۱۴ رمضان ۱۴۰۸- کمالات روحی

اعوذبالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین، باعث الانبیاء و المرسلین و الصلوة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین لاسیما علی سیدنا و مولانا حجة بن الحسن روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین

 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ[1]

 

بعضی از برتری‌های حیوانات نسبت به انسان

انسان در دنیا برای انسانیت خلق شده، شما مطمئن باشید که اگر غرض خدای تعالی از خلقت انسان جز این بود اینقدر عقل و فکر و دانش به او نمی‌داد.

محاسبه شده که در تمام ورزشهای جسمانی حیوانات قهرمان هستند یعنی مقام قهرمانی را برده‌اند. مثلاً مورچه صد برابر وزنش را می‌تواند بردارد که هیچ انسانی نمی تواند صد برابر که هیچ پنجاه برابر وزنش را بردارد، آن هم نه با زور و بازو با دندان، شما با دندان دو سه کیلو نهایت بتوانید بردارید، در جستن انسان نهایت می‌تواند پنج متر بپرد ولی حیواناتی هستند که نه با پر، صد برابر قد خودشان، دویست برابر قد خودشان، بلکه بعضی از آنها هزار برابر قد خودشان را می‌پرند.

در کُشتی، حیوانات بدون تعلیم دیدن اکثراً استادند. در خوردن، در خوابیدن، در تمام کارهایی که شما تصور می‌کنید، فکرش را می‌کنید قهرمان واقعی حیوانات هستند، حتی در بعضی از خواسته های معنوی ما مثلاً از ما می‌پرسند که چه وقت می‌رسیم به مقامی که بتوانیم به آسمان برویم؟! روی آب راه برویم؟! دست به هرچیزی بزنیم طلا بشود؟! تخلیه روح بکنیم؟! ملائکه را ببینیم؟! اجنه را ببینیم؟! اینها تمامش ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و ابائکم همه اینها بی فایده است، به یکی از بزرگان اهل معنا گفتند که فلانی روی آب راه می‌رود گفت که مرغابی هم روی آب راه می‌رود و هم روی هوا می‌پرد ولی مثل ماهی نمی‌تواند زیر آب برود، گفتند: طی الارض دارد – طی الارض مقام خیلی شامخی نیست هیچ وقت در قرآن خدا از طی الارضِ ائمه اطهار یا بزرگان وصف نکرده، آصف ابن برخیا و بلکه عفریت من الجن، عفریتی از جنّ هم گفت انا اتیک به قبل ان تقوم من مقامک او هم طی الارض داشت- پس انسان برای چه خلق شده؟ نه برای طی الارض نه برای روی آب راه رفتن نه برای غیب گویی. شانه به سر می گویند از سه متر روی زمین آب را در عمق زمین می بیند

حیوانات پیش گویی هایشان خیلی عجیب است، بعضی از مرتاض‌ها هستند که پیش بینی‌های خوبی دارند هنرشان است. می گویند ابوریحان بیرونی در علم هواشناسی خیلی استاد بود رفت دریک بیابانی توی یک آسیابی، هوا بسیار خوب، بسیار صاف، خیلی مرتب، آن آسیابان گفت که امشب باران می‌آید بیایید داخل بخوابید گفت: نه هواشناسی ما می‌گوید که باران نمی‌آید. رفتند بیرون خوابیدند. نصف شب یک باران تند عجیبی آمد. آمدند داخل. از آن آسیابان پرسید: تو از کجا گفتی باران می‌آید؟ گفت: این سگ هرشبی که باران می خواهد بیاید ، می‌آید داخل می خوابد، هرشبی که باران نمی‌آید بیرون می‌خوابد. امشب آمده داخل خوابیده من فهمیدم که باران می‌آید! معلوم می‌شود که هواشناسی او مربوط به سگش است و سگ از آسیابان و از ابوریحان که عالم دانشمند علم هواشناسی است بهتر می‌داند. پس ما در این مسائل بسیار ضعیفیم.

 

خطر توجه زیاد به امور مادی

در توسلاتمان هم وقتی خیلی توسل می‌کنیم به علی بن موسی بن الرضا علیه السلام و امام زمان ارواحنافداه برای مسائل مالی‌مان است؛ یعنی می گوییم روزی‌مان زیاد بشود، مرتب حرم می‌رویم و حوائج مادی‌مان را بیشتر در نظر می‌گیریم ولی از روح و معنویات و کمالات روحی هیچ خبری نیست. انسان را خدا برای اینها خلق نکرده است. توسلات به خاندان عصمت را برای این خدای تعالی قرار نداده که تنها حوائج مادی‌تان را از آنها بخواهید. در حوائج مادی انسان باید تسلیم خدای تعالی و ائمه اطهار علیهم السلام باشد. ما تا فشار مادی به ما نیاید فشار معنوی را احساس نمی‌کنیم. تا صد در صد فشار مادی به ما نیاید به ائمه اطهار علیه السلام مراجعه نمی‌کنیم. یک درد شدیدی که بیاید می گوییم یا فاطمه الزهرا، یا صاحب الزمان. یک حکومت ظالم و ستمگر روی ما فشار بیاورد یا صاحب الزمان گفتنمان بلند می شود، آن هم اگر اهلش باشیم باز هم بفهمیم و ای کاش همین مقدار گاهی یا صاحب الزمان صلوات الله علیه را بگوییم والا از نظر روحی حب دنیا بیچاره‌مان کرده. تا چشممان به یک ثروتمند می افتد (حالا اگر سخی بود معلوم نبود ثروتمند بشود) انسان از ثروتمند خوشش میاد برایش تعظیم می‌کنیم اما یک اهل معنا یک مرد با معنویت یک مردی که کمالات روحی دارد این را برایش اهمیت قائل نیستیم و حال اینکه پول او مال خودش است، قدرتمندان، امروز آقا شده رئیس جمهور، رئیس اداره شده، رئیس مجلس شده، وکیل مجلس شده، کاندید شده رأی نیاورده که وقتی یک نفری کاندید می‌شود رأی نمی‌آورد باید یک مقداری انسان تنزل کند در نظرش، می گویند نه اشکال ندارد کاندید مجلس است؛ و امثال اینها که هستند و خوششان میاد عکسشان بر در و دیوار است همین خودش یک افتخاری است که عکس انسان به در و دیوار بخورد حالا خانه‌اش را فروخته، زندگیش را به باد داده زن و بچه‌اش را مستأجر خانه مردم کرده پوستر چاپ کرده زده به در و دیوار ولی رأی نیاورده چرا این آدم باید حالا محترم بشود؟ یک بادی توی دماغش افتاده که من کاندیدای مجلس شورای اسلامی هستم. خب رأی نیاوردی که تو؟ باشد هنوز هم ما کسی هستیم!

یک شخصی رفته بود پیش شاه، شاه چند تا فحش به او داده بود. این آمده بود توی بازار گفته بود: منم که شاه به من گفته: ای بی شرف! گاهی می‌شود انسان تا حدی پست می‌شود که آدم تعجب می‌کند. شما در جامعه کم اینطور افراد دارید؟ کم این طور مریضهای روحی دارید؟ کم افرادی هستند که بی جهت بدون هیچ ارزشی توی جامعه برای خودشان ارزش قائلند؟ انسان یعنی اینقدر بدبخت؟

اولیاء خدا، خدای من شاهد است هر وقت به این مطالب می‌رسم یادم می‌آید روزی به مرحوم حاج ملأ آقا جان گفتم شما کیمیا، علوم غریبه (علوم غریبه بعضی هایش خیلی مهم است)، هیپنوتیزم، لیمیا، سیمیا را بلد هستید؟ گفت: انسان اگر برای اینطور چیزها خلق شده بود که دستش را بزند به این آهن و یک دفعه طلا بشود کم بود! مرحوم مقدس اردبیلی سطل را توی چاه انداخت بالا کشید دید پر از جواهر است، برگرداند گفت: من آب می‌خواهم جواهر نیاز ندارم.

ما طلا می‌خواهیم چه کار؟ بشر آمده برای طلاپرستی؟! می‌پرسی: چندتا سکه آزادی داری؟ می‌گوید: الحمدلله ده بیست تا دارم و ترقی هم کرده است؛ خوش بحالت. اما چقدر از گوهر گرانبهای محبت خاندان عصمت علیهم السلام در دلت هست؟ ما ائمه اطهار را هم می‌خواهیم که سکه های عاریه ای ما را حفظ کنند. شب که می‌خوابیم سکه‌هایمان را بگذاریم آن بالا آنها دست دزدان را ببندند تا سکه‌های ما را ندزدد و اگر دزدید ما دیگر امام زمان ارواحنافداه را قبول نداریم!

یکی از افراد که خیلی به امام زمان ارواحنافداه ارادت داشت یک گرفتاری برایش پیش آمده بود می‌گفت: من کم کم درباره امام زمان ارواحنافداه شک کردم که چرا آقا گرفتاری ما را رفع نمی‌کند؟

 

برای چه خلق شده‌ایم؟

یک مقداری به خودمان بیاییم. یک دم به خود آی و ببین چه کسی؟

چرا خدا خلقمان کرده؟ واقعاً بنشینیم ببینیم آیا برای چیزهایی که به آن دلخوش هستیم برای آن خلقمان کرده؟ خب خوش به حالمان. برای چه خلق شده‌ایم؟ چه می‌خواهیم باشیم؟ شما که در صراط مستقیم هستید ائمه اطهار علیهم السلام به چه چیزی دل خوش بودند، شما هم به همان دل خوش باشید. آیا به این دل خوش بودند که پول زیادی دارند؟ مسلّماً نه. دلشان خوش بود به اینکه قهرمان کُشتی هستند؟

 

ائمه را با خودمان قیاس نکنیم

ما گاهی ائمه علیهم السلام را هم با خودمان قیاس می‌کنیم. علی بن ابیطالب علیه السلام شجاع بود. لذا وقتی که می‌خواهیم عکسشان را بکشیم بازوهایش را خیلی توانا و یک شمشیر هم روی زانویش می‌گذاریم، پایش راهم می‌گذاریم روی سر یک شیر و دارد شیر را فشار می‌دهد!

علی بن ابیطالب علیه السلام این‌ها نبود. آقا علی بن ابیطالب علیه السلام شجاعتش این بود که در لشکر، در جبهه جنگ در بحبوحه فعالیت جنگی، دشمن می‌گوید: آقا شمشیرم شکسته، حضرت شمشیرش را به او می‌دهد! و وقتی چشمش به بچه یتیم می افتد و به منزل ایتام می‌رود که من تحقیق کردم آن جریان معروفی که یک زنی در کوچه راه می‌رفت و می‌گفت: خدایا داد مرا از علی بن ابیطالب بگیر؛ و علی بن ابیطالب علیه السلام به او گفت چه شده؟ او گفت شوهرم در جنگ با علی بن ابیطالب کشته شده و من بچه‌های یتیمی دارم کسی به داد من نمی‌رسد. این زن، زن یکی از خوارج بوده یعنی یکی از منافقینی بود که با علی بن ابیطالب علیه السلام جنگ کرده بود و در جنگ کشته شده بود، حالا این زن با این بچه‌ها تنها بود، بچه‌های منافقین بودند و بعد که علی بن ابیطالب رفته در خانه او سرش را در مقابل آتش تنور نگه داشته و می‌گوید: یا علی بچش حرارت آتش را تا از فرزندان یتیم مردم فراموش نکنی. این‌ها را بیان کرده‌اند تا ما یاد بگیریم. این شجاعت علی بن ابیطالب علیه السلام است. شجاعت علی بن ابیطالب همین آیاتی بود که تلاوت کردند وَیطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکینًا وَیتِیمًا وَأَسِیرًا[2]

 شجاعت علی بن ابیطالب علیه السلام این بود که یک لحظه برای غیر خدا غضب نمی‌کرد و یک لحظه محبت برای غیر از خدا نمی‌کرد «انما نطعمکم لوجه الله[3]»

 

توهین ملای رومی به امیرالمؤمنین علیه السلام

خدا دهان آن کسانی را بشکند که در فضائل علی بن ابیطالب علیه السلام مطلب ملای رومی را نقل می‌کنند نه یک شیعه معتقد اما در حقیقت جسارت می کنند، هر چند برای ما مردم کم معرفت این مطلب فضیلت است که می‌گوید: وقتی که علی بن ابیطالب علیه السلام روی سینه عمرو بن عبدود نشست، او آب دهان به صورت آن حضرت انداخت علی بن ابیطالب علیه السلام بلند شد قدم زد. گفتند: آقا چرا قدم زدی؟ فرمود: وقتی آب دهان انداخت من احساس کردم که ممکن است برای غیر خدا بخواهم او را بکشم!

 این‌ها را ملای رومی در کتاب مثنوی می‌گوید، سندش مال مثنوی ملای رومی است، مطلب ناقص و بد و توهینش این است که علی بن ابیطالب علیه السلام را تحت تأثیر هوای نفسش معرفی می‌کند که اگر در همان جا سر عمرو بن عبدود را می‌برید ممکن بود هم برای خدا باشد و هم برای غضبی که برای آب دهان انداختن او به وجود آمده است. و حال اینکه علی بن ابیطالب علیه السلام آب دهان که سهل است اگر تمام جسارتها را به ایشان می‌کردند باز هم فقط برای خدا کار انجام می‌داد. منتها ملای رومی خودش حساب می‌کند که اگر کسی آب دهان به او بیندازد یکی دو ساعت غضب می‌کند و بلند می‌شود راه می‌رود تا غضبش فرو بنشیند علی بن ابیطالب علیه السلام را هم همینطور موجودی تصور کرده است.

به حضرت سیدالشهداء علیه السلام در میان گودی قتلگاه آن همه توهین کردند در عین حال می‌گوید «رضا برضائک، تسلیما لامرک لا معبود سواک». ما معرفت نداریم گاهی بعضی از منبری‌های شیعه ی معتقد به مقام علی بن ابیطالب علیه السلام این قضیه را به عنوان اینکه بله، علی علیه السلام چقدر مخالف هوای نفس بوده است نقل می‌کنند! علی بن ابیطالب علیه السلام فرمود اسلم شیطانی بیدی من اصلاً نفس ندارم. علی بن ابیطالب علیه السلام نفس اماره بالسوء ندارد. نفس مطمئنه، نفس راضیه، نفس مرضیه، تازه اینها مال بندگان علی بن ابیطالب علیه السلام است مال کسانی است که بندگی علی بن ابیطالب علیه السلام را کرده‌اند.

شاگردان کوچک درِ خانه ولایت اینطور هستند که دیگر نفس اماره بالسوء ندارند. اصلاً نفسانیت ندارند. نفسشان را رام کرده‌اند جهاد با نفس کرده‌اند «یا ایتها النفس المطمئنه» نفسشان آرام گرفته «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه[4]»

 

تسلیم خواست خدا باشیم

وقتی که به مقام راضیه و مرضیه برسید هرچه خدا می‌خواهد همان را می‌خواهید آقا تو چه می خواهی؟ هرچه که خدا بخواهد «و ما تشائون الا ان یشاء الله[5]» هیچ چیز انسان نخواسته باشد جز آنچه خدا بخواهد.

همین اندازه که تو یک چیز بخواهی خدا هم یک چیز دیگر، تو از خدا فاصله پیدا کرده‌ای. به مجرد اینکه شما گفتی خدایا مرض مرا شفا بده، خدا نمی‌خواهد مریضی‌ات را شفا بدهد، البته دعا باید کرد، شب تا صبح بنشین دعا کن اما در دلت نگویی چرا من مریضم. من دارم شک می‌کنم این خدایی که گوش به حرف ما نمی‌دهد خدایی که مطیع ما نیست این خدا اصلاً معلوم نیست باشد! می گویند چند دفعه دعا کنیم خدا نخواست اشکال ندارد گفت: یکی درد و یکی درمان پسندد، یکی وصل و یکی هجران پسندد، من از درمان و درد و وصل و هجران، پسندم آنچه را جانان پسندد. تو می‌خواهی من مریض باشم من مریضم، تو می‌خواهی من سالم باشم من سالمم، تو می‌خواهی من پولدار باشم پولدارم، تو می‌خواهی من بی پول باشم بی پولم.

 

آخرین درس امام باقر علیه السلام به جابر

جابر بن عبدلله انصاری در بستر افتاده- این‌ها مقامات عالیه است. این‌ها را من دارم نقلشان می‌کنم و برای خودم و هم برای شما آرزویش را می‌کنم چون که «وصف العیش نصف العیش» و الّا جابری که پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله علی بن ابیطالب و امام حسن و امام حسین و امام سجاد علیهم السلام این پنج معصوم را دیده و از وجود اینها استفاده کرده هیچ نقطه ضعفی ندارد، در تمام جاها در تمام مراحل در تمام خدماتی که داشته همه جا مورد محبت و احترام بوده، اما باید درس آخر را از امام باقرعلیه السلام بگیرد- در بستر افتاده مریض است ساعت آخر عمرش است امام باقر علیه السلام تشریف آوردند برای عیادت ایشان وقتی که از او پرسیدند: حالتان چطور است؟ گفت: الحمدلله طوری شدم که مرض را بهتر از صحت می دانم فقر را بهتر از ثروت می دانم. حضرت فرمود: ما آل محمد صلی الله علیه و آله اینطور نیستیم. گفت شما چطورید فرمود ما هرچه خدا بخواهد همان را می‌خواهیم.

دوتا دوست باشند، یکی خیلی قدرتمند باشد و همه کار از دستش بر بیاید و یکی هم خیلی ضعیف باشد، وقتی خودش را به او واگذاشت هرچه او می‌خواهد این هم باید خواسته باشد. خدای قادر حکیم، شما در چه چیز خدا ممکن است شک کنید؟ آیا قدرت ندارد که دارد، حکیم نیست که هست، بهتر از شما مصالح شما را نمی‌داند که می‌داند. این‌ها هست پس چرا شما خودت را به او واگذار نمی‌کنی؟ خواست خودت را با خواست او عوض نمی‌کنی؟ چرا اصلاً خواست داری؟ «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً[6]» ای کسانی که ایمان آوردید همه شما در تسلیم در سلم وارد شوید هیچ چیز جز آنچه که خدا خواسته نخواسته باشید «ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ[7]» معلوم است اگر انسان در مقابل پروردگار تسلیم نباشد پیرو شیطان است، چون نوبت شیطان رسیده است. تا انسان گفت خدایا من این را خواستم چرا اینطوری اش کردی؟! و با خدا دعوا کرد آنجا شیطان آمده در قلبش جا گرفته و به او نزدیک شده است. البته برای تکمیل ایمانمان به ما فرموده‌اند در فشارها، در امراض، در فقر، در امثال اینها به خاندان عصمت علیهم السلام مراجعه کنید، و الباب المبتلی به الناس، همه برای همه چیز به درِخانه این‌ها باید بروند ولی نه اینکه تنها برای مادیات برویم و برای معنویات خبری نباشد.

 

تفکّر در شبهای ماه مبارک رمضان

در شبهای ماه مبارک رمضان ان شاء الله کوشش کنیم که لااقل نیم ساعتی بنشینیم فکر کنیم ببینیم چه صفت سیاهی در دل داریم این سیاهی دل را نداشته باشیم یک کسی میگفت چله گرفته ام که سواد نداشته باشم چون سواد یعنی سیاهی و یک چند وقتی من همراهش بودم کلمات حکمت آمیزی می گفت ما از او استفاده می کردیم. حالا این سوادها، سواد دل هم گاهی می‌آورد، آن علم نیست، علم رسمی دنیایی است که سر به سر قیل است و قال، نه از آن کیفیتی حاصل نه حال.

 

فرق عالم ناپاک و شخص بی سواد و پاک

مرحوم شیخ بهایی که آن همه علوم را بلد است که می‌گوید: من بر هر صاحب علمی غلبه کردم کتابهای ریاضیش تا الان تدریس می‌شود بعضی کارهای علمی کرده که شبیه به معجزات است، او با آن عظمت می‌گوید که این علوم رسمی، فیزیک، شیمی، این اصطلاحات، این ادبیات، سر به سر قیل و قال است.

غالباً کسانی که خیلی ادبیاتشان خوب است کبر و غرور پدرشان را در آورده است، یک ادیبی در مشهد بود گفته بود که من کلمات حضرت رضا علیه السلام را دیدم که خیلی ادبی نیست لذا زیارت حضرت رضا علیه السلام نمی‌روم! این اندازه انسان احمق می‌شود، فلان کس فلان حرف را بر خلاف ادبیات گفته است، پس هیچ چیزی ندارد باید فحشش داد. یک چنین افرادی در بین ما هستند که غرور پیدا می‌شود برای آنها.

شیخ بهایی این شعر را می‌گوید: علم رسمی سر به سر قیل است و قال، نه از آن کیفیتی حاصل نه حال. حاج علی بغدادی یک انسان بی سوادی است، سواد خواندن ندارد دلیلش این است که در همان قضیه که در کتاب مفاتیح آمده میگوید: حضرت ولی عصرعلیه السلام فرمودند: کدام زیارت را دوست داری؟ زیارت بخوان. می‌گوید «لستُ انا بِقاری» من سواد ندارم، حالا یکوقت هست فارس است و عربی بلد نیست اما او خودش عرب بوده بغدادی بوده عربی می توانسته بخواند عربی خواندن او مثل فارسی خواندن ماست سواد نداشته حضرت برایش زیارتنامه خواندند و این همه کرامات به او اظهار کردند.

شخصی بود به نام جعفر نعلبند که به مردم یک حرف‌هایی می‌زد، مردم هم می‌گفتند: فلانی (با این حرفها برای خودش) دکّان باز کرده می‌گوید من خدمت امام زمان ارواحنافداه رسیدم و چه دیدم و چه دیدم! این حرفها چیست که می زند؟ همان حرفهایی که غالباً مانع شده از اینکه ما در بین مردم نعمتهای پرودگار را تذکر بدهیم، و الا شما هر کدام تان، از مردم شیعه بنشیند فکر کند چندتا معجزه درباره خودش انجام شده. چه کسی گفته نباید گفت؟ همین قضیه ای که می خواهم عرض کنم حضرت فرمودند: بگویید، نمی دانم از کجا پخش شده که نباید گفت! چرا نباید بگویید؟ چطور شد همه فحش‌ها و غیبت‌ها و همه بدگویی ها پشت سر مردم و همه تشییع فاحشه‌ها را باید گفت و کرد ولی اسم امام زمان ارواحنافداه نباید برده شود برای اینکه مردم مبادا متوجه امام زمان ارواحنافداه بشوند؟! مبادا از امام زمان ارواحنافداه حاجتشان را بگیرند؟! مبادا دلشان متوجه حضرت بقیه الله ارواحنافداه بشود؟! آن کسی که می‌گوید خودش را فدای ترویج نام مقدس حضرت ولی عصر ارواحنافداه می کند.

عموی مرحوم گلستانی می‌گوید که من در راه تخت فولاد اصفهان داشتم می‌رفتم با جعفر آقای نعلبند برخورد کردم به ایشان گفتم: ما با شما هم فکر هستیم، ماهم دوستدار شما هستیم، به عنوان مبارزه صحبت نمی‌کنم بلکه از راه مصالحه از راه موافقت و رفاقت حرف می‌زنم. یکی از قضایای خوبت را برای من نقل کن.

 

لزوم عدم تندی در مناظره

من خودم خدا را شکر می‌کنم که هیچ وقت نشده ولو با یک فرد مخالف با تندی برخورد کرده باشم. با عالم سنی برخورد کردم بعنوان یک شاگرد گاهی در مقابل عالم سنی نشستم خدا می‌داند که بعدش او آنقدر خضوع کرده که جریان برعکس شده او شده شاگرد و من شدم استاد. نمونه‌هایش را زیاد می‌توانم نشانتان بدهم. برخوردتان با آدمهای خوب و بد، خوب باشد این عمل پیامبر اکرم است. البته تبری و این مسائل جداست. اگر هم کسی را می‌خواهید به اسلام دعوت کنید با زبان خوب و اخلاق خوش دعوت کنید.

 

قضیه جعفر نعلبند

می‌گوید با این شخص برخورد کردم گفتم ما رفیقیم با هم همراه هستیم و تخته فولاد اصفهان یک مکان و یک قبرستان معمولی نیست اولیاء خدا و انبیا آنجا دفن هستند. به هر حال قضیه‌ات را برایم تعریف کن. اول نمی خواست بگوید ولی بعد گفت چشم. ایشان هم قبول کرد و گفت: من بیست و پنج مرتبه کربلا رفتم یک بار روز عرفه در کربلا بودم – کسی که روز عرفه در کربلا باشد خدای تعالی اول به زائرین سید الشهداء نظر می‌کند بعد به کسانی که در سرزمین عرفات وقوف کردند نظر می‌کند- می‌گوید من مقید بودم در روز عرفه بروم کربلا. یک سال حرکت کردیم و یک نفر هم در بین راه با ما رفیق شد. هوا هم خیلی گرم بود این هم آدم خوبی بود رفیق خوبی بود، آن زمان‌ها با قافله حرکت می‌کردند، ماشین نبود، در یکی ازاین منزل‌ها رفیق ما مریض شد. قافله هم وقتی بخواهد سر ساعت حرکت کند دیگر برای یک نفر توقف نمی‌کند چون یک قافله با دویست سیصد نفر جمعیت یک روز هم برایشان خیلی مهم است. این مریض شد سخت هم مریض شد حالا قافله هم می‌خواهد حرکت کند من به او گفتم من هم باید بروم خداحافظ. دیدم گریه کرد گفت که اگر شما بروید من چکار کنم؟ من اینجا تنها هستم. بیا تو یک ساعت دیگر صبر کن من تا یک ساعت دیگر می‌میرم هرچه از پول پول زیادی داشت) و وسائل (الاغ و بقیه وسایل) دارم مال تو و تو فقط مرا ببر کربلا دفن کن. می‌گوید من دلم سوخت و ماندم و همانطور که گفت یک ساعت بعد از دار دنیا رفت. من هم جنازه را برداشتم روی الاغش بستم البته از قافله هم یک ساعت عقب افتاده بودم. می‌خواستم جنازه را ببرم من یک نفر آدم، هرچه جنازه را می‌بستم کج می‌شد و می‌افتاد قافله هم رفته بود و من هم می‌ترسیدم و همینطور تنها مانده بودم و مشکل درست شد.

یک دفعه توجه و توسلی به آقا سید الشهداء کردم که آقا جان این زائر شماست من تعهد کردم که این را به کربلا برسانم شما کمک کنید تا من زائرتان را به کربلا بیاورم. در همین زمان دیدم چهار نفر آمدند یکی از آنها جلوتر بود و سه نفر دیگر در خدمت این آقا بودند و اینها اسم مرا بردند و گفتند: جعفر، این را برعهده ما بگذار، جنازه را پیاده کردند، آنجا چشمه آبی پیدا شد، او را غسل دادند کفنش کردند و بعد یک طوری روی الاغ بستند که دیگر هیچ تکانی نخورد و بعد از من خداحافظی کردند و رفتند – دیدید که ماشین‌ها وقتی به الاغ سوارها می‌رسند چطور رد می‌شوند؟- می گوید که من دیدم وقتی که حرکت کردم خیلی سریع از قافله خودمان عبور کردم و از قافله ای که دو روز قبل از ما حرکت کرده بود رد شدم و همین طور با سرعت دارم به سمت کربلا می‌روم، یک دفعه در همان روز من به کربلا رسیدم و خلاصه جنازه را دفن کردم بعد معلوم شد که من بیست و پنج روز زودتر از آن قافله به کربلا رسیدم؛ و ایشان حضرت بقیه الله اروحنافداه بودند که این محبت را کردند.

می‌گوید من این قضیه را به کسی نمی‌گفتم- منظورم این قسمت است- با کسی درمیان نمی‌گذاشتم، یک بار خدمت حضرت رسیدم حضرت فرمودند: آن قضیه را چرا برای مردم نمی‌گویی؟ برای مردم بگو تا بدانند که ما با زوار جدمان چه معامله‌ای می‌کنیم.

 

اهمیت نقل تشرفات در مجالس

من به شما یک توصیه می‌کنم. هرکدامتان چند تا از این قضایای تشرفات را حفظ کنید و در مجالسی که دو سه نفر می‌نشینید نقل کنید، هم مجلستان را منور می‌کند، هم برای دوستانتان یک قضیه گفتید و وقتتان به بطالت نگذشته. آن که می‌خواهید جوک بگویید و حرفهای بی ربط بگویید خوب اینها را بگویید و شایع کنید پخش کنید این الطافی که حضرت بقیه الله ارواحنافداه به مردم دارد. اینقدر امام زمان ارواحنافداه را از توی جامعه خودتان بیرون نکنید نگویید توی بیابانهاست آن هم یک بیابانی که اطرافش آبادی نباشد آنجا باید حضرت باشد از ما دور باید باشد نه خیر. «بنفسی انت من مغیب لم یخل منا[8]»

 

شب بیست و هفتم حتماً شب قدر نیست

 امشب شب تولد حضرت مجتبی علیه السلام است در نیمه ماه خدا قرار گرفتیم به ضمیمه توسل به امام مجتبی صلوات الله علیه فیوضات زیادی در این شب عنایت می‌شود، این شب باید بگوییم ازشب قدر بالاتر است چون ما هرچه داریم از خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است، شب قدر هم که شب قدر است به خاطر فرق شکافته علی ابن ابیطالب علیه السلام است فلذا سنی ها که به علی ابن ابیطالب علیه السلام خیلی ارادت ندارند شب قدرشان هم شب بیست و هفتم است. شما این را می دانید که آنها شب قدر را شب بیست و هفتم می‌دانند و من به یکی از علما گفتم (این مساله ذوقی است) من هرشبی از شبهای ماه رمضان را احتمال شب قدر می دهم الا شب بیست و هفتم، چون اگر شب بیست وهفتم شب قدر بود هیچ وقت سنی‌ها آن شب را احیاء نمی‌گرفتند و دعا نمی‌کردند، خداوند این توفیق را به آن‌ها نمی‌دهد حالا بعضیها شب بیست و هفتم احیاء می گیرند و دعا می کنند خوب هم هست این حرفهایی که من می‌زنم حرفهای ذوقی است ولی من شب بیست وهفتم راحت‌تر می‌خوابم و احیاء نگه نمی‌دارم تا شبهای دیگر.

 

تعیین شب قدر از آیات و روایات

چون هرشب ازماه رمضان را می‌توان گفت احتمال شب قدر است، ولی به برکت معصومین علیهم السلام تقریبا در همان سه شب جمع اش کردند و کنترل کردند و بعضی‌ها آمده‌اند از روایات گفته‌اند دو شب است، مثلاً در یک روایت آمده که شخصی از روستاها خدمت امام علیه السلام آمد گفت آقا شب قدر را تعیین کنید من یک شب بیشتر نمی‌توانم از ده به شهر بیایم، حضرت فرمودند: اگر می‌خواهی شب قدر را درک کنی دو شب بیا، شب بیست ویکم و شب بیست وسوم.

خلاصه این اندازه محدودش کردند و الا شب قدر یقیناً در ماه رمضان است و یقینا شب قدر بهتر از هزار ماه است ولی حالا درکدام شب از شبهای ماه رمضان هست؟ این دیگر تعیین نشده است و دلیلش هم که شب قدر در ماه مبارک رمضان است این است که در آیات قرآن هست که «انا انزلناه فی لیله القدر» یعنی خدا قرآن را در شب قدر نازل کرده و در آیه دیگر می‌فرماید: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ[9]» در ماه رمضان قرآن نازل شده است پس اگر گفتیم در شب قدر قرآن نازل شده و درماه رمضان قرآن نازل شده نتیجه‌اش این است که شب قدر در ماه رمضان است. حالا کدام شب است؟ از روایات استفاده می‌شود درشب نوزدهم و بیست ویکم و بیست وسوم که ان شالله خدا توفیق احیای آن شبها را به ما بدهد.

 

بُعد ملکوتی شب قدر

و این که عرض می‌کنم، بعضی از اولیای خدا گفته‌اند و روایات هم تأیید کرده است که در شب قدر اگر انسان چشمش باز شود و بعد ملکوتی شب قدر را ببیند اینطوری می بیند که حضرت ولی عصر ارواحنافداه نشسته‌اند و تمام ملائکه که موکّل هرفردی از افراد بشر هستند با طومار عملکرد سال گذشته آن شخص می‌آیند خدمت امام زمان صلوات الله علیه و می گویند که آقا این شخص این کارها را کرده شما چه می فرمایید؟ خوب یک کسی هست که همیشه گناه کرده، حضرت می‌فرمایند این دیگر شقی است و اسمش جزء اشقیا باشد. یکی آمده که هم کار خوب کرده هم کار بد کرده، اما بعضی در آن شب آمدند نشسته‌اند کنار امام زمان، شما هم ان شاء الله همین طور باشید، دامن حضرت را گرفتند، ملائکه هم پرونده را آورده‌اند، حالا هرچه هست، اگر آدم هم شقی باشد حالا خودش را آورده آنجا رسانده می‌گوید: آقا خواهش می‌کنم ان کان اسمی من الاشقیاء فامحنی اگر اسم من در اشقیاء است آن را محو کنید، پاک کن را بگیرید پاکش کنید، جوهر را هم پاک می کند، هرچه که شما بگویید همان را پاک می کند، اراده شما همه گناهان را پاک می‌کند این را پاکش کنید، واکتبنی فی السعداء اسم ما را جزء لیست سعدا بنویسید. این در بُعد ملکوتی این شب است و بُعد ملکوتی مهم تر از بُعد ملکی است. این بُعد ملکی که ما همدیگر را می‌بینیم و در و دیوار و اینها همه‌اش زائل شدنی است «ما عِنْدَکُمْ ینْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق[10]» انسان با چشم صحیح نمی‌بیند، یک مطلب دیگر از جعفر نعلبند که فراموش کردم بگویم ایشان می‌گفت: بعد از آن هر وقت روز عرفه به کربلا مشرف می‌شدم چشمم در آن روز باز می‌شد و ملکوت همه چیز را می‌دیدم. حتی ملکوت و سیرت مردم را هم می‌دیدم. وقتی وارد حرم می‌شدم می‌دیدم یک مشت حیوانات دور ضریح دارند می‌چرخند. اگر انسان یک صفت حیوانی داشته باشد به در نظر آن افرادی که با امام زمان صلوات الله علیه ارتباط دارند و انطور که خدمت به زائر حضرت سیدالشهداء صلوات الله علیه می کنند صورت حیوان دیده می شود.

 به هر حال ان شاءالله احیاء شب قدر را خدای تعالی نصیبمان بکند، شبهای دیگر زودتر بیایید البته می دانم روزه بودید و بعد از افطار خسته هستید و خوابتان می گیرد ولی اگر اهل حال و معنا باشید ان شاالله از خستگی بیرونتان می آوریم و ان شاالله  نام مقدس حضرت بقیة الله همه را از خستگی دربیاورد تا چه برسید به زیارت خود آن حضرت، امیدواریم که این شبهای احیاء در زمان ظهور حضرت واقع بشود و این بقیه عمر ما در زمان ظهور آن حضرت باشد. خب من عرایضم را تمام می‌کنم و روضه هم نمی‌خوانم. مجلس همین اندازه کافیست ولی شب تولد است و همه حوائج را نباید با گریه گرفت. بعضی وقتها باخنده هم می‌شود حاجت گرفت، با دل شاد هم می‌شود حاجت گرفت.

 

توجه در وقت گفتن «یا الله» در شب قدر

 همینطورکه نشستید نه میگویم رو به قبله بنشینید و نه چراغها را خاموش کنید، اینما تولوا فثم وجه الله، هر طرف رو کنید همان طرف خدا هست. خدا طرف خاصی ندارد ولی دلهایتان را بدهید به خدا و تا می‌توانید در مجالس معمولی وقتی یا الله می گویند شمایا الله را با توجه بگویید؛ یعنی واقعاً خدا را نزدیک بدانید که فرمود: «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ[11]» او نزدیک تراز رگ گردن به شماست. خدا را نزدیک به خودتان بدانید و یا الله که می گویید یعنی ای خدا. اگر در مقابل یک آدمی نشسته باشید و حواستان پرت باشد و بگویید آقا این حاجت ما را بده، اما حواستان جای دیگر باشد باشد و خودتان هم نفهمید چه می گویید این بد است. واقعاً برای یک انسان بد است. اگر نگویید بهتر است! نستجیربالله خدا را یکی از خودمان حساب کنیم که یک حاجتی هم به او داریم حواست جای دیگر باشد

یک وقتی من بچه بودم پدرم داشت مرا نصحیت می‌کرد من حواسم رفت به یک گنجشک که رفته بود تو دیوار. به پدرم گفتم گنجشک رفت آنجا. پدرم خیلی ناراحت شد. شاید از آن زمان حدود چهل و پنج سال گذشته هنوز هم یادم است که پدرم ناراحت شد که من دارم با توحرف می‌زنم و تو حواست به گنجشک است. حالا ببینید خدای با آن عظمت وقتی که می گوییم یاالله اگر حواسمان پرت باشد چقدر بد است؟ خب حالا توی نماز چون نماز طولانی است ممکن است حواسمان پرت شود. ولی یک یا الله گفتن که حواس پرتی ندارد زود تمام می‌شود. یک دفعه یا الله بگویید کافی است اینکه می گویند ده مرتبه بگویید بخاطر این است که یک دفعه‌اش را درست بگویید.

به خدا قسم اگرحواستان به هرچیز باشد اهمیت آن چیز به اندازه همان گنجشک است. برای من بچه پنج شش ساله گنجشک اهمیت داشت و برای شمای چهل پنجاه ساله یک خانه سیصد چهارصد متری اهمیت دارد! من به اندازه سنّم و شما هم به اندازه سنّتان. ان شاءالله که منبری‌ها اینطور نیستند. هم گوینده هم شنونده بی توجهند یکی بادبزن دستش گرفته یا الله می گوید آنها هم می گویند الهی امین و خدا هم به هیچکدام توجه نمی کند. واقع اش این است. بیاییم در این مواقع که یک ساعت اینجا نشسته‌اید و فضائل خاندان عصمت را گوش کردید، فضائل حضرت بقیة الله را شنیدید و قلبهایتان منوّر و مجلستان معطر شده ده تا یاالله گفتن نیم دقیقه هم طول نمی کشد، نیم دقیقه آدم توجهش را به خدا ندهد؟ خیلی باید آدم بی ربطی باشد! لذا یک چند دفعه یا الله می گوییم و از این بیشتر نمی توانم جسارت کنم به آنهایی که موقع یاالله گفتن حواسشان پرت است، و ان شاالله چند تا هم دعا می کنیم با توجه، امیدواریم شب عید است عیدی را ما کامل به ما مرحمت بفرمایند …

نسئلک اللهم و ندعوک

باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم

بامام زماننا و بالحسن بن علی

یا الله …

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

خدایا به آبروی حجة بن الحسن عیدی ما را فرج آن حضرت قرار بده

قلب مقدسش را از ما راضی بفرما

خدایا به آبروی حجة بن الحسن قسم ات می دهیم خیر دنیا و آخرت به ما مرحمت بفرما

خدایا ما را از بهترین یاران امام زمان قرار بده

خدایا به آبروی حجة بن الحسن قسم ات می دهیم دوستان امام زمان را در پناه امام زمان حفظ بفرما

دشمنان امام زمان را به آبروی آن حضرت ذلیل بفرما

خدایا قلوب شیعه را بیشتر متوجه به امام زمان بفرما

خدایا به آبروی ولی عصر گرفتاری های شیعه را برطرف بفرما

خدایا به آبروی حجة بن الحسن قسم ات می دهیم سربازان اسلام را بر کفر پیروز بفرما

مریضهای اسلام، مرضهای روحی مان شفای کامل مرحمت بفرما

شهدای ما با شهدای کربلا محشور بفرما

 

گرفتاریهایمان رفع بفرما

امواتمان غریق رحمت بگردان

پدر و مادرمان ببخش و بیامرز

و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان…

 

[1] -سوره انسان، آیه 9

[2] – سوره انسان، آیه 8

[3] – سوره انسان، آیه 9

[4] – سوره فجر، آیه 28

[5] – سوره انسان، آیه 30

[6] – سوره بقرة، آیه 208

[7] – سوره بقرة، آیه 208

[8] -مفاتیح الجنان، دعای ندبه

[9] – سوره بقرة، آیه 185

[10] – سوره نحل، آیه 96

[11] – سوره ق، آیه 16

لینک فایل صوتی

۱۳ جمادی الاول ۱۴۰۸- توضیح آیات قرآن، بکائین پنج گانه

اعوذبالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین، باعث الانبیاء و المرسلین و الصلوة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین لاسیما علی سیدنا و مولانا حجة بن الحسن روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین

اعوذبالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم انا انزلناه فی لیله القدر، و ما ادراک ما لیله القدر، لیله القدر خیر من الف شهر، تنزل الملائکه و الروح فی‌ها باذن ربهم من کل امر، سلام هی حتی مطلع الفجر

 

ظاهر و باطن قرآن

آیات قرآن یک تفسیر دارد و یک ظاهری دارد و یک تاویلی. ظاهر هر آیه همان معنای ظاهریش است معنای تحت اللفظی اش است. مثلاً معنای سوره قدر این است که ما نازل کردیم قرآن را در شب قدر، تو از کجا می دانی که شب قدر چه شبی است، (چه کسی به تو فهمانده که شب قدر چگونه شبی است) شب قدر بهتر از هزار ماه است و ملائکه و روح در آن شب به اذن پرودگارشان تاطلوع فجر نازل می‌شوند. سلام است آن شب تا مطلع فجر.

این معنای ظاهری است که شاید در ترجمه های تحت اللفظی قرآن هم باشد. شاید معانی تحت اللفظی قرآن در مقابل متون قرآن، بطن قرآن، در مقابل تفسیر و تاویل قرآن، یک هزارم باشد یعنی اگر بنا باشد قرآن هزار صفحه تفسیرش باشد، ترجمه تحت اللفظی آن یک صفحه است شاید هم بیشتر. خود قرآن در دو آیه می‌گوید که اگر دریاها مرکب بشود، و تمام درختها قلم بشوند، جنّ و انس هم نویسنده بشوند کلمات خدا پایان پذیر نیست. حالا اینجا یک بحث مفصلی هست که اگر بخواهم وارد آن بحث بشوم از مطلبی که امشب در نظر گرفته‌ام عقب می‌مانم.

حالا همان مقداری که در روایات دارد، می‌فرماید: ” إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَهْراً وَ بَطْناً[1] ” برای قرآن یک ظاهری و باطنی است ” وَ لِبَطْنِهِ بَطْنٌ إِلَی سَبْعَةِ أَبْطُن[2]‌ ” و هر بطنی از آن بطنی دارد تا هفت بطن. یا سبعین ابطن یا در روایتی در کتاب مجمع البحرین، مجمع البحرین کتاب لغت است روایات را هم بیان می کند، دو تا بحر، بحر قرآن و بحر روایات، اینها وارد شدند، ترجمه کلمات که در آیات و روایات وارد شده را بیان می کند،

در کتاب مجمع البحرین هست که هر حرفی از قرآن هفتاد هزار معنا دارد، با این مقیاس یک بر هفتاد هزار است. حالا اینها چه معنایی دارد الحمدلله ما نه به فکر یاد گرفتنش بودیم و نه خواهیم بود و نه فرصتش را داریم و این قرآن هم باشد برای خود امام زمان صلوات الله علیه و ان شاءالله وقتی که آمدند و عمرها 150 ساله و 300 ساله شد و معارف و احکام توسعه پیدا کرد آنجا آن‌هایی که لیاقتش را دارند یاد می‌گیرند، ماها که در زمان غیبت وارد شدیم لیاقتش را نداشتیم، و البته اینها طعنه بود و الا در این زمان بیشتر لازم است که انسان از معارف قرآن اطلاع پیدا کند؛ گرفتاری‌ها را هم خودمان برای خودمان درست می‌کنیم، اگر قرآن را می‌خواندیم، قرآن را می‌فهمیدیم، قرآن را لمس می‌کردیم، حقایق قرآن را درک می‌کردیم این همه گرفتاری نداشتیم.

 

قرآن شفای روح انسان است

یعنی «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»[3] قرآن شفا و رحمت است. هم شفای روح انسان است، اکثرگرفتاریها و بدبختی‌ها، بیچارگی‌ها، نداشتن‌ها، فقرها، مال امراض روحی است. قرآن روح انسان را شفا می‌دهد «وَ شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ»[4] قرآن شفاست برای آنچه که در سینه‌هاست، امراض روحی را شفا می‌دهد، امراض جسمی را هم شفا می‌دهد.

 

تأثیر سوره حمد و شرایط آن

در حدیث داریم اگر برای یک مریضی هفت مرتبه سوره حمد را بخوانید، هفت مرتبه حمد حسابی که لااقل «ایاک نعبد و ایاک نستعین» یعنی تنها از تو کمک می‌خواهیم را درست بگویید. هفت مرتبه سوره حمد واقعی بر یک مریض خواندید و شفا پیدا نکرد این دیگر خوب نمی‌شود و همه امراض را حمد شفا می‌دهد جز مرض مرگ را. می گویید: خب اگر اینطور باشد که آسان است. بله آسان است ولی باید سوره حمد را وقتی می گویید «ایاک نستعین» درست بخوانید.

من خودم یک وقتی یک کسالتی داشتم فکر نمی کردم کسالت جدی باشد. منم بد دوا و بد دکترم یعنی تا بتوانم دکتر نمی‌روم و دوا نمی‌خورم اما آن موقع هرچه دوا و دکتر رفتم جوان هم بودم شاید بیست ساله بودم دیدم خوب نمی‌شوم رفتم بالا سر حضرت رضا علیه السلام یک مقدار از آن گرد حرم مالیدم به خودم، بدنم را یک آدم حساب کردم و خودم را هم یک آدم و به بدنم گفتم با این گرد حرم خوب شدی که شدی، نشدی من تو را نمی‌خواهم برو، با همین صراحت، وقتی با این قطعیت و قاطعیت با خودم صحبت کردم فردا صبحش خوب شدم، واقعا گفتم تو را نمی خواهم، « نستعین» معنایش این است که خدایا ما از تو یاری می‌خواهیم. از تو کمک می‌خواهیم، تو را می‌خواهیم. کمک از تو باید باشد. به هر حال ما اگر قرآن را بفهمیم و درست بخوانیم، همین سوره فاتحه را درست بخوانیم شما هفت بار سوره حمد را بخوان به مریضت بگو خوب شدی شدی، نشدی دیگر باید بمیری التماس دعا.

گاهی می‌شود انسان خودش، خودش را از غیر خدا قطع می‌کند، گاهی لازم است یک نفر او را از غیر خدا قطع کند. یک نفر خیلی گرفتار بود توی زندان بود خواب دیدم که اگر این از وسایل ظاهری انقطاع پیدا کند زود نجات پیدا می‌کند چون گرفتاری‌هایش زیاد بود رفتم هرچه گفتم من چنین خوابی دیدم بیا انقطاع پیدا کن، گفت شما تهران می‌روید بروید بگویید فلانی زندان است مرا از زندان خلاص ‌کند، دیدم نه این رها نمی‌کند و از خلق انقطاع پیدا نمی‌کند می‌دانستم او هم کاری نمی‌کند اما برای اینکه دروغ نشود رفتم به او گفتم بعد هم آمدم گفتم ما همه درها را زدیم تو باید بمانی در زندان، هیچ راهی ندارد، خدا می‌داند بعضی دوستان در آنجا بودند، به دوستان گفتم این تا فردا از زندان آزاد می شود، چون تا این را گفتم یک خورده‌ای سرخ شد و اشکی به چشمش آمد و گفت بسیار خوب، از همه قطع شد. چون تنها کسی هم که رابطش بود من بودم، به آن دوستان گفتم این تا فردا از زندان آزاد می شود ما دریک شهری بودیم گفتم همین جا باشید او می‌آید! خدا می‌داند به جان فاطمه زهرا سلام الله علیها روز بعد به خانه برگشت.

انسان باید یا خودش منقطع بشود یا کس دیگری باید امیدش را قطع کند، حالا نمی‌گویم شما بالای سر هر مریضی رفتید مایوسش کنید و بگویید تو مردنی هستی تا منطقع بشود نه، شما چکار دارید؟ سوره حمد را انسان هفت مرتبه بالای سر مریض بخواند و یا اگرخودش مریض است (برای خودش بخواند بهتر مؤثر است، فکر نکنید حتما دیگری باید بیاید بالای سر شما بخواند، خودش اگر مریض بود بخواند بهتر موثر است) روایت دارد اگر سوره حمد را درست خواندی نه اینکه لقلقه لسان باشد نه اینکه با آهنگ بخوانیم با توجه سوره حمد را بخوانیم ” ایاک نعبد و ایاک نستعین ” را درست بگوییم ” الرحمن الرحیم ” را درست بگوییم ” رب العالمین ” را درست بگوییم ” مالک یوم الدین ” را درست بگوییم توجه به خدا داشته باشید یقیناً خدا شفایتان می‌دهد، شفا دست خداست تازه آن شفایی هم که توی دارو گذاشتند آن هم خدا گذاشته است.

هم جسم را قرآن شفا می‌دهد هم روح را. ” وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ[5]

جمله دومی مهم‌تر است که ” وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ ” قرآن رحمت است برای مؤمنین. رحمت یعنی همه چیز، “و برحتمک التی وسعت کل شئ ” این جمله مال کجاست؟ مال دعای کمیل است. ” و برحمتک التی وسعت کل شئ ” رحمت خدا بر همه چیزها وسعت دارد یعنی خدای تعالی با رحمتش این کارها را انجام می‌دهد، حتی بلا را که نازل می‌کند برای رحمتش بلا را نازل می‌کند؛ یعنی اگر شما مریض شدی بخاطر رحمت خداست می‌خواهد خدای تعالی در همین دنیا تو را ناراحت کند، گوش مالی‌ات بدهد که از راه بد برگردی یا عذابت را در همین دنیا قرار بدهد که در آخرت عذاب نداشته باشی. خلاصه یعنی همه چیز را رحمت پروردگار شامل می‌شود. ” وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ[6] ” مومنش هم باید ایمان داشته باشد ولی ” وَ لاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَاراً ” ظالمین جز خسران، جز ناراحتی، جز بدبختی، از همین قرآن بهره ای نمی برند. پس قرآن یک ظاهری دارد و یک باطنی دارد و قران همه چیز دارد و برای ما همه چیز است.

 

سوره قدر، درباره حضرت زهرا سلام الله علیها

یکی از سوره‌هایی که درباره فاطمه زهرا سلام الله علیها در بُعد تأویل و باطن نازل شده سوره قدر است که کلمه ” لیله القدر ” به فاطمه زهرا سلام الله علیها تفسیر شده. چرا فاطمه زهرا سلام الله علیها را شب قدر گفتند؟ برای اینکه ؟”وما ادراک ما لیله القدر” ” ً الْمَجْهُولَةِ قَدْرا[7] ” قدر فاطمه زهرا مجهول است هیچ کس نمی‌داند که فاطمه زهرا یعنی چه؟

 در زمان پیغمبراکرم آن‌هایی که زنها و دختران شان را زیرخاک می‌کردند تعجب می‌کردند که چرا پیغمبر به دخترش این همه احترام می‌گذارد. من با یک سنی بحثم شده بود می‌گفت: چطور می‌شود اصحاب پیامبر (خلاف سیاست هم هست) این همه اذیت به دختر پیغمبر وارد کنند؟

گفتم تو خیال می‌کنی اصحاب پیغمبر مردم زمان ما بودند؟ این‌ها کسانی بودند که دختران خودشان را زیر خاک کرده بودند. همین خبیث لعینی که در به پهلوی فاطمه زهرا زده، خودش می‌گوید که من یک دختری داشتم که تقریباً بزرگ شده بود و من احساس کردم این دختری است که در خفا بزرگش کرده‌اند روی همان اخلاق جاهلیت او را بردم قبرستان و داشتم یک قبری می‌کندم که این دختر را زیر خاک کنم در این بین یک مقدار از خاک قبر از زمین که داشتم می‌کندم به ریشم خورد دیدم این بچه آمده محاسن مرا پاک می‌کند دلم شکست نخواستم که این دختر را زیر خاک بکنم ولی در عین حال آن را خواباندم و خاک ریختم و زیر خاکش کردم!! یک چنین آدمهایی بودند. شما فکر می‌کنید انسانهایی مثل ما بودند، که این حسابها را می‌کردند که مثلاً دختر آنهم دختر پیغمبر را نباید اذیت کنند؟ اصلاً دختر برای آنها ارزش نداشته است، پیغمبراکرم بر اینها تحمیل کرده بود که باید دختر بین آدمها وجود داشته باشد تا چه برسد به این همه فضائل که برای فاطمه زهرا سلام الله علیها نقل شده است.

 ” لیله القدر خیر من الف شهر ” ای پیغمبر بدان! شب قدر بهتر از هزار ماه است که هر ماهی سی روز است. فاطمه زهرا سلام الله علیها که فرمود: ” صُبَّتْ عَلَی مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا صُبَّتْ عَلَی الْأَیامِ صِرْنَ لَیالِیا[8] ” از همین جهت هم اورا ” لیله القدر” گفتند. این فاطمه زهرا بهتر از هزار ماه است یعنی بهتر از سی هزار مردی است که به صورت ظاهر مؤمن باشند و معمولی باشند. مثل شب قبل تعدادی روایات برایتان می خوانم.

 

گریه کنندگان عالم

“قال الصادق علیه السلام: الْبَکاءُونَ خَمْسَةٌ[9] ” بهترین کلمات، کلمات خود خاندان عصمت و طهارت علیه السلام است. بخوانید دلهایتان روشن می‌شود هرچه من بگویم اگر از اینها گفته باشم ارزش دارد اگر از این‌ها نگفته باشم یک پول هم ارزش ندارد ” الْبَکاءُونَ خَمْسَةٌ آدَمُ وَ یعْقُوبُ وَ یوسُفُ وَ فَاطِمَةُ بنت محمد وَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ علیهم السلام[10]

و اما معنای این جمله این است که گریه کنندگان آنهایی که رکورد گریه را در دنیا شکستند، آنهایی که در گریه‌های با فضیلت نه گریه‌های بی ارزش و بی فضیلت از همه سبقت را بردند، اینها پنج نفر بودند یکی حضرت آدم، یکی حضرت یعقوب، یکی حضرت یوسف و یکی هم فاطمه زهرا سلام الله علیها و یکی هم علی بن الحسین امام سجاد علیه السلام بود.

و اما آدم چرا گریه می‌کرد؟ «بَکی عَلَی الْجَنَّةِ حَتَّی صَارَ عَلَی خَدَّیهِ أَمْثَالُ الْأَوْدِیة[11].» حضرت آدم آنقدر در فراق بهشت گریه کرد که دو طرف صورتش مثل ناودان شده بود، توی بهشت انسان زندگی کند همه چیزش مرتب باشد با خدا حرف بزند. عمده‌اش جنبه‌های معنوی بود حالت نشاط و توجه به پرودگار همه چیز دارد و از جمله جنبه‌های ظاهری، حالا هم به صورت ظاهر مبغوض پرودگار واقع شده البته در یک حدی نه آن اندازه‌ای که خدا ما را مبغوض قرار می‌دهد ولی حالا از بهشت بیرونش کردند و آن همه نعمت را از دست داده، در روایات دارد آنقدر گریه کرد حدود دویست سال که دو طرف صورتش مثل ناودان شده بود. تا آنکه که خدای تعالی به جبرئیل دستور دادکه بیاید و این کلمات را بگوید «فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»[12].

 کلمات هم اینها بود شما هم یاد بگیرید اگر از بهشت یک وقت خواستند بیرونتان کنند و یا بیرونتان کرده‌اند بگویید «یا حَمِیدُ بِحَقِ مُحَمَّدٍ یا عَالِی بِحَقِّ عَلِی یا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ یا قدیم الاحسان بحق الْحُسَینِ اغفر ذنوبی»[13].

دوم حضرت یعقوب بود، یعقوب آنقدر در فراق یوسفش گریه کرد تا اینکه به صریح قرآن «تَاللّهِ تَفْتَؤُا تَذْکرُ یوسُفَ حَتّی تَکونَ حَرَضاً أَوْ تَکونَ مِنَ اَلْهالِکینَ»[14]یعنی فرزندانش گفتند تو آنقدر حرف یوسف را می‌زنی که از هالکین خواهی شد و هلاک می‌شوی. «وَ ابْیضَّتْ عَینَاهُ مِنَ الْحُزْنِ»[15] چشمش کور شد چشمانش سفید شد.

«أَمَّا یوسُفُ فَبَکی عَلَی یعْقُوبَ حَتَّی تَأَذَّی بِهِ أَهْلُ السِّجْن»[16] و اما یوسف آنقدر در فراق یعقوب گریه کرد تا اینکه اهل زندان به اذیت افتادند خب اگر یک نفر رفیقشان که با آنها در زندان است مدام گریه بکند خب مسلم است آنها هم ناراحت می شوند. «فَقَالُوا لَهُ إِمَّا أَنْ تَبْکی اَللَّیلَ وَ تَسْکتَ بِالنَّهَارِ وَ إِمَّا أَنْ تَبْکی اَلنَّهَارَ وَ تَسْکتَ بِاللَّیلِ»[17] گفتند: یاشب گریه کن روز آرام بگیر تا ما هم روز آرام باشیم یا روز گریه کن شب آرام بگیر «فَصَالَحَهُمْ عَلَی وَاحِدٍ مِنْهُمَا»[18] پس با آنها مصالحه کرد: که خیلی خب، روزها خودم راکنترل می‌کنم (چون قلب را که نمی شود نگه داشت) و شبها گریه می‌کنم، یا روزها گریه می‌کنم شبها ساکت خواهم بود.

«َأَمَّا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ ص فَبَکتْ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص حَتَّی تَأَذَّی بِهَا أَهْلُ الْمَدِینَةِ وَ قَالُوا لَهَا قَدْ آذَیتِنَا بِکثْرَةِ بُکائِک فَکانَتْ تَخْرُجُ إِلَی الْمَقَابِرِ مَقَابِرِ الشُّهَدَاءِ فَتَبْکی حَتَّی تَقْضِی حاجت‌ها ثُمَّ تَنْصَرِف»[19] آنقدر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در فراق پیغمبر گریه کرد که اهل مدینه ناراحت شدند و گفتند زیاد گریه می‌کند به فاطمه بگویید: یا روز گریه کند یا شب گریه بکند. فاطمه زهرا خارج می‌شد می‌رفت روزها در کنار مقبره شهدا در قبرستان بقیع و گریه می‌کرد تا اینکه حاجتش بر آورده می‌شد یعنی دلش آرام می‌گرفت و برمی گشت.

ببینید در اینجا حضرت یعقوب چهل سال گریه کرد چهل سال حضرت یوسف گریه کرد دویست سال حضرت آدم گریه کرده است و نود و پنج روز یا هفتاد وپنج روز فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه کرده و حضرت زهرا سلام الله علیها را در ردیف آنها قرار داده اند. ببینیدچقدر گریه می‌کرده است وَ «أَمَّا عَلِی بْنُ اَلْحُسَینِ فَبَکی عَلَی اَلْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلاَمُ عِشْرِینَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِینَ سَنَةً[20]» علی بن الحسین بر سیّدالشهداء علیه السلام بیست سال یا چهل سال گریه کرد ” ماوُضِعَ بَینَ یدَیهِ طَعَامٌ إِلاَّ بَکی[21] ” غذا در مقابل علی بن الحسین نمی‌گذاشتند مگر اینکه گریه می‌کرد. «حَتَّی قَالَ لَهُ مَوْلًی لَهُ جُعِلْتُ فِدَاک یا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ[22]» یک غلامی داشت حضرت، عرض کرد جانم به قربانت ای پسر پیغمبر ” إِنِّی أَخَافُ عَلَیک أَنْ تَکونَ مِنَ اَلْهالِکینَ[23] ” من می‌ترسم شما خودتان را هلاک کنید حضرت علی بن الحسین فرمودند: إِنَّما أَشْکوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اَللّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اَللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ إِنِّی مَا أَذْکرُ مَصْرَعَ بَنِی فَاطِمَةَ إِلاَّ خَنَقَتْنِی لِذَلِک عَبْرَةٌ[24]. من هر وقت یادم می‌آید از کربلا، از آن گودال از آن خیمه شهداء، از گودی قتلگاه، از سرهایی که روی نیزه بودند عقده گلویم را می‌گیرد نمی‌توانم گریه نکنم.

عبدالله ابن عباس می‌گوید ” لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ ص الْوَفَاةُ بَکی حَتَّی بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْیتَه[25] ” وقتی که پیغمبر در بستر وفات افتاده بود می‌خواست از دار دنیا برود آنقدر گریه کرد تا محاسنش از اشک چشمش خیس شد. ” فَقِیلَ یا رَسُولَ اللَّهِ مَا یبْکیک[26] ” یک کسی گفت که ‌ای پیغمبر ای رسول خدا چرا این قدر گریه می‌کنید؟ ” فَقَالَ أَبْکی لِذُرِّیتِی وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی کأَنِّی بِفَاطِمَةَ بِنْتِی وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدِی وَ هِی تُنَادِی یا أَبَتَاهْ یا أَبَتَاهْ فَلَا یعِینُهَا أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِی[27] ” من برای فرزندانم گریه می‌کنم برای اولادم گریه می‌کنم و آنچه که بر آنها انجام خواهند داد، بدترین امت من بعد از من به آنها آنهمه اذیت وارد می کنند مثل اینکه می‌بینم دخترم فاطمه‌ام آنقدر اذیت شده و ظلم به او شده که دائم صدا می زند یا أَبَتَاهْ ای پدر و هیچ کس از امت من به او کمک نمی‌کند “فَسَمِعَتْ ذَلِک فَاطِمَةُ علیها السلام فَبَکتْ[28] ” و فاطمه زهرا سلام الله علیها کلمات پدر بزرگوارش را شنید و زیاد گریه کرد ” فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و اله لَا تَبْکینَّ یا بُنَیةِ[29] ” پیغمبر فرمود: ای دختر من گریه نکن “فَقَالَتْ لَسْتُ أَبْکی لِمَا یصْنَعُ بِی مِنْ بَعْدِک[30]” من برای آن ظلم‌هایی که فرمودی گریه نمی‌کنم…

روضه…

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی عظم البلاء

و برح الخفاء

و انکشف الغطاء

و انقطع الرجاء

و ضاقت الارض

و منعت السماء

و انت المستعان

و الیک المشتکی

و علیک المعول فی الشدة و الرخاء

اللهم صل علی محمد و ال محمد

اولی الامر الذین فرضت علینا طاعتهم و عرفتنا بذلک منزلتهم

ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا قریبا کلمح البصر او هو اقرب

یا محمد یا علی یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیان و انصرانی فانکما ناصران

یا مولانا یا صاحب الزمان

یا مولانا یا صاحب الزمان

یا مولانا یا صاحب الزمان

الغوث الغوث الغوث

ادرکنی ادرکنی ادرکنی

الساعه الساعه الساعه

العجل العجل العجل

یا بقیه الله آجرک الله فی مصیبة امک فاطمه

نسئلک اللهم و ندعوک باحب اسمائک و باسمائک الحسنی و باعظم اسمائک و بمحمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین و الائمه المعصومین من ولد الحسین و بامام زماننا یا الله …

یا غیاث المستغیثین

یا حبیب قلوب العارفین

یا اله العاصین

یا رباه یا سیداه

عجل لولیک الفرج

عجل لولیک الفرج

عجل لولیک الفرج

خدایا خودت فرمودی ادعونی استجب لکم دعا کنید تا من اجابت کنم

خدایا خودت فرمودی اذا سئلک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان

خدایا ما امشب که شام غریبان فاطمه زهراست خودمان را کنار جنازه فاطمه زهرا می بینیم خودمان را کنار امام زمانمان می بینیم

خدایا به آبروی این دو بزرگوار امشب فرج امام زمان ما را برسان

خدایا بقیه عمر ما را در زمان ظهورش قرار بده

قلب مقدسش را از ما راضی بفرما

خدایا همه ما را از بهترین یارانش قرار بده

پروردگارا به آبروی حجة بن الحسن قسم ات می دهیم دوستان امام زمان علمای ربانی مراجع تقلید در پناه ان حضرت حفظ بفرما

پروردگارا به آبروی ولی عصر دشمنان امام زمان را ذلیل بفرما

پروردگارا به آبروی ولی عصر سربازان اسلام را  بر کفر پیروز بفرما

پروردگارا به آبروی حجة بن الحسن مرضهای روحیمان شفا عنایت بفرما

مریضهای اسلام معلولین مجروحین شفای کامل مرحمت بفرما

شهدای ما با شهدای کربلا محشور بگردان

امواتمان غریق رحمت بگردان

پدر و مادرمان ببخش و بیامرز

عاقبت امرمان ختم بخیر

و عجل اللهم فی فرج مولانا صاحب الزمان

[1]– عوالی اللئالی، ج 4، ص 107.

[2]– عوالی اللئالی، ج 4، ص 107.

[3]– سوره اسراء، آیه 82

[4]– سوره یونس، آیه 57

[5] – سوره اسراء، آیه 82

[6] – سوره اسراء، آیه 82

[7] – مصباح کفعمی، ص 718

[8] – بحار الأنوار، ج 79، ص 106

[9] – إرشاد القلوب، ج 1، ص 95

[10] – إرشاد القلوب، ج 1، ص 95

[11] – إرشاد القلوب، ج 1، ص 95

[12] – سوره بقره، آیه 37

[13] – بحار الأنوار، ج 44، ص 245

[14] – سوره یوسف، آیه 85

[15] – سوره یوسف، آیه 84

[16] – امالی شیخ صدوق، ص 141

[17] – امالی شیخ صدوق، ص 141

[18] – امالی شیخ صدوق، ص 141

[19] – امالی شیخ صدوق، ص 141

[20] – امالی شیخ صدوق، ص 141

[21] – امالی شیخ صدوق، ص 141

[22] – امالی شیخ صدوق، ص 141

[23] – امالی شیخ صدوق، ص 141

[24] – امالی شیخ صدوق، ص 141

[25] – بحار الأنوار، ج 28، ص 41

[26] – بحار الأنوار، ج 28، ص 41

[27] – بحار الأنوار، ج 28، ص 41

[28] – بحار الأنوار، ج 28، ص 41

[29] – بحار الأنوار، ج 28، ص 41

[30] – بحار الأنوار، ج 28، ص 41

 

لینک فایل صوتی

۱۲ جمادی الاول ۱۴۰۸- توضیح آیات قرآن، فضائل حضرت زهراء سلام الله علیها

اعوذبالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین لاسیما علی سیدنا و مولانا حجة بن الحسن روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم یدْخِلُ مَنْ یشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً[1]

آیاتی که تلاوت شد یکی این آیه بود، بعد هم سوره کوثر که :

بسم الله الرحمن الرحیم انا اعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر ان شانئک هو الابتر

مطلبی که به‌عنوان تذکر باید عرض کنم مربوط به این آیه قبل می‌شود که می‌فرماید: «یدْخِلُ مَنْ یشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ». فکر نشود که هرکسی لیاقت دارد به مقام انسانیت مشرف گردد و مشمول رحمت پروردگار بشود.

 

فرق انسان خواب و مرده در قصه یوذاسف و بلوهر

مردم در دنیا سه دسته هستند، یک دسته مرده‌اند، مردگانی هستند که از جهت انسانی حیات ندارند؛ مرحوم مجلسی قصّه‌ای را نقل می‌کند اجمالا می‌فرماید: یک فردی به نام بلوهر بود و فردی هم به نام یوذاسف. یوذاسف سلطان مقتدری بود ولی حیوان سیرت، تمام فکرش به دنیا و زندگی دنیا و عیش و نوش دنیا بود و به هیچ وجه متوجه معنویات و ملکوت عالم و اینکه انسانیت غیر از این حرف‌هاست نبود، ولی باز باید عرض کنم که در این قصه یوذاسیف خواب بود و نمرده بود، چون خواب است که بیدار می‌شود، مرده بیدار نمی‌شود، از علائم شخص مرده این است که صدایش که می‌زنند، داد به سرش می‌زنند از خواب نمی‌پرد، پس معلوم است مرده است، قرآن که تلاوت می‌شود به قرآن توجه نمی‌کنند، «الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ[2]» علامت افراد زنده این است که وقتی قرآن خوانده می‌شود دل‌هایشان تکان می‌خورد، «وَ إِذَا تُلِیتْ عَلَیهِمْ آیاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً[3]» وقتی‌که آیات قرآن برای آن‌ها خوانده می‌شود ایمانشان زیاد می‌شود، شخصی که خواب است بیدار می‌شود ولی شخص مرده بیدار نمی‌شود، پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله با آن صدای جذابش که حتی کفار وقتی می‌آمدند در مسجدالحرام برای اینکه مبادا صدای پیغمبر را بشنوند و بیدار بشوند پنبه در میان گوششان می‌گذاشتند که قرآن را نشنوند چون اگر پنبه در گوششان نمی‌گذاشتند ممکن بود هدایت شوند؛ ولی یک عده از مردم هستند که قرآن را می‌شنوند ترجمه‌اش را هم می‌فهمند ولی بیدار نمی‌شوند این‌ها قطعاً مرده‌اند.

یوذاسف مرده نبود ولی خیلی عیّاش بود، خواب بود، در خواب عمیقی فرو رفته بود؛ بلوهر خیلی به فکر این بود که جوری بشود از یک طریقی او را از خواب بیدارش کند. یک‌شب به او گفت: بیا با هم برویم در بیرون شهر، در میان این کوخ‌نشین‌ها، ببینیم بر آن‌ها چه می‌گذرد، یوذاسف سلطان است؛ بلوهر حکیمی است که وزیر او بود؛ لباسشان را عوض کردند، مبدّل آمدند در میان این کوخ‌نشینان نگاه می‌کردند، دیدند یک خانواده‌ای یک زمینی را کنده‌اند یک نقبی زده‌اند در میان آن نقب یک مقدار سرگین حیوانات را جمع کرده‌اند برای خودشان پشتی قرار داده‌اند تکیه داده‌اند یک جمجه انسانی را هم پیداکرده‌اند در آن شراب ریخته‌اند و یک زن کثیف خیلی زشت بداندامی هم برای این‌ها دارد می‌رقصد. یوذاسف گفت: این انسان‌ها به چه دلخوش کرده‌اند؟ چه زندگی دارند؟ بلوهر گفت: همین‌طور که ما داریم زندگی آن‌ها را می‌بینیم یک عده هم هستند زندگی من و تو را همین‌طوری می‌بینند. گفت: آن‌ها دیگر چه کسانی هستند؟ از خواب بیدار شد، آن‌ها چه افرادی هستند که‌این‌قدر خوش می‌گذرانند آن‌قدر عالی زندگی می‌کنند که زندگی من که شاه و سلطانم برای آن‌ها مثل زندگی این‌ها بشود؟ گفت: بیا برویم تا من برایت بگویم. آمدند میان افرادی که اهل معنا و اهل توجه به پروردگار بودند توجه‌شان به خدا بود خداشناس بودند به قدرت لایزال تکیه کرده بودند[4].

 

حالت کسانیکه مشمول رحمت پروردگارند

من یک روز برای یک نفر که نمی‌فهمید چطور می‌شود انسان به خدا تکیه کند و در عین فقر زندگی خوبی داشته باشد این‌طور مثال می‌زدم که اگر یک قدرتمندی، یک مقتدری، هرروز صبح به انسان تلفن بزند که من پشتیبان تو هستم، من با تو هستم، قدرتش هم فوق‌العاده عجیب باشد مثلاً فرض کنید شاه یک مملکت، رئیس‌جمهور یک مملکت، هرروز تلفن بزند بگوید هر جا کارَت گیر کرد به من بگو، من پشتیبان تو هستم، من کمک تو هستم، این‌یک حالت نشاطی طبعاً پیدا می‌کند، یک آرامشی پیدا می‌کند که هرکجا که وارد می‌شود خوشحال است، همه‌جا باقدرت وارد می‌شود، همه‌جا باشخصیت وارد می‌شود، اگر یک ولیّ خدا، آن ولیّ خدایی که هست و ما از او غافلیم، آن اولیاء خدایی که روی همین کره زمین راه می‌روند و همه ساعت و هر دقیقه باخدا حرف می‌زنند و خدای قادر مطلق دائماً به اینها می‌گوید من با شما هستم «وَ مَنْ یتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ[5]» کسی که توکل به خدا کند خدا پشتیبانش است، «ایاک نستعین» ای خدا ما فقط از تو کمک می‌گیریم یک چنین فردی به خدا قسم از هیچ‌چیز نمی‌ترسد، دلش گرم است ایمانش قوی است «یدْخِلُ مَنْ یشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ[6]» این انسان‌ها هستند که خدای تعالی در رحمت خودش آن‌ها را وارد کرده و آن‌چنان بانشاط هستند که یک‌لحظه نشاط آن‌ها را اگر تقسیم کنند به زندگی شصت‌ساله و هفتادساله ما، تمام زندگی‌مان پر از نشاط می‌شود پر از خوشحالی می شود، در عین فقر، در عین دست‌تنگی. وقتی‌که خدا پشتیبان انسان است، خدا با انسان است، همه‌جا یار انسان خدا است، همه‌جا خدای‌تعالی با انسان حرف می‌زند و صحبت می‌کند، وقتی‌که یک چنین قدرتی با انسان باشد انسان نشاط دارد.

 

قضیه امام هادی علیه‌السلام و متوکل

متوکل عباسی لعنة‌الله‌علیه حضرت امام هادی علیه‌السلام را آورد در مقابلش یک تلی ساخت، به سربازانش گفت که از توبره اسبتان استفاده بکنید و در میان آنها خاک بریزید و بیاورید یکجا کود کنید، یک تلی شد، حضرت امام هادی علیه‌السلام را برد روی تل با خودش ایستادند، دستور داد سربازانش از مقابلش رژه بروند؛ سربازان رژه رفتند، لشکر متوکل از مقابل امام هادی علیه‌السلام عبور کردند گاه‌گاهی متوکل برمی‌گشت نگاه می‌کرد به امام هادی ببیند ایشان چه می‌کند آیا تغییر روحیه داد ترسید یا به حال خودش است. دید نه، به حال خودش هست. بالاخره به حرف آمد گفت: می‌دانید چرا به این سربازان دستور دادم از مقابلتان عبور کنند؟ حضرت فرمود: برای چه؟ عرض کرد: برای اینکه به فکر خلافت نیفتید، ببینید من چقدر قدرت دارم، این‌همه قدرت مال من است. امام هادی علیه‌السلام فرمود: می‌خواهی قدرت من را هم ببینی؟ گفت: قدرت شما؟ از میان زندان شما را آوردیم اینجا و این لشکر را در مقابل شما عبور دادیم قدرتتان چیست؟ حضرت یک اشاره به‌طرف آسمان کرد – کور باد چشمی که این حقایق را نمی‌بیند- متوکل دید از شرق تا غرب عالم همه ملائکه و انوار ملائکه ایستاده‌اند، آماده‌اند که حضرت امام هادی علیه‌السلام امر بفرمایند تمام کارها انجام بشود. گفت: آقا قربانتان بروم من به دست و پایتان می‌افتم، حضرت فرمودند: این دنیا مال تو، این ریاست مال تو، این لذت‌های دنیا برای تو که لذتش توأم با ناراحتی است. محال است یک خوشی در دنیا پیدا شود الا اینکه در کنارش یک ناراحتی نباشد.

 

قضیه امام کاظم علیه‌السلام و طبیب یهودی

حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام به‌صورت ظاهر مریض شده بودند، فرزندانشان رفتند یک طبیب یهودی آوردند، طبیب یهودی یک نگاهی به موسی بن جعفر علیه‌السلام کرد گفت: آقا اجازه می‌دهید من طبابت‌تان کنم و نبضتان را بگیرم؟ حضرت فرمود: من یک دوستی دارم که این دوستم هر وقت کاری را می‌خواهم انجام بدهم باید به او مراجعه کنم اجازه بدهید من با او مشورت کنم اگر او اجازه داد من خودم را در اختیار تو می‌گذارم. گفت: بفرمایید. موسی بن جعفر علیه‌السلام دو زانو رو به قبله نشست یک مقدار باخدا مناجات کرد رنگش عوض شد، رنگ زرد موسی بن جعفر تبدیل به یک رنگ بسیار خوب و سرحال شد. این طبیب یهودی در خواب غفلت بود، مرده نبود، بیدار شد، گفت: یابن رسول‌الله، تا حالا فکر می‌کردم که شما مریض هستید و من طبیبم حالا فهمیدم که شما طبیبید و من مریضم، مرا معالجه کنید، من از این وضع بیرون بیایم، عمرم تمام شد، نمی‌دانم شب اول قبر چه به سرم خواهد آمد روح من کجا خواهد رفت؟ آیا عالم برزخ، عالم قیامت حقیقت دارد یا ندارد؟

انسان چقدر باید غافل باشد؟ چقدر باید دور باشد؟ اقلاً باید انسان خواب باشد تا بیدارش کنند، مرده نباشد، هفتادسال از سن انسان می‌گذرد، شصت سال می‌گذرد، پنجاه سال می‌گذرد، چهل سال می‌گذرد، انسان اصلاً به فکر قیامت نبوده، یک نمازش را درست نکرده، یک عبادتش را درست نکرده، زندگی خودش را درست نکرده، آنچه مربوط به خودش است آن‌ها را درست نکرده، آن‌وقت توقع دارد که خدا او را در رحمت خودش هم داخلش کند؟ «یدْخِلُ مَنْ یشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ» همه‌کس داخل رحمت پروردگار نمی‌شود. هرکس بیدار بشود، راه حق را در پیش بگیرد…

 

عذاب بی‌ایمانی، بدترین عذاب

«وَ الظَّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً[7]» اما برای ظالمین عذاب دردناک آماده‌شده است. ذهن ما فوراً به جهنم و عذاب الیم جهنم نرود! نه، در همین دنیا بدترین چیزها عذاب بی‌ایمانی است. یکی از دانشمندان مادی که کمونیست است می‌گوید: خوشا به حال کسانی که معتقد به خدا هستند، این‌ها یک آرامشی دارند اما ما آرامش نداریم. نمی‌دانیم که آیا بعد از این عالم چه خواهد شد؟ مثل اینکه شما ندانید از این در که بیرون می‌روید یک تروریستی مثلاً بیرون ایستاده و ترورتان می‌کند یا نه.

چون اگر کسی بگوید من یقین دارم آخرتی نیست این خیلی احمق است چون در دنیا یک نفر را نمی‌توانید پیدا کنید مگر دیوانه های دارالمجانین و افرادی که عقلی نداشته باشند و الا احتمال اینکه 124 هزار پیغمبر آمده‌اند و تمام عقلای عالم اعم از مسیحیت، یهودیت، مسلمان‌ها حتی بت‌پرست‌ها همه می‌گویند: یک خدایی هست، همه اینها آیا دروغ است و تازه بگویی من یقین دارم! اقلا آدم را باید به شک بیندازد، من یقین دارم خدایی نیست! یک چنین آدمی اگر پیدا کردید بدانید که این را فقط باید فرستاد دارالمجانین و یک خورده معالجه‌اش کرد و الا احتمالش هست، همه می دانند، احتمال دارد که خدایی باشد، خب احتمال اینکه خدایی هست آیا انسان را نباید وادار کند که یک تحقیقی از این وجود ذیجود از این خدای عزیز بکند؟ و اگر هست انسان به وظایفش عمل بکند و اوامر این خدا را انجام بدهد و نواهی اش را ترک کند؟ چون اگر خدا باشد همین‌طوری رهایمان نمی‌کند، اگر خدا باشد بهشت دارد، جهنم دارد.

 

لزوم وجود جهنم و بهشت

یک نفر در این دنیا صدها، هزارها انسان را کشته، اگر بخواهند مجازاتش کنند یک دفعه می توانند بکشندش این را باید کجا مجازاتش کنند؟ خدای عادل این شخص را در کجا مجازات کند که بتواند در مقابل صد هزار نفر، یا هزار نفر یا بیشتر یا کمتر که این شخص کشته و اذیت کرده بتواند مجازات او را در آنجا انجام بدهد؟ در این دنیا که نمی‌شود، این دنیا نهایتش صدسال انسان بیشتر زندگی نمی‌کند، یک محکوم با اعمال شاقه در زندان صدسال هم برفرض بماند خب صدسال چقدر مجازاتش است؟ یا از آن‌طرف بعضی افراد هستند خدماتی به جامعه کرده‌اند یک جامعه‌ای را احیاء کرده‌اند یک جامعه‌ای را زنده کرده‌اند یک جامعه‌ای را از بدبختی نجات داده‌اند خب این را چطور خدای‌تعالی اجر بدهد؟ پس اگر خدایی باشد حتماً قیامتی هست، عالم برزخی هست، بهشتی هست، جهنمی هست و اگر همه اینها باشد باید انسان را یک تکانی بدهد یک حرکتی کن.

نه اشک روان، نه رخ زردی… الله الله چه تو بی‌دردی

«یدْخِلُ مَنْ یشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً[8]». اگر انسان عاقل باشد در همین دنیا ناراحت است. تا می‌گویند مرگ، می‌گوید ای‌وای آنجا چه می‌شود؟ تا می‌گویند خدا، می‌گوید ای‌وای، من که باخدا ارتباطی ندارم؟ چه خواهد شد؟ همین‌ها عذاب است.

 

نشانه‌های غفلت

منتها ما غفلت داریم؛ اگر یک خورده‌ای روی کارهایمان فکر کنیم می‌بینیم که جنبه‌های حیوانی آن‌چنان بر ما مسلط شده و اکثریت مردم این‌جور هستند که صبح از خواب پا می‌شویم می‌رویم دنبال کسب ‌و کار و یک غذایی از هر راهی که شده تهیه می‌کنیم می‌آوریم در منزل می‌خوریم بعد شب برمی‌گردیم به خانه، باز می‌خوابیم و فردا صبح همین برنامه تکرار می‌شود. حیوانات هم همه همین کار را می‌کنند، شما فرقی بین خودتان و حیوانات بگذارید، آیا حیوانات غیر از این کار می‌کنند؟

نه یک کلمه تحصیل علم حقیقی، نه یک جمله اطلاعی از خدا، نه یک جمله اطلاعی از حقایق؛ هیچ! حیوانات هم همین کار را می‌کنند. هر حیوانی بهتر از ما هم کار می‌کند، هم می‌خورد، هم استراحت می‌کند، فکرش هم راحت است، نه فکر سیاست است، نه فکر مملکت است، نه فکر این است که دشمن دارد. اگر یک حیوان، یک گاو در آخور هیچ به فکر این نیست که گاو همسایه مثلا دشمنش است، و ممکن است ناراحتش بکند؛ هیچ از اینها ندارد، راحت است، فقط کاه و جویش مرتب باشد خیلی راحت است مریض هم به‌اندازه‌ای که ما مریض می‌شویم او مریض نمی‌شود. خب اگر این است که خدا باید اسم حیوانات را بگذارد اشرف مخلوقات.

 

دنیا ارزشی ندارد

«یدْخِلُ مَنْ یشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً[9]» عذاب دردناک، اگر دنیا ارزشی می داشت برای اولیاء خدا،  دنیا اصلا محدود است، آن لذت‌هایی که برای روح انسان هست آن‌ها در این دنیا نمی‌شود به انسان تحویل داده شود. اصلاً محال است. دنیا اگر ارزشی داشت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها نباید هجده‌ساله از دار دنیا برود. نباید دشمنان خاندان عصمت آن‌قدر عمر کنند. البته از دید ما می‌گوییم که چرا فاطمه زهرا در سن هجده‌سالگی از دنیا رفت ولی مثلاً عایشه در سن هشتادسالگی از دنیا برود، پس معلوم است خدا عایشه را بیشتر از فاطمه زهرا دوست داشته چون به او طول عمر داده! طول عمر که ما آن‌قدر خوشمان می‌آید. الآن به هریک از ماها بگویند خدا طول عمرت بدهد خوشحال می‌شویم طول عمری که ما خیلی دوستش داریم به جهت اینکه همین دنیا را می‌بینیم، همین محدوده را مشاهده می‌کنیم؛ ما هر چه تو این دنیا بمونیم برد با ماست هر چی تو این دنیا بمانیم نفع کردیم به ظاهر، خیال کردیم این دنیاست ……. بالاخره دنیا تمام می‌شود نهایت صدسال، صدوبیست سال است.

آن آقا به من می‌گوید خدا به شما صدوبیست سال عمر بدهد گفتم نه آقا، من الآن پنجاه سال از عمرم گذشته صدوبیست سال دیگر می‌شود صد و هفتادسال.

یک روزی آمدند به حضرت موسی گفتند یا موسی، مرگ را از ما بردار تا ما نمیریم. حضرت موسی هم برای اینکه تجربه‌ای برای ما و دیگران باشد از خدا خواست یک عده نمردند؛ خب وضع زندگی دنیا نتیجه‌اش همین است یعنی انسان در اثر غذاها فرسوده می‌شود «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَفَلاَ یعْقِلُونَ[10]» شکستی در خلقتش پیدا می‌شود. دیدند کسی نمی‌میرد یک جوان کار می کند پدربزرگ هست، پدر پدر هست، پدر مادر هست، مادربزرگ هست، مادر مادر هست، همین‌جور یک عده‌ای را باید روزی بدهد، رفتند تقاضا کردند که مرگ بفرستید، حضرت عزرائیل بیاید این‌ها را جمع کند ببرد.

یکی از خلفای عباسی گفت این خلافت خیلی خوب است لذت بخش است، خیلی قدرت خوب است، حیف که زود تمام می‌شود. وزیرش به او گفت که اتفاقاً این از حُسنش است که زود تمام می‌شود و همیشه در دست یک نفر نیست، گفت چطور؟ گفت: برای اینکه ‌اگر بنا بود که تمام نمی‌شد نوبت به شما نمی‌رسید می‌ماند دست همان اولی.

 

دنیا برای اولیاء خدا زندان است

این دنیا برای اولیاء خدا زندان است ولو در کمال خوشی باشند و برای کفار بهشت است ولو اینکه درنهایت ذلت باشند. یک گدای یهودی آمد مهار اسب حضرت صادق علیه‌السلام را گرفت گفت: شما سوار بر این اسب با این وضع و با این خوبی اینجا برای شما زندان است و برای من بدبخت فقیر فلک‌زده اینجا بهشت است؟ این کلامی بوده که رسول اکرم فرموده است؟ حضرت فرمود: اگر آنچه را که خدا در آن دنیا برای مؤمنین مهیا کرده تو می‌دیدی متوجه می‌شدی که من در زندانم با اعمال شاقه و اگر خدا آنچه را برای کفار آماده کرده و برای کفارقرارداده ‌آنها را هم تو می‌دیدی؛ می‌فهمیدی که همین‌جا با همه این گرفتاری‌ها برای تو بهشت است. عیناً مثل یک گنجشکی که در قفس کرده باشند این قفسش از طلا باشد، آب از کوثر آورده باشند، دانه‌هایی که ‌آنجا ریختند از بهترین دانه‌ها باشد باز این گنجشک تمام آرزویش این است که این قفس بشکند و درمیان این باغ روی درختان پرواز کند؛ اما اگر همین گنجشک ببیند بازها اطراف ایستاده‌اند منتظرند گنجشک از میان این قفس بیرون بیاید تا فوراً طعمه خودشان قرارش بدهند آنجا می‌گوید: خدا کند قفس نشکند.

ماها در این دنیا می‌گوییم خدا کند نمیریم، خدا کند همیشه باشیم و حال‌آنکه «أَنَّ الدُّنْیا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ[11]» برای مؤمن دنیا زندان است، هر وقت بدان مقام رسیدی که وقتی به شما می‌گویند خدا مرگت بدهد مساوی باشد با وقتی‌که به یک زندانی بگویند: خدا از زندان آزادت کند بدان از اولیاء خدا هستی. چون در قرآن مجید خدای تعالی علامت ولیّ خدا بودن را در سوره جمعه ‌اینطور بیان می‌کند: «قُلْ یا أَیهَا الَّذِین‌هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ[12]»‌ بگو ای کسانی که یهودی هستید اگر گمان می‌کنید که از اولیای خدا هستید پس تمنای مرگ کنید اگر راست می‌گویید.

 

چرا ما دوست نداریم بمیریم

شما برای عالم آخرت چه فرستاده‌اید؟ یک‌مشت گناه؟! یک‌مشت بی‌بندوباری؟! یک‌مشت ظلم؟! یک‌مشت اذیت مردم؟! این را فرستاده‌ایم برای آن عالم، این را فرستاده‌ایم آنجا، خب آنجا باید برویم با همان‌ها سروکار داشته باشیم و با همان‌ها برخورد کنیم، «وَ لاَیتَمَنَّوْنَه ‌ابَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیدِیهِمْ[13]» شما مرگ را نمی‌خواهید. از امام صادق پرسیدند: که چرا ما دوست نداریم بمیریم؟ حضرت فرمود: کسی که خانه دنیایش را آباد کرده و خانه ‌آخرتش را خراب کرده دیگر دوست ندارد از خانه ‌آباد برود به خانه‌ خراب؛ اما اگر به‌ عکس بود کسی خانه دنیایش را آباد نکرده بود (البته هرچه باشد باز آباد نیست نسبت به خانه آخرت، تازه اگر آباد باشد) و خانه ‌آخرتش را آباد کرده بود تمنای مرگ می‌کند، درخواست مرگ می کند.

 

حالات مومنین در هنگام مرگ

ولیّ خدا علامتش این است که همیشه دوست دارد بمیرد. لذا خاندان عصمت و طهارت علیهم‌السلام تمنای مرگ می‌کردند. شما در شرح حالات خاندان عصمت نگاه کنید از پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله گرفته تا هر یک از ائمه علیهم‌السلام، رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله وقتی عزرائیل آمد خدمتش گفت: من در اختیار شما هستم هر چه بفرمایید انجام می‌دهم. حضرت فرمودند: مرا قبض روح کن. این روایت را من دریکی از نوشته‌هایم نقل کرده‌ام و روایت صحیحه‌ای هم هست که هیچ مؤمنی از دنیا نمی‌رود مگر اینکه یک ملک می‌آید خدمتش و می‌گوید: خدا به من فرموده است: اگر تو اجازه بدهی من قبض روحت کنم اگر اجازه ندهی تا آخر دنیا می‌توانی بمانی! عجیب است! مؤدب هم ایستاده خُب طبعاً انسان است و انس دارد، نمی‌خواهد بمیرد، بعد ملک می‌گوید: ولی آن‌طرف را نگاه کن، یک باغی، خانه‌ای، تمام اقوام از دنیا رفته‌اش را می‌بیند، چون ما در دنیا کمتر قوم و خویش داریم تا آن‌طرف. تمام اقوام از دنیا رفته، پدر و مادر همه آن‌طرف هستند همه می‌گویند: بیا، اشاره می‌کنند. این به تردید می‌افتد که چکار کند. تا به تردید می‌افتد آن ملک یک گُلی به او می‌دهد و می‌گوید: این را بو کن. وقتی بو می‌کند به ملک می‌گوید: زود قبض روحم کن من عجله دارم. اسم این گل منسیه ‌است. منسیه یعنی آنچه که در دنیا هست فراموشش می‌شود. خب من بچه‌ام را چکار کنم؟ زنم را چکار کنم؟ اثاثیه منزلم را چکارکنم؟ از آن طرف می کشد و از این طرف ول می‌کند خب می‌رود دیگر.

 

آمادگی برای مرگ یا ظهور

ما باید بالاخره برای مردن خودمان را آماده کنیم، نه مردن تنها، برای زنده‌بودن، برای زندگی دائمی، «مَا عِنْدَکُمْ ینْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ[14]» آنچه در نزد شماست از بین می‌رود و آنچه که پیش خداست باقی می‌ماند برای زندگی ابدی. حتی اگر حضرت بقیه‌الله ‌ارواحنا فداه ظهور کنند بعضی‌ها فکر می‌کنند که دیگر دنیا و ‌آخرت دیگر همین هست. بازهم تا خودتان را درست نکنید باز هم همین دنیا زندانتان هست مگر اینکه ‌این دنیایت را وصل به ‌اخرت بکنی یعنی به‌وسیله حضرت بقیةالله‌ ارواحنافداه‌ این کار خواهد شد. در زمان ظهور تنها و تنها امتیازش این است که در همین دنیا ما وصل به عالم آخرت بشویم. از این دنیا کنده می‌شویم، انقطاع پیدا می‌کنیم یعنی درک می‌کنیم که آخرت یعنی چه درک می‌کنیم حیات ابدی و واقعی یعنی چه. این امتیاز را دارد.

به هر حال «یدْخِلُ مَنْ یشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً[15]» این آیه عجیب است. خدا ان‌شاءالله چشم ما را بینا کند، گوش ما را شنوا کند تا ما به ملکوت عالم پی ببریم.

به خدا قسم بدترین انسان‌ها آن مسلمانی است که ایمان به‌ آیات قرآن نداشته باشد. اصلاً انسان نیست. یا برو کافر بشو و یک مذهب دیگر را انتخاب کن یا اینکه ‌اگر مسلمانی به این حقایق اعتقاد داشته باش، به معنویات اعتقاد داشته باش، به ماوراء الطبیعه به ماوراء آنچه که می‌بینی اعتقاد داشته باش.

 

فاطمه زهرا مافوق بشر است

بعد فرمود: «إِنَّا أَعْطَینَاکَ الْکَوْثَرَ، فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ، إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ[16]» یک خانم، یک انسیه حوراء،  نه می شود کلمه زن را برای بی‌بی اطلاق کرد. حتی مرد هم نباید گفت. یک موجودی که مافوق بشر است. شاعر درباره ‌امیرالمومنین می‌گوید «ها عَلیٌّ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر» باید درباره فاطمه زهرا هم گفت «ها فاطمه بشر کیف بشر». آن‌چنان باعظمت است این خانم که ‌اصلا انسان دچار حیرت می‌شود. در یک مدت کوتاهی زندگی کرده است آن‌هم زیر سایه پیغمبر اکرم و بعد از آن حضرت دو ماه، سه ماه، نهایتش نود و پنج روز گفته اند، و الا چهل‌وپنج روز، یا هفتادوپنج روز با علی بن ابیطالب علیه‌السلام زندگی کرده ولی تمام کتب فضائل پر است از فضیلت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها. کتاب سنی‌ها را باز می‌کنیم فضائل درباره فاطمه زهرا یک بابی دارد در همین صحیح بخاری به نام فضائل فاطمه، فضائل فاطمه ‌زهرا، مسند حنبل را باز می‌کنید می‌بینید کتاب فضائل فاطمه است. قرآن را باز می‌کنید می‌بینید فضائل فاطمه در آنجا نقل‌شده است. کتب شیعه هم که پر است از فضایل فاطمه‌ زهرا سلام‌الله علیها. دیشب براتون خوندم از روی کتاب که حتی دشمن میگوید اعبد مردم، اعبد مرد و زن فاطمه زهرا سلام الله علیهاست، از همه اعبد است.

 

فضائل فاطمه زهرا در سوره کوثر

فاطمه زهرا دختری است که خدای تعالی به پیغمبر اکرم عطا کرده، من می خواستم درباره این سوره شبهای بعد صحبت کنم، یکی دو شب بعد ان شاءالله صحبت خواهم کرد، می‌فرماید: «إِنَّا أَعْطَینَا» ببینید وقتی‌که یک بزرگی می‌خواهد یک‌چیز بزرگی به کسی بدهد اولاً خودش را باعظمت یاد می‌کند که ما این کار را کردیم بعد می‌گوید: ما عطا کردیم، نه اینکه در مقابل فلان کار تو یا فلان مسئله مزدت را داده باشیم نه! ما عطا کردیم. بعد هم با کلمه کوثر بیان می‌کند، کوثر یعنی خیر کثیر، خیر زیاد.

ای پیغمبر از این فاطمه خیر زیادی به تو خواهد رسید، ما خیر زیادی به تو دادیم، بعد هم خدای تعالی می‌فرماید: «فَصَلِّ لِرَبِّکَ» حالا که یک چنین محبتی خدا به تو کرده «فَصَلِّ لِرَبِّکَ» نماز بخوان در مقابل خدا کرنش کن و نحر کن یعنی طبق بعضی از تفاسیر شتر قربانی کن «إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» ای پیغمبر آن دشمن تو، بلکه دشمنان تو همگی مقطوع‌النسل هستند که ان شاء الله شرحی شبهای آینده برایتان خواهم گفت.

 

محبوبیت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها در نزد رسول اکرم

فاطمه زهرا سلام‌الله علیها در نزد رسول اکرم به‌قدری محبوبه است که دیشب نقل کردم هر وقت پیغمبر اکرم از مسافرت برمی‌گشت اول می‌آمد درب خانه فاطمه. هر روز صبح دست‌ها را می‌گذاشت دو طرف درب خانه فاطمه می‌گفت «السلام علیکم یا اهل‌بیت النبوه»، سلام می کند پیغمبر به فاطمه زهرا و اهل بیت پیغمبر.

 

روضه فاطمه زهرا سلام‌الله علیها

یا رسول الله، این روزها فاطمه زهرا سلام‌الله علیها در میان بستر افتاده. وقتی‌که فاطمه سلام‌الله علیها از دار دنیا می‌رود خوشحال است، آن روزی که پیغمبر اکرم در بستر مرض افتاده بود و داشت از دار دنیا می‌رفت فاطمه خیلی گریه می‌کرد، یک‌وقت دیدند که پیغمبر اکرم فاطمه را صدا زد، فاطمه ‌آمد پیغمبر اکرم یک جمله در گوش بی‌بی گفت؛ بی‌بی خیلی خوشحال شد تبسم کرد. عرض کردند که پیغمبر اکرم چه فرمود؟ گفتند به من فرمودند: اول کسی که از اهل‌بیت من بر من وارد خواهد شد تو خواهی بود.

می‌بینید که همه‌شان خوشحال می‌شوند وقتی قرار است از این دنیا بروند، از این زندان، از زندانی که حاکمش خلفای جور باشند، آن‌هایی باشند که یک سر سوزن ایمان به خدا نداشتند و ندارند. اگر اینها بنا باشد در راس کار باشند این دنیا ارزشی ندارد فاطمه‌ زهرا سلام‌الله علیها با مصائبی روبرو می‌شود گاهی بعضی اجازه می‌خواستند که برای عیادت فاطمه زهرا بیایند البته سلمان می‌آید، ابوذر می‌آید، دوستان می‌آیند، نزدیکان می‌آیند، همه را می‌پذیرد اما وقتی علی بن ابیطالب علیه‌السلام آمد و فرمود: که یا فاطمه ‌این دو نفر گفته‌اند که ما می‌خواهیم برای عیادتت بیاییم! بی بی فاطمه زهرا فرمود: «الْبَیتُ بَیتُک وَ الْحُرَّةُ زَوْجَتُک افْعَلْ مَا تَشَاءُ[17]» خانه، خانه تو است یعنی من اجازه نمی‌دهم ولی خودتت می‌دانی یا علی. علی بن ابیطالب درعین‌حال برای اینکه ‌امروز برای ما نقل بشود و این جریان گفته بشود که ‌آنها چگونه عیادت کردند و فاطمه زهرا چه فرمود: آمدند کنار بستر فاطمه زهرا نشستند. فاطمه زهرا رویش را از آن‌ها برگرداند و فرمود: آیا از پدرم پیغمبر اکرم شنیدید که فرمود: «هر کس فاطمه من را اذیت کند مرا اذیت کرده و هر کس مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده؟» گفتند خدا را شاهد می‌گیریم که این را ما از پیغمبر اکرم شنیدیم. فاطمه‌ زهرا دست‌ها را به طرف آسمان دراز کرد گفت: خدایا تو شاهد باش این دو نفر مرا اذیت کردند و مرا ناراحت نمودند.

شب‌های عزاست حال بکاء دارید حال عزا به خودتان بگیرید. ان‌شاءالله ‌امیدوارم امشب خود صاحب‌عزا در مجلس بیاید و عرض تسلیت به ‌آقا حجه بن الحسن بکنیم و عرض ارادت بنماییم. یا بقیه‌الله، یا صاحب‌الزمان ما دیشب گفتیم در این روزهای حساس در این روزهای حساس در شبانه‌روز می‌خواهیم برویم از مادرمان زهرا احوال بپرسیم برویم به عیادت فاطمه زهرا به بی‌بی عرض ادب کنیم ان‌شاءالله‌اگر با شما به خانه علی بن ابیطالب برویم راهمان می‌دهند. برویم ببینیم این پهلو شکسته، این کسی که محسنش سقط شده، بازویش شکسته، با مادرمان فاطمه زهرا چه عملی انجام دادند چه کردند که در سن هیجده سالگی باید از دار دنیا برود؟ یا بقیه‌الله یا صاحب‌الزمان آقاجان ما در محضرت در خدمتت می‌خواهیم عیادتی از فاطمه زهرا بکنیم.

حالش را دارید؟ آن‌هایی که بیدارند، آن‌هایی که متوجه‌اند، یک سفر روحی بکنیم برویم مدینه، آن‌هایی که به مکه و مدینه مشرف شده‌اند می‌دانند از درب جبرئیل که وارد می‌شوید در مقابلتان یک‌خانه‌ای است که‌ الان در میان ضریح پیغمبر واقع شده، این خانه فاطمه زهراست. وارد بشویم عرض ادب بکنیم ببینید بی‌بی درمیان بستر افتاده دارد ناله می‌کند همه‌مان می‌نشینیم آنجا اشک می‌ریزیم.

دلم می‌خواهد امشب با همان حال گریه کنید، به خدا قسم اگر درب خانه فاطمه زهرا را نمی‌شکستند وآتش نمی‌زدند و به پهلوی فاطمه نمی‌زدند چه کسی جرات داشت روز عاشورا خیمه‌های حضرت سیدالشهداء را آتش بزند؟

 

روضه حضرت رقیه

به من گفتند امشب یک روضه‌ای از حضرت رقیه خوانده شود، خوابی دیده‌شده توسلی به رقیه دختر چهارساله ‌ابی‌عبدالله‌الحسین بکنیم، در کتاب کامل شیخ بهایی هست که از روزی که سیدالشهداء شهید شده بود و عاشورا گذشته بود این بچه‌های خردسال می‌پرسیدند پدرمان کجاست؟ زن‌ها به خاطر اینکه بچه‌ها خیلی ناراحت نباشند می‌گفتند پدرتان به سفر رفته، منظورشان سفر آخرت بود و بالاخره‌ آنها را خواهیم دید. همین‌طور در میان مسافرت‌ها این‌ها وقتی‌که ناراحتی می‌کشیدند اذیت می‌کشیدند بیشتر به یاد پدر و محبت‌های پدر می‌افتادند تا اینکه در خرابه شام یک‌شب رقیه خواب پدر را می‌بیند، می‌بیند همان برنامه‌های قبل، پدرش نشسته سر او را به دامن گرفته محبت می‌کند، رقیه هم می‌گوید: بابا کجا بودی؟ مرا اذیت کردند، تازیانه زدند، آب به ما ندادند، ما می‌دیدیم که شب‌ها پدرهای اهل شام دست فرزندانشان را می‌گیرند به خانه می روند، این حرف‌ها را داشت با پدر می‌زد، یک دفعه‌از خواب بیدار شد، بچه است، شما یک بچه چهارساله را درنظر بگیرید خواب پدر دیده باشد، حالا بیدار شده گفت: پدرم چه شد؟

همه گریه کردند همه عزادار بودند به یاد سید الشهداء اشک می‌ریختند. در تاریخ آمده که یزید ملعون در آن نیمه‌شب صدای همهمه گریه اطفال را شنید گفت: چه خبر است؟ گفتند: ظاهراً فرزند ابی‌عبدالله خواب پدرش را دیده است و بیدار شده و بهانه پدر گرفته. این روی خباثتی که داشت می‌خواست مصیبت خاندان عصمت و طهارت علیهم‌السلام را زنده کند قلب مجروح آن‌ها را نمک بپاشد لذا دستور داد سر سید الشهداء را در میان خرابه‌ آوردند.

روضه…

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی عظم البلاء

و برح الخفاء

و انکشف الغطاء

و انقطع الرجاء

و ضاقت الارض

و منعت السماء

و انت المستعان

و الیک المشتکی

و علیک المعول فی الشدة و الرخاء

اللهم صل علی محمد و ال محمد

اولی الامر الذین فرضت علینا طاعتهم و عرفتنا بذلک منزلتهم

ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا قریبا کلمح البصر او هو اقرب

یا محمد یا علی یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیان و انصرانی فانکما ناصران

یا مولانا یا صاحب الزمان

یا مولانا یا صاحب الزمان

یا مولانا یا صاحب الزمان

الغوث الغوث الغوث

ادرکنی ادرکنی ادرکنی

الساعه الساعه الساعه

العجل العجل العجل

یا بقیه الله آجرک الله

آقا جان از خدا بخواه دعاهای ما را ذات مقدس پروردگار مستجاب کند

با توجه، نسئلک اللهم و ندعوک باعظم اسمائک و بامام زماننا یا الله …

یا ارحم الراحمین

یا غیاث المستغیثین

یا اله العاصین

یا رباه یا سیداه

عجل لولیک الفرج

عجل لولیک الفرج

عجل لولیک الفرج

خدایا به آبروی امام زمان فرجش را الساعه مقدر بفرما

[1] – سوره انسان، آیه 31

[2] – سوره انفال، آیه 2

[3] – سوره انفال، آیه 2

[4] – بحار الأنوار، ج 75، باب 32 قصه بلوهر و یوذاسف، ص 383

[5] – سوره طلاق، آیه 3

[6] – سوره انسان، آیه 31

[7] – سوره انسان، آیه 31

[8] – سوره انسان، آیه 31

[9] – سوره انسان، آیه 31

[10] – سوره یس، آیه 68

[11] – کافی، ج 3، ص 630

[12] – سوره جمعه، آیه 6

[13] – سوره جمعه، آیه 7

[14] – سوره نحل، آیه 96

[15] – سوره انسان، آیه 31

[16] – سوره کوثر، آیات 3-2-1

[17] – بحار الأنوار، ج 28، ص 242

 

لینک فایل صوتی

۱۱ جمادی الاول ۱۴۰۸- فضائل حضرت زهراء سلام الله علیها، نقش مادر در خلقت فرزند

اعوذبالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین و الصلوة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین لاسیما علی سیدنا و مولانا حجة بن الحسن روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین

اعوذبالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم «هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یکُنْ شَیئاً مَذْکُوراً، إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً[1]».

 

آیه‌ای در ردّ وحدت وجود

خدای‌تعالی در این آیات می‌فرماید: آیا گذشت بر انسان، آمد بر انسان، زمانی از روزگار که انسان چیزی نبود که ذکر شود، یاد شود، نه اینکه انسانی نبود، بلکه هیچ‌چیز نبود. در سابق وقتی برای ما درس میگفتند میخواستند قصه بگویند میگفتند: یکی بود و یکی نبود ، غیر از خدا هیچ چیز نبود. ما باید معتقد باشیم که غیر از خدا هیچ چیز نبود . خدا لعنت کند آنهایی که اصرار دارند میگویند غیر از خدا همه چیز بود. چون یکی از مسائل بسیار مهم در اعتقادات همین است که بگوییم همه چیزها را خدا خلق کرده، یک عده از افراد بیسواد، بی درک، اینها میخواهند اصرار داشته باشند بر اینکه همه ی چیزها بوده، همه ی کلمات بوده، همه ی مخلوقات بوده اند و حال اینکه در دعاها، در روایات فراوان داریم حتی در دعا خطاب میشود به پروردگار متعال که «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی کانَ إِذْ لَمْ تَکنْ أَرْضٌ مَدْحِیةٌ وَ لَا سَمَاءٌ مَبْنِیةٌ[2]» تا اینکه «کنت قبل کلّ شئ و کوّنت کلّ شئ و قدّرت کلّ شئ[3]» یکی از عقاید باید این باشد که خدا قبل از همه چیز بوده و همه چیز را خدا بوجود آورده تکوین کرده، انسان هم نبود، یک زمانی اصلا اسمی از ما نبود.

 

اشاره قرآن به نقش مادر در تشکیل بدن فرزند

” انا خلقنا الانسان” ما انسان را خلق کردیم ، یک بعد بدن انسان دارد ، یک بعد روح انسان. انسان دارای دو بعد است ، بعد روحی و بعد جسمی و جسدی، از نظر جسد انسان را خدایتعالی اینطور معرفی می کند «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ[4]» از یک نطفه ی آمیخته به هم، این کلمه “امشاج نبتلیه” این از معجزات قرانه، یه زمانی بود شاید صد و پنجاه سال قبل نهایت، همه فکر میکردند نطفه مرد است که فرزند میشود و مادر جز یک ظرفی برای پرورش نطفه مرد چیزی نیست و به همین جهت هم فرزند را نسبت به پدر میدادند که پدر صاحب فرزند هست ولی اسلام از همان روز اول از همان لحظه ای که این ایات نازل شد و روایات فراوانی هم داریم در این خصوص، نطفه را نسبت به هم پدر میدهد و هم به مادر و و امروز علم ثابت کرده که «اسپرم» مال پدر و «اوول» مال مادر است و این‌ها به هم‌آمیخته می‌شوند، «امشاج» یعنی آمیخته می‌شوند و هر دوی این‌ها مستقلاً بدون کم و زیاد در انعقاد نطفه انسان سهم دارند. هم پدر و هم مادر؛ پدر سهم دارد مادر هم سهم دارد، پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از همان روز اول می‌فرمود که: حسن و حسین «ابنای» حسن و حسین دو فرزند من هستند، این از همین باب است، چون مادرشان سهم دارد در انعقاد نطفه فرزند، و بحث‌های فراوانی هم بین خلفای عباسی و اموی و ائمه اطهار علیهم الصلوه و السلام در همین رابطه می‌شده.

 

بحث هارون‌الرشید با موسی بن جعفر علیه‌السلام

مثلاً هارون‌الرشید یک بحث جالبی با حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه دارد که تمام کتب نقل کرده‌اند و روایتش هم صحیحه است. به موسی بن جعفر عرض می‌کند که ما احقّیم به خلافت، برای اینکه وقتی‌که جد ما عباس در دنیا بود پیغمبر از دار دنیا رفت و اگر پیغمبر بنا بشود ارثش را به کسی بدهد به عمو می‌دهد نه به پسرعمو و چون عباس جد ما که عموی پیغمبر بوده زنده بود، عمو مقدّم بر این جهت است که خلافت را ببرد تا پسرعموی پیغمبر که علی ابن ابیطالب علیه‌الصلوة والسلام می‌شود و بنابراین ارث پدر به ما رسیده و ما بنی‌ العباس باید جانشین پیغمبر اکرم باشیم. نه شما که جدتان علی بن ابیطالب علیه‌الصلوة والسلام پسرعموی پیغمبر اکرم بود.

حضرت یک استدلال درباره خود عباس دارد، می‌فرماید: در قرآن شریف آمده که کسانی که با پیغمبر هجرت نکردند از خلافت و ولایت هیچ حقی نمی‌برند. این صریح قرآن است و عموی ما عباس با پیغمبر هجرت نکرد. این در خصوص عباس، و امّا ما فرزندان علی بن ابیطالب خیلی نزدیک‌تر از شما به پیغمبریم چون ما فرزندانش هستیم.

بعد یک مطلب جالبی، موسی بن جعفر صلوات الله علیه به هارون‌الرشید می‌فرمایند – در بحث و مناظره این مسئله خیلی مهم است که وقتی انسان دارد با یک کسی بحث می‌کند او را غافل کند از بحث و مطلب را از او بگیرد، یک‌وقتی یادم است یک شخصی زرتشتی بود. این خیلی متکبر بود. آوردنش پیش من در کانون بحث و انتقاد که با او بحث کنم، من دیدم اگر مستقیماً درباره زرتشتیت بحث کنم ممکن است زود خاضع نشود لذا به یک مناسبتی بحث را بردم درباره مسیحیت و تثلیث مسیحیت. وقتی‌که درباره تثلیث بحث کردم گفت: بله، از خرافات مسیحیت هم این است که قائل به تثلیث‌اند یعنی هم سه خدا را معتقد باشند و هم یک خدا را. تثلیث در عین توحید، توحید در عین تثلیث؛ بعد وقتی‌که بحث خوب به یکجایی رسید و هر دو نفرِ ما به تفاهم رسیدیم چون نه من مسیحی بودم و نه او؛ هردومان قبول کردیم تثلیث مطلب غلطی است و نباید خدا را سه چیز دانست من به او گفتم: ثنویت و دو چیز دانستن خدا هم مثل سه چیز دانستن خدا است فرقی نمی‌کند چون زرتشتیان هم معتقد به دو خدا هستند، یزدان و اهریمن. اینجا او یک‌دفعه یکّه خورد؛ گفت خوب شما بحث کردید. لذا گاهی انسان باید طرف را غافل کند، من در کتاب شب‌های مکه زیاد از این برنامه‌ها با آن عالم بزرگ مکه داشتم که در آنجا نوشتم. فرد باید غافل بشود و بعد مطلب را انسان از او بگیرد – حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه فرمودند: اگر الآن پیغمبر زنده بشود و از شما دخترت را بخواهد یعنی بخواهد داماد هارون‌الرشید بشود شما دخترت را به ایشان می‌دهید؟ هارون‌الرشید گفت: افتخار می‌کنم بر عرب و عجم که دامادی مثل پیغمبر داشته باشم. حضرت موسی بن جعفر فرمودند: امّا من نه دخترم را به ایشان نمی‌دهم، و نه ایشان هم از من دختر نمی‌خواهند. چرا؟ به خاطر اینکه دختر من دختر خودش است با او محرم است.

 

اشاره روایات درباره تشکیل بدن فرزند

آن روزها نمی‌توانستند از طریق علمی استدلال کنند چون مردم نمی‌فهمیدند، نه اینکه ائمه اطهار علیهم الصلوة و السلام نفرموده باشند، حتی روایت دارد که اگر فرزند شبیه به پدر بشود معلوم است نطفه مرد قوی‌تر است و اگر شبیه مادرش بشود معلوم است نطفه زن قوی‌تر است و اگر فرزند پسر شد نطفه مرد قوی‌تر و اگر دختر شد نطفه زن قوی‌تر است؛ گاهی هم می‌شود که دختر شبیه پدرش است زیرا این ژن‌ها هرکدام عامل یک‌جهت هستند، یعنی یکی شباهت را درست می‌کند یکی هم مثلاً ذکوریت و انثویت را درست می‌کند. در آن جهت که می‌خواهد شباهت را درست کند نطفه مرد قوی‌تر است و در آن جهت که می‌خواهد مثلاً زن بودن، دختر بودن را درست کند نطفه زن قوی‌تر است، این‌ها در روایات گفته شده است و من فکر می‌کنم در کتاب «انوار زهرا سلام‌الله‌علیها» این‌ها را شرح داده‌ام.

 

آیه‌ای دالّ بر اعجاز قرآن

آن روز که خدای‌تعالی می‌فرماید: «من نطفهٍ امشاج» این نطفه‌ای که به هم‌آمیخته شده، اسپرم و اوول. اول کسی که این مطلب را عنوان کرد و نخواست فرزندان فاطمه زهرا فرزندان پیغمبر باشند، عمر بود که گفت: «بنونا بنو أبنائنا و بناتنا بنوهنّ أبناء الرّجال الأباعدا»[5] یعنی فرزندان ما فرزندان پسران ما هستند و فرزندان دختران ما مال مردهای غریبه هستند و فرزند ما نیستند! ولی در همان زمان رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرمود: «الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ ابْنَای هَذَانِ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا[6]» یعنی حسن و حسین هر دو امام هستند چه قیام کنند چه در خانه بنشینند فرزندان من هستند. فرزند من از نسل علی بن ابیطالب و فاطمه زهرا است. و شما امروز بعد از نه پشت که مادر جد نهمین حضرت بقیة‌الله ارواحنافداه دختر پیغمبر بوده به ایشان می‌گویید: السلام علیک یابن رسول‌الله.

و این از نظر علم آن‌قدر پرارزش است و از معجزات قرآن مجید است که خدای‌تعالی در قرآن مجید هزار و دویست سال قبل از اینکه از نظر علمی کشف بشود که فرزند دختر، فرزند انسان است و مادر و پدر هر دو در انعقاد نطفه فرزند سهیم‌اند، فرموده است: «من نطفة امشاج»؛ و به ائمه اطهار علیهم‌السلام هم قبل از اینکه بخواهیم بگوییم یابن امیرالمومنین به آنها  می‌گوییم: یابن رسول الله و در خصوص امام حسن و امام حسین می گوییم السلام علیک یابن رسول‌الله. و در قرآن هم خدای‌تعالی در آیه مباهله فرموده است: «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ[7]» ای پیغمبر بگو ما هم ابناءمان را می آوریم

حضرت رضا علیه الصلوة و‌السلام به مأمون فرمود که تمام مفسرین و مورخین معتقدند که جز امام حسن و امام حسین در روز مباهله هیچ فرزندی با پیغمبر اکرم نبود.

این آیه هم این‌طور می‌گوید: «هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یکُنْ شَیئاً مَذْکُوراً[8]» این در بُعد جسد و بدن است به علت اینکه بعد می‌فرماید: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً[9]» و بعد ما آن را سمیع و بصیر قرار دادیم انا هدیناه السبیل بعد از اینکه سمیع و بصیر شد، با آیات دیگر اگر تطبیقش بدهید خوب متوجه می‌شوید که «فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیرا» یعنی وقتی‌که این دو نطفه را با هم مخلوطش کردیم و ساخته شد – که در سن چهارماهگی در شکم مادر ساخته می‌شود- در آنجا می‌گوید: «نبتلیه فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً» یعنی روحی به او دادیم که او سمیع بود، بصیر بود، می‌فهمید، می‌دید، می‌شنید و به‌اصطلاح درک می‌کرد چون عمده درک ما از ناحیه گوش و چشم است، فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً آن‌وقت می‌فرماید: آن روح که در این بدن- به تعبیر ما- قرار گرفت «إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً[10]» ما راه را به آن نشان دادیم. یا شاکر بود، ممنون شد، قبول کرد و دریافت راه را و یا اینکه نه کفور بود  بی‌اعتنایی کرد، این در همان عالم ارواح و عالم ذر بوده چون در اینجا راجع به روح انسان و خلقت روح صحبت نمی‌کند زیرا روح انسان را خدای‌تعالی خیلی جلوتر خلق کرده و بعد این روح را وارد بدن کرده تا اینکه امتحانش کند بعدها خدای‌تعالی در اینجا این مطلب را می‌فرماید بعد راجع به بهترین و شاه فرد انسانیت یعنی آن پنج نور مبارک و بلکه چند نفر هم مخلوط این‌ها هستند چون این سوره البته فضیلت بسیار بزرگی است برای خاندان عصمت و طهارت علیهم‌السلام یعنی وعلی‌بن‌ابیطالب و حضرت امام حسن و امام حسین و فاطمه زهرا سلام الله علیها ولی در بین این‌ها فضه هم هست، میخواهند به ما بگویند که انسان ممکن است به جایی برسد به مقامی برسد که شامل این آیات هم بشود و خدایتعالی این سوره مبارکه را برای ما بیان کرده.

 

فضیلت فاطمه زهرا علیهاالسلام از زبان حسن بصری

به هر حال شبهایی است که به مناسبت فاطمه زهرا سلام الله علیها و عزای آن حضرت تشکیل میشود. من دیشب چند روایت نوشتم یعنی یادادشت کرده بودم که برایتان بخوانم متاسفانه دیشب فرصت نشد و کتاب را من اینجا گذاشتم و یادم رفت برایتان شرح دهم. حالا همان روایات را میخوانیم و انشاءالله به فضائل فاطمه زهرا سلام الله علیها یه مقدار آگاه باشیم.  شخصی است به نام حسن بصری در زمان علی بن ابیطالب که از زهّاد ثمانیه است البته آدم منحرفی است زهّاد ثمانیه هشت نفر بودند که این‌ها چند نفرشان آدمهای خوبی بودند و چند نفرشان هم آدمهای بدی بودند و بعضی‌هایشان هم معلوم نبود آدمهای خوبی بودند یا بد. خوبشان مثل اویس قرن، بدشان هم ظاهراً همین حسن بصری است و متوسطشان هم همین خواجه ربیع (ربیع بن خثیم) است که انسان نمی داند چون هم درباره اش خوب گفته اند و هم بد گفته اند.

حسن بصری از همان دشمنان علی بن ابیطالب است از کسانی است که با کارهای علی بن ابیطالب زیاد مخالف بود از افرادی بود که زیاد به عبادت می‌پرداخت، فردی بود خیلی مقدس و اهل عبادت. یعنی افرادی هستند خیلی مقدسند اهل عبادتند فقط فقط اهل نمازند و ذکر و با کارهای اجتماعی هیچ ارتباطی ندارند.  در یک حدیث داریم که حسن بصری داشت وضو می‌گرفت خیلی آب می‌ریخت علی بن ابیطالب به او فرمود: در آب این‌قدر اسراف نکن، گفت: تو دیروز خون مردم را این‌همه ریختی ما نگفتیم اسراف نکن حالا تو برای یک مقدار آب ریختن می‌گویی اسراف نکن؟!

ولی بهترین فضیلت آن فضیلتی است که دشمن برای انسان بگوید: قال الحسن البصری: «مَا کانَ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ أَعْبَدُ مِنْ فَاطِمَةَ[11]» یعنی در امت پیغمبر بنده‌ای، بندگی‌اش بهتر از فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها نبوده است، «کانَتْ تَقُومُ حَتَّی تَوَرَّمَ قَدَمَاهَا[12]» شب‌ها آن‌قدر روی پا می‌ایستاد در محضر پروردگار تا اینکه پاهایش ورم می‌کرد «وَ قَالَ النَّبِی صلی‌الله‌علیه‌وآله و سلم لَهَا أَی شَی‌ءٍ خَیرٌ لِلْمَرْأَةِ[13]؟» پیغمبر اکرم به فاطمه زهرا فرمود: چه چیزی بهتر است برای زن؟ – زن‌ها گوش بدهند و شما آقایان هم برای خانم‌هایتان نقل کنید- «قَالَتْ: أَنْ لَا تَرَی رَجُلًا وَ لَا یرَاهَا رَجُلٌ[14]» عرض کرد: بهترین چیز برای زن این است که مردی را نبیند و مردی هم او را نبیند. البته معلوم است که اینجا منظور با چشم ناصحیح و ناپاک است که بهترین چیزها برای زن این است که مردی او را نبیند و او هم مردی را نبیند. پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله خیلی خوشحال شد و فرمود: «ذرّیهً بعض‌ها من بعض[15]» این یک اقتباس از آیه قرآن است که ذریه پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بعضی‌شان از بعضی بهتر هستند و فاطمه زهرا بهترین فرزندان رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است.

 

فضیلت فاطمه زهرا علیهاالسلام از زبان امام مجتبی علیه‌السلام

حضرت امام حسن علیه‌السلام فرمود: قال الحسن علیه السلام: «رَأَیتُ أُمِّی فَاطِمَةَ علیهاالسلام قَامَتْ فِی مِحْرَابِهَا لَیلَةَ جُمُعَتِهَا[16]» من دیدم مادرم فاطمه سلام‌الله‌علیها در محرابش می‌ایستاد در شب جمعه «فَلَمْ تَزَلْ رَاکعَةً سَاجِدَةً حَتَّی اتَّضَحَ عَمُودُ الصُّبْحِ[17]» من دائماً می‌دیدم یا در رکوع است یا در سجده تا اینکه صبح طالع می شد «وَ سَمِعْتُهَا تَدْعُو لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ تُسَمِّیهِمْ وَ تُکثِرُ الدُّعَاءَ لَهُمْ وَ لَا تَدْعُو لِنَفْسِهَا بِشَی‌ءٍ[18]» من گوش می‌دادم که هر چه دعا می‌کرد برای مؤمنین و مؤمنات بود و این‌ها را اسم می‌برد و یک دعا برای خودش نکرد «فَقُلْتُ لَهَا یا أُمَّاهْ لِمَ لَا تَدْعِینَ لِنَفْسِک کمَا تَدْعِینَ لِغَیرِک[19]» گفتم: مادر چرا همه اش برای دیگران دعا کردی برای خودت دعا نکردی؟ فرمود: «یا بُنَی الْجَارَ ثُمَّ الدَّارَ[20]» اول دیگران، اول همسایه بعد اهل خانه انسان. آن کسی که برای مردم ارزش قائل است به‌اصطلاح می‌فهمد چه‌کار می‌کند، اول دیگران را دعا می‌کند بعد خودش را دعا می‌کند.

 

دعای فاطمه زهرا علیهاالسلام در عصر جمعه

«عَنْ فَاطِمَةَ قَالَتْ سَمِعْتُ النَّبِی صلی‌الله‌علیه‌وآله یقُولُ إِنَّ فِی الْجُمُعَةِ لَسَاعَةً لَا یوَافِقُهَا رَجُلٌ مُسْلِمٌ یسْأَلُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فی‌ها خَیراً إِلَّا أَعْطَاهُ إِیاهُ[21]» فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها فرمود که من شنیدم از پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله که فرمود: در روز جمعه یک ساعتی است که در آن ساعت انسان هر چه از خدا بخواهد خدای تعالی به او خواهد ‌داد «قَالَتْ فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ أَیةُ سَاعَةٍ هِی[22]» می‌گوید گفتم: این کدام ساعت است؟ «قَالَ إِذَا تَدَلَّی نِصْفُ عَینِ الشَّمْسِ لِلْغُرُوبِ[23]» فرمود: وقتی‌که نصف خورشید می‌رود پشت کوه و نصفش بیرون است «قَالَ فَکانَتْ فَاطِمَةُ تَقُولُ لِغُلَامِهَا اصْعَدْ عَلَی الظِّرَابِ فَإِذَا رَأَیتَ نِصْفَ عَینِ الشَّمْسِ قَدْ تَدَلَّی لِلْغُرُوبِ فَأَعْلِمْنِی حَتَّی أَدْعُوَ[24]» فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها به یک نفری (کسی که در اختیارش بود) می‌فرمود: که برو روی بلندی وقتی نیمی از خورشید فرو رفت آن‌وقت به من خبر بده تا من دعا کنم. ببینید این تعبد فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها را می‌رساند؛ چقدر بنده است، چقدر مطیع است.

این لحظات آخر روز جمعه، لحظات خیلی مهمی است، ساعت استجابت دعا است، دعاهایی هم دستور داده شده مخصوصاً آن لحظه‌ای که آفتاب می‌خواهد غروب کند، حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها مقید بود آن ساعت را رو به قبله بنشیند و مشغول دعا کردن شود.

 

فضیلت فاطمه زهراء علیهاالسلام از زبان احمدبن‌حنبل

این روایت را احمدبن‌حنبل در مسندش نقل می‌کند، احمدبن‌حنبل یکی از ائمه اربعه اهل سنت است، کتابی دارد به نام مُسند که از صحاح سته اسن صحاح شش گانه اهل سنت یکی مُسند حنبل است، «عن ثوبان»، ثوبان، غلام پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است همیشه با رسول الله بود. این ثوبان خیلی علاقه به پیغمبر داشت به‌طوری که حضرت می دید او دائم گریه می‌کند. پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به او فرمود: چرا دائم گریه می‌کنی؟ گفت: آقا من شما را خیلی دوست دارم فرمود: خب تو که همیشه همراه من هستی عرض کرد: من از یک‌جهت دیگری گریه می‌کنم می‌ترسم روز قیامت که بشود غلام را با آقا یک جا که نمی برند دربهشت. بر فرض ما را در بهشت بردند، یکجایی به ما خواهند داد که با شما فاصله داریم. حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: نه ثوبان، خدای‌تعالی هر کسی را با هرچیزی دوست دارد محشور می‌کند، اگر سنگی را انسان دوست داشته باشد با همان محشور می‌شود و تو چون مرا دوست داری با من محشور می‌شوی؛ و این بشارتی بود برای ثوبان.

ایشان نقل می‌کند که: «کانَ رَسُولُ اللَّهِ إِذَا سَافَرَ آخِرُ عَهْدِهِ بِإِنْسَانٍ مِنْ أَهْلِهِ فَاطِمَةُ[25]» وقتی‌که پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌خواست مسافرت برود آخرین کسی که با او خدا حافظی می‌کرد، با او ملاقات می‌کرد، حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بود که از خانه فاطمه زهرا برای مسافرت می‌رفت.

یک دوست وقتی بخواهد از دوستانش دوری کند و جدا بشود بهترین دوستش را می‌گذارد آخرین کسی باشد که او را می‌بیند که فاصله فراق کم شود. «وَ أَوَّلُ مَنْ یدْخَلُ عَلَیهِ إِذَا قَدِمَ فَاطِمَةُ ع[26]» و وقتی انسان از مسافرت بر می‌گردد قاعدتا هر کس را بیشتر دوست دارد اول پیش او می‌رود. لذا رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از راه می‌رسید مستقیم می‌رفت به خانه فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها.

روایات در این خصوص زیاد است همین چند مورد را برایتان خواندم که دلهای‌تان متوجه فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها بشود و این را بدانید مقام فاطمه زهرا با مقام علی بن ابیطالب و ائمه اطهار علیهم‌السلام مساوی است، کمتر نیست؛ اگر نگوییم زیادتر است باید معتقد نباشیم که کمتر است چون معصومین علیهم‌السلام در همه جهت با هم مساوی هستند؛ در علم، در دانش، در عصمت و در همه‌چیز.

 

روضه حضرت زهرا علیهاالسلام

ایام تعلق به فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها دارد، ما هم می‌خواهیم یک توسل مختصری هم که شده به فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها داشته باشیم. اگر الآن برویم برای عیادت فاطمه زهرا می‌بینیم که فاطمه در بستر افتاده، روزهای آخر عمر فاطمه زهرا است. یا صاحب‌الزمان، یا بقیه‌الله آجرک الله، ولو برای چند دقیقه‌ای که شده چراغها را خاموش کنید حال توسلی پیدا کنیم. من همانطور که اطلاع دارید نمی‌توانم زیاد روضه بخوانم ولی شما خودتان توجه پیدا کنید الآن کنار بستر فاطمه زهرا نشستید من نمی‌دانم با این جگر گوشه پیغمبر، با این تنها یادگار رسول‌الله در همین کتابی که داشتم فضائل فاطمه زهرا را می‌خواندم در همین جا یادداشت کرده بودم امروز برایتان بخوانم کتاب «بیت الاحزان» مرحوم محدث قمی است، در آنجا نوشته عده‌ای ریختند بر سر فاطمه زهرا، آن ساعتی که دامن علی بن ابیطالب علیه‌السلام را گرفته، به طرف خانه می‌کشاند، می دانید یک زنی که در به پهلویش خورده، بچه سقط کرده، روی زمین افتاده بود، غش کرده بود که فضّه آمد او را از زمین بلند کرد، تا چشمش را باز کرد به فضّه فرمود: فضّه پسرعمم را کجا بردند؟ عرض کرد: به طرف مسجد بردند. چادر عفت بر سر انداخت به طرف مسجد رفت، دید علی بن ابیطالب را یک جمع زیادی از اعراب از کسانی که این‌ها عقده‌هایی از علی بن ابیطالب داشتند، از جنگ احزاب و از جنگهای مختلفی که علی بن ابیطالب داشت، این‌ها ریختند بر سر علی بن ابیطالب، یکی هُل می‌دهد علی ابن ابیطالب را، یکی ریسمان را می‌کشد، با یک وضع خاصی علی بن ابیطالب را به طرف مسجد می‌کشانند فاطمه زهرا دامن علی بن ابیطالب را گرفت. صدا زد: من نمی‌گذارم پسرعمویم را با این حال به طرف مسجد ببرید.

 

[1] – سوره انسان، آیه 1 و 2

[2] – إقبال الأعمال، ج 1، ص 256

[3] – الصحیفة العلویة و التحفة المرتضویة، ص 25

[4] – سوره انسان، آیه 2

[5] – تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 10 ص 399

[6] – الفصول المختارة، ص 303

[7] – سوره آل عمران، آیه ۶۱

[8] – سوره انسان، آیه 1

[9] – سوره انسان، آیه 2

[10] – سوره انسان، آیه 3

[11] – مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 3، ص 341

[12] – مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 3، ص 341

[13] – مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 3، ص 341

[14] – مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 3، ص 341

[15] – مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 3، ص 341

[16] – علل الشرائع، ج 1، ص 182

[17] – علل الشرائع، ج 1، ص 182

[18] – علل الشرائع، ج 1، ص 182

[19] – علل الشرائع، ج 1، ص 182

[20] – علل الشرائع، ج 1، ص 182

[21] – وسائل الشیعة، ج 7، باب 41، ص 384

[22] – وسائل الشیعة، ج 7، باب 41، ص 384

[23] – وسائل الشیعة، ج 7، باب 41، ص 384

[24] – وسائل الشیعة، ج 7، باب 41، ص 384

[25] – بحار الأنوار، ج 43، باب 4، ص 89

[26] – بحار الأنوار، ج 43، باب 4، ص 89.

 

لینک فایل صوتی 

۱۰ شعبان ۱۴۰۷ – ۲۰ فروردین ۱۳۶۶ – صراط مستقیم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

” اهدنا الصراط المستقیم “

 

از طریق صراط مستقیم، انسان به خدا می رسد

این آیه نتیجه دعایی هم دارد، ما میخواهیم که به راه راست ما را هدایت کنند، این راه راست چه هست که اینقدر اصرار شده، و خدایتعالی در قرآن دستور فرموده و ما باید این دستور را هر روز تکرار کنیم و این کلام را بشنویم، و مرتب در دل و قلب و روحمان این جمله میخکوب بشود باصطلاح، فرو برود، «اهدنا الصراط المستقیم» خدایا ما را به راه راست هدایت کن، مگر راهمان کج است؟ از این بهتر نمیشود که شیعه علی بن ابی طالب علیه الصلوة و السلام هستیم و پیرو خاندان عصمت علیهم السلام، راه راست تر از این در عالم وجود ندارد، چرا اینقدر اصرار شده که بگوییم «اهدنا الصراط المستقیم»؟ حتی بهترین دعاهاست، بقول یکی از اولیاء خدا از ایشان پرسیده بودم که در قنوت نماز چه بخوانم؟ چه دعایی را بخوانم؟ ایشان فرمودند بگو: «اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولاالضالین» همین را تکرار کن، منتها آنجا به قصد قرآنی بخوان، به قصد اینکه خدا با تو دارد صحبت میکند، اما اینجا به قصد دعایی بخوان، قصد دعایی یعنی از زبان خودش انسان بگوید و قصد قرآنی یعنی اینکه از زبان خدا بگوید، آنجا دستور بگیر و اینجا عمل کن، آنجا دستور دعا کردن را از خدای تعالی میگیرید، و در قنوت دعا می کنید، می گویید: «اهدنا الصراط المستقیم» و واقعا هم بعید نیست بهترین دعاها در قنوت بعد از صلوات، اول صلوات میفرستید بعد میگویید: «اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم ولاالضالین» و بعد هم یک صلوات میفرستید و این قنوتتان باشد، هیچ اشکالی که ندارد بلکه شاید بهترین دعاها در قنوت باشد، چون در هدایت به صراط مستقیم همه چیز هست، توحید هست، ولایت هست، از طریق صراط مستقیم انسان به امام زمان می رسد، از طریق صراط مستقیم انسان به حقایق می رسد.

 

مگر ما در صراط مستقیم نیستیم

حالا که این همه اصرار شده مگر ما در صراط مستقیم نیستیم؟ نه! اگربدمان نیاید، خیلی از چیزها هست که اسلام بد میداند و ما خوب میدانیم، خیلی از چیزها هست که اسلام خوب میداند و ما بد میدانیم. این قدر مثال دارم که در حدیث هم هست اگر یک نفر بخواهد صد در صد در صراط مستقیم وارد بشود که فکرش، عملش، برنامه های اجتماعی اش در صراط مستقیم بخواهد قرار بگیرد میگویندش دیوانه است. د رحدیث هست که «لا یکون المومن مومنا» در آخرالزمان این طوری است، مومن، مومن واقعی نمی شود تا اینکه هزار راستگو، همین راستگوهای معمولی بگویند: «انه مجنون» این آدم دیوانه است، صراط مستقیم می دانید از نظر فکری چه هست؟ مثالهایی میخواهم برایتان بزنم تا بدانیم ماها هم در صراط مستقیم نیستیم . هفته قبل اشاره ای کردم، عید نوروز را ما بیشتر از عید غدیر و تولد حضرت ولی عصر روحی فداه اهمیت میدهیم، همین دلیل بر این است که ما میزان نیستیم، ما در صراط مستقیم نیستیم، چند روز دیگر، روز سه شنبه آینده تولد حضرت بقیة الله ارواحنا فداه است که بنظر من از همه اعیاد من الاولین و الاخرین اهمیتش بیشتر است، شما را به خدا سه چهار روز مانده بود به روز تحویل سال، همین حالی را که الان داریم نسبت به تولد حضرت بقیه الله داشتیم؟ یا آنجا یک حرکت دیگری داشتیم؟ عید نزدیک است بچه ها لباس میخواهند، عید نزدیک است زندگی ما مرتب باشد، عید نزدیک است! یک عید عیدی میگوییم مثل اینکه در دوره سال ما عیدی بهتر از این نداریم! من هفته قبل گفتم، که یکی از رفقا خیلی این حرف را مکرر به من گفت، گفتم ماها که میگوییم منتظر حضرت بقیه الله روحی فداه هستیم و این طور نسبت به تولدش عمل میکنیم ما درحقیقت باید بگوییم منتظر جمشید جم هستیم و او را دوست داریم برای اینکه آثار او را خیلی حفظ میکنیم.

ما حالا خودمانیم اینجا نشستیم داریم صحبت میکنیم، میدانید مجلس ما زیاد مجلس تشریفاتی نیست، شما را به خدا اگر شما در مسجدالحرام ببینید یک مردی یک گوشه ای با زنی زنا میکند! بدتان می آید و هروقت او را می بینید میخواهید تف بیندازید بالایش، چه آدمی هست؟ بله؟ چقدر بد است، اگر همین مرد با مادرش یک زنایی کرد، دیگر واقعا این «اخبثنا»  از نظراجتماع ما مسلمانها، خبیث ترین مردم یک چنین فردی است، نیست این جور؟ شما خودتان با چشم خودتان یک چنین چیزی را و فردی را ببینید، حق هم دارید، بسیار کار بجایی است، واقعا یک چنین فردی باید ازجامعه بشریت خارج بشود، در خانه خدا، در کعبه یک چنین کار کثیف، خیلی هم بجا این عمل را شما انجام میدهید و این جور تنفر دارید.

در حدیث است که «الغیبة اشد من الزنا» غیبت بدتر از زنا است، بدتر از زنای با مادر در خانه کعبه! اگر یک نفر پهلوی شما بنشیند و غیبت بکند شما همان قدر از او بدتان می آید؟ اگر بگویید که ما بدمان نمی آید در صراط مستقیم نیستید، اگر بگویید که روایت درست نیست که همه مراجع تقلید در فتواهایشان این روایت را قبول دارند، میگویید نه؟ مکاسب شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه،

 

تایید اجتهاد شیخ انصاری بوسیله امام زمان ارواحنا فداه

شیخ انصاری یک فردی است، یک عالمی است آنقدر بزرگ که وقتی مرحوم صاحب جواهر از دنیا میرود و مردم میخواهند از او تقلید بکنند می آیند خدمت ایشان، میگویند که ما دوست داریم از شما تقلید کنیم، اعلم شما هستید، میگوید نه، سید العلمایی هست در بابل، او از من اعلم است، از او بخواهید. بعد نامه مینویسند برای سید العلماء، سید العلماء درجواب مینویسد بله، راست است، من وقتی که در نجف بودم و با هم بحث میکردیم من بر تو اعلم بودم اما چون مدتی است آمده ام در بارفروش (البته در بابل فعلی، آن وقتها اسمش بارفروش بود)، آمده ام در بارفروش، من مدتی است تارکم، شما از من اعلم هستید. شیخ انصاری میگوید که من قانع نشدم، تا خود امام عصر روحی فداه تایید نکنند من فتوا نمیدهم. تا اینکه در سر یک جلسه ای در درس میبینند یک شخصی وارد شده، شیخ انصاری خیلی احترام میکند، بعد آن عرب سوال میکند از شیخ انصاری که اگر یک زنی شوهرش مسخ بشود آیا باید عده وفات بگیرد یا عده طلاق؟ ایشان در جواب عرض میکند چون در زمان ما مسخ نیست… مسخ یعنی تبدیل شدن یک انسان به حیوان یا مثلا جمادات، در امم سابق بوده، ما امت مرحومه هستیم خدای تعالی به ما ترحم کرده، در امم سابقه یک کسی اگر خیلی سیرت حیوانی داشت کم کم سیرت حیوانی به صورت حیوانی تبدیل میشد و مسخ میشد، ولی ما را خدا بخاطر گل روی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و بخاطر حضرت بقیه الله که در بین ماست «و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم» یعنی ای پیغمبر، بخاطر اینکه تو بین این مردم هستی خدا آن جور عذاب هایی را اینها را نمیکند. شیخ انصاری عرض میکند که در زمان ما مسخ نیست، خب ولی مسئله است، حالا خیلی از چیزها نیستند ولی مسئله اش مطرح است توی کتب فقهی، ایشان میگوید که شوهر اگر به جمادات مسخ بشود یعنی سنگی بشود مثلا، اینجا باید زن عده وفات بگیرد و اگر بر حیوانی مسخ بشود باید عده طلاق بگیرد. دانشمندان میدانند که این جواب چقدر علمی است، چقدر جواب خوبی است، ایشان امام عصر ارواحنا فداه بودند، حضرت پا میشوند میگویند « انت المجتهد، انت المجتهد، انت المجتهد» تو مجتهدی! از اینجا ایشان رساله میدهد، خوشا به حال آن مجتهدی که امام زمان اجازه اجتهادش را بدهد، خوشا به حال آن عالمی که امام زمان تاییدش کند، به هر حال این جمله را درباره شیخ انصاری می فرماید، شیخ انصاری یک چنین عالم بزرگی است، ایشان در کتاب مکاسب، مراجعه کنید فضلا هستند، در آنجا یک باب درباره غیبت دارد و این روایات را صحیح میداند ودر آنجا نوشته است که غیبت بدتر از زنا با مادر در خانه کعبه است!

 

با میزان اهل بیت علیهم السلام خودمان را در صراط مستقیم قرار دهیم

خب اگر ما در صراط مستقیم باشیم (نکته عرضم اینجاست) اگر ما در صراط مستقیم باشیم و فکرمان میزان شده باشد با فکر خاندان عصمت باید ما شخص غیبت کننده را آنچنان ازش بدمان بیاید، توی مجالسمان راهش ندهیم، متنفر ازش باشیم، همانطوری که یک نفر را دیده ایم با چشمانمان در خانه کعبه زنا کرده، و نیست، و اینی که نیستیم علامت این است که باید هی بگوییم «اهدنا الصراط المستقیم». اگر میزان شدیم با خاندان عصمت و طهارت، دقت کنید به عرضم، من خیلی اصرار ندارم به منبر رفتن ولی خب میخواهم بنشینیم درد دل کنیم، یک حرفی بزنیم واقعا تاثیری داشته باشد، اینجا میخواهیم ان شاءالله طوری باشد برای دوستانمان که هر هفته می آیند یک مکتبی باشد که ما چیزی یاد بگیریم.

صراط مستقیم، ببینید چه موقع توی صراط مستقیم هستید؟ اگر افتادید توی صراط مستقیم دیگر راحت باشید، مثل وقتی قطار را می اندازند روی ریل، این دیگر یک مختصر فشاری میخواهد، یک مختصر حرکتی میخواهد، خودش دیگر مستقیم حرکت میکند، اگر میخواهید در صراط مستقیم قرار بگیریم باید بنشینیم خودمان را درست کنیم، بسازیم با میزانی که خدا تعیین کرده، «السلام علی میزان الاعمال» سلام بر میزان اعمال، میزان اعمال کیست؟ علی بن ابی طالب، اینجا یعنی در این زیارت علی بن ابی طالب علیه الصلوة و السلام است.

 صراط مستقیم  چه کسی است؟ در حدود چهل جا در قرآن کلمه صراط مستقیم هست، شما در تفاسیر شیعه و سنی نگاه کنید، سنی و شیعه فرموده اند که صراط مستقیم؛ علی بن ابی طالب علیه الصلوة و السلام است. کتابی که میخواهید من معرفی کنم احقاق الحق، در یک جا تصریح هم شده «صراطُ عَلِیٍّ مستقیم»، شما نگویید در قرآن «صراطٌ عَلَیَّ مستقیم» است، توی قرآن زیر و زبرها خیلی عقب و جلو شده، سنی و شیعه هم قبول دارند، در قرائت است.

یک روز عمر آمد خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، عرض کرد آقا! شما که میگویید علی این قدر مقام دارد بزرگ است عظمت دارد، پس کو؟ در قرآن چرا اسمش برده نشده؟ شاید شماها هم این سوال را داشته باشید، حضرت فرمود: یا اعرابی!  یعنی ای (باصطلاح ما البته از گفتن یک دهاتی بدتر است، یعنی بیشتر است، آخر من دیدم بعضی ترجمه کرده اند ای دهاتی، نه، خیلی از دهات هستند که خیلی کمالاتشان و فضلشان بیشتر از شهری هاست، تعبیر این است که ای اعرابی) یعنی ای بیابانی! ای کسی که اصلا سواد نداری، عقل نداری، درک نداری، مگر نخواندی این آیه را که خدای تعالی در قرآن میفرماید: «صراطُ عَلِیٍّ مستقیم» صراط علی راست است، «ولا تتبع السبل» پیرو راههای مختلف نباشید، حالا یکی قبول نکند که بقول یکی از علماء و مفسرین میگوید اصلا کلمه «صراطٌ عَلَیَّ مستقیم» همچین معنایش صاف در نمی آید، بحثی دارد نمیخواهم توی اون بحث وارد بشوم، بر فرض این آیه هم باشد «صراطٌ عَلَیَّ مستقیم» بر فرض که باشد، خب مگر فقط قرآن را داریم؟ اگر اینجوری باشد که قرآن فقط حاکم بر ما باشد و ما احتیاج به روایات نداشته باشیم شما نمیتوانید بدانید که نماز صبحتان چند رکعت است، نماز ظهرتان چند رکعت است، نصاب زکات چقدر است، مثلا فرض کنید نصاب خمستان، خمس را به چه کسی باید بدهید، هیچی معلوم نیست، این روایت است دیگر، روایات است که سرنوشت اینها را تعیین می کند: «انی تارکم فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی» یکی کتاب خداست و دیگری عترت من، «لن یفترقا» اینها هرگز از هم جدا نمیشوند، در دانشگاه، کتاب از استاد جدا نمی شود و استاد از کتاب جدا نمی شود، یعنی اگر من خودم یک آدم حسابی هستم دیگر، میروم کتاب دانشگاه را مطالعه میکنم، دیگر به استاد کار ندارم، این را کسی نمی گوید. استاد بی کتاب هم یعنی از روی کتاب نگوید، باز هم بدرد نمیخورد، استاد نیست اصلا، اینها «لن یفترقا»، پیغمبر مفسر قرآن است، علی علیه السلام مفسر قرآن است.

 

باید طبق دستور فقها از قرآن استفاده کنیم

هفته گذشته گفتم، ابوحنیفه که یک مرد عرب دانشمندی است، درست است دین ندارد ولی علم که دارد، این مرد را حضرت صادق بهش میفرمایند که تو یک حرف از قرآن را نمیفهمی! این جور نباشیم، ما خودمان قرآن میخوانیم بعد هم ترجمه زیرش را می خوانیم، بدانید ترجمه قرآن، قرآن نیست، دست بی وضو هم میتوانید به ترجمه قرآن بزنید، چون قرآن نیست، ترجمه قرآن، ترجمه است، خودش اگر جمعش کنند یک کتاب دیگر است.

خدای تعالی با پیغمبر و دوازده امام حرف زده، این را من مکرر گفته ام، و ائمه با فقها حرف زدند، فقها هم با مردم حرف زدند، این سلسله مراتب باید محفوظ باشد، یک وقت کسی فکر نکند خدا با ما صحبت کرده! نخیر، برای اینکه ما نمی فهمیم، چرا، اگر فقیه بشوید آن وقت خودتان میفهمید که خدا با پیغمبر صحبت کرده، پیغمبر با فقها صحبت کرده، فقها هم با مردم. شما حق دارید یک آیه از قرآن را بردارید خودتان معنایش را بفهمید و به آن عمل کنید؟ دیگر از قرآن محکمتر نیست، یک آیه از قرآن، نه حق ندارید، جنابعالی و تمام مسلمانها که در ماه رمضان روزه میگیرند اگر بگویند چون خدا در قرآن فرموده روزه بگیرید ما روزه میگیریم روزه شان درست نیست، «کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم» روزه را بگیرید دیگر، خب از این بهتر؟ ما هم چون خدا گفته روزه می گیریم،  میگویند روزه ات باطل است! باید بگویید چون مرجع تقلیدم گفته، من روزه میگیرم، مرجع تقلید هم بگوید خدایا، چون تو این را فرموده ای آن روایت هم آن را گفته، در مجموع استنباط من این است که باید از اول اذان صبح انسان روزه بگیرید و مبطلات روزه هم چه چیزهایی است، مبطلات روزه را که توی قرآن نفرموده خدای تعالی، بعضی خیال می کنند «الآیات یفسر بعضها بعض» درست است این حرف، آیات تفسیر میکند بعضیش بعضی دیگر را، اما ما حق نداریم در این کار دخالت کنیم، خود ذات آیه اینکاره است، حالا این بحثی است مفصل که نمیخواهم در آن وارد بشوم ولی اگر آیات، تفسیر بکند بعضی، بعضی را، الان بنده یک تفسیری میکنم، شما ببینید درست است یا نه؟ حضرت مریم وقتی که بچه اش توی بغلش بود و بچه تازه ازش متولد شده، همه تا امروز این را یک دختر باکره ای میدانستند، شوهر اصلا ندیده، رفته در خارج شهر، وضع حمل کرده آمده و بچه هم در بغلش، حضرت عیسی به او فرمود که تو حرف نزن، من حرف میزنم، به مردم بگو: «نذرت للرحمن صوما فلن اکلم الیوم انسیا» ببینید؛ صوم در اینجا معنایش این است که حرف نزند انسان، اینجا هم می گوید: «کتب علیکم الصیام» بر شما روزه نوشته شده، آن آیه این آیه را تفسیر اگر بنا باشد بکند با سلیقه ما، ما از امسال باید فقط حرف نزنیم، هر چه خوردیم خوردیم، چون در جایی از قرآن ندارد چیزی نخورید، صوم را، این جوری حالا از قول من نقل نکنید، چون بعضی ها همین تکه را نقل میکنند و می گویند فلانی نظرش این است که در ماه رمضان حرف نزند انسان، ولی هر چه خورد خورد! این جوری نفهمید یک وقت مطلب را، برای ما اسباب درد سر بشود، میخواهم بگویم ماها اهل فهم قرآن نیستیم، خدا با پیغمبر صحبت کرده، یک عده از اخباری ها هستند این ها به علماء و مراجع میخواهند توهین کنند، می گویند امام صادق فرموده است: فلان کار را بکنید، این آقا مرجع تقلید میگوید احوط است، من دیده ام که میگویم که یک روز هم ناراحت شدم، دهنش را کج میکند میگوید مرجع تقلید میگوید احوط این است که این کار را مثلا نکنید، تو از کجا فهمیده ای امام صادق گفته؟ تو مگر مجتهدی؟

 

برای اجتهاد باید یک اشاره ای از طرف امام زمان ارواحنا فداه شود

اجتهاد مگر هر کسی لیاقت دارد، تازه آنهایی که تمام دوره مقدمات را میخوانند، یک دوره خارج میخوانند، ادبیات خوانده اند، معانی بیان خوانده اند، سطح خوانده اند، خلاصه اش بگویم 30 سال درس خوانده و خیلی هم خوش استعداد بوده، تازه باید یک اشاره ای از طرف امام زمان، از طرف خاندان عصمت بشود تا این بشود مجتهد! شما خیال کرده اید هر کس ادعا کرد، مجتهد است؟ فخر رازی این تفسیر کبیر را نوشته، شاید پرمطلب ترین تفاسیر اسلامی باشد، واقعا این طور است، این مرد نور ندارد، سنی است، هنوز نفهمیده که علی بر حق است یا ابی بکر. ملای رومی می گفت خاک بر فرق من و تمثیل من، واقعا خاک بر سرش با آن تمثیلش، ولی گاهی میشود انسان یک مثالی باید بزند، طلای ناب را با پست ترین چیزها آدم فرق نگذارد؟ مخصوصا بگوید اول آن بعد این، این جوری فکر بکند، علی بن ابی طالب که بقول آقایان اهل سنت، سیصد آیه در شانش نازل شده، با ابی بکر که یک آیه در مذمتش نازل شده، یک آیه نازل شده آن هم در مذمت بنظر من، (حالا ممکن است یک فرصتی باشد برایتان شرح میدهم که ببینید مذمت است یا مدح) آیا می شود اینها را با هم مقایسه کرد؟ می شود اینها را مثلا او را اول دانست و این را چهارم؟ دقت می کنید؟ ولی خب عالم است، باور کنید من گاهی به تفسیرش که مراجعه میکنم میبینم خیلی مطالب را عالی گفته، خیلی علمی گفته، اما نور ندارد، «العلم نور» علم یک نوری است، «یقذفه الله فی قلب من یشاء» درست است زحمت انسان باید بکشد، ادبیات بخواند، تمام مقدمات فقاهت را، فقه را یاد بگیرد، اما تا آن اشاره نشود، تا آن نور تابش نکند، فقیه، فقیه نمی شود.

 

سلیقه و هوای نفس نباید در برنامه های اسلامی باشد

ما در صراط مستقیم باید قرار بگیریم، من این را میخواستم عرض کنم، «اهدنا الصراط المستقیم»، سلیقه ها، سلیقه هایی که ما اکثرا داریم، من سلیقه ام نمیگیرد این کار بشود! تو کی هستی؟ تو چی هستی که سلیقه تو مطرح باشد؟ آن هم در برنامه های اسلامی. من دلم نمیخواهد این کار انجام بشود! و همین سلیقه ها سبب شده که این همه تشتت در بین مسلمانها بوجود بیاید. یک وقت هست من کم ارزش توی اجتماع، سلیقه خاصی دارم، یک وقت هست که یک نفر عالم یک سلیقه خاصی دارد، آن عالم وقتی که سلیقه خاصش را از اول جوانی مرتب اعمال می کند و مرتب پیرو هوای نفس است می دانید نتیجه چه می شود؟ نتیجه اش می شود ملا سلطان، نتیجه اش می شود علی محمد باب، نتیجه اش می شود شیخ احمد احسایی، اینها فکر نکنید آدمهای بی سوادی بودند، نخیر، منتها تربیت نشده بودند، میزان نبودند، خودشان را با اسلام میزان نکردند، هر چه سلیقه شان بوده کردند، من دلم این را میخواهد! کم کم دلش میخواسته یک مشت مرید داشته باشد، کم کم دلش میخواسته این مریدها بالای حرف او حرف نزنند، مالشان، جانشان، ثروتشان، ناموسشان در اختیارش باشد، دیگر هوای نفس را وقتی ولش کنند همین جوری جلو می رود، خب راهش چه هست؟ راهش این است که من ادعا بکنم من قطب هستم، من امام زمان هستم، من باب امام زمانم، چون علی محمد باب، اول ادعای بابیت کرد.

 

ادعای بابیت در ارتباط با امام زمان درست نیست

بعضی از کسانی که خدا ان شاءالله هدایتشان کند، کسانی که خیلی امام زمانی هستند، اینها هم ادعای بابیت می کنند، خودشان نمی فهمند، حالی شان نمی شود، مردم هم هی اینها را باد می دهند، می آیند به خود من هم زیاد می گویند (که هر کس این حرف را بزند بهش تند میشوم) می آیند میگویند: آقا از امام زمان بخواه این حاجت ما برآورده می شود یا نمی شود؟ مرد حسابی! مگر من با امام زمان رفت و آمد دارم؟ کی من این ادعا را کردم؟ می روند پیش یک فردی میگویند که آقا، شما از امام زمان بخواهید… البته یک وقت هست در مقام دعاست، یا حضرت بقیه الله، به همه اینها خیر و سلامتی و برکت عنایت بکن، خب این خوب است، اما من بروم پیغام ببرم و بیاورم، این کارهای بی ربط را انجام بدهم، فردا شب میخواهم بروم جزیره خضراء! جنابعالی اگر کاری دارید بفرمایید من انجام بدهم! پس فردا یک ملاقاتی با امام زمان دارم! اگر شما هم حرفی دارید به من بگویید، اینها ادعای بابیت است، این در واقع گفته که من باب امام زمان هستم، خلاصه من جای حسین بن روح هستم، چهارتا نایب خاص داشته امام زمان که این جور بودند، از اولی که غیبت کبری شروع شده تا به حال یک نفر از بزرگترین علماء حتی سید بحرالعلوم، حتی سید بن طاووس اینها یک چنین ادعایی نداشتند. در زمان غیبت صغری هم افراد محدود و معدودی بودند، شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه که بهترین عالم شیعه است، ایشان این ادعا را نداشتند. وقتی که می بیند که باصطلاح مریدها را می خواهد خوب جذب بکند، خب شما دوست ندارید که یک عده مطیعتان باشند؟ جانشان را، مالشان را، ناموسشان را در اختیار شما بگذارند؟ هر کسی دلش میخواهد! هوای نفس همین است دیگر، خب حالا برای او زمینه فراهم شده، چرا نکند؟ خدا هم که در کار نیست دین هم که در کار نیست، هوای نفس هم همینطور رشد کرده، از اول جوانی… در اوایل جوانی اگر انسان هوای نفسش را نکشد دیگر در بزرگسالی خیلی سخت است! اول دلش میخواسته مردم تعریفش را بکنند بعد کم کم دلش میخواسته مردم بگویند این خیلی باسواد است بعد کم کم دلش میخواسته مردم بگویند این خیلی آدم خوبی است و حالا مردم هم گفتند و این آقا هم مغرور هم شده و ادعای بابیت می کند، به لفظ هم شاید نگوید اما با عمل میکند. وقتی انسان اینجوری شد در صراط مستقیم نیست.

 

معنای صراط مستقیم

صراط مستقیم یعنی شما یک سر سوزن از نفست دستور نگیری، هوا نداشته باشی، هر چه در قرآن و روایات هست اگر مجتهدی همان است، اگرمجتهد نیستی هر چه مرجع تقلیدت میگوید، چشم بگو، معنای تسلیم این است.

 

منظور از نعمت در آیه صراط الذین انعمت علیهم

«اهدنا الصراط المستقیم» خدایا ما را به راه راست هدایت کن، خود آیه تفسیر می کند صراط مستقیم یعنی چه: «صراط الذین انعمت علیهم» صراط کسانی که به آنها نعمت داده ای. شما بروید در تمام طول زندگی بشریت بگردید، ببینید خدا به چه کسانی نعمت داده؟ نعمتی که خدا به پیغمبر اکرم داده، نعمتی که خدا به علی و فاطمه سلام الله علیهم داده، نعمتی که به آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین داده، ولو اینکه ما در این جهت هم میزان نیستیم و خیال میکنیم نعمت همان پول داشتن است، خیال می کنیم نعمت یعنی سلامتی مزاج! اینها قابل توجه نیست، دو روز دنیا هرچه انسان پول داشته باشد هر چه مزاجش سالم باشد هرجور باشد می گذرد، نعمت می دانید چه هست؟ نعمت خداشناسی است، نعمت رابطه با پروردگار است، نعمت، این است که انسان قلبش مملو از محبت به خدا باشد، نعمت این است که انسان وقتی که می نشیند برای نماز و متوجه پروردگار می شود دیگر هیچ چیز سرش نشود، دیشب یک فردی توی حرم ایستاده بود جلوی ضریح، من با اینکه خودم زیارت می خواندم اما متوجه او بودم، آنچنان مجذوب بود، اگر کسی در قیافه اش دقیق می شد شاید بعضی فکر می کردند او دیوانه است، آنچنان مجذوب حضرت بود یک قدری همینطور بود و اشکش ریخت و بعد هم افتاد و غش کرد، محبت خاندان عصمت… هر وقت چشمتان باز شد ملکوت آسمانها را دیدید، چشمتان باز شد ملکوت حرم و مسجد و مردان خوب و اولیاء خدا را دیدید بدانید که نعمت به شما داده اند، «صراط الذین انعمت علیهم» بهترین جملات، بهترین معرفی خاندان عصمت علیهم الصلوة و السلام همین است که اینها نعمت از طرف خدای تعالی گرفته اند، نعمت واقعی، این مسائل دنیایی البته اینها هم نعمت است اما خود خدا هم اینها را بحساب نمی آورد، امام صادق صلوات الله علیه در تفسیر آیه شریفه یوم یتسائلون عن النعیم می فرماید: شما فکر می کنید روز قیامت سوال می شود چقدر نان خورده اید یا چقدر غذا خورده اید؟ اینها از خدا بعید است! از یک فرد عادی هم بعید است که شما را دعوت کرده گرسنه هم هستید غذایتان داده بعد هی بگوید آقا یک کیلو برنج به شما دادم ده من نان بشما دادم چه دادم چه دادم، اصلا بعید است برای شخص کریم، آن نعمتی که خدا روز قیامت سوال می کند نعمت ولایت خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است.

 

در روایات، صوفیه به شدت مذمت شده اند

مطلبی که بالاخره میخواهم از این عرایض عرض کنم و ان شاالله درسی باشد برای همه ما این است که تا می توانیم کوشش کنیم با کلمات خاندان عصمت و مذاق آنها خودمان را تطبیق بدهیم. یادم هست که شب جمعه ای بود، کتاب حافظ آنجا بود، من داشتم حافظ میخواندم، مرحوم استادمان حاج ملا آقا جان که استاد اخلاق بود و قدم به قدم با ما کار میکرد بمن گفت: اگر الان حضرت سجاد بود شعر حافظ میخواند شب جمعه؟ امام سجاد یا علی بن ابیطالب شب جمعه چکار میکرد؟ دعای کمیل می خواند، حضرت می فرمود اگر اهل گناهی دعای کمیل بخوان حافظ چه هست؟ مثنوی آنقدر می خوانند تا کف می کنند. امام صادق مثنوی می خواند؟ می گویید آن وقتها مثنوی نبوده، خب یک شعر دیگری، یک چرت دیگری… اینها نبوده، حضرت صادق آیا شنیده اید شاربهایشان را بلند کرده باشند؟ روی دهنش را گرفته باشد و شب جمعه تا صبح نشسته باشند و یاهو گفته باشند تا حالت غش به ایشان دست داده باشد؟ یک چنین چیزهایی نداریم بلکه در روایتی هست که حضرت صادق صلوات الله علیه وارد مسجد مدینه شدند، دیدند حلقه ذکری صوفی ها دارند، حضرت فرمود نزدیک اینها نشوید، اینها بدعت گذاران در دین هستند، حضرت رضا صلوات الله علیه می فرماید (در صحیحه بزنطی): هر کس نام این صوفی ها را بشنود و ابراز تبری نکند از ما نیست، خیلی عجیب است، خیلی حواستان باشد، بساط صوفیه خیلی در زمان ما پهن شده است، مردم گرایششان به معنویات زیاد شده آنها هم دارند سوء استفاده می کنند، مثل یک عده مریض که حالا مزاجشان سالم شده و به غذا میل پیدا کردند، اینها آن گوشه یک سفره پر از غذای زهرآلود گذاشتند می گویند بیایید بخورید اینها هم می روند. اینها دکان است. روایاتی در کتاب حدیقه الشیعه مرحوم مقدس اردبیلی جمع کرده، ایشان کسی است که وقتی سطل آب را در چاه می اندازد و آب می کشد می بیند که پر از جواهرات است، برمی گرداند می گوید مقدس از تو جواهر نمی خواهد از تو آب می خواهد، کسی است که در حرم علی بن ابیطالب خدمت امام زمان می رسد و مسائل و سوالاتش را از حضرت میپرسد، این آدم در کتاب حدیقه الشیعه ده ها روایت در مذمت این صوفی ها بیان کرده، حالا شیعه علی بن ابی طالب بیاید درویش بشود یا حرفهای آنها را ترویج کند؟ یا مطالب آنها را بگوید؟ در یک مجالسی مردم از موسیقی ناراحتند اما من بیشتر از ترویجی که از صوفیه می شود ناراحتم.

 

هم دنیا و هم آخرت

اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم میگوید خدایا آنهایی که بهشان غضب کردی راه آنها را نمیخواهم. یک عده از مردم بهشان غضب شده، مطرود هستند، همان افرادی که اهل هوای نفس هستند، خدا غضب کرده به آنها، به پیغمبرش می فرماید: «سواء علیهم أأنذرتهم ام لم تنذرهم لایومنون» اینها را چه بترسانی چه نترسانی اینها ایمان نمی آورند، خدایا راه آنها را به ما نشان نده ما نمی خواهیم از راه آنها برویم، ”ولاالضالین” و نه گمراهان، خدایا راه گمراه را ما نمی خواهیم، این معنای این آیات است. البته در تفاسیر دارد کسانی مثل یهودی ها مثل نصرانی ها، در کتاب تورات و انجیل همش تبلیغ شده از انزوا و دوری از خلق و رهبانیت و اینها و یهودی ها هم منظور از مغضوب یهودی ها هستند که همش متوجه دنیا هستند، اصلا در کتاب تورات حرفی از آخرت نیست، تورات فعلی همه اش مربوط به دنیاست، میبینید که یهودی ها همه شان سرمایه دار هستند و مسیحی ها هم به تبعیت از یهودی ها سرمایه دار شدند و الا دینشان می گوید شماها نباید سرمایه داشته باشید نباید دنیا داشته باشید، اسلام آمده و میگوید هم دنیا داشته باشید و هم آخرت. در کتابی دیدم یک روز بهلول یک چوب بزرگی را وسط گذاشته بود می آمد یک سر چوب را بلند می کرد باز می رفت آن سر چوب را بلند می کرد، می آمد کمر چوب را میگرفت تا بلند کند نمی توانست، یک نفر آمد ازش پرسید چکار میکنی؟ گفت آن سر چوب را دنیا فرض کردم و این سر را آخرت، آخرتم را بلند می کنم دنیایم زمین می ماند، میخواهم دنیایم را بگیرم آخرتم می ماند، می خواهم هر دو را بلند کنم زورم نمی رسد. البته کلام حکیمانه است اما ما می گوییم نه، باید آن قدر زورت زیاد باشد که هر دو یعنی کمر چوب را بگیری، ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخرة حسنه و قنا عذاب النار هم دنیا و هم آخرت، اگر کسی گفت: من دنیا را نمی خواهم، البته محبت دنیا خوب است که نداشته باشید، اما اگر گفت: دنیا را نمی خواهم در صراط مستقیم نیست، و اگر کسی هم گفت: آخرت را نمیخواهم باز هم در صراط مستقیم نیست، هم دنیایش را باید درست کند هم آخرتش را، البته اینکه می گوییم دنیایش را درست کند نه اینکه کاخ بسازد و تشکیلات و فلان، نه، به اندازه رفع احتیاج، به اندازه ای که احتیاج خودش و رفاه زن و بچه اش و خانواده اش هست باید داشته باشد، قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق بگو ای پیغمبر، چه کسی غذاهای خوب را برایتان حرام کرده؟ خیلی آیه عجیبی است، از راه حلال بدست بیاور، همسایه ات هم گرسنه نباشد، چون وجدان انسان دیگر نمی تواند قبول بکند، جایی هم مردم گرسنه نباشند تو ده جور خورشت درست کن با برنج با تمام مقدمات و موخراتش، هیچ اشکالی ندارد، آیه قرآن است، من حرم زینة الله، زینت، زینتی که خدا برایتان مقدر کرده، این که حضرت علی علیه السلام نان جو میخورد خودش یک شرح مفصلی دارد، با شرایط هست، اما اگر تمام مردم در رفاه هستند تو هم در رفاه باش، از راه حلال بدست بیاور بخور، بریز، بپاش، البته اسراف نباید باشد، یعنی مهمانی بده .

 

اگر میزان شدید همیشه کنار امام زمان هستید

ان شاءالله روز نیمه شعبان روز تولد حضرت بقیه الله ارواحنا فداه روز گرفتن عیدی روزی که در تمام دوره سال به خوبی و عظمت آن روز وجود ندارد ان شاالله آقایان بیایند ما اینجا مجلسی خواهیم داشت ولی به هرحال همه باید مجلس داشته باشند، ناهار بدهند اطعام کنند عرض کردم اگر میزان باشیم ما باید از الان در فکر مقدمات نیمه شعبان باشیم، برنجش را تهیه کنیم، گوشتش را تهیه کنیم، دوستان را دعوت کنیم و به فکرش باشیم، اگر میزان نباشیم از چند شب مانده به عید نوروز به فکر شب چهارشنبه سوری هستیم، ما میزان نیستیم. اتفاقا  شب چهارشنبه قبل از عید نوروز همین امسال در تهران بودم، البته من عید به این موضوع نمی گویم این هم از زبانم در رفت! من نمی دانستم، گفتم چه خبر است؟ واقعا یادم رفته بود، گفتند بله شب چهارشنبه است و مردم سر از پا نمی شناسند،  به هر حال اگر انسان میزان شد، یعنی همه جوره خودش را از همه جهت هم روحی و هم عمل با امام زمان تطبیق داد، جایش کجاست؟ کنار امام زمان است، به خدا قسم جایش کنار امام زمان است، خود امام زمان می آورد شما را کنار خودش می نشاند، من خیلی این مثال را گفتم، اگر دو نفر رفیق باشند بخواهند مسافرت بروند یکی بخیل باشد یکی سخی باشد سخی می گوید ما با هم سنخیت نداریم من با این آقا مسافرت نمی روم ما با هم سازش نداریم یک چلوکبابی می رویم من میخواهم غذای خوبی بخورم این می گوید نه، مثلا چلوکباب کوبیده بیاورند! نوشابه هم نمی خواهیم، همه جا دعوایمان است، من میخواهم راحت باشم او نمی خواهد راحت باشد، خود سخاوت و بخل این دو تا با هم سازش ندارند، مسلما حجة بن الحسن روحی فداه تمام صفات کمالیه انسانی را دارد، هر چه ما از صفات کمالیه کم داشته باشیم از امام زمان دور هستیم، این دو دو تا چهارتاست، دوریم و هر چه صفات کمالیه را در خودمان ایجاد کنیم به امام زمان نزدیکتر میشویم، معنی ندارد یک انسانی که حیوان سیرت است… چون سیرت را امام زمان می بیند، شما هیچوقت شده در اتاق پذیرایی یا خواب که می خواهید بنشینید و بلند شوید یک الاغی را بیاورید که با او رفیق باشید؟ حتی حیوانات تمیز را هم ما حاضر نیستیم بیاوریم درون اتاقمان، حالا بعضیها حیوانیتشان آنقدر زیاد است که با سگ و گربه راحت هستند، اما اگر دو تا انسان باشند هم مذاق و هم فکر، اینها با هم در یک اتاق زندگی می کنندف حتی اگر یکی در اتاقی دیگر باشد نفر دیگر می گوید ما که باهم یکی هستیم بیا اینجا با هم زندگی کنیم. اگر ما از لحاظ روحی با امام عصر ارواحنا فداه یکی شدیم، یعنی او عطوف است ما هم عطوف باشیم او سخی است ما هم سخی باشیم او رحمان است ما هم رحمان باشیم او رحیم است ما هم رحیم، و ما نمونه ایشان باشیم و ایشان الگوی ما باشد ما مَثَل او باشیم جای ما کنار امام زمانمان هست در همان اتاقی که امام زمان زندگی می کند ما هم خواهیم بود نمی خواهد غیبت کبرا و غیبت صغرا و زمان ظهور هیچکدامش فرقی نمی کند

و از خدا بخواهیم ان شاالله قلبمان، روحمان، رفتارمان همه را در صراط مستقیم قرار دهد، جداً به قصد دعا این آیه بخوانید  «اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولاالضالین»

خب امشب شب جمعه است، بمناسبتی یادم آمد مصیبت حضرت علی اصغر، من در مقابل دو تا روضه بشرط اینکه شنونده باشم نمی توانم خودم را نگه دارم نه اینکه خودم بخوانم چون من خوب نمی توانم روضه بخوانم و خوب از آب دربیاورم، اما برای اینکه روز قیامت شما شهادت بدهید پیش امام حسین که من روضه خوان هستم روضه را می خوانم، چون یک جریانی دارد، ان شاالله شهادت می دهید که من روضه خوانم چون اگر این ثابت بشود روز قیامت وقتی انسان از صراط رد شد زودتر از هرکسی وارد بهشت می شود و یک سر سوزن از اشک شما را اگر روز قیامت در یک میزان بگذارند بر تمام اعمال مستحب شما ترجیح دارد. اینها از نظر عقلی هم درست است، مساله سیدالشهداء اینطوری است، من از نظر استدلال علمی روایت من بکی او ابکی او تباکی وجبت له الجنه را می توانم اثبات کنم و آن وقتها که در کانون بحث و انتقاد دینی جلساتی تشکیل می شد و این سوال را از من می کردند من این را توضیح می دادم. که درست است، شاید جمعیت زیادی از جوانها از افراد روشنفکر از افراد تحصیلکرده در آنجا بودند و ما بحث می کردیم همینجوری بخواهیم ترجمه اش کنیم ممکن است یک مساله خرافی بنظر بیاید ولی نه، وقتی که شرح بدهیم خیلی مطلب عالی، عقلی، مخصوصا اگر مظلومترین افراد در کربلا باشد، یک مظلوم چه زمانی مظلومیتش ثابت می شود؟ یک نفر در کتابی نوشته مهر و امضای مظلومیت حسین بن علی علیه السلام را شهادت حضرت علی اصغر انجام داده، سیدالشهداء هم یک برنامه ای تنظیم کرده که می خواهد مطلب را به مردم برساند، شما در نوشته ها شاید دیده باشید و در منبرها شنیدید که سیدالشهداء وقتی که علی اصغر را در بغل گرفت این بچه یک حالت مخصوصی داشت یعنی لباس به او پیچیده، سر به طرف شانه خم شده، یتلظی عطشا، این دهان مقدسش زبان را می گرداند لبها را به هم می زند دیدید وقتی ماهی از آب بیرون می افتد چکار می کند؟ یتلظی ان طوری است یک چنین حالتی است سیدالشهداء علیه السلام سوار شتر شد، اینها همه را آن دانشمند توضیح می دهد، می گوید اینکه حضرت سیدالشهداء سوار شتر شد و عبا و عمامه و لباس پیغمبر را پوشید و آمد روی بلندی ایستاد بخاطر این بود که یک نفر روز قیامت نگوید من اگر آن حالت طفل شیرخوار سیدالشهداء را می دیدم دست از جنگ کشیده بودم. حجت بر همه تمام بشود امده روی بلندی، قنداقه علی اصغر را روی دست بلند کرده، ان لم ترحمونی فارحموا هذا الرضیع، این جمله خیلی معنا دارد یعنی مردم اگر شما مسلمان نیستید چون اگر انسان مسلمان باشد به پسر دختر پیغمبر محبت می کند مسلمان نیستند ان لم ترحمونی یعنی اگر مسلمان نیستید اگر کافرید فارحموا هذا الرضیع بیایید و انسان باشید چون انسان وقتی آن قیافه بچه شیرخوار را دارد می بیند که اینطور از عطش دارد تلظی می کند خواهی نخواهی تغییر برنامه و وضع می دهد ان لم ترحمونی فارحموا هذا الرضیع خب شاید آن دورها یک نفر باشد که درست نبیند که این کودک چه وضعی دارد می فرماید اما ترونه کیف یتلظی عطشا آیا نمی بینید چگونه از کثرت عطش تلظی می کند زبان به دور دهان می چرخاند فبین ما هو یخاطبهم همینطوری که سیدالشهداء دارد با این مردم صحبت می کند حرف میزند اذ اتاه سهم محدد مسموم یک وقت حسین نگاه کرد دید تیر سه شعبه زهرآلود از گوش تا به گوش علی اصغر را شکافته معمولا تیر سوراخ می کند در کتاب لهوف دارد سید بن طاووس می نویسد فذبح الطفل یعنی این طفل این کودک ذبح شد یعنی سر بریده شد با این تیر سه شعبه زهرآلود

حالا اگر حال دعا دارید رو به قبله بنشینید ان شاالله امیدوارم امشب که این فرزند حسین بن علی را در خانه خدا برده ایم خدای تعالی یک توجهی به ما بفرماید ما را از یاران خوب امام زمان قرار بدهد، در تجربه ها زیاد تجربه شده تجره احتیاج ندارد عقل هم این را می گوید روایات هم می گوید که هر وقت متوسل به طفل شیرخوار سیدالشهداء شده اند حوائجشان را گرفته اند از میان حاجتها یک حاجت فقط خیلی مهم است نیمه شعبان نزدیک است آقا یا صاحب الزمان خودت میدانی که بزرگترین و بالاترین حاجت ما ظهور خودت خواهد بود فرج شما خواهد بود یا صاحب الامر ما امشب متوسل به علی اصغر علیه السلام شده ایم برای اینکه دیگر این گرفتاری هایمان برطرف بشود این جوانها در این جبهه ها اینطور گرفتار و هر روز جنازه ها، شهداء، کشته ها به طرف شهرها سرازیر نشوند

یا بقیة الله بیا و امشب از مادرت فاطمه زهرا بخاطر مظلومیت این طفل شیرخوار بخواه که مادرتان زهراء امشب اجازه بدهند امشب از خدا بخواهد… زهراء وقتی که در مسجد دید پسرعمویش را کنار محراب گذاشته اند و شمشیر روی سرش گرفته اند صدا زد خلوا ابن عمی او لاکشف بالدعاء راسی که علی بن ابیطالب یکدفعه به سلمان فرمود که زهراء را دریاب معلوم است اگر فاطمه زهرا سرش را برهنه کند دست به دعا بردارد دیگر دعا مستجاب است اگر نفرین کند نفرینش زود می گیرد امشب شب جمعه است یا صاحب الامر مادرت امشب سرش را برهنه کند دست به دعا بردارد صدام و کسانی که به شیعه خیانت می کنند ناراحتی هایی که آنها متوجه ما کرده اند آنها را برطرف کند

یا فاطمه الزهراء امشب از شما می خواهیم شما مادر هستید ما این ماه هم تولد فرزندت حسین بن علی را پشت سر گذاشتیم خیلی عیدی طلب داریم هم تولد فرزند دیگرت امام سجاد را گذراندیم هم تولد حضرت اباالفضل العباس را گذرانده ایم همه را جمع کرده ایم همه عیدیهای ما را جمع کنید تولد حضرت بقیة الله برای ما فرج فرزندتان را از خدا بخواهید

با توجه ان شاالله دوستان بعد از دعای فرج که من خواندم عرض ادب به پیشگاه امام زمان می کنند و ان شاالله زیارت آل یاسین را هم بعد می خوانیم، با توجه، من مکرر عرض کردم یک چیزی را که می خواهم تذکر بدهم چون امشب مجلس اکثرا خواص هستند آقایان! دعا خواندنها و زیارت خواندنها قیافه اش را عوض کنید، اگر انسان دعا می خواند با خدا حرف می زند، حالا مثلا خدا را تنزل می دهیم مثلا نستجیربالله یک مرجع تقلیدی را جلویش نشسته باشید خودتان را جمع می کنید، مودب، من فکر می کنم اگر اینطوری باشد زیارت خواندن و دعا خواندن ما، خب تاریک است همه که حفظ نیستند یک نفر برای اینکه صدایش را به دیگران برساند مودب و کلمات را آهسته بگویند و خیلی ادب را رعایت کنند، بعضیها را دیدم با آهنگ می خوانند و گاهی هم عقب می افتند و عقب جلو می خوانند حواس دیگران را هم پرت می کنند با ادب دعا و زیارت منافات دارد شما خودتان را در مقابل خدا و امام زمان صلوات الله علیه بدانید خدا را هم به اندازه یک بزرگی احترام کنید چون ما وقتی دعا را برای خودمان می خوانیم شما خودتان متوجه می شوید که حالت دعا این نیست حالت زیارت این نیست حالا من این دعای فرج را می خوانم با همان توجه با توجه محکم به پروردگار ما در این دعا می گوییم که خدایا بلا بر ما عظیم شده خدایا زمین بر ما تنگ شده خدایا قطع امید دارد از ما می شود خدایا ما بیچاره شدیم ففرج عنا فرجی برای ما برسان اینها را داریم میگوییم لذا باید خیلی توجه داشته باشیم

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی عظم البلاء بخدا قسم اگر با توجه بخوانید، من مانع حال بکاء شما نیستم هر چه بیشتر انسان توجه کند بیشتر اشکش می ریزد،

و برح الخفاء

و انکشف الغطاء

و انقطع الرجاء

و ضاقت الارض

و منعت السماء

و انت المستعان

و الیک المشتکی

و علیک المعول فی الشدة و الرخاء

اللهم صل علی محمد و ال محمد

اولی الامر الذین فرضت علینا طاعتهم و عرفتنا بذلک منزلتهم

ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا قریبا کلمح البصر او هو اقرب

یا محمد یا علی یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیان و انصرانی فانکما ناصران

یا مولانا یا صاحب الزمان

یا مولانا یا صاحب الزمان

یا مولانا یا صاحب الزمان

الغوث الغوث الغوث

ادرکنی ادرکنی ادرکنی

الساعه الساعه الساعه

العجل العجل العجل

والسلام علیکم و رحمة الله

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید