۲۰ شعبان ۱۴۱۴- وجوب‌ كسب‌ علوم‌ ثلاثه‌ اخلاق‌ خ‌ ۴۲

 وجوب‌ كسب‌ علوم‌ ثلاثه‌ اخلاق‌ خ‌ 42

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 چون‌ انسان‌ سه‌ تا از علوم‌ را واجبه‌ هر زن‌ و مرد مسلمان‌ كه‌ تعليم‌ بگيرد. يكي‌ عقائده‌. و دومي‌ علم‌ تزكية‌ نفسه‌، سومي‌ هم‌ احكامه‌. يك‌ روز پيغمبر اكرم‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ وارد مسجد شدند. مسجد در آنوقتها زياد سر و در درستي‌ نداشت‌ كه‌ خوب‌ همه‌ جور افراد وارد مي‌شدند. پيغمبر اكرم‌ ديد كه‌ اطراف‌ يك‌ نفر را گرفتند. و آنچنان‌ توجه‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ كرده‌اند كه‌، آنچنان‌ توجه‌ به‌ اين‌ مرد كرده‌اند كه‌ شايد توجه‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ نكرده‌اند. پيغمبر اكرم‌ فرمود چه‌ خبره‌؟ گفتند علامه‌. علامه‌ صيغة‌ مبالغه‌ است‌ به‌ معناي‌ كسي‌ كه‌ زياد علم‌ دارد. حضرت‌ فرمود و ما العلامه‌؟ علامه‌ كيه‌؟ كيه‌ كه‌ در مقابل‌ پيغمبر اكرم‌ مردم‌ اينجور بهش‌ توجه‌ كردند و او را علامه‌ مي‌دونند. حضرت‌ نزديك‌ رفتند. معلوم‌ شد كه‌ يك‌ دانشمندي‌ است‌ بسيار پر اطلاع‌ از اشعار عرب‌. اشعار زمان‌ جاهليت‌. تمام‌ اشعار را حفظه‌. ميدونه‌ اين‌ شعر مال‌ كيه‌؟ مثلا يك‌ نفر پيدا بشه‌ استاد دانشگاه‌ باشه‌ در ادبيات‌ مثلا خيلي‌ وارد باشه‌. بطوري‌ كه‌ اشعار حافظ‌ و سعدي‌ و مثلا ملاي‌ رومي‌ و فردوسي‌ و همه‌ را حفظ‌ باشه‌ و بدونه‌ كه‌ اين‌ اشعار مال‌ كي‌ هم‌ هست‌؟ تا يك‌ شعري‌ مي‌خوندند برايش‌ ميگفت‌ اين‌ مال‌ فلان‌ دانشمنده‌، فلان‌ شاعره‌. و علاوه‌ انساب‌ عرب‌ را مي‌دونست‌. مثلا تا يك‌ نفر مي‌گفت‌ من‌ پدرم‌ و پدر بزرگم‌ فلاني‌ هست‌ ميگفت‌ تا حضرت‌ آدم‌ اجداد تو اينها هستند. وقتي‌ كه‌ معرفيش‌ كردند، حضرت‌ اصحابشون‌ را دور خودشون‌ جمع‌ كردند و فرمودند كه‌ انما العلم‌ الثلاثه‌. علم‌ سه‌ تاست‌. اينهايي‌ كه‌ شما ميگيد اينها علم‌ نيست‌. همين‌ سه‌ تايي‌ كه‌ الان‌ عرض‌ كردم‌. علم‌ به‌ اينكه‌ انسان‌ چه‌ عقيده‌اي‌ بايد داشته‌ باشه‌. عقيده‌اش‌ بايد چي‌ باشه‌؟ ماها اكثرا عقائدمون‌ همينطور عقائدي‌ است‌ كه‌ از پدر و مادر ياد گرفته‌ايم‌. اگر پدر و مادر ما مسيحي‌ مي‌بودند، ما هم‌ الان‌ مسيحي‌ بوديم‌. اگر يهودي‌ مي‌بودند، ما هم‌ يهودي‌ مي‌بوديم‌. حالا چون‌ مسلمانند، ما هم‌ مسلمانيم‌. هيچ‌ دليلي‌، برهاني‌، بر اينكه‌ چرا ما باز بايد معتقد به‌ خدا باشيم‌؟ چرا بايد ما معتقد به‌ پيغمبر اكرم‌ باشيم‌. چرا بايد معتقد به‌ امام‌ باشيم‌. اينها را نداريم‌. روي‌ اين‌ اصل‌ روز قيامت‌ ممكنه‌ ما را عذاب‌ نكنند به‌ جهت‌ اينكه‌ تصادفا ما طرفدار حقيم‌. اما ارزشي‌ هم‌ برامون‌ قائل‌ نيستند. در همين‌ دنيا هم‌ همينطوره‌. براي‌ همين‌ اساس‌ ما يك‌ برنامة‌ اعتقادي‌ برايتون‌ شروع‌ كرديم‌. يعني‌ از راه‌ اعجاز قرآن‌ ثابت‌ كرديم‌ كه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌ و معجزه‌ كار خداست‌ و وقتي‌ كه‌ قرآن‌ معجزه‌اش‌ را ثابت‌ كرديم‌، معجزه‌ بودنش‌ را ثابت‌ كرديم‌، خدا را ثابت‌ كرديم‌. وقتي‌ كه‌ خدا را ثابت‌ كرديم‌ و قران‌ را معجزه‌ بودنش‌ را ثابت‌ كرديم‌، آنوقت‌ رسالت‌ رسول‌ اكرم‌ هم‌ ثابت‌ شد و بعد هم‌ آنچه‌ كه‌ در قرآن‌ حقه‌، آنها هم‌ مسلم‌ شد كه‌ هر چه‌ كه‌ در قرآن‌ هست‌، حق‌ است‌. كه‌ كساني‌ كه‌ اين‌ را بلد نشدند و يا نبودند كه‌ اين‌ درسها را خوب‌ بدونند، بايد حتما اگر مي‌خوان‌ به‌ سوي‌ خدا حركت‌ كنند، بايد حتما اينها را تعليم‌ بگيرند. چون‌ ما هر چند روز، هر جلسه‌اي‌ كه‌ تشكيل‌ ميديم‌ يك‌ عدة‌ جديدي‌ مي‌آيند و هر چي‌ هم‌ بهشون‌ ميگيم‌ كه‌ اين‌ جلسه‌ مال‌ شما نيست‌ ممكنه‌ بهشون‌ برخورد بخوره‌. ولي‌ بطور كلي‌ حتما و حتما بايد اعجاز قرآن‌ را كه‌ مختصرا و خلاصه‌ من‌ نوشتم‌، اين‌ را بلد باشيد. و بعد دلائل‌ بر اثبات‌ وجود خدا را ياد بگيريد. يكي‌ از دلائل‌ اثبات‌ وجود خدا كه‌ ما اشاره‌ هم‌ كرديم‌ در كتاب‌ پاسخ‌ ما جلد اول‌ به‌ اين‌ دليل‌ اشاره‌ شده‌. شعور حيوانيه‌. حيوانات‌ يك‌ شعوري‌ دارند كه‌ اين‌ شعور مثل‌ علمي‌ است‌ كه‌ در اينها هست‌. و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ اينها بلدند چه‌ بخورند، چه‌ جور زندگي‌ بكنند، اگر مريض‌ شدند چه‌ داروئي‌ مصرف‌ كنند كه‌ بشر با اينهمه‌ تحقيقاتي‌ كه‌ داره‌ اين‌ عقل‌ و علم‌ را نداره‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. يك‌ مثلا فرض‌ كنيد تخم‌ مرغ‌ را مي‌گذاريد توي‌ ماشين‌ جوجه‌ كشي‌. جوجه‌ بيرون‌ مي‌آيد. اين‌ جوجه‌ مادر نديده‌، همنوع‌ خودش‌ را نديده‌. فرض‌ كنيد يك‌ دونه‌ است‌. از هيچ‌ كسي‌ چيزي‌ ياد نگرفته‌. وقتي‌ مي‌آيد از تخم‌ بيرون‌ مي‌بينيد كه‌ آنچه‌ كه‌ براي‌ بدنش‌ لازمه‌ مي‌خوره‌ و آنچه‌ كه‌ براي‌ بدنش‌ مضره‌ نميخوره‌. در يك‌ مجله‌اي‌ ديدم‌ كه‌ يك‌ مقدار چوب‌ و گندم‌ را باهم‌ بلغور باصطلاح‌ كرده‌ بودند. يعني‌ نيمه‌ كوبيده‌ كرده‌ بودند و جوري‌ بود كه‌ هيچكسي‌ نمي‌فهميد اينها چوبهايش‌ كدومه‌، گندمهاي‌ خورد شده‌اش‌ كدامه‌. ريختند جلوي‌ جوجه‌. جوجه‌ گندمها را خورد چوبها را گذاشت‌. ببينيد تا اين‌ حد اطلاع‌! يا مثلا گاهي‌ كه‌ مي‌خواهند يك‌ فرض‌ كنيد دارويي‌ را كشف‌ كنند، يك‌ ميكربي‌ در بدن‌ حيوانات‌ جنگلي‌ وارد مي‌كنند او را مريضش‌ مي‌كنند. بعد عقب‌ سرش‌ راه‌ مي‌افتند مي‌بينند اين‌ ميره‌ چي‌ ميخوره‌؟ هر چه‌ خورد از گياهان‌ يا از بين‌ گياهها، مي‌دونند داروي‌ اين‌ مرض‌ در آن‌ گياه‌ يا در آن‌ چيز هست‌.

 امثال‌ اين‌ جريانات‌ زياده‌. شما مثلا فرض‌ كنيد كه‌ در مقابل‌ حيوانات‌ علفخوار اگر از گرسنگي‌ بميره‌، گوشت‌ بيندازيد نميخوره‌ و در مقابل‌ حيوان‌ گوشتخوار، اگر از گرسنگي‌ بميره‌، علف‌ نميخوره‌. حيوانات‌ حتي‌ به‌ تمام‌ شئون‌ زندگيشون‌ واردند. عرض‌ كردم‌ بهترين‌ مثال‌ همان‌ مرغه‌. همان‌ جوجه‌ است‌. اين‌ جوجه‌ ميدانه‌ چي‌ بايد بخوره‌. وقتي‌ بزرگ‌ شد چه‌ جور بايد تخم‌ بكنه‌. تخمها وقتي‌ جمع‌ شد چطور اينها را زير بال‌ بگيره‌، بيست‌ روز نگه‌ بداره‌ و بعد اينها باز بشوند. همة‌ حيوانات‌ همينطورند. همه‌ چيزشون‌ را مي‌دانند. يعني‌ اينجا يا بايد بگيم‌ كه‌ اين‌ علم‌ را خودشون‌ براي‌ خودشون‌ بوجود آوردند كه‌ اين‌ محاله‌. يعني‌ كسي‌ كه‌ چيزي‌ را نميدونه‌ نميتونه‌ يك‌ چيزهايي‌ كه‌ مثلا علمي‌ بوجود بياره‌. اين‌ محاله‌. ذات‌ نايافته‌ از هستي‌بخش‌ كي‌ تواند كه‌ شود هستي‌بخش‌. چيزي‌ كه‌ خودش‌ فاقد آن‌ چيز هست‌ نميتونه‌ موجب‌ آن‌ چيز باشه‌. يا بايد بگيم‌ كه‌ اينها را مثلا فرض‌ كنيد يك‌ معلمي‌ داشتند به‌ اينها تعليم‌ داده‌. چون‌ نميشه‌ انسان‌، يا هر موجودي‌، يك‌ چيزهايي‌ كه‌ ضرورت‌ داره‌ براي‌ خودش‌، اينها را همينطوري‌، همينجوري‌ داشته‌ باشه‌. اين‌ علمي‌ كه‌ حيوانات‌ دارند براي‌ زندگيشون‌ و ادامة‌ زندگيشون‌، اين‌ را از كجا آوردند؟ بگيم‌ مادر پدر يادشون‌ دادند. اين‌ جوجة‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود، ماشيني‌ كه‌ مادر پدر نداشته‌. بعد هم‌ مادر پدر كجا يادش‌ دادند؟ ما كه‌ بچه‌هامون‌ اينقدر باهوش‌ و بافهمند، خودمون‌ هم‌ بلد نيستيم‌ كه‌ چه‌ غذايي‌ بخوريم‌ كه‌ مريض‌ نشيم‌ و چه‌ غذايي‌ برامون‌ مفيده‌ با اينهمه‌ تجربه‌اي‌ كه‌ داريم‌ و بچه‌هامون‌ كه‌ بطريق‌ اولي‌ از ما ياد نمي‌گيرند. ولي‌ اين‌ بچه‌ از همان‌ لحظه‌اي‌ كه‌ از تخم‌ درآمده‌ ميدونه‌ چي‌ بايد بخوره‌. چوبها را نميخوره‌. هر كاريش‌ بكنند چوبها را نميخوره‌. حتي‌ اگر دهنش‌ را همچين‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ منقارش‌ را باز كنند خاك‌ اره‌ را بريزند توي‌ دهنش‌ مي‌بينيد بيرون‌ مي‌ريزه‌. اين‌ را كي‌ بهش‌ گفته‌ كه‌ اين‌ برات‌ ضرر داره‌ يا از كجا مي‌فهمه‌. از كجا مي‌فهمه‌ كه‌ اگر گربه‌ مثلا، از كجا مي‌فهمه‌ كه‌ مثلا وقتي‌ كه‌ سرماخوردگي‌ پيدا ميكنه‌، كنار آفتاب‌ بخوابه‌ خودش‌ را گرم‌ بكنه‌ و رفع‌ سرماخوردگيش‌ بشه‌. حتي‌ ديده‌اند مرغ‌ ماهيخوار پاهاي‌ بلندي‌ داره‌ و وقتي‌ ميره‌ توي‌ مثلا دريا، اينطرف‌ آنطرف‌، صدمه‌ ميخوره‌. پايش‌ مي‌شكنه‌. اين‌ قبل‌ از اينكه‌ بشر به‌ شكسته‌بندي‌ اطلاع‌ پيدا بكنه‌، اين‌ شكسته‌ بندي‌ ميكنه‌. پايش‌ را پهلوي‌ هم‌ ميگذاره‌ بعد گچ‌ مي‌گيره‌. لجن‌ محكمي‌ را باصطلاح‌ مثل‌ گچ‌ پيدا ميكنه‌ و به‌ پايش‌ مي‌بنده‌. گوشه‌اي‌ استراحت‌ ميكنه‌ تا پايش‌ جوش‌ بخوره‌. شما از همين‌ طريق‌، همة‌ چيزها همينطوره‌. يك‌ قدري‌ اگر فكر كنيد مي‌بينيد كه‌ معركه‌ است‌ جهان‌ حيوانات‌ و زندگي‌ حيوانات‌. ما اگر روي‌ همين‌ جهت‌ فكر كنيم‌ عقل‌ به‌ ما ميگه‌ كه‌ يك‌ موجود عالم‌ قادري‌ هست‌ كه‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ حيوانات‌ را داره‌ تعليم‌ ميده‌. و اين‌، حالا نه‌ اينكه‌ حالا، آخه‌ ما خيال‌ مي‌كنيم‌ گفتن‌ يعني‌ صدا بيرون‌ آوردن‌ و به‌ گوش‌ طرف‌ رساندنه‌. نه‌ به‌ قلبشه‌، الهام‌ مي‌شه‌ اين‌ را نخور يا در تكوينش‌ خداي‌ تعالي‌ قرار مي‌دهد. يا اون‌ نيرو قرار مي‌ده‌ كه‌ اون‌ چيز برات‌ خوبه‌ و اون‌ چيز برات‌ بده‌. پس‌ اين‌ را بخور اون‌ را نخور، اين‌ كار را بكن‌، اين‌ كار را نكن‌. و اون‌ خداست‌. ببينيد چه‌ دليل‌ محكمي‌، شما از يك‌ نفر، كسي‌ كه‌ معتقد به‌ خدا نيست‌ بپرسيد كه‌ اين‌ از كجاست‌. حضرت‌ موسي‌ وقتي‌ در مقابل‌ فرعون‌ واقع‌ شد گفت‌ كه‌ ربي‌ الذي‌ اعطي‌ كل‌ شي‌ خلقه‌ ثم‌ هدي‌. خداي‌ من‌ مي‌دونيد كيه‌؟ اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ هر چيزي‌ را خلقش‌ را بهش‌ مي‌گه‌. هر حيواني‌ را هر چيزي‌ را اينجوري‌ كه‌ بايد خلقش‌ بكنه‌، خلقش‌ مي‌كنه‌. بعد هم‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ با اينها حرف‌ مي‌زنه‌ و اينها را راهنمايي‌ مي‌كنه‌. حيوانات‌ را خداي‌ تعالي‌ راهنمايي‌ مي‌كنه‌. شما اگر يك‌ كلاغ‌ با يك‌ كبوتر را توي‌ يك‌ قفس‌ بكنيد بايد دو نوع‌ غذا بريزيد اونجا. با اينكه‌ هر دوشون‌ پرنده‌اند. هر دوشون‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود شكل‌ هم‌، هم‌ هستند. چرا بايد براي‌ كبوتر گندم‌ بريزيم‌ براي‌ كلاغ‌ چيزهايي‌ شبيه‌ به‌ گوشت‌ و اينجور چيزها بريزيم‌. مي‌گيد اون‌ نمي‌خوره‌. مي‌گيم‌ كي‌ گفته‌ كه‌ اون‌ نخوره‌. چرا نمي‌خوره‌. اين‌ براش‌ بده‌ گوشت‌ و اون‌ براش‌ گندم‌ بده‌. خوب‌ كي‌ به‌ اينها گفته‌ كه‌ بده‌، خوب‌ با هم‌ بخورند. ببينيد همين‌ جا خوب‌ دقت‌ كنيد مي‌بينيد يك‌ ارتباط‌ اين‌ كبوتر و كلاغ‌ با خدا هست‌. اين‌ ارتباط‌ هست‌. شما اين‌ را بدونيد. اگر نباشه‌ خوب‌ هم‌ كلاغ‌ گندم‌ بخوره‌ هم‌ كبوتر گوشت‌ بخوره‌. اگر توي‌ خونتون‌ ده‌ تا كلاغ‌ باشه‌ يك‌ مشت‌ گندم‌ هم‌ داشته‌ باشيد مي‌گيد كلاغ‌ گندم‌ نمي‌خوره‌. اما اگر يك‌ چربي‌ چيزي‌ اون‌ كنار باشه‌، روغني‌، دنبه‌اي‌ چيزي‌ باشه‌ كبوتر داشته‌ باشيد مي‌گيد اينها را كبوتر نمي‌خوره‌ كي‌ بهش‌ مي‌گه‌. بنشينيد روي‌ همين‌ها فكر كنيد. اگر مي‌خواييد ايمانتون‌ كامل‌ بشه‌. كي‌ به‌ مورچه‌ تعليم‌ داده‌ جوري‌ خونه‌ را زير زمين‌ بسازه‌ كه‌ هيچ‌ وقت‌ آب‌ توش‌ وارد نشه‌ با اين‌ برف‌ و باراني‌ كه‌ هست‌ و اون‌ زير او زنده‌ بمانه‌. كي‌ به‌ زنبور عسل‌ تعليم‌ مي‌ده‌، لحظه‌اي‌ است‌ تعليم‌ دادنش‌ نمي‌شه‌ بگيم‌ كه‌ اين‌ بلد بوده‌، صدتا كندو كنار هم‌ گذاشتيد صد تا، من‌ ديدم‌ نمونه‌ هاش‌ را و هر كدامي‌ مثلا هزار تا، دو هزار تا زنبور داره‌ توي‌ اين‌ كندوها مي‌شه‌ صد هزارتا. خانه‌ها شبيه‌ به‌ هم‌، آدم‌ با تمام‌ هوشش‌ خونه‌اش‌ را گم‌ مي‌كنه‌. مگر پلاك‌ داشته‌ باشه‌، شماره‌ داشته‌ باشه‌. اين‌ حيوان‌ از توي‌ كندو بيرون‌ مي‌ياد مي‌افته‌ تو بادهاي‌ طوفاني‌ چهار كيلومتر، پنج‌ كيلومتر دور مي‌شه‌ از خونه‌اش‌. بعد طوفان‌ وايمي‌ ايسته‌ اين‌ برمي‌ گرده‌، اشتباه‌ نمي‌كنه‌ كدوم‌ كندو مال‌ اونه‌. اشتباه‌ هم‌ نمي‌كنه‌. مي‌ياد مستقيم‌ مي‌ره‌ تو كندوي‌ خودش‌. اينجا اگر خدا را نگيد باهاش‌ هست‌، اگر نگيم‌ خدا او را راهنمايي‌ مي‌كنه‌، كي‌ او را راهنمايي‌ مي‌كنه‌؟ از كجا مي‌فهمه‌؟ يعني‌ عقل‌ و هوشش‌ بيشتر از انسانه‌؟ توي‌ كندوي‌ خودش‌ مي‌ره‌ تازه‌ بعد از چهار كيلومتر فاصله‌ او مگر كه‌ جهت‌ يابي‌ داره‌، كوچه‌ها را پلاك‌ گذاشته‌ يا مثلا توي‌ بيابانه‌ كه‌ طرف‌ دست‌ چپ‌ بره‌ دور مي‌شه‌، طرف‌ دست‌ راست‌ بره‌ دور مي‌شه‌، طرف‌ مقابل‌ بره‌ دور مي‌شه‌ از كندوش‌. چرا راه‌ خود كندو را انتخاب‌ مي‌كنه‌، از كجا مي‌فهمه‌؟

 اين‌ قدر نشسته‌اند، طرح‌ ريخته‌اند مي‌ياد روي‌ هوا موج‌ ايجاد مي‌كنه‌. امواج‌ ايجاد مي‌كنه‌، خوب‌ باد مي‌ياد همة‌ امواج‌ را، خوب‌ باد كه‌ مي‌ياد همة‌ امواجي‌ كه‌ او ايجاد كرده‌ از بين‌ مي‌بره‌.

 شما اين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ كتابهايي‌ كه‌ دربارة‌ حشرات‌ نوشته‌اند بخونيد، يا مثلا فرض‌ كنيد مورچه‌ شايد بيشتر از اين‌ اهميت‌ داشته‌ باشه‌. مورچه‌اي‌ را شما برداريد بگذاريد سر يك‌ فرسخي‌ اين‌ به‌ هر قيمتي‌ باشه‌ اين‌ خودش‌ را به‌ خونه‌اش‌ مي‌رسونه‌. مگر زنده‌ نمونه‌ توي‌ راه‌ از بين‌ بره‌. ماهيهاي‌ دريايي‌، بعضي‌ ماهيها هستند كه‌ اينها در همانجايي‌ كه‌ متولد شده‌اند بايد بميرند و اين‌ اطلاع‌ پيدا مي‌كنه‌ فلان‌ روز بايد بميره‌ هر جوري‌ باشه‌ از اون‌ اقيانوس‌ خودش‌ را به‌ اون‌ اقيانوس‌ مي‌رسه‌ همان‌ محل‌ تولدش‌، همان‌ محل‌ فوتش‌ باشه‌. اين‌ زندگي‌ حيوانات‌ را اگر نگاه‌ كنيد يك‌ جمله‌ هم‌ اضافه‌ بكنيد كه‌ اين‌ را از كجا ياد گرفته‌اند؟ كي‌ بهشون‌ ياد داده‌. تعليمات‌ را از كجا ياد گرفته‌اند. اينجا معتقد مي‌شيد كه‌، اصلا نمي‌تونيد معتقد نشيد كه‌ خدايي‌ هست‌. حتما معتقد مي‌شيد خدايي‌ هست‌ والا همة‌ كارها، همة‌ حرفها اصلا غلط‌ مي‌شه‌ يك‌ چيز واقعا بي‌ جوابي‌ مي‌مونه‌. خدا هست‌. اين‌ شعور حيواني‌ مي‌گه‌ اين‌ يكي‌ از دلايل‌ بسيار مهمه‌. يكي‌ از دلايل‌ بسيار پر اهميته‌ و براي‌ اين‌ كه‌ شماها هميشه‌ متوجه‌ خدا باشيد روي‌ اين‌ بخش‌ خوب‌ فكر كنيد. روي‌ اين‌ مسئله‌ خوب‌ فكر كنيد. كتابي‌ هست‌ به‌ نام‌ توحيد مفضل‌، حضرت‌ صادق‌ براي‌ مفضل‌ ابن‌ عمر اين‌ مطالب‌ را خيلي‌ مختصر به‌ اندازة‌ فهم‌ او بيان‌ كرده‌. اگر تونستيد اون‌ كتاب‌ را پيدا كنيد و مطالعه‌ كنيد. دربارة‌ همه‌ جور حيوانات‌. اين‌ خفاش‌، خفاش‌ چشم‌ نداره‌. بشر امروز بالاترين‌ كاري‌ كه‌ براي‌ حفظ‌ امنيتش‌، اهميت‌ داره‌ مسئلة‌ راداره‌. و دقيق‌ترين‌ رادارها كه‌ بشر هنوز به‌ اون‌ موفق‌ نشده‌، رادار بسازه‌ اين‌ خفاش‌ داره‌. خفاش‌ از خودش‌ يك‌ صدايي‌ بيرون‌ مي‌ده‌ كه‌ چشم‌ نداره‌ يا چشمش‌ ضعيفه‌ و شب‌ هم‌ بيرون‌ مي‌ياد. اين‌ يك‌ صداي‌ بسيار قوي‌، مافوق‌ صوته‌ كه‌ به‌ گوش‌ ما بس‌ كه‌ زياده‌ صداش‌ گوش‌ استعداد دركش‌ را نداره‌. چون‌ صداي‌ كم‌ را هم‌ نمي‌شنويم‌، صداي‌ بلند را هم‌ نمي‌شنويم‌. اين‌ صدا را خارج‌ مي‌كنه‌ از خودش‌. خوب‌ اين‌ داره‌ همين‌ جور مي‌ره‌. چشمش‌ هم‌ كه‌ نمي‌بينه‌. خوب‌ مي‌خوره‌ به‌ در و ديوار اين‌ صدا را از خودش‌ خارج‌ مي‌كنه‌، صدا مي‌خوره‌ به‌ ديوار مثلا برمي‌ گرده‌ به‌ گوشش‌، مي‌فهمه‌ كه‌ در سر چند قدمي‌ مانعه‌، راهش‌ را مي‌پيچه‌. حالا اين‌ خيال‌ نكنيد، بنابر اين‌ مي‌گيد كه‌ به‌ ديوار نمي‌خوره‌، مخصوصا اگر كه‌ آهسته‌ حركت‌ كنه‌ ولي‌ اگر با شدت‌ حركت‌ كنه‌ خوب‌ كنترلش‌ از دست‌ در مي‌ره‌ و مي‌خوره‌ نه‌ حالا اين‌ مهم‌ نيست‌. اين‌ پشه‌ مثلا توي‌ فضا مي‌خواد بخوره‌ اين‌ صدا را كه‌ خارج‌ مي‌كنه‌ از خودش‌ مي‌خوره‌ به‌ پشه‌ وقتي‌ برمي‌ گرده‌ به‌ گوشش‌ اين‌ متوجه‌ مي‌شه‌ كه‌ مثلا اين‌ پشه‌ است‌ خوردنيه‌. دقت‌ كنيد و براي‌ او مفيده‌ از چيزهايي‌ نيست‌ كه‌ نبايد بخوره‌.

 يعني‌ همان‌ چيزهايي‌ كه‌ فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ جوجة‌ مرغ‌ در مقابل‌ گندم‌ ريخته‌ و چوبها را نمي‌خوره‌ و گندمها را مي‌خوره‌ اين‌ كار را در، با صدا انجام‌ مي‌ده‌. اين‌ صدا برمي‌ گرده‌ به‌ گوشش‌ مي‌فهمه‌ كه‌ اين‌ چيزي‌ كه‌ در جلوش‌ هست‌ خوردنيه‌ يا خوردني‌ نيست‌. اين‌ مانع‌، مانع‌ سفتي‌ است‌ كه‌ اگر بهش‌ بخوره‌ ممكنه‌ كه‌ صدمه‌ بخوره‌، سيمي‌ مثلا، توي‌ يك‌ اطاق‌ خفاشي‌ را ول‌ كردن‌ اطاق‌ تاريك‌ تمام‌ اطاق‌ را هم‌ سيم‌ كشي‌ كرده‌اند. خوب‌ اين‌ با اين‌ چشم‌ ضعيفش‌، بعضي‌ مي‌گن‌ چشم‌ نداره‌، بعضيها مي‌گن‌ چشمش‌ ضعيفه‌ توي‌ تاريكي‌ بايد بخوره‌ به‌ سيمها و بيافته‌ به‌ زمين‌. شما اگر مي‌خوايد يك‌ چوبي‌ را در دستتون‌ بگيريد جلوش‌ همان‌ طور كه‌ مي‌آمد همچين‌ مي‌پيچه‌ عبور مي‌كنه‌ عين‌ كسي‌ كه‌، عين‌ موجودي‌ كه‌ چشم‌ داره‌، بلكه‌ از اون‌ هم‌ قويتر. ببينيد چه‌ عجيب‌ حالا اين‌ اندازه‌ را بشر فهميده‌. ولي‌ باز آخرش‌ اون‌ نقطة‌ مجهولي‌ است‌ براي‌ اونها كه‌ از كجا مي‌فهمه‌ اوني‌ كه‌ در مقابلش‌ هست‌ اين‌ خوردني‌ است‌ دهانش‌ را باز كنه‌. اين‌ يك‌ موجودي‌ است‌ كه‌ اگر به‌ او بخوره‌ صدمه‌ بهش‌ مي‌خوره‌ كه‌ از كنارش‌ رد بشه‌. شما تو همين‌ موضوع‌ فكر كنيد. دربارة‌ خفاش‌ من‌ در كتاب‌ پاسخ‌ ما يك‌ مطالبي‌ نوشته‌ام‌ از نظر دانشمندان‌ روز و از كلمات‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ شما دقت‌ كنيد. ببينيد كه‌ اين‌ مي‌شه‌ كه‌ خودش‌ بلد شده‌ باشه‌. حتي‌ خودش‌ فكرش‌ را هم‌ نمي‌تونه‌ كه‌ بكنه‌. لحظه‌ به‌ لحظه‌ خداي‌ تعالي‌ بهش‌ تعليم‌ مي‌ده‌. يعني‌ عينا مثل‌ يك‌ ماشيني‌ كه‌ پشت‌ فرمانش‌ يك‌ رانندة‌ ماهر نشسته‌ باشه‌ و اين‌ را اين‌ ور و اون‌ ور ببردش‌. همة‌ حيوانات‌ اينطورند. اين‌ همه‌ حشرات‌ هستند. اين‌ همه‌ حيوانات‌ هستند. اين‌ همه‌ حيوانات‌ دريايي‌ هستند، همه‌ همين‌ طور. همه‌ را پشت‌ فرمان‌ فكرشون‌، پشت‌ فرمان‌ زندگيشون‌ يك‌ نيروي‌ دانا و يك‌ نيروي‌ (قطع‌ نوار).

 اوني‌ كه‌ مي‌خواد در گرمسير هستند مثلا يكي‌ دو ماه‌ مي‌خوان‌ مثلا زير زمين‌ باشند خدمت‌ شما عرض‌ شود غذاي‌ يكي‌ دوماهش‌ را تهيه‌ مي‌كنه‌. اينها را كي‌ به‌ اينها گفته‌، كي‌ به‌ اينها تعليم‌ داده‌. يك‌ قدري‌ فكر كنيد. اينها دليله‌ كه‌ خدايي‌ هست‌. اين‌ كه‌ مي‌گم‌ خدا را با دليل‌ و برهان‌ ياد بگيريد اينجوري‌ ياد بگيريد، اينها را ازتون‌ سؤال‌ مي‌كنم‌ها. اين‌ دليل‌ شعور حيواني‌ را بنشينيد فكر كنيد. بخاطر ترس‌ از اين‌ كه‌ من‌ عادت‌ مدرسه‌اي‌ نداشته‌ باشيد كه‌ فلاني‌ اگر سؤال‌ كرد ما چي‌ بگيم‌ و چطور جواب‌ بديم‌ اينطور نباشيد. ترس‌ از وجدانتون‌ داشته‌ باشيد كه‌ اگر شما اين‌ را بلد نباشيد، وجدانتون‌ شما را دعوا مي‌كنه‌ مي‌گه‌ چرا بلد نشديد. وجدانتون‌ به‌ شما مي‌گه‌ كه‌ آخه‌ بنشين‌ فكر كن‌، ببين‌ مي‌شه‌ كه‌ خدايي‌ نباشه‌ و همة‌ اين‌ حشرات‌، حيوانات‌ اينها بلد باشند كه‌ چكار مي‌كنند. چكار نمي‌كنند. چكار بايد بكنند، چكار نبايد بكنند. در ميان‌ حيوانات‌ تنها بشره‌ كه‌ خدا احترامش‌ كرده‌. گفته‌ اينجا من‌ بهت‌ زياد الهام‌ نمي‌كنم‌ مگر اينكه‌ اونها بيچاره‌اند، اونها عقل‌ ندارند، اونها ضعيفند من‌ دستشون‌ را مي‌گيرم‌. اما تو عقل‌ داري‌ تو انساني‌ تو اشرف‌ مخلوقاتي‌. مثل‌ بچة‌ دو ساله‌اي‌ كه‌ مادر دستش‌ را مي‌گيره‌ مبادا بخوره‌ به‌ زمين‌، ولي‌ بچة‌ ده‌ ساله‌ را ديگه‌ مي‌گن‌ تو خودت‌ راه‌ برو ديگه‌ نبايد دستت‌ را بگيرند.

 انسان‌ را خداي‌ تعالي‌ براش‌ احترام‌ قائل‌ شده‌. اي‌ انسان‌، البته‌ بعضي‌ چيزها را بهت‌ مي‌گيم‌ اما تو را عقل‌ بهت‌ داديم‌. تو خودت‌ فكر كن‌. انسان‌ هم‌ نشسته‌ فكر كرده‌. دانشگاه‌ ساخته‌، دانشكده‌هاي‌ پزشكي‌ ساخته‌، دانشكده‌هاي‌ غذاشناسي‌ ساخته‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ بيمارستانها ساخته‌، هنوز نمي‌توانند كارهايي‌ را كه‌ حيوانات‌ بدون‌ اين‌ حرفها، بدون‌ دانشگاه‌ انجام‌ مي‌دن‌، انجام‌ بدن‌. دليلش‌ چيه‌؟ دليلش‌ اينه‌ كه‌ شما براي‌ يك‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ مرغداني‌، يك‌ فرض‌، سالني‌ كه‌ پرورش‌ مرغ‌ ميديد چند تا بيمارستان‌ ساختيد. نهايتش‌، اونم‌ بخاطر اينكه‌ با ما مي‌خواهند اين‌ حيوانات‌ زندگي‌ بكنند، نهايتش‌ اينها را يك‌ واكسني‌ بزنيد يا مثلا غذاهايشون‌ را ضدعفوني‌ بكنيد و همين‌ اندازه‌. ولي‌ حيوانات‌ بياباني‌، آن‌ گنجشكه‌ نه‌ دل‌درد ميشه‌، نه‌ پا درد ميشه‌، نه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ سردرد ميشه‌. هميشه‌ گاهي‌ غذا گيرش‌ مي‌آيد با اينكه‌ گاهي‌ گيرش‌ نمي‌آيد. شما همين‌ قسمتهايي‌ كه‌ برف‌ مي‌آيد، همين‌ نزديك‌ قوچان‌، من‌ يك‌ وقتي‌ فكر مي‌كردم‌ اين‌ حيواناتي‌ كه‌ پرنده‌ اينها چيكار مي‌كنند. كنار جاده‌ اينها ريختند. اين‌ جاده‌ چون‌ خشكه‌، گاهي‌ يك‌ انساني‌ از آنجا عبور ميكنه‌ شايد مثلا از دستش‌ دربره‌ يك‌ لقمه‌ ناني‌ بيفته‌، اينها اينجا جمع‌ شده‌اند. ولي‌ سرتاسر بيابان‌ را تا سر كوهها، پر برف‌. خوب‌ گرسنگي‌ مي‌كشند. گرسنگي‌ سبب‌ ميشه‌ كه‌ معده‌ ضعيف‌ بشه‌. معده‌ ضعيف‌ كه‌ شد سبب‌ ميشه‌ ترش‌ بكنه‌. ترش‌ كه‌ كرد نميدونم‌ زخم‌ معده‌ و چه‌ و عمل‌ و فلان‌. هيچيك‌ از اينها را اينها ندارن‌. هيچيك‌ را ندارند. بشر را خدا گفته‌ خودت‌ مي‌دوني‌ چيكار بكني‌. اينهمه‌ دانشگاه‌ و دانشكده‌ و بيمارستان‌ ساخته‌، اينهمه‌ طبيب‌ و غذاشناس‌، هنوز بشر نميدونه‌ كه‌ آيا حيوان‌ علف‌خواره‌ يا حيوان‌ گوشتخواره‌؟ هنوز ما نميدونيم‌. الان‌ اگر از شما بپرسند كه‌ ما جزء حيوانات‌، چون‌ حيوانات‌ دو بخشند. يك‌ عده‌ گوشتخوار، يك‌ عده‌ گياهخوار. گوشتخوار گياه‌ نميخوره‌، گياهخوار گوشت‌ نميخوره‌. چند جور گفته‌اند. بعضي‌ گفته‌اند انسان‌ حيوان‌ گياهخوار. بعضي‌ گفته‌اند انسان‌ حيوان‌ گوشتخوار. بعضي‌ گفته‌اند هر دو را بخوريد. خوب‌. هنوز ميگند درست‌ نفهميدند. هنوز خود بشر براي‌ خودش‌، شما تا گنجشك‌ را مي‌بينيد ميگيد اين‌ حيوان‌ گياهخواره‌. تا مرغ‌ را مي‌بينيد ميگيد حيوان‌ گياهخواره‌. گربه‌ را مي‌بينيد، توي‌ يك‌ خونه‌ هم‌ گربه‌ داشته‌ باشيد، هم‌ مرغ‌ داشته‌ باشيد، هم‌ گنجشك‌ از هوا بياد. ميگيد اين‌ حيوان‌ گوشتخواره‌. انسان‌ چي‌؟ با همة‌ اينكه‌ خدا گفته‌ خودت‌ فكر كن‌. من‌ يك‌ وقتي‌ به‌ يك‌ دندانپزشكي‌ مي‌گفتم‌ چيه‌ سرش‌ كه‌ حيوانات‌ دندانهايشون‌ تا آخر عمرشون‌ هست‌، سالم‌ هم‌ هست‌ غالبا. مگر بشكنه‌. ولي‌ انسان‌ با اينكه‌ مسواك‌ ميكنه‌، خلال‌ ميكنه‌، نميدونم‌ گاهگاهي‌ ميره‌ جرمگيري‌ ميكنه‌، مواظب‌ دندانهايش‌ هم‌ هست‌، غالبا تا نيمة‌ عمرشون‌ بيشتر دندانهاي‌ سالم‌ ندارند. تا نيمة‌ عمر. اين‌ علتش‌ چيه‌؟ ايشان‌ همينجور كه‌ داشت‌ باصطلاح‌ دندانهاي‌ ما جرمگيري‌ ميكرد، همانجا يك‌ قدري‌ وايستاد. گفت‌ چيه‌ راستي‌؟ البته‌ من‌ به‌ او يك‌ جوابي‌ دادم‌ كه‌ جواب‌ واقعيه‌ها. دو تا جواب‌ داره‌. يكي‌ اينكه‌ حيوانات‌ آنچه‌ كه‌ بايد بخورند مي‌خورند. شما يك‌ چايي‌ داغ‌ بگذاريد جلوي‌ يك‌ حيوان‌، اگر خورد؟ الاغ‌ هم‌ نميخوره‌. يك‌ آب‌ يخ‌، آنجور آب‌ يخ‌ فوق‌ العاده‌ سرد كه‌ ميگفت‌ يك‌ نفر تا يخ‌ توي‌ آب‌، زمستان‌، نباشه‌ من‌ نميتونم‌ بخورم‌. اگه‌ خورد؟ غذاي‌ داغي‌ كه‌ دهنش‌ بسوزه‌ اگر خورد. سنگي‌ را كه‌ نميتونه‌ دندانهايش‌ درهم‌ بشكنه‌ اگر خورد؟ او حواسش‌ جمعه‌. او خدا بهش‌ الهام‌ كرده‌ چي‌ بخور چي‌ نخور. يكي‌ اين‌ مال‌ بدخوراكي‌هاي‌ ماست‌. آب‌ سرد يخ‌ خورديم‌، غذاي‌ داغ‌ را هم‌ پهلوي‌ هم‌ مي‌خوريم‌. خوب‌ اين‌ دندان‌ بهرحال‌ با اين‌ سرد و گرمي‌ ترك‌ برميداره‌. آني‌ كه‌ مهمه‌، گفتم‌ دندانهاي‌ آن‌ حيوان‌ را بدون‌ خلال‌ كردن‌ و بدون‌ مسواك‌ كردن‌ و بدون‌ خمير دندان‌ از اروپا آوردن‌ و بدون‌ اين‌ حرفها؛ دندان‌ او را خدا نگه‌ ميداره‌، دندان‌ ما را خودمون‌ مي‌خواهيم‌ نگه‌ داريم‌. اين‌ حقيقتيه‌. ما دندانمون‌ را خودمون‌ مي‌خواهيم‌ نگه‌ داريم‌. نه‌ فقط‌ دندانمون‌ را. قلبمون‌ را، ريه‌امون‌ را، دست‌ و پامون‌ را. صبح‌ كه‌ پا ميشيم‌ ميگيم‌ اي‌ واي‌ دستم‌ درد ميكنه‌، پام‌ درد ميكنه‌، كله‌ام‌ درد ميكنه‌، دلم‌ درد ميكنه‌، اين‌ حرفها را آن‌ گاوي‌ كه‌ توي‌ آخور بستندش‌ با اينكه‌ هيچ‌ آب‌ و هواي‌ اين‌ آخور مناسب‌ زندگي‌، اگر ما را يك‌ شبانه‌ روز در آنجا ببندند ما درجا مي‌ميريم‌. اينها نداره‌. خدا هست‌. خدا فرمان‌ باصطلاح‌ ماشين‌ او را در دست‌ گرفته‌، مي‌خوام‌ خدا را بهتون‌ معرفي‌ بكنم‌. ماها را گفته‌ بشر، تو محترمي‌. تو خودت‌ كار خودت‌ را بكن‌.

 و ما بايد يك‌ جائي‌ خودمون‌ را برسونيم‌ كه‌ خدا فرمون‌ كارهاي‌ ما را در دست‌ بگيره‌ و آن‌ راه‌ كمالاته‌. اينجا البته‌ يك‌ جور ديگه‌ خدا فرمان‌ ما را در دست‌ مي‌گيره‌. ما وقتي‌ به‌ مرحلة‌ توكل‌ و تسليم‌ رسيديم‌، اين‌ مراحل‌ كمالات‌ را پيموديم‌ كه‌ بايد بپيمائيم‌، آنجا خدا ميگه‌ كه‌ هر چي‌ تو بخواي‌ من‌ برات‌ انجام‌ ميدم‌. ديگه‌ مثل‌ حيوانات‌ با انسان‌ معامله‌ نميكنه‌. حيوانات‌ هر چي‌ بخواهند نيست‌. هر چي‌ خدا بخواد، خدا براشون‌ انجام‌ ميده‌. اما به‌ بشر ميگه‌ تو عزيز مني‌. تو محبوب‌ مني‌. تو ارزش‌ داري‌. تو خودت‌ را از آن‌ مرحلة‌ پائينتر از حيوانات‌ رسوندي‌ به‌ من‌. مثل‌ اينه‌ كه‌ يك‌ موجودي‌ مثلا فرض‌ كنيد، يك‌ نيم‌ سانت‌ از روي‌ زمين‌ بلند باشه‌. يك‌ موجودي‌ روي‌ زمين‌ باشه‌، بلند بشه‌ بياد تا به‌ خدا برسه‌. تو خودت‌ را به‌ من‌ رساندي‌، با من‌ رفيق‌ شدي‌، با من‌ يكي‌ شدي‌. حالا تو تصميم‌ بگير من‌ انجام‌ ميدهم‌. هر چي‌ تو بخواي‌ من‌ انجام‌ ميدم‌. هر چه‌ دعا كني‌ من‌ اجابت‌ مي‌كنم‌. قرآن‌ مي‌فرمايد به‌ پيغمبر اكرم‌ خداي‌ تعالي‌ فرموده‌ اذا سألك‌ عبادي‌ عني‌ اني‌ قريب‌ اجيب‌ دعوة‌ الداع‌ اذا دعاني‌. اگر بندگان‌ من‌ از من‌ سؤال‌ كردند من‌ نزديك‌ هستم‌. بنده‌ بشو تو. من‌ جواب‌ ميدهم‌ نداي‌ بندگانم‌ را. جواب‌ ميدمشون‌. تا به‌ مجرد اينكه‌ تو بگي‌ خدايا اينجوري‌ بشه‌. اگر صلاح‌ ميدونيد اينطوري‌ بشه‌. خدا هم‌ ميگه‌ لبيك‌ بندة‌ من‌. ببينيد اينطوري‌ ميشه‌. ما را مثل‌ حيوانات‌ چشم‌ بسته‌ و گوش‌ بسته‌ به‌ طوري‌ كه‌ حتي‌ خودمون‌ هم‌ نفهميم‌ نمي‌خواد راه‌ ببره‌. مي‌خواهد ما بندة‌ واقعي‌ خدا بشيم‌، براي‌ خدا ناز كنيم‌ حتي‌. سرمون‌ را در دامن‌ پروردگار بگذاريم‌ و به‌ او توكل‌ بكنيم‌. خدا ميگه‌ كه‌ به‌ من‌ توكل‌ كن‌ تا همة‌ كارهايت‌ را من‌ بكنم‌. و من‌ يتوكل‌ علي‌ الله‌ فهو حسبه‌. هر كه‌ به‌ من‌ توكل‌ بكنه‌ من‌ همة‌ كارهايش‌ را مي‌كنم‌. ببينيد چقدر خوب‌ ميشه‌!

 باور كنيد كه‌ وقتي‌ انسان‌ به‌ آن‌ مرحلة‌ كمال‌ ميرسه‌، به‌ آن‌ مرحلة‌ مقامات‌ عالية‌ انساني‌ ميرسه‌، از خدا ميخواد خدايا من‌ سردم‌ ميشه‌ مثلا فرض‌ كنيد الان‌ برف‌ بيايد. مي‌خوام‌ بروم‌ بيرون‌. خدا دستور ميده‌ به‌ تمام‌ ابرها برويد كنار، بندة‌ من‌ مي‌خواد عبور بكنه‌. پيغمبر اكرم‌ هر جا بود آفتاب‌ بود ديگه‌، در آن‌ صحراي‌ حجاز، سوزانه‌. ديدند يك‌ ابري‌ همينطور روي‌ سر حضرت‌ راه‌ ميره‌. اين‌ بندة‌ منه‌. اين‌ ابر، ابر كه‌ چيزي‌ نيست‌. عرش‌ و فرش‌ بايد تحت‌ فرمانش‌ باشند. از نشانه‌هاي‌ پيغمبر اين‌ بود كه‌ هميشه‌ يك‌ ابري‌ بالاي‌ سرش‌ بود. در مدينه‌ خواست‌ نماز بخونه‌ خيلي‌ آفتاب‌ داغ‌ بود. خوب‌ روي‌ سر خود پيغمبر ابر بود، جمعيت‌ زياد بود. آمد ابر همه‌ را، بخاطر پيغمبر، همه‌ را سايه‌ انداخت‌ نماز خوند كه‌ الان‌ مسجد قوامين‌، مسجد ابر اسمشه‌. قوامي‌ يعني‌ ابر. در مدينه‌ هست‌. آنجا مسجدي‌ بنا كردند. اينجوري‌ ميشه‌ انسان‌. هر چي‌ بخواهي‌ بهتون‌ ميده‌. هر اراده‌اي‌ بكنيد بهتون‌، ميگيد خدا حالا هر چي‌ من‌ مي‌خوام‌ تو به‌ من‌ ميدي‌. بعضي‌ از دوستان‌ منهم‌، هر كي‌ در تحت‌ كنف‌ منه‌، در تحت‌ حمايت‌ منه‌، اينها هم‌ محفوظ‌ باشند. خوب‌ باشند. تو بندة‌ من‌ هستي‌. اگر بگي‌ تمام‌ كرة‌ زمين‌ بايد تحت‌ حمايت‌ من‌ باشند، من‌ قرار ميدم‌ براي‌ من‌ كاري‌ نداره‌. بعله‌. ببينيد انسان‌ به‌ اينجا ميرسه‌. اين‌ حيوانات‌ همين‌ به‌ اندازة‌ خوردن‌ و خوابيدن‌. و شما هم‌ هيچوقت‌ آرزو نكنيد اي‌ كاش‌ ما هم‌ مثل‌ حيوانات‌ بوديد كه‌ مي‌دونستيد چند لقمه‌ غذا بخوريد كه‌ ترش‌ نكنيد. مي‌دونستيد چه‌ غذايي‌ بخوريد كه‌ دل‌ درد نشويد. مي‌دونستيد از چشمتون‌ چه‌ جور استفاده‌ كنيد كه‌ كور نشيد. مي‌دونستيد از دندانتون‌ جوري‌ استفاده‌ كنيد كه‌ زود خراب‌ نشه‌. اين‌ را نمي‌خواد. شما به‌ جائي‌ مي‌رسيد از راه‌ تزكية‌ نفس‌ و بندگي‌ خدا كه‌ هر چه‌ بخواهي‌ ايجاد ميكني‌. گرفته‌ تو را توي‌ بغل‌، خداي‌ عزيز و مهربان‌، ميگه‌ كه‌ بندة‌ من‌ چي‌ مي‌خواي‌ برايت‌ درست‌ كنم‌؟ من‌ آمادة‌ براي‌ اينكه‌ اين‌ كلمه‌ خوب‌ نيست‌ كه‌ من‌ بگم‌ دستورات‌ تو، سؤالات‌ تو را انجام‌ بدهم‌. اين‌ صريح‌ قرآنه‌. حتي‌ فكر نكنيد كه‌ بندگان‌ حتما تزكية‌ نفس‌ كرده‌، نه‌، گناهكار. منتهي‌ يك‌ مسئله‌ هست‌. ما جدي‌ نميگيريم‌ خدا را. خدا را قبول‌ نداريم‌، نمي‌شناسيم‌ نمي‌بينيم‌ خدا را. خدا هم‌ ما را نمي‌بينه‌. اينجوريه‌. اما اگر واقعا خدا را ما ببينيم‌، به‌ آن‌ مرحله‌ برسيم‌ كه‌ به‌ مورچه‌ ميگه‌ اين‌ ران‌ ملخ‌ را بردار ببر توي‌ لونه‌ات‌. اينهم‌ برداشت‌. حركت‌ كرد. خودش‌ نمي‌فهمه‌ مورچه‌ ولي‌ خدا وادارش‌ كرده‌، خدا بهش‌ گفته‌. شما اينجور خدا را همه‌ جا ببينيد كه‌ حضرت‌ امير فرمود من‌ هيچي‌ را نديدم‌ جز اينكه‌ خدا را قبلش‌ و بعدش‌ و با اون‌ ديدم‌. اينجور خدا را شما ببينيد. حالا هر چي‌ هم‌ گنهكار باشيد. ميگه‌ كه‌ قل‌ يا عبادي‌ الذين‌ اسرفوا علي‌ انفسهم‌. بگو اي‌ بندگاني‌ كه‌ اسراف‌ كرديد، اسراف‌ در گناه‌، زياد گناه‌ كرديد. لا تقنطوا من‌ رحمة‌ الله‌. مأيوس‌ از رحمت‌ خدا نشيد. ان‌ الله‌ يغفر الذنوب‌ جميعا. خدا همة‌ گناهان‌ را مي‌بخشه‌. كدوم‌ مولاي‌ مهربانه‌ كه‌ با همة‌ بي‌ اعتنائي‌هاي‌ بنده‌اش‌، با همة‌ بي‌ توجهي‌هاي‌ بنده‌اش‌، با همة‌ ناشكري‌هاي‌ بنده‌اش‌، هر هفته‌ شب‌ جمعه‌ كه‌ ميشه‌ ملكي‌ را بفرسته‌ كه‌ بگه‌ كه‌ آيا گنهكاري‌ هست‌، بياد كه‌ من‌ گناهانش‌ را ببخشم‌. او بفرسته‌ دنبال‌ بندة‌ گنهكارش‌. آيا حاجتمندي‌ هست‌ بياد من‌ حاجتش‌ را بهش‌ بدهم‌. توي‌ شبهاي‌ جمعه‌ بيشتر و شبهاي‌ ديگه‌ هم‌ هميشه‌. گله‌ بكنه‌ كه‌ چرا نوبت‌ مرا حفظ‌ نمي‌كني‌. آخر منهم‌ هستم‌. شما به‌ زندگيتون‌ رسيديد. صبح‌ از خواب‌ پاشديد. آن‌ نماز كه‌ نمازي‌ نبود كه‌ متوجه‌ ما باشيد. رفتيد صبحانه‌ خورديد، مدرسه‌اتون‌ رفتيد، بچه‌هاتون‌ را فرستاديد مدرسه‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود چه‌ كرديد چه‌ كرديد چه‌ كرديد. حالا كي‌ ميشه‌ نوبت‌ ما بشه‌؟ شما باز هم‌ بهش‌ بي‌ اعتنا باشيد. اذان‌ مي‌گويند حي‌ علي‌ الصلوة‌ ميگند، اين‌ كلام‌ خداست‌ ديگه‌، بشتاب‌ براي‌ نماز. شما ميگيد چيه‌؟ بچه‌اتون‌ مي‌پرسه‌ ميگه‌ مامان‌ ظهر شده‌. ميگه‌ بيا نهار بخور. خوب‌. آن‌ بچه‌ هم‌ ميدونه‌ ظهر شده‌ يعني‌ نهار بخوريم‌. شما ميدوني‌ كه‌ ظهر شده‌ بچه‌ ميگه‌ يعني‌ بيا نهار بخور. بچة‌ مسلمان‌ بايد اينطوري‌ باشه‌؟ يا مثل‌ اصحاب‌ سيد الشهداء توي‌ جنگ‌، آنهم‌ جنگ‌ برابر نه‌. سي‌ هزار يك‌ طرف‌، هفتاد نفر يك‌ طرف‌. هفتاد نفر هم‌ يك‌ عده‌اشون‌ كشته‌ شدند. چون‌ پنجاه‌ نفرشون‌ همون‌ صبح‌ كشته‌ شدند. كلا بيست‌ نفر. اين‌ بيست‌ نفر اذان‌، اذان‌ هم‌ نگفتند. بلندگو و اينها هم‌ نبود كه‌ اينها بفهمند. اصلا خودشان‌ منتظر بودند كه‌ ظهر بشه‌. گفت‌ يابن‌ رسول‌ الله‌! ظهره‌. حضرت‌ نفرمود بابا تو هم‌ حالا مقدسيت‌ گرفته‌. خدا لعنت‌ كنه‌ آنهايي‌ كه‌ وقتي‌ بهشون‌ ميگند ظهره‌ بريد نماز بخونيد، ميگند مقدسيت‌ گرفته‌. خدا نيامرزه‌ آنهايي‌ را كه‌ انسان‌ را بخاطر خوردن‌ ،خوابيدن‌، حالا يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ خودش‌ تنبلي‌ ميكنه‌ يك‌ حرفي‌. از نماز و از عبادت‌ و اينها باز مي‌دارند. و اين‌ توهين‌ به‌ خداست‌. خدا ميگه‌ حي‌ علي‌ الصلاة‌ يا حي‌ علي‌ النهار! بشتابيد براي‌ نهار خوردن‌؟! بچه‌هاتون‌ را اينجور تربيت‌ مي‌كنيد آنوقت‌ فردا توقع‌ داريد كه‌ چرا اين‌ بچة‌ من‌ اينقدر بده‌. خودت‌ بدش‌ كردي‌. همه‌اش‌ به‌ آخور دعوتش‌ كردي‌. آنقدري‌ كه‌ به‌ فكر شكمش‌ بودي‌، به‌ فكر عبادتش‌ نبودي‌. كدوم‌ يكي‌ از شماها هستيد كه‌ بچه‌اي‌ داشته‌ باشيد بعد از تكليفش‌ حتي‌، وقتي‌ اذان‌ مي‌گويند بگه‌ مادر، مامان‌، اذان‌ مي‌گويند، بريم‌ نماز بخونيم‌. آنوقت‌ بعد هم‌ متوقعيد كه‌ بچه‌هاتون‌ همه‌اش‌ نمازخون‌ هم‌ بشوند. حي‌ علي‌ الفلاح‌، حي‌ علي‌ خير العمل‌. اذان‌ ميگويند بياد نهار بخوريم‌. به‌ ياد خدا كه‌ ما نيستيم‌. معني‌ اذان‌ را هم‌ نميدونيم‌. يك‌ خورده‌ به‌ خودتون‌ بيائيد، حواستون‌ را جمع‌ كنيد. در صراط‌ مستقيم‌ اگر مي‌خواهيد باشيد همين‌ حرفها را به‌ بچه‌اتون‌ بايد بزنيد سر ظهر. گفت‌ كه‌ مادر اذانه‌. ظهره‌، اذان‌ را براي‌ نهار خوردن‌ نمي‌گويند، براي‌ نماز خوندن‌ ميگويند. نمازت‌ را بخون‌ بيا نهارت‌ را بخور. ميخواد بره‌ مدرسه‌ وقت‌ نماز خوندن‌ نداره‌. سرش‌ را بخوره‌ آن‌ مدرسه‌اي‌ كه‌ مانع‌ نمازه‌. بلال‌ حبشي‌ ارزشش‌ در عين‌ بيسوادي‌، حاج‌ علي‌ بغدادي‌، حاج‌ علي‌ بغدادي‌ آدم‌ بيسوادي‌ بود. سواد خيال‌ كردي‌ يعني‌ خوندن‌ و نوشتن‌. خوندن‌ و نوشتن‌ سواد نيست‌. اين‌ را شما بدونيد. خوندن‌ و نوشتن‌ وسيله‌اي‌ است‌ براي‌ چيز فهميدن‌. يعني‌ شما مي‌خوانيد تا يك‌ چيز بفهميد. و الا اگر يك‌ كسي‌ بهترين‌ خطها را داشته‌ باشه‌، بهترين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود سوادها را براي‌ خوندن‌ داشته‌ باشه‌، ولي‌ نه‌ بخوانه‌ نه‌ بنويسه‌. اين‌ مثل‌ چوبه‌. مثل‌ الاغه‌. چه‌ فرقي‌ ميكنه‌. خوندن‌ و نوشتن‌ كه‌ خودش‌ ارزشي‌ نداره‌. اين‌ براي‌ چيز يادگرفتنه‌. خوب‌.

 شما همه‌اش‌ توي‌ فكر اينكه‌ نمره‌اش‌ خوب‌ باشه‌، من‌ در يك‌ مدرسه‌ مطهره‌ گفتم‌ كوشش‌ بكنيد كه‌، نميدونم‌ كدوم‌ يكي‌ از خانمها بود، گفتم‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ بچه‌ها با تقوا باشند. اين‌ بازيهايي‌ كه‌ توي‌ مدرسه‌ها در مي‌آورند يكوقت‌ در نياوريد اينجا. حالا به‌ معلمين‌ و به‌ مديران‌ اينها بگند. نميدونم‌ نمرة‌ چيت‌، اولا مزيت‌ و اولويت‌ را بديد به‌ تقواي‌ بچه‌ و خداشناسي‌ بچه‌ و اخلاق‌ بچه‌. اين‌ در مرحلة‌ عبوديت‌ كامل‌ باشه‌. و بعد هم‌ عمل‌ خودتون‌، حرفهاي‌ خودتون‌، سخنان‌ خودتون‌ طوري‌ باشه‌ كه‌ اين‌ بچه‌ را تربيت‌ كنه‌، و خدايي‌ تربيت‌ بكنه‌. اين‌ بازيهايي‌ كه‌ آنها در مي‌آورند توي‌ مدرسه‌ها همين‌ ميشه‌ كه‌ توي‌ جامعه‌ كه‌ دنيا را داره‌ فساد مي‌گيره‌ و بي‌ عفتي‌ داره‌ ميگيره‌. دنيا را داره‌ گناه‌ و معصيت‌ مي‌گيره‌. اين‌ كارها را نكنيد شما. شماها انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ آن‌ بچه‌ها، خودتون‌، همه‌اتون‌ خدايي‌ تربيت‌ بشوند. يك‌ بچه‌ بيشتر به‌ ياد خدا هست‌، او را بيشتر اهميت‌ بدهيد تا آني‌ كه‌ ديكته‌اش‌ را بهتر نوشته‌. اينها را يا ياد مي‌گيرند يا ياد نمي‌گيرند. زياد اهميت‌ نداره‌. حاج‌ علي‌ بغدادي‌ وقتي‌ با امام‌ زمان‌ آنهمه‌ راه‌ ميره‌، آنهمه‌ بهش‌ محبت‌ مي‌كنند، حضرت‌ زيارت‌نامه‌ خونش‌ مي‌شوند. حضرت‌ بهش‌ ميگه‌ زيارت‌ بخون‌. ميگه‌ ما انا بقاري‌. من‌ خوندن‌ بلد نيستم‌. حضرت‌ ميگه‌ من‌ برايت‌ زيارت‌ مي‌خونم‌. آنوقت‌ آقا ميگه‌ امام‌ زمانت‌ را مي‌شناسي‌؟ ميگه‌ كه‌ چطور نمي‌شناسم‌. معلومه‌ كه‌ اين‌ علم‌ را داره‌. حضرت‌ مي‌فرمايد بهش‌ كه‌ سلام‌ كن‌ به‌ امام‌ زمانت‌. ميگه‌ السلام‌ عليك‌ يا صاحب‌ الزمان‌. حضرت‌ مي‌فرمايند و عليك‌ السلام‌. اين‌ يك‌ آدم‌، من‌ نمي‌خوام‌ بيسوادي‌ را ترويج‌ بدهم‌. سواد خيلي‌ خوبه‌. خود من‌ خوب‌ مي‌دونيد چقدر زحمت‌ كشيدم‌، نميدونم‌ خوندن‌ و نوشتنم‌ خوب‌ باشه‌. اينها يك‌ فضيلتي‌ است‌. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ وقتي‌ آن‌ شخص‌ را ديدند، آن‌ علامه‌ را ديدند باصطلاح‌ آنها، فرمودند العلم‌ الثلاثه‌. اينها بقيه‌اش‌ فضله‌. خوب‌ باشه‌ انسان‌ چه‌ بهتر، نداشت‌ هم‌ آسمان‌ به‌ زمين‌ نمي‌آيد. اگر استاد ادبيات‌ عرب‌ يا عجم‌ شد، اين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود آسماني‌ به‌ زمين‌ نمي‌آيد. اگر هم‌ نشد هم‌ همينطور. آني‌ كه‌ ارزش‌ داره‌ انما العلم‌ ثلاثه‌. سه‌ چيز را بايد ياد بگيريد. يكي‌ خداشناسي‌ و اعتقاداتتون‌ را درست‌ كنيد. يكي‌ احكامتون‌ را بلد باشيد. متأسفانه‌ مراحل‌ بالا را داريد طي‌ ميكنيد بعضيهاتون‌ هنوز احكامتون‌ را بلد نيستيد. شماها الان‌ واجبه‌ مجتهد باشيد. و يكي‌ هم‌ استاد بشيد كم‌ كم‌ در راه‌ تزكية‌ نفس‌. اين‌ خانمهايي‌ كه‌ الان‌ بحمد الله‌ استاد شدند در تزكية‌ نفس‌، به‌ كمالات‌ رسيدن‌ اونها بايد به‌ ديگران‌ هم‌ كمك‌ بكنند و عملشون‌، گفتارشون‌ اينطوري‌ باشه‌ و خدايي‌ نكرده‌، كاري‌ نكنيد، شما باور نمي‌كنيد مخصوصا اونهايي‌ كه‌ در مراحل‌ بالا هستند در صراط‌ مستقيم‌ بالاتر هستند حتي‌ به‌ من‌ گاهي‌ مي‌گن‌ فلاني‌ با اين‌ كه‌ اين‌ طوره‌ مثلا پاشنة‌ كفشش‌ بلنده‌. اين‌ پاشنة‌ كفش‌ بلند بودن‌ جز هواي‌ نفس‌ چيز ديگه‌اي‌ هست‌.مگه‌ خوب‌ يك‌ خرده‌ قدتون‌ بلندتر باشه‌ كه‌ مثلا كه‌ چي‌؟ تو كه‌ ديگه‌ شوهر كردي‌، حالا شوهر هم‌ نكرده‌ باشي‌. يك‌ شوهري‌ پيدا مي‌شه‌ قد كوتاه‌ مثلا. يعني‌ چي‌؟ مي‌خوام‌ بگم‌ حتي‌ نگاه‌ مي‌كنند بعضيها به‌ پاشنة‌ كفش‌ شما ببينند كه‌ شما چه‌ جوري‌ حركت‌ مي‌كنيد. بعضيها نگاه‌ مي‌كنند ببينند شما  همانطور كه‌ دستوره‌ تنها براي‌ شوهرتون‌ مثلا آرايش‌ مي‌كنيد يا براي‌ مجالس‌ هم‌ آرايش‌ مي‌كنيد يا براي‌ ديگران‌ هم‌ آرايش‌ مي‌كنيد. اينها همش‌ حساب‌ داره‌. حالا اينهايي‌ كه‌ تازه‌ آمده‌اند مي‌گيم‌ كه‌ هنوز حرفهاي‌ من‌ به‌ گوششون‌ نرسيده‌، نمي‌خوام‌ بگم‌ حرامه‌. يك‌ وقت‌ از حرف‌ من‌ استفاده‌اي‌ نكنيد كه‌ آرايش‌ اگر زن‌ براي‌ زن‌ كرد در اين‌ مجالس‌ زنونه‌ كه‌ هست‌ اين‌ حرام‌ نيست‌ اما براي‌ كسي‌ كه‌ در راه‌ كمالات‌ مي‌خواد حركت‌ كنه‌ اين‌ شايد جايز نباشه‌. براي‌ شماها لااقل‌ صحيح‌ نيست‌. خوب‌ من‌ امروز زياد صحبت‌ كردم‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ حرفهامون‌ چون‌ اهمتيش‌ بيشتر از همه‌ چيزه‌ چند تا دعا مي‌كنم‌ با توجه‌ آمين‌ بگيد. خوابهايي‌ هم‌ ديده‌ شده‌ كه‌ انشاء الله‌ اكثر شماها از ياران‌ امام‌ زمان‌ خواهيد بود.

 ولي‌ يك‌ خواب‌ مأيوس‌ كننده‌اي‌ يكي‌ از دوستان‌ ديد كه‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ با همت‌ عاليتون‌ چون‌ علاج‌ داره‌ انشاء الله‌ حركت‌ كنيد. مي‌گفت‌ كه‌ همان‌ شبي‌ كه‌ ما رفتيم‌ به‌ طرف‌ مكه‌، به‌ طرف‌ به‌ اصطلاح‌ جده‌ از ايران‌ رفتيم‌ شب‌ وفات‌ موسي‌ ابن‌ جعفر بود مي‌گفت‌ من‌ خواب‌ ديدم‌ مي‌گفت‌ توي‌ صحن‌ ديدم‌ يك‌ منبري‌ گذاشتن‌ يكي‌ از دوستان‌ خوبمون‌ اين‌ خواب‌ را ديده‌ بود. و گفتند حالا يك‌ تعبيري‌ كه‌ چون‌ مربوط‌ به‌ من‌ مي‌شه‌ نمي‌خوام‌ بكنم‌، مثلا يكي‌ از نزديكان‌ امام‌ زمان‌ حالا يك‌ تعبيري‌ ديگه‌اي‌ داشت‌. اين‌ تعبير خدمت‌ شما در خواب‌ ديده‌ ديگه‌، درست‌ هم‌ نيست‌. خيلي‌ به‌ اصطلاح‌ نزديكه‌ به‌ حضرت‌. ايشان‌ مي‌خواد بياد براي‌ مردم‌ صحبت‌ كنه‌. مي‌گه‌ من‌ دويدم‌ رفتم‌ جلوي‌ منبر ديدم‌ همة‌ شاگردها نشسته‌اند، جلو نشسته‌اند مردم‌ پشت‌ سرند ولي‌ شاگردها جلو نشسته‌اند. گفت‌ شما آمديد رفتيد منبر گفتيد كه‌ من‌ مي‌خوام‌ برم‌ براي‌ خدمت‌ حضرت‌ برسم‌، و شماها هم‌ بايد بياييد ولي‌ خيلي‌ مي‌گفت‌ كه‌ شما صورتتون‌ را درهم‌ كشيده‌ بوديد و همه‌ ناراحت‌ بوديد و اين‌ جمله‌اش‌ يك‌ خرده‌اي‌ مأيوستون‌ نكنه‌، چون‌ يك‌ نمونه‌ خودشون‌ بهشون‌ نشون‌ دادند مي‌گفت‌ شما حركت‌ كرديد تنها رفتيد و هيچ‌ كس‌ با شما نيامد. و فقط‌ من‌ اينقدر توسل‌ كردم‌ به‌ حضرت‌ رضا صلوات‌ الله‌ عليه‌ مثل‌ اين‌ كه‌ دست‌ و پام‌ زنجير بسته‌ شده‌ بود و خلاصه‌ عقب‌ سر شما با فاصله‌ داشتم‌ مي‌دويدم‌. حالا شماها يك‌ خرده‌ همت‌ كنيد. من‌ اطلاع‌ دارم‌ حالا اگر بگم‌ يكي‌ يكي‌ اين‌ كه‌، من‌ چون‌ برنامه‌ام‌ اين‌ نيست‌ كه‌ به‌ شما يك‌ جوري‌ برخورد بكنم‌ كه‌ شما فكر كنيد كه‌ من‌ يك‌ اطلاعات‌ پنهاني‌ را دارم‌. ولي‌ خيلي‌ از شماها در برنامه‌ هاتون‌ كوتاهي‌ مي‌كنيد.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *