۱۷ محرم ۱۴۱۴-۱۷تیرماه ۱۳۷۲- تفسیر سوره فیل و قریش
تفسير سورة فيل و قريش 17/4/72
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم). و علي آله الطيبين الطاهرين لا سیما علي سيدنا و مولانا حجة ابن الحسن روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء. و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
لايلاف قريش. ايلافهم رحلة الشتاء و الصيف. فاليعبدوا رب هذا البيت. الذي اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف.
بحث تفسيري ما به اين سورة مباركه رسيده كه ظاهرا بعضي از علما و دانشمندان و مفسرين معتقدند كه اين سوره با سورة المتر كيف فعل ربك باصحاب الفيل كه سورة فيل باشد، يك سوره است. لذا بعضي فتوا ميدهند در نماز اين سورهها را نخوانيد و يا دوتاش را با هم، البته در نماز واجب مشكله. به هر حال علت اينكه اين دو سوره يك سوره است، اين است كه اين آيهاي كه در اول سورة قريش واقع شده، لام علت داره. مثلا در همين اول سوره ميفرمايد لايلاف قريش. به علت ائتلاف و الفت قريش. معلومه يك كاري كرده است كه ميفرمايد بعلت ايلاف قريش و ائتلاف قريش و آن كار الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل بوده. اي پيغمبر ديدي؟ آيا ديدي خداي تعالي چگونه عملي انجام داد نسبت به اصحاب فيل. ابرهه و يارانش. اينها آمده بودند خانة كعبه را خراب كنند و ديگر نامي از كعبه نباشد كار بسيار مشكلي هم نبود. به علت اينكه آن جمعيت كذائي و آن تشكيلات و آن قدرت يك خانة به اصطلاح سنگي را خراب كردنش الان هم خانة كعبه را خراب كردن شايد كار دو روز كارگر باشه. ولي خداي تعالي ميخواد قدرتش را نشان بده. در طول تاريخ پروردگار متعالي يك جاهاي حساسي اظهار قدرت كرده و خودش را نشان داده. به مناسبت زمانهاي مختلف كه يكي از آن اظهار قدرتها مانده كه انشاء الله در زمان ما آن انجام خواهد شد.
حضرت آدم را خدا خلق كرد در بين كرة زمين قرارش داد. قصة حضرت نوح كه تمام مردم را غرق كرد، قصة حضرت ابراهيم و آن آتش نمرودي و نگه داشتن حضرت ابراهيم را در وسط آتش و بعد قصة حضرت موسي در مبارزهاش با فرعون، و دريا را دو نيم كردن و از وسط دريا عبور كردن و قضية تولد حضرت عيسي بدون پدر كه بقول يكي از دانشمندان جنين شناس در كتابش ديدم كه نوشته كه قصة حضرت عيسي همة معجزهاش اينكه از يك زن،: از يك دختر بدون شوهر پسري متولد شده. حالا اساسا فرزند نبايد متولد ميشد، چه دختر چه پسر. دو تا معجزه انجام شده يكي اينكه فرزند متولد شده و ديگري از يك زن پسر متولد شد. دو معجزه است. بحثش مفصله. و سخن گفتن حضرت عيسي در اولين روز تولد. كه وقتي دورش را گرفتند اشاره كرد كه من امروز روزه گرفتم حضرت مريم و سخنتون و حرفتون را با اين طفل بزنيد. گفتند كيف يكلم من كان في المهد صبيا. چگونه حرف ميزند كسي كه در گهواره تازه همين امروز قرار گرفته. فورا ديدند دو لب اين طفل باز شد، چشمها را باز كرد و نگاه كرد به يهوديان و گفت اني عبد الله آتاني الكتاب و جعلني نبيا و جعلني مباركا حيث ما كم و مطالب عجيب و پر عمق و آنهم كودك يك روزه. اينهم خيلي عجيب بود. مبدأ تاريخ شد.
و قضية اصحاب فيل.اين قضيه هم از آن قضايايي است كه مبدأ تاريخ شد. قبل از تاريخ هجري و بعد از تاريخ ميلادي، الان هم در كتابها ثبته، عام الفيل مبدأ تاريخ اينكه يك عده فيل سوار، سربازان مجهز، تير انداز با تمام نيرو دارند ميآيند خانة كعبه را خراب كنند. فارسل عليهم طيرا ابابيل. خدا ابابيل را فرستاد ترميهم اين تيراندازهايي كه از روي فيل تيراندازي ميكنند، اين ابابيل يك تيكه خاك، از همين گلهايي كه خانه ميسازند. شما در اين حدودها تقريبا ما كمتر لانه ساختن ابابيل را ميبينيم. در بعضي جاهايي كه هواش يك مقداري گرمتر از مشهد باشد، اينها گلها را ميروند بر ميدارند از جاهاي گل آلود و ميآورند ميچسبونند تا خونه تشكيل بده. اكثر شماها ديديد. از همون گلهايي كه ميخواند اونجاها خونه بسازند ترميهم بحجارة من السجيل حجاره اينجا سنگ نميزدندها. يك چيزهايي كه تقريبا از شن درست شده بود من سجيل. اين تا ميافتاد روي سر اينها، اين چقدر تأثير دارد. از منقار ابابيل گل يا سنگ حمل ميكنه و اين وقتي بيفته چقدر اثر داره؟ هيچي از نظر ظاهر. ولي فجعلهم كعصف المأكول. مثل كاه بهم فشرده، مثل غذاي جويده، مثل گوشت چرخ شده، استخوان و همه را با هم چرخش كنند ببينيد چي ميشه. فجعلهم. خودش و فيلش و لباسش و اسلحهاش را همه را منفجر ميكرد. فجعلهم كعصف المأكول. آنوقت ميفرمايد لايلاف قريش.
چرا خدا اين كار را كرد؟ چرا اين كفار را از بين برد؟ چرا خانة كعبه را حفظ كرد؟ بخاطر ايلاف قريش. ايلاف از الفت ميآيد. از وحدت ميآيد از برادري و دوستي ميآد. خداي تعالي اگر بخواهيم بگويد در قرآن بيشتر از همه چيز تأكيد به وحدت و اتحاد و اتفاق بين مردم مسلمان كرده، درست گفتيم. در يك جا ميفرمايد انما المؤمنون اخوه. به مجرد اينكه تو نامت در زمرة مؤمنين ثبت شد، تو برادري با ساير مؤمنين. ديگه من مثلا پولدارترم و آن فقيرتر، من مثلا فرض كنيد قدرت دارم او قدرت نداره، اينها در اسلام نيست. اسلام بين مسلمونها عقد اخوت بسته. هر كس خودش را برادر مسلمانهاي ديگر ندونه، اين مسلمان نيست. صريحتر از اين فرموده من اصبح فلم يهتم به امور مسلمين فليس بمسلم. انسان وقتي از خواب تازه بيدار ميشه، يك حالت خلسهاي داره. قبل از خواب و بعد از خواب.يعني انسان تا صددرصد از افكار روزمرهاش، از مشغوليات روزانهاش، فكرش را جمع نكنه، خوابش نميبره. پس اول فكرش را جمع ميكنه. چند دقيقهاي تمركز پيدا ميكنه. اين حالت را ميگويند حالت خلسه. البته من اسم ديگري پيدا نكردم براي اين حالت بگذارم. البته حالت خلسة صوفيها را نميخوام بگم. حالت، اينها اسمش را ميگذارند خلسه. با سين هم هست با صاد ننويسيد. يكي هم وقتي انسان تازه بيدار ميشه. هنوز فكرش راه نيفتاده روي مشاغل دنياييش. آن حالت هم چند دقيقهاي، البته افراد فرق ميكنندها. بعضيها آنقدر به فكر دنيا هستند كه خوابشون نميبره. خواب فشار ميآره تا خوابشون ببره. بعضيها هم آنقدر به فكر دنيا هستند كه نصف شب هم كه خوابند باز دارند خواب دنيايي رامي بينند. سر كي را كلاه بگذارند. كي مثلا چقدر بايد پول بياره. چك كي دستشون هست؟ از اين حرفها. شماها بهتر از من و منهم الحمد لله گرفتار اين مسائل گاهي ميشيم و همين حرفها هست.
آن دو وقت بعضي از روانشناسان و روانپزشكان كه ما نسبت به اين روانپزشكي كه الان هست، يك اختلاف مبنايي داريم. غالبا روانپزشكان فكر ميكنند اگر بدن مريض شد روح مريض ميشه. ما اعتقاد داريم اگر روح مريض شد، بدن مريض ميشه. يك همچين حالا اين بحثش مفصله، توي مجلس ما دانشمنداني هستند در علم پزشكي و غيره، نميخوام ناقص وارد اين مطلب بشم. هر دو دسته با همة اختلافشون اين حرف را ميزنند كه در آن دو لحظه، آنهايي كه معتقدند كه روح اصله و بدن تحت تأثير روح قرار ميگيره و بعد اگر روح مريض بود، بدن مريض ميشه و اگر باصطلاح روح سالم بود بدن سالم ميمونه و حتي امراض بدني را روح اگر سالم باشه با ايمان خودش اين امراض را رفع ميكنه. شايد اگر بخوايم احتياط بكنيم، بگيم 80 درصد امراض بدني را قدرت روح و ايمان روح رفع ميكنه، حالا به هر حال همة اينها ميگويند كه اين حالت، آن حالت قبل از خواب و بعد از خواب اگر انسان به يك وسيلهاي به يك چيزي فكر كنه، آن چيز را بهتر ميتونه بسازه. مثلا يك كسي نشسته باشه بالاي سر مريض به مريض تا وقتي كه خوابش ميبره بهش بگه تو سالمي. اين وقتي از خواب پا ميشه يك خوردهاي حالت سلامتي را در خودش احساس ميكنه. وقتي هم كه بيدار ميشه هي بهش بگه سالمي، اين دو تا وقت خيلي مؤثره در روح انسان. و همينطور مسائل مختلف ديگه.
من اين مقدمه را عرض كردم بخاطر اينكه اين جمله را بگم كه پيغمبر اكرم ميفرمايد و الصبح و لا يهتم اصبح يعني از خواب پا شد. شما اگر يك ناراحت فوق العادهاي داشته باشي خيلي براي شما فشار آورده باشه، توي خواب هم به ياد او هستيد و از او حرف مي زنيد، به مجردي كه بيدار شديد اول چيزي را كه فكر ميكنيد همين مسئلة مورد اهميتتون است. يك طلبكاري در خونتون تا وقتي كه خوابتون برده دم در خونتون وايستاده ميگه طلب مرا بده. تو هم پول نداشته باشي. صبح هم كه از خواب پا ميشي ميگي حتما اين طلبكاره هست، يا دادگاه داشته باشي، يا يك چيز مهمي
اهتمام به امور مسلمين نداشته باشه. بايد تمام فكرتون ذكرتون لحظاتتون حتي توي خواب اگر يك وقتي حرف ميزند خواب كمك به مردم را ببينيد و حرف كمك به مردم را بزنيد. ببيند چقدر اهميت داره. و لم يهتم بامور المسلمين و ليس بمسلم. مسلمان واقعي نيست. در يك آية ديگر ميفرمايد كه و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا. همة مردم مؤمن ايها المؤمنون ببينيد يك تشبيه خيلي جالب. اگر يك ريسماني از آسمان پائين انداخته باشند و بخواهند همين جمعيتي كه توي اين اطاق هستند بخواند دستشون را به اين ريسمون بگيرند. از دور شما وقتي نگاه به اين جمعيت ميكنيد ميگيد اينها يك واحدند. يك چيزند. خيال ميكنيد يك تپهاي است مثلا. همه دستشون را به اين ريسمان بستند. و اعتصموا بحبل الله. حبل خدا. يك ريسمان. نميفرمايد كه به ريسمانهاي مختلف شما دستهايتون را بندازيد. منظور اين باشه كه دست انسان به ريسمون باشه. نه. به يك حبل كه از جانب پروردگار آويز شده رابط بين شما و خداست و شما را به خدا مرتبط ميكنه، دستتون را به اين ريسمان بگيريد بريد بالا به خدا ميرسيد، آن ريسمان را شما همهاتون بگيريد. و اعتصموا بحبل الله جميعا. جميعا. يك دونه هم بيشتر نيست. در هر زماني يك دونه و آن امام هر زماني است. روايات زيادي در اين باره. سنيها هم نقل كردند كه و اعتصموا بحبل الله، حبل الله منظور امام هر زماني است.
كسي كه دستش به اين ريسمان نباشه، اولا جزء مسلمونها نيست. يعني خوب توي اين جمع نيست ديگه. دوم اينكه وحدت را حفظ نكرده. و سوم اينكه اين شخص ولايتي كه آنهمه بهش اهميت دادند. ما نودي بشيء كما نودي بالولايه آن قدري را كه مردم را به ولايت دعوت كردند به هيچ چيز دعوت نكردند. نماز چطور نه؟ از امام سؤال ميشه نماز بالاتره يا ولايت؟ آقا ميفرمايند ولايت. بجهت اينكه زن در ايام عادت هفت هشت روز نماز نميخونه ولي نميتونه بگه حالا ولايت نداشته باشم هفت هشت روز. مسافر در سفر دو ركعت نمازش از چهار ركعت كم ميشه اما نميتونيم بگيم ما توي سفريم ولايت نداشته باشيم. دقت كرديد. از امام سؤال شد. اين استدلال امامهها. حج بالاتر يا ولايت؟ ميفرمايد ولايت. يك عده از مردم اصلا در عمرشون حج نميروند. مستطيع نميشوند. زكات، يك عده اصلا بهشون تعلق نميگيره، خمس، يك عده نميدهند، ولي ولايت انسان بايد در هر حال داشته باشه. و آن اعتصام بحبل خداست كه در ضمن اعتصام به بحبل الهي، وحدتتون هم بايد حفظ بشه. همه يك دل، يك ايمان، يك محبت، يك نواخت. همه بايد يكي باشند. و به همين اساسه كه اگر كسي كه اگر كسي كينه دل باشه، اين جزء مسلمونهاي حسابي نيست. يك كسي به تو فحش داده خوب حالا تمومش كن. من را بي اعتنايي كرده. خوب تمومش كن ديگه. بهش بفهمون كه بي اعتنايي به يك مؤمن بده. نهايت اگر ميخواي تربيتش كني. اما ادامه نده. در روايت داره كه اگر كسي كه سه روز با برادر مؤمنش قهر باشه، اين شخص اعمالش قبول نيست. نماز بيخوده، از امام سؤال ميشه كه آخه بعضي وقتها انسان مظلومه واقعا. چون همه هم خودشان را مظلوم ميدونند. آن ظالم معلوم نيست كجاست؟ خوب حالا واقعا مظلومه. باشه. برو تو برو بگو كه برادر، خانمي است بگه خواهر، من اشتباه كردم. او اشتباه كرده. نه. تو بگو من اشتباه كردم. قال مسئله را بكن. اينكه همهاش مثل بچهها.
حضرت امير ميفرمايد من از سه كار بچهها خوشم ميآيد. اگر قهر ميكنند زود با هم آشتي ميكنند. ديديد بچهها از اينور قهر كردند، حسابي هم قهر كردند كتك كاري هم كردند. يك چند دقيقه بر ميگردند اي كاش اين همه چيز ما بچه بزرگ شديم ما، همة كارهايمون كارهاي بچگيه. خونه ميساختيم، خونة گلي گوشة حياط ميساختيم، حالا بزرگتر ميسازيم. سابق بچه كه بوديم خدمت شما عرض شود كه چه عرض كنم، ماشين كوچكي داشتيم راهش ميانداختيم حالا ماشينمون بزرگ شده. همه چيزهامون همون بچگي است مخصوصا اگر بهش دل بسته باشيم همونه. من يكدفعه يادمه كه يك بچهاي كنار كوچه يك اطاق گلي درست كرده بود. حالا يك ماشيني آمده بود رد شده بود اطاق گلي ايشان را خراب كرده. اينقدر گريه ميكرد اينقدر ناراحت بود. ماها همينطوريم. منتهي خانة ما بزرگتره، خانة او كوچكتره او هم دلبستگي داشته ما هم دلبستگي داريم. به هر حال آدم شدن يك چيز ديگه است. يك چيز ديگه است. به هر حال. همه چيز ما، همة ما همان حالات بچگي است بزرگ شده، الا اين سه تا چيزي كه حضرت امير خوشش ميآيد. وقتي قهر ميكنيم همين هم بزرگ ميشه زود آشتي بكنيم. كتك كاريهاي بچگي را داريم، دعواهاي بچگي را داريم، فحشهاي بچگي را داريم اما آشتي كردن بچگي را نداريم. خوب اينهم داشته باشيم. اين از دعوا خوشش آمده به خاطر علي بن ابيطالب زود آشتي كنيم.
و دوم اينكه حضرت فرمود اينها توكلشون از ما بهتره. همين توكل. هر وقت گرسنهاش ميشه ميره ميگه ننه من گرسنمه. خوب قبلا فكر اينكه خوب اگر ما ظهر گرسنه شديم، حالا صبحانه خورده، ظهر اگر گرسنه شديم مادر از كجا ميخواد نون بياره؟ اصلا هيچ فكرش را هم نميكنه. فرمود كه تكبر. هر جاي اطاق شد مينشينه. وسط كنار اينطرف آنطرف چرا توي اين مجلس به ما احترام نگذاشتند. اين حرفها را هم بچه نداره. از اين حالتش هم خوشم ميآد. بهر حال كه اي كاش ما همون حالت بچگيمون در ما حفظ ميشد زود آشتي ميكرديم. آدم كينه دل بدترين آدمهاست. در قرآنه كه عباد الرحمن بندگان خوب خدا ميگويند خدايا و لا تجعل في قلوبنا غل للذين آمنوا خدايا در دلهاي ما كينة نسبت به مؤمنين قرار نده. كينهاي نداشته باشيم، خيلي بده. و همه با هم بايد مألوف باشند. المؤمن مألوف. اين روايت را سنيها نقل كردند شيعهها هم نقل كردند. تواتر داره از پيغمبر نقل شده از ائمة اطهار هم نقل شده كه مؤمن اهل الفته. من يك وقت توي اتوبوس، آنوقتها اتوبوسها دو سه روز طول ميكشيد تا به تهران برسيم. من كنار يكي نشسته بودم اين سرش پائين بود و اخمهايش هم توي هم. خوب انسان توي مسافرت بايد يك قدري يك حرفي بزنه كسي كنارش نشسته. گفتم اسم شما چيه؟ گفت به شما چه ارتباط داره؟ گفتم خوب حالا اگر رفتي پائين مثلا ما. هيچ اصلا فكر نميكردم برخورد اينجوري داشته باشه. گفتم اگر يك وقتي رفتي پايين نيامدي، ميخوام صدات بزنم، چي بگم؟ گفت شما صدا نزن كاري به ما نداشته باش. و واقعا بعدش ديدم كه اين آدم مؤمن نيست. چون نماز توي راه، چون دو سه روزي با هم بوديم، نه نمازي ميخوند و نه هيچي هيچي.
مؤمن اهل الفته، تا نشستيم پهلوي هم، روايت داره دو نفر كه با هم مصاحب ميشوند، مصاحب همين توي ماشين، از اسمش بپرسيد، همه هم اينجوري نميگويند به تو چه ارتباط داره، مهم نيست. از اسمش، از فاميلش، از محل زندگيش، اگر زيادتر مأنوسيد از آدرسش، اينها دستورهها، بپرسيد. يك مسافرت طولاني كردم اصلا همديگر را باز هم نميشناسد. همسفر مكه بودند توي يك كاروان. آقا اسمش چي بود. من نپرسيدم. خيلي بيجا كردي. بايد همة اهل كاروانت را بشناسي، اگر حافظه ات ايجاب ميكنه، بهر حال تحميل هم نبايد، اصراري نيست، تا حدي ديگه. المؤمن مألوف. مألوف يعني اهل الفت. فرمود و لا خير. خيري در كسي كه لا يألف و لا يؤلف يعني نه الفت با كسي ميگيره و نه الفت كسي را قبول ميكنه، اين خيري درش نيست. اين روايت من عرض كردم متعدد نقل شده و متواتر هم هست.
خداي تعالي اصحاب فيل را از بين برد. لايلاف قريش. اينها رحلة الشتاء و الصيف ميكردند يعني ييلاق و قشلاق ميكردند. تابستانها يك جا بودند زمستانها يك جا. اين از قديم بوده چون زمانهاي قديم كه مثل حالا مردم داراي كولر و پنكه و اينها نبودند. جاهايي بوده خيلي گرم مثل طرفهاي خوزستان. خوب قابل تحمل نبوده. اينها همه حركت ميكردند ميرفتند طرفهاي سردسير. الان هم هستند. كوچ كنندهها و وقتي هم كه هوا آنجا خيلي سرد ميشده و قابل تحمل نبوده، نه گازي بوده نه وسايل، البته زمستان آدم بهتر ميتونه كنترلش كنه تا تابستان. چون زمستان بالاخره يك اطاقي را گير ميآره، سابق هم يكي از دستوراتي كه حضرت امير صلواة الله عليه داده به مردمان مستضعف، كرسي بوده. كرسي حالا از بين ما رفته و الا با يك كيلو زغال اين كرسي گرم ميشد. گرم حسابيها. يعني توي طاقچة اطاق آب يخ ميزد اما انسان گرم بود. افرادي كه همسن من و يك خورده هم بلكه چيزتر باشند، كرسي را ديدند. كرسي خيلي چيز خوبي بود.
كنترل گرما آسونتره تا كنترل خنكي. به جهت اينكه وقتي گرم ميشه انسان واقعا نميدونه چيكار كنه. پنكه، نه، بعضي وقتها كولر هم، حالا شما آنطرفها نبوديد. كولر هم ميبينند تأثير نداره مخصوصا برق هم بره. و لذا اينها رحلة الشتاء و الصيف ميكردند. خوب حالا همة اينها براي چي؟ ائتلافشون، ايني كه دشمنشون از بين رفته، همة اينها براي فليعبدوا رب هذا البيت. عبادت كنيد خداي اين خانه را. رب هذا البيت. اين رب اين. ماها از چيزي كه خيلي غافليم بندگي خداست. همة اينها براي همينه. فليعبدوا اين تأكيد هم داره امر هم هست. عبادت كنند رب هذا البيت. آخه خداي اين خانه كه حالا در اين كلمه يك بحث مفصلي است كه امشب فكر نميكنيم فرصت باشه من در خصوص رب هذ البيت كه پروردگار اين خانه. كي اين خانه را از دست دشمن نجات داد؟ اين خانه چه ارزش خاصي داره؟ يك ارزشهاي ظاهري هست كه حضرت ابراهيم با اخلاص گفت كه خدايا از من قبول كن و خدا هم قبول كرد و اين خانه ارزش پيدا كرد. اما اين خانه ارزشش وقتي شد كه پيغمبر آمد بوسيدش. علي بن ابيطالب آنجا متولد شد. و الا قبل از اين در آن خانه اصنام و بتها را آويز كرده باشند. و پيغمبر را حتي خدا اجازه نداد كه به طرف اين خانه نماز بخونه و به طرف قدس نماز ميخوند. اين ارزش نداشت اما وقتي كه بتها ازش كنده شد، وقتي كه علي بن ابيطالب آمد روي دوش پيغمبر، شافعي در اينجا ميگه كه دربارة علي همين بس كه پيغمبر اكرم فرمود وقتي كه من معراج رفتم وضع الله بكتفه يده فاحس قلب ان قد برد. خدا دستش را گذاشت روي شانة من، حالا اين معناش چيه بمونه، دلم خنك شد و آرامش پيدا كردم. فاحس القلب ان قد برد. و علي روض اقدامه في محل وضع الله يده. علي پاش را گذاشت در جايي كه خدا دستش را گذاشته بود و همان احساس آرامش را كردم. علي بن ابيطالب روي دوش پيغمبر رفته و خانة كعبه را از بتها از آلايشها پاك كرده.
اينجا يك مطلبي ميخوام خدمت دوستان عزيزم عرض كنم. خوب دقت كنيد. از بعضي از احاديث استفاده ميشه كه خانة خدا دل مؤمنه. دل مؤمن. دل مؤمن خانة خداست. آن خانة ظاهري است و اين خانة واقعي است. و تا وقتي كه صفات رذيله اين بتها، در اين خانه آويز باشه، يك پول اين خانه ارزش نداره. بذاته پر ارزشه اما اولياء خدا به آن قلب متوجه نيستند. هيچ كس آن را دوست نداره من نميدونم چراگاهي گفته ميشه، چرا هر جا ميرم همه از من بدشون ميآد. براي اينكه صفات رذيلهات را از دلت پاك نكردي. و خداي تعالي ميفرمايد در قرآن ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل الرحمن و الدار. كساني كه ايمان داشته باشند و عمل صالح كنند، خدا محبت آنها در دلهاي مردم قرار ميده. همه دوستش دارند. و اگر ميخوايد اين بتها از بين بره محبت دنيا، محبت زن، محبت فرزند، محبت همه چيز از دلهاتون پاك بشه تا اولياء خدا به دل شما و به شما متوجه بشوند، بايد همان روح مقدس علي بن ابيطالب و محبت علي بن ابيطالب بياد اينها را پاك بكنه. بياد در آينة قلب شما تصوير پيغمبر را در خودش بيندازه. تصوير علي بن ابي طالب را در خودش منعكس كنه. و الا بيخود معطليم. تا ما صد درصد مطيع پيغمبر و تحت ولايت علي بن ابيطالب قرار نگيريم، دلمون پاك نميشه. چه بسا افرادي هستند كه عبادت زياد ميكنند. نماز شب ميخونند، روزه ميگيرند، حتي كارهاي پر مشقتي ميكنند. اما آن بت آويزه آنجا. بت آويزه. و اين بت را، اينها همهاش الگوست. الگويي كه وقتي يعني وقتي پيغمبر ميايسته و علي بن ابيطالب را ميفرسته روي شانهاش و بتها را از خانة كعبه ميكنه، اين فكر نكنيد حالا ممكن بود حضرت دستور بدهند به اصحابشون بريد اين بتها را بكنيد، فرقي نميكرد. ميخوان راه نشون بدهند. اگر دلهاتون ميخواد پاك بشه از همة بتها، چون انسان در دل بالاخره بت پرسته. شخصيتپرست هست، قدرتپرست هست، پول پرست هست. خدمتتون عرض شود حالا آنچه كه پرستش ميكنيم ماها خيلي زياده. حتي بچهپرست و زنپرست و زيباپرست و لباسپرست و تا ميرسه به يك چيزهاي خيلي كوچك. اين بتهاي مختلف را، اغصنام را در دلهامون آويز كرديم. با اين برنامه كعبة دل ما ارزشي پيدا نميكنه. ارزشي نداره. اما انسان گاهي به جايي ميرسد كه حضرت بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء آنچنان پاك است كه وجه الله التي اليه يتوجه الاولياء. تمام اولياء خدا اگر ميخوان به خدا متوجه بشن، به اين وجه الله متوجه ميشوند.
شب جمعه است و تعلق به حضرت بقية الله روحي فداه جان همهامون به قربان خاك پاش آن آقايي كه همين ديروز يك شخصي تلفن ميكرد، ميگفت گريه ميكرد، چند نفر از دوستانم پهلوي من بودند، كه حضرت باز پيغام داده بودند كه به مردم بگيد من غريبم، من مظلومم، كسي به ياد من نيست. به خدا قسم جاي تأسفه هيچ كس در عالم نبوده و نخواهد بود كه در ماه ميليونها سهم او را بخورند و اين مقدار بهش بي توجه باشند. بالاخره انسان وقتي كه يك كسي يك پولي داره، بخاطر پولش هم كه شده دورش جمع ميشن، در مقابلش تعظيم ميكنند، اسمش را ميبرند. براش شعار ميدهند. شما حساب كنيد مردم مسلمان چقدر سهم امام ميدهند؟ اين سهم هم همهاش در دست اينهايي است كه به صورت ظاهر نوكر و در باطن خداي نكرده دشمن. هيچ كس اينطور نيست. شما در دنيا بريد تحقيق كنيد. اين سهم امامي كه داده ميشه. سهم امامه ديگه، ديگه اسمش بالاشه. سهم امام. اين سهم امام امام كه خودش نه ميخواد نه استفادهاي ميكنه نه ميگيره. چقدر فكر ميكنيد باشه. اقلا ماهي ده بيست ميليون تومان، شايد هم بيشتر، شايد من كم ميگم. مجموعش بيشتر. يك نفر ماهي بيست ميليون تومان بده اينقدر اسمش را كم ببرند. يك عده هم مخالفت كنند باهاش. باور نميكنيد براي من غير قابل قبوله حتي. در بعضي از جاها همين افرادي كه از اين پول استفاده ميكنند، ميگند چرا اسم امام زمان را روي منبر ميبريد. خيلي عجيبه. حالا خودشون كه نميبرند، واقعا غافلند، فراموش ميكنند. خدا حفظ كنه ديروز در مجلس فاتحة مرحوم آقاي فاني، اين عزيزم، اين برادرم اسم حضرت بقية الله را برد ما خو شحال شديم. به خدا قسم همهامون بايد در راه امام زمان جان بديم. يعني چي؟ بيمنه رزق الورا و ديگران حتي باز يادش ميره. ماها چي ميگيم؟ ماها را بايد ببرند توي آخور و كاهمون بدهند. خاك بر سر ما.
جناب آقاي فاني از من پرسيدند كه چيكار كنيم؟ گفتم همين تربيت شدة آقا وليعصر، همين آقازادة محترم را بفرستيد منبر و رفت ايشون منبر و الحمد لله يك خوردهاي حال پيدا كرديم. چرا؟ بجهت اينكه اين ميخواسته حلال بخوره. ماها سر سفرة امام زمان نشستيم به ياد امام زمان كه نيستيم بمانه، مبارزه هم ميكنند. در يكي از اين شهرهاي اطراف كرمان جناب آقاي رفيعي كه در مجلس هستند، دعوت كرده بودند كه ايشان بروند آنجا براي منبر. ايشان رفته بود كرمان تلفن كرده بود كه من بيام گفته بودند نيا. به جهت اينكه يك آشيخ گفته اينها اسم امام زمان را ميبرند. دعوا ميشه. اين آقا بياد اونجا اسم امام زمان را ميبره. اين رفيق فلاني، اون امام زمانيه، اينهم… خاك بر سر شيعة نفهم بيشعور بكنم.آخه كدوم مسلمان هست كه(قطع صداي نوار)
كتاب مصلح آخر الزمان را كه من نوشتم ببينيد مسيحيها همه معتقد به امام زمانند. زرتشيت معتقدند. هندوها بت پرستها معتقدند. تو چطور وقتي كه سهم مبارك امام را، آنجا اسمش را ميگذاري سهم مبارك، بركت داره براي تو. ميخوري آنجا امام را قبول داري اما ديگه روي منبر، به خدا قسم همة شماها كه الان پاي من نشستيد مسئوليد. اگر يك منبري بره روي منبر اسم امام زمان را نبره اعتراض كنيد. ديديد اول انقلاب اگر يك منبري اسم حضرت امام را نميبرد روي منبر يا دعا نميكرد، چه به سرش ميآوردند. اينقدر لااقل غيرت داشته باشيد نسبت به امام زمانتون. ايشون نايب امام زمان، خود ايشون ميگفت من خاك پاي حضرت بقية الله هستم. آنوقت خود حضرت بقية الله را اسم نميبرند هيچكس هم يادش نيست. واقعا يادمون نيست. من گفتم به اين آقا كه اسم امام زمان را نبرده. گفت اِ. خودش متوجه نبود كه اسم امام زمان… بجهت اينكه آدم كور فرقي براش نميكنه چه چراغ روشن باشه چه چراغ خاموش باشه كه نورانيت داشته باشه يا نداشته باشه فرقي براي او نميكنه. ولي آدمي كه چشماش بازه نگاه ميكنه ميبينه اين نور نداره. نور الله است حجة ابن الحسن. به خدا قسم ما بدبختيهامون، يكي از غصههاي شخص من اينه كه ما بايد بنشينيم توي اين مجلس بگيم به ياد امام زمان باشيد. هيچوقت گفتيم به مردم كه به ياد شام شبتون باشيد. چرا؟ بجهت اينكه آن را ميفهمند شام را بايد بخورند. بسكه ما غافليم، كوريم، اصلا به ياد امام زمان نيستيم. بياد اين كار را بكنيم. اكثرا مال گوشه كنارهاي شهر هستيد. مال اين شهر تنها نيستيد. هر جا منبري ديديد كه اسم امام زمان را نبرد در گوشش بگيد كه آقا مثل اينكه ولينعمت را فراموش كردي، اربابت را فراموش كردي. اگر اينطوري نكنيم كه هيچي. به خدا قسم نمك نشناسي كرديم، قطع رحم كرديم. روايت قطع رحم داره. خداي تعالي اينهايي كه قطع رحم ميكنند كم ميكنه. بركت از زندگيشون، همة ما شيعه، مملكت اسلامي چرا بايد اينقدر گرفتار باشيم؟ چرا بايد اينقدر كمبود داشته باشيم. اين مملكتي كه ثروتش از همه جهت فراوانه چرا اينجوري؟ چرا صدام اومد اينقدر وضعمون را خراب كرد؟ به جهت اينكه ما اربابمون را از دست داديم. امام زمانمون را از دست داديم. اصلا هم به يادش نيستيم.
اگر دروغه بريم بهائي بشيم. چون بهائي از كسي كه شك داشته باشه و خودش را شيعه بدانه، ارزشش بيشتره. چون بهائي خطش را روشن كرده. اگر راسته، توي ماست، توي مجالس ماست. هي پيغام، اين پيغام سومي است كه به خود من رسيده به اين مردم بگو كه من مظلومم. كسي به ياد من نيست. حالا چرا حضرت بقية الله اين سفارش را ميفرمايد. و الا شايد در گذشته اصلا اعتنايي به ما نميكردند. از يك طرف دوستانش داد ميزنند اللهم عجل لوليك الفرج. خدايا فرج آقا را برسون. از طرفي هم اگر مردم به ياد او نباشند، به فكر او نباشند، آمادگي نداشته باشند، لذا خود حضرت اصرار دارند كه بگيد به مردم. شما اگر ادعاي نوكري داريد بگيد به مردم.
يا بقية الله. ما را ببخش. يا صاحب الزمان ما را عفو كن. ماها لياقت نداريم كه به ياد تو باشيم. ارزشش را نداريم كه نام تو را بر زبانمون جاري كنيم. ما را عفو كن آقا. مولا جان. يا بقية الله يا صاحب الزمان. عفوك عفوك مولاي. يا من تسمي بالغفور الرحيم يا من تسمي بالغفور الرحيم يا من تسمي بالغفور الرحيم. قد تكرر وقوفي بضيافتك و لا تحرز بي ما متحرزين بمسئلتك يا معروف العارفين. اين جملات را نميخوام، چون من از خودم گفتم، از حالات خودم ميخواستم عرض كنم. ولي اين را بدانيد سيد بن طاوس ميفرمايد نزيلك حيث متجعت ركابي و ضيفك هي كنت من البلادي. هر جا باشم مهمان توام. سر سفرة احسان تو نشستهام. هر جا باشم مشمول محبت تو هستم. من خودم يك وقت بيحيائي كردم در مسجد بالاسر حضرت رضا عليه الصلاة و السلام نشسته بودم. توسلي كردم گفتم آقا من پسر عموي شما هستم منم سيدم. شما يك صلة رحمي بفرمائيد ما خدمتتون برسيم. به خودت قسم اگر بدانم سر كوه مثلا دماوند نشستي، و من حركت كنم بيام به خدمتت موفق ميشم ميآمدم. ولي نميدونم كجا هستي. ما كه آدرس شما را نميدونيم شما تشريف بياريد. خيلي گريه كردم سرم را گذاشتم به سجده. آنوقتها حالي داشتم. بچهتر از حالا بودم. سرم را روي سجده گذاشتم نفهميدم خواب بودم، ديدم آقا ميفرمايد ما دائما داريم تو را صلة رحم با تو ميكنيم، تو گاهي به ياد ميمي افتي، تو قطع رحم كردي. ماها يك روز جمعهاي بشودو يك دعاي ندبهاي باشد و يك نان و پنير خوبي بهمون بدهند و آنوقت ما بنشينيم بگيم كه نفهميم معناش را. هل من جزو فصاعد جزئه الي خلا. هل قل فساعدتها عيني علي القضا. اين جملات ميدوني يعني چه؟ يعني من ديگه گريهام تمام شده، من ضعف پيدا كردهام. آيا كسي هست كه به من كمك كند كه باز گريه كنم. هل هو يابن احمد سبيل و تلقي.
السلام عليك يا ابا عبد الله. يك مسافرت كنيم، مسافرت روحي. اگر ثوابي اين مجلس ما امشب دارد براي روح مغفور پدر آقاي فاني كه كه واقعا هيچكس از من نپرسه كي اين خواب را ديد به جهت اينكه نميخوام آن شخص معرفي بشه ميگويد كه من ديدم ايشون كنار حضرت مجتبي نشسته و سر به زانوي حضرت مجتبي گذاشته و حضرت هم دست به سرش ميكشد. من آنموقع نفهميدم كه چيه امروز يك دفعه منتقل شدم. بعضي از آقايون هم گفتند كه يك علاقة زيادي به امام مجتبي عليه الصلاة و السلام دارد. خوب الحمد لله. ثواب اين مجلس هم، شب جمعة اولي است كه ايشان از دار دنيا رفته است و مال ايشان. حالا همه دلها را روانة كربلا كنيم. كنار آن قبر شش گوشه. شايد آنجا امام زمانمان را، شب جمعه است، پيدا كنيم. ميخوايد يك قدم بلندتري برداريد و برويم كنار گودي قتلگاه. چراغها را خاموش كنيد حال عزاي بهتري پيدا كنيم. ياد آن ايام مناسب است بريم از زندان ابن زياد يك احوالي بپرسيم. ابن زياد خبيث نشسته. اين چند روزي كه اسراي خاندان عصمت در كوفه بودند، هر روز اينها را حاضر ميكرد در مجلس عموميش. سر مقدس سيد الشهدا در مقابل ميگذاشت. يا بقية الله عذر ميخوام آقا. و نسبت به سر مقدس سر حسين بن علي جسارت ميكرد. مسلم گچساز ميگه در دار الاماره مشغول گچ كاري بودم از اوضاع هم اطلاعي نداشتم. يك وقت ديدم صداي همهمهاي بلند شد، سر و صدايي شد، از آن كارگري كه كنار من بود كار ميكرد پرسيدم چه خبره. گفتند يكنفر بر امير المؤمنين يزيد خروج كرده او را كشتند زن و بچهاش را اسير وارد اين شهر ميكنند. گفتم اسم اين كسي كه خروج كرده چه بوده؟ گفت اسمش حسين بن علي بوده. ميگه منتظر شدم اين كارگر از كنار من رفت. من با دستهاي پر گچ آنچنان به صورتم زدم. اي واي بر من. پسر دختر پيغمبر را ميكشند. سر مقدسش را وارد اين شهر ميكنند. دست از كار كشيدم. ديدم سرهاي مقدس در مقابل محملها. دختري دارد حضرت سيد الشهدا بنام فاطمة صغيره. اين دختر مجروح شده. يعني آن شب يازدهم گشواره را از گوشش كندند، با تازيانه زدند. خون آلود، مجروح نميتواند خودش را كنترل كنه، در محمل گذاشتنش پهلوي زينب كبري. زينب سلام الله عليها وارد كوفه شده، ديد اين مردم خيلي بي اطلاعند. اطلاعي ندارند از اوضاع. يك اعمال ولايت كرد. اشاره كرد حتي زنگ شترها از كار افتاد. ولايت تكويني را اعمال كرد. مشغول خطبة غرّاء خودش شد. داره صحبت ميكنه. به ابن زياد گفتند كه مردم كوفه عنقريب است كه به دار الاماره بريزند. داره زينب اينها را نصيحت ميكنه با اينها حرف ميزنه. به مردم ميگه ميدونيد چكار كرديد؟ چه عملي انجام داديد؟ دستور داد كه سرهاي مقدسه را در مقابل محملها ببرند و سر ابي عبد الله الحسين را در مقابل محمل زينب قرار بدهند. چشمش را زينب دوخت به سر برادر صدا زد يا لل مستدا و جمالا و انه قاله خصمه بعد غروبها و مات و حمل. يا شديد هذا كانا مقدرا محتوما. اين اشعار را داره ميخونه با سر برادر داره حرف ميزنه. يك دفعه چشمش افتاد به فاطمة صغيره كه در كنارش نشسته در حالي كه مجروحه بيحاله، اما چشمها را دوخته به سر پدر. داره به پدر نگاه ميكنه. صدا زد يا اخي فاطمة الصغيرة المولاي. كارها عن رحوبا. همه رو به قبله به ياد حجة ابن الحسن و گرفتاريهامون و دور افتادنمون از دامن آقامون بقية الله روحي فداك.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.