۱۹ ربیع الاول ۱۴۱۶ – ۲۶ مرداد ۱۳۷۴ – شرح‌ آية‌ وقل‌ جاء الحق‌ و زهق‌ الباطل‌

 شرح‌ آية‌ وقل‌ جاء الحق‌ و زهق‌الباطل‌ 26/5/74

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ و السلام‌ و الصلاة‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و قل‌ جاء الحق‌ و زهق‌ الباطل‌. ان‌ الباطل‌ كان‌ زهوقا.

 آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ كردم‌ انصافا همه‌اش‌ قابل‌ بحث‌ و گفتگو است‌ در مجلس‌ ما. و الا كلمات‌ قرآن‌ نوره‌. ايني‌ كه‌ من‌ بعضي‌ها را مي‌گم‌ براي‌ بحث‌ خيلي‌ خوبه‌، يا بعضي‌ از هفته‌ها گفتم‌ كه‌ بعضي‌ از آيات‌ اين‌ تلاوت‌ براي‌ مجلس‌ ما خوبه‌، منظور اينه‌ كه‌ مناسبت‌ داره‌ با مجلس‌. و الاّ هر كجاي‌ قرآن‌، هر آية‌ از قرآن‌، براي‌ هر دردي‌ شفاست‌. حتي‌ در روايت‌ دارد كه‌ براي‌ امراض‌ جسماني‌، بدني‌، هر آيه‌اي‌ را براي‌ هر مرضي‌ بخونيد و به‌ آن‌ محل‌ درد يا مرض‌ بدميد، خداي‌ تعالي‌ شفا مي‌دهد. به‌ جهت‌ اينكه‌ كلام‌ خداست‌. ماها متأسفانه‌ از ثروتي‌ كه‌ خدا در اختيارمون‌ گذاشته‌ استفاده‌ نمي‌كنيم‌. شما گاهي‌ ممكنه‌ برويد پيش‌ يك‌ عالم‌، يك‌ ولي‌ خدا، يك‌ اهل‌ نفس‌ باصطلاح‌، مريضي‌ داشته‌ باشيد. خيال‌ مي‌كنيد اون‌ يك‌ چيزي‌ آهسته‌ مي‌خونه‌ به‌ قلب‌ شما، به‌ مرض‌ شما فوت‌ ميكنه‌، اين‌ اسم‌ اعظم‌ الهي‌ را پيدا كرده‌ و شما پيدا نكرديد.

 من‌ معتقد به‌ اين‌ حرفها نيستم‌. هر كلمه‌اي‌ از قرآن‌، هر آيه‌اي‌ از قرآن‌، ببينيد حسابش‌ هم‌ درسته‌. اين‌ كلام‌ خداست‌. شفا هم‌ دست‌ خداست‌. در همين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد همين‌ آيه‌ هم‌ بود. و ننزل‌ القرآن‌ و هو شفاء و رحمة‌ للمؤمنين‌. شفاء لما في‌ الصدور. اينها جملاتي‌ است‌ كه‌ مخصوص‌ قرآنه‌. همة‌ قرآن‌، شما سورة‌ تبت‌ يدا ابي‌ لهب‌ را بخونيد. به‌ مرضتون‌ فوت‌ كنيد خوب‌ ميشيد. نه‌ بخاطر اينكه‌ حالا يك‌ معنايي‌ تبت‌ يدا داره‌ كه‌ اين‌ مناسب‌ اين‌ مرض‌ شماست‌. نه‌. چون‌ اين‌ كلام‌ از پروردگاره‌. پروردگار اين‌ سخن‌ را گفته‌ و چون‌ شفا هم‌ دست‌ خداست‌، شما به‌ بركت‌ سخن‌ خدا شفا را از خدا مي‌گيريد. آيات‌ الهي‌ اينطوري‌ هستند. يك‌ آيت‌، آيت‌ بحروفه‌ و همين‌ قرآنه‌. آيت‌ ديگر اسامي‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هستند. من‌ در تهران‌ صحبت‌ مي‌كردم‌ براي‌ جمعي‌ گفتم‌ شما كاري‌ نداره‌ تجربه‌ كنيد. منتهي‌ اينها با تجربه‌ و اينها توهينه‌. اگر ما تجربه‌ بكنيم‌ ببينيم‌ اين‌ آية‌ قرآن‌ آيا شفا ميده‌ يا نميده‌، شما توهين‌ كرديد. شما اگر بريد پيش‌ يك‌ طبيب‌ يك‌ نسخه‌ بگيريد. بگيد خوب‌ ما تجربه‌ مي‌كنيم‌، اگر من‌ خوب‌ شدم‌ بسيار خوب‌. طبيبه‌ بدش‌ مي‌آد. خداي‌ با اين‌ عظمت‌ مي‌فرمايد و ننزل‌ من‌ القرآن‌ و هو شفاء و رحمة‌ للمؤمنين‌. شما مي‌خواي‌ تجربه‌ بكني‌ حالا؟ شما مي‌خواي‌ ببيني‌ خدا راست‌ گفته‌ يا دروغ‌؟ معناش‌ اينه‌، تجربه‌ معناش‌ اينه‌. مي‌خوايم‌ ببينيم‌ خدا راست‌ گفته‌ يا دروغ‌؟ نستجير بالله‌. نعوذ بالله‌. خدا هرچي‌ ميگه‌ حقه‌. چرا پس‌ شفا پيدا نمي‌كنيم‌؟ گاهي‌ انسان‌ هفت‌ تا سورة‌ حمد مي‌خونه‌ كه‌ روايات‌ زيادي‌ داره‌ كه‌ بر هر مرضي‌ هفت‌ سورة‌ حمد بخونيد اگر شفا پيدا نكرديد، هفتاد تا، اگر شفا پيدا نكرديد، ديگه‌ بهر حال‌ البته‌ نه‌ اينكه‌ فكر نكنيد دارو را اصلا نخوريد و همين‌ كارتون‌ باشه‌. نه‌ داروها هم‌ بايد استفاده‌ بشه‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ غذا هم‌ بايد خورده‌ بشه‌، اينها بايد انجام‌ بشه‌. اما شفا در عين‌ حال‌ به‌ دارو خوردن‌ هم‌ نيست‌. شفا به‌ اينجور مسائل‌ نيست‌. شفا فقط‌ و فقط‌ دست‌ خداست‌. همة‌ اين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد، تك‌تكش‌ مناسب‌ مجلس‌ ماست‌. و قل‌ جاء الحق‌ و زهق‌ الباطل‌ ان‌ الباطل‌ كان‌ زهوقا. اين‌ يك‌ آيه‌. يسئلونك‌ عن‌ الروح‌ قل‌ الروح‌ من‌ امري‌ مناسبه‌. قل‌ كلم‌ يعملكم‌ علي‌ شاكلة‌. اكثرش‌ هم‌ مربوط‌ به‌ تزكية‌ نفس‌ و روح‌ و اينهاست‌. قل‌ كلم‌ يعملكم‌ علي‌ شاكلة‌. هر كسي‌ به‌ شكل‌ خودش‌، آن‌ شكلي‌ كه‌ پيدا كرده‌ عمل‌ مي‌كنه‌. اين‌ جمله‌ خيلي‌ جالبه‌. آنهايي‌ كه‌ مي‌گويند تزكية‌ نفس‌ معناش‌ ترك‌ محرماته‌ و انجام‌ واجبات‌، از اين‌ آيه‌ نمي‌دونم‌ چطوري‌ معنا مي‌كنند؟ عمل‌ طبق‌ آن‌ ساختمان‌ انسانه‌. چطور ساخته‌ شدي‌، همانجور عمل‌ مي‌كني‌. يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ يك‌ ساختماني‌ ساخته‌، بدنش‌ را روحش‌ را يكجوري‌ ساخته‌ كه‌ حسادت‌، ناراحتي‌، پشت‌ هم‌ اندازي‌، تهمت‌، همه‌ چيز تويش‌ هست‌. يعمل‌ لعي‌ شاكله‌.

 آيات‌ ديگري‌ كه‌ تلاوت‌ شد خيلي‌ جالب‌ بود. مناسب‌ بود. همة‌ قرآن‌ همينطوره‌. بخدا قسم‌ اگر از اول‌ قرآن‌ شما شروع‌ كنيد و اين‌ را من‌ به‌ دوستاني‌ كه‌ جلسات‌ دارند توصيه‌ مي‌كنم‌ يادشون‌ نره‌ كه‌ هفته‌اي‌ سي‌ آيه‌ را حتما انشاء الله‌ بخوانند و ترجمه‌اش‌ را هم‌ بخوانند و بعد درباره‌اش‌ همون‌ هفته‌ صحبت‌ كنند. آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ ميشه‌ همه‌اش‌ هدايته‌. بلكه‌ ذلك‌ الكتاب‌ لا ريب‌ فيه‌. اين‌ كتاب‌ كه‌ هيچ‌ شكي‌ درش‌ نيست‌. شكي‌ درش‌ نيست‌ كه‌ چي‌؟ هدي‌ للمتقين‌. يك‌ مايه‌ مي‌خواد، يك‌ سرمايه‌ مي‌خواد. آن‌ سرمايه‌ تقواست‌. تقوا داشته‌ باش‌ قرآن‌ هدايتت‌ ميكنه‌. تقوا داشته‌ باش‌ استادت‌ قرآنه‌. تقوا داشته‌ باش‌ امامت‌ قرآنه‌. منتهي‌ خوب‌ همين‌ تقوا خودش‌ يك‌ مسئله‌اي‌ است‌ كه‌ چطور تقوا داشته‌ باشه‌؟ اين‌ مقدمات‌ تقوي‌ را بايد انسان‌ در خودش‌ بوجود بياره‌. تقوي‌ يعني‌ نگهداشتن‌ خود از محرمات‌، از كارهاي‌ حرام‌. اين‌ معناي‌ تقواست‌. خوب‌ همه‌ دلشون‌ مي‌خواد خودشون‌ را نگهدارند. بدون‌ استقامت‌ و بدون‌ مقيد بودن‌ در صراط‌ مستقيم‌ و بدون‌ جهاد با نفس‌ نميشه‌ انسان‌ تقوا داشته‌ باشه‌. لذا همة‌ افراد برشون‌ واجبه‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كنند تا تقوا داشته‌ باشند. تقوا داشته‌ باشند تا قرآن‌ هدايتشون‌ كنه‌. اگر انسان‌ به‌ كمال‌ تزكية‌ نفس‌ رسيد ديگه‌ حتي‌ همان‌ آيات‌ ظاهرش‌، يعني‌ بدون‌ توجه‌ به‌ معناش‌ هم‌ انسان‌ را هدايت‌ مي‌كنه‌. حتي‌ اگر شما خواستيد خدا با هاتون‌ حرف‌ بزنه‌، يكي‌ از دوستان‌ اين‌ را مي‌گفت‌ كه‌ من‌ گاهي‌ مي‌خوام‌ خدا با من‌ حرف‌ بزنه‌، آخه‌ من‌ تنها و ساكت‌، خدا هم‌ كه‌ با ما حرف‌ نمي‌زنه‌. چيكار كنيم‌؟ چيكار كنيم‌ خدا باهامون‌ حرف‌ بزنه‌؟

 خود خدا در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ من‌ سه‌ جور با مردم‌ صحبت‌ مي‌كنم‌. ما كان‌ لبشرا ان‌ يكلم‌ الله‌ الا وحي‌. وحي‌ بهش‌ مي‌فرستم‌. كه‌ اين‌ مال‌ كُملينه‌. بعضي‌ها مي‌گويند اين‌ فقط‌ مال‌ انبياست‌. ولي‌ خوب‌ دلايلي‌ از قرآن‌ داريم‌ كه‌ فقط‌ مال‌ انبياء نيست‌. چون‌ مادر موسي‌ پيغمبر نبود. و اوحينا الي‌ ام‌ موسي‌. به‌ مادر موسي‌ وحي‌ شد و حتي‌ به‌ زنبور عسل‌ هم‌ وحي‌ شده‌. و اوحينا الي‌ النحل‌ و دلائل‌ روائي‌ هم‌ داريم‌ كه‌ وحي‌ مخصوص‌ انبياء نيست‌  بعضي‌ از علما گفتند كه‌ وحي‌ مخصوص‌ انبياست‌. در وحي‌ البته‌ آني‌ كه‌ مخصوص‌ انبياست‌ و روايت‌ هم‌ داره‌ مربوط‌ به‌ نزول‌ احكام‌ و معارفه‌. نه‌ مربوط‌ به‌ مسائل‌ شخصي‌ مثلا. حالا به‌ وحي‌ كار نداريم‌. حالا نه‌ ما خدا بهمون‌ وحي‌ مي‌كنه‌ نه‌ ما اهل‌ وحيمم‌، نه‌ هم‌ پيغمبريم‌ هم‌ كه‌ اگر مخصوص‌ پيغمبرها باشه‌ به‌ درد ما بخوره‌. الا وحيا. او من‌ وراء حجاب‌. يا از پشت‌ پرده‌، بدون‌ اينكه‌ صدا بشنويد، به‌ قلبت‌ مي‌افته‌. يكدفعه‌ مي‌بيني‌ كه‌ يقين‌ كردي‌ كه‌ خدا اين‌ را مي‌خواد. او يرسل‌ الرسول‌. يا بوسيلة‌ رسول‌، فرستاده‌، خدا با انسان‌ حرف‌ ميزنه‌.

 بهترين‌ فرستاده‌ها پيغمبر اكرم‌ كه‌ جانمون‌ به‌ قربانش‌ و صلواة‌ خدا بر او و آل‌ او باد، ايشانه‌. و بهترين‌ كلام‌ كه‌ در يك‌ حرف‌ حتي‌ پيغمبر اكرم‌ تصرف‌ نكرده‌. يعني‌ خداي‌ تعالي‌ يك‌ جوري‌ بگه‌ كه‌ پيغمبر در يك‌ حرفش‌ تصرف‌ كرده‌ باشه‌، ابدا. امينه‌ وحيه‌. هماني‌ كه‌ بهش‌ نازل‌ شده‌، همان‌ را به‌ ما تحويل‌ داده‌. الان‌ شما كه‌ قرآن‌ را گوش‌ ميديد مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ خدا، مثل‌ نيست‌ اصلا خدا داره‌ با شما حرف‌ مي‌زنه‌. بيائيد حسابش‌ را بكنيم‌. حضرت‌ موسي‌ وقتي‌ رفت‌ در كوه‌ طور خدا باهاش‌ صحبت‌ كرد. كسي‌ حرفي‌ داره‌ در اينكه‌ خدا باهاش‌ صحبت‌ كرد؟ گفت‌ اني‌ انا الله‌ لا اله‌ الا انا تا آخر. خوب‌ خدا باهاش‌ صحبت‌ كرد. چه‌ جوري‌ صحبت‌ كرد خدا؟ خداي‌ تعالي‌ صدايي‌ ايجاد كرد در درخت‌ و كلماتش‌ را از اين‌ راه‌ من‌ جانب‌ الطور الايمن‌ من‌ الشجره‌، صدايي‌ را كه‌ خلق‌ كرده‌، و الا خود خدا صدا نداره‌. صدا از عوارضه‌. نميشه‌ خدا عوارضي‌ داشته‌ باشه‌. خلق‌ كرده‌ صدا را در درخت‌. و از جانب‌ درخت‌ صدا مي‌آيد. لذا ميگيد شما حضرت‌ موسي‌ كليم‌ خداست‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ خدا در كوه‌ طور با حضرت‌ موسي‌ حرف‌ زد. اين‌ را شما ميگيد.

 يك‌ آدم‌ قرآن‌ خون‌ كه‌ از يك‌ درخت‌ كمتر نيست‌. صداي‌ اين‌ آقا مخلوق‌ خداست‌. از كجا آورده‌؟ لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌. ما هيچ‌ حول‌ و قوه‌اي‌ نداريم‌ مگر مال‌ خداست‌. اين‌ صدايي‌ كه‌ از زبان‌ من‌ بيرون‌ مي‌آد، هم‌ زبانش‌ مال‌ خداست‌، هم‌ صدا مال‌ خداست‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود، هم‌ فكرش‌، همه‌ چي‌ مال‌ خداست‌. حروف‌ و كلماتش‌ را هم‌ كه‌ خدا تنظيم‌ كرده‌. چيش‌ مال‌ غيره‌؟ خدا داره‌ باهاتون‌ حرف‌ ميزنه‌. يكي‌ از اولياء خدا ميگفت‌ هر وقت‌ مي‌خواستم‌ خدا باهام‌ حرف‌ بزنه‌، همانطور كه‌ شما استخاره‌ مي‌كنيد، اينجور قرآن‌ را باز مي‌كردم‌ مي‌ديدم‌ تمام‌ حرفهايي‌ كه‌ بايد به‌ من‌ امروز زده‌ بشه‌، در اين‌ صفحه‌ از قرآن‌ هست‌. خيلي‌ عالي‌. يعني‌ خدا اراده‌ ميكنه‌ كه‌ حرفهايي‌ كه‌ امروز، البته‌ اينها ايمان‌ مي‌خواد، تقوا مي‌خواد. هدي‌ للمتقين‌. كمالات‌ مي‌خواد. همة‌ حرفهايي‌ كه‌ امروز من‌ مي‌خوام‌ انجام‌ بدم‌ هست‌ توي‌ قرآن‌. يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ كتاب‌ قواعدم‌ را گم‌ كرده‌ بودم‌. قرآن‌ را باز كردم‌ ديدم‌ اين‌ كجاست‌؟ كي‌ از توي‌ كتابخانة‌ ما برداشته‌. ديدم‌ آمد و اذ يرفع‌ ابراهيم‌ قواعد من‌ البيت‌. فهميدم‌ اين‌ آشيخ‌ ابراهيم‌ آمده‌ اين‌ كتاب‌ را از اطاق‌ ما برداشته‌. رفتم‌ در اطاقش‌ گفتم‌ كتاب‌ قواعد ما را شما برداشتي‌؟ گفت‌ بله‌ آنروز شما سرتون‌ بند بود من‌ كتاب‌ را كار داشتم‌، برداشتم‌. شما ممكنه‌ الان‌ تعجب‌ بكنيد، خنده‌ اتون‌ هم‌ از روي‌ تعجب‌ باشه‌. ولي‌ نه‌. خدا وقتي‌ بخواد با انسان‌ حرف‌ بزنه‌ از همين‌ هم‌ بهتر. از همين‌ هم‌ دقيقتر. انسان‌ انس‌ با ذات‌ مقدس‌ پروردگار بايد بگيره‌. مأنوس‌ با خدا باشه‌. يعني‌ خدا را حاضر و ناظر بدونه‌. اين‌ هم‌ كلامشه‌ داره‌ خدا باهاش‌ صحبت‌ ميكنه‌.

 بعضي‌ها هستند كه‌ يك‌ ختم‌ قرآن‌ در شبانه‌ روز مي‌كنند. كي‌ بهتر از خداست‌ كه‌ با انسان‌ حرف‌ بزنه‌. كي‌ بهتر از ذات‌ مقدس‌ پروردگاره‌ كه‌ با انسان‌ مطالبش‌ را بگه‌. آنهم‌ چه‌ مطالبي‌. و لقد يسرنا القرآن‌ بالذكر و هل‌ من‌ يدثر. قرآني‌ كه‌ ساده‌ بيان‌ شده‌، نه‌ اصطلاحات‌ فلسفي‌ داره‌ كه‌ شما نتوني‌ بفهمي‌، به‌ كتاب‌ لغت‌ مراجعه‌ كني‌. هيچي‌. يسرنا القران‌ في‌ الذكر. و رتل‌ القرآن‌ ترتيلا. افلا يتدبرون‌ القران‌. چرا تدبر در قرآن‌ نمي‌كنيد؟ و قل‌ اي‌ پيغمبر. بگو. پيغمبر را شما فكر نكيند كه‌ ديگه‌ از دار دنيا رفت‌. نه‌ همين‌ الان‌ پيغمبر اكرم‌ بر روي‌ سر ما هست‌. پيغمبر ما هست‌ و الان‌ هم‌ داره‌ ميگه‌ و هميشه‌ هم‌ بايد بگه‌. جاء الحق‌. حق‌ هميشه‌ هست‌. للحق‌ دولة‌. اين‌ را بدونيد اگر كسي‌ در راه‌ حق‌ حركت‌ بكنه‌، خدا كمكش‌ ميكنه‌. حق‌ هميشه‌ مستدامه‌. جاء الحق‌ روي‌ بازوي‌ راست‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحناه‌ فداه‌ وقتي‌ متولد شدند، نوشته‌ شده‌ بود جاء الحق‌. روي‌ بازوي‌ چپشون‌ نوشته‌ بود و زهق‌ الباطل‌. باطل‌ هم‌ هميشه‌ نابوده‌. نابوده‌. يك‌ چند روزي‌ جولاني‌ داره‌، يك‌ سر و صدايي‌ راه‌ مي‌اندازه‌. اما پايانش‌ خيلي‌ زوده‌. شما فكر نكنيد ما از اولي‌ كه‌ مي‌شناسيم‌ فلاني‌ آدم‌ بديه‌. همينطور هست‌. نه‌ باطل‌ بالاخره‌ از بين‌ ميره‌. شما كرة‌، يعني‌ اين‌ زندگي‌ در دنيا را دو بخشش‌ كه‌ بكنيد، يك‌ بخشش‌ قبل‌ از ظهوره‌، يك‌ بخشش‌ بعد از ظهور. اين‌ بخش‌ قبل‌ از ظهور باطل‌ غلبه‌ داره‌، جولاني‌ هم‌ داره‌. ولي‌ حق‌ كه‌ مي‌آد همه‌ را ريشه‌كن‌ ميكنه‌. و از بين‌ ميبره‌. و زهق‌ الباطل‌.

 يك‌ جمله‌اي‌ آخر اين‌ آيه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد. خيلي‌ مهمه‌ اين‌ را دقت‌ كنيد. ان‌ الباطل‌ كان‌ زهوقا. باطل‌ را بدونيد چه‌ عمل‌ شما باشه‌، چه‌ خودتون‌ باشي‌، چه‌ گفتارتون‌ باشه‌، چه‌ زندگيتون‌ باشه‌، چه‌ معاملتون‌ باشه‌، هر جايي‌ كه‌ باطل‌ واردش‌ شد، باطل‌ چيه‌ اساسا؟ من‌ ميگم‌ باطل‌ واردش‌ شد. چيزي‌ كه‌ غير حقه‌. شما ميگيد كه‌ سر فلاني‌ را خوب‌ كلاه‌ گذاشتم‌. جنس‌ نمي‌دونم‌ چند توماني‌ را بهش‌ چند هزار تومان‌ فروختم‌. اين‌ را بدونيد سر شما كلاه‌ رفته‌. نه‌؟ حالا خواهي‌ ديد. فرداش‌ يك‌ مرض‌ پيدا ميكني‌ سه‌ برابر اين‌ درآمدت‌ را بايد خرج‌ بكني‌. پس‌ فرداش‌ يك‌ جوري‌ ميشه‌ كه‌ پنج‌ برابرش‌ را بايد از دست‌ بدهي‌. تجربه‌ هم‌ شده‌. من‌ مكرر گفتم‌ به‌ افرادي‌ كه‌ يك‌ گرفتاريهايي‌ دارند. مي‌گن‌ آقا كارمون‌ پيچ‌ مياره‌. ما نميدونيم‌ چيكار كنيم‌؟ آدمهاي‌ زرنگ‌، فعال‌، باهنر. ميگن‌ كارمون‌ پيچ‌ مياره‌. ميگم‌ از سه‌ چيز خارج‌ نيست‌. غالبا اينطوره‌. يا يكنفر مظلومي‌ را اذيت‌ كردي‌ اين‌ آهش‌ پشت‌ سرته‌. بدون‌ به‌ زمين‌ مي‌خوري‌. ميدونيد خدا مي‌آد به‌ كمك‌ها. هميشه‌ خدا يار مظلومه‌. مي‌آد به‌ كمك‌ اين‌ مظلوم‌ همچين‌ طرف‌ را به‌ زمين‌ ميزنه‌ كه‌ آدم‌ تعجب‌ ميكنه‌ چرا اين‌ بيچاره‌ انيجور به‌ زمين‌ خورد؟ يكي‌ مظلومي‌ آهش‌ پشت‌ سرته‌. شما هم‌ هر كدوم‌ گرفتاريد اينها را فكر كنيد و اگر گرفتار هم‌ نيستيد مواظب‌ باشيد كه‌ يك‌ همچين‌ پيش‌ آمدهايي‌ براتون‌ نكنه‌. يا يك‌ حرامي‌ مال‌ حرامي‌ وارد مالتون‌ شده‌. خودتون‌ را هم‌ مي‌دونيدها. يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ نمي‌دونه‌. نه‌ خدا عفوّه‌. ولي‌ شما خودتون‌ هم‌ مي‌دونيد ولي‌ اهميت‌ نمي‌ديد. مي‌گيد حالا درستش‌ مي‌كنيم‌. مثل‌ اينكه‌ يك‌ فضلة‌ موش‌ توي‌ ظرف‌ غذا ببينيد، بگيد بالاخره‌ حالا يك‌ وقتي‌ برش‌ مي‌داريم‌. نه‌ فوري‌. و سوم‌ اينكه‌ يك‌ گناهي‌ را دائما مي‌كنيد. كه‌ كم‌كم‌ قبح‌ آن‌ گناه‌ از نظرت‌ رفته‌. مي‌گي‌ آن‌ گناه‌ نيست‌ كه‌. زنت‌ با زلفاش‌ مي‌آد جلوي‌ برادرت‌ مي‌شينه‌ و باهم‌ صحبت‌ مي‌كنند، مي‌خندند. زلفش‌ هم‌ معلوم‌ ميشه‌. ميگي‌ اين‌ برادرمه‌ ديگه‌. خوب‌ برادرت‌ باشه‌. برادر با مرد غريبه‌ هيچ‌ فرقي‌ نميكنه‌. محرم‌ محرمه‌، نامحرم‌ نامحرمه‌. همينقدر گفتي‌ اين‌ برادرم‌، اين‌ ديگه‌ عيب‌ نداره‌، خدا توي‌ دهنت‌ ميزنه‌. اين‌ را بدونيد. گاهي‌ ميشه‌ انسان‌ يك‌ گناهان‌ كبيره‌ مي‌كنه‌ تو دهني‌ نميخوره‌. به‌ يك‌ نفر فاسقي‌ بعد از مرگش‌ ديدند اين‌ جاش‌ خوبه‌. بهش‌ گفتند تو هميشه‌ فسق‌ و فجور مي‌كردي‌. مي‌گفت‌ من‌ هر وقت‌ گناه‌ مي‌كردم‌، منتظر بودم‌ كه‌ خدا يك‌ چيزي‌ بزند توي‌ سرم‌، از زير ديوار رد نمي‌شدم‌. آنطرفتر مي‌رفتم‌. و فورا مي‌رفتم‌ گناهم‌ را جبران‌ مي‌كردم‌. ترس‌ از خدا انسان‌ بايد داشته‌ باشه‌. و لا يخافن‌ عهد منكم‌ الا ذنبه‌. شما از هيچي‌ نترسيد. اين‌ را بدونيد. يك‌ مرد قوي‌ با استقامت‌ كه‌ در راه‌ خدا قدم‌ برميداره‌ نبايد از هيچي‌ بترسه‌ مگر از گناهش‌. از گناه‌. حتي‌ از خدا هم‌ كه‌ مي‌ترسي‌ به‌ خاطر اين‌ باشد كه‌ چون‌ گناه‌ كردي‌ خدا مؤاخذه‌ات‌ ميكنه‌. اينجوري‌ باش‌. لا يخافن‌ احد منكم‌ الا ذنبه‌.

 باطل‌ زهوقه‌. باطل‌ نابوده‌. اين‌ را بدونيد. اگر در زندگيتون‌ فرقي‌ نميكنه‌، كاسبي‌، اداري‌ هستي‌، بيكاري‌، هر كاري‌، شغلي‌، هر چي‌ داري‌، كار بد قاطي‌ كارهات‌ نكن‌. باطل‌ عمل‌ نكن‌. بر خلاف‌ حق‌ عمل‌ نكن‌. كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد ان‌ الباطل‌، با نون‌ تاكيد، با انّ كه‌ براي‌ تأكيده‌، ان‌ الباطل‌ كان‌ زهوقا. كان‌ زهوقا. يعني‌ انسان‌ را نابود ميكنه‌، انسان‌ را بيچاره‌ ميكنه‌. اگر كسي‌ طرفدار حق‌ بود، حق‌، هميشه‌ هست‌ او هم‌ هست‌. علي‌ مع‌ الحق‌ و الحق‌ مع‌ علي‌. علي‌ با حقه‌ اين‌ روايت‌ را سني‌ها هم‌ نقل‌ كرده‌اند از قول‌ پيغمبر اكرم‌. كه‌ علي‌ با حقه‌ و حق‌ با عليست‌. يدور حيث‌ دار. دور مي‌زنند با هم‌، هميشه‌ با همند. هر كس‌ بر خلاف‌ دستورات‌ علي‌ و خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ كاري‌ بكنه‌، بر خلاف‌ حق‌ كار كرده‌. از صراط‌ مستقيم‌ اگر خارج‌ شد، بر خلاف‌ حق‌ كار كرده‌ و اين‌ زهوقه‌. اين‌ الباطل‌ كان‌ زهوقا. خودتون‌ را وصل‌ به‌ باطل‌ نكنيد. هميشه‌ وصل‌ به‌ حق‌ بكنيد تا حق‌ بشيد. وصل‌ به‌ باطل‌ كه‌ كرديد باطل‌ مي‌شويد. يك‌ مشت‌ كاغذ باطله‌ را وقتي‌ كه‌ يك‌ كاغذ سفيد هم‌ قاطيش‌ بكنند، اينها همه‌ را مي‌ريزند توي‌ آشغالدوني‌. با باطل‌ هيچوقت‌ معاشرت‌ نكنيد.

 با افرادي‌ كه‌ حرف‌ لغو مي‌زنند، اگر يك‌ خورده‌ توسعه‌ بديم‌ مطلب‌ را، حرف‌ لغو مي‌زنند ننشينيد، حرف‌ لغو باطله‌. باهاشون‌ ننشينيد. افرادي‌ كه‌ غيبت‌ ميكننه‌ كه‌ اصلا. چون‌ باطلترين‌ باطلتها گناه‌ و معصيته‌. بالاخره‌ اگر شما كاغذ سفيد هم‌ باشيد، با كاغذهاي‌ باطله‌ وقتي‌ قاطيتون‌ كردند مي‌ريزند توي‌ آشغالدوني‌. ان‌ الباطل‌ كان‌ زهوقا. بعد خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و ننزل‌ من‌ القرآن‌ ما هو شفاء و رحمة‌ للمؤمنين‌. اما يك‌ جمله‌ هم‌ و لا يزد الظالمين‌ الا خسارا. همين‌ قرآني‌ كه‌ شفا و رحمت‌ هست‌ براي‌ مؤمنين‌، براي‌ ظالمين‌ و لا يزيد الظالمن‌ الا خسارا. خسارت‌ داره‌. در روايت‌ داريم‌ ربتا للقرآن‌ و القرآن‌ يلعنه‌. چه‌ بسا تلاوت‌ كنندگان‌ قرآني‌ هستند كه‌ قرآن‌ لعنشون‌ ميكنه‌. اين‌ داره‌ قرآن‌ ميخونه‌. آن‌ هم‌ ميگه‌ خدا لعنتت‌ كنه‌. قرآن‌ها. يعني‌ قرآن‌ غير خدا كه‌ چيز ديگه‌اي‌ نيست‌. كلام‌ خداست‌. خدا او را از رحمت‌ خودش‌ دور ميكنه‌. ربتا للقرآن‌ و القرآن‌ يلعنه‌.

 كوشش‌ بكنيم‌ انشاء الله‌ قرآن‌ را درست‌ بخوانيم‌، تقوي‌ داشته‌ باشيم‌، راه‌ حق‌ را حركت‌ بكنيم‌. معصيت‌ نكنيم‌ انشاء الله‌ و دستورات‌ دين‌ را كاملا عمل‌ بكنيم‌. بعد مي‌فرمايد كه‌ يسئلونك‌ عن‌ الروح‌ اي‌ پيغمبر سؤال‌ مي‌كنند از تو از روح‌. بعضيها خيال‌ كردند خدا اصلا جواب‌ نداده‌ در مقابل‌ اين‌ سوال‌ و روح‌ را نميشه‌ شناخت‌ و حال‌ اينكه‌ روايات‌ هم‌ هست‌ و خود آيه‌ هم‌ جواب‌ مي‌ده‌. قل‌ الروح‌ بگو اي‌ پيغمبر كه‌ روح‌ من‌ امر ربي‌. منتهي‌ عالم‌ امر را بايد شناخت‌. يك‌ عالم‌ امري‌ داريم‌ يك‌ عالم‌ خلقي‌ داريم‌. عالم‌ امر مافوق‌ اين‌ خلقتي‌ است‌ كه‌ ما مي‌بينيم‌. اگر چه‌ هر چه‌ در عالم‌ امر هست‌، مخلوقه‌. ولي‌ يك‌ ملكوتي‌ داره‌، يك‌ باصطلاح‌ معنويتي‌ داره‌. روح‌ از اين‌ طبيعت‌ اين‌ عالم‌ بوجود نيامده‌. يك‌ عده‌ هستند مي‌گويند روح‌ از بدن‌ منبعث‌ ميشه‌، بوجود مي‌آيد. نه‌. قل‌ الروح‌ من‌ امر ربه‌. بگو روح‌ اي‌ پيغمبر از امر خداست‌، از عالم‌ امره‌. يعني‌ اگر تمام‌ عالم‌ خلق‌ و ملك‌ را بگرديد يك‌ چيزي‌ كه‌ روح‌ ساز باشه‌ نيست‌. يك‌ چيزي‌ كه‌ روح‌ را بتونه‌ بوجود بياره‌ نيست‌. از عالم‌ امره‌. خداي‌ تعالي‌ اراده‌ كرده‌ روح‌ باشه‌. لذا انتساب‌ هم‌ داره‌ به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار كه‌ نفخت‌ فيه‌ من‌ روحي‌. و الا اين‌ را بدونيد روح‌ مجرد مطلق‌ نيست‌. جسم‌ لطيف‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌فرمايد جسمي‌ است‌ لطيف‌. جا داره‌ در بدن‌ شماست‌. يك‌ زماني‌ نبوده‌ خدا خلقش‌ كرده‌. زمان‌ داره‌ بعد (قطع‌ صداي‌ نوار)

 توسعه‌ و ظرفيت‌ آنقدر با عظمته‌ اين‌ را بدونيد كه‌ اگر ميلياردها سال‌ زندگي‌ بكنه‌، و هر روزي‌ هزارها كلمه‌ و مطلب‌ علمي‌ ياد بگيره‌، باز هم‌ ظرفش‌ جا داره‌ كه‌ چيز ياد بگيره‌. اين‌ معناي‌ روحه‌. و همينطور هم‌ خواهد شدها. حالا ما روحمون‌ چند هزار ساله‌ خلق‌ شده‌ بماند. آن‌ چيزي‌ نيست‌ در مقابل‌ آنچه‌ مي‌خواهد باشه‌. در عالم‌ دنيا روح‌ هست‌، داريد چيز ياد مي‌گيريد. خيلي‌ ضعيف‌ ياد مي‌گيرد. اين‌ را بدونيد. يا داريد از طريق‌ كتاب‌ ياد مي‌گيريد، از شنيدن‌، از اين‌ راههاي‌ باريك‌ احساس‌، حس‌، حواس‌. از اين‌ راههاي‌ باريك‌. مثل‌ اينكه‌ يك‌ باغي‌ را مي‌خوايد شما آب‌ بديد، پنج‌ تا جوي‌ باريك‌ آب‌ بياد. اين‌ كلي‌ معطلي‌ داره‌ تا اين‌ باغ‌ را آب‌ بديد. اين‌ روح‌ شما از طريق‌ چشم‌ چيز ياد ميگيره‌. از طريق‌ چشم‌، از طريق‌ شامه‌، از طريق‌ ذائقه‌، از طريق‌ لامسه‌. اما وقتي‌ از بدن‌ بيرون‌ آمد، با تمام‌ وجود چيز ياد ميگيره‌. يعني‌ يك‌ دفعه‌ مثل‌ اينكه‌ سيل‌ وارد باغ‌ ميشه‌. در ده‌ دقيقه‌ مي‌بيند تمام‌ باغ‌ را آب‌ ميده‌، پر كرد. روح‌ انسان‌ اينطوريه‌.

 آنوقت‌ در عالم‌ بعد از اين‌ عالم‌، الي‌ الابد. تا قيامت‌، تا بهشت‌، اولئك‌ اصحاب‌ الجنة‌ هم‌ فيها خالدون‌. خالدين‌ فيها ابدا. مرگ‌ ديگه‌ نيست‌. ميليارد ميليارد سالهاي‌ بعد از اين‌ شما چقدر چيز ياد گرفتيد، اگر بگيم‌ بعد از يك‌ مدتي‌ متوقف‌ ميشه‌ ديگه‌ چيز ياد نميگيره‌. توقف‌ يعني‌ مرگ‌. و خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد در عالم‌ قيامت‌ ديگه‌ مرگ‌ نيست‌. پس‌ هميشه‌ انسان‌ چيز ياد ميگيره‌. حالا ببينيد روح‌ چقدر توسعه‌ داره‌. روح‌ چقدر عظمت‌ داره‌. اين‌ روح‌ را خداي‌ تعالي‌ به‌ انسان‌ داده‌. من‌ امر ربي‌. و شما اين‌ را هم‌ بدونيد ما اوتيتم‌ من‌ العلم‌ الا قليلا. اين‌ يك‌ مطلب‌ كلي‌ است‌. البته‌ در خصوص‌ روح‌ هست‌ و همه‌ چيزه‌. شما بدونيد كه‌ هر چه‌ دانشمندان‌ دنيا در بارة‌ همين‌ عالم‌ ملك‌ كه‌ خيلي‌ محدوده‌، تحقيق‌ بكنند، تازه‌ به‌ هيچ‌ جا نمي‌رسند. بوعلي‌ سينا با همة‌ علمي‌ كه‌ داشت‌، بو علي‌ سينا اصلا مي‌گويند مغزش‌ غير از مغزهاي‌ عادي‌ بوده‌. روحش‌ غير از روحهاي‌، در سن‌ ده‌ سالگي‌ قرآن‌ را حفظ‌ بوده‌. من‌ در حالاتش‌ خوندم‌ و بر اكثر علوم‌ پزشكي‌ كه‌ آنوقت‌ خيلي‌ مهم‌ بوده‌. آخر علم‌ پزشكي‌ الان‌ ساده‌ شده‌. ولي‌ آنروز با نداشتن‌ وسيله‌ خيلي‌ مهمه‌، غلبه‌ پيدا كرده‌. بر فلسفه‌ غلبه‌ پيدا كرده‌، بر حقايق‌ غلبه‌ پيدا كرده‌. در عين‌ حال‌ ميگه‌ من‌ مثل‌ يك‌ طفل‌ كوچكي‌ هستم‌ كه‌ در كنار اقيانوس‌ بي‌ نهايت‌ علم‌ ايستاده‌ باشم‌ و چيزي‌ نفهميده‌ باشم‌. كه‌ بدانجا رسيد دانش‌ من‌ من‌ به‌ آنجا رسيدم‌ از نظر علمي‌ كه‌ فهميدم‌ نادانم‌. اينجوريه‌. مي‌خوايد نه‌ يك‌ موتون‌ را بكنيد اين‌ چه‌ جوري‌ خلق‌ شده‌، چه‌ جوري‌ درست‌ شده‌ بيايد تشريحش‌ كنيد.

 يك‌ سلول‌ بدنتون‌ را، يك‌ چي‌ بگم‌ ديگه‌؟ شما همين‌ انگشتان‌ شما، نقشة‌ سر انگشتتون‌، خط‌ خط‌ها كه‌ اصلا هيچوقت‌ هم‌ نگاهش‌ نمي‌كنيد. مي‌دونيد اين‌ چقدر مسئله‌ داره‌؟ اين‌ علمي‌ است‌ به‌ نام‌ علم‌ انگشت‌ نگاري‌. يك‌ وقتي‌ يك‌ نفر در مشهد اين‌ بازنشسته‌ بود مال‌ باصطلاح‌ شهرباني‌ بود. گفت‌ بياد من‌ يك‌ چيزهايي‌ به‌ شما بگم‌. مي‌گفت‌ كه‌ نقشهاي‌ سر انگشت‌ انسان‌ طوري‌ تنظيم‌ شده‌ كه‌ در عالم‌، الان‌ شيش‌ ميليارد شايد جمعيت‌ كرة‌ زمين‌ باشه‌، ميلياردها هم‌ از دنيا رفتند، ميلياردها هم‌ بعدا متولد ميشوند، اين‌ نقش‌ سر انگشتان‌ شما، اين‌ با همة‌ اينها فرق‌ ميكنه‌. خيلي‌ مسئله‌ است‌ها. يعني‌ ميگه‌ اگر دو تا انسان‌ نقش‌ سر انگشتانش‌ با هم‌ مساوي‌ باشه‌، ما اشتباهي‌ وقتي‌ انگشت‌ نگاري‌ مي‌كنيم‌ مي‌ريم‌ او را اشتباهي‌ مي‌گيريم‌ بجاي‌ اين‌ دزد. محاله‌. آنچنان‌ هم‌ اطمينان‌ خداي‌ تعالي‌ داده‌ كه‌ مسئلة‌ انگشت‌ نگاري‌ علمي‌ شده‌. شما ميريد آنجا ميگه‌ بايد انگشت‌ نگاري‌، من‌ سواد دارم‌ امضا مي‌كنم‌. مي‌گويند نه‌ انگشت‌ نگاري‌ بكن‌. براي‌ اينكه‌ انگشت‌ نگاري‌ قابل‌ براي‌ تقلب‌ نيست‌. ولي‌ امضا قابل‌ تقلبه‌. اينجوريه‌. همين‌ چيزي‌ كه‌ جلوي‌ چشمتون‌ هست‌. الان‌ هر كدومتون‌ به‌ سر انگشتتاتون‌ نگاه‌ بكنيد مي‌بينيدش‌.

 صداها هم‌ هميطنوره‌. شما اين‌ را مي‌دونيد؟ دو نفر در عالم‌ نميشه‌ كه‌ تن‌ صداهاشون‌ يكي‌ باشه‌. ماها متوجه‌ نيستيم‌ها. بچة‌ كوچيك‌ باباش‌ آمده‌ در در مي‌گيه‌ در را باز كن‌ بابامه‌. ميگي‌ از كجا فهميدي‌؟ ميگه‌ صداي‌ بابامه‌. بله‌. راست‌ هم‌ ميگه‌. صداي‌ باباشه‌، باباش‌ هم‌ هست‌. مگر خيلي‌ حواسش‌ پرت‌ باشه‌ نشناسه‌.

 فرق‌ بين‌ انگشت‌ خودمون‌ و انگشت‌ شما نمي‌گذاريم‌. گاهي‌ ممكنه‌ صداها را اشتباه‌ بكنيم‌. ولي‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و من‌ آياته‌ اختلاف‌ السنتكم‌. اين‌ زبانهاتون‌، تن‌ صداهاتون‌، اين‌ از نشانه‌هاي‌ خداست‌. خيليه‌ها. شش‌ ميليارد جمعيت‌، صدا از توي‌ ريه‌ مي‌آيد توي‌ حلقوم‌، از حلقوم‌ مي‌آيد توي‌ دهن‌. اينها صداهاشون‌ با هم‌ فرق‌ بكنه‌ و دو تا با هم‌ شبيه‌ نباشه‌. چرا به‌ جهت‌ اينكه‌ مي‌خواد خداي‌ تعالي‌ مي‌خواد بشناسونه‌ همديگر را. يك‌ امتيازي‌ با هم‌ داشته‌ باشند. اما كبوترها، بلبل‌ها قناريها اينها صداشون‌ با همديگر فرقي‌ نمي‌كنه‌. شما دو سال‌ سه‌ سال‌ قناريتون‌ بالاي‌ سرتون‌ داره‌ ميخونه‌. يك‌ كسي‌ پيدا بشه‌ يك‌ قناري‌ بياره‌ بگذاره‌ قناري‌ شما را برداره‌. مي‌گيد نه‌ همونه‌، صداش‌ هيچ‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌. صداي‌ خروسها با هم‌ فرق‌ نميكنه‌. صداي‌ الاغها كه‌ اصلا فرق‌ نميكنه‌. ان‌ انكر الاصوات‌ لصوت‌ الحمير. بعله‌. هيچ‌ اصلا عجيبه‌ها. بخدا قسم‌ اينها نشانه‌هاي‌ خداست‌. چيزهايي‌ كه‌ لازمه‌. دو نفر شكلهاشون‌ نميشه‌ كه‌ فرق‌ نكنه‌. شكلها. حتي‌ دوقلوها خيلي‌ شبيه‌ به‌ همند آدم‌ خوب‌ دقت‌ كنه‌، مي‌بينه‌ يك‌ اختلافاتي‌ با هم‌ دارند. اما كبوترها، شكلاشون‌ با هم‌ فرق‌ نميكنه‌. حيوآنها فرق‌ نميكنه‌. حالا اينها چه‌ جور همديگر را مي‌شناسند؟ خدا اون‌ پرستوها. خوب‌ اين‌ نر و ماده‌ با هم‌ جفت‌ مي‌شوند، از كجا همديگر را مي‌شناسند. ماها با همة‌ عقل‌ و هوشمون‌ نمي‌تونيم‌ بشناسيم‌. اين‌ ماده‌ شوهرش‌ را ميشناسه‌، كس‌ ديگري‌ را راه‌ نميده‌ توي‌ لانه‌اش‌. عجيبه‌.

 و ما اوتيتم‌ منا لعلم‌ الا قليلا. ما در دنيا نمي‌تونيم‌ همه‌ چيز را بفهميم‌، بشناسيم‌. اينقدر نشانه‌ خدا داره‌. اينقدر چيزهايي‌ بنا بوده‌ با هم‌ اختلاف‌ داشته‌ باشه‌، اختلاف‌ انداخته‌، با هم‌ متحد باشه‌، متحد كرده‌، چيزهايي‌ كه‌ بنا بوده‌ باهم‌ يكي‌ باشه‌، يكي‌ كرده‌. عجيبه‌ عالم‌ خلقت‌. يك‌ دانشمندي‌ ميگه‌ كه‌ شما اگر يك‌ كتاب‌ صد صفحه‌اي‌ را، صد صفحه‌ كتاب‌. كتابها معمولا از صفحة‌ اول‌ هست‌، دوم‌، سوم‌، چهارم‌ تا صد صفحه‌. اين‌ را بگذاريد در مقابل‌ يك‌ كوري‌ كه‌ با دستش‌ هم‌ نمي‌تونه‌ تشخيص‌ بده‌. آخه‌ بعضي‌ كورها با دستشون‌ تشخيص‌ مي‌دهند. نمي‌تونه‌ تشخيص‌ بده‌. اين‌ كتاب‌ را صحافي‌ كنه‌. از صدتا احتمال‌، يك‌ احتمال‌ داره‌ كه‌ صفحة‌ اول‌ را برداره‌. درسته‌؟ صفحة‌ دوم‌ را پشت‌ سر صفحة‌ اول‌ برداره‌، از ده‌ هزار احتمال‌ يك‌ احتمال‌. صد ضربدر صد چقدر ميشه‌؟ ده‌ هزار تا. در صفحات‌ پنجم‌ و ششم‌ اصلا احتمال‌ از بين‌ ميره‌، يك‌ كور، ببنيد كه‌ پنج‌ صفحه‌ را مرتب‌ گذاشته‌ از يك‌ تا پنجم‌. ميگيد اين‌ يك‌ حقه‌اي‌ توي‌ كارش‌ هست‌. اين‌ چشمش‌ ميبينه‌ يا از راه‌ لمس‌ مي‌فهمه‌. نميشه‌. چطور پنج‌ صفحه‌ پشت‌ سر هم‌ نميشه‌، شش‌ ميليارد جمعيت‌ را شماره‌ گذاري‌ كه‌ همه‌ اشون‌ جداي‌ از هم‌ باشند ميشه‌. آخه‌ بي‌ دينها. چي‌ بگه‌ آدم‌ به‌ اينها. عمي‌ عين‌ لا تراك‌. كور باد چشمي‌ كه‌ تو را نبينه‌. حضرت‌ سيد الشهدا مي‌فرمايند. كجا هست‌ كه‌ خدا نباشه‌؟ كجا را شما پيدا مي‌كنيد كه‌ خدا در آنجا موجوديتش‌ را اظهار نكرده‌ باشه‌. يا موجود في‌ كل‌ مكان‌. كجا؟ هر جائي‌ شما بگيد از همين‌ قبيل‌ من‌ اثبات‌ مي‌كنم‌ خدا آنجا موجوديتش‌ را اظهار كرده‌. چرا ما اينقدر غافليم‌ از خدا. بد نيست‌ كه‌ در محضرت‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگاري‌ كه‌، حالا يك‌ مثالي‌ مرحوم‌ فيض‌ كاشاني‌ در يكي‌ از كتابهايش‌ داره‌. مثاله‌ البته‌. حقيقت‌ نداره‌. باور نكنيد. ماهيها گفتند اين‌ آبي‌ كه‌ مي‌گند حيات‌ ما به‌ اون‌ بستگي‌ داره‌ كو؟ ما كه‌ آبي‌ نمي‌بينيم‌. يكي‌ گفت‌ يك‌ ماهي‌ بزرگي‌ در فلان‌ اقيانوس‌ آب‌ را ديده‌. بريم‌ از او بپرسيم‌. پاشدند دسته‌ جمعي‌ رفتند پيش‌ او. او به‌ اينها گفت‌ كه‌ شما غير آب‌ را به‌ من‌ نشون‌ بديد تا من‌ آب‌ را به‌ شما نشون‌ بدم‌. آخه‌ هر چزي‌ از ضدش‌ شناخته‌ ميشه‌.

 شما يك‌ جائي‌ را پيدا كنيد كه‌ خدا در آنجا احاطه‌ نداشته‌ باشه‌ تا من‌ خدا را معرفي‌ كنم‌. فساد هست‌. هر چه‌ بدي‌ هست‌ اگر مثلا فرض‌ كنيد نستجير بالله‌ يك‌ جايي‌ باشه‌ خدا نباشه‌ فرض‌ كنيد خدا نباشه‌، هست‌. مثل‌ قلب‌ ماها. قلب‌ آدمهاي‌ بد. آنهم‌ تازه‌ نه‌ اينكه‌ ذات‌ خدا نباشه‌. نه‌ ذكر خدا فقط‌ در قلب‌ نيست‌، ياد خدا نيست‌، مي‌بينيد تمام‌ صفات‌ رذيله‌ آمده‌ اينجا هجوم‌ كرده‌. ايمان‌ به‌ خدا نيست‌. مي‌بينيد كه‌ همة‌ صفات‌ رذيله‌ آمده‌ آنجا جمع‌ شده‌. اشكال‌ يزيد و شمر اينها بود. يزيد چرا يزيد شد؟ براي‌ اينكه‌ دلش‌ از ياد خدا غافل‌ بود. ايمان‌ به‌ خدا نداشت‌. شمر ايمان‌ به‌ خدا نداشت‌. فرقش‌ با شماها، يزيد و شمر با شماها فرقش‌ همين‌ بوده‌. لذا عملش‌ هم‌ با شما فرق‌ ميكنه‌. شماها ايمان‌ داريد.هيچوقت‌ حاضر نيستيد حتي‌ يك‌ مسلماني‌ را آزار كنيد. يك‌ فرزند پيغمبري‌ را آزار بديد. يك‌ مسلماني‌ را آزار بديد. حاضر نيستيد. ميگيد گناه‌ داره‌. چرا من‌ او را نگرانش‌ كنم‌؟ چرا ناراحتش‌ كنم‌.؟ براي‌ چي‌؟ براي‌ اينكه‌ انسانيد. براي‌ چي‌؟ براي‌ اينكه‌ ايمان‌ داريد. اما بعضي‌ از افراد بد هستند كه‌ دلشون‌ از ياد خدا غافل‌ شده‌ اينها نه‌، خوششون‌ مي‌آد.

 همين‌ امروز اتفاقا ديدم‌ يك‌ پسره‌اي‌ بعدازظهر بود، ما جاتون‌ خالي‌ نهار جاي‌ خيلي‌ خوبي‌ بوديم‌. خيلي‌ خوب‌ بود. هم‌ حلال‌ بود هم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود وضعش‌ خوب‌ بود. حدود دو و نيم‌ بعد از ظهر بود كوچه‌ها خلوت‌. يك‌ پسري‌ آمده‌ توي‌ كوچه‌ نشسته‌. دو تا خروس‌ آورده‌ اينها را به‌ هم‌ انداخته‌ مي‌خواد ببينه‌ كدام‌ يكي‌، كدام‌ يكي‌ از اينها برنده‌ ميشه‌. اين‌ طبع‌ انسانه‌. طبع‌ انسان‌ اينجوريه‌ ديگه‌. خروسها با هم‌ جنگ‌ كنند. كفترها با هم‌ جنگ‌ كنند. خدمت‌ شما عرض‌ شود آدمها چطور؟ خيلي‌ عالي‌. خيلي‌ عالي‌. نمام‌ اصلا معناش‌ همينه‌. دو نفر را به‌ هم‌ بندازيم‌ بنشينيم‌ تماشا. كشتي‌ها اصلا براي‌ چيه‌؟ همين‌ كشتي‌ هايي‌ كه‌ مي‌گيرند. رفته‌ بوديم‌ هند. اوايل‌ انقلاب‌ بود. به‌ ما گفتند بياييد در اين‌ بازيهاي‌ آسيايي‌ شما بياييد. ما مي‌خوايم‌ صلوات‌ بفرستيم‌. خوب‌ آنوقتها رسم‌ بود كه‌ همه‌ جا يك‌ روحاني‌ هم‌ باشه‌. ما رفتيم‌، ديدم‌ ما هم‌ دلمون‌ مي‌خواد آن‌ ايرانيه‌ بزنه‌ آن‌ هنديه‌ را به‌ زمين‌. همچين‌ يك‌ حالت‌ طبيعيمون‌ بود. البته‌ اينجا چون‌ اينها جلوي‌ پيشانيشون‌ بسته‌ بودند يا حسين‌ و آثار اسلامي‌ داشتندو از جمهوري‌ اسلامي‌ اين‌ كشتي‌ گيرها رفته‌ بودند. ولي‌ آدم‌ ميبيني‌ دلش‌ مي‌خواد. ما بعنوان‌ اينكه‌ مسلماني‌ يك‌ هندو را بزنه‌ زمين‌، ولي‌ حقيقتش‌ را بخواهيد نه‌ حقيقتش‌ انسان‌ دلش‌ مي‌خواد يكي‌ يكي‌ ديگه‌ را بزنه‌. خروس‌ من‌ خروس‌ او را لت‌ و پارش‌ بكنه‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود اين‌ او را بزنه‌ به‌ زمين‌. اينجوري‌. اين‌ طبع‌ انسانه‌. خوب‌ دو تا انسان‌ آمده‌ پيش‌ شما اقا مي‌دوني‌. اين‌ آقا با همة‌ محبتي‌ كه‌ بهت‌ اظهار ميكنه‌ فلان‌ حرف‌ را گفت‌. حالا دروغ‌. اِ. بله‌.

 ديروز صبح‌ دم‌ حرم‌ يكي‌ از علما به‌ من‌ رسيده‌ ميگه‌ كه‌ من‌ كتابهاي‌ شما را اصلا مطالعه‌ نكردم‌. ولي‌ شنيدم‌ كه‌ اين‌ كتابها بده‌ و لذا از شما خوشم‌ نمي‌آيد. بخدا قسم‌ عين‌ همين‌. گفتم‌ شما بزرگواريد. حالا اگر مي‌خوايد من‌ بفرستم‌ مطالعه‌ كنيد. اگر اشكالي‌ داشت‌. اينجوري‌. خوب‌ اين‌ آقا بدش‌ مي‌آد از من‌. ميرسه‌ مي‌بينم‌ اخم‌ كرد روش‌ را گردوند. ما هم‌ كم‌ كم‌ ما هم‌ برمي‌گردونيم‌. يا همون‌ نمام‌ مي‌آد از طرف‌ او به‌ من‌ هم‌ يك‌ چيزي‌ ميگه‌. مگر او هم‌ اگر كتاب‌ نوشته‌ باشه‌. كتابهاي‌ اون‌ اينطوره‌ اينطوره‌. من‌ هم‌ خوب‌، بهترين‌ حق‌ گوشه‌ از نظر ما مردم‌ بر خلاف‌ گفتة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. حق‌ تا باطل‌ حضرت‌ در نهج‌ البلاغه‌ مي‌فرمايد فاصله‌اش‌ چهار انگشته‌. هر چه‌ با گوشت‌ شنيدي‌ باور نكن‌، هر چه‌ با چشمت‌ ديدي‌، اگر باور كردي‌ هم‌ حق‌ گفتنش‌ را نداري‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. روايت‌ داره‌ اگر يك‌ نفر، اينها را خوب‌ گوش‌ بديد آقايون‌. من‌ به‌ اكثر شماها حق‌ اين‌ را دارم‌ بگم‌ كه‌ بايد عمل‌ كنيد و انشاء الله‌ عمل‌ مي‌كنيد. و الاّ توي‌ اين‌ گرما نشستن‌ چه‌ فايده‌اي‌ داره‌؟ من‌ الان‌ نصف‌ سرم‌ درد ميكنه‌ در اثر گرما، اينجا هواي‌ گرم‌. يعني‌ چي‌؟ ديوانه‌ است‌ كسي‌ كه‌ بخواد اينجا بنشينه‌ و عمل‌ نكنه‌. ولي‌ شما مي‌دونم‌ عمل‌ مي‌كنيد لذا مي‌گم‌. امام‌ مي‌فرمايد اگر غير از اين‌ باشيد از صراط‌ مستقيم‌ خارجيد آقايون‌. امام‌ مي‌فرمايد اگر هفتاد نفر كه‌ سابقة‌ راست‌ گفتن‌ دارند. پيشت‌ هيچ‌ دروغ‌ نگفتند، آدمهاي‌ راستگو، آمدند و گفتند فلاني‌ فلان‌ كار را كرده‌. خودش‌ گفت‌ من‌ نكردم‌. صدقه‌ و كذبهم‌. بگو همة‌ اين‌ هفتاد نفر دروغ‌ مي‌گويند و خودش‌ راست‌ ميگه‌. عمل‌ بكنيدها. يك‌ وقت‌ خيال‌ نكنيد اينها مبالغه‌ است‌. نه‌ مبالغه‌ نيست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ هر چه‌ با گوشت‌ شنيدي‌ باطل‌ و هر چه‌ با چشمت‌ ديدي‌ درست‌ و صحيح‌ است‌. عمل‌ كنيد. كدوم‌ يكيمون‌ اينطوري‌ هستيم‌. سه‌ نفر بيان‌ بگن‌ فلاني‌ فلان‌ كار را كرده‌. خودش‌ مي‌آد قسم‌ قرآن‌ مي‌خوره‌ مي‌گويند نه‌ بابا.

 يك‌ خدا ميدونه‌ گاهي‌ انسان‌ تكان‌ ميخوره‌. يك‌ نفر در يك‌ مجلسي‌ كه‌ من‌ گريه‌ام‌ گرفت‌ براي‌ آن‌ شخص‌. توي‌ يك‌ مجلسي‌ بهش‌ گفتند فلان‌ كار را شنيديم‌ تو كردي‌. همه‌ گفتند شنيديم‌. منهم‌ يكي‌ از همانهايي‌ بودم‌ كه‌ شنيده‌ بودم‌. گفت‌ كه‌ من‌ قسم‌ مي‌خورم‌ كه‌ اين‌ كار را نكردم‌. من‌ گفتم‌ كه‌ قسم‌ هم‌ لازم‌ نيست‌ بگو نكردم‌ قبوله‌. يك‌ قسمي‌ داره‌ در روايت‌ كه‌ يك‌ شخصي‌ گفت‌ و الله‌ العزير الرئوف‌ كه‌ من‌ اين‌ كار را نكردم‌. حضرت‌ گفت‌ نه‌ اينطور قسم‌ نخور. بگو من‌ از حول‌ و قوهة‌ خدا بيزار باشم‌ اگر اين‌ كار را كرده‌ باشم‌. ديگه‌ نميتونه‌ قسم‌ بخوره‌. اينجور قسم‌. آقا اين‌ بندة‌ خدا مجبور شد براي‌ اينها كه‌ آنجور قسمي‌ را بخوره‌. آخه‌ ما اسلامه‌، اسلام‌ به‌ ما بگو اگر يك‌ كسي‌ گفت‌ نكردم‌، بگو نكرده‌. حتي‌ توي‌ دادگاهها، توي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود آنجاها اينطوره‌.

 يك‌ شخصي‌ آمد خودش‌ اقرار به‌ زنا كرد خدمت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. حضرت‌ فرمود اشتباه‌ ميكني‌ برو. دو مرتبه‌، سه‌ مرتبه‌. خدا نكنه‌ كه‌ ما بخوايم‌ از زبان‌ اشخاص‌ بكشيم‌ گناه‌ را بيرون‌ و آنها را وادار به‌ اقرار بكنيم‌. ميگم‌ سه‌ دفعه‌ حضرت‌ ردش‌ كرد. تو اشتباه‌ ميكني‌. تو اين‌ گناه‌ را نكردي‌. ماها ببينيم‌ چقدر فاصله‌ داريم‌ با صراط‌ مستقيمي‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ است‌ و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌. در زمان‌ رژيم‌ طاغوت‌ شخص‌ مي‌ديد داره‌ كتك‌ مي‌زدند يكنفر را كه‌ مي‌ديد كه‌ داره‌ كتك‌ مي‌خوره‌. بگو من‌ فلان‌ كار بد را كردم‌. مي‌ديد اين‌ كتكها بيشتر از جرمشه‌، بله‌ كردم‌. قاضي‌ حتي‌ حق‌ نداره‌ با اخم‌، با تندي‌ با طرف‌ صحبت‌ كنه‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ با يكي‌ يهودي‌، يك‌ يهودي‌ آمدند حضرت‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. شمشير علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ را اين‌ يهودي‌ دزديده‌. حضرت‌ گفت‌ اين‌ شمشير مال‌ منه‌ بنا شد بروند پيش‌ قاضي‌. قاضي‌ گفت‌ كه‌ شما يا علي‌ دليلي‌ داريد كه‌ شمشير مال‌ شماست‌. اين‌ گفت‌ مال‌ منه‌. البته‌ حالا اين‌ از باب‌ تعليمه‌. و الا معصوم‌ چون‌ دروغ‌ نميگه‌ بهترين‌ دليل‌ اين‌ است‌ كه‌ بگه‌ مال‌ منه‌. به‌ يهودي‌ گفت‌. گفت‌ من‌ در دستمه‌. ذواليده‌ ديگه‌. حالا غير امير المؤمنين‌، دو تا ديگه‌ باشند. اين‌ ذو اليده‌ و اين‌ هم‌ دليلي‌ نداره‌. گفت‌ شمشير مال‌ يهوديه‌. و حتي‌ به‌ هر دوشون‌ بايد مساوي‌ نگاه‌ بكنه‌. به‌ يكي‌ نگاه‌ بكنه‌ بخنده‌، تعارف‌ كنه‌، احترام‌ كنه‌، به‌ يكي‌ نه‌، اخم‌ كنه‌، نباشه‌. شما در قضاوت‌ اسلام‌ مراجعه‌ كنيد ببينيد چي‌ نوشته‌اند! انسان‌ بايد در صراط‌ مستقيم‌ حركت‌ كنه‌. اينها حالا پيش‌ اومد اين‌ مسئله‌ را وارد شدم‌.

 خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ شهيد هاشمي‌ نژاد در كتاب‌ مناظرة‌ دكتر و پيرش‌ نوشته‌ همة‌ احكام‌ قضاوت‌ را، خيلي‌ خوب‌ هم‌ نوشته‌. ولي‌ ماها متأسفانه‌ از همه‌ چي‌ دوريم‌. آنوقت‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ همه‌اش‌ محكوم‌ اين‌ حرفها بودند. هارون‌ الرشيد به‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ميگه‌ من‌ شنيدم‌ تو ادعاي‌ خلافت‌ كرديد. خليفتين‌. دو تا خليفه‌ توي‌ يك‌ مملكت‌. آقا از كي‌ شنيديد شما؟ مردم‌ گفتند. حضرت‌ قسم‌ مي‌خوره‌ كه‌ من‌ ادعاي‌ خلافت‌، البته‌ قسم‌ هم‌ درست‌ بوده‌. قسم‌ ميخوره‌ ادعاي‌ اين‌ خلافتي‌ كه‌ تو داري‌، من‌ نكردم‌. در عين‌ حال‌ مگر اعتنا ميكنه‌. حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر را از مدينه‌، از كنار قبر پيغمبر دستگير ميكنه‌، ميگه‌ يا رسول‌ الله‌ اين‌ فرزندت‌، مي‌دونم‌ فرزند پيغمبري‌، اين‌ فرزندت‌ اختلاف‌ بين‌ مردم‌ مسلمان‌ انداخته‌. من‌ اين‌ را تبعيدش‌ مي‌كنم‌ كه‌ بين‌ مسلمونها اختلاف‌ نيندازه‌. اين‌ معناي‌ انحراف‌ از صراط‌ مستقيمه‌. دقت‌ كرديد؟ دو تا محمل‌ درست‌ كرد. يكي‌ را فرستاد طرف‌ بصره‌، يكي‌ را هم‌ فرستاد طرف‌ بغداد كه‌ مردم‌ ندونند كه‌ موسي‌ بن‌ جعفر را كجا فرستاده‌؟ كجا فرستاده‌؟

 حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در زيارتشون‌ خونده‌ ميشه‌ السلام‌ علي‌ المعذب‌ في‌ قعر السجون‌. سلام‌ بر آن‌ كسي‌ كه‌ در آن‌ قعر سجون‌، آخه‌ سجن‌ معلومه‌ كه‌ يك‌ گودالي‌ داشته‌. سابقها همون‌ خشونتها و ديكتاتوريها و هر چه‌ ظلم‌ بكنند كسي‌ بالاي‌ سرشون‌ نباشه‌ كه‌ حرفي‌ بزنه‌، ايجاب‌ ميكرده‌ زندانهاي‌ خيلي‌ بدي‌ درست‌ مي‌كردند. مي‌خواستند بكشند طرف‌ را. در حالات‌ حجاج‌ بن‌ يوسف‌ ثقفي‌ داره‌ يك‌ زنداني‌ درست‌ كرده‌ بود اينها سادات‌ را آنجا جمع‌ كرده‌ بود. يكي‌ يكي‌ مي‌مردند. جنازه‌ هاشون‌ را جمع‌ نمي‌كرد. جنازه‌ مي‌ماندند بو مي‌گرفتند، بقيه‌ مريض‌ مي‌شدند، مي‌مردند، دو تا آخر كه‌ جانشون‌ قويتر بود و قويتر بودند مي‌گفت‌ بريد زندان‌ را روي‌ آنها خراب‌ كنيد، همانجا قبرشون‌ بشه‌. در بغداد يك‌ مشت‌ از اينجور امامزاده‌ها هست‌. كه‌ زندان‌ را روي‌ آنها خراب‌ كردند. توي‌ ديوار ميگذاشت‌. اينجوري‌ بودند. السلام‌ علي‌ المعذب‌ في‌ قعر السجون‌. و عجيبتر و ظلم‌ المطامير. چاههاي‌ عميق‌ را مي‌گويند مطامير. چاههاي‌ عميق‌. آن‌ ته‌ چاه‌ حضرت‌ را آنجا اذيت‌ مي‌كردند. خيلي‌ عجيبه‌. ببينيد انسان‌ چقدر بد ميشه‌. وقتي‌ كه‌ ياد خدا در دلش‌ نبود، انسان‌ اينطوري‌ ميشه‌.

 به‌ پسرش‌ مأمون‌ گفت‌ وقتي‌ موسي‌ بن‌ جعفر آمده‌ بودند، خيلي‌ احترام‌ كرد. آخر اين‌ آدمهايي‌ كه‌ اختيارشون‌ دست‌ هواي‌ نفسشونه‌، جهاد با نفس‌ نكردند و عقلشون‌ حاكم‌ نيست‌ در بدنشون‌، اينها هر روزي‌ يك‌ جوري‌ هستند. نقدا كيفشون‌ گرفته‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفرا احترام‌ كنه‌. احترام‌ كرد و بعد هم‌ بدرقه‌اش‌ كرد و بعد هم‌ مأمون‌ را گفت‌ ببر ايشون‌ را برسون‌. بعد كه‌ مأمون‌ برگشت‌ گفت‌ اين‌ آقا كي‌ بود اينقدر احترام‌ كردي‌؟ گفت‌ اين‌ جائي‌ كه‌ من‌ نشستم‌ مال‌ اين‌ آقاست‌. من‌ غصب‌ كردم‌. گفت‌ چرا بهش‌ نمي‌دي‌؟ گفت‌ الملك‌ عقيم‌. اگر تو هم‌ بخواي‌ در فكر اين‌ باشي‌ كه‌ تا من‌ زندم‌ جاي‌ من‌ بنشيني‌، چشمات‌ را در مي‌آورم‌. بله‌.

 حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر را در چاهها، ظلم‌ المطامير كه‌ شب‌ و روز را تشخيص‌ نمي‌داد از نظر ظاهر. خوب‌ در يك‌ چنين‌ زندانهايي‌، حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر را اذيت‌ مي‌كردند. نام‌ ايشان‌ به‌ زبانم‌ آمد. مناسبت‌ هم‌ هيچ‌ مناسبت‌ ظاهري‌ نداره‌. ولي‌ خوب‌ شايد انشاء الله‌ اين‌ باب‌ الحوائج‌ امشب‌ حوائج‌ همه‌امون‌ را مخصوصا چند تا مريض‌ توصيه‌ كردند، انشاء الله‌ شفاي‌ مريضها و برآمدن‌ حاجات‌ و رفع‌ گرفتاريها انشاء الله‌ باشه‌. چراغها را خاموش‌ كنيد حالي‌ پيدا كنيم‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ توفيقاتمون‌ امشب‌ بيشتر از هر وقت‌ باشد. السلام‌ عليك‌ يا ابا ابراهيم‌ يا موسي‌ بن‌ جعفر ايها الكاظم‌ يابن‌ رسول‌ الله‌. يا حجة‌ الله‌ علي‌ خلقك‌ يا سيدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك‌ الي‌ الله‌ و قدمناك‌ بين‌ يدي‌ حاجاتنا يا وجيه‌ عند الله‌ اشفع‌ لنا عند الله‌.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *