۱۱ صفر ۱۴۱۶ – معرفت امام عليه السلام
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله و السلام و الصلاة علي رسول الله و علي آله آل الله. لا سیما علي بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء. و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. و اذ ابتلیه ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن. قال اني جاعلك للناس اماما. قال و من ذريتي. قال لا ينال عهدي الظالمين.
ما وعده كرديم كه در بحث امامت و ولايت كه از مهمترين بحثهاي عالم اسلام و از بزرگترين عقائد اسلاميست، كه ذات مقدس پروردگار در قرآن مجيد از آن تعبير به نبأ عظيم كرده. آنجا كه ميفرمايد ام يتسائلون عن النباء العظيم. نبأ خودش به معناي خبر مهمه. وقتي كه كلمة عظيم هم وصفي براي اين نبأ شد اهميت و عظمتش بيشتر ميشود. در سورة نبأ خداي تعالي به پيغمبر اكرم خطاب ميفرمايد عم يتسائلون. ميداني پيغمبر از چه چيز از تو سؤال ميكنند؟ از نبأ عظيم. خبر بسيار مهم كه از اين كلام من ميخوام استفاده كنم كه حتي قرآن مجيد دربارة بحث امامت و ولايت تعبير از نبأ عظيم كرده و به قول يكي از دانشمندان غير مسلمان، ميگه كه مردم مسلمان در اين موضوع بسيار من از آنها تعجب ميكنم كه پيغمبر اسلام دربارة امامت از همة مسائل بيشتر اهميت داده و موضوع را براي مردم مسلمان توضيح داده و بلكه اهم مسائل اسلامي را مسئلة امامت و جانشيني خود قرار داده. در عين حال بيشتر از همه چيز مردم مسلمان دربارة اين مسئله اختلاف دارند. خداي تعالي هم بعد از همين جمله كه عم يتسائلون عن النبأ العظيم اشاره فرموده الذي هم فيه مختلفون. كه اين از كلماتي است كه پيشگوئيهاي قرآن كريم را ميرساند.
در ميان مسائل اسلامي شايد آنقدري كه دربارة مسئلة امامت اختلاف شده، دربارة هيچ مسئلهاي آنقدر اختلاف نشده. چون اكثر فرق اسلامي از مسئلة امامت از هم جدا ميشوند. و لذا در دين مقدس اسلام و حتي پيغمبر اكرم خود وجود مقدسش از روز اول به فكر اين مسئله و توضيح اين مسئله بود. در آن جلسة اولي كه پيغمبر اكرم اقوام و خويشاوندان خودش را دعوت كرد كه دستور ذات مقدس پروردگار كه انذر عشيرتك و الاقربين، اقوام و نزديكانت را اول به طرف خدا دعوت كن و چهل نفر از اقوام و خويشاوندان را دعوت كرد، در همان جلسه مسئلة امامت و خلافت مطرح شد. و فرمود هر كس اول به من ايمان بياورد، او امام بعد از منه، جانشين منه و همانجا علي بن ابيطالب ايستاد و عرض كرد من به تو ايمان آوردهام. و در هر مناسبتي پيغمبر اكرم مسئلة خلافت و امامت را مطرح ميفرمود.
مثلا سني و شيعه نوشتهاند كه براي پيغمبر اكرم يك مرغ برياني آوردند. گفت خدايا محبوبترين بندگانت را برسان كه در خوردن اين مرغ با من شريك بشود. علي بن ابيطالب آمد. علي بن ابيطالب را به عنوان باب علم خودش معرفي كرده و فرموده انا مدينة العلم و علي بابها. در تمام موارد در جنگها، در موقع استراحتها، در هر زمان به مسئلة امامت و ولايت رسول اكرم توجه داشته و براي مردم توضيح ميداده است.
و لذا از همة مسائل بيشتر توضيح داده شده و قرآن شريف در اين آيهاي كه تلاوت كردم وقتي كه با حضرت ابراهيم خداي تعالي سخن ميگويد و حضرت ابراهيم مبتلا ميشود، آزمايش ميشود به كلماتي و خداي تعالي آنها را تمامش ميكند كه بحث مفصلي در اين زمينه هست، حضرت ابراهيم را خدا ميفرمايد من تو را امام قرار دادم. اني جاعلك للناس اماما. قال و من ذريتي. اين امامت، اين ولايت از براي ذرية من هم هست. قال لا ينال عهدي الظالمين. عهد من، اين مسئلة امامت، جانشيني من، ولايت من به كساني كه ظالم باشند و در مرحلة اول ظلم به نفس بكنند نميرسد. لا ينال عهدي الظالمين (قطع صداي نوار)
هستند و در جلسهاي قبل داشتيم و دوستان بودند گفتم كه يك بحثي در اين چند شب دربارة مسئلة امامت و اهميت اين مسئله و مسئلة ولايت انشاء الله عرايضي عرض ميكنم و بهترين فهرست براي بحثهاي شبهاي آينده هم كه اينهم يك اشارهاي بود كه ناگهان به ذهنم رسيد. يعني داشتم زيارت جامعة كبيره را ميخوندم بابي انتم و امي و نفسي. بموالاتكم علمنا الله تعالي معالم ديني. پدرم به قربانتون، مادرم به قربانتون، جانم به قربانتون اي خاندان عصمت كه بموالاة شما، به ولايت شما خداي تعالي معالم دين ما را به ما تعليم داد. بموالاتكم علمن الله معالم ديننا و اصلح ما كان فسد من دنيانا. در ارتباط با دنيامون اگر ما پيرو شما باشيم خداي تعالي همة كارهامون را اصلاح ميكنه و كوچكترين ناراحتي براي ما بوجود نميآد. و اصلح ما كان من فسد من دنيانا. و بموالاتكم تمت الكلمه. بموالات شما كلمة خداي تعالي تمام ميشه. اينها فهرست عرايض منه در شبهاي انشاء الله در شبهاي آينده و بموالاتكم تمت الكلمه و عظمت النعمه و ائتلفت الفرقه. و بموالاتكم تقبل الطاعة المفترضه و لكم المودة الواجبه و الدرجات الرفعيه و المقام المحمود و المكان المعلوم و الجاء العظيم و الشأن الكبير و الشفاعة المقبوله. هر يك جملهاش خدا ميدونه اگر كسي بخواد دربارهاش حرف بزنه، در بارة هر يكي از اين دوازده فرازي كه بعد از اين فراض كه بامي انتم و امي و نفسي، تا همين جملاتي كه خوندم كه دوازده فراز ميشه، هر جملهاش دهها شب بايد صحبت كرد. قدر زيارت جامعه را بدانيد اجمالا.
مرحوم مجلسي بزرگ، پدر علامة مجلس ميگه در عالم مكاشفه ديدم وارد حرم حضرت عسگري شدم. امام عصر كنار ضريح ايستاده. من از در كه وارد شدم ايستادم كالمداحين. مانند مداحها كه ميايستند مدح ميخونند، من زيارت جامعه را از اول تا به آخر خطاب به حجة ابن الحسن خوندم. فرمودند كه نعمة الزياره. خوب زيارتي است. بعد فرمودند جلو بيا. جلو رفتم. فرمودند نزديكتر بيا. نزديكتر رفتم. نزديكتر بيا تا نزديك آن حضرت نشستم و ايني كه من جلو نميرفتم ميترسيدم خلاف ادب كاري انجام بدهم كه در محضرش نتونم آن ادب لازم را رعايت كنم. هر جملة از اين قسمت، زيارت جامعه مفصله، اما همين قسمتش. خوب دقت كنيد. بامي انتم و امي و نفسي. به موالاتكم علمن الله معالم ديننا. بموالات شما خدا معالم دين ما را، يعني هر چه از علوم مربوط به دينمونهها، به پيروي از شما ما ياد گرفتيم.
به خود امام زمان عليه الصلاة و السلام قسم، آقايون من زياد بحث با علماي اهل سنت كردم. اكثر شما شايد با نوشتههاي من آشنايي داشته باشيد. يك كتاب من دارم به نام شبهاي مكه كه در تركيه و سوريه و مدينه و مكه با علماي مكه بحث كردم و زيادي از علماي وهابي و غير وهابي را ديدم. نميخوام بحثهايي را كه با آنها داشتم براي شما عرض كنم. ميخوام يك مطلب را بگم. در ميان شيعيان، البته نه هر شيعة بي تفاوت نسبت به خاندان عصمت. نه هر شيعة بي بند و بار. شيعياني كه لااقل در همين ماه محرم و صفر در ماه رمضان پاي منبرها نشستهاند. اينها اكثرشون عالمتر از علماي بزرگ اهل سنت هستند. همين شيعيان، همين شماها كه پاي منبرها تا حدي بوديد. گاهي انسان تعجب ميكنه. من بعضي از بحثها را در كتب خودم از اهل سنت نقل كردم بعضي ميگند شايد اين صداقت نداشته باشه، شايد راست نباشه. آخر مگه ميشه يك عالم اينقدر جاهل باشه.
شخصي است بنام ابن باز، الان هم زنده است. اين اول عالم وهابي روي كرة زمينه. اول عالم وهابي روي كرة زمين. و از آن كساني است كه الان شايد متجاوز از نود سال، صد سال از عمرش ميگذره و در تخريب قبرستان بقيع شريك بوده. من در مدينه او را ديدم نزد او رفتم. نشستم. چشمش نابيناست. اين مرد نشسته بود. همين آقايوني كه ميگن ضريح را نبوسيد، شركه. نميدونم در حرم را نبوسيد، شركه. دست و پاي اين شخص را ميبوسيدند و براي او احترام قائل بودند. من نشستم كنارش. گفتم يا شيخ ما تقول في حديث الرسول دربارة اين حديث پيغمبر كه ميفرمايد خلفائي من بعدي اثني عشر، نظر شما چيست؟ گفت رواية صحيحه، روايتي است صحيحه، بسيار روايت خوبيست. گفتم كه، آخه در روايات هست كه پيغمبر اكرم ميفرمايد كه خلفايي من بعدي اثني عشر الائمه من بعدي اثني عشر. خلفاي من بعد از من دوازده نفرند. ائمه بعد از من دوازده نفرند و كلهم من قريش. همهاشون از قريشند و كلهم من بني هاشم. همهاشون از بني هاشمند. من تا اينجا خوندم. گفتم اينها منظور كي هستند؟ گفت اولهم ابو بكر. به من گفت. اول ابي بكره. دوم عمر، سوم عثمان، چهارم علي، پنجم معاويه، اينجا توقف كرد. پنج تا شد، دوازدهتا هنوز، تقريبا هفت تا ديگه مانده اين دوازده تا تمام بشه. يكي آنجا نشسته بود. خيال كرد ايشان فراموش كرده اسامي را. گفت بعدش يزيد. گفت نه يزيد را من قبول ندارم. اين شارب الخمر بود و حسين بن علي را كشت و من قبولش ندارم. من گفتم پس كي؟ گفت دوازده تا از اين خلفاي اموي و عباسي، خوبهايشون را انتخاب كن و منظور پيغمبر همون بوده.
اين عالم با اينكه ميگه روايت صحيحه است بقيه روايت را من نخوندم، او ميخواست يادش باشه. روايت اينه كه الائمه من بعدي اثني عشر كلهم من قريش، كلهم من بني هاشم. اولهم علي بن ابيطالب، ثم حسن، ثم الحسين، ثم علي بن الحسين، ثم محمد بن علي ابن الباقر، ثم جعفر بن محمد الصادق، تا ميرسه به حضرت بقية الله ارواحنا فداه و حضرت دربارة علائم ظهور بحث ميكنه.
در قصة جابر بن عبد الله الانصاري كه آمد سؤال كرد از اولي الامر، حضرت فرمود كه اول آنها علي بن ابيطالب. اولي الامر دوازده جانشين منند كه اول آنها علي بن ابيطالبه. بعد حسن، بعد حسين، بعد علي بن الحسين، بعد محمد بن علي الباقر و انت تراه يا جابر. تو اي جابر او را ميبيني. و سلام مرا به او برسان و از معجزات پيغمبر اكرم بود كه تنها صحابي كه اينقدر عمر كرد و به زمان امام باقر رسيد، جابر بن عبد الله انصاري بود. اينها را همه را روي تعصب بود. تا من اين كلمه را گفتم گفت انت جعفري؟ تا اينجا نفهميده بود. چون نميديد. و الا من با همين لباس بودم. يكي آنجا بود گفت بعله. شروع كرد به فحاشي كردن به من. من در كتاب شبهاي مكه اين قضيه را نوشتم آنقدر به من توهين كرد كه يكي اشاره كرد چون عواقب بد اين فحاشيها را ميدونست اشاره كرد پاشو از مجلس برو بيرون. و من پاشدم آمدم بيرون.
ايني كه عرض ميكنم اول عالم وهابي كه وقتي به اصطلاح ملك عربستان سعودي ماشيني ميخره، بعنوان تبرك يكي دو سه روز اين ماشين را ميگذاره زير پاي اين آقا كه تبرك بشه، ديگه تصادف نكنه. يك چنين فردي ميبينيد كه چقدر اين استعداد و علم داره! قدر اين مجالستون را ميخوام عرض كنم بدونيد. قدر مجالس عزاداري بر ابي عبد الله الحسين را بدانيد. مطالبي اهل سنت گاهي مطرح ميكنند كه خدا ميدونه ما آنجا فكر ميكنيم كه چقدر خداي تعالي به ما لطف كرده كه ما شيعه شديم الحمد لله الذي هدانا لهذا و ما كنا لنهتدي لولا ان هدانا الله. معالم دين ما به وسيلة اين خاندان به ما رسيده اگر اهل سنت فقط روايت نبوي را دارند ما روايات نبوي، روايات علوي، روايات حسني، روايات حسيني، روايات دوازده امام را داريم. اينها همهاش در مقابل آنچه حضرت وليعصر ارواحنا فداه (قطع صداي نوار)
يك دوازدهم اين بخاطر روايتي است كه در اين زمينه است. او ميآد علوم را بيان ميكنه. بموالاتكم علمن الله تعالي معالم ديننا.
يك دانشمند غير مسلمانه، اگر اهل مطالعه هستيد كتاب صوت العدالة الانسانيه مال جرج جرداق، ترجمه هم شده، اين را مطالعه كنيد. در مقدمهاش مينويسد كهاي كاش علي بن ابيطاب زمان ما بود. يكي از دانشمندان و مكتشفين اين را ميگه. اي كاش علي بن ابيطالب زمان ما بود. اين مرد داره ميگه من به راههاي آسمان آشنا هستم. سلوني قبل ان تفقدوني. از من بپرسيد قبل از اينكه مرا نبينيد. اي كاش ما توي مسجد كوفه روي آن خاكهاي زمين مسجد كوفه زانو ميزديم و مشكلات فضائيمون را از حضرت سؤال ميكرديم. ميگه انا بطرق السماء اعلم منكم بطرق الارض. من به راههاي آسمان آشناترم تا شما به راههاي زمين. اما متأسفانه پاي منبر علي كي نشسته؟ سعد وقاص. ميگه اگر راست ميگيد بگو موي سر و صورت من چند تاست؟ علي ميگه اگر من ميخواستم بگم كه ميتونستم. اما يك چيزي ميگم كه زمان بر تو ثابت كنه. اين مردمي هم كه اينجا نشستهاند ببينند. تو يك فرزندي، يك جملهاي حضرت داره، فرخهاي در خانه داري كه اين پسر من حسينم را ميكشه. مردم شنيدند، اين عمر سعد هم بزرگ شد. يك روز ديدند عمر سعد حاضر شد در كربلا و حضرت ابي عبد الله الحسين را شهيد كرد.
به موالاتكم علمنا الله معالم ديننا. ما معالم دين را در ابعاد مختلف از خاندان عصمت و طهارت داريم. معالم دين ما يك مشت معارفه. اعتقاد به خدا. باور نميكنيد من در دانشگاه اسلامي مدينه رفتم. كتابي خريدم كه الان در كتابخانهام هست بنام فتح المجيد. در آنجا نوشته كه خدا در آسمان روي يك كرسي نشسته. خدا يك خورده چاقتر از آن كرسيه. يك وجب آنهم به وجب خدايي. معناي الرحمن علي العرش استوي را داره ميكنه، و خدا پشت گردنش چه شكليه، روش چه شكليه، صورتش چه قيافه داره وسوار الاغ ميشه ميآد شبهاي جمعه روي بام مكه و بعد سابقها علف هم ميريختند آنجا كه الاغ خدا گرسنه برنگرده. شما الان ميخنديد به اين حرفها. با يك دانشجوي دانشگاه اسلامي مدينه من صحبت كردم. گفتم آقا زماني شده كه مردم به كرات بالا رفتند. گفت اينها دروغه. مگر ميشود از زمين رفت به بالا. من آياتي از قرآن براش استدلال كردم. ميگفت اصلا زمين در حركت نيست. كرويت زمين هنوز به آنها نرسيده. شما فكر نكنيد مال دويست سال قبله اين حرفهايي كه من ميزنم. مال همين ده بيست سال قبل. و آنقدر انجماد فكري آنهايي كه تحت تربيت خاندان عصمت و طهارت نيستند در توحيد، در نبوت، در امامت. من اگر براي شما نقل كنم كه اينها دربارة پيغمبر اكرم چي ميگن، چون بدون مقايسه با كلمات آنها شما نميدونيد كه چقدر معارفتون بالا رفته. دربارة پيغمبر چي ميگن.
من خودم شرم ميكنم كه بگم در صحيح بخاري چه مطالبي دربارة پيغمبر گفتند. پيغمبر ميگند يك روز آمد در مسجد نماز ميخوند. در وسط نماز يادش آمد جنبه. گفت مردم همينجور سرجاتون بايستيد تا من برم برگردم. حالا شما ميدونيد آن سابقها حمام سر خانه نبودش گرفتاري. حالا. رفت حضرت و غسل كرد و آمد و از همانجايي كه نماز را قطع كرده بود شروع كرد به نماز خوندن كه به نظر، به فتواي همة اهل سنت اين نماز باطله. اگر بدانيد پيغمبر را چطور معرفي ميكنند. و ما پيغمبر اكرم را اشرف مخلوقات، تالي تلو ذات اقدس پروردگار، لا فرق بينك و بينهم الا انهم عبادك و خلقك. اينطوري معرفي ميكنيم. همينطوري كه الان ميشناسيم. هميني كه پيغمبر را شناختيد، همينه. در معالم دين اينطور. در قسمت معارف. در قسمت امام اصلا لازم نيست امام معصوم باشه. هيچ چيز را هم نميدانست اشكال نداره. مسئلهاي نيست. ما گاهي اعتراض ميكرديم آخه اين خلفا، اينها مسائل معمولي را بلد نبودند. ميگفتند اشكالي نداره، مملكت را اداره ميكنه، زمامداره و مسئلهاي نيست.
دربارة معاد و قيامت بحثهايي هست كه اگر من بخوام اينها را بحث بكنم همين يك كلمه كه علمن الله تعالي معالم ديننا، كلي بايد روش بحث كنيم. ميآئيم در بحث احكام. در بحث احكام آقايون بدونيد گرفتاري كه اهل سنت دارند و موفقيتي كه شيعه داره، اين انقلاب عظيمي كه الان توي اين مملكت شده و شانزده سال از عمرش گذشته و كوچكترين اختلافي بين مردم وجود نداره، اين بخاطر اين است كه ما پيرو خاندان عصمت و طهارتيم. حالا توضيحش را عرض كنم. در اسلام، در تشيع، يك بحثي هست كه باب علم آيا مسدوده يا مفتوح؟ شيعه ميگه باب علم مسدود نيست. مفتوحه. باب اجتهاد مفتوحه. يعني شما ميتونيد همانطوري كه ابو حنيفهاي آنها ميگند مجتهد شد، هر انساني ميتونه بره مجتهد بشه و فتوا بده و مردمم هم لازم است كه از او تقليد بكنند. يعني همة افراد به سن پانزده سالگي كه ميرسند، يا بايد مجتهد باشند يا مقلد و در مرتبة اول بايد مجتهد باشند. ببينيد فتح باب اجتهاد. لذا عدهاي از علما، حتي قرآن هم ميگه و لولا نفر من طائفة لتيفقهوا في الدين و ينظروا قوم الي رجع اليهم. يك عده بروند تفقه در دين بكنند بيان مردم را به طرف خدا دعوت بكنند. اما آنها ميگن نه.
من در مكه با يكي از علماي بزرگ مكه صحبت ميكردم. بهش گفتم كه چه خصوصيت داره كه شما با اين علم و دانشتون بايد از ابو حنيفة هزار و دويست سال قبل تقليد بكنيد؟ فخر رازي در كتاب تفسير كبير مينويسد كه من به خدا قسم از ابو حنيفه عالمترم. اما چه كنيم كه ما بايد از او تقليد كنيم. باب اجتهاد را مفتوحش كرد. اسلام مفتوح كرده، شيعه گرفته. اونها به خاطر بعضي از مسائل سياسي زمان خودشن باب اجتهاد را بستند. امروز اكثر اينها دنبال تفقه در دين نميروند. چند روز قبل يكي از دوستان، برنامهاي براي ما تنظيم كرده بود كه ما رفتيم طرف تركمن صحرا و علماي زيادي از علماي اهل سنت استقبال ما كردند و خيلي هم به ما اظهار محبت كردند. اين كتاب شبهاي مكه را خونده بودند. در آن مجلس من به آنهاگفتم آقايان بيائيد يك تحقيقاتي در دينتون بكنيد، در معالم دينتان بكنيد، در اجتهاد بكنيد كه بحثي داره. بخاطر اينكه مجلس تا حدي عموميست، نميتونم خصوصيات بحث را عرض كنم كه اين علما چطور تحت تأثير و الان هم اظهار محبتي به من دارند و تحت تأثير واقع شدند.
در بخش احكام اينطوري. همه ميتونيم مجتهد بشويم، هر كدام از شما، اين جمعيتي كه اينجا نشستيد، همين الان ميتونيد تصميم بگيرد از فردا صبح برويد مجتهد بشيد در دينتون. راه بازه براي همه. درس بخونيد. قرآن و احاديث را معانيش را ياد بگيريد. استنباط بكنيد، احكامتون را بفهميد و اين واجبه بر هر مكلفي. تقليد فرع بر اجتهاده. يعني شما وقتي ميتونيد تقليد بكنيد يك كار لازمتري در اجتماع داشته باشيد، آن كار را انجام چون لازمه بديد، بهتون گفتند ميتونيد تقليد بكنيد. در بحث معارف و احكام كه اينطور.
در بحث تزكية نفس. من ديدم عرض ميكنم. شايد بعضي از دوستان آشنا به وضع من باشند. من اين مسئله را از همة مسائل مهمتر ميدانم. با اقطاب متصوفة اهل سنت كه پيرو خاندان عصمت و طهارت نيستند اگر چه اكثرا متصوفة اهل سنت خودشون را پيرو اهل بيت عصمت ميدانند و نسبت به ساير اهل سنت اينها خيلي بهترند اما اگر شما برنامههاي عبد القادر جرجاني را كه همين قادريه هستند. يكي از اقطاب قادريه يك روز ديدم آمده مشهد پيش من كه من كتابهايي كه در ارتباط با تزكية نفس شما نوشتيد من مطالعه كردم. ديدم اين مطالبي كه ما داريم هيچ انسان را به جايي نميرسانه و مطالب شما درسته. با پانصد نفر مريدي كه او داشت اعلام كرد من حاضرم در تحت نظر شما باشم. راه راست، راه راستي كه خاندان عصمت رفتند. صراط مستقيم، بدون اعوجاج، بدون كوچكترين چيزي كه جنبة خرافي داشته باشه، خاندان عصمت اينطوري ما را بردند.
بموالاتكم علمن الله تعالي معالم ديننا و انشاء الله جملات بعد را شبهاي آينده براتون توضيح ميدم. من نميتونم، وقتم با اين شبهاي كوتاه نميرسه كه دربارة اين جملات شرح كاملي بدم و انشاء الله اميدواريم كه دوستان مشهد تشريف آوردند، در آن كانون بحث و انتقاد ما اين مسائل را اگر هر كجاش براشون كوچكترين مشكلي بود و اشكالي داشت، سؤال بكنند تا جواب انشاء الله عرض بكنيم.
اما چه ميشه كرد هنوز دنيا را نتوانستهاند دانشمندان، علما، شخصيتهاي بزرگ، با اهل بيت عصمت و طهارت آشنا كنند. يك شخصي بنام وبستر نامي بودش از انگلستان آمده بود مشهد، ما الان نوارهايش را داريم. ايشان ميگفت من مسيحي بودم. ديدم اسلام دين كاملي است، آمدم مسلمان شدم. ولي ديدم همة آن خرافاتي كه در مسيحيت هست، در اسلامي كه من انتخاب كردم هست. گفتم آيا مسلكي، به اصطلاح مذهبي در اسلام نيست كه اين حرفها را نزنه، خدا را مجسم ندانه، مثلا بهشت را اينطوري كه در تورات نوشته، اينجوري معرفي نكن، خدا را ضعيف معرفي نكنه. گفتند يك مذهبي هست بنام شيعه. در آنجا اهليت داشتند در آنوقت كه همان بزرگتري كه در آنجا بود به من معرفيش كنيد و فعاليت دربارة تشيع ميكرد همچين آمد ايران و آن شخص را آورد مشهدو آنجا سخنراني براي ما كرد. كه وقتي به مذهب شيعه رسيدم فهميدم دين حق و ديني كه توأم با فطرت انسان و صراط مستقيمه دين مقدس اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و آله (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و اميدوارم انشاء الله اين كلمهاي كه امشب ترجمه براتون كردم كه بموالاتكم الله تعالي معالم ديننا آن كسي كه ميآد دين پيغمبر را تجديد ميكنه، مجدد دين حضرت بقية الله ارواحنا فداه بياد و معالم دين را آن حضرت براي شما بيان بكنه. كه يوم تحدث اخبارها. زمين حتي اخبارش را به شما بيان ميكنه. و ما انسان مالها. آن انسان كامل، حضرت بقية الله ارواحنا فداه ميآد و كنترل زمين را در دست ميگيره. اما چه ميشه كرد؟ ما تا روزي كه آن حضرت ظاهر نشه بايد در مصائب خاندان عصمت بنشينيم، در و ديوار خانههامون را سياه پوش كنيم. به ياد ابا عبد الله الحسين عليه السلام اشك بريزيم و بگيم اين الطالب بذهول الانبياء و ابناء الانبياء. اين الطالب بدم المقتول بكربلا. شنيديد زينب كبري سلام الله عليها كه يكي از همانهايي است كه معالم دين بوسيلة آن حضرت پخش شده. حضرت زينب سلام الله عليها اين اصالت و اين حركت بخاطر اين نبوده كه ما تو را بكشيم اسير باشد نه خودشون ميخواستند، بلكه خدا ميخواسته. ان الله شاء ان يراه اسرا. خدا ميخواد كه زن و فرزند تو را اسير ببينه. چرا؟ براي اينكه در كوفه حرف بزنند، معاويه را رسوا كنند. در شام حرف بزنند معالم دين را بيان كنند. حركاتشون معالم دين را بيان كنه، سخن گفتنشون، سكوتشون حتي معالم دين را بيان كنه.
لذا در ميان بازار كوفه يك نگاه كرد ديد مردم همه در يك حالات مختلفي هستند. صداي زنگ شترها مانع از حرف زدنه. يك اشاره فرمود زينب كبري با آن مقام ولايت تكويني كه بر تمام موجودات داشت، حتي صداي زنگ شترها از كار افتاد. همه ساكت. يا اهل الكوفه. اي اهل كوفه. اي اهل مكر و حيله. شما ديديد با پيغمبر چه كردند؟ شما ميدونيد چه جگر گوشهاي از رسول الله را شهيد كرديد؟ با مردم سخن گفت، خطبة زينب آنچنان عميقانه و عالمانه و دقيقه كه بايد شبها و روزها، سالها دانشمندان در اطرافش صحبت كنند. ابن زياد متوجه شد اگر به همين وضع مسئله باقي بمانه، همين مردم كوفه ميشوره. مردم بيدار ميشوند از خواب غفلت. معالم دينشون را، معرفت امامشون را از زينب كبري ياد ميگيرند. سر مقدس سيد الشهدا را در مقابل محمل زينب، ناگهان زينب صداي برادر را شنيد. ام اصحاب الدهر و الطغي كانوا من آياتنا حجبا. سر بلند كرد سر برادر را روي نيزه مشاهده كرد. يا اهل العالم بين ميتا و قاله سجده و عقدها اي ماه يك شب من. زينب داره با سر برادر حرف ميزنه. گرم سخنه زينب با برادر. يك وقت نگاه كرد ديد اين طفل صغيري كه پهلوي زينب در محمل نشسته، چشم را دوخته به سر پدر نزديك است غالب تهي كند. صدا زد يا اخي فاطمة الصغيرة تكلمها لقد كان قلبه برادر با اين فاطمة صغيره چند كلمه حرف بزن كه قلبش آب داره ميشه.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.