش بودم در تمام عمرم. اي واي بر ما كه ما يك چنين امامي داريم كه امام صادقي كه امروز مذهب شيعه, مذهب حق، مذهب صحيح، لُبّ اسلام؛ اين به علم و دانش امام صادق وابسته است، رئيس مذهب شيعه است، يك چنين امامي مي‌گويد: من مي‌رفتم خدمتگزارش بودم. برايش چايي مي‌گذاشتم، پذيرايي‌اش مي‌كردم, دست به سينه در مقابلش مي‌ايستادم، چرا؟ مگر آقا! اين فرزند شما نيست؟ چرا. مگر شما علمتان از او كمتر است؟ نه. مگر شما عصمتـتان از آن كمتر است؟ نه. اما آن كسي است كه اين پرده را بر مي‌دارد از جمال پيغمبر اكرم و تمام ميلياردها جمعيت كره زمين را به سوي خدا، به سوي پيغمبر، به سوي اسلام دعوت مي‌كند «و قاتلوهم حتي ما تكون فتنه و يكون دينه كله لله» تمام دين مال خدا مي‌شود، او است كه اينچنين اظهار وجودي را مي‌كند، او است كه اينچنين اظهار قدرتي را مي‌كند من و تمام ائمه – چون در كلمات ساير ائمه هم هست – ما خدمتگزار او هستيم، او آقاي ما است، آن بزرگ ما است.

مردم! روز تولد رسول اكرم است عرض مي‌كنم, روز تولد امام صادق است عرض مي‌كنم، به خدا قسم! همه ما يا اكثر ما “آق” امام زمانيم. چرا؟ به جهت اين‌كه نام آن حضرت را نمي‌بريم، ياد آن حضرت نيستيم. اگر يك منبري، سخن از امام زمان نگويد اعتراض نمي‌كنيم. آخر ما چه چيز جز امام زمان داريم امروز. يا بقيةالله! ما را ببخش به جان رسول اكرم و به جان امام صادقي كه به تو عشق مي‌ورزيد. از تو طلب عفو مي‌كنيم و اميدواريم امروز به خاطر اين دو مولود بزرگ از كوتاهي‌هاي ما، از بي فكري‌هاي ما، از اين ننگ بودن‌مان، از اين‌كه ما به مال دنيا بيشتر مغروريم تا به نام شما، از اين كه به قدرت دنيا بيشتر خوشحاليم تا به نام شما، از اين جهت آقاجان! ما را عفو كن، ما را ببخش. خدايا، خدايا! به ما بصيرتي بده, ديده‌اي ده كه باشد مولا شناس، آقا شناس, امام شناس. خدايا! به ما محبت كن در اين روز بزرگ و معرفت كامل امام زمان را به ما مرحمت بفرما.

از همه آقايان عذر مي‌خواهم چون همه‌تان كم و بيش تاريخ تولد را مي‌دانيد و تاريخ تولد امام صادق را هم مي‌دانيد، من نخواستم حرفي را كه همه‌تان مي‌دانيد تكرار كنم. دعا كنيد كه اين وجود مقدس بيايد و آرزوي ديرينه‌ي همه‌ي انبياء و همه اولياء و تمام ائمه اطهار و تمام بندگان خوب خدا را برآورد و در زمان ما هم باشد و ما چشم‌مان به جمال آن حضرت روشن بشود و بايد عرض كنيم «وَ اجْعَلْ مُسْتَقَرَّهُ لَنَا مُسْتَقَرًّا وَ مُقَامًا»([9])از همه آقايان تشكر مي‌كنيم با اين كه ما نتوانستيم قبلا اعلام بكنيم در عين حال اجتماع فرموديد. از كوتاهي در پذيرايي، كوتاهي در برنامه‌ها عذر مي‌خواهيم ان‌شاءالله همين نام مقدس حضرت ولي عصر برده شد و شما حالي پيدا كرديد بهترين پذيرايي ما باشد و اميدواريم از خداي تعالي بخواهيد همه آقايان كه عيدي ما را ظهور حجت ابن الحسن ارواحنافداهقرار بدهد. همه با توجه درست است مجلس جشن است ولي اين يك لحظات آخر مجلس با توجه كامل آقايان دعاها را آمين بگويند. ان‌شاءالله احساس مي‌كنم نظر لطف و توجهات خاصه امام عصر ارواحنافداهدر مجلس باشد با توجه

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسماءك و بامام زماننا ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، ياالله

پروردگار! به آبروي امام زمان فرج آن حضرت را برسان

همه‌ي ما را از ياران خوب آن حضرت قرار بده

قلب مقدسش را از ما راضي بفرما

خدايا! گرفتاري‌هاي مسلمين برطرف بفرما

پروردگارا! به آبروي حجت ابن الحسن اين مملكت شيعه‌نشين، اين مملكتي كه نام مقدس امام عصر در آن بيشتر از ممالك ديگر برده مي‌شود، در پناه امام زمان از جميع خطرات و نا امني‌ها حفظ بفرما

اين عيد سعيد را بر همه ما مبارك قرار بده

پروردگارا! به آبروي امام زمان مسئولين اين مملكت، رهبر عزيز، تمام كساني كه زير سايه خدا و امام زمان به اين مملكت خدمت مي‌كنند در پناه امام زمان حفظ بفرما

پروردگارا! به آبروي حجت ابن الحسن قسمَت مي‌دهيم حوائج اين جمع برآور

مرض‌هاي روحي‌مان شفاي كامل عنايت بفرما

مريض‌هاي اسلام شفا مرحمت بفرما

اموات‌مان، شهدامان، امام راحل‌مان به آبروي امام زمان غريق رحمت بفرما

عاقبت امرمان ختم به خير بفرما

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته



[1]جمعه/2

[2]«كَمَا وَقَعَ فِي حَدِيثِ كُمِيلِ بْنِ زِيَادٍ لِاَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام، حَيْثُ قَالَ:يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا الْحَقِيقَةُ؟ فَقَالَ: مَالَكَ وَالْحَقِيقَةُ»؟ نور البراهين:1/221؛ «سَاَلَ كُمِيلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ عَلِىٍّ عليه السلام: مَا الْحَقِيقَةُ؟ فَقَالَ عليه السلام : مَالَكَ وَالْحَقِيقَةُ يَا كُمِيلُ» شرح الأسماء الحسنى:1/131

[3]أحزاب/21

[4]«اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي» كافي: 1/337، بحار: 52/146، غيبه طوسي: 333، كمال‏الدين: 2/342

«اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَبِيَّكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَبِيَّكَ لَمْ أَعْرِفْهُ قَطُّ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي» كافي: 1/342، جمال‏الأسبوع: 520، كمال‏الدين: 2/512»

[5]«اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا وَ غَيْبَةَ إِمَامِنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ شِدَّةَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَيْنَا» تهذيب‏: 3/110، مستدرك‏الوسائل: 4/404، بحار: 53/189

[6]«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمْ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ» آل عمران/164

[7]«عن الريان بن الصلت قال قلت للرضاعليه السلامأنت صاحب هذا الأمر فقال أنا صاحب هذا الأمر و لكني لست بالذي أملأها عدلا كما ملئت جورا و كيف أكون ذاك على ما ترى من ضعف بدني و إن القائم هو الذي إذا خرج كان في سن الشيوخ و منظر الشباب قويا في بدنه حتى لو مد يده إلى أعظم شجرة على وجه الأرض لقلعها و لو صاح بين الجبال لتدكدكت صخورها يكون معه عصا موسى و خاتم سليمان ذاك الرابع من ولدي يغيبه الله في ستره ما شاء الله ثم يظهره فيملأ به الأرض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما» بحار: 52/322، اعلام الورى: 434، كشف الغمه: 2/ 524

[8]«سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللهِ عليه السلام هَلْ وُلِدَ الْقَائِمُ قَالَ لَا وَ لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ حَيَاتِي» بحار: 51/148، غيبه نعمانى: 245

[9]بحار: 99/108 

۱۴ ربیع الاول ۱۴۱۴- ۱۱ شهريور ۱۳۷۲ – تفسير سوره همزه‌

 تفسير سورة‌ همزه‌. 11 شهريور 1372

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذبالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 ويل‌ لكل‌ همزة‌ لمزه‌ الذي‌ جمع‌ مالا و عدده‌ يحسب‌ انه‌ ماله‌ اخلده‌.

 در هفته‌هاي‌ گذشته‌ دربارة‌ اين‌ سوره‌ در همان‌ جملة‌ اول‌ ويل‌ يك‌ چند كلمه‌اي‌ صحبت‌  كرديم‌. خداي‌ تعالي‌ در اين‌ آيات‌ و در اين‌ سورة‌ مباركه‌ مي‌فرمايد، واي‌، يا ويل‌ براي‌ هر همزه‌ و لمزه‌اي‌. ظاهرا معناي‌ همزه‌ كسي‌ است‌ كه‌ غيبت‌ مي‌كنه‌ و لمزه‌ هم‌ كسي‌ كه‌ از ديگران‌ عيبجويي‌ مي‌كنه‌. غيبت‌ چون‌ ما اكثرا نمي‌دونيم‌ غيبت‌ يعني‌ چي‌؟ گاهي‌ بعضي‌ از افراد وقتي‌ كه‌ بهشون‌ گفته‌ مي‌شه‌ غيبت‌ نكن‌ مي‌گه‌ كه‌ جلوي‌ روش‌ هم‌ مي‌گم‌، يا مي‌گن‌ صفتش‌ است‌ اين‌ يا مي‌گه‌ خودم‌ ديدم‌. غيبت‌ را به‌ طور كلي‌ از نظر فقهي‌ معنا كنم‌ براتون‌، قدر مسلم‌ از غيبت‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ از شخصي‌ گناهي‌ ديده‌ باشد و اون‌ شخص‌ بنا داشته‌ باشد كه‌ اين‌ گناه‌ را مخفي‌ كنه‌ از ديگران‌. و شما بياييد به‌ ديگري‌ اين‌ گناه‌ را بگيد. اولا بايد گناه‌ باشه‌ ثانيا او علنيش‌ نكرده‌ باشه‌ خودش‌ گناهش‌ را. مثلا اومده‌ مشروب‌ خورده‌ توي‌ خيابان‌ بعد مستي‌ كرده‌ خوب‌ اين‌ ديگه‌ آبروي‌ خودش‌ را خودش‌ برده‌ و گناهي‌ كه‌ خودش‌ بنا داشته‌ باشه‌ مخفي‌ كنه‌ و اون‌ كار را هم‌ كرده‌ باشه‌. يعني‌ شما ديده‌ باشيد كه‌ اين‌ گناه‌ را كرده‌ اين‌ غيبته‌. اما اگر كه‌ شما نديديد يك‌ كسي‌ گفت‌ كه‌ فلاني‌ فلان‌ گناه‌ را كرده‌، اين‌ علاوة‌ بر اين‌ است‌ كه‌ غيبت‌ است‌ احتمال‌ را هم‌ دارد كه‌ تهمت‌ هم‌ باشد چون‌ ممكن‌ است‌ نكرده‌ باشد. يك‌ روايتي‌ است‌ كه‌ مي‌فرمايند كه‌ كافي‌ است‌ به‌ انسان‌ در ملكوت‌ اعلا دروغگو بگن‌ اين‌ شخص‌ را، يك‌ نفري‌ را. بگن‌ بهش‌ دروغ‌ گو اسمش‌ تو دروغگوها نوشته‌ بشه‌. هر چه‌ شنيد نقل‌ كنه‌. بدون‌ كم‌ و زيادها هر چي‌ شنيدي‌ دربارة‌ ديگران‌ نقل‌ كردي‌ تو نامت‌ در زمرة‌ دروغگوها نوشته‌ شد. من‌ هر چي‌؟ از كجا معلوم‌ هر چي‌ شنيدي‌ درست‌ باشه‌. امير المونين‌ عليه‌ السلام‌ فرمود بين‌ حق‌ تا باطل‌ چهار انگشته‌. هر چه‌ كه‌ باگوشت‌ شنيدي‌ باطلش‌ عرض‌ كن‌، اون‌ هم‌ در خصوص‌ مردم‌ و كسي‌ كه‌ باطل‌ را نقل‌ مي‌كنه‌ اين‌ دروغگو است‌. چيزي‌ را كه‌ ديدي‌ يك‌ معصيتي‌ را ديدي‌ از يك‌ نفر، اينجا اگر نقل‌ كردي‌ غيبته‌. غيبتي‌ كه‌ اشد المن‌ الزنا حتي‌ بعضي‌ از روايات‌ خيلي‌ تند دربارة‌ غيبت‌ حرف‌ زدن‌. انسان‌ با مادرش‌ خودش‌ در خانة‌ كعبه‌ زنا كنه‌ اين‌ بدي‌ غيبته‌. قرآن‌ چي‌ مي‌فرمايد، مي‌فرمايد: كه‌ ولا يقطع‌ بعضكم‌ بعضا ايحب‌ احدكم‌ اياكل‌ اخيه‌ منكا شما دوست‌ داريد گوشت‌ برادر مومنتون‌ را در وقتي‌ كه‌ مرده‌ بخوريد؟ يك‌ تشبيه‌ عجيبي‌ است‌ كه‌ بحث‌ مفصلي‌ داره‌ كه‌ حالا اگر من‌ وارد اين‌ بشم‌ طول‌ مي‌كشه‌ كه‌ مثل‌ گوشت‌ مرده‌ كه‌ مثلا وقتي‌ كه‌ برادرتون‌ فوت‌ كرده‌ شما بريد گوشتش‌ را بجويد چقدر اين‌ آدم‌ پسته‌. بنابر اين‌ اين‌ غيبته‌.

 ديديده‌ باشيد و او هم‌ اين‌ كار را كرده‌ باشه‌ دائما هم‌ مي‌كنه‌، دائما هم‌ مي‌كنه‌ منتها همين‌ كه‌ مخفي‌ مي‌كنه‌، روزه‌ نمي‌گيره‌، نماز نمي‌خونه‌، شما تصادفا يك‌ چند روز رفتيد خونه‌اش‌ ديديد اين‌ آقا، مواظبش‌ بوديد بله‌ اين‌ آقا صبح‌ پا نمي‌شه‌ براي‌ نماز صبح‌، رفتيد گفتيد فلاني‌ تارك‌ الصلات‌ اين‌ نماز صبحش‌ را نمي‌خونه‌، غيبته‌. اول‌ اينكه‌ او اين‌ كار را هم‌ كرده‌ باشه‌ ولو عادت‌ كرده‌ باشه‌ حالا صفتش‌ هم‌ باشه‌، هادي‌ هم‌ باشه‌ هر چه‌ مي‌خواد باشه‌ دوم‌ اينكه‌ مخفي‌ كرده‌ باشه‌. يعني‌ نمي‌خواد مردم‌ بفهمند كه‌ اين‌، اين‌ گناه‌ را داره‌ مي‌كنه‌. درها را هم‌ بسته‌ و صبح‌  يك‌ جوري‌ حركت‌ مي‌كنه‌ كه‌ شما فكر كنيد كه‌ بلند شده‌ نماز صبح‌ خونده‌، ولي‌ شما به‌ اصطلاح‌ فال‌ گوشي‌ كرديد و موظبت‌ كرديد ديديد كه‌ نه‌ نماز را نخوند بيدار هم‌ بود و نماز نخوند. اگر خواب‌ باشه‌ كه‌ تكليف‌ نداره‌. يك‌ فردي‌ يك‌ وقتي‌ با ما همسفر بود، خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ هم‌ با ما بود و ايشان‌ هم‌ بود و خوب‌ معلومه‌ كساني‌ كه‌ با ايشان‌ همسفر مي‌شن‌ افراد خوب‌ اهل‌ معنا و از اوليا خدا نباشن‌ ديگه‌ اهل‌ معصيت‌ و گناه‌ نبودند ايشان‌ در مدت‌ چهل‌ روز كه‌ ما با هم‌ بوديم‌ شايد هم‌ بيشتر خودش‌ مي‌گفت‌، مي‌گفت‌ يك‌ روز نماز صبحم‌ را من‌ ادا نخوندم‌، خوب‌ خوابه‌، خوابش‌ برده‌ خواب‌ هم‌ تكليف‌ نداره‌ شما نمي‌توانيد فردي‌ كه‌ خوابه‌ و به‌ شما سفارش‌ نكرده‌ كه‌ بيدار كن‌ براي‌ نماز صبح‌ شما بيدارش‌ كنيد مگر تحت‌ تربيتتون‌ باشه‌. فرزندتون‌ است‌، زنتون‌ است‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ بايد تربييتش‌ كنيد و الا شما فرض‌ كنيد كه‌ شما رفتيد توي‌ يك‌ هتلي‌ با يك‌ آقايي‌ اونجا آشنا شديد هم‌ اطاق‌ هستيد صبح‌ خوابه‌ واقعا خوابه‌. شما آيا وظيفه‌ داريد بگيد آقا پاشو نمازت‌ را بخون‌؟ نه‌. هيچ‌ وظيفه‌اي‌ نداري‌. او هم‌ تكليف‌ نداره‌. چون‌ آدم‌ خواب‌ تكليف‌ نداره‌ اگر هم‌ راضي‌ نباشه‌ كه‌ شما بيدارش‌ كنيد احتمال‌ حرمتش‌ هم‌ هست‌.

 كه‌ شما گناه‌ كرديد. ديگه‌ اگر ديديد كه‌ يك‌ آدمي‌ مثلا فرض‌ كنيد ده‌ روز صبح‌ هر روز صبح‌ باهاش‌ بوديد از اول‌ اذان‌ صبح‌ تا اول‌ آفتاب‌ و اين‌ هميشه‌ خواب‌ بود اينكه‌ گناه‌ هم‌ نكرده‌ كه‌ شما غيبتش‌ را بكنيد. خواب‌ بوده‌. و بخصوص‌ اگر مخفي‌، بيدار باشه‌ و نماز صبحش‌ را نمي‌خونه‌ ولي‌ اين‌ نمي‌خواد شما به‌ مردم‌ بگيد كه‌ من‌ ديدم‌ كه‌ نماز صبحش‌ را نخوند. اينجا اگر گفتيد غيبت‌ است‌.

 اما اگر يك‌ نفر علني‌، گناه‌ علني‌ كرده‌، در خصوص‌ همان‌ گناه‌ علنيش‌ شما مي‌تونيد بگيد، تازه‌ باز هم‌ واجب‌ نيست‌ بگيدها، يك‌ نفر مشروب‌ خورده‌ يا توي‌ بازار روزه‌اش‌ را خورده‌، شما مي‌تونيد بگيد غيبت‌ نيست‌ اما واجب‌ هم‌ نيست‌ باز بگيد. چون‌ احتمال‌ اينكه‌ جزء تشييع‌ فاحشه‌ قرار بگيره‌ ممكنه‌ واقع‌ بشه‌. پس‌ غيبت‌ اينه‌. حالا كرده‌ باشه‌ اين‌ كار را و عادتش‌ هم‌ باشه‌ و بناي‌ اختفا هم‌ داشته‌ باشه‌ اونوقت‌ شما غيبت‌ كرديد. غيبتي‌ كه‌ اون‌ همه‌ گناه‌ داره‌. اما اگر نكرده‌ باشه‌ اينجا هم‌ تهمت‌ زديد، تهمت‌ خيلي‌ بالاتر از غيبته‌. ببينيد آقايون‌ يك‌ چيزي‌ را من‌ امشب‌، شب‌ جمعه‌ است‌ من‌ بهتون‌ بگم‌ بايد توجه‌ به‌ اينكه‌ دو شب‌ ديگه‌ تولد حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ است‌ و من‌ بايد عرض‌ ادب‌ به‌ پيشگاه‌ مقدس‌ رسول‌ اكرم‌ بكنم‌ اما اين‌ حرفها را بزنم‌ به‌ شما، ماها همش‌ تو فكر اين‌ هستيم‌ كه‌ چرا ما موفق‌ به‌ كمالات‌ نمي‌شيم‌ اين‌ همه‌ من‌ نماز شب‌ خواندم‌، اين‌ همه‌ من‌ نماز هامون‌ را اول‌ وقت‌ خوندم‌ هميشه‌ من‌ با وضو بودم‌، خوب‌ من‌ خيلي‌ از شماها را مي‌شناسم‌ كه‌ هميشه‌ با وضو هستيد، چرا من‌ خوب‌، خدمت‌ آقا امام‌ زمان‌ نمي‌رسم‌ چرا آقا يك‌ وقتي‌ هم‌ كه‌ خدمتشون‌ رسيديم‌ از ما رو برگرداندند؟ بعضي‌ از گناهان‌ از نظر ما خيلي‌ حقير شده‌. خدا با اون‌ شدت‌ در قرآن‌ نهي‌ از غيبت‌ كرده‌ ما خيلي‌ عادي‌، و خدا نكنه‌ كه‌ غيبت‌ كننده‌ يك‌ نفر مقدس‌ باشه‌ يك‌ نفر مثل‌ من‌ باشه‌ كه‌ اگر اينطوري‌ شد يك‌ راهي‌ هم‌ براي‌ حلال‌ بودنش‌، حكم‌ الهي‌ را مي‌گن‌، يكي‌ از علما گفته‌ بود هر كس‌ از من‌ غيبت‌ بكنه‌ من‌ راضي‌ هستم‌ جز اونهايي‌ كه‌ من‌ را اول‌ فاسق‌ معرفي‌ مي‌كنند، جايز الغيربه‌ معرفي‌ مي‌كنند بعد هم‌ غيبتم‌ را مي‌كنند مي‌گن‌ اين‌ آقا جايز الغيبه‌ است‌. چرا؟ براي‌ اين‌ كه‌ من‌ يكي‌ از افراد تقريبا با سواد با علم‌ ديديم‌ مثل‌ آب‌ خوردن‌ به‌ بعضي‌ از علما تهمت‌ مي‌زنه‌، اصلا تهمتها. گفتم‌ آقا چرا تهمته‌، گفتم‌ من‌ هم‌ اون‌ را مي‌شناسم‌ تو هم‌ او را مي‌شناسي‌. كي‌ يك‌ همچي‌ كاري‌ كرده‌. ايشان‌، مي‌خوام‌ بگم‌ كه‌ چطور شيطان‌ مسلط‌ مي‌شه‌، ايشان‌ به‌ من‌ گفت‌ فلاني‌ طالب‌ دنياست‌، اولا ما از كجا بدانيم‌ طالب‌ دنياست‌ ، و اگر مي‌بيني‌ خونه‌ داره‌، زندگي‌ داره‌ وضعش‌ خوبه‌ از كجا فهميدي‌ كه‌ محبت‌ اينها هم‌ در دلشه‌؟ چون‌ طالب‌ دنيا اون‌ كسي‌ است‌ محبت‌ دنيا در دلش‌ باشه‌. بعد مي‌گفت‌ كه‌ چون‌ عالم‌ اگر محب‌ دنيا بود در روايات‌ هست‌ كه‌ فاتحموا اين‌ معناي‌ فاتحموا را خيال‌ مي‌كرد تهمت‌ بهش‌ بزنيد، تهمت‌ به‌ هيچ‌ وجه‌، حتي‌ شما بدويندها تهمت‌ زدن‌ به‌ بردترين‌ خلق‌ خدا غلطه‌، كار بدي‌ است‌ اصلا، تهمت‌ بده‌. اين‌ فالتحموا بدينكم‌ يعني‌ او را آدم‌ متديني‌ ندونيد آدم‌ قرصيش‌ ندونيد يك‌ آدمي‌ ندونيد كه‌ مثلا بهش‌ بشه‌ تكيه‌ كنيد اين‌ محبت‌ دنيا در دلش‌ هست‌ تا وقتي‌ كه‌ شما مفيد براي‌ دنياش‌ باشيد قبولتون‌ داره‌، وقتي‌ كه‌ مفيد براي‌ دنياش‌ نبوديد ديگه‌ شما را تردتون‌ مي‌كنه‌. او را متهمش‌ كنيد، يعني‌ بدونيد كه‌ او اهل‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود وفا نيست‌ والا من‌ بيام‌ بگم‌ كه‌ فلان‌ عالم‌ زنا كرده‌ نكرده‌، براي‌ چي‌؟ براي‌ اينكه‌ من‌ ديدم‌ يك‌ خونة‌ خوبي‌ داره‌ و تشكيلات‌ مفصلي‌ داره‌ پس‌ اين‌ آقا محبت‌ دنيا در دلش‌ هست‌ پس‌ اين‌ آقا بايد تهمت‌ بهش‌ زد. اگر كاري‌ را نكرده‌ يا شنيديد از ديگري‌ كه‌ كرده‌ اين‌ تهمته‌. و تهمت‌ دهها برابر از غيبت‌ بدتره‌.

 هر چي‌ به‌ زبانتون‌ مي‌ياد نگيد. شما ببينيد يك‌ جوالي‌ را پر از طلا بكنيد، پر از جواهرات‌ بكنيد، خوب‌ انداختيد روي‌ دوشتون‌ داريد مي‌بريد خونه‌، زندگيتون‌ هم‌ الحمدالله‌ از اين‌ راه‌ روبه‌ راه‌ مي‌شه‌ و همه‌ چيز. يك‌ قيچي‌ برداريد ته‌ جوال‌ را سوراخ‌ كنيد، يا ببريد تو راه‌ همش‌ مي‌ريزه‌. بخدا قسم‌ بعضي‌ از شماها من‌ را به‌ اين‌ عنوان‌ قبول‌ داريد كه‌ من‌ اينها را مي‌فهمم‌ به‌ خدا قسم‌ يك‌  دونه‌ غيبت‌ كردن‌ اگر خدا يعفوا ان‌ كثير نباشه‌، و عفو نكنه‌ و خدا فورا سوزن‌ و نخ‌ دستش‌ نباشه‌ ته‌ جوال‌ را ندوزه‌ يك‌ دونه‌ غيبت‌ چهل‌ سال‌ نماز شب‌ را از بين‌ مي‌بره‌. معنويته‌ چهل‌ سال‌ نماز شب‌ را از بين‌ مي‌بره‌. منتهي‌ خوب‌، خداي‌ تعالي‌ مهربانه‌ فورا مي‌گه‌ بدوزيد نريزه‌، از بين‌ نره‌ و الا اين‌ زيارتهايي‌ كه‌ ما مي‌كنيم‌. زيارت‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ هزار حج‌ و هزار عمره‌، شما حساب‌ كنيد اگر موفق‌ بشيد به‌ هزار حج‌ و هزار عمره‌ اين‌ چقدر معنويت‌ داره‌. چرا شما مي‌ريد تو حرم‌ و برمي‌ گرديد هيچ‌ فرقي‌ نكرديد؟ هيچ‌ تغييري‌ در روحياتتون‌ پيدا نشده‌؟ اين‌ براي‌ اينكه‌ جولتون‌ دو طرف‌ داره‌ يعني‌ هم‌ تهش‌ بازه‌ هم‌ سرش‌ بازه‌. از اون‌ بالا مي‌ريزه‌ از اون‌ ته‌ هم‌ شيطان‌ مي‌گيره‌ جمع‌ مي‌كنه‌. باور كنيد. گاهي‌ بعضي‌ از افراد غيبت‌ نمي‌خوان‌ بكنن‌ اين‌ بدتراز غيبت‌ كردن‌ است‌. فلاني‌ چه‌ عرض‌ كنم‌ آقا. خدا همه‌ را هدايت‌ كنه‌، اي‌ بابا تو كه‌ بدتري‌، خدا همه‌ را هدايت‌ كنه‌. آقا حرف‌ اون‌ را نزن‌ زبونمون‌ باز مي‌شه‌ غيبت‌ مي‌كنيم‌. اينجوري‌ نكنيد اين‌ مقدسها را اصلا، اينجور آدمي‌ را اگر يك‌ وقت‌ برخورد كرديد اين‌ بدتر از هر فاسق‌ و جاجر غيبت‌ كننده‌ است‌. خوب‌ چيزي‌ داري‌ بگو.

 ما يك‌ وقتي‌ به‌ يك‌ كسي‌ يك‌ چيزي‌ گفته‌ بوديم‌ بعد بهش‌ گفتيم‌ اين‌ را به‌ كسي‌ نگو، اين‌ تو هر مجلسي‌ كه‌ مي‌نشست‌ مي‌رسوند مطلب‌ را تا همون‌ ديوار به‌ ديوار همون‌ جريان‌ بعد مي‌گفت‌ كه‌ فلاني‌ گفته‌ كه‌ نگو. همه‌ فهميدند، بيشتر از اوني‌ كه‌ من‌ بهش‌ گفته‌ بودم‌ نگو. بعضي‌ اينجورند. اين‌ چاه‌ ويل‌ كه‌ مخصوص‌ اشخاص‌ معصيت‌ كار مخصوص‌ اونهايي‌ است‌ كه‌ در به‌ پهلوي‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها زدند لكل‌ همزة‌ لمزه‌. مال‌ غيبت‌ كننده‌ هم‌ هست‌ مال‌ تهمت‌ زننده‌ هم‌ هست‌، كسي‌ كه‌ عيب‌ جويي‌ مي‌كنه‌، گاهي‌ غيبت‌ نيست‌ تو عنوان‌ غيبت‌ وارد نمي‌شه‌، تعيير مي‌گن‌، يعني‌ عيب‌ جويي‌ كردن‌ يك‌ اشكالي‌ در بدن‌ شخص‌ هست‌ معصيت‌ كه‌ نكرده‌، يك‌ عيبي‌ داره‌ در بدنش‌، در فرض‌ كنيد در زندگيش‌، يك‌ چيزي‌ است‌ كه‌ نمي‌خواد اين‌ عنوان‌ بشه‌. غيبت‌ نيست‌ ولي‌ عيب‌ جويي‌ كردن‌. عيب‌ جويي‌ نبايد بكنيد، فلاني‌ حسوده‌، تو كي‌ هستي‌؟ يك‌ وقتي‌ يك‌ كسي‌ آمد پيش‌ من‌ گفت‌ فلاني‌ به‌ شما فحش‌ داده‌، گفتم‌ من‌ شك‌ دارم‌ كه‌ راست‌ مي‌گي‌ يا دروغ‌ مي‌گي‌؟ ولي‌ تو خودت‌ را الان‌ دارم‌ مي‌بينم‌ كه‌ نمامي‌ داري‌ مي‌كني‌، الان‌ تو نمامي‌، همين‌ الان‌، و تو فاسقي‌. به‌ خدا قسم‌ اگر غير دين‌ بكنيد در صراط‌ مستقيم‌ نيستيد. تو داري‌ به‌ من‌ مي‌گي‌ كه‌ فلاني‌ پشت‌ سر تو فحش‌ داد حرف‌ بد زد، با تو بده‌، دشمنه‌، اينها را داري‌ مي‌گي‌ تو الان‌ داري‌ گناه‌ مي‌كني‌. و نمامي‌ مي‌كني‌ و آدم‌ فاسق‌ هم‌ حرفش‌ درست‌ نيست‌ چون‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ ان‌ جائكم‌ فاسق‌ بنباء فتبين‌ اگر يك‌ فاسقي‌ براي‌ شما يك‌ خبري‌ آورد اين‌ را تحقيق‌ كنيد، بهش‌ اعتماد نكنيد پس‌ او معلوم‌ نيست‌ كه‌ به‌ من‌ فحش‌ داده‌ باشه‌ ولي‌ تو نمامي‌ كردي‌. تو الان‌ گنه‌ كاري‌. اگر دو دفعه‌، خدا مي‌دوند فرهنگ‌ ما مردم‌ مسلمان‌ اينطوري‌ مي‌بود اين‌ همه‌ نماميها خدا مي‌دونه‌ يك‌ نفر از دوستان‌ ما، اين‌ شخص‌ آمده‌ بود يك‌ شب‌ اينجا روضه‌ يك‌ كسي‌ بهش‌ گفته‌ بود كه‌ فلاني‌ با تو بده‌ بيخود تو مي‌يايي‌ اينجا، اين‌ هم‌ قهر كرده‌ بود رفته‌ بود. من‌ را نگفته‌ بود يك‌ كسي‌ ديگر را گفته‌ بود. كه‌ به‌ من‌ مربوط‌ نبود ولي‌ او مرتب‌ مي‌آمد اينجا گفتم‌ كه‌، بهش‌ گفتم‌ كه‌ آقا اولا اون‌ كسي‌ كه‌ به‌ تو اين‌ حرف‌ زده‌ اون‌ نمامه‌، از كجا مي‌گي‌ كه‌ او بده‌ با تو؟ اون‌ فحشت‌ داده‌، تو با او رفتي‌ صميمي‌ شدي‌ گفتي‌ به‌ به‌ عجب‌ رفيق‌ خوبي‌ داريم‌ همة‌ خبرها را مي‌ياره‌ براي‌ من‌ مي‌گه‌. نه‌ اشتباه‌ مي‌كني‌ من‌ خودم‌ با يك‌ دوستي‌ كه‌ خيلي‌ صميمي‌ بودم‌، منتهي‌ آدم‌ زرنگ‌ و بافهمي‌ بود، از علما بود يك‌ نفر رفته‌ بود خدمت‌ ايشان‌ مفصل‌ بد من‌ را گفته‌ بود، در همون‌ بيني‌ كه‌ هنوز نوبت‌ او نشده‌ بود كه‌ هنوز بد او را پيش‌ من‌ بگه‌، چون‌ بعضي‌ از اين‌ كار لذت‌ مي‌برند. از نمامي‌ لذت‌ مي‌برند.

 مي‌گن‌ به‌ يكي‌ از، يكي‌ از علما در قم‌ براي‌ من‌ نقل‌ مي‌كرد، مي‌گفت‌ در يك‌ مجمعي‌ نشسته‌ بوديم‌، علما بودند گفتيم‌ اگر يكي‌ از گناهان‌ الهي‌ حلال‌ بشه‌ چي‌ را انتخاب‌ مي‌كنيد؟ خوب‌ هر كسي‌ يك‌ چيزي‌ فكر مي‌كنه‌. مي‌گفت‌ يك‌ نفر گفت‌ من‌ غيبت‌ كردن‌ را انتخاب‌ مي‌كنم‌، يك‌ لذتي‌ داره‌ غيبت‌ كردن‌ و بد گويي‌ پشت‌ سر مردم‌ كه‌ اكثر مردم‌ اون‌ را ترد كردن‌. و اين‌ را هم‌ بدونيد كسي‌ كه‌ غيبت‌ مي‌كنه‌ و از غيبت‌ كردن‌ لذت‌ مي‌بره‌ اين‌ يك‌ آدم‌ عقده‌اي‌، خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ ضعيفه‌ بي‌ ارزش‌ است‌. چون‌ مي‌خواد همه‌ را بكوبه‌ خودش‌ را بياره‌ بالا.

 گاهي‌ يك‌ درخت‌ در وسط‌ كوهها واقع‌ مي‌شه‌ اين‌ درخت‌ خودش‌ را مي‌كشه‌ مي‌خواد از كوه‌ خودش‌ را ببره‌ بالاتر گاهي‌ دوست‌ داره‌ كوهها را بذراه‌ پايين‌، و خودش‌ را بالاتر نشون‌ بده‌. اين‌ آدم‌ غيبت‌ كنند اين‌ آدم‌ نمام‌، اين‌ افرادي‌ كه‌ داراي‌ اين‌ صفات‌ رزيله‌ هستند اينها بي‌ ارزشند، اينها عقده‌اي‌ هستند. بي‌ ارزش‌، شما بدونيد هر كس‌ غيبت‌ كرد هر كس‌ دوست‌ داشت‌ غيبت‌ بكنه‌، هر كس‌ پيش‌ شما نمامي‌ كرد بدونيد اين‌ بيچاره‌ ضعيفه‌ اين‌ بيچاره‌ عقده‌اي‌ است‌ اين‌ محبت‌ كم‌ ديده‌ اين‌ ارزش‌ نداره‌ اينجوري‌.

 اون‌ آقا خيلي‌ زرنگ‌ بود و فورا به‌ من‌ تلفن‌ زد فلاني‌ آمده‌ مدتي‌ دربارة‌ شما و بد شما را پيش‌ من‌ گفته‌ اگر آمد پيش‌ شما، من‌ جوابش‌ را دادم‌، اما اگر آمد پيش‌ شما بدونيد كه‌ اين‌ پيش‌ من‌ هم‌ بد شما را گفته‌. همينطور هم‌ شد بعد از يكي‌ دو روز آمد پيش‌ من‌ فلاني‌ بد شما را مي‌گفت‌، چي‌ مي‌گفت‌، گفتم‌ آقاي‌ فلان‌، ما با ايشان‌ قوم‌ و خويش‌ هستيم‌ و نسبتي‌ داريم‌ و يك‌ جوري‌ است‌ كه‌ نمي‌شه‌ بين‌ ما و ايشان‌ را بهم‌ بزنه‌ متاسفانه‌. يك‌ كسي‌ ديگه‌اي‌ را پيدا كنيد براي‌ اينكه‌ بينشون‌ را بهم‌ بزنيد. آقا زرنگ‌ باشيد افراد نمام‌ را اصلا تو خودتون‌ راه‌ نديد. نمام‌ يعني‌ آدم‌ بي‌ آبرو معصيت‌ كار كه‌ چقدر فساد از اين‌ راه‌ بوجود آورده‌اند.

 عيب‌ جويي‌ كردن‌، افرادي‌ هستند عيب‌ جو، عقده‌اي‌. افرادي‌ هستندكه‌ اينها كثر دارند. يعني‌ كثر، افرادي‌ هستند كه‌ اينها واقعا نقص‌ دارند، اين‌ افراد را اصلا باهاشون‌ ننشينيد، حرف‌ نزنيد، بهشون‌ اعتماد نكنيد. اگر مي‌تونيد باهاشون‌ معامله‌اي‌ انجام‌ نديد، دختر بهشون‌ نديد، اصلا تردشون‌ كنيد از توي‌ جامعه‌. اگر اين‌ كار را بكنيد، ديگر اين‌ نماميها و اين‌ دو بهم‌ زنيها و اين‌ غيبتها كم‌ مي‌شه‌. اونوقت‌ نه‌ اينكه‌ كثر دارند اگر يك‌ پولي‌ گيرشون‌ بياد، خيلي‌ آدمها هستند پول‌ دار اصلا به‌ فكر پولشون‌ نيستند، اما ديديد اين‌ بچه‌ها قلك‌ دارن‌ اين‌ قلكشون‌ را هر روز تا وقتي‌ نشكسته‌ تكونش‌ مي‌دن‌ ببينن‌ صدا مي‌ده‌ يا نه‌. قلك‌ وقتي‌، پول‌ اسكناس‌ بچه‌اي‌ بود قبول‌ نمي‌كرد مي‌گفتيم‌ چرا؟ مي‌گفت‌ اين‌ وقتي‌ مي‌اندازيم‌ تو قلك‌ صدا نمي‌كنه‌. ولي‌ پول‌ مثلا غير اسكناس‌ با اينكه‌ خيلي‌ هم‌ كمتر بود اون‌ را قبول‌ مي‌كرد.

 يك‌ افرادي‌ هستند اينجوري‌ همون‌ حالات‌ بچه‌ را دارن‌. وقتي‌ هم‌ قلك‌ شكست‌ تازه‌ اول‌ شمردن‌ مي‌شه‌، پولهاشون‌ را مي‌شمرن‌ چون‌ نقص‌ دارن‌. الذي‌ جمع‌ مالا و عدده‌. اين‌ آدمهاي‌ غيبت‌ كن‌. اين‌ آدمهاي‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ به‌ اصطلاح‌ عيب‌ جو اينهايي‌ كه‌ همه‌ را مي‌خوان‌ ترد كنند. همه‌ را از بين‌ ببرن‌ خودشون‌ باشن‌، اينها يك‌ آدمهايي‌ هستند كه‌ يك‌ مقدار كه‌ پول‌ جمع‌ مي‌كنند هر شب‌ مي‌شينند قبل‌ از خواب‌ اگر نشمرن‌ خوابشون‌ نمي‌بره‌. جمع‌ مالا و عدده‌. من‌ بايك‌ نفر يك‌ مدتي‌ زندگي‌ مي‌كردم‌ خيلي‌ قديم‌. اين‌ هر شب‌ من‌ مي‌ديدم‌ آخر شب‌ گاو صندوقش‌ را باز مي‌كرد پولهاش‌ را مي‌شمرد. شما كه‌ ديشب‌ در گاو صندوق‌ را كه‌ قفل‌ كردي‌ كليدش‌ هم‌ كه‌ تو جيب‌ تو بوده‌، اين‌ را چرا مي‌شمري‌؟ گفت‌: واقعش‌ اين‌ است‌ كه‌ تا نشمرم‌ خوابم‌ نمي‌بره‌. بله‌ اينجوري‌ است‌. اين‌ حالات‌ را از خودتون‌ دور كنيدها اينها يكي‌ يكي‌ از صفات‌ رزيله‌اي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ بيان‌ كرده‌، جمع‌ مالا و عدده‌ هي‌ مي‌شمرن‌. حالا چرا بده‌ شمردن‌ پول‌؟ ميگن‌ وقتي‌ كه‌ پول‌ سكه‌ خورد از اين‌ صداي‌ پول‌ شيطان‌ گفت‌ كه‌ خوب‌ وسيله‌اي‌ هست‌، اين‌ پوله‌ كه‌ من‌ مي‌تونم‌ خيلي‌ از مردم‌ را گمراه‌ كنم‌ به‌ وسيلة‌ اين‌. اين‌ وسيلة‌ فريب‌ دادن‌ شيطان‌ به‌ مردم‌ است‌. پول‌ انسان‌ داشته‌ باشه‌ كسي‌ نمي‌گه‌ نداشته‌ باش‌ اما دلت‌ اينقدر وابسته‌ به‌ پولت‌ نباشه‌. هي‌ بشمار. هر روز صبح‌ اون‌ ورقة‌ بانكي‌ را بخواه‌ بگو آقا صورتحساب‌ چقدر توي‌ حسابمون‌ پوله‌. چقدر؟

 يحسب‌ ان‌ ماله‌ اخلده‌. خدا مي‌فرمايد كه‌ اين‌ آدم‌ اينقدر ضعيفه‌ اينقدر بيچاره‌ است‌ كه‌ خيال‌ مي‌كنه‌ مالش‌ او را مخلدش‌ مي‌كنه‌. يعين‌ هميشه‌ تو دنيا ما كه‌ پول‌ داريم‌ ديگه‌ رشوه‌ مي‌ديم‌ رد مي‌شيم‌، ازراييل‌ هم‌ اومد آقا چقدر مي‌خواي‌ ما را ولمون‌ كني‌؟ ديگه‌ قبض‌ روح‌ نكني‌؟ خدمت‌ شما عرض‌ شود در خارج‌ هم‌ كه‌ باشد مرضمون‌ را معالجه‌ مي‌كنيم‌. از اين‌ افكار ما داريم‌ها. خلاصه‌ كم‌ و بيش‌ داريم‌.

 يحسب‌ ان‌ ماله‌ اخلده‌، كلا، خدا مي‌گه‌ هرگز، هرگز اينجور نيست‌. مال‌ انسان‌ را تو زمين‌ نگه‌ نمي‌داره‌، افرادي‌ بودند پر پول‌، قارون‌ ديگه‌، قارون‌ همون‌ مالش‌ از بينش‌ برد كليدهاي‌ در گنج‌ هاش‌، گاو صندوقهاش‌ به‌ اصطلاح‌ ما، اينها را حمال‌ بار مي‌كرد از اين‌ شهر به‌ اون‌ شهر از اين‌ محل‌ به‌ اون‌، چون‌ مي‌خواست‌ همراه‌ خودش‌، نمي‌شه‌ كه‌ تو جيبش‌ بگذاره‌، البته‌ كليدهاي‌ اون‌ موقع‌ يك‌ خرده‌ بزرگتر از كليدهاي‌ حالا بود، حالا كليدهاي‌ سوئيجي‌ شده‌ و خيلي‌ كوچك‌ ولي‌ اون‌ موقع‌ها كليدها، ولي‌ خوب‌ باز هم‌ افراد مختلف‌ اون‌ هم‌ افراد خيلي‌ ورزشكار پر توان‌ اين‌ را مي‌خواست‌ كليدهاي‌ اموال‌ او را حمل‌ و نقل‌ بكنه‌. حضرت‌ موسي‌ به‌ زمين‌ گفت‌ بگيرش‌، مالش‌ را هم‌ بگير. وقتي‌ كه‌ نصف‌ بدنش‌ را گرفته‌ بود به‌ مردم‌ گفت‌ اين‌ مي‌خواد من‌ را از بين‌ ببره‌ پولهام‌ را، اموالم‌ را تصرف‌ كنه‌. حالا بذار اموالش‌ را هم‌ با خودش‌ ببره‌. واقعا اينطوره‌. همة‌ دانشمندان‌ علم‌ روانشاس‌، به‌ اصطلاح‌ اونهايي‌ كه‌ در علم‌ روح‌ اطلاع‌ دارند و مسلم‌ هم‌ شده‌ اين‌ كه‌ من‌ عرض‌ مي‌كنم‌ هم‌ از نظر ديني‌ و هم‌ از نظر علمي‌ كه‌ افرادي‌ كه‌ محبت‌ به‌ مال‌ دنيا دارن‌ اينها بد جان‌ مي‌دن‌. يعني‌ جان‌ بد مي‌كنن‌ موقع‌ مردن‌ نمي‌تونن‌ خودشون‌ را به‌ اين‌ آسونيها از دست‌ بدنشون‌ نجات‌ بدن‌. همش‌ چشمش‌ به‌ اون‌ پولشه‌. همش‌ به‌ فكر اين‌ دارايي‌ است‌ به‌ تفكر اين‌ ثروتش‌ است‌. الذي‌ جمع‌ مالا و عدده‌ يحسب‌ ان‌ ماله‌ اخلده‌. گمان‌ مي‌كند كه‌ مالش‌ او را مخلد است‌. اون‌ را هميشه‌ تو دنيا نگه‌ مي‌دارد. هر جا مي‌ره‌ با رشوه‌ روبرو مي‌شه‌.

 به‌ يك‌ نفر گفتم‌ آقا تو اين‌ اداره‌ بر طبق‌ اين‌ قوانين‌ ظاهرا اين‌ كار انجام‌ نمي‌شه‌ گفت‌ حلال‌ مشكلات‌ با من‌ هست‌، اول‌ واقعش‌ درست‌ نفهميدم‌ حلال‌ مشكلات‌، حالا دعايي‌، حرز جوادي‌ چيزي‌ داره‌، گفتم‌ حلال‌ مشكلات‌ چيه‌؟ گفت‌ پول‌. پول‌ مي‌ديم‌ حل‌ مي‌شه‌. حراشي‌ و المرتشيم‌ كليهما في‌ النار شما نگيد ما رشوه‌ داديم‌ فلان‌ فلان‌ شده‌ رشوه‌ گرفت‌ تو فلان‌ فلان‌ شده‌اي‌ كه‌ روشوه‌ دادي‌. هر چي‌ او است‌ فلان‌، فلان‌ شده‌ تو هم‌ فلان‌، فلان‌ شده‌اي‌. حراشي‌ والمرتشي‌ كسي‌ كه‌ رشوه‌ مي‌ده‌ و كسي‌ كه‌ رشوه‌ مي‌گيره‌. هر دو را با هم‌ خدا تو آتش‌ جهنم‌ مي‌اندازه‌. كليهما في‌ النار، اگر تو رشوه‌ ندي‌ او رشوه‌ نمي‌تونه‌ بگيره‌. مجبور شديم‌. چرا مجبور شدي‌؟ يك‌ خرده‌ استفاده‌ كمتر كن‌ چيزي‌ كه‌ حقت‌ نيست‌ نگير. كارم‌ را انجام‌ نمي‌ده‌. نده‌. خدا كه‌، همين‌ امشب‌ يك‌ كسي‌ گفت‌ كه‌ مثلا يكي‌ از رفقا البته‌ او در مرحلة‌ خوبي‌ است‌ گفت‌ فلان‌ كار را زودتر انجام‌ بدهيم‌ ممكن‌ است‌ مثلا فلان‌ رييس‌ اداره‌ ممكنه‌ معزول‌ بشه‌ يكي‌ ديگه‌ بياد جاش‌. گفتم‌ خدا كه‌ معزول‌ نمي‌شه‌. خداكه‌ هست‌ اگر كار خدايي‌ است‌ خدا هست‌ اگر كار غير خدايي‌ است‌ كه‌ بهتر است‌ كه‌ نشه‌. همين‌ فكر را هميشه‌ داشته‌ باشيد. هر كاري‌ كه‌ مي‌كنيد براي‌ خدا باشه‌ اگر واقعا كارتون‌ براي‌ خدا بود هيچ‌ احتياجي‌ به‌ رشوه‌ دادن‌ نيست‌. كار انجام‌ مي‌شه‌ اگر هم‌ خدايي‌ نبود كه‌ انجام‌ نشه‌ بهتر. مي‌خواي‌، فرض‌ كنيد كه‌ مي‌خواي‌ يك‌ ساختمان‌ بسازيد خيلي‌ مرتفع‌ همة‌ همسايه‌ها را اذيت‌ بكني‌، چه‌ فلان‌ اينها و اگر فلان‌ مثلا فرض‌ كنيد مامور شهرداري‌ پولي‌ نديديد، رشوه‌اي‌ نديد اين‌ مي‌ياد مزاحم‌ مي‌شه‌. خوب‌ بهتر اين‌ كار شيطاني‌ را تو نكن‌. لا تاخذه‌ سنت‌ و لا نوم‌ اگر كارهامون‌ براي‌ خدا باشه‌ خداي‌ تعالي‌ حتي‌ چرت‌ هم‌ نمي‌زنه‌. نگيد ما خدا ما اومديم‌ شما چرت‌ مي‌زديد، ما اونجا ادب‌ كرديم‌ نگفتيم‌، نه‌ هر موقع‌ شب‌، هر وقت‌ بگي‌ يا الله‌، خدا مي‌گه‌ لبيك‌. منتهي‌ اين‌ گوشهاي‌ ما گوش‌ آدم‌ كه‌ نيست‌، گوش‌ متاسفانه‌ از گوش‌ حيوانات‌ هم‌ پايين‌تر است‌ بعضي‌ از حيوانات‌ خيلي‌ صداها را مي‌شوند كه‌ ما نمي‌شنويم‌. اگر گوشمون‌ گوش‌ الهي‌ باشه‌ لهم‌ اذان‌ لا يسمعون‌ بها اينها گوش‌ دارند ولي‌ صدا را نمي‌شوند. و الا آواز خدا هميشه‌ در گوش‌ دل‌ هست‌. خداي‌ تعالي‌ هميشه‌ با انسان‌ صحبت‌ مي‌كنه‌. قرآن‌ مجيد مي‌فرمايد كه‌ در سورة‌ والشمسه‌ كه‌ و نفس‌ و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها. خدا دائما با الهام‌ از طريق‌ الهام‌ با ما حرف‌ مي‌زنه‌. فجور ما را مي‌گه‌ بديها را مي‌گه‌. چكار بد است‌ نكن‌ و چه‌ كار تو را حفظ‌ مي‌كند از بديها و عقب‌ افتادگيها. فجورها و تقواها قد افلح‌ من‌ زكيها. رستگار تنها و تنها كسي‌  است‌ كه‌ اين‌ نفسش‌ را از رزائل‌ اخلاقی‌ درست‌ كنه‌ تا اينكه‌ بتواند اين‌ حجابها را برطرف‌ كنه‌ و صداي‌ خداي‌ تعالي‌ را بشونه‌ به‌ هر حال‌ اميدواريم‌ كه‌ از همين‌ چند جمله‌ اين‌ ترجمة‌ آية‌ شريفه‌ ما متنبه‌ شده‌ باشيم‌ و لااقل‌ اين‌ دو تا كاري‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در اين‌ آيات‌ فرموده‌اند ما انجام‌ نديم‌. يكي‌ غيبت‌ يكي‌ هم‌ عيب‌ جويي‌. و الان‌ شب‌ جمعه‌ است‌ از اين‌ ساعت‌ به‌ بعد تعهد كنيم‌ خدايا ما از اين‌ ساعت‌، تو كمكمون‌ بكن‌ ما غيبت‌ نمي‌كنيم‌. خدايا تو كمك‌ كن‌ ما اول‌ عيوب‌ خودمون‌ را رفع‌ مي‌كنيم‌ بعد به‌ عيب‌ مردم‌. حالا انسان‌ هيچ‌ وقت‌ هم‌ وقتي‌ عيباش‌ تمام‌ شد به‌ عيب‌ مردم‌ توجه‌ نمي‌كنه‌. اگر هم‌ خواست‌ توجه‌ كنه‌ براي‌ اينكه‌ مردم‌ را از عيوب‌ نجاب‌ بده‌ مثل‌ پيغمبر اكرم‌، مبعوث‌ شد براي‌ اينكه‌ مردم‌ را هدايت‌ كنه‌. شب‌ يكشنبه‌ و روز يك‌ شنبه‌ ميلاد حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ و حضرت‌ امام‌ صادق‌ عليهم‌ السلام‌ است‌ و صل‌ الله‌ عليهماو آلهما. چون‌ در دستورات‌ كه‌ از سني‌ و شيعه‌ نقل‌ شده‌ به‌ ما فرموده‌اند كه‌ اگر به‌ پيغمبر اكرم‌ خواستيد سلام‌ بفرستيد يا سلام‌ بكنيد، حتما فرزندانش‌ را از او جدا نكنيد. لا تصلوا عليه‌ صلاة‌ مبتوره‌ يا سلاة‌ بتره‌ بر من‌، خود پيغمبر اكرم‌ فرمود بر من‌ صلوات‌ كوتاه‌ نفرستيد.

 يا رسول‌ الله‌، گفته‌ شد كه‌ اي‌ رسول‌ خدا صلات‌ بتري‌ و صلات‌ مبتوره‌ چيه‌؟ فرمود كه‌ به‌ من‌ صلوات‌ بفرستيد و آل‌ من‌ را ضميمة‌ من‌ نكنيد چون‌ پيغمبر از اولادش‌ جدانمي‌ شه‌. كل‌ حسب‌ و نصب‌ منقطع‌ يوم‌ القيامه‌ الا حسبي‌ و نصبي‌. من‌ با فرزندانم‌ هستم‌. پيغمبر بدون‌ علي‌، پيغمبر خودش‌ راضي‌ نيست‌. پيغمبر بدون‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ و فاطمه‌ زهرا و پيغمبر بدون‌ امام‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدا و پيغمبر بدون‌ امام‌ صادق‌ خود پيغمبر راضي‌ نيست‌ كه‌ مايك‌ چنين‌ پيغمبري‌ را قبول‌ داشته‌ باشيم‌. از فرزندانش‌ جدا نمي‌شه‌. يك‌ كتاب‌ ديدم‌ به‌ نام‌ سعادت‌ الدارين‌ في‌ صلات‌ علي‌ السيد الكونين‌ يكي‌ از اهل‌ سنت‌ نوشته‌ بود در اين‌ كتاب‌ قطور كه‌ شايد هشتصد صفحه‌ يا بيشتر داشت‌ در اينجا ثابت‌ كرده‌ بود، يك‌ سني‌ها. كه‌ هر وقت‌ صلوات‌ فرستاديد اگر آل‌ پيغمبر را ضميمه‌ نكنيد اين‌ صلواتتون‌ يا مكروهه‌ يا حرام‌. يعني‌ اين‌ عملتون‌ علاوه‌ بر اينكه‌ عملي‌ نيست‌ يا حرامه‌ يا مكروه‌. يك‌ سني‌ هم‌ نوشته‌ كتابش‌ هم‌ تو اين‌ كتابخانة‌ آستان‌ قدس‌ هم‌ هست‌ به‌ نام‌ سعادت‌ الدارين‌ في‌ الصلات‌ علي‌ السيد الكونين‌.

 ببينيد از، پيغمبر از امام‌ صادق‌ نبايد جدا بشه‌، لذا روز تولد رسول‌ اكرم‌ روز تولد امام‌ صادق‌ هم‌ هست‌. و انشاء الله‌ چون‌ بزرگترين‌ عيد از اعياد خاندان‌ عصمت‌ و طهارته‌، خوشحال‌ باشيد، مجلس‌ جشني‌ داشته‌ باشيد،به‌ هر حال‌ تولي‌ را اظهار كنيد تبري‌ تون‌ هم‌ كه‌ حتما، چون‌ تبري‌ مطابق‌ با ميل‌ بيشتر انسان‌ بيشتر است‌ و اينها را هم‌ انجام‌ داديد ديگر. حالا انشاء الله‌ روز يكشنبه‌ نوبت‌ تولي‌ است‌ يعني‌ اظهار محبت‌ كردن‌. و اميدواريم‌ خداي‌ تعالي‌ عيدي‌ ما را فرج‌ امام‌ عصر ارواحنا فدا قرار بده‌. (الهي‌ آمين‌). و فرج‌ امام‌ عصر انشاء الله‌ به‌ همين‌ زودي‌، شايد هم‌ اكثر دعا كنيد شب‌ جمعه‌ است‌ فردا هم‌ كه‌ روز جمعه‌ است‌. انشاء الله‌ دعا بفرماييد خداي‌ تعالي‌ شايد اين‌ عيد را در زمان‌ ظهور حجت‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ قرار بده‌. چون‌ خدا مي‌دونه‌ همة‌ گرفتاريهاي‌ ما همة‌ جهلها و دور از تزكية‌ نفس‌. من‌ كه‌ زمان‌ به‌ اصطلاح‌ ظلمت‌ دوري‌ از حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداست‌. انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ هر چه‌ زودتر فرج‌ اون‌ آقا برسه‌ و همة‌ ما از اين‌ بدبختيها و از اين‌ گرفتاريها نجات‌ پيدا كنيم‌. پيغمبر اكرم‌ در روز هفدهم‌ ماه‌ ربيع‌ الاول‌ متولد شد. آثاري‌ از تولد وجود مقدس‌ اون‌ حضرت‌ در جهان‌ بوجود آمد كه‌ مفصلا نوشته‌اند. واقعا تحولي‌ شد.

 دنيا يك‌ تحولي‌ در خودش‌ احساس‌ كرد تولد امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را هم‌ اكثرا بلكه‌ متفق‌ العليه‌ است‌ كه‌ در روز هفدهم‌ ماه‌ ربيع‌ الاول‌ است‌ و ماه‌ ربيع‌ الاول‌ را مي‌گن‌ ربيع‌ المولود. به‌ همين‌ جهت‌ اسمش‌ را ربيع‌ المولود گذاشتند. يك‌ شنبه‌ انشاء الله‌ در كانون‌ بحث‌ و انتقاد ديني‌ مجلس‌ جشني‌ انشاء الله‌ بر پا خواهد بود به‌ نام‌ پيغمبر اكرم‌ و به‌ نام‌ امام‌ صادق‌ و اميدواريم‌ كه‌ مشمول‌ شفاعت‌ اون‌ حضرت‌ واقع‌ بشيم‌. من‌ با اينكه‌ از حضرت‌ حجت‌ الاسلام‌ والمسلمين‌ جناب‌ حاج‌ آقاي‌ دعايي‌ تقاضا كردم‌ كه‌ منبر تشريف‌ بيارن‌ و ايشان‌ گفتند كه‌ من‌ خسته‌ هستم‌ و نمي‌يام‌ در عين‌ حال‌ اينجا كه‌ من‌ بگم‌ انشاء الله‌ در مقابل‌ دوستانمون‌ ما را شرمنده‌ نمي‌كنن‌ يعني‌ نمي‌گن‌ كه‌، ولو هر مقداري‌ كه‌ ممكنه‌ انشاء الله‌ در فضائل‌ جد بزرگوارشون‌ رسول‌ اكرم‌، من‌ سابقة‌ عجيبي‌ از ايشان‌ دارم‌. پدر بزرگوارشون‌ در خدمتشون‌ بوديم‌ از اولياء خدا بودند كسي‌ بود كه‌ بعضي‌ از مشهديها ديدند كه‌ در حرم‌ به‌ روي‌ ايشان‌ باز شد، خيليها نقل‌ مي‌كنند فضائلي‌ كه‌ من‌ مي‌ترسم‌ حالا اگر من‌ بخوام‌ نقل‌ بكنم‌ وقت‌ ايشان‌ را بگيرم‌ و لذا تقاضا مي‌كنم‌ كه‌ ايشان‌ تشريف‌ بيارن‌ و مجلس‌ ما را امشب‌ با اون‌ انفاس‌ گرمشون‌ زينت‌ ببخشن‌. من‌ ديگه‌ بيشتر از اين‌ هم‌ حرفي‌ ندارم‌ و حرف‌ هم‌ نمي‌زنم‌ و الان‌ هم‌ فكر كردم‌ چي‌ روضه‌ بخونم‌ باز با خودم‌ فكر كردم‌ كه‌ بهتر است‌ كه‌ همينجا قطعش‌ كنم‌ و بخاطر اينكه‌ ايشان‌ تشريف‌ بيارن‌ اينجا بالاي‌ منبر همه‌ بلند شيد و سه‌ تا صوات‌ بفرستيد (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌).

 

۷ ربیع الاول ۱۴۱۴- ۴ شهريور ۱۳۷۲ – تفسير سوره همزه‌ ۱

 تفسير سورة‌ همزه‌ 1  4 شهريور1372

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اينجا كه‌ ميشينيم‌ اين‌ را بدونيد، آقايون‌ همه‌ بدونن‌، اينجا بشينيم‌ بگيم‌ خدايا هر چه‌ كه‌ تو مناسب‌ اينها مي‌بيني‌ به‌ زبان‌ ما جاري‌ كن‌. گاهي‌ هم‌ از چيزهاي‌ عجيب‌ كه‌ شماها اكثرا آنهايي‌ كه‌ بيشتر تشريف‌ مي‌آوريد اينجا، خودتون‌ ميگيد. ميگيد ما يك‌ چيزي‌ را در نظر گرفته‌ بوديم‌ از شما سؤال‌ كنيم‌، شما تصادفا همان‌ را گفتيد. مثلا چند نفر هم‌ اين‌ را ميگن‌. حالا خدا به‌ زبان‌ ما هم‌ جاري‌ كرد. چون‌ اينها مدتهاست‌ مي‌خواستم‌ براي‌ رفقا بگم‌. چون‌ گاهي‌ كنارشون‌ مي‌ايستم‌ مي‌بينم‌ كه‌ يعني‌ صداشون‌ به‌ گوشم‌ ميرسه‌، مي‌بينم‌ كه‌ درست‌ اين‌ حروف‌ يرملون‌ و اينها را مواظبت‌ نمي‌كنند. ويل‌، هان‌، وايل‌ كه‌ حرف‌ عله‌ را مي‌خواستم‌ بگم‌. حرف‌ عله‌ سه‌ تاست‌. واو و يا و الف‌ منقلبه‌ از واو و يا. ويل‌ بعضي‌ها گفته‌اند يعني‌ واي‌. ما ميگيم‌ واي‌، مريض‌ ميگه‌ واي‌، درد ميكنه‌ جائيش‌ ميگه‌ واي‌. گاهي‌ ميخوان‌ تنبيه‌ كنند. واي‌ به‌ حالت‌. اينهم‌ ميگند ديگه‌. اينجا در اين‌ آيه‌ ميگن‌ همون‌ معناش‌ واي‌ به‌ حالته‌ كه‌ ويل‌ لكل‌ همزة‌ لمزه‌. واي‌ به‌ هر همزه‌ لمزه‌اي‌. در بعضي‌ از روايات‌ داره‌ كه‌ در جهنم‌ يك‌ چاهي‌ است‌ اسمش‌ چاه‌ ويله‌. كه‌ بعضي‌ افراد باصطلاح‌ بسيار سخت‌ در عذاب‌، اينها را مي‌اندازند در آن‌ چاه‌. در جهنم‌ مي‌اندازند در چاهي‌ كه‌ همة‌ كثافتها و آبهاي‌ زقوم‌ و امثال‌ اينها مي‌ريزه‌ داخل‌ آن‌ چاه‌ و اينها را هم‌ مي‌ريزند توش‌. و جاي‌، در مرحلة‌ اول‌، جاي‌ آن‌ سه‌ نفره‌. آن‌ سه‌ نفري‌ كه‌ غاصب‌ حق‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، در چاه‌ ويل‌ مي‌اندازنشون‌. چاه‌ ويل‌ بدترين‌ عذابها را داره‌. و كساني‌ را آنجا، در اين‌ چاه‌ مي‌اندازند كه‌ از همه‌ بدتر باشند. امام‌ بدها، رهبر بدهاي‌ عالم‌، شما فكر نكنيد كه‌ رهبر بدهاي‌ عالم‌ شيطانه‌. نه‌. رهبر بدهاي‌ عالم‌ دومي‌ ملعونه‌. و خداي‌ تعالي‌ آن‌ دو تاي‌ ديگر و بقية‌ خلفاي‌ خودساختة‌ غاصب‌ و تمام‌ ظالميني‌ كه‌ از اينها تبعيت‌ كردند، مخصوصا نسبت‌ به‌ ذرية‌ پيغمبر اكرم‌، خداي‌ تعالي‌ همة‌ اينها را در اين‌ چاه‌ ويل‌ جمع‌ ميكنه‌. زقوم‌ طعامشونه‌، بدترين‌، يعني‌ نميتونه‌ انسان‌ كيفيت‌ عذاب‌ را شرح‌ بده‌. چرا اينطور شدند؟ يك‌ انسان‌ گاهي‌ ميشه‌ به‌ اعلا درجة‌ كمال‌ ميرسه‌. يك‌ انسان‌ هم‌ ممكن‌ است‌ كه‌ به‌ اسفل‌ السافلين‌، اسفل‌، پائين‌ترين‌ مرحله‌ كه‌ از هر حيواني‌ بدتر بشه‌. بخدا قسم‌ آقايون‌ در دنيا انسان‌ اگر تمام‌ عمرش‌ را سر به‌ سجده‌ بگذاره‌ و شكر كند كه‌ خداي‌ تعالي‌ او را در راه‌ مستقيم‌، در صراط‌ مستقيم‌ دين‌ قرار داده‌ مي‌ارزه‌. خدا را شكر كنيد. ولايت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ را بهتون‌ دادند. خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ كوهستاني‌ ايشان‌ يكي‌ از مطالبي‌ كه‌ به‌ من‌ گاهي‌ مي‌فرمود، يكي‌ دو مرتبه‌ فرمودند اين‌ بود كه‌ من‌ براي‌ آن‌ اولين‌ پدري‌ كه‌ از اجدادم‌، اين‌ مذهب‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ را پذيرفته‌ و كار را براي‌ ما آسان‌ كرده‌، هر روز يك‌ فاتحه‌ مي‌خونم‌. خيلي‌ كار ما را آسون‌ كرده‌. خيلي‌ زحمت‌ ما را كم‌ كرد. ما مي‌خواست‌ دربارة‌ خدا تحقيق‌ كنيم‌. شما باور شايد نكنيد، من‌ شايد بتونم‌ اين‌ كتاب‌ را به‌ شما نشون‌ بدم‌. در همين‌ كتابخانة‌ خودم‌ هست‌. در مدينة‌ منوره‌، در دانشگاه‌ اسلامي‌ مدينه‌، چون‌ مهمترين‌ دانشگاه‌ اسلامي‌ در سعودي‌ در مدينة‌ منوره‌ است‌. آنجا يك‌ كتابي‌ تدريس‌ ميشه‌ بنام‌ فتح‌ المجيد. در اين‌ كتاب‌ خدا را بصورت‌ يك‌ انساني‌ معرفي‌ ميكنه‌ كه‌ شبهاي‌ جمعه‌ با الاغش‌ مي‌آد روي‌ پشت‌ بام‌ كعبه‌ و به‌ مردم‌ نگاه‌ ميكنه‌. آنها هم‌ همين‌ قرآن‌ را مي‌خونند كه‌ ما مي‌خونيم‌. آنها هم‌ قرآن‌ قل‌ هو الله‌ احد، الله‌ الصمد، لم‌ يلد و لم‌ يولد و لم‌ يكن‌ له‌ كفوا احد را دارن‌ مي‌خونن‌. ما هم‌ داريم‌ همان‌ را مي‌خونيم‌. چرا ما اين‌ حرفها را مضحكه‌ مي‌دونيم‌؟ الان‌ اكثر شما تعجب‌ مي‌كنيد ميشه‌ همچين‌ چيزي‌ كه‌ كسي‌ خدا را اينجوري‌ معرفي‌ بكنه‌. نوشته‌ خدا در عرش‌ نشسته‌. عرش‌ را توضيح‌ ميده‌ كه‌ يك‌ كرسي‌ چه‌اي‌ است‌، يك‌ صندلي‌ است‌ مثلا. نشسته‌ و چون‌ خدا چاقتر از كرسيه‌، اين‌ صندلي‌ باصطلاح‌ يك‌ خورده‌ كوچكتر، نجارش‌ بد درست‌ كرده‌ لابد. با يك‌ وجب‌ خدائي‌ از دور اضافه‌ آورده‌ خدا. يعني‌ بزرگتره‌. اين‌ معناي‌ الرحمن‌ علي‌ العرش‌ استوي‌ است‌. همچين‌ كتابي‌. خدا گردنش‌ چطوره‌، قيافه‌اش‌ چطوره‌، كي‌ اصلاحش‌ ميكنه‌، از اين‌ حرفها. و شما الان‌ ميگيد عجب‌. چرا؟ شما مگر تحقيق‌ كرديد خدا غير از اينه‌؟ در رواياتتون‌ هست‌ كه‌ ان‌ الله‌ خلق‌ الآدم‌ علي‌ صورته‌. خدا آدم‌ را به‌ صورت‌ خودش‌ خلق‌ كرد. و شما چرا اين‌ اعتقاد را نداريد؟ همه‌ اتون‌. چرا؟ به‌ خاطر اينكه‌ پيرو اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ هستيد، پيرو عقل‌ كليد. وقتي‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ رسيدند به‌ نيشابور و آن‌ قضية‌ حديث‌ سلسلة‌ الذهب‌ را فرمودند و فرمودند، از قول‌ خداي‌ تعالي‌، كلمة‌ لا اله‌ الا الله‌ حصني‌ فمن‌ دخل‌ في‌ حصني‌ آمن‌ من‌ عذابي‌، بعد از چند لحظه‌ براي‌ اينكه‌ مردم‌ را خوب‌ متوجه‌ كنه‌، فرمود بشرطها و انا من‌ شروطها. به‌ شرطش‌. كلمة‌ لا اله‌ الا الله‌ اين‌ حصن‌ خدا هست‌ و هر كس‌ هم‌ در اين‌ حصن‌ وارد بشه‌ از عذاب‌ پروردگار راحت‌ هست‌، محفوظ‌ هست‌. اما با شرط‌. منم‌ شرطش‌. شما در تمام‌ نمازها، هر نمازي‌ كه‌ مي‌خونيد ديگه‌. چون‌ نمازي‌ نميشه‌ باشه‌ الا بفاتحة‌ الكتاب‌. سورة‌ فاتحة‌ الكتاب‌ را مي‌خونيد توي‌ نماز و اين‌ جمله‌ را ميگيد اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. خدايا ما را به‌ راه‌ راست‌ هدايت‌ كن‌. تمام‌ مفسرين‌ حتي‌ اهل‌ سنت‌ نوشته‌اند كه‌ صراط‌ مستقيم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌ و شما به‌ اين‌ آقا اقتدا كرديد. يعني‌ افتاديد توي‌ صراط‌ مستقيم‌. اين‌ صراط‌، دو تا صراطه‌. يكي‌ صراط‌ في‌ الدنيا و صراط‌ في‌ الآخره‌. ريل‌ قطار را ديديد؟ من‌ ديدم‌. وقتي‌ كه‌ مي‌آد مي‌رسه‌ به‌ مرز مثلا ايران‌ و تركيه‌، ريلش‌ عوض‌ نميشه‌، اين‌ راه‌ آهن‌ همينطور وصل‌ هست‌، فقط‌ توي‌ قطار مي‌آند از انسان‌ باصطلاح‌ گذرنامه‌ مي‌خواهند و معرفينامه‌. فقط‌. يك‌ سؤالي‌ ميكنند. آقا گذرنامه‌اتون‌. اگر شما در دنيا پيرو خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ بوديد و ولايت‌ آنها را قبول‌ كرديد، افتاديد توي‌ اين‌ صراط‌، روي‌ اين‌ ريل‌ باصطلاح‌، مي‌ريد، اين‌ ريل‌ وارد بهشت‌ ميشه‌. كه‌ همان‌ از روي‌ جهنم‌ هم‌ رد ميشه‌. اينها تشبيهه‌ها. اصلا فرض‌ كنيد ايستگاه‌ اولش‌ دنياست‌، ايستگاه‌ آخرش‌ هم‌ توي‌ بهشته‌. اينطوره‌. اين‌ روايته‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌. امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرموده‌اند. و خدا را شكر كنيد كه‌ توي‌ خط‌ افتاديد. اگر يك‌ سوزنبان‌ راه‌ آهن‌، اگر كه‌ يك‌ سوزن‌ مي‌زد. بعضي‌ شيطونها هستند كه‌ مي‌آن‌ اين‌ سوزن‌ را عوض‌ مي‌كنند. قطار در مي‌ره‌ از جاده‌ و از خط‌ و همه‌ را هم‌ از بين‌ مي‌بره‌ و مي‌افته‌ توي‌ دره‌. خدا را شكر كنيد كه‌ شيطان‌ هم‌ مواظب‌ باشيد كه‌ سوزنتون‌ را نزنه‌ كجتون‌ كنه‌. و اين‌ را بدونيد اگر مواظبت‌ كرديد، قطعا، يقينا، من‌ قسم‌ مي‌خورم‌ كه‌ هر كس‌ اعتقاداتش‌ را كاملا صحيح‌، محكم‌، تونست‌ به‌ آنطرف‌ دنيا برسونه‌، يعني‌ بعد از مردن‌ هم‌ داشته‌ باشه‌، همين‌ اعتقادات‌ به‌ اينكه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ امامشه‌، جانشين‌ پيغمبرشه‌، صراط‌ مستقيمه‌، يقين‌ بدونيد ميره‌ توي‌ بهشت‌. با همين‌ اطميناني‌ كه‌ من‌ عرض‌ مي‌كنم‌. منتهي‌ ما از عذاب‌ عالم‌ برزخ‌ و قيامت‌ و اينها مي‌ترسيم‌. اعتقادات‌ انسان‌ را ميبره‌ توي‌ بهشت‌. تزكية‌ نفس‌ نكردن‌ انسان‌ را از بهشت‌ نمي‌گذاره‌ وارد بهشت‌ بشيد. اين‌ را هم‌ شماها بدونيد. خوب‌ چطور ميشه‌ اينجا؟ اينجا شفاعتتون‌ مي‌كنند. شفاعت‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ گذرنامه‌اتون‌ را امضا مي‌كنند. ولي‌ ميگن‌ تو با اين‌ شرايط‌ مي‌توني‌ بري‌ توي‌ اين‌ مملكت‌. بشين‌ اين‌ گوشه‌ محشر. آخه‌ صحراي‌ محشر را براي‌ ما يك‌ جوري‌ ترسيم‌ كردند كه‌ خيال‌ ميكنيم‌ يك‌ صحرائيست‌. خوب‌ كجاش‌ بشينيم‌؟ ولي‌ نه‌. يك‌ جائي‌ داره‌ كه‌ بنشينيم‌. ميگن‌ بايد در عالم‌ قيامت‌، در صحراي‌ محشر، پنجاه‌ هزار سال‌ هم‌ هم‌ مهلت‌، بشينيد و تزكية‌ نفس‌ بكنيد. در اين‌ دنيا اگر كه‌ تزكية‌ نفس‌ كرديد، زود تمام‌ ميشه‌. ولي‌ آنجا خيلي‌ طول‌ ميكشه‌. چون‌ هم‌ استاد نداريد، هم‌ وسائل‌ نداريد، آدم‌ بدون‌ وسائل‌ بخواد فرض‌ بكنيد يك‌ كاري‌ را بكنه‌. در همين‌ دنيا كارتون‌ را تمام‌ كنيد. ولي‌ بهشتي‌ هستيد. يعني‌ علامت‌ مؤمن‌ اين‌ است‌ كه‌ بالاي‌ صحيفه‌اش‌ نوشته‌ است‌ كه‌ محب‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. و اينها اصحاب‌ يمينند. و خداي‌ تعالي‌ آن‌ نامة‌ اعمالشون‌ را به‌ دست‌ راستشون‌ ميده‌. اينها درست‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ خداي‌ تعالي‌ با محب‌ به‌ دنيا، با آدم‌ حقه‌ باز، با آدم‌ متقلب‌، با آدم‌ دروغگو، با آدمي‌ كه‌ زود عصباني‌ ميشه‌، كنترل‌ غضبش‌ را نداره‌، كنترل‌ شهوتش‌ را نداره‌، اينها را توي‌ بهشت‌ نميتونه‌ راه‌ بده‌. يعني‌ شما هم‌ راضي‌ نيستيد كه‌ اينها بيان‌ توي‌ بهشت‌. ميگيد اگر اينها بيان‌ توي‌ بهشت‌ باز همين‌ دعواها شروع‌ ميشه‌. باز مي‌بيني‌ از آن‌ گوشه‌ و كنار به‌ زن‌ ما نگاه‌ كرد. آن‌ يكي‌ مثلا فرض‌ كنيد جيب‌ ما را بريد. آن‌ يكي‌ ديوارش‌ را گذاشت‌ روي‌ ديوار بهشت‌ ما و امثال‌ اينها. بايد همه‌ پاك‌ باشند. انشاء الله‌ زمان‌ ظهور هم‌ اينطوري‌ خواهد شد تا حدي‌. زماني‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ كه‌ قيامت‌ صغري‌ است‌ و بعدش‌ هم‌ نشانه‌اي‌ از بهشته‌، از زندگي‌ بهشته‌، اين‌ كار خواهد شد. اما صددرصدش‌ توي‌ بهشته‌. و كسي‌ كه‌ اعمالش‌ بد باشه‌. اما اين‌ دو تا كارش‌ را درست‌ كرده‌ باشه‌ كه‌ بعيده‌ اعمال‌ بدي‌ داشته‌ باشه‌. اما اگر آمد و اعمال‌ بدي‌ داشت‌، اين‌ را خداي‌ تعالي‌ درستش‌ ميكنه‌.

 يك‌ شخصي‌ است‌ در تاريخ‌ نوشتند و در كتاب‌ الغدير مرحوم‌ علامة‌ اميني‌ ذكر كرده‌ بنام‌ هميري‌. اين‌ هميري‌ عقايدش‌ خوب‌ بود. صفات‌ باطنيش‌ هم‌ خوب‌ بود. يك‌ اشكالي‌ داشت‌. يك‌ معصيتي‌ مي‌كرد. عادت‌ كرده‌ بود. بعضي‌ها عادت‌ كردند به‌ يك‌ گناه‌ و خيلي‌ هم‌ بد بود. خيلي‌ هم‌ بد. اما يك‌ مرد شجاع‌ عجيبي‌ بود كه‌ او اشعارش‌ را در زمان‌ بني‌ اميه‌ها، در زماني‌ كه‌ همه‌ اين‌ سه‌ خليفه‌ را تقريبا مي‌پرستيدند، اشعاري‌ گفته‌ كه‌ ما الان‌ مي‌ترسيم‌ كه‌ ترجمه‌اش‌ كنيم‌. يعني‌ خلاف‌ تقيه‌ است‌. اشعار عجيبي‌. خلاصة‌ اشعارش‌ اينه‌ كه‌، همان‌ اشعار را مستحبه‌ كه‌ انسان‌ حفظ‌ كنه‌ كه‌ شرح‌ ميدم‌. در اين‌ اشعار ايشان‌ ميگه‌ روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ يك‌ پرچم‌، صريحا چون‌ ميگه‌، يك‌ پرچم‌ باصطلاح‌ يك‌ روباهي‌ برميداره‌. به‌ اسامي‌ مختلف‌. همه‌ هم‌ مي‌دونند اينها منظورش‌ كيه‌. يك‌ پرچم‌ كي‌ برميداره‌، يك‌ پرچم‌ كي‌ برميداره‌ و جمعيت‌ زيادي‌ هم‌ عقبشون‌ مي‌روند. اينها همه‌ مستقيم‌، چون‌ سوزنبانشون‌ بد زده‌، مستقيم‌ مي‌روند توي‌ جهنم‌. و راية‌ يقدمها حيدر. و وجهه‌ كالشمس‌ اذ. ميگه‌ يك‌ پرچم‌ هم‌ حيدر، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ برميداره‌ و صورتش‌ مثل‌ خورشيد ميدرخشه‌ و مستقيم‌ ميره‌ توي‌ بهشت‌. حالا اين‌، يك‌ اشعار باصطلاح‌ لامر امر بالواء ما بعوا اين‌ شعرها را خيلي‌ مفصله‌. من‌ در كتاب‌ در محضر استاد همه‌اش‌ را نوشتم‌ كه‌ اگر بعضي‌ از دوستان‌ خواستند حفظ‌ كنند، بتونند حفظ‌ كنند. چون‌ در اختيار نبود. ايشان‌ بخاطر يك‌ گناه‌ كه‌ انجام‌ ميداد، هشتاد سال‌ هم‌ از عمرش‌ گذشته‌ بود. اين‌ موقع‌ مرگ‌ همه‌ چيزش‌ خوب‌ بود، بسيار مرد خوبي‌ بود. موقعي‌ كه‌ مي‌خواست‌ از دار دنيا بره‌، صورت‌ سياه‌ شده‌، جان‌ ناجوري‌ داره‌ ميكنه‌. خيلي‌ سخت‌. اهل‌ سنت‌ هم‌ دورش‌ نشستند ميگن‌ بيا، اينهمه‌ محبت‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كرد اينهم‌ آخرش‌. يك‌ دفعه‌ ديدند از صورتش‌ نوراني‌ شد، سفيد شد، بلند شد به‌ دستهاش‌ تكيه‌ زد و يك‌ قصيده‌اي‌ دربارة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ گفت‌. كذب‌ الذائمون‌ ان‌ علي‌، شعرش‌ زياده‌. كه‌ دروغ‌ گفته‌ آن‌ كسي‌ كه‌ ميگه‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ دوستانش‌ را در دم‌ مرگ‌ نجات‌ نميده‌. بخدا قسم‌ الان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ آمده‌ و دست‌ مرا گرفته‌ و مرا مي‌خواد وارد بهشت‌ بكنه‌. اينطور بود.

 اين‌ شخص‌ با همة‌ اينها، مي‌خوام‌ بگن‌ عقائدتون‌ را درست‌ كنيد، تزكية‌ نفس‌ كنيد، اگر يكوقت‌ يك‌ اشتباهي‌ داشتيد خدا درست‌ ميكنه‌. اين‌ شخص‌ سيد نيست‌، اما سيد هميري‌ بهش‌ ميگن‌، سيد الشعرا بهش‌ ميگن‌. و علتش‌ هم‌ اينه‌. حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ ميگه‌، يعني‌ شخص‌ راوي‌ ميگه‌ من‌ خدمت‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مشرف‌ شدم‌. حضرت‌ فرمودند خوب‌ شد آمدي‌. من‌ مي‌خواستم‌ بفرستم‌ دنبالت‌. يك‌ خوابي‌ من‌ ديشب‌ ديدم‌. خواب‌ ديدم‌ كه‌ يك‌ نردباني‌ هست‌ صد پله‌ داره‌. ايشان‌ فوري‌ گفت‌ كه‌ انشاء الله‌ صد سال‌ خدا عمر بهتون‌ ميده‌. بعضي‌ها خيلي‌ فضول‌ و زود حرف‌ را ميگن‌، آنهم‌ براي‌ امام‌. حالا تو تعبير، صبر كن‌. حضرت‌ فرمود هر چه‌ خدا بخواد. حالا خيال‌ كرد او از صد سال‌ عمر خوشش‌ مي‌آد، حضرت‌ رضا هم‌ حتما خوشش‌ مي‌آد و حالا يك‌ همچين‌. حضرت‌ فرمود هر چي‌ خدا بخواد. حضرت‌ فرمود وقتي‌ كه‌ رفتم‌ در آن‌ ارتفاع‌ ديدم‌ كه‌ يك‌ قصريست‌ كه‌ داخلش‌ از بيرون‌ ديده‌ ميشه‌. قصري‌ است‌ از مثلا حالا شيشه‌ فرض‌ كنيد، مثل‌ شيشه‌ و منور. وارد آن‌ قصر شدم‌ ديدم‌ پيغمبر اكرم‌ نشسته‌اند. يك‌ مردي‌ اينطرفشون‌ هست‌. من‌ رسيدم‌ سلام‌ كردم‌. حضرت‌ فرمودند و عليك‌ السلام‌. بعد فرمودند به‌ پدرت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ سلام‌ كن‌. ميگه‌ من‌ به‌ ايشان‌ هم‌ سلام‌ كردم‌. ديدم‌ دو آقا هم‌ آنطرف‌ نشستند. فرمودند كه‌ به‌ جدت‌ حسن‌ و به‌ جدت‌ حسين‌ سلام‌ كن‌. من‌ سلام‌ كردم‌. يك‌ خانم‌ هم‌ آنطرف‌ هستند. فرمودند به‌ مادرت‌ فاطمة‌ زهرا هم‌ سلام‌ كن‌. سلام‌ كردم‌. يك‌ پيرمردي‌ آنجا ايستاده‌، خيلي‌ مؤدب‌، مثل‌ اينكه‌ داشته‌ شعري‌ مي‌خوانده‌، ما كه‌ وارد شديم‌، اين‌ متوقف‌ كرده‌. حضرت‌ فرمودند يا علي‌ بن‌ موسي‌ سلم‌ علي‌ مادحنا. سلام‌ كن‌ به‌ كسي‌ كه‌ مدح‌ را ميگه‌. و شاعرنا السيد الهميري‌. رسول‌ اكرم‌ فرمودند به‌ حضرت‌ رضا به‌ اين‌ شخص‌ سلام‌ كن‌. اين‌ هم‌ مادح‌ ماست‌ و هم‌ شاعر ماست‌ و ايشان‌ سيد هميريه‌. يعني‌ آقاي‌ هميري‌. ببينيد پيغمبر اين‌ احترام‌ را براش‌ گذاشت‌. بعد فرمودند كه‌ اشعارت‌ را بخون‌. ايشون‌ همين‌ اشعار را در خواب‌، حضرت‌ رضا مي‌فرمايند كه‌ براي‌ پيغمبر اكرم‌ و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و فاطمة‌ زهرا و امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ خوند و رسول‌ اكرم‌ گريه‌ مي‌كرد و مي‌فرمود و الله‌ حالي‌. به‌ خدا قسم‌ همينطوره‌ كه‌ اين‌ ميگه‌. و بعد فرمود يا علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا. و امر شيعتك‌. شيعيانت‌ را امر كن‌ كه‌ اين‌ اشعار را حفظ‌ كنند. حالا ما چندتامون‌ حفظيم‌؟ البته‌ همة‌ مراجع‌، همة‌ علما، چون‌ روايت‌ بسيار روايت‌ صحيح‌ خوبيست‌، فتوا به‌ استحبابش‌ مي‌دهند كه‌ مستحبه‌ اشعار سيد هميري‌ را حفظش‌ كنند. البته‌ حفظ‌ هم‌ بعضي‌ گفتند يعني‌ در مغزت‌، در فكرت‌ حفظ‌ كن‌. همان‌ معنايي‌ كه‌ مي‌فهميم‌. بعضي‌ گفتند كه‌ خوب‌ در كتابها حفظش‌ كنيم‌ كه‌ اين‌ از بين‌ نره‌. و من‌ به‌ همين‌ جهت‌ هم‌ در اين‌ كتاب‌ محضر استاد نوشتم‌ كه‌ اگر حالا نمي‌تونيم‌ اينهمه‌ شعر را در، من‌ خيلي‌ هاش‌ را حفظم‌، ولي‌ همه‌اش‌ را نمي‌تونيم‌ حفظ‌ كنيم‌، اقلا در كتاب‌ حفظ‌ بشه‌.

 كساني‌ كه‌ با اين‌ دو سه‌ نفر، كوچكترين‌ محبتي‌ از آنها در دلشون‌ باشه‌ توي‌ بهشت‌ راه‌ ندارند. اين‌ را بدونيد. من‌ يك‌ وقتي‌ با مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ رفته‌ بوديم‌ كربلا و بعد رفته‌ بوديم‌ مسجد كوفه‌. كنار مسجد. خدا انشاء الله‌ قسمتتون‌ كنه‌. حالا بايد بگيم‌ اين‌ نسل‌ اصلا عراق‌ را نديدند. خدا انشاء الله‌ اين‌ صدام‌ را نابود كنه‌. انشاء الله‌. مسجد كوفه‌ يك‌ مسجد بسيار بزرگيست‌، داراي‌ مقامات‌ بسيار زياديست‌. مثلا يك‌ جا ميگن‌ حضرت‌ آدم‌ نماز خونده‌، دو ركعت‌ نماز يك‌ مقدار دعا داره‌ كه‌ در مفاتيح‌ هست‌. يك‌ جا امام‌ صادق‌ نماز خونده‌، يك‌ جا حضرت‌ نوح‌ نماز خونده‌، يك‌ جا مقام‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌ كه‌ حضرت‌ اميرالمؤمنين‌ در آن‌ مدتي‌ كه‌ در كوفه‌ بودند در آنجا نماز مي‌خوندند. مقامات‌ هود و صالح‌ و يك‌ مشت‌ مقامات‌ داره‌ كه‌ همان‌ نماز خوندنهاش‌ و دعا خوندنهاش‌ حدود دو ساعت‌ طول‌ ميكشه‌. بعدش‌ هم‌ آنطرف‌ مسجد حضرت‌ مسلم‌ ابن‌ عقيل‌ دفنه‌، اينطرف‌ مسجد هم‌ هاني‌ بن‌ عروه‌. حرمي‌ دارند و زيارتگاهي‌ است‌ و ما رفته‌ بوديم‌ زيارت‌ حضرت‌ مسلم‌. گوشة‌ حرم‌ ديديم‌ يك‌ زني‌ نشسته‌، گوشة‌ حرم‌ ميگه‌ مختار شنوا انت‌ مختار. داره‌ با مختار عربي‌ حرف‌ ميزنه‌. تو چه‌ جور مختاري‌ هستي‌ كه‌ من‌ اينقدر بدهكارم‌ و ما بدهكاريمون‌ داده‌ نميشه‌. من‌ گفتم‌ اينجا چيه‌؟ خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ گفتند اينجا قبر مختاره‌. مختار ثقفي‌. گفتم‌ راجع‌ به‌ مختار نظرتون‌ چيه‌؟ ايشون‌ فرمود خوب‌ خيلي‌ خدمت‌ كرد. ولي‌ در دلش‌ محبت‌ دومي‌ يك‌ خورده‌ بود. و خدا او را بخاطر همين‌ جهت‌ مي‌اندازدش‌ توي‌ جهنم‌. يك‌ مقداري‌ ميسوزه‌ بعد حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌آد به‌ خاطر خدمتي‌ كه‌ كرده‌ او را از جهنم‌ نجات‌ ميده‌. حالا من‌ در كتابي‌ نديدم‌ ولي‌ اين‌ جمله‌اي‌ بود كه‌ ايشان‌ مي‌فرمودند. نسبتي‌ هم‌ با آنها داشت‌. بالاخره‌ همانطوري‌ كه‌ محبت‌ خاندان‌ عصمت‌، انسان‌ را لاعلاج‌ ميكشونه‌ توي‌ بهشت‌، محبت‌ آنها هم‌ انسان‌ را لاعلاج‌ ميكشونه‌ توي‌ جهنم‌.

 و خدا نكنه‌ انسان‌ صددرصد محبت‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ بايد در همان‌ چاه‌ ويل‌ بره‌. بايد در همانجا بسوزه‌. و اين‌ را هم‌ آقايون‌ بدونند كه‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ از اينها خيلي‌ متنفر بودند. يعني‌ در محافلشون‌، چون‌ به‌ مادرشون‌ زهرا خيلي‌ علاقمند بودند. يك‌ روز ديد حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، امام‌ جواد، ظاهرا چهار ساله‌ است‌. دستها را روي‌ زمين‌ گذاشته‌، به‌ آسمان‌ نگاه‌ ميكنه‌، گريه‌ ميكنه‌. حضرت‌ فرمود چيه‌؟ فرزندم‌. عرض‌ كرد به‌ خدا قسم‌ اينها را از توي‌ قبر بيرون‌ مي‌آرم‌، آتششون‌ مي‌زنم‌، سيلي‌ به‌ صورت‌ مادر من‌ زهرا مي‌زنند! و ظاهرا همة‌ ائمه‌ يك‌ چنين‌ برنامه‌اي‌، ولو در قيامت‌ هم‌ كه‌ شده‌ دارند. و حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ در دنيا اين‌ برنامه‌ را خواهد داشت‌. خدا را شكر كنيد كه‌ از توحيدتون‌ گرفته‌ كه‌ عرض‌ كردم‌، اگر شماها در خانة‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ نبوديد، الان‌ معلوم‌ نبود چه‌ اعتقادي‌ راجع‌ به‌ توحيد داشتيد. يعني‌ كليه‌ اهل‌ سنت‌ مخصوصا حنبلي‌ها معتقد به‌ تجسم‌ پروردگارند و خدا را جسم‌ مي‌دونند و در عرش‌. من‌ خودم‌ با يكي‌ از اين‌ دانشمندان‌ اهل‌ سنت‌ داشتم‌ صحبت‌ مي‌كردم‌. گفتم‌ كه‌ از اينجا شروع‌ شد. من‌ به‌ ضريح‌ پيغمبر متوسل‌ بودم‌. به‌ من‌ گفت‌ كه‌ برو آنطرف‌. گفتم‌ كه‌ شب‌ جمعه‌ است‌. من‌ مي‌خوام‌ از رسول‌ اكرم‌ تقاضا كنم‌ كه‌ از خدا بخواهد كه‌ خدا گناهان‌ مرا ببخشه‌ و بيامرزه‌. گفت‌ كه‌ خدا واسطه‌ نميخواد. حاجب‌ و دربان‌ نداره‌. برو آنطرف‌ توي‌ مسجد دعا كنم‌. گفتم‌ كه‌ در قرآن‌ آمده‌ كه‌ و لو انهم‌ ظلم‌ انفسهم‌ جائوك‌ فاستغفر الله‌ و استغفر لهم‌ رسول‌ لوجد الله‌ توابا رحيما. اگر اين‌ مردم‌ آمدند استغفار كردند و پيغمبر هم‌ براشون‌ استغفار كرد، خداي‌ تعالي‌ توبة‌ اينها را قبول‌ ميكنه‌ و برادران‌ يوسف‌ آمدند پيش‌ پدرشون‌. گفتند يا ابانا نستغفر لنا. اي‌ پدر ما براي‌ ما استغفار كن‌. او نگفت‌ كه‌ خدا حاجب‌ و دربان‌ نمي‌خواد، واسطه‌ نمي‌خواد. گفت‌ سوف‌ استغفر لكم‌. به‌ همين‌ زودي‌ براتون‌ استغفار ميكنم‌. شب‌ جمعه‌ در روايت‌ داره‌. گفت‌ آنها حي‌ بودند، زنده‌ بودند و پيغمبر مرد و رفت‌ پي‌ كارش‌. گفتم‌ كه‌ پيغمبر بالاتره‌ يا شهداي‌ بدر؟ گفت‌ كه‌ پيغمبر. گفتم‌ خدا دربارة‌ شهداي‌ بدر ميگه‌ كه‌ و لا تحسبن‌ الذين‌ قتلوا في‌ سبيل‌ الله‌ امواتا بل‌ احياهم‌ عند ربهم‌ يرزقون‌. گفت‌ نعم‌ بعله‌. عند ربهم‌. گفت‌ پيش‌ خدا هستند. پيغمبر هم‌ پيش‌ خداست‌. گفتم‌ خدا مگه‌ كجاست‌؟ چون‌ واقعا برام‌ تازگي‌ داشت‌. خدا مگه‌ كجاست‌؟ گفت‌ في‌ العرش‌. گفتم‌ خدا هم‌ پس‌ ديگه‌ ما را نميبينه‌. هر چي‌ بگيم‌ مثلا. گفت‌ نه‌ علمش‌ بر ما احاطه‌ داره‌ خودش‌ در عرشه‌. گفتم‌ آيا علم‌ خدا غير از ذاتشه‌؟ گفت‌ بعله‌. ذاتش‌ در عرشه‌ علمش‌ احاطة‌ بر ما داره‌. خيلي‌ عجيبه‌. اينها از نظر علمي‌ بقدري‌ حرفهاي‌ بيخودي‌ است‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. گفتم‌ علمش‌ ذاتش‌ را خلق‌ كرده‌ يا ذاتش‌ علمش‌ را خلق‌ كرده‌. گفت‌ هردوشون‌ قديمند. گفتم‌ اين‌ شرك‌ نيست‌؟ اين‌ شركه‌، ثنويته‌، دو تا خدا پرستيدنه‌. چون‌ يكي‌ ذاتش‌، يكي‌ هم‌ علمش‌. هردوشون‌ هم‌ قديم‌.

 دربارة‌ پيغمبر. اينكه‌ خدا. ميخوام‌ بگم‌ ولايت‌ ببينيد چي‌ داده‌ به‌ شما. دربارة‌ پيغمبر در كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ آنقدر توهين‌ كردند به‌ پيغمبر كه‌ من‌ خدا ميدونه‌ خجالت‌ ميكشم‌ براتون‌ بگم‌. يكي‌ از كارهاي‌ پيغمبر اين‌ بود. چون‌ از حبشه‌، آنها نوشتندها، از حبشه‌ يك‌ عده‌ مي‌آمدند اهل‌ لهو و لعب‌ بودند. ساز و آواز مي‌زدند. مردم‌ هم‌ جمع‌ مي‌شدند و عايشه‌ چون‌ سنش‌ كم‌ بود، آن‌ پشتها واقع‌ ميشد. آخه‌ شما ببينيد يك‌ آدم‌ لات‌ هرزه‌ اين‌ كار را ميكنه‌ كه‌ اينها به‌ پيغمبر نسبت‌ مي‌دهند. پيغمبر عايشه‌ را روي‌ دوشش‌ سوار مي‌كرد كه‌ اون‌ از آن‌ بالا بتونه‌ اين‌ لهو و لعب‌ اهل‌ حبشه‌ را ببينه‌. اين‌ پيغمبرشونه‌. پيغمبر آمده‌ توي‌ مسجد، هيچ‌ امام‌ جماعت‌ اين‌ كار را نميكنه‌، آمده‌ توي‌ مسجد، وسط‌ نماز يادش‌ آمده‌ كه‌ جنبه‌. گفته‌ همينجور وايستيد من‌ برم‌ غسل‌ كنم‌ بيام‌. همانجور اينها توي‌ صحيح‌ بخاريه‌، الان‌ اگر اين‌ كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ را آقايون‌، من‌ آمادگي‌ مي‌داشتم‌ قبلا براتون‌ پيدا مي‌كردم‌ از رو مي‌خواندم‌. اينها وايستادند همينطور. پيغمبر رفت‌، البته‌ آنجا حموم‌ سر خونه‌ هم‌ نبود. حالا چقدر طول‌ كشيده‌، انشاء الله‌ زود پيغمبر طي‌ الارض‌ كرده‌ و سريع‌ رفته‌ و خلاصه‌، از همانجا كه‌ نماز را ول‌ كرده‌ بود پيغمبر، از همانجا شروع‌ كرد و بقيه‌اش‌ را خوند. ببينيد اينه‌ پيغمبر. مكرر سهو كرده‌ توي‌ نماز پيغمبر اكرم‌. يك‌ روز، ببينيد، عجيبه‌ها، يك‌ روز، نوشتند، يك‌ روز پيغمبر، عايشه‌ نقل‌ ميكنه‌، ميگه‌ من‌ دخترهاي‌ مدينه‌ را جمع‌ كرده‌ بوديم‌. پيغمبر اكرم‌ هم‌ دستش‌ را گذاشته‌ بود اينجا همينطور دراز كشيده‌ بود، اين‌ دخترها كه‌ از كوچه‌ و بازار جمع‌ كرده‌ بوديم‌ همينجوري‌ مي‌رقصيديم‌ جلوي‌ پيغمبر، آهنگي‌ هم‌ مي‌زديم‌. پيغمبر هم‌ داشت‌ نگاه‌ ميكرد. يك‌ دفعه‌ در زدند. پيغمبر به‌ من‌ گفت‌ كه‌ بريد توي‌ پستو. همة‌ دخترها رفتند توي‌ پستو، خود عايشه‌ ماند. جناب‌ ابي‌ بكر وارد شدند و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ يك‌ چند دقيقه‌اي‌ پيش‌ پيغمبر نشستند و پيغمبر نشست‌ و خيلي‌ مواظبت‌ كرد و بعد كه‌ ابي‌ بكر رفت‌، بعد گفتند، دخترها آمدند. يكي‌ از اين‌ دخترها ميپرسه‌ كه‌ آخه‌ اين‌ كي‌ بود كه‌ اينقدر از شما، گفت‌ اين‌ مرد خوبيست‌، متدينه‌، از لهو و لعب‌ بدش‌ مي‌آد. به‌ همين‌ جهت‌ گفتيم‌ كه‌ در موقعي‌ كه‌ ايشان‌ هستند شما نباشيد. اين‌ در صحيح‌ بخاريست‌. كه‌ نوشته‌ اصح‌ الكتب‌ بعد القرآن‌. ميگند آدم‌ دروغگو وقتي‌ كه‌ دروغ‌ هم‌ ميگه‌، يك‌ جوري‌ ميگه‌ همه‌ مي‌فهمند. و آنقدر از اين‌ مسائل‌ دربارة‌ پيغمبر دارند كه‌ حساب‌ نداره‌. دربارة‌ امامشون‌. امامشون‌. خوب‌ اينكه‌ پيغمبر. خدا و پيغمبر را كه‌ از ديد آنها شناختيم‌. دربارة‌ امامشون‌. امام‌ آنها آنقدر كم‌كم‌ مبتذل‌ شد، يعني‌ ابابكر و عمر تا حدي‌ خوب‌ رعايت‌ مي‌كردند ظاهر را. عثمان‌ كمتر رعايت‌ مي‌كرد. بعد كه‌ به‌ معاويه‌ و يزيد رسيد، آنقدر اين‌ امام‌ اينها مبتذل‌ شد كه‌ يك‌ حوض‌ از شراب‌ درست‌ كرده‌ وليد بن‌ يزيد. ميگه‌ اينقدر از اين‌ حوض‌ بايد من‌ بخورم‌ تا معلوم‌ بشه‌ كه‌ اين‌ حوض‌ كم‌ شده‌ ازش‌. يك‌ روز صبح‌ نماز را، نماز صبح‌ را شش‌ ركعت‌ خوند. گفت‌ من‌ ديشب‌ زياد مشروب‌ خوردم‌، حال‌ خوبي‌ دارم‌، مي‌خوايد بيشتر براتون‌ بخونم‌؟ بازي‌ شده‌ بود واقعا اسباب‌ دست‌ شده‌ بود، بازي‌ شده‌ بود. و الان‌ همين‌ وضع‌ هست‌، نه‌ اينكه‌ فكر كنيد الان‌ نيست‌.

 ولي‌ ائمة‌ شما، نبايد مقايسه‌ كرد. اصلا هيچ‌. لكم‌ دينكم‌ و لي‌ دين‌. به‌ قول‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ كوهستاني‌ جملة‌ قشنگيه‌ ولي‌ خوب‌. ميگه‌ خدا يك‌ علي‌ داشت‌ آنهم‌ الحمد لله‌ نصيب‌ ما شد. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ يك‌ چشم‌ برهم‌ زدن‌ از خدا غافل‌ نميشه‌. هم‌ اين‌ جمله‌ را ابابكر گفته‌، هم‌ عمر گفته‌، هم‌ عثمان‌. كه‌ لولا علي‌ لهلك‌ ابابكر، لهلك‌ عمر، اين‌ كتاب‌ الغدير را برداريد نگاه‌ كنيد ببينيد چي‌ نوشته‌. آنهم‌ از كتب‌ اهل‌ سنت‌. يك‌ كتابي‌ سيد حامد حسين‌ نوشت‌ بنام‌ عقبات‌، يك‌ كتاب‌ بسيار مفصله‌. دربارة‌ آنچه‌ كه‌ اهل‌ سنت‌ دربارة‌ مدح‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ گفتند. در مدح‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ گفتند. اين‌ كتاب‌ بسيار مفصله‌. و يك‌ كتاب‌ هم‌ پدر صاحب‌ عبقات‌ نوشته‌ بسيار مفصل‌. كه‌ اين‌ اصلا ممنوعه‌ چاپش‌ در تمام‌ ممالك‌ اسلامي‌. بخاطر رعايت‌ خوب‌ بعضي‌ جهات‌. اين‌ از كتب‌ اهل‌ سنت‌ در مطاعن‌ اينها، مطاعن‌ يعني‌ طعنة‌ اينها، در بديهاي‌ اينها. چيزهايي‌ اينها داشتند، كارهايي‌ اينها داشتند كه‌ انسان‌ واقعا مبهوت‌ ميشه‌ كه‌ آيا يك‌ بشر ميتونه‌ اينقدر قسي‌ القلب‌ باشه‌؟! و بدترينش‌ همانيست‌ كه‌ اين‌ شبها، اين‌ ايام‌، اين‌ روزها، ما را متأثر كرده‌. الان‌ ميدونيد وقتي‌ است‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا در ميان‌ بستر افتاده‌ ديگه‌. اوائل‌ ضربه‌ خوردن‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. چون‌ از روايات‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ روزهاي‌ اول‌ حضرت‌ يك‌ مقداري‌ وضع‌ مريضيشون‌ بيشتر بود، زيادتر بود، فشار بيشتر داشتند. و بعد يك‌ قدري‌ بهتر شد. اگر اذيتهاي‌ بعد نبود چون‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد كه‌ سبب‌ وفات‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها ضربة‌ قنفذ بود. يا مثلا سيلي‌، عجيبه‌ آخه‌ گاهي‌ ميشه‌ سيلي‌ خوب‌ يك‌ قدري‌ صورت‌ سرخ‌ ميشه‌. اين‌ تا زمان‌ وفات‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها اين‌ صورت‌ كبود بود و مجروح‌ بود. خيلي‌ عجيبه‌.

 شب‌ وفات‌ حضرت‌ عسگري‌ به‌ احتمالي‌ هست‌ كه‌ باشه‌. به‌ خدا قسم‌ آقايون‌ اگر اين‌ جريانات‌ در صدر اسلام‌ اتفاق‌ نمي‌افتاد، ما خيلي‌ روزگارمون‌ بهتر از اينها بود. در خانة‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ را بستند. من‌ يك‌ مطلب‌ عرض‌ مي‌كنم‌. ببينيد اسلام‌ و دين‌ و معنويت‌ و علم‌ و دانش‌ با كلمات‌ دانشمندان‌ و ائمة‌ اطهار و حكما و اينها پيشرفت‌ ميكنه‌. علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ چهار سال‌ دستش‌ باز بود كه‌ براي‌ مردم‌ حرف‌ بزنه‌. شما ببينيد نهج‌ البلاغه‌ داره‌. نهج‌ البلاغه‌ يك‌ منتخبي‌ است‌ از كلمات‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. چون‌ سيد رضي‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ در زماني‌ واقع‌ شده‌ بود كه‌ در تقيه‌ بود، نمي‌توانست‌ همة‌ مطالب‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را در كتاب‌ نهج‌ البلاغه‌ جمع‌ كنه‌. لذا كتاب‌ سليم‌ بن‌ قيس‌، هيچ‌ در نهج‌ البلاغه‌ يا كم‌ آمده‌ يا نيامده‌. يك‌ كتابي‌ است‌. ترجمه‌ هم‌ به‌ فارسي‌ شده‌. اين‌ كتاب‌ زمان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اصلا نوشته‌ شده‌ و امام‌ سجاد تقريض‌ داره‌ برش‌، بسيار كتاب‌ معتبر و درست‌. اسمش‌ كتاب‌ اسرار آل‌ محمد ترجمه‌اشه‌ ولي‌ در عربي‌ بنام‌ كتاب‌ سليم‌ بن‌ قيسه‌. اين‌ كتاب‌ جز، بيشترش‌ كلمات‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌ ولي‌ در نهج‌ البلاغه‌ نيامده‌. الان‌ هم‌ همچين‌ تا چاپ‌ ميشه‌ مي‌خوان‌ پخشش‌ كنند ميگن‌ كه‌ خلاف‌ وحدته‌. خوب‌ شايد هم‌ تا حدي‌ درست‌ باشه‌. نهج‌ البلاغه‌ انتخابي‌ است‌ از كلمات‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. غرر الحكم‌ ما داريم‌، مستدرك‌ نهج‌ البلاغه‌ داريم‌ كه‌ چند جلده‌ و خلاصه‌ شما نهج‌ البلاغه‌ را تصور كنيد، ده‌ برابر آن‌ كلمات‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. خوب‌ اين‌ چهار سال‌ ايشان‌ زبانش‌ باز، توانسته‌ حرف‌ بزنه‌. تا جائي‌ كه‌ از همين‌ كلمات‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، جرج‌ جرداق‌ مسيحي‌ شيش‌ جلد كتاب‌ در وصف‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نوشته‌. گاهي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را با سقراط‌ مقايسه‌ كرده‌، با تمام‌ شخصيتها و ميگه‌ علي‌ را من‌ در آسمانها مي‌ديدم‌. و آن‌ دانشمند ميگه‌ كه‌، برصيصانه‌ ظاهرا، ميگه‌ كه‌ اي‌ كاش‌ ما در مسجد كوفه‌ روي‌ آن‌ زمينهاي‌ پر خاك‌ مسجد كوفه‌ مي‌نشستيم‌ پاي‌ منبر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و مشكلات‌ علمي‌ و فضائيمون‌ را از علي‌ سؤال‌ مي‌كرديم‌. وقتي‌ كه‌ علي‌ ميگه‌ سلوني‌ قبل‌ ان‌ تفقدوني‌. اني‌ اعلم‌ بالطرق‌ السماء من‌ به‌ راههاي‌ آسمان‌ عالمتر از شما هستم‌، ما مي‌گفتيم‌ آقا چطور ميشه‌ رفت‌ به‌ كرة‌ ماه‌؟ چطور ميشه‌ رفت‌ به‌ كرة‌ مريخ‌؟ اينها را سؤال‌ مي‌كرديم‌، متأسفانه‌ پاي‌ منبر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كي‌ نشسته‌؟ سعد وقاص‌ نشسته‌، ميگه‌ آقا سر و صورت‌ من‌ چند تا مو داره‌؟ اين‌ سؤال‌ را ميكنه‌. كه‌ علي‌ فرمود كه‌ تو كه‌ نمي‌توني‌، حالا من‌ بگم‌ چند تا مو داره‌، تو كه‌ نمي‌توني‌ بشماري‌. اما پاي‌ هر مويي‌ يك‌ شيطاني‌ هست‌ و تو يك‌ پسري‌ داري‌ و فرزندي‌ داري‌ كه‌ كشندة‌ فرزند من‌ حسين‌ بن‌ عليست‌. كه‌ عمر سعد. و تاريخ‌ ثابت‌ كرد كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ درست‌ مي‌گفت‌. اگر علي‌ را بيست‌ و پنج‌ سال‌ ديگر مي‌گذاشتند حرف‌ بزنه‌، ببينيد چي‌ ميشد؟ اگر علي‌ را نمي‌كشتند، طبعا امام‌ است‌ و حالاها عمر ميكنه‌، همينطوري‌ كه‌ يكيشون‌ خدا محافظتش‌ كرد و از دست‌ دشمنان‌ دور نگهش‌ داشت‌، الان‌ هزار و صد و پنجاه‌ و چند ساله‌، هشت‌ سال‌؟ كه‌ زنده‌ است‌، صحيح‌ و سالم‌، صحيح‌ و سالم‌. همه‌ هم‌ ديدنش‌. همه‌ كه‌ چه‌ عرض‌ كنم‌. اكثرا. زمان‌ ما خيلي‌ها حضرت‌ را ديدند. صحيح‌ و سالم‌، خيلي‌ بشاش‌، صورت‌ درهم‌ باصطلاح‌ فرو رفته‌، چين‌ و چروك‌ نداره‌، مو زياد سفيد نشده‌، سر حال‌ سرحال‌، خدا انشاء الله‌ از عمر ما برداره‌ روي‌ عمر ايشان‌ بگذاره‌، اين‌ البته‌ تعارفه‌ و الا حضرت‌ بقية‌ الله‌ احتياجي‌ به‌ ما و به‌ عمر ما ندارد. خدا درباره‌اش‌ آنطوره‌ كه‌ اينقدر خدا او را حفظش‌ مي‌كند كه‌ السلام‌ عليك‌ ايها الامام‌ المأموم‌. تو در امن‌ الهي‌ هستي‌. و يك‌ نفرشون‌ مأمون‌ شد، يعني‌ در امن‌ الهي‌ قرار گرفت‌، مي‌بينيد كه‌ چقدر عمر كرده‌، صحيح‌ و سالم‌. هيچ‌ هم‌ مريض‌ نشده‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌. در تمام‌ طول‌ عمرش‌ يك‌ مرتبه‌ هم‌ مريض‌ نشده‌. اگر ساير ائمه‌ را هم‌ نمي‌كشتند، اينها همينجور بودند و يقين‌ بدونيد امروز بشر از، آخه‌ ما بعد از ظهور مي‌دونيد كه‌ روايت‌ داره‌ و شايد هم‌ مكرر خود من‌ گفتم‌، جاهلترين‌ مردم‌ بعد از ظهور از اعلم‌ علماي‌ قبل‌ از ظهور عالمتره‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ علم‌ و دانش‌ پخش‌ ميشه‌. ما الان‌ فرسخها با سرچشمة‌ علم‌ فاصله‌ داريم‌. يك‌ كوزه‌ بر ميداريم‌ مي‌ريم‌ سر چشمه‌ پاي‌ كوه‌، حالا توي‌ راه‌ آب‌ از دستمان‌ بريزه‌، چه‌ بشه‌، چه‌ بشه‌، تا بياريم‌ اين‌ آب‌ را. اما آنجا سيل‌ آسا، كنار سرچشمه‌ نشستيم‌ و داريم‌ از بحر اين‌ علم‌ فوق‌ العاده‌ عجيب‌ استفاده‌ ميكنيم‌. اگر اينها نبودند، مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ از روزي‌ كه‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا را آتش‌ زدند، دنيا را ظلم‌ و جور فرا گرفت‌. شما منتظر پر شدن‌ دنيا از ظلم‌ و جور نشيد. به‌ ما همين‌ الان‌ داره‌ ظلم‌ ميشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ در رحمت‌ به‌ روي‌ ما بسته‌ شده‌، در علم‌ و دانش‌ به‌ روي‌ ما بسته‌ شده‌. هنوز ما بايد مسائل‌ و احكام‌ دينمون‌ را ندانيم‌، تقليد بكنيم‌. و از اين‌ جهت‌ اينها به‌ همه‌ ظلم‌ كردند. اول‌ ظالم‌ ظلم‌ حق‌ محمد و آل‌ محمد. اينها حقوق‌ همه‌ را از بين‌ بردند. بخدا قسم‌ آن‌ كافر مرتد بت‌ پرستي‌ كه‌ در دهات‌ هندوستان‌ داره‌ بت‌ مي‌پرسته‌، علتش‌ و سببش‌ اينها شدند. و الا علم‌ و دانش‌ پخش‌ شده‌ بود، همه‌ عالم‌، همه‌ دانشمند. شما، من‌ با يكي‌ از دانشمندان‌ اهل‌ سنت‌ حرف‌ مي‌زدم‌ در مسجد الحرام‌ هم‌ بود. گفتم‌ شما نصف‌ نهج‌ البلاغه‌ را از ابابكر، عمر، عثمان‌ بياريد، ما اينها را به‌ امامت‌ قبول‌ داريم‌. آخه‌ امامت‌ عاشق‌ چشم‌ و ابروشون‌ كه‌ نيستيم‌ كه‌. چرا يعني‌ چي‌ امام‌ ما باشند، پيروي‌ از اينها بكنيم‌؟ براي‌ چي‌؟ علتش‌ چيه‌؟ چه‌ كردند؟ كو مطالبشون‌؟ بخدا قسم‌ اگر كلمات‌ حكمت‌آميز عمر را بخوان‌ جمع‌ كنند، آنهم‌ تازه‌ علماي‌ بعد از او درستش‌ كردند، او را هم‌ نمي‌گيم‌، مي‌گيم‌ هر چه‌ روايت‌ صحيح‌ و ضعيف‌ هست‌ بياريد. آن‌ را جمع‌ كنند، پنجاه‌ صفحه‌ نميشه‌. درباره‌اش‌ يك‌ آية‌ قرآن‌ در مدحش‌ نازل‌ نشده‌. و خودشون‌ نقل‌ كردند در مذمتش‌ نازل‌ شده‌. اين‌ روايت‌ را همة‌ سني‌ و شيعه‌ نقل‌ مي‌كنند. كه‌ آن‌ روز اشتباهي‌ شد حالا، آنها ميگند اشتباه‌ شد براي‌ ايشان‌. يك‌ روز چون‌ ميگن‌ خيلي‌ نماز اول‌ وقت‌ خون‌ بوده‌، بعضي‌ها خيلي‌ دو آتشه‌ هستند. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ مشغول‌ وضو گرفتن‌ و اينها بود، ديرتر از خانه‌ آمد بيرون‌. از اذان‌ صبح‌ يك‌ چند لحظه‌ گذشت‌. آمد داد زد، پشت‌ خانة‌ پيغمبر. به‌ طوري‌ كه‌ پيغمبر را اذيت‌ كرد. چرا نمي‌آي‌ نماز بخوني‌؟ نماز اول‌ وقت‌ از دست‌ رفت‌. مي‌دونيد بعضي‌ از مقدسها براي‌ اينكه‌ خودشون‌ را متدين‌ نشون‌ بدهند يك‌ همچين‌ كارهايي‌ مي‌كنند. ديديد در اوائل‌ انقلاب‌ خيلي‌ از اين‌ ضد انقلابها خودشون‌ را انقلابي‌تر نشون‌ مي‌دادند از اين‌ انقلابي‌هاي‌ واقعي‌. داد، فرياد. اين‌ آيه‌ همانجا نازل‌ شد. ان‌ الذين‌ يؤذون‌ الله‌ و رسوله‌، لعنهم‌ الله‌ في‌ الدنيا و الآخره‌ و ان‌ لهم‌ عذاب‌ عليما. كساني‌ كه‌ پيغمبر را اذيت‌ مي‌كنند، خدا را اذيت‌ مي‌كنند، لعنت‌ خدا در دنيا و آخرت‌ بر آنها باد. خيلي‌ عجيبه‌ها. اين‌ آيه‌ نازل‌ شد، نقل‌ مي‌كردند. توي‌ كتابها هم‌ هست‌. ولي‌ خوب‌ خود اهل‌ سنت‌ ميگن‌ آنموقعها هنوز ايشان‌ درست‌ جا نيفتاده‌ بوده‌.

 سواد صفر، اخلاق‌ صفر. ابي‌ بكر از دار دنيا رفته‌، عمر عايشه‌ را كتك‌ زده‌ كه‌ تو چرا گريه‌ ميكني‌ براي‌ پدرت‌! گريه‌ مگه‌ نمي‌دوني‌ نبايد كرد. فض‌ غليظ‌ القلب‌. بسيار بدخو، عصباني‌. خوب‌. اخلاق‌ صفر، علم‌ صفر. پس‌ هيچ‌. پس‌ براي‌ چي‌ ما، آخه‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ چي‌ آخه‌؟ ميگيم‌ آنروزها زور كرد. حالا كه‌ زوري‌ نداره‌. حالا كه‌ ديگه‌ دنبال‌ فشاري‌ نيستيم‌. عثمان‌ را هم‌ كه‌ خودشون‌ آنقدر مذمت‌ كردند كه‌ ديگه‌ حساب‌ نداره‌ از عثمان‌.

 بهرحال‌ اگر اينها نبودند، بخدا قسم‌ همين‌ الان‌ همة‌ ما به‌ مقام‌ سلمان‌ مي‌رسيديم‌ و هر كدامتون‌ از مقام‌ سلمان‌ پائين‌تريد، ظلمي‌ است‌ كه‌ آنها كردند. در خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را بستند. تنها كتابي‌ كه‌ در توضيح‌ قرآن‌، گوش‌ بديد، در توضيح‌ قرآن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نوشته‌ و پيغمبر اكرم‌ فرموده‌ و حتي‌ عرش‌ خدش‌ در آن‌ هست‌، روايات‌ زيادي‌ داريم‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ در دست‌ ائمه‌ است‌. اگر همان‌ در بين‌ مردم‌ بود، امروز اينهمه‌ اختلافات‌، اينهمه‌ گرفتاريها وجود نداشت‌. يك‌ كتاب‌ حضرت‌ امير نوشته‌، خط‌ مال‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. ببينيد چقدر پر ارزشه‌ اين‌ كتاب‌. گفته‌ها، همه‌ جا ميگه‌ قال‌ رسول‌ الله‌، قال‌ رسول‌ الله‌. خط‌ هم‌ مال‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. و اين‌ كتاب‌ پر عظمت‌ دست‌ اين‌ قرآن‌ نيست‌ها، يعني‌ تفسير قرآنه‌ تقريبا. اين‌ كتاب‌ پر عظمت‌ دست‌ حضرت‌ بقية‌ اللهه‌، وقتي‌ كه‌ تشريف‌… وقتي‌ كه‌ مي‌آمدند خدمت‌ ائمه‌ و حضرات‌ ائمه‌ براي‌ اصحابشون‌ يك‌ مطالبي‌ را مي‌فرمودند، اصحاب‌ بعضي‌ هاشون‌ سؤال‌ مي‌كردند كه‌ اين‌ را شما از خودتون‌ ميگيد يا از پيغمبر. حضرت‌ صادق‌ ميرفت‌ كتاب‌ را مي‌آورد. يكي‌ از رواة‌ ميگه‌ من‌ ديدم‌ كتابي‌ به‌ قطر ران‌ شتر، خيله‌ها. ديديد شتر رانش‌ چقدر قطوره‌، شايد نيم‌ متر قطرش‌ باشه‌. اين‌ را باز مي‌كرد مي‌گفت‌ ببين‌ اينجا نوشته‌. خط‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و گفتار پيغمبر. ما از خودمون‌ حرف‌ نمي‌زنيم‌. همين‌ يك‌ دونه‌ كتاب‌ اگر در بين‌ مردم‌ پخش‌ ميشد.

 و لذا اگر شب‌ و روز، دائما، ما اينها را نفرين‌ كنيم‌ جا داره‌. نه‌ ما، تمام‌ مردم‌ دنيا. اصلا بشريت‌ را عقب‌ انداخت‌، علم‌ را عقب‌ انداخت‌، دانش‌ را عقب‌ انداخت‌. وقتي‌ كه‌ امام‌ سجاد داره‌ دعا ميخونه‌، آقايون‌ خيلي‌ عجيبه‌، دعا مي‌خونه‌، اشاره‌ به‌ ميكروب‌ وبا و طرز سرايت‌ ميكروب‌ وبا و چه‌ خصوصياتي‌ داره‌ ميكنه‌، در دعا، توي‌ صحيفة‌ سجاديه‌. آنوقت‌ شما ببينيد امامهاي‌ ديگه‌امون‌. ما بعضي‌ از ائمه‌امون‌ وقتي‌ توي‌ كتابها مراجعه‌ مي‌كنيم‌ مي‌بينيم‌ اينقدر كلماتشون‌ كمه‌، چون‌ دائما توي‌ زندان‌ بودند. امام‌ هادي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ شايد خيلي‌ كم‌ بين‌ مردم‌ بود. توي‌ لشگرگاه‌ متوكل‌ تا يك‌ چند نفر پيدا مي‌شدند گوشه‌ كنار كه‌ مي‌خواستند با امام‌ هادي‌ حرف‌ بزنن‌ او. امام‌ عسكري‌ را شما مي‌دونيد چرا عسكري‌ گذاشتند؟ چون‌ در ميان‌ لشگر، عسكر يعني‌ لشكر اصلا در همان‌ جا حضرت‌ متولد شده‌، در همانجا بوده‌ و در همانجا هم‌ از دنيا رفته‌. عسكري‌. يعني‌ توي‌ لشكر گاه‌، مثلا فرض‌ كنيد توي‌ سربازخانه‌ اون‌ وسط‌ سربازخانه‌ خانة‌ ايشان‌ باشه‌ براي‌ اينكه‌ سربازان‌ مواظب‌ باشند كسي‌ با ايشان‌ رفت‌ و آمدي‌ نكنه‌.

 و در همان‌ خانه‌ اشون‌ هم‌ دفنشون‌ كردند. در عين‌ حال‌ تفسير امام‌ عسكري‌ يك‌ تفسير خوبي‌ است‌ كه‌ علما استفاده‌ مي‌كنند ازش‌. باز هم‌ بيشتر از همان‌ خلفاي‌ چندين‌ ساله‌اي‌ كه‌ دستشون‌ باز بوده‌، و حرف‌ دارن‌. اما امام‌ عسگري‌ توي‌ لشگرگاه‌ زندگي‌ مي‌كنه‌، هميشه‌ محبوسه‌، هميشه‌. حالا شايد مثل‌ اول‌ ماه‌ كه‌ بيشتر به‌ نظر مي‌رسه‌ كه‌ اول‌ ماه‌ ربيع‌ الاول‌ كه‌ از دار دنيا امام‌ عسگري‌ رفت‌، بعضي‌ مي‌گن‌ كه‌ اونروز حضرت‌ زهر بهشون‌ دادند، و روز هشتم‌ ماه‌ ربيع‌ الاول‌ كه‌ فردا باشه‌ از دار دنيا رفت‌. وقتي‌ امام‌ عسگري‌ از دار دنيا رفت‌ ثامراء همه‌ گريه‌ كرد، همه‌ زجه‌ زدند، جنازة‌ امام‌ عسگري‌ را آوردند كنار قبر پدرش‌، خدا قستمون‌ كند برويم‌ ثامراء زيارت‌ ثامراء خيلي‌ پر معنويته‌. خدا لعنت‌ كنه‌ اونهايي‌ كه‌ طابع‌ اين‌ خلفاي‌ جورند و نمي‌گذارند مردم‌ براي‌ زيارت‌ حتي‌ به‌ اونجا بروند. در يك‌ ضريح‌ چهار قبر. قبر امام‌ هادي‌ هست‌، قبر امام‌ عسگري‌ هست‌، قبر حضرت‌ حكيمه‌ خاتون‌ هست‌، قبر حضرت‌ نرگس‌ خاتون‌ هست‌ چهار قبر يك‌ حرم‌ بسيار منور. من‌ يك‌ سال‌ ماه‌ رمضان‌ اونجا بودم‌ شبها گاهي‌ مي‌شد كه‌ من‌ تنها توي‌ حرم‌ بودم‌. هيچ‌ نبود. همان‌ سر شبهاها و گاهي‌ هم‌ مي‌آمدند در حرم‌ را مي‌بستند. چون‌ همش‌ سيصد نفر شيعه‌ توي‌ سامراء اونوقت‌ بيشتر نبود. السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌ يا ابامحمد. چراغها را خاموش‌ كنيد شب‌ وفات‌ است‌. السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌ يا ابامحمد يا حسن‌ ابن‌ علي‌ ايها العسگري‌ يا بن‌ رسول‌ الله‌، يا حجت‌ الله‌ علي‌ خلقه‌ يا سيدنا و مولانا. انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك‌ الي‌ الله‌. و قدمناك‌ بين‌ يدي‌ حاجاتنا يا وجيها عند الله‌ اشفع‌ لنا عند الله‌، آقاجان‌. آقاجان‌ شايد مثل‌ همين‌ روزها بوده‌ كه‌ حضرت‌ عسگري‌ زهر در بدنش‌ ريختند.

 اون‌ شخص‌ مي‌گه‌ خدمت‌ امام‌ عسگري‌ نشسته‌ بودم‌ ديدم‌ يك‌ جواني‌ از پشت‌ پرده‌ بيرون‌ آمد كه‌ تا جان‌ هممون‌ به‌ قربانش‌ ، قدح‌ به‌ حضرت‌ مي‌خواست‌ بدهد اما بدن‌ امام‌ عسگري‌ از شدت‌ ضعف‌ مي‌لرزيد، امام‌ عسگري‌ از دار دنيا رفت‌ مردم‌ سامراء جمع‌ شدند به‌ سر و صورت‌ مي‌زنند، بدن‌ اون‌ حضرت‌ را در كنار قبر پدر بزرگوارش‌ دفن‌ كردند اما دلها مي‌سوزد براي‌ اون‌ غريبي‌ كه‌ سه‌ شبانه‌ روز در ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌، بلا غسل‌ ولا كفني‌. همه‌ رو به‌ قبله‌ تسليت‌ عرض‌ كنيم‌ خدمت‌ امام‌ زمانممون‌ يا بقية‌ بالله‌ عاجرك‌ الله‌ في‌ مصبيتك‌. عليك‌ الحسن‌ العسگري‌. آقاجان‌ تسليت‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ بقاي‌ عمر شما باشد. شما را قسم‌ مي‌ديم‌ به‌ جان‌ پدر بزرگوارتون‌ امشب‌ از خدا فرجتون‌ را بخواهيد.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء حالا كه‌ متوجه‌ شديد چقدر به‌ شما ظلم‌ شده‌، چقدر به‌ شما ظلم‌ كردند حالا با توجه‌ بخوانيد اين‌ دعا را الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

  

۳ ربیع الاول ۱۴۱۴ – تذكرات‌ اخلاقی نهم‌ ربیع‌ – اخلاق‌ ۵۷

 تذكرات‌ اخلاقی‌ نهم‌ ربيع‌ اخلاق‌ 57

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سيما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 چند تذكر قبل‌ از عرايضي‌ كه‌ هفته‌هاي‌ گذشته‌ عرض‌ شد، اگر اين‌ تذكرات‌ طول‌ نكشه‌ زياد بعد دربارة‌ مطالبي‌ كه‌ در هفته‌هاي‌ گذشته‌ صحبت‌ كرديم‌ حرف‌ مي‌زنيم‌.

 تذكر اول‌، روز شنبه‌ ظاهرا، روز نهم‌ ربيع‌ است‌. روز نهم‌ ربيع‌ بنا به‌ نقلي‌ به‌ درك‌ واصل‌ شدن‌ عمر ابن‌ خطاب‌ لعنت‌ الله‌ عليه‌. بنا به‌ نقلي‌ هم‌ كه‌ بيشتر نزد اهل‌ سنت‌ تاييد شده‌ در ماه‌ ذي‌ الحجت‌ الحرامه‌ به‌ هر حال‌. هر وقت‌ كه‌ باشه‌ اينقدر ارزش‌ نداره‌ كه‌ ما دنبال‌ اينكه‌ ايشان‌ كي‌ به‌ درك‌ واصل‌ شدند بحث‌ كنيم‌. ولي‌ يك‌ مطلب‌ را مي‌خواستم‌ خدمت‌ آقايان‌ محترم‌ عرض‌ كنم‌، انشاء الله‌ حمل‌ بر ضد ولايت‌ ما و بي‌ ولايت‌ ما شماها ديگه‌ لااقل‌ نمي‌كنيد. چون‌ من‌ را شماها شناختيد حالا يكي‌ دو سه‌ نفر هم‌ تازه‌ آمده‌ باشند، عوضي‌ آمده‌ باشند هر چي‌ مي‌خوان‌ بگن‌، حق‌ را بايد انسان‌ بگه‌. اونچه‌ كه‌ از خاندان‌ عصمت‌ رسيده‌ در اين‌ روز يك‌ روايتي‌ است‌ كه‌ مرحوم‌ مجلسي‌ در كتاب‌ زاد المعاد نقل‌ كرده‌. كه‌ پيغمبر اكرم‌ حسن‌ و حسين‌ را روي‌ زانو نشونده‌ بودند در يك‌ چنين‌ روزي‌، و مطالبي‌ را براي‌ اين‌ دو فرزند عزيزشون‌ مي‌گفتند و شيريني‌ در دهان‌ اينها مي‌گذاشتند و من‌ جمله‌ مي‌فرمودند كه‌، خداي‌ تعالي‌ امر كرده‌ به‌ ملائكه‌ كه‌ سه‌ روز گناهان‌ امت‌ ما را ننويسند. معناش‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ در روزهاي‌ ديگر هفت‌ ساعت‌ به‌ انسان‌ مهلت‌ مي‌دن‌ كه‌ توبه‌ كنه‌. در اون‌ روز بخاطر اين‌ عيد بزرگ‌ سه‌ روز مهلت‌ براي‌ توبه‌ و استغفار مي‌دن‌. اين‌ روايتي‌ هست‌ سندش‌ هم‌ خيلي‌ محكم‌ نيست‌، حالا. جلساتي‌ كه‌ تشكيل‌ مي‌ديد يا در اون‌ روز بايد خوشحال‌ بود اين‌ اصل‌ كليش‌. يعنی صد در صد مطابق‌ روز عاشوراست‌. روز عاشورا چقدر انسان‌ محزونه‌؟ روز نهم‌ ربيع‌ هم‌ همان‌ اندازه‌ انسان‌ بايد خوشحال‌ باشه‌. يك‌ وقتي‌ من‌ خودم‌ صبح‌ پنج‌ شنبه‌اي‌ بود كه‌ روز نهم‌ ربيع‌ بود، يك‌ مجلس‌ روضه‌اي‌ بود تشكيل‌ شده‌ بود منبري‌ها بعضيهاشون‌ خيلي‌ خوش‌ سليقه‌اند بعضيهاشون‌ هم‌ خيلي‌ كج‌ سليقه‌اند. اين‌ منبري‌ بد سليقه‌اي‌ ما به‌ تورش‌ خورده‌ بوديم‌. روضة‌ حضرت‌ علي‌ اصغر را روز صبح‌، اون‌ هم‌ روضة‌ حضرت‌ علي‌ اصغر، روضة‌ حضرت‌ زهرا را هر جوري‌ باشه‌ دلم‌ نمي‌ياد گريه‌ كنم‌. بعد از ظهر همان‌ روز بود خواب‌ ديدم‌ كه‌ يك‌ آقايي‌ به‌ من‌ گفت‌ همان‌ اندازه‌ كه‌ روز عاشورا خنديدن‌ بده‌، روز نهم‌ ربيع‌ هم‌ گريه‌ كردن‌ بده‌. اين‌ كلي‌ جريان‌. يك‌ مطلب‌ در خصوص‌ شماست‌ اين‌ را كه‌ عرض‌ كردم‌ مربوط‌ به‌ عموم‌ مردمه‌ حالا هر كسي‌ به‌ يك‌ نحوه‌ خوشحالي‌ داره‌. بعضي‌ها بايد برقصند تا خوشحال‌ بشن‌، بعضيها بايد آهنگي‌ بزنن‌ تا خوشحال‌ بشن‌ بعضي‌ از ارواح‌ مريض‌ بايد مردم‌ آزاري‌ بكنند تا خوشحال‌ بشن‌. بعضيها بايد غيبت‌ بكنند تا خوشحال‌ بشن‌ بعضي‌ از افراد، افراد معمولي‌ هستند كه‌ در دوران‌ عمر آرزو مي‌كشيدند كه‌ خدا حاجاتشون‌ را بگذره‌ يك‌ چند تا گناه‌ بكنن‌ تا خوشحال‌ بشن‌. يكي‌ از رفقا همين‌ ديروز مي‌گفت‌، مي‌گفت‌: پارسال‌ نهم‌ ربيع‌ سيگاري‌ هم‌ نبود، مي‌گفت‌: چند تا سيگار كشيدم‌. يكي‌ ممكنه‌ بگه‌ كه‌ خوب‌ حالا كه‌ آزادي‌ دادن‌ يك‌ هروئيني‌ بزنيم‌، يكي‌ ديگه‌ بگه‌ يك‌ ترياكي‌ بكشيم‌. افراد مختلفند به‌ هر حال‌ هر كسي‌ مطابق‌ سليقة‌ خودش‌ يك‌ نحوه‌ خوشحالي‌ داره‌. ما در يك‌ مجلسي‌ بوديم‌ روز نهم‌ ربيع‌، يك‌ آقايي‌ از علما هم‌ بود،پير مرد واقعا هم‌ خيلي‌ من‌ تاسف‌ خوردم‌ اين‌ وارد مجلس‌ شد عباش‌ را گذاشت‌ كنار و مشغول‌ رقصيدن‌، حالا همه‌ هم‌ از علما بودند رقصيدن‌ خوب‌ خنده‌ هم‌ بلند شد و عرق‌ مي‌ريخت‌، خجالت‌ هم‌ مي‌كشيد ولي‌ فكر مي‌كرد كه‌ حضرت‌ زهرا را داره‌ با اين‌ كارش‌ خوشحال‌ مي‌كنه‌. به‌ هر حال‌ بعضيها اينطوري‌.

 ولي‌ من‌ امشب‌ مي‌خوام‌ يك‌ مطلبي‌ را براي‌ شماها بگم‌، شماها در يك‌ راهي‌ حالا اونهايي‌ كه‌ سابقه‌ اشون‌ زيادتره‌، بيشتر. اونهايي‌ كه‌ تازه‌ وارد شدن‌ اول‌ راهند بالاخره‌ همه‌ توي‌ يك‌ راه‌ قرار گرفتن‌. اين‌ راه‌ هم‌ يك‌ راهي‌ است‌ كه‌. چند شب‌ قبل‌ يكي‌ از دوستان‌ خواب‌ ديده‌ بود كه‌ من‌ در منزل‌ را بستم‌ دوستان‌ همه‌ بيرون‌ ايستادن‌ و هيچ‌ كدوم‌ را راه‌ نمي‌دم‌ تو منزل‌ و خيلي‌ هم‌ ناراحتم‌ ازشون‌. ايشون‌ گفت‌: تعبيرش‌ چيه‌؟ گفتم‌ تعبيرش‌ اين‌ كه‌ من‌ اوني‌ كه‌ مي‌خوام‌ الا از چند نفر از همة‌ اين‌ جمعيت‌ زن‌ و مرد حتي‌ اوني‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ نيستن‌ اينها. جدا مي‌گم‌. يعني‌ ما يك‌ قافله‌اي‌ داريم‌ حركت‌ مي‌كنيم‌، من‌ و شماها توي‌ يك‌ قافله‌اي‌ داريم‌ حركت‌ مي‌كنيم‌. كاروانچيتون‌ هم‌ ظاهرا، حالا، اقبال‌ كم‌ شما يا بد كه‌ نمي‌خوام‌ بگم‌، اقبال‌ كم‌ شما، كاروانچيتون‌ هم‌ ما شديم‌. يكي‌ آهسته‌ ميره‌ آن‌ عقبها، يكي‌ رفته‌ لب‌ پرتگاه‌ راه‌ ميره‌، يكي‌ خودش‌ را يك‌ مقداري‌ توي‌ پرتگاه‌ انداخته‌، توي‌ شماها افرادي‌ هستند مورد تأييدند. ولي‌ بدونيد من‌ انشاء الله‌، چون‌ ما معتقد به‌ مردن‌ و قيامت‌ هستيم‌، يك‌ روزي‌ خواهد رسيد براي‌ همة‌ ما كه‌ مي‌فهميد كه‌ هر كس‌ يك‌ مختصر سستي‌ در راهش‌ كرده‌، چقدر ضرر خواهد كرد. يوم‌ الحسرة‌، روز قيامت‌. آنقدر هم‌ مورد تأييد اين‌ راه‌، من‌ چند نفر از دوستان‌ به‌ يك‌ مرحلة‌ تقريبا كمالي‌ رسيده‌اند. آنها ميدونند من‌ چي‌ دارم‌ ميگم‌. همين‌ امشب‌ آقاي‌ صحاف‌، سيد اولاد پيغمبر، بعد از نماز به‌ من‌ ميگفت‌ خواب‌ ديدم‌ حضرت‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌ را، ايشان‌ شايد راضي‌ نباشد كه‌ من‌ بگم‌. ولي‌ خوب‌ ميخواد راضي‌ باشه‌ ميخواد راضي‌ نباشه‌! اينقدرها ولايت‌ داريم‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌ را خواب‌ ديدم‌، اول‌ حضرت‌ از من‌ سؤال‌ كردند برنامه‌هايت‌ را چيكار ميكني‌؟ برنامه‌هايت‌ را داري‌ انجام‌ ميدي‌ درست‌ يا نه‌؟ گفتم‌ بعله‌ آقا. گفتند پس‌ بيا باهم‌ بريم‌. ورداشتند بردندشون‌. شماها تويتون‌ افرادي‌ هستند سست‌ كه‌ واقعا من‌ دلم‌ گرفته‌ ازشون‌. يك‌ عده‌اي‌ متوسط‌، يك‌ عده‌ هم‌ خوب‌. همين‌ امروز، همين‌ امروز من‌ حدودا ده‌ تا دفتر را نوشتم‌، شايد چهل‌ پنجاه‌ تا تلفن‌ جواب‌ دادم‌ كه‌ گاهي‌، من‌ مي‌خوام‌ غذا بخورم‌، تلفن‌ زنگ‌ زده‌ ميكشم‌. و ديديد هم‌ ديگه‌، صبح‌ آمدم‌ توي‌ كانون‌ نشستم‌ و همة‌ اين‌ كارها، شماها، هيچ‌ كس‌ ندونه‌ شماها مي‌دونيد، هيچ‌ حساب‌ غير خدايي‌ نميتونه‌ داشته‌ باشه‌ مگر اينكه‌ من‌ ديوانه‌ باشم‌. ظاهرا شماها معتقد نيستيد كه‌ من‌ ديوانه‌ باشم‌. و الا دوم‌ نداره‌. هيچ‌ حسابي‌ هم‌ كه‌ شماها در چه‌ وضعي‌ از نظر مقام‌ هستيد، از نظر مادي‌ هستيد، از نظر، خودتون‌ بهتر مي‌دونيد. عرض‌ كردم‌ حالا اين‌ بحثها، اصلا بحثش‌ بيخوده‌. ولي‌ همه‌اتون‌، چه‌ سست‌ باشيد، چه‌ قرص‌ باشيد، چه‌ متوسط‌، همه‌اتون‌ در يك‌ راه‌ داريد مي‌ريد. بيائيد و بهم‌ كمك‌ كنيد. به‌ يكي‌ از دوستان‌ امروز ميگفتم‌، من‌ اينها را نميگم‌ معمولا. به‌ يكي‌ از دوستان‌ امروز مي‌گفتم‌، از من‌ يك‌ سؤالي‌ كرد مجبور شدم‌ اين‌ را بگم‌. گفتم‌ اين‌ را بدون‌ شما ممكنه‌ تهران‌ باشي‌ ولي‌ من‌ از طرف‌ شما اينجا زيارت‌ ميكنم‌ حضرت‌ رضا. در همة‌ موارد دعا، دعات‌ ميكنم‌. شايد اكثر شما ندونيد اين‌ حرف‌ را. ولي‌ خوب‌. و دوستان‌ را وادار كردم‌ كه‌ بروند حرم‌ و از طرف‌ همه‌ اتون‌، هر يكي‌، خيليه‌ها، و اولويت‌ هم‌ با كساني‌ است‌ كه‌ خارج‌ مشهد هستند. براي‌ همه‌اتون‌ زيارت‌ كنند. يعني‌ دويست‌ نفر را فعلا تعيين‌ كرديم‌ زيارت‌ بكنند. بيائيد و با هم‌ كمك‌ كنيم‌ اين‌ راه‌ را بريم‌ ديگه‌. كوتاهي‌ نكنيد. يك‌ خورده‌اي‌ شل‌ بازي‌ و بي‌ نظمي‌ كه‌ در همة‌ كارها داريد، در اين‌ كار نداشته‌ باشيد. يك‌ قافله‌ايم‌ كه‌ مي‌خوايم‌ حركت‌ كنيم‌. بعضي‌هاتون‌ هنوز به‌ آن‌ مرحله‌اي‌ نرسيديد كه‌ گناه‌ خوشتون‌ نياد. شايد خوشتون‌ بياد. ولي‌ توي‌ شما جمع‌ داريم‌ فردي‌ را كه‌ مساويست‌ يك‌ گناه‌ را بهش‌ بگن‌ انجام‌ بده‌ با يك‌ كاسه‌ زهر بهش‌ بگن‌ بخور. اگر شما نمي‌شناسيد، انشاء الله‌ وقت‌ خودش‌، شايد زمينه‌ بشه‌ معرفي‌ كنيم‌. يك‌ كاسه‌ را بهش‌ بگن‌ سر بكش‌ براش‌ مساوي‌ با اين‌ است‌ كه‌ بگن‌ گناه‌ بكن‌. و اين‌ الحمد لله‌ از مسائلي‌ است‌ كه‌ من‌ نصفه‌هاي‌ شب‌ ميگم‌ خدايا يك‌ همچين‌ كاري‌ انجام‌ شده‌ و اينهم‌ تفضل‌ تو. خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ ميگه‌ كه‌ ان‌ علينا للهدي‌، هدايت‌ بعهدة‌ منه‌. انك‌ لا تهدي‌ من‌ احببت، و لكن‌ الله‌ يهدي‌ من‌ يشاء. اي‌ پيغمبر تو هرگز نميتوني‌ هدايت‌ كني‌ حتي‌ كسي‌ را كه‌ دوست‌ داري‌. خدا هدايت‌ ميكنه‌، همة‌ شماها را خدا هدايت‌ ميكنه‌. همه‌اتون‌ با هم‌ بگيد الحمد لله‌ الذي‌ هدانا لهذا و ما كنا لنهتدي‌ لولا ان‌ هدانا الله‌. خدايا حمد مي‌كنيم‌ كه‌ ما را خداي‌ تعالي‌ توي‌ اين‌ راه‌ قرار داد و اگر خدا نبود ما توي‌ اين‌ راه‌ قرار نمي‌گرفتيم‌. اين‌ را بگيد. و خدا ميدونه‌ به‌ طور متوسط‌ تلفني‌ و مراجعة‌ مستقيم‌، و يا بوسيلة‌ نامه‌، بطور متوسط‌ شايد روزي‌ بيست‌ نفر مراجعه‌ مي‌كنند كه‌ اگر من‌ يكنفرشون‌ را، اين‌ را هم‌ بدونيد من‌ قبول‌ نميكنم‌ يك‌ نفر را مگر اينكه‌ به‌ قلبم‌ الهام‌ بشه‌ كه‌ از طرف‌ خود خاندان‌ عصمت‌ اين‌ شخص‌ قبوله‌، اين‌ شخص‌ قبوله‌. و الا من‌ تا اين‌ موثق‌ را باصطلاح‌، اين‌ وثيقه‌ را، اين‌ اطمينان‌ را پيدا نكنم‌، خيلي‌ها هستند، اگر براتون‌ معرفي‌ بكنم‌ كه‌ شايد بعضي‌هاشون‌ سالها دارند تقاضا مي‌كنند. ولي‌ چرا؟ من‌ نمي‌دونم‌. من‌ نمي‌دونم‌ چرا اينجوريه‌. چرا اينطوريه‌ نمي‌دونم‌. حالا بهرحال‌ قسمت‌ ما اينه‌. همه‌امون‌ بايد با هم‌ باشيم‌. توي‌ راه‌ بايد باشيم‌، يك‌ عده‌اتون‌ هستيد كه‌ طبيعتا و روي‌ برنامه‌اتون‌ و روي‌ مراحلتون‌ اين‌ حالتي‌ كه‌ ميخوام‌ عرض‌ كنم‌ پيدا كرديد. خوشا بحالتون‌ و بقيه‌ بايد لااقل‌ اداي‌ آنها را دربيارند. لااقل‌ مثل‌ آنها باشند. و الا راهتون‌ جداست‌. و آن‌ اينه‌ كه‌ ما تمام‌ روايات‌ را اگر برداريم‌ براي‌ نهم‌ ربيع‌ بررسي‌ كنيم‌ يا براي‌ غير نهم‌ ربيع‌، فرقي‌ نميكنه‌. فرض‌ كنيد، فرض‌. خداي‌ تعالي‌ ده‌ روز آزاد كرده‌ كه‌ شما گناه‌ بكنيد. يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ چطور ميشه‌ آقا؟ گفتم‌ آدم‌ توي‌ هر اداره‌اي‌ كار بكنه‌، بهش‌ ده‌ روز مرخصي‌ مي‌دهند. مرخصي‌ بهش‌ مي‌دهند كه‌ ده‌ روز نماز نخونه‌ ديگه‌، ده‌ روز روزه‌ نگيره‌، ده‌ روز عبادت‌ نكنه‌. اين‌ يك‌ مسئله‌اي‌ است‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، ما هم‌ توي‌ ادارة‌ الهي‌ داريم‌ كار مي‌كنيم‌، بندة‌ خدا هستيم‌، و مرخصي‌ بهمون‌ سه‌ روز دادند، هر كاري‌ مي‌خوايم‌ بكنيم‌ بكنيم‌. اين‌ را از قول‌ من‌ نقل‌ نكنيدها. اينها را به‌ او گفتم‌. حالا من‌ يك‌ سؤال‌ ميكنم‌ و اين‌ را بدونيد. گناه‌ مثل‌ زهره‌ براي‌ روح‌ شما. يعني‌ همانطوري‌ كه‌ شما يك‌ كاسه‌ زهر را سر بكشيد بدنتون‌ از بين‌ ميره‌ مخصوصا براي‌ شماها يك‌ دونه‌ گناه‌ روحتون‌ را از بين‌ ميبره‌. حالا اگر از طرف‌ دولت‌ يا از طرف‌ هر مقامي‌ به‌ شما آزادي‌ داده‌ شد كه‌ سه‌ روز مي‌تونيد زهر بخوريد. شما را به‌ خدا مي‌خوريد؟! جمعي‌ از دوستان‌ شما هستند كه‌ اگر يك‌ ميليون‌ تومان‌ هم‌ بهشون‌ بدهند بگن‌ يك‌ دونه‌ گناه‌ بكن‌، هيچ‌ هم‌ خدا نمي‌نويسه‌، بكن‌. ميگه‌ نه‌. اين‌ من‌ را ميكشه‌، منحرفم‌ ميكنه‌.

 گناه‌ پس‌ اينجوريه‌. گناه‌ مثل‌ زهره‌، مثل‌ سيلي‌ زدن‌ به‌ صورت‌ خداست‌. شما وارد خانة‌ يك‌ دوستتون‌ شديد. اصلا همينجا. من‌ به‌ شما گفتم‌ آزاديد هر كدام‌ يك‌ سيلي‌ به‌ صورت‌ من‌ بزنيد. من‌ به‌ اين‌ داش‌ محلة‌ درياني‌ يك‌ وقتي‌ مي‌نشستيم‌، داشي‌ داشت‌ آن‌ محل‌. آن‌ وقتها هر محل‌ يك‌ داشي‌ داشت‌. اون‌ عادت‌ كرده‌ بود به‌ فحش‌ دادن‌ و چاقو كشيدن‌ و واقعا نمي‌تونست‌ راحت‌ باشه‌. ما توي‌ كتاب‌ محضر استادم‌ نوشتم‌. اسمش‌ غلامعباس‌ بود. آوردمش‌ خونه‌ بهش‌ خيلي‌ هم‌ رسيدم‌. گفت‌ بيا و فحش‌ نده‌. گفت‌ چشم‌. خيلي‌. رفت‌ و حوصله‌اش‌ سر آمده‌ بود. ميگفت‌ من‌ دارم‌ منفجر ميشم‌، چند روزه‌ فحش‌ ندادم‌. بهش‌ گفتم‌ بشين‌ به‌ من‌ هر چي‌ مي‌خواي‌ فحش‌ بده‌، راحت‌ بشو و بعد برو بيرون‌. گفت‌ زبونم‌ لال‌ بخوام‌ به‌ شما فحش‌ بدم‌. ببينيد همين‌ آدمي‌ كه‌ عقده‌ كرده‌ مي‌خواد فحش‌ بده‌. داريم‌ افراد مريضي‌ كه‌ اينها خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اگر يك‌ بدي‌ نكنند، يك‌ گناه‌ نكنند، يك‌ فحش‌ ندهند، يك‌ دعوا نكنند، راحت‌ نيستند. ما توي‌ آن‌ محلة‌ درياني‌ يك‌ بچه‌اي‌ بود، همسن‌ من‌ بود. اين‌ توي‌ كوچه‌ من‌ مي‌ديدمش‌ كه‌ وقتي‌ من‌ مي‌رم‌ بيرون‌، چون‌ ما يك‌ خورده‌اي‌ همچين‌ خجول‌ و اينها بوديم‌، اون‌ يك‌ مثل‌ خار، ميگن‌ اول‌ هم‌ كه‌ سرش‌ را از توي‌ گل‌ درمي‌ آره‌، تيزه‌. اين‌ هر كي‌ را مي‌رسيد اذيت‌ مي‌كرد. يك‌ روز ديدم‌ يك‌ گربه‌اي‌ را ريسمون‌ بسته‌ به‌ گردنش‌، داره‌ ميكشه‌. اين‌ حيوان‌ هم‌ داره‌ خفه‌ ميشه‌. ما رفتيم‌ آنجا، آقا ما را يك‌ دست‌ كتك‌ زد. نگيد نوش‌ جانت‌! كتك‌ خورديم‌ حسابي‌. ديگه‌ ما از آن‌ محله‌ رفتيم‌ و نديدمش‌. يك‌ وقتي‌ ما را ساواك‌ خواست‌ در، يك‌ كار مهمي‌ اين‌ بنده‌ زاده‌ كرده‌ بود، پسر من‌ و هموني‌ كه‌ الان‌ تهرانه‌، و ما را خواستند. ديديم‌ مردي‌ آمد پهلوي‌ من‌ نشست‌. شما مرا مي‌شناسيد؟ گفتم‌ نه‌. گفت‌ اينجا اسمم‌ فلانه‌. يعني‌ توي‌ ساواك‌ اسم‌ مستعاري‌ داشت‌. گفتم‌ بعله‌. گفت‌ ولي‌ اسم‌ اصليم‌ مي‌دونيد چيه‌؟ بگم‌ يادتون‌ مي‌آد. گفتم‌ بگو. گفت‌ فلاني‌. يك‌ قدري‌ فكر كردم‌. گفتم‌ توي‌ كوچه‌ خونه‌اتون‌ كجا بود. گفت‌ بعله‌. واقعا اينطوره‌ كه‌ عاقبت‌ اينجور افراد، اگر ول‌ كنندها، اگر ول‌ كنند، تربيتش‌ نكنند، به‌ همونجاها منجر ميشه‌. گفت‌ من‌ بخاطر آن‌ آشنايي‌ كتكي‌ كه‌ به‌ شما، خودش‌ يادش‌ بود كتك‌ به‌ ما زده‌. آن‌ كتك‌ كه‌ ما شما را بي‌ جهت‌ زديم‌، حالا پسرتون‌ را باصطلاح‌ بهش‌ كمكي‌ مي‌كنيم‌ و نمي‌گذاريم‌ توي‌ زندان‌ باشه‌. راست‌ هم‌ ميگفت‌. كار خيلي‌ مهمي‌. وقتي‌ هم‌ كه‌ انقلاب‌ شد، اين‌ را گرفتندش‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ يك‌ نامه‌اي‌ هم‌ به‌ ما نوشت‌، من‌ كمك‌ كردم‌ پسر شما را. گفتم‌ من‌ اگر به‌ من‌ مراجعه‌ كردند، گفتند كه‌ تو از ايشان‌ چه‌ اطلاع‌ داري‌، من‌ كمك‌ تو را ميگم‌. و الا معنا نداره‌ كه‌ توي‌ دادگاه‌ طرفدار تو باشم‌، كارهاي‌ ديگه‌ هم‌ كردي‌ و ظاهرا اعدامش‌ هم‌ كردند. حالا بهرحال‌. ببينيد بعضي‌ها هستند كه‌ تا فحش‌ ندهند، دعوا نكنند، توي‌ همان‌ مسير هم‌ مي‌آيند جلو. اينها راحت‌ نيستند، راحت‌ نمي‌تونند باشند. اين‌ سه‌ روز كه‌ وقتي‌ بهشون‌ آزادي‌ بده‌ انسان‌، ميگن‌ حالا بشينيم‌ معصيت‌ كنيم‌. شما اين‌ را بدونيد، بدونيد روز نهم‌ ربيع‌، هركس‌ گناه‌ كرد، هر گناهي‌ كه‌ باشه‌؛ گناه‌ كرد بدونيد اين‌ آدم‌ مريضه‌ منتهي‌ تا حالا مثل‌ مريضي‌ كه‌ توي‌ بيمارستان‌ خواباندنش‌ بهش‌ گفتند ناله‌ نكن‌. يك‌ ساعت‌ آمدند بهش‌ گفتند حالا آزادي‌ ناله‌ بكني‌، اين‌ ناله‌اش‌ را ول‌ ميكنه‌. و الا به‌ آدم‌ سالم‌ بگن‌ ناله‌ بكن‌، ميگه‌ يعني‌ چه‌؟ مگه‌ ديوانه‌ شدم‌ ناله‌ بكنم‌! گناه‌ را ولو، من‌ نمي‌خوام‌ بگم‌ آن‌ روايت‌ ضعيفه‌، بخاطر آن‌ روايت‌… نه‌. بخاطر روحتون‌، بخاطر مسيرتون‌، بخاطر حركتتون‌، بخاطر راه‌ سير و سلوكتون‌ شما نبايد طبعا گناه‌ بكنيد. حرف‌ هرزگي‌ بزنيد. شأن‌ شما نيست‌. شما مي‌خواهيد، شما شايد هيچكدامتون‌ حرف‌ را درست‌ لمس‌ نكرده‌ باشيد، مقصد را درست‌ لمس‌ نكرده‌ باشيد. مقصد آقايون‌ از نظر بعد ظاهري‌ و دنيايي‌ اين‌ است‌ كه‌ از ياران‌ بسيار خوب‌ امام‌ زمان‌ باشيد. اين‌ مقصده‌. و بعد معنويش‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ خليفة‌ الله‌ و ولي‌ الله‌ باشيد. اين‌ و منافات‌ با، يك‌ روزي‌ نشه‌ كه‌ حضرت‌ آدم‌ توي‌ يك‌ عالم‌ ديگه‌ يك‌ كار مكروه‌ كرده‌، ببينه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ ميگه‌ كه‌ و لم‌ نجد له‌ عزما. ما عظمي‌ در او نديديم‌، پيغمبر اولوالعزم‌ نشد حضرت‌ آدم‌. با اينكه‌ توبه‌اش‌ را قبول‌ كردند. ولي‌ نه‌. تو ضعيفي‌، تو مريضي‌، تو نميتوني‌ بار كسي‌ كه‌ نميتونه‌ شكمش‌ را نگه‌ بداره‌، ميتونه‌ يك‌ جامعه‌اي‌ را حفظ‌ كنه‌. تو نميتوني‌. براي‌ انسان‌ سابقة‌ بد مي‌مونه‌. سابقة‌ سوء مي‌مونه‌. و يقين‌ هم‌ بدونيد امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ افرادي‌ كه‌ سابقة‌ سوء دارند، اينها را معلوم‌ نيست‌ خوب‌ بپذيره‌. كوشش‌ بكنيد كه‌ گناه‌ را كه‌ اصلا حرفش‌ را نميشه‌ زد. ما يك‌ روز منزل‌ يكي‌ از دوستاني‌ كه‌ الان‌ هم‌ توي‌ مجلسه‌ رفتيم‌ ديديم‌ روز نهم‌ ربيع‌ مثلا عكس‌ آلت‌ رجوليت‌ را كشيده‌ روي‌ ديوار زده‌، من‌ خيلي‌ ناراحت‌ شدم‌. بهشون‌ گفتم‌ آقا اين‌ را برش‌ داريد، حرف‌ بد حتي‌ نبايد بزنيد. رشتي‌ها را، تركها را، نميدونم‌ مشهديها را، امثال‌ اينها را به‌ باد استهزاء گرفتن‌ براي‌ اينكه‌ ديگران‌ بخندند، اينها گناهه‌ آقايون‌! اينها صحيح‌ نيست‌. اين‌ يك‌ مرحله‌. گناه‌ نكنيد. توي‌ مجلسي‌ هم‌ كه‌ گناه‌ ميشه‌ نبايد، اين‌ را من‌ امسال‌ عنوان‌ مي‌كنم‌. چون‌ سالهاي‌ قبل‌ رفقا ميگن‌ تو چرا مسافرت‌ ميكني‌؟ من‌ به‌ رفقا، حقيقت‌ را بايد گفت‌، من‌ فرار ميكرد. چند ساله‌. گفتم‌ من‌ اگه‌ اينجا باشم‌ مي‌آن‌ يك‌ عده‌اي‌ افراد ناساخته‌، چي‌ بگم‌؟ افراد ناقص‌، مي‌آن‌ اينجا. من‌ اگر بخوام‌ با آنها رفيق‌ نشم‌، ميگن‌ فلاني‌ ولايتش‌ ضعيفه‌. بخدا قسم‌، خدايا تو ميدوني‌ اين‌ قسم‌ را درست‌ ميخورم‌، اگر در بهشت‌ عمر وارد بشه‌ من‌ مي‌رم‌ بيرون‌. اين‌ را شما بدونيد. يك‌ شب‌ خواب‌ ديدم‌ يك‌ صف‌ خيلي‌ طولاني‌، من‌ اول‌ صف‌ را نمي‌ديدم‌. معلوم‌ هم‌ شد كه‌ جلوش‌ چون‌ اول‌ صف‌ جهنم‌ بود. آنجا آنقدر از من‌ دوره‌ كه‌ من‌ حتي‌ دودش‌ را هم‌ نمي‌بينم‌. صف‌ خيلي‌ طولاني‌ بود. و قاعدتا هم‌ بايد صف‌ طولاني‌ باشه‌. من‌ اواخر بودم‌. پشت‌ سر من‌ هم‌ كساني‌ بودند. همينجور پرسيديم‌ اين‌ صف‌ مال‌ چيه‌، ما چرا وايستاديم‌؟ بعضي‌ها توي‌ صف‌ واي‌ مي‌ايستند ولي‌ بي‌ اطلاعند. من‌ از آنها بودم‌. گفتند كه‌ اين‌ صف‌ اينه‌ كه‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا را، حالا آنجا فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا، اينها صف‌ بستند. خداي‌ تعالي‌ تمام‌ عذابش‌ را در اختيار اولاد زهرا گذاشته‌، اينها يكي‌ يكي‌ عمر را عذاب‌ بكنند تا دلشون‌ خنك‌ بشه‌. لذا طول‌ ميكشه‌. من‌ گفتم‌ نه‌. اين‌ صف‌ وايستادن‌ داره‌. توي‌ صحراي‌ محشر، گرم‌ هم‌ بود. وقتي‌ بيدار شدم‌ ديدم‌ هوا گرمه‌، خيلي‌ هم‌ عرق‌ كرده‌ بودم‌ و گرماي‌ زيادي‌ هم‌ بود. گفتم‌ مي‌ارزه‌. شايد در دل‌ من‌ آنقدري‌ كه‌ بغض‌ اين‌ خبيث‌ هست‌، بغض‌ احدي‌ در دل‌ من‌ نباشه‌. اين‌ را شما بدونيد. ولي‌ مسئله‌ چيز ديگه‌ است‌. آلوده‌ شدن‌ به‌ گناه‌، آلوده‌ شدن‌ به‌ معصيت‌، انسان‌ آن‌ راه‌ و روشش‌ را از دست‌ ميده‌. توي‌ جاده‌ داريد ميريد، بهت‌ بگن‌ آقا مانعي‌ نداره‌، در اين‌ ساعت‌ خودت‌ را پرت‌ كني‌ از جاده‌. مي‌ريد پرت‌ مي‌كنيد؟! پرت‌ شدن‌ از جاده‌ است‌. دقت‌ كرديد؟ حرف‌ بي‌، حرفهاي‌ بد، اسم‌ بعضي‌ از چيزهايي‌ كه‌ بده‌ بردنش‌، اينها را بدونيد گناهه‌ و معصيته‌ و نبايد انسان‌ بگه‌. روز نهم‌ ربيع‌ بشينيد، شيريني‌ هم‌ بگذاريد، هر كاري‌ كه‌ مستحبه‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود، ماية‌ خوشحاليشه‌. چون‌ هر كسي‌ خوشحاليش‌ در يك‌ چيزيه‌، اين‌ را بدونيد، يكي‌ پا ميشه‌ نصف‌ شب‌ نماز شب‌ ميخونه‌ خوشحاله‌ و كيف‌ ميكنه‌ و ذاتا بقول‌ يك‌ كسي‌ مي‌شنگه‌. يك‌ كسي‌ با زنا و معصيتهاي‌ ديگه‌ خوشحاله‌. دقت‌ كرديد؟ هر كسي‌ خوشحاليش‌ به‌ يك‌ چيزيه‌. شما بايد خوشحاليتون‌ فقط‌ و فقط‌ به‌ همانهايي‌ باشه‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌، ائمة‌ اطهار داشتند. چون‌ شما بايد در صراط‌ مستقيم‌ باشيد و اينها بيشتر از اين‌ نبوده‌ كه‌ مي‌نشستند لعن‌ مي‌كردند اينها را. اللهم‌ العن‌ اول‌ ظالم‌ ظلم‌ حق‌ محمد و آل‌ محمد و آخر تابع‌ له‌ علي‌ ذلك‌. يا اللهم‌ العن‌ عمر ثم‌ ابابكر و عمر، ثم‌ عثمان‌ و عمر، ثم‌ عمر عمر عمر، اينقدر عمر عمر عمر بگيد تا دهنتون‌ تلخ‌ بشه‌. چون‌ انسان‌ وقتي‌ ذكر دوست‌ ميگه‌ دهنش‌ ميشه‌ شيرين‌. ولي‌ وقتي‌ از يك‌ كسي‌ اوقاتش‌ تلخه‌، اسمش‌ را زياد ببره‌ دهنش‌ تلخ‌ ميشه‌. كامش‌ تلخ‌ ميشه‌. لذا ائمة‌ اطهار زياد اسم‌ اينها را نبردند. اللهم‌ اول‌ ظالم‌، اول‌ ظالم‌ ظلم‌ حق‌ محمد و آل‌ محمد كي‌ بوده‌؟ اول‌ ظالم‌ اينها بودند. يكي‌ اينكه‌ لعن‌ بكنيد روز نهم‌. يكي‌ اينكه‌ خوب‌ شيريني‌ براي‌ زن‌ و بچه‌اتون‌ ببريد خونه‌، عيدي‌ بديد. عيديهاي‌ حسابي‌ هم‌ بديد. لباس‌ نو بخريد براشون‌. براي‌ اينكه‌ خوشحال‌ بشن‌. اما شما بدونيد، حرفهاي‌ باطل‌، من‌ از باب‌ تقيه‌ و اينها نميگم‌. آن‌ خودش‌ يك‌ بحثي‌ است‌ كه‌ بعضي‌ از كارهاي‌ ما از نظر سياسي‌ و مذهبي‌ درست‌ نيست‌. آية‌ الله‌ مرعشي‌ نجفي‌، اين‌ قضيه‌ را خود ايشان‌ براي‌ من‌ نقل‌ مي‌كردند. من‌ فكر مي‌كردم‌ يكي‌ از آقايون‌ نقل‌ ميكرده‌ بعد از خود ايشان‌ پرسيدم‌ گفت‌ نه‌ ايشان‌ خودشون‌ نقل‌ كردند. ايشان‌ نميدونست‌. ايشان‌ براي‌ من‌ خودشان‌ نقل‌ كردند كه‌ من‌ نجف‌ كه‌ بودم‌، يك‌ طلبة‌ سني‌ هم‌ آنجا بود، مال‌ كردستان‌ ايران‌ بود. آنجا درس‌ مي‌خوند. شب‌ نهم‌ ربيع‌ در نجف‌ و در قم‌ و در محافل‌ باصطلاح‌ آنها خيلي‌ برنامه‌هايي‌ دارند. الحمد لله‌ آنموقعش‌ هم‌ من‌ داخل‌ نميشدم‌. خوب‌ كارهايي‌ ميكنند حالا. ميگفت‌ كه‌ اينهم‌ بود. خوب‌ در اقليت‌ بود، كسي‌ هم‌ نمي‌شناختش‌ اين‌ سنيه‌، رد مي‌كرد. چون‌ سني‌ها تعصبات‌ زيادي‌ مثل‌ ما ندارند، مثل‌ شيعه‌ ندارند. يك‌ وقتي‌ توي‌ قطار داشتيم‌ مي‌رفتيم‌ طرف‌ اين‌ تركمن‌، چيه‌ اسمش‌؟ بندر تركمن‌. سابق‌ بندر شاه‌ بود. آنوقت‌ بندر شاه‌ بود كه‌ ما مي‌رفتيم‌. مي‌رفتيم‌ بندر تركمن‌. مي‌خواستيم‌ گرگان‌ پياده‌ بشيم‌، يك‌ جواني‌ نشسته‌ بود توي‌ كوپة‌ ما، يك‌ رفيقي‌ هم‌ ما داشتيم‌ او هم‌ جوان‌ بود. اين‌ رفيق‌ ما از او پرسيد كه‌ تو چه‌ مذهب‌ داري‌. گفت‌ من‌ سني‌ هستم‌. او هم‌ فوري‌ گفت‌ بر عمر لعنت‌. او گفت‌ نستجیر بالله‌ بر علي‌. آقا اون‌ جوان‌ شيعه‌ بلند شد يك‌ كتك‌ حسابي‌ اين‌ را زد. من‌ البته‌ به‌ اين‌ جوان‌ گفتم‌ اين‌ جسارتي‌ كه‌ ايشان‌ كرد، باعثش‌ تو شدي‌. چيكار داري‌ ميگي‌ بر عمر لعنت‌. منظورم‌ اين‌ بود كه‌ غيرت‌ او، عكس‌ العملش‌ همين‌ اندازه‌ بود كه‌، اما وقتي‌ اسم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ برده‌ شد و آن‌ كلمه‌ گفت‌ آن‌ سنيه‌، واقعا ديدم‌ اين‌ از خود بيخود شد. چه‌ غيرتي‌ داره‌! خيلي‌ محبت‌ داره‌. ولي‌ اون‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ مرعشي‌ نجفي‌ مي‌گفتند كه‌ من‌ مي‌خواستم‌ بيام‌ ايران‌. ماشين‌ من‌ همان‌ در حدود كردستان‌ خراب‌ شد. برف‌ زيادي‌ هم‌ آمده‌ بود و ما مانده‌ بوديم‌ توي‌ برف‌. يك‌ وقت‌ ديديم‌ كه‌ سرو كلة‌ آن‌ طلبه‌ سني‌ پيدا شد، حالا از علما هم‌ شده‌. ما را برداشت‌ برد خونه‌. خيلي‌ هم‌ احترام‌ كرد، خيلي‌ هم‌ محبت‌ كرد. گفت‌ يك‌ جلسه‌اي‌ ما داريم‌ امشب‌، شما مي‌آئيد بريم‌ توي‌ آن‌ جلسه‌؟ گفتم‌ مي‌آم‌. گفت‌ بايد لباس‌ اهل‌ سنت‌ بپوشي‌ كه‌ آنجا نفهمند شما شيعه‌ هستي‌. هيچي‌. ما را برداشت‌ و برد. مجلسي‌ بود و اينها نشسته‌ بودند و حرفهاي‌ مخالف‌ مي‌زدند و بعد برنامه‌ شروع‌ شد. ديدم‌ يك‌ منقل‌ آتش‌ آوردند رويش‌ يك‌ آهن‌ گذاشتند سرخه‌. آتش‌ هم‌ خيلي‌ بل‌ بل‌ ميزنه‌ باصطلاح‌. يك‌ جواني‌ را آوردند از حرف‌ زدنش‌ داشت‌ التماس‌ ميكرد كه‌ من‌ را نكشيد. اين‌ لهجه‌اش‌ لهجة‌ قزويني‌ها بود. ايشان‌ دارند ميگن‌. اين‌ را آوردند روي‌ يك‌ سفره‌اي‌ انداختند. با يك‌ ضربت‌ سرش‌ را از بدن‌ جدا كردند. بعد هم‌ آن‌ آهن‌ داغ‌ را گذاشتند جاي‌ رگهاش‌. و اين‌ وقتي‌ جان‌ مي‌داد و حركت‌ مي‌كرد اينها دست‌ مي‌زدند. من‌ از حال‌ رفتم‌. من‌ يك‌ وقتي‌ بهوش‌ آمدم‌ ديدم‌ اينها دور مرا گرفتند به‌ اين‌ ميزبان‌ من‌ ميگن‌ اين‌ شايد شيعه‌ است‌. اين‌ ميگه‌ نه‌، اين‌ نديده‌ اينجور چيزها را نتونسته‌ طاقت‌ بياره‌. ما را برداشت‌ برد خونه‌. وقتي‌ همه‌ رفتند به‌ من‌ گفت‌ كه‌ اون‌ كارهايي‌ كه‌ در نجف‌ شما انجام‌ مي‌داديد و خوش‌ بوديد، انعكاسش‌ اينجاست‌. اينجا بايد اذيت‌ بشيد. اين‌ مال‌ شايد پنجاه‌ سال‌ قبل‌ باشه‌. كه‌ نه‌ راديو بوده‌، نه‌ تلويزيون‌ بوده‌، نه‌ ارتباطهاي‌ امروزي‌ بوده‌ نه‌ هيچي‌. امروز اين‌ مسئله‌ خيلي‌ سخته‌. يعني‌ بهرحال‌ وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ. بخدا به‌ كساني‌ كه‌ غير خدا را مي‌خونند، شما رفتيد توي‌ فرض‌ كنيد توي‌ هندوستان‌ و توي‌ معبد بت‌ پرستها و به‌ بتشون‌ فحش‌ داديد. آنها هم‌ به‌ خداي‌ شما فحش‌ مي‌دهند. عبد بغيرهم‌. باعثش‌ هم‌ شما شديد. حالا از اين‌ جهت‌ من‌ كاري‌ ندارم‌. نمي‌خوام‌ بگم‌ حالا مثلا فرض‌ كنيد توي‌ خونه‌ تنها نشستيد، نه‌ زن‌ و بچه‌اتون‌ سنيند، نه‌ هم‌ ميرن‌ به‌ سني‌ها ميگن‌. اما المؤمن‌ لا يكون‌ فحاشا. مؤمن‌ اصلا فحاش‌ نميتونه‌ باشه‌. ولو به‌ عمر. لعنت‌ كنيد. لعنت‌ مي‌دونيد چقدر معرفت‌ انسان‌ را بالا ميبره‌! لعنت‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ خدايا تو يك‌ وقتي‌ ممكنه‌ به‌ اين‌ عمر ترحم‌ كني‌، ترحم‌ نكن‌. خواهش‌ مي‌كنيم‌ ترحم‌ نكن‌. محبت‌ شما را ميرسونه‌، مناجات‌ با خدا كرديد، از صلوات‌ بعضي‌ها ميگن‌ اين‌ كار ثوابش‌ بيشتره‌ و تبري‌ هم‌ كرديد و وسايل‌ خوشحالي‌ زن‌ و بچه‌اتون‌ را هم‌ فراهم‌ كنيد. و من‌ جدا امشب‌ اعلام‌ ميكنم‌ يك‌ دونه‌ گناه‌، يك‌ دونه‌ غيبت‌، يك‌ دونه‌ حرف‌ لغو براي‌ جمعي‌ مخصوصا كه‌ كمالاتي‌ دارند، نبايد در اين‌ ايام‌ گفته‌ بشه‌ و در مجلسي‌ هم‌ كه‌ اينها هست‌، هيچكس‌ نبايد شركت‌ بكنه‌. اين‌ از اعلامية‌ ما در اين‌ ارتباط‌. ولي‌ خوشحال‌ باشيد، خندان‌ باشيد، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ بريد منزل‌، با رفقا، اشكال‌ نداره‌، رفقا شيريني‌ بدهند. در دهان‌ مؤمن‌ انسان‌ اگر شيريني‌ بگذاره‌ چقدر ثواب‌ نقل‌ كردند. توي‌ دهانش‌ بگذاريد. توي‌ دستش‌ هم‌ نديد، بگذاريد توي‌ دهانش‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود كارهاي‌ خوب‌، كارهاي‌ پر ثواب‌ بكنيد. و دوستان‌ ما انشاء الله‌ نه‌ مجلس‌ تشكيل‌ ميدن‌ و نه‌ در مجالس‌ اينطوري‌ كه‌ لغو و گناه‌ و هرزه‌گويي‌ و رقاصي‌ و تا يك‌ عمر مي‌خواستند برقصند، حالا نهم‌ ربيع‌ رقاصيشون‌ گل‌ كرده‌. مثل‌ يك‌ مريضي‌ كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود يك‌ عمر مي‌خواسته‌ ناله‌ بكنه‌، ولي‌ آزاد نبوده‌، حالا ناله‌ بكن‌. بايد به‌ شما اجازه‌ بدهند كه‌ معصيت‌ بكنيد، مي‌كنيد؟! به‌ خدا قسم‌ اولياء خدا را اگر از ناحية‌ خدا يك‌ نامه‌اي‌ براشون‌ بياد كه‌ تو هر گناهي‌ مي‌خواهي‌ بكني‌ بكن‌. و اعلاميه‌ آمده‌ها، براي‌ اولياء خدا اين‌ اعلاميه‌ صادر شده‌. در قرآن‌، در سورة‌ صافات‌، خداي‌ تعالي‌ در سورة‌ صافات‌ به‌ اولياء خودش‌ و به‌ مخلصين‌ مي‌فرمايد كه‌ و ما تجزون‌ الا ما كنتم‌ تعملون‌ جزا داده‌ نميشيد مگر به‌ آنچه‌ عمل‌ كرديد. كار بد كرديد كار خوب‌ خوب‌. الا عباد الله‌ المخلصين‌. مگر بندگان‌ مخلص‌ خدا كه‌ اينها هر كاري‌ بكنند ما دوستشون‌ داريم‌، اهل‌ بهشته‌، حسابي‌ براشون‌ قائل‌ نيستيم‌. پس‌ اعلامية‌ آزاد بودن‌ از گناهه‌ براي‌ بندگان‌ مخلص‌. از حضرت‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اگر هر چه‌ گناه‌ بكنه‌ خدا اصلا به‌ رويش‌ هم‌ نمي‌آره‌. بسكه‌ دوستش‌ داره‌. اما امام‌ سجاد گناه‌ همانطوري‌ كه‌ شما يك‌ كاسة‌ زهري‌، يك‌ قطره‌اش‌ آدم‌ را ميكشه‌، نمي‌خوريد؛ امام‌ سجاد هم‌ يك‌ دونه‌ گناه‌ نميكنه‌. معناي‌ عصمت‌ هم‌ همينه‌. به‌ معناي‌ صحيح‌ عصمت‌ هم‌ همينه‌. شماها هم‌ يا به‌ آن‌ مرحله‌ رسيديد، خودتون‌ خودكار نمي‌كنيد. ما داريم‌، توي‌ شماها جمعي‌ هستيد كه‌ نمي‌كنيد. جمعي‌ هم‌ كه‌ هنوز نرسيديد، چون‌ در اين‌ راه‌ هستيد بايد اداي‌ آنها را لااقل‌ درآريد. اين‌ مطلب‌ اول‌.

 اگر انشاء الله‌ كسي‌ توي‌ شماها نباشه‌ بگه‌ عجب‌ بي‌ ولايتي‌ بوده‌ ما آمديم‌ طرفش‌! بگيد هر چي‌، ما اصراري‌ نداريم‌ كه‌ شما اينجا باشيد. ولي‌ من‌ همه‌اتون‌ را دوست‌ دارم‌ و خدا ميدونه‌، بخاطر خدا اين‌ حرفها را ميزنم‌. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌، اينها را من‌ در ضمن‌ هفته‌ نوشتم‌ كه‌ يادم‌ باشه‌ بهتون‌ بگم‌. يكي‌ عادت‌ بدي‌ بعضي‌ها دارند كه‌ از مراحل‌ اشخاص‌ تجسس‌ ميكنند. اگر بنا باشه‌ كه‌ مراحل‌ مربوط‌ به‌ همديگه‌، بخوايد بدونيد، كاري‌ نداره‌ من‌ مي‌خوايد اعلام‌ كنم‌. شما زحمت‌ نكشيد. آقا تو در چه‌ مرحله‌اي‌ هستي‌. اين‌ ساده‌ به‌ شما ميگه‌ من‌ در اين‌ مرحله‌ هستم‌. اين‌ ميگه‌ من‌ بالاتر از تو هستم‌. آخه‌ اين‌ حرفها چيه‌؟ من‌ و الاّ تك‌تك‌، نفر نفر، براي‌ شماها زحمت‌ نميكشم‌ كه‌ يكي‌يكي‌، روحياتتون‌ را در نظر بگيرم‌، مراحلتون‌ را در نظر بگيرم‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ برنامه‌ بهتون‌ بدم‌. شما الان‌ كدوم‌ يكيتون‌ هستيد كه‌ من‌ دوتا دوتا، سه‌تا سه‌تا برنامه‌ بهتون‌ داده‌ باشم‌؟ تك‌تك‌، بعضي‌ از رفقاتون‌ گله‌مندند. بعضي‌ از رفقاتون‌ دارند متنفر ميشن‌ از شما كه‌ بعضي‌ از اشخاص‌ متأسفانه‌ آقا تو توي‌ چه‌ مرحله‌اي‌ هستي‌؟ به‌ شما چه‌. هر چه‌ كه‌ به‌ هر نفري‌ داده‌ شده‌ بايد فقط‌ خودش‌ بدونه‌. مگر اينكه‌ من‌ بهش‌ گفته‌ باشم‌ فلاني‌ با فلاني‌ مي‌توني‌ تو كار بكني‌، دو نفري‌ باشيد. گاهي‌ مي‌سنجم‌. شما ميگيد كه‌ اين‌ عجب‌ آخونديه‌، اين‌ كيه‌ ديگه‌؟ بگيد. اينهم‌ يك‌ جورشه‌ ديگه‌. شما همه‌اتون‌ اينطوري‌ هستيد. شايد من‌ الان‌ توي‌ نظرم‌ نمي‌آد كسي‌ از شما، ايني‌ كه‌ ميگم‌ نباشه‌. اول‌ كه‌ آمديد گفتم‌ حالا صبر كنيد. برو به‌ حضرت‌ رضا بگو. حضرت‌ رضا تأييد كردند من‌ نه‌. بعد كه‌ خودم‌ مي‌بينم‌ يك‌، اينقدر هم‌ دلم‌ آرامه‌ نسبت‌ به‌ او. يكي‌ از رفقا يك‌ مدتي‌ نمي‌آمد، يك‌ ماهي‌ نمي‌آمد. يكي‌ از رفقا ناراحت‌ بود مي‌گفت‌ فلاني‌ نمي‌آد. گفتم‌ او جايي‌ نميره‌. وقتي‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ اشاره‌ كرده‌ و خودش‌ هم‌ چون‌ خوش‌ باطنه‌، گرفتاري‌ داره‌، ديدم‌ آمد كه‌ اينجوري‌. ما ضايعات‌ هيچ‌ نداريم‌ الحمدلله‌. تابحال‌ نداشتيم‌ كسي‌ كه‌ سه‌ مرحله‌ را طي‌ كرده‌ باشه‌. چرا از مراحل‌ اوليه‌، گاهي‌ خودمون‌ هم‌ ردش‌ مي‌كنيم‌؛ سه‌ مرحله‌ را طي‌ كرده‌ باشه‌ و ديگه‌ ول‌ كرده‌ باشه‌. الحمدلله‌. و يك‌ چيز ديگه‌اي‌ را بهتون‌ بگم‌. ما خيلي‌ اساتيد را ديديم‌. توي‌ ده‌ نفر از بسكه‌ كار به‌ اينها مي‌گفتندها، توي‌ ده‌ نفر يك‌ نفر ديوانه‌ ميشد. يك‌ نفر خسته‌ ميشد لااقل‌. يك‌ نفر توي‌ ده‌ نفر مثلا فرض‌ كنيد كه‌ اعصابش‌ ناراحت‌ ميشد. ولي‌ الان‌ شما جمعي‌ هستيد ديگه‌. برنامه‌ها طوري‌ بحمدالله‌ تنظيم‌ ميشه‌، اين‌ لطف‌ الهي‌ است‌، مربوط‌ به‌ من‌ نيست‌. كه‌، ميگيد نه‌ آمار ميگيريم‌. دنياتون‌ بهتر از قبل‌ ميشه‌. سلامتيتون‌ بهتر از قبل‌ ميشه‌. روحياتتون‌ بهتر از قبل‌ ميشه‌. ضعف‌ اعصابتون‌ اصلا بكلي‌ از بين‌ ميره‌. اينها نتايج‌ برنامه‌اي‌ است‌ كه‌ روي‌ برنامه‌هاي‌ صحيح‌، روايات‌ و آيات‌ قرآن‌، خدا ميدونه‌ شايد دهها روايت‌ دربارة‌ هر مرحله‌اي‌ بررسي‌ شده‌ و تحقيق‌ شده‌ و اجتهاد شده‌ تا من‌ اين‌ برنامه‌ها را تنظيم‌ كردم‌. و اين‌ برنامه‌اي‌ كه‌ من‌ ميگم‌ مربوط‌ به‌ اساتيد قبليمون‌ نيست‌. آنها يك‌ جور ديگه‌ بود برنامه‌هاشون‌ و اين‌ از الطاف‌ الهي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ خودش‌، و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ در اختيار گذاشتند. چند نفر از دوستان‌ الان‌ توي‌ مجلس‌ هستند، آقاي‌ نعمتي‌، آقاي‌ كاشاني‌، آقاي‌ زنگي‌، بعضي‌ از دوستان‌ ديگر هستند كه‌ اينها مي‌دونند كه‌ انسان‌ به‌ جايي‌ ميرسه‌، بدون‌ اينكه‌ كوچكترين‌ كاري‌ روي‌ يك‌ صفت‌ رذيله‌ كرده‌ باشه‌، تمام‌ صفات‌ رذيله‌اش‌ از بين‌ رفته‌. تمام‌ صفات‌ رذيله‌اش‌. يعني‌ شما دربارة‌ محبت‌ دنيا هيچ‌ كار نكرديد، نه‌ از بين‌ برديد، نه‌ زيادش‌ كرديد. هيچي‌ اصلا حرفش‌ را هم‌ ما نزديم‌. اما به‌ يك‌ جائي‌ مي‌رسيد مي‌بينيد هيچ‌ محبت‌ دنيا نداريد. كه‌ رأس‌ كل‌ خطيئه‌ هست‌. يك‌ جائي‌ مي‌رسيد مي‌بينيد شما يك‌ آدم‌ طماعي‌ بوديد، هيچ‌ طمعي‌ نداريد الان‌. هيچ‌ بخلي‌ نداريد، هيچ‌ حرصي‌ نداريد، هيچ‌. اگر به‌ شرط‌ اينكه‌ گوش‌ بديد به‌ حرف‌. در هر مرحله‌اي‌ يك‌ مشت‌ از صفات‌ رذيله‌ خودبخود از بين‌ ميره‌. الان‌ شما يك‌ عده‌اتون‌ توي‌ مرحلة‌ توبه‌ هستيد. توي‌ همين‌ مرحلة‌ توبه‌ صفات‌ رذيلة‌ عجيبي‌ از بين‌ ميره‌. ما كاري‌ نداريم‌ها. نميگيم‌ شما داراي‌ چه‌ صفت‌ هستيد. در مرحلة‌ استقامت‌ خيلي‌ از صفات‌ رذيله‌ از بين‌ ميره‌. اگر درست‌ كار بكنيدها، عرض‌ كردم‌. رضايت‌ خدا و امام‌ زمان‌ و بعد در مرحلة‌ خيلي‌ ضعيفش‌، من‌ رعايت‌ بشه‌. من‌ چون‌ واسطة‌ آنها در اين‌ جريانم‌. در مراحل‌ بعد شما، بعله‌، بگذاريد بشمارم‌ يادم‌ بياد. هفت‌ مرحله‌. هفت‌ مرحله‌ اگر طي‌ بكنيد هر چه‌ بخواهيد فكر بكنيد من‌ يك‌ صفت‌ رذيله‌ دارم‌، مي‌بينيد نداريد. اصلا نداريد. و بلكه‌ يك‌ كمالاتي‌ هم‌ آموختيد. يعني‌ همين‌ استقامت‌ كماله‌. شما فكر نكنيد تمام‌ كساني‌ كه‌ به‌ هر كجا رسيدند، به‌ هر كجا، چه‌ در باطل‌ چه‌ در حق‌، استقامت‌ آنها را رسونده‌. استقامت‌ كنيد. چه‌ در باطل‌ چه‌ در حق‌. و ان‌ لم‌ استقاموا علي‌ الطريقه‌ ان‌ اسقيناه‌ مائا قدقا. اگر روزهاتون‌ استقامت‌ داشته‌ باشيد، از آب‌ گواراي‌ حيات‌ ابدي‌ خدا نصيبتون‌ ميكنه‌. اين‌ مرحلة‌ اوله‌ تقريبا. مرحلة‌ دوم‌ يا سوم‌. ان‌ الذين‌ قالوا ربنا الله‌، توبه‌ است‌، شما در مدت‌ چهل‌ روز كه‌ توبه‌ را انجام‌ ميديد، ميگيد ربنا الله‌. مي‌خواهيد اين‌ را به‌ نفس‌ اماره‌اتون‌ بفهمونيد كه‌ ربنا الله‌. چون‌ كه‌، وقتي‌ شما اهل‌ تهرانيد ميگيد كه‌ مركز ما تهرانه‌. پا ميشيد مي‌رويد به‌ طرف‌ او. هر كسي‌ به‌ هر جا ميره‌. حتي‌ دود به‌ طرف‌ بالا ميره‌، خاك‌ به‌ طرف‌ زمين‌ مي‌آد. هر كسي‌ از همان‌ قدم‌ اول‌ كه‌ داره‌ به‌ آن‌ طرف‌ كشيده‌ ميشه‌، از آن‌ سنخ‌ ميشه‌، از آن‌ جنس‌ ميشه‌. شما تا گفتيد ربنا الله‌، به‌ طرف‌ خدا حركت‌ كرديد. ربنا الله‌ ثم‌ استقاموا. بعد استقامت‌ مي‌كنيد. اين‌ دو تا مرحله‌ است‌. ربنا الله‌ ثم‌ استقاموا تتنزل‌ علیهم الملائكه‌، ملائكه‌ بر اينها نازل‌ ميشه‌. دوستاني‌ كه‌ اين‌ مرحله‌ را گذرانده‌اند ميدونند. يك‌ امدادهاي‌ غيبي‌ عجيبي‌، به‌ شرط‌ اينكه‌ خوب‌ گذرونده‌ باشند، ما شايد نيمي‌ از شما اين‌ مرحله‌ را گذرونديد. يك‌ توجهاتي‌ ميشه‌، امدادهايي‌ ميشه‌، الهاماتي‌ ميشه‌، منتهي‌ بعضي‌ها هستند كه‌ نه‌. اهميت‌ نميدن‌. متأسفانه‌ اهل‌ شكمند، اهل‌ دنيا هستند. نمي‌دونم‌ چي‌ بگم‌ به‌ شما. و خيلي‌ هم‌ ما را رنج‌ مي‌دهند. حتي‌ من‌ گاهي‌ بعضي‌ از اين‌ دوستان‌ را مي‌بينم‌ خوب‌ حركت‌ نمي‌كنند. خيلي‌ متأثر ميشوم‌. اينها اگر چون‌ مرا دوست‌ دارند، يكي‌ از محبتهايي‌ كه‌ خدا به‌ من‌ كرده‌ اينكه‌ يك‌ عده‌اي‌ مثل‌ شما همه‌اتون‌ به‌ من‌ محبت‌ داريد. چون‌ اگر بدونند چقدر من‌ ناراحت‌ ميشم‌، شب‌ و روز به‌ فكر اينند كه‌ مرحله‌اشون‌ را بگذرونند، لااقل‌ من‌ ازشون‌ ناراحت‌ نشم‌. ولي‌ خوب‌ اظهار نميكنند. مي‌بينم‌ كه‌ چه‌ بكنيم‌ ديگه‌، اينه‌. گفت‌ كه‌ اين‌ آقا اينه‌.

 انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ استقامت‌ را اگر خوب‌ انجام‌ بديد، يكسال‌ هم‌ طول‌ كشيد، دو سال‌ هم‌ طول‌ كشيد، ده‌ سال‌ هم‌ طول‌ كشيد، بخدا مي‌ارزه‌. ثم‌ استقاموا تتنزل‌ عليهم‌ الملائكه‌. ملائكه‌ برش‌ نازل‌ ميشوند. ملائكه‌اي‌ كه‌ بر پيغمبر نازل‌ شده‌، يكي‌ هم‌ بر تو نازل‌ ميشه‌. چي‌ ميگن‌؟ ان‌ لا تخافوا، اول‌ خوف‌ را ازت‌ بر ميدارند. ترس‌ از هيچكس‌، از هيچكس‌ نمي‌ترسيد. از هيچ‌ چيز نمي‌ترسيد. از هيچ‌ قدرتي‌ نمي‌هراسيد. هيچي‌. فقط‌ خدا. و لا تخافوهم‌ و خافون‌. ببينيد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ رهبر شما توي‌ جاي‌ پيغمبر مي‌خوابه‌. اين‌ خيلي‌ مهمه‌. شما حساب‌ بكنيد. اولا برق‌ نبوده‌ كه‌ فورا روشن‌ بكنند حضرت‌ علي‌ خودش‌ را نشون‌ بده‌. آنها هم‌ غافلين‌ مي‌خوان‌ وارد بشوند ديگه‌. اجمالا هر كي‌ توي‌ اطاق‌ هست‌ چون‌ معتقدند پيغمبره‌ مي‌كشند. در عين‌ حال‌ ميره‌ مي‌خوابه‌. يك‌ همچين‌ حالتي‌ بايد داشته‌ باشيد. حضرت‌ زينب‌ در مقابل‌ ابن‌ زياد مي‌ايسته‌، حرف‌ ميزنه‌، حرفهاي‌ تند. حضرت‌ زهرا در مقابل‌ ابي‌ بكر ميگه‌ يابن‌ ابي‌ قحافه‌. شما مي‌دونيد اگر يك‌ شخصيتي‌ را به‌ پدرش‌ نسبت‌ بدهند، معناش‌ اينه‌ كه‌ تو خودت‌ شخصيت‌ نداري‌. تو با پدرت‌، حالا پدر ابي‌ بكر چقدر شخصيت‌ داشت‌؟ هيچي‌. به‌ يكي‌ گفتند چيكار ميكني‌؟ گفت‌ پيش‌ دائيم‌ كار ميكنم‌. گفتند دائيت‌ چيكاره‌ است‌؟ گفت‌ بيكار. حالا اين‌ ابي‌ قحافه‌ كي‌ هست‌ كه‌ اين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود، يابن‌ ابي‌ قحافه‌! خيلي‌ توهينه‌. باز اين‌ كلمه‌ شما مي‌دونيد اين‌ چقدر در عرب‌، اينكه‌ من‌ گاهي‌ به‌ شما ميگم‌ نگيد يابن‌ الحسن‌، اين‌ البته‌ امام‌ حسن‌ عسگري‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ خيلي‌ مقام‌ داره‌. اما امام‌ زمان‌ را نخواسته‌ باشيد به‌ اين‌ وسيله‌، مثلا، حالا بهرحال‌ يابن‌ الحسن‌ توي‌ روايات‌ هم‌ نداريم‌. بگيد يا بقية‌ الله‌، يا صاحب‌ الزمان‌، يا حجة‌ الله‌. من‌ هيچوقت‌ اين‌ كلمه‌ را اصلا نميتونم‌ بگم‌. ادبم‌ ايجاب‌ نميكنه‌ بگم‌ يابن‌ الحسن‌! در خطاب‌ به‌ حضرت‌. اگر يك‌ كسي‌ را نسبت‌ به‌ پدرش‌ مي‌دهند، البته‌ گاهي‌ پدر آنقدر با عظمته‌ كه‌، ائمة‌ اطهار را تا زمان‌ امام‌ حسن‌ عسگري‌ مي‌گفتند ابن‌ الرضا. واقعا حضرت‌ رضا اينقدر شخصيت‌ ظاهري‌ حتي‌ داشت‌ كه‌ فرزندانش‌ را نسبت‌ مي‌دادند و بزرگشون‌ هم‌ مي‌كردند. امام‌ جواد را ابن‌ الرضا مي‌گفتند. يا يابن‌ رسول‌ الله‌، اي‌ پسر پيغمبر، خوب‌ اينها را بزرگشون‌ مي‌كردند. اما امام‌ زمان‌ چون‌ افضل‌ از همه‌ است‌، شخصيتش‌ خيلي‌ بالاست‌، اين‌ كاري‌، عظمت‌ نميده‌ اقلا به‌ امام‌ زمان‌. خود ايشان‌، ابو القاسم‌ بگيد، با كنية‌ اب‌، با ارتباطشون‌ تمام‌ عالم‌ وجود، حتي‌ همة‌ انبياء اينها مقدمة‌ ظهور امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ بودند. دقت‌ كرديد؟ يابن‌ ابي‌ قحافه‌ ميگه‌. اي‌ پسر ابي‌ قحافه‌، ابي‌ قحافه‌ خودش‌ يك‌ آدم‌ بي‌ شخصيتي‌، بي‌ ارزشي‌ بود كه‌ وقتي‌ بهش‌ گفتند، بهش‌ گفتند كه‌ پسرت‌ خليفه‌ شده‌ خبر داري‌؟ گفت‌ براي‌ چي‌ او را خليفه‌ كردند؟ گفتند براي‌ اينكه‌ سنش‌ بيشتر بود. گفت‌ منكه‌ سنم‌ بيشتر از او است‌. اگه‌ به‌ سن‌ باشه‌ كه‌ من‌ عمرم‌ بيشتر از اونه‌. گفتند نه‌. تو آن‌ شخصيت‌ را نداشتي‌. واقعا هم‌ شخصيت‌ نداشت‌. معروف‌ نبود، به‌ درد نمي‌خورد. ولي‌ اين‌ را ميگه‌ يابن‌ ابي‌ قحافه‌. حضرت‌ زهرا اينجوري‌. حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها، به‌ يزيد، يابن‌ آكلة‌ الاكباد، به‌ مادرش‌ هند جگرخوار نسبتش‌ مي‌دهند. و امثال‌ اينها.

 استقامتتون‌ را خيلي‌ زياد كنيد. بخدا قسم‌ اگر ده‌ سال‌ روي‌ اين‌ كار بكنيد مي‌ارزه‌. حوصلتون‌ سر نره‌. اِ. بعضي‌ها ميگن‌ ما توبه‌ را كه‌ مهم‌ بوده‌ چهل‌ روز تموم‌ كرديم‌، استقامت‌… نه‌. توبه‌ مثل‌ تخته‌ سياه‌ پاك‌ كردنه‌، يك‌ دستي‌ مي‌كشيد پاك‌ ميشه‌. اون‌ مثل‌ ترسيم‌ شروع‌ به‌ كاره‌. ما وقتي‌ كه‌ اينجا را مي‌ساختيم‌ يك‌ بنائي‌ داشتيم‌ ميگفتم‌ چرا (نامفهوم‌) اين‌ تا محكم‌ نشه‌ من‌ يك‌ آجر روي‌ اين‌ نمي‌گذارم‌. چون‌ فردا ساختمان‌ كج‌ ميشه‌ ميگيد عجب‌ بنائي‌ بود. تا استقامتتون‌ خوب‌ محكم‌ نشه‌، نمي‌تونيد توي‌ راه‌ وارد بشيد. ماشين‌ وجودتون‌، ماشين‌ روحتون‌، وقتي‌ كه‌ مي‌خواهيد مسافرت‌ كنيد مي‌ريد پيچ‌ و مهرهايش‌ را محكم‌ ميكنيد. اينهم‌ يك‌ مطلب‌. مطلب‌ مهم‌ اين‌ بودش‌ كه‌ توجه‌ داشته‌ باشيد، علت‌ اينكه‌، يك‌ وقت‌ ممكنه‌ يكنفر دو سال‌، سه‌ سال‌ در يك‌ مرحله‌ بمونه‌ و من‌ به‌ صلاح‌ بدونم‌ كه‌ بمونه‌. شما اگر بهش‌ گفتيد كه‌ آقا چرا اين‌ مرحله‌ را اينقدر طولش‌ دادي‌، اينقدر ماندي‌، يا هي‌ چرا چرا بهش‌ بگيد او را خسته‌اش‌ كنيد و او را از دائره‌ خارج‌ كنيد. و خيلي‌ مفاسد ديگه‌ كه‌ مفاسدش‌ را نمي‌خوام‌ براتون‌ بگم‌.

 خوب‌. اين‌ دو تا موضوع‌ را حتما فراموش‌ نكنيد. از افراد، البته‌ از مسائل‌ ديگة‌ دوستان‌ اطلاع‌ داشته‌ باشيد، رفقاتون‌ را بشناسيد، با هم‌ وحدت‌ داشته‌ باشيد، با هم‌ اتحاد داشته‌ باشيد، با هم‌ صميميت‌ داشته‌ باشيد. بايد هر كدامتون‌ در هر كجاي‌ از شهرهاي‌ ايران‌ هستيد، مثلا شما پاشديد رفتيد به‌ يكي‌ از شهرهاي‌ ايران‌. آنجا يكي‌ از اين‌ دوستان‌ آنجاست‌. بريد ازش‌ خبر بگيريد. مزاحمت‌ هم‌ نكنيد مثلا. يك‌ وقت‌ هست‌ ما همه‌ بريزيم‌ سر اين‌ بندة‌ خدا. البته‌ اين‌ افراد خونه‌اي‌ نبايد در مقابل‌ دوستانشون‌ داشته‌ باشند. هر چه‌ دارند مال‌ يكديگره‌. شما در طبق‌ اخلاص‌ خودتون‌ را بگذاريد در مقابل‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و ياران‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ انشاء الله‌. و هيچ‌ و تا مي‌تونيد هم‌ با همين‌ رفقاي‌ همراهتون‌، هم‌ مسلكتون‌، مسلك‌ را نمي‌خوام‌ بگم‌، چون‌ مال‌ صوفيها لعنة‌ الله‌ عليهم‌ اجمعينه‌. چون‌ بعد از عمر من‌ از صوفيها بدم‌ مي‌آد. خدمتتون‌ عرض‌ شود اينهايي‌ كه‌ واقعا در مقابل‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ دكان‌ باز كردند. اينها از زمان‌ امام‌ صادق‌ پيدا شدند در اسلام‌. حالا بحثش‌ زياده‌. و حساب‌، ولي‌ آن‌ صفاي‌ اسلامي‌، آن‌ اخوت‌ اسلامي‌ را نسبت‌ به‌ هم‌ داشته‌ باشيد. در مقابل‌ يكديگر از جانتون‌، از مالتون‌، از حيثيتون‌، از شخصييتون‌، از آبروتون‌، واقعا دريغ‌ نكنيد. اينها باشه‌. ولي‌ اين‌ كار مربوط‌ به‌ شما نيست‌. تجسس‌ نكنيد بخاطر اينكه‌ ضرر هم‌ براي‌ شما داره‌ هم‌ براي‌ طرف‌.

 ديگه‌ چيزي‌ به‌ نظرم‌ نمي‌آد ولي‌ وقت‌ هم‌ گذشته‌. من‌ خيلي‌ وقت‌ دارم‌ صحبت‌ ميكنم‌. بعله‌؟ تا آقاي‌ فاني‌ چرت‌ نزده‌ ما حق‌ داريم‌ صحبت‌ كنيم‌.

 خدايا محبت‌ و ولايت‌ ما را زياد كن‌. الهي‌ آمين‌. شايد همين‌ روزها بوده‌، همين‌ روزها كه‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا را آتش‌ زدند. ما اين‌ مسئله‌ را خيلي‌ ساده‌ تصور مي‌كنيم‌. خيلي‌ ساده‌. شما مي‌دونيد با اينكار، آن‌ ملعون‌ چه‌ كرد؟! يك‌ كسي‌ اين‌ خبيث‌ را به‌ خواب‌ ديده‌ بود. البته‌ خوابه‌، چون‌ اون‌ آنقدر در عذابه‌ كه‌ به‌ خواب‌ كسي‌ هم‌ نمي‌آد. روز نهم‌ ربيع‌ يك‌ كسي‌ خيلي‌ معصيت‌ كرده‌ بود. گفته‌ بود كه‌ فلاني‌ امروز در رديف‌ ما قرار گرفت‌. خوب‌ معصيت‌ مال‌ آنهاست‌ ديگه‌. معصيت‌ مال‌ شيطان‌ و دشمنان‌ فاطمة‌ زهراست‌ و عصمت‌ و پاكي‌ و گناه‌ نكردن‌ و درست‌ بودن‌ مال‌ فاطمة‌ زهرا و ائمة‌ اطهاره‌. شما حالا بخاطر اينكه‌ او به‌ درك‌ واصل‌ شده‌ توي‌ راه‌ عمر واقع‌ بشيد؟! اين‌ كه‌ حرف‌ نشد. چه‌ كرد؟ آنچه‌ كه‌ من‌ خودم‌ در كتب‌ اهل‌ سنت‌ ديدم‌، چون‌ آنها قبول‌ دارند. خدا آنها را هم‌ لعنت‌ كنه‌. ميگن‌ اين‌ وسائل‌ آتشزائي‌، در بعضي‌ از كتبشون‌ نوشتند وسائل‌ آتشزايي‌ همراه‌ خودش‌ آورد. اين‌ در، در مسجد بوده‌، يعني‌ در خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ توي‌ مسجد پيغمبر باز ميشده‌. و در منحصر هم‌ بوده‌. حتي‌ تازه‌ در نداشته‌. يك‌ در بيشتر نداشته‌ و آنهم‌ توي‌ مسجد وارد ميشده‌. و درهاي‌ چوبي‌ سابق‌ لولاي‌ آهني‌ و نميدونم‌ اين‌ مسائل‌ را هم‌ نداشته‌. در دهات‌ شايد ديده‌ بوديد و ديده‌ باشيد كه‌ پاشنة‌ در توي‌ يك‌ جاي‌ چوبي‌ مي‌چرخه‌. به‌ مجرد اينكه‌ آنجا سوخت‌ در از جا كنده‌ ميشه‌. آتش‌ را گذاشت‌ آنجا. گفتند فيها فاطمه‌. توي‌ اين‌ خانه‌ فاطمة‌ زهراست‌! بعضي‌ها او را نمي‌شناختند. با يكي‌ از اهل‌ سنت‌ بحث‌ مي‌كرديم‌. ميگفت‌ چطور شما شيعه‌ ميگيد كه‌ خونة‌ حضرت‌ زهرا را اينها آتش‌ زدند و اذيت‌ كردند فاطمه‌. مگه‌ كسي‌ جرأت‌ داشت‌. گفتم‌ من‌ و تو حالا اينطوري‌ ميگيم‌. ميدوني‌ اينها كي‌ بودند؟ آنها كساني‌ بودند كه‌ دخترهاي‌ خودشون‌ را زنده‌ زنده‌ زير خاك‌ مي‌كردند. اينقدر اينها بد بودند. همين‌ ملعون‌ درباره‌اش‌ نقل‌ كردند كه‌ گفت‌ يك‌ دختري‌ را، كه‌ دختر من‌ بود، اين‌ را از من‌ پنهان‌ كردند. گفتند دختر بود و كشتيمش‌ و از بين‌ برديمش‌ و اينها. بعد ديدم‌ يك‌ دختري‌ هست‌ توي‌ خانة‌ ما. گفتم‌ اين‌ دختر كيه‌؟ گفتند دختر خودته‌ حالا بزرگ‌ شده‌ شايد نكشيش‌. من‌ او را بعنوان‌ بردن‌ به‌ بازار برداشتم‌ بردمش‌، معلومه‌ كه‌ مثلا بچة‌ چهار پنج‌ ساله‌ بوده‌. قبري‌ كندم‌ و وقتي‌ مشغول‌ كندن‌ قبر بودم‌، خاك‌ به‌ ريش‌ من‌ ريخت‌. اين‌ با دست‌ كوچكش‌ آمده‌ بود خاك‌ صورت‌ مرا پاك‌ مي‌كرد. در عين‌ حال‌ اين‌ را بلند كردم‌ گذاشتمش‌ توي‌ قبر و خاك‌ ريختم‌ روش‌. يك‌ همچين‌ موجوداتي‌ بودند، يك‌ وحشي‌هايي‌، يك‌ حيوانات‌ درنده‌اي‌ بودند. مردمي‌ نبودند، بشر نبودند. يك‌ حيوانات‌ درندة‌ بد. وحشي‌. اينها آمدند درخانة‌ فاطمة‌ زهرا را آتش‌ زدند و مخصوصا احساس‌ كرد كه‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها پشت‌ دره‌. وقتي‌ كه‌ در نيمه‌ سوخته‌ شد، طبيعتا درهاي‌ آنوقت‌ ميخ‌ داشته‌ ظاهرا. چون‌ يكي‌ از بزرگان‌ علما، مرحوم‌ آشيخ‌ محمد حسين‌ كمپاني‌ در يكي‌ از اشعارش‌ ميگه‌ كه‌ ميخ‌ در به‌ سينة‌ حضرت‌ زهرا فرو رفت‌. اين‌ در وقتي‌ مي‌خوره‌ به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها حضرت‌ يك‌ تعبيري‌ هست‌ كه‌ له‌ ميشه‌ در بين‌ در و ديوار. مي‌افته‌ روي‌ زمين‌. صدا ميزند يا فضة‌ خذيني‌. شايد مثل‌ امروزي‌ باشه‌. 

۹ محرم ۱۴۱۴ -فضائل حضرت ابوالفضل علیه السلام

 فضايل‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ 9 محرم‌ 1414

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. ايعصرون‌ علي‌ انفسهم‌ ولو كان‌ خساسه‌. شب‌ تاسوعاي‌ ابا عبد الله‌ الحسين‌ است‌، شبي‌ است‌ كه‌ به‌ جهات‌ مختلف‌ تعلق‌ به‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس‌ عليه‌ الصلاة‌ السلام‌ داردو معروف‌ است‌ كه‌ ايشان‌ باب‌ الحوائجند. علت‌ اين‌ كه‌ امشب‌ را بزرگان‌ دين‌ اختصاس‌ داده‌اند به‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس‌ و فردا را به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ جرياناتي‌ فردا واقع‌ مي‌شود كه‌ مردم‌ شيعه‌ بايد از اين‌ استاد بزرگ‌ يعني‌ ابوالفضل‌ العباس‌ عليه‌ السلام‌ درسهايي‌ بگيرند. گرية‌ بر حسين‌ بن‌ علي‌ و بر يارانش‌ بسيار اهميت‌ دارد حتي‌ به‌ هر قطره‌اي‌ يا كمتر از قطره‌اي‌ خداي‌ تعالي‌ بهشت‌ را به‌ انسان‌ مي‌دهد. اينها را ما قبول‌ داريم‌ اما بالاتر از اين‌ و بهتر اين‌ است‌ كه‌ ما از اين‌ استاتيد چون‌ كربلا يك‌ دانشگاهي‌ است‌ پر از استاد. طفل‌ شير خوار دارد جوان‌ ده‌ ساله‌ و سيزده‌ ساله‌ دارد. اينها همه‌ استادند. علي‌ اكبر و عون‌ و جعفر و حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس‌ دارد. ما اين‌ درسها را بايد بگيريم‌. در مجالس‌ عزاي‌ حسيني‌ كه‌ بزرگتريم‌ مكتب‌ تربیتی‌ بشر است‌ بايد ما تعليمات‌ را اخذ كنيم‌. من‌ يك‌ سالي‌ در هندوستان‌ بودم‌. يك‌ روزي‌ را شيعيان‌ شهر جاموا، جاموا يك‌ بخشي‌ از كشميره‌. اينها به‌ عنوان‌ يوم‌ الحسين‌ اعلام‌ كرده‌ بودند. در اونجا با اينكه‌ در اون‌ شهر صد و پنجاه‌ نفر بيشتر شيعه‌ نبود، در عين‌ حال‌ با يك‌ همت‌ بسيار عالي‌، يك‌ ميدان‌ بزرگ‌ شهر را چادر زده‌ بودند و هزارها نفر از مذاهب‌ مختلف‌ شركت‌ كرده‌ بودند و سه‌ روز، روزي‌ هشت‌ ساعت‌ دربارة‌ حسين‌ بن‌ علي‌ حرف‌ مي‌زدند كه‌ در ميان‌ اين‌ جمع‌ كه‌ هر نفري‌ نيم‌ ساعت‌ بيشتر حرف‌ نميزد، شايد پنج‌ نفر بيشتر شيعه‌ نبود. بقيه‌ هندوها بودند، اهل‌ سنت‌ بودند، سيك‌ها بودند. تمام‌ مذاهبي‌ كه‌ آنجا داوطلب‌ مي‌شدند بيايند سخن‌ بگويند بودند. همه‌ دربارة‌ سيد الشهدا و دربارة‌ اينكه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ يك‌ مكتبي‌، يك‌ دانشگاهي‌ باز كرده‌ كه‌ تمام‌ افراد بشر بايد از اين‌ دانشگاه‌ استفاده‌ كنند. يادم‌ مي‌آيد شخصي‌ كه‌ قبل‌ از من‌ سخن‌ ميگفت‌ در آن‌ مجلس‌ بسيار پر عظمت‌ كه‌ از تمام‌ هندوستان‌ جمع‌ شده‌ بوند، اين‌ يك‌ فرد هندو بود. خطاب‌ ميكرد به‌ مردم‌ مسلمان‌ كه‌ مردم‌ مسلمان‌، حسين‌ عليه‌ السلام‌ مال‌ شما تنها نيست‌. همة‌ ما حسيني‌ هستيم‌. ما انقلاب‌ هندوستان‌ را ميگفت‌ از عاشوراي‌ حسين‌ تعليم‌ گرفتيم‌. حسين‌ بن‌ علي‌ مال‌ تمام‌ مردم‌ دنياست‌. آنوقت‌ مطالبي‌ دربارة‌ اين‌ موضوع‌ نقل‌ ميكرد. و حتي‌ در آن‌ مجلس‌ آزاد بودند اگر انتقادي‌ هم‌ دارند به‌ حسين‌ بن‌ علي‌ بگويند. ولي‌ هر نفري‌ بيشتر از نيم‌ ساعت‌ بيشتر وقت‌ نداشت‌. روزي‌ هشت‌ ساعت‌ سخنراني‌ ميشد، چهار ساعت‌ قبل‌ از ظهر، چهار ساعت‌ بعد از ظهر. همه‌ دربارة‌ عظمت‌ سيد الشهدا حرف‌ مي‌زدند. اين‌ مكتب‌ عظيم‌. يكي‌ از آن‌ اساتيد بسيار بزرگ‌ اين‌ مكتب‌، حضرت‌ ابوالفضل‌ العباسه‌. درسهايي‌ به‌ ما داده‌. اي‌ كاش‌ ما اين‌ درسها را تشريح‌ كنم‌، توضيح‌ بديم‌، يك‌ خورده‌اي‌ خودمون‌ را بسازيم‌ تطبيق‌ بديم‌ با آقا ابوالفضل‌ العباس‌.

 فردا شمر بن‌ ذي‌ الجوشن‌ لعنة‌ الله‌ عليه‌ بخاطر اينكه‌ مادر او با مادر حضرت‌ ابو الفضل‌ يك‌ نسبت‌ دوري‌ داشتند به‌ ابن‌ زياد گفته‌ بود كه‌ اگر ما بتوانيم‌ ابوالفضل‌ را با برادرانش‌ را از ميان‌ لشگر ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ بيرون‌ بياريم‌، نيمي‌ از قدرت‌ سيد الشهداء را شكست‌ داديم‌. پس‌ شما بيا يك‌ امان‌ نامه‌اي‌ بنويس‌ اينها را من‌ خارجشون‌ كنم‌. حضرت‌ ابو الفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نشسته‌. سيد الشهداء و اصحابشون‌ هم‌ نشسته‌اند. صدايي‌ از پشت‌ خيمه‌ بلند شد. اين‌ بني‌ اختنا. ابوالفضل‌ صداي‌ شمر را شناخت‌. سرش‌ را پائين‌ انداخت‌. خدا ميدونه‌ كه‌ چه‌ خجالتي‌ كشيد ابوالفضل‌! شما در ميان‌ جمعي‌ از بزرگان‌ و علماء نشسته‌ باشيد، يك‌ آدم‌ هرزة‌ بي‌ ارزشي‌ خودش‌ را به‌ شما نسبت‌ بده‌. خيلي‌ خجالت‌ مي‌كشيد. ابوالفضل‌ سرش‌ را پائين‌ انداخت‌. مرتب‌ صدا ميزند. حضرت‌ سيد الشهدا فرمود جوابش‌ را بده‌ و ان‌ كان‌ كافرا، اگرچه‌ كافره‌، تو جوابش‌ را بده‌. حضرت‌ تشريف‌ آورد سرشون‌ پائين‌ بود. گفت‌ من‌ براي‌ شما و برادرانت‌ امان‌ نامه‌ آورده‌ام‌. ابوالفضل‌ گفت‌ خدا تو را و امان‌ نامه‌ات‌ را و آن‌ كسي‌ كه‌ اين‌ امان‌ نامه‌ را نوشته‌، لعنت‌ كند. تو مي‌خواي‌ من‌ را از برادرم‌ جدا كني‌. اين‌ درس‌ وفاداري‌ را در روز سخت‌ به‌ همه‌ داد. ياد بگيريم‌، از ايمانمون‌ از اماممون‌ جدا نشيم‌. اين‌ درسي‌ باشه‌. به‌ مجرد اينكه‌ بهت‌ گفتند تو طرفدار امام‌ زماني‌، تو چه‌ هستي‌، تو چه‌ هستي‌، بگي‌ نه‌ آقا! من‌ نه‌! بگو بعله‌ هستم‌. فدايش‌ بشون‌. گفتند تو حجتي‌ هستي‌، تو امام‌ زماني‌ هستي‌، بگو بعله‌. بعله‌. حالا حجتي‌ كه‌ من‌ نميدونم‌ يكي‌ از دوستان‌ بيرون‌ از يكي‌ از شهرهاي‌ دور از جهرم‌ به‌ من‌ تلفن‌ ميزد ميگفت‌ آقا حجتي‌ چيه‌؟ به‌ من‌ ميگن‌ حجتي‌. گفتم‌ اونم‌ كه‌ ميگه‌ نميدونه‌ چيه‌. گفتم‌ بگو بعله‌ من‌ امام‌ زماني‌ هستم‌ و آرزو ميكنم‌ آن‌ روزي‌ كه‌ من‌ را كنار ديوار بگذارند بنام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ مغز مرا گلوله‌ بزنند. اين‌. اين‌ شجاعت‌ منه‌. خاك‌ بر سر آن‌ شيعه‌اي‌ كه‌ نام‌ امام‌ زمان‌ ننگش‌ باشه‌. خاك‌ بر سر آن‌ كسي‌ كه‌ توي‌ خانه‌اش‌ همة‌ اسمها هست‌، نام‌ مقدس‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ تابلو نشده‌ روي‌ سرش‌ نگذاشته‌ باشه‌. محل‌ كارش‌ نباشه‌. خاك‌ بر سر ما كنند با اين‌ امام‌ دوست‌ داشتنمون‌ و معرفتمون‌ به‌ امام‌.

 يكي‌ ديگر از كارهايي‌ كه‌ روز تاسوعا انجام‌ شد حضرت‌ سيد الشهدا جلوي‌ خيمه‌ نشسته‌. سرش‌ را روي‌ زانو گذاشته‌. با خداي‌ خودش‌ دارد مناجات‌ ميكند و حال‌ تمركزي‌ به‌ خدا پيدا كرده‌. يك‌ وقت‌ شمر آمده‌ كه‌ همين‌ الان‌ بايد كار حسين‌ بن‌ علي‌ را يكسره‌ كنيد. لشگر حمله‌ كردند بطرف‌ خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌. حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها آمد ديد برادر سرش‌ روي‌ زانوشه‌. صدا زد برادر اينها دارند حمله‌ مي‌كنند، چه‌ بايد كرد؟ حضرت‌ سيد الشهداء صدا زد برادرش‌ را ابوالفضل‌. فرمود جانم‌ به‌ قربانت‌ برو ببين‌ اينها چه‌ مي‌خواهند؟ قربان‌ اين‌ وفا، در روز عاشورا مي‌دونيد ابوالفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، من‌ مي‌خوام‌ تأكيد كنم‌ اين‌ درس‌ را امشب‌ ما ياد بگيريم‌. من‌ خدا ميدونه‌ از منبر رفتن‌ جز اينكه‌ يك‌ چيزي‌، يك‌ التزامي‌ كه‌ ما را پابند به‌ دين‌ ميكنه‌ علت‌ ديگه‌اي‌ نداره‌ كه‌ بيام‌ حرف‌ بزنم‌. لذا اينجا ميگه‌ و الله‌ ان‌ قطعتموا يميني‌ اني‌ اهانن‌ ابدا عن‌ ديني‌. اينها را ياد بگيريد. ارزون‌ دينمون‌ را نفروشيم‌. هواي‌ نفسمون‌ وادارمون‌ نكنه‌ كه‌ دينمون‌ را از دست‌ بديم‌. خواستة‌ زنمون‌، فرزندمون‌، جو زندگيمون‌، شغلمون‌ ما را از دين‌ خارج‌ نكنه‌. ميگه‌ انقطع‌، دستش‌ قطع‌ شده‌، روي‌ زمين‌ افتاده‌. ميگه‌ اين‌ را قطع‌ كرديد ولي‌ من‌ بدونيد تا زنده‌ باشم‌، ابدا، بعد از عمرم‌ هم‌، الان‌ ابوالفضل‌ داره‌ از دين‌ خدا حمايت‌ ميكنه‌، ان‌ قطعته‌ يميني‌، اني‌ اهانن‌ ابدا عن‌ ديني‌ و عن‌ امام‌ صادق‌ يميني‌. دينم‌ و امام‌ زمانم‌. اين‌ را ياد مي‌گيريم‌ يا نه‌؟ اين‌ جمع‌ تصميم‌ بگيريم‌ كه‌ از امام‌ زمانمون‌، اين‌ آقاي‌ مظلوم‌، اين‌ آقاي‌ غريب‌، اين‌ آقايي‌ كه‌ خودش‌ مي‌فرمود به‌ مردم‌ بگيد من‌ مظلومم‌ من‌ غريبم‌ و كسي‌ به‌ ياد من‌ نيست‌. شما حمايت‌ كنيد از امام‌ صادق‌ يقيني‌اتون‌.

 حضرت‌ ابوالفضل‌ آمد در مقابل‌ مردم‌ ايستاد، چه‌ خبره‌؟ گفتند الان‌ حكمي‌ از طرف‌ ابن‌ زياد آمده‌ كه‌ ما كار را يكسره‌ كنيم‌. يك‌ كلمه‌ از خودش‌ حرف‌ نزد. گفت‌ بايستيد من‌ بروم‌ از امام‌ زمانم‌ سؤال‌ بكنم‌ ببينم‌ چه‌ مي‌فرمايد. جوابتون‌ را بياورم‌. آمد خدمت‌ حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ السلام‌. عرض‌ كرد اينها اينطور مي‌گويند. حضرت‌ فرمود برادر مي‌دوني‌ من‌ مناجات‌ با خدا را دوست‌ دارم‌. دوست‌ دارم‌ امشب‌ با خداي‌ تعالي‌ مناجات‌ كنم‌. به‌ اين‌ جمعيت‌ بگو كه‌ اگر اجازه‌ مي‌دهند يك‌ امشب‌ ديگر هم‌ حضرت‌ ابو الفضل‌ تشريف‌ آورد. آنها هم‌ بهرحال‌ مهلت‌ دادند و فردا هم‌ جنگ‌ برپا نشد. ابوالفضل‌ سقاست‌. سقاي‌ كربلا. تحقيقا من‌ فكر كردم‌ از همة‌ افراد روز عاشورا حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس‌ تشنه‌تر بود. به‌ جهت‌ اينكه‌ سمت‌ سقائي‌ را سيد الشهدا در كربلا داده‌ به‌ برادرش‌ ابوالفضل‌. ميدونه‌ كار كس‌ ديگه‌اي‌ نيست‌. آن‌ شجاعتي‌ كه‌ ابوالفضل‌ داره‌، ديگران‌ شايد نداشته‌ باشند. از روزي‌ كه‌ آب‌ در خيمه‌ها جيره‌بندي‌ شده‌، طبيعي‌ است‌ كه‌ هر كدام‌ يك‌ مقدار آب‌ دارند. از آبي‌ كه‌ در اختيارشون‌ هست‌ استفاده‌ ميكنند. ولي‌ ابوالفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ميدانست‌ كه‌ اين‌ قسمتي‌ كه‌ از آب‌ در اختيار او هست‌ يك‌ روز ميشه‌ كه‌ آب‌ بكلي‌ قطع‌ ميشه‌. اين‌ بچه‌ها مي‌آيند بطرف‌ او. آبها را نگه‌ ميداشت‌، نميخورد. در يك‌ خيمه‌اي‌ نگه‌ ميداشت‌، خيمة‌ باب‌ الحرب‌. خيمة‌ باصطلاح‌ جايي‌ كه‌ اين‌ مشكها را مي‌گذاشتند، يك‌ خيمه‌اي‌ بود. حضرت‌ ابوالفضل‌ آن‌ گوشه‌ در ميان‌ مشك‌ قسمت‌ آب‌ خودش‌ را حفظ‌ ميكرد تا بچه‌ها وقتي‌ تشنه‌ شدند از همان‌ آب‌ به‌ آنها بده‌. لذا او از همه‌ زودتر آب‌ نخورد. آمده‌ در شريعة‌ فرات‌ وارد شده‌. من‌ يك‌ روز گفتم‌ يك‌ كسي‌ مقايسه‌ ميكرد حضرت‌ آدم‌، انبياء اولوالعزم‌ را با علي‌ بن‌ ابيطالب‌. خودشون‌ هم‌ مقايسه‌ كردند. من‌ گفتم‌ انبياء اولوالعزم‌ حضرت‌ آدم‌ با ابوالفضل‌ العباس‌ نميشه‌ مقايسه‌اش‌ كرد. حضرت‌ آدم‌ در بهشت‌ همة‌ نعمتها در اختيارش‌ بود. بهش‌ گفتند كه‌ و لا تقربا هذه‌ الشجره‌. به‌ درخت‌ گندم‌ نزديك‌ نشو. رفت‌ از آن‌ درخت‌ گندم‌ خورد. بخدا قسم‌ ابو الفضل‌ در ميان‌ شريعة‌ فرات‌ اگر آب‌ ميخورد هم‌ خدا راضي‌ بود، هم‌ پيغمبر راضي‌ بود، هم‌ برادرش‌ راضي‌ بود. دستها را برده‌ زير آب‌ نگاه‌ ميكند. و ذكر عطش‌ الحسين‌. اينجا معرفت‌ ابوالفضل‌ العباس‌ را انسان‌ متوجه‌ ميشود. به‌ ياد لبهاي‌ تشنة‌ برادرش‌ سيد الشهداء افتاد. به‌ ياد آن‌ اطفالي‌ كه‌ در خيمه‌ پيراهنها را بالا زدند از رطوبت‌ زمين‌ استفاده‌ ميكنند، به‌ ياد آنها افتاد. معناي‌ وفاداري‌. آب‌ را روي‌ آب‌ ريخت‌. گفت‌ يا نفس‌ هوني‌. ميتونيد اينجوري‌ مبارزة‌ با نفستون‌ بكنيد؟ اين‌ اعلاميه‌اي‌ است‌ براي‌ همة‌ مردم‌. اي‌ نفس‌ خوار شو، و الحسين‌ معطشوا. حسين‌ بن‌ علي‌ تشنه‌ است‌ و تو مي‌خواي‌ آب‌ بخوري‌! نمي‌خواست‌ آب‌ بخوره‌. اين‌ را ميگه‌ تا نقل‌ بشه‌ و ماها ياد بگيريم‌. ما امشب‌ شب‌ تاسوعاي‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ نام‌ ابوالفضل‌ العباس‌ كه‌ جان‌ همه‌امون‌ بقربانش‌، برده‌ بشه‌ و به‌ ياد آن‌ آقا ما درس‌ بگيريم‌. آب‌ را روي‌ آب‌ ريخت‌. و يؤثرون‌ علي‌ انفسهم‌ و كان‌ بهم‌ خصاصه‌. مشك‌ آب‌ را پر كرده‌ و مي‌خواهد به‌ خيمه‌ها برسونه‌. ببينيد اين‌ حالات‌ را در نظر بگيريد. اين‌ درسها را ما تعليم‌ بگيريم‌. بخدا قسم‌ اگر ده‌ سال‌ زحمت‌ بكشيم‌، يك‌ همچين‌ حالاتي‌ در خودمون‌ پيدا بشه‌ كه‌ ما وقتي‌ كه‌ يك‌ نعمتي‌ داريم‌ بدون‌ دوستانمون‌، بدون‌ برادرانمون‌ از آن‌ نعمت‌ استفاده‌ نكنيم‌. اينطوري‌ باشيد. صفا داشته‌ باشيد. برادري‌ داشته‌ باشيد. همة‌ ما منتظريم‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ ظهور كنند و عدل‌ و داد برقرار كنند. ولي‌ اين‌ جمله‌ را من‌ امشب‌ بهتون‌ ميگم‌. اسلام‌ آمده‌ صميميت‌ و صفا برپا كنه‌، اخوت‌ برپا كنه‌. عدل‌ و داد بخاطر اين‌ است‌ كه‌ قبلش‌ ظلم‌ و جور بوده‌. هميشه‌ بعد از ظلم‌ و جور، عدل‌ و داده‌. و الا اسلام‌ ميگه‌ انما المؤمنون‌ اخوه‌، شما همه‌اتون‌ با هم‌ برادريد. ميگيد آخيتك‌ في‌ الله‌ و صافيتك‌ في‌ الله‌. صفا بايد نسبت‌ به‌ يكديگر داشته‌ باشيد. گذشت‌ داشته‌ باشيد. همديگر را بيشتر از خودتون‌ دوست‌ داشته‌ باشيد. اين‌ دستور اسلامه‌. البته‌ بعد از ظهور كه‌ عدل‌ و داد برقرار شد، بعدش‌ صلح‌ و صفا برقرار ميشه‌. و الاّ بدون‌ صفا، بدون‌ ايثار، بدون‌ گذشت‌، بدون‌ اينكه‌ انسان‌ دستورات‌ اسلام‌ را دقيقا عمل‌ بكنه‌، انسانيت‌ روي‌ سعادت‌ را نخواهد ديد. خواجه‌ نصير الدين‌ طوسي‌ در اخلاق‌ ناصري‌اش‌ ميگه‌ عدل‌ و انصاف‌، اين‌ در صورت‌ دعواست‌. كي‌ يك‌ چيزي‌ را نصف‌ مي‌كنند؟ دادگستري‌ مي‌آيد دخالت‌ ميكنه‌، قاضي‌ مي‌آيد دخالت‌ ميكنه‌؟ وقتي‌ كه‌ دعوا باشه‌. اما اسلام‌ آمده‌ كه‌ صفا و صميمت‌ بوجود بياره‌. صميميت‌ بين‌ افراد. از مستحبات‌ معامله‌ اينطوره‌. اگر رفتي‌ در يك‌ مغازه‌اي‌ يك‌ جنسي‌ را برايت‌ كشيد. شما اصرار بكن‌ يك‌ خورده‌ سبك‌تر بكش‌ بهت‌ صدمه‌اي‌ نخوره‌. يك‌ خورده‌ كمتر اين‌ برنج‌ را بريز توي‌ ترازو. كمتر بكش‌ برادر عزيز. او هم‌ مستحبه‌ كه‌ سنگين‌تر بكشه‌. اين‌ كمتر بخواد اون‌ بيشتر بده‌. اين‌ جزء مستحباته‌ اسلامه‌. شما حساب‌ بكنيد اگر همة‌ كارهاي‌ ما همينطوري‌ باشه‌. ديگه‌ اين‌ دادگستري‌ها و سپاه‌ پاسداران‌ و نميدونم‌ نيروهاي‌ انتظامي‌، اينها چقدر كاسته‌ ميشه‌، چقدر خرج‌ اين‌ ملت‌ كم‌ ميشه‌! شما حساب‌ بكنيد. اينها جزء مستحباته‌. در مغازه‌ ميري‌ با اصرار بهش‌ بگو برادر عزيز يك‌ خورده‌اي‌ سبك‌تر بكش‌، خدا بركتش‌ را ميده‌ به‌ من‌. او اگر پول‌ را كمتر مي‌گيره‌ از تو، تو يك‌ خورده‌ بيشتر بده‌. اين‌ مستحبه‌، و الاّ ببينيد با زندگيهاي‌ ما چقدر فرقشه‌. پيغمبر اكرم‌ فرمود يك‌ روزي‌ مي‌آيد كه‌ منكر معروف‌ ميشه‌، معروف‌ منكر ميشه‌. الان‌ هي‌ ميگويند هفتة‌ امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر. اصلا الان‌ معروف‌ و منكر ما عوضي‌ گرفتيم‌. نميدونيم‌ امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر چي‌ هست‌. منكر چي‌ هست‌ تا نهي‌ كنيم‌. معروف‌ چي‌ هست‌. خود آن‌ كسي‌ كه‌ داره‌ دربارة‌ امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر حرف‌ ميزنه‌، خودش‌ داره‌ گناه‌، گناهكاره‌، بعضي‌هايشون‌ متجاهر به‌ فسقند. بر همة‌ افراد واجب‌ است‌ كه‌ امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر بكنند. اين‌ از حرفهاي‌ بسيار غلطه‌ كه‌ رطب‌ خورده‌ منع‌ رطب‌ چون‌ كند. بسيار غلطه‌. چون‌ يك‌ كسي‌ كه‌ تمام‌ وجودش‌ معصيته‌، واجبه‌ برش‌ كه‌ امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر بكنه‌. حالا بگيم‌ ما كه‌ گناهكاريم‌. ديگه‌ امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر بما واجب‌ نيست‌. نخير چرا واجبه‌. اگر اين‌ حرف‌ درسته‌ بايد آقاي‌ دكتر وقتي‌ كه‌ صبح‌ ميره‌ توي‌ مطب‌ صبح‌ بايد احتياطا نه‌ نون‌ بخوره‌ نه‌ تخم‌ مرغ‌ بخوره‌ نه‌ ترشي‌ بخوره‌، نه‌ شيريني‌. چون‌ ممكنه‌ مريضهايي‌ بيايند كه‌ شيريني‌ برايشون‌ بد باشه‌، تخم‌ مرغ‌ براشون‌ بد باشه‌ مثلا. اين‌ هم‌ مي‌خواد بگه‌ نخور. رطب‌ خورده‌ منع‌ رطب‌ چون‌ كند. اين‌ قضيه‌ را يك‌ سني‌ برداشته‌ توي‌ كتابش‌ جعل‌ كرده‌ و نوشته‌. و الاّ اين‌ حرفها چيه‌! هر كس‌ معصيتكار باشه‌ يا غير معصيتكار، بايد امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر كنه‌. ببينيد رساله‌ها را ببينيد. اگر يك‌ نفر استثناء كردند يك‌ زناكار، ببينه‌ يه‌ كسي‌ كه‌ زناكاره‌ زنا ميكنه‌. نبايد بهش‌ بگه‌؟ واجبه‌ بر همه‌. چون‌ گاهي‌ گوشه‌ و كنار براي‌ اينكه‌ از زير بار امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر فرار بكنند بعضي‌ها اين‌ شعري‌ كه‌ يك‌ نفري‌ گفته‌ عنوان‌ مي‌كنند رطب‌ خورده‌ منع‌ رطب‌ چون‌ كند. ما كه‌ آقا سرتاپا خرابيم‌. چطور امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر كنيم‌. يا آن‌ كسي‌ كه‌ بهش‌ مي‌گويند آقا فلان‌ كار را نكن‌. ميگه‌ برو خودت‌ را درست‌ كن‌. اينهم‌ ميگه‌ بعله‌ درسته‌ خودش‌ را درست‌ كنه‌. اما بايد حتما امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر هم‌ بكنه‌.

 و انشاء الله‌ بعد از ظهور، شايد انشاء الله‌ همه‌امون‌ زنده‌ باشيم‌. من‌ نمي‌خوام‌ وقت‌ تعيين‌ بكنم‌ ولي‌ از آثار و علائم‌ خوب‌ نشون‌ ميده‌ كه‌ خيلي‌ نزديكه‌ ظهور حجة‌ ابن‌ الحسن‌. حتي‌ دير هم‌ شد. نه‌ اينكه‌ بخوايم‌ بگيم‌ كه‌ روي‌ يك‌ حسابهايي‌ تأخير هم‌ شده‌ يك‌ مقدار. بخاطر گناهانمون‌، بخاطر نفهمي‌ هايمون‌. يك‌ مقدار هم‌ تأخير شده‌. خودتون‌ را بسازيد براي‌ آن‌ صفا و صميميت‌ و آن‌ انسانيت‌ و آن‌ گذشت‌ ما بعد از ظهور. و ساختن‌ هم‌ همينه‌ كه‌ از امشب‌ كه‌ شب‌ تاسوعاست‌ يك‌ درس‌ بگيريم‌ از حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس‌. نام‌ مقدس‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را دائما در زبانمون‌ جاري‌ كنيم‌. چيكار داره‌ روي‌ مغازه‌اتون‌، روي‌ اطاق‌ دفتر كارت‌، روي‌ اطاق‌ خونه‌ات‌ يك‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را بگيري‌ بزني‌؟ چيكار داره‌ اين‌. مردم‌ حرف‌ مي‌زنند. من‌ گاهي‌ تند ميشم‌. اگر يك‌ كسي‌ بگه‌ مردم‌ حرف‌ ميزنند اگر آزاد باشم‌ مي‌خوام‌ بزنم‌ توي‌ سرش‌. خاك‌ بر سرت‌ كنم‌. تو بخاطر حرف‌ مردم‌ از امام‌ زمانت‌ دست‌ مي‌كشي‌؟! بخاطر اينكه‌ اي‌ آقا، ريا نشه‌. نخير تو ريا كن‌، گناهش‌ گردن‌ من‌ ثوابش‌ مال‌ تو. يادتون‌ نره‌ انشاء الله‌ امشب‌ من‌ از همة‌ دوستان‌ مي‌خواهم‌ كه‌ در محل‌ كارشون‌، در خونه‌اشون‌، در هر كجا كه‌ مربوط‌ به‌ آنهاست‌. اقلا يك‌ نام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ را اكثرتون‌ داريد ميدونم‌. اينهايي‌ كه‌ ندارند و غفلت‌ كردند ميگم‌. بگذاريد فحشتون‌ بدهند در راه‌ امام‌ زمان‌، يك‌ مدال‌ افتخاري‌ روز قيامت‌ داشته‌ باشيد كه‌ من‌ يا بقية‌ الله‌ در راه‌ محبت‌ تو اين‌ فحش‌ را خوردم‌ و بتونيد يدي‌ داشته‌ باشيد، راهي‌ به‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ داشته‌ باشيد.

 خوب‌ شب‌ تاسوعاست‌. امشب‌ شب‌ روضه‌ خوندن‌ نيست‌ بنظر من‌. شيعه‌ در هر كجا باشه‌ فكر اگر بكند اشكش‌ جاري‌ ميشه‌. الان‌ ببينيد خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبد الله‌ چه‌ خبره‌؟ چراغها را خاموش‌ كنيد حال‌ عزايي‌ انشاء الله‌ امشب‌ به‌ خودمون‌ بگيريم‌. السلام‌ عليك‌ يا ابوالفضل‌ العباس‌ ابن‌ امير المؤمنين‌. السلام‌ عليك‌ ايها العبد الصالح‌. المطيع‌ لله‌ و لرسوله‌ و لاميرالمؤمنين‌. يكي‌ از خصوصيات‌ ابو الفضل‌ العباس‌ اين‌ بود كه‌ مطيع‌ خدا و پيغمبر و اميرالمؤمنين‌ و امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ بود. دست‌ راستش‌ قطع‌ شد. خدا قسمتتون‌ كنه‌. قسمتتون‌ كند برويد كربلا بعد از آنكه‌ زيارت‌ كرديد حرم‌ مطهر حضرت‌ سيد الشهدا را، يك‌ خيابانه‌. مي‌رويد طرف‌ حرم‌ حضرت‌ ابو الفضل‌. چند قدمي‌ از صحن‌ سيدالشهدا نگذشته‌ايد. كنار خيابان‌ طرف‌ دست‌ راست‌ مي‌بينيد يك‌ جائي‌ ساخته‌اند، يك‌ بارگاهي‌ است‌. اينجا كجاست‌؟ اينجا جائي‌ است‌ كه‌ دست‌ ابوالفضل‌ به‌ روي‌ زمين‌ افتاد. يك‌ چند قدمي‌ كه‌ باز حركت‌ مي‌كنيد طرف‌ دست‌ چپ‌، يك‌ چيزي‌ ساخته‌اند. يك‌ جايگاهي‌ ساخته‌اند. اينجا كجاست‌؟ اينجا جائي‌ است‌ كه‌ دست‌ چپ‌ ابوالفضل‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌. بند مشك‌ را به‌ دندان‌ گرفت‌. تمام‌ همتش‌ اين‌ است‌ كه‌ آب‌ را به‌ خيمه‌ها برساند. امر امام‌ زمانش‌ را اطاعت‌ كند. ناگهان‌ تيري‌ آمد. به‌ مشك‌ آب‌ وارد شد. آبها به‌ روي‌ زمين‌ ريخت‌. عائس‌ عن‌ الحيات‌ عازم‌ علي‌ الموت‌. ابوالفضل‌ ديگه‌ مأيوس‌ از زندگي‌ شد. مخصوصا عمود آهنين‌ وقتي‌ به‌ فرق‌ نازنينش‌ خورد. از روي‌ اسب‌ به‌ روي‌ زمين‌ افتاد. از برادر تقاضا كرد برادر مرا به‌ خيمه‌ها مبر.

 هر كه‌ در مكتب‌ عشق‌ تو نهاده‌ است‌ قدم‌ يا عباس‌، هر كه‌ در مكتب‌ عشق‌ تو نهاده‌ است‌ قدم‌، به‌ جز از درس‌ محبت‌ ز معلم‌ نشنيد. به‌ جز از درس‌ محبت‌ ز معلم‌ نشنيد. يا عباس‌، يا صاحب‌ الكرب‌. الرجل‌ الحسين‌ اكشف‌ كربي‌ بحق‌ اخيك‌ الحسين‌. شب‌ تاسوعاست‌. دوستان‌، رفقا، شيعيان‌ امام‌ زمان‌، يك‌ چند جمله‌ با امام‌ زمانمون‌ درددل‌ كنيم‌. درخواست‌ حاجتي‌ از آقا و مولامون‌ امام‌ زمان‌ بنمائيم‌.

 

۲۵ صفر ۱۴۱۴- عبوديت‌ ۷ راه‌ بنده‌ شدن‌ اخلاق‌ ۵۶

 عبوديت‌ 7 راه‌ بنده‌ شدن‌ اخلاق‌ 56

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و ما كان‌ لبشر يكلمه‌ الله‌ الا وحيا او من‌ وراء الحجاب‌ او يرسل‌ رسولا.

 در هفته‌هاي‌ گذشته‌ دربارة‌ عبوديت‌ و مقام‌ شامخ‌ بندگي‌ خدا و اينكه‌ انسان‌ لايق‌ انس‌ با پروردگار ميشود و بوسيلة‌ الهام‌ خداي‌ تعالي‌ با او حرف‌ ميزند؛ بحثهايي‌ شد. هرچه‌ مقام‌ و كمالات‌ انسان‌ بالا برود، ارتباط‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار با انسان‌ زيادتر مي‌شود. ارتباط‌ خدا با انسان‌ همانطوري‌ كه‌ در هفته‌هاي‌ گذشته‌ گفتم‌ يك‌ وقت‌ هست‌ با واسطه‌ است‌. يرسل‌ رسولا. بوسيلة‌ رسول‌، بوسيلة‌ حتي‌ پيامبران‌ اين‌ مال‌ عموم‌ مردمه‌. از اين‌ مرحله‌ بگذريم‌ هر چه‌ كمالات‌ بالا مي‌رود و به‌ مرحلة‌ كاملتري‌ انسان‌ قدم‌ مي‌گذارد بهش‌ الهام‌ مي‌شه‌. الهامات‌ شدت‌ پيدا مي‌كند، شدت‌ پيدا مي‌كند تا اينكه‌ خدا دائما با انسان‌ حرف‌ مي‌زند. منتهي‌ الهام‌ من‌ رب‌ حجابه‌. يعني‌ انسان‌ ممكن‌ است‌ بين‌ الهام‌ و وسوسه‌ را فرق‌ نگذاره‌. بعد كمالات‌ انسان‌ بشتر مي‌شود، عده‌اي‌ از اولياء خدا هستند كه‌ فرق‌ بين‌ الهام‌ و وسوسه‌ را نمي‌گذارند. كه‌ اين‌ خيلي‌ مرحلة‌ بالايي‌ است‌. از اين‌ مرحله‌ بالاتر مرحله‌اي‌ است‌ كه‌ انسان‌ با خدا اونچنان‌ انس‌ مي‌گيرد كه‌ خئاي‌ تعالي‌ به‌ او وحي‌ مي‌كند. اينجا يكي‌ دو مطلب‌ را راجب‌ به‌ وحي‌ عرض‌ كنم‌ و يك‌ مقداري‌ دربارة‌ وحي‌ شرح‌ بدم‌ از قرآن‌ و روايات‌. تعريف‌ وحي‌ اينه‌. يعني‌ انسان‌ بخواد بگه‌ وحي‌ چيه‌؟ وحي‌ ارتباط‌ مخصوصي‌ است‌ كه‌ يك‌ از جانب‌ خدا ارسال‌ مي‌شه‌. ماها كاري‌ نمي‌تونيم‌ بكنيم‌ كه‌ خدا به‌ ما وحي‌ كنه‌. اختيارش‌ دست‌ خداست‌. چرا انسان‌ به‌ يك‌ كمال‌ فوق‌ العاده‌اي‌ اگر رسيد اون‌ وقت‌ خدا اختيار مي‌كنه‌ افرادي‌ را كه‌ به‌ اونها وحي‌ كنه‌. دو قطع‌ آوره‌. يعني‌ وقتي‌ وحي‌ مي‌شه‌ قطعاو يقينا انسان‌ مي‌دونه‌ از جانب‌ خداست‌ ديگه‌ مثل‌ الهام‌ نيست‌ كه‌ انسان‌ احتمال‌ بده‌ وسوسه‌ بشه‌ يا مثلا الهامه‌. نه‌ وقتي‌ وحي‌ شد قطعا از جانب‌ خداست‌.

 ولو اينكه‌ انسان‌ را وادار به‌ كار خلاف‌ شرع‌ به‌ صورت‌ ظاهر بكنه‌. مثلا به‌ حضرت‌ ابراهيم‌ وحي‌ مي‌شه‌ كه‌ فرزندت‌ را بكش‌. اين‌ كار فرزند كشتن‌ خلاف‌ شرعه‌. در عين‌ حال‌ حضرت‌ اسماعيل‌ مي‌گه‌ كه‌ يا ابتت‌ المع‌ توطمه‌ اونچه‌ كه‌ بهت‌ امر شده‌ فورا انجام‌ بده‌. پس‌ اول‌ ارتباط‌ از ناحية‌ پروردگار برقرار مي‌شه‌. دوم‌ قطع‌ آوره‌. از ناحية‌ شيطان‌ هم‌ اگر وحي‌ شد يقين‌ انسان‌ مي‌تونه‌ بگه‌ از ناحية‌ شيطانه‌.  يعني‌ هر دو جنبه‌اش‌ هست‌. هم‌ شيطان‌ به‌ انسان‌ وحي‌ مي‌كنه‌. هم‌ خدا.

 اما انسان‌ ديگه‌ تكليفش‌ روشنه‌، در مرحلة‌ پايين‌تر كه‌ هست‌ بين‌ وسوسه‌ و الهام‌ ممكنه‌ انسان‌ فرق‌ نگذاره‌. مگر با تطبيق‌ با قوانين‌ اسلام‌. مثلا اسلام‌ گفته‌ كه‌ دستت‌ اگر نجسه‌ يك‌ دفعه‌ اگر آبش‌ بكشي‌ پاكه‌. ولي‌ شيطان‌ به‌ انسان‌ مي‌گه‌ كه‌ نه‌ ده‌ دفعه‌ بايد دستت‌ را بشوري‌. اين‌ معلومه‌ كه‌ وسوسه‌ است‌. اما در وحي‌ اين‌ طور نيست‌. اگر شيطان‌ به‌ انسان‌ وحي‌ كرد انسان‌ مي‌دونه‌ از ناحية‌ شيطانه‌. اگر خدا هم‌ وحي‌ كرد مي‌دونه‌ كه‌ از ناحية‌ خداست‌. و يقين‌ براش‌ مي‌ياد قطعي‌ مي‌شه‌. سوم‌ وحي‌ هيچ‌ پيغمبري‌ نيست‌ كه‌ بهش‌ وحي‌ نشه‌. همة‌ پيغمبران‌ بهشون‌ وحي‌ شده‌. منتهي‌ وحيشون‌ در احكام‌ و دستوراته‌ و در قوانين‌ دينشون‌ هست‌. همة‌ پيغمبران‌ بهشون‌ وحي‌ مي‌شه‌. چهارم‌ وحي‌ مخصوص‌ پيغمبران‌ نيست‌. يعني‌ مي‌شه‌ پيغمبر نباشه‌ انسان‌ ولي‌ بهش‌ وحي‌ بشه‌. يعني‌ انسان‌ داراي‌ يك‌ كمالاتي‌ بشه‌ كه‌ خدا بهش‌ وحي‌ كنه‌. يا يك‌ كار مهمي‌ باشه‌ كه‌ بايد اون‌ شخص‌ انجام‌ بده‌، خداي‌ تعالي‌ بهش‌ وحي‌ مي‌كنه‌. مثل‌ مادر موسي‌. مادر موسي‌ وقتي‌ كه‌ فرزندش‌ را وضع‌ حمل‌ كرد خداي‌ تعالي‌ و اوحينا الي‌ ام‌ موسي‌ ما وحي‌ كرديم‌ به‌ مادر موسي‌ كه‌ شيرش‌ بده‌ و اذا خفت‌ عليه‌ فلقيه‌ في‌ اليمل‌ و وقتي‌ كه‌ ترسيدي‌ از جان‌ او ترسيدي‌، بياندازش‌ توي‌ دريا. ولا تخافوا، و لا تحزنوا انا عليه‌ و جاهلوا الي‌ المرسلين‌. ببينيد از همين‌ آيه‌ استفادة‌ خيلي‌ مطالب‌ مي‌شه‌.

 اينكه‌ وحي‌ قطع‌ آوره‌ و انسان‌ يقينا مي‌دونه‌ از جانب‌ خداست‌. آخه‌ بچه‌ را بكنن‌ توي‌ جعبه‌، جعبه‌اي‌ كه‌ جاي‌ نفس‌ كشيدن‌ نداره‌. البته‌ اگر جاي‌ نفس‌ كشيدن‌ مي‌گذاشت‌ خوب‌ يك‌ سوراخ‌ مي‌گذاشت‌ آب‌ مي‌رفت‌ توش‌. توي‌ يك‌ جعبة‌ در بستة‌ بدون‌ سوراخ‌ و بدون‌ در. اين‌ را انداخته‌ توي‌ دريا، اين‌ از نظر عقلي‌ كار درستي‌ نيست‌ از نظر احكام‌ شرع‌ هم‌، شرع‌ مي‌گه‌ كه‌ اين‌ جان‌ بچه‌ را به‌ هدر دادن‌ و اشكال‌ شرعي‌ داره‌. اما چون‌ وحي‌ آمده‌ اين‌ اين‌ كار را مي‌كنه‌. قطعي‌ است‌. و از همين‌ آيه‌ استفاده‌ مي‌شه‌ وحي‌ مخصوص‌ انبياء نيست‌! چون‌ مادر موسي‌ پيغمبر نبود. و از همين‌ آيه‌ استفاده‌ مي‌شه‌ كه‌ وحي‌ در كارهاي‌ مهمه‌ كه‌ خدا ارتباط‌ را برقرار مي‌كنه‌. در هيچ‌ جاي‌ قران‌ و روايات‌ نيست‌ كه‌ وحي‌ را ما  بتونيم‌ خودمون‌ زحمت‌ بكشيم‌ تا به‌ مقام‌ اين‌ مقام‌ برسيم‌ كه‌ خدا حتما به‌ ما وحي‌ مي‌كنه‌. همه‌ جا وحي‌ انبساط‌ داده‌ شده‌ به‌ خدا.

 و خداست‌ كه‌ وحي‌ مي‌كنه‌. و ما اختيار وحي‌ را نداريم‌. دقت‌ كرديد. چرا انسان‌ به‌ مقامي‌ ممكنه‌ برسه‌ كه‌ ضمينة‌ وحي‌ الهي‌ را در خودش‌ ايجاد كنه‌. ضمينه‌ ايجاد كنه‌. يعني‌ يك‌ جوري‌ بشه‌ كه‌ خدا اين‌ را لايق‌ براي‌ وحي‌ بدونه‌. البته‌ در امر مهمي‌ اگر پيش‌ بياد، يك‌ جريان‌ فوق‌ العاده‌اي‌ بخواد پيش‌ بياد، اين‌ ضمينه‌ را هم‌ لازم‌ نداره‌ خدا به‌ هر جايي‌ كه‌ اراده‌ بكنه‌ وحي‌ مي‌كنه‌. حتي‌ به‌ زنبور عسل‌ هم‌ خدا وحي‌ مي‌كنه‌. وحي‌ البته‌ بعضي‌ مي‌گن‌ وحي‌ تكويني‌. وحي‌ تكويني‌ از اين‌ حرفهاي‌ درست‌ نيست‌ من‌ مسائل‌ تكويني‌ و تشريعي‌ را براتون‌ توضيح‌ دادم‌ در هفته‌هاي‌ گذشته‌. اين‌ وحي‌، وحي‌ به‌ اصطلاح‌ ارتباط‌ خاصه‌ است‌. كه‌ مجبور مي‌كنه‌ طرف‌ را به‌ اينكه‌ وظايفي‌ انجام‌ بده‌. از ناحية‌ شيطان‌ هم‌ وحي‌ مي‌شه‌. يعني‌ وحي‌ مخصوص‌ خدا با بنده‌گانش‌ نيست‌. اگر يك‌ كسي‌ گفت‌ كه‌ به‌ من‌ وحي‌ شده‌ كه‌ اين‌ كار را بكنم‌، احتمال‌ داره‌ شيطان‌ بهش‌ وحي‌ كرده‌ باشه‌. مي‌شه‌ درسته‌ چون‌ ان‌ الشياطين‌ و يوحون‌ الا اوليائهم‌. خدا در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ شياطين‌ به‌ اوليائشون‌ به‌ دوستانشون‌ وحي‌ مي‌كنند. حتي‌ همين‌ شرايط‌ وحي‌ در اون‌ هم‌ هست‌. يعني‌ اولا قطع‌ آوره‌. يعني‌ وحي‌ شيطان‌ به‌ اوليائش‌ به‌ دوستان‌ خودش‌ براي‌ اونها هم‌ قطع‌ آوره‌، يقين‌ مي‌دونن‌ شيطان‌ بهشون‌ وحي‌ كرده‌. شك‌ ندارند. دوم‌ اينكه‌ ارتباط‌ مخصوصي‌ است‌ كه‌ از ناحية‌ شيطان‌ برقرار مي‌شه‌. عين‌ همان‌ وحي‌ الهي‌ است‌. سوم‌ اينكه‌ انسان‌ نمي‌تونه‌ ضمينه‌اي‌ بسازه‌ كه‌ شيطان‌ بهش‌ وحي‌ كنه‌. چون‌ شيطان‌ هم‌ به‌ هر كسي‌ وحي‌ نمي‌كنه‌ يك‌ آدمهاي‌ حسابي‌تري‌ را گير مي‌ياره‌. مثلا يك‌ عده‌ متصوفه‌ را پيدا مي‌كنه‌ كه‌ از هزارها نفر را بتونه‌ منحرف‌ كنه‌.

 به‌ ماها وحي‌ نمي‌كنه‌ شيطان‌. شيطان‌ چرا وسوسه‌ مي‌كنه‌ ولي‌ وحي‌ نمي‌كنه‌. وحي‌ را مي‌بره‌ به‌ يك‌ كسي‌ وحي‌ مي‌كنه‌. لذا مي‌گه‌ ان‌ الشياطين‌ اوحينا اوليائهم‌ ولايت‌ شيطان‌ را انسان‌ بايد بپذيره‌. شيطان‌ هم‌ به‌ هر كسي‌، مي‌گن‌ مرحوم‌ شيخ‌ انصاري‌ را يك‌ شخصي‌ خواب‌ ديد كه‌، شيطان‌ را خواب‌ ديد كه‌ يك‌ مقدار ريسمون‌ روي‌ دوشش‌ هست‌ داره‌ مي‌ره‌. يك‌ ريسمون‌ ضخيمي‌ هم‌ انداخته‌ روي‌ اين‌ دوشش‌ داره‌ مي‌بره‌. ازش‌ پرسيد كه‌ اين‌ ريسمون‌ ضخيم‌ را براي‌ چي‌ مي‌خواي‌؟ گفت‌ كه‌ شيخ‌ انصاري‌ را مي‌خواستم‌ به‌ طرف‌ انحراف‌ بكشونم‌، يك‌ ريسموني‌ بوده‌ به‌ اين‌ ضخيمي‌ اين‌ را پاره‌ كرده‌، امشب‌ مي‌خوام‌ با اين‌ ريسمون‌ بكشم‌. گفته‌ بود كه‌ پس‌ ريسمون‌ من‌ كو؟ گفت‌ كه‌ تو ريسمون‌ نمي‌خواي‌، تو خودت‌ مي‌ياي‌. ما، خدا نكنه‌ ماها هم‌، ما انشاء الله‌ ريسمونهاش‌ را هم‌ پاره‌ مي‌كنيم‌ ولي‌ عموم‌ مردم‌ اينطوري‌ هستند كه‌ ريسمون‌ نمي‌خوان‌ خودشون‌ به‌ دنبال‌ شيطان‌ مي‌رن‌. شيطان‌ اين‌ قدر اعتنا نداره‌ كه‌ بهشون‌ وحي‌ بكه‌. وحي‌ را شيطان‌ فقط‌ و فقط‌ به‌ اوليائش‌ مي‌كنه‌. اينهايي‌ كه‌ ولايتش‌ را قبول‌ كرده‌ باشند. دست‌ بيعت‌ داده‌ باشند. بنگان‌ خدا را شيطان‌ نمي‌تونه‌ فريب‌ بده‌. و بهشون‌ هم‌ وحي‌ نمي‌كنه‌، وسوسه‌ هم‌ نمي‌كنه‌. اگر يك‌ كسي‌ ببينيد وسواس‌ داره‌ بدونيد بندة‌ خدا نيست‌. الا عبادي‌ ليس‌ لك‌ عليهم‌ شيطان‌. شيطان‌ تو بر بندگان‌ من‌ تسلط‌ پيدا نمي‌كني‌. انما سلطانه‌ علي‌ الذين‌ يتوله‌ تسلط‌ شيطان‌ بر كسي‌ است‌ كه‌ ولايت‌ شيطان‌ را قبول‌ كرده‌ باشه‌ و روي‌ محبت‌ فرمان‌ او را برداره‌ ولايت‌ را براتون‌ مكرر بيان‌ كردم‌. يعني‌ فرمان‌ بردار با محبت‌. شما مي‌گيد كه‌ مگر كسي‌ هست‌ تو دنيا كه‌ شيطان‌ را دوست‌ داشته‌ باشه‌ اين‌ قدر كه‌ فرمان‌ برداريش‌ را بكنه‌ و حالا شما شايد قبول‌ نكنيد بعضي‌ از اين‌ اقطاع‌ صوفيه‌ اينطوريند. ولي‌ شيطانند. شيطان‌ همان‌ شيطان‌ مخصوص‌، ابليس‌. نه‌ اينكه‌ ما بهشون‌ بگيم‌ ولي‌ شيطان‌، شيخ‌ محمود شبستري‌ يكي‌ از اقسام‌ متصوفه‌ است‌، من‌ نمي‌خوام‌ حالا كنايه‌ به‌ اونها بزنم‌ مي‌خوام‌ مطلبم‌ را بحث‌ كنم‌. يك‌ كتابي‌ داره‌ من‌ دارم‌ اون‌ كتاب‌ را. تو همين‌ كتابها هست‌ به‌ نام‌ درس‌ دين‌. شيخ‌ محمود شبستري‌ درس‌ دين‌ مي‌ده‌. يك‌ بخش‌ از درس‌ دين‌ اين‌ شخص‌ كه‌ از اقطام‌ متصوفه‌ است‌ اين‌ است‌ كه‌ شيطان‌ بالاتر از، مقامش‌ بالاتر از حضرت‌ موسي‌ است‌. يك‌ شعري‌ داره‌، آخرش‌ مي‌گه‌ كه‌ يك‌ روز، حضرت‌ موسي‌ به‌ شيطان‌ گفت‌ تو چرا سجده‌ نكردي‌ كه‌ اينقدر مطرود بشي‌؟ گفت‌ من‌ سجده‌ نكردم‌ كه‌ مثل‌ تو نشم‌. گفت‌ خوب‌ من‌ مگه‌ چمه‌؟ گفت‌ خدا وقتي‌ كه‌ بهت‌ گفت‌ كه‌، تو وقتي‌ گفتي‌ كه‌ فارب‌ انظر عليك‌. خدايا خودت‌ را به‌ من‌ نشان‌ بده‌ تا من‌ به‌ تو نگاه‌ كنم‌ و ببينمت‌. خدا گفت‌ نگاه‌ كن‌ به‌ كوه‌ چرا روي‌ از خدا برگردوندي‌ و نگاه‌ كردي‌ به‌ كوه‌ تا، عاشق‌ هيچ‌ وقت‌ حاضر نيستش‌ كه‌ گوش‌ به‌ حرف‌ معشوقش‌ بده‌ و روش‌ را بگردونه‌.من‌ پيشاني‌ كه‌ براي‌ خدا روي‌ زمين‌ گذاشتم‌ براي‌ آدم‌ ولو خدا بگه‌ من‌ نمي‌كنم‌. به‌ اين‌ دليل‌ من‌ بهتر از توهتسم‌ او داره‌ مي‌ره‌ تأييد مي‌كنه‌، حالا مهم‌ نيست‌ مسئله‌ معلومه‌ روشنه‌ كه‌ چقدر  ربطه‌. و در اشعارش‌ شيخ‌ محمود شبستري‌ مي‌گه‌ كه‌ شيطان‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ از افسران‌ ارتش‌ و شخصيتهاي‌ مهم‌ دربار پروردگاره‌. ولي‌ بخاطر اينكه‌ هر شاهي‌ كه‌ خوب‌ شاهي‌ بداند اين‌ يك‌ تكه‌ شعرشه‌. يكي‌ افسر به‌ درگاه‌ خود نشاند.

 اين‌ افسر را مي‌نشونه‌ كه‌ غريبه‌ها را راه‌ نده‌. خوديها را راه‌ بده‌. لذا شيطان‌ هم‌ گفت‌ لاغوينهم‌ اجمعين‌ الا عبادك‌ المخلصين‌. ببينيد چقدر شيطان‌ خوب‌ بهش‌ وحي‌ مي‌كنه‌ و اينجور طرفدار شيطانه‌. يك‌ هستند الان‌ شيطان‌ پرست‌. شيطان‌ مريدش‌ الان‌ در زمان‌ ما كرة‌ زمين‌ بيشتر از خداست‌. بندگان‌ شيطان‌ بيشتر از بندگان‌ خدا هستند. البته‌ به‌ همه‌ هم‌ اعتنا نمي‌گذاره‌ها. شيطان‌ به‌ مثل‌ شيخ‌ محمود شبستري‌ كه‌ امروز حتي‌ گاه‌ گاهي‌ در راديو و تلويزيون‌ ما هم‌ متأسفانه‌ ازش‌ تعريف‌ مي‌شه‌ و تمجيد مي‌شه‌ بعد از چند صد سال‌ كه‌ به‌ درك‌ واسل‌ شده‌  در عين‌ حال‌ كه‌ ما ازش‌ تجليل‌ مي‌كنيم‌ از او، به‌ او مي‌ره‌ وحي‌ مي‌كنه‌. به‌ هر كسي‌ كه‌ وحي‌، ان‌ الشياطين‌ يوحون‌ الي‌ اوليائهم‌.

 اولياء خودش‌ را، اولياء. ولي‌ شيطان‌ تا نشي‌ بهت‌ وحي‌ نمي‌كنه‌. ولي‌ خدا هم‌ تا نشي‌ خدا بهت‌ وحي‌ نمي‌كنه‌. و همين‌ آيه‌ دلالت‌ دارد بر اينكه‌ حضرت‌، مادر حضرت‌ موسي‌ پيغمبر نبود. بر غير پيغمبر هم‌ ممكنه‌ وحي‌ بشه‌. منتهي‌ وحي‌ نه‌ در مسئلة‌ دين‌ شما اين‌ را بدونيد در بعضي‌ از روايات‌ هست‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ از دار دنيا رفت‌، انقطع‌ الوحي‌. وحي‌ از ما قطع‌ شد. بعضي‌ از افراد كم‌ سواد بايد بگيم‌ يا خيلي‌ متعجب‌ و از كساني‌ كه‌ به‌ روايات‌ مراجعه‌ نمي‌كنند مي‌گن‌ ديگه‌ معنا نداره‌ بر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ و امثال‌ اينها وحي‌ بشه‌  جمع‌  بين‌ اين‌ انقطع‌ ان‌ الوحي‌ و اينكه‌ به‌ اونها وحي‌ شده‌ زياد هم‌ داريم‌. مي‌فهميد چيه‌؟ چطوري‌ اين‌ را درستش‌ كنيم‌؟ وحي‌ در امور اسلام‌ و دين‌ گوش‌ بديد خوب‌، در احكام‌، در احكام‌ دين‌، در معارف‌ دين‌، در دستورات‌ دين‌ همش‌ به‌ پيغبر وحي‌ شده‌، يك‌ كلمه‌ بر غير پيغمبر وحي‌ نمي‌شه‌. قطع‌ مي‌شه‌. يعني‌ وحي‌ خاص‌ قطع‌ مي‌شه‌. ديگه‌ بعد از پيغمبر يك‌ مسئله‌اي‌ كه‌ به‌ پيغمبر گفته‌ نشده‌ باشه‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ وحي‌ نمي‌شه‌. چون‌ اگر كه‌ وحي‌ شد ايشان‌ مي‌شه‌ پيغمبر بعد از اون‌ پيغمبر. او خاتم‌ الانبياء است‌. و لذا در تمام‌ احكام‌ اسلام‌ و معارف‌ اسلام‌ و تمام‌ قوانين‌ اسلام‌ به‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ وحي‌ شد و تمام‌ هم‌ شد. هيچي‌ باقي‌ نماند.

 اينجا وقتي‌ كه‌ پيغمبر از دار دنيا مي‌رود مي‌گه‌ من‌ قطع‌ ان‌ الوحي‌ يعني‌ وحي‌ در احكام‌ و معارف‌ و حقايق‌ اسلام‌، اما وحي‌ به‌ اولياء خدا دائمي‌ است‌. به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ دائما وحي‌ مي‌شده‌. به‌ ائمة‌ اطهار دائما وحي‌ مي‌شده‌. در علوم‌ مختلف‌ خودشون‌، بله‌ يك‌ خرده‌اي‌ منظم‌ باشند دوستان‌ سر ساعت‌ بيان‌ دوستان‌ و هر كس‌ كه‌ دير بياد نبايد تو اين‌ مجلس‌ وارد بشه‌. دقت‌ كنيد، حواسها پرت‌ نشه‌.

 وحي‌، پس‌ وحي‌ در احكام‌ و معارف‌ و حقايق‌ اسلام‌ قطع‌ شده‌ اما وحي‌ در توضيح‌ معارف‌ اسلام‌ در توضيح‌ معارف‌ اسلام‌ وحي‌ مي‌شه‌. از طريق‌ حكمت‌. يعني‌ حكمت‌ الهي‌ براتون‌ توضيح‌ دادم‌ چون‌ بعضيها بودند كه‌ در جلسات‌ نبودند چون‌ حكمت‌ و با فلسفه‌ فرقش‌ اين‌ است‌، كه‌ حكمت‌ اون‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ انساني‌ را پروردگار در شناخت‌ حقايق‌ اشياء به‌ انسان‌ مي‌ده‌. دقت‌ مي‌كنيد. فلسفه‌ شناخت‌ حقايق‌ اشياء متكيا به‌ افكار بشر. اون‌ متكيا به‌ افكار، به‌ وحي‌ و خداي‌ تعالي‌. فلسفه‌ متكيا به‌ افكار بشر. اون‌ وقت‌ اگر انسان‌ به‌ مقام‌ بندگي‌ كامل‌ برسه‌، به‌ مقام‌ خليفت‌ اللهي‌ برسه‌ بهش‌ وحي‌ مي‌شه‌. چي‌ وحي‌ مي‌شه‌، حكمت‌. و من‌ يعطي‌ الحكمه‌ فقد اوتي‌ خيرا كثيرا. لقمان‌ بعضيها مي‌گن‌ پيغمبر نبوده‌ و لقد آتينا لقمان‌ الحكمه‌. به‌ حضرت‌ لقمان‌ خداي‌ تعالي‌ حكمت‌ تعليم‌ كرد. گاهي‌ يك‌ مطالبي‌ خيلي‌ عالي‌ در سطح‌ فوق‌ العاده‌ عالي‌ اين‌ به‌ زبان‌ اولياء خدا مي‌ياد كه‌ حتي‌ در كتابها هم‌ وحي‌ مي‌شه‌. ممكنه‌ عرض‌ كردم‌ امكان‌ داره‌ وحي‌ بشه‌. و حكمت‌ الهي‌ كه‌ همان‌ الهم‌ حالا اين‌ دعا، معنا نداره‌ ما دعا كنيم‌ الهم‌ علنا الاشياء كما هي‌. خدايا اشياء را اون‌ چنان‌ كه‌ هست‌ به‌ ما نشان‌ بده‌. خدايا اشياء را اون‌ چنان‌ كه‌ هست‌ به‌ ما نشان‌ بده‌. دقت‌ كرديد. اين‌ در حقيقت‌ همان‌ حكمته‌ كه‌ خدا حقايق‌ اشياء را به‌ شما نشان‌ داده‌. چشم‌ شما را به‌ ملكوت‌ عالم‌ باز كنه‌. چشم‌ شما را به‌ حقايق‌ باز كنه‌. به‌ حقايق‌ باز كنه‌. اين‌ از ناحية‌ وحي‌ ممكنه‌. عرض‌ كردم‌ حالا شما مي‌گيد وحي‌ چطوري‌ مي‌شه‌ خدا. خوب‌ اين‌ مطلب‌ را داشته‌ باشيد. يك‌ وقتي‌ انشاء الله‌ همين‌ راهي‌ را كه‌ داريد مي‌ريد مي‌رسيد انشاءالله‌ به‌ جايي‌ كه‌ اين‌ مطلب‌ خيلي‌ به‌ دردتون‌ مي‌خوره‌. خيلي‌ زياد هم‌ به‌ دردتون‌ مي‌خوره‌ها. شما يك‌ مسافريني‌ هستيد كه‌ داريد به‌ سوي‌ كمالات‌ مي‌ريد. قدمهايي‌ به‌ سوي‌ كمالات‌ برداشتيد. اين‌ حرفهاي‌ ما الان‌ برايش‌ شماها مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ توي‌ ترمينال‌ ماشين‌ تهران‌ را نشستيد داريد مي‌ريد يكي‌ بلند مي‌شه‌ مي‌گه‌ تهران‌ آب‌ و هواش‌ اينه‌.

 خدمت‌ شما عرض‌ شود هتلهاش‌ اينجوري‌ است‌. نمي‌دونم‌ چطوري‌ بايد تو اين‌ خيابانهاش‌ حركت‌ بكنيد اينها مطالبي‌ است‌ كه‌ براي‌ اون‌ وقت‌ ما داريم‌ مي‌گيم‌. والا حالا نه‌ به‌ شما وحي‌ مي‌شه‌، مي‌گيم‌ اينها، نه‌ هم‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ لازمه‌ ولي‌ اينها يك‌ مطلب‌ هست‌ اينهايي‌ كه‌ من‌ مي‌گم‌ براتون‌ در اين‌ جلسات‌ اينها را شما را واكسينتون‌ مي‌كنن‌. استدلالي‌ كه‌ چون‌ غالبا شماها برخورد با افرادي‌ كه‌ هيچ‌ اطلاعي‌ وحي‌ و اينها مثلا ندارند، برخورد مي‌كنيد. ممكنه‌ پاي‌ يك‌ منبر بنشينيد بگن‌ اصلا وحي‌ غلطه‌ تا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مثلا وحي‌ مي‌داشته‌. استدلال‌ هم‌ داره‌ كه‌ وحي‌ قطع‌ مي‌باشه‌. استدلال‌ مي‌كند. يك‌ كسي‌ هم‌ ممكنه‌ بياد يك‌ آدم‌ چي‌ عرض‌ كنم‌ به‌ اصطلاح‌ افرادي‌ بي‌ ربط‌ بگن‌ به‌ ما وحي‌ شده‌. من‌ براتون‌ اين‌ مطالب‌ را براتون‌ شرح‌ مي‌دم‌ در اين‌ شبها بيشتر جنبة‌ واكسينه‌ كردن‌ شماهاست‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ مي‌ريد به‌ اوجا بدونيد جريان‌ از چه‌ قراره‌. چه‌ عالم‌ برزخ‌ كه‌ مطالبي‌ درباره‌اش‌ گفتم‌، چه‌ دربارة‌ مقامات‌ عالية‌ انساني‌ اينها را كه‌ مي‌گم‌ براي‌ اين‌ جهته‌. حالا شما همين‌ تا امشب‌ به‌ فكر اين‌ نباشيد كه‌ رو به‌ قبله‌ بخوابيد و خداي‌ تعالي‌ بهتون‌ وحي‌ كنه‌. نه‌. اين‌ مسائل‌ نيست‌ به‌ اين‌ زوديها و الهام‌ چرا بهتون‌ مي‌شه‌. زياد هم‌ مي‌شه‌ اما شما بين‌ الهام‌ و وسوسه‌ هنوز نمي‌تونيد اكثرتون‌، بعضيهاتون‌ چرا الحمد الله‌ ما چند نفري‌ داريم‌ كه‌ به‌ اين‌ مقام‌ رسيدن‌ كه‌ از اولياء خدا باشند و بين‌ الهام‌ و وسوسه‌ را تا حدي‌ فرق‌ بگذارند. اما اكثرا بين‌ الهام‌ و وسوسه‌ را فرق‌ نمي‌گذاريد. ميزان‌ در اينكه‌ آيا اين‌ الهامه‌، و اين‌ را بهش‌ توجه‌ كنيد به‌ جهت‌ اينكه‌ هر چه‌ بيشتر توجه‌ كنيد بهتر اين‌ مسائل‌ براتون‌ روشنه‌. فرق‌ بين‌ الهام‌ و وسوسه‌ را چطور بگذاريم‌؟ عرض‌ كردم‌ هر چه‌ با دين‌ با احكام‌ شرع‌ تطبيق‌ كرد الهام‌ بدونيد. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ نمازت‌ را اول‌ وقت‌ بخون‌ خوب‌ اين‌ وسوسه‌ هم‌ باشه‌ خوبه‌، هر چه‌ مي‌خواد باشه‌، باشه‌.

 اگر بهتون‌ يك‌ كاري‌ شري‌ پيشنهاد شد اين‌ را به‌ حساب‌ وسوسه‌ بگذاريد ولو الهام‌ باشه‌ چون‌ شما معذوريد. دقت‌ مي‌كنيد. شما به‌ حساب‌ وسوسه‌ بگذاريد. تا انشاء الله‌ شما به‌ جايي‌ برسيد كه‌ جزء كساني‌ بشيد كه‌ يك‌ مرحله‌ از اولياء خدا يعني‌ اولياء خدا به‌ مرحله‌اي‌ مي‌رسند كه‌ فرق‌ بين‌ الهام‌ و وسوسه‌ را مي‌دونن‌. فرق‌ مي‌گذارند و يك‌ مقام‌ بالاتري‌ هست‌ كه‌ ضمينه‌اش‌ اگر فراهم‌ بكنند و بعد خدا اراده‌ بكنه‌، و خدا بخواهد ممكنه‌ بهش‌ وحي‌ بشه‌ و بودند بزرگاني‌ كه‌ اينها از طريق‌ وحي‌ حكمت‌ را دريافت‌ كرده‌اند و كسي‌ كه‌ بهش‌ حكمت‌ داده‌ بشه‌ خير كثير فاعدوا خيرا كثيرا. خير كثير كوثره‌. كوثر را تفسير كردن‌ به‌ خير كثير. و كوثر روح‌ مقدس‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامه‌. يعني‌ اين‌ قطره‌ متصل‌ مي‌شه‌ به‌ درياي‌ ولايت‌ دقت‌ كرديد. شما يك‌ قطره‌اي‌ هستيد متصل‌ مي‌شيد به‌ درياي‌ ولايت‌ و درياي‌ ولايت‌ خير كثيره‌، و دريايي‌ از حكمته‌ و وقتي‌ كه‌ شما متصل‌ به‌ اين‌ درياي‌ حكمت‌ و خير كثير شديد اون‌ وقت‌ از قلبتون‌ حكمت‌ جريان‌ پيدا مي‌كنه‌. از قلب‌ شماها جريان‌ پيدا مي‌كنه‌ حكمت‌.

 كه‌ اگر انشاء الله‌ به‌ مقام‌ خلوص‌ و اخلاص‌ رسيديد كه‌ اين‌ مرحله‌اي‌ است‌ از مراحل‌ بالاي‌ كمالات‌ از همين‌ امشب‌ به‌ فكر اين‌ كه‌ اعمالتون‌ را خالص‌ كنيد تا از قلبتون‌ و نادي‌ الحكمه‌، نباشيد. نه‌ تا اين‌ مراحل‌ ده‌، دوازده‌ گانه‌ را شايد هم‌ بيشتر شانزده‌ تا مرحله‌ است‌ اگر طي‌ نكنيد به‌ مقام‌ خلوص‌ نمي‌تونيد برسيد. وقتي‌ كه‌ به‌ مقام‌ خلوص‌ تازه‌ رسيديد اون‌ وقت‌ چهل‌ روز كه‌ ازش‌ بگذره‌، شما متصل‌ به‌ درياي‌ حكمت‌ مي‌شيد، خير كثير مي‌شيد به‌ درياي‌ حكمت‌ متصل‌ مي‌شيد اون‌ وقت‌ جرت‌ ينوبي‌ الحكمه‌. از قلب‌ شما كه‌ متصل‌ به‌ اون‌ درياي‌ حكمت‌ است‌ از قلبتون‌ اين‌ چشمه‌ جريان‌ پيدا مي‌كنه‌ مي‌ياد به‌ زبانتون‌ اون‌ وقت‌ من‌ قلبه‌ و لسانه‌، و از زبان‌ شما هر چي‌ مي‌گيد مثل‌ حضرت‌ لقمان‌ داراي‌ حكمته‌. و لقد آتينا لقمان‌ الحكمه‌. اگر خوب‌ فهميديد صلوات‌ بفرستيد.

 چند تا تذكر، تذكر اول‌ هر كس‌ در هر مراحله‌اي‌ از مراحل‌ كمالات‌ هست‌ بعضيها حواسشون‌ پرت‌ مي‌شه‌ نمي‌توم‌ تك‌ تك‌ بهشون‌ بگم‌ اگر تمركز در همان‌ مرحله‌ داشته‌ باشند موفق‌ مي‌شن‌. اگر بخوان‌ حواسشون‌ را پرت‌ كنن‌ موفق‌ نمي‌شن‌. مثلا اگر كسي‌ در مرحلة‌ توبه‌ است‌ فقط‌ و فقط‌ شب‌ و روز حاجتش‌، خواستش‌، فكرش‌، هوشش‌، حواسش‌ تو همين‌ مرحلة‌ توبه‌ باشه‌. اگر بگه‌ كه‌ من‌ تكبر را از خودم‌ دور كنم‌ اخلاص‌ داشته‌ باشم‌. مبارزه‌ با هواي‌ نفس‌ بكنم‌ چه‌ بكنم‌، نه‌ اين‌ را مي‌تونه‌، نه‌ اون‌ را. شما سه‌ تا چهار تا اطاق‌ را مي‌خواييد جارو كنيد، يك‌ ذره‌ اينجا را جارو كنيد يك‌ ذره‌ اون‌ جا آخرش‌ هم‌ زحمت‌ كشيديد هيچ‌ كار هم‌ نكرديد. اين‌ اطاق‌ را جارو كنيد تمامش‌ كنيد بعد اطاق‌ ديگه‌. اين‌ جزء شرايط‌ ماست‌ها. حواستون‌ پرت‌ اين‌ طرف‌ و اون‌ طرف‌ نشه‌. هر كس‌ در مرحله‌اي‌ هست‌  همان‌ مرحله‌ را انس‌ بگيره‌، توسل‌ مي‌كنه‌ از ائمه‌ مرحله‌ كمال‌ معرفت‌. بعضيها مي‌يان‌ مي‌نشينن‌ مي‌گن‌ ما چقدر زحمت‌ كشيديم‌ روي‌ اين‌ جهت‌ كه‌، حالا هنوز مثلا قدم‌ اول‌ را برداشته‌. از اين‌ جهت‌ كه‌ محبتمون‌ تنها به‌ خدا باشه‌. حالا خيلي‌ مونده‌. لااقل‌ قدم‌ به‌ قدم‌. چرا اون‌ وقت‌ ممكنه‌ شما اين‌ را نقل‌ كنيد پيش‌ كسي‌ بگيد كه‌ عجب‌ فلاني‌ اخلاص‌ نداشته‌. نمي‌تونيد. من‌ نمي‌گم‌ نداشته‌ باش‌. مي‌توني‌ داشته‌ باش‌. شما تا پلة‌ اول‌ را برنداريد، پاتون‌ را پلة‌ دوم‌ نگذاريد نمي‌تونيد پلة‌ دهمي‌ را طي‌ كنيد اين‌ كه‌ مي‌بينيد اين‌ همه‌ روي‌ منبرها حرف‌ زدن‌ و موفق‌ هيچ‌ كس‌ نشده‌ تقريبا از اين‌ جهت‌ به‌ جايي‌ برسه‌ مال‌ اينه‌ همة‌ حرفهايي‌ كه‌ من‌ به‌ شماها مي‌گم‌ دستور مي‌دم‌، بهتون‌ مرحله‌ مي‌دم‌ و اينها همة‌ اينها را گفتن‌ توي‌ كتابها گفتن‌، تو منبرها گفتم‌ همه‌ جا گفتن‌.

 اين‌ كه‌ شما الحمد الله‌ كه‌ خدا را شكر مي‌كنم‌ شايد كمتر اتفاق‌ بيافته‌ يك‌ جمعي‌ كه‌ دارن‌ مي‌رن‌ تا خودشون‌ را برسونن‌ به‌ مقام‌ خلفت‌ اللهي‌، مقام‌ عبوديت‌ كامل‌ خودشون‌ را مقامي‌ كه‌ تا امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمود كه‌ بياييد آماده‌ باشند و به‌ مقامي‌ كه‌ اونها كانهم‌ بنيان‌ مرثوث‌ مثل‌ ديوار بتني‌ محكمند كه‌ علاوه‌ بر اين‌ كه‌ خودشون‌ را در مقابل‌ حوادث‌ حفظ‌ مي‌كنند، ديگران‌ را هم‌ حفظ‌ مي‌كنند، و سنگرند براي‌ ديگران‌ اينها جمعي‌ كه‌ الحمد الله‌ شماها همتون‌، شايد يكي‌، دونفرتون‌ به‌ اصطلاح‌ تو اين‌ مجلس‌ تو مرحله‌ نباشند ولي‌ همتون‌ الحمد الله‌ داريد مي‌ريد حالا يكي‌ در پلة‌ اوله‌، يكي‌ در پلة‌ دومه‌، يكي‌ در پلة‌ دهمه‌ به‌ هر حال‌ ما داريم‌ كه‌ افرادي‌ كه‌ الحمد الله‌، ولي‌ همتون‌ الحمد الله‌ گناه‌ نمي‌كنيد. يك‌ همچنين‌ جمعي‌ باشند شصت‌، هفتاد نفر كه‌ يك‌ دونه‌ گناه‌ نكنن‌. شما اگر توي‌ جاي‌ ديگه‌ پيدا كرديد و اين‌ را بدونيد خداي‌ تعالي‌ از شماها ممنونه‌. و آماده‌ بشيد انشاء الله‌ براي‌ اينكه‌ اگر، ما وقت‌ تعيين‌ نمي‌كنيم‌ اگر امام‌ زمان‌ همين‌ امشب‌ گفت‌ كه‌ يك‌ عده‌ سرباز مي‌خوام‌ به‌ من‌ گفت‌ ابطحي‌ تو، يك‌ سرباز ما مي‌خواهيم‌ شما يكي‌ دو تاتون‌ را استثنا نكنيم‌، شل‌ نباشيد انشاء الله‌ همتون‌ آماده‌ باشيد. يك‌ چند تا خوابهاي‌ بدي‌ ديده‌ شده‌ من‌ دلم‌ نمي‌خواد نقل‌ كنم‌. و نمودار سستيهاي‌ شماهاست‌. كه‌ فكر مي‌كنم‌ امام‌ زمان‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ بيشتر از اين‌ دوست‌ دارد كه‌ جدي‌ باشيد. ببينيد خداي‌ تعالي‌ از شما. ما اينجا مجلس‌ روضه‌ كه‌ نيست‌ اگر روضه‌ بود خوب‌ در را باز مي‌گذاشتيم‌ همه‌ بيان‌ ديگه‌.

 مجلس‌ منبر و موعظه‌ هم‌ نيست‌. شماها همتون‌، تك‌ تكتون‌ روتون‌ حساب‌ شده‌، بعد از بيدار شدن‌ از خواب‌ غفلت‌ تونستيد بياييد تو اين‌ مجلس‌. يعني‌ تذكر و موعظه‌ و بيدار كردنتون‌ از خواب‌ غفلت‌ پروندنتون‌ اين‌ برنامه‌ها نيست‌. خوب‌. بنابر اين‌ اينجا بايد به‌ فكر كارهاي‌ اساسي‌ باشيد جدي‌. چند تا خواب‌ عجيبه‌ها در رأس‌ همين‌ يك‌ هفتة‌ گذشته‌ ديدن‌ براي‌ شماها. كه‌ به‌ طور اجمال‌ سستيهاي‌ شماها را در راهتون‌ مثل‌ غافله‌اي‌ كه‌ انسان‌ حركت‌ كرده‌ پياده‌ داريم‌ مي‌ريم‌ حالا فرض‌ كنيد يكي‌ اون‌ عقبها واقع‌ شده‌. حواسش‌ پرت‌ شده‌ داره‌ به‌ يك‌ مثلا فرض‌ كنيد يك‌ منظره‌اي‌ به‌ يك‌ باغي‌ داره‌ نگاه‌ مي‌كنه‌، غافله‌ داره‌ مي‌ره‌ها. بعضيهاتون‌ اين‌ طوري‌ نباشيد. من‌ از خوابهاتون‌ تعجب‌ كردم‌ من‌ فكر نمي‌كرم‌ اينطوري‌ باشيد. ولي‌ در بين‌ تون‌ افراد اينجوري‌ نباشد. چون‌ اسباب‌ زحمت‌ خودش‌ و ديگران‌ مي‌شه‌. يك‌ نفر عقب‌ مانده‌ باشه‌ ما مجبوريم‌ همه‌ وايستيم‌ تا او بياد. يا بيرونش‌ كنيم‌ از توي‌ غافله‌. انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ خداي‌ نكرده‌.

 بعضيها مي‌يان‌ به‌ ما مي‌گن‌ كه‌ آقا ما، مراحلي‌ را گذاروندن‌ مي‌گن‌ آقا ما گناه‌ كرديم‌. باور كنيد من‌ دوست‌ دارم‌ همانجا با مشت‌ بزنم‌ تو سر اون‌ آدم‌. تو حالا بعد از اين‌ همه‌ زحمت‌ بعد از مرحلة‌ توبه‌ چرا حالا گناه‌ كردي‌ تو؟ اين‌ دليل‌ بر چيه‌؟ بعضي‌ها مي‌گن‌ نه‌ آقا ما در مقابل‌ افراد خيلي‌ جدي‌ هم‌ داريم‌ها. من‌ بعضي‌هاتون‌ را گاهي‌ تمركز مي‌كنم‌ مي‌بينم‌ بعضي‌هاتون‌ اعمالتون‌ را هم‌ درست‌ انجام‌ نمي‌ديد. يك‌ شخصي‌ آمد پيش‌ من‌ ديدم‌ خيلي‌ گريه‌ ميكنه‌. گفتم‌ چيه‌؟ گفت‌ يك‌ روز، يكي‌ از آن‌ دستوراتت‌ را عمل‌ نكردم‌. از شما عذرخواهي‌ مي‌كنم‌. اينجور افرادي‌ هم‌ داريم‌. افرادي‌ هم‌ داريم‌ كه‌ متأسفانه‌، خوبند، همة‌ جهاتشون‌ خوبه‌. الا اينكه‌ همين‌ كارها را مقدم‌ بر اين‌ كار مي‌دونند. شما روز اول‌ بهتون‌ گفتم‌ ان‌ الله‌ اشتري‌ من‌ المؤمنين‌ انفسهم‌. جانتون‌ را خدا به‌ خدا فروختيد از خودتون‌ هيچي‌ نداريد. و جاهدوا باموالكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌ بوسيلة‌ اموالتون‌ و انفستون‌ بايد در راه‌ خدا جهاد كنيد. يعني‌ هم‌ جانتون‌ را بديد هم‌ مالتون‌ را. اين‌ ديگه‌ اين‌ حرفها را نداره‌. كارم‌ مانع‌ شد، حقوقم‌ مانع‌ شد، نمي‌دونم‌ اين‌ حرفها اصلا نيست‌. جدي‌ بايد باشيد. در هر مرحله‌اي‌ هستيد بدونيد خداي‌ تعالي‌ براي‌ شما ارزش‌ قائله‌. و اگر جدي‌ بوديد اين‌ را بدونيد اگر جدي‌ بوديد و (قطع‌ نوار).

 بعضيها خيلي‌ سستيد. خيلي‌ ضعيفيد، كوشش‌ كنيد ديگران‌ را معطل‌ خودتون‌ نكنيد و انشاء الله‌ دسته‌ جمعي‌ ما، من‌ دوست‌ ندارم‌ يك‌ نفر شما استثنا بشه‌ و حذف‌ بشه‌ از وقتي‌ كه‌ حضرت‌ بقيه‌ الله‌ صدا مي‌زنه‌ كه‌ انا امام‌ المنتظر من‌ امامي‌ هستم‌ كه‌ شما انتظار من‌ را داشتيد همتون‌ بگيد بله‌ ما انتظار شما را داشتيم‌. و علامت‌ انتظار هم‌ اين‌ است‌ كه‌ هيچ‌ مانعي‌ براي‌ اينكه‌ بريد به‌ طرف‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ نداشته‌ باشيد. نه‌ وابستگي‌ نه‌ دلبستگي‌. نه‌ زن‌، نه‌ بچه‌. نه‌ مال‌. هيچي‌. آقا فرمودند بيابگيد چشم‌. مي‌گفتن‌ به‌ يك‌ نفري‌ گفتن‌ بيا اين‌ برنگشت‌ ببينه‌ پشت‌ سرش‌ كيه‌ همين‌ جور رفت‌. خدا رحمت‌ كنه‌ استاد ما حاج‌ ملا آقا جان‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ از خونه‌ بيرون‌ آمده‌ بودم‌ بهم‌ گفتن‌ برو كربلا. بدون‌ اين‌ كه‌ خبر به‌ زن‌ و بچه‌ام‌ بدم‌ رفتم‌. بايد انسان‌ خودش‌ را اين‌ طور بسازه‌. اين‌ يك‌، دو تا تذكر بود، يكي‌ اين‌ كه‌ سست‌ نباشيد، يكي‌ ديگه‌اي‌ اين‌ كه‌ در هر مرحله‌اي‌ كه‌ هستيد تمركز در همان‌ مرحله‌ داشته‌ باشيد. و اين‌ دو تا كار را انشاء الله‌ انجام‌ بديد. حالا اگر مقتضي‌ بود انشاء الله‌ هفته‌هاي‌ بعد براتون‌ راجع‌ به‌ اين‌ كه‌ چرا اين‌ خوابها ديده‌ شده‌ اميدواريم‌ انشاء الله‌ با دعاهايي‌ كه‌ شماها براي‌ همديگر مي‌كنيد و من‌ گاهي‌ مي‌كنم‌ رفع‌ بشه‌.

 مطلبي‌ كه‌ اين‌ هفته‌ عرض‌ كردم‌ انشاء الله‌ عمل‌ كنيد خيلي‌ مؤثره‌. هر وقت‌ حرم‌ مشرف‌ مي‌شيد براي‌ دويست‌ نفر لااقل‌، در مرحلة‌ اول‌ هم‌ اونهايي‌ كه‌ خارج‌ از مشهد هستند از رفقاتون‌ زيارت‌ كنيد، زيارت‌ كنيد براشون‌. از طرف‌ اونها زيارت‌ كنيد. اين‌ را بعضيها ممكنه‌ ندونن‌. بعضيها نبودن‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ هر وقت‌ حرم‌ مي‌ريد دويست‌ مرتبه‌ از طرف‌ همسفرهاتون‌، دوستانتون‌ اونهايي‌ كه‌ در سير الي‌ الله‌ با شما هستند خدا مي‌دونه‌ كيا هستند. دويست‌ مرتبه‌ از طرف‌ اونها بگيد السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌ و رحمت‌ الله‌ و بركات‌. يا السلام‌ عليك‌ يابن‌ رسول‌ الله‌. يكي‌ از اين‌ دو جمله‌. دويست‌ مرتبه‌ السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌، السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌  اين‌ جوري‌ هم‌ مي‌تونيد بگيد. لابد انجام‌ داديد در اين‌ مدت‌. خيلي‌ خوب‌. بقيه‌ هم‌ كه‌ نمي‌دونستن‌ انجام‌ بدن‌ انشاء الله‌. و حرم‌ هم‌ زياد بريدها. البته‌ الان‌ موقع‌ شلوغي‌ زواره‌ كه‌ كمتر رفتيد عذرتون‌ موجهه‌ ولي‌ در وقتهايي‌ كه‌ شلوغ‌ نيست‌ و زواري‌ نيست‌ لااقل‌ دو روز يك‌ دفعه‌ را زيارت‌ بريد حتما. و در مرحلة‌ اول‌ هم‌ نظرتون‌ دوستان‌ باشد از همسفرهاتون‌ كه‌ تو اين‌ مراحل‌ هستند در خارج‌ از مشهد چون‌ اونها دسترسي‌ به‌ زيارت‌ ندارند. فردا شب‌، شب‌ شهادت‌ رسول‌ اكرم‌ و شب‌ شهادت‌ امام‌ مجتبي‌ است‌. انشاء الله‌ تشريف‌ مي‌ياريد اينجا و مجلس‌ روضه‌ و عزاداري‌ خواهد بود. تا شب‌ جمعه‌.

 پيغمبر اكرم‌ خيلي‌ مظلوم‌ بود. يعني‌ مظلومتر از رسول‌ اكرم‌ و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ شايد در عالم‌ نبوده‌. در وقت‌ وفاتش‌ نگاه‌ به‌ اطراف‌ كه‌ مي‌كند افرادي‌ را مي‌بيند كه‌ كاملا نسبت‌ به‌ اونها بعض‌ دارد. از بودن‌ اونها ناراحت‌ است‌. و اينها آمده‌اند پيغمبر اكرم‌ را اذيت‌ كنند. فرمود ما اوضي‌ النبي‌ مثل‌ اوضي‌. هيچ‌ پيغمبري‌ به‌ مثل‌ اذيتي‌ كه‌ من‌ از امتم‌ كشيدم‌ نكشيد. شما همان‌ روز ظاهرا دو شنبه‌ بوده‌ كه‌ سر بستر پيغمبر اكرم‌ نزاع‌ كردن‌. فرمود ايطوني‌ بقلم‌ و دوات‌. كاغذ و قلم‌ برايم‌ بياوريد تا وصيتي‌ بنويسم‌ كه‌ بعد از من‌ گمراه‌ نشويد. قال‌ عمر: خدا لعنتش‌ كنه‌. يك‌ خوابي‌ من‌ ديدم‌ كه‌ بشارتي‌ است‌ براي‌ اونهايي‌ كه‌ دلشون‌ درد آمده‌ و به‌ پدرشون‌ اين‌ جسارت‌ را او كرده‌ و مادرشون‌ را سيلي‌ زده‌. درب‌ به‌ پهلويش‌ زده‌. محسنش‌ را سقط‌ كرده‌. در عالم‌ رؤيا مي‌ديدم‌ يك‌ صف‌ طولاني‌ است‌ روز قيامت‌ است‌. من‌ پرسيدم‌ اين‌ صف‌ مال‌ چيه‌؟ گفتند خداي‌ تعالي‌ عذابش‌ را در اختيار فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا مي‌گذاره‌ تا جايي‌ كه‌ دلشون‌ خنك‌ بشه‌ عمر را عذاب‌ كنند. من‌ اونجا يادم‌ گفتم‌. ارزش‌ داره‌ هر چه‌ بايستيم‌ در اين‌ صحراي‌ محشر. صحرايي‌ كه‌ اين‌ مقدار حرارت‌ دارد و جاي‌ نامناسبي‌ است‌. خيلي‌ اذيت‌ كرد. گفت‌ ان‌ الرجل‌ ليهجر. اين‌ مرد هذيان‌ مي‌گه‌. خدا لعنتت‌ كنه‌. خدا آن‌ به‌ آن‌ عذابش‌ را بر تو بيافزايه‌. اگر اون‌ روز به‌ پيغمبر اكرم‌ اين‌ جسارت‌ را نمي‌كردند. كجا امت‌ پيغمبر مي‌توانستند جمع‌ بشوند حسين‌ ابن‌ علي‌، حسن‌ ابن‌ علي‌ را با اون‌ وضع‌ شهيد كنند. حضرت‌ امام‌ محتبي‌ سرش‌ را در ميان‌ تشت‌ برده‌ جناده‌ مي‌گه‌ نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ خون‌ از حلق‌ امام‌ مجتبي‌ در ميان‌ تشت‌ مي‌ريزه‌.

 عرض‌ كردم‌ آقا جان‌ چرا خودتون‌ را معالجه‌ نمي‌كنيد. فرمود بميعالج‌ الموت‌، مرگ‌ را با چه‌ چيز مي‌شه‌ معالجه‌ كرد؟ اون‌ شخص‌ مي‌گه‌ كنار گودي‌ قتلگاه‌ ايستاده‌ بودم‌، بدن‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ پاره‌ پاره‌. لبهاي‌ نازنينش‌ بهم‌ مي‌خورد. گوش‌ دادم‌ مي‌گويد اي‌ قوم‌ جگرم‌ از تشنگي‌. رفتم‌ آب‌ آوردم‌ وقتي‌ كه‌ كنار گودي‌ قتلگاه‌ رسيدم‌ ديدم‌ سر مقدس‌ سيد الشهدا را شمر از بدن‌ جدا كرده‌.

 

۲۳ صفر ۱۴۱۴ – ۲۲ مرداد ۱۳۷۲ – تفسیر سوره فیل

 تفسير سورة‌ فيل‌ 23 صفر 1414

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اين‌ سورة‌ مباركه‌ خطاب‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ است‌، پيغمبر اكرم‌ در اون‌ زمان‌ بصورت‌ ظاهر نبود. ولي‌ در عين‌ حال‌ خطاب‌ به‌ اون‌ حضرت‌ شده‌ كه‌ الم‌ تركيف‌ ربك‌ باصحاب‌ الفيل‌. آيا نديدي‌ كه‌ چگونه‌ خدا اون‌ عمل‌ را نسبت‌ به‌ اصحاب‌ فيل‌ انجام‌ داد، اصحاب‌ ابرهه‌ كه‌ سوار و اظهار قدرت‌ به‌ اين‌ وسيله‌ مي‌كردند و در مقابل‌ اعمال‌ قدرتشون‌ و اظهار قدرتشون‌، اينها مورد مواخذة‌ پروردگار واقع‌ شدند و با ضعيفترين‌ پرندگان‌   كه‌ ابابيل‌ باشند خداي‌ تعالي‌ اونها را مانند اسب‌ ماكول‌، شايد بهترين‌ تعبير اين‌ باشد مثل‌ گوشت‌ جويده‌ شده‌، اينها را قرارشون‌ داد و از بينشون‌ برد. خطاب‌ به‌ پيغمبر اكرمه‌.

 البته‌ ديدن‌ بر دو قسمه‌. يكي‌ ديدن‌ با اين‌ چشم‌ سر، يكي‌ هم‌ ديدني‌ كه‌ با چشم‌ دل‌ و از نظر مسلم‌ بودن‌ يك‌ چيز. مثلا الان‌ ما مي‌گيم‌ كه‌ ديديد چطور در اين‌ ايران‌ انقلاب‌ شد؟ حالا نديده‌ انسان‌ با چشم‌ تمام‌ خصوصيات‌ رو ولي‌ چون‌ در اون‌ زمان‌ بوده‌ و احساس‌ كرده‌ و صد در صد مسائل‌ روشن‌ بوده‌ و همة‌ مطالب‌ در اختيار مردم‌ بوده‌ مي‌گيم‌ كه‌ ديدي‌ چطور انقلاب‌ شد؟ ديدي‌ چطور مثلا فلان‌ مطلب‌ انجام‌ شد. اين‌ ديدن‌ اينجا هم‌ از همين‌ قبيله‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد، الم‌تر كيف‌ فعل‌ ربك‌ باصحاب‌ الفيل‌. ديدي‌ كه‌ خدا چگونه‌ انجام‌ داد. چه‌ فعلي‌ انجام‌ داد بر اصحاب‌ فيل‌.

 نكتة‌ مهمي‌ كه‌ در اينجا بايد تذكر داده‌ شود و شايد آية‌ شريفة‌ قرآن‌ و سورة‌ مباركه‌ هم‌ به‌ همين‌ جهت‌ نازل‌ شده‌ باشد اين‌ است‌ كه‌ ما اين‌ نكته‌ را متوجه‌ باشيم‌ كه‌ تمام‌ قدرتهاي‌ بشري‌ هر چه‌ باشد محدوده‌. و قدرت‌ پروردگار نا محدود. اين‌ يك‌ نكته‌ را بايد توجه‌ داشته‌ باشيد قدرتي‌ كه‌ هر چه‌ مي‌خواد باشه‌. بشر آخرين‌ كارش‌ چقدر ممكن‌ است‌ اعمال‌ قدرت‌ بكند؟ يك‌ انسان‌ نهايت‌ مي‌تواند از نيروي‌ اتم‌ فرض‌ كنيد، حياطي‌ از روي‌ كرة‌ زمين‌ برچينه‌. ولي‌ قدرت‌ پروردگار در مقابل‌ اين‌، قدرت‌ پروردگار در مقابل‌ اين‌ قدرت‌ بشري‌ اين‌ است‌ كه‌ مي‌فرمايد: اذا اراد الله‌ لشي‌ ان‌ يقول‌ له‌ كن‌ و يكون‌ وقتي‌ كه‌ خدا اراده‌ كند براي‌ چيزي‌ كه‌ باشد، مي‌خواد بگه‌ ان‌ يقول‌ اراد ان‌ يقول‌. شما با خودتون‌ مي‌تونيد مقايسه‌ كنيد، شما يك‌ وقت‌ اراده‌ كرديد بريد يك‌ حرفي‌ را بزنيد. حرف‌ را مي‌زنيد آيا تاثير داشته‌ باشه‌ يا نداشته‌ باشه‌، ولي‌ خداي‌ تعالي‌ تا اراده‌ مي‌كنه‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ را بگه‌ باش‌، هست‌ ديگه‌ معطلي‌ نداره‌.

 حالا اين‌ اراده‌ و هر چيزي‌ كه‌ شما تصور بكنيد و نكنيد تعلق‌ مي‌گيره‌، ما چيزهايي‌ را كه‌ تصور مي‌كنيم‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ ديديم‌. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ شما تصور مي‌كنيد كه‌ خدا يك‌ كرة‌ ديگري‌ مثل‌ اين‌ كرة‌ زمين‌ خلق‌ كنه‌ اين‌ را شما ديديد، چون‌ يك‌ كره‌ را خلق‌ كرده‌ يك‌ كرة‌ ديگه‌. اما چيزهايي‌ كه‌ نديد نمي‌تونيد تصورش‌ را بكنيد. چيزهايي‌ كه‌ بهش‌ نرسيديد نمي‌تونيد تصورش‌ را بكنيد حتي‌ اگر مثلا تصور بكنيد يك‌ مرغي‌ باشد به‌ وسعت‌ كرة‌ زمين‌ بزرگيش‌ صدها سر داشته‌ باشه‌ اين‌ چون‌ يك‌ فردش‌ رو،كوچكش‌ را ديديد بزرگش‌ را مي‌تونيد تصور بكنيد. چون‌ يك‌ سرش‌ را ديديد صد سرش‌ را هم‌ مي‌تونيد تصور كنيد. والا چيزي‌ را كه‌ نديديد نمي‌تونيد تصورش‌ را بكنيد. چه‌ اون‌ چيزهايي‌ را كه‌ بتونيد تصورش‌ را بكنيد و اون‌ چيزهايي‌ رو كه‌ نتوانيد تصور كنيد خدا اراده‌ بكند، بخواد اراده‌ بكند، بخواد بگويد،  اراده‌ بكند و بخواهد كه‌ بگويد كه‌ باش‌ هست‌، هست‌. ما خيلي‌ چيزها رو چون‌ زياد ديديم‌ فكر مي‌كنيم‌ كه‌ طبيعيه‌، مي‌گيم‌ كه‌ درخت‌ از توي‌ زمين‌ بيرون‌ آمدنش‌ طبيعيه‌. نه‌. طبيعي‌ اين‌ را بدونيد طبيعت‌ خاك‌ و آب‌ پوسوندنه‌. شما هر چيزي‌ را كه‌ بكنيد زير خاك‌ و آب‌ هم‌ روش‌ بريزيد اين‌ مي‌پوسه‌، طبيعتش‌ پوسونده‌. اين‌ مي‌پوسه‌. اانتم‌ تذرعونه‌ ام‌ نحن‌ الزارعون‌، زارع‌ چكار مي‌كنه‌؟ دانة‌ گندم‌ را مي‌ياره‌ در ميان‌ بيابان‌ مي‌ريزه‌، خاك‌ را هم‌ مي‌ده‌ روش‌ آبم‌ روش‌ ول‌ مي‌كنه‌. خوب‌ اين‌ شد چند تا كار كرد؟ يكي‌ گندم‌ را ريخته‌، گندم‌ اولا مال‌ خداست‌ اون‌ همان‌ گندمي‌ را كه‌ خدا خلق‌ كرده‌ ريخته‌. خاك‌ هم‌ مال‌ خداست‌، خاكي‌ كه‌ مال‌ خداست‌ ريخته‌ روش‌. آب‌ هم‌ مال‌ خداست‌ اونم‌ ريخته‌ روش‌. خيله‌ خوب‌ سه‌ تا كار كرده‌ بقيه‌اش‌ چي‌؟ بقيه‌اش‌ با خداست‌ اين‌ دانه‌ را فالق‌ الحب‌، دانه‌ را بشكافتش‌، والا دانه‌ به‌ اين‌ آسونيها شكافته‌ نمي‌شه‌ بعضي‌ دانه‌ها اونقدر محكمه‌ كه‌ اگر شما با چكش‌ هم‌ بزنيد روش‌ نمي‌شكنه‌. خيلي‌ دانه‌ها هست‌. فالق‌ الحب‌، روي‌ زمين‌ كه‌ بمونه‌، يك‌ مدتي‌ كه‌ بمونه‌ مي‌گيم‌ خاك‌ اون‌ رو مي‌پوسونه‌. نخير نمي‌پوسه‌ اگر مي‌پوسيد كه‌ سبز نمي‌شد اين‌ رو، فالقه‌ يعني‌ مي‌شكافتش‌. پوست‌ را مي‌اندازه‌ كنار از مغز اون‌ استفاده‌ مي‌كنه‌ دو تا برگ‌ و اينجا بين‌ مغز و ريشه‌ يك‌ باصطلاح‌ تخمك‌ بگيد اسماي‌ مختلفي‌ حالا، يك‌ چيزي‌ هست‌ يك‌ ميوه‌اي‌ هست‌ كه‌ اون‌ قسمت‌ برگ‌ رو مي‌ده‌ بيرون‌ قسمت‌ ريشه‌ را مي‌بره‌ پايين‌. ببينيد دانه‌ را شكافته‌ برگ‌ را درست‌ كرده‌، اون‌ باصطلاح‌ واسطه‌ و اون‌ نيروي‌ بين‌ برگ‌ و ريشه‌ را قرار داده‌، ريشه‌ را به‌ اعماق‌ زمين‌ فرو كرده‌. شما اگر بخواييد با سيم‌ آهني‌ اونجور زمين‌ را بشكافيد بريد جلو نمي‌تونيد. گاهي‌ بعضي‌ از درختها سنگها را شكافته‌ و ريشه‌ وارد شده‌. بعضي‌ از ريشه‌ها صد متر زير زمين‌ رفته‌ خودش‌ را به‌ آب‌ رسونده‌. خوب‌ اين‌ چندتا كار شد؟ و بعد هم‌ آمده‌ بيرون‌. يك‌ دانة‌ گندم‌، ما روي‌ همون‌ گندم‌ حساب‌ مي‌كنيم‌ يك‌ دانة‌ گندم‌ دهها دانة‌ گندم‌ شده‌. البته‌ بعضي‌ فكر مي‌كنند كه‌ منظور از اين‌ آية‌ شريفه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد مثل‌ الذين‌ ينفقون‌ اموالهم‌ في‌ سبيل‌ لله‌ كمثل‌ حبة‌ انبتة‌ منها سبع‌ ثنابل‌ في‌ كل‌ سنبلة‌ مع‌ سبعه‌ از يك‌ دانه‌ به‌ باصلاح‌ هفت‌ خوشه‌ بيرون‌ مي‌ياد در هر خوشه‌اي‌ صدتا، يك‌ دونه‌ هفتصد دونه‌ ازش‌ درمي‌ياد اين‌ حد متوسطه‌ دانه‌ هايي‌ است‌ كه‌ زير خاك‌ مي‌ره‌ حد متوسطشه‌. هم‌ بيشتر هست‌، هم‌ كمتر. منظور گندم‌ نيست‌. حبة‌ انبتت‌ بعضيها مي‌گن‌ گندم‌ را گندم‌ گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ يعني‌ اكثرا اينطوره‌ به‌ هفتصدتا نمي‌رسه‌. هفتصدتا نداريم‌ يعني‌ اگر مثلا فرض‌ كنيد يك‌ دانه‌ گندم‌ را مي‌كنند زير خاك‌ هفتصد دونه‌، يعني‌ هفت‌ تا خوشه‌ داشته‌ باشه‌ هر خوشه‌اي‌ صد تا. نداريم‌. ظاهرا اونطوري‌ كه‌ تحقيق‌ شده‌ گندم‌ اين‌ اندازه‌ها خوشه‌ نداره‌ و دانه‌ نداره‌. بعضيها مي‌يان‌ تو همين‌ كانون‌ از ما پرسيدن‌ كه‌ ما ده‌ دفعه‌ گندمها را شمرديم‌ اون‌ گندمهاي‌ خيلي‌ باصطلاح‌ خيلي‌ پر بار رو هفتصد تا نشده‌. اين‌ چي‌ مي‌گه‌؟ قرآن‌ نمي‌گه‌ گندم‌. مي‌گه‌ حبة‌ دانه‌. بعضي‌ از دانه‌ها هست‌ از هفتصدتا خيلي‌ بيشتر. دانه‌ تحويل‌ مي‌ده‌. حالا من‌ نمي‌تونم‌ خيلي‌ چيز كنم‌ مثلا ارزن‌ را ظاهرا خيلي‌ بيشتره‌، بعضي‌ از هفتصد دانه‌ خيلي‌ بيشتر. مثلا يك‌ دانة‌، شما حالا يك‌ دانة‌ درخت‌ توت‌ را شما زير زمين‌ كنيد يك‌ درخت‌ توتي‌ مي‌شه‌ اين‌ چقدر، چون‌ در هر توتي‌ مثلا در هر دانة‌ توت‌ چندتا دانه‌ است‌. اونوقت‌ ببينيد چه‌ خبر مي‌شه‌.

 بعضيها هستند كه‌ خوشه‌ مي‌بندند. خوشه‌ها هم‌ هفتصد دانه‌  هستند حالا اين‌ را عرض‌ كردم‌ بطور متوسطشه‌. يك‌ دانه‌ تبديل‌ به‌ هفتصد تا بيشتر يا كمتر مي‌شه‌ و تمام‌ اين‌ كارها را خدا مي‌كنه‌ همش‌ هم‌ مال‌ خداست‌ تو فقط‌ يك‌ كاري‌ كردي‌، رفتي‌ اين‌ گندم‌ را كردي‌ زير خاك‌، آب‌ روش‌ ول‌ كردي‌. انتم‌ تزرعون‌ ام‌ نحن‌ الزارعون‌. خدا مي‌گه‌ تو زارعي‌ يا من‌؟ خب‌ تو چكار كردي‌ كه‌ زارع‌ شدي‌؟ تو جز گندم‌ رو ريختي‌ و خاك‌ را ريختي‌ و آب‌ دادي‌. چطور شد تو شدي‌ زارع‌؟ ما نيستيم‌ زارع‌؟ همة‌ كارهاش‌ با خداست‌. خداي‌ تعالي‌ كارهاي‌ معجزه‌آميز، يعني‌ تمام‌ كارهايي‌ كه‌ خدا مي‌كنه‌ خلقت‌ من‌ و شما، خلقت‌ چشم‌ و ابروي‌ من‌ و شما، خلقت‌ موي‌ محاسن‌ من‌ و شما، همه‌ چيز. همش‌ معجزه‌ است‌ يعني‌ هيچ‌ يك‌ از نيروهاي‌ طبيعت‌ نمي‌تونن‌ اين‌ كارها را انجام‌ بدن‌. و هر كس‌ بگه‌ طبيعت‌ يا هر كس‌ بگه‌ زارع‌ يا هر كس‌ بگه‌ نمي‌دونم‌ فلان‌ كس‌ فلان‌ كار را كرد بيخود گفته‌. و ما يومن‌ اكثرهم‌ بالله‌ الا لهم‌ مشركون‌، اكثر اينها ايمان‌ بخدا ندارند مشركند در حقيقت‌. ما زراعت‌ كرديم‌. عرض‌ كردم‌ همين‌ آيه‌ مي‌فرمايد انتم‌ تزرعون‌ ام‌ نحن‌ زارعون‌.

 در آيات‌ مختلف‌ ديگر به‌ همين‌ آيات‌ اشاره‌ كرده‌ شماها كاره‌اي‌ نيستيد يك‌ قدم‌ بردار، صدها قدم‌ خداي‌ تعالي‌ برمي‌ داره‌. ما اين‌ رو بايد متوجه‌ باشيم‌ نكتة‌ مهم‌ اين‌ جريان‌ اينه‌. اگر مثلا در هر جا هر كس‌ سوار فيل‌ شد ابابيل‌ مي‌يومد بالاي‌ سرش‌، همه‌ جا اينطوري‌ بود، ابابيل‌ مي‌يومد بالاي‌ سرش‌ و يك‌ تو سرش‌ مي‌زد و اسب‌ ماكول‌ مي‌شد خب‌ عادي‌ مي‌شد براي‌ ما. ولي‌ اگر ما هيچ‌ درخت‌ نديده‌ بوديم‌ تا به‌ حال‌ مثلا. رفتيم‌ يك‌ دونه‌ كرديم‌ زير خاك‌. نمي‌دونيم‌ هم‌ كه‌ اين‌ دونه‌ را بكنيم‌ چي‌ مي‌شه‌؟ ديديم‌ يك‌ درخت‌ درآمد. اين‌ از كور شفا دادن‌ معجزه‌اش‌ مهمتر بود بجهت‌ اينكه‌ نديده‌ بوديم‌. اينكه‌ الان‌ اينها برامون‌ آيتيت‌ نداره‌ و خيلي‌ طبيعيه‌ اين‌ بخاطر زياد انجام‌ شدنشه‌. اونوقت‌ خدا چرا زياد انجام‌ داده‌ اين‌ كارها را؟ براي‌ اينكه‌ احتياجه‌ بشر را باصطلاح‌ رفع‌ كنه‌. دقت‌ كرديد اگر اصحاب‌ فيل‌ يك‌ جريان‌ بوده‌، يك‌ دفعه‌ بوده‌ كه‌ اصحاب‌ فيل‌ مورد حملة‌ ابابيل‌ واقع‌ شده‌ والا الان‌ مي‌گن‌ طبيعت‌ اتم‌ تخريبه‌. خوب‌ از كجا؟ از كجا اينطوريه‌؟ اين‌ را خدا قرار داده‌.

 ماها يك‌ روحية‌ متوجه‌ به‌ پروردگار را بايد در خودمون‌ پيدا كنيم‌ يعني‌ ببينيد غفلت‌ بخاطر زياد انجام‌ داده‌ شدن‌ در ما پيدا مي‌شه‌ حتي‌ اينكه‌ ما اگر خدمت‌ امام‌ عصر ارواحنا فدا زياد برسيم‌ مي‌شه‌؟ حضرت‌ ولي‌ عصر هم‌ مي‌شه‌ مثل‌ امام‌ صادق‌ كم‌ كم‌ بفكر سوء استفاده‌ از ايشان‌ مي‌افتيم‌. اول‌ استفاده‌هاي‌ مشروع‌. آقا حاجت‌ داريم‌ بده‌. اون‌ هفته‌ گفتم‌ كه‌ بعضيها با امام‌ دعوا دارن‌ قهر مي‌كنن‌، با فشار حاجت‌ مي‌گيرند. يك‌ كسي‌ همين‌ امروز نامه‌اش‌ را مي‌خوند گفت‌: خداانشاء لله‌ بهش‌ حاجتش‌ را بده‌ ولي‌ راه‌ حاجت‌ گرفتن‌ اين‌ كارها نيست‌. چقدر در مسجد جمكران‌ بودم‌، چقدر چه‌ كردم‌. چرا امام‌ زمان‌ آخراش‌ ديگه‌. اينكه‌ بعضي‌ وقتها من‌ عرض‌ مي‌كنم‌ آقايون‌ در مسائل‌ معنوي‌ و روحي‌ يك‌ حسابي‌ داشته‌ باشه‌ كارتون‌ برنامه‌ داشته‌ باشيد، تحت‌ مراقبت‌ باشيد، تحت‌ تربيت‌ باشيد براي‌ اينكه‌ اينطوري‌ نشه‌ چون‌ اگر يك‌ نامه‌اي‌ كه‌ يكي‌ از دوستان‌، فكر مي‌كنم‌ تو مشهد هم‌ باشه‌ نمي‌دونم‌ چون‌ همين‌ امروز به‌ من‌ دادند، و اسم‌ و آدرس‌ نداشت‌. اين‌ نامه‌ را اگر من‌ براي‌ شما بخونم‌ مي‌فهميد كه‌ چقدر اشتباه‌ كرده‌ اين‌ آقا و چقدر هم‌ خودش‌ را به‌ زحمت‌ انداخته‌ و جدا من‌ غصه‌ خوردم‌ به‌ حالش‌، گريه‌ كردم‌. باور كنيد اشكم‌ از چشمم‌ جاري‌ شد. گفت‌ من‌ يك‌ ماه‌ رمضان‌ تو مسجد جمكران‌ بودم‌، بعدش‌ غذا نمي‌خوردم‌، اعتصاب‌ غذا شايد كرده‌ بودم‌ بعد در بيابانهاي‌ مسجد جمكران‌ بي‌ حال‌ شده‌ بودم‌ افتاده‌ بودم‌ و در تمام‌ اين‌ مدت‌ يك‌ دفعه‌ امام‌ زمان‌ نيامد بگه‌ تو چرا اين‌ كارها را مي‌كني‌.

 و بعد هم‌ گله‌ هايي‌ از حضرت‌. شما يك‌ عدتون‌ لااقل‌ مي‌دنيد كه‌ با مختصر تزكية‌ نفس‌ مكرر مي‌شود خدمت‌ حضرت‌ ولي‌ عصر رسيد. احتياجي‌ هم‌ نيست‌ كه‌ حتي‌ انسان‌ برود مسجد جمكران‌. احتياج‌ نيست‌ كه‌ اينقدر به‌ خودش‌ زحمت‌ بده‌. آخه‌ ما سوراخ‌ دعا را گم‌ كرديم‌، ما مسائل‌ را از راه‌ و روش‌ خودش‌ انحراف‌ داديم‌ در عبادت‌ بايد حسابي‌ داشته‌ باشه‌ برنامه‌هاي‌ خلاصه‌، اين‌ را بدونيد اول‌ كاري‌ كه‌ مي‌كنيد، اين‌ را بدونيد امام‌ زمان‌ در يك‌ جايي‌ مثلا خونش‌ در شهر كوفه‌ بود تا صدام‌ مي‌زاشت‌ بريم‌ خدمتشون‌، يا خود صدام‌ باصطلاح‌ حضرت‌ را از بين‌ نمي‌برد همون‌ طوري‌ كه‌ خلفاي‌ اموي‌ و عباسي‌ ائمه‌ را از بين‌ بردند، اونجا بود. شما مي‌رفتيد روز اول‌ خوب‌ حاجت‌ مي‌گرفتيد، آقاجون‌، بله‌. ما اينجا خادم‌ باشيم‌ هميشه‌ شما را ببينيم‌، اين‌ خيلي‌ هم‌ خوبه‌ها ولي‌ خوب‌ حضرت‌ چقدر خادم‌ مي‌خواد. چند ميليون‌ اگر فرمودند كه‌ نه‌ تو برو شهرت‌. مي‌گي‌ كه‌ نه‌. مي‌گي‌ من‌ شما را مي‌خوام‌. دوم‌ اگر اهل‌ دنيا باشي‌ خوب‌ خونه‌اي‌، زندگي‌ اي‌، گرفتاري‌، اگر كه‌ يك‌ مدتي‌ خلاصه‌ با حضرت‌ سر به‌ سر مي‌زاري‌، حاجت‌ مي‌خواي‌، خوب‌ امام‌ زمان‌ را مي‌خواي‌ براي‌ چي‌ ديگه‌؟ بعد بهت‌ ندادن‌. چكار مي‌كني‌؟ قهر مي‌كني‌. كم‌ كم‌ به‌ فكر اذيت‌ حضرت‌ مي‌افتي‌. شماها فكر نكنيد كه‌، بخدا قسم‌ تا ما بشريت‌ تا بشريت‌، حالا شماها را نمي‌گم‌ تا بشريت‌ آدم‌ بشه‌ها لايق‌ اينكه‌ امام‌ زمان‌ در بينشون‌ زندگي‌ بكنه‌ نيستند.

 و آدم‌ شدن‌ هم‌ به‌ اين‌ آسونيها نيست‌ كه‌ شما فكر كرديد. يك‌ سر سوزن‌ اگر از صفات‌ حيواني‌ درتون‌ باشه‌ شما بالاخره‌ اون‌ صفت‌ حيواني‌ در شما هست‌ و اون‌ باطنتون‌ و سيرتتون‌ حيوانه‌ يك‌ سر سوزن‌. تا بشريت‌، لااقل‌ آماده‌ براي‌ انسان‌ شدن‌ باشد يا آماده‌ باشد، يا انسان‌ بشد يكي‌ از اينها والا نمي‌شه‌. بعد كم‌ كم‌ انسان‌ مي‌بينه‌ اين‌ آقا به‌ دردش‌ نخورد، اگر توي‌ ماها باشن‌ به‌ درد ماها نمي‌خورن‌، پس‌ مزاحمت‌ داره‌ ديگه‌، كم‌ به‌ فكر از بين‌ بردنش‌. همينطور كه‌ بود. يعني‌ يازده‌ نفر از اينها را همه‌ مبتلا به‌ اين‌ حرفها بودند شما فكر نكنيد اونهايي‌ كه‌ مي‌اومدند سجاده‌ از زير پاي‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ يا مثلا حضرت‌ سيدالشهداء را در كربلا كشتند اينها يك‌ غرض‌ شخصي‌ داشتند نه‌ غرض‌ شخصي‌ نبود. اينها امام‌ حسين‌ را مزاحم‌ زندگي‌ دنياشون‌ مي‌دونستند. حضرت‌ مجتبي‌ را اونجوري‌ كه‌ سليقشون‌ مي‌گرفت‌ حضرت‌ مجتبي‌ مطابق‌ سليقة‌ اونها حركت‌ نمي‌كرد. و توي‌ اونها هم‌ بود خوب‌ نمي‌شه‌ ديگه‌. شما نمي‌دونيد بعضي‌ از مقدسها چه‌ سليقه‌هاي‌ كج‌ و ماوجي‌ دارن‌. تا انسان‌ مي‌خواد دست‌ به‌ تركيبشون‌ بزنه‌ دادشون‌ بلند مي‌شه‌. افراد فاسق‌ و فاجر زودتر اصلاح‌ مي‌شن‌ تا افرادي‌ كه‌ خداي‌ نكرده‌ مرده‌ باشند در عبادت‌ و قدس‌ و تقوا. مرده‌ باشند. اينها مشكله‌. آقا من‌؟ من‌ عمرم‌ را پاي‌ منبرها گذروندم‌ حالا شما مي‌خواي‌ حرف‌ بمن‌ ياد بدي‌. هر چي‌ مي‌گيم‌ آقا درست‌ قرآن‌ اينجوري‌. مي‌گه‌ نه‌. روايت‌ داره‌. نه‌. هيچي‌، هيچي‌. حتي‌ حاضر نيستند گوش‌ به‌ حرف‌ مرجع‌ تقليدشون‌ بدن‌. يك‌ آقايي‌ امروز آمده‌ بود مي‌گفت‌ اين‌ رسالة‌ توضيح‌ المسائل‌ را من‌ آوردم‌ صد تا اشكال‌ به‌ اين‌ دارم‌ چكار كنم‌؟ گفتم‌ آقا من‌ تا هر چه‌ اشكال‌ داشته‌ باشي‌، نداشته‌ باشي‌، من‌ كاره‌اي‌ نيستم‌ براي‌ تغييرش‌. برو به‌ آقاي‌ گلپايگاني‌ بگو. بمن‌ چه‌. كتاب‌ من‌ كه‌ نيست‌.

 خداي‌ تعالي‌ در اين‌ سورة‌ مباركه‌ مي‌خواد بگه‌ كه‌، يك‌ جريان‌ خدا نشون‌ داده‌ كه‌ خدا اين‌ قدرت‌ را داره‌ اما بدونيد همه‌ جا اين‌ قدرت‌ نافذه‌. ماها وقتي‌ نزديك‌ مي‌شيم‌ به‌ امام‌ زمون‌ وقتي‌ ما از اولياء خدا مي‌شيم‌ كه‌ خدا را و ما در تمام‌ چيزها نافذ بدونيم‌. لا حول‌ و لا قوة‌ بالله‌ العلي‌ العظيم‌. هيچ‌ حول‌ و قوه‌اي‌ نيست‌. بحول‌ لله‌ و قوة‌، اقوم‌ و اقعد شما تو هر نماز مي‌گيد،آيا اعتقادتون‌ هم‌ همينه‌؟ مي‌گه‌ آقا بلند شو از جات‌. مي‌گيد اگر خدا حول‌ و قوه‌اي‌ بمن‌ بده‌ من‌ بلند مي‌شم‌.

 خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبره‌ با اون‌ عظمت‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ اونچنان‌ با قدرته‌ كه‌ اذا اراد لشي‌ كن‌ فيكون‌، اگر اراده‌ بكنه‌، چيزي‌ را بگد باشد همان‌ قدرت‌ پروردگار را خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر اكرمش‌ هم‌ داده‌. اما در عين‌ حال‌  خدا بهش‌  مي‌گه‌، ولا تقولن‌ لشي‌ اني‌ فائل‌ ذالك‌ قدم‌ الا ان‌ يشاءلله‌. نگي‌ من‌ فردا فلان‌ كار را مي‌كنم‌ مگر خدا بخواد، اگر خدا بخواد تو مي‌توني‌. اگر خدا نخواد تو نمي‌توني‌. اگر خدا بخواد تو نفس‌ مي‌كشي‌ از اين‌ لحظه‌ به‌ بعد. اگر خدا نخواد نمي‌توني‌ نفس‌ بكشي‌. اگر خدا بخواد تو مي‌توني‌ از جات‌ كه‌ نشستي‌ حرت‌ كني‌ اگر خدا نخواد. نگو نه‌ الحمد لله‌ هيچي‌ نيست‌ پا مي‌شم‌. نخير همه‌ چيزت‌ هست‌.

 اين‌ را شما بدونيد مخلوق‌ يعني‌ هيچ‌. هر چه‌ هست‌ مال‌ خداست‌، مال‌ خداست‌. مخلوق‌ يعني‌ هيچ‌. مي‌توني‌ ببيني‌ من‌ را، من‌ دارم‌ مي‌بينم‌ ديگه‌. نه‌ تو نمي‌بيني‌. خدا هم‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌، داره‌ بهت‌ نيرو مي‌ده‌ كه‌ تو ببيني‌. لحظه‌ به‌ لحظه‌ اين‌ خون‌ را تو رگهات‌ مي‌چرخونه‌ كه‌ تو زنده‌ باشي‌. خوب‌ اينها را ما بايد توجه‌ كنيم‌. همة‌ لحظات‌ دربارة‌ شخص‌ خودمون‌ مثل‌ همان‌ از بين‌ بردن‌ اصحاب‌ فيله‌. الم‌تر كيف‌ فعل‌ ربك‌ باصحاب‌ الفيل‌. اين‌ چون‌ يك‌ جريان‌ بوده‌ همه‌ نقل‌ مي‌كنند. عجب‌ حالا، عجيبتر اينكه‌ در يك‌ كتابي‌ ديدم‌ اين‌ بندة‌ خدا نمي‌دونه‌ انسان‌ بگه‌، قرآن‌ را هر كس‌ بر خلاف‌ اونچه‌ كه‌ معصومين‌ فرموده‌اند تفسير كنه‌، كافره‌. اين‌ را شما بدونيد. من‌ فسّر القرآن‌ برايه‌ فقط‌ كفر. اينها هست‌ ولي‌ فقط‌ كفر، كافره‌. حتي‌ اگر تفسير درستي‌ هم‌ بكنه‌. من‌ تفسير كردم‌ بعد ديدم‌ امام‌ هم‌ همينجور تفسير كرده‌، خيلي‌ آدم‌ خوش‌ استعدادي‌ بوده‌ يك‌ آية‌ قرآن‌ را خوب‌ تفسير كرده‌، امام‌ هم‌ بعد ديدم‌ اينطوري‌ تفسير كرده‌. در عين‌ حال‌ تو غلط‌ كردي‌ مي‌گه‌، ان‌ اصاب‌ فقط‌ اغط‌، اگر درست‌ هم‌ تفسير كردي‌ تو فضولي‌ حق‌ نداشتي‌ بكني‌. جلوتر از امام‌ و پيغمبر حق‌ حرف‌ زدن‌ دربارة‌ كلام‌ خدا نداري‌. درست‌. ما نبايد در آيات‌ قرآن‌ اظهار نظر بكنيم‌، دخالت‌ بكنيم‌. ائمة‌ اطهار اينها اساتيدي‌ هستند كه‌ خدا اينها را براي‌ تعليم‌ ما، ايات‌ قرآن‌ را فرستاده‌ و هر چي‌ اونها فرمودند همون‌ را بايد ما عمل‌ كنيم‌.

 اون‌ وقت‌ اين‌ شخص‌ برداشته‌ نوشته‌ اين‌ ابابيل‌ معنا نداره‌ كه‌ يك‌ پرنده‌ بياد اون‌ هم‌ با اون‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ حجاره‌، يعني‌ سنگ‌ ريزه‌اي‌ بياره‌ بزنه‌ تو مغزه‌، حالا اين‌ را مي‌خواد با عقل‌ جورش‌ بده‌. با طبيعت‌ جورش‌ بده‌، طبيعتي‌ كه‌ تازه‌ طبيعتش‌ درست‌ نيست‌. مي‌گه‌ كه‌ اينها يك‌ سنگي‌ انداخت‌ اينها مكروب‌ وبا داشت‌، خدمت‌ شما آبله‌، ببخشيد اين‌ ابابيل‌ هم‌ از، چون‌ هر دوش‌ ب‌ داره‌ البته‌، هر دوش‌ آبله‌، ابابيل‌ چون‌ فقط‌ چيز ديگه‌اي‌، ارتباط‌ ديگه‌اي‌ اين‌ دو تا با هم‌ نداره‌، جز اينكه‌ هر دوش‌ ب‌ داره‌. پس‌ اين‌ آبله‌ اينها درآوردند و آبله‌ اينها را بجعلهم‌ كعسف‌ ماكول‌ ببينيد تو كتاب‌ نوشته‌.

 چرا؟ چرا اينطوره‌؟ براي‌ اينكه‌ انسان‌ مغرور كه‌ شد، مغرور كه‌ شد معتقد به‌ افكار خوش‌ مي‌شه‌. و مي‌خواد خدا و پيغمبر و دين‌ را همه‌ را با افكار خودش‌ تطبيق‌ بده‌. اگر امام‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ الان‌ بياد توي‌ ما يك‌ مقدار بر خلاف‌ ميل‌ ما حركت‌ كنه‌، شماها را انشاء لله‌ نمي‌گم‌ چون‌ انشاء لله‌ يك‌ عدتون‌ اينجور نيستيد، ولي‌ كلية‌ مردم‌ اينطورند كه‌ آقا ديگه‌ بسه‌ چقدر اين‌ رو در فشار قرار مي‌دي‌ آخه‌ آقاي‌ فلان‌ مرجع‌ اينجوري‌ گفته‌ شما چطور اينطوري‌ مي‌فرماييد.

 يك‌ وقتي‌ يك‌ سؤالي‌ از مرحوم‌ آيت‌ الله‌ بروجردي‌ كرده‌ بودند راجع‌ به‌ حالا اون‌ نفس‌ را نمي‌خوام‌، كه‌ مثلا امام‌ آيا تكليفش‌ اينه‌؟ ايشان‌ جواب‌ داد آخه‌ ما كه‌ نبايد براي‌ امام‌ تكليف‌ تعيين‌ كنيم‌، امام‌ خودش‌ تشريف‌ بيارد خودش‌ مي‌دونه‌ تكليفش‌ چيه‌. آيا امام‌ اين‌ كار را واجبه‌ بكنه‌ يا اين‌ كار را مستحبه‌ بكنه‌ يا مثلا فلان‌ چي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ امامه‌ اين‌ هم‌ مثل‌ ساير چيزهاست‌؟ و امثال‌ اينها. ماها براي‌ امام‌ كم‌ كم‌ تكليف‌ معيين‌ مي‌كنيم‌. كم‌ كم‌ مي‌بينيم‌ خوب‌ گوش‌ به‌ حرف‌ ما نمي‌ده‌ خلاصه‌ تردش‌ مي‌كنيم‌. كم‌ كم‌ خداي‌ نكرده‌ ازش‌ بدمون‌ مي‌ياد، كم‌ كم‌ مي‌بينيم‌ ولمون‌ نمي‌كنه‌ مي‌گيم‌ بايد كلكش‌ را كند. مي‌شيم‌ همانهايي‌ كه‌ بودند و ما هم‌ همونطور مي‌شيم‌. كوشش‌ بكنيد كه‌ در تمام‌ جاها خدا را ببينيد. همه‌ جا مثل‌ همين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ مثل‌ جريان‌ اصحاب‌ فيله‌. اين‌ چون‌ يك‌ دفعه‌ واقع‌ شده‌ ما برامون‌ خيلي‌ فوق‌ العاده‌ است‌. نه‌ واقعا همين‌ ابابيل‌، طبق‌ روايات‌ همين‌ ابابيل‌ يك‌ سنگ‌ برداشته‌، خود ابابيل‌ هم‌ نمي‌دانسته‌ كه‌ اين‌ سنگ‌ را بندازه‌ چي‌ مي‌شه‌؟ اين‌ را شما بدونيد. خدا چون‌، همة‌ حيوانات‌ تحت‌ فرمان‌ پروردگارند و بهشون‌ وحي‌ مي‌شه‌، بهشون‌ الهام‌ مي‌شه‌، اين‌ بشره‌ كه‌ به‌ حال‌ خودش‌ واش‌ گذاشتند، مي‌گن‌ تو چون‌ عقل‌ داري‌ خودت‌ به‌ اين‌ مسائل‌ برس‌ والا بر همة‌ حيوانات‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ الهام‌ مي‌شه‌، و اوحينا الي‌ الوحي‌ انتخذ الي‌ جبال‌ بيوتا، و خداي‌ تعالي‌ اينها را راهنماييشون‌ مي‌كنه‌ يكي‌ از كارها، ابابيل‌ اين‌ شي‌ را بردار، اين‌ سنگ‌ را بردار اين‌ برداشته‌، برو. رفت‌، ول‌ كن‌، ول‌ مي‌كنه‌ هيچ‌ كاري‌  هم‌ به‌ هيچي‌ نداره‌ خداي‌ تعالي‌ او را فجعلهم‌ كعصف‌ ماكول‌، حالا چرا خدا همينجوري‌ بدون‌ ابابيل‌ و اينها، را از بين‌ نبردشون‌ نه‌ مي‌خواد يك‌ خرده‌ هم‌ محسوس‌ كنه‌، يك‌ خرده‌ هم‌ مي‌خواد نشون‌ بده‌.

 حالا با اين‌ ابابيل‌ آمده‌ و سنگ‌ هم‌ انداخته‌ و مي‌گن‌ آبله‌ درآوردند اگر اينها سكته‌ مي‌كردند و همانجا از بين‌ مي‌رفتند همانجا همه‌ از بين‌ مي‌رفتند مي‌گفتند اينها هواي‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود مكه‌ اينطوري‌ بوده‌ كه‌ اينها گرماشون‌ شده‌ و گرما فشار آورده‌ و همشون‌ سكته‌ كردند و مردند. خدا مي‌خواد نشان‌ بده‌ نشان‌ دادن‌ نكتة‌ جالبي‌ كه‌ در اينجا هست‌، نشان‌ دادن‌ براي‌ چيه‌؟ براي‌ اينكه‌ ما را از خواب‌ غفلت‌ بيدار بكنه‌. ما را از خواب‌ غفلت‌ بيدار بكنه‌. بشر اونوقت‌ را از خواب‌ غفلت‌ بيدار بكنه‌. خيلي‌ خدا روي‌ اين‌ جهت‌ اصرار داره‌، انما انتم‌ يذكر، اي‌ پيغمبر تو مذكري‌، مذكر يعني‌ چي‌؟ يعني‌ يادت‌ بياره‌. ياد آوردنده‌، حواس‌ مردم‌ را جمع‌ كن‌، متوجه‌ كن‌ مردم‌ را مردم‌ متوجه‌ خدا بشن‌. انما انت‌ مذّكر. انا نحن‌ نزلنا الذكر، قرآن‌ ذكره‌.

 همش‌ براي‌  اينكه‌ ما را از خواب‌ غفلت‌ بيدار كنه‌. خدا نكنه‌ كه‌ انسان‌ اونقدر خواب‌ باشه‌ كه‌ تا بميره‌. چون‌ بعضيها در اثر خواب‌ سنگين‌ مي‌ميرند.يك‌ چند تا هفت‌، هشت‌ تا قرص‌ خواب‌ آور بخوريد حالا مي‌خواييد طرزش‌ را بگم‌، طرز خودكوشيش‌ را، مثلا فرض‌ كنيد يك‌،  دو تا قرص‌ خواب‌ آور سر شب‌ بخوريد خواب‌ مي‌كنيد تا نزديكاي‌ صبح‌، نزديكاي‌ صبح‌ بيدار مي‌شيد فورا يكي‌ را وادار كنيد دوتا ديگه‌ بهتون‌ بده‌، باز مي‌خوابيد، باز، اينقدر خواب‌ باشيد تا بعد مي‌بينيد كه‌ بله‌ نفستون‌ را از دست‌ داديد و هيچي‌ انسان‌ مي‌ميره‌. يك‌ جا كسي‌ هفت‌، هشت‌، ده‌ تا قرص‌ از نوع‌ قرصهاي‌ خواب‌ آوركه‌ من‌ اسماشم‌ الحمدلله‌ نمي‌دونم‌ و انسان‌ وقتي‌ بخوره‌ بعيد نيست‌ بميره‌.

 خواب‌ وقتي‌ كه‌ خيلي‌ سنگين‌ شد كه‌ گرسنگي‌ انسان‌ را بيدار نكرد انسان‌ مي‌ميره‌. ماها گرسنگي‌ را احساس‌ نمي‌كنيم‌ آقايان‌. البته‌ بعضي‌ هستند بيدارند و گرسنگي‌ را احساس‌ مي‌كنند يا گرسنگي‌ اونها را از خواب‌ بيدارشون‌ مي‌كنه‌. گرسنة‌ معنويات‌، گرسنة‌ خداشناسي‌، آخه‌ اين‌ حرفها كه‌ دروغ‌ نيست‌. اگر باور نمي‌كنيد خوب‌ يك‌ حرفي‌ والا خدا پيغمبر، يكصدو بيست‌ و چهار هزار پيغمبر آمدند مي‌گن‌ خدايي‌ هست‌، معادي‌ هست‌، قيامتي‌ هست‌، روحي‌ هست‌، اقلا خوابهايي‌ كه‌ خودت‌ مي‌بيني‌، همين‌ امروز يكي‌ از دوستان‌ آمد يك‌ خوابي‌ را، البته‌ خواب‌ هم‌ نبود مكاشفة‌ خوبي‌ بود براي‌ من‌ نقل‌ كرد خدا مي‌دونه‌ فقط‌ در دل‌ من‌ يك‌ كاري‌ را مي‌خواستم‌ نكنم‌ پيام‌ آورد كه‌ ايشان‌ كه‌ اينجا نيست‌ در شهر ديگه‌اي‌ زندگي‌ مي‌كنه‌ كه‌ اين‌ كار را بكن‌. خوابهايي‌ كه‌ از خودتون‌ مي‌بينيد دليل‌ بر يك‌ چيز يك‌ خبري‌ هست‌.

 يك‌ مسائلي‌ هست‌، معجزاتي‌ كه‌ انجام‌ مي‌شه‌، پس‌ يك‌ خبري‌ پشت‌ اين‌ اوضاع‌ عادي‌ هست‌. حالا چرا ما متوجه‌ نيستيم‌؟ خوابيم‌ كي‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار مي‌شيم‌؟ خدا مي‌خواد همين‌ كار را بكنه‌ خدا مي‌خواد بوسيلة‌ همين‌ مسائل‌ . گاهي‌ گوش‌ انسان‌ را مي‌گيره‌ فشار مي‌ده‌ گوشات‌ بيدار مي‌شه‌. مريض‌ سختي‌ مي‌شي‌ توي‌ يك‌ بيمارستان‌ مي‌بيني‌ كه‌ همچي‌ تنها اونجا افتادي‌ مي‌گي‌ خدا. شخصي‌ آمد خدمت‌ امام‌ صادق‌ عرض‌ كرد آقا مي‌شه‌ خدا را به‌ من‌ نشان‌ بدي‌؟ حضرت‌ دستور داد به‌ اصحابش‌ كه‌ بگيريد اين‌ را دست‌ و پاش‌ را ببنديد، بندازيدش‌ توي‌ دجله‌. كنار دجله‌، اين‌ فورا اصحاب‌ ائمه‌ اين‌ را بستنش‌ و پرتش‌ كردند توي‌ دجله‌، اين‌ يك‌ چند دفعه‌ رفت‌ زير آب‌ و آمد بالا و همچين‌ خوب‌ معلومه‌، دست‌ و پا هم‌ نمي‌تونه‌ بزنه‌ شنا هم‌ نمي‌تونه‌ بكنه‌، يك‌ چند دفعه‌ اين‌ كار شد حضرت‌ فرمود بريد بگيريدش‌، گرفتن‌ آوردنش‌ گفت‌ خدا را ديدي‌؟ گفت‌: بله‌ آقا. به‌ راستي‌ خدا را ديده‌ بود، مي‌گفت‌ اونوقتي‌ كه‌ دو دفعه‌ رفتم‌ پايين‌ گفتم‌ حتما من‌ يك‌ كار، يك‌ حرف‌ بدي‌ زدم‌ حضرت‌ صادق‌ مي‌خواد من‌ را از بين‌ ببره‌. گفتم‌ خدا، ديدم‌ بله‌. همهجا خدا هست‌، همونجا شما فرستاديد من‌ را گرفتند.

 وقتي‌ انسان‌ انقطاع‌ پيدا مي‌كند از همة‌ وسايلات‌، همة‌ بدبختي‌ ما وسله‌ به‌ مسائل‌ مادي‌ ما. پول‌ داريم‌ به‌ خدا كاري‌ نداريم‌، خونه‌ داريم‌ به‌ خدا كاري‌ نداريم‌، زندگي‌ خوبي‌ داريم‌  به‌ خدا كاري‌ نداريم‌، حقوقمون‌ درسته‌، نمي‌دونم‌ درآمدمون‌ خوبه‌ به‌ خدا كاري‌ نداريم‌. اينها همه‌ ما را از خدا غافل‌ مي‌كنه‌ قطع‌ بشو از اينها، باشه‌ اينها، تو بهترين‌ حقوق‌ را داشته‌ باش‌ بهترين‌ خونه‌ را داشته‌ باش‌ بهترين‌ زندگي‌ را داشته‌ باش‌ اما متصل‌ به‌ اينها نباش‌، ببين‌ همه‌ قل‌ كل‌ من‌ عندلله‌، همه‌ از جانب‌ خداست‌، خدا به‌ من‌ داده‌ خدا اگر يك‌ لحظه‌ بگيره‌ ازت‌، هيچي‌ نداري‌. هيچي‌ نداري‌. من‌ خودم‌ با يك‌ كسي‌ داشتم‌ صحبت‌ مي‌كردم‌ باهم‌ نشسته‌ بوديم‌ اين‌ يك‌ دفعه‌ گفت‌، اينجوري‌ كرد من‌ ديدم‌ داره‌ مي‌خوره‌ به‌ زمين‌ سرش‌ را گرفتم‌ رو زانوم‌ مرد. مرد. اونوقت‌ يك‌ لحظه‌ بيشتر طول‌ نكشيد.

 هيچيش‌ هم‌ نبود كل‌ من‌ عندلله‌، همهش‌ از جانب‌ خداست‌. نه‌ دكتره‌، يك‌ كسي‌ آمده‌ بود مظطرب‌ پيش‌ من‌، آقا چيه‌؟ ما يك‌ دكتري‌ داشتيم‌ كه‌ هر وقت‌ مريض‌ مي‌شديم‌ به‌ اون‌ مراجعه‌ مي‌كرديم‌ اين‌ رفته‌ خارج‌. گفتم‌ خوب‌. حالا كه‌ مريض‌ نيستي‌؟ گفت‌: نه‌. آخه‌ اون‌ آرامش‌ را ندارم‌، اعتمادي‌ بود، چه‌ بود و فلان‌. ببينيد اينقدر ما وابسته‌ كه‌ اين‌ آقاي‌ دكتر رفته‌. من‌ هم‌ البته‌ باهاش‌ كاري‌ كردم‌ كه‌ ديگه‌ حرف‌ دكتر را، حتي‌ وقتي‌ دكترش‌ هم‌ برمي‌گرده‌ نزنه‌. ولي‌ باور كنيد اين‌ انسان‌ اندازه‌ متصل‌ به‌ غير خدا. اولا حالا اون‌ دكتر نشد يك‌ دكتر ديگه‌. اون‌ طبيب‌ نشد طبيب‌ ديگه‌ بعد هم‌ كه‌ تو حالا مريض‌ نيستي‌ اگر حالا مريض‌ شدي‌ اگر نمي‌دونم‌ ناراحت‌ شدي‌، اگر نمي‌دونم‌ مراجعه‌ خواستي‌ بكني‌ اين‌ حرفها چيه‌؟ يك‌ كسي‌ ديگر آمده‌ بود دست‌ روي‌ دست‌ مي‌زد تا فلاني‌ سر كار بود در شهرداري‌ ما نتوانستيم‌ اين‌ كار را بكنيم‌ حالا ديگه‌ اين‌ عوض‌ شده‌. ببينيد چقدر متصل‌ به‌ اينه‌. اگر شما دقت‌ بكنيد خدا مي‌دونه‌ اگر انسان‌ دقت‌ بكنه‌، مي‌بينه‌ صدها زنجير به‌ گردن‌ خودش‌ انداخته‌ و به‌ اين‌ ور و اونور وصل‌ كرده‌ كه‌ نمي‌تونه‌ تكان‌ بخوره‌.  در دعاي‌ كميل‌ مي‌گه‌ وقعدت‌ بي‌ اغلالي‌، و حبصني‌ ان‌ نفسي‌ بعدها مالي‌ و خدعتن‌ الدنيا به‌ غرورها. يك‌ كلمش‌ را من‌ براتون‌ ترجمه‌ مي‌كنم‌. قعدت‌ بي‌ اغلالي‌ من‌ غلهايي‌ را كه‌ خودم‌ براي‌ خودم‌، درست‌ كردم‌ من‌ را نشونده‌. تكان‌ نمي‌زاره‌ بخورم‌، نشونده‌، انسان‌ بايد طوري‌ باشه‌ كه‌ اگر يك‌ وقت‌ در اين‌ شهر نمي‌تونه‌ خوب‌ ايمانش‌ را حفظ‌ كنه‌ پاشه‌ بره‌ اون‌ شهر ديگه‌.

 هجرت‌ كنه‌. اگر انسان‌ نمي‌تونه‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ با اين‌ زندگي‌ ايمانش‌ را حفظ‌ كنه‌، عوض‌ كنه‌. اينقدر سخت‌ نگيريد كه‌ نتونيد هيچ‌ كارش‌ بكنيد. غل‌ نشه‌ براتون‌ هيچي‌ غل‌ نشه‌. هيچي‌ زنجير نشه‌، هيچ‌ چيز شما را گرفتار نكنه‌. يا اين‌ غل‌ و زنجير را اينقدر زور داشته‌ باش‌  كه‌ حركت‌ بده‌، با غل‌ و زنجير برو  به‌ طرف‌ خدا و اگر نمي‌توني‌ غل‌ و زنجيرها را پاره‌ كن‌ برو. بالاخره‌ نبايد اينجا وايستي‌. مقام‌ نيست‌ يعني‌ ايستادن‌ نيستش‌. به‌ هر حال‌ الم‌تر كيف‌ فعل‌ ربك‌ باصحاب‌ الفيل‌. الم‌ نجعل‌ كيدهم‌ في‌ تضليل‌. اگر انسان‌ خدا را همه‌ چيز خودش‌ بدونه‌ خدا دشمناش‌ را از بين‌ مي‌بره‌ يكي‌ از كارها اينه‌. دشمني‌ به‌ اين‌ سرسختي‌ آمده‌ يك‌ مشت‌ اهل‌ مكه‌، مكه‌ اونوقت‌ كوچك‌ بوده‌ يك‌ شهر، قريه‌اي‌ بوده‌ تقريبا حالا مركز بخش‌ بوده‌ چون‌ ام‌ القرا گفتن‌ بهش‌. يك‌ شهركي‌ بوده‌ چون‌ دور يك‌ چاه‌، اين‌ را آقايون‌ بدونند دور يك‌ چاه‌ آب‌ بيشتر از چقدر مي‌تونند زندگي‌ بكنند با حشم‌ و ريخت‌ و پاششون‌ و اون‌ هم‌ با سطل‌ بخوان‌ آب‌ بكشن‌ نهايت‌ صد خانوار حد اكثر. اينها هم‌ وسيله‌ نداشتند، هيچي‌ نداشتند اصحاب‌ فيل‌ اومدند كه‌ خانة‌ كعبه‌ را خراب‌ كنند خداي‌ تعالي‌ هم‌ مثل‌، يك‌ كسي‌ كه‌ خيلي‌ شخصيت‌ داره‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ قدرتمندي‌ اظهار قدرت‌ مي‌كنه‌ همچي‌ بهش‌ مي‌كنه‌، تو نمي‌فهمي‌ برو گم‌ شو. با يك‌ اشارة‌ كوچك‌ اون‌ هم‌ با وسيلة‌ ضعيفترين‌ پرنده‌ها. ابابيل‌ خيلي‌ پرندة‌ ضعيفيه‌.

 ضعيفترين‌ پرنده‌ها خداي‌ تعالي‌ كلك‌ را كند و ببينيد حضرت‌ عبد المطلب‌ چه‌ بود؟ خدا انشاء لله‌ سايه‌ اشان‌ را از سر ما در دنيا و آخرت‌ كم‌ نكنه‌. چون‌ يكي‌ از اجداد ما، اجداد شما سادات‌ حضرت‌ عبد المطلبه‌ . اينها نبي‌ بودند، يعني‌ خداي‌ تعالي‌ مستقيما بهشون‌ وحي‌ مي‌كرد. و معصوم‌ بودند،پاك‌ بودند خدا لعنت‌ كنه‌ اونهايي‌ را كه‌ بعضي‌ از اجداد پيغمبر را يا حتي‌ اجداد ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ را اينها را مشرك‌ مي‌دونند. بقول‌ يكي‌ از علما مي‌گفت‌ ابي‌ طالب‌ هيچ‌ تقصيري‌ نداره‌، هيچ‌ دليلي‌ بر مشرك‌ بودنش‌ و كافر بودنش‌ نيست‌ جز اينكه‌ پدر علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. هيچ‌ تفسير ديگري‌ نداره‌.

 حضرت‌ عبدالمطلب‌ خوب‌ ايشان‌ رييس‌ اون‌ شهره‌، اون‌ قريه‌ است‌. آمده‌اند شترها را گرفته‌اند، ابره‌ هست‌ ديگه‌ ظالمه‌، دولت‌ ظالمي‌ است‌، سلطان‌ ظالمي‌ است‌ فكر نمي‌كنه‌ كه‌ اينها مال‌ كسيه‌. مال‌ خودش‌ نيست‌ لشكرش‌ آذوقه‌ مي‌خوان‌ شترها را گرفتن‌ براي‌ آذوقة‌ لشكر. حضرت‌ عبد المطلب‌ پاشد اين‌ نكته‌ خيلي‌ جالبه‌، حضرت‌ وقتي‌ بهش‌ خبر دادند، وقتي‌ به‌ ابرهه‌ خبر دادند كه‌ ايشان‌ تشريف‌ مي‌يارن‌ گفت‌ حتما باخودش‌ كه‌ مثلا اومده‌ كه‌ خواهش‌ كنه‌ كه‌ كاري‌ نكنيد، خانة‌ كعبه‌ را خراب‌ نكنيد. آمد گفت‌ كه‌ شترهاي‌ من‌ را اينها گرفته‌اند، شترهاي‌ من‌ را بمن‌ رد كنيد خيلي‌، گفت‌، من‌ خيال‌ كردم‌ تو براي‌  خانة‌ كعبه‌ آمدي‌.گفت‌ خانة‌ كعبه‌ مال‌ من‌ كه‌ نيست‌ به‌ تعبير منها. من‌ بيام‌ واسطه‌ بشم‌ براي‌ خدا ان‌ رب‌ ابل‌، من‌ صاحب‌ شترم‌، اون‌ هم‌ تازه‌ مسئوليتش‌ با ماست‌. من‌ مسوليت‌ خانة‌ كعبه‌ را من‌، وللبيت‌ الرب‌، براي‌ خانة‌ كعبه‌ خدايي‌، يعني‌ صاحب‌، رب‌ البته‌ اينها اين‌ را بدونيد در عربي‌ رب‌ را بعضي‌ از جاها به‌ عنوان‌ صاحب‌ نقل‌ مي‌كنند. من‌ صاحب‌ شترم‌ خدا هم‌، خانه‌ هم‌ صاحبي‌ داره‌. البته‌ اين‌ را به‌ عنوان‌ ترسوندن‌ ابرهه‌ نگفت‌ چون‌ ابرهه‌ نمي‌ترسيد از اين‌. شترها را گفت‌ بديد بهش‌ شترهاش‌ رو دادن‌ حركت‌ كرد. حركت‌ كرد توي‌ راه‌ نشونش‌ داد كه‌ بله‌ خانه‌ صاحب‌ داره‌. به‌ ما اين‌ درس‌ چي‌ مي‌گه‌؟

 مي‌گه‌ اگر يك‌ جايي‌ بنا بود كارت‌ را به‌ خدا وابگذاري‌ به‌ خدا وابگذار اگر يك‌ جايي‌ بنا بود كارت‌ را خودت‌ انجام‌ بدي‌ خودت‌ انجام‌ بده‌. حضرت‌ عبدالمطلب‌ اگر مي‌گفت‌ شترها را هم‌، خدايا شترهاي‌ ما را هم‌ برگردون‌، اين‌ كار درستي‌ نبود. بايد حركتي‌ مي‌كرد. و اگر مي‌رفت‌ جلوي‌ از بين‌ بردن‌ خانه‌ كعبه‌ را هم‌ مي‌خواست‌ بگيره‌، چون‌ از قدرتش‌ خارج‌ بود نمي‌تونست‌. اينها حساب‌ شده‌ است‌ اين‌ حرفها اين‌ كارها. و كوشش‌ بكنيد كه‌ انشاء لله‌ تا جايي‌ كه‌ مي‌تونيم‌ هر كاري‌ را انجام‌ بديم‌ و در عين‌ حال‌ تمام‌ كارها را به‌ خدا وابگذاريم‌ و وكيل‌ خودمون‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار را قرار بديم‌.

 ايام‌، ايامي‌ است‌ كه‌ تعلق‌ كامل‌ به‌ حضرت‌ سيدالشهداء و بعد هم‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ داره‌. اربعين‌ حسين‌ بن‌ علي‌ گذشت‌ و ما جاتون‌ خالي‌ سر قبر مرحومه‌ استادمون‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ شب‌ اربعين‌ بوديم‌ كه‌ اينجا شنيديم‌ بحمدلله‌ از محضر استاد عزيزمون‌ اقاي‌ آيت‌ الله‌ راضي‌ استفاده‌ كرديد. و انشاء لله‌ از شب‌ سه‌ شنبه‌ هم‌ اينجا مجلس‌ عزاداري‌ هست‌ تا شب‌ جمعه‌ و باز از محضر ايشان‌ استفاده‌ خواهيم‌ كرد. ولي‌ اينجا براي‌ بسياري‌ من‌ دعا كردم‌ و واقعا معنويتي‌، خدا رحمت‌ كنه‌ حاجاقا را معنويتي‌ داشت‌ با چند نفر از دوستان‌ رفتيم‌ اونجا، و اونها هم‌ اهل‌ حال‌ و اهل‌ معنويت‌ بودند و يكي‌ از فرزندان‌ ايشان‌ مي‌گفت‌ كه‌ هر شب‌ حاجاقا از من‌ احوال‌ مي‌پرسه‌ و به‌ هر حال‌ اميدواريم‌ كه‌ روح‌ ايشان‌ بيش‌ از پيش‌ مورد الطاف‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ واقع‌ بشه‌. و ما را هم‌ ايشان‌ دعا كنند كه‌ انشاءلله‌ به‌ مقام‌ اوليا خدا برسيم‌. وفات‌ پيغمبر اكرم‌ در روز بيست‌ وهشتم‌ اين‌ ماه‌، شهادت‌ حضرت‌ مجتبي‌ در بيست‌ و هشتم‌ اين‌ ماه‌ باز نوشته‌اند، و شهادت‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌والسلام‌ هم‌ در روز آخر اين‌ ماه‌ كه‌ احتمالا روز پنج‌ شنبه‌ باشه‌ خواهد افتاد لذا انشاء لله‌ اين‌ شبها مجلس‌ برپاست‌ و انشاء لله‌ استفادة‌ كاملي‌ هممون‌ خواهيم‌ برد. ولي‌ الان‌ اگر با چشم‌ دل‌ نگاه‌ كنيم‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ اونطوري‌ كه‌ دارد در روايت‌ كه‌ وقتي‌ اربعين‌ آمدند در كنار قبر ابي‌ عبدلله‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌ اونجا سه‌ روز اونجا اقامت‌ كردند. بالاخره‌ هنوز به‌ مدينه‌ نرسيدند شما مي‌دونيد وقتي‌ كه‌ انسان‌ به‌ وطن‌ برمي‌ گرده‌ اگر در راه‌ يكي‌ دو نفر از همراهان‌ را ولو از دست‌ داده‌ باشه‌ چه‌ حالي‌ داره‌. حضرت‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ در بيابان‌ مدينه‌ چادر زدند، اين‌ جمع‌ آمده‌اند هشتاد نفر زن‌ و بچه‌ اسير بودند حالا برگشته‌اند، اينجا چادر زدند مردم‌ مدينه‌ اطلاع‌ كاملي‌ از جريانات‌ ندارند. اجمالا شنيده‌اند كه‌ حضرت‌ ابي‌ عبد لله‌ الحسين‌ شهيد شده‌ ولي‌ خوب‌ باز هم‌ همه‌ اطلاع‌ ندارند.

 مردم‌ منتظر شنيدن‌ خبر واقعي‌ هستند، حضرت‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ تشريف‌ آوردند كنار قبر پيغمبر اكرم‌ مردم‌ جمع‌ شدند، اون‌ شاعر هم‌ بوسيلة‌ اشعارش‌ خبر داده‌ كه‌ يا اهل‌ يثرب‌ الا مقام‌ لكم‌، قتل‌ الحسين‌ اي‌ مردم‌ مدينه‌، ديگه‌ تو خونه‌ها نمونيد حسين‌ كشته‌ شد. حضرت‌ سجاد در روي‌ منبري‌ تشريف‌ بردند اول‌ مجلسي‌ كه‌ مصائب‌ سيدالشهداء در ميان‌ دوستان‌ آزادانه‌ خونده‌ شد و عزاي‌ ابي‌ عبدلله‌ الحسين‌ برپا شد فكر مي‌كنم‌ در همين‌ جا بود. روضه‌ خوان‌ امام‌ سجاد مجتمع‌ مردمي‌ كه‌ عشق‌ و علاقة‌ زيادي‌ به‌ ابي‌ عبدلله‌ الحسين‌ دارن‌، شايد امام‌ سجاد متذكر اين‌ قسمت‌ شده‌ باشد كه‌ صبح‌ يازدهم‌ محرم‌، چراغها را خاموش‌ كنيد حال‌ عزايي‌ به‌ خودمون‌ بگيريم‌ صبح‌ يازدهم‌ محرم‌ وقتي‌ كه‌ اسراي‌ عزيز را مي‌خواستن‌ از كنار گودي‌ قتله‌ گاه‌ عبور بدهند زينب‌ كبري‌ نگاه‌ مي‌كند به‌ پسر برادر مي‌بيند چشمها را دوخته‌ به‌ بدن‌ پاره‌ پارة‌ ابي‌ عبدلله‌، و نزديك‌ است‌ جانش‌ را از دست‌ بدهد. صدا زد زينب‌ كبري‌ صدا زد اي‌ پسر برادر مالي‌ اراك‌ بجود بنفسك‌ چه‌ شده‌ است‌ مي‌بينم‌ داري‌ جانت‌ را از دست‌ مي‌دهي‌؟ تو حجت‌ خدايي‌. امام‌ سجاد فرمود، عمه‌ مگر اين‌ حجت‌ خدا نيست‌ كه‌ در ميان‌ گودي‌ قبلگاه‌ افتاده‌. بدن‌ پاره‌ پاره‌ سر در بدن‌ ندارد، اين‌ هم‌ بدن‌ حجت‌ خداست‌. يا اباعبدالله‌، يا حسين‌ بن‌ علي‌. آقا حجة‌بن‌ الحسن‌ مي‌فرمايد نبودم‌ روز عاشورا ياريت‌ كنم‌ آقا وليكن‌ صبح‌ و شام‌ و برايت‌ اشك‌ مي‌ريزم‌  گريه‌ مي‌كنم‌، خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ فرموده‌ من‌ قتل‌ مظلوم‌ فقط‌ جعلنا لوليه‌ سلطانا. اين‌ آيه‌ مخصوصا دربارة‌ شهادت‌ حضرت‌ سيدالشهداء تفسير شده‌. كه‌ اگر ببينيد حسين‌ بن‌ علي‌ را مظلوم‌ كشتند ما براي‌ وليش‌ براي‌ صاحب‌ درد فرزند عزيزش‌ يك‌ تسلطي‌ قرار داديم‌ كه‌ روزي‌ بيايد و انتقام‌ خون‌ ابي‌ عبد لله‌ الحسين‌ را بگيرد. لذا بعد از ظهورش‌ شايد بعد از چند كلمه‌ صدا مي‌زند الا يا اهل‌ العالم‌، انك‌ جدي‌ الحسين‌، همه‌ رو بقبله‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

۶ صفر ۱۴۱۴- ۵ مرداد ۱۳۷۲- کظم غیظ و داشتن محبت

 كظم‌ غيظ‌ و داشتن‌ محبت‌ اخلاق‌ خ‌ 55

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 يكي‌ از كارهايي‌ كه‌ ما در دنيا بايد انشاء الله‌ انجام‌ بدهيم‌ كه‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌ و مسير ما از همينجا بواسطة‌ آن‌ كار روشن‌ ميشه‌، حركت‌ در صراط‌ مستقيم‌ دينه‌. كه‌ همة‌ اين‌ كار اخلاقیات‌ اسلاميست‌. رعايت‌ اخلاقیات‌ اسلامي‌ را بايد انشاء الله‌ در دنيا بكنيم‌ تا در آخرت‌ برايمون‌ مفيد واقع‌ بشود. يك‌ جمله‌اي‌ در كانون‌ بعضي‌ از رفقا بودند، عرض‌ كردم‌. ما تمريناتي‌ كه‌ الان‌ داريم‌ تمرينات‌ اهل‌ جهنمه‌. بايد تمريناتمون‌ را تمرينات‌ اهل‌ بهشت‌ قرار بدهيم‌. هر چه‌ در دنيا مردمان‌ خودخواه‌ و متكبر و رياست‌ طلب‌ جاه‌ طلب‌ كينه‌دل‌ اهل‌ دعوا و نزاع‌ و فحاشي‌ و اينها هستند، اينها در جهنمند. افراد با گذشت‌، داراي‌ اخلاق‌ حسنه‌، افراد با ايمان‌، اينها اهل‌ بهشتند. اگر مي‌خواهيد كه‌ انشاء الله‌ همين‌ دنيا بهشتتون‌ شروع‌ بشه‌ و يا لااقل‌ تمرينات‌ بهشت‌ را انجام‌ بدهيد كه‌ آنجا كارها بر خلاف‌ برنامه‌ و سابقه‌ برايتون‌ نباشه‌، بايد در اين‌ دنيا تمرينات‌ اهل‌ بهشت‌ را انشاء الله‌ شروع‌ كنيد. هر كاري‌ كه‌ انسان‌ مي‌خواهد بكنه‌ بايد يك‌ تمريني‌ داشته‌ باشه‌. در بعضي‌ از رواياته‌، حالا يا جملاتي‌ است‌ كه‌ بعضي‌ از بزرگان‌ گفتند كه‌ المجاز جسر علي‌ الحقيقه‌. مجاز يك‌ پلي‌ است‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ حقيقت‌. در دنيا هر كاري‌ را كه‌ انسان‌ مي‌خواهد بكنه‌ كار مهم‌ اگر باشه‌، مخصوصا در انظار مردم‌ بخواهد قرار بگيره‌؛ قبل‌ از اينكه‌ در منظر مرئي‌ مردم‌ واقع‌ بشه‌، بايد انسان‌ آن‌ كار را تنظيم‌ بكنه‌ كه‌ مبادا در آنجا اشتباه‌ بكنه‌. من‌ يادمه‌ در يك‌ وقتي‌ شاه‌ مي‌خواست‌ تاجگذاري‌ بكنه‌. گفتند سه‌ روز، روزي‌ پنج‌ نوبت‌ ميرفت‌ توي‌ كاخ‌، اين‌ برنامة‌ تاجگذاري‌ را تمرين‌ ميكرد، يك‌ تاجي‌ مي‌خواست‌ بگذاره‌ روي‌ سرش‌، اين‌ برنامة‌ تاجگذاري‌ را تمرين‌ ميكرد كه‌ وقتي‌ مي‌خواهد در مقابل‌ تلويزيون‌ بگذاره‌ سرش‌، چپه‌ نگذاره‌ سرش‌. يك‌ كار جزئي‌. افرادي‌ كه‌ مي‌خواهند حيثيتشون‌ پيش‌ خدا و ائمه‌ و مردم‌ كرة‌ زمين‌ از زمان‌ حضرت‌ آدم‌ تا خاتم‌، بلكه‌ تا قيامت‌، همه‌ جمع‌اند دارند تماشا مي‌كنند، انسان‌ مي‌خواهد خودش‌ را مشخص‌ كنه‌ بايد در دنيا يك‌ تمريناتي‌ داشته‌ باشه‌. و الاّ روز قيامت‌ روز تبلي‌ السرائره‌. يعني‌ اگر آنجا انسان‌ بي‌ ادب‌ بود، روز قيامت‌ بي‌ ادبيش‌ ظاهر ميشه‌. اگر بي‌ حيا بود، بي‌ حيائيش‌ آنجا ظاهر ميشه‌. سرائر يعني‌ باطنها. روز قيامت‌ باطنها ظاهر ميشه‌. و اگر بخواهيد شيعه‌ بودنتون‌ آن‌ روز ظاهر بشه‌ كه‌ و شيعتك‌ علي‌ منابر من‌ النور مبيضت‌ وجوههم‌ علي‌ حولي‌ من‌ الجنه‌. شيعه‌ بايد اول‌ ثابت‌ بشه‌ كه‌ شيعه‌ هست‌، بعد بر منبر نور بنشينه‌ و در مقابل‌ چشم‌ همة‌ مردم‌ كرة‌ زمين‌، مشهود و مشاهده‌ بشه‌. اگر مي‌خواهيد شيعه‌ بودنش‌ تثبيت‌ بشه‌. بايد در اين‌ دنيا تمرين‌ داشته‌ باشه‌. حالا بگه‌ كه‌ من‌ معصيت‌ ميكنم‌، ما از كلمة‌ شفاعت‌ هم‌ يك‌ چيزي‌ شنيديم‌، هر كاري‌ را انجام‌ بدم‌، هر صفت‌ رذيله‌اي‌ را دارا باشم‌، بعد درست‌ ميشه‌. خدا بوسيلة‌ انبياء ما را شفاعت‌ ميكنه‌ و مي‌بخشد ما را. اين‌ حرف‌ درست‌ نيست‌. بايد تمرين‌ بكنيم‌. شما اگر تمرين‌ كارها را نكرده‌ باشيد در دنيا تشيع‌ را تمرين‌ نكرده‌ باشيد لااقل‌، آنجا قافيه‌ را از دست‌ مي‌دهيد. نمي‌تونيد خودتون‌ را كنترل‌ كنيد. يك‌ سخنراني‌ بعضي‌ها كه‌ اهل‌ سخنراني‌ نيستند بخواهند بكنند، من‌ يك‌ وقتي‌ رفته‌ بودم‌ در اطاق‌، ديدم‌ يك‌ آقايي‌ تنها نشسته‌ يك‌ آينه‌ هم‌ گذاشته‌ جلوي‌ خودش‌، از منبريهاي‌ معروف‌ ايران‌، همانموقع‌ هم‌ بود، ولي‌ بعدا بيشتر معروف‌ شد. مثل‌ اينكه‌ در مقابل‌ صد هزار نفر جمعيت‌ داره‌ سخنراني‌ ميكنه‌، همانطور داشت‌ سخنراني‌ ميكرد. تمرين‌ ميكرد. تمرين‌ داره‌. هر كاري‌ تمرين‌ داره‌. تشيع‌ هم‌، ورود به‌ بهشت‌ هم‌ تمرين‌ داره‌. شما اگر از اول‌ عمرتون‌ تا آخر عمرتون‌ توي‌ دنيا با زنتون‌ دعوا كرديد، با فرزندتون‌ دعوا كرديد، با مردم‌ دعوا كرديد، با هر كسي‌ كه‌ رسيديد مثل‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود گرگ‌ درنده‌ بوديد، خوب‌ اين‌ حالت‌ را نميشه‌ يك‌ دفعه‌ عوضش‌ كرد. توي‌ بهشت‌ هم‌ تمرين‌ بهشت‌ را نكرديد ديگه‌. توي‌ بهشت‌ شما را راه‌ نمي‌دهند برويد تو. اين‌ را يقين‌ بدونيد. چون‌ كسي‌ كه‌ تمرين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، توي‌ زندان‌ مثلا. يك‌ نفر ميگفت‌ يك‌ دزدي‌ را من‌ ديدم‌ توي‌ زندان‌ تمرين‌ دزدي‌ ميكرد. توي‌ زندان‌ تمرين‌ ميكرد كه‌ وقتي‌ رفت‌ بيرون‌ چه‌ جوري‌ دزدي‌ كنه‌. خدا رحمت‌ كنه‌ يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ ميگفت‌ يك‌ ديواري‌ آنجا بود اين‌ ديوار را گاهي‌ ميگرفت‌ ميرفت‌ بالا. گفتم‌ چرا اينجوري‌ ميكني‌؟ گفت‌ تو خيال‌ ميكني‌ اين‌ از ديوار زندان‌، من‌ مي‌خواهم‌ تمرين‌ از ديوار بالا رفتن‌ را در اينجا بكنم‌. حالا ماها توي‌ اين‌ دنيا داريم‌ تمريني‌ كه‌ غالبا مي‌كنيم‌، خيانتهايي‌ كه‌ داريم‌، دروغگوئيهايي‌ كه‌ داريم‌، عداوتهايي‌ كه‌ نسبت‌ به‌ يكديگر داريم‌، صفا و صميميتي‌ كه‌ نداريم‌، اينها همه‌اش‌ تمرين‌ افراد جهنميه‌. چون‌ همة‌ اينها توي‌ جهنم‌، اين‌ كارها توي‌ جهنم‌ قبول‌ ميشه‌. يعني‌ هر كي‌ دزده‌ ميره‌ سراغش‌، بفرما. هر چي‌ خائنه‌ آنجاست‌، با اينهاست‌. دسته‌بندي‌ مي‌خواهند بكنند خائنين‌ و دزدها و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ كينه‌دلها و غيبت‌ كنندگان‌ و دروغگويان‌ و رياست‌ طلبها و اينها را مي‌كنند توي‌ جهنم‌. اين‌ دسته‌ آنطرفند. و افرادي‌ كه‌ غير دين‌ و علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ و اسمشون‌ شيعه‌ است‌، اينها را يكطرف‌. شيعه‌ نه‌ دروغ‌ ميگه‌، نه‌ غيبت‌ ميكنه‌، نه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كينة‌ كسي‌ را در دل‌ نگه‌ ميداره‌، صفا داره‌، صميميت‌ داره‌، با صفاست‌، با محبت‌ بدون‌ اينكه‌ كوچكترين‌ حتي‌ صفت‌ زشت‌ حيواني‌ درش‌ باشه‌ يا كوچكترين‌ وسوسة‌ شيطان‌ درش‌ باشه‌، خوب‌ اين‌ شخص‌ اگر تونست‌ خودش‌ را در اين‌ دنيا به‌ اين‌ مسائل‌ عادت‌ بده‌، خوب‌ معلومه‌ جايش‌ توي‌ بهشته‌. جاش‌ توي‌ آن‌ دسته‌ است‌. اما اگر نتونست‌. عادت‌ كرده‌ به‌ خيانت‌. عادت‌ كرده‌ به‌ دروغگوئي‌، عادت‌ كرده‌ به‌ غيبت‌، خوب‌ اين‌ از خودش‌ راه‌ خودش‌ را انتخاب‌ كرده‌. عرض‌ كردم‌ از روايت‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ امام‌ صادق‌ ميفرمايد الصراط‌ صراطتان‌، صراط‌ في‌ الدنيا و صراط‌ في‌ الآخره‌. نميدونم‌ شماها ديديد؟ من‌ ديدم‌. قطاري‌ از ريلش‌ با ريل‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود تركيه‌ يكي‌ بود. اين‌ از توي‌ ايران‌ راه‌ افتاده‌ بود، رسيد به‌ مرز تركيه‌. پليس‌ تركيه‌ آمد گذرنامه‌ را كنترل‌ كرد. و الاّ هيچ‌ فرقي‌ با قبلش‌ نكرد. وصل‌ به‌ هم‌ بود. ريل‌ وصل‌ به‌ هم‌ بود. شما اگر توي‌ دنيا روي‌ خط‌ امام‌ زمان‌ و خاندان‌ عصمت‌ و تشيع‌ و صفات‌ حميده‌ قرار گرفتيد، فقط‌ يك‌ گذرنامه‌ كنترل‌ كردن‌ و همان‌ نذير و منذر، بشير و مبشر، اينها فقط‌ مي‌آيند جوازتون‌ را كنترل‌ كنند و ميگويند بفرمائيد. شما ميرويد وارد بهشت‌ ميشويد. يعني‌ روايت‌ ميگه‌ها. كه‌ طريق‌ في‌ الدنيا و طريق‌ في‌ الآخره‌. و اين‌ از روي‌ جهنم‌ هم‌ رد ميشه‌. همين‌ قطار از توي‌ دنيا كشيده‌ شده‌ به‌ عالم‌ برزخ‌. از عالم‌ برزخ‌ به‌ عالم‌ آخرت‌، در قيامت‌ هم‌ روي‌ جهنم‌ و از روي‌ جهنم‌ و ميره‌ توي‌ بهشت‌. اين‌ يك‌ خط‌.

 يك‌ خط‌ هم‌ از آنطرف‌. اين‌ خط‌ اينطرفي‌ مي‌آيد ميرسه‌ به‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، بعله‌، سر مرز دنيا و آخرت‌. اينجا پياده‌ات‌ مي‌كنند. ميگويند تو به‌ درد رفتن‌ نميخوري‌. همينجا در قبر بايد معذب‌ باشي‌ كه‌ القبر حفرة‌ من‌ حفر النيران‌. همانجا نگهش‌ ميدارند و از همينجا او را مي‌گذراند رندان‌ و اذيت‌ و شكنجه‌، تا برسه‌ اين‌ را كه‌ ميگويند در جهنم‌ مخلدند، من‌ اين‌ را در كتاب‌ پاسخ‌ ما نوشتند كه‌ چرا كفاري‌ كه‌ شصت‌ سال‌ توي‌ دنيا بيشتر معصيت‌ نكردند، گناه‌ نكردند، كافر نبودند، بايد الي‌ الابد در جهنم‌ باشند. خوب‌ شصت‌ سال‌ در مقابل‌ شصت‌ سال‌. ميگند كه‌ اگر اين‌ انگور فاسد شد، انگور فاسد را اين‌ را مي‌اندازند توي‌ زباله‌ دان‌. اين‌ ديگه‌ به‌ درد بشقاب‌ توي‌ مجلس‌ نميخوره‌. اگر شما عادت‌ كرديد وجودتون‌ سرتاپا كفر شد، وجود شما سرتاپا دروغ‌ و كذب‌ شد. وجود شما سرتاپا خدمتتون‌ عرض‌ شود خيانت‌ و تقلب‌ همين‌ صفات‌ رذيله‌ شد، بدونيد شما به‌ درد بهشت‌ نميخوريد. يعني‌ مثل‌ انگور پوسيده‌ مي‌مانيد. كجا بايد بيفتيد؟ و تا كي‌؟ تا ابد. انگور پوسيده‌ مگر…، تا وقتي‌ پوسيده‌ است‌ لااقل‌. تا وقتي‌ به‌ درد نميخوره‌، تا وقتي‌ كه‌ لايق‌ براي‌ مجلس‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ شخصيتهاي‌ بزرگ‌ عالم‌ وجود مثل‌ ائمة‌ اطهار و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ انبياء نيستيد. خوب‌ اين‌ بدرد نميخوره‌. در مقابل‌ مهمان‌ عزيزتون‌ يك‌ انگور پوسيده‌ گذاشتيد. آني‌ كه‌ خائنه‌، آني‌ كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ صفات‌ رذيله‌ داره‌، عينا اين‌ انگور پوسيده‌ است‌. عينا اين‌ گلابي‌ پوسيده‌ است‌. گلابي‌، ايني‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ يك‌ وقتي‌ بعضي‌ از صفات‌ انسان‌ در وجود انسان‌ هست‌. همانطوري‌ كه‌ افراد خوب‌ يك‌ بوي‌ عطر خوبي‌ معنوي‌ دارند، افراد بد هم‌ بوي‌ تعفن‌ مي‌دهند. يك‌ تعفن‌ عجيبي‌ها، كه‌ انسان‌ در بعضي‌ روايات‌ داره‌ كه‌ از چقدر بگم‌ راه‌؟ اهل‌ جهنم‌ را از راه‌ دور، يعني‌ بوي‌ بهشت‌ نزديكشون‌ نميشه‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ بوي‌ تعفن‌ مردم‌ بهشت‌ را معذب‌ ميكنه‌. و واقعا آنهايي‌ كه‌ بهشتي‌ هستند واقعا در همين‌ دنيا از بوي‌ تعفن‌ اينها بدشون‌ مي‌آيد. خوب‌ يك‌ آدم‌ اينجور متعفني‌ را، شما فكر نكنيد متعفن‌ مثل‌ بوي‌ گوسفنده‌. هر كسي‌ به‌ اندازة‌ خودش‌ شمره‌، هر كسي‌ به‌ اندازة‌ خودش‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ عمر سعده‌. عمر سعد عمر سعد بود براي‌ اينكه‌ دنيا را بر آخرت‌ ترجيح‌ داد. شما منتهي‌ اينجا اينقدر شخصيت‌ عمر سعدي‌ را نداريد كه‌ ارزان‌ دينش‌ را نفروشه‌. شماها را نميگم‌، شماها الحمد لله‌ سربازهاي‌ امام‌ زمانيد. ولي‌ خوب‌ يك‌ وقت‌ شيطان‌ ممكنه‌ اين‌ كار را بكنه‌. شمر چيكار كرد؟ امام‌ حسين‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ را كشت‌. روايت‌ داره‌ يك‌ گناه‌ تقريبا گناه‌ صغيره‌ است‌. نمي‌خواهم‌ حالا اينجا اسمش‌ را ببرم‌، اينجا درست‌ نيست‌، حضرت‌ امير مي‌فرمايد هر كس‌ اين‌ گناه‌ را بكنه‌ كأنه‌ سبعين‌ مره‌. مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ علي‌ را هفتاد مرتبه‌ كشته‌ است‌. تا چه‌ برسه‌ به‌ گناه‌ كبيره‌. خوب‌ در شب‌ نوزدهم‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ ميگويند اللهم‌ العن‌ قتلت‌ امير المؤمنين‌. كشندگان‌ امير المؤمنين‌ را خدا لعنت‌ كنه‌. حضرت‌ امير لااقل‌ توي‌ ائمه‌ يك‌ نفر بيشتر قاتل‌ نداشته‌. چرا كشندگان‌؟ براي‌ اينكه‌ آنهايي‌ هم‌ كه‌ گناه‌ مي‌كنند، آنهايي‌ كه‌ تشيع‌ را زير پا ميگذارند و لگدمال‌ ميكنند؛ اينها هم‌ قاتلان‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ هستند. حتما نبايد ماها شمر (نامفهوم‌) نه‌ هر كسي‌ به‌ اندازة‌ خودش‌. به‌ مقدار خودش‌.

 كوشش‌ بكنيد كوچكترين‌ كاري‌ كه‌ شبيه‌ به‌ كار دشمنان‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارته‌، نكنيد. كوچكترينش‌ را، و كاري‌ كه‌ شبيه‌ به‌ كارهاي‌ خاندان‌ عصمت‌ هست‌، تا مي‌تونيد خودتون‌ را تطبيق‌ بديد و انجام‌ بديد. امروز روز تولد حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. امام‌ كاظم‌. كاظم‌ يعني‌ كظم‌ غيظ‌ ميكنه‌. انسان‌ غضب‌ را بايد داشته‌ باشه‌. غضب‌ از صفات‌ رذيله‌ بذاته‌ نيست‌. چون‌ خدا هم‌ غضب‌ داره‌. ان‌ الله‌ يغضب‌ بغضب‌ فاطمه‌. فاطمة‌ زهرا هم‌ معلومه‌ غضب‌ داره‌ كه‌ خدا به‌ غضب‌ فاطمة‌ زهرا غضب‌ ميكنه‌. اما غضب‌ از صفاتي‌ است‌ كه‌ بايد كنترل‌ بشه‌. كنترل‌ بشه‌. توي‌ خونه‌ هم‌ غضب‌ نكنيد. به‌ بچه‌ات‌ هم‌ غضب‌ نكني‌. به‌ دوستت‌ هم‌ غضب‌ نكني‌. و خلاصه‌ غضب‌ را بايد كنترل‌ كرد. بايد غضب‌ را كنترل‌ كرد. اگر كنترل‌ داشت‌ غضب‌ شما، شما خوبيد. اگر نداشتيد كه‌…

 حضرت‌ كاظم‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، جد ما حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر، ايشان‌ غضبش‌ را كنترل‌ ميكرد. اين‌ خيلي‌ مهمه‌ها. همين‌ امروز صحبت‌ بود كه‌ بعضي‌ها عصباني‌ ميشوند فحش‌ به‌ خدا و پيغمبر… بعله‌ ميشه‌. شما خدا نصيبتون‌ نكنه‌ كه‌ اگر نصيبتون‌ كرده‌ خداي‌ تعالي‌ ببخشدتون‌ و الان‌ هم‌ اگر غضب‌ داريد بي‌ كنترل‌، خدا هدايتتون‌ كنه‌ و اصلاحتون‌ كنه‌. خيلي‌ بده‌. خيلي‌ بده‌. و آنچه‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر ميديد اگر ماها مي‌ديديم‌ كه‌ نمي‌تونستيم‌ كنترل‌ كنيم‌. چون‌ اين‌ باصطلاح‌ لولة‌ گازي‌ كه‌ مال‌ ماست‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود، (نامفهوم‌) منفجر ميشه‌. شيرها هم‌ خيلي‌ محكم‌ نيست‌. ولي‌ چيزهايي‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر مي‌ديدند. من‌ يك‌ نمونه‌ به‌ شماها اين‌ را بتونيد لمس‌ كنيد يا نه‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر فرموده‌ يقينا فرموده‌، كه‌ بايد در مقابل‌ هارون‌ به‌ مصالحي‌ تو غضبت‌ را كنترل‌ كني‌. اخبث‌ مردم‌، خبيث‌ترين‌ مردم‌، اين‌ امام‌ را حاضر كرده‌. شما ببينيد چقدر كنترل‌ لازم‌ داره‌ كه‌ او جسارت‌ ميكنه‌، تعبيرات‌ خيلي‌ تندتر از اين‌ هم‌ هست‌، بيشتر از ايني‌ كه‌ من‌ بتونم‌ بگم‌. يا موسي‌ از ريش‌ سفيدت‌ خجالت‌ نميكشي‌؟ تقريبا اين‌ تعبيرات‌، حضرت‌ ميگه‌ يا امير المؤمنين‌ جعلني‌ الله‌ فداك‌. خدا مرا قربانت‌ كنه‌. ببينيد چقدر كنترل‌ داشت‌. خدا ميدونه‌ ما نميتونيم‌ خودمون‌ را كنترل‌ كنيم‌. ما توي‌ مجلس‌ بوديم‌ حاليت‌ ميكرديم‌!

 حضرت‌ امير ميدونه‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا را كتك‌ زدند، روي‌ زمين‌ انداختند، خودش‌ غضبش‌ را كنترل‌ ميكنه‌. امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ غضبشون‌ را كنترل‌ مي‌كنند. سلمان‌ و ابيذر غضبشون‌ را كنترل‌ مي‌كنند. ما اگر آنجا بوديم‌ نمي‌توانستيم‌ خودمون‌ را كنترل‌ كنيم‌. ديوانه‌ ميشديم‌. ببينيد چقدر كنترل‌ داره‌ غضب‌ و چقدر پر ارزشه‌ كه‌ امامي‌ را خداي‌ تعالي‌ لقب‌ داده‌ كاظم‌. يعني‌ كسي‌ كه‌ ميتونه‌ غضبش‌ را خوب‌ كنترل‌ بكنه‌. ماها امتحانهاي‌ شديد برايمون‌ پيش‌ نيامده‌. شما خودتون‌ را بگذاريد جاي‌ سلمان‌. كنار در خانة‌ فاطمة‌ زهرا ايستاده‌، مي‌بينه‌ اينها را، همه‌ كار هم‌ ميتونه‌ بكنه‌. ولي‌ خداست‌، كه‌ به‌ تكوينيات‌ اشاره‌ كه‌ ميكنه‌ آنها تحت‌ فرمانشند.

 يك‌ وقتي‌ سلمان‌ را فرستادند در مدائن‌ براي‌ اينكه‌ آنجا استاندار باشه‌. ايشان‌ رفت‌ توي‌ مسجد مشغول‌ عبادت‌ شد. بعد از ميگفت‌ كه‌ مردم‌ مسلمانها دزدي‌ نمي‌كنند. درهاي‌ خانه‌هايتون‌ را باز بگذاريد بريد توي‌ خونه‌ها من‌ قول‌ ميدهم‌ بهتون‌ هيچكس‌ دزدي‌ نكنه‌. خودش‌ هم‌ توي‌ مسجد. معناي‌ توكل‌ لله‌ را متوجه‌ باشيد. مردم‌ هم‌ گفتند چشم‌. دزدها هم‌ خيلي‌ خوشحال‌ شدند كه‌ عجب‌ استاندار خوبي‌ داريم‌. قدرتي‌ كه‌ نداره‌ از اينور هم‌ مغازه‌ها كه‌ باز است‌ و ميرويم‌ راحت‌. مشغول‌ شدند دزدي‌ كردند. داره‌ كه‌ حضرت‌ سلمان‌ دستور به‌ سگها داد كه‌ پاسباني‌ شهر به‌ عهدة‌ شما. نگذاشتند كوچكترين‌ دزدي‌ بشه‌. در حيوانات‌ اين‌ تأثير را داره‌.

 يك‌ قصابي‌ كم‌ فروشي‌ كرده‌ بود آمدند شكايت‌ پيش‌ جناب‌ سلمان‌ در مدائن‌. سلمان‌ نصيحتش‌ كرد. هر چي‌ كرد يعني‌ كسي‌ را فرستاد پيشش‌ كه‌ چرا اينكار را كردي‌؟ اين‌ اعتنا نكرد. گفت‌ چه‌ بكنم‌؟ حضرت‌ سلمان‌ دستور داد به‌ همان‌ سنگي‌ كه‌ كم‌ ميده‌ گفت‌ او را بردار، قصاب‌ را بردار بياور. با حيوان‌. سنگ‌ بلند شد خورد به‌ سر قصاب‌. قصاب‌ دويد خورد به‌ سرش‌. دواندش‌ تا توي‌ مسجد. و توي‌ مسجد گفت‌ آقا عذر ميخواهم‌.كسي‌ كه‌ به‌ تكوينيات‌ و حيوانات‌ اينجور ميتونه‌ امر و نهي‌ كنه‌، سلمان‌ آنجا بود كه‌ ديد حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها را زدند. ولي‌ غضبش‌ را كنترل‌ كرد. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ حضرت‌ امير المؤمنين‌ غضب‌ را كنترل‌ كرده‌. همه‌ با هم‌ شيرهاي‌ گاز را به‌ تعبير من‌، به‌ اصطلاح‌ من‌، بستند. وقتي‌ او مي‌بنده‌ همه‌ بايد ببندند. وقتي‌ او باز ميكنه‌، ديگه‌ نميدونم‌ من‌ نميتونم‌ ببينم‌ نداره‌. هر چه‌ به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ نزديكتر باشه‌ انسان‌ بايد مثل‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ باشه‌. بعضي‌ها ايراد ميگيرند به‌ زيد ابن‌ علي‌ ابن‌ الحسين‌ كه‌ چرا ايشان‌ غضب‌ كرد به‌ هشام‌ ابن‌ عبد الملك‌ مروان‌ و حال‌ اينكه‌ امام‌ صادق‌ اين‌ غضب‌ را نكرد. ما ميگيم‌ درسته‌. اگر صددرصد مثل‌ ولي‌ اون‌ غيرت‌ سيادتش‌ كه‌ ديد هشام‌ نشسته‌ و در مجلسش‌ به‌ فاطمة‌ زهرا جسارت‌ كردند و او خم‌ به‌ ابرو نياورد از اين‌ جهت‌… اما سلمان‌ جوري‌ و خودش‌ را كنترل‌ كرد، غضبش‌ را كنترل‌ كرد.

 حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هارون‌ الرشيد به‌ خودش‌ قسم‌، اگر اراده‌ ميكرد موسي‌ ابن‌ جعفر، هارون‌ الرشيد مسخ‌ ميشد، بصورت‌ سگي‌ در مي‌آمد. اراده‌ ميكرد. اما ميگه‌ يا امير المؤمنين‌، خدا مرا به‌ قربانت‌ بكنه‌. دستت‌ را بده‌ با هم‌ مصافحه‌ بكنيم‌. چون‌ من‌ از پيغمبر شنيدم‌ كه‌ هر كس‌ با قوم‌ و خويش‌ خودش‌ گرم‌ بگذاره‌، گرمي‌ و حرارت‌ دستش‌ به‌ دستش‌ برسه‌ گرمي‌ و محبت‌ زياد ميشه‌. بعد ميگيره‌ دست‌ هارون‌ الرشيد را و مصافحه‌ ميكنه‌ و بعد هارون‌ الرشيد ميگه‌ راست‌ گفتي‌، من‌ الان‌ يك‌ خورده‌اي‌ بهت‌ محبت‌ پيدا كردم‌. خيلي‌ عجيبه‌.

 آنوقت‌ ببينيد فرق‌ ما كه‌ شيعة‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر هستيم‌ با خود موسي‌ ابن‌ جعفر چيه‌؟ ما نمي‌تونيم‌ خودمون‌ را در بعضي‌ از چيزهايي‌ خيلي‌ كوچك‌، غضب‌ آمده‌، با اينكه‌ انسان‌ گاهي‌ نصيحت‌ ميكنه‌ طرف‌ را. ميگه‌ آقا ول‌ كن‌. ميگه‌ نه‌ نميتونم‌. يكي‌ دو روز حتما بايد اوقات‌ خودش‌ و زن‌ و بچه‌اش‌ را، يا زن‌ اگر هست‌ شوهرش‌ را، تلخ‌ بكنه‌ كه‌ چي‌، آقا مثل‌ بچه‌ها كه‌اي‌ كاش‌ مثل‌ بچه‌ها بود. چون‌ حضرت‌ امير مي‌فرمايد من‌ بچه‌ها را دوست‌ دارم‌ بخاطر اينكه‌ اگر قهر بكنند فورا آشتي‌ مي‌كنند. مثل‌ بچه‌ها نه‌، مثل‌ هيچ‌، اصلا حتي‌ حيوانات‌ هم‌ اينجور نيستند. حتي‌ فقط‌ دشمنان‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ اينطوريند. شيطان‌ اينطوريه‌. شيطان‌ لج‌ كرد. اين‌ از صفات‌ شيطانيه‌ها. غضب‌ از نظر ديگه‌ از صفات‌ شيطانيه‌. غضب‌ نسبت‌ به‌ ضعفاء، كساني‌ كه‌ زيردستند، از صفات‌ شيطانيه‌. لج‌ كردن‌ از صفات‌ شيطانيه‌ كه‌ چرا من‌ سجده‌ به‌ حضرت‌ آدم‌ نكردم‌. چون‌ بما اغويتني‌ خدايا چون‌ بخاطر اينكه‌ تو با من‌ دعوا كردي‌، ديگه‌ من‌ تا روز قيامت‌ با بندگانت‌ درگير هستم‌ و آنها را اذيتشون‌ ميكنم‌ و آنها را گمراهشون‌ ميكنم‌.

 پس‌ انشاء الله‌ درسي‌ كه‌ ما از تولد امام‌ كاظم‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ميگيريم‌ همين‌ صفتي‌ باشه‌ كه‌ از آن‌ حضرت‌ معروفه‌. كظم‌ غيظ‌. همينطوري‌ كه‌ باصطلاح‌ تا ديديد غضب‌ آمد، الان‌ نبايد بيايد. بگذاريد اينقدر اين‌ شير قرص‌ باشه‌ كه‌ هيچ‌ بيرون‌ نيايد. حالا اگر آمد، يك‌ چيزي‌ بردار دورش‌ بپيچ‌ كه‌ آتيش‌ نزنه‌ همه‌ جا را. اينها راه‌ علاجه‌، و الاّ مرض‌ هست‌ها. كسي‌ كه‌ بگه‌ من‌ علاج‌ ميكنم‌. علاج‌ آدم‌ مريض‌ خودش‌ را علاج‌ ميكنه‌. نبايد تو مريض‌ باشي‌. حالا مريضي‌، راه‌ علاجش‌ اين‌ است‌ كه‌ داراي‌ استقامت‌ باشي‌، در استقامت‌ غضب‌ كنترل‌ كني‌. اين‌ را شما بدونيد. چه‌ جوري‌ كنترلش‌ كنيم‌؟ كنترلش‌ اين‌ است‌ كه‌ تا غضب‌ آمد ايستاده‌ باشيد، يك‌ كاري‌ بكنيد، منظور از اينكه‌ ايستاده‌ باشي‌، بنشين‌، بلند شو، يك‌ كاري‌ بكن‌ كه‌ خودت‌ را از غضب‌ دور كني‌. به‌ يك‌ كسي‌ من‌ گفته‌ بودم‌ هر وقت‌ خواستي‌ فحش‌ بدهي‌، اول‌ يك‌ صلوات‌ بفرست‌ بعد فحش‌ بده‌. توي‌ كتاب‌ چيز نوشتم‌. اين‌ بندة‌ خدا فردايش‌ آمد گفت‌ من‌ اصلا نمي‌توانم‌ فحش‌ بدهم‌. چون‌ اگر بخواهم‌ صلوات‌ بفرستم‌ بعد فحش‌ بدهم‌، اصلا نميشه‌. ديگه‌ دست‌ از ما بردار. گفتم‌ نه‌ تو يك‌ كاري‌ بكن‌. بيا اينجا بشين‌ هر چي‌ مي‌خواهي‌ به‌ من‌ فحش‌ بده‌. روزي‌ يك‌ ساعت‌ بيا بشين‌ پيش‌ من‌ هر چي‌ مي‌خواهي‌ به‌ من‌ فحش‌ بده‌، به‌ مردم‌ فحش‌ نده‌. منهم‌، گفت‌ حاج‌ آقا دهنم‌ لال‌ بشه‌ اگر به‌ شما فحش‌ بدهم‌. گفتم‌ پس‌ بيا قراردادمون‌ را به‌ هم‌ نگيم‌. يك‌ قرارداد آنجا نوشته‌ام‌ بسيار مفصل‌. يك‌ صلوات‌ بفرست‌، يك‌ لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ بگو، يك‌ كاري‌ بكن‌ كه‌ خودت‌ را از اين‌ حالت‌ بيرون‌ بياوري‌. و زود هم‌ تصميمت‌ را عوض‌ كن‌. نگو كه‌ نه‌، غرورم‌ بهم‌ ميخوره‌. آخه‌ اصلا آدم‌ حسابي‌ غرور نداره‌، نبايد داشته‌ باشه‌ كه‌ حالا بشكنه‌. اگر تو داراي‌ شخصيت‌ تا وقتي‌ هستي‌ كه‌ مثل‌ امام‌ كاظم‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ باشي‌. اون‌ شخصيت‌ ارزش‌ داره‌. نه‌ مثل‌ هارون‌ الرشيد. شما ببينيد هارون‌ الرشيد غرور خودش‌ را نشكست‌ يا موسي‌ ابن‌ جعفر؟ و تو پيرو موسي‌ ابن‌ جعفر باش‌.

 و انشاء الله‌ اين‌ درس‌ را ما به‌ مناسبت‌ امروز در محضر حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر تعهد كنيم‌ كه‌ به‌ هيچوجه‌ غضب‌ بيجا نداشته‌ باشيم‌. مخصوصا نسبت‌ به‌ ضعفا. زنها را ميگم‌، نسبت‌ به‌ شوهرهايتون‌. شما ميگيد شوهرها ضعيف‌ نيستند. نخير، ضعيفند. خانمي‌ كه‌ غضب‌ ميكنه‌ و دعوا ميكنه‌ و داد ميزنه‌، شوهرش‌ ضعيفه‌. حالا مي‌خواهد هيچي‌ نگه‌، مي‌خواهد خودش‌ را تهذيب‌ نفس‌ بكنه‌، يكي‌ از خانمها به‌ من‌ تلفن‌ زد خدا خيرتون‌ بده‌، اين‌ شوهر ما از وقتي‌ مي‌آيد پيش‌ شما، هر چي‌ فحشش‌ ميدهم‌ هيچي‌ نميگه‌. گفتم‌ خدا پدر تو را بيامرزه‌ كه‌ براي‌ ما زمينة‌ فحش‌ دادن‌ به‌ شوهرت‌ را، شوهرت‌ ضعيف‌ نشده‌. مي‌خواهي‌ يادش‌ بدهم‌ هر چي‌ فحش‌ تابحال‌ بهش‌ دادي‌ بهت‌ بده‌ با يك‌ دست‌ كتك‌؟! آخه‌ اينهم‌ ميشه‌ ديگه‌. خانمها فكر نكنند كه‌، صداي‌ مرا خانمها مي‌شنوند، فكر نكنند كه‌ ما ضعيفيم‌ و… نه‌. الان‌ بخواهيم‌ محاسبه‌ كنيم‌ شوهرها ضعيفتر از خانمها هستند. شما هم‌ مواظب‌ باشيد به‌ شوهرانتون‌ يك‌ وقتي‌ خداي‌ نكرده‌ ظلم‌ نكنيد، غضب‌ نكنيد. يكي‌ از انحاء غضب‌ و غضب‌ تند همان‌ حرف‌ نزدنه‌. گاهي‌ ميشه‌ خانم‌ قهر ميكنه‌ حرف‌ نميزنه‌ مثلا. اين‌ خيلي‌ غضب‌ تنديه‌ها. شما فكر نكنيد كه‌ اين‌ غضب‌ نيست‌، من‌ خودم‌ را كنترل‌ ميكنم‌. نه‌. اگر راست‌ ميگيد خودتون‌ را كنترل‌ ميكنيد مثل‌ آن‌ وقتي‌ باشيد كه‌ خيلي‌ هم‌ با هم‌ شاديد و خوبيد. اصلا هيچي‌ نباشه‌. و شما آقايون‌ هم‌ كه‌ انشاء الله‌ بيشتر به‌ حرف‌ ما مي‌دهيد و نسبت‌ به‌ زنهايتون‌ كوشش‌ بكنيد غضب‌ نكنيد. فرزندانتون‌ را با آداب‌ اسلامي‌ تربيت‌ كنيد. اگر شما امروز جلوي‌ فرزندتون‌، زن‌ و شوهر دعوا كرديد، اين‌ را يقين‌ بدونيد كه‌ اين‌ بچة‌ شما ياد ميگيره‌. ولي‌ اينكه‌ نبايد غضب‌ كرد اين‌ سنش‌ ايجاب‌ نميكنه‌ و ياد نميگيره‌ و بعد همة‌ گناهان‌ غضبش‌ به‌ گردن‌ شماست‌. اين‌ دستور را انشاء الله‌ از حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر ياد بگيريد و زن‌ و مرد هم‌ بيشتر از امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر، اگر منكري‌ از زنش‌ ديد، يا زن‌ از شوهرش‌ ديد، بيشتر وظيفه‌ نداره‌. اگر راست‌ ميگيد زنتون‌ را دوست‌ داريد و خيلي‌ غيرت‌ داريد، زنتون‌ را تربيت‌ به‌ آداب‌ اسلام‌ و تزكية‌ نفس‌ و وادار به‌ تزكية‌ نفس‌ بكنيد. و بعد هم‌ فكرتون‌ راحت‌ باشه‌. اگر كه‌ تزكية‌ نفس‌ نكنه‌ هر چي‌ هم‌ جلوي‌ شما خودش‌ را مواظب‌ باشه‌، پشت‌ سر ممكنه‌ كه‌ مواظب‌ نباشه‌. چون‌ از خدا نميترسه‌ از شما مي‌ترسه‌. اينطوريه‌. ولي‌ كاري‌ بكنيد از خدا بترسه‌ كه‌ هم‌ در حضور شما مؤمنه‌، هم‌ در غياب‌ شما. اينطور باشيد. و الا كار بديه‌. زنم‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ چه‌ با مانتو و روسري‌ و اينها رفته‌ توي‌ كوچه‌، چرا اينطوري‌ شده‌؟ چرا…، اينها همه‌اش‌ غصه‌ هايي‌ است‌ كه‌ بايد بخوريد و آنهم‌ هيچ‌ فرقي‌ نميكنه‌ مگر اينكه‌ شروع‌ به‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌. چون‌ وقتي‌ كه‌ بهتر از آني‌ كه‌ تو مي‌خواهي‌ خواهد بود. زن‌ هم‌ بهتر از آني‌ كه‌ مي‌خواهد، شوهرش‌ خواهد بود. انشاء الله‌ اين‌ را رعايت‌ كنيد و وظايفتون‌ را انجام‌ بديد. اميدواريم‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ ما كمالات‌ روحي‌ را مرحمت‌ بفرمايد و زن‌ و فرزندمون‌، يا زنها، شوهر و فرزندانشون‌ را خداي‌ تعالي‌ در صراط‌ مستقيم‌ قرار بده‌ و اين‌ وحدتتون‌، اين‌ دوستيتون‌، اين‌ صميميتتون‌، كه‌ امروز همه‌ دور هم‌ جمعيد قدر بدانيد. انشاء الله‌ همه‌ دسته‌ جمعي‌ بايد لايق‌ محضر حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بشويم‌. هر وقت‌ ديديد كه‌ ديگه‌ بهشتي‌ هستيد، يعني‌ ديگه‌ نه‌ حسدي‌، نه‌ غضبي‌، نه‌ محبت‌ دنيايي‌، نه‌ كينة‌ هيچي‌ از آنهايي‌ كه‌ توي‌ بهشت‌ نبايد باشه‌ در شما نيست‌، بدونيد انشاء الله‌ در بهشت‌ سربازان‌ امام‌ زمان‌ هم‌ هستيد و چه‌ اسمتون‌ را بگذارند از ياران‌ امام‌ چه‌ نگذارند، شما هستيد. و يقينا انشاء الله‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ اگر ظاهر بشوند و انشاء الله‌ به‌ همين‌ زودي‌ ظاهر بشوند، اميدواريم‌ كه‌ جمعي‌ از اين‌ دوستان‌ را هم‌ انتخاب‌ بكنند براي‌ محضرشون‌ و انشاء الله‌ ما تا آنموقع‌، ولو هر چه‌، انشاء الله‌ زودتر بايد باشه‌، هر چه‌ خودمون‌ را آماده‌ بكنيم‌ براي‌ اينكه‌ بتونيم‌ انتخاب‌ بشويم‌ انشاء الله‌.

 نسئلك‌ الله‌ و ندعوك‌ باعظم‌ اسمائك‌ و بمولانا صاحب‌ الزمان‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌… خدايا به‌ آبروي‌ امام‌ هفتم‌ موسي‌ ابن‌ جعفر، كه‌ جان‌ همه‌امون‌ به‌ قربانش‌، ما را موفق‌ به‌ تزكية‌ نفس‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا غضب‌ ما را در اختيار خود ما قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. خدايا شهوت‌ ما را در اختيار خودمون‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. خدايا خود ما را در تحت‌ فرمان‌ خودت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. پرودگارا به‌ آبروي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ اين‌ دوستي‌ و صميمتي‌ كه‌ بين‌ اين‌ دوستان‌ در اين‌ مجلس‌ و دوستاني‌ كه‌ در خارج‌ از اين‌ مجلسند، در شهرهايشون‌ هستند، بوجود آمده‌، لحظه‌ به‌ لحظه‌ و روزبروز زيادتر بفرما. الهي‌ آمين‌. محبت‌ ما را نسبت‌ به‌ يكديگر زيادتر بفرما. الهي‌ آمين‌. صفا و صميميتمون‌ را نسبت‌ به‌ يكديگر زيادتر بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا به‌ آبروي‌ آقا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ همة‌ ما را حتي‌ يك‌ فرد ما رفوزه‌ نشه‌ و از اين‌ جمع‌ خارج‌ نشه‌، همة‌ ما را در خيمة‌، خيمة‌ همة‌ ما را در كنار خيمة‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. و اجعل‌ له‌ مستقرا له‌ مستقرا و مقاما. الهي‌ آمين‌. خدايا و اصل‌ نعمتك‌ بتقدير اياك‌ امانا. خدايا امام‌ زمان‌ ما را امام‌ ما قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. پيشواي‌ ما قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. ما را در تحت‌ فرمان‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ موسي‌ ابن‌ جعفر به‌ همة‌ ما عيدي‌ كامل‌ مرحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌.

 يك‌ تقاضايي‌ كه‌ از همة‌ رفقا دارم‌ كه‌ ديشب‌ خودم‌ به‌ اين‌، مدتهاست‌ اين‌ كار را مي‌كنند ولي‌ اين‌ مسئله‌ باعث‌ شد كه‌ بگم‌، اين‌ است‌ كه‌ تعداد دويست‌ نفر، آقايون‌ دويست‌ مرتبه‌، اين‌ تعبيري‌ كه‌ مي‌كنم‌ فراموش‌ نشه‌، يك‌ گوشه‌اي‌ توي‌ حرم‌ بنشينند وقتي‌ كه‌ به‌ حرم‌ مشرف‌ ميشوند، دويست‌ مرتبه‌ به‌ حضرت‌ رضا از طرف‌ دويست‌ نفر از دوستان‌ اينجا و شهرستانها، بگيد السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌. دويست‌ مرتبه‌ السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌. اين‌ ثواب‌ حضرت‌ رضا را به‌ اين‌ دوستمون‌ كه‌ اهل‌ اين‌ جلسه‌ هست‌، اهل‌ تزكية‌ نفس‌ هست‌، خداي‌ تعالي‌ عنايت‌ بكنه‌ كه‌ من‌ بعد بلند ميخونم‌ كه‌ تعدادش‌ را انشاء الله‌ بايد بعدا اضافه‌ بكنيد. حالا فعلا تا دويست‌ تا برويد بگيد به‌ حضرت‌ رضا تا مرحلة‌ بعد. خودشون‌ مي‌دونند كه‌ اين‌ دويست‌تا مال‌ كياست‌. چون‌ اينها محاسباتشون‌ كامپيوتريه‌، مرتب‌، تحويل‌ داده‌ ميشه‌ و از ثواب‌ هزار حج‌ و هزار عمره‌ براي‌ آن‌ كسي‌ كه‌ از طرف‌ او ميگيد السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌، مخصوصا اگر توي‌ حرم‌ باشد و جلوي‌ ضريح‌، بهتره‌. اين‌ را همه‌اتون‌ براي‌ هم‌ و ببينيد كه‌ خيلي‌ انشاء الله‌ اين‌ براي‌ زيارت‌ حضرت‌ رضا، چه‌ نيابت‌ داشته‌ باشيم‌ چه‌ مستقيم‌ باشه‌، هزار حج‌ و هزار عمره‌ است‌. شما انشاء الله‌ اگر همه‌اتون‌ اين‌ كار را بكنيد، شايد روزي‌ دويست‌ تا هزار حج‌ و هزار عمره‌ نصيبتون‌ ميشه‌. مردها بعله‌ ديگه‌ دويست‌ نفر، چند نفر، خلاصه‌ دويست‌ تا. من‌ توي‌ ذهنم‌ آمده‌. من‌ تعداد زياد ندارم‌ ولي‌ بيشتر از دويست‌ تا چند تايي‌، تعدادش‌ را چند وقت‌ ديگه‌ اضافه‌ مي‌كنيم‌ يا كم‌ مي‌كنيم‌. چون‌ اينها كمك‌ به‌ هم‌. تعاون‌، تعاونوا علي‌ البر و التقوي‌. تعاونه‌، به‌ هم‌ كمك‌ ميدهيد انشاء الله‌ همه‌اتون‌ زودتر به‌ كمالات‌ مي‌رسيد. اينهم‌ عيديتون‌. فكر ميكنم‌ عيدي‌ خوبي‌ است‌. نگيد كه‌ اِ من‌ زحمت‌ بكشم‌ بروم‌ توي‌ حرم‌ بنشينم‌ شايد ده‌ دقيقه‌ طول‌ بكشه‌، اين‌ عيدي‌ چي‌ شد؟ نخير. دويست‌ نفر از طرف‌ شما هر وقت‌ حرم‌ بروند زيارت‌ مي‌كنند. چون‌ آنها هم‌ هستند ديگه‌، آنها هم‌ اينكار را مي‌كنند. اين‌ را يادتون‌ نره‌، جزء برنامه‌ باشه‌، حروم‌ باشه‌ بر آنهايي‌ كه‌ آنها ميگويند و اين‌ نميگه‌. يعني‌ شامل‌ اين‌ شخص‌ نميشه‌. هر كس‌ گفت‌ شاملش‌ ميشه‌. اين‌ مال‌ اينكه‌ ميگيم‌ دويست‌ تا و بيشترند، براي‌ اينكه‌ بعضي‌ها ممكنه‌ تنبلي‌ بكنند آنوقت‌ آنها نصيبشون‌ نميشه‌. ضرر ميكنند.

 

۱ صفر ۱۴۱۴- ۳۱ تیرماه ۱۳۷۲- تفسیر سوره قریش

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذبالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 لايلاف‌ قريش‌ ايلافهم‌ رحلة‌ الشتاء و الصيف‌ فليعبدوا رب‌ هذا البيت‌، الذي‌ اطعمهم‌ من‌ جوع‌ و آمنهم‌ من‌ خوف‌.

 در هفته‌هاي‌ گذشته‌ دربارة‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ مقداري‌ سخن‌ و عرايضي‌ عرض‌ شد كه‌ در هفتة‌ گذشته‌ به‌ مناسبت‌ شهادت‌ حضرت‌ امام‌ سجاد، نتوانستيم‌ زياد دربارة‌ اين‌ سوره‌ حرف‌ بزنيم‌ ولي‌ امشب‌، يك‌ معناي‌ گذرايي‌ از اين‌ سوره‌ و جملة‌ آخر اين‌ سوره‌ كه‌ فليعبدوا رب‌ هذاالبيت‌ الذي‌ اطعمهم‌ من‌ جوع‌ و آمنهم‌ من‌ خوف‌ مطالبي‌ عرض‌ مي‌كنم‌.

 قريش‌ يك‌ قبيله‌اي‌ هستند كه‌ شامل‌ بني‌ اميه‌ و بني‌ هاشم‌ مي‌شن‌. قبيله‌اي‌ از عرب‌ در جزيرة‌ العرب‌ كه‌ طبعا سادات‌ بني‌ هاشم‌، بني‌ عبد المطلب‌، بني‌ اميه‌، بن‌ العباس‌، اينها را شامل‌ مي‌شه‌. در روايتي‌ آمده‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود از ميان‌ تمام‌ خلايق‌ خدا قبيلة‌ قريش‌ را انتخاب‌ كرد. و از ميان‌ قريش‌ بني‌ هاشم‌ را انتخاب‌ كرد. در اون‌ جريان‌ اسمئي‌ كه‌ حضرت‌ مي‌فرمايد خداي‌ تعالي‌ جهنم‌ را خلق‌ كرده‌ براي‌ كسي‌ كه‌ معصيت‌ كند ولو كان‌ سيدا قريشيا، سيد قرشي‌ شامل‌ بني‌ اميه‌ هم‌ مي‌شه‌. و خداي‌ تعالي‌ بهشت‌ را خلق‌ كرده‌ براي‌ كسي‌ كه‌ اطاعت‌ را بكند و لو كان‌ عبدا حبشييا يك‌ بنده‌اي‌، برده‌اي‌ كه‌ اين‌ اهل‌ حبشه‌ باشه‌.

 قريش‌ اسم‌ يك‌ قبيله‌ است‌ بالاخره‌، كه‌ اينها با يكديگر اعتلاف‌ كردند همبستگي‌ با يكديگر داشتند، نسبت‌ به‌ يكديگر اظهار محبت‌ كردند، رحلة‌ شتاء الصيف‌ داشتند، شتاء به‌ معناي‌ زمستان‌ و صيف‌ به‌ معناي‌ تابستانه‌. كوچ‌ مي‌كردند در زمستان‌ در قسمت‌ مكه‌ بودند در تابستان‌ مي‌رفتند به‌ طرف‌ طائف‌ اونطرفهايي‌ كه‌ خوش‌ آب‌ و هوا بود. همة‌ اينها از اول‌ سورة‌ فيل‌ كه‌ شايد هفته‌هاي‌ آينده‌ انشاء الله‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ كنيم‌، و اوائل‌ سورة‌ قريش‌ همة‌ مطلب‌ براي‌ اينه‌، براي‌ اين‌ نتيجه‌ است‌ كه‌ همة‌ اين‌ نعمتها را خداي‌ تعالي‌ به‌ شما داده‌ بايد چكار كنيد در مقابل‌ نعمتهاي‌ الهي‌؟ فاليعبدوا رب‌ هذا البيت‌، بنده‌ باشيد، پروردگار اين‌ خانه‌ را كه‌ اين‌ خانه‌ را خدا از دست‌ اصحاب‌ فيل‌ نجات‌ داده‌ و اونچنان‌ معجزه‌اي‌ را به‌ عرصة‌ ظهور رسونده‌ كه‌ ابابيل‌ بيان‌ فيل‌ سواري‌ را، يك‌ ابابيل‌ فيل‌ سواري‌ را، فجعلهم‌ كعصف‌ ماكول‌، مثل‌ يك‌ غذاي‌ جويده‌ شده‌، نرم‌، خرده‌ شده‌ اينجوري‌ قرارش‌ بده‌. چرا؟ بخاطر اينكه‌ شما عبادت‌ كنيد. خداي‌ تعالي‌ در دنيا يكي‌ از كارهاش‌ اين‌ است‌ كه‌ راه‌ را براي‌ عبادت‌ و بندگي‌ هموار كنه‌. هميشه‌ اين‌ كار را كرده‌. ما خودمون‌ سنگ‌ مي‌اندازيم‌ سر راه‌ خودمون‌. گناهانمون‌، بي‌ بندو باريهامون‌، شهوت‌ رانيهامون‌، هواهاي‌ نفسانيمون‌، پيروي‌ از شيطانمون‌ اينها سنگهايي‌ است‌ كه‌ ما سر راه‌ خودمون‌ مي‌اندازيم‌ و هر چي‌ خدا اين‌ جاده‌ را مستقيم‌تر و باصطلاح‌ اسفالتش‌ را دقيق‌ كرده‌ اتوبان‌، جادة‌ مستقيم‌، صراط‌ مستقيم‌، اما خود ما بوسيلة‌ ندانم‌ كاريهامون‌ چكار مي‌كنيم‌؟ سنگ‌ مي‌اندازيم‌ سر راه‌، جاده‌ را خراب‌ مي‌كنيم‌. راه‌ را از بين‌ مي‌بريم‌. وضعي‌ بوجود مي‌ياريم‌ كه‌ با سر به‌ زمين‌ مي‌خوريم‌، هميشه‌ گرفتاري‌ داريم‌.

 اگر من‌ آياتي‌ را كه‌ در قرآن‌ آمده‌ براي‌ اين‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ چگونه‌ جاده‌ را صاف‌ كرده‌ براي‌ اينكه‌ شما با سرعت‌، چه‌ وسيله‌ هايي‌ خدا در اختيارتون‌ گذاشته‌. سفينة‌ نجاتي‌ در اختيارتون‌ گذاشته‌ كه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ اين‌ خطر نداره‌. شما هر كشتيي‌ كه‌ سوار بشيد بالاخره‌ خطر داره‌. احتمال‌ خطر لااقل‌ داره‌. اما ان‌ الحسين‌ مصباح‌ الهدي‌ و صفينة‌ النجات‌، حسين‌ بن‌ علي‌ و متوسل‌ شدن‌ به‌ اين‌ بزرگوار، و معناي‌ توسل‌ هم‌ ضمنا اين‌ نيست‌ كه‌ شما توي‌ يك‌ اطاق‌ بنشينيد بگيد يا وجيه‌ عندالله‌ اشفع‌ لنا عند الله‌. بعد تمام‌ كارهاتون‌ بر خلاف‌ دستورات‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ باشه‌ توسل‌ اساسا معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ گفتار اينها را وسيله‌اي‌ براي‌ موفقيت‌، اعمال‌ اونها را وسيله‌اي‌ براي‌ موفقيت‌. يعني‌ پيروي‌ از گفتارشون‌ بكنيد، پيروي‌ از اعمالشون‌ بكنيد، پيروي‌ از سكوتشون‌ حتي‌ بكنيد، و بعد اينها را وسيله‌ قرار بديد براي‌ رسيدن‌ به‌ خدا. اين‌ معناي‌ توسله‌.

 بشينيد يك‌ توسل‌ بكنيد طبق‌ اين‌ عرايض‌ هيچ‌ معنا نداره‌. آقا ما يك‌ توسلي‌ بكنيم‌. گاهي‌ براي‌ خود من‌ پيش‌ مي‌ياد يك‌ چند نفر خوبان‌ اهل‌ معنا و اهل‌ توجه‌ مي‌گن‌ آقا بشينيم‌ يك‌ توسل‌ بكنيم‌، نشستند نداره‌، قيام‌ كردن‌ داره‌ توسل‌. توسل‌ يعني‌ كلمات‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ را وسيله‌ قرار بديد براي‌ موفقيتتون‌. اعمال‌ اونها را وسيله‌ قرار بديد براي‌ سعادتتون‌.

 يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ خيلي‌ هم‌ قوي‌ نيست‌ يعني‌ نمي‌خواييم‌ ما را تنبل‌ بار بيارن‌، كه‌ كمك‌ مي‌كنه‌ براي‌ اينكه‌ شما موفق‌ بشيد اين‌ است‌ كه‌ شما دست‌ به‌ دامنشون‌ بشيد، همون‌ دعاي‌ توسل‌ بخوانيد. البته‌ اگر، اين‌ را بدونيد همش‌ با دعاي‌ توسل‌ كار انجام‌ مي‌شد اين‌ شما را تنبل‌ بار مي‌آوردند چون‌ دعاي‌ توسل‌ بالاخره‌ ده‌ دقيقه‌ بيشتر طول‌ نمي‌كشه‌، شما با ده‌ دقيقه‌ دعاي‌ توسل‌، زار زار هم‌ گريه‌ مي‌كنيدها نه‌ اينكه‌ توسل‌ آهنگي‌، همه‌ باهم‌ آهنگي‌ را بگيرند و يا وجيه‌ عند الله‌ اشفع‌، اونش‌ بلند مي‌گن‌ بقيه‌اش‌ را، آهنگ‌ اينه‌ها ما اسم‌ اينها را مي‌گذاريم‌ توسل‌ آهنگي‌. نه‌ با توجه‌ زار، زار گريه‌ مي‌كني‌ دستت‌ را الان‌ مثل‌ اينكه‌ به‌ دامن‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ داري‌ اشك‌ مي‌ريزي‌. در عين‌ حال‌ اين‌ توسل‌، شما ببينيد كاري‌ انجام‌ مي‌ده‌ يا نه‌؟ مي‌ده‌ اما به‌ شرط‌ اينكه‌ دنبال‌ كار هم‌ بري‌. اونوقت‌ اونها كمكت‌ مي‌كنند والا اگر من‌ نه‌ نماز بخونم‌، نه‌ روزه‌ بگيرم‌، نه‌ عبادت‌ مي‌كنم‌، نه‌ خودم‌ را اصلاح‌ مي‌كنم‌، نه‌ تزكية‌ نفس‌ مي‌كنم‌، آقاجون‌ تو بده‌، گناهانم‌ را از خدا بخواه‌ كه‌ ببخشه‌. چهل‌ روز، بهول‌ رفته‌ توي‌ بيابون‌ گريه‌ كرده‌ روز چهلم‌، حالا ديگه‌ متوسل‌ شده‌ آمدن‌ مي‌گن‌ بله‌ توبه‌ ات‌ قبول‌ شد. چهل‌ روز در خيلي‌ از روايات‌ داره‌ كه‌ توبة‌ نسوه‌، توبه‌اي‌ كه‌ انسان‌ بالاخره‌ انسان‌ به‌ يك‌ جايي‌ مي‌رسه‌ چهل‌ روزه‌. چهل‌ روز زحمت‌ كشيده‌ بعد هم‌، حضرت‌ آدم‌ دويست‌ سال‌ گريه‌ كرد بعد به‌ وسيلة‌ توسل‌ توبه‌اش‌ قبول‌ شد. تو هم‌ تو خونه‌ از پاي‌ گناه‌ بلند شدي‌ از پاي‌ ميز قمار بلند شدي‌، چي‌ بگم‌؟ حالا اينها كه‌ الحمد الله‌ تو مجلس‌ ما از اين‌ حرفها نيست‌.

 اما يك‌ چيزي‌ كه‌ احتمالش‌ لااقل‌ هست‌ يك‌ مجلسي‌ نشستي‌ يك‌ عده‌اي‌ هم‌ از دوستان‌ بودن‌ همه‌ تهمت‌ مي‌زنند، غيبت‌ مي‌كنن‌، كه‌ غيبت‌ اشد من‌ الزنا، و بدترين‌ گناهانه‌ و حالا اومدي‌ خونه‌ و متنبه‌ شدي‌ مي‌گي‌ مثلا به‌ كدوم‌ يكي‌ از ائمه‌ متوسل‌ بشم‌، به‌ يكي‌ از ائمه‌ متوسل‌ مي‌شي‌ كه‌ تمام‌ غيبتهايي‌ كه‌ ما كرديم‌ شما يك‌ دفعه‌ از خدا بخواهيد كه‌ خدا عوض‌ كنه‌ بجاي‌ غيبت‌ كردن‌ حسنات‌ در جاي‌ اون‌ نوشته‌ بشه‌. نه‌ خدا اگر اين‌ كار را بكنه‌ تو بد عادت‌ مي‌شي‌، تو هر روز مي‌ري‌ غيبت‌ مي‌كني‌ بعدش‌ هم‌ مي‌شيني‌ به‌ قول‌ خودت‌ توسل‌ مي‌كني‌. و تو هم‌ استغفار و توسلش‌ خوب‌ مثلا دو ساعت‌، سه‌ ساعت‌ توي‌ يك‌ مجلس‌ عيشي‌ نشسته‌اي‌ و همه‌ جور راحت‌ بودي‌ ده‌ دقيقه‌ هم‌ توسل‌ مي‌كني‌، مي‌ارزه‌ انسان‌ اونقدر، خدمت‌ شما عرض‌ شود گناه‌ بكنه‌، تا ده‌ دقيقه‌ هم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ توسل‌ بكنه‌ بخشيده‌ بشه‌.

 نه‌ كسي‌ كه‌ توبه‌ مي‌كنه‌ ديگه‌ بر نمي‌گرده‌ به‌ گناه‌، اين‌ را شما بدونيد. توبوا الي‌ الله‌ توبة‌ النسوها. توبة‌ نسوه‌. و كسي‌ هم‌ كه‌ توسل‌ مي‌كنه‌، توسل‌ صد در صد، ما خيلي‌ داريم‌ از اين‌ اشخاص‌، ايني‌ كه‌ مي‌گم‌ شايد مثلا شما بعضيهاتون‌ بگيد اينها چه‌ معنا داره‌؟ نه‌ زياد داره‌. و همشون‌ گناه‌ مي‌كنن‌ بعد هم‌ مي‌خوان‌ با توسل‌، توسل‌ هم‌ توسلي‌ كه‌ خودشون‌ مي‌گن‌ والا كسي‌ كه‌ متوسل‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ بشه‌ هيچ‌ وقت‌ گناه‌ نمي‌كنه‌. چون‌ معنا نداره‌ من‌ هم‌ به‌ دستورات‌ اونها عمل‌ بكنم‌ و گناه‌ بكنم‌. هم‌ طبق‌ راهنماييهاي‌ اونها عمل‌ بكنم‌ و هم‌ گناه‌ بكنم‌. معنا نداره‌، توسل‌ گفتيم‌ اينه‌ معناش‌. ولي‌ توسل‌ اصطلاحي‌، مي‌گن‌ يك‌ مجلسه‌ توسلي‌ داشته‌ باشيم‌ حاجتمون‌ برآورده‌ بشه‌. اون‌ هم‌ ما حاجت‌ غالبا كه‌ مي‌خواييم‌، اين‌ را بجهتي‌ مي‌گم‌ جواب‌ اون‌ كسي‌ كه‌ يك‌ نامه‌ براي‌ من‌ نوشته‌، مي‌گه‌ اگر تو اين‌ مجلس‌ حاجتم‌ برآورده‌ نشه‌ من‌ از همه‌ قهر مي‌كنم‌، از امام‌ زمان‌ هم‌ قهر مي‌كنم‌، از حرم‌ هم‌ قهر مي‌كنم‌.

 گفت‌ گر جمله‌ كائنات‌ كافر گردند، بر دامن‌ كبرياش‌ ننشيند گردي‌. با دعوا كه‌، گفتن‌ دعا كنيد نه‌ دعوا كنيد. بگيد خدايا اگر صلاح‌ مي‌دوني‌ حاجت‌ ما را بده‌. قهر يعني‌ چي‌؟ مگر با خدا و ائمه‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ تمام‌ اولياء خدا دعوا داريم‌ ما؟ دعا با دعوا فرق‌ داره‌. دعا اين‌ است‌ كه‌، اولا بنده‌ با مولا فرق‌ داره‌، ماها دقيقا اين‌ را مكرر گفتم‌، ماها دقيقا جامون‌ را با خدا عوض‌ كرديم‌، ما شديم‌ مولا نستجب‌ بالله‌ خدا هم‌ شده‌ بندة‌ ما. هر چه‌ مولا مي‌گه‌ بايد بنده‌اش‌ عمل‌ كنه‌ بدون‌ چون‌ و چرا. هر چه‌ هم‌ بنده‌ مي‌گه‌ مولا خواست‌ عمل‌ مي‌كنه‌، نخواست‌ عمل‌ نمي‌كنه‌. اين‌ فرق‌ بين‌ بنده‌ و مولاست‌. حالا خدا هر چه‌ گفته‌ ما دلمون‌ خواست‌ عمل‌ مي‌كنيم‌، دلمون‌ نخواست‌ عمل‌ نمي‌كنيم‌. اما هر چه‌ ما مي‌گيم‌ بايد خدا عمل‌ بكنه‌. والا قهر مي‌كنيم‌. پس‌ تو، ببخشيد ما خيال‌ مي‌كنيم‌ شما بنده‌ايد و خدا مولاست‌. شما همين‌ نوكرهاي‌ معمولي‌ را حساب‌ بكنيد، همين‌ حالا ما برده‌ها را ما نديديم‌ چه‌ مي‌كردند؟ نوكر يك‌ نوكر گرفتيد، هر چي‌ كه‌ ايشان‌ مي‌گه‌ شما بايد حتما عمل‌ كنيد اما هر چي‌ شما بگيد او عمل‌ نمي‌كنه‌ گاهي‌ عمل‌ مي‌كنه‌ گاهي‌ عمل‌ نمي‌كنه‌. اگر گوش‌ نكرديد به‌ حرف‌ اين‌ نوكره‌ قهر مي‌كنه‌، مي‌ره‌، اوقاتش‌ تلخ‌ مي‌شه‌، مي‌گيد برو. با خدا اينجوري‌ نمي‌شه‌ سر و كله‌ زد. آدم‌ بشيم‌، نرم‌ بشيم‌، درسته‌ فشار اومده‌ بالا. فشار هم‌ آمده‌ بخاطر اينكه‌ ببينه‌ بنده‌ هستي‌ يا نيستي‌. ماها اكثرا اينطوري‌ هستيم‌. مي‌ريم‌ توي‌ حرم‌ آقا امشب‌ دادي‌، دادي‌ ندادي‌ ديگه‌ نمي‌يام‌ حرم‌. مي‌گه‌ اينقدر هستن‌ كه‌ بيان‌، اينقدر شلوغ‌ هم‌ شده‌ تو يك‌ نيا، يك‌ عدة‌ ديگه‌ هم‌ نيان‌ كه‌ يك‌ خرده‌ خلوت‌ كنن‌ اطراف‌ را. با كي‌ دعوا مي‌كني‌؟ با كسي‌ كه‌ همه‌ چيزمون‌ از اوست‌. با كسي‌ كه‌ اگر نازي‌ كند در هم‌ فرو ريزد غالبها. ما راه‌، ما سوراخ‌ دعا را گم‌ كرديم‌. قرار نيست‌ سوراخ‌ دعا كردن‌ را، والا دعا را درست‌ بكنيم‌ها خدا مي‌دونه‌ خدا لبيك‌، لبيك‌ مي‌گه‌. اگر حساب‌ بكنيم‌، آقا ما مصلحت‌ را نمي‌دونيم‌. شما چقدر عقلتون‌ در مقابل‌ حكمت‌ الهي‌ مي‌شه‌ اندازه‌ بگيريم‌ ببينيد مثلا يك‌ قطره‌ در مقابل‌ دريا مي‌شه‌؟ نه‌. چون‌ محدود در مقابل‌ نامحدود اصلا صفره‌. چون‌ هيچي‌ اون‌ وقت‌ تو با اين‌ بي‌ عقليت‌ با اين‌ هيچي‌ بودنت‌ اصلا، هيچ‌ هيچ‌. در مقابل‌ حكيم‌ مطلق‌ مي‌گي‌ اين‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ خدايا تو نمي‌فهمي‌ من‌ مي‌فهمم‌ نستجيب‌ بالله‌.

 اگر يك‌ خرده‌اي‌ دست‌ بياندازيم‌ توي‌ اين‌ حرفها به‌ كفر كشيده‌ مي‌شه‌. بنده‌ باشيم‌ بندة‌ خدا باشيم‌. فاليعبدوا رب‌ هذا البيت‌، خدايي‌ كه‌ اطعمهم‌ من‌ جوع‌. شما را خدا از گرسنگي‌ نجات‌ داد. از گرسنگي‌ ظاهري‌. شكمتون‌ گرسنه‌ بود سير كرد. شما گرسنه‌ معنويات‌ بوديد سيرتون‌ كرد، سفره‌ را پهن‌ كرده‌ حالا تو مزاجت‌ قبول‌ نمي‌كنه‌ به‌ كسي‌ چه‌؟ خوابي‌. به‌ كسي‌ چه‌؟ نمي‌توني‌ دستت‌ را دراز كني‌ از اين‌ سفره‌ استفاده‌ كني‌. والا خداي‌ تعالي‌، ذالك‌ الكتاب‌ فيه‌ هدي‌ للمتقين‌، تو متقي‌ بشو، يك‌ مزاج‌ سالمي‌ داشته‌ باش‌ ببين‌ اين‌ قرآن‌ تو را هدايت‌ مي‌كنه‌ يا نمي‌كنه‌. هدي‌ للمتقين‌ الذين‌ يومنون‌ بالغيب‌ و يوتون‌ الزكات‌ اين‌ كارهاي‌ بهداشت‌ عمومي‌ را به‌ اصطلاح‌ ما، من‌ گاهي‌ مي‌گم‌ اينها بهداشت‌ عمومي‌ است‌ همه‌ بايد نماز بخونن‌. همه‌ بايد مريض‌ باشن‌، همه‌ بايد رعايت‌ هبن‌ الصحه‌ را بكنن‌. غذا بخورن‌ كه‌ اين‌ نماز و خمس‌ و زكات‌ و حج‌ و اينها مثل‌ بهداشت‌ عمومي‌ است‌. اما وقتي‌ كه‌ داراي‌ تقوا شدي‌ و داراي‌ اين‌ بهداشت‌ عمومي‌ شدي‌ خودت‌ را با اين‌ اعمال‌ تطبيق‌ دادي‌، اونوقت‌ تازه‌ قرآن‌ هدايتت‌ مي‌كنه‌. هدا للمتقين‌، شما همة‌ متقين‌ را بريد نگاه‌ كنيد درجة‌ اول‌ تقوا اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ اول‌ واجباتش‌ را انجام‌ بده‌، محرمات‌ را ترك‌ كنه‌. والا قرآن‌ هدايتش‌ نمي‌كنه‌. وگر نه‌ نزل‌ القرآن‌ و شفاء و رحمة‌ للمومنين‌، قرآن‌ و شفا و رحمت‌ است‌ براي‌ مومنين‌.

 همين‌ قرآن‌ رب‌ تال‌ القرآن‌  والقرآن‌ يلعنه‌، بعضي‌ هستند قرآن‌ مي‌خونند قرآن‌ لعنتشون‌ مي‌كنه‌. خدا مي‌دونه‌ اگر بخوام‌ توضيح‌ بدم‌ كه‌ چطور اين‌ جريانات‌ اكثر ماها را شامل‌ مي‌شه‌. اين‌ بي‌ احتراميهايي‌ كه‌ ما به‌ قرآن‌ داريم‌. اين‌ بي‌ توجهي‌ هايي‌ كه‌ ما به‌ قرآن‌ داريم‌. توي‌ مجالس‌ ختم‌ و توي‌ مجالس‌ عزاداريهامون‌ و توي‌ مجالس‌ مختلف‌ وقتي‌ قرآن‌ خونده‌ مي‌شه‌ با هم‌ حرف‌ مي‌زنيم‌ صحبت‌ مي‌كنيم‌، توجهي‌ به‌ معانيش‌ نداريم‌، تدبر در قرآن‌ نمي‌كنيم‌ تفكر در آيات‌ قرآن‌ نمي‌كنيم‌. تازه‌ خيلي‌ مثل‌ مجلس‌ ما مواظب‌ باشيم‌ كه‌ همه‌ گوش‌ بدن‌ به‌ قرآن‌ به‌ آهنگ‌ خواننده‌ بيشتر توجه‌ مي‌كنند تا به‌ معاني‌ قرآن‌ تازه‌ اون‌ آخرش‌. عبدالواسط‌ داره‌ مي‌خونه‌، نمي‌دونم‌ فلان‌ قاري‌ مصري‌ داره‌ مي‌خونه‌، آهنگش‌ اينطوري‌ خوند، تجويدش‌ اينطوري‌ بود.

 شما را به‌ خدا قسم‌ اگر يك‌ منبري‌ بره‌ براتون‌ يك‌ ساعت‌ صحبت‌ كنه‌ يك‌ منبري‌ معمولي‌، شما بعد چيزي‌ كه‌ از اين‌ استفاده‌ كرديد و همتون‌ با هم‌ حرفش‌ را مي‌زنيد بگيد تن‌ صداش‌ خوب‌ بود يا تن‌ صداش‌ بد بود. اين‌ چقدر به‌ اين‌ بر مي‌خوره‌. چقدر بدش‌ مي‌يايد يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ صداش‌ آواز خوبي‌ خوند. حالا چي‌ گفت‌؟ ما به‌ حرفش‌ گوش‌ نداديم‌ ما به‌ اون‌ آهنگش‌ گوش‌ داديم‌ اين‌ تن‌ صداش‌ خيلي‌ جذاب‌ بود. يا اگر قرآن‌ را خوب‌ نخونند با صداي‌ خوب‌ نخونن‌ مي‌گيم‌ بابا اين‌ صدايي‌ تو مي‌خوني‌؟ خودمون‌ را تجزيه‌ كنيم‌ ببينيم‌ در چه‌ وضعي‌ هستيم‌؟ ما بندة‌ خدا بايد بشيم‌، خلاصه‌اش‌. بنده‌ بشيم‌ هر كس‌ در هر وضعي‌ هست‌. بندگي‌ هم‌ البته‌ مراتب‌ داره‌. يك‌ بنده‌ هست‌ مثل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ به‌ اعتقاد شيعه‌ و مسلمين‌ و هر عاقلي‌ كه‌ اينها همش‌ استدلال‌ داره‌، اينكه‌ مي‌گم‌، و به‌ اعتقاد عقل‌ اگر اراده‌ بكنه‌ اين‌ اختيار را خدا بهش‌ داده‌ اين‌ قدرت‌ را بهش‌ داده‌، كه‌ اگر اراده‌ بكنه‌ آسمان‌ را به‌ زمين‌ بياره‌، زمين‌ را به‌ آسمان‌ ببره‌ صد برابر اونچه‌ كه‌ خدا خلق‌ كرده‌ به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ اون‌ علي‌ مظلوم‌، السلام‌ علي‌ اول‌ مظلوم‌، اين‌ علي‌ مي‌تونه‌ با يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ اين‌ كارها را بكنه‌.

 اما چون‌ بندة‌ خداست‌، چون‌ بندة‌ خداست‌. خيلي‌ كاره‌ ماها اگر بتونيم‌ يك‌ مشت‌ بزنيم‌ به‌ دشمنمون‌ مي‌ريم‌ مي‌زنيم‌. معطلش‌ نمي‌كنيم‌، مي‌ريم‌ مي‌زنيم‌. مخصوصا بياد جسارت‌ به‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ به‌ حريم‌ ما بكنه‌. به‌ ناموس‌ ما بكنه‌ دشمن‌ هم‌ باشه‌ بد هم‌ باشه‌، خدا بگه‌ بكن‌ يا نكن‌. خدايا من‌ ديگه‌ اينجا گوش‌ نمي‌دم‌ از حقم‌ دفاع‌ مي‌كنم‌. مگر زورم‌ نرسه‌. ما خودمم‌ مي‌گيريم‌ مي‌زنيم‌. اما علي‌ كه‌ با يك‌ اراده‌ مي‌تونه‌ ضارت‌ فاطمة‌ زهرا را نيست‌ و نابود كنه‌ و بفرستدش‌ تو قعر جهنم‌، چون‌ خدا، پيغمبر گفته‌ صبر كن‌، صبر مي‌كنه‌. ماها، اون‌ بنده‌، بنده‌ است‌. ماها بنده‌ هستيم‌، بنده‌ كه‌ مي‌دونيد همونجوري‌ كه‌ هستيم‌ ديگه‌ هر كاري‌ از دستمون‌ بربياد كه‌ انجام‌ مي‌ديم‌. اگر پولي‌ باشه‌ كسي‌ نفهمه‌، خدا باهاش‌ كنار مي‌يايم‌. يك‌ كسي‌ آمد با خدا مي‌شه‌ كنار آمد، حالا نمي‌دانم‌ اين‌ را كي‌ به‌ ماگفته‌؟ كه‌ خدا خودش‌ گفته‌ كه‌ ما ربك‌ برب‌ الكريم‌، كي‌ مغرورت‌ كرده‌ كه‌ خدا كريمه‌؟ ولي‌ ماها مي‌گيم‌ كه‌ بالاخره‌ خدا را مي‌شه‌ راضيش‌ كرد. حالا نقدا اين‌ رشوه‌ را من‌ بگيرم‌ اين‌ پوله‌، نمي‌شه‌ گذشت‌ ازش‌ پول‌ حسابيه‌. اين‌ لذت‌ آني‌، نمي‌شه‌ گذشت‌ ازش‌. اين‌ وضع‌ را نمي‌شه‌ گذشت‌ ازش‌ بعد توبه‌ مي‌كنيم‌، همين‌ حرفي‌ كه‌ عمر سعد گفت‌.

 گفت‌ مي‌رم‌ كربلا، فرقي‌ نمي‌كنه‌ او ارزشش‌ از مني‌ كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود يك‌ كار كوچكي‌ مي‌كنم‌ و مي‌گم‌ بعد توبه‌ مي‌كنم‌ او ارزشش‌ بيشتر بود، بجهت‌ اينكه‌ او براي‌ يك‌ مملكتي‌ تقريبا نه‌ مملكت‌ خيلي‌ زنده‌اي‌ مثل‌ ايران‌، براي‌ ملك‌ ري‌ اون‌ زمان‌ يك‌ گناه‌ مي‌خواست‌ بكنه‌ و گفت‌ بعد توبه‌ مي‌كنم‌. اما ما مثل‌ آفتابه‌ دزد مي‌مونيم‌. مي‌گن‌ كه‌  توي‌ زندان‌ يك‌ دزد خيلي‌ گردن‌ كلفتي‌ كه‌ يك‌ بانك‌ را مي‌زنه‌ و نمي‌دونم‌ چي‌. اونم‌ بود يك‌ آفتابه‌ دزد ببرن‌ كنارش‌ او هم‌ ناراحت‌ شه‌ كه‌ تو هم‌ دزد و منم‌ دزد. آخه‌ حيثيت‌ و شخصيت‌ ما را حفظ‌ نكردند كه‌ تو آفتابه‌ دزد را آوردند پهلوي‌ ما گذاشتند. حالا ماها وقتي‌ معصيت‌ خدا را مي‌كنيم‌، براي‌ يك‌ شاهي‌ صنار دينمون‌ را از دست‌ مي‌دهيم‌، ما در مقابل‌ عمر سعد خيلي‌ كوچك‌ هم‌ هستيم‌. هم‌ بدبخت‌تر و هم‌ كوچكتر، هم‌ بي‌ ارزشتر. به‌ جهت‌ اينكه‌ او خوب‌ بالاخره‌ براي‌ يك‌ رياستي‌، براي‌ يك‌ مقام‌ بالايي‌ بالاخره‌ گناه‌ كرد و گفت‌ كه‌ مي‌گند آخرتي‌ هست‌. اگر آخرتي‌ بود ما توبه‌ مي‌كنيم‌ و خوب‌ خدا مي‌بخشه‌. اگر هم‌ آخرتي‌ نبود كه‌ ما فعلا مي‌ريم‌ استاندار ميشيم‌ در آنجا و شخصيتي‌ پيدا مي‌كنيم‌ و دو روز دنيا را خوش‌ مي‌گذرانيم‌. بعله‌.

 علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ بندة‌ خداست‌ ماهم‌ كه‌ پامون‌ روي‌ پوست‌ خربوزه‌ است‌ بندة‌ خدا هستيم‌. منتهي‌ الان‌ هولمون‌ كسي‌ نداده‌ كه‌ نمي‌خوريم‌ زمين‌. و الا پامون‌ روي‌ پوست‌ خربوزه‌ است‌. تا به‌ ما بگن‌ آقا اين‌ مثلا آدم‌ باش‌، غيبت‌ نكن‌. ميگه‌ اصلا ديني‌ كه‌ يك‌ همچين‌ ليز خورده‌ رفته‌ آن‌ پائين‌، ديني‌ كه‌، ما زياد داريم‌، توي‌ متدينين‌، انسان‌ نمي‌خواد مته‌ به‌ خشخاش‌ بگذاره‌ و اينها را باصطلاح‌ باهاشون‌ سختگيري‌ بكنه‌. زنش‌ مي‌بيني‌ چند روزه‌ متدين‌ شده‌، متدينه‌ شده‌، شروع‌ ميكنه‌ به‌ خدا و پيغمبر و همه‌ جسارت‌ كردن‌. و هر زني‌ كه‌ از شوهرش‌ يك‌ چنين‌ جسارتهايي‌ ولو در موقع‌ عصبانيت‌، چطور وقت‌ عصباني‌، وقت‌ پول‌ گرفتن‌ عصباني‌ نميشي‌ تو؟ اگر جسارتي‌ به‌ خدا و پيغمبر و قرآن‌ و ضروريات‌ دين‌ بكنه‌ يا بگه‌ اينها را من‌ قبول‌ ندارم‌، زن‌ بايد در همان‌ لحظه‌ چادرش‌ را بكشه‌ روي‌ صورتش‌ و از خونه‌ بره‌ بيرون‌، حرامه‌ بر اين‌ مرد. و اگر با هم‌ بمانند زنا كردند، بچه‌ هاشون‌ ولدالزنا هست‌. اين‌ را توي‌ رساله‌ها همه‌ فتوا مي‌دهند. آنوقت‌ مرده‌ براي‌ اينكه‌ گفته‌ زنش‌، صبحانه‌ را، حالا يك‌ اشتباه‌ نكنند، خانمها هم‌ اشتباه‌ نكنند. با يك‌ همچين‌ مردهاي‌ مريض‌ بدبختي‌، يك‌ خورده‌ رعايتشون‌ را بكنيد. بجاي‌ تعقيب‌ زودتر سفرة‌ صبحانه‌ را بيندازيد كه‌ زودتر كلة‌ مرگش‌ را از خواب‌ برميداره‌، بشينه‌ سر سفره‌ غذا بخوره‌. و جسارت‌ به‌ خدا و پيغمبر و دينتون‌ نكنه‌. و الا ماها انسان‌ نميشيم‌. بندة‌ خدا آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ كائنات‌ تحت‌ اراده‌اش‌ باشه‌، تحت‌ اراده‌اش‌ باشه‌، كائنات‌. خدا بگه‌ يا علي‌، يا حسن‌، يا حسين‌، تا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ فداه‌، هرچه‌ من‌ اراده‌ بكنم‌ ارادة‌ من‌ ارادة‌ توست‌. همه‌ در اختيار تو. اين‌ بگه‌ كه‌ هر چي‌ شما بگيد. هر چه‌ تو بگي‌. خدايا من‌ پلك‌ نمي‌زنم‌ مگر با ارادة‌ تو. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌. اين‌ هم‌ يك‌ بنده‌ است‌، ماها هم‌ بنده‌ايم‌. اسممون‌ بنده‌ است‌. بنده‌ بشيم‌. چرا؟ خدا چه‌ اصراري‌ داره‌، چه‌ لزومي‌ داره‌ ماها بنده‌اش‌ بشيم‌؟ خيلي‌ جاه‌ طلبه‌، خيلي‌ ما بهش‌ كمك‌ مي‌كنيم‌، كارهايش‌ را انجام‌ مي‌ديم‌. نه‌. خداي‌ تعالي‌ اگر هم‌ كاري‌ داشته‌ باشه‌، كه‌ باز كار براي‌ خودش‌ نداره‌، براي‌ بندگانش‌ داره‌، ملائكه‌ را خلق‌ كرده‌ كه‌ و المدبرات‌ الامر اينها تمام‌ امور را تدبير ميكنند. حتي‌ تمام‌ دانه‌هاي‌ باران‌ را از آسمان‌ به‌ زمين‌ مي‌آورند و آنهائي‌ كه‌ چشمشون‌ بازه‌، متوجه‌اند، مي‌فهمند اينها را. اينقدر داره‌ خداي‌ تعالي‌ ملك‌ كه‌ تا فرمان‌ ميده‌ و عباد مكرمون‌ لا يسبقونه‌ بالقول‌ و هم‌ بامره‌ يعملون‌. هيچ‌ خطا نداره‌ توشون‌. اگر خدمتگزار بخواد اينها هستند. پس‌ چرا؟ از ما چي‌ مي‌خواد؟ از ما مي‌خواد ما آدم‌ بشيم‌. براي‌ همانكه‌ خلقمون‌ كرده‌ همان‌ بشيم‌. ما بايد انسان‌ بشيم‌.

 به‌ خدا قسم‌ آقايون‌، شما اين‌ كلام‌ را برداريد، به‌ مسيحي‌ها بگيد، به‌ يهوديها بگيد، به‌ بي‌ دين‌ها بگيد، بگيد كه‌ خدا ما را خلق‌ كرده‌ كه‌ كار بكنيم‌ و يك‌ روزي‌ به‌ دست‌ بياريم‌ و بعد بياريم‌ توي‌ خونمون‌ بخوريم‌ و بعد بخوابيم‌ و بچه‌ دار بشيم‌ و بميريم‌. اگر يك‌ عاقلي‌ توي‌ سرتاسر كرة‌ زمين‌، گفت‌ براي‌ اين‌ خدا ماها را خلق‌ كرده‌، من‌ حرفهام‌ را پس‌ مي‌گيرم‌. اينكه‌ كار حيواناته‌. عقل‌ را به‌ ما زيادي‌ داده‌ پس‌. آن‌ فهم‌ را زيادي‌ داده‌. جز اينكه‌ اين‌ عقل‌ و فهم‌ فايده‌اش‌ اينه‌ براي‌ ما كه‌ ما غصه‌ بخوريم‌. و الا مثل‌ حيوانها اگر بوديم‌ ما راحتتر بوديم‌. ما الان‌ اگر توي‌ خونه‌اي‌ باشيم‌، توي‌ اطاقي‌ باشيم‌، پنكه‌ باشه‌، كولر باشه‌، يكي‌ دو تا پشه‌اي‌ هم‌ گوشه‌ كنار باشند كه‌ نصفه‌ شب‌ بيان‌ به‌ سراغمون‌. اينقدر ناراحتيم‌ كه‌ چه‌ عرض‌ كنم‌. ولي‌ حيوانات‌ ناراحت‌ نيستند. توي‌ طويله‌ مي‌خوابند خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ پشه‌ هست‌، مگس‌ هست‌، كثافت‌ هست‌، همه‌ چي‌ هستش‌. به‌ فكرش‌ هم‌ نيستند و ناراحت‌ نيستند و خودشون‌ را هم‌ عذاب‌ نمي‌دهند و غصه‌ هم‌ نمي‌خورند و چرا ما جامون‌ اينجور بده‌، حالا اين‌ محل‌ ما ملكي‌ باشه‌، استيجاري‌ باشه‌، نميدونم‌ رهني‌ باشه‌. اينها اصلا توي‌ اين‌ حرفها نيستند. يك‌ جوري‌ بخورند، بخوابند، و همين‌. از ما خيلي‌ بهتره‌. شما مي‌خوايد يك‌ وقتي‌ من‌ رفته‌ بودم‌ دار المجانين‌، ديوانه‌ خانه‌. با خودم‌ فكر مي‌كردم‌ اينها چقدر راحت‌ زندگي‌ مي‌كنند. هيچ‌ غصه‌ ندارند. اين‌ عقلي‌ راكه‌ خدا به‌ ما داده‌ اگر بنا بشه‌ كه‌ ما حيواني‌ زندگي‌ بكنيم‌ آقايون‌، اين‌ زياديه‌. جز ماية‌ غصه‌ و ناراحتي‌ هيچ‌ چيز ديگه‌اي‌ نيست‌. بچه‌ تا جوان‌، تا يك‌ مقداري‌ كه‌ كارش‌ روبراه‌ ميشه‌ به‌ فكر اينه‌ كه‌ خوب‌ من‌ بايد خونه‌ تشكيل‌ بدم‌. غصة‌ بيست‌ سال‌ بعدش‌ را ميخوره‌. بعد كه‌ كارمند ميشه‌ غصة‌ بازنشستگيش‌ را مي‌خوره‌. چند سال‌ زيادتر كار كنم‌ بيشتر پول‌ بگيرم‌، بازنشستگيم‌ بهتر. بابا تو حالا بعله‌. تمام‌ به‌ فكر اينها هستيم‌. اما وقتي‌ مردند مرا گذاشتند توي‌ قبر… خدا كريمه‌. و حال‌ آن‌ خداي‌ كريم‌، توي‌ همين‌ دنيا هم‌ كريمه‌. آنجا وعده‌ هم‌ كرده‌. اينجا را وعده‌ نكرده‌. تو اگر خدا را قبول‌ داري‌ آنجا را وعده‌ نكرده‌، گفته‌ كه‌ لمثل‌ هذا فليعمل‌ العاملون‌. براي‌ اول‌ قبرت‌ اينطوري‌ عمل‌ ميكنه‌. اما دنيا را فرموده‌ است‌ كه‌ و ما من‌ دابة‌ الا لله‌ رزقا. وعده‌ كرده‌. نحن‌ قسمنا بينهم‌ معيشتهم‌. چطور اينجا را كه‌ خدا وعده‌ كرده‌، تقسيم‌ كرده‌، همه‌ را عاقلانه‌ بهشون‌ روزيشون‌ را ميرسونه‌، حتي‌ آن‌ كرم‌ لب‌ جوي‌ آب‌، آن‌ را خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ روزيش‌ را ميده‌ و اينجا ما همه‌اش‌ حواسمون‌ پرته‌، غصه‌ مي‌خوريم‌. ولي‌ از اول‌ قبر به‌ بعد، خدا گفته‌ و ما تجزون‌ الا ما كنتم‌ تعملون‌. جزاتون‌ در مقابل‌ عملتونه‌. كل‌ نفس‌ بما كسبت‌ رهينه‌. هر نفسي‌ گرو عملشه‌. كل‌ امرء بما كسبت‌ رهينه‌. اينقدر آيات‌ داريم‌ كه‌ چه‌ عرض‌ بكنم‌. اينجا را ميگيم‌ خدا كريمه‌، خدا ميرسونه‌، خدا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را به‌ فرياد، مگه‌ علي‌ غير از خداست‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را به‌ فريادمون‌ ميرسونه‌. همينيم‌ ما. من‌ نمي‌خوام‌ شما را از اميدي‌ كه‌ داريد دورتون‌ كنم‌ ولي‌ يك‌ مقداري‌ هم‌ به‌ فكر كار باشيد. من‌ خودم‌ گاهي‌ ميشه‌ بعضي‌ها، مرحلة‌ توبه‌اشون‌ ميگذره‌، توبه‌ مي‌كنند، ميگم‌ مبادا سوء ظن‌ به‌ خدا داشته‌ باشيد، توبة‌ واقعي‌ كرديد، بدان‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ تو را ديگه‌ بخشيده‌. و سوء ظني‌ به‌ خدا نداشته‌ باشد. چون‌ بايد تعادل‌ داشته‌ باشه‌ انسان‌. نه‌ آنطرف‌ بيفته‌ نه‌ اينطرف‌. اما تو اقلا براي‌ اينهمه‌ گناهي‌ كه‌ كردي‌، چهل‌ روز زحمت‌ بكش‌. نگو من‌ رفتم‌ دعاي‌ كميل‌ ديگه‌ خدا تمام‌ گناهانم‌ را بخشيده‌. اشك‌ ريختم‌، ديگه‌ تموم‌ شد. باز از فردا شروع‌ ميكنم‌ تا شب‌ جمعه‌، باز برنامه‌ همين‌ تكرار. اين‌ را نگو. اين‌ را نه‌ خدا گفته‌ نه‌ پيغمبر گفته‌ نه‌ ائمة‌ اطهار فرمودند. هيچكس‌ نگفته‌. توبه‌ هم‌ يك‌ دفعه‌ است‌ در عمر. و توبوا الي‌ الله‌ توبة‌ نصوحا. شايد شما، من‌ يك‌ دفعه‌ نگاه‌ مي‌كردم‌ در تفسير اين‌ آيه‌ در تفسير برهان‌ يادم‌ مي‌آد حداقل‌ هفت‌ هشت‌ تا روايت‌ به‌ اين‌ مضمون‌ بود كه‌ توبة‌ نصوح‌ را از امام‌ سؤال‌ ميكنند كه‌ چيه‌؟ مي‌گه‌ ان‌ لا تعود فيه‌ ابدا. ابدا ديگه‌ به‌ گناه‌ برنگرده‌. اين‌ توبة‌ نصوحه‌. اگر قطعه‌ قطعه‌ ات‌ بكنند بگن‌ بيا يك‌ گناه‌ بكن‌ بگي‌ نه‌. من‌ با خدا قرارداد بستم‌ كه‌ ديگه‌ گناه‌ نكنم‌. يك‌ دفعه‌ هم‌ بيشتر در عمر اين‌ توبه‌ نبايد انجام‌ بشه‌. اگر ان‌ لا تعود فيه‌ ابدا، اگر برگردي‌ كه‌ توبة‌ نصوح‌ نكردي‌. اگر هم‌ برنگردي‌ كه‌ يك‌ بار ميشه‌. ايني‌ كه‌ ميگن‌ صدبار اگر توبه‌ شكستي‌ باز آي‌، اين‌ شعره‌. اين‌ روايت‌ نيستش‌. اولا توبه‌ را نميشه‌ شكست‌. توبه‌ به‌ معناي‌ حركت‌ به‌ سوي‌ خداست‌. آن‌ استغفاره‌ كه‌ ميگيم‌ هرچه‌ انسان‌ گناه‌ ميكنه‌ باز ميگه‌ استغفر الله‌ ربي‌، استغفر الله‌، استغفر الله‌. حتي‌ رواياتي‌ داره‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ هفتاد مرتبه‌ استغفر الله‌ مي‌فرمود. اين‌ طلب‌ بخششه‌. خدايا مرا ببخش‌. بعله‌ انسان‌ بايد هميشه‌ خودش‌ را مذنب‌ بدونه‌، هميشه‌ خودش‌ را باصطلاح‌ گناهكار در مقابل‌ عظمت‌ پروردگار بدونه‌. اين‌ يك‌ حرفه‌. توبه‌، حركت‌ به‌ سوي‌ خدا اين‌ يك‌ حرف‌ ديگه‌ است‌. لذا ما ميگم‌ استغفر الله‌ ربي‌ و اتوب‌ اليه‌.

 حالا بندگي‌ خدا يك‌ كار بسيار مهميه‌. شما در همين‌ سيرتون‌ به‌ سوي‌ خدا كه‌ حركت‌ مي‌كنيد، هرچه‌ داراي‌ كمالات‌ بيشتر ميشيد، بندگيتون‌ بيشتر ميشه‌، خدا قدرت‌ بيشتري‌ در اختيارتون‌ ميگذاره‌. عين‌ يك‌ كارمند اداره‌. توي‌ يك‌ اداره‌ رفته‌ هر چه‌ بيشتر كار ميكنه‌ و بيشتر مورد اعتماد ميشه‌، بيشتر دستش‌ باز ميشه‌ توي‌ اداره‌. مي‌برندش‌ بالاتر. كارمند جزء بوده‌ كم‌ كم‌ شده‌ رئيس‌ دفتر مثلا فرض‌ كنيد مدير، كم‌ كم‌ هم‌ شده‌ معاون‌، كم‌ كم‌ هم‌ شده‌ رئيس‌. حالا همه‌اش‌ در اختيارشه‌. چرا اين‌ همه‌ را مي‌گذارند در اختيارت‌؟ وقتي‌ بهت‌ اعتماد كنند. وقتي‌ تو درست‌ عمل‌ كني‌، درست‌ كار كني‌. و الا ماها كه‌ من‌ فكر مي‌كنم‌ بعنوان‌ بندة‌ و بعنوان‌ كارمند خدا هنوز قبول‌ نشديم‌. خدا خيلي‌ گذشت‌ داره‌ كه‌ همينطوري‌ قبولمون‌ داره‌. يك‌ وقتي‌ گفتم‌. گفتم‌ كه‌ ما گاهگاهي‌ هم‌ كه‌ گوش‌ به‌ حرف‌ شيطان‌ بديم‌، در واقع‌ مثالمون‌ اينه‌ كه‌ رفتيم‌ جبهه‌ براي‌ ايران‌ جنگ‌ كنيم‌. گاهي‌ هم‌ مي‌ريم‌ آنطرف‌، با صدام‌ هم‌، از دستورات‌ ايشان‌ هم‌ گاهي‌ عمل‌ مي‌كنيم‌. اين‌ دولت‌ با ما چيكار ميكنه‌؟ شيطان‌ دشمن‌ خداست‌. يقينا شيطان‌ از صدام‌ دشمنتره‌ نسبت‌ به‌ خداست‌ تا صدام‌ نسبت‌ به‌ ايران‌. صدام‌ يك‌ چند روزي‌ مي‌خواد رياست‌ بكنه‌. شما سرباز ايران‌ باشيد بري‌ آنطرف‌ گاهي‌. من‌ خيلي‌ گوش‌ به‌ حرف‌ او نميدم‌. روزي‌ چند تايي‌. چند تا دستورش‌ را عمل‌ مي‌كنم‌. شما چطور مي‌بينيد اين‌ شخص‌ را؟ اين‌ يك‌ دفعه‌ بره‌ آنور گوش‌ به‌ حرف‌ آنها بده‌، مي‌آورندش‌ اعدامش‌ ميكنن‌ و حقش‌ هم‌ هست‌. حالا ببينيد خدا از ما چقدر ميگذره‌. مي‌فرمايد و يعفو عن‌ كثير از خيلي‌ از كارهات‌ مي‌گذره‌ خدا، لا تعبدو الشيطان‌ انه‌ لكم‌ عدو مبين‌. دشمن‌ شماست‌ و بر فرض‌ ما حالا بشيم‌ بندة‌ خدا، بيائيم‌ توي‌ خط‌. تا اينكه‌ كارمند رسمي‌ خدا باشيم‌ و از مزايا استفاده‌ كنيم‌ خيلي‌ كار داره‌. يك‌ كارمند موقتي‌ هستيم‌ و خدا يك‌ حقوقي‌ به‌ ما ميده‌، نه‌ از حق‌ بيمه‌، نه‌ از حق‌ مزايا، هيچي‌ هيچي‌ استفاده‌ نمي‌كنيم‌، نه‌ از حق‌ عيدي‌، هيچي‌ بهمون‌ نميده‌. براي‌ چي‌؟ براي‌ اينكه‌ ما هنوز معلوم‌ نيست‌، كارمند رسمي‌ اينجا نشديم‌. واقعاها. كي‌ كارمند رسمي‌ انسان‌ ميشه‌؟ وقتي‌ كه‌ هيچ‌ جائي‌ را جز آنجا نشناسه‌. هيچ‌ جائي‌، ما كارمندي‌ هستيم‌ امروز، يكي‌ دو روزي‌، يك‌ كتابي‌ خونديم‌، يك‌ خورده‌اي‌ از خواب‌ پريديم‌.

 يكي‌ از دوستان‌، امروز عصري‌ بهش‌ مي‌گفتم‌ كه‌ من‌ گاهي‌ وضعم‌ خوبه‌ گاهي‌ چه‌، گفتم‌ خوابت‌ سبكه‌ بد نيست‌. آخه‌ ماها، الناس‌ نيام‌. ماها همه‌امون‌ خوابيم‌. و الا چه‌ عرض‌ كنم‌، نميتونم‌ بعضي‌ مطالب‌ را همچين‌ صريح‌ بگم‌. مي‌ترسم‌ كه‌ مأيوس‌ بشيد. و الا آقايون‌ كارمند رسمي‌ يك‌ اداره‌اي‌ كه‌ داراي‌ مزاياست‌ و بازنشستگي‌ هم‌ بهش‌ مي‌دهند، اين‌ ديگه‌ صبح‌ كه‌ از خونه‌ در مي‌آد اشتباه‌ نميره‌ به‌ يك‌ ادارة‌ ديگه‌. شما كارمند شهرداري‌ هستيد، بريد تو، امروز اشتباها رفتيد توي‌ فرمانداري‌. فردا رفتيد مثلا…، با اينكه‌ همة‌ اين‌ ادارات‌ مال‌ يك‌ دولته‌. واي‌ بر آنكه‌ مال‌ دو تا دولت‌ باشه‌. يكي‌ دشمن‌ ديگري‌. ماها رسمي‌ نشديم‌. بندة‌ رسمي‌ خدا، كارمند رسمي‌ خدا آن‌ بنده‌اي‌ است‌ كه‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ برخلاف‌ اوامر پروردگار عمل‌ نكنه‌. ائمة‌ اطهار عليهم‌ السلام‌. عالم‌ وجودند. هيچ‌. آنها، اما شماها مي‌تونيد نزديك‌ بشيد به‌ آنها. مي‌تونيد معاونشون‌ بشيد. بعله‌. شما مي‌تونيد معاون‌ امام‌ زمان‌ بشيد، همة‌ شماها كه‌ اينجا هستيد. اللهم‌ انصر من‌ نصره‌. ناصر كيه‌ يعني‌ معاون‌، كمك‌. معاون‌ يعني‌ كمك‌. كمك‌ طرف‌. شما مي‌تونيد معاون‌، شما امام‌ زمان‌ نمي‌شويد، خدا آنها را يك‌ موجودات‌ ديگه‌اي‌ خلق‌ كرده‌، خيلي‌ هم‌ بالا. هيچ‌ با ما طرف‌ نسبت‌ نيستند. لا يقاس‌ بنا احد. خيلي‌ خوب‌ هيچي‌. لذا انسان‌ اگر ميليونها سال‌ توي‌ دنيا خدا عمرش‌ بده‌ و انسان‌ زحمت‌ بكشه‌، مثل‌ حضرت‌ خضر كه‌ هزار سال‌ چند هزار ساله‌ داره‌ زندگي‌ ميكنه‌ و لحظه‌ به‌ لحظه‌، چون‌ او متوقف‌ نميشه‌، داره‌ به‌ طرف‌ كمال‌ حركت‌ ميكنه‌، بازهم‌ نوكر امام‌ زمانه‌. امام‌ زمان‌ نميشه‌. نه‌ خضرش‌ ميشه‌ نه‌ حضرت‌ عيساش‌ ميشه‌. حضرت‌ عيسي‌ هم‌ هست‌ داره‌ كار ميكنه‌ ديگه‌. و ولي‌ ميتونه‌ انسان‌ معاون‌ بشه‌، ميتونه‌ رئيس‌ دفتر بشه‌، ميتونه‌ كارمند عاليرتبه‌ بشه‌، ميتونه‌ كارمند جزء بشه‌. بالاخره‌ يك‌ كاري‌ به‌ دستش‌ مي‌دهند. اما شرطش‌ چيه‌؟ شرطش‌ اينه‌ با دشمن‌ نسازي‌. بندة‌ كامل‌ بشي‌. بندة‌ كامل‌ هم‌، حتي‌ در مكروهات‌، در مستحبات‌ رعايت‌ ميكنه‌. يكي‌ از بزرگان‌ ازش‌ پرسيدند كه‌ شما از كجا به‌ اين‌ مقام‌ رسيديد؟ فرمود كه‌ ما برامون‌ احكام‌ خمسه‌ نبود. يا حلال‌ بود يا حرام‌. يعني‌ مستحبات‌ ملحق‌ به‌ واجبات‌ ميشد، مكروهات‌ هم‌ ملحق‌ به‌ باصطلاح‌ محرمات‌ ميشد. ما همه‌ را اينجوري‌ رفتار مي‌كرديم‌. واجب‌ دوست‌ داره‌ يا غير واجب‌. فرقي‌ برامون‌ نميكرد. بايد يك‌ همچين‌ حالتي‌ داشته‌ باشيم‌.

 و واقعا بيائيم‌ امشب‌ كه‌ شب‌ جمعة‌ اول‌ ماه‌ صفره‌ و ما نزديك‌ به‌ تولد حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر، شب‌ سه‌ شنبه‌، ميلاد مسعود حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر ارواحنا فداه‌ هست‌، بيائيم‌ تصميم‌ بگيريم‌، همين‌ تصميمش‌ هم‌ خوبه‌، بياييم‌ بندة‌ خوب‌ خدا بشيم‌. بگيم‌ خدايا دست‌ ما را بگير. ما مي‌خوايم‌، واقعا اين‌ را من‌ از طرف‌ همه‌ اتون‌ ميگم‌، كوچك‌ و بزرگ‌، همه‌ دوست‌ داريد بندة‌ خدا بشيد. همه‌ مي‌خوايد از اين‌ خواب‌ غفلت‌ نجات‌ پيدا كنيد. بيائيم‌ واقعا از خدا بخوايم‌ امشب‌ بيائيم‌ بندة‌ واقعي‌ خدا بشيم‌. هواي‌ نفسمون‌ را بگذاريم‌ كنار. شيطان‌ را از خودمون‌ دور كنيم‌. ببينيم‌ گوش‌ به‌ فرمايشات‌ خاندان‌ عصمت‌ بديم‌ ببينيم‌ چي‌ از ما مي‌خوان‌ فورا بگيم‌ چشم‌. يك‌ شخصي‌ بود در كوفه‌ اين‌ اسمش‌ كليب‌ بود. هر كس‌ يك‌ روايتي‌، همينقدر مي‌فهميد سند درسته‌، امام‌ صادق‌ فرموده‌، مي‌گفت‌ سلمنا، قبول‌ كرديم‌، تسليم‌. اسمش‌ كم‌ كم‌ شده‌ بود كليب‌ تسليم‌. تسليم‌ بود در تمام‌ حرفها. ابن‌ ابي‌ يعفور مي‌آد خدمت‌ امام‌ صادق‌ عرض‌ ميكنه‌ آقا اين‌ انار را شما نصف‌ بكنيد. انار صحيح‌ و سالم‌، هر دو طرفش‌ هم‌ سالم‌، بفرمائيد نصفش‌ حلاله‌ نصفش‌ حرامه‌. منهم‌ ميگم‌ نصفش‌ حلاله‌ نصفش‌ حرامه‌. هيچ‌ فلسفه‌اش‌ را هم‌ نمي‌خوام‌. بگم‌ چرا اين‌ نصفه‌ حرامه‌ اين‌ نصفه‌ چرا حلاله‌. در مقابل‌ شما اينجوري‌ هستيم‌.

 يك‌ زني‌ بنام‌ ام‌ خالد محمديه‌ آمده‌ خدمت‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ميگه‌ آقا اطباي‌ عراق‌ كه‌ آنوقت‌ زمان‌، زماني‌ بود كه‌ بغداد مركز اطباي‌ حاذق‌ بود، اطباي‌ عراق‌ به‌ من‌ گفتند كه‌ شراب‌ كهنه‌ بخورم‌، اين‌ درد دل‌ من‌ خوب‌ بشه‌. يك‌ درد دلي‌ داشت‌، حالا چي‌ بود. حضرت‌ فرمود چرا آمدي‌ مسئله‌ات‌ را از من‌ مي‌پرسي‌؟ گفت‌ اقلدك‌ ديني‌. من‌ در دين‌ از شما پيروي‌ ميكنم‌. روز قيامت‌ مي‌خوام‌ به‌ خداي‌ تعالي‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ اگر شما گفتيد بخور و من‌ خوردم‌، بگم‌ امام‌ صادق‌ فرمود و روز قيامت‌ اگر گفتيد نخور و نخوردم‌ و مردم‌، بگم‌ امام‌ صادق‌ فرمود. من‌ اقلدك‌ ديني‌. حضرت‌ رو مي‌كنند به‌ ابي‌ بصير بهش‌ مي‌فرمايند ببين‌ چه‌ زن‌ باكمالي‌. اي‌ كاش‌ همه‌امون‌ ياد مي‌گرفتيم‌ از اين‌ زن‌. بعد حضرت‌ فرمود يك‌ قطره‌ شراب‌ را بهت‌ تجويز نمي‌كنم‌، ولو جانت‌ به‌ حلقومت‌ برسه‌. چون‌ خداي‌ تعالي‌ در حرام‌ شفا قرار نداده‌. حالا ماها اصلا ميگيم‌ اگر چيزي‌ حرام‌ نباشه‌ اصلا بركت‌ نداره‌. خدا نكنه‌ اينجور باشيم‌، نيستيم‌ الحمد لله‌.

 بيائيم‌ بندة‌ واقعي‌ خدا بشيم‌، تسليم‌ باشيم‌. به‌ خدا قسم‌، به‌ خود خدا قسم‌، من‌ قسم‌ مي‌خورم‌ حالا اينجا جاي‌ قسم‌ هم‌ نيست‌، كه‌ خدا از ما بهتر مصالح‌ ما را جلوي‌ پامون‌ ميگذاره‌ تا عقل‌ خودمون‌. ما از اين‌ بچة‌ دو ساله‌ هم‌ در مقابل‌ پدر، ما در مقابل‌ خدا عقلمون‌ خيلي‌ كمتره‌، خيلي‌ كمتر. خدا حكيمه‌، خدا ميدونه‌ ما چي‌ مي‌خوايم‌، چي‌ نمي‌خوايم‌. عسي‌ ان‌ تحبوا شيئا و هو شر لكم‌. خيلي‌ چيزها را ما دوست‌ داريم‌. نه‌ آقا من‌ حساب‌ كردم‌ كجاي‌ اين‌ مطلب‌ اشتباه‌ ميگه‌ داره‌ كه‌ من‌ يك‌ همچين‌ چيزي‌ از خدا خواستم‌ خدا چرا نميده‌. تو كجا اهل‌ حسابي‌؟ مگه‌ حساب‌ سرت‌ ميشه‌. كجا مصالح‌ دنيا را، مصالح‌، مگر درك‌ ميكني‌؟ و چه‌ بسا خيلي‌ چيزها را ما دوست‌ نداريم‌ و هو خير لكم‌. اين‌ بهتره‌ براي‌ شما. اگر به‌ خدا قسم‌ امشب‌ تصميم‌ بگيريم‌ بندة‌ خدا باشيم‌، خدا بهمون‌ بيشتر محبت‌ ميكنه‌. بيشتر راه‌ مي‌اندازه‌. بيشتر به‌ سوي‌ خدا حركت‌ ميكنيم‌، خدا بهتر دست‌ ما را ميگيره‌. حتي‌ بعضي‌ها كه‌ در راه‌ كمالات‌ قدم‌ برميدارند و بعضي‌ها، چرا آقا ما پيشرفت‌ نداريم‌؟ عجله‌ نكن‌. ميرسيد همه‌اتون‌ به‌ كمالات‌ انشاء الله‌ اگر مقيد باشيد، طبق‌ دستورات‌ خدا و پيغمبر و ائمة‌ اطهار اگر عمل‌ بكنيد، انشاء الله‌ به‌ كمالات‌ مي‌رسيد. روزتون‌ بهتر از روز قبل‌ باشه‌. همين‌ اندازه‌، توقف‌ نكرده‌ باشيد. يك‌ روز و دو روز هم‌ شايد معلوم‌ نشه‌، امروز از يك‌ ماه‌ قبل‌ بهتريد. خوب‌ باريك‌ الله‌. اما اگر مساوي‌ باشه‌ انسان‌، من‌ ساوا يوماه‌. اين‌ يوما كه‌ ميگم‌ چون‌ دو روز درست‌ تشخيص‌ داده‌ نميشه‌ در مسائل‌ روحي‌. يعني‌ دو زمانش‌، پارسال‌ با امسال‌ من‌ چندان‌ فرقي‌ نكردم‌. هيچ‌ فرقي‌ نكردم‌. اين‌ فهو مغبون‌. يعني‌ ضرر كرده‌. چون‌ سرمايه‌ را از دست‌ داده‌ و چيزي‌ هم‌ عايدش‌ نشده‌. اين‌ ضرر كرده‌ ديگه‌. و كسي‌ كه‌ روز بعدش‌ بدتر از روز قبلش‌ باشه‌، فهو ملعون‌. خيليه‌. من‌ جوانيها خيلي‌ اهل‌ عبادت‌ بودم‌، دروغ‌ هيچوقت‌ نمي‌گفتم‌، ولي‌ حالا ديگه‌، من‌ جوانيها اينطوري‌ بودم‌ حالا ديگه‌. اين‌ ملعونه‌. بدونيد روز به‌ روز از رحمت‌ خدا دورتر ميشه‌ و به‌ بدبختي‌ منتهي‌ ميشه‌. روايت‌ داره‌ كسي‌ كه‌ چهل‌ سال‌ از عمرش‌ بگذره‌ و مشغول‌ گناه‌ بازم‌ باشه‌ شيطان‌ مي‌آد دستي‌ به‌ صورتش‌ ميكشه‌ وجه‌ لا يفلح‌ ابدا. ديگه‌ اين‌ صورت‌ رستگار نميشه‌. البته‌ شيطان‌ ميگه‌ ولي‌ نااميد هم‌ نبايد بشه‌ انسان‌.

 

۲۷ محرم ۱۴۱۴-عبودیت ۶ راه بنده شدن،اخلاق ۵۴

 عبوديت‌ 6 راه‌ بنده‌ شدن‌ اخلاق‌ 54

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و ما كان‌ لبشر ان‌ يكلمه‌ الله‌ الا وحيا او من‌ وراء حجاب‌ او يرسل‌ رسولا.

 در بحث‌ هفتة‌ گذشته‌ كه‌ گفتيم‌ اگر انسان‌ با همة‌ بندگان‌ خدا اعم‌ از جمادات‌ و نباتات‌ و حيوانات‌ هماهنگ‌ بشود در عبوديت‌ و در بندگي‌ خدا، يك‌ نتائج‌ بسيار خوبي‌ برايش‌ خواهد بود. و اوليش‌ اين‌ بود كه‌ همة‌ موجودات‌ و ذات‌ مقدس‌ پروردگار با او در عافيت‌، در موفقيت‌، در تمام‌ چيزها كمك‌ خواهند بود. يعني‌ انسان‌ وقتي‌ بندة‌ خدا شد با همة‌ چيزهايي‌ كه‌ در عالم‌ بندة‌ خدا هستند هماهنگ‌ ميشه‌ و همه‌ به‌ كمك‌ او مي‌آيند و از جائي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ همة‌ موجودات‌ را براي‌ انسان‌ خلق‌ كرده‌ كه‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد خلق‌ لكم‌ ما في‌ السماوات‌ و ما في‌ الارض‌. هر چه‌ در آسمانها و زمين‌ هست‌، براي‌ شما خلق‌ شده‌. پس‌ وقتي‌ ما از دائرة‌ بندگي‌ خدا خارج‌ نشديم‌، همة‌ چيزها هم‌ به‌ كمك‌ ما خواهند بود و چون‌ براي‌ ما هستند. اين‌ را در هفته‌هاي‌ گذشته‌ شرح‌ دادم‌.

 اون‌ چيزي‌ كه‌، دومين‌ چيزي‌ كه‌ ما از اين‌ كار فايده‌ مي‌بريم‌ اين‌ است‌ كه‌ خدا با ما هست‌. همسخن‌ ميشه‌. منتهي‌ با همة‌ موجودات‌ خدا حرف‌ ميزنه‌، و همسخن‌ و همكلام‌ ميشود. اما با بشر همانطوري‌ كه‌ او تكوينا و تشريعا بندگي‌ خدا را ميكنه‌ يعني‌ در دو بعد بندگي‌ ميكنه‌، يكي‌ جبرا و يكي‌ هم‌ اختيارا، خداي‌ تعالي‌ هم‌ با بنده‌اش‌، با انسان‌، دو نوع‌ حرف‌ ميزنه‌. يكي‌ تكوينا. همانطوري‌ كه‌ با همة‌ موجودات‌ سخن‌ ميگويد. در هفتة‌ گذشته‌ چند نفر سؤال‌ كردند كه‌ خداي‌ تعالي‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ با حيوانات‌ حرف‌ ميزنه‌ يا روز اول‌ باهاشون‌ حرف‌ زده‌ و مطلب‌ را تمام‌ كرده‌ و به‌ اينها تعليم‌ داده‌ كه‌ شايد يا در كلام‌ من‌ در هفته‌هاي‌ گذشته‌ نبود و يا اينكه‌ اگر بود، درست‌ متوجه‌ نشدند. اين‌ را توي‌ پرانتز عرض‌ ميكنم‌ كه‌ موجودات‌ ديگر اعم‌ از حيوانات‌ و جمادات‌، تكوينا و تشريعا لحظه‌ به‌ لحظه‌ خداي‌ تعالي‌ حرف‌ ميزنه‌. يعني‌ مگس‌ الان‌ داره‌ يك‌ كاري‌ را ميكنه‌، فردا يا يك‌ دقيقة‌ ديگر پيش‌ بيني‌ نكرده‌ كه‌ چيكار بايد بكنه‌ و چيكار خواهد كرد. و در همون‌ وقت‌ پروردگار متعال‌ او را راهنمائيش‌ ميكنه‌ و به‌ او وحي‌ ميكنه‌، يك‌ ارتباط‌ خاصي‌ برقرار ميكنه‌. اين‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ است‌ و مسئله‌اي‌ هم‌ نيست‌. و ايني‌ كه‌ بعضي‌ها ميگن‌ خدا اينها را با اين‌ استعداد خلق‌ كرده‌، اشتباه‌ مي‌كنند. دلايل‌ زيادي‌ داريم‌ كه‌ حالا بحثش‌ را نمي‌خوام‌ بكنم‌. چون‌ ما بيشتر روي‌ وضع‌ خودمون‌ مي‌خواهيم‌ حرف‌ بزنيم‌. با خودمون‌ ببينيم‌ چه‌ ارتباطي‌ با خدا داريم‌.

 يرسل‌ رسولا را خوب‌ فهميديد در هفتة‌ گذشته‌ گفتم‌ كه‌ خدا با انسان‌ حرف‌ ميزنه‌ بواسطة‌ ارسال‌ رسول‌. كه‌ مي‌فهميد. الان‌ قرآن‌ كه‌ مي‌خونيد، اين‌ قرآن‌ بوسيلة‌ ارسال‌ رسول‌ خداي‌ تعالي‌ با شما حرف‌ ميزنه‌. يعني‌ كلام‌ مال‌ خداست‌، معني‌ كلمات‌ هم‌ مال‌ خداست‌، شما لب‌ و دهانتون‌ هم‌ كه‌ صداي‌ قرآن‌ ازش‌ بيرون‌ مي‌آد، مال‌ خداست‌. در واقع‌ خدا داره‌ حرف‌ ميزنه‌. حالا گاهي‌ ميشه‌ از درختي‌ خدا با موسي‌ حرف‌ ميزنه‌. گاهي‌ به‌ قول‌ آن‌ شخص‌ از نيكبختي‌، يك‌ شعري‌ هست‌ دربارة‌ حلاج‌. البته‌ درست‌ نيست‌. روا باشد انا الحق‌ درختي‌، درخت‌ ميگه‌ انا الحق‌. وقتي‌ حضرت‌ موسي‌ رفت‌ توي‌ كوه‌ طور، از طرف‌ درخت‌ صدا آمد كه‌، من‌ جانب‌ الشجره‌، نه‌ اينكه‌ خود درخت‌ صحبت‌ بكنه‌. از طرف‌ درخت‌. چون‌ ما بايد بالاخره‌ به‌ يك‌ طرفي‌ توجه‌ بكنيم‌. من‌ جانب‌ الشجره‌، من‌ الشجره‌، من‌ جانب‌ الطور الايمن‌ من‌ الشجره‌. كه‌ اني‌ انا الله‌. لا اله‌ الا انا. حالا وقتي‌ كه‌ درخت‌ از طرف‌ درخت‌ صدا را خدا ايجاد ميكنه‌ و به‌ گوش‌ حضرت‌ موسي‌ ميرسه‌، خوب‌ از طرف‌ يك‌ انساني‌ هم‌ مسئله‌اي‌ نيست‌. قرآن‌ كه‌ شما مي‌خونيد خدا داره‌ با ديگران‌ صحبت‌ ميكنه‌. وقتي‌ كه‌ قرائت‌ قرآن‌ ميشه‌، اذا قرء القرآن‌ فاستمعوا له‌ و انصتوا. نه‌ به‌ احترام‌ قاري‌، ماها به‌ احترام‌ قاري‌ بيشتر سكوت‌ مي‌كنيم‌ تا به‌ احترام‌ خود قرآن‌، خدا. قاري‌ اگر عبد الباسطي‌ باشد و مخصوصا توي‌ مجلسش‌ هم‌ نشسته‌ باشيد. ما ديديم‌. توي‌ يك‌ مجلسي‌ بوديم‌ يكي‌ از اين‌ خواننده‌هاي‌ مصري‌ آمده‌ بود. واقعا اي‌ كاش‌ براي‌ خود خدا اين‌ احترام‌ را قائل‌ مي‌شديم‌. براي‌ اين‌ خوانندة‌ سني‌ كه‌ خوش‌ صدا بود و خوب‌ مي‌خوند، يك‌ احترامي‌ قائل‌ بودند كه‌ حتي‌ بعضي‌ از وزرا هم‌ حرف‌ نمي‌زدند و مبهوت‌ خوندن‌ او بودند. و حال‌ اينكه‌ فرقي‌ نميكنه‌. از درخت‌ هم‌ اگر صداي‌ خدا به‌ طرف‌ شما آمد بايد كفشهايتون‌ را بكنيد، فخلع‌ نعليك‌، انك‌ بالواد المقدس‌ طوي‌ و ان‌ اخترتك‌ فاستمع‌ لما يوحي‌. تا اختيار بشيد، تا انتخاب‌ بشيد. شماها انشاء الله‌ دوست‌ داريد انتخاب‌ بشيد براي‌ اينكه‌ از ياران‌ خوب‌ امام‌ زمان‌ باشيد. و بعضي‌ از دوستان‌ ميگم‌ جوري‌ باشيد كه‌ اگر توي‌ مشهد خواستند سرباز بگيرند براي‌ محضر حضرت‌ بقية‌ الله‌، مجبور باشند بيايند شماها را بردارند ببرند. اينقدر خوب‌ و پاك‌ باشيد. اينقدر بي‌ آلايش‌ باشيد. و ان‌ اخترتك‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ ميگه‌ من‌ اختيارت‌ كردم‌، انتخابت‌ كردم‌. حالا كه‌ انتخابت‌ كردم‌ فاستمع‌ لما يوحي‌. گوش‌ بده‌ براي‌ آنچه‌ كه‌ من‌ به‌ تو وحي‌ ميكنم‌. اينهايي‌ كه‌ قرآن‌ را گوش‌ نمي‌دهند، اينهايي‌ كه‌ تحت‌ تأثير قرآن‌ واقع‌ نميشن‌، چون‌ خدا اختيارشون‌ نكرده‌. اگر اختيارشون‌ بكنه‌، اينها نمي‌تونند گوش‌ ندهند. هيچوقت‌ كلام‌ محبوب‌ شخصي‌ به‌ هر وسيله‌اي‌ اگر صداش‌ بياد بيرون‌ و بخواد با ديگري‌ تماس‌ داشته‌ باشه‌، حتما او گوش‌ ميده‌ و حرف‌ هم‌ نميزنه‌. اين‌ مجالس‌ فاتحه‌ مي‌بينيد هم‌ سيگار مي‌كشند، هم‌ چايي‌ مي‌خورند، هم‌ حرف‌ مي‌زنند، هم‌ قاري‌ هم‌ قرآن‌ ميخونه‌. اينها هيچ‌ صراط‌ مستقيم‌ نيست‌.

 اگر مي‌خواهيد مورد لطف‌، اينها را جدي‌ ميگم‌ آقايون‌، حرفهاي‌ موعظه‌ نيست‌. موعظه‌ يعني‌ مي‌خواي‌ عمل‌ بكن‌ مي‌خواي‌ عمل‌ نكن‌. اما اينجا ما هر چي‌ ميگيم‌ بايد انشاء الله‌ عمل‌ بكنيد. واجبه‌ها. ميگيد كجا گوش‌ دادن‌ به‌ قرآن‌ واجبه‌؟ من‌ به‌ شما ميگم‌ شما همه‌اتون‌ به‌ من‌ تعهد داديد كه‌ هر چي‌ بگيم‌ گوش‌ كنيد، اين‌ تعهد را همه‌اتون‌ داديد و اوفوا بالعهد، ميگه‌ شما واجبه‌ كه‌ اين‌ كارهايي‌ كه‌ من‌ ميگم‌، ولو مستحبه‌ بكنيد. در جايي‌ كه‌ قرآن‌ خونده‌ ميشه‌ حتي‌ با هم‌ احوالپرسي‌ هم‌ نكنيد. آقايي‌ آمده‌ توي‌ مجلس‌ داشتند قرآن‌ مي‌خوندند، من‌ خوب‌ طبق‌ معمول‌، جواب‌ سلام‌ واجبه‌. جواب‌ سلام‌ را ميديم‌. توي‌ نماز هم‌ واجبه‌. اما ديگه‌ حالا احوالپرسي‌، درسته‌ از مسافرت‌ آمده‌، بعد از يكساله‌ آمده‌. خوب‌ باشه‌. قرآن‌ مي‌خونند. بعد از قرآن‌ باشه‌. خيلي‌ مراعات‌ بود من‌ آمدم‌ به‌ من‌ اعتنا نكردي‌. نه‌. ما به‌ تو مي‌خواهيم‌ اعتنا كنيم‌ مجبوريم‌ به‌ قرآن‌ اعتنا نكنيم‌. قرآن‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌. و من‌ تقاضام‌ اينه‌ از رفقا، حالا هر چي‌ مي‌خوايد اسمش‌ را بگذاريد، كه‌ وقتي‌ قرآن‌ مي‌خونند، البته‌ قرآن‌ مخصوصا كسي‌ بخونه‌. حالا ضبطي‌، صدا از دور مي‌آيد، الان‌ گوش‌ بديد جايي‌ دارند قرآن‌ مي‌خونند. اينها را نميگم‌. اينها را عرفا نميگن‌ ما مستمع‌ آن‌ قرآنيم‌. اما در يك‌ همچين‌ مجلسي‌، الان‌ من‌ بخوام‌ قرآن‌ بخونم‌، شماها حتي‌ رفيقتون‌ اگر پهلوتون‌ حرف‌ ميزنه‌، بهش‌ مي‌زنيد. اذا قرء القرآن‌ فاستمعوا له‌ و انصتوا. هم‌ گوش‌ بديد هم‌ ساكت‌ باشيد. چون‌ كلام‌ خداست‌. خوب‌.

 اين‌ يك‌ راه‌ سخن‌ گفتن‌ خداست‌ با ما. حالا چه‌ خودتون‌ بخونيد، چه‌ ديگري‌ بخونه‌، چه‌ از توي‌ درخت‌ صدا بياد، چه‌ از توي‌ بلندگو صدا بياد، چه‌ از خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ ضبط‌ صدا بياد. بهرحال‌ و شما نشستيد استماع‌ مي‌كنيد. فاستمع‌ لما يوحي‌. اگر مي‌خواهيد جزء آنهايي‌ باشيد كه‌ خدا اختيارتون‌ كرده‌.

 مسئلة‌ بعدي‌ كه‌ خدا با انسان‌ حرف‌ ميزنه‌ كه‌ وعده‌ كردم‌ امروز اين‌ دو نحوة‌ ديگر سخن‌ گفتن‌ خدا را با بشر، و ما كان‌ لبشر ان‌ يكلمه‌ الله‌. با بشر حرف‌ ميزنه‌. فكر هم‌ نكنيد با فقط‌ مؤمنين‌ و آنهايي‌ كه‌ اهل‌ معنا هستند و تزكية‌ نفس‌، حرف‌ ميزنه‌. با همة‌ بندگانش‌. ديگه‌ نميگه‌ و ما كان‌ لعبد يا مثلا لولي‌ من‌ اولياء الله‌، ان‌ يكلمه‌ الله‌. نه‌. لبشر. و نفس‌ و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها. همة‌ مردم‌، هر كه‌ داراي‌ نفس‌ هست‌. خدا هم‌ الهام‌ بهش‌ ميكنه‌ هم‌ خوبيها را هم‌ بديها را. منتهي‌ يك‌ مسئله‌ هست‌. اولياء خدا با ساير مردم‌ يك‌ فرقي‌ دارند كه‌ ما مي‌خواهيم‌ به‌ همون‌ فرق‌ برسيم‌. و آن‌ فرق‌ اينه‌. كه‌ همه‌ صداي‌ خدا را مي‌شنوند ولي‌ اعتنا نمي‌كنند. كم‌كم‌ اصلا توجه‌ نمي‌كنند، اصلا باورشون‌ نمي‌آد خدا باهاشون‌ صحبت‌ ميكنه‌. شما الان‌ اينجا نشستيد صداهاي‌ مختلفي‌ را ممكنه‌ بشنويد. ولي‌ گوش‌ نميديد. اين‌ را سماع‌ ميگن‌ بهش‌ نه‌ استماع‌. اما انسان‌ اولياء خدا، الهامات‌ را استماع‌ مي‌كنند. الهام‌. الهام‌ من‌ وراء حجابه‌. يعني‌ شما همانطوري‌ كه‌ گفتم‌ سخن‌ از ذات‌ مقدس‌ پروردگار صادر ميشه‌ و در قلب‌ شما مي‌نشينه‌. ما هفتة‌ قبل‌ شرح‌ دادم‌ها اين‌ مطلب‌ را. ولي‌ نميدونم‌ باز چيكار كنم‌. بعضي‌ها تازه‌ آمدند، براشون‌ مسئله‌ روشن‌ نشه‌. ببينيد. كلامي‌ كه‌ من‌ الان‌ ميگم‌ به‌ شما، مي‌خوام‌ آنچه‌ در دل‌ دارم‌ منتقل‌ كنم‌ به‌ شما. اين‌ از طرق‌ مختلف‌ ممكنه‌. با اشاره‌، با نوشتن‌، با سخن‌ گفتن‌، و خداي‌ تعالي‌ بدون‌ اينها. الهام‌. يعني‌ شما نشستيد نه‌ اشاره‌اي‌ بهتون‌ شده‌، نه‌ سخني‌ بهتون‌ گفته‌ شده‌، نه‌ هيچي‌. يكدفعه‌ مي‌بينيد در دلتون‌ افتاد كه‌ فلان‌ كار خوبه‌، فلان‌ كار بده‌، فلان‌ كار را بكن‌، فلان‌ كار را نكن‌. در دلتون‌ افتاد. اين‌ كلام‌ خداست‌. من‌ به‌ بعضي‌ها، به‌ شماها نميگم‌، ولي‌ به‌ بعضي‌ها ميگم‌ اگر مي‌خواهيد خوب‌ كلام‌ خدا را بفهميد، كلام‌ شيطان‌ را اول‌ بفهميد، وسوسه‌ را، تا كلام‌ خدا را خوب‌ درك‌ كنيد. چون‌ ما در كنار الهام‌، وسوسه‌ را داريم‌. وسوسه‌. وسوسه‌ را اگر ديده‌ باشيد كه‌ خدا نياره‌ براتون‌، مي‌بينيد يك‌ كسي‌ از باطنشون‌ دائما بهشون‌ ميگه‌ اين‌ كار را بكن‌ اون‌ كار را بكن‌. كم‌ شستي‌ بشور. تكبيرة‌ الاحرامت‌ خوب‌ عملي‌ نشده‌، دو مرتبه‌ بگو، سه‌ مرتبه‌ بگو. در درونش‌ مثل‌ اينكه‌، نه‌ صدايي‌ مي‌شنوه‌، نه‌ كسي‌ را مي‌بينه‌، نه‌ اشاره‌اي‌ هست‌، نه‌ نوشتني‌. ولي‌ دائما بهش‌ گفته‌ ميشه‌. خودش‌ هم‌ ميگه‌، وسواس‌. وسواس‌ داره‌. وسواسي‌ها ديگه‌، ديديد اگر خودتون‌ انشاء الله‌، يعني‌ اگر كسي‌ بخواد وسوسه‌ بشه‌، اين‌ را هم‌ ضمنا به‌ بعضي‌ها بگم‌ اگر كسي‌ بخواد وسوسه‌ بشه‌ قدم‌ در راه‌ كمالات‌ نميتونه‌ بگذاره‌. حتي‌ نيم‌ قدم‌ هم‌ نميتونه‌ برداره‌. نيم‌ قدم‌. و بيخود هم‌ نياد. اول‌ بايد وسوسه‌اش‌ را بگذاره‌ كنار. نميشه‌ آدم‌ هم‌، آدم‌ وسواسي‌ يك‌ دونه‌ پالون‌ شيطان‌ روي‌ دوشش‌ گذاشته‌ و سوارش‌ شده‌ و وقتي‌ كه‌ زير بار شيطان‌ هست‌، سوار، پاهاش‌ هم‌ از اينجا آويز كرده‌ شيطان‌؛ چطور ميتونه‌ اين‌ راه‌ خدا را بپيمايه‌! اصلا نميگذاره‌، دهنه‌ را ميكشه‌. لذا اول‌ كاري‌ كه‌ بايد بكند كسي‌ كه‌ حركت‌ به‌ سوي‌ خدا مي‌خواد بكنه‌، بايد وسواس‌ را، شما اگر وسواس‌ را بفهميد الهام‌ را هم‌ مي‌فهميد. الهام‌ عين‌ وسواسه‌. منتهي‌ او به‌ كار شر شما را وادار ميكنه‌، اين‌ به‌ كار خير وادار ميكنه‌. اين‌ ميگه‌ كار خوب‌ بكن‌ و اصرار داره‌. اون‌ ميگه‌ كار بد بكن‌ و اصرار داره‌. از او تنفر داريد، از اين‌ خوشتون‌ مي‌آيد. اينجور. مگر انسان‌ فطرتش‌ را از دست‌ داده‌ باشه‌.

 من‌ مي‌خواستم‌ ماهيت‌ الهام‌ را بهتون‌ بفهمونم‌. مثل‌ وسواس‌. همانطوري‌ كه‌ انساني‌ هيچيش‌ نيست‌ ميگه‌ من‌ شايد مريض‌ باشم‌. اين‌ وسواسه‌. گاهي‌ خداي‌ تعالي‌ با انسان‌، يعني‌ دائما خداي‌ تعالي‌ با انسان‌ حرف‌ ميزنه‌. و الهما فجورها، وقف‌ نداره‌، فالهما فجورها و تقواها. منتهي‌ راهش‌ چيه‌ كه‌ اين‌ الهامات‌ را خوب‌ انسان‌ دريافت‌ كنه‌؟ قد افلح‌ من‌ زكاها. رستگار كسي‌ ميشه‌ براي‌ اين‌ موضوع‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌. يعني‌ خودش‌ را پاك‌ بكنه‌. سنخيت‌ بين‌ خودش‌ و خداي‌ خود بوجود بياره‌. اين‌ شخص‌ رستگاره‌. دقت‌ كرديد؟ خدا دائما با انسان‌ حرف‌ ميزنه‌ از اين‌ راه‌. من‌ وراء حجابه‌. منتهي‌ ماها چون‌، اولياء خدا اين‌ فرق‌ را با سايرين‌ دارند. اولا الهامات‌ را دريافت‌ ميكنند. ثانيا فرق‌ بين‌ الهام‌ و وسوسه‌ را مي‌گذارند. شما الان‌ يك‌ چيزي‌ به‌ دلتون‌ افتاده‌ و يك‌ كسي‌ داره‌ بهتون‌ ميگه‌ يك‌ چيزي‌ را. نمي‌دونيد كه‌ وحيه‌ يا، نمي‌دونيد الهامه‌ يا وسوسه‌ است‌. اينجا چيكار كنيد؟ شما البته‌ در بدايت‌ امر، در ابتدا هنوز پخته‌ نشديد، از اولياء خدا نشديد، به‌ كمال‌ نرسيديد، تزكية‌ نفس‌ نكرديد. اينجا بايد بدونيد هر چي‌ شرع‌ ميگه‌ ولو وسوسه‌ هم‌ باشه‌ بالاخره‌ شما طبق‌ دستور شرع‌ عمل‌ كرديد. صبح‌ يك‌ كسي‌ آمده‌ بهتون‌ از خواب‌ بيدارتون‌ كرده‌، بعد از اذان‌ صبح‌. البته‌ نه‌ كسي‌ بيدارتون‌ كرده‌. يك‌ دفعه‌ بيدار شديد مثل‌ اينكه‌ كسي‌ تكانتون‌ داده‌ بيدار شديد. ميگه‌ پاشو نماز صبحت‌ را بخون‌. اين‌ هرچي‌ باشه‌ چه‌ وسواس‌ چه‌ الهام‌ خوبه‌. من‌ عمل‌ مي‌كنم‌. درسته‌ نمي‌دونم‌ شيطان‌ بوده‌ يا خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ ملكي‌ بود. شما ميگيد مگه‌ شيطان‌ هم‌ اين‌ كار را ميكنه‌؟ گاهي‌ بعله‌. گاهي‌ براي‌ اينكه‌ شما را مطمئنتون‌ بكنه‌ مي‌آد يك‌ كارهاي‌ خوبي‌ را پيشنهاد ميكنه‌ تا بعد آن‌ كار بد را انجام‌ بديد. گاهي‌. ميگن‌ به‌ حضرت‌ ابراهيم‌ آمد گفت‌ بگو لا اله‌ الا الله‌. او مي‌شناخت‌. از اولياء خدا بود ديگه‌. گفت‌ كه‌ من‌ لا اله‌ الا الله‌ را ميگم‌ و خوب‌ حرفي‌ هم‌ هست‌. اما الان‌ چون‌ تو ميگي‌، تو مثل‌ اينكه‌ غرضي‌ داري‌، آدم‌ نادرستي‌ هستي‌، موجود نادرستي‌ هستي‌. من‌ الان‌ نميگم‌.

 بعله‌. يك‌ نفر از دوستان‌ ما بود در قم‌، اين‌ مرتب‌، مرتب‌ها، يعني‌ شبها بهش‌ الهام‌ ميشد. تا مي‌آمد بخوابه‌ برو فلان‌ كار را بكن‌، فلانكس‌ در فشاره‌، در ظلمه‌، در چه‌ هست‌. و اينهم‌ پا ميشد ميرفت‌ مي‌ديد درسته‌. بعد از اينكه‌ هفت‌ هشت‌ ده‌ روزي‌ اين‌ كارها را كرد، بعد همون‌ صدا دومرتبه‌ آمده‌ بود ميگفت‌ برو مثلا فلاني‌ را بكش‌. اين‌ آدم‌ بدي‌ شده‌، مثلا. اينجا گفته‌ بود نع‌. تا اينجا هم‌ طبق‌ دستور اسلام‌ حركت‌ مي‌كردم‌ و مي‌رفتم‌. فاجعل‌ لي‌ آيه‌. حضرت‌ زكريا ميگه‌ كه‌ خدايا براي‌ من‌ نشانه‌اي‌ بگذار كه‌ بدونم‌ اين‌ الهامه‌ يا وسوسه‌ است‌. خداي‌ تعالي‌ بهش‌ وحي‌ كرد، يعني‌ الهام‌ كرد كه‌ تو داراي‌ فرزند ميشي‌. گفت‌ فاجعل‌ لي‌ آيه‌. يك‌ نشونه‌. چون‌ آنهايي‌ كه‌ هنوز خيلي‌ مقامشون‌ بالا نرفته‌ بايد نشانه‌اي‌ داشته‌ باشند كه‌ فرق‌ بشه‌ بين‌ وسوسه‌ و الهام‌. قال‌ ان‌ لا تكلم‌ الناس‌ ثلاثة‌ اياما الا رمزا، يا ثلاثة‌ ايام‌. حالا. نشانه‌اش‌ اين‌ است‌ كه‌ تو سه‌ شبانه‌روز، يا سه‌ روز نمي‌توني‌ حرف‌ بزني‌ و دهنت‌ بسته‌ ميشه‌. دهن‌ پيغمبر را هيچوقت‌ شيطان‌ نميتونه‌ ببنده‌. اين‌ علامتشه‌.

 اما حضرت‌ ابراهيم‌ كه‌ كمال‌ بيشتري‌ داره‌، او توي‌ خواب‌ مي‌بينه‌. خواب‌ البته‌، خواب‌ پيغمبران‌ مثل‌ بيداريشونه‌. به‌ يك‌ كار بسيار سختي‌ وادارش‌ مي‌كنند. خداي‌ تعالي‌ نميگه‌ خدا گفته‌ها، ميگه‌ اني‌ اري‌ في‌ المنام‌ اني‌ اذبحك‌. من‌ ديدم‌ در رؤيا كه‌ تو را بايد ذبح‌ بكنم‌. پسر ميگه‌ يا ابت‌ افعل‌ ما تؤمر. امر الهي‌ را عمل‌ كن‌. ميفهمه‌. ببينيد معرفت‌ چيه‌؟ يكي‌ از اولياء خدا به‌ من‌ ميگفت‌ فلاني‌، به‌ من‌ ميگفت‌، تو من‌ را يا از اولياء خدا ميدوني‌ كه‌ بايد بهتر حرفهايم‌ را گوش‌ بدي‌. چون‌ حرف‌ من‌ حرف‌ خداست‌، حرف‌ پيغمبره‌، حرف‌ اجدادته‌. اگر هم‌ نميدوني‌ و من‌ بيخود ادعا ميكنم‌ ميگم‌ كه‌، تو بايد اصلا با من‌ حرف‌ نزني‌. آخه‌ يكسره‌ كن‌ كار را. چون‌ ما در مقابل‌ او، سنم‌ كم‌ بود، بعضي‌ حرفهايش‌ را گوش‌ مي‌دادم‌، بعضي‌ را گوش‌ نمي‌دادم‌. و واقعا او را از اولياء خداش‌ مي‌دونستم‌. از اوتادش‌ مي‌دونستم‌. ديدم‌ راست‌ ميگه‌. انسان‌ ادبش‌ اينه‌ كه‌ وقتي‌ طرف‌ ميگه‌ اين‌ كار را بكن‌، حساب‌ كنه‌ اين‌ هواي‌ نفسش‌ كه‌ نميگه‌. به‌ نفع‌ خودش‌ هم‌ كه‌ نيست‌. به‌ من‌ ميگه‌ اين‌ كار را بكن‌ پس‌ به‌ نفع‌ منه‌ و از طرف‌ خدا ميگه‌ و بي‌ احترامي‌ به‌ حرف‌ او، بي‌ احترامي‌ به‌ حرف‌ خداست‌. دربارة‌ مجتهدين‌ هم‌ همين‌ حرفهاست‌ها. در همين‌ كتاب‌ معالم‌ ميگه‌ هذا ما افتي‌ به‌ المفتي‌ و كل‌ ما افتي‌ به‌ المفتي‌ فهو حكم‌ الله‌ فهذا حكم‌ الله‌. هر چه‌ فتوا ميده‌ مرجع‌ تقليد، اين‌ حكم‌ خداست‌ و ميشه‌ خوب‌ تو حكم‌ خدا را زير پا بگذار. خيلي‌ در اين‌ ارتباط‌ حواسمون‌ جمع‌ باشه‌. احترام‌، خود حضرت‌ ابراهيم‌ ميگه‌ من‌ در خواب‌ ديدم‌ كه‌ اني‌ اذبحك‌. پسر ببينيد چقدر با معرفته‌ كه‌ ميگه‌ يا ابت‌ افعل‌ ما تؤمر. آنچه‌ كه‌ به‌ حضرت‌ ابراهيم‌، پيغمبر اولو العزم‌، كي‌ ميتونه‌ امر كنه‌ جز خدا؟ ببينيد اين‌ ايمان‌ را داره‌، اين‌ معرفت‌ و ادب‌ را داره‌ كه‌ ميگه‌ اي‌ پدر، افعل‌ ما تؤمر. كار حضرت‌ ابراهيم‌ خوب‌ حالا يك‌ كشتنه‌. ممكنه‌ بگيم‌ كه‌ از بچه‌اش‌ بدش‌ مي‌آمده‌ مي‌خواسته‌ بكشدش‌. اما اين‌ كشته‌ شدنه‌ و با سرعت‌ هم‌ ميگه‌ اين‌ كار را بكن‌. ببينيد. اينها، اينهاست‌ كه‌ انسان‌ را به‌، يعني‌ با خدا مرتبط‌ ميكنه‌. اگر حضرت‌ ابراهيم‌ اين‌ نبود، حضرت‌ اسماعيل‌ اون‌ نبود، به‌ اين‌ مقام‌ رفيع‌ نمي‌رسيدند كه‌ آنقدر خالص‌ بشه‌، آنقدر داراي‌ كمال‌ بشه‌ كه‌ جبرئيل‌ مي‌آد بهش‌ ميگه‌ با من‌ كاري‌ داري‌ يا نه‌؟ جبرئيل‌ مال‌ خداست‌ ديگه‌، يد اللهه‌. ميگه‌ به‌ تو نه‌، خدا هم‌ كه‌ داره‌ خودش‌ مي‌بينه‌. خيلي‌ عجيبه‌. اينجوري‌ بايد انسان‌ بشه‌ تا خدا انس‌ باهاش‌ بگيره‌. چون‌ اين‌ مراحلي‌ را كه‌ شما داريد طي‌ مي‌كنيد و به‌ سوي‌ كمال‌ قدم‌ برميداريد، يك‌ جائي‌ مي‌رسيد كه‌ بايد صددرصد با خدا مأنوس‌ باشيد. انس‌ با پروردگار. و وحشت‌ از غير خدا داشته‌ باشيد. اينجوري‌. اصلا حرف‌ فقط‌ با خدا بزنيد. فقط‌. جز با خدا با كس‌ ديگر حرف‌ نزنيد مگر به‌ امر الهي‌. اينها فكر نكنيد پيغمبر كه‌ با ما صحبت‌ مي‌كرد خيلي‌ خوشش‌ مي‌آمد بنشينه‌ با ما اختلاط‌ كنه‌، حرف‌ بزنه‌. نه‌. امر الهي‌ بود. خداي‌ تعالي‌ فرمود يا ايها الرسول‌ بلغ‌ ما انزل‌ اليك‌ من‌ ربك‌. برسون‌ به‌ مردم‌، تبليغ‌ كن‌. آنوقت‌ شما اگر با دوستتون‌ هم‌ حتي‌ حرف‌ مي‌زنيد بخاطر امر الهي‌ باشه‌. شما يك‌ موجود را بيشتر نمي‌شناسيد. خدا. لسان‌ خدا كيه‌؟ امام‌ زمان‌. دست‌ خدا كيه‌؟ امام‌ زمان‌. وجه‌ خدا كيه‌؟ امام‌ زمان‌. و آنجاست‌ كه‌ شما بخوايد يا نخوايد، كه‌ نخوايد نداره‌، دائما با امام‌ عصر هم‌ سخنيد. هم‌ كلاميد. محشوريد. مأنوسيد. اگر مأنوس‌ با خدا شديد، با امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مأنوس‌ خواهيد بود.

 الهامات‌ اينطوريه‌ كه‌ دائما خدا داره‌ با ما حرف‌ ميزنه‌. دائما. منتهي‌ ما كي‌ نمي‌فهميم‌، شماها هم‌ يك‌ وقت‌ هست‌، يك‌ وقت‌ هست‌ مثلا يك‌ كسي‌ را باهاش‌ آشنايي‌ نداريد، صداش‌ را هم‌ نمي‌شناسيد. از دور صدا ميزنه‌ ميگيد كيه‌ داره‌ صدا ميزنه‌؟ اما با يك‌ كسي‌ خيلي‌ مأنوسيد. صداش‌ را مي‌شناسيد. الهام‌ هم‌ همينطور. با خدا هر چه‌ بيشتر مأنوس‌ بشيد، بيشتر الهام‌ را درك‌ مي‌كنيد و مي‌فهميد. تا جائي‌ كه‌ اگر به‌ شما امر به‌ منكر حتي‌ بكنه‌، البته‌ به‌ اين‌ زوديها نمي‌رسيدها. يك‌ وقت‌ فكر نكنيد، بگيد نه‌ به‌ من‌ الهام‌ شد كه‌ فلان‌ كار بد را بكنم‌. نع‌. خيلي‌ كار داره‌، خيلي‌. مقام‌ عبوديت‌ و مقام‌ انس‌ با خدا مدتها، سالها، انسان‌ بايد مأنوس‌ با خدا باشه‌ تا الهام‌ را بشناسه‌ تازه‌. فرق‌ بين‌ الهام‌ را، ببينيد حضرت‌ زكريا هنوز ترديد ميكنه‌، ميگه‌ فاجعل‌ لي‌ آيه‌. زكريا پيغمبره‌. حضرت‌ ابراهيمه‌ كه‌ چه‌ در خواب‌، چه‌ در بيداري‌، چه‌ در هر حال‌ ميفهمه‌ كه‌ اينجاست‌ خدا داره‌ باهاش‌ صحبت‌ ميكنه‌ آنجا شيطانه‌. شما فكر نكنيد حضرت‌ ابراهيم‌ شيطان‌ مجسم‌ شده‌ بود مثل‌ يك‌ آدميزاد، آمد در مقابل‌ حضرت‌ ابراهيم‌ ايستاد گفت‌ بگو لا اله‌ الا الله‌. نه‌. حضرت‌ ابراهيم‌، همون‌ كاري‌ كه‌ الان‌ براي‌ ما ميكنه‌، براي‌ او هم‌ كرد. منتهي‌ او مي‌فهميد و مي‌شناخت‌ و ما نمي‌فهميم‌ و نمي‌شناسيم‌.

 هرچه‌ انسان‌ انسش‌ با خدا، البته‌ ميرسه‌ انسان‌ به‌ اين‌ مقام‌، كه‌ انسان‌ به‌ جايي‌ ميرسه‌ كه‌ اونچنان‌ با خدا مأنوسه‌ كه‌ خدا باهاش‌ حرف‌ ميزنه‌ و مي‌شناسه‌. مي‌شناسه‌. الهامات‌ را مي‌شناسه‌. و اين‌ مقام‌ خيلي‌ لذتبخشه‌. بقدري‌ انسان‌ كيف‌ ميكنه‌. چي‌ بگم‌؟ كه‌ حتي‌ اگر گاهي‌ براي‌ انسان‌ پيش‌ بيايد. يك‌ لذتي‌ انسان‌ مي‌بره‌ از سخن‌ گفتن‌ با خدا و الهام‌ شدن‌ و الهام‌ شنيدن‌ و پيامها را گرفتن‌ كه‌ شايد تو، با لذائذ دنيائي‌ نميشه‌ مقايسه‌اش‌ كرد. يكي‌ از خوبان‌ ميگفت‌ كه‌ من‌ هر لذتي‌ را در دنيا مقايسه‌ كردم‌ با يك‌ لحظه‌ انس‌ با خدا، ديدم‌ كه‌ نع‌. نع‌. نمي‌ارزه‌. هيچ‌. چي‌ مثلا؟ حالا هر چي‌ مي‌خوايد، اصلا قابل‌ مقايسه‌ نيست‌. قابل‌ مقايسه‌ نيست‌. يك‌ لذتي‌ انسان‌ مي‌بره‌ كه‌، شما مثلا فرض‌ كنيد حالا يك‌ كسي‌ بسيار بزرگي‌ را از نظر معنوي‌، غير از امام‌ زمان‌. چون‌ سخن‌ گفتن‌ با امام‌ زمان‌ هم‌ سخن‌ گفتن‌ با خداست‌ و اونهم‌ ما تجربه‌ نكرديم‌. حالا يك‌ كسي‌ كه‌ شما بتونيد بفهميد. خيلي‌ بزرگ‌، خيلي‌ شخصيت‌ داره‌، خيلي‌ عظمت‌ داره‌. يك‌ چند دقيقه‌ نشسته‌ با شما، مخصوصا با كمال‌ محبت‌ با شما گرم‌ صحبته‌. گرم‌. ولو نيم‌ دقيقه‌. شما اين‌ چقدر لذت‌ از اين‌ مي‌بريد؟ خيلي‌. به‌ اندازة‌ كسي‌ كه‌ رفته‌ بود زمان‌ شاه‌، شاه‌ بهش‌ فحش‌ داده‌ بود. اين‌ آمده‌ بود سرش‌ را اينجوري‌ ميكرد، شاه‌ با من‌ حرف‌ زده‌. گفتم‌ چي‌ گفته‌؟ گفت‌ حالا يك‌ فحش‌ هم‌ گفت‌. اينجوري‌. شما صد برابر كمه‌، صد ميليون‌ برابر اين‌ را اضافه‌اش‌ كنيد باز هم‌ من‌ فكر نمي‌كنم‌ بشه‌ مقايسه‌ كرد با لذتي‌ كه‌ انسان‌ با انس‌ با خدا و حرف‌ زدن‌ با خدا ميبره‌. نمازهاي‌ ما اينها هيچكدامش‌، ارادتها، نمازها، نماز خوندنامون‌، دعا خوندنامون‌، اينها خيلي‌ مونده‌ هنوز تا به‌ آنجا برسه‌. و الاّ با اين‌ ظرفيت‌ فعلي‌ كه‌ ماها داريم‌، گوش‌ مي‌ديدي‌، با اين‌ ظرفيتمون‌، اصلا نميشه‌ آن‌ لذت‌ را بريزند توي‌ اين‌ ظرفيت‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ يكدفعه‌ منفجر ميشه‌. كم‌كم‌، چرا، انشاء الله‌ همه‌ اميدوار باشيم‌ كه‌ انشاء الله‌ همه‌امون‌ به‌ اين‌ مقام‌ برسيم‌. به‌ اين‌ مرحلة‌ از انس‌ با پروردگار برسيم‌. واقعا بشينيم‌ يك‌ لحظه‌ با خدا حرف‌ بزنيم‌ كه‌ خدا، البته‌ ديگه‌ دائمي‌ هم‌ هست‌. اصلا انسان‌ توي‌ لذت‌، فوق‌ لذت‌، لذت‌، فوق‌ لذت‌، همينطور يك‌ حالتي‌ داره‌ كه‌ اگر كسي‌ صداش‌ بزنه‌، جانش‌ مي‌خواد بياد بالا كه‌ تو چرا من‌ را از اينجا باز داشتي‌. چرا نگهم‌ داشتي‌؟ چرا حواسم‌ را پرت‌ كردي‌؟ البته‌ همة‌ اينها تا يك‌ ظرفيت‌ كامل‌ بهتون‌ داده‌ نشه‌، اين‌ را بهتون‌ نمي‌دهند. بايد ظرف‌ داشته‌ باشيد. به‌ جهت‌ اينكه‌ حالا آمد و اين‌ حالت‌ جذبه‌ را بهت‌ دادند ولي‌ ظرفيت‌ نداشته‌ باشي‌. به‌ مجرد اينكه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود يك‌ كسي‌ صداتون‌ ميزنه‌، خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌، ميگفت‌ كه‌ من‌ ديدم‌ در خواب‌ البته‌، خيلي‌ جريان‌ عادي‌ بود. ديدم‌ در يك‌ اطاقي‌ نشستم‌، چهارده‌ معصوم‌ نشستند، پيغمبر اكرم‌ هم‌ هستند. دارم‌ گرم‌ صحبتم‌. صبح‌ بود موقع‌ باصطلاح‌ صبحانه‌ بود. علويه‌، خانمي‌ داشت‌ سيده‌ بود، علويه‌ بود، خيلي‌ براش‌ احترام‌ قائل‌ بود. علويه‌ آمد گفت‌ پاشو براي‌ صبحانه‌. من‌ بيدار شدم‌، چشمم‌ را باز كردم‌، ناراحت‌ شدم‌. چشمهايم‌ را دو مرتبه‌ روي‌ هم‌ گذاشتم‌ كه‌ آن‌ جلسه‌ بهم‌ نخوره‌. با انس‌ كامل‌ نشستم‌ دارم‌ با اينها صحبت‌ ميكنم‌، ايشان‌ هم‌ رفت‌. ديد من‌ بيدار شدم‌ رفت‌. چشمهايم‌ را گذاشتم‌ روي‌ هم‌ ديدم‌ باز جلسه‌ هست‌. يعني‌ بين‌ خواب‌ و بيداري‌ هم‌ باز جلسه‌ بود. ما مشغول‌ صحبت‌ شديم‌ و پيغمبر اكرم‌ داشت‌ براي‌ ائمة‌ اطهار صحبت‌ ميكرد، و حرف‌ ميزد و ما هم‌ گوش‌ مي‌داديم‌ و آن‌ گوشه‌ نشسته‌ بوديم‌. دفعة‌ دوم‌ باز آمدش‌ ايشان‌، طبق‌ معمول‌، اِ تو خوابيدي‌. بلند شو، صبحانه‌ حاضره‌. گفت‌ ايندفعه‌ با دستم‌ مي‌خواستم‌ بهش‌ بزنم‌ كه‌ چرا تو مرا بيدار ميكني‌. پيغمبر اكرم‌ به‌ من‌ يك‌ صورت‌ ترش‌ كردند، گفتند اون‌ علويه‌ است‌، فرزند ماست‌، تو مي‌خواهي‌ بهش‌ مشت‌ بزني‌؟! بلند شدند. رفتند از مجلس‌ و من‌ پاشدم‌ ناراحت‌ كه‌ چرا يك‌ چنين‌ كاري‌ را كرديم‌ و باصطلاح‌. آدم‌ در آن‌ حالت‌، با اينكه‌ ايشان‌ هيچ‌، احترامي‌ كه‌ من‌ از او ديدم‌ نسبت‌ به‌ همسر علويه‌اش‌ مي‌كرد، خدا ميدونه‌ اصلا شايد براي‌ افراد ميسر نيست‌. يعني‌ شايد هم‌ هر زني‌ اين‌ لياقت‌ را، يعني‌ سادات‌ او بخاطر سيادتش‌. مثل‌ يك‌ عبد ذليل‌ بود در مقابل‌ او. احترامات‌ حالا چه‌ جور، فلان‌. اين‌ لذتي‌ كه‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ نشسته‌ بود و داشت‌ گوش‌ مي‌داد سخنان‌ پيغمبر اكرم‌ را، اين‌ او را وادار كرد كه‌ مثلا به‌ ايشان‌ با دست‌ اشاره‌ كنه‌ يا پرخاش‌ كنه‌. و الاّ هيچوقت‌ يك‌ همچين‌ كاري‌ نميكرد.

 منظورم‌ لذت‌ سخن‌ گفتن‌ با خدا و شنيدن‌ حرف‌ خداست‌. انسان‌ به‌ جايي‌ ميرسه‌ وقتي‌ قرآن‌ خونده‌ ميشه‌، وقتي‌ الهام‌ داره‌ بهش‌ ميشه‌، يك‌ حالتي‌ پيدا ميكنه‌ كه‌ اصلا مثل‌ اينكه‌ چه‌ جوري‌ بگم‌؟ چطور تشبيه‌ كنم‌؟ مثل‌ آهنربايي‌ كه‌ آهن‌ را گرفته‌ باشه‌، به‌ هيچ‌ وجه‌ حاضر نيست‌ از اين‌ وضع‌ جدا بشه‌. حتي‌ قرآن‌ كه‌ مي‌خونند همين‌ حالت‌ بهش‌ دست‌ ميده‌. و وقتي‌ كه‌ باصطلاح‌ خودش‌ با خدا صحبت‌ ميكنه‌ همين‌ حالت‌. اصلا مگه‌ مي‌فهمه‌؟ شما ميگيد كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ چرا تير را وقتي‌ از پاش‌ كشيدند نفهميد؟ اين‌ كار اولياء خداست‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ خيلي‌ بالاتر از اين‌ حرفهاست‌. اين‌ در عين‌ اينكه‌ مي‌فهميد، دردش‌ را هم‌ شايد احساس‌ ميكرد، در عين‌ حال‌ متوجه‌ خدا بود بطوري‌ كه‌ ماها شايد يك‌ لحظة‌ اونهم‌ نتونيم‌، حالا بيائيم‌ مقايسه‌ كنيم‌. چرا در آنجا نفهميد و اينجا فهميد. اين‌ حرفها. به‌ اندازة‌ فكر خودمون‌ دربارة‌ اين‌ مسائل‌ صحبت‌ كنيم‌. و الا اين‌ كارها مربوط‌ به‌ اولياء خداست‌. در حالات‌ بعضي‌ از اولياء خدا هم‌ نوشته‌اند.

 يك‌ شخصي‌ در مقابل‌ ميگن‌ يك‌ سلطاني‌ ايستاده‌ بود. يك‌ دفعه‌ مي‌بينند افتاد مرد. وقتي‌ كه‌ باصطلاح‌ بررسي‌ كردند ديدند يك‌ عقرب‌ توي‌ بدنش‌، اين‌ چند دفعه‌ اين‌ را نيش‌ زده‌، اين‌ به‌ روي‌ خودش‌ نياورده‌. چون‌ در محضر مثلا شاهي‌ ايستاده‌. به‌ روي‌ خودش‌ نياورده‌ تا اين‌ زهر رفته‌ به‌ قلبش‌ تأثير كرده‌، افتاده‌ مرده‌، حالا فهميدند كه‌ اين‌ را عقرب‌ نيشش‌ زده‌. حالا ماها، يك‌ مگس‌ مي‌آد روي‌ گوشمون‌ مي‌نشينه‌، بيشتر متوجه‌ آن‌ مگس‌ هستيم‌ تا توجهمون‌ به‌ خدا. انس‌ با پروردگار انسان‌ پيدا ميكنه‌ و بعد الهامات‌، البته‌ قبل‌ از اونهم‌ الهامات‌ هست‌. عرض‌ كردم‌ براي‌ بشره‌ اصلا الهامات‌. حتي‌ براي‌ كفار هم‌ هست‌. حتي‌ براي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ فساق‌، فجار. منتهي‌ فرقي‌ كه‌ بين‌ اولياء خدا هست‌، در اينجا هست‌، و ساير مردم‌ اين‌ است‌ كه‌ اولياء خدا الهامات‌ را دريافت‌ مي‌كنند. اولا متوجه‌ هستند مي‌دونند خدا داره‌ باهاشون‌ صحبت‌ ميكنه‌. و يك‌ چيزي‌ را من‌ بعنوان‌ تعليم‌ بهتون‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ اگر مي‌خوايد الهاماتتون‌ زياد بشه‌، توجه‌ بهش‌ بكنيد. يعني‌ الان‌ يك‌ چيزي‌ توي‌ دلتون‌ افتاد، پاشيد راه‌ بيفتيد دنبالش‌، انجام‌ بديد. هر چي‌ بهش‌ بيشتر توجه‌ كنيد بيشتر ميشه‌ الهامات‌. و كم‌كم‌ انستون‌ زياد ميشه‌ و كم‌كم‌ الهام‌ را فرق‌ ميگذاريد با غير الهام‌. من‌ الان‌ با شما، مثلا با هر يك‌ از شما، وقتي‌ دو تا حرف‌ زدم‌، سه‌ تا حرف‌ زدم‌ ديدم‌ عمل‌ نمي‌كنيد، اعتنا نمي‌كنيد، خوب‌ دفعة‌ چهارم‌ پنجم‌ يا نميگم‌. يا باصطلاح‌ اگر هم‌ بگم‌ صحيح‌ نيست‌. توجه‌ بكنيد. ببينيد الان‌ فرق‌ خيالات‌ و، باز الهام‌ را هم‌ بهتون‌ بگم‌. انسان‌ گاهي‌ نشسته‌ خيال‌ ميكنه‌. خيال‌ يك‌ مقدماتي‌ داره‌ تا به‌ خيال‌، تا به‌ يك‌ جائي‌ ميرسه‌. يعني‌ باصطلاح‌ دنده‌ عقب‌ بايد برگرديد كه‌ بعله‌ خيال‌ را بشناسيد با القاء و الهام‌. شنيديد قضية‌ كوزة‌ شيره‌ را كه‌ شنيده‌ايد. اين‌ خياله‌. كوزة‌ شيره‌ شروعشه‌. گذاشته‌ جلوش‌ مي‌خواد بره‌ بازار بفروشه‌. از اين‌ كوزه‌ رفته‌ به‌ پول‌. از پول‌ رفته‌ به‌ خريد يك‌ چيز ديگه‌. حالا الان‌ هم‌ ممكنه‌ يك‌ جائي‌ برسه‌ كه‌ خودش‌ ندونه‌ از كجا آمده‌ به‌ اينجا. اما اگر برگرده‌ ميرسونه‌ خودش‌ را به‌ شروع‌ خيال‌. از كوزة‌ شيره‌ رسيده‌ به‌ ازدواج‌. از ازدواج‌ رسيده‌ به‌ دختر مثلا كي‌. از چي‌ حالا، لگد زده‌ كوزة‌ شيره‌ را انداخته‌. من‌ چرا لگد زدم‌؟ بهم‌ وحي‌ شد، الهام‌ شد، وسواس‌ شد. نه‌ هيچكدوم‌ نيست‌. برگرد مي‌فهمي‌ چرا. از اينجا رفتي‌ آنجا، از آنجا رفتي‌ آنجا، از آنجا رفتي‌ آنجا. تا مي‌رسي‌ به‌ اين‌ كوزه‌اي‌ كه‌ اينجا جلوت‌ هست‌. از اينجا شروع‌ شد و به‌ اينجا هم‌ ختم‌ شد. و اما الهام‌ هم‌ همينطور. يك‌ دفعه‌ هست‌، هيچ‌ مقدمه‌ نداشته‌. اين‌ را خيال‌ ندونيد. يا وسواسه‌ يا الهامه‌. گوش‌ مي‌ديد؟ يك‌ دفعه‌ يك‌ چيزي‌ توي‌ ذهنتون‌ آمد. اين‌ يكي‌ از اين‌ دو تاست‌. مقدمه‌ نداشته‌ باشه‌. يعني‌ مقدمه‌ فرقش‌، فرق‌ خيالات‌ و خيال‌ با وسوسه‌ و الهام‌ همينه‌. بين‌ وسوه‌ و الهام‌ مشكلتره‌ فرق‌ گذاشتن‌ اما خيالات‌ نه‌. خيالات‌ را آدم‌ ميدونه‌، خيلي‌ شده‌ من‌ خودم‌ تا مي‌بينم‌ يك‌ چيزي‌ توي‌ ذهنم‌ آمد، مي‌بينم‌ نه‌ خيال‌ كردم‌. از كجا شروع‌ كردم‌ به‌ اينجا آمدم‌ رسيدم‌ به‌ اينجا مثلا. و مقدماتش‌ را هم‌ آدم‌ توجه‌ نداره‌. اما الهام‌ اينجور نيست‌. شما مشغول‌ كار ديگه‌اي‌ هستيد، فكرتون‌ هم‌ جاي‌ ديگه‌ است‌. يك‌ دفعه‌ توي‌ ذهتون‌ مي‌آد و اين‌ را بدونيدها، اگر انسان‌ توجه‌ بكنه‌ خيلي‌ زياد هم‌ هست‌ و خيلي‌ هم‌ شديد اين‌ كار انجام‌ ميشه‌. اگر خودتون‌ را بسپاريد به‌ الهامات‌ الهي‌. خيلي‌ شديد ميشه‌. خدا باهاتون‌ خيلي‌ صحبت‌ ميكنه‌. شما شب‌ كه‌ مي‌خواهيد بخوابيد همين‌ دعاهايي‌ كه‌ مستحبه‌ بخوانيد، بخوانيد. بعد يك‌ قدري‌ توجه‌ كنيد به‌ خدا ببينيد خدا بهتون‌ چي‌ ميگه‌؟ باور كنيد حرف‌ ميزنه‌ خدا با انسان‌. و حالا چون‌ بهرحال‌ نميشه‌ بعضي‌ از مطالب‌ را گفت‌، شما همينجا همين‌ چيزهايي‌ كه‌ مي‌تونيد. بگيد خداي‌ عزيز، خداي‌ مهربان‌، تو را نه‌ كسلت‌ و لا نوم‌. تو را نه‌ خواب‌ ميگيره‌ و نه‌ چرت‌ مي‌زني‌. ولي‌ من‌ بدبخت‌، حالا بخوابم‌ آيا پاشم‌ يا پا نشم‌. چون‌ مردن‌ يا خوابيدن‌ يكيه‌. فرقش‌ همين‌ است‌ كه‌ وقتي‌ انسان‌ مي‌ميره‌، اين‌ ارتباط‌ بدن‌ با روح‌ قطع‌ ميشه‌ بوسيلة‌ روح‌ نباتي‌. در موقع‌ خواب‌ نه‌، روح‌ مي‌آد بيرون‌ اما مثل‌ كبوتري‌ كه‌ دمش‌ بوسيلة‌ يك‌ نخي‌ به‌ يك‌ جائي‌ بسته‌، مجبوره‌ برگرده‌. يعني‌ محدود ميتونه‌ بره‌ بيرون‌ و بياد. همينطور. كما تراني‌ تموتوا. همانطوري‌ كه‌ ميخوابيد، مي‌ميريد. هيچ‌ فرقي‌ نميكنه‌. افرادي‌ كه‌ خسته‌ مي‌شوند هي‌ دنبال‌ يك‌ جائي‌ مي‌گردند يك‌ قدري‌ بخوابند. آدم‌ هم‌ كه‌ از دنيا خسته‌ شده‌ به‌ مقام‌ اولياء خدا رسيده‌، كمالات‌ رسيد، حالا يك‌ جائي‌ خسته‌ ميشه‌ بره‌ يك‌ گوشه‌اي‌، راحت‌ بشه‌ ديگه‌. يتمنون‌ الموت‌، اصلا تمناي‌ مرگ‌ ميكنه‌. مثل‌ كسي‌ كه‌ خيلي‌ خوابش‌ مي‌آيد ميرسه‌ ميگه‌ آقا غذايي‌ چيزي‌ داريد بديد بخوريم‌ كه‌ مي‌خواهيم‌ بخوابيم‌! تمنا مي‌كنند، خواهش‌ مي‌كنند. و در موقع‌ خواب‌ يك‌ قدري‌ دعاهايي‌ وارد شده‌، مستحبه‌ بخوانيد. بگيد خداي‌ عزيز اگر بناست‌ من‌ را از اين‌ خواب‌ بيدارم‌ كني‌ و باز زنده‌ بشم‌، اگر صلاح‌ ميداني‌، بنده‌ بايد بود، نه‌ خيلي‌ غصه‌ بخوريد كه‌ چرا براي‌، اگر شما تقصير نداشته‌ باشيد، چرا براي‌ نماز شب‌ پا نشدم‌ و خيلي‌ هم‌ خوشحال‌ باشيد كه‌ چرا براي‌ نماز شب‌ پا شدم‌. ميگيد اِ. بعله‌. براي‌ اينكه‌ كسي‌ بندة‌ خدا باشه‌، خدا دوست‌ داشت‌ اين‌ نماز شب‌ بخونه‌، بيدارش‌ ميكنه‌. دوست‌ هم‌ نداشت‌، ميگه‌ بنده‌ام‌ بخواب‌. راحت‌ باش‌. شما، البته‌ تقصير شما نباشه‌ها. يعني‌ اينقدر پاي‌ تلويزيون‌ ننشسته‌ باشيد كه‌ وقتي‌ مي‌خواد سحر خدا بيدارت‌ كنه‌ با لنگه‌ كفش‌ هم‌ نشه‌ بيدارت‌ كرد. آنجور نباشه‌. تو بموقع‌ خوابيدي‌، خوابت‌ را، همه‌ كار. حالا خدا بيدارت‌ نكنه‌. خدا را هم‌ ضمنا استخدام‌ براي‌ بيدار كردن‌ از خواب‌، اين‌ توهينه‌، نكنيد. خدا خودش‌ هم‌ اين‌ كار را نميكنه‌. بوسيلة‌ ملائكه‌. خدا خيلي‌ عظمت‌ داره‌، خيلي‌ متكبره‌، خيلي‌ باشخصيته‌. لا تجعل‌ الله‌ عروة‌ لايمانكم‌. خدا را در معرض‌ قسم‌ حتي‌ قرار نديد. به‌ خدا قسم‌ اينطور. توهينه‌. خيلي‌ بايد براي‌ خدا احترام‌ قائل‌ بود. خدا حتي‌ قبض‌ روح‌ افراد، اين‌ را بدونيد، خداي‌ تعالي‌ خودش‌ ميتونه‌ قبض‌ روح‌ بكنه‌. اذا اراد الله‌ لشي‌ء ان‌ يقول‌ كن‌ فيكون‌. ولي‌ به‌ حضرت‌ عزرائيل‌ سپرده‌. حضرت‌ عزرائيل‌ هم‌ باز شخصيتش‌ ايجاب‌ نميكنه‌ بالاي‌ سر هر كسي‌ بياد. اين‌ را بدونيد. در تاريخ‌ و روايات‌ داره‌ كه‌ يكي‌ براي‌ پيغمبر اكرم‌ آمده‌، يكي‌ براي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ آمده‌، يك‌ چند تا مثلا ائمة‌ اطهار و اينها. و الاّ براي‌ ماها دو دسته‌ لشگر داره‌ حضرت‌. دو دسته‌ از ملائكه‌ هستند. يك‌ عده‌ ملائكة‌ غضب‌ هستند يك‌ عده‌ هم‌ ملائكة‌ رحمت‌. يعني‌ يك‌ عده‌ را اصلا خدا جوري‌ ساخته‌ كه‌ غضب‌ مي‌كنند. حرف‌ مي‌خوان‌ بزنند با تندي‌ حرف‌ مي‌زنند. يك‌ عده‌ هم‌ ملك‌ رحمتند، همه‌اش‌ با محبت‌. خيلي‌ محبت‌. و براي‌ اولياء خدا ملك‌ رحمت‌ مي‌آد، براي‌ دشمنان‌ ملك‌ غضب‌. براي‌ همه‌ ملك‌ غضب‌، قاطي‌ پاطي‌، مثل‌ كارهاي‌ ما كه‌ بي‌ نظم‌ باشه‌ نيست‌. چرا حالا همه‌ را خود حضرت‌ عزرائيل‌ قبض‌ روح‌ نميكنه‌؟ بخاطر اينكه‌ شخصيتش‌ ايجاب‌ نميكنه‌. شخصيتي‌ داره‌. خيلي‌ احترام‌ براي‌ حضرت‌ عزرائيل‌ قائل‌ باشيدها. از آن‌ ملائكة‌ مقرب‌، چهار تا ملائكة‌ مقرب‌ داره‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ آنها را خيلي‌ بهشون‌ اهميت‌ ميده‌. يك‌ خدمتكار، البته‌ خادمند. ولي‌ يك‌ خدمتهاي‌ خيلي‌ مهمي‌ را به‌ آنها، مثلا نزول‌ وحي‌، قبض‌ روح‌ مؤمنين‌. قبض‌ روح‌ خيال‌ نكنيد كوچيكه‌، خيلي‌ مهمه‌. احترامات‌ الهي‌ را حفظ‌ كنيد. و ما قدر الله‌ حق‌ قدره‌. هيچكس‌ نميتونه‌ حق‌ قدر الهي‌ را بدونه‌ و مظهر، و مظهر خدا، حجة‌ ابن‌ الحسنه‌. مهدي‌ بيا، مهدي‌ بيا. خدمت‌ شما اين‌ حرفها، كه‌ مي‌بينيد ديگه‌. گاهي‌ انسان‌ احساس‌ ميكنه‌ اين‌ كه‌ داره‌ ميگه‌ مهدي‌ بيا، بچه‌اش‌، بچة‌ آقا مهدي‌ رفته‌ توي‌ كوچه‌، تازه‌ آنهم‌ اگر جلوي‌ روش‌ باشه‌ ميگه‌ آقا مهدي‌. خيلي‌ بايد احترام‌ قائل‌ بشيد. اگر يك‌ وقت‌ انشاء الله‌ توانستيد ادب‌ حضور حضرت‌ بقية‌ الله‌ را حفظ‌ كنيد و موفق‌ شديد و خدمت‌ حضرت‌ رسيديد بايد خيلي‌ احترام‌ كنيد. مرحوم‌ مجلسي‌ اول‌، ظاهرا مجلسي‌ اوله‌، در حرم‌ امام‌ هادي‌، ميگه‌ من‌ ديدم‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ توي‌ حرم‌ نشستند. زيارت‌ جامعه‌ را، كالمداحين‌، مثل‌ مداحهها، آن‌ عالم‌ بزرگ‌، ايستادم‌ با ادب‌ خوندم‌. حضرت‌ فرمودند كه‌ نعمة‌ الزياره‌. زيارت‌ خوبيست‌. گفتند زيارت‌ جامعه‌ زيارت‌ خوبيست‌. و بعد بهم‌ فرمودند بيا جلو. من‌ بدنم‌ مي‌لرزيد. دو سه‌ قدم‌ رفتم‌ وايستادم‌. فرمود بيا جلو. عرض‌ كردم‌ آقا ميترسم‌ ادب‌ حضور را نتوانم‌ رعايت‌ كنم‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. اين‌ عالم‌ بزرگ‌. بعد فرمودند كه‌ خوب‌، من‌ ميگم‌ حالا، بالاخره‌ مرخص‌ كردند. بعضي‌ وقتها دوستانه‌ به‌ انسان‌ اجازة‌ نشستن‌ ميدهند. و الاّ ما كجا، در مقابل‌ خورشيد يك‌ ذره‌ يخ‌ چيكار ميكنه‌؟ آب‌ ميشه‌. هيچي‌ ما كجا تو. شما حساب‌ كنيد، شبها بخوابيد ببينيد اين‌ آسمان‌، اين‌ ستاره‌ها، اين‌ افلاك‌، تمام‌ مخلوقات‌ كه‌ ما آنچه‌ كه‌ مي‌بينيم‌، يك‌ كسي‌ يك‌ تعبير خوبي‌ كرده‌ بود در وقتي‌ كه‌ رفته‌ بودن‌ به‌ كرة‌ ماه‌. گفته‌ بود مثل‌ اينكه‌ اين‌ مورچه‌ از اين‌ گل‌ قالي‌ بره‌ توي‌ آن‌ گل‌ قالي‌. در روي‌ كرة‌ زمين‌ حالا بگه‌ ما فضا را فتح‌ كرديم‌. آقا كجا فضا، اين‌ ماه‌ بيچاره‌، مجذوب‌ زمينه‌. اين‌ بدبخت‌ زمينه‌، اين‌ چيه‌ كه‌ تو فتحش‌ كردي‌. فضا را فتح‌ كرديم‌! خود منظومة‌ شمسي‌ ما در مقابل‌ تمام‌ كراتي‌ كه‌ هست‌، مثل‌ يك‌ اتمي‌ است‌ كه‌ در مقابل‌ مثلا كرة‌ زمين‌ باشه‌. بينهايت‌ خدا مخلوق‌ داره‌. آنوقت‌ تمام‌ اين‌ مخلوق‌ تحت‌ ارادة‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ است‌. با يك‌ اراده‌. آنوقت‌ تو در مقابلش‌ ايستادي‌. يا بايد حضرت‌ كاري‌ بكنه‌ كه‌ تو نفهمي‌ او كيه‌؟ عادي‌ تصورش‌ كني‌. يا انسان‌ آب‌ ميشه‌. منفجر ميشه‌. مگه‌ ميتونيد. احترام‌ امام‌ زمان‌ را حفظ‌ كنيد، احترام‌ خدا را حفظ‌ كنيد. احترام‌ حتي‌ ملائكة‌ خدا را بايد حفظ‌ كرد. البته‌ آنها، از طرف‌ آنها خيلي‌ محبت‌ ميشه‌ به‌ بشر بي‌ ارزش‌. آنها دائما با ما حرف‌ مي‌زنند. اگر به‌ خدا قسم‌ همين‌ لحظه‌اي‌ كه‌ ما خودمون‌ مورد ابتلاء اينها فكر بكنيم‌، بايد دائما گريه‌ بكنيم‌. كه‌ خدا با ما حرف‌ ميزنه‌ دائما، ما اعتنا نمي‌كنيم‌. هنوز هم‌ نشناختيم‌ صداي‌ خدا را. هنوز هم‌ خدا را نمي‌فهميم‌ چي‌ ميگه‌ با ما. هنوز هم‌ نمي‌دونيم‌ آيا بايد يك‌ جائي‌، يك‌ گوشه‌اي‌، اينقدر بي‌ شخصيتيم‌، بايد يك‌ گوشه‌اي‌ را پيدا كنيم‌ كسي‌ حواسمون‌ را پرت‌ نكنه‌ تا خدا بفهميم‌ چي‌ مي‌گه‌. حالا من‌ اينجا گاهي‌ وقتي‌ مي‌بينم‌ يك‌ كسي‌ يك‌ خرده‌ حواسش‌ پرته‌ خوب‌ دلم‌ نمي‌خواد حواسش‌ پرت‌ بشه‌ و شماها هم‌ با اين‌ توجه‌ داريد گوش‌ مي‌ديد. حالا ببينيد خدا چقدر مظلومه‌ و ما چقدر بي‌ ارزشيم‌ بي‌ اعتناي‌ به‌ پروردگار. كه‌ الهام‌ دائما به‌ ما مي‌شه‌ ما اصلا توجه‌ نمي‌كنيم‌. نمي‌دونيم‌ آيا به‌ وسيلة‌ پيغمبر كه‌ اولين‌ مرحله‌ است‌. حالا وحي‌ را ديروز نشد براتون‌ بگم‌ كه‌ وحي‌ چيه‌؟ كه‌ وحي‌ البته‌ به‌ ماها، هنوز خيلي‌ مونده‌. الهامش‌ را هنوز نمي‌فهميم‌ تا چه‌ برسه‌ به‌ وحي‌.

 وحي‌ مال‌ خواصه‌. حالا وحي‌ را انشاء الله‌ اگر موفق‌ شدم‌ هفتة‌ آينده‌ براتون‌ مي‌گم‌. الهام‌ دائما داره‌ باهامون‌ حرف‌ مي‌زنه‌. ببينيد شماها انبياء را مجسم‌ كنيد. پدرتون‌ دائما باهاتون‌ حرف‌ مي‌زنه‌ شماها همش‌ دائما بازي‌ مي‌كنيد. من‌ يك‌ وقتي‌ بچه‌ بودم‌ خيلي‌ كوچك‌ بودم‌ يادم‌ مونده‌. پيش‌ پدرم‌ نشسته‌ بودم‌ داشت‌ به‌ من‌ يادم‌ نيست‌ چي‌ مي‌گفت‌، براي‌ اينكه‌ از همان‌ موقع‌ اش‌ هم‌ حواسم‌ جمع‌ نبود. يك‌ گنجشكي‌ رفت‌ توي‌ سوراخ‌ چوبي‌ بود توي‌ سقف‌، من‌ كه‌ بلند گفتم‌ كه‌ يك‌ گنجشك‌ رفت‌ اونجا. اين‌ قدر اين‌ عصباني‌ شد، گفت‌ من‌ دارم‌ با تو حرف‌ مي‌زنم‌ تو حواست‌ پيش‌ گنجشكه‌. اين‌ قدر عصباني‌ شد كه‌ مي‌خواست‌ من‌ را كتك‌ بزنه‌. حالا ماها با خدا. با خدا. مي‌خواييد از كجا شروع‌ كنيد. توي‌ نماز كه‌ ملاحظه‌ مي‌فرماييد خدا دقيقا داره‌ با ما حرف‌ مي‌زنه‌. ما اي‌ كاش‌ مي‌گفتيم‌ گنجشك‌، نمي‌خوام‌ ولي‌ الان‌ من‌ مي‌دونم‌ يك‌ حالت‌ روحي‌ شماها داريد كه‌ مي‌ترسم‌ زيادتون‌ بشه‌ بيشتر از اين‌ اين‌ باروتي‌ كه‌ در باطنتون‌ هست‌ منفجر بشه‌. مي‌خوام‌ آرام‌، آرام‌ پيش‌ بريد. چون‌ نرسيديد حق‌ داريد. معرفت‌ كامل‌ پروردگار هنوز به‌ ما نرسيده‌. انشاء الله‌ مي‌رسيد به‌ جايي‌ كه‌ اگر يك‌ لحظه‌ حتي‌ از خدا توجهتون‌ كم‌ بشه‌ خودتون‌ منفجر مي‌شيد، ناراحت‌ مي‌شيد. يك‌ لحظه‌. اولياء خدا اين‌ طورند. ببينيد حضرت‌ سيدالشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ توي‌ گودي‌ قتلگاه‌. نمي‌خوام‌ الان‌ روضه‌ بخونم‌، دقت‌ كنيد. توي‌ گودي‌ قتلگاه‌، خوب‌ طبيعي‌ است‌ حالا مي‌تونيد تصور كنيد كسي‌ كه‌ به‌ قلب‌ نازنينش‌ تير خورده‌، به‌ سرش‌ سنگ‌ خورده‌. بدنش‌ تمام‌ اين‌ جمعيت‌ وقتي‌ كه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ افتاد روي‌ زمين‌ بهش‌ حمله‌ كردند و بدنش‌ مجروح‌. مي‌بينيد دست‌ از مناجات‌ با پروردگار برنميداره‌. با خدا داره‌ حرف‌ ميزنه‌. رضا برضائك‌. حالا ما رضا برضائك‌ را هم‌ با فكر خودمون‌ معنا مي‌كنيم‌. خوب‌ خدايا ما راضييم‌ به‌ رضاي‌ تو. نه‌ اين‌ راضييم‌ به‌ رضاي‌ تو نيست‌ معناش‌. يعني‌ خوشحالم‌ بخاطر اينكه‌ تو خوشنودي‌. من‌ و تو با هم‌ باشيم‌، هر كجا تو با مني‌ من‌ خوشدلم‌. من‌ و تو با هم‌ باشيم‌ فرقي‌ نميكنه‌ گويد قتلگاه‌ باشه‌، توي‌ تنور خولي‌ باشه‌. اينها كه‌ جنبه‌هاي‌ بدني‌. تو با مني‌ من‌ راحتم‌.

 حضرت‌ امير در خدمت‌ پيغمبر اكرم‌ نشسته‌. پيغمبر اكرم‌ دارند جريان‌ شهادت‌ حضرت‌ امير را ميگن‌. كه‌ تو اينجوري‌ ميشي‌ تو كشته‌ ميشي‌. حضرت‌ اول‌ ميگن‌ او بسلامت‌ من‌ دين‌. بسلامت‌ من‌ ديني‌؟ من‌، اينجوري‌ فكر نكنيد يعني‌ نمازم‌ را درست‌ مي‌خونم‌، روزه‌ام‌ را، اينها كه‌ دين‌ نيست‌ اصلا. دين‌ آني‌ است‌ كه‌ انسان‌ به‌ اين‌ وسيله‌ به‌ خدا برسه‌. دين‌ اونه‌. دين‌ خود خداست‌. دين‌ اينه‌. من‌ در ارتباطم‌، اينجوري‌ بايد معنا كنيم‌، در ارتباطم‌ با خدا، انسم‌ با خدا، در آغوش‌ محبوب‌ بودنم‌، در آغوش‌ خدا بودنم‌، اين‌ درسته‌ يا نه‌؟ از اين‌ جهت‌ ما نگراني‌ نداشته‌ باشيم‌. فرمود نه‌ تو در سلامت‌ هستي‌. خوب‌ مهم‌ نيست‌. ان‌ ابن‌ ابي‌ طالب‌ آنس‌ بالموت‌ من‌ الطفل‌ باثبي‌ امه‌. پسر ابي‌ طالب‌ مأنوستره‌ به‌ مردن‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ اولياء خدا مردن‌ را ميدونيد چي‌ مي‌دونند؟ اولياء خدا مردن‌ را نجات‌ از اين‌ حواس‌ پرتي‌ها مي‌دونند. بالاخره‌ انسان‌ تا توي‌ دنيا هست‌ حواسش‌ پرت‌ ميشه‌. نجات‌ از حواس‌پرتي‌. راحت‌ شدن‌. يك‌ جاي‌ خلوتي‌ داشتن‌. ما به‌ دوستان‌ وقتي‌ خيلي‌ مقامشون‌ بالا ميره‌، ميگيم‌ يك‌ اطاقي‌ داشته‌ باشيد، عبادتي‌، جاي‌ خلوتي‌ داشته‌ باشيد، حالا لازم‌ نيست‌ همه‌اتون‌ اين‌ كار را بكنيد. هر چه‌ كه‌ براي‌ آن‌ مراحل‌ بالا ميگيم‌، براي‌ مراحل‌ پائين‌ نيست‌. كه‌ در آنجا كم‌كم‌ عادت‌ كنيد كه‌ انستون‌ با خدا زياد بشه‌ و ارتباطتون‌ با مردم‌ كم‌ بشه‌. واقعا اين‌ يك‌ مسئله‌اي‌ است‌. اونجا ديگه‌ قبر براي‌ انسان‌ بيت‌ الوحشه‌ نيست‌. قبر ديگه‌ خانة‌ وحشت‌ نيستش‌ خيلي‌. آنجا ديگه‌ مردن‌ آغاز گرفتاري‌ نيست‌. لذا حضرت‌ سيد الشهدا مي‌بينيد كه‌ در تمام‌ قرآن‌ ميخونه‌. سر مقدسش‌ روي‌ نيزه‌ است‌، قرآن‌ ميخونه‌. بعنوان‌ روضه‌ كه‌ براتون‌ خوندند حالا. منتهي‌ از نظر معرفت‌ و عرفان‌ گوش‌ نداديد. داره‌ با خدا حرف‌ ميزنه‌. خدا حرف‌ نميزنه‌ داره‌ با مردم‌ حرف‌ ميزنه‌. توي‌ طشت‌ گذاشتندش‌ داره‌ قرآن‌ ميخونه‌. اينقدر مقامش‌ بالا رفت‌، بالاست‌، مقامش‌ وجه‌ اللهه‌. اين‌ وجه‌ الله‌ التي‌ اليه‌ يتوجه‌ اولياء. اولياء خدا وقتي‌ مي‌خوان‌ به‌ خدا متوجه‌ بشوند، به‌ امام‌ متوجه‌ ميشوند. خدا با مردم‌، حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در اين‌ چند موردي‌ كه‌ سخن‌ گفته‌ سر مقدسش‌ بصورت‌ ظاهر سر بوده‌، ولي‌ روح‌ مقدسش‌ با مردم‌ حرف‌ ميزده‌ از اين‌ طريق‌، خدا حرف‌ ميزده‌. همه‌اش‌ قرآن‌ ميخونده‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ روي‌ نيزه‌ ام‌ حسبتم‌ صعف‌ كسفتم‌ من‌ آيات‌ الرقيم‌. توي‌ طشت‌ و سيعلم‌ الذين‌، اينها آية‌ قرآنه‌، و سيعلم‌ الذين‌ اي‌ منقلب‌ ينقلبون‌. حتي‌ با كفار خدا از اين‌ طريق‌ صحبت‌ ميكنه‌. اما ضمنا اين‌ تيكه‌ را من‌ يك‌ وقتي‌ فكر مي‌كردم‌، توي‌ اين‌ جلسه‌ اين‌ را عرض‌ ميكنم‌، يك‌ وقتي‌ فكر مي‌كردم‌ اين‌ اشعار شايد يك‌ كسي‌، شاعري‌ شعري‌ گفته‌ و به‌ امام‌ حسين‌ نسبت‌ دادند. يوم‌ تكن‌ في‌ يوم‌ عاشورا. بعضي‌ مكاشفه‌اي‌ پيش‌ اومد براي‌ خود من‌. ديدم‌ نه‌. مثل‌ اينكه‌ آقا سيد الشهدا فرمودند. خصوصياتش‌ بماند. شيعتي‌، شيعيان‌ من‌. اينجا از حلقوم‌ حضرت‌ سيد الشهدا اين‌ صدا آمده‌. سر مال‌ خداست‌، تكلم‌ خدا با مردم‌. بدن‌ مال‌ تكلم‌ امام‌ حسينه‌ با مردم‌. ليتكم‌ شيعتي‌ ما ان‌ شرفتم‌ مهنا شرفتم‌، اذكروني‌. هر وقت‌ آب‌ گوارايي‌ خورديد به‌ ياد من‌ باشيد. هيچوقت‌ نگذاريد حتي‌ بچه‌هاتون‌، ما توي‌ خونه‌امون‌، خدا حفظ‌ كنه‌ پسرم‌، من‌ آب‌ ميخورم‌ من‌ هنوز نگفتم‌ اون‌ ميگه‌ سلام‌ الله‌، بچه‌ها تبليغ‌ بكنيد كه‌ بگيد اين‌ را. اصلا عادت‌ شده‌ براشون‌. بگيد. مي‌بينيد او آب‌ ميخوره‌ شما بگيد سلام‌ بر حسين‌. فارسي‌ بگيد بفهمه‌. به‌ ياد حسين‌ بن‌ علي‌ باشيد. فاذكروني‌. او سبعت‌ بغريب‌ او شهيد اندبوني‌. اگر يك‌ غريبي‌، يك‌ شهيدي‌ را ديديد به‌ ياد حسين‌. چون‌ هيچ‌ شهيدي‌ و هيچ‌ غريبي‌، هرچه‌ باشه‌ به‌ مقام‌، نه‌ از نظر مقام‌ معنوي‌ها. از نظر مقام‌ ظاهري‌، مثل‌ حضرت‌ سيد الشهدا باشه‌. كدوم‌ شهيد را تابحال‌ پامال‌ سم‌ اسب‌ كردند؟ كدوم‌ غريب‌ را چند هزار نامه‌ براش‌ بفرستند بيا، و همانها بكشندش‌. كدوم‌ غريب‌ اينجوري‌ بود. ليتكم‌ في‌ يوم‌ عاشورا جميعا فاندبي‌. اي‌ كاش‌ همه‌اتون‌ بوديد. چون‌ هر چه‌ بگم‌ نمي‌فهميد.

 يكي‌ از اولياء خدا در مجلس‌ روضه‌اي‌ بود. ديدم‌ افتاد غش‌ كرد. با اينكه‌ خيلي‌ قوي‌ بود، خيلي‌ قوي‌ بودها. يازده‌ تا بچه‌اش‌ به‌ دست‌ خودش‌، خودش‌ مي‌گفت‌ به‌ زير خاك‌ كرده‌ بود و گريه‌ ميگفت‌ نكردم‌. اما اينجا افتاد غش‌ كرد. يكدفعه‌ پرده‌ها باز شد، چون‌ ديدن‌، شنيدن‌ كي‌ بود مانند ديدن‌. پرده‌ها جلوي‌ چشمش‌ باز شد. صحراي‌ كربلا را ديده‌ بود كه‌ حضرت‌ با آنهمه‌ عظمت‌، آن‌ خداي‌ نستجير بالله‌ مجسم‌، از اين‌ مردم‌ براي‌ بچه‌اش‌، براي‌ طفل‌ شيرخوارش‌ طلب‌ آب‌ ميكنه‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. ميگه‌ ديدم‌ ليسكم‌، اي‌ كاش‌ همه‌اتون‌ بوديد، جميعا. تنظروني‌. نگاه‌ مي‌كرديد به‌ من‌. كيف‌ استسقي‌ طفلي‌. چگونه‌ براي‌ طفلم‌ طلب‌ آب‌ كردم‌ و الا يرحموا. آقا جان‌، ابا عبد الله‌. اگر چه‌ نبوديم‌ روز عاشورا ياريت‌ كنيم‌، اين‌ جمع‌ دارند خودشون‌ را مي‌سازند كه‌ خداي‌ تعالي‌ روزيشون‌ كنه‌ آنچه‌ كه‌ در زيارت‌ عاشورا هست‌. كه‌ ان‌ يرزقني‌ طلب‌ ثاركم‌. خدا روزي‌ كند طلب‌ خونتون‌ را ما زير ساية‌ امام‌ زمانمون‌ بكنيم‌. و ان‌ يرزقني‌ ثاري‌، خون‌ خودم‌. خوني‌ كه‌ مربوط‌ به‌ همة‌ مردمه‌، همة‌ بشر، همة‌ انسانيت‌، خون‌ خداست‌، طلب‌ ثاري‌ مع‌ امام‌ مهدي‌. صادق‌ ناطق‌ بالحق‌. خدايا به‌ آبروي‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ با ما رابطه‌ات‌ را دائمي‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. به‌ ناداني‌ ما، نفهمي‌ ما توجه‌ نكن‌. الهي‌ آمين‌. خودت‌ ما را تربيت‌ كن‌، خودت‌ ما را بزرگ‌ كن‌، خودت‌ ما را مؤدب‌ در مقابل‌ خودت‌ قرار بده‌. نفسمون‌ را بگير و به‌ مقامات‌ روحي‌ و به‌ كمالات‌ عالية‌ انساني‌ كه‌ خاندان‌ عصمت‌ در مقابل‌ تو داشتند، خدايا به‌ آن‌ مقامات‌ عاليه‌ ما را برسان‌.

 

۲۴ محرم ۱۴۱۴- ۲۴ تیرماه ۱۳۷۲- تفسیر سوره ایلاف

 تفسير سورة‌ ايلاف‌. 24 تير 1372

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ في‌ العالمين‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. ليلاف‌ القريش‌ ايلافهم‌ رحلة‌ الشتاء والصيف‌، فاليعبدوا رب‌ هذه‌ البيت‌ الذي‌ من‌ جوع‌ و آمنهم‌ من‌ خوف‌.

 شب‌ شهادت‌ حضرت‌ امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌. شب‌ عزاي‌ شيعه‌ است‌، شبي‌ است‌ كه‌ دربارة‌ اون‌ چهار علي‌ كه‌ در بين‌ ائمة‌ عليهم‌ السلام‌ هستند يكي‌ از اون‌ چهار نفر كه‌ خداي‌ تعالي‌ سفارش‌ زيادي‌ دربارة‌ اونها كرده‌ و در قرآن‌ مجيد به‌ اون‌ اشاره‌ فرموده‌ است‌. امشب‌ شب‌ رحلت‌ اون‌ بزرگوار است‌. انشاء لله‌ اميد واريم‌ كه‌ اين‌ شب‌ جمعه‌ همان‌ شب‌ جمعه‌اي‌ باشد كه‌ دعاهامون‌ دربارة‌ امام‌ زمانمون‌ مستجاب‌ شود و خود اون‌ حضرت‌ از خدا فرجش‌ را تقاضا كند و انشاء لله‌ فردا كه‌ صبح‌ جمعه‌ است‌، المتقق‌ فيه‌، كه‌ توقع‌ حضور اون‌ حضرت‌ را داريم‌ امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ در طول‌ عمر، كار مهمي‌ كه‌ اين‌ امام‌ بزرگوار از نظر تشريح‌ داشت‌، والا از نظر تكريم‌ اينها دست‌ خدا هستند و عالم‌ را حفظ‌ مي‌كنند و همة‌ موجودات‌ بوسيلة‌ اونها ايجاد مي‌شود ولي‌ از بعد تشريح‌. يعني‌ اعمال‌ معمولي‌ و خدماتي‌ نسبت‌ به‌ بشر. عمده‌ كار اين‌ امام‌ بزرگوار در طول‌ زندگيش‌ بيدار كردن‌ مردم‌ از خواب‌ غفلت‌ بود. چون‌ مردم‌ زمان‌ حضرت‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ در كمال‌ غفلت‌ و در نهايت‌ درجه‌ خواب‌ عميق‌ روحي‌ بودند. اونقدر اينها خواب‌ بودند، خوبانشون‌، اونقدر بي‌ توجه‌ به‌ حقايق‌ بودند كه‌ امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ السلام‌ را تنها گذاشته‌ بودند و حضرت‌ سيدالشهدا را در كربلا به‌ دست‌ دشمن‌ داده‌ بودند و يزيد و بني‌ اميه‌ را در اوج‌ قدرت‌ قرار داده‌ بودند. اين‌ در اثر غفلت‌ و خواب‌ مردم‌ زمان‌ بود. اگر در زماني‌ ديديد كه‌ يك‌ آدمي‌ هيچ‌ امتيازي‌ ندارد بماند، يا رضائلي‌ هم‌ دارد كه‌ هيچ‌ براي‌ او نمي‌توان‌ ارزش‌ وجودي‌ قائل‌ شد مثل‌ يزيد بن‌ معاويه‌.

 اين‌ در اوج‌ قدرته‌ در راس‌ كار واقع‌ شده‌ و زمام‌ امور مردم‌ دنيا، يا مردم‌ مسلمان‌ را بعهده‌ گرفته‌، و مردم‌ هم‌ فرقي‌ بين‌ امام‌ سجاد و يزيد بن‌ معاويه‌ و حسين‌ بن‌ علي‌ نمي‌گذارند اينها. در تول‌ تاريخ‌ اگر به‌ تاريخ‌ نگاه‌ كنيد هر زمان‌ كه‌ يك‌ چنين‌ وضعي‌ را احساس‌ كرديد ديديد، بدونيد مردم‌ اون‌ زمون‌، حالا چرا؟ اين‌ چراش‌ مختلفه‌، گاهي‌ مي‌شه‌ بخاطر يك‌ جنبه‌هاي‌ مادي‌، گاهي‌ مي‌شه‌ بخاطر يك‌ تبليغات‌ ضد علم‌ و انساني‌ است‌ بالاخره‌ مردم‌ اون‌ زمان‌ خوابند غافلند. و اين‌ خواب‌ غفلت‌ همينطور ادامه‌ داره‌ تا وقتي‌ كه‌ مردم‌ صد در صد اون‌ امام‌ معصوم‌ پر قدرتي‌ كه‌ بتواند دين‌ را براي‌ اون‌ حفظ‌ كند طالب‌ بشن‌. در طول‌ عمر حضرت‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ به‌ وسيلة‌ دعا بوده‌ يا به‌ وسيلة‌ گريه‌ كردن‌ يا بوسيلة‌ تربيت‌ غلامان‌ و كنيزان‌ و اونها را در ميان‌ مردم‌ فرستادن‌ تمام‌ همتش‌ اين‌ بوده‌ كه‌ مردم‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار بشن‌ چون‌ در روزي‌ كه‌ جريان‌ كربلا برقرار شد در نهايت‌ درجة‌ غفلت‌ مردم‌ مسلمان‌ بودند. چون‌ انسان‌ چقدر بايد غافل‌ باشه‌ بيهوش‌ باش‌، بي‌ توجه‌ باشه‌ كه‌ دزد خونخوار رو بياره‌ توي‌ خونش‌ بر تمام‌ اموالش‌ حاكم‌ كنه‌.

 بر جان‌ و مال‌ خودش‌ حاكم‌ كنه‌. توي‌ يك‌ خونه‌اي‌ دزد وارد شد فعال‌ مايشاء شد اينجا صاحب‌ خانه‌ يا خوابه‌ يا مرده‌ و يا اينكه‌ خيلي‌ ضعيفه‌. اينجوريه‌ ديگه‌ خوب‌ دزد آمده‌، چرا دزد نبايد از تو بترسه‌ تو بايد از دزد بترسي‌؟ اينها بني‌ اميه‌ از روز اولي‌ كه‌ پيدايشون‌ در اسلام‌ بوجود آمد اينها دزدان‌ معرفي‌ شده‌ از طرف‌ پيغمبر اكرم‌ بودند. پيغمبر اكرم‌ روزي‌ در مسجد تشريف‌ آورد خيلي‌ محزون‌ بود خيلي‌ گرفته‌ بود از وجود مقدسش‌ سوال‌ كردند چرا اينطور گرفته‌ايد؟ ديشب‌ خوابي‌ ديدم‌، خواب‌ ديدم‌ روي‌ اين‌ منبر من‌ بوزينه‌ها نشسته‌اند و مردم‌ هم‌ پاي‌ منبر اين‌ بوزينه‌ها دارن‌ حرف‌ گوش‌ مي‌كنن‌. آيه‌ نازل‌ شد كه‌اي‌ پيغمبر اين‌ خوابي‌ كه‌ تو ديدي‌ و ما جعلنالرويا التي‌ اريناك‌ الا فتنة‌ لناس‌ اين‌ خوابي‌ را كه‌ ما به‌ تو نشان‌ داديم‌ كه‌ خواب‌ پيغمبر عين‌ واقعيته‌، اين‌ براي‌ خاطر آزمايش‌ ماست‌. امروز بعد از هزار و چهارصد سال‌ تقريبا امروز مي‌فهميم‌ كه‌ اون‌ زمان‌ خواب‌ بودند و ماهم‌ اگر امروز به‌ خواب‌ بريم‌ همين‌ گرفتاريها را داريم‌. اگر ما امروز خواب‌ رفتيم‌ امام‌ زمان‌ ما رو مي‌كشن‌. مثل‌ اونكه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ را كشتند. و بدنش‌ را قطعه‌ قطعه‌ مي‌كنند و نمي‌گذارند نامي‌ از امام‌ زمانمون‌ باقي‌ بمونه‌.

 اگر دسترسي‌ به‌ خود وجود مقدسش‌ نداشته‌ باشن‌ نمي‌گذارند لااقل‌ نام‌ حضرت‌ پخش‌ بشه‌. همين‌ امروز يكي‌ از علما جرياني‌ را براي‌ من‌ نقل‌ مي‌كرد، مي‌گفت‌ يك‌ نفر وهابيها بهش‌ پول‌ دادند، شيعه‌ كه‌ بيا عليه‌ امام‌ زمان‌ كتاب‌ بنويس‌ و اين‌ نوشته‌. نام‌ مقدس‌ حجت‌ بن‌ الحسن‌ را ما سختمون‌ باشه‌ ببريم‌ زياد اظهار محبت‌ بهش‌ نكنيم‌ اين‌ چه‌ فرقي‌ داره‌، ماها اگر يك‌ همچين‌ مسئله‌اي‌ را ديديم‌ و بهش‌ تن‌ داديم‌ مثل‌ همون‌ مردمان‌ كوفه‌ و شام‌ هستيم‌ كه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ را از بين‌ بردند و نام‌ مقدسش‌ را هم‌ از بين‌ بردند و مردم‌ هيچ‌ توجهي‌ نكردند. خواب‌ بودن‌ بالاخره‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌، ماها خوابيم‌. خواب‌ غفلت‌. امام‌ سجاد باقي‌ مونده‌ كه‌ مردم‌ را از خواب‌ غفلت‌ بيدار كنه‌. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌ براي‌ هر بشري‌ اين‌ است‌ كه‌ غافل‌ نباشه‌. شما غافل‌ باشي‌ بري‌ تو حرم‌ حتي‌ جيبت‌ را مي‌زنن‌. شما غافل‌ باشي‌ در ماشينت‌ را باز بزاري‌ مي‌يان‌ هر چي‌ تو ماشينت‌ هست‌ بر مي‌دارن‌، ماشينت‌ را هم‌ برمي‌ دارن‌ مي‌برن‌.

 غفلت‌ خيلي‌ كار به‌ دست‌ انسان‌ مي‌ده‌، براي‌ رفع‌ غفلت‌ تمام‌ انبياء و اولياء آمده‌اند. از خدا غافل‌ نشيد. يك‌. دو از دينتون‌ غافل‌ نشيد. سه‌ از شيطان‌ غافل‌ نشيد. چهار از رفيق‌ بد غافل‌ نشيد،  پنج‌ از محبت‌ دنيا كه‌ در دلتون‌ رخنه‌ كرده‌ غافل‌ نشيد و اگر بخوام‌ بشمرم‌ خيلي‌ زياده‌. انبياء همشون‌ براي‌ همين‌ جهت‌ آمده‌اند. بعضي‌ از انبيا خيلي‌ ظاهر بوده‌ اين‌ كارشون‌. بعضيها نه‌. حضرت‌ موسي‌ وقتي‌ آمد بني‌ اسرائيل‌ غافل‌ نبودند سرشون‌ فشار آورده‌ و دنبال‌ يك‌ عادلي‌ مي‌گشتند كه‌ اين‌ بياد رفع‌ ظلم‌ ازشون‌ بكنه‌. و خدا هم‌ فرستاد با عجله‌ هم‌ فرستاد. حتي‌ تاخير كه‌ نشد بماند زودتر از موعد خودش‌ هم‌ حضرت‌ موسي‌ را رسوند. طبق‌ روايت‌ چهل‌ سال‌ بعد بنا بود حضرت‌ موسي‌ بياد، سي‌ سال‌ جلو افتاد چرا؟ بجهت‌ اينكه‌ مردم‌ غافل‌ نبودند.مردم‌ ظلم‌ و فشار روي‌ سرشون‌ آمده‌ و داد مي‌زنن‌ داد فرج‌ مي‌زنن‌.

 صدا مي‌زنن‌ موسي‌ را. توي‌ بيابانها جمع‌ مي‌شن‌ گريه‌ مي‌كنن‌، زاري‌ مي‌كنن‌ و در روايت‌ داره‌ كه‌ در يك‌ شبي‌ در مهتاب‌ شبي‌ جمع‌ شده‌ بودند در وسط‌ بيابان‌ عادلشون‌ براشون‌ قضاياي‌ بعد از ظهور را براشون‌ مي‌گفت‌، كه‌ حضرت‌ موسي‌ خواهد آمد اين‌ يوسف‌ را خبر بده‌. و او ما را نجات‌ خواهد داد. شكلش‌ اينه‌، قيافش‌ اينه‌ چون‌ وصف‌ العيش‌ نصف‌ العيش‌. نگيد حالا ما دربارة‌ امام‌ زمان‌ چي‌ بگيم‌ آخه‌؟ به‌ يك‌ منبري‌ گفته‌ بودند دربارة‌ امام‌ زمان‌ صحبت‌ كنيد يك‌ شب‌ صحبت‌ كرده‌ بود ديگه‌ ده‌ شب‌، نه‌ شبه‌ ديگشو نتونسته‌ بود صحبت‌ كنه‌ بمن‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ چي‌ بگم‌؟ بيشتر از يك‌ شب‌ حرف‌ ندارم‌. آخه‌ چي‌ بگم‌؟ از چشم‌ و ابروش‌ بگو از اخلاقش‌ بگو از اوصافش‌ بگو اونچه‌ خوبان‌ همه‌ دارند اون‌ تنها داره‌ شما در دنيا يك‌ خوبي‌ پيدا بكن‌ كه‌ وجود داشته‌ باشه‌ و در امام‌ زمان‌ وجود نداشته‌ باشه‌.

 ان‌ ذكرالخير، اين‌ در زيارت‌ جامعه‌ هست‌. اگر اسم‌ خوبي‌ در عالم‌ برده‌ بشه‌ انفاق‌ خوبه‌. امام‌ زمان‌ در راس‌ منفقينه‌ دنيا قرار گرفته‌ از همه‌ بيشتر انفاق‌ مي‌كنه‌. من‌ چند روز قبل‌ مي‌گفتم‌ شايد ولي‌ من‌ آمار درستي‌ ندارم‌ ولي‌ حدودا حدسا ده‌ ميليون‌، بيست‌ ميليون‌، صد ميليون‌ در ماه‌ سهم‌ امامه‌ يعني‌ مال‌ امامه‌، از اين‌ خمسي‌ كه‌ شما مي‌ديد. خمس‌ شش‌ تقسيم‌ مي‌شه‌ توي‌ آية‌ قرآن‌ هم‌ هست‌. اول‌ مال‌ خداست‌ يعني‌ يك‌ بخشش‌ مال‌ خداست‌، يك‌ بخشش‌ مال‌ پيغمبره‌ يك‌ بخشش‌ هم‌ مال‌ امامه‌. خدا كه‌ خوب‌ احتياجي‌ به‌ پول‌ ما نداره‌. تشريفاتي‌ خودش‌ را كنار اين‌ سفره‌ نشونده‌ كه‌ باصطلاح‌ اهمييت‌ اين‌ مال‌ را بدونن‌. داده‌ مي‌شه‌ به‌ پيغمبر، پيغمبر هم‌ كه‌ از دار دنيا رفته‌ داده‌ مي‌شه‌ به‌ امام‌. خب‌. نصف‌ از خمس‌ شما مال‌ امامه‌ سهم‌ امام‌ هم‌ اسمش‌ را مي‌گذارند. شايد هفت‌، هشت‌ ده‌ ميليون‌، نمي‌دونم‌ خلاصه‌ يك‌ رقم‌ خيلي‌، اگر همة‌ خمسهارا بدن‌ كه‌ همين‌ ايران‌ شايد، خوب‌ معادن‌ يكي‌ از چيزهايي‌ است‌ كه‌ خمس‌ داره‌، همين‌ نفت‌ يك‌ پنجمش‌ را بايد بدن‌، طلا را، نقره‌ را، هر چه‌ معدن‌ هست‌. حالا به‌ هر حال‌.

 اين‌ سهم‌ امام‌، امام‌ خودش‌ در ماه‌ چقدر مي‌گيره‌؟ نه‌ جدا. يا هيچي‌ يا خيلي‌ كم‌. بقيه‌اش‌ را اين‌ سخي‌ سخيات‌، اين‌ انفاق‌ كننده‌تري‌ انفاق‌ كننده‌ها مي‌ده‌ مردمي‌ مي‌خوردند كه‌ بعضيهاشون‌ اصلا ياد امام‌ زمان‌ هم‌ نيستند. هيچ‌ آقايي‌ تو دنيا اينجور بزرگوار ديديد كه‌ اينطوري‌ باشه‌. ايشان‌ با همة‌ اين‌، هر چه‌ خوبي‌ در عالم‌ هست‌، اخلاقش‌ چطوره‌؟ براي‌ ما دشمنها فقط‌ شمشير بدست‌ گرفتن‌ حضرت‌ بقية‌ لله‌ را،  به‌ خدا قسم‌ آقايون‌ اينها تبليغاته‌. دشمنان‌ امام‌. امام‌ زمان‌ خيلي‌ دشمن‌ داره‌ اين‌ را بدونيد لااقل‌ همان‌ احزاب‌ سياسي‌ كه‌ به‌ اسم‌ دين‌ خودشون‌ را در بين‌ مردم‌ جا زدند، در بين‌ انسانها قرار دادن‌. اينها دشمن‌ امام‌ زمان‌ هستند. اينهابه‌ شماي‌ شيعة‌ محب‌ خاندان‌ عصمت‌ نمي‌يان‌ بگن‌ امام‌ زماني‌ نيست‌. مي‌زنيد تو دهنشون‌ اما چي‌ مي‌گن‌؟ مي‌گن‌ برو دعا كن‌ امام‌ زمان‌ نياد اول‌ گردن‌ من‌ و تو را مي‌زنه‌. يك‌ امام‌ خونخوار بد اخلاقه‌ تنده‌ كه‌ همه‌ را مي‌كشه‌ و خونم‌ تا ركابش‌ مي‌ياد بالا. آخه‌ امام‌ زمانه‌، اخلاقه‌ پيغمبر را داره‌ در يك‌ روايت‌ مي‌فرمايد به‌ عموي‌ من‌ جعفر، ما او را عفوش‌ كرديم‌. وورثنالعفو من‌ آل‌ يعقوب‌. نه‌ اينكه‌ اينها آل‌ انبياء هستند ما يعقوب‌ يعني‌ همينطور. كه‌ برادراش‌ را عفو كرد خوب‌ ما هم‌ اين‌ را عفوش‌ مي‌كنيم‌. بما اذيت‌ وارد كرده‌ نگيد، جعفر كذاب‌، بگيد جعفر طائب‌ كه‌ من‌ يك‌ وقتي‌ يك‌ حالي‌ داشتم‌ گفتم‌ كه‌ آقا حضرت‌ يوسف‌ شاگرد هفت‌ جد خوان‌ عفو شماست‌. عفو داره‌، بزرگواره‌، نديده‌ مي‌گيره‌ خيلي‌ از چيزها رو. يك‌ كسي‌ به‌ من‌ گفت‌ دعا كن‌ امام‌ زمان‌ بياد والا رو عادت‌ البته‌،  گردن‌ من‌ و تو را، گفتم‌ من‌ كه‌ حضرت‌ گردن‌ من‌ را نمي‌زنه‌ ولي‌ تو رو با اين‌ عقيده‌ مثل‌ اينكه‌ خودت‌ مي‌فهمي‌؟

 اينها را تبليغ‌ نكنيد. امام‌ زمان‌ بياد بزار گردن‌ من‌ را بزنه‌. بزار تمام‌ مردم‌ راحت‌ بشن‌ تبليغات‌ دشمنان‌ اينطوريه‌. جدا هر يك‌ از ائمه‌ را جز امام‌ سجاد را وقتي‌ در مي‌آوردند تو مشهد يك‌ ترياكي‌ را پيدا مي‌كردند كه‌ رنگ‌ و رو نداشته‌ باشه‌ اين‌ را امام‌ سجادش‌ مي‌كردند. آيا امام‌ سجاد يك‌ شبانه‌ روز در كربلا، يا دو شبانه‌ روز يا الي‌ سه‌ شبانه‌ روز ايشان‌ مريض‌ بودند روي‌ يك‌ مصالحي‌ ديگه‌ تا آخر عمر كه‌ مريض‌ نبود.

 امام‌ بيمار اسمشه‌، دشمن‌ كارهايي‌ مي‌كنه‌. حضرت‌ ولي‌ عصر را امام‌ خونخواري‌ معرفي‌ مي‌كنه‌، اگر محبت‌ پدر و مادر شما را صد ميليارد اضافش‌ كنند باز محبت‌ امام‌ زمان‌ بيشتره‌ نسبت‌ به‌ شما. اونقدر مهربانه‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. من‌ نمي‌خوام‌ قضايايي‌ در اين‌ ارتباط‌ براتون‌ نقل‌ كنم‌ تو كتابها مطالعه‌ كنيد. بقدري‌ با محبته‌، چند تا هي‌ تو ذهنم‌ قضايايي‌ مي‌ياد منتهي‌ هي‌ پرت‌ مي‌شم‌ از بحث‌ امشب‌ كه‌ مي‌خوام‌ دربارة‌ امام‌ سجاد صحبت‌ كنم‌. امام‌ مهربان‌، امام‌ سجاد مهربانيش‌ اينكه‌ ان‌ ذكر الخير انكنتم‌ اوله‌ و اصله‌ و فرعه‌ و معويه‌ و منتهي‌ بابي‌ انتم‌ و امي‌. پدر و مادرم‌ به‌ قربان‌ تو. و نفسي‌ و اهلي‌. هم‌ جانم‌، هم‌ اهلم‌ هم‌ مالم‌ و عصرتي‌ هر چه‌ دارم‌ بقربان‌ شما. اگر اسم‌ خوبي‌ برده‌ بشه‌ اخلاق‌، بهترين‌ اخلاق‌ را داره‌ هيچ‌ كس‌ تا بحال‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ را با اخم‌ و تخم‌ نديده‌. هر كس‌ به‌ حضرت‌ رسيده‌ اول‌ امام‌ زمان‌ سلام‌ كرده‌ هميشه‌ متبسم‌ بوده‌. اين‌ همون‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ در كتابها نوشته‌اند.

 حضرت‌ سجاد صلوات‌ الله‌ عليه‌ كه‌ يكي‌ از همين‌ شجريات‌ طيبه‌ است‌، يكي‌ از همين‌ دوازده‌ نور پاكه‌، يكي‌ از همين‌ يدها و ايدالله‌. دست‌ خداست‌. حضرت‌ سجاد صلوات‌ الله‌ عليه‌ را اصحابش‌ باهاش‌ بودند با كمال‌ ادب‌. يك‌ عده‌ از اصحاب‌ بودند كه‌ اينها ادب‌ داشتند در مقابل‌ امامشون‌. لا يسبقونه‌ بالقول‌. در كلام‌ بر او پيشي‌ نمي‌گرفتند، كار نمي‌كردند كه‌ اجازة‌ او نباشه‌ داشتند با حضرت‌ مي‌رفتند. يك‌ نفر از اين‌ بني‌ اعمامشون‌ آمد جلو يك‌ چاقو هم‌ دستش‌ بود حمله‌ كرد به‌ امام‌ سجاد، جسارت‌ كرد به‌ امام‌ سجاد، جلوش‌ را گرفتند اصحاب‌ و اين‌ برگشت‌. حضرت‌ تشريف‌ آوردند منزل‌، به‌ دوستانشون‌ فرمودند كه‌ اينجا باشيد مي‌خواييم‌ بريم‌ جواب‌ يك‌ شخص‌ را بديم‌. با اينكه‌ امام‌ سجاد را مي‌شناختند اما چون‌ او خيلي‌ بي‌ حيايي‌ كرده‌ بود اينها فكر كردند كه‌ حضرت‌ مي‌خواد بره‌ اونجا باهاش‌ درگير بشه‌. وضو گرفتند، قدمهارا آهسته‌ آهسته‌ برمي‌ داره‌، اون‌ كسي‌ كه‌ راويه‌ مي‌گه‌ من‌ نزديك‌ حضرت‌ بودم‌، ديدم‌ با خودش‌ اين‌ آيه‌ را مي‌خونه‌ والكاظمين‌ الغيظ‌ و العافين‌ عن‌ الناس‌ . هر وقت‌ غيضتون‌ گرفت‌ هر وقت‌ ناراحت‌ شديد، يكي‌ از اين‌ آيات‌ را، تو قرآن‌ هست‌ از اين‌ آيات‌ را با خودتون‌ بخونيد كلام‌ خدا را به‌ خودتون‌ تلقين‌ كنيد روحيتون‌ خيلي‌ عوض‌ مي‌شه‌. اگر ديديد كينه‌اي‌ از كسي‌ در دلتون‌ هست‌ بگيد كه‌ ربنا لا تجعل‌ في‌ قلوبنا قلل‌ للذين‌ آمنوا، اگر ديديد كه‌ مي‌خواييد از يك‌ كسي‌ انتقام‌ بگيريد، بگيد كه‌ والكاظمين‌ الغيظ‌ والعافين‌ عن‌ الناس‌.

 آياتي‌ هست‌ كه‌ اينها عين‌ كلام‌ خداست‌. درسته‌ كه‌ شما داري‌ مي‌خوني‌ ولي‌ لب‌ و دهن‌ مال‌ خداست‌ كه‌ به‌ تو داده‌ اين‌ حروف‌ را هم‌ خداي‌ تعالي‌ از آسمان‌ نازل‌ كرده‌ اصل‌ كلام‌ هم‌ كه‌ مال‌ خداست‌ از زبان‌ تو درمي‌ ياد و تو هم‌ كه‌ مومني‌ و بندة‌ خدا، پس‌ خدا داره‌ الان‌ با تو صحبت‌ مي‌كنه‌. بگو الكاظمين‌، مي‌گه‌ ديدم‌ حضرت‌ مي‌گه‌ والكاظمين‌ الغيظ‌ و العافين‌ عن‌ الناس‌. آهسته‌ مي‌گه‌ من‌ خوب‌ گوش‌ دادم‌ فهميدم‌ كه‌ حضرت‌ داره‌ مي‌ره‌ اون‌ را عفوش‌ كنه‌ مي‌گه‌ وقتي‌ رسيد در منزل‌ او بهش‌ خبر دادند امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ آمده‌ او باز رفت‌ چاقو را برداشت‌ آمد، حضرت‌ بهش‌ يك‌ پاكت‌ پول‌ دادند. فرمودند كه‌ خوب‌ تو در اثره‌ فقره‌، ناراحتيه‌ حق‌ داري‌ ما بي‌ توجه‌ شايد شديم‌ بهت‌، شايد غفلت‌ كرديم‌ خلاصه‌، آقاها بزرگان‌ اينطورند كه‌ هميشه‌ تقصير را به‌ گردن‌ خودشون‌ مي‌اندازند هيچ‌ وقت‌ طرف‌ را مقصر معرفي‌ نمي‌كنند.

 ماها بعكسيم‌ ماها ولو اينكه‌ مي‌دونيم‌ تقصير با خودمونه‌ مي‌خواييم‌ يك‌ كسي‌ را پيدا كنيم‌ تقصير را بندازيم‌ به‌ گردنش‌. من‌ مكرر گفتم‌، نماز شب‌ نخونده‌ مي‌گه‌ خدا توفيق‌ نداده‌. خب‌ تو نماز شب‌ نخوندي‌، مشهد نيامده‌ مي‌گه‌ امام‌ رضا نطلبيده‌. فرض‌ كنيد كه‌، همينطور. يك‌ گناهي‌ كرده‌، با رفقيش‌ بوده‌ مي‌گه‌ او من‌ را به‌ اينجا كشونده‌. اين‌ همه‌ هروئيني‌ و ترياكي‌ يك‌ نفر پيدا نمي‌كنيد كه‌ اون‌ اساسي‌ كه‌ همه‌ را هروئيني‌ كرده‌، همه‌ مي‌گن‌ رفيق‌ بد. كو اين‌ رفيق‌ بد كجاست‌. اينها همش‌ مال‌ اينه‌ كه‌ انسان‌ مي‌خواد گناهش‌ را بياندازه‌ گردن‌ ديگري‌. خيلي‌ آدم‌ خوبي‌ باشه‌ مي‌گه‌ شيطون‌. شيطون‌ را مي‌كشه‌ شيطان‌ من‌ را گول‌ زد، همش‌ نه‌ آقا خودت‌. گناه‌ را بگير به‌ گردن‌ حضرت‌ يونس‌ را خداي‌ تعالي‌ وقتي‌ نجاتش‌ داد كه‌ گفت‌اني‌ كنت‌ من‌ الظالمين‌. سبحانك‌، تو به‌ من‌ ظلم‌ نكردي‌ تو من‌ را ننداختي‌ تو دهن‌ ماهي‌ من‌ خودم‌ به‌ دست‌ خودم‌، اين‌ دسترنج‌ خودم‌ هست‌. حضرت‌ فرمود كه‌ چون‌ بزرگترها، ما خيلي‌ بخواييم‌ همت‌ كنيم‌ و بزرگي‌ كنيم‌ گناه‌ خودمون‌ را به‌ گردن‌ مي‌گيريم‌. اما اونهايي‌ كه‌ خيلي‌ بزرگن‌ اونها اصلا نمي‌زارن‌ طرف‌ به‌ روش‌ بياد. كه‌ بد كرده‌ مي‌گن‌ نه‌ ما. تو حق‌ داري‌. اينجور دروغها حتي‌ اشكالي‌ نداره‌ فكر نكنيد، براي‌ رفع‌ خصومت‌ البته‌ امام‌ سجاد مطلبي‌، حالا روايت‌ يك‌ جوري‌ هست‌ كه‌ دروغ‌ نيست‌. فرمود كه‌ شما دستتون‌ تنگه‌. خدا لعنت‌ كنه‌ بني‌ اميه‌ را كه‌ شما سادات‌ را نذاشت‌ به‌ حقتون‌ برسيد چون‌ پسر عموي‌ حضرت‌ سجاد بود، يك‌ پاكت‌ پول‌ بهش‌ داد گفت‌ هر وقت‌ كه‌ ناراحت‌ شدي‌ بيا پيش‌ من‌، من‌ در خدمتتم‌ حتي‌ او افتاد به‌ پاي‌ حضرت‌ سجاد. آقا من‌، ببخشيد. هر چي‌ خوبان‌ همه‌ دارند امام‌ زمان‌ شما، امام‌ هر زماني‌ تنها داره‌. اينطوريه‌ ما هم‌ كوشش‌ بكنيم‌ از امام‌ زمانمون‌ غافل‌ نشيم‌. من‌ مات‌ ولم‌ يعرف‌ امام‌ زمانه‌ مات‌ ميتتل‌ الجاهليه‌ امام‌ زمانش‌ را هر كس‌ نشناسه‌ و بميره‌ اين‌ مثل‌ زمان‌ جاهليته‌. امام‌ سجاد مي‌خواد مردم‌ زمانش‌ را از خواب‌ غفلت‌ بيدار كنه‌. سه‌ تا برنامه‌ من‌ مطالعاتم‌ اينطوري‌ بوده‌ كه‌ سه‌ تا برنامه‌ امام‌ سجاد در طول‌ عمرش‌ براي‌ بيدار كردن‌ مردم‌ از خواب‌ غفلت‌ كه‌ تا همين‌ امروز حتي‌ اثرات‌ اون‌ زحمات‌ وجود داره‌ يكي‌ ايشان‌ برنامشون‌ اين‌ بود كه‌ غلام‌ و كنيز مي‌خريدند، غلام‌ و كنيزها معمولا اينها را از بلاد كفر مي‌گرفتند مي‌آوردند به‌ عنوان‌ غلام‌ يا كنيز توي‌ خونه‌ نگه‌ مي‌داشتند مي‌فروختند حضرت‌ هم‌ مي‌فرستاد مي‌خريدند. خيلي‌ هم‌ مي‌خريد. مي‌خريد مي‌آورد منزل‌ اينها راتربيت‌ مي‌كرد. خيلي‌ هم‌ خوب‌ تربيتشون‌ مي‌كرد يك‌ نمونه‌ از تربيتش‌ سعيد بن‌ مصيب‌ مي‌گه‌ مردم‌ مدينه‌ آمدند براي‌ دعاي‌ باران‌ و هر چه‌ دعا كردند هيچ‌ خبري‌ نشد. مي‌گه‌ من‌ در جايي‌ بودم‌ كه‌ مشرف‌ بودم‌ يك‌ وقت‌ ديدم‌ كه‌ يك‌ غلام‌ سياهي‌ آمد، سرش‌ را گذاشت‌ روي‌ زمين‌ و گفت‌: خدايا باران‌ رحمتت‌ را ببار.

 ابرها آمدند، هوا تاريك‌ شد باران‌ شروع‌ شد من‌ عقبش‌ راه‌ افتادم‌ ببينم‌ اين‌ كيه‌؟ ديدم‌ رفت‌ خانة‌ امام‌ سجاد گفتم‌ پس‌ پيداش‌ كردم‌ اين‌ تربيت‌ شدة‌ امام‌ سجاده‌.

 مي‌گه‌ فردا آمدم‌ خدمت‌ حضرت‌، عرض‌ كردم‌ كه‌ آقا من‌ يكي‌ از غلامان‌ شما را آمدم‌ كه‌ بخرم‌، حضرت‌ فرمود من‌ غلام‌ نمي‌فروشم‌ هر كدام‌ هست‌ تو بردار ببر غلامها آمدند رژه‌ رفتند ديدم‌ نه‌ اونيكه‌ من‌ مي‌خوام‌ نيست‌. حضرت‌ فرمودند كس‌ ديگري‌ اين‌ گوشه‌ كنار نيست‌، توي‌ اسطبل‌ اونجا يك‌ غلام‌ هست‌، گفتن‌ او هم‌ بياد ديدم‌ آمد همونه‌. حضرت‌ فرمود، غلام‌ از اين‌ به‌ بعد آقاي‌ تو ايشانه‌. بردمش‌ او هم‌ اطاعت‌ كرد و آمد توي‌ كوچه‌ مثلا گفت‌ چي‌ باعث‌ شد كه‌ من‌ را از آقا و مولايم‌ جدا كردي‌؟ گفتم‌ از اين‌ به‌ بعد تو آقاي‌ مني‌ و من‌ غلام‌ تو، من‌ نگفتم‌ كه‌ تو غلام‌ من‌ باشي‌ تو آقاي‌ من‌ باش‌ همة‌ زندگيم‌ رو به‌ تو مي‌بخشم‌ خودمم‌ هم‌ غلام‌ تو هستم‌. گفت‌، چرا؟ گفتم‌ ديروز ديدم‌ كه‌ با خدا چه‌ انسي‌ داشتي‌. چگونه‌ بندة‌ خدا بودي‌ چگونه‌ خدا گوش‌ به‌ حرفت‌ داد. گفت‌ خدايا من‌ اين‌ را نمي‌خواستم‌ سري‌  كه‌ بين‌  من‌ و تو هست‌ بر ملاء بشه‌ حالا پس‌ وقتش‌ رسيده‌ كه‌ مرگ‌ من‌ را برسوني‌، من‌ بهش‌ گفتم‌ آقا ناراحت‌ نشو، برگرد، برگرد خدمت‌ امام‌ سجاد. گفت‌، حضرت‌ سجاد چون‌ غلام‌ را به‌ من‌ بخشيده‌ بود فرداش‌ فرستاد كه‌ بيا غلامت‌ از دار دنيا رفته‌ بيا تشيع‌ جنازه‌اش‌ بكن‌ و بردار ببر، يك‌ همچي‌ تربیتی‌.

 اين‌ غلامان‌ را حضرت‌ تربيت‌ مي‌كرد، سالي‌ يك‌ دفعه‌ آزادشون‌ مي‌كرد. آزاد يعني‌ بايد بگيم‌ كه‌ تو زندان‌ مي‌انداختشون‌ چون‌ آزادي‌ اونها وقتي‌ بود كه‌ اونها خدمت‌ امام‌ سجاد بودند.تربيت‌ شدن‌ فشار و ظلم‌  بني‌ اميه‌ نمي‌گذاره‌ اسم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌  و خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ برده‌ بشه‌. اينها هم‌ امام‌ سجاد را ديده‌اند. حضرت‌ سجاد هم‌ چند روز به‌ آخر ماه‌ رمضان‌ كه‌ مي‌رسيد اينها را جمعشان‌ مي‌كرد، فلاني‌ تو فلان‌ جا فلان‌ اشتباه‌ را كردي‌. بله‌ آقا قبوله‌. هر كدوم‌ خبر مي‌ده‌ يك‌ كار بدي‌ كرده‌ بودند حضرت‌ مي‌فرمود شما دعا كنيد كه‌ خدا امام‌ سجاد را از جهنم‌ آزاد كنه‌ و نجات‌ بده‌،  عفوش‌ كنه‌ تا من‌ همتون‌ را عفو مي‌كنم‌. دست‌ بلند مي‌كردند خدايا امام‌ سجاد را عفو كن‌ حضرت‌ هم‌ الهي‌ آمين‌ مي‌فرمود و حضرت‌ مي‌فرمود همتون‌ را عفو كردم‌.

 چند روز مونده‌ به‌ عيد فطر حضرت‌ به‌ اينها اموالي‌ مي‌داد، سرمايه‌اي‌ مي‌داد و روز عيد فطر هم‌ همشون‌ را آزاد مي‌كرد اونها مي‌آمدند توي‌ مردم‌، سرمايه‌ دارند، تربيت‌ فكري‌ شدند، شيعة‌ واقعي‌ شدند. كه‌ بعضي‌ از موريخين‌ نوشته‌اند كه‌ عمدة‌ سرنگوني‌ اين‌ غلامها كنيزاني‌ بود كه‌ حضرت‌ سجاد تربيت‌ كرده‌ بود و توي‌ مردم‌ پخش‌ بودند. مردم‌ را از خواب‌ غفلت‌ بيدار مي‌كردند. آقا اين‌ يزيد و ولي‌ بن‌ يزيد و امثال‌ اينهايي‌ كه‌ مشروب‌ مي‌خورند قمار مي‌زنند، اين‌ وضع‌ را دارند، خليفه‌ و جانشين‌ باشن‌؟ امام‌ سجاد را با اون‌ عظمت‌ اون‌ گوشة‌ خونه‌ نشسته‌ باشه‌. اين‌ يكي‌ از كارهاي‌ امام‌ سجاد بود. عمل‌ دومي‌ كه‌ امام‌ سجاد داشت‌. دعا، آقا دعا خوندن‌ اشكالي‌ نداره‌. نصفه‌هاي‌ شب‌ مشغول‌ دعا. كتابهاي‌ صحيفة‌ سجاديه‌. شماها اكثرتون‌ مي‌دونيد اين‌ دعاها مربوط‌ به‌ امام‌ سجاد صلوات‌ الله‌ عليهه‌. اين‌ دعاها را شما فكر نكنيد خيلي‌ ساده‌ است‌. در اين‌ دعاها من‌ يك‌ جرياني‌ را ديدم‌ مسئله‌ را لمس‌ كردم‌. چون‌ گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ انسان‌ يگ‌ چيزي‌ را از نظر علمي‌ قبول‌ داره‌ ولي‌ گاهي‌ مي‌شه‌ و وجدان‌ مي‌كنه‌. من‌ در مسجد النبي‌ در مدينه‌ نشسته‌ بودم‌ يك‌ سال‌. ديدم‌ كه‌ يك‌ نفر آمد و گفت‌ تو عربي‌ گفت‌ بنده‌ سيد حسن‌ ابطحي‌ هستم‌. گفتم‌ بله‌.  نشست‌ پهلوي‌ من‌ و گفت‌ كه‌ آقاي‌ شيخ‌ مجتبي‌ قزويني‌ خدا رحمتش‌ كنه‌ از اساتيد بزرگ‌ ما بودند و بسيار مرد بزرگواري‌ بودند، ايشان‌ امسال‌ مكه‌ آمده‌ يا نه‌؟ گفتم‌، نه‌ نيامده‌ چون‌ مريض‌ بودند، اتفاقا همان‌ سال‌ ايشان‌ فوت‌ كردند. بهش‌ گفتم‌ كه‌ خوب‌. خيلي‌ تاسف‌ خورد. بهش‌ گفتم‌ بگو ببينم‌ تو من‌ را از كجا شناختي‌ آخر من‌ با تو؟ گفت‌ اونجا چند تا ايراني‌ معرفي‌ كردند كه‌ تو اهل‌ مشهدي‌ و ايشان‌ را مي‌شناسند. خوب‌ اين‌ كه‌ معلوم‌ شد. گفتم‌ حالا ايشان‌ را از كجا مي‌شناسي‌؟ گفت‌ من‌ استاد دانشگاه‌ اسلامي‌ مدينه‌ هستم‌. سال‌ قبل‌ در همين‌ روزها من‌ تو همين‌ مسجد ديدم‌ يك‌ پيرمردي‌ نشسته‌ داره‌ يك‌ كتابي‌ مي‌خونه‌، نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ عجب‌ متانتي‌. بخدا قسم‌ ما شيعه‌ يك‌ فطرت‌ بزرگي‌ كه‌ از همين‌ دعاها داريم‌ كه‌ يك‌ قطره‌اش‌ را اهل‌ سنت‌ و ساير ندارند.

 هشت‌ تا كتاب‌ صحيفة‌ سجاديه‌، هشت‌ جلد. يكيش‌ در بين‌ ما معروفه‌، دعاي‌ ابوحمزة‌ ثمالي‌ و مناجات‌ خمس‌ العشر امثال‌ اينهاست‌ اضافه‌ بر اون‌ صحيفه‌هاي‌ سجاديه‌. مي‌گه‌ من‌ سرم‌ را بردم‌ توي‌ كتاب‌ گفتم‌ آقا عجب‌ دعايي‌ است‌ اين‌ كتاب‌ چيه‌؟ ايشان‌ به‌ من‌ فرمود اينها مناجاتهايي‌ است‌ كه‌ امام‌ سجاد ما در نيمه‌هاي‌ شب‌ در همين‌ مدينه‌ در همين‌ شهر داشته‌. و اون‌ را به‌ من‌ هديه‌ كردند. و من‌ سال‌ گذشته‌ تا حالا روز نمي‌شه‌ يكي‌ از اين‌ دعاها را نخونم‌. و هر روز مي‌يام‌ روز قبر امام‌ سجاد در بقيع‌ فاتحه‌ مي‌خونم‌ و طلب‌ رحمت‌ براي‌ ايشون‌ مي‌كنم‌. اين‌ دعاهاي‌ امام‌ سجاد از نظر ابعاد خداشناسي‌ اگر كسي‌ دعاي‌ صحيفة‌ سجاديه‌ را دقت‌ كنه‌ خداشناس‌ واقعي‌ مي‌شه‌. به‌ مسائل‌ علمي‌ وارد مي‌شه‌. يكي‌ از دانشمندان‌ مي‌گه‌ در صحيفة‌  سجاديه‌ من‌ خوندم‌، الهم‌ امزج‌ مياههو باوبا، خدايا اينهايي‌ را كه‌ دشمن‌ اسلامند آلوده‌ كن‌ آب‌ اينها را به‌ وبا. اون‌ دانشمند مي‌گه‌، اگر مي‌گفت‌ كه‌ آب‌ اينها را به‌ طاعون‌ آلوده‌ كن‌ ما مي‌فرموديم‌ كه‌ هيچ‌ اطلاعي‌ از سرايت‌ ميكروب‌ به‌ مسائل‌ مختلف‌ نداره‌. اما تنها ميكربي‌ كه‌ بيشتر از هر چيز به‌ اشخاص‌ سرايت‌ مي‌كنه‌ وباست‌ در آب‌. كه‌ شما خوب‌ اين‌ را اطلاع‌ داريد ديگه‌.

 اونوقت‌ امام‌ سجاد ميكروب‌ وبا را تشخيص‌ داده‌. طرز سرايتش‌ را تشخيص‌ داده‌ و مي‌فرمايد كه‌ الهم‌ المزج‌ مياههم‌ بالوبا. خيلي‌ عجيبه‌. اينها را دانشمندان‌ مثلا علم‌ ميكروب‌شناسي‌ مي‌فهمند چي‌ گفته‌ امام‌ سجاد؟ چه‌ معجزه‌اي‌ كرده‌. حالا در ابعاد مختلف‌ در اختيار مردم‌، نصف‌ شب‌ بلند شده‌ نه‌ با سياست‌ مبارزه‌ كرده‌ در ظاهر نه‌ با اهل‌ دنيا. هيچ‌. كاري‌ كرده‌ دعاها را نوشته‌ بعد داده‌ دست‌ اين‌ پسرش‌، دست‌ او پسرش‌. يكي‌ را داد به‌ امام‌ باقر يكي‌ را هم‌ داد به‌ زيد بن‌ علي‌ بن‌ الحسين‌، زيد هم‌ داد به‌ يحيي‌، يحيي‌ هم‌ داد به‌ متوكل‌ بن‌ هارون‌ و متوكل‌ بن‌ هارون‌ هم‌ آمد در بين‌ ما پخش‌ كرد شد صحيفة‌ سجاديه‌. يكي‌ هم‌ دست‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌. جزء ميراث‌ امامته‌. اين‌ هم‌ يك‌ كار. كار سومي‌ كه‌ مردم‌ اون‌ زمان‌ و هم‌ الان‌ اين‌ مردم‌ را از خواب‌ غفلت‌ بيدار مي‌كنه‌ زنده‌ نگه‌ داشتن‌ قضية‌ كربلاست‌. ما الان‌ فكر نكنيد كه‌ ما زنده‌ايم‌ بخاطر زنده‌ بودن‌ عاشورا و محرم‌، والا شيعه‌ را از بين‌ برده‌ بودن‌ شيعه‌ باقي‌ مونده‌ بخاطر بقاء عاشورا. يعني‌ يك‌ تكيه‌ گاه‌ شيعه‌ داشته‌ و اون‌ عاشورا بوده‌ عاشورا خيلي‌ عجيبه‌ و اين‌ را حضرت‌ سجاد زنده‌ نگه‌ داشته‌ والا همون‌ زمان‌ از بين‌ برده‌ بودن‌ مردم‌ كوفه‌. كوفه‌ تا كربلا فاصله‌اي‌ نداره‌. كوفه‌ تا كربلا از نظر مسافت‌ شايد بعله‌ هفتاد هشتاد، كيلومتر الي‌ صد كيلومتر بيشتر فاصله‌ نيست‌. مردم‌ كوفه‌ خبر نداشتند كربلا چه‌ خبر بوده‌؟ اونوقتها روزنامه‌ و راديو و تلويزيون‌ نبود. يك‌ گوشه‌ دنيا يك‌ كاري‌ انجام‌ مي‌شد مخصوصا اگر يك‌ جمعيت‌ زيادي‌ بر يك‌ جمعيت‌ كمي‌ غلبه‌ مي‌كردند و از بين‌ مي‌بردن‌ و سر و صداش‌ را هم‌ از بين‌ مي‌بردند. لذا مي‌بينيد در قضاياي‌ كوفه‌ مي‌گه‌ هذا رأس‌ من‌؟اين‌ سر كيه‌؟ هذا رأس‌ الخارجي‌. خارجي‌ در اينجا به‌ معناي‌ خروج‌ كننده‌ نه‌ حالا خارجي‌. آخه‌ به‌ اصطلاح‌ ما يك‌ نفر مثلا اروپايي‌ غير ايراني‌ نه‌. اين‌ خروج‌ كنده‌اي‌ است‌ بر امير المومنين‌ يك‌ نفر خروج‌ كرده‌ اين‌ را كشتنش‌.

 كار هر حكومتي‌ هم‌ همينطوره‌ كه‌ اونهايي‌ را كه‌ خروج‌ مي‌كنند ياغي‌ مي‌شن‌ را بكشتشون‌. بعد هم‌ براي‌ عبرت‌ ديگران‌ بيارتشون‌، مسئله‌اي‌ نيست‌. خوب‌ آوردند تو كوفه‌ هيچ‌ نيست‌. امام‌ سجاد وقتي‌ كه‌ به‌ رسم‌ تصدق‌ نان‌ و خرما مي‌دن‌ به‌ دست‌ اهل‌ بيت‌ پيغمبر امام‌ سجاد به‌ مردم‌ مي‌گه‌ كه‌ صدقه‌ بر ما حرامه‌. چرا؟ ما از اولاد پيغمبريم‌. كدوم‌ پيغمبر؟ همين‌ پيغمبر خودمون‌، پيغمبر اسلام‌. اينجوري‌ بوده‌. اونوقت‌ امام‌ سجاد در دوران‌ كوفه‌ و شام‌ خوب‌ محدود نمي‌تونست‌ خيلي‌ تليغ‌ كنه‌. در عين‌ حال‌ رسوند مطلب‌ را. در مجلس‌ يزيد نشسته‌، سران‌ مملكتهاي‌ مختلف‌ آمده‌اند دعوت‌ كرده‌ كه‌ بگم‌ دشمنم‌ را از بين‌ ببرم‌، حضرت‌ سجاد فرمود مي‌زاري‌ من‌ برم‌ روي‌ اين‌ چوبها، منبر هم‌ نمي‌گه‌.روي‌ اين‌ چوبها حرف‌ بزنم‌، بعضيها كه‌ متوجه‌ بودند اينها چكاره‌ هستند من‌ جمله‌ خود يزيد مي‌خواست‌ اجازه‌ نده‌ از اون‌ شخصي‌ كه‌ اسير بوده‌ مريض‌ بوده‌، وضعش‌ طوري‌ نيست‌ كه‌ خيلي‌ بتونه‌ حرف‌ بزنه‌، بزار عقدة‌ دلش‌ را بگه‌ رفت‌ همونجا كار يزيد را يكسره‌ كرد. موذن‌ صدا مي‌زنه‌ الله‌ اكبر. يك‌ كلماتي‌ اينجا داره‌ كه‌ به‌ همة‌ مردم‌ مي‌گه‌ كه‌ اوني‌ كه‌ موحده‌ توي‌ شماها، خداشناسه‌، خدا پرسته‌ منم‌ نه‌ بقيه‌.

 اشهد ان‌ لا اله‌ الا الله‌. باز همينطور. مطالبي‌ دربارة‌ خدا مي‌گه‌ وقتي‌ كه‌ اين‌ كلمة‌ اشهد ان‌ محمد رسول‌ الله‌ (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد) به‌ يزيد رو مي‌كنه‌ به‌ موذن‌ مي‌گه‌ ساكت‌ شد، اين‌ ساكت‌ نمي‌شه‌ حضرت‌ يك‌ چيزي‌ را پرت‌  مي‌كنه‌ بهش‌ ساكت‌ مي‌شه‌. بعد رو مي‌كنه‌ به‌ يزيد اين‌ شخص‌ جد تو است‌ يا من‌؟ اگر بگي‌ كه‌ جد من‌ است‌ كه‌ دروغ‌ گفته‌اي‌، افترا بستي‌ چرا كه‌ تو هيچ‌ ارتباطي‌ را پيغمبر نداري‌. اگر جد منه‌ چرا فرزندانش‌ را اينجور اسير كردي‌؟ چرا اينجور عمل‌ كردي‌؟ چرا اين‌ وضع‌ را؟ مطالبي‌ عجيب‌. خدا مي‌دونه‌ آبروي‌ يزيد را برد. حالا اين‌ مربوط‌ به‌ قسمتهاي‌ مختلف‌ شام‌ و كوفه‌ و اينها. كه‌ بعد يزيد مجبور شد اينها را برگردونه‌ و اونجا نگرشون‌ نداره‌ و اظهار حتي‌ پشيماني‌ بكنه‌ و اظهار اينكه‌ من‌ چگونه‌ ممكن‌ است‌ حتي‌ خدا من‌ را عفو كنه‌؟ خدا لعنت‌ كنه‌ پسر مرجانه‌ را او اين‌ وضع‌ را درست‌ كرده‌ و اين‌ حرفها.

 علاوه‌ بر اين‌ در مدينه‌ مردم‌ يك‌ شهر بالاخره‌ كوچك‌ و بزرگ‌ حقيقت‌ را بفهمند بعد پخش‌ مي‌شن‌ تمام‌ مردم‌ مسلمان‌ حقيقت‌ را مي‌فهمند. در مدينه‌ شنيديد ديگه‌ به‌ عنوان‌ روضه‌ براتون‌ خوندن‌ ولي‌ خب‌ به‌ عنوان‌ اينكه‌ چه‌ كار عظيمي‌ حضرت‌ سجاد كرده‌؟ بشنويد. مي‌رسيم‌ به‌ يك‌ نفر قصاب‌ داره‌ گوسفند مي‌كشه‌ خوب‌ اين‌ معلومه‌ اونوقتها قصاب‌ خونه‌ و صلاخ‌ خونه‌ نبوده‌ هر كسي‌، الان‌ هم‌ شايد در بعضي‌ جاها جلوي‌ مغازه‌اش‌ مي‌كشت‌ و مي‌فروخت‌. حضرت‌ مي‌فرمود آي‌ دست‌ نگه‌ دار اين‌ را آبش‌ دادي‌ يا نه‌؟ آقاجان‌ ما عادتمون‌ اينه‌. احتمال‌ داره‌ گوسفند تشنه‌ باشه‌، احتمالا بهش‌ آب‌ مي‌ديم‌ و نه‌ ترك‌ نكرديم‌ آب‌ دادن‌ را سيرابش‌ كرديم‌ حضرت‌ مي‌ايستاد مردم‌ هم‌ جمع‌ مي‌شدند مي‌فرمود كه‌ پدر من‌ را در كنار گودال‌ با لبهاي‌ تشنه‌ كشتند. ببينيد چه‌ مي‌كنه‌؟ عروسي‌ حضرت‌ را دعوت‌ مي‌كردند. حضرت‌ مي‌فرمود كه‌ ما از وقتي‌ كه‌ جريان‌ كربلا پيش‌ آمده‌ ما نمي‌ياييم‌ توي‌ اين‌ جور مجالس‌. ما هم‌ شيعه‌ هستيم‌ ما توي‌ مجالسمون‌ باز هم‌ اشعار مصيبت‌ مي‌خونيم‌ روضه‌ مي‌خونيم‌ حضرت‌ مي‌فرمود خوب‌ اگر اينطوره‌ مي‌يام‌. اگر مي‌گيد كه‌ يك‌ غريبي‌ را مي‌ديد، يك‌ اسيري‌ را مي‌ديد، حضرت‌ اونجا مي‌ايستاد براي‌ صحبت‌ كردن‌ و بالاخره‌ زنده‌ نگه‌ مي‌داشت‌ جريان‌ كربلا را. و در ضمن‌ جريانات‌ را همه‌ را نقل‌ مي‌كرد. اكثر روايات‌ مربوط‌ به‌ سيد الشهدا را ما از امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ شنيديم‌ و كربلا را زنده‌ نگه‌ داشت‌، قضية‌ عاشورا را زنده‌ نگه‌ داشت‌.

 كه‌ الان‌ مي‌بينيد زنده‌ترين‌ مراسم‌ در دنياها، باور كنيد، در دنيا زنده‌ترين‌ مراسم‌، مراسم‌ عاشوراست‌. در دنيا ما مراسمي‌ نداريم‌ كه‌ اينقدر زنده‌ باشه‌. در تمام‌ ممالك‌ هر جا يك‌ نفر شيعه‌ باشه‌، من‌ يك‌ نفر شيعه‌ را در هندوستان‌ بود ديدم‌ مي‌گفت‌ آقا من‌ در يك‌ قريه‌اي‌ هستم‌ كه‌ تنها من‌ يك‌ نفر شيعه‌ هستم‌ بقيه‌ هندو هستند حتي‌ سني‌ هم‌ نداره‌، هندو. اونجا زندگي‌ مي‌كنم‌. مي‌گه‌ شبهاي‌ عاشورا خودم‌ براي‌ خودم‌ سينه‌ مي‌زنم‌، قمه‌ مي‌زنم‌، و نشون‌ دادن‌ ضرب‌ قمه‌اي‌ كه‌ خودش‌ به‌ خودش‌ زده‌. يك‌ نفر شيعه‌ باشه‌ يك‌ جا نمي‌تونه‌ راحت‌ باشه‌. زيارت‌ عاشورا، شيعيان‌ همه‌. باور كنيد من‌ اين‌ را حالا اگر تجربه‌ نكرديد از سالهاي‌ بعد تجربه‌ كنيد اون‌ فاسقترين‌ افراد اون‌ فاجرترين‌ افراد اون‌ كسي‌ كه‌ حتي‌ هيچ‌ ارتباطي‌ با خدا نداره‌ روز عاشورا حالش‌ يك‌ جور ديگه‌ است‌.

 يك‌ حال‌ حزني‌ داره‌ يك‌ حال‌ گريه‌اي‌ داره‌، بالاخره‌ فرق‌ مي‌كنه‌ با روزهاي‌ ديگر. خدا رحمت‌ كنه‌ يكي‌ از علماي‌ مشهد را مي‌گفت‌ كه‌ من‌ يك‌ تربتي‌ دارم‌ كه‌ اين‌ در روز عاشورا تبديل‌ به‌، البته‌ قرمز شده‌. و اين‌ را بدانيد كه‌ در دنيا، چون‌ همة‌ عوالم‌ وجود زير نظر امام‌ هر زمانه‌ اين‌ را بدونيد، يعني‌ اگر. مثل‌ كليد برق‌ فرض‌ كنيد كه‌ اگر اين‌ كليد زديد خاموش‌ شه‌ تمام‌ برقها خاموش‌ مي‌شه‌، بالا زديد روشن‌ مي‌شه‌. اگر امام‌ هر زماني‌ محزون‌ باشه‌، خيلي‌ آدم‌ بايد پرت‌ باشه‌ از انسانيت‌ و باصطلاح‌ جز آدم‌ بودن‌ پرت‌ باشه‌ تا اين‌ محزون‌ نشه‌ والا محزون‌ مي‌شه‌. حتي‌ افراد غير مسلمان‌ هم‌ محزون‌ مي‌شن‌. خوب‌ شب‌ شهادت‌ امام‌ سجاده‌ بيشتر از اين‌ وقتتون‌ را نگيرم‌، انشاء لله‌ اميدواريم‌ كه‌ هممون‌ از شيعيان‌ خالص‌ اين‌ خاندان‌ باشيم‌ و ما هم‌ بتونيم‌ در خدمت‌ امام‌ زمانمون‌ انشاء لله‌ براي‌ اسلام‌ عزيز بيشتر اين‌ خدمت‌ كنيم‌.

 چراغها را خاموش‌ كنيد حال‌ عزايي‌ به‌ خودمون‌ بگيريم‌. السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌، يا ابوالحسن‌ يا علي‌ بن‌ الحسين‌ ايهاالسجاد يابن‌ الرسول‌ لله‌، يا حجة‌ لله‌ علي‌ خلقه‌ يا سيدنا و مولانا، انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك‌ الي‌ الله‌ و قدمناك‌ بين‌ يدي‌ حاجاتنا. يا وجيه‌ عند الله‌ اشفعلنا عند الله‌.

 فكر مي‌كنم‌ با اين‌ تاريكي‌ مجلس‌ حتما به‌ ياد قبرستان‌ بقيع‌ افتاده‌ايد. خدا لعنت‌ كنه‌ وهابيت‌ را. برويم‌ كنار قبر امام‌ سجاد. مثل‌ فردايي‌ ثار المدينه‌ ضجة‌ واحده‌. تمام‌ اهل‌ مدينه‌ مشغول‌ گريه‌ كردن‌ شدند وقتي‌ كه‌ خبر وفات‌ حضرت‌ سجاد و شهادت‌ آن‌ حضرت‌ را مردم‌ شنيدند. جنازة‌ امام‌ سجاد را برداشتند آوردند كنار قبر عمويش‌ حسن‌ بن‌ علي‌ دفن‌ كردند. اما همين‌ امام‌ سجاد وقتي‌ كه‌ از كنار گودي‌ قتلگاه‌ عبور ميكند، زينب‌ كبري‌ ميگه‌ من‌ نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ چشمهاي‌ امام‌ سجاد به‌ بدن‌ پدر انداخته‌، دارد جانش‌ را از دست‌ مي‌دهد. گفتم‌ يابن‌ اخي‌ مالي‌ اراك‌ تهلك‌ بنفسك‌. آي‌ پسر برادر، مرا چه‌ ميشود مي‌بينم‌ تو داري‌ با جانت‌ بازي‌ مي‌كني‌ و جان‌ از كف‌ مي‌دهي‌. تو حجت‌ خدايي‌. صدا زد عمه‌ مگر اين‌ بدن‌ حجت‌ خدا نيست‌؟

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. يا صاحب‌ الزمان‌. آجرك‌ الله‌ في‌ مصيبت‌ جدك‌ امام‌ السجاد. يا بقية‌ الله‌. يك‌ نظر لطفي‌ امشب‌ به‌ اين‌ مجلس‌ ما، يقينا نظر لطف‌ به‌ همه‌ جا داري‌ و اظهار محبت‌ به‌ همه‌ مي‌كني‌. اما اين‌ جمع‌ تقاضا دارد يك‌ نظر لطف‌ خاصي‌ به‌ اين‌ مجلس‌ داشته‌ باشي‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

 

۲۰ محرم ۱۴۱۴-۲۰ تیرماه ۱۳۷۲-عبودیت ۵،راه بنده شدن اخلاق ۵۳

 عبوديت‌ 5 راه‌ بنده‌ شدن‌ اخلاق‌ 53

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اگر ما توانستيم‌ همانطوري‌ كه‌ تكوين‌ ما و تكوين‌ كل‌ عالم‌ بندة‌ خدا هستند و هستيم‌؛ از نظر تشريع‌ هم‌ بندة‌ خدا باشيم‌. من‌ اينجوري‌ ميگم‌ بخاطر اينكه‌ هفته‌هاي‌ گذشته‌ بحث‌ كردم‌. حالا يكي‌ دو نفر هم‌ كه‌ هفته‌هاي‌ قبل‌ نبودند، ممكنه‌ متوجه‌ مطلب‌ نشوند. حالا بهرحال‌ چه‌ ميشه‌ كرد. اگر ما هماهنگ‌ با عالم‌ خلقت‌ شديم‌ و توانستيم‌ خودمون‌ را مثل‌ همة‌ موجودات‌ بندة‌ خدا قرار بديم‌، فوائدي‌ اين‌ بندگي‌ و اين‌ هماهنگي‌ دارد. و يكي‌ از اين‌ فوائد اين‌ است‌ كه‌ يكي‌ از آن‌ فوائد اين‌ است‌ كه‌ خدا با ما حرف‌ ميزنه‌. با تمام‌ موجودات‌ خدا تكوينا حرف‌ ميزنه‌ و با ما هم‌ خداي‌ تعالي‌ تكوينا حرف‌ ميزنه‌ و باضافه‌، دليل‌ بر اشرف‌ مخلوقات‌ بودنمون‌ اين‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ كه‌ ما تشريعا بندة‌ خدا هستيم‌، خداي‌ تعالي‌ با ما تشريعا هم‌ حرف‌ ميزنه‌. حالا فرق‌ بين‌ تكوين‌ و تشريع‌، يك‌ قدري‌ هفته‌هاي‌ گذشته‌ هم‌ گفته‌ام‌. حالا يك‌ قدري‌ اين‌ هفته‌ هم‌ بگم‌ تا مطلب‌ يك‌ قدري‌ بيشتر روشن‌ بشه‌. چون‌ همة‌ امتياز انسان‌ در اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ با خدا تشريعي‌ صحبت‌ ميكنه‌. حالا ميگم‌. تكوينا را و تشريعا را بحث‌ مي‌كنيم‌. گفتيم‌ همة‌ موجودات‌ تكوينا بندة‌ خدا هستند. يعني‌ خدا خواسته‌ اين‌ درخت‌ سبز بشه‌، سبز ميشه‌. اون‌ درخت‌ قرمز باشه‌ قرمز ميشه‌. اون‌ گل‌ زرد باشه‌، زرده‌. ارادة‌ الهي‌ آمده‌ اينهم‌ قبول‌ كرده‌ و پذيرفته‌، اختياري‌ در كار نبوده‌ و اين‌ شده‌ تكويني‌. معناي‌ تكويني‌ اصلا همينه‌. دقت‌ كرديد؟ الان‌ مثلا تكوينا اين‌ ساختمان‌ داره‌ تسبيح‌ بنا را ميكنه‌. مثال‌ مي‌زنم‌ها. يعني‌ اين‌ ساختمان‌ داره‌ ميگه‌ بناي‌ من‌ كور نبود. بناي‌ من‌ قدرت‌ داشته‌، بناي‌ من‌ سليقه‌ داشته‌. اگر ساختمان‌ را بد ساخته‌ ميگه‌ خوب‌ بناي‌ من‌ بد سليقه‌ بوده‌. همانطور كه‌ تسبيح‌ ميكنه‌، اين‌ تسبيح‌ هم‌ نيست‌، تنزيهش‌ ميكنه‌ از بديها، گاهي‌ هم‌ بديها را بهش‌ نسبت‌ ميده‌. مخصوصا انسان‌. به‌ كل‌ عالم‌ وقتي‌ كه‌ شما نگاه‌ بكنيد، مي‌بينيد كه‌ همة‌ موجودات‌ دارند خدا را تسبيح‌ مي‌كنند. اين‌ آسمان‌ منظم‌، اين‌ اشجار، اين‌ حيوانات‌، حشرات‌، همه‌ دارند ميگند كه‌ خداي‌ ما حكيم‌ بوده‌. اوني‌ كه‌ ما را بوجود آورده‌ حكيم‌ بوده‌. اين‌ پس‌ معناي‌ تسبيح‌. الان‌ خود ما داريم‌ تسبيح‌ مي‌كنيم‌. حالا خود من‌ فرض‌ كنيد كه‌ غافل‌ باشم‌ ولي‌ از نظر ساختمان‌ بدني‌ دارم‌ خدا را تسبيح‌ مي‌كنم‌. دائما هم‌ دارم‌ تسبيح‌ ميكنم‌. كل‌ شي‌ء الا يسبح‌ بحمدك‌. همه‌ چيز داره‌ تسبيح‌ ميكنه‌. الان‌ اگر بدن‌ مرا بگذارند روي‌ ميز تشريح‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ يك‌ آمپول‌ بيهوشي‌ هم‌ بهم‌ بزنند، ما تسبيح‌ نمي‌كنيم‌، اما باطن‌ ما را نگاه‌ كنند، اين‌ رگها را نگاه‌ كنند، اينها همه‌ داره‌ ميگه‌ كه‌ خداي‌ من‌ قادر بوده‌، خداي‌ من‌ حكيم‌ بوده‌، سازندة‌ من‌، همينجور كه‌ اين‌ ساختمان‌ راجع‌ به‌ بنا اين‌ را ميگفت‌. اين‌ جور تسبيح‌ را، اينجور حمد را، اينجور خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ معرفي‌ كردن‌ را، اين‌ را ميگن‌ تسبيح‌ و تحميد تكويني‌. عبادت‌ هم‌ همينطوره‌. آني‌ كه‌ همه‌ چيز تحت‌ فرمان‌ باشه‌، چوب‌ گاهي‌ هست‌، ميگيد چوب‌ بدراهيه‌. چوب‌، بعضي‌ چوبها تحت‌ اختيار نيست‌. يعني‌ بد راهه‌. انسان‌ تيشه‌ را اينجا مي‌گذاره‌، مي‌بيني‌ تا آخر شكست‌ رفت‌. اين‌ تحت‌ فرمان‌ نيست‌. يا يك‌ چيزي‌. بعضي‌ چيزها مثل‌ موم‌ تحت‌ فرمان‌ انسانه‌. اونها دارند از شما فرمانبرداري‌ مي‌كنند اينهايي‌ كه‌ تحت‌ اختيار شما هستند. در عالم‌ خلقت‌ همه‌ چيز تحت‌ اختيار خداست‌. و الاّ بايد قدرت‌ خدا را محدود بدونيم‌. ماها كه‌ قدرتمون‌ محدوده‌، ماها چيزي‌ تحت‌ اختيارمون‌ نيست‌. تكوينا، يعني‌ همين‌ بدن‌ خودمون‌ از ما بندگي‌ نميكنه‌. شما الان‌ دوست‌ داشتيد كه‌ به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ مي‌رفتيد كربلا. همه‌اتون‌ اين‌ را دوست‌ داريد. ولي‌ تحت‌ فرمانتون‌ نيست‌، فرماندهي‌ شما خيلي‌ محدوده‌. بندگي‌ خودتون‌، بدن‌ خودتون‌، در مقابل‌ خودتون‌ هم‌ خيلي‌ محدوده‌. شما مي‌تونيد از اينجا بريد پائين‌، از آنجا بيائيد بالا، اما به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ بريد كربلا، نه‌، گوش‌ نميده‌ به‌ حرفتون‌. اما چون‌ خداي‌ تعالي‌ قادر مطلقه‌، هر چه‌ كه‌ بخواد انجام‌ ميشه‌. همه‌ چيز بندة‌ خداست‌. الان‌ خورشيد را خداي‌ تعالي‌ بگه‌ محو شو، محو ميشه‌. اذا اراد الله‌ لشي‌ء ان‌ يقول‌ له‌ كن‌ فيكون‌. هر چي‌ بگه‌ باش‌، هست‌. هر چي‌ بگه‌ نباش‌، نيست‌. اين‌ معناي‌ بندگي‌ و عبوديت‌ تكويني‌ موجوداته‌. همة‌ چيزهايي‌ كه‌ در عالم‌ هست‌ تحت‌ فرمان‌ الهي‌ است‌ و بندگي‌ خدا را مي‌كنند، هيچ‌ بروبرگرد هم‌ نداره‌ و محال‌ است‌ جمادات‌، گياهها، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، حشرات‌، حيوانات‌، حتي‌ خود ماها در تكوين‌، اينها تحت‌ فرمان‌ پروردگار نباشند. هستند. شما ازتون‌ مي‌پرسيدند كه‌ مي‌خواهيد چه‌ شكلي‌ باشيد، يك‌ شكل‌ ديگه‌اي‌ را مثلا انتخاب‌ مي‌كرديد. همه‌ مي‌خواستند شكل‌ حضرت‌ يوسف‌ باشند. همه‌ دوست‌ داشتند مثلا فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ قيافة‌ زيباتري‌ از اين‌ داشته‌ باشند. خيلي‌ چيزها ما مي‌خواستيم‌ در بدنمون‌ باشه‌ كه‌ حالا نيست‌. در اختيارمون‌ نيست‌. گاهي‌ يك‌ كسالت‌ پيدا ميشه‌، توسلات‌، چه‌ چي‌ رفع‌ بشه‌، نميشه‌. فرمانبرداري‌ نمي‌كنند. ولي‌ تحت‌ ارادة‌ الهي‌، علتش‌ هم‌ اينه‌ ما، ما فرماندهيمون‌ محدوده‌ ولي‌ خداي‌ تعالي‌ فرماندهيش‌ محدود نيست‌. قادر مطلقه‌. ما ممكنه‌ مثلا يك‌ مومي‌ را با فشار اينها خوردش‌ كنيم‌. اين‌ اندازه‌ فرماندهي‌ داريم‌، خوردش‌ مي‌كنيم‌ مثلا. گوش‌ به‌ حرف‌ ما ميده‌ خورد ميشه‌. اما آهن‌ را نمي‌تونيم‌ اين‌ كار را بكنيم‌ باهاش‌. تحت‌ فرمان‌ ما نيست‌. حالا به‌ اين‌ كار ندارم‌. فرماندهي‌ تكويني‌ كه‌ در عالم‌ هست‌، همه‌ چيز در اختيار خداست‌، همه‌ هم‌ فرمان‌ برميدارند. ما خودمون‌ هم‌ فرمان‌ برميداريم‌. وقتي‌ نگاه‌ كنيم‌ تمام‌ موجودات‌ همه‌ ميگن‌ لبيك‌، اللهم‌ لبيك‌. تمام‌ موجودات‌ ميگن‌ چشم‌، تمام‌ موجودات‌ ميگن‌ بله‌. همه‌ اينها را ميگن‌. بدن‌ خود ما هم‌ داره‌ اين‌ حرفها را ميزنه‌، به‌ ما هم‌ اصلا اعتنا نداره‌. به‌ خود ما، به‌ روح‌ ما اعتنا نداره‌. فقط‌ بشر را پروردگار متعال‌ گفتند كه‌ چون‌ بشر و جن‌، حالا البته‌ جن‌ و اينها در بحث‌ ما نيستند، حالا بشر، بشر يكي‌ از موجوداتي‌ است‌ كه‌ يك‌ بندگي‌ تكويني‌ هم‌ بهش‌ دادند. يعني‌ يك‌ اختيار بهش‌ دادند، راه‌ حق‌ و باطل‌ را بهش‌ نشون‌ دادند. بهش‌ گفتند از اينور بري‌ خوبه‌، از آنور بري‌ بده‌. از اين‌ راه‌ كه‌ رفتي‌، راه‌ خير، شما با تمام‌ عالم‌ هماهنگ‌ ميشيد و تمام‌ عالم‌، يكي‌ از حرفهايي‌ كه‌ جلسة‌ قبل‌ گفتم‌ همين‌ بود. كه‌ تمام‌ عالم‌ آنوقت‌، وقتي‌ كه‌ شما با تمام‌ عالم‌ هماهنگ‌ شديد، شما جزئي‌ از اين‌ عالم‌ ميشيد و تمام‌ عالم‌ به‌ كمك‌ شما مي‌آيد. يعني‌ اصلا يكي‌ هستيد ديگه‌. شما اگر توي‌ اين‌ مجلس‌ با همة‌ اين‌ جمع‌ يكي‌ باشيد، همه‌ با هم‌ كمك‌ مي‌شيد، يك‌ نيرو مي‌شيد. اما اگر يك‌ نفر باشه‌ مخالف‌ همة‌ اين‌ جمع‌ باشه‌. اين‌ تنها مي‌مونه‌. تنها هر وقت‌ ميره‌ خودش‌ مال‌ خودشه‌. يكي‌ از فوايدي‌ كه‌ باز اين‌ را شرح‌ دادم‌ در هفته‌هاي‌ گذشته‌، اينكه‌ اگر انسان‌ كه‌ در تكوين‌ بندة‌ خداست‌؛ در تشريع‌ هم‌ بندة‌ خدا باشه‌، ديگه‌ كل‌ عالم‌ در اختيارشه‌. حتي‌ بدن‌ خودش‌. حتي‌ بدن‌ خودش‌ هم‌ در اختيار خودشه‌. همه‌ چيز، آسمان‌، زمين‌. مثل‌ يك‌ پيچ‌ و مهره‌اي‌ براي‌ يك‌ كارخانه‌. شما فكر كنيد اين‌ پيچ‌ و مهره‌ به‌ اين‌ كارخونه‌ نميخوره‌، هماهنگ‌ نيست‌. سازگار نيست‌. خوب‌ اين‌ را مي‌كنند مي‌اندازندش‌ دور. يا بالاخره‌ لقي‌ و لقي‌ راه‌ مي‌اندازه‌. اما وقتي‌ اين‌ پيچ‌ و مهره‌ واقعا هماهنگي‌ داشت‌ با اين‌ كارخانه‌، يقينا اين‌ كارخونه‌ اون‌ را قبول‌ ميكنه‌ و ميشه‌ جزئي‌ از اين‌ كارخونه‌ و كارخونه‌ را باصطلاح‌ راهش‌ مي‌اندازه‌. و اگر مثلا فرض‌ كنيد يك‌ صنعتي‌ اين‌ كارخانه‌ داشته‌ باشه‌، يكي‌ از كساني‌ كه‌ اين‌ هنر را، مثلا فرض‌ كنيد يك‌ پارچه‌اي‌ بيرون‌ داده‌، يكيش‌ هم‌ همين‌ پيچ‌ كوچيك‌ همين‌ كارخونه‌ است‌. اينها را عرض‌ كردم‌، بحث‌ كرديم‌.

 يكي‌ ديگه‌ از امتيازات‌ اينكه‌ اگر انسان‌ تشريعا و تكوينا بندة‌ خدا بود، يكي‌ ديگش‌ اينه‌ كه‌ خدا باهاش‌ تكوينا كه‌ حرف‌ ميزنه‌. چون‌ تكوينا حرف‌ ميزنه‌ به‌ موي‌ سر شما گفت‌ سفيد بشو، شد. شما هم‌ هر چي‌ رنگي‌ مي‌زني‌ باز هم‌ سفيد ميشه‌. باز در مي‌آد سفيد ميشه‌. تحت‌ فرمان‌ خداست‌، تحت‌ فرمان‌ شما نيست‌. شما مي‌دونيد هر جا يك‌ رنگيه‌. سفيد پوست‌ سفيد پوست‌. سياهپوست‌ سياه‌ پوست‌. زرد پوست‌ زرد پوست‌. هيچ‌ جا، همه‌ تكوينا تحت‌ فرمان‌ خدا. تشريعا هم‌ اگر شديد خدا باهاتون‌ حرف‌ ميزنه‌. تشريعا حرف‌ ميزنه‌. يعني‌ چي‌؟ دلم‌ مي‌خواست‌ وقت‌ بيشتري‌ مي‌داشتيم‌ دربارة‌ اين‌ موضوع‌ صحبت‌ ميكرديم‌. اگر نتونستيم‌ حرف‌ را به‌ آخر برسونيم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود انشاء الله‌ مي‌گذاريمش‌ براي‌ هفتة‌ بعد. چون‌ مهمه‌، كليد تمام‌ موفقيتهاست‌. براي‌ كساني‌ كه‌ سير و سلوك‌ مي‌خوان‌ داشته‌ باشند و به‌ سوي‌ خدا حركت‌ كنند. خدا با ما هست‌. با هر كس‌، يعني‌ قاعدة‌ كليه‌. ميگه‌ چون‌ كه‌ با كودك‌ سروكارت‌ فتاد، زبان‌ كودكي‌ بايد گشاد. با هر كسي‌ مطابق‌ فهم‌ و درك‌ خودش‌ صحبت‌ مي‌كنيم‌. حرف‌ زدن‌ پروردگار متعال‌ هم‌، چون‌ خودش‌ مثل‌ ما نيست‌، حرف‌ زدنش‌ هم‌ مثل‌ ما نيست‌. ببينيد، اصل‌ حرف‌ چيه‌، اصل‌ سخن‌ چيه‌، كلام‌ چيه‌ اصلش‌. اينه‌ كه‌ من‌ آنچه‌ كه‌ مي‌دانم‌، بعله‌، و ميخوام‌ و يا در قلبم‌ اراده‌ كرده‌ام‌، اين‌ را به‌ شما منتقل‌ كنم‌. اين‌ راههاي‌ مختلف‌ داره‌. يك‌ دفعه‌ هست‌، راههاي‌ مختلف‌ يعني‌ بوسايل‌ مادي‌ مختلف‌ كه‌ اينها مخلوق‌ خدا هستند، مطلبم‌ را به‌ شما منتقل‌ مي‌كنم‌. مثلا اشاره‌ ميكنم‌، همچين‌ مي‌كنم‌. شما مي‌آئيد. ميگم‌ منكه‌ حرف‌ نزدم‌ شما چطوري‌ آمديد؟ ميگه‌ شما گفتيد بيا. بعله‌. اينجوري‌ كردم‌. اينجوري‌ ميكنم‌. شما مي‌نشينيد. شما گفتيد بشين‌. اين‌ اشاره‌ است‌. دقت‌ كرديد. اينهم‌ يك‌ نحوه‌ كلامه‌. انتقال‌ دادن‌. من‌ مي‌خوام‌ شما بنشينيد اينجوري‌ ميكنم‌ شما مي‌نشينيد. يك‌ وقت‌ هستش‌ كه‌ من‌ با نگاه‌، مثلا نگاه‌ ميكنم‌. چيه‌ آقا اينجوري‌ نگاه‌ مي‌كنيد! نگاه‌ كردن‌ كه‌ ديگه‌ چيه‌ نداره‌. نه‌ لابد يك‌ چيزي‌ در من‌ ديده‌ايد مي‌خوايد بگيد. با نگاه‌. همين‌ هم‌ وسايل‌ ماديه‌ها. گاهي‌ با اشارة‌ چشمه‌، گاهي‌ با اشارة‌ ابروست‌، گاهي‌ با اشارة‌ دسته‌، گاهي‌ با اشارة‌ پاست‌. با همة‌ اينها ميشه‌ انسان‌ حرف‌ بزنه‌. گاهي‌ با نوشتنه‌. من‌ مي‌نويسم‌ به‌ شما لااقل‌ اين‌ مسئله‌ را از خودم‌ منتقل‌ كردم‌ به‌ شما. و چيزهاي‌ ديگه‌، چون‌ نمي‌خوام‌ زياد راجع‌ به‌ اينها بحث‌ بكنم‌، وقتتون‌ بگذره‌. شايد ده‌ پانزده‌ چيز باشه‌ از همين‌ وسايل‌ مادي‌ كه‌ همونچه‌ كه‌ انسان‌ مي‌خواد از لب‌ و دهانش‌ منتقل‌ بكنه‌ به‌ ديگري‌، از آن‌ راهها هم‌ ميشه‌. شما از اينجا ميريد توي‌ جاده‌ مي‌بينيد يك‌ علامت‌ اينجوري‌ زده‌. پيچه‌ اينجا. شما از كجا ميگيد پيچه‌ اينجا؟ از تابلو. بعله‌؟ يا مثلا از شما بپرسند چند كيلومتر مانده‌ به‌ فلان‌ شهر؟ ميگيد اينقدر. از كجا مي‌گيد؟ كسي‌ بهت‌ گفت‌؟ نه‌. تابلو زدند. حالا نوشته‌ باشه‌، علامت‌ باشه‌. توقف‌ ممنوع‌ فرض‌ كنيد. روي‌ تابلو چيزي‌ هم‌ ننوشته‌. علامت‌ زده‌، توي‌ قرارداد بين‌ المللي‌ در تمام‌ دنيا هم‌ همينه‌. اين‌ علامت‌ اين‌ است‌ كه‌ اينجا نبايد وايستيد. و همينطور.

 اينها همه‌اش‌، همة‌ اين‌ وسايل‌ براي‌ اينه‌ كه‌ آني‌ كه‌ در دل‌ شماست‌، منتقل‌ بشه‌ در دل‌ من‌. در فكر شماست‌، منتقل‌ بشه‌ در فكر من‌. اصل‌ حرف‌ زدن‌ پس‌ اونه‌ كه‌ انتقاله‌. انتقال‌ معلومات‌ شما در وجود من‌. كه‌ آنچه‌ كه‌ شما مي‌دونيد منهم‌ بدونم‌. اصل‌ كلام‌ اينه‌. و چون‌ خداي‌ تعالي‌ احتياج‌ به‌ مخلوق‌ خودش‌ نداره‌. يعني‌ اگر گفتيم‌ خدا حتما يك‌ لب‌ و دهاني‌ مي‌خواد باهامون‌ صحبت‌ كنه‌، يا با دستش‌ اشاره‌ كنه‌، يا با يك‌ وسيلة‌ ديگه‌اي‌ حرف‌ خودش‌ را به‌ ما برسونه‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود، اين‌ نياز به‌ مخلوق‌ خودش‌ پيدا ميكنه‌. البته‌ خدا، يك‌ مورد از همين‌ مخلوق‌ خودش‌ استفاده‌ كرده‌. منتهي‌ آن‌ چون‌ بخاطر اينه‌ كه‌ چون‌ كه‌ با كودك‌ سرو كارت‌ فتاد، با زبان‌ كودكي‌ بايد گشاد. و آن‌ از كلامه‌، از نوشتنه‌. كه‌ قرآن‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، بلسان‌ عربي‌ مبين‌. اين‌ قرآنه‌. و الاّ پيغمبر اكرم‌ كه‌ قرآن‌ را از خدا دريافت‌ ميكرد همون‌ ارتباط‌ قلبي‌ بود. القاء ميشد، تمام‌ قرآن‌ نه‌ الفاظش‌، مثلا قل‌ هو الله‌ احد، يك‌ قاف‌ و لام‌ و اينها نه‌. يك‌ قاف‌ و لام‌ و اينها نه‌. آن‌ حقايقش‌، آن‌ معانيش‌، آن‌ باصطلاح‌ علومي‌ كه‌ توي‌ قرآن‌ هست‌، اينها همه‌ القاء شد به‌ پيغمبر اكرم‌. چون‌ باز همين‌ قل‌ هو الله‌ احد، اينها باصطلاح‌ وسيلة‌ رسوندن‌ آن‌ معانيست‌ بوسيلة‌ پيغمبر اكرم‌ به‌ ديگران‌. خوب‌ مي‌فهميد نمي‌دونم‌ اينها را يا نه‌؟ همه‌اتون‌ انشاء الله‌ بفهميد خوبه‌. گوش‌ بديد. و الاّ اين‌ الفاظ‌، عربي‌ كه‌ نبوده‌. اصلا زبان‌ يعرب‌ بن‌ چي‌ كه‌ از اجداد پيغمبره‌، اصلا عربي‌ نبوده‌. اينجوري‌ بوده‌. يا مثلا فرض‌ كنيد حالا بالاخره‌ هر وقتي‌ بوده‌ عربي‌ خلق‌ شده‌. اين‌ كلام‌ عربي‌، اين‌ حروف‌ عربي‌ هم‌ بوجود آمده‌. حالا يا مخلوق‌ خداست‌، يا مخلوق‌ بشره‌، هر چي‌ هست‌. خداي‌ تعالي‌ نيازي‌ به‌ مخلوق‌ خودش‌ نميتونه‌ داشته‌ باشه‌، نبايد داشته‌ باشه‌. متوجه‌ايد؟ و خدا كه‌ مي‌خواد حرف‌ بزنه‌، حالا يكي‌ از راههاي‌ كه‌ خدا با ما صحبت‌ كرده‌ بالاخره‌، اين‌ را زياد نمي‌خوام‌ توضيح‌ بدم‌. راجع‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ و اينها، شايد بعضي‌هاتون‌ متوجه‌ نشيد. لذا اينجا يك‌ خورده‌اي‌ كوتاه‌ آمدم‌ در مطلب‌. ولي‌ اين‌ را عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ از سه‌ راه‌ با ما حرف‌ ميزنه‌: و ما كان‌ لبشر ان‌ يكلمه‌ الله‌. خدا با بشرش‌ حرف‌ نميزنه‌ الا وحيا. وحي‌. اينجا يك‌ بحث‌ مفصلي‌ داره‌ وحي‌ انشاء الله‌ هفتة‌ آينده‌ بهتون‌ ميگم‌. او من‌ وراء الحجاب‌. كه‌ از نظر تحقيق‌ در تفسير، الهام‌ منظوره‌. او يرسل‌ رسولا، او با واسطة‌ مخلوقش‌. يرسل‌ رسولا يعني‌ رسولي‌ فرستاده‌. به‌ او اينها را القاء كرده‌، او آمده‌ با زبان‌ خودش‌، يا با زبان‌ خدا. چون‌ ببينيد، پيغمبر اكرم‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ را امروز بگم‌، پيغمبر اكرم‌ كه‌ امروز با ما حرف‌ ميزنه‌، بوسيلة‌ قرآن‌ حرف‌ ميزنه‌. روايات‌ و قرآن‌ با هم‌ هيچ‌ فرقي‌ ندارند. اين‌ را شما بدونيد. البته‌ روايات‌ ممكنه‌ از نظر سند بحث‌ باشه‌. اما نه‌ شما جلوي‌ پيغمبر اكرم‌ نشسته‌ باشيد. پيغمبر مي‌فرمايد من‌ اصبح‌ فلم‌ يهتم‌ بالامور المسلمين‌ فليس‌ بمسلم‌. اين‌ جمله‌ كه‌ از دو لب‌ پيغمبر مي‌شنويد، هيچ‌ فرقي‌ با يك‌ آية‌ قرآن‌ نداره‌. گوش‌ مي‌ديد. الاّ يكي‌. و آن‌ اينكه‌ قرآن‌ را الفاظش‌ را هم‌ خدا تنظيم‌ كرده‌. گوش‌ ميديد؟ ولي‌ روايات‌ را خود پيغمبر الفاظش‌ را تنظيم‌ كرده‌. فرقش‌ فقط‌ در اينه‌. اين‌ را بدونيد. به‌ همين‌ دليل‌ ميگن‌ لا يمسه‌ الا مطهرون‌. روي‌ كلام‌ خدا دست‌ بي‌ وضو نمي‌گذارند. اما روي‌ كلام‌ پيغمبر ميشه‌ گذاشت‌. ببينيد، مطلب‌ يكيه‌ها. لا ينطق‌ عن‌ الهوي‌. پيغمبر از روي‌ هواي‌ نفس‌ حرف‌ نميزنه‌. همه‌اش‌ وحيه‌. منتهي‌ من‌ يك‌ وقت‌ هست‌ به‌ شما ميگم‌ برو به‌ فلاني‌ بگو نترس‌. شما هم‌ ميريد عينا بهش‌ ميگيد نترس‌. اين‌ در واقع‌ عينا كلام‌ منه‌ شما منتقل‌ به‌ او كرديد. هم‌ لفظ‌ هم‌ معنا. اما يك‌ وقت‌ هست‌ من‌ ميگم‌ نترس‌. شما ميريد ميگيد كه‌ چرا اينطوري‌ هستي‌؟ خوفت‌ يعني‌ چي‌؟ همون‌ را رسونديد اما لفظ‌ را عوض‌ كرديد. دقت‌ كرديد. اينجوري‌. پيغمبر در كلماتي‌ كه‌ براي‌ ما آورده‌، يك‌ مشتش‌ همين‌ كلام‌ خداست‌. قرآن‌. قل‌ هو الله‌ احد. خدا، پيغمبر اكرم‌ اين‌ را درست‌ نكرده‌، خدا درست‌ كرده‌ كه‌ قاف‌ و لام‌ را پشت‌ سر هم‌ گذاشته‌. گفته‌ قل‌، بعد ه را گفته‌، بعد واو را گفته‌. گوش‌ مي‌ديد؟ اما در روايات‌ اينطور نيست‌. در روايت‌ (قطع‌ صداي‌ نوار) ممكنه‌ خداي‌ تعالي‌ آن‌ معنا را به‌ پيغمبر اكرم‌ گفته‌. پيغمبر اكرم‌ با زبان‌ خودش‌ براي‌ مردم‌ بيان‌ كرده‌. دقت‌ فرموديد؟ اينه‌ نحوة‌ سخن‌ گفتن‌ خدا با ما. يعني‌ الان‌ قرآن‌ كه‌ مي‌خونيد، خدا با شما صحبت‌ ميكنه‌ حرف‌ ميزنه‌. بدون‌ هيچ‌ تغييري‌. روايات‌ كه‌ داريد مي‌خونيد، روايات‌ صحيح‌، خدا داره‌ با شما حرف‌ ميزنه‌ منتهي‌ به‌ زبان‌ پيغمبر. آنجا به‌ زبان‌ خود خداست‌ در قرآن‌، اينجا به‌ زبان‌ پيغمبر. دقت‌ كرديد؟

 اين‌ يرسل‌ رسولا، يعني‌ خدا با ما صحبت‌ كرده‌، حرف‌ زده‌، بواسطة‌ رسول‌. فرستاده‌اش‌. مستقيم‌ با ما حرف‌ نزده‌. اما در خصوص‌ وحي‌ و الهام‌ كه‌ انشاء الله‌ هفتة‌ آينده‌ بحثش‌ را مي‌كنيم‌، آنجا خدا مستقيم‌ حرفش‌ را ميزنه‌. و دائما هم‌ حرف‌ ميزنه‌. با ما خداي‌ تعالي‌ هر لحظه‌ حرف‌ ميزنه‌. حالا ميگيد پس‌ چرا ما نمي‌فهميم‌؟ شما بس‌ كه‌ بي‌ توجه‌ بوديد از روزي‌ كه‌ وارد اين‌ دنيا شديد، از اولي‌ كه‌ شيرخوار بوديد به‌ فكر شير بوديد و بعد به‌ فكر غذا بوديد و بعد به‌ فكر خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اسباب‌ بازي‌ بوديد و بعد به‌ فكر زن‌ و بچه‌ بوديد و بعد به‌ فكر درآمد و شغل‌ و كسب‌ و همة‌ اينها، تا از دنيا انسان‌ ميره‌؛ به‌ فكر خدا نبوديد. اگر گوش‌ هم‌ به‌ حرف‌ خدا نمي‌ديد.  شما الان‌ اينجا نشستيد. الان‌ اگر بنشينيد بشمريد شايد ده‌ تا صدا مي‌آد به‌ گوش‌ شما وارد ميشه‌. صداي‌ بچه‌ها، صداي‌ باد و درخت‌، صداي‌ پرنده‌، هرچي‌. اما هيچكدام‌ را شما نمي‌شنويد. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ به‌ من‌ توجه‌ داريد. از اين‌ مثال‌ ميخوام‌ بگم‌. خداي‌ تعالي‌ هم‌ با شما حرف‌ ميزنه‌، همين‌ الان‌ هم‌ داره‌ حرف‌ ميزنه‌، هميشه‌ حرف‌ ميزنه‌. شما چشمتون‌ افتاده‌ به‌ نميدونم‌ به‌ من‌، به‌ حرفهاي‌ من‌ گوش‌ مي‌ديد. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ به‌ زنتون‌ توجه‌ داريد، به‌ همين‌ چيزهايي‌ كه‌ خودتون‌ مي‌دونيد ديگه‌. بالاخره‌ هر كسي‌ به‌ يك‌ چيزي‌ متوجهه‌. اگر شما توي‌ يك‌ اطاقي‌ بنشينيد، نه‌ به‌ صداها گوش‌ بديد، نه‌ به‌ در و ديوار نگاه‌ كنيد، نه‌ ديگه‌ فكرتون‌ به‌ جاي‌ ديگري‌ غير از خدا باشه‌. ببينيد خدا چطور مرتب‌ با شما صحبت‌ ميكنه‌. اين‌ را انشاء الله‌ اگر فرصت‌ بود هفتة‌ آينده‌ براتون‌ عرض‌ ميكنم‌. مي‌خواستم‌ اگر بحث‌ بشه‌ فرصت‌ چون‌ كمه‌ و واقعا اين‌ كار امروزتون‌، كار خيلي‌ خوبي‌ بود. انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ اجر جزيلي‌ خداي‌ تعالي‌ بهتون‌ عنايت‌ كنه‌. چون‌ جناب‌ آقاي‌ فاني‌ خيلي‌ به‌ ما محبت‌ داره‌. خود ايشان‌ و پدرشون‌ هم‌ كه‌ معلومه‌ ديگه‌. اصل‌ ايشان‌ است‌ و ايشان‌ فرع‌. و من‌ چون‌ هستند نمي‌تونم‌ زياد تعريفشون‌ را بكنم‌. در اخلاصشون‌. من‌ گاهي‌ ميگم‌ خدايا اگر اين‌ اخلاصي‌ كه‌ آقاي‌ فاني‌ به‌ من‌ داره‌، محبتي‌ كه‌ به‌ من‌ داره‌، كه‌ اينهم‌ براي‌ خداست‌ها، نه‌ اينكه‌ براي‌ چيزي‌ باشه‌؛ اگر من‌ اينجور اخلاصي‌ به‌ خدا مي‌داشتم‌ خدا خيلي‌ به‌ من‌ لطف‌ زيادي‌ مي‌داشت‌. حالا ايشان‌ خيلي‌، پانزده‌ سال‌، شايد بيشتر با هم‌ هستيم‌، كمتر دوستي‌ ديدم‌ كه‌ اينطور باوفا و با استقامت‌ و باصفا و دائمي‌ باشه‌. خدا انشاء الله‌ كه‌ پدر ايشان‌ را رحمت‌ كنه‌. الهي‌ آمين‌. همة‌ ما را انشاء الله‌ نسبت‌ به‌ دوستانمون‌ با وفا و با صفا و با محبت‌ كنه‌. و از خداي‌ تعالي‌ مي‌خواهيم‌ در اين‌ لحظات‌ آخر روز كه‌ همه‌امون‌ زنده‌ باشيم‌ تا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ظهور كنه‌. الهي‌ آمين‌. البته‌ بعضي‌ها اين‌ دعا را مي‌كنند، من‌ ضمنا اين‌ را هم‌ بهتون‌ بگم‌، بعضي‌ها اين‌ دعا را مي‌كنند بخاطر اينكه‌ زنده‌ باشند. ميگن‌ خوبه‌، هر چي‌ امام‌ زمان‌ ديرتر بياد ما بيشتر، يعني‌ دعا مستجاب‌ بشه‌، ميگن‌ هر چي‌ امام‌ زمان‌ ديرتر بياد من‌ بيشتر عمر مي‌كنيم‌. حالا الان‌ نياد، بعدها بياد. اگر بنا شد گفتند اين‌ دعات‌ مستجاب‌ شد. اينجا اوني‌ كه‌ امام‌ زمان‌ را دوست‌ داره‌ مي‌گه‌ زودتر بياد. اوني‌ كه‌ مي‌خواد طول‌ عمر مي‌خواد داشته‌ باشه‌ مي‌گه‌ ديرتر بياد كه‌ من‌ بيشتر عمر كنم‌. و ما را خداي‌ تعالي‌ محب‌ واقعي‌ ظهور حجت‌ ابن‌ الحسن‌ قرار بده‌.

 خوب‌ حالا اين‌ نماز استغاثه‌ را بخونيم‌ و بعد هم‌ زيارت‌ و بيشتر از اين‌ ديگه‌ فرصت‌ نيست‌.

 تامه‌ علي‌ حجت‌ الله‌ و وليه‌ و في‌ ارضه‌ و بلاده‌ و خليفته‌ علي‌ خلقه‌ و عباده‌ و ثلاثه‌ نبوت‌ و بقيه‌ العترت‌ و التقوي‌. صاحب‌ الزمان‌ و منحر الايمان‌ و قرآن‌ و مطهر الارض‌ و معاشر العدل‌ في‌ الطول‌ و الارض‌ و الحجت‌ القائم‌ المهدي‌ الامام‌ المنتظر المرضي‌ و ابن‌ الئمة‌ الطاهرين‌ الوصي‌ ابن‌ الاوضياء المرضيين‌ الهادي‌ المعصوم‌ ابن‌ ائمة‌ الهدي‌ المعصومين‌ السلام‌ عليك‌ يا معظي‌ المؤمنين‌ المستضعفين‌ السلام‌ عليك‌ يا مظلل‌ الكافرين‌ المتكبرين‌ الضالمين‌، السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌ يا صاحب‌ الزمان‌. السلام‌ عليك‌ يابن‌ رسول‌ الله‌، السلام‌ عليك‌ يابن‌ امير المؤمنين‌ السلام‌ عليك‌ يابن‌ فاطمة‌ الزهرا سيدة‌ النساء العالمين‌. السلام‌ عليك‌ يابن‌ الئمة‌ الحجج‌ المعصومين‌،و الامام‌ علي‌ الخلق‌ اجمعين‌. السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌، سلام‌ مخلص‌ اللك‌ في‌ الولايه‌. اشهد انك‌ الامام‌ المهدي‌ و انت‌ الذي‌ تضرع‌ الارض‌ قسط‌ و عدله‌ و عدواب‌ فعجل‌ الله‌ الفرجه‌. و طهر مخرجت‌ و قرب‌ زمانك‌ و قرب‌ النصارك‌ الاعمالك‌. و انجز لك‌ امام‌ و هو (ادامة‌ دعا با صداهاي‌ ديگر قاطي‌ شده‌ بود و نامفهوم‌ بود حدودا 4 دقيقه‌ تايپ‌ نشد.)

 

۱۷ محرم ۱۴۱۴-۱۷تیرماه ۱۳۷۲- تفسیر سوره فیل و قریش

 تفسير سورة‌ فيل‌ و قريش‌ 17/4/72

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 لايلاف‌ قريش‌. ايلافهم‌ رحلة‌ الشتاء و الصيف‌. فاليعبدوا رب‌ هذا البيت‌. الذي‌ اطعمهم‌ من‌ جوع‌ و آمنهم‌ من‌ خوف‌.

 بحث‌ تفسيري‌ ما به‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ رسيده‌ كه‌ ظاهرا بعضي‌ از علما و دانشمندان‌ و مفسرين‌ معتقدند كه‌ اين‌ سوره‌ با سورة‌ الم‌تر كيف‌ فعل‌ ربك‌ باصحاب‌ الفيل‌ كه‌ سورة‌ فيل‌ باشد، يك‌ سوره‌ است‌. لذا بعضي‌ فتوا مي‌دهند در نماز اين‌ سوره‌ها را نخوانيد و يا دوتاش‌ را با هم‌، البته‌ در نماز واجب‌ مشكله‌. به‌ هر حال‌ علت‌ اينكه‌ اين‌ دو سوره‌ يك‌ سوره‌ است‌، اين‌ است‌ كه‌ اين‌ آيه‌اي‌ كه‌ در اول‌ سورة‌ قريش‌ واقع‌ شده‌، لام‌ علت‌ داره‌. مثلا در همين‌ اول‌ سوره‌ مي‌فرمايد لايلاف‌ قريش‌. به‌ علت‌ ائتلاف‌ و الفت‌ قريش‌. معلومه‌ يك‌ كاري‌ كرده‌ است‌ كه‌ مي‌فرمايد بعلت‌ ايلاف‌ قريش‌ و ائتلاف‌ قريش‌ و آن‌ كار الم‌ تر كيف‌ فعل‌ ربك‌ باصحاب‌ الفيل‌ بوده‌. اي‌ پيغمبر ديدي‌؟ آيا ديدي‌ خداي‌ تعالي‌ چگونه‌ عملي‌ انجام‌ داد نسبت‌ به‌ اصحاب‌ فيل‌. ابرهه‌ و يارانش‌. اينها آمده‌ بودند خانة‌ كعبه‌ را خراب‌ كنند و ديگر نامي‌ از كعبه‌ نباشد كار بسيار مشكلي‌ هم‌ نبود. به‌ علت‌ اينكه‌ آن‌ جمعيت‌ كذائي‌ و آن‌ تشكيلات‌ و آن‌ قدرت‌ يك‌ خانة‌ به‌ اصطلاح‌ سنگي‌ را خراب‌ كردنش‌ الان‌ هم‌ خانة‌ كعبه‌ را خراب‌ كردن‌ شايد كار دو روز كارگر باشه‌. ولي‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌خواد قدرتش‌ را نشان‌ بده‌. در طول‌ تاريخ‌ پروردگار متعالي‌ يك‌ جاهاي‌ حساسي‌ اظهار قدرت‌ كرده‌ و خودش‌ را نشان‌ داده‌. به‌ مناسبت‌ زمانهاي‌ مختلف‌ كه‌ يكي‌ از آن‌ اظهار قدرتها مانده‌ كه‌ انشاء الله‌ در زمان‌ ما آن‌ انجام‌ خواهد شد.

 حضرت‌ آدم‌ را خدا خلق‌ كرد در بين‌ كرة‌ زمين‌ قرارش‌ داد. قصة‌ حضرت‌ نوح‌ كه‌ تمام‌ مردم‌ را غرق‌ كرد، قصة‌ حضرت‌ ابراهيم‌ و آن‌ آتش‌ نمرودي‌ و نگه‌ داشتن‌ حضرت‌ ابراهيم‌ را در وسط‌ آتش‌ و بعد قصة‌ حضرت‌ موسي‌ در مبارزه‌اش‌ با فرعون‌، و دريا را دو نيم‌ كردن‌ و از وسط‌ دريا عبور كردن‌ و قضية‌ تولد حضرت‌ عيسي‌ بدون‌ پدر كه‌ بقول‌ يكي‌ از دانشمندان‌ جنين‌ شناس‌ در كتابش‌ ديدم‌ كه‌ نوشته‌ كه‌ قصة‌ حضرت‌ عيسي‌ همة‌ معجزه‌اش‌ اينكه‌ از يك‌ زن‌،: از يك‌ دختر بدون‌ شوهر پسري‌ متولد شده‌. حالا اساسا فرزند نبايد متولد ميشد، چه‌ دختر چه‌ پسر. دو تا معجزه‌ انجام‌ شده‌ يكي‌ اينكه‌ فرزند متولد شده‌ و ديگري‌ از يك‌ زن‌ پسر متولد شد. دو معجزه‌ است‌. بحثش‌ مفصله‌. و سخن‌ گفتن‌ حضرت‌ عيسي‌ در اولين‌ روز تولد. كه‌ وقتي‌ دورش‌ را گرفتند اشاره‌ كرد كه‌ من‌ امروز روزه‌ گرفتم‌ حضرت‌ مريم‌ و سخنتون‌ و حرفتون‌ را با اين‌ طفل‌ بزنيد. گفتند كيف‌ يكلم‌ من‌ كان‌ في‌ المهد صبيا. چگونه‌ حرف‌ مي‌زند كسي‌ كه‌ در گهواره‌ تازه‌ همين‌ امروز قرار گرفته‌. فورا ديدند دو لب‌ اين‌ طفل‌ باز شد، چشمها را باز كرد و نگاه‌ كرد به‌ يهوديان‌ و گفت‌ اني‌ عبد الله‌ آتاني‌ الكتاب‌ و جعلني‌ نبيا و جعلني‌ مباركا حيث‌ ما كم‌ و مطالب‌ عجيب‌ و پر عمق‌ و آنهم‌ كودك‌ يك‌ روزه‌. اينهم‌ خيلي‌ عجيب‌ بود. مبدأ تاريخ‌ شد.

 و قضية‌ اصحاب‌ فيل‌.اين‌ قضيه‌ هم‌ از آن‌ قضايايي‌ است‌ كه‌ مبدأ تاريخ‌ شد. قبل‌ از تاريخ‌ هجري‌ و بعد از تاريخ‌ ميلادي‌، الان‌ هم‌ در كتابها ثبته‌، عام‌ الفيل‌ مبدأ تاريخ‌ اينكه‌ يك‌ عده‌ فيل‌ سوار، سربازان‌ مجهز، تير انداز با تمام‌ نيرو دارند مي‌آيند خانة‌ كعبه‌ را خراب‌ كنند. فارسل‌ عليهم‌ طيرا ابابيل‌. خدا ابابيل‌ را فرستاد ترميهم‌ اين‌ تيراندازهايي‌ كه‌ از روي‌ فيل‌ تيراندازي‌ مي‌كنند، اين‌ ابابيل‌ يك‌ تيكه‌ خاك‌، از همين‌ گلهايي‌ كه‌ خانه‌ مي‌سازند. شما در اين‌ حدودها تقريبا ما كمتر لانه‌ ساختن‌ ابابيل‌ را مي‌بينيم‌. در بعضي‌ جاهايي‌ كه‌ هواش‌ يك‌ مقداري‌ گرمتر از مشهد باشد، اينها گلها را مي‌روند بر ميدارند از جاهاي‌ گل‌ آلود و مي‌آورند مي‌چسبونند تا خونه‌ تشكيل‌ بده‌. اكثر شماها ديديد. از همون‌ گلهايي‌ كه‌ مي‌خواند اونجاها خونه‌ بسازند ترميهم‌ بحجارة‌ من‌ السجيل‌ حجاره‌ اينجا سنگ‌ نمي‌زدندها. يك‌ چيزهايي‌ كه‌ تقريبا از شن‌ درست‌ شده‌ بود من‌ سجيل‌. اين‌ تا مي‌افتاد روي‌ سر اينها، اين‌ چقدر تأثير دارد. از منقار ابابيل‌ گل‌ يا سنگ‌ حمل‌ مي‌كنه‌ و اين‌ وقتي‌ بيفته‌ چقدر اثر داره‌؟ هيچي‌ از نظر ظاهر. ولي‌ فجعلهم‌ كعصف‌ المأكول‌. مثل‌ كاه‌ بهم‌ فشرده‌، مثل‌ غذاي‌ جويده‌، مثل‌ گوشت‌ چرخ‌ شده‌، استخوان‌ و همه‌ را با هم‌ چرخش‌ كنند ببينيد چي‌ ميشه‌. فجعلهم‌. خودش‌ و فيلش‌ و لباسش‌ و اسلحه‌اش‌ را همه‌ را منفجر مي‌كرد. فجعلهم‌ كعصف‌ المأكول‌. آنوقت‌ مي‌فرمايد لايلاف‌ قريش‌.

 چرا خدا اين‌ كار را كرد؟ چرا اين‌ كفار را از بين‌ برد؟ چرا خانة‌ كعبه‌ را حفظ‌ كرد؟ بخاطر ايلاف‌ قريش‌. ايلاف‌ از الفت‌ مي‌آيد. از وحدت‌ مي‌آيد از برادري‌ و دوستي‌ مي‌آد. خداي‌ تعالي‌ اگر بخواهيم‌ بگويد در قرآن‌ بيشتر از همه‌ چيز تأكيد به‌ وحدت‌ و اتحاد و اتفاق‌ بين‌ مردم‌ مسلمان‌ كرده‌، درست‌ گفتيم‌. در يك‌ جا مي‌فرمايد انما المؤمنون‌ اخوه‌. به‌ مجرد اينكه‌ تو نامت‌ در زمرة‌ مؤمنين‌ ثبت‌ شد، تو برادري‌ با ساير مؤمنين‌. ديگه‌ من‌ مثلا پولدارترم‌ و آن‌ فقيرتر، من‌ مثلا فرض‌ كنيد قدرت‌ دارم‌ او قدرت‌ نداره‌، اينها در اسلام‌ نيست‌. اسلام‌ بين‌ مسلمونها عقد اخوت‌ بسته‌. هر كس‌ خودش‌ را برادر مسلمانهاي‌ ديگر ندونه‌، اين‌ مسلمان‌ نيست‌. صريحتر از اين‌ فرموده‌ من‌ اصبح‌ فلم‌ يهتم‌ به‌ امور مسلمين‌ فليس‌ بمسلم‌. انسان‌ وقتي‌ از خواب‌ تازه‌ بيدار ميشه‌، يك‌ حالت‌ خلسه‌اي‌ داره‌. قبل‌ از خواب‌ و بعد از خواب‌.يعني‌ انسان‌ تا صددرصد از افكار روزمره‌اش‌، از مشغوليات‌ روزانه‌اش‌، فكرش‌ را جمع‌ نكنه‌، خوابش‌ نمي‌بره‌. پس‌ اول‌ فكرش‌ را جمع‌ مي‌كنه‌. چند دقيقه‌اي‌ تمركز پيدا ميكنه‌. اين‌ حالت‌ را مي‌گويند حالت‌ خلسه‌. البته‌ من‌ اسم‌ ديگري‌ پيدا نكردم‌ براي‌ اين‌ حالت‌ بگذارم‌. البته‌ حالت‌ خلسة‌ صوفيها را نمي‌خوام‌ بگم‌. حالت‌، اينها اسمش‌ را مي‌گذارند خلسه‌. با سين‌ هم‌ هست‌ با صاد ننويسيد. يكي‌ هم‌ وقتي‌ انسان‌ تازه‌ بيدار ميشه‌. هنوز فكرش‌ راه‌ نيفتاده‌ روي‌ مشاغل‌ دنياييش‌. آن‌ حالت‌ هم‌ چند دقيقه‌اي‌، البته‌ افراد فرق‌ مي‌كنندها. بعضي‌ها آنقدر به‌ فكر دنيا هستند كه‌ خوابشون‌ نميبره‌. خواب‌ فشار مي‌آره‌ تا خوابشون‌ ببره‌. بعضي‌ها هم‌ آنقدر به‌ فكر دنيا هستند كه‌ نصف‌ شب‌ هم‌ كه‌ خوابند باز دارند خواب‌ دنيايي‌ رامي‌ بينند. سر كي‌ را كلاه‌ بگذارند. كي‌ مثلا چقدر بايد پول‌ بياره‌. چك‌ كي‌ دستشون‌ هست‌؟ از اين‌ حرفها. شماها بهتر از من‌ و منهم‌ الحمد لله‌ گرفتار اين‌ مسائل‌ گاهي‌ ميشيم‌ و همين‌ حرفها هست‌.

 آن‌ دو وقت‌ بعضي‌ از روانشناسان‌ و روانپزشكان‌ كه‌ ما نسبت‌ به‌ اين‌ روانپزشكي‌ كه‌ الان‌ هست‌، يك‌ اختلاف‌ مبنايي‌ داريم‌. غالبا روانپزشكان‌ فكر مي‌كنند اگر بدن‌ مريض‌ شد روح‌ مريض‌ ميشه‌. ما اعتقاد داريم‌ اگر روح‌ مريض‌ شد، بدن‌ مريض‌ ميشه‌. يك‌ همچين‌ حالا اين‌ بحثش‌ مفصله‌، توي‌ مجلس‌ ما دانشمنداني‌ هستند در علم‌ پزشكي‌ و غيره‌، نمي‌خوام‌ ناقص‌ وارد اين‌ مطلب‌ بشم‌. هر دو دسته‌ با همة‌ اختلافشون‌ اين‌ حرف‌ را مي‌زنند كه‌ در آن‌ دو لحظه‌، آنهايي‌ كه‌ معتقدند كه‌ روح‌ اصله‌ و بدن‌ تحت‌ تأثير روح‌ قرار مي‌گيره‌ و بعد اگر روح‌ مريض‌ بود، بدن‌ مريض‌ ميشه‌ و اگر باصطلاح‌ روح‌ سالم‌ بود بدن‌ سالم‌ ميمونه‌ و حتي‌ امراض‌ بدني‌ را روح‌ اگر سالم‌ باشه‌ با ايمان‌ خودش‌ اين‌ امراض‌ را رفع‌ مي‌كنه‌. شايد اگر بخوايم‌ احتياط‌ بكنيم‌، بگيم‌ 80 درصد امراض‌ بدني‌ را قدرت‌ روح‌ و ايمان‌ روح‌ رفع‌ ميكنه‌، حالا به‌ هر حال‌ همة‌ اينها مي‌گويند كه‌ اين‌ حالت‌، آن‌ حالت‌ قبل‌ از خواب‌ و بعد از خواب‌ اگر انسان‌ به‌ يك‌ وسيله‌اي‌ به‌ يك‌ چيزي‌ فكر كنه‌، آن‌ چيز را بهتر ميتونه‌ بسازه‌. مثلا يك‌ كسي‌ نشسته‌ باشه‌ بالاي‌ سر مريض‌ به‌ مريض‌ تا وقتي‌ كه‌ خوابش‌ ميبره‌ بهش‌ بگه‌ تو سالمي‌. اين‌ وقتي‌ از خواب‌ پا ميشه‌ يك‌ خورده‌اي‌ حالت‌ سلامتي‌ را در خودش‌ احساس‌ مي‌كنه‌. وقتي‌ هم‌ كه‌ بيدار ميشه‌ هي‌ بهش‌ بگه‌ سالمي‌، اين‌ دو تا وقت‌ خيلي‌ مؤثره‌ در روح‌ انسان‌. و همينطور مسائل‌ مختلف‌ ديگه‌.

 من‌ اين‌ مقدمه‌ را عرض‌ كردم‌ بخاطر اينكه‌ اين‌ جمله‌ را بگم‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايد و الصبح‌ و لا يهتم‌ اصبح‌ يعني‌ از خواب‌ پا شد. شما اگر يك‌ ناراحت‌ فوق‌ العاده‌اي‌ داشته‌ باشي‌ خيلي‌ براي‌ شما فشار آورده‌ باشه‌، توي‌ خواب‌ هم‌ به‌ ياد او هستيد و از او حرف‌ مي‌ زنيد، به‌ مجردي‌ كه‌ بيدار شديد اول‌ چيزي‌ را كه‌ فكر مي‌كنيد همين‌ مسئلة‌ مورد اهميتتون‌ است‌. يك‌ طلبكاري‌ در خونتون‌ تا وقتي‌ كه‌ خوابتون‌ برده‌ دم‌ در خونتون‌ وايستاده‌ ميگه‌ طلب‌ مرا بده‌. تو هم‌ پول‌ نداشته‌ باشي‌. صبح‌ هم‌ كه‌ از خواب‌ پا ميشي‌ مي‌گي‌ حتما اين‌ طلبكاره‌ هست‌، يا دادگاه‌ داشته‌ باشي‌، يا يك‌ چيز مهمي‌

 اهتمام‌ به‌ امور مسلمين‌ نداشته‌ باشه‌. بايد تمام‌ فكرتون‌ ذكرتون‌ لحظاتتون‌ حتي‌ توي‌ خواب‌ اگر يك‌ وقتي‌ حرف‌ مي‌زند خواب‌ كمك‌ به‌ مردم‌ را ببينيد و حرف‌ كمك‌ به‌ مردم‌ را بزنيد. ببيند چقدر اهميت‌ داره‌. و لم‌ يهتم‌ بامور المسلمين‌ و ليس‌ بمسلم‌. مسلمان‌ واقعي‌ نيست‌. در يك‌ آية‌ ديگر مي‌فرمايد كه‌ و اعتصموا بحبل‌ الله‌ جميعا و لا تفرقوا. همة‌ مردم‌ مؤمن‌ ايها المؤمنون‌ ببينيد يك‌ تشبيه‌ خيلي‌ جالب‌. اگر يك‌ ريسماني‌ از آسمان‌ پائين‌ انداخته‌ باشند و بخواهند همين‌ جمعيتي‌ كه‌ توي‌ اين‌ اطاق‌ هستند بخواند دستشون‌ را به‌ اين‌ ريسمون‌ بگيرند. از دور شما وقتي‌ نگاه‌ به‌ اين‌ جمعيت‌ مي‌كنيد ميگيد اينها يك‌ واحدند. يك‌ چيزند. خيال‌ مي‌كنيد يك‌ تپه‌اي‌ است‌ مثلا. همه‌ دستشون‌ را به‌ اين‌ ريسمان‌ بستند. و اعتصموا بحبل‌ الله‌. حبل‌ خدا. يك‌ ريسمان‌. نمي‌فرمايد كه‌ به‌ ريسمانهاي‌ مختلف‌ شما دستهايتون‌ را بندازيد. منظور اين‌ باشه‌ كه‌ دست‌ انسان‌ به‌ ريسمون‌ باشه‌. نه‌. به‌ يك‌ حبل‌ كه‌ از جانب‌ پروردگار آويز شده‌ رابط‌ بين‌ شما و خداست‌ و شما را به‌ خدا مرتبط‌ ميكنه‌، دستتون‌ را به‌ اين‌ ريسمان‌ بگيريد بريد بالا به‌ خدا مي‌رسيد، آن‌ ريسمان‌ را شما همه‌اتون‌ بگيريد. و اعتصموا بحبل‌ الله‌ جميعا. جميعا. يك‌ دونه‌ هم‌ بيشتر نيست‌. در هر زماني‌ يك‌ دونه‌ و آن‌ امام‌ هر زماني‌ است‌. روايات‌ زيادي‌ در اين‌ باره‌. سني‌ها هم‌ نقل‌ كردند كه‌ و اعتصموا بحبل‌ الله‌، حبل‌ الله‌ منظور امام‌ هر زماني‌ است‌.

 كسي‌ كه‌ دستش‌ به‌ اين‌ ريسمان‌ نباشه‌، اولا جزء مسلمونها نيست‌. يعني‌ خوب‌ توي‌ اين‌ جمع‌ نيست‌ ديگه‌. دوم‌ اينكه‌ وحدت‌ را حفظ‌ نكرده‌. و سوم‌ اينكه‌ اين‌ شخص‌ ولايتي‌ كه‌ آنهمه‌ بهش‌ اهميت‌ دادند. ما نودي‌ بشي‌ء كما نودي‌ بالولايه‌ آن‌ قدري‌ را كه‌ مردم‌ را به‌ ولايت‌ دعوت‌ كردند به‌ هيچ‌ چيز دعوت‌ نكردند. نماز چطور نه‌؟ از امام‌ سؤال‌ ميشه‌ نماز بالاتره‌ يا ولايت‌؟ آقا مي‌فرمايند ولايت‌. بجهت‌ اينكه‌ زن‌ در ايام‌ عادت‌ هفت‌ هشت‌ روز نماز نميخونه‌ ولي‌ نميتونه‌ بگه‌ حالا ولايت‌ نداشته‌ باشم‌ هفت‌ هشت‌ روز. مسافر در سفر دو ركعت‌ نمازش‌ از چهار ركعت‌ كم‌ ميشه‌ اما نمي‌تونيم‌ بگيم‌ ما توي‌ سفريم‌ ولايت‌ نداشته‌ باشيم‌. دقت‌ كرديد. از امام‌ سؤال‌ شد. اين‌ استدلال‌ امامه‌ها. حج‌ بالاتر يا ولايت‌؟ مي‌فرمايد ولايت‌. يك‌ عده‌ از مردم‌ اصلا در عمرشون‌ حج‌ نمي‌روند. مستطيع‌ نمي‌شوند. زكات‌، يك‌ عده‌ اصلا بهشون‌ تعلق‌ نميگيره‌، خمس‌، يك‌ عده‌ نمي‌دهند، ولي‌ ولايت‌ انسان‌ بايد در هر حال‌ داشته‌ باشه‌. و آن‌ اعتصام‌ بحبل‌ خداست‌ كه‌ در ضمن‌ اعتصام‌ به‌ بحبل‌ الهي‌، وحدتتون‌ هم‌ بايد حفظ‌ بشه‌. همه‌ يك‌ دل‌، يك‌ ايمان‌، يك‌ محبت‌، يك‌ نواخت‌. همه‌ بايد يكي‌ باشند. و به‌ همين‌ اساسه‌ كه‌ اگر كسي‌ كه‌ اگر كسي‌ كينه‌ دل‌ باشه‌، اين‌ جزء مسلمونهاي‌ حسابي‌ نيست‌. يك‌ كسي‌ به‌ تو فحش‌ داده‌ خوب‌ حالا تمومش‌ كن‌. من‌ را بي‌ اعتنايي‌ كرده‌. خوب‌ تمومش‌ كن‌ ديگه‌. بهش‌ بفهمون‌ كه‌ بي‌ اعتنايي‌ به‌ يك‌ مؤمن‌ بده‌. نهايت‌ اگر مي‌خواي‌ تربيتش‌ كني‌. اما ادامه‌ نده‌. در روايت‌ داره‌ كه‌ اگر كسي‌ كه‌ سه‌ روز با برادر مؤمنش‌ قهر باشه‌، اين‌ شخص‌ اعمالش‌ قبول‌ نيست‌. نماز بيخوده‌، از امام‌ سؤال‌ ميشه‌ كه‌ آخه‌ بعضي‌ وقتها انسان‌ مظلومه‌ واقعا. چون‌ همه‌ هم‌ خودشان‌ را مظلوم‌ مي‌دونند. آن‌ ظالم‌ معلوم‌ نيست‌ كجاست‌؟ خوب‌ حالا واقعا مظلومه‌. باشه‌. برو تو برو بگو كه‌ برادر، خانمي‌ است‌ بگه‌ خواهر، من‌ اشتباه‌ كردم‌. او اشتباه‌ كرده‌. نه‌. تو بگو من‌ اشتباه‌ كردم‌. قال‌ مسئله‌ را بكن‌. اينكه‌ همه‌اش‌ مثل‌ بچه‌ها.

 حضرت‌ امير مي‌فرمايد من‌ از سه‌ كار بچه‌ها خوشم‌ مي‌آيد. اگر قهر مي‌كنند زود با هم‌ آشتي‌ مي‌كنند. ديديد بچه‌ها از اينور قهر كردند، حسابي‌ هم‌ قهر كردند كتك‌ كاري‌ هم‌ كردند. يك‌ چند دقيقه‌ بر مي‌گردند اي‌ كاش‌ اين‌ همه‌ چيز ما بچه‌ بزرگ‌ شديم‌ ما، همة‌ كارهايمون‌ كارهاي‌ بچگيه‌. خونه‌ مي‌ساختيم‌، خونة‌ گلي‌ گوشة‌ حياط‌ مي‌ساختيم‌، حالا بزرگتر مي‌سازيم‌. سابق‌ بچه‌ كه‌ بوديم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ چه‌ عرض‌ كنم‌، ماشين‌ كوچكي‌ داشتيم‌ راهش‌ مي‌انداختيم‌ حالا ماشينمون‌ بزرگ‌ شده‌. همه‌ چيزهامون‌ همون‌ بچگي‌ است‌ مخصوصا اگر بهش‌ دل‌ بسته‌ باشيم‌ همونه‌. من‌ يكدفعه‌ يادمه‌ كه‌ يك‌ بچه‌اي‌ كنار كوچه‌ يك‌ اطاق‌ گلي‌ درست‌ كرده‌ بود. حالا يك‌ ماشيني‌ آمده‌ بود رد شده‌ بود اطاق‌ گلي‌ ايشان‌ را خراب‌ كرده‌. اينقدر گريه‌ مي‌كرد اينقدر ناراحت‌ بود. ماها همينطوريم‌. منتهي‌ خانة‌ ما بزرگتره‌، خانة‌ او كوچكتره‌ او هم‌ دلبستگي‌ داشته‌ ما هم‌ دلبستگي‌ داريم‌. به‌ هر حال‌ آدم‌ شدن‌ يك‌ چيز ديگه‌ است‌. يك‌ چيز ديگه‌ است‌. به‌ هر حال‌. همه‌ چيز ما، همة‌ ما همان‌ حالات‌ بچگي‌ است‌ بزرگ‌ شده‌، الا اين‌ سه‌ تا چيزي‌ كه‌ حضرت‌ امير خوشش‌ مي‌آيد. وقتي‌ قهر مي‌كنيم‌ همين‌ هم‌ بزرگ‌ ميشه‌ زود آشتي‌ بكنيم‌. كتك‌ كاري‌هاي‌ بچگي‌ را داريم‌، دعواهاي‌ بچگي‌ را داريم‌، فحشهاي‌ بچگي‌ را داريم‌ اما آشتي‌ كردن‌ بچگي‌ را نداريم‌. خوب‌ اينهم‌ داشته‌ باشيم‌. اين‌ از دعوا خوشش‌ آمده‌ به‌ خاطر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ زود آشتي‌ كنيم‌.

  و دوم‌ اينكه‌ حضرت‌ فرمود اينها توكلشون‌ از ما بهتره‌. همين‌ توكل‌. هر وقت‌ گرسنه‌اش‌ ميشه‌ ميره‌ ميگه‌ ننه‌ من‌ گرسنمه‌. خوب‌ قبلا فكر اينكه‌ خوب‌ اگر ما ظهر گرسنه‌ شديم‌، حالا صبحانه‌ خورده‌، ظهر اگر گرسنه‌ شديم‌ مادر از كجا مي‌خواد نون‌ بياره‌؟ اصلا هيچ‌ فكرش‌ را هم‌ نميكنه‌. فرمود كه‌ تكبر. هر جاي‌ اطاق‌ شد مي‌نشينه‌. وسط‌ كنار اينطرف‌ آنطرف‌ چرا توي‌ اين‌ مجلس‌ به‌ ما احترام‌ نگذاشتند. اين‌ حرفها را هم‌ بچه‌ نداره‌. از اين‌ حالتش‌ هم‌ خوشم‌ مي‌آد. بهر حال‌ كه‌ اي‌ كاش‌ ما همون‌ حالت‌ بچگيمون‌ در ما حفظ‌ ميشد زود آشتي‌ مي‌كرديم‌. آدم‌ كينه‌ دل‌ بدترين‌ آدمهاست‌. در قرآنه‌ كه‌ عباد الرحمن‌ بندگان‌ خوب‌ خدا مي‌گويند خدايا و لا تجعل‌ في‌ قلوبنا غل‌ للذين‌ آمنوا خدايا در دلهاي‌ ما كينة‌ نسبت‌ به‌ مؤمنين‌ قرار نده‌. كينه‌اي‌ نداشته‌ باشيم‌، خيلي‌ بده‌. و همه‌ با هم‌ بايد مألوف‌ باشند. المؤمن‌ مألوف‌. اين‌ روايت‌ را سني‌ها نقل‌ كردند شيعه‌ها هم‌ نقل‌ كردند. تواتر داره‌ از پيغمبر نقل‌ شده‌ از ائمة‌ اطهار هم‌ نقل‌ شده‌ كه‌ مؤمن‌ اهل‌ الفته‌. من‌ يك‌ وقت‌ توي‌ اتوبوس‌، آنوقتها اتوبوس‌ها دو سه‌ روز طول‌ مي‌كشيد تا به‌ تهران‌ برسيم‌. من‌ كنار يكي‌ نشسته‌ بودم‌ اين‌ سرش‌ پائين‌ بود و اخمهايش‌ هم‌ توي‌ هم‌. خوب‌ انسان‌ توي‌ مسافرت‌ بايد يك‌ قدري‌ يك‌ حرفي‌ بزنه‌ كسي‌ كنارش‌ نشسته‌. گفتم‌ اسم‌ شما چيه‌؟ گفت‌ به‌ شما چه‌ ارتباط‌ داره‌؟ گفتم‌ خوب‌ حالا اگر رفتي‌ پائين‌ مثلا ما. هيچ‌ اصلا فكر نمي‌كردم‌ برخورد اينجوري‌ داشته‌ باشه‌. گفتم‌ اگر يك‌ وقتي‌ رفتي‌ پايين‌ نيامدي‌، مي‌خوام‌ صدات‌ بزنم‌، چي‌ بگم‌؟ گفت‌ شما صدا نزن‌ كاري‌ به‌ ما نداشته‌ باش‌. و واقعا بعدش‌ ديدم‌ كه‌ اين‌ آدم‌ مؤمن‌ نيست‌. چون‌ نماز توي‌ راه‌، چون‌ دو سه‌ روزي‌ با هم‌ بوديم‌، نه‌ نمازي‌ مي‌خوند و نه‌ هيچي‌ هيچي‌.

 مؤمن‌ اهل‌ الفته‌، تا نشستيم‌ پهلوي‌ هم‌، روايت‌ داره‌ دو نفر كه‌ با هم‌ مصاحب‌ مي‌شوند، مصاحب‌ همين‌ توي‌ ماشين‌، از اسمش‌ بپرسيد، همه‌ هم‌ اينجوري‌ نمي‌گويند به‌ تو چه‌ ارتباط‌ داره‌، مهم‌ نيست‌. از اسمش‌، از فاميلش‌، از محل‌ زندگيش‌، اگر زيادتر مأنوسيد از آدرسش‌، اينها دستوره‌ها، بپرسيد. يك‌ مسافرت‌ طولاني‌ كردم‌ اصلا همديگر را باز هم‌ نمي‌شناسد. همسفر مكه‌ بودند توي‌ يك‌ كاروان‌. آقا اسمش‌ چي‌ بود. من‌ نپرسيدم‌. خيلي‌ بيجا كردي‌. بايد همة‌ اهل‌ كاروانت‌ را بشناسي‌، اگر حافظه‌ ات‌ ايجاب‌ ميكنه‌، بهر حال‌ تحميل‌ هم‌ نبايد، اصراري‌ نيست‌، تا حدي‌ ديگه‌. المؤمن‌ مألوف‌. مألوف‌ يعني‌ اهل‌ الفت‌. فرمود و لا خير. خيري‌ در كسي‌ كه‌ لا يألف‌ و لا يؤلف‌ يعني‌ نه‌ الفت‌ با كسي‌ مي‌گيره‌ و نه‌ الفت‌ كسي‌ را قبول‌ ميكنه‌، اين‌ خيري‌ درش‌ نيست‌. اين‌ روايت‌ من‌ عرض‌ كردم‌ متعدد نقل‌ شده‌ و متواتر هم‌ هست‌.

 خداي‌ تعالي‌ اصحاب‌ فيل‌ را از بين‌ برد. لايلاف‌ قريش‌. اينها رحلة‌ الشتاء و الصيف‌ مي‌كردند يعني‌ ييلاق‌ و قشلاق‌ مي‌كردند. تابستانها يك‌ جا بودند زمستانها يك‌ جا. اين‌ از قديم‌ بوده‌ چون‌ زمانهاي‌ قديم‌ كه‌ مثل‌ حالا مردم‌ داراي‌ كولر و پنكه‌ و اينها نبودند. جاهايي‌ بوده‌ خيلي‌ گرم‌ مثل‌ طرفهاي‌ خوزستان‌. خوب‌ قابل‌ تحمل‌ نبوده‌. اينها همه‌ حركت‌ مي‌كردند مي‌رفتند طرفهاي‌ سردسير. الان‌ هم‌ هستند. كوچ‌ كننده‌ها و وقتي‌ هم‌ كه‌ هوا آنجا خيلي‌ سرد ميشده‌ و قابل‌ تحمل‌ نبوده‌، نه‌ گازي‌ بوده‌ نه‌ وسايل‌، البته‌ زمستان‌ آدم‌ بهتر ميتونه‌ كنترلش‌ كنه‌ تا تابستان‌. چون‌ زمستان‌ بالاخره‌ يك‌ اطاقي‌ را گير مي‌آره‌، سابق‌ هم‌ يكي‌ از دستوراتي‌ كه‌ حضرت‌ امير صلواة‌ الله‌ عليه‌ داده‌ به‌ مردمان‌ مستضعف‌، كرسي‌ بوده‌. كرسي‌ حالا از بين‌ ما رفته‌ و الا با يك‌ كيلو زغال‌ اين‌ كرسي‌ گرم‌ ميشد. گرم‌ حسابي‌ها. يعني‌ توي‌ طاقچة‌ اطاق‌ آب‌ يخ‌ مي‌زد اما انسان‌ گرم‌ بود. افرادي‌ كه‌ همسن‌ من‌ و يك‌ خورده‌ هم‌ بلكه‌ چيزتر باشند، كرسي‌ را ديدند. كرسي‌ خيلي‌ چيز خوبي‌ بود.

 كنترل‌ گرما آسونتره‌ تا كنترل‌ خنكي‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ وقتي‌ گرم‌ ميشه‌ انسان‌ واقعا نمي‌دونه‌ چيكار كنه‌. پنكه‌، نه‌، بعضي‌ وقتها كولر هم‌، حالا شما آنطرفها نبوديد. كولر هم‌ مي‌بينند تأثير نداره‌ مخصوصا برق‌ هم‌ بره‌. و لذا اينها رحلة‌ الشتاء و الصيف‌ مي‌كردند. خوب‌ حالا همة‌ اينها براي‌ چي‌؟ ائتلافشون‌، ايني‌ كه‌ دشمنشون‌ از بين‌ رفته‌، همة‌ اينها براي‌ فليعبدوا رب‌ هذا البيت‌. عبادت‌ كنيد خداي‌ اين‌ خانه‌ را. رب‌ هذا البيت‌. اين‌ رب‌ اين‌. ماها از چيزي‌ كه‌ خيلي‌ غافليم‌ بندگي‌ خداست‌. همة‌ اينها براي‌ همينه‌. فليعبدوا اين‌ تأكيد هم‌ داره‌ امر هم‌ هست‌. عبادت‌ كنند رب‌ هذا البيت‌. آخه‌ خداي‌ اين‌ خانه‌ كه‌ حالا در اين‌ كلمه‌ يك‌ بحث‌ مفصلي‌ است‌ كه‌ امشب‌ فكر نمي‌كنيم‌ فرصت‌ باشه‌ من‌ در خصوص‌ رب‌ هذ البيت‌ كه‌ پروردگار اين‌ خانه‌. كي‌ اين‌ خانه‌ را از دست‌ دشمن‌ نجات‌ داد؟ اين‌ خانه‌ چه‌ ارزش‌ خاصي‌ داره‌؟ يك‌ ارزشهاي‌ ظاهري‌ هست‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ با اخلاص‌ گفت‌ كه‌ خدايا از من‌ قبول‌ كن‌ و خدا هم‌ قبول‌ كرد و اين‌ خانه‌ ارزش‌ پيدا كرد. اما اين‌ خانه‌ ارزشش‌ وقتي‌ شد كه‌ پيغمبر آمد بوسيدش‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ آنجا متولد شد. و الا قبل‌ از اين‌ در آن‌ خانه‌ اصنام‌ و بتها را آويز كرده‌ باشند. و پيغمبر را حتي‌ خدا اجازه‌ نداد كه‌ به‌ طرف‌ اين‌ خانه‌ نماز بخونه‌ و به‌ طرف‌ قدس‌ نماز مي‌خوند. اين‌ ارزش‌ نداشت‌ اما وقتي‌ كه‌ بتها ازش‌ كنده‌ شد، وقتي‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ آمد روي‌ دوش‌ پيغمبر، شافعي‌ در اينجا مي‌گه‌ كه‌ دربارة‌ علي‌ همين‌ بس‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود وقتي‌ كه‌ من‌ معراج‌ رفتم‌ وضع‌ الله‌ بكتفه‌ يده‌ فاحس‌ قلب‌ ان‌ قد برد. خدا دستش‌ را گذاشت‌ روي‌ شانة‌ من‌، حالا اين‌ معناش‌ چيه‌ بمونه‌، دلم‌ خنك‌ شد و آرامش‌ پيدا كردم‌. فاحس‌ القلب‌ ان‌ قد برد. و علي‌ روض‌ اقدامه‌ في‌ محل‌ وضع‌ الله‌ يده‌. علي‌ پاش‌ را گذاشت‌ در جايي‌ كه‌ خدا دستش‌ را گذاشته‌ بود و همان‌ احساس‌ آرامش‌ را كردم‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ روي‌ دوش‌ پيغمبر رفته‌ و خانة‌ كعبه‌ را از بتها از آلايشها پاك‌ كرده‌.

 اينجا يك‌ مطلبي‌ مي‌خوام‌ خدمت‌ دوستان‌ عزيزم‌ عرض‌ كنم‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. از بعضي‌ از احاديث‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ خانة‌ خدا دل‌ مؤمنه‌. دل‌ مؤمن‌. دل‌ مؤمن‌ خانة‌ خداست‌. آن‌ خانة‌ ظاهري‌ است‌ و اين‌ خانة‌ واقعي‌ است‌. و تا وقتي‌ كه‌ صفات‌ رذيله‌ اين‌ بتها، در اين‌ خانه‌ آويز باشه‌، يك‌ پول‌ اين‌ خانه‌ ارزش‌ نداره‌. بذاته‌ پر ارزشه‌ اما اولياء خدا به‌ آن‌ قلب‌ متوجه‌ نيستند. هيچ‌ كس‌ آن‌ را دوست‌ نداره‌ من‌ نمي‌دونم‌ چراگاهي‌ گفته‌ ميشه‌، چرا هر جا مي‌رم‌ همه‌ از من‌ بدشون‌ مي‌آد. براي‌ اينكه‌ صفات‌ رذيله‌ات‌ را از دلت‌ پاك‌ نكردي‌. و خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد در قرآن‌ ان‌ الذين‌ آمنوا و عملوا الصالحات‌ سيجعل‌ الرحمن‌ و الدار. كساني‌ كه‌ ايمان‌ داشته‌ باشند و عمل‌ صالح‌ كنند، خدا محبت‌ آنها در دلهاي‌ مردم‌ قرار ميده‌. همه‌ دوستش‌ دارند. و اگر مي‌خوايد اين‌ بتها از بين‌ بره‌ محبت‌ دنيا، محبت‌ زن‌، محبت‌ فرزند، محبت‌ همه‌ چيز از دلهاتون‌ پاك‌ بشه‌ تا اولياء خدا به‌ دل‌ شما و به‌ شما متوجه‌ بشوند، بايد همان‌ روح‌ مقدس‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و محبت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بياد اينها را پاك‌ بكنه‌. بياد در آينة‌ قلب‌ شما تصوير پيغمبر را در خودش‌ بيندازه‌. تصوير علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ را در خودش‌ منعكس‌ كنه‌. و الا بيخود معطليم‌. تا ما صد درصد مطيع‌ پيغمبر و تحت‌ ولايت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قرار نگيريم‌، دلمون‌ پاك‌ نميشه‌. چه‌ بسا افرادي‌ هستند كه‌ عبادت‌ زياد مي‌كنند. نماز شب‌ مي‌خونند، روزه‌ مي‌گيرند، حتي‌ كارهاي‌ پر مشقتي‌ مي‌كنند. اما آن‌ بت‌ آويزه‌ آنجا. بت‌ آويزه‌. و اين‌ بت‌ را، اينها همه‌اش‌ الگوست‌. الگويي‌ كه‌ وقتي‌ يعني‌ وقتي‌ پيغمبر مي‌ايسته‌ و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را مي‌فرسته‌ روي‌ شانه‌اش‌ و بتها را از خانة‌ كعبه‌ مي‌كنه‌، اين‌ فكر نكنيد حالا ممكن‌ بود حضرت‌ دستور بدهند به‌ اصحابشون‌ بريد اين‌ بتها را بكنيد، فرقي‌ نمي‌كرد. مي‌خوان‌ راه‌ نشون‌ بدهند. اگر دلهاتون‌ مي‌خواد پاك‌ بشه‌ از همة‌ بتها، چون‌ انسان‌ در دل‌ بالاخره‌ بت‌ پرسته‌. شخصيت‌پرست‌ هست‌، قدرت‌پرست‌ هست‌، پول‌ پرست‌ هست‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود حالا آنچه‌ كه‌ پرستش‌ مي‌كنيم‌ ماها خيلي‌ زياده‌. حتي‌ بچه‌پرست‌ و زن‌پرست‌ و زيباپرست‌ و لباس‌پرست‌ و تا ميرسه‌ به‌ يك‌ چيزهاي‌ خيلي‌ كوچك‌. اين‌ بتهاي‌ مختلف‌ را، اغصنام‌ را در دلهامون‌ آويز كرديم‌. با اين‌ برنامه‌ كعبة‌ دل‌ ما ارزشي‌ پيدا نميكنه‌. ارزشي‌ نداره‌. اما انسان‌ گاهي‌ به‌ جايي‌ مي‌رسد كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء آنچنان‌ پاك‌ است‌ كه‌ وجه‌ الله‌ التي‌ اليه‌ يتوجه‌ الاولياء. تمام‌ اولياء خدا اگر مي‌خوان‌ به‌ خدا متوجه‌ بشن‌، به‌ اين‌ وجه‌ الله‌ متوجه‌ مي‌شوند.

 شب‌ جمعه‌ است‌ و تعلق‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ فداه‌ جان‌ همه‌امون‌ به‌ قربان‌ خاك‌ پاش‌ آن‌ آقايي‌ كه‌ همين‌ ديروز يك‌ شخصي‌ تلفن‌ مي‌كرد، مي‌گفت‌ گريه‌ مي‌كرد، چند نفر از دوستانم‌ پهلوي‌ من‌ بودند، كه‌ حضرت‌ باز پيغام‌ داده‌ بودند كه‌ به‌ مردم‌ بگيد من‌ غريبم‌، من‌ مظلومم‌، كسي‌ به‌ ياد من‌ نيست‌. به‌ خدا قسم‌ جاي‌ تأسفه‌ هيچ‌ كس‌ در عالم‌ نبوده‌ و نخواهد بود كه‌ در ماه‌ ميليونها سهم‌ او را بخورند و اين‌ مقدار بهش‌ بي‌ توجه‌ باشند. بالاخره‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ كسي‌ يك‌ پولي‌ داره‌، بخاطر پولش‌ هم‌ كه‌ شده‌ دورش‌ جمع‌ ميشن‌، در مقابلش‌ تعظيم‌ مي‌كنند، اسمش‌ را مي‌برند. براش‌ شعار مي‌دهند. شما حساب‌ كنيد مردم‌ مسلمان‌ چقدر سهم‌ امام‌ مي‌دهند؟ اين‌ سهم‌ هم‌ همه‌اش‌ در دست‌ اينهايي‌ است‌ كه‌ به‌ صورت‌ ظاهر نوكر و در باطن‌ خداي‌ نكرده‌ دشمن‌. هيچ‌ كس‌ اينطور نيست‌. شما در دنيا بريد تحقيق‌ كنيد. اين‌ سهم‌ امامي‌ كه‌ داده‌ ميشه‌. سهم‌ امامه‌ ديگه‌، ديگه‌ اسمش‌ بالاشه‌. سهم‌ امام‌. اين‌ سهم‌ امام‌ امام‌ كه‌ خودش‌ نه‌ مي‌خواد نه‌ استفاده‌اي‌ ميكنه‌ نه‌ مي‌گيره‌. چقدر فكر مي‌كنيد باشه‌. اقلا ماهي‌ ده‌ بيست‌ ميليون‌ تومان‌، شايد هم‌ بيشتر، شايد من‌ كم‌ مي‌گم‌. مجموعش‌ بيشتر. يك‌ نفر ماهي‌ بيست‌ ميليون‌ تومان‌ بده‌ اينقدر اسمش‌ را كم‌ ببرند. يك‌ عده‌ هم‌ مخالفت‌ كنند باهاش‌.  باور نمي‌كنيد براي‌ من‌ غير قابل‌ قبوله‌ حتي‌. در بعضي‌ از جاها همين‌ افرادي‌ كه‌ از اين‌ پول‌ استفاده‌ مي‌كنند، مي‌گند چرا اسم‌ امام‌ زمان‌ را روي‌ منبر مي‌بريد. خيلي‌ عجيبه‌. حالا خودشون‌ كه‌ نمي‌برند، واقعا غافلند، فراموش‌ مي‌كنند. خدا حفظ‌ كنه‌ ديروز در مجلس‌ فاتحة‌ مرحوم‌ آقاي‌ فاني‌، اين‌ عزيزم‌، اين‌ برادرم‌ اسم‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را برد ما خو شحال‌ شديم‌. به‌ خدا قسم‌ همه‌امون‌ بايد در راه‌ امام‌ زمان‌ جان‌ بديم‌. يعني‌ چي‌؟ بيمنه‌ رزق‌ الورا و ديگران‌ حتي‌ باز يادش‌ ميره‌. ماها چي‌ مي‌گيم‌؟ ماها را بايد ببرند توي‌ آخور و كاهمون‌ بدهند. خاك‌ بر سر ما.

 جناب‌ آقاي‌ فاني‌ از من‌ پرسيدند كه‌ چيكار كنيم‌؟ گفتم‌ همين‌ تربيت‌ شدة‌ آقا وليعصر، همين‌ آقازادة‌ محترم‌ را بفرستيد منبر و رفت‌ ايشون‌ منبر و الحمد لله‌ يك‌ خورده‌اي‌ حال‌ پيدا كرديم‌. چرا؟ بجهت‌ اينكه‌ اين‌ مي‌خواسته‌ حلال‌ بخوره‌. ماها سر سفرة‌ امام‌ زمان‌ نشستيم‌ به‌ ياد امام‌ زمان‌ كه‌ نيستيم‌ بمانه‌، مبارزه‌ هم‌ مي‌كنند. در يكي‌ از اين‌ شهرهاي‌ اطراف‌ كرمان‌ جناب‌ آقاي‌ رفيعي‌ كه‌ در مجلس‌ هستند، دعوت‌ كرده‌ بودند كه‌ ايشان‌ بروند آنجا براي‌ منبر. ايشان‌ رفته‌ بود كرمان‌ تلفن‌ كرده‌ بود كه‌ من‌ بيام‌ گفته‌ بودند نيا. به‌ جهت‌ اينكه‌ يك‌ آشيخ‌ گفته‌ اينها اسم‌ امام‌ زمان‌ را مي‌برند. دعوا ميشه‌. اين‌ آقا بياد اونجا اسم‌ امام‌ زمان‌ را ميبره‌. اين‌ رفيق‌ فلاني‌، اون‌ امام‌ زمانيه‌، اينهم‌… خاك‌ بر سر شيعة‌ نفهم‌ بيشعور بكنم‌.آخه‌ كدوم‌ مسلمان‌ هست‌ كه‌(قطع‌ صداي‌ نوار)

 كتاب‌ مصلح‌ آخر الزمان‌ را كه‌ من‌ نوشتم‌ ببينيد مسيحي‌ها همه‌ معتقد به‌ امام‌ زمانند. زرتشيت‌ معتقدند. هندوها بت‌ پرستها معتقدند. تو چطور وقتي‌ كه‌ سهم‌ مبارك‌ امام‌ را، آنجا اسمش‌ را مي‌گذاري‌ سهم‌ مبارك‌، بركت‌ داره‌ براي‌ تو. ميخوري‌ آنجا امام‌ را قبول‌ داري‌ اما ديگه‌ روي‌ منبر، به‌ خدا قسم‌ همة‌ شماها كه‌ الان‌ پاي‌ من‌ نشستيد مسئوليد. اگر يك‌ منبري‌ بره‌ روي‌ منبر اسم‌ امام‌ زمان‌ را نبره‌ اعتراض‌ كنيد. ديديد اول‌ انقلاب‌ اگر يك‌ منبري‌ اسم‌ حضرت‌ امام‌ را نمي‌برد روي‌ منبر يا دعا نمي‌كرد، چه‌ به‌ سرش‌ مي‌آوردند. اينقدر لااقل‌ غيرت‌ داشته‌ باشيد نسبت‌ به‌ امام‌ زمانتون‌. ايشون‌ نايب‌ امام‌ زمان‌، خود ايشون‌ مي‌گفت‌ من‌ خاك‌ پاي‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ هستم‌. آنوقت‌ خود حضرت‌ بقية‌ الله‌ را اسم‌ نمي‌برند هيچكس‌ هم‌ يادش‌ نيست‌. واقعا يادمون‌ نيست‌. من‌ گفتم‌ به‌ اين‌ آقا كه‌ اسم‌ امام‌ زمان‌ را نبرده‌. گفت‌ اِ. خودش‌ متوجه‌ نبود كه‌ اسم‌ امام‌ زمان‌… بجهت‌ اينكه‌ آدم‌ كور فرقي‌ براش‌ نميكنه‌ چه‌ چراغ‌ روشن‌ باشه‌ چه‌ چراغ‌ خاموش‌ باشه‌ كه‌ نورانيت‌ داشته‌ باشه‌ يا نداشته‌ باشه‌ فرقي‌ براي‌ او نمي‌كنه‌. ولي‌ آدمي‌ كه‌ چشماش‌ بازه‌ نگاه‌ ميكنه‌ ميبينه‌ اين‌ نور نداره‌. نور الله‌ است‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌. به‌ خدا قسم‌ ما بدبختيهامون‌، يكي‌ از غصه‌هاي‌ شخص‌ من‌ اينه‌ كه‌ ما بايد بنشينيم‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ بگيم‌ به‌ ياد امام‌ زمان‌ باشيد. هيچوقت‌ گفتيم‌ به‌ مردم‌ كه‌ به‌ ياد شام‌ شبتون‌ باشيد. چرا؟ بجهت‌ اينكه‌ آن‌ را مي‌فهمند شام‌ را بايد بخورند. بسكه‌ ما غافليم‌، كوريم‌، اصلا به‌ ياد امام‌ زمان‌ نيستيم‌. بياد اين‌ كار را بكنيم‌. اكثرا مال‌ گوشه‌ كنارهاي‌ شهر هستيد. مال‌ اين‌ شهر تنها نيستيد. هر جا منبري‌ ديديد كه‌ اسم‌ امام‌ زمان‌ را نبرد در گوشش‌ بگيد كه‌ آقا مثل‌ اينكه‌ ولينعمت‌ را فراموش‌ كردي‌، اربابت‌ را فراموش‌ كردي‌. اگر اينطوري‌ نكنيم‌ كه‌ هيچي‌. به‌ خدا قسم‌ نمك‌ نشناسي‌ كرديم‌، قطع‌ رحم‌ كرديم‌. روايت‌ قطع‌ رحم‌ داره‌. خداي‌ تعالي‌ اينهايي‌ كه‌ قطع‌ رحم‌ مي‌كنند كم‌ مي‌كنه‌. بركت‌ از زندگيشون‌، همة‌ ما شيعه‌، مملكت‌ اسلامي‌ چرا بايد اينقدر گرفتار باشيم‌؟ چرا بايد اينقدر كمبود داشته‌ باشيم‌. اين‌ مملكتي‌ كه‌ ثروتش‌ از همه‌ جهت‌ فراوانه‌ چرا اينجوري‌؟ چرا صدام‌ اومد اينقدر وضعمون‌ را خراب‌ كرد؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ ما اربابمون‌ را از دست‌ داديم‌. امام‌ زمانمون‌ را از دست‌ داديم‌. اصلا هم‌ به‌ يادش‌ نيستيم‌.

 اگر دروغه‌ بريم‌ بهائي‌ بشيم‌. چون‌ بهائي‌ از كسي‌ كه‌ شك‌ داشته‌ باشه‌ و خودش‌ را شيعه‌ بدانه‌، ارزشش‌ بيشتره‌. چون‌ بهائي‌ خطش‌ را روشن‌ كرده‌. اگر راسته‌، توي‌ ماست‌، توي‌ مجالس‌ ماست‌. هي‌ پيغام‌، اين‌ پيغام‌ سومي‌ است‌ كه‌ به‌ خود من‌ رسيده‌ به‌ اين‌ مردم‌ بگو كه‌ من‌ مظلومم‌. كسي‌ به‌ ياد من‌ نيست‌. حالا چرا حضرت‌ بقية‌ الله‌ اين‌ سفارش‌ را مي‌فرمايد. و الا شايد در گذشته‌ اصلا اعتنايي‌ به‌ ما نمي‌كردند. از يك‌ طرف‌ دوستانش‌ داد مي‌زنند اللهم‌ عجل‌ لوليك‌ الفرج‌. خدايا فرج‌ آقا را برسون‌. از طرفي‌ هم‌ اگر مردم‌ به‌ ياد او نباشند، به‌ فكر او نباشند، آمادگي‌ نداشته‌ باشند، لذا خود حضرت‌ اصرار دارند كه‌ بگيد به‌ مردم‌. شما اگر ادعاي‌ نوكري‌ داريد بگيد به‌ مردم‌.

 يا بقية‌ الله‌. ما را ببخش‌. يا صاحب‌ الزمان‌ ما را عفو كن‌. ماها لياقت‌ نداريم‌ كه‌ به‌ ياد تو باشيم‌. ارزشش‌ را نداريم‌ كه‌ نام‌ تو را بر زبانمون‌ جاري‌ كنيم‌. ما را عفو كن‌ آقا. مولا جان‌. يا بقية‌ الله‌ يا صاحب‌ الزمان‌. عفوك‌ عفوك‌ مولاي‌. يا من‌ تسمي‌ بالغفور الرحيم‌ يا من‌ تسمي‌ بالغفور الرحيم‌ يا من‌ تسمي‌ بالغفور الرحيم‌. قد تكرر وقوفي‌ بضيافتك‌ و لا تحرز بي‌ ما متحرزين‌ بمسئلتك‌ يا معروف‌ العارفين‌. اين‌ جملات‌ را نمي‌خوام‌، چون‌ من‌ از خودم‌ گفتم‌، از حالات‌ خودم‌ مي‌خواستم‌ عرض‌ كنم‌. ولي‌ اين‌ را بدانيد سيد بن‌ طاوس‌ مي‌فرمايد نزيلك‌ حيث‌ متجعت‌ ركابي‌ و ضيفك‌ هي‌ كنت‌ من‌ البلادي‌. هر جا باشم‌ مهمان‌ توام‌. سر سفرة‌ احسان‌ تو نشسته‌ام‌. هر جا باشم‌ مشمول‌ محبت‌ تو هستم‌. من‌ خودم‌ يك‌ وقت‌ بي‌حيائي‌ كردم‌ در مسجد بالاسر حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نشسته‌ بودم‌. توسلي‌ كردم‌ گفتم‌ آقا من‌ پسر عموي‌ شما هستم‌ منم‌ سيدم‌. شما يك‌ صلة‌ رحمي‌ بفرمائيد ما خدمتتون‌ برسيم‌. به‌ خودت‌ قسم‌ اگر بدانم‌ سر كوه‌ مثلا دماوند نشستي‌، و من‌ حركت‌ كنم‌ بيام‌ به‌ خدمتت‌ موفق‌ ميشم‌ مي‌آمدم‌. ولي‌ نمي‌دونم‌ كجا هستي‌. ما كه‌ آدرس‌ شما را نمي‌دونيم‌ شما تشريف‌ بياريد. خيلي‌ گريه‌ كردم‌ سرم‌ را گذاشتم‌ به‌ سجده‌. آنوقتها حالي‌ داشتم‌. بچه‌تر از حالا بودم‌. سرم‌ را روي‌ سجده‌ گذاشتم‌ نفهميدم‌ خواب‌ بودم‌، ديدم‌ آقا مي‌فرمايد ما دائما داريم‌ تو را صلة‌ رحم‌ با تو مي‌كنيم‌، تو گاهي‌ به‌ ياد مي‌مي‌ افتي‌، تو قطع‌ رحم‌ كردي‌. ماها يك‌ روز جمعه‌اي‌ بشودو يك‌ دعاي‌ ندبه‌اي‌ باشد و يك‌ نان‌ و پنير خوبي‌ بهمون‌ بدهند و آنوقت‌ ما بنشينيم‌ بگيم‌ كه‌ نفهميم‌ معناش‌ را. هل‌ من‌ جزو فصاعد جزئه‌ الي‌ خلا. هل‌ قل‌ فساعدتها عيني‌ علي‌ القضا. اين‌ جملات‌ مي‌دوني‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ من‌ ديگه‌ گريه‌ام‌ تمام‌ شده‌، من‌ ضعف‌ پيدا كرده‌ام‌. آيا كسي‌ هست‌ كه‌ به‌ من‌ كمك‌ كند كه‌ باز گريه‌ كنم‌. هل‌ هو يابن‌ احمد سبيل‌ و تلقي‌.

 السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌. يك‌ مسافرت‌ كنيم‌، مسافرت‌ روحي‌. اگر ثوابي‌ اين‌ مجلس‌ ما امشب‌ دارد براي‌ روح‌ مغفور پدر آقاي‌ فاني‌ كه‌ كه‌ واقعا هيچكس‌ از من‌ نپرسه‌ كي‌ اين‌ خواب‌ را ديد به‌ جهت‌ اينكه‌ نمي‌خوام‌ آن‌ شخص‌ معرفي‌ بشه‌ مي‌گويد كه‌ من‌ ديدم‌ ايشون‌ كنار حضرت‌ مجتبي‌ نشسته‌ و سر به‌ زانوي‌ حضرت‌ مجتبي‌ گذاشته‌ و حضرت‌ هم‌ دست‌ به‌ سرش‌ مي‌كشد. من‌ آنموقع‌ نفهميدم‌ كه‌ چيه‌ امروز يك‌ دفعه‌ منتقل‌ شدم‌. بعضي‌ از آقايون‌ هم‌ گفتند كه‌ يك‌ علاقة‌ زيادي‌ به‌ امام‌ مجتبي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ دارد. خوب‌ الحمد لله‌. ثواب‌ اين‌ مجلس‌ هم‌، شب‌ جمعة‌ اولي‌ است‌ كه‌ ايشان‌ از دار دنيا رفته‌ است‌ و مال‌ ايشان‌. حالا همه‌ دلها را روانة‌ كربلا كنيم‌. كنار آن‌ قبر شش‌ گوشه‌. شايد آنجا امام‌ زمانمان‌ را، شب‌ جمعه‌ است‌، پيدا كنيم‌. مي‌خوايد يك‌ قدم‌ بلندتري‌ برداريد و برويم‌ كنار گودي‌ قتلگاه‌. چراغها را خاموش‌ كنيد حال‌ عزاي‌ بهتري‌ پيدا كنيم‌. ياد آن‌ ايام‌ مناسب‌ است‌ بريم‌ از زندان‌ ابن‌ زياد يك‌ احوالي‌ بپرسيم‌. ابن‌ زياد خبيث‌ نشسته‌. اين‌ چند روزي‌ كه‌ اسراي‌ خاندان‌ عصمت‌ در كوفه‌ بودند، هر روز اينها را حاضر مي‌كرد در مجلس‌ عموميش‌. سر مقدس‌ سيد الشهدا در مقابل‌ مي‌گذاشت‌. يا بقية‌ الله‌ عذر مي‌خوام‌ آقا. و نسبت‌ به‌ سر مقدس‌ سر حسين‌ بن‌ علي‌ جسارت‌ مي‌كرد. مسلم‌ گچ‌ساز مي‌گه‌ در دار الاماره‌ مشغول‌ گچ‌ كاري‌ بودم‌ از اوضاع‌ هم‌ اطلاعي‌ نداشتم‌. يك‌ وقت‌ ديدم‌ صداي‌ همهمه‌اي‌ بلند شد، سر و صدايي‌ شد، از آن‌ كارگري‌ كه‌ كنار من‌ بود كار مي‌كرد پرسيدم‌ چه‌ خبره‌. گفتند يكنفر بر امير المؤمنين‌ يزيد خروج‌ كرده‌ او را كشتند زن‌ و بچه‌اش‌ را اسير وارد اين‌ شهر مي‌كنند. گفتم‌ اسم‌ اين‌ كسي‌ كه‌ خروج‌ كرده‌ چه‌ بوده‌؟ گفت‌ اسمش‌ حسين‌ بن‌ علي‌ بوده‌. ميگه‌ منتظر شدم‌ اين‌ كارگر از كنار من‌ رفت‌. من‌ با دستهاي‌ پر گچ‌ آنچنان‌ به‌ صورتم‌ زدم‌. اي‌ واي‌ بر من‌. پسر دختر پيغمبر را مي‌كشند. سر مقدسش‌ را وارد اين‌ شهر مي‌كنند. دست‌ از كار كشيدم‌. ديدم‌ سرهاي‌ مقدس‌ در مقابل‌ محملها. دختري‌ دارد حضرت‌ سيد الشهدا بنام‌ فاطمة‌ صغيره‌. اين‌ دختر مجروح‌ شده‌. يعني‌ آن‌ شب‌ يازدهم‌ گشواره‌ را از گوشش‌ كندند، با تازيانه‌ زدند. خون‌ آلود، مجروح‌ نمي‌تواند خودش‌ را كنترل‌ كنه‌، در محمل‌ گذاشتنش‌ پهلوي‌ زينب‌ كبري‌. زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها وارد كوفه‌ شده‌، ديد اين‌ مردم‌ خيلي‌ بي‌ اطلاعند. اطلاعي‌ ندارند از اوضاع‌. يك‌ اعمال‌ ولايت‌ كرد. اشاره‌ كرد حتي‌ زنگ‌ شترها از كار افتاد. ولايت‌ تكويني‌ را اعمال‌ كرد. مشغول‌ خطبة‌ غرّاء خودش‌ شد. داره‌ صحبت‌ ميكنه‌. به‌ ابن‌ زياد گفتند كه‌ مردم‌ كوفه‌ عنقريب‌ است‌ كه‌ به‌ دار الاماره‌ بريزند. داره‌ زينب‌ اينها را نصيحت‌ مي‌كنه‌ با اينها حرف‌ مي‌زنه‌. به‌ مردم‌ ميگه‌ ميدونيد چكار كرديد؟ چه‌ عملي‌ انجام‌ داديد؟ دستور داد كه‌ سرهاي‌ مقدسه‌ را در مقابل‌ محملها ببرند و سر ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ را در مقابل‌ محمل‌ زينب‌ قرار بدهند. چشمش‌ را زينب‌ دوخت‌ به‌ سر برادر صدا زد يا لل‌ مستدا و جمالا و انه‌ قاله‌ خصمه‌ بعد غروبها و مات‌ و حمل‌. يا شديد هذا كانا مقدرا محتوما. اين‌ اشعار را داره‌ مي‌خونه‌ با سر برادر داره‌ حرف‌ مي‌زنه‌. يك‌ دفعه‌ چشمش‌ افتاد به‌ فاطمة‌ صغيره‌ كه‌ در كنارش‌ نشسته‌ در حالي‌ كه‌ مجروحه‌ بيحاله‌، اما چشمها را دوخته‌ به‌ سر پدر. داره‌ به‌ پدر نگاه‌ ميكنه‌. صدا زد يا اخي‌ فاطمة‌ الصغيرة‌ المولاي‌. كارها عن‌ رحوبا. همه‌ رو به‌ قبله‌ به‌ ياد حجة‌ ابن‌ الحسن‌ و گرفتاريهامون‌ و دور افتادنمون‌ از دامن‌ آقامون‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ فداك‌.

 

۱۶ محرم ۱۴۱۴-عبودیت ۳،راه بنده شدن

 عبوديت‌ 3 راه‌ بنده‌ شدن‌ اخلاق‌ 51

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 وذنوا بالقستاسي‌ المستقيم‌.يكي‌ از كارهايي‌ كه‌ سالك‌ الي‌ الله‌، بايد خيلي‌ رعايت‌ كنه‌ نظم‌ در كارها و امورو زندگي‌ خودش‌ مي‌باشد. هفتة‌ گذشتة‌ دربارة‌ بندگي‌ خدا و عبوديت‌ ارايضي‌ عرض‌ كرديم‌. يك‌ مقدار مطالبي‌ در اين‌ خصوص‌ باقي‌ ماند. اين‌ مطالب‌ عبارت‌ است‌ از اينكه‌ اگر كسي‌ واقعا بندة‌ خدا شد مثل‌ همة‌ موجوداتي‌ كه‌ در عالم‌ هستند. چون‌ بعضي‌ نبودند اشاره‌ مي‌كنم‌ كه‌ تمام‌ موجودات‌ ائم‌ از تكوينايات‌، حيوانات‌، هر چه‌ در عالم‌ هست‌ اينها بندة‌ كامل‌ پروردگار هستند.

 نمي‌دونم‌ مطالب‌ هفتة‌ قبل‌ به‌ خاطرتون‌ هست‌ يا نه‌. چون‌ هر چه‌ فكر مي‌كنم‌ بهم‌ پيوندش‌ بدم‌ يك‌ خرده‌اي‌ مشكله‌ بدون‌ اينكه‌ حرفهاي‌ هفتة‌ قبل‌ فراموشتون‌ نشده‌ باشه‌. همة‌ موجودات‌ را هفتة‌ گذشته‌ ثابت‌ كرديم‌ كه‌ بندة‌ خدا هستند. موجودات‌ تكويني‌، بنده‌هاي‌ تكويني‌ خدا هستند يعني‌ خدا هر چه‌ اراده‌ كرده‌ اينها هم‌ هستند. مثلا اراده‌ كرده‌ كه‌ توت‌ برگهاش‌ سبز بشه‌. برگش‌ سبزه‌. خورشيد نور بده‌، نور مي‌ده‌. در يك‌ گردش‌ خاصي‌ حركت‌ كنه‌، مي‌كنه‌. حيوانات‌ هر كدام‌ غذاي‌ خاص‌، اينها را مشروحا هفتة‌ گذشته‌ گفتم‌. داروي‌ خاص‌، زندگي‌ خاصي‌ دارند  به‌ الهام‌ پروردگار همشون‌ بندگي‌ مي‌كنند. هيچ‌ حيواني‌ سرپيچي‌ از بندگي‌ خدا نداره‌. اگر يك‌ حيوان‌ گوشت‌ خوار را هر كارش‌ بكنن‌ كه‌ بشه‌ گياه‌ خوار نمي‌شه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ خدا او را اينطوري‌ خلق‌ كرده‌ كه‌ گوشت‌ خوار باشه‌. يك‌ حيوان‌ گياه‌ خوار را هر چه‌ بكنند كه‌ بشه‌ گوشت‌ خوار نمي‌شه‌. براي‌ اينكه‌ خدا او را گياه‌ خوار خلقش‌ كرده‌. هر چه‌ خدا خواسته‌ حالا حتي‌ در زندگي‌ها. چطور زندگي‌ كند؟ چطور فرزند دار بشد؟ چطور مرغ‌ روي‌ تخم‌ بيست‌ روز بخوابه‌ تا جوجه‌ از ميان‌ تخم‌ بيرون‌ بياد. اينها همش‌ امر الهي‌ است‌ و الهام‌ پروردگاره‌. منتهي‌ خوب‌ اونهايي‌ كه‌ مسلكند اينها مي‌گن‌ كه‌ غريضه‌شون‌ اينطوره‌. حالا غريضه‌ را تشريح‌ كردم‌ هفتة‌ گذشته‌. اينها اصل‌ و حقيقتش‌ اين‌ است‌ كه‌ خلقت‌ پروردگار، و لا تبديل‌ الله‌ هيچ‌ تبديلي‌ خلقت‌ پروردگار نداره‌ و تمام‌ تحت‌ فرمان‌ و ارادة‌ الهي‌ است‌. در اين‌ ميان‌ بشر، انسان‌ از نظر تكويني‌ بندة‌ خداست‌. يعني‌ خدا خواسته‌ كه‌ فلاني‌ مرد بشه‌، مرد شده‌، فلاني‌ زن‌ بشه‌، زن‌ شده‌. فلاني‌ سياه‌ پوست‌ بشه‌، سياه‌ پوست‌ شده‌، فلاني‌ سفيد پوست‌ بشه‌، سفيد پوست‌ شده‌. اين‌ از نظر تكوين‌ فرمانبرداري‌ كرديم‌ با اونچه‌ كه‌ خواست‌ خدا بود. خواسته‌هاي‌ الهي‌ است‌ همش‌. روي‌ ما پياده‌ شده‌. يكي‌ زشت‌ باشه‌، يكي‌ زيبا باشه‌، يكي‌ قد بلند باشه‌، يكي‌ قد كوتاه‌ باشه‌. و امثال‌ اينها چيزهايي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ تكوينيات‌ است‌.

 در تشريعيات‌ يعني‌ خدا خواسته‌ و قضا ربك‌ ان‌ تعبدوا الا اياه‌. خدا خواسته‌ كه‌ ما بندة‌ او باشيم‌ در اعمال‌ عبادي‌ و اطاعت‌. اينجا يك‌ خرده‌اي‌ حرف‌ داره‌ كه‌ بعضي‌ از ماها بندگي‌ مي‌كنيم‌. بعضي‌ از ماها بندگي‌ نمي‌كنيم‌. بعضي‌ از ماها بندگي‌، يعني‌ در تمام‌ عالم‌ خلقت‌ همه‌ جا بندگي‌ هست‌، سند. حتي‌ در ملائكه‌. انبياء هم‌ هماهنگيشون‌ را با خلقت‌ رعايت‌ كردن‌. معصومند، هيچ‌ تخطي‌ از اوامر الهي‌ در تشريعيات‌ هم‌ نمي‌كنند. فقط‌ در اين‌ ميان‌ يك‌ جايي‌ از خلقت‌ هست‌ كه‌ اين‌ به‌ اصطلاح‌ لنگ‌ مي‌زنه‌. خيلي‌ خوب‌ عمل‌ نمي‌كنه‌. واون‌ ماها هستيم‌. البته‌ اجنه‌ هم‌ هستند كه‌ اون‌ يك‌ بحث‌ جدايي‌ داره‌. و خدا خواسته‌ كه‌ در اين‌ همين‌ جا هم‌ ما هماهنگيمون‌ را رعايت‌ كنيم‌. عينا يك‌ كارخانه‌اي‌ را حساب‌ كنيد، يك‌ كارخانه‌. كارخانة‌ قند، كارخانة‌ پارچه‌ بافي‌ تمام‌ اين‌ كارخانه‌ تحت‌ فرمان‌ مدير اين‌ كارخانه‌ داره‌ كار مي‌كنه‌. همه‌ جاش‌. اون‌ چرخي‌ كه‌ بايد تند بچرخه‌ و اون‌ مي‌خواد روي‌ مصلحتي‌ تند بچرخه‌ مي‌چرخه‌، اين‌ چرخي‌ كه‌ بايد كند بچرخه‌، كند مي‌چرخه‌. اون‌ چرخي‌ كه‌ بايد خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ نچرخه‌ گاهي‌ نمي‌چرخه‌. و همين‌ طور سر تا سر اين‌ كارخانه‌ همه‌ طبق‌ اين‌ برنامه‌اي‌ كه‌ مدير اين‌ كارخانه‌ و يا سازندة‌ كارخانه‌ در نظر گرفته‌ همه‌ دارن‌ كار مي‌كنند همه‌. نظم‌ برقرار همه‌ جا مرتب‌ تحت‌ فرمان‌. حالا اگر در اين‌ بين‌ يك‌ چرخي‌ كار نكنه‌. لنگ‌ بزنه‌. يك‌ جايي‌ از كارخونه‌ خوب‌ كار نكنه‌. ناهماهنگ‌ باشه‌. مي‌دونيد چكارش‌ كرد؟ گاهي‌ ممكنه‌ تمام‌ كارخانه‌ را بهم‌ بريزه‌ مخصوصا اگر از جاهاي‌ مهم‌ كارخونه‌ باشه‌. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ اون‌ مركز برقش‌ باشه‌ تمام‌ كارخانه‌ را از كار مي‌اندازه‌. بشر براي‌ چي‌ خلق‌ شده‌؟ بشر اين‌ گل‌ سر سبد اين‌ دنياي‌ پر از نظمه‌. اين‌ گل‌ سرسبدشه‌.

 ببينيد يك‌ معصيت‌ كار چقدر بده‌، يك‌ معصيت‌ كاره‌. ببينيد يك‌ كارخانه‌ تمامش‌ تحت‌ فرمان‌ مدير يا سازندة‌ كارخانه‌ داره‌ كار مي‌كنه‌ روي‌ مصالح‌ خودش‌. همش‌. يك‌ جاهايي‌ از كارخانه‌ خيلي‌ حساسه‌ اونجا خراب‌ شده‌، بد كار مي‌كنه‌. تمام‌ اين‌ كارخونه‌ وضعش‌ بهم‌ مي‌خوره‌. بشر گل‌ سر سبد اين‌ عالم‌ خلقته‌. چون‌ اون‌ آية‌ شريفه‌ كه‌ نه‌ فانزل‌ بني‌ آدم‌ و لقد كرمنا بني‌ آدم‌، و حلناهم‌ في‌ البر و البحر. خداي‌ تعالي‌ بني‌ آدم‌ را اكرم‌ كرده‌، اشرف‌ مخلوقاته‌. حالا اگر ما مخلوقات‌ كرات‌ بالا را ندونيم‌ كه‌ شايد بعضيهاشون‌ اشرف‌ از ما باشند ولي‌ به‌ اين‌ خاطر كه‌ چهار ده‌ معصوم‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ در نوع‌ بشر واقع‌ شده‌ بشر اشرف‌ مخلوقاته‌. حتي‌ از همة‌ موجودات‌ شريفتره‌. اين‌ گل‌ سر سبد، اگر، اگر برنامه‌اش‌ نامنظم‌ شد همة‌ عالم‌ خلقت‌ را نامنظم‌ مي‌كنه‌، همه‌ راها. مثل‌ همان‌ توربين‌ كارخانه‌ است‌ كه‌ اگر او خراب‌ شد بقيه‌ را خراب‌ مي‌كنه‌. دقت‌ كرديد. ما يك‌ معصيت‌ كار، يك‌ گنه‌ كار يك‌ كسي‌ كه‌ از صراط‌ مستقيم‌ خارجه‌ اين‌ چقدر ضرر داره‌، يعين‌ همه‌ جا، شما الان‌ هر جايي‌ از عالم‌ را نگاه‌ كنيد مي‌بينيد كه‌ همه‌ دارن‌ بندگي‌ خدا را مي‌كنند حتي‌ از نظر تكويني‌ هم‌ داريد بندگي‌ خدا، بدنتون‌ هم‌ داره‌ بندگي‌ خدا را كرده‌. جنسييتون‌ بندگي‌ خدا را كرده‌. فقط‌ در عمل‌ با اينكه‌ خدا خواسته‌ و قضا ان‌ لا تعبدوا الا اياه‌ در عمل‌ شما بندگي‌ خدا را اگر نكنيد مي‌بينيد چقدر بده‌. انگشت‌ نما مي‌شيد در تمام‌ مخلوقات‌ الهي‌. مثل‌ همان‌ كارخانه‌اي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌. اين‌ كارخانة‌ با اين‌ عظمت‌ داره‌ مي‌چرخه‌، يك‌ چرخ‌ اونجا تالاق‌ و تولوق‌ راه‌ انداخته‌. خوب‌ نمي‌چرخه‌. تحت‌ برنامه‌ و فرمان‌ مدير نيست‌. اين‌ چقدر بده‌. اگر يك‌ مدير سخت‌گيري‌ باشد اين‌ چرخ‌ را بايد بكند باندازد دور. و جاش‌ يك‌ چرخ‌ بهتري‌ بگذاره‌.

 خداي‌ تعالي‌ گاهي‌ فرموده‌، كه‌ و سوف‌ يعطي‌ الله‌ بقوم‌ اگر كه‌ شماها معصيت‌ بكنيد برنامة‌ عالم‌ خلقت‌ را بهم‌ بزنيد خدا يك‌ قومي‌ را به‌ جاي‌ شما مي‌ياره‌. يك‌ جمعيتي‌ را خواهد آورد، كه‌ هم‌ خدا اونها را دوست‌ داشته‌ باشه‌ هم‌ اونها خدا را دوست‌ داشته‌ باشند. دقت‌ كرديد. شماها بدرد نمي‌خوريد و اين‌ كار را خواهد كرد خدا. شماها اين‌ را بدونيد يعني‌ حالا منتهي‌ اين‌ عالم‌ خلقت‌ اين‌ عالم‌ هستي‌ اين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ اين‌ همان‌ طوري‌ كه‌ بي‌ نهايت‌ باقي‌ خواهد ماند يك‌ مدت‌ زماني‌ كه‌ قبل‌ از ظهور حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداء هست‌، اين‌ يك‌ زمان‌ كوتاهي‌ است‌ حالا يك‌ چرخ‌ از اين‌ اطراف‌ و از اين‌ عالم‌ خلقت‌ حالا لنگ‌ بزنه‌ از نظر خدا مهم‌ نيست‌. خداي‌ تعالي‌ اين‌ چرخ‌ را عوضش‌ مي‌كنه‌. نمي‌شه‌، نمي‌شه‌ كه‌ يك‌ عده‌، تمام‌ عالم‌ هستي‌. حتي‌ رفتي‌ يك‌ علف‌ توي‌ باغچه‌، يك‌ كرم‌ به‌ اصطلاح‌ لب‌ جوب‌ اينها همه‌ دارن‌ بندگي‌ خدا را مي‌كنند، تو يكي‌ مي‌خواي‌ بندگي‌ خدا را نكني‌! مگر تو كي‌ هستي‌؟ تو مي‌خواي‌ نظام‌ را بهم‌ بريزي‌؟ اگر مي‌خواي‌ در اين‌ عالم‌ خلقت‌ زندگي‌ بكني‌ بايد تو هم‌ بندة‌ خدا باشي‌. هماهنگيت‌ را با همة‌ موجودات‌ عالم‌ حفظ‌ كني‌. والا بايد برد دارن‌ بياندازنت‌ دور. و مي‌كنه‌ خدا اين‌ كار را. همين‌ در تفسير همين‌ آية‌ شريفه‌ و سوف‌ يعطي‌ الله‌ قوم‌ كه‌ هست‌. اين‌ دربارة‌ ظهور حضرت‌ ولي‌ عصر صلوات‌ الله‌ عليهه‌. كه‌ شماها اگر به‌ اصطلاح‌ خوب‌ نباشيد، خداي‌ تعالي‌ يك‌ قومي‌ را مي‌ياره‌، ليس‌ ماء كه‌ همشون‌ هم‌ از نظر تكوين‌ هم‌ از نظر تشريع‌ بندة‌ خدا باشند و هماهنگي‌ عالم‌ خلقت‌ را بهم‌ نريزند. اين‌ را در اين‌ آيه‌ خداي‌ تعالي‌ حتي‌ دربارة‌ ظهور حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداء اين‌ را مي‌فرمايد.

 و خداي‌ تعالي‌ اين‌ كار را خواهد كرد. حالا اگر بنده‌ شديد، اون‌ مطلبي‌ كه‌ امروز مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ و بايد انشاء الله‌ خوب‌ دقت‌ كنيد تا اين‌ مطلب‌ را خوب‌ بفهميد و ارزش‌ سير و سلوكتون‌ و سير الي‌ اللهتون‌ و رسيدن‌ به‌ مقام‌ عبوديت‌ و بندگيتون‌ را ارزشش‌ را درك‌ كنيد، مربوط‌ به‌ اين‌ مطلبي‌ است‌ كه‌ مي‌خوام‌ امروز عرض‌ كنم‌.

 شما اگر هماهنگ‌ نبوديد كه‌ معلومه‌، اولا خراب‌ كرديد كارخانه‌ را. خدمتون‌ عرض‌ شود عالم‌ هستي‌ و خلقت‌ را خراب‌ كرديد و عالم‌ به‌ اصطلاح‌ ماسوي‌ الله‌ را يك‌ گوشه‌اش‌ را خراب‌ كرديد. حالا علاوه‌ بر اين‌ شما به‌ درد اين‌ عالم‌ خلقت‌ نمي‌خوريد و بايد باندازنتون‌ دور. ايني‌ كه‌ يك‌ عده‌ را مي‌اندازند توي‌ جهنم‌ براي‌ همينه‌. و لقد ضرعنا جهنم‌ كثيرا من‌ الجنه‌ و الانس‌. يك‌ عده‌اي‌ را خداي‌ تعالي‌ اصلا براي‌ جهنم‌. آخه‌ اين‌ چرخ‌ شكسته‌، اين‌ بلبرينگ‌ شكسته‌ تو اين‌ كارخانه‌ اين‌ جز تلق‌ و تولوق‌ راه‌ انداختن‌ و جز اسباب‌ زحمت‌ انداختن‌ و تمام‌ كارخانه‌ را از كار انداختن‌ ديگه‌ نيست‌. اين‌ را برش‌ دارن‌ بياندازنش‌ بيرون‌. بياندازنش‌ توي‌ كارخانة‌ ذوب‌ آهن‌ بعد شايد آهنش‌ به‌ درد بخوره‌. اينجور. و لذا فريق‌ الجنه‌ و فريق‌ في‌ السعير. حتي‌ در همين‌ دنيا هم‌ غربال‌ ميشه‌. اما اگر آمد و انسان‌ هماهنگ‌ شد. فايده‌اش‌ چيه‌؟ اگر هماهنگ‌ شد تمام‌ اين‌ قدرتهايي‌ كه‌ در عالم‌ هست‌، چون‌ شما يك‌ قطره‌ايد. اين‌ قطره‌ وصل‌ به‌ دريا ميشه‌ و شما ميشيد دريا. تمام‌ عالم‌ هستي‌ با شماست‌ و شما با همة‌ عالم‌ هستي‌ هستيد. شما جزئي‌ از اين‌ عالم‌ پر معنويت‌ هستيد. اين‌ عالمي‌ كه‌ همه‌ جاش‌ عبوديته‌. همه‌ جاش‌ فرمانبرداريست‌. شما ببينيد اگر توي‌ يك‌ ارتشي‌، يك‌ ارتش‌، سربازها همه‌ تحت‌ فرماندهي‌ يك‌ فرمانده‌، همه‌ مطيع‌ دارند كار مي‌كنند. ميگن‌ قدم‌ بردار برميداره‌. بگن‌ درجا بزن‌، درجا ميزنه‌. هر كاري‌ بگن‌ ميكنه‌. فرمانده‌ فرماندة‌ لشگر هر چي‌ مي‌خواد باشه‌. يك‌ سرباز اين‌ وسط‌ پيدا بشه‌ خرابكاري‌ بكنه‌. هر كاري‌ ميگن‌ گوش‌ نكنه‌ كار خودش‌ را بكنه‌. اين‌ را چيكارش‌ مي‌كنند؟ اين‌ را ميگن‌ آقا تو خراب‌ كردي‌. توي‌ اين‌ سينه‌زدنها، يكي‌ لق‌ ميزنه‌. ديديد ديگه‌ لق‌ ميزنه‌. همه‌ بايد با هم‌ دستهايشون‌ برسه‌ به‌ سينه‌. يك‌ دستي‌ سينه‌ مي‌زدند، يك‌ بچه‌اي‌ بود اين‌ وسط‌ تقي‌ مي‌زد. يك‌ انداختنش‌ بيرون‌. آدم‌ معصيتكار توي‌ عالم‌ خلقت‌ هماني‌ است‌ كه‌ لق‌ ميزنه‌. هماني‌ است‌ كه‌ تحت‌ برنامه‌ نيومده‌. هموني‌ است‌ كه‌ منظم‌ با نظم‌ اين‌ جمعيت‌ نيست‌. اين‌ بدرد نميخوره‌. اين‌ ظاهره‌. گناهكار مزاحمه‌ توي‌ اين‌ دنيا. خدا حق‌ داره‌، شما نگيد كه‌ خدا مهربانه‌، عفو ميكنه‌. چي‌ را عفو ميكنه‌؟ چي‌ را عفو ميكنه‌؟ تو اگر خودت‌ را درست‌ كني‌ عفو ميكنه‌. و الاّ اينجوري‌ تو ميگي‌ عفو ميكنه‌. از آخر عفو ميكنه‌. نه‌. عفو نميكنه‌. خدا خودش‌ فرموده‌ من‌ عفو نميكنم‌. ما غرك‌ برب‌ الكريم‌. چي‌ تو را مغرور كرده‌ كه‌ خدا كريمه‌. خدا كريم‌ هست‌ ولي‌ نه‌ اينكه‌ اوضاع‌ را تو بهم‌ بريزي‌. نه‌ اينكه‌ بي‌ نظمي‌ كني‌. دست‌ شمايي‌ را كه‌ توي‌ سينه‌زني‌ لق‌ مي‌زني‌ مي‌گيرند مي‌اندازند بيرون‌ برو آن‌ كنار بزن‌. برو بيرون‌. لج‌ بكني‌، يك‌ دست‌ كتك‌ هم‌ مي‌خوري‌. نميشه‌ كه‌ مهربان‌ هست‌، مهربان‌ هستند. اما اين‌ يك‌ مسئله‌اي‌ است‌ كه‌ همة‌ عالم‌ روش‌ حساب‌ ميكنه‌. شما فكر نكنيد، يك‌ گناه‌ شما كرديد تمام‌ عالم‌ هستي‌ تكوينا و تشريعا، اين‌ عليه‌ شما قيام‌ مي‌كنند. يعني‌ تو خراب‌ كردي‌ همه‌ را. يك‌ گناه‌ تو همه‌ را خراب‌ كرده‌. و همه‌ از تو دوري‌ مي‌كنند. بدبختيهايي‌ كه‌ ماها گاهي‌ دچارمون‌ ميشه‌ شما فكر نكنيد. يك‌ نفر به‌ من‌ ميگفت‌ كه‌ من‌ نميدونم‌ هر چه‌ كار ميكنم‌، زندگي‌ ميكنم‌، باز مي‌بينم‌ گرفتارم‌. گفتم‌ از سه‌ چيز، يكي‌ در تو هست‌: من‌ مكرر هم‌ گفتم‌ همه‌اتون‌ هم‌ مي‌دونيد. يا مال‌ حرام‌ وارد اموالتون‌ شده‌. اين‌ خودش‌ يك‌ چيزيه‌. حالا ولو اينكه‌ خمست‌ را نداده‌ باشي‌، ولو اينكه‌ زكاتت‌ را نداده‌ باشي‌. يا اينكه‌ يك‌ مظلومي‌ از ظلم‌ تو ناراحته‌. و يا يك‌ عمل‌ گناهي‌ را دائما انجام‌ ميدي‌. چون‌ يك‌ تك‌ گناه‌ مهم‌ نيست‌. بعله‌. يك‌ وقت‌ توي‌ اين‌ كاربرات‌ ماشين‌ يك‌ آشغالي‌ آمده‌، يك‌ تكاني‌ خورده‌ باشه‌، خوب‌ رد ميكنه‌ مسئله‌اي‌ نيستش‌. اما اگه‌ بنا باشه‌ هميشه‌ خراب‌ باشه‌ كه‌ بايد درستش‌ كرد. بايد اين‌ را برداشت‌ انداخت‌ دور يكي‌ ديگه‌، يك‌ سالم‌ را گذاشت‌ جاش‌. دقت‌ فرموديد. اگر تو بنا بود دائما يك‌ گناهي‌ را، ولو ريشت‌ را مي‌تراشي‌ دائما. ولو اينكه‌ دائما غيبت‌ ميكني‌، ولو اينكه‌ دائما دروغ‌ ميگي‌. يك‌ گناهي‌ را دائما ميكني‌. اين‌ تو را بدونيد، تو را بيرون‌ انداختند. منتهي‌ خدا ميگه‌ اين‌ را بگذار گوشة‌ موتور ماشين‌، همونجا باشه‌. يك‌ چيز ديگه‌اي‌ بگذار جاش‌. و الا بدرد نميخوري‌ تو. تويي‌ كه‌ دائما گناه‌ ميكني‌، ولو يك‌ دونه‌ گناه‌ صغيره‌ هم‌ كه‌ باشه‌. مداومت‌ به‌ گناه‌ صغيره‌ انسان‌ را بدبخت‌ ميكنه‌. ميگذارندش‌ كنار. مال‌ حرام‌ وارد اموالش‌ انسان‌ بشه‌، اين‌ را مي‌گذارندش‌ كنار. همة‌ عالم‌ هستي‌ از اين‌ آدم‌ رنج‌ مي‌برند. خداي‌ تعالي‌ كمكت‌ ميكنه‌. و يعفوا عن‌ كثير. و الاّ تا آمدي‌ تو معصيت‌ كردي‌ و برخلاف‌ فرمان‌ پروردگار، و بر خلاف‌ فرمان‌ و نظم‌ عالم‌ هستي‌ تو قيام‌ كردي‌ و معصيتكار شدي‌، بايد تمام‌ اين‌ در و ديوار، همه‌ تو را اذيتت‌ كنند. لذا مي‌بينيد در همين‌ دعاي‌ بعد از زيارت‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ هست‌. الهي‌ لو علمت‌ الارض‌ باذنوب‌ لساخطي‌. اگر زمين‌ بدونه‌ كه‌ من‌ معصيت‌ تو را ميكنم‌، من‌ را توي‌ خودش‌ فرو ميبره‌. ميگه‌ من‌ منظم‌، او منظم‌، درخت‌ منظم‌، حيوان‌ منظم‌، حشره‌ منظم‌، همه‌ تحت‌ فرمان‌ پروردگار، تو كي‌ آمدي‌ اين‌ وسط‌ خرابكاري‌ كردي‌. لو علمت‌ الارض‌ لذنوبي‌ لساخطي‌ او الجبال‌ لودتي‌. او السماوات‌ لاستفتني‌. اگر كوهها بدونند، به‌ سر من‌ فرود مي‌آيند. اگر آسمانها بدونند، من‌ را خفه‌ مي‌كنند از بين‌ مي‌برند. اينجوريه‌. واقعيت‌ داره‌. شما خودتون‌ هم‌ باشيد اينطوري‌. شما فرض‌ كنيد يك‌ ماشين‌ كوچيكي‌ داريد. اين‌ يك‌ چيزيش‌، يك‌ پستونكي‌ توي‌ اين‌، يك‌ چيزيش‌ خرابه‌. خوب‌ اين‌ را برميداريد مي‌اندازيد دور ديگه‌. خود موتور ماشين‌ ميگه‌ من‌ به‌ اين‌ خوبي‌، به‌ اين‌ سالمي‌ كار ميكنم‌، تو اين‌ وسط‌ ما را خراب‌ كردي‌. اين‌ عالم‌ خلقت‌ همه‌ به‌ انسان‌ ميگن‌ كه‌ آخه‌ ما همه‌امون‌ از هم‌، كرة‌ به‌ اين‌ بزرگي‌ مثل‌ خورشيد، و الشمس‌ يجري‌ لمستقر لها ذلك‌ التقدير العزيز العظيم‌. اين‌ خورشيد با اين‌ عظمت‌ داره‌ روي‌ برنامة‌ منظمش‌ حركت‌ ميكنه‌. اين‌ زمين‌ داره‌ دور خورشيد روي‌ يك‌ برنامه‌اي‌ سير ميكنه‌. تو اين‌ وسط‌ آمدي‌ با خدا داري‌ مخالفت‌ ميكني‌. با فرماندة‌ كل‌ داري‌ مبارزه‌ ميكني‌. آخه‌ تو كي‌ هستي‌؟ خورشيد مي‌زنه‌ توي‌ سرت‌. زمين‌ ميزنه‌ توي‌ سرت‌. جن‌ ميزنه‌ توي‌ سرت‌. ملك‌ ميزنه‌ توي‌ سرت‌. خداي‌ عظيم‌ ميزنه‌ توي‌ سرت‌. براي‌ يك‌ دونه‌ گناه‌. فرقي‌ نميكنه‌. يك‌ دونه‌ گناه‌. عرض‌ كردم‌. يك‌ وقت‌ يك‌ دونه‌ گناهه‌، مي‌آد و ميره‌. اينجا نه‌. اينجا خدا مهربانه‌، خدا رحيمه‌. تا هشت‌ ساعت‌ هم‌ مهلت‌ ميدهند كه‌ تو بري‌ اين‌ آشغالي‌ كه‌ توي‌ كاربرات‌ ماشينت‌ گير كرده‌، اين‌ را بالاخره‌ درش‌ بياري‌ بيندازيش‌ كنار، تميزش‌ كني‌. اما اگه‌ بنا باشه‌ هميشه‌ نامرتب‌ كار كنه‌، اين‌ ديگه‌ زندگي‌ نشد.

 اگر آمد و انسان‌، اين‌ را ميخوام‌ بگم‌ كه‌ اين‌ قسمت‌ دوم‌ خيلي‌ مهمه‌ و اين‌ علامت‌ سلامت‌ حركت‌ شماست‌. و بدانيد كه‌ اگر خداي‌ نكرده‌ باز هم‌ در كارهايتون‌ يك‌ اشكالي‌ هست‌، اين‌ ديگه‌ معلومه‌ نامنظم‌ حركت‌ كرديد. خداي‌ تعالي‌ دستور داده‌ ان‌ لا تعبدوا الا اياه‌. جز خدا را بندگي‌ نكنيد. بندگي‌ شيطان‌ را نبايد بكنيد. بندگي‌ نفس‌ اماره‌ اتون‌ را نبايد بكنيد. ان‌ لا تعبدوا الا اياه‌. قضي‌ ربك‌. يعني‌ خدا گذرونده‌، قطعيش‌ كرده‌. ان‌ لا تعبدوا الا اياه‌. بندگي‌ نكنيد جز او را. خوب‌. شما اگر اين‌ كار را كرديد، تمام‌، همانطوري‌ كه‌ اگر خلاف‌ انجام‌ مي‌داديد همة‌ عالم‌ خلقت‌ عليه‌تون‌ حركت‌ مي‌كرد و خدا مانع‌ ميشه‌ كه‌ اون‌ جور ما را نمي‌كوبند. چون‌ لو علمت‌ الارض‌، خدا ممكنه‌ به‌ زمين‌ بفهمونه‌ كه‌ اين‌ از معصيتكاران‌ منه‌. همانطوري‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ حفظت‌ ميكرد، از اينطرف‌، لو من‌ اظهر الجميل‌، اگر تو بندة‌ خوب‌ خدا شدي‌، اگر تو هماهنگيت‌ را با عالم‌ خلقت‌ برقرار كردي‌. خدا مخلوقاتي‌ داره‌، انبياء هستند. اينها تكوينا و تشريعا هماهنگ‌ با عالم‌ خلقت‌ هستند و خدا. ملائكه‌ تكوينا و تشريعا هماهنگ‌ هستند. انسان‌، خوب‌ از آن‌ ور حيوانات‌ هماهنگند. هفتة‌ قبل‌ ثابت‌ كردم‌. مثل‌ آفتاب‌ روشنه‌ كه‌ حيوانات‌ هماهنگند. گياهها هماهنگند. جمادات‌ هماهنگند. تمام‌ اينها هماهنگند. توي‌ بشر اگر هماهنگ‌ شدي‌ با آنها يكي‌ ميشي‌. تمام‌ نيروها مي‌آيند به‌ كمكت‌. اول‌ خود خدا. يوم‌ اظهر الجميل‌. خوبيهاي‌ تو را اظهار ميكنه‌. به‌ عالم‌ تكوين‌ خداي‌ تعالي‌ اعلام‌ ميكنه‌، آي‌ ببينيد اين‌ بندة‌ منهم‌ با شما هماهنگ‌ شده‌. عينا همون‌، عرض‌ كردم‌، توربين‌ برق‌ يك‌ كارخونه‌ وقتي‌ كه‌ سالم‌ ميشه‌، همه‌ خوشحال‌ ميشن‌، همه‌ راحت‌ ميشن‌. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد ببينيد اين‌ بندة‌ منهم‌ هماهنگ‌ شد با شما. و خداي‌ تعالي‌ هم‌ اين‌ كار را ميكنه‌. شما فكر نكنيد كه‌ مثلا از زمان‌ حضرت‌ آدم‌ تا زمان‌ ظهور خيلي‌ زياد نيست‌ نسبت‌ به‌ بقية‌ عمر دنيا. اين‌ چند روز را هم‌ هر جوري‌ هست‌، خداي‌ تعالي‌ صبرش‌ زياده‌، تحمل‌ ميكنه‌. صبر ميكنه‌. اما بالاخره‌ بايد هماهنگ‌ بشيد و آنهايي‌ كه‌ قبل‌ از ظهور، يعني‌ در همين‌ زمان‌ ما، خودشون‌ را هماهنگ‌ بكنند. هماهنگ‌ بكنند با خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، عالم‌ خلقت‌. آدمي‌ كه‌ بندة‌ خداست‌، برسونه‌ خودش‌ را به‌ مقام‌ عبوديت‌ كه‌ همة‌ زحمات‌ شما براي‌ اين‌ است‌ كه‌ خودتون‌ را به‌ مرحلة‌ عبوديت‌ برسونيد، به‌ مقام‌ عبوديت‌ برسونيد. وقتي‌ رسديد به‌ مقام‌ عبوديت‌ كه‌ حضرت‌ صادق‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ به‌ عنوان‌ بصري‌ فرمودند كه‌ فخلق‌ في‌ نفسك‌ حقيقة‌ العبوديه‌. انسان‌ حقيقت‌ عبوديت‌ را در خودش‌ بوجود بياره‌. اگر خودش‌ را به‌ آنجا رسوند، به‌ آن‌ مرحله‌ رسوند؛ اين‌ تمام‌ عالم‌ خلقت‌ اول‌ خدا به‌ او كمك‌ ميكنه‌. ميگيد نه‌؟ بيائيد تجربه‌ بكنيد. شما بندة‌ خدا بشيد، به‌ مقام‌ عبوديت‌ خودتون‌ را برسونيد، هماهنگ‌ بشيد با عالم‌ خلقت‌. ما بعضي‌ها خيال‌ ميكنيم‌، خوب‌ خيال‌ مي‌كنيد كه‌ اگر به‌ زن‌ نامحرم‌ نگاه‌ نكرديم‌ و دروغ‌ نگفتيم‌ و غيبت‌ نكرديم‌ ديگه‌ ما هماهنگ‌ شديم‌. نه‌. حالا تا صراط‌ مستقيم‌ را بپيمائيد و تا جهاد با نفس‌ بكنيد و تا به‌ مقام‌ عبوديت‌ خودتون‌ را وارد كنيد خيلي‌ كار داره‌. اينها مقدماته‌. شما خودتون‌ را به‌ مرحلة‌ عبوديت‌ برسونيد مي‌بينيد اول‌ خدا به‌ كمكتون‌ مي‌آد. يك‌ آبرويي‌ خداي‌ تعالي‌ بهتون‌ ميده‌ كه‌ هر جا مي‌ريد مي‌بينيد آبرومنديد، محترميد. و بر فرض‌ توي‌ معصيتكارها باز شما محترم‌ نباشيد، در ملكوت‌ عالم‌ محترميد. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ توي‌ مردم‌ جاهل‌ ناهماهنگ‌ با عالم‌ خلقت‌، محبوبيت‌ شايد يك‌ مدتي‌ نداشت‌. يا امام‌ حسين‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ را شهيد كردند. يا ائمة‌ اطهار را كشتند. اين‌ نه‌ بخاطر اينكه‌ ايشان‌ هماهنگ‌ با، اين‌ مردم‌ هماهنگ‌ نبودند با عالم‌ خلقت‌. ولي‌، حالا اينها هي‌ نكاتي‌ است‌ كه‌ بايد توجه‌ پيدا بكنيد. وقتي‌ ميگن‌ در روز عاشورا سيد الشهدا وقتي‌ شهيد شد، بكت‌ عليه‌ در زيارته‌ها، آسمان‌ گريه‌ كرد. واقعا گريه‌ ميكنه‌. حالا هر موجودي‌ گريه‌اش‌ مطابق‌ خودش‌. زمين‌ گريه‌ كرد. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ محبوبيت‌ داره‌ در خلقت‌. اين‌ هماهنگه‌ با خلقته‌. اين‌ آن‌ عضو رئيسة‌ خلقته‌. اين‌ چون‌ خوبه‌ خلقت‌ خوبه‌. اين‌ چون‌ منظم‌ كار ميكنه‌ عالم‌ منظمه‌. حسين‌ بن‌ علي‌ و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ عضو رئيسة‌ عالم‌ خلقتند. ماها اين‌ را ايشان‌ مثلا همينجور تعارفي‌ قبول‌ كنيم‌. آن‌ جمله‌، ارادة‌ الربه‌. آخه‌ ببينيد اين‌ ارادة‌ الرب‌، ما خيال‌ مي‌كنيم‌ تعارف‌ ميكنه‌. نه‌. شما همين‌ مثال‌ كارخانه‌اي‌ كه‌ گفتم‌. انگشتش‌ را مي‌زنه‌ روي‌ شاسي‌، روي‌ يك‌ كليد، ببينيد اين‌ ارادة‌ مدير كارخونه‌ آمده‌ وارد اين‌ كليد شده‌، اين‌ كليد تمام‌ كارخانه‌ را راه‌ انداخته‌. ارادة‌، ببينيد اين‌ معناي‌ ارادة‌ الربه‌. خدا مدير عالم‌ خلقته‌. امام‌ حسين‌ را، هر كدام‌ از ائمه‌ را، اينها ارادة‌ او مي‌آد وارد اين‌ كليد كارها ميشه‌. تا اشاره‌اي‌ ميكنه‌ اين‌ كليد تمام‌ عالم‌ خلقت‌ را روشن‌ ميكنه‌، تمام‌ را به‌ كار مي‌اندازه‌. ارادة‌ الرب‌ في‌ مقاديره‌ تحبط‌ اليكم‌ و تصدر من‌ بيوتكم‌. از خانة‌ شما صادر ميشه‌. آقا چطور شد برقها يك‌ دفعه‌ روشن‌ شد؟ كليدش‌ را زديم‌. شما نرفتيد آن‌ بالا كاري‌ بكنيد. چطور شد كه‌ برقهاي‌ شهر همه‌ خاموش‌ بود. يكدفعه‌ روشن‌ شد؟! به‌ جهت‌ اينكه‌ توي‌ كارخونه‌ كليد را زدند. اينه‌.

 اگر كسي‌، اگر يك‌ شخصي‌ بندة‌ خدا شد و تحت‌ فرمان‌ پروردگار، اما اگر كليد خراب‌ باشه‌، كليد خراب‌. خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ خوب‌، هيچ‌ جا روشن‌ نميشه‌. بايد پيچ‌ گوشتي‌ برداريد و بايد كليد را بازش‌ كنيد و خدمت‌ شما عرض‌ شود كلي‌ روش‌ كار بكنيد. لذا آنها را خداي‌ تعالي‌، معصومند. آنها تحت‌ فرمانند، چون‌ حساسند، چون‌ قلب‌ عالم‌ امكانند. چون‌ حقيقت‌ عالم‌ امكان‌ هستند. آنها نه‌. پس‌ خدا شما را عظمت‌ ميده‌. ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ شماها را عظمت‌ مي‌دهند. اگرچه‌ در بين‌ مردم‌ عزيز نباشيد، ولي‌ در ملكوت‌ عالم‌ عزيزيد. همانطور كه‌ خود سيد الشهدا در عالم‌ ملكوت‌ عزيز بود. همة‌ موجودات‌ متأثر شدند. همة‌ موجودات‌ بخاطر اين‌ شهادت‌ حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، همه‌ تحت‌ حزن‌ قرار گرفتند. و شما هم‌ اگر بندة‌ واقعي‌ خدا شديد، همة‌ ملكوت‌ عالم‌ به‌ حزن‌ شما محزونند، به‌ خوشحالي‌ شما خوشحالند و همه‌ به‌ كمكتون‌ مي‌آيند. به‌ خدا قسم‌، ايني‌ كه‌ ميگم‌، قسم‌ دارم‌ ميخورم‌، ديگه‌ دليلي‌ محكمتر از قسم‌ به‌ قول‌ يكي‌ نباشه‌. اگر شما آن‌ روح‌ واقعي‌ كه‌ خدا مي‌خواد، آن‌ بندة‌ واقعي‌ خدا، كه‌ مي‌خواد؛ اگر اون‌ را پيدا بكنيد مريض‌ نميشيد. هيچوقت‌ مريض‌ نميشيد. هيچوقت‌ نمي‌ميريد. شما ميگيد اِ. پس‌ اينهمه‌ اولياء خدا مريض‌ ميشن‌، مي‌ميرند، چيه‌؟ حالا بعد ميگم‌. الان‌ اين‌ را با توجه‌ به‌ اينكه‌ اولياء خدا مي‌ميرند و مريض‌ ميشن‌ من‌ دارم‌ ميگم‌. نه‌ مريض‌ شما ميشيد و نه‌ مي‌ميريد، نه‌ محتاج‌ ميشيد، نه‌ ناراحت‌ ميشيد، نه‌ حزني‌ خواهيد داشت‌، نه‌ خوفي‌ خواهيد داشت‌. ميگيد نه‌ تجربه‌ كنيد. تجربه‌ كنيد. اما مردن‌. من‌ از اينجا شروع‌ كنم‌. شما روايت‌ را نگاه‌ كنيد و اين‌ را مكرر من‌ از اولياء خدا يا ديدم‌ يا شنيدم‌. كه‌ موقع‌ مرگ‌ يك‌ ملك‌ مي‌آيد بهش‌ ميگه‌ كه‌ خدا به‌ من‌ گفته‌ كه‌ به‌ تو بگم‌ كه‌ تا آخر دنيا مي‌توني‌ بموني‌، اگر مي‌خواي‌ بموني‌ بمون‌. اين‌ دلت‌ با توست‌. البته‌ يك‌ عده‌ از اولياء خدا كه‌ تمناي‌ مرگ‌ مي‌كنند، دنيا را زندان‌ مي‌دونند. اگر بهشون‌ خبر بدهند كه‌ سال‌ ديگه‌ شما آزاد ميشيد، ساعت‌ شماري‌ مي‌كنند. آنها هيچ‌. آنها اولياء خدا كه‌ آنطوريند. اما همين‌ اولياء خدائي‌ كه‌ دلشون‌ به‌ خدا بسته‌ است‌. به‌ اينجور آدمها ميگن‌. ميگن‌ كه‌ اگر مي‌خواي‌ بمون‌ اگر مي‌خواي‌ برو. دو دل‌ ميشه‌. بهش‌ باغهاي‌ بهشت‌ را نشونش‌ مي‌دهند. آن‌ نعمتهاي‌ عجيب‌ را بهش‌ نشون‌ مي‌دهند. پرده‌ را عقب‌ مي‌زنند چهارده‌ معصوم‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ آنجا نشسته‌اند، آنها را نشونش‌ ميدن‌. اي‌ كه‌ گفتي‌ فمن‌ يمت‌ يرني‌ جان‌ فداي‌ كلام‌ دلجويت‌. اينها را دروغ‌ نميگيم‌ها، بعضي‌ از اولياء خدا اينجوريند. كاش‌ روزي‌ هزار مرتبه‌ من‌ مردمي‌ تا بديدمي‌ رويت‌. تا مي‌بينه‌ هيچي‌ ميگه‌ ببر. عجله‌ هم‌ داره‌. من‌ چند تا ديدم‌ اينجوري‌، در موقع‌ احتضار اينجوري‌ بودند. و روايات‌ و آيات‌ قرآن‌ هم‌ هست‌. آيات‌ قرآن‌ مكرر هست‌ كه‌ يهود، خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد يا ايها الذين‌ هادوا ان‌ ضعمتم‌ انكم‌ اولياء لله‌ من‌ دون‌ الناس‌ فتمنوا الموت‌. اين‌ علامت‌ اولياي‌ خداست‌ كه‌ تمناي‌ مرگ‌ مي‌كنند. از اين‌ زندان‌، من‌ خدا ميدونه‌ بالاي‌ سر يك‌ نفر مريضي‌ رفتم‌. ايشان‌ ميگفت‌ كه‌ مرگ‌ اگر مرد است‌ گو نزد من‌ آي‌. هي‌ داشت‌ اين‌ حرف‌ را مي‌زد. بچه‌هايش‌ گريه‌ مي‌كردند كه‌ اين‌ چيه‌ اين‌ حرف‌ را ميزنه‌؟! گفتم‌ اينها نمي‌فهمند. يك‌ كم‌ رو به‌ من‌ كرد كه‌ ما اگر انشاء الله‌ مرديم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ شما كاري‌ چيزي‌ با آنها. گفتم‌ سلام‌ ما را برسون‌! عينا خدا ميدونه‌ مثل‌ اينكه‌ يك‌ مسافرتي‌ مي‌خواد بره‌. خيلي‌ راحت‌. خوب‌ اين‌ مرگشون‌.

 مرضش‌. مرض‌ گاهي‌ يك‌ جريانات‌ طبيعي‌ هست‌ و مي‌آيد و ميره‌، آن‌ دردي‌ كه‌ تو ميكشي‌ او نميكشه‌. خدا ميدونه‌ استادمون‌، خدا رحمتش‌ كنه‌، يك‌ ناراحتي‌ يك‌ دردي‌ داشت‌. ميگفت‌ فلاني‌ اين‌ درد من‌ ميدوني‌ مثل‌ چي‌ ميمونه‌؟ انسان‌ يك‌ معشوقي‌ داشته‌، اين‌ حالا رسيده‌، انسان‌ را گرفته‌ توي‌ بغلش‌، حالا داره‌ فشار ميده‌. يك‌ درد مختصري‌ مي‌آد. آنجا از آن‌ درد انسان‌ ناراحت‌ نميشه‌ كه‌. خوشش‌ مي‌آد، لذت‌ ميبره‌. اينهم‌ مال‌ مرض‌ و دردش‌. لذت‌ ميبرند از دردها و مرضها، اولياء خدا. شما خيال‌ مي‌كنيد امام‌ حسين‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ توي‌ گودي‌ قتلگاه‌ براي‌ بدن‌ پاره‌پاره‌اش‌ ناراحت‌ بود؟! اين‌ حرفها اين‌ منبريها ميگند بخاطر اينكه‌ ماها چون‌ بيشتر از اين‌ نمي‌فهميم‌. راجع‌ به‌، گريه‌ ميكنيم‌ براش‌. و الاّ داره‌ ميگه‌ رضا برضائك‌. خدايا من‌ خوشنودم‌. آخه‌ ما ميگيم‌ خوب‌ خدا، من‌ راضيم‌، نه‌. آنجوري‌ نع‌، حضرت‌ سيد الشهداء، رضا يعني‌ خوشحال‌. خشنودم‌ كه‌ تو خشنودي‌. حضرت‌ سيد الشهدا خشنود بود كه‌ وظيفه‌اش‌ را انجام‌ داده‌. ميگيم‌ خوب‌ پس‌ چرا ما گريه‌ بكنيم‌ براي‌ امام‌ حسين‌؟ براي‌ اين‌ ظلمهايي‌ كه‌ مردم‌ كردند بر حضرت‌ سيد الشهدا كه‌ نميدونم‌ كي‌ بود گفتم‌؟ شب‌ جمعه‌ بود يك‌ وقتي‌ همين‌ تازگي‌ گفتم‌ بهرحال‌. روز جمعه‌ توي‌ كانون‌ بود. شما هيچوقت‌، تو اراده‌ بكن‌ مريض‌ نميشي‌. گاهي‌ انسان‌ ميگه‌ كه‌ نه‌، مريض‌ بشم‌. شما ميگيد مگه‌ مرض‌ خوبه‌؟ ديگه‌ حالا آنجا برسيد مي‌فهميد چي‌ خوبه‌ چي‌ بده‌. حالا ماها كه‌ نمي‌فهميم‌. ماها مثل‌ يك‌ كورهايي‌ هستيم‌ كه‌ رنگهاي‌ مختلف‌ را وقتي‌ مي‌خوان‌ بهمون‌ نشون‌ بدهند، آدم‌ كور نمي‌فهمه‌ قرمز با آبي‌ چه‌ فرقي‌ داره‌. هنوز ما انشاء الله‌ چشممون‌ معالجه‌ بشه‌، انشاء الله‌ مي‌فهميم‌. اگر مي‌فهميد خوشا به‌ حالتون‌. خوشا به‌ حالتون‌ كه‌ مي‌فهميد يعني‌ چه‌؟ درد يعني‌ چه‌؟ كه‌ يكي‌ از اولياء خدا تمام‌ بدنش‌ فلج‌ شده‌ بود خدا ميدونه‌. رفتيم‌ پيشش‌ گفتيم‌ حالت‌ چطوره‌؟ گفت‌ خداي‌ عزيزم‌، محبوبم‌ گفته‌ كه‌ تو خودت‌ را تكون‌ نده‌، من‌ دوستانم‌ را مي‌فرستم‌ لقمه‌ بگذارند توي‌ دهند. نمي‌تونست‌ خودش‌ را تكون‌ بده‌. تو حركت‌ نكن‌ ما همه‌ را مي‌فرستيم‌ خدمتتون‌. به‌ من‌ اينجوري‌ گفت‌ گفت‌ آقا ممنونتم‌. اينجور برخورد ميكنند با مسائل‌.

 هيچوقت‌ فقير نميشي‌، فقير نميشي‌. كسي‌ كه‌ با عالم‌ هستي‌ ارتباط‌ داره‌ كجا فقيره‌؟ اين‌ پولها، پول‌ توي‌ بانك‌ صد ميليون‌ پول‌ توي‌ بانك‌ داشته‌ باشي‌. جز اينكه‌ فكرت‌ همه‌اش‌ اين‌ باشه‌ يك‌ وقتي‌ بانك‌ آتيش‌ نگيره‌، چكهاي‌ تو چي‌ بشه‌، حسابت‌ بهم‌ مي‌خوره‌، جز زحمت‌ هيچي‌ نيست‌. جز زحمت‌ هيچي‌ نيست‌. شما در ماه‌، در سال‌، در عمر، چند دفعه‌ ميتوني‌ حج‌ بري‌؟ در سال‌ يك‌ دفعه‌ بيشتر حج‌ نميشه‌ رفت‌. چقدر خرجشه‌؟ امسال‌ سيصد و پنجاه‌ هزار تومان‌. بيا حرم‌ حضرت‌ رضا. پول‌ نمي‌خواد از بانك‌ منتقل‌ كني‌ به‌ بانك‌ ديگه‌ و نميدونم‌ گذرنامه‌ بگيري‌ و هزار حج‌، هزار تا سيصد و پنجاه‌ هزار تومان‌، گوش‌ ميديد؟ هزار عمره‌. هزار تا صد هزار تومان‌. مؤمنين‌ به‌ اينها ايمان‌ دارندها. ماها اگر يك‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌ بلنگه‌ ايمانمون‌، ضعيفيم‌. مؤمنين‌ واقعي‌ ايمان‌ دارند. پول‌ را به‌ دست‌ تو نمي‌دهند كه‌ اسباب‌ زحمت‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 خورشيد، ماه‌، حشرات‌، همة‌ موجودات‌، اينها دارند ميگن‌ بعله‌ قربان‌. تو يك‌ نفر ميگي‌ نع‌. به‌ شيطون‌ ميگي‌ بعله‌ قربان‌. اينجا تو را مي‌اندازنت‌ بيرون‌. ببينيد ما اينطوريه‌ كه‌ جهنمي‌ ميشيم‌. براي‌ يك‌ دونه‌ از كار حرام‌ كه‌ دائما انجام‌ مي‌ديم‌. ايني‌ كه‌ من‌ ميگم‌ دائما، چون‌ گاهي‌ ميشه‌ يك‌ دونه‌ گناه‌، البته‌ كسي‌ كه‌ در راه‌ سير و سلوك‌ است‌، نيم‌ دونه‌ گناه‌ هم‌ نبايد بكنه‌. اين‌ را بدونيد. ولي‌ حالا همين‌ مردم‌ توي‌ كوچه‌ و بازار هستند، يك‌ دونه‌ گناه‌ كردند و بعد هم‌ پشيمون‌ شدند، اين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ زياد اوضاع‌ را بهم‌ نمي‌ريزه‌. اما اگر گناه‌ دائمي‌ بود. يك‌ دونة‌ گناه‌ كوچك‌ هم‌ باشه‌. اين‌ جهنميه‌. لذا ميگند اصرار به‌ گناه‌ نداشته‌ باشيد. اصرار يعني‌ يك‌ گناه‌ را هميشگي‌ بكنيد. من‌ نميدونم‌ هيچ‌ احساس‌ كرديد، شما احساس‌ كرديد. يك‌ نفري‌ كه‌ دائما ريشش‌ را ميتراشه‌. حالا داماد ميخواسته‌ بشه‌، مثلا فرض‌ كنيد شب‌ دامادي‌ است‌ و، ولو اينكه‌ انسان‌ ولو براي‌ يك‌ لحظه‌ هم‌ گناه‌ نميكنه‌. حالا ريشش‌ را تراشيده‌. ميگيد حالا ببينيم‌ بعد از دامادي‌ چي‌ ميشه‌؟ بعد هم‌ بعضي‌ها ميگن‌ زن‌ ما گفته‌ تو بايد ريشت‌ را بتراشي‌. خاك‌ توي‌ سرت‌. واقعا خاك‌ توي‌ سرت‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ تو حرف‌ خدا را گذاشتي‌ زمين‌، حرف‌ زنت‌! آخه‌ تو مردي‌ خداي‌ نكرده‌. تو مردي‌. به‌ منهم‌ گفته‌ حالا خدا ميدونه‌ زنم‌ گفته‌… بقدري‌ انسان‌ از اين‌ نامردها، از اين‌ بدبختها به‌ قدري‌ متأثر ميشم‌ كه‌ حدي‌ نداره‌. آخه‌ تو همه‌ را ول‌ كردي‌، خدا را ول‌ كردي‌، عقب‌ سر زنت‌، اگه‌ بگي‌ شيطون‌ گفته‌، شيطون‌ خيلي‌ شخصيتش‌ بيشتر از آن‌ زن‌ فرمانده‌ توست‌ كه‌ ميگه‌ گناه‌ بكن‌. اون‌ كسيه‌، با انبياء درگير بوده‌، با اولياء درگير بوده‌. بگو شيطون‌ گفته‌ باز ما ديگه‌ به‌ آدم‌ حسابي‌ هستي‌. زنم‌ گفته‌! بچه‌ام‌ گفته‌ اينجور بكن‌! ببينيد آدم‌ چقدر وقتي‌ مي‌شكافه‌ مطالب‌ را، ببينيد آدم‌ چقدر خودش‌ را پست‌ احساس‌ ميكنه‌ وقتي‌ كه‌ باصطلاح‌ گناه‌ ميكنه‌. چقدر انسان‌ پست‌ بايد باشه‌، زنم‌ گفته‌، بچه‌ام‌ گفته‌، بچه‌ام‌ اينجوري‌ مي‌خواد. مجسمه‌اي‌ كه‌ حرام‌ است‌ و نبايد توي‌ خونه‌ نگهش‌ داشت‌، بچه‌ام‌ دلش‌ دوست‌ داره‌ مجسمه‌، عروسكهاي‌ بزرگ‌، اينها بعضي‌ از آقايون‌ حرام‌ مي‌دونند. بعضي‌ هم‌ مكروه‌ لااقل‌ مي‌دونند. مكروه‌ يعني‌ خدا دوست‌ نداره‌ مجسمه‌ توي‌ خونه‌ات‌ باشه‌. اشكال‌ باز مي‌بينيم‌ مجسمه‌هاي‌ بزرگ‌، مال‌ بچه‌امه‌. تو بايد تحت‌ تأثير بچه‌ات‌ باشي‌.

 لذا در پايان‌ عرايضم‌ اين‌ را ميخواستم‌ بگم‌، خلاصه‌اش‌. كه‌ اگر انسان‌ معصيت‌ كرد و گناهكار بود و در صراط‌ مستقيم‌ نبود، هماهنگيش‌ را با عالم‌ خلقت‌ حفظ‌ نكرد، بدونيد كه‌ همة‌ اين‌ موجودات‌ دشمنشند. همين‌ در و ديوار دشمنشد. منتهي‌ خدا جلوشون‌ را ميگيره‌. خدا لو علمت‌ الارض‌، اينها بدونند پدرت‌ را در مي‌آورند. لو علمت‌ الارض‌ لذنوبي‌ لساخطي‌ او الجبال‌ لهدتني‌ او السماوات‌… درشتهايش‌ را گفته‌، كوچيكهايش‌ را هم‌ بدونيد همينطوره‌. ولي‌ اگر كه‌ انسان‌ آمد و تابع‌ نظم‌ عالم‌ شد، توي‌ فرماندهي‌ كل‌ واقع‌ شد، خودش‌ را در بين‌ فرمانبردارن‌ قرار داد، باز همه‌ باهاش‌ دوست‌ مي‌شوند. همه‌ بهش‌ كمك‌ مي‌كنند. اين‌ نتيجه‌ و خلاصة‌ عرض‌ امروزمون‌. و انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ حتي‌ در بعضي‌ از چيزها، چيزهايي‌ خيلي‌ جزئي‌، مكروهات‌، به‌ قول‌ يكي‌ از بزرگان‌ ميگفت‌ ما مكروهات‌ ديگه‌ نداشتيم‌، يا حرام‌ بود يا واجب‌. مستحب‌ و مكروه‌ و مباح‌ ديگه‌ نداشتيم‌. مكروه‌ هم‌ انجام‌ نديد. عرض‌ كردم‌. اينها همه‌اش‌ مداوم‌، اگر شما تصميم‌ داشته‌ باشيد يك‌ مكروهي‌ دائما انجام‌ بديد. اين‌ معصيتكاره‌. گناهكاريد. ولو مكروهه‌ ولي‌ گناهه‌. يك‌ مستحبي‌ را تصميم‌ داشته‌ باشيد تا آخر عمرتون‌ ترك‌ بكنيد. مثلا بگيد من‌ هيچوقت‌ نماز شب‌ ديگه‌ نخواهم‌ خوند. اين‌ معصيت‌ كرديد. نبايد يك‌ همچين‌ قراري‌ با خودتون‌ بگذاريد. حالا تنبلي‌ مي‌كنيد هيچوقت‌ هم‌ نماز شب‌ نخونديد. ولي‌ اين‌ مهمه‌. هماهنگيتون‌ را با عالم‌ خلقت‌، با بندگان‌ خدا، با خدا، با پيغمبر، با ائمة‌ اطهار حفظ‌ كنيد و در صراط‌ مستقيم‌ باشيد تا انشاء الله‌ بتونيد با حسين‌ بن‌ علي‌، با ائمة‌ اطهار محشور بشيد.

 اين‌ معناي‌ حشر با خاندان‌ عصمته‌. چون‌ آنها فرمانبرداران‌ خدا هستند. شما هم‌ وقتي‌ فرمانبردار خدا شديد با آنها محشوريد. حالا محشور بودن‌ را خيال‌ مي‌كنيم‌ حتما ما بايد بريم‌ كنار اينها بنشينيم‌. خوب‌ شما خيال‌ مي‌كنيد عمر كنار پيغمبر نمي‌نشست‌؟ هان‌؟ ابوسفيان‌ كنار پيغمبر نمي‌نشست‌. او پس‌ محشور با پيغمبر بود. نع‌. اينها محشور نبودند. محشور آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ با آنها هماهنگ‌ باشه‌، با آنها در يك‌ راه‌ حركت‌ بكنه‌. در يك‌ مسير قرار بگيره‌. در يك‌ وضع‌ باشه‌. اين‌ را ميگن‌ محشور. ايني‌ كه‌ ما ميگيم‌ خدايا ما را در دنيا و آخرت‌ با خاندان‌ عصمت‌ محشور بفرما، اين‌ معناش‌ اينه‌. نه‌ اينكه‌ بعضي‌ها خيلي‌ ظاهر بينند. خيال‌ مي‌كنند بايد بروند در خونة‌ حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ زندگي‌ بكنند و حضرت‌ را هم‌ اذيتش‌ بكنند و مزاحمت‌ هم‌ براش‌ ايجاد بكنند و خدمتتون‌ عرض‌ شود تا با حضرت‌ محشور باشند. نه‌. اون‌ محشور بودن‌، عمر هم‌ با پيغمبر محشور بود، عايشه‌ هم‌ محشورتر از آنها بود با پيغمبر و هيچ‌ از اين‌ حشر استفاده‌اي‌ نكرد. حشر اينه‌ كه‌ شما با، الان‌ شما با سلمان‌ محشوريد اگر شما هم‌ مثل‌ سلمان‌ پايتون‌ را بگذاريد جاي‌ پاي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. شيعة‌ واقعي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ باشيد.

 خوب‌. اين‌ عرايض‌ امروزمون‌. السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌. السلام‌ عليك‌ يابن‌ رسول‌ الله‌. السلام‌ عليك‌ يا ثار الله‌ و ابن‌ ثاره‌ و الوتر الموتور. اشهد انك‌ قد اقمت‌ الصلاة‌ و آتيت‌ الزكاة‌ و امرت‌ بالمعروف‌ و نهيت‌ عن‌ المنكر. يا ابا عبد الله‌. لقد عظمت‌ الرضيه‌ و جلت‌ المصيبه‌. بك‌ علينا و علي‌ جميع‌ اهل‌ السماوات‌ و الارض‌. و لعن‌ الله‌ امة‌ قتلتك‌ و لعن‌ الله‌ امة‌ ظلمتك‌ و لعن‌ الله‌ امة‌ سمعت‌ بذلك‌ و رضيت‌ به‌. الان‌ اگر قلبمون‌ را متوجه‌ كربلا كنيم‌، يك‌ جمعيت‌ مختصري‌ يك‌ طرف‌، مشغول‌ عبادت‌ و بندگي‌ و هماهنگ‌ با عالم‌ خلقت‌ و تحت‌ فرمان‌ پروردگار. يك‌ جمعيتي‌ هم‌ آنطرف‌ قرار گرفته‌اند تابع‌ شيطان‌ و مخالف‌ امر الهي‌، اگر چه‌ آن‌ روز به‌ صورت‌ ظاهر و مردم‌ اهل‌ ظاهر، يزيد غلبه‌ كرد. اما خداي‌ تعالي‌ در قلوب‌ مؤمنين‌ يك‌ محبتي‌ از سيد الشهدا قرار داده‌. ان‌ للحسين‌ في‌ قلوب‌ المؤمنين‌، براي‌ حسين‌ بن‌ علي‌ در دلهاي‌ مردم‌ با ايمان‌ يك‌ محبت‌ مكنونه‌اي‌، تكوين‌ شده‌. تا اسم‌ سيد الشهدا برده‌ ميشه‌، اشك‌ از گوشة‌ چشمها جاري‌ ميشود. يا حسين‌ همه‌ ميگن‌. قتلوك‌ و ما عرفوك‌. آقاجان‌ تو را كشتند و تو را نشناختند. شب‌ عاشورا، قاسم‌ بن‌ الحسن‌ نشسته‌ بود. سيد الشهدا مي‌فرمود هر كس‌ در اين‌ خيمه‌ها از مردها باشد كشته‌ ميشود. قاسم‌ برخاست‌ عرض‌ كرد عموجان‌ منهم‌ كشته‌ ميشم‌؟ فرمود تو هم‌ كشته‌ ميشي‌. طفل‌ شيرخوارم‌ هم‌ كشته‌ ميشود. روز عاشورا شد، اصحاب‌ شهيد شدند، جمعي‌ از بني‌ هاشم‌ شهيد شدند. قاسم‌ بن‌ الحسن‌ آمد خدمت‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌. به‌ منهم‌ اجازة‌ ميدان‌ محبت‌ كنيد. ولي‌ اجازة‌ ميدان‌ ندادند. جوانيست‌ اهل‌ معرفت‌. با خودش‌ فكر كرد شايد ديشب‌ تا حالا خداي‌ يمح‌ الله‌ ما يشاء و يثبت‌، شايد بداء حاصل‌ شده‌. آنقدر محزون‌ شد. چون‌ شب‌ قبل‌ گفته‌ بود كه‌ مرگ‌ در ذائقه‌ام‌ از عسل‌ شيرينتره‌. حالا او جزء شهدا نباشد. رفت‌ يك‌ گوشه‌اي‌ نشست‌، زانوهاي‌ غم‌ در بغل‌ گرفت‌. يادش‌ آمد كه‌ پدرش‌ يك‌ وصيتنامه‌اي‌ به‌ او داده‌ و فرموده‌ بازش‌ نكن‌. هر وقت‌ حزن‌ زيادي‌ بهت‌ رو كرد، آنوقت‌ باز كن‌. تابحال‌ قاسم‌ در دامن‌

 

۱۰ محرم ۱۴۱۴ – تعهد با امام زمان روحی فداه،عاشورا

 

 

تعهد با امام‌ زمان‌ عليه‌ السلام‌ عاشوراي‌ 1414

 

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لترابه‌ مقدمه‌ الفداه‌.

 

وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ  الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ  أُولئِکَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ

 

    خوشا به‌ حال‌ تون،‌ من‌ هيچي‌ امشب‌ نمي‌توانم‌ بگم‌ چون‌ هر چه‌ بخواهم‌ امشب‌ عرض‌ كنم‌ شما به‌ نتيجة‌ اون‌ رسيديد. درباره هر مسئله‌اي‌ بخواهم‌ صحبت‌ كنم‌ شما به‌ نتيجة‌ اون‌ امشب‌ رسيديد.

 

 انشاء الله‌ اين‌ عاشورا غير از عاشوراهاي‌ گذشته‌ است. چراغها رو خاموش‌ كنيد.

 

 امشب‌ آي‌ يا حجة‌ الله‌ يا صاحب‌ الزمان‌ شما امشب‌ در همة‌ مجالس‌ يه‌ سري‌ ميزنيد، صاحب‌ عزائيد فرزند حسين‌ بن‌ علي‌ هستيد. الان‌ كجا هستيد نمي‌دونيم.‌ ولي‌ دوستان‌ بدانيد بدانيد اگر بنا باشد آقا در تمام‌ دنيا امشب‌ به‌ شيعيان‌ سري‌ بزند در يك‌ لحظه‌ در همه‌ جا ممكن‌ است‌ تشريف‌ داشته‌ باشد اين‌ صاحب‌ عزاي‌ بزرگ‌ اين‌ نمايندة‌ پروردگار اين‌ آقائي‌ كه‌ متواضع‌ است،‌ محبتي‌ داره‌ حتي‌ به‌ مجلس‌ كوچك‌ ما هم‌ انشاء الله‌ قدم‌ گذاشته‌ و ميگذارد.

 

 يا بقية‌ الله‌ آجرك‌ الله‌ في‌ مصيبة‌ جدك‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين.

 

 در روز جمعه‌ در زيارت‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ الاعظم‌ حضرت‌ حجة‌ بن‌ الحسن‌ جان‌ همه‌مان‌ به‌ قربان‌ خاك‌ پاي‌ دوستانش‌ آمده‌ كه‌ المتوقع‌ فيه‌ ظهورك‌ روز جمعه‌ ما توقع‌ ظهورت‌ رو داريم.‌ آقا روز عاشورا تا شب‌ عاشورا حضرت‌ بقية‌ الله‌ خواب‌ ندارد.

 

 طبق‌ فرمودة‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا علیه السلام به‌ پسر شبيب، که‌ فرمود يابن‌ شبيب‌ اين‌ هلال‌ ماه‌ محرم‌ هلال‌ ماه‌ محرم‌ كه‌ ظاهر ميشه‌ قلب‌ ما معصوم‌ محزون‌ ميشود،‌ حزن مان‌ زياد ميشود روز به‌ روز تا شب‌ عاشورا ديگه‌ قرار نداره‌ سر روي‌ خاك‌ مي‌گذاريم‌ اشك‌ مي‌ريزيم‌ يا حجة‌ بن‌ الحسن‌ در كجا الان‌ سرت‌ رو روي‌ زمين‌ گذاشتي‌ و داري‌ در مصيبت‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ گريه‌ مي‌كني‌ روز عاشورا چون‌ قرار نداري‌ امام‌ زمانمون‌ قرار نداره‌ خداي‌ تعالي‌ صلوات‌ و رحمتش‌ رو بر حجة‌ بن‌ الحسن‌ نازل‌ ميكنه‌ به‌ او روز عاشورا اجازة‌ ظهور ميدهد لذا به‌ خاطر خود عاشورا ما فردا توقع مون‌ بيشتره‌ انشاء الله‌ صبح‌ از خواب‌ بلند شویم.

 

 السلام‌ عليك‌ يا ابا عبدالله‌ السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ آدم‌ صفوة‌ الله‌ السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ نوح‌ نبي‌ الله‌ السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ ابراهيم‌ خليل‌ الله‌ السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ موسي‌ كليم‌ الله‌ السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ عيسي‌ روح‌ الله‌ السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ محمد حبيب‌ الله‌ السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ فاطمة‌ الزهراء سيدة‌ نساء العالمين‌ السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ الحسن‌ بن‌ علي.

 

‌ اين‌ زيارت‌ رو چرا خوندم‌ چند كلمه‌اي‌ در معرفت‌ امام‌ بايد حرف‌ بزنيم‌ اي‌ كاش‌ ما امام‌ شناس‌ بوديم‌ در همين‌ چند جملة‌ زيارت‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ تمام‌ علوم‌ انبياء يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر و تمام‌ علوم‌ پيغمبر و فاطمة‌ زهرا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و علوم‌ امام‌ مجتبي‌ را داراست‌ اين‌ معناي‌ اين‌ چند جمله‌ زيارت‌ بود زيارتهايي‌ كه‌ به‌ ما دستور ميدن‌ بخوانيم‌ براي‌ اين‌ است‌ كه‌ مرحله‌ معرفت‌ ما رو نسبت‌ به‌ امام‌ رو بالا ببرند در زيارت‌ حضرت‌ ابي‌ عبدالله‌ دارد بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ

 

باران‌ كه‌ از آسمان‌ مياد با يد قدرت‌ امام‌ هر چيزي‌ كه‌ باز ميشه‌ هر در رحمتي‌ كه‌ باز ميشه‌ به‌ سوي‌ ما به‌ وسيلة‌ امامه‌ در عين‌ حال‌ ائمه‌ خودشون‌ رو پائين‌ آوردند پائين‌ آوردند ميان‌ با ما مي‌نشينند با ما حرف‌ ميزنند و اونقدر به‌ دوستانشون‌ اظهار محبت‌ ميكنند كه‌ گاهي‌ دوستانشون‌ هم‌ نمي‌شناسن‌ امامشون‌ رو ميان‌ در مقابل‌ امام‌ صادق‌ مثلاً ميگن‌ اَصلَحَکَ الله خدا اصلاحت‌ كنه‌، اين‌ دوستانند.

 

 يه‌ عده‌ كه‌ امام‌ رو براي‌ خودشون‌ مزاحم‌ ميدانند، اينها به‌ فكر از بين‌ بردن‌ امام‌ مي‌رفتند، قدرتمندان،‌ دشمنان‌ خاندان‌ عصمت‌ آن‌ عملي‌ رو كه‌ نسبت‌ به‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌،

 

 آقايون‌ از اول‌ عالم‌ تا آخر عالم‌ هيچ‌ مصيبتي‌ مانند مصيبت‌ كربلا نبوده‌ اونقدر براي‌ ما خواندند‌ كه‌ برای مون‌ حالا عادي‌ شده‌ وإلا مصيبت‌ زده‌ همون‌ حالاتي‌ كه‌ شما از سر شب‌ تا به‌ حال‌ داشتيد همين‌ حالات‌ رو بايد داشته‌ باشد.

 

یک‌ گوشه‌اي‌ بنشينه‌ يا توي‌ جمع‌ بنشيند بگه‌ حسين‌ جان‌ حسين‌ جان‌ حسين‌ جان‌ خود كلمة‌ حسين‌ يه‌ حالتي‌ در انسان‌ ايجاد ميكنه‌ كه‌ انسان‌ ناخودآگاه‌ اشكش‌ مي‌ريزد.

 

‌ اگر قلب‌ پاكي‌ انسان‌ داشته‌ باشد اگر تزكيه‌ نفس‌ كرده‌ باشد هيچ‌ لازم‌ نيست‌ مصيبتهاي‌ تند خونده‌ بشه‌، حتي‌ غير شب‌ عاشورا و روز عاشورا يه‌ گوشه‌ بنشين‌ يه‌ چند مرتبه‌ با توجه‌ بگو يا حسين‌ ببين‌ اشكت‌ جاري‌ ميشه‌ يا نه‌ اگر قلبت‌ پاك‌ باشد اگر قلبت‌ با عنايت‌ باشد اگر امام‌ شناس‌ باشي‌ با همين‌ چند كلمه‌ با همين‌ چند جمله‌ به‌ خدا قسم‌ انسان‌ اشكش‌ مي‌ريزد اينه‌ كه‌ اول‌ جلسه‌ عرض‌ كردم‌ اول‌ عرايضم‌ عرض‌ كردم‌ شما به‌ نتيجه‌ رسيديد امشب‌ چي‌ ميخوايد از خدا امشب‌ چرا اينجا جمع‌ شديد ميگيد آمديم‌ كه‌ چند قطره‌ اشك‌ براي‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ بريزيم‌ خوب‌ ريختيد همين‌ قطرات‌ اشك‌ شما به‌ خداي‌ لا شريك‌ له‌ قسم‌، همين‌ قطرات‌ اشك‌ شما، و لو به‌ مقدار بال‌ مگسي‌ باشد تمام‌ گناهان‌ شما رو شست است.‌ به‌ شرطي‌ كه‌ ديگر گناه‌ نكنيد به‌ شرط‌ اينكه‌ ديگر امام‌ حسين‌ رو از خودتون‌ رنجيده‌ نكنيد به‌ شرط‌ آنكه‌ ديگر امام‌ زمانتون‌ رو نرنجانيد، اگر حاجتي‌ داريد اگر صلاح‌ بوده‌ به‌ خدا قسم‌ بدون‌ اينكه‌ شما بگيد امشب‌ حاجتتون‌ رو گرفته‌ايد اگر بهشت‌ رو ميخواستيد خداي‌ تعالي‌ بهشت‌ رو به‌ شما داد.

 

 شنيديد اين‌ آقاي‌ محترم‌ فرمودند كه‌ در سال‌ گذشته‌ در همين‌ مجلس‌ يه‌ ورقهايي‌ به‌ شما ميدادند آزادي‌ از آتش‌ جهنم‌ من‌ خودم‌ بعضي‌ از مطالب‌ رو در مجالس‌ عمومي‌ عرض‌ نمي‌كنم‌ من‌ مي‌بينم‌ با چشم‌ دل‌ مي‌بينم‌ كه‌ شما تا صبح‌ هم‌ كه‌ گريه‌ كنيد به‌ همين‌ نتيجه‌اي‌ كه‌ الان‌ رسيديد به‌ همين‌ نتيجه‌ مي‌رسيد.

 

 شب‌ عاشوراست‌ يه‌ خورده‌ افكارتون‌ رو از دنيا و از زخارف‌ دنيا و از محبت‌ دنيا فارغ‌ كنيد، اگر از كسي‌ ناراضي‌ هستيد ازش‌ راضي‌ شويد، اگر به‌ كسي‌ ظلم‌ كرده‌ايد در اولين‌ فرصت‌ تصميم‌ بگيريد كه‌ او را راضيش‌ كنيد، اگر خداي‌ نكرده‌ عادت‌ به‌ گناهي‌ داريد الان‌ تصميم‌ بگيريد اون‌ گناه‌ رو ترك‌ كنيد، اگر صفت‌ زشتي‌ داريد تصميم‌ بگيريد تزكيه‌ كنيد خيلي‌ در يك‌ مركزي‌ نشسته‌ايد كه‌ كوتاهي‌ كردنش‌ به‌ خود ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ امشب‌ ضرر است‌ و روز قيامت‌ حسرت.

 

‌ خدايا من‌ اينكه‌ امشب‌ گفتم‌ چراغها را خاموش‌ كنند به‌ ياد خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ امشب‌ افتادم‌ امروز عصر وقتي‌ كه‌ حمله‌ كردند به‌ خيام‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌ ديشب‌ گفتم‌ حضرت‌ ابالفضل‌ رفت‌ در مقابل‌ اينها ايستاد، از اينها مهلت‌ گرفتند يك‌ شب‌ ديگر با خداي‌ تعالي‌ در اين‌ دنيا مناجات‌ كنم‌ يه‌ خورده‌ هم‌ تصفيه‌ كنند افراد رو تزكيه‌ كنند، افرادي‌ كه‌ موندني‌ هستند اونها رو بسازند ، افرادي‌ كه‌ رفتني‌ هم‌ هستند برند.

 

‌ امشب‌ امام‌ زمان‌ ما همه‌ جا حاضره‌ ها، روايت‌ هم‌ داره‌ كه‌ هر كجا ذكر مصيبت‌ حضرت‌ سيدالشهدا ميشود خيمة‌ امام‌ حسينِ علیه السلام است. پس‌ اينجا خيمة‌ امام‌ حسين‌ است. امام‌ زمان‌ ما هم‌ كه‌ مسلم‌ بر ما احاطه‌ دارد و وضع‌ ما رو ملاحظه‌ ميكند. حتي‌ از اراده‌ دل‌ ما اطلاع‌ دارد. ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ اين‌ كار رو كرد يقيناً حجة‌ بن‌ الحسن‌ هم‌ اگر فردا روز قيامش‌ باشه‌ همانطوري‌ كه‌ حضرت‌ سيد الشهداء كه‌ فردا روز عاشورا بود روز قيامش‌ بود اگر اونطور باشه‌ كه‌ حتماً بايد تصفيه‌ كنه‌ ما رو افراد ناباب‌ برند‌ بيرون‌ افرادي‌ كه‌ مي‌خواهند‌ بعد هم‌ معصيت‌ بكنند ظلم‌ بكنند دزدي‌ بكنند خيانت‌ كنند دروغ‌ بگویند‌ غيبت‌ كنند اينها برند‌ اينها لايق‌ محضر امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نيستند.

 

 چراغها رو ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ خاموش‌ كرد فرمود هر كس‌ اينجا باشد از مردها فردا كشته‌ ميشه‌ هر كس‌ به‌ اميد دنيا اومده‌ بره،‌  هر كس‌ ميخواد از كنار ما آخورش‌ را مرتب‌ كنه‌، ما امام‌ حيوانات‌ نيستيم‌ امام‌ انسانها هستيم‌ هر كي‌ ميخواد روحش‌ را زنده‌ كنه‌ بماند‌ هر كس‌ ميخواد تغذيه‌ روح‌ بشود.

 

 خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ فرموده‌ است‌ وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ یا انَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ

 

 خدا جان،‌ شما را اين‌ بدن‌ شما را مي‌خرد‌ اين‌ بدني‌ كه‌ ده‌ سال‌ ديگر‌ بيست‌ سال‌ ديگر‌ با مرضهاي‌ مختلف‌ از دنيا مفت‌ برود و يک‌ پول‌ هم‌ ارزش‌ نداشته‌ باشد، خدا الان‌ ميخره، بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ‌، بهشت‌ بهتون‌ ميده.

 

‌ مطالب‌ عجيبي‌ دارد در اون‌ خطبه‌اي‌ كه‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ امشب‌ خواند خلاصه‌اش‌ اينه‌ كه‌ هر كس‌ با ماست‌ باشه‌ هر كس‌ با ما نيست‌ بره‌ بلكه‌ به‌ همه‌ فرمود من‌ بيعت‌ رو از شما برداشتم‌ تعهد رو از شما برداشتم‌ بريد، بريد اينها با من‌ كار دارند اينها خون‌ منو ميخوان‌ بريزند هر كس‌ نميخواد خونش‌ مخلوط‌ خون‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ بشه‌ سر گيرد و برون‌ رود از كربلاي‌ ما.

 

 ام‌ كلثوم‌ ميگه‌ من‌ نگاه‌ ميكردم‌ دسته‌ دسته‌ مي‌رفتند، بيش‌ از هزار نفر اصحاب‌ سيدالشهداء رو تا امشب‌ نوشتند،  چقدر باقي‌ موند؟ هفتاد دو نفر.

 

 سيدالشهدا سرش‌ رو پائين‌ انداختند هيچي‌ نمي‌گن،‌ چشم‌ دلت‌ رو باز كن‌ امام‌ زمانت‌ هم‌ همين‌ كار رو ميكنه،‌ سرش‌ را آقا پائين‌ انداخته،‌ تصميمت را بگير، رفتن‌ تو همين‌ است‌ كه‌ تصميم‌ نگيري‌ تعهد نكني‌ كه‌ از اين‌ به‌ بعد ديگه‌ گناه‌ نكني‌ از اين‌ به‌ بعد ديگه‌ بد نباشي،‌ تصميم‌ بگير بيا توی اين‌ هفتاد و دو نفر.

 

 چون‌ امام‌ زمان‌ ما ميخواد دنيايي‌ رو اصلاح‌ كنه‌ خيلي‌ يار و ياور ميخواد، هفتاد و دو نفر كم شان است،‌ همه‌ شما را مي‌پذيره‌ چشم‌ دلت‌ و باز كن‌ ببين‌ طوماري‌ در دستش‌ گرفته‌ كي‌ كه‌ بمانه‌ و تعهد بكنه،‌ كه‌ ديگر آقا حجة‌ الله‌ من‌ از زبان‌ اكثر و بيشتر اين‌ مردم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ آقا اگر قطعه‌ قطعه‌ مون‌ كنند اگر با قيچي‌ با مقراض‌ بدنمون‌ رو قطعه‌ قطعه‌ كنند دست‌ از ياري‌ تو بر نمي‌داريم.

 

‌ حضرت‌ ابي‌ عبدالله‌ سرش‌ و بلند كرد يه‌ نگاهي‌ به‌ اين‌ جمع‌ كرد، چرا تو نرفتي‌ ؟چرا تو نرفتي‌؟ آقا يك‌ عمر آرزو داشتيم‌ به‌ محضرت‌ باشيم‌ حالا كجا بريم‌ يا صاحب‌ الزمان‌ آقا جان‌ ما يك‌ عمر آرزو مي‌كشيديم‌ كه‌ جمال‌ تو ببينيم‌ حالا دست‌ از دامنت‌ برداريم‌ ابدا.

 

 آقا اگر هفتاد مرتبه‌ ما رو بكشنيد بدنمون‌ رو بسوزانند دو مرتبه‌ زنده‌مون‌ كنند دست‌ از ياريت‌ برنمي‌داريم،‌ امشب‌ تو اون‌ تاريك‌ يه‌ عده‌ اينها رو گفتند فردا هم‌ نشون‌ دادند. شما هم‌ به‌ خدا قسم‌ اگر با كمال‌ قاطعيت‌ و جديت‌ قول‌ بديد به‌ امام‌ زمانتون‌ كه‌ از اين‌ به‌ بعد از ياران‌ اون‌ حضرت‌ باشيد همون‌ عملي‌ كه‌ امشب‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ با اصحاب‌ و يارانش‌ كرد آقا امام‌ زمان‌ هم‌ با شما ميكنهد.

 

 ميدونيد چه‌ كرد گفت‌ حالا بيايد جاتون‌ رو در بهشت‌ ببينيد، وقتي‌ انسان‌ يه‌ معامله‌اي‌ ميكنه‌ ميخواد يه‌ خونه‌اي‌ بخره‌ پول‌ رو همينقدر كه‌ حاضر كرد كه‌ بده‌ ميگن‌ پس‌ خونه‌ رو هم‌ ببين‌ بيايد نگاه‌ كنيد امشب‌ حبيب‌ بن‌ مظاهر مسلم‌ بن‌ عوسجه‌ بُرير زهیر اينها آمدند نگاه‌ كردند اين‌ باغ‌ پر اهميت‌ در كنار پيغمبر اكرم صلی الله علیه و اله‌ در كنار فاطمة‌ زهرا در كنار ابامحمد حسن‌ بن‌ علي‌ اين‌ مال‌ ماست‌؟ بله‌ مال‌ شماست‌ فردا شب‌ اين‌ موقع‌ اونجا هستيد.

 

 يا بقية‌ الله‌ ميشه‌ ما هم‌ در بهشت‌ ظهور تو فردا شب‌ باشيم‌ دستان مان را بلند كنيم‌ بگيم‌ الا‌ يا اهل‌ العالم‌ اي‌ مردم‌ دنيا ديديد راست‌ گفتيم‌ اي‌ دشمنان‌ امام‌ زمان‌ ديديد ما مولا داريم‌ ديديد ما آقا داريم‌ اي‌ مردم‌ دنيا ديديد ما يک‌ روز عزيز شديم‌ ديديد شما چگونه‌ ذليل‌ شديد

 

 يا بقية‌ الله‌ ما هم‌ الان‌ در خيمة‌ شما نشستيم‌ انشاء الله‌ از ياران‌ اون‌ حضرت‌ محسوب‌ بشيم‌ خداي‌ تعالي‌ اصحاب‌ حجة‌ بن‌ الحسن‌ را وصف‌ كرده‌ در كتابش‌ در قرآنش‌ نَعَتَّ اَهْلَهُ فى کِتابِکَ فَقُلْتَ صَفّاً کَاَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصوُصٌ،

 

 اصحاب‌ امام‌ زمان‌ مثل‌ يك‌ كسي‌ هستند يك‌ … دارند مثل‌ ديوار بتوني‌ تكان‌ نمي‌خورند، نمونه‌اش‌ هفتاد و دو نفر فردا لمّا أَصبحَ الُحسينُ يومَ عاشوراءَ وصلَّى بأصحابهِ صلاةَ الصُبحِ ،‌ خوب‌ صبح‌ كرده‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌‌ نماز صبح‌ رو خوند اصحابش‌ پشت‌ سرش‌ اقتدا كردند اي‌ خدا ميشود‌ ما هم‌ فردا پشت‌ سر مولامان‌ حجة‌ بن‌ الحسن‌ اقتدا كنيم‌.

 

 قامَ خطيباً حضرت‌ سيد الشهدا ايستاد براي‌ اصحابش‌ خطبه‌ خواند قام‌ خطيبا يك‌ خطبه غرّايي‌ خواند خط‌ الموت‌ علي‌ ولد آدم‌ مرگ‌ براي‌ فرزندان‌ حضرت‌ آدم‌ مانند قلاده‌ است‌ مانند گردنبند كه‌ به‌ گردن‌ انسان‌ افتاده‌ همه‌ مي‌ميريم‌ بعضيها با ذلت‌ مي‌ميرند بعضيها با عزت‌ از اول‌ كرة‌ زمين‌ كه‌ خدا حيات‌ رو خلق‌ كرده‌ تا روزي‌ كه‌ بشريت‌ از روي‌ كرة‌ زمين‌ برداشته‌ بشه‌ بهترين‌ مردنها در ركاب‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ بوده‌ و بعدش‌ هم‌ در ركاب‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ اون‌ يكي‌ رو كه‌ حضرت‌ حجة‌بن‌ الحسن‌ ميگه‌ آقا نبودم‌ نبودم‌ كه‌ جانمو فدات‌ كنم‌ ما هم‌ در زيارت‌ حضرت‌ سيد الشهدا عرض‌ مي‌كنيم‌ ما نبوديم‌…

 

 ارواح‌ مؤمنين‌ و اجنه‌ و ملائكه‌ همه‌ آمدند ما هم‌ شايد آمده‌ بوديم‌ همه‌ آمدند حضرت‌ فرمود نه‌ از شما تكليف‌ برداشته‌ شده‌ اونهايي‌ كه‌ در بدن‌ ظاهري‌ هستند منظورند اما در زيارت‌ عاشورا فردا انشاء الله‌ در زيارت‌ عاشورا ميخوانيم‌ وَ أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِکُم اگر مصيبت‌ ابي‌ عبدالله‌ رو تحمل‌ كرديد طلب‌ ثارکم، خدا روزي‌ كند كه‌ ما طلب‌ خون‌ شما رو زير ساية‌ امام‌ منصور زير ساية‌ حجة‌ بن‌ الحسن‌ زير ساية‌ امام‌ مهدي‌ انشاء الله‌ بگيريم‌ خدايا خدايا‌ اين‌ آرزو را در دلهاي‌ ما مگذار.

 

 حضرت‌ فرمود بيايد حالا معامله‌اي‌ كه‌ كرديد و قراري‌ كه‌ بسته‌ شد جاهاتون‌ رو ببينيد، فردا كه‌ ثمن‌ اين‌ باغ‌ بهشت‌ رواتحويلتون‌ داده‌ بشود نگاه‌ كردند همشون‌ ديدند خوشا به‌ حالشون‌ آن شخص‌ با ديگري‌ شوخي‌ ميكند و مي‌خندد امشب‌، ديگري‌ می گوید كه‌ امشب‌ شب‌ خنده‌ است‌؟ مرحله‌اش‌ پائينتر بوده‌، ولی آن مرحله‌اش‌ بالاتر است ميگوید به‌ خدا قسم‌ من‌ تمام‌ عمرم‌ اهل‌ شوخي‌ و مزاح‌ نبودم‌ ولي‌ امشب‌ من‌ خوشم‌، فردا با امام‌ زمانم‌ وارد بهشت‌ ميشوم‌ چه‌ از اين‌ بهتر كه‌ كسي‌ يك‌ راهي‌ را با امام‌ زمانش‌ برود ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ و من‌ و ساير شهدا در يك‌ راه‌ قرار مي‌گيريم‌ اي‌ خدا اي‌ خدا اي‌ خدا آيا ميشه‌ ما هم‌ با امام‌ زمانمون‌ در يك‌ راه‌ قرار بگيريم‌.

 

 يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ آيا ميشود ما هم‌ با حجة‌ بن‌ الحسن‌ در يك‌ راه‌ در يك‌ مسير قرار بگيريم‌.

 

 امشب‌ تا صبح‌ اصحاب‌ ابي‌ عبدالله‌ مشغول‌ عبادت‌ بودند مشغول‌ راز و نياز با پروردگار بودند ما هم‌ بايد به‌ تناوب‌ با خداي‌ عزيزمان‌ حرف‌ بزنيم‌ اسم‌ اعظم‌ پروردگار اين‌  راآقايون‌ بدانند به‌ خود حسين‌ قسم‌، يا حسينِ. يا حسين‌ يا حسين‌ است.

 

 حسينم‌ وا حسينم‌ وا حسينا حسيم‌ وا حسينم‌ وا حسينا حسينم‌ وا حسينم‌ وا حسينا..

 

 

 

۲۶ جمادی الثانی ۱۴۱۵ قمری – شرح‌ آياتي‌ از سورة‌ مريم‌ . اخلاق‌ خ‌ ۶۹

 

 شرح‌ آياتي‌ از سورة‌ مريم‌ اخلاق‌ خ‌ 69

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 يكي‌ از پيغمبران‌ اولي‌ العظم‌ در آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد هفتة‌ قبل‌ و اين‌ هفته‌ و شرح‌ حالي‌ از اونها گفته‌ شد حضرت‌ عيسي‌ ابن‌ مريم‌ است‌. كه‌ سورة‌ مريم‌ در قرآن‌ به‌ نام‌ مادر اين‌ پيغمبر بزرگ‌ است‌ و از الطاف‌ پروردگار در ميان‌ بشر نسبت‌ به‌ زنها دو تا سوره‌ به‌ نام‌ دو زن‌، در قرآن‌ آمده‌. كه‌ اگر خانمها قدر خودشون‌ را بدونند دربارة‌ مردها به‌ اين‌ نحوه‌ دو تا سورة‌ مستقل‌ نيامده‌. يكي‌ سورة‌ مريمه‌، يكي‌ هم‌ سورة‌ كوثر. سورة‌ مريم‌ به‌ نام‌ حضرت‌ مريم‌ و سورة‌ كوثر به‌ نام‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. اين‌ دو نفر دو الگو براي‌ خانمها هستند. حضرت‌ مريم‌ به‌ عنوان‌ يك‌ خانم‌ بي‌ شوهري‌ كه‌ دختر بود و خودش‌ را پاك‌ نگه‌ داشت‌ و حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها براي‌ خانمهاي‌ شوهر دار كه‌ با شوهر چگونه‌ بايد رفتار كرد و چگونه‌ بايد شوهر را احترام‌ كرد خدا در قرآن‌ نام‌ مقدسش‌ را آورده‌ و سوره‌اي‌ به‌ نام‌ اون‌ بي‌ بي‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها به‌ عنوان‌ سورة‌ كوثر نازل‌ فرموده‌ است‌. حضرت‌ مريم‌ زني‌ بسيار پاك‌، دختري‌ بسيار پاك‌. استادي‌ دارد به‌ نام‌ زكريا.

 كه‌ متكفل‌ امور اوست‌. زندگي‌ او تحت‌ مراقبت‌ كامل‌ حضرت‌ زكرياست‌. حضرت‌ زكريا مريم‌ را تكفل‌ كرد تا وقتي‌ كه‌ خود حضرت‌ مريم‌ مادر شد و استاد، استاد و مربي‌ شد. حضرت‌ عيسي‌ متولد شد و مركز علم‌ و دانش‌ و كتاب‌ و نبوت‌ در زمان‌ خودش‌ بود. عيسي‌ ابن‌ مريم‌ از انبيائي‌ است‌ كه‌ تنها شايد اين‌ پيغمبره‌ كه‌ امروز در دنيا بيشترين‌ پيروان‌ را دارد. و در عالم‌ هم‌ مسلمانها او را دوست‌ دارند و هم‌ مسيحيها. با اين‌ كه‌ عمر زيادي‌ در دنيا نكرد. بعضي‌ گفته‌اند بيست‌ ونه‌ سال‌ بيشتر عمرش‌ نبود. ولي‌ در تمام‌ اين‌ مدت‌ تعليمات‌ خوبي‌ به‌ مردم‌ داد. بعضيها هستند عمرشون‌ كوتاهه‌ ولي‌ خيلي‌ مفيدند. حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها هيجده‌ سال‌ بيشتر عمر نداشت‌. ولي‌ وجود پر فايده‌اش‌ اون‌ قدر پر عظمت‌ بود كه‌ خداي‌ تعالي‌ مب‌ فرمايد و لو لا فاطمه‌، اگر فاطمه‌ نبود خداي‌ تعالي‌ پيغمبر و علي‌ را ديگه‌ خلق‌ نمي‌كرد يعني‌ در اين‌ كرة‌ زمين‌ نمي‌آورد چون‌ اونها نمي‌تونستند اون‌ طور كاري‌ كه‌ به‌ وسيلة‌ فاطمة‌ زهرا و فرزندانش‌ انجام‌ شد و مي‌شود انجام‌ بشه‌. انسان‌ گاهي‌ مي‌شه‌ عمرش‌ كمه‌ و مفيده‌. گاهي‌ هم‌ عمر زياد و مفيد باز. خدا رحمت‌ كنه‌ و به‌ همتون‌ تسليت‌ عرض‌ مي‌كنم‌ مرحوم‌ آيت‌ الله‌ العظمي‌ اراكي‌، كه‌ ديشب‌ فوت‌ كردند عمر زيادي‌ داشتند پر بركت‌. هميشه‌ مورد توجه‌ علما و دانشمندان‌ بودند و به‌ تقوا و تزكية‌ نفس‌ معروف‌ بودند و انشاء الله‌ اميدواريم‌ ديگه‌ با از دنيا رفتن‌ اين‌ بزرگاني‌ كه‌ در اين‌ چند سال‌ رحلت‌ كردند آقامون‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ فداء تشريف‌ بيارن‌ و مردم‌ مسلمان‌ را از اين‌ نابسامانيها نجات‌ مرحمت‌ بفرمايند. حضرت‌ عيسي‌ علي‌ نبينا و آله‌ عليه‌ السلام‌، پيغمبري‌ است‌ كه‌ مردم‌ درباره‌اش‌ مختلف‌ حرف‌ زندند. يك‌ عده‌ در همان‌ زمان‌ خودش‌ گفتند كه‌ او فرزند خداست‌. چون‌ نمي‌دانستند كه‌ خدا خصوصيات‌ يك‌ بشر را نداره‌. ماها هميشه‌ هر كاري‌ كه‌ مي‌كنيم‌ با مقياس‌ فكري‌ و عقلي‌ خودمون‌ انجام‌ مي‌ديم‌. اين‌ يك‌ مطلب‌ اخلاقی‌ است‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ در ضمن‌ اين‌ مطالب‌ عرض‌ كنم‌.

 و خيلي‌ بدترين‌ صفات‌ همين‌ صفته‌. كه‌ انسان‌ همه‌ چيز را با خودش‌ با افكار خودش‌ مقايسه‌ بكنه‌. و انشاء الله‌ شما كه‌ در صراط‌ مستقيم‌، در راه‌ كمالات‌ قدم‌ برمي‌ داريد اين‌ طور نباشيد. مثلا اگر كسي‌ از يك‌ ارتفاعي‌ بيافته‌ و بدنش‌ قطعه‌، قطعه‌ بشه‌ ما مي‌گيم‌ بد مردني‌ كرد. يا اگر يك‌ دفعه‌ زير ماشيني‌ بياد مي‌گيم‌ بد مردني‌ كرد. ولي‌ اگر شش‌ ماه‌، هفت‌ ماه‌ توي‌ بستر ناله‌ بكنه‌ مي‌گيم‌ طبيعي‌ مرد. ببينيد و حال‌ اين‌ كه‌ اگر فكر بكنيم‌ بهترين‌ مردن‌ را اون‌ كسي‌ كه‌ يك‌ دفعه‌ مرده‌، يك‌ دفعه‌ از دنيا رفته‌، فجعتا اون‌ زود راحت‌ شده‌ و اين‌ بد مردني‌ كرده‌. ولي‌ فكر ما، عقل‌ ما اينطوري‌ مي‌گه‌. براي‌ او دلمون‌ بيشتر مي‌سوزه‌ تا براي‌ اين‌ كه‌ توي‌ بستر پنج‌ شش‌ ماه‌ درد كشيده‌ و مرده‌. مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ يك‌ نمونه‌اي‌ از افكار ماست‌ يا مثلا وقتي‌ كه‌ از دنيا مي‌رود مجالس‌ فاتحه‌ و اطعام‌ و شب‌ هفت‌ و چهلم‌ و سالش‌ را و دعوت‌ كردن‌ اقوام‌ و خويشاوندان‌ و اينها خيلي‌ مهم‌ برگزار مي‌كنيم‌ مي‌گيم‌ تجليل‌ از مرده‌ كرد. خدا رحمتش‌ كنه‌ كه‌ خيلي‌ خوب‌ بازماندگاني‌ دارد. اما به‌ فكر اين‌ كه‌ گرفتاريهاي‌ اين‌ شخص‌ متوفي‌ را رفع‌  كنيم‌ نيستيم‌. همان‌ كه‌ خودمان‌ مي‌بينيم‌ و فكر مي‌كنيم‌، يك‌ غذايي‌ بديم‌ به‌ مردم‌ بخورند، آبروي‌ خودمونه‌. با اين‌ كه‌ مي‌دونيم‌ همين‌ پول‌ را به‌ قفرا بديم‌ ثوابش‌ بيشتره‌، براي‌ او بيشتر مفيده‌. حالا مي‌گيم‌ آبروم‌ چي‌ مي‌شه‌ باز هم‌ به‌ فكر خودمونيم‌. وقتي‌ كه‌ فاتحه‌اي‌ توي‌ مسجد گرفته‌ مي‌شه‌ و در مقابل‌ قرآن‌ صدها بي‌ ادبي‌ مي‌شود يك‌ عده‌ مي‌يان‌ اونجا مي‌نشينند، حلوا مي‌خورند، خرما مي‌خورند، چايي‌ مي‌خورند، قرآن‌ هم‌ ضمنا مي‌خونند، مي‌گيم‌ فاتحة‌ خيلي‌ مفصلي‌ بود. اما همين‌ آدم‌ اگر يك‌ مقدار رد مظالم‌ به‌ گردنش‌ باشه‌ يا استحبابااقوامش‌ حاضر نيستند رد مظالمش‌ را رد كنند همين‌ها حاضر نيستند كه‌ اگر خمسي‌ به‌ گردنش‌ هست‌، خمسش‌ را بدن‌. چون‌ ميت‌ اگر خمس‌ نداده‌ باشه‌ مديونه‌. و وقتي‌ كه‌ از دار دنيا رفت‌ بايد دينش‌ را ادا كنند و ورثه‌ حق‌ نداره‌ در اون‌ خمس‌ تصرف‌ كنند. اما به‌ فكر نيستند. نمونه‌ هايي‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ به‌ خاطر اين‌ كه‌ شما بدونيد اينها با افكار خودمون‌ با حقايق‌ روبه‌ رو مي‌شيم‌. اگر ما يك‌ قبري‌ را بريم‌ ببينيم‌ خرابه‌، براي‌ اون‌ بدني‌ كه‌ در زير خاك‌ خوابيده‌ يا اون‌ كسي‌ كه‌ اون‌ زير هست‌ احترامي‌ قائل‌ نيستيم‌ . اما اگر ديديم‌ خيلي‌ مرتب‌ ساختن‌ و اطرافش‌ را اهميت‌ دادن‌ احترام‌ قائليم‌. هميشه‌ با ديد خودمون‌ با فكر خودمون‌ با حقايق‌ روبه‌ رو مي‌شيم‌. عيسويها كه‌ خوب‌ با افكار خودشون‌ با حقيقت‌ رو به‌ رو شدند. افكار اونها اين‌ بود، افكار ماها هم‌ شايد اين‌ باشه‌ كه‌ مگر مي‌شه‌ يك‌ دختر در ميان‌ مسجد با مردي‌ تماس‌ نداشته‌ باشه‌ و حامله‌ بشه‌. پس‌ حتما ما قبول‌ مي‌كنيم‌ دختر خيلي‌ پاكه‌، خيلي‌ به‌ اصطلاح‌ عابده‌ است‌، كار گناه‌ نكرده‌ ولي‌ خوب‌ خدا، خدا را مخصوصا نشناسن‌. بگن‌ تو خانة‌ خدا بوده‌ پس‌ با خدا ازدواج‌ كرده‌. و اين‌ فرزند خداست‌ رو افكار خودشون‌. تا جايي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ حضرت‌ عيسي‌ مي‌گه‌ كه‌ يا عيسي‌ انت‌ قلت‌ لناس‌ اتخذوني‌ و امي‌ الاه‌، تو به‌ مردم‌ گفتي‌ كه‌ من‌ و مادرم‌ دو تا خداهستيم‌ در مقابل‌ خدا. حضرت‌ عيسي‌ مي‌گه‌ كه‌ اگر من‌ گفته‌ بودم‌ كه‌ تو مي‌دونستي‌. تعلم‌ ما في‌ قلبي‌ من‌ در دل‌ من‌ هر چه‌ هست‌ تو مي‌دوني‌، حتي‌ داره‌ توي‌ دل‌ من‌ را، من‌ كه‌ مي‌دوني‌ نگفتم‌، خداي‌ تعالي‌ هم‌ همين‌ را مي‌خواد، بدونه‌ مردم‌ بدونن‌ كه‌ حضرت‌ عيسي‌ اين‌ جور فكري‌ نداشته‌. و اين‌ كلام‌ را نگفته‌. اگر يك‌ وقتي‌ با يك‌ مسئله‌اي‌ روبرو شديد كه‌ عقلتون‌ نتونست‌ تحليلش‌ كنه‌ حمل‌ بر صحت‌ باز هم‌ بايد بكنيد. منتظر باشيد ببينيد حقيقت‌ چيه‌؟ خيلي‌ ار اوقات‌ هست‌ كه‌ انسان‌ يك‌ چيزي‌ را فكر مي‌كنه‌ و حقيقت‌ غير از اون‌ فكري‌ است‌ كه‌ اون‌ كرده‌. خيلي‌ از اوقات‌.

 مخصوصا دربارة‌ تهمتهايي‌ كه‌ به‌ مردم‌ زده‌ مي‌شه‌. دربارة‌ ديگران‌ خيلي‌ مواظب‌ باشيد. من‌ يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ متأسفم‌، متأسفانه‌ خانمها نتونستن‌ هنوز خودشون‌ را در اين‌ جهت‌ درست‌ كنند و جدا ازتون‌ مي‌خوام‌ اين‌ را در خودتون‌ اصلاح‌ كنيد حرف‌ زدن‌ بي‌ خود. حرف‌ زدنهاي‌ بيهوده‌. حضرت‌ مريم‌ را خدا گفت‌ كه‌ من‌ اصلا حرف‌ نمي‌زنم‌ امروز. شما هم‌ يك‌ خرده‌ خودتون‌ را تمرين‌ بديد حرف‌ كمتر بزنيد. واسه‌ اين‌ كه‌ بعضيها سختشونه‌ بنشينند حرف‌ نزنن‌. كه‌ فكر خدا و به‌ ياد خدا باشند. شما نگيد ما شماها را مي‌گم‌، من‌ صحبتهاي‌ شما را مي‌گم‌. ما نيامديم‌ مردم‌ كوچه‌ و بازار را اصلاح‌ كنيم‌. ما اينجا مي‌خواييم‌ شماها را اصلاح‌ كنيم‌. خانمي‌ كه‌ الان‌ شما گفتيد همين‌ بر خلاف‌ اون‌ عرضي‌ بود كه‌ من‌ كرد. صحبت‌ كم‌ بكنيد. اگر افراد به‌ شما مي‌گن‌ شما اشتباه‌ مي‌كنيد شما يك‌ فكري‌ بكنيد ببينيد اگر اشتباه‌ مي‌كنيد، اشتباه‌ نكنيد. بعضيها مي‌گن‌ دشمن‌ انسان‌ را بهتر تربيت‌ مي‌كنه‌ تا دوست‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ دشمن‌ ذره‌ بين‌ گذاشته‌ روي‌ يك‌ كار اشتباه‌ بكنيد فورا تذكر بهتون‌ مي‌ده‌، سرزنشتون‌ بكنه‌، به‌ رختون‌ بكشه‌، و دوست‌ نه‌ همة‌ بديهاي‌ شما را به‌ رختون‌ نمي‌كشه‌ و شما متوجه‌ نمي‌شيد. پس‌ دشمن‌ را انسان‌ بايد دوست‌ داشته‌ باشه‌ حتي‌! كه‌ اوست‌ كه‌ عيب‌ من‌ را ظاهر مي‌كنه‌. اگر در دست‌ شما جواهري‌ باشد يك‌ نفر مي‌ياد مي‌گه‌ اين‌ چيه‌ تو دستت‌؟ بيانداز، شما مي‌اندازيد. بيشتر محكم‌ نگهش‌ مي‌داريد. تا مي‌تونيد كم‌ حرف‌ بزنيد. بدتر از اون‌ خانمهايي‌ كه‌ به‌ شما اعتراض‌ مي‌كنند و سرزنشتون‌ مي‌كنند شما هستيد كه‌ در كاري‌ كه‌ مربوط‌ به‌ شما نيست‌ وارد بشيد. من‌ يك‌ وقتي‌ يادمه‌ با يكي‌ از خوبان‌ زندگي‌ مي‌كردم‌ شايد سالها زندگي‌ مي‌كردم‌. گفتم‌ تو مي‌دوني‌ فلاني‌ با من‌ چه‌ نسبتي‌ داره‌؟ گفت‌ كه‌ ضرورت‌ نداشته‌ من‌ تحقيق‌ كنم‌. يكي‌ از نزديكان‌ ما بود. گفتم‌ مي‌دوني‌ اين‌ كه‌ مي‌ياد اينجا مي‌ره‌، مثلا صحبت‌ مي‌كنه‌ با من‌ چه‌ نسبتي‌ داره‌؟ گفت‌ من‌ ديدم‌ لازم‌ نيست‌ بدونم‌، گفت‌ كه‌ لازم‌ نيست‌ كه‌ من‌ بدونم‌. براي‌ شما چه‌ لزومي‌ داره‌ كه‌ بدونيد كي‌ چه‌ كاره‌ است‌. دربارة‌ يكي‌ از زهاد ثمانيه‌ مي‌گن‌ كه‌ مدتها گريه‌ مي‌كرد در خانة‌ خدا، توبه‌ مي‌كرد. گفتند چرا گريه‌ مي‌كني‌، توبه‌ مي‌كني‌، چي‌ مي‌گي‌، چرا ناراحتي‌ تو كه‌ گناه‌ نمي‌كني‌؟ گفت‌ كه‌ شاگردي‌ داشتم‌ اين‌ مادرش‌ فوت‌ كرد من‌ پرسيدم‌ ازش‌ كه‌ مادرت‌ كه‌ فوت‌ كرد پدرت‌ ازدواج‌ كرد ديگه‌ يا نه‌؟ بعد با خودم‌ گفتم‌ به‌ تو چه‌ ارتباطي‌ داره‌. اين‌ حرف‌ لغو را چرا زدي‌. و براي‌ اين‌ گريه‌ مي‌كنم‌.

 خيلي‌ كوشش‌ بكنيد آية‌ شريفة‌ قرآن‌ را عمل‌ كنيد كه‌ مي‌فرمايد و لا تجسسوا. تجسس‌ از حال‌ همديگر ضرورت‌ نداره‌، همچي‌ كه‌ ضرورت‌ داره‌ فقط‌ بپرسيد. اين‌ كه‌ مي‌خواي‌ بنشينيد با يك‌ هم‌ مسلكت‌، هم‌ راهت‌، هم‌ فكرت‌، با اين‌ خانمي‌ كه‌ اهل‌ تزكية‌ نفسي‌ بگي‌ كه‌ فلاني‌ چكارة‌ توئه‌، فلاني‌ كيه‌ توئه‌؟ بجاي‌ اين‌ بپرس‌ بگو من‌ گاهي‌ تو نماز توجهم‌ سلب‌ مي‌شه‌ چكار كنم‌ تو كه‌ بزرگتري‌، تو كه‌ بيشتر از من‌ كار كردي‌. چه‌ فايده‌ داره‌ بعضي‌ حرفها. به‌ خدا قسم‌ شماها اگر يك‌ كلمه‌ از اين‌ حرفها بزنيد بدتر از غيبتي‌ است‌ كه‌ ديگران‌ مي‌كنند. شماها خيلي‌ حواستون‌ جمع‌ باشه‌ در عين‌ اين‌ كه‌ خيلي‌ از شماها همين‌ طوريد خدا حفظتون‌ كنه‌ من‌ جمع‌ زيادي‌ از شماها را مي‌شناسم‌ كه‌ كوچكترين‌ حرف‌ لغو، حرف‌ بيهوده‌ نمي‌زنيد. و من‌ اين‌ مجلس‌  كه‌ صحبت‌ مي‌كنم‌ نواقص‌ را مي‌گم‌ و براي‌ اونهايي‌ كه‌ نواقصي‌ دارند عرض‌ مي‌كنم‌. اين‌ معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ همهتون‌ اينطوريد. نه‌، اما اگر يك‌ نفر توي‌ شماها باشه‌ كه‌ چيزي‌ را كه‌ نمي‌خواد، روايت‌ دارد، كه‌ ترك‌ مالا يعني‌، يعني‌ اونچه‌ را كه‌ قصد نداره‌. همينجور آقا چرا خانم‌ اين‌ را پرسيدي‌؟ همين‌ طوري‌، هميني‌ كه‌ گفتي‌ همين‌ طوري‌ يعني‌ لغو حرف‌ زدي‌، بيهوده‌ حرف‌ زدي‌. يعني‌ تو از صراط‌ مستقيم‌ خارج‌ شدي‌. يعني‌ تو مؤمن‌ نيستي‌. قد افلح‌ المؤمنون‌ الذينهم‌ عن‌ اللغو معرضون‌. مؤمن‌ نيستي‌ ديگه‌. فلان‌ خانم‌ چيكارة‌ توئه‌؟ به‌ تو چه‌. چون‌ همين‌ تجسسها سبب‌ ميشه‌ كه‌ غيبت‌ بوجود بياد. ببينيد و لا تجسسوا، جملة‌ بعد خدا فوري‌ ميگه‌ و لا يغتب‌ بعضكم‌ بعضا. غيبت‌ نكنيد. چون‌ شما وقتي‌ كه‌ پرسيديد كه‌ فلاني‌ چطوره‌، كيه‌؟ آن‌ جواب‌ دهنده‌ هم‌ كه‌ مخصوصا اگر يك‌ فرد عادي‌ باشه‌، پر حرف‌. مي‌نشينه‌ از زندگي‌ آن‌ فرد صحبت‌ ميكنه‌. بالاخره‌ يك‌ جمله‌اي‌ آخرش‌ ميگه‌ غيبت‌ ميشه‌. و تو او را به‌ غيبت‌ انداخته‌اي‌. تجسس‌ كه‌ مي‌كنيد همينطوري‌ ميشه‌.

 در عين‌ اينكه‌ بايد از گرفتاريهاي‌ اشخاص‌ تجسس‌ كنيد. يك‌ نفري‌ هست‌ مثلا فرض‌ كنيد يك‌ مشت‌ گرفتاري‌ داره‌. اين‌ را هيچ‌ اهميت‌ نميدي‌ با اينكه‌ ميدوني‌. اما مي‌خواي‌ فقط‌ بدوني‌ كه‌ توي‌ خونه‌ چيكار ميكنه‌؟ چه‌ حركتي‌ داره‌؟ چند تا بچه‌ داره‌؟ شوهرش‌ چيكاره‌ است‌؟ به‌ شما چه‌. خيلي‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ يكي‌ از تعليماتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ در ارتباط‌ با حضرت‌ مريم‌ ميده‌ اينه‌ كه‌ انسان‌ يك‌ قدري‌ خودش‌ را بسازه‌ در كم‌ حرف‌ زدن‌ و بلكه‌ حرف‌ نزدن‌. اني‌ نظرت‌ الي‌ الرحمن‌ صما و لم‌ يكلم‌ يوما انسيا. من‌ امروز با هيچكس‌ صحبت‌ نمي‌كنم‌. بزرگترين‌ رياضت‌ براي‌ بعضي‌ از خانمها اينه‌ كه‌ نيم‌ ساعت‌ صحبت‌ نكنند. گاهي‌ تنهايي‌ هم‌ با خودشون‌ صحبت‌ ميكنند. مي‌فرمايد اگر سخن‌ نقره‌ باشه‌، سكوتش‌ طلاست‌! مگر اينكه‌ صددرصد طلا باشه‌ حرفهايتون‌. در اثر حرف‌ زدن‌ همة‌ تهمتها، حسادتها، غيبتها، دروغها، اينها بوجود مي‌آيد. در اثر حرف‌ زدن‌. من‌ خدمت‌ يكي‌ از اولياء خدا رفتم‌ نشستم‌. ايشان‌ يك‌ ساعت‌ تقريبا من‌ پيشش‌ بودم‌. يك‌ كلمه‌ حرف‌ نزد. بعد نشستم‌ فكر كردم‌ گفتم‌ در اين‌ تربيت‌ من‌ اين‌ يك‌ ساعت‌ حرف‌ نزدن‌ او بهتر از چند ساعت‌ صحبت‌ كردن‌ فلان‌ استاد ديگه‌اي‌ كه‌ ما داشتيم‌ بود. حالا نمي‌خوام‌ او را شرح‌ بدم‌ كه‌ چطور ميشه‌ با حرف‌ نزدن‌ مرا تربيت‌ كرد. خيلي‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ حرف‌ زياد نزنيد. به‌ كار كسي‌ هم‌ كار نداشته‌ باشيد. تجسس‌ هم‌ در زندگي‌ مردم‌ نكنيد. اذا كنت‌ في‌ بيت‌ الغير، يك‌، حضرت‌ لقمان‌ يكي‌ از تعليماتش‌ اينه‌ كه‌ بهتر از همة‌ جواهرات‌ عالم‌ بوده‌، اينجور تعبير دارم‌. حالا روايتش‌ مفصله‌. مي‌فرمايد اذا كنت‌ في‌ بيت‌ الغير فاحفظ‌ عينيك‌. وقتي‌ توي‌ خونة‌ مردم‌ بودي‌ حتي‌ چشمت‌ را حفظ‌ كن‌. اينور آنور نگاه‌ نكن‌. لازم‌ نباشه‌ نگاه‌ بكني‌ ببيني‌ پشت‌ اين‌ پرده‌ چي‌ هست‌. يكي‌ از كارهاي‌ غلط‌ همينه‌. يك‌ كسي‌ دخترش‌ را عروس‌ ميكنه‌. بريم‌ ببينيم‌ جهازش‌ چيه‌؟ به‌ تو چه‌ كه‌ جهازش‌ چيه‌؟! چشم‌ و هم‌ چشمي‌ اونهم‌ مجبور ميشه‌ بره‌ يك‌ مقداري‌ اثاثيه‌ براي‌ خانه‌اش‌ كرايه‌ بكنه‌ كه‌ روز اول‌ كه‌ مي‌آيند خانة‌ اونها، بگه‌ اين‌ جهازيه‌ است‌ و آبرو براي‌ خودش‌ حفظ‌ بكنه‌. چه‌ لباسي‌ پوشيده‌؟ بره‌ چند هزار تومان‌ پول‌ كراية‌ يك‌ پيراهن‌ بده‌ كه‌ يك‌ شب‌ مي‌خواد… حرامه‌ بر هر زني‌ چه‌ ثروتمند باشه‌ چه‌ كم‌ پول‌. كه‌ اين‌ پيراهن‌ مخصوصي‌ كه‌ عروسها برشون‌ مي‌كنند و فقط‌ به‌ درد يك‌ شب‌ ميخوره‌، آن‌ را چه‌ كرايه‌ بكنه‌ چه‌ تهيه‌ بكنه‌ براي‌ آن‌ خانواده‌. چه‌ خانوادة‌ عروس‌ باشه‌ چه‌ خانوادة‌ داماد. حرامه‌ تهيه‌اش‌، اسرافه‌. چرا اينقدر حواستون‌ پرته‌. تجسس‌ وقتي‌ كه‌ وارد خونة‌ كسي‌ ميشيد، به‌ ما چه‌، ما كه‌ نمي‌خواهيم‌ در زندگي‌ آنها شريك‌ باشيم‌. چقدر جهازيه‌ داره‌؟ بريم‌ جهازيه‌اش‌ را ببينيم‌. آن‌ هم‌ بيچاره‌ مجبور ميشه‌ يا خجالت‌ بكشه‌ يا اينكه‌ تفاخر كنه‌ كه‌ هر دويش‌ بده‌، براي‌ اونهم‌ بده‌. گردنش‌ را راست‌ مي‌گيره‌، ما اينجور چيز تهيه‌ كرديم‌. پدر شوهرمون‌ را درآورديم‌. يا اينجوري‌ گردن‌ را اينجوري‌ بگيره‌ يا خجالت‌ بكشه‌ كه‌ يك‌ چند تا دروغ‌ بگه‌ كه‌ ما بعله‌، خودمون‌ نخواستيم‌ مثلا. مادر داماد بگه‌ من‌ خودم‌ نخواستم‌ كه‌ جهازيه‌ بياورند. بايد بهش‌ گفت‌ كه‌…. واقعاها. اينقدر پستي‌ براي‌ يك‌، البته‌ شماها كه‌ انشاء الله‌ همينجور داريد تربيت‌ ميشيد و پيش‌ ميريد. اما حواستون‌ جمع‌ باشه‌، حتي‌ نريد. بريم‌ ببينيم‌ كه‌ جهازيه‌ چي‌ داره‌؟ همين‌ سبب‌ ميشه‌ كه‌ آنها را به‌ گناه‌ بيندازيد. به‌ شما چه‌؟ هيچي‌ ندارم‌. يا همه‌ چيز دارم‌ به‌ شما چي‌ ميرسه‌؟ بريم‌ ببينيم‌ زندگي‌ فلاني‌ چطوريه‌؟ اذا كنت‌ في‌ بيت‌ الغير فاحفظ‌ عينيك‌. چشمت‌ را حفظ‌ كن‌. من‌ يك‌ نفر از اولياء خدا را منزلمون‌ دعوت‌ كردم‌ يك‌ وقتي‌. اون‌ از در وارد شد سرش‌ پائين‌ بود آمد يك‌ گوشه‌اي‌ نشست‌. رفتيم‌ غذا آورديم‌، فلان‌ و اينها، همه‌ چي‌. بعد يكي‌ از دوستان‌ از او سؤال‌ كرده‌ بود كه‌ ملاحظه‌ كرديد فلاني‌ فرشش‌ چه‌ جوري‌ بود؟ ما آنوقت‌ طلبه‌ بوديم‌ در قم‌. گفت‌ نه‌ من‌ نگاه‌ نكردم‌، فرش‌ زير پايش‌ها، گفت‌ نه‌ من‌ توجه‌ نكردم‌. من‌ خودمم‌ هم‌ يك‌ همچين‌ برخوردي‌ با يكي‌ داشتم‌. رفته‌ بوديم‌ با يكي‌ از اساتيد، با يكي‌ از اولياء خدا در خانة‌ يك‌ طلبه‌اي‌. زندگيش‌ يك‌ خورده‌اي‌ مرفه‌ بود بحمدالله‌. آن‌ سرش‌ پائين‌، رفت‌ آنجا نشسته‌ بود. و ما هم‌ داشتيم‌ صحبت‌ مي‌كرديم‌. يعني‌ ايشان‌ براي‌ من‌ حرف‌ ميزد. وقتي‌ آمديم‌ بيرون‌ مثل‌ اينكه‌ اصلا از اطاق‌ نيامده‌. واقعا نيامده‌ بودها. مثل‌ اينكه‌ اصلا نديده‌ بود. گفتم‌ ديديد عكس‌ فلاني‌ را ايشان‌ زده‌ بود توي‌ اطاقش‌؟ گفت‌ نه‌ من‌ توجه‌ نكردم‌. ديديد توي‌ طاقچه‌اي‌ چي‌ گذاشته‌ بود؟ گفت‌ نه‌، من‌ نديدم‌. چشمش‌ را انسان‌ حفظ‌ ميكنه‌. برعكس‌ بعضي‌ها هستند آقا اين‌ فرش‌ را چند خريدي‌؟ اين‌ دستبافه‌ يا ماشينيه‌؟ آن‌ يكي‌ نميدونيم‌ چي‌ چطوره‌. آن‌ چيز چطوره‌. همة‌ مسائل‌ را مي‌خواهند در ظرف‌ چند دقيقه‌اي‌ كه‌ آمده‌اند مهماني‌، همه‌ را تحقيق‌ كنند و بعد هم‌ بروند به‌ شوهرشون‌ بگويند. خانمها يك‌ عده‌ هستند اين‌ اخلاق‌ بد را ممكنه‌ داشته‌ باشند كه‌ خصوصيات‌ زنهاي‌ ديگه‌ را به‌ شوهرهايشون‌ بگند. بدترين‌ گناهه‌، نكنيد. خانم‌ فلاني‌ اخلاقش‌ اينطوره‌. اينطور جواهرات‌ داره‌، اينطور زينت‌ آلات‌ داره‌، حيف‌ گوشت‌ و برنج‌ كه‌ به‌ دست‌ اين‌ خانم‌ دادند، غذا را خراب‌ كرده‌. اين‌ چي‌ بود امشب‌ به‌ ما داد. حالا رفته‌، اين‌ نمك‌ شناسيشه‌. يك‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌ يك‌ همچين‌ چيزهايي‌ براي‌ شماها، ببينيد مثل‌ يك‌ هواپيما كه‌ داره‌ با سرعت‌ ميره‌. يكدفعه‌ چهار پنج‌ هزار پا خودش‌ را بيندازه‌ پائين‌. چه‌ وضعي‌ بوجود مي‌آيد؟! اينجوري‌ شماها مي‌ريد پائين‌. كارهاي‌ عاديتون‌ هم‌ شايد بعضي‌هاتون‌ باشه‌. خيلي‌ ساده‌، كه‌ بعله‌ ما خوب‌ رفتيم‌ آنجا غذا خورديم‌. عجب‌ غذايي‌ درست‌ كرده‌ بود. نمك‌ نداشت‌، شور بود، نميدونم‌ گوشتش‌ نپخته‌ بود. در دستورات‌ اينه‌ كه‌ اگر شما توي‌ ظرف‌ غذاتون‌ فضلة‌ موش‌ ديديد، شما حق‌ نداريد به‌ ديگران‌ بگيد. بگيد اين‌ فضلة‌ موش‌ اينجا هست‌. خودت‌ نخور. من‌ پهلوي‌ يكي‌ از اولياء خدا نشسته‌ بودم‌ در يك‌ مجلس‌ مهماني‌. اين‌ روزه‌ بود. روز بود اين‌ دعوت‌ كرده‌ بود. من‌ ميدونستم‌ ايشان‌، گفتم‌ شما روزه‌ هستيد چطور اينجا دعوتيد؟ گفت‌ خوب‌ اين‌ اصرار كرده‌ من‌ نميتونم‌. من‌ خيال‌ كردم‌ اين‌ روزه‌اش‌ را ميخواد بخوره‌. من‌ رفتم‌ سر سفره‌ حالا همة‌ جمعيت‌ هم‌ دارند غذا مي‌خورند و هستند. اين‌ برنجها را هي‌ برميداشت‌ هي‌ كود ميكرد هي‌ پخشش‌ ميكرد، مشغول‌ بود. همه‌ هم‌ مشغول‌ غذا خوردن‌. فقط‌ من‌ متوجه‌ شدم‌ يك‌ سر سوزن‌ غذا نخورد و جوري‌ رفتار كرد كه‌ صاحبخانه‌ خيال‌ كرد غذا خورده‌. شما اينقدر بعضي‌ها ملاحظه‌ مي‌كنند صاحبخانه‌ را كه‌ اون‌ دلش‌ نياد كه‌ چرا فلاني‌ روزه‌ است‌ روزي‌ كه‌ ما او را دعوت‌ كرديم‌؟ شما غذايش‌ را خوردي‌ آمدي‌ توي‌ خانه‌ از او مذمت‌ ميكني‌؟ از غذايش‌ مذمت‌ ميكني‌؟!

 زبانتون‌ را حفظ‌ كنيد در شئون‌ مختلف‌. من‌ اگر بخوام‌ اين‌ ريزه‌ كاريها را بگم‌ كه‌ همه‌اش‌ سقوط‌، سقوطه‌ براي‌ شماها حاصل‌ ميشه‌. يعني‌ اگر گوش‌ نديد سقوط‌ مي‌كنيد. راه‌ خدا از اين‌ جهت‌ سخته‌، از مو باريكتره‌. و از جهتي‌ هم‌ از هر چيزي‌ آسونتره‌. خوبيهاي‌ دوستتون‌ را بايد هميشه‌ بگيد. گاهي‌ ما مثلا يك‌ جائي‌ غذا خورديم‌ واقعا گاهي‌ مثلا يكي‌ مي‌پرسه‌ غذا چي‌ بود؟ ميگم‌ يادم‌ نيست‌. واقعا يادم‌ نبوده‌. مكرر پيش‌ آمده‌. بايد بنشينم‌ فكر كنم‌ ما امروز چي‌ خورديم‌ تا بتونم‌ بگم‌ كه‌ بعله‌، فلان‌ غذا. انسان‌ رفته‌ شكمش‌ سير شده‌ آمده‌، چيكار داره‌ كه‌ غذاش‌ خوب‌ بود يا بد بود. البته‌ اگر خوب‌ بود تعريف‌ كنيد. آنهم‌ لازم‌ نيست‌، واجب‌ نيست‌ تعريف‌ كنيد. بعضي‌ها يك‌ جوري‌ تعريف‌ مي‌كنند كه‌ ديشب‌ رفتم‌ يك‌ جا شام‌، امروز هم‌ رفتم‌ يك‌ جا. امروز عجب‌ غذاي‌ خوبي‌ بود. ديشب‌ حالا غذايش‌ بد بود. اين‌ امروز خوب‌ بود، اين‌ معنايش‌ اونه‌. خيلي‌ حواستون‌ جمع‌ باشه‌ در هميني‌ كه‌ ميگيد امروز بهتر بود يا خوب‌ بود. فلاني‌ آدم‌ خوبيه‌. من‌ از يكي‌ از آدمهاي‌ مقدس‌ پرسيدم‌ كه‌ فلاني‌ چطوره‌؟ گفت‌ فلانكس‌ خوبه‌. من‌ دارم‌ از اين‌ سؤال‌ ميكنم‌، ميگم‌ اين‌ چطور آدميه‌، اون‌ داره‌ يكي‌ ديگه‌ را ميگه‌. يعني‌ فلاني‌ بد آدميه‌. اينجور برخوردها نداشته‌ باشيد. به‌ فكر عيوب‌ خودتون‌ باشيد به‌ فكر عيوب‌ مردم‌ نباشيد. شما خودتون‌ عيبهايتون‌ را بسنجيد ببينيد چيه‌؟ مردم‌ زياد حرف‌ ميزنند. خوب‌ بزنند، به‌ شما چه‌؟ مردم‌ غيبت‌ مي‌كنند، به‌ شما چه‌؟ اينجا بگو كه‌ من‌ نبايد غيبت‌ بكنم‌، من‌ نبايد حرف‌ زيادي‌ بزنم‌.

 حضرت‌ عيسي‌ علي‌ نبينا و آله‌ و عليه‌ السلام‌، از روز اول‌ حرف‌ ميزد منتهي‌ حرفهاي‌ حكمت‌آميز. همه‌اش‌ طلا. اني‌ عبد الله‌. من‌ بندة‌ خدا هستم‌. اول‌ اين‌ را تثبيت‌ ميكنه‌. كسي‌ كه‌ بندة‌ خداست‌ اين‌ دو تا لبش‌ بدون‌ اذن‌ خدا نبايد حركت‌ بكنه‌، حرف‌ بيخود بزنه‌. اني‌ عبد الله‌. آتاني‌ الكتاب‌. من‌ روي‌ مدرك‌ حرف‌ ميزنم‌. همينجوريه‌ها. من‌ كتاب‌ دارم‌. آتاني‌ الكتاب‌. به‌ من‌ خدا كتاب‌ عنايت‌ كرده‌. و جعلني‌ نبيا. از روي‌ كتاب‌ كه‌ حرف‌ ميزنم‌ بمانه‌. من‌ را خداي‌ تعالي‌ نبي‌ خودش‌ قرار داده‌ يعني‌ از طرف‌ خدا هم‌ حرف‌ ميزنم‌. و جعلني‌ نبيا و جعلني‌ مباركا. من‌ را خداي‌ تعالي‌ پر بركت‌ قرار داده‌، حرفهايم‌ هر كس‌ عمل‌ بكنه‌ بركت‌دار ميشه‌. وجودم‌ با بركته‌. هر كجا پا بگذارم‌ آنجا پر بركت‌ ميشه‌. و جعلني‌ مباركا. و بعد ميگه‌ خدا به‌ من‌، حالا چي‌ گفته‌ كه‌ كتاب‌ دارم‌ و خدا به‌ من‌ وحي‌ كرده‌ و اينها. چي‌ گفته‌ خداي‌ تعالي‌؟ و اوصاني‌ بالصلاة‌. اول‌ گفته‌ نماز بخون‌. عبادت‌ فردي‌، عبادت‌ تكي‌، عبادت‌ تنهايي‌. نماز بهترين‌ كارهاست‌. الصلاة‌ خير موضوعا. نماز بهترين‌ موضوعاته‌. كسي‌ كه‌ مي‌خواد زياد بخونه‌ كسي‌ هم‌ كه‌ نمي‌خواد كمتر بخونه‌. خسته‌ شدي‌، كم‌ بخون‌. حالش‌ را داري‌ زياد بخون‌. و الزكاة‌. عبادت‌ اجتماعي‌. للصلاة‌ و الزكاة‌ ما دمت‌ حيا. آقا اين‌ مرحله‌امون‌ كي‌ تمام‌ ميشه‌؟ هر وقت‌ خودت‌ تمام‌ شدي‌؟ مرحله‌، بعضي‌ها فكر مي‌كنند مراحلشون‌ تمام‌ شد. رفته‌ رسيده‌ به‌ مرحلة‌ بالا. حالا تازه‌ شروع‌ كرده‌ به‌ ترس‌. از مرحلة‌ استقامت‌ هم‌ پائين‌تر. اعوجاجي‌ در راهش‌ داره‌. از صراط‌ مستقيم‌ حتي‌ پائين‌تر. انسان‌ يك‌ مرحله‌اي‌ را كه‌ انجام‌ ميده‌ فكر نكنه‌ اين‌ مرحله‌ را بايد تركش‌ كنه‌. نخير اين‌ را هي‌ بايد تقويتش‌ كنه‌. شما توبه‌ كه‌ كرديد به‌ سوي‌ خدا حركت‌ كردي‌، بايد بعدش‌ اين‌ توبه‌ات‌ را تقويت‌ كني‌. اگر بنا باشه‌ متوقف‌ بشي‌، باز دو مرتبه‌ كه‌ بايد مرحلة‌ توبه‌ را بگذروني‌. توبه‌ و استقامت‌ و اينها را بايد با قدرت‌، تا پايان‌ امر داشته‌ باشي‌. هي‌ زياد بشه‌. نميشه‌ بگيم‌ ما پاية‌ ديوار را كه‌ درست‌ كرديم‌، پاية‌ ديوار را مي‌كنيم‌ آن‌ بالايش‌ را درست‌ مي‌كنيم‌. نه‌ پايه‌ را كه‌ بكني‌ آن‌ بالايش‌ هم‌ خراب‌ ميشه‌. تقويت‌ كنيد خودتون‌ را. ما دمت‌ حيا. تا من‌ زنده‌ هستم‌ بايد اين‌ كارها را بكنم‌. يعني‌ عبادت‌ فردي‌ و عبادت‌ اجتماعي‌. ما دمت‌ حيا. و برا بوالدتي‌. به‌ مادرم‌ مهرباني‌ بكنم‌، نيكي‌ بكنم‌. دربارة‌ حضرت‌ يحيي‌ كه‌ اول‌ سوره‌ بود، و برا بوالديه‌. يعني‌ نيكي‌ به‌ پدر و مادر. حضرت‌ عيسي‌ چون‌ پدر نداشت‌، و برا بوالدتي‌. كوشش‌ بكنيد به‌ مادرتون‌ محبت‌ كنيد. گفتم‌ بهتون‌ مادر شوهر هم‌ مثل‌ مادر خودتونه‌. مادر خودتون‌ هم‌ مثل‌ مادر خودتونه‌. معلمتون‌ هم‌، ما يك‌ پيرزني‌ بود براي‌ ما درس‌ قرآن‌ داد. من‌ را در سن‌ پنج‌ سالگي‌ فرستادنم‌ درس‌ قرآن‌، به‌ ما يك‌ دوره‌ درس‌ قرآن‌ داد. تا وقتي‌ كه‌ زنده‌ بود من‌ مي‌رفتم‌ مثل‌ مادر ازش‌ احوال‌ مي‌پرسيدم‌، احترامش‌ مي‌كردم‌. بهش‌ مي‌گفتند ملاباجي‌. خوب‌ بايد انسان‌ معلمينش‌ را، من‌ علمني‌ حرفا فقد صيرني‌ عبدا. كسي‌ يك‌ كلمه‌ به‌ من‌ حرف‌ تعليم‌ بده‌ من‌ را بندة‌ خودش‌ كرده‌. امير المؤمنين‌ داره‌ اين‌ جمله‌ را مي‌فرمايد. آنوقت‌ شما، افرادي‌ هستند كه‌ تحت‌ تعليمات‌ آنها هستيد، چيزهايي‌ به‌ شما تعليم‌ دادند. خيلي‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ به‌ آنها هم‌ مثل‌ مادر و مثل‌ مادرشوهر احترام‌ كنيد. و برا بوالدتي‌. و لم‌ اك‌ جبارا شقيا. من‌ خدا بهم‌ وصيت‌ كرده‌ كه‌ من‌ جبار نباشم‌. جبار اگر شديد، جبار يعني‌ چي‌؟ يعني‌ مجبور كننده‌. كسي‌ را انسان‌ مجبور بكنه‌ كه‌ يك‌ كاري‌ برايش‌ بكنه‌. جبار آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ يك‌ جوري‌ حركت‌ كنه‌ كه‌ مردم‌ خيال‌ كنند بايد بهش‌ خدمت‌ كنند. بايد كمكش‌ كنند. جبار آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ يك‌ كسي‌ را مجبور به‌ يك‌ كار بكنه‌، ته‌ دلش‌ راضي‌ نباشه‌. به‌ رو گرفت‌ ما را مجبورمون‌ گرفت‌ فلان‌ كار را بكنيم‌. ما را به‌ رو گرفت‌. ما را مثلا فرض‌ كنيد توي‌ مجلسي‌ يك‌ كاري‌ بكنه‌ كه‌ يك‌ كسي‌ يك‌ كاري‌ كه‌ نمي‌خواد مجبور بشه‌ بكنه‌. اين‌ ميشيد جبار، جابر. شقي‌ هم‌ نباشه‌. انسان‌ وقتي‌ جبار شد، شقي‌ هم‌ هست‌. شقي‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ بدبخت‌. ماها خيال‌ ميكنيم‌ عجب‌ خوب‌ شده‌! من‌ تا به‌ يك‌ كسي‌ نگاه‌ ميكنم‌ مي‌فهمه‌ من‌ يك‌ توقعي‌ ازش‌ دارم‌، فورا توقع‌ ما را عملي‌ ميكنه‌. چه‌ شخصيتي‌! نخير. تو شقي‌ترين‌ افراد هستي‌. بخاطر اينكه‌ مردم‌ نمي‌تونند با صفا با تو زندگي‌ بكنند. جبارا شقيا. و السلام‌ علي‌، سلام‌ بر من‌، يعني‌ سلامتي‌، يعني‌ رحمت‌ پروردگار. روزي‌ كه‌ متولد شدم‌. چه‌ خوبه‌ انسان‌ از روز تولد تا روز قيامت‌ سالم‌ باشه‌، قلب‌ سالم‌، دل‌ سالم‌. و السلام‌ علي‌ يوم‌ ولدت‌ و يوم‌ اموت‌ و يوم‌ ابعث‌ حيا. خدا آنوقت‌ مي‌فرمايد ذلك‌ عيسي‌ بن‌ مريم‌. اينه‌ عيسي‌ بن‌ مريم‌. بندة‌ خداست‌ عيسي‌ بن‌ مريم‌ نه‌ فرزند خدا.

 اين‌ سورة‌ مباركه‌ را همه‌اتون‌ معناهايش‌ را ديديد و با حسن‌ ظن‌ البته‌ اين‌ حرف‌ را ميزنم‌. و الاّ بخوام‌ با سوء ظن‌ صحبت‌ بكنم‌ بايد از همه‌اتون‌ بپرسم‌. ببينم‌ معناي‌ اين‌ آيات‌ را خونديد يا نه‌؟ حالا انشاء الله‌ از اول‌ سورة‌ طه‌ دقت‌ بكنيد معناهايش‌ را خوب‌ متوجه‌ باشيد تا ضمنا كم‌كم‌ معناي‌ قرآنمون‌ هم‌ كه‌ يك‌ مقداري‌ در اطراف‌ مطالبش‌ صحبت‌ ميكنم‌. انشاء الله‌ موفق‌ بشيد كه‌ به‌ حقيقت‌ برسيد. سي‌ تا آيه‌ از اول‌ سوره‌ از قرآن‌ خونده‌ ميشه‌. شماها هم‌ بايد در ضمن‌ هفته‌ اين‌ سي‌ تا آيه‌ را، اگر بتونيد حفظش‌ بكنيد كه‌ خيلي‌ بيشتر ازتون‌ ممنونيم‌. اگر نتونستيد حفظش‌ بكنيد اقلا معناهايش‌ را خوب‌ روان‌ بشيد، معناهايش‌ را خوب‌ متوجه‌ بشيد و كم‌كم‌ هم‌ انشاء الله‌ ازتون‌ سؤال‌ ميشه‌. حالا يك‌ خورده‌اي‌ عادت‌ بكنيد به‌ اين‌ كار. معناهايش‌ را متوجه‌ بشيد. بعد هم‌ وقتي‌ معناهايش‌ را متوجه‌ شديد منهم‌ يك‌ مقداري‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ مي‌كنم‌. ما هميشه‌ بايد با خدا در ارتباط‌ باشيم‌. اينها را بخونند. اين‌ مربوط‌ به‌ آن‌ برنامه‌ نيست‌. اين‌ مربوط‌ به‌ همه‌ است‌. اين‌ آيات‌ را هم‌ اضافه‌ بخونند و متوجه‌ معنايش‌ بشوند. من‌ بيشتر براي‌ تعليمات‌ معناشه‌.

 خوب‌. امروز با اينكه‌ شايد بعضي‌ فكر كردند شايد تعطيل‌ باشه‌. وليكن‌ من‌ فكر كردم‌ كه‌ شماها خوب‌ بالاخره‌ مي‌آئيد. و منهم‌ كه‌ دسترسي‌ نداريم‌ كه‌ اطلاعتون‌ بديم‌ و مجلس‌ هم‌ منافات‌ نداره‌ با، اگر جمع‌ بشيد اقلا طلب‌ رحمتي‌ مي‌كنيد، فاتحه‌اي‌ مي‌خونيد براي‌ اين‌ مرحوم‌ و اين‌ مرجع‌ تقليد. لذا خيلي‌ هم‌ ممنونيم‌ كه‌ مثل‌ آنهايي‌ كه‌ دنبال‌ بهانه‌ مي‌گردند به‌ يك‌ دليلي‌ تعطيل‌ كنند نبوديد. و لذا صبح‌ زود از ما سؤال‌ كردند گفتم‌ نه‌. يك‌ عده‌اي‌ تلفن‌ نمي‌كنند و مي‌آيند و ممكنه‌ زحمت‌ بشه‌ برايشون‌. بهرحال‌ براي‌ اين‌ مرحوم‌ همينطور كه‌ نشسته‌ايد يك‌ حمد و سه‌ قل‌ هو الله‌ بخوانيد.

 نسئلك‌ الله‌ و ندعوك‌ باعظم‌ اسمائك‌ و بمولانا صاحب‌ الزمان‌، يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌. يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ وليعصر فرج‌ آن‌ حضرت‌ را برسان‌. الهي‌ آمين‌. ما را از ياران‌ خوب‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. قلب‌ مقدسش‌ را از ما راضي‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ آن‌ حضرت‌ گرفتاريهاي‌ مسلمين‌ برطرف‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. امواتمون‌ غريق‌ رحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا مرحوم‌ تازه‌ گذشته‌، مرحوم‌ آية‌ الله‌ العظمي‌ اراكي‌، خدايا با خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ محشورش‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. پروردگارا، يكي‌ از دوستان‌ هم‌ پدرشون‌ از دار دنيا رفته‌ است‌، آقاي‌ مهندس‌ عقيلي‌، براي‌ ايشان‌ هم‌ طلب‌ مغفرت‌ كنيد. خدايا ايشان‌ را هم‌ با مواليانش‌، با خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ محشور بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا پدر و مادرمون‌، تمام‌ اقواممون‌، خويشاوندانمون‌ كه‌ از دار دنيا رفته‌اند غريق‌ رحمتشون‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا به‌ آبروي‌ وليعصر ساية‌ علما، بزرگان‌، مراجع‌ تقليد، رهبر انقلاب‌ بر سرمون‌ مستدام‌ بدار. الهي‌ آمين‌. امواتمون‌ بالاخص‌ امام‌ راحلمون‌ غريق‌ رحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. و صلي‌ الله‌ عليه‌ و آلي‌ اجمعين‌. يك‌ فاتحه‌ هم‌ همينجور كه‌ نشسته‌ايد براي‌ پدر آقاي‌ عقيلي‌ بخونيد. و عجل‌ اللهم‌ في‌ فرج‌ مولانا. يك‌ حمد هم‌ براي‌ برادر خانم‌ اصغري‌ كه‌ مريضند بخونيد.

 

۲۵ جمادی الثانی ۱۴۱۵ قمری – حقيقت‌ علم‌ و معرفت‌ امام‌ (ع‌لیه السلام)

حقيقت‌ علم‌ و معرفت‌ امام‌ (ع‌) 25 ج‌2 1415

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. الهاكم‌ التكاثر. حتي‌ زرتم‌ المقابر كلا سوف‌ تعلمون‌ ثم‌ كلا سوف‌ تعلمون‌ كلا لو تعلمون‌ علم‌ اليقين‌ لترون‌ الجحيم‌.

 شب‌ جمعه‌ است‌. شب‌ ليلة‌ الدفن‌ آية‌ الله‌ اراكي‌ است‌. و شب‌ سالگرد آية‌ الله‌ گلپايگاني‌ است‌. و قريب‌ به‌ ماه‌ رجب‌ است‌. چند روز ديگري‌ از ماه‌ جمادي‌ الثاني‌ بيشتر باقي‌ نمانده‌. ماه‌ بسيار پر بركت‌، پر رحمت‌، رجب‌ الاسد ماهي‌ كه‌ رحمت‌ پروردگار بر انسان‌ ريزش‌ دارد. ماهي‌ است‌ كه‌ بعد از دو ماه‌ عزاداري‌ براي‌ فاطمة‌ اطهر ماه‌ سرور و شادي‌ است‌. و در عين‌ حال‌ ماه‌ رفتن‌ در خانة‌ خداست‌. لذا امشب‌ كه‌ با مصائب‌ ماه‌ روبرو شده‌ايم‌ كه‌ در حديث‌ دارد كه‌ اذا مات‌ العالم‌ ثلم‌ في‌ الاسلام‌ ثلمة‌ لا يصدها شي‌ء. وقتي‌ عالم‌ از دنيا مي‌رود يك‌ شكافي‌ در دين‌ وارد ميشه‌ كه‌ هر چيزي‌ نمي‌تواند آن‌ شكاف‌ را سد كند. كسري‌ پيدا مي‌شود. نقصي‌ پيدا مي‌شود. اينها مصيبت‌ علماي‌ بزرگ‌ آنهايي‌ كه‌ سالها در دنيا رياضت‌ كشيده‌اند، در دنيا تزكية‌ نفس‌ كرده‌اند، در دنيا به‌ كمالاتي‌ رسيده‌اند، از ميان‌ ما بروند اگر چه‌ براي‌ خودشون‌ شايد شادي‌ و خوشحالي‌ باشد اما براي‌ ما كه‌ در دنيا مانده‌ايم‌، با همة‌ مشقات‌ دنيايي‌ و آنوقت‌ از ميان‌ ما افرادي‌ هم‌ به‌ اين‌ خوبي‌ از بين‌ بروند ناراحتي‌ دارد. پس‌ امشب‌ كه‌ شب‌ جمعه‌ است‌ از خدا بخواهيم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ عنايتي‌ به‌ ما بكند. حالا از طريق‌ ظهور حضرت‌ بقية‌ الله‌ است‌. يا لااقل‌ ارتباطي‌ با ما با سرچشمة‌ هدايت‌ و سرچشمة‌ تمام‌ معنويتها، وجود مقدس‌ حضرت‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ برقرار بفرمايد و ما را آماده‌ كند در اين‌ ماه‌ مبارك‌ رجب‌ انشاء الله‌ بتوانيم‌ خودمون‌ را جزء ياران‌ حضرت‌ وليعصر قرار بدهيم‌.

 يك‌ روايتي‌ هم‌ هست‌ العجب‌ كل‌ العجب‌. اين‌ روايت‌ در بعضي‌ از كتب‌ از علائم‌ ظهور نوشته‌اند. العجب‌ كل‌ العجب‌. بين‌ الجمادي‌ و الرجب‌. بين‌ جمادي‌ و رجب‌ يا ماه‌ جمادي‌ الثاني‌ و يا همين‌ چند روز آخر ماه‌ جمادي‌ الثاني‌ باشه‌. كه‌ شايد انشاء الله‌ آن‌ چيزي‌ كه‌ ماية‌ تعجب‌ همه‌ است‌ در اين‌ روزها اتفاق‌ بيفتد. آن‌ چيزي‌ كه‌ ماية‌ تعجب‌ همه‌ هست‌ تعجب‌ يعني‌ عجيب‌ دانستن‌. غير عادي‌ دانستن‌، الان‌ اگر به‌ ما بگويند حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ ظهور مي‌كند، اين‌ براي‌ ما يك‌ مسئلة‌ غير عادي‌ است‌. در سال‌ گذشته‌ يك‌ چنين‌ ايامي‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ گلپايگاني‌ از دنيا رفتند و امسال‌ هم‌ اين‌ عالم‌ بزرگ‌، و وقتي‌ كه‌ اين‌ بزرگان‌ از دنيا مي‌روند، خودش‌ زمينه‌ كه‌ خالي‌ ميشود طبعا فساد و عدل‌ و داد كم‌ ميشه‌ و فساد زياد ميشه‌ و بي‌ عدالتي‌ و ظلم‌ و جور خواهي‌ نخواهي‌ وقتي‌ كه‌ اوتاد و خوبان‌ و اولياء خدا نباشند در عالم‌ زياد ميشه‌ و همين‌ سبب‌ ممكن‌ است‌ بشود كه‌ ما انتظار بيشتري‌ از ظهور حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ فداء داشته‌ باشيم‌.

 بنابراين‌ امشب‌ مي‌خواستم‌ يك‌ مقدار آماده‌اتون‌ كنم‌ كه‌ خودتون‌ را يك‌ مقدار بيشتر تزكيه‌ كنيد بيشتر پاك‌ كنيد، تهذيب‌ نفس‌ داشته‌ باشيد. هر كس‌ در اين‌ دنيا به‌ هر كجا رسيد حتي‌ در امور مادي‌ اينطوري‌ بوده‌. در اثر پاكي‌ و پاكدامني‌ رسيده‌. چه‌ بسا قدرتمنداني‌ در عالم‌ بودند كه‌ بخاطر قدرتشون‌ يا بخاطر مالشون‌ مردم‌ زياد بهشون‌ توجه‌ داشته‌اند. ولي‌ وقتي‌ مردند كه‌ قدرت‌ ازشون‌ گرفته‌ شد، يا آن‌ مال‌ ازشون‌ گرفته‌ شد ديگر بهش‌ توجهي‌ نمي‌كنند. براي‌ مردم‌ زياد اهميت‌ نداره‌ كه‌ اين‌ شخص‌ از دار دنيا رفته‌. بلكه‌ گاهي‌ ميشه‌ وقتي‌ افراد ناپاك‌ از دار دنيا مي‌روند، افراد مزاحم‌ جامعه‌، آنهايي‌ كه‌ در اين‌ آيه‌اي‌ كه‌ تلاوت‌ كردم‌ خداي‌ تعالي‌ از آنها ياد كرده‌، الهاكم‌ التكاثر حتي‌ زرتم‌ المقابر. اين‌ حالت‌ را دارند كه‌ روز به‌ روز دوست‌ دارند اموالشون‌ زياد بشه‌، مالشون‌ زياد بشه‌، تكاثر، كثرت‌ مال‌ * هي‌ رو به‌ تكاثرند. دائما به‌ فكر ازدياد مال‌ آنهم‌ مخصوصا بيهوده‌، اينها وقتي‌ كه‌ قبر را ملاحظه‌ مي‌كنند و جنازة‌ آنها را كنار گودي‌ قبر مي‌گذارند اينها آنجا مي‌فهمند كه‌ چه‌ اشتباهي‌ در دنيا كرده‌ بودند.

 همه‌ چيز را ازشون‌ گرفتند. هيچ‌ چيز با اينها از آنچه‌ كه‌ داشتند وارد قبر نميشه‌. نه‌ پول‌، نه‌ قدرت‌، نه‌ شخصيت‌، نه‌ آن‌ عظمت‌ و احترام‌ فقط‌ و فقط‌ بدن‌ آنها وارد قبر ميشه‌. اگر اهل‌ كمالات‌ روحي‌ و تزكية‌ نفس‌ نباشند، روح‌ انسان‌ را هم‌ وارد همان‌ قبر مي‌كنند كه‌ در كنار اين‌ بدن‌ كه‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ دارد مي‌پوسد و متعفن‌ مي‌شود، روح‌ انسان‌ ناظر اين‌ وضع‌ خواهد بود. اما يك‌ ولي‌ خدا، يك‌ عالم‌ جليل‌، يك‌ دانشمند هر چه‌ دارد همراه‌ خودش‌ مي‌برد. علمش‌ را ازش‌ نمي‌گيرند. پاكيش‌ را ازش‌ نمي‌گيرند. كمالات‌ روحيش‌ را ازش‌ نمي‌گيرند. با هرچه‌ از كمالات‌ روحي‌ و علم‌ و دانش‌ هست‌ از اين‌ دار فاني‌ مي‌رود و وارد جهان‌ باقي‌ مي‌شود. آنجاست‌ كه‌ انسان‌ درك‌ مي‌كنه‌ كه‌ هر كه‌ در دنيا تحصيل‌ كرده‌، هر كه‌ در دنيا از مال‌ و منال‌ و قدرت‌ و حتي‌ زور بازو و قهرمان‌ شدن‌ در مسائل‌ مختلف‌ مادي‌ تحصيل‌ كرده‌، بايد بيرون‌ قبر بگذارد. حتي‌ مدالهايي‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد در بازيهاي‌ آسيايي‌، اينها را بهش‌ دادند، اينها را نهايت‌ خيلي‌ بخوان‌ احترامش‌ كنند، يك‌ مقبره‌اي‌ براش‌ درست‌ مي‌كنند، توي‌ مقبره‌اش‌ بيرون‌ از قبر مي‌گذارند. اما تنها و تنها چيزي‌ كه‌ نمي‌توانند بيرون‌ نگهش‌ دارند، كمالات‌ روحيه‌. علم‌ و دانشه‌، تزكية‌ نفسه‌. تازه‌ هر علم‌ و دانشي‌ هم‌ نيست‌. علم‌ و دانشي‌ كه‌ سبب‌ شده‌ باشد روح‌ او به‌ كمال‌ رسيده‌ باشد. يعني‌ علمي‌ كه‌ خدا تعالي‌ براي‌ فلاح‌ و رستگاري‌ بشر تعيين‌ كرده‌ است‌. علم‌ به‌ دستورات‌ پروردگار انسان‌ بداند كه‌ خدا از او چه‌ خواسته‌ و عمل‌ كند. اين‌ اسمش‌ علم‌ فقهه‌. بداند كه‌ روحش‌ چگونه‌ پاك‌ ميشود و تزكيه‌ كند. اين‌ علم‌ تهذيب‌ نفسه‌. و بداند چه‌ چيز را بايد معتقد باشد و به‌ چه‌ چيزهايي‌ بايد دلبستگي‌ داشته‌ باشد. اعتقاد يعني‌ دلبستن‌، يعني‌ دل‌ را به‌ آنجا گره‌ زدن‌. دل‌ را به‌ خدا و معرفت‌ خدا گره‌ بزند. دل‌ را به‌ پيغمبر و معرفت‌ پيغمبر و اهل‌ بيت‌ پيغمبر و معرفت‌ آنها گره‌ بزند و به‌ معاد معتقد باشد. اينها را اگر داشت‌ چون‌ گره‌ خورده‌ روحش‌ به‌ اينها وقتي‌ كه‌ از دار دنيا ميره‌ روحش‌ آزاد ميشه‌. ما زياد برخورد كرديم‌، زياد خود من‌ حتي‌ در خوابها و بعضي‌ از مكاشفات‌ ديدم‌ كه‌ وقتي‌ يك‌ عالم‌ بزرگ‌، يك‌ شخصي‌ كه‌ تهذيب‌ نفس‌ كرده‌ اين‌ از دار دنيا ميره‌، روحش‌ تازه‌ اول‌ زندگيشه‌.

 مرحوم‌ آية‌ الله‌ العظمي‌ بروجردي‌ را در وقتي‌ كه‌ فوت‌ كرده‌ بودند در قم‌ يك‌ تشييع‌ جنازة‌ عجيبي‌ بود. خيلي‌ ما خسته‌ شديم‌ در تشييع‌ جنازه‌. چون‌ ايشان‌ خوب‌ استاد ما بودند در فقه‌ و اصول‌ و من‌ خيلي‌ به‌ ايشان‌ علاقه‌ داشتم‌. تا ساعت‌ پنج‌ بعد ازظهر يادمه‌ تابستان‌ بود در تشييع‌ جنازة‌ ايشان‌ بوديم‌. من‌ آنموقع‌ رفتم‌ يك‌ استراحت‌ مختصري‌ كردم‌. ايشان‌ را ديدم‌ در صحن‌ مطهر حضرت‌ معصومه‌ ايستاده‌اند. ايشان‌ كمرشون‌ خم‌ بود، عصا دستشون‌ بود آنوقت‌ كه‌ زنده‌ بودند. يعني‌ آن‌ وقتي‌ كه‌ اسير اين‌ بدن‌ خاكي‌ بودند. ولي‌ اينجا مي‌ديدم‌ كه‌ قد رساي‌ كشيدة‌ سرحال‌ به‌ من‌ مي‌گويند كه‌ راحت‌ شدم‌. دنيا جاي‌ راحتي‌ نيست‌. ماها خو گرفتيم‌ به‌ اين‌ اعمال‌ شاقه‌اي‌ كه‌ در دنيا نصيبمون‌ شده‌. يك‌ باري‌ روي‌ روحمون‌ و بر روحمون‌ سوار كرده‌اند بنام‌ بدن‌ كه‌ روح‌ را حبس‌ كرده‌. روح‌ يك‌ خصوصيتي‌ دارد اگر يك‌ خورده‌ انشاء الله‌ تحقيق‌ كنيد دربارة‌ روح‌ و اهميت‌ روح‌، متوجه‌ مي‌شويد كه‌ تمام‌ وجود روح‌ ديدنه‌. فرقي‌ نمي‌كند از پشت‌ سر همانطوري‌ كه‌ از پيش‌ رو. از پايين‌ پا همانطوري‌ كه‌ از بالاي‌ سر. از همه‌ جا همه‌ جا را مي‌بيند. اما آوردند توي‌ اين‌ بدنش‌ كردند كه‌ فقط‌ يك‌ چشم‌ آنهم‌ نمي‌تونه‌ همه‌ جا را ببينه‌ با اين‌ چشم‌ مخصوصا اگر چشم‌ ضعيف‌ باشد و احتياج‌ به‌ عينك‌ داشته‌ باشد. تمام‌ قد و قامت‌ روح‌ شنوايي‌ است‌. از يك‌ سوراخ‌ باريك‌ آنهم‌ اگر چرك‌ نگيره‌ و جهات‌ مختلفي‌ پيدا نشه‌ كه‌ كر بشه‌ انسان‌ يك‌ محدوده‌ از صدا را مي‌شنوه‌. و همين‌ روح‌ را توي‌ يك‌ بدني‌ كردند كه‌ عطرها را استشمام‌ نمي‌تونه‌ بكنه‌ مگر از يك‌ راه‌ اگر زكام‌ نباشه‌. همين‌ روح‌ را در بدني‌ كردند كه‌ مزه‌ها را نميتونه‌ بچشه‌ اگر ذائقه‌اش‌ از بين‌ نرفته‌ باشه‌، مگر از همان‌ راه‌ ذائقه‌.

 شما را اگر بكنند توي‌ يك‌ سلول‌ تنگي‌، يك‌ سوراخي‌ در ديوار براي‌ ديدن‌ و يك‌ سوراخ‌ براي‌ آمد و شد هوا بيشتر نگذارند و بگويند شصت‌ سال‌ هفتاد سال‌ در اينجا باش‌. چقدر براتون‌ سخته‌. ما اگر روح‌ را بشناسيم‌ و بدانيم‌ ما كي‌ هستيم‌، بشر يعني‌ چه‌، انسان‌ يعني‌ چه‌، صدها برابر از اين‌ سخت‌تر در اين‌ دنيا زندگي‌ مي‌كنيم‌. اما خو گرفتيم‌ از روزي‌ كه‌ چشممون‌ باز شده‌ همين‌ حالت‌ را ديديم‌. شما چهار ماه‌، پنج‌ ماه‌ در رحم‌ مادر نه‌ جايي‌ را مي‌ديديد نه‌ چيزي‌ مي‌شنيديد نه‌ غذايي‌ مي‌خورديد. عادت‌ كرده‌ بوديد. حتي‌ وقتي‌ كه‌ از آن‌ عالم‌ شما را آوردند توي‌ اين‌ عالم‌، در همون‌ دفعة‌ اول‌ يك‌ گرية‌ شديدي‌ ديديد وقتي‌ بچه‌ متولد ميشه‌ چه‌ حالت‌ گريه‌، وحشت‌ ميكنه‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ به‌ اين‌ فضاي‌ باز عادت‌ نكرده‌. اين‌ فضا را نميتونه‌ درك‌ كنه‌. يك‌ جاي‌ تنگ‌ و تاريك‌ چشم‌ بسته‌، گوش‌ بسته‌ آنجا زندگي‌ مي‌كرده‌. آمده‌ در اين‌ فضا.

 ماها الان‌ مثل‌ آن‌ بچه‌اي‌ هستيم‌ كه‌ در رحم‌ بوديم‌. مي‌ترسيم‌ از مردن‌ مي‌ترسيم‌ از نجات‌ از اين‌ دنيا. حال‌ آنكه‌ اولياء خدا، اشخاص‌ بسيار خوب‌ و پاك‌، شهداء، صديقين‌، انبيا، صالحين‌ اينها وقتي‌ از دار دنيا مي‌روند، اينها يك‌ دفعه‌ روحشان‌ پاك‌، يك‌ دفعه‌ نجاتي‌ براشون‌ حاصل‌ ميشه‌ كه‌ گاهي‌ به‌ وحشت‌ مي‌افتند. كه‌ گاهي‌ به‌ وحشت‌ مي‌افتند. البته‌ انسان‌ بايد در اين‌ دنيا خودش‌ را آماده‌ كنه‌. در آن‌ دعاي‌ شريف‌ مي‌گوييم‌ اللهم‌ ارزقني‌ تجافي‌ عن‌ دار الغرور. خدايا ما را خالي‌ كن‌ از اين‌ دار غرور. اينجا دار غروره‌. گول‌. غرور يعني‌ گول‌. غرر يعني‌ گول‌ خوردن‌. خانه‌اي‌ كه‌ ما دائما گول‌ مي‌خوريم‌. دائما سرتاپاي‌ كارهامون‌ گول‌ خوردنه‌. از صبح‌ كه‌ از خواب‌ پا ميشيم‌ تا از خواب‌ پا ميشيم‌، سر شب‌ سرتون‌ درد مي‌كرده‌ حالا سرتون‌ خوب‌ شده‌. الحمد لله‌. بسيار خوب‌ الحمد لله‌. اما گول‌ مي‌خوريم‌. آن‌ صفات‌ رذيله‌اي‌ كه‌ در تو هست‌ اهميتش‌ بيشتره‌، آن‌ را به‌ فكر باش‌. گول‌ نخور. همانجا كه‌ گفتي‌ سرم‌ الحمد الله‌ خوب‌ شده‌ مي‌رم‌ سراغ‌ فلاني‌ كه‌ ديشب‌ ما را اذيت‌ كرد. مي‌ريم‌ يك‌ خورده‌اي‌ او را اذيتش‌ مي‌كنيم‌. اينجا گول‌ خوردي‌. بعد هم‌ كه‌ حال‌ نماز صبح‌ خوندن‌ را نداري‌ گول‌ خوردي‌. بعد هم‌ كه‌ مي‌آئي‌ صبحانه‌ مي‌خوري‌ اگر يك‌ مقدار خانم‌ ديرتر صبحانه‌ را بهت‌ رسونده‌ باشه‌ ناراحت‌ ميشي‌، گول‌ خوردي‌. سرتاپا حالا اگر من‌ بخوام‌ گولهاي‌ دنيا را براتون‌ بگم‌ به‌ شغلت‌ گول‌ مي‌خوري‌ به‌ پولت‌ گول‌ مي‌خوري‌، به‌ سلام‌ كردن‌ مردم‌ توي‌ راه‌ بهت‌ گول‌ مي‌خوري‌، به‌ ورودت‌ به‌ اداره‌ و يا در بين‌ مردم‌ يا به‌ احترامات‌ مردم‌ تو را گول‌ ميزنه‌ و الي‌ بي‌ نهايت‌. دار دار گوله‌. اصلا بودن‌ در اين‌ دنيا گوله‌. گول‌ ميخوره‌ انسان‌. به‌ زيباييت‌ گول‌ ميخوري‌، به‌ لباست‌ گول‌ مي‌خوري‌، به‌ درست‌ گول‌ ميخوري‌، به‌ همه‌ اين‌ حجابهايي‌ كه‌ دور و برت‌ هست‌ گول‌ مي‌خوري‌.

 انسان‌ داراي‌ حجابهاي‌ مختلفه‌. در همين‌ دعاي‌ شعبانيه‌ يا مناجات‌ شعبانيه‌ است‌ كه‌ خدايا حتي‌ حجب‌ نور را از من‌ بردار. من‌ نديدم‌ معناي‌ صحيحي‌ براي‌ حجب‌ نور. آخه‌ نور كه‌ ديگه‌ حجاب‌ نميشه‌. در يك‌ جرياني‌ من‌ خودم‌ اين‌ معني‌ را استنباط‌ كردم‌ و در كتاب‌ محضر استاد هم‌ نوشتم‌ كه‌ مراد از حجب‌ نور، چيزهايي‌ است‌ كه‌ از جانب‌ خدا حلاله‌ كه‌ تو بهش‌ دلبسته‌ باشي‌، اما غير خداست‌. دل‌ به‌ علمت‌ بستي‌، حلاله‌ البته‌ تا جائي‌ كه‌ عجبي‌ برات‌ پيدا نشه‌. دل‌ به‌ زن‌ و بچه‌ ات‌ بستي‌ حلاله‌. دل‌ به‌ حتي‌ عبادتت‌ بستي‌ حلاله‌. دل‌ به‌ بهشت‌ بستي‌ كه‌ اين‌ اعمال‌ را انجام‌ بدي‌ مي‌ري‌ به‌ بهشت‌. خوب‌ حلاله‌ خدا خودش‌ هم‌ تشويق‌ كرده‌. ولي‌ اينها حجابه‌، غير خداست‌. من‌ يك‌ مثالي‌ مي‌زدم‌ گاهي‌ بعضي‌ حرفها را من‌ مي‌زنم‌ همه‌ نمي‌توانند هضم‌ كنند و فكر هم‌ نمي‌كنم‌ با اين‌ توضيحاتي‌ كه‌ من‌ مي‌دهم‌ در عين‌ حال‌ همه‌ نتوانند هضمش‌ كنند.

 اگر يك‌ مهماني‌ بياد خونة‌ شما، آقا چرا اومدي‌؟ شما غذاهاي‌ خوبي‌ درست‌ مي‌كنيد. خيلي‌ خوب‌. شما محلتون‌ جاي‌ خيلي‌ خوش‌ آب‌ و هوايي‌ است‌ كه‌ من‌ مي‌آيم‌. شما وقتي‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ برم‌ يك‌ پاكتي‌ پول‌ بهم‌ خرج‌ راه‌ مي‌دهيد. داريد ديگه‌. سابقها يك‌ عده‌ بودند سوري‌ بودند. به‌ هم‌ هم‌ خبر مي‌دادند. يك‌ جايي‌ يك‌ كسي‌ مي‌مرد، به‌ اصطلاح‌ يك‌ سفره‌اي‌ مي‌انداختند به‌ همديگه‌ خبر مي‌دادند. مي‌خواست‌ يك‌ پاسباني‌ آنوقتها يا يك‌ فرد قلدري‌ دم‌ در بگذارند كه‌ اينها را راه‌ ندهد والاّ آبروي‌ صاحبخانه‌ را مي‌بردند. اينها هيچ‌ فكر اينكه‌ اين‌ صاحبخانه‌ كي‌ هست‌؟ و چه‌ شخصيتي‌ داره‌ و چه‌ خصوصيتي‌ داره‌ نبودند. به‌ فكر شكم‌ سير كردن‌ بودند. همين‌. اگر يك‌ كسي‌ اينجوري‌ بياد مهمان‌ شما بشه‌ شما براش‌ يك‌ سر سوزن‌ ارزش‌ قائليد؟ گاهي‌ هم‌ جلوش‌ را مي‌گيريد آقا بي‌ دعوت‌! روايت‌ داره‌ كه‌ كسي‌ كه‌ بي‌ دعوت‌ جايي‌ بره‌ اگر بهش‌ اهانت‌ شد لا يلومن‌ الا نفسه‌. خودش‌ را ملامت‌ كنه‌. مي‌خواستي‌ بي‌ دعوت‌ نري‌. بعضيها اينطوريند. حالا شما هيچ‌ ممكنه‌ به‌ اين‌ شخص‌ علاقه‌ داشته‌ باشيد؟ نه‌. چون‌ او علاقة‌ به‌ غذاي‌ شما داشته‌ غذا هم‌ بحمد الله‌ علاقة‌ به‌ او داشته‌ و اين‌ محبت‌ دو طرفي‌ بوده‌ به‌ همديگر رسيدند و به‌ مرحلة‌ وصل‌ رسيدند. اگر شما فقط‌ و فقط‌ بهشت‌ را دوست‌ داشته‌ باشيد براي‌ ميوه‌هاش‌، به‌به‌، ميوه‌هايي‌ داره‌ كه‌ يك‌ دونه‌اش‌ توي‌ دنيا پيدا نميشه‌. براي‌ حور العينش‌. متكئين‌ علي‌ فرش‌ بطائنها من‌ استبرق‌ و جني‌ جنتين‌ دان‌. خداي‌ تعالي‌ هم‌ خوب‌ تعريف‌ كرده‌. بسيار خوب‌. اما اگر فقط‌ و فقط‌ براي‌ اين‌ باشه‌. شما را به‌ خدا مثل‌ همون‌ سوريه‌ نيست‌ كه‌ هيچ‌ نگاه‌ نميكنه‌ صاحبخانه‌ كيه‌؟ به‌ هر وسيله‌اي‌ هست‌ مي‌خواد خودش‌ را توي‌ خونه‌ بندازه‌ و شكمي‌ از عزا دربياره‌. لذا امير المؤمنين‌ مي‌فرمايد من‌ تو را بندگي‌ نمي‌كنم‌ براي‌ طمع‌ بهشتت‌. من‌ سوري‌ نيستم‌. من‌ تو را دوست‌ دارم‌. اين‌ منافات‌ نداره‌. خدا خيلي‌ مهربانه‌ خدا خيلي‌ به‌ اصطلاح‌ كلمة‌ مظلوم‌ نمي‌خوام‌ به‌ خدا اطلاق‌ كنم‌. ولو من‌ اظلم‌ ممن‌ افتري‌ علي‌ الله‌. ظالم‌ وقتي‌ گفت‌ مظلوم‌ هم‌ در مقابلش‌ هست‌. ميشه‌ به‌ خدا مظلوم‌ گفت‌. ولي‌ نمي‌خوام‌. ولي‌ انسان‌ گاهي‌ دلش‌ پر از محبت‌ به‌ خدا ميشه‌ به‌ همون‌ سوريها گفته‌ اينجا سور خوبي‌ هست‌. تو براي‌ سورش‌ بيا. تو بيا به‌ من‌ كاري‌ نداري‌ نداشته‌ باش‌. جنات‌ تجري‌ من‌ تحتها الانهار. ببيند خدا چقدر مهربانه‌. بيايد شما. اين‌ تو را نميشناسنه‌ خدا. نشناسه‌ بگذار بياد. بعد ممكنه‌ بشناسه‌. خدايا اين‌ شخص‌ اصلا با تو ارتباطي‌ نداره‌. فقط‌ و فقط‌ مي‌خواد بياد مثلا از آن‌ آب‌ كوثر استفاده‌ كنه‌، خنكي‌ بهشت‌ استفاده‌ كنه‌، آب‌ و هواي‌ بهشت‌ استفاده‌ كنه‌. خدا ميگه‌ بذار بياد. بياد. يك‌ همچين‌ ميزباني‌ اگر وجود داشته‌ باشه‌، چقدر انسان‌ ميگه‌ عجب‌ آدم‌ كريمي‌ است‌. بابا اين‌ سوريه‌ اصلا هيچ‌ مراعات‌ هم‌ حتي‌ نميكنه‌. دور ما توي‌ يك‌ مجلسي‌ بوديم‌، يك‌ چند تايي‌ از اينها بودند. دور سفره‌ مي‌گشت‌ هر جايي‌ گوشت‌ باشه‌، غذاي‌ خوب‌ باشه‌ آنها را برميداشت‌. آبروي‌ صاحبخانه‌ را هم‌ داشتند مي‌بردند. خدا ميگه‌ بگو بياد. براي‌ نعمتهاي‌ بهشت‌ بياد. خدايا اين‌ حتي‌ نماز شب‌ كه‌ مي‌خوند براي‌ اين‌ بودش‌ كه‌ در بهشت‌ به‌ رويش‌ باز بشه‌ و از آن‌ ميوه‌هاي‌ آنجا بخوره‌. خداي‌ تعالي‌ ميگه‌ باشه‌. نماز شب‌ بخون‌، اين‌ كارها را بكن‌ تو بيايي‌ پيش‌ ما، از ما خودت‌ را دور نكن‌. اهل‌ بيت‌ عصمت‌ حتي‌ اينطور بودند. يك‌ نفر شراب‌ خورده‌ بود. ديد امام‌ صادق‌ داره‌ تشريف‌ مي‌آورد. رويش‌ را كرد طرف‌ ديوار. خجالت‌ كشيد مست‌ بود رويش‌ را كرد طرف‌ ديوار حواسش‌ را پرت‌ كرد كه‌ يعني‌ من‌ شما(قطع‌ صداي‌ نوار)

 خاندان‌ عصمت‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ تا اين‌ حد مهربانند. گاهي‌ انسان‌ يكنفر مي‌بينه‌ آمده‌ هيچ‌. ما يك‌ وقتي‌ رفتيم‌ خارج‌ شهر. يك‌ نفر مي‌آمد آنجا. ما اول‌ خيال‌ كرديم‌ به‌ ما محبت‌ داره‌ كه‌ مي‌آيد آنجا. بعد يك‌ روز ازش‌ پرسيديم‌ گفت‌ نه‌ من‌ يك‌ خورده‌ وضع‌ حالم‌ مناسب‌ نيست‌ مي‌آم‌ اينجا براي‌ آب‌ و هوا. من‌ يك‌ خورده‌ توي‌ دلم‌ بهش‌ چيز گفتم‌. ما اينجا سرايدار شما هستيم‌ مثلا ها. توي‌ دل‌ آدم‌ يك‌ چيزي‌ مي‌آد. اما خداي‌ ميگه‌ باشه‌. خودش‌ هم‌ تشويق‌ ميكنه‌ كه‌ بياييد.

 اما آن‌ آدم‌ حسابي‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ فقط‌ و فقط‌ بگه‌ خدايا هرجا تو باشي‌، هر كجا من‌ با توام‌، هر كجا تو با مني‌، من‌ خوش‌ دلم‌. ببينيد حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد در مناجاتهايش‌ عرض‌ مي‌كند به‌ پروردگار متعال‌ يك‌ جاي‌ خلوتي‌ از تو مي‌خواستم‌ خدايا نصيبم‌ كردي‌. يك‌ جاي‌ خلوتي‌ مي‌خواستم‌. در زندانهايي‌ كه‌ آن‌ زمانها بوده‌ از خود عبارات‌ استفاده‌ ميشه‌ السلام‌ علي‌ المعذب‌ في‌ قعر السجون‌ و ظلم‌ المطامير. اين‌ جمله‌ خيلي‌ عجيبه‌. و يك‌ همچين‌ جائي‌ را حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر خوش‌ بوده‌ با خدا. موسي‌ بن‌ جعفر را توي‌ زندان‌ كرده‌ بودند، قعر سجون‌، يعني‌ آن‌ ته‌ زندانها. زندانها را مي‌كندند و زيرزميني‌ به‌ اصطلاح‌ مي‌كندند. بعد توي‌ آن‌ چاه‌ مي‌كندند. ته‌ آن‌ چاه‌ زنداني‌ را نگه‌ مي‌داشتند. ظلم‌ المطامير. مطامير همين‌ چاهه‌. آنوقت‌ غل‌ جامعه‌ هم‌ به‌ گردن‌. غل‌ جامعه‌ مي‌دونيد يك‌ چوبهايي‌ بوده‌ به‌ گردن‌ مي‌انداختند دستها را هم‌ اينجوري‌ به‌ آن‌ مي‌بستند. پاها را هم‌ با زنجير به‌ آن‌ چوب‌ مي‌بستند. اين‌ خيلي‌ عجيبه‌. اما حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر ميگه‌ اينجا تو با مني‌ من‌ خوشم‌. اينجا دنبال‌ يك‌ همچين‌ جائي‌ مي‌گشتم‌ كه‌ كسي‌ مزاحمم‌ نشه‌. كسي‌ نياد با من‌ حرف‌ بزنه‌. با ابناء دنيا روبرو نشم‌. آن‌ شخص‌ آمد به‌ محضر حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر عرض‌ كرد آقا از شما تعجبه‌! شما آخه‌ فرزند پيغمبريد. چرا روايتي‌ كه‌ از پيغمبر رسيده‌ عمل‌ نكرديد تا اينجور بشه‌. شما مگر نشنيديد از پيغمبر اكرم‌ كه‌ فرمود لا تعادل‌ ايام‌ و تعاديكم‌. با ايام‌ درگير نشيد، دشمني‌ نكنيد تا آنها با شما دشمني‌ كنند. ايام‌ هم‌ منظور همين‌ قدرتمندان‌ زمانند. چرا با قدرتمند زمان‌ پنجه‌ به‌ پنجه‌ انداختي‌. آخه‌ بعضي‌ از قدرتمندان‌ هستند كه‌ آدم‌ پنجه‌ ننداخته‌، پنجه‌ مي‌اندازند توي‌ دست‌ انسان‌. حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر كاري‌ نكرده‌ بود. منتهي‌ چون‌ محبت‌ مردم‌ به‌ او زياد بود مردم‌ نمي‌توانستند، آنها نمي‌توانستند ببيند. آورد موسي‌ بن‌ جعفر را هارون‌ الرشيد عرض‌ كرد كه‌ خليفتين‌. دو تا خليفه‌ در يك‌ مملكت‌. حضرت‌ فرمود كه‌ من‌ ادعاي‌ خلافت‌ نكردم‌. گفت‌ كه‌ اين‌ نامه‌ها چيه‌؟ حضرت‌ فرمود كه‌ اين‌ نامه‌ها را نوشتند ولي‌ خوب‌ من‌ اطلاع‌ ندارم‌. بعد حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر بهش‌ فرمودند كه‌، چون‌ مي‌خواهد موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ با اين‌ قدرتمنداني‌ كه‌ يكي‌ دو روز به‌ جايي‌ رسيدند، بهلول‌ رفت‌ يك‌ روز جاي‌ هارون‌ الرشيد نشست‌. خدمه‌ آمدند زدند نشوندش‌ آنجا. نشست‌ گريه‌ مي‌كرد. هارون‌ آمد گفت‌ چرا گريه‌ مي‌كني‌. گفت‌ ما يك‌ دقيقه‌ جاي‌ تو نشستيم‌ اينجور ما را زدند. تو كه‌ همة‌ عمر جاي‌ موسي‌ بن‌ جعفر نشستي‌ ببين‌ با تو چه‌ خواهند كرد. دنياطلبند فقط‌ و فقط‌ به‌ دنيا فكر مي‌كنند. اينها گاهي‌ مي‌بينند كه‌ محبوبيت‌ بعضيها گاهي‌ مزاحمشونه‌.

 امام‌ هادي‌ توي‌ زندانه‌، توي‌ معسكره‌، توي‌ زندانه‌، متوكل‌ حضرت‌ را برداشت‌ آورد اول‌ دستور داد كه‌ لشگرش‌، سربازاش‌ توي‌ توبرة‌ اسبشون‌ خاك‌ بريزند بيارند يك‌ جا كوت‌ كنند. آنقدر سرباز زياد بود كه‌ يك‌ تلي‌ شد اين‌ خاكها، بعد حضرت‌ امام‌ هادي‌ را برداشت‌ برد آن‌ بالا. گفت‌ حالا بياييد سربازها عبور كنيد. همه‌ با نيزه‌ و شمشير و تير و كمان‌ آمدند عبور كردند. رد شدند. متوكل‌ به‌ امام‌ هادي‌ عرض‌ كرد مي‌دوني‌ چرا اين‌ كارها را مي‌كنم‌؟ گفت‌ چرا؟ عرض‌ كرد براي‌ اينكه‌ فكر خلافت‌ به‌ سرت‌ نزنه‌. تو اگر بگي‌ من‌ خليفة‌ پيغمبرم‌، گوشه‌ و كنار شيعياني‌ هستند كه‌ فورا به‌ دست‌ و پايت‌ مي‌افتند. حضرت‌ فرمود مي‌خواي‌ لشگر من‌ را هم‌ ببيني‌ تو؟ شما؟ بله‌. بترسيد از روزي‌ كه‌ يك‌ مظلوم‌، يكي‌ از اولياء خدا مي‌گفت‌ اگر من‌ يك‌ وقتي‌ از دستم‌ دربره‌ يك‌ مظلومي‌ را از خودم‌ ناراحت‌ كنم‌، ميرم‌ بهش‌ ميگم‌ هر چي‌ ميتوني‌ مرا كتك‌ بزن‌ تا دلت‌ راحت‌ بشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اگه‌ وابگذاره‌ به‌ خدا، خدا ديگه‌ چوبش‌ صدا نداره‌. اگر هم‌ بخوره‌ دوا نداره‌. بعد حضرت‌ يك‌ اشاره‌اي‌ به‌ اطراف‌ آسمان‌ كرد. متوكل‌ نگاه‌ كرد ديد سرتاسر آسمان‌، از شرق‌ تا غرب‌ عالم‌، ملائكه‌ ايستاده‌اند با اسلحه‌ و منتظر فرمان‌ امام‌ هادي‌ هستند. به‌ دست‌ و پاي‌ امام‌ هادي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ افتاد. گفت‌ آقا ببخشيد من‌. حضرت‌ فرمود نه‌ اين‌ دنيا مثل‌ اينكه‌ يك‌ بچه‌اي‌ گوشة‌ كوچه‌ اين‌ تشبيه‌ كه‌ مي‌كنم‌ بي‌ادبي‌ نمي‌خوام‌ بكنم‌ ولي‌ واقعش‌ و حقيقتش‌ اينه‌. سابقها كه‌ آسفالت‌ نبود بعضي‌ بچه‌ها اين‌ كارها را مي‌كردند. خاك‌ را جمع‌ مي‌كردند توش‌ بول‌ مي‌كردند گل‌ درست‌ مي‌كردند، يك‌ خانه‌ درست‌ مي‌كردند. يك‌ آدم‌ حسابي‌ بياد خيال‌ كنه‌ طمع‌ به‌ خانة‌ گلي‌ بچگانة‌ كثيف‌ اين‌ داره‌. بگن‌ اگر، بابا مال‌ خودت‌. اين‌ خونه‌ مال‌ خودت‌. به‌ زندگيت‌ برس‌. به‌ خدا قسم‌ اگر ما حقيقت‌ عالم‌ بعد از اين‌ عالم‌ را بدونيم‌. حقيقت‌ بهشت‌ و رضوان‌ پروردگار را بدونيم‌، كاخهاي‌ صد طبقه‌اش‌ حتي‌ از اين‌ خانة‌ بچگانة‌ كه‌ از بول‌ ساخته‌ شده‌، كمتره‌. ما نمي‌دونيم‌. واقعا حقيقت‌ را نمي‌دونيم‌. آنوقت‌ اين‌ بابا خيال‌ مي‌كنه‌ امام‌ هادي‌ طمع‌ به‌ اين‌ خونه‌ داره‌، به‌ زندگي‌ داره‌. گفت‌ مال‌ خودت‌. اين‌ تازه‌ ملائكه‌ هستند. خدام‌ ما هستند. مخدوم‌ ما، معبود ما، آن‌ خدايي‌ است‌ كه‌ چه‌ عرض‌ كنم‌. مي‌ترسم‌ اهانت‌ بشه‌ به‌ پروردگار بگم‌ خالق‌ آسمانها و زمين‌. چون‌ خودش‌ فرمود هو الذي‌ خلق‌ السماوات‌ و الارض‌. آسمانها و زمين‌ را خلق‌ كرده‌، ما سوي‌ الله‌ تحت‌ قبضة‌ قدرت‌ او. كجا امام‌ هادي‌ به‌ اين‌ چيزها اعتنا ميكنه‌.

 آمده‌ خدمت‌ موسي‌ بن‌ جعفر آقا شما چرا با دنيا، با دنيادارها، با قدرتمندان‌ دشمني‌ بكنيد تا با شما دشمني‌ كنند. حضرت‌ فرمود كه‌ اشتباه‌ فهميدي‌ بندة‌ خدا. ايام‌ نه‌ اين‌ ايام‌ چند روزه‌اي‌ كه‌ ما زندگي‌ مي‌كنيم‌. نه‌ از روزي‌ كه‌ خدا خلقت‌ را شروع‌ كرد تا روزي‌ كه‌ خلقت‌ پايان‌ پيدا كنه‌ اگر پاياني‌ داشته‌ باشه‌، تمام‌ ايام‌ بين‌ اين‌ چهارده‌ معصوم‌ تقسيم‌ شده‌، مال‌ اينهاست‌. همه‌ تحت‌ فرمان‌ اينهاست‌. همه‌ در ضيافت‌ اينها هستند. نه‌ با چند تا انساني‌ كه‌ توي‌ كرة‌ زمينه‌. ماسوي‌ الله‌ تحت‌ ضيافت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارتند. روز شنبه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌، صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ است‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌ يعني‌ خداي‌ تعالي‌ تمام‌ نعمت‌ را، تمام‌ سفره‌ را، تمام‌ بركت‌ را به‌ رسول‌ اكرم‌ داده‌ تا از همة‌ موجودات‌ عالم‌ هستي‌، رسول‌  اكرم‌ پذيرايي‌ كند. بيمنهم‌ البته‌ بيمنه‌ است‌ در آن‌ جمله‌، بيمنهم‌ رزق‌ الوري‌. پيغمبر اكرم‌. خدا در زيارتشون‌ مي‌خونيم‌ كه‌ امروز روز توست‌ و ما مهمان‌ تو هستيم‌. روز يكشنبه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ امير المؤمنين‌ و چون‌ علي‌ از فاطمه‌ جدا نيست‌، علي‌ صاحب‌ كوثره‌، علي‌ اختياردار آن‌ كوثر باعظمت‌، علي‌ كه‌ روايت‌ داره‌ چكنيم‌ فرمود كه‌ اگر فاطمه‌ نبود خدا شما را خلق‌ نمي‌كرد. روز يكشنبه‌ متعلق‌ به‌ اينهاست‌. به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. روز دوشنبه‌ متعلق‌ به‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌. روز سه‌ شنبه‌ متعلق‌ به‌ امام‌ سجاد و امام‌ باقر و امام‌ صادق‌. روز چهارشنبه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر و حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا و حضرت‌ امام‌ جواد و حضرت‌ امام‌ هادي‌. اينها را بدونيد، اينها را ياد بگيريد. به‌ دردتون‌ مي‌خوره‌. به‌ خدا قسم‌ من‌ انسان‌ گاهي‌ حاجتش‌ را بلد نيست‌ بگيره‌. چه‌ جوري‌ بايد بگيره‌. روز چهارشنبه‌ است‌. بگو آقا من‌ مهمان‌ تو هستم‌. حالا به‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر ميخواي‌ بگي‌، به‌ حضرت‌ رضا مي‌خواي‌ بگي‌، به‌ حضرت‌ جواد، به‌ حضرت‌ هادي‌، روز چهارشنبه‌ اتفاقا بيشتر انسان‌ ميتونه‌ حاجت‌ بگيره‌. پيغمبر فرموده‌ اكرموا الضيف‌ و لو كان‌ كافرا. من‌ كافر هم‌ كه‌ باشم‌ حالا مهمان‌ شمام‌. اين‌ حاجت‌ را دارم‌ بهم‌ بده‌. زود مي‌دهند. ما بلد نيستيم‌. ما سوراخ‌ دعا را گم‌ كرديم‌. روز پنجشنبه‌ متعلق‌ به‌ امام‌ عسگري‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌. و روز جمعه‌ كه‌ سيد ايامه‌، بزرگترين‌ روز عالم‌ خلقته‌. جمعه‌. روز جمعه‌ خيلي‌ مهمه‌. در روز جمعه‌ روايت‌ داره‌ يك‌ ساعتي‌ است‌ كه‌ در آن‌ ساعت‌ هر كس‌ دعا بكنه‌ دعاش‌ مستجابه‌. كه‌ بعضي‌ گفتند ساعت‌ آخر روز و احتمال‌ قوي‌ داره‌ كه‌ ساعت‌ آخر روز باشه‌. روز جمعه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ اين‌ نه‌ اينكه‌ الان‌ انجام‌ شده‌ باشه‌، نه‌ از اول‌ خلقت‌ اين‌ جريان‌ بوده‌. اينها را امام‌ موسي‌ بن‌ جعفر مي‌فرمايد كه‌ هنوز حضرت‌ بقية‌ الله‌ متولد نشده‌. و در زيارتشون‌ مي‌خونيم‌ هذا يوم‌ الجمعه‌. آقاجان‌ امروز روز جمعه‌ است‌ و هو يومك‌. شبهاي‌ هر روز هم‌ يعني‌ به‌ همون‌ روز بعدي‌ است‌. اين‌ را شما بدونيد از نظر اسلام‌ شب‌ قبل‌ متعلق‌ به‌ روز بعده‌. ماها يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ كم‌كم‌ داره‌ فرهنگمون‌ را عوض‌ مي‌كنه‌ شب‌ بعد را جزء روز قبل‌ مي‌دونيم‌. ولي‌ به‌ دلايل‌ مختلف‌ شب‌ قبل‌ متعلق‌ به‌ روز بعده‌. يعني‌ روز بعد از مغرب‌ از غروب‌ مثلا فرض‌ كنيد شب‌ قبل‌ شروع‌ ميشه‌ تا غروب‌ روز بعد. يعني‌ شما اگر مي‌خوايد شب‌ و روز جمعه‌ را بدونيد كيه‌ از مغرب‌ شب‌ جمعه‌ تا مغرب‌ شب‌ شنبه‌. نگيد جمعه‌ شب‌ كه‌ شب‌ شنبه‌ منظور باشه‌. نه‌ اينطوريه‌. علتش‌ چيه‌؟ ميگيم‌ دليلت‌ چيه‌؟ ميگيم‌ دليلمون‌ ماه‌ از كي‌ شروع‌ ميشه‌، چون‌ هفته‌ از ماه‌ تشكيل‌ ميشه‌. ماه‌ از كي‌ شروع‌ ميشه‌؟ شما چند شب‌ ديگر، يكي‌ دو شب‌ ديگر، شب‌ دوشنبه‌ اول‌ ماه‌ رجبه‌. كي‌ ماه‌ رجب‌ شروع‌ ميشه‌؟ وقتي‌ كه‌ هلال‌ ماه‌ رجب‌ را ببينيد. كي‌ مي‌بينيد؟ شب‌ قبل‌. اينطوريه‌ ديگه‌. ماه‌ رمضان‌ از كي‌ شروع‌ ميشه‌؟ آخر شوال‌ كه‌ مغرب‌ شما ماه‌ را ديدي‌ ماه‌ رمضان‌ شروع‌ ميشه‌ و هر ماه‌ هم‌ همينطور و شب‌ قبل‌ متعلق‌ به‌ روز بعده‌. شب‌ شنبه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ است‌. شب‌ يكشنبه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ امير المؤمنين‌ و فاطمة‌ زهراست‌. خوب‌ پس‌ الان‌ ما در ميهماني‌ كي‌ هستيم‌؟ شب‌ جمعه‌ است‌. و هو يومك‌. روز توست‌. يك‌ توقعي‌ در روز جمعه‌ هست‌. المتوقع‌ فيه‌ ظهورك‌. خيلي‌ اميدوار كننده‌ است‌. شيعيان‌ بايد گوش‌ به‌ زنگ‌ باشند در شب‌ و روز جمعه‌. بچه‌ هاتون‌ را عادت‌ بديد به‌ گوش‌ به‌ زنگ‌ بودن‌ كه‌ شايد نداي‌ ظهور بقية‌ الله‌ در شب‌ و روز جمعه‌ بلند بشه‌ مخصوصا بين‌ جمادي‌ و رجب‌. مخصوصا با اينهمه‌ مسائلي‌ كه‌ بر ما وارد ميشه‌. مخصوصا با اين‌ همه‌ چيزي‌ كه‌ ما الان‌ واقعا عالم‌ روحانيت‌ داره‌ از كيسه‌ مي‌خوره‌ و ضايعات‌ از دست‌ ميده‌ و مراجع‌ و علماي‌ بزرگ‌ اينطور از دار دنيا مي‌روند و جايگزينشون‌ كسي‌ نيست‌ كه‌ جاي‌ آنها را در آن‌ حد بگيره‌. المتوقع‌ فيه‌ ظهورك‌. و الفرج‌ فيه‌ للمؤمنين‌ علي‌ يديك‌. در يك‌ جمله‌اي‌ ديدم‌، نمي‌دونم‌ حديثه‌ يا نه‌، يكي‌ از بزرگان‌ مي‌گفت‌ كه‌ اگر يك‌ وقت‌ در وسط‌ هفته‌ انجام‌ بشه‌، مردم‌ را در روز جمعه‌ خبر مي‌دهند، اطلاع‌ مي‌دهند. يعني‌ هر لحظه‌ احتمال‌ فرج‌ هست‌. نگيد حالا جمعه‌ كه‌ تموم‌ شد بريم‌ تا هفتة‌ ديگه‌. نه‌. اين‌ شما را از انتظار خارج‌ ميكنه‌. هر لحظه‌ هست‌ اما تا بياد خبرش‌ به‌ مردم‌ برسه‌ به‌ شب‌ و روز جمعه‌ مي‌آيد. عرض‌ كردم‌ روايت‌ نديدم‌ ولي‌ يكي‌ از بزرگان‌ مي‌گفت‌. بعيد مي‌دونم‌ او روايت‌ نديده‌ بود و اين‌ جمله‌ را بگه‌.

 و الفرج‌ فيه‌ للمؤمنين‌ عليك‌ و القتل‌ الكافرين‌ بسيفك‌. آقا اين‌ مزاحمهاي‌ توي‌ دنيا را بيا بردار از روي‌ زمين‌. آقايون‌ يكي‌ از موانع‌ پيشرفت‌ جنبه‌هاي‌ روحي‌ و كمالات‌ انسان‌ همين‌ مردمي‌ هستند كه‌ مانع‌ ايجاد مي‌كنند كه‌ خدا نيامرزه‌ اينها را. اينها سد عن‌ سبيل‌ الله‌ مي‌كنند. اگر گفتي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ يعني‌ چه‌، راه‌ خدا را بستي‌. تو نمي‌خواي‌ بكني‌، نكن‌. و الاّ اگر منكر بشي‌ صددرصد كه‌ منكر قرآني‌ و نجسي‌ و كافري‌. آقا خوب‌ شدن‌ يعني‌ چه‌، خوب‌ ايني‌ است‌ كه‌ انسان‌ خوب‌ كار بكنه‌. آدم‌ خوب‌ آن‌ است‌ كه‌ سرش‌ پائين‌ باشه‌ بلانسبت‌ مثل‌ الاغ‌. او از همه‌ سر به‌ زيرتره‌. ميره‌ بار ميكشه‌، ميبره‌، مي‌آره‌، شب‌ هم‌ يك‌ مشت‌ كاه‌ و جو براش‌ مي‌ريزند مي‌خوره‌. لگد هم‌ به‌ جايي‌ نمي‌زنه‌. مثل‌ انسانهاي‌ لگدزن‌ نيستش‌، موذي‌ نيست‌. كار خودش‌ را داره‌ ميكنه‌. تو را براي‌ عبادت‌ خلق‌ كردند، تو را براي‌ كمالات‌ روحي‌ خلق‌ كردند، تو را براي‌ انسانيت‌ خلق‌ كردند. تو را انسان‌ خلقت‌ كردند. تو بايد ارتباط‌ با خدا پيدا كني‌. تو بايد با امام‌ زمان‌ غريبت‌ ارتباط‌ پيدا كني‌. چرا بايد حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ غريب‌ راه‌ بره‌، غريب‌ بگرده‌، يكنفر به‌ سراغ‌ او نره‌ و كسي‌ نداند او در كجاست‌ و كسي‌ نداند كه‌ او در كجا زندگي‌ ميكنه‌؟ چرا بايد اينطور باشه‌؟ فرمود اگر به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ مرغتون‌ را گم‌ مي‌كنيد، خدا ميدونه‌ من‌ اين‌ را كم‌ مي‌گم‌ براي‌ اينكه‌ من‌ منقلب‌ مي‌شم‌. چقدر بايد آقامون‌ مظلوم‌ باشه‌، چقدر بايد غريب‌ باشه‌ كه‌ اين‌ تعبير را بفرمايد. وقتي‌ كه‌ يك‌ مرغي‌ را گم‌ مي‌كني‌ هي‌ ميري‌ اين‌ خونه‌ آقا اين‌ مرغ‌ ما اينجاست‌؟ آن‌ خونه‌، اينطرف‌ آنطرف‌. چند دفعه‌ رفتي‌ سؤال‌ مي‌كني‌ كه‌ آيا امام‌ زمان‌ ما اينجاست‌؟ اگر يك‌ كسي‌ توي‌ مسجد جمكران‌ حتي‌ از افرادي‌ بپرسه‌ كه‌ آيا شما امام‌ زمان‌ را اينجا ديديد، مي‌شناسيد. ميگن‌ اين‌ ببين‌ چي‌ ميگه‌؟ يك‌ شب‌ يادمه‌ در مسجد سهله‌ بوديم‌. يك‌ سيدي‌ چهل‌ شب‌ چهارشنبه‌ ايراني‌ بود، در غربت‌ آمده‌ بود آنجا و براي‌ ديدن‌ آقا وليعصر. شب‌ چهارشنبة‌ چهلمش‌ هم‌ بود. آن‌ شب‌ واقعا ديوانه‌ بود. به‌ من‌ گفتش‌. گفتم‌ چرا اينقدر ناراحتي‌. خيلي‌ ناراحت‌ بود. گفتش‌ كه‌ تو باشي‌ چهل‌ شب‌ چهارشنبه‌ ده‌ ماه‌ در ولايت‌ غربت‌، در مملكت‌ غربت‌، توي‌ هواي‌ گرم‌ هر هفته‌ بيايي‌ اينجا و بازهم‌ الان‌ داره‌ صبح‌ ميشه‌ باز هم‌ آقا را نبيني‌، ناراحت‌ نميشي‌؟ گفتم‌ چرا من‌ يك‌ شب‌ آمدم‌ ناراحتم‌. تو چهل‌ شب‌ چهارشنبه‌، تو خيلي‌ قوي‌ هستي‌. كه‌ البته‌ آنشب‌ بحمد الله‌ او مشرف‌ شد به‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌. منظورم‌ اين‌ بود اين‌ شخص‌ پا مي‌شد من‌ معناي‌ دنبال‌ كردن‌ و تجسس‌ كردن‌ را از او ديدم‌. پا مي‌شد راه‌ مي‌رفت‌ دور مسجد سهله‌، يكي‌ يكي‌ در را باز مي‌كرد. در مي‌زد كه‌ آقا اجازه‌ مي‌دهيد من‌ بيام‌ تو نگاه‌ كنم‌. كه‌ من‌ يك‌ حالت‌ واقعا فوق‌ العاده‌اي‌ ازش‌ ديدم‌. ما كي‌ رفتيم‌ دنبال‌ امام‌ زمانمون‌؟ چرا دنبال‌ آن‌ حضرت‌ نمي‌ريم‌ با آنهايي‌ كه‌ دنبالش‌ مي‌رند، آنهايي‌ كه‌ حرفش‌ را مي‌زنند چرا دشمني‌ مي‌كنيم‌؟ خدا شماها را نيامرزه‌، خدا شما را مورد نفرين‌ امام‌ زمان‌ قرار بده‌ كه‌ اينطور مانع‌ تحقيق‌ دربارة‌ امام‌ زمان‌ و دنبال‌ امام‌ زمان‌. تا يك‌ كسي‌ يك‌ كلمه‌ حرف‌ مي‌زنه‌، بيشتر نام‌ امام‌ زمان‌ را ميبره‌، اينها به‌ عناوين‌ مختلف‌ مي‌خواهند او را ز بين‌ مردم‌ دور كنند و مردم‌ را نسبت‌ به‌ او بدبين‌ كنند.

 خدايا همين‌ محبتها را ذخيرة‌ آخرتمون‌، ذخيرة‌ معنوياتمون‌، ذخيرة‌ كمالاتمون‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌.

 المتوقع‌ فيه‌ ظهورك‌ و الفرج‌ فيه‌ للمؤمنين‌ علي‌ يديك‌ و قتل‌ الكافرين‌ بسيفك‌. اينجا يك‌ جمله‌اي‌ است‌. اين‌ را انشاء الله‌ با توجه‌ بگيد. و انا يا مولاي‌ و من‌ اي‌ مولاي‌ من‌. اي‌ آقاي‌ من‌. غلام‌ توام‌. نوكر توام‌. گوش‌ به‌ فرمان‌ توام‌. تو را با تمام‌ وجود دوست‌ دارم‌. مولاي‌ انا مولاك‌. عارف‌ باولاك‌ و اخراك‌. هم‌ امام‌ اولم‌ را مي‌شناسم‌ هم‌ آخر را مي‌شناسم‌. همه‌ را مي‌شناسم‌. اتقرب‌ الي‌ الله‌ بك‌. من‌ بوسيلة‌ تو دستم‌ را به‌ دست‌ تو ميدهم‌ به‌ خدا نزديك‌ ميشم‌. اتقرب‌ الي‌ الله‌ تعالي‌ بك‌ و به‌ آل‌ بيتك‌. حتي‌ آل‌ بيتت‌، فرزندانت‌، اهل‌ خانه‌ات‌ من‌ را به‌ خدا نزديك‌ مي‌كنند. خوب‌ چنين‌ زيارت‌ را روزهاي‌ جمعه‌ بخوانيد و انشاء الله‌ آنچه‌ در اين‌ زيارت‌ هست‌ عمل‌ مي‌كنيم‌. و انا فيه‌ ضيفك‌ و جارك‌. اي‌ آقا من‌ در روز جمعه‌ مهمان‌ تو هستم‌. پناه‌ تو هستم‌ بيتك‌ و جارك‌ و اضفني‌. مرا پذيرائي‌ كن‌. دم‌ در نگو راهش‌ نديد اين‌ دعوت‌ نداره‌ آمده‌، اين‌ مهمان‌ ما نيست‌، اين‌ سر سفرة‌ شيطان‌ نشسته‌، اين‌ وليش‌ شيطانه‌. انما سلطانه‌ علي‌ الذين‌ يتولونه‌. فاضفني‌ و اجرني‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌. صلوات‌ خدا بر تو باد آقاجان‌ و علي‌ آل‌ بيتك‌.

 خدايا يك‌ لحظه‌ و يك‌ آن‌ براي‌ ما آن‌ پيش‌ نياد كه‌ امام‌ زمانمون‌ از ما رو بگردانه‌، دست‌ رد به‌ سينة‌ ما بزند. ماه‌ رجب‌ در پيش‌ است‌. انشاء الله‌ در اين‌ ماه‌ بايد خودتون‌ را بسازيد تا مقدمه‌اي‌ باشد براي‌ ماه‌ شعبان‌ و نيمة‌ شعبان‌ و بعد هم‌ براي‌ مهماني‌ خدا دعيتم‌ الي‌ ضيافة‌ الله‌. توجهي‌ و توسلي‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر كردم‌. من‌ يك‌ چند كلمه‌اي‌ عرض‌ مي‌كنم‌. جناب‌ حاج‌ آقاي‌ دعايي‌ كه‌ تشريف‌ آوردند من‌ مي‌ترسم‌ تعارفشون‌ كنم‌ و استنكاف‌ كنند. ولي‌ همينجا بهتون‌ ميگم‌ وعده‌ بهتون‌ مي‌دم‌ انشاء الله‌ از آن‌ معنويتشون‌ استفاده‌ كنيم‌. در آن‌ جلسة‌ قبل‌ فرموده‌ بودند كه‌ شب‌ خواب‌ ديدند و اينجا بدون‌ مقدمه‌ آقاي‌ رفيعي‌ متوسل‌ به‌ حضرت‌ ابو الفضل‌ عباس‌ شدند و ايشان‌ شب‌ خواب‌ ديده‌ بودند همين‌ توسل‌ را. و ما ديگه‌ خدمتشون‌، از دور رسيده‌ بوديم‌، ديگه‌ خدمتشون‌ نرسيديم‌. انشاء الله‌ ما را حواله‌ كردند در خانة‌ باب‌ الحوائج‌ موسي‌ بن‌ جعفر. السلام‌ علي‌ المعذب‌ في‌ قعر السجون‌ و ظلم‌ المطامير. حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر همه‌ جا مصيب‌ ميگه‌ يك‌ دفعه‌ وارد شدم‌ در ميان‌ زندان‌ ديدم‌ غل‌ و زنجير هست‌ ولي‌ موسي‌ بن‌ جعفر نيست‌. متوحش‌ شدم‌. يك‌ وقت‌ ديدم‌ آقا دارد خودش‌ غل‌ و زنجير را به‌ گردن‌ خودش‌ مي‌اندازد. گفتم‌ آقا كجا بوديد؟ فرمود فرزندانم‌ براي‌ من‌ دلتنگ‌ شده‌ بودند.

 

۲۳ جمادی الثانی۱۴۱۵ قمری – محبت‌ الهي‌ و راه‌ رسيدن‌ به‌.. اخلاق‌ ۹۰

 محبت‌ الهي‌ و راه‌ رسيدن‌ به‌.. اخلاق‌ 90

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. انا انزلنا القرآن‌ لتشقي‌. الا تذكرة‌ من‌ اليخشي‌.

 اين‌ سورة‌ مباركه‌ از همان‌ ابتدا شروع‌ ميكند دربارة‌ اينكه‌ قضية‌ حضرت‌ موسي‌ را بعد از چند جمله‌ كه‌ خطاب‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ براي‌ اينكه‌ خودش‌ را به‌ زحمت‌ نيندازد و زياد ناراحت‌ نباشد، براي‌ اينكه‌ فايدة‌ قرآن‌ را براي‌ مردم‌ بيان‌ كند، بعد شروع‌ ميكند براي‌ پيغمبر اكرم‌ قصة‌ حضرت‌ موسي‌ را نقل‌ كردن‌. اينجا يك‌ عنايتي‌ هست‌. وقتي‌ كه‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايد كه‌ ما انزلنا عليك‌ القرآن‌ لتشقي‌، ما قرآن‌ را بر تو نازل‌ نكرديم‌ كه‌ بر تو مشقت‌ وارد كنيم‌. اين‌ اينجوريست‌، يك‌ نوازشيست‌، يك‌ اظهار محبتيست‌ به‌ پيغمبر اكرم‌. در حقيقت‌ اين‌ سوره‌ روي‌ محبت‌ شروع‌ ميشه‌. محبت‌ هم‌ از (نامفهوم‌) به‌ مشقت‌ بيندازي‌. من‌ تو را دوست‌ دارم‌. ما انزلنا القرآن‌ لتشقي‌. من‌ نازل‌ نكردم‌ قرآن‌ را بر تو كه‌ خودت‌ را به‌ زحمت‌ بيندازي‌. الا تذكرة‌ او يخشي‌. اين‌ قرآن‌ نازل‌ شده‌ براي‌ اينكه‌ اينهايي‌ كه‌ خشيت‌ دارند، آنهايي‌ كه‌ فهم‌ دارند، آنهايي‌ كه‌ شعور دارند، آنها يادآوري‌ براشون‌ بشه‌. بعد، حالا محبت‌ ايجاب‌ ميكنه‌ كه‌ يك‌ قضيه‌اي‌ در محبت‌ براي‌ طرف‌ بيان‌ كنه‌. شما وقتي‌ كه‌ يكنفر مي‌بينيد زحمت‌ كشيده‌، كاري‌ براتون‌ كرده‌، روي‌ عشق‌ و محبت‌ به‌ شما، ميگيد حالا بيا توي‌ خونه‌ بنشين‌ تا من‌ برات‌ صحبت‌ كنم‌. ببينيد ما با دوستانمون‌ چه‌ رفتاري‌ مي‌كنيم‌؟ آنهايي‌ كه‌ به‌ ما عشق‌ دارند، محبت‌ دارند، چه‌ جور ما باهاشون‌ برخورد ميكنيم‌؟

 مي‌فرمايد و هل‌ اتاك‌ حديث‌ الموسي‌، قصة‌ موسي‌ را ميدوني‌؟ موسي‌ توي‌ پيغمبرها بيشتر از همه‌ در مرحلة‌ محبت‌ اظهار وجود كرده‌. محبت‌ موسي‌ علي‌ نبينا و آله‌ و عليه‌ السلام‌ نسبت‌ به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار خيلي‌ زياد بوده‌. در هفتة‌ گذشته‌ عرض‌ كردم‌، در هفته‌هاي‌ گذشته‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ حضرت‌ آدم‌ مظهر، يعني‌ ايجاب‌ ميكرده‌ كه‌ در توبه‌ اظهار وجود بكنه‌. حضرت‌ نوح‌ در استقامت‌، حضرت‌ ابراهيم‌ در صراط‌ مستقيم‌ و حضرت‌ موسي‌ در محبت‌. هل‌ اتاك‌ حديث‌ الموسي‌. ببينيد محبت‌ حضرت‌ موسي‌ را داره‌ بيان‌ ميكنه‌ و بعد هم‌ اظهار محبت‌ خودش‌ را خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد. از اينجا شروع‌ ميكنه‌، حضرت‌ موسي‌ قبل‌ از اين‌ قضيه‌ زياد داره‌، در خود قرآن‌ هم‌ بيان‌ شده‌، اما از اينجا شروع‌ ميكنه‌. براي‌ اينكه‌ از اينجا محبتش‌ ظاهر ميشه‌. قبل‌ از اينها همه‌اش‌ خداي‌ تعالي‌ بهش‌ محبت‌ ميكرد. وقتي‌ كه‌ از مادر متولد شد، خدا او را حفظش‌ كرد. اين‌ اظهار محبت‌ خداست‌. وقتي‌ كه‌ خطر بهش‌ متوجه‌ شد خدا بهش‌ محبت‌ كرد كه‌ به‌ حضرت‌، مادرش‌ فرمود كه‌ او را در يك‌ جعبه‌اي‌ بگذارش‌ بيندازش‌ توي‌ دريا تا محفوظ‌ بمانه‌. وقتي‌ كه‌ فرعون‌ گرفتش‌ و بزرگش‌ كرد، خدا اظهار محبت‌ كرد قلب‌ فرعون‌ را پر از محبت‌ كرد كه‌ او را پرستاري‌ كنه‌. وقتي‌ كه‌ در ميان‌ شهر برخورد كرد به‌ دو نفر، هذا من‌ شيعته‌ و هذا من‌ عدوه‌. يكي‌ از پيروانش‌ بود يكي‌ هم‌ از دشمنانش‌، اينها با هم‌ دعوا مي‌كردند. حضرت‌ موسي‌ آمد به‌ طرفداري‌ پيرو خودش‌، چون‌ مظلوم‌ بود، مستضعف‌ بود، يك‌ سيلي‌ زد به‌ آن‌ دشمن‌، به‌ آن‌ قبطي‌. فقضي‌. اونهم‌ مرد، خيلي‌ آسون‌ مرد. فردا آمد ديد همين‌ آدمه‌، ايني‌ كه‌ از بني‌ اسرائيل‌ بود ديد داره‌ با يكي‌ ديگه‌ دعوا ميكنه‌. اين‌ دوباره‌ آمد جلو، ديروز كسي‌ نفهميده‌ بود كه‌ آن‌ شخص‌ را كشته‌؟، اين‌ آمد جلو خيال‌ كرد كه‌ امروز ديگه‌ نوبت‌ اينه‌. گفت‌ كه‌ مي‌خواهي‌ من‌ را بكشي‌ همانطور كه‌ ديروز يكنفر را كشتي‌؟ مردم‌ فهميدند كه‌ حضرت‌ موسي‌ ديروزي‌ را كشت‌. خدا نجاتش‌ داد. اينجا اظهار محبت‌ پروردگاره‌. خدا نجاتش‌ داد و شخصي‌ را وادار كرد كه‌ آمد به‌ حضرت‌ موسي‌ گفت‌ ان‌ الملأ يعتمرون‌ ليقتلك‌. اينها دارند با هم‌ توطئه‌ مي‌كنند كه‌ تو را بكشند، فرار كن‌. اينهم‌ فرار كرد.

 آمد در مدين‌. دم‌ دروازة‌ مدين‌، قصه‌ براتون‌ نقل‌ نمي‌كنم‌ها، نتيجه‌گيري‌ تمام‌ آياته‌. مي‌خوام‌ يك‌ نتيجه‌اي‌ بگيرم‌. در مدين‌ دم‌ دروازه‌ نشسته‌ بود. ديد كه‌ مردم‌ آمدند آب‌ بكشند از چاه‌. يك‌ چاه‌ بود در آنجا و دو تا دختر آن‌ كنار وايستادند. اينها نوبتشون‌ شده‌ اما نمي‌آيند جلو. ايستادند تا همه‌ آب‌ را برداشتند، يعني‌ اينطوري‌ معلومه‌ كه‌ ايستادند، تا آخر ايستادند. حضرت‌ موسي‌ آمد گفت‌ چرا شماها نوبتتون‌ نمي‌ريد جلو؟ گفت‌ بايد منتظر بشيم‌ كه‌ همه‌ كارهايشون‌ را بكنند تا خلوت‌ بشه‌، بعد ميريم‌. آب‌ كشيد داد دستشون‌ و روي‌ نوبتشون‌ انجام‌ شد. و نشست‌، تكيه‌ داد به‌ ديوار و دخترها رفتند. گفت‌ رب‌ انظرت‌ الي‌ ما خيرا فقير. خدايا به‌ ما از اين‌ نعمتهايي‌ كه‌ تو براي‌ بندگانت‌ قرار دادي‌، ما نيازمندي‌ داريم‌ خلاصه‌! ميگن‌ اگر كسي‌ مي‌خواد ازدواج‌ كنه‌ و موفق‌ نميشه‌، اين‌ آيه‌ را بخونه‌ زود موفق‌ ميشه‌. اين‌ آيه‌ را خوند. بعد يكي‌ از دخترها برگشت‌ گفت‌ كه‌ پدرم‌ گفته‌ بيا. عفت‌ و پاكي‌ حضرت‌ موسي‌، اينجا همه‌اش‌ داريد مي‌بينيد كه‌ خدا داره‌ محبت‌ ميكنه‌. اينجا هنوز نوبت‌ حضرت‌ موسي‌ نرسيده‌. خدا داره‌ محبت‌ ميكنه‌. دوباره‌ اين‌ دو تا دختر آمدند حضرت‌ موسي‌ را برداشتند بردند. توي‌ راه‌ كه‌ مي‌رفتند حضرت‌ موسي‌ ديد بالاخره‌ چشمش‌ مي‌افته‌ به‌ همون‌ حجاب‌ اونها. اين‌ را بدونيد كه‌ گاهي‌ ميشه‌ انسان‌، ميگن‌ زن‌ اگر پوشيده‌ باشه‌ اشكالي‌ نداره‌. نه‌. گاهي‌ حجم‌ بدن‌ زن‌ باعث‌ گناه‌ براي‌ مرد ميشه‌. و اين‌ به‌ گناه‌ كه‌ افتاد، ولو تو تقصيري‌ نداري‌ ولي‌ تو سبب‌ گناه‌ او شدي‌. يعني‌ زن‌ سبب‌ گناه‌ او شده‌. اولا كه‌ بايد مرد خودش‌ را جمع‌ و جور كنه‌. تو نگاه‌ نكن‌. توي‌ كوچه‌ داري‌ راه‌ ميري‌، يك‌ زن‌ هم‌ داره‌ جلوت‌ راه‌ ميره‌. يك‌ خورده‌ تندتر برو، از اون‌ جلوتر برو. او كه‌ داره‌ معمولي‌ ميره‌، ما هم‌ داريم‌ معمولي‌ ميريم‌. اشكالي‌ نداره‌ ما پشت‌ سر او بريم‌. نه‌. آدم‌ با تقوا، آدم‌ حسابي‌، آدم‌ درست‌، اوني‌ كه‌ مي‌خواد خودش‌ را از شر شيطان‌ حفظ‌ كنه‌، يك‌ خورده‌ تندتر ميره‌، جلوتر از او راه‌ بره‌. حالا بعدش‌ ميگه‌ موسي‌. حضرت‌ موسي‌، خوب‌ اينها راهنماي‌ حضرت‌ موسي‌ بودند. حضرت‌ موسي‌ اونها جلوش‌ مي‌رفتند، اين‌ پشت‌ سر مي‌رفت‌، مجبور بود بره‌. اين‌ كوچه‌ پس‌ كوچه‌ها را، ممكنه‌ آنها از آنور بخوان‌ برن‌، اين‌ از اينور بره‌. گفت‌ كه‌ بيائيد شما عقب‌ بريد من‌ جلو ميرم‌. شما حرف‌ نزنيد. چون‌ جوانه‌، صداي‌ زن‌ در روحش‌ ممكنه‌ تأثير بگذاره‌. اينها دقتهايي‌ است‌ كه‌ بايد يك‌ سالك‌ الي‌ الله‌ داشته‌ باشه‌. و الاّ نميتونه‌ پيشرفت‌ كنه‌. بي‌ بند و باري‌ نكنه‌. ما ياد نمي‌ديدم‌ شما رياضت‌ بكنيد، رياضت‌ بكشيد، زحمت‌ بكشيد. اما بي‌ بند و باري‌ هم‌ نبايد بكنيد. درهاي‌ وسوسه‌هاي‌ شيطاني‌ را بايد به‌ روي‌ خودتون‌ ببنديد. وسوسه‌هاي‌، كاري‌ نكنيد كه‌ شيطان‌ بتونه‌ وارد بشه‌. حضرت‌ موسي‌ مي‌تونست‌ بگه‌ آقا دست‌ چپ‌ برو. طرف‌ دست‌ راست‌ برو. اينكه‌ اشكالي‌ نداره‌. به‌ اندازة‌ ضرورت‌. نه‌. گفت‌ شما با پرتاب‌ سنگ‌ به‌ من‌ بگيد من‌ طرف‌ راست‌ برم‌ يا طرف‌ چپ‌. رسيدند نزد شعيب‌. دخترها تعريف‌ كردند. اين‌ را بدونيد پاكي‌، شما ميگيد اين‌ دختري‌ كه‌ ما دوستش‌ داريم‌ شايد به‌ ما اظهار علاقه‌ بكنه‌، با ما ازدواج‌ بكنه‌. براي‌ ازدواج‌ هم‌ كه‌ باشه‌ يك‌ لباس‌ بهتري‌ بپوشم‌، مي‌خوام‌ برم‌ براي‌ خواستگاري‌، يك‌ قدري‌ خودم‌ را عطر بزنم‌، يك‌ قدري‌ خودم‌ را اصلاح‌ كنم‌ مثلا. يك‌ نمايشي‌ بدم‌. نه‌ نمايش‌ تو عفت‌ توست‌، پاكي‌ توست‌. تو پاك‌ باش‌، تو عفت‌ از خودت‌ نشان‌ بده‌، تو ايمانت‌ را اظهار بكن‌، خدا خودش‌ درست‌ ميكنه‌ بقيه‌اش‌ را. آمدند دخترها گفتند كه‌ استأجره‌ اين‌ را نگرش‌ دار اينجا. يك‌ كار بهش‌ بده‌. انه‌ خير من‌ استجرت‌ القوي‌ الامين‌. اين‌ دو تا صفت‌ خوب‌ داره‌. هم‌ باقدرته‌. انسان‌ گاهي‌ ميشه‌ قدرت‌ نداره‌. نميتونه‌ كاري‌ بكنه‌ كاري‌ هم‌ نميكنه‌. و الاّ قدرت‌ داره‌، جوانه‌، سرحاله‌. اما در عين‌ حال‌ امين‌ هم‌ هست‌. اين‌ دخترها، پدراشون‌ نيست‌. پدرشون‌ نيستش‌. اين‌ در واقع‌، تو بگو حالا باباش‌ نيست‌ كه‌ نگاه‌ بكنه‌، تو يك‌ نگاهي‌ بهش‌ بكن‌. صاحبخانه‌ كه‌ متوجه‌ نيست‌. بگذار ببينم‌ توي‌ پستوي‌ خونه‌اش‌ چيه‌؟ دقت‌ مي‌كنيد؟ نه‌. امين‌ باشيد. امين‌ يعني‌ صاحبخانه‌ كه‌ از در اطاق‌ رفت‌ بيرون‌، تمام‌ اين‌ در و ديوار امانت‌ در دست‌ توست‌. نگاه‌ هم‌ حتي‌ اشكال‌ داره‌. تجسسش‌ هم‌ حتي‌ اشكال‌. اين‌ حالتي‌ كه‌ در حضور صاحبخانه‌ داري‌ بايد همين‌ حالت‌ را در غيبتش‌ هم‌ داشته‌ باشي‌. وقتي‌ صاحبخانه‌ نيست‌ اين‌ پرده‌ را عقب‌ نزن‌ كه‌ ببيني‌ پشت‌ پرده‌ چيه‌. بلند نشو از پشت‌ شيشه‌ توي‌ حياط‌ را نگاه‌ بكن‌ ببيني‌ توي‌ حياط‌ كي‌ راه‌ ميره‌. اينها خيلي‌ مهمه‌. اينها ريزه‌كاري‌ هايست‌ كه‌ انسان‌ بايد انجام‌ بده‌. و الاّ يك‌ وقت‌ مي‌بينه‌ همين‌ نگاهي‌ كه‌ انداختي‌ توي‌ حياط‌، ببينم‌ حياط‌ بزرگه‌، كوچكه‌؟ همين‌ شما را فرسخها از سيرت‌ عقب‌ انداخت‌. چرا فلاني‌ اينقدر كند ميره‌، طول‌ ميده‌، ديگه‌ خودت‌ ميدوني‌. ما كه‌ قرار نيست‌ كه‌، صفت‌ الهي‌ را نداشته‌ باشيم‌، ستار العيوب‌ نباشيم‌. ما كه‌ بنا نيست‌ كه‌ بگيم‌ همه‌ چيز را. خودت‌ بايد بررسي‌ كني‌، خودت‌ بايد قوي‌ باشي‌. كلي‌ عقبت‌ مي‌اندازه‌. شما هر چيزي‌ كه‌ صاحبش‌ نيست‌ و شما بالاي‌ سر او هستيد، چه‌ به‌ شما بسپرند كه‌ اين‌ امانته‌، چه‌ نسپرند، امانت‌ پيش‌ شما. امانته‌ بايد حفظش‌ كني‌. اين‌ بدن‌ شما امانته‌ از ناحية‌ پرودگار نزد شما، مال‌ شما نيست‌. امانته‌. اين‌ دستي‌ كه‌ خدا به‌ شما داده‌، ميگيد لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌. اينها امانته‌. ان‌ خيرا من‌ استأجرته‌. ببينيد اين‌ را دخترها گفتند. بهترين‌ فردي‌ است‌ كه‌ تو بهش‌ كار بدي‌، اجيرش‌ كني‌؛ هم‌ قويه‌، هم‌ امينه‌. ما داشتيم‌ توي‌ راه‌ مي‌آمديم‌، اينقدر مواظب‌ ما بود كه‌، به‌ تعبير من‌ البته‌، تو اينقدر معلوم‌ نيست‌ مواظب‌ ما باشي‌. خيلي‌ حرفه‌. جوانها بدونند كه‌ پاكي‌ از هر چيزي‌ براي‌ آنها با ارزشتره‌. پاكي‌ چشم‌، پاكي‌ گوش‌، پاكي‌ زبان‌، پاكي‌ قلب‌، ارزش‌ داره‌. بدترين‌ چيزها براي‌ هر انساني‌ ناپاكيه‌. چشمت‌ ناپاك‌ نباشه‌، اينهايي‌ كه‌ ميگم‌ انشاء الله‌ در شماها نيست‌ ولي‌ اگر هست‌ از همين‌ الان‌ بايد تصميم‌ بگيريم‌ و بايد بشه‌. و الا همچين‌ پرتتون‌ ميكنه‌ كه‌ خودتون‌ بدتون‌ مي‌ياد. از اين‌ جلسات‌ بدشون‌ مي‌ياد. فرسخها از اون‌ جلسه‌ دورند آرزوش‌ اينه‌ كه‌ تمام‌ زندگيشون‌ را بفروشند و پاشن‌ بيان‌ اينجا و از اين‌ جلسات‌ استفاده‌ كنند.

 نه‌ البته‌ اين‌ جلسات‌ مربوط‌ به‌ اينهاست‌، نه‌. اصلا به‌ طوري‌ كلي‌ مي‌تونند از پيشرفتهاي‌ روحي‌ مي‌توند. دوما ما كه‌ مثل‌ الاغ‌ توي‌ چاه‌ گير مي‌كنه‌ و ديگه‌ نمي‌تونه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود پيشرفت‌ بكنه‌. دقت‌ كرديد. تا اينجا همش‌ محبتهاي‌ خداست‌ بهش‌. يك‌ كاري‌ مي‌كنه‌ كه‌ دختران‌ جلب‌ توجهشون‌ بشه‌. حضرت‌ شيعب‌ هم‌ گفت‌ كه‌ من‌ اراده‌ كردم‌ كه‌ يكي‌ از اين‌ دو تا دخترم‌ را، يكي‌ از اين‌ دو تا دختر را، دو تا خواهر را نمي‌شه‌ يك‌ جا گرفت‌. يكي‌ از اينها را به‌ عقد تو دربيارم‌. به‌ شرط‌ اينكه‌ هشت‌ سال‌ براي‌ من‌ كار كني‌. مهرش‌ هشت‌ سال‌ كاره‌. شيربهاش‌ هشت‌ سال‌ كاره‌. گفت‌ باشه‌. حضرت‌ موسي‌ هم‌ كه‌ از اونجا فرار كرده‌ جايي‌ نداره‌ شب‌ بخوابه‌. مسافرخانه‌اي‌ چيزي‌ نيست‌ گفت‌: باشه‌.

 تا اينجا همش‌ محبت‌ خداست‌ تمام‌ اينها روي‌ محبت‌ انجام‌ مي‌ده‌ خدا. اينها قدمهايي‌ است‌ كه‌ خدا به‌ طرف‌ او برداشته‌. او هم‌ پاك‌ بوده‌، او هم‌ اهل‌ دشمن‌ بوده‌. بعد خوب‌ زن‌ هم‌ بهش‌ مي‌دن‌ مهرش‌ هم‌ گوسفند و بعدش‌ هم‌ اون‌ هم‌ توي‌ بيابان‌. تا اينجا مي‌بينيد اظهار محبت‌ از ناحية‌ خداست‌ همش‌ اظهار محبته‌. اين‌ قدر به‌ انسان‌ اظهار محبت‌ مي‌كنه‌ كه‌ انسان‌ را، ماها منتهي‌ خواب‌ مي‌مونيم‌. شعور هم‌ نداريم‌. عقل‌ نداريم‌. بنشينيم‌ فكر كنيم‌ از تولدتون‌ تا به‌ حال‌ كي‌ بيشتر اظهار محبت‌ به‌ شما كرده‌، شما يا خدا. همه‌ همين‌ طورند، همه‌. همة‌ ماها. هر وقت‌ يك‌ چيز غصه‌اي‌ براتون‌ پيش‌ آمد من‌ خودم‌ مي‌دونم‌ وقتي‌ مثلا دلم‌ مي‌گيره‌، غصه‌اي‌ برام‌ پيش‌ مي‌ياد مي‌شينم‌ نعمتهاي‌ الهي‌ رابه‌ ياد مي‌يارم‌. خدا چه‌ محبتهايي‌ به‌ ماكرده‌، چه‌ كرده‌، چه‌ كرده‌، چه‌ كرده‌. يك‌ دفعه‌ يك‌ نشاطي‌ براي‌ انسان‌ به‌ وجود مي‌ياد كه‌ حساب‌ نداره‌.

 زن‌ دادنش‌، گوسفند دادنش‌، گوسفند زياده‌، حالا نمي‌خوام‌، ماها مي‌گيم‌ برسم‌ به‌ اينجا، داماد شعيب‌ شده‌. شيعب‌ در اين‌ مدت‌ اين‌ را تربيتش‌ كرده‌. چيزهايي‌ بهش‌ ياد داده‌. خادم‌ شعيب‌ بوده‌ يكي‌ از استاتيد مهم‌ حضرت‌ موسي‌ شعيب‌ بوده‌. كه‌ با در جان‌ خدمت‌ مي‌كرد. نه‌ تنها براي‌ اين‌ كه‌ علي‌ تحتنجرني‌ فامانييت‌ حجج‌. مي‌فرمايد كه‌ تو اجير مني‌ و شب‌ و روز اجير هر كاري‌ من‌ مي‌گم‌ بايد بكني‌. نوكر من‌ باش‌. تو نوكر من‌ باش‌. هشت‌ سال‌. كارهاي‌ فوق‌ العاده‌ سختي‌ را حضرت‌ موسي‌ انجام‌ مي‌داد. چوپاني‌ مي‌كرد براي‌ حضرت‌. من‌ آخه‌ كسي‌ هستم‌ براي‌ خودم‌. من‌ شخصيتي‌ هستم‌، من‌ پسر خوندة‌ فرعون‌، پسر خونده‌، شاه‌ مثلا مي‌ياد چوپوني‌ مي‌كنه‌.

 نه‌. در مقابل‌ صاحب‌ امر، اولي‌ الامر حضرت‌ بقية‌ الله‌ شخصيت‌ و شاهيت‌ و بالا و پايين‌ و اينها ارزشي‌ نداره‌. شعيب‌ اولي‌ الامر بود در اون‌ موقع‌. براي‌ حضرت‌ موسي‌، حضرت‌ موسي‌ هنوز مبعوث‌ نشده‌ بود. بعد آمد از اينجا سورة‌ طاها كه‌ مي‌خواد خداي‌ تعالي‌ محبت‌ كنه‌، محبتهايي‌ كه‌ به‌ حضرت‌ مي‌ده‌ خيلي‌ خدا دوست‌ داشتني‌ است‌ . مي‌گن‌ آدم‌ خوب‌ اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ محبتهاي‌ خودش‌ را نگه‌ محبتهاي‌ طرف‌ را بگه‌. چند روز تو آمدي‌ خونة‌ ما خوردي‌ ما هيچي‌ بهت‌ نگفتيم‌. نه‌ اينها يادت‌ بره‌، همة‌ اين‌ خوبيهايي‌ كه‌ مي‌كني‌ يادت‌ بره‌. اينهايي‌ كه‌ مي‌گي‌ يادت‌ بمونه‌. محبتهايي‌ كه‌ ديگران‌ بهت‌ مي‌كنند يادت‌ بمونه‌. نه‌ محبتهايي‌ كه‌ تو به‌ ديگران‌ كردي‌. اينها همه‌ را فراموش‌ كن‌. مي‌بينيد از مولا امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ياد بگيريد، امير المؤمنين‌ مي‌گه‌ كه‌ انما يظلمهم‌ لوجه‌ الله‌. از همين‌ الان‌ ما فراموش‌ كرديم‌. از همين‌ الان‌ فراموش‌ كرديم‌.

 ديگه‌ يادمون‌ نمي‌مونه‌. آقا يادته‌ افطار خودمون‌ را بهت‌ داديم‌، نه‌. نه‌، يادت‌ هست‌ فراموش‌ كن‌. طرف‌ شرمنده‌ات‌ نباشه‌.مخصوصا اگر وسع‌ نداشته‌ باشه‌ كه‌ جبران‌ بكنه‌. مديون‌ محبت‌ هات‌ نباشه‌. دربارة‌ حضرت‌ موسي‌ اين‌ همه‌ از روي‌ فهرست‌ من‌ گفتم‌، حضرت‌ موسي‌ اين‌ همه‌ خدا بهش‌ محبت‌ كرده‌. براي‌ پيغمبر. از اينجا شروع‌ مي‌كنه‌ كه‌ هل‌ عطا حديث‌ موسي‌. حديث‌ موسي‌ را، غصة‌ موسي‌ را مي‌دوني‌؟ يك‌ لحظة‌ اظهار محبت‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ البته‌ اگر يك‌ محبوبي‌ بخواد دوستش‌ را به‌ طرف‌ خودش‌ بكشه‌. با سر بهش‌ نشون‌ مي‌ده‌ يك‌ علامتي‌ بهش‌ مي‌ده‌. علامتي‌ بود كه‌ خدا بهش‌ داد. اذ جاء نارا. از دور خدا يك‌ آتشي‌ گرفته‌. فقال‌ الامر توي‌ بياباني‌ زنش‌ مي‌خواد وضع‌ حمل‌ كنه‌، هوا سرده‌. از دور مي‌بينه‌ آتشي‌ هست‌ مي‌گه‌ شايد من‌ براي‌ شما جرقه‌ آتشي‌ بيارم‌. يا اقلا اونجا كه‌ آتش‌ هست‌. اونجا يك‌ آدرسي‌ يك‌ جايي‌ پيدا بكنم‌ كه‌ خلاصه‌ به‌ ما برسند توي‌ اين‌ بيابان‌.

 فلما عطاها وقتي‌ كه‌ به‌ اون‌ آتش‌ رسيد به‌ خيال‌ خودش‌، نودي‌ يا موسي‌، از اينجا شروع‌ مي‌شه‌ گفت‌ كه‌ اي‌ موسي‌ از اينجا ديگه‌ موسي‌ زن‌ و بچه‌ و همه‌ را ول‌ كرد. ديگه‌ افتاد توي‌ وادية‌ عشق‌. و خدا عشق‌ حضرت‌ موسي‌ را داره‌ تعريف‌ مي‌كنه‌. يا موسي‌ اني‌ انا ربك‌. من‌ رب‌، بعد كلمة‌ رب‌ خداي‌ تعالي‌ ميگه‌. مربي‌ تو هستم‌ من‌ تو را دوستت‌ دارم‌. من‌ از خيلي‌ اون‌ به‌ اصطلاح‌ مرباش‌ را اون‌ مربيش‌ را خيلي‌ دوست‌ داره‌. اگر دوستش‌ نداشته‌ باشه‌ تربييتش‌ نمي‌كنه‌. كفشهات‌ را بكن‌، انك‌ بالوادي‌ المقدس‌ الطوبي‌. اين‌ كفشهات‌ را بكن‌، احترام‌ كن‌ در وادي‌ مقدسي‌ هستي‌ كه‌ و اناالخترتك‌ يوحي‌. من‌ اختيارت‌ كردم‌. باز هم‌ اظهار محبت‌ از جانب‌ پروردگاره‌. اما همين‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ اونچه‌ كه‌ داشت‌ ول‌ كرده‌ حالا داره‌ گوش‌ مي‌ده‌. آقا ببخشيد اين‌ زنه‌ من‌ اينجا گرفتاره‌. الان‌ مي‌شه‌ يك‌ وقت‌ ديگه‌اي‌ نيم‌ ساعت‌ ديگه‌اي‌ تلفن‌ بزني‌ مثلا، يك‌ وقت‌ ديگه‌اي‌. هيچ‌، به‌ به‌. طولش‌ هم‌ مي‌ده‌ حضرت‌ موسي‌. استعبدني‌. اين‌ دوران‌ را گذرونده‌، رسوندتش‌ به‌ مرحلة‌ كمال‌ و اون‌ بندگي‌ و هدف‌ واقعي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ خلقت‌ انسان‌. و اقم‌ الصلاه‌ لذكري‌. شما بدونيد اينجا نماز خوندن‌ براي‌ ياده‌. براي‌ اين‌ كه‌ فراموش‌ نكنيد. و اقم‌ الصلاة‌ لذكري‌. ان‌ الصلاة‌ اكثر مفسيرين‌ نوشته‌اند كه‌ ان‌ الصلاة‌ آتيت‌ ذكري‌ به‌ قيامت‌ صغري‌. كه‌ ظهور حضرت‌ بقية‌ الله‌ است‌. اون‌ لحظه‌ اون‌ ساعتي‌ كه‌ همه‌ منتظرشيم‌. اون‌ ساعتي‌ كه‌ خدا خلقت‌ بشر را براي‌ اون‌ درست‌ كرده‌. اكاد اخفيها طوبي‌ لكل‌ نفس‌ بما تحصي‌ها. اون‌ جا ظاهر مي‌شه‌ كه‌ هر كسي‌، هر سعيي‌ كه‌ كرده‌ كه‌ انشاءالله‌ سعيهاي‌ شما ارزشش‌ در موقع‌ ظهور حضرت‌ واضح‌ مي‌شه‌. اين‌ زحماتتون‌. اگر بدونيد چقدر مؤثره‌ هر دو ركعت‌ نمازي‌ كه‌ بخونيد. هر ذكري‌ كه‌ مي‌گيد. هر آيه‌اي‌ كه‌ از قرآن‌ مي‌خونيد. و اونجا ارزش‌ پيدا مي‌كنه‌. بعد شروع‌ مي‌كنه‌ حضرت‌ باريتعالي‌ دوستانه‌ صحبت‌ كردن‌. چي‌ تو دستته‌ آقا. وقتي‌ دو تا دوست‌ به‌ مي‌رسن‌ بايد يك‌ همچين‌ چيزي‌ بگن‌. يا موسي‌ چيه‌ تو دستت‌. خدا نمي‌دونه‌ چيه‌ تو دستش‌. محبت‌ ايجاب‌ مي‌كنه‌ كه‌ با هم‌ حرف‌ بزنن‌. محبت‌ ايجاد مي‌كنه‌ كه‌ با هم‌ تكلم‌ كنند. مي‌گه‌ كه‌ هي‌ عصاي‌. خوب‌ تمام‌ شد ديگه‌ جواب‌ تموم‌ شد. ولي‌ حضرت‌ موسي‌ مي‌خواد حرف‌ بزنه‌ با خدا. اگر در نصف‌ شب‌ بلند شدي‌ ديدي‌ كه‌ نماز شبت‌ را خوندي‌ و خيلي‌ هم‌ وقت‌ هست‌ بين‌ نماز صبح‌ و نماز شب‌ بگيرم‌ بخوابم‌ اون‌ خوبه‌ ولي‌ اهل‌ محبت‌ نيستي‌. بايد، به‌ به‌ چقدر خوب‌ شد، امشب‌ زودتر پا شدم‌ بيشتر با محبوبم‌ صحبت‌ كنم‌، بيشتر اظهار ارادت‌ بكنم‌.

 انسان‌ با خدا هر چه‌ بيشتر بتونه‌ صحبت‌ بكنه‌ و هر چه‌ كمتر با مردم‌ صحبت‌ بكنه‌ معلومه‌ كه‌ نزديكتر شده‌ به‌ كمال‌. به‌ مقام‌ بندگي‌ نزديكتر شده‌. عصبتك‌ عليها. من‌ به‌ اين‌ عصا تكيه‌ مي‌كنم‌. خوب‌ و اهش‌ بها غنمي‌. من‌ اين‌ چوبم‌ با اين‌ چوب‌ دستيم‌ با اين‌ عصام‌ براي‌ گوسفندهام‌ برگ‌ درختها را مي‌ريزم‌. ديگه‌ نطق‌ زبانش‌ باز شد و با خدا گرم‌ صحبت‌. يك‌ دفعه‌ متوجه‌ شد كه‌ خلاصه‌ در محضر بزرگان‌ داره‌ پر حرفي‌ مي‌كنه‌. يعني‌ معلوم‌ باشه‌. و هي‌ معارم‌ اخري‌ يك‌ كارهاي‌ ديگه‌ام‌ با اين‌ داريم‌ اگر بخوام‌ بگم‌ بالاخره‌ تا صبح‌ شب‌ طول‌ مي‌كشه‌ خلاصه‌ بله‌ يك‌ كارهاي‌ ديگه‌ هم‌ مي‌كنم‌. قال‌ القها يا موسي‌. بياندازش‌ اين‌ چوب‌ را. حضرت‌ موسي‌ اونجا خيال‌ كرد كه‌ همين‌ جور كه‌ گفتن‌ كفشهات‌ را در آر عصات‌ را هم‌ گفتن‌ بيانداز. فالقاها. حضرت‌ موسي‌ اون‌ را انداخت‌. چشم‌، بنده‌ است‌. عصاي‌ دستمونه‌. عصايي‌ كه‌ بهش‌ تكيه‌ مي‌كنه‌. مي‌اندازه‌. بهت‌ گفتن‌ آقا فلان‌ چيز را بده‌، فلان‌ كار را بكن‌، آقا ما خودمون‌ نياز داريم‌، احتياج‌ داريم‌ ما خودمون‌ هم‌ آدميم‌. بله‌ ببخشيد.

 القها فالقها ببينيد هيچ‌ معطلي‌ نداره‌. بيانداز، انداخت‌. كفشت‌ را درآر درآورد. هيچ‌ نداره‌ كه‌ چشم‌ كي‌ بياندازم‌. پس‌ فردا خوبه‌، نه‌. نگفت‌. تعرفها فورا انداخت‌. اگر مي‌خواييد اون‌ تكيه‌ گاه‌ شما وسيله‌اي‌ باشد براي‌ اين‌ كه‌ شما را از مهالك‌ نجات‌ بده‌، هر چي‌ گفتن‌ عمل‌ كن‌. اگر مي‌خواييد اندوختة‌ بانكت‌ برات‌ مفيد باشد طبق‌ دستور پروردگار اين‌ پس‌ انداز بانكت‌ را داشته‌ باش‌. هر دو جا هم‌ پوله‌ اين‌ را بگذار اينجاحرام‌، حلال‌ نمي‌دونم‌ خمس‌ داده‌، خمس‌ نداده‌ اونجا جمعش‌ كن‌ اين‌ به‌ دردت‌ نخواهد خورد. القها فالقاها يك‌ چوبي‌، حضرت‌ موسي‌ به‌ اصطلاح‌ عصاش‌ از عصاهاي‌ آبنوس‌ و منبتكاري‌ و اينجوري‌ نبود يك‌ چوب‌ بود، چوب‌ چوپونها. از درخت‌ كنده‌ سر و تهش‌ را هم‌ مرتب‌ كرده‌، شاخه‌هاي‌ پايينش‌ را هم‌ زده‌. چوب‌ دستي‌. خوب‌ با اين‌ مي‌خواست‌ برگ‌ درختها را بزنه‌، يك‌ خرده‌ هم‌ بلندتر بوده‌ خوب‌ من‌ به‌ قد خودم‌ مي‌سازم‌. كمان‌ چوب‌ را مي‌گرفت‌. خوب‌ القها فالقها. هميني‌ كه‌ بهش‌ تكيه‌ مي‌كنه‌ها، هميني‌ كه‌ وسيلة‌ سير كردن‌ شكم‌ عائله‌اشه‌. عائلة‌ حضرت‌ موسي‌ همين‌ گوسفندها بودند. همين‌ وسيلة‌ كفوت‌، همين‌ وسيلة‌ شغلت‌، همين‌ وسيلة‌ روزيت‌، گفتند القها بگو چشم‌. فالقها. آقا از اين‌ ساعت‌ ديگه‌ اداره‌ نرو. اداره‌ نرم‌ پس‌ از كجا زندگي‌ كنم‌. از اين‌ ساعت‌ ديگه‌ در مغازه‌ نرو. نمي‌گه‌ كسي‌ اين‌ كارها را نكن‌ ولي‌ اگر يك‌ دفعه‌ پيش‌ آمد. از اين‌ ساعت‌ پولهاي‌ جيبت‌ را درآر. من‌ يك‌ جا رفته‌ بودم‌ در هندوستان‌ من‌ خودم‌ مسافر بودم‌، يك‌ زن‌ تو شيعيان‌ اون‌ قسمت‌ بود كه‌ من‌ ديدم‌ وجدانم‌ هيچ‌ قبول‌ نمي‌تونه‌ بكنه‌ كه‌ يك‌ قرون‌ توي‌ جيبم‌ بمونه‌، هر چي‌ پول‌ داشتيم‌ داديم‌، ماشين‌ هم‌ براي‌ برگشتن‌ باز نبود. تمي‌تونستم‌. واقعا چند نفر آمدند همه‌ همين‌ طور بودند. خوب‌ من‌ خودم‌ چكار كنم‌. ولي‌ مي‌شه‌ها. خدا مي‌گه‌ القها.  خدا مي‌گه‌ بيانداز. خدا مي‌گه‌ صرف‌ نظر كن‌.

 اينجا فورا بايد فالقها. فورا بايد بياندازد. اون‌ وقت‌ همين‌ چوب‌ كه‌ بي‌ ارزشه‌. چيزهايي‌ كه‌ شماها داريد با ارزشه‌. همين‌ ماية‌ همه‌ چي‌ مي‌شه‌ براي‌ شماها. فاياهي‌ حيتا طفعا. اين‌ چوب‌ را انداخت‌. يعمل‌ الهي‌ ان‌ الكعف‌. يك‌ دفعه‌ يك‌ اژدهايي‌ شد، حضرت‌ موسي‌ را اون‌ لحظة‌ اول‌ مي‌كشتن‌ اگر اين‌ اژدها در دستش‌ نبود. اذا هي‌ حيت‌ تسقها. بعد اژدها يك‌ مار بزرگي‌ كه‌ هيكل‌ هم‌ داره‌. نه‌ اينكه‌ فقط‌ شكل‌ مار را پيدا بكنه‌. خوب‌ حالا اين‌ مال‌ تو. مي‌فرمايد كه‌ خوفا و لا تفر. خوب‌ من‌ با مار چه‌ جور زندگي‌ كنم‌. من‌ رفته‌ بودم‌ در، به‌ اصطلاح‌ درياي‌ بندري‌ يك‌ مار بزرگي‌ را يك‌ نفر دندنهاش‌ را كشيده‌ بود اون‌ وقت‌ مي‌خواست‌ به‌ ما بفروشه‌. گفتم‌ نه‌ آقا. بچه‌ها مي‌گفتن‌ بخريم‌، حالا ما خريديم‌ كجا بگذاريمش‌. ديدم‌ دندونهاش‌ را كشيدن‌ خوب‌ بالاخره‌ حالا دندون‌ هم‌ نداشته‌ باشه‌. چكارش‌ كنيم‌ آخه‌. مار را حضرت‌ موسي‌، نه‌ مي‌تونه‌ برگهاي‌ درخت‌ را بكنه‌ با اين‌ نه‌ مي‌تونه‌ بهش‌ تكيه‌ بكنه‌، اين‌ مار را من‌ مي‌خوام‌ چكار كنم‌. فنريدها سيرتها الاولي‌ اين‌ را چوبش‌ مي‌كنيم‌. باز به‌ همين‌ صورت‌ اول‌. اين‌ در اختيار تو هر وقت‌ خواستي‌ مار مي‌كنيم‌ هر وقت‌ خواستي‌ چوب‌ بشه‌، چوب‌ مي‌شه‌. اين‌ طوري‌ كه‌ خوبه‌. اين‌ جوريش‌ ديگه‌ خيلي‌ عاليه‌. اين‌ جوري‌ مي‌شه‌. هميشه‌ در اختيار خودت‌. مالت‌ مي‌شه‌ در اختيار خودت‌. هر جور مي‌خواي‌ مي‌توني‌ ازش‌ استفاده‌ كني‌. هر جوري‌ مي‌خواي‌ ازش‌ بهره‌ برداري‌ مي‌كني‌. خوب‌ اين‌ يكي‌. خدا خيلي‌ ممنون‌، اظهار محبت‌ خداست‌ داره‌ خدا مي‌گه‌ الان‌ محبتش‌ را مي‌كنه‌ باز حضرت‌ موسي‌ همة‌ محبتها را يك‌ كار كرد ول‌ كرد زن‌ و بچه‌ را. ول‌ كرد عصاش‌ را، اظهار محبت‌ كرد به‌ پروردگار. خوب‌ بعد مي‌فرمايد كه‌ وضع‌ الي‌ جناحك‌ اين‌ دست‌ تو بكن‌ توي‌ بغلت‌. در آر ببينيم‌ چطور مي‌شه‌. در آورد. فخرج‌ آقا يك‌ نوري‌. اين‌ بيابان‌ را روشن‌ كرد. من‌ يك‌ روايت‌ نمي‌دونم‌ حالا الان‌ من‌ گشتم‌ پيدا نكردم‌ تازگي‌. يك‌ روايت‌ داشت‌ كه‌ از همان‌ دور زن‌ و بچه‌اش‌ را ديد اونجا. تمام‌ بيابان‌ روشن‌ شد. حالا گاهي‌ مي‌شه‌، اين‌ نور خوب‌ باطري‌ مي‌خواد تشكيلات‌ مي‌خواد اصلا گرفتاري‌ همچين‌ نوري‌ كه‌ تمام‌ بيابان‌ را روشن‌ بكنه‌. من‌ سوء هيچ‌ ناراحتي‌ نداره‌. اين‌ چيه‌ اين‌ شب‌ پر را ديديد. ما زياد ديديم‌ در قسمتهايي‌ از مازندران‌ خيلي‌ زياده‌. ماها شب‌ مي‌گن‌ نور سبز را كشف‌ نكردن‌ هنوز اين‌ نور، بالاخره‌ هر چيزي‌ يك‌ حرارتي‌ داره‌. تنها در وجود حيوانات‌، در وجود اين‌ حيوان‌ كشف‌ شده‌. كه‌ نور سبز، نور سبز ديگه‌اي‌ نيست‌. اين‌ نور دست‌ حضرت‌ موسي‌ هم‌ زرد بود خوب‌ اين‌ دوتا براي‌ چي‌ خدايا اين‌ كارها را كردي‌. اين‌ محبتها را، مي‌خوام‌ چكار كنم‌.

 اين‌ يك‌ آيت‌ ديگه‌اي‌ مي‌شه‌. دو تا نشونه‌ داشته‌ باش‌ كه‌ از ناحية‌ ما آمدي‌. هر وقتي‌ خواستي‌ كسي‌ از طرف‌ خودت‌ اينجا بفرستي‌ اين‌ دو تا نشوني‌ بين‌ شما و اون‌ شخص‌ باشه‌ داشته‌ باشي‌. همان‌ جوري‌ نفرستيدش‌ من‌ بهش‌ جواب‌ رد مي‌دم‌. آقا به‌ اين‌ نشوني‌، به‌ اين‌ نشوني‌ من‌ آمدم‌ فلان‌ چيز را مي‌خوام‌. دو تا نشاني‌ خدا گذاشته‌. همة‌ بندگانش‌ بدونن‌ كه‌ اگر اين‌ حضرت‌ موسي‌ از طرف‌ خدا آمده‌، اين‌ دو تا نشاني‌ را بهش‌ نمي‌ده‌. كار خداست‌. چشم‌ بندي‌، حقه‌ بازي‌، طلسم‌، جادو كار بشره‌. اوني‌ كه‌ كار خداست‌ ما بايد بشناسيم‌ يكي‌ از بدبختيهامون‌ اينه‌ كه‌ ما كار خدا را از غير خدا نمي‌شناسيم‌ و همشه‌ گرفتارش‌ هستيم‌. چرا، خيال‌ مي‌كنيد كه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود مثلا بدبختيها از جانب‌ خداست‌. نيكويي‌ از بالاست‌. مريضيها از جانب‌ خداست‌. گرفتاريها از جانب‌ خداست‌ نخير هيچ‌ كدوم‌ از جانب‌ خدا نيست‌. صريح‌ قرآنه‌ كه‌ از جانب‌ ما نيست‌. ما اصابك‌ من‌ صيئة‌، مختلفه‌ يكي‌ دو تا آيه‌ هست‌. يا نامفهوم‌، دسترنج‌ خودت‌ را بگير و از جانب‌ خدا نيست‌. هر چه‌ از جانب‌ خداست‌ خوبي‌ است‌. خوب‌ مي‌گيد كه‌ پس‌ مريض‌ من‌ چي‌. خدا بله‌ خدا ممكنه‌، مي‌فرمايد كل‌ من‌ الله‌ همش‌ از جانب‌ خداست‌. منتهي‌ خدا گاهي‌ به‌ خاطر گناه‌ تو، تو را مبتلا كرده‌ گاهي‌ نه‌، خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ خودتون‌، خودتون‌ را مبتلا كرديد. اينجوريه‌. دادگستري‌، تو دادگاه‌، بخاطر يك‌ بدي‌ كه‌ كردي‌ شما را محكوم‌ مي‌كنند به‌ يا جريمه‌ يا زندان‌ يا هر چي‌. حالا شما مي‌گيد دادگاه‌ من‌ را تو زندان‌ انداخته‌، بله‌ دادگاه‌ انداخته‌ اما چرا انداخته‌. براي‌ كار بدي‌ كه‌ كردي‌. خوب‌ اين‌ دو تا آيت‌ را لنوريك‌ من‌ آيات‌ الكبري‌. نشانه‌هاي‌ بزرگ‌ خودمون‌ را به‌ شما نشون‌ بديم‌. بدون‌ ما هستيم‌، ما تو را دوست‌ داريم‌ تو را تنها دوست‌ نداريم‌ اذهب‌ العسرء انه‌ تقي‌. مي‌ياييم‌ طرف‌ شما كه‌ طغيان‌ كرده‌. گفت‌ سه‌ تا چهار تا چيزي‌ كه‌ اينجا هست‌ خوب‌ يادتون‌ بمونه‌ يكي‌ خدايا شرح‌ صدر به‌ ما بده‌. آقا اخلاقت‌ تنگ‌ نظر باش‌ هيچ‌ كاري‌ نمي‌تونن‌ بكنن‌. افرادي‌ كه‌ زود عصباني‌ مي‌شن‌، زود از كوره‌ در مي‌رن‌، زود حواسشون‌ پرت‌ مي‌شه‌، زود نمي‌تونن‌ خودشون‌ را كنترل‌ كنند شرح‌ صدر ندارند خلاصه‌، تنگ‌ نظرها هيچ‌ وقت‌ موفق‌ نمي‌شن‌. اي‌ بابا ما به‌ اين‌ رفيقمون‌ محبت‌ كرديم‌ اصلا بي‌ چشم‌ و رويي‌ كرد. تنگ‌ نظري‌، شرح‌ صدر داشته‌ باش‌. شرح‌ صدر نداريد.

 شرح‌ صدر از اون‌ چيزهايي‌ است‌، از اون‌ نعمتهايي‌ است‌ كه‌ خدا در اون‌ مراحل‌ بالا به‌ انسان‌ مي‌ده‌. منتهي‌ خوب‌ از حالا مي‌تونه‌ انسان‌ تمرينش‌ را بكنه‌. رب‌ الشرحلي‌ صدري‌ و يسرلي‌ امري‌. خدايا كارم‌ را آسون‌ كن‌. يك‌ كار بسيار مهم‌ و ايجاد يك‌ كار بسيار مهمه‌. خوب‌ اين‌ هم‌ ديگه‌ وحلل‌ عقدت‌ (قطع‌ نوار) من‌ بتونم‌ حرف‌ بزنم‌. وحلل‌ عقدت‌ من‌ لساني‌ عقدة‌ زبان‌ برداشته‌ بشه‌. از كلمة‌ بعدش‌ معلوم‌ مي‌شه‌ كه‌ چه‌ جور عقدة‌ زبان‌ برداشته‌ بشه‌. بعضيها گفتن‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ لكنت‌ زبان‌ داشت‌، دروغه‌. نزد پيغمبر هم‌ ناقص‌ نمي‌تونه‌ باشه‌ بالاخره‌ اينها كه‌ نقصي‌ تو زبانشون‌ هست‌ مثل‌ عقب‌ افتاده‌ها كه‌ نمي‌تونن‌ حرف‌ بزنن‌. مي‌گن‌ از تلقينه‌. روي‌ منبر كه‌ مي‌ره‌ خيلي‌ خوب‌ بلبلي‌ مي‌كنه‌. ولي‌ وقتي‌ پايين‌ نشسته‌ زبونش‌ مي‌گيره‌. اين‌ تلقينه‌. و اگر زبون‌ يك‌ كسالتي‌ داره‌ بايد خدمت‌ شما عرض‌ شود بايد هميشه‌ داشته‌ باشه‌. نه‌. اين‌ تلقينه‌. تلقين‌ اين‌ مربوطه‌ به‌ ضعفه‌ روح‌ يا مربوط‌ به‌ ضعفه‌ جسده‌. كسي‌ كه‌ تحت‌ تأثير تلقين‌ ابهت‌ اينها واقع‌ مي‌شه‌ و زبانش‌ مي‌گيره‌، اون‌ روحش‌ ضعيفه‌ ديگه‌. كسي‌ هم‌ كه‌ زبانش‌ بخاطر به‌ اصطلاح‌ نقصي‌ كه‌ در زبانش‌ هست‌ مي‌گيره‌ اون‌ هم‌ طبعا باز ناقصه‌ از نظر بدني‌ ناقصه‌. پيغمبر نقص‌ نداشت‌. من‌ تعجب‌ مي‌كنم‌ چرا مفسرين‌ اين‌ (نامفهوم‌.). من‌ يك‌ جوري‌ حرف‌ مي‌زنم‌ كه‌ همه‌ حرفهام‌ را بفهمند. با اصطلاحات‌ فلسفي‌ صحبت‌ نكنم‌ كه‌، مي‌گن‌ يك‌ فيلسوفي‌ گذاشتن‌ توي‌ قبر كه‌ البته‌ اين‌ يك‌ مثاله‌، براي‌ اين‌ فيلسوف‌ كه‌، گفتن‌ من‌ ربك‌، گفت‌ استقص‌ فوق‌ السقصاك‌. با همة‌ مذمتهايي‌ كه‌ نداشتن‌ بلاغت‌ هست‌ در عين‌ حال‌ طبع‌ مردم‌ اين‌ طوره‌ پاي‌ يك‌ منبري‌ بنشينند  هيچ‌ حرفهاي‌ او را نفهمن‌ مي‌گم‌ به‌ به‌ منبر علمي‌ خوبي‌ بود ما هيچي‌ نفهميديم‌. يا اگر يك‌ كتابي‌ را هيچي‌ نفهمم‌ يك‌ كتابي‌ را يك‌ كسي‌ نوشته‌ بود از افراد منحرف‌، به‌ من‌ نشون‌ داد گفت‌ آقا اين‌ صفحه‌ فارسيه‌ اما من‌ نمي‌فهمم‌ سه‌ دفعه‌ هم‌ خوندم‌. گفتم‌ من‌ خودم‌ نويسنده‌ام‌ خودم‌ نفهميدم‌، شما غصه‌ نخور زياد. يك‌ كتابي‌ را باز كنم‌ ببينم‌ مي‌فهمم‌ مي‌گم‌ به‌ به‌ عجب‌ كتاب‌ علمي‌ از فهم‌ بالاتره‌، نخير از فهم‌ شما پايين‌ تره‌. چون‌ اگر اين‌ استادي‌ مي‌داشت‌ همين‌ كلمات‌ را اين‌ گونه‌ كلمات‌ فلسفي‌ سطح‌ بالا را تنزلش‌ مي‌داد تا شما بفهميد. اين‌ وحلل‌ عقدتا در زبان‌ اين‌ دانشمندان‌ و فلاسفه‌ و نويسندگاني‌ كه‌ شما حرفهاشون‌ را نمي‌فهميد اينها زبانشون‌ عقده‌ داره‌، يعني‌ گره‌ داره‌. اين‌ گره‌ زبان‌ را بايد باز كرد.

 گره‌ خورده‌ به‌ اصطلاحات‌ فلسفي‌. گره‌ خورده‌ به‌ اونچه‌ كه‌ در مغز خودشون‌ هست‌. مغز طرف‌ را در نظر نمي‌گيرند مغز خودشون‌ را در نظر مي‌گيرند و حرف‌ مي‌زنند. چند تا از دانشمندان‌ از رفقاي‌ ما هم‌ هستند اينها خيلي‌ سخنگوهاي‌ معروفي‌ هم‌ هستند من‌ به‌ يكيشون‌ گفتم‌ كه‌ شما مي‌خواييد بنويسيد ماست‌ سفيده‌ چه‌ جور مي‌گيد؟ يك‌ مطلب‌ علمي‌ را مطرح‌ مي‌كنند يا يك‌ مقدمة‌ محكم‌، مطلب‌ روشن‌ مي‌شه‌. ما هم‌ نفهميديم‌ كه‌ آخرش‌، بعد مي‌افته‌ تو دندة‌ اين‌ كه‌ آيا بالاخره‌ ماست‌ سفيده‌ يا سياه‌. اين‌ مقدمه‌ كه‌ ملاك‌ نيست‌ چون‌ ماها تحت‌ تأثير ممكنه‌ خدمت‌ شما، نه‌ بابا مثل‌ مردم‌ حرف‌ بزن‌ بفهمند. عقدتا من‌ لساني‌ يفقهو قولي‌ نتيجة‌ برداشتن‌ عقده‌ از زبان‌ اينه‌ كه‌ مردم‌ حرفهاش‌ را بفهمند. يفقهوا قولي‌. و حلل‌ عقدتا من‌ لساني‌ چرا؟ چه‌ جوري‌؟ يفقهوا قولي‌. كه‌ مردم‌ حرفهاي‌ اون‌ را بفهمند. ساده‌ بتونن‌ حرف‌ بزنن‌ و لقد من‌ قرآن‌ لذكر. ما قرآن‌ را آسونش‌ كرديم‌ براي‌ اين‌ كه‌ همه‌ بفهمند، همه‌ متوجه‌ بشن‌، همه‌ يادآوري‌ بشن‌. متأسفانه‌ فرهنگ‌ ما اينجوري‌ نيستش‌ها. همين‌ الان‌ اگر من‌ بنشينم‌ اينجا براي‌ شما يك‌ مطالبي‌ بگم‌ شما نصفش‌ را مي‌فهميد نصفش‌ را نمي‌فهميد يا همش‌ را نفهميد مي‌ريد بيشتر تعريف‌ من‌ را مي‌كنيد. فلاني‌ خيلي‌ پره‌، پر از اصطلاحاته‌ مغزش‌. اين‌ حرفها، نه‌. مي‌گن‌ يك‌ استادي‌ شاگردش‌ را درس‌ منطق‌ مي‌داد، درس‌ منطق‌ داد يك‌ دوره‌ تمام‌ كرد گفت‌ برو ببين‌ مردم‌ طبق‌ منطق‌ صحبت‌ مي‌كنند يا نه‌ .آمد توي‌ مردم‌ ديد مردم‌ منطق‌ ندارند هيچ‌ كس‌ طبق‌ منطق‌ صحبت‌ نمي‌كنه‌. منطق‌ يك‌ علم‌ مشكلي‌ هم‌ هست‌ها. گفت‌ بيا بنشين‌ يك‌ دورة‌ ديگه‌ درست‌ بدم‌. يك‌ دورة‌ ديگه‌ درش‌ داد گفت‌. آمد توي‌ بعضيها جملات‌ منطقي‌ مي‌گن‌ توي‌ وقتي‌ قصد داره‌ كه‌ هر نخودي‌ مثلافرض‌ كنيد كه‌ هر اين‌ نخود مثلا اينجوريه‌ اين‌ نخود ما هم‌ اينجوريه‌. نتيجه‌ مساوي‌ بعضيهاشون‌ گفت‌ هنوز هم‌ جا داري‌ يك‌ دورة‌ ديگه‌ درسش‌ داد گفت‌ اصلا مردم‌ همش‌ طبق‌ منطق‌ صحبت‌ مي‌كنند فقط‌ اصطلاحش‌. مردم‌ همه‌ عقل‌ دارند. خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آقاي‌ حائري‌ استاد حوضة‌ عليمة‌ قم‌ هم‌ هستند مي‌گفتن‌ فلسفه‌ نخونده‌ بود ايشون‌. شاگردان‌ خيلي‌ مقربش‌، عقل‌ داده‌ خوب‌ ما هم‌ عقل‌داريم‌ بالاخره‌ ، يفقهوا قولي‌ اين‌ عقده‌ را از زبان‌ من‌ بردار تا مردم‌ حرفهاي‌ من‌ را بفهمند. نرم‌ اونجا برم‌ بگم‌ كه‌ نظرات‌ و فلاسفه‌ و فلاسفة‌ نمي‌دونم‌ فلان‌ بگن‌ اين‌ مرده‌ ديونه‌ است‌ اصلا. يفقهوا قولي‌. يك‌ خواهش‌ ديگه‌ هم‌ دارم‌ وجعلني‌ وزيرا اهلي‌ يك‌ وزيري‌ هم‌ ما داشته‌ باشيم‌ و يك‌ كسي‌ كه‌ وزل‌ و وبال‌ ما را يك‌ خرده‌اي‌ هم‌ تحمل‌ كنه‌. غريبه‌ هم‌ نباشه‌ چون‌ به‌ غريبه‌ها اعتماد نيست‌. اون‌ وقتهايي‌ كه‌ مردم‌ با اقوامشون‌ بيشتر رابطه‌ داشتند برادر بهترين‌ پشتيبان‌ انسان‌ بود اون‌ وقتها كه‌ حالا كه‌ برادرهاو غير برادرها فرقي‌ نمي‌كند  من‌ اهلي‌ از اهل‌ خودم‌ يك‌ رفيقي‌ برام‌ قرار بده‌. خدايا پشت‌ من‌ را محكم‌ كن‌ واشركلي‌ في‌ امري‌، شريكي‌ در كارهام‌ كن‌ مسلما كثيرا يك‌ تسبحي‌ هم‌ بگيم‌، ذكري‌ هم‌ داشته‌ باشيم‌ آخه‌ آدم‌ گاهي‌ اون‌ قدر كار تبليغاتي‌ داره‌ كه‌ اصلا به‌ عبادت‌ خودش‌ نمي‌رسه‌. به‌ برنامه‌هاي‌ خودش‌ نمي‌رسه‌. ونذكرك‌ كثيرا انك‌ كنت‌ بما بصيرا خدايا تو ما را مي‌بيني‌، خدا هم‌ با كمال‌ قال‌ اوتيك‌ يا موسي‌ هر چي‌ خواستي‌ بهت‌ دادم‌. دعا وقتي‌ روي‌ حساب‌ شدها. ما گاها حساب‌ را سؤال‌ مي‌كنيم‌، دعا مي‌كنيم‌ حساب‌ نكرده‌. حسابش‌ را مي‌كنم‌ هفتة‌ بعد كه‌ مي‌خواييم‌ آيا. از اين‌ نشاني‌ خدا اظهار محبتهايي‌ كه‌ قبلا كرده‌ بهش‌ تذكر مي‌ده‌. اين‌ مطالبي‌ را كه‌ الان‌ گفتم‌ كه‌ اكثرش‌ مكارم‌ اخلاق‌ بود انشاءالله‌ در راه‌ عشق‌ و محبت‌ پروردگار عمل‌ كنيد. اگر مي‌خواييد پيشرفت‌ بكنيد. و اگر مي‌خواييد لايق‌ به‌ اين‌ باشيد كه‌ به‌ محضر حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدا قرار بگيريد. عشق‌ به‌ خدا، محبت‌ به‌ خدا. در راه‌ خدا همه‌ چيز از دست‌ دادن‌، آماده‌ بودن‌ براي‌ اين‌ كه‌ هر چي‌ خدا مي‌گه‌ فورا عمل‌ بكنيد، عرض‌ كردم‌ همة‌ مطالب‌ را گفتم‌. والا اين‌ را بدونيد اگر تو يكي‌ از اينهايي‌ كه‌ عرض‌ شد كوتاهي‌ بكنيد توفيقاتتون‌ كم‌ مي‌شه‌. قوي‌ باشيد. مثل‌ حضرت‌ موسي‌ از هيچي‌ نترسيد. شما فكر نكنيد حضرت‌ موسي‌ از عصاش‌ ترسيد چون‌ نصف‌ شب‌ ناگهان‌ چوبتون‌ را بياندازيد هيچ‌ هم‌ متوجه‌ نباشيد كه‌ داريد چكار داريد مي‌كنيد، عصايت‌ را بينداز ميگي‌ چشم‌. تعبدا ميگه‌ چشم‌. يكدفعه‌ مي‌بينه‌ اژدها شد، حركت‌ هم‌ بكنه‌، حمله‌ هم‌ بكنه‌ و. خدا فرمود لا تخف‌، بگيرش‌، چيزي‌ نيست‌. اينهم‌ گرفت‌. خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ براي‌ ما الگو هستند. حضرت‌ موسي‌ الگو براي‌ ما نيست‌. نه‌ اينكه‌ خداي‌ تعالي‌ قصه‌اش‌ را نقل‌ ميكنه‌ براي‌ پيغمبر براي‌ اينكه‌ مي‌خواد يك‌ خورده‌اي‌ اعصابش‌ را آرام‌ كنه‌، يك‌ خورده‌اي‌ خستگيش‌ را رفع‌ كنه‌. اين‌ خودش‌ را به‌ مشقت‌ انداخته‌ مي‌خواد آرامش‌ كنه‌. يك‌ قصه‌ را براش‌ نقل‌ ميكنه‌ و بعد هم‌ از اول‌ شروع‌ ميكنه‌ كه‌ موضوع‌ بحث‌ هفتة‌ آينده‌ است‌ و خداي‌ تعالي‌ از مجموع‌ اين‌ آياتي‌ كه‌ امشب‌ خونديم‌ مي‌خواد به‌ من‌، شما، حتي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ بفرمايد كه‌ محبت‌، محبت‌ مي‌آره‌. در راه‌ خدا بايد انسان‌ همه‌ چيزش‌ را ول‌ كنه‌. در راه‌ خدا بايد انسان‌ خيلي‌ كار بكنه‌. كه‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ همه‌اتون‌ موفق‌ بشيد.

 خدايا خودت‌ ميدوني‌ كه‌ ما آرزوي‌ ما اين‌ است‌ كه‌ ما در اين‌ مسائل‌ موفق‌ بشيم‌. به‌ جائي‌ انشاء الله‌ همه‌اتون‌ برسيد كه‌ جز محبت‌ خدا هيچي‌ در دلتون‌ نباشه‌ و هر كي‌ را دوست‌ داريد فقط‌ براي‌ خدا دوست‌ داشته‌ باشيد. انشاء الله‌ به‌ جايي‌ برسيد كه‌ اخلاصتون‌، به‌ جايي‌ برسيد كه‌ انشاء الله‌ خلوصتون‌ و توحيدتون‌، فاني‌ بشه‌ در راه‌ خدا و هيچ‌ چيز از خودتون‌ نداشته‌ باشيد.

 خوب‌ به‌ همين‌ مناسبت‌ قرار بود كه‌ مناجاتي‌ را بخونيم‌. عرض‌ كردم‌ ترتيب‌ برنامه‌امون‌ اين‌ بود كه‌ خدا يك‌ قدري‌ با ما صحبت‌ ميكنه‌، ما هم‌ با خدا صحبت‌ كنيم‌. اين‌ وسطش‌ هم‌ ما حرفهاي‌ خدا را توضيحاتي‌ قابل‌ درك‌ و فهم‌ خودم‌ براي‌ شماها.

 

۲۱ جمادی الثانی ۱۴۱۵ قمری – فضائل‌ حضرت‌ زهرا (س‌)

 فضائل‌ حضرت‌ زهرا (س‌) 20 ج‌ 2 1415

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ و السلام‌ و الصلاة‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. انا اعطيناك‌ الكوثر. فصل‌ لربك‌ و انحر. ان‌ شانئك‌ هو الابتر.

 پيرو حرفهايي‌ كه‌ امروز قبل‌ از ظهر زدم‌، حضرت‌ آدم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ خلقش‌ كرد، ملائكه‌ وقتي‌ كه‌ اطلاع‌ از خلقت‌ حضرت‌ آدم‌ پيدا كردند و خداي‌ تعالي‌ به‌ آنها فرمود اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌ من‌ روي‌ زمين‌ مي‌خوام‌ جانشيني‌، خليفه‌اي‌ خلق‌ كنم‌، ملائكه‌ بصورت‌ سؤال‌ در ضمن‌ اعتراض‌ اتجعل‌ فيها يفسد فيها و يسفك‌ الدماء. او ميگه‌ اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌، اينها ميگن‌ در روي‌ زمين‌ كساني‌ كه‌ خونريزي‌ كنند و فساد كنند، مي‌خواهي‌ قرار بدي‌. انسان‌ داراي‌ دو بعده‌. يكي‌ بعد خليفة‌ اللهي‌ يكي‌ هم‌ بعد فساد و خونريزي‌. خدا خلقتش‌ و هدفش‌ از خلقت‌ بشر به‌ منظور خليفة‌ الله‌ شدن‌ است‌. ولي‌ وقتي‌ ملائكه‌ بشر را نگاه‌ ميكنه‌ يا خود ما الان‌ نگاه‌ مي‌كنيم‌. نيمة‌ اول‌ زندگي‌ بشر در اين‌ كره‌ همان‌ فساد و خونريزي‌ است‌. خداي‌ تعالي‌ آن‌ نيمة‌ دوم‌ زندگي‌ بشر را لحاظ‌ كرده‌. يعني‌ اگر تقسيم‌ كنيم‌ فرزندان‌ حضرت‌ آدم‌ را تا روز قيامت‌ به‌ دو بخش‌. يك‌ بخش‌ قبل‌ از ظهور، در زمان‌ فساده‌، در زماني‌ است‌ كه‌ يملأ الارض‌ قسطا و عدلا بعد ان‌ ملئت‌ ظلما و جورا. در زماني‌ است‌ كه‌ ملئت‌ ظلما و جورا. ولي‌ هدف‌ پروردگار همان‌ نيمة‌ دوم‌ زندگي‌ بشره‌. در همين‌ نيمة‌ اول‌ هم‌ بايد بشر خليفة‌ الله‌ باشه‌. ولي‌ چه‌ ميشه‌ كرد كه‌ دنيا با نادانيهاي‌ بشر پر از ظلم‌ و جور ميشه‌، فساد و خونريزي‌ ميشه‌.

 لذا تمام‌ انبياء و تمام‌ اولياء، همه‌ منتظر آن‌ بعد، آن‌ بخش‌ دوم‌ خلقت‌ بشرند. حضرت‌ آدم‌ را خدا خلق‌ كرد بعد در معرض‌ ديد ملائكه‌ قرارش‌ داد. ثم‌ اعرضهم‌ علي‌ الملائكه‌. يك‌ اسمائي‌ به‌ حضرت‌ آدم‌ تعليم‌ داده‌. نشانه‌هايي‌، منظور از اسم‌ نه‌ مثلا يك‌ اسم‌ تنها. منظور از اسم‌ نشانه‌هايي‌ از چيزهايي‌، شناختي‌ از يك‌ افرادي‌، از كلمة‌ هؤلاء استفاده‌ ميشه‌ كه‌ يك‌ اشخاصي‌ را خدا اسماء اشخاص‌ و نشانه‌هاي‌ اشخاصي‌ را در اختيار حضرت‌ آدم‌ گذاشته‌. و به‌ حضرت‌ آدم‌ اين‌ علوم‌ را عنايت‌ كرده‌. كه‌ در حقيقت‌ همان‌ حكمت‌ متعاليه‌اي‌ است‌ كه‌ معرفت‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلامه‌.

 و حضرت‌ آدم‌ داراي‌ اين‌ علوم‌ شده‌. بعد در معرض‌ ديد ملائكه‌ قرارش‌ داده‌. ملائكه‌ ببينيد كه‌ حضرت‌ آدم‌ چي‌ ميدونه‌. ثم‌ عرضهم‌ علي‌ الملائكه‌ فقال‌ انبئوني‌ بأسماء هؤلاء. شما بيائيد شناخت‌ و معرفت‌ اين‌ عده‌اي‌ را كه‌ ما به‌ حضرت‌ آدم‌ معرفيشون‌ كرديم‌، اينها را شما بگيد. ملائكه‌ در معرفت‌ اين‌ عده‌ آگاهي‌ كاملي‌ نداشتند. از جبرئيل‌ گرفته‌ تا آخرين‌ و پائين‌ترين‌ ملائكه‌. اينها هيچكدام‌ نمي‌دونستند كه‌ فاطمة‌ زهرا يعني‌ چي‌؟ معرفت‌ كامل‌ فاطمة‌ زهرا را نداشتند. معرفت‌ كامل‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را نداشتند. معرفت‌ كامل‌ پيغمبر و اوصيائش‌ را نداشتند. از همين‌ آيه‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ لا علم‌ لنا الا ما علمتنا. خدايا ما چيزي‌ نمي‌دونيم‌. هر چيزي‌ تو به‌ ما ياد دادي‌، همونها را ميدونيم‌. درسته‌ همه‌ چيز را خدا تعليم‌ داده‌. اما به‌ حضرت‌ آدم‌ يك‌ چيزهايي‌ را تعليم‌ داده‌ كه‌ به‌ ملائكه‌ تعليم‌ نداده‌ بود. فقال‌ انبئوني‌ باسماء هؤلاء ان‌ كنتم‌ صادقين‌. اگر راست‌ ميگيد بيائيد معرفت‌ ائمه‌ را، معرفت‌ اين‌ گروه‌ را، اين‌ جمع‌ را، اين‌ افرادي‌ كه‌ ما به‌ حضرت‌ آدم‌ معرفيش‌ كرديم‌، معرفيشون‌ كرديم‌، شما بيان‌ كنيد. اينها نمي‌تونستند.

 يك‌ روز جبرئيل‌ نشسته‌ بود خدمت‌ رسول‌ اكرم‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ وارد شد جبرئيل‌ خودش‌ را كوچك‌ كرد، تواضع‌ كرد. رسول‌ اكرم‌ فرمود چي‌ شد؟ گفت‌ اين‌ معلم‌ منه‌. اين‌ استاد منه‌. من‌ در مقابل‌ استادم‌ دارم‌ كوچكي‌ مي‌كنم‌. بر علي‌ امير المؤمنين‌ بر معلم‌ جبرئيل‌ صلوات‌. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و اين‌ روايت‌ را مكرر خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ نقل‌ كرده‌اند و فرموده‌اند كه‌ بنا عبد الله‌. سرتاسر عالم‌ هستي‌ چه‌ عبادت‌ تكويني‌ ميشود و چه‌ عبادت‌ تشريعي‌، همه‌اش‌ بوسيلة‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارته‌. يعني‌ اگر خورشيد يا ماه‌ داره‌ روي‌ گردشي‌ حركت‌ ميكنه‌ كه‌ و ان‌ من‌ شي‌ء يسبح‌ بحمده‌، همة‌ اشياء عالم‌ اينها تسبيح‌ و بندگي‌ خدا را مي‌كنند، بوسيلة‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلامه‌. بنا عبد الله‌. اگر ذوي‌ العقول‌ عالم‌ كه‌ شامل‌ ملائكه‌ و انسان‌ و جن‌ ميشه‌، اگر خدا را مي‌شناسند، بوسيلة‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ است‌. اينها معلمين‌ واقعي‌ همة‌ ذوي‌ العقول‌ و همة‌ افرادي‌ كه‌ بافهم‌ و شعور در اين‌ جهان‌ هستي‌ زندگي‌ مي‌كنند، هست‌. لذا حضرت‌ آدم‌ به‌ خاطر داشتن‌ شناخت‌ فاطمة‌ زهرا، من‌ چون‌ امشب‌، امروز ميلاد مسعود فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها بوده‌. امروز دسته‌ گلي‌ در آغوش‌ حضرت‌ خديجه‌ و پيغمبر اكرم‌ قرار گرفته‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در اين‌ سورة‌ مباركه‌ كه‌ از نظر آيات‌ خيلي‌ كوچكه‌ ولي‌ از نظر فصاحت‌، بلاغت‌، اعجاز، پيشگوئي‌، يعني‌ تمام‌ مراحل‌ اعجاز قرآن‌ اين‌ سورة‌ به‌ اين‌ كوچكي‌، تمام‌ اينها را داره‌ كه‌ بعضي‌ از مفسرين‌ ديدم‌ نوشته‌اند كه‌ منظور از آية‌ شريفه‌اي‌ كه‌ مي‌فرمايد فأتوا بسورة‌ من‌ مثله‌، يك‌ سوره‌ براي‌ ما بياريد اگر راست‌ ميگيد كه‌ قرآن‌ معجزه‌ نيست‌، از مثل‌ پيغمبر يا مثل‌ اين‌ سوره‌ بياريد ان‌ كنتم‌ صادقين‌. اگر راست‌ ميگيد. منظور سورة‌ كوثره‌. سورة‌ كوثر يك‌ سوره‌ است‌. سورة‌ بقره‌ هم‌ يك‌ سوره‌ است‌. ولي‌ اين‌ سوره‌ در عظمت‌ و ارزش‌ با سورة‌ بقره‌ با آن‌ همه‌ بزرگي‌، مطابقت‌ دارد. هر كس‌ صد مرتبه‌ سورة‌ كوثر را مثل‌ امشبي‌ كه‌ شب‌ جمعه‌ است‌ تلاوت‌ كند، پيغمبر اكرم‌ را در عالم‌ رويا مي‌بينه‌. حالا چه‌ ارتباطي‌ بين‌ اين‌ سوره‌ و پيغمبر اكرمه‌؟ همة‌ ارتباط‌، تمام‌ ارتباط‌، در زندگي‌ پيغمبر هيچوقت‌ محزون‌ نميشد. به‌ جهت‌ اينكه‌ علي‌ ان‌ اولياء الله‌ لا خوف‌ عليهم‌ و لا هم‌ يحزنون‌. اولياء خدا نه‌ خوفي‌ دارند و نه‌ هم‌ محزون‌ ميشن‌. فقط‌ يك‌ جا پيغمبر محزون‌ ميشد. و اون‌ در جايي‌ بود كه‌ احساس‌ مي‌كرد يك‌ وقت‌ ممكنه‌ صدمه‌اي‌ به‌ اين‌ هدف‌، به‌ اين‌ مكتب‌، به‌ اين‌ دين‌ كسي‌ بزنه‌. وقتي‌ كه‌ ملاحظه‌ كرد ديد دشمنان‌ در ميان‌ مسجدش‌ نشستند و در توطئة‌ اينند كه‌ يك‌ روز اين‌ دين‌ را از بين‌ ببرند، مخصوصا آن‌ خوابي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ ديده‌ بود كه‌ بوزينه‌ها بر منبرش‌ بالا مي‌روند و ما جعلنا الرؤيه‌ اريناك‌ الا فتنة‌ للناس‌ و شجرة‌ الملعونة‌ في‌ القرآن‌. اين‌ خوابي‌ كه‌ تو ديدي‌ اي‌ پيغمبر، اين‌ ماية‌ امتحان‌ مردمه‌، ببييند مردم‌ فرقي‌ بين‌ علي‌ و معاويه‌ مي‌گذارند يا نه‌. اقلا بر خودشون‌ ثابت‌ بشه‌ كه‌ اينقدر بي‌ درك‌ و بي‌ شعور و نافهمند كه‌ فرق‌ بين‌ درخت‌ ملعونه‌ و شجرة‌ طيبه‌ نمي‌گذارند. و شجرة‌ ملعونه‌ كه‌ خاندان‌ بني‌ اميه‌ هستند، فرقي‌ بين‌ اينها، بين‌ يزيد شرابخوار آدمكش‌ ملعون‌ و بين‌ حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، فرقي‌ بين‌ زنهاي‌ كثيف‌ حتي‌ زمان‌ پيغمبر اكرم‌ و فاطمة‌ اطهر محدثه‌. كه‌ بزرگترين‌ صفات‌ فاطمة‌ زهرا بعد از نام‌ مقدس‌ كوثر، كلمة‌ محدثه‌ بودن‌ آن‌ حضرته‌. فرقي‌ بين‌ اينها مي‌گذارند يا نه‌. نه‌ فرق‌ كه‌ نمي‌گذارند هيچ‌. بلكه‌ او را هيجده‌ سالگي‌ شهيدش‌ مي‌كنند و آن‌ يكي‌ را سالم‌ با همة‌ خرابكاريهاش‌ بر خلاف‌ گفتة‌ قرآن‌ كه‌ وقرن‌ في‌ بيوتكن‌ و لا تبرجن‌ تبرج‌ الجاهليه‌، حركت‌ ميكنه‌ مي‌آد با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ جنگ‌ و با حضرت‌ جنگ‌ ميكنه‌، هيچ‌ اين‌ مسلمانها بهش‌ آسيب‌ نمي‌زنند تا هشتاد و چند سال‌ عمر ميكنه‌. ببيند چه‌ امتحان‌ سختي‌ بشر داره‌؟ چقدر امتحانش‌ مشكله‌. كه‌ بوسيلة‌ اين‌ خاندان‌، يعني‌ بني‌ اميه‌، شما نگيد آن‌ خانم‌ از بني‌ اميه‌ نبود، بني‌ اميه‌ او را پرورشش‌ مي‌دادند، بني‌ اميه‌ او را تأييدش‌ مي‌كردند. وقتي‌ كه‌ بنا بود علي‌ يا عثمان‌ يكي‌ از اين‌ دو خليفه‌ بشه‌، ببينيد نقش‌ اين‌ زن‌ در مقابل‌ خلافت‌ عثمان‌ چه‌ بود و عثمان‌ چقدر نسبت‌ به‌ اين‌ زن‌ اظهار ارادت‌ ميكرد. ولو آنكه‌ بعد از مدتها گفت‌ اقتلوا نعثلا اين‌ روباه‌ را بكشيد، و مردم‌ را وادار كرد به‌ كشتن‌ عثمان‌. اما در عين‌ حال‌ بني‌ اميه‌ او را پرورش‌ دادند، معاويه‌ به‌ او احترام‌ مي‌گذاشت‌ و همين‌ شجرة‌ ملعونه‌ حتي‌ به‌ عايشه‌ رحم‌ نكرد. يك‌، او را دعوتش‌ كرد به‌ خانة‌ خودش‌، يك‌ چاهي‌ كند و روي‌ چاه‌ را با حصير پوشانيد. عايشه‌ آمد وارد شد، افتاد توي‌ چاه‌ و از دنيا رفت‌. شجرة‌ خبيثه‌ بني‌ اميه‌اند. در زيارت‌ عاشورا مي‌خونيم‌ و العن‌ الجبت‌ و الطاغوت‌، جبت‌ و طاغوت‌ معلوم‌ كيند؟ كيانند؟ جبت‌ اولي‌، طاغوت‌ هم‌ دومي‌. به‌ يك‌ اسم‌ ديگر سامري‌ و گوساله‌اش‌. بعد ميگه‌ و الشياطين‌، و حزبهم‌ و حزبهم‌. شياطين‌، شياطين‌ همين‌ شجرة‌ ملعونه‌ است‌. در زيارت‌ جامعه‌ فرقي‌ نميكنه‌. و حزبهم‌ حزب‌ الشيطان‌. رأس‌ اين‌ حزب‌ شيطان‌ و اين‌ شجرة‌ ملعونه‌، عثمانه‌. كه‌ خود اهل‌ سنت‌ هم‌ نسبت‌ به‌ او بدبينند.

 بحثي‌ مرحوم‌ علامة‌ اميني‌ براي‌ من‌ نقل‌ فرمودند. فرمودند نشسته‌ بوديم‌ با يكي‌ از اساتيد دانشگاه‌ بغداد. صحبت‌ دربارة‌ معاويه‌ شد. سخن‌ دربارة‌ معاويه‌ خيلي‌ راحت‌ ميشه‌ بحث‌ كرد با اهل‌ سنت‌. چون‌ جنگ‌ با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كرده‌، حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ به‌ عمار فرمود كه‌ يقتلك‌ فئة‌ الباقيه‌ يك‌ جمعيت‌ تجاوزكار، يك‌ جمعيت‌ طاغوتي‌ به‌ تعبير ما، اونها تو را مي‌كشند و عمار را معاويه‌ كشت‌، و ادعاي‌ خلافت‌ در زمان‌ خليفة‌ انتخابي‌ مردم‌. ما به‌ خليفه‌ بودن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ از جانب‌ خدا بود كار نداريم‌. انتخابي‌ مردم‌، ادعاي‌ خلافت‌ كرد و مرتب‌ معتاد به‌ شراب‌ بود. اينها را خود اهل‌ سنت‌ نقل‌ مي‌كنند. و عايشه‌ام‌ المؤمنين‌. كه‌ بعضي‌ خود آنها قائلند كه‌ آية‌ تطهير در شأنش‌ نازل‌ شده‌، او را كشت‌. و تقريبا من‌ در اين‌ كتاب‌ شبهاي‌ مكه‌ حالا يادم‌ نمي‌آد، ده‌ دليل‌ بر ملعون‌ بودن‌ معاويه‌ اقامه‌ كردم‌.

 يك‌ وقتي‌ در توي‌ حرم‌ رسول‌ اكرم‌ نشسته‌ بوديم‌. من‌ رو به‌ ضريح‌ نشسته‌ بودم‌ روز جمعه‌اي‌ بود داشتم‌ دعاي‌ ندبه‌ مي‌خوندم‌. طبعا صفهاي‌ جماعت‌ بسته‌ شده‌ بود. همه‌ رو به‌ قبله‌ نشسته‌ بودند. من‌ پشت‌ به‌ قبله‌ و رو به‌ ضريح‌. پيش‌ رو نشسته‌ بودم‌. داشتم‌ دعاي‌ ندبه‌ مي‌خوندم‌ حالي‌ داشتم‌. يك‌ مرد سوداني‌ بود به‌ من‌ گفت‌ كه‌ پاشو بشين‌ سرجات‌ مي‌آيند جات‌ را ميگيرند. راست‌ هم‌ ميگفت‌ چون‌ من‌ كه‌ اونجا نشسته‌ بودم‌، پشت‌ به‌ ديوار نشسته‌ بودم‌ مي‌آمدند جاي‌ مرا مي‌گرفتند و جا هم‌ آنجا خيلي‌ مهمه‌ مخصوصا آنجايي‌ كه‌ ما نشسته‌ بوديم‌. گفتم‌ بياد هر كي‌ مي‌خواد بشينه‌ من‌ اينجا نمي‌شينم‌ براي‌ نماز. گفت‌ چرا؟ گفتم‌ پشتم‌ به‌ قبر پيغمبر اكرم‌ ميشه‌ و من‌ مي‌رم‌ آنطرف‌ نماز مي‌خونم‌. گفت‌ رو به‌ خداست‌ عوضش‌. پشت‌ به‌ قبر پيغمبر، گفتم‌ نه‌ اينما تولوا ثم‌ وجه‌ الله‌. هرجا رو بكنيد رو به‌ خداست‌، رو به‌ كعبه‌ است‌. قبر پيغمبر اهميتش‌ از كعبه‌ بيشتره‌ و بعد هم‌ ما مي‌تونيم‌ جمع‌ كنيم‌ ما مي‌ريم‌ آنجا نماز مي‌خونيم‌، نه‌ پشت‌ به‌ قبر باشه‌ رو به‌ كعبه‌ هم‌ باشه‌. گفت‌ احسنت‌. خيلي‌ خوشش‌ آمد. آنهم‌ آمد آنجا نشست‌ رو به‌ ضريح‌ مطهر. در ضمن‌ كه‌ نشست‌ ما مشغول‌ دعاي‌ ندبة‌ خودمون‌ بوديم‌ اوهم‌ آمد سرش‌ را كرد توي‌ مفاتيح‌ كه‌ ببينه‌ ما داريم‌ چي‌ مي‌خونيم‌. عرب‌ بود. ديد مي‌خونيم‌ كه‌ مثلا همون‌ مطالب‌ دعاي‌ ندبه‌ يادمه‌ جاهاي‌ حساسش‌ رسيده‌ بود كه‌ من‌ غالبا خوب‌ آنجا انسان‌ نميتونه‌ بي‌ گريه‌ علي‌ المرتضي‌ و ابن‌ الخديجة‌ الغري‌ و ابن‌ الفاطمة‌ الزهرا. گفت‌ من‌ هذا. آخه‌ آنجا اسم‌ حضرت‌ نيست‌. گفت‌ اين‌ كيه‌ كه‌ تو اينقدر بهش‌ عشق‌ مي‌ورزي‌؟ اينقدر گريه‌ ميكني‌. اظهار علاقه‌ ميكني‌. گفتم‌ كه‌ اين‌ شخص‌ دوازدهمين‌ فرزند حضرت‌ رسول‌ اكرمه‌ يا دوازدهمين‌ خليفه‌ است‌ و يازدهمين‌ و يا دوازدهمين‌ فرزند رسول‌ اكرمه‌ و دنيا را مي‌آد پر از عدل‌ و داد ميكنه‌ بعد از آنكه‌ پر از ظلم‌ و جور ظلم‌ و جور شده‌ باشه‌. يك‌ قدري‌ دربارة‌ امام‌ زمان‌ باهاش‌ صحبت‌ كرديم‌. اوهم‌ تا آخر دعاي‌ ندبه‌ با ما خوند، اشك‌ مي‌ريخت‌. يك‌ رفيق‌ خيلي‌ خوبي‌ پيدا كرده‌ بوديم‌، آدم‌ پاك‌ و ساده‌اي‌ بود. سني‌ بود ولي‌ باما همراه‌ شد. بعد از دعا از من‌ پرسيد كه‌ مذهب‌ شما چيه‌؟ من‌ چون‌ ميدونستم‌ اين‌ سني‌ها ما را اگر بگيم‌ جعفري‌ هستيم‌، خيال‌ مي‌كنند كه‌ مذاهب‌ اهل‌ سنت‌ پنج‌ تاست‌. حنفي‌ و مالكي‌ و شافعي‌ و حنبلي‌ و جعفري‌. مي‌خواستم‌ بيشتر از اين‌ بهش‌ مطلب‌ بگم‌. گفتم‌ ما شيعه‌ هستيم‌. گفت‌ شيعه‌؟ شيعه‌ يعني‌ چي‌؟ گفتم‌ معتقديم‌ كه‌ بعد از پيغمبر، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ جانشين‌ رسول‌ اكرمه‌ من‌ هم‌ همين‌ را مي‌خواستم‌ كه‌ گفتم‌. گفت‌ شما جعفري‌ هستيد. گفتم‌ بعله‌ به‌ يك‌ عنوان‌ ديگه‌ جعفري‌ هستيم‌. گفت‌ كه‌ در سودان‌، در خارطوم‌، يك‌ جمعيتي‌ هستند كه‌ اينها را ميگند جعفري‌. شما همانها هستيد؟ گفتم‌ بله‌. گفت‌ شما چرا سه‌ تا نماز مي‌خونيد. همة‌ مسلمانها پنج‌ تا نماز مي‌خونند، شما سه‌ تا نماز مي‌خونيد. گفتم‌ از كجا مي‌دوني‌ ما سه‌ تا نماز مي‌خونيم‌؟ گفت‌ نماز صبح‌، نماز ظهر، نماز مغرب‌. گفتم‌ از كجا تو اين‌ را اينطوري‌ ميگي‌. گفت‌ سه‌ تا اذان‌ چون‌ شما بيشتر نمي‌گيد. با بلندگو مثلا مي‌شنيد كه‌ شيعه‌ها سه‌ مرتبه‌ اذان‌ ميگن‌. گفتم‌ نه‌ ما مردم‌ زمان‌ ما مردم‌ فعال‌ و كاري‌ و اهل‌ باصطلاح‌ خوب‌ مي‌خوان‌ هر دنيا را طبق‌ دستور قرآن‌ داشته‌ باشند هم‌ آخرت‌ ربنا آتنا في‌ الدنيا حسنه‌ و في‌ الآخرة‌ حسنه‌، به‌ ما اجازه‌ داده‌ است‌ امام‌ صادق‌ كه‌ كه‌ ما نماز صبحمون‌ را بيائيم‌ بخونيم‌. نماز ظهر و عصرمون‌ را هم‌ با هم‌ بخونيم‌، نماز مغرب‌ و عشا را با هم‌. و اين‌ را فكر نكن‌ كه‌ مثلا همينطوري‌ ايشان‌ فتوا داده‌. نه‌. پيغمبر اكرم‌ در كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ در جمع‌ بين‌ دو نماز، رواياتي‌ هست‌ كه‌ فرمود كه‌ انسان‌ ميتونه‌ نماز ظهر و عصرش‌ را و نماز مغرب‌ و عشايش‌ را با هم‌ بخونه‌ و پيغمبر خودش‌ هم‌ اين‌ كار را مي‌كرد. بلا خوف‌، عجيبه‌، در آن‌ روايت‌ صحيح‌ بخاري‌ ميگه‌ بلا خوف‌ و لا عذر و لا سفر. نه‌ توي‌ سفر بود پيغمبر، نه‌ عذري‌ داشت‌ نه‌ هم‌ خوفي‌ داشت‌. نماز را جمع‌ مي‌خوند. و لذا ما اين‌ قسمتش‌ را انتخاب‌ كرديم‌. مي‌تونيم‌ هم‌ آنطور بخونه‌ ولي‌ اين‌ قسمتش‌ را انتخاب‌ كرديم‌. در همين‌ موقع‌ كه‌ ما داشتيم‌ با اين‌ آقا صحبت‌ مي‌كرديم‌، خوب‌ ما دوتا كنار هم‌ نشسته‌ بوديم‌، طبعا يك‌ نفر هم‌ روبرو داشت‌ حرفهاي‌ ما را گوش‌ ميداد. يكي‌ از اين‌ علماي‌ مصري‌ به‌ ما نگاه‌ مي‌كرد و حرفهاي‌ ما را گوش‌ مي‌داد منهم‌ بدم‌ نمي‌آمد اون‌ حرفهاي‌ ما را بشنوه‌. گفت‌ انت‌ مجتهد. تو مجتهدي‌ كه‌ به‌ روايت‌ استدلال‌ ميكني‌. ديدم‌ نه‌ مرد دانشمندي‌ است‌ از راه‌ حسابي‌ وارد شده‌. چون‌ اين‌ را بدونيد در احكام‌ يا انسان‌ بايد مجتهد باشه‌ يا مقلد. مجتهد ميتونه‌ به‌ روايت‌ استدلال‌ كنه‌ ولي‌ غير مجتهد كه‌ نميتونه‌ به‌ روايت‌ استدلال‌ كنه‌. گفتم‌ من‌ فكر كردم‌ اگر بگم‌ من‌ مجتهدم‌، اگر بگم‌ مقلدم‌ ميگه‌ خوب‌ ابو حنيفه‌ و ابو ادريس‌ شافعي‌ و حنبلي‌، اينها همه‌اشون‌ ميگن‌ نماز را نميشه‌ با هم‌ خوند، گفتم‌ نعم‌ انا مجتهد. اين‌ بيشتر ناراحت‌ شد. گفت‌ اتفقت‌ الامه‌ تمام‌ امت‌ پيغمبر جمع‌ شدند بر اينكه‌ چهار تا بيشتر مجتهد نداشتند. ابو حنيفه‌ و محمد بن‌ ادريس‌ شافعي‌ و احمد حنبلي‌ و مالك‌ بن‌ انس‌. چهارتا مجتهد بيشتر ما نداشتيم‌. احسنت‌. ما توي‌ بحث‌ وارديم‌. چون‌ سي‌ و چند ساله‌ توي‌ اين‌ كانون‌ ما داريم‌ با مردم‌ بحث‌ مي‌كنيم‌. گفتم‌ ديگه‌ ما نمي‌تونيم‌ الان‌ رد بشيم‌. بايد يك‌ راه‌ ديگري‌ باز كنيم‌. گفتم‌ تو خيلي‌ مرد دانشمندي‌ هستي‌ و يك‌ خورده‌اي‌ نرمش‌ كرديم‌ و نشستيم‌ و ضمنا من‌ گفتم‌ ما تقول‌ يا شيخ‌ في‌ معاويه‌؟ دربارة‌ معاويه‌ چيه‌ نظرت‌؟ گفت‌ كه‌ و با جنگي‌ كه‌ با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كرد. خوب‌ معاويه‌ را آنها نمي‌تونند بد بگند. ولي‌ يادش‌ رفته‌ بود كه‌ گفته‌ چهار تا مجتهد بيشتر نيست‌. گفتش‌ كه‌ اشتباه‌ كرد. ولي‌ چون‌ مجتهد بود، خداي‌ تعالي‌ به‌ خاطر اين‌ خطا كه‌ در اجتهادش‌ كرد، خدا يك‌ اجر هم‌ بهش‌ ميده‌. ولي‌ خطا كرد. فورا بهش‌ گفتم‌. اينهم‌ يك‌ مجتهد پس‌ پنج‌ تا مجتهد شد تا حالا. چون‌ چهار تا آنها يكي‌ هم‌ اين‌ پنج‌ تا ميشه‌. اين‌ فهميد كه‌ من‌ بقول‌ بعضي‌ها بهش‌ زدم‌ از نظر بحثي‌. گفتش‌ كه‌ داد خلاصه‌ شروع‌ كرد به‌ تندي‌ كردن‌ و افرادي‌ هم‌ خوب‌ در اين‌ بين‌ دورو بر ما جمع‌ شده‌ بودند، بيكار نشسته‌ بودند. هنوز يكساعت‌ به‌ ظهر بود. اينها بيكار نشسته‌ بودند منتظر، بعضي‌ هاشون‌ منتظر چرت‌ مي‌زدند، بعضي‌ها پاشون‌ را دراز كرده‌ بودند. آنهايي‌ كه‌ مكه‌ رفتند مي‌دونند روز جمعه‌ چه‌ انتظاري‌ ميكشن‌ براي‌ نماز. دور او را گرفتند. خوب‌ راست‌ ميگه‌. تو چيه‌ نظرت‌؟ فحش‌ دادن‌ كه‌ استدلال‌ نيست‌. چون‌ شروع‌ كرد به‌ ما بد و بيراه‌ گفتن‌. آنقدر سر او ريختند با او بحث‌ مي‌كردند كه‌ من‌ پاشدم‌ رفتم‌ متوجه‌ نشدم‌.

 حالا اينها، منظورم‌ اين‌ بود كه‌ معاويه‌ را مجتهد مي‌دونند. ميگن‌ مجتهد بود. اجتهاد كرد كه‌ بايد با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ جنگ‌ بكنه‌. ولو خطا كرد اما مجتهد اگر خطا هم‌ بكنه‌ يك‌ ثواب‌ داره‌ و اينها اينقدر درك‌ ندارند كه‌ اولا آنها باب‌ اجتهاد را بستند و بعد هم‌ اجتهاد در اصول‌ عقايد اصلا غلطه‌ و مسئلة‌ ولايت‌ و خلافت‌ از اصول‌ اعتقاداته‌.

 بهرحال‌ اين‌ را هم‌ عرض‌ كردم‌ بخاطر اينكه‌ شب‌ تولد حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌ و شب‌ جمعه‌ است‌. يك‌ قدري‌ از كسالت‌ و خستگي‌ بيرون‌ بيائيد و اين‌ را بدونيد كه‌ بحمد الله‌ زير ساية‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌، فرد فرد شما كه‌ لااقل‌ يك‌ مدتي‌ پاي‌ منبرها نشسته‌ باشيد، مي‌تونيد با علماي‌ دانشمند اهل‌ سنت‌ بحث‌ كنيد. چون‌ اينها متأسفانه‌ يعني‌ بايد گفت‌ كه‌ اين‌ جمع‌ زيادي‌ كه‌ اهل‌ سنت‌ هستند، چون‌ پيروي‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ نيستند، اينها اطلاعات‌ زيادي‌ ندارند. فاطمة‌ زهراي‌ با اين‌ عظمت‌، كه‌ من‌ فكر مي‌كنم‌ اگر خطبة‌ آن‌ حضرت‌ را، همين‌ خطبه‌اي‌ كه‌ در نهايت‌ درجة‌ اضطراب‌، يك‌ فرد معمولي‌. ببينيد شما فصيح‌ترين‌ زنها، دانشمندترين‌ زنها را پيدا كنيد. اين‌ را بريزند در خانه‌اش‌، در به‌ پهلويش‌ بزنند، شوهرش‌ را دستگير كنند، ببرند و الان‌ جوريه‌ كه‌ شمشير را گرفتند روي‌ شوهرش‌، آنهم‌ نه‌ شوهر معمولي‌، مثل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. اينجا حضرت‌ خطبه‌ بخوانه‌ كه‌ امروز دانشمندان‌ در شرح‌ خطبة‌ فاطمة‌ زهرا كتابها بنويسند و ابواب‌ حكمت‌ از اين‌ مطالبي‌ كه‌ بي‌بي‌ فرموده‌ است‌، استفاده‌ كنند. خيلي‌ عجيبه‌. آن‌ حالت‌ اضطراب‌، شما ببينيد اصلا به‌ حضرت‌ زهرا بايد انسان‌ با يك‌ چشم‌ الهي‌ نگاه‌ كرد. يعني‌ يك‌ ستاره‌اي‌ از انوار پروردگار درخشيده‌ و اسمش‌ شده‌ فاطمة‌ زهرا. و الا محاله‌، اضطراب‌ مردش‌، مردها، دانشمندان‌ از مردها اگر يك‌ حمله‌اي‌ بهشون‌ بشه‌، در آن‌ موقع‌ حمله‌ كه‌ پاي‌ كشته‌ شدن‌ مخصوصا در ميان‌ باشه‌ و مي‌كشتند فاطمة‌ زهرا. اين‌ را بدونيد اگر خواست‌ پروردگار نبود اونها به‌ قصد كشتن‌ فاطمة‌ اطهر را زدند و كشتند فاطمة‌ زهرا را. لذا كسي‌ به‌ فاطمة‌ زهرا نگه‌ شهيده‌، البته‌ گاهي‌ توجه‌ نيست‌ ميگن‌ رحلت‌ فاطمة‌ زهرا. و الا شهادت‌ فاطمة‌ زهرا. فاطمه‌ شهيد شد، فاطمه‌ كشته‌ شد. و الا چرا يك‌ خانم‌ در سن‌ جواني‌ چه‌ كم‌ داشت‌، در سن‌ هيجده‌ سالگي‌ از دار دنيا بره‌؟ و او را مي‌خواستند بكشند و فاطمة‌ زهرا اينها را ميدونست‌. خوب‌ مي‌ديد كه‌ صداي‌ طرف‌ داره‌ مي‌آد از پشت‌ در. يكي‌ آمده‌، خيال‌ كرد اين‌ حواسش‌ نيست‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا توي‌ خونه‌ است‌. فيها فاطمه‌. در اين‌ خانه‌ فاطمه‌ است‌. خوب‌ باشه‌. ما براي‌ همين‌ آمديم‌. و در را وقتي‌ زد خيلي‌ هم‌ خوشنود بود. چون‌ بعدها افتخار ميكنه‌. براي‌ همين‌ معاويه‌ مي‌نويسه‌ كه‌ وقتي‌ فهميدم‌ فاطمة‌ زهرا پشت‌ دره‌، من‌ نمي‌خوام‌ شب‌ تولد شما را محزونتون‌ زياد بكنم‌. وقتي‌ فهميدم‌ فاطمه‌ پشت‌ دره‌، آنچنان‌ در را كوبيدم‌ به‌ پهلوش‌ كه‌ صداش‌ بين‌ در و ديوار بلند شد. اينها قصد كشتن‌ داشتند.

 آنوقت‌ يك‌ همچين‌ وضعي‌ داره‌ فاطمة‌ زهرا بخدا قسم‌ آقايون‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در فصاحت‌ و بلاغت‌ در آن‌ وقتي‌ كه‌ با كمال‌ راحتي‌ علي‌ در مسجد كوفه‌ داره‌ خطبه‌ ميخوانه‌، اگر نگيم‌ فصاحت‌ و بلاغت‌ سخنان‌ فاطمه‌ بالاتر از سخنان‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌، كمتر نيست‌. خيلي‌ عجيبه‌. اينها را لا يعلم‌ الا العالمون‌. جز دانشمندان‌ كس‌ ديگري‌ نميتونه‌ درك‌ كنه‌. يك‌ كتاب‌ براي‌ من‌ تازگي‌ فرستاده‌ بودند كه‌ بلاغة‌ فاطمة‌ الزهرا. بلاغة‌ فاطمة‌ زهرا. توي‌ خونه‌ ننشسته‌ هي‌ خط‌ بزنه‌ و بنويسه‌. در كجا؟ در آنجائي‌ است‌ كه‌ رو ميكنه‌ به‌ قدرتمند زمانش‌ كه‌ آن‌ بالا نشسته‌. يابن‌ ابي‌ قحافه‌. با كمال‌ اهانت‌ داره‌ باهاش‌ صحبت‌ ميكنه‌. اي‌ پسر ابي‌ قحافه‌. اترث‌ اباك‌ و لا ارث‌ ابي‌. اي‌ كاش‌ مي‌تونستيد خطبة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها را دقت‌ مي‌كرديد، مو شكافي‌ مي‌كرديد تا مي‌فهميديد كه‌ چه‌ معجزه‌اي‌ فاطمة‌ زهرا كرده‌ و ماية‌ آبروست‌ براي‌ همه‌.

 شب‌ جمعه‌ است‌ و امروز هم‌ تولد حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها بوده‌. وقتي‌ ما در قم‌ بوديم‌، اين‌ قضيه‌ را فكر مي‌كنم‌ خيلي‌ قديم‌ گفتيم‌ ولي‌ در عين‌ حال‌ الان‌ هم‌ ميگم‌ دلتون‌ شاد بشه‌. ما وقتي‌ در قم‌ بوديم‌ يك‌ نفر آنجا معروف‌ بود كه‌ با علماي‌ اهل‌ سنت‌ بحث‌ كرده‌ و پيروز هم‌ شده‌ و هيچ‌ هم‌ سواد نداره‌. من‌ خودم‌ رفتم‌ ديدمش‌. گفت‌ ما در طواف‌ توي‌ مسجد الحرام‌ بعد از اينكه‌ طوافمون‌ تمام‌ شده‌ بود، ديديم‌ عده‌اي‌ نشسته‌اند، يك‌ چند تا شرطه‌ هم‌ اطرافشون‌ را گرفته‌اند به‌ عنوان‌ محافظ‌ من‌ را صدا زدند. قيافه‌، قيافه‌اي‌، خدا رحمتش‌ كنه‌، قيافه‌اي‌ نبود كه‌ به‌ قيافة‌ دانشمندان‌ بخوره‌. معلوم‌ بود كه‌ اين‌ سوادي‌ نداره‌. بعضي‌ها آخه‌ از قيافه‌اشون‌ معلومه‌ كه‌ تحصيلاتي‌ ندارند. اونها اين‌ را انتخاب‌ كرده‌ بودند. يك‌ مترجم‌ فارسي‌ زبان‌ هم‌ داشتند گفتند به‌ من‌ گفت‌ كه‌ بيا اين‌ آقايون‌ يك‌ سؤالاتي‌ دارند جواب‌ بده‌. من‌ آمدم‌ بگم‌ من‌ سواد ندارم‌ ولي‌، بعد كه‌ تلفن‌ را در گوشم‌ گرفتم‌، مثل‌ صداي‌ تلفن‌. بعد برگشتم‌ نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ كسي‌ نيست‌ ولي‌ من‌ را مثل‌ اينكه‌ گرفته‌ بودند و ديگه‌ اختيار نداشتم‌. عين‌ اين‌ جريانات‌ چند دفعه‌ توي‌ رفقاي‌ ما هم‌ اتفاق‌ افتاد كه‌ يك‌ همچين‌ سروشي‌، يك‌ همچين‌ صدايي‌ در گوششون‌ آمد. صدايي‌ آمد مثل‌ تلفن‌ كه‌ هر چي‌ مي‌پرسند جواب‌ بده‌ ما كمكت‌ مي‌كنيم‌. رفتم‌ نشستم‌. خيلي‌ هم‌ آرام‌. گفتند شما چرا اولي‌ و دومي‌ را لعن‌ مي‌كنيد؟ صدا آمد كه‌ بگو كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ را بياريد تا اثبات‌ كنم‌. ما حالا نمي‌دونستيم‌ صحيح‌ بخاري‌ چيه‌؟ گفتيم‌ كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ را بياريد تا من‌ اثبات‌ كنم‌. اونها هم‌ توي‌ مسجد الحرام‌ هست‌ و صحيح‌ بخاري‌ حاضر. صحيح‌ بخاري‌ كتابي‌ است‌ كه‌ در ميان‌ كتب‌ اهل‌ سنت‌ صحيحترين‌ كتابها است‌ بعد از قرآن‌ اصح‌ الكتب‌ بعد القرآن‌. شايد ما در كتب‌ احاديثمون‌ يك‌ همچين‌ كتابي‌ كه‌ صددرصد صحيح‌ باشه‌ آنجور كه‌ آنها به‌ آن‌ كتاب‌ اعتماد دارند، ما شايد اينجور كتابي‌ نداشته‌ باشيم‌ اما اين‌ كتاب‌ هست‌. آوردند. ديدم‌ صدا آمد كه‌ بگو ورق‌ فلان‌، صفحه‌، فلان‌ را بياورند. ورق‌ زدند آورند سطر مثلا پنجم‌. بخونند. خودشون‌ خوندند. خوندند كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود فاطمة‌ بضعة‌ مني‌. فاطمه‌ پارة‌ تن‌ منه‌. من‌ اغضبها فقد اغضبني‌. كسي‌ كه‌ او را به‌ غضب‌ بياره‌ من‌ را به‌ غضب‌ آورده‌. كسي‌ كه‌ او را اذيت‌ كنه‌ مرا اذيت‌ كرده‌. خوب‌ اشكال‌ نداره‌. اين‌ را قبول‌ كرديم‌. درسته‌. فلان‌ ورق‌ را بيارد. باز صدا همينطور مرتب‌ مي‌آد. من‌ هم‌ همينطور دارم‌ گوش‌ ميدم‌. منم‌ نمي‌دونم‌ چي‌ دارم‌ ميگم‌، همينجور دارم‌ ميگم‌. طوطي‌ صفتم‌ داشتم‌. خودش‌ مي‌گفت‌ خدا رحمتش‌ كنه‌. طوطي‌ صفتم‌ داشتند آنچه‌ استاد ازل‌ گفت‌ بگو مي‌گويم‌. ما هم‌ مي‌گفتيم‌. هيچ‌ هم‌ نمي‌تونستم‌ خودم‌ را كنار بكشم‌. ترس‌ ابدا. يك‌ آرامشي‌. خدا نصيب‌ انسان‌ بكنه‌ از يك‌ سيمي‌ از قلب‌ انسان‌ به‌ آن‌ مركز ولايت‌ متصل‌ بشه‌. ولو اگر يك‌ لحظه‌ هم‌ باشه‌، يك‌ آرامش‌ عجيبي‌ پيدا ميكنه‌. توي‌ دل‌ دشمن‌، توي‌ قلب‌ شير انسان‌ ميره‌ هيچ‌ وحشت‌ نداره‌. نمي‌دونم‌ براي‌ همه‌اتون‌ حتما گاهي‌ اتفاق‌ افتاده‌. براي‌ من‌ زياد اتفاقد افتاده‌. يك‌ جرياني‌ من‌ خودم‌ داشتم‌ در مكه‌. مطمئن‌ بودم‌ برم‌ توي‌ اين‌ جلسه‌ مرا مي‌كشند. ولي‌ يك‌ آرامشي‌ داشتم‌ حتي‌ اين‌ پسر بزرگم‌ كه‌ آنوقت‌ همراه‌ من‌ بود، بهش‌ گفتم‌ بيا او نيامد تنها رفتم‌ توي‌ مجلسي‌ كه‌ پانزده‌ نفر عالم‌ بزرگ‌ سني‌ بودند و باهاشون‌ بحث‌ كردم‌ و حال‌ اينكه‌ احتمال‌ ميدادم‌، خيلي‌ آرام‌. با اينكه‌ من‌ زبان‌ خوب‌ مسلط‌ نيستم‌. ولي‌ البته‌ ده‌ پانزده‌ روزي‌ توي‌ عربها باشم‌ مسلط‌ ميشم‌ ولي‌ در عين‌ حال‌ آنها اهل‌ زبانند، تند ميگند، ولي‌ در عين‌ حال‌ ما آرامش‌ عجيبي‌ آن‌ سيم‌ را آنها وصل‌ مي‌كنند در آنجا. در تمام‌ دوران‌ زندگي‌ ما بايد سيم‌ را وصل‌ كنيم‌ اما در وقتي‌ كه‌ انسان‌ در مقابل‌ خصم‌ واقع‌ ميشه‌ها، آنها سيم‌ را وصل‌ ميكنند، چراغ‌ را وصل‌ مي‌كنند. ميگن‌ بگو. ميگه‌ همينطور صدا مي‌آمد كه‌ ورق‌ فلان‌، صفحة‌ فلان‌ كه‌ من‌ بعد كه‌ مراجعه‌ كردم‌ اين‌ دو سه‌ تا روايت‌ را در صحيح‌ بخاري‌ پيدا كردم‌ كه‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها در موقع‌ مرضش‌ كه‌ از دنيا رفت‌ با همان‌ مرض‌ خطاب‌ كرد به‌ اولي‌ و دومي‌ كه‌ خدايا شاهد باش‌ اين‌ دو نفر مرا به‌ غضب‌ آوردند و من‌ از اينها راضي‌ نيستم‌. اينهم‌ ديدند. اينجا همچين‌ كم‌كم‌ انسان‌ متوجه‌ ميشه‌ مطلب‌ از چه‌ قراره‌. و يؤذون‌ الله‌ و رسوله‌ لعنهم‌ الله‌ في‌ الدنيا و الآخره‌. خيلي‌ عجيبه‌ اين‌ روايت‌. دو تا روايت‌ يك‌ آيه‌. كساني‌ كه‌ خدا و پيغمبر، آخر اينجا كسي‌ كه‌ فاطمه‌ را اذيت‌ كنه‌، پيغمبر را اذيت‌ كرده‌، كسي‌ هم‌ كه‌ پيغمبر را اذيت‌ كنه‌، خدا را اذيت‌ كرده‌. اين‌ آيه‌ هم‌ ان‌ الذين‌ يؤذون‌ الله‌ و رسوله‌ لعنهم‌ الله‌ في‌ الدنيا و الاخره‌. كسي‌ كه‌ خدا و پيغمبر را اذيت‌ كنه‌، لعنت‌ خدا بر آنها در دنيا و آخرت‌ باد. هم‌ توي‌ دنيا هم‌ توي‌ آخرت‌. دنيا راكه‌ ماها انشاء الله‌ همت‌ مي‌كنيم‌، آن‌ هفته‌ شب‌ جمعه‌، دو هفته‌ قبل‌ يك‌ كسي‌ به‌ كسي‌ گفته‌ بود كه‌ مي‌خوام‌ برم‌ خونة‌ فلاني‌ گفته‌ بود كه‌ خونة‌ او نرو. او گفته‌ كه‌ لعن‌ بر اولي‌ و دومي‌ نكنيد. به‌ من‌ گفت‌ شما چيزي‌ گفتيد. گفتم‌ اين‌ ديگه‌ به‌ ما نمي‌چسبه‌، بچسبه‌، هر چيزي‌ نقل‌ كنند، چون‌ سابقها مي‌گفتند تا نباشد چيزكي‌، مردم‌ نگويند چيزها. اما حالا خدمتتون‌ عرض‌ شود تا نباشد چيزكي‌ مردم‌ بگويند چيزها. ما همة‌ مجلسمون‌ اصلا همه‌اش‌ همين‌ حرفهاست‌. اين‌ ديگه‌ به‌ ما نمي‌چسبه‌. بهرحال‌ لعن‌ خدا در دنيا لعن‌ آنها را به‌ زبان‌ ما قرارش‌ داده‌. لذا بايد بنشينيد لعن‌ كنيد و واقعا بوسيلة‌ لعن‌ انسان‌ بيشتر پيشرفت‌ معنوي‌ ميكنه‌ و در آخرت‌ هم‌ بعهدة‌ خداست‌ لعن‌ بر آنها. في‌ الدنيا و الاخره‌.

 ميگه‌ خوب‌ ما اينها را گفتيم‌ اينها فهميدند چي‌ شد جريان‌. گفت‌ ديدم‌ آن‌ بزرگشون‌ دستور داد به‌ شرطه‌ها كه‌ مرا بگيرند ببرند. من‌ را دستبندي‌ زدند ما را برداشتند بردند زندان‌. وحي‌ هم‌ قطع‌ شد. صدا هم‌ ديگه‌ نمي‌آد. خدايا ما چي‌ گفتيم‌؟ چه‌ حرفي‌ زديم‌، اجمالا فهميدم‌ چي‌ گفتم‌. ولي‌ آخه‌ ما را چرا ول‌ كردند. اينجاست‌ كه‌ انسان‌ بايد بگه‌ كه‌ اگر جانم‌ هم‌ در اين‌ راه‌ بره‌ من‌ ميدم‌. ميگه‌ عصري‌ بود جريان‌ تا شب‌. ما بهرحال‌ توي‌ زندان‌ بوديم‌ كسي‌ هم‌ نيامد به‌ سراغمون‌. سر شب‌ بود يك‌ غذائي‌ برامون‌ آوردند و غذائي‌ خورديم‌. همينجور موندم‌، رفقا هم‌ خبر ندارند ما اينجا گير افتاديم‌. البته‌ آنوقتها گروهي‌ مي‌رفتند. زن‌ و بچه‌ اگر همراهش‌ بودند خلاصه‌ همه‌ بي‌ اطلاعند چي‌ شد. تقريبا يك‌ مقداري‌ از شب‌ كه‌ گذشت‌، ديدم‌ همان‌ بزرگتر آن‌ جمع‌ كه‌ من‌ اسمش‌ را نمي‌دونم‌ ولي‌ معلوم‌ بود يك‌ شخص‌ سياسي‌ مهمي‌ است‌. آمد توي‌ زندان‌ با مترجمش‌. آمد به‌ ما اظهار محبت‌ كرد گفت‌ ببخشيد ما نمي‌دونستيم‌ مشا از علماي‌ شيعه‌ هستيد. مي‌گفت‌ حالا من‌ خوب‌ خودم‌ ميدونم‌ و ايني‌ كه‌ من‌ گفتم‌ شما را بيارن‌ اينجا چون‌ چند تا از قضات‌ ما آنجا بودند و شما اثبات‌ كرديد كه‌ اولي‌ و دومي‌ را خدا لعنتشون‌ كرده‌ و ديگه‌ حرفي‌ باقي‌ نگذاشتيد. اينها ممكن‌ بود مثلا فشار بيشتري‌ را از من‌ تقاضا كنند، لذا من‌ دستور دادم‌ شما را بياورند زندان‌. ولي‌ با مسئوليت‌ خودم‌ شما شبانه‌ بايد بريد تحويل‌ آن‌ زمان‌ مرحوم‌ اسيد ابوالحسن‌ اصفهاني‌ بود، تحويل‌ آسيد ابو الحسن‌ اصفهاني‌ داده‌ بشيد و خدمت‌ شما عرض‌ شود ما خيالمون‌ راحت‌ بشه‌. و الا توي‌ كوچه‌ و بازار راه‌ بريد، شما را ميگرن‌ و از دست‌ من‌ هم‌ كاري‌ ساخته‌ نيست‌. راسته‌ در عربستان‌ سعودي‌ قضات‌ خيلي‌ كاري‌ هستند. حتي‌ بر حكومت‌ حاكمن‌. گفتم‌ كه‌ خوب‌ توصيه‌هامون‌ را كه‌ به‌ ما در فلان‌ جا مثلا، فلان‌ هتل‌، فلان‌ فندق‌، فلان‌ مسافرخانه‌ هستيم‌ و شما بريد به‌ آنها خبر بديد و عيبي‌ نداره‌.

 ما را با ماشين‌ سريعي‌، وسيلة‌ سريعي‌ حالا وسيلة‌ آنوقت‌ هر چي‌ بود، ما را سريع‌ بردند خدمت‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ اصفهاني‌ و آن‌ يكي‌ دو نفري‌ كه‌ همراه‌ ما بودند، رفتند خدمت‌ ايشان‌ كه‌ آقا يك‌ رسيدي‌ به‌ ما بديد كه‌ اين‌ عالم‌ شيعه‌ را ما به‌ شما برگردونديم‌. آقام‌ برداشت‌ نوشت‌ كه‌ ايشان‌ رسيد و رسيد دادند. بعد از من‌ پرسيد كه‌ تو كجا درس‌ خوندي‌، چي‌ كردي‌، چيكار كردي‌؟ قضيه‌ را براي‌ ايشان‌ گفتم‌. ايشان‌ گرية‌ زيادي‌ كرد. خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آسيد ابو الحسن‌ اصفهاني‌، علماي‌ خوبي‌ ما داشتيم‌، به‌ شيخ‌ محمد كوفي‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ نقل‌ ميكرد ميگفت‌ كه‌ خدمت‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ رسيدم‌ حضرت‌ يك‌ نامه‌اي‌ نوشتند براي‌ آسيد ابو الحسن‌، آخه‌ آسيد ابو الحسن‌ زير بار مرجعيت‌ نمي‌خواست‌ بره‌. يك‌ نامه‌اش‌ نوشتند كه‌ تو خودت‌ را در اختيار مردم‌ بگذار، دهليز خانه‌ ات‌ بنشين‌، حوائج‌ مردم‌ را برآورد، نحن‌ ننصرك‌. ما تو را ياري‌ مي‌كنيم‌. يك‌ علماي‌ اينطوري‌ بودند. من‌ جرياناتي‌ از مرحوم‌ سيد رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌، بعضي‌هاش‌ با يك‌ واسطه‌ بعضي‌هاش‌ با دو واسطه‌ شنيدم‌ خيلي‌ عجيبه‌. ميگه‌ نشست‌ ايشون‌ گريه‌ كرد. گفت‌ آن‌ صداي‌ مادرم‌ زهرا بوده‌. بهت‌ كمك‌ كرده‌. او مادرم‌ زهراست‌، او كوثره‌، او كسي‌ است‌ كه‌ در همه‌ جا و به‌ همه‌ چيز احاطه‌ داره‌. خيلي‌ عجيبه‌. من‌ هيچوقت‌ از اين‌ فكر بيرون‌ نميرم‌ كه‌ هر وقت‌ هر كسالتي‌، هر ناراحتي‌ پيدا ميشه‌، شما بعضي‌ وقتها مي‌آئيد اينجا، خيال‌ ميكنيد من‌ دست‌ مي‌گذارم‌ به‌ سرتون‌ اسم‌ اعظم‌ را ميخونم‌، بعله‌ اسم‌ اعظم‌ را مي‌خونم‌. ميگم‌ يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌. بعضي‌ها ميگن‌ فورا سر ما خوب‌ ميشه‌، فورا مرض‌ ما رفع‌ ميشه‌. شما خودتون‌ هم‌ بخونيد، تجربه‌ كنيد يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌. يك‌ جمله‌، همين‌ امروز با جناب‌ آقاي‌ رفيعي‌ صحبتمون‌ همين‌ بود كه‌ وقتي‌ كه‌، اين‌ را زياد هم‌ ن‌ گفتم‌، وقتي‌ كه‌ پيغمبر با آن‌ عظمت‌ ميگه‌ اني‌ لاجد في‌ بدني‌ ضعفا، اي‌ فاطمه‌ من‌ در بدنم‌ ضعفي‌ احساس‌ ميكنم‌، اين‌ جمله‌ خيلي‌ مهمه‌. نميگه‌ يا ابتا اعوذ بالله‌ من‌ الضعف‌. ميگه‌ اعيذك‌ بالله‌ تو را من‌ الان‌ تعويذت‌ ميكنم‌، الان‌ يك‌ كاري‌ ميكنم‌ كه‌ تو ضعفت‌ برطرف‌ بشه‌. اعيذك‌ بالله‌. بوسيلة‌ خدا، به‌ اذن‌ پروردگار. اما انا اعيذك‌. اعيذك‌ بالله‌ يا ابتا من‌ الضعف‌. وقتي‌ كه‌ مي‌خوابه‌ حضرت‌ آن‌ كساي‌ يماني‌ را ميكشه‌، چقدر سريع‌، چقدر عجيب‌، خيلي‌ عجيبه‌ها. ميگه‌ فسرت‌ من‌ برگشتم‌ نگاه‌ كردم‌ به‌ پدرم‌ فانظر اليه‌ فاذا وجهه‌ يتلأل‌. كأنه‌ بدر. آدمي‌ كه‌ لاجد في‌ بدني‌ ضعفا آدمي‌ كه‌ احساس‌ ضعف‌ ميكنه‌ آمده‌ استراحت‌ كنه‌. نه‌ اينكه‌ فكر كنيد حالا پيغمبر، از جهت‌ بدني‌ احساس‌ ضعف‌ ميكنه‌، خسته‌ شده‌. لااقل‌ خسته‌ شده‌. ميگه‌ برگشتم‌ بهش‌ نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ صورتش‌ مثل‌ ماه‌ ميدرخشه‌. ميخواي‌ صورتت‌ مثل‌ ماه‌ بدرخشه‌ بگو كه‌ يا فاطمه‌ اني‌ لاجد، حالا بگيد كه‌ لاجد من‌ در خودم‌ ضعف‌ مي‌بينم‌، در بدنتون‌ ضعفه‌ بگيد به‌ حضرت‌. شما كه‌ باصطلاح‌ بيشتر نيازمند به‌ فاطمة‌ زهرا هستيد از پيغمبر اكرم‌. اگر كم‌ پول‌ شديد بگيد اني‌ لاجد مثلا در كيسه‌ام‌ ضعفي‌، آدم‌ گاهي‌ كيسه‌اش‌ ضعيفه‌، جيبش‌ ضعيفه‌، اني‌ لاجد في‌ حالا عربيش‌ را، فارسي‌ بگيد، حضرت‌ زهرا هفتاد زبان‌ كه‌ سهله‌، صدها هزار زبان‌ هم‌ اگر توي‌ عالم‌ باشه‌، همه‌ را ميدونه‌. فارسي‌ بگيد. من‌ در خودم‌ يك‌ احساس‌ ضعفي‌ مي‌كنم‌. اين‌ اكسير را، اين‌ اسم‌ اعظم‌ را همين‌ امشب‌ ياد بگيريد نه‌ از من‌، از پيغمبر اكرم‌ و بعد از اين‌ عمل‌ كنيد. اگر نتيجه‌ نگرفتيد هر چي‌ مي‌خوايد بگيد. خدا رحمت‌ كنه‌ علماي‌ سابق‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ دعايي‌، يك‌ چيزي‌ را مي‌گفتند، مي‌گفتند اگر نتيجه‌ نگرفتيد ما را لعنت‌ كنيد. اما من‌ اين‌ جرأت‌ را نمي‌كنم‌. شما آدمهاي‌ خوب‌، منهم‌ آدم‌ بد خدا دنبال‌ بهانه‌ ميگرده‌ كه‌ يك‌ جوري‌ ما را شايد از رحمت‌ خودش‌ دور كنه‌. نه‌ مرا لعنت‌ نكنيد، اگر جرأتش‌ را مي‌داشتم‌ ميگفتم‌ مرا لعنت‌ كنيد. بخدا قسم‌، به‌ روح‌ پاك‌ فاطمة‌ زهرا قسم‌ من‌ شخصا معتقدم‌. من‌ گاهي‌ نصف‌ شب‌ بلند ميشم‌ ميگم‌ يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌ نه‌ من‌ الان‌ شايد چهار پنج‌ ساله‌ قرصي‌ به‌ هيچ‌ عنوان‌ نخوردم‌ حالا چشمم‌ نكنيد كه‌ فردا لازم‌ بشه‌ يك‌ قرصي‌ ما بخوريم‌. نه‌ هيچ‌ نيازي‌ نبوده‌ كه‌ بخوريم‌. قرص‌ و همه‌ چيزما همين‌ يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌. خيلي‌ بي‌بي‌ مؤثره‌ و انشاء الله‌ اين‌ اسم‌ اعظم‌، اين‌ اكسير، اين‌ هر چيزي‌ را كه‌ مي‌خواهيد اسمش‌ را بگذاريد اين‌ را داشته‌ باشيد يادگار از فاطمة‌ زهرا انشاء الله‌.

 خوب‌ همينطوري‌ كه‌ گفتم‌ ما در ديشب‌ من‌ يا صبحي‌ بود يك‌ حزني‌ در دلم‌ پيدا شده‌ بود. حزن‌ مسائل‌ ظاهري‌ نبود. يك‌ حزني‌ بود شايد بگم‌ شما هم‌ آن‌ حزنها را داشته‌ باشيد. به‌ بي‌بي‌ عرض‌ مي‌كردم‌ بي‌بي‌ ما روز تولدتون‌ هم‌ محزون‌ باشيم‌ روز وفاتتون‌ هم‌ محزون‌ باشيم‌. كه‌ بعدش‌ يك‌ چرتي‌ خوابم‌ برد يك‌ جمله‌اي‌ فرمودند رفع‌ حزنم‌ كردند. من‌ به‌ اين‌ مسئله‌ معتقدم‌.

 يك‌ وقتي‌ رفته‌ بوديم‌ نجف‌ با زن‌ و بچه‌. زن‌ يعني‌ بچه‌ نداشتيم‌ آنوقت‌. رفته‌ بوديم‌ نجف‌ تحصيل‌ كنيم‌. خانه‌ گيرمون‌ نمي‌آمد. غافل‌ هم‌ از اين‌ بوديم‌ كه‌ حالا شب‌ اول‌ ماه‌ جمادي‌ الثانيه‌. رفتم‌ حرم‌ حضرت‌ امير صلواة‌ الله‌ عليه‌ به‌ آقا عرض‌ كردم‌ آقا ما مهمانيم‌، خانه‌ مي‌خوايم‌، اثاثيه‌امون‌ در مسافرخانه‌ ريخته‌. شب‌ حضرت‌ امير را خواب‌ ديدم‌. فرمودند فردا و پس‌ فردا و پستر فردا وفات‌ حضرت‌ زهراست‌. خونه‌ بهتون‌ بديم‌ خوشحال‌ ميشيد. روز چهارم‌ جمادي‌ الثاني‌ خونه‌ درست‌ ميشه‌. خدا ميدونه‌ روز چهارم‌، ما ديگه‌ ول‌ كرديم‌.گفتيم‌ خيلي‌ خوب‌، من‌ حواسم‌ نبود. رفتيم‌ به‌ روضه‌ و عزاداري‌. روز چهارم‌ جمادي‌ الثاني‌، يك‌ دلالي‌ گفت‌ شما مثل‌ اينكه‌ خانه‌ مي‌خواستيد؟ گفتم‌ بعله‌ گفت‌ در شارع‌ شيخ‌ طوسي‌، يك‌ خياباني‌ است‌ به‌ نام‌ شيخ‌ طوسي‌ كه‌ قبر شيخ‌ طوسي‌ هم‌ در همانجاست‌. رفتيم‌ يك‌ خانه‌ به‌ ما دادند. اينطوريه‌. نمي‌خوان‌ ما خوشحال‌ باشيم‌ در وفات‌. اما در روز تولدشون‌ طبعا بايد بخوان‌ كه‌ ما خوشحال‌ باشيم‌. انشاء الله‌ هم‌ خوشحال‌ ميشيم‌. حالا ولو به‌ وعده‌ خوشحالمون‌ بكنند. ولو اينكه‌ بگن‌ خيلي‌ خوب‌ وعده‌ بهت‌ ميديم‌. خوشا به‌ حالتون‌ اگر امروز وعدة‌ فرج‌ امام‌ زمان‌ را گرفته‌ باشيد. وعدة‌ اينكه‌ از اصحابش‌ باشيد گرفته‌ باشيد. وعدة‌ اينكه‌ مشمول‌ شفاعت‌ فاطمة‌ زهرا شده‌ باشيد، گرفته‌ باشيد. هر يك‌ از اينها عيدي‌ بزرگي‌ است‌ كه‌ بهتون‌ داده‌ شده‌. و اگر هم‌ ندادنتون‌، ديگه‌ بچه‌ هم‌ هر چه‌ بچة‌ صبوري‌ باشه‌، صبح‌ عيد مي‌آد سلام‌ مي‌كنه‌ نمي‌دهندش‌. ميگه‌ خوب‌ ميده‌. تا ظهر صبر ميكنه‌. ظهر نه‌. تا شب‌، شب‌ معلومه‌ كه‌ عيدي‌ ما دراه‌ از بين‌ ميره‌. صداش‌ در مي‌آد كه‌ ما عيديمون‌ چي‌ شد؟ حالا شما امشب‌ شب‌ جمعه‌ است‌ مي‌تونيد بگيد، من‌ نظرم‌ اينه‌ كه‌ عيديتون‌ را دادند. حالا اگر عيديتون‌ را نگرفتيد مي‌تونيد بگيد عيديمون‌ چي‌ شد؟ يا رسول‌ الله‌. يا فاطمة‌ الزهرا، يا امير المؤمنين‌، يا اهل‌ بيت‌ النبوه‌ و معدن‌ الرحمه‌، يا سادتي‌ و مواليه‌، ما عيديمون‌ را نمي‌دونيم‌ گرفتيم‌ يا نه‌؟ وعده‌اش‌ هم‌ به‌ ما بديد قبول‌ ميكنيم‌. از شما مي‌خوايم‌ ما هم‌ لياقت‌ ملاقات‌ با امام‌ زمانمون‌ را داشته‌ باشيم‌. ما شبهايي‌ كه‌ جلساتي‌ هست‌، وقتي‌ كه‌ مي‌رسيم‌ به‌ اينجا كه‌ حاجتي‌، ميگيم‌ آقا حاجت‌ ما خود شما هستيد، حاجت‌ ما ديدن‌ شماست‌، معرفت‌ شماست‌، شناخت‌ شماست‌. يا بقية‌ الله‌ حاجت‌ ما شما هستيد. نسئلك‌ الله‌ و ندعوك‌. زيارت‌ مي‌خوايد بخونيد؟ زيارت‌ آل‌ ياسين‌ را بخونيد.

 

۱۹ جمادی الثانی ۱۴۱۵ قمری – مراحل‌ تزكية‌ نفس‌- اخلاق‌ خواهران ۶۸

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و صلاة‌ و سلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آله‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الا´ن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 حضرت‌ آدم‌ كه‌ در بهشت‌ از اون‌ شجرة‌ ممنوعه‌ خورد اين‌ ترك‌ اولايي‌ بود يا مكروهي‌ بود كه‌ انجام‌ داد. و لذا خداي‌ تعالي‌ او را پيغمبر اولوالعزمش‌ نكرد. بخاطر اينكه‌ مظهر مرحلة‌ توبه‌ باشد و دويست‌ سال‌ توبه‌ كرد. يعني‌ دوران‌ مرحلة‌ توبه‌اش‌ دويست‌ سال‌ طول‌ كشيد. نه‌ بخاطر اينكه‌ گناهش‌ بزرگ‌ بود. بخاطر اين‌ است‌ كه‌ او شخصيتش‌ خيلي‌ بالا بود. توقع‌ از او نمي‌رفت‌. هر چه‌ انسان‌ داراي‌ كمالات‌ بيشتري‌ باشد خداي‌ تعالي‌ و ملائكه‌ و انبياء و رسل‌ از او توقعشون‌ بيشتره‌. حتي‌ در روايتي‌ دارد حسنات‌ الابرار سيئات‌ المقربين‌. كارهاي‌ خوب‌ آدمهاي‌ خوب‌ و نيك‌، اينها گاهي‌ ميشه‌ كه‌ گناهه‌ براي‌ آدمهاي‌ نزديك‌، آنهايي‌ كه‌ مقربند، آنهايي‌ كه‌ به‌ كمال‌ رسيده‌اند. نماز خوبي‌ را كه‌ ماها بخونيم‌ اگر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ همينجور نماز بخواند، با همين‌ توجه‌، با همين‌ بي‌ توجهي‌، يقينا او را از مقام‌ امامت‌ خلعش‌ مي‌كنند. از هر كسي‌ چيزي‌ توقع‌ دارند. لذا من‌ مكرر عرض‌ كردم‌ كه‌ از شما خانمهاي‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌ خداي‌ تعالي‌ و دين‌ و ملائكه‌ و مردم‌ يك‌ توقع‌ ديگري‌ دارند. كوچكترين‌ عملي‌ كه‌ ولو مكروه‌، شما انجام‌ بدهيد گناهش‌ بيشتر از گناهان‌ بلكه‌ گناهان‌ بزرگ‌ اهل‌ معصيته‌. اگر شما مثلا فرض‌ كنيد زينت‌ آلاتتون‌ بيشتر يا مثل‌ سايرين‌ باشد كه‌ مردم‌ وقتي‌ شما را مي‌بينند، آنهايي‌ كه‌ مخصوصا فقيرند نمي‌توانند اين‌ زينت‌ آلات‌ را براي‌ خودشون‌ تهيه‌ بكنند و آهي‌ بكشند، اين‌ گناهش‌ براي‌ شما اهميتش‌ بيشتر از يك‌ كار گناه‌ رسميه‌ كه‌ ديگران‌ بكنند. امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ يكي‌ از دوستانش‌ فرمود كار بد از همه‌ بده‌، اما از تو بدتره‌. كار بد از همه‌ بده‌. ولي‌ از سالكين‌ الي‌ الله‌ از اهل‌ تزكية‌ نفس‌، زشتتره‌. حتي‌ مردم‌ توقع‌ ندارند كه‌ شما كوچكترين‌ كار مكروه‌ را انجام‌ بديد. خداي‌ تعالي‌ از حضرت‌ آدم‌ توقع‌ نداشت‌ ولو بعنوان‌ مكروه‌، ولو بعنوان‌ ترك‌ اولي‌ آن‌ كار را انجام‌ بده‌. خود حضرت‌ آدم‌ هم‌ متوجه‌ بود كه‌ اين‌ كار خيلي‌ اشتباهه‌. لذا هم‌ برخورد خدا خيلي‌ تنده‌ و هم‌ خودش‌ دوران‌ توبه‌اش‌ طول‌ كشيد. ما به‌ يك‌ خانم‌ تقريبا بيست‌ ساله‌اي‌ گفته‌ بوديم‌ چهل‌ روز تو توبه‌ بكن‌، مادرش‌ رفته‌ بود بهش‌ گفته‌ بود كه‌ تو مگر چيكار كردي‌ كه‌ بايد اينقدر، چهل‌ روز بايد توبه‌ بكني‌. و او را از برنامه‌ باز داشته‌ بود. يا يك‌ جواني‌ همينطور چندي‌ قبل‌ اتفاق‌ افتاد. كه‌ او بيست‌ و پنج‌ ساله‌ بود. ميگفت‌ تو در ظرف‌ ده‌ سال‌ كه‌ تكليف‌ شدي‌ مگر چه‌ كرده‌اي‌ كه‌ اين‌ مقدار بايد توبه‌ بكني‌؟ شما بررسي‌ بكنيد ببينيد گناه‌ حضرت‌ آدم‌ چي‌ بود و مدت‌ توبه‌اش‌ هم‌ چي‌ بود؟ گناه‌ حضرت‌ آدم‌، من‌ توضيح‌ ميدم‌ براتون‌ كه‌ چه‌ جوري‌ بود. هم‌ از نظر كتاب‌ تورات‌ و هم‌ از نظر قرآن‌. كتاب‌ تورات‌ كه‌ بطور كلي‌ خدا را دروغگو نستجير بالله‌ معرفي‌ كرده‌ و شيطان‌ را راستگو. ميگه‌ خدا گفت‌ از اين‌ درخت‌ نخور كه‌ مي‌ميري‌. شيطان‌ گفت‌ اگر از اين‌ درخت‌ بخوري‌ هميشه‌ توي‌ بهشت‌ خواهي‌ ماند و هيچوقت‌ نمي‌ميري‌. و حضرت‌ آدم‌ رفت‌ از اين‌ درخت‌ خورد و داراي‌ معرفت‌ شد. تا آن‌ روز نميدانست‌ كه‌ لخت‌ بودن‌ بده‌. داراي‌ معرفت‌ شد. ما بحث‌ از كتاب‌ تورات‌ نمي‌خواهيم‌ بكنيم‌. من‌ مفصل‌ در كتاب‌ پاسخ‌ ما نوشتم‌. ولي‌ قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ خداي‌ تعالي‌ حضرت‌ آدم‌ و حوا را در بهشت‌ قرار داد. در باغي‌ بسيار زيبا. اين‌ باغ‌ در همين‌ كرة‌ زمين‌ بوده‌. نعمتها فراوان‌، حتي‌ مائدة‌ آسماني‌ و لباس‌ دوخته‌ كرده‌، چند دست‌، بدل‌ واشور هم‌ داشت‌. و حضرت‌ آدم‌ راحت‌ بود. شيطان‌ آمد گفت‌ هل‌ ادلكم‌ علي‌ شجرة‌ الخلد. آيا دلالتتون‌ بكنم‌ بر يك‌ درختي‌ كه‌ اگر از آن‌ درخت‌ خورديد هميشه‌ توي‌ بهشت‌ مي‌مانيد؟ حضرت‌ آدم‌ قبول‌ نكرد. رفت‌ كنار حوا نشست‌ و يكسره‌ او را وسوسه‌ كرد. حوا رفت‌ مخفيانه‌ از آن‌ درخت‌ خورد. شايد هم‌ نظرش‌ اين‌ بود كه‌ من‌ كه‌ پيغمبر نيستم‌. مسئله‌اي‌ نداره‌ كه‌ من‌ يك‌ كار مكروه‌ انجام‌ بدهم‌. بعضي‌ افراد ما اينجور فكر مي‌كنند كه‌ ما كه‌ به‌ پاية‌ حضرت‌ زهرا نمي‌رسيم‌. ما كه‌ معصوم‌ نيستيم‌ كه‌ گناه‌ نكنيم‌. خيال‌ ميكنند معصوم‌ يعني‌ گناه‌ فقط‌ نبايد بكنه‌. هر چه‌ كه‌ از معصومين‌، هر مطلبي‌ كه‌ از معصومين‌ به‌ ما رسيده‌، براي‌ اين‌ رسيده‌ كه‌ ما خودمون‌ را به‌ آن‌ پايه‌ برسانيم‌. يعني‌ هر حالتي‌ از حالات‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها كه‌ براي‌ ما امروز نقل‌ شده‌ براي‌ اين‌ است‌ كه‌ ما خودمون‌ را به‌ آن‌ پايه‌ برسانيم‌. و الاّ آنچه‌ كه‌ ما نمي‌توانيم‌ به‌ آنها برسيم‌ براي‌ ما نقل‌ نشده‌. اين‌ فكر را از سرتون‌ بيرون‌ كنيد. اين‌ وسوسة‌ شيطانه‌. شيطان‌ را از خودتون‌ دور كنيد كه‌ ما به‌ آنجا نمي‌رسيم‌. ما به‌ مقام‌ مقدس‌ حضرت‌ زهرا نمي‌رسيم‌. اما آن‌ مقامي‌ را كه‌ نمي‌رسيم‌ براي‌ ما نقل‌ نكرده‌اند و ما هم‌ آن‌ مقام‌ را نمي‌فهميم‌. اين‌ را بدونيد. آني‌ كه‌ نقل‌ كرده‌اند كه‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها از مرد آنطور فرار ميكرد. آنكه‌ نقل‌ كردند حجابش‌ آنطوري‌ بوده‌. آني‌ كه‌ نقل‌ كرده‌اند عفتش‌ آنطوري‌ بود. آني‌ كه‌ نقل‌ كرده‌اند با شوهر چگونه‌ رفتار ميكرد. آني‌ كه‌ نقل‌ كرده‌اند با خدمتگزار خودش‌ چگونه‌ عمل‌ ميكرد، اينها را نقل‌ كردند كه‌ ما ياد بگيريم‌ و عمل‌ بكنيم‌. و الاّ شما چه‌ خبر داريد كه‌ ارتباط‌ فاطمة‌ زهرا با خداي‌ تعالي‌ چگونه‌ بود؟ اينها را براي‌ ما نقل‌ نكردند. نمي‌فهميم‌ هم‌ اگر نقل‌ بكنند.

 حضرت‌ حوا شايد، آنهم‌ من‌ ميگم‌، با خودش‌ گفت‌ منكه‌ پيغمبر نيستم‌. من‌ اول‌ انجام‌ ميدم‌. بعضي‌ حمل‌ كردند بر اينكه‌ شيطان‌ خانمها را زودتر فريب‌ ميده‌. من‌ اين‌ را معتقد نيستم‌. اتفاقا شايد مردها را بيشتر و زودتر فريب‌ بده‌. ولي‌ اين‌ احساسي‌ كه‌ در شماها هم‌ شايد الان‌ باشه‌. بگيد ما كه‌ فاطمة‌ زهرا نيستيم‌ كه‌ مثل‌ فاطمة‌ زهرا باشيم‌. پس‌ چه‌ بهتر اينكه‌ يك‌ خورده‌اي‌ راحت‌تر باشيم‌. و حال‌ اينكه‌ اگر كسي‌ از اولياء خدا باشد، راحتيش‌ در آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ خدا و امام‌ زمان‌ را راضي‌ كنه‌. حضرت‌ حوا رفت‌ از درخت‌ شجرة‌ منعيه‌ كه‌ بعضي‌ گفته‌اند گندم‌ بوده‌ و هر كسي‌ چيزي‌ گفته‌، بهرحال‌ آني‌ كه‌ در قرآن‌ هست‌ شجرة‌ منهيه‌ است‌، شجره‌اي‌ كه‌ نهي‌ شده‌. حضرت‌ حوا كه‌ خورد آمد پيش‌ حضرت‌ آدم‌. حضرت‌ آدم‌ ديد چيزيش‌ نشده‌. زمينه‌ براي‌ وسوسة‌ شيطان‌ فراهم‌ شد. گاهي‌ بعضي‌ از افراد مي‌گويند كه‌ فلاني‌ اينهمه‌ گناه‌ ميكنه‌، سر و مر گنده‌ توي‌ مردم‌ راه‌ ميره‌، زندگيش‌ هم‌ خوبه‌. بعله‌. پس‌ چرا؟ معلومه‌ كه‌ گناه‌ زياد مهم‌ نيست‌. آنها را خدا واشون‌ گذاشته‌ به‌ حال‌ خودشون‌. مي‌فرمايد انما نملي‌ ليزدادوا اثما و لهم‌ عذاب‌ اليم‌. از امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ سؤال‌ ميشه‌ كه‌ بعضي‌ از افراد كافر حتي‌ هستند كه‌ وضع‌ ماليشون‌، وضع‌ زندگيشون‌ بهتر از ما مسلمانهاست‌. و بعضي‌ از ما مسلمانها هستند كه‌ وضع‌ مالي‌ و زندگيشون‌ خيلي‌ بدتر از كفاره‌. اين‌ چه‌ جوريه‌؟ و حال‌ اينكه‌ تقوي‌ وضع‌ مالي‌ انسان‌ را، وضع‌ خوشبختي‌ انسان‌ را زياد ميكنه‌ و فراموشي‌ از ياد خدا وضع‌ زندگي‌ انسان‌ را بد ميكنه‌؟ حضرت‌ فرمود بالاخره‌ چه‌ كافر چه‌ مسلمان‌. يعني‌ مسلمان‌ هم‌ يك‌ كارهاي‌ بدي‌ توي‌ اين‌ دنيا كرده‌. كافر هم‌ يك‌ كارهاي‌ خوبي‌ بالاخره‌ توي‌ اين‌ دنيا كرده‌. اينها بخاطر كارهاي‌ بدشون‌، مسلمانها بخاطر كارهاي‌ بدشون‌ بايد يك‌ عذابي‌ بكشند. خداي‌ تعالي‌ نمي‌خواهد روز قيامت‌ از آن‌ عذابهاي‌ سخت‌ آنها را گرفتار آن‌ عذابهاي‌ سخت‌ بكنه‌. لذا در همين‌ دنيا با آنها تسويه‌ حساب‌ ميكنه‌، همين‌ دنيا مبتلاشون‌ ميكنه‌، همين‌ دنيا فقيرشون‌ ميكنه‌، همين‌ دنيا جزاشون‌ را ميده‌. چون‌ اين‌ دنيا جاي‌ زودگذري‌ است‌، زياد اهميت‌ نداره‌. اما كفار هم‌ گاهي‌ ميشه‌ كارهاي‌ خوبي‌ بالاخره‌ كرده‌اند. خداي‌ تعالي‌ در همين‌ دنيا مي‌خواد ثوابهايي‌ كه‌ بخواد به‌ آنها بده‌، اجرهايي‌ كه‌ بخواد به‌ آنها بده‌ در همين‌ دنيا بده‌. آنها را ثروتمندشون‌ بكنه‌، آنها را در دنيا متمتعشون‌ بكنه‌ كه‌ طلبي‌ از خدا روز قيامت‌ نداشته‌ باشند. روز قيامت‌ نگند كه‌ خدايا ما به‌ فلان‌ فقير دستگيري‌ كرديم‌. فلان‌ بنده‌ات‌ را خوشحال‌ كرديم‌. تو در دنيا فلان‌ بندة‌ مرا خوشحال‌ كردي‌، ما هم‌ در دنيا خودت‌ را خوشحال‌ كرديم‌. ديگه‌ حالا طلبي‌ از ما نداري‌.

 كوشش‌ بكنيد كه‌ اينها را توجه‌ داشته‌ باشيد. اين‌ مسائل‌ را بدانيد. نگيد افراد معصيتكار اينهمه‌ در رفاه‌ و آسايشند. رفاه‌ و آسايش‌ دنيا يك‌ پول‌ بدرد نميخوره‌. مثل‌ اين‌ مي‌مانه‌ كه‌ انسان‌ از روي‌ يك‌ پلي‌ داره‌ عبور ميكنه‌ فقط‌ وسيلة‌ راحتيش‌ روي‌ همان‌ پل‌ باشه‌. وقتي‌ كه‌ آنور پل‌ رسيد همة‌ بدبختيها متوجهش‌ ميشه‌. اين‌ پل‌ چيزي‌ نيست‌. دنيا پلي‌ است‌ براي‌ آخرت‌.

 حضرت‌ آدم‌ ديد كه‌ حضرت‌ حوا چيزيش‌ نشده‌ با اينكه‌ از آن‌ درخت‌ خورده‌. زمينة‌ وسوسة‌ شيطان‌ را فراهم‌ كرد. از طرفي‌ هم‌ خدا نگفته‌ بود نخوريد. اگر گفته‌ بود اگر بخوريد لباستون‌ را و غذاتون‌ را مي‌گيريم‌. يعني‌ از بهشت‌ بيرونتون‌ مي‌كنيم‌. حضرت‌ آدم‌ هم‌ مي‌دونست‌ بالاخره‌ بايد از اينجا بره‌ بيرون‌. چون‌ خدا اون‌ را براي‌ اون‌ خانه‌ خلق‌ نكرده‌. براي‌ كار در زمين‌ خلق‌ كرده‌. عينا مثل‌ يك‌ فرد مثلا يكي‌ از مسئولين‌ يك‌ مملكتي‌ يا يكي‌ از مسئولين‌ يك‌ استاني‌، اين‌ اولي‌ كه‌ در آن‌ استان‌ مي‌آيد هنوز خانه‌ و زندگي‌ نداره‌، در يك‌ هتلي‌ ازش‌ پذيرائي‌ مي‌كنند، همة‌ وسائل‌ را هم‌ در اختيارش‌ مي‌گذارند تا خانه‌ و زندگي‌ براي‌ خودش‌ تهيه‌ بكنه‌. اينهم‌ حضرت‌ آدم‌ ميدونست‌ كه‌ اينجوريه‌. علاوة‌ بر همه‌، شيطان‌ در صورت‌ ماري‌ درآمد بنا به‌ نقلي‌ و هر چه‌ بود آنجا مجسم‌ شد در مقابلش‌ و قسم‌ خورد براي‌ اينها، حضرت‌ آدم‌ باورش‌ نمي‌آمد كسي‌ قسم‌ دروغ‌ بخوره‌. بعضي‌ وقتها انسان‌ باورش‌ نمي‌آيد يك‌ انسان‌ معتقد به‌ خدا و قيامت‌ باشه‌ و اينقدر بدي‌ بكنه‌! قسم‌ خورد و قاسمهما اني‌ لكما لمن‌ الناصحين‌. من‌ قسم‌ مي‌خورم‌ و الله‌ بالله‌ من‌ مي‌خوام‌ شما را نصيحت‌ بكنم‌، از اين‌ درخت‌ بخوريد. گفت‌ هل‌ ادلكم‌ علي‌ شجرة‌ الخلد و ملكا لا يبلي‌. آيا دلالتتون‌ بكنم‌ بر درخت‌ كه‌ ماية‌ دائمي‌ بودن‌ انسان‌ در اين‌ بهشت‌ ميشه‌ و ملكي‌ كه‌ هيچوقت‌ كهنه‌ نميشه‌. هيچوقت‌ فرسوده‌ نميشه‌. از اين‌ درخت‌ بخوريد. حضرت‌ آدم‌ هم‌ رفت‌ خورد. اما بعد از اين‌ عمل‌، يك‌ لحظه‌ هوسراني‌، من‌ دربارة‌ حضرت‌ آدم‌ نميگم‌ اين‌ جمله‌ را. دربارة‌ خودم‌ ميگم‌، دربارة‌ خودمون‌ ميگيم‌. يك‌ لحظه‌ هوسراني‌ يك‌ عمر پشيماني‌. براي‌ ما كه‌ چند تا عمر پشيماني‌. دويست‌ سال‌ خيلي‌ زمانه‌. نه‌ دويست‌ سال‌. بلكه‌ خدا او را پيغمبر اولوالعزمش‌ نكرد و براي‌ ابد اين‌ ناراحتي‌ را حضرت‌ آدم‌ پيدا كرد. توبه‌اش‌ فرضا قبول‌ ميشه‌ ولي‌ اون‌ امتياز بهش‌ داده‌ نشد. گفتند خيلي‌ خوب‌ توبه‌، ما نديده‌ مي‌گيريم‌. اما تو به‌ درد اين‌ كار نميخوري‌. نكنيد كاري‌، ما توي‌ همين‌ خانمهايي‌ كه‌ توي‌ اين‌ جلسه‌ هستند افرادي‌ داريم‌ كه‌ خيال‌ مي‌كنند شبها اينجا فايده‌اي‌ نداشت‌. ولي‌ نه‌. شيطان‌ آمده‌ بهشون‌ وسوسه‌ كرده‌ و الان‌ توفيق‌ آمدن‌ اينجا را ندارند. من‌ مي‌شناسم‌ افرادي‌ را كه‌ بالاخره‌ يك‌ مانعي‌ برايشون‌، يك‌ سنگ‌ بزرگي‌ جلوي‌ پايشون‌ خدا انداخته‌، نمي‌تونند بيايند. حالا يك‌ وقت‌ هست‌ يك‌ آدم‌ ضعيفي‌ است‌ يك‌ سنگ‌ كوچكي‌ افتاده‌ مثلا دانشگاه‌ مانعش‌ شده‌. درسها مانعش‌ شده‌. يا شوهر مانعشه‌. يا مثلا تنبلي‌ ميكنه‌. توفيقات‌ را خدا ازش‌ مي‌گيره‌. ما زياد داريم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ توفيقات‌ را ازش‌ گرفته‌. افرادي‌ ما داريم‌ در شهرهاي‌ دور مثل‌ تبريز و اهواز و امثال‌ اينها، اينها توفيق‌ دارند. اما اين‌ در مشهد كنار قبر مطهر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا، اين‌ توفيق‌ را نداره‌. شما كوشش‌ بكنيد كه‌ خداي‌ تعالي‌ بهتون‌ توفيق‌ بده‌ و گناه‌ شما را از بهشت‌ بيرون‌ نكنه‌. گاهي‌ ميشه‌ انسان‌ توي‌ راه‌ كه‌ مي‌آيد چشمش‌ اينطرف‌ و آنطرفه‌ يا خداي‌ نكرده‌ باعث‌ گناه‌ كسي‌ ميشه‌. يك‌ جوري‌ آمده‌ بيرون‌ كه‌ يك‌ جواني‌ بهش‌ نگاه‌ مي‌كند به‌ گناه‌ مي‌افته‌. خداي‌ تعالي‌ توفيق‌ را ازش‌ مي‌گيره‌ ميگه‌ بشين‌ توي‌ خانه‌. تو به‌ درد كمالات‌ روحي‌ نمي‌خوري‌. تو به‌ درد همان‌ يا كارهاي‌ خونه‌ يا ليسانست‌ را بگيري‌ بعد بروي‌ توي‌ يك‌ بيمارستاني‌، تهذيب‌ نفس‌ باشه‌ نداري‌. حالا اين‌ كارهاي‌ خوبشه‌. يك‌ وقتي‌ مي‌بيني‌ اصلا پرت‌ شد ما در در بين‌ خانمها داريم‌ به‌ صورت‌ ظاهر متدينند ولي‌ محارم‌ با خدا و پيغمبر و امام‌ زمانند خودشون‌ هم‌ نمي‌فهمند. چه‌ جور جنگ‌ ميكنند. مي‌شينند پشت‌ سر يك‌ خانم‌ متدينة‌ خدمتگذار به‌ اصطلاح‌ راه‌ خدا را به‌ ديگران‌ نشان‌ مي‌ده‌ حرف‌ مي‌زنند او را از چشم‌ ديگران‌ ساقطش‌ مي‌كنند و مردم‌ ديگه‌ حرف‌ او را گوش‌ نمي‌دن‌ اينها با خدا، اينهايي‌ كه‌ با يك‌ كلمه‌ حرف‌ گاهي‌ مي‌شه‌ با خدا دشمني‌ كردن‌، با امام‌ زمان‌ دشمني‌ كردن‌ صد راه‌ خدا شدن‌ و خدا اينها را در قرآن‌ لعنت‌ كرده‌. يك‌ كلمه‌. حالا يك‌ كلمه‌ را چرا گفته‌؟ حسادتش‌. اين‌ يك‌ كلمه‌ را چرا گفته‌؟ مثلا چرا او باشه‌ و من‌ نباشم‌. اين‌ يك‌ كمله‌ را چرا گفته‌؟ حواسش‌ نبوده‌. اين‌ يك‌ كلمه‌ را چرا گفته‌؟ بخاطر اين‌ كه‌ شيطان‌ يادش‌ داده‌، و از اين‌ قبيل‌.

 حواستون‌ جمع‌ باشه‌ اگر يك‌ فردي‌ ديديد كه‌ خدمت‌ به‌ دين‌ مي‌كنه‌ تأييدش‌ كنيد، تشويقش‌ كنيد مانعش‌ نشيد، سد راه‌ خدا نشيد. كه‌ خدا در قرآن‌ شما را لعنت‌ نكنه‌. حضرت‌ آدم‌ بخاطر اين‌ كارش‌ از بهشت‌ بيرونش‌ كردند. ماها را هم‌ بيرون‌ مي‌كنندها. الان‌ در بهشت‌ دنيا داريد زندگي‌ مي‌كنيد اگر دقيق‌ به‌ دستورات‌ دينتون‌، به‌ دستورات‌ مراحلتون‌ عمل‌ كنيد و اگر خدايي‌ نكرده‌ عمل‌ نكرديد اون‌ وقت‌ مي‌فهميد كه‌ چطور عمل‌ نكرديد. لباستون‌ را مي‌گيرند، لباس‌ تقوا را ازتون‌ مي‌گيرند. همانطور كه‌ لباس‌ حضرت‌ آدم‌ را گرفتند. غذاي‌ روحتون‌ را مي‌گيرند همانطوري‌ كه‌ غذاي‌ حضرت‌ آدم‌ را گرفتند. يعني‌ ديگه‌ شما لياقت‌ نداريد كه‌ ديگه‌ در اين‌ مجالس‌ شركت‌ كنيد. و بايد در يك‌ زمين‌ كويري‌ بي‌ آب‌ و علفي‌ بريد خودتون‌ زحمت‌ بكشيد تا غذايي‌ تهيه‌ بكنيد و زندگي‌ كنيد. حضرت‌ آدم‌ آمد دويست‌ سال‌ زندگي‌ كرد. نه‌ اين‌ كه‌ يك‌ سره‌، همين‌ جور راه‌ مي‌رفت‌ اشكش‌ مي‌ريخت‌. غذا مي‌خورد اشكش‌ مي‌ريخت‌. حالا بايد غذاي‌ نون‌ و دوغ‌ بخوره‌ اونجا چه‌ غذاهايي‌ بهش‌ مي‌دادند. حالا بايد نمي‌دونم‌ اون‌ لباس‌ با ليف‌ خرما ور داشته‌ بود درست‌ كرده‌ بود كه‌ بدنش‌ را پاره‌، پاره‌ مي‌كرد اونجا چه‌ لباس‌ حريري‌، و لباسهم‌ فيها حرير. لباس‌ حرير و ابريشم‌ برش‌ بود. اونجا آفتاب‌ در تابستان‌ پدرش‌ را درمي‌ ياره‌. و در زمستان‌ برف‌ و سرما ريشش‌ را مي‌كنه‌ اونجا يك‌ هواي‌ معتدل‌ خوبي‌ كه‌ نه‌ زمستانش‌ موذي‌ بود نه‌ تابستانش‌. گريه‌ مي‌كرد. خدا هم‌ اصلا محلش‌ نمي‌كرد. كاري‌ نكنيد كه‌ هر چي‌ گريه‌ بكنيد هيچ‌ كس‌ محلتون‌ نگذاره‌. شاكر نعمتهاي‌ پروردگار باشيد. و دويست‌ سال‌ هم‌ كم‌ عمر نيست‌. تا اين‌ كه‌ باز هم‌ رحمت‌ پروردگار، لطف‌ و عنايت‌ ذات‌ پروردگار شامل‌ حالش‌ شد نگذاشتند از هيمين‌ دنيا بيشتر ناراحتي‌ بكشه‌. وتوبه‌اش‌ را خداي‌ تعالي‌ قبول‌ كرد. به‌ خدا قسم‌ ماها اگر براي‌ يك‌ دونه‌ از همين‌ گناهانمون‌ در مرحلة‌ توبه‌ اگر چهل‌ روز گريه‌ بكنيم‌ كاري‌ انجام‌ نداده‌ايم‌. مثل‌ كار حضرت‌ آدم‌ را حتي‌ انجام‌ نداده‌ايد ما چهل‌ روز اوشان‌ دويست‌ سال‌. گناهان‌ صريح‌. گناهاني‌ كه‌ بعضيهاش‌ كتك‌ داره‌. در همين‌ دنيا كتك‌ داره‌. گناهاني‌ كه‌ بعضيهاش‌ براي‌ ابد بايد خدا ما را از در خانه‌اش‌ مطرود كنه‌. تو صد عن‌ سبيل‌ الله‌ شدي‌ با كلمه‌اي‌ از كلماتت‌. تحقيق‌ نكرده‌ مانع‌ از مجالس‌ تزكية‌ نفس‌ شدي‌. با يك‌ كلمة‌ از حرف‌ نا صحيحت‌ و بررسي‌ نكرده‌ ات‌. حضرت‌ آدم‌ توبه‌اش‌ قبول‌ شد، مرحلة‌ توبه‌ را گذروند خداي‌ تعالي‌ او را از دنيا برد و روحش‌ با انبياء و در رديف‌ انبياء و بلكه‌ در رأس‌ انبياء قرار گرفت‌. و خداي‌ تعالي‌ فرمود ان‌ الله‌ الستفا آدم‌، ما انتخاب‌ كرديم‌ حضرت‌ آدم‌ را، اختيار كرديم‌ حضرت‌ آدم‌ را. آدم‌ آخر خيلي‌ ازش‌ توقع‌ بود. كسي‌ كه‌ وقتي‌ خدا خلقش‌ مي‌كنه‌ ملائكه‌ در مقابلش‌ سجده‌ مي‌كنند. تو بايد ملائكه‌ را ما وادار كرديم‌ در مقابلت‌ سجده‌ كنند. تو مي‌ري‌ گوش‌ به‌ حرف‌ شيطان‌ مي‌دي‌. اي‌ بشر، اي‌ خانمهايي‌ كه‌ تو اين‌ مجلس‌ هستيد شما بدانيد خداي‌ تعالي‌ ملائكه‌ را وادار كرده‌ خدمتگزار شما باشند. اگر يك‌ دفعه‌ براي‌ حضرت‌ آدم‌ سجده‌ كردند، دائما مواظب‌ شما هستند. شما براي‌ تحصيل‌ علم‌ دين‌، نه‌ تحصيلات‌ ديگر اونها اگر واجب‌ باشه‌ شايد شاملش‌ بشه‌. ولي‌ تحصيل‌ علم‌ دين‌. خداي‌ تعالي‌ مي‌دونيد چي‌ مي‌گه‌، چه‌ دستوري‌ به‌ ملائكه‌ داده‌ وقتي‌ اين‌ خانم‌ از خونش‌ مي‌ياد بيرون‌ براي‌ چيز ياد گرفتن‌ نگذاريد باش‌ را روي‌ زمين‌ بگذاره‌ بريد بالهاتون‌ را پهن‌ كنيد از در خانه‌ تا در اون‌ مدرسه‌، تا در اون‌، اون‌ جايي‌ كه‌ اون‌ مي‌خواد اونجا چيز ياد بگيره‌. دائما بالهاتون‌ پهن‌ باشه‌ كه‌ او پاش‌ را بگذاره‌ روي‌ بالهاي‌ شما.

 ان‌ الملائكه‌ لتزع‌ اجنهتم‌، اجنتها لطالب‌ العلم‌ رز به‌. اين‌ روايته‌، روايتش‌ هم‌ صحيحه‌ است‌. ملائكه‌ بالهاشون‌ را پهن‌ مي‌كنند براي‌ طالب‌ علم‌. راضي‌ هم‌ هستند خيلي‌ هم‌ خوشحالند مي‌رن‌ بالا مي‌گن‌ ما اين‌ افتخار را پيدا كرديم‌ كه‌ اين‌ شرفيابي‌ را پيدا كرديم‌ كه‌ بالمون‌ را زير پاي‌ اين‌ عده‌ از خانمها قرار داديم‌. كسي‌ كه‌ چيزي‌ را بداند و از علمش‌ براي‌ ديگران‌ استفاده‌ بكند و ديگران‌ را امربه‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر بكند خداي‌ تعالي‌ ارزش‌ او را از هفتاد هزار عابدي‌ كه‌ شب‌ و روز عبادت‌ بكند ولي‌ وجودش‌ براي‌ مردم‌ نباشد پر قيمت‌تر مي‌دونه‌. عالم‌ منتفع‌ البعلم‌ افضل‌ من‌ ثبعين‌ الف‌ عابد. عالمي‌ كه‌ نفعش‌ به‌ مردم‌ نرسه‌، من‌ همتون‌ را دوست‌ دارم‌ سخنران‌ بشيد، صحبت‌ كن‌ بشيد براي‌ خانمها راهنما باشيد، هادي‌ باشيد. اين‌ صفت‌ الهي‌ را، اين‌ صفت‌ انبياء را، اين‌ صفت‌ ائمه‌ را شما  در خودتون‌ ايجاد كنيد و انشاء الله‌ موفق‌ هم‌ خواهيد بود. چون‌ يك‌ روزي‌ مي‌رسه‌ كه‌ اگر آقامون‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فدا، ظهور كند همتون‌ بايد مبلغ‌ اون‌ وجود مقدس‌ باشيد. همه‌ جا بريد صحبت‌ كنيد مردم‌ را، خانمها را متوجه‌ امام‌ زمان‌ بكنيد. خداي‌ تعالي‌ حضرت‌ آدم‌ را اگر مسجد ملائكه‌ قرار داد شماها را بال‌ ملائكه‌ را زير پاتون‌ قرار داده‌، اين‌ قدر پر ارزش‌ هستيد. اون‌ وقت‌ روي‌ بال‌ ملائكه‌ انسان‌ گناه‌ بكنه‌. اين‌ اصلا طرف‌ نسبت‌ نيست‌. ان‌ الملائكه‌ لخادمنا و خادم‌ محبينا. همانطور كه‌ خدمتگزار ما خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ ملائكه‌ هستند خدمتگزار دوستانمون‌ هم‌ هستند. اصلا خادم‌ شماها هستند. گاهي‌ مي‌بينيد كه‌ يك‌ عبادتي‌ كرديد و كار هم‌ زياد داشتيد كارتون‌ زود تمام‌ شده‌. ملائكه‌ اومدن‌ به‌ كمكتون‌. شما يك‌ خرده‌ توجه‌ داشته‌ باشيد اگر يك‌ همچين‌ مواردي‌ براتون‌ پيش‌ نيامد. حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها تنها بود، خدمتگزار نداشت‌. چهار تا بچه‌ مي‌دونيد از نظر جنبه‌هاي‌ ظاهري‌ اون‌ هم‌ مثل‌ خانمهاي‌ ديگه‌ بود از جنبة‌ روحي‌ خيلي‌ با عظمت‌ بوده‌ حضرت‌ زهرا كه‌ و لها جلال‌ ليس‌ فوق‌ جلالها الا جلال‌ الله‌ جل‌ جلاله‌. يك‌ جلال‌ و عظمت‌ روحي‌ داشت‌ كه‌ بالاتر از جلال‌ و عمظت‌ روحي‌ بود كه‌ بالاتر از جمال‌ و جلال‌ حضرت‌ زهرا جمالي‌ نبود و جلالي‌ نبود جز جلال‌ پروردگار. اما از نظر بدني‌ خوب‌ مي‌بينيد ديگه‌، پهلوش‌ را مي‌شكنند عليله‌ مي‌شه‌. خسته‌ شده‌، آمد خدمت‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ پدر بزرگوارش‌ من‌ يك‌ خادمه‌اي‌ مي‌خوام‌. مي‌دونيد حضرت‌ بهش‌ چي‌ فرمود، فرمود: سي‌ و چهار مرتبه‌ بگو الله‌ اكبر و سي‌ و سه‌ مرتبه‌ بگو الحمد الله‌، سي‌ و سه‌ مرتبه‌ هم‌ بگو سبحان‌ الله‌. ماها باشيم‌ مي‌گيم‌ كه‌ ببين‌ بابامون‌ را ببين‌ ما ازش‌ خادمه‌ مي‌خواييم‌ اين‌ سرمون‌ را بند كرده‌ به‌ اين‌ حرفها. همين‌ تسبيح‌ حضرت‌ زهرا را از همين‌ جا شروع‌ شد. حضرت‌ زهرا گفت‌ چشم‌ پدر عزيز. جانم‌ به‌ فدات‌. رفت‌ خونه‌ مي‌دونست‌ كه‌ اين‌ ذكر را كه‌ بگه‌ ملائكه‌ مي‌ريزن‌ براي‌ خدمتگزاريش‌. تسبيح‌ حضرت‌ زهرا را گفت‌. همين‌ تسبيح‌ حضرت‌ زهرا به‌ همين‌ اسم‌ معروف‌ شده‌. سني‌ و شيعه‌ هم‌ قبول‌ دارند. هر وقت‌ خسته‌ مي‌شد يا كارش‌ زياد بود الله‌ اكبر، الله‌ اكبر، بعد هم‌ الحمد الله‌، چون‌ رواياتش‌ مختلفه‌. بعضيها سبحان‌ الله‌ اوله‌ بعضيها الحمد الله‌ اوله‌. حالا ايني‌ كه‌ مرسومه‌ اول‌ الحمد الله‌ بعد هم‌ سبحان‌ الله‌. اينها را مي‌گفت‌ كارها شروع‌ مي‌شد خودش‌ هم‌ كمك‌ مي‌كرد ديگه‌ حضرت‌ زهرا مي‌خواست‌ كمك‌ كنه‌. كارها انجام‌ مي‌شد. كه‌ اين‌ شخص‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ آدم‌ وارد حضرت‌ زهرا شدم‌، ديدم‌ حضرت‌ خوابش‌ برده‌ دستاس‌ داره‌ مي‌چرخه‌، گهوارة‌ امام‌ حسن‌ هم‌ داره‌ تكان‌ مي‌خوره‌، خودش‌ هم‌ خوابش‌ برده‌. گفتم‌ اين‌ چيه‌ گفتند بله‌ ملائكه‌ دارن‌ اين‌ كار را مي‌كنند. نمي‌خواييد اينطور باشه‌ براي‌ شماها؟ فرمود خدامنا و خدام‌ محبينا. هم‌ خادم‌ ما هستند هم‌ خادم‌ محبين‌ ما. كدوم‌ يكي‌ از شماها اين‌ ايمان‌ را داريد كه‌ يك‌ روز مهمان‌ زيادي‌ داشته‌ باشيد ظرفها ريخته‌ شده‌ باشه‌، تنها هم‌ باشيد، غصتون‌ نگيره‌ بشينيد فورا تسبيح‌ حضرت‌ زهرا را بگيد و پاشيد خودتون‌ هم‌ شروع‌ بكنيد و يك‌ دفعه‌ مي‌بينيد كه‌ ظرفها شسته‌ شد و همة‌ كارها انجام‌ شد. البته‌ ملائكه‌ در جايي‌ كه‌ مجسمه‌ باشه‌ نمي‌يان‌، در جايي‌ كه‌ عالم‌ فاسق‌ باشه‌ نمي‌يان‌، در جايي‌ كه‌ آدم‌ گنه‌ كاري‌ باشه‌ نمي‌يان‌، در جايي‌ كه‌ آدم‌ غيبت‌ كني‌ باشه‌ نمي‌يان‌. خوب‌ بايد راه‌ را باز كنيد براشون‌. اينجوري‌ بايد باشيد.

 هر وقت‌ به‌ اونجا رسيديد بدونيد كه‌ مرحلة‌ استقامت‌ را خوب‌ گذرونديد. چون‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد ان‌ الله‌ الذين‌ قالوا ربنا الله‌ ثم‌ الستقاموا تتنزل‌ عليهم‌ الملائكه‌. شما دو قدم‌ را برداريد يكي‌ توبه‌ بكنيد، يكي‌ هم‌ استقامت‌ كنيد. ملائكه‌ بر شما نازل‌ مي‌شن‌. ملائكه‌ مي‌يان‌ بهتون‌ مي‌گن‌ كه‌ ظرفهات‌ زياده‌، شست‌ و شو داري‌؟ نترس‌ ما هستيم‌ از همين‌ جا من‌ شروع‌ مي‌كنم‌. بله‌ از همين‌ جا شروع‌ مي‌شه‌. تو چند تا بچه‌ داري‌ نمي‌توني‌ اداره‌اشون‌ بكني‌، ما نگهش‌ مي‌داريم‌ از اول‌ تا آخر مجلس‌ همون‌ را خوابش‌ مي‌كنند. ديدن‌ بعضيها كه‌ يك‌ كاري‌ مثلا داشتن‌ از خدا خواستن‌ بچه‌ از همان‌ اول‌ كارشون‌ خوابيده‌ تا آخر كار بيدار شده‌. منتهي‌ ايمان‌ مي‌خواد. ايمان‌ مي‌خواد. تو جدا دوست‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ باش‌، دوست‌ فاطمة‌ زهرا باش‌. دل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را نرنجون‌، اذيتشون‌ نكن‌ اونها را غصشون‌ نده‌، اونها را پيش‌ خدا خجالتشون‌ نده‌ ببين‌ مي‌يان‌ ملائكه‌ يا نه‌! كارت‌ زياده‌ ملائكه‌ مي‌يان‌ به‌ كمك‌. عبادتت‌ كمه‌ نمي‌توني‌ عبادت‌ زياد بكني‌، دستور بهت‌ كم‌ دادن‌ خيال‌ نكنيد حالا كسي‌ را زياد دستور دادن‌ اين‌ خيلي‌ نه‌ ملائكه‌ عبادت‌ مي‌كنند از طرف‌ تو. مي‌خواي‌ محبوب‌ همه‌ واقع‌ بشي‌، ملائكه‌ كمكت‌ مي‌كنند. به‌ خدا قسم‌ گاهي‌ مي‌شه‌ افرادي‌ زيبا، پر زينت‌  و از همه‌ جهت‌ خوب‌، آرايش‌ فلان‌ اينها ولي‌ از چشم‌ مردم‌ مي‌افتند كه‌ هيچ‌ كس‌ دوست‌ نداره‌ نگاهشون‌ كنه‌. و افرادي‌ هم‌ ساده‌ حركت‌ مي‌كنند بخاطر اون‌ نيكي‌ باطنشون‌ ملائكه‌ به‌ اونها عظمت‌ مي‌دن‌، زينت‌ مي‌دن‌. ارزش‌ مي‌دن‌. از اين‌ پوستة‌ ظاهر، از اين‌ قشر ظاهري‌ بيرون‌ بيايد و به‌ حقيقت‌ فكر بكنيد. انسان‌ ارزشش‌ به‌ لباس‌ و زينت‌ آلات‌ و آرايش‌ و، شما ديديد ديگه‌. همة‌ اين‌ ظواهري‌ كه‌ برش‌ عائز شده‌ اگر از اين‌ خانم‌ بگيرن‌ ديگه‌ يك‌ پول‌ نمي‌ارزه‌. يك‌ پول‌ ارزش‌ نداره‌. اما از شما هر چه‌ بيشتر، هر چه‌ بيشتر ظواهر را بگيرند ارزشتون‌ بالا مي‌ره‌. چرا؟ به‌ جهتي‌ كه‌ شما متكي‌ به‌ ايمانيد. اونها متكي‌ به‌ ظواهرشون‌ هستند و جواهر و آلاتشون‌ هستند. حضرت‌ آدم‌ فهميد كه‌ چرا بد كرده‌، كسي‌ را كه‌ خدا اين‌ قدر احترامش‌ كرده‌. تمام‌ ملائكه‌ با اين‌ همه‌ كثرت‌ و زيادي‌ به‌ سجده‌ در مقابلش‌ افتادند. يك‌ شيطان‌ سجده‌اش‌ نكرده‌ اون‌ قدر مطرود خدا واقع‌ شده‌. حالا بايد بره‌ گناه‌ بكنه‌! مكروه‌ انجام‌ بده‌! كاري‌ كه‌ خدا را به‌ غضب‌ دربياره‌! خدا اعتراض‌ بكنه‌ انجام‌ بده‌. به‌ همين‌ موضوع‌ خدا مي‌دونه‌ خانمها اگر فكر بكنيد بايد شب‌ و روز بنشينيد گريه‌ بكنيد. بر حال‌ خودتون‌. ببينيد خدا با حضرت‌ آدم‌ چرا گريه‌ مي‌كرد. خداي‌ با اين‌ عظمت‌ با اين‌ مهرباني‌ را، من‌ ناراحتش‌ كردم‌، يعني‌ معصيت‌ كردم‌ و غضبش‌ كردم‌. لا اله‌ االله‌. چقدر انسان‌ نادانه‌، چقدر انسان‌ نافهمه‌. حضرت‌ نوح‌، حضرت‌ نوح‌ كاشكي‌ سرمشق‌ زندگي‌ ما مي‌شد. كه‌ استقامتش‌ كوه‌ را مي‌لرزانه‌. تمام‌ زمين‌ را استقامت‌ حضرت‌ نوح‌ تحت‌ نفوذ قرار داده‌. باز هم‌ در مقابل‌ حضرت‌ سيد الشهدا خليفة‌ سوم‌ پيغمبر ما در عين‌ حال‌ استقامت‌ او يك‌ پول‌ اهميتي‌ نداره‌ در مقابل‌ استقامت‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ عليه‌ السلام‌. در آب‌ غرق‌ مي‌شد اون‌ هم‌ بچة‌ كافرش‌، يك‌ خرده‌اي‌ لرزيد تكان‌ خورد. اما سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اكبرش‌ كه‌ اشبه‌ الناس‌ خلق‌ و خُلقا منطقا برسول‌ الله‌ وقتي‌ چشمش‌ مي‌افته‌ مي‌بينه‌ قطعه‌، قطعه‌اش‌ كردن‌. و قطعهم‌ بسيوفهم‌ عربا، عربا يعني‌ قطعه‌، قطعه‌. چون‌ همه‌ ريختند سر علي‌ اكبر با شمشير زدن‌ به‌ بدنش‌. مي‌بينند صورت‌ حسين‌ بن‌ علي‌ سرخ‌ شده‌ خوشحاله‌ كه‌ وظيفه‌اش‌ را انجام‌ داده‌ و كوچكترين‌ لرزشي‌ كه‌ سهله‌ بلكه‌ ملائكه‌ آسمان‌ را استقامت‌ و عظمت‌ حضرت‌ سيد الشهدا داره‌ آرامش‌ مي‌ده‌. حضرت‌ نوح‌ مظهر استقامته‌ اما شاگرد ابجد خوان‌ مكتب‌ حسين‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ هنوز نيست‌. نه‌ يكي‌، نه‌ دو تا علي‌ اصغرش‌ شيرخواره‌. روي‌ دستش‌ همين‌ طور كه‌ داره‌ با مردم‌ صحبت‌ مي‌كنه‌ يك‌ دفته‌ متوجه‌ شد بچه‌ يك‌ تكاني‌ خورد نگاه‌ كرد ديد از گوش‌ تا گوش‌ علي‌ اصغر شكافته‌ شده‌. گفت‌ كه‌ چون‌ كه‌ تو خواسته‌اي‌ باد فداي‌ ره‌ تو سر من‌، اكبر من‌، اصغر من‌، همة‌ اينها فداي‌ ره‌ تو، فداي‌ راه‌ تو نه‌ فداي‌ خود. زينب‌ كبري‌ سلام‌ الله‌ عليها چقدر عظمت‌ داشت‌. اي‌ كاش‌ شماها در مكتب‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها مي‌نشستيد و از او ازائة‌ فيض‌ مي‌كرديد. با زحمت‌ گشته‌ بدن‌ برادرش‌ را پيدا كرده‌. بدن‌ برادرش‌ زير سنگ‌ و شمشير شكسته‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ را كشتند اينها ريختند هر كسي‌ هر چي‌ داشت‌ ريخت‌ روي‌ بدن‌ سيد الشهدا. زير سنگ‌ و شمشير شكسته‌ و نيزه‌ شكسته‌ بدن‌ برادر را پيدا كرد. ديد به‌ رو به‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌.

 ماها مي‌شنويم‌ مي‌خواييم‌ منفجر بشيم‌. مي‌شنويم‌. او كه‌ ديد چه‌ بر سرش‌ آمد اما خدا را در نظر گرفته‌ دستها را برده‌ زير بدن‌ سيدالشهدا دست‌ بلند كرده‌ مي‌گه‌ خدايا اين‌ قليل‌ قرباني‌ را، اين‌ قليل‌، اين‌ قرباني‌ كوچك‌ را، نه‌ اين‌ كه‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ را كوچك‌ بدانه‌، خدا را بزرگ‌ مي‌دونه‌. مي‌دونه‌ هر چه‌ بده‌ در راه‌ خدا باز كم‌ داده‌. اين‌ را قبول‌ كن‌. اين‌ قليل‌ قرباني‌ را از آل‌ محمد قبول‌ فرما. فاطمة‌ زهرا كه‌ جانمون‌ به‌ قربانش‌ امشب‌ شب‌ ميلاد مسعود اون‌ محدثة‌ كل‌، اون‌ كوثر عالم‌ هستي‌، اون‌ منبع‌ حكمت‌ پروردگار اون‌ خانمي‌ كه‌ براي‌ خانمها يك‌ حجت‌ يك‌ معصوم‌ قرار داده‌ خداي‌ تعالي‌ براي‌ آقايون‌ سيزده‌ تا. ولي‌ همة‌ اين‌ سيزده‌ تا برمي‌گردن‌ به‌ فاطمة‌ زهرا. يعني‌ اگر او نبود اينها نبودند. اگر او نبود نه‌ اين‌ كه‌ وجود بدن‌ او ايشون‌ نبود. سخنان‌ پيغمبر ديگه‌ نبود، كلمات‌ امام‌ حسن‌ تا امام‌ زمان‌ ديگه‌ نبود. وجود اوست‌ كوثر است‌ كه‌ انشاء الله‌ عيدي‌ كاملي‌ اين‌ بي‌ بي‌ بهمون‌ عنايت‌ مي‌كنه‌. هر چه‌ مي‌تونيد خانمها فاضائل‌ فاطمة‌ زهرا را ياد بگيريد. و براي‌ ديگران‌ بگيد. يك‌ وقت‌ فكر نكنيد بايد بنشينيد زياد، بزرگترين‌ نفرين‌ بر دشمنان‌ فاطمة‌ زهرا تجليل‌ از فاطمة‌ زهراست‌. شما وقتي‌ يكي‌ را خيلي‌ تعريفش‌ كرديد يعني‌ دشمنت‌ خيلي‌ بده‌. دشمنش‌ خيلي‌ بده‌. شيعيان‌ در صدر اسلام‌، ائمة‌ اطهار عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در صدر اسلام‌ هر چه‌ مي‌توانستند فضائل‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را مي‌گفتند. اون‌ ديگه‌ (قطع‌ نوار). چرا به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ دشمنان‌ مخالفينه‌. لازمة‌ فضائل‌ فاطمة‌ زهرا را گفتن‌ و جشن‌ ميلادش‌ را با عظمت‌ تلقي‌ كردن‌ و با عظمت‌ انجام‌ دادن‌ صد برابر از اين‌ كه‌ ما بنشينيم‌ دشمنان‌ را لعن‌ كنيم‌ لعن‌ بيشتري‌ است‌. لعن‌ يك‌ صورت‌ خاص‌ كه‌ نداره‌. به‌ خدا قسم‌ اگر حقيقت‌ فاطمة‌ زهرا را شماها درك‌ بكنيد. مردم‌ دنيا درك‌ بكنند، همة‌ مردهايي‌ كه‌ مي‌فهمند و بفهمند آرزو مي‌كردند كه‌اي‌ كاش‌ ما زن‌ بوديم‌ و در رديف‌ ما فاطمة‌ زهرا واقع‌ مي‌شد. از نوع‌ ما فاطمة‌ زهراست‌ اي‌ كاش‌ ما هم‌ زن‌ مي‌بوديم‌. اين‌ مزيت‌ زن‌ مسلمانه‌، زن‌ با عقله‌، زن‌ باهوشه‌. نه‌ اين‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا را بعضيها مي‌يان‌ صحبت‌ مي‌كنند، سخنراني‌ مي‌كنند اون‌ فضائل‌ مهمش‌ را نمي‌گن‌، عصمتش‌ را نمي‌گن‌ به‌ جهتي‌ كه‌ مي‌بينن‌ با وضع‌ خودشون‌ رديف‌ نيست‌. پاكيش‌ را نمي‌گن‌، شوهر داريش‌ را نمي‌گن‌. تربيت‌ فرزندش‌ را نمي‌گن‌. دختر هيجده‌ ساله‌ چهار تا فرزند داشته‌ همشون‌ دسته‌ گل‌. همشون‌ جهاني‌ را و عالمي‌ را آسمان‌ و زمين‌ را مي‌تونن‌ تربيت‌ كنند. مي‌گه‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ امام‌ بودند حضرت‌ زينب‌ و ام‌ كلثوم‌ چي‌. اميدواريم‌ كه‌ اين‌ عيد پر عظمت‌ و اين‌ عيد عظيم‌ اسلامي‌ ميلاد مسعود فاطمة‌ زهرا كه‌ خداي‌ تعالي‌ براي‌ تولد فاطمة‌ زهرا يك‌ تجليلي‌ قائل‌ شده‌ كه‌ براي‌ تولد هيچ‌ يك‌ حتي‌ پيغمبر اكرم‌ انجام‌ نشده‌. با اون‌ علاقة‌ شديدي‌ كه‌ بين‌ حضرت‌ خديجه‌ و حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ بود. در عين‌ حال‌ چون‌ فاطمه‌ مي‌خواد بياد در اين‌ عالم‌ خاكي‌ بايد اين‌ راهي‌ كه‌ او مي‌خواد از اين‌ راه‌ تشريف‌ بياره‌ بايد خيلي‌ با عظمت‌تر باشه‌. رسول‌ اكرم‌ است‌ و حضرت‌ خديجة‌ كبري‌ در عين‌ حال‌ يا رسول‌ الله‌ از خديجه‌ دور باش‌ و مشغول‌ تزكية‌ كامل‌ خودت‌ باش‌، او هم‌ همين‌ طور. شايد براي‌ حضرت‌ خديجه‌ بوده‌ اين‌ جريان‌. چون‌ نمي‌تونيم‌ دربارة‌ پيغمبر اكرم‌ اينجوري‌ فكر كنيم‌.

 و بعد هم‌ ميوة‌ بهشتي‌ بخور، سيب‌ بهشتي‌ بخور، نطفة‌ فاطمة‌ زهرا از اين‌ راه‌ منعقد مي‌شه‌. اين‌ بدن‌ خاكيش‌ها. اين‌ بدن‌ دنياييش‌ نه‌ روح‌ بدنيش‌، اون‌ هم‌ مال‌ دنيا نبود. روح‌ بدن‌ حضرت‌  زهرا را هم‌ مال‌ اين‌ دنيا نبود. آثار دنيايي‌ را به‌ خودش‌ گرفته‌ بود. بعد هم‌ مثل‌ امشبي‌ حضرت‌ خديجه‌ كه‌ جان‌ هممون‌ به‌ قربانش‌ مادر با عظمت‌ فاطمة‌ زهرا، خديجة‌ كبري‌، ام‌ المؤمنين‌ خوب‌ خانم‌ ثروتمندي‌ بود، شايد در مكه‌ ثروتمندتر از او نبود. اين‌ خانمهاي‌ ثروتمند خيلي‌ چشمها بهشون‌ دوخته‌ شده‌ كه‌ اينها چكار مي‌كنند. او رفته‌ با پيغمبر اكرم‌ ازدواج‌ كرده‌ همه‌ مي‌گن‌ تو به‌ اين‌ ظواهر به‌ اين‌ حرفهايي‌ كه‌ ماها هم‌ داريم‌. من‌ راضي‌ نيستم‌ از اين‌ خانمي‌ كه‌ وقتي‌ مي‌خواد دخترش‌ را يا خودش‌ مي‌خواد ازدواج‌ كنه‌ به‌ فكر پول‌ و مال‌ حسب‌ و نصب‌ شوهرش‌ باشه‌. يا شوهر دخترش‌ باشه‌، به‌ فكر ايمانش‌ باشيد، به‌ فكر عفتش‌ باشيد. مردان‌ مكه‌، همان‌ مردم‌ جاهل‌ مكه‌. آخه‌ تو زن‌ به‌ اون‌ پولداري‌ رفتي‌ همسر يك‌ فرد يتيم‌ شدي‌! گفت‌ كه‌ من‌ يك‌ چيز ديگه‌اي‌ مي‌بينم‌. به‌ من‌ خبر دادن‌. چون‌ به‌ حضرت‌ خديجه‌ الهام‌ شد مراحل‌ كمالات‌ را طي‌ كرده‌ بود در دامن‌ بزرگان‌ قبل‌ از پيغمبر. گفت‌ كه‌ به‌ من‌ گفته‌ شده‌ كه‌ اين‌ پيغمبره‌. تازه‌ اونها پيغمبرش‌ را هم‌ قبول‌ نداشتند. اون‌ وقت‌ همه‌ تركش‌ كردند. گفتند گوش‌ به‌ حرف‌ ما نكردي‌ ما هم‌ حالا موقع‌ وضع‌ حملت‌ نمي‌ياييم‌. نياييد مگر خدا آدم‌ كم‌ داره‌، حضرت‌ حوا آمد وارد شد سلام‌ كرد. دست‌ حضرت‌ خديجه‌ را بوسيد، خانمها بدونيد يكي‌ از ارواح‌ بسيار قوي‌ در معين‌ بودن‌، كمك‌ بودن‌ حضرت‌ خديجة‌ كبري‌ است‌. كه‌ حضرت‌ حوا مي‌ياد دستش‌ را مي‌بوسه‌. بعد حضرت‌ مريم‌ آمد. مثل‌ غلامي‌ دم‌ در ايستاده‌ اجازه‌ مي‌فرماييد. ايشان‌ اجازه‌ فرمودند آمد دست‌ ايشان‌ را بوسيد و نشست‌. آسيه‌ زن‌ فرعون‌ آمد. كه‌ واقعا من‌ هر وقت‌ اسمه‌ آسيه‌ را مي‌گم‌ و يا مي‌شنوم‌ با خودم‌ فكر مي‌كنم‌ كه‌ زن‌ چه‌ مقامي‌ ممكنه‌ داشته‌ باشه‌ و چجور مي‌تونه‌ پيش‌ بره‌. آمد اجازه‌ گرفت‌ دست‌ حضرت‌ را بوسيد، نشست‌. خوب‌ اين‌ سه‌ خانم‌ آمده‌اند هر يكيشون‌ از صد تا، هزار تا زنهاي‌ ديگه‌ بهتر. يك‌ وقت‌ ديدند نوري‌ در تمام‌ شهر مدينه‌، تمام‌ خانه‌هاي‌ مدينه‌ را منور كرد. كه‌ مردم‌ تعجب‌ كردند اين‌ نور، نور چيه‌. نور خورشيده‌، حضرت‌ زهرا متولد شد، اول‌ شهادت‌ داد. شهادت‌ مي‌دهم‌ ان‌ لا اله‌ الا الله‌. و اشهد ان‌ ابي‌ رسول‌ الله‌. شهادت‌ مي‌دهم‌ پيغمبره‌ و شوهرم‌ وصي‌ پيغمبر و برادر پيغمبر. انشاء الله‌ همتون‌ نسبت‌ به‌ يكديگر اظهار محبت‌ كنيد در يك‌ چنين‌ روزي‌.

 فردا هم‌ انشاء الله‌ اينجا مجلس‌ هست‌ تشريف‌ بياريد. تا مي‌تونيد بچه‌ها را نياريد بخاطر اين‌ كه‌ شايد جاي‌ پذيراييمون‌ كم‌ باشه‌، چون‌ همة‌ آقايون‌ هم‌ مي‌يان‌. و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ بتونيم‌ در فضائل‌ فاطمة‌ زهرا فردا انشاء الله‌ بيشتر براتون‌ حرف‌ بزنيم‌. خدايا اين‌ محبتها را اين‌ اشكهايي‌ كه‌ روي‌ محبت‌ ريخته‌ شد كه‌ اين‌ اشكها خيلي‌ حرفشه‌. اينها را به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها برسان‌ و محبت‌ ما را نسبت‌ به‌ فاطمة‌ اطهر زيادتر بفرما و معرفت‌ اون‌ حضرت‌ را نسيب‌ هممون‌ بفرما. همه‌ با توجه‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهم‌ كل‌ وليك‌ الحجت‌ ابن‌ الحسن‌، صلوات‌ عليه‌ و علي‌ آباه‌ في‌ هذه‌ الساعه‌ و في‌ كل‌ ساعه‌ وليا و حافظا و ناصرا و قائدا و دليلا و عينا. حتي‌ تسكنه‌ عرضك‌ توعا و تمتعه‌ فيها طويلا. خدايا ما كه‌ پيغمبرمون‌ را نديديم‌، فاطمة‌ زهرا را نديديم‌، ائمة‌ اطهار را نديديم‌. خدايا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ پس‌ چشم‌ ما را به‌ جمال‌ امام‌ زمانمون‌ روشن‌ بفرما. نسئلك‌ و ندعوك‌ باعظم‌ اسمائك‌ و بمولانا صاحب‌ الزمان‌ يا الله‌، يا الله‌… پروردگارا قلب‌ مقدس‌ فاطمة‌ زهرا را با بشارت‌ فرج‌ فرزندش‌ امشب‌ خوشحال‌ بفرما(الهي‌ آمين‌). خدايا فرج‌ اون‌ حضرت‌ را عيدي‌ ما قرار بده‌ (الهي‌ آمين‌) قلب‌ مقدسش‌.

 

۱۷ جمادی الثانی ۱۴۱۵ قمری- تذكرات‌ اخلاقی‌ و تربیتی‌ اخلاق‌ ۸۷

 تذكرات‌ اخلاقی‌ و تربیتی‌ اخلاق‌ 87

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 كهيعيص‌. و ذو رحمة‌ سبحه‌ ربك‌ عبده‌ ذكريا. اذ نادا ربه‌ ندائا خفيا.

 شايد براي‌ بعضي‌ از دوستان‌ ماهيت‌ برنامة‌ ما روشن‌ نباشه‌ و لذا نتيجة‌ كمتري‌ از اين‌ مجلس‌ ببرند. و ما متذكر برنامة‌ اين‌ مجلس‌ شده‌ام‌. برنامة‌ اين‌ مجلس‌، آن‌ برنامه‌اي‌ است‌ كه‌ خدا و پيغمبر و ائمة‌ اطهار صددرصد راضي‌ و بلكه‌ دستور داده‌اند. در خيلي‌ از مجالس‌ اداش‌ را در مي‌آورند. اما متوجه‌ حقيقت‌ و واقعيت‌ برنامه‌ نيستند. يعني‌ در اكثر مجالس‌ اينطوره‌، قرآن‌ مي‌خونند، بعد هم‌ موعظه‌ ميكنند، بعد هم‌ دعا ميكنند. ولي‌ قالبا اينطوره‌، قرآن‌ را مي‌خونند تا مردم‌ جمع‌ بشوند، حواسها جمع‌ بشه‌، فداي‌ اين‌ بشود قرآن‌ كه‌ منبري‌ بتواند با يك‌ راحتي‌ بيشتري‌ صحبت‌ بكند. با جمعيت‌ زيادتري‌. فداي‌ اين‌ بشود كه‌ مردم‌ تا وقته‌ چايي‌ بخورند. و توجهي‌ به‌ قرآن‌ نشه‌. اين‌ يك‌. بعد هم‌ منبري‌ هيچ‌ مطلبش‌ مربوط‌ به‌ آنچه‌ كه‌ در اين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شده‌ نباشه‌. دعاها هم‌ كه‌ ملاحظه‌ فرموده‌ايد! در اين‌ ختم‌ مجلس‌ هم‌ آن‌ يا الله‌ گفتن‌ها و هم‌ دعا كردنها و دعاهاي‌ مخصوص‌ براي‌ اهداف‌ مخصوص‌ و اينهاست‌. هدف‌ اين‌ مجلس‌ مي‌خواهيم‌ يك‌ مقداري‌ اين‌ واقعيتي‌ كه‌ اسلام‌ خواسته‌ و پيغمبر اكرم‌ انجام‌ داده‌ و ائمة‌ اطهار به‌ آن‌ توجه‌ داشته‌اند؛ باشد. بهمين‌ جهت‌ من‌ گفتم‌ سي‌ آيه‌ قرآن‌ را خوب‌ بشينيد در مدت‌ هفته‌، اقلا معناهاي‌ تحت‌ اللفظيش‌ را ياد بگيريد. اين‌ وقت‌ زيادي‌ نمي‌خواد. شما اگر اين‌ دستور من‌ را عمل‌ كرده‌ باشيد، الان‌ معناي‌ سورة‌ كهف‌ را بلديد. براي‌ اينكه‌ جدي‌ نمي‌گيرم‌ و سؤال‌ ازتون‌ نمي‌كنم‌، مي‌خوام‌ انشاء الله‌ كم‌كم‌ برسيد. اين‌ برنامة‌ ما فشار زيادي‌ نداره‌. اما شماها يك‌ مقداري‌ همت‌ كنيد. به‌ خدا قسم‌ يك‌ روزي‌ پشيمان‌ مي‌شويد. يك‌ وقتي‌ بياد براتون‌ كه‌ اينقدر حسرت‌ بخوريد، يك‌ همچين‌ جلسه‌اي‌ داشتيم‌ كه‌ قرآن‌ خونده‌ ميشد، با آن‌ توجه‌ گوش‌ مي‌داديم‌، اما معناش‌ را نمي‌فهميديم‌. فرصت‌ يك‌ هفته‌ داشتيم‌، جزء برنامه‌اتون‌ بايد باشه‌. يك‌ هفته‌ فرصت‌ داشتيم‌ كه‌ روزي‌ مثلا سي‌ آيه‌ را اگر تقسيم‌ بكنيد به‌ همين‌ روزي‌ پنج‌ آيه‌، يك‌ هفته‌ مي‌تونيد اين‌ كار را انجام‌ بديد. پنج‌ آيه‌! روزي‌ پنج‌ آيه‌ را شما، پنج‌ آيه‌ از قرآن‌ را شما نمي‌تونيد معناش‌ را بفهميد، شما چطور مي‌خوايد زندگي‌ بكنيد؟! چطور مي‌خواهيد مسلماني‌ كه‌ خدا دوست‌ داره‌ باشيد؟! چطور مي‌خواهيد خودتون‌ را به‌ امام‌ زمان‌ برسونيد؟! چطور مي‌خواهيد از اصحاب‌ خوب‌ امام‌ زمان‌ باشيد؟! آدم‌ اينقدر بي‌ همت‌! من‌ اينكه‌ سؤال‌ نميكنم‌ بخاطر اينكه‌ تقريبا مطمئنم‌ كه‌ اين‌ كار را انجام‌ نداديد. و منتظرم‌ آنقدر بگم‌ تا موفق‌ بشيد همه‌اتون‌ انجام‌ بديد. نگيد اين‌ حرفها، اين‌ بي‌ حرمت‌، فلان‌ و اينها را به‌ ما گفتي‌. بعله‌. كسي‌ كه‌ اينقدر براي‌ خودش‌ ارزش‌ قائل‌ نباشه‌ كه‌ روزي‌ پنج‌ آيه‌، پنج‌ سخن‌ از ذات‌ مقدس‌ پروردگار، اين‌ را بفهمه‌، شما اسم‌ اين‌ آدم‌ راميگذاريد آدم‌؟! اسم‌ اين‌ انسان‌ را ميتونيد بگذاريد اصحاب‌ امام‌ زمان‌؟! و انشاء الله‌ بايد اين‌ كار را انجام‌ بديد. كم‌كم‌ شروع‌ ميشه‌. نگاه‌ ميكنم‌ به‌ صورتهايتون‌. آني‌ كه‌ مي‌فهمم‌ اين‌ نخونده‌ و عمل‌ نكرده‌، از او مي‌پرسم‌. و اگر باز گوش‌ نكرد، اين‌ را بدونيد، خوب‌ توي‌ مجلس‌ چرا مي‌آد. خوب‌ تصفيه‌اش‌ مي‌كنيم‌.

 اولا آيات‌ قرآن‌ را خوب‌ گوش‌ بديد. خوب‌ گوش‌ مي‌ديد. عرض‌ ميكنم‌ اداش‌ را خوب‌ در مي‌آريد. اگر يك‌ كسي‌ اداي‌ اصحاب‌ پيغمبر كه‌ وقتي‌ پيغمبر قرآن‌ مي‌خوند، ما در مي‌آريم‌. دو زانو مي‌نشينيم‌، سرمون‌ پائين‌، شما فكر نكنيد به‌به‌ عجب‌ مجلس‌ خوبي‌. مجلس‌ خوبيه‌ نسبت‌ به‌ مجالس‌ ديگر نه‌ نسبت‌ به‌ اصحاب‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ وقتي‌ آيه‌اي‌ نازل‌ ميشد چند آيه‌ كه‌ نازل‌ ميشد، اينها بدنشون‌ مي‌لرزيد و اشك‌ مي‌ريختند معانيش‌ را درك‌ مي‌كردند و فورا هم‌ عمل‌ مي‌كردند. فورا هم‌ حفظ‌ مي‌كردند. لذا اكثر اصحاب‌ پيغمبر تمام‌ قرآن‌ را حفظ‌ بودند. بعد كه‌ من‌ صحبت‌ مي‌كنم‌ مي‌خوام‌ باز يك‌ مقداري‌ در بعضي‌ از برداشتهايي‌ كه‌ توي‌ اين‌ آيات‌ هست‌ براتون‌ حرف‌ بزنم‌. بعد هم‌ كه‌ دعا مي‌كنيم‌ بايد جواب‌ پروردگار را، اينقدر با ما حرف‌ زده‌، بي‌ ادبي‌ نباشه‌، يك‌ چيزي‌ در مقابل‌ خدا ما هم‌ بگيم‌. در اين‌ بين‌ ايني‌ كه‌ مي‌بينيد نماز استغاثه‌ مي‌خونيم‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ مغز همة‌ اينها ولايته‌ و مغز همة‌ اينها كمك‌ حضرت‌ بقية‌ اللهه‌. كمك‌ بكنند امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ ما در همان‌ زيارت‌، اين‌ زيارت‌ سلام‌ الله‌ كامل‌ التام‌ الشامل‌ العام‌، اينها بايد معناش‌ را بفهميد. معناش‌ اينه‌ كه‌ اول‌ ميگيم‌ سلام‌ خدا بر كي‌؟ بر آن‌ كسي‌ كه‌ اين‌ خصوصيات‌ را داره‌. هنوز بهش‌ خطاب‌ نمي‌كنيم‌. علي‌ حجة‌ الله‌ و وليه‌ في‌ ارضه‌ تا ميرسيم‌ به‌ آن‌ آخرش‌، آخر زيارت‌ نه‌ها. يك‌ دفعه‌ ميگيم‌ السلام‌ عليك‌، سلام‌ بر تو. آنجا تا آنجا ما هر چي‌ مي‌گيم‌ داريم‌ وصف‌ مي‌كنيم‌ يك‌ محبوبي‌، يك‌ آقايي‌، يك‌ كسي‌ كه‌ اين‌ خصوصيات‌ را داره‌، و از آنجا به‌ آن‌ كسي‌ كه‌ اين‌ خصوصيات‌ را داره‌ خطاب‌ مي‌كنيم‌ و سلام‌ عرض‌ مي‌كنيم‌. و بعد هم‌ حاجتي‌ ما داريم‌. حاجتمون‌ چيه‌؟ اينه‌ كه‌، هيچ‌ حاجتي‌ ما اظهار نمي‌كنيم‌. مي‌بينيد كه‌ مي‌گيم‌ حاجت‌ ما تو هستي‌ يا صاحب‌ الزمان‌. حاجات‌ ما بودن‌ با شماست‌. حاجات‌ ما اين‌ است‌ كه‌ از اصحابت‌ باشيم‌. خوب‌ يك‌ خورده‌ هم‌ همت‌ كنيد، قدم‌ برداريد. خداي‌ من‌ شاهده‌ به‌ روح‌ مقدس‌ پيغمبر اكرم‌ و ائمة‌ اطهار و فاطمة‌ زهرا، هيچ‌ هدفي‌ از اين‌ جلسات‌ نداريم‌ جز درست‌ شدن‌. همون‌ درست‌ بشيم‌. تمام‌ همتم‌ خدا ميدونه‌ اينه‌ كه‌ شماها كوچكترين‌ لغزشي‌ نداشته‌ باشيد و انشاء الله‌ برسيد به‌ مقامي‌ كه‌ حضرت‌ دست‌ شماها را بگيره‌، من‌ اين‌ را دلم‌ مي‌خواد. مي‌خوام‌ اينجوري‌ باشه‌ كه‌ اگر حضرت‌ آمد، ظهور كرد، فرمود در مشهد چند نفر، يك‌ نفر شما را استثناء نكنه‌. حاضرم‌ حتي‌، يعني‌ اين‌ را كه‌ حاضر نيستم‌، اما اگر بنا بشه‌ شما نباشيد و من‌ ميگم‌ آقا اينها را شما ببريد براي‌ سربازي‌ خودتون‌. و انشاء الله‌ از رحمتشون‌، از لطفشون‌ اين‌ توقع‌ را نداريم‌. ما هكذا الظن‌ به‌. انشاء الله‌ ما را هم‌ به‌ عنوان‌ خدمتگزار شما مي‌برند و در محضرشون‌ انشاء الله‌ خواهيم‌ بود. ولي‌ بيائيد يك‌ كاري‌ بكنيم‌ كه‌ شل‌ نباشيم‌ توي‌ اين‌ كار. بعضي‌ها روح‌ مسئله‌ را هنوز به‌ دست‌ نياوردند. نمي‌دونند چيكار دارند مي‌كنند. مثل‌ هيئتهاي‌ سينه‌زني‌، آقا اون‌ اهل‌ هيئت‌ نميدونم‌ علي‌ اكبره‌، او اهل‌ هيئت‌ حسيني‌، هيئت‌ چي‌. شما اين‌ حرفها نيست‌. شما فقط‌ و فقط‌، اين‌ را توي‌ گوشتون‌ بكنيد، كوتاه‌ هم‌ نيائيد و الاّ من‌ دم‌ در بگم‌ آقا نيا تو، اين‌ فوقش‌ بيائيد يا نيائيد. تا يك‌ گناه‌ كرديد، يك‌ مهر مردودي‌ به‌ پيشانيتون‌ مي‌زنند. تا يك‌ خورده‌ كج‌ رفتيد يك‌ مهر مردودي‌ به‌ پيشونيتون‌ مي‌زنند. و نشه‌ اينطور. خيال‌ نكنيد اين‌ مهر را ما نمي‌بينيم‌. حتي‌ به‌ من‌ گاهي‌ نشون‌ مي‌دهند. و حالا شما كه‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ بيائيد، نيائيد، باشيد، نباشيد. مسئله‌ مهم‌ نيست‌. مي‌خواهيد در را باز بگذاريم‌ همه‌ بيايند. خيلي‌ انشاء الله‌ دقت‌ كنيد، ماهيت‌ جلسه‌ را احساس‌ كنيد، درك‌ كنيد. ايني‌ كه‌ من‌ مجبورتون‌ نكنم‌ كه‌ شما سر وقت‌ براي‌ قرآن‌ هم‌ بيائيد. اگر در باز بود و آزاد هم‌ بوديد صددرصد براي‌ قرآن‌ همانجوري‌ كه‌ توجهتون‌ بيشتره‌، ادبتون‌ در مقابل‌ قرآن‌ بيشتره‌، همينطور براي‌ قرآن‌ خودتون‌ را زودتر برسونيد. در بازه‌.

 يك‌ مدتي‌ در تهران‌ يك‌ منطقه‌اي‌ بعنوان‌ اينكه‌ طرح‌ ترافيك‌ هست‌، لابد شنيديد آنهايي‌ كه‌ تهراني‌ هستند ميدونند، طرح‌ ترافيك‌ هست‌ همة‌ گذرگاههاي‌ طرح‌ ترافيك‌ را پليس‌ گذاشته‌ بودند كه‌ ماشين‌ رد نشه‌. يك‌ مدتي‌ اين‌ كار را كردند. خيلي‌ كمتر از اين‌ مدتي‌ كه‌ ما داريم‌ مواظب‌ شما هستيم‌. بعدش‌ گفتند بگذاريم‌ ديگه‌ حالا به‌ اختيار فرهنگ‌ مردم‌.خودشون‌ نروند. يعني‌ ديگه‌ پليس‌ سر گذرگاهها نيست‌. خودت‌ بايد اينقدر فرهنگ‌ داشته‌ باشي‌، عقل‌ داشته‌ باشي‌ كه‌ اگر ماشينت‌ از آن‌ ماشينهايي‌ نيستش‌ كه‌ ميتونه‌ بره‌ توي‌ ترافيك‌، طرح‌ ترافيك‌؛ نري‌. يعني‌ ما مردم‌ را اينقدر خوب‌ ساختيم‌ كه‌ ديگه‌ نميرن‌. آنهائي‌ كه‌ بي‌ فرهنگند… ما هم‌ مي‌خواهيم‌ انشاء الله‌ اين‌ كار را بكنيم‌. مي‌خواهيم‌ كاري‌ بكنيم‌ كه‌ سر دقيقه‌ همه‌ بيايند و فرهنگتون‌ انشاء الله‌ آنچنان‌ رشد كنه‌ كه‌ نظم‌ داشته‌ باشيد و هيچكس‌ هم‌ نگه‌ آقا چرا دير آمدي‌، چرا زود آمدي‌. منتها هنوز اطمينان‌ من‌ ندارم‌. قرآن‌ وقتي‌ خونده‌ ميشه‌ معناش‌ را متوجه‌ باشيد. حيفه‌ آدم‌ اينجور حدود تقريبا يك‌ ربع‌ روي‌ زانو بنشينه‌، روي‌ پا بنشينه‌، پاش‌ درد بگيره‌ و در آخر هيچي‌ نفهمه‌ از قرآن‌. خدا ميدونه‌ آقايون‌، من‌ اين‌ را بهتون‌ بگم‌، يكنفر كه‌ يك‌ گناهي‌ از شماها ميكنه‌ها، حالا يا من‌ خودم‌ مطلع‌ ميشم‌ يا بهم‌ ميگن‌ اينها، يا قطعي‌ ميشه‌، باور كنيد اقلا دو هفته‌ وقتي‌ نگاش‌ ميكنم‌ ناراحت‌ ميشم‌. اين‌ دربارة‌ شماهاست‌. ما اينقدر گنهكار توي‌ خيابانها مي‌بينيم‌، هيچ‌ اصلا واقعا نمي‌تونم‌ ولي‌ حتي‌ آن‌ شخص‌ اگر توبه‌ هم‌ كرده‌ باشه‌ باز ناراحتي‌ من‌، هر وقت‌ يادم‌ مي‌آد از آن‌ گناه‌ بدنم‌ مي‌لرزه‌. چرا اين‌ كار ميشه‌؟ چرا اينطور؟ براي‌ اينكه‌ آخه‌ ما داريم‌ با هم‌ داريم‌ يك‌ راهي‌ را ميريم‌. تو چرا اينجور لا مي‌اندازي‌؟! تو چرا اينطور خودت‌ را خراب‌ ميكني‌؟ چرا داري‌ عقب‌ مي‌افتي‌؟ چرا داري‌ خودت‌ را بيچاره‌ ميكني‌؟ پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايد كه‌ شيبته‌ سورة‌ هود في‌ مكان‌ هذه‌ الآيه‌ فرق‌ اين‌ آيه‌ با آية‌ سورة‌ شوري‌ ميدونيد چيه‌؟ فرقش‌ اينه‌ كه‌ اينجا پيغمبر بايد استقامت‌ كنه‌، بقيه‌ هم‌، مردمي‌ كه‌ همراهش‌ هستند، آن‌ اصحاب‌ خاصش‌ هم‌ بايد استقامت‌ كنند. ولي‌ در سورة‌ هود فقط‌ خودش‌ استقامت‌ كنه‌. آنجا هم‌ ميگه‌، خوب‌ استقامت‌ براي‌ پيغمبر كار آسونيه‌. اما براي‌ افراد تابه‌ و من‌ تابع‌ معك‌، كسي‌ كه‌ با تو تاب‌، حركت‌ كرده‌ بسوي‌ خدا، توبه‌ كرده‌، حركت‌ به‌ سوي‌ خدا كرده‌، آنها هم‌ بايد استقامت‌ كنند. اين‌ سخته‌. خدا ميدونه‌ من‌ شايد دهها مرتبه‌ سر درد شدم‌ براي‌ اينكه‌، خود طرف‌ هيچ‌ ككش‌ هم‌ نميگزه‌ها، يك‌ گناهي‌ كرده‌ ميگه‌ حاج‌ آقا ببخشيد، ما هم‌ ميگيم‌ خيلي‌ خوب‌. اگر خدا ببخشه‌ ما هم‌ مي‌بخشيم‌. اما باور كنيد گاهي‌ شده‌ سردرد شدم‌ تا صبح‌. اي‌ بابا اين‌ چرا، اين‌ توي‌ مرحلة‌ توبه‌ بنا بود ببره‌، حالا رسيده‌ به‌ اين‌ مراحل‌ بالا، هنوز هم‌ عوضي‌ كار ميكنه‌. انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد هيچ‌ يك‌ از، نگيد فلاني‌ نفهمه‌. من‌، من‌، فهميدم‌ نفهميدنم‌ اثري‌ نداره‌. خداي‌ تعالي‌، يك‌ كاري‌ بكنيد كه‌ از شما ناراضي‌ نباشه‌. نه‌ در سستي‌هاتون‌، نه‌ در گناه‌، گناه‌ كه‌ اصلا. عجيبه‌، شماها بايد همه‌اتون‌ اعتصام‌ به‌ حبل‌ الله‌، به‌ الله‌، پيدا كرده‌ باشيد. اين‌ اعتصام‌ هم‌ يعني‌ طلب‌ عصمت‌ كرده‌ باشيد، يعني‌ معصوم‌ شده‌ باشيد. و اعتصموا بالله‌، و اعتصموا بحبل‌ الله‌، اصلا عصمت‌ داشته‌ باشيد. گيرهاي‌ كارتون‌ را رفع‌ كنيد. چيزهايي‌ كه‌ سبب‌ گناهتون‌ ميشه‌ برداريد، از بين‌ ببريد. نگذاريد آزاد باشيد. همينطور هر كاري‌ كه‌ نفس‌ امارة‌ بالسوء، حالا هرچند تا مرحلة‌ جهاد با نفس‌ نرفتيد، ولي‌ اينجور هم‌ نگذاريد نفس‌ امارة‌ بالسوئتون‌ هر كاري‌ كه‌ دستور ميده‌ شماها بكنيد.

 در اين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد، چند تا تذكر ديگه‌ هم‌ لازمه‌، اينها را من‌ بگم‌ براتون‌. يكي‌ ما يادمون‌ رفت‌ شب‌ دوشنبة‌ گذشته‌ يك‌ مطلبي‌ را تذكر بديم‌ و شايد هم‌ به‌ نفع‌ شماها واقع‌ شد شايد هم‌ به‌ ضررتون‌. به‌ نظر من‌ به‌ ضررتون‌ واقع‌ شد. و آن‌ تذكر اين‌ بودش‌ كه‌ ما در جلسة‌ خانمها گفتيم‌ كه‌ نماز و روزة‌ خانم‌ عطائيان‌ را اگر شما بخوانيد، حدود ششصد و خورده‌اي‌ هزار تومان‌ به‌ نفع‌ مسجد، ما مي‌تونيم‌ اين‌ پولش‌ را بدهيم‌ به‌ اونها. به‌ مسجد. فايده‌اش‌ هم‌ اينه‌ كه‌ هم‌ شما يك‌ عبادتي‌ كرديد، هم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ كمكي‌ به‌ مسجد شماها كرديد، هم‌ هم‌ اينكه‌ اين‌ تعاون‌ كه‌، تعاونوا علي‌ البر و التقوي‌، به‌ يكديگر تعاون‌ كرديد. امشب‌ به‌ من‌ صورت‌ دادند باريك‌ الله‌ همت‌ زنها، واقعا از بيست‌ و دو سال‌ نماز، فقط‌ پنجاه‌ و نه‌ ماهش‌ مانده‌. كه‌ منهم‌ تازه‌ به‌ آنها گفتم‌ كه‌ نبايد زياد برداريد و الا اينها نمي‌ماند. گوش‌ مي‌ديد. اين‌ پنجاه‌ و نه‌ ماه‌ را پنجاه‌ و نه‌ نفر، هر كدوم‌ يك‌ ماه‌، بعله‌، پنجاه‌ و نه‌ نفر، حالا شصت‌ نفر، هر كدام‌ يك‌ ماه‌ اين‌ نماز را بايد بخونيد انشاء الله‌. هر كدام‌ كه‌ بردارند، ثواب‌ بيشتري‌ را در، براي‌ مرحله‌اشون‌ هم‌ خيلي‌ كمكه‌، تجربه‌ شده‌. الان‌ بعضي‌ از خانمها يك‌ مقدارش‌ را خوندند، براي‌ مرحله‌اشون‌ مفيد بوده‌. روزه‌ را به‌ خانمها نداديم‌، به‌ خاطر اينكه‌، كم‌ داديم‌، در عين‌ حال‌ آنها سي‌ و هشت‌ روز روزه‌ را به‌ زور گرفتند. از سيصد روز روزه‌. گفتيم‌ مردها بهتر مي‌تونند روزه‌ بگيرند. صبح‌ پا ميشن‌ ميرن‌ سر كارشون‌، نهار هم‌ نمي‌آيند و راحتتره‌. زنها مشكلتره‌، موانع‌ هم‌ زيادتر دارند. از، باصطلاح‌ سيصد روز روزه‌، سي‌ و هشت‌ روزش‌ را كم‌ بكنيد، بقيه‌اش‌ را بدهيد به‌ آقايون‌ مردها، انشاء الله‌ روزه‌ و نمازش‌ را بگيرند. حالا اين‌ صورت‌ اينجا هست‌، چند روزي‌ كه‌ در آن‌ يك‌ جلسة‌ كوچكي‌ كه‌ داشتيم‌، روز يكشنبه‌ بود ديگه‌؟ اينجا بعله‌، آقايون‌ يك‌ مقداري‌ را تقبل‌ كردند، صورتش‌ هست‌. بالاخره‌ اين‌ بقيه‌ را تقسيم‌ كنيد و خيلي‌ سرتون‌ كلاه‌ رفت‌ كه‌ هفتة‌ گذشته‌ اين‌ هم‌ يك‌ مقدارش‌ تقصير آقاي‌ جاويد بود كه‌ ما را به‌ سور خوردن‌ دعوت‌ كرد، حواس‌ ما را پرت‌ كرد. بعله‌. اين‌ سرتون‌ كلاه‌ رفت‌ بهرحال‌ كه‌ از خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ بيست‌ و دو سال‌ نماز، اين‌ اندازه‌اش‌ به‌ شماها رسيد. خيلي‌ كمه‌، خيلي‌ كمه‌. و اگر هم‌ همه‌ بخواهيد بگيريد، شما الان‌ شايد، نمي‌دونم‌ چند نفريد، شايد صد نفر بيشتر باشيد. مي‌تونيد، به‌ همه‌ مي‌خوان‌، صد و بيست‌ نفر هم‌ اگر باشيد، بالاخره‌ يكي‌ پانزده‌ روز بگيريد و به‌ همه‌ برسه‌. اگر هم‌ بعضي‌ها هستند اهل‌ نماز نيستند، حمد و سوره‌اشون‌ بايد درست‌ بشه‌، عادل‌ باشند، خوب‌ بخونند، صحيح‌ بخونند. نه‌ اينكه‌، من‌ كه‌ بعيد مي‌دونم‌. ميگن‌ حمدهاشون‌ را گوش‌ ميديم‌، آخه‌، كسي‌ كه‌ در راه‌ سير و سلوكه‌، هنوز نمازش‌ را خوب‌ نخونه‌ و درست‌ نخونه‌، خيلي‌، علي‌ الاسلام‌ و السلام‌. ولي‌ فكر، ما هكذا الظن‌ بكم‌ كه‌ شماها حمد و سوره‌اتون‌ خداي‌ نكرده‌، خداي‌ نكرده‌ غلط‌ باشه‌. واي‌ به‌ حال‌ آن‌ كسي‌ كه‌ حمد و سوره‌اش‌ هنوز شك‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ درسته‌ يا درست‌ نيست‌. يعني‌ نرفته‌ باشه‌ دنبال‌ اين‌ كار. بايد همچين‌ باشيد كه‌ اعتماد كامل‌ داشته‌ باشيد كه‌ حمد و سوره‌اتون‌ درسته‌. اين‌ را دارم‌ ميگم‌ آقايون‌. اگر يك‌ نفر شما يك‌ همچين‌ اعتمادي‌ نداره‌، ول‌ معطله‌. به‌ درد باز اين‌ برنامه‌ها نميخوره‌. مگر اينكه‌ قبلا درست‌ شده‌ باشه‌. ما روي‌ اعتماد به‌ شماها ميگيم‌ قبلا درست‌ كرديد آمديد توي‌ راه‌ كمالات‌ و سير و سلوك‌ واقع‌ شديد. احكامتون‌ را بايد بدونيد، خودتون‌ بايد فهميده‌ باشيد كه‌ انسان‌ كه‌ حمد و سوره‌اش‌ درست‌ نيست‌، نمازش‌ باطله‌. اگر نمازش‌ باطل‌ بود مثل‌ اينه‌ كه‌ نخونده‌. كسي‌ كه‌ نماز نميخونه‌ تارك‌ الصلاته‌، تارك‌ الصلات‌ ميشه‌ ديگه‌، كه‌ يك‌ ركعت‌ ترك‌ نماز عمدا، اين‌ شخص‌ را كافر ميكنه‌. تو كافري‌ كه‌ نمازت‌ درست‌ نيست‌، يا نماز نميخوني‌، چطور ميخواي‌ برسي‌ به‌ امام‌ زمان‌؟! اينها حرفهاي‌ جديه‌ آقايون‌. شما را به‌ جان‌ حضرت‌ زهرا، به‌ جان‌ حضرت‌ وليعصر، خصم‌ باشه‌ وليعصر اگر اين‌ حرفها را نمي‌خواهيد بپذيريد و بيائيد توي‌ اين‌ مجلس‌ و توي‌ اين‌ برنامه‌ها بخواهيد ما را معطل‌ بكنيد. من‌ نمي‌گذارم‌ بيائيد تو. جدي‌ بگيريد حرفها را. جدي‌ بايد باشيد در، آخه‌ حمد و سوره‌ چيزي‌ نيست‌ كه‌، الان‌ عرض‌ ميكنم‌ بعيد ميدونم‌ كسي‌ باشه‌ كه‌ حمد و سوره‌اش‌ درست‌ نباشه‌. اگر اعتماد نداريد خصمتون‌ امام‌ زمان‌ بشه‌ تا اعتماد به‌ حمد و سوره‌اتون‌ پيدا نكنيد، بيائيد توي‌ اين‌ جلسه‌ و بيائيد دنبال‌ اين‌ برنامه‌ها. يعني‌ چه‌؟ آدم‌ تارك‌ الصلاة‌ بياد سير و سلوكي‌ داشته‌ باشه‌ و برسه‌ به‌ مقام‌ عبوديت‌ و به‌ مقامات‌ اينهمه‌ بالا! و منن‌ جدي‌ دارم‌ عرض‌ ميكنم‌ يكنفر شماها نبايد خداي‌ نكرده‌، خداي‌ نكرده‌ نمازش‌، حمد و سوره‌اش‌، حتي‌ احكامش‌ را بايد بلد باشه‌، اقلا احكام‌ ضروري‌. و از مراحل‌ باصطلاح‌ سوم‌، تمام‌ احكام‌ را بايد بلد باشه‌. اينجا مكتب‌ تربیتی‌ است‌، مكتب‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ هيئت‌ كه‌ نيست‌، چه‌ هيئتي‌، چي‌؟ نه‌ سينه‌ زدني‌ داره‌، نه‌ تشكيلاتي‌ داره‌، نه‌ چي‌؟ خوشتون‌ بياد كه‌ ما توي‌ آن‌ جلسه‌ ميريم‌. خوب‌ بياييد. سنگينيتون‌ روي‌ زمينه‌. فقط‌ يك‌ خسارت‌ بزرگي‌ مي‌كشيد. و آن‌ اينه‌ كه‌ روز قيامت‌ خدا شماها را ده‌ برابر ديگران‌ عذاب‌ ميكنه‌. كه‌ بهتون‌ گفتند، قاطعانه‌ هم‌ گفتند، شب‌ يكشنبه‌ جمعتون‌ كردند گفتند. خدا ميدونه‌ شب‌ جمعه‌ و روز جمعه‌ فكرم‌ بيشتر شماها هستيد. شب‌ جمعه‌ بهتون‌ گفتند، روز جمعه‌ بهتون‌ گفتند، شب‌ دوشنبه‌ بهتون‌ گفتند، و حالا بيا جواب‌ پس‌ بده‌. ديگه‌ تو را نمي‌بخشند، تو را عفوت‌ نمي‌كنند.

 و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌، ضمنا اين‌ تندي‌هاي‌ ما را هم‌ شما ببخشيد. ولي‌ به‌ خود خدا قسم‌، هر چه‌ من‌ الان‌ دارم‌ ميگم‌ اينها كلام‌ خود خداست‌ و الهام‌ امام‌ زمانه‌ و وظيفه‌ هم‌ هست‌ و براي‌ اينكه‌ شماها خوشتون‌ بياد يا بدتون‌ بياد نيستش‌. كهيعص‌. ذكر رحمت‌ ربك‌ عبده‌ ذكريا. دو تا قضيه‌ اينجا خداي‌ تعالي‌ شبيه‌ به‌ هم‌، در اين‌ مقداري‌ كه‌ از آيات‌ خوندند، نقل‌ كرده‌. يكي‌ قضية‌ حضرت‌ يحيي‌، يكي‌ قضية‌ حضرت‌ مريم‌ و حضرت‌ عيسي‌. خيلي‌ هم‌ شبيه‌ به‌ همه‌. هردوش‌ اظهار قدرت‌ كردن‌ پروردگاره‌ و يك‌ كار غير عادي‌ انجام‌ دادنه‌. در قضية‌ حضرت‌ يحيي‌ طبق‌ آنچه‌ كه‌ در اين‌ آيات‌ هست‌، حضرت‌ زكريا نادا ربه‌ ندائا خفيا. خيلي‌ به‌ آهستگي‌، بدون‌ داد و فرياد، بدون‌ الهي‌ آمين‌ محلي‌ را پر كردن‌، بدون‌ داد، خدا را ندا كرد. يك‌ چيزي‌ اينها بهتون‌ بگم‌. اگر شما يك‌ كسي‌ دم‌ گوش‌ شما خيلي‌ بلند حرف‌ بزنه‌. شما ميگيد آقا چه‌ خبره‌؟ آهسته‌. دم‌ گوشتون‌. خدا از رگ‌ گردن‌ به‌ ما نزديكتره‌. هر چه‌ آهسته‌ هم‌ صحبت‌ كنيد مثل‌ همون‌ داد زدنه‌. و بهترين‌، بهترين‌ سخن‌ گفتن‌ با خدا اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ حتي‌ توي‌ دلش‌ با خدا حرف‌ بزنه‌. همچين‌، البته‌ در نمازها و عبادتها نه‌ها. آنها دستوره‌، زبان‌ انسان‌ بايد كار بكنه‌، بعضي‌ هاش‌ بلند بخونه‌، بعضي‌ هاش‌ آهسته‌ بخونه‌. ولي‌ اگر خواستي‌ حاجتي‌ بخواي‌، توي‌ دلت‌ بگو. خدايا اين‌ حاجت‌ مرا بده‌. همچين‌ نداي‌ خفي‌. ندا را براي‌ صداي‌ بلند، براي‌ كسي‌ كه‌ دوره‌ ندا ميگن‌. هر چي‌ خفي‌ باشه‌ باز نداست‌. براي‌ خدا نداست‌. يعني‌ داد زدنه‌. ندائا خفيا. قال‌. چي‌ گفت‌؟ آن‌ دعاش‌ چي‌ بود؟ رب‌ اني‌ وهن‌ الارض‌ مني‌. خدايا اين‌ استخوانهاي‌ من‌ ديگه‌ سست‌ شده‌. انسان‌ وقتي‌ پير ميشه‌ استخوانهايش‌ سست‌ ميشه‌. و اشتعل‌ رأسا شيبا. سرم‌ هم‌ همة‌ موهاش‌ سفيد شده‌. و لم‌ اكب‌ بدعائك‌ رب‌ شقيا. من‌ بدبخت‌ نيستم‌ وقتي‌ كه‌ با تو ارتباط‌ دارم‌. انسان‌ وقتي‌ با خدا ارتباط‌ داره‌ هيچ‌ بدبختي‌ نداره‌، هيچ‌ شقاوتي‌ نداره‌. من‌ اين‌ كاري‌ كه‌ باز يك‌ چيزي‌ كه‌ مي‌خواستم‌ تذكر بدم‌، يادمم‌ رفت‌ ولي‌ آيات‌ الان‌ به‌ من‌ داره‌ ميگه‌ اينه‌ كه‌ اين‌ جلسه‌ را ما تشكيل‌ كه‌ ميديم‌ براي‌ اينه‌ كه‌ كم‌كم‌ شما طرز انس‌ با خدا را ياد بگيريد. چون‌ آخرين‌ مرحله‌ بعد از تزكية‌ نفس‌، انس‌ با خداست‌. و ماها نمي‌دونيم‌ چه‌ جوري‌ با خدا انس‌ بگيريم‌. اول‌ بگذاريم‌ خدا فرمايشاتش‌ را بگه‌. بعد خوب‌ روي‌ حرفها دقت‌ بكنيم‌. بعد هم‌ ما حرف‌ بزنيم‌. بي‌ ادبيه‌. لا يستبقون‌ بالقول‌، جلوي‌ انسان‌ اول‌ ما صحبت‌ كنيم‌ بعد خدا صحبت‌ كنه‌! توي‌ نماز هم‌ همينطوره‌ها. اول‌ حمد و سوره‌ است‌ بعد صحبتهاي‌ ما. اينجوري‌ باشيد. طرز انس‌ با خدا، الان‌ توي‌ شماها كساني‌ هستند كه‌ به‌ مرحلة‌ انس‌ با خدا رسيدند، آنها اصلا اين‌ برنامه‌اشونه‌، شب‌ و روز برنامه‌اشون‌ اينه‌ كه‌ اول‌ با خدا حرف‌ ميزنند، خدا با آنها حرف‌ ميزنه‌، بعد اينها روي‌ حرفهاي‌ خدا دقت‌ ميكنند، بعد به‌ محضر امام‌ زمان‌ مشرف‌ ميشوند، از حضرت‌ ميخوان‌ كه‌ آقا كمك‌ كن‌ ما بتونيم‌ خوب‌ با خدا حرف‌ بزنيم‌. و وقتي‌ هم‌ كه‌ با خدا مي‌خوان‌ حرف‌ بزنن‌ از زبان‌ اولياء خدا كه‌ اگر ما خوب‌ حرف‌ نزنيم‌، نزده‌ باشيم‌، آنها كه‌ خوب‌ حرف‌ زدند، حرفمون‌ تأثير، يعني‌ خوب‌ باشه‌، بي‌ ادبي‌ نباشه‌. چون‌ امام‌ سجاد ديگه‌، بهرحال‌ ادب‌ را كاملا رعايت‌ كرده‌. اين‌ دعا خوندنهايي‌ كه‌ توي‌ حرم‌ و بعضي‌ از مجالس‌، من‌ ديدم‌ دعاي‌ ندبه‌ مي‌خوند يك‌ نفر، اين‌ سيگاريها من‌ نميدونم‌، من‌ الحمدلله‌ يك‌ دفعه‌ هم‌ سيگار را در لبم‌ نگذاشته‌ام‌. ولي‌ سيگاريها اينطوره‌. آنهايي‌ كه‌ خيلي‌ سيگاري‌هاي‌ درجة‌ اعلا هستند، بايد يك‌ قدري‌ سيگار بكشند، يك‌ قدري‌ چايي‌ بخورند، سيگار و چايي‌، سيگار و چايي‌، اينجوري‌ تا كيفي‌ بكنند. اين‌ كار را يك‌ نفر داشت‌ دعاي‌ ندبه‌ مي‌خوند! توي‌ مجلس‌! مردم‌ داشتند دعاي‌ ندبه‌ مي‌خوندند، اين‌ كار را مي‌كردند. يك‌ پك‌ سيگار مي‌كشيد، يك‌ ذره‌ از چايي‌ مي‌خورد، باز همينطور. اين‌ دعا خوندن‌ اينجوري‌ هم‌… اما امام‌ سجاد. ميگه‌ پردة‌ خانة‌ كعبه‌ را گرفته‌ بود داشت‌ دعا مي‌خوند. خوند خوند خوند. افتاد غش‌ كرد. حالا غش‌ به‌ معنايي‌ كه‌ ما ميگيم‌ نيست‌. اقلا ضعف‌ كرد، حضرت‌ بيحال‌ شد. ايني‌ كه‌ ما الان‌ اين‌ جلسه‌ را تشكيل‌، جلسه‌ براي‌ مرحله‌اتون‌، شبهاي‌ يكشنبه‌. آن‌ مراحل‌ بالا هم‌ باشه‌ روزهاي‌ يكشنبه‌ صبحها. براي‌ همه‌اتون‌ چون‌ آخرش‌ همه‌اتون‌ بايد به‌ انس‌ با خدا و امام‌ زمان‌ برسيد، ما داريم‌ برنامه‌ براتون‌ پياده‌ مي‌كنيم‌. كم‌كم‌ مي‌خوايم‌ يادتون‌ بديم‌. كم‌كم‌ تمرين‌ مي‌كنيد. و لذا دقت‌ بكنيد. اگر مي‌خواهيد به‌ آن‌ مرحلة‌ كامل‌ برسيد به‌ اين‌ جلسه‌ خيلي‌ توجه‌ بكنيد، خيلي‌ اهميت‌ بديد.

 خوب‌ چي‌ گفت‌؟ قال‌ رب‌ اني‌ وهن‌ الارض‌ مني‌ و اشتعل‌ رأس‌ شيبا و لم‌ اكن‌ بدعائك‌ رب‌ شقيا. و اني‌ خفت‌ موالي‌ من‌ ورائي‌. من‌ يك‌ نگراني‌ دارم‌ بعد از خودم‌. كه‌ اينهايي‌ كه‌ دور و بر من‌ هستند، اينها هيچكدام‌ نمي‌تونند كارهاي‌ مرا عهده‌دار بشوند. من‌ پيغمبرم‌، بايد اين‌ برنامة‌ نبوت‌ را يك‌ كسي‌ باشه‌ ادامه‌ بده‌، اينهايي‌، بچه‌ها كه‌ دور و بر من‌ هستند نه‌. كسي‌ به‌ درد اين‌ كار نميخوره‌. خفت‌ موالي‌ ورائه‌ و كانت‌. خوب‌ چيكار بكنه‌ خدا؟ يك‌ بچة‌ خوبي‌ خدايا به‌ ما بده‌ كه‌ ما بتونيم‌ خوب‌ تربيتش‌ كنيم‌. چون‌ انسان‌ بچه‌اش‌ را بهتر ميتونه‌ تربيت‌ كنه‌، اگر تربيت‌ بردار باشه‌ البته‌. بهتر ميتونه‌ تربيت‌ كنه‌. چون‌ شب‌ و روز با هم‌ هستند. هم‌ از عمل‌ انسان‌ پند مي‌گيرند، هم‌ از كلام‌ انسان‌ پند مي‌گيرند، هم‌ ميتونه‌ پدر دعواشون‌ بكنه‌، هم‌ ميتونه‌ قاطعيتي‌ بخرج‌ بده‌. پسر انسان‌ بهتر ميتونه‌ تربيتش‌ كنه‌ تا يك‌ كسي‌ كه‌ شب‌ و روز يك‌ دفعه‌ مي‌آد با انسان‌ برخورد ميكنه‌. لذا معناش‌ اينه‌ كه‌ خدايا من‌ چيكار كنم‌؟ من‌ كه‌ پير شدم‌، و امرأتي‌ عاقر. زن‌ من‌ از اول‌ نازا بود. يك‌ زني‌ داشت‌ نازا. و امرأتي‌ عاقر فهبني‌ من‌ لدنك‌ وليا. خدايا از دعاي‌ خودت‌، من‌ پيرمرد، زن‌ نازا، كه‌ اين‌ يكي‌ از معجزات‌ طبيعته‌، يكي‌ از چيزهايي‌ است‌ كه‌ در طبيعت‌ نميشه‌. اگر حالا يكسال‌، دو سال‌ اول‌ ازدواج‌ زن‌ حامله‌ نشه‌، بالاخره‌ عقب‌ ممكنه‌ باندازه‌. اما وقتي‌ كه‌ دوتاشون‌ پير شدند. حتي‌ بعضي‌ها ميگن‌ زن‌ حضرت‌ ذكريا يائسه‌ بوده‌ ديگه‌، از دوران‌ چيزش‌ گذشته‌ بوده‌. از دوران‌ مثلا بچه‌ داريش‌ گذشته‌ بوده‌. ولي‌ در عين‌ حال‌، چون‌ خداي‌، فهبني‌ من‌ لدنك‌ وليا. يك‌ كسي‌ كه‌ ولي‌ من‌ باشه‌، چون‌ فرزند، پسر ولي‌ انسانه‌. آني‌ كه‌ ميگن‌ در آية‌ قرآن‌ و من‌ قتل‌ مظلوما فقد جعلنا لوليه‌ سلطانا و ولي‌ كه‌ براي‌ حضرت‌ سيد الشهدا هست‌، امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌؛ اين‌ بخاطر اينكه‌ فرزنده‌. يرثني‌ و يرث‌ من‌ آل‌ يعقوب‌ هم‌ از من‌ ارث‌ ببره‌ امامت‌ و نبوت‌ را، هم‌ از آل‌ يعقوب‌. و اجعله‌ رب‌ رضيا. يك‌ بچة‌ خوبي‌ باشه‌، ديگه‌ ما زحمت‌ حالا آيا بشه‌، آيا نشه‌. آدم‌ مي‌بينيد چند تا بچه‌ داره‌، هيچكدومش‌ هم‌ به‌ درد كار انسان‌ نميخورند. خوب‌. اين‌ دعا را كرد. فورا دعاش‌ مستجاب‌ شد. يا زكريا انا نبشرك‌ بغلام‌. اي‌ زكريا ما بشارت‌ مي‌ديم‌ تو را به‌ يك‌ پسر. اسمش‌ چيه‌؟ يحيي‌. اسمه‌ يحيي‌. قبلا اسم‌ يحيي‌ نبوده‌. اين‌ اولين‌ اسمه‌ براش‌ مي‌گذاريم‌. با اينكه‌ خودش‌ دعا كرده‌، با اينكه‌ قدرت‌ پروردگار را ميدونه‌، ميگه‌ انا يكون‌ لي‌ غلام‌. باز دو مرتبه‌ همون‌ حرف‌ را ميزنه‌. چه‌ جوري‌ ممكنه‌ من‌ بچه‌ داشته‌ باشم‌؟ زنم‌ عاقره‌، يعني‌ زنم‌ نازاست‌. و قد بلغت‌ من‌ الكبر، من‌ در بزرگي‌ به‌ حد بالا رسيدم‌. خدا فرمود بهش‌ همينطوره‌. قال‌ كذلك‌. ولي‌ قال‌ ربك‌، البته‌ واسطه‌ بوده‌، ميگه‌ علي‌ هينا. براي‌ خدا اين‌ كار آسونه‌. و قد خلقتك‌ من‌ قبل‌ و لم‌ تكن‌ شيئا. تو را هم‌ خودت‌ را چه‌ جوري‌ خدا خلق‌ كرد؟ تو هيچي‌ نبودي‌. و لم‌ تكن‌ شيئا. خوب‌.

 ببينيد اينجا خداي‌ تعالي‌ حضرت‌ يحيي‌ را به‌ حضرت‌ زكريا عنايت‌ ميكنه‌ و از همان‌ طفوليت‌، حضرت‌ يحيي‌ پيغمبر بود. كه‌ مي‌فرمايد و آتيناه‌ الحكم‌ صبيا. ما بهش‌ حكمت‌ داديم‌. حكمت‌ كه‌ اگر خداي‌ تعالي‌ مطلقا به‌ يك‌ كسي‌ بده‌، يعني‌ همة‌ حقايق‌ را بهش‌ داده‌. شناخت‌ همة‌ حقايق‌. و اين‌ بچه‌ بود، صبيا. و آتيناه‌ حكمة‌ صبيا.

 دربارة‌ حضرت‌ عيسي‌ هم‌ همينطور خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ وقتي‌ حضرت‌ عيسي‌ متولد شد، اينجا اين‌ مادر و پدر باصطلاح‌ در سنين‌ بالا بودند و مادر عاقر بود. معجزة‌ خدا در اين‌ جهت‌ بود. در آنجا پدر نداشت‌ حضرت‌ عيسي‌. حضرت‌ عيسي‌ پدر نداشت‌. يك‌ دختر باصطلاح‌ بدون‌ شوهر توي‌ مسجد مشغول‌ عبادت‌، آمده‌ بيرون‌ خودش‌ را شستشو بكنه‌ و باز برگرده‌ توي‌ مسجد. ديد يك‌ مردي‌ جلوش‌ ايستاده‌. گفت‌ من‌ پناه‌ ميبرم‌ به‌ خدا اگر تو كه‌ با تقوا هستي‌ چرا اينجا آمدي‌. گفت‌ كه‌ من‌ فرستادة‌ خدا هست‌. لاهب‌ لك‌ غلاما زكيا. يك‌ پسر پاك‌، پاك‌ نه‌ اينكه‌ مثلا ختنه‌كرده‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ جفتش‌ جدا شده‌ و نميدونم‌ روده‌، نافش‌ بريده‌. ما آخه‌ اين‌ بچه‌ را ميگيم‌ پاك‌ بود، تميز بود. نه‌. زكي‌، يعني‌ تزكيه‌ شده‌، يعني‌ مراحل‌ كمال‌ را طي‌ كرده‌، يعني‌ به‌ مرحلة‌ بندگي‌ رسيده‌. لاهب‌ لك‌ غلاما زكيا. و چون‌ به‌ مرحلة‌ بندگي‌ رسيده‌ بود، خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌، در همين‌ آيات‌، ميگه‌ وقتي‌ كه‌ حضرت‌ عيسي‌ متولد شد به‌ مردم‌ داشت‌ صحبت‌ ميكرد، قضيه‌اش‌ را شنيديد، به‌ مردم‌ ميگه‌ كه‌ اني‌ عبد الله‌. من‌ بندة‌ خدا هستم‌. ببينيد از اين‌ دو جمله‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ انسان‌ وقتي‌ به‌ مرحلة‌ عبوديت‌ ميرسه‌، تزكية‌ نفس‌ شده‌. متوجهيد؟ آخرين‌ مرحلة‌ تزكية‌ نفس‌ عبوديته‌. يعني‌ ديگه‌ وقتي‌ انسان‌ به‌ مقام‌، به‌ مرحلة‌ عبوديت‌ رسيد ديگه‌ زكيه‌. ببينيد آنجا ميگه‌ لاهب‌ لك‌ غلاما زكيا. اينجا ميگه‌ اني‌ عبد الله‌ آتاني‌ الكتاب‌ و جعلني‌ نبيا. منتهي‌ بالاتر از مرحلة‌ بندگي‌ خدا، خدمتتون‌ عرض‌ شود اين‌ است‌ كه‌ مبعوث‌ به‌ رسالت‌ هم‌ بشه‌ و مردم‌ را هم‌ دستگيري‌ بكنه‌ و هدايت‌ مردم‌ را هم‌ بعهده‌ بگيره‌. بعدش‌ گفت‌ و جعلني‌ نبيا. و جعلني‌ مباركا، من‌ را خدا پر بركت‌ قرار داد. پام‌ را هر جا بگذارم‌ بركته‌. بركتهاي‌ ظاهري‌ نه‌ها. ظاهري‌ يها اينها همه‌اش‌، آنچه‌ در عالم‌ ملكه‌ يك‌ پول‌ ارزش‌ نداره‌. در آيات‌ قرآن‌ هست‌ كه‌ انما الدنيا لعب‌ و لهو. و جعلني‌ مباركا اينما كنت‌ و اوصعني‌ بالصلاة‌ و الزكاة‌ ما دمت‌ حيا. دربارة‌ حضرت‌ يحيي‌ هم‌ اين‌ حرفها هست‌ها. منتها آنجا ميگه‌ مادمت‌ حيا و برا بوالده‌. اينجا ميگه‌ برا بوالدته‌، اينجا ميگه‌ برا بوالديه‌. يعني‌ به‌ پدر و مادرم‌ نيكي‌ بكنم‌. اينجا فقط‌ به‌ مادرش‌. و لم‌ اخرج‌ جبارا شقيا. اين‌ يكي‌ از رموز زكي‌ بودنه‌. يعني‌ وقتي‌ انسان‌ تزكية‌ نفس‌ كرد، نه‌ جبار ميشه‌. هيچ‌ كسي‌ را به‌ هيچ‌ كاري‌ مجبور نميكنه‌، به‌ رو نميگيره‌. من‌ اگر رسيدم‌ به‌ شما گفتم‌ بعله‌ شما كم‌ لطفيد، براي‌ ما كاري‌ نكرديد. حالا… اصلا. كه‌ شما مجبور بشيد. بعضي‌ از رفقا مي‌آن‌ ميگن‌ چرا شما به‌ ما نميگي‌ فلان‌ كار را بكن‌. گفتم‌ شايد توي‌ دل‌ راضي‌ نباشيد. براي‌ اينكه‌ واقعا ميدونم‌ شايد در اين‌ جهت‌ بعضي‌ها بگن‌ يك‌ مثلا يك‌ كمكي‌ بخواهيد بكنيد، نتونستيد، نخواستيد، من‌ به‌ رو نگرفته‌ باشم‌ شما را. شما اگر كسي‌ را به‌ رو گرفتيد، اگر يك‌ زمينه‌سازي‌ كرديد كه‌ او مجبور شد كه‌ بدون‌ رضايت‌ قبلي‌، مجبور شد كه‌ يك‌ كاري‌ بكنه‌. شما شديد جبار. نه‌ جبار يعني‌ حجاج‌ ابن‌ يوسف‌ ثقفي‌. نه‌. اون‌ رئيس‌ الجبارينه‌. كوشش‌ بكنيد كوچكترين‌ كاري‌ كه‌ طرف‌ رضايت‌ نداره‌ براي‌ شما، براي‌ خدا بايد شلاق‌ هم‌ توي‌ سر افراد زد كه‌ بكنند. اين‌ همچين‌ نيست‌. براي‌ شما، فقط‌ خودتون‌، نكنند. كاملا رضايت‌. كاملا محبت‌. جبارا شقيا. من‌ خدا ميدونه‌، گاهي‌، حالا گفتنش‌ شايد تا يك‌ حدي‌ به‌ ما برخورد كرده‌ باشه‌، ديده‌ باشيد. گاهي‌ مي‌دونم‌ فلاني‌ يك‌ شغلي‌ داره‌، ازش‌ خواهش‌ مي‌كنم‌ كه‌ آزاد باشه‌، همانطور كه‌ با ديگران‌ عمل‌ ميكني‌ با منهم‌ عمل‌ كن‌ كه‌ من‌ بتونم‌ راحت‌ با تو، و الا بعدش‌ ديگه‌ مراجعه‌ نميكنم‌. چون‌ اگر بخاطر اينكه‌ اين‌ استاد ماست‌ و اين‌ مثلا فرض‌ كنيد خوب‌ حقي‌ داره‌، چه‌ داره‌ و چه‌ داره‌. اومد يك‌ كاري‌ كرد و در دل‌ راضي‌ نبود يا با گفتة‌ من‌ براي‌ من‌ يك‌ كاري‌ كرد، من‌ ميشم‌ جبار. و وقتي‌ جبار شدم‌ شقي‌ هم‌ هستم‌. يعني‌ عكس‌ العملش‌ بدبختي‌ خودمه‌. ميگه‌ و لم‌ اك‌ جبارا و شقيا. حضرت‌ يحيي‌ هم‌ اينطوري‌ بوده‌. و السلام‌ عليك‌، اين‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌. شما هم‌ انشاء الله‌ همينطور باشيد. حالا يوم‌ ولدت‌، اين‌ را كه‌ داشتيد و الا شيعه‌ نبوديد. سلامتي‌ بر من‌ روزي‌ كه‌ متولد شدم‌، يوم‌ ولدت‌، و يوم‌ اموت‌، اينش‌ را بايد خيلي‌ روش‌ كار كنيد. اذ جاء بقلبه‌ رب‌ سليم‌. دل‌ سالم‌، يك‌ سر سوزن‌ نقص‌ نداره‌، داراي‌ كمال‌. سالم‌. الا من‌ اتي‌ الله‌ بقلب‌ سليم‌. دل‌ سالم‌ داشته‌ باشيد. و يوم‌ يبعث‌ حيا. روزي‌ كه‌ روز قيامت‌ هم‌ كه‌ من‌ مبعوث‌ ميشم‌ سالم‌ باشم‌. آدم‌ سالم‌ هيچ‌ كاري‌ بهش‌ ندارند. هيچ‌ كاري‌. نه‌ حساب‌ داره‌، نه‌ معطلي‌ داره‌، نه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ مؤاخذه‌ ميشه‌، از خاك‌ بلند شدي‌ برو توي‌ بهشت‌، تو آنجا يك‌ راه‌ برات‌ باز كردند، تو از آن‌ پشت‌ برو. معطل‌ نشو. و السلام‌ علي‌ يوم‌ ولدت‌ و يوم‌ ولدت‌ و يوم‌ يعبث‌ حيا. آنوقت‌ خدا ميگه‌ ذلك‌ عيسي‌ بن‌ مريم‌. عيسي‌ بن‌ مريم‌ اينه‌ نه‌ آني‌ كه‌ شماها ميگيد كه‌ حضرت‌ مريم‌ توي‌ يك‌ جمعي‌ از مردها، اينها صريح‌ انجيله‌ها، توي‌ يك‌ جمعي‌ از مردها بود و زندگيش‌ بد جائي‌ بود و بالاخره‌ حالا چه‌ جوري‌ حامله‌ شد. خود آنها مرددند، ميگن‌ يا پدرش‌ يوسف‌ نجاره‌، يا همينجوري‌، چه‌ جوري‌ شد، حامله‌ شد، اين‌ معلوم‌ نيست‌. و وقتي‌ هم‌ مي‌خواست‌ وضع‌ حمل‌ بكنه‌ رفت‌ توي‌ آخور. خيلي‌ هم‌ افتخار ميكنند، عكس‌ يك‌ الاغي‌ را كشيدند مشغول‌ كاه‌ و جو خوردنه‌ و حضرت‌ عيسي‌ هم‌ آنجا متولد شده‌ روي‌ پهن‌ها افتاده‌. جدا اينها را نمي‌خوام‌ مسخره‌اشون‌ كنم‌. نه‌. عين‌ همين‌. من‌ خيلي‌ در سخن‌ دلم‌ مي‌خواد ادب‌ سخن‌ را رعايت‌ كنم‌. عين‌ همين‌. دلم‌ مي‌خواد كتاب‌ انجيل‌ هست‌، شرح‌ انجيل‌ هم‌ هست‌ كه‌ نوشته‌اند. عكس‌، منتهي‌ آن‌ عكس‌ كشيدند، در آخور حضرت‌ عيسي‌ متولد شد، هيچ‌ معجزه‌اي‌ هم‌ بهش‌ نسبت‌ نمي‌دهند. ولي‌ وقتي‌ كه‌ حضرت‌ عيسي‌ در اينجا متولد ميشه‌، از نظر قرآن‌، وقتي‌ متولد ميشه‌، خيلي‌ هم‌ سخته‌ها. امتحان‌ حواستون‌ جمع‌ باشه‌، براي‌ استقامتتون‌ خيلي‌ امتحانهاي‌ شديدي‌ ممكنه‌ داشته‌ باشيد. امتحان‌ خيلي‌ مشكل‌. اگر امتحان‌ نشيد يا از امتحان‌ بد دربيائيد، بدونيد كار خرابه‌. امتحان‌ تندي‌ ممكنه‌ خداي‌ تعالي‌ بكنه‌. حضرت‌ مريم‌ را امتحان‌ كرد. آخه‌ اين‌ مي‌خواد مادر عيسي‌ بشه‌. مي‌دونيد حضرت‌ مريم‌ چقدر عظمت‌ داره‌؟! الان‌ شايد اقلا سه‌ ميليارد جمعيت‌ بهش‌ احترام‌ مي‌گذارند. مسلمانها، مسيحي‌ها، اينها خودشون‌ سه‌ ميليارد جمعيتند، اينها بهش‌ احترام‌ مي‌گذارند. مسلمانها بايد احترام‌، حضرت‌ مريم‌ بعد از حضرت‌ زهرا و حضرت‌ زينب‌ و اهل‌ بيت‌، خانمهاي‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌، اوله‌ها. خيلي‌ مهمه‌. اين‌ در اثر چي‌ بود؟ در اثر استقامت‌. همه‌ جا صبر كرد. اما مثل‌ حضرت‌ زهرا نتونست‌ بشه‌. وقتي‌ كه‌ بچه‌ آمد توي‌ بغلش‌، خدايا من‌ چيكار كنم‌؟! خيلي‌ مشكله‌. شما نمي‌تونيد تصورش‌ را بكنيد. كه‌ گفت‌ فياليتني‌ مت‌ قبل‌ هذا. كاشكي‌ من‌ مرده‌ بودم‌ و من‌ اصلا، مريمي‌ توي‌ دنيا نبود. كنت‌ نسيا منسيا. وقتي‌ كه‌ ديد بايد وضع‌ حمل‌ بكنه‌، ولي‌ خدا آمد به‌ كمكش‌، بچه‌ آمد به‌ كمكش‌، بچه‌ تا متولد شد گفت‌ كه‌ مادر غصه‌ نخور. آيه‌ اينه‌. مي‌فرمايد كه‌، آيه‌ را پيدا بكنم‌ خوبه‌. فناداها من‌ تحتها، ميدونم‌، مي‌خوام‌ ترجمه‌ كنم‌. همون‌ اولش‌ را بگيد بقيه‌اش‌ را ميگم‌. فناداها من‌ تحتها، صداش‌ زد از زير پاش‌، تازه‌ متولد شده‌. لا تحزن‌، حزن‌ نداشته‌ باش‌، غصه‌ نداشته‌ باش‌، تموم‌ شد ديگه‌. و لا تحزني‌ و جعل‌ ربك‌ تحتك‌ سريا. زيرت‌ يك‌ سري‌ افتاده‌، يك‌ مثلا فرض‌ كن‌ يك‌ فرش‌ خيلي‌ قيمتي‌. و هن‌ اليك‌ بجذع‌ نخله‌. يك‌ تكان‌ بده‌ اين‌ درخت‌ خرما را، و ساق‌ علي‌ رطبا جليا. از درخت‌ برات‌ خرماي‌ تازه‌ مي‌افته‌. و كلي‌ و اشربي‌ از اين‌ چشمة‌ آبي‌ هم‌ كه‌ زير پات‌ ظاهر شده‌، از اينهم‌ بخور. فاكلي‌ و اشربي‌ و قر عينا، يك‌ چشمي‌ روشن‌ كن‌. حالا خوب‌، بقيه‌اش‌ را چيكار كنم‌؟ اين‌ بچه‌ را توي‌ بغلم‌ گرفتم‌، آمدي‌ توي‌ بغل‌ من‌، من‌ چيكار كنم‌؟ گفت‌ اگر كسي‌ تو را ديد، بهش‌ بگو كه‌ اني‌ نظرت‌ للرحمان‌ صوما لا نكلم‌ يوما نسيا. من‌ روزة‌ صمت‌ دارم‌ و امروز با كسي‌ حرف‌ نميزنم‌. و به‌ من‌ وابگذار. حضرت‌ مريم‌ هم‌ اين‌ كار را كرد. چون‌ هر چي‌ حضرت‌ مريم‌ مي‌گفت‌ به‌ ضررش‌ بود. پذيرفته‌ نميشد يعني‌. انسان‌ گاهي‌ بهتره‌، توي‌ دادگاه‌ انسان‌ حرف‌ نزنه‌. چون‌ نميتونه‌ از خودش‌ دفاع‌ بكنه‌. به‌ هيچ‌ وجه‌ راه‌ دفاع‌ نداره‌. راهش‌ همين‌ بود كه‌ خداي‌ تعالي‌ قرار داد. اشارت‌ فاشارت‌ بطفل‌. اشاره‌ كرد به‌ حضرت‌ عيسي‌ بچه‌ كه‌ همين‌ الان‌ متولد شده‌ گفت‌ اني‌ عبد الله‌ آتاني‌ الكتاب‌ و جعلني‌ نبيا و جعلني‌ مباركا… تا آخر.

 پس‌ دو تا جريان‌ نقل‌ شده‌ كه‌ هردوش‌ شبيه‌ به‌ همه‌ و نكاتي‌ داشت‌ كه‌ نكاتش‌ را اگر يادتون‌ باشه‌، يكي‌ اينكه‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌ به‌ مقام‌ عبوديت‌ رسيد، تزكيه‌ هم‌ كرده‌، و معجزاتي‌ كه‌ در اين‌ ارتباط‌ بود و خيلي‌ مسائل‌ ديگه‌ كه‌ حالا توي‌ اين‌ مجلس‌ نكات‌ باصطلاح‌ عرفاني‌، عرفاني‌ نه‌ بمعناي‌ عرفان‌ متصوفه‌، نكات‌ دقيقي‌ هست‌ كه‌ اينها را انشاء الله‌ بعد از اينكه‌، چون‌ الان‌ ديگه‌ چرت‌ ممكنه‌ كم‌كم‌ براي‌ بعضي‌ها بياد و بسه‌.

 خوب‌. ايام‌ تعلق‌ دارد به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. اين‌ روزها اگر هفتاد و پنج‌ روز صحيح‌ باشه‌، روزهايي‌ است‌ كه‌ تازه‌ فاطمة‌ زهرا از دار دنيا رفته‌. اگر نود و پنج‌ روز صحيح‌ باشه‌ كه‌ بيشتر احتمالش‌ هست‌، فاطمة‌ اطهر در ميان‌ بستر افتاده‌. امروز در جلسه‌ گفتم‌ خيلي‌ ماها بايد مواظب‌ باشيم‌ كه‌ وقتي‌ يك‌ نسبتهايي‌ به‌ ائمة‌ اطهار و فاطمة‌ زهرا ميديم‌ معقول‌ باشه‌، درست‌ باشه‌، صحيح‌ باشه‌، اقلا عقل‌ خودمون‌ اول‌ پذيرفته‌ باشه‌ بعد بگيم‌. ابابكر و عمر آمدند خدمت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. يا علي‌ شنيديم‌ فاطمة‌ زهرا مريضه‌ است‌. ما مي‌خواهيم‌ به‌ عيادتش‌ بريم‌. مكرر از عمر نقل‌ شده‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ نقل‌ ميكنه‌ كه‌ گفت‌ عيادت‌ بني‌ هاشم‌ واجبه‌. اگر يكي‌ از سادات‌ مريض‌ شد عيادتش‌ واجبه‌. و زيارتشون‌ مستحبه‌. عيادت‌ فاطمة‌ زهرا واجبه‌ بر ما. بريم‌ عيادتش‌ كنيم‌. حالا ظاهر مطلب‌ اين‌ بود. و الا مي‌خواستند اين‌ لكة‌ ننگ‌ را از خودشون‌ بردارند شايد. و شايد اگر مثلا فرض‌ كنيد فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها جريان‌ آينده‌ را اطلاع‌ نميداشت‌ نستجير بالله‌، و از امروز ما اطلاع‌ نميداشت‌، با آن‌ اصراري‌ كه‌ آنها كردند، شايد حضرت‌ زهرا مي‌گفت‌ خوب‌ عفتون‌ كردم‌، اگر مربوط‌ به‌ منه‌ عفتون‌ كردم‌. ولي‌ نه‌. آمدند آنجا چون‌ مربوط‌ به‌ فاطمة‌ زهرا نبود، اين‌ را بدونيد، براي‌ اينكه‌ سيلي‌ به‌ صورتش‌ زده‌ بودند، پهلويش‌ را شكسته‌ بودند، براي‌ اين‌ مسائل‌ فاطمة‌ زهرا از آنها اينطور نبود كه‌ نگذره‌، براي‌ اسلام‌ بود، براي‌ دين‌ بود. مردم‌ اينها را بايد بشناسند. اگر عفشون‌ ميكرد بعد هم‌ حرفي‌ از اين‌ مسائل‌ زده‌ نميشد و ممكن‌ بود ديگه‌ ما آنها را نشناسيم‌. لذا حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها فرمود كه‌ شما از پيغمبر اكرم‌ شنيديد كه‌ فرمود فاطمه‌ پارة‌ تن‌ منه‌. كسي‌ كه‌ او را اذيت‌ كنه‌ مرا اذيت‌ كرده‌. كسي‌ كه‌ مرا اذيت‌ كنه‌ خدا را اذيت‌ كرده‌. اينها گفتند خدا را شاهد مي‌گيريم‌ بعله‌ ما اينها را شنيديم‌. ولي‌ از تو طلب‌ عفو مي‌كنيم‌، ببخش‌. حضرت‌ فرمود بعد از هر نماز نفرينتون‌ مي‌كنم‌، خدايا تو شاهد باش‌ كه‌ اينها مرا اذيت‌ كردند. اين‌ بايد گفته‌ بشه‌، فكر نكنيد اي‌ كاش‌ حضرت‌ زهرا مثلا عفشون‌ ميكرد. عفو ميكرد اگر شخصي‌ بود مسئله‌ ولي‌. شماها هم‌ همينطور. اگر ديدي‌ يك‌ مسئله‌اي‌ مربوط‌ به‌ شخصتونه‌. يك‌ بابايي‌ رفته‌ توي‌ يك‌ مجلسي‌ گناه‌ كرده‌ و آمده‌ به‌ شما ميگه‌ مرا ببخش‌. خوب‌ شما اگر به‌ شما ظلم‌ كرده‌، ببخش‌. ولي‌ اگر يك‌ عده‌اي‌ را به‌ گناه‌ كشونده‌، شما حق‌ نداريد. يعني‌ چي‌ ببخش‌؟! بايد خدا ببخشه‌. خدا اگر يك‌ عده‌اي‌ يك‌ كسي‌ منحرف‌ كرده‌، چطور ميتونه‌ ببخشه‌. يكي‌ از مراجع‌ تقليد يك‌ كسي‌ در يك‌ مجلسي‌ عليهش‌ صحبت‌ كرده‌ بود آبرويش‌ را برده‌ بود. من‌ بودم‌ آمده‌ بود عذرخواهي‌ ميكرد. ايشان‌ فرمودند كه‌ من‌ از تو گذشتم‌. اما بايد آنهايي‌ كه‌ آبروي‌ مرا پيش‌ آنها بردي‌ و بعنوان‌ يك‌ روحاني‌، بعنوان‌ يك‌ مرجع‌، بدبين‌ شدند به‌ كل‌ مراجع‌، بايد بري‌ آنها را هدايتشون‌ بكني‌. و الاّ من‌ راضيم‌. اين‌ را بدونيد حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها روي‌ احساسات‌، چون‌ دشمنها كوشيده‌اند كه‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها را يك‌ زن‌ احساساتي‌ معرفي‌ بكنند. كه‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ دعوا ميكرد. اينها آمدند ازشون‌ عذرخواهي‌ مي‌كنند قبولشون‌ نكرد.يك‌ همچين‌ خانم‌ تندخويي‌ معرفيش‌ كنند. نه‌. او عين‌ پيغمبر اكرم‌، نه‌ مثل‌ پيغمبر اكرم‌، رحمة‌ للعالمين‌. مهربان‌، با محبت‌، به‌ خودش‌ قسم‌ اگر ابابكر و عمر، اينها فقط‌ او را اذيت‌ كرده‌ بودند، به‌ اسلام‌ صدمه‌ نزده‌ بودند، حضرت‌ زهرا آنها را مي‌بخشيد و عفشون‌ ميكرد. من‌ قسم‌ مي‌خورم‌. اين‌ بخاطر اسلام‌ بود، بخاطر دين‌ بود كه‌ فرمود خدايا شاهد باش‌ اينها مرا اذيت‌ كردند، يعني‌ اينها ملعونند. مردم‌ دنيا بدونيد اينها كساني‌ هستند كه‌ خدا توي‌ قرآن‌ لعنتشون‌ كرده‌. ان‌ الذين‌ يؤذون‌ الله‌ و رسوله‌ لعنهم‌ الله‌ في‌ الدنيا و الآخره‌. عمر يك‌ تنه‌اي‌ به‌ ابوبكر زد كه‌ پاشو بريم‌. يك‌ زن‌ هم‌ توي‌ دنيا از ما راضي‌ نباشه‌. اينها همچين‌ آدمهايي‌ بودند، خدا لعنتشان‌ كنه‌. اينها كساني‌، يك‌ سني‌ به‌ من‌ يك‌ وقت‌ ميگفت‌ آخه‌ چطور ميشه‌ يك‌ دختر از پيغمبر مانده‌ باشه‌، اينها بيان‌ اينجور اذيتش‌ كنند، بزنندش‌. بهش‌ گفتم‌ فكر نكن‌ من‌ و تو اين‌ كارها را ميكرديم‌. نه‌. حتي‌ تو كه‌ سني‌ هستي‌ منهم‌ كه‌ شيعه‌ هستم‌، ماها اصلا فكرش‌ هم‌ شايد سختمون‌ باشه‌ كه‌ بكنيم‌. اما اينها مي‌دوني‌ چه‌ آدمهايي‌ بودند؟ آدمهايي‌ بودند كه‌ مدتها بچه‌هاي‌ خودشون‌ را، دخترهاي‌ خودشون‌ را زير خاك‌ مي‌كردند. يك‌ قساوتي‌ گرفته‌ بودند كه‌. عايشه‌ را عمر آمد زد كه‌ چرا براي‌ بابات‌ كه‌ مرده‌ گريه‌ ميكني‌؟ همين‌ خودش‌ ميگه‌ كه‌ من‌ بچه‌ام‌ را، دخترم‌ را زير خاك‌ مي‌خواستم‌ بكنم‌، بزرگ‌ شده‌ بود. وقتي‌ من‌ داشتم‌ زمين‌ را مي‌كندم‌، خاك‌ به‌ ريشم‌ ريخت‌. اين‌ آمد با دست‌ كوچكش‌ ريش‌ من‌ را پاك‌ مي‌كرد. من‌ گرفتم‌ خواباندمش‌ زير خاكش‌ كردم‌. اينها همچين‌ آدمهاي‌ فض‌ غليظ‌ القلبي‌ بودند كه‌ آمدند در خانة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها و او را اينطور اذيت‌ كردند. و نه‌ اون‌ تنها، همه‌اشون‌ همانطور بودند، همه‌اشون‌. وقتي‌ كه‌ عمر به‌ قنفذ ميگه‌ دست‌ زهرا را كوتاه‌ كن‌، به‌ بقيه‌ نگفته‌ بود. جمعي‌، براي‌ خودشيريني‌ ريختند سر فاطمة‌ زهرا و فاطمة‌ اطهر را كتك‌ زدند كه‌ امام‌ مجتبي‌ به‌ مغيره‌ ميگه‌ كه‌ و انت‌ يا مغيره‌، قد ضربت‌ امي‌ فاطمه‌. مادرم‌ فاطمه‌ را كتك‌ زدي‌. بدن‌ او را كبود كردي‌، سيلي‌ به‌ صورتش‌ زدند، اينهمه‌ اذيتش‌ كردند. 

۱۶ جمادی الثانی۱۴۱۵ قمری – اهميت‌ ولايت‌ فقيه‌ اخلاق‌ ۸۹

 اهميت‌ ولايت‌ فقيه‌ اخلاق‌ 89

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. تلك‌ الجنة‌ التي‌ يورث‌ بالعباد من‌ كان‌ تقيا. و ما تنزل‌ الا بامر ربك‌ له‌. لهو ما بين‌ ايدينا و ما خلفنا و ما بين‌ ذلك‌ و ما كان‌ ربك‌ نسيا.

 آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد از سورة‌ مريم‌ اين‌ آيه‌ زياد پر اهميته‌ كه‌ به‌ چشم‌ ميخورد كه‌ بهشت‌ يورث‌ من‌ عبادنا، كسي‌ از بندگان‌ ما آن‌ را خواهد برد و مال‌ اوست‌ كه‌ اهل‌ تقوي‌ باشد. ما هدفمون‌ از تشكيل‌ اين‌ مجالس‌ بيشتر جنبة‌ تربیتی‌ داره‌. مجلس‌ شبهاي‌ دوشنبه‌ يا هر مجلسي‌ كه‌ در اين‌ راستا ترتيب‌ داده‌ ميشه‌ هدفمون‌ اين‌ است‌ كه‌ انشاء الله‌ از روضه‌ آمدن‌ و نشستن‌ و ثواب‌ بردن‌، يك‌ قدم‌ بالاتر بگذاريم‌. روضه‌ بيائيم‌، توي‌ مجلس‌ عزاداري‌ بنشينيم‌، يك‌ چيزي‌ هم‌ ياد بگيريم‌. من‌ امشب‌ گفتم‌ كه‌ در را باز بگذارند ديگه‌. فرهنگ‌ شما بايد حالا ايجاب‌ بكنه‌ كه‌ اگر يكنفر دير مي‌آد، خودش‌ و اگر دير آمد يك‌ عذر خيلي‌ موجهي‌ داشت‌، عذرخواهي‌ بكنه‌ و اگر در وسط‌ آمد، آن‌ اطاق‌ بنشينه‌ و اگر، چون‌ اسم‌ نويسي‌ ميشه‌ آنهائي‌ كه‌ تأخير مي‌كنند، ده‌ نفر در يك‌ شب‌ ديرتر از شبهاي‌ گذشته‌، يعني‌ از اول‌ وقت‌ بياند، اين‌ مجلس‌ را تعطيل‌ ميكنم‌، گناهش‌ به‌ گردن‌ آن‌ ده‌ نفر. اين‌ ديگه‌ هر چه‌ عذر داشته‌ باشه‌، جمعيت‌ ده‌ نفرشون‌ بيشتر عذر ندارند. به‌ جهت‌ اينكه‌ خوب‌ معلومه‌ ما بيخود معطليم‌. زحمات‌ ما در اين‌ مسئلة‌ جزئي‌ كه‌ سر ساعت‌ بيائيد، اين‌ مسئلة‌ جزئي‌ را نميتونيم‌ عملش‌ كنيم‌. ديگه‌ ولش‌. پس‌ قرار ما، در باز تا آخر. هر كي‌ هم‌ مي‌خواد دير بياد، هر كي‌ هم‌ مي‌خواد زود بياد. من‌ تكليف‌ خودم‌ را ميدونم‌. عذر موجه‌ داشته‌ باشيد، خوب‌ طبعا ميگيد، عذرخواهي‌ مي‌كنيد. و يقينا بيشتر، ده‌ نفر هم‌ بيشتر چون‌ يقينا، شما هم‌ مي‌تونيد اين‌ را معتقد باشيد كه‌ يقينا اگر در اين‌ جمع‌ ده‌ نفر بيشتر عذر موجه‌ ندارند. بقيه‌اش‌ ديگه‌ تنبليه‌، بقيه‌اش‌ بي‌ نظميه‌، بقيه‌اش‌ معلومه‌ كه‌ ما موفق‌ نبوديم‌. مثل‌ همة‌ مجالس‌ ديگه‌. ما همة‌ حرفها را به‌ خودمون‌ مي‌خريم‌، همة‌ اذيتها را به‌ خودمون‌ مي‌خريم‌ كه‌ انشاء الله‌ يك‌ تأثيري‌ در نظام‌ اسلامي‌، در برنامه‌هاي‌ اسلامي‌ انشاء الله‌ پيدا بشه‌. اين‌ از حالا قرار ما. شما بدونيد يك‌ نفر، شما ميگيد من‌ يك‌ نفرم‌ ديگه‌، ده‌ نفر كه‌ نيستم‌. من‌ تأخير ميكنم‌، اشكال‌ نداره‌، دو نفر ديگم‌ من‌ يك‌ نفرم‌ تأخير ميكنم‌ اشكال‌ نداره‌، ولي‌ شما مي‌بينيد همين‌ يك‌ نفر كه‌ شما تأخير مي‌كنيد در سست‌ شدن‌ اين‌ جلسة‌ معظم‌ تربیتی‌ و جلسة‌ شب‌ يكشنبه‌ تأثير ميگذاره‌. ولي‌ عرض‌ كردم‌ من‌ خودم‌ خسته‌ام‌ بشم‌، آقايون‌، من‌ الان‌ سرم‌ درد ميكنه‌، سرما خوردم‌ حالا هر چي‌ هست‌، ولي‌ من‌ نخواستم‌ ترك‌ كنم‌ جلسه‌ را و شما هم‌ همينطور، مثل‌ من‌ باشيد. اين‌ يك‌ مطلب‌.

 مطلب‌ دوم‌ كه‌ از اين‌ آيات‌ تلاوت‌ شده‌ استفاده‌ شد و شماها هم‌ اين‌ آيات‌ را طبعا خونديد و انشاء الله‌ مرحلة‌ دومي‌ كه‌ از شما امتحان‌ ميشه‌ در هفته‌هاي‌ آينده‌ دقيقا سؤال‌ ميشه‌ ازتون‌ و معناي‌ اين‌ آيات‌ و از اين‌ سي‌ آيه‌اي‌ كه‌ تلاوت‌ ميشه‌، اين‌ مطلب‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ اهل‌ تقوي‌ در همين‌ دنيا زندگي‌ خوبي‌ دارند و اهل‌ معصيت‌ و كفر هم‌ در همين‌ دنيا حتي‌ زندگي‌ بدي‌ دارند. و در عالم‌ آخرت‌ به‌ طريق‌ اولي‌. يعني‌ انسان‌ در عالم‌ آخرت‌ آنجا ديگه‌ تنها اعمالشه‌ كه‌ سرنوشتش‌ را تعيين‌ ميكنه‌. اما آنچه‌ كه‌ در همين‌ دنيا تقوي‌ موجب‌ ميشود كه‌ انسان‌ راحت‌ باشه‌، يكي‌ همين‌ آيه‌ است‌ كه‌ تلك‌ الجنة‌ التي‌ يورث‌ من‌ عبادنا من‌ كان‌ تقيا. و يقول‌، اين‌ آيه‌ را دقت‌ كنيد، و يقول‌ الانسان‌ أاِذا ما مت‌ سوف‌ اخرج‌ حيا. انسان‌ ميگه‌ اگر من‌ بميرم‌ آيا خارج‌ ميشم‌ زنده‌؟! اولا يذكر الانسان‌، آيا متوجه‌ نيست‌ انسان‌، انا خلقنا من‌ قبل‌، ما اين‌ را قبلا خلقش‌ كرديم‌، و لم‌ يكن‌ شيئا. فوربك‌، خدا قسم‌ ميخوره‌ كه‌ پروردگار به‌ پيغمبر قسم‌، لنحشرنهم‌ و الشياطين‌ هم‌ مردم‌ را ما روز قيامت‌ مي‌آوريمشون‌ هم‌ شياطين‌ را، ثم‌ ليحضرنهم‌ حول‌ جهنم‌ جسيا. بعد اينها را اطراف‌ جهنم‌ اينها را در هم‌ فشرده‌ قرارشون‌ ميديم‌. ثم‌ للنجع‌ من‌ كل‌ شي‌ء ان‌ اشد الرحمان‌ عطيا. اينها همه‌اش‌ تهديداتي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ ميكنه‌. من‌ نمي‌خوام‌ حالا همه‌ را براتون‌ ترجمه‌ كنم‌، اين‌ تهديدات‌ براي‌ چيه‌؟ براي‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ بداند كه‌ بايد در اين‌ دنيا درست‌ حركت‌ كنه‌. تهديدات‌ ميره‌ جلو تا ميرسه‌ به‌ كم‌ اهلكنا قبل‌ ان‌ قرن‌ منهم‌ احسن‌ اثاثا وضعيا. ثم‌ الكان‌ الضلالة‌ فليندد رحمان‌ ندا. و يزيد الله‌ الذين‌ اهتدوا هدي‌ و الباقيات‌ الصالحات‌ خير عند ربك‌ ثوابا و خيرا مودا. هدايت‌ در دست‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگاره‌. كسي‌ كه‌ هدايتهاي‌ اوليه‌ را قبول‌ كرد خدا زياد ميكنه‌ هدايتش‌ را. يعني‌ اگر…

 اين‌ مطلب‌ را من‌ توضيح‌ بدم‌. آيات‌ را خونديد و معناش‌ را هم‌ ميدونيد. زندگي‌ دنيا ما بايد در دنيا يك‌ زندگي‌ داشته‌ باشيم‌ كه‌ راحت‌ باشيم‌. يعني‌ چونكه‌ ديگه‌ انسان‌ در دنيا هميشه‌ مي‌خواد داشته‌ باشه‌. يكي‌ آزادي‌. از همة‌ چيزها آزادي‌ اهميتش‌ بيشتره‌. يعني‌ حيوانات‌، اينها آزادي‌ ميخوان‌. انسان‌ آزادي‌ ميخواد. شما يك‌ گنجشك‌ را بگيريد بكنيدش‌ توي‌ قفس‌، بگيد كه‌ بهترين‌ دانه‌ها را برات‌ مي‌ريزيم‌، آب‌ تميز خدمت‌ شما عرض‌ شود ضدعفوني‌ كردة‌ كاملي‌ هم‌ برات‌ مي‌گذاريم‌. قفسش‌ هم‌ ميله‌ها از طلا باشه‌. وقتي‌ اين‌ گنجشك‌ كرديد توي‌ اون‌، دلش‌ مي‌خواد در يك‌ لحظه‌ بياد بيرون‌، بيرون‌ گرسنگي‌ بكشه‌. اين‌ آزاديست‌. همة‌ موجودات‌، حيوانات‌، بل‌ من‌ گفتم‌ نباتات‌، اينها طالب‌ آزادي‌ هستند. آزاد باشند. يعني‌ حتي‌ نباتات‌ها. يعني‌ گياه‌. گياه‌ را اگر بكنيدش‌ توي‌ يك‌ شيشه‌اي‌ مثلا، هوا نداشته‌ باشه‌، اين‌ سرش‌ را مي‌آره‌ از شيشه‌ بيرون‌. مي‌خواد آزاد، توي‌ فضا آزاد باشه‌. يكي‌ از چيزهاي‌ مهم‌ زندگي‌ انسان‌ در دنيا آزاديه‌. همة‌ دعواهايي‌ كه‌ توي‌ عالم‌ هست‌ مي‌بينيد منتهي‌ ميشه‌ به‌ اينكه‌ بايد ما آزادي‌ داشته‌ باشيم‌. يكي‌ از نعمتهاي‌ مهم‌ الهي‌ است‌ آزادي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ هم‌ در آيات‌ قرآن‌ و روايات‌ فرموده‌ است‌ كه‌ اگر آزادي‌ مي‌خواهيد اهل‌ تقوي‌ باشيد. چون‌ ازش‌ مي‌آد.

 دوم‌ چيزي‌ كه‌ انسان‌ خيلي‌ طالبشه‌، امنيته‌. يعني‌ امنيت‌ انسان‌ داشته‌ باشه‌. امنيت‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ كسي‌ به‌ انسان‌ تعرض‌ نتونه‌ بكنه‌. انسان‌ را در فشار قرار نده‌. به‌ مال‌ انسان‌، به‌ جان‌ انسان‌، به‌ ناموس‌ انسان‌، كسي‌ خيانت‌ نكنه‌. به‌ شخصيت‌ انسان‌ كسي‌ خيانت‌ نكنه‌. اين‌ يكي‌ از چيزهايي‌ است‌ كه‌ در زندگي‌ براي‌ انسان‌ لازمه‌. و در جامعة‌ اسلامي‌ بايد اين‌ امنيت‌ باشه‌. هم‌ از جهت‌ مال‌ انسان‌، جان‌ انسان‌، آبروي‌ انسان‌، شخصيت‌ انسان‌، هر چيز انسان‌ بايد امنيت‌ داشته‌ باشه‌. كاملا امن‌. اين‌ دو.

 سوم‌ چيزي‌ كه‌ از نعمتهاي‌ الهي‌ است‌ و انسان‌ بايد داشته‌ باشه‌، سلامتيه‌. يعني‌ بدنش‌ سالم‌ باشه‌، روحش‌ هم‌ سالم‌. بدن‌ سالم‌ باشه‌ بخاطر اينكه‌ خوب‌ درد نداشته‌ باشه‌، مرض‌ نداشته‌ باشه‌، در فشار امراض‌ مختلف‌ نباشه‌. اينهم‌ يكي‌ از نعمتهاي‌ الهيست‌. و سلامتي‌ روحي‌. يعني‌ روحش‌ سالم‌ باشه‌. كه‌ بنظر من‌ توي‌ اين‌ چهار چيز، پر اهميت‌ترش‌ سلامت‌ روحه‌. يعني‌ اگر اين‌ نبود هر سه‌ نعمت‌ ديگر اگر وجود داشت‌، اين‌ سه‌ نعمت‌ ارزش‌ نداره‌ در مقابل‌ اين‌ يك‌ نعمت‌. و اگر اين‌ يك‌ نعمت‌ بود، آن‌ سه‌ نعمت‌ را خودش‌ بوجود مي‌آره‌ و اگر يك‌ وقت‌ نبود، قابل‌ تحمل‌ ميشه‌ براش‌. ببينيد اصل‌ بحث‌. ما در يك‌ جامعه‌اي‌ زندگي‌ مي‌كنيم‌ كه‌ اين‌ مسئله‌ را من‌ امسال‌ مي‌خواستم‌ وقتي‌ كه‌ من‌ خودم‌ همين‌ آيات‌ را مي‌خوندم‌، توي‌ ذهنم‌ آمد از بعضي‌ آيات‌ و روايات‌ كه‌ اين‌ مسئله‌ را امشب‌ درباره‌اش‌ بحث‌ كنيم‌. ببينيد ما گفتيم‌ چهار چيز نعمته‌. يكي‌ آزادي‌، يكي‌ امنيت‌، يكي‌ سلامتي‌، ديگه‌ چي‌؟ يكي‌ هم‌ سلامتي‌ روح‌. سلامتي‌ بدن‌ يكي‌ هم‌ سلامتي‌ روح‌. اينها تمامش‌ زير ساية‌ يك‌ حكومت‌ اسلامي‌ صحيح‌ انجام‌ ميشه‌. اين‌ را بدونيد. زير ساية‌ يك‌ حكومت‌ صحيح‌ ديني‌ واقعي‌ انجام‌ ميشه‌. اگر يك‌ مملكتي‌ در رأسش‌ يك‌ نفر مريض‌ روحي‌ بود، يك‌ نفر بود كه‌ اين‌ خودش‌ مريض‌ بود. جبار بود، معصيتكار بود، نميدونم‌ جاه‌ طلب‌ بود، خودخواه‌ بود، يا امراض‌ روحي‌ ديگه‌. اگر مريض‌ بود هيچوقت‌ خوب‌ نميتونه‌ سلامتي‌ روحي‌ كه‌ اهم‌ اين‌ نعمه‌، براي‌ مردم‌ آن‌ مملكت‌ بوجود بياره‌. طبعا امنيت‌ هم‌ نميتونه‌ بوجود بياره‌، طبعا وقتي‌ كه‌ امنيت‌ نتونست‌ بوجود بيارد، آزادي‌ هم‌ نيست‌. پس‌ همة‌ اينها برميگرده‌ به‌ چي‌؟ به‌ سلامتي‌ روحي‌ و درستي‌ يك‌ رهبر در يك‌ مملكت‌. شماها بعضي‌هاتون‌ جوانيد، بعضي‌هاتون‌ هم‌ در زمان‌ آن‌ رژيم‌ شاهي‌، چون‌ شاه‌ خودش‌ يك‌ آدم‌ مريضي‌ بود. جدا مريض‌ بود. يك‌ كبر و غروري‌ داشت‌ كه‌ حساب‌ نداشت‌. معصيتكار بود به‌ تمام‌ معنا. بعضي‌ها معتقد بودند اين‌ اصلا دين‌ نداره‌. و از همه‌ جهت‌ مريض‌ روحي‌ بود. واقعا مملكت‌ نه‌ امنيت‌ داشت‌، نه‌ آزادي‌ داشت‌، نه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود نه‌ سلامتي‌ روحي‌، البته‌ جنبه‌هاي‌ بهداشتي‌ در يك‌ حدي‌ رعايت‌ مي‌كردند. ولي‌ سلامتي‌ روحي‌ نبود. در آن‌ زمان‌ چون‌ مسئول‌ كانون‌ بحث‌ و انتقاد من‌ بودم‌. هر چند روز يك‌ دفعه‌ ما را براي‌ ساواك‌ مي‌خواستند. و با ما دعواها و نزاعها داشتند. مسئول‌ همه‌ هم‌ من‌ بودم‌. اگر مثلا يكنفر مي‌آمد آنجا راجع‌ به‌ سياست‌ حرف‌ ميزد، ما بايد جوابش‌ را مي‌داديم‌. و اگر يك‌ وقتي‌ هم‌ امنيتي‌ بود روي‌ ترس‌ و وحشت‌ بود. امنيت‌ واقعي‌ نبود. امنيت‌ صحيحي‌ نبود. اگر يك‌ وقتي‌ گوشه‌ و كنار ما، بنده‌ خودم‌ با اينكه‌ من‌ در سن‌ شانزده‌ سالگي‌ شروع‌ به‌ پيمودن‌ مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ كردن‌ تا يك‌ مدتي‌ و طبعا در زمان‌ شاه‌، اين‌ اواخر، لااقل‌ اين‌ ده‌ سال‌ آخر، تازه‌ يك‌ دفعه‌ كه‌ بهم‌ وحي‌ نشده‌ بهم‌ الهام‌ نشده‌، بلد بودم‌. خودم‌ با خودم‌ تا جائي‌ كه‌ برام‌ ميسور بوده‌ پياده‌ ميكردم‌. نميتونستم‌ يك‌ همچين‌ افرادي‌ را بسازم‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ از در منزل‌ كه‌ مي‌رفتم‌ بيرون‌، خراب‌ ميشد. نعمتي‌ پروردگار بهمون‌ عنايت‌ كرد و آن‌ اينه‌ كه‌ ما اگر مراجعه‌ بكنيم‌ به‌ قانون‌ اساسي‌ و قانون‌ مملكتي‌، مي‌بينيم‌ كه‌ شاه‌ را برداشتند، يك‌ آدم‌ مريض‌ را برداشتند، يك‌ آدم‌ مغرور، يك‌ آدم‌ پست‌ را برداشتند. جاش‌ يك‌ مرجع‌ تقليدي‌ كه‌ صائن‌ لنفسه‌، حافظا لدينه‌، مخالفا لهواه‌، مطيعا لامر مولاه‌ گذاشتند. يعني‌ سالم‌ سالم‌. كوچكترين‌ مرض‌ در وجودش‌ نبايد باشه‌. اسم‌ اين‌ را گذاشتند ولايت‌ فقيه‌. من‌ واقعا گاهي‌ از خودم‌ خجالت‌ ميكشم‌ كه‌ بيان‌ بگند يك‌ روحاني‌، اين‌ ضد ولايت‌ فقيهه‌. اصلا معناي‌ ولايت‌ فقيه‌ را نفهميدند كه‌ ميگن‌ اين‌ ضد ولايت‌ فقيهه‌. يا حتي‌ به‌ خود من‌ نسبت‌ بدهند. من‌ اين‌ جلسة‌ امشب‌ را حجت‌ بين‌ شما، شما رفيقهاي‌ خصوصي‌ من‌ هستيد، شب‌ جمعه‌اي‌ نيست‌ كه‌ بگم‌ افراد مختلفي‌ هستند. بين‌ خودم‌ و ذات‌ مقدس‌ پروردگار حجت‌ قرار ميدم‌ كه‌ اگر ولايت‌ فقيه‌، اگر ولايت‌ امام‌، اگر ولايت‌ پيغمبر، نباشه‌ هيچكدام‌ از اين‌ نعمتهاي‌ الهي‌ را ما نداريم‌، نميتونيم‌ داشته‌ باشيم‌. اگر اسلامي‌ باشد و حكومت‌ اسلامي‌ باشد به‌ هيچ‌ وجه‌ نميتونه‌ ولايت‌ فقيه‌ نباشه‌. ما بدبختيمون‌ اينه‌ كه‌ وقتي‌ ما مثلا موافق‌ ولايت‌ فقيه‌ هستيم‌ كه‌ بريم‌ توي‌ صحن‌ جار بزنيم‌ و بگيم‌ مرگ‌ بر ضد ولايت‌ فقيه‌. ولي‌ آنها خيلي‌ها هستند كه‌ دروغ‌ ميگن‌. اصلا نميدونند ولايت‌ فقيه‌ يعني‌ چه‌؟ من‌ بيايد با دلايل‌ محكم‌ براتون‌ ثابت‌ كنم‌ كه‌ اگر اسلام‌ بناست‌ باقي‌ باشه‌، حتما بايد يك‌ فقيه‌ عادل‌ مخالفا لهواه‌، مطيعا لامر مولا، در رأس‌ كار باشه‌. اين‌ معناي‌ ولايت‌ فقيهه‌. و خدا لعنت‌ كنه‌، من‌ از اين‌ لحظه‌ به‌ بعد دارم‌ ميگم‌، خدا لعنت‌ كنه‌ آن‌ كسي‌ را كه‌ به‌ من‌ نسبت‌ بده‌ ولايت‌ فقيه‌ را من‌ قبول‌ ندارم‌ و شماها را هم‌ خدا انصاف‌ بده‌ اگر در اين‌ جهت‌ از من‌ دفاع‌ نكنيد. خوب‌ بگيد ديگه‌. من‌ تعجبه‌، يكي‌ رفته‌ توي‌ شهركي‌، شنيدم‌ آنجا صحبت‌ كرده‌، آمدند گفتند اينها ضد ولايت‌ فقيهند نبايد صحبت‌ بكنند. شما را به‌ خدا ببينيد اين‌ وضعه‌! من‌ الان‌ براي‌ اين‌ جهت‌ نميگم‌. از اول‌ انقلاب‌ تا حالا به‌ ما همه‌ چي‌ گفتند. بگن‌. من‌ از اين‌ جهت‌ چيزي‌ ندارم‌. از باب‌ نمونه‌. شما اين‌ را بدونيد، يقين‌ بدونيد من‌ الان‌ براي‌ شماها نمي‌خوام‌ بيام‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ باصطلاح‌ جانماز آب‌ بكشم‌، ديگه‌ شماها مرا شناختيد، منهم‌ شما را شناختم‌. چند سالي‌ است‌ كه‌ داريم‌ باهم‌ كار مي‌كنيم‌. بعضي‌هاتون‌ تازه‌ هستيد ولي‌ خوب‌ بازهم‌ تا نشناسيد، وارد نميشوند توي‌ اين‌ جلسه‌. من‌ اين‌ اعتقادمه‌ كه‌ اگر ولايت‌ فقيه‌ نباشه‌، يعني‌ يك‌ مجتهد جامع‌ الشرايط‌ در رأس‌ كار نباشه‌، تمام‌ بدبختيها متوجه‌ مسلمانها خواهد بود. الان‌ گرفتاريهايي‌ كه‌ افغانستان‌ داره‌ براي‌ همينه‌. گرفتاريهايي‌ كه‌ لبنان‌ داره‌ براي‌ همين‌ جهته‌. گرفتاريهايي‌ كه‌ عراق‌ داره‌ براي‌ همين‌ جهته‌ كه‌ يك‌ ولي‌ فقيهي‌ در رأس‌ كار نيست‌. يك‌ آدم‌ مريض‌ بدبختي‌ مثل‌ صدام‌ در كاره‌. ولايت‌ فقيه‌ يعني‌ يك‌ مجتهد ولي‌ امر مسلمين‌ باشه‌. ولي‌ امر مسلمين‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ هر چه‌ او ميگه‌ همه‌ گوش‌ به‌ حرف‌ بدهند. شما را به‌ خدا شماها مي‌توانيد بپذيريد كه‌ تحت‌ فرمان‌ يك‌ فاسق‌ فاجر مريض‌ بي‌ بند و باري‌ باشيد؟! محاله‌ ما همچين‌ چيزي‌ را بتونيم‌ بپذيريم‌. و اين‌ نعمت‌ را خداي‌ تعالي‌ با ريختن‌ خون‌ يك‌ عدة‌ زيادي‌ از شخصيتهاي‌ علمي‌، من‌ بعضي‌ از اين‌ علمايي‌ كه‌ شهيد شدند در باصطلاح‌، حالا شهيد محراب‌ باشند يا شهيد غير محراب‌، اينهايي‌ كه‌ از دار دنيا رفتند و كشته‌ شدند، با اكثرشون‌، فكر نميكنم‌ با فردي‌ از اينها نباشه‌ كه‌ آشنا نباشم‌ از نزديك‌. اينها بعضي‌هاشون‌ واقعا اهل‌ تزكية‌ نفس‌ بودند. يعني‌ ما كم‌ آنجور عالمي‌ مثل‌ مثلا مرحوم‌ صدوقي‌، چون‌ من‌ از نزديك‌ با ايشان‌ آشنا بودم‌. ايشان‌ تا وقتي‌ كه‌ حيات‌ داشت‌ اين‌ كانون‌ بحث‌ و انتقاد را از افراد ما ماهانه‌ براي‌ اداره‌اش‌ مي‌گرفتيم‌، ايشان‌ عضو آنجا بود، ماهانه‌ مي‌داد و من‌ در نيمة‌ شعبان‌ همان‌ سالي‌ كه‌ ماه‌ رمضانش‌ ايشان‌ شهيد شد، من‌ در گيلانغرب‌ كه‌ رفته‌ بوديم‌ براي‌ جبهه‌، من‌ ايشان‌ را آنجا ديدم‌ و مفصل‌ حرف‌ زديم‌ و براي‌ مسائل‌ مختلف‌ ولايت‌. با اكثر اينها، ديگه‌ حالا من‌ بخوام‌ يكي‌ يكي‌ اسم‌ ببرم‌ مشكله‌، با اينها آشنا بوديم‌. اينها كشته‌ شدند. شهداي‌ جبهه‌ كه‌ ديگه‌ بي‌ حساب‌. اينهمه‌ شهيد شدند. ترورهايي‌ كه‌ انجام‌ شد كه‌ يكي‌ از اينها عزيزترين‌ فردي‌ براي‌ من‌ بود. شما. حتي‌ به‌ من‌ گفتند، خوب‌ هم‌ بچه‌هاي‌ من‌ هستند، هم‌ بچه‌هاي‌ مرحوم‌ شهيد هاشمي‌ نژاد مي‌دانند كه‌ اين‌ حرفها نبوده‌. تا حتي‌ روز آخري‌ كه‌ ايشان‌ شهيد شد، ايشان‌ منزل‌ ما بود ميگن‌ با فلاني‌ مخالف‌ بودند. بگن‌. مسئله‌اي‌ نيستش‌. ولي‌ عزيزترين‌، من‌ آنقدر متأثر شده‌ بودم‌ و گريه‌ مي‌كردم‌ كه‌ در تشييع‌ جنازة‌ ايشان‌ آمد يكنفر به‌ من‌ گفت‌ كه‌ گريه‌ زياد نكنيد. دشمن‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ احساس‌ مثلا خوشحالي‌ ميكنه‌. عزيزترين‌ فرد، الان‌ كه‌ من‌ دارم‌ اين‌ حرفها را ميزنم‌، خواهر ايشان‌ توي‌ خونه‌، چون‌ تنها كسي‌ كه‌ مي‌آد اين‌ شب‌ توي‌ جلسة‌ شبهاي‌ دوشنبه‌ را حاج‌ خانم‌ ماست‌، ايشان‌ داره‌ ميشنوه‌. تنها كسي‌ كه‌ براي‌ من‌ خيلي‌ عزيز بود و ايشان‌ هم‌ در بعد معنوي‌ هم‌ در بعد سياسي‌، شهيد شد. جلوي‌ چشمم‌ چون‌ من‌ خودم‌ تمام‌ كارهاي‌ ايشان‌ را متصدي‌ بودم‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ در غسالخانه‌ گفتند كه‌ ايشان‌ را بيائيد شما ببينيد ميشه‌ غسلش‌ داد. من‌ رفتم‌ ديدم‌ نميشه‌ غسلش‌ داد. چون‌ از گردن‌ اين‌ قطعه‌ قطعه‌ بود ايشان‌. من‌ آن‌ شب‌ گفتم‌ كه‌ تيمم‌ بدهند و در يك‌ پلاستيكي‌ جمع‌ كردند ايشان‌ را كه‌ در اينجا دفنش‌ كردند. خوب‌ چطور ميشه‌ انسان‌ با اين‌ زحمت‌، با اين‌ فشار، اگر انسان‌ به‌ اينجا رسيده‌، حالا مي‌آد مثل‌ مني‌، من‌ مي‌آم‌ با اين‌ مسائل‌ مبارزه‌ بكنم‌! من‌ شما فكر نكنيد من‌ يك‌ آدم‌ قوي‌، همانطور كه‌ نوشته‌هام‌ ميتونه‌ اثر بگذاره‌، حرفهام‌ هم‌ ميتونه‌ اثر بگذاره‌. خودتون‌ هم‌ مي‌دونيد. حرفهام‌ تأثير داره‌. تا بحال‌ خدا، باز من‌ مي‌خوام‌ تند حرف‌ نزنم‌ چون‌ يك‌ احساساتي‌ هست‌، نشه‌. شما تابحال‌ شنيديد كه‌ من‌ يك‌ كلمه‌ در تضعيف‌ حكومت‌ حرف‌ بزنم‌، چه‌ در كانون‌، چه‌ در جلسات‌ خصوصيمون‌. بگم‌ اي‌ بابا اينها هم‌ كه‌ خراب‌ كردند. همچين‌ حرفي‌ من‌ اصلا نزدم‌. ديگران‌ گفتندها من‌ نگفتم‌. خوب‌ اين‌ عداوت‌ و دشمني‌ كه‌ گوشه‌ و كنار متوجه‌ ماست‌ چيه‌؟ نميدونم‌. شايد مال‌ اين‌ است‌ كه‌ ما ميگيم‌ امام‌ زمان‌. شايد مال‌ اين‌ است‌ كه‌ ما درست‌ داريم‌ حركت‌ مي‌كنيم‌. شما ميگيد كه‌ چرا توي‌ صحن‌ نمي‌ريد اين‌ حرفها را بزنيد. من‌ اهل‌ اين‌ حرفها نيستم‌. اينجا يك‌ برنامة‌ خصوصي‌ شخصي‌ دارم‌. شما ديگه‌ با ما آشنا هستيد. همه‌ چيزهاي‌ من‌ را ميدونيد، همه‌ را. آقايان‌ توي‌ اين‌ جلسه‌، جلسة‌ خصوصي‌ صبح‌ يكشنبه‌ هم‌ هستند. جلسة‌ عمومي‌ شب‌ يكشنبه‌ هم‌ هستند، شب‌ دوشنبه‌ هم‌ همه‌اتون‌ هستيد. اينها را نميگم‌ بخاطر اينكه‌ فكر كنيد من‌ ناراحت‌ شدم‌. نه‌. پوست‌ من‌ اينقدر كلفته‌ كه‌ از عصباني‌ كه‌ نشدم‌ ناراحت‌ هم‌ نشدم‌. هيچي‌. ولي‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ مسئلة‌ ولايت‌ فقيه‌ چيز مسلمي‌ است‌. من‌ در اين‌ خلاصة‌ توضيح‌ المسائل‌ باز فكر نكنيد كه‌ من‌ آرزوي‌ مرجع‌ شدن‌ دارم‌. اين‌ را همة‌ آقايون‌ مي‌دونند. من‌ خوشم‌ آمد يكي‌ از دوستان‌، يكي‌ از علما مي‌خواسته‌ ازشون‌ ياد بگيره‌ بهرحال‌. پرسيده‌ كه‌ شما از كي‌ تقليد مي‌كنيد. گفت‌ كه‌ من‌ باقي‌ به‌ فتواي‌ آية‌ الله‌ گلپايگاني‌. گفته‌ به‌ فتواي‌ كي‌؟ گفته‌ فلاني‌ گفته‌. تا همينجا انحراف‌ پيدا كردي‌. كه‌ چرا فلاني‌. ايشون‌ هم‌ جواب‌ خوبي‌ داده‌ گفته‌ ايشان‌ گفتند كه‌ همة‌ علما متفقند كه‌ بقاء بر ميت‌ جايزه‌. خوب‌. گفته‌ خوب‌ حالا درست‌ شد. ما تمام‌ آنچه‌ كه‌ نوشتيم‌، الا چند مسئلة‌ تقليد، اين‌ را بدونيد، در مسئلة‌ تقليد بايد همه‌اتون‌ مجتهد باشيد. اينهم‌ يك‌ اينم‌ از مسائلي‌ است‌ كه‌ بايد مطلع‌ باشيد. چون‌ اگر در تقليد تقليد بكنيد جور در نمي‌آد. يعني‌ ما هم‌ تقليد، از كي‌ تقليد بكنيد كه‌ از كي‌ تقليد بكنيد مسئلة‌ علمي‌ است‌. در مسئلة‌ تقليد بايد انسان‌ خودش‌ فكر بكنه‌. عمل‌ هم‌ مي‌كنيد و فكر هم‌ مي‌كنيد. يعني‌ هر كسي‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ را نميدونه‌، خودش‌ ميدونه‌ كه‌ از آن‌ كسي‌ كه‌ ميدونه‌ بايد بپرسه‌. اينه‌ معناي‌ تقليد. در مسائل‌ تقليد آن‌ هم‌ آني‌ كه‌ من‌ گفتم‌ در مسئلة‌ تقليد، باز بايد بگم‌ كه‌ يك‌ عده‌اي‌ را مثلا متوجه‌ حرف‌ من‌، كه‌ آنها شايد راضي‌ نباشند. آنهايي‌ كه‌ ضد باصطلاح‌ اين‌ مقام‌ رهبري‌ هستند و نمي‌خواهند منحصر بشه‌ تمام‌ امور و تمام‌ فرمان‌ به‌ دست‌ مقام‌ رهبري‌ بيفته‌، شايد آنها ناراضي‌ باشند. نميشه‌. من‌ گفتم‌ بايد يك‌ نفر بعنوان‌ رهبر، علماي‌ اعلام‌، آنهايي‌ كه‌ خبره‌ هستند، بشينند تعيين‌ بكنند و همه‌، حتي‌ مجتهدين‌ تحت‌ فرمان‌ او باشند. حتي‌ مجتهدين‌ بايد تحت‌ فرمان‌ او باشند. كه‌ من‌ حتي‌ اين‌ تعبير را كرده‌ بودم‌ آقاي‌ نعمتي‌ گفتند نه‌ اين‌ تعبير خيلي‌ تنده‌. گفتم‌ بايد همه‌ از او تقليد بكنند. ديدم‌ راست‌ ميگه‌. اين‌ ديگه‌ خيلي‌ بهشون‌ برميخوره‌. ولي‌ واقعش‌ اينه‌ بايد تقليد بكنند. چون‌ وقتي‌ ايشان‌ اين‌ را خوند فهميدم‌ كه‌ اين‌ تنده‌. گفتم‌ خيلي‌ خوب‌. همه‌ بايد تبعيت‌ كنند. الان‌ همين‌ ديشب‌ بود يا پريشب‌ بود. بعله‌ پريشب‌. يك‌ مجلسي‌ بود با يكي‌ از علما من‌ صحبت‌ مي‌كردم‌ و گفتم‌ كه‌ ما بخواهيم‌ يا نخواهيم‌، ما داريم‌ از رهبر انقلاب‌، داريم‌ ما تقليد مي‌كنيم‌. حالا شما بخواهيد يا نخواهيد. الان‌ اين‌ در امور سياسي‌ ميگه‌ بايد اينطوري‌ باشه‌. شما بگيد كه‌ نه‌ صحيح‌ نيست‌. خوب‌ بگو هر چي‌ مي‌خواي‌ بگو. اما بايد در عمل‌ بكنه‌ و شما هم‌ بايد تقليد بكنيد. الان‌ اگر بنا باشه‌ سازش‌ با آمريكا، بنده‌ نظرم‌ اين‌ باشه‌ كه‌ شخصا بايد با آمريكا سازش‌ كنيم‌. باز نريد بگيد كه‌ فلاني‌ گفته‌ بايد با آمريكا سازش‌ كنيم‌. اگر نظر من‌ اين‌ بود و رهبر ميگه‌ نه‌ نبايد سازش‌ كرد. خوب‌ نظر من‌ به‌ درد خودم‌ هم‌ نميخوره‌. هيچ‌ فايده‌اي‌ نداره‌. بايد در امور حكومتي‌ و سياسي‌ كه‌ هيچ‌ حرفي‌ نيست‌. بايد همه‌ پيرو يكنفر باشند. و هستيم‌ اين‌ را هم‌ انجام‌ مي‌ديم‌. اما يك‌ وقتي‌ هست‌ يك‌ غذايي‌ را مي‌دهند يك‌ بچه‌ ميخوره‌ با گريه‌ و نق‌ نق‌ مي‌خوره‌. يك‌ وقت‌ هست‌ نه‌. يك‌ بچه‌اي‌ با راحتي‌. ميگفت‌ كه‌ توي‌ مدرسه‌، توي‌ دبستان‌ ما بوديم‌. آمدند همه‌ را آمپول‌ ضد مثلا حصبه‌ بزنند. ميگفت‌ حدود چهارصد تا بچه‌ بوديم‌. يك‌ بچه‌ دستش‌ را بالا زده‌ جلو وايستاده‌. زد و رفت‌ كنار. يك‌ بچه‌ هم‌ رفته‌ توي‌ مستراح‌ قايم‌ شده‌. بالاخره‌ اين‌ چهارصد تا را كه‌ داشتند آمپول‌ مي‌زدند، آن‌ بچه‌اي‌ كه‌ در مستراح‌ بود همه‌اش‌ بدنش‌ مي‌لرزيد. آخر هم‌ آوردنش‌ از مستراح‌ بيرون‌ آمپولش‌ زدند. ولي‌ آن‌ بچه‌اي‌ كه‌ اولين‌ نفر بود كه‌ رفته‌ بود براي‌ آمپول‌ زدن‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ رفت‌، اصلا دردش‌ هم‌ خوب‌ شد و رفع‌ شده‌ بود و مدتي‌ هم‌ بازي‌ كرده‌ بود تا اينها آمپولهايشون‌ تمام‌ بشه‌. آخه‌ بعضي‌ وقتها انسان‌ بعضي‌ كارها را با نق‌ نق‌ قبول‌ مي‌كنه‌. نق‌ مي‌زنه‌ اعصاب‌ خودش‌ را خرد  مي‌كنه‌ كه‌ چرا بايد فلاني‌ در رأس‌ كار باشه‌. حالا چه‌. بايد از ائمه‌امان‌ ياد بگيريم‌ بايد از خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ تعليم‌ بگيريم‌. بايد ما وحدت‌ و اتحادمون‌ را حفظ‌ كنيم‌ اينها را شما بدونيد كه‌ البته‌ من‌ دو رو برم‌ الحمد لله‌ چيزي‌ نيست‌، مطلبي‌ نيست‌، نه‌ فكر كنيد مطلبي‌ هست‌، نه‌. ولي‌ بعد، مثلا بعضي‌ از افراد كه‌ نمي‌خوان‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ به‌ عهدشون‌، حالا تا بكنند يك‌ همچين‌ حرفهايي‌ را مطرح‌ مي‌كنند و نق‌ مي‌زنند. ماها بخواييم‌ يا نخواييم‌ از اول‌ عالم‌ گرفته‌، از مرجع‌ تقليد گرفته‌ تا اون‌ بقال‌ بي‌ سواد يا او دهاتي‌ بي‌ سواد همه‌ بايد چكار كنند؟ همه‌ بايد از فقيهي‌ كه‌ مبصوت‌ اليده‌، دستش‌ باز است‌، و در مقام‌ قدرت‌ نشسته‌، فرماندة‌ كل‌ قواست‌ از او بايد تبعييت‌ كنند بخوان‌ يا نخوان‌.

 منتهي‌ اسلام‌ گفته‌ بخواييد هر جوري‌ هم‌ هست‌ بخواييد، دقت‌ مي‌كنيد. و ولايت‌ فقيه‌ معناش‌، خدا حكم‌ و حكومت‌ مال‌ خداست‌ الا حكم‌ انا لالله‌. پيغمبر اكرم‌ بعد ائمة‌ اطهار عليهم‌ السلام‌ زمان‌ غيبت‌ به‌ ما اجازه‌ دادند با خوصيت‌ و سماجت‌، علما و دانشمندان‌، با جميع‌ خصوصياتي‌ كه‌ هست‌، فقيه‌ باشه‌، سائل‌ لنفسه‌ باشه‌، حافظا لدينه‌ باشه‌، مخالفا لهوي‌ باشه‌، مطيع‌ الامر مولا باشه‌ اون‌ را تعيين‌ كنند و همه‌ هم‌ تحت‌ فرمان‌ او باشند. اگر ما يك‌ چنين‌ كاري‌ را كرديم‌ كه‌ كرديم‌ الحمد الله‌، اين‌ را بدونيد كرديم‌ اين‌ كار را. اگر يك‌ چنين‌ كاري‌ را كرديم‌، موفق‌ شديم‌ كه‌ هم‌ امنييت‌ براي‌ خودمون‌ به‌ وجود بياريم‌، شما مي‌گيد آقا فلان‌ روز، فلان‌ شب‌ در خانة‌ باز بود خدمتتون‌ عرض‌ شود پولهامون‌ هم‌ توي‌ اطاق‌ گوشة‌ اطاق‌ گذاشته‌ بود دزد آمده‌ برداشته‌. به‌ خدا قسم‌ همگي‌ از متحد، همين‌ كار را هم‌ جرأت‌ دزد بكنه‌. ولي‌ در عين‌ حال‌، در عين‌ حال‌ شما خودتون‌ را مقايسه‌ بكنيد با يزيد كه‌ الان‌ مدتهاست‌ جنگه‌.

 با، همين‌ افغانستان‌ كنار گوشمونه‌، ببينيد اين‌ افغانيها همشون‌ مسلمان‌، مسلمانند هفده‌ حزب‌ تشكيل‌  دادند در رأس‌ هر حزبي‌ يك‌ نفر هست‌. دو تا مسلمان‌ با هم‌ مي‌جنگند. باور كنيد در لبنان‌ دو تا در رأس‌ حزب‌ الله‌، و حزب‌ عمل‌، دو تا عالم‌ بود هر دوش‌ رفيق‌ من‌ بودند من‌ هم‌ اتفاقا يك‌ وقت‌ رفتم‌ لبنان‌، هر دو هم‌ شيعه‌ هستند، هر دو هم‌ عالم‌ هستند منتها مرجع‌ نيستند ولي‌ فقيه‌ نيستند. اينها هردوشون‌ رفيق‌ من‌ بودند. اين‌ آقايي‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ در رأس‌ حزب‌ الله‌ بود، از بيروت‌ من‌ را برداشت‌ برد پيش‌ باجناقش‌ كه‌ او در رأس‌ حزب‌ عمل‌ بود. اين‌ هم‌ شايد با بحثهايي‌ كه‌ ما كرديم‌، صحبتهايي‌ كه‌ ما كرديم‌ اينها را مي‌خواستيم‌ با هم‌ آشتيشون‌ بديم‌.با جناقند ديگر. اونچه‌، چهار، پنج‌ پاسدار و اينها مسلح‌ عقب‌ سر ما حركت‌ كردند چون‌ شخصيتي‌ بود. اونجا دور اون‌ آقا تمام‌ مسلح‌ از حزب‌ عمل‌. آقا ما كه‌ وارد خانه‌ شديم‌، از علما بودند استقبال‌ كردند ايشان‌، بيرون‌ دعوا شد، نزديك‌ بود كشتار بشه‌ چون‌ اين‌ دو دسته‌، حزب‌ الله‌ و حزب‌ عمل‌ يك‌ وقتي‌ مي‌گذشت‌ كه‌ بين‌ اونها درگيري‌ بود. كه‌ ما رفتيم‌ رسيديم‌ اونجا بهشون‌. يعني‌ اومديم‌ بيرون‌. گفتيم‌ آقا من‌ مهمانيم‌ بالاخره‌، حالا. شما ولا كان‌ كافرا ببينيد اين‌ نتيجة‌ چيه‌؟ نتيجة‌ اينكه‌ فرمانده‌ ندارند،نتيجة‌ اين‌ است‌ كه‌ دو تا مجتهد، دو تا عالم‌ سر در رأس‌ كار اينهاست‌. اينها با هم‌، يكيشون‌ تحت‌ فرمان‌ يكي‌ ديگر نيست‌. به‌ خدا قسم‌ مهمترين‌ چيز، اين‌ را من‌ امشب‌ لازم‌ مي‌دونم‌ بهتون‌ بگم‌ مهمترين‌ چيز در زندگي‌ شما آقايان‌ اين‌ است‌ كه‌ معتقد به‌ اين‌ رژيم‌ باشيد، تو دلتون‌ هم‌ نق‌ نزنيد. معتقد به‌ ولايت‌ فقيه‌ باشيد، معتقد به‌ اينكه‌ بايد يك‌ ولي‌ فقيه‌ بايد در رأس‌ كار باشه‌ و همه‌ از او تبعييت‌ بكنند در امور اجتماعي‌ و در امور سياسي‌ بالاخص‌ باشيد اين‌ را من‌ دارم‌ الان‌ امشب‌ بايد اين‌ را بگم‌ بهتون‌ و بحمد الله‌ اينطوري‌ شديدها. يعني‌ اگر يك‌ وقتي‌ بعضيهاتون‌ ضد انقلاب‌ تندي‌ بوديد حالا آمديد با ما رفيق‌ شديد. اگر يك‌ كسي‌ هم‌، آخه‌ بعضيها از اون‌ وري‌ افتادند، هيچ‌ كس‌ را قبول‌ ندارند در انقلاب‌ مي‌گن‌ ما هستيم‌. به‌ خودشون‌ هم‌ باطنشون‌ غير ظاهرشونه‌. اينها اگر متوجه‌ شديد افرادي‌ كه‌ مي‌تونم‌ در بين‌ شما من‌ اين‌ حرفها را بزنم‌. و يقينا همتون‌ اين‌ حرفها را قبول‌ داريد. البته‌ يك‌ نابسامانيهايي‌ جزئي‌ گوشه‌ كنار ممكنه‌ باشه‌ اون‌ نابسامانيهاي‌ جزئي‌ كه‌ در گوشه‌ كنار هست‌ اون‌ هم‌ در اثر اين‌ است‌ كه‌ ما صد در صد ولايت‌ فقيه‌ نيستيم‌.

 يعني‌ نمي‌ريم‌ به‌ رساله‌ مراجعه‌ كنيم‌، اين‌ همه‌ در جريان‌ گران‌ فروشي‌، اين‌ همه‌ توي‌ انبارها جنس‌ مي‌يارن‌ بيرون‌ تحويل‌ مردم‌ مي‌دن‌ يا مثلا فرض‌ كنيد كمبود، مي‌ري‌ مغازه‌اش‌ مي‌گي‌ كره‌ داري‌ مي‌گه‌ نه‌، اينها همش‌ مال‌ اين‌ است‌ كه‌ ما طابع‌ امر ولايت‌ فقيه‌ نيستيم‌ همة‌ كمبودها مال‌ اين‌ است‌. والا فتواي‌ همة‌ مراجع‌ است‌ بالخص‌ رهبر مي‌گه‌ كه‌ شما بايد احتكار كنيد.احتكار را اجازه‌ مي‌دن‌، گران‌ فروشي‌ را اجازه‌ مي‌دن‌؟ به‌ همين‌ دو موضوع‌ اگر عمل‌ مي‌كرديم‌ الان‌ هم‌ فراواني‌ بود هم‌ همه‌ چيز بود. و شماها فكر نكنيد، من‌ اينها را براي‌ شما، براي‌ هر كسي‌ تقيه‌ كنم‌ براي‌ شماها من‌ تقيه‌ نمي‌كنم‌. اين‌ مطلب‌ را متوجه‌ باشيد و انشاء الله‌ عمل‌ كنيد و مقيّد باشيد كه‌ اقلا شماها خدمتي‌ به‌ اين‌ رژيم‌ به‌ اين‌ جمهوري‌ اسلامي‌ به‌ اين‌ حركت‌ پر شكوه‌ و با عظمت‌ كه‌ در دنيا بي‌ سابقه‌ است‌ ولو اينكه‌ بخاطر ندانم‌ كاريهاي‌ ما مردم‌ و ندانم‌ كاريهاي‌ ما مردم‌ و توجه‌ نكردن‌ ما به‌ حقيقت‌ يك‌ مقداري‌ نتونسته‌ خوب‌ پيشرفت‌ بكنه‌ اونجوري‌ كه‌ امام‌ زمان‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ مي‌خواست‌. در عين‌ حال‌ از اين‌ بهتر نمي‌شه‌ و انشاء لله‌ كوشش‌ بكنيد خودتون‌ را ملزم‌ بكنيد كه‌ دستورات‌ را عمل‌ بكنيد و توي‌ دلتون‌ هم‌ نق‌ نزنيد، به‌ هيچ‌ عنوان‌ با دستگاه‌ حكومت‌ اسلامي‌ حتي‌ در دل‌ مخالفت‌ نكنيد اين‌ يك‌ خواهشي‌ است‌ كه‌ من‌ از شما دارم‌ و اين‌ را هم‌ بدونيد آقايون‌ كه‌ به‌ من‌ تعهد داريد كه‌ حتي‌ نمي‌فهميد هم‌ از من‌ قبول‌ كنيد اين‌ را كه‌ مي‌فهميد. اين‌ را واقعا من‌ از شماها مي‌خوام‌ كه‌ (نامفهوم‌) اينها اصلا حرامه‌ و هر كه‌ بگه‌ خودش‌ را نمي‌تونه‌ بسازه‌ در خدمت‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بره‌.

 ببينيد باز يك‌ توضيح‌ ديگر، شاه‌ بود، خداي‌ من‌ شاهده‌ كه‌ پروندة‌ من‌ توي‌ ساواك‌ به‌ تصويب‌ اين‌ آقايوني‌ كه‌ الان‌ در رأس‌ كار هستند و مي‌گفتند مي‌گفتند به‌ هيچ‌ عنوان‌ حتي‌ اونوقتي‌ كه‌ من‌ را بردن‌ اونجا و با من‌ تندي‌ مي‌كنن‌، كوچكترين‌ تمايلي‌ من‌ به‌ اينها نشان‌ نمي‌دم‌ هيچ‌. و به‌ هيچ‌ عنوان‌ ارتباطي‌ با اينها نداشتم‌ نه‌ با استاندارش‌، نا با رئيس‌ شهرباني‌ نه‌، با هيچ‌ كدوم‌. الان‌ هم‌ شايد بگن‌ تو ارتباطي‌ نداري‌. من‌ ارتباطم‌ بخاطر گرفتاريهايي‌ است‌ كه‌ با شما به‌ اصطلاح‌ دارم‌ مي‌بينيد شب‌ و روزم‌ مشغوله‌ توي‌ يك‌ جلسه‌اي‌ مثلا شركت‌ نمي‌كنم‌ يا خدمت‌ شما عرض‌ شود توي‌ مجالس‌ آقايون‌ توي‌ صفوف‌ مثلا فرض‌ كنيد راهپيماييها يا امثال‌ اينها مثلا اگر مي‌بينيد من‌ را نمي‌بينيد اين‌ بخاطر گرفتاريهايي‌ است‌ كه‌ با شما دارم‌. به‌ هر حال‌. والا اگر همين‌ را هم‌ تضعيف‌ مي‌كنندها نرفتن‌ من‌ ارزشي‌ داره‌ كه‌ تضعيف‌ مي‌كنه‌، مي‌كنم‌. و در اين‌ زمان‌، ببينيد خدا شاه‌ را از بين‌ برد. چرا؟ من‌ در كتاب‌ مصلح‌ غيبي‌ نوشته‌ام‌ كه‌ اين‌ انقلاب‌ مقدمة‌ ظهور حضرت‌ ولي‌ عصر است‌. من‌ نمي‌دانم‌ بعضيها شعار مي‌دن‌ خدايا خدايا تا انقلاب‌ مهدي‌ از نهضت‌ خميني‌ محافظت‌ بفرما، ما شعار نمي‌ديم‌ ولي‌ نوشتيم‌ و عمل‌ داريم‌ مي‌كنيم‌ . اين‌ نهضت‌، يعني‌ اين‌ قيام‌ اين‌ شاه‌ را برداشت‌ جاش‌ يك‌ مرجع‌ تقليد گذاشت‌ قدم‌ دوم‌ اينه‌ كه‌ مرجع‌ تقليد او بياد كنار و تحت‌ فرمان‌ امام‌ زمان‌ خودش‌ باشه‌. ببينيد ما يك‌ قدم‌ آمديم‌ جلو خودمون‌ را بسازيم‌ تحت‌ فرمان‌ باشيم‌. تحت‌ فرمان‌ مرجع‌ تقليد باشيم‌ تا بلد باشيم‌.

 من‌ يك‌ وقتي‌ به‌ بعضي‌ از دوستاني‌ كه‌ يك‌ خرده‌ اهل‌ صفا بودند گفتم‌، گفتم‌ كه‌ آقايون‌ كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌ كه‌ خودتون‌ را بسازيد ادب‌ حضور امام‌ زمان‌ را بلد باشيد شما الان‌ اگر از مرجع‌ تقليدتون‌، از فرمانده‌تون‌ گوش‌ به‌ حرف‌ نديد و فرمان‌ او را نبريد عادت‌ نمي‌كنيد كه‌ فرمان‌ امام‌ زمان‌ را ببريد. خودتون‌ را بسازيد. اگر عادت‌ كرديد براي‌ نق‌ زدن‌ در مقابل‌ يك‌ مجتهد در مقابل‌ يك‌ رهبر، اگر عادت‌ كرديد به‌ نق‌ زدن‌، عادت‌ مي‌كنيد در مقابل‌ امام‌ زمان‌ هم‌ نق‌ بزنيد. من‌ يادمه‌ يك‌ وقتي‌ در نماز جماعتي‌ شايد هم‌ براتون‌ گفته‌ باشم‌ من‌ مامون‌ بودم‌ توي‌ نماز جماعت‌ ايستاده‌ بودم‌ امام‌ جماعت‌ ركوع‌ بود، همه‌ هم‌ ركوع‌ بود من‌ هم‌ ركوع‌ بودم‌، يك‌ نفر آمد پهلوي‌ من‌ ايستاد مي‌خواست‌ بگه‌ الله‌ اكبر امام‌ جماعت‌ سر برداشت‌، خوب‌ اين‌ دستش‌ همينجور موند و يك‌ فحش‌ بدي‌ به‌ امام‌ جماعت‌ داد بلند هم‌ گفت‌ كه‌ من‌ شنيدم‌ بعد از نماز بهش‌ گفتم‌ اقا اين‌ چه‌ حرفي‌ بود، بعد ركعت‌ بعدي‌ اقتدا كرد، خيلي‌ فحش‌ بد بود من‌ به‌ زبانم‌ نمي‌توانم‌ بگم‌، گفت‌ حاجاقا چكار كنم‌ عادت‌ كردم‌، عادت‌ مي‌كنه‌ انسان‌. اگر نق‌ بنا شد بزنه‌ عادت‌ مي‌كنه‌. خداي‌ تعالي‌ بخاطر اين‌ ظهور در غيبش‌ يك‌ كسي‌ را آورده‌ در رأس‌ كار. شما در زمان‌ شاه‌ كه‌ توي‌ مي‌شستي‌ فحش‌ به‌ شاه‌ مي‌دادي‌ هيچ‌ مشكلي‌ نبود و يك‌ نفر مي‌گفت‌ عادت‌ كردم‌ بودم‌ به‌ فحش‌ دادن‌ به‌ شاه‌ توي‌ خيابان‌ مي‌رفت‌ يك‌ پاسباني‌ ما را گرفت‌، گفت‌ آقا تو چرا فحش‌ مي‌دي‌. گفت‌ كه‌ من‌ منظورم‌ شاه‌ بلژيك‌ بود. گفت‌ خيلي‌ خوب‌ برو. وقتي‌ رفت‌ صداش‌ زد گفت‌ بيا، اومد.گفت‌ ولي‌ به‌ شاه‌ خودمون‌ اين‌ حرفهاي‌ تو بهتر مي‌خورد تا شاه‌ بلژيك‌. عادت‌ وقتي‌ كه‌ عادت‌ كرد تو يك‌ اطاق‌ تنها بد گفت‌ بعد بيرون‌ هم‌ بد مي‌گه‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ اينجوري‌ مي‌شه‌. كوشش‌ بكنيد انشاء لله‌ فكر بكنيد، نمايندة‌ امام‌ زمان‌ كه‌ به‌ دست‌ امام‌ زمان‌ كه‌ من‌ معتقدم‌ حالا در خصوص‌ رهبر، ايشان‌ را از سن‌ جواني‌ مي‌شناسمشون‌، شايد هم‌ ايشان‌ هم‌ طبق‌ معمول‌ فكر كنند كه‌ زياد به‌ ايشون‌ ارادت‌ ندارم‌ ولي‌ با هم‌ مسافرت‌ كرديم‌ به‌ اشنويه‌، كاملي‌ با ايشان‌ دارم‌، روحيات‌ ايشان‌ را اطلاع‌ دارم‌ و من‌ دارم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ بعد از رحلت‌ امام‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ ايشان‌ را امام‌ زمان‌ اينجا نشوند. اين‌ را حتي‌ خود من‌ هم‌ فكر نمي‌كردم‌، چند تا از علما كه‌ در مجلس‌ خبرگان‌ بودند من‌ بهشون‌ گفتم‌ چجوري‌ تنظيم‌ شد برنامه‌ اين‌، ايشان‌ اون‌ چند نفر يكيشون‌ آقاي‌ قريشي‌ بود كه‌ مي‌گه‌ كه‌ ما را دعوت‌ هم‌ كرده‌ بودند، رفتيم‌ با بعضي‌ از رفقا منزلشون‌ ايشان‌ گفتند كه‌ همه‌ حساب‌ اين‌ مرجعييت‌ را آيت‌ الله‌ مثلا گلپايگاني‌ را، امثال‌ اينها را مي‌كرديم‌. يك‌ دفعه‌ يك‌ جرقه‌اي‌ زد مي‌گفت‌ در خودم‌ من‌ احساس‌ كردم‌ يك‌ الهامي‌ شد. و همه‌ يك‌ دفعه‌ گفتند آيت‌ لله‌ خامنه‌اي‌ مثلا باشند به‌ عنوان‌ رهبر. من‌ با ايشان‌ دو نفري‌ نشسته‌ بوديم‌ خدا مي‌دونه‌ گفتم‌ به‌ حق‌ امام‌ زمان‌ اين‌ اشارة‌ امام‌ زمانه‌. خوب‌ وقتي‌ كه‌ كسي‌ اينجور خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ آمده‌ روي‌ كار، فكر كنيد تمرين‌ محضر حضرت‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ هم‌ كه‌ شده‌ ولي‌ خود سازي‌ هم‌ كه‌ شده‌ بايد تحت‌ فرمان‌ ايشان‌ باشيم‌ و كوچكترين‌ نقي‌ نداشته‌ باشيم‌. من‌ كه‌ تا به‌ حال‌ اين‌ حرفها را نگفته‌ بودم‌ بخاطر اينكه‌ گفتم‌ اولا شايد ضرورت‌ نداشته‌ باشه‌ بعد هم‌ اينطور الحمد الله‌ يك‌ پارچه‌ نشده‌ بوديد و اين‌ را دارم‌ مي‌گم‌، در عين‌ اينكه‌ من‌ مي‌تونم‌ خيلي‌ از ما اينجا صحبت‌ از سياست‌ كم‌ مي‌كنيم‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ از يك‌ رجل‌ احساساتي‌ هم‌ شايد احساساتي‌تر خودمون‌ را نشون‌ بديم‌. نه‌ اينكه‌ خلاف‌ عقيده‌ام‌ باشد تا اين‌ لحظه‌ روي‌ منبر پيغمبر، اشتباه‌ زياد مي‌كنم‌ اين‌ را بدونيد ولي‌ يك‌ لحظه‌ حرفي‌ بر خلاف‌ عقيده‌ام‌ نزدم‌. حتي‌ در خدمت‌ شما اونوقتهايي‌ هم‌ كه‌ تو هم‌ به‌ انقلابي‌، بعضي‌ جاها خوب‌ آمادگي‌ هست‌، زمينه‌ هست‌، مردم‌ دورند، مردم‌ متوجه‌ نيستند. براي‌ شماها لازم‌ نيست‌ و اينكه‌ الان‌ مي‌گم‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ گوشه‌ و كنار ديگه‌ هيچ‌ يك‌ پارچه‌ باشيد، هيچ‌ براتون‌ مسئله‌اي‌ نباشه‌. يك‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌ اينطوري‌ كه‌، اي‌ بابا نمي‌ذارن‌ ما اسم‌ امام‌ زمان‌ را ببريم‌.

 در عين‌ حال‌ از زمانها قبل‌ بيشتر اسم‌ امام‌ زمان‌ برده‌ مي‌شه‌. يعني‌ شاه‌ يك‌ دفعه‌ هم‌ براي‌ به‌ اصطلاح‌ جلوي‌ دهن‌ مردم‌ را بستن‌ اسم‌ امام‌ زمان‌ را نبرد، و بلكه‌ نخست‌ وزيرش‌ هويدا، پدرش‌ بهايي‌ بود كه‌ در اكا الان‌ دفنه‌ خودش‌ هم‌ بي‌ دين‌، دكتر مخصوصش‌ عيادي‌ اين‌ دكتر مخصوص‌ كه‌ هر روز سر بهش‌ مي‌زد اين‌ بهايي‌ و مبلغ‌ بهاييها بود. حالا وقتي‌ كه‌ رهبر ميگه‌ كه‌ اسم‌ امام‌ زمان‌ را، روحي‌ ارواحنا العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. حالا ما چقدر اينها را غافليم‌. در اون‌ زمان‌ يك‌ دونه‌ خيابان‌، يك‌ دونه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود ميدان‌ به‌ نام‌ امام‌ زمان‌ يا يكي‌ از ائمه‌ نبود، الان‌ مهمترين‌ خيابان‌ تهران‌ به‌ نام‌ ولي‌ عصره‌. اينها الطافي‌ است‌ خدا به‌ ما كرده‌. ميدان‌ و خيابان‌ صاحب‌ الزماني‌ كه‌ ما اينجا درست‌ كرديم‌ وقتي‌ كه‌ ما اين‌ را اسمگذاري‌ كرديم‌ و استاندار گفتش‌، استاندار را عزلش‌ كردن‌. باز امام‌ زمان‌ حفظش‌ كرد بخاطر اينكه‌ بعد از انقلاب‌ گرفتنش‌ براي‌ كارهاي‌ ديگرش‌، وقتي‌ كه‌ من‌ نوشتم‌ اين‌ يك‌ هميچين‌ خدمتهايي‌ كرده‌ آزادش‌ كردند و بعدها خودش‌ از دنيا رفت‌.

 پس‌ انشاء الله‌ اين‌ درس‌ امشب‌ را از قرآن‌ استفاده‌ كرده‌ باشيد كه‌ همة‌ نعمتهاي‌ الهي‌، امنييت‌، آزادي‌، خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ سلامتي‌ بدن‌ حتي‌ چون‌ روحه‌ كه‌ سلامتي‌ بدن‌ را بوجود مي‌ياره‌ و سلامتي‌ روحتون‌ متعلق‌ به‌ اعتقادتونه‌ به‌ ولايت‌ فقيه‌ و وحدتون‌ و همتون‌ تحت‌ فرمان‌ ولي‌ فقيه‌ باشيد و انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد توي‌ جلساتتون‌ دو نفر نشستيد حالا رفتيد اونجا يك‌ گدا هم‌ بوده‌، آمديد خونه‌ نياييد خونه‌ نق‌ بزنيد كه‌، بابا از زمان‌ چي‌ بدتر شد، من‌ شنيدم‌ اينها را كه‌ مي‌گم‌. نبايد بگيد، حرامه‌، معصيته‌ كه‌ از اون‌ زمان‌ بدتر شد، اينها، اين‌ آخوندها هم‌ كه‌ خراب‌ كردند، اينها هم‌ يك‌ كاري‌، همين‌ مردم‌ نادان‌ كردند كه‌ فحشهاش‌ را به‌ ما بدن‌ من‌ هم‌ توي‌ پاترول‌ كه‌ مي‌شينم‌ خيال‌ مي‌كنند من‌ كسي‌ هستم‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود همين‌ فحشها را به‌ ما بديد. آقا يك‌ شب‌ با آقاي‌ فاني‌  داشتيم‌ مي‌رفتيم‌ حرم‌ با خانواده‌. اونشبي‌ كه‌ اونجا شلوغ‌ شد (قطع‌ نوار).

 خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ چماق‌ بدستها ريختند به‌ سر ماشين‌ ما. من‌ حتي‌ تصميم‌ داشتم‌ بيام‌ پايين‌ نصيحتشون‌ كنم‌ ولي‌ نه‌ فشار خيلي‌ زياد بود نصيحت‌ نميرسه‌. كه‌ شيشه‌هاي‌ ماشين‌ ما را شكستند. اين‌ مال‌ اين‌ است‌ است‌ كه‌ علما، بزرگان‌، آنها كه‌ مي‌توانند به‌ مردم‌ حقايق‌ را بگن‌، مردم‌ را توجيه‌ نميكنند و آرامشون‌ نميكنند، فهمشون‌ را باز نميكنند. يك‌ عدة‌ قليلي‌ ما در ايران‌ بيشتر دشمن‌ نداريم‌. آنها هم‌ الحمد لله‌ هيچ‌ كاري‌، يعني‌ اگر ما كار را بگذاريم‌ به‌ همانها امام‌ زمان‌ توي‌ دهنشون‌ ميزنه‌. ولي‌ توي‌ دهن‌ توي‌ متدين‌ نميتونه‌ امام‌ زمان‌ بزنه‌. چون‌ آخه‌، مثل‌ اين‌ ميمانه‌ كه‌ انسان‌ يك‌ كسي‌ را هم‌ خوب‌ باشه‌ هم‌ بد. نميشه‌ كتكش‌ زد. من‌ يادمه‌ روز اولي‌ كه‌ من‌ از قم‌ آمدم‌ به‌ مشهد، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ يك‌ خوابي‌ ديدم‌. مي‌خواستم‌ برم‌ يك‌ گوشه‌اي‌. آنطرف‌ گرفته‌ آنوقتها طرقبه‌ نزديك‌ به‌ شهر مثل‌ الان‌ نبود. آنجا زندگي‌ بكنم‌ و اينها. يك‌ شب‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ را خواب‌ ديدم‌. دو نفر را آوردند پيش‌ من‌. فرمودند اين‌ تكليفش‌ معلومه‌. يك‌ آدم‌ كافر بديست‌ و ما مي‌كشيمش‌. اين‌ يكي‌ را چيكارش‌ كنيم‌؟ گفتم‌ كه‌ اين‌ يكي‌ را نميدونم‌ چيكار كنيم‌. چون‌ آدم‌ متدينيه‌ ولي‌ معصيت‌ هم‌ ميكنه‌، صفات‌ رذيله‌اي‌ هم‌ داره‌. صفات‌ رذيله‌ هم‌ داره‌. اين‌ را چيكارش‌ كنيم‌. حضرت‌ به‌ من‌ فرمودند كه‌، در همان‌ عالم‌ رؤيا، گفتند كه‌ چيكار كنيم‌؟ گفت‌ شماها اقدام‌ كنيد، اينجور افرادي‌ كه‌ بينابينند، اينها را ببريدشون‌ آنوري‌ كه‌ راه‌ ما را ساده‌ كنيد. واضح‌ كنيد. باهاشون‌ صحبت‌ كنيد بشن‌ متدين‌ جزء اصحاب‌ باشند. يا اينكه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود قبول‌ نميكنند، قبول‌ نميكنند و اينها باشند جزو خدمت‌ شما عرض‌ شود كفار. من‌ آنجا احساس‌ كردم‌ يك‌ تكليفي‌ آمد به‌ گردن‌ من‌.

 خدايا خودت‌ شاهدي‌ كه‌ ما دوست‌ داريم‌ راه‌ راست‌ و صراط‌ مستقيمي‌ كه‌ تو براي‌ ما تعيين‌ كرده‌اي‌، انشاء الله‌ در آن‌ راه‌ حركت‌ كنيم‌ و مطالبي‌ كه‌ خدمت‌ آقايون‌ عرض‌ شد، خدايا تو شاهدي‌ كه‌ آنچه‌ كه‌ مي‌فهميدم‌ براي‌ اينها بيان‌ كردم‌.

 

۱۲ جمادی الثانی ۱۴۱۵ قمری – شرح‌ آياتي‌ از سورة‌ مريم‌ اخلاق‌ خ‌ ۶۷

 شرح‌ آياتي‌ از سورة‌ مريم‌ اخلاق‌ خ‌ 67

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 سورة‌ مريم‌ كه‌ يك‌ سوره‌ را خداي‌ تعالي‌ به‌ نام‌ يك‌ خانم‌ مجللة‌ با عظمت‌ بخاطر صبر و استقامتش‌ در قرآن‌ شريف‌ آورده‌ و او را بعنوان‌ الگو براي‌ صبر و استقامت‌ خانمها در عالم‌ معرفي‌ فرموده‌ است‌. اين‌ سورة‌ مباركه‌ بخاطر اينكه‌ چند قضيه‌ در اون‌ هست‌ و مهمترش‌ قصة‌ حضرت‌ مريم‌ واقع‌ شده‌، اسمش‌ را سورة‌ مريم‌ گذاشته‌اند. ولو آنكه‌ در ابتداي‌ سوره‌ از حضرت‌ زكريا نام‌ برده‌ ميشود. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كهيعص‌. ذكر رحمة‌ ربك‌ عبده‌ زكريا. ياد، بياد حضرت‌ زكريا، بياد رحمتي‌ كه‌ خداي‌ تو اي‌ پيغمبر به‌ زكريا، پيغمبر ديگرش‌، فرمود. خدا با پيغمبر در اين‌ سوره‌ به‌ ياد گذشتگان‌ و به‌ ياد گذشته‌، دو قضيه‌ شبيه‌ به‌ هم‌ نقل‌ ميكند. يكي‌ قضية‌ حضرت‌ يحيي‌ است‌ يكي‌ قضية‌ حضرت‌ عيسي‌ است‌. قضية‌ حضرت‌ زكريا آنچه‌ كه‌ در قرآن‌ آمده‌ اين‌ است‌ كه‌ حضرت‌ زكريا گفت‌ خدايا من‌ پير شده‌ام‌. من‌ سنم‌ زياد شده‌، سر و صورتم‌ موهايش‌ سفيد شده‌. كساني‌ كه‌ بعد از من‌ مي‌خواهند بمانند اينهايي‌ كه‌ هستند نمي‌توانند كارهاي‌ مرا انجام‌ بدهند. خدايا يك‌ فرزندي‌ براي‌ من‌ قرار بده‌ كه‌ او بدرد بخوره‌. او ارزش‌ داشته‌ باشه‌. او ولايت‌ امور را بتواند در دست‌ بگيرد. گفت‌ رب‌ اني‌ وهن‌ الارض‌ مني‌. اين‌ استخوانهايم‌ سست‌ شده‌ و اشتعل‌ رأس‌ شيبا. و من‌ خودم‌ را براي‌ دعا كردن‌ خدايا به‌ زحمت‌ نمي‌اندازم‌. گاهي‌ مي‌شه‌ دعا كردن‌ زحمت‌ داره‌. كسي‌ را دعوت‌ كردن‌، با او حرف‌ زدن‌ مشكله‌. ولي‌ بايد انسان‌ وقت‌ بگيره‌ اون‌ هم‌ اگر نوبتش‌ شد، چهار روز معطل‌ بشه‌ بخاطر اين‌ كه‌ انسان‌ مثل‌ خدا نيست‌ كه‌ لا يشغله‌ شأن‌ عن‌ شأن‌. حالا در يك‌ لحظه‌ مي‌تونه‌ با چند نفر صحبت‌ كنه‌. ولي‌ خدا اينطوري‌ نيست‌. خدا مي‌تواند در يك‌ لحظه‌ با تمام‌ مردم‌ كرة‌ زمين‌ حرف‌ بزند. و حرفهاي‌ ما را هم‌ بشنود. لذا زحمتي‌ نداره‌ با خدا مناجات‌ كردن‌. شما مي‌گيد نوبتم‌ نيست‌ و وقتش‌ نرسيده‌. اين‌ نمي‌دونم‌ صداي‌ من‌ را مي‌شنوه‌ يا نمي‌شنوه‌؟ اونها هيچ‌ كدام‌ نيست‌ دربارة‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار. خداي‌ تعالي‌ هميشه‌ حاضره‌. مثل‌ اينه‌ كه‌ هميشه‌ كنار شما ايستاده‌. و فقط‌ حرفهاي‌ شما را گوش‌ مي‌ده‌. از اون‌ طرف‌ حضرت‌ زكريا گفت‌ اين‌ زن‌ من‌ هم‌ نازاست‌. حالا كه‌ پير شد از اول‌ فرزند دار نشد. ما الان‌ مدتي‌ است‌ كه‌ مي‌گه‌ بالاخره‌ الان‌ نازاست‌. وامرتي‌ آقر و حبني‌ من‌ لدنك‌ ولي‌  يرثه‌ من‌ آل‌ يعقوب‌. حضرت‌ زكريا فرزندي‌ را نمي‌خواد كه‌ عصاي‌ كوريش‌ را بگيره‌. در موقع‌ كوري‌ كمكش‌ كنه‌. بفرستدش‌ دانشگاه‌ دكتر بشه‌، زندگي‌ پدر و مادرش‌ را اداره‌ كنه‌. اگر فرزند تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ باشه‌، اهل‌ تزكية‌ نفس‌ نباشه‌، هر چي‌ پولدارتر بشه‌ به‌ مادر و پدر با چشم‌ تحقير بيشتري‌ نگاه‌ مي‌كنه‌. مكرر ديديم‌ كه‌ پدر و مادر هر چي‌ داشتن‌ فروختن‌. مخارج‌ تحصيل‌ فرزندشون‌ را تهيه‌ كردن‌ ولي‌ چون‌ به‌ فكر دين‌ فرزندشون‌ نبودند فرزندشون‌ دكتر شده‌، مهندس‌ شده‌ اما اونها را نهايت‌، پسر خوبي‌ يا دختر خوبي‌ باشه‌ به‌ عنوان‌ كلفت‌، نوكر محترمانه‌ تو خونش‌ مي‌پذيره‌.

 براي‌ اين‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌. ما زياد ديديم‌ اينها را. به‌ زنش‌ مي‌گه‌ كه‌ خوب‌ تو يك‌ نوكري‌ مي‌خواي‌ تو خونه‌. خوب‌ پدرمون‌ بياد اينجا هم‌ به‌ تو محرمه‌ همم‌ اين‌ كه‌ كارهامون‌ را مي‌كنه‌. و ما يك‌ كلفتي‌ كه‌ تو خونه‌ مي‌خواييم‌ مادرم‌ بياد هم‌ كارهاي‌ شما را بكنه‌ هم‌، خوب‌ به‌ ما محرمه‌ مثلا اينها متدينهاشن‌ كه‌ مادر و پدر را جمع‌ مي‌كنند. البته‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌ هم‌ نيستند چون‌ كسي‌ كه‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌ هست‌ مادر و پدر را بعد از خدا احترام‌ مي‌كنه‌. يعني‌ در آية‌ قرآن‌ هست‌ كه‌ اول‌ شرك‌ به‌ خدا نبريد و بالوالدين‌ احسانا. به‌ مادر و پدر نيكي‌ كنيد. حضرت‌ زكريا فرزند دكتر نمي‌خواد. فرزند مهندسي‌ نمي‌خواد. فرزند مجتهد و بي‌ تقوايي‌ نمي‌خواد. فرزند فيزكدان‌ و عالم‌ و بي‌ تقوا نمي‌خواد. و حبني‌ من‌ لدنك‌ ولي‌. وليي‌ هم‌ ولي‌ خدا باشد هم‌ ولي‌ او باشد. كه‌ هم‌ از من‌ ارث‌ ببرد. يعني‌ صفات‌ خوب‌ من‌ را به‌ ارث‌ ببرد و هم‌ وارث‌ آل‌ يعقوب‌ باشد. يعني‌ وارث‌ حضرت‌ ابراهيم‌ باشد. يرثني‌ و يرث‌ من‌ آل‌ يعقوب‌. و جعله‌ رب‌، اينجاش‌ حساسه‌ خوب‌ دقت‌ كنيد. كه‌ اگر غير از اين‌ جمله‌اي‌  كه‌ مي‌خوام‌ بگم‌ باشيد يك‌ قدم‌ تو را تزكية‌ نفس‌ برنداشتيد. و جعله‌ من‌ لدنك‌ زكيا. زكي‌ به‌ معناي‌ تزكيه‌ شده‌ است‌. خوب‌ يك‌ فرزند تزكيه‌ شده‌ مي‌خواد. من‌ نمي‌دونم‌ آيه‌ را درست‌ خوندم‌. وجعله‌ رب‌ رضيا. زكيه‌ داره‌ بعدش‌ حالا مي‌خونيم‌. خدايا يرثني‌ و يرث‌ آل‌ يعقوب‌ و جعله‌ رب‌ رضيا بالاتر از زكيا. يك‌ فرزند خوب‌، كسي‌ كه‌ مورد عنايت‌ تو باشد. خداي‌ تعالي‌ هم‌ فورا ملكي‌ را فرستاد يا زكريا اني‌ لبشرك‌ انالبشرك‌ بغلام‌ اسمه‌ يحيي‌. يك‌ بشارت‌ بهت‌ مي‌دم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ يك‌ پسري‌ بهت‌ مي‌كده‌ اسمش‌ يحيي‌ است‌. با اين‌ كه‌ خودش‌ دعا كرده‌ بود. آخه‌ بعضيها هستند كه‌ باورشون‌ نمي‌ياد. خودشون‌ هم‌ دعا كردن‌ در عين‌ حال‌ باورشون‌ نمي‌ياد كه‌ همچين‌ مطلبي‌ باشه‌. قال‌ رب‌ انا لكونوا غلام‌. از كجا مي‌خواد من‌ بچه‌ دار بشم‌، من‌ پسر داشته‌ باشم‌؟

 و قالت‌ امرئتي‌ عاقر. زن‌ من‌ نازاست‌ و من‌ هم‌ از نظر سني‌ خيلي‌ بالا هستم‌. پيرمردي‌ هست‌. ملك‌ گفت‌، كذالك‌. همينطوره‌. ولي‌ قال‌ ربك‌، خداي‌ تو مي‌گه‌، هو علي‌ رب‌. اين‌ براي‌ من‌ آسونه‌. حضرت‌ آدم‌ نه‌ پدر داشت‌ نه‌ مادر خدا خلقش‌ كرد. يحيي‌ تو كه‌ هم‌ پدر داره‌ و هم‌ مادر. هو علي‌ هي‌ و قد خلقت‌ من‌ قبر ما خودت‌ را كه‌ خلق‌ كرديم‌ چيزي‌ نبودي‌، اين‌ الهام‌ بهش‌ كه‌ شد يك‌ نشوني‌ خواست‌ از خدا. گفت‌ خدايا يك‌ نشوني‌ به‌ من‌ بده‌ كه‌ اين‌ كار مي‌شه‌ يا نه‌؟ قال‌ آياتك‌ تكلم‌ الناس‌ سلاس‌ ليال‌ سلييا. سه‌ شبانه‌ روز نمي‌توني‌ با مردم‌ حرف‌ بزني‌. زبانت‌ بسته‌ مي‌شه‌. حضرت‌ يحيي‌ متولد شد، خداي‌ تعالي‌ به‌ يحيي‌ فرمود خذوا بالكتاب‌ بقوه‌. ببينيد كتاب‌ را با قوت‌ بگير دستت‌. آدم‌ گاهي‌ توي‌ راه‌ تزكية‌ نفس‌ واقع‌ مي‌شه‌ و همة‌ جلسات‌ هم‌ شركت‌ مي‌كنه‌، كتاب‌ سير الي‌ الله‌ را هم‌ مي‌خونه‌ اما شله‌. كه‌ اكثر شماها اينطوريد. متأسفانه‌. يعني‌ اونچه‌ من‌ مي‌خوام‌ نيستيد. خذوا كتاب‌ بقوه‌. با قدرت‌ بگير در دستت‌، ايمان‌ داشته‌ باش‌، اعتقاد داشته‌ باش‌ تا يك‌ نفر بهت‌ يك‌ كلمه‌ حرف‌ مي‌زنه‌، سست‌ نشو. متزلزل‌ نشو. يك‌ روز بيام‌ و يك‌ روز نيام‌ نباش‌. خانمها اگر روز جمعه‌ نمي‌خوان‌ تشريف‌ بيارن‌ ما بقيه‌ را هم‌ زحمت‌ نديم‌. بايد همتون‌ بياييد كسي‌ كه‌ من‌ تعيين‌ مي‌كنم‌. در شهرها هم‌ همينطوره‌ كسي‌ را كه‌ من‌ تعيين‌ مي‌كنم‌ مي‌گم‌ ايشان‌ صحبت‌ كنه‌ بايد حتما حرف‌ او را حرف‌ من‌ بدونيد و حضور در جلسة‌ او حضور در اين‌ جلسه‌ بدونيد. اين‌ شل‌ بازيها را بگذاريد كنار، ما را معطل‌ نكنيد، خودتون‌ را هم‌ معطل‌ نكنيد. از يك‌ خانمي‌ سؤال‌ مي‌كنم‌ شما چند هفته‌ است‌ نمي‌ياييد؟ دانشگامون‌ مثلا درسهامون‌ زياده‌، درسهات‌ وقتي‌ زياد نيست‌ مي‌گذاري‌ كنار اين‌ را انجام‌ مي‌دي‌ خيلي‌ خوب‌ پس‌ معلومه‌ كه‌ تو برنامة‌ تزكية‌ نفست‌ را در حاشيه‌ گذاشتي‌. ارزشي‌ براش‌ قائل‌ نيستي‌. روز اول‌ خداي‌ تعالي‌ باهات‌ قرار گذاشت‌ باهات‌ طي‌ كردي‌ خدا، تعهد بستي‌ با خدا. اگر نكرديديد مي‌تونيد الان‌ متعهد بشيد والا نمي‌تونيد يك‌ قدم‌ توي‌ اين‌ راه‌ برداريد. تعهد با ذات‌ مقدس‌ پروردگار كرديد كه‌ جان‌ و مالتون‌ را در اين‌ راه‌ بديد. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ و جاهدوا و اموالكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌. اين‌ را براتون‌ گفتم‌. فكر نمي‌كنم‌ براي‌، مگر يك‌ كسي‌ باشه‌ ما با مسامحه‌ باهاش‌ روبرو شده‌ باشيم‌ والا ما بهشون‌  گفتيم‌. بعضي‌ به‌ من‌ اصرار كه‌ ما تو جلسه‌ شما بياييم‌. خوب‌ بياييد. جلسه‌، جلسة‌ سري‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود مخفي‌ نيست‌ ولي‌ يك‌ مدتي‌ آمدي‌ كه‌ ديدي‌ به‌ درد نمي‌خوري‌ اون‌ وقت‌ خيال‌ مي‌كني‌ كه‌ راه‌ تزكية‌ نفس‌ هم‌ راهي‌ نيست‌. ديگه‌ براي‌ ابد تو را از، يعني‌ ما مي‌شيم‌ كمك‌ شيطان‌. انسان‌ هم‌ اخلاقش‌ اينه‌ كه‌ هيچ‌ وقت‌ فكر نمي‌كنه‌ كه‌ تقصير من‌ بوده‌. مي‌گه‌ تقصير برنامه‌ بوده‌. تقصير برنامه‌ نيست‌ . برنامه‌ دقيقا با گفته‌هاي‌ پروردگار تطبيق‌ مي‌كنه‌. جدي‌ باشيد. خذوا كتاب‌ بقوه‌. شما با قدرت‌ و با قوت‌ و با استقامت‌ در اين‌ راه‌ قدم‌ برداريد خداي‌ تعالي‌ كه‌ با حضرت‌ يعقوب‌ كه‌ قوم‌ و خويشي‌ نداشت‌. به‌ شما همين‌ محبت‌ را مي‌كنه‌. كه‌ به‌ آتيناه‌ الحكمه‌ صبيا. بچه‌ هم‌ بود حضرت‌ يحيي‌ خدا حكمت‌ را بهش‌ عنايت‌ كرد. و آتيناه‌ الحكمه‌ صبيا.

 در سن‌ بچگي‌ خداي‌ تعالي‌ بهش‌ حكمت‌ عنايت‌ كرد. حالا شماها تزكية‌ نفس‌ بكنيد وقتي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كرديد در دلتون‌ كم‌ كم‌ چشمة‌ حكمت‌ باز مي‌شه‌ و وقتي‌ كه‌ چشمة‌ حكمت‌ در دلتون‌ باز شد كم‌ كم‌ زبانتون‌ جاري‌ مي‌شه‌ و وقتي‌ كه‌ زبانتون‌ جاري‌ شد اون‌ وقت‌ مي‌تونيد براي‌ ديگران‌ صحبت‌ كنيد. خوشا به‌ حال‌ كسي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ او را به‌ عنوان‌ با تقوا توي‌ قرآن‌ ياد كنه‌. و برا به‌ والديه‌. اينها چيزي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ وصيت‌ كرده‌. بعد از اين‌ كه‌ تعريفش‌ را مي‌كنه‌ و مي‌گه‌ كتاب‌ بهش‌ داديم‌ گفتيم‌ كه‌ بايد نيكي‌ به‌ پدر و مادرت‌ بكني‌. و يك‌ فرد جبار و اسير نباشي‌. جبار كيه‌؟ كسي‌ كه‌ بي‌ دليل‌ به‌ هر صورتي‌ مجبور يك‌ كاري‌ بكنه‌. كه‌ او راضي‌ نباشه‌. خيلي‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ به‌ كاري‌ كسي‌ را مجبور نكنيد مي‌شيد جبار. به‌ زور نگيريد. اون‌ مادر شوهري‌ كه‌ عروسش‌ را با دخترش‌ كوچكترين‌ فرق‌ بگذاره‌ تو راه‌ كمالات‌ نمي‌تونه‌ قدم‌ بگذاره‌. من‌ مادر شوهر تو هستم‌ بايد اين‌ كار را بكني‌. همان‌ طور كه‌ به‌ دخترت‌ مي‌گي‌ كه‌ دختر جان‌ بگذار من‌ برم‌ او خودش‌ روي‌ رضايت‌، همانطوري‌ اظهار محبت‌ به‌ عروست‌ بكن‌. اين‌ وارد بر توست‌. چه‌ زن‌ جباري‌ باشد كه‌ يك‌ دختري‌ از خانه‌ و پدر و مادر و زندگيش‌ دست‌ كشيده‌ پناهنده‌ به‌ تو شده‌، تو براش‌ بي‌ محبتي‌ بكني‌. كمتر از فرزند خودت‌ نبايد بهش‌ محبت‌ داشته‌ باشي‌. بلكه‌ بيشتر. اون‌ خواهر شوهري‌ كه‌ عروس‌ را با خواهر خودش‌ فرق‌ مي‌گذاره‌ حرامه‌ كه‌ قدم‌ در راه‌ توبه‌ بگذاره‌. يعني‌ نمي‌تونه‌ بگذاره‌. كوشش‌ بكنيد اينها را من‌ نيازي‌ به‌ گفتن‌ نباشه‌. چون‌ شما اگر جبار عصي‌ شديد يك‌ معصيت‌ كار شديد. آدم‌ معصيت‌ كار كه‌ نمي‌تونه‌ پاشو تو مرحلة‌ توبه‌ بگذاره‌. بد مي‌كنه‌ خدمت‌ به‌ پسرت‌ تو مي‌كنه‌، همه‌ جور پسرت‌ را رسيدگي‌ مي‌كنه‌. من‌ از اول‌ يك‌ چيزي‌ ديدش‌ ازش‌ بدم‌ اومد. تو غلط‌ كردي‌ بدت‌ اومد. تو شيطان‌ اومده‌ توي‌ وجودت‌ كه‌ بدت‌ اومده‌ چرا بدت‌ اومده‌؟ دختر خوبيه‌ اما بدم‌ مي‌ياد ازش‌. شما را به‌ خدا غير از شيطان‌ كس‌ ديگه‌اي‌ يك‌ همچين‌ حرفي‌ را مي‌زنه‌. خداي‌ تعالي‌ اين‌ جور آدمها را لعنت‌ كرده‌.  اگر خداي‌ نكرده‌ كسي‌ اينجور در بين‌ ما هست‌ در بين‌ شما جمع‌ هست‌ همين‌ الان‌ تصميم‌ بگيره‌. من‌ يك‌ روز در همين‌ جلسة‌ روز چهارشنبه‌ ديدم‌ اصلا نمي‌تونم‌ صحبت‌ كنم‌ در عين‌ حال‌ از خدا خواستم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ لطف‌ كنه‌ من‌ بتونم‌ يك‌ مقداري‌ صحبت‌ كنم‌. صحبت‌ من‌ خوب‌ نشد. بعد معلوم‌ شد يك‌ مادر شوهري‌ اينجا نشسته‌ توي‌ مجلس‌ ما داره‌ نسبت‌ به‌ عروسش‌، با اين‌ كه‌ من‌ براي‌ خانمهاي‌ خارج‌ از اين‌ جلسه‌ كاري‌ ندارم‌. براي‌ اين‌ كه‌ اونها تزكية‌ نفس‌ نكردن‌ و دارن‌ راه‌ مي‌رن‌. حيوان‌ دو پا. ولي‌ شماها الحمد الله‌ سيرت‌ انساني‌ به‌ خودتون‌ گرفتيد شماها در اين‌، اون‌ هم‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ كه‌ اون‌ خانم‌ اومد شكايت‌ كرد از مادر شوهرش‌، گفت‌ اين‌. تو همين‌ مجلس‌ هم‌ من‌ را اذيت‌ كرده‌. البته‌ اونها الان‌ اينجا نيستند. و من‌ از خدا خواستم‌ كه‌ توفيق‌ به‌ جبار عصي‌ كه‌ بخواد يك‌ حلمي‌ ولو كوچك‌ بكنه‌ خدا توفيقش‌ تو اين‌ جلسه‌ بياد كه‌ من‌ بتونم‌ حرفهام‌ را بزنم‌. مادر شوهر عين‌ مادره‌. بايد عين‌ مادر رفتار كنه‌. همانطوري‌ كه‌ در هفتة‌ گذشته‌ دربارة‌ عروس‌ شماها گفتم‌ خوب‌ هر دو طرفه‌ وقتي‌ كه‌ او مثل‌ فرزند بياد دستت‌ را مي‌بوسه‌، خيال‌ نكن‌ كه‌ تو آدمي‌ هستي‌ كه‌ بياد تو را دستت‌ را ببوسند. تو وقتي‌ آدمي‌ كه‌ لااقل‌ او را هم‌ تو سرش‌ را ببوسي‌. لااقل‌ خدمتون‌ عرض‌ شود مخصوصا اگر علويه‌ هست‌ دستش‌ را ببوسي‌.

 يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ از اساتيد ماست‌، مي‌ديدم‌ كه‌ دست‌ بچة‌ سيدي‌ با را مي‌بوسيد چه‌ اشكالي‌ داره‌. ما اينجا برنامة‌ مرده‌ نداريم‌، برنامة‌ خود سازي‌ داريم‌. برنامة‌ ديگر سازي‌ داريم‌. كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌ جبار عصي‌ نشيد. هر وقتي‌ كه‌ ديديد داريد يك‌ ظلمي‌ مي‌كنيد بگيد من‌ جبارم‌، من‌ عصيم‌ يعني‌ معصيت‌ كارم‌، خيلي‌ نفهمم‌، خيلي‌ بي‌ دركم‌. يك‌ چند تا از اين‌ حرفها به‌ خودتون‌ بزنيد. علماي‌ عظام‌ اينگار خودشون‌ را كتك‌ مي‌زندند كه‌ چرا تو اين‌ جور بي‌ توجهي‌ به‌ قوانين‌ اسلام‌ كردي‌. و سلام‌ عليه‌ خدا مي‌فرمايد حضرت‌ يحيي‌ سلام‌ بر او. روزي‌ كه‌ متولد شد، سلامت‌، نه‌ يك‌ ذره‌ اذيت‌ مي‌كرد، نه‌ كسي‌ را آزار مي‌كرد نه‌ كسي‌ را به‌ كاري‌ مجبور مي‌كرد. روزي‌ كه‌ متولد شد تا روزي‌ كه‌ بميرد تا روز مردن‌ سلامت‌. و روزي‌ هم‌ كه‌ دو مرتبه‌ زنده‌ مي‌شه‌ در قيامت‌ باز هم‌ سلامت‌. ببينيد اينجورند پيغمبران‌ الهي‌. خدا وقتي‌ به‌ كسي‌ فرزند مي‌ده‌ اينطوري‌ فرزند بده‌. والا فرزند نده‌ بهتره‌، فرزند معصيت‌ كار به‌ انسان‌ خدا بده‌ بدتره‌. راحت‌ زندگي‌ كنيد بچه‌ مي‌خواييد چكار كنيد. اون‌ هم‌ توي‌ اين‌ دوره‌ و زمانه‌. يك‌ كسي‌ آمده‌ بود يكي‌ از خانمها. ما چند ساله‌ ازدواج‌ كرديم‌ بچه‌ دار نشديم‌. گفتم‌ خوب‌ به‌ شما چه‌ ارتباطي‌ داره‌؟ گفت‌ چي‌ به‌ من‌ چه‌ ارتباطي‌ داره‌. گفتم‌ خدا يك‌ تعداد مخلوق‌ روي‌ كرة‌ زمين‌ مي‌خواد حالا ديگه‌ بيشتر نمي‌خواد خوب‌ نداده‌ به‌ شما. نه‌ فرزند چراغ‌ زندگيه‌. تو زندگي‌ معلوم‌ نيست‌ كه‌ بكني‌، زنده‌ باشي‌ كه‌ چراغ‌ داشته‌ باشي‌. آخه‌ من‌ دوست‌ دارم‌ خوب‌ بگير گنجشك‌ را بيار تو خونت‌ نگه‌ دار، يا گربه‌ را نگه‌ دار. تو فرقي‌ برات‌ نداره‌ كه‌ يك‌ بچة‌ ننر و لوس‌ بي‌ تربيت‌ و بي‌ ديني‌ كه‌ تو مي‌خواي‌ تربيت‌ كني‌ خوب‌ گربه‌ نگه‌ دار توي‌ خونت‌. گربه‌ كه‌ بهتره‌. تو كه‌ براي‌ خدا بچه‌ نمي‌خواي‌.

 نمي‌خواي‌ بچه‌ ات‌ به‌ اصطلاح‌ يك‌ روح‌شناسي‌ بشي‌ كه‌ مردم‌ را به‌ كمال‌ دعوت‌ بكنه‌، گربه‌ داشته‌ باش‌ تو خونت‌. هر وقت‌ هم‌ بدت‌ اومد مي‌اندازيش‌ دور راحت‌. حالا بچه‌ كه‌ ديگه‌ وبال‌ گردنت‌ مي‌شه‌. هي‌ مي‌شيني‌ نفرينش‌ مي‌كني‌، نفرينت‌ هم‌ نمي‌گيره‌. دورش‌ هم‌ نمي‌توني‌ بندازي‌. اگر انسان‌ بچة‌ حيوان‌ مي‌خواد يك‌ گوسفند بگيره‌ تو خونه‌ نگه‌ بداره‌. ثواب‌ هم‌ داره‌. بچه‌اي‌ داشته‌ باش‌ كه‌ هم‌ نسبت‌ به‌ پدر و مادر احترام‌ بگذاره‌ هم‌ نسبت‌ به‌ خدا احترام‌ بگذاره‌. هم‌ همه‌ از دست‌ زبانش‌ راحت‌ و سالم‌ باشند هم‌ وقتي‌ مرده‌ همه‌ بگن‌ چه‌ مرد خوبي‌ بود. هم‌ روز قيامت‌ يك‌ سر گردن‌ از بقية‌ مردم‌ بالاتر باشه‌. اين‌ جور بچه‌ داشته‌ باش‌ خوب‌ اين‌ جور بد نيست‌ دعا كني‌. هر وقت‌ بچه‌ خواستيد، براي‌ بچه‌ خواستيد دعا كنيد بگيد خدايا بچة‌ پاك‌ و پاكيزة‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ به‌ فرمودة‌ آية‌ شريفة‌ قرآن‌ رضي‌ باشه‌. دربارة‌ حضرت‌ زكريا، دربارة‌ حضرت‌ مريمه‌ كه‌ لعهد لك‌ غلام‌ زكيا. غلام‌ پسر تزكيه‌ شده‌ بدن‌ به‌ شما. پاك‌، تزكيه‌ شده‌. خوب‌ مي‌دونيد كه‌ اينجا حضرت‌ زكريا را خدا يحيي‌ بهش‌ داده‌. در چه‌ سني‌؟ در سن‌ بالا و زنش‌ هم‌ نازا. بعد مي‌فرمايد واذكر في‌ الكتاب‌ مريم‌. مريم‌ را ياد كن‌. اي‌ كاش‌ زنها، فاطمة‌ زهرا نمي‌شن‌، مريم‌ بشن‌. خدا مي‌گه‌اي‌ پيغمبر بيا بنشين‌ تو كتاب‌ هم‌ بنويس‌ عيبي‌ نداره‌. ياد از مريم‌ بكنيم‌. به‌ به‌. در زمان‌ خودش‌ بهترين‌ افراد بوده‌. مريم‌ يك‌ دختري‌ است‌، يك‌ دختر بسيار پاك‌ كه‌ همين‌ زكريا متكفر او نمي‌شه‌، استادشه‌. يك‌ استاد خوبي‌ داره‌ به‌ نام‌ زكريا همين‌ زكريايي‌ كه‌ خدا بهش‌ يحيي‌ داده‌. مادر حضرت‌ مريم‌ گفت‌ خدايا من‌ نذر مي‌كنم‌ ناف‌ بطني‌، اونچه‌ كه‌ من‌ در شكم‌ دارم‌ اون‌ را من‌ خدمتگزار مسجدش‌ كنم‌. نگفت‌ اگر پسر باشه‌ها. حالا هر جور بود اينطوري‌ گفت‌. دختر مثل‌ پسر كه‌ نيست‌. نمي‌تونه‌ راحت‌ باشه‌. با حفظ‌ حجاب‌ همة‌ كارها را مي‌تونه‌ انسان‌ بكنه‌. خداي‌ تعالي‌ فرمود نه‌ من‌ قبولش‌ كردم‌. همان‌ را قبول‌ دارم‌. فتقبلها ربها هذا بقبول‌ حسن‌ خودم‌ خدا قبولش‌ كرد. انسان‌ با صداقت‌ جلو بياد خدا بهش‌ توجه‌ مي‌كنه‌. حالا آمده‌ توي‌ مسجد، خادم‌ مسجد شده‌، حضرت‌ مريم‌ يك‌ مدتي‌ هست‌، حضرت‌ زكريا هم‌ استاد همه‌ چيزش‌ بود ديگه‌. دختر بايد مواظبش‌ باشه‌. كلما دخل‌ عليها زكريا المحراب‌ و عندها رزقا. وقتي‌ كه‌ مي‌آمد مي‌ديد كه‌ اِ غذا هم‌ براش‌ آورده‌،نون‌ و پنيري‌ مثلا حضرت‌ زكريا داشت‌ مي‌آورد. مي‌ديد كه‌ حضرت‌ مريم‌ پهلوش‌ يك‌ مجموعة‌ طعامي‌ هست‌. از كجا اين‌ غذا را برات‌ آوردن‌؟ گفت‌ كه‌ من‌ عند الله‌ از جانب‌ خدا مي‌ياد. تنها تو سرپرست‌ من‌ نيستي‌، خدا سرپرست‌ منه‌. انسان‌ با قلب‌ پاك‌ كه‌ باشه‌ همه‌ جا خدا بهش‌ كمك‌ مي‌كنه‌. رفته‌ خودش‌ را شست‌ و شو بكنه‌ در يك‌ گوشه‌اي‌. يك‌ دفعه‌ مي‌بينه‌ يك‌ مردي‌ جلوش‌ ايستاده‌. دختر به‌ اون‌ پاكي‌، قالت‌ اني‌ اعوذ بالرحمن‌ ان‌ كنت‌ تقيا. تو اهل‌ تقوا اگر هستي‌ من‌ پناه‌ به‌ خدا مي‌برم‌، تو خداشناسي‌ چرا اينجا آمدي‌. گفت‌ من‌ فرستادة‌ خداي‌ تو هستم‌. من‌ جبرئيلم‌ من‌ ملكم‌، الاحد لك‌ غلام‌ زكيا. براي‌ اين‌ كه‌ يك‌ پسر پاك‌ و پاكيزه‌ از جميل‌ صفات‌ زشت‌ بهت‌ بدم‌. غلام‌ زكي‌. پسر تزكيه‌ شده‌. قال‌ ان‌ لا يكون‌ لغلام‌. من‌ چطور مي‌تونم‌ بچه‌ دار بشم‌، بشري‌ من‌ را با من‌ تماس‌ نگرفته‌ و من‌ هم‌ يك‌ زن‌ بدكاره‌اي‌ كه‌ نيستم‌. ملك‌ گفت‌ كهذالك‌، همين‌ طوره‌ ولي‌ قال‌ ربك‌ هو حي‌. پروردگار مي‌گه‌ اين‌ كار بر من‌ آسانه‌. من‌ مي‌خوام‌ اين‌ پسر را نشونه‌اي‌ براي‌ مردم‌ قرار بدم‌. شماها انشاء الله‌ بايد همتون‌ الگو باشيد براي‌ ديگران‌.

 رحمت‌ باشيد از طرف‌ خدا. ببينيد حضرت‌ عيسي‌ را خدا مي‌خواد نشونه‌اي‌ براي‌ مردم‌، نشونة‌ خودش‌ براي‌ مردم‌ باشه‌. و رحمت‌ براي‌ مردم‌ از جانب‌ خدا باشه‌. و اين‌ كار انجام‌ مي‌شه‌ ديگه‌ شما حق‌ حرف‌ زدن‌ نداريد. او هم‌ اعتراضي‌ نداشت‌ فقط‌ حضرت‌ مريم‌ مي‌خواست‌ اين‌ از چه‌ راهي‌، آخه‌ اين‌ چطور مي‌شه‌، جوابش‌ را داد. بچه‌ دار شد. ولي‌ خودش‌ را تو جمعيت‌ نمي‌تونست‌ راه‌ بره‌، چون‌ بچه‌ در رحم‌ هست‌ مي‌شه‌ مخفيش‌ كرد. ولي‌ وقتي‌ كه‌ درد زايمانش‌ گرفت‌ الي‌ ارجع‌ نخله‌. رفت‌ به‌ طرف‌ يك‌ درخت‌ خشك‌ خرما، اينجا صبرش‌ تمام‌ شد. چون‌ تهمت‌ خيلي‌ سخته‌. ببينيد استقامت‌ تا كجا پيشرفته‌. تا اينجا هيچي‌ نگفته‌. اين‌جا گفت‌ كه‌ يا ليطني‌ مط‌ قبل‌ هذا، اي‌ كاش‌ من‌ قبلا مرده‌ بودم‌ ديگه‌ خيلي‌ سخته‌. جواب‌ كي‌ بده‌، آخه‌ بچه‌ را كه‌ نمي‌تونم‌ بياندازم‌ دور. كنار راه‌ هم‌ كه‌ نمي‌تونم‌ بگذارمش‌. بچه‌ تو بغل‌ من‌، من‌ را همه‌ مي‌شناسن‌. و كنت‌ منسا منسيا كاشكي‌ من‌ فراموش‌ شده‌ بودم‌ اصلا مريمي‌ توي‌ عالم‌ نبود. در همين‌ ناراحتي‌ و داشت‌ خودش‌ را مي‌خورد و ديگه‌ كنترلش‌ را از دست‌ داده‌ بود. فكر نكنيد كه‌ پس‌ استقامتش‌ كم‌ بود، نه‌. يك‌ هزارم‌ اين‌ امتحان‌ براي‌ شماها پيش‌ بياد معلوم‌ نيست‌ شما بتونيد استقامت‌ كنيد. من‌ ديدم‌ نمونه‌هاش‌ را. مي‌گه‌ من‌ مي‌رم‌ مجلس‌ شما، شوهرم‌ مي‌گه‌ تو كجا مي‌ري‌؟ آخه‌ ما نبايد ما بدونيم‌، هنوز چيزي‌ نگفته‌، اينجا ديگه‌ آقا سر و صداش‌ بلند شده‌. شايد به‌ من‌ تهمت‌ بزنه‌. تا فشار به‌ حد نهايي‌ رسيد و يك‌ خرده‌اي‌ حضرت‌ مريم‌ اومد اعصابش‌ را از دست‌ بده‌ يك‌ وقت‌ ديد صداي‌ بچه‌ بلند شد كه‌ ان‌ لا تحزني‌. داره‌ قشنگ‌ باهاش‌ صحبت‌ مي‌كنه‌. ناراحت‌ نباش‌، خداي‌ تعالي‌ زيرت‌ يك‌ صريري‌ انداخته‌. خودت‌ را به‌ اين‌ درخت‌ خرما بانداز. بزن‌، مي‌بيني‌ خرماي‌ تازه‌ برات‌ مي‌افته‌. خداي‌ به‌ اين‌ مهرباني‌ چشمة‌ آب‌ زير پات‌ راه‌ افتاده‌. فأكلي‌، از اين‌ خرما بخور از اين‌ آب‌ بياشام‌. چشمت‌ را روشن‌ كن‌. حالا اگر كسي‌ بهت‌ حرفي‌ زد بگو كه‌ من‌ با كسي‌ حرف‌ نمي‌زنم‌. چون‌ حضرت‌ مريم‌ هر چي‌ مي‌گفت‌ نمي‌تونست‌ خودش‌ را از تهمت‌ نجات‌ بده‌. من‌ امروز روزه‌ گرفتم‌، روزة‌ سمت‌ و حرف‌ نمي‌زنم‌. با احدي‌ حرف‌ نمي‌زنم‌. بچه‌ را بغل‌ كرد اومد. وقتي‌ كه‌ اومد فحملته‌. قومها تحملوه‌. همه‌ اطرافش‌ را گرفتند، قالوا يا مريم‌ لقد جيت‌ سريعا يك‌ چيز تازه‌اي‌ تو آوردي‌ چه‌ كاري‌ است‌. اي‌ خواهر هارون‌. يك‌ زن‌ بد كاره‌اي‌ بود بين‌ زنان‌، اسمش‌ اخت‌ هارون‌ بود. اين‌ را به‌ اون‌ تشبيه‌ كردند. پدرت‌ كه‌ مرد بدي‌ نبود، مادرت‌ كه‌ زن‌ بدكاره‌اي‌ نبود، همة‌ اينها را شنيد با دستش‌ اشاره‌ مي‌كرد به‌ بچه‌ كه‌ من‌ حرف‌ نمي‌زنم‌ با اين‌ صحبت‌ كنيد. گفتند بچه‌اي‌ كه‌ تازه‌ امروز متولد شده‌، بايد تو گهواره‌ بخوابه‌  اين‌ كه‌ حرف‌ نمي‌تونه‌ بزنه‌. ديگه‌ اينجا حضرت‌ عيسي‌ گفت‌: اني‌ عبد الله‌. من‌ بندة‌ خدا هستم‌. مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ را، همه‌ را گذرونده‌ بود. آتاني‌ الكتاب‌ خدا به‌ من‌ كتاب‌ داده‌ و جعلني‌ نبيا. و جعلني‌ مباركا. شما هم‌ انشاء الله‌ اگر چنين‌ صبري‌، اگر چنين‌ استقامتي‌، اگر چنين‌ وضعي‌ داشته‌ باشيد شما را هم‌ خداي‌ تعالي‌ كمكتون‌ مي‌كنه‌. در هر وضعي‌ كه‌ باشيد، در هر موقعيتي‌ كه‌ باشيد. معجزه‌ براي‌ افراد مي‌كنه‌.

 خدا مي‌دونه‌ گاهي‌ مي‌شه‌ معجزه‌ آسان‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ افراد ولي‌ خودش‌ كه‌ اينها دوستان‌ خدا هستند كمك‌ مي‌كنه‌. حضرت‌ مريم‌ را مي‌بينيد ديگه‌ الگويي‌. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد، ان‌ الله‌ الستقاك‌ و طهرك‌ و ستفاك‌ علي‌ نساء العالمين‌. خداي‌ تعالي‌ تو را انتخابت‌ كرده‌، و پاكت‌ كرده‌، شما مي‌شه‌ انشاء الله‌ يك‌ روزي‌ اين‌ خطاب‌ بهتون‌ بشه‌ كه‌ خدا شما را، شما فكر نكنيد با تزكية‌ نفس‌ كرديم‌ نه‌ خدا شما را توفيقش‌ را بهتون‌ داده‌. و طهرك‌، تو را پاكت‌ كرده‌ اي‌ مريم‌. شما انشاء الله‌ همتون‌ بايد پاك‌ باشيد و پاك‌ هستنيد الحمد الله‌. من‌ از همتون‌ متشكرم‌ گاهي‌ توي‌ خيابان‌ برخورد مي‌كنم‌ از دور مي‌بينم‌ يك‌ خانمي‌ داره‌ مي‌ياد مجلله‌ پاك‌، يقين‌  مي‌كنم‌ ايشان‌ اين‌ قدر روحانيت‌ شماها، معويت‌ شما الحمد الله‌ اين‌ قدر برملأ شده‌ كه‌ هر كدامتون‌ مثل‌ ستاره‌اي‌ در ميان‌ فاميلتون‌ هستيد و نور افشاني‌ مي‌كنيد. همين‌ كه‌ دسته‌، دسته‌ اقوام‌ و فاميل‌ و حتي‌ بچه‌هاي‌ كم‌ سن‌ مي‌بينم‌ كه‌ اينها اشتياق‌ به‌ رسيدن‌ به‌ كمالات‌ پيدا مي‌كنند در ميان‌ فاميل‌ همين‌ دليل‌ بر كمالات‌ شماست‌. و خوبي‌ و پاكي‌ شماست‌. پس‌ چرا كوتاهي‌ مي‌كنيد، سستي‌ مي‌كنيد. كوشش‌ بكنيد انشاءالله‌ كوچكترين‌ سستي‌ در راهتون‌ نداشته‌ باشيد. انشاء الله‌ روزي‌ كه‌ امام‌ عصر ارواحنا فدا بياد اونجا ارزش‌ شما معلوم‌ مي‌شه‌. الان‌ ارزش‌ شما معلوم‌ نمي‌شه‌، فقط‌ خودتون‌ مي‌دونيد كه‌ چه‌ ارزشي‌ داريد. چه‌ اهميتي‌ داريد، چقدر پاكي‌ اهميت‌ داره‌. چقدر زندگي‌ راحتي‌ داريد. چه‌ صبر و تحملي‌ داريد. خدا حفظ‌ كنه‌ بعضي‌ از خانمها را واقعا خوب‌ قدم‌ برمي‌ دارند، خيلي‌ عالي‌. گاهي‌ مي‌بينه‌ انسان‌ مصيبتي‌ برشون‌ وارد مي‌شه‌ مثل‌ كوه‌ داراي‌ استقامتند. مثل‌ كالجبل‌ الراسخ‌ مثل‌ كوه‌، فرق‌ كوه‌ با پشة‌ توي‌ چقدره‌. در مقاومت‌ همان‌ مقدار فرق‌ اينهاست‌ با ساير زنها. ديشب‌ خانم‌ سيدي‌ خدا حفظشون‌ كنه‌ نقل‌ مي‌كردند و من‌ تنها بودم‌ توي‌ خون‌ دست‌ پدرم‌ توي‌ دستم‌ بود فوت‌ كرد، خدا رحمتشان‌ كنه‌. اصلا تكان‌ نخوردم‌ اصلا، نه‌ اين‌ كه‌ عاطفه‌ نداشته‌ باشند، فرق‌ بين‌ عاطفه‌ داشتن‌ و محبت‌ داشتن‌ و استقامت‌ نداشتن‌. اون‌ كسي‌ كه‌ استقامت‌ نداره‌، ديديد ديگه‌ حالا من‌ نمي‌تونم‌ شرح‌ بدم‌ براتون‌. خودش‌ را از دست‌ مي‌ده‌، اعصابش‌ را از دست‌ مي‌ده‌. يك‌ نفري‌ فوت‌ كرده‌ بود يك‌ شوهري‌ فوت‌ كرده‌ بود، اين‌ قدر رفت‌ دكتر، بي‌ جهت‌ها ما مي‌گفتيم‌ تو خيالاتي‌ شدي‌، اين‌ قدر رفت‌ دكتر تا خودش‌ را مريض‌ كرد و اون‌ هم‌ پشت‌ سرش‌ رفت‌. ترسيدن‌ استقامت‌ نداشتن‌، اين‌ غير از اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ بنشينه‌ دلش‌ محزون‌ بشه‌، گريه‌ بكنه‌. عاطفه‌ نشون‌ بده‌. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ كنار جنازة‌ فرزندش‌ ابراهميم‌ بچه‌ بود حضرت‌ ابراهيم‌، خيلي‌ هم‌ دوستش‌ داشت‌. اشكش‌ مي‌ريخت‌ گريه‌ مي‌كرد. يكي‌ از اين‌ نافهم‌ها آمد گفت‌ آقا شما خودتون‌ مي‌گيد صبر كن‌، خودتون‌ صبر نمي‌كنيد! فرمود كه‌ تو معني‌ صبر را به‌ تعبير من‌، معني‌ صبر را نفهميدي‌. من‌ عاطفه‌ دارم‌، انسانم‌. مثل‌ حيوان‌ به‌ تعبير من‌ نيستم‌. دلم‌ مي‌سوزه‌، اشكم‌ مي‌ريزه‌، فراق‌ دوستان‌ براي‌ انسان‌ سخته‌. حضرت‌ امير مي‌فرمايد كه‌ در كنار قبر فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها نفسي‌ علي‌ محبوست‌ اين‌ جان‌ من‌ تو بدن‌ من‌، بخاطر اين‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ خواسته‌ حبسه‌اي‌ كاش‌ اشك‌ من‌ مي‌آمد بيرون‌، جان‌ من‌ هم‌ مي‌آمد بيرون‌. تا اين‌ اندازه‌ اظهار محبت‌ مي‌كنه‌. اما ماها بعكسيم‌. گاهي‌ دلمون‌ نمي‌سوزه‌ ولي‌ تظاهر به‌ ناراحتي‌ مي‌كنيم‌. تزكيه‌ نشده‌ ديگه‌ حالا شما ديديد افراد تزكيه‌ شده‌ و تزكيه‌ نشده‌. صبور، با شهامت‌، از كنار همة‌ مسائل‌ عبور مي‌كنند. خيلي‌ بايد انسان‌ قوي‌ باشه‌. الحمد الله‌ شماها ولو در ميان‌ همة‌ شما پنجاه‌ نفر، صد نفر هم‌ خوب‌، خوب‌ باشند كه‌ بيشتر الحمد الله‌ داريم‌ ارزشش‌ براي‌ من‌. چون‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود به‌ علي‌ ابن‌ بيطالب‌. لو احدا بك‌ رجل‌ خير لك‌ من‌ الدنيا و ما فيها ذهب‌ و الفضه‌. يك‌ نفر يا علي‌ به‌ دست‌ تو هدايت‌ بشه‌، راهنمايي‌ بشه‌، آدرس‌ خدا را ازت‌ بگيره‌ و حركت‌ بكنه‌. هدايت‌ معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ شما ما هدايتون‌، نه‌ راهنمايي‌ هايي‌ كه‌ من‌ عرض‌ مي‌كنم‌. اين‌ براي‌ تو يا علي‌ بهتر از دنيا، تمام‌ دنيا يك‌ سلطان‌ داشته‌ باشه‌ اون‌ هم‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ باشه‌. و تمام‌ دنيا خاك‌ و آب‌ و اين‌ حرفها نباشه‌، همش‌ طلا و نقره‌ باشه‌ اين‌ يك‌ نفر را تو هدايت‌ كني‌ برات‌ ارزشش‌ بيشتره‌ تا همة‌ دنيا و اين‌ جور. حالا يك‌ خرده‌ شماها هم‌ كوشش‌ بكنيد شماها هم‌ هادي‌ باشيد. من‌ دلم‌ مي‌خواد انشاء الله‌ يك‌ روزي‌ برسه‌، انشاء الله‌ زير ساية‌ حضرت‌ ولي‌ عصر ارواحنا فداء. همة‌ شما مبلغه‌ باشيد. همة‌ شما مردم‌ را به‌ سوي‌ خدا دعوت‌ كنيد. همة‌ شما هدايت‌ كننده‌ باشيد. شما نگيد اونا بميرن‌ ما راحت‌ بشيم‌ .نه‌ امام‌ زمان‌ تشريف‌ بيارن‌ اول‌ كارتونه‌. اين‌ تنبلي‌ را، چون‌ آدمهاي‌ تنبل‌ مي‌گن‌، اول‌ كارتونه‌ الان‌ خودتون‌ را بسازيد براي‌ اون‌ وقت‌. اگر چون‌ ما كه‌ نمي‌دونيم‌ آقا تشريف‌ مي‌يارن‌ يا نمي‌يارن‌. اگر تشريف‌ آورد كه‌ اونجا بيشتر به‌ وجود افراد پاك‌ و تزكيه‌ شده‌ و مبلغ‌ احتياج‌ هست‌. اگر هم‌ خداي‌ نكرده‌، خدايي‌ نكرده‌ ظهوري‌ نشد، تأخير افتاد اونجا هم‌ باز در غيبت‌ شما بايد تبليغات‌ بكنيد ولي‌ زودتر خودتون‌ را بسازيد. اول‌ خودسازي‌ بعد ديگر سازي‌، ديگران‌ سازي‌. انشاء الله‌. خوب‌ اميدواريم‌ با همين‌ مقدار در حالات‌ انبياء صحبت‌ كردن‌ اين‌ هفتمون‌ در شما هم‌ تأثير مفيدي‌ داشته‌ باشه‌ و شماها همتون‌ انشاء الله‌ الگويي‌ مثل‌ حضرت‌ مريم‌ داشته‌ باشيد كه‌ دائما خداي‌ تعالي‌ حتي‌ به‌ فكر غذاي‌ او، به‌ فكر مائدة‌ آسماني‌ براي‌ او بوده‌ است‌. و بهتر از مريم‌ فاطمة‌ زهراست‌ كه‌ به‌ عقيدة‌ من‌ سيزده‌ معصوم‌ در ميان‌ مردها خدا قرار داده‌ ولي‌ يك‌ معصوم‌، يك‌ معصومه‌ در بين‌ خانمها كه‌ اون‌ يك‌ معصومه‌ اگر نبود اين‌ معصومين‌ مردها نبودند. يك‌ عده‌ فرزندان‌ او هستند عينا كوثر حوض‌ كوثر. يك‌ اگر پيغمبر اكرم‌ و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بودند ولي‌ فاطمة‌ زهرا نبود اين‌ آب‌ كوثري‌ كه‌ از ناحية‌ خدا كه‌ از نهر پيغمبر و علي‌ جاري‌ شده‌ اين‌ مي‌خواست‌ كجا وارد بشه‌، كجا جمع‌ بشه‌، چه‌ جوري‌ تقسيم‌ بشه‌ و اگر فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا نبودند چطور مي‌خواست‌ اين‌ آب‌ كوثر به‌ مردم‌ برسه‌. قدر خودتون‌ را خانمها بدونيد. گاهي‌ بعضي‌ از خانمها كتابهاي‌ من‌ را خوندن‌، خوب‌ ما در كتابها مسئلة‌ زن‌ و مرد را مطرح‌ نكرديم‌. مي‌پرسند آقا زنها مي‌تونن‌ موفق‌ بشن‌. مي‌تونند به‌ كمالات‌ برسند. باور كنيد ما در بين‌ خانمها اگر خانمها رشدشون‌، ترقياتشون‌ بيشتر از آقايون‌ نباشه‌ كمتر نيست‌.

 بلكه‌ از نظر تعداد بيشتره‌. حتي‌ از نظر مراحل‌ بعضي‌ اوقات‌ احساس‌ مي‌شه‌ كه‌ پيشرفتشون‌ بهتره‌. شماها الحمد الله‌ راحتيد. گرفتاريهاي‌ مردها را نداريد. حرام‌ و حلال‌ كردنهاي‌ مردها را نداريد. كوشش‌ بكنيد يك‌ قدري‌ هم‌ توكل‌ به‌ خدا پيدا بكنيد. چه‌ خودتون‌، چه‌ دخترانتون‌ اين‌ قدر بي‌ توكل‌ تربيت‌ نكنيد. اگر يك‌ نفر را انسان‌ يك‌ طبيبي‌ تقويتش‌ كنه‌، سالمش‌ كنه‌ ولي‌ يك‌ نفر پيدا بشه‌ يك‌ آمپول‌ زهر بهش‌ بزنه‌. خوب‌ اين‌ مي‌ميره‌. بعضي‌ از مادرها متأسفانه‌ دخترهاشون‌ را دائما آمپول‌ زهر مي‌زنند. دختر برو يك‌ چيزي‌ بشي‌، شوهرت‌ تو را حالا از خارج‌ آمپولهاي‌ زهر مي‌زنند تو كه‌ مادر مهرباني‌ نزن‌. فردا بتوني‌ زير بار منت‌ شوهر نباشي‌. از اين‌ حرفها. همين‌هايي‌ كه‌ من‌ الان‌ دارم‌ مي‌گم‌ مي‌ترسم‌ الان‌ آمپول‌ زهر باشه‌. خداي‌ تعالي‌ اينطوري‌ تعيين‌ كرده‌. مرد بايد مخارج‌ زن‌ را بده‌ به‌ هر قيمتي‌ كه‌ هست‌. و زن‌ هم‌ اگر رفت‌ كاري‌ كرد چون‌ مازاد و زيادي‌ و بر زندگيشه‌ بايد تمامش‌ را خمسش‌ را بده‌. لااقل‌ بقيه‌اش‌ هم‌ دو دستي‌ تقديم‌ كنه‌  به‌ شوهرش‌. تا شوهرش‌ را به‌ نفع‌ تربيت‌ كنه‌. شوهرهايي‌ كه‌ زنشون‌ كار مي‌كنند، خودشون‌ هم‌ كار مي‌كنند دوتايي‌ يك‌ زندگي‌ را مي‌چرخونند خوب‌ دو نفري‌ مثل‌ اين‌ كه‌ يك‌ باري‌ كه‌ بردارند نصفش‌ مال‌ اين‌، نصف‌ ديگه‌ مال‌ اون‌. مثل‌ مردي‌ مال‌ اين‌، نصف‌ مردي‌ مال‌ اون‌. نصف‌ خانواده‌ مال‌ اين‌، نصف‌ خانواده‌ مال‌ اون‌. اين‌ مي‌شه‌، اين‌ مردش‌ مي‌شه‌ نيم‌ مرد، و بي‌ عرضه‌ كم‌ كم‌ تنبل‌ يك‌ خرده‌ هم‌ دير بجنبيد پول‌ نرسونيد مي‌خواي‌ به‌ پدر و مادرت‌، يك‌ خانمي‌ مي‌گفت‌ من‌ مي‌خوام‌ به‌ پدر و مادر بگم‌ يك‌ خرده‌ كمك‌ بكنن‌ شوهرم‌ مي‌گه‌ از مال‌ خودم‌ هست‌. مي‌گه‌ نه‌. كثر مي‌ياريد يكيتون‌. اينجوري‌. خدا هم‌ كه‌ اصلا تو كار نيست‌. مي‌گيم‌ مگه‌ به‌ خدا تو توكل‌ نداري‌. فلان‌ جوان‌ اول‌ سؤالي‌ كه‌ ازش‌ مي‌شه‌ آقا شغل‌ اين‌ جوان‌ داماد چيه‌؟ به‌ تو چه‌. اِ بله‌. سربازي‌ رفته‌ يا نه‌ باز هم‌ به‌ تو چه‌. آخه‌ وبال‌ گردن‌ او مي‌شه‌، نخير تو كارش‌ نداشته‌ باش‌. مي‌گيد عجب‌ حرفهايي‌ فلاني‌ مي‌زنه‌. بياييد تو قرآن‌ ببينيد من‌ حرف‌ من‌ نيست‌، خدا مي‌دونه‌ حرف‌ من‌ نيست‌. من‌ اين‌ را به‌ شما عرض‌ كنم‌. حرفهاي‌ كلماتم‌ را اگر عالمي‌ رد كرد اين‌ عالم‌ بيخرده‌. چرا؟ مي‌گيد چقدر خودخواهه‌، نخير خودخواهي‌ ندارم‌ چون‌ من‌ چند آية‌ شريفة‌ قرآن‌ را حاضرم‌ اثبات‌ كنم‌. تمامش‌. مگر اين‌ كه‌ يك‌ جا غلط‌ بخونم‌ كه‌ خودم‌ فورا و مي‌دونيد من‌، مال‌ حضرت‌ عيسي‌ بود مال‌ حضرت‌ يحيي‌ خوندم‌ بعد گفتم‌ كه‌ من‌ مثل‌ اين‌ كه‌ اشتباه‌ خوندم‌ و اشتباهم‌ را گفتم‌. من‌ منيتي‌ انشاء الله‌ ندارم‌. من‌ در يك‌ بعد بي‌ سوادترين‌ افرادم‌ در يك‌ بعد هم‌ سي‌ ساله‌ دارم‌ تو كانون‌ مي‌گم‌ كه‌ هر كي‌ سؤالي‌ داره‌ بياد از من‌ بپرسه‌. مي‌گيد چطوري‌ مي‌شه‌، خودم‌ باشم‌ و شخص‌ خودم‌ هيچي‌ بلد نيستم‌. اما به‌ اتكاي‌ روايات‌ و آيات‌ قرآن‌ و استفاده‌ كردن‌ از لطف‌ خاندان‌ (قطع‌ نوار). من‌ ارزشي‌ تو جامعه‌ ندارم‌. شما واقعا از هر آدم‌ پستي‌ پستر باشم‌ اما از نظر ارتباطم‌ با روايات‌ و آيات‌ كه‌ من‌ متعبد در مقابل‌ آيات‌ و رواياتم‌ اگر بگم‌ حرفهام‌ ارزشي‌ نداري‌، خوب‌ نيست‌ توهين‌ به‌ اونها شده‌، چون‌ تمام‌ عرايضم‌ طبق‌ روايات‌ و قرآن‌ و رواياته‌. ادعا هم‌ نيست‌ شما هر جايي‌ از حرفم‌ بعضي‌ از خانمها نوشتن‌ مي‌يان‌ كه‌ شك‌ داشتن‌ از توي‌ آيات‌ و رواياته‌ از توي‌ قرآن‌ و روايات‌ بهشون‌ نشون‌ مي‌دم‌. ما مجلس‌ مخفي‌ و نمي‌دونم‌ كارهاي‌ مخفي‌ و بعضيها خيال‌ مي‌كنند اينجا نمي‌دونم‌ سر است‌ و اين‌ هم‌ كه‌ مي‌گيم‌ در را ببنديد و اين‌ هم‌ كه‌ مي‌گيم‌ براي‌ اين‌ كه‌ يك‌ عدة‌ خاصي‌ خوب‌ حرفهاي‌ قلبمون‌ را از اول‌ عقايد تا به‌ حال‌ شنيدن‌ اون‌ كه‌ تازه‌ مي‌ياد بايد ما از اول‌ شرح‌ بديم‌ براش‌ تا اينجا يا اين‌ كه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود حرفها را نفهمه‌ يا بد برداشت‌ كنه‌، اين‌ جوري‌ از اين‌ جهت‌. كم‌ كم‌ به‌ فرهنگ‌ خودتون‌، در را باز مي‌گزاريم‌ وقتي‌ فرهنگتون‌ انشاء الله‌ فرهنگ‌ تزكية‌ نفسي‌ شد در را باز مي‌گذاريم‌ يك‌ نفر هم‌ ديرتر از سر ساعت‌ نمي‌ياد. بعضي‌ از خانمها متأسفانه‌ براي‌ قرآن‌ احترام‌ قائل‌ نيستند. چون‌ ده‌ دقيقه‌اي‌ كه‌ قرآن‌ خوانده‌ مي‌شه‌، اون‌ ده‌ دقيقه‌ را زودتر بيان‌. خوب‌ ديگه‌ فرصتي‌ براي‌، انشاء الله‌ تولد فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها هفتة‌ ديگه‌ روز چهار شنبه‌ شب‌ تولد حضرت‌ زهراست‌، پنج‌ شنبه‌ هم‌ تولد شما روز چهارشنبه‌اي‌ كه‌ مي‌ياييد انشاء الله‌ اينجا، نمي‌دونم‌ بگم‌ چكار كنيد. انشاء الله‌ دربارة‌ حضرت‌ زهرا باز صحبت‌ مي‌كنيم‌. و شما تا هفتة‌ ديگه‌ خودتون‌ را تا جايي‌ كه‌ براتون‌ ميسره‌ حضرت‌ زهرا بكنيد تا حضرت‌ زهرا را خوشحالش‌ بكنيد و جشن‌ بگيريد.

 الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. همه‌ با من‌ اين‌ دعا را با توجه‌ بخوانيد. الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد، الهم‌ كل‌ وليك‌ الحجة‌ ابن‌ الحسن‌، صلواتك‌ عليه‌ و علي‌ آباء في‌ هذه‌ الساعه‌ و في‌ كل‌ ساعه‌ ولي‌ و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا. حتي‌ تسكنه‌ عرضك‌ توعا و تمتعه‌ فيها طويلا. خدايا، خدايا براي‌ امام‌ زمان‌ ما تو حافظش‌ باش‌. ناصرش‌ باش‌، يارش‌ باش‌، كمكش‌ باش‌. تا اين‌ كه‌ بتواند دنيا را پر از عدل‌ و داد كند. تا اين‌ كه‌ بتواند در اين‌ دنيا زياد زندگي‌ كند، تا اين‌ كه‌ بتواند در اين‌ دنيا هر چه‌ مي‌خواهد خودت‌ بهش‌ عنايت‌ كني‌. خدايا امام‌ زمان‌ ما را تحت‌ حمايت‌ خودت‌ حفظش‌ كن‌. من‌ بين‌ يده‌ و من‌ خلفه‌ و عن‌ خدايا از پيش‌ رو مواظبش‌ باش‌، از پشت‌ سر مواظبش‌ باش‌. از طرف‌ راست‌ مواظبش‌ باش‌، از طرف‌ چپ‌ مواظبش‌ باش‌. از زير پاو بدن‌ و سر مواظبش‌ باش‌. خدايا اگر مي‌تونستيم‌ بگيم‌ اعمال‌ ما را بهش‌ نشون‌ نده‌، تا ناراحت‌ نشه‌. ولي‌ خودش‌ مي‌دونه‌ ما قول‌ مي‌ديم‌ ديگه‌ كاري‌ نكنيم‌ كه‌ او ناراحت‌ بهش‌. خديا كمكمون‌ كن‌. خدايا ما را ياري‌ كن‌ نكنيم‌ كاري‌ كه‌ مولامون‌ ناراحت‌ بشه‌. كاري‌ نكنيم‌ كه‌ آقامون‌ اذيت‌ بشه‌. خدايا او را از ما راضي‌ كن‌. مهربانش‌ كن‌. عنوان‌ بصري‌ رفت‌ در خانة‌ امام‌ صادق‌، حضرت‌ صادق‌ راهش‌ نداد، خيلي‌ ناراحت‌ شد. چون‌ استادش‌ مالك‌ ابن‌ انس‌ بود. ناراحت‌ شد رفت‌ تو مسجد نشست‌ دو ركعت‌ نماز خوند بعد يا الله‌، يالله‌ رافت‌ علي‌ قلبك‌، (قطع‌ نوار)

 

۹ جمادی الثانی ۱۴۱۵ قمری – صراط‌ مستقيم‌ دين‌ – محبت‌ – اخلاق‌ ۸۸

 

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ اهل‌ البيت‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 هفتة‌ گذشته‌ با اينكه‌ مجلس‌ بود اين‌ آيات‌ را نخوندند. البته‌ انشاء الله‌ بعد از اين‌ هر وقت‌ مجلس‌ هم‌ تداخل‌ ميكنه‌ بازهم‌ شما كار خودتون‌ را انجام‌ بديد. مجالس‌ ما مجالس‌ مخفي‌ براي‌ مردم‌ و عموم‌ مردم‌ نيست‌. نميشه‌ اين‌ جمع‌ را كار مخفي‌ دستشون‌ داد. كل‌ سر جاوز الاسمين‌ شاع‌. هر سري‌ كه‌ از دو نفر تجاوز پيدا بكنه‌، شايع‌ ميشه‌. ما هيچ‌ چيز مخفي‌ اينجا نداريم‌. اينه‌ كه‌ در را مي‌بنديم‌ و سر ساعت‌ ميگيم‌ بيان‌ و بعدش‌ نيان‌، با عموم‌ مردم‌ نميشه‌ عمل‌ كرد. مي‌خوان‌ يك‌ عده‌اي‌ كه‌ به‌ ما تعهد دادند كه‌ تحت‌ تربيت‌ اسلام‌ قرار بگيرند، اينها را ما مسئوليتمون‌ را، تعهدمون‌ را نسبت‌ به‌ آنها عمل‌ كنيم‌. اگر چه‌ با همة‌ اين‌ تعهدات‌ و مة‌ اين‌ مسائل‌، متأسفانه‌ دوستان‌ عمل‌ نميكنند. بعضي‌ گفتند كه‌ ديشب‌ پانزده‌ نفر پشت‌ در وايستادند تا آخر. خوب‌ چرا دير بيائيد كه‌ پشت‌ در بمانيد؟ بعضي‌ رعايت‌ جنبه‌هاي‌ تعهدات‌ وظايفشون‌ را نمي‌كنند. اين‌ سي‌ آية‌ قرآن‌ را توي‌ برنامه‌اتون‌ باشه‌، هر روز بخوانيد و هر روز به‌ معناش‌ مراجعه‌ كنيد تا يك‌ چيزي‌ از قرآن‌ ياد بگيريد. اينقدر مسامحه‌ نكنيد. من‌ هنوز زمينه‌ نمي‌بينم‌ كه‌ ازتون‌ سؤال‌ كنم‌. و الا يك‌ دفعه‌ يك‌ مهلتي‌ ميدم‌ و بعد ازتون‌ سؤال‌ ميكنم‌ و جدا عرض‌ ميكنم‌، خيلي‌ خسته‌ شدم‌، خيلي‌ خسته‌ام‌ كردند. هم‌ بايد حرفهاي‌ مردم‌ را تحمل‌ بكنيم‌ هم‌ تهمتهايي‌ به‌ ما بزنند و هم‌ هم‌ شماها بي‌ توجه‌ باشيد. جدي‌ باشيد، اگر رعايت‌ نكنيد ممكنه‌، يعني‌ ممكن‌ نه‌، خيلي‌ اهميت‌ نداره‌. شما نخواسته‌ باشيد ما جلوتر از شما نمي‌خواييم‌ و مجلس‌ را تعطيلش‌ مي‌كنيم‌. اين‌ سي‌ آيه‌ براي‌ يك‌ مؤمن‌، يك‌ مسلمان‌ خيلي‌ زحمت‌ نداره‌ كه‌ اينها را بخونه‌ و معناش‌ هم‌ متوجه‌ بشه‌ كه‌ اينجا كه‌ اين‌ آيات‌ خونده‌ ميشه‌، آقايون‌ بفهمند كه‌ خداي‌ تعالي‌ چي‌ مي‌فرمايد. و آيات‌ را هم‌ غلط‌ نخونند. انشاء الله‌ از هفتة‌ آينده‌ يا از هفتة‌ بعدش‌ از اكثر دوستان‌ سؤال‌ ميشه‌. جدي‌ باشيد. اين‌ يك‌ مرحلة‌ بعدي‌ است‌ كه‌ فشاري‌ خواهد آمد و كار يكسره‌ بشه‌ اقلا. ما چه‌ اصراري‌ داريم‌ كه‌ وقت‌ شما را بگيريم‌ و وقت‌ خودمون‌ را بيفايده‌ بگيريم‌. اينجا مجلس‌ روضه‌ كه‌ مي‌دونيد نيست‌. مي‌خواهيد سخنان‌ پروردگار قرائت‌ بشه‌، معناش‌ را بفهميم‌، بگيم‌ خدايا در هفته‌ يك‌ شب‌ هم‌ چند دقيقه‌اي‌ نشستيم‌ با تو، تو برامون‌ حرف‌ زدي‌ ما حرفهات‌ را گوش‌ كرديم‌. بعد هم‌ فلاني‌ توضيحي‌ دربارة‌ فرمايشات‌ شما داد. بعد هم‌ يك‌ دعا خونديم‌ جواب‌ تو را عرض‌ كرديم‌. اين‌ ارتباط‌ بين‌ من‌ و تو بوده‌ پروردگارا. حالا همين‌ ارتباط‌ سبب‌ بشه‌ كه‌ ما با تو ارتباط‌ داشته‌ باشيم‌. با تو مرتبط‌ باشيم‌.

 آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد از اينجا شروع‌ ميشد كه‌ ان‌ الله‌ ربي‌ و ربكم‌ فاعبدوه‌. هذا صراط‌ مستقيم‌. بعد قضية‌ حضرت‌ ابراهيم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و اذكر في‌ الكتاب‌ ابراهيم‌. انه‌ كان‌ صديقا نبيا. بعد هم‌ بحثهايي‌ كه‌ با پدرش‌ كه‌ اينجا مي‌فرمايد پدرش‌، ولي‌ ظاهرا عمويش‌ بوده‌، از روايات‌ استفاده‌ ميشه‌ و چون‌ او بزرگش‌ ميكرده‌ بهش‌ پدر ميگفته‌. آذر هم‌ بوده‌ اسمش‌. با او بحثهايي‌ داره‌. همين‌ بحثهايي‌ كه‌ شماها كه‌ در صراط‌ مستقيميد مي‌كنيد با افرادي‌ كه‌ در صراط‌ مستقيم‌ نيستند و همان‌ جوابهايي‌ كه‌ آنها به‌ شما مي‌دهند. خيلي‌ جالبه‌! شما ميگيد آقا ما از وقتي‌ كه‌ با اين‌ مجلس‌ آشنا شديم‌ گناه‌ نمي‌كنيم‌، معصيت‌ نمي‌كنيم‌، خدا را در نظر داريم‌، محبت‌ دنيا از دلمون‌ رفته‌، اگر كاري‌ مي‌كنيم‌ براي‌ خداست‌، در جوابتون‌ ميگند كه‌ ارا بتحت‌ ان‌ تحتتنها. از آنچه‌ كه‌ ما مي‌پرستيم‌ تو پشت‌ كردي‌؟ تو به‌ كار دل‌ نميدي‌؟ تو به‌ درس‌ دانشگاهت‌ توجه‌ نمي‌كني‌؟ تو به‌ دنيات‌ متوجه‌ نيستي‌؟ آلهتي‌. آلهه‌ همينها هستند. آلهه‌ يعني‌ خدايان‌. خدا هم‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ انسان‌ غير از خداي‌ واحد، آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ انسان‌ تكيه‌ بهش‌ كرده‌. تكيه‌ كرده‌. حقوقت‌، شهريه‌ات‌، ثروتت‌، رفقات‌، هواي‌ نفست‌، شيطانت‌، اراذل‌ عن‌ آلهتنا يا ابراهيم‌. اگر توي‌ جلسه‌ بريد، اگر بازهم‌ اين‌ حرفها را ادامه‌ بدي‌، اگر متنبه‌ نشي‌، چيكارت‌ مي‌كنيم‌؟ به‌ شماها نميگم‌ سنگبارانت‌ ميكنيم‌، ولي‌ او گفت‌. گفت‌ سنگبارانت‌ مي‌كنيم‌. و اهجرني‌ مليا. دور شو از من‌. برو. ما بچه‌ نمي‌خواهيم‌. ما زن‌ مقدس‌ متدين‌ نمي‌خوايم‌! ما شوهر متدين‌ نمي‌خوايم‌! نمي‌خوايم‌. عين‌ همين‌ حرفهاست‌. به‌ زنه‌ من‌ ميگم‌ به‌ شوهرت‌ بگو. بگو من‌ اگر دروغگو شدم‌ اول‌ دروغ‌ را به‌ تو ميگم‌. زنها اينجا نيستند كه‌ ما الان‌ رويشون‌ را باز كنيم‌. شوهرها هستند. اگر پسر دروغگو باشه‌ اول‌ دروغ‌ را به‌ پدرش‌ ميگه‌. ما چي‌ ميگيم‌ اينجا؟ ميگيم‌ دروغگو نباشيد، خائن‌ نباشيد. اگر زن‌ خائن‌ بود اول‌ خيانت‌ را به‌ شوهرش‌ ميكنه‌. به‌ شوهرت‌ بگو. اگر من‌ به‌ اصطلاح‌ دو رو و دو رنگ‌ باشم‌ اول‌ نسبت‌ به‌ تو دو رو و دو رنگم‌. چرا تو به‌ ضرر خودت‌ اقدام‌ ميكني‌؟ حضرت‌ ابراهيم‌ وقتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌، اي‌ كاش‌ ما هم‌ ارزشي‌ پيدا بكنيم‌ خدا به‌ امام‌ زمانمون‌ بگه‌ نام‌ فلاني‌ را هم‌ توي‌ دفترت‌ ثبت‌ كن‌. توي‌ كتابت‌ ثبت‌ كن‌. ميشه‌ همچين‌ چيزي‌؟ خدايا ما را هم‌ مثل‌ حضرت‌ ابراهيم‌ اذ قال‌ لابيه‌، ميگه‌ و اذكر في‌ الكتاب‌ ابراهيم‌. اي‌ پيغمبر توي‌ كتابت‌، توي‌ نوشته‌ات‌، اسم‌ ابراهيم‌ را ببر، ثبت‌ كن‌. انه‌ كان‌ صديقا. او يك‌ مرد راستگويي‌ بود. ببينيد راستي‌ خيلي‌ ارزش‌ داره‌. توي‌ دنياي‌ ما ارزش‌ داره‌. تو دروغگو باش‌، پشت‌ هم‌ انداز باش‌، پشت‌ سر من‌ بيا پسر من‌ هستي‌. انه‌ كان‌ صديقا نبيا. كي‌ حرف‌ حق‌ را زده‌؟ ميگه‌ اذ قال‌ لابيه‌. همينطوري‌ آدم‌ راستگو و محبوب‌ خدا نميشه‌ها. وقتي‌ كه‌ به‌ پدرش‌، پدر هست‌ و بقيه‌ طبعا هستند. اذ قال‌ لابيه‌. يا اب‌ لا تعبد، آخه‌ بندگي‌ نكن‌ اينها را من‌ ميگم‌ نمي‌خوام‌ قصة‌ حضرت‌ ابراهيم‌ را براتون‌ بگم‌. شما هم‌ مي‌تونيد به‌ پدرتون‌، به‌ فرزندتون‌، به‌ همسرتون‌، به‌ هر كسي‌ كه‌ معادل‌ پدر باشه‌. ديگه‌ از پدر بالاتر نيست‌. معادل‌ پدر. چرا تحت‌ فرمان‌ شيطاني‌؟ چرا تحت‌ فرمان‌ يك‌ چيز وهمي‌ هستي‌؟ لا تعبد ما لا يسمع‌ و لا يبصر. بخدا قسم‌ هر چيز غير از شيطان‌ باشه‌، غير از خدا باشه‌، شيطانه‌ و لا يغني‌ عنك‌ شيئا. هيچ‌ بي‌ نيازت‌ از چيزي‌ نميكنه‌. بي‌ نيازت‌ نميكنه‌. توي‌ مجلس‌ نرو، ما شماها خوب‌ و بد و مقدم‌ و مؤخر و قديمي‌ و جديدي‌ همه‌ هستيد. ما چه‌ كار خلافي‌ داريم‌؟ بگيد. اگر بقول‌ عوام‌ مشغول‌ ذمه‌ايد. يا ذمه‌اتون‌ مشغول‌ باشه‌ كه‌ اگر نگيد يك‌ كار خلافي‌ ما به‌ شما گفته‌ باشيم‌ بكنيد. خلاف‌ دستورات‌ علما و مراجع‌ تقليد. بگيد اينجاش‌ خلاف‌ بود تو گفتي‌. هر كس‌ به‌ شما دستور خلاف‌ ميده‌، اون‌ را بايد سرزنش‌ بكنيد. لما تعبد ما لا يسمع‌ و لا يبصر و لا يغني‌ عنك‌ شيئا. بخدا قسم‌ آقايون‌ نه‌ شغلتون‌، نه‌ دوستتون‌، نه‌ ثروتتون‌، نه‌ قدرتتون‌، نه‌ مقامتون‌، هيچكدام‌ شما را بي‌ نياز نخواهد كرد اگر در راه‌ خدا نباشيد. هيچ‌ چيز. فقط‌ تنها چيزي‌ كه‌ شما را بي‌ نياز ميكنه‌، مخصوصا روز فقر و فاقه‌، آن‌ روزي‌ كه‌ شما را بگذارند توي‌ لحد و توي‌ قبر، كه‌ انسان‌ فقير محضه‌. فقط‌ خداست‌. ببينيد حضرت‌ ابراهيم‌ چي‌ ميگه‌؟ يا ابت‌. اي‌ پدر. قد جائني‌ من‌ العلم‌ ما يأتك‌. من‌ خوب‌ يك‌ چيزهايي‌ پاي‌ منبر نشسته‌ام‌، حرف‌ گوش‌ دادم‌، من‌ از قول‌ شما ميگم‌ بعدش‌، از قول‌ حضرت‌ ابراهيم‌ نيست‌. يعني‌ مثل‌ قول‌ حضرت‌ ابراهيمه‌. من‌ يك‌ چيزهايي‌ ياد گرفتم‌. تو كه‌ به‌ من‌ ياد ندادي‌. فاتبعني‌، پيروي‌ از من‌ بكن‌، يعني‌ نه‌ اينكه‌ تو بيا هر چي‌ من‌ ميگم‌ تو گوش‌ بده‌. حرفهايم‌ را گوش‌ بده‌، حرفهاي‌ خوبم‌ را بپسند. انسان‌ تا كي‌، تا چه‌ وقت‌ مي‌خواد در جهل‌ مركب‌ بمانه‌. اهدك‌، تا من‌ هدايتت‌ بكنم‌ صراطا صبيا. يك‌ راهي‌ كه‌ دست‌ انداز هيچ‌ نداشته‌ باشه‌. صراط‌ صبي‌. راهي‌ كه‌ پيچ‌ و خم‌ نداشته‌ باشه‌، راهي‌ كه‌ با سرعت‌ تو را برسونه‌ به‌ مقصدت‌. يا ابت‌، اي‌ پدر. با چه‌ محبتي‌ داره‌ حضرت‌ ابراهيم‌ صحبت‌ ميكنه‌، با خضوع‌، با تواضع‌. لا تعبد الشيطان‌. بندگي‌ شيطان‌ را نكن‌. ان‌ الشيطان‌ كان‌ للرحمان‌ عتيا. شيطان‌ در مقابل‌ پروردگار يك‌ معصيتكار بود. آخه‌ تو چرا از او پيروي‌ ميكني‌؟ يا ابت‌. اي‌ پدر. هي‌ اين‌ را تكرار ميكنه‌. در واقع‌ معناش‌ اينه‌ اي‌ پدرجان‌. اني‌ يخاف‌ ان‌ يمسك‌ عذاب‌ الرحمان‌. من‌ ميترسم‌ يك‌ گرفتاري‌ درست‌ بشه‌، نكبت‌ توي‌ كارت‌ بيفته‌. بخدا قسم‌ آقايون‌ كساني‌ كه‌ در راه‌ خدا قدم‌ برندارند نكبت‌ مي‌افته‌ توي‌ زندگيشون‌. من‌ وقتي‌ به‌ يك‌ نفر گفتم‌ گفتم‌ ما حدودا يك‌ جمعي‌، همين‌ جمعي‌ كه‌ اينجا نشستيد. بعضي‌هاتون‌ هفت‌ هشت‌ ساله‌ با من‌ هستيد. يك‌ شب‌ توي‌ بيمارستان‌ نخوابيديد. يك‌ دفعه‌ ناراحتي‌ فوق‌ العاده‌اي‌ كه‌ آبروتون‌ بريزه‌ نداشتيد. خدا اينقدر بهتون‌ محبت‌ داره‌. گرفتاريهايي‌ كه‌ ديگران‌ دارند، شما خودتون‌ را با آنها مقايسه‌ كنيد، و باز اگر يك‌ وقتي‌ هم‌ گرفتاري‌ براتون‌ پيدا ميشه‌، به‌ خودتون‌ مراجعه‌ كنيد يك‌ كاري‌ كرديد، يك‌ سستي‌ كرديد. همه‌اتون‌ اگر خودتون‌ را مقايسه‌ بكنيد با قبل‌ مي‌بينيد كلي‌ وضع‌ فرق‌ كرده‌. كلي‌ وضع‌ روحيتون‌، وضع‌ ماليتون‌، وضع‌ مزاجيتون‌، فرق‌ كرده‌، بهتر شده‌. من‌ ميترسم‌، دوستت‌ دارم‌، ميترسم‌ ان‌ يمسك‌ عذابا من‌ الرحمان‌. فتكون‌ للشيطان‌ وليا. تو هم‌ ولي‌ شيطان‌ بشي‌. شيطان‌ هم‌ سوارت‌ بشه‌. واي‌ بر آن‌ كه‌ شيطان‌ سوار انسان‌ بشه‌. انما سلطانه‌ علي‌ الذين‌ يتولونه‌. كسي‌ كه‌ ولايت‌ شيطان‌ را قبول‌ بكنه‌ شيطان‌ برش‌ مسلطه‌. تا مي‌آد انسان‌ توي‌ راه‌ راست‌ بره‌، مي‌كشوندش‌ مي‌اندازدش‌ كنار. تا مي‌آد كار خوب‌ بكنه‌ كجش‌ ميكنه‌. اين‌ حرفها به‌ اين‌ خوبي‌ را زد حضرت‌ ابراهيم‌. خدا نكنه‌ انسان‌ كنار مردة‌ متعفن‌ بنشينه‌ و بخواد او را هدايتش‌ كنه‌. ميگه‌ أراه‌ ان‌ تهب‌ آلهتك‌. تو پشت‌ كردي‌ به‌ خداهاي‌ ما. تو پشت‌ كردي‌ به‌ برنامه‌هاي‌ ما، پسر كو ندارد، يكي‌ از رفقاي‌ ما باباش‌ گفته‌ بود پسر كو ندارد نشان‌ از پدر، تو بيگانه‌ بخوانش‌ مخوانش‌ پسر. بعله‌. حضرت‌ ابراهيم‌ كه‌ نشاني‌ از پدر نداره‌، بتها را نمي‌پرسته‌، متكي‌ به‌ دنيا نيست‌، توي‌ راه‌ انحرافي‌ شيطاني‌ نميره‌، اين‌ بيگانة‌ از پدره‌. و اين‌ افتخار ميشه‌ براي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ كه‌ بيگانه‌ خوانش‌، مخوانش‌ پسر. حالا اينهمه‌ نصيحت‌ كرده‌ حضرت‌ ابراهيم‌ پدرش‌ را، عموش‌ را، حالا هر كي‌ بود. با اينهمه‌ محبت‌ كه‌ هي‌ ميگه‌ يا ابت‌. اين‌ يا ابته‌ يعني‌ پدرجان‌. او در جوابش‌ ميگه‌ كه‌ من‌ تو را سنگبارانت‌ ميكنم‌، برو گمشو، يك‌ همچين‌ تعبيراتي‌. حضرت‌ ابراهيم‌ ميگه‌ سلام‌ عليكم‌. سلام‌ عليكم‌. از طرف‌ من‌. نه‌. سلامتي‌، قال‌ سلام‌ عليكم‌. فاستغفر لك‌ ربي‌. خودت‌ استغفار نمي‌كني‌ من‌ برات‌ استغفار ميكنم‌. من‌ برات‌ طلب‌ بخشش‌ ميكنم‌ از خدا. انه‌ كان‌ حصيا. خدا با ما بعله‌، يك‌ محبتي‌ داره‌. خوشا به‌ حال‌ شما فرزندان‌ كه‌ انشاء الله‌ پدرتون‌ را شفاعت‌ هم‌ بكنيد. نسبت‌ به‌ آنها مهرباني‌ بكنيد. هر چه‌ پدر فشارتون‌ هم‌ ميده‌ كه‌ آنجا چرا ميري‌، اينجا چرا، با اونها چرا ارتباطي‌ داري‌، بگو سلام‌ عليكم‌. نه‌ اينجا، آنوقت‌ عصباني‌ ميشه‌. چون‌ گاهي‌ مسخره‌ خيال‌ ميكنه‌ مي‌كنيد. بعضي‌ از مسائل‌ توي‌ ماها صورت‌ ديگه‌اي‌ پيدا كرده‌ و انشاء الله‌ يعني‌ معلوم‌ نيست‌ اين‌ كار بشه‌. انشاء الله‌، ميگم‌ نه‌، جدي‌ بگو اگر مي‌آي‌ منتظرت‌ بشم‌. هر چي‌ ميگيم‌ انشاء الله‌، ميگه‌ نه‌. شما انشاء الله‌ نميخواد بگي‌. من‌ يك‌ وقتي‌ با اين‌ مهماندار هواپيمايي‌ گفتم‌ وقتي‌ توي‌ هواپيما ميگيد فلان‌ دقيقه‌ توي‌ فرودگاه‌ مشهد مي‌نشينيم‌، بگو انشاء الله‌. گفت‌ اگه‌ بگم‌ انشاء الله‌ مردم‌ مي‌ترسند، معلومه‌ يك‌ خطري‌ در كاره‌. نه‌. اين‌ سلام‌ عليكم‌ را معناش‌ را مي‌فهميد. باباي‌ ما، باباي‌ من‌ و شما ممكنه‌ معناش‌ را نفهمه‌. چون‌ اين‌ ميگه‌ سلام‌ عليك‌. يعني‌ شما هرچي‌ من‌ را اذيت‌ كني‌ من‌ هيچ‌ عكس‌ العمل‌ ندارم‌. فحشت‌ هم‌ نميدم‌، جسارت‌ هم‌ بهت‌ نميكنم‌، تند هم‌ باهات‌ صحبت‌ نميكنم‌، اف‌ هم‌ بهت‌ نميگم‌. بلكه‌ طلب‌ بخشش‌ ميكنم‌ براي‌ تو از خدا. اين‌ يك‌ جريان‌. جريان‌ مربوط‌ به‌ حضرت‌ ابراهيم‌ بود. حضرت‌ ابراهيم‌ در يك‌ مسئله‌اي‌ را بهتون‌ بگم‌، بيشتر مطالبي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ حضرت‌ ابراهيمه‌ در صراط‌ مستقيمه‌. يعني‌ مظهر صفات‌، مظهر صفت‌ صراط‌ مستقيمه‌. همينجا مي‌بينيد كاملا اشاره‌ ميكنه‌، عهدك‌ صراط‌ سبيلا. در صراط‌ مستقيم‌ باشيد. در راه‌ راست‌ باشيد. به‌ هيچ‌ وجه‌ اعوجاج‌ نداشته‌ باشيد. شما اگر در صراط‌ مستقيم‌ حركت‌ كنيد، همة‌ اينهايي‌ كه‌ توي‌ دره‌ها افتادند، دو طرف‌، هر چي‌ هم‌ نفهمند بالاخره‌ شما بهتر به‌ مقصد ميرسيد تا آنها. صراط‌ مستقيم‌ باشيد. مرحلة‌ صراط‌ مستقيم‌ كه‌ ما طبق‌ برنامه‌ تنظيمش‌ كرديم‌، در مظهريت‌ مربوط‌ به‌ حضرت‌ ابراهيمه‌. حتي‌ خداي‌ تعالي‌ آنقدر حضرت‌ ابراهيم‌ توي‌ صراط‌ مستقيمه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ رسول‌ اكرم‌ مي‌فرمايد و اتبع‌ ملة‌ ابراهيم‌ حنيفا. از ملت‌ حضرت‌ ابراهيم‌ پيروي‌ كن‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اگر كسي‌ توي‌ صراط‌ مستقيم‌ بود و جلوتر هم‌ بود از نظر عمر، سن‌، جلوتر بود. به‌ اين‌ توي‌ راه‌ راست‌ بايد حركت‌ كنيم‌ و اينهم‌ پشت‌ سر اونه‌ طبعا. تبعيت‌ بايد بكنيم‌. فرقي‌ هم‌ نميكنه‌. و اتبع‌ ملت‌ ابراهيم‌ حنيفا. حضرت‌ ابراهيم‌ خيلي‌ دقيق‌ بود، نيم‌ ميليمتر، يك‌ مو حتي‌ از صراط‌ مستقيم‌ تجاوز نميكرد. يك‌ مو. تكميل‌. مثل‌ ميت‌ بيت‌ دست‌ غسال‌ بود. كالميت‌ بين‌ يدي‌ الغسال‌. اصلا از خودش‌ اراده‌اي‌ نداشت‌، حركتي‌ نداشت‌. هر چه‌ بود از جانب‌ پروردگار بود. مي‌گفت‌ بچه‌ات‌ را بكش‌. چشم‌. ميگفت‌ حرف‌ نزن‌ بگذار مي‌خوان‌ بيندازنت‌ توي‌ آتش‌. ميگفت‌ چشم‌. ميگفت‌ زن‌ و بچه‌ ات‌ را ببر بگذار توي‌ بيابان‌ و در بيابان‌ آنجا يك‌ بچة‌ شيرخوار و يك‌ زن‌، آنجا بگذارشون‌. اي‌ بابا غيرت‌ آدم‌ كجا رفته‌؟ انسانيتش‌ كجا رفته‌؟ آخه‌ چطور ميشه‌ همچين‌ چيزي‌. هيچ‌ به‌ فكر اينكه‌ غيرتش‌، غيرت‌ حضرت‌ ابراهيم‌ بالاترين‌ غيرت‌ بود. دربارة‌ ساره‌ وقتي‌ كه‌ كرده‌ بودش‌ توي‌ جعبه‌ كه‌ مرد نامحرم‌ نبيندش‌. همين‌ مرد. گفت‌ هر چي‌ بگي‌ ميدم‌ در اين‌ جعبه‌ را باز نكن‌. نمي‌خواد زنش‌ را ببينه‌. پس‌ ببينيد غيرت‌ او همچين‌ غيرتي‌ شايد توي‌ هيچ‌ پيغمبري‌ هم‌ حتي‌ نبود. اين‌ غيرت‌، همين‌ آدم‌ غيور اينطوري‌، ميره‌ زنش‌ را با يك‌ بچة‌ شيرخوار، زنش‌ هم‌ جوان‌ بوده‌، بچة‌ شيرخوار ميگذاره‌ توي‌ بيابان‌. بابا اين‌ چوپون‌ مي‌آد، كفار مي‌آن‌، درنده‌ مي‌آد. اينها را نمي‌فهمه‌ حضرت‌ ابراهيم‌. خدا را ميفهمه‌. اين‌ صراط‌ مستقيم‌ چقدر قويه‌! چقدر پر اهميته‌ اين‌ مسئله‌ براي‌ حضرت‌ ابراهيم‌. با پدرش‌ هم‌ كه‌ داره‌ اينطوري‌ صحبت‌ ميكنه‌. آنوقت‌ خداي‌ تعالي‌ چي‌ مي‌فرمايد از آخر. و وهبنا، بعله‌. وهبنا له‌ اسحاق‌ و يعقوب‌ و كلا جعلنا نبيا. حتي‌ فايده‌اش‌ در فرزندانش‌ بود. خدا بهش‌ اسحاق‌ داده‌، يعقوب‌ داده‌، اسماعيل‌ داده‌. همة‌ اينها را ما قرارشون‌ داديم‌ پيغمبر، مرتبط‌ با خدا. فرزندان‌ حضرت‌ ابراهيم‌. ان‌ الله‌ اصطفي‌ آدم‌ و نوحا و آل‌ عمران‌ و آل‌ ابراهيم‌ علي‌ العالمين‌. آل‌ ابراهيم‌ تا روز قيامت‌، حتي‌ پيغمبر اكرم‌ افتخار ميكنه‌ كه‌ من‌ از فرزندان‌ حضرت‌ ابراهيمم‌. در صلواتهاي‌ بسيار مهم‌ كه‌ در ادعيه‌ هست‌، اللهم‌، صلوات‌ كامل‌ اينه‌، اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد كما صليت‌ علي‌ ابراهيم‌ و آل‌ ابراهيم‌. همانطوري‌ كه‌ بر ابراهيم‌ و آل‌ ابراهيم‌ خدايا رحمتت‌ را نازل‌ كردي‌ بر پيغمبر ما و آل‌ او رحمتت‌ را بفرست‌. ببينيد مقام‌ چقدر ميره‌ بالا. و وهبنا لهم‌، هم‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ حضرت‌ ابراهيم‌ و هم‌ اسحاق‌ و يعقوب‌ و فرزندان‌ حضرت‌ ابراهيم‌ و وهبنا له‌ من‌ رحمتنا، از رحمتمون‌ به‌ آن‌ها هبه‌ كرديم‌، داديم‌ رحمت‌ خودش‌ را. و جعلنا لهم‌ لسان‌ صدق‌ عليا. و خداي‌ تعالي‌ براي‌ اين‌ فرزندان‌ حضرت‌ ابراهيم‌ زبان‌ راستگوي‌ خيلي‌ در مرحلة‌ بالا. به‌ انسان‌ ميگفت‌، يك‌ گداست‌ راست‌ ميگه‌. من‌ يك‌ گدايي‌ را ديدم‌ خيلي‌ خوشم‌ آمد ازش‌. توي‌ صف‌ جماعت‌ نشسته‌ بوديم‌. اين‌ كور بود. پولهايي‌ را كه‌ داشت‌ درآورد همينجور زير يك‌ عبا مانندي‌ هم‌ داشتدش‌ اين‌ را شمرد. من‌ نگاه‌ ميكردم‌. نبايد نگاه‌ كردها. شماها يك‌ كسي‌ چيزي‌ مي‌نويسه‌، پولي‌ ميشمره‌ نمي‌خواد… شمرد يك‌ پولي‌ داشت‌. بلند شد. بلند شد گفت‌ مردم‌ من‌ اينقدر پول‌ دارم‌. اين‌ كممه‌ براي‌ امشب‌. بقيه‌اش‌ را اينقدر ميشه‌، به‌ من‌ بديد. من‌ اينقدر از راستگويي‌ اين‌ خوشم‌ آمد. در مقابل‌ بعضي‌ از گداها كه‌ كلي‌ پول‌ دارند ميگن‌ هيچ‌ پول‌ نداريم‌. اين‌ اول‌ شمرد، من‌ خيلي‌ خوشم‌ آمد، اول‌ شمرد. بعد بلند شد. من‌ چونكه‌ مي‌ديدم‌ چقدر، سه‌ چهار توماني‌ حالا، اين‌ را شمرد. بعد بلند شد همان‌ مبلغ‌ را گفت‌، آقايون‌ من‌ اينقدر دارم‌، اين‌ براي‌ امشب‌ من‌ كمه‌. اينقدر ديگه‌ اگر بهم‌ بديد. بعد پاشدند بهش‌ دادند. ببينيد يك‌ وقت‌ يك‌ گداست‌ راست‌ ميگه‌. اين‌ خيلي‌ مهم‌ نيست‌. اما لسان‌ صدق‌ عليا. يك‌ مطالب‌ مهم‌ اعتقادي‌ و يك‌ مطالب‌ مهم‌ علمي‌، اينها را درست‌ ادا ميكنه‌. اينها درسته‌.

 بعد از اين‌ مي‌فرمايد خداي‌ تعالي‌، فاذكر في‌ الكتاب‌ موسي‌. حضرت‌ موسي‌ را هم‌ ياد كنيد. اسم‌ او را هم‌ بنويسيد. عرض‌ ميكنم‌ من‌ هميشه‌ آرزوم‌ اينه‌، شماها هم‌ آرزوتون‌ اين‌ باشه‌، اسمتون‌ توي‌ آن‌ طوماري‌ كه‌ دست‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌، در آن‌ ثبت‌ بشه‌. بنويسند اسم‌ شما را. اين‌ مهمه‌ها، اون‌ تفسير قرآنه‌، اون‌ براي‌ ابد مي‌مانه‌. در كتابت‌ موسي‌ را هم‌ ذكر كن‌. انه‌ كان‌ مخلصا. و كان‌ رسولا نبيا. حضرت‌ موسي‌ مظهر مرحلة‌ محبته‌. محبت‌ آنكه‌ زياد اهميت‌ داره‌ اخلاصشه‌. هر محبي‌ دوست‌ داره‌ محبوبش‌ فقط‌ او را دوست‌ داشته‌ باشه‌. نميدونم‌ برخورد به‌ محبتهاي‌ مجازي‌ كرديد يا نه‌؟ انسان‌ كسي‌ را دوست‌ داره‌ مي‌خواد كه‌ او كس‌ ديگري‌ را دوست‌ نداشته‌ باشه‌ و اونهم‌ باز اين‌ را از اين‌ مي‌خواد كه‌ فقط‌ او را دوست‌ داشته‌ باشه‌. حضرت‌ موسي‌ فقط‌ خدا را دوست‌ داشت‌. فقط‌ و فقط‌. حضرت‌ موسي‌ اينقدر محبت‌ به‌ خدا داشت‌ كه‌ به‌ اون‌ وعدگاه‌ وقتي‌ مي‌رفت‌، به‌ كوه‌ طور حالا، جايي‌ كه‌ كس‌ ديگه‌اي‌ نباشه‌، مشغولش‌ چيز ديگه‌اي‌ نكنه‌، آنجا ميرفت‌. زودتر ميرفت‌، خيلي‌ زودتر ميرفت‌. چرا زود آمدي‌؟ عجلت‌ اليك‌ رب‌ لترضي‌. براي‌ اينكه‌ تو را دوست‌ دارم‌ زودتر آمدم‌ پيشت‌. تويي‌ كه‌ نماز مغرب‌ و عشات‌ را مي‌اندازي‌ آخر شب‌، نماز ظهر و عصرت‌ را مي‌اندازي‌ آخر روز، نماز صبحت‌ را مي‌اندازي‌ اول‌ آفتاب‌، اين‌ عجلت‌ اليك‌ رب‌ لترضي‌ را كه‌ نمي‌توني‌ بگي‌ لااقل‌. آدمي‌ كه‌ توي‌ مرحلة‌ محبت‌ هست‌ بايد تمام‌ محبتش‌ را بده‌ به‌ خدا. يك‌ چند دقيقه‌ قبل‌ از اذان‌ برو توي‌ مسجد، بخدا آسمان‌ خراب‌ نميشه‌. پولت‌، روزيت‌ هم‌ ميرسه‌. تو كارهات‌ را بكن‌، درس‌ هم‌ اگر ميخوني‌ بدون‌ تو موقع‌ امتحان‌ بهتر موفق‌ ميشي‌. گوش‌ به‌ حرف‌ شيطان‌ صفتها و شيطان‌ پرستها نكن‌. چند دقيقه‌ قبل‌ از اذان‌ برو توي‌ مسجد بشين‌. گاهي‌ من‌ توي‌ مسجد مي‌آم‌ بعد از اذان‌، من‌ اولتر يا با بعد از آقاي‌ رضا من‌ هستم‌ وارد شدم‌. اذان‌ هم‌ معمولا من‌ زودتر نميرم‌. چون‌ ببينيد مشغله‌ دارم‌. بريد قبلا بشينيد. توي‌ صفوف‌ جماعت‌ بيائيد جلوتر، صف‌ اول‌، كراهت‌ داره‌ صف‌ دوم‌ انسان‌ بشينه‌ با اينكه‌ صف‌ اول‌ جا هست‌. كوشش‌ بكنيد كه‌، چطور سر سفره‌ مي‌رويد جاي‌ خوب‌ مي‌شينيد. اينجا كه‌ ثوابش‌ بيشتره‌، ميگيد كجاي‌ سفره‌ ثوابش‌ بيشتره‌. آنجايي‌ كه‌ خورشتهاي‌ بيشتري‌ گذاشته‌اند. آنجايي‌ كه‌ قاب‌ پلو بهش‌ نزديكتره‌. چطور آنجا همچين‌ ميري‌ آن‌ جلو ميشيني‌. آنجا نميگي‌ كه‌ ما لايق‌ نيستيم‌. ميگيم‌ بيا صف‌ اول‌ وايستا. ما لايق‌ نيستيم‌. خوب‌ بيا لايق‌ ميشي‌. بيا بشين‌ تا لايق‌ بشي‌. اينجا چون‌ ما ملموسمون‌ نيست‌ ثواب‌ خدا. چون‌ يا قبول‌ نداريم‌ خداي‌ نكرده‌. اول‌ وقت‌ بريد سر نمازتون‌، بنشينيد منتظر نماز باشيد، منتظر اذان‌ باشيد، منتظر اعلام‌ پروردگار باشيد كه‌ بندة‌ من‌ بيا. شما را الان‌ اگر بهتون‌ اجازه‌ بدهند با رئيس‌ جمهور ملاقات‌ كنيد. ميگيد كه‌ من‌ ساعت‌ ده‌ بنا بوده‌ بيام‌ ملاقات‌. من‌ ساعت‌ ده‌ و پنج‌ دقيقه‌ ميرم‌. از ساعت‌ نه‌ و نيم‌ اقلا، هر چي‌ هم‌ بي‌ اعتنا باشيد ميريد از نه‌ ونيم‌ آنجا مي‌نشينيد. خدا را، خداست‌. يك‌ چند دقيقه‌ زودتر برو. يك‌ كلمة‌ نماز اگر از دستت‌، نماز جماعت‌ از دستت‌ بره‌ اينقدر ثواب‌ از دستت‌ رفته‌، اينقدر ثروت‌ از دستت‌ رفته‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. جائي‌ وايستا كه‌ زودتر بتوني‌ اقتدا كني‌. كه‌ حتي‌ آن‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌ امام‌ را هم‌ درك‌ بكني‌. اينطوري‌ بايد ما باشيم‌. كي‌ اين‌ حرفها را گوش‌ بده‌؟ باور بكنيد من‌ ميدونم‌ شماها حرفهاي‌ مرا گوش‌ مي‌ديد و همة‌ اين‌ زحمات‌ و اين‌ جلسات‌ و اين‌ ناراحتيها كه‌ براي‌ شما درست‌ مي‌كنم‌ براي‌ همينه‌ كه‌ حرف‌ مرا گوش‌ مي‌ديد. و اگر بدونم‌ كه‌ گوش‌ نميديد كه‌ راحت‌ ميشيد. و الحمد لله‌ ازتون‌ متشكرم‌، ممنونم‌. خيلي‌ چيزي‌ كه‌ رفع‌ خستگي‌ مرا ميكنه‌ همين‌ الحمدلله‌، خدا را شكر. گاهي‌ دلم‌ مي‌خواد بعضي‌ از اينهايي‌ كه‌ مزخرف‌ حرف‌ ميزنند بيان‌ ببينند. اگر بگن‌ نكن‌ ما نمي‌كنيم‌. كجا پيدا ميشه‌ يك‌ همچين‌ جمعي‌ كه‌ يك‌ دونه‌اشون‌ مقيد باشند گناه‌ نكنند. يك‌ دونه‌ ريش‌ تراشيده‌ نداشته‌ باشيد. يك‌ دونه‌ آدم‌ دروغگو نداشته‌ باشيم‌. يك‌ دونه‌ آدم‌ غيبت‌ كن‌ نداشته‌ باشيم‌. بعضي‌ها دارند. شما بريد بگرديد اگر پيدا كرديد بيائيد به‌ من‌ بگيد. ما تجديد نظر بكنيم‌. توي‌ اين‌ جمع‌، يك‌ جمعي‌ از همة‌ مجموعه‌ هست‌. روزهاي‌ چهارشنبه‌، جا براي‌ خانمها نيست‌، توي‌ اين‌ اطاقها مي‌نشينند. خوب‌ الحمدلله‌. همين‌ براي‌ من‌ كافيه‌. خدا ميدونه‌ الان‌ اگر حضرت‌ ملك‌ الموت‌ تشريف‌ بياورد، خوشحالم‌ ميگم‌ كه‌ اين‌ وظيفه‌ام‌ را من‌ انجام‌ دادم‌. مخلص‌، محبت‌ به‌ خدا داشته‌ باشيد. خدا را دوست‌ داشته‌ باشيد. دوستيتون‌ هم‌ خالص‌ باشه‌. خالص‌. يعني‌ فقط‌ خدا را دوست‌ داشته‌ باشيد. فقط‌ هر چه‌ كه‌ متعلق‌ به‌ خداست‌ و مي‌تونيد بهش‌ نسبت‌ بدهيد كه‌ خدايا اينها را براي‌ تو دوست‌ داشتم‌، آنها را دوست‌ داشته‌ باشيد تا امام‌ زمان‌، خدا امر ميكنه‌ كه‌ فاذكر في‌ الكتاب‌ آقاي‌ نميدونم‌ كدوم‌ يكيتون‌ را بگم‌؟ همه‌اتون‌، انه‌ كان‌، اون‌ ديگه‌ خدا به‌ ثروت‌ شما كار نداره‌. خدا به‌ شخصيت‌ شما كار نداره‌. خدا به‌ علم‌ شما كار نداره‌. ببينيد ميگه‌ انه‌ كان‌ مخلصا. او فقط‌ مرا دوست‌ داشت‌ و كان‌ رسولا نبيا.

 اين‌ آياتي‌ كه‌ خوندند همين‌ اندازه‌ بسه‌ براي‌ ما كه‌ قضية‌ بعد، چند تا ديگه‌ از انبياء را نام‌ مي‌بره‌ كه‌ شرح‌ حال‌ آنها باز مفصله‌. حضرت‌ موسي‌ علي‌ نبينا و آله‌ و عليه‌ السلام‌، خداي‌ تعالي‌ مي‌خواد يك‌ خورده‌ از اخلاصش‌ براي‌ شما بيان‌ كنه‌ و محبت‌. ميگه‌ و ناديناهم‌ من‌ جانب‌ الطور. صداش‌ زديم‌ از طرف‌ طور ايمن‌. و نزديكش‌ كرديم‌. اختيارش‌ كرديم‌. غرتناه‌ ميدونيد يعني‌ چي‌؟ يعني‌ توي‌ آغوش‌ گرفتيمش‌. محبت‌ دو طرفيه‌ها. به‌ حضرت‌ موسي‌ چي‌ داد خدا در ازاي‌ اين‌ محبتي‌ كه‌ داشت‌؟ چون‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌ انسان‌ يك‌ يار و كمكي‌ داشته‌ باشه‌. و وهبنا له‌ من‌ رحمتنا اخاه‌ هارون‌ نبيا. برادرش‌ هارون‌ را بهش‌ داديم‌. انسان‌ يك‌ برادري‌ داشته‌ باشه‌ هم‌ كيش‌، هم‌ آهنگ‌، همفكر. اخاه‌ هارون‌. وقتي‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌، خدا به‌ حضرت‌ موسي‌ فرمود اذهب‌ الي‌ فرعون‌ انه‌ طغي‌. برو طرف‌ فرعون‌. گفت‌ كه‌ خدايا رب‌ اشرح‌ لي‌ صدري‌. يك‌ شرح‌ صدري‌ به‌ من‌ بده‌. من‌ تو را خيلي‌ دوست‌ دارم‌. چشم‌. ميرم‌. دليلش‌ هم‌ اينه‌ كه‌ زن‌ و بچه‌ام‌ را آنجا گذاشتم‌ هيچ‌ به‌ يادش‌ هم‌ نيستم‌. فقط‌ تو. ولي‌ شرح‌ صدر به‌ من‌ بده‌. رب‌ اشرح‌ لي‌ صدري‌ و يسرلي‌ امري‌. كار خيلي‌ مشكل‌ بود. اما خودت‌ كار را آسونش‌ كن‌. و احلل‌ عقدة‌ من‌ لساني‌. زبانم‌ لكنت‌ نخوره‌، صريح‌ بتونم‌ صحبت‌ بكنم‌ با فرعون‌. و اجعل‌ لي‌ وزيرا من‌ اهلي‌ هارون‌ اخي‌. اشدد بهي‌ عظمي‌. خدايا برادرم‌ هارون‌ را، اين‌ براي‌ من‌ وزير قرار بده‌. پشتيبان‌ قرار بده‌. وزيرا من‌ اهلي‌ هارون‌ اخي‌ اشدد بهي‌ عظمي‌. يعني‌ كمك‌ من‌ باشه‌، بازوم‌ را محكم‌ كن‌ بوسيلة‌ برادرم‌. پشتم‌ را محكم‌ كن‌. انسان‌ دو تا، يك‌ برادري‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ كمكش‌ باشه‌ و پشتيبانش‌ باشه‌ كه‌ اگر يك‌ وقتي‌ نتونست‌ توي‌ مردم‌ باشه‌، او به‌ جاي‌ او باشه‌. لذا وقتي‌ كه‌ به‌ كوه‌ طور دعوتش‌ كرد خداي‌ تعالي‌، و واعدنا موسي‌ ثلاثين‌ ليله‌. سي‌ شب‌ خدا مهماني‌ دعوت‌ كرده‌ حضرت‌ موسي‌ را. و واعدنا موسي‌ ثلاثين‌ ليله‌ و اتممناه‌ بعشر. ده‌ روز هم‌ اضافه‌. چه‌ خوبه‌ انسان‌ بره‌ مهماني‌ پيش‌ يك‌ محبوبي‌، او لنجه‌ بكنه‌، معشوقي‌ داشته‌ باشه‌ها، او لنجه‌ بكنه‌ و اصرار بكنه‌ ده‌ شب‌ بيشتر باش‌. خيلي‌ فرقشه‌ با آن‌ مهماني‌ كه‌ بره‌ خونة‌ كسي‌. هي‌ بگن‌ اين‌ چرا بيشتر موند. از سه‌ روز نبايد بيشتر بموني‌ تو. فكر كاري‌، چيزي‌، زندگي‌ بكن‌. حضرت‌ موسي‌ سي‌ شب‌ دعوت‌ كردند. خداي‌ تعالي‌ چهل‌ شبش‌ كرد. و اتممناها بعشر. و تم‌ ميقات‌ ربه‌ اربعين‌ ليله‌. اما چهل‌ شب‌، اين‌ ده‌ شب‌ اضافي‌ كار به‌ دست‌ حضرت‌ موسي‌ داد. سامري‌ آمد گفت‌ حضرت‌ موسي‌ رفت‌ ديگه‌. اگر مي‌خواست‌ بياد خوب‌ سر وعده‌اش‌ مي‌آمد. سي‌ روز بنا بود بره‌. حالا سي‌ و دو شبه‌، سي‌ و سه‌ شبه‌. چرا اضافه‌ كرد. بعد برداشت‌ گوساله‌ را درست‌ كرد، مردم‌ هم‌ پرستيدند. مردم‌ طلا پرست‌ پرستيدند. چون‌ از طلا ساخته‌ بود و يك‌ قبضه‌اي‌ هم‌ از رسول‌، يعني‌ از جاي‌ پاي‌ اسب‌ جبرئيل‌ يا جبرئيل‌ برداشت‌ در اين‌ گوساله‌ ريخت‌. يك‌ حركتي‌ درش‌ پيدا شد. خوب‌. مردم‌ عبادت‌ كردند. حضرت‌ موسي‌ آمد ديد كه‌، و قال‌ موسي‌ لاخيه‌ هارون‌ اخلفني‌ في‌ قومي‌ و اصلح‌. تو در بين‌ مردم‌ باش‌، خليفة‌ من‌ باش‌، همان‌ اول‌ فرمود. و اصلح‌ و لا تتبع‌ سبيل‌ المفسدين‌. پشت‌ سر مفسدين‌ حركت‌ نكن‌. اما وقتي‌ برگشت‌ ديد همه‌ گوساله‌پرست‌ شده‌اند. حضرت‌ هارون‌ را هم‌ طرد كردند. تنها. حرف‌ بزني‌ مي‌زنيمت‌. برادرت‌ ديگه‌ نيست‌ كه‌ خودت‌ را به‌ اصطلاح‌ فراموش‌ كني‌. كتك‌ مي‌خوري‌ حضرت‌ موسي‌ آمد خيلي‌ عصباني‌ شد. اول‌ انسان‌ اين‌ را بدانيد ما اگر بعضي‌ وقتها به‌ بعضي‌ از دوستان‌ جسارت‌ مي‌كنيم‌ شايد دليل‌ بر محبتمون‌ باشه‌. انسان‌ هر كي‌ را بيشتر دوست‌ داره‌ بيشتر نسبت‌ به‌ او روش‌ بازه‌ بيشتر مي‌تونه‌ بهش‌ تنبيه‌ بكنه‌، بيشتر مي‌تونه‌ به‌ باهاش‌ صريح‌ حرف‌ بزنه‌. حضرت‌ موسي‌ خوب‌ نمي‌تونست‌ سامري‌ را بگيره‌. او حالا رفته‌ كنار او حالا نمي‌تونست‌. اول‌ رفته‌ به‌ سراغ‌ برادرش‌، خوب‌ تو، تو را من‌ اينجا گذاشتم‌ براي‌ چي‌؟ حضرت‌ موسي‌ دويد طرف‌ حضرت‌ هارون‌ و موهاي‌ سرش‌ را گرفت‌ و يجروا عليه‌ كشيد طرف‌ خودش‌. خيلي‌ حق‌ داره‌. ببينيد در راه‌ خدا اون‌ عشق‌ حضرت‌ موسي‌، عشق‌ حضرت‌ موسي‌ ايجاب‌ مي‌كرد نسبت‌ به‌ پروردگار ايجاب‌ مي‌كرد كه‌ همة‌ مردم‌ را متوجه‌ خدا بكنه‌. حالا همة‌ مردم‌ از دين‌ خدا برگشته‌اند. لذا از كوره‌ در رفت‌ اصلا نتونست‌ خودش‌ را كنترل‌ بكنه‌. كشيد به‌ طرف‌، يجروا عليه‌. حضرت‌ هارون‌ گفت‌ كه‌ يابن‌ ام‌، اي‌ اسم‌ مادر را برد. چرا اسم‌ مادر را برد؟ بخاطر اينكه‌ اناسن‌ از طريق‌ مادر مهرباني‌ را بهتر مي‌فهمه‌. اين‌ پسر مادر. لا تأخذ اينجور نكن‌ با من‌ در مقابل‌ مردم‌. مردم‌ شماتت‌ مي‌كنند. به‌ من‌ اظهار محبت‌ بكن‌. ان‌ القوم‌ فضعفوني‌. مردم‌ را وقتي‌ تنها موندم‌ ضعيف‌ شمردن‌. و كاد يقتلونني‌ نزديك‌ بود من‌ را بكشند. خوب‌ شما اينجا نبودي‌ كه‌ ببيني‌ چه‌ بلايي‌ به‌ سر من‌ آوردند.

 بعد حضرت‌ موسي‌ خوب‌ متوجه‌ شد و اخذ الواح‌. الواح‌ يعني‌ همان‌ كتابي‌ كه‌ آورده‌ بود اين‌ توراتي‌ كه‌ آورده‌ بود دوباره‌ برگشت‌ و خلاصه‌ ببينيد محبت‌ ايجاد مي‌كنه‌ كه‌ يك‌ پارچه‌ محبت‌ به‌ خدا نمي‌تونه‌ ببينه‌ كه‌ مردم‌ برگشته‌اند از خدا، نمي‌تونه‌ ببينه‌ كه‌ مردم‌ اينجور با خداي‌ تعالي‌ عمل‌ مي‌كنند. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ و اذكر في‌ الكتاب‌ اسماعيل‌ بعد از اين‌ مي‌فرمايد ياد كن‌ در كتاب‌ اسماعيل‌ را. انه‌ كان‌ صادقا وعي‌ كان‌ رسولا امتيازات‌ حضرت‌ اسماعيل‌ اين‌ بوده‌ كه‌ صادقا وعي‌ به‌ وعده‌اش‌ وفا مي‌كرده‌. حتي‌ داره‌ در روايات‌ كه‌ حضرت‌ اسماعيل‌ توي‌ دهي‌ با يك‌ شخصي‌ قرار گذاشت‌ گفت‌ من‌ مي‌رم‌ شهر برمي‌گردم‌، شما اينجا تشريف‌ داشته‌ باشيد من‌ مي‌رم‌ برمي‌ گردم‌. من‌ مي‌رم‌ برمي‌ گردم‌. حضرت‌ اسماعيل‌ هم‌ گفت‌ خيلي‌ خوب‌ من‌ اينجا هستم‌ تا تو بيايي‌. رفت‌ و بابا يادش‌ رفت‌. يادتون‌ نره‌ وقتي‌ وعده‌ با كسي‌ مي‌گذاريد. يادش‌ و رفت‌  و سر زندگيش‌ و اينها حضرت‌ اسماعيل‌ هم‌ اونجا موند همانجا مشغول‌ تبليغ‌ شد و مشغول‌ برنامه‌هاي‌ خودش‌ شد. يك‌ روز، دو روز، يك‌ ماه‌، دو ماه‌ يك‌ سال‌ طول‌ كشيد. اين‌ مرده‌ بعد از يك‌ سال‌ آخه‌ اين‌ رفيق‌ ما حضرت‌ اسماعيل‌ چي‌ شد. من‌ توي‌ اون‌ ده‌ يادم‌ رفت‌ اونجا گذاشتمش‌. آمد ديد بله‌ ايشان‌ از توي‌ ده‌ تكان‌ نخورده‌. و كان‌ رسولا نبيا. و كان‌ يعمروا اين‌ را گوش‌ بديد يعمروا اهلهوا بصلاة‌ و الزكات‌. اهل‌ بيتش‌ را امر به‌ نماز كرد. نماز همه‌ چيز توش‌ هست‌. نمازي‌ باشه‌ بخون‌ يك‌ لگد به‌ بچه‌ تون‌، بچه‌ را بزنيد پاشو نماز بخون‌ اون‌ هم‌ پاشه‌ يك‌ نماز چرتي‌ بخونه‌ و بخوابه‌. خوب‌ به‌ هر رفع‌ تكليفي‌ شده‌ ولي‌ بفهمونيدش‌ كه‌ نماز يعني‌ چي‌! نماز انسان‌ را به‌ مقام‌ عبوديتي‌ مي‌رسونه‌ كه‌ مي‌گه‌ اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌. زكات‌ حق‌ مردم‌ را پايمال‌ نكن‌، حق‌ مستحق‌ها را پايمال‌ نكن‌. و كان‌ عند ربه‌ مرضيه‌ در نزد خدا اين‌ حضرت‌ اسماعيل‌ مرضي‌ بود. ابليس‌ را هم‌ نام‌ ببرد واذكر في‌ الكتاب‌ ابليس‌. انه‌ كانه‌ صديقا نبيا. اونوقت‌ خداي‌ تعالي‌ در اين‌ آخر مي‌فرمايد اولئك‌ الذين‌ انعم‌ الله‌ النعمه‌. چه‌ نعمتي‌ از اين‌ بالاتر كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ اينها عنايت‌ كرده‌ كه‌ اسم‌ اينها را توي‌ اين‌ كتاب‌ برده‌ بعد از چند هزار سال‌. بعضي‌ از اينها شايد پنج‌ هزار سال‌ قبل‌ بوده‌اند. بعد از چند هزار سال‌ ما امشب‌ نشستيم‌ دور يكديگر ياد  اينها را به‌ عظمت‌ ياد مي‌كنيم‌ اون‌ هم‌ از زبان‌ خدا.

 چقدر به‌ انسان‌ عظمت‌ مي‌ده‌. اولئك‌ الله‌ انعم‌ الله‌ من‌ النبيين‌. من‌ زرية‌ آدم‌. و يعني‌ من‌ از زرية‌ آدم‌ و از زرية‌ كسي‌ كه‌ حمل‌ الله‌ مع‌ نور و من‌ زرية‌ ابراهيم‌ و اسماعيل‌ و من‌ هدينا و جتمعنا اذا تتلي‌ عليهم‌ آيات‌  الرحمن‌ وقتي‌ كه‌ آيات‌  پروردگا به‌ اينها خونده‌ مي‌شه‌ اينها مي‌افتند و سجده‌ مي‌كنند و اشكروا. البته‌ اين‌ سجده‌ اينجا مستحبه‌، سجدة‌ واجب‌ نيست‌. من‌ ديدم‌ يكي‌ از دوستاني‌ كه‌ دوستش‌ دارم‌ سجده‌ كرد. جا داشت‌ خوب‌ سجده‌ كرد نمي‌تونيد همتون‌ سجده‌ كنيد. گفتم‌ باريك‌ الله‌ معلومه‌ كه‌ اين‌ از كساني‌ است‌ كه‌ آيات‌ را هر روز خونده‌. البته‌ همتون‌ نمي‌تونستيد سجده‌ كنيد والا شايد همه‌ سجده‌ مي‌كرديد. من‌ خودم‌ ديدم‌ نمي‌تونم‌ سجده‌ كنم‌ و خلف‌ من‌ بعده‌ بعد از اينها انشاء الله‌ ما از اينها نباشيم‌. خلفا. يك‌ افرادي‌ بعد از اينها آمدند اضاع‌ الصلاة‌ نماز را ضايع‌ كردند. انشاء الله‌ نماز را ضايع‌ نكنيم‌ها. والطبع‌ الشهوات‌، دنبال‌ هواي‌ نفس‌ رفت‌ و صوف‌ ينقون‌ غيرا چه‌ بدبختي‌ بالاتر از اينكه‌ از امام‌ زمانمون‌ دور بشيم‌. مگر اين‌ كه‌ انسان‌ از خواب‌ بيدار بشه‌ و آمن‌ و عمل‌ صالحا فاولئك‌ يدخلون‌ الجنت‌ و لا يضلمون‌ الشيئا. خوب‌ يك‌ مقداري‌ هم‌ از آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد انشاء الله‌، اگر شما هر روز هم‌ جزء دستور كارتون‌ دستور برنامه‌ تون‌ قرار بديد كه‌ آيات‌ را تكرار كنيد بهتره‌ها خوبه‌ و معناش‌ هم‌ انشاء الله‌ در ذهنتون‌ بسپاريد. ايام‌ انشاء الله‌ تعلق‌ دارد كم‌ كم‌ به‌ تولد حضرت‌ زهرا صلوات‌ الله‌ عليه‌. بالاخره‌ اين‌ ايام‌ تعلق‌ دارد به‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. فاطمة‌ اطهر، كوثر. نمي‌دونم‌ اين‌ شبها متوجه‌ شديد من‌ بيشتر هدف‌ و منظورم‌ اين‌ بود كه‌ شماها اين‌ مطالب‌ را بشنويد. دربارة‌ كوثر و اونچه‌ كه‌ گفتم‌. متأسفانه‌ هفتة‌ گذشته‌ شب‌ دوشنبه‌ آقاي‌ نعمتي‌ گفتم‌، كه‌ آقاي‌ نعمتي‌ ببينيد رفقايي‌ كه‌ سر وقت‌ نمي‌يان‌ كيا هستند امشب‌ آزاده‌. چند نفر شدند؟ اسمهاشون‌ را حالا نمي‌گيم‌. فقط‌ تعداديشون‌. خيلي‌ شدن‌ها از سي‌ نفر بيشتر شدن‌.

 

۵ جمادی الثانی ۱۴۱۵ قمری – نبوت‌ ۷ (تاريخ‌ انبياء) اخلاق‌ خ‌ ۶۶

 نبوت‌ 7 (تاريخ‌ انبياء) اخلاق‌ خ‌ 66

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 در بحثهاي‌ گذشته‌ دربارة‌ نبوت‌ و نبوت‌ عامه‌ مطالبي‌ گفته‌ شد كه‌ به‌ اينجا رسيديم‌ كه‌ چون‌ تاريخ‌ صحيحي‌ از انبياء در دستمون‌ نيست‌ حتي‌ كتاب‌ تورات‌ و انجيل‌ را هم‌ تحريف‌ كرده‌اند. تحريف‌ هم‌ به‌ معناي‌ اين‌ است‌ كه‌ وضعش‌ را عوض‌ كرده‌اند. مطالبي‌ كه‌ دلشون‌ مي‌خواسته‌ در طول‌ زمان‌ دانشمندان‌ مسيحي‌ و يهودي‌ در كتاب‌ انجيل‌ و تورات‌ گذاشته‌اند و در چيزهايي‌ هم‌ كه‌ نمي‌خواسته‌اند باشه‌ برداشته‌اند. اين‌ معناي‌ تحريفه‌ كه‌ قرآن‌ ما اين‌ تحريف‌ را نداره‌. اين‌ به‌ اقرار خود مسيحي‌ها و يهوديهاست‌ كه‌ بعضي‌ اوقات‌ مطالب‌ صحيح‌ نبوده‌ كه‌ تو انجيل‌ باشه‌ يا تو تورات‌ باشه‌ برداشتيم‌. بنابر اين‌ اعتبار نداره‌، تورات‌ و انجيل‌ و روي‌ اين‌ اصل‌ ما تاريخ‌ صحيحي‌ از انبياء نداريم‌. چون‌ كتاب‌ در اون‌ زمانها نبوده‌. نوشتة‌ خاصي‌ نبوده‌. و گاهي‌ در گوشه‌ و كنار از اكتشافات‌ و بعضي‌ از كتيبه‌ها يك‌ چيزهايي‌ به‌ دست‌ مي‌آوردند. اون‌ تاريخ‌ انبياء نمي‌تونه‌ باشه‌. تنها چيزي‌ كه‌ ما از تاريخ‌ انبياء در دست‌ داريم‌ و قدمتش‌ بيشتر از همة‌ اينهاست‌ صرف‌ نظر از قرآن‌ بودن‌ و اعجاز بودن‌ خود قرآنه‌. قرآن‌ يك‌ مقداري‌ از انبياء را معرفي‌ كرده‌ بقيه‌ اشون‌  را هم‌ روايات‌ معرفي‌ كرده‌. پيغمبران‌ اولي‌ العظم‌ را در قرآن‌ خداي‌ تعالي‌ معرفي‌ كرده‌. كه‌ اول‌ اونها حضرت‌ نوحه‌. قائده‌اش‌ اينه‌ كه‌ حضرت‌ آدم‌ اول‌ باشه‌ ولي‌ چون‌ در بهشت‌ استقامت‌ كاملي‌ نداشت‌ لغزش‌ پيدا كرد خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و لم‌ نجد لهم‌ عظما. ما امتحانش‌ كرديم‌ در استقامت‌ خوب‌ از امتحان‌ بيرون‌ نيامد. معناي‌ و لم‌ نجد له‌ عظما اين‌ است‌.

 در مرحلة‌ توبه‌ حضرت‌ آدم‌ موند. لذا دويست‌ سال‌ بعد از بهشت‌ گريه‌ مي‌كرد و گريه‌اش‌ دويست‌ سال‌ طول‌ كشيد. شما چهل‌ روز مي‌خواييد برنامة‌ توبه‌ را انجام‌ بديد مي‌گيد چقدر طولانيه‌! حضرت‌ آدم‌ براي‌ يك‌ گناه‌ دويست‌، گناه‌ هم‌ تازه‌ نبود يك‌ كار مكروهي‌ بود. براي‌ اين‌ كه‌ هر چه‌ طرف‌ بزرگتر باشه‌، مخالفتش‌ بزرگتره‌. اما بچه‌ اتون‌ هم‌ مخالفت‌ مي‌كنيد مي‌ريد، اصلا يادتون‌ مي‌ره‌. يك‌ وقت‌ هست‌ با پدرتون‌ مخالفت‌ مي‌كنيد. نه‌. يادتون‌ مي‌مونه‌. اهميت‌ مي‌ديد. يك‌ وقت‌ هست‌ با مثلا دولت‌ يك‌ كار مخالفتي‌ داريد. اين‌ ديگه‌ دادگاه‌ داره‌ هم‌ زندان‌ داره‌ هم‌ فلان‌. يك‌ وقت‌ هستش‌ با امام‌ زمانتون‌ مخالفت‌ مي‌كنيد. اين‌ ديگه‌ دويست‌ سال‌ هم‌ كمه‌. اگر ميليونها سال‌ انسان‌. چون‌ هر چه‌ طرف‌ بزرگتر باشه‌ مخالفت‌ با او بزرگتره‌. به‌ بزرگي‌ خود طرفه‌ مخالفت‌ با. چقدر بزرگه‌ بي‌ نهايت‌. مخالفتش‌ هم‌ بي‌ نهايت‌ بده‌. حضرت‌ آدم‌ را تازه‌ به‌ دادش‌ رسيدند كه‌ دويست‌ سال‌ توبه‌اش‌ طول‌ كشيد. يعني‌ جبرئيل‌ آمد پيش‌ آدم‌ گفت‌ چرا گريه‌ مي‌كني‌؟ گفت‌ كه‌ من‌ مطرود خدا واقع‌ شدم‌. خدا من‌ را از نعمتش‌ بيرون‌ كرده‌. اين‌ را بدونيد اگر يك‌ نعمتي‌ خدا بهتون‌ داد بعد ازتون‌ گرفت‌ بي‌ جهت‌ ازتون‌ نگرفته‌. يك‌ گناهي‌ كرده‌ايد كه‌ نعمت‌ را ازتون‌ گرفته‌. ان‌ الله‌ لا يغر بقوم‌ حتي‌ يغير ما بانفسهم‌. خدا وضع‌ هيچ‌ كسي‌ را هيچ‌ جمعيتي‌ را عوض‌ نمي‌كنه‌ مگر اين‌ كه‌ خودش‌ در آخر خودش‌ وضع‌ خودش‌ را عوض‌ كرده‌ باشه‌. خدا هم‌ عوضش‌ مي‌كنه‌. نعمت‌ داده‌، مكنت‌ داده‌، همه‌ چيز بهتون‌ داده‌. سلامتي‌، اگر راه‌ خدا را پيش‌ بگيريد در راه‌ خدا قدم‌ برداريد خدا اين‌ نعمتها را ازتون‌ نمي‌گيره‌. وقتي‌ كه‌ وضعتون‌ را تغيير مي‌ديد خدا هم‌ وضعش‌ را تغيير مي‌ده‌ با شما و نعمت‌ را ازتون‌ مي‌گيره‌. گفت‌ من‌ در اون‌ همه‌ نعمت‌ بودم‌. لباس‌ دوختة‌ آماده‌ كرده‌ حتي‌ پرو هم‌ نمي‌خواست‌ بكنم‌. مي‌آوردند مي‌پوشيدم‌. غذاي‌ پختة‌ حاضر. ميوه‌هاي‌ مرتب‌ همه‌ چيز مرتب‌ بود توي‌ بهشت‌ شيطان‌ آمد ما دو نفر را گول‌ زد. ما از توي‌ بهشت‌ بيرون‌ كرد. لذا حالا اون‌ از بين‌ رفت‌. نعمت‌ مهم‌ نيست‌. چون‌ خدا گرفته‌ مهمه‌. من‌ دارم‌ مي‌گم‌ مهم‌ نيست‌ ولي‌ خوب‌ اونچه‌ بيشتر براي‌ حضرت‌ آدم‌ اهميت‌ داشت‌ رضايت‌ خدا و عدم‌ رضايت‌ خدا بود. شخص‌ طائب‌ بايد بدونه‌ كه‌ خدا راضي‌ شده‌.

 و خدا از شماها راضي‌ مي‌شه‌ چون‌ شماها امت‌ مرحومة‌ كرة‌ زمين‌ هستيد. امتي‌ هستيد كه‌ در ميان‌ انبياء بهتون‌ رحم‌ شده‌. مرحومه‌ يعني‌ رحم‌ شده‌. مهرباني‌ خاصي‌ بخاطر پيغمبر خداي‌ تعالي‌ به‌ امت‌ پيغمبر داره‌. چون‌ پيغمبر را خدا خيلي‌ دوست‌ داره‌ امتش‌ را هم‌ خيلي‌ دوست‌ داره‌. حضرت‌ موسي‌ يك‌ روز سؤال‌ كرد كه‌ خدايا امت‌ من‌ آيا بهترين‌ امتها نيستند كه‌ اين‌ همه‌ نعمت‌ بهشون‌ دادي‌؟ از آسمان‌ براشون‌ فرستادي‌، هر چه‌ خواستند بهشون‌ دادي‌. و در قرآن‌ هم‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد: و فضلتكم‌ علي‌ العالمين‌. بر همة‌ جهانيان‌ شما را اي‌ بني‌ اسرائيل‌ فضيلت‌ داديم‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ موسي‌ فرمود مگر نمي‌دوني‌ همان‌ فاصله‌اي‌ كه‌ بين‌ تو و پيغمبر اسلام‌ هست‌ از نظر ارزش‌ و از نظر محبت‌ من‌ همان‌ فاصله‌ بين‌ امت‌ تو و امت‌ پيغمبر اسلام‌ هست‌. ببينيد چقدر خداي‌ تعالي‌ شماها را دوست‌ داره‌. و ما چقدر غافليم‌. گناهان‌ كبيره‌ تبديل‌ شده‌ به‌ اين‌ كه‌ چهل‌ روز اون‌ هم‌ با بي‌ حاليهايي‌ كه‌ ما داريم‌. چهل‌ روز توبه‌ اون‌ هم‌ گاهي‌ درست‌ انجام‌ نمي‌ديم‌. گفت‌ چرا گريه‌ مي‌كني‌ اين‌ قدر؟ گفت‌ اينجوره‌. من‌ از خداي‌ خودم‌ شرمنده‌ام‌. خجالت‌ مي‌كشم‌. در بعضي‌ از روايات‌ داره‌ كه‌ حضرت‌ جبرئيل‌ به‌ حضرت‌ آدم‌ گفت‌ كه‌ اينها را بگو شايد مؤثر باشه‌. يا حميد بحق‌ محمد. اي‌ خدايي‌ كه‌ حميد هستي‌. پسنديده‌ هستي‌. به‌ حق‌ محمد پيغمبر آخر الزمان‌ قسمت‌ مي‌دهم‌. و يا عالي‌ به‌ بحق‌ علي‌. اي‌ خدايي‌ كه‌ برتري‌ بحق‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قسمت‌ مي‌دهم‌. و يا فاطر بحق‌ فاطمه‌. اي‌ كسي‌ كه‌ همة‌ بديها و خوبيها را از هم‌ جدا مي‌كني‌ به‌ حق‌ فاطمة‌ زهرا قسمت‌ مي‌دهم‌. و يا محسن‌ بحق‌ الحسن‌. اي‌ خدايي‌ كه‌ نيكو هستي‌ نيكوكار هستي‌ به‌ حق‌ حسن‌ ابن‌ علي‌ كه‌ يكي‌ از ائمه‌ است‌، ائمة‌ اخر الزمان‌ بگو خدايا من‌ تو را قسمت‌ مي‌دهم‌ و يا قديم‌ الاحسان‌. بحق‌ الحسين‌. اي‌ خدايي‌ كه‌ از احسانت‌ از قديم‌ بوده‌. هميشه‌ بوده‌. قسمت‌ مي‌دم‌ به‌ حق‌ حسين‌. اين‌ همينطور كه‌ جبرئيل‌ يك‌ كلمه‌، يك‌ كلمه‌ مي‌گفت‌ و او هم‌ يك‌ كلمه‌، يك‌ كلمه‌ جواب‌ مي‌داد كم‌ كم‌ دلش‌ شكست‌ به‌ نام‌ امام‌ حسين‌ هم‌ كه‌ رسيد اشكش‌ ريخت‌. گفت‌ جبرئيل‌ چرا من‌ اينجور منقلب‌ شدم‌؟ من‌ دويست‌ ساله‌ داره‌ گريم‌ مي‌كنم‌.

 اين‌ را بدونيد بكائين‌ اونهايي‌ كه‌ خيلي‌ در عالم‌ گريه‌ كردند چهار نفر بودند اوليش‌ حضرت‌ آدمه‌. خيلي‌ گريه‌ كرد. و حالا گريه‌ هم‌ اينطور شدت‌ پيدا كرد. چرا؟ حضرت‌ جبرئيل‌ عرض‌ كرد كه‌ چون‌ اين‌ فرزند تو را مي‌كشند در كربلا و سرش‌ را از بدنش‌ جدا مي‌كنند، بدنش‌ را قطعه‌، قطعه‌ مي‌كنند اين‌ اثر فطري‌ و طبيعي‌ است‌ با اين‌ كه‌ تو اطلاعي‌ از وضعش‌ شايد نداشتي‌ اشكت‌ ريخته‌. بخاطر اين‌ اشك‌ چشم‌ خداي‌ تعالي‌ او را بخشيد. ولي‌ ديگه‌ استقامت‌، مرحلة‌ استقامت‌ ديگه‌ از او ظهور و بروزنكرد. از حضرت‌ آدم‌ بروز نكرد. در همان‌ مرحلة‌ توبه‌ بود. حضرت‌ آدم‌ معصيت‌ نكرد اين‌ را شما بدونيد. از خود آيات‌ قرآن‌ مشخصه‌ كه‌، چون‌ پيغمبر بايد معصوم‌ باشه‌، معصيت‌ نكنه‌. اينها معصيت‌ نبود. خداي‌ تعالي‌ به‌ حضرت‌ آدم‌ فرموده‌ بود كه‌ نزديك‌ اون‌ درخت‌ نشيد. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ اگر نزديك‌ اون‌ درخت‌ شديد لباسهاتون‌ را مي‌گيريم‌. و غذا هم‌ براتون‌ نمي‌فرستيم‌. اين‌ را علما حمل‌ بر كراهت‌ يا ترك‌ اولي‌ كرده‌اند. به‌ جهتي‌ مي‌گفت‌ كه‌ با خودش‌ فكر مي‌كرده‌ كه‌ ما بالاخره‌ بايد لباسها را اينجا بديم‌ ما اينجا موقت‌ هستيم‌. حضرت‌ آدم‌ تو بهشت‌ موقت‌ بود. منتهي‌ به‌ اين‌ زوديها هم‌ بيرونش‌ نمي‌خواست‌ بكنند. از اون‌ طرف‌ حضرت‌ آدم‌ فكر نمي‌كرد كه‌ موجودي‌ با توجه‌ به‌ خدا كه‌ خدا هست‌ دروغ‌ بگه‌. شماها اين‌ را بدونيد كه‌ اگر خداي‌ نكرده‌ دروغ‌ گفتيد در اون‌ لحظه‌ ايمان‌ به‌ خدا نداريد. آخه‌ نمي‌شه‌ كه‌ انسان‌ خدا را ببينه‌ جلوي‌ چشمش‌ و در عين‌ حال‌ بر خلاف‌ امر الهي‌ دروغ‌ بگه‌. اصلا فكر نمي‌كرد. شيطان‌. اگر يك‌ وقتي‌ دروغ‌ گفتيد شما در همان‌ لحظه‌ شيطانيد. اين‌ را بدونيد. و اين‌ فقط‌ و فقط‌ كار شيطانه‌. اگر انسان‌ متوجه‌ خدا بود و گناه‌ كرد، اخلاق‌ بدي‌ از خودش‌ نشون‌ داد صفات‌ رزيله‌اي‌ از خودش‌ ظاهر كرد. اين‌ در اون‌ موقع‌ يقين‌ بدانيد كه‌ اين‌ شيطانه‌. هر وقت‌ ديديد كسي‌ داره‌ غيبت‌ مي‌كنه‌ با توجه‌، يك‌ وقت‌ هست‌ غيبت‌ مي‌كنه‌ حواسش‌ نيست‌. يعني‌ اصلا نمي‌دونه‌ غيبت‌ حرامه‌ مثلا، حواسش‌ نيست‌. نه‌ بهش‌ مي‌گي‌ غيبت‌ حرامه‌ و چيز نكن‌، غيبت‌ نكن‌. اين‌ باز هم‌ غيبت‌ مي‌كنه‌. اين‌ يقين‌ بدانيد اون‌ موقع‌ شيطانه‌. اين‌ سر تا پاي‌ اين‌ روح‌ شيطان‌ الان‌ درش‌ حاكمه‌. روح‌ خودش‌ نيست‌، روح‌ پيغمبر اكرم‌، روح‌ ائمة‌ اطهار نيستش‌. همانجا ازش‌ دور بشيد. اگر مي‌خواد ادامه‌ بديد. به‌ جهتي‌ كه‌ هر چه‌ از او دور بشيد از شيطان‌ دور شديد. هر گناهكاري‌ همين‌ طوره‌ها. هر گناهي‌ هم‌ مي‌خواد باشه‌. اگر متوجه‌ شد كه‌ اين‌ گناهه‌. حتي‌ فعل‌ مكروه‌ را به‌ شما دستور بده‌. حتي‌ پدر و مادر باشند. هر كي‌ مي‌خواد باشه‌، در اون‌ لحظه‌ شيطانه‌. ببينيد اين‌ توي‌ بدن‌ ما روح‌ ما هست‌. يك‌ وقت‌ هست‌ روح‌ رنگ‌ الهي‌ گرفته‌ به‌ خودش‌ يك‌ وقت‌ هست‌ روح‌ رنگ‌ شيطاني‌ به‌ خودش‌ گرفته‌. اگر خواست‌ ادامه‌ بديد بايد آب‌ دهن‌ بياندازيد به‌ روي‌ يك‌ چنين‌ شخصي‌. چون‌ اين‌ شيطانه‌. سنگ‌ بهش‌ بزنيد. البته‌ اين‌ كارها را نكنيد. دعواتون‌ مي‌شه‌. والا همان‌ كاري‌ كه‌ حضرت‌ اسماعيل‌ كرد بايد انسان‌ نسبت‌ به‌ اين‌ افراد بكنه‌. و اين‌ را شماها خودتون‌ لااقل‌ بدونيد در اون‌ وقتي‌ كه‌ شماها خدايي‌ نكرده‌ گناه‌ مي‌كنيد در اون‌ موقع‌ بايد تمام‌ انبياء و اولياء و پيغمبر و ائمه‌ سنگ‌ به‌ طرفتون‌ بياندازند. حالا نيانداختند مي‌خواستن‌ مثلا آبروتون‌ نره‌، دعواتون‌ نشه‌. حضرت‌ آدم‌ توي‌ بهشت‌ شيطان‌ آمد. اينها تا راه‌ افتادند كه‌ برن‌ از اون‌ درخت‌ بخورند ديگه‌ شيطان‌ درش‌ حاكم‌ بود. و اينها دروغ‌ نشنيده‌ بودند. يعني‌ نهايت‌ سادگي‌ خودشون‌، پاكي‌ خودشون‌ آدمهاي‌ پاك‌ زودتر گول‌ مي‌خورند تا آدمهاي‌ متقلب‌. چون‌ آدمهاي‌ متقلب‌ خودشون‌ هميشه‌ متقلبند خيال‌ مي‌كنند كه‌ همه‌ متقلبند. لذا با دقت‌ با طرف‌ برخورد مي‌كنيد. شما سر يك‌ دلال‌ خانه‌ يا ماشين‌ را كم‌ مي‌تونيد كلاه‌ بگذاريد اما سر يك‌ مثلا تا حالا معامله‌اي‌، چيزي‌ نكرده‌ اين‌ زودتر كلاه‌ سرش‌ مي‌ره‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ اون‌ همة‌ حرفها را، اون‌ دلاله‌ همة‌ حرفها را خودش‌ دروغ‌ فرض‌ مي‌كنه‌. البته‌ همه‌ دلالها اينطور نيستند و اين‌ مثلا باغ‌ داره‌ و اين‌ فرض‌ كنيد فرد دهاتي‌ مثلا اين‌ فكر مي‌كنه‌ همه‌ راست‌ گفتن‌، خودش‌ هم‌ راست‌ گفته‌. دروغ‌ اصلا يعني‌ چي‌؟ حضرت‌ آدم‌ اينجوري‌ بود. باورش‌ نمي‌يومد شيطون‌ خدا را مي‌بينه‌، خداي‌ تعالي‌ الان‌ هر دوي‌ اينها را داره‌ مي‌بينه‌. آمد گفت‌ قافلهما، قسم‌ خورد، به‌ خدا قسم‌ خدا مي‌خواد سرتون‌ را كلاه‌ بگذاره‌. من‌ نصيحتتون‌ مي‌كنم‌. اگر مي‌خواييد اين‌ نعمت‌ اين‌ وضعتون‌ كه‌ در بهشت‌ هست‌ از دستتون‌ نره‌، اين‌ كار مكروه‌ را بكنيد. بعضيها مي‌گن‌ از اين‌ گناه‌ چه‌ نفعي‌ به‌ غيبت‌ است‌ چه‌ باك‌، حالا اين‌ از اين‌ گناه‌ چه‌ نفعي‌ به‌ خودت‌ برسه‌ چه‌ باك‌! و قاسمهما اني‌ لكما لمن‌ الناصحين‌. من‌ نصحتتون‌ مي‌كنم‌. اينها را غافلشون‌ كرد. طمع‌ انسان‌ هم‌ خيلي‌ مهمه‌. قسم‌ خورد كه‌ تو از اينجا بيرون‌ نمي‌ري‌. حضرت‌ آدم‌ هم‌ مي‌دونست‌ كه‌ بالاخره‌ خدا از اينجا بيرونش‌ مي‌كنه‌، اينجا موقته‌. براي‌ اين‌ كه‌ زودتر بيرونش‌ نكنه‌، يا لااقل‌ هميشه‌ اينجا باشه‌ طمع‌ هم‌ هست‌، راحت‌طلبي‌ هم‌ هست‌، اينها را همه‌ را بايد در مرحلة‌ استقامت‌ از بين‌ ببريد. كه‌ اگر حضرت‌ آدم‌ توي‌ اين‌ مرحله‌ وارد شده‌ بود. البته‌ در مرحلة‌ خودشه‌ والا اون‌ مرحلة‌ توبة‌ حضرت‌ آدم‌ صد برابر از مرحلة‌ استقامت‌ من‌  و شما بالاتره‌. منتهي‌ خوب‌ حالا روي‌ مقام‌ نبوت‌.

 اگر استقامت‌ مي‌كرد، حرف‌ شيطان‌ را باور نمي‌كرد، قبول‌ نمي‌كرد، تن‌ پروري‌ را جاي‌ خوب‌ و تخت‌ خواب‌ راحت‌ و غذاي‌ خوب‌ و بعضيها عجيبند خودتون‌ را انشاء الله‌ نجات‌ بديد از اين‌ روحيه‌ اگر درتون‌ هست‌. تن‌ پروري‌ و تنبلي‌ و بيكاري‌ را هيچ‌ وقت‌ شعار خودتون‌ قرار نديد. يك‌ زن‌ در خانه‌ نبايد درسته‌ شرعا واجب‌ نيست‌ كه‌ كار بكنه‌ اما اگر كار كرد كارش‌ عبادته‌. كارش‌ مثل‌ نماز شبه‌. اين‌ كه‌ مي‌خواي‌ سر ظهر به‌ شوهرت‌ بگي‌ كه‌ برو غذا از بازار بگير. و تو هم‌ چند تا مسئله‌ ياد گرفتي‌ و فكر مي‌كني‌ كه‌ حالا شوهره‌ وظيفشه‌ كه‌ بره‌ از بازار غذا بگيره‌ بياره‌ يك‌ ساعت‌ زودتر بلند شو، غذا را درست‌ كن‌ توي‌ خانه‌. والا تو داراي‌ استقامت‌ نيستي‌. مرحلة‌ استقامتت‌ را نگذروندي‌. حضرت‌ آدم‌ اگر به‌ مرحلة‌ استقامت‌ مقام‌ نبوت‌. البته‌ استقامتي‌ كه‌ مي‌گم‌ شما نگيد پس‌ به‌ اندازة‌ ما هم‌ پس‌ نبوده‌. نه‌. مقام‌ نبوت‌ مي‌گن‌ همان‌ بي‌ استقامتي‌ صد برابر، هزار برابر از استقامت‌ ما بهتر بوده‌ چون‌ او يك‌ دونه‌ گناه‌ هم‌ نكرد. بنابر اين‌ اگر او در مرحلة‌ استقامت‌ بود از اين‌ وضع‌ خوشش‌ نمي‌آمد. مي‌گفت‌ كه‌ من‌ برم‌ توي‌ بيابانهاي‌ زمين‌ كار بكنم‌ محكمتر مي‌شم‌، با عظم‌تر مي‌شم‌. به‌ شيطان‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ بناندارم‌ اين‌ جا بمونم‌. اينجا كه‌ جاي‌ موندن‌ نيست‌. من‌ آمدم‌ روي‌ زمين‌ كار بكنم‌. قرآن‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌گه‌ كه‌ آدم‌ را خدا خلق‌ كرد بخاطر اين‌ كه‌ زمين‌ را آباد كنيد. خوب‌ يك‌ كارگر آورده‌ باشند حالا بگن‌ آقا يك‌ ساعتي‌ اينجا بنشين‌. يك‌ كاري‌ بكنه‌ كه‌ بگن‌ صبح‌ تا غروب‌ اينجا بنشينه‌ كار نكنه‌. اين‌ خيلي‌ بده‌. حضرت‌ آدم‌ لباس‌ آمادة‌ بازاري‌ به‌ اصطلاح‌ دوست‌ داشت‌ كه‌ مجاني‌ هم‌ خصوصا براش‌ بيارن‌ . طمع‌ را كم‌ كنيد. يكي‌ از صفات‌ بسيار پر اهميت‌ براي‌ سالك‌ الي‌ الله‌ استقلال‌ طبعه‌. گدا طبع‌ نباشيد. چشمتون‌ به‌ دست‌ اين‌ و اون‌ نباشه‌. مؤمنين‌ استقير اينطورند كه‌ خدا در قرآن‌ وصفشون‌ مي‌كنه‌. اگر مؤمن‌ باشند يحسب‌ هم‌ الجاهل‌ اغنيا من‌ التعفف‌. اون‌ قدر عفت‌ به‌ خرج‌ مي‌دن‌، اون‌ قدر خود نگهدارند كه‌ يك‌ كسي‌ كه‌ نمي‌شناسدشون‌. يك‌ كسي‌ هست‌ مي‌شناسه‌، بچة‌ خونته‌. پدرته‌، مثلا خواهرته‌ خوب‌ اينها مي‌يان‌ تو خونه‌ مي‌بينند كه‌ وضع‌ زندگيت‌ مرتب‌ نيست‌. يخجالت‌ از مواد غذايي‌ خاليه‌ مثلا. اينها مي‌فهمند ولي‌ يك‌ كسي‌ كه‌ اينها را خبر نداره‌. يحسب‌ هم‌ الجاهل‌، جاهل‌ معناش‌ اينه‌ كسي‌ كه‌  نمي‌دونه‌ شما در چه‌ هستي‌. اغنيا، خيال‌ مي‌كنه‌ ثروتمندي‌. اين‌ خانم‌ عجب‌ ثروتي‌ معلومه‌ داره‌. حالا مثلا ناهار نداشتي‌ بخوري‌. دربارة‌ اون‌ خانم‌ علويه‌اي‌ كه‌ در بصره‌ بود. و عبد الله‌ ابن‌ مبارك‌ ديد رفت‌ يك‌ خانمي‌ رفت‌ اين‌ ور و اورش‌ را نگاه‌ كرد ولي‌ ايشان‌ را نديد رفت‌ توي‌ خرابه‌اي‌ يك‌ مرغ‌ مرده‌اي‌ را برداشت‌ كرد زير چادرش‌ آمد طرف‌ خانه‌. اين‌ گفت‌ حس‌ تحقيقش‌ تحريك‌ شد. ببرم‌ ببينم‌ اين‌ چيه‌؟ اين‌ را چرا برداشت‌ اصلا، نجسه‌، حرامه‌. آمد پشت‌ در خونه‌ ديد كه‌ بچه‌ها پشت‌ در مثل‌ اين‌ كه‌ ايستادند. خونه‌ هم‌ كوچك‌ بود. صداشون‌ مي‌ياد كه‌ مادر از گرسنگي‌ مرديم‌ چي‌ آوردي‌ برامون‌؟ گفت‌ براتون‌ امروز رفتم‌ مرغ‌ آوردم‌. مرغ‌ را انداخت‌ توي‌ ديگ‌ كه‌ غذا بپزه‌. بچه‌ها هم‌ خوشحال‌ نشسته‌اند تا اين‌ پخته‌ بشه‌. اون‌ وقت‌ هم‌ ديگه‌ زودپز و اين‌ حرفها نبود بايد معطل‌ مي‌شدند. عبد الله‌ ابن‌ مبارك‌ در زد. هر چه‌ مي‌خواست‌ بره‌ مكه‌، پولهاش‌ را جمع‌ كرده‌ بود بره‌ مكه‌ هر چي‌ پول‌ داشت‌ ريخت‌ تو دامن‌ اين‌ خانم‌. از همسايه‌ها بعضيهاشون‌ پرسيد گفتند نه‌ وضعش‌ خوبه‌. هيچ‌ كس‌ نمي‌دونست‌. يكي‌ گفت‌ كه‌ اين‌ خانم‌ علويه‌ است‌. اين‌ بچه‌ هاش‌ هم‌ سيدن‌ مدتي‌ شوهرشون‌ فوت‌ كرده‌ و اين‌ وضعش‌ ما نمي‌دونيم‌ ما تحقيق‌ نكرديم‌. نگيد ما به‌ همسايه‌ها كار نداريم‌. يك‌ قدري‌ همچين‌ از دور يك‌ تحقيق‌ بكنيد كه‌ يك‌ وقتي‌ فقير نباشند. گدا نباشند. مي‌بخشيد يعني‌ مستحق‌ نباشند.

 مي‌گه‌ كه‌ من‌ نرفتم‌ مكه‌. رفتم‌، البته‌ از شهر خودش‌ آمده‌ بوده‌ توي‌ بصره‌. مي‌گه‌ همانجا ماندم‌ كارهاي‌ مختلف‌ مي‌كرد تا حاجيها برگردن‌. چون‌ خجالت‌ مي‌كشيدم‌ برم‌ شهرم‌ بگم‌ كه‌ مكه‌ نرفتم‌. بخاطر اين‌ كه‌ مي‌پرسيدند طبعا چرا نرفتي‌  پس‌ كجا رفتي‌؟ من‌ هم‌ مجبور بودم‌ بگم‌ كه‌ پولم‌ را اينجوري‌ كردم‌ مي‌ترسيدم‌ ريا بشه‌. مي‌گه‌ وقتي‌ كه‌ حاجيها از مكه‌ برگشتند ديدم‌ همانطوري‌ كه‌ مردم‌ با حاجيها معانقه‌ مي‌كنند و مي‌گن‌ حج‌ قبول‌ ما را هم‌ مي‌گن‌. خود حاجيها هم‌ كه‌ اونجا بودند همه‌ مي‌گن‌ حجت‌ قبول‌. يك‌ نفر هم‌ آمد گفت‌ كه‌ يادت‌ هست‌ كه‌ مثلا در منا اين‌ قدر پول‌ ازت‌ گرفتم‌ بگير اين‌ پول‌ را بگير. اين‌ را مي‌خواستم‌ تا بهش‌ بگم‌ كه‌ اين‌ پولها مال‌ من‌ نيست‌ ديدم‌ غيبش‌ زد. همان‌ پولهايي‌ بوده‌ كه‌ من‌ اونجا دادم‌ در همان‌ حال‌ بودم‌ كه‌ او غيبش‌ زد. ديدم‌ يك‌ منادي‌ ندا مي‌كنه‌ كه‌ عبد الله‌ بن‌ مبارك‌ هر سال‌ تا روز قيامت‌، خيلي‌ حرفه‌، براي‌ اين‌ كمكي‌ كه‌ به‌ اين‌ علويه‌ كردي‌ خدا يك‌ ملك‌ را به‌ صورت‌ تو مي‌فرسته‌ مكه‌ اعمال‌ حج‌ را انجام‌ بده‌ كه‌ ثوابش‌ مال‌ تو. كه‌ بعضي‌ از علما مي‌گن‌ همين‌ طور كه‌ سالهاي‌ بعد مي‌رفتند دنبال‌ عبد الله‌ ابن‌ مبارك‌ مي‌گشتند و مي‌ديدند عبد الله‌ ابن‌ مبارك‌ را. ببينيد بايد انسان‌ خودش‌ را ثرومتند نشون‌ بده‌. خدا كمك‌ انسان‌ هست‌. تحسبه‌ اليحسب‌ هم‌ الجاهل‌ الاغنيامن‌ التعفف‌. عفت‌ نفس‌ داشته‌ باشيد و اونهايي‌ هم‌ كه‌ ثروتمندند اگر مي‌خوان‌ كمك‌ بكن‌ عفت‌ نفس‌ طرف‌ را صدمه‌ نزنند. كاري‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا كرد بكنيد. لباسهاتون‌ را اوني‌ كه‌ خوب‌ پيداست‌، حالا مي‌خواي‌ لباست‌ را بدي‌ به‌ فردي‌ كه‌ لباس‌ نداره‌. يك‌ كاري‌ نكن‌ عفت‌ نفس‌ او را بشكني‌. لباسهاي‌ چرك‌ را ببري‌ بدي‌ به‌ او. اون‌ هم‌ خوب‌ در اثر ناداري‌ مجبوره‌ قبول‌ كنه‌ اما شكستي‌ او را. اين‌ را اگر مي‌خواي‌ همين‌ را بدي‌ بشورش‌، اتوش‌ كن‌، تميزش‌ كن‌ ببر بده‌. اينجور توي‌ يك‌ گوني‌ مثلا مچاله‌اش‌ كني‌ ببري‌ اينجوري‌ بدي‌ اين‌ عفت‌ نفس‌ او را بهم‌ ريختي‌. او را گدا معرفيش‌ كردي‌. اتوش‌ بزن‌، قشنگ‌. يا مثل‌ حضرت‌ زهرا باش‌. لباس‌ نو را بده‌ لباس‌ كهنه‌ ات‌ را خودت‌ بپوش‌. دو تا داري‌. كه‌ اون‌ مرحله‌ خيلي‌ بهتره‌. لباس‌ نو برو از بازار بخر، پارچه‌. يا خود لباس‌ را بده‌ يا بدوز براش‌ بفرست‌ كه‌ نو باشه‌. ماركش‌ را حتي‌ نكن‌. حتي‌ تو كادو بپيچش‌. خيلي‌ اينها را مواظب‌ باشيد. عفت‌ نفس‌ يكي‌ از صفات‌ بسيار پر اهميت‌ انسانه‌ چون‌ اون‌ كسي‌ كه‌ عفت‌ نفس‌ ديگري‌ (قطع‌ نوار). حضرت‌ آدم‌ لباسهاي‌ مرتبي‌ داشت‌.

 ولي‌ چه‌ بهتر اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ كار بكنه‌، فعاليت‌ بكنه‌ با هوش‌ باشه‌، قانع‌ باشه‌. شما خانمها، مردها كار بكنند شما خانمها قانع‌ باشيد. اوني‌ كه‌ مي‌خواي‌ همينطور ريخت‌ و پاش‌ بكني‌. چيزهاي‌ اضافه‌اي‌ توي‌ خونه‌ تهيه‌ بكني‌. اين‌ را به‌ اصطلاح‌ جمع‌ آوري‌ كه‌ خودت‌ محتاج‌ نشي‌. و ديگران‌ هم‌ محتاج‌ نشن‌. كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌ به‌ اندازه‌اي‌ باشه‌ كه‌ بتونيد اينها را جمع‌ آوري‌ كنيد. كراهت‌ داره‌ كه‌ اگر انسان‌ مي‌تونه‌ جلوي‌ تعداد فرزندانش‌ را بگيره‌ و نمي‌تونه‌ فرزندانش‌ تربيت‌ بكنه‌ و يا بايد بسپره‌ به‌ آموزش‌ و پرورش‌ يا بسپاره‌ به‌ خانة‌ نمي‌دنم‌ كودك‌ يا مهد كودك‌ و امثال‌ اينها اگر نمي‌تونه‌ شخصا خودش‌ تربيت‌ كنه‌ كراهت‌ داره‌ كه‌ زياد فرزند داشته‌ باشه‌. و خيال‌ نكنيد كه‌ همينطور انسان‌ بايد تند، تند فرزند داشته‌ باشه‌ و فرزند زياد بكنه‌ هر چه‌ شد، شد. نه‌ بايد تربيت‌. اول‌ بايد فكر تربيتش‌ را بكنه‌. تربيت‌ اسلامي‌ها. نه‌ تربيت‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ بازاري‌. تربيت‌ اسلامي‌. يعني‌ بچة‌ شما بايد توي‌ خونه‌ خودتون‌، حالا فرض‌ كنيد اصلا مدرسه‌ نيست‌. توي‌ خونه‌ خودتون‌ تربيتش‌ كنيد، درسش‌ بديد، رشدش‌ بديد. اگر مي‌تونيد هر مقداري‌ كه‌ مي‌تونيد چون‌ مهم‌ تربيته‌. عفت‌ نفستون‌ را خيلي‌ رعايت‌ كنيد. به‌ هر حال‌ حضرت‌ آدم‌ يك‌ خرده‌ در اينجا سستي‌ كرد. دويست‌ سال‌ توبه‌اش‌ طول‌ كشيد. گاهي‌ براي‌ اين‌ كه‌ چشمش‌ را به‌ شيطان‌ انداخته‌. براش‌ چشمش‌ استغفار مي‌كرد. گاهي‌ براي‌ اينكه‌ گوشش‌ صداي‌ شيطان‌ را شنيده‌ براي‌ گوشش‌ استغفار مي‌كرد. گاهي‌ براي‌ زبانش‌ كه‌ با شيطان‌ حرف‌ زده‌. انسان‌ تا رو به‌ روي‌ شيطان‌ شد، شيطان‌ درش‌ تأثير كرد همه‌ چيزش‌ مي‌شه‌ شيطان‌. براي‌ زبانش‌ استغفار مي‌كرد. گاهي‌ هم‌ براي‌ قلبش‌، تمام‌ وجودش‌ اين‌ پاهايي‌ كه‌ رفته‌ به‌ طرف‌ به‌ اصطلاح‌ شجرية‌ منهيه‌. براي‌ همة‌ اينها استغفار كرد. دويست‌ سال‌. اين‌ روايات‌ فراوان‌ داريم‌ دويست‌ سال‌. بعد خداي‌ تعالي‌ فرمود كه‌ حالا كه‌ اسم‌ محبوب‌ من‌ پيغمبر اكرم‌، محبوب‌ من‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، محبوبة‌ من‌ فاطمة‌ زهرا محبوب‌ من‌، حضرت‌ مجتبي‌، محبوب‌ من‌ حضرت‌ سيد الشهدا را برد اين‌ ديگه‌ پاك‌ شد. اون‌ وقت‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ خوبان‌ را به‌ اضافة‌ نه‌ تا و به‌ اضافة‌ امام‌ عصر ارواحنا فدا براي‌ شما امام‌ قرار داده‌ و ما به‌ صورت‌ اونها ناخن‌ مي‌كشيم‌ و صورت‌ اونها را مجروح‌ مي‌كنيم‌. چون‌ هر كس‌ خلاف‌ حرف‌ ائمة‌ اطهار كاري‌ بكنه‌، اين‌ كه‌ مي‌گم‌ مسئله‌ را ياد بگيريد كه‌ يك‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌ يك‌ كاري‌ نكنيد كه‌ خلاف‌ امر اونها باشه‌. مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ ناخن‌  به‌ صورت‌ اينها كشيديد. اينها را مجروح‌ كرديد. بلكه‌ از اين‌ بالاتر. بعضي‌ روايات‌ داره‌ كسي‌ كه‌ يك‌ گناه‌ بكنه‌ مثل‌ اينه‌ كه‌ علي‌ را كشته‌. خيلي‌ حواستون‌ جمع‌ باشه‌. خيلي‌ مواظبت‌ بكنيد. اسم‌ توبه‌اش‌ قبول‌ نمي‌شه‌، دويست‌ سال‌ استغفار، دويست‌ سال‌ طلب‌ مغفرت‌ از ذات‌ مقدس‌ پروردگار. توبه‌اش‌ قبول‌ نمي‌شه‌ اما تا اسم‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ را به‌ زبان‌ جاري‌ مي‌كنه‌ و براشون‌ گريه‌ مي‌كنه‌ و يك‌ مقدار به‌ اونها متوجه‌ مي‌شه‌ خدا مي‌گه‌ من‌ تو را بخشيدمت‌. ان‌ الله‌ الستطفي‌ آدم‌ خدا ديگه‌ اختيارش‌ كرد به‌ انس‌ به‌ خودش‌ به‌ نبوت‌ به‌ مقام‌ رسالت‌. ان‌ الله‌ الستفي‌. در قرآن‌. خدا استفا. استفا يعني‌ اختيار كرد. انتخابش‌ كرد. محبوبش‌ قرار داد. حضرت‌ آدم‌ را پدر پيغمبر قرار داد .والا اگر توبه‌اش‌ قبول‌ نمي‌شد معلوم‌ نبود كه‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ ذرية‌ طيبه‌ را از نسل‌ او قرار بده‌.

 و همچينين‌ انبياء ديگه‌. حضرت‌ نوح‌. حضرت‌ نوح‌ علي‌ نبينا و آله‌ نبي‌ چه‌ استقامتي‌! اينجا استقامت‌ كه‌ مي‌كنه‌ مي‌شه‌ اولي‌ العظم‌. شما خيال‌ نكنيد كه‌ حضرت‌ نوح‌ همانجا كه‌ راجع‌ به‌ پسرش‌ گفت‌ كه‌ خدايا پسر من‌ داره‌ از بين‌ مي‌ره‌. لغزش‌ داشت‌. يك‌ پسر رشيد جوان‌. نفرين‌ هم‌ خودش‌ كرده‌ و داره‌ در واقع‌ به‌ دست‌ خودش‌ از بين‌ مي‌ره‌. اينجا باز حضرت‌ نوح‌ با اين‌ كه‌ پيغمبر اولي‌ العظم‌ بود در همان‌ مراحل‌ نبوت‌ به‌ همين‌ جهت‌ يك‌ همچين‌ مثل‌ نيم‌ ميليمتر از توي‌ جادة‌ نبوت‌ انحراف‌ پيدا كرد. خدا زود  جلوش‌ را گرفت‌. زود جلوش‌ را گرفت‌ والا نهصد و پنجاه‌ سال‌ به‌ زبان‌ آسان‌ مي‌ياد. شما پنجاه‌ سال‌ تو مرحلة‌ استقامت‌ باشه‌. نهصد و پنجاه‌ سال‌، نهصد و پنجاه‌ سال‌ مي‌دونيد چقدره‌؟ فكر كنيد يك‌ خرده‌اي‌ اين‌ در بين‌ قومش‌ بود.  هر روز فحشش‌ مي‌دادند. شب‌ و روز بهش‌ بد مي‌گفتند. شب‌ و روز اذيتش‌ مي‌كردند هر چه‌ مي‌گفت‌ كه‌ بابا خدايي‌ هست‌ گفتند برو مرد حسابي‌ برو رد كارت‌ اين‌ حرفها چيه‌ كه‌ مي‌زني‌. اگر خدا هست‌ بگو عذابش‌ را بر ما نازل‌ بكنه‌ ما را بسوزونه‌ از بين‌ ببره‌. نهصد و پنجاه‌ سال‌. در مرحلة‌ استقامت‌ در كمالات‌. بعضي‌ از افراد خيال‌ مي‌كنند مرحلة‌ استقامت‌ كه‌ تمام‌ شد بعد رفتند توي‌ مرحلة‌ بعدي‌ ديگه‌ مرحلة‌ استقامت‌ را ولش‌ كنند حالا از هر چيزي‌ ترسيدند، ترسيدند. نه‌. اين‌ را بايد درست‌ كنيد كه‌ بعد از هيچي‌ نترسيد. تو صراط‌ مستقيم‌ نترسيد، تو مراحل‌ بعدي‌ نترسيد. به‌ هر چي‌ اعتماد كردند ديگه‌ ما كه‌ حالا مرحلة‌ استقامتمون‌ تمام‌ شده‌. من‌ بعضي‌ها اينجور كه‌ مي‌بينم‌ فكر مي‌كنند اين‌ قدر تو همان‌ مرحله‌ معطلش‌ مي‌كنم‌ تا عقلشون‌ به‌ سر جاش‌ بياد. يعني‌ چي‌؟ هر مرحله‌اي‌ تمام‌ مي‌كنيد بايد اطمش‌ در مرحلة‌ ديگه‌ عمل‌ بشه‌. اگر عمل‌ نشه‌ شما تو همان‌ مرحله‌ مي‌مانيد. بلكه‌ بايد برتون‌ بگردونند به‌ قبل‌. تا مي‌رسيم‌ يك‌ سؤالي‌ داشتيم‌ كه‌ البته‌ من‌ خودم‌ اينها را شرح‌ مي‌دم‌. نمي‌گم‌ سؤال‌ نكنيد ولي‌ در عين‌ حال‌ خود من‌ هم‌ انشاء الله‌ موظفم‌ شرح‌ بدم‌. كه‌ حضرت‌ يونس‌ نمي‌دونم‌ حضرت‌ يونس‌ را مي‌گفتند يا حضرت‌ زكريا؟ يونس‌، حضرت‌ يونس‌ براي‌ يك‌ لغزش‌ خدا زندانيش‌ كرد توي‌ دهن‌ ماهي‌ انداختش‌. ولي‌ حضرت‌ موسي‌ براي‌ يك‌ چند لغزش‌ خدا عذابش‌ نكرد. حضرت‌ موسي‌ و پيغمبر اولي‌ العظم‌ هم‌ شد. حضرت‌ موسي‌ اين‌ را شما بدونيد كار خلافي‌ نكرد در اين‌ جريان‌ حضرت‌ خضر. حضرت‌ موسي‌ چون‌ انبياء گذشته‌ از پيغمبر ما هر كدامشون‌ در يك‌ رشته‌ تخصص‌ داشتند. رشته‌هاي‌ مختلف‌ دين‌. البته‌ اين‌ نه‌ اين‌ ديني‌ كه‌ ما الان‌ فكر مي‌كنيم‌ كه‌ رشتة‌ مختلف‌ نداره‌ كه‌ همش‌ يكي‌ است‌. نه‌ اونها در رشته‌هاي‌ مختلف‌ دين‌. يك‌ در احكام‌. حضرت‌ موسي‌ در احكام‌ و قوانين‌ اجتماعي‌ و فردي‌ تخصص‌ داشت‌.حضرت‌ خضر در ملكوت‌ و حقايق‌ واقع‌ در پشت‌ پرده‌ تخصص‌ داشت‌. در اون‌ سه‌ جايي‌ كه‌ با هم‌ تضاد پيدا كردند اين‌ حافظ‌ احكام‌ بود اون‌ هم‌ به‌ واقعيات‌ عمل‌ مي‌كرد. خدا مي‌خواست‌ اينها با هم‌ راهشون‌ بياندازه‌، با هم‌ وحدت‌ پيدا بكنند. لذا چون‌ اوني‌ كه‌ به‌ واقعيات‌ عمل‌ مي‌كنه‌ مقدمه‌ بر اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ به‌ دستورات‌ ظاهري‌ و احكام‌ عمل‌ مي‌كنه‌ حضرت‌ خضر را استاد حضرت‌ موسي‌ قرار داد. و در جايي‌ كه‌ اون‌ جوان‌ را مي‌كشه‌ اين‌ خضر، پاشو گذاشته‌ بود توي‌ رشتة‌ تخصصي‌ اين‌. به‌ جهتي‌ كه‌ احكام‌ آدم‌ كشتن‌ حرامه‌. ايشان‌ اعتراض‌ كرد. خوب‌ فقط‌ اشكالش‌ اين‌ بودش‌ كه‌ چرا تو اعتراض‌ كردي‌ به‌ چيزي‌ كه‌ من‌ مقدمم‌ تا تو. من‌ جلوترم‌ تا تو. اين‌ نه‌ مربوط‌ به‌ گناه‌ بود، نه‌ معصيت‌ بود نه‌ هيچي‌. بلكه‌ اين‌ غيرتش‌ را مي‌رسونه‌ نسبت‌ به‌ حفظ‌ احكام‌. حفظ‌ حدود. مواظب‌ حدود بود. اما حضرت‌ يونس‌ يك‌ وظيفه‌اي‌ كه‌ خدا به‌ گردنش‌ گذاشته‌ بود مثلا به‌ شما بگن‌ توي‌ اين‌ اطاق‌ باش‌ از حالا تا دو ساعت‌ ديگه‌. اين‌ وسط‌ ول‌ كني‌ بري‌. يك‌ وظيفه‌اي‌ را خدا به‌ گردنش‌ گذاشته‌ بود كه‌ بايد تبليغ‌ بكنه‌ حضرت‌ نوح‌ تا آخرين‌ لحظه‌اي‌ كه‌، با اين‌ كه‌ هيچ‌ حرفهاش‌ اثر نداشت‌ تا آخرين‌ لحظه‌اي‌ كه‌ بنا بود خدا به‌ اصطلاح‌ قرار گذاشت‌ كه‌ اينها را هلاكشون‌ كنه‌ تا اون‌ آخرين‌ لحظه‌ موند. اما حضرت‌ يونس‌ بيرون‌ آمد. گفت‌ بيشتر از اين‌ ديگه‌ من‌ وظيفه‌ ندارم‌. مشورتي‌ هم‌ از خدا نكرد. خسته‌ شد در واقع‌، عظمي‌ نداشت‌، تصميمي‌ نگرفت‌. استقامت‌ نكرد. ولي‌ حضرت‌ موسي‌ همان‌ كارش‌ كه‌ اعتراض‌ مي‌كنه‌ به‌ حضرت‌ خضر در هر سه‌ مورد اون‌ روي‌ همان‌ تصميمشه‌، اراده‌ اشه‌، چون‌ حافظ‌ احكامه‌. منتهي‌ حقيقت‌ را نمي‌دونست‌ حضرت‌ خضر حقيقت‌ را بهش‌ گفت‌. و قانع‌ هم‌ شد. لذا او روي‌ عظم‌ راسخ‌ اين‌ كار را كرد ولي‌ حضرت‌ يونس‌ روي‌ به‌ اصطلاح‌ سستي‌ و ضعف‌ اين‌ كار را كرد. و از انبياء سستي‌ و ضعف‌ مطلوب‌ نيست‌. به‌ هر حال‌ اين‌ مطلب‌ را خوب‌ انشاء الله‌ متوجه‌ شديد و مظهر مرحلة‌ توبه‌ حضرت‌ آدمه‌. و هر يك‌ از انبياء بزرگ‌ مظهر يك‌ مرحله‌اي‌ از مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ هستند كه‌ بعد انشاء الله‌ در همين‌ بحث‌ انبياء براتون‌ شرح‌ مي‌دم‌. حضرت‌ آدم‌ چون‌ اول‌ هم‌ هست‌، مرحلة‌ توبه‌ اوله‌. انبياء البته‌ يغظه‌ نداشتند بخاطر اين‌ كه‌ هيچ‌ وقت‌ خواب‌ نبودند كه‌ يغظه‌ داشته‌ باشند.

 مرحلة‌ توبه‌ مال‌ حضرت‌ آدم‌ عليه‌ السلامه‌. تذكراتي‌ بد نيست‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ بعضيهاش‌ را عرض‌ كردم‌ كه‌ خيلي‌ مقيد باشيد يكي‌ از تذكرات‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌ نعمت‌ خدا كه‌ هداييتان‌ كرده‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار شاكر باشيد. بعضيها شكرشون‌ يك‌ خرده‌اي‌ ضعيفه‌. نعمتي‌ كه‌ خدا بهتون‌ داده‌ الحمد الله‌ الذي‌ هدانا لهذا و ما كنا لنهتدي‌ لولا ان‌ هدنا الله‌. ما خودمان‌ نبوديم‌ كه‌ شما هر كدامتان‌ فكر مي‌كنيد يقينا متوجه‌ مي‌شيد كه‌ غير عادي‌ با هدايت‌ پروردگار خدا شما را از خواب‌ غفلت‌ بيدار كرده‌. من‌ كه‌ به‌ هر كدام‌ از آقايون‌ كه‌ برخورد مي‌كنم‌ اينها اينجوري‌ اظهار مي‌كنند و اين‌ لطف‌ الهي‌ است‌. شاكر باشيد براي‌ اين‌ نعمت‌ پروردگار. شكر هم‌ فقط‌ الحمد الله‌ گفتن‌ تنها نيست‌. قرص‌، محكم‌ راه‌ خدا را در پيش‌ بگيريد و همه‌ چيز را اگر ضمينه‌ شد فدا كنيد و دست‌ از كمالات‌ روحي‌ و تزكية‌ نفستون‌ برنداريد. روايت‌ داره‌ كه‌ نگه‌ داشتن‌ مراحلش‌ انسان‌، ايمانش‌ كه‌ به‌ ايمان‌ تعبير شده‌ در آخر الزمان‌ مثل‌ آتشي‌ است‌ كه‌ انسان‌ بخواد نگه‌ بداره‌. مشكله‌. ولي‌ اگر از راهش‌ وارد بشيد مثل‌ گلي‌ است‌ كه‌ توي‌ دستتون‌ نگه‌ داريد و دائما هم‌ ببوييد و انشاء الله‌ براي‌ شما ديگه‌ همان‌ قدم‌ اولش‌ آتش‌ مشكله‌. براي‌ شماها انشاء الله‌ اون‌ گلي‌ است‌ كه‌ داريد و مي‌بوييد. تذكر بعدي‌ اين‌ است‌ كه‌ تا مي‌تونيد سوء ظن‌ را از خودتون‌ برداريد. ببينيد سوء ظن‌ معناش‌ اينه‌. يك‌ چيزي‌ تو فكرتون‌ آمده‌ دو بعد داره‌. يك‌ مردي‌ ديد با يك‌ خانمي‌، يك‌ خانمي‌ ديد با يك‌ مردي‌ داره‌ مي‌خنده‌ و صحبت‌ مي‌كنه‌ و حتي‌ شوخي‌ مي‌كنه‌ و اينها. شما مي‌تونيد بگيد مرد نامحرم‌ است‌ و فلان‌، فلان‌ شده‌ و اين‌ سوء ظنه‌ و مي‌تونيد بگيد اين‌ فردي‌ است‌ برادرش‌  يا فاميلش‌ يا محرمش‌، فاميل‌ نه‌ نامحرم‌ چون‌ فاميل‌ نامحرم‌ با يك‌ مرد غريبه‌ هيچ‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌. اين‌ محرمشه‌ اينطوريه‌. هر دو  را مي‌تونيم‌ بگيم‌ و ملعونه‌ اون‌ زني‌ كه‌ حمل‌ بر صحتش‌ را ترك‌ بكنه‌ و سوء ظن‌ داشته‌ باشه‌. و محبوب‌ خداست‌ اون‌ ظني‌ كه‌ حسن‌ ظن‌ داشته‌ باشه‌. حمل‌ بر خوبيش‌ بكنه‌.

 يك‌ حرفي‌ را به‌ شما زدند مثلا، يك‌ حرفي‌ زدن‌ دو پهلوست‌. بگو انشاء الله‌ نظري‌ نداشته‌. نگو نه‌ من‌ فلان‌، فلان‌ شده‌ را مي‌شناسم‌ او هميشه‌ نيش‌ مي‌زنه‌. انسان‌ كه‌ نيش‌ نمي‌زنه‌، تو از كجا مي‌دوني‌ نيش‌ زد. با شياطني‌ كه‌ من‌ اسم‌ اونها را انسان‌ نمي‌تونم‌ بگذارم‌ با شياطيني‌ كه‌ چه‌ دعا نويس‌ باشه‌ چه‌ طلسم‌ و جادوگر باشه‌، چه‌ همسايه‌ ات‌ خونه‌ ات‌ باشه‌ چه‌ هر كس‌ باشه‌ اگر شما مي‌خواهيد موفق‌ بشيد در صراط‌ مستقيم‌ قرار بگيريد با اين‌ شياطين‌ كه‌ چند روز قبل‌ مي‌گفتند فلان‌ كس‌، يك‌ مردي‌ آمده‌ بود پيش‌ من‌، مي‌گفت‌ من‌ يك‌ خرده‌اي‌ كارم‌ پيچ‌ مي‌ياره‌ من‌ از فلاني‌ پرسيدم‌ گفته‌ يك‌ زني‌ تو زندگي‌ شما توي‌ فاميل‌ شما هست‌ اين‌ شما را طلسم‌ كرده‌. بهش‌ گفتم‌ مي‌دوني‌ اون‌ شيطانه‌. ديگه‌ من‌ از اينجا اسم‌ او را شيطان‌ ولو او آدم‌ معروفي‌ هم‌ هست‌. اسمش‌ را شيطان‌ گذاشتم‌. گفتم‌ مي‌دوني‌ اون‌ شيطان‌ منظورش‌ چه‌ بوده‌؟ منظورش‌ اين‌ بوده‌ كه‌ شما از زن‌ خودت‌ تا خواهرت‌ و مادرت‌ و همه‌ را بهشون‌ بد بين‌ بشي‌ بگي‌ اين‌ لابد من‌ را طلسم‌ كرده‌، اون‌ لابد من‌ را طلسم‌ كرده‌. با او بد بشي‌، شيطان‌ هم‌ كارش‌ همينه‌. و بينكم‌ العدا و البقضاء براي‌ اين‌ كه‌ بين‌ شما دشمني‌ و بغض‌ ايجاد كنه‌. او شيطانه‌. اوني‌ كه‌ مي‌ياد تخم‌ مرغ‌، براي‌ بچه‌ اتون‌ مريض‌ شده‌ تخم‌ مرغ‌ بالاي‌ سرش‌ مي‌شكنه‌ اين‌ شيطانه‌. اِ زنه‌ مؤمنه‌، نخير مؤمن‌ به‌ شيطان‌. اين‌ را هي‌ فشار مي‌دن‌ به‌ اسم‌ فلاني‌ كه‌ مي‌رسه‌ مي‌شكنه‌ شيطانه‌. تخم‌ مرغ‌ بالاخره‌ وقتي‌ كه‌ فشار زياد وارد بشه‌ مي‌شكنه‌. مخصوصا اون‌ كسي‌ كه‌ مي‌ياد بشكنه‌ روي‌ يك‌ افرادي‌، فشار بيشتري‌ هم‌ مي‌ده‌. بعد از شما از همانجا به‌ بعد با او بد مي‌شي‌. كسي‌ كه‌ مي‌گه‌ مادر زن‌ و مادر شوهر و خواهر شوهر مادرته‌ اين‌ شيطانه‌! خدا لعنت‌ كنه‌ اون‌ كسي‌ را كه‌ با اين‌ شيطانها ديگه‌ حرف‌ بزنه‌ از شماها اگر خدايي‌ نكرده‌ در بين‌ شماها باشد. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ تخم‌ دشمني‌ را در دل‌ عروس‌ همان‌ شب‌ اول‌ مي‌كارند بعد ديگه‌ نمي‌تونه‌ با اين‌ خوب‌ باشه‌. در بين‌ شماها من‌ همين‌ الان‌ اين‌ را اعلام‌ مي‌كنم‌ بهتون‌ و اگر نكنيد عاق‌ منيد خودتون‌ مي‌دونيد كه‌ فرقي‌ بين‌ مادرشوهرتون‌ و مادر خودتون‌ نبايد بگذاريد. در دل‌ نمي‌دنم‌ ولي‌ در ظاهر. اگر دست‌ مادرتون‌ را مي‌بوسيد دست‌ مادر شوهرتون‌ را هم‌ ببوسيد. فرقي‌ بين‌ خواهر شوهرتون‌ و خواهر خودتون‌ نبايد بگذاريد. بگذاريد او دشمنيش‌ را بكنه‌ اگر فرض‌ هست‌ كه‌ يقينا نيست‌. شما خوب‌ باشيد او هم‌ خوبه‌. اگر فرق‌ گذاشتيد. آقيد. اين‌ را هم‌ بدونيد من‌ كه‌ مي‌گم‌ آقي‌، آق‌ من‌ مي‌گه‌ به‌ جهنم‌ تو كي‌ هستي‌؟ آق‌ من‌ امام‌ زمانه‌ در اينجا مي‌گم‌ و آق‌ پيغمبر و فاطمة‌ زهراست‌. بياييد اين‌ حرفها را بريزيد دور ديگه‌ شماها. من‌ هنوز شنيدم‌ توي‌ افرادي‌ كه‌ توي‌ مراحل‌ يك‌ خرده‌ بالا هستند هنوز فرق‌  مي‌گذارند بين‌ مادرشوهر و مادر خودشون‌. خاك‌ بر سر يك‌ همچين‌ زني‌.گفتم‌ ديگه‌ آقيد و هر چي‌ هم‌ زحمت‌ بكشيد يك‌ پول‌ فايده‌اي‌ نداره‌. مادر شوهر او هم‌ مادر شماست‌. اونقدر با چشم‌ بد بهش‌ نگاه‌ كرديد حالا اين‌ كم‌ كم‌ سوء ظن‌ پيدا كرده‌. زن‌ تزكيه‌ شده‌اي‌ هم‌ كه‌ نيست‌ اين‌ مادر شوهر. خوب‌ ديگه‌ با شما بده‌. شما بايد اين‌ قدر دستش‌ را ببوسيد اين‌ قدر بيشتر از مادر خودتون‌ بهش‌ محبت‌ بكنيد تا او برگرده‌ به‌ حال‌ اول‌. و اين‌ را بدونيدها من‌ باز تكرار مي‌كنم‌ يك‌ قدم‌ به‌ طرف‌ كمالات‌ نمي‌تونيد برداريد مگر اين‌ كه‌ بين‌ مادر شوهرتون‌ و مادر خودتون‌ مساوي‌ عمل‌ كنيد. يا به‌ اون‌ طرف‌ كه‌ باعث‌ سوء ظن‌ مي‌شه‌ اون‌ را بيشتر احترام‌ كنيد.

 خدا را شكر مي‌كنم‌ كه‌ من‌ اون‌ عده‌اي‌ را كه‌ مي‌شناسم‌ اينها مادر و مادرشوهر را فرق‌ نمي‌گذارند و بلكه‌ گاهي‌ من‌ ديدم‌ كه‌ نسبت‌ به‌ مادر شوهرشون‌ بيشتر هم‌ احترام‌ مي‌كنند. خدا خيرشون‌ بده‌. من‌ اونها را خيلي‌ دعا مي‌كنم‌. خوب‌ ايام‌، ايام‌ شهادت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. (قطع‌ نوار). با يك‌ جملة‌ توسل‌ انشاء الله‌ از حضرت‌ زهرا استمداد مي‌كنيم‌ كه‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها بهمون‌ كمك‌ كنه‌ حتي‌ نگيم‌ تقصير مادر شوهرمونه‌ حتي‌ نگيم‌ كه‌ تقصير اوست‌ ولو تقصير او باشه‌. در روايت‌ داره‌، يك‌ چيزي‌ بهتون‌ بگم‌ اين‌ را يادم‌ آمد امام‌ مي‌فرمايد يك‌ كسي‌ تو را خيلي‌ اذيتت‌ كرده‌ ظلم‌ كرده‌ مي‌خواي‌ تنبيهش‌ كني‌ بيشتر از سه‌ روز ازش‌ دوري‌ نكن‌. بعد برو باهاش‌ آشتي‌ كن‌ حتي‌ بهش‌ بگو من‌ تقصير دارم‌ من‌ را ببخش‌. رواي‌ مي‌گه‌ كه‌ آخه‌ اون‌ ظلم‌ كرده‌، حضرت‌ مي‌فرمايد كه‌ باشه‌ اين‌ اشكالي‌ نداره‌ اينجوري‌ باشيد. يك‌ نفرتون‌ نگه‌ كه‌ تقصير اويه‌. حالا تقصير هر كس‌. تو در راه‌ كمالات‌ مي‌خواي‌ قدم‌ برداري‌ تو بايد زحمت‌ بكشي‌، بايد رياضت‌ بكشي‌. حضرت‌ آدم‌ وقتي‌ كه‌ خوب‌ توبه‌ مي‌خواست‌ بكنه‌ نگفت‌ كه‌ تقصير شيطانه‌، شيطان‌ بياد توبه‌ بكنه‌. به‌ او چكار داره‌. خودش‌ بايد انسان‌ به‌ فكر خودش‌ باشه‌. السلام‌ عليك‌ يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد. يا قرت‌ عين‌ الرسول‌. نمي‌دونم‌ شبهاي‌ گذشته‌ بوديد فاطمة‌ زهرا اگر الگوي‌ شما خانمها مي‌بود و عايشه‌ الگوي‌ شما نمي‌بودند همة‌ اين‌ كمالات‌ را عهده‌ دار مي‌شديد. فاطمه‌ كوثره‌. پيغمبر و ائمه‌ نهر كوثرند. يا سيدتنا و مولاتنا، اي‌ خانمي‌ كه‌ امامها گفتند سيدة‌ ما هستي‌، مولاي‌ ما هستي‌، فرماندة‌ ما هستي‌ عزيز ما هستي‌، همه‌ چيز ما تويي‌. فاطمه‌. يا سيدتنا و مولاتنا و انا توجهنا و استشفعنا. بي‌ بي‌ ما از تو طلب‌ شفاعت‌ مي‌كنيم‌ و توسلنا بك‌ الي‌ الله‌. تو را وسيله‌ قرار مي‌دهيم‌ در خانة‌ خدا. دون‌ دستهاي‌ نازنينت‌ را، آن‌ دستي‌ كه‌ با ضربت‌ قنفذ شكشت‌ رو به‌ در خانة‌ خدا بلند كن‌. و استشفعنا و توسلنا بك‌ الي‌ الله‌ دستها را بلند كن‌ يا فاطمه‌ فرج‌ فرزندت‌ را از خدا بخواه‌. به‌ خودت‌ قسم‌ اگر دست‌ به‌ طرف‌ درگاه‌ پروردگار دراز كني‌ خدا اون‌ قدر دوستت‌ داره‌ كه‌ فورا اجابت‌ مي‌كنه‌ هر چه‌ تو بخواي‌. و قدمناك‌ بين‌ يد حاجاتنا يا وجيهتا عند الله‌. اي‌ كسي‌ كه‌ وجية‌، آبرو داري‌ در دست‌ خدا. اشفعي‌ لنا عند الله‌. در ميان‌ مسجد تا مي‌گه‌ خلبنا امري‌ اشكف‌ بدعا رأسي‌ پسر عموم‌ را آزاد كنيد و الا من‌ دست‌ به‌ دعا برمي‌ دارم‌ نفرينتون‌ مي‌كنم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و سلمان‌ و ابيذر مي‌گن‌ بي‌بي‌، هنوز دعا نكرده‌ فاطمه‌، هنوز حرفي‌ در خانة‌ خدا نزده‌، بندة‌ خداست‌ نمي‌گه‌ اما تكوينا وقتي‌ كه‌ قلب‌ يك‌ تكاني‌ مي‌خوره‌ تمام‌ بدن‌ لرزه‌ مي‌افته‌. قلب‌ عالم‌ امكان‌ است‌ فاطمه‌.

 

۲ جمادی الثانی۱۴۱۵ قمری – فضائل‌ حضرت‌ زهرا (س‌)

 فضائل‌ حضرت‌ زهرا (س‌) 2 ج‌ 2 1415

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ و السلام‌ و الصلاة‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. انا اعطيناك‌ الكوثر. فصل‌ لربك‌ و انحر. ان‌ شانئك‌ هو الابتر.

 شبهاي‌ گذشته‌ دربارة‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ كه‌ عرض‌ شد ظاهر آيه‌ بر فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها دلالت‌ دارد و نام‌ كوثر اسم‌ است‌ براي‌ صديقة‌ اطهر. اما در تفاسير و تأويل‌ قرآن‌ چند معنا هم‌ براي‌ كوثر گفته‌اند كه‌ تمام‌ اينها به‌ صدقة‌ سر فاطمة‌ زهرا وجود دارد و وجود پيدا كرده‌ است‌.

 اول‌ كوثر بنام‌ بمعناي‌ خير كثير. دوم‌ نهري‌ است‌ كه‌ در بهشت‌ جاري‌ است‌، خصوصياتي‌ را براي‌ اين‌ نهر بيان‌ كرده‌اند. در اطراف‌ اين‌ نهر دوازده‌ هزار درخته‌. در درختي‌ طبق‌ روايات‌ سيصد شاخه‌ داره‌. وقتي‌ كه‌ اهل‌ بهشت‌ دوست‌ دارند يك‌ آهنگ‌ خوبي‌ را بشنوند يا صداي‌ خوبي‌ را بشنوند اراده‌ ميكنند اين‌ درختها حركت‌ مي‌كنند، صدايي‌ به‌ گوش‌ اينها ميرسه‌ كه‌ اگر مرگ‌ در آخرت‌ ميبود يك‌ دقيقه‌اش‌ را نمي‌توانستند طاقت‌ بياورند، از بين‌ مي‌رفتند. بسكه‌ لذتبخشه‌ اين‌ صدا. در ميان‌ اين‌ درختها حور العين‌ هستند در كنار اين‌ نهر. حالا در وصف‌ آب‌ اين‌ نهر چقدر روايات‌ دارد كه‌ زياده‌ رواياتش‌، احلي‌ من‌ العسل‌ از عسل‌ شيرينتر از شير سفيدتر، خلاصه‌ تا نخوري‌ نداني‌. نميشه‌ چيز خوردني‌ را وصف‌ كرد. اينهم‌ معناي‌ دوم‌.

 معناي‌ سوم‌ حوضي‌ است‌، حوض‌ كوثر كه‌ غير از نهره‌ كه‌ شبهاي‌ گذشته‌ توضيح‌ دادم‌ هم‌ بعد معنويش‌ را هم‌ بعد ظاهريش‌ را.

 چهارم‌ روايت‌ دارد قرآنه‌. كوثري‌ كه‌ خدا به‌ پيغمبر عنايت‌ كرده‌ قرآنه‌. پنجم‌ كتابه‌ يعني‌ تمام‌ علومي‌ كه‌ در كتب‌ آسماني‌ گذشته‌ و لوح‌ محفوظ‌ هست‌، به‌ پيغمبر اكرم‌ عنايت‌ كرده‌. ششم‌ شفاعت‌ پيغمبر اكرم‌ است‌ در روز قيامت‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ فرمود و لسوف‌ يعطيك‌ ربك‌ و ترضي‌. روز قيامت‌ كه‌ ميشود خداي‌ تعالي‌ آنقدر به‌ تو اي‌ پيغمبر عطا ميكند تا تو را راضي‌ كنه‌. امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمود بخدا قسم‌ تا يك‌ نفر از پيروان‌ پيغمبر باقيست‌، پيغمبر سر از سجده‌ برنميداره‌ و راضي‌ نميشه‌ كه‌ پيروانش‌ وارد جهنم‌ بشوند. هفتم‌ مقام‌ محموده‌. مقام‌ محمود كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود و تهجد به‌ نافلة‌ لك‌ عسي‌ ربك‌ ان‌ يبعثك‌ مقاما محمودا. مقام‌ محمود. هر كسي‌ نسبت‌ به‌ خودش‌ يك‌ مقام‌ محمودي‌ داره‌ حتي‌ اگر انسان‌ طلبه‌ باشه‌ مقام‌ محمود طلبگي‌، مرجعيت‌ و اعلم‌ علما شدنه‌ مثلا. يك‌ كاسبي‌ باشه‌ مقام‌ محمودش‌ اينه‌ كه‌ رئيس‌ همون‌ صنفش‌ بشه‌ مثلا. يك‌ اداري‌ باشه‌، مقام‌ محمودش‌ اينه‌ كه‌ رئيس‌ اداره‌ بشه‌. توي‌ انبياء هم‌ مقام‌ محمود اين‌ است‌ كه‌ خاتم‌ الانبياء. روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ چشم‌ شفاعت‌ تمام‌ انبياء به‌ او داشته‌ باشند و او دستور بده‌ اونها از مهلكه‌ نجات‌ پيدا بكنند. فكر مي‌كنم‌ چند هفتة‌ قبل‌ بود اين‌ روايت‌ را خواندم‌ كه‌ روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ دنيا همين‌ كرة‌ زمين‌ پر از ظلمته‌. مردم‌ از قبرها سر بيرون‌ مي‌آورند، تاريكي‌ تمام‌ صحراي‌ محشر را گرفته‌، اول‌ كسي‌ كه‌ از ميان‌ مردم‌ محشر سؤال‌ ميشه‌ ازش‌، حضرت‌ نوحه‌. هل‌ بلغت‌؟ آيا تبليغ‌ رسالت‌ كردي‌؟ ميگه‌ بله‌. شاهد هم‌ داري‌؟ پيغمبر اسلام‌ شاهد منه‌. اين‌ روايتش‌ صحيحه‌ است‌ توي‌ كتاب‌ روضة‌ كافيه‌. بعد برو شاهدت‌ را بيار. اين‌ صف‌ را مي‌شكافه‌. مي‌آد تا ميرسه‌ به‌ پيغمبر اكرم‌. عرض‌ ميكنه‌ يا رسول‌ الله‌ من‌ به‌ خداي‌ تعالي‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ شما شاهد من‌ هستيد بر اينكه‌ من‌ وظيفه‌ام‌ را انجام‌ دادم‌. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ رو مي‌كنند به‌ جعفر بن‌ ابيطالب‌، برادر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و حمزة‌ سيد الشهدا كه‌ شما دو نفر بريد براي‌ تمام‌ انبياء شهادت‌ بديد. اينها هم‌ مي‌آن‌ تمام‌ انبياء را از مخمصه‌ نجات‌ مي‌دهند مي‌فرستند توي‌ بهشت‌. اينجا راوي‌ ميگه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مگر آنجا نيست‌؟ چرا ايشان‌ انتخاب‌ نميشه‌ براي‌ اين‌ كار؟ امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد هو اعظم‌ شأنا. او شأنش‌ بالاتر از اينه‌ كه‌ به‌ اين‌ كارهاي‌ جزئي‌ بپردازه‌. من‌ يك‌ روايت‌ ديگر در كنارش‌ هست‌ اون‌ را هم‌ دلم‌ مي‌خواد بخونم‌ ولو آنكه‌ از موضوع‌ بحث‌ خارج‌ بشيم‌.

 يك‌ روزي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كنار پيغمبر نشسته‌ بودند. يك‌ خورده‌اي‌ معمولي‌، شايد هم‌ محزون‌ بودند. پيغمبر فرمود چرا محزوني‌؟ چون‌ مؤمن‌ بايد هميشه‌ بشاش‌ باشه‌. متبسم‌ باشه‌. تا يك‌ ذره‌ گرفته‌ شد بايد ببينه‌ علتش‌، بايد خيلي‌ گرفته‌ باشه‌ تا علتش‌ را بگه‌. رسول‌ اكرم‌ بهش‌ گفت‌ مي‌خواي‌ يك‌ مطلبي‌ را بهت‌ بگم‌ كه‌ خوشحال‌ بشي‌؟ عرض‌ كرد بله‌ يا رسول‌ الله‌. فرمود روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ خداي‌ تعالي‌ هزار حاجتت‌ را بر مي‌آره‌. اول‌ چي‌ مي‌خواي‌؟ گفت‌ اول‌ مي‌خوام‌ شيعيانم‌ و ذريه‌ام‌ را شفاعت‌ كنم‌. آنجا ميگه‌ اعظم‌ شأنان‌. مقايسه‌ كنيد مقام‌ شيعه‌ چيه‌؟ شيعيان‌. در روايات‌ كوثر دارد، در رواياتي‌ كه‌ در تفسير كوثر آمده‌ هست‌ كه‌ كسي‌ كه‌ يك‌ دري‌ از علم‌ دين‌ به‌ روي‌ خودش‌ باز كنه‌، من‌ سلك‌ طريقا من‌ العلم‌، خداي‌ تعالي‌ در همين‌ دنيا از آب‌ كوثر بهش‌ ميده‌ كه‌ اين‌ معنا داره‌. كسي‌ هم‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را دوست‌ داشته‌ باشه‌، باز داره‌ خداي‌ تعالي‌ در همين‌ دنيا، نمي‌بردش‌ از اين‌ دنيا بيرون‌ مگر اينكه‌ از آب‌ كوثر بهش‌ ميده‌. مقام‌ محمود يعني‌ اين‌. اينقدر عظمت‌ پيغمبر اكرم‌ دارد كه‌ يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر چشم‌ شفاعت‌. اگر پيغمبر اكرم‌ امضا نكنه‌ اين‌ گذرنامة‌ انبياء را، انبياء را هم‌ توي‌ بهشت‌ راه‌ نميدهند. لذا حضرت‌ جعفر و حمزه‌ مي‌روند براي‌ اينكار. مقام‌ حضرت‌ جعفر و مقام‌ حضرت‌ حمزه‌ خيلي‌ بالاست‌. يك‌ روز علي‌ بن‌ ابيطالب‌ فرمود، اگر جعفر و حمزه‌، اين‌ دو نفر مي‌بودند نمي‌گذاشتند خلافت‌ غصب‌ بشه‌. بعله‌.

 يكي‌ هم‌ مقام‌ محموده‌ و يكي‌ ديگر از معاني‌ كوثر كه‌ در تفسير آمده‌، كثرت‌ امت‌ پيغمبره‌. امت‌ پيغمبر روز قيامت‌ از همة‌ امتها زيادتره‌. شما فكر نكنيد كه‌ خوب‌ الان‌ اگر روي‌ حساب‌ باشه‌ مسيحيت‌ بيشتره‌ تا حالا. ما چون‌ هميشه‌ زير پامون‌ را مي‌بينيم‌. آخر را به‌ فكرش‌ نيستيم‌. چون‌ تا ماها الان‌ كه‌ شايد مساوي‌ باشه‌ مسلمونها با مسيحيها. اينها هم‌ حدودا يك‌ ميليارد و خورده‌اي‌ هستند، آنها هم‌ يك‌ ميليارد و خورده‌اي‌. در گذشته‌ هم‌ كه‌ مسيحيي‌ها بيشتر بودند، يك‌ چهارصد سالي‌ هم‌ تقريبا شايد پانصد سال‌ هم‌ مسيحيت‌ بوده‌، مسلمانها نبودند. پس‌ تا حالا مسيحي‌ها زيادترند. اما اينطور نيست‌. آقا وليعصر كه‌ ظهور كنه‌ كه‌ بيشتر عمر دنيا بعد از ظهوره‌ انشاء الله‌، ظهور كنه‌ تمام‌ مردم‌ دنيا امت‌ پيغمبرند. كثرت‌ امت‌، كثرت‌ پيروان‌. اينهم‌ يك‌ معناي‌ كوثره‌ كه‌ خدا به‌ پيغمبر عطا كرده‌. يك‌ معناي‌ ديگر كوثر كه‌ شبهاي‌ گذشته‌ عرض‌ شد، كثرت‌ نسل‌ پيغمبر اكرمه‌. ذرية‌ پيغمبر از فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها و معني‌ ظاهر آيه‌، فاطمه‌ است‌ كه‌ همة‌ مسائل‌ دور و بر اين‌ وجود مقدس‌ دور ميزنه‌. در شبهاي‌ گذشته‌ گفتم‌ كه‌ نهر كوثر، پيغمبر اكرمه‌. مي‌آد اين‌ نهر كوثر وارد حوض‌ كوثر ميشه‌. حوض‌ كوثر فاطمة‌ زهراست‌. از اين‌ كوثر دوازده‌ نهر منشعب‌ ميشه‌ كه‌ وصي‌ پيغمبر اكرم‌، اوصياء رسول‌ الله‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلمند. حالا چرا اين‌ ترتيب‌ را داده‌اند؟ بخاطر اينكه‌ اگر بنا بشه‌ آن‌ نهر قويي‌ كه‌ از خداي‌ تعالي‌ سرچشمه‌ گرفته‌ كه‌ علم‌ و حكمت‌، علم‌ و دانش‌، علم‌ بماسوي‌ الله‌، علم‌ به‌ حقايق‌ اشيائه‌، كه‌ در دعاي‌ ندبه‌ مي‌خونيد و اودعته‌ علم‌ ما كان‌ و ما يكون‌ الي‌ انقضاء خلقك‌، خدايا تو به‌ وديعه‌ گذاشتي‌ در وجود مقدس‌ پيغمبر اكرم‌ علم‌ آنچه‌ گذشته‌ است‌ و علم‌ آنچه‌ كه‌ آينده‌ است‌ تا انقضاء خلق‌ كه‌ انقضاء نداره‌ خلق‌ پروردگار و مخلوق‌ پروردگار. تمام‌ اينها در وجود مقدس‌ پيغمبر اكرمه‌. اين‌ نهره‌. از پيغمبر صادر ميشه‌ مي‌آد در فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها جمع‌ ميشه‌. مقام‌ فاطمه‌ را از همين‌ آيه‌ بايد فهميد. كسي‌ كه‌ محبت‌ فاطمة‌ زهرا را داشته‌ باشه‌، يك‌ روايت‌ داره‌ كه‌ كسي‌ كه‌ گريه‌ بكنه‌، چون‌ گريه‌ علامت‌ محبته‌، گريه‌ بكنه‌ بر مصائب‌ ما خاندان‌ خدا از آب‌ كوثر بهش‌ عنايت‌ ميكنه‌.

 پس‌ بنابراين‌ كوثر مال‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ هست‌. حوض‌ كوثر مال‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. تمام‌ ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ از اين‌ آب‌ كوثر استفاده‌ ميكنند. اين‌ معناي‌ كوثر. اگر علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ علمي‌ از جانب‌ پروردگار داره‌ از اين‌ راه‌ بوده‌. اينهم‌ نه‌ فكر كنيد كه‌ مثلا در اين‌ دنيا، چون‌ ما همه‌ چيزمون‌ را در جلوي‌ چشممون‌ مي‌بينيم‌. نه‌. در اين‌ دنيا نه‌. در همان‌ روز اولي‌ كه‌ خدا پيغمبر اكرم‌ را خلق‌ كرد، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را خلق‌ كرد، فاطمة‌ زهرا را خلق‌ كرد، اين‌ ترتيب‌ و آن‌ برنامه‌ را داد. هرچه‌ شما از علوم‌ معنوي‌، از علوم‌ الهي‌ استفاده‌ بكنيد، در حقيقت‌ از فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. هر چه‌ امام‌ عصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ براي‌ شما انشاء الله‌ بعد از ظهورشان‌ بيان‌ كنند، طبق‌ اين‌ احاديث‌ معتبر و تفسير سورة‌ كوثر، از فاطمة‌ زهرا گرفته‌ است‌. و فاطمه‌ هم‌ از پيغمبر و پيغمبر هم‌ از خدا. اينها را من‌ در شبهاي‌ گذشته‌ عرض‌ كردم‌ و شرح‌ دادم‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها يك‌ زنه‌. شما ميگيد آخه‌ چطور ميشه‌؟ اون‌ روحية‌ زمان‌ جاهليت‌ هنوز در بشر هست‌ كه‌ زن‌ را به‌ حساب‌ نمي‌آوردند. زن‌ را جزء انسانها حتي‌ قرارش‌ نمي‌دادند. پيغمبر اكرم‌ آمده‌ با اين‌ فكر مبارزه‌ كنه‌ و به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار من‌ محاسبه‌ كردم‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌، اگر آن‌ لحظه‌اي‌ كه‌ اسلام‌ در خصوص‌ زن‌ عمل‌ كرده‌، عمل‌ مي‌كردند امروز زنها هم‌ از نظر فكري‌، هم‌ از نظر اجتماعي‌، هم‌ از نظر علمي‌ جلوتر از مردها بودند. منتهي‌ همان‌ روحية‌ استعماري‌ زمان‌ جاهليت‌ آمده‌ تا هنوز، تا همين‌ الان‌. تا همين‌ الان‌. خداي‌ تعالي‌ در وجود فاطمة‌ زهرا تمام‌ علوم‌ اولين‌ و آخرين‌ را قرار داده‌. الان‌ شما فكر مي‌كنيد، فرقي‌ هم‌ نميكنه‌ چه‌ در ممالك‌ اسلامي‌ چه‌ در ممالك‌ غير اسلامي‌، هر چه‌ دم‌ از آزادي‌ زن‌ مي‌زنند در حقيقت‌ مي‌خواهند زنها را بدبختشون‌ كنند. تحت‌ استعمار بكشند. در ممالك‌ غير اسلامي‌ كه‌ اينها وسيلة‌ تبليغات‌ اجناسشون‌ شدند. وسيله‌ براي‌ شهوتراني‌ مردها شدند. اين‌ آزادي‌ نشد. خدا لعنت‌ كنه‌ شاه‌ را. يك‌ وقتي‌ در يكي‌ از سخنرانيهاش‌ مي‌گفت‌ من‌ و پدرم‌ جمعيت‌ ايران‌ را دو برابر كرديم‌. اين‌ جمله‌ يادمه‌ در رأس‌، در سر روزنامه‌ نوشته‌ شده‌ بود. چطور شما دو برابر كرديد؟ ما زنها را از توي‌ خانه‌ها بيرون‌ آورديم‌ و در اجتماع‌ جاشون‌ داديم‌. خوب‌ اگر مي‌خواست‌ جمعيت‌ ايران‌ واقعا به‌، چون‌ اونموقع‌ حدود بيست‌ ميليون‌ بيشتر نبود، اگر مي‌خواد واقعا بيست‌ ميليونش‌ مشخص‌ بشه‌ و بيست‌ ميليون‌ واقعا جمعيت‌ داشته‌ باشه‌، بايد همه‌ بيايند بيرون‌ وايستند. اگر يك‌ نفر هم‌ بره‌ توي‌ خونه‌، يك‌ نفر از اين‌ بيست‌ ميليون‌ جمعيت‌ كم‌ شد. حرف‌ شد؟ مگر كسي‌ توي‌ خونه‌ نشسته‌ باشه‌ جزء جمعيت‌ ايران‌ حساب‌ نميشه‌؟ كسي‌ كه‌ توي‌ باصطلاح‌ خيابان‌ راه‌ ميره‌، جمعيت‌ ايران‌ حساب‌ ميشه‌. اينقدر مردمي‌ كه‌ حرف‌ او را گوش‌ مي‌كردند و خود او اينقدر احمق‌ بودند. الان‌ هم‌ همينطوره‌. اسلام‌ اگر گفته‌ است‌ كه‌ زن‌ بايد محجوبه‌ باشه‌، اين‌ بخاطر اون‌ است‌ كه‌ او را در يك‌ وضعي‌ قرار بده‌ كه‌ در علم‌ و دانش‌، چون‌ زمينه‌ براي‌ تحصيلات‌، براي‌ علم‌ و دانش‌ در زنها بيشتره‌. بيشتر فراهمه‌.

 اگر به‌ اونچه‌ كه‌ اسلام‌ زمينه‌ سازي‌ كرده‌ بود، اين‌ را من‌ بتونم‌ اثبات‌ كنم‌ خيلي‌ خوبه‌. چون‌ بالاخره‌ افكار همه‌امون‌ اين‌ است‌ كه‌ زن‌ نميتونه‌ پا به‌ پاي‌ مرد بياد. راسته‌. مرد نميتونه‌ پا به‌ پاي‌ زن‌ بره‌. شما ميگيد چطور آخه‌ چه‌ جوري‌ ميشه‌. آخه‌ يك‌ مخترع‌، چرا همه‌اش‌ مي‌رويد روي‌ مسائل‌ اختراع‌ و اكتشاف‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ ساختمانسازي‌ و اين‌ مسائل‌؟ اصل‌ انسانيت‌ انسان‌ در معنوياته‌. در كمالات‌ روحيه‌، شما ميگيد خوب‌ توي‌ مراجع‌ هم‌ ما زن‌ نداريم‌. مرجعيت‌ هم‌ يك‌ كار اجتماعي‌ است‌. من‌ دلايلي‌ دارم‌ كه‌ كارهاي‌ اجتماعي‌ نه‌ بخاطر اينكه‌ زن‌ لياقتش‌ را نداره‌، نه‌ بخاطر اينكه‌ بايد بالاتر از اين‌ كار بكنه‌ و خدمة‌ اجتماع‌ نبايد باشه‌. زن‌ را خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ اينطور قرار داده‌. در آيات‌ و روايات‌ اسلام‌ اينطور قرار داده‌. حتي‌ تمام‌ مسلمونها متفقند كه‌ زن‌ بايد اينجوري‌ كه‌ من‌ الان‌ عرض‌ مي‌كنم‌ بايد باشه‌. اين‌ خلاصة‌ آنچه‌ دربارة‌ زنها هست‌. زن‌ بايد شوهر مهر بهش‌ بده‌، يك‌ پول‌ تو جيبي‌، واجبه‌، غذاش‌ را بده‌، لباسش‌ را بده‌، مسكنش‌ را بده‌، توي‌ خانه‌ بنشينه‌، طلب‌ العلم‌ فريضة‌ علي‌ كل‌ مسلم‌ و مسلمه‌. بنشينيه‌ تحقيقات‌ بكنه‌، تحصيل‌ علم‌ بكنه‌، علم‌ و دانش‌ داشته‌ باشه‌. همانطوري‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا حوضي‌ بود مثل‌ تشبيه‌ به‌ حوض‌ شده‌، حوضي‌ بود كه‌ از ناحية‌ پيغمبر اكرم‌ و از سرچشمة‌ علوم‌ الهي‌ سرازير ميشد و در وجود فاطمة‌ زهرا جمع‌ ميشد كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ وقتي‌ كه‌ برخورد به‌ فاطمة‌ زهرا مي‌كرد و از علوم‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها استفاده‌ ميكرد، گاهگاهي‌ تظاهر به‌ تعجب‌ مي‌كرد، عقب‌ عقب‌ مي‌رفت‌. من‌ يك‌ شب‌ شرح‌ دادم‌ كه‌ اين‌ چه‌ علمي‌ بوده‌ كه‌ گاهي‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها داشته‌ و هنوز به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نرسيده‌ بوده‌. اين‌ را من‌ شرح‌ دادم‌ از نظر روايات‌ و از نظر آيات‌ قرآن‌. و از مسلمياته‌. منتهي‌ حالا بخواهم‌ شرح‌ بدم‌ خودش‌ يك‌ ساعتي‌ وقت‌ ميگيره‌.

 اسلام‌ اين‌ الگو را در بين‌ زنها گذاشته‌. اگر زن‌ بي‌ حيا شد و بي‌ حجاب‌ شد و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ توانست‌ با مردها درگير بشه‌ و بيچاره‌ صبح‌ زود بره‌ براي‌ كار توي‌ يك‌ مشت‌ مرد نامحرم‌ كه‌ مردها معمولا با وضع‌ فرهنگي‌ كه‌ ما داريم‌، غالبا چشمهاي‌ خائنانه‌ را به‌ زن‌ مي‌دوزند كه‌ من‌ گاهي‌ بعضي‌ از خانمهاي‌ كارمند مي‌آيند پيش‌ من‌ مي‌گويند ما ادامه‌ كارمون‌ بديم‌؟ ميگم‌ كه‌ اگر گناه‌ نمي‌افتيد بديد. ميگن‌ ما خودمون‌ گناه‌ نمي‌كنيم‌ ولي‌ مردهايي‌ كه‌ اطراف‌ ما هستند گناه‌ مي‌كنند با وجود ما. زن‌ يعني‌ اين‌؟ به‌ خدا قسم‌ همانچه‌ را كه‌ اسلام‌ تعيين‌ كرده‌ براي‌ زن‌، همين‌ الان‌ دربارة‌ من‌ اعمال‌ بشه‌. شخص‌ من‌. شخص‌ شما اعمال‌ بشه‌، شما از خدا مي‌خواهيد. آقا يك‌ كسي‌ باشه‌ واجب‌ باشه‌، خدا واجب‌ كرده‌ باشه‌ كه‌ غذاي‌ شما را مرتب‌ برسونه‌، مسكنتون‌ را براتون‌ فراهم‌ كنه‌، لباستون‌ را هم‌ فراهم‌ كنه‌، من‌ كه‌ شخصا از خدا مي‌خوام‌ بشينم‌ توي‌ خونه‌ كتاب‌ مطالعه‌ كنم‌، تفسير قرآن‌ را نگاه‌ كنم‌، بررسي‌ بعضي‌ از حقايق‌ را بكنم‌. ولي‌ حالا بعكس‌ شده‌. فرهنگمون‌ اصلا غلطه‌. زن‌ هم‌ كار بيرون‌ را بكنه‌ هم‌ بچه‌داري‌ بكنه‌. ميگم‌ اگر اوني‌ كه‌ خدا تعيين‌ كرده‌، شما اين‌ را بشينيد فكر بكنيد. براي‌ ما در صدر اسلام‌ الگو تعيين‌ كرده‌ بودند. الگو. پيغمبر الگوست‌ و لكم‌ في‌ رسول‌ الله‌ اسوة‌ حسنه‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ الگوست‌، ائمة‌ اطهار هم‌ تك‌ تك‌ در هر زمان‌ الگو هستند. فاطمة‌ زهرا هم‌ الگوي‌ يك‌ زنه‌. كجا گفتند كه‌ فاطمه‌ علمي‌ نداشته‌؟ اعلم‌ بوده‌. اگر اعلم‌ تصور داشته‌ باشه‌ در يك‌ چنين‌ جائي‌. ببينيد اين‌ مثلي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ زده‌ كه‌ من‌ چند شبه‌ هي‌ تكرار مي‌كنم‌، بخاطر اينه‌ كه‌ شما فاطمة‌ زهرا را خوب‌ بشناسيد. پيغمبر نهر، ائمة‌ اطهار انهار، فاطمه‌ حوض‌. ببينيد تمام‌ علوم‌ اينجا جمع‌ ميشه‌، از اينجا تقسيم‌ ميشه‌. از فاطمه‌ مستقيما اظهاراتي‌ نيست‌. يك‌ خطبه‌اي‌ حضرت‌ خونده‌. اين‌ يك‌ ترشحي‌ از آن‌، با اينكه‌ خطبة‌ فاطمة‌ زهرا را اگر مفسرين‌ بنشينند كتابها در تفسير خطبة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها بنويسند، اما در عين‌ حال‌ اين‌ يك‌ قطره‌اي‌ از آن‌ حوض‌ بينهايت‌، حوض‌ در فارسي‌ و باصطلاح‌ در ادب‌ ما و در فرهنگ‌ ما حوض‌ به‌ يك‌ حوض‌ كوچك‌ توي‌ خانه‌ اطلاق‌ ميشه‌. و الا حوض‌ در عربي‌ به‌ معناي‌ محل‌ اجتماع‌ آبه‌. آنهم‌ آب‌ حيات‌، آب‌ علم‌، آب‌ حكمت‌، آب‌ شفاعت‌، آب‌ مقام‌ محمود، آبي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ داراست‌ كه‌ اگر يك‌ قطره‌اش‌ را در دنيا بخواهند به‌ تمام‌ مردم‌ دنيا تقسيم‌ كنند، همه‌ دانشمند و عالم‌ ميشن‌؛ اين‌ محل‌ اجتماع‌ اين‌ آبه‌. مي‌آد در اين‌ سد و در اين‌ منبع‌ پر ميشه‌ و پر شده‌ و بعد از اين‌ منبع‌ به‌ ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ سرازير ميشه‌. اينها مبالغه‌ نيست‌ها. يك‌ وقتي‌ مثل‌ يك‌ روايت‌ ضعيفي‌ كه‌ لولا مثلا فاطمه‌ لما خلقتكم‌ اينها كه‌ بعضي‌هايش‌ هم‌ سندش‌ درست‌ نيست‌، اينها رواياتي‌ ذيل‌ حديث‌ ذيل‌ آية‌ شريفة‌ كوثر. حتي‌ اين‌ معاني‌ را كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ فخر رازي‌ در تفسير كبيرش‌، يك‌ مرد سني‌ متعصبي‌ است‌، او هم‌ نقل‌ كرده‌. منتهي‌ استنباط‌ نكرده‌، جمع‌ و جورش‌ نكرده‌. اين‌ حوض‌ كوثر و اين‌ نور پاك‌، آنچه‌ كه‌ از اين‌ حوض‌ خارج‌ شده‌ ولو يك‌ سر سوزن‌ باشه‌، ولو يك‌ قطره‌ باشه‌، همين‌ ساداتي‌ كه‌ هستند. البته‌ سادات‌ نگاه‌ كنيد عمدة‌ فضائل‌ مال‌ ذرية‌ فاطمة‌ زهراست‌. اين‌ مطرح‌ هم‌ بوده‌. اگر آية‌ ثم‌ اورثنا الكتاب‌ الذين‌ اصطفينا من‌ عبادنا و منهم‌ مقتصدن‌ و منهم‌ سابق‌ بالخيراته‌، حدودا سي‌ روايت‌ داره‌ كه‌ همه‌اشون‌ از ولد فاطمه‌ هستند. روايتي‌ كه‌ سني‌ و شيعه‌ نقل‌ كردند و حتي‌ در زمان‌ ائمه‌ مطرح‌ بوده‌ و گاهي‌ هم‌ بعضي‌ از سادات‌ سوء استفاده‌ ازش‌ مي‌كردند ان‌ فاطمة‌ احسن‌ فرجها و ذريتها احرم‌ علي‌ النار. بخاطر فاطمه‌، ذرية‌ فاطمه‌ بدنشون‌ بر آتش‌ جهنم‌ حرامه‌. اينها بخاطر فاطمة‌ زهراست‌. اين‌ فضائلي‌ كه‌ من‌ در كتاب‌، ديده‌ بودم‌ مثل‌ ديوانه‌ شده‌ بودم‌ يك‌ وقتي‌ شايد چهل‌ سال‌ قبل‌، سي‌ و پنج‌ سال‌ قبل‌، اين‌ روايت‌ را ديده‌ بودم‌ راجع‌ به‌ ذرية‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها و آنچه‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها از وجود مقدسش‌ ترشحاتي‌ كرده‌ نمي‌دونستم‌ چيكار كنم‌. برداشتم‌ اين‌ كتاب‌ انوار زهرا را نوشتم‌. به‌ همين‌ جهت‌ هم‌ اسمش‌ را انوار زهرا گذاشتم‌ در فضائل‌ فرزندان‌ پيغمبر. و هنوز يك‌ هزارم‌ از فضائل‌، از فوائد وجود فاطمة‌ زهرا گفته‌ نشده‌.

 لذا روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌، وقتي‌ ميگن‌ وارد بهشت‌ بشو به‌ فاطمه‌، ميگه‌ كه‌ قدر من‌ را، حد من‌ را، عظمت‌ من‌ را در دنيا نفهميدند. اينجا هم‌ نفهمند؟ لذا خداي‌ تعالي‌ برش‌ مي‌گردونه‌ توي‌ محشر. آخه‌ بين‌ محشر و در بهشت‌ خيلي‌ فاصله‌ است‌. شايد هزارها سال‌ نوري‌ فاصله‌ باشه‌. برش‌ مي‌گردانند. برو. برو توي‌ محشر شفاعت‌ كن‌. روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ مردم‌ در ظلمت‌ عجيبي‌ فرو رفتند. اين‌ روايت‌ را اكثر كتب‌ حديث‌ ما نقل‌ كرده‌اند. سندش‌ هم‌ صحيحه‌. من‌ خودم‌ سندش‌ را ديدم‌. مردم‌ در ظلمت‌ عجيبي‌ هستند. چون‌ خورشيد نيست‌ و خلاصه‌ هيچ‌ برقي‌، چراغي‌، ابدا هيچي‌ پيدا نميشه‌. تاريك‌. يك‌ دفعه‌ مي‌بينند گوشة‌ محشر يك‌ جمعي‌ دارند مي‌آيند صحرا محشر را روشن‌ كردند. اينها با هم‌ حرف‌ مي‌زنند. انبياء هستند. يكي‌ ميگه‌ انبياء هستند. ندائي‌ مي‌آد كه‌ انبياء نيستند. يك‌ عده‌ ميگن‌ اينها ملك‌ مقربند. چون‌ ملائكة‌ معمولي‌ نيستند. ندا مي‌آد اينها ملك‌ مقرب‌ هم‌ نيستند. با هم‌ ميگن‌ شايد اينها ائمة‌ اطهارند. ندا مي‌آد نه‌ اينها ائمة‌ اطهار هم‌ نيستند. ميگن‌ پس‌ اينها كيند؟ ما همينها را مي‌شناسيم‌. ندا مي‌آد كه‌ از خودشون‌ بپرسيد. سؤال‌ مي‌كنند شما كي‌ هستيد؟ ميگن‌ نحن‌ علويون‌. نحن‌ ولد فاطمة‌ الزهرا. ما فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا هستيم‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ اينها ميگه‌ كه‌ شفاعت‌ كنيد. شفاعت‌ ميكنند و شفاعتشون‌ قبول‌ ميشه‌. آنقدر فضائل‌ از فاطمة‌ زهرا، همينكه‌ شما دوستش‌ داريد، همينكه‌ شب‌ وفاتش‌ گريه‌ مي‌كنيد، روايتي‌ باز در همين‌ ذيل‌ آية‌ شريفة‌ كوثر هست‌ كه‌ هر چشمش‌ بر مصيبت‌ ما گريه‌ بكنه‌، روز قيامت‌ خداي‌ تعالي‌ از آب‌ كوثر بهش‌ عنايت‌ ميكنه‌. همين‌ گريه‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ محبت‌ فاطمة‌ زهرا را داريد. اگر اين‌ الگو را مردم‌ اهميت‌ مي‌دادند. الگوهاي‌ خودشون‌ را بيشتر اهميت‌ دادند. شما ببينيد الگوي‌ مردم‌ منحرف‌ در صدر اسلام‌ كه‌ براي‌ خودشون‌ الگو قرار دادند. شما ميگيد چطور ميشه‌ همچين‌ چيزي‌؟ حالا من‌ براي‌ شما عرض‌ مي‌كنم‌. الگوي‌ اونها عايشه‌ بود. عايشه‌اي‌ كه‌ ما هيچ‌ جسارت‌ به‌ ايشان‌ نمي‌كنيم‌. هيچ‌. ولي‌ چند تا كار در تاريخ‌ كرده‌ كه‌ خود اهل‌ سنت‌ هم‌ دارند قضاوت‌ درباره‌اش‌ مي‌كنند. يكي‌ اينكه‌ با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ جنگ‌ كرد. دوم‌ آمد خانة‌ پيغمبر را گرفت‌ و پدرش‌ را در آنجا دفن‌ كرد. خوب‌ چه‌ دليلي‌ داره‌، خانة‌ غصبي‌. ورثه‌اش‌ حضرت‌ زهرا بود. وارث‌ منحصر به‌ فردي‌ پيغمبر داشته‌ و آن‌ فاطمة‌ زهراست‌. شما در كتب‌ سني‌ و شيعه‌ مراجعه‌ كنيد. اگر كسي‌ پدري‌ از دار دنيا بره‌، يك‌ دختري‌ بيشتر نداشته‌ باشه‌، همة‌ ارثش‌ به‌ اين‌ ميرسه‌. اين‌ خونه‌ يا مال‌ فاطمة‌ زهرا بوده‌ يا مال‌ پيغمبر. روايتي‌ هم‌، كه‌ اگر روايت‌ پيغمبر اكرم‌، روايتي‌ هم‌ كه‌ خود ابي‌ بكر نقل‌ ميكنه‌ نحن‌ معاشر الانبياء لا نورث‌ پس‌ ارث‌ هم‌ بر فرض‌ نرسيده‌ باشه‌، حالا نه‌ به‌ فاطمه‌ رسيده‌ نه‌ به‌ عايشه‌ رسيده‌ ديگه‌.

 شما به‌ هيچ‌ عنوان‌ نمي‌تونيد يك‌ راهي‌، نه‌ شما آن‌ طرفداران‌ هم‌ نمي‌تونند يك‌ راهي‌ پيدا كنند كه‌ اين‌ حق‌ داشته‌ كه‌ جنازة‌ پدرش‌ را در آنجا دفن‌ كنه‌ و آنجا را غصب‌ كرده‌. اينهايي‌ كه‌ من‌ ميگم‌ شما فكر نكنيد براي‌ شما ميگم‌ شما يك‌ مشت‌ شيعيان‌ خالص‌ خيلي‌ هم‌ خوشتون‌ هم‌ بياد. نه‌ اين‌ در تاريخ‌ ثبته‌ و الان‌ هست‌. خانه‌ مال‌ پيغمبر يا انبياء ارث‌ مي‌گذارند يا نمي‌گذارند. اگر بگذارند كه‌ مال‌ فاطمة‌ زهراست‌، اگر هم‌ نگذارند به‌ زنش‌ هم‌ نميرسه‌. بعد هم‌ به‌ قول‌ ابن‌ عباس‌ تو اگر ارث‌ بخواي‌ ببري‌ آنهم‌ يك‌ هشتم‌ آنهم‌ از اعيان‌. از زمين‌ تو ارث‌ نمي‌بري‌. همه‌ دارند فتوي‌ مي‌دهند. اين‌ كار دومش‌.

 كار سومش‌. حضرت‌ امام‌ مجتبي‌ را مي‌خواهند ببرند آنجا دفن‌ كنند، حالا كه‌ خانة‌ پيغمبر شده‌ مقبره‌ خوب‌ باشه‌ امام‌ مجتبي‌ را هم‌ ببرند آنجا دفن‌ كنند. فاطمة‌ زهرا هم‌ آنجا دفن‌ كنند. حضرت‌ زهرا كه‌ اصلا فرمود مرا شب‌ غسل‌ بديد، شب‌ كفن‌ كنيد، شب‌ دفن‌ كنيد. خوب‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ طبق‌ روايات‌ صحيح‌ انشاء الله‌ امام‌ زمان‌ بياد خوب‌ اين‌ مطلب‌ را خوب‌ روشن‌ ميكنه‌ كه‌ توي‌ خانه‌ دفنش‌ كردند. توي‌ خانة‌ خودش‌. ولي‌ هر چه‌ بود مخفي‌ بود. اول‌ كسي‌ كه‌ از خاندان‌ پيغمبر از دار دنيا رفته‌، حضرت‌ مجتبي‌ هستش‌. حالا تو كه‌ تو و آن‌ حفصه‌، شما دو نفر خانه‌ را براي‌ باصطلاح‌ دفن‌ اموات‌ آماده‌ كرديد، خوب‌ فرزند پيغمبر هم‌ بياد همينجا دفن‌ بشه‌. چرا جلو را گرفت‌؟ چرا سوار شتر شد، چرا سوار ناقه‌ شد آمد كه‌ ابن‌ عباس‌ جلوش‌ را گرفت‌ گفت‌ تجملت‌ تبقرت‌ و ان‌ اشت‌ تفيلت‌. تو يك‌ روز سوار شتر ميشي‌ مي‌آي‌ جنگ‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. يك‌ روز سوار استر ميشي‌ مي‌آيي‌ جلوي‌ جنازة‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ را ميگيري‌. اگر يك‌ چند روز ديگه‌ زنده‌ بماني‌ سوار فيل‌ ميشي‌. و حال‌ اينكه‌ صريحا خدا در قرآن‌ فرمود دربارة‌ زنهاي‌ پيغمبره‌، يعني‌ نزولش‌ دربارة‌ زنهاي‌ پيغمبره‌ كه‌ و قرن‌ في‌ بيوتكن‌، اصلا توي‌ خونه‌هاتون‌ بنشينيد، حق‌ ازدواج‌ هم‌ با كسي‌ نداريد، توي‌ خانه‌ها بنشينيد و بيرون‌ نيائيد. اين‌ صريح‌ قرآنه‌. چرا ايشون‌ بيرون‌ آمد؟ آنهم‌ بيرون‌ بياد براي‌ جنگ‌ كردن‌. الگو را او قرار دادند و آمدند روي‌ جنبه‌هاي‌ مادي‌ و ما الان‌ حتي‌ همان‌ را الگو قرار ميدهند. الان‌ فاطمة‌ زهرا توي‌ فرهنگ‌ ما مردم‌ مسلمان‌ شيعه‌ قبول‌ نيست‌. قبول‌ نيستش‌. خاك‌ بر سر آن‌ مردي‌ كه‌ ميگه‌ به‌ زنش‌ تو پوشيه‌ چون‌ مي‌زني‌ با من‌ راه‌ نرو من‌ خجالت‌ مي‌كشم‌. ما داريم‌ همچين‌ افرادي‌ را. روت‌ باز باشه‌ تا ببينند من‌ چه‌ جور زني‌ دارم‌.

 فاطمة‌ زهرائي‌ كه‌ الان‌ براي‌ ما خدا ميدونه‌ تا اينجوري‌ نشيم‌ ما امام‌ زمان‌ بهمون‌ نگاه‌ نميكنه‌. گفتم‌ من‌. فاطمة‌ زهرا الان‌ اگر بياد، بي‌ تعارف‌ اكثر اين‌ مردمي‌ كه‌ توي‌ اين‌ جلسه‌ نشستند قبولش‌ نمي‌كنند. الگو قرارش‌ نمي‌دهند. براي‌ زنهاشون‌، براي‌ بچه‌هاشون‌، براي‌ دختراشون‌، مگر اسلام‌ گفت‌ كه‌ اگر يك‌ وقتي‌ ما گوشه‌ و كنار ميگيم‌ دختر با اين‌ وضع‌ به‌ دانشگاه‌ نره‌، كه‌ من‌ نگفتم‌. به‌ من‌ نسبت‌ مي‌دهند گاهي‌. اگر هم‌ بر فرض‌ گفته‌ باشم‌ من‌ با علم‌ و دانش‌ مخالفم‌؟ ما اصرار داريم‌ اين‌ دختر را در خونه‌ كه‌ ميره‌ و آنجا هم‌ كه‌ با بعضي‌ از جوآنهابرخورد ميكنه‌، دانشگاهي‌ كه‌ مختلطه‌، اقلا اهل‌ تهذيب‌ نفس‌ بود، تزكية‌ نفس‌ بود مي‌گفتيم‌ كه‌ تحت‌ تأثير واقع‌ نميشه‌. ولي‌ تحت‌ تأثير واقع‌ ميشه‌. دليلش‌ هم‌ اينه‌ كه‌ بعد از چند روز تو پسر عموت‌ را، پسر برادرت‌ را براي‌ او كانديد كردي‌، اون‌ رفته‌ يك‌ جواني‌ را از توي‌ دانشگاه‌ برداشته‌ آورده‌ ميگه‌ اين‌ را من‌ مي‌خوام‌. تحت‌ تأثير واقع‌ ميشه‌ ديگه‌. تعارف‌ كه‌ نداريم‌.

 و همين‌ ما مردم‌ شيعه‌ و مسلمان‌، بخدا قسم‌، به‌ زبان‌ هم‌ مي‌آريم‌ و عمل‌ هم‌ مي‌كنيم‌ منتهي‌ اسمش‌ را نمي‌بريم‌. عايشه‌ براي‌ ما الگوه‌. چيكار كرد عايشه‌؟ عايشه‌ حالا با، حالا با علي‌ جنگ‌ نكنه‌، يك‌ زن‌ شجاع‌ جنگجوي‌ رهبر يك‌ جمعي‌ و تا آخر.

 و لذا اين‌ را بهتون‌ بگم‌. باب‌ علم‌ پيغمبر آيا علي‌ بن‌ ابيطالبه‌ يا عايشه‌؟ از نظر اهل‌ سنت‌. ما با سني‌ها اين‌ بحثها را كرديم‌. باب‌ علم‌ پيغمبر كيه‌؟ انا مدينة‌ العلم‌ و علي‌ بابها كيه‌؟ همه‌ ميگند علي‌ بن‌ ابيطالب‌. همه‌ ميگن‌. آقا شما توي‌ كتابتون‌، اين‌ صحيح‌ بخاري‌ حيف‌ كه‌ اينجا نيست‌ الان‌ من‌ مي‌آوردم‌ نشونتون‌ مي‌دادم‌. صد تا روايت‌ از عايشه‌ نقل‌ مي‌كنند يك‌ دونه‌ از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نقل‌ نمي‌كنند. توي‌ همين‌ كتب‌ اهل‌ سنت‌ اينجوريه‌. صد تا باور كنيدها، ايني‌ كه‌ من‌ ميگم‌ مبالغه‌ نيست‌. يعني‌ نود و نه‌ درصد روايات‌ اهل‌ سنت‌ از عايشه‌ و ابي‌ هريره‌ و اينهاست‌ و يك‌ دونه‌ از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نيست‌. ندارند. او را چون‌ الگو قرار دادند. حرف‌ او را گوش‌ مي‌دهند. سخن‌ او را متوجهند. بعضي‌هايش‌ را هم‌ كه‌ بعدها جعل‌ كردند. ديدند عايشه‌ بهتره‌ كه‌ بهش‌ تهمت‌ بزنند، دروغ‌ ببندند. به‌ قول‌ يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ باطل‌ نميشه‌. چون‌ به‌ فاطمة‌ زهرا و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اگر دروغ‌ كسي‌ ببنده‌، روزه‌اش‌ باطل‌ ميشه‌. اما به‌ عايشه‌ براي‌ اينكه‌ روزه‌اشون‌ را حفظ‌ كنند به‌ او دروغ‌ بستند. آقا شما را به‌ خدا ابو هريره‌ الگو براي‌ شماست‌ كه‌ خدا انشاء الله‌ حفظ‌ كنه‌ يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌، سيصد صحابي‌ خلق‌ شده‌، اصلا نبوده‌ زمان‌ پيغمبر اينها درست‌ كردند و بعد هم‌ روايت‌ ازش‌ نقل‌ كردند. يك‌ كتاب‌ ايشان‌ نوشت‌.

 اگر فاطمة‌ زهرا را خدا ميدونه‌ همين‌ امروز، خدا رحمت‌ كنه‌ حضرت‌ امام‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ را. ايشان‌ يك‌ روزي‌ يك‌ كسي‌ آنچه‌ كه‌ همه‌امون‌ عمل‌ مي‌كنيم‌ و همون‌ را مي‌خوايم‌ و همه‌امون‌ ميگيم‌ و توي‌ مغزمون‌ هست‌ عملا دنبالش‌ هستيم‌، يك‌ كسي‌ به‌ زبان‌ آورد كه‌ فرمودند قتلش‌ واجبه‌. سؤال‌ كرده‌ بود الگو براي‌ زن‌ كيه‌؟ همه‌اتون‌ شنيديد من‌ نمي‌خوام‌ به‌ زبان‌ بيارم‌. عملا ماها همينطوريم‌. زن‌ بياد هنرپيشه‌ باشه‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ يك‌ خورده‌ هم‌ اخلاق‌، خوب‌ زن‌ اخلاق‌ به‌ خرج‌ ميده‌ طبعا، اخلاق‌ به‌ خرج‌ بده‌. او بشه‌ الگو براي‌ ما. بشينيم‌ يك‌ خورده‌ فكر كنيم‌. شب‌ شهادت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. اين‌ مردم‌ نخواستند فاطمه‌ در بين‌ آنها باشه‌. اين‌ مردم‌ كوثر را نخواستند. اين‌ خير كثير را نخواستند. و الاّ فاطمة‌ زهرا هيجده‌ سال‌ توي‌ مردم‌ باشه‌، عايشه‌ هشتاد سال‌؟ آنهم‌ تازه‌ عايشه‌ را كشتند. معاويه‌ كشت‌. توي‌ خونه‌اش‌ يك‌ چاهي‌ كند، رويش‌ هم‌ يك‌ حصيري‌ انداخت‌ مشخص‌ نبود. عايشه‌ را دعوت‌ كرد افتاد توي‌ چاه‌. بعد هم‌ اعلام‌ كرد افتاده‌ توي‌ چاه‌. چيكارش‌ كنيم‌؟

 فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها را خدا ميدونه‌ ما مردم‌ شيعة‌ متدين‌ مسجدي‌ بعضي‌هامون‌ نماز شب‌ خون‌، از دست‌ داديم‌ و عايشه‌ را گرفتيم‌. مي‌دونيد اخلاق‌ من‌ اينه‌ كه‌ من‌ اينجوري‌ صحبت‌ مي‌كنم‌ ديگه‌. چون‌ خيلي‌ تعارف‌ باهاتون‌ كرديم‌ و به‌ نتيجه‌ نرسيد. يك‌ خورده‌اي‌ تكان‌ بخوريم‌. يك‌ خورده‌اي‌ به‌ فكر باشيم‌. آيا اگر امام‌ زمان‌ الان‌ بياد توي‌ خونة‌ شما دلش‌ مي‌خواد دوست‌ داره‌ كه‌ زن‌ و بچة‌ شما مثل‌ فاطمة‌ زهرا باشند اي‌ مثل‌ عايشه‌. طبعا خواهيد گفت‌ كه‌ مثل‌ فاطمة‌ زهرا. خوب‌ شما هم‌ اقدام‌ كنيد، شروع‌ كنيد. از كجا بايد شروع‌ كرد؟ از كجا بايد اقدام‌ كرد؟ از همينجا. دخترتون‌ را تربيت‌ كنيد، با سواد باشه‌، با علم‌ باشه‌، با دانش‌ باشه‌، بي‌ عفت‌ نباشه‌. كارهاي‌ بي‌ عفتي‌ نكنه‌. زنتون‌ هم‌ همينطور. آخه‌ چه‌ جوري‌ درس‌ بخونه‌؟ مگر راه‌ منحصر به‌ اين‌ بي‌ عفتي‌ هاست‌ كه‌ درس‌ خوندن‌ منحصر به‌ اينه‌. من‌ تعجب‌ مي‌كنم‌ بعضي‌ از اهل‌ سواد، اهل‌ علم‌، اهل‌ دانش‌، اينها يك‌ بچه‌ را نمي‌توانند توي‌ خونه‌ تربيت‌ كنند. اين‌ خيلي‌ عجيبه‌. پس‌ تو چطور مي‌خواي‌ اجتماعي‌ را تربيت‌ كني‌؟ چه‌ جور اين‌ آيه‌ دربارة‌ تو صدق‌ ميكنه‌ كه‌ و المؤمنين‌ و المؤمنات‌ بعضهم‌ اولياء بعض‌ يأمرون‌ بالمعروف‌ و ينهون‌ عن‌ المنكر. مؤمنين‌ و مؤمنات‌ بعضيشون‌ ولي‌ بعضي‌ هستند. امر مي‌كنند ديگران‌ را به‌ معروف‌ و نهي‌ مي‌كنند از منكر. تو بچة‌ خودت‌ را نمي‌توني‌ اداره‌ كني‌. تو چطور مؤمني‌ هستي‌، چه‌ جور مسلماني‌ هستي‌؟ تو زن‌ خودت‌ را نمي‌تواني‌ با زبان‌ خوش‌ بهش‌ حقايق‌ را بفهماني‌، اهل‌ كمالاتش‌ كني‌، اهل‌ تزكية‌ نفسش‌ كني‌، اهل‌ سير الي‌ الله‌ و رسيدن‌ به‌ مقام‌ محمود هر انساني‌ او را تربيت‌ كني‌. تو چطور مي‌خواي‌ جزء مؤمنيني‌ باشي‌ كه‌ يأمرون‌ بالمعروف‌ و ينهون‌ عن‌ المنكر و يقيمون‌ الصلاة‌. نماز را به‌ پا مي‌دارند.  يقيمون‌ الصلاة‌ با يصلون‌ فرق‌ ميكنه‌. حضرت‌ سيد الشهدا اشهد انك‌ قد اقمت‌ الصلاة‌. يعني‌ تو كاري‌ كردي‌ كه‌ نماز پابرجا شد. بپا ايستاد. نماز بپا ايستاد توي‌ مسلمانها. شما هم‌ و يقيمون‌ الصلاة‌ نماز را بايد برپا داريد. نه‌ خودت‌ نماز بخوني‌ آنهم‌ نماز سر و دست‌ و پا شكسته‌. و بخدا قسم‌ آقايون‌ اگر اين‌ الطاف‌ و محبتهاي‌ ائمه‌ نباشه‌، اين‌ اعجاز خاندان‌ عصمت‌ نباشه‌ كه‌ هي‌ معجزه‌ مي‌كنند و ما را متوجه‌ به‌ خودشون‌ ميكنند و تشيع‌ را كنترل‌ مي‌كنند اگر اين‌ نبود، عمل‌ ما ضد اسلام‌ بود، تبليغات‌ ما ضد اسلام‌ بود، اساس‌ همة‌ برنامه‌هاي‌ ما ضد اسلام‌ و ضد امام‌ زمان‌ و اينها بود. خوب‌ اثر تبليغاتي‌ اين‌.

 شما اين‌ من‌ اين‌ عينك‌ را دستم‌ گرفتم‌ كه‌ يادم‌ نره‌ مطلب‌. اين‌ عينك‌ ميگه‌ اين‌ عينك‌ به‌ اندازة‌ تو نيست‌. چرا دستت‌ گرفتي‌. اين‌ چيه‌؟ همين‌ ديشب‌ در اين‌ مجلس‌. دلم‌ مي‌خواد اگر ميسره‌ اين‌ بچه‌ را بياريد ببينند. اگر اين‌ اثرات‌ تبليغات‌ آنهاست‌ كه‌ داره‌ دين‌ را نگه‌ مي‌داره‌. اين‌ عينك‌ را هر كس‌ ببينه‌ مي‌فهمه‌ كه‌ يك‌ چشم‌ بچه‌ نابينا يك‌ چشمش‌ هم‌ خيلي‌ ضعيف‌. اين‌ از اين‌ شيشه‌هاي‌ ته‌ استكانيه‌. اين‌ را ديشب‌ آوردم‌ من‌ خيلي‌ دلم‌ سوخت‌. يك‌ دستي‌ هم‌ به‌ سر و صورتش‌ كشيدم‌ و دعائي‌ هم‌ خوندم‌. آقاي‌ جواهري‌ اين‌ بچه‌ هست‌؟ برش‌ داريد بياريد. ديشب‌ شفاش‌ دادند. اينها. اون‌ بچه‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. بعله‌ همة‌ رفقاي‌ ما ديدند، چشم‌ اين‌ بچه‌ اينهم‌ عينكش‌. از ديشب‌ عينكش‌ را برداشت‌. سلام‌ چند سالشه‌ آقاي‌ جواهري‌؟ چهار سالشه‌. چشماش‌ مثل‌ چشم‌ نرگس‌. حالا من‌ يك‌ ساعت‌ صحبت‌ كنم‌ شماها مي‌نشينيد و تحت‌ تأثير، آنها خودشون‌ بايد تبليغ‌ كنند. ديگه‌ از اين‌ روشنتر. اين‌ عينك‌ مال‌ كيه‌؟ مال‌ منه‌. چرا نمي‌زني‌؟ ديگه‌ نمي‌زنم‌. همه‌ را مي‌بيني‌ ديگه‌. من‌ را هم‌ ديشب‌ ديدي‌؟ بعله‌. ديگه‌ معجزه‌اي‌، اكثر رفقاي‌ ما ايشان‌ را ديدندها قبل‌ از اين‌ جريان‌. بعله‌ همه‌، اگر بگيم‌ اينهايي‌ كه‌ ايشون‌ را ديدند دستشون‌ را بلند كنند، همه‌ دستشون‌ را بلند مي‌كنند. ديدنش‌. بعله‌. اينها. اينهم‌ عينكش‌. عينكش‌ را ديشب‌ تا حالا برداشته‌. گفتم‌ يك‌ مقدار خاك‌ از ضريح‌، از گوشه‌ كنار ضريح‌ برداريد به‌ چشمش‌ خوب‌ ميشه‌. ديشب‌ هم‌ بردند اين‌ كار را كردند خوب‌ هم‌ شده‌ الان‌ پهلوي‌ ما ايستاده‌. دو نفر هم‌ آقاي‌ علوي‌ ميگن‌ توي‌ حرم‌ شفا دادند. از اينها زياده‌، اونها خودشون‌ دست‌ به‌ كار مي‌شوند. ماها نمي‌تونيم‌، نمي‌فهميم‌، درك‌ نداريم‌. بيائيم‌ و بخاطر اين‌ لطفي‌ كه‌، اين‌ ديگه‌ بچه‌ است‌. هيچ‌ حقه‌اي‌ توي‌ كارش‌ نيست‌، دليلي‌ هم‌ نداره‌. ما ديديدم‌. ما ديديم‌. از اين‌ روشنتر معجزه‌ بكنند؟ براي‌ چي‌ ما فاطمة‌ زهرا را ترك‌ كرديم‌ در زندگيمون‌ و به‌ عايشه‌ و حفصه‌ و امثال‌ اينها رو آورديم‌. بيائيد همين‌ الان‌ بخاطر اين‌ لطفي‌ كه‌ حضرت‌ رضا از خودشون‌ نشان‌ دادند، اين‌ لطفي‌ كه‌ ائمة‌ اطهار از خودشون‌ نشون‌ دادند، بيائيد امشب‌ با خدا آشتي‌ كنيم‌. با خدا با امام‌ زمان‌ قرارداد ببنديم‌ كه‌ ديگه‌ آقا ما گناه‌ نمي‌كنيم‌، معصيت‌ نمي‌كنيم‌.

 چيزي‌ مي‌خواي‌ بگي‌؟ها چيزي‌ اگر مي‌خواي‌ بگي‌ بگو. بلد نيستم‌. بلد نيستي‌. ديشب‌ توي‌ حرم‌ چي‌ ديدي‌؟ امام‌. خوب‌ بچه‌ اذيت‌ نشه‌. به‌ ما چند دفعه‌ گفته‌. گفت‌ كه‌ من‌ امام‌ را ديدم‌، شكل‌ حاج‌ آقا ديدم‌. آقاي‌ جواهري‌، خودتون‌ بگيد. هيچ‌ كس‌ هم‌ دست‌ به‌ بچه‌ نزنه‌، بچه‌ اذيت‌ ميشه‌. خيلي‌ خوب‌. اين‌ عينك‌ را آقايون‌ اگر از نزديك‌ ببينند خيلي‌ عجيبه‌ها، اين‌ به‌ چشم‌ اين‌ بچه‌ بوده‌. اين‌ قطرش‌ به‌ اين‌ اندازه‌ است‌. اين‌ شماره‌اش‌ چنده‌؟ نوزده‌. آنهايي‌ كه‌ اهل‌ عينكند ميدونند نوزده‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ كور.

 حالا كه‌ يك‌ حالي‌ پيدا كرديد چراغها را خاموش‌ كنيد بريم‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا. امشب‌ يك‌ عده‌ مهمان‌ آذربايجاني‌ داريم‌، دوستان‌ اردبيلمون‌ كه‌ اينها هم‌ سر قسمت‌ رسيدند. من‌ ديدم‌ عزاداريهايشون‌ را در اردبيل‌. امشب‌ انشاء الله‌ من‌ عرايضم‌ را كوتاه‌ مي‌كنم‌، خانمها هم‌ چراغهايشون‌ را خاموش‌ كنند، عرايضم‌ را كوتاه‌ مي‌كنم‌. مجلس‌ را به‌ اين‌ عاشقان‌ فاطمة‌ زهرا كه‌ انشاء الله‌ در عمل‌ هم‌ عاشق‌ بي‌بي‌ هستند مي‌سپارم‌. همين‌ حد مقدار عرض‌ كنم‌. امشب‌ خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ تاريك‌ است‌. چراغها خاموش‌ است‌. همة‌ شماها در عالم‌ زر آنجا بوديد، ديديد علي‌ با چه‌ غمي‌، با چه‌ غصه‌اي‌ بدن‌ فاطمة‌ زهرا را غسل‌ داد. اسماء ميگه‌ علي‌ خواست‌ بدن‌ فاطمه‌ را غسل‌ ميداد. يك‌ وقت‌ ديدند علي‌ سر به‌ ديوار گذاشت‌ زار زار گريه‌ كرد. عن‌ الفقد الزهرا تبكي‌. اسماء دستم‌ به‌ بازوي‌ ورم‌ كردة‌ زهرا رسيد. يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد. يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد. يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد. يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد. يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد. يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد. يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد. يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد

 

۱ جمادی الثانی ۱۴۱۵ – معناي‌ كوثر، مقام‌ حضرت‌ زهرا (علیهاسلام‌)

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ و السلام‌ و الصلاة‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ دائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 چند معنا دربارة‌ كوثر بيان‌ شده‌، يكي‌ اونكه‌ نهري‌ است‌ كه‌ از زير عرش‌ جاري‌ است‌ و در كنار اين‌ نهر به‌ عدد ستاره‌هاي‌ آسمان‌ جام‌ و ظرف‌ گذاشته‌اند كه‌ مردم‌ از اين‌ آب‌ استفاده‌ كنند خود اين‌ تعبيرات‌ يك‌ معنايي‌ داره‌ كه‌ چطور اين‌ نهري‌ كه‌ در بهشت‌ است‌ از زير عرش‌ كشيده‌ شده‌، جاري‌ شد اگر نگوييم‌ كه‌ ظاهر است‌ در همان‌ علم‌ و حكمت‌ لااقل‌ بايد تعبيرش‌ و تاويلش‌ علم‌ و حكمت‌ باشد.

 علم‌ و حكمت‌ از عرش‌ جاري‌ شده‌. وارد اين‌ حوض‌ شده‌ كنار اين‌ حوض‌ ظرفهاي‌ زيادي‌ است‌ كه‌ تمام‌ مردم‌ مي‌تونن‌ از اين‌ حوض‌ استفاده‌ كنند، احتياجي‌ به‌ صف‌ كشيدن‌ و نوبت‌ و اينها نيست‌ وقتي‌ كه‌ كنار يك‌ آبي‌ ظرفهاي‌ زيادي‌ بود خدا قسمتتون‌ كنه‌ بريد مكه‌، در كنار چاه‌ زمزم‌ سابق‌ اينطور بود كه‌ يك‌ ظرف‌ بيشتر نبود طبعا اگر ده‌ نفر مي‌آمدند مي‌خواست‌ پشت‌ سر هم‌ بايستند و يكي‌ يكي‌ آب‌ بخورند اما حالا شايد متجاوز از سيصد چهارصد تا ظرف‌ هست‌ هيچ‌ كي‌ هم‌ بالاش‌. اگر حالا اين‌ كنار جوبي‌ بود كنار نهري‌ بود خوب‌ هر كسي‌ مي‌ياد يك‌ ظرفي‌ برمي‌ داره‌، آب‌ مي‌خورده‌. اگر اونقدر ظرف‌ بود به‌ عدد ستاره‌هاي‌ آسمان‌. اين‌ تعبير خود روايته‌ پس‌ طبعا به‌ عدد هر نفري‌ يك‌ ظرف‌ آب‌ هست‌.

 وقتي‌ كه‌ از اين‌ آب‌ انسان‌ مي‌خوره‌، اين‌ يك‌ تعبير كه‌ از زير عرش‌ جاري‌ مي‌شه‌ يك‌ تعبير اينه‌ كه‌ به‌ عدد ستاره‌هاي‌ آسمان‌ ظرف‌ كنارش‌ هست‌ تعبير سوم‌ اين‌ كه‌ هر كس‌ از آب‌ كوثر بخوره‌ ديگه‌ تشنش‌ نمي‌شه‌. يا يضمه‌ بعده‌ ابدا، به‌ هيچ‌ وجه‌ تشنش‌ نمي‌شه‌ چون‌ به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ مي‌خواسته‌ خورده‌. در اين‌ بين‌ يك‌ دسته‌ از مردم‌ هستند كه‌، اين‌ هم‌ باز تو روايت‌ هست‌ يك‌ دسته‌ از مردم‌ هستند كه‌ خودشون‌ لازم‌ نيست‌ آب‌ بردارند بخورند بهشون‌ مي‌دن‌. مثلا اونهايي‌ كه‌ دعاي‌ ندبه‌ مي‌خونند بكئسه‌ و بيده‌، هم‌ با جام‌ حضرت‌، اين‌ تمناي‌ فوق‌ العاده‌اي‌ هستها، شما وقتي‌ كه‌ تو يك‌ مجلس‌ نشستيد يك‌ عالمي‌ يك‌ ولي‌ خدايي‌ نشسته‌ مي‌خواييد آبي‌ كه‌ مي‌خوريد از ليواني‌ كه‌ او  خورده‌ مال‌ اوست‌ بخوريد، اين‌ بخاطر محبتتونه‌ به‌ خاطر هر چي‌ كه‌ حالا، حالا هر چي‌ فكر مي‌كنيد. خود امام‌ زمان‌ يك‌ ظرفي‌ داره‌، يك‌ كئسي‌ داره‌، يك‌ جامي‌ داره‌، كه‌ ما در دعاي‌ ندبه‌ مي‌گيم‌ كه‌ بكئسه‌ از اون‌ جام‌ خودش‌ به‌ ما آب‌ بدهد. و با دست‌ خودش‌ كه‌ نه‌ اينكه‌ خودت‌ بري‌ آب‌ برداري‌ بخوري‌ نه‌. اين‌ آب‌ تعبير سوم‌ در تمام‌ روايات‌ هست‌ كه‌ اين‌ آب‌ كوثر مال‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالبه‌، وصعنا من‌ حوض‌ جده‌، خدايا بياشام‌ به‌ ما از حوض‌ جدش‌، جدش‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالبه‌. اينها از جام‌ حضرت‌ از دست‌ حضرت‌ ببينيد اين‌ جام‌ هست‌ حوض‌ را هم‌ كه‌ ديشب‌ گفتم‌ كه‌ يعني‌ چه‌؟ نهر وارد مي‌شه‌ توي‌ حوض‌ از زير عرش‌ الهي‌ اين‌ نهر جاريه‌ يعني‌ الرحمن‌ علي‌ العرش‌ الستوي‌، خدا بر عرش‌ مسلطه‌. و از زير عرش‌ اين‌ نهر جاريه‌ اينها كه‌ مي‌گم‌ در مضامين‌ روايته‌. وارد اين‌ حوض‌ مي‌شه‌ و اين‌ حوض‌ منشعب‌ به‌ دوازده‌ جوي‌ كه‌ باز اين‌ حوض‌ مال‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالبه‌ صاحب‌ حوض‌ كوثره‌.

 در تعبير ظاهري‌ براي‌ افرادي‌ كه‌ خيلي‌ اهل‌ بحث‌، به‌ هر حال‌ خيلي‌ها هستند مي‌رن‌ تو يك‌ مجلسي‌، مي‌گن‌ چي‌ خوردي‌؟ چي‌ خورشت‌ درست‌ كرده‌ بود؟ شايد اكثر شماها اينطور باشيد به‌ خانه‌ كه‌ مي‌ريد يك‌ جا دعوتيد زنتون‌ ازتون‌ سوال‌ مي‌كنه‌ خوب‌ چه‌ غذايي‌ خورديد؟ گاهي‌ مي‌شه‌ انسان‌ اونجا مقهور يك‌ آدمي‌ است‌ يك‌ دانشمندي‌ است‌ نشسته‌ و از فرمايشات‌ او داره‌ استفاده‌ مي‌كنه‌. براي‌ خود من‌ اتفاق‌ افتاده‌، به‌ كلي‌ يادش‌ نيست‌ چي‌ خورده‌ اونجا. من‌ يك‌ شب‌ تو همين‌ گرفتاري‌ مبتلا شدم‌ رفتيم‌ منزل‌ پرسيدنداز ما چي‌ خوردي‌؟ گفتم‌ يادم‌ نيست‌ مگر مي‌شه‌ آدم‌ يك‌ جا بره‌ غذا بخوره‌ ولي‌ يادش‌ نباشه‌. گفتم‌ باور كنيد، حالا بزار فكر كنم‌ يك‌ مقدار فكر كردم‌ بعد يادم‌ اومد كه‌ پلو بود اما خورشتش‌ چي‌ بود؟ باز يادم‌ نيامد علتش‌ هم‌ اين‌ بود كه‌ تمام‌ شش‌ دنگ‌ حواسم‌ به‌ يك‌ عالم‌ اهل‌ معنايي‌ بود اونجا پهلوي‌ من‌ هم‌ اتفاقا نشسته‌ بود و از وجودش‌ داشتم‌ استفاده‌ مي‌كردم‌ واقعا نمي‌دونستم‌، الان‌ هم‌ كه‌ اينجا نشستم‌ باز هم‌ يادم‌ نمي‌ياد كه‌ اونجا خورش‌ چي‌ خورديم‌؟ يك‌ شب‌ ديگه‌ منزل‌ يكي‌ از علما بوديم‌ مجلس‌ خوبي‌ بود در خانه‌ با اخلاص‌ خاص‌ دعوت‌ كرده‌ بود از امام‌ عصر ارواحنا فدا در همان‌ عالم‌ روحي‌ خودش‌، جوري‌ مجلس‌ را ترتيب‌ داده‌ بود كه‌ ما شش‌ دنگ‌ حواسمون‌ به‌ امام‌ زمان‌ بود يعني‌ يك‌ جوري‌ مجلس‌ را مرتب‌ كرده‌ بود كه‌ ما فكر مي‌كرديم‌ الان‌ آقا تشريف‌ مي‌ياره‌. واقعا الان‌ هم‌ يادم‌ نيست‌ كه‌ ما اونجا، چون‌ اينكه‌ مي‌گم‌ پلوش‌ يادم‌ طبعا بود، ولي‌ خورشتش‌ چي‌ بود، كي‌ اونجا بود، هيچ‌ يادم‌ نيست‌. براي‌ شماها هم‌ اتفاق‌ مي‌افته‌ گاهي‌ زن‌ انسان‌ به‌ انسان‌ شك‌ مي‌كنه‌ شايد دعوت‌ نبوده‌ اينجوري‌ حالا فكر مي‌كني‌ چي‌ خوردي‌؟

 يك‌ عده‌ مردم‌ هستند اينطوريند الان‌ بهشون‌ مي‌گن‌ مي‌برنت‌ بهشت‌. بهشت‌ چي‌ داره‌؟ از قبل‌ بايد سوال‌ كنند، خدا هم‌ شروع‌ كرده‌ بهشت‌ غذاهاي‌ بهشت‌ را براي‌ انسان‌ بيان‌ مي‌كنه‌ متك‌ علي‌ فرش‌ وتابعها من‌ استبرق‌ يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ جنات‌ تجري‌ من‌ تحت‌ الانهار نهرهايي‌ از زيرش‌ جاريه‌ بسيار خور نهر كوثر هم‌ از اون‌ طرف‌ مي‌ياد از عسل‌، اينها واقعيت‌ داره‌ها نه‌ اينكه‌ خلاف‌ باشه‌، از عسل‌ شيرينتر و شير سفيدتر و از آب‌ هم‌ روانتر. خوب‌ اين‌ هست‌ اما همينه‌ يا يك‌ چيز ديگه‌ هم‌ هست‌؟

 نه‌، يك‌ بعد ملكوتي‌ داره‌، اينهايي‌ كه‌ از كوثر استفادة‌ خوب‌ رفع‌ تشنگي‌ خيلي‌ مهمه‌ چون‌ تشنگي‌ صحراي‌ محشر خيلي‌ زياده‌ شما يك‌ جا تو صف‌ وايستاده‌ باشيد كه‌ گرم‌ هم‌ باشه‌ آفتاب‌ زيادي‌ هم‌ باشه‌ و بعد اونجا آب‌ هم‌ نباشه‌ مدتي‌ هم‌ معطل‌ شديد خوب‌ اول‌ كه‌ وارد خانه‌ كه‌ مي‌شيد از صف‌ كه‌ نجات‌ پيدا مي‌كنيد نانتونه‌ يا هر چي‌ را مي‌خريد مي‌ياييد خانه‌ اول‌ مي‌گيد تشنگي‌ هلاك‌ شدم‌ آي‌ آب‌ حتي‌ چقدر خوشحال‌ هم‌ مي‌شيد كه‌ خانمتون‌ متوجه‌ اين‌ معنا شده‌ باشه‌ همان‌ دم‌ در يك‌ آب‌ يخ‌ بهتون‌ بده‌، خيلي‌ خوشتون‌ مي‌ياد، در صحراي‌ محشر، حالا چقدر، انشاء الله‌ شماها معطليتون‌ كم‌ باشه‌ اگر تزكية‌نفس‌ كرديد اگر تزكية‌ نفس‌ نكرديد خيلي‌ معطل‌ مي‌شيد اين‌ را بهتون‌ بگم‌ چون‌ تا تزكية‌ نفس‌ انسان‌ نكنه‌ وارد بهشتش‌ نمي‌كنند. انشاء الله‌ معطليتون‌ كم‌ باشه‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشيد معطل‌ نشيد والا اگر چند ساعت‌ هم‌ معطل‌ بشيد حالا تا چه‌ برسه‌ به‌ پنجاه‌ هزار سال‌، اگر انسان‌ معطل‌ شد تشنه‌ مي‌شه‌. عطش‌ فشار مي‌ياره‌ مي‌ياد دم‌ در بعضيها خودشون‌ مي‌رن‌ آب‌ برمي‌ دارن‌ مي‌خورند بعضيها هم‌ كه‌ اصلا اجازه‌ نمي‌دن‌ آب‌ بخورند، هر كس‌ كه‌ خداي‌ نكرده‌ مشروب‌ خورده‌ باشه‌ به‌ او اجازه‌ نمي‌دن‌ كه‌ از حوض‌ كوثر، با اين‌ دهن‌ آلوده‌ نمي‌شه‌ از حوض‌ كوثر آب‌ بخورد ولي‌ خوب‌ بعضيها خودشون‌ مي‌رن‌ مي‌خورن‌ بعضيها احترامشون‌ مي‌كنند ملائكه‌ مي‌يان‌ بهشون‌ آب‌ مي‌دن‌، بعضيها خيلي‌ بالا هست‌ وضعشون‌ اينهاحالا به‌ هر حال‌ در ارتباط‌ به‌ عالم‌ ملكه‌ها بعضيها هم‌ امامشون‌، خيلي‌ مهمه‌. دم‌ در بهشت‌ ايستاده‌ اول‌ مي‌گه‌ اين‌ آب‌ را بخور رفع‌ تشنگيد بشه‌ بعد وارد بهشت‌ بشو كه‌ بكئسه‌ و بيده‌ و بعضيها كه‌ خيلي‌ خصوصي‌ هستند از  همان‌ ظرف‌ خود امام‌ آب‌ مي‌خورند. بكئسه‌ وبيده‌ رميا ربيا حميدا بعده‌ يا الرحم‌ الراحمين‌ و وارد بهشت‌ مي‌شه‌ خوب‌ اين‌ يك‌ معنا. ماها را همان‌ اندازه‌ بهمون‌ محبت‌ كنند خيلي‌ ممنونيم‌ اما يك‌ بعد معنوي‌ فوق‌ العاده‌ عجيب‌ كه‌ اون‌ نهر كوثر هم‌ در اين‌ دنيا جاريه‌ و از اين‌ نهر كوثر و از اين‌ حوض‌ كوثر در همين‌ دنيا، همين‌ مجلس‌ حتي‌ همين‌ لحظه‌ ممكنه‌ شما استفاده‌ كنيد و اون‌ چيه‌؟ علم‌ و حكمت‌ قرآن‌، از زير ساق‌ عرش‌ جاري‌ شده‌ آمده‌ كه‌ جوي‌ نهر اين‌ آب‌ وجود مقدس‌ پيغمبر اكرمه‌. كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد و علمك‌  مالم‌ تكن‌ تعلم‌ خدا بهت‌ تعليم‌ داد اونچه‌ را كه‌ نبودي‌ خودت‌ بداني‌ ظرف‌ بزرگ‌ اين‌ نهر، نهر فكر نكنيد جوي‌، خدمت‌ شما عرض‌ كنم‌ جوي‌ آب‌ مثلا طرقبه‌ باشد نه‌.اينقدر وسيعه‌ اونقدر بزرگه‌ كه‌ علم‌ پروردگار را، حكمت‌ الهي‌ را تمام‌ اونچه‌ كه‌ خدا مي‌خواد براي‌ تمام‌ بندگانش‌ تا روز قيامت‌ آب‌ ارسال‌ داره‌ از اين‌ حوض‌ از اين‌ نهر از اين‌ اقيانوس‌ در حركته‌ آمده‌. من‌ اينجا بهتون‌ عرض‌ كنم‌ هميشه‌ حوض‌ بايد از نظر عرض‌ و طول‌ اگر بخواد همة‌ علم‌ را، همة‌ آبي‌ را كه‌ از اون‌ نهر به‌ اون‌ بزرگي‌ مي‌ياد در خودش‌ جمع‌ كنه‌ بايد خيلي‌ پهنتر و عرض‌ و طولش‌ بيشتر باشه‌، چون‌ اونجا مي‌ياد اينجا جمع‌ مي‌شه‌.

 دقت‌ كرديد اين‌ نهر مي‌ياد عبور مي‌كنه‌ اينجا در خودش‌ ضبط‌ مي‌كنه‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ لله‌ عليها را كه‌ من‌ ديشب‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ حوض‌ كوثره‌ تمام‌ علوم‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ به‌ وسيلة‌  خداي‌ تعالي‌ جاري‌ كرده‌ در قلب‌ مقدس‌ رسول‌ اكرم‌ بايد بياد در اين‌ حوض‌ جمع‌ بشه‌. حالا ببينيد اين‌ حوض‌ چه‌ خبره‌؟ من‌ در فضائل‌ فاطمة‌ زهرا بيشتر از كوثر و سورة‌ كوثر با همين‌ معرفت‌ و معاني‌ كه‌ براتون‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ انشاء الله‌ در بهشت‌ خواهيد فهميد بعيده‌ خيلي‌ بعيده‌ كه‌ ما در دنيا حقيقتش‌ را بفهميم‌ مگر اينكه‌ خدا لطف‌ كنه‌ و چشمي‌ از اون‌ چشمهايي‌ كه‌ خدا به‌ بندگان‌ صالحش‌ داده‌ عنايت‌ كنه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ ما بعد از كمالات‌ روحي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ ديشب‌، اين‌ مطلب‌ را مرحوم‌ حاج‌ ملا آقا جان‌ مي‌گفت‌ من‌ نبايد بگم‌ ولي‌ به‌ هر حال‌ ما هم‌ مي‌خوايم‌ يك‌ اشاره‌اي‌ از مطالب‌ ايشان‌ بكنيم‌ ايشان‌ نقل‌ مي‌كرد: مي‌گفت‌ اين‌ حوض‌، حوضي‌ كه‌ فرض‌ كنيد يك‌ شط‌ آب‌، يك‌ چه‌ عرض‌ كنيم‌،شط‌ مي‌دونيد چيه‌؟ شط‌ را معمولا به‌ اون‌ نهرهاي‌ بزرگي‌ كه‌ كشتي‌ در حركتند، كساني‌ كه‌ آبادان‌ رفته‌ باشند خدمت‌ شما عرض‌ شود شط‌ العرب‌ را ديدند كه‌ كشتيهاي‌ بزرگ‌ توش‌ حركت‌ مي‌كنند اين‌ آب‌ را به‌ اين‌ وسعي‌ مي‌خواد وارد يك‌ حوض‌ بشه‌، اين‌ اسمش‌ حوضه‌ والا خودش‌ درياست‌ .

 و همه‌ هم‌ جمع‌ بشه‌ و از خودش‌ نفوذ نكنه‌. دوازده‌ نهر از او جاري‌ بشه‌ و خرده‌، خرده‌ كم‌ كم‌ به‌ مردم‌ برسه‌ والا اگر جلوي‌ اين‌ حوض‌ را باز كنند، جلوي‌ اين‌ دريا را باز كنيم‌ مردم‌ غرق‌ مي‌شن‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد كه‌: از همين‌ حوض‌ كوثر اونقدر علم‌ در دل‌ من‌ آمده‌ كه‌ اندمكت‌ علي‌ مكنون‌ علم‌ يوبة‌ يضطربتم‌ اضطراب‌ الاعرشيه‌ البعيده‌ اگر جريان‌ پيدا مي‌كنه‌ اين‌ علم‌ من‌ اين‌ آب‌ را جلوش‌ را نگيريد كم‌ كم‌ صادرش‌ نكنيم‌ و يك‌ دفعه‌ ولش‌ بكنه‌ شما مبهوت‌ مي‌شيد ديونه‌ مي‌شيد مثل‌ كسي‌ كه‌ توي‌ بيابان‌ برهوتي‌ اونجا گير كرده‌ باشه‌ وهيچي‌ نفهمه‌. اين‌ تعبيرات‌ را در روايات‌ زياد داريم‌، حتي‌ روايات‌ زيادي‌ داريم‌ كه‌ به‌ هر كسي‌، روايات‌ ما كلمات‌ ما همونهايي‌ كه‌ اينجا بيان‌ شده‌ همان‌ را، همان‌ علم‌ را نمي‌تونه‌ بفهمه‌ مگر اينكه‌ مومني‌ باشد كه‌ امتحن‌ الله‌ للايمان‌ مومني‌ باشد كه‌ قلبش‌ امتحان‌ شده‌ باشد براي‌ ايمان‌.

 من‌ مي‌خوام‌ براي‌ شما معرفت‌ فاطمة‌ زهرا را اين‌ شبها براي‌ شما عرض‌ كنم‌. از خود فاطمه‌ هيچ‌ علمي‌ تراوش‌ نكرد يك‌ مقداري‌ گاهي‌ چون‌ از اون‌ درياچه‌اي‌ كه‌ اون‌ نهر در اون‌ جاري‌ مي‌شه‌ خودش‌ نبايد اين‌ آب‌ را آزاد كنه‌ بلكه‌ بايد در خودش‌ نگه‌ داره‌ ببينيد چه‌ قلبي‌ داشته‌ فاطمة‌ زهرا؟ چه‌ ظرفي‌ داشته‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ مي‌فرمايد هذه‌ القلوب‌ اوعية‌ فخيرها اوعاهم‌، اين‌ دلهاي‌ ما مردم‌، دلهاي‌ همة‌ مردم‌ اينها ظرفه‌ بهترينش‌ اوني‌ است‌ كه‌ ظرفيتش‌ بيشتر باشه‌ بزرگتر باشه‌ حالا ببينيد دل‌ فاطمة‌ زهرا چيه‌؟ نهري‌ جاري‌ شده‌ از زير عرش‌ جريان‌ پيداكرده‌ در قلب‌ مقدس‌ رسول‌ اكرم‌، رسول‌ اكرم‌  شده‌ نهر كوثر و آمده‌ و جاري‌ شده‌ در اين‌ حوض‌، كه‌ حوض‌ كوثر فاطمة‌ زهراست‌ و از اين‌ حوض‌ دوازده‌ نهر جاري‌ شده‌ كه‌ به‌ مرور به‌ مردم‌ برسه‌ كم‌ كم‌ به‌ مردم‌ برسه‌، به‌ مرور زمان‌ در اختيار مردم‌ گذاشته‌ بشه‌. به‌ مقتضاي‌ حال‌ هر زماني‌ و از هر امامي‌ و امام‌ اون‌ زمان‌ براي‌ مردم‌ گفته‌ بشه‌ حالا ببينيد فاطمة‌ زهرا چيه‌؟ فاطمة‌ زهرا اين‌ حوضه‌ كوثره‌. تمام‌ مردم‌ عالم‌ اگر جمع‌ بشن‌ بخوان‌ از اين‌ وجود مقدس‌ استفاده‌ كنند مي‌تونند. اينطوريه‌ به‌ عدد هر فردي‌ بلكه‌ بيشتر چرا پيغمبر اكرم‌ نفرمود كه‌ اطراف‌ اين‌ حوض‌ يا اطراف‌ اين‌ نهر ظرفهايي‌ است‌ به‌ عدد خلايق‌؟ براي‌ اينكه‌ خلايق‌ كمتر از ستاره‌هاي‌ آسمان‌ هستند. يعني‌ جمعيت‌ كرة‌ زمين‌ چند ميليارده‌ ديگه‌ پنج‌ ميليارد، شش‌ ميليارد، صد ميليارد، ميليون‌ ميليارد مثلا باشه‌ اما ستاره‌هاي‌ آسمون‌ خيلي‌ بيشتره‌ بي‌ نهايته‌. ظرف‌ زياد گذاشتند ظرفهاي‌ زيادي‌ هست‌ از اين‌ ظرفها هر كدامتون‌ انشاء الله‌ در اين‌ دنيا از راه‌ تزكية‌ نفس‌ ظرف‌ بزرگتري‌ را انتخاب‌ كرديد از نهر كوثر بيشتر استفاده‌ بكنيد.

 محبت‌ فاطمة‌ زهرا هر چه‌ در دلتون‌ بيشتر شد از كوثر بيشتر استفاده‌ مي‌كنيد. خوب‌ پس‌ در روايات‌ داره‌ كه‌ نهر كوثر، حوض‌ كوثر، و كوثر اسم‌ فاطمة‌ زهراست‌ من‌ يك‌ گوشه‌اي‌ از فوائد اين‌ آب‌ ولايتي‌ كه‌ در نهر رسول‌ اكرم‌ جاري‌ است‌ و در قلب‌ فاطمة‌ زهرا متمركز شده‌ و اين‌ فاطمه‌ هم‌ مال‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالبه‌ صاحب‌ حوض‌ كوثر علي‌ بن‌ ابي‌ طالبه‌ يك‌ گوشش‌ را نقل‌ مي‌كنم‌ يك‌ معناي‌ كوثر يعني‌ يك‌ مصداق‌ كوثر شفاعت‌ رسول‌ اكرم‌ در روز قيامته‌. يك‌ چيزي‌ را هم‌ بهتون‌ بگم‌ در عين‌ اينكه‌ ما نبايد مغرور بشيم‌ اگر الان‌ از جانب‌ پروردگار اعلام‌ بشه‌ كه‌ خدا تا حالا جهنم‌ داشت‌ الان‌ جهنم‌ را برداشت‌ و خدا خيلي‌ مهربان‌ است‌ به‌ بندگانش‌ و روزيشون‌ را زياد مي‌ده‌ هيچ‌ را كس‌ را هم‌ ماخذه‌ براي‌ گناه‌ نمي‌كنه‌ ولي‌ از گناه‌ خداي‌ تعالي‌ متنفره‌ يعني‌ غضب‌ مي‌ياد منتهي‌ غضبش‌ را كتمان‌ مي‌كنه‌، اظهار نمي‌كنه‌ اگر اين‌ جور اعلام‌ بشه‌ چه‌ كساني‌ گناه‌ مي‌كنن‌ به‌ نظر شما خداي‌ به‌ اين‌ مهرباني‌ خداي‌ به‌ اين‌ خوبي‌، كه‌ اينقدر مهربانه‌ چه‌ كساني‌ گناه‌ مي‌كنن‌؟ اگر تو اين‌ مجلس‌ اگر كسي‌ وارد بشه‌ ببينه‌ كه‌ صاحب‌ خانه‌ يك‌ سفره‌ پر از نعمتي‌ انداخته‌ خدا مي‌دونه‌ من‌ كه‌ لجم‌، به‌ قول‌ يكي‌ مي‌گفت‌ لجم‌ مي‌گيره‌ تو اين‌ سفرة‌ پر نعمتي‌ انداخته‌ همه‌ جور غذا گذاشته‌، ميوه‌ هم‌ گذاشته‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اظهار محبت‌ هم‌ مي‌كنه‌ وقتي‌ كه‌ مي‌خواييد بريد يك‌ پاكت‌ پول‌ هم‌ براي‌ خرجي‌ راهتون‌ مي‌ده‌ نمي‌دونم‌ هر چند روز هم‌ بخواييد بمونيد مانعي‌ نداره‌ همه‌ جور محبت‌ را بهتون‌ مي‌كنه‌، مي‌گه‌ حتي‌ شما اگر سيلي‌ به‌ صورت‌ من‌ بزنيد من‌ چيزي‌ نمي‌گم‌. چجور كسي‌ به‌ اين‌ ميزبان‌ سيلي‌ مي‌زنه‌؟ نه‌ واقع‌، اگر يك‌ شخصي‌ وارد شد توي‌ اطاق‌ گفت‌: حالا كه‌ سيلي‌ زدن‌ آزاده‌ بزار ما يك‌ چند تا سيلي‌ به‌ اين‌ آقا به‌ صاحب‌ خانه‌ بزنيم‌.ها، شما چي‌ مي‌گيد؟ يا لااقل‌ تشكر هم‌ نكنه‌ نگه‌ آقا ممنونيم‌ شامي‌ بهمون‌ داديد اينقدر لطف‌ كرديد، تشكر مي‌كنيم‌. عجب‌ آدم‌ بي‌ شعوري‌ است‌ واقعا بدترين‌ اسمها را بايد روش‌ گذاشت‌، اينجوري‌ هست‌ يا نيست‌ بله‌ داريم‌ صحبت‌ مي‌كنيم‌. اينجوري‌ ديگه‌ به‌ خدا قسم‌ ما در مقابل‌ خدا بايد همينطور باشيم‌.

 آخه‌ خدايي‌ كه‌ از قبل‌ از ورودمون‌ تو اين‌ دنيا همه‌ جور بهمون‌ محبت‌ كرده‌، همه‌ جور حيات‌ بهمون‌ داده‌، زندگي‌ بهمون‌ داده‌، روزي‌ داده‌ معصيتهايي‌ كه‌ كرديم‌ صرف‌ نظر كرده‌. فرض‌ كنيد اصلا جهنمي‌ هم‌ نداره‌، اين‌ چه‌ اشخاصي‌ خدا را به‌ غضب‌ مي‌يارن‌؟ اين‌ كار را مي‌گن‌ نكن‌ اين‌ تازه‌ تمام‌ قوانيني‌ كه‌ در اسلام‌ هست‌ ائم‌ از حرام‌ و واجب‌ و مستحب‌ و مكروه‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ شماها با هم‌ مي‌خواييد زندگي‌ بكنيد ظلم‌ به‌ يكديگر نكنيد نسبت‌ به‌ يكديگر تجاوز نكنيد انسان‌ باشيد، انسان‌ باشيد، انسان‌ خدا خلقتون‌ كرده‌ انسان‌ باشيد. حيوان‌ درنده‌ نباشيد ما معتقديم‌، اونهايي‌ كه‌ اين‌ قدر بيشعور و بي‌ درك‌ و بدون‌ واقعا حيف‌ اسم‌ الاغه‌ روشون‌ بگذارند اينها باشه‌ هر كاري‌ مي‌خوان‌ بكنن‌ بكنن‌، و اون‌ كسي‌ كه‌ با شناختش‌ از پروردگار و اين‌ كه‌ پروردگار نسبت‌ به‌ اينقدر محبت‌ داره‌ و نعمتهاي‌ خدا را هم‌ قبول‌ داره‌ اگر معصيت‌، ولو يك‌ دونه‌ معصيت‌، ولو يك‌ كار مكروه‌ بكنه‌ خيلي‌ نفهمه‌. خيلي‌ بيشعوره‌، شما يك‌ گناهي‌ را كرديد يك‌ چند قدم‌ راه‌ بريد به‌ خودتون‌ بگيد اين‌ نفهم‌ اي‌ بيشعور، با اينكه‌ يك‌ كلام‌ راستي‌ اگر گفته‌ باشيد در عمرمون‌ همينه‌.

 من‌ مي‌خوام‌ نتيجه‌ بگيرم‌، ماها خوابيم‌ خواب‌، در خواب‌ غفلت‌، روي‌ يك‌ تخت‌ روان‌ مارا انداخته‌ باشن‌، خواب‌ هم‌ باشيم‌ وارد يك‌ همچي‌ مجلسي‌ بكنن‌ بيدارمون‌ بكنن‌، ديديد بعضي‌ از بچه‌ها چرتيند تو ماشين‌ خوابش‌ برده‌ دم‌ در مجلس‌ يا جايي‌ كه‌ مهماني‌ هست‌ بيدارش‌ مي‌كنه‌ باز مي‌خوابه‌ باز مي‌برن‌ مي‌زارنش‌ تو ماشين‌ اين‌ بچه‌، غذا را خورده‌ اما نفهميده‌ كي‌ غذا را داد؟ كي‌ بود صاحبخانه‌؟ چي‌ بود؟ ماها اينجوريم‌ ماها به‌ خدا قسم‌ اين‌ طوريم‌.

 خيلي‌ از بچه‌ هم‌ بچه‌تر از نافهم‌ هم‌ نافهمتر. بعضي‌ از وقتها به‌ من‌ مي‌گن‌ كه‌ نگو كه‌ به‌ خاطر فاطمة‌ زهرا سادات‌ بخشيده‌ شدند و توي‌ جهنم‌ نمي‌رن‌، مي‌گم‌ او سيدي‌ كه‌ وقتي‌  كه‌ مي‌گنش‌ بخشيدنت‌ و تو جهنم‌ نمي‌ري‌ و گناه‌ مي‌كنه‌ اين‌ سيد را من‌ اصلا آدمش‌ نمي‌دونم‌ تا چه‌ برسه‌ به‌ سيد. آدم‌ نمي‌دونمش‌ به‌ جهتي‌ كه‌ اگر آدم‌ بود خداي‌ تعالي‌ به‌ خاطر فاطمة‌ زهرا، تو قلب‌ فاطمة‌ زهرا را مي‌رنجوني‌، خداي‌ تعالي‌ را به‌ غضب‌ در مي‌آري‌ امام‌ زمانت‌ را مي‌رنجوني‌ كه‌ چي‌؟ مي‌خواي‌ پنج‌ دقيقه‌ خوش‌ باشي‌ خاك‌ بر سرت‌، اين‌ آدمه‌. اين‌ انسانه‌. نه‌ ما جدا من‌ گاهي‌ بعضي‌ افراد را مي‌بينم‌ در خواب‌ غفلت‌ نيستند وگناه‌ مي‌كنند اينقدر ناراحت‌ مي‌شم‌، اينقدر رنج‌ مي‌برم‌ اگر دستم‌ بياد دلم‌ مي‌خواد كه‌ چند تا مشت‌ بزنم‌ تو مغز اينها و مغزشون‌ از دماغشون‌ بياد بيرون‌، باور كنيدها تو ديگه‌ بيدار شدي‌ از خواب‌ غفلت‌. حالا يك‌ وقتي‌ هست‌ يك‌ كسي‌ خوابه‌ عرض‌ كردم‌ مثل‌ همان‌ بچه‌اي‌ كه‌ تو ماشين‌ خوابش‌ مي‌بره‌ مادرش‌ ورش‌ مي‌داره‌ مي‌ياردش‌ تو مجلس‌ غذا را مي‌خوره‌، بيدارش‌ مي‌كنه‌ غذا را مي‌خوره‌ بعد باز هم‌ خوابش‌ مي‌بره‌، از اين‌ بچه‌ فردا بپرسي‌ تو ديشب‌ شام‌ خوردي‌ مي‌گه‌ يادم‌ نيست‌، (قطع‌ نوار )مي‌فهمه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ تمام‌ رحمتش‌ را بر قلب‌ پيغمبر اكرم‌ نازل‌ كرده‌ كه‌ مي‌فرمايد لقد جائكم‌ رسول‌ من‌ انفسكم‌ عزيز عليهما ماانعتم‌ حريص‌ عليكم‌ بمومنين‌ رئوف‌ رحيم‌ و رحمة‌ للعالمينه‌ و پيغمبري‌ كه‌ اينهمه‌ رنج‌ كشيده‌ درگير شده‌ با يك‌ عده‌ از افراد به‌ اصطلاح‌ انساني‌ كه‌ انسان‌ نبودند، تا اينكه‌ اين‌ حقايق‌ را امروز به‌ دست‌ ما رسودند. مواظبت‌ كردند يك‌ دفعه‌ نريزه‌ اين‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ و صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌، مطالب‌ را به‌ مردم‌ نگفت‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ اگر جلوي‌ اين‌ نهر به‌ اين‌ وسعت‌ را ول‌ مي‌كرد و از اون‌ ظرف‌ يك‌ دفعه‌ جاري‌ مي‌شد شما ببينيد كه‌ مردم‌ نمي‌تونستند يك‌ دفعه‌ تحمل‌ كنند سيل‌ مي‌بردشون‌.

 ريخت‌ در قلب‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌، ريخت‌ در قلب‌ امام‌ حسن‌ ريخت‌ در قلب‌، اين‌ آرام‌ آرام‌ اين‌ جوي‌ بياد مثل‌ سدي‌ كه‌ درست‌ مي‌كنند در مقابل‌ كم‌ كم‌ اين‌ آب‌ را در اختيار مردم‌ مي‌گذارند اينطوري‌ كردند والا ما كجا لياقت‌ داشتيم‌ كه‌ اون‌ همه‌ علوم‌ را استفاده‌ كنيم‌ الانش‌ لياقتش‌ را نداريم‌ همين‌ مقدارش‌ را لياقت‌ نداريم‌. اون‌ وقت‌ خداي‌ به‌ اين‌ مهرباني‌ را پيغمبر به‌ اين‌ مهرباني‌ را، فاطمة‌ زهرايي‌ كه‌ مركز همة‌ علم‌ و حكمته‌ حالا با اين‌ شناختي‌ كه‌ اين‌ دو سه‌ شب‌ از فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها پيدا كرديد حق‌ داره‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ وقتي‌ مي‌بينه‌ كه‌ بعضي‌ از خبرهاي‌ جديد را خدا قبل‌ از اينكه‌ به‌ علي‌ بگه‌ به‌ فاطمة‌ زهرا گفته‌، اين‌ حوضه‌. حق‌ داره‌ ديگه‌ لذا علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ عقب‌ عقب‌ هم‌ مي‌ره‌، مي‌ياد خدمت‌ رسول‌ اكرم‌ پيغمبر مي‌فرمايد كه‌ فاطمة‌  مني‌، فاطمه‌ از منه‌ و من‌ هم‌ از فاطمه‌ هستم‌. حق‌ داره‌ بگه‌ فداها ابوها پدرش‌ به‌ قربانش‌. حق‌ دارد بگه‌ ام‌ ابيها، مادر پدرش‌ حق‌ داره‌ بياد صبح‌ به‌ صبح‌ دستش‌ را بزاره‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها صدا بزنه‌ السلام‌ عليكم‌ يا اهل‌ بيت‌ النبوه‌ اي‌  اهل‌ بيت‌ پيغمبر سلام‌ مي‌گم‌. حق‌ داره‌ رسول‌ اكرم‌ هر وقت‌ مي‌خواد بره‌ مسافرت‌ آخرين‌ كسي‌ كه‌ از او جدا مي‌شه‌ فاطمه‌ باشه‌ و وقتي‌  كه‌ از مسافرت‌ برمي‌ گرده‌ اول‌ كسي‌ كه‌ به‌ ملاقات‌ او مي‌ره‌ فاطمة‌ زهرا باشه‌. فاطمة‌ زهرا حوض‌ كوثره‌، حوض‌ كوثر اين‌ حوض‌ كوثر در همين‌ دنيا هم‌ هست‌ الان‌ اگر شما يك‌ وقت‌ هست‌ نشستيد كنار حوض‌ علم‌ سقراط‌ و افلاطون‌ و مثلا فلان‌ مسلك‌ متصرفه‌ و محي‌ الدين‌ عربي‌ و مثلا فرض‌ كنيد كه‌ ملاي‌ رومي‌ و فردوسي‌ و امثال‌ اينها و داراي‌ علم‌ شديد. سر اين‌ حوض‌ خوب‌ بفرماييد اين‌ حوضيه‌ حالا، حالا چي‌ داره‌ توش‌؟ چه‌ آبي‌ هست‌ توش‌؟ چه‌ جوري‌ هست‌؟ حوضه‌ اما يك‌ وقت‌ هست‌ كه‌ سر حوض‌ كوثر نشستيد پاك‌، پاكيزه‌ يك‌ قطرش‌، در روايات‌ داره‌ اگر يك‌ قطره‌اش‌ را به‌ انسانهاي‌ دنيا بدن‌ انسانهاي‌ دنيا از شعف‌ و شادي‌ و نشاط‌ فوق‌ العاده‌ مي‌شن‌. تعبير روايت‌ حالا يادم‌ نيست‌ ولي‌ خيلي‌ موثره‌. يك‌ قطره‌اش‌، براي‌ چي‌؟ براي‌ اينكه‌ اين‌ كوثره‌. يعني‌ خيرش‌ كثيره‌. و اسمش‌ را هم‌ كه‌ كوثر گذاشتند بخاطر اين‌ است‌ كه‌ اين‌ آب‌ خيلي‌ زياده‌. اين‌ آب‌ معنوي‌ خيلي‌ زياده‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها حوض‌ كوثره‌.

 بياييم‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا باشيم‌. من‌ كه‌ ميگم‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا باشيد نميگم‌ بگيد يا وجيهة‌ عند الله‌ اشفع‌ لنا عند الله‌. نه‌ منظورم‌ اينه‌ كه‌ از علم‌ فاطمة‌ زهرا، از معارف‌ فاطمة‌ زهرا، از حكمت‌ فاطمة‌ زهرا استفاده‌ كنيد. بگيد علم‌ و حكمت‌ فاطمة‌ زهرا كجاست‌؟ خوب‌ از اين‌ نهري‌ كه‌ بوسيلة‌ فرزندانش‌، صاحب‌ حوض‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌ و از اين‌ نهرهاي‌ مختلف‌ جاري‌ شده‌. اما مردم‌ مگر همه‌ مي‌فهمند كه‌ اين‌ نهر چه‌ فايده‌اي‌ داره‌، چقدر خوبه‌ اگر كسي‌ از اين‌ نهر استفاده‌ كنه‌ هيچوقت‌ تشنه‌اش‌ نميه‌. ديگه‌ دنبال‌ علم‌ ديگه‌اي‌ نميره‌. ماها كه‌ همة‌ علوم‌ برامون‌ ارزش‌ داره‌ جز علم‌ قرآن‌ بخاطر اينكه‌ مريضيم‌، ذائقة‌ آب‌ زلال‌ شيرين‌ خوب‌ را نداريم‌.

 يك‌ مريضي‌ بود يك‌ وقتي‌ آب‌ بهش‌ داديم‌ گفت‌ تلخه‌ اين‌ آب‌. دهنش‌ تلخ‌ بود. گفتم‌ يك‌ قدري‌ شكر بريزيم‌ توش‌ بديمش‌. باز هم‌ تلخ‌ بود. بعضي‌ها ذائقه‌اشون‌ اينطوريه‌. يعني‌ از آب‌ كوثر خيلي‌ خوششون‌ نمي‌آد. اما از آب‌ كثيفي‌ كه‌ از حلقوم‌ بعضي‌ها استفراغ‌ شده‌ كه‌ من‌ اگر بخوام‌ تشبيهش‌ كنم‌ شما همه‌اتون‌ حالتون‌ بهم‌ ميخوره‌، آن‌ آب‌ را خوششون‌ مي‌آد و اي‌ واي‌ بر ما. يا حسرة‌ علي‌ العباد. مايعطي‌ من‌ رسول‌ الا كانوا به‌ يستهزؤن‌. آنوقت‌ اولياء خدا نشسته‌اند نگاه‌ مي‌كنند ميگن‌ يا حسرة‌ ميگيم‌ واحسرتا. ديگه‌ چقدر اشتباه‌ مي‌كنيم‌. چقدر دانشكده‌ و دانشگاه‌ داريم‌ دربارة‌ علوم‌ مختلف‌ ولي‌ دربارة‌ علم‌ قرآن‌، علم‌ قرآن‌ را الان‌ اكثرمون‌ ميگيم‌ كه‌ يعني‌ قرآن‌ را بلد باشيم‌ بخونيم‌، ترجمة‌ تحت‌ اللفظيش‌ هم‌ بلد باشيم‌، يك‌ قدري‌ هم‌ ترجمة‌ تحت‌ اللفظيش‌ را آقايون‌ مي‌خونند مي‌بينند كه‌ چيزي‌، چيز مهمي‌ نيست‌. يك‌ كسي‌ آمده‌ بود مي‌گفت‌ آقا من‌ تمام‌ ترجمة‌ قرآن‌ را خوندم‌. اينقدر تعريف‌ مي‌كنيد. كتابهاي‌ عزيز نسين‌ بهتر از اينهاست‌. عزيز نسين‌ را مي‌شناسيد. خوندني‌تر، يا حسرتا. عزيز نسين‌ يك‌ نويسندة‌ رمان‌ نويس‌ تركه‌. مال‌ تركيه‌ است‌. راجع‌ به‌ تاكسي‌ توي‌ خيابون‌ نوشته‌ و راجع‌ به‌ شلغم‌ و از اين‌ حرفها. آنوقت‌ راست‌ هم‌ ميگه‌. اين‌ نفهميده‌ اين‌ بيشتر از اين‌ نمي‌فهمه‌. خوب‌ قصة‌ حضرت‌ يوسف‌ ميخونه‌، يك‌ خورده‌اي‌ قصه‌اش‌ گرمتره‌، اما حالا شما چي‌ مي‌فهميد كه‌ انا اعطيناك‌ الكوثر فصل‌ لربك‌ و انحر ان‌ شانئك‌ هو الابتر  خوب‌ بيائيد معناش‌ كنيد. ما عطا كرديم‌ به‌ تو كوثر را. كوثر را هم‌ همينطور معنا مي‌كنند. نماز بخوان‌ شتر بكش‌، دشمنت‌ مقطوع‌ النسله‌. خوب‌ اين‌ چي‌ شد؟ ما سه‌ شبه‌ داريم‌ وقت‌ شما را ميگيريم‌، اگر صد شب‌، خدا ميدونه‌ با همة‌ كمي‌ علم‌ و كمي‌ فهم‌ و درك‌ خودم‌ در مقابل‌ آيات‌ قرآن‌، اگر صد شب‌ صد ساعت‌ براتون‌ صحبت‌ كنم‌ بازم‌ مي‌تونم‌ بگم‌. تكرار حرفهاي‌ قبل‌ هم‌ نشده‌ باشه‌. شماها ماها چه‌ مي‌دونيم‌ هيچكدوممون‌ علم‌ قرآن‌ را بلد نيستيم‌، هيچكدوم‌ تفسير قرآن‌، تازه‌ مگر مفسرين‌ مي‌دونند تفسير قرآن‌ فقط‌ و فقط‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ خواهد دانست‌ و خواهد گفت‌. ماها يكي‌ از اشتباهاتمون‌ كه‌ واقعا حاضر نمي‌شيم‌ بشينيم‌ دعا كنيم‌ به‌ اينكه‌ امام‌ عصر ظاهر بشه‌ همينه‌ كه‌ خيال‌ ميكنيم‌ همه‌ چيزي‌ كه‌ هست‌ از آيات‌ و روايات‌ همين‌ است‌. نخير اين‌ دو از يعني‌ يك‌ دهم‌ هم‌ كمتر، يك‌ دهم‌ هم‌ كمتر از علوم‌ قرآن‌ را يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر و ائمة‌ اطهار بيان‌ كردند. بقيه‌اش‌ را امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ مي‌آد بيان‌ ميكنه‌. شما ميگيد مگه‌ چيه‌؟ حالا. خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد ما فقط‌ في‌ الكتاب‌ من‌ شي‌ء ما هيچ‌ چيز را فروگذار نكرديم‌. مي‌فرمايد تبيان‌ كل‌ شي‌ء بيان‌ كنندة‌ هر چيزيه‌. اگر ولا رطب‌ و لا يابس‌ الا في‌ كتاب‌ مبين‌ هم‌ اگر منظور قرآن‌ باشه‌، كه‌ بالاخره‌ برميگرده‌ به‌ قرآن‌، خوب‌ هيچ‌تر و خشكي‌ نيست‌ مگر در قرآن‌ علمش‌ هست‌، حقيقتش‌ هست‌. وقتي‌ كه‌ يك‌ نهر از اين‌ كوثر در خطباتش‌ مي‌فرمايد سلوني‌ قبل‌ ان‌ تفقدوني‌، از من‌ بپرسيد قبل‌ از اينكه‌ مرا نبينيد، من‌ در راههاي‌ آسمانها آشناترم‌ تا شما در راههاي‌ زمين‌، وقتي‌ اينطوري‌ مي‌فرمايد، خوب‌ اين‌ علم‌ داره‌ سرازير ميشه‌، آماده‌ شده‌ كه‌ بريزه‌. يك‌ انگشتانه‌ يك‌ نفر برداشته‌، هستند پاي‌ منبر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ خيلي‌ حرف‌ مي‌زدند، خيلي‌ سؤال‌ مي‌كردند، ابن‌ كواء هست‌، سعد وقاص‌ هست‌، افرادي‌ اين‌ قبيل‌ خوب‌ اين‌ آب‌ را كه‌ نميشه‌ توي‌ اين‌ باصطلاح‌ ظرف‌ كوچك‌ ريخت‌. ميخوان‌ علي‌ را امتحان‌ تازه‌ بكنن‌. ميگن‌ سر و صورت‌ ما چند تا مو داره‌؟ حضرت‌ فرمود من‌ بخوام‌ بگم‌ كه‌ مي‌دونم‌ اما تو چطور مي‌خواي‌ بفهمي‌ كه‌ من‌ راست‌ گفتم‌ يا نه‌. بايد بشيني‌ بشماري‌. اما يك‌ چيزي‌ بهت‌ ميگم‌ كه‌ تاريخ‌ ثابت‌ كنه‌ و آن‌ اينه‌ كه‌ يك‌ پسري‌ تو داري‌. اين‌ پسرت‌، پسر من‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ را ميكشه‌. كه‌ عمر سعد بود و آمد در كربلا سيد الشهدا را شهيد كرد. اين‌ را مي‌توني‌ بفهمي‌. اين‌ را تاريخ‌ ثابت‌ ميكنه‌. در ملاء عام‌ هم‌ فرمود پخش‌ شد در بين‌ مردم‌ كه‌ آن‌ شب‌ كه‌ بهش‌ پيشنهاد رفتن‌ كربلا شد از طرف‌ عبيد الله‌ بن‌ زياد، اين‌ گفت‌ كه‌ چيكار كنم‌؟ وعدة‌ استانداري‌ ري‌ را هم‌ بهش‌ داده‌ بودند. يك‌ عده‌اي‌ را جمع‌ كرد مشورت‌ كرد. دوست‌ و دشمن‌ گفت‌ نرو كربلا. دشمنها براي‌ اينكه‌ حرف‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ثابت‌ نشه‌. دوستان‌ هم‌ خوب‌ بخاطر اينكه‌ امام‌ حسين‌ را نكشه‌. همه‌ گفتند نرو. گفت‌ بفرمائيد خيلي‌ خوب‌. متشكريم‌ از جواب‌ مشورتتون‌. خودش‌ نشست‌ فكر كرد. به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيد كه‌ ميگن‌ قيامتي‌ هست‌. من‌ ميرم‌ فعلا، نقد را نميديم‌ به‌ نسيه‌. ميرم‌ كربلا. حسين‌ بن‌ علي‌ را شهيدش‌ ميكنم‌، مي‌كشمش‌. بعد مي‌روم‌ استانداري‌ ملك‌ ري‌ را، آن‌ اواخر هم‌ توبه‌ مي‌كنيم‌. در توبه‌ كه‌ بازه‌ ميريم‌ توبه‌ مي‌كنيم‌. و اترك‌ ملك‌ الري‌ و الري‌ منيتي‌. آخرين‌ آرزوي‌ منه‌. ميگن‌. يقولون‌. ترديد داشت‌. شك‌ داشت‌، يقين‌ كه‌ نداشت‌. خيلي‌ هستند در بين‌ ماها همينطور فكر مي‌كنند. ولي‌ موفق‌ به‌ اين‌ نمي‌شوند كه‌ توبه‌ بكنند. اگر كسي‌ اينطور فكر كرد و گناه‌ كرد بخاطر اين‌ فكر، يقين‌ بدونيد كه‌ موفق‌ به‌ توبه‌ نميشه‌. يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ غافله‌، معصيت‌ ميكنه‌، گناه‌ ميكنه‌، روي‌ غفلت‌، روي‌ جواني‌، روي‌ هر چي‌. بعدش‌ هم‌ توبه‌ ميكنه‌. چرا توبه‌اش‌ قبول‌ ميشه‌. اما اگر كسي‌ بگه‌ كه‌ الان‌ من‌ گناه‌ را بكنم‌، مثل‌ اينكه‌ بخواد سر خدا را كلاه‌ بگذاره‌، بعدش‌ توبه‌ خواهم‌ كرد. و اين‌ شخص‌ را خدا نميگذاره‌ موفق‌ بشه‌.

 يزيد به‌ معاويه‌، حالا اين‌ را بعضي‌ها ميخوان‌ بگن‌ اينطور نيست‌. يزيد بن‌ معاويه‌ به‌ امام‌ سجاد گفت‌ من‌ توبه‌ام‌ قبول‌ ميشه‌؟ خوب‌ امام‌ سجاده‌. نفرمود كه‌ توبه‌ات‌ قبول‌ ميشه‌ نفرمود هم‌ كه‌ نميشه‌. فرمود اگه‌ نماز غفيله‌ بخوني‌، حضرت‌ زينب‌ عرض‌ كرد كه‌ آقا آخه‌ شما اينجور، آخه‌ علم‌ حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها در عين‌ حال‌، من‌ داشتم‌ سخنان‌ جناب‌ آقاي‌ نعمتي‌ را گوش‌ مي‌دادم‌ ديدم‌ درست‌ تحليل‌ ميكنند. در عين‌ اينكه‌ حضرت‌ زينب‌ مقامشون‌ خيلي‌ بالاست‌، يعني‌ مافوق‌ فكر ماست‌، مقام‌ حضرت‌ محسن‌ مافوق‌ فكر ماست‌، اما در مقابل‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ نميشه‌، قابل‌ مقايسه‌ نيست‌. لذا سؤال‌ ميكنه‌ كه‌ حضرت‌ فرمود موفق‌ به‌ خوندن‌ نماز غفيله‌ نميشه‌. يعني‌ اگر اين‌ وسيله‌ را در دستش‌ بگيره‌ ممكنه‌ كاري‌، اما نميشه‌. نخير نميشه‌. از يكطرف‌ در رحمت‌ الهي‌ را به‌ روي‌ او نبسته‌. در رحمت‌ الهي‌ مفتوح‌ براي‌ همه‌ است‌. و از طرفي‌ هم‌ او را راهش‌ نداده‌ توي‌ اين‌ در باز. آخه‌ يك‌ وقت‌ در بازه‌ اما يك‌ كسي‌ اينقدر لياقت‌ نداره‌ كه‌ وارد اين‌ در بشه‌. يزيد اينطوري‌ بود. و الا در رحمت‌ پروردگار به‌ روي‌ همه‌ بازه‌.

 خوب‌ فاطمة‌ اطهر سلام‌ الله‌ عليها امشب‌ احتمالا شب‌ وفاتشون‌ باشد. چون‌ اگر حساب‌ بكنيم‌، نود و پنج‌ روز اگر هر سه‌ ماهي‌ كه‌ گذشته‌ سي‌ روز باشه‌ و سه‌ روز هم‌ از ماه‌ جمادي‌ الثاني‌ بگذره‌ دو روز هم‌ در ماه‌ صفر باشه‌ آنوقت‌ ميشه‌ نود و پنج‌ روز. اما اگر آمد يكي‌ از اين‌ ماهها سي‌ روز بود طبعا مي‌آد جلو. اگر دو تا ماه‌ مثال‌ بيست‌ و نه‌ روز بود، لذا اين‌ سه‌ روز، ديشب‌ و امشب‌ و فرداشب‌، احتمال‌ قوي‌ داره‌ كه‌ هر سه‌ شب‌ بالاخره‌ وفات‌ حضرت‌ زهرا باشه‌. چون‌ ما آن‌ ماههايي‌ كه‌ در آن‌ وقت‌ بوده‌ بيست‌ و نه‌ روز بوده‌ يا سي‌ روز بوده‌، بعدش‌ چي‌ بوده‌. سه‌ ماه‌ پشت‌ سرهم‌ بعيده‌ كه‌ سي‌ روز تمام‌ باشه‌، بلكه‌ بايد چهار ماه‌ سي‌ روز باشه‌. ماه‌ صفر، ربيع‌ الاول‌، ربيع‌ الاخر، جمادي‌ الاول‌ كه‌ چهار ماه‌ ميشه‌. احتمال‌ خيلي‌ قوي‌ داره‌ كه‌ امشب‌ شب‌ شهادت‌ فاطمة‌ زهرا باشه‌ و قول‌ نود و پنج‌ روز هم‌ از همه‌ موثقتر و بيشتر احتمالش‌ هست‌.

 من‌ در قم‌ بودم‌. طلبه‌ بودم‌ خيلي‌ سنم‌ زياد نبود. هنوز زمان‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌، اين‌ ايام‌ در منزل‌ ايشان‌ مجلس‌ عزاداري‌ بود. يادمه‌ در منزل‌ ايشان‌ من‌ زياد آن‌ شب‌ گريه‌ كردم‌ بر فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليه‌. شب‌ در عالم‌ رؤيا دلم‌ مي‌خواد خوب‌ گوش‌ بديد بعد گريه‌ كنيد. در عالم‌ رؤيا ديدم‌ خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هستيم‌ و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بدن‌ فاطمة‌ زهرا را روي‌ يك‌ تختي‌، آنجوري‌ كه‌ من‌ ميديدم‌، من‌ دارم‌ خوابم‌ را نقل‌ ميكنم‌، ولي‌ با روايات‌ تطبيق‌ ميكنه‌. روي‌ يك‌ تختي‌ خوابانده‌. اشاره‌ كرد حالا تاريك‌ بود اين‌ قسمت‌ من‌ نفهميدم‌. ولي‌ از نفس‌ كشيدنها و گريه‌ كردنها ميرسوند كه‌ جمعيت‌ زيادي‌ هستند. منهم‌ نشسته‌ بودم‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اعلام‌ كردند كه‌ همه‌ آهسته‌ گريه‌ بكنند، صداشون‌ را بلند نكنند. كنار اين‌ تخت‌ يك‌ شمعي‌ روشن‌ كرده‌ بودند كه‌ نيمي‌ از بدن‌ فاطمة‌ زهرا را روشن‌ كرده‌ بود و تمام‌ صورت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. خود علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ گريه‌ ميكرد. يك‌ كسي‌ هم‌ به‌ حضرت‌ كمك‌ مي‌كرد كه‌ من‌ آنجا درست‌ متوجه‌ نشدم‌ كه‌ او كي‌ بود. ظاهرا از روايات‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ اسماء بنت‌ عميس‌ كه‌ كمك‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بود. حالا آنجا من‌ متوجه‌ نشدم‌. اين‌ كمك‌ مي‌كرد. كمكهاي‌ مختلف‌، لباس‌ را بيرون‌ مي‌آورد، چراغ‌ را خاموش‌ كنيد. من‌ تابحال‌ دلم‌ نيامده‌ كه‌ خواب‌ را دقيق‌، حتي‌ توي‌ كتاب‌ بنويسم‌. ولي‌ امشب‌ مي‌خوام‌، كه‌ هر وقت‌ خودم‌ مي‌خوام‌ گريه‌ كنم‌، همين‌ خواب‌ را به‌ ياد خودم‌ مي‌آورم‌. لباسها را در مي‌آوردند. موهاي‌ مقدسش‌، فاطمة‌ زهرا بلند بود ريخته‌ بود. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ آمد جلو اين‌ موها را از روي‌ صورت‌ فاطمة‌ زهرا عقب‌ زد. خم‌ شد صورت‌ فاطمة‌ زهرا را بوسيد. ولي‌ به‌ كسي‌ اجازه‌ نميدادند نزديك‌ بشه‌. معلوم‌ بود جمعيت‌ زياده‌ و من‌ فكر مي‌كنم‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا، سادات‌ بودند كه‌ آنجا بودند. چون‌ مثل‌ اين‌ بود كه‌ يك‌ بيابان‌ پر از آدم‌ باشد ولي‌ ساكت‌. بايد هم‌ اينجور باشه‌. وقتي‌ در وصيتنامه‌اش‌ مي‌نويسه‌ كه‌ وقع‌ ولدي‌ السلام‌ الي‌ يوم‌ القيامه‌ فرزندانم‌ را تا روز قيامت‌ سلام‌ برسان‌، اينها حالا كنار جنازة‌ مادرشون‌ فاطمة‌ زهرا حاضر نباشند. يقينا آنهائي‌ كه‌ در عالم‌ زر بودند، شما ساداتي‌ كه‌ اينجا هستيد آنجا كنار بدن‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها بوديد. ولي‌ همه‌ آهسته‌ گريه‌ مي‌كردند. كسي‌ حق‌ جلو آمن‌ نداشت‌ چون‌ امير، امير المؤمنين‌ امير فرموده‌ بودند ولي‌ نگاه‌ مي‌كردند. من‌ نگاه‌ مي‌كردم‌ بدن‌، لباسها در آمد. بدن‌ به‌ قدري‌ نحيف‌ و ضعيف‌ بود كه‌ من‌ نمي‌تونم‌ عرض‌ كنم‌ بدن‌ فاطمة‌ زهرا چطور بود. نمي‌تونم‌ غيرتم‌ قبول‌ نميكنه‌. آن‌ كوه‌ صبر و شجاعت‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ آب‌ مي‌ريختند، دست‌ مي‌كشيدند، گاهگاهي‌ خم‌ مي‌شدند بدن‌ فاطمة‌ زهرا را مي‌بوسيدند. غسل‌ دادن‌ تمام‌ شد. يك‌ پارچة‌ بسيار قيمتي‌ كه‌ از وضعش‌ معلوم‌ بود از كفنهاي‌ اين‌ عالم‌ نيست‌ كه‌ من‌ بعد در روايت‌ ديدم‌ كه‌ كفني‌ از بهشت‌ براي‌ فاطمة‌ زهرا آوردند بدن‌ فاطمة‌ اطهر را علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كفن‌ كرد. يك‌ طرف‌ بدن‌ را آن‌ شخص‌ طبعا اسماء طبق‌ روايات‌ و يك‌ طرف‌ را هم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ گرفت‌ از روي‌ تخت‌ گذاشتند، روي‌ يك‌ فرشي‌ بود آنجا، روي‌ زمين‌ در خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. علي‌ ايستاد فرمود فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا بيائيد با مادرتون‌ وداع‌ كنيد. اين‌ اجازه‌ كه‌ داده‌ شد البته‌ فرزندها فرق‌ مي‌كردند. آنچه‌ كه‌ ديده‌ ميشه‌. حضرت‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ جلو، بقيه‌ هم‌ آمدند. فاطمة‌ زهرا دستها را از كفن‌ بيرون‌ آورد. همت‌ و عمت‌. مي‌دونيد اين‌ دو جمله‌ كه‌ در احاديث‌ هست‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ يك‌ آهي‌ كشيد فاطمه‌، يك‌ ناله‌اي‌ كرد فاطمه‌ و مدت‌ يديها. دستها را از كفن‌ بيرون‌ آورد. يك‌ دست‌ به‌ گردن‌ امام‌ حسين‌، يك‌ دست‌ به‌ گردن‌ امام‌ حسن‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قسم‌ مي‌خورد ميگد به‌ خدا قسم‌ ديدم‌ اين‌ لحظه‌ فاطمه‌ با فرزندانش‌ رفتار كرد. شما حق‌ داريد گريه‌ كنيد. حق‌ داريد اين‌ مطالب‌ را چون‌ مكرر شنيده‌ايد. اگر مجسم‌ كنيد آن‌ منظره‌ را، بخدا قسم‌ نمي‌تونيد طاقت‌ بياريد. منادي‌ ندا كرد يا علي‌، اي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ارفعهما عن‌ جسد امهما. از جسد فاطمه‌ اينها را بلند كن‌ كه‌ ملائكة‌ آسمان‌ نمي‌تونند طاقت‌ بيارند. يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد، بگيد، يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد. يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد. يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد.

 

۲۹ جمادی الاول ۱۴۱۵ قمری – اثبات‌ مقام‌ امامت‌ و ولايت‌

 اثبات‌ مقام‌ امامت‌ و ولايت‌ 29 ج‌ 1 1415

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. انا اعطينفاك‌ الكوثر فصل‌ لربك‌ و انحر ان‌ شانئك‌ هو الابتر.

 شب‌ گذشته‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ اين‌ عطيه‌اي‌ كه‌ پروردگار بوسيلة‌ اين‌ سوره‌ به‌ پيغمبر اكرمش‌ اخطار مي‌كند كه‌ عنايت‌ فرموده‌، تقريبا ده‌ تفسير يعني‌ ده‌ معنا و ده‌ تفسير دربارة‌ كلمه‌ كوثر در كتب‌ تفسير نقل‌ شده‌. من‌ نمي‌خوام‌ تمام‌ آنها را براي‌ شما عرض‌ كنم‌. بلكه‌ همان‌ مقداري‌ كه‌ مربوط‌ به‌ خود آية‌ شريفه‌ و سورة‌ مباركه‌ هست‌ كه‌ از ظاهرش‌ استفاده‌ مي‌شود عرض‌ مي‌كنم‌. چون‌ قرآن‌ ظاهري‌ و باطني‌ دارد. در احايث‌ و روايات‌ باطن‌ قرآن‌، بيان‌ شده‌. اما اگر ظاهرش‌ يك‌ مطلبي‌ را بيان‌ مي‌كند ديگه‌ در روايات‌ نيامده‌. اين‌ را عرض‌ مي‌كنم‌ بخاطر اينكه‌ توي‌ روايات‌ نگفته‌اند كه‌ كوثر فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. بجهت‌ اينكه‌ اين‌ مربوط‌ به‌ ظاهر قرآنه‌. چون‌ وقتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در اين‌ سوره‌ مي‌فرمايد ان‌ شانئك‌ هو الابتر، ما به‌ تو كوثر داديم‌ دشمن‌ تو مقطوع‌ النسله‌ و فرزند نداره‌، خواهي‌ نخواهي‌ معناي‌ كوثر، فاطمة‌ زهرا ميشه‌. اين‌ را براي‌ عموم‌ نميگم‌. بخاطر اينكه‌ همه‌ مي‌دونند سورة‌ كوثر براي‌ فاطمة‌ زهرا نازل‌ شده‌ و در وصف‌ فاطمة‌ زهراست‌. اين‌ را عرض‌ كردم‌ بخاطر اينكه‌ بعضي‌ ممكنه‌ اهل‌ تحقيق‌ و تفسير باشند. ببيند ده‌، دوازده‌ تا معنا براي‌ كوثر شده‌ ولي‌ هيچكدومش‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها نيست‌. پس‌ معلومه‌ ما همة‌ حرفها را بيخود مي‌زديم‌. نه‌ كوثر معاني‌ ديگري‌ كه‌ برايش‌ شده‌ در احايث‌ آنها تفسير و تأويل‌ قرآنه‌. اما فاطمة‌ زهرا ظاهر قرآنه‌. شما مثلا اگر در شأن‌ نزول‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ نگاه‌ كنيد مي‌بينيد پيغمبر محزون‌ شده‌ بخاطر اينكه‌ گفتند اين‌ فرزند نداره‌ و خدا مي‌فرمايد نه‌ تو كوثر داري‌ و شان‌ء تو، دشمن‌ تو، مبغض‌ تو اي‌ پيغمبر مقطوع‌ النسله‌ و فرزند نداره‌. ظاهر قرآنه‌. بعلاوه‌ يكي‌ از اسماء فاطمة‌ زهرا كوثره‌. اين‌ كوثر را اگر بتوانيد روي‌ دخترهاتون‌ اسم‌ بگذاريد. در خارج‌ زياد مي‌گذارند. در خليج‌ و شيعيان‌ خليج‌ كلمة‌ كوثر را روي‌ دختراشون‌ اسم‌ گذاشتند. ما در ايران‌ يا من‌ نديدم‌ يا كم‌ ديدم‌. من‌ تا حالا فكر مي‌كنم‌ نديدم‌ كه‌ دختر را اسمش‌ را كوثر بگذارند. كوثر اسم‌ فاطمة‌ زهراست‌. مساويست‌ اين‌ كلمه‌ با اينكه‌ بگن‌ انا اعطيناك‌ فاطمه‌. اناا عطيناك‌ زهرا فصل‌ لربك‌ و انحر ان‌ شانئك‌ هو الابتر. كوثر البته‌ همانطوري‌ كه‌ فاطمه‌ معنا داره‌، همانطوري‌ كه‌ زهرا معنا داره‌، كوثر هم‌ معنا داره‌. فاطمه‌ معناش‌ مي‌دونيد چيه‌؟ يعني‌ جدا كننده‌. چي‌ را از چي‌ جدا ميكنه‌ فاطمة‌ زهرا؟ حق‌ را از باطل‌. شيعيانش‌ را از آتش‌ جهنم‌. دوستانش‌ را از بدبختيهاي‌ اخروي‌. روايات‌ داره‌. زهرا به‌ چه‌ معناست‌؟ به‌ معناي‌ اين‌ كه‌ نور فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها هر صبح‌ و ظهر و شب‌ تمام‌ مدينه‌ را روشن‌ مي‌كرد. حتي‌ نور ظاهري‌ داشت‌. آخه‌ ماها نور ائمه‌ را ظاهري‌ نمي‌دونيم‌. مثلا فرض‌ كنيد حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ در يك‌ جائي‌ كه‌ تاريك‌ بود كه‌ مي‌نشست‌، آنجا را روشن‌ نمي‌كرد. كار چراغ‌ را نمي‌كرد. نور معنوي‌ و نور علم‌ بود كه‌ در وجود مقدس‌ رسول‌ اكرم‌ بود. اما در خصوص‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها گفتند حالا اين‌ چطوري‌ ميشد نمي‌دونم‌. كه‌ وقتي‌ صبح‌ شروع‌ مي‌كرد به‌ نماز خوندن‌ تمام‌ خانه‌هاي‌ مدينه‌ روشن‌ مي‌شد. اصلا روشن‌ مي‌شد. ووقتي‌ كه‌ نماز ظهر يا عصر مي‌خوند، تمام‌ خانه‌هاي‌ مدينه‌، با اينكه‌ روزه‌، روز روشنايي‌ چندان‌ تأثيري‌ نداره‌. ولي‌ آن‌ نور يك‌ نوري‌ بود كه‌ خورشيد را تحت‌ الشعاع‌ قرار مي‌داد. موقع‌ مغرب‌ و عشاء هم‌ همينطور. اين‌ روايت‌ داره‌.

 كوثر هم‌ معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ خير كثير. خير كثير براي‌ معناي‌ كوثر هست‌. نهري‌ كه‌ در بهشت‌ هست‌، براي‌ كوثر گفته‌اند. نهر كوثر. شفاعت‌ كبري‌ پيغمبر، معناي‌ كوثر هست‌. فراگيري‌ اسلام‌ در تمام‌ عالم‌ معني‌ كوثر هست‌. محبت‌ پيغمبر به‌ تمام‌ مردم‌ كه‌ رحمة‌ للعالمين‌ است‌، معناي‌ كوثر هست‌. علم‌ و حكمتي‌ كه‌ پروردگار به‌ پيغمبر عنايت‌ كرده‌، معناي‌ كوثره‌. و حالا عرض‌ كردم‌ اين‌ دوازده‌ معنا يا ده‌ تا معنا را نمي‌خوام‌ امشب‌ عرض‌ كنم‌. اما همة‌ اينها باز بر مي‌گيرده‌ به‌ حضرت‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها. يعني‌ همانطوري‌ كه‌ گفتيم‌ فاطمه‌ به‌ معناي‌ جدا كننده‌ است‌، چي‌ را جدا ميكنه‌؟ حق‌ را از باطل‌. چي‌ را جدا ميكنه‌؟ شيعيانش‌ را از جهنم‌. چي‌ را جدا ميكنه‌؟ ذريه‌اش‌ را از جهنم‌. چي‌ را جدا ميكنه‌؟ دشمنانش‌ را از بهشت‌ و همينطور. چند تا معنا شد. سه‌ چهار تا معنا شد خودش‌. فاطمه‌ سه‌ چهار تا معنا داره‌. همينطور كوثر هم‌ سه‌ چهار تا بلكه‌ ده‌ تا معنا داره‌ كه‌ انشاء الله‌ شايد يكي‌ دو شب‌ ديگه‌ عرض‌ كنم‌.

 كوثر به‌ معناي‌ خير كثير، اينهم‌ يكي‌ از معناهاشه‌، خير كثير. خير كثير يعني‌ خوبي‌ زياد. فارسيش‌ بكنيم‌ خير كثير يعني‌ خوبي‌ زياد. خوبي‌ زياد بهت‌ داديم‌. خوب‌ اين‌ خوبي‌ زياد چيه‌؟ اين‌ خوبي‌ زياد بايد مناسب‌ پيغمبر و خدا باشه‌. براي‌ ماها خوبي‌ زياد اينه‌ كه‌ يك‌ چند ميليون‌ پولي‌ بهمون‌ بدهند. براي‌ ما خوبي‌ زياد اينكه‌ كه‌ يك‌ سر و ساماني‌ به‌ زندگيمون‌ بدهند. براي‌ ما خوبي‌ زياد اينكه‌ مزاجمون‌ سالم‌ باشه‌. اما براي‌ پيغمبر خوبي‌ زياد چيه‌؟ در روز وفاتش‌ جبرئيل‌ آمد خوبيهاي‌ زيادي‌ را به‌ پيغمبر گفت‌. كه‌ ما بهشت‌ را، چطور، مرتبش‌ كرديم‌، برنامه‌ها را چطور منظمش‌ كرديم‌. ملائكه‌ صف‌ بستند منتظرند. در بهشت‌ را باز گذاشتيم‌. خلاصه‌ منتظر شما هستند. خدا و تمام‌ مخلوقش‌ مي‌خواهند استقبال‌ كنند. گفت‌ يك‌ چيزي‌ بگو كه‌ خوشحال‌ بشم‌. چي‌ بگه‌ ديگه‌ جبرئيل‌. چي‌ بگه‌ كه‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ را خوشحال‌ بكنه‌. چي‌ مي‌خواي‌ يا رسول‌ الله‌؟ فرمود دربارة‌ امت‌ من‌ بالاخره‌ چه‌ تصميم‌ مي‌گيره‌ خداي‌ تعالي‌؟ يك‌ امتي‌ كه‌ اينها معصيتكارند، اينها تنبلند، اينها اهل‌ كمالات‌ نيستند. به‌ راه‌ تزكية‌ نفس‌ قدم‌ بر نمي‌دارند. بعد از هزار و چهارصد سال‌ هنوز تازه‌ يك‌ عده‌ مرددند كه‌ تزكية‌ نفس‌ هم‌ بايد انجام‌ بشه‌ يا نشه‌. ببينيد آنروزها چي‌ بوده‌. آن‌ روزها اصلا آمادگي‌ براي‌ اين‌ جهت‌ نداشتند. و خباثت‌ باطن‌ اصحاب‌ پيغمبر اينقدر شديد بود كه‌ آنهمه‌ اختلاف‌ بوجود آوردند. فرق‌ اسلامي‌ فرقه‌هاي‌ مختلف‌ از همانجا شروع‌ شد.

 شما يك‌ كتابي‌ هست‌ بنام‌ ملل‌ و نحل‌ مال‌ يكي‌ از دانشمندان‌ اهل‌ سنته‌ بنام‌ شهرستاني‌. كتاب‌ هم‌ فارسي‌ نوشته‌. خط‌ قديمي‌ و عبارات‌ خيلي‌ قديميه‌. معلومه‌ كه‌ مال‌ ششصد يا هفتصد سال‌ قبله‌. الان‌ ترديد از منه‌. حدودا مال‌ ششصد يا هفتصد سال‌ قبله‌. يعني‌ قرن‌ ششم‌ ظاهرا بوده‌. ايشون‌ در اول‌ كتاب‌، در مقدمة‌ كتاب‌ شروع‌ كرده‌ به‌ اينكه‌ علت‌ اختلاف‌ مسلمونها چي‌ شد؟ آخه‌ يك‌ جمعيتي‌ كه‌ يك‌ خدا دارند، يك‌ قرآن‌ دارند، با داشتن‌ قانوننامه‌ و اساسنامه‌ و معارف‌ نامه‌ انسان‌ نبايد اختلاف‌ داشته‌ باشه‌. شما ميشه‌ توي‌ يك‌ اداره‌ بر سر يك‌ حكمي‌ همه‌اتون‌ با هم‌ اختلاف‌ داشته‌ باشيد؟ حال‌ آنكه‌ يك‌ قانونامه‌اي‌، كارنامه‌اي‌، يك‌ اساسنامه‌اي‌ توي‌ آن‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ مثلا اداره‌ هست‌؟ نه‌. خوب‌ مي‌ريد مراجعه‌ مي‌كنيد. به‌ مجرد اينكه‌ اختلاف‌ پيدا كرديد با يكديگر، بايد بريم‌ مراجعه‌ بكنيم‌ به‌ اين‌ قانونامه‌، ببينيم‌ قانون‌ چي‌ ميگه‌؟ همين‌ توي‌ مملكت‌. به‌ مجرد اينكه‌ اختلافي‌ بين‌ دو دسته‌ از اين‌ مردم‌ مملكت‌ شد سر يك‌ موضوعي‌، مراجعه‌ مي‌كنند به‌ قانون‌ اساسي‌ ببيند قانون‌ اساسي‌ چي‌ ميگه‌؟ اگر در متن‌ قانون‌ اساسي‌ مطلب‌ بود، بود، قانون‌ اساسي‌ ميگه‌ كه‌ فورا ارجاع‌ داده‌ بشه‌ به‌ مجلس‌ شوراي‌ اسلامي‌. آنها باصطلاح‌ روش‌ بحث‌ كنند. يعني‌ همين‌ قانون‌ اساسي‌ را تفسير كنند ببيند با كدوم‌ يكي‌ از تفاسير، اين‌ خواسته‌ تطبيق‌ ميكنه‌؟ اين‌ نظر تطبيق‌ ميكنه‌. اگر اكثريت‌ گفتند كه‌ با اين‌ قانون‌ تطبيق‌ ميكنه‌ و درسته‌ از نظر قانون‌ اساسي‌، يك‌ نظارتي‌ هم‌ شوراي‌ نگهبان‌ داره‌ و بعد ميگه‌ آقا حق‌ با اين‌ دسته‌ است‌. آن‌ دسته‌ هم‌ برن‌ كنار. بيخود ميگن‌. تموم‌ ميشه‌ مطلب‌.

 ما قرآن‌ داريم‌ چرا بايد اختلاف‌ داشته‌ باشيم‌؟ ما كتاب‌ داريم‌، مدرس‌ قرآن‌ داريم‌، ما امام‌ معصوم‌ داريم‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ اختلاف‌. چرا اختلاف‌ شد؟ شما به‌ همين‌ كتاب‌ مراجعه‌ كنيد ببينيد چرا اختلاف‌ شد؟ چرا اين‌ اختلافات‌ بوجود آمد؟ مي‌فرمايد ايشان‌ اين‌ دانشمند سني‌ مذهب‌ ميگه‌ كه‌ اول‌ اختلافي‌ كه‌ پيدا شد، در كنار بستر پيغمبر بود. هنوز پيغمبر زنده‌ بود. پيغمبر اكرم‌ فرمود ايتوني‌ بدوات‌ و بياض‌، ايشون‌ نقل‌ ميكنه‌. براي‌ من‌ قلم‌ و كاغذ بياوريد تا وصيتنامه‌ بنويسم‌. سر قلم‌ و كاغذ آوردن‌ اختلاف‌ شد. ببينيد اين‌ اختلاف‌ نيست‌ها. به‌ هيچوجه‌ نمي‌خوان‌ به‌ اصطلاح‌ كار درستي‌ را بكنند. يك‌ عده‌ گفتند نه‌ ما به‌ نوشتة‌ پيغمبر احتياجي‌ نداريم‌. مخصوصا الان‌ كه‌ پيغمبر مريض‌ است‌ و تب‌ قد عليه‌ الوجع‌. درد بهش‌ فشار آورده‌. حرفهايش‌ را نمي‌فهمه‌ چي‌ ميگه‌ نستجير بالله‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. كفر آوره‌ اين‌ حرف‌. اين‌ دانشمند اهل‌ سنت‌ داره‌ ميگه‌ نمي‌فهمه‌ داره‌ چي‌ ميگه‌. ان‌ الرجل‌ ليهجر. قد غلب‌ علي‌ الوجع‌. درد برش‌ فشار آورده‌ ديگه‌. وقتي‌ كه‌ انسان‌ مرض‌ بهش‌ فشار مياره‌، البته‌ همه‌ اينطور نيستند. بعضي‌ها وقتي‌ كه‌ خيلي‌ تب‌ شديدي‌ مي‌كنند هذيان‌ مي‌گويند. آنهم‌ در همان‌ بين‌ خواب‌ و بيداري‌. اين‌ مي‌خواست‌ بگه‌ اينجوري‌ جريان‌. او آنوقت‌ ميگه‌ چون‌ سنيه‌، فاروق‌ بين‌ حق‌ الثواب‌. كسي‌ كه‌ بين‌ حق‌ و ثواب‌ را جدا ميكنه‌. با سيدنا، سيد ما عمر بن‌ خطاب‌ گفت‌ ان‌ الرجل‌ ليهجر. اول‌ اختلاف‌ از همينجا شروع‌ شد. دو دسته‌ شدند.

 اختلاف‌ دومي‌ چه‌ بود؟ اينها راكه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ به‌ همين‌ ترتيب‌ آمده‌ جلو. همة‌ اهل‌ سنت‌ هم‌ شهرستاني‌ را قبولش‌ دارند. ميگه‌ دومين‌ اختلاف‌ در وقتي‌ شد كه‌ پيغمبر از دار دنيا رفت‌. عمر آمد دم‌ در گفت‌ هر كه‌ بگه‌ پيغمبر مرده‌ ميكشمش‌. گفتند چرا. گفت‌ چطور شد حضرت‌ عيسي‌ بره‌ به‌ آسمون‌. پيغمبر ما كه‌ بالاتر از حضرت‌ عيسي‌ است‌. چرا روي‌ زمين‌ بره‌ زير زمين‌. گفتند پس‌ چيكار كنيم‌ حالا. نگيد. پيغمبر نميميره‌. حالا پيغمبر توي‌ خانه‌ كنار بسترش‌ فاطمة‌ زهرا و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نشستند و دارند اشك‌ مي‌ريزند. اين‌ حالا وايستاده‌ دم‌ در خونه‌ داره‌ اين‌ حرفها را ميزنه‌. اجازه‌ هم‌ نميده‌ كسي‌ وارد بشه‌. قلدري‌ هم‌ واقعا اندازه‌اي‌ داره‌. حرف‌ مفت‌ گفتن‌ هم‌ اندازه‌اي‌ داره‌. من‌ از كتاب‌ ملل‌ و نحل‌ دارم‌ نقل‌ مي‌كنم‌ها. گفتند چيكار كنيم‌؟ يك‌ نفر از طرف‌ ابي‌ بكر آمد. با عجله‌. گفت‌ ابي‌ بكر ميگه‌ بيا تا من‌ برات‌ مطلبي‌ را بگم‌. با جمعيت‌ رفتند پيش‌ ابي‌ بكر.

 ما وقتي‌ نجف‌ بوديم‌، مشغول‌ تحصيل‌ بوديم‌، در اطراف‌ كوفه‌ يك‌ قبريست‌ بنام‌ ذو الكفل‌. كفل‌ پيغمبر. صحني‌ داره‌ و گنبدي‌، گلدسته‌اي‌ و تشكيلاتي‌. يهوديها مي‌گفتند اين‌ مال‌ ماست‌ چون‌ از انبياء بني‌ اسرائيله‌ و مسلمانها هم‌ مي‌گفتند مال‌ ماست‌. بنا شد يك‌ هيئتي‌ از بغداد بياد بررسي‌ بكنه‌ ببينه‌ ساختمان‌ و طرز ساختمان‌ به‌ ساختمانهاي‌ اسلامي‌ ميخوره‌ يا به‌ ساختمانهاي‌ يهودي‌. اگر به‌ ساختمانهاي‌ يهودي‌ ميخوره‌ مال‌ يهوديهاست‌. اگر به‌ ساختمانهاي‌ مسلمانها مي‌خوره‌، مال‌ مسلموناست‌. خوب‌ قبلا كه‌ مي‌خواستن‌ بيان‌ قرار گذاشتن‌ ساختمانهاي‌ اسلامي‌ چه‌ جوره‌؟ گنبد داره‌، گلدسته‌ داره‌. ساختمانهاي‌ غير اسلامي‌ ناقوس‌ داره‌، مثلا فرض‌ كنيد شبيه‌ به‌ گلدسته‌ آن‌ وسطش‌ يك‌ زنگي‌ داره‌. يا يهوديها گلدسته‌ بالاخره‌ نداره‌. اين‌ ساختمان‌ ذو الكفل‌ هم‌ دو تا گلدستة‌ بلند داشت‌. آمدند از بغداد يك‌ هيئتي‌. يهوديها فورا پول‌ به‌ اينها دادند. اينها رفتند گفتنه‌ نه‌ گلدسته‌ نداره‌. گلدستة‌ به‌ آن‌ بلندي‌، خرابش‌ هم‌ نكردند. الان‌ هم‌ كه‌ شما بريد ذوالكفل‌ گلدسته‌ داره‌. حالا شهادت‌ اينها را قبول‌ كردند و ساختمان‌ را دادند به‌ يهوديها.

 حالا جريان‌ اينطوريه‌. پيغمبر توي‌ خونه‌. بريد ببينيد مرده‌ يا نمرده‌. پشت‌ سر عمر. گفت‌ چرا تو ميگي‌ پيغمبر از دنيا نميره‌. گفت‌ بخاطر اينكه‌ حضرت‌ عيسي‌ رفت‌ به‌ آسمان‌. پيغمبر ما هم‌ بايد بره‌ آسمان‌. ابي‌ بكر گفت‌ تو مگر قرآن‌ نخوندي‌ مرد حسابي‌. كجاي‌ قرآن‌ نوشته‌. انك‌ ميت‌ و انهم‌ ميتون‌. تو هم‌ مي‌ميري‌. هم‌ مردم‌ ميميرند. پس‌ پيغمبر ما ميميره‌. گفت‌ عجب‌ مرد دانشمندي‌ تو هستي‌. حالا مردم‌ هم‌ وايستادند. دستت‌ را بده‌ به‌ من‌ تو به‌ درد خلافت‌ مي‌خوري‌. يك‌ دسته‌ هم‌ خوب‌ آنها كه‌ ميگه‌ يك‌ دسته‌ هم‌ كه‌ داخل‌ بودند ديدند پيغمبر از دنيا رفته‌، از همينجا اختلاف‌ شد، يك‌ عده‌ الان‌ هم‌ هستند مي‌گويند پيغمبر از دنيا نرفته‌.

  سوم‌ اختلافي‌ كه‌ در بين‌ مردم‌ مسلمان‌ بوجود آمد، ايشان‌ ميگه‌ به‌ همين‌ ترتيب‌ ميره‌ جلو. پيغمبر فرموده‌ بود لعن‌ الله‌ ان‌ تخلف‌ ان‌ جيش‌ الاسامه‌. خدا لعنت‌ كنه‌ كسي‌ را كه‌ از جيش‌ اسامه‌ تخلف‌ كنه‌. اسامه‌ يك‌ مرد مسلمان‌ فرمانده‌ جوان‌ خوبي‌ بود. پيغمبر اكرم‌ به‌ اون‌ فرماندهي‌ داد و گفت‌ همه‌ بريد چون‌ در مقابل‌ دشمن‌ آمده‌. بريد و تحت‌ فرمان‌ او جنگ‌ كنيد. مي‌خواست‌ پيغمبر اكرم‌ همة‌ اينها را بفرسته‌ بيرون‌ كه‌ اينجا توطئه‌ نكنند، سقيفه‌ تشكيل‌ ندهند. اينها هم‌ گفتند نه‌ ما نمي‌تونيم‌ پيغمبر را در اين‌ حال‌ كسالت‌ بگذاريم‌ و بريم‌ براي‌ جنگ‌ تخلف‌ كردند و همين‌ ماية‌ تفرقه‌ شد. همينجور يكي‌ يكي‌ نقل‌ ميكنه‌ و تمامش‌ را نسبت‌ ميده‌ به‌ فاروق‌ حق‌ و ثواب‌، سيد، در بعضي‌ جاها ميگه‌ آقاي‌ اهل‌ دنيا، عمر بن‌ خطاب‌. ايشان‌ سبب‌ اختلاف‌ شد. حالا چطور ميشه‌ اينقدر براي‌ او احترام‌ قائله‌، خوب‌ طبيعت‌ كاره‌. سر جريان‌ فدك‌، سر جريان‌ فاطمة‌ زهرا، سر جريان‌ اينكه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بايد بياد با ابي‌ بكر بيعت‌ بكنه‌. تمام‌ اينها علت‌ اختلاف‌ مردم‌ مسلمان‌ شد. و الان‌ دو فرقة‌ بسيار بزرگ‌ اسلامي‌، به‌ بقيه‌اشون‌ كاري‌ نداريم‌. شيعه‌ و سني‌. اينها ببينيد از كجا اختلاف‌ بوجود آمده‌؟ اگر همانطوري‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود كه‌ من‌ كنت‌ مولاه‌ و هذا علي‌ مولاه‌. هركس‌ من‌ مولاي‌ او هستم‌، علي‌ مولاي‌ اوست‌. همانطوري‌ كه‌ فرمود كه‌ در غدير خم‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را روي‌ دست‌ بلند كرد، آخر مي‌دونيد، براي‌ رفع‌ اختلاف‌ اين‌ كار را كرد. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را روي‌ دست‌ بلند كرده‌. چون‌ لازم‌ نبود، علي‌ را مي‌شناختند همه‌. براي‌ اينكه‌ تاريخ‌ نويسها بعد نگن‌ كه‌ يك‌ علي‌ ديگه‌اي‌ منظور بوده‌. حالا يك‌ دونه‌ علي‌ بيشتر در زمان‌ پيغمبر اكرم‌ نبود و همه‌ هم‌ علي‌ را ميشناختند. گرفت‌ كمربند علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را روي‌ دست‌ بلند كرد. فرمود كسي‌ كه‌ من‌ مولاي‌ او هستم‌، اين‌ علي‌، ببينيدش‌، اين‌ علي‌ مولاي‌ اوست‌. با همة‌ اين‌ كارها در عين‌ حال‌ گفتند نه‌ ما خودمون‌ بهتر مي‌فهميم‌. از خدا و پيغمبر بهتر مي‌فهميم‌. سبب‌ اختلاف‌ اينها شدند.

 منظورم‌ اينها نبود. من‌ مي‌خواستم‌ دربارة‌ كوثر صحبت‌ كنم‌. كوثر بمعناي‌ خير كثير. خوبيهاي‌ زياد يكي‌ از آن‌ معاني‌ خير كثير كه‌ در اين‌ سورة‌ مباركه‌ منظور شده‌، وجود فاطمة‌ زهراست‌. خود فاطمه‌. ما به‌ تو فاطمه‌ داديم‌. هيچ‌ فرقي‌ نميكنه‌. شما نگيد كه‌ آخر كوثر به‌ معناي‌ فاطمه‌ نيست‌. يكي‌ از اسماء فاطمة‌ زهرا كوثره‌ و شما شيعيان‌ انشاء الله‌ خدا از همين‌ الان‌ به‌ بعد به‌ همه‌اتون‌ يك‌ دختر بده‌، حالا نفرين‌ هم‌ هست‌ باشه‌، نفرين‌ كه‌ نيست‌، و اسمش‌ را حتما مقيد باشيد كه‌ كوثر بگذاريد تا از اين‌ معنا بيفته‌، اسم‌ بشه‌ براي‌ فاطمة‌ زهرا. اسم‌ بشه‌. كوثر. خيلي‌ هم‌ اسم‌ قشنگيه‌. شبيه‌ به‌ خارجيها هم‌ هست‌ كه‌ بعضي‌ها مي‌روند مي‌گردند يك‌ اسمائي‌ كه‌ شبيه‌ به‌ اسمهاي‌ خارجي‌ باشه‌. فاطمه‌ ديگه‌ داخليه‌، وطني‌، مثلا. خدمت‌ شما زهرا داخلي‌ حساب‌ ميشه‌. ولي‌ كوثر اين‌ عربها اسم‌ مي‌گذارند. خوب‌ بالاخره‌ خارج‌ از مرزه‌. ماها چون‌ مثل‌ گداهايي‌ هستيم‌ كه‌ روي‌ گنج‌ نشستيم‌ و دستمون‌ را به‌ طرف‌ خارج‌ از مملكت‌ خودمون‌ دراز مي‌كنيم‌. و الا اين‌ اسماء بعضي‌ اسما را من‌ اصلا نمي‌فهمه‌ يعني‌ چي‌؟ از خود طرف‌ مي‌پرسند معناي‌ اين‌ اسمت‌ چيه‌؟ سميرا، و امثال‌ اينها. ميگه‌ نميدونم‌. باباش‌ هم‌ نمي‌فهميده‌، خودش‌ هم‌ نفهميده‌ و كسي‌ هم‌ نمي‌فهمه‌. فقط‌ يك‌ خورده‌اي‌ شبيه‌ به‌ اين‌ خارجيها، بعضي‌هايش‌ هم‌ خارجي‌ نيست‌ شبيه‌ به‌ خارجيه‌، مارك‌ خارجي‌ خورده‌. بسيار خوبيست‌. مخصوصا خانمهايي‌ كه‌ اسمهايي‌ مثل‌ پروانه‌ و بعضي‌ اسمها هست‌ واقعا انسان‌ تعجب‌ ميكنه‌. آخه‌ پروانه‌ هم‌ چيزيه‌ كه‌ روي‌ انسان‌ بگذارند. انساني‌ كه‌ خدا عقل‌ و هوش‌ داده‌ و پروانه‌اي‌ كه‌ اصلا عقل‌ و هوشي‌ نداره‌، تو مي‌خواي‌ چه‌ استفاده‌اي‌ از او بكني‌. پرنده‌ هستي‌؟ خدمت‌ شما عرض‌ شود. پروانه‌. اينها اسم‌ نيست‌. خانمهايي‌ كه‌ معمولا. يكي‌ از خانمها ديدم‌ اسمش‌ يكي‌ از اين‌ اسماء عوضيه‌، بهش‌ گفتيم‌ كه‌ اسمت‌ را عوض‌ كن‌. گفت‌ همة‌ اسمهاي‌ فاطمه‌ و زهرا توي‌ فاميلمون‌ هست‌. كوثر نيستش‌ الالن‌ نيست‌. خوب‌ كوثر بگذاره‌ انشاء الله‌. كوثر خيلي‌ خوبه‌. كوثر اسم‌ فاطمة‌ زهراست‌. من‌ اين‌ را اصرار دارم‌ براتون‌ بگم‌ كه‌ اسمه‌ براي‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. كوثر بمعناي‌ خير كثيره‌. خير كثير هم‌ حكمت‌ را خدا در قرآن‌ فرموده‌ خير كثير. فمن‌ يؤتي‌ الحكمه‌ فقد اوتي‌ خيرا كثيرا. حكمت‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ شناخت‌ حقايق‌ اشياء آنطوري‌ كه‌ هست‌. ما در بعضي‌ از دعاها مي‌گيم‌ كه‌ اللهم‌ ارنا الاشياء كما هي‌. خدايا اشياء را همانطور كه‌ هست‌ به‌ ما نشان‌ بده‌. ما خيلي‌ از آدمها را مي‌بينيم‌ آدم‌ نيستند ولي‌ به‌ شكل‌ آدم‌ مي‌بينيمشون‌. آنطوري‌ كه‌ هستند نمي‌بينيمشون‌. خيلي‌ چيزها را ما آنطور، اين‌ حرم‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را آنطور كه‌ هست‌ ما نمي‌بينيم‌. آنطوري‌ كه‌ هست‌ چيه‌؟ طبق‌ روايات‌. بين‌ جبلي‌ طوس‌، بين‌ اين‌ دو تا كوه‌ شهر طوس‌ كه‌ شامل‌ اين‌ كوههاي‌ هزار مسجد و كوههاي‌ خلج‌ ميشه‌، روضة‌ من‌ رياض‌ الجنه‌. يعني‌ باغي‌ از باغهاي‌ بهشت‌. خوب‌ شما باغي‌ از باغهاي‌ بهشت‌، نه‌ ما آنجوري‌ كه‌ هست‌ نمي‌بينيم‌. ملكوت‌ عالم‌ را نمي‌بينيم‌. حقايق‌ اشياء را نمي‌بينيم‌. تازه‌ ما به‌ خواص‌ اشياء پي‌ نمي‌بريم‌، نبرديم‌. اما اگر بهمون‌ حكمت‌ دادند همة‌ اينها را متوجه‌ ميشيم‌. حقيقت‌ اشياء را درك‌ مي‌كنيم‌.

 حقايق‌ همه‌ چيز را ما درك‌ مي‌كنيم‌ كه‌ انسان‌ تا تزكية‌ نفس‌ نكنه‌، دقت‌ كنيد و خودش‌ را پاك‌ نكنه‌، تزكية‌ نفس‌ يعني‌ پاك‌ شدن‌ و يك‌ چند تا مرحله‌ را هم‌ بعد از تزكية‌ نفس‌ نپيمايه‌ و به‌ كمالاتي‌ نرسه‌ حكمت‌ را بهش‌ نمي‌دهند. وقتي‌ انسان‌ به‌ چند مرحله‌ بعد از مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ قدم‌ گذاشت‌، تازه‌ نم‌نمي‌ از اقيانوس‌ حكمت‌ به‌ قلبش‌ جاري‌ ميشه‌. ميبينه‌ يك‌ چيزهايي‌ ميفهمه‌، يك‌ حقايقي‌ را درك‌ ميكنه‌. يك‌ الهاماتي‌ بهش‌ ميشه‌.(قطع‌ صداي‌ نوار)

 چون‌ او خير كثيره‌. شما بدانيد ما نمي‌خواهيم‌ بگيم‌ ائمة‌ اطهار هر چه‌ دارند از او دارند. يا مثلا فرض‌ كنيد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هر چه‌ داره‌ از او داره‌. ولي‌ خدا رحمت‌ كنه‌ يادمه‌ يك‌ منبر خيلي‌ پر محتوايي‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ در يكي‌ از منزلهاي‌ تهران‌ كه‌ مجلسي‌ بود رفت‌، دربارة‌ همين‌ كوثر صحبت‌ مي‌كرد. مي‌گفت‌ حوض‌ كوثر داريم‌، نهر كوثر داريم‌، فاطمة‌ زهرا داريم‌. حوض‌، حوض‌ كوثر. نهر كوثر مي‌آيد وارد كوثر ميشه‌، وارد حوض‌ ميشه‌ و از آن‌ طرف‌ خارج‌ ميشه‌. علوم‌ الهي‌، ايشان‌ مي‌گفت‌، علوم‌ الهي‌ وارد بر قلب‌ فاطمة‌ زهرا ميشه‌ و از قلب‌ فاطمة‌ زهرا به‌ ائمة‌ اطهار عنايت‌ ميشه‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. كه‌ اين‌ حوض‌ كوثره‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها. اين‌ خود كوثره‌، و تمام‌ علم‌ و حكمتي‌ كه‌ ايشان‌ مي‌گفت‌، من‌ نميتونم‌ بگم‌. چون‌ انسان‌ بايد به‌ يك‌ جائي‌ برسه‌ تا بتونه‌ حرفي‌ را كه‌ اندازة‌ دهنشه‌ بزنه‌. ايشان‌ ميگفت‌ كه‌ آنچه‌ كه‌ بر ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ ميرسه‌ از جانب‌ خدا، عين‌ يك‌ جوي‌ آب‌ مي‌آد وارد اين‌ حوض‌ ميشه‌، از اين‌ حوض‌ ميره‌ توي‌ دوازده‌ حوض‌ يا دوازده‌ نهر و لذا روز قيامت‌ هر امامي‌ به‌ دوستانش‌، به‌ پيروانش‌، به‌ اهل‌ زمانش‌، از نهر كوثر عنايت‌ مي‌كنه‌. يعني‌ هر كسي‌ يك‌ نهري‌ از آن‌ حوض‌ كوثر داره‌ ديگه‌. از آن‌ عنايت‌ مي‌كنه‌.

 آنوقت‌ يك‌ ملكي‌ داره‌ اين‌ نهر كوثر يك‌ ملكوتي‌. ملكش‌ همينه‌ كه‌ وسقنا بحوض‌ جده‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ بكأسه‌ و بيده‌ ريا رويا هنيئا صاعقا لازقا بعده‌ انسان‌ تشنه‌ لب‌، رسيده‌ يك‌ آبي‌ از همون‌ نهر كوثر امام‌ زمان‌، آن‌ جويي‌ كه‌ آمده‌ طرف‌ امام‌ زمان‌ از فاطمة‌ زهرا. اين‌ از آن‌ آب‌ بهش‌ مي‌دهند، از آن‌ آب‌ بهش‌ ميدن‌ اين‌ ديگه‌ تشنه‌ نميشه‌. و يك‌ ملكوتي‌ هم‌ داره‌. كه‌ علوم‌ اولين‌ و آخرين‌ را با يك‌ جام‌، به‌ هر بهشتي‌ مي‌دهند كه‌ در بهشت‌ داراي‌ علم‌ و حكمت‌ باشه‌ و همه‌ چيزها را خوب‌ بشناسه‌ و بفهمه‌. توي‌ بهشت‌ ديگه‌ اينطوريه‌ انسان‌. همونجا داراي‌ علم‌ و دانش‌ ميشه‌. مال‌ فاطمة‌ زهراست‌ و همه‌اش‌ مال‌ كوثره‌ و همه‌اش‌ مال‌ اين‌ حوضه‌. خيلي‌ عجيب‌. حالا عرض‌ كردم‌، او بايد خود ايشان‌، اي‌ كاش‌ آنوقتها خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ ضبطي‌ مي‌بود، نواري‌ مي‌بود. ما مي‌تونستيم‌ صداي‌ ايشان‌ را ضبط‌ كنيم‌ براي‌ شما بگيم‌.

 پس‌ حالا عرض‌ كردم‌ من‌ جرأت‌ نمي‌كنم‌، گفتم‌ نمي‌تونم‌ اونجوري‌ كه‌ او مي‌فرمود، من‌ بگم‌ كه‌ تمام‌ علوم‌ اولين‌ و آخرين‌. خداي‌ تعالي‌ ببينيد تشبيه‌ كنيد به‌ يك‌ درياي‌ بينهايتي‌ از علم‌ كه‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگاره‌. از اينجا جاري‌ شده‌. آمده‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ رسيده‌. از پيغمبر آمده‌ در اين‌ حوض‌ ريخته‌ و از اين‌ حوض‌ دوازده‌ جوي‌ ،دوازده‌ نهر منشعب‌ شده‌ و به‌ همة‌ اينها از علم‌ و حكمت‌ واصل‌ شده‌. هر كه‌، هر چه‌ دارد از فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها دارد. آنوقت‌ شما حالا ببينيد فاطمه‌ يعني‌ چي‌؟ بيجهت‌ اسمش‌ را كوثر نمي‌گذارند. كوثر يعني‌ حكمت‌. فاطمة‌ زهرا وقتي‌ حرف‌ ميزنه‌، حرفاش‌ كلمه‌ به‌ كلمه‌، بخدا قسم‌ علماي‌ بزرگ‌ بايد بنشينند رويش‌ كار بكنند. تازه‌ نگذاشتند فاطمة‌ زهرا كجا وقت‌ حرف‌ زدن‌ داشت‌؟ خودش‌ وقتي‌ روز قيامت‌ ميشه‌ آن‌ تجليلي‌ كه‌ از فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها در قيامت‌ ميشه‌، چون‌ مهمترين‌ جا و پرجمعيت‌ترين‌ جا صحراي‌ محشره‌. از زمان‌ حضرت‌ آدم‌ تا آخر دنيا، هر چي‌ آدم‌ آمده‌ توي‌ كرة‌ زمين‌، خداي‌ تعالي‌ در اينجا جمع‌ مي‌كنه‌. ميگيد مگه‌ جا ميشه‌؟ بعله‌ حالا من‌ ميگم‌ چيكار ميشه‌. از قرآن‌ استفاده‌ ميكنيم‌ چطوري‌ ميشه‌ كه‌ جا ميشه‌. درياها خشك‌ ميشه‌. كوهها را خدا خوردش‌ ميكنه‌ مثل‌ شن‌ نرم‌. اينها را ميريزه‌ توي‌ درياها. تمام‌ اين‌ كرة‌ زمين‌، ما الان‌ در يك‌ ربع‌ از زمين‌ زندگي‌ مي‌كنيم‌. هر چي‌ هم‌ مرده‌ باشند. تمام‌ اين‌ كرة‌ زمين‌ ميشه‌ جايگاه‌ ايستادن‌. جاي‌ ايستادن‌. پهلوي‌ هم‌ هم‌ مي‌ايستند. حتي‌ چسبيدة‌ به‌ هم‌ مي‌ايستند. من‌ يك‌ وقتي‌ خواب‌ ديدم‌ صحراي‌ محشر را. من‌ نمي‌دونم‌ حالا چطوري‌ بود كه‌، البته‌ يك‌ رواياتي‌ داره‌ كه‌ بعضي‌ از سادات‌ مثلا چه‌، چطوري‌ بود كه‌ من‌ جا نداشتم‌، هي‌ مي‌پريدم‌ مي‌خواستم‌ خودم‌ را پهلوي‌ يك‌ كسي‌ جا كنم‌، جا نبود. اينقدر چفت‌ در جفت‌ ايستاده‌ بودند. جا ميشيم‌. اينقدر هم‌ فشار هست‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ چون‌ نه‌ آبه‌، نه‌ هواست‌، هوا البته‌ به‌ اندازة‌ تنفس‌ با زحمت‌، نه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ نه‌ بادي‌ مي‌آد، نه‌ پنكه‌اي‌، نه‌ كولري‌ هيچي‌ هيچي‌. يك‌ همچين‌ جائي‌ انسان‌ را معطل‌ مي‌كنند كه‌ اهل‌ محشر ميگن‌ خدايا ما را ببر به‌ جهنم‌. آنجا يك‌ دودي‌، يك‌ تغييري‌ ميشه‌. آخه‌ انسان‌ گاهي‌ تغيير را مي‌خواد. از اينجا نجات‌ پيدا كنيم‌ ولو الي‌ النار. آنجا پيغمبر اكرم‌ و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ يك‌ جاي‌ خاصي‌ دارند. شيعيان‌ علي‌، كوشش‌ كنيد جزء شيعيان‌ باشيد. شيعتك‌ علي‌ منابر من‌ النور مبيضة‌ وجوههم‌. اينها صورتهايشون‌ مثل‌ ماه‌ ميدرخشه‌. چون‌ تاريك‌ هم‌ هست‌.

 يك‌ دفعه‌ مي‌بينند از گوشة‌ محشر چون‌ توي‌ تاريكي‌ اگر يك‌ نوري‌، ولو ضعيف‌ هم‌ باشه‌، خيلي‌ جلب‌ توجه‌ ميكنه‌. اما يك‌ نوري‌ كه‌ تمام‌ كرة‌ زمين‌ را منور مي‌كنه‌، مي‌بينند شفق‌ زد. چه‌ خبره‌؟ يك‌ صدايي‌ مي‌آد كه‌ چشمهاتون‌ را بپوشونيد. حتي‌ تجوز فاطمه‌ بنت‌ محمد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ اللهم‌ صلي‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌ چشمها را بپوشونيد. تا مي‌خواد فاطمه‌ بگذره‌. مردم‌ چشمهاشون‌ بي‌ اختيار ميره‌ روي‌ هم‌. راوي‌ از امام‌ صادق‌ سؤال‌ ميكنه‌ كه‌ سادات‌ چطور؟ خيال‌ ميكنه‌ محرم‌ و نامحرمي‌ مطرحه‌. حضرت‌ ميفرمايد اين‌ مال‌ محرم‌ و نامحرمي‌ نيست‌. اين‌ احكام‌ مال‌ اين‌ دنياسنت‌

 مي‌فرمايد هيچ‌ چشمي‌ نميتونه‌ عظمت‌ فاطمة‌ زهرا را ببينه‌. اينقدر با عظمته‌. هفتاد هزار ملك‌ جلو ميروند، هفتاد هزار طرف‌ راست‌. اين‌ هفتادها هم‌ ضمنا بهتون‌ عرض‌ كنم‌. هر جا ميگن‌ هفتاد هزار يا هفتاد تا يا هفت‌ تا اينها مي‌خوان‌ كثرت‌ را بگن‌. الان‌ داشتند آقاي‌ رفيعي‌ مي‌گفتند كه‌ مثلا امت‌ حضرت‌ موسي‌ هفتاد و دو فرقه‌ شدند، امت‌ حضرت‌ عيسي‌ هفتاد، اين‌ همة‌ هفتادها، يعني‌ زياد متفرق‌ ميشن‌. كثرت‌ را مي‌خواد برسونه‌. هفتاد هزار يعني‌ ملائكة‌ زياد. منتهي‌ اگر كثرت‌ كمي‌ باشه‌ ميگن‌ هفت‌ تا، يا هفتاد تا. اما اگر كثرت‌ خيلي‌. گاهي‌ ميشه‌ كثرت‌ خيلي‌ زياديست‌ هفتاد هزار ميگن‌ يا هفتصد هزار ميگن‌. اين‌ بعنوان‌ كثرته‌. ملائكة‌ زيادي‌، كمش‌ هفتاد هزاره‌. جلو دارن‌ ميرن‌. اينطرف‌، آنطرف‌، از پشت‌ سر. فاطمة‌ زهرا هم‌ با عظمت‌ داره‌ از وسط‌ داره‌ حركت‌ ميكنه‌. ميرسه‌ در بهشت‌. خوب‌ رفت‌ رسيد در بهشت‌. خدايا ما در دنيا كه‌ بوديم‌ هيچكس‌ ما را نشناخت‌. حالا هم‌ كه‌ شما دستور داديد چشمها را بپوشونند. اينجا هم‌ كسي‌ ما را نديد. بعد هم‌ توي‌ بهشت‌ هم‌ هر كسي‌ ميره‌ سر زندگي‌ خودش‌ و هيچي‌. پس‌ من‌ كجا شناخته‌ بشم‌؟ المجهولة‌ قدرا و المخفية‌ قبرا. فاطمة‌ زهرا را ما هيچ‌ جا نمي‌تونيم‌ بشناسيم‌ و حقيقت‌ هم‌ فاطمة‌ زهراست‌. همه‌ چيز فاطمة‌ زهراست‌. در خانة‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ بريد، سورة‌ كوثر كوچكترين‌ سوره‌ها و با عظمت‌ترين‌ سوره‌ها را خوب‌ مطالعه‌ كنيد. ببينيد فاطمه‌ يعني‌ چه‌؟ همة‌ ائمه‌ افتخار مي‌كردند كه‌ مادري‌ چون‌ فاطمة‌ زهرا دارند و علتش‌ هم‌ اينست‌ كه‌ او حوض‌ كوثره‌. تمام‌ علوم‌ اولين‌ و آخرين‌، تمام‌ حكمت‌ اولين‌ و آخرين‌، بوسيلة‌ فاطمة‌ زهرا، البته‌ ايني‌ كه‌ ميگم‌ ايشان‌ ميگفت‌ من‌ نميگم‌، چون‌ واقعش‌ اينه‌ نمي‌تونم‌ بگم‌ كه‌ ائمه‌ هر چه‌ دارند از فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها دارند. نه‌ در اين‌ عالم‌ در همون‌ عالم‌ اول‌، همون‌ خلقت‌ اول‌. خوب‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ فاطمة‌ زهرا ميگه‌ خوب‌ چي‌ مي‌خواي‌؟ برگرد. حقيقت‌ همه‌ مال‌ تو بوده‌ حالا البته‌ مردم‌ متوجه‌ نشدند. برگرد حالا مي‌خواي‌ چيكار بكني‌؟ توي‌ محشر. برميگرده‌. آخه‌ بهشت‌ خيلي‌ بالا توي‌ آسمانهاست‌. باز برميگرده‌ توي‌ كرة‌ زمين‌. فاطمة‌ زهرا در روايت‌ داره‌ كه‌، البته‌ تشبيهي‌ است‌ كه‌ روايت‌ كرده‌، مثل‌ مرغي‌ كه‌ دانة‌ خوب‌ را از دانة‌ بد جدا ميكنه‌، دوستانش‌ را، شيعيانش‌ را، محبينش‌ را، محبين‌ فرزندانش‌ را از ميان‌ اهل‌ محشر جدا ميكنه‌. حتي‌ جائي‌ ميرسه‌ كه‌ يكنفر ميگه‌ يا فاطمه‌ من‌ به‌ تو هم‌ حق‌ دارم‌. چه‌ حقي‌ تو داري‌؟ معلومه‌ هيچ‌ حقي‌ جز اين‌ حق‌ نداشته‌. ميگه‌ من‌ در يك‌ شهري‌ بودم‌. روز گرمي‌ بود. ديوار خانه‌ام‌ بلند بود. سايه‌ انداخته‌ بود توي‌ كوچه‌. يكي‌ از فرزندان‌ تو آمد پاي‌ ساية‌ ديوار من‌ توي‌ كوچه‌ نشست‌ و يك‌ چند دقيقه‌ استراحت‌ كرد. حضرت‌ او را هم‌ شفاعت‌ ميكنه‌. خيليه‌ها. خوب‌ حالا در همين‌ روايت‌ هست‌ كه‌ اين‌ شفيع‌ شده‌ها، اينهايي‌ كه‌ طفيلي‌ دارن‌ ميرن‌ توي‌ بهشت‌، آخه‌ شفاعت‌ طفيلي‌ آدم‌ ميره‌ توي‌ بهشت‌. اينهايي‌ كه‌ طفيلي‌ دارن‌ ميرن‌ توي‌ بهشت‌ ميگن‌ ما نميريم‌ خدايا. شما براي‌ چي‌؟ ما را در دنيا كه‌ بوديم‌، محبين‌ فاطمة‌ زهرا را نشناختند مردم‌. الان‌ شماها را نمي‌شناسند. شما با كوثر در ارتباطيد. بريد توي‌ انگلستان‌، توي‌ آمريكا، هيچكس‌ شما را احترامي‌ قائل‌ نيست‌ براي‌ شما؟ شما را نمي‌شناسند. خوب‌ شما چي‌ مي‌خوايد. ما هم‌ مي‌خوايم‌ بشناسنمون‌. شما هم‌ برگرديد بريد دوستانتون‌ را شفاعت‌ كنيد. اينها هم‌ بر مي‌گردند مي‌آيند دوستتانشون‌ را آنهايي‌ كه‌ بهشون‌ محبت‌ كردند، آنهايي‌ كه‌ در باصطلاح‌ دنيا به‌ اينها احترام‌ گذاشتند، همة‌ اينها را شفاعت‌ مي‌كنند مي‌برند توي‌ بهشت‌.

 شفاعت‌ هم‌ اين‌ نيست‌ كه‌ بيا برو توي‌ بهشت‌. اين‌ نيست‌. اين‌ را من‌ مكرر گفتم‌. يعني‌ گذرنامه‌اشون‌ را ويزا مي‌كنند، امضا مي‌كنند. شما مي‌تونيد توي‌ بهشت‌ مي‌ريد. البته‌ كمكشون‌ مي‌كنند. يكي‌ يكي‌ از اين‌ دوستان‌ فاطمة‌ زهرا و خود فاطمة‌ زهرا و ائمة‌ اطهار كمكشون‌ مي‌كنند كه‌ خوب‌ خودشون‌ را بسازند، تزكية‌ نفس‌ كنند زودتر خودشون‌ را بسازند، تزكية‌ نفس‌ كنند برند توي‌ بهشت‌. سر مرز نمي‌دونم‌ گير كرديد يا نه‌. من‌ گاهي‌ گير كرد. سر مرز گذرنامة‌ انسان‌ يك‌ اشكالي‌ داشته‌ باشه‌. ميبيني‌ يك‌ نفر پيدا ميشه‌، زبان‌ هم‌ بلده‌، ميره‌ اينطرف‌ آنطرف‌، كمك‌ ميكنه‌ راه‌ مي‌اندازه‌، كمك‌ ميكنه‌، و الا خود انسان‌ باشه‌ نميتونه‌. ما در مرز سعودي‌ با ماشين‌ كه‌ ميرفتم‌ ديدم‌ كه‌ يك‌ جواني‌ تبريزي‌ بود ايشان‌ گفت‌ كه‌ فلاني‌ من‌ ديروز با زن‌ و بچه‌ توي‌ اين‌ هواي‌ سرد اينجا معطلم‌. گفتم‌ چيه‌؟ گفتم‌ به‌ هر كي‌ من‌ كه‌ زبان‌ نمي‌فهمم‌. او اهل‌ آذربايجان‌ بود، زبان‌ فارسي‌ را اگر متوجه‌ ميشد زودتر كارش‌ راه‌ مي‌افتاد مختصريه‌. برداشتيم‌ برديم‌، اين‌ معناي‌ شفاعته‌ها، برديم‌ اين‌ كارش‌ را ديگه‌ همه‌ جا ميگفت‌ كه‌ توي‌ تركيه‌ به‌ من‌ گفت‌ من‌ مترجم‌ شما ميشم‌، توي‌ سوريه‌ شما مترجم‌ ما باشيد. و خوب‌ هم‌ بود. خدا رحمتش‌ كنه‌. اين‌ معناي‌ شفاعته‌. مي‌گيرن‌ گذرنامه‌ات‌ را درست‌ ميكنند، خودت‌ را درست‌ ميكنند. و الا بگيم‌ آقاي‌ كافر بيا محبت‌ به‌ فاطمه زهرا داشتي‌، يا يكي‌ از سادات‌ را براش‌ احترام‌ قائل‌ شدي‌، بيا برو توي‌ بهشت‌. نه‌ اينجور نيستش‌. تا اينجا ما در بارة‌ كوثر صحبت‌ كرديم‌ و انشاء الله‌ باز شبهاي‌ آينده‌ دربارة‌ معاني‌ ديگه‌ كوثر عرض‌ مي‌كنيم‌. نتيجه‌اي‌ كه‌ امشب‌ ما ميگيرم‌ انشاء الله‌ دختراتون‌ را اسمش‌ را كوثر بگذاريد. جوآنها مخصوصا، آنهايي‌ كه‌ بچه‌ دار نشدند، نذر كنند خدا بچه‌اي‌ بهشون‌ بده‌ اولين‌ بچه‌ كه‌ دختره‌ انشاء الله‌ و ماية‌ رحمتو بركت‌ هم‌ خواهد بود، كوثر اسمش‌ را بگذارند.

 انا اعطيناك‌ الكوثر. اي‌ پيغمبر به‌ تو كوثر داديم‌. ان‌ شانئك‌ هو الابتر. دشمن‌ تو، مبغض‌ تو، اوست‌ كه‌ مقطوع‌ النسله‌. آن‌ دانشمند ميگه‌ كه‌ اينهمه‌ فرزندان‌ پيغمبر، شما بريد بگرديد يك‌ دونه‌ از فرزندان‌ بني‌ اميه‌ اگر پيدا كرديد. پيدا نميشه‌. قطع‌ شد نسلشون‌. فقط‌ يك‌ رشته‌ ظاهرا ميمونه‌ كه‌ سفياني‌، عثمان‌ بن‌ عنبسه‌ جزء بني‌ اميه‌ است‌. مثل‌ اينكه‌ يك‌ خط‌ مانده‌، يك‌ نسل‌ مانده‌، كه‌ او هم‌ بياد هشت‌ ماه‌ از خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اين‌ هزار ماهي‌ كه‌ بني‌ اميه‌ حكومت‌ مي‌كردند، هشت‌ ماهش‌ مانده‌، آن‌ هشت‌ ماه‌ را حكومت‌ بكنه‌ و بعد خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ امام‌ زمان‌ بياد ديگه‌ آخرين‌ ريشه‌ را بكنه‌ و انشاء الله‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ سفياني‌ را از بين‌ ميبره‌. و به‌ همين‌ جهت‌ به‌ فاطمة‌ زهرا بيشتر از همه‌ دشمنان‌ اذيت‌ كردند. خيلي‌ عجيبه‌. ميگه‌ صبت‌ علي‌ مصائب‌. صبّ به‌ معناي‌ ريخته‌ شدنه‌. يعني‌ ريخت‌ بر من‌ مصيبتهايي‌. لو انها صبت‌ علي‌ الايام‌، سرن‌ لياليا. اگر به‌ روزها اين‌ مصيبتها ريخته‌ ميشد، شب‌ ميشد، خيلي‌ عجيبه‌. معلومه‌ فاطمة‌ زهرا خيلي‌ اذيت‌ شده‌ و حق‌ هم‌ دارن‌. فاطمة‌ زهرا از مردن‌ نمي‌ترسيد. بلكه‌ يكي‌ از آرزوهاش‌ اين‌ بود كه‌ از دار دنيا بره‌. و اينهم‌ وقتي‌ رسول‌ اكرم‌ توي‌ بستر افتاده‌ بود و فاطمه‌ زياد براي‌ فراق‌ رسول‌ اكرم‌ گريه‌ ميكرد، پيغمبر اكرم‌ صداش‌ زد. بيا جلو. آمد جلو در گوش‌ فاطمه‌ يك‌ چيزي‌ گفت‌ فاطمه‌ خنديد. چي‌ گفتند؟ چي‌ گفت‌ كه‌ تو آنهمه‌ ناراحت‌ بودي‌. گفت‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود اول‌ كسي‌ كه‌ از فرزندان‌ من‌ به‌ من‌ ملحق‌ ميشه‌، اول‌ كسي‌ كه‌ از اقرباي‌ من‌، از اقوام‌ من‌، از خويشاوندان‌ من‌، از دوستان‌ من‌، به‌ من‌ ملحق‌ ميشه‌ تو هستي‌. خوشحال‌ شد. پس‌ فاطمة‌ زهرا چرا اينقدر گريه‌ ميكرد؟ چرا اينقدر اشك‌ مي‌ريخت‌؟ كه‌ جزء گريه‌ كنندگان‌ عالم‌ محسوب‌ ميشه‌ كه‌ چهارنفر ميگن‌ گريه‌ كردند. يكي‌ حضرت‌ آدم‌ بود، يكي‌ يعقوب‌ بود، يكي‌ حضرت‌ سجاد بود يكي‌ هم‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهرا. آنها زمانشون‌ طولاني‌ بود. ولي‌ فاطمة‌ زهرا در مدت‌ هفتاد و پنج‌ روز يا نود و پنج‌ روز اينهمه‌ گريه‌ كرد. البته‌ من‌ آن‌ روايات‌ را كه‌ ميگه‌ مردم‌ شهر مدينه‌ اذيت‌ شدند و گفتند يا روز گريه‌ بكن‌ يا شب‌ گريه‌ بكن‌، نمي‌فهمم‌. چيزي‌ را هم‌ كه‌ نمي‌فهمم‌، نميگم‌. و در آن‌ روايت‌ داره‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا مردم‌ مدينه‌ را اذيت‌ ميكرد. اذيت‌ شدند. گفتند برو بيرون‌. اين‌ را من‌ نمي‌فهمم‌. بهرحال‌ با بلندگو كه‌ گريه‌ نميكرده‌ حضرت‌. بعدهم‌ يك‌ خونة‌ همسايه‌ حضرت‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ بعد هم‌ يك‌ خانة‌ همسايه‌ مثلا صداي‌ يك‌ زني‌ شيون‌ بكنه‌ بره‌، حالا شهري‌ را آنجور صداش‌ بپيچه‌، آنهم‌ صداي‌ يك‌ زن‌، آنهم‌ زن‌ عفيفه‌اي‌ مثل‌ فاطمة‌ زهرا. من‌ احساس‌ مي‌كنم‌ اين‌ را يك‌ رواياتي‌ داره‌ كه‌ شايد دشمنها درستش‌ كردند. و الا گريه‌ را هر چه‌ هم‌ انسان‌، از يك‌ اطاق‌ از دو تا اطاق‌، از توي‌ خونه‌ بيشتر خارج‌ نشه‌. حالا اينها را عرض‌ كردم‌ هر چي‌ را من‌ نمي‌فهمم‌ دليل‌ نداره‌ ردش‌ كنم‌. ولي‌ خيلي‌ گريه‌ كرد فاطمه‌ خيلي‌ هم‌ متأثر بود. براي‌ چي‌ متأثر بود؟ براي‌ مردن‌؟ نه‌. اين‌ كه‌ خوشحال‌ شد وقتي‌ بهش‌ خبر وفاتش‌ را دادند. براي‌ چي‌؟ براي‌ اينكه‌ مي‌بينه‌ اين‌ نهر كوثر، اين‌ علم‌ و دانش‌،اين‌ منبع‌ حكمت‌، اين‌ جاري‌ شده‌، مردم‌ ازش‌ استفاده‌ نميكنند. نميگذارند مردم‌ ازش‌ استفاده‌ بكنند. يك‌ آب‌ زلالي‌ باشه‌، مردم‌ تشنگي‌ دارند مي‌ميرند. يك‌ نفر بياد مانع‌ بشه‌ كه‌ كسي‌ از اين‌ آب‌ بخوره‌، از اين‌ آب‌ استفاده‌ بكنه‌ ببينيد چقدر بده‌. براي‌ اين‌. لذا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را وقتي‌ كه‌ بردند به‌ طرف‌ مسجد، حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها مي‌بينيد همه‌اش‌ دفاع‌ از او ميكنه‌. نميگه‌ حالا پهلوم‌ درد ميكنه‌ مه‌ كاري‌ نداشته‌ باشم‌، نميگه‌ محسنم‌ سقط‌ شده‌ حالا ازم‌ تكليف‌ برداشته‌ شده‌. نمي‌فرمايد كه‌ من‌ ديگه‌ نمي‌تونم‌، طاقت‌ ندارم‌ برم‌ دنبال‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. نه‌. حركت‌ ميكنه‌ و تمام‌ قدرتش‌ را هم‌ اعمال‌ ميكنه‌. تمام‌ قدرتش‌ را اعمال‌ ميكنه‌.

 اين‌ مكاشفه‌اي‌ كه‌ ديشب‌ هم‌ اشاره‌اي‌ كردم‌، يكي‌ از افرادي‌ كه‌ خوب‌ اهل‌ مكاشفه‌ است‌، اين‌ ديده‌ بود. ميگفت‌ دم‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا در عالم‌ مكاشفه‌ ايستاده‌ بودم‌، با روايات‌ چون‌ تطبيق‌ ميكنه‌، ايستاده‌ بودم‌ در كه‌ به‌ پهلوي‌ به‌ من‌ خطاب‌ ميكرد، اشك‌ مي‌ريخت‌، به‌ پهلوي‌ مادرتون‌ زهراكه‌ خورد، حضرت‌ افتاد روي‌ زمين‌. آنجا يك‌ پله‌اي‌ بود. افتاد از آن‌ پله‌ هم‌ پائينتر. فضه‌ هم‌ خودش‌ را زود رسوند. سر فاطمة‌ زهرا را روي‌ دامن‌ گرفته‌. دستش‌ را گذاشته‌ روي‌ پهلوي‌ فاطمه‌. توي‌ خانه‌ است‌. طبعا فاطمة‌ زهرا افتاده‌ در يك‌ حال‌ عجيبي‌. در شكست‌ هجوم‌ آوردند كه‌ ايشان‌ مي‌گفت‌ فضه‌ كشيد بدن‌ فاطمه‌ را به‌ يك‌ كنار. و الا لگد مي‌كردند. زير پا بدن‌ فاطمه‌ را شايد از بين‌ مي‌بردند. فضه‌ كشيد آنطرف‌. خوب‌ ريختد توي‌ خانه‌. خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بسيار خانة‌ كوچكي‌ هست‌. هنوز هست‌. من‌ خجالت‌ مي‌كشم‌ كه‌ اين‌ حرفها را توي‌ چشم‌ دوستان‌ فاطمة‌ زهرا نگاه‌ كنم‌ و بگم‌. چراغها را خاموش‌ كنيد. شب‌ اول‌ ماه‌ جمادي‌ الثاني‌ است‌. شب‌ اول‌ عزاي‌ فاطمة‌ زهراست‌. ميگه‌ بدن‌ فاطمة‌ را به‌ كناري‌ كشيد مبادا اين‌ هجوم‌ جمعيت‌ بدن‌ فاطمه‌ را لگدمال‌ كند. فضه‌ داره‌ دست‌ به‌ صورت‌ زهرا ميكشه‌. عرق‌ صورت‌ فاطمه‌ را پاك‌ ميكنه‌. موهاي‌ مقدسش‌ را از صورتش‌ عقب‌ ميزنه‌. گاهي‌ خم‌ ميشه‌ صورت‌ فاطمة‌ زهرا را ميبوسه‌ و فضه‌ اشك‌ ميريخت‌. اشك‌ چشم‌ فضه‌ روي‌ صورت‌ فاطمة‌ زهرا ريخت‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها آن‌ چشمهاي‌ بيحالش‌ را باز كرد. اول‌ جمله‌اي‌ كه‌ سؤال‌ كرد پسر عمم‌ چه‌ شد؟ كجاست‌؟ گفت‌ بي‌بي‌ ريختند مردم‌ توي‌ منزل‌ علي‌ را دستگيرش‌ كردند. بطرف‌ مسجد دارند ميبرن‌. فاطمة‌ زهرا به‌ فضه‌ فرمود به‌ من‌ كمك‌ كن‌ من‌ از جا بلند بشم‌. چيزيم‌ نيست‌، من‌ مي‌خوام‌ نگذارم‌ پسر عمم‌ را با اين‌ حال‌ به‌ مسجد ببرن‌. فضه‌ زير بغل‌ فاطمة‌ زهرا را گرفت‌. حركت‌ كرد. خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ با مسجد يك‌ ديوار بيشتر فاصله‌ نبود. يك‌ در بيشتر فاصله‌ نبود. جائي‌ فاطمه‌ به‌ علي‌ رسيد كه‌ ديگه‌ وارد مسجدش‌ كرده‌ بودند. جمعيت‌ مسلمانهاي‌ بي‌ وفاي‌ بي‌ محبت‌ هم‌ آنجا اجتماع‌ كرده‌ بودند. اما حدود چهل‌ نفر بودند كه‌ علي‌ را به‌ طرف‌ محراب‌ مسجد كه‌ ابي‌ بكر نشسته‌ بود، مي‌بردند. فاطمة‌ زهرا كمربند علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را گرفت‌. به‌ طرف‌ خانه‌ كشيد. نمي‌گذارم‌ پسر عمم‌ را با اين‌ حال‌ ببريد. اينجا آن‌ دومي‌ لعين‌ رو كرد به‌ قنفذ. شما بدونيد ايشان‌ ميگه‌. ميگه‌ من‌ نگاه‌ مي‌كردم‌ اشك‌ مي‌ريختم‌. قنفذ خودش‌ را يك‌ خورده‌اي‌ عقب‌ كشيد. شمشيرش‌ را در آورد از ميان‌ غلاف‌. غلاف‌ را به‌ دست‌ گرفت‌. غلاف‌ شمشير را گاهي‌ از آهن‌ درست‌ مي‌كردند. من‌ اگر ايام‌ فاطميه‌ نبود اين‌ مكاشفه‌ را عرض‌ نمي‌كردم‌. غلاف‌ شمشير رامعمولا از آهن‌ درست‌ مي‌كردند. شمشير كارش‌ بريدنه‌. اما غلاف‌ ميشكنه‌ ولي‌ خوني‌ بيرون‌ نميريزه‌. قنفذ آمد جلو با غلاف‌ شمشير. زد به‌ بازوي‌ فاطمة‌ زهرا. سايرين‌ هم‌ ريختند همه‌اشون‌ فاطمة‌ زهرا را كتك‌ زدند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را بردند به‌ طرف‌ محراب‌. سلمان‌ ايستاده‌، اباذر ايستاده‌، شيعيان‌ باوفا ايستادند، امام‌ حسن‌، امام‌ حسين‌ اينها همه‌ مايل‌ بودند كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ فرمان‌ بده‌ تا تمام‌ اين‌ مردم‌ را با دم‌ شمشير بگذرانند. اما علي‌ اشاره‌ ميكرد نه‌. نه‌. ما بندة‌ خدائيم‌. خدا ميخواد اينها را معرفي‌ كنه‌ تا مردم‌ شيعه‌ لااقل‌ حلالزاده‌ها، پيرو اينها نباشند و اينها را بشناسند. فاطمة‌ زهرا رفت‌ كنار مسجد. ايشان‌ ميگه‌ من‌ ديدم‌ فاطمه‌ رفت‌ كنار مسجد نشست‌. عرض‌ كردم‌ اگر با روايات‌ تطبيق‌ نمي‌كرد، نمي‌گفتم‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را هم‌ بردند توي‌ محراب‌. ابي‌ بكر هم‌ نشسته‌ دستش‌ را دراز كرده‌. شمشير را روي‌ سر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نگه‌ داشتند. بيعت‌ كن‌. همه‌ ميگن‌ بيعت‌ كن‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها بلند شد. چشمش‌ به‌ اين‌ منظره‌ افتاد. فرمود خلب‌ ابن‌ عمي‌ ول‌ كنيد پسر عمم‌ را. او لاكشف‌ بدعا رأسي‌ و اشكو لا اله‌ اشكوني‌. پسر عمم‌ را آزاد كنيد، ول‌ كنيد. و الا در خانة‌ خدا ميرم‌. همين‌ گوشة‌ مسجد سرم‌ را برهنه‌ مي‌كنم‌ و نفرينتون‌ مي‌كنم‌. همة‌ اصحاب‌ ايستادند، مردم‌ ايستادند. پايه‌هاي‌ مسجد بنا كرد لرزيدن‌. گرد و غباري‌ بلند شد، علي‌ زير شمشيره‌. صدا زد سلمان‌ بيا. برو زود پيغام‌ من‌ را به‌ فاطمة‌ زهرا برسون‌. به‌ فاطمه‌ بگو اگر مي‌خواي‌ اسلام‌ باقي‌ بمانه‌ نفرين‌ نكن‌، نفرين‌ نكن‌، مردم‌ هم‌ كه‌ اين‌ اوضاع‌ را ديدند، دست‌ كشيدند از علي‌ بن‌ ابيطالب‌. علي‌ رفت‌ در ميان‌ خانه‌ نشست‌. فاطمة‌ پهلو شكسته‌ هم‌ در كنارش‌ توي‌ بستر افتاد. امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ و زينب‌ و ام‌ كلثوم‌ هم‌ نشستند به‌ اين‌ پدر و مادر غريب‌ مظلوم‌ گريه‌ كردند. همانطوري‌ كه‌ شما الان‌ گريه‌ مي‌كنيد. اجركم‌ الله‌ يا بقية‌ الله‌. همانطوري‌ كه‌ شما داريد گريه‌ مي‌كنيد براي‌ مادرتون‌.

 

۲۸ جمادی الاول ۱۴۱۵ قمری – فضائل‌ حضرت‌ زهرا (س‌)

 فضائل‌ حضرت‌ زهرا (س‌) 28 ج‌ 1 1415

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. انا اعطيناك‌ الكوثر. فصل‌ لربك‌ و انحر ان‌ شانئك‌ هو الابتر.

 انشاء الله‌ تا شب‌ دوشنبه‌ به‌ مناسبت‌ شهادت‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها اين‌ مجلس‌ هست‌ و ما هم‌ به‌ ياري‌ پروردگار دربارة‌ فضائل‌ اين‌ بي‌بي‌، اين‌ بزرگوار، كسي‌ كه‌ تمام‌ خاندان‌ عصمت‌ به‌ وجودش‌ افتخار مي‌كنند، كسي‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ از افتخاراتش‌ اين‌ است‌ كه‌ من‌ فرزند فاطمة‌ زهرا هستم‌. انشاء الله‌ صحبت‌ مي‌كنيم‌ و از فاطمة‌ اطهر مي‌خواهيم‌ كه‌ از خدا بخواهد كه‌ خداي‌ تعالي‌ فرج‌ فرزندش‌ را برساند. شايد ما از اينهمه‌ گرفتاريها و تاريكيها نجات‌ پيدا كنيم‌.

 آيات‌ زيادي‌ دربارة‌ حضرت‌ زهرا تأويل‌ و تفسير شده‌ كه‌ از همه‌ مهمتر، همين‌ سورة‌ مباركه‌ است‌. انا اعطيناك‌ الكوثر. ما به‌ تو كوثر عنايت‌ كرديم‌. به‌ طور كلي‌ اگر يك‌ بزرگي‌ بخواد به‌ يك‌ فردي‌ چيزي‌ بدهد، اگر آن‌ چيز كوچك‌ باشد، اهميت‌ زيادي‌ نداشته‌ باشد، خيلي‌ به‌ عنوان‌ اين‌ كه‌ ما به‌ تو عطا كرديم‌ و منت‌ گذاشتن‌ و اينها بيان‌ نمي‌كند. يا حرفي‌ نمي‌زند مثلا شما هديه‌اي‌ برديد منزل‌ يك‌ نفر، خيلي‌ جزئيه‌. مي‌بريد مي‌گذاريد گوشة‌ طاقچه‌ ميگيد بعد كه‌ من‌ رفتم‌ نگاه‌ كنه‌. و الا اين‌ مطابق‌ شأنش‌ نيست‌. اما اگر مثلا يك‌ جواهر پر قيمتي‌ را كه‌ ممكنه‌ او قيمتش‌ را هم‌ ندونه‌ برديد براي‌ براي‌ يك‌ كسي‌. ميديد دستش‌ مي‌بينيد يك‌ نگاهي‌ كرد خوب‌ متوجه‌ نشد كه‌ اين‌ چيه‌. يك‌ جوري‌ مي‌خوايد بفهمونيد كه‌ اين‌ را خيلي‌ پول‌ دادم‌، خيلي‌ قيمتيه‌. يا مثلا فوايدش‌ را ميخواهيد بهش‌ تذكر بديد. اين‌ خيلي‌ فايده‌ داره‌.

 يك‌ وقتي‌ يادمه‌ يك‌ انگشتري‌ را يك‌ نفر به‌ من‌ داد من‌ زياد متوجه‌اش‌ نبود. هنوز اين‌ انگشترها زياد پخش‌ نشده‌ بود. حرز جواد عليه‌ الصلاة‌  و السلام‌. ايشان‌ ديدم‌ هي‌ اين‌ پا آن‌ پا ميكنه‌ اين‌ انگشتر خيلي‌ مهمه‌. خوب‌ انگشتر نقرة‌ معمولي‌ است‌ نگيني‌ هم‌ كه‌ نداره‌. بهرحال‌ به‌ هر جوري‌ بود به‌ من‌ فهموند كه‌ اين‌ حرز جواد اصله‌ و خيلي‌ هم‌ خاصيت‌ داره‌ و شما بايد قدرش‌ را بدونيد. بهرحال‌ حالا حرفهاي‌ او را من‌ نمي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌.

 گاهي‌ طرف‌ قدر آن‌ را نميدونه‌. يا اينكه‌ نمي‌تونه‌ بفهمه‌ كه‌ اين‌ چقدر مهمه‌ و يا اينكه‌ بالاخره‌ مي‌خواد هديه‌ دهنده‌ اين‌ هديه‌ را خوب‌ معرفي‌ بكنه‌. مي‌آد ميگه‌ آقا اين‌ خصوصياتش‌ اينه‌، اين‌ قيمتش‌ اينه‌. يك‌ وقت‌ فكر نكني‌ اين‌ تسبيحي‌ كه‌ من‌ به‌ تو دادم‌ تسبيح‌ معموليه‌. اين‌ تسبيح‌ شاه‌ مقصود اصله‌ و قيمتش‌ هم‌ اينه‌ توي‌ بازار. نمي‌خواد به‌ رختون‌ بكشه‌ كه‌ من‌ چقدر بهتون‌ محبت‌ كردم‌ مي‌خواد شما اين‌ را به‌ ارزوني‌ از دست‌ ندي‌. يك‌ وقت‌ رسيده‌ ميگه‌ خوب‌ من‌ كه‌ مجاني‌ گيرم‌ آمده‌ پس‌ بدم‌ به‌ اين‌. نه‌. مواظب‌ باش‌ درسته‌ مجاني‌ گيرت‌ آمده‌ اما نه‌ اين‌ شرائطي‌ داره‌.

 گاهي‌ طرف‌ ميدونه‌ عظمتش‌ را، ميخواد اين‌ شخص‌ هديه‌ آورنده‌ به‌ اينهايي‌ كه‌ اينجا نشسته‌اند بفهمونه‌ كه‌ من‌ يك‌ هدية‌ بزرگي‌ براي‌ اين‌ آقا آوردم‌. از در وارد ميشه‌، يك‌ چيز كوچكي‌ گذاشته‌ توي‌ كادوئي‌، دور و برش‌ را گل‌ گذاشته‌ بعد ميگه‌ ما براي‌ شما اين‌ هديه‌ را آورديم‌. اگر چيز كم‌ قيمتي‌ باشه‌ اون‌ شخص‌ هم‌ بزرگه‌، جلوي‌ مردم‌ يك‌ همچين‌ حرفي‌ نميزنه‌ كه‌ مردم‌ بفهمند اين‌ هديه‌ خيلي‌ مهمه‌ و براي‌ اين‌ آقا ما خيلي‌ احترام‌ قائل‌ شديم‌ كه‌ اين‌ هديه‌ را براش‌ آورديم‌.

 گاهي‌ ميشه‌ توي‌ كتاب‌ مي‌آد. مثلا فرض‌ كنيد بنده‌ رفتم‌ پيش‌ استادم‌ براش‌ يك‌ چيزي‌ بردم‌. خيلي‌ مهم‌ بوده‌. مي‌خوام‌ محبتم‌ را نسبت‌ به‌ استادم‌، يا استادم‌ چيزي‌ براي‌ من‌ آورده‌، مي‌خوام‌ محبت‌ استاد را نسبت‌ به‌ خودم‌ معرفي‌ بكنم‌. توي‌ كتاب‌ مثلا پرواز روح‌ مي‌نويسم‌ كه‌ بعله‌ استاد آمد به‌ مشهد براي‌ ما يك‌ همچين‌ چيزي‌ آورد. يا خود استاد توي‌ كتابش‌ مي‌نويسه‌ كه‌ من‌ رفتم‌ براي‌ او يك‌ همچين‌ چيزي‌ بردم‌.

 گاهي‌ ميشه‌ با منت‌. خيلي‌ بزرگه‌ ديگه‌. اين‌ مثل‌ بسيار بزرگ‌ و با عظمتي‌ است‌ كه‌ ميگه‌ ما به‌ تو اين‌ هديه‌ را داديم‌. بايد در مقابل‌ اين‌ تو شكر كني‌. سر فرود بياري‌. وقتي‌ كه‌ اين‌ هديه‌ به‌ دستت‌ رسيد بيفتي‌ سجده‌ كني‌. احترام‌ قائل‌ بشي‌. و اين‌ را هم‌ بدانيد ان‌ الهدايا علي‌ مقدار مهديها. هديه‌ به‌ اندازة‌ هديه‌ كننده‌ است‌. يعني‌ هر كسي‌ به‌ اندازة‌ خودش‌. از مورچه‌ گرفته‌ تا شخصيتهاي‌ بزرگ‌ اينها بايد شخصيت‌ خودشون‌ را رعايت‌ كنند، آن‌ چيزي‌ كه‌ براشون‌ بيشتر موفقيت‌ داره‌ و بيشتر مي‌توانند به‌ آن‌ وسيله‌ اظهار محبتشون‌ را بكنند هديه‌ بيارند. مورچه‌ براي‌ حضرت‌ سليمان‌، همه‌ هديه‌ مي‌بردند. وقتي‌ حضرت‌ سليمان‌ بر اريكة‌ سلطنت‌ و عظمت‌ نشسته‌ بود، همة‌ افراد يك‌ هدايايي‌ مي‌بردند به‌ مناسب‌ خودشون‌. مورچه‌ فكر كرد كه‌ اين‌ ران‌ ملخ‌ سنگين‌ هم‌ هست‌، از آن‌ ملخهاي‌ گرمسيري‌ هم‌ بوده‌ ظاهرا كه‌ درشت‌ بوده‌. با اينكه‌ سنگينه‌ و خوب‌ ما خودمون‌ با رفقا ممكنه‌ هفت‌ هشت‌ روزي‌ از اين‌ ران‌ ملخ‌ استفاده‌ بكنيم‌. چه‌ بهتره‌ همين‌ را ما برداريم‌ ببريم‌ براي‌ سليمان‌. ديگه‌ از اين‌ بالاتر نميشه‌. برداشت‌ كشان‌ كشان‌ آورد براي‌ سليمان‌. به‌ اندازه‌ خودش‌. هيچوقت‌ به‌ مورچه‌ نميگن‌ كه‌ تو مي‌خواستي‌ يك‌ جواهر قيمتي‌ برداري‌ بياري‌. جواهر قيمتي‌ را اصلا او نمي‌فهمه‌ خيال‌ ميكنه‌ سنگه‌. يك‌ چيزي‌ گكه‌ ماها اكثرا اينطوري‌ هستيم‌ها. مطابق‌ افكار خودمون‌ كار مي‌كنيم‌.

 مثلا يك‌ كسي‌ از دار دنيا ميره‌. يك‌ كسي‌ كه‌ اهل‌ معرفته‌، اهل‌ فهمه‌، دركه‌، آن‌ شب‌ اول‌ ميگه‌ گرفتاريهايش‌ را رفع‌ كنم‌، ببرم‌ رد مظالمش‌ را بدم‌، مثلا فرض‌ كنيد اگر سفارشي‌ كرده‌، اون‌ را انجام‌ بدم‌. اما آنهايي‌ كه‌ خودخواهند، ميرن‌ سر قبر مفصل‌ ميوه‌ مي‌چينند. يك‌ دونه‌ از اين‌ ميوه‌ها به‌ آن‌ بندة‌ خدائي‌ كه‌ آن‌ زير خوابيده‌ نميرسه‌. خرما مي‌گذارند، خدمتتون‌ عرض‌ شود گلدون‌ مي‌گذارند. ميگيم‌ آقا چرا اين‌ كارها را ميكني‌؟ ميگه‌ ما آبرو داريم‌. براي‌ آبروي‌ خودش‌. ولي‌ بهش‌ بگن‌ آقا اين‌ بندة‌ خداي‌ بقال‌ سر كوچه‌، اين‌ گاهي‌ ميرفت‌ آنجا چونه‌ ميزد، چونه‌هاي‌ بيخود، يك‌ خورده‌ بيشتر بده‌ و الا ميرم‌ شكايت‌ ميكنم‌، تو را بعنوان‌ گرانفروش‌ معرفي‌ ميكنم‌، حالا بخاطر اينكه‌ اين‌ شخص‌ ممكنه‌ يك‌ چيزي‌ از اين‌ آقا طلب‌ داشته‌ باشه‌، حالا برو راضيش‌ كن‌. اون‌ زير اينها به‌ دردش‌ ميخوره‌ نه‌ اصلا توي‌ فكرش‌ نيستند ورثه‌. نمازش‌، نيستند. بدهيهايش‌، به‌ فكرش‌ نيستند. ولي‌ يك‌ اطعامي‌ مي‌كنند كه‌ لااقل‌ صد هزار تومان‌ خرجشه‌ و به‌ هيچ‌ وجه‌ به‌ فكر بدهكاري‌ اين‌ آقا كه‌ ده‌ هزار تومان‌ به‌ فلاني‌ بدهكاره‌، اونهم‌ از كثرت‌ ناداري‌ و فقر الان‌ به‌ اين‌ ده‌ هزار تومان‌ خيلي‌ احتياج‌ داره‌. خود اين‌ مرحوم‌ تا وقتي‌ كه‌ زنده‌ بود نداد حالا تو برو بهش‌ بده‌ شايد رفع‌ گرفتاري‌ بشه‌. ابدا. صد هزار تومان‌ را ميده‌ اين‌ ده‌ هزار تومان‌ را نميده‌. خيلي‌ ماها فكرهامون‌ روي‌ همين‌ جنبه‌هاي‌ خودمونه‌. به‌ قول‌ يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ كه‌ بچة‌ كوچيك‌ توي‌ بغل‌ باباش‌ كه‌ نشسته‌ خيلي‌ مي‌خواد اظهار محبت‌ به‌ پدرش‌ بكنه‌، پستانكش‌ را ميكنه‌ توي‌ دهن‌ باباش‌ ميگه‌ شايد چون‌ من‌ پستانك‌ دوست‌ دارم‌، اوهم‌ لابد دوست‌ داره‌. بعله‌. تعارف‌ به‌ او ميكنه‌. ماها اينجوريم‌. خدا ميدونه‌ اكثر كارهامون‌ همينطوره‌. چون‌ توي‌ صراط‌ مستقيم‌ نيستيم‌. چون‌ حساب‌ دستمون‌ نيست‌. مورچه‌ حساب‌ دستش‌ نبود. خوب‌ چيكار ميتونه‌ بكنه‌. حساب‌ خودش‌ را كرد. پيش‌ خودش‌ نشست‌ حساب‌ كرد كه‌ ما از يك‌ ران‌ ملخ‌ خيلي‌ استفاده‌ مي‌كنيم‌. بهترين‌ چيزها ران‌ ملخه‌. خوب‌ ما اين‌ را ببريم‌ براي‌ سليمان‌. جاء سليمان‌ يوم‌ العيد، روز عيد نملة‌. يك‌ مورچه‌اي‌ آمد. به‌ نصف‌، حالا اين‌ شعر ميگه‌ به‌ نصف‌ رجل‌ جراد كان‌ في‌ فيها. نصف‌ يك‌ ران‌ ملخي‌ كه‌ در دهان‌ گرفته‌ بود. كه‌ ان‌ الهدايا علي‌ مقدار مهديها. هدايا به‌ اندازة‌ هديه‌ كننده‌ است‌. خوب‌.

 اين‌ مقدمه‌ را من‌ گفتم‌ براي‌ اينكه‌ شما مطلب‌ دستتون‌ بياد. خداي‌ با آن‌ عظمت‌، هديه‌ كننده‌ خداست‌. خداي‌ با اون‌ عظمت‌ مي‌خواد يك‌ هديه‌ به‌ پيغمبرش‌ بده‌ كه‌ هم‌ از پيغمبر دلجويي‌ كرده‌ باشه‌، هم‌ پيغمبر را وادار كرده‌ باشه‌ كه‌ تعظيم‌ بكنه‌ در مقابل‌ خدا و هم‌ اين‌ هديه‌ مطابق‌ شأن‌ پيغمبر باشه‌ و مطابق‌ شأن‌ هديه‌ كننده‌ باشه‌. ببينيد چقدر عظمت‌ پيدا ميكنه‌. اصلا اونچنان‌ اين‌ هديه‌ اين‌ عطيه‌، اين‌ اعطاء، آنقدر عظمت‌ پيدا ميكنه‌ كه‌ از حساب‌ خارجه‌. يعني‌ علي‌ مقدار مهديها ديگه‌. خدا چقدر عظمت‌ داره‌؟ بايد به‌ عظمت‌ خودش‌ نگاه‌ كنه‌. مقدار اينجا نميشه‌ گفت‌. چون‌ خداي‌ تعالي‌ مقدار نداره‌. بينهايته‌. پس‌ بايد هديه‌اش‌ هم‌ بينهايت‌ پر اهميت‌ باشه‌. اين‌ آية‌ قرآنه‌ها. ما هنوز نمي‌خوايم‌ بگيم‌ هديه‌ چيه‌؟

 هديه‌ در مقابل‌ چه‌ مسئله‌اي‌ اين‌ هديه‌ آمد؟ در مقابل‌ اينكه‌ پيغمبر را گفتند جاء ابتر. پيغمبر اكرم‌ وارد مسجد شد. عاص‌ و يك‌ عده‌ از بني‌ اميه‌ نشسته‌ بودند هميشه‌ بني‌ اميه‌ با بني‌ هاشم‌ درگير بودند، بد بودند. علتش‌ هم‌ آن‌ بود كه‌ آنها شجرة‌ خبيثه‌ بودند، اينها هم‌ شجرة‌ طيبه‌، دو تا درخت‌. يكي‌ درخت‌ علف‌ خرس‌، يكي‌ هم‌ درخت‌ چي‌ بگم‌. چه‌ ميوه‌اي‌ را بيشتر دوست‌ داريد كه‌ اون‌ را بگم‌. انجير؟ درخت‌ انجير. حالا ايشون‌ انجير معلومه‌ خيلي‌ دوست‌ داره‌. يك‌ درخت‌ پر ثمري‌ كه‌ اكلها دائم‌. اين‌ ميوة‌ رسيده‌اش‌ هميشگي‌ باشه‌ كه‌ نميشه‌ تصور كرد. چون‌ هر كسي‌ هر چيزي‌ دوست‌ داره‌ باز همون‌ حرفها پيش‌ مي‌آد. هر كي‌ هر چي‌ را دوست‌ داره‌ همان‌ را ميگه‌. اين‌ دو تا درخت‌ نمي‌تونند با هم‌ مناسبتي‌ داشته‌ باشند. اصلا توي‌ يك‌ باغ‌ نبايد اين‌ دو تا درخت‌ باشند. شما توي‌ يك‌ باغ‌ رفتيد، يك‌ باغ‌ پر از گل‌، مثلا فرض‌ كنيد رفتيد در يك‌ گلخانه‌، همه‌ گله‌. يك‌ علف‌ پر خار بد رنگ‌ بيابوني‌ هم‌ آن‌ گوشه‌ گذاشته‌ باشن‌. ميگيد اين‌ را چرا ديگه‌ اينجا آورديد؟ اصلا مناسبت‌ نداره‌. شجرة‌ بني‌ اميه‌، صريح‌ قرآنه‌ مي‌فرمايد كه‌ مثل‌ كلمة‌ خبيثة‌ كمثل‌ الشجرة‌ خبيثة‌ اجتثت‌ من‌ فوق‌ الارض‌ ما لها من‌ قرار. درخت‌ خبيث‌ اين‌ خارهاي‌ بي‌ ارزش‌.

 من‌ درختهايي‌ ديدم‌ شماها نديديد، در مناطق‌ گرمسيري‌ يك‌ درختي‌ هست‌ بنام‌ خار مغيلان‌. درختي‌ ميشه‌. تقريبا سايه‌اي‌ هم‌ داره‌ تمام‌ اين‌ درخت‌ پاي‌ هر برگ‌، برگهاش‌ كوچكه‌، پاي‌ هر برگ‌ يك‌ خار شش‌ پهلو هست‌. يعني‌ هر طرفش‌ كه‌ بيفته‌ روي‌ زمين‌، سه‌ چهار پهلوهاش‌ بالا واي‌ مي‌ايسته‌. پاتون‌ را بگذاريد روش‌ كبابتون‌ ميكنه‌. حتي‌ من‌ ديدم‌ پام‌ سوخت‌. با كفش‌ بودم‌. از كفش‌ رده‌ شده‌ بود آمده‌ بود به‌ پا رسيده‌ بود. ايني‌ كه‌ ميگن‌ خار مغيلان‌ دربارة‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ كه‌ اينها توي‌ بيابان‌، اين‌ فوق‌ العاده‌ عجيب‌ بوده‌. درخته‌. نه‌ سايه‌اش‌ به‌ درد ميخوره‌. چون‌ دائما زيرش‌ اين‌ خارها ريخته‌ و سايه‌اش‌ هم‌ خوب‌ نيست‌ و بد رنگ‌ هم‌ هست‌. علاوة‌ بر اين‌ ريشه‌هاش‌ روي‌ زمينه‌. نه‌ اين‌ درخت‌. اين‌ درخت‌ ريشه‌هاش‌ به‌ اعماق‌ زمينه‌. ولي‌ بعضي‌ درختها هست‌ باصطلاح‌، فرض‌ كنيد يك‌ سنگي‌ هست‌ اين‌ رويش‌ يك‌ شاخة‌ درختي‌ سبز شده‌. يك‌ باران‌ تند بياد و يك‌ باد بياد اصلا ريشه‌ را ميكنه‌ مي‌اندازه‌ آنطرف‌ سنگ‌ را ميشويه‌ در معرض‌ ديد قرار ميده‌. اصلا درخت‌ رفت‌ توي‌ سيل‌ برداشته‌ شد و رفت‌. واقعا اينطوري‌ بود. مثل‌ كلمة‌ خبيثة‌ كشجرة‌ خبيثه‌ اجتثت‌ من‌ فوق‌ الارض‌ ما لها من‌ قرار. علاوه‌ اينكه‌ هيچ‌ فايده‌اي‌ نداره‌، هيچ‌ ارزشي‌ نداره‌، هيچ‌ براي‌ بشر ضرر هم‌ داره‌، قراري‌ هم‌ نداره‌، باقي‌ هم‌ نمي‌مونه‌، باطل‌ يك‌ چند روز جولاني‌ داره‌ للباطل‌ جوله‌، اما للحق‌ دوله‌. شما امروز، امشب‌ جمع‌ شديد، همه‌اتون‌ دوست‌ داريد دربارة‌ عظمت‌ فاطمة‌ زهرا صحبت‌ بشه‌. اين‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ ريشة‌ اين‌ درخت‌ در دلهاتون‌ بحمد الله‌ فرو رفته‌.

 اينها، هميشه‌ اين‌ دو تا درخت‌ با هم‌ هيچ‌ تناسبي‌ نداشتند. اين‌ جاش‌ توي‌ مزبله‌ها بود و اين‌ درخت‌ طيبه‌ جاش‌ توي‌ گلخونه‌ها بود. گاهي‌ كه‌ بهم‌ مي‌رسيدند خوب‌ اون‌ طبعا اذيت‌ مي‌كرد. جاء ابتر. نق‌ مي‌زدند. پيغمبر را اذيت‌ مي‌كردند. پيغمبر يك‌ شب‌ خواب‌ ديد كه‌ در روي‌ منبرش‌ بوزينه‌ها رفتند بالا. منبر حالا با اينكه‌ دو پله‌ بيشتر نبوده‌ ولي‌ خوب‌ بهرحال‌ رفتند بالا. صبح‌ خيلي‌ محزون‌ شد پيغمبر. تعبيرش‌ هم‌ مي‌دونست‌. خداي‌ تعالي‌ فرمود كه‌ اين‌ خوابي‌ را كه‌ ديشب‌ بهت‌ نشون‌ داديم‌، اين‌ براي‌ آزمايش‌ مردمه‌. مردم‌ خودشون‌ را نشون‌ بدن‌. و لولا انت‌ يا علي‌ لم‌ يعرف‌ المؤمنون‌ بعدي‌. ابابكر و عمر مقدمة‌ حكومت‌ بني‌ اميه‌ بودند. مقدمه‌ بودند. اول‌ او بود، بعد او، بعد هم‌ عثمان‌ و معاويه‌ و يزيد و همينطور ديگه‌. اينها همه‌اشون‌ عثمان‌ از بني‌ اميه‌ است‌، آمدند روي‌ كار.

 بهرحال‌ مي‌خواستم‌ اين‌ را عرض‌ كنم‌ كه‌ با اينكه‌ پيغمبر مورد تحقير واقع‌ شد، چون‌ گفتند جاء ابتر، كسي‌ كه‌ فرزندي‌ نداره‌، تحقيرش‌ كردند. آنهم‌ آن‌ مردم‌ آنوقت‌ كه‌ همة‌ چشمشون‌ به‌ آن‌ فرزندان‌ آن‌ شخص‌ بود. ببينند بعد آيا كسي‌ هست‌ كه‌ علم‌ اين‌ باصطلاح‌ برنامه‌هايي‌ را كه‌ پيغمبر آورده‌ بلند كنه‌ يا نه‌؟ پيغمبر پسر نداره‌. كسي‌ را نداره‌ براي‌ دختر هم‌ كه‌ ارزش‌ قائل‌ نبودند اينها. گفتند جاء ابتر. حالا خدا مي‌خواد پيغمبرش‌ كه‌ محزون‌ شده‌، نه‌ اينكه‌ فكر كنيد محزون‌ شده‌ آينده‌ را خبر نداشت‌. نه‌. اساسا سرزنش‌ كردن‌ و حرف‌ مفت‌ گفتن‌ و ناراحتي‌ ايجاد كردن‌ بهرحال‌ يك‌ اثراتي‌ در انسان‌ داره‌. و پيغمبر اكرم‌ هم‌ در اينجا در بعد انساني‌ بود. حالا خدا مي‌خواد دل‌ او را شاد كنه‌. به‌ همة‌ مردم‌، ببينيد به‌ همة‌ مردم‌ عالم‌ تا روز قيامت‌ مي‌خواد اين‌ هديه‌اش‌ را معرفي‌ كنه‌. اينقدر اين‌ هديه‌ بايد عظمت‌ داشته‌ باشه‌ من‌ فكر مي‌كنم‌ با اين‌ مقدمه‌اي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ فضيلتي‌ دربارة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها بالاتر از اين‌ نميشه‌. ميگه‌ انا مثل‌ اينكه‌ مثلا فرض‌ كنيد يك‌ نفر هديه‌ آورده‌، يك‌ عده‌ هم‌ اطرافش‌ بودند، همه‌ را قاطي‌ ميكنه‌ ميگه‌ ما دسته‌ جمعي‌، انا اعطينا از اين‌ افتخار ملائكه‌ هم‌ برخوردار باشند، از اين‌ افتخار تمام‌ اسبابهايي‌ كه‌ وسيلة‌ رساندن‌ اين‌ هديه‌ به‌ پيغمبر بوده‌ خداي‌ تعالي‌ اينها را همه‌ را در جريان‌ گذاشته‌ يا اينه‌ معناش‌. انا. يا مي‌خواد عظمت‌ خودش‌ را معرفي‌ كنه‌. يعني‌ ما. اين‌ كي‌ عظمت‌ خودش‌ را معرفي‌ بايد بكنه‌؟ وقتي‌ كه‌ يك‌ هدية‌ بسيار بزرگي‌ آورده‌ باشه‌. از در وارد شده‌ يك‌ شخصي‌ ميگه‌ كه‌ مائيم‌ كه‌ اين‌ گلدان‌ پر از جواهر را برات‌ آورديم‌. اين‌ بايد خيلي‌ اين‌ گلدان‌ مهم‌ باشه‌، اين‌ جواهر مهم‌ باشه‌. و الا معمولا مثلا يك‌ فرض‌ كنيد مثلا رفته‌ آقا حالا آمده‌ خواسته‌ دست‌ خالي‌ نباشه‌ يك‌ جعبة‌ شيريني‌ كوچك‌ گرفته‌ ميگذاره‌ آهسته‌ روي‌ طاقچه‌ مي‌گذاره‌ ميشينه‌. دست‌ خالي‌ نيامده‌ باشه‌. ديگه‌ نميگه‌ آقا ما، اين‌ را كي‌ آقا اين‌ را كي‌ آورده‌؟ هيچي‌ نميگه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ نه‌ شأن‌ اينه‌ نه‌ شأن‌ او كه‌ اين‌ هديه‌ رد و بدل‌ بشه‌. اگر بعد هم‌ اگر خوب‌ ديگه‌ بايد صاحبش‌ معلوم‌ بشه‌. جعبة‌ شيريني‌ را كي‌ آورده‌. ميگه‌ هل‌ پوچي‌ است‌ آورديم‌ براي‌ شما. اما اگر گفت‌ كه‌ آقا من‌، من‌ بودم‌ كه‌ اين‌ جعبة‌ شيريني‌ را، اين‌ يا خودش‌ خيلي‌ كوچكه‌ يا طرف‌ را كوچك‌ ميدونه‌. خيلي‌ نديد بديدش‌ مي‌دونه‌ كه‌ آخه‌ تو نيم‌ كيلو شيريني‌ گرفتي‌ آوردي‌ اينجا ميگي‌ كه‌ مائيم‌ كه‌ شيريني‌ براي‌ شما، يعني‌ تو توي‌ عمرت‌ شيرني‌ نخوردي‌ حالا ما يك‌ جعبه‌ شيريني‌ برات‌ ورداشتيم‌ آورديم‌. يا يك‌ دانه‌ شيريني‌. ما به‌ شما خيلي‌ محبت‌ داريم‌. اين‌ شيريني‌ را بگيريد. يك‌ چيز پر قيمت‌. تمام‌ ثروتش‌ را مثلا بايد اينجور اگر يك‌ شخصي‌ مي‌خواد يك‌ كسي‌ براي‌ يك‌ كسي‌ اينجوري‌ بگه‌ انا اعطيناك‌ الكوثر يك‌ چيزي‌ كه‌ مي‌خواد بياره‌ بايد تمام‌ ثروتش‌ را فروخته‌ باشه‌ يك‌ جواهر پر قيمتي‌ خريده‌ باشه‌، يك‌ الماسي‌ پر قيمتي‌ خريده‌ باشه‌ تا بتونه‌ بگه‌ انا اعطيناك‌ الكوثر.

 ببينيد هم‌ انا ميگه‌ يعني‌ ما ماي‌ با عظمت‌ اين‌ كار را كرديم‌. هم‌ از كلمة‌ عطيه‌ عظمت‌ مسئله‌ معلوم‌ ميشه‌. عطيه‌. اعطائي‌. هم‌ باز ناي‌ اعطينا باز دو مرتبه‌ اين‌ را تكرار ميكنه‌ و از همه‌ مهمتر به‌ هر جوري‌ هست‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌خواد به‌ مردم‌ دنيا بفهمونه‌ كه‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ ميدونه‌، به‌ مردم‌ دنيا بفهمونه‌ كه‌ خيلي‌ مسئله‌اي‌ كه‌ اينجا رد و بدل‌ شد، آن‌ عطيه‌ خيلي‌ مهمه‌ اون‌ عطيه‌ خيلي‌ مهمه‌ اسمش‌ را گذاشته‌ كوثر. كوثر را به‌ روايات‌ اگر، روايات‌ و اگر نگاه‌ كنيد مي‌بينيد كه‌ كوثر را به‌ خير كثير، خير كثير ميدونيد يعني‌ چي‌؟ يعني‌ چيز بسيار پر قيمت‌. بسيار پر قيمت‌ كوثر. خير كثير. خير كثير بر هيچي‌ اطلاق‌ نشده‌ توي‌ آيات‌ و روايات‌ جز بر حكمت‌ كه‌ باصطلاح‌ اقيانوسي‌ از علم‌ پروردگاره‌. شناخت‌ حقايق‌ اشياء كه‌ و من‌ يعطي‌ الحكمه‌ فقد اوتي‌ خيرا كثيرا. خيلي‌ عجيبه‌. اگر فهميده‌ باشيد كه‌ با اين‌ مقدمات‌ كه‌ من‌ خيلي‌ كم‌ توضيح‌ دادم‌. اگر فهميده‌ باشيد خدا چقدر براي‌ اين‌ كوثر ارزش‌ قائل‌ شده‌ و اهميت‌ قائل‌ شده‌، اينجا مي‌فهميد كه‌ فضيلت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها چقدره‌. بعد هم‌ ولش‌ نميكنه‌ پيغمبر را. حالا انسان‌ هديه‌اي‌ آورده‌ خيلي‌ هم‌ بعله‌، با منت‌ و معرفي‌ و آقا اين‌ خيلي‌ پر قيمته‌، خيلي‌ قيمتيه‌. خوب‌ ممنون‌. نه‌ ممنون‌ نميشه‌. فصل‌ لربك‌. تعظيم‌ كن‌، نماز بخون‌، ركوع‌ كن‌، سجود كن‌، چه‌ خبره‌ مگه‌؟ خوب‌ لطف‌ كرديد. نه‌. تشكر كن‌. آنهم‌ نه‌ تشكر معمولي‌ فصل‌ لربك‌. و انحر. يك‌ شتر قرباني‌ بكن‌ كه‌ چشمت‌ نكنند يك‌ همچين‌ لطفي‌ خدا بهت‌ كرده‌. حالا به‌ تعبير منه‌ البته‌ اين‌ تكه‌اش‌. آخه‌ گاهي‌ انسان‌ يك‌ كار مهمي‌ براش‌ شده‌، يك‌ خونه‌اي‌ خريده‌، خونه‌ خيلي‌ عاليه‌، خيلي‌ قشنگ‌، بالاش‌ مي‌نويسه‌ هذا من‌ فضل‌ ربي‌، يا يك‌ ماشاء الله‌، لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌، اينها خيلي‌ هم‌ خوبه‌ ولي‌ ميگه‌ يك‌ گوسفندي‌ هم‌ بريم‌ بكشيم‌ كه‌ خطري‌ نداشته‌ باشه‌، چشم‌ مردم‌ خطري‌ نداشته‌ باشه‌. اما اگر بهش‌ گفتند شتر و انهر. نحر كن‌. چون‌ در بعضي‌ از تفاسير داره‌ كه‌ اي‌ پيغمبر يك‌ شتر بكش‌. خيلي‌ مهمه‌. اين‌ بايد يك‌ خونة‌ ده‌ هزار متري‌ اقلا هزار متر زير بنا داشته‌ باشه‌ به‌ يك‌ آدم‌ مستحق‌ معمولي‌ بدهند تا بگند يك‌ شتر بكش‌ چشمت‌ نكنند. اينجوريه‌ ديگه‌. فصل‌ لربك‌ و انحر. و بعد مهمتر از همه‌ ايني‌ كه‌ ميگند سورة‌ كوثر با همة‌ كوچكيش‌ خيلي‌ بزرگه‌، هر كلمه‌اش‌، هر جمله‌اش‌ انشاء الله‌ در اين‌ چهار شب‌ شايد براتون‌ بيشتر شرح‌ بدم‌. بعد مي‌فرمايد ان‌ شانئك‌ هو الابتر. تو اي‌ پيغمبر با اين‌ كوثري‌ كه‌ ما بهت‌ داديم‌ ابتر ديگه‌ نيستي‌. ابتر يعني‌ چي‌؟ از بترا و مبتوره‌ كه‌ ميگد پيغمبر اكرم‌ فرمود لا تصلي‌ علي‌ صلاة‌ بترا، صلاة‌ ابتر، صلاة‌ مبتوره‌ مثلا اينها معناش‌ اينه‌ كه‌ كوتاه‌. پيغمبر مرد تموم‌ ميشه‌. از پس‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ بر مي‌آئيم‌ و او حق‌ دخالت‌ نداره‌، پسر عموه‌ فاصله‌ است‌. اينها را بني‌ اميه‌ مي‌گفتند. وقتي‌ كه‌ بچه‌اي‌ نداره‌، دختر را هم‌ كه‌ اصلا به‌ حساب‌ نمي‌آوردند. دختر خودشون‌ را زير خاك‌ مي‌كردند دختر ديگري‌ را اينها براش‌ احترامي‌ قائل‌ باشند.

 خدا فرمود با اين‌ كوثري‌ كه‌ ما بهت‌ داديم‌، اين‌ حرفهايي‌ كه‌ امشب‌ مي‌زنم‌ تا شب‌ دوشنبه‌ انشاء الله‌ بايد همه‌اش‌ توي‌ ذهنتون‌ باشه‌ آنوقت‌ بفهميد فاطمة‌ زهرا يعني‌ چي‌؟ ان‌ شانئك‌ هو الابتر. اين‌ دشمنهاي‌ تو كه‌ توي‌ مسجد سرزنشت‌ كردند، اينها ابترند. بوسيلة‌ اين‌ دختر آنها ابتر مي‌شوند ولي‌ تو نسل‌ دار خواهي‌ شد.

 ما در هفتة‌ گذشته‌ رفتيم‌ يكي‌ از شهرهاي‌ مرزي‌ ايران‌ از آنجا ديدن‌ شد، آنجا هستند، حالا مقدماتي‌ داشتش‌. صلاح‌ الدين‌ شجره‌ هست‌ آنجا مقبره‌اي‌ داره‌ بنام‌ سيد صلاح‌ الدين‌ تمام‌ اهل‌ محل‌ اينها سيدهايي‌ هستند از فرزندان‌ اين‌ سيد صلاح‌ الدين‌ كه‌ ما رفتيم‌ آنها را ببينيمشون‌. خوب‌ خيلي‌ محبت‌ كردند، استقبال‌ كردند باصطلاح‌ ما را خيلي‌ محبت‌، حالا ديگه‌. واقعا سادات‌ پاك‌ و بزرگواري‌. يك‌ شبي‌ آنجا مانديم‌. فردا هم‌ كه‌ مي‌آمديم‌ بدرقه‌ كردند تمام‌ باصطلاح‌ هم‌ ارگانهاي‌ مختلف‌ و هم‌ سادات‌ و هم‌ اهل‌ شهر و همه‌، همه‌ محبت‌ كردند. خيلي‌ گرم‌. آنجا شب‌ سه‌ شنبه‌ بود آنجا بودم‌. همين‌ آيه‌ را آنجا براي‌ آنها مطرح‌ كردم‌. گفتم‌ آقايون‌ اينجا خودش‌ گفتند پانصد خانوار سادات‌ هستند. حالا البته‌ شهر قابل‌ توجهي‌ بود. پانصد خانوار همه‌ از فرزندان‌ اين‌ آقاي‌ سيد صلاح‌ الدين‌ كه‌ قبرش‌ آنجا بود بودند، خيلي‌ هم‌ سادات‌ پاك‌ و خوب‌. همه‌ اشون‌ هم‌ با داشتن‌ علامت‌ سيادت‌. يعني‌ شال‌ سياه‌ و اينها داشتند. خوب‌ ما آنجا گفتيم‌ كه‌ اين‌ را شما بدونيد، هشتاد، هشتصد ميليون‌ آمار ساداتي‌ است‌ كه‌ تنها از طرف‌ پدر هستند. بعله‌؟ هشتاد ميليون‌. اشتباه‌ كردم‌. هشتاد ميليون‌، خيليه‌ها.

 من‌ شهر ديدم‌ در هندوستان‌. شهري‌ است‌ بنام‌ نوگاوان‌ سادات‌، حالا به‌ تعبير خود آنجا، اصلا كلمة‌ سيد، تمام‌ مردم‌ سيدند. همه‌ هم‌ اولاد پيغمبر. شهر ديگري‌ هست‌ بنام‌ امروها آنها هم‌ هفتاد هزار گفتند سيد توش‌ داره‌. در سراسر عالم‌. من‌ در اين‌ تركيه‌ مي‌رفتم‌ ديدم‌ بعضي‌ها كلاهشون‌ سبزه‌. يكيشون‌ را صدا زدم‌. گفتم‌ شما چرا كلاهتون‌ سبزه‌؟ گفت‌ ما ميگن‌ كه‌ از اولاد پيغمبريم‌. اونجا آخه‌ همه‌ چيزشون‌ ميگن‌ شده‌ متأسفانه‌. اين‌ كلاه‌ را بنا بود انگلستان‌ سر ما هم‌ با ايجاد خاندان‌ پهلوي‌، مي‌خواست‌ سر ما بگذاره‌. مردم‌ مسلمان‌ قدر مراجع‌ تقليد، رهبرانتون‌ را بدونيد. مرحوم‌ آية‌ الله‌ العظمي‌ قمي‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ ايشان‌ كه‌ قيام‌ كرد نگذاشت‌. علما و مراجع‌ كه‌ اينها حاضر شدند كشته‌ بشوند و چادر را از سر زنها بر ندارند. چون‌ سه‌ تا كار در تركيه‌ شده‌ كه‌ اينجوري‌ شده‌. من‌ توي‌ يك‌ كتابخانه‌اي‌ رفتم‌ بالاش‌ خطهاي‌ فارسي‌ نوشته‌ شده‌ بود. رئيس‌ كتابخانه‌ نمي‌تونست‌ اينها را بخونه‌. الله‌ و محمد و همينها. پيشنماز خدمتتون‌ عرض‌ شود يك‌ مسجدي‌، اسم‌ خودش‌ حسن‌ بود. خيلي‌ خوشحال‌ بود كه‌ خط‌ عربي‌ بلد شده‌. چون‌ خط‌ را برداشته‌ بودند. حسن‌ را از نون‌ شروع‌ مي‌كرد به‌ ح‌ ختم‌ مي‌كرد و خيلي‌ هم‌ خوشحال‌ بود كه‌ خط‌ عربي‌ بلده‌ بنويسه‌. آنهم‌ اسم‌ خودش‌. يكي‌ حجاب‌ را برداشتند در تركيه‌. يكي‌ متحد الشكلشون‌ كردند. همه‌ بايد كت‌ و شلوار و لباس‌، لباس‌ روحانيت‌ و اينها نبايد باشه‌. اينها همه‌اش‌ حسابه‌. ماها يك‌ كمرنگش‌ را بهمون‌ دادند. كمرنگش‌ را. بايد همه‌ متحد الشكل‌ باشند، يكي‌ هم‌ خط‌ را عوض‌ كردند. خط‌ لاتين‌. اين‌ ميگيد چه‌ اشكال‌ داره‌؟ خوب‌ ما خط‌ لاتين‌ جهانيه‌. اشكالش‌ اينه‌ كه‌ همة‌ كتابخانه‌ هايي‌ كه‌ داريد ديگه‌ به‌ درد نميخوره‌، يك‌ نسل‌ بگذره‌ ديگه‌ اصلا كتابخانه‌ كه‌، كتاب‌ پر بود توي‌ كتابخانة‌ ارض‌ روم‌. هيچيش‌ را نه‌ خود كتابدار مي‌فهميد يعني‌ چه‌ نه‌ مردم‌. باشه‌ ميپوسه‌ از بين‌ ميره‌. شما من‌ خودم‌ من‌ احساس‌ ميكنم‌، شما احساس‌ نمي‌كنيد. توي‌ خيابان‌ كه‌ راه‌ مي‌رويم‌. زنه‌ موهاي‌ سرش‌ را ول‌ كرده‌ جوانها هم‌ نگاه‌ مي‌كنند خوششون‌ مي‌آد. بيشتر هم‌ عقب‌ ميزنه‌ يك‌ آخوند كه‌ از عقب‌ مي‌بينه‌ فورا چارقدش‌ را ميكشه‌ جلو، اين‌ لباس‌ اين‌ فايده‌ را داره‌. حالا بعد عرض‌ مي‌كنم‌ كمرنگش‌ را چطور به‌ ما دادند.

 خط‌ فارسي‌ و خط‌ عربي‌ را بلد بودن‌ نتيجه‌اش‌ اينه‌ كه‌ كتابها، قرآن‌، اينها براي‌ ما مفيده‌. ولي‌ حالا كمرنگش‌. كمرنگش‌ به‌ ما دادند. براي‌ لباس‌ روحانيت‌ خيلي‌ اهميت‌ قائل‌ نيستيم‌. يك‌ مدت‌ زمان‌ رضا شاه‌ و بعدش‌، زمان‌ رضا شاه‌ كه‌ خواست‌ لباسها را درآره‌ اصلا. تبليغات‌ را هم‌ شروع‌ كردند. تبليغاتشون‌ را پذيرفتيم‌. همان‌ كمرنگ‌ انجام‌ دادن‌ كار. احتراماتي‌ را براي‌ روحانيت‌ قائل‌ نبوديم‌. يك‌ عده‌اي‌ را كه‌ اينها با دستگاه‌ ارتباط‌ داشتند يا يك‌ قدري‌ اهميت‌ توي‌ مردم‌ داشتند يك‌ جوازي‌ دادند كه‌ اينها معمم‌ باشند. همينهايي‌ را كه‌ جواز بهشون‌ دادند توي‌ ماشينها سوار نمي‌كردند. مي‌گفتند ماشينمون‌ پنچر ميشه‌. بعله‌. مرحوم‌ آشيخ‌ عباس‌ قمي‌، صاحب‌ مفاتيح‌ را، ماشينهاي‌ آن‌ زمان‌، با جاده‌هاي‌ آن‌ زمان‌، خود من‌ يادمه‌ كه‌ از اينجا تا تهران‌ مي‌رفتيم‌ اگر ماشين‌ يكي‌ دو دفعه‌ پنچر ميشد خيلي‌ خوشحال‌ بوديم‌. و الا قاعده‌اش‌ اين‌ بود كه‌ لاستيك‌ از بين‌ بره‌. ما از همينجا تا تهران‌ تمامش‌ سنگ‌ و جاده‌هاي‌ خاكي‌ معمولي‌. آنوقت‌ توي‌ آن‌ جاده‌ ماشين‌ پنچر ميشه‌ آشيخ‌ عباس‌ را ميگند تو برو پائين‌ ماشين‌ پنچر ديگه‌ نشه‌. بعله‌.

 اينجوري‌ ما در همين‌ ميدان‌ صاحب‌ الزمان‌ اوائلي‌ كه‌ اينجا را باصطلاح‌ فتح‌ كرده‌ بوديم‌، چون‌ اينجا مركز بهائي‌ها بود، هنوز بهائي‌ها بودند توي‌ محل‌. ما مي‌ديديم‌ بعضي‌ معمم‌ها مي‌آيند در خانة‌ بهائي‌ها گدائي‌ مي‌كنند. ما يكي‌ از اينها را آورديمش‌ توي‌ كانون‌. گفتيم‌ آقا تو كي‌ هستي‌؟ گفت‌ من‌ طلبه‌ هستم‌ وضعم‌ خوب‌ نيست‌. گفتم‌ من‌ الان‌ وضعت‌ را درست‌ مي‌كنم‌. گفتم‌ چي‌ مي‌خوني‌؟ گفت‌ معالم‌. حالا نميدونم‌ اين‌ اسم‌ را از كجا ياد گرفته‌ بود. گفت‌ من‌ معالم‌ مي‌خونم‌. گفتم‌ من‌ از معالم‌ ده‌ تا سؤال‌ مي‌كنم‌ ازت‌ هر جوابي‌ پنجاه‌ تومان‌ بهت‌ ميدم‌. پنجاه‌ تومان‌ آنوقت‌ خيلي‌ زياد بود. يعني‌ ما همانوقت‌ يك‌ خانه‌اي‌ خريده‌ بوديم‌ كه‌ دويست‌ و پنجاه‌ متر وسعتش‌ بود و پنج‌ شش‌ تا اطاق‌ به‌ هيجده‌ هزار تومان‌. پنجاه‌ تومان‌ بهت‌ ميدم‌. ده‌ تا سؤال‌ ميشه‌ خودش‌ تقريبا پانصد تومان‌. پانصد تومان‌ مي‌تونست‌ يك‌ قالي‌ بخره‌. گفتش‌ كه‌ واقعش‌ اينه‌ كه‌ من‌ سيوطي‌ مي‌خونم‌. گفتيم‌ باشه‌. سؤالاتمون‌ از سيوطي‌ از شما. قرارداد همون‌ سيوطي‌. گفت‌ من‌ جامع‌ المقدمات‌ تازه‌ تموم‌ كردم‌. مثل‌ اين‌ بچه‌هايي‌ كه‌ هنوز امسال‌، ميگه‌ سال‌ ديگه‌ ميرم‌ كلاس‌ سوم‌. هنوز توي‌ كلاس‌ دومه‌. ميگه‌ سال‌ ديگه‌ نمي‌خواد بگه‌ من‌ سال‌ دومم‌. گفت‌ ما تازه‌ مي‌خواستيم‌ شروع‌ كنيم‌. گفتم‌ باشه‌ از صمديه‌ مي‌پرسم‌. تمام‌ كردم‌ سيوطي‌ و معالم‌ را يك‌ كسي‌، يك‌ طلبه‌اي‌ پيدا كرده‌ بود ياد گرفته‌ بود. گفتيم‌ باشه‌ از صمديه‌ شروع‌ مي‌كنيم‌. بايد بريم‌ پائينتر. گفتيم‌ كه‌ اگر اسمت‌ را تونستي‌ بنويسي‌ ما پنجاه‌ تومان‌ را مي‌دهيم‌. ديديم‌ نخير ايشان‌ اسمش‌ را هم‌ نمي‌تونه‌ بنويسه‌. بعد نشست‌ گريه‌ كرد. گفتم‌ اينها بهائيند شما مي‌آئيد، نشست‌ گريه‌ كرد. گفت‌ ما در فلان‌ ده‌ در اردبيل‌ آنطرفها هستيم‌. زمستانها كه‌ ميشه‌ كار كشاورزي‌ نيست‌. آنجا هم‌ خيلي‌ سرده‌. يك‌ دست‌ لباس‌ بهمون‌ كرايه‌ مي‌دهند ما ور مي‌داريم‌ مي‌آئيم‌. يك‌ سوم‌ درآمدمون‌ مال‌ آن‌ كسي‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كسي‌ كه‌ لباس‌ را به‌ ما ميدهد. گفتم‌ خوب‌ چه‌ انگيزه‌اي‌؟ گفت‌ ما را بردند ساواك‌ آنجا بهمون‌ پول‌ هم‌ دادند و تشويقمون‌ هم‌ كردند و گفتند بريد راه‌ بيفتيد و من‌ مواردي‌، حالا وقتتون‌ ميگذره‌، مواردي‌ را خدا ميدونه‌ ديدم‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ پول‌ مي‌دادند كه‌ بروند و خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ كاري‌ بكنند كه‌ لباس‌ را خراب‌ بكنند و همون‌ هم‌ توي‌ ما هنوز مانده‌. يعني‌ يك‌ كمرنگي‌ از آنچه‌ در تركيه‌ گذشت‌ در ما بوجود آمد.

 در حجاب‌، خوب‌ تا قبل‌ از انقلاب‌ را كه‌ حجاب‌ را ملاحظه‌ فرموديد چي‌ بود. شما جوانها شايد بعضي‌هاتون‌ نديده‌ باشيد ولي‌ بهرحال‌ مي‌تونيد حدس‌ بزنيد توي‌ فيلمها، همانجوري‌ كه‌ توي‌ فيلمها هست‌ توي‌ مشهد بود. من‌ يك‌ وقت‌ ديدم‌ بازار بزرگ‌ سه‌ چهار تا زن‌ بي‌ حجاب‌، بي‌ حجابي‌ كه‌ ميگيم‌ نه‌ مثل‌ الان‌. آخه‌ الان‌ اينها هم‌، اينها را ميگيم‌ بي‌ حجاب‌ آن‌ زني‌ كه‌ موهاي‌ سرش‌ را مي‌گذاره‌ جلو. اصلا حالا اصلا بده‌ من‌ بگم‌. موهاي‌ سر تا پشت‌ همينهايي‌ كه‌ توي‌ فيلمها از خارجيها مي‌بينيد. اينهاداشتند مي‌خواستند بروند توي‌ صحن‌. من‌ خيلي‌ احساساتم‌ تحريك‌ شد. خيلي‌ ناراحت‌ شدم‌ آمدم‌ به‌ آن‌ خادم‌ دم‌ در، گفت‌ به‌ ما نگفتند كه‌ جلوي‌ اينها را بگيريم‌. گفتم‌ حالا ما ميشيم‌ خادم‌ حضرت‌ رضا، نگذاشتيم‌ وارد بشوند. ردشون‌ كرديم‌ رفت‌. مرحوم‌ آية‌ الله‌ حكيم‌ پسرهاي‌ بزرگي‌ داشند، خدا رحمتشون‌ كنه‌، اينها را دم‌ در صحن‌ حضرت‌ امير من‌ يادمه‌ زنها مي‌گفتند كه‌ بايد با حجاب‌ وارد بشيد. توي‌ حرم‌ حضرت‌ زينب‌ در شام‌ دم‌ در يك‌ عبائي‌ مي‌اندازند سر زنه‌، اين‌ ور ميداره‌ مي‌گذاره‌ زير بغلش‌ مي‌آد توي‌ حرم‌. دور ضريح‌ حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها زنها بي‌ حجاب‌ و جوراب‌ بعضي‌ هاشون‌ دارند و بعضي‌هاشون‌ جوراب‌ نازك‌ دارند و شلوار هم‌ هيچي‌ پاشون‌ نيست‌. قدر مملكتون‌ را بدانيد. ولي‌ ما هنوز كمرنگي‌ هست‌، كمرنگ‌ بي‌ حجابي‌ هست‌، اينكه‌ حجاب‌ نشد. اين‌ موهاي‌ عقب‌ سر زن‌ پوشيده‌ باشه‌ بقيه‌اش‌ همه‌ بيرون‌ ريخته‌ شده‌ باشه‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 تغيير خط‌. تغيير خط‌. ما اكثر دانشجوهامون‌ قرآن‌ را بلد نيستند بخونند، عربي‌ را نمي‌دونند، اما انگليسي‌ را خوب‌ مي‌دونند. كم‌ پيدا ميشه‌ توي‌ ما كه‌ حروف‌ لاتين‌ را بلد نباشيم‌ و كم‌ هم‌ توي‌ ما پيدا ميشه‌ كه‌ حروف‌ عربي‌ را، حروف‌ عربي‌ چون‌ با فارسي‌ يكي‌ است‌، يعني‌ يك‌ سطر عربي‌ را بتونيم‌ خوب‌ بخونيم‌ و معناش‌ را خوب‌ بفهميم‌. اقلا نمازمون‌ را. اين‌ كمرنگ‌ همون‌ سه‌ موضوعي‌ است‌ كه‌ در تركيه‌ انجام‌ شده‌. نتيجه‌ اينه‌ الان‌ شما كاري‌ نداره‌ خيلي‌ ساده‌ است‌ اتفاقا ويزا هم‌ نمي‌خواد. يك‌ سري‌ توي‌ تركيه‌ بزنيد ببينيد چه‌ خبره‌. عصرهاي‌ روز كه‌ ميشه‌ تمامشون‌ مستند، عجيبه‌ها، من‌ خيال‌ مي‌كردم‌، مگر اين‌ چند تا پيرمردي‌ كه‌ مي‌روند توي‌ مسجد، اصلا مشروب‌ آنجا خيلي‌ عجيب‌، مشروب‌. قمار. آتاتورك‌ و رضاخان‌ با هم‌ مأموريت‌ داشتند كه‌ او ايران‌ را خراب‌ كنه‌ و او هم‌ تركيه‌ را. اين‌ علما بودند كه‌ جلوش‌ ايستادند. اين‌ فداكاريهاي‌ مراجع‌ تقليد بود كه‌ جلوي‌ اين‌ ايستادند و الان‌ اسلام‌ به‌ دست‌ ما رسيده‌. يعني‌ همين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود ولي‌ كمرنگش‌ عرض‌ كردم‌، كمرنگ‌ آن‌ سه‌ دستور هنوز هست‌. يكي‌ بي‌ حجابي‌، يكي‌ اتحاد شكل‌. اتحاد شكل‌ منظورم‌ نيست‌ كه‌ خيلي‌ خوششون‌ آمده‌ كه‌ همه‌اتون‌ كت‌ و شلواري‌ باشيد. نه‌ مي‌خواستند روحانيت‌ را از بين‌ ببرند. يكي‌ هم‌ تغيير خط‌. عرض‌ كردم‌ اين‌ آقا يك‌ ما اسمش‌ را گذاشته‌ بوديم‌ ملا حسن‌ پيشنماز مسجد ارزنجان‌ بود. وقتي‌ ما را ديد يك‌ دو سه‌ روزي‌ ما آنجا بوديم‌، ما باهاش‌ مأنوس‌ شده‌ بوديم‌. اون‌ خوشحال‌ بود من‌ در الازهر هم‌ درس‌ خوندم‌ و چه‌ كردم‌ و چه‌ كردم‌. اولا ما توي‌ بازار كه‌ برخورد كرديم‌ ديديم‌ كه‌ با كت‌ و شلوار و كراوات‌. و بعد كه‌ ما را برد به‌ مسجد ديدم‌ آنجا يك‌ اشكافي‌ هست‌ كنار محراب‌، رفت‌ اون‌ تو لباسش‌ را عوض‌ كرد. يك‌ عمامه‌ گذاشت‌ سرش‌ و يك‌ قبا و اينها. از همانجا بيشتر حق‌ نداشت‌ تجاوز كنه‌. رفت‌ توي‌ محراب‌ باز درآمد لباسش‌ را گذاشت‌ آنجا آمد بيرون‌. و الا مي‌گرفتندش‌.

 آنوقت‌ در همون‌ شهر ما ديديم‌ همه‌ معمم‌ يك‌ مشت‌ آخوند اينجا هست‌. حالا ببينيد چيكار ميكنه‌ استعمار. گفتيم‌ عجب‌ اينجا همينجور كه‌ عبور ميكرديم‌ در آلازيق‌ اسمش‌ بود. ديدم‌ اينجا غسالخانه‌ است‌. مرده‌ شورها قبا و عمامه‌ دارند. باور كنيد. بعد هم‌ يك‌ كسي‌ گفت‌ كه‌ حالا گوش‌ بديد كه‌ اين‌ آقاي‌ مرده‌ شور يا خطبه‌ خون‌ چقدر دروغ‌ ميگه‌. اين‌ قوم‌ و خويش‌ ما مشروب‌ خور بوده‌ و در اثر كثرت‌ استعمال‌ الكل‌ مرده‌. حالا ببينيد چي‌ ميگه‌. ما چون‌ آنجا نشستيم‌ و حرف‌ زديم‌ و من‌ چون‌ آنوقتها خيلي‌ حوصله‌ داشتم‌. بعله‌ جنت‌ مكان‌، عليين‌، از اين‌ آدم‌ بهتر وجود نداشت‌، حالا هيچ‌ هم‌ نمي‌شناختش‌ چون‌ يك‌ همچين‌، ديديد يك‌ خطبه‌هايي‌ كه‌ بعضي‌ وقتها ما هم‌ مي‌خونيم‌ باصطلاح‌ گفته‌ ميشه‌ حالا ديگه‌، رديفي‌ داره‌، بعله‌ اينها را خوند خوند خوند. بعد هم‌ آمد پيش‌ اين‌ صاحب‌ مرده‌ گفت‌ پول‌ بده‌. اونهم‌ پولي‌ بهش‌ داد، خوشحالش‌ كرد. حالا همة‌ مردم‌ مي‌دانستند اين‌ نه‌ جنت‌ مكانه‌ نه‌ عليين‌. جايگاه‌ نه‌ خدمت‌ آدم‌ خوبي‌ بود. اينجوريه‌.

 كوشش‌ كنيد اين‌ چيزهايي‌ كه‌ استعمار توي‌ ماها آوردند با هر قيمتي‌ هست‌ باهاش‌ مبارزه‌ كنيم‌. همين‌ سه‌ چيز هم‌ هست‌. من‌ فكر نكنيد، پير شدم‌ در بارة‌ همين‌ مسائل‌. ما با ماشين‌ چهار دفعه‌ رفتم‌ تركيه‌ كه‌ اين‌ مسائل‌ را تحقيق‌ كنم‌ و با يك‌ چند جمله‌ به‌ شما بگم‌ كه‌ آن‌ روزي‌ كه‌ انگلستان‌ فهميد، آنوقت‌ استعمار انگلستان‌ بود، فرقي‌ نميكنه‌ چه‌ انگلستان‌ باشه‌ چه‌ آمريكا باشه‌ چه‌ نمي‌دونم‌ كس‌ ديگري‌ باشه‌، وقتي‌ كه‌ فهميدند آن‌ چيزي‌ كه‌ در اين‌ مملكت‌ ممكنه‌ يك‌ وقتي‌ به‌ اصطلاح‌ اين‌ مملكت‌ را از تحت‌ استعمار آنها يا نجات‌ بده‌ يا نگذاره‌ تحت‌ استعمار واقع‌ بشه‌ اونها را مي‌زنند آن‌ ريشه‌ها را مي‌زنند. شما هم‌ باشيد همين‌ كار را مي‌كنيد. يعني‌ يك‌ درختي‌ را بخواهيد خشكش‌ كنيد ريشه‌هاي‌ اصليش‌ را مي‌زنيد. ريشه‌هاي‌ اصلي‌. ريشه‌هاي‌ اصلي‌ سه‌ چيز بود در آن‌ زمان‌ و الان‌ هم‌ بعيد نيست‌ همين‌ باشه‌. يكي‌ بي‌ حجابي‌ زنها چون‌ ماية‌ فحشا ميشه‌، ماية‌ بي‌ بند و باري‌ ميشه‌. كه‌ هر چه‌ ديده‌ بيند دل‌ كند ياد. چشمت‌ افتاد به‌ هر چي‌ خوب‌ بالاخره‌ دلت‌ همونطرف‌ ميره‌، كم‌كم‌ زن‌ و بچة‌ تو هم‌ همانطرف‌ ميروند كم‌كم‌ زندگي‌ توأم‌ با شهوت‌ ميشوند. دوم‌ روحانيت‌ را از توي‌ اينها جمع‌ كنيد يا مبتذل‌ نشون‌ بديد يا پست‌ نشون‌ بديد. خاك‌ بر سر آن‌ آدمي‌ كه‌، من‌ يك‌ جوان‌ خوش‌ استعداد متديني‌ را مي‌بينم‌ ميگم‌ آقا تو خوبه‌ كه‌ بيائي‌ نوكر امام‌ زمان‌ بشي‌، روحاني‌ بشي‌. پدر احمق‌، چون‌ مشخص‌ نيست‌ حالا هر چي‌ دلم‌ مي‌خواد مي‌تونم‌ بد بهش‌ بگم‌. چون‌ الان‌ هيچ‌ كسي‌ را نمي‌شناسم‌ اينطوري‌ باشه‌. احمق‌، ضد امام‌ زمان‌. من‌ امام‌ زماني‌ هستم‌، نه‌ تو نمي‌فهمي‌. احمق‌ ضد امام‌ زمان‌ ريشة‌ از بهائيت‌ گرفته‌ ميگه‌ كه‌ اِ تو روحاني‌ مي‌خواي‌ بشي‌، من‌ راضي‌ نيستم‌. خاك‌ بر سرت‌ بكنم‌. امتيازي‌ كه‌ يك‌ روحاني‌ كه‌ اگر روحاني‌ خوب‌، روحاني‌هاي‌ خوب‌ هم‌ حالا خيلي‌ فوق‌ العاده‌ نمي‌خوام‌ بگم‌..يك‌ روحاني‌ كه‌ واقعا متدين‌ باشه‌، امتيازش‌ بر حتي‌ رئيس‌ جمهور هر مملكتي‌ بيشتره‌. بچه‌هاتون‌ را فرستاديد دانشگاه‌ رفته‌، ما الان‌ خدا ميدونه‌ خود من‌، شخصي‌ است‌ مهندس‌ شده‌، ليسانسش‌ را گرفته‌ مهندس‌ شده‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، بيكار بوده‌، من‌ واسطه‌ شدم‌ كاري‌ بهش‌ دادند ماهي‌ هفده‌ هزار تومان‌ بهش‌ ميدهند، بيست‌ هزار تومان‌ اجارة‌ خونه‌ ميده‌. آخه‌ تو چقدر، براي‌ اين‌ ميگه‌ بره‌ يك‌ كاره‌اي‌ بشه‌، يك‌ چيزي‌ بشه‌. بابا مگه‌ ماها بيكاره‌ شديم‌ توي‌ اين‌ مملكت‌؟ مگر رهبر انقلاب‌ بيكاره‌ شد؟ مگر ان‌ مرد بزرگي‌ كه‌ در مقابل‌ دشمن‌ اينطور وايستاد و سر دشمن‌ را زير خاك‌ كرد و الان‌ هم‌ در مقابل‌ آمريكا شما حالا انشاء الله‌ اميدواريم‌ موفق‌ نشوند و نتونند با آن‌ نيروي‌ ايماني‌ كه‌ شماها داريد كه‌ خدمت‌ شما، آمريكا همين‌ الان‌، همين‌ روزها دلش‌ مي‌خواد بالاخره‌ يك‌ فشاري‌ بر ما بياره‌ كي‌ در مقابلش‌ مي‌تونه‌ بايسته‌. از اول‌ اسلام‌ تا امروز شما مبارزات‌ مهم‌ را نگاه‌ بكنيد در رأسش‌ روحانيت‌ و مراجع‌ و همين‌ عمامه‌بسرها بودند. تو چي‌ مي‌خواي‌ كه‌ مي‌گي‌ مي‌خوام‌ بچه‌ام‌ آدم‌ حسابي‌ بشه‌. اون‌ آدم‌ حسابيه‌ كه‌ تو مي‌خواي‌ بشه‌؟ اگر در سياست‌ مي‌خواي‌ پيشرفت‌ بكنه‌ كه‌ پيشرفته‌ترين‌ سياستمدارهاي‌ دنيا امروز توي‌ رو حانيونه‌، اگر مي‌خواي‌ پولدار بشه‌، باز ممكنه‌ در همينها بهتر، مي‌خواي‌ زندگي‌ راحتي‌ داشته‌ باشه‌، باز هم‌ توي‌ همينها. چيزي‌ كه‌ باقي‌ ميمانه‌ شيطانه‌، شيطان‌ آمده‌ اين‌ پدر محترم‌ را خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ خرش‌ كرده‌. همين‌. هيچي‌ ديگه‌ نيست‌. من‌ گاهي‌ مي‌شينم‌ فكر مي‌كنم‌ اين‌ چرا اينطوري‌ ميگه‌. ما در قبل‌ از انقلاب‌ يك‌ جواني‌ را خيلي‌ خوش‌ استعداد بود. بهش‌ گفتيم‌ بيا روحاني‌ بشو گفت‌ چشم‌. حدود سيصد و چند نفر را معمم‌ كردم‌. آنوقتها خيلي‌ حوصله‌ داشتم‌ الان‌ حوصله‌اش‌ را ندارم‌ خيلي‌ راحت‌ باشند پدرها كه‌ ما بچه‌هاشون‌ را كاري‌ نداريم‌. بهش‌ گفتم‌ كه‌ آقا بيا. اين‌ پدره‌ آدم‌ مقدسي‌ بود حالا شيطان‌ هم‌ اون‌ باطنش‌ داشت‌ فعاليت‌ مي‌كرد. گفتش‌ كه‌ آخر بچة‌ من‌ بهتر اينه‌ كه‌ بره‌ قاضي‌ بشه‌، درس‌ بخونه‌ بره‌ قاضي‌ بشه‌، چه‌ بشه‌ فلان‌. خوب‌ قاضيهاي‌ زمان‌ شاه‌ البته‌ كه‌ آنجا اگر يك‌ مظلومي‌ حالا خيال‌ مي‌كرد بچه‌اش‌ را قاضي‌ بكنه‌، مظلومي‌ بياد و اين‌ ميتونه‌ نجاتش‌ بده‌. علي‌ بن‌ يقطين‌ و از اين‌ ميتونه‌ نجاتش‌ بده‌، علي‌ بن‌ يقطين‌ و از اين‌ حرفها. خلاصه‌ ما زورمون‌ چربيد و طلبه‌اش‌ كرديم‌. باباش‌ گفت‌ من‌ بيرونش‌ ميكنم‌، ما آورديمش‌ به‌ خونه‌امون‌. خونه‌ داشتيم‌ آورديم‌ اينجا ديدم‌ نه‌ اين‌ حيفه‌. آقا اين‌ بعد از انقلاب‌ شد رئيس‌ دادگستري‌ يك‌ استان‌. همان‌ طلبه‌ها، خيلي‌ هم‌ فعال‌ و خوب‌ و اينها. من‌ به‌ پدرش‌ گفتم‌ ديدي‌ اينجوري‌ بهتر ميشه‌ قاضي‌ شد و رئيس‌ دادگستري‌ خدا يك‌ خورده‌اي‌. آخه‌ شما نوكر امام‌ زمان‌ مي‌خوايد تربيت‌ كنيد. و اين‌ كمرنگ‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ استعمار در تركيه‌ پياده‌ كرده‌. به‌ اندازة‌ بعضي‌هاشون‌ بغير از بعضي‌ كه‌ من‌ ديدم‌ باسواد بودند، خدا بعضي‌هاشون‌ را رحمت‌ كنه‌ فوت‌ كردند. به‌ اندازة‌ گاوي‌ نمي‌فهميدند. خدا ميدونه‌. ايني‌ كه‌ ميگم‌ عجيبه‌ها. اين‌ آقا آدم‌ خوبي‌ بود حسن‌ را از نون‌ شروع‌ ميكرد به‌ ح‌ ختم‌ ميكرد. بعد ميگفت‌ آقا هيچكدوم‌ از علماي‌ اينجا عربي‌ بلد نيستند. من‌ عربي‌ بلدم‌. ما هم‌ بهش‌ گفتيم‌، گفت‌ حنفي‌ هستم‌ گفتم‌ منهم‌ حنفي‌ هستم‌. اينقدر متزلزلش‌ كرديم‌ در دينش‌ ميگفت‌ ديشب‌ تا صبح‌ خوابم‌ نبرده‌. راستي‌ جواب‌ آن‌ مسائل‌ و احكامي‌ كه‌ شيعه‌ ميگه‌ و تو گفتي‌ من‌ جوابش‌ را بلد نيستم‌. گفتم‌ من‌ كه‌ گفتم‌ بلد نيستم‌. به‌ من‌ گفت‌ شما ميگيد اينها مگر چقدر اطلاعات‌ دارند شما ميگي‌ من‌ مي‌خوام‌ اين‌ سؤالات‌ را ببرم‌ به‌ مكه‌ از علماي‌ مكه‌ بپرسم‌. توي‌ كتاب‌ شبهاي‌ مكه‌ نوشتم‌ مطالعه‌ كنيد ميخوام‌ ديگه‌ نگم‌ اونها را. يك‌ چندتاش‌ را به‌ من‌ بگو من‌ جواب‌ بدم‌. گفتم‌ تو متزلزل‌ ميشي‌ توي‌ دينت‌. حالا مثل‌ دو تا عالم‌ حنفي‌ سني‌ پيش‌ هم‌ نشستيم‌ درددل‌ مي‌كنيم‌. گفت‌ نه‌ بگو. من‌ چقدر در الازهر درس‌ خوندم‌.كجا درس‌ خوندم‌. گفتم‌ يكيش‌ اينه‌ ميگن‌ سيصد آيه‌ در شأن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نازل‌ شده‌ آنهم‌ آياتي‌ مثل‌ سورة‌ هل‌ اتي‌. و يك‌ آية‌ بدبخت‌ كنندة‌ طرف‌ هم‌ دربارة‌ ابي‌ بكر. ميگن‌ چطور شد اين‌ شخصي‌ كه‌ سيصد آيه‌ درباره‌اش‌ نازل‌ شده‌ اين‌ بياد چهارمي‌ بشه‌، اين‌ بياد ايني‌ كه‌ يك‌ آيه‌ هم‌ نازل‌ نشده‌، عرض‌ كردم‌ ثاني‌ اثنين‌ هما بالغار خيلي‌ اصلا خراب‌ ميكنه‌ آن‌ رفيق‌ پيغمبر را هر كي‌ هست‌. اين‌ چطور ميشه‌ كه‌ اين‌ اينجوري‌ باشه‌. گفت‌ واقعا چطور ميشه‌. گفتم‌ خوب‌ منهم‌ كه‌ گفتم‌ من‌ نمي‌دونم‌. من‌ مي‌خوام‌ برم‌ از علماي‌ مكه‌ بپرسم‌. گفت‌ آخه‌. گفتم‌ خوب‌ شما برو امشب‌ مطالعه‌ كن‌. ميگفت‌ ديشب‌ تا صبح‌، صبح‌ آمد مي‌گفت‌ ديشب‌ تا صبح‌ نخوابيدم‌. خيلي‌ از اين‌ مسائل‌ هفت‌ هشت‌ تا براش‌ مطرح‌ كردم‌. خوب‌ جوابش‌ را بده‌. بعله‌.

 كوشش‌ بكنيد كه‌ اين‌ سه‌ چيزي‌ را كه‌ استعمار در بين‌ ما مي‌خواسته‌ ايجاد بكنه‌ و ظريف‌، ظريف‌ داره‌ ايجاد ميكنه‌، ظريف‌ها. و هر جوري‌ باشه‌ اين‌ را بالاخره‌ مي‌خواد پياده‌اش‌ كنه‌. منتهي‌ در تركيه‌ موفق‌، آتاتورك‌ يك‌ آدم‌ قلدر نفهم‌ بيشعوري‌ بود. مردم‌ هم‌ روحانيين‌ زيادي‌ نداشتند چون‌ متأسفانه‌ اكثريتشون‌ سني‌ بودند موفق‌ شد. شيعه‌ با اون‌ برنامه‌هاي‌ مبارزاتي‌ كه‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ بهشون‌ تعليم‌ دادند مبارزه‌ كردند و آنموقع‌ يعني‌ شصت‌ سال‌ قبل‌ هفتاد سال‌ قبل‌ موفق‌ نشدند. ولي‌ آنجا موفق‌ شدند. شما الان‌ بريد در تركيه‌ اصلا فكر نمي‌كنيد، يكي‌ هم‌ مذهب‌ را از بين‌ بردند. مذهب‌ لائيك‌. يعني‌ لا مذهبي‌. الان‌ توي‌ تركيه‌ قانونشون‌ لامذهبيه‌. شما مي‌رويد توي‌ تركيه‌ ميگيد اينجا هم‌، فقط‌ گلدسته‌هايي‌ كه‌ از قبل‌ مانده‌ نشانة‌ اينه‌ كه‌ اينها مسلمانند. استانبول‌. اين‌ اسلامبول‌ بوده‌ اصلش‌. اسلامبول‌، بول‌ به‌ معناي‌ پره‌ در تركي‌ آذري‌ نه‌ها. اينجا تركهاي‌ آذري‌ به‌ ما اعتراض‌ نكنند كه‌ نه‌ اينجوري‌ نيست‌. در ترك‌هاي‌ تركيه‌. يعني‌ پر از اسلام‌. سه‌ هزار مسجد داره‌ در اسلامبول‌. خيلي‌ها. در يك‌ شهر سه‌ هزار مسجد. الان‌ هم‌ هست‌. در تمام‌ دهات‌ مسجد هست‌. ولي‌ مسجد.

 ما يك‌ مسجدي‌ در ازمير رفتيم‌ ديديم‌ كه‌ يك‌ نفري‌ داره‌ پله‌ها را ميشوره‌. پا را بالا زده‌. پاش‌ برهنه‌ بود داره‌ پله‌ها را ميشوره‌. خوب‌ گفتيم‌ لابد خادم‌ مسجده‌. كم‌ كم‌ ايشان‌ همه‌ جا را شست‌ و جارو كرد و تميز كرد و بعد رفت‌ اذان‌ گفت‌. خوب‌ باز هم‌ هنوز فكرمون‌ معمولي‌ بود. بعد عبا و عمامه‌ را برداشت‌ پوشيد رفت‌ اون‌ جلو وايستاد. ديگه‌ اينش‌ برامون‌ خيلي‌ غير مترقبه‌ بود. يك‌ قدري‌ هم‌ به‌ ما بد نگاه‌ مي‌كرد كه‌ ما زود آمديم‌ ديديم‌ كه‌ اين‌ داره‌ در و ديوار را ميشوره‌ و اينها يك‌ خورده‌ براش‌ سخت‌ بود. ما تا اين‌ وايستاد جلو رفتيم‌ پشت‌ سرش‌، يك‌ چند نفري‌ بوديم‌، رفتيم‌ پشت‌ سرش‌ وايستاديم‌. برگشت‌ طاقت‌ نياورد، گفت‌ خوب‌ كرديد آمديد پشت‌ سر من‌ نماز بخونيد و الا من‌ از تون‌ ناراحت‌ بودم‌. گفتيم‌ نه‌ ما هر جا نماز جماعت‌ باشه‌ ميريم‌. بعد شروع‌ كرد درددل‌ كردن‌ كه‌ اين‌ دولت‌ به‌ من‌ چقدر ماهي‌ ميده‌ و بايد مستراح‌ را بشورم‌، نمي‌دونم‌ پله‌ها را بشورم‌، اذان‌ بگم‌، نماز بخونم‌، مرده‌اي‌ اگر گذاشتند توي‌ مسجد شب‌ تا صبح‌ پاش‌ بشينم‌ قرآن‌ بخونم‌، اينقدم‌ به‌ ما پول‌ ميده‌. و بدتر از آن‌ فرش‌ را بردند، تركيه‌ دزد هم‌ زياده‌، فرش‌ را بردند از حقوق‌ ما دارند كم‌ مي‌كنند. اينقدر گفت‌ ما دلمون‌ سوخت‌ يك‌ چيزي‌ بهش‌ داديم‌. بريد ببيند چه‌ خبره‌، چه‌ كردند. و نگذاريد اونطور بشه‌ نگذاريد هدف‌ استعمار در مملكتمون‌ پياده‌ بشه‌.

 خدايابه‌ آبروي‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ دست‌ استعمار را از سر ما كوتاه‌ كن‌. الهي‌ آمين‌. خدايا ما را عامل‌ اهداف‌ استعمار قرار مده‌. الهي‌ آمين‌. خدايا به‌ دست‌ ما به‌ آبروي‌ امام‌ زمان‌، كارهايي‌ كه‌ امام‌ عصر دوست‌ داره‌ انجام‌ بشه‌، خدايا انجام‌ بده‌. الهي‌ آمين‌.

 خوب‌ شب‌ جمعه‌ است‌ و شب‌ آخر جمادي‌ الاول‌ است‌ و فردا شب‌ شب‌ اول‌ ماه‌ جمادي‌ الثاني‌ كه‌ احتمالا از فردا شب‌، شب‌ وفات‌ هم‌ باشه‌ حالا روي‌ يك‌ محاسبه‌اي‌ نمي‌خوام‌ حالا بحثش‌ را بكنم‌ انشاء الله‌ فردا شب‌ دوستان‌ كوشش‌ بكنند مجلس‌ عزايي‌ داشته‌ باشيم‌. اين‌ سه‌ چهار شب‌ و شب‌ دوشنبه‌ كه‌ طبق‌ آنچه‌ هم‌ كه‌ در تقويم‌ نوشته‌ و اينهم‌ را بهتون‌ بگم‌، نود و نه‌ درصد، اين‌ يكي‌ راكه‌ براش‌ مي‌گذارم‌ براي‌ خاطر اينكه‌ آن‌ قول‌ هفتاد و پنج‌ روز احتمالش‌ باشه‌ و الا همة‌ علما، بزرگان‌، روايات‌ همة‌ اينها ميگه‌ كه‌ اين‌ سوم‌ جمادي‌ الثاني‌ وفات‌ فاطمة‌ زهرا بوده‌. خيلي‌ اهميت‌ بديد. و يكي‌ از مصائب‌ همينه‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها نه‌ قبرش‌ بايد معلوم‌ باشه‌ نه‌ وفاتش‌ معلوم‌ باشه‌. شما ميگيد آن‌ زمانها تاريخ‌ نبوده‌. چطور شد تولد حضرت‌ زهرا معلومه‌ چون‌ پيغمبر به‌ اصحابش‌ فرمود و مشخص‌ كرد و يك‌ حافظي‌ براي‌ اين‌ تاريخ‌ بود. اما وفاتش‌. وفات‌ مهمتره‌ يا تولد؟ تولد كمتر ضبط‌ ميشه‌ تا وفات‌ از شخصيتهاي‌ بزرگ‌. چرا وفات‌ معلوم‌ نيست‌. چهل‌ و پنج‌ روز نوشتند، هفتاد و پنج‌ روز نوشتند، نود و پنج‌ روز نوشتند. چرا اينجوره‌؟ قبرش‌ كجاست‌. من‌ با يك‌ عالم‌ وهابي‌ سني‌ در مكه‌ گفتم‌ قبر فاطمة‌ زهرا كجاست‌؟ گفت‌ بعضي‌ ميگن‌ توي‌ حرم‌ پيغمبره‌ بعضي‌ ميگن‌ توي‌ قبرستان‌ بقيعه‌. گفتم‌ كه‌ معلومه‌ اصحاب‌ پيغمبر به‌ اين‌ آيه‌ شريفه‌ توجه‌ نكردند قل‌ لا اسئلكم‌ اجرا الا مودة‌ ذي‌ القربي‌. اظهار محبت‌ به‌ ذوي‌ القرباي‌ پيغمبر نكردند كه‌ تنها كسي‌ كه‌ اين‌ امر دربارة‌ او در آن‌ روز انجام‌ ميشد فاطمة‌ زهرا بود كس‌ ديگري‌ نبود. گفت‌ چطور؟ گفتم‌ اگر مردم‌ اهميت‌ مي‌دادند مي‌آمدند تشييع‌ جنازه‌ مي‌كردند مي‌رفتند. بعد هم‌ سر قبرش‌ هر روز، هر شب‌، شبهاي‌ جمعه‌ مي‌رفتند. ديگه‌ قبر مشخص‌ معلوم‌ بود ديگه‌. معلوم‌ بود. الان‌ شما مثلا يك‌ كسي‌ پدرش‌، جدش‌ فوت‌ كرده‌ باشه‌ بس‌ كه‌ مي‌روند و مي‌آيند قبرش‌ مشخصه‌. گفت‌ آخه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و فاطمة‌ زهرا مجبور شد متوسل‌ به‌ همان‌ مطلبي‌ كه‌ ما ميگيم‌ بشه‌. اينها نخواستند اصحاب‌ پيغمبر در تشييع‌ جنازة‌ فاطمة‌ زهرا شركت‌ كنند. گفتم‌ چرا نخواستند؟ اگر بگيد آنها احساساتي‌ داشتند و غضبي‌ داشتند و ناراحت‌ بودند برخلاف‌ شرع‌ و بر خلاف‌ دين‌، اينها معصوم‌ بودند. همه‌اشون‌ معتقدند كه‌ علي‌ و فاطمه‌ معصومه‌ چون‌ زير آية‌ تطهير بودند. اگر معصوم‌ بودند و دوست‌ نداشتند اينها در تشييع‌ جنازه‌ كه‌ يك‌ كار مستحبي‌ است‌، آنهم‌ تشييع‌ جنازة‌ دختر پيغمبر، اگر اينها دوست‌ نداشتند آنها بيايند براي‌ تشييع‌ جنازه‌ لابد يك‌ كاري‌ كرده‌ بودند. همينجور قدم‌ به‌ قدم‌ با هم‌ رفتيم‌ جلو لابد يك‌ كاري‌ كرده‌ بودند كه‌ فاطمة‌ زهرا ناراحت‌ بود كه‌ اين‌ سفارش‌ را كرد. يا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ناراحت‌ بود كه‌ نمي‌خواست‌ اينها بيايند. گفت‌ بعله‌ ميگن‌ در اوائل‌ حكومت‌ ابي‌ بكر، در خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را آتش‌ زدند و تصادفا در به‌ پهلوي‌ فاطمة‌ زهرا خورد. همه‌ را قبول‌ كرد. البته‌ مي‌گفت‌ تصادفا اينجور شد. خوب‌ مي‌خواستند مثلا نمي‌دونستند فاطمة‌ زهرا پشت‌ دره‌ كه‌ اينجاش‌ ديگه‌. يك‌ خورده‌ هم‌ اشكي‌ ديدم‌ توي‌ چشمش‌ گشت‌. خيلي‌ مهمه‌ اين‌ مسئله‌.

 تا روز قيامت‌ هم‌ بايد قبر فاطمة‌ زهرا مخفي‌ باشه‌. اين‌ دليل‌ بر بطلان‌ اونهاست‌ و حقانيت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. يك‌ دليل‌ بسيار محكم‌. كسي‌ كه‌ به‌ دستور پيغمبر عمل‌ نميكنه‌، فاطمة‌ زهرا را ميزنه‌، اينجور اذيتش‌ ميكنه‌، اين‌ نميتونه‌ خليفة‌ پيغمبر باشه‌. اگر بگيد كه‌ نه‌ اذيت‌ نكردند، دوستش‌ هم‌ داشتند. آقا قبر فاطمه‌ كو؟ اين‌ قبر فاطمه‌ كو خيلي‌ مهمه‌. نمي‌تونند هم‌ منكر بشوند. شما الان‌ بريد از هر عالم‌ مدينه‌ بپرسيد، هر كسي‌ در مدينه‌، قبر فاطمه‌ كجاست‌ مي‌خوايم‌ زيارت‌ كنيم‌. ميگه‌ بعضي‌ ميگن‌ اينجاست‌ بعضي‌ ميگن‌ توي‌ بقيعه‌ بعضي‌ ميگن‌ بين‌ محراب‌ و منبره‌. همه‌اشون‌ هم‌ همين‌ را ميگن‌. حتي‌ ماها بهتر اطلاع‌ داريم‌ كه‌ تا حدي‌ مشخصش‌ كنيم‌ تا آنها. اين‌ علامت‌ چيه‌؟ بي‌ محبتي‌.

 آنها ميگن‌ تصادفا فاطمة‌ زهرا پشت‌ در بود. تصادفا بود؟ خيلي‌ خوب‌. وقتي‌ كه‌ در را شكستيد و وارد شديد، چرا در تاريختون‌ ننوشته‌ كه‌ فاطمة‌ اطهر را وقتي‌ ديدند كه‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌ اقلا يك‌ كناري‌ بروند، بروند فاطمه‌ را ببرند در يك‌ اطاقي‌ پرستاري‌ كنند معالجه‌اش‌ كنند نگذارند در سن‌ هيجده‌ سالگي‌ از دار دنيا بره‌. چرا اين‌ حرفها را شما مي‌زنيد؟ همه‌اشون‌ نوشتند كه‌ اعتنا نكردند، اصلا نگاه‌ نگردند ببيند فاطمه‌ در چه‌ حاليه‌؟ چراغها را خاموش‌ كنيد. شب‌ جمعه‌ است‌. انشاء الله‌ امشب‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ در مجلسمون‌ تشريف‌ بياورند ما در محضرشون‌ از مادرشون‌ زهرا عرض‌ كنيم‌. شايد دل‌ آن‌ بزرگوار كه‌ شكسته‌ است‌، كه‌ محزون‌ است‌ از خدا بخواهد كه‌ خدا فرجش‌ را برساند. شما در را آتش‌ زديد. فاطمه‌ بر فرض‌ تصادفا در پشت‌ در بود. شما هم‌ نفهميديد. ولي‌ وقتي‌ وارد خانه‌ شديد ديديد فاطمه‌ در پشت‌ در افتاده‌، از بدنش‌ خون‌ مي‌ريزه‌، كدام‌ يك‌ از شما بلند شد بره‌ زنها را خبر كنه‌ بيائيد فاطمه‌ مريضه‌، پرستاريش‌ كنيد. كدام‌ يك‌ از شماها گفت‌ كه‌ نمي‌خواست‌ ما اين‌ كار را بكنيم‌. بلكه‌ به‌ عكس‌. اعتنا نكردند. وارد شدند. حتي‌ نگذاشتند علي‌ به‌ فاطمه‌ برسه‌ و بياد علي‌ فاطمه‌ را محافظت‌ كنه‌. فاطمة‌ زهرا خودش‌ بلند شده‌، ما ميگيم‌ كه‌ شما متوجه‌ نشديد. اما آن‌ غلاف‌ شمشير كه‌ به‌ بازوي‌ فاطمة‌ زهرا خورد، اون‌ را هم‌ شما متوجه‌ نشديد؟ دستور دادي‌ همه‌ ريختند به‌ سر فاطمه‌ فاطمه‌ را كتك‌ زدند كه‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ در مجلس‌ به‌ مغيره‌ ميگه‌ و انت‌ يا مغيره‌ قد ضربت‌ بامي‌ فاطمه‌. تو يا مغيره‌ يادته‌ مادرم‌ فاطمة‌ زهرا را كتك‌ زدي‌. اما سيلي‌ زدن‌ صورت‌ فاطمة‌ زهرا را هم‌ نفهميدند. يا بقية‌ الله‌ آجرك‌ الله‌.

 

۲۷ جمادی الاول ۱۴۱۵ قمری – فوائد مهم‌ تزكيه‌ نفس‌

 فوائد مهم‌ تزكيه‌ نفس‌ 27 ج‌ 1 1415

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ و السلام‌ و الصلاة‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 در معناي‌ عدالت‌ گفته‌اند كه‌ گناه‌ كبيره‌ نكند و اصرار بر صغيره‌ هم‌ نداشته‌ باشد. و اگر خداي‌ نكرده‌ حمد و سوره‌اشون‌ درست‌ نيست‌، اين‌ خيلي‌ و السلامه‌. چون‌ كسي‌ كه‌ حمد و سوره‌اش‌ درست‌ نباشه‌ نمازش‌ باطله‌ و كسي‌ كه‌ به‌ فكر درست‌ كردن‌ حمد و سوره‌ نباشه‌ مثل‌ اينكه‌ نماز نخونده‌ و كسي‌ كه‌ يك‌ ركعت‌ نمازش‌ را عمدا نخونه‌، كافره‌. ما با آدمهاي‌ فاسق‌ نبايد سر و كار داشته‌ باشيم‌. حمد و سوره‌ بايد درست‌ باشه‌، غلط‌ نداشته‌ باشه‌،. حروف‌ را درست‌ ادا كنه‌، فرق‌ بين‌ صاد و سين‌ را بگه‌. اين‌ اگر نكنه‌ اصلا معاملة‌ در وضع‌ شما اهل‌ كمالات‌ معاملة‌ كافر باهاتون‌ ميشه‌. نه‌ كافري‌ كه‌ نجس‌ باشه‌ دست‌تر نشه‌ به‌ بدنش‌ زد. همان‌ مقداري‌ كه‌ فرمودند من‌ ترك‌ الصلاة‌ عامدا متعمدا فقد كفر ولو بركعة‌. خيلي‌ بايد اين‌ جهت‌ را كوشش‌ كنيد. من‌ يك‌ مهلتي‌ بهتون‌ مي‌دهم‌ يكي‌ دو روزه‌، سه‌ روزه‌، براي‌ اينكه‌ خداي‌ نكرده‌، خداي‌ نكرده‌، خداي‌ نكرده‌ يك‌ نفر باشه‌ توي‌ شماها كه‌ حمد و سوره‌اش‌ درست‌ نباشه‌، درست‌ كنيد. فرق‌ بين‌ صاد و سين‌، ح‌ و ه‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ عين‌ و همزه‌، اينها را كاملا بگذاريد و انشاء الله‌ كوشش‌ كنيد كه‌ حروف‌ يرملون‌ را هم‌ ياد بگيريد توي‌ شماها اكثر شماها بلديد. منتهي‌ آنهايي‌ كه‌ بلدند به‌ آنهايي‌ كه‌ بلد نيستند تعليم‌ بدهند و آنهايي‌ كه‌ بلد نيستند از آنهايي‌ كه‌ بلدند ياد بگيرند. اين‌ مطلب‌ قاطعيه‌ها. فردا دوستان‌ گله‌ نكنند كه‌ چرا فلاني‌ دم‌ در وايستاده‌ بود و توي‌ جلسه‌ ما را راه‌ نداد. چون‌ اگر از الان‌ مسامحه‌ بكنيد در حمد و سورة‌ نمازتون‌ و غلط‌ باشه‌ خداي‌ نكرده‌، نماز صبحتون‌ را با همون‌ حمد و سوره‌ بخونيد مثل‌ اينه‌ كه‌ نخونديد. يك‌ كسي‌ هم‌ كه‌ يك‌ ركعت‌ نمازش‌ را عمدا ترك‌ كنه‌ كافره‌. اين‌ يك‌ تذكر.

 البته‌ خيلي‌ اين‌ حرفهايي‌ كه‌ اهل‌ تجويد گفتند من‌ در نظرات‌ خودم‌ اين‌ نيست‌ كه‌ واجب‌ باشه‌. ولي‌ غلط‌ نداشته‌ باشيد، حروف‌ را هم‌ صحيح‌ ادا كنيد و بهتر اين‌ است‌ كه‌ حروف‌ يرملون‌ را هم‌ رعايت‌ كنيد. وقف‌ در حركت‌ و وصل‌ به‌ سكون‌ هم‌ نداشته‌ باشيد. وقف‌ به‌ حركت‌ و وصل‌ به‌ سكون‌ خيلي‌ ساده‌ است‌. اين‌ را بهتون‌ ميگم‌. مثلا ميگيد بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌ يك‌ نفسي‌ بكشيد، يك‌ با تأني‌، بعد بگيد الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌. يا بگيد بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌ الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌. كه‌ البته‌ براتون‌ مشكلتره‌. يك‌ نفس‌ بكشيد بعد وقف‌ به‌ اصطلاح‌، وصل‌ به‌ سكون‌ نكنيد. اين‌ را ميگن‌ وصل‌ به‌ سكون‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌ الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌. اين‌ وصل‌ به‌ سكونه‌ و احتمالا نماز باطله‌. وقف‌ به‌ حركت‌ هم‌ نكنيد. قل‌ هو الله‌ احدُ. الله‌ الصمدُ. لم‌ يلد و لم‌ يولدُ. يعني‌ ميدونيد حرفهاي‌ من‌ من‌ يك‌ دفعه‌ مي‌بينيد هجوم‌ كردند بهتون‌ و انشاء الله‌ در ماه‌ آينده‌ يك‌ ورقه‌هاي‌ امتحاني‌ براتون‌ هست‌ كه‌ بايد پر كنيد.

 اولا عقائدتون‌ بايد بررسي‌ بشه‌. حضرت‌ عبد العظيم‌ حسني‌ كه‌ اينقدر ارزش‌ دارده‌ بخاطر اين‌ بود كه‌ هر چند وقت‌ يك‌ دفعه‌ به‌ امام‌ هادي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ عقائدش‌ را عرضه‌ مي‌كرد. امام‌ هادي‌ مي‌فرمود كه‌ اين‌ عقيده‌ درسته‌ يا درست‌ نيست‌. كه‌ البته‌ همة‌ عقايد او را قبول‌ داشتند. و انشاء الله‌ يك‌ دربارة‌ اعمالتون‌ و احكامتون‌ و مسائلتون‌. دو دربارة‌ عقائدتون‌ سه‌ هم‌ دربارة‌ مرحلتون‌. پرسشنامه‌هايي‌ انشاء الله‌ خواهيم‌ داشت‌ پرش‌ مي‌كنيد. اگر انشاء الله‌ اول‌ هفته‌ اومديم‌، شب‌ يكشنبه‌ من‌ اينجا بودم‌ منتهي‌ شماها تقصير نداشتيد. من‌ تقصير داشتم‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ درست‌ خبر بهتون‌ نرسيد كه‌ من‌ شب‌ يكشنبه‌ اينجا هستم‌ و الان‌ هم‌ كه‌ آمده‌ام‌، يك‌ عده‌ ظاهرا نيستند. ما مشهد ايني‌ كه‌ مي‌بينيد رفقاي‌ مشهدتون‌ خيلي‌ پيشرفتشون‌ خوبه‌ اين‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ يك‌ نفر اگر غايب‌ باشه‌، من‌ بهشون‌ گفتم‌ كه‌ دو هفته‌ پشت‌ سر هم‌ نيائيد، من‌ ديگه‌ راضي‌ نيستم‌ پاتون‌ را بگذاريد روي‌ فرش‌ من‌ و فعل‌ حرام‌ بكنيد بيائيد. خيلي‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ انشاء الله‌ جدي‌ برخورد بكنيد به‌ مسائل‌. اين‌ هم‌ مطلب‌ دوم‌ راجع‌ به‌ عقائد.

 راجع‌ به‌ خداشناسي‌، راجع‌ به‌ قرآن‌ و اعجاز قرآن‌ كه‌ از كتاب‌ دو مقاله‌ انشاء الله‌ استفاده‌ كنيد و راجع‌ به‌ مسئلة‌ سوم‌ راجع‌ به‌ امامشناسي‌ و مقام‌ عصمت‌ و بخصوص‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌. موضوع‌ سومي‌ كه‌ بايد عرض‌ كنم‌ اين‌ است‌ كه‌ انشاء الله‌ عزيزاني‌، برادران‌، سروران‌ اگر انشاء الله‌ موفق‌ بشيد هم‌ عزيز خدا هستيد، هم‌ عزيز امام‌ زمان‌ هستيد، هم‌ سرور من‌ هستيد. اگر پيشرفتتون‌ ضعيف‌ باشه‌ من‌ نمي‌دونم‌. كوشش‌ بكنيد كه‌ انشاء الله‌ پيشرفتتون‌ ضعيف‌ نباشه‌. من‌ مكرر عرض‌ كردم‌ خدمت‌ آقايان‌ كه‌ فرصتي‌ براي‌ اينكه‌ حالا با تأني‌ ما به‌ كمالات‌ برسيم‌ نداريم‌. چون‌ آنطوري‌ كه‌ از اماعن‌ نشان‌ ميده‌ احتمالا، من‌ وقت‌ تعيين‌ نمي‌كنم‌، اما احتمالا ظهور آقا وليعصر نزديكه‌ و بر فرض‌ ظهور به‌ اين‌ نزديكيها نباشه‌، فرض‌ مي‌كنيم‌ كه‌ اگر خداي‌ نكرده‌ نباشه‌، مگه‌ در زمان‌ غيبت‌ نميشه‌ امام‌ زمان‌ را ياري‌ كرد؟ به‌ خدا قسم‌ ما داريم‌ افرادي‌ كه‌ تمام‌ مزاياي‌ بعد از ظهور را همين‌ الان‌ بهشون‌ دادند. يعني‌ مزاياي‌ بعد از ظهور شما خيال‌ نكنيد كه‌ بعد از ظهور دائما همة‌ پنجاه‌ پنج‌ ميليارد جمعيت‌ كنار امام‌ زمان‌ نشسته‌اند. اينكه‌ معقول‌ نيست‌. يك‌ حالتي‌ پيدا مي‌كنند بعد از ظهور كه‌ هر وقت‌ دوست‌ داشته‌ باشند آقا را ببينند، مي‌بينند. اينها هم‌ همينطورند. به‌ مرحوم‌ آشيخ‌ محمد كوفي‌ وقتي‌ كه‌ در آن‌ لجنزار گير كرده‌ بود و صدا زد يا ابا صالح‌ المهدي‌ ادركني‌. حضرت‌ تشريف‌ آوردند و از توي‌ لجنزار بيرون‌ آوردند كه‌ در كتاب‌ ملاقات‌ با امام‌ زمان‌ من‌ قصه‌اش‌ را نوشته‌ام‌، بعد عرض‌ كرد كه‌ من‌ انت‌؟ شما كي‌ هستيد؟ گفت‌ انا المهدي‌. گفت‌ من‌ حضرت‌ مهدي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هستم‌. گفت‌ بعدا كجا خدمت‌ برسم‌؟ چون‌ او داشت‌ تشريف‌ مي‌برد. فرمود متي‌ تريد. هر وقت‌ تو بخواي‌. هر وقت‌ تو بخواي‌ با هواي‌ نفس‌ نه‌. امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بازيچة‌ ما نميشه‌. خيال‌ مي‌كنيم‌ همينطوري‌ كه‌ اجنه‌ را تسخير مي‌كنيم‌ كه‌ دروغه‌ و گفتم‌ براتون‌ كه‌ چطور دروغه‌ و همانطوري‌ كه‌ ما مثلا ارواح‌ را احضار مي‌كنيم‌ كه‌ بازهم‌ دروغه‌ و گفتم‌ كه‌ چطور دروغه‌ خيال‌ مي‌كنيم‌ امام‌ زمان‌ را هم‌ ما مي‌توانيم‌ احضارش‌ كنيم‌. نه‌. متي‌ تريد يعني‌ تو من‌ را خواسته‌ باش‌ من‌ خودم‌ پيشت‌ مي‌آم‌. تو به‌ من‌ وابسته‌ باش‌، تو مثل‌ من‌ باش‌. تو تمام‌ صفات‌ حسنه‌ را در خودت‌ ايجاد كن‌، من‌ بندة‌ خدايم‌ تو هم‌ بندة‌ خدا باش‌، من‌ ولي‌ خدايم‌ تو هم‌ ولي‌ خدا باش‌. من‌ تحت‌ فرمان‌ پروردگارم‌ تو هم‌ تحت‌ فرمان‌ پروردگار باش‌. خوب‌ بندة‌ خدا بايد با بندة‌ خدا زندگي‌ كنه‌، ولي‌ خدا بايد با ولي‌ خدا زندگي‌ كنه‌. اگر ما انشاء الله‌ توانستيم‌ كه‌ خودمون‌ را از اولياء خدا قرار بديم‌ اگر توانستيم‌ خودمون‌ را از مؤمنين‌ واقعي‌، خليفة‌ الله‌ بشيم‌، تزكية‌ نفس‌ كنيم‌، امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بايد با فساق‌ و فجار بنشينه‌ يا با شماها؟ خودش‌ مي‌آد به‌ سراغتون‌. خودش‌ مي‌آد به‌ منزلتون‌. خودش‌ تشريف‌ مي‌آره‌ به‌ در خانه‌اتون‌ و اين‌ جريان‌ مكرر در مكرر انجام‌ شده‌ و هست‌ امام‌ زمان‌. اصلا آمد و شد نداره‌. شما وقتي‌ توي‌ خونه‌اتون‌ مي‌ايستيد ميگيد السلام‌ عليك‌ يا مثلا داعي‌ الله‌ اگر حضرت‌ بقية‌ الله‌ نميشنوه‌ اين‌ چه‌ سلامي‌ است‌ كه‌ شما ميديد؟ آنهم‌ با كاف‌ خطاب‌ يعني‌ سلام‌ بر تو. توي‌ نماز ميگيد السلام‌ عليك‌ ايها النبي‌ و رحمة‌ الله‌ و بركاته‌، اگر پيغمبر نمي‌شنوه‌ اين‌ چه‌ سلامي‌ است‌؟ سلام‌ بر تو اي‌ پيغمبر و رحمت‌ خدا و بركات‌ خدا بر تو باد.

 پس‌ ما اگر به‌ همين‌ دستورات‌ دينمون‌ عمل‌ بكنيم‌ و توجه‌ به‌ دستورات‌ دينيمون‌ داشته‌ باشيم‌، متوجه‌ ميشيم‌ كه‌ هم‌ پيغمبر بر ما احاطة‌ روحي‌ داره‌ هم‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ همانطوري‌ كه‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار احاطة‌ روحي‌، احاطه‌ بر ما دارد و احاطة‌ علمي‌ دارد.

 پس‌ بنابراين‌ اگر مي‌خواهيد توي‌ خانه‌ امام‌ زمان‌ توجه‌ خاص‌ بهت‌ داشته‌ باشه‌، آنهم‌ نه‌ براي‌ قضاي‌ حوائجت‌. فكر كني‌ كه‌ خوب‌ ميشه‌ ديگه‌ وقتي‌ امام‌ زمان‌ به‌ من‌ توجه‌ داشته‌ باشه‌، من‌ ميشم‌ يك‌ فرمانده‌، فرمان‌ ميدم‌ سرطاني‌ همسايه‌ را شفاش‌ بديد، بگد چشم‌. مريض‌ اينطرف‌ را شفاش‌ بديد بگن‌ چشم‌. مريضي‌ را مي‌آورند دست‌ به‌ سرش‌ بكشيد فورا شفا پيدا كنه‌ كه‌ شما، مردم‌ به‌ شما علاقمند بشوند. خاك‌ بر سر يك‌ چنين‌ بنده‌اي‌ كه‌ اينطور فكرش‌ باشه‌ كه‌ بخواد نيروي‌ الهي‌ و قدرت‌ امام‌ زمان‌ را در استخدام‌ هواي‌ نفس‌ خودش‌ قرار بده‌. در اگر انسان‌ به‌ اينجا رسيد كه‌ اكثر افراد به‌ اينجا مي‌خوان‌ برسند و اينها راهشون‌ از راه‌ ما جداست‌. راه‌ شما عزيزان‌ راهي‌ است‌ كه‌ من‌ مكرر اعلام‌ كردم‌ بهتون‌ بازهم‌ اعلام‌ ميكنم‌ راه‌ شما عزيزان‌ راهي‌ است‌ كه‌ اگر تمام‌ قدرت‌ الهي‌ را در اختيار شما گذاشتند، مثل‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، و شما بزرگترين‌ ظلم‌ بهتون‌ شد حتي‌ در ديلتون‌ فكر نكنيد كه‌ من‌ از اين‌ نيرو عليه‌ ظالمي‌ كه‌ به‌ من‌ ظلم‌ كرده‌ استفاده‌ كنم‌. از اين‌ ظالم‌ انتقام‌ بگيرم‌. و الا شما بندة‌ واقعي‌ خدا نيستيد. هدف‌ اين‌ نيست‌ كه‌ شما به‌ جائي‌ برسيد كه‌ مستجاب‌ الدعوه‌ بشيد. به‌ جايي‌ برسيد كه‌ قدرتمند بشيد. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ بندة‌ خدا بايد بشيد.

 مثال‌ زدم‌ براتون‌. يك‌ پليس‌، يك‌ باصطلاح‌ محافظ‌، يك‌ نفر كسي‌ كه‌ ميگذارندش‌ براي‌ محافظت‌ يك‌ تشكيلاتي‌، يك‌ هفت‌ تير هم‌ بهش‌ ميدهند. يك‌ نفر آمده‌ دشمني‌ شخصي‌ با او داره‌، يك‌ سيلي‌ به‌ او ميزنه‌. اين‌ حق‌ داره‌ از اين‌ هفت‌ تير استفاده‌ كنه‌؟ دولت‌ بهش‌ اجازه‌ ميده‌؟ شما چي‌ ميگيد؟ نه‌. ميتوني‌ سيليش‌ بزن‌ خوب‌ تقاص‌ كن‌. مربوط‌ به‌ قدرت‌ از قدرت‌ شخصي‌ خودت‌ آنهم‌ باز چون‌ تو پليسي‌، چون‌ تو در اين‌ لباسي‌، چون‌ تو وابستة‌ به‌ دولتي‌ نبايد اين‌ كار را بكني‌. اگر خدا بهتون‌ قدرت‌ داد، مثل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ آن‌ قدرتي‌ را داده‌ كه‌ ما نخواهيم‌ حتي‌ در قيامت‌ هم‌ نخواهيم‌ فهميد كه‌ علي‌ يعني‌ چه‌؟ پيغمبر اكرم‌ به‌ عمر فرمود كه‌ علي‌ را نشناخت‌ جز من‌ و خدا. و من‌ را نشناخت‌ جز علي‌ و خدا. و خدا را نشناخت‌ جز من‌ و علي‌. نه‌ اينكه‌ در دنيا، در آخرت‌ هم‌ نمي‌شناسيم‌. همان‌ مقداري‌ كه‌ ما مي‌شناسيم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را و ديديم‌ و شنيديم‌ اينه‌ كه‌ هرچه‌ اراده‌ بكنه‌ ميشه‌. يك‌ در خيبر را كنده‌ روي‌ دست‌ بلند كرده‌ مردم‌ تعجب‌ مي‌كنند. پيغمبر ميگه‌ به‌ پاهاش‌ نگاه‌ كنيد. پاهاش‌ در بين‌ زمين‌ و آسمان‌ معلق‌. رسول‌ اكرم‌ ديد اين‌ بندة‌ خدا خيلي‌ حواسش‌ پرت‌ شد. فرمود پاهاش‌ روي‌ پر جبرئيله‌. يك‌ چيزي‌ بايد گفته‌ بشه‌ كه‌ اين‌ بود نه‌ اينكه‌ نبود. ولي‌ بايد يك‌ چيزي‌ گفته‌ بشه‌ كه‌ اين‌ حواسش‌ پرت‌ نشه‌.

 همين‌ علي‌ بخدا قسم‌ دلم‌ مي‌خواد به‌ اين‌ نكته‌ توجه‌ كنيد. من‌ حرفهام‌ تكرار مي‌كنم‌ براي‌ همين‌ جهته‌. همين‌ علي‌ با همين‌ قدرت‌ وقتي‌ مي‌آيند ريسمان‌ به‌ گردنش‌ مي‌اندازند مي‌كشندش‌ اصلا مثل‌ اينكه‌ به‌ اندازة‌ يك‌ آدم‌ عادي‌ هم‌ قدرت‌ نداره‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ بندة‌ خداست‌. زنش‌ را نه‌ زن‌ معمولي‌. فاطمة‌ زهرا كه‌ باز فاطمه‌ را كسي‌ نشناخت‌ جز علي‌ و پيغمبر و خدا. او را آنطور مي‌زنند. هيچي‌ نميگه‌. خيلي‌ عجيبه‌. ماها باشيم‌ يك‌ كسي‌ حالا به‌ حق‌ هم‌ به‌ ما يك‌ جسارتي‌ كرده‌ باشه‌ مي‌گيم‌ خدايا همين‌ امشب‌ نشونش‌ بده‌ كه‌ بفهمه‌ حتي‌ اين‌ صدمه‌اي‌ كه‌ خورده‌ از ناحية‌ من‌ بوده‌. فرق‌ ما در مقام‌ بندگي‌ اينه‌. ماها راهمون‌ رسيدن‌ به‌ آن‌ مرحلة‌ از بندگي‌ است‌. به‌ خدا قسم‌ من‌ اين‌ اعتقادمه‌ كه‌ اگر ابو الفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌خواست‌ با اراده‌ توي‌ تمام‌ خيمه‌هاي‌ ابا عبد الله‌ الحسين‌ يك‌ خم‌ آب‌ ايجاد كنه‌، مي‌تونست‌. ميتونست‌. ميگيد خوب‌ چرا نكرد؟ چرا اينقدر العطش‌ گفت‌؟ ميگيم‌ بندة‌ خدا بود. السلام‌ عليك‌ ايها عبد الصالح‌ المطيع‌ لله‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. خوب‌ مگر خدا بهش‌ گفته‌ بود آب‌ نخور تشنه‌ باش‌. بله‌. بله‌. ما يكي‌ از كارهايي‌ كه‌ توي‌ دنيا بايد بكنيم‌ اين‌ است‌ كه‌ دشمن‌ را بشناسيم‌. يا رهبرامون‌ نمي‌دونم‌ دشمنانمون‌ را به‌ ما بشناسونند. بله‌. راهش‌ اينه‌. راهش‌ اينه‌ كه‌ ما يك‌ كاري‌ بكنيم‌ دشمن‌ شناخته‌ بشه‌. چطور مي‌خواستند بني‌ اميه‌ را به‌ ما معرفي‌ كنند؟ تا ما سرنگونشون‌ بكنيم‌. و تا كساني‌ كه‌ مثل‌ بني‌ اميه‌ هستند، آنها را مردم‌ دنيا نگذارند روي‌ كار بيايند كه‌ متأسفانه‌ بازهم‌ نفهميدند. غير از اين‌ بود كه‌ اگر آب‌ را حاضر مي‌كردند، نمي‌گذاشتند اصلا جنگ‌ بشه‌، با اراده‌ تمام‌ كارها انجام‌ ميشد، كسي‌ نمي‌فهميد، آنها امامت‌ نكرده‌ بودند. آنها پيشوايي‌ نكرده‌ بودند. بايد خوب‌ ميدون‌ بدهند دشمن‌ بياد كار خودش‌ را بكنه‌ تا مردم‌ بفهمند كه‌ بني‌ اميه‌ را چرا پيغمبر في‌ كل‌ موقف‌ وقف‌ فيه‌ نبيك‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ در هر جائي‌ كه‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ مي‌ايستاد لعن‌ مي‌كرد بني‌ اميه‌ را. آخه‌ بي‌ جهت‌؟ كم‌كم‌ مردم‌ مسلمان‌ فكر كرده‌ بودند اينها دعواي‌ فاميلي‌ دارند. يعني‌ اينها بني‌ هاشمند آنها بني‌ اميه‌، خوب‌ با هم‌ نزاع‌ فاميلي‌. مثل‌ حيدري‌ نعمتي‌، اينهم‌ رئيس‌ بني‌ هاشمه‌ بايد هر جا مي‌ايسته‌ بايد آنها را لعنش‌ كنه‌. نه‌.

 و لذا كم‌كم‌ گفتند علي‌ و معاويه‌، حضرت‌ امير مي‌فرمايد انزل‌ الدهر حتي‌ قيل‌ علي‌ و معاويه‌. علي‌ يكي‌، معاويه‌ هم‌ يكي‌. اين‌ منتهي‌ از بني‌ هاشمه‌ او از بني‌ اميه‌. كم‌كم‌ به‌ آنجا رسيد كه‌ گفتند يزيد و حسين‌. فرقي‌ براشون‌ نداشت‌. حالا چطور معرفيشون‌ كنند كه‌ حسين‌ با يزيد خيلي‌ فرقشه‌. چه‌ جوري‌ به‌ ما بفهمونند؟ وقتي‌ كه‌ اصحاب‌ حر بن‌ يزيد رياحي‌ مي‌آند تشنه‌ هستند، خود حضرت‌ سيد الشهدا مي‌آد مشك‌ را مي‌گيره‌، او نمي‌تونه‌ آب‌ بخوره‌، مشك‌ را مي‌آره‌ دستش‌ را اينجوري‌ ميگيره‌ كه‌ او آب‌ بخوره‌. ولي‌ آنها طفل‌ شيرخوار را حضرت‌ روي‌ دست‌ بلند ميكنه‌ شما از كلمات‌ خود سيد الشهدا بايد متوجه‌ بشيد كه‌ چه‌ منظره‌اي‌ داشته‌ علي‌ اصغر، چشمها به‌ گودي‌ نشسته‌، رنگ‌ پريده‌، سر به‌ طرف‌ شانه‌ خم‌ شده‌، زبانش‌ به‌ دور دهانش‌، خيلي‌ بايد تشنه‌ باشه‌ يك‌ فرد كه‌ زبانش‌ از دهانش‌ بيرون‌ افتاده‌ باشه‌ و دور دهانش‌ بچرخه‌. كيف‌ يتلظي‌ عطشا. خوب‌ چطور معرفي‌ كنه‌ كه‌ اينها علاوه‌ بر اينكه‌ مسلمان‌ نيستند انسان‌ هم‌ نبودند؟ خودش‌ فرمود ان‌ لم‌ ترحموني‌، ترحموا هذا الرضيع‌. اگر به‌ من‌ رحم‌ نمي‌كنيد به‌ اين‌ طفل‌ شيرخوار رحم‌ كنيد. اين‌ معناش‌ چيه‌؟ يعني‌ اگر شما مسلمون‌ نيستيد، خيلي‌ خوب‌. مسلمان‌ اگر مي‌بوديد كه‌ با پسر دختر پيغمبر جنگ‌ نمي‌كرديد. پس‌ بيائيد انسان‌ باشيد. با اين‌ عمل‌ سيد الشهدا به‌ دنيا فهموند كه‌ اينها انسان‌ نبودند. جنگ‌ بين‌ انسان‌ كامل‌ و درندة‌ كامله‌ و اين‌ درنده‌ آمده‌ در رأس‌ امور مردم‌ مسلمان‌ واقع‌ شده‌. اين‌ معناي‌ عبوديته‌.

 خوب‌ بيائيد جلو طفل‌ شيرخوار را هدف‌ تير قرار بدهند، بدند. آب‌ به‌ خيمه‌ها نگذارند برسه‌، همه‌ را بكشند، حتي‌ مصائب‌ بسيار تند كربلا اينها بوده‌ براي‌ اينكه‌ ما بني‌ اميه‌ را بشناسيم‌. بني‌ اميه‌ از خصوصياتشون‌ اين‌ بود شما در هيچ‌ جنگي‌ نشنيديد كه‌ بعد از اينكه‌ كسي‌ را بكشند، بروند عمدا بدنش‌ را زير پاي‌ اسبها قرار بدهند تا خردش‌ كنند. ببينيد چطور معرفي‌ كرد با يك‌ برنامة‌ كربلا بني‌ اميه‌ را. لذا از روزي‌ كه‌ جريان‌ كربلا به‌ وجود آمد، مردم‌ مختلف‌، تنها بني‌ هاشم‌ نبودند، همه‌ قيام‌ كردند عليه‌ بني‌ اميه‌. مختار قيام‌ كرد، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ بني‌ هاشم‌ قيام‌ كردند تا رسيد به‌ ابو مسلم‌ خراساني‌ حتي‌ او قيام‌ كرد. آخه‌ اينها به‌ درد حكومت‌ نمي‌خورند. فقط‌ شهادت‌ حضرت‌ سيد الشهدا.

 و الاّ امام‌ را ما اين‌ اعتقاد را داريم‌ كه‌ امام‌ اراده‌ بكنه‌ همه‌ چيز هست‌. اراده‌ بكنه‌ يك‌ مخلوقي‌ مثل‌ اين‌ مخلوقي‌ كه‌ خدا خلق‌ كرده‌، ميتونه‌ ايجاد كنه‌. اين‌ را من‌ معتقدم‌. اما بندة‌ خدا هستند. در دعاي‌ ماه‌ رجب‌ كه‌ ماه‌ آينده‌ ماه‌ رجبه‌، البته‌ ماه‌ بعد از ماه‌ آينده‌، ماه‌ رجبه‌ بايد بخونيد، اين‌ دعا را بايد مقيد باشيد بخونيد كه‌ اولش‌ همون‌ من‌ اين‌ تكه‌اش‌ را مي‌خونم‌ بعدش‌ پيدا بكنيد در مفاتيح‌ بخونيد در هر روز از ماه‌ رجب‌ كه‌ لا فرق‌ بينك‌ و بينهم‌ الا انهم‌ عبادك‌ و خلقك‌. هيچ‌ جدائي‌ بين‌ تو خدا و بين‌ اين‌ ولاة‌ امر، ائمة‌ اطهار نيست‌ جز اينكه‌ اينها بندة‌ تو هستند. الا انهم‌ عبادك‌. بندة‌ تو هستند. كاري‌ اگر شما مثلا قبل‌ از اينكه‌ ابي‌ بكر و عمر با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در بيفتند اگر علي‌ عليه‌ السلام‌ شمشير مي‌كشيد اينها را از بين‌ مي‌برد يا اينكه‌ يك‌ گوشه‌اي‌ مي‌نشوندشون‌، از كجا ما مي‌فهميديم‌ كه‌ اينها چقدر خباثت‌ دارند؟ و لولا انت‌ يا علي‌ لم‌ يعرف‌ المؤمنون‌ بعدي‌.

 و از همه‌ بالاتر علي‌ ماية‌ امتحان‌ همه‌ بود. خيلي‌ها مي‌گفتند ما مسلمانيم‌، خيلي‌ها مي‌گفتند ما ايمان‌ به‌ تو اي‌ رسول‌ خدا داريم‌. حتي‌ آنقدر جانماز آب‌ مي‌كشيدند در مقابل‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 مسلمانيم‌، خيلي‌ها مي‌گفتند ما ايمان‌ به‌ تو اي‌ رسول‌ خدا داريم‌. حتي‌ آنقدر جانماز آب‌ مي‌كشيدند در مقابل‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ را باصطلاح‌ به‌ خيال‌ خودشون‌ فريب‌ بدهند. خوب‌ پيغمبر ميتونه‌ از باطنش‌ به‌ مردم‌ بگه‌ اينها يك‌ فريبكاراني‌ هستند. نه‌. بايد عملا خودشون‌ را نشان‌ بدهند. تا از دار دنيا رفت‌ ارتد الناس‌ بعد النبي‌ الا الثلاث‌ او سبعه‌. حالا بخواهيم‌ يك‌ عده‌اي‌ را استثناء كنيم‌، يك‌ عدة‌ خيلي‌ قليلي‌ ماندند. بقيه‌ همه‌ مرتد شدند. در يك‌ آيه‌اي‌ هست‌ ميگه‌ ادخلوا آل‌ فرعون‌ اشد العذاب‌. آل‌ فرعون‌ را در شديدترين‌ عذاب‌ روز قيامت‌ داخل‌ كنيد مثلا. از امام‌ سؤال‌ ميشه‌ كه‌ چرا آل‌ فرعون‌، چرا خود فرعون‌ را نميگه‌. امام‌ مي‌فرمايد اگر آل‌ فرعون‌ نبودند فرعوني‌ نبود. اگر اطرافياش‌ نبودند فرعوني‌ نبود، يك‌ نفر فرعون‌ چيكار ميتونه‌ بكنه‌. اگر آنهايي‌ كه‌ دور يك‌ فردي‌ را مي‌گيرند جاويد باد، زنده‌ باد ميگند نبودند كاري‌ نميتونستند بكنند. ادخلوا آل‌ فرعون‌. همة‌ گناه‌ با اين‌ افرادي‌ است‌ كه‌ اطراف‌ يك‌ فرد فاسد را گرفته‌اند و او را تأييد مي‌كنند. اگر مسلمانها دور ابي‌ بكر و عمر را نمي‌گرفتند، ابي‌ بكر و عمري‌ نبودند. اگر باريك‌ الله‌ نمي‌گفتند، در يك‌ مكاشفه‌اي‌ ديشب‌ در يك‌ جلسه‌اي‌ بود گفتند، مكاشفه‌ تقريبا جديده‌. يكي‌ از افراد ديده‌ بود كه‌ در روايت‌ هم‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ وقتي‌ عمر به‌ قنفذ گفت‌ دست‌ زهرا را كوتاه‌ كن‌، خطابش‌ به‌ قنفذ بود، هر چهل‌ نفري‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را مي‌كشيدند به‌ طرف‌ مسجد، ريختند سر فاطمه‌ و همه‌اشون‌ فاطمة‌ زهرا را زدند. به‌ او گفته‌، اونها براي‌ خودشيريني‌، روز عاشوا عمر سعد ميگه‌ شاهد باشيد اول‌ كسي‌ كه‌ تير به‌ خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبد الله‌ انداخت‌ من‌ بودم‌. يك‌ تير انداخت‌، افتتاح‌ كرد جنايت‌ را. تمام‌ لشگر تير اندازي‌ كردند به‌ طرف‌ اصحاب‌ سيد الشهدا كه‌ پنجاه‌ نفرشون‌ همانجا از دار دنيا رفتند و شهيد شدند.

 شما ببينيد گاهي‌ افرادي‌ كه‌ ظالمند، بهشون‌ ميگن‌ به‌ قول‌ معروف‌ برو نمي‌دونم‌ چي‌ بيار، ميره‌ سر مي‌آره‌. اگر اينها نبودند، اگر اين‌ مسلمانها نبودند، مسلمانهاي‌ سست‌ عنصر افرادي‌ كه‌ اهل‌ استقامت‌ نيستند، ارزش‌ انساني‌ ندارند اينها اگر نبودند، هيچوقت‌ نه‌ يزيدي‌ بود نه‌ ابي‌ بكري‌ بود نه‌ عمري‌ بود نه‌ معاويه‌اي‌ بود. تا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌آمد روي‌ عدالتش‌ يك‌ كاري‌ انجام‌ بده‌، به‌ يك‌ نفر كه‌ مي‌خواست‌ مثلا فرض‌ كنيد فرصت‌طلبي‌ بكنه‌ فشار مي‌آمد، فورا قهر مي‌كردند مي‌رفتند نزد معاويه‌. يكي‌ از آنها برادر خود علي‌ بن‌ ابيطالب‌. قهر كرد رفت‌ پيش‌ معاويه‌. نجاشي‌ يك‌ شخصي‌ است‌ اين‌ مشروب‌ ميخوره‌ در روز ماه‌ رمضان‌. خوب‌ سلطاني‌ بوده‌، شخصيتي‌ بوده‌، بازنشسته‌ شده‌ آمده‌ مسلمان‌ شده‌. مشروب‌ خورده‌ روز ماه‌ رمضان‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ دستور داد شلاقش‌ بزنند. اين‌ خيلي‌ بدش‌ آمد. قهر كرد رفت‌ پيش‌ معاويه‌. معاويه‌ بهش‌ گفت‌ كه‌ بد كاري‌ كرد علي‌ بن‌ ابيطالب‌. تو شخصيتي‌ هستي‌، تو با اين‌ عظمتي‌ كه‌ داري‌، تو را در ملأ عام‌ شلاق‌ زد. گفت‌ معاويه‌ ميدوني‌ چيه‌؟ حق‌ با علي‌ بود. او روي‌ عدالت‌ مرا زد. ما كه‌ مي‌بيني‌ مي‌آئيم‌ به‌ طرف‌ تو تو هم‌ مثل‌ مايي‌ ما هم‌ مثل‌ تو هستي‌. بل‌ يريد الانسان‌ ليفجر بعضي‌ قرائتها هست‌ امامه‌. انسان‌ دوست‌ داره‌ امامش‌ فاجر باشه‌. ماها دوست‌ داريم‌، انشاء الله‌ شما كه‌ نه‌، پيشواتون‌، آن‌ كسي‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ رهبر شما هست‌، رئيس‌ شما هست‌، الان‌ اگر آماري‌ بگيريم‌ اكثر اين‌ مردم‌ ايران‌، آنهايي‌ كه‌ اهل‌ فسق‌ و فجورند، ميگن‌ اي‌ كاش‌ بعله‌ يك‌ رهبري‌ ما مي‌داشتيم‌ اين‌ شبها مي‌آمد توي‌ مجالس‌ رقص‌، توي‌ مشروبخواري‌، ما آزاد بوديم‌ از اين‌ جهت‌، تفريحاتمون‌ آزاد بود، معصيتهامون‌ آزاد بود. انسان‌ دوست‌ داره‌ كه‌ امامش‌ فاجر باشه‌.

 بندة‌ خدا آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ داراي‌ استقامت‌ باشه‌. تمام‌ نيروها را در اختيارش‌ گذاشتند، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ فرمود كه‌ اگر نمي‌تونيد مثل‌ من‌ صدرصد باشيد ولي‌ پشت‌ سر من‌ بيائيد. فاعيوني‌ بورع‌ و اجتهاد كمك‌ من‌ باشيد. خودتون‌ را شبيه‌ به‌ من‌ كنيد. پشت‌ سر من‌ حركت‌ كنيد. من‌ توقع‌ ندارم‌ شماها مثال‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ باشيد ولي‌ كمكم‌ كنيد. با من‌ باشيد. پشتيبان‌ من‌ باشيد. اينكه‌ مي‌گه‌ فاعينوني‌ كمكم‌ كنيد منظور اين‌ نيست‌ كه‌ مثلا صد كيلو بار را نميتونه‌ ببره‌ خونه‌، حالا پنجاه‌ كيلوش‌ را شما ببر پنجاه‌ كيلو را او. نه‌. همين‌ من‌ اگر دروغ‌ نميگم‌ شما هم‌ نگيد. اگر من‌ قدرت‌ ما سوي‌ الله‌ تحت‌ اختيار منه‌، شما يك‌ قدرت‌ جزئي‌ پيدا كرديد در اثر عبادت‌ حالا دعاتون‌ مستجاب‌ ميه‌. دعا را هر جائي‌ نكنيد. حساب‌ بكن‌ خدا اگر راضيه‌ آنوقت‌ دعا كن‌ كه‌ اين‌، اگر يك‌ وقتي‌ دعا كردي‌، دعا وظيفه‌ است‌، ديدي‌ دعا مستجاب‌ نشد، بگو هر چه‌ مصلحت‌ خداست‌. نگو اي‌ بابا. دعاها هم‌ مثل‌ اينكه‌ من‌ بعضي‌ وقتها بعضي‌ افراد مي‌آيند توي‌ مشهد در كانون‌ بهم‌ ميگن‌ آقا ما رفتيم‌ در حرم‌ حضرت‌ رضا چه‌ كرديم‌، چه‌ كرديم‌، چه‌ فلان‌، دعامون‌ مستجاب‌ نشده‌. ميگم‌ بخاطر اينكه‌ تو دعوا كردي‌ دعا نكردي‌. آخه‌ فرق‌ دعا با دعوا اينه‌ كه‌ دعا يعني‌ خواهش‌ ميكنم‌ بديد و بعد دادند دادند، ندادند هم‌ باز انسان‌ متشكره‌. ولي‌ وقتي‌ دعوا داره‌ انسان‌ قهر ميكنه‌، آنجا سر و صدا راه‌ مي‌اندازه‌. خلاصه‌ شكايت‌ ميكنه‌، گله‌ ميكنه‌ از اين‌ حرفها. و گاهي‌ افرادي‌ هستند خيلي‌ اصرار دارند. ميگم‌ آنقدري‌ كه‌ تو توقع‌ داري‌ خدا گوش‌ به‌ حرفت‌ بده‌ تو گوش‌ به‌ حرف‌ خدا ميدي‌؟ آخه‌ فرق‌ مولا و بنده‌اش‌ اينه‌ كه‌ هر چه‌ مولا گفت‌، بنده‌ بگه‌ چشم‌. ولي‌ هر چه‌ بنده‌ گفت‌ مولا اگر صلاح‌ دونست‌ ميگه‌ بسيار خوب‌. حالا ما جامون‌ را با خدا عوض‌ كرديم‌. هرچه‌ ما ميگيم‌ بايد خدا بگه‌ چشم‌. هر چي‌ خدا گفته‌ ما اگر حالش‌ را داشتيم‌ انجام‌ ميديم‌. آنوقت‌ اگر يك‌ وقتي‌ هم‌ خدا انجام‌ نداد دعوا مي‌كنيم‌.

 كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌ كه‌ من‌ نمي‌خوام‌ بگم‌ همه‌اتون‌ الان‌ در يك‌ مرحله‌اي‌ هستيد كه‌ بايد اينجوري‌ باشيد. نه‌. انشاء الله‌ كم‌ كم‌ بعضي‌هاتون‌ مي‌رسيد و بعضي‌ها هم‌ رسيديد. ولي‌ چون‌ مقصد همه‌ بايد به‌ همين‌ مقام‌ بندگي‌ برسيد. و ما خلقت‌ الجن‌ و الانس‌ الا ليعبدون‌. به‌ اين‌ هدف‌ الهي‌ بايد همه‌ برسيد و بندة‌ خدا بشيد تازه‌ نگيد من‌ بندگي‌ مي‌كنم‌ تا اينكه‌ خدا قدرتش‌ را بگذاره‌ در اختيار من‌. نه‌ اينهم‌ باز خلاف‌ بندگيه‌، مقصدي‌ است‌ خلاف‌ مقصد واقعي‌. اگر انشاء الله‌ خودتون‌ را در اين‌ راه‌ مي‌بينيد از حالا بايد تمرين‌ اينها را بكنيد. تمرين‌ اين‌ مسائل‌ را بكنيد.

 ما بچه‌ بوديم‌ اولياء خدا را مي‌رفتيم‌ امتحان‌ مي‌كرديم‌. ببينيم‌ كي‌ اولياء خداست‌. خيال‌ ميكرديم‌ اولياء خدا آنهايي‌ هستند كه‌ تا گفتند خدايا بده‌ خدا هم‌ بگه‌ چشم‌. خدا مطيع‌ اينها باشه‌. دعايي‌ مي‌گفتيم‌ بكنيد يا فرض‌ كنيد چيزي‌ را در نظر مي‌گرفتيم‌. نه‌ اين‌ بابا هم‌ به‌ درد اينكه‌ از اولياء خدا باشه‌ نميخوره‌. و امثال‌ اينها. نه‌ اينها نيست‌. بندگي‌. بنده‌ بشيد انشاء الله‌.

 از حالا تمرين‌ كنيد. تمرين‌ اين‌ را بكنيد كه‌ فرض‌ كنيد با خودتون‌ تمام‌ قدرت‌ در دست‌ شماست‌ ببينم‌ خدا اجازه‌ ميده‌ كه‌ اين‌ قدرت‌ را در اين‌ راه‌ اعمال‌ بكنم‌ يا نه‌؟ تا بيائيد كوچك‌ بشيد كوچك‌ بشيد بيائيد تا برسه‌ به‌ اين‌ لباتون‌. اين‌ لبتون‌ را كه‌ بهم‌ بزنيد از قدرت‌ خدا استفاده‌ ميكنيد. و لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌. اين‌ حرفي‌ را كه‌ شما مي‌زنيد خدا راضيه‌ كه‌ شما بگيد يا نه‌؟ اين‌ صدايي‌ را كه‌ مي‌شنويد خدا راضيه‌ بشنويد يا نه‌؟ اين‌ نگاهي‌ را كه‌ مي‌كنيد خدا راضيه‌ كه‌ اين‌ نگاه‌ را بكنيد يا نه‌. چون‌ همة‌ اينها قدرت‌ مال‌ خداست‌. انا لله‌ همه‌امون‌ تحت‌ قدرت‌ پروردگاريم‌. قدرتمون‌ مال‌ خداست‌. از ملك‌ خدا ما نبايد به‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ عليه‌ خدا استفاده‌ كنيم‌. در راه‌ گناه‌ استفاده‌ كنيم‌. اين‌ را تمرين‌ كنيد. من‌ نمي‌خوام‌ موعظه‌اتون‌ بكنم‌ها. هيچ‌ بناي‌ موعظه‌ ندارم‌. ولي‌ مي‌خوام‌ تمرينتون‌ بدم‌ كه‌ انشاء الله‌ وقتي‌ به‌ مقصد اصلي‌ رسيديد و خليفة‌ الله‌ شديد به‌ فكر اين‌ نباشيد كه‌ ما آنجا كه‌ رسيديم‌ ديگه‌ مي‌گيم‌ بعله‌ مثل‌ حضرت‌ سليمان‌ كه‌ جن‌ و انس‌ در اختيار باشه‌ و هر چي‌ هم‌ بخواد انجام‌ بشه‌ و بسيار زندگي‌ خوبي‌ خواهيم‌ داشت‌. پول‌ مي‌خوايم‌ فوري‌ به‌ ملائكه‌ ميگيم‌، به‌ اجنه‌ ميگيم‌ پول‌ برامون‌ بيارند. صبحها ديگه‌ نمي‌خواد خودمون‌ را بدخواب‌ بكنيم‌ بريم‌ نون‌ بخريم‌. به‌ يك‌ ولي‌ خدائي‌، كسي‌ نون‌ بخره‌ بياره‌. يا اصلا اراده‌ مي‌كنيم‌ نون‌ ايجاد بشه‌. چرا به‌ نانوا مراجعه‌ بكنيم‌. چرا سوار هواپيما بشيم‌ كه‌ سقوط‌ بكنه‌، طي‌ الارض‌ مي‌كنيم‌ مي‌ريم‌ مشهد بريم‌ اينطرف‌ كربلا، همه‌اش‌ دنبال‌ همين‌ حرفها و همين‌ آجيلها هستيم‌. و حال‌ اينكه‌ نه‌ اگر داشته‌ باشيم‌. الان‌ با اراده‌ بخواي‌ بري‌ به‌ مشهد و مي‌توني‌. ولي‌ خدا ميگه‌ نه‌. از اين‌ مسائل‌، شما خيال‌ نكنيد آصف‌ بن‌ برخيا هر روز مي‌تونست‌ مثلا خوب‌ اين‌ آدم‌ خوب‌ كه‌ يك‌ اعلاميه‌ مي‌داد كه‌ ما مثلا بار را از اينور به‌ آنور حمل‌ و نقل‌ مي‌كنيم‌، پول‌ مي‌گيريم‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود تمام‌ اثاثية‌ خونة‌ شما را منتقل‌ مي‌كرد به‌ خانه‌اي‌ كه‌ شما مثلا در مشهد خريديد. خوب‌ ديگه‌ وانت‌ بار و اين‌ حرفها هم‌ لازم‌ نداشت‌. نه‌. آن‌جا يك‌ مورد آنهم‌ براي‌ اينكه‌ خدا در قرآن‌ ثبت‌ كنه‌ با اذن‌ پروردگار. حضرت‌ عيسي‌ ميگه‌ و ابرح‌ الاكمل‌ و ابرص‌ باذن‌ خدا. حضرت‌ امير هم‌ اين‌ حرفها را داره‌ كه‌ من‌ مي‌توانم‌ آسمانها و زمين‌ را خلق‌ كنم‌ به‌ يك‌ چشم‌ برهم‌ زدن‌ باذن‌ الله‌. در همة‌ روايات‌ هست‌. اگر خدا اذن‌ بده‌. يعني‌ ماهم‌ بندة‌ خدا هستيم‌. اگر خدا بگه‌ بكن‌ چشم‌. خلق‌ شده‌ به‌ عقيدة‌ شيعه‌ و به‌ عقيدة‌ هر عاقلي‌ و به‌ عقيدة‌ هر آدم‌ با فهمي‌ با ارادة‌ ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلامه‌. هر چي‌ را گفته‌ خلق‌ كن‌ خلق‌ كردند هر چي‌ را گفته‌ خلق‌ نكن‌ خلق‌ نكردند. بندة‌ خدا هستند. ارادة‌ الرب‌ في‌ مقادير اموره‌ تحبط‌ اليكم‌ و تثبت‌ من‌ بيوتكم‌. ارادة‌ خدا اصلا وارد ميشه‌ به‌ اينجا بعد از اينجا خارج‌ ميشه‌. اينجوري‌ ميشه‌. اين‌ را تمرين‌ كنيد. در هر مرحله‌اي‌ هستيد در مرحلة‌ توبه‌ هستيد تا به‌ بالا. هر چه‌ هستيد اين‌ را بايد تمرين‌ كنيد تا برسيد به‌ بندگي‌. من‌ نميگم‌ همين‌ الان‌ اينجوري‌ بشيد. نه‌ الان‌ نه‌ آن‌ قدرتش‌ را داريد و نه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود مرحله‌اش‌ را داريد. و ما حوصله‌امون‌ زياده‌ شماهم‌ بايد حوصله‌اتون‌ زياد باشه‌. چون‌ نتيجة‌ زياد و زحمت‌ كم‌. زحمت‌ كم‌.

 مكرر مثال‌ زدم‌ كه‌ بيست‌ سال‌ شما درس‌ مي‌خونيد يك‌ ليسانس‌ مي‌گيريد. يك‌ ليسانس‌ دكتر ميشيد. چيكار ميكني‌ آقا؟ ديگه‌ خوب‌ شد، اين‌ ورقه‌ را ميدم‌ من‌ را استخدام‌ مي‌كننند. وقتي‌ استخدام‌ كردند خدمت‌ شما عرض‌ شود ماهي‌ هيفده‌ هزار تومان‌ به‌ من‌ حقوق‌ مي‌دهند. بيست‌ تومانش‌ را ميديم‌ به‌ اجارة‌ خونه‌. سه‌ تومن‌ هم‌ از اين‌ و اون‌ قرض‌ مي‌كنيم‌ و بقيه‌اش‌ هم‌ هوا مي‌خوريم‌. همه‌ بيست‌ سال‌ درس‌ خونده‌اند براي‌ اين‌. حالا نه‌ من‌ ميگم‌ ماهي‌ صد هزار تومن‌ بهتون‌ ميدهند كه‌ نداند مثل‌ اون‌ تعارفهاي‌ ديگه‌

 بيست‌ سال‌ زحمت‌ كشيدي‌ ميگيم‌ حالا شما صد سال‌ عمر مي‌كنيد. بالاتر از اين‌ كه‌ نميشه‌. توقع‌ هم‌ بيشتر از اين‌ نداريد. خوب‌ بيست‌ سالش‌ كم‌، ميشه‌ هشتاد سال‌. شما از سن‌ هفت‌ سالگي‌ هم‌ شروع‌ كرديد. تقريبا حالا ما ميگيم‌ هشتاد سال‌، براي‌ هشتاد سال‌ شما بيست‌ سال‌ زحمت‌ كشيديد. براي‌ بي‌ نهايت‌ زندگي‌ راحت‌ صددرصد راحت‌ با حقوق‌ خيلي‌ بالا. چند سال‌ دوست‌ داري‌ زحمت‌ بكشي‌؟ ده‌ سال‌ زحمت‌ بكش‌ به‌ كمال‌ مي‌رسي‌. زحمتي‌ هم‌ نداره‌. هميني‌ كه‌ مي‌بينيد. چقدر آقا كار مي‌كنيد شما؟ چقدر زحمت‌ مي‌كشيد. ده‌ سال‌. بخدا بي‌ انصافيم‌ خيلي‌. بعضي‌ها مي‌آيند ميگند آقا اين‌ مرحله‌ را ما خيلي‌ مانديم‌ توش‌. چقدر مانديد؟ شش‌ ماه‌ شد. ماها، اين‌ را بهتون‌ بگم‌، اين‌ برنامه‌اي‌ كه‌ من‌ خداي‌ تعالي‌ لطف‌ كرده‌ من‌ در اختيارتون‌ گذاشتم‌ اينطوره‌، و الا يكي‌ دوسال‌ يا يك‌ سال‌  و نيم‌ حد اقل‌ بايد رويش‌ كار كنيد. من‌ خودم‌ مي‌دونيد چقدر براي‌ شماها زحمت‌ ميكشم‌. حالا من‌ چيكار مي‌كنم‌. گاهي‌ واقعا توي‌ حرم‌ حضرت‌ رضا فقط‌ بخاطر شماها ميرم‌. وقتي‌ مي‌آيم‌ بيرون‌ مي‌بينم‌ من‌ براي‌ خودم‌ اصلا زيارت‌ نكردم‌. براي‌ يكي‌ يكي‌ از شما زيارت‌ مي‌كنم‌. كه‌ هر زيارتي‌ هزار حج‌ و هزار عمره‌ است‌. توي‌ حساب‌ شما ميگم‌ بريزند اين‌ درآمد را توي‌ حساب‌ شما مي‌ريزند. براي‌ رشد شما خوبه‌.

 صل‌ عليهم‌. ان‌ الصلاتك‌ سكنن‌ لهم‌. ميگه‌ كه‌ خذ من‌ اموالهم‌ صدقه‌. از اموالشون‌ صدقه‌ بگير كه‌ ظاهرا تهرانيها برنامه‌هاشون‌ را اصلا انجام‌ نميدن‌. بعضي‌ هاشون‌ نمي‌دونم‌ انشاء الله‌ ميدن‌. اين‌ ماهانه‌اشون‌ را نمي‌دانم‌ ميدهند، نمي‌دهند. مي‌دهند؟ انشاء الله‌. در دو هفتة‌ قبل‌ توي‌ مشهد يك‌ عده‌ عقب‌ افتاده‌ بودند. گفتم‌ تا هفتة‌ ديگه‌ اگر تصفية‌ حساب‌ نكرديد، دم‌ در مي‌گذاريم‌ راهتون‌ ندهند توي‌ مجلس‌. بعله‌. اين‌ چرا خوشبختيش‌ اينه‌ كه‌ ما دفتر داريم‌، اين‌ پولها كه‌ گرفته‌ ميشه‌، خرج‌ و دخلش‌ همه‌اش‌ جداست‌ مربوط‌ به‌ من‌ نيست‌. من‌ ميتونم‌ بگم‌. خذ من‌ اموالهم‌ صدقه‌. از اموالشون‌ صدقه‌ بگير براي‌ كارهاي‌ خير. تطهرهم‌ و تزكيهم‌، هم‌ پاكشون‌ كن‌ هم‌ تزكية‌ نفسشون‌، در پيشرفت‌ تزكية‌ نفسشون‌ مفيده‌ كه‌ اين‌ دو تا نتيجة‌ صدقه‌ دادنه‌. نتيجة‌ مهمتر اينه‌ كه‌ اگر ما بخواهيم‌ پيرو پيغمبر اكرم‌ باشيم‌ بايد اين‌ كار را بكنيم‌ و صل‌ عليهم‌ از خدا بخواه‌ كه‌ خدا صلواتش‌ را بر اينها نازل‌ كنه‌. رحمت‌ خاصش‌ را. در سرتاسر قرآن‌ آقايون‌ خدا به‌ سه‌ دسته‌ صلوات‌ فرستاده‌ يا به‌ پيغمبرش‌ دستور داده‌ كه‌ به‌ سه‌ دسته‌ صلوات‌ بفرسته‌. يكي‌ ان‌ الله‌ و ملائكته‌ يصلون‌ علي‌ النبي‌ كه‌ بر پيغمبر اكرم‌. يكي‌ آنهايي‌ كه‌ صابرين‌ هستند، خيلي‌ مقامشون‌ بالاست‌ كه‌ هر مصيبتي‌ بر آنها وارد ميشه‌ ميگن‌ انا لله‌ و انا اليه‌ راجعون‌ و رسيدن‌ به‌ مقام‌ توحيد و از نظر تزكية‌ نفس‌ خيلي‌ بالايند. آنها هم‌ ميگه‌ اولئك‌ عليهم‌ صلواة‌ من‌ ربهم‌ و رحمه‌. و سوم‌ آنهايي‌ كه‌ پيغمبر را وادار كرده‌ كه‌ تو صلوات‌ بر آنها بفرست‌. و صل‌ عليهم‌ و جدا اين‌ را عرض‌ كنم‌. من‌ گاهي‌ مي‌گم‌ كه‌ دفتراتون‌ را بياريد دفترها را وقتي‌ من‌ بررسي‌ مي‌كنم‌ كه‌ هفتة‌، در ماه‌ گذشته‌ بررسي‌ كردم‌، خوب‌ هر كدام‌ كه‌ خوب‌ كار نكنيد مي‌بينم‌ ما چرا زور بزنيم‌. خودش‌ زور نميزنه‌ ما زور بزنيم‌. خوب‌ كار نكنيد ممكنه‌ حالا الحمد لله‌ در ماه‌ گذشته‌ ما اينجا نداشتيم‌. بعضي‌ها ميروند غصه‌ مي‌خورند كه‌ آقا ما فلان‌. نه‌. ولي‌ ممكنه‌ كه‌ ببينيم‌ تنبلي‌ ميكنه‌، خودش‌ به‌ فكر خودش‌ نيست‌ من‌ به‌ فكرش‌ باشم‌. آنوقت‌ آن‌ را اسمش‌ را خارج‌ مي‌كنيم‌. چون‌ بالاخره‌ زحمت‌ نبايد ما زياد به‌ خودمون‌ بدهيم‌. خودتون‌ به‌ فكر باشيد. خيلي‌ اهميت‌ بديد.

 سكنن‌ لهم‌. سكن‌ يعني‌ آرامش‌ ميده‌. وقتي‌ كه‌ پيغمبر بر شما صلوات‌ بفرسته‌، دوستانتون‌ براي‌ شما دعا كنند و رحمت‌ خاصه‌ را از خدا بخواهند و انشاء الله‌ من‌ كه‌ خدمتگزار شما هستم‌ و همة‌ آرزو و انتظارم‌ اينه‌ كه‌ شماها انشاء الله‌ به‌ يك‌ كمالي‌ برسيد و ما حق‌ كميسيونش‌ را از خدا بگيريم‌. چون‌ شما وقتي‌ كه‌ انفستون‌ را فروختيد به‌ خدا وما دلالش‌ بوديم‌، كميسيون‌ مي‌گيريم‌. شما كه‌ اين‌ كارها را بلديد ديگه‌. بعله‌. انشاء الله‌ به‌ ما بدهند چيزي‌ كه‌ من‌ ذخيرة‌ آخرتم‌ مي‌دونم‌ همينه‌، همين‌ حق‌ كميسيوني‌ هست‌ كه‌ از تزكية‌ نفس‌ شماها، از باصطلاح‌ پيشرفت‌ شماها، موفقيت‌ شما و انشاء الله‌ به‌ جائي‌ برسيد كه‌ ان‌ الله‌ اشتري‌ من‌ المؤمنين‌ انفسهم‌ و ان‌ لهم‌ الجنة‌. خدا جان‌ شما را، وجود شما را ميخره‌ و بهشت‌ در مقابل‌ بهتون‌ ميده‌ و اينجا يه‌ واسطه‌ مي‌خواد كه‌ اينطوري‌ باشه‌ و من‌ خدا ميدونه‌ هميشه‌ براتون‌ دعا ميكنم‌ و از خدا مي‌خواهم‌ آن‌ رحمت‌ خاصه‌اي‌ كه‌ بر پيغمبر اكرم‌ نازل‌ شد بر شما هم‌ نازل‌ بشه‌. پس‌ فكر نكنيد كه‌ اگر پيشرفت‌ روحي‌ پيدا مي‌كنيد و الحمد لله‌ همين‌ امروز به‌ يك‌ نفر برخورد كردم‌ با اينكه‌ تازه‌ شروع‌ كرده‌، آنقدر حالش‌ منقلب‌ بود كه‌ مي‌گفت‌ خيلي‌ من‌ فرق‌ كردم‌. افرادي‌ ما داشتيم‌ و داريم‌ كه‌ اينها فاسق‌ و فاجر بودند، بحمد الله‌ الان‌ جزء اولياء خدا شدند. اينها هست‌. و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ موفق‌ باشيد. كوشش‌ بكنيد تا انشاء الله‌ تا مي‌توانيد در همان‌ مرحله‌اي‌ كه‌ هستيد، در همان‌ مرحله‌ همت‌ بكنيد كه‌ انشاء الله‌ موفق‌ بشيد.

 چيز ديگري‌ به‌ نظرم‌ نمي‌آد كه‌ تذكر بدهم‌. آقاي‌ يوسف‌ زاده‌ چيزي‌ به‌ نظرتون‌ نمي‌آد؟ حمد و سوره‌هاتون‌ بنا شد كه‌ درست‌ بشه‌ انشاء الله‌، عقائدتون‌ را تنظيم‌ بكنيد و بيشتر آقاي‌ حسن‌لو زحمت‌ مي‌كشند، دربارة‌ عقايد حالا اين‌ را ما خود آقاي‌ فرزانه‌ لطف‌ مي‌فرمودند تشريف‌ مي‌آوردند كه‌ خيلي‌ خوب‌ بود. از وجود ايشان‌، از وجود جناب‌ آقاي‌ يوسف‌ زاده‌، از دوستان‌ خوب‌ مراحل‌ كمال‌ و بالا ما الحمد لله‌ داريم‌، جناب‌ آقاي‌ چمني‌ و آن‌ دوستان‌ انشاء الله‌ استفاده‌ بكنيد. خود آقاي‌ بعله‌، هستند انشاء الله‌ عقائدتون‌ را در صراط‌ مستقيم‌ قرار بديد انشاء الله‌. و انشاء الله‌ پرسشنامه‌هايي‌ براي‌ ماه‌ آينده‌.

 

۲۰ جمادی الاول ۱۴۱۵ قمری – استقامت‌، ثبات‌، مقاومت‌ اخلاق‌ خ‌ ۶۵

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 در اين‌ سورة‌ كهف‌ كه‌ شما زياد باهاش‌ سروكار پيدا كرده‌ايد بيشتر از هر چيز به‌ استقامت‌ و پايداري‌ و ثبات‌ توجه‌ فرموده‌. و شايد شماها فكر كنيد كه‌ چرا اينقدر دربارة‌ اين‌ موضوع‌ بحث‌ ميشود. شايد با خودتون‌ گاهي‌ هم‌ كسالت‌ روحي‌ پيدا كنيد كه‌ چرا ما بايد اينقدر حرف‌ از ثبات‌ و پايداري‌ و استقامت‌ بشنويم‌. چرا بايد اين‌ مقدار براي‌ اين‌ جهت‌ كار كنيم‌؟ من‌ در جواب‌ عرض‌ ميكنم‌ كه‌ عمدة‌ گرفتاريها براي‌ رسيدن‌ به‌ كمالات‌ از ناحية‌ ضعف‌ و كم‌ صبري‌ و ناثباتي‌ بوجود مي‌آيد. اگر شما توانستيد اين‌ يك‌ مرحله‌ را بگذرانيد و كامل‌ كنيد، مراحل‌ ديگر بطور قطع‌ و يقين‌ خودبخود موفق‌ ميشيد. تمام‌ پيغمبرها كه‌ اولوالعزم‌ شدند بخاطر استقامت‌ بود. شما اصلا كلمة‌ عزم‌ را ميدونيد به‌ معناي‌ كسي‌ است‌ كه‌ قاطعيت‌ داره‌. استقامت‌ داره‌. حضرت‌ آدم‌ جزء پيغمبرهاي‌ اولوالعزم‌ نيست‌. با اينكه‌ پدر همه‌ است‌. براي‌ اينكه‌ توي‌ بهشت‌ نتوانست‌ مقاومت‌ كنه‌. خدا در قرآن‌ مي‌فرمايد و لم‌ نجد له‌ عزما. ما براي‌ او استقامت‌، عزم‌، قاطعيت‌، نديديم‌. حضرت‌ نوح‌ چرا پيغمبر اولوالعزم‌ شد. يعني‌ پيغمبر صاحب‌ قاطعيت‌، صاحب‌ عزم‌. بخاطر اينكه‌ نهصد و پنجاه‌ سال‌، خيليه‌ها، نهصد و پنجاه‌ سال‌ تنها توي‌ قومش‌ با مردم‌ حرف‌ ميزد. در اين‌ نهصد و پنجاه‌ سال‌ چقدر هدايت‌ شدند؟ حدود ده‌ نفر، بيست‌ نفر. خودش‌ ميگه‌ خدايا كل‌ ما دعوتهم‌ ليلا و نهارا فلم‌ يجدهم‌ دعائي‌ الا فرارا. من‌ هر چي‌ شب‌ و روز، معلومه‌ كه‌ پيغمبر شبانه‌روزي‌ بوده‌، شب‌ و روز كار ميكرده‌، فلم‌ نجدهم‌، مثل‌ اينكه‌ حرفهاي‌ ما بسم‌ الله‌ بود و آنها هم‌ جن‌. فرار كردند.

 حضرت‌ يعقوب‌ با اينكه‌ پدر آنهمه‌ انبياء بزرگه‌، پدر انبياء بني‌ اسرائيله‌ كه‌ شايد از همة‌ انبياء بيشتر، انبياء بني‌ اسرائيل‌ بودند يعني‌ فرزندان‌ حضرت‌ يعقوب‌ بودند. چرا او پيغمبر اولوالعزم‌ نشد و حضرت‌ موسي‌ كه‌ يكي‌ از پيغمبرهاي‌ بني‌ اسرائيله‌، او اولوالعزم‌ شد. اين‌ چرا؟ بخاطر اينه‌ كه‌ اون‌ ثباتي‌ كه‌ بايد داشته‌ باشه‌ در فراق‌ فرزندش‌ نداشت‌. حضرت‌ موسي‌ چرا پيغمبر اولوالعزم‌ شد؟ بخاطر اينكه‌ در مقابل‌ فرعون‌، آن‌ جلاد خونخواري‌ كه‌ در تاريخ‌ اسمش‌ معروفه‌، در مقابل‌ او ايستادگي‌ كرد، توانائي‌ داشت‌، و تا آنها را توي‌ آب‌ غرق‌ نكرد دست‌ برنداشت‌.

 حضرت‌ دانيال‌ و نميدونم‌ اينهمه‌ انبياء كه‌ بودند چرا اينها اولوالعزم‌ نشدند؟ بخاطر اينكه‌ آن‌ استقامتي‌ كه‌ بايد داشته‌ باشند نداشتند. حضرت‌ يونس‌ كه‌ اسمش‌ را همه‌ شنيديد، چرا با اينكه‌ خيلي‌ معروفه‌، خيلي‌ پيغمبر معتبريست‌، چرا جزء پيغمبرهاي‌ اولوالعزم‌ نشد؟ بخاطر اينكه‌ در ميان‌ مردم‌ گفت‌ گفت‌. مردم‌ را هدايت‌ مي‌خواست‌ بكنه‌. اينها گوش‌ نكردند. اذيتش‌ هم‌ مي‌كردند. نشست‌ با خودش‌ يك‌ حسابي‌ كرد، همين‌ حسابهايي‌ كه‌ شماها ميكنيد. همين‌ حسابهايي‌ كه‌ اكثر ماها داريم‌. خدا كه‌ مهربانه‌، من‌ هم‌ كه‌ بيشتر از اين‌ نميشه‌. اين‌ مردم‌ هم‌ كه‌ آدم‌ نميشوند. پس‌ خوبه‌ كه‌ اينها را ولشون‌ كنم‌ به‌ حال‌ خودشون‌. ما ديگه‌ بسمونه‌. از ما بخير و از شما به‌ سلامت‌. وقتي‌ گوش‌ نمي‌كنيد حتي‌ يك‌ نفر هم‌، حتي‌ يك‌ نفر هم‌ به‌ حضرت‌ يونس‌ ايمان‌ نياورده‌ بود. وقتي‌ گوش‌ نمي‌كنيد من‌ چيكار كنم‌. سالهاست‌ من‌ دارم‌ ميگم‌، يك‌ نفر نيامد طرف‌ ما. هر كي‌ باشه‌ مأيوس‌ ميشه‌. فقط‌ يك‌ اشكال‌ كارش‌ داشت‌ كه‌ با خودش‌ نشست‌ فكر كرد. اقلا اگر از خداي‌ تعالي‌ اجازه‌ ميگرفت‌ شايد خدا اجازه‌ بهش‌ نميداد و اين‌ گرفتاري‌ را پيدا نميكرد. در آية‌ نماز غفيله‌ مي‌خونيد، اين‌ البته‌ مربوط‌ به‌ بحثتون‌ هم‌ هست‌ كه‌ دارم‌ ميگم‌. نه‌ مربوط‌ به‌ استقامت‌. مربوط‌ به‌ انبياست‌، به‌ نبوته‌ كه‌ هفته‌هاي‌ گذشته‌ بحث‌ داشتيم‌. چرا توي‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ اينطور با حضرت‌ يونس‌ برخورد شده‌. و ذالنون‌ اذ ذهب‌، ذالنون‌ همين‌ حضرت‌ يونسه‌. گاهي‌ اسم‌ يك‌ فردي‌ را نمي‌برند براي‌ اينكه‌ آبروش‌ نره‌. گاهي‌ اسم‌ يك‌ فرد را نمي‌برند بخاطر اينكه‌ احترامش‌ كنند. حضرت‌ يونس‌ را بخاطر اينكه‌ آبرويش‌ را نبرند اسمش‌ را نبرند. و ذالنون‌ اذ ذهب‌ مغاضبا، وقتي‌ كه‌ رفت‌ در حال‌ غضب‌. خوب‌ شما هم‌ باشيد غضب‌ مي‌كنيد. به‌ بچه‌اتون‌ ده‌ دفعه‌ گفتيد پاشو نمازت‌ را بخون‌. اين‌ بازهم‌ بيداره‌ پا نميشه‌. ناراحت‌ نميشيد؟ چرا. او صد مرتبه‌ بيشتر گفته‌ بود به‌ همة‌ مردم‌، يك‌ نفر گوش‌ به‌ حرفش‌ ندادند. و ذاالنون‌ اذ ذهب‌ مغاضبا، با خودش‌ هم‌ فكر كرد كه‌ ان‌ لن‌ نقدر عليه‌، ما رويش‌ فشار نمي‌آوريم‌، عفوش‌ مي‌كنيم‌. خدا مهربانه‌، خدا كريمه‌. ديگه‌ من‌ چيكار كنم‌؟ نميتونم‌، مي‌بينيد كه‌ من‌ ديگه‌ طاقت‌ بيشتر از اين‌ ندارم‌. فظن‌ ان‌ لن‌ نقدر عليه‌. گمان‌ كرد كه‌ ما برايش‌ تنگ‌ نمي‌گيريم‌، سخت‌ نمي‌گيريم‌. فنادي‌ في‌ الظلمات‌. خدا چيكار كرد؟ انداختش‌ توي‌ يك‌ زندان‌ طويل‌ المدت‌، يك‌ زندان‌ ابد، حبس‌ ابد. كه‌ اگر مي‌فهميد اين‌ اظهار پشيماني‌ نميكرد و گناهانش‌ را به‌ گردن‌ خودش‌ نمي‌پذيرفت‌ و همينطور ميگفت‌ كه‌ من‌ ديگه‌ تقصير ندارم‌، تا روز قيامت‌ توي‌ شكم‌ ماهي‌ مي‌ماند و زنده‌ هم‌ خدا نگهش‌ ميداشت‌ كه‌ رنج‌ بكشه‌. فنادي‌ في‌ الظلمات‌. آنجا چيكار كرد؟ گفت‌، پيغمبره‌، بلده‌ چيكار بكنه‌. شما هم‌ بايد بلد باشيد. اول‌ اينكه‌ ناثباتي‌ نكنيد. بعد هم‌ اگر يك‌ وقت‌ لغزشي‌ پيدا كرديد فورا جبران‌ كنيد. فورا. بگذاريد بمونه‌ بدبخت‌ ميشيد. يعني‌ ديگه‌ نمي‌تونيد برگردونيد. فنادي‌ في‌ الظلمات‌ ان‌ لا اله‌ الا انت‌. گفت‌ خدايا هيچ‌ مؤثري‌ در وجود نيست‌ جز تو. همة‌ كارها در دست‌ توست‌. اما ايني‌ كه‌ من‌ افتادم‌ اين‌ تو، توي‌ اين‌ سلول‌ تنگ‌ و تاريك‌ و مرطوب‌، بدترين‌ زندانهاي‌ روي‌ كرة‌ زمين‌ مال‌ حضرت‌ يونس‌ بود. توي‌ اين‌ زندان‌ تاريك‌ پر از رطوبت‌ افتاده‌ام‌، تو پاكي‌. تو انداختي‌ اما بخاطر عمل‌ خود من‌ افتادم‌. قضاي‌ تو اين‌ كار را كرد. من‌ خودم‌ به‌ دست‌ خودم‌ اين‌ عمل‌ را انجام‌ دادم‌. تو قضاوت‌ كردي‌ كه‌ مني‌ كه‌ پيغمبرم‌ و بايد از همه‌ صبرم‌ بيشتر باشه‌، كم‌ صبري‌ كردم‌، كم‌ استقامتي‌ كردم‌. من‌ را توي‌ اين‌ زندان‌ تو انداختي‌ اما تقصير خودم‌ بود. سبحانك‌، تو پاكي‌. اني‌، من‌ هستم‌ كه‌ از ظالمينم‌. اني‌ كنت‌ من‌ الظالمين‌. خدا ميفرمايد فاستجبنا له‌. فورا جوابش‌ دادم‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ او پيغمبر اولوالعزم‌ نشد. يك‌ لغزش‌ انسان‌ را از مرحله‌ پرت‌ ميكنه‌. شما بگيد كه‌ من‌ ماشينم‌ را توي‌ پرتگاه‌ پرتش‌ ميكنم‌، بعد مي‌آوريم‌ تعميرش‌ مي‌كنيم‌ و درستش‌ مي‌كنيم‌. ماشيني‌ كه‌ پرت‌ شده‌، تصادفي‌ هست‌، هر چي‌ هم‌ بخواي‌ درستش‌ كني‌ مثل‌ اولش‌ نميشه‌. كوشش‌ كنيد پرت‌ نشيد. فاستجبنا له‌. ما جوابش‌ داديم‌.

 حالا چرا انبياء همه‌اشون‌ استقامت‌ نمي‌كردند؟ براي‌ اينكه‌ استقامت‌ خيلي‌ كار مهميه‌. پنج‌ تا توي‌ يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر، پنج‌ تايشون‌ اينها اولوالعزم‌ شدند. حضرت‌ نوح‌ و حضرت‌ ابراهيم‌ است‌ و. حضرت‌ ابراهيم‌ ببينيد يك‌ نقطة‌ ضعف‌ در تمام‌ طول‌ زندگيش‌ نداره‌. فشارهايي‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ داشت‌ هيچ‌ پيغمبري‌ نداشت‌. امتحاناتي‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ داشت‌ هيچ‌ پيغمبري‌ نداشت‌.

 ببينيد تمام‌ انبياء عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌، خيليندها، يكصد و بيست‌ و چهار هزار تا هستند. پنج‌ تايشون‌ اولو العزم‌ مي‌شوند و تا اولوالعزم‌ نباشند نمي‌تونند خيلي‌ ارزش‌ پيدا كنند. همه‌اش‌ هم‌ مربوط‌ به‌ اين‌ استقامته‌، هر پنج‌ تايشون‌. حضرت‌ ابراهيم‌ اولو العزمه‌. چرا اولوالعزمه‌؟ بهش‌ گفتند بچه‌ات‌ را بكش‌ گفت‌ چشم‌. گفتند خودت‌ توي‌ آتش‌ بسوز گفت‌ چشم‌. بهش‌ گفتند كه‌ زن‌ و بچه‌ات‌ را، شما خيال‌ مي‌كنيد، من‌ فكر مي‌كنم‌ بچه‌ كشتن‌ و خودش‌ توي‌ آتيش‌ سوختن‌ اين‌ اهميتش‌ خيلي‌ كمتر از يك‌ مرد با غيرت‌ پر عاطفه‌ است‌ كه‌ زن‌ و بچة‌ شيرخوارش‌ را ببره‌ بگذاره‌ وسط‌ بيابان‌ كه‌ اطرافش‌ تا چهارصد كيلومتر آبادي‌ نباشه‌. اين‌ خيلي‌ مهمه‌. هيچ‌ جا نداره‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ يك‌ ذره‌ هم‌ اشك‌ از چشمش‌ آمد. دستور خداست‌، امر پروردگاره‌ و من‌ اين‌ كار را ميكنم‌. ببنيد اين‌ را بگذاريد كنار حضرت‌ يعقوب‌. حضرت‌ يعقوب‌ خوب‌ دوازده‌ تا پسر داره‌. يك‌ پسرش‌، يك‌ پسر بسيار خوب‌ خدا هم‌ دعواش‌ نكرد كه‌ چرا تو گريه‌ ميكني‌ براي‌ فراق‌ يوسف‌، اما خوب‌ حضرت‌ اسماعيل‌ هم‌ همان‌ پيغمبره‌، مثل‌ حضرت‌ يوسفه‌. هر كسي‌ هم‌ بچة‌ خودش‌ را دوست‌ داره‌. اگر روي‌ جنبه‌هاي‌ باصطلاح‌ بشري‌ باشه‌ هر كسي‌ بچة‌ خودش‌ را دوست‌ داره‌. مخصوصا بچة‌ متدين‌ خوب‌ پيغمبر. حضرت‌ اسماعيل‌ هم‌ پيغمبر بود، حضرت‌ يوسف‌ هم‌ پيغمبر بود. مثل‌ بچة‌ نوح‌ نبودند كه‌ نبايد هيچ‌ دوستش‌ داشت‌. اما او كجا و اين‌ كجا؟ او چه‌ بردباري‌ نشون‌ داد. وقتي‌ آمد روي‌، من‌ خودم‌ قضية‌ حضرت‌ ابراهيم‌ را كمتر موفق‌ ميشم‌ بگم‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ واقعا عقده‌ مي‌گيرتم‌. آمد روي‌ يك‌ بلندي‌ نگاه‌ كرد. شما فكر كنيد، وسط‌ يك‌ سنگلاخ‌. الانش‌ مكه‌ سنگلاخه‌. وسط‌ سنگلاخ‌ها. الان‌ كه‌ مدتهاست‌ شهر بزرگي‌ هم‌ شده‌، مار زياده‌ آنجا. يك‌ خورده‌اي‌ از شهر مكه‌ خارج‌ ميشيد حيوانات‌ درنده‌ زياده‌. آب‌ نيست‌، غذا نيست‌. آمد روي‌ يك‌ بلندي‌ نگاهي‌ كرد ديد زنش‌ نشسته‌ بچه‌اش‌ هم‌ كنارش‌ نشسته‌. نگاه‌ ميكنه‌ به‌ حضرت‌ ابراهيم‌. هيچي‌ نگفت‌. نداره‌ گريه‌ حتي‌ كرد. ما الان‌ داريم‌ قضيه‌اش‌ را ميگيم‌ حالمون‌ منقلب‌ ميشه‌. نگاه‌ كرد گفت‌ رب‌ اني‌ اسكنت‌ من‌ ذريتي‌، فقط‌ ناراحتيش‌ را به‌ همين‌ جملات‌ اظهار كرد. من‌ خدايا زن‌ و بچه‌ام‌ را در واديي‌ كه‌ يك‌ سر سوزن‌ گياهي‌ بيرون‌ نمي‌آيد بواد غير ذي‌ زرع‌ عند بيتك‌ المحرم‌، خوب‌ به‌ اميد اينكه‌ اين‌ خانة‌ تو در اينجا بنا ميشه‌ و نمازي‌ برپا ميشه‌. ربنا ليقيم‌ الصلاه‌، فقط‌ يك‌ خواهشي‌ از خدا كرد. اين‌ خواهش‌ حق‌ او بود ديگه‌. خدا هم‌ اين‌ خواهش‌ او را فورا پذيرفت‌. فاجعل‌ افئدة‌ من‌ الناس‌ تحبب‌ اليهم‌. خدايا دلهاي‌ مردم‌ را پر از محبت‌ بكن‌ نسبت‌ به‌ اينها. شما الان‌ كه‌ فرزندان‌ پيغمبر و پيغمبر را دوست‌ داريد، همان‌ دعاي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ بوده‌. نمي‌تونيد دوست‌ نداشته‌ باشيد. مسلمان‌ حلالزاده‌ نميتونه‌ پيغمبر و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و فاطمة‌ زهرا را دوست‌ نداشته‌ باشه‌. ابي‌ هريره‌ ميگفت‌ كه‌ ما وقتي‌ مي‌خواستيم‌ بفهميم‌ يك‌ بچه‌اي‌ حلالزاده‌ است‌ يا حرامزاده‌ مي‌آورديمش‌ در وقتي‌ دو سه‌ ساله‌ ميشد در كنار محل‌ عبور حضرت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. ميگفتيم‌ اين‌ آقا را دوست‌ داري‌ يا نه‌؟ اگر مي‌گفت‌ دوستش‌ ندارم‌، مي‌كشتيمش‌. ميگفتيم‌ اين‌ حرامزاده‌ است‌. اگر مي‌گفت‌ دوستش‌ داريم‌ مي‌فهميد حلالزاده‌ است‌. بچة‌ كوچيك‌ها! علم‌ و عظمت‌ و امامت‌ هم‌ سرش‌ نميشه‌. حضرت‌ ابراهيم‌ گفت‌ فاجعل‌ افئدة‌ من‌ الناس‌ تحبي‌ اليهم‌. خدايا محبت‌ مردم‌ را متوجه‌ اينها بكن‌. جريان‌ را ديگه‌ شنيديد كه‌ هاجر چه‌ اضطرابي‌ پيدا كرد. او كه‌ پيغمبر نبود اما زن‌ با كمالي‌ بود، زن‌ با استقامتي‌ بود. نگيد ما كه‌ پيغمبر نيستيم‌ كه‌ مثل‌ حضرت‌ ابراهيم‌ باشيم‌. فشاري‌ كه‌ روي‌ حضرت‌ هاجر، روي‌ حضرت‌ مريم‌، روي‌ حضرت‌ زينب‌، روي‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها آمد روي‌ هيچ‌ پيغمبري‌، بنظر من‌ آنجا حتي‌ روي‌ هاجر بيشتر فشار آمد تا روي‌ حضرت‌ ابراهيم‌. او بايد تحمل‌ اين‌ فشار را بكنه‌. شما ببينيد چقدر مضطرب‌ حضرت‌ هاجر كه‌ وقتي‌ آب‌ و غذا تمام‌ شد، شيرش‌ تمام‌ شد تشنگي‌ فشار آورد بچه‌ داره‌، هل‌، هل‌ مي‌زنه‌ تو اون‌ هواي‌ گرم‌ اين‌ اينقدر بايد مضطرب‌ باشه‌ كه‌ يك‌ جا را هفت‌ مرتبه‌ نگاه‌ كنه‌ براي‌ آب‌. اين‌ ور كوه‌ صفا آمد، اون‌ ور كوه‌ مروه‌ رفت‌. يك‌ جا را هي‌ سعي‌ كرد. كه‌ الان‌ هم‌ بايد حاجيها سعي‌ كنند. اون‌ لحظه‌اي‌ كه‌ يك‌ جايي‌ مي‌رسه‌ در سعي‌ صفا و مروه‌ كه‌ حربله‌ بايد كرد اينجا جايي‌ بوده‌ كه‌ چشمش‌ مي‌افتاده‌ به‌ بچه‌اش‌. محبت‌ مادري‌ تحريك‌ مي‌شده‌، بيشتر مي‌دويده‌. تا روز قيامت‌ حاجيها بايد اونجا كه‌ مي‌رسن‌ همان‌ اداي‌ او را در بيارن‌. كه‌ ياد او باقي‌ باشه‌. انسان‌ مفت‌ نمي‌تونه‌ موفق‌ باشه‌. بنشينه‌ غيبت‌ بكنه‌ نمي‌دونم‌ حرف‌ مفد بزنه‌ بين‌ اين‌ و او را افساد كنه‌ همة‌ كارها را بكنه‌ در عين‌ حال‌ از حضرت‌ مريم‌ هم‌ بالاتر باشه‌ اين‌ خدا اگر اينجور باشه‌ خدا عادل‌ نيست‌. نستجيب‌ بالله‌.

 در يكي‌ از اين‌ رفت‌ و آمدهاكه‌ رفت‌ و آمد هفتم‌ بود يك‌ دفعه‌ ديد آب‌ زير پاي‌ بچه‌ راه‌ افتاده‌. يك‌ آب‌ زيادي‌ هم‌ هست‌. دويد آمد ديد آب‌ از زمين‌ داره‌ قل‌ و قل‌ مي‌جوشه‌. اينجوري‌ خدا به‌ داد كساني‌ كه‌ استقامت‌ كنند مي‌رسه‌. شماها بعضيهاتون‌ البته‌ خدا خيرتون‌ بده‌ خيلي‌ خوب‌ استقامت‌ كرديد چون‌ من‌ دفترهاتون‌ را همه‌ را نگاه‌ كردم‌. خداي‌ تعالي‌ لطف‌ كرد تمام‌ دفترهاتون‌ را ديدم‌ خيلي‌ هم‌ بود. حالا مي‌بينيد كه‌ چقدر هست‌. بعضيهاتون‌ خوب‌، بعضيهاتون‌ هم‌ نيمه‌ خوب‌، بعضيهاتون‌ هم‌ متأسفانه‌ هيچي‌ كنار كارهاتون‌ مي‌خواييد يك‌ كاري‌ انجام‌ بديد. حضرت‌ هاجر شما فكر نكنيد بگيد خوب‌ مي‌خواييم‌ چكار كنيم‌.

 بله‌ خوب‌ كي‌ كسي‌ كه‌ اعتقاد به‌ قيامت‌ نداره‌، زندگي‌ بعد از اينها را هم‌ نداره‌ راست‌ مي‌گه‌ مي‌خواد چكار كنه‌ اينقدر به‌ خودش‌ فشار بياره‌. كسي‌ كه‌ نمي‌خواد ولي‌ خدا بشه‌ چه‌ لزومي‌ داره‌ كه‌ اصلا خودش‌ را در فشار بگذاره‌. چه‌ لزومي‌ دارد كه‌ اينقدر منت‌ فلاني‌ را بكشه‌. توقعات‌ عجيبي‌ همين‌ بعضي‌ از خانمها داشته‌اند. من‌ آمدن‌ و رفت‌ خواسته‌اند من‌ خوب‌ يك‌ انسان‌ كه‌ بيشتر نيستم‌. مي‌بينيد هميشه‌ مشغولم‌. شما مي‌تونيد از همان‌ خانوادة‌ ما سؤال‌ كنيد ببينيد من‌ شب‌ و روز مشغول‌ كار براي‌ شماها هستم‌ يا نيستم‌؟ توقعات‌ خيلي‌ زياد همه‌ هم‌ مي‌خوان‌ با خود من‌ تماس‌ بگيرن‌. مي‌گم‌ بابا فلاني‌ زبانش‌ زبان‌ منه‌، گفتارش‌ گفتار منه‌، من‌ تا اگر او را نساخته‌ باشم‌ نمي‌زارم‌ كه‌ شماها را راهنمايي‌ بكنه‌. نه‌ مثل‌ اين‌ كه‌، نه‌ شما مي‌خواستيد ما را از سر باز كنيد. حضرت‌ هاجر خوب‌ حالا آب‌ را چكارش‌ كنه‌. آب‌ راه‌ افتاده‌، آب‌ چه‌ فايده‌اي‌ داره‌. براي‌ يك‌ زن‌ و بچة‌ گرسنه‌ توي‌ بيابان‌ حالا بر فرض‌ يك‌ دريايي‌ هم‌ آب‌ باشه‌. خدا از همين‌ جا شروع‌ كرده‌. آمد اول‌ كاري‌ كه‌ كرد ما از همين‌ جايي‌ كه‌ ما را گذاشتن‌ حق‌ رفتن‌ به‌ جاي‌ ديگه‌اي‌ نداريم‌. تعهد دارند با حضرت‌ ابراهيم‌. شما را به‌ خدا، همان‌ خوب‌ خوبهامون‌ اينجوري‌ هستيم‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ آورده‌ مي‌گه‌ كجا خدا همچين‌ حرفي‌ زده‌، زن‌ و بچه‌اش‌ را آدم‌ بره‌ تو بيابون‌ بگذاره‌ بره‌ پشت‌ سرش‌ را هم‌ نگاه‌ نكنه‌. من‌ از جام‌ تكون‌ نخورم‌ پاشم‌ برم‌ يك‌ جاي‌ ديگه‌اي‌، يك‌ جايي‌ كه‌ درختي‌، آبي‌ هوايي‌ باشه‌. تكون‌ نمي‌خواد بخوره‌ از اينجا. جاش‌ تكان‌ نخورد. يعني‌ روزي‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ گذاشتش‌ اونجا بعد از چند سال‌ كه‌ آمد ديد همانجا هستند. اين‌ معناي‌ تعهد داشتنه‌، معناي‌ مسؤل‌ بودنه‌.

 دور آب‌ را گرفت‌ گفت‌ زم‌ زم‌، زم‌ زم‌ در واقع‌ به‌ همان‌ زبان‌ يعني‌ بسه‌ ديگه‌ آخر. خوب‌ با آب‌ داشت‌ صحبت‌ مي‌كرد. بسه‌ ديگه‌ همين‌ اندازه‌ بسه‌ ما آب‌ بيشتر از اين‌ نمي‌خواييم‌. اسم‌ اين‌ چاه‌ كم‌ كم‌ محدود شد يك‌ چاهي‌ شد، چاه‌ زم‌ زم‌. خوب‌ حالا چي‌ شده‌؟ كاري‌ نكرده‌ يك‌ خرده‌ آب‌ خورده‌. نه‌ گوسفنددارهاي‌ بياباني‌ و چادر نشينها كه‌ خوب‌ اينها معمولا راه‌ مي‌رفتند ديگه‌. تو اون‌ بيابان‌ داغ‌ منتظر بودند كه‌ من‌ ديدم‌ سنگهايي‌ هست‌ كه‌ گوده‌ در اثر چكة‌ آب‌ باران‌ يا هر چي‌ گود شده‌ تو اونها آب‌ جمع‌ مي‌شد. و گوسفند دارها از اين‌ آبها استفاده‌ مي‌كردند. ديدند يك‌ جا خيلي‌ پرنده‌ها مي‌پرند. مثل‌ اين‌ كه‌ آخه‌ پرنده‌ علامت‌ آبه‌ تو اون‌ سنگلاخها و تو اون‌ كوههاي‌ بالا و پايين‌ يك‌ جا مثل‌ اين‌ كه‌ اين‌ پرنده‌ها فرود مي‌يان‌. متوجه‌ شد كه‌ اونجا، متوجه‌ شدند كه‌ اونجا آبه‌. آمدند ديدن‌ بله‌ يك‌ زن‌ با يك‌ بچة‌ شيري‌ با يك‌ چاه‌ بزرگ‌ آب‌، پر از آب‌. گفتند اين‌ مال‌ كيه‌؟ گفت‌ جريانش‌ را حضرت‌ هاجر. گفتند حق‌ با تو است‌ آب‌ مال‌ تو است‌. حالا ما بهت‌ شير مي‌ديم‌ نون‌ مي‌ديدم‌ تو بگذار ما گوسفندهامون‌ از اينجا آب‌ بخورند. ببينيد اينجا دعاي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ هم‌ معلوم‌ مي‌شه‌. اگر يك‌ آدمهاي‌ محبت‌ پيدا نمي‌كردند اينها را مي‌گفتند آقا برو يك‌ گوشه‌اي‌، برو چادري‌ بزن‌ يك‌ گوشه‌اي‌ ما هم‌ اين‌ آب‌ اصلا مال‌ ماست‌. نه‌. اما گفتن‌ مال‌ تو، مال‌ تو. ولي‌ ما اجاره‌اش‌ را مي‌ديم‌ آب‌ بذار بخوريم‌. گفت‌ بياييد. ديگه‌ تمام‌ شد، فشار تمام‌ شد.

 فشار را اگر انسان‌ تحمل‌ كنه‌ زود تمام‌ مي‌شه‌. خدا زود به‌ سراغش‌ مي‌ياد. حضرت‌ مريم‌ وقتي‌ كه‌ فشار، خيلي‌ فشاره‌ شما بهتر مي‌فهميد كه‌ يك‌ دختر پاكه‌ توي‌ مسجد اهل‌ عبادت‌، حامله‌ بشه‌ و بچه‌اي‌ توي‌ بغلش‌ باشه‌ . ببينيد چه‌ فشاري‌ داره‌. كه‌ حضرت‌ مريم‌ گفت‌ فياليتني‌ مت‌ هذا قبل‌ و كنت‌ نصيا منصيا. يك‌ زن‌ پاك‌ را مي‌گم‌ها. يك‌ زن‌ مقدس‌ كه‌ دائما توي‌ مسجد مشغول‌ عبادت‌ بوده‌. همه‌ مي‌آمدند دعا مي‌گرفتن‌ ازش‌ به‌ عنوان‌ چي‌ بگم‌ به‌ عنوان‌ يك‌ قديس‌ مي‌خواستند بپرستنش‌ اين‌ يك‌ دفعه‌ داراي‌ بچه‌ بشه‌. تا فشار به‌ حد نهايي‌ رسيد كه‌ بچه‌ متولد شده‌ نمي‌دونه‌ چكار كنه‌ هم‌ خود بچه‌ به‌ زبان‌ درآمد. گفت‌ مادر اين‌ آب‌ بردار از اين‌ آب‌ استفاده‌ كن‌ از اين‌ درخت‌ خشك‌ خرما، تكونش‌ بده‌ به‌ اعجاز خرما ازش‌ مي‌ريزه‌. اگر هم‌ كسي‌ حرفي‌ به‌ تو زد تو بگو من‌ حرف‌ نمي‌زنم‌. اني‌ نظرت‌ لرحمن‌ ثما من‌ با شماها حرف‌ نمي‌زنم‌ با اون‌ بچه‌ حرف‌ بزنيد. من‌ جوابشون‌ را مي‌دم‌. ببينيد بچة‌ شيري‌ يك‌ روزه‌ خدا مي‌فرسته‌ به‌ كمكش‌. شماها براي‌ خدا قدم‌ برداريد. شما پاك‌ باشيد حضرت‌ يوسف‌ و زيلخا اين‌ قدر كه‌ شنيديد با هم‌ داشتند خوب‌، كي‌ حاضره‌ كدام‌ شوهر حاضره‌ كه‌ گناه‌ را بياندازه‌ گردن‌ زن‌ خودش‌. تا شوهر در باز شد ديد كه‌ اينها با هم‌ گلاويزند با هم‌. براي‌ آبروي‌ خودش‌ هم‌ كه‌ شده‌ بايد بياندازه‌ به‌ گردن‌ يوسف‌. يك‌ غلامي‌ است‌ ديگه‌ اونجا.

 خدا بچة‌ توي‌ گهواره‌ را به‌ سراغش‌ فرستاد. يك‌ استدلال‌ عقلي‌ كرد، چون‌ وقتي‌ كه‌ گلاويز شده‌ بودند و حضرت‌ يوسف‌ فرار مي‌كرد پيرهن‌ حضرت‌ يوسف‌ پاره‌ شد. بچه‌ به‌ عزيز مصر گفت‌ كه‌ اگر پيرهن‌ از پشت‌ سر پاره‌ شده‌ معلومه‌ كه‌ يوسف‌ داره‌ فرار مي‌كرده‌ او گرفته‌ كشيده‌. اگر از پيش‌ رو پاره‌ شده‌ معلومه‌ كه‌ اين‌ به‌ او حمله‌ مي‌كرده‌. ديدن‌ نه‌ كان‌ قبيس‌ قد من‌ دبر. از پشت‌ سر پيرهنش‌ پاره‌ شده‌. و همانجا ولو بردن‌ انداختنش‌ زندان‌ ولي‌ معلوم‌ شد كه‌ زليخا تقصير داشته‌. ولو اين‌ كه‌ زليخا ديگه‌ زندان‌ نرفت‌ اما همه‌ فهميدند. لذا اون‌ روز جمع‌ كرد تمام‌ زنهاي‌ مصر را گفت‌ كه‌ بياييد ببينيد من‌ تقصير داشتم‌، من‌ حق‌ داشتم‌ يا نه‌؟ شماها هم‌ باشيد همينيد. كارد و ميوه‌ را داد دست‌ اينها، مشغول‌ بودن‌ برد تعارف‌ كرد همه‌ هم‌ برداشتند. يك‌ چاقوي‌ تيزي‌ هم‌ دستشون‌ بود تا يوسف‌ وارد شد اين‌ خانمها چشمشون‌ به‌ يوسف‌ كه‌ افتاد اونچنون‌ مبهوت‌ شده‌ بودند كه‌ همه‌ دستهاشون‌ را بريدند يعني‌ اصلا نفهميدند كه‌ چكار مي‌كنند. و قطعن‌ ايديهن‌ و قلنا حاشا لله‌ ما هذا بشر. اين‌ بشر نيست‌. خوب‌ حالا ديديد كه‌ من‌، خوب‌ اگر انسان‌ خدا را نديده‌ باشه‌، اگر انسان‌ جمال‌ الهي‌ را نديده‌ باشه‌. خوب‌ به‌ هر جمالي‌ توجه‌ مي‌كنه‌. خاك‌ بر سر اون‌ مادر و پدر و حتي‌ عروسي‌ كه‌ چشمش‌ به‌ ثروت‌ داماد باشه‌. چشمش‌ به‌ شغل‌ داماد باشه‌، چشمش‌ به‌ قيافة‌ داماد و خوش‌ تيپي‌ و بد تيپي‌  داماد باشه‌. بايد به‌ ايمانش‌ نگاه‌ بكنه‌. اون‌ زنهاي‌ مصر فقط‌ اشكالشون‌ فقط‌ همين‌ بود. كه‌ به‌ ظاهر نگاه‌ مي‌كردند. اگر به‌ ايمان‌ يوسف‌ نگاه‌ مي‌كردند و اينطور از خود بيخود مي‌شدند اين‌ عيبي‌ نداشت‌. اشكالي‌ نداشت‌. خوب‌ يعقوب‌ هم‌ اونجا نشسته‌ داره‌ براي‌ همين‌ يوسف‌ گريه‌ ميكنه‌. كسي‌ بهش‌ اعتراض‌ نميكنه‌. لذا فرموده‌اند من‌ به‌ خانمهاي‌ جوان‌، دخترهايي‌ كه‌ مي‌خوان‌ باصطلاح‌ ازدواج‌ كنند بگم‌. چشمتون‌ را فقط‌ به‌ ايمان‌ مردي‌ كه‌ مي‌خواد با شما همسر بشه‌ بيندازيد. جمال‌ چيه‌؟ پول‌ چيه‌؟ درآمد چيه‌؟ نسبت‌ به‌ مردان‌ اگر توي‌ جلسة‌ مردها باشم‌ همين‌ را ميگم‌. بايد به‌ ايمان‌ و عفت‌ زن‌ نگاه‌ بكنند. شما را بخدا در طول‌ تاريخ‌ شما يك‌ نفر را پيدا بكنيد كه‌ داراي‌ ثروت‌ باشه‌ و ثروت‌ خوشبختش‌ كرده‌ باشه‌. خاك‌ بر سر اين‌ فرهنگي‌ كه‌ خوشبختي‌ را در داشتن‌ ثروت‌ ميدونه‌. يكنفر. در تاريخ‌ ثروتمندتر از قارون‌ كسي‌ نبود. در تاريخ‌، قارون‌ كسي‌ بود كه‌ كليد در گنجهايش‌ را بار ميكردند. كليدهايش‌ را. مردان‌ قوي‌ يك‌ عده‌ استخدام‌ كرده‌ بود اين‌ كليدها را اينور آنور، خوب‌ همه‌ جا شتر و اينها نمي‌رفت‌. مردان‌ قويي‌ باشند. يك‌ خورده‌اي‌ خوشحال‌ بود به‌ اينكه‌ من‌ پولدارترينم‌. از آنهايي‌ كه‌ خدا زنده‌ نگهش‌ داشته‌ توي‌ كرة‌ زمين‌، يكي‌ قارونه‌. ولي‌ توي‌ شكم‌ زمين‌ با فشار. ثروتش‌ هم‌ چون‌ وقتي‌ خواست‌ زمين‌ بگيردش‌، با خودش‌ يعني‌ گفت‌ به‌ زبان‌، شما اين‌ كار را مي‌كنيد كه‌ ثروت‌ من‌ را بگيريد. حضرت‌ موسي‌ گفت‌ كه‌ ثروتت‌ هم‌ بره‌ با خودت‌ توي‌ زمين‌. خوب‌ ثروت‌. ولي‌ اينها توي‌ كلة‌ ماها فرو نميره‌. توي‌ مغز ماها فرو نميره‌. اينها چيزهايي‌ نيستش‌ كه‌ ديگه‌ تو، ما استقامتي‌ از شماها توقع‌ داريم‌ كه‌ اينقدر اصرار ميكنيم‌. اينقدر ميگيم‌. و آخرش‌ هم‌ آنجوري‌ كه‌ بايد انجام‌ بشه‌ نميشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ شما كدوم‌ يكيتون‌ فكر كرديد مثل‌ ذو القرنين‌ بشيد تمام‌ كرة‌ زمين‌ را بگيريد. كدوم‌ يكيتون‌ ميتونيد حتي‌ فكر كنيد كه‌ اگر وزيري‌ بوديد با يك‌ پيشنهاد بيخود از طرف‌ حاكم‌ تمام‌ اينها را ول‌ كنيد بريد توي‌ يك‌ غار بخوابيد. من‌ نمي‌خوام‌ بعضي‌ وقتها، چون‌ بلد نيستيم‌ گاهي‌ شلوغ‌ مي‌كنيم‌. من‌ زياد روي‌ اين‌ مسئله‌ تكيه‌ كنم‌. بعضي‌ها خوب‌ بلد نيستند. همين‌ الان‌ تحت‌ تأثير حرفهاي‌ ما واقع‌ ميشن‌ ميرند توي‌ خونه‌ يك‌ دعوا راه‌ مي‌اندازند يك‌ اختلاف‌ هم‌ اضافه‌ مي‌كنند بر گرفتاريهايشون‌. آنها بدون‌ اختلاف‌ اين‌ كارها را كردند. ايني‌ كه‌ ما اينقدر اصرار بر استقامت‌ داريم‌ و ميگيم‌ سورة‌ كهف‌ را خوب‌ بلد باشيد بعضي‌ از شماها آنچنان‌ استقامت‌ كردند كه‌ خدا ميدونه‌ من‌ گاهي‌ در شگفتم‌ كه‌ چطور ميشه‌ يك‌ خانم‌ اين‌ اندازه‌ استقامت‌ داشته‌ باشه‌. خوشا به‌ حالشون‌. اگر استقامت‌ داشته‌ باشيد همانطوري‌ كه‌ شما ميشيد افضل‌ مثل‌ انبياء بني‌ اسرائيل‌ مثل‌ اونها ميشيد. چرا نشيد؟ خوب‌ ما كييم‌؟ آخه‌ ما همه‌اش‌ باز برميگرديم‌ توي‌ دنيا. آخه‌ ما مگر مي‌خواهيم‌ مرجع‌ تقليد بشيم‌؟ مگر ما مي‌خواهيم‌، مرجع‌ تقليد چيه‌؟ ما مثلا مي‌خواهيم‌ رئيس‌ جمهور بشيم‌. ما مي‌خواهيم‌ معروف‌ بشيم‌. اصلا براي‌ اينها نيست‌. شما تا از دار دنيا رفتيد تا از دار دنيا رفتيد يك‌ مرتبه‌ خداي‌ تعالي‌ شما را در ملكوت‌ اعلي‌ بعنوان‌ بزرگترين‌ فرد معرفي‌ ميكنه‌. آنجا گرفتاري‌ داره‌. يك‌ ثروتمندي‌، من‌ نمي‌خوام‌ خيلي‌ مشخصاتش‌ را بگم‌ ممكنه‌ بعضي‌ها متوجه‌ بشوند. يك‌ ثروتمندي‌ چندي‌ قبل‌ از دار دنيا رفته‌ بود، خيلي‌ قبل‌، خيلي‌ هم‌ ثروتمند بود. خيلي‌ها. اين‌ اصلا وقتي‌ ماها را مي‌ديد اصلا اعتنا نميكرد. ما آنموقع‌ يك‌ خورده‌ سنمون‌ كمتر از حالا بود، طلبه‌ بودم‌. اعتنا نميكرد، الانش‌ هم‌ اگر بود اعتنا نميكرد. حتي‌ من‌ سلامش‌ نميكردم‌ مبادا خيال‌ كنه‌ من‌ سلامش‌ ميكنم‌ چون‌ ثروتمنده‌. چون‌ انسان‌ اگر ثروتمندي‌ را به‌ خاطر ثروتش‌ دوستش‌ داشته‌ باشه‌، نصف‌ ايمانش‌ از دستش‌ رفته‌. نصف‌ ايمانش‌ با همان‌ محبتش‌ نسبت‌ به‌ يك‌ ثروتمند كه‌ چرا او ثروتمند شده‌. وقتي‌ از دنيا رفت‌ من‌ تعجب‌ كردم‌. من‌ جوري‌ بود اين‌ را خيال‌ مي‌كردم‌ كه‌ اين‌ از دنيا نرفته‌ و توي‌ بيداري‌ و توي‌ همين‌ حال‌ عاديه‌. ديدم‌ مثل‌ يك‌ بچه‌، جلوي‌ پاي‌ من‌. من‌ معمولا كسي‌ به‌ پايم‌ بيفته‌ بلندش‌ ميكنم‌، هر چي‌ ميكنم‌ اين‌ پاي‌ مرا مي‌بوسه‌ و گريه‌ ميكنه‌ كه‌ به‌ من‌ يك‌ تيكه‌ نان‌ بده‌. من‌ از آن‌ حال‌ به‌ حال‌ عادي‌ آمدم‌ ديدم‌ كه‌ بيچاره‌ خوب‌ چقدر وقت‌ توي‌ دنيا تكبر كرد. چقدر ارزش‌ داشت‌؟ ما وقتي‌ از دار دنيا بريم‌ آنوقت‌ مي‌فهميم‌ كه‌ چه‌ ارزشي‌ داريم‌. يوم‌ تبلي‌ السرائر. نگيد ما حالا جوانيم‌. جوان‌ و پير هم‌ كه‌ مرگ‌ نداره‌. تازه‌ جوانش‌ حالا مثلا صد سال‌ ديگه‌ هم‌ عمر بكنيد، تو اگر از حالا شروع‌ به‌ تزكية‌ نفس‌ نكني‌ بعدش‌ به‌ درد نميخوره‌. انسان‌ خيلي‌ بده‌ كه‌ طفيل‌ ديگران‌ حتي‌ بشه‌. بياد به‌ دست‌ و پاي‌ اين‌ و آن‌ بيفته‌ به‌ خاطر يك‌ لقمة‌ نان‌، به‌ خاطر يك‌ طلب‌ مغفرت‌. خودش‌ وقت‌ داشته‌ نمازهايش‌ را بخونه‌ نمازش‌ را نخونه‌. طفيل‌. ماها ميگيم‌ ما طفيلي‌ هم‌ نجات‌ پيدا كنيم‌ خوبه‌. نه‌ اونجا نميتونيد. شما طفيلي‌ يك‌ جائي‌ برو، دعوتت‌ نكرده‌ باشند. دم‌ در وايستا، اگر اين‌ كار را ميكني‌، يك‌ دفعه‌ دم‌ در يك‌ خونه‌اي‌ كه‌ اطعام‌ ميكنند وايستا و بعد يك‌ نفر كه‌ مي‌آيد وارد ميشه‌ شما با او خواهش‌ كن‌ كه‌ من‌ را هم‌ ببريد توي‌ اين‌ خونه‌. اگر اين‌ كار را كردي‌ عيبي‌ نداره‌ توي‌ بهشتي‌ كه‌ دائما هم‌ مي‌خواي‌ باشي‌ اينجوري‌ برو تو. ماها باور نداريم‌ دروغ‌ ميدونيم‌ اصلا اينها را. شفاعت‌. شما اصلا بايد خودت‌ شفاعت‌ كني‌. چرا گردنت‌ كجه‌ دم‌ در بهشت‌ وايستي‌. شما فكر نكنيد حضرت‌ زهرا خودش‌ مي‌آيد مستقيما شماها را شفاعت‌ ميكنه‌. نخير. همساية‌ خوبت‌ شفاعتت‌ ميكنه‌. طفيلي‌ مي‌بردت‌ تو. هر وقت‌ چشمت‌ بهش‌ بيفته‌ خجالت‌ بكشي‌. توي‌ قوم‌ و خويشها اگر يك‌ نفر خانم‌ خوبي‌ باشه‌ يا آقاي‌ خوبي‌ باشه‌، شما را شفاعت‌ ميكنه‌. اگر خدا اجازه‌ بده‌ تازه‌. عزم‌ راسخ‌ پيدا كنيد، ما زياد نمي‌خوايم‌ دربارة‌، گاهي‌ خود من‌ ناراحت‌ ميشم‌ ميگم‌ اينها حوصله‌اشون‌ سر مي‌آيد دربارة‌ استقامت‌. اما چاره‌اي‌ نيست‌. چاره‌اي‌ نيستش‌. بايد همه‌اتون‌ داراي‌ استقامت‌ باشيد. ما الان‌ بيشترين‌ دفتري‌ كه‌ ديروز و اينها نگاه‌ ميكردم‌ و براي‌ هر كسي‌ علامتي‌ كه‌ من‌ نظر كردم‌ در دفترهايتون‌ را، همينكه‌ يك‌ چيزي‌ هم‌ نوشتم‌ براي‌ همه‌. وقتي‌ نگاه‌ مي‌كردم‌ ديدم‌ بيشتر از همه‌ خانمها توي‌ استقامتند. بايد هم‌ باشيد. خيلي‌ كار بكنيد. ما داريم‌ توي‌ افراد رفتند به‌ مراحل‌ بالا. استقامتشون‌ كامل‌ نشده‌، يعني‌ خود منهم‌ حوصله‌ام‌ سر آمده‌، من‌ نه‌ اينكه‌ حوصله‌ام‌ سر بياد. من‌ ميگم‌ تا آخر عمرتون‌ هم‌ اگر توي‌ اين‌ مرحله‌ باشيد هيچ‌ اشكالي‌ نداره‌. منتهي‌ خود من‌ ديدم‌ اين‌ ديگه‌ خسته‌ ميشه‌ ول‌ ميكنه‌. همينجا هم‌ ول‌ ميكنه‌. خوب‌ گفتم‌ بره‌ به‌ يك‌ مرحله‌ بالاتر. بعد ديديم‌ كه‌ متزلزل‌ شدند و شايد هم‌ نصف‌ گناهش‌ گردن‌ من‌ باشه‌ كه‌ چرا اينها را از توي‌ استقامت‌ زود بردمشون‌ بالا.

 انبياء عظام‌، من‌ مي‌خواستم‌ اين‌ را هم‌ نصيحتي‌ براي‌ شما باشه‌ هم‌ ياد بگيريم‌ قصة‌ انبياء را خدا نميگه‌ بخاطر اينكه‌ ما سرگرم‌ باشيم‌. خودش‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد. لقد كان‌ في‌ قصصهم‌ عبرة‌ لاولي‌ الالباب‌. براي‌ صاحبان‌ لب‌، صاحبان‌ مغز، اين‌ قصه‌هاي‌ انبياء عبرته‌. پنده‌. و الا خدا مثل‌ فلان‌ رمان‌ نويس‌ نيست‌ كه‌ بخواد شما را سرگرمتون‌ كنه‌. يا كتابهايش‌ را زياد بخرند. نخير مي‌خواد شما را آگاهتون‌ بكنه‌، تنبيهتون‌ بكنه‌، متوجهتون‌ بكنه‌. خوب‌ انبياء اينطور بودند شما يك‌ مروري‌ اگر در زندگي‌ انبياء بكنيد مي‌بينيد تنها چيزي‌ كه‌ اونها را عظمت‌ داده‌، عظم‌ و استقامت‌ و پايداري‌ و ثبات‌ بوده‌ و اونچه‌ كه‌ اينها را عظمت‌ نداده‌ و كوچكشون‌ كرده‌ ناپايداري‌. حضرت‌ خضر، شما مي‌گيد كه‌ چرا حضرت‌ خضر پيغمبر اولي‌ العظم‌ نشد؟ بالاتر از پيغمبر اولي‌ العظمه‌ او. پيغمبران‌ اولي‌ العظم‌ مي‌يان‌ مي‌بينيد جريان‌ حضرت‌ موسي‌ را ازش‌ درس‌ مي‌گيرند. حالا لازم‌ نيست‌ كه‌ همة‌ پيغمبرها بيان‌ توي‌ مردم‌ وعمري‌ خدا بهش‌ داده‌ و اين‌ افتخار را بهش‌ داده‌ كه‌ خدمتگزار امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ باشه‌. مكرر ديدن‌ حضرت‌ را كه‌ خضر هم‌ در كنارش‌ بوده‌، خوشا به‌ حالش‌. يك‌ لحظه‌اش‌ را اگر به‌ ما بده‌ ما حاضريم‌ كه‌، مقام‌ نبوت‌ هم‌ اگر كسي‌ داشته‌ باشه‌ تقديم‌ كنه‌ يك‌ لحظه‌ در محضر امام‌ زمان‌ باشه‌، اون‌ امام‌ زماني‌ كه‌ امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد كه‌ امام‌ صادق‌ خيلي‌ بزرگه‌ها. از خود امام‌ زمان‌ بزرگتر نباشه‌ كمتر نيست‌. امام‌ صادق‌ رئيس‌ مذهب‌ و تمام‌ معارفي‌ كه‌ ما داريم‌ از امام‌ صادق‌ و باقره‌ در عين‌ حال‌ مي‌گه‌ اگر من‌ او را زمانش‌ مي‌بودم‌، دركش‌ مي‌كردم‌ در تمام‌ عمر خدمتگزارش‌ بودم‌. حالا اين‌ مقامي‌ كه‌ حضرت‌ صادق‌ آرزوش‌ را داره‌، خضر از هزار و صدو پنجاه‌ يا شصت‌ سال‌ قبل‌ اين‌ موفقيت‌ را پيدا كرده‌. كم‌ نيست‌. شما خيال‌ نكنيد خضر پيغمبر اولي‌ العظم‌ كه‌ نشد، پيغمبران‌ اولي‌ العظم‌ شاگرد او هستند. حضرت‌ موسي‌ اولي‌ العظمه‌ شاگرد اونه‌.

 اكثر كارها را حضرت‌ ولي‌ عصر صلوات‌ الله‌ عليه‌ به‌ حضرت‌ خضر مي‌سپرن‌. حتي‌ تربيت‌ شاگردان‌ را. اونهايي‌ را كه‌ مي‌خوان‌ جزء اصحاب‌ خاص‌ حضرت‌ ولي‌ عصر صلوات‌ الله‌ عليه‌ بشن‌. بايد خودش‌ تربيتشون‌ كنه‌. به‌ حضرت‌ خضر مي‌سپارنش‌ كه‌ شما تربييتشون‌ كن‌. حالا لازم‌ نيست‌ حضرت‌ خضر هم‌ به‌ صورت‌ پيرمردي‌ باشه‌. حضرت‌ خضر حتما ما مي‌گيم‌ كه‌ بايد ريشش‌ سفيد باشه‌. اگر بنا باشه‌ كه‌ به‌ حساب‌ باشه‌ بايد از سفيد هم‌ نمي‌دونم‌ يك‌ خرده‌ اون‌ ورتر باشه‌. حرف‌ نشد كه‌. منتهي‌ به‌ خاطر وقارش‌ به‌ خاطر شخصيتش‌. البته‌ اون‌ قيافة‌ واقعي‌ حضرت‌ خضر كه‌ ما خيلي‌ هم‌ از حضرت‌ خضر غافليم‌ها. قيافة‌ واقعي‌ حضرت‌ خضر خيلي‌ با ابهت‌، قوي‌ هيكل‌ صورت‌ سفيد وموهاي‌ صورت‌ هم‌ سفيد در عين‌ حال‌ مثل‌ عبد جليل‌ پشت‌ سر امام‌ عصر ارواحنا فداست‌. چرا؟ چرا اين‌ لطف‌ را خدا بهش‌ كرده‌؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ ميگه‌ اين‌ جوان‌ را بكش‌؟ ميگه‌ چشم‌. ميگه‌ آن‌ كشتي‌ را سوراخ‌ كن‌. ميگه‌ چشم‌. آتيناه‌ من‌ لدنا علما. در همين‌ سورة‌ كهف‌ هست‌. ما از جانب‌ خودمون‌ بهش‌ علم‌ داديم‌، حكمت‌ داديم‌. خوب‌ الحمدلله‌ كه‌ مطالبي‌ را مي‌خواستم‌ امروز عرض‌ كنم‌ انشاء الله‌ بگيريد مطلب‌ را و عمل‌ كنيد و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ همه‌اتون‌ در همة‌ جوانب‌ كار و زندگيتون‌ داراي‌ استقامت‌ باشيد. فكر نكنيد كه‌ خوب‌ شديد. هر چي‌ باشيد شما يك‌ مقايسه‌اي‌ جزئي‌ با حضرت‌ مريم‌ و هاجر و خدمتتون‌ عرض‌ شود حضرت‌ زينب‌ و حضرت‌ زهرا و حضرت‌ آسيه‌، زن‌ فرعون‌ خودتون‌ را بكنيد شايد همينها شماها خارج‌ نيستيد. هر مشكلي‌ داشته‌ باشيد اينها نظيرش‌ را داشتند. مقايسه‌ بكنيد مي‌بينيد نه‌، هنوز خيلي‌ عقبيد. خيلي‌ عقبيد. و شماها بايد مثل‌ همانها باشيد. مثل‌ همانها باشيد. در تنهايي‌ قرار گرفتيد فورا به‌ ياد حضرت‌ هاجر باشيد. مورد تهمت‌ واقع‌ شديد مثل‌ حضرت‌ مريم‌ باشيد. تهمت‌ زياد به‌ شما مي‌زنند. اينها نمي‌دونم‌ صوفي‌ شدند. يك‌ نفر ميگفت‌ فلاني‌ صوفيه‌. اين‌ بيشتر از همه‌ توي‌ كتابهايش‌ عليه‌ صوفيها حرف‌ زده‌. يكي‌ گفته‌ بود اينها حجتيند. مگر كسي‌ حجتي‌ باشه‌ و ما خبر نداشته‌ باشيم‌. و الاّ اين‌ خانمها كه‌ اينجا نشسته‌اند هيچ‌ نميدانند انجمن‌ حجتيه‌ يعني‌ چي‌؟ اقلا من‌ نميدونم‌ چند تا از آنجا آمده‌ باشند اينجا سابقه‌اشون‌ هم‌ به‌ من‌ نگفته‌ باشند ما اطلاع‌ نداريم‌، ولي‌ هيچكس‌ نميدونه‌ يعني‌ چي‌؟ اينجا ما كه‌ غريبه‌اي‌ راه‌ نداديم‌، غريبه‌اي‌ نيستش‌. خوب‌. اگر شماها مي‌دونيد كيه‌ بگيد به‌ من‌. ما هم‌ نميدونيم‌ شما هم‌ نميدونيد. نميدونم‌ اينها انحراف‌ دارند. ما همه‌اش‌ داد مي‌زنيم‌ كه‌ انحراف‌ نداشته‌ باشيد. انحراف‌ از چي‌؟ از كثافت‌كاري‌ تو، بعله‌. خدا و پيغمبر و ائمه‌ همه‌اشون‌ انحراف‌ دارند از كارهاي‌ بد تو، يعني‌ پيچيدند آنطرف‌، پشت‌ كردند. اما اگر از اسلام‌، هر جايي‌ ما الان‌ دارم‌ نگاه‌ ميكنم‌، هر جائي‌ كه‌ شماها خانمها، شما خانمهاي‌ اهل‌ تحقيق‌ ببينيد هر جا ما از قرآن‌ و روايات‌ پامون‌ را آنور گذاشتيم‌، به‌ من‌ بگيد شايد من‌ اشتباه‌ كرده‌ باشم‌. مورد تهمت‌ واقع‌ ميشيد. آن‌ كسي‌ كه‌ تهمت‌ مي‌خواد بزنه‌ و حرف‌ ميخواد بزنه‌ حساب‌ اين‌ را نميكنه‌ كه‌ شما حقيد يا ناحقيد. بزنه‌. مثل‌ حضرت‌ مريم‌ كه‌ بهش‌ گفتند يا اخت‌ هارون‌ ما كان‌ ابوك‌ راسه‌. تو خودت‌ كه‌ بدي‌ هيچ‌، تو خواهر هاروني‌. يك‌ زن‌ بدكاره‌اي‌ بود توي‌ آن‌ شهر، معروف‌. اين‌ را ميگفتند خواهر هارون‌. ميگفتند تو حالا شدي‌ خواهر هارون‌. پدرت‌ كه‌، تو چرا اينجوري‌ شدي‌. پدرت‌ كه‌ آدم‌ خوبي‌ بود. ما كان‌ ابوك‌ راسه‌. پدرت‌ مرد بدي‌ نبود. مادرت‌ هم‌ كه‌ نستجيب‌ بالله‌ مثلا بدكاره‌ كه‌ نبود. تو چرا اينجوري‌ شدي‌؟ خوب‌ ببينيد چه‌ حالي‌ پيدا مي‌كنه‌ يك‌، هر وقت‌ مورد تهمت‌ واقع‌ شديد حضرت‌ مريم‌ را بياريد جلوي‌ چشمتون‌. شوهرتون‌ اذيتتون‌ كرد حضرت‌ آسيه‌ را بياريد جلوي‌ چشمتون‌. كسر مي‌ياريد يقيناكسر مي‌ياريد. دشمنهاي‌ خارجي‌ آمدند اذيتتون‌ كردند حضرت‌ زهرا را بياريد جلوي‌ چشمتون‌. همة‌ اقوام‌ و فاميل‌ و خويشاوندان‌ تركتون‌ كردن‌ حضرت‌ خديجه‌ را بياريد جلوي‌ چشمتون‌. مصيبتها اقوامتون‌ چه‌، چه‌ مصيبت‌ زياد ديديد حضرت‌ زينب‌ را بياريد جلوي‌ چشمتون‌ اين‌ كاري‌ نداره‌. همه‌ را هم‌ مطالبشون‌ را بلديد.

 مي‌خواييد آسيه‌ بشيد، مي‌خواييد حضرت‌ مريم‌ باشيد، مي‌خواييد هاجر باشيد، مي‌خواييد فاطمة‌ زهرا باشيد، مي‌خواييد زينب‌ كبري‌ باشيد. بايد اون‌ كارهايي‌ كه‌ اونها كردن‌ بكنيد ديگه‌. شما را كه‌ خدا بيشتر از اونها دوست‌ نداره‌. بگيم‌ شما را تخفيف‌ داده‌. نه‌ اگر تخفيف‌ داده‌ بخاطر ضعفي‌ است‌ كه‌ در شما مي‌بينه‌. انبياء بالا پايين‌ دارند. فضل‌ الله‌ بعضهم‌ علي‌ بعض‌. بعضيهاشون‌ فضليت‌ داده‌ خداي‌ تعالي‌ شدن‌ اولي‌ العظم‌. بعضيهاشون‌ نه‌ نتونستن‌ شدن‌ رسول‌. بعضيهاشون‌ باز همان‌ را هم‌ نتونستن‌ شدن‌ نبي‌. و از همه‌ بالاتر و بزرگتر و پر قدرتتر و با استقامتر رسول‌ اكرم‌ صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و صلم‌ است‌. كه‌ شد پيغمبر خاتم‌ اونچه‌ خوبان‌ همه‌ دارند تو تنها داري‌ و از همة‌ انبياء و اولياء بالاتر حضرت‌ بقية‌ الله‌ كه‌ خاتم‌ اوصياء است‌ كه‌ باز هر چه‌ خوب‌، خوبها تنها دارند تو تنها داري‌ و در يك‌ روايت‌ هست‌. حضرت‌ موسي‌ گفت‌ خدايا من‌ بهم‌ اينقدر محبت‌ كردي‌ پيغمبري‌ بالاتر از من‌ هست‌؟ خداي‌ تعالي‌ فرمود مگر نمي‌دوني‌ پيغمبر اسلام‌ چقدر عظمت‌ داره‌. براش‌ شرح‌ داد. تو قطره‌اي‌ در مقابل‌ عظمت‌ اقيانوس‌ بي‌ نهايت‌ وجود رسول‌ اكرم‌. گفت‌ بله‌ ببخشيد. امت‌ من‌ كه‌ ذرية‌ من‌ كه‌ بهتر از ذرية‌ همة‌ انبياء است‌. فرمود همان‌ اندازه‌ كه‌ پيغمبر اسلام‌ بر تو فضيلت‌ داره‌ ذرية‌ او هم‌ بر ذرية‌ تو فضيلت‌ داره‌. امت‌ من‌ كه‌ خوب‌ خدايا ديگه‌ اينجا حوصله‌اش‌ سر اومد. به‌ تعبير ما. خدايا امت‌ من‌ تو براشون‌ از آسمانها من‌ نصلوا فرستادي‌، دشمنشون‌ را هلاك‌ كردي‌ نمي‌دنم‌ چقدر بهشتون‌ محبت‌ كردي‌، چه‌ كردي‌، چه‌ كرد. هي‌ نعمتها را گفت‌. اين‌ همه‌ بهشون‌، كس‌ ديگه‌ هم‌ هست‌ كه‌ مثل‌ امت‌ من‌ باشه‌؟ اينجاست‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ خداي‌ تعالي‌ فرمود همان‌ فضيلتي‌ كه‌ همان‌ فضيلتي‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌، حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ بر تو دارد امت‌ او هم‌ بر امت‌ تو دارد. اما امت‌، نه‌ ما آدمهاي‌ ترسو. چرا؟ يك‌ كسي‌ آمده‌ است‌ پيش‌ من‌ مي‌گه‌ من‌ برنامه‌ هام‌ را ترك‌ كردم‌. چرا؟ تو مسافرت‌ بودم‌. خوب‌ برنامه‌ها مگر تو مسافرت‌ منافات‌ داره‌. مدتي‌ است‌ من‌ برنامه‌ هام‌ را ترك‌ كردم‌ چرا؟ شوهرم‌ دعوام‌ كرده‌. مدتي‌ است‌ من‌ برنامه‌ هام‌ را ترك‌ كردم‌. چرا؟ پسري‌ داريم‌ مدرسه‌ مي‌ره‌ اين‌ گفته‌ كه‌ شما اين‌ كارها را نكنيد چون‌ معلممون‌ تو مدرسه‌ گفته‌ كه‌ كتابهاي‌ فلاني‌، ببينيد چقدر ما ضعيفيم‌. به‌ فكر اين‌ نيافتيد خدا مي‌دونه‌ اگر اينجوري‌ هستيد به‌ فكر اين‌ نيافتيد كه‌ حتي‌ يك‌ لحظه‌ در بهشت‌ چشمتون‌ به‌ صورت‌ حضرت‌ مريم‌ و حضرت‌ آسيه‌ و حضرت‌ خديجه‌ و اينها بيافته‌ تا چه‌ برسه‌ به‌ حضرت‌ زهرا. آخه‌ مناسبتي‌ نداره‌ شما با او. ضعف‌ شما بر اون‌ قدرت‌ اونها. مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ يك‌ آدم‌ هروئيني‌ كه‌ روي‌ پاش‌ نمي‌تونه‌ وايسته‌ اين‌ را ببرن‌ بنشوننش‌ پهلوي‌ يك‌ ورزشكار قهرمان‌ به‌ اصطلاح‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود قهرمان‌ جهاني‌. آسيه‌ يك‌ همچي‌ خانمي‌ است‌. فرعون‌ شما مي‌دونيد كيه‌؟ يضبنهون‌ ابنائهم‌ و يستهيون‌. تمام‌ بچه‌هاي‌ شير خور را مي‌كشت‌. يك‌ بچة‌ شير خور گيرش‌ آمده‌ با الهام‌ الهي‌ فهميده‌ كه‌ اوني‌ كه‌ همه‌ را مي‌شه‌ بخاطر اون‌ همينه‌. و اين‌ را بايد اينجا تحميل‌ كنه‌ به‌ شوهرش‌. حق‌ را بايد تحميل‌ كنه‌ به‌ شوهرش‌. تحميل‌ هم‌ كرد. از هر چيزي‌ استفاده‌ كرد. از اخلاقش‌ استفاده‌ كرده‌ بود اين‌ تحميل‌ را كرده‌ بود نمي‌دونم‌. يعني‌ مي‌دونم‌ها يكي‌ از اينها. از وجاهتش‌ استفاده‌ كرده‌ بود از محبت‌ فرعون‌ نسبت‌ به‌ خودش‌، از هر چيز، انسان‌ از هر چيزي‌ دارد بايد استفاده‌ بكند. شما از هر چيز داريد استفاده‌ به‌ نفع‌ دين‌ بكنيد نه‌ به‌ نفع‌ خودتون‌. حتي‌ از دينتون‌ هم‌ نبايد به‌ نفع‌ خودتون‌ استفاده‌ بكنيد. و انشاء الله‌ اينطور نباشه‌. خوب‌ ما امروز زيادتر از معمول‌ هم‌ حرف‌ زديم‌. همين‌ حرفها خدا مي‌دونه‌ ثوابش‌ بيشتر از روضه‌ و بيشتر از دعا و همين‌ حرفهايي‌ بودش‌ كه‌ توي‌ قرآن‌ هم‌ نقل‌ شده‌. خدايا به‌ آبروي‌ ولي‌ عصر.

 دفترهاي‌، بعضي‌ از خانمها دفترهاشون‌ را نياوردن‌. اونها بيان‌ علتش‌ را بگن‌ چون‌ اساميشون‌ محفوظه‌ بيان‌ بگن‌ كه‌ چرا نياوردن‌. چند نفري‌ هستند البته‌. بعضيها دفتر ندارند اين‌ را هم‌ علتش‌ را روشن‌ كنند. و بعضيها هم‌ كه‌ مرحلشون‌ به‌ حدي‌ رسيده‌ كه‌ مي‌خواسته‌ مرحلشون‌ عوض‌ بشه‌ تو دفترها من‌ نوشتم‌ كه‌ فلان‌ مرحله‌ را بدم‌. به‌ يكي‌ از اين‌ خانمهايي‌ كه‌ مثل‌ خانم‌ مقدم‌ و خانم‌ اسلامي‌ و خانم‌ رهنما و خانم‌ عمراني‌، خانم‌ اخلاقی‌ و اينهايي‌ كه‌ يك‌ وقتي‌ اسمشون‌ را گفتم‌ و مشغول‌ هم‌ هستند اينها بدن‌ و مرحلشون‌ را عوض‌ كنند چون‌ نوشتم‌ اونجا چه‌ مرحله‌اي‌ را بهشون‌ بديد. و يك‌ عده‌ را دعا كردم‌ و يك‌ عده‌ را هم‌ ازشون‌ تقاضا كرديم‌ ما را دعا كنند. انشاء الله‌ اميدواريم‌ همش‌ را عمل‌ كنند.

 ببينيد يكي‌ از تصميمهاي‌، اين‌ را من‌ انشاءالله‌ هفتة‌ آينده‌ مي‌گم‌ كه‌ يك‌ عالم‌ ديگه‌ نداشتن‌ تو همين‌ عالم‌ زر بودن‌ منتهي‌ به‌ همة‌ ماها گفتن‌.

 

۱۳ جمادی الاول ۱۴۱۵ قمری – مقام‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهرا (س‌) اخلاق‌ خ‌ ۶۴

 مقام‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهرا (س‌) اخلاق‌ خ‌ 64 13 جمادي الاول 1415

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 قرآن‌ وقتي‌ خونده‌ ميشه‌ خودش‌ مي‌فرمايد خداي‌ تعالي‌ ميگه‌ اذا قرء القرآن‌ فاستمعوا له‌. ترجمه‌ كنم‌ براتون‌؟ يعني‌ وقتي‌ قرآن‌ خونده‌ ميشه‌ همه‌اتون‌ گوش‌ بديد. و انصتوا. هيچي‌ هم‌ نگيد. صلوات‌ هم‌ نمي‌خواد بفرستيد. يا الله‌ هم‌ نمي‌خواد بگيد. در آن‌ لحظه‌اي‌ كه‌ تلاوت‌ ميشه‌ قرآن‌ اگر حتي‌ يا الله‌ هم‌ بگيد اين‌ خلاف‌ دستور قرآنه‌. خيلي‌ مؤدب‌. شما نگاه‌ نكنيد به‌ مردمي‌ كه‌ همه‌ چيز را با جنبه‌هاي‌ رسومات‌ باهاش‌ برخورد ميكنند. رسم‌ اينطوره‌. توي‌ مجالس‌ فاتحه‌ رسم‌ اين‌ است‌ كه‌ همه‌ حرف‌ بزنند همه‌ قرآن‌ بخونند، يك‌ نفر هم‌ آن‌ بالا بنشينه‌ قرآن‌ بخونه‌. چايي‌ بخورند، سيگار بكشند. و اين‌ را يقين‌ بدونيد كه‌ براي‌ روح‌ ميت‌ ضرر اگر نداشته‌ باشه‌، نفعي‌ نداره‌. رسومات‌، همين‌ رسومات‌ است‌ كه‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ وقتي‌ مي‌آيد، باهاش‌ مبارزه‌ ميكنه‌. و اگر شما طرفدار رسومات‌ بوديد طبعا طرف‌ جنگ‌ با امام‌ زمان‌ شما هستيد. رسمه‌ در شهر ما اين‌ كار را بكنند. رسمه‌ در شهر شما اين‌ كار. تفرقه‌ هم‌ به‌ اين‌ جهت‌ زياد ميشه‌ و اول‌ قدمي‌ كه‌ انسان‌ در صراط‌ مستقيم‌ برميداره‌ بايد رسوماتش‌ را بريزه‌ كنار. تمام‌ فكر و هوش‌ و حواسش‌ به‌ رسومات‌ و دستورات‌ دين‌ باشه‌. و الا از صراط‌ مستقيم‌ خارجيم‌. اينكه‌ مي‌بينيد زحمتها، سالها زحمت‌ بعضي‌ها كشيده‌اند ولي‌ به‌ جايي‌ نرسيده‌اند بخاطر اينه‌ كه‌ توي‌ راه‌ نيستند. در يك‌ عزاداري‌ حتي‌، در يك‌ عروسي‌، در يك‌ مجلس‌ ميهماني‌، مي‌بينيد مثل‌ اينكه‌ شما توي‌ ماشين‌ پشت‌ فرمان‌ نشسته‌ باشيد. بخاطر يك‌ مانع‌ شما مجبور بشيد فرمون‌ را بپيچونيد به‌ طرف‌ راست‌ يا چپ‌ و توي‌ دره‌ بيفتيد. رسوماتي‌ كه‌ شماها داريد همه‌اش‌ همينطوره‌. مجلس‌ عزاداري‌ رسمه‌ كه‌ بايد داد و فرياد كرد. چرا؟ اگر صداي‌ زن‌ را در قرآن‌ خوندن‌ نبايد مرد نامحرم‌ بشنوه‌، در عزاداري‌ هم‌ نبايد بشنوه‌. در هر كاري‌ نبايد بشنوه‌. اگر كه‌ آزاده‌، خوب‌ بايد طبق‌ رسوماتي‌ كه‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ داشته‌اند عمل‌ كنيد. اين‌ روضه‌ خونها يك‌ مطالبي‌ را براي‌ شماها مي‌گويند كه‌ ما يكي‌ از مشكلاتمون‌ متأسفانه‌ اين‌ است‌ كه‌ آنچه‌ كه‌ با چكش‌ و ميخ‌ فولادي‌ به‌ مغز شماها فرو كرده‌اند، ما اينها را بيرون‌ بياريم‌. شما ببينيد يك‌ آدم‌ معمولي‌ اين‌ كار را ميكنه‌ كه‌ اينقدر صداي‌ گريه‌اش‌ را بلند كنه‌ توي‌ خونه‌ كه‌ تمام‌ اهل‌ مدينه‌ بيايند بگويند به‌ فاطمة‌ زهرا بگو يا روز گريه‌ كن‌ يا شب‌. يك‌ زن‌ معمولي‌ همچين‌ كاري‌ ميكنه‌؟ شما ميگيد نيست‌ اينطور؟ نخير. همچين‌ حرفها نبوده‌. مگه‌ چه‌ خبره‌. مگه‌ بلندگو گذاشته‌ بود حضرت‌ زهرا؟! گرية‌ انسان‌ نهايت‌ بره‌ صداش‌ تا خونة‌ بغلي‌ ميره‌ ديگه‌. اهل‌ مدينه‌ آمدند گفتند اينجور!

 خيلي‌ حواستون‌ جمع‌ باشه‌ كه‌، الحمدلله‌ شماها اينها را اقلا ياد نمي‌گيريد. از فاطمة‌ زهرا اگر ما هيچ‌ كاري‌ را ياد نگيريم‌ اين‌ يكيش‌ را هم‌ ياد نگيريم‌ بهتره‌ كه‌ صدايش‌ را آنقدر در گريه‌ بلند بكنه‌ كه‌ اهل‌ مدينه‌، فرض‌ كنيد كه‌، شهر بزرگي‌ بوده‌ در همان‌ وقت‌، حالا فرض‌ مي‌كنيم‌ شهر كوچكي‌، يك‌ ده‌. مگر صداي‌ انسان‌ چقدره‌؟ مگه‌ مي‌خواسته‌ صدايش‌ را به‌ گوش‌ مردم‌ برسونه‌. يك‌ ده‌ مثلا صد خانواري‌. اگر همة‌ اهل‌ مدينه‌ نيامدند اين‌ شكايت‌ را بكنند، اقلا مي‌گفتند كه‌ همساية‌ بغلي‌ اينجوري‌ گفت‌. نه‌. ميگند اهل‌ مدينه‌. اصل‌ قضيه‌ را هم‌ از اساس‌ دروغه‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها آنقدر عفت‌ داره‌ كه‌ صدايش‌ را مرد نامحرم‌ جز در همان‌ جريان‌ خطبة‌ توي‌ مسجد آنهم‌ براي‌ احقاق‌ حق‌، نشنيده‌. اين‌ حرفها چيه‌. ميگم‌ ديگه‌ ما بايد يكي‌ از كارهامون‌ اين‌ باشه‌. بعضي‌هايش‌ هم‌ در نمي‌آيد. هر چي‌ مي‌خواهيم‌ از مغز شما در بياريم‌، در نمي‌آيد. زن‌ با كمال‌ آن‌ زني‌ است‌ كه‌ وقتي‌ يك‌ مصيبتي‌ بهش‌ ميرسه‌ به‌ طبق‌ آية‌ شريفه‌ قرآن‌ كه‌ الذين‌ اذا اصابتهم‌ مصيبه‌ قالوا انا لله‌ و انا اليه‌ راجعون‌. فقد يك‌ كلمه‌ مي‌گويند انا لله‌ و انا اليه‌ راجعون‌، اين‌ را هم‌ لازم‌ نيست‌ بلند بگند. گريه‌ هم‌ اگر مي‌كنند سرشون‌ را مي‌اندازند پائين‌، شما يك‌ زن‌ با حياي‌ مصيبت‌زده‌ را مي‌تونيد ترسيم‌ بكنيد براي‌ خودتون‌. اينها را مواظب‌ باشيد توي‌ مغزتون‌ اگر آمده‌ بيرون‌ كنيد. رسومات‌ را بگذاريد كنار. يك‌ مشت‌ رسومات‌ را ماها داريم‌ مي‌خواهيم‌ به‌ ائمه‌ نسبت‌ بدهيم‌ صورت‌ شرعي‌ بهش‌ بديم‌. يك‌ زن‌ باحيا، با عفت‌، هيچوقت‌ ممكنه‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد در يك‌ مجلسي‌ كه‌ نشسته‌، صدايش‌ را مرد نامحرم‌ بشنوه‌؟! خيلي‌ حواستون‌ جمع‌ باشه‌ در همة‌ كارهاتون‌. رسوماتتون‌ را بگذاريد كنار. اول‌ بايد كاري‌ بكنيد. يك‌ چيزي‌ رسمه‌. بيائيد در شرع‌ مسئله‌اتون‌ را بپرسيد، آيا ايني‌ كه‌ رسمه‌ اساس‌ اسلامي‌ و ديني‌ داره‌ يا نداره‌؟ اگر يك‌ دفعه‌ بخاطر مريض‌ شدن‌ بچه‌اتون‌، يك‌ زن‌ دور از حقيقت‌ آمد فال‌ قهوه‌ گرفت‌ يا تخم‌ مرغ‌ شكست‌، شماها بدونيد اگر به‌ اين‌ كارها اقدام‌ كرديد كافر هستيد، كافريد. شماها. نه‌ آنكه‌ افسارشون‌ روي‌ دوششون‌ انداختند هر جايي‌ مي‌روند، خوب‌، آنها را خدا اعتنايي‌ نميكنه‌. نه‌ كافر بودنشون‌ ارزشي‌ داره‌ نه‌ مسلمان‌ بودنشون‌. اگر يك‌ دونه‌ كاري‌ كه‌ اساس‌ ديني‌ نداره‌ ولي‌ شما بخاطر اينكه‌ رسمه‌ انجام‌ داديد من‌ دارم‌ امروز ميگم‌، كافري‌ كه‌ نجس‌ بشيد دست‌تر نشه‌ بهتون‌ زد، نه‌. ولي‌ از راه‌ انحراف‌ پيدا كرديد. هر كاري‌ كه‌ مي‌خواهيد بكنيد بايد اول‌ ببينيد كه‌ اساس‌ ديني‌ داره‌ يا نداره‌. چقدر من‌ خوشم‌ مي‌آيد از بعضي‌ از خانمها، خدا انشاء الله‌ سايه‌اشون‌ را مستدام‌ بداره‌، خدا حفظشون‌ بكنه‌، آن‌ خانمهايي‌ كه‌ مي‌آيند سؤال‌ مي‌كنند آقا مثلا فرض‌ كنيد فلان‌ كار را ما مي‌خواهيم‌ بكنيم‌. آيا از نظر ديني‌ اين‌ كار كه‌ در بين‌ همه‌ رسمه‌، آيا اساسي‌ داره‌ يا نداره‌؟ ما سفرة‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ مي‌خواهيم‌ بيندازيم‌، مي‌خواهيم‌ ختم‌ انعام‌ بگيريم‌، مي‌خواهيم‌ فلان‌ كار را بكنيم‌.

 آيا اينها اساس‌ ديني‌ داره‌ يا نداره‌؟ اگر اساس‌ ديني‌ داره‌، خوب‌ مي‌كنيد. اگر اساس‌ ديني‌ نداره‌، هيچوقت‌ انجام‌ نبايد بديد. كوشش‌ بكنيد كه‌ خرافات‌ را توي‌ مغزتون‌ وارد نكنيد. روي‌ زندگي‌ كه‌ نه‌ خمس‌ داده‌ نه‌ زكات‌ نه‌ مال‌ مردم‌ را به‌ صاحبانشان‌ رد كرده‌، غصبي‌ زندگي‌ مي‌كنيد. آنوقت‌ براي‌ نميدونم‌ يك‌ وضو گرفتن‌ هم‌ يك‌ ساعت‌ دم‌ حوض‌ معطل‌ ميشيد، دم‌ شير معطل‌ ميشيد. يا براي‌ غسل‌ گرفتن‌. آنكه‌ در دين‌ گفته‌ شده‌ در خصوص‌ وضو گرفتن‌ و در خصوص‌ غسل‌ كردن‌ با يك‌ ليوان‌ بزرگ‌، با دو تا ليوان‌ ميشه‌ غسل‌ كرد. با يك‌ ليوان‌ ميشه‌ وضو گرفت‌. آنقدر سخت‌ نيست‌. دين‌ سهلة‌ سمحة‌ آسان‌. بايد بكوشيد، من‌ بطور كلي‌ اين‌ تذكر را مي‌خواستم‌ امروز عرض‌ كنم‌. در تمام‌ شؤون‌ زندگي‌ از راه‌ راست‌ دين‌ خارج‌ نشيد. ايني‌ كه‌ شما را حدود يك‌ سال‌ گاهي‌ توي‌ استقامت‌ نگرتون‌ ميداريم‌، براي‌ اينكه‌ وقتي‌ كه‌ به‌ انحرافات‌ رسيديد، بتونيد خودتون‌ را نگه‌ بداريد. بتونيد خودتون‌ را حفظ‌ بكنيد. گفتند روزه‌ بگير، چشم‌. روزه‌ نگير، چشم‌. مريضه‌، ميگه‌ منكه‌ دلم‌ نمي‌آيد توي‌ ماه‌ رمضان‌ روزه‌ام‌ را بخورم‌. اين‌ شخص‌ مساويست‌ با آن‌ كسي‌ كه‌ ميگه‌ من‌ دلم‌ نمي‌آيد توي‌ ماه‌ رمضان‌ روزه‌ بگيرم‌. هيچ‌ فرقي‌ نميكنه‌. بندگي‌ نكرديد. اگر خداي‌ نكرده‌، خداي‌ نكرده‌ يك‌ كار را بعنوان‌ مستحب‌ شما انجام‌ بديد و اين‌ مستحب‌ نباشه‌، دروغ‌ به‌ خدا و پيغمبر بستيد و اگر به‌ زبان‌ جاري‌ بكنيد كه‌ اين‌ كار مستحبه‌، روزه‌اتون‌، اگر ماه‌ رمضان‌ باشه‌ روزه‌اتون‌ هم‌ باطله‌. بعضي‌ گفته‌اند كه‌ بايد كفارة‌ جمع‌ بديد. كفارة‌ جمع‌ هم‌ اينه‌. شصت‌ روز، يعني‌ دو ماه‌ پشت‌ سر هم‌ روزه‌ گرفتن‌. شصت‌ تا مسكين‌ را طعام‌ دادن‌. يك‌ بنده‌ هم‌ در راه‌ خدا آزاد كردن‌. براي‌ يك‌، يك‌ كلمه‌ گفتيد اين‌ كار مستحبه‌. مستحب‌ بودن‌ هر كار، يا بايد خودتون‌ مجتهد باشيد. مستحب‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ خدا دوست‌ داره‌. تو كه‌ با خدا روبرو نشدي‌ كه‌ بپرسي‌ خدايا تو اين‌ كار را دوست‌ داري‌ يا نه‌؟ مجتهد هم‌ نيستي‌ كه‌ از لابلاي‌ آيات‌ و روايات‌ استفاده‌ بكني‌. تقليد هم‌ كه‌ مرجع‌ تقليدت‌ هم‌ كه‌ همچين‌ حرفي‌ نزده‌. اِ. كار به‌ اين‌ خوبي‌. مستحب‌ نيست‌؟! تازه‌ ميپرسه‌ مستحب‌ نيست‌. اگر بدانيد شماها چقدر بحمدالله‌ پيشرفت‌ كرديد و موفق‌ شديد، خدا ميدونه‌ بال‌ در مي‌آوريد. البته‌، اين‌ كلمه‌ معنايش‌ اينه‌ كه‌ مي‌خواهيد پرواز كنيد، مي‌خواهيد روحتون‌ جلا پيدا بكنه‌.

 همين‌ ديشب‌ يكي‌ از علماي‌ شيراز براي‌ من‌ يك‌ نامه‌اي‌ نوشته‌ كه‌ شما در كتاب‌ پرواز روح‌ نوشتيد تزكية‌ نفس‌ بايد كرد، فلان‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نتونست‌، ايشان‌ نوشته‌ بود، در تمام‌ عمرش‌ تزكية‌ نفس‌ كنه‌. ما چطور مي‌تونيم‌ تزكية‌ نفس‌ كنيم‌؟ الان‌ اين‌ حرف‌ را من‌ بزنم‌ به‌ شماها، شماها ميگيد او مگر كافر بوده‌؟! نه‌ هستند. مي‌خواهم‌ بگم‌ كه‌ قدر خودتون‌ را بدونيد. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در دوران‌ عمرش‌ هيچوقت‌، اينجوري‌ استفاده‌ كرده‌، هيچوقت‌ نگفت‌ فزت‌ يعني‌ من‌ فائز شدم‌، تزكية‌ نفس‌ چون‌ نكرده‌ بود. فقط‌ موقعي‌ كه‌ شهيد شد از دست‌ نفسش‌ رهايي‌ پيدا كرد، آنجا گفت‌ فزتو. اينها نه‌ معناي‌ نفس‌ را فهميده‌اند، نه‌ معناي‌ تزكية‌ نفس‌ را فهميده‌اند، نه‌ معناي‌ مردن‌ را فهميده‌اند. خوب‌ اگر انسان‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ باشه‌، وقتي‌ مي‌ميره‌ تزكية‌ نفس‌ ميكنه‌. خيال‌ ميكنه‌ نفس‌ يك‌ چيزي‌ است‌ غير از خود انسان‌ و وقتي‌ مرد ديگه‌ او ميره‌ رد كارش‌، راحت‌ ميشه‌. هيچي‌ را نفهميده‌. نامه‌ را اگر بياورم‌ به‌ شماها نشون‌ بدم‌ شما مي‌بينيد يك‌ عالم‌، يك‌ دانشمند. واقعا هم‌ بعنوان‌ نصيحت‌ اين‌ نامه‌ را به‌ من‌ نوشته‌. ولي‌ شماها تزكية‌ نفس‌ بعضي‌هاتون‌ كرديد و به‌ مقصد هم‌ رسيديد و الحمد لله‌ فزتوا هم‌ ميگيد و بنظر آن‌ آقا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ گرد شما هم‌ نميرسه‌! ببيند اينجوري‌ ميشه‌. كه‌ چي‌؟ استاد ايشان‌، اينجوري‌ كه‌ خود ايشان‌ من‌ مي‌شناسم‌، استاد ايشان‌ به‌ ايشان‌ گفته‌ تزكية‌ نفس‌ كار مشكليست‌، كار هر كسي‌ نيست‌. انسان‌ بايد چه‌ جور غذايش‌ حلال‌ باشه‌. آبي‌ كه‌ ميخوره‌ بايد چه‌ جوري‌ باشه‌. وضعش‌ چه‌ طوري‌ باشه‌. اينها را ميگند براي‌ شماها. مي‌دونيد چرا؟

  ميگند بايد غذاي‌ انسان‌ صددرصد حلال‌ باشه‌. براي‌ اينكه‌ غذاي‌ صددرصد به‌ آن‌ معنايي‌ كه‌ آنها مي‌گويند پيدا نميشه‌ و خودشون‌ هم‌ مربي‌ نيستند كه‌ بتونند يك‌ عده‌اي‌ را تربيت‌ كنند نتيجه‌ اين‌ ميشه‌ كه‌ گناه‌ خودشون‌ را كه‌ نمي‌تونند شاگرد تربيت‌ كنند، مي‌اندازند گردن‌ غذا. مي‌گويند تو غذاي‌ شبهه‌ناك‌ خوردي‌. خوب‌ چيكار كنيم‌ آقا؟ آب‌ باران‌، علف‌ بيابان‌. مثل‌ حيوانات‌. تازه‌ اول‌ حيوانيت‌ انسان‌ شروع‌ ميشه‌. مگر امام‌ صادق‌ علف‌ بيابان‌ و آب‌ باران‌ ميخورد؟ اين‌ صراط‌ مستقيم‌ ما اگر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و امام‌ باقر و امام‌ صادق‌ نيستند؟ كدوم‌ يكي‌ از ائمه‌ رفته‌ بودند توي‌ بيابان‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، گياه‌ فقط‌ بخورند و آب‌ باران‌ بخورند؟ شما ميگيد آنها امام‌ بودند، غذاي‌ حلال‌ مي‌دونستند كدومه‌. خيلي‌ خوب‌. شما مي‌دونيد حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ چرا از دار دنيا رفت‌؟ يك‌ زن‌ يهودي‌ توي‌ غذاي‌ حضرت‌ سم‌ ريخت‌ به‌ حضرت‌ داد. و برد، ميگيد كه‌ اِ، چرا پيغمبر رفت‌ به‌ ميهماني‌ يهودي‌، آنهم‌ زن‌! براي‌ اينكه‌ ماها اصلا دين‌ يك‌ چيز ديگه‌اي‌ فكر كرديم‌. يك‌ جاها خيلي‌ انحراف‌. يك‌ جاها هم‌ خيلي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ از اينور مي‌افتيم‌، از آنور مي‌افتيم‌. غذاي‌ حلال‌. هر چيزي‌ را كه‌ شما يقين‌ داري‌ حرامه‌، حرامه‌. نخور. تو را از خدا دور ميكنه‌ به‌ جهت‌ اينكه‌، نه‌ غذا دور بكنه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ مخالفت‌ با امر پروردگار كردي‌. هر چي‌ را كه‌ نميدوني‌، رفتي‌ خونة‌ يك‌ كسي‌ مهماني‌. اكثرا اينطورند ديگه‌. گناه‌ خودشون‌ را مي‌خواهند بيندازند گردن‌ ديگران‌. رفتي‌ خانة‌ ديگري‌ مهماني‌. زياد هم‌ خوردي‌، غذا خوشمزه‌ بوده‌ زياد خوردي‌. شب‌ نماز شب‌ كه‌ نخواندي‌ هيچي‌، نماز صبحت‌ هم‌ قضا شده‌. نميگي‌ من‌ زياد خوردم‌. ميگي‌ خدا فلاني‌ را چه‌ بكنه‌ كه‌ ما را غذاي‌ حرام‌ معلوم‌ نيست‌ داد به‌ ما، ما توفيقاتمون‌ سلب‌ شد! ببينيد چقدر بده‌! شيطان‌ از چه‌ راههايي‌ وارد ميشه‌. سوء ظن‌ به‌ مؤمني‌ و گناهش‌ را انسان‌ بيندازه‌ به‌ گردن‌ ديگري‌، اين‌ دو تا گناه‌ كرده‌ كه‌ مي‌خواد باصطلاح‌ كار خودش‌ را توجيه‌ كنه‌. مگر غذا چه‌ تأثيري‌ ممكنه‌ داشته‌ باشه‌ در تو جز تأثير طبيعي‌، تأثير مزاجي‌. غذا خونة‌ خودت‌ هم‌ زياد مي‌خوردي‌ خوابت‌ مي‌برد. اِ، غذاي‌ حرام‌ هيچ‌ تأثيري‌ نداره‌؟ چرا. غذاي‌ حرامي‌ كه‌ تو بداني‌ حرامه‌، حرامه‌. غذايي‌ را كه‌ ندوني‌ حرام‌ نيستش‌. نجس‌ هم‌ نشده‌. ديگه‌ از زهر چيزي‌ حرامتر نيست‌. اگر بنا بود كه‌ حرام‌ بر انسان‌ تأثير منفي‌ داشته‌ باشه‌، بايد ائمة‌ اطهار كه‌ زهر بهشون‌ مي‌دادند و مي‌خوردند و مجبوري‌ مي‌خوردند؛ بايد تأثير مي‌گذاشت‌. بعد ديگه‌ از مقام‌ امامت‌ سلب‌ مي‌شدند. و حال‌ اينكه‌ حضرت‌ مجتبي‌ قبل‌ از خوردن‌ سم‌ هم‌ ولي‌ خدا بود، بعدش‌ هم‌ ولي‌ خدا بود. اينها يك‌ خرافاتي‌ است‌ كه‌ توي‌ مغز شماها كردند به‌ هيچ‌ وجه‌، با گازانبر هم‌ نميشه‌ بيرون‌ كشيد.

 يكي‌ از خرافاتي‌ كه‌ توي‌ مغز ماها كردند اين‌ است‌ كه‌ من‌ اگر فلان‌ گناه‌ را نكنم‌، چون‌ حافظ‌، نسبت‌ مي‌دهند به‌ حافظ‌، اما توي‌ اشعار حافظ‌ من‌ نديدم‌. از آن‌ گناه‌ كه‌ نفعي‌ به‌ غير رسد چه‌ باك‌. آن‌ گناهي‌ كه‌ نفعي‌ به‌ غير برسه‌ چه‌ باك‌. خوب‌ توي‌ مجلس‌ عروسي‌ صد تا گناه‌ مي‌كنيد ميگيد خوب‌ اقوامم‌، خويشاوندانند. بدشون‌ مي‌آيد. جهنم‌ كه‌ بدشون‌ مي‌آيد. هر كس‌ با خدا مبارزه‌ ميكنه‌ باشه‌ اصلا از تو متنفر باشه‌. تنها و تنها دستورات‌ دين‌ مقدس‌ اسلام‌ بايد عمل‌ بشه‌. در همة‌ كارهاتون‌. مستحب‌ آني‌ كه‌ خدا گفته‌ من‌ دوست‌ دارم‌، مستحبه‌. مكروه‌، آني‌ كه‌ خدا گفته‌ من‌ كراهت‌ دارم‌، مكروهه‌. اينها را خيلي‌ مواظبت‌ بكنيد. در زندگيتون‌. خانة‌ بعضي‌ از متأسفانه‌ كساني‌ كه‌ در مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ حركت‌ مي‌كنند آدم‌ ميره‌. مي‌بينه‌ توي‌ طاقچه‌ مجسمه‌هايي‌ گذاشته‌اند، ظروفشون‌. يقينا تطبيق‌ با خانة‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ نميكنه‌. يك‌ خورده‌اي‌ به‌ در و ديوار خونه‌اتون‌ بررسي‌ بكنيد ببينيد چيه‌؟ وضعتون‌ چطوره‌؟ امام‌ زمان‌ اگر بيايد توي‌ خانة‌ شماها كه‌ مي‌آيد انشاء الله‌، اگر ببينه‌ يك‌ چيزي‌، يعني‌ اگر ببينه‌ يك‌ مجسمه‌اي‌ شما آنجا گذاشته‌ايد. من‌ رفتم‌ توي‌ خونة‌ يكي‌ از اين‌ دوستان‌ اينطوري‌ هم‌ البته‌ بعضي‌، مي‌بينم‌ عكس‌ آن‌ هنرپيشة‌ فرانسوي‌، چاپلين‌ را گذاشته‌ توي‌ خونه‌اش‌. ميگه‌ تو كيي‌ آخه‌؟ تو از توي‌ همة‌ عكسها، اين‌ را انتخاب‌ كردي‌؟! عكس‌ يك‌ نويسنده‌ هست‌، ميره‌ عكس‌ فلان‌ مرد يهودي‌ مثلا فرض‌ كنيد انيشتين‌ و اينها را مي‌گذاره‌. خيال‌ ميكنه‌ اينجوري‌، اينهم‌ ميشه‌ انيشتين‌. اينقدر انسان‌ احمق‌. نافهم‌. مجسمه‌ حتي‌، مجسمة‌ اينها را مي‌گذارند توي‌ خونه‌هايشون‌. يك‌ خورده‌اي‌ به‌ خودتون‌ بيائيد. اگر امام‌ زمان‌ بياد ببينه‌ عكس‌ يا مجسمة‌ چاپلين‌ توي‌ خونه‌اتون‌ هست‌، ميگه‌ باريك‌ الله‌ تو عجب‌ هنر دوست‌ و هنر پيشه‌ و چطوري‌ هستي‌؟! ميگند باريك‌ الله‌. اينقدر انسان‌ انحراف‌ نداشته‌ باشه‌. بخدا قسم‌ خانمها، يك‌ دونه‌ از اين‌ كارها انسان‌ را از جاده‌ پرت‌ ميكنه‌. من‌ از اولي‌ كه‌ اينجا نشستم‌ يادم‌ هست‌ امروز روز وفات‌ حضرت‌ زهراست‌. و به‌ خودش‌ قسم‌ بخاطر فاطمة‌ زهرا سخنان‌ فاطمة‌ زهرا را براي‌ شما ميگم‌.

 كوشش‌ كنيد فرزندانتون‌ را از همين‌ الان‌ آداب‌ اسلامي‌ بهشون‌، تو كه‌ دختر كوچكت‌ را، ولو دو ساله‌، اينجور پاهايش‌ را لخت‌ مي‌كني‌ و يك‌ دامن‌ كوتاه‌ مي‌پوشاني‌ و يك‌ عروسك‌ درست‌ مي‌كني‌، خوب‌ اين‌ توي‌ ذهن‌ بچه‌ مي‌مانه‌ كه‌ بايد اينطوري‌ بود. فردا هي‌ بزن‌ توي‌ سر خودت‌ بگو دختر من‌ چرا اينجوريه‌؟ تو خودت‌ اينجوريش‌ كردي‌. تو خودت‌ او را سرش‌ را شانه‌ كردي‌ و دامن‌ كوتاه‌ پوشاندي‌ و شلوار پايش‌ نكردي‌ و جوراب‌. دو ساله‌ باشه‌، دو ساله‌ بيشتر تأثير ميكنه‌. عيبي‌ نداره‌. مگه‌ گفتيم‌ عيبي‌ داره‌؟ مگه‌ هر كاري‌ كه‌ انسان‌ عيبي‌ نداره‌ بايد بكنه‌. چطور عيب‌ نداره‌؟ در روحش‌ تأثير ميكنه‌. فردا حريفش‌ نميشي‌ و صدها مورد هم‌ ما داريم‌ كه‌ حريفش‌ نشدند. دختري‌ كه‌ از توي‌ خونه‌ ولو آنكه‌ براي‌ مدرسه‌، ميره‌ و برميگرده‌. ما اين‌ را بدونيد با سواد و با تحصيلات‌ و با علم‌ و دانش‌ و با فهم‌ و درك‌ هيچ‌ كس‌ مخالف‌ نيست‌. چون‌ در رأس‌ همة‌ دانشمندان‌ عالم‌، زينب‌ كبري‌ بوده‌. اما با اينكه‌ دختر به‌ حد تكليف‌ رسيده‌ات‌ از خونه‌ تا مدرسه‌ كه‌ ميره‌ برميگرده‌، خود شما در آن‌ سن‌ بوديد چه‌ جور بوديد؟ او هم‌ همانطوره‌. نه‌ اين‌ طينتش‌ پاكه‌. تو طينتت‌ ناپاك‌ بود؟! آن‌ افكار مي‌آمد توي‌ مغزت‌. آن‌ ديدنها، آن‌ نگاه‌ كردنها، با آن‌ تعليمات‌ زشت‌ كه‌ از گفتم‌ يك‌ وقتي‌ اگر توي‌ يك‌ جمعي‌ اگر يك‌ نفر وبايي‌ باشه‌. شما بچه‌اتون‌ را نمي‌فرستيد توي‌ آن‌ جمع‌. ميگيد مبادا وبا بگيره‌. چرا براي‌ روحش‌ اين‌ احترام‌ را، اين‌ ارزش‌ را قائل‌ نيستيد؟ بده‌. خوب‌ بده‌ برو تو با خوبها زندگي‌ كن‌! كاري‌ نداره‌. من‌ دارم‌ بهتون‌ اعلام‌ ميكنم‌ يك‌ وقت‌ اگر عقب‌ افتاديد يا انحراف‌ پيدا كرديد تقصير خودتونه‌. از اينها كه‌ دارم‌ ميگم‌ خيلي‌ از اينها بيشتره‌؛ انجام‌ داديد، شما مثل‌ اينكه‌ فرمان‌ را، پشت‌ ماشين‌ نشسته‌ايد، پيچونديد طرف‌ چپ‌ افتاديد توي‌ دره‌. هيچ‌ توقع‌ نداشته‌ باشيد به‌ خدا برسيد. هيچ‌. همة‌ بده‌ها را هم‌ بگذاريد كنار. بده‌ بده‌. شهر ما اينجوريه‌. بعله‌ خدا ميدونه‌ شهر ما اينجوريه‌. خوب‌ تو اگر واقعا شهرت‌ اينطوريه‌ كه‌ نمي‌توني‌ آنجا دينت‌ را نگه‌ بداري‌ هجرت‌ كن‌. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ ديد در مكه‌ ديگه‌ نميتونه‌ كار بكنه‌. هجرت‌ كرد به‌ مدينه‌. هجرت‌ كن‌. اگر، و الاّ چرا تو بايد توي‌ يك‌ جمع‌ پر از فساد، آنقدر قوي‌ باشيد. يك‌ كوه‌ هيچوقت‌ ديديد بگه‌ اينجا خيلي‌ برف‌ مي‌آيد و سرده‌، من‌ از اينجا بروم‌ يك‌ جاي‌ ديگه‌ كوهيي‌ بكنم‌، زندگي‌ بكنم‌. نه‌. استقامت‌ براي‌ همينه‌. مقاوم‌ بايست‌ در مقابل‌ بي‌ ديني‌. شما فكر نكنيد بي‌ ديني‌ يعني‌ مثلا مسيحي‌گري‌ يا يهودي‌ گري‌. نه‌. اگر انسان‌ يك‌ كار جزئي‌ را، يك‌ احمقي‌، هر كي‌ مي‌خواد باشه‌ چه‌ در لباس‌ ما باشه‌، چه‌ در لباس‌ ديگران‌ باشه‌، اگر يك‌ كاري‌ را كه‌ خدا گفته‌ خوبه‌، او بگه‌ بده‌ يا مردم‌ نمي‌پسندند؛ اين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ فاسده‌، بي‌ دينه‌، براي‌ دينش‌ ارزشي‌ قائل‌ نيست‌. در يك‌ همچين‌ جائي‌ زندگي‌ نكن‌ يا اگر مقاومي‌ و استقامتت‌ خوبه‌، بايست‌ در مقابل‌ اينها. با فساد مبارزه‌ كنيد. و الا آدم‌ همينجور دعا بكنه‌ خدايا ما را از ياران‌ امام‌ زمان‌ قرار بده‌. همينجور؟! ياري‌ امام‌ زمان‌ امروز همين‌ اعمال‌ شماهاست‌ كه‌ خودتون‌ را از گناه‌ و مكروه‌ و اين‌ قبيل‌ چيزهايي‌ كه‌ خدا نمي‌پسنده‌ حفظ‌ كنيد و به‌ كارهاي‌ واجب‌ و مستحبتون‌ توجه‌ داشته‌ باشيد و عمل‌ كنيد. خيلي‌ بايد دقيق‌ بود.

 امروز روز وفات‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. فاطمة‌ زهرا چيكار كرد، چه‌ جوري‌ زندگي‌ كرد؟ مطالبش‌ هست‌. شايد امروز بوده‌. نزديك‌ ظهر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در مسجد، امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ آمدند توي‌ منزل‌. بچه‌هاي‌ پاك‌ معصوم‌ امام‌ سيدا شباب‌ اهل‌ الجنه‌. كششون‌ به‌ طرف‌ مادر خيلي‌ زياده‌. از راه‌ كه‌ درآمدند رفتند به‌ طرف‌ آن‌ اطاقي‌ كه‌ مادرشون‌ در آنجا بستري‌ بود. فضه‌ عرض‌ كرد كه‌، چون‌ فاطمة‌ زهرا به‌ ظاهر از دار دنيا رفته‌ بود. فضه‌ عرض‌ كرد كه‌ آقازاده‌ها، مادرتون‌ استراحت‌ كرده‌، توي‌ اطاق‌ نرويد. ولي‌ خوب‌، آنها قلب‌ عالم‌ امكانند. ميدونند مادرشون‌ از دار دنيا رفته‌. رفتند به‌ پدرشون‌ خبر دادند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ داره‌ كه‌ اينقدر با عجله‌ آمد به‌ طرف‌ خانه‌ كه‌ عبايش‌ يك‌ شونه‌اش‌، يك‌ طرفش‌ روي‌ شونه‌اش‌ بود يك‌ طرفش‌ افتاده‌ بود روي‌ زمين‌ كشيده‌ ميشد. گريه‌ ميكرد. آمد كنار بستر فاطمة‌ زهرا نشست‌. يا زهرة‌ الزهرا. يا ام‌ ابيها. يا ام‌ الحسنين‌. من‌ علي‌ هستم‌. با من‌ حرف‌ بزن‌.

 جدا خانمها شما مي‌تونيد تصور كنيد، حالا حسن‌ و حسين‌ هم‌ ايستاده‌اند، زينب‌ و ام‌ كلثوم‌ هم‌ آن‌ گوشه‌ ايستاده‌اند، با گردن‌ كج‌ دارند به‌ پدر و مادر نگاه‌ مي‌كنند. ديد بي‌بي‌ يك‌ نامه‌اي‌ نوشته‌. يا علي‌، بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. يا علي‌ من‌ براي‌ تو زن‌ خوبي‌ بودم‌. هيچوقت‌ اوامرت‌ را، دستوراتت‌ را كوتاهي‌ نكردم‌. من‌ يك‌ خواهش‌ از تو دارم‌. من‌ را شب‌ غسل‌ بده‌. شب‌ كفن‌ كن‌. شب‌ به‌ خاك‌ بسپار. و لا تعلم‌ احدا. به‌ هيچكس‌ خبر نده‌ كه‌ من‌ از دار دنيا رفته‌ام‌. واقراء ولدي‌ السلام‌ الي‌ يوم‌ القيامه‌. سادات‌، اين‌ سلامي‌ است‌ كه‌ مادرتون‌ زهرا به‌ شما رسونده‌. به‌ فرزندانم‌ تا روز قيامت‌ سلام‌ مرا برسان‌. به‌ جان‌ فاطمه‌ اگر يك‌ سيد تنها بخاطر همين‌ در دنيا گناه‌ نكند، جاشه‌. خانمهاي‌ علويه‌، شما بايد جانشين‌ فاطمة‌ زهرا باشيد. شما كه‌ دختر زنهاي‌ آنطوري‌ نيستيد كه‌ صورتتون‌ را مرد نامحرم‌ ببيند، راه‌ و روش‌ آن‌ زنها را انتخاب‌ كنيد. غيرت‌ داشته‌ باشيد. لااقل‌ شماها به‌ مظلوميت‌ فاطمة‌ زهرا رحم‌ كنيد. شما ديگه‌ سيلي‌ به‌ صورت‌ فاطمة‌ زهرا نزنيد. شما با اخلاقتون‌، اعمالتون‌، پهلوي‌ زهرا را نشكنيد. واي‌ به‌ حال‌ آن‌ دختري‌ كه‌، دختر فاطمة‌ زهرايي‌ كه‌ كوتاهي‌ در وظايفش‌ در مقابل‌ دين‌ بكنه‌. فاطمة‌ زهرا در آخرين‌ جملات‌ وصيتنامه‌اش‌ به‌ علي‌ ميگه‌ سلام‌ مرا به‌ فرزندانم‌ برسان‌. من‌ فرزندانم‌ را دوست‌ دارم‌. شما چرا او را دوست‌ نداريد؟ هر وقت‌ كه‌ خواستيد خداي‌ نكرده‌ يك‌ گناه‌ بكنيد، يك‌ بي‌ عصمتي‌ بكنيد، يك‌ گوشة‌ صورتتون‌ را يك‌ مرد نامحرم‌ ببيند، فورا توي‌ ذهنتون‌ بياوريد كه‌ من‌ دختر فاطمة‌ زهرا هستم‌. اين‌ سيلي‌ است‌ كه‌ به‌ صورت‌ فاطمة‌ زهرا زده‌ ميشه‌. عمر سيلي‌ بزند تو هم‌ سيلي‌ بزني‌؟ پس‌ فرق‌ بين‌ تو و او چيست‌؟

 واقراء ولدي‌ السلام‌. علي‌ تا روز قيامت‌ خودت‌ سلام‌ مرا به‌ فرزندانم‌ برسان‌. اوصيائم‌ سلام‌ مرا به‌ فرزندانم‌ برسانند. فرزند ارجمندم‌، فرزند رشيدم‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌، سلام‌ مرا به‌ فرزندانم‌ برساند. الان‌ اگر با چشم‌ دل‌ نگاه‌ كنيد، مي‌بينيد امام‌ زمان‌ ميگه‌ مادرتون‌ به‌ شما سلام‌ رسونده‌ است‌. در عين‌ حال‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ آنقدر فاطمة‌ زهرا را صدا زد تا باز چشمانش‌ را باز كرد فاطمه‌. با دست‌ مبارك‌ عرق‌ را از پيشاني‌ فاطمة‌ زهرا پاك‌ كرد. موها را عقب‌ زد. اشك‌ چشمش‌ روي‌ صورت‌ فاطمه‌ مي‌ريخت‌. فاطمة‌ زهرا چشم‌ بيحالش‌ را باز كرد. يك‌ نگاهي‌ به‌ صورت‌ علي‌ كرد. سلام‌ كرد. علي‌ فاطمه‌ را در بغل‌ گرفت‌. ايندفعه‌ بازهم‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها اين‌ وصيتها را به‌ زبان‌ گفت‌. علي‌ جان‌، دستم‌ به‌ دامنت‌. دلم‌ نمي‌خواهد آنهايي‌ كه‌ پهلويم‌ را شكستند، سيلي‌ به‌ صورتم‌ زدند، مرا در سنين‌ جواني‌ شهيد كردند؛ اينها در پاي‌ جنازة‌ من‌ بيايند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ميگفت‌ چشم‌. هر چي‌ تو بگي‌ فاطمه‌. اما بدان‌ ديگه‌ بعد از تو علي‌ خيري‌ نخواهد ديد. لا خير بعدك‌ في‌ الحياة‌. فاطمة‌ زهرا صدا زد علي‌ جان‌ چرا گريه‌ مي‌كني‌؟ فرمود انما ابكي‌ اخاف‌ ان‌ تطول‌ حياتي‌. من‌ گريه‌ ميكنم‌، مي‌ترسم‌ بعد از تو زياد توي‌ اين‌ دنياي‌ پر محنت‌ بمانم‌.

 يا فاطمه‌ روحت‌ الان‌ در اين‌ مجلس‌ هست‌. يقينا نظر لطفي‌ به‌ اين‌ خانمهايي‌ كه‌ در راه‌ تزكية‌ نفس‌ قدم‌ برداشته‌اند توجه‌ دارد. بي‌بي‌ خودت‌ دست‌ همه‌ را بگير. همه‌امون‌ را به‌ راه‌ راست‌ هدايت‌ كن‌. بخاطر فرزندانت‌، بخاطر عزيزانت‌ به‌ ما هم‌ نظر لطفي‌ بفرما.

 آنقدر فاطمة‌ زهرا غريب‌ بود توي‌ خانه‌ مي‌نشست‌. گاهي‌ علي‌ مي‌ديد زمزمه‌ ميكند. با خودش‌ حرف‌ ميزنه‌ گريه‌ ميكنه‌. فورا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌آمد سر فاطمه‌ را توي‌ بغل‌ مي‌گرفت‌. گوش‌ مي‌داد. مي‌ديد مي‌فرمايد صبت‌ علي‌ مصائب‌، بر من‌ يك‌ مصيبتهايي‌ در اين‌ سن‌ كم‌ رسيد، لو انها صبت‌ علي‌ الايام‌ سرن‌ لياليا. اگر اين‌ مصيبتها روي‌ روزها سايه‌ مي‌افكند، شب‌ ميشد.

 اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. امروز سالگرد مادر ما هم‌ هست‌. در يك‌ چنين‌ روزي‌ مادرمون‌، خانم‌ پاكي‌ بود، خدا رحمتش‌ كنه‌. از دار دنيا رفته‌ بود. ما هر سال‌ يك‌ يادي‌ از ايشان‌ مي‌كنيم‌. همينطور كه‌ نشسته‌ايد يك‌ حمد و سه‌ قل‌ هو الله‌ براي‌ ايشان‌ بخونيد. شماها يك‌ چيزهايي‌ شنيديد اينطور حال‌ پيدا كرديد. شما ببينيد زينب‌ كبري‌ چه‌ حالي‌ داشت‌ امروز؟

 نسئلك‌ الله‌ و ندعوك‌ باعظم‌ اسمائك‌ و بمحمد و علي‌ و فاطمه‌ و الحسن‌ و الحسين‌ و علي‌ و محمد و جعفر و موسي‌ و علي‌ و محمد و علي‌ و الحسن‌ و الحجة‌ ابن‌ الحسن‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ و يا الله‌ و يا الله‌. يا رحمان‌ و يا رحيم‌. خدايا بخاطر اين‌ محبتي‌ كه‌ اين‌ خانمها اظهار كردند به‌ فاطمة‌ زهرا، همه‌اشون‌ را به‌ كمالات‌ روحي‌ برسون‌. الهي‌ آمين‌. فرج‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را برسان‌. الهي‌ آمين‌. خدايا محبتمون‌ را به‌ امام‌ زمانمون‌ زياد بفرما. الهي‌ آمين‌. معرفتمون‌ را به‌ آن‌ حضرت‌ زياد بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ قسمت‌ مي‌دهيم‌ موانع‌ راهمون‌ را برطرف‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا خرافات‌ و هرچه‌ آنچه‌ غير مرضي‌ توست‌ از اعمالمون‌، از مغزمون‌، از فكرمون‌ دور بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا ما را در صراط‌ مستقيم‌ دين‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌، به‌ آبروي‌ امام‌ زمان‌، عافيت‌ دنيا و آخرت‌، سلامتي‌ در دنيا، بركت‌ در زندگي‌ به‌ همه‌امون‌ مرحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. فرزندانمون‌ را خدايا در راه‌ راست‌ و صراط‌ مستقيم‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. خدايا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌، معرفت‌ خودت‌، معرفت‌ خاندان‌ عصمت‌ را به‌ ما مرحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا به‌ آبروي‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ هر كه‌ به‌ دين‌ تو نسبت‌ به‌ امام‌ زمان‌ توهين‌ ميكند ذليلش‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. آنهايي‌ كه‌ خدمت‌ ميكنند، آنهايي‌ كه‌ امام‌ زمان‌ دوستند، آنهايي‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا را دوست‌ دارند، خدايا هر چه‌ بيشتر عزيزشون‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. پروردگارا امواتمون‌، پدر ومادرمون‌ ببخش‌ و بيامرز. الهي‌ آمين‌. يك‌ بشارتي‌ از اين‌ مجلس‌ به‌ روح‌ كساني‌ كه‌ تازه‌ از اين‌ جمع‌ از دار دنيا رفته‌اند، مرحوم‌ آقاي‌ مرشد، پدر حاج‌ آقاي‌ مرشد و مرحوم‌ خانم‌ عطائيان‌ و پدر خانم‌ ناصر زاده‌ و پدر آقاي‌ نبوي‌، خدايا همة‌ اينها را غريق‌ رحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. با فاطمة‌ زهرا و اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ محشور بفرما. الهي‌ آمين‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ قسمت‌ مي‌دهيم‌ ما را در اين‌ امري‌ كه‌ برامون‌ پيش‌ آمده‌، من‌ به‌ احدي‌ تابحال‌ جز دو نفر كه‌ دستور بود نگفتم‌ راجع‌ به‌ مسجد. كه‌ حتي‌ كمك‌ كنند. ولي‌ از امام‌ زمان‌ همه‌اتون‌ بخواهيد كه‌ انشاء الله‌ خودشون‌ كمك‌ كنند و آنهايي‌ را كه‌ اين‌ مأموريت‌ را دارند كه‌ به‌ حضرت‌ در اين‌ جهت‌ كمك‌ كنند، آنها را موفق‌ كنند و انشاء الله‌ ما را در ساختمان‌ بهتر اين‌ مسجد، خدا حفظ‌ كنه‌ بعضي‌ از اين‌ خانمها، با اينكه‌ من‌ هيچ‌ نگفتم‌ نه‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ گفتم‌ نه‌ توي‌ مجالس‌ آقايون‌ گفتم‌، يك‌ كارهايي‌ انجام‌ مي‌دهند كه‌ حتي‌ الان‌ نميگويم‌ كه‌ چه‌ كردند. براي‌ اينكه‌ يك‌ وقتي‌ فكر نكنيد ميگم‌ كه‌ شماها هم‌ بكنيد. نه‌. خودتون‌ مي‌دونيد. نميگم‌ هم‌ نكنيدها. يك‌ كسي‌ برداشتش‌ اين‌ بود كه‌ من‌ گفتم‌ براي‌ مسجد پول‌ نمي‌گيريم‌. اينكه‌ غلطه‌. ولي‌ مسجدي‌ است‌ كه‌ انشاء الله‌ شايد با عظمت‌ بخواد درست‌ بشه‌ و آينده‌اش‌ انشاء الله‌ شايد مثل‌ مسجد جمكران‌ بشه‌ براي‌ مشهديها، اينجا جائي‌ بوده‌ كه‌ حضرت‌ رضا زندگي‌ مي‌كردند. اينجا محلي‌ بوده‌ كه‌ خود آقا اشاره‌ فرموده‌اند و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ اينجا بطور احسن‌ درست‌ بشه‌. فقط‌ شماها كاري‌ كه‌ مي‌كنيد اين‌ اندازه‌ را از همه‌اتون‌ توقع‌ دارم‌، هفتة‌ قبل‌ چقدر همت‌ كرديد راجع‌ به‌ نماز و روزه‌، همه‌اتون‌ آنهايي‌ كه‌ نماز و روزه‌اي‌ گرفته‌اند شريك‌ شدند در ساختمان‌ اين‌ مسجد. و انشاء الله‌ همه‌اتون‌ شريك‌ هستيد ولو به‌ همين‌ مقدار كه‌، چون‌ حدودا ششصد و سي‌ هزار تومان‌ از اين‌ كمك‌ شما كه‌ نمازهاي‌ ايشان‌ را و روزه‌هاي‌ ايشان‌ را گرفتيد استفاده‌ شد و پرداخت‌ شد. و انشاء الله‌ حالا نميدونم‌.

 

۱۲ جمادی الاول ۱۴۱۵ قمری – ۲۶ مهر ۱۳۷۳شمسی – شرح آیه تطهیر و آیه مباهله

شرح‌ آيه‌ تطهير و آيه‌ مباهله‌ 26/7/73

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌.

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌، سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌.

فمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ

در موارد متعدده‌اي‌ پنج‌ نور مقدس‌، رسول‌ اكرم‌ و علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ و فاطمه ‌ زهرا و امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ صلوات‌ اللّه‌ عليهم‌ و علي‌ آلهم‌ جمع‌ شدند:

  • يكي‌ در جريان‌ مباهله‌ بود كه‌ همين‌ آيه‌اي‌ كه‌ تلاوت‌ كردم‌ اشاره‌ به‌ اون‌ دارد،
  • دومي‌ در خانه ‌ ام‌ السلمه‌ بود كه‌ آيه ‌ تطهير هم‌ در آنجا نازل‌ شد
  • سوم‌ در خانه ‌ فاطمه ‌ زهرا سلام‌ اللّه‌ عليها بود كه‌ پيغمبر تشريف‌ آورد كه‌ حديث‌ كساء حاكي‌ از آن‌ جريان‌ است‌.

 در اين‌ موارد پيغمبر اكرم‌ با دلايل‌ كافي‌  و با آيات‌ متعدده‌اي‌ مقام‌ مقدس‌ فاطمه ‌ زهرا را همپايه‌ و هم‌ مقام‌ با خودش‌ و علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ قرار داده‌. كه‌ من‌ جمله‌ در آيه ‌ شريفه‌ است‌ انسان‌ گاهي‌ مي‌شود كه‌ به‌ يك‌ مسئله‌اي‌ عالم است‌، براش‌ يقيني‌ شده‌ و اعتقادي‌ به‌ اون‌ مسئله‌ پيدا كرده‌ اينجا جاي‌ ترديد نيست‌ و ترديدي‌ هم‌ ندارد و از هيچ‌ چيز در مقابل‌ اعتقادش‌ و اعمال‌ اعتقادش‌ نمي‌ترسد.

 انسان‌ گاهي‌ مي‌شه‌ اونچنان‌ اين‌ اعتقاد را قبول‌ دارد كه‌ كوچكترين‌ ضعفي‌ در مقابل‌ اين‌ اعتقاد در خودش‌ راه‌ نمي‌دهد اونهايي‌ كه‌ معتقد به‌ خدا هستند در توكلشون‌ به‌ خدا در اعتمادشون‌ به‌ پروردگار، در كمك‌ خواستن‌ از خدا هيچ‌ ترديدي‌ ندارند اگر تمام‌ دنيا بلا بشود در مقابل‌ تمام‌ بلاها با تكيه‌ به‌ پروردگار ايستادگي‌ مي‌كنند و همه ‌ بلاها را از خودشون‌ دفع‌ مي‌كنند ايمان‌ خيلي‌ پرارزشه‌ خيلي‌ قيمت‌ داره‌ در هر شخصي‌ ايمان‌ وجود داشته‌ باشه‌ خيلي‌ كار انجام‌ مي‌شه‌، در اين‌ آيه‌ مي‌فرمايد

فمن‌ حاجّك‌ فیه من‌ بعد ما جائك‌ من‌ العلم‌ تو اي‌ پيغمبر علم‌ داري‌ ايمان‌ داري‌، آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ خود پيغمبر ايمان‌ دارد به‌ اونچه‌ كه‌ برش‌ نازل‌ شده‌.

 ايمانه‌ به‌ اونچه‌ نازل‌ شده‌ است‌ بر اون‌ حضرت‌ در قرآن‌ يكي‌ از فضايل‌ مهم‌ پيغمبر اكرم‌ است‌، ايمان‌ داره‌. هيچ‌ تزلزلي‌ در خودش‌ راه‌ نمي‌ده‌ آمدند گفتند به‌ ابي‌ طالب‌ كه‌ برو به‌ پسر، پسر برادرت‌ بگو كه‌ اگر هر چه‌ بخواي‌ در اختيارت‌ مي‌زاريم‌ از اين‌ حرفها دست‌ بكش‌، در بين‌ ما اختلاف‌ ايجاد نكن‌ بگذار ما مشغول‌ كارمون‌ باشيم‌ و اين‌ بتها مايه ‌ درآمدي‌ براي‌ ما بوده‌ از شهرهاي‌ مختلف‌ و از ممالك‌ مختلف‌ مي‌آمدند پول‌ مي‌دادند نذر مي‌آوردند،نذوراتمون‌ بهم‌ مي‌خوره‌ هر چي‌ مي‌خواي‌ بهت‌ مي‌ديم‌ دست‌ از اين‌ حرفها بكش‌، فرمود: اگر خورشيد را در دست‌ راستم‌ قرار بديد و ماه‌ را در دست‌ چپم‌، يعني‌ اگر منظومه ‌ شمسي‌ را باصطلاح‌ ما در اختيار من‌ قرار بديد من‌ دست‌ از اين‌ هدفم‌ نمي‌كشم‌، اين‌ معناي‌ ايمانه‌.

 فقل‌ تعالوا، بياييد آخه‌ گاهي‌ مي‌شه‌ انسان‌ استدلال‌ مي‌كنه‌ مطلب‌ را براي‌ طرف‌ بيان‌ مي‌كنه‌، او هم‌ جوابي‌ نداره‌ اما زير بار هم‌ نمي‌ره‌ بعضي‌ها اينطوريند با دلايل‌ قطعي‌ راه‌ حق‌ را انسان‌ به‌ اونها نشان‌ مي‌ده‌ قبول‌ نمي‌كنند، فكر مي‌كنند، علماي‌ نصاري‌ اينطور فكر مي‌كردند و مثل‌ علماي‌ نصاري‌ زياد هستند من‌ به‌ يك‌ عالم‌ سني‌ گفتم‌، يك‌ مشت‌ استدلال‌ كردم‌ گفت‌ همه ‌ دلايل‌ شما درست‌ اما چطور مي‌شه‌ كه‌ ما بتونيم‌ وضعمان‌ را اينجور بهم‌ بزنيم‌، ديدم‌ راست‌ هم‌ مي‌گه‌ شيخ‌ محمد انطاكي‌ در حلب‌ مثل‌ شيخ‌ محمد انطاكي‌ مي‌خواد. در حلب‌ مدرس‌ بود استاد كرسي‌ بود طلاب‌ زيادي‌ پاي‌ درسش‌ حاضر مي‌شدند سني‌ بود، مي‌گه‌ يك‌، بعضي‌ روزها مي‌ديدم‌ يك‌ مردي‌ در لباس‌ اهل‌ علم‌ هم‌ نيست‌ مي‌ياد اون‌ عقب‌ يك‌ عبا مي‌ندازه‌ روي‌ دوشش‌ مي‌نشينه‌ حرفهاي‌ من‌ را هم‌ خوب‌ گوش‌ مي‌ده‌، يك‌ روز يك‌ كتابي‌ را آورد پيش‌ من‌ كه‌ استاد اين‌ كتاب‌ را شما مطالعه‌ كنيد يا اگر مطالعه‌ كرديد به‌ من‌ بگيد اگر خوبه‌ و شما اجازه‌ مي‌ديد من‌ مطالعه‌ كنم‌ مي‌گه‌ من‌ نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ كتاب‌ سيد شرف‌ الدين‌ است‌ سيد شرف‌ الدين‌ از علماي‌ بزرگ‌ لبنان‌ بود و كتابش‌ اونچنان‌ تاثير داشت‌ در روحيه ‌ اهل‌ سنت‌ كه‌ حساب‌ نداشت‌.

 كه‌ ما سنيها اسم‌ اون‌ را شيطان‌ كبير گذاشته‌ بوديم‌، تا ديدم‌ كتاب‌ اينه‌ پرت‌ كردم‌ گفتم‌ فلان‌، فلان‌ شده‌ تو اين‌ كتاب‌ را مي‌ياری‌ پيش‌ من‌، كتاب‌ را برداشت‌ گفت‌ آقا ببخشيد من‌ كه‌ بي‌ ادبي‌ نكردم‌ گفتم‌ شما بگيد بده‌ من‌ نخونم‌ بگو خوبه‌ مي‌خونم‌. مي‌گه‌ از اخلاق‌ او و از اخلاق‌ بده‌ خودم‌ كه‌ استاد او هستم‌ خيلي‌ بدم‌ اومد خيلي‌ از اخلاق‌ او خوشم‌ و از اخلاق‌ خودم‌، آخه‌ اين‌ چه‌ برخورديه‌ خوب‌ راست‌ مي‌گه‌ كتاب‌ را بگيرم‌ و فردا صبح‌ بهش‌ بدم‌ بگم‌ كتاب‌ بدي‌ بود نخون‌. كتاب‌ را گرفتم‌، گفتم‌ بده‌ حالا بردم‌ خونه‌ گذاشتم‌ توي‌ طاقچه‌ گفتم‌، فردا كه‌ اومد بهش‌ مي‌دم‌ مي‌گم‌ نه‌ ديشب‌ مطالعه‌ كردم‌ كتاب‌ خوبي‌ نبود نخون‌، نصف هاي‌ شب‌ اتفاقا اون‌ شب‌ خوابم‌ نمي‌برد ديدم‌ آخر من‌ هم‌ آدم‌ متعصب‌ جاهلي‌ هستم‌ حالا بردارم‌ ببينم‌ اين‌ كتاب‌ چيه‌؟

 من‌ كه‌ بيكارم‌ خوابم‌ هم‌ كه‌ نمي‌بره‌ اينجا هم‌ كه‌ كسي‌ نيست‌ كه‌ ببينه‌ من‌ كتاب‌ سيد شرف‌ الدين‌ را مي‌خونم‌ برداشتم‌ صفحه ‌ اولش‌ را خوندم‌ ديدم‌ نه‌ خوندنيه‌، صفحه ‌ دوم‌، صفحه ‌ سوم‌، صفحه ‌ چهارم‌ تا صبح‌، اذان‌ صبح‌ من‌ اين‌ كتاب‌ را خواندم‌ هر چه‌ به‌ دلم‌ مراجعه‌ كردم‌ كه‌ آيا من‌ سنيم‌ يا شيعه‌؟ ديدم‌ نه‌ شيعه‌ هستم‌ يك‌ اضطرابي‌ در من‌ پيدا شد، حالا من‌ چكار كنم‌ خيلي‌ مشكله‌، خدا نياره‌ براي‌ انسان‌ كه‌ راه‌ كجي‌ را رفته‌ باشه‌ و يك‌ عده‌ هم‌ عقب‌ سرش‌ رفته‌ باشن‌ و بخواد برگرده‌، همة‌ اين‌ جهات‌ را بايد برگرده‌ همه‌ هم‌ تف‌ و لعنتش‌ مي‌كنند. مي‌گه‌ هر چه‌ فكر كردم‌ ديدم‌ نه‌ يك‌ اضطراب‌ فوق‌ العاده‌اي‌ دارم‌ تلفن‌ زدم‌ به‌ اخويم‌، برادرش‌ هم‌ از علما بود ما ايشان‌ را ديده‌ بوديم‌ زمان‌ مرحوم‌ آيت‌ اللّه‌ بروجردي‌، ايشان‌ مي‌گه‌ تلفن‌ زدم‌ اخويم‌ آمد گفتم‌ اين‌ كتاب‌ را خواندي‌ گفت‌: بله‌ مگه‌ شيعه‌ شدي‌؟ گفتم‌: چطور؟ گفت‌: من‌ قبلا خوندم‌. گفتم‌: حالا بايد چكار كرد؟ گفت‌: هيچي‌. يا رسما مي‌ريم‌ توي‌ مسجد و مدرسه‌ به‌ تمام‌ طلاب‌ مي‌گيم‌ ما شيعه‌ هستيم‌ هر كاري‌ مي‌خوان‌ بكنن‌، يا بيا با هم‌ مسافرتي‌ بريم‌ نبينند ما را. شيخ‌ محمد مي‌گه‌ من‌ گفتم‌ كه‌ نه‌ من‌ اون‌ قدر برام‌ حقانيت‌ مذهب‌ شيعه‌ برام‌ ثابت‌ شده‌ كه‌ من‌ حاضر نيستم‌ كتمان‌ كنم‌ رفتم‌ صبح‌ سر درس‌ براي‌ طلاب‌ كه‌ مي‌خواستم‌ درس‌ بگم‌، گفتم‌: آقايون‌ يك‌ خبر تازه‌، همه‌ سرها را بلند كردند كه‌ ببينند خبر تاره‌ چيه‌، گفتم‌: كه‌ من‌ ديشب‌ اين‌ كتاب‌ آقاي‌ آيت‌ اللّه‌ العظمي‌ سيد شرف‌ الدين‌ جبل‌ العاملي‌ را مطالعه‌ كردم‌ و مي‌بينم‌ حق‌ با شيعه‌ هست‌، شما هم‌ مي‌خواييد مطالعه‌ كنيد و جريان‌ اينه‌. ببينيد اين‌ جور مي‌شه‌ انسان‌ يقين‌ بدست‌ مي‌ياد فمن‌ حاجّك‌ فيه‌ من‌ بعد جائك‌ من‌ العلم‌، اينجا اگر علم‌ برات‌ حاصل‌ شد تمام‌ مردم‌ دنيا مي‌يان‌ باهات‌ محاجه‌ كنند بحث‌ كنند، يك‌ سر سوزن‌ لغزش‌ پيدا نمي‌كنند. لذا اين‌ را وقتي‌ اعلام‌ كرديم‌ توي‌ كوچه‌ راه‌ مي‌رفتيم‌ مردم‌ سنگمون‌ مي‌زدند اذيتمون‌ مي‌كردند حتي‌ روي‌ ما اب‌ دهن‌ مي‌انداختند.

 نامه‌اي‌ نوشتيم‌ براي‌ آسيد شرف‌ الدين‌ در وقت‌ زنده‌ بود ايشان‌ استقبال‌ كردند از ما، ما را فورا فرستادند به‌ قم‌ البته‌ قبلش‌ رفته‌ بود به‌ نجف‌ مرحوم‌ آيت‌ اللّه‌ حكيم‌ مرحوم‌ ،  مراجع‌ تقليد مثل‌ مرحوم‌ آيت‌ اللّه‌ شاهرودي‌ و امثال‌ اينها ازش‌ استقبال‌ كرده‌ بودند پذيرفته‌ بودندش‌ ، آمده‌ بود در قم‌ آيت‌ اللّه‌ بروجردي‌ بهش‌ خيلي‌ احترام‌ كرد  كه‌ ما اونوقت‌ در قم‌ بوديم‌ مجالسي‌ براش‌ گرفتند بعد هم‌ آمد در مشهد مرحوم‌ آيت‌ اللّه‌ ميلاني‌ ازش‌ استقبال‌ كرد احترامش‌ كرد و يك‌ كتاب‌ نوشت‌ در آن‌ زمان‌. در هر چند وقت‌ يك‌ دفعه‌ علماي‌ اهل‌ سنت‌ كتابي‌ مي‌نويسند كه‌ اخيرا اين‌ فرد الجزايري‌ كه‌ كتابش‌ اسمش‌ چيه‌؟ ثم‌ الهتدیت‌ كه‌ ترجمه‌ به‌ فارسي‌ هم‌ شده‌ ايشان‌ هم‌ يك‌ كتابي‌ نوشته‌ كه‌ ما در مشهد ديديمش‌ كه‌ ايشون‌ هم‌ كتابي‌ نوشت‌ به‌ « لماذا اخترت مذهب الشيعة»، چرا من‌ مذهب‌ شيعه‌ را اختيار كردم‌؟ اگر براي‌ انسان‌ علم‌ پيدا شد بايد اينطور محكم‌ باشه‌. بايد اينطور مستحكم‌ باشه‌ من‌ شرح‌ جريان‌ را مفصّل‌ در اين‌ كتاب‌ شبهاي‌ مكه‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ پيدا نمي‌شه‌ و متاسفانه‌ اين‌ كتابهاي‌ ما ديگه‌ اخيرا بايد بگيم‌ چاپ‌ نمي‌شه‌، در اونجا نوشتم‌ انسان‌ اگر علم‌ پيدا كرد بايد اينجور محكم‌ باشه‌.

 پيغمبر اكرم است‌ علمش‌ يقينش‌، نه‌ علم‌ اليقين‌ و نه‌ عين‌ اليقين‌ بلكه‌ هر دوي‌ اينهاست‌ نه‌ حق‌ اليقين‌، حق‌ اليقين‌ يعني‌ انسان‌ لمس‌ مي‌كنه‌ همة‌ صفات‌ الهي‌ را. احساس‌ مي‌كنه‌ حق‌ اليقين‌ را مثال‌ زدند به‌ آتش‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ دستش‌ توي‌ آتش‌ قرار بگيره‌ بچشه‌ حرارت‌ آتش‌ را اينجا مي‌شه‌ حق‌ اليقين‌. والاّ تا بميره‌ عين‌ اليقين است‌ و تا وصف‌ آتش‌ را شنيده‌ علم‌ اليقين است‌.

 فَقُلْ تَعَالَوْا اينها مقدمة‌ عرايضمه‌. اي‌ پيغمبر بگو كه‌ تعالو، بياييد ندع ابنائنا، ما بچه‌هامون‌ را مي‌خونيم‌ بيان‌ از اينها دعوت‌ مي‌كنيم‌ اينها را مي‌گيم‌ بيان‌، شما هم‌ بچه‌ هاتون‌ را بگيد بيان‌، چون‌ انسان‌ عزيزترين‌ فردي‌ كه‌ در روي‌ زمين‌ داره‌ بچة‌ صالحه‌ فرزند صالح‌، اگر مومن‌ باشه‌ دو برابر فرزندش‌ را دوست‌ داره‌ اگر بچه‌اش‌ مومن‌ نباشه‌ خوب‌ بالاخره‌ به‌ اندازة‌ فرزندي‌ دوستش‌ داره‌ .

 اما اگر مثل‌ حسن‌ و حسين‌ باشه‌ فرزنداني‌ مثل‌ حضرت‌ مجتبي‌ و سيدالشهدا كه‌ هر يك‌ به‌ سهم‌ خود دين‌ پيغمبر را حفظ‌ كردند اينطور شدند اگر فرزندان‌ صالحي‌ بودند كه‌ من‌ گاهي‌ فكر مي‌كنم‌ در اين‌ جريان‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ سر به‌ سجده‌، شما شايد بگيد كه‌ چرا امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ اين‌ كار را كردند؟ چرا رفتند پشت‌ پيغمبر؟ چرا مگر اونها متوجه‌ نبودند كه‌ آقا داره‌ نماز مي‌خونه‌؟ چرا چرا همة‌ اينها چرا، اما مي‌خواد پيغمبر بگه‌ كه‌ اين‌ بچه‌هاي‌ من‌ اينطور محبوبه‌ منند من‌ تا اين‌ حد دوستشون‌ دارم‌. محبوب‌ خدا هستند و اونها هم‌ اونقدر پر ارزشند كه‌ بر عرش‌ الهي‌ سوارند، پيغمبر اكرم‌ گاهي‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ را روي‌ دوشش‌ سوار مي‌كرد، الحسن‌ و الحسين‌ سيدا شباب‌ اهل‌ الجنه‌ اين‌ دو حسن‌ و حسينم‌ آقا و عزيز و بزرگه‌ اهل‌ بهشتند خيلي‌ عجيبه‌ اين‌ وصف‌ از همة‌ اوصف‌ بالاتره‌ به‌ نظر من‌ الحسن‌ و الحسين‌ امام‌ قوم‌ حسن‌ و حسين‌ هر دو امامند چه‌ توي‌ خونه‌ بنشينند و چه‌ قيام‌ كنند نگيد كه‌ چرا امام‌ حسين‌ قيام‌ كرد و چرا امام‌ حسن‌ قيام‌ نكرد؟ بله‌ بايد مثل‌ امام‌ حسن‌ بود نه‌ مثل‌ امام‌ حسين‌. هر كس‌ اينجوري‌ فكر كنه‌ كافره‌. يعني‌ توهين‌ به‌ يكي‌ كرده‌ به‌ دين‌ ديگري‌، امام‌ حسن‌ اگر جاي‌ امام‌ حسين‌ بود قيام‌ مي‌كرد و امام‌ حسين‌ اگر جاي‌ امام‌ حسن‌ بود خانه‌ مي‌نشست‌ صلح‌ مي‌كرد.

 وظيفه‌ را اونها عمل‌ مي‌كنند بندة‌ خدا هستند، ابنائنا اين‌ پسران‌ ما، به‌ همين‌ جمله‌ مي‌رساند كه‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا فرزندان‌ پيغمبرند، و ابنائكم‌ شما هم‌ بچه‌ هاتون‌ را بياريد اينها محبوب‌ شماهستند بياريدشون‌. كجا؟ ميدان‌ باصطلاح‌ مين‌، چي‌ بگم‌؟ در محل‌ نفرين‌ جايي‌ كه‌ تمام‌ غضب‌ الهي‌ ممكنه‌، اگر يك‌ دروغ‌ گفته‌ بشه‌ در اونجا فرود بياد باور كنيد صدها ميليونها برابر از نشستن‌ روي‌ مين‌ سختره‌ بچه‌اش‌ را آدم‌ بياره‌ اينجا بزاره‌.

 و نسائنا زنهاي‌ ما اينجا چرا نسائنا گفت‌؟ پيغمبر اكرم‌ همة‌ زنهاي‌ عالم‌ را در فاطمة‌ زهرا خلاصه‌ مي‌كنه‌ زنهاي‌ خوب‌ عالم‌ را. چون‌ وقتي‌ آمدند فاطمة‌ زهرا تنها بود، حتي‌ ام‌ السلمه‌ در اون‌ جرياني‌ كه‌ در خانة‌ خودش‌ واقع‌ مي‌شه‌ مي‌گه‌ من‌ هم‌ بيام‌؟ مي‌گن‌ نه‌، انت‌ علي‌ خير تو در جاي‌ خودت‌ باش‌ تو خوب‌ زني‌ هستي‌ ولي‌ تو جات‌ زير كساء نيست‌. و نسائنا و نسائكم‌ شما هم‌ زنهاتون‌ را بياريد ما هم‌ زنهامون‌ را مي‌ياريم‌، پيغمبر زني‌ جز فاطمة‌ زهرا نمي‌شناسيد علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ زني‌ جز فاطمة‌ زهرا نمي‌شناسيد، خيلي‌ اين‌ آيه‌ اگر بخوام‌ شرح‌ بدم‌ در فضيلت‌ فاطمه‌ زهرا پر ارزش‌ و پر اهميته‌، و انفسنا و انفسكم‌ ما هم‌ اون‌ كسي‌ كه‌ جان‌ خودمونه‌، انفسنا يعني‌ جانمون‌ بعضي‌ از علماي‌ سنت‌ گفتند كه‌ منظور خود پيغمبر بوده‌ خيلي‌ بي‌ سوادي‌ مي‌خواد كه‌ كسي‌ اين‌ حرف‌ را بزنه‌ بجهت‌ اينكه‌ كسي‌ خودش‌ را دعوت‌ نمي‌كنه‌ شما يك‌ وقت‌ شده‌ مجلسي‌ داشته‌ باشيد بگيد بريم‌ دعوت‌ كنيم‌ خودمون‌ هم‌ دعوت‌ كنيم‌ يك‌ كارت‌ دعوت‌ جناب‌ آقاي‌ صاحب‌ خانه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ شما هم‌ تشريف‌ بياريد اون‌ هم‌ خدا هم‌ تاييد مي‌كنه‌ خيلي‌ بي‌ سوادي‌ مي‌خواد كه‌ كسي‌ بگه‌ كه‌ ميظور انفسنا كه‌ مي‌گه‌ ندع دعوت‌ كنيم‌ و خودمون‌ را هم‌ دعوت‌ كنيم‌ و مثلا فرض‌ كنيد يك‌ كارت‌ دعوتي‌ هم‌ براي‌ خودمون‌ بنوسيم‌ اين‌ غلطه‌ همه‌ هم‌ نوشتند كسي‌ هم‌ ترديد نداره‌ در اسلام‌ مگر يك‌ مشت‌ معاند حسوده‌ نفهمه‌، كم‌ درك‌ خيلي‌ كم‌ بايد دركش‌ باشه‌ تا اينجوري‌ فكر بكنه‌ كسي‌ كه‌ به‌ منزلة‌ جان‌، اصلا جان‌ خودمون‌ اصلا خود ماست‌ كه‌ بزرگترين‌ آيه‌ بر فضيلت‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ همين‌ آيه‌ است‌. بايد بياريم‌ اينها را ثم‌ نبتهل‌، نبتهل‌ يعني‌ چي‌؟ يعين‌ مباهله‌ كنيم‌، نبتهل‌ يعين‌ حالا كه‌ حرف‌ حساب‌ سرت‌ نمي‌شه‌ حالا كه‌ حرف‌ حساب‌ به‌ گوشت‌ فرو نمي‌ره‌ پس‌ من‌ هم‌ نفرين‌ مي‌كنم‌ تو هم‌ نفرين‌ بكن‌. هر كدوم‌ نفرينمون‌ گرفت‌ همون‌ بر حقه‌ .

 وقتي‌ كه‌ علماي‌ يهود، علماي‌ نسارا ديدند كه‌ چهره‌هاي‌ نوراني‌، اي‌ كاش‌ اون‌ چشم‌ را خدا به‌ ما هم‌ بده‌ همان‌ چشمه‌ علماي‌ نسارا را اقلا به‌ ما بده‌، اين‌ چهره‌هاي‌ نوراني‌ آمدند براي‌ مباهله‌ اين‌ عالم‌ بزرگشون‌ مي‌گفت‌ كه‌ آي‌ علماي‌ نسارا اگر اين‌ دين‌ بر حق‌ نبود ممكنه‌ پيغمبر بره‌ هر چه‌ دشمن‌ داره‌ جمع‌ كنه‌ بياره‌ اينجا يا همة‌ اصحابش‌ را بياره‌ و عزيزانش‌ را نياره‌ دست‌ از اين‌ كار بكشيد شما اگر روي‌ يك‌ جاي‌ پر خطري‌ احتمال‌ خطر بديد هر چه‌ هم‌ احتمال‌ خطرتون‌ ضعيف‌ باشه‌ احتياطا زنتون‌ را بچه‌اتون‌ را محبوبتون‌ را برنمي‌ داريد بريد اونجا. نه‌ اين‌ چهره‌ها چهره‌هاي‌ محبوب‌ پيغمبره‌ حاضر نشدند به‌ مباهله‌ گفتند: تسليم‌ مي‌شيم‌، جزيه‌ مي‌ديدم‌ نمي‌تونيم‌ هم‌ دست‌ بكشيم‌ چون‌ مشكله‌ دست‌ كشيدن‌ از اين‌ رياستهايي‌ كه‌ اينها داشتند ما حاضريم‌ جزيه‌ بديم‌، ماليات‌ مي‌ديدم‌ ماليات‌ دين‌ كجه‌ كه‌ ما داريم‌ مالياتش‌ را مي‌ديم‌ تو پيغمبر اكرم‌ را هم‌ قبول‌ كرديم‌ يك‌ وقت‌ فكر نكنيد جزيه‌ يك‌ چيزه‌ اضافه‌اي‌ است‌ نه‌ مسلمانها سهم‌ امام‌ مي‌دند سهم‌ سادات‌ مي‌دند زكات‌ مي‌دند اهل‌ كتاب‌ بايد بالاخره‌ توي‌ مملكت‌ يك‌ چيزي‌ بايد بدن‌ در اوائل‌ انقلاب‌ صحبتي‌ بود بين‌ شخصيتهاي‌ مملكتي‌ كه‌ چطوره‌ جزيه‌ بگيريم‌ از اقليتهاي‌ مذهبي‌. در يك‌ جلسه‌اي‌ من‌ هم‌ تصادفا بودم‌ گفتم‌، يك‌ عده‌اي‌ مي‌گفتند خوب‌ نيست‌ جزيه‌، انعكاسش‌ در دنيا زشته‌.

 گفتيم‌ آقا جزيه‌، معناش‌ كنيم‌ براي‌ مردم‌ كه‌ مسلمانها هم‌ خمس‌ مي‌دن‌، هم‌ زكات‌ مي‌دن‌ و ماليات‌ هم‌ مي‌دن‌ براي‌ ادارة‌ مملكت‌. اينها بخاطر اينكه‌ يهودي‌ هستند و نسراني‌ هم‌ شراب‌ بخورند هم‌ بي‌ بند و باري‌ بكنند و خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ هيچي‌ در راه‌ خدمات‌ مملكتي‌ ندند زكات‌ هم‌ ندن‌ اين‌ كه‌ نمي‌شه‌ كه‌ شما اسمش‌ را جزيه‌ نگذاريد به‌ عناوين‌ ديگه‌ يك‌ اسم‌ ديگه‌ چون‌ سر اسم‌ ما دعوا نداريم‌ يك‌ اسم‌ ديگه‌اي‌ گذاشته‌ بشه‌، و واقعا بايد اين‌ طور باشه‌ جزيه‌ چيزه‌ فوق‌ العاده‌اي‌ نيست‌ كه‌ بعضي‌ از آخه‌ در ضمن‌ سوالاتشون‌ مي‌پرسند كه‌ چرا پيغمبر از يهود و نسارا جزيه‌ مي‌گرفت‌؟ جزيه‌ خوب‌ چيه‌؟ آخه‌ اين‌ يك‌ بحثي‌ است‌ در فقه‌، كه‌ آيا كفّار همانطوري‌ كه‌ مكلف‌  به‌ اصول‌ هستند مكلف‌ به‌ فروع‌ هم‌ هستند؟ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ اگر اينها يك‌ روزي‌ مسلمان‌ شدند و گفتند لا اله‌ الا للّه‌ و گفتند بقية‌ كلماته‌ تشرف‌ به‌ اسلام‌ را گفتند آيا نمازهايي‌ را كه‌ از اول‌ تكليف‌ نخوندند بايد بخونند يا نه‌؟ روزه‌ها را بايد بگيرند يا نه‌؟ نه‌ از حالا مسلمونند از حالا هم‌ تكليف‌ آمده‌ روي‌ سرشون‌. اونها تكليف‌ نداره‌ عده‌اي‌ از علما اين‌ را اعتقاد دارند و اين‌ هم‌ حقه‌ و ديگه‌ قضاي‌ نمازها و روزه‌هاي‌ گذشته‌ ولو صد سال‌ هم‌ عمرش‌ باشه‌، دقت‌ كرديد پس‌ بنابر اين‌ اينها تكليف‌ به‌ زكات‌ دادن‌ و خمس‌ دادن‌ ندارند پس‌ چكار كنند؟ جزيه‌. يك‌ مالياتيه‌ شرعي‌ دولت‌ در نظر مي‌گيره‌ براشون‌ اون‌ را بدن‌. اينها جزيه‌ دادن‌ و همة‌ هدف‌ از تمام‌ اين‌ جريانات‌ اين‌ بود كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ مردم‌ راهنماهاشون‌ را نشونشون‌ بده‌.

 پيغمبره‌، علي‌ است‌ فاطمة‌ زهراست‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ بقيه‌ شون‌ نبودند اون‌ وقت‌ والاّ اون‌ها را هم‌ مي‌آورد حضرت‌ علي‌ بن‌ الحسين‌ حضرت‌ باقر و تا آخر تو يك‌ جا. محل‌ دومي‌ كه‌ اين‌ پنج‌ نور مقدس‌ جمع‌ شدند و خدا حتي‌ در عرش‌ براي‌ ملائكه‌ مي‌باله‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ اللّه‌ عليها است‌ همين‌ حديث‌ كساء حديث‌ بسيار خوب‌ و معتبر، ان‌ فاطمة‌ الزهرا سلام‌ اللّه‌ عليها قال‌ دخل‌ ابي‌ رسول‌ اللّه‌ في‌ بعض‌ الايام‌ فقال‌ لي‌ يا فاطمه‌ اني‌ لاجد في‌ بدني‌ ضعفا كه‌ اينجا خانة‌ فاطمه‌ است‌، آمده‌ وارد بر پيغمبر اكرم‌ وارد بر فاطمة‌ زهرا سلام‌ اللّه‌ عليها شده‌ ضعفي‌ در خودش‌ احساس‌ مي‌كنه‌ در اثر خستگي‌ اذيتي‌ كه‌ مردم‌ كردند ناراحتيهايي‌ كه‌ براش‌ بوجود آوردند و مي‌گه‌ من‌ در خودم‌ ضعفي‌ احساس‌  مي‌كنم‌ يا فاطمه‌.

 فَقُلْتُ لَهُ اُعیذُک بِاللَّهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ، من‌ تو را پناه‌ مي‌دم‌ دربارة‌ اين‌ من‌ مكرر صحبت‌ كردم‌ من‌ تو را اي‌ پدر پناه‌ مي‌دم‌ به‌ خدا از ضعف‌. تو بايد در پناه‌ خدا من‌ اني‌ اعدك‌ باللّه‌ من‌ تو را پناه‌ مي‌دم‌ كه‌ مكرر عرض‌ كردم‌ هر وقت‌ در هر جهتي‌ ضعف‌ پيدا كرديد بريد در خانة‌ فاطمة‌ زهرا. بگيد يا فاطمه‌ اني‌ لاجد في‌ بدني‌ في‌ روحي‌ في‌ شغلي‌، في‌ هر چيزي‌ كه‌ هست‌ ديگه‌ حالا هر چيزي‌ كه‌ هست‌، يادمون‌ دادند من‌ خودم‌ گاهي‌ در حرم‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ اللّه‌ عليه‌ مي‌رم‌ مي‌گم‌ السلام‌ عليكم‌ يا اهل‌ بيت‌ النبوه‌ انا مسكين‌ من‌ مساكين‌ المدينه‌

یطعمون الطعام‌ علي‌ حبه‌ مسكينا و يتيما و اسيرا، گاهي‌ عرض‌ مي‌كنم‌ انا يتيم‌ من‌ ايتامكم‌ ماها همه‌ يتيم‌ هستيم‌ وقتي‌ پدر بالا سر انسان‌ نباشه‌ انسان‌ بيچاره‌ باشه‌ امام‌ عصر عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ كه‌ پدر ماست‌ ايشان‌ نباشند ما يتيميم‌ نحن‌ ايتام‌ آل‌ محمد، انا يتيم‌ من‌ ايتام‌ المدينه‌، و يطعمون‌ الطعام‌ شما هم‌ كه‌، همان‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالبيد، همان‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسينيد، همان‌ فاطمة‌ زهرا هستند خودتون‌ فرموديد كلنا واحد هممون‌ يكي‌ هستيم‌.

 خوب‌ بديد ديگه‌، چي‌ مي‌خواي‌؟ دنيا مي‌خواي‌ برو در خانة‌ فاطمة‌ زهرا علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا مخصوصا حضرت‌ بقية‌ اللّه‌، ضعف‌ بدني‌ داري‌ برو اونجا، ضعف‌ مالي‌ داري‌ برو اونجا ضعف‌ ريالي‌ به‌ قول‌ شماها داريد بريد اونجا هر چي‌ مي‌خواييد اونجا. پيغمبر اكرم‌ نشون‌ داده‌ راه‌ را، اني‌ لاجد فی بدني‌ ضعفا در يكي‌ از مسائل‌ دينيتون‌ احساس‌ مي‌كنيد ضعف‌ داريد استقامت‌ نكنيد گاهي‌ كج‌ روي‌ هايي‌ داريد بريد بگيد كه‌ حالا كدامشون‌؟ اينها همشون‌ يكي‌ هستند حالا فاطمة‌ زهرا يا فاطمه‌ اني‌ لاجد مثلا مسائل‌ حالا فارسي‌ هم‌ بگه‌ يا فاطمه‌ زهرا من‌ يك‌ احساس‌ ضعفي‌ مي‌كنم‌ در استقامتم‌ كمك‌ كني‌ تمام‌ مي‌شه‌. فورا حضرت‌ مي‌گه‌ اعیذك‌ باللّه‌ يا فلاني‌ من‌ الضعف‌ اعیذک‌ باللّه‌،

 من‌ بعضي‌ها خيال‌ مي‌كنند، حالا لطفي‌ به‌ من‌ دارند گاهي‌ مريضن‌ مي‌يان‌ مي‌گن‌ يك‌ دعايي‌ بخون‌ من‌ هم‌ آهسته‌ مي‌خونيم‌ كه‌ او فكر نكنه‌ كه‌ ما مثلا از اين‌ دعاهاي‌ معمولي‌، چون‌ اينها مي‌گن‌ اثرش‌ كم‌ مي‌شه‌ آهسته‌ مي‌خونيم‌ نفهمه‌ چي‌ خونديم‌ خيال‌ مي‌كنه‌ ما اسم‌ اعظم‌ را خوانديم‌، بله‌ اسم‌ اعظم‌ را خواندم‌ ولي‌ مي‌گم‌ كه‌ از طرف‌ او يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌، اي‌ مولاي‌ من‌ اي‌ فاطمه‌ از نيابت‌ از او به‌ ما پناه‌ بده‌، يا اسم‌ يكي‌ از علما مي‌گفت‌ كه‌ من‌ سكته‌ كرده‌ بودم‌ پامو نمي‌تونستم‌ حركت‌ بدم‌ دوازده‌ مرتبه‌ گفتم‌ يا مهدي‌ بلند شدم‌ وايستادم‌ اسم‌ اعظم‌ خداست‌ يا مهدي‌، اسم‌ اعظمه‌ ما كه‌ بايد ايمان‌ داشته‌ باشيم‌، اعیذک‌ باللّه‌ يا بنی‌ من‌ الضعف‌ پيغمبر با اون‌ عظمت‌ او را پناه‌ مي‌ده‌ بعد مي‌فرمايد كه‌ ساعتي‌ نگذشت‌ وَاِذا بِوَلَدِی الْحَسَنِ اول‌ امام‌ حسن‌ ظاهرا مي‌ياد بعد امام‌ حسين‌ بعد حضرت‌ امير المومنين‌ اينها بوي‌ جدشون‌ و بوي‌ پيغمبر اكرم‌ را استشمام‌ مي‌كردند.

اِنّی اَشَمُّ عِنْدَک راَّئِحَةً طَیبَة، خوشا به‌ حال‌ اونهايي‌ كه‌ شامه‌ اشان‌ باز شده‌ و داريم‌ توي‌ دوستان‌ كه‌ ائمه‌ را با بوشون‌ تشخيص‌ مي‌دن‌، يك‌ وقت‌ يك‌ جايي‌ نشسته‌ بودم‌ يك‌ كسي‌ پهلوي‌ من‌ نشسته‌ بود گفت‌ الان‌ حضرت‌ سيدالشهدا آمده‌ گفتم‌ از كجا مي‌فهمي‌؟ گفت‌: بوي‌ امام‌ حسين‌ داره‌ مي‌ياد. اينها را مي‌گيد لابد بي‌ خوده‌ نه‌، اگر اينها بي‌ خود باشه‌ قرآن‌ هم‌ نستجيب‌ باللّه‌ در قرآن‌ شريف‌، حضرت‌ يعقوب‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ بوي‌ يوسف‌ را دارم‌ استشمام‌ مي‌كنم‌ بعد جايي‌ گفتند ما از اين‌ حرفها زديم‌ بله‌  جَاءَ الْبَشِيرُ پيرهن‌ يوسف‌ را آوردند ديد گفت‌ كه‌ نگفتم‌؟

شما عشق‌ الهي‌ به‌ امام‌ زمان‌ داشته‌ باشيد ببين‌ دائما شامه‌ات‌ پره‌ از عطر امام‌ عصر ارواحنا فداء است‌ عشقش‌ را ما نداريم‌ اني‌ اشم‌ عندك‌ رايحة‌ طبيه‌ همشون‌ گفتند اين‌ را. هم‌ امام‌ حسن‌ گفته‌ هم‌ امام‌ حسين‌ هم‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌. قلت‌ نعم‌ ان جدك‌ تحت‌ الكساء، قلت‌ نعم‌، ان‌ جدك‌ و اخاك‌ تحت‌ الكساء، قلت‌ نعم‌ ان‌ پيغمبرنا به‌ هر حال‌ فارسيش‌ اينه‌ پيغمبر اكرم‌ و دو فرزندانش‌ تحت‌ كساء هستند، اونوقت‌ وقتي‌ اينها جمع‌ شدند زير كساء اين‌ حديث‌ كساء خيلي‌ حديث‌ با عظمتي‌ است‌. متاسفانه‌ هر چيزي‌ را كه‌ ما زياد مي‌خونيم‌ و زياد بحثش‌ را مي‌كنيم‌ تنزّل‌ مي‌كنه‌ پيش‌ ما اگر همين‌ الان‌ مجلس‌ كساء خوانده‌ بشه‌ مي‌گيد كه‌ بله‌ مجلس‌ حديث‌ كساء بود، مجلسه‌ دعاي‌ ندبه‌ بود مجلسه‌، آقا اين‌ دعاها اين‌ احاديث‌ اينها خيلي‌ عظمت‌ داره‌. خيلي‌، مي‌فرمايد كه‌ وقتي‌ كه‌ اينها جمع‌ شدند زير كساء تمام‌ اينها جمع‌ شدند خداي‌ تعالي‌ اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحی اِلَیکمْ

یا مَلاَّئِکتی يا ملائكتي‌ اي‌ ملائكة‌ من‌ وَعِزَّتی وَجَلالی خدا قسم‌ مي‌خوره‌ به‌ عظت‌ و جلال‌ خودش‌ ا ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِیةً وَلا اَرْضاً مَدْحِیةً وَلا قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضَّیئَةً … اِلاّ لاَجْلِکمْ  مگر بخاطر اينها.

 ماها اينقدر لياقت‌ نداريم‌ كه‌ خدا اين‌ همه‌ تشكيلات‌ را براي‌ ما خلق‌ كنه‌ مگر تو راه‌ اونها بيافتيم‌ اين‌ را بدونيد ماايكه‌ سر يك‌ مسائل‌ جزيي‌ اصلا نمي‌تونيم‌ خودمون‌ را كنترل‌ كنيم‌ بعضي‌ وقتها بعضي‌ مسائل‌ پيش‌ مي‌ياد كه‌ انسان‌ تاسف‌ مي‌خوره‌ انسان‌ مي‌گن‌ آقا تو چرا فحش‌ به‌ خدا و پيغمبر دادي‌؟ تو كافري‌ مي‌گه‌ عصبانيم‌ كرده‌ بود زنيكه‌اي‌ بابا اين‌ قدر اينها براي‌ تو بي‌ ارزش‌ بودند كه‌ تو عصباني‌ كه‌ شدي‌ تو هر چي‌ به‌ زبانت‌ اومد به‌ اينها گفتي‌ اينقدر انسان‌ پست‌ خدا پيغمبر امام‌ اين‌ آسمانها و اونچه‌ در اون‌ هست‌ و زمينها و اونچه‌ در اونها هست‌ همه‌ را الاجزكم‌ بخاطر شما اي‌ پنج‌ نفر علتش‌ هم‌ خيلي‌ واضحه‌ اگر اين‌ راهنماها نباشند ماها ارزشي‌ نداريم‌ براي‌ جمادات‌ كه‌ خدا اين‌ همه‌ كار نمي‌كنه‌ براي‌ حيوانات‌ كه‌ اين‌ كارها را نمي‌كنه‌ براي‌ انسانهايي‌ هم‌ كه‌ مثل‌ حيوانند خدا ارزشي‌ قائل‌ نيست‌ براي‌ اون‌ نمونه‌هاي‌ عالم‌ خلقت‌ اونهايي‌ كه‌ مظهر پروردگارند بدونيد اون‌ هدف‌ غائي‌ خداي‌ تعالي‌ اينها هستند. خليفة‌ اللّه‌ هستند براي‌ اونها چرا؟ براي‌ اونهايي‌ هم‌ كه‌ در راه‌ اونها پشت‌ سر اونها در حركتند تا برسند به‌ مقامات‌ عاليه‌ براي‌  اونها هم‌ هست‌. اونها هم‌ طفيل‌ اونها.

بعد اين‌ آيه‌ نازل‌ شد انما يريد اللّه‌ ليذهب‌ عنكم‌ الرجس‌ اهل‌ البيت‌ و يطهركم‌ تطهيرا حضرت‌ مي‌فرمايد فَلَمَّا اكْتَمَلْنا وقتي‌ كه‌ ما خوب‌ جمع‌ شديم‌ و كامل‌ شديم‌ و هممون‌ زير اين‌ عبا جا شديم‌ چقدر محبت‌، چقدر گرمي‌ اي‌ كاش‌ اين‌ درس‌ را واقعا بگيريم‌ در چند شب‌ قبل‌ گفتم‌ چقدر خوبه‌ كه‌ انسان‌ داراي‌ يك‌ صفايي‌ يك‌ صميميتي‌ باشه‌ همش‌ دشمني‌، همش‌ بغض‌، همش‌ كينه‌، پدر زن‌ با داماد خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ پدر داماد مثلا با عروس‌ همه‌ با هم‌ دعوا منتظره‌ كه‌ يك‌ وقتي‌ همين‌ امروز براي‌ يك‌ كسي‌ نقل‌ مي‌كردم‌ يك‌ جواني‌ آمد ده‌ بيست‌ ساله‌ قبل‌ خدا رحمت‌ كنه‌ پدرم‌ فوت‌ كرد آمد و گفت‌ پدر ما ديوانه‌ شده‌. گفتم‌ چطور؟ گفت‌ اين‌ آقا هرچه‌ داره‌ مي‌فروشه‌ و ميده‌ به‌ مردم‌ اينطرف‌ آنطرف‌. من‌ هم‌ آنطوري‌ كه‌ او نقل‌ مي‌كرد بعيد ندانستم‌. آمد. گفتم‌ كه‌ پدرت‌. گفتم‌ چرا اينكارها را مي‌كني‌. گفت‌ آقا من‌ مريض‌ شده‌ بودم‌ از هوش‌ هم‌ رفته‌ بودم‌. براي‌ يك‌ لحظه‌ بهوش‌ آمدم‌ ديدم‌ اينها يقين‌ كردند كه‌ من‌ دارم‌ مي‌ريم‌. سر پولهاي‌ صندوق‌ دعواشون‌ بود سر تقسيم‌ املاك‌ دعواشون‌ بود فحشهاي‌ بدي‌ هم‌ مي‌دادند به‌ هم‌ ديگر من‌ همينجا گفتم‌ خدايا اگر من‌ خوب‌ بشم‌ من‌ نمي‌گذارم‌ يك‌ قرون‌ از اين‌ اموالم‌ نصيب‌ اين‌ بچه‌ها باشه‌ حالا كه‌ مي‌خوان‌ فحش‌ بدن‌ حالا اقلا چيزي‌ نخورند و فحش‌ بدهند. ولذا تصميم‌ دارم‌ تا آخرين‌ قطرة‌ مالم‌ بفروشم‌ در راه‌ خدا بدم‌. ما يك‌ قدري‌ نصيحتش‌ كرديم‌. خلاصه‌ بچه‌هاي‌ اينجور ناراحتشون‌ نكن‌. نصيحت‌ نبودها. اينجوريه‌.

 اختلافات‌، اختلافات‌ را بگذاريد كنار. همه‌ بايد مثل‌ علي‌ و فاطمه‌ و امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ و پيغمبر اكرم‌ باشيم‌. همديگر را گرفتند توي‌ بغل‌. پنج‌ نفر آدم‌ زير يك‌ عبا ببينيد چه‌ جور بايد همديگر را توي‌ بغل‌ بگيرند. ما اگر اين‌ كارهار، يا اصلا حرفش‌ هم‌ نميشه‌ زد. چقدر محبت‌، چقدر صميميت‌، و اين‌ را هم‌ مكرر عمل‌ كردند براي‌ اينكه‌ درسي‌ براي‌ ماها باشه‌. ماها صفا داشته‌ باشيم‌، صميميت‌ داشته‌ باشيم‌، محبت‌ داشته‌ باشيم‌. و لذا اين‌ آيه‌ نازل‌ شد انما يريد الله‌ ليذهب‌ عنكم‌ الرجس‌ اهل‌ البيت‌ و يطهركم‌ تطهيرا. خدا اراده‌ كرده‌ كه‌ نگذاره‌ رجسي‌ به‌ شما برسه‌. خيلي‌ مهمه‌ها. انسان‌ بياد توي‌ منبع‌ ميكروب‌ يك‌ دونه‌ ميكروب‌ بهش‌ وارد نشده‌. خدا جلوي‌ اينها را بگيره‌. شماها هم‌ اگر متكي‌ به‌ خدا باشيد همينطوريدها. نه‌ اينكه‌ مخصوص‌ اونها باشه‌. هركس‌ به‌ خدا تكيه‌ كنه‌ هيچ‌ ميكروب‌ فساد انگيزي‌ واردش‌ نميشه‌. و معتصم‌ بالله‌ ميشه‌. اينجا اگر من‌ بخوام‌ شرح‌ بدم‌ طول‌ ميكشه‌. انما يريد الله‌، خدا اراده‌ كرده‌ ليذهب‌ يعني‌ دفع‌ كند از شما پليديها را. نگذاره‌ پليدي‌ متوجه‌اتون‌ بشه‌. در عين‌ اينكه‌ در توي‌ اين‌ دنياي‌ پر از پليدي‌ وارد ميشيد، نگذاره‌ پليدي‌ واردتون‌ بشه‌. عالم‌ قبل‌ از اين‌ عالم‌ به‌ پيغمبر اكرم‌، آخه‌ خيلي‌ مشكله‌ انسان‌ توي‌ گلخن‌ حموم‌ بره‌ سياه‌ نشه‌. گلخن‌ حموم‌ شماها نمي‌دونيد، جوانيد نمي‌دونيد. يك‌ جاي‌ عجيب‌، من‌ ديده‌ بودم‌. يك‌ كسي‌ بود آن‌ زير مي‌رفت‌ هر چي‌ آشغال‌، ماشغال‌، كهنه‌، توي‌ زباله‌ها پيدا مي‌كرد چون‌ مي‌خواستند كه‌ حموم‌ را داغش‌ كنند و خرجي‌ هم‌ نكرده‌ باشند. اينها را مي‌آورد مي‌ريخت‌ آن‌ زير. يك‌ نفر. يك‌ آدم‌ سياه‌ سوخته‌، اصلا در و ديوار سياه‌ بود، دود پر بود. انسان‌ وارد آنجا مي‌خواست‌ بشه‌ حتما سياه‌ ميشد. گلخن‌ حموم‌ مي‌گفتند. خوب‌. يك‌ كسي‌ بخواد اينجا وارد بشه‌. يك‌ كسي‌ بگه‌، خدا بگه‌ من‌ نمي‌گذارم‌ سياه‌ بشي‌، كثيف‌ بشي‌. اين‌ معناي‌ ليذهب‌ عنكم‌ الرجس‌ اهل‌ البيت‌ و يطهركم‌ تطهيرا. پاك‌ نگرتون‌ مي‌دارم‌. پاك‌ و پاكيزه‌ نگرتون‌ مي‌دارم‌. اين‌ معناي‌ آية‌ تطهيره‌. خوب‌ اينجا هم‌ جمع‌ شدند در خانة‌ فاطمه‌ زهرا سلام‌ اله‌ عليها و سومين‌ جا در خانة‌ ام‌ السلمه‌ بود كه‌ باز اين‌ آية‌ تطهير دو مرتبه‌ باز آنجا هم‌ نازل‌ شد كه‌ وقتي‌ اينها در كنار يكديگر قرار گرفتند، ام‌ سلمه‌ زن‌ خوبي‌ است‌. خدا انشاء الله‌ رحمت‌ كنه‌. توي‌ زنهاي‌ پيغمبر، اكثرشون‌ زنهاي‌ خوبي‌ هستندها. فكر نكنيد زنهاي‌ پيغمبر همه‌اشون‌، يكي‌ دوتاشون‌ بخاطر آن‌ جنبه‌هاي‌ ژنتيكي‌ به‌ اصطلاح‌ به‌ پدرشون‌ اقتدا كرده‌ بودند.

خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ علامة‌ اميني‌ بدليل‌ اينكه‌ عايشه‌ با حفصه‌ فرق‌ داره‌ مي‌فرمود كه‌ ما يك‌ بحث‌، من‌ طلبه‌ بودم‌ آنموقع‌، يك‌ بحثي‌ يك‌ طلبه‌ در مقابل‌ يك‌ عالم‌ بزرگ‌ نشسته‌، اينجوري‌ كرديم‌ با ايشان‌. ايشان‌ مي‌گفت‌ كه‌ اولي‌ بدتر از دومي‌ بود. بجهت‌ اينكه‌ دختراشون‌ هم‌، آن‌ يكي‌ بدتر از آن‌ يكي‌ بود. من‌ گفتم‌ آخه‌ كلامي‌ از فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها هست‌ كه‌ نشون‌ ميده‌ دومي‌ بدتر بوده‌ و آن‌ كلام‌ اينه‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ شكايت‌ ميكنه‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ ميگه‌ هَذَا السَّامِرِيُّ و عِجْلُهُ، يا ابتا، اين‌ سامري‌ است‌، سامري‌ بدتر بوده‌ يا گوسالة‌ سامري‌؟ سامري‌ بدتر بوده‌. اين‌ تشبيه‌ ميرسونه‌ كه‌ سامري‌ امت‌ بدتر از آن‌ گوساله‌اي‌ بوده‌ كه‌ جلوش‌ انداخته‌ و علتش‌ هم‌ اين‌ بود كه‌، اين‌ را شما بدونيد، سياستمدارهاي‌ خيلي‌ بالا بالا يك‌ كار بدي‌ كه‌ مي‌خوان‌ بكن‌، خودشون‌ جلو نمي‌افتند. يك‌ ظلمي‌ مي‌خوان‌ بكنند مثلا زمان‌ شاه‌ ساواك‌ را مي‌انداختند جلو. رئيس‌ ساواك‌ مثلا اين‌ كار را كرده‌. اون‌ رؤسا را جلو مي‌انداختند، مي‌اندازند. آدمهاي‌ عقده‌اي‌ رياست‌ طلب‌ جاه‌ طلب‌. اين‌ را شما بدونيد اينها را انتخاب‌ مي‌كنند كه‌ هر چي‌ فحششون‌ بدهند مهم‌ نباشه‌ براشون‌. فقط‌ آن‌ رياست‌ را بكنند. اولي‌ را جلو انداخت‌. چون‌ مي‌دونست‌ اين‌ كار به‌ اين‌ عجيبي‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ عقب‌ زده‌ بشه‌ و ديگري‌ جاي‌ علي‌ بنشينه‌، بالاخره‌ مسلمانها توي‌ دلشون‌ هم‌ كه‌ شده‌، فحش‌ مي‌دهند. پس‌ بگذار فحشها را بدهند عادي‌ بشه‌، بعد نوبت‌ ما ميشه‌. اينجوري‌ بود.

هذا السامري‌ و عجله‌. و الا كارها را همه‌ را خودش‌ مي‌كرد. او فقط‌ مجسمه‌اي‌ بود آن‌ بالا نشسته‌ بود. چرا. آنهم‌ آدم‌ پست‌ عقده‌اي‌ نفهم‌ كم‌ درك‌ بخاطر چند روز رياست‌ اين‌ كار را مي‌كرد. بعد هم‌ خودش‌ كلكش‌ را كند و خودش‌ نشست‌ جاي‌ او. ديگه‌ راحت‌. هيچ‌ گرفتاري‌ نداشت‌. چون‌ فحشها را مردم‌ داده‌ بودند، مسئله‌ برايشون‌ عادي‌ شده‌ بود، بعد زير بار اين‌ فرد رفتند. و الاّ اگر خليفه‌ اونه‌ تو چرا آمدي‌ در خانه فاطمه‌ زهرا را آتش‌ مي‌زني‌؟ چرا اظهار وجود مي‌كني‌؟ چرا وقتي‌ نامة‌ فدك‌ را اولي‌ مي‌نويسه‌، تو مي‌گيري‌ پاره‌ مي‌كني‌؟ همه‌ كاره‌ خودشه‌. منتهي‌ اين‌ را نشونده‌ اون‌ بالا كه‌ فحشها را به‌ او بدهند. فقط‌ همين‌. و الا اگر همانطوري‌ كه‌ متعهد بودند مسلمانها در مقابل‌ خليفة‌ پيغمبر، خود اين‌ متعهد بود در مقابل‌ خليفه‌ باصطلاح‌، خوب‌ مي‌خواست‌ حالا گفته‌ ايشان‌ فدك‌ را پس‌ داده‌. خوب‌ حالا چيكار ميشه‌ كرد. خيلي‌ عجيبه‌. توي‌ كوچه‌ كه‌ مصيبتي‌ شد براي‌ شيعيان‌.

 امشب‌ شب‌ شهادت‌ فاطمة‌ زهرا مادر همه‌ است‌. شما فكر نكنيد ايشان‌ فقط‌ مادر ساداته‌. البته‌ قربانش‌ بريم‌، چه‌ مادر مهرباني‌. وصيتنامه‌اش‌ نوشته‌ و أَقْرَأُ عَلَى وُلْدِيَ السَّلَامَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. به‌ بچه‌هام‌ تا روز قيامت‌، فرزندانم‌ سلام‌ مرا برسان‌.

 بخدا قسم‌ بخاطر همين‌ اظهار محبتي‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا به‌ سادات‌ كرده‌، سادات‌ نبايد كوچكترين‌ گناهي‌ كه‌ قلب‌ مقدسش‌ را برنجونه‌ انجام‌ بدن‌. اينقدر پر محبت‌، اينقدر با عظمت‌. و به‌ شماها هم‌ سلام‌ رسونده‌.

(آقا خاموش‌ كن‌ چراغها را)، اما همه‌اتون‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا هستيد. مصائب‌ فاطمه‌ و اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ بس كه‌ براي‌ ما گفته‌ شده‌، عادي‌ شده‌. و الا كجا يك‌ فرزند پر غيرت‌ ميتونه‌ ببينه‌ كه‌ به‌ صورت‌ مادرش‌ سيلي‌ بزنند. شمت‌ يمينه‌. تبت‌ يداك‌. تو به‌ مادر ما سيلي‌ مي‌زدي‌. انشاء الله‌ روز قيامت‌ سيلي‌ها بهت‌ خواهيم‌ زد. دستور ميدهد فاطمه‌ را بزنند. كه‌ حدود چهل‌ نفر به‌ سر فاطمة‌ زهرا، اي‌ فرزندان‌ پر غيرت‌ فاطمه‌، اي‌ شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. شما مي‌تونيد بشنويد كه‌ چهل‌ نفر به‌ سر فاطمة‌ زهرا بريزند، هر كس‌ با هر چه‌ در دست‌ دارد فاطمه‌ را بزند تا جائي‌ كه‌ بازويش‌ را بشكنند. توي‌ خانه‌ بيندازند و راحت‌ بشوند. شما مي‌توانيد فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا بشنويد كه‌ در نيم‌ سوخته‌ را به‌ پهلوي‌ مادرتون‌ فاطمة‌ زهرا زدند و صداي‌ نالة‌ فاطمه‌ را شنيدند و اعتنا نكردند و وارد خانة‌ او شدند. حال‌ خوشي‌ داريد. بايد هم‌ اينطور باشه‌.

فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌. فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌. فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌. فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌. فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌. فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌.