۱۸ محرم ۱۴۲۷ قمری – ۲۸ بهمن ۱۳۸۴ شمسی – استقامت

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسولالله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیةالله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین.

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ؛ «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ، أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدینَ فیها جَزاءً بِما کانُوا یعْمَلُونَ» (احقاف/13-14)

 

استقامت و پشتکار داشتن در هر کاری

از این‌که دوستان این شهرک را زیارت می‌کنم خیلی خوشحالم و از این‌که از میان جوان‌هایی که در این سامان هستند، انتخاب شده‌اید و زیر نظر جناب حجة‌الإسلام آقای موسوی تحت تربیت کامل دین واقع شده‌اید خوشحالم. آیه‌ای که در این هفته طبعا خوانده‌اید و ما هم زیاد این آیه را مخصوصاً در مرحله‌ی استقامت برای دوستان گفته‌ایم آیه‌ی مناسبی است. مهم‌ترین چیزها برای یک بشر در هر کار، استقامت و پشتکار داشتن است. اگر انسان نتوانست پشتِ ‌کارش را داشته باشد، به تعبیر علی بن ابی‌طالب علیه الصلاة و السلام «هَمَجٌ‏ رَعَاعٌ‏» (نهج البلاغة ، ص 496) است، «أَتْبَاعُ کلِّ نَاعِقٍ»،‏ دنبال هر صدایی حرکت می‌کند، با هر بادی می‌لغزد، که الحمدلله و المِنة در برنامه‌هایی که خواهید داشت و دارید، این مسئله کاملاً روشن است و إن‌شاءالله اگر به دستورات عمل بکنید استقامت کاملی خواهید داشت.

 

از پدر و مادر و استادی تبعیت بکنید که حرفهای خدایی با شما بزنند

در این آیه می‌فرماید: قطعاً کسانی که می‌گویند «رَبُّنَا اللَّهُ»… ببینید؛ رَبّ انسان ممکن است خدا باشد، ممکن است پدر و مادر باشد، ممکن است یک استاد و یک معلم باشد، ممکن هم هست شیطان یا شیطان‌سیرت‌ها باشد، خود شما این‌ها را تشخیص می‌دهید و می‌فهمید که پدر و مادر و استاد، اگر از ناحیه‌ی پروردگار با شما کار بکنند در واقع رب‌تان خدا است، ولی اگر پدر و مادر و استادی داشته باشید که شما را به طرف کارهای شیطانی ببرند، به شما دستورات شیطانی بدهند، طبعاً رب‌تان باز شیطان می‌شود، پس مربی برمی‌گردد به خدا و شیطان. تا می‌توانید از پدر و مادری تبعیت کنید که حرف خدایی با شما بزنند. در قرآن مجید است که اگر پدر و مادر به شما فشار آوردند که معصیت کنید یا راه انحرافی بروید «وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی‏ أَنْ تُشْرِکَ بی‏ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما» (لقمان/15)، این‌جا آن‌ها را اطاعت نمی‌کنید ولی اگر شما را راهنمایی کردند که به سوی خدا حرکت کنید، ولو این‌که خیلی جدی نگفته باشند، شما جدی حرکت کنید. استاد هم همین‌طور است، گاهی می‌شود که انسان یک استاد موسیقی دارد، یک استاد معاصی مختلف…، چون در هر معصیتی هم استادی هست، این‌جا اگر انسان می‌خواهد ربّ او خدا باشد باید اطاعت از او نکند و او را به عنوان یک استاد انتخاب نکند، حتی ما در روایات داریم که اگر مدرسه رفتید، مدرسه‌ی شما در هر موضوعی، در یادگرفتن سواد، یادگرفتن علوم مختلف، حتی علم قرآن، می‌بینید که استادتان عامل به دستورات قرآن نیست، یا خدایی نکرده معصیت‌کار است، معلمی دارید سر کلاس که گناه‌کار است، علناً گناه می‌کند، از این استاد استفاده نکنید، استادی برای خودتان انتخاب کنید که شما را با عملش هم به سوی خدا دعوت کند. در حدیث است که فرمود: «کونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِأَعْمَالِکمْ» (بحار الأنوار، ج ‏5، ص 198) مردم را با عمل‌تان به سوی خدا دعوت کنید. اگر توانستید کاری بکنید که بتوانید بگویید: «رَبُّنَا اللَّهُ»، چون فرموده: «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ»، شما اگر یک مدرسه‌ای می‌روید، یک کسی شما را خوب تربیت کرده است، از شما می‌پرسند که مربی شما کیست؟ همان استادتان را معرفی می‌کنید، پدر و مادر خوب‌تان را معرفی می‌کنید،

 

فهمیدن معنای«رَبُّنَا اللَّهُ»و تثبیت آن

اگر خواستید بگویید «رَبُّنَا اللَّهُ»، دیگر نباید شیطان در شما هیچ دخالتی داشته باشد، کسانی که می‌گویند: «رَبُّنَا اللَّهُ»، مربی ما خدا است یا در دعای کمیل نُه مرتبه می‌گویید: «یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ»؛ «یا رَبِّ» یعنی ای مربی من، ای کسی که من را تربیت کردی، ای کسی که من را ساختی. خدا به حضرت موسی فرمود: «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی» (طه/41)‏، من تو را ساختم برای خودم، این موسی می‌تواند بگوید: «رَبُّنَا اللَّهُ» – خوب دقت کنید چون من خیلی فرصت ندارم، إن‌شاءالله می‌خواهم با یک کلمه‌ی مختصری که مخصوصاً این جزوه را باز کردم دیدم این آیه آمد، یک مطلبی به شما بگویم که همیشه إن‌شاءالله حرکت کنید و به سوی خدا بروید و وارد بهشت بشوید طبق همین آیه‌ی شریفه- یک طوری باشید که بتوانید بگویید: «رَبُّنَا اللَّهُ»، این خیلی مهم است، در دعای کمیل هم می‌گوید: «یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ»، در دعای ابوحمزه‌ی ثمالی هم – اگر به یاد داشته باشید- اول آن می‌گویند آن‌قدر بگویید «یا رَبّ»، تا نفس شما دیگر تمام بشود‌، «یا رَبِّ یا رَبِّ»؛ «یا رَبِّ» یعنی ای مربی من! مربی شما باید خدا باشد، دائماً فکر کنید، خدای نکرده اگر خواستید یک قدم انحرافی بردارید بگویید: ربّ من شیطان می‌شود! خیلی دقت کنید، این را از من به یادگار داشته باشید، تا یک گناهی پیش آمد، یک دروغی، یک غیبتی، فوراً بگویید ربّ من شیطان می‌شود، من از تحت تربیت خدا خارج می‌شوم. کسانی که می‌گویند: «رَبُّنَا اللَّهُ»، این‌هایی که یقظه دارند این‌ها «رَبُّنَا اللَّهُ» گفته‌اند، اصلاً معنای مرحله‌ی یقظه همین است. اگر به مرحله‌ی توبه رسیدید دیگر «رَبُّنَا اللَّهُ» را تثبیت کردید چون در مرحله‌ی توبه همه‌تان تعهد می‌کنید که واجبات را انجام بدهید، محرّمات را ترک کنید، این «رَبُّنَا اللَّهُ» تثبیت می‌شود، دیگر مربی شما خدا می‌شود، مَربوب خدا می‌شوید. دیدید چطور رُب درست می‌کنند؟ یک نفر گوجه‌فرنگی را در دیگ می‌ریزد، هرطور که دوست دارد آن‌ها را به هم می‌زند، خوب می‌جوشاند و رُب گوجه‌فرنگی درست می‌کند. رُب هم از همان رَب و ربوبیت و این‌ها است. یک کسی یک انگشت از این رُب گوجه‌فرنگی می‌خورد، می‌گوید: عجب آدم باسلیقه‌ای بوده است،

 

آبروی خدا و ائمه‌ی اطهار و استاد خود را حفظ کنید

شماها باید إن‌شاءالله طوری باشید که هر کسی شما را می‌بیند بگوید: چه مربی خوبی داشته است! آبروی خدا، آبروی ائمه‌ی اطهار، آبروی استادتان، همه را حفظ کنید؛ «عِبادُ الرَّحْمنِ» (فرقان/63) باشید، «ثُمَّ اسْتَقامُوا»، بعد استقامت کنید، اگر یک روز خوب باشید و یک روز بد، مثلاً یک گوشه‌ی مربا تلخ باشد و یک گوشه‌اش شیرین، به همین قسمت شیرین آن هم کسی توجهی نمی‌کند، به جهت این‌که می‌گویند این مخلوط است. من یک وقتی در زمان جنگ گفتم: اگر یک سرباز ایرانی برود یک روز برای صدام کار کند بیاید، او را اعدام می‌کنند، یک روز! شماها اگر یک روز، یک ساعت، یک کار برای شیطان بکنید از آن اعتبار یک مسلمان واقعی بودن می‌افتید.

 

در مقابل مشکلات و شیطان و شیطان سیرتان استقامت کنید

ببینید؛ این آیه‌ی شریفه می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ»، تا این‌جا را خوب فهمیدید، «ثُمَّ اسْتَقامُوا»، پایدار باشید، استقامت یعنی پایدار، مقاوم باشید، یک وقت هست یک میخی را به دیوار می‌کوبند، دو تا چکش به آن می‌زنند مدام می‌افتد، اما یک وقت آن‌قدر چکش بر سر آن می‌زنند که اگر شما ده کیلو بار هم به آن آویز کنید می‌بینید تکان نمی‌خورد. در مقابل سختی‌ها، سنگینی‌ها، مشکلات دنیا باید استقامت داشته باشید. شما را سرزنش می‌کنند، این چه وضعی است که تو داری؟ بگویید: ربّ من خدا است، خیلی راحت، هیچ تقیه هم نکنید، رب انسان خدا باشد سرافکندگی ندارد، سرفرازی دارد، یک چنین فردی «فَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ‏»، هیچ خوفی نداشته باشید، خوف برای کسی است که کار بد بکند. شما اگر در این شهرک، در این شهر – نمی‌دانم اسم آن چیست چون درست وارد نیستم- هیچ کار بد نکردید شرمندگی ندارید، هر کسی می‌رسد می‌گوید: آقا تو چه کار می‌کنی؟ مربی من خدا است! «رَبُّنَا اللَّهُ»، در مقابل هر کس – کس که نمی‌شود اسم آن‌ها را گذاشت- هر ناکسی که به شما اعتراض می‌کند، خیلی سرافراز باشید، خیلی باید سرتان را بالا بگیرید، در سن جوانی، در هر سنی انسان خودش را به خدا سپرده و خدا دارد او را تربیت می‌کند. اگر یک عده پیدا شدند که طبعاً زمان ما زیاد هستند و شما را به طرف کارهای شیطانی کشیدند و خواستند رَب‌تان شیطان باشد، این‌جا سرافکندگی دارد، خود شیطان چیست و چه ارزشی دارد که مربای آن باشد؟ خودش دشمن خدا است، خودش با خدا مبارزه می‌کند، حالا چه ارزشی دارد که شما خدای نکرده بگویید رَب من شیطان است یا شیطان‌سیرتان است، یا فرض بفرمایید کسانی هستند، چه پدر باشد، چه مادر باشد، چه استاد باشد، چه مربی انسان باشد، چه معلم مدرسه باشد، چه معلم دبیرستان باشد، چه معلم دانشگاه باشد، هر چه می‌خواهد باشد، اگر یک کار شیطانی یا خودش کرد و یا به شما گفت بکنید، این شخص شما را تحت تربیت شیطان کشانده است، پس استقامت کنید، اگر استقامت کردید…

 

در راه تزکیه‌ی نفس هیچ ترسی نداشته باشید

ببینید؛ من برای شما روایت نمی‌خوانم که بگویید: شاید این روایت درست نباشد، برای‌تان از قول خودم حرف نمی‌زنم که شما بگویید: حالا ایشان یک چیزی گفته است! خدا دارد می‌گوید، خدا؛ همین هفته هم – من نمی‌دانم این جزوه برای همین هفته است یا… نود و هشتم- شما هر روز دارید این را می‌خوانید: «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ» هیچ ترسی نباید داشته باشید، اصلاً معنا ندارد ترس داشته باشید. اگر شخصیت اول مملکت مثل مقام معظم رهبری هر روز روزی چند دفعه با شما تلفنی صحبت ‌کند، می‌گوید: هر کاری داشته باشید من انجام می‌دهم، هیچ غصه نخور، در هر اداره‌ای کار شما گیر کرد، در هر جایی به من بگو، چقدر آرامش پیدا می‌کنید؟ حساب کردید روزی چند دفعه خدای تعالی به شما می‌گوید بگویید: «إِیاک نَعْبُدُ وَ إِیاک نَسْتَعینَ» (فاتحه/5) تنها تو را عبادت می‌کنم، یعنی من تنها حرف تو را گوش می‌دهم و تنها تو یار من هستی، خدا دارد می‌گوید، نه این‌که شما بگویید، شما بعدش باید بگویید، خدا به شما یاد می‌دهد که این‌طوری با من صحبت کنید، چون قرآن می‌خوانید. بنابراین هیچ ترسی نباید داشته باشید. آقا چه کار می‌کنید؟ دارم تزکیه‌ی نفس می‌کنم؛ تزکیه‌ی نفس هم کاری شد؟! مگر خدا مردم دیگر را جهنم می‌برد که شما را نمی‌خواهد ببرد؟! احتمال دارد مردم دیگر را جهنم ببرد ولی من نمی‌خواهم بروم، چرا؟ چون خدای تعالی همین‌جا می‌گوید: «أُولئِک أَصْحابُ الْجَنَّةِ»، همین‌ کسانی که گفتند: «رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا»؛ اولاً «فَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ»، بعد می‌فرماید: «أُولئِک أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدینَ فیها»، همیشه هم در بهشت هستند، او استقامت کرد، تحت تربیت ما قرار گرفت و ما هم او را دائماً در بهشت قرار می‌دهیم، چرا؟ چرا خدا إن‌شاءالله ما و شما را در بهشت ابدی قرار می‌دهد؟ برای این‌که «بِما کانُوا یعْمَلُونَ»، به خاطر آن چیزی که شما عمل کردید، خیلی راحت، ببینید دو دو تا چهارتا، برای این‌که انسان خودش را تحت تربیت خدا قرار بدهد و یقظه و توبه را داشته باشد و بعد هم استقامت داشته باشد، دیگر از این صریح‌تر نمی‌شود: «فَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ».

 

در برنامه‌های خود جدی باشید

چند تا سفارش هم من به شما دوستان عزیز می‌کنم، إن‌شاءالله شماها عمل می‌کنید؛ خیلی در برنامه‌هاتان جدی باشید، خیلی کارهاتان را جدی بگیرید، من یک سالی عراق مشرف شده بودم، در اعتاب مقدسه، به هر یک از ائمه‌ی اطهار علیهم الصلاة و السلام که زیارت می‌کردم، دوست داشتم یک دعایی برای دوستان اهل تزکیه‌ی نفس که در شهرهای مختلف هستند بکنم، وظیفه‌ی من هم هست، هر وقت زمان دعا شد شما هم برای آن‌ها دعا کنید، یک امام‌زاده‌ای رفتید، یک جایی که محل استجابت دعا بود رفتید این کار را بکنید، آن سفر عجیب بود، بعد از آن چند تا سفر دیگر رفتم این‌طوری نبود، من در هر جایی که رفتم همه جا در دل من إلقاء می‌شد، نه این‌که حالا یک کسی بیاید با من صحبت کند، ما اهل این حرف‌ها نیستیم که بگوییم آمدند به ما گفتند، نه! در دل من إلقاء شد، مثل این‌که به دل شماها هم گاهی یک چیزهایی می‌افتد، إلقاء می‌شود، که به همه‌شان بگو: جدی با‌شند! چون جدیت خیلی مهم است، پشتکار داشتن. یک حدیث داریم که امام علیه الصلاة و السلام می‌فرماید: «الْحِکمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ» (نهج البلاغة/ حکمت 80) حکمت گمشده‌ی مؤمن است؛ یک صدای بلندگو می‌آید، یک مسجدی دارد صحبت می‌کند، برویم ببینیم شاید این‌جا یک کلمه‌ی حکمت‌آمیزی باشد، چون آدم گمشده‌اش را همه جا می‌جوید، شما یک جواهری گم کرده باشید، زیر این فرش را می‌گردید، زیر آن فرش را می‌گردید، داخل بوفه را می‌گردید، این طرف، آن طرف، بعضی جاها را مثلاً شاید ده مرتبه بروید نگاه کنید، چون بیشتر احتمال آن هست، هر جایی بیشتر احتمالش هست که شما آن جواهرتان را پیدا بکنید بیشتر می‌گردید، مثلاً‌ خانم شما به شما بگوید: این‌جا را که گشتی، می‌گویید باز هم یک نگاه دیگر بکنم. هرجایی که صحبت از حکمت بشود…، دوستان‌مان – خدا إن‌شاءالله همه‌ی آن‌ها را حفظ کند- بسیار دوستان خوبی در شهرها داریم، لابد یک عده‌ی شما در تهران آمدید و دیدید دیگر، مثلاً مرحله‌ی استقامت…، نمی‌دانم تا چه مرحله‌ای این‌جاها هست؟ مرحله‌ی استقامت را داریم، دیدید چقدر می‌آیند؟ از همه جا می‌آیند، فقط در یک مرحله، یا مرحله‌ی یقظه مثلاً، این‌ها خیلی خوب هستند، عجیب است، از این راه دور… من دیروز به دوستان می‌گفتم: این آقای موسوی ما را تا این‌جا آورده است برای این‌که به ما بفهماند که وقتی تو می‌گویی بیایید، ما چه راهی را می‌آییم! راه دوری است، تعارف ندارد، مخصوصاً وقت‌هایی که هوای آن طرف‌ها سرد است و شماها هم که به سرما عادت ندارید، ولی پشت‌کار داشتن، جدی بودن، الآن من قیافه‌های شما را نگاه می‌کنم باور نمی‌کردم در جرّاحی این‌قدر جوان خوبِ متدینِ دارای تمام خصوصیات که من واقعاً دوست دارم و إن‌شاءالله علاقه‌ی من هم به خاطر خدا است، باور نمی‌کردم این‌قدر باشید، هر یک نفر از شما حجت هستید؛ حجت می‌دانید یعنی چه؟ یعنی روز قیامت خدای تعالی به جوان‌های فاسد می‌گوید: چرا فساد کردید؟ چرا فاسد بودید؟ چرا راه کج رفتید؟ مثلاً می‌گوید: من جوان بودم، پدر و مادر من این‌طور، وسایل معصیت این‌طور در اختیار من بود؛ یکی از شماها که همه‌ی آن شرایط را دارید ولی نکردید می‌آورند و می‌گویند: این هم مثل تو بود، شما حجت می‌شوید، حجتِ خدا، یعنی دلیلِ خدا، نمی‌خواهید این‌طور باشید؟ دیر یا زود بالأخره همه‌ی ما با خدا روبه‌رو می‌شویم و ائمه‌ی اطهار وقتی که ما را می‌بینند… در همین روز جمعه در دعای ندبه می‌خوانیم: «وَ شِیعَتُک عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلِی فِی الْجَنَّةِ» (بحار الأنوار، ج ‏99، ص 106)، تا در صحرای قیامت یکی از شماها را علی بن ابیطالب یا پیغمبر اکرم می‌بیند از دور اشاره می‌کند بیا نزد من! «حَوْلِی» یعنی اطراف من، «فِی الْجَنَّةِ»، اکثر شما عربی بلد هستید دیگر، «وَ هُمْ جِیرَانِی»، یا علی بن ابی‌طالب… بر منبرهایی از نور، روی بلندی، برای شیعیان اختصاص دادند، آن‌جا همه‌اش نور است، همه‌اش واقعیت است، همه‌اش حقیقت است، کوشش بکنید إن‌شاءالله جدی باشید و تا می‌توانید به قرآن و حقایق قرآن توجه کنید و من إن‌شاءالله از آقای موسوی هم تقاضا می‌کنم که دوستان‌شان قرآن را با تدبر بخوانند و برداشت‌هایی هم داشته باشند، برداشت‌های شما را ما خلاصه می‌کنیم، إن‌شاءالله در یک کتابی به نام خودتان چاپ می‌کنیم و برای ما إن‌شاءالله بفرستید.

 

خود را برای اینکه ازاصحاب حجة بن الحسن أرواحنا فداه باشید آماده کنید

روز جمعه است، روزی است که متعلق به حضرت بقیةالله أرواحنا فداه است، و إن‌شاءالله هدف غایی و نهایی ما این است که همه‌مان از یاران حضرت بقیةالله باشیم. من مکرر به دوستان گفتم، از همه ‌جا استفاده می‌شود که ظهور نزدیک است، حتی بعضی از بزرگان، بعضی از علما گفته‌اند ما در ظهور صغری هستیم، باید هم همین‌طور باشد، چون ظهور تدریجاً انجام می‌شود، یک دفعه انجام نمی‌شود که بعضی از مشکلات را به‌وجود بیاورد، یک مراحلی از ظهور هم انجام شده و خودتان را آماده بکنید. من مکرر به دوستان گفتم که دو چیز یقینی است و یک چیز احتمالی، – خوب دقت کنید اگر خواستید بگویید همین چیزی را که من می‌گویم بگویید- یکی این‌که امام زمانی هست، این یقینی است، یقینی دوم این است ‌که حتماً می‌آید، این هم یقین است، احتمالی این است که زمان ما إن‌شاءالله انجام بشود، این سه چیز ما را وادار می‌کند که ما خودمان را آماده‌ی برای سربازی و اصحاب و یار حجة بن الحسن أرواحنا فداه بودن قرار بدهیم. از محضر جناب آقای معلم و جناب آقای کاشانی که از اساتید هستند و بسیار از وجود ایشان استفاده می‌کنند و ما هم استفاده می‌کنیم معذرت می‌خواهم، چون ما قول داده بودیم که کم صحبت بکنیم که زیاد مزاحم آقایان نشویم، ولی مثل این‌که باز هم زیاد شد، این زیاد شدن از یک طرف به خاطر این بود که واقعاً من علاقه‌ی شدیدی به دوستانی که الآن در مقابل من هستند پیدا کردم، از همه‌تان التماس دعا دارم، خدای تعالی توفیق داد، واقعاً کار خدایی بود که من امروز این‌جا باشم، وإلّا امروز بنا بود من تهران باشم، یعنی این دست ما نبود، خود این برای من سعادت است و إن‌شاءالله اگر به این تذکری که عرض کردم و همین مطالبی که عرض کردم شماها عمل کنید، چون آیه‌ی قرآن است، مایه سعادت‌تان خواهد بود، مایه‌ی موفقیت شما خواهد بود و إن‌شاءالله امیدواریم هر چه زودتر دست شما به دست حضرت بقیةالله برسد و با ایشان مصافحه و بیعت کنید و تحت فرمان این آقای عزیز، این بزرگ‌مردی که در عالم هستی بعد از ذات مقدس پروردگار و بعد از پیغمبر، شخصی به این ارزش – یعنی این‌ها همه «کلهم نور واحد» هستند- وجود ندارد، إن‌شاءالله دست شما به دست ایشان برسد. حالا چندتا دعا می‌کنم شماها با توجه آمین بگویید.

 

دعای ختم مجلس

«اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»؛ خدایا فرج امام زمان ما را برسان. ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده. خدایا جدیت، پشتکار، استقامت به این دوستان عزیز ما مرحمت بفرما. خدایا قدر راه‌شان را به این‌ها نشان بده. پروردگارا ما را همان‌گونه که خودت در این آیه‌ی شریفه فرموده‌ای قرار بده. پروردگارا امام زمان ما را از ما راضی بفرما. پروردگارا همه‌ی ما را از یاران بسیار خوب حجة بن الحسن قرار بده. خدایا! بزرگان دین، مراجع تقلید، رهبر عزیز در پناه امام زمان حفظ بفرما. پروردگارا به آبروی ولی عصر تو را قسم می‌دهیم چشم‌مان به جمال مقدسش روشن بفرما. ما را تحت تربیت آقای‌مان حجة بن الحسن قرار بده. پروردگارا به آبروی ولی عصر کسانی که در راه تزکیه‌ی نفس خدمت می‌کنند، زحمت می‌کشند، مخصوصاً جناب آقای موسوی در این محل، در پناه امام زمان حفظ بفرما. اجر جزیل به ایشان مرحمت بفرما. «و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

شب ۹ محرم ۱۴۲۷ مطابق با ۱۸ بهمن ۱۳۸۴

فهرست محتوا :

علت عظمت حضرت اباالفضل علیه‌السلام

ایمان و عمل صالح؛ دو کلید موفقیت

معنای ولایت

چگونه امام متقین بشویم؟

روز تاسوعا؛ روز حضرت اباالفضل علیه‌السلام

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیّمَا عَلی بَقیّةِ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم، بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم، وَ الْعَصْرِ،  إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ،  إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوَا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ (عصر/۱-۳)

علت عظمت حضرت اباالفضل علیه‌السلام

شبِ تاسوعاست، تعلّق کاملی از جهات مختلف به حضرت اباالفضل‌العباس دارد، امشب و فردا اگر در مجالس عزاداری بروید اکثراً روضه‌ی حضرت اباالفضل‌العباس را می‌خوانند و به عزاداری درباره‌ی آن حضرت می‌پردازند، کمتر توجه به این معنا می‌شود که حضرت عباس، قمر بنی‌هاشم چه امتیازاتی داشته که در همه‌جا در کنار سیدالشهداء قرار گرفته است، اگر کربلا مشرف بشوید می‌بینید قبر مطّهر آن حضرت در کنار حضرت سیدالشهداء است، در زیارت‌ها همه‌جا بعد از زیارت حضرت سیدالشهداء، زیارت حضرت اباالفضل است، در تولّد آن حضرت (ولو این‌که فاصله‌ی زیادی از نظر زمانی بین تولد حضرت سیدالشهداء و حضرت اباالفضل‌العباس بوده ولی) طبیعتِ تاریخ برای ما طوری تنظیم کرده که تولّد حضرت، پشت سر تولّد حضرت سیدالشهداء در سوم و چهارم شعبان است، با این‌که ایشان پسر فاطمه‌ی زهرا سلام‌اللّه‌علیها نیست، مقام عصمتی که ما برای چهارده‌معصوم عرض کرده‌ایم، آن مقام را ندارد و با آن‌که از اصحاب کساء نیست، در عین حال آن‌چنان به رشد روحی‌اش در زیر سایه‌ی یک کلمه پرداخته و به این‌جا رسیده که گفته می‌شود: «حسین و اباالفضل». در روایت دارد که هر چه روز عاشورا بلا بر حسین‌بن‌علی بیشتر فشار می‌آورد، رنگ سیدالشهداء برافروخته‌تر و خوشحال‌تر می‌شد، ولی وقتی که حضرت اباالفضل شهید شدند، «بانَ الانکسارُ فِی وجهِ الحُسین» (مقتل ابی مخنف/۸۱-۸۳)، همه متوجه شدند که شکستگی در صورت سیدالشهداء پیدا شد و خودش هم وقتی از بالین حضرت اباالفضل بلند شد دست‌ها را به کمر گرفت، در مقابل دشمن صدا زد: «الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری وَ قَلَّتْ حِیلَتی» (مفاتیح الجنان/ص۴۳۵)، الان کمرم شکست… این برای چه بود؟ این عظمت که در چشم سیدالشهداء و در چشم همه‌ی اصحاب، در خصوص حضرت اباالفضل بود برای چه بود؟ یک مقدار امشب روی این مسأله فکر کنیم، چون عاشوراء و عزاداری سیدالشهداء یک دانشگاهی است یا بگوییم یک مدرسه‌ای است، یک حوزه‌ای است که باید از این دانشگاه و این مدرسه و این حوزه درس زندگی گرفت. نمی‌شود انسان با همین مقدار عزاداری، روضه‌خوانی، چند شعر خواندن و اشکی گرفتن (که بهترین کار است و از کارهای بسیار خوب است) بگذرد و از خودش سؤال نکند که چرا اباالفضل این مقام را پیدا کرد؟ فرزندان علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام باز هم بودند، از مادر اباالفضل علیه‌السلام چهار پسر دیگر هم بود و لذا به حضرت ام‌البنین، ام‌البنین گفته‌اند، یعنی: مادرِ پسرها، ولی آن‌ها این عظمت را نداشتند، شاید در کربلا سه امام وجود داشت: حضرت باقر، حضرت سجاد و حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین، ولی سرپرست همه‌ی این جمعیتی که در کربلا بود حضرت اباالفضل‌العباس بود. چرا باید ما این مقدار در مقابل حضرت اباالفضل کرنش کنیم و آن قدر خدای تعالی بخواهد حضرت اباالفضل را آقا کند که اگر یک ارمنی، یک مسیحی در سر کوه اللّه اکبر درگز (وقتی ما مشهد بودیم این جریان معروف شد)، آن‌جا می‌گوید: یا اباالفضل! معجزه‌وار ماشینش سر گردنه متوقف بشود و مردم تعجب کنند که چرا این در دره نیفتاد. چرا باید حضرت اباالفضل علیه‌ الصلوة والسلام، باب‌الحوائج باشد؟ باب‌الحوائج می‌دانید یعنی چه؟ یعنی هر کس هر حاجتی دارد، درِ خانه‌ی حضرت ابالفضل باید برود و بعضی از بزرگان معتقد بودند که اگر انسان وارد کربلا شد، اول زیارت حضرت اباالفضل برود و از ایشان حوائجش را بخواهد تا ایشان به حضرت سیدالشهداء عرضه کند و حاجتش برآورده شود. چرا؟ این چراهایی هست که باید ان‌شاءالله بتوانیم امشب حلّش کنیم. بفهمیم که چرا؟ بدانیم که چرا با این‌که پسر فاطمه‌ی زهرا نیست، با این‌که جزء معصومینِ معصوم از جهل نیست، با این‌که در کربلا افرادی بوده‌اند مثل حضرت علی اکبر علیه‌ الصلوة والسلام که هم فرزند امام حسین بوده و هم فرزند فاطمه‌ی زهرا بوده و هم اولاد پیغمبر بوده اما بحث است که مقام اباالفضل بالاتر است یا مقام علی‌اکبر؟ البته یک وقتی از من سؤال کردند، من گفتم: به ما این بحث‌ها نرسیده که ما کدامیک را بر دیگری فضیلت بدهیم، ولی همین که این سؤال پیش می‌آید، با آن‌چه که حضرت علی اکبر دارد و حضرت اباالفضل ندارد، نشان می‌دهد این‌قدر مقامش بالا آمده که مورد بحث واقع شده است. بنابراین ما امشب باید این چراها را حلّ کنیم، گریه کردید چه بهتر، گریه نکردید مهم نیست ولی این مسأله را باید حل کنیم، این باید حل بشود، شما می‌گویید: چطور حلّش کنیم؟ این سوره‌ای که تلاوت کردم مسأله را حل می‌کند،

ایمان و عمل صالح؛ دو کلید موفقیت

«وَ الْعَصْرِ» (عصر/۱)؛ قسم به تمام فشارهایی که مؤمنین در دوران زندگی‌شان می‌کشند؛ عصر به معنای فشار است، ما الان در زمان غیبت، آن‌چنان در فشاریم که می‌گوییم: «و ضاقت الارض و منعت السماء …عظم البلاء» این فشار زیادی است، در وقتی که پیغمبراکرم ظهور کرد، بعثتش انجام شد، مسلمان‌ها خیلی در فشار بودند، و اوائل ظهور هم باز مسلمان‌ها خیلی در فشارند، به این فشارها قسم، چون‌که «عصر»تفسیر شده، یا اول ظهور اسلام منظور است یا زمان غیبت منظور است یا اول ظهور حضرت بقیةاللّه منظور است، قسم به این فشارهایی که مردم مسلمان، دنیا برای‌شان تنگ می‌شود، مورد هجوم دشمنان واقع می‌شوند، خدا قسم خورده، که خدا به من و شما می‌فرماید: «وَ لَا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَهً لِأَیمَانِکُمْ» (بقره/۲۲۴) تا می‌توانید قسم‌تان در معرض داد و ستدتان قرار نگیرد، مدام قسم نخورید، به خدا قسم نخورید، برای ما چیزی که خیلی ارزش دارد خداست، «وَ لَا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَهً لِأَیمَانِکُمْ» برای «أَیمَانِ»‌تان، خدا را در معرض قسم‌های‌تان قرار ندهید؛ خدای تعالی قسم خورده: «وَ الْعَصْرِ»، که چه؟ همه‌ی افراد بشر که در کره‌ی زمین زندگی می‌کنند در ضررند، همه دارند ضرر می‌کنند؛ چون اگر غیر از آن‌چه که خدای تعالی در سوره‌ی عصر فرموده باشد، یا روز بعدش بدتر از روز قبلش است یا دو روزش مساوی است که در هر دوی آ‌ن‌ها انسان سرمایه‌اش را از دست داده و ضرر کرده؛ «وَ الْعَصْرِ ، إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ» این الف و لامِ «الانسان» به معنای کلّ انسان‌ها است، در زیان‌اند، پس چه شد؟ «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوَا»، اول چیزی که انسان را از ضررها نجات می‌دهد ایمان است، ایمان‌تان را تقویت کنید، خدا در قرآن شریف فرموده است که: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّه» (نساء/۱۳۶) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، ایمان بیاورید، آخر اگر ایمان آورده‌ایم دیگر این تاکید برای چیست؟ ایمان درجاتی دارد، از درجه‌ی اول شروع می‌شود تا درجه‌ی دهم، محدود است، یعنی به یک جایی می‌رسید که دیگر بیشتر از این نمی‌شود ایمان‌تان را تقویت کنید. مثلاً شما الان ایمان دارید که شب است، خب بیشتر از این چیست؟ چه کار می‌خواهید بکنید؟ این یک چیزی است که می‌توانید یک مسیری را حرکت کنید و به انتهایش برسید. ایمان ده درجه دارد، حضرت سلمان ایمانش در درجه‌ی دهم بود، کوچکترین شک و تردید در دلش پیدا نمی‌شد، در کنار حضرت امیرالمؤمنین ایستاده، با این‌که می‌بیند که دشمنان، فاطمه‌ی زهرا را آن‌قدر اذیت می‌کنند اما هیچ تکان نمی‌خورد، بعضی از اصحاب تکان خوردند، این‌که «ارتد الناس بعد النبی الاّ الثلاث» (اختصاص/ص۱۰)، گفتند: چرا آقا امیرالمؤمنین یک کاری نمی‌کند؟! حمل بر خیلی چیزها ممکن بود بکنند و کردند و یک معنای ارتداد هم همین است ، یعنی ردّ کردند، ارتداد آن معنای اعلایش خیلی بد است و الاّ در دلش انسان بگوید: چرا اینطوری شد؟ همین که شما گفتید: چرا اینطوری شد؟ و تسلیم محض نبودید و ایمان‌تان آن قدر قوی نبود که بگویید: (یا می‌فهمید چرا اینطوری شد که بهتر، یا نمی‌فهمید، اگر نمی‌فهمید بگویید یک معصوم، یک امامی که معصوم از جهل است، او به این معنا تن داده، من چه حرفی می‌توانم داشته باشم؟ اگر هم می‌فهمید که باز بهتر؛ پس ایمان‌تان را تکمیل کنید، از دستوراتی که باید امشب ان‌شاءالله عمل به آن بکنید این است که ایمان‌تان را از هر طریقی که ممکن است کامل کنید، خیلی طُرق مختلفی برای تکمیل ایمان هست، تفکر در آیات الهی، تفکّر در زندگی خودتان، در مسائل مختلفی که هست انسان یک مقداری فکر کند، روی ساختمان بدن خودش، حالا از روح اطلاعی ندارید اما ساختمان بدنی‌تان را که می‌بینید، یک کسی از بزرگان می‌گفت: من در نقش سرانگشتانم ایمانم کامل شد، نقش سر انگشتان! این انگشتان را اگر در یک جوهری بزنید و روی کاغذ بزنید، هفت میلیارد جمعیتی که روی کره‌ی زمین هستند با هیچ کدام‌شان تطبیق نمی‌کند، نه تنها این هفت میلیارد، میلیاردها مردمی که مُرده‌اند، میلیاردها مردمی که بعداً متولد می‌شوند، با هیچ‌کدام تطبیق نمی‌کند، این آیا ایمان شما را تکمیل نمی‌کند؟ ساختمان بدنی‌تان، چقدر امراض است که الان خدا از شما دفع می‌کند، چقدر گرفتاری‌ها هست که خدای تعالی از شما رفع می‌کند، اگر انسانفکر داشته باشد… یک مقداری بنشینید روزی چند دقیقه‌ای، چند ساعتی، اگر شب و روز هم فکر بکنید باز جا دارد ایمان‌تان را کامل کنید. خدا و آخرت، این دو چیز خیلی مهم است، بقیه خودش درست می‌شود، خدا و آخرت، «اَلَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ» (بقره/۳) این دوتا غیب است، آخرت از نظر مُلکی غیب است، خدا هم از نظر ملکوتی غیب است، ایمان به این دو تا پیدا کنید، «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هَادُوا وَ النَّصَارَی وَ الصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْاخِرِ» (بقره/۶۲)؛کسی که ایمان به خدا و روز آخرت داشته باشد «لَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لَا هُمْ یحْزَنُونَ» (بقره/۶۲) هیچ خوفی ندارد، آرامش دارد، «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/۲۸) همه‌تان بدانید! به یاد خدا دل آرام می‌گیرد، «امنوا»؛ دوم: «عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»، عمل صالح چیست؟ دلم می‌خواست یکی بلند شود رأی بگیرد، ببینیم عمل صالح از نظر شما چیست؟ و چه عمل صالحی مهم‌تر از همه است؟ نماز عمل صالح است؟ بله؛ روزه؟ بله؛ خیلی چیزها هست، «بُنیَ الاسلام علی الخَمسة» (وسائل‌الشیعه/ ج۱، ص۱۰)، اسلام بر پنج پایه بنا شده، «الصلاة، والزکاة، و الحج، و الجهاد، و الولایة» این چهارتایی که قبل از ولایت است مختلف است، زکات و صلاة و حج و جهاد و چیزهای دیگری هم گفته‌اند، به جای جهاد مثلاً  امر به معروف و نهی از منکر گفته شده و فروع مختلفی که در دین است، اما در تمام روایات، ولایت هست،

معنای ولایت

ولایت را هم مکرر در سخن‌هایی که قبلاً گفته‌ام برای‌تان معنا کرده‌ام و بهترین معناست، شما در کتاب‌های لغت مراجعه کنید، شاید اینطور برای‌تان معنا نکنند، می‌گویند ولایت چند تا معنا دارد و خلاصه سردرگم می‌شوید، من یک وقتی دنبال تحقیق از معنای ولایت بودم، یک کتابی هست که (خدا رحمت کند) مرحوم آیت‌اللّه بروجردی وقتی که به درس ایشان موفق بودیم، ایشان راهنمایی فرموده بودند و به آن استناد می‌کردند و در درس‌شان می‌فرموند، یک کتابی به نام «مفردات راغب» که کتاب لغت است، من در آن‌جا معنای ولایت را پیدا کردم، اهل علم هم می‌دانند بسیار کتابِ لغتِ معتبری است، در این کتاب می‌گوید: انسان محبت داشته باشد و به خاطر محبتش اطاعت هم بکند. خیلی‌ها اطاعت می‌کنند ولی از ترس است یا به خاطر مزد است، ولی یکی روی محبت به حرف انسان گوش می دهد، این شخص که حرف را گوش داده ولیّ است و این شخص هم که با محبت دستور داده ولیّ است؛ آخر مگر می شود دستور با محبت باشد؟ بله، وقتی که من هر چه به شما گفتم همه‌اش به نفع خود شما بود و من هیچ نفعی برای خودم منظور نکرده باشم معلوم است که به شما محبت دارم، و الّا دلیلی ندارد که انسان محبت به طرف نداشته باشد ولی به نفع او دستور بدهد، خدای تعالی این‌طور است، هیچ دستوری به شما نداده جز آن‌که به نفع خود شماست، و اگر تمام مردم کافر بشوند «بر دامن کبریاش ننشیند گرد»، پس ولیّ ما خداست، خداست که هر چه دستور داده روی محبت به ما دستور داده، ما هم در مقابل باید هر چه که او دستور داده (ولو فایده ای برای خدا ندارد و به نفع ماست) ما هم باید روی محبت کار بکنیم. ببینید خیلی روشن است، در زیارت حضرت بقیةاللّه می‌گوییم: «یَا مَوْلاَیَ أَنَا مَوْلاَکَ» (مفاتیح الجنان/زیارت امام زمان علیه‌السلام در روز جمعه)، ای مولای من، ای فرمانده بامحبت من، من فرمانبردار بامحبت تو هستم، اسم مجموعش ولایت است. در همه‌ی این روایاتی که «بُنی الاسلام علی الخمسة»، اسلام بر پنج چیز بنا شده است، در همه‌ی روایاتش، شاید متجاوز از ده پانزده روایت من یادم هست، در تمام این‌ها امام می‌فرماید: «فَما نودیَ بِالشئٍ کَما نودیَ بِالوِلایة» (أصول الکافی/ج۲،ص۱۸)، به هیچ چیزی مردم را نخواندند، نخواستند، آن طوری که مردم را به ولایت خواستند، بعد امام علیه‌الصلوة والسلام توضیح می‌دهند، می‌فرمایند: نماز در مسافرت کم می‌شود، چهار رکعتی دو رکعت می‌شود، به زن‌ها در ایام حیض می‌گویند نماز نخوانید، مستطیع باید حج برود، کسی که مالش به حد نصاب می‌رسد زکات دارد؛ ببینید همه استثناء دارد، مسافر روزه نگیرد یا اگر مریض است روزه نگیرد، اما ولایت را نمی‌شود بگوییم یکی داشته باشد یکی نداشته باشد، یک زمان داشته باشید یک زمان نداشته باشید، تمامِ دوران عمرمان که شاید دوازده‌هزار سالش را حدوداً گذرانده‌ایم و بی‌نهایتش هم باقی مانده، در تمام این‌ها باید تحت ولایت خاندان عصمت باشیم، یک لحظه اگر ولایت را ترک کنیم کافریم، یک لحظه! در مسافرت باید باشد، در حال مریضی باید باشد، در سلامت باید باشد، در تمام اوقات باید ولایت باشد، «فما نودی بالشیء کما نودی بالولایة»، پس بهترین عملِ صالح، داشتن ولایت است (طبق همین روایت)، خب ولایت چه کار می‌کند؟ قلب ما را سالم می کند، حضرت ابراهیم «إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» (صافات/۸۴) وقتی که با قلب سالم درِ خانه‌ی خدا رفت ملکوت آسمان‌ها را دید، «إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» (شعراء/۸۹)، روز قیامت، «یوْمَ یفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ» (عبس/۳۴) آن قدر انسان گرفتاری دارد که وقتی می‌بیند برادرش دارد می‌آید از آن گوشه فرار می‎کند! چرا فرار می‌کنی؟ برای این‌که ممکن است این برادر مشکلی داشته باشد، من خودم به اندازه‌ی کافی مشکل دارم، در مناجات حضرت امیرالمؤمنین آمده است، البته اقتباس از آیات قرآن است که روز قیامت روزی است که هر کسی مشغول خودش است، «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ» (عبس/۳۷)، یک کاری دارد که همان برایش بس است، دیگر نمی‌خواهد باری روی بار او بگذاریم، یک روز بسیار سختی است، همه فرار می‌کنند، این‌جا می‌فرماید: «الا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»، اگر یک دل سالمی باشد فرار که نمی‌کند تازه دست همه را هم می‌گیرد، شفاعت می‎کند، (ان‌شاءالله اگر فرصتی شد فردا شب شاید درباره‌ی شفاعت و حقیقت شفاعت برای‌تان یک مقداری صحبت کنم) شفاعت می کند، شما همه‌تان اگر در دنیا قلب‌تان را بسازید، از امراض روحی خودتان را نجات بدهید، باید شفاعت کنید، شفیع هستید، منتها یک نفر شفاعت کبری به عهده‌اش است که حتّی انبیاء هم محتاج به او هستند، مثل حضرت رسول اکرم و یا هر یک از معصومین علیهم‌الصلوة والسلامو یک عده هم شفاعت‌های جزئی می‌کنند، تا چهل نفر از اقوام، خویشاوندان، پدر، مادر، فرزندان، برادرانش، این‌ها را شفاعت می‌کند، فقط قلب سلیم می‌خواهد، شرطش قلب سلیم است، قلب سلیم هم یعنی بگذارید روی میز تشریح، خوب به او برسید، ببینید هیچ مرضی ندارد؛ گاهی انسان یک امراضی دارد که خودش هم گاهی متوجه نیست. این را بدانید آقایان! عمل صالح در مرتبه‌ی اول، ولایت است و ولایت به‌خاطر این است که انسان قلب سالمی پیدا کند، دستورات خاندان عصمت و طهارت را عمل باید کرد، «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوَا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»،

چگونه امام متقین بشویم؟

حالا که این دو تا کار را کردید، ایمان دارید، ایمان‌تان قوی، عمل صالح‌تان هم درست، شما امام متّقین می‌شوید که اگر یادتان باشد در جلسات قبل در خصوص «و عباد الرحمن» گفتم. «وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ» یک اهل تقوی خدمت شما آمده می‌گوید: چه‌کار کنم تقوایم تقویت بشود؟ شما به حق وصیتش می‌کنید: همیشه طرفدار حق باش، با حق باش. ببینید، خودتان را ساختید، سالم شدید، یک چیزهایی در راه سلامت روح مردم به دست‌تان آمد، حالا برگشتید بین مردم، «تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ». یک وقتی یک زرتشتی می‌گفت: ما بهترین شعار را داریم: «گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک»، گفتم: قرآن در دو سه جمله این را گفته، شعار شما درست است، پندار نیک: همیشه انسان به نیکی پنداری داشته باشد، همیشه کردارش نیک باشد، گفتارش هم باید همیشه نیک باشد، ببینید در این مختصر آیه‌ی شریفه، پندار نیک همان ایمان است و قلب سالم؛ گفتار نیک «تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»، کردار نیک هم همان عمل صالح است، می‌بینید خدای تعالی هر سه تای آن شعار را با یک جمله‌ی کوتاه بیان کرده، گفتارمان خوب باشد، وصیّت به حق… وصیت که می‌گوییم به معنای این نیست که آدم موقع مُردن یک چیزی بنویسد وصیت بکند، نه! وصیت به معنای همین توصیه‌کردن است، توصیه هم از همان وصیت می‌آید، وصیت از توصیه می‌آید، من به شما توصیه می‌کنم کار بد نکنید، توصیه می‌کنم تزکیه‌ی نفس کنید، همین وصیت به حق است، وصیت به صبر است، اگر گفتیم که مرحله‌ی استقامت‌تان را خیلی تقویت کنید که صبر یکی از ارکان استقامت است، خب توصیه‌ی به صبر کردیم. این مراحل تزکیه‌ی نفس را چه کسانی و چه افرادی باید بگویند و چه افرادی باید بشنوند و عمل کنند؟ چه کسانی؟ کسی که بخواهد قلبش سالم باشد، «إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»، و آن کسی که جزء «عبادُالرحمن» است. من خیلی امیدوارم ان‌شاءالله بتوانیم در این شب‌ها با توسل‌مان به حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین علیه‌السلام و امشب با توسل به حضرت ابالفضل‌العباس علیه‌الصلوة والسلام خودمان را به کمالات برسانیم، خودمان را «امام‌المتقین» قرار بدهیم، خدا در قرآن رسماً و جداً در خصوص «عبادالرحمن» فرموده که این‌ها در دعا می‌گویند: «وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً» (فرقان/۷۴) یک عده با شما باشند، شما راهنمائی‌شان کنید که گناه نکنند و واجبات‌شان را انجام بدهند و صفات رذیله‌شان را بخواهند به وسیله‌ی شما رفع کنند و قلب سالمی داشته باشند، این معنای «امامُ‌المتقین» است، درست است که در رأس امامُ‌المتقین، امام معصوم است، چون هر چیزی یک صفی دارد، آن کسی که در جلوی صف واقع شده شخصیتش خیلی بالاتر است، آن کسی که آخر صف واقع شده آن هم در همان صف است، در همان راه است، ان‌شاءالله کوشش کنید که امامُ‌المُتقین بشوید، راهنمای اهل تقوی باشید. امر به معروف و نهی از منکر که کار همه‌ی مسلمان‌هاست: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» (توبه/۷۱) اما یک افرادی را شما بخواهید بسازید، از صفات رذیله نجات‌شان بدهید، چون ما خیلی داریم افرادی که واجبات‌شان را انجام می‌دهند، محرمات را هم ترک می‌کنند، هیچ گناهی نمی‌کنند، حتّی بعضی از مکروهات را هم ترک می‌کنند، حتی مستحبات هم انجام می‌دهند اما یکپارچه مریض‌اند، حسادت دارند، کبر دارند، عُجب دارند، خیلی چیزها دارند، خیلی امراض در وجودشان هست، این افراد متقی هستند ولی قلب سلیم ندارند. باید شما ان‌شاءالله کوشش کنید، (دوستان ما الحمدلله ما الان هر چه نگاه می‌کنیم غریبه‌ای در بین‌مان نیست) ان‌شاءالله کوشش بکنید که همه‌تان امام‌المتقین باشید، پشت سر علی‌بن‌ابیطالب، همه‌تان معلّم دیگران باشید، نمی‌شود که معلم خودش مریض باشد ولی بخواهد دیگران را از مرض نجات بدهد، «طَبیبٌ یُداوی الناس و هو عَلیل»، یک طبیبی که مردم را مداوا می‌کند ولی خودش مریض باشد! این نمی‌شود. ان‌شاءالله این را امشب از حضرت اباالفضل علیه‌الصلوة و السلام بگیرید. ببینید در زیارت حضرت اباالفضل می‌گوییم: «السلام علیک ایها العبد الصالح»، ببینید «عبدالصالح» مطابق «وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» و «المطیع للّه» روی ایمانش است، این خصوصیتی است که حضرت اباالفضل دارد، «المطیع للّه و لرسوله و لامیرالمؤمنین و للحسن و الحسین»، ببینید، یقیناً حضرت اباالفضل روی محبت شدیدی که به خدا و امیرالمؤمنین و پیغمبراکرم و امام حسن و امام حسین داشت اطاعت‌شان را می‌کرد که همان ولایت است، بعضی‌ها می‌گویند: تربیت‌شده‌ی دست حضرت امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین است، بله! ولی هر کسی این طور تربیت نمی‌شود، خیلی‌ها بودند همین‌طوری بودند، در خدمت ائمه‌ی اطهار بودند ولی تربیت نشدند، یک دلِ ظرفیت‌داری می‌خواهد، حضرت امیرالمؤمنین فرمود: این قلوب، «اوعیة» است، ظرف است، «فخیرها اوعاها»، بهترینش آن است که ظرفیتش بیشتر باشد، حضرت اباالفضل ظرفیتش خوب بود، ظرفیت شما هم باید خوب باشد، خب چطوری ظرفیت‌مان خوب بشود؟ می‌بینید پهلوی یک نفر نشستید، یک نفر اصلاً حرف‌های شما را گوش نمی‌دهد، یک نفر تمام حرف‌های‌تان را گوش می‌دهد، این ظرفش جا دارد که همه‌ی حرف‌ها را بپذیرد ولی آن یکی ظرفش را اصلاً برعکس گرفته، هر چه هم شما آب بریزید از اطرافش بیرون می‌ریزد، یا اگر هم ظرفیت دارد یک ظرف بسیار کوچکی دارد، «فَخَیرُها اوعاها».

روز تاسوعا؛ روز حضرت اباالفضل علیه‌السلام

شما ببینید، در این ایامی که واقعاً ایام فوق‌العاده‌ای است مثل این‌که مردم کاملا خودجوش همه می‌گویند: «یا حسین»، هیچ تبلیغاتی نیست، همه امشب می‌گویند: «یا اباالفضل»، امشب به نام حضرت اباالفضل‌العباس است. آن قضیه‌ی مرحوم حاج محمدعلی فشندی اگر درست باشد که درست است، حضرت فرمودند: من پس فردا (ملاقات شب هشتم بوده) روز عرفه به خیمه‌ی شما سری می‌زنم، علّتش هم این است که آن‌جا نامی از عمویم اباالفضل برده می‌شود، می‌گوید: من به کاروانی‌ها چیزی نگفتم، ولی دیدم روحانی کاروان‌مان نام حضرت اباالفضل را برد، حتماً هم مطالبی گفته، تنها روضه نخوانده، می‌گوید: من دائم نگاه کردم ببینم پس چرا آقا نیامدند، حوصله‌ام سر آمد، از داخل مجلس بلند شدم بیرون آمدم ببینم آقا اگر می‌آید من استقبالش کنم، وعده کرده، می‌گوید: آمدم بیرون، دیدم آقا سرشان را گذاشته‌اند به دیوار خیمه‌ی ما، دارند گوش می‌دهند و اشک می‌ریزند، حضرت اشاره فرمودند چیزی نگو، صدایت را بلند نکن. حضرت اباالفضل را مظلومانه شهید کردند. در تاریخ و در مقتل دارد که وقتی که همه‌ی اصحاب از دار دنیا رفتند و شهید شدند، فقط حضرت اباالفضل مانده و سیدالشهداء، این دو برادر با هم حرکت کردند، هم برای مردم حرف می‌زنند، هم عمل‌شان نشانگر این است که باید حقیقت و هدایت برای‌شان ثابت بشود، یکی از طرف چپ حرکت کرد، یکی از طرف راست حرکت کرد و قرار هم این بود که با تکبیرگفتن سلامتی یکدیگر را به هم برسانند، اباالفضل از این طرف صدا می‌زد: «اللّه‌اکبر»، سیدالشهداء هم از آن طرف صدا می‌زد: «اللّه‌اکبر»، و جنگ می‌کردند و جلو می‌رفتند، حضرت اباالفضل یک کار دیگر هم داشت و آن این‌که طرف شریعه برود و مشک را پر از آب بکند، حضرت اباالفضل وارد شریعه شدند و مشک را پر از آب کردند و بیرون آمدند، صدای برادر را دارد می‌شنود که «اللّه‌اکبر»ش بلند است و مشغول است، خیلی حضرت اباالفضل نیرو گرفت، حرکت کرد، اگر دشمنان کمین نمی‌کردند، اگر در پشت یک نخلی مخفی نمی‌شدند، مگر کسی می‌توانست به حضرت اباالفضل صدمه‌ای بزند؟ آن شخص در پشت درختی مخفی شد، حضرت اباالفضل خواست عبور کند با شمشیر به بازوی راست حضرت اباالفضل زد، فوراً به هیچ‌وجه متوجه بازوی قطع‌شده‌اش نشد، بند مشک را به طرف چپ انداخت و باز به طرف خیمه‌ها حرکت کرد، دست چپ حضرت را (شما اگر کربلا رفته باشید جاهایش مشخص است، با یک فاصله‌ی قابل توجهی تقریباً از هم هستند، که یک مدتی معلوم است حضرت اباالفضل با قطع دست راست داشته طرف خیمه‌ها می‌رفته) دست چپ حضرت را هم قطع کردند، فوراً بند مشک را به دندان می‌گیرد، در عین حال برای اطمینان حضرت سیدالشهداء «اللّه‌اکبر» را می‌گوید، حضرت سیدالشهداء هم مشغول‌اند، یک وقت امام حسین متوجه شد صدای حضرت اباالفضل یک نحوه‌ی دیگر دارد می‌آید، صدا می‌زند: برادر، برادرت را دریاب! حضرت سیدالشهداء دست از جنگ کشید، به طرف صدا حرکت کرد، وقتی رسید که اباالفضل علیه‌السلام روی زمین افتاده، فرقش با عمود آهنین شکافته شده، اگر شب تاسوعا نبود نمی‌گفتم، تیر به چشم نازنینش وارد شده، نشست سر اباالفضل را به دامن گرفت، تیرها را از بدن حضرت خارج می‌کرد، در روایت دارد که آن‌قدر دشمن تیر به طرف حضرت اباالفضل پرتاب کرده بود «کالقنفذ»، مانند خارپشت تمام بدنش تیرباران شده بود، حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام این تیرها را یکی‌یکی خارج کرد، حضرت اباالفضل چشم‌ها را باز کرد دید آقایش، مولایش، صورت به صورت او گذاشته، دست محبت به سر و صورتش می‌کشد، عرض کرد: برادر! من را همین‌جا بگذار، به خیمه‌ها نبر، چون من به بچه‌ها وعده‌ی آوردن آب را دادم، «الا لعنة اللّه علی القوم الکافرین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون» (شعراء/۲۲۷).

 

 
 

۷ محرم ۱۴۲۷ مطابق ۱۷ بهمن ۱۳۸۴

فهرست محتوا :

یقین، شرط اول حرکت در هر راهی

حقیقت مرگ، رد شدن از روی پل یا تعویض لباس است

لزوم اطاعت از مربی برای رسیدن به مقصد

رعایت اخلاقیات در زندگی

روضه‌ی حضرت ابالفضل علیه‌السلام

دعای ختم مجلس

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیةِ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم، هذا بَصائِرُ لِلناس وَ هُدیً وَ رَحمَةٌ لِقَومٍ یُوقِنون (جاثیه/۲۰)

روز هفتم ماه محرم‌الحرام و ایّام مصیبت خاندان عصمت‌ و طهارت است، امیدواریم خدای‌ تعالی از این ایّام پُربرکت اجر عظیمی به ما مرحمت بفرماید و ما را جزء عزاداران حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین علیه‌السلام قرار دهد.

یقین، شرط اول حرکت در هر راهی

آیه‌ای که تلاوت شد درخصوص دینِ‌ مقدس اسلام است که می‌فرماید: این دین‌ و این آئین و این قرآنِ کتاب آسمانی، برای مردم مایه‌ی بصیرت‌ و بینش است و برای کسانی که یقین دارند هدایت‌کننده و رحمت است. مسئله‌ی یقین در زندگی بسیار پُراهمیت است. بیشترِ خانم‌های سالک‌ الی‌الله و تعداد کمتری از مردها یقین‌شان به حقایق و آینده بسیار ضعیف است. ما متأسفانه آن‌چه را که می‌بینیم و جلوی چشم‌مان است فقط به همان‌ها معتقدیم و آن‌چه را که نمی‌بینیم و به صورت ظاهر، غیب است زیاد به آن‌ها اعتقاد نداریم، ممکن است اعتقادِ مختصری داشته باشیم امّا عملاً به آن‌ها اعتقادِ واقعی نداریم و حال آن‌که اگر بناست قرآن برای مردم موجب هدایت باشد، شرطش یقین است، اگر بناست انسان هدایت شود، شرطش یقین است، اگر بنا باشد که انسان به کمال برسد شرطش یقین و اگر انسان در راهی قرار گرفته و می‌خواهد به پایان این راه موفّق شود و به مقصد برسد شرطش یقین است. خدای‌ تعالی در اوّلِ سوره‌ی‌ بقره بعد از این‎که می‌فرماید: «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» (بقرة/۳)، تا آن‌جا که می‌فرماید: «وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ» (بقرة/۴)؛ متّقین کسانی هستند که به آخرت یقین داشته باشند. انسان اگر وارد ترمینالی شد، تا یقین نکند که این ماشین به آن مقصدی که او می‌خواهد می‌رود، سوار آن ماشین نمی‌شود. شما خانم‌های سالک‌ الی‌الله (که شاید بعضی حتّی معنای این کلمه را هم درست درک نکرده باشند، سالک‌ الی‌الله یعنی کسانی که به سوی خدا می‌روند) اگر شیطان سنگی جلوی پای‌تان انداخت، آن سنگ را باید هم برای خودتان و هم برای سایرین از وسط جاده بردارید. شما اگر یقین به آخرت نداشته باشید، اگر یقین به این‌که این راه‌تان درست است نداشته باشید، اگر مطمئن نباشید و یقین نداشته باشید که شما به جایی می‌روید که منافع‌تان در آن‌جا متمرکز شده، بدانید که یا موفق به مقصد نمی‌شوید و یا با زحمات بسیار زیادی شاید موفق شوید. اگر انسان در راهی حرکت می‌کند و شک دارد که این راه انسان را به مقصد می‌رساند یا نه، یا به آن راننده‌ای که ماشین را می‌راند و یا به خود ماشین، که آیا این‌ها می‌توانند من را به مقصد برسانند یا خیر؟ یک دلهره‌ای در تمام طول راه برای او خواهد بود و نمی‌تواند آرامش داشته باشد. زیاد دیده شده، افرادی که این یقین را ندارند، این اطمینان را ندارند، این‌ها در راه‌های معمولیِ دنیایی دچار عصبیّت و تندخوئی و مسائلی از این قبیل می‌شوند. می‌بینید پهلوی یک نفر در اتوبوس نشسته‌اید، او به راننده یا به مقصد اطمینان ندارد که همین راهی که می‌رود او را به مقصد می‌رساند یا خیر؟ با او نمی‌توانید حرف بزنید، حواسش جای دیگر است، دلهره دارد، پهلویش نشسته‌اید، در مسافرت مستحب است که انسان صحبت کند، کاری کند که سفر سخت نگذرد، می‌بینید او جوابِ خوبی به شما نمی‌دهد، چون حواسش پَرت است، حواسش به راه و مقصد و راننده و بالاخره به ماشین است که آیا این من را به مقصد می‌رساند یا نه؟ امّا آن کسی که یقین دارد، هم به راننده اطمینان دارد، هم به ماشین و هم به راه و مقصد، با کمال آرامش در ماشین نشسته و حتی ممکن است استراحت هم بکند و یک وقت هم چشمش را باز می‌کند می‌بیند به مقصد رسیده است. مسئله‌ی یقین، در راهِ رسیدن به کمالات خیلی مهم است. این‌که می‌فرمایند: سوء ظن نداشته باشید، این‌که فرموده‌اند: آرامش و ایمان داشته باشید، این‌که فرموده‌اند: باید هر سالک‌ الی‌الله جدی باشد، لازمه‌اش یقین به همه‌ی این‌هاست، مخصوصاً به مقصد.

حقیقت مرگ، رد شدن از روی پل یا تعویض لباس است

ما فکر می‌کنیم که اگر مُردیم دنیا و همه‌چیز ما تمام شده و حال این‌که همه‌ی چیزهای بی‌اساس و لهو و لعب و بازی‌ها در حقیقت تمام شده است، مرگ شروع به زندگی است، این دنیا برای اولیاء خدا قَنطَرِه است، نمی‌دانم به مسافرت‌هائی رفته‌اید که در ورودیِ آن مقصد، یک پلی گذاشته باشند، این پل هم اعتبار زیادی ندارد، هر چه سریع‌تر می‌خواهید از روی این پل عبور کنید که به خطرات این پل نیفتید، دنیا قنطره است، یعنی یک مَعبری است، یک گذرگاهی است، بسیار هم پرخطر که علی علیه‌الصلاةوالسلام می‌فرماید: «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ» (نهج البلاغه/خ ۲۲۶) آن‌قدر خطرناک است که اسمش را خانه‌ای که به بلا پیچیده شده است گذاشته‌اند. دلیلِ بر این‌که ما یقین به آخرت نداریم این‌ است که به همین دنیای پرخطر، به همین دنیای بی‌سر و سامان  اطمینان کرده‌ایم و دل بسته‌ایم ولی به عالم آخرت که همه‌چیزِ ما باید باشد توجه نداریم. شما این را بدانید و همه باید این را متوجه باشند که انسان از وقتی که خلق شده دیگر به هیچ عنوان از بین نمی‌رود، همیشه هست، نهایت این‌که لباس عوض می‌کند، همان‌طوری که انسان یک مدتی یک لباسی را که پوشید و یک مقدار کثیف شد خواهی‌نخواهی لباسش را باید عوض کند، همین‌طور این بدنِ انسان بالاخره فرسوده می‌شود، «و مَن نُعَمِّرهُ نُنَکِّسهُ فی الخَلق» (یس/۶۸) آن‌هایی که عمر طولانی می‌کنند، در بدن‌شان، در خلقت‌شان یک شکست‌هایی به‌وجود می‌آید، آن زیباییِ جوانی، آن قدرتِ جوانی، آن‌ها را ندارند، این لباس را خدای‌ تعالی به ما می‌فرماید که عوض کن، نگذار بیشتر از این تو را به زحمت بیندازد، شما همه‌تان، لااقل اکثرتان فرزند کوچکی دارید، سرِ حمام‌بردن و لباس‎عوض‌کردن غالباً مشکل دارید، خودِ بچه هیچ‌گاه اقدام نمی‌کند که من حمام بروم و لباسم را عوض کنم، ما عیناً همان بچه‌ها هستیم بلکه از آن‌ها هم یک مقداری بی‌توجه‌تر، که اگر بنا شد خدای‌ تعالی لباس ما را عوض کند ما غوغا می‌کنیم، خودمان متأثّر و اطرافیان‌مان هم گریه‌ها می‌کنند، اشک می‌ریزند، چه شده؟ فلانی می‌خواهد از دنیا برود! لباس عوض کند! این لباسش را عوض کند و یک لباس بهتری بپوشد و به خانه‌ی بهتری برود و با ائمه‌‌ی اطهار علیهم‌الصلاةوالسلام ملاقات کند و با خدا ارتباط داشته باشد و با خدای‌ تعالی همیشه حرف بزند، امام‌ زمان را در دنیا آن‌هایی که دیده‌اند یکی دومرتبه، آن‌هایی هم که ندیده‌اند حسرتش به دل‌شان مانده ولی آن‌جا چهارده‌‌معصوم علیهم‌الصلاةوالسلام را می‌بینند، یک نفری که یکی از نزدیکانش مثلا از دار دنیا رفته، اگر این مطالب را قبول ندارد باید بگوئیم مسلمان نیست و اگر قبول دارد این شیون و ناراحتی یعنی چه؟ اگر خود انسان  از مُردن و از این دنیا رفتن ناراحت بود معلوم است که عقیده‌اش و یقینش کامل نیست یا آن‌قدر در دنیا بدی کرده که از خدای‌ تعالی و خاندان عصمت علیهم‌الصلاةوالسلام خجالت می‌کشد. پس شما که سالک‌ الی‌الله هستید (این مقدمه را گفتم برای این مطلب) وضع‌تان را روشن کنید، ما دفاتر خانم‌ها را که از سراسر مملکت برای ما ارسال کرده‌اند، بعضی‌هایش را خودم دیدم و دیده‌اند و نمره هم به اکثر مقالاتی که نوشته‌اید داده‌اند، این مطلب را امروز باید به شما گوشزد کنم: یا این راهی را که انتخاب کردید روی هوس و هوای‌ نفس نبوده، پس باید به تمام شرایطش پایبند باشید، بحث نکنید، در این راه اجازه‌ی صحبت کردن به شما نمی‌دهند، اگر یک کاروانی باشد و بخواهد مثلاً شما را به مکه ببرد، می‌بینید همه‌مان تسلیم رئیس کاروانیم، حرف هم نمی‌زنیم، راهنمائی هم نمی‌کنیم، حتّی ممکن است اشتباه کند ولی اشتباهش قابل تحمل است. اوّل چیزی که باید صد درصد داشته باشید یقین به رسیدن به کمالات است، بدانید این راه شما را به کمال می‌رساند، این راه شما را به آخرت می‌رساند، این راه شما را به خدا و پیغمبر و ائمه‌‌ی اطهار علیهم‌الصلاةوالسلام می‌رساند، راهی است که خدا فرموده، ائمه‌‌ی اطهار فرموده‌اند، خاندان عصمت علیهم‌الصلاةوالسلام راهنمایی کرده‌اند و تمامش با آیات و روایات تطبیق می‌کند، این راه را شما پیش گرفتید، ما هم از همه چیز دست کشیده‌ایم، شما فکر نکنید که شاید من لیاقت بیشتر از این‌ها در شُهرت‌طلبی و معروفیت بین مردم نداشته‌ام که این‌جا معطّل شده‌ام، نه! موقعیت بوده است، من شاید از سن چهارده‌سالگی تا به حال دائماً مشغول تحقیق و تحصیل و مسائل علمی هستم و می‌توانستم برنامه‌های دیگری داشته باشم، ولی می‌خواهم کاری بکنم که لااقل در نزد پروردگارم روسفید باشم، چه از نظر عمل و چه از نظر گفتار، دیگران را به سوی خدا هدایت کنم، دوست داشتم که همه‌ی شما به کمال برسید، به خدا برسید، دست‌تان در دست امام‌ زمان‌تان قرار بگیرد، بنابراین باید به دستورات عمل کنید،

لزوم اطاعت از مربی برای رسیدن به مقصد

این‌که می‌گویم: «باید»، روی خود‌خواهی نیست، من گاهی در مقابل یک بچه‌ی کوچک، در مقابل یک فرد کم‌استعدادِ کم‌عقل، آن‌قدر تواضع می‌کنم و حرفش را گوش می‌دهم و سخنانش را و دستوراتش را عمل می‌کنم که شاید کسانی که با من بیشتر آشنا هستند تعجب کنند، ولی در مقام‌ تربیت، در مقام‌ ربوبیّت و در مقام این‌که بخواهم دیگران را به مقصد برسانم برنامه‌ام غیر از این است، با کمال‌ قاطعیت، با کمال‌ شدت برخورد می‌کنم، باید حرفم عمل بشود. حضرت خضر و حضرت موسی وقتی که با هم برخورد کردند (این‌که خدا قصه‌ی حضرت موسی و حضرت خضر را در قرآن بیان کرده، قصه برای ما نگفته که ما به خواب برویم، بلکه قصه گفته است که از خواب بیدار شویم) اوّلین جمله‌ای که حضرت خضر به حضرت موسی فرمود این بود: «انّکَ لَن تَسطَیعَ مَعیَ صَبرا» (کهف/۶۷) تو نمی‌توانی با من همراه‌ باشی، تو یقینت مثل یقین من نیست، تو واقعیّت را مثل من نمی‌بینی، اگر می‌توانی که حرف نزنی، هر چه گفته‌اند عمل بکنی، بیا با هم برویم مانعی ندارد، او هم تعهّد کرد و دیدید در مدّتی که با هم بودند بالاخره چند مورد پیش آمد که تحملش را از دست داد، به مجرّد این‌که سه‌مرتبه تحمّلش را از دست داد حضرت موسی و حضرت خضر خودشان فهمیدند که دیگر نمی‌توانند با هم زندگی کنند، «هذا فِراقُ بَیْنی‏ وَ بَیْنِکَ» (کهف/۷۸) این جدایی است، این سبب جدایی بین من و تو است، تو در راه خودت حرکت کن و من هم در راه خودم، اگر حضرت موسی همان موسای پیغمبر اولوالعزم باشد و اگر این «عبداً من عبادنا» حضرت خضر باشد خیلی مسئله است، به پیغمبر اولوالعزم می‌فرماید که تو دیگر نمی‌توانی با من حرکت کنی! حضرت موسایی که خدا آن‌قدر وصفش را در قرآن کرده که حساب ندارد و خضری که بالاخره پیغمبر اولوالعزم نبوده، در عین حال حالا که بناست تو شاگرد باشی و من استاد، باید صد درصد حرف من را گوش بدهی، هیچ ایراد هم نگیری. من یک وقتی در منزل‌مان دو نفر روی محبت آمدند کار کنند، هر دوی‌شان بنّای ماهری بودند، به آن‌ها گفتم: یکی‌تان بنّا باشید یکی‌تان شاگرد، دوتا بنّا نمی‌توانند با هم با حفظِ سِمَت کار کنند، همیشه این‌طور بوده است. من نمی‌خواهم بگویم: بر شما فضیلتی دارم پس باید از من پیروی کنید، ولی این را عرض می‌کنم: حالا که شما این را پذیرفته‌اید، حالا که بناست شما اولیاء خدا از یک بنده‌ی ضعیفِ خدا پیروی کنید، اگر غیر از آن‌چه که گفته می‌شود بخواهید عمل بکنید مسلّم بدانید که به وظیفه‌تان عمل نکرده‌اید، اختلاف ایجاد می‌کنید، تفرقه به وجود می‌آورید، اگر حتّی کسی را که آن لیاقتی که باید داشته باشد ندارد ولی من می‌گویم تو ای خانمِ بالیاقت! باید از این بی‌لیاقت پیروی کنی، شما اگر گفتید: نه! من این‌کار را نمی‌کنم، اختلاف ایجاد کرده‌اید و به مقصد نمی‌رسید، زیاد اتفاق افتاده این مواردی را که از خانم‌ها و یا آقایان تعهد می‌گیریم که باید به این‌ها متعهد باشید، بعضی‌ها با ما بنای بحث‌ و جدل می‌کنند و حال این‌که تمام آن‌ها طبق آیات قرآن است، کلّی من معطّل شده‌ام تا توانسته‌ام این‌ها را ردیف کنم، با من بحث می‌کنند، در دفاترشان چیزهایی می‌نویسند که اصلاً معلوم است که از مرحله پَرت‌اند، در مقالات‌شان گاهی آن‌قدر مسائل متفرقه مربوط به چیزهائی که به ما ارتباطی ندارد می‌نویسند که حساب ندارد، ما بر همین اساس نمرات خانم‌ها را با آن فکری که داریم داده‌ایم و کمال‌ محبّت را نسبت به آن‌هائی که نمره‌شان خوب بوده و باید پیشرفت کنند نموده‌ایم و این‌که می‌بینید من گفته‌ام که هیچ یک از خانم‌هایی که در شهرستان‌ها هستند به کسی مرحله ندهند، چون باید طرف را از جهات مختلف سنجید که آیا این شخص می‌تواند قدم دوّم را، قدم سوّم را، قدم چهارم را بردارد یا نه؟ گاهی برخورد کرده‌ایم افرادی که مرحله‌ی عبودیت‌اند ولی در همان مرحله‌ی استقامت که باز هم برای‌شان زیاد است گناهان کبیره‌ای می‌کنند که مرحله‌ی یقظه را هم ندارند، این‌ها را نمی‌شود پذیرفت، این صدای من ان‌شاءالله به همه می‌رسد، در همه‌ی شهرها کوشش کنند مراحلی که می‌خواهند بدهند یا با اجازه باشد و مرحله‌ی محبّت و جهاد و عبودیّت باید دقیقاً زیر نظر شخصِ خود من باشد و هیچ‌کس حق ندارد این مراحل را بدهد و اگر در گذشته داده‌اند، چون بعضی از دفاتر دیده شده که مراحل بالا را هم داده‌اند، آن‌ها را ما دفاترشان را کنار می‌گذاریم تا صاحب دفتر بیاید یک بررسی روحی بشود تا ببینیم اگر می‌تواند این مرحله را پیش بِبرد بسیار خوب، اگر نتوانست حتما باید برگردد و مراحلی را که می‌تواند بگذراند آن را مشغول باشد و آن مرحله را در روح خودش تثبیت بکند. اعتقادات‌تان را محکم کنید، در برنامه‌های‌تان دقیق باشید، بکوشید که ان‌شاءالله تا می‌توانید مطیع خدا و پیغمبر و ائمه‌‌ی اطهار علیهم‌الصلاةوالسلام باشید و دستورات را عمل کنید و ان‌شاءالله موفق باشید.

رعایت اخلاقیات در زندگی

یک زن سالک‌ الی‌الله، یک مرد سالک‌ الی‌الله به هیچ‌وجه نه با زنش دعوا می‌کند، نه با شوهرش دعوا می‌کند، نه تندخوئی می‌کند، در اتوبان‌ها دیده‌اید اگر یک ماشین پنچر بشود ماشین‌های دیگر هم می‌آیند به او می‌زنند، آن‌قدر فاصله‌تان را حفظ کنید که اگر یک ماشین درجا از بین رفت شما بتوانید قبل از رسیدن به او خودتان را کنترل کنید. یک زن متّقی، یک زن سالک‌ الی‌الله به هیچ وجه با شوهرش نزاع نمی‌کند، او اگر با شما نزاع کرد «و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما» (فرقان/۶۳) شما بگویید: هرچه شما می‌فرمائید، بسیار خوب، بعضی‌ها می‌گویند: این پُررو می‌شود، خب بشود، برای تو نفع است و برای او ضرر، چرا؟ چون حسابی در کار است، خدایی هست، دینی هست، اگر کسی در کار نبود، خدایی نستجیربالله در کار نبود، بله تو ضرر کرده بودی، امّا اگر خدا هست تو ضرر نمی‌کنی، بگذار هر چه می‌تواند اذیتت کند، دو روز دنیاست، می‌گذرد، بعد تو سرفرازی و او سرافکنده، می‌گویی: غرورم را شکسته، من را در مقابل مردم و اقوامم مفتضح کرده، همه‌ی این‌ها می‌بینی در پرونده‌ات نوشته می‌شود و خدا در مقابلش به شما اجر می‌دهد، اگر دَخلِ یک مغازه باز بود، یک نفر رفت پول برداشت و شما برنداشتید، اگر کسی نبود که بعد بیاید بگوید: چرا این پول ها را برداشتند؟ آن وقت حق با شما بود، شما ضرر کرده بودی، چون او پول‌دار شده شما پول‌دار نشدی، امّا اگر یک نفر بالای سرش باشد، صاحب مغازه بیاید و پول‌ها را بشمارد و بگوید: چه کسی این‌ها را برداشته؟ و معلوم بشود که آن شخص برداشته، او را می‌گیرند، اگر مسلمان باشند، دستش را می‌بُرند و مفتضحش می‌کنند و به شما که این‌جا ایستاده‌اید و هیچ خیانت نکرده‌اید، بارک‌الله می‌گویند، تشویق‌تان می‌کنند و اظهار محبّت می‌کنند، فرق این‌جاست، شما خودتان بنشینید فکر کنید؛ اگر حسابی در کار نباشد، خدایی در کار نباشد، آن وقت او یک فحش داد، شما ده تا باید به او فحش بدهید، او یک اذیت کرد شما باید ده برابر اذیتش کنید، چطور شد که تو من را اذیت کنی من تو را اذیت نکنم؟ اما اگر حساب در کار است، کسی بالایِ سرِ کارتان است، دیگری دارد کاملاً شما را می‌بیند، اِشراف دارد، از رگ گردن به شما نزدیک‌تر است، حسابش حساب است، دقیق هم حساب می‌کند، صورت‌حسابش آن‌قدر دقیق است که «لا یُغادِرُ صَغیرة وَ لا کَبیرة الّا احصاها» (کهف/ ۴۹) هیچ‌چیز را فرو گذار نکرده، همه را حساب کرده، تو فحش دادی با اخمی که کردی، او فحش داد ولی اخم نکرد، این اخمِ تو را حساب کرده اما اخم او را حساب نکرده چون او اخم نکرده، این‌قدر دقیق است، خوشحال نباشید که خب تنبیهش کردید، دیگر از این کارها نمی‌کند! بله، ممکن است یک زن در خانه طوری با شوهر و فرزندش یا فرزندانش برخورد کند، بعضی از سالکین‌ الی‌الله را دیده‌ام طوری خودشان را از نظر اخلاقی می‌گیرند که کسی در زندگی جرأت ندارد، نه شوهر، نه فرزندان، که بگویند بالای حرفش حرف است! خُب این‌ها حساب می‌شود، روزی هست که اسمش «یوم‌الحساب» است، خیلی هم نزدیک است، «اقتربت الساعة» (قمر/ ۱) ساعت خیلی نزدیک شده، چقدر وقت داریم؟ معلوم نیست! همین معلوم نبودنش، آن اقلّ اقلش یک لحظه‌ی دیگر است، چون تا انسان مُرد، آن‌هایی که به خواب رفته‌اند، چون این افراد غالباً افراد تزکیه نشده هستند به خواب می‌روند، همان‌طوری که اصحاب کهف خیلی دست بالا را گرفتند که گفتند یک روز یا بعضی از روز، و الّا یک لحظه، فوری می‌بینید قیامتی برپا شده، خدای‌ تعالی می‌گوید: تو این‌طور حرف زدی، این‌طور سخن گفتی، این‌طور صورتت را در هم کشیدی، این‌طور حرف‌های نامربوط زدی، او را هم می‌آورند (شوهر را هم می‌آورند) ایشان هم تحمل کرد، بیا آقا! این اجر مالِ تو، ولی تو به خاطر این اعمالت، اجرت را از بین بردی، حتّی آن‌هائی هم که ذخیره کردی به عنوان کفّاره باید برگردانی. خیلی مواظب باشید، من به شما توصیه می‌کنم، به شوهرهای‌تان نمی‌خواهد بگوئید؛ که هر چه شوهر به شما تعدّی کرد اگر شما برای این‌که دین‌تان به شما تحمّل را دستور داده تحمّل کردید، شما روز قیامت ده‌برابر اجر خواهید برد و او به هیچ‌وجه اجری که ندارد بماند، خدای‌ تعالی از حسنات او برمی‌دارد و محو می‌کند و حسناتش حبط می‌شود و از بین می‌رود. یک مردی به من یک روز می‌گفت: این خانمِ من از وقتی نزد شما آمده خیلی بدتر از قبل شده، خُب من شرمنده شدم، خجالت کشیدم، خدا هم این را نمی‌خواهد، پیغمبر اکرم شرمنده می‌شود. ما یک وقتی هندوستان رفته بودیم، یک بیابانی مردم جمع شده بودند، ۲۵ هزار جمعیت، برای این‌که برای حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین عزاداری بکنند، یک گودالی هم کنده بودند که این گودال هشت‌متر طولش بود، یک‌ونیم متر هم پهنایش بود، یک متر هم گودی‌اش بود، در آن‌جا هیزم ریخته بودند، تنه‌های درخت را انداخته بودند که از ساعت ده‌ صبح تا ده‌ شب این آتش آماده شد که مردم با گفتن «یا حسین» وارد این آتش بشوند و پای‌شان به خاطر نام مقدس حضرت سیدالشهداء نسوزد، ما را هم دعوت کرده بودند که برای‌شان صحبت کنیم، من وقتی وارد آن صحرا شدم به یاد صحرای عرفات افتادم که چادرها را زده‌اند و همه‌ی مردم این‌جا جمع شدند، ما را در یک محلی، در یک جای خاصی بردند، ولی من نگاه کردم دیدم شاید چند تا زن در میان این‌ها یک چارقدی سرشان بود، همه بی‌حجاب، ظهر هم که بنا شد ما نماز جماعت بخوانیم یک عده‌ی خیلی کمی از این ۲۵ هزار جمعیت برای نماز آمدند و خیلی ناراحت شدم که این‌ها با این وضع آمده‌اند برای ابی‌عبدالله‌الحسین عزاداری کنند، مهلتِ صحبت تا شب نبود، شب بعد از نماز، همه جمع شدند ما صحبت کردیم، من به آن‌ها گفتم: بین ما شیعیان و شما شیعیان یک فرق است؛ شیعیان‌ ایران به دستورات اسلام بهتر عمل می‌کنند ولی شما با محبّت به سیّدالشّهداء بهتر از ما عمل می‌کنید و یک مسئله را به شما تذکر می‌دهم، دیگر خودتان می‌دانید! (و این جمله را این‌جا هم من به شما خانم‌های محترم تذکر می‌دهم) ان‌شاءالله اگر روز قیامت شد، نامه ی اعمال شما را به حضرت سیّدالشّهداء طبعاً نشان می‌دهند، امام است خودش می‌داند، محبّتِ شما را هم به حضرت می‌گویند، یا حضرت خودشان می‌بینند، می‌بینند که در محبّت، شما قوی‌تر عمل کردید، در عمل، مردمِ مسلمانِ شیعه‌ی ایران قوی‌تر ظاهر شدند، امّا وقتی سیّدالشّهداء اعمال شما را در مقابل سایر ائمه می‌بیند خجالت می‌کشد که این‌ها به دستورات اسلام عمل نکردند، چیزهایی که صریح قرآن است به آن‌ها عمل نکردند و به من هم محبّت دارند؛ مثلاً انسان یک دوستی داشته باشد، این دوستش به آداب اجتماعی، به آداب دینی عمل نکند، خیلی انسان متأثر می‌شود که چرا این با من راه می‌رود؟ یک نفری که فرض کنید بی بند و بار است، معتاد است، هزار نوع کارهای زشت دارد و انسان را هم دوست دارد، می‌گوییم: تو نزدیک ما نشو! تو آبروی ما را می‌بَری، یک وقت نگویند این از دوستان تو است؛ بعد قضیه‌ای را برای‌شان نقل کردم که یک یهودی یک انگشتر قیمتی گم کرده بود، یک مسلمان پیدا کرد، این یهودی خیلی ثروتمند بود و این مسلمان خیلی فقیر بود، از لباس‌هایش معلوم بود فقیر است، آمد انگشتر را به یهودی داد، یهودی گفت: تو قیمت این انگشتر را می‌دانستی؟ گفت: بله، این‌قدر قیمت دارد. گفت: تو وضع مالی‌ات چطور است؟ گفت: هیچ چیز ندارم، همین امروز هم شاید گرسنه باشم. گفت: چرا این انگشتر را نبُردی بفروشی؟ کسی که نمی‌فهمید و زندگی‌ات را روبراه می‌کردی، گفت: فقط برای یک جهت، روز قیامت حضرت موسی می‌آید، رسول اکرم هم می‌آید، ممکن است حضرت موسی به رسول اکرم بگوید: این امت تو، انگشتر امت من را پیدا کرد، بُرد فروخت و به او خیانت کرد و پیغمبر ما از حضرت موسی خجالت بکشد؛ این را هم برای‌شان گفتم؛ گفتم: حالا ممکن است ابی‌عبدالله‌الحسین، در خانم‌ها فاطمه‌ی زهرا، این‌ها خجالت بکشند، این پیرو من بوده؛ خاک بر سر بعضی از متجدّدین، خدا رحمت کند حضرت امام رضوان‌الله‌تعالی‌علیه را، در رادیو با یک زنی صحبت می‌کردند که زمان ما چه زمانی است؟ آن وقت ها یک سریالی را به نام اوشین نشان می‌دادند، آن دختر، آن زن گفته بود: زمان ما زمانی است که باید ما مثل این دختر ژاپنی باشیم و زمان حضرت زهرا نیست! این جمله را که گفته بود، در رادیو پخش شده بود، آن وقت پسر من رئیس کل‌ رادیوی ایران بود، آقا فرمودند که این شخص را پیدا کنید، این زن را پیدا کنید بکشید، چون به حضرت زهرا جسارت کرده، مگر حضرت زهرا مختص یک زمان خاصی بود؟ این باید کشته بشود و برای آن کسی که این را ضبط کرده بود و با بی‌توجهی پخش کرده بود، چقدر زحمت به‌وجود آمد و همه زیر سؤال رفته بودند. حالا ما عملاً می‌گوئیم: زمان ما، زمان فاطمه‌ی زهرا نیست، فاطمه‌ی زهرا کدام حرکتش مثل ما بود؟ بچه‌داری‌اش مثل بچه‌داری ما بوده؟ کارِ خانه‌اش مثل کار خانه‌ی ما بوده؟ شوهرداری‌اش مثل شوهرداری خانم‌های ما بوده؟ کدام یکی‌اش؟ عملاً ما داریم همان حرف را می‌زنیم، که عمل هم مهمتر از حرف است. خدا می‌داند وقتی این سخنرانی را من در آن محل (جایی بود به نام کانو‌دَر که اطراف احمدآباد گجرات بود) کردم فردا دیدم همه‌شان چادر سر کردند، همه‌شان خودشان را پوشانده‌اند، نماز فردا ظهر که روز قبلش شاید ده نفر بیشتر نبودند اقلاً ده پانزده‌هزار جمعیت نماز آمدند؛ حرف باید تأثیر کند، مدام من بنشینم صحبت کنم برای شما، حرف بزنم، دفاترتان و مقالات‌تان را ببینم، نمرات‌تان را دقت کنم، همه‌ی این کارها آخرش با یک دعوای با شوهر، با یک بدتربیت‌کردن فرزند، با یک برنامه‌ی کوچکی که دلت خواسته انجام دادی، همه را از بین ببری، من که روز قیامت از شما نمی‌گذرم…

روضه‌ی حضرت ابالفضل علیه‌السلام

ایام عاشوراست؛ شما ببینید خاندان عصمت‌ و طهارت که در خدمت ابی‌عبدالله‌الحسین بودند در مثل امروزی که آب به روی اهل‌ بیت عصمت‌ و طهارت بسته شد چه حالی داشتند؟ هوا گرم، بچه که این حرف‌ها سرش نمی‌شود، جنگ است و چهل‌نفر بچه‌های کوچک، صدای العطش‌شان بلند بود، مادرهای شیر ده از تشنگی شیر در پستان ندارند، دلهره‌ی جنگ هم که سی‌هزار لشکر یک‌طرف و این‌ها عده‌ی کمی بودند در این طرف قرار گرفتند، شما ببینید چه وضعی پیدا می‌کند؟ بچه‌ها در روز عاشورا دیگر کم‌کم مأیوس شدند از این‌که داد بزنند ما تشنه‌ایم، حضرت اباالفضل‌العباس دو سِمَت در کربلا داشت، یکی آب‌رسانی به اصحاب ابی‌عبدالله‌الحسین بالاخص اطفال و یکی هم محافظت اطراف خیمه‌ها، سوار اسب بود داشت دور خیمه‌ها حرکت می‌کرد که دشمن از گوشه‌ای حمله‌ نکند، دید در میان یکی از این خیمه‌ها که قبلاً آب می‌گذاشتند صدای همهمه‌ی بچه‌ها بلند است، از اسب پیاده شد دامن خیمه را بالا زد، دید این بچه‌ها شکم‌ها را لخت کرده‌اند، روی زمین مرطوب گذاشته‌اند که از سردی زمین استفاده کنند، حضرت ابالفضل‌ آمدند خدمت برادر ، «لقد ضاق صدری» (بحار الأنوار/ج‏۴۵، ص۴۱) آقاجان! دیگر سینه‌ام تنگ شده، دیگر نمی‌توانم نفس بکشم، حضرت فرمود: پس حالا که این‌طور است برای اطفال یک آبی بیاور، می‌توانی، آن شجاعتی که علی علیه‌الصلاةوالسلام به تو داده تو را قدرتمند کرده است، مشک را برداشت به طرف شریعه‌ی فرات روانه شد، وارد شریعه هم شد، آب هم برداشت، آمد بیرون از شریعه، دیگر شما شنیده‌اید… ابن‌زیاد صدا زد که اگر این مشک آب را به خیمه‌ها برساند ابی‌عبدالله‌الحسین و اباالفضل همه‌ی شما را از بین می‌برند، نگذارید که این آب‌ها به خیمه‌ها برسد، دست اباالفضل را قطع کردند، بند مشک را به طرف‌ چپ انداخت، دست‌ چپ را قطع کردند، بند مشک را به دندان گرفت، اما یک‌وقت دیدند اباالفضل سرش را پایین انداخته، دارد به زمین نگاه می‌کند، «آیساً من الحیات عازماً علی الموت» از زندگی دیگر مأیوس شد، چون زندگی را می‌خواست برای این‌که این آب‌ها را به خیمه‌ها برساند، تیری آمده به مشک اصابت کرده، آب‌ها روی زمین ریخته، همین‌طور که سرش پایین بود تفکر می‌کرد که چه کند، یک شخصی آمد عمود آهنین در فرق حضرت اباالفضل‌العباس… السلام علیک یا اباالفضل‌العباس ابن امیرالمومنین السلام علیک ایّها العبد الصالح و رحمة الله و برکاته.

دعای ختم مجلس

همه با توجه:  نسئلک اللهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا ابی‌عبدالله‌الحسین یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله، پروردگارا به آبروی حضرت سیدالشهداء و این ایام و این روزهای عزیز، فرج امام‌ زمان ما را برسان. ما را از بهترین اصحاب و یارانش قرار بده. ما را در صراط مستقیم دین قرار بده. ما را از هرگونه گناه و معصیت حفظ بفرما. پروردگارا به آبروی ولی‌ عصر قَسم‌ات می‌دهیم ما را در تزکیه‌ی نفس موفق بفرما. اموات‌مان غریق رحمت بفرما. پروردگارا به آبروی حجةبن‌الحسن موانع راه‌مان را از مقابل‌مان برطرف بفرما. حقایق قرآن را در قالب حکمت در قلب ما قرار بده. پروردگارا به آبروی آقای‌مان حجةبن‌الحسن گرفتاری‌های‌مان برطرف بفرما. سوء اخلاق‌مان برطرف بفرما. صفات حمیده به همه‌ی ما مرحمت بفرما. صفات رذیله را از ما دور بفرما. مرض‌های بدنی‌مان به آبروی آقای‌مان حجةبن‌الحسن شفا عنایت بفرما. مریض‌های منظور، مریض منظور، مریضه‌ی منظوره الساعة لباس عافیت بپوشان. اموات‌مان، شهدای‌مان غریق رحمت بفرما. عاقبت‌مان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان.

 

لینک دانلود : کلیک راست و ذخیره

 

۳ ربیع الثانی ۱۴۲۷ قمری – ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۵ شمسی – شرایط ربوبیت

«بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و الصلاه و السلام علی محمدٍ و آله أجمعین لا سیما علی بقیه الله فی العالمین روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداه»

 ما حدود بیست سال است که با جمعی از شما آشنا هستیم {البته} بعضی‌ها کمتر، حتی ممکن است مراحل بعضی‌ها آن اندازه نباشد ولی علت این جمع‌آوری و این جلسه که خیلی از نظر من مهم است این است که یک عده‌ای خواهی نخواهی به شما مراجعه کردند و ما هم تأیید کردیم و لازم هم هست ولی نکاتی باید تذکر داده بشود، فقط تذکر است که إن‌شاءالله دوستان باید دقیقاً به این نکات توجه کنند.

نکتۀ اول اینکه قدر خود را بدانید چون خدای تعالی در قرآن می‌فرماید «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ»[1] چه کسی بهتر از آن فردی است که از نظر کلام و از نظر گفتار… چون گفتار در انسان مهم‌تر از هر چیزی است، گاهی می‌شود تحصیل علم و بعد از آن گفتار است، حکمت بعد از آن «جَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ»[2] هر چیزی را که شما تصور کنید…، همین آیاتی که این هفته بخوانیم، خدای تعالی می‌فرماید: «الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنْسانَ»[3] اول نعمتی که خدا به انسان تذکر می‌دهد «عَلَّمَهُ الْبَیانَ»[4] بهترین فرد از نظر سخن و بیان کسی است که به سوی خدا مردم را دعوت می‌کند. هر کدام از شماها را من می‌شناسم، حالا اگر نگویم همۀ شما ولی اکثر شما فاضل، دانشمند، نویسنده، اهل تقوا و اهل تزکیۀ نفس {هستید} که قدم اول آن عدالت بود که در شماها بحمدالله به وجود آمده است و جمعی هم در شهرهای مختلف به شماها مراجعه می‌کنند و از شما انتظار دارند که هم سخن خوب برای آن‌ها بگویید و هم از أعمال شما استفاده بکنند، چون سخن خوب را خدای تعالی در قرآن امر فرموده است که می‌فرماید: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»[5] برای مردم خوب حرف بزنید، نیکو حرف بزنید، این خیلی اهمیت دارد. بیشتر از گفتار خوب عمل خوب اهمیت دارد که فرمود مردم را با عمل خود به سوی خدا دعوت کنید، مردم را با غیر «أَلْسِنَتُکُمُ»[6] به سوی خدا دعوت کنید. سابق بر این قبل از اینکه مراحل تزکیۀ نفس را ما به اصطلاح کلاسیک کنیم فقط همین یکی بود که ما مثلاً خدمت مرحوم حاج ملاآقاجان یا خدمت مرحوم آقای کوهستانی می‌رفتیم، می‌نشستیم ببینیم ایشان چطوری زندگی می‌کنند ما هم همانطور زندگی کنیم، چه اخلاقی از خود نشان می‌دهد ما هم همانطوری باشیم. خیلی کور بود، یعنی ما نمی‌فهمیدیم که چطور شده است که او چنین اخلاق خوبی پیدا کرده است، این را نمی‌فهمیدیم، چطور شده است که أعمال این شخص این‌قدر خوب است، سر وقت نماز خود را می‌خواند، با توجه است، ما این‌ها را نمی‌فهمیدیم ولی تا حدی مؤثر بود، خود را کنترل می‌کردیم که ما هم مثل او باشیم، خیلی این‌طوری اتفاق می‌افتاد و تنها کسانی هم که شاگردان بعضی از این بزرگان بودند غالباً عمل او را برای ما تعریف می‌کنند. الآن کتاب‌های زیادی در حالات اولیاء خدا نوشته شده است شما همۀ آن‌ها را مطالعه بکنید از گفتار آن‌ها چیزی بیان نشده است یا کم بیان شده است یا برنامه‌ای به انسان‌ها و کسانی که اطراف آن‌ها بودند ندادند اما هم شاگردان آن‌ها و هم آن کسانی که با آن‌ها برخورد کردند از أعمال این‌ها می‌گویند، فلان کس فلان عمل را کرد، فلان کس فلان اخلاق را نشان داد، فلان کس فلان گفتاری که باز هم مربوط به أعمال آن‌ها بوده است گفته است، مربوط به اینکه ما چه کار بکنیم دارای این صفات و خصوصیات باشیم، البته من که ندیدم، ولی کمتر بیان شده است. منتها شماها إن‌شاءالله هم با عمل خود و هم با گفتار خود {مردم را جذب کنید} چون خدای تعالی می‌فرماید: «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ» نه اینکه مثلاً با عمل خود، البته عمل را زیاد اهمیت دادند ولی قول هم هست. در قرآن زیاد گفته شده است که «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[7] یا مثلاً «وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[8] زیاد گفته شده است، چون اهمیت عمل زیاد است ولی شاگرد را صددرصد راهنمایی نمی‌کند، آن قول است که راهنمایی می‌کند، عمل خیلی مؤثر است. إن‌شاءالله دوستان در هرکجا که هستند باید این دو چیز خیلی در نظر آن‌ها قوی باشد: یکی أعمال آن‌ها و یکی گفتار آن‌ها، این‌ها راهنما باشد. این نکتۀ اول که اهمیت کار خود را بدانید که هر کجایی از قرآن از اولیاء خدا صحبت شده است آن‌هایی که دعوت به خدا می‌کنند، آن‌هایی که با عمل مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنند ارزش این‌ها خیلی بیشتر از سایرین است، حتی در تفسیر آیۀ شریفۀ «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ أَجْراً عَظیماً»[9] این مجاهدین کسانی هستند که یا با عمل خود مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنند یا با قول خود و آن‌هایی که با عمل خود موانع را رفع می‌کنند… چون کفار و منافقینی که در جنگ‌ها کشته می‌شدند این‌ها مانع رفتن به سوی خدا بودند، صدّ «عَنْ سَبیلِ اللَّهِ»[10] می‌کردند، می‌بینیم که خدای تعالی می‌فرماید «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ» جهاد تنها جنگ کردن {نیست} «مُقاتلین» که نفرموده است «مُجاهِدینَ» فرموده است «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ» آن‌هایی که در خانه نشستند و شب‌ها تا صبح بیدار هستند و روزها هم تا شب روزه بگیرند و مشغول خود هستند، این‌ها را جزو قاعدین می‌گیرند وإلّا اگر آن قاعدینی باشند که از جنگ در خانه نشستند یا اصلاً کاری نمی‌کنند یا اصلاً دینی ندارند این‌ها که فضیلتی ندارند که آن‌ها أفضل از این‌ها باشند، همین کسانی که در خانه نشستند «فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ»[11] یا مثلاً «عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ»[12] می‌بینیم می‌گویند «أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِدٍ» ارزش او از هفتاد هزار عابد بیشتر است. در مرحلۀ اول و نکتۀ اول به آنچه که خدا به شما تفضل کرده است خیلی باید اهمیت بدهید، حالا گاهی مثل آقای موسوی است که در ماکو مثلاً… البته دیر آمده است ولی مردم مراجعه می‌کنند، این‌ها را که عرض می‌کنم حتماً باید توجه داشته باشند، بعضی‌ها هم مثل آقای رفیعی و آقای گنجی و دوستان این‌طوری هستند که خیلی قدیمی هستند، با جناب آقای نعمتی که از بچگی با هم بزرگ شدیم، البته سن ما بیشتر از ایشان است. بعضی‌ها دیر آمدند و بعضی‌ها زود آمدند ولی الآن افرادی که این‌جا جمع شدند خدای تعالی به آن‌ها تفضلی کرده است و مردم به آن‌ها مراجعه می‌کنند. بدانید اصل کار شما خیلی پُرارزش است، بیشتر از این هم من برای شماها نباید صحبت کنم، خود شما می‌دانید، خیلی پُرارزش و خیلی پُرقیمت است. حالا که این‌طور است باید به نکات بعدی توجه داشته باشید، بعضی از افراد هستند که عالم هستند، دانشمند هستند، خیلی بزرگوار هستند، جداً من گاهی به بزرگواری آن‌ها اقرار کردم ولی مربی نیستند، حالا یا بلد نیستند تربیت بکنند یا حوصلۀ آن را ندارند یا اینکه بالأخره این صفت در آن‌ها نیست، مربی نیستند. حالا من نمی‌خواستم تقسیم به سه قِسم بکنم وإلّا این دانشمندان، بزرگان سه قِسم هستند و همۀ اصول اسلامی را هم صحیح طبق روایات و آیات قبول دارند و بلکه خود آن‌ها معتقد هستند ولی نه تنها مربی نیستند گاهی می‌شود که برای تربیت افراد مُضرّ هم هستند، یعنی کسی با آن‌ها تماس نگیرد بهتر است، بلد نیستند که افراد را تربیت کنند. یک عده یا حال آن را ندارند یا نمی‌خواهند یا اهمیت نمی‌دهند، این‌ها هم مربی نیستند. یک عده هستند که مربی هستند و من روی این نکته می‌خواهم بیشتر صحبت کنم، این افرادی که مربی هستند و تربیت اشخاص را بلد باشند، این‌ها باز از یک اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار هستند، اولاً خدا رب العالمین است، یکی از صفات پروردگار را در خود به وجود آوردند، یکی از صفات بسیار مهم خدا است، می‌بینید در عالم زر اول چیزی را که خدای تعالی از ما افراد بشر می‌پرسد می‌فرماید: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ»[13] خیلی اهمیت دارد که این را می‌گوید وإلّا مثلاً می‌فرمود «أَ لَسْتُ رحمن» آیا من رحمان نبودم؟ به همۀ شما مهربانی نکردم؟ یا می‌فرمود «أَ لَسْتُ بِرازِقِکُم۱۵:۱۳» یا همین صفاتی که هست. مسئلۀ ربوبیت خیلی مهم است، ربوبیت یعنی انسان اول خود را خوب تربیت کند، بعد نزدیکان خود را و بعد عموم مردم را. هرچه دایرۀ ربوبیت او توسعه پیدا کند ارزش او پیش خدا بیشتر است. علی بن ابیطالب (علیه الصلاه و السلام) امام است، گاهی ممکن است امامی امام باشد ولی ربّ نباشد، مثلاً شما با یک نفر داخل کوچه حرکت می‌کنید و می‌خواهید این را به یک جایی برسانید، امام هستید اما در راه یک مُشت ناسزا به او می‌گویید، یک مُشت بدوبیراه به او می‌گویید، یک حرکاتی انجام می‌دهید که او تربیت نمی‌شود بلکه برعکس می‌شود. امام یک صفت دیگر هم باید داشته باشد و آن این است که ربّ هم باشد، لذا دربارۀ علی بن ابیطالب می‌فرمایند «رَبُّ الْأَرْضِ إِمَامُ الْأَرْضِ»[14] ربّ هستند «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً»[15] روز قیامت… حتماً منظور علی بن ابیطالب است که از تفاسیر هم استفاده می‌شود و در دعای ندبه هم می‌گوییم که «وَ اسْقِنَا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ ص بِکَأْسِهِ وَ بِیَدِهِ رَیّاً رَوِیّاً هَنِیئاً سَائِغاً لَا ظَمَأَ بَعْدَهُ»[16] ببینید آب را از حوض کوثر باید از دست حضرت ولیعصر گرفت و «سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» این‌جا ربّ حالا یا به علی بن ابیطالب و یا به امام زمان {می‌رسد} چون هر امامی به مأموم خود از آب کوثر عنایت می‌کند. به ما از دست امام زمان می‌رسد، به آن‌هایی که در زمان علی بن ابیطالب بودند از دست علی بن ابیطالب و همین‌طور {در مورد امامان دیگر هم همین‌طوری است} که این‌ را روایات دیگر هم دارد. مسئلۀ ربوبیت خیلی اهمیت دارد، اگر می‌خواهید بزرگترین کاری که هم برای قیامت شما و هم دنیای شما مفید است انجام بدهید این است که این شرایط ربوبیت را در خود ایجاد کنید، یعنی واقعاً اگر یک نفر پیش شما آمد خوب بتوانید او را بسازید، خوب بتوانید ربّ او باشید، او را تربیت کنید، نگذارید به خاطر یک چیز جزئی از دست شما خارج بشود. اگر گاهی می‌بینید ما بی‌اعتنایی {برخورد می‌کنیم} می‌خواهی بیا، می‌خواهی نیا، اگر دو دفعه جلسۀ تخصصی را نیامد دیگر او را راه ندهید یا او را دعوت نکنید این‌ها باید برخلاف میل یک مربی باید باشد، بلکه این‌ها به خاطر این است که آن‌ها را محکم کنیم، زیر بار تربیت تَن بدهند وإلّا یک نفر از این دوستان که خوب باشد…، البته بعضی‌ها از اول متقلبانه آمدند و هرچه زودتر بروند بهتر است ولی بعضی‌ها واقعاً جدی آمدند، درست آمدند، انسان باید برای آن‌ها جانفشانی بکند تا اینکه باشند، چون خیلی اهمیت دارد، حضرت أمیر در مقابل پیغمبر اکرم نشسته است، رسول اکرم به حضرت أمیرالمؤمنین می‌فرماید «؟..؟۲۰:۱۳» اگر یک نفر، یک مرد، یک زن، چون این‌جا «رَجُلًا» تنها مردها نیستند، منظور مرد و زن است، در لسان عرب گاهی «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»[17] می‌آید که یک نفر اگر به وسیلۀ تو هدایت بشود («لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ بِکَ رَجُلًا وَاحِداً خَیْرٌ لَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا۲۰:۴۰»[18] برای تو بهتر از دنیا و آنچه در دنیا است.) پس اهمیت دارد، ما اگر یک نفر را از دست دادیم یا شماها اگر یک نفر را از دست دادید فکر نکنید مهم نیست، می‌خواهد بیاید یا می‌خواهد نیاید، حتی گاهی می‌بینیم در قرآن هم خدا به پیغمبر اکرم دستور می‌فرماید زیاد خود را به زحمت نینداز ولی پیغمبر اکرم چون حقیقت را می‌داند آنقدر جلو می‌رفت که خدا او را کنترل می‌کرد که «طه * ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏»[19] این‌طوری با… ولی اهمیت دارد که یک نفر هدایت بشود. خدای من شاهد است گاهی فکر می‌کنم اگر به خاطر اینکه بعضی‌ها من را دوست ندارند به تزکیۀ نفس و مسائل تزکیۀ نفس بی‌اهمیت شدند، اگر خدا به خاطر این جهت من را داخل جهنم بیندازد جا دارد، خیلی اهمیت بدهید، یک نفر نباید از دست شما خارج بشود، یک نفر نباید از تربیت شما خارج بشود، یک نفر از کسانی که واقعاً توبه کردند، واقعاً یقظه دارند را نباید {از دست بدهید} شما بگویید آمدند که آمدند نیامدند هم نیامدند، به من که پول نمی‌خواهند بدهند، مقیاس پول نباشد، مقیاس احترام شما نباشد، حتی اگر می‌آید توهین هم می‌کند ولی امیدوار هستید یک وقتی خوب بشود بگذارید توهین بکند، ارزش دارد در مقابل آنچه که خدا به شما خواهد داد. مربی باشید، همۀ حرف‌ ما این است که در این جلسه این‌ها را تذکر بدهیم که هیچ کس به خاطر عمل شما یا به خاطر گفتار شما از دست شما فرار نکند. لذا ربوبیت را از هر چیزی بیشتر اهمیت بدهید، هم ثواب دنیا دارد و هم ثواب آخرت دارد. ثواب دنیای آن این است که حضرت ولیعصر از شما راضی می‌شود و برکت در زندگی شما، در مال شما، در اموال شما {می‌آید} و همه چیز به شما می‌دهد، من این را تجربه کردم، نه برای خود، در مورد بسیاری از افراد این را تجربه کردم و بسیار غلط است که دستور خدا و گفتار خدا را انسان تجربه بکند ولی تجربه ثابت کرده است علاوه بر اینکه روایات و آیات این معنا را خیلی اهمیت داده است. ربّ باشید، ربوبیت پیدا کنید. حالا نمی‌توانید «رب العالمین» باشید، ربّ الجاهلین هم نمی‌توانید بشوید، این‌ خیلی سخت است که انسان جاهلین را ربوبیت کند «امام المتقین و ربّ المتقین» باشید. یک کسی که پیش شما آمده است می‌گوید آقا من چه کار کنم به کمالات برسم، این باتقوا است، این شخص می‌خواهد راه تقوا را بپیماید. اگر شما دیدید او را دوست ندارید در عین حال باید به او محبت کنید. به یکی از دوستان گفتم چرا به فلانی بی‌توجهی می‌کنی؟ گفت این هر وقت پیش من می‌آید من قیافۀ او را مثل وزغ می‌بینم، یک طوری است. گفتم: بیخود می‌کنی، این شیطان است. اگر بنا به این بود که با سیرت با افراد در هدایت عمل بشود پیغمبر اکرم می‌خواست غیر از سه نفری که بعد ماندند همه را طرد کند. اگر عُمر هم می‌پذیرفت، بالأخره احتمال ضعیفی هم داشت باز خوب بود. اصلاً روایت دارد که اگر کسی بگوید این دو نفر یک لحظه‌ ایمان به خدا و پیغمبر آوردند در نطفۀ۲۵:۱۷ این شخص حرف است، این‌طوری بودند ولی در عین حال اینقدر به این‌ها رو داده بود، اینقدر سفرۀ هدایت را برای این‌ها پهن کرده بود که این‌ها آنقدر طماع شدند که می‌خواستند جانشین پیغمبر بشوند که مردم احمق هم پذیرفتند. ببینید این معنای هدایت است، اگر کُرۀ زمین و آنچه در زمین هست همه طلا و نقره بشود و از دست شما بخواهد برود شما ناراحت نمی‌شوید؟ مخصوصاً اگر بتوانید این‌ها را در راه خدا قرار بدهید و به درد عالم آخرت شما بخورد «الدنیا و فیها من الذهب و الفضه۲۵:۵۸» اگر به این درد آخرت شما بخورد که باید صددرصد ناراحت بشوید. یک طوری برنامۀ تربیت خود را بریزید که امروز یک نفر است، فردا دو نفر ‌بشود، پس‌فردا صد نفر بشوند و همه را شما تحت تربیت خود قرار بدهید، این مسئله خیلی مهم است. پس یک «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ» دوم، ربوبیت و تربیت اشخاص. حالا چه کار کنیم که خوب تربیت بشوند و چه کار کنیم که اصلاً بتوانیم مربی باشیم؟ این افرادی که مربی شدند، شاید این روایت نداشته باشد ولی عملاً این‌طوری هست و دیده شده است که این‌هایی که در این دنیا مربی یک عده‌ای بودند در عالم برزخ هم مربی هستند، روح معیّن هستند. الآن شما فرض کنید از حاج ملاآقاجان افرادی عالم‌تر، باسوادتر، مراجع تقلیدی بودند که این‌ها از دنیا رفتند، حاج ملا آقاجان هم رفته است، امسال پنجاهمین سال فوت ایشان است، الآن مثل این است که هنوز زنده است، حالا یا به وسیلۀ گفتار او که به ما گفته است و ما می‌گوییم یا خود او می‌آید و کارهایی می‌کند، حالا هر کس در خارج نداند ولی شماها می‌دانید که ایشان واقعاً فعال است، ما بگوییم او اول عالم بوده است، اول ولیّ خدا بوده است مبالغه است، یک انسانی بود که در دنیا مربی بود و این سِمت را خدا در آن عالم از او نگرفته است و ثواب روی ثواب برای او می‌ریزند. یک وقتی ایشان به من می‌گفتند من در روز دویست نفر را إطعام می‌کنم و حال اینکه من را به زور إطعام می‌کرد، نان و ماست می‌داد ما می‌خوردیم، با تعجب به ایشان گفتم آن‌ها کجا هستند؟ گفت: منظور من طعام مَرکب آن‌ها نیست، البته افراد خیلی کم داشت ولی به من می‌گفتند پیش آقای مصطفوی ده نفر هستند، پیش آقای مظفری ده نفر هستند، پیش آقای خاموشی ده نفر هستند، همین‌طور شمرد دیدم بله دویست نفر هستند، نشسته است و حساب کرده است که من به آن‌ها گفتند و آن‌ها به کسانی دیگر دارند می‌گویند، فرقی نمی‌کند حالا یک کسی به یک کسی دیگر غذا داده باشد و او هم برود پیش کسی دیگر بگذارد، بالأخره آن اولی غذا را داده است، تغذیه کرده است، این‌ها را برای ما می‌گفت. همان چند نفری که شاید مستقیم پنج شش نفر بیشتر نبودند، همان چند نفری را که ایشان تغذیه می‌کرد همان سبب شده است که الآن ایشان شاید صدها، هزارها نفر را دارد تغذیه می‌کند، به آن‌ها می‌رسد. ایشان را سر قبر خود دیدند، آقای دُرّگرایی۳۰:۰۵ برای من یک عکس آوردند گفت این آقا این‌جا نبود، در عکس هم نبود، ما هم ایشان را نمی‌شناسیم، شکل و قیافۀ مرحوم حاج ملاآقاجان را هم داشت، این‌جا داخل عکس دیده می‌شود، سر قبر ایشان بعضی رفقا ایشان را دیدند، حتی با چشم ظاهر هم دیدند. حالا نمی‌خواهم دربارۀ ایشان صحبت کنم، می‌خواهم بگویم این امتیاز لازم {است} یعنی اگر خدای مهربان شما را ربّ ناس قرار داد، مربی افراد قرار داد، این سِمت را دیگر بعد از مُردن از شما نمی‌گیرد، اگر آن را تشدید نکند أقلاً این را از شما نمی‌گیرد، مثل یک افسری است که از او راضی هستند، فرض کنید مثلاً در رژیم قبل این افسر خوبی بوده است و از او راضی بودند، خوبان راضی بودند، انقلابی‌ها راضی بودند، خدا راضی بوده است، سِمت این را دیگر بعد از انقلاب از این نگرفتند، ما زیاد داشتیم و از این‌ها نگرفتند. آن‌وقت خدای مهربانی که تو را ولیّ خود قرار داده است می‌آید با یک مُردن سِمت تو را از تو بگیرد؟ نه. حالا بعضی‌ها می‌گویند انسان از بهشت برزخی بلند شود و به دنیا بیاید، باز به همین آب و هوای تهران و این‌ها گرفتار بشود؟ چرا؟ اگر بداند با هدایت یک نفر چه اجری به او می‌دهند می‌گوید اگر در جهنم هم شده است ببرند و ما آن‌جا افراد را هدایت کنیم، همانطوری که ائمۀ اطهار (علیهم الصلاه و السلام) که «خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ»[20] آن‌ها را وادار کرد در همین کُرۀ زمین بیایند و با ما سروکله بزنند، ما هم چنین آدم‌هایی باشیم که همۀ آن‌ها را بکُشیم، آن‌ها را اذیت بکنیم، آن‌ها خوشحال هم باشند که آمدند و این کار را می‌کنند. آن‌ها چرا این کار را کردند؟ به خاطر اینکه ثوابی که خدا در رابطه با این‌ها در نظر گرفته است این‌ها می‌دانستند ولی ما نمی‌دانیم، ما الآن نمی‌دانیم که یک جوانی مثلاً در یک روستایی بلند شد و پیش یکی از این دوستان آمد و این تربیت شد، نمازشب‌خوان شد، نماز خود را اول‌ وقت‌ خواند، گناهان خود را ترک کرد، واجبات خود را انجام داد، این چه ارزشی دارد، چون نمی‌دانیم اهمیت نمی‌دهیم. اگر می‌دانستیم {این‌طور سرد برخورد نمی‌کردیم} که البته باید بدانیم، یعنی اگر شماها ندانید «علی الإسلام و السلام۳۲:۵۵» دیگر باید همۀ کاسه کوزه‌ها را جمع کرد، شما باید بدانید، این چیزهایی را هم که من عرض می‌کنم تذکر است. الآن در بین شماها شاید ضروری‌ترین فرد برای استراحت من باشم ولی واقعاً خدای من شاهد است آنقدر خوشحال هستم که آمدم با شما صحبت می‌کنیم که حساب ندارد. مسئلۀ ربوبیت را اهمیت بدهید، این هنوز نکتۀ دوم است، فکر می‌کنم بیشتر از این هم صبت نکنیم، نکتۀ دوم خیلی مهم است و برعکس آن خدای تعالی این همه در قرآن فرموده است «الَّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ»[21] کسی که یا به عمل یا به گفتار صدّ «عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» بشود، یک نفر بیزار بشود، بگوید اگر تزکیۀ نفس این است ما نخواستیم، همین را بگوید، همان اندازه که آن ثواب دارد این گناه دارد، خیلی حواس شما جمع باشد. کارهایی که مردم را از شما منزجر می‌کند و از تزکیۀ نفس که شعار شما است، این کارها انسان را فلج می‌کند، یعنی در همین دنیا مورد قهر پروردگار واقع می‌شود. خیلی کوشش بکنید که برخلاف ربوبیت هیچ وقت کاری نکنید. إن‌شاءالله کوشش بکنید که کاری از شما سر نزد که یک وقتی خدایی نکرده یک نفر بگوید ما که نخواستیم، حالا ممکن است از روی جهل او باشد ولی بهانه دست جاهل ندهید، این را مواظب باشید که این البته زیاد حرف دارد و چون در شماها کمتر است یا نیست من زیاد دربارۀ آن صحبت نمی‌کنم.

یکی از نکات دیگری که سومین نکته برای این مسئله می‌شود که از شرایط مربی بودن است و از شرایط دعوت به سوی خدا است این است که با مردم با محبت رفتار کنید، هیچ وقت خود را آقای بر دیگران قرار ندهید. همیشه «وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ‏»[22] شعار شما باشد، حالا من استاد هستم تو چرا حرف می‌زنی؟ نه، بگذار حرف‌های خود را بزند. خدای تعالی به پیغمبر اکرم می‌فرماید: «فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»[23] این رحمتی است که از جانب خدا به تو عنایت شده است که با مردم با نرمی برخورد می‌کنی «لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» اگر تو فظّ غلیظ القلبی بودی، تندخو بودی، مردم {از تو دور می‌شدند، چون مردم} احتیاج مادّی که به تو ندارند، احتیاج قدرتی هم که { ندارند} از نظر ظاهری کاری نمی‌توانی بکنی، با اخلاق خود باید مردم را دعوت کنی، خیلی باید خوش‌اخلاق باشید، حتی اگر به شما ناسزا گفتند شما «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»[24] این‌ها همه شرایط یک بندۀ خدا است «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ» ببینید همین‌طور «عِبادُ الرَّحْمنِ» را خدای تعالی توضیح می‌دهد تا می‌رسد به آن‌جا که می‌توانند بگویند «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً»[25] خدایا ما را برای متقین امام قرار بده. تازه عرض کردم بعد از امامت ربوبیت است، شما می‌خواهید ربّ باشید، به آن کمال و به آن مقام برسید، بنابراین اگر هرچه گفتند {اهمیت ندهید} دیگر من گاهی واقعاً به گریه می‌افتم که در قرآن می‌بینم در جلوی روی پیغمبر گفتند «إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ»[26]‏ تا به حال به هیچ کدام از ماها، از من گرفته تا همۀ شما هیچ کس با این صراحت جلوی روی انسان نگفته است تو دیوانه هستی «[إِنَّکَ]ساحِرٌ»[27] تو ساحر هستی، تو دیوانه هستی، تو مجنون هستی، اما می‌بینید این جسارت‌ها را به پیغمبر اکرم کردند، پیغمبر اکرم در عین حال «رَحْمَهً لِلْعالَمینَ»[28]‏َ است «لِلْعالَمینَ» رحمت است، نه «للمؤمنین» یا در آن آیۀ دیگر می‌فرماید «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ»[29] از عمق دل واقعاً افراد را دوست داشته باشید که اگر مشکلی برای شما پیش آمد… می‌فرماید: «رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ» تا این‌جا مربوط به همۀ مردم است، حتی کفار را «عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ» از این‌جا به بعد راجع به مؤمنین است «بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ» یک مهربانی خاصی دارد، رحیم است. یک شخصی که می‌خواهد مربی باشد باید‏ خیی مهربان باشد، کوچکترین کاری که خلاف مهربانی او باشد نکند. دو نفر دعوا می‌کنند و پیش شما می‌آیند، به هر دوی آن‌ها مهربانی بکنید، کسی به شما اذیت می‌کند مهربانی بکنید، من نمی‌خواهم فضایلی را گاهی روی منبر هم می‌گویم از خود نقل کنم، من فضایلی ندارم، خاک پای همۀ شما هستم ولی گاهی یک مسائلی پیش می‌آید، آقای نعمتی و آقای رفیعی و بعضی از دوستان شاهد هستند که یک عده افرادی حالا به هر دلیلی که خود آن‌ها داشتند با من خیلی بد رفتار کردند که هنوز هم می‌کنند، خدای من شاهد است هر وقت با آن‌ها برخورد می‌کنم با کمال مهربانی، با کمال محبت است، به جهت اینکه می‌گویم آن مقداری که من بد هستم هنوز این نمی‌داند اگر بداند خیلی بدتر از این با من باید رفتار بکند، این که چیزی نیست، کاری نکرده است. باید کوشش کرد که لاأقل «رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»[30] باشیم، حالا با بدها که «الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» آن‌طوری نباشیم با خود دیگر {خوب باشیم} یک نفر پیش شما آمده است و از شما تقاضا می‌کند به من مرحله بدهید، به من اجازه بدهید شاگرد شما باشم، الآن چندتا نامه در کیف من هست که همین دیشب و امروز رسیده است که اظهار محبت‌های شدیدی می‌کنند، انسان‌هایی که شخصیتی دارند و ما هم باید {با آن‌ها با محبت رفتار کنیم} (۴۲:۳۱ وقتی که جواب سلام واجب است و این تهیت را در قرآن می‌فرماید که «فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها»[31] در مرحلۀ اول باید بهتر جواب بدهید، نیکوتر جواب بدهید،) اگر او آمد به شما گفت قربان شما بروم، شما بگویید من ده مرتبه قربان شما بروم، گاهی من دچار مشکل می‌شوم بعضی‌ها در تماس تلفنی این‌قدر اظهار محبت می‌کنند که من {می‌مانم} چه کار کنم؟ البته به او هم می‌گویم، می‌گویم تو این‌قدر اظهار محبت می‌کنی جواب آن این است که هرچه تو گفتی من هم می‌گویم، قبول دارم، به خود شما برمی‌گردانم. یک حالت مهربانی داشته باشید که اطراف شما جمع بشوند، نه اطراف شما جمع بشوند برای اینکه شما رئیس باشید و آن‌ها مرئوس باشند، نه، برای اینکه آن‌ها رئیس باشند و شما مرئوس باشید، برای اینکه ثواب شما در هدایت مردم بهتر انجام بشود، برای اینکه اگر ده نفر را هدایت کردید بدانید که خدا ده تا کُرۀ زمین که طلا و نقره باشد و در راه خدا استفاده بشود برای شما در نظر می‌گیرد، چنین حالتی {پیش می‌آید} کوشش بکنید همۀ شما با هم مهربان باشید، البته جمع کم بود وإلّا الآن هم باید همین‌طوری باشد. یک وقتی در یک باغی با یکی از دوستان بودیم و حاج ملا آقاجان هم بود، ایشان دستور می‌دادند که همه با همدیگر معانقه بکنید، محبت بکنید، همدیگر را بشناسید، از جفا است اینکه انسان با یک کسی برخورد بکند از اسم او و از لقب او و از خصوصیات او سؤال نکند، می‌خواهیم با هم زندگی بکنیم. البته گاهی محذوراتی دارد که شاید خدا هم راضی نباشد که… ما با یک نفر در اتوبوس نشسته بودیم طبق این دستور، چون خود من هم در کتاب اتحاد دوستی نوشتم، گفتم: آقا اسم شما چیست؟ گفت: شما فضول هستید؟ گفتم: ببخشید، جواب نداد، نمی‌دانم از کجا اوقات او هم تلخ بود، البته تا مشهد با او رفیق شدیم، الآن هم با ما رفیق است ولی در برخورد اول این‌طوری بود، می‌شود دیگر. تجسس نهی شده است «وَ لا تَجَسَّسُوا»[32] خیال می‌کنند این‌ها تجسس است، نه آقا، ما اسم و فامیل تو را می‌پرسیم که اگر یک چیزی از تو در ماشین ماند و تو رفتی بتوانیم تو را پیدا بکنیم و به تو برسانیم، همین. حالا آن‌ها هیچ، ما به آن‌ها کاری نداریم، ما به دوستان اتوبوسی و قطاری و هواپیمایی کاری نداریم ولی به دوستانی که سال‌ها با هم بودیم کار داریم. الآن ما در این مجلس دوستی که دوستیِ او کمتر از ده سال باشد نداریم، همه باید با هم صمیمی‌تر، رفیق‌تر، فداکارتر باشیم، این در مرحلۀ اول است، لذا خدای تعالی به پیغمبر اکرم می‌فرماید: «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبینَ»[33]‏ اول با قوم و خویشان و دوستان خود… چون بعضی‌ها مثل قوم و خویش هستند. روایت دارد که «مودّه سنه رحم ماسّه من قطعها قطعه اللّه»[34] دوستی یک سال مثل رَحِم است، مثل این است که همۀ ماها با هم رَحِم هستیم، می‌فرماید رَحِم، نمی‌فرماید «کَرَحِم۴۶:۴۵» مودت و محبت و دوستیِ یک سال رَحِم است و مؤاخذه هم می‌شود «من قطعها قطعه اللّه» این در مرحلۀ اول. در مرحلۀ دوم کسانی که به شما مراجعه می‌کنند و می‌خواهند تحت تربیت شما قرار بگیرند آن‌ها هم باید از همین موهبت استفاده کنند و بعد هم ماها باید برویم دنبال افراد که بیایند اهل تزکیۀ نفس بشوند، یک وقت فکر نکنید حالا هر کسی آمد بگوییم چشم، نه، اگر زمینه هست شما دنبال او بروید یا زمینه‌سازی بکنید او بیاید، حالا به هر سیاستی که خود شما می‌دانید. این‌ها یک مطالبی است که من فکر می‌کردم زودتر بتوانم در همین مجلس همه را بگویم ولی مثل اینکه باید یک جلسۀ دیگر هم داشته باشیم. شما باید دنبال آن‌ها بروید، این روایت را سنّی و شیعه در مورد پیغمبر اکرم نقل کردند که «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ»[35] یک طبیبی بود که دُور می‌زد، درِ خانۀ این و آن می‌رفت، بیا ما تو را معالجه کنیم، روح تو را معالجه بکنیم. لاأقل کسانی که به شما مراجعه می‌کنند باید این‌ها را با مهربانی بپذیرید، با رأفت بپذیرید، وجود شما و گفتار شما، حرکات شما هیچ وقت مایۀ تفرقه نشود، خدا می‌داند بعضی وقت‌ها آن‌قدری که از رفقا ترویج می‌کنم از کار خود هیچ وقت حتی حرفی نمی‌خواهم بزنم یا در دل خود یقیناً دوست ندارم که از من زیاد تعریف بشود و از آقای رفیعی یا آقایانی که در این جمع هستند تعریف نشود یا خیال بشود که من بر این‌ها یک مزیتی دارم، نه، این‌ها تذکراتی است که داریم عرض می‌کنیم. باور کنید گاهی می‌شود اگر شماها برای من صحبت کنید ارزش و اهمیت آن پیش من بیشتر است. پس با کمال مهربانی با مردم برخورد کنید، با دوستان خود در مرحلۀ اول و با غریبه‌ها، آن کسانی که می‌آیند و می‌خواهند تزکیۀ نفس بکنند در مرحلۀ دوم، حتی با مردم کوچه و بازار هم مهربان باشید که بعداً نگویند این آقا اهل تزکیۀ نفس است ولی ببین چه اخلاق بدی دارد، چقدر چهرۀ عبوسی دارد، در سر او چه می‌گذرد؟ حبّ جاه و ریاست او را بیچاره کرده است، طوری رفتار کنید که لاأقل مردم از این‌ حرف‌ها به شما نزنند، إن‌شاءالله جلسۀ بعد بقیۀ آن را عرض می‌کنم. إن‌شاءالله این عرائضی که گفته شد پیاده بشود، اول انسان خوب بفهمد که دعوت به سوی خدا چقدر ثواب دارد، چقدر خوب است، این‌ها همه آیۀ قرآن است و ما از خود چیزی نمی‌گوییم، بعد هم ربوبیت چقدر مهم است، حالا شرایط ربوبیت هفت هشت ده تایی هست که إن‌شاءالله یک جلسۀ دیگر تشکیل می‌دهیم و باز عرض می‌کنیم، چون همین‌طور فهرست‌وار بخواهم بگویم شاید روی بعضی‌ها زیاد تأثیر نگذارد.

 (آقای موسوی صبح یا دیشب از ماهشهر آمدند، آقای تقی‌زاده از اردبیل آمدند، آن آقای موسوی از ماکو آمدند که ماکو مرز ترکیه است. آقای گنجی از مشهد آمدند، آقای تفاخ از شوش دانیال آمدند. آقایان همدیگر را می‌شناسند با هم رفیق هستند، با هم صمیمی هستند، شما ببینید یک جمع این‌طوری که ریشه‌های شجرۀ طیبه هستند، این‌ها ریشه هستند.)

س:

ج: شماها بگویید بیایند، ما را برای آخر بگذارید، اگر دیدیم که به درد نمی‌خورد شماها رد نکنید ما رد می‌کنیم. نه، آن کسانی که می‌روند معلوم است که از اول هم نیامدند، من کم کسی را دیدم که از مرحلۀ توبه بگذرد و دوباره برگردد. از اول هم نبودند، یعنی انسان‌هایی بودند که… حالا یا در ذهن من این می‌آمد، اگر توبه و یقظه را جداً عمل کرده باشند محال است که دیگر برگردند. بعضی‌ها هستند که از اول هم {به قصد تزکیۀ نفس نیامدند} یکی می‌گفت در چهل روز توبۀ خود من ده تا گناه کبیره کردم، گفتم: دست شما درد نکند، اینکه دیگر به درد توبه هم نمی‌خورد. از اول درست نیامدند وإلّا… من دیشب بود که فکر می‌کردم الآن نزدیک بیست سال است من و همین آقای گنجی و همین آقای رفیعی با هم هستیم، کوچکترین لغزشی هم از آن‌ها دیده نشده است، آقای نعمتی و آقای کاشانی که بهتر بودند. اگر بخواهم یک یک آقایان را بگویم باید از یک کناری شروع کنیم، آقای حسنلو که سرور ما است، البته صورت بازار ایشان خیلی چیز نیست. ایشان در تبریز دانشجو بودند، البته قبل از آن هم بودند تا الآن که استاد هستند. حرف‌هایی که ما زدیم همه را خود آقایان می‌دانند، فکر نکنید ما می‌خواستیم چیزی به آن‌ها یاد بدهیم. شاید آقای رفیعی و آقای نعمتی ده مرتبه این حرف‌ها را در کتاب‌های خود نوشتند، آقای گنجی، آقای معلم….

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

[۱]. فصلت، آیه ۳۳٫

[۲]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ‏2، ص ۶۹٫

[۳]. الرحمن، آیات ۱ تا ۳٫

[۴]. الرحمن، آیه ۴٫

[۵]. بقره، آیه ۸۳٫

[۶]. نحل، آیه ۱۱۶٫

[۷]. بقره، آیه ۲۷۷٫

[۸]. عصر، آیات ۱ تا ۳٫

[۹]. نساء، آیه ۹۵٫

[۱۰]. بقره، آیه ۲۱۷٫

[۱۱]. الکافی، ج ‏1، ص ۳۴٫

[۱۲]. الکافی، ج ‏1، ص ۳۳٫

[۱۳]. أعراف، آیه ۱۷۲٫

[۱۴]. بحار الأنوار، ج ‏7، ص ۳۲۶٫

[۱۵]. إنسان، آیه ۲۱٫

[۱۶]. بحار الأنوار، ج ‏99، ص ۱۱۰٫

[۱۷]. نور، آیه ۳۷٫

[۱۸]. منیه المرید، ص ۱۰۱٫

[۱۹]. طه، آیات ۱ و ۲٫

[۲۰]. بحار الأنوار، ج‏ 99، ص ۱۳۰٫

[۲۱]. أعراف، آیه ۴۵٫

[۲۲]. شعراء، آیه ۲۱۵٫

[۲۳]. آل عمران، آیه ۱۵۹٫

[۲۴]. فرقان، آیه ۶۳٫

[۲۵]. فرقان، آیه ۷۴٫

[۲۶]. حجر، آیه ۶٫

[۲۷]. ذاریات، آیه ۳۹٫

[۲۸]. أنبیاء، آیه ۱۰۷٫

[۲۹]. توبه، آیه ۱۲۸٫

[۳۰]. فتح، آیه ۲۹٫

[۳۱]. نساء، آیه ۸۶٫

[۳۲]. حجرات، آیه ۱۲٫

[۳۳]. شعراء، آیه ۲۱۴٫

[۳۴]. التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن، ص ۳۹۱٫

[۳۵]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۵۶٫

۱۶ ربیع الاول ۱۴۲۷ قمری – ۲۶ فروردین ۱۳۸۵ شمسی – استقامت

أعوذ بالله من الشیطانالرجیم

بسم الله الرحمنالرحیم

الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسولالله و علی آله آلالله لا سیما علی بقیةالله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنةالدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یومالدین.

 

تقدیر از دوستان و توصیه به نوشتن تذکرات

میلاد مسعود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و حضرت امام صادق علیه الصلاة و السلام را به همه‌ی شما تبریک عرض می‌کنم. امیدواریم همه‌تان زیر سایه‌ی حضرت بقیة‌الله ارواحنا فداه، ازهمه‌ی گرفتاری‌هائی که در دنیا هست و انسان را ماداً ومعناً دچارمشکل می‌کند محفوظ باشید. این گردهمائی و این جلسه باید لحظه به لحظه‌اش برای شما مفید باشد، جمع زیادتان از راه‌های دور تشریف آورده‌اید و من به سهم خودم از زحمات‌تان متشکرم و ان‌شاءالله خدای تعالی و امام عصر ارواحنا فداه از زحمات شما تشکر می‌کنند. این زحمات به‌خاطر این است که ان‌شاءالله مشکلاتی که در راه رسیدن به خدا، در راه رسیدن به حیات ابدی، در راه رسیدن به مقام اولیاء خدا که «لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» (یونس/62) می‌کشید، این زحمات اگر روی حساب باشد، با نظم و ترتیب باشد، به آن‌ مطالبی که در این جلسه گفته می‌شود عمل بشود، و تعهّدات‌تان آن‌چنان باشد که خدای تعالی درباره‌ی مومنین فرموده: «وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ» (مؤمنون/8)، مؤمنین کسانی هستند که به عهدشان وفا می‌کنند؛ اگر این‌طوری باشد، خدای تعالی ارزشی برای زحمات‌تان قائل می‌شود، و اگر این‌گونه نباشد – که خیلی بعید است که این چنین نباشد- طبعاً مثل بقیه‌ی مردم، که از عبادات‌شان و از اعمال‌شان بهره‌ی کافی نمی‌برند، شما هم خدای نکرده همان‌طور خواهید بود. من امشب – که شاید چهارمین جلسه‌ی گردهمایی استقامت است یا پنجمین، فکر می‌کنم همان چهارمین باشد- یک مطالبی می‌خواهم به شما عرض کنم: اولا کوشش کنید در هر جلسه‌ی این‌چنینی که اجتماع می‌کنید، قلم و کاغذی در دست‌تان باشد که مسائلی که گفته می‌شود حتما یادداشت بشود، به‌خاطر این‌که از این‌ها در نزد ما -که ضعیف‌ترینش هست- و در نزد خدا و در قیامت سؤال می‌شوید، روی کارهای‌تان اثر می‌گذارد، یعنی آن‌چه که مربوط به ماست، در دفاترتان، در حضور و غیاب‌تان، در ارتباط ما با شما طبعاً اثر می‌گذارد، و آن‌هایی که نامرتب باشند و مقاوم نباشند و بدون عذر در جلسه‌ای که دعوت می‌شوند حاضر نشوند، این‌ها را ما به طور ضعیف با آن‌ها برخورد می‌کنیم و شاید هم اگر تکرار شد بفهمیم که ایشان به درد همراهی با ما نمی‌خورد.

 

دستورات را با جدیت انجام دهید

خیلی زحمت دارد – هم برای شما و هم برای ما- که مجلسی این‌چنین ترتیب داده بشود، یک عده‌ی خاصی از شهرهای مختلف جمع بشوند، دوستان یک زحماتی برای تقریباً چهارصد نفر بکشند، در عین حال آن‌طوری که باید اهمیت داده شود، داده نشود. لذا آن‌چه که امشب من عرض می‌کنم باید به یک‌یک آن عمل بکنید، و الّا من شخصا از شما راضی نیستم؛ همه را باید عمل کنید، و الّا شما تحت تربیت اسلامی واقع نشده‌اید، و الّا نشستیم و گفتیم و برخاستیم خواهد بود، و الّا آن‌چه را که پیغمبر اکرم فرمود: «ما اوذی نبی مثل ما اوذیت» (المناقب، ج۳، ص۲۸۶)، آن‌چنان که من اذیت شدم هیچ پیغمبری اذیت نشد، در اذیت پیغمبر اکرم شما شریک هستید، و الّا تعهّدشکن هستید، والّا بی‌وفائید و خیلی از مسائل دیگر؛ و آن عرایض خیلی ساده است، حتماً و حتماً اگر می‌خواهید به مراحل بالاتر راه پیدا کنید دستورات را – غیر از دستورات استقامتی که در دفاترتان برای‌تان نوشته شده است- باید عمل کنید:

 

نمازهایتان را صحیح و با توجه بخوانید

نمازهای‌تان را باید صحیح بخوانید، اول: نمازها را باید صحیح بخوانید، یعنی اگر سالک الی الله هستید، اگر می‌خواهید از اولیاء خدا بشوید، تمام ارکان نماز را – تنها حمد و سوره نیست- در نزد کسی که به او اعتماد دارید یا ما برای شما تعیین می‌کنیم، به بهترین وجه بخوانید؛ در میان مسجد که می‌روید شما باید بهترین نمازخوان باشید، قبل از امام به رکوع و سجده نروید، مؤدب باشید، با دوست‌تان صحبت نکنید، در مسجد حرف دنیا نزنید، وقتی که اذان می‌گویند یا آن‌چه را موذن می‌گوید تکرار بکنید که مستحب است و یا لااقل ساکت باشید که روایت دارد «من تکلم بکلام الدنیا عند الاذان یتلجلج لسانه عند الموت» (لئالی الاخبار/ ج4، ص146)، کسی که در موقع اذان حرف‌های متفرقه‌ی دنیائی بزند درموقع مرگ زبانش بسته می‌شود، کوشش کنید که در نمازتان مزاحمت برای دیگران به‌وجود نیاورید، اگر لازم است آهسته بخوانید – غیر ازحمد و سوره‌ی صبح و مغرب و عشاء- آن را آهسته بخوانید، نمازتان را به جماعت بخوانید، – این‌ها را یادداشت کنید، من همه‌اش یادم هست و از شما می پرسم- تا ممکن است نمازتان را به جماعت بخوانید، شما چون مرحله‌ی توبه را گذرانده‌اید و معصیت و گناه کبیره که نمی‌کنید، صغیره هم نباید انجام بدهید، دیگران را وادار کنید پشت سر شما با شما نماز جماعت بخوانند، ازاهل بیت‌تان، فرزندان‌تان، خانم و هرکس که حرف شما را گوش می‌دهد با او نماز جماعت بخوانید، شماها اگر درست تا این‌جا آمده باشید عادل هستید، همان عدالتی که در نماز جماعت لازم است؛ اعمالی انجام ندهید که بر خلاف مروت باشد، معنی خلاف مروت – اگر چه ممکن است حلال باشد- این است که مثلا یک سالک الی الله – شما نگوئید که من یک بچه هستم! می‌خواستی بچه بودی وارد این مراحل نشوی- که باید مثل یک ولی خدا در بین مردم حرکت کند، صبح در کوچه رفته نان خریده، یک چند لقمه‌ای در حال حرکت نان می‌خورد، کفش به پا، در حال راه رفتن، این کراهت دارد، شما نباید انجام بدهید، خلاف مروت است، حرام نیست ولی خلاف مروت است؛ بکوشید که به هیچ‌وجه نمازتان را سریع نخوانید، حمد و سوره در حال استقرار بدن، تمام اذکار نماز جز «بحول الله و قوته اقوم و اقعد» که در حال حرکت است، بقیه باید بدن‌تان آرام باشد، از این به بعد اگر کسی را ببینم که تکبیری که می‌خواهد بگوید و به رکوع برود در حال حرکت باشد من او را سالک الی الله نمی‌دانم، حالا نمازش که باطل است هیچ، چون عادت شده، او لااقل سالک الی الله نیست، وقتی که از رکوع بر می‌خیزید می‌ایستید بدن باید آرام بشود، بگوئید «سمع الله لمن حمده»،«الله اکبر»، تا این‌جا بدن آرام، بعد حرکت می‌کنید برای رکوع، و تمام اذکار همین‌طور است، مستحباتت را یا کنار بگذار یا اگر مستحب را انجام می‌دهی طبق شرایطش انجام بده، گاهی به من گفته‌اند که شما هنوز در حال قیام هستی آقایانی که اقتداء کرده‌اند همه در حال سجده هستند، این نماز اگر عمدی باشد باطل و اگر با بی‌توجهی باشد بی‌ثواب است، سالک الی الله نباید این‌طور باشد، نمازها را اوّل وقت بخوانید، هیچ‌وقت شده اگر یک نفر به مقصدی می‌خواهد حرکت کند و ماشین دارد حرکت می‌کند، عجله هم دارد، او هنوز رفته خوابیده؟ این‌طوری نباید باشید، من درباره‌ی این‌ها نمی‌خواهم به شماها توضیح بدهم، این‌ها یک وظایف جدی‌ست که باید انجام بشود.

 

رعایت مسایل اخلاقی در خانه و اجتماع

اخلاقیات‌تان در خانه که دوّمین دستور است، اخلاقیات شما در خانه باید با قبل از ورودتان به مراحل تزکیه‌ی نفس کلی فرق کرده باشد. من گاهی از بعضی از خانواده‌ها می‌پرسم که فلانی که دارد تزکیه‌ی نفس می‌کند فرقی کرده یا نه؟ البته اکثراً فرق می‌کند، ولی گاهی می‌گویند: نه! بدتر هم شده، بد اخلاق‌تر هم شده، این‌جاست که من باید بگویم ای خاک بر سر من که این همه زحمت برای این دوستان می‌کشم، که یا زن بیاید از مردش گله بکند یا مرد از زنش گله بکند، که از وقتی با شما ارتباط پیدا کرده بد اخلاق شده است، اخلاقیات‌تان را در خانه باید صد درصد عوض کنید، رعایت اخلاق را بکنید؛ در میان اجتماع، در بین مردم تا می‌توانید سبقت بر سلام بگیرید، کاری نکنید که در قیافه‌ی افراد فاسق قرار بگیرید، من قبول نمی‌کنم، نه من، دین‌تان قبول نمی‌کند که محاسن‌تان را بتراشید یا به اندازه‌ای کوتاه کنید که صدق ریش نکند، و هر کس این‌طوری باشد ما از برنامه‌های بعد، مخصوصاً برنامه‌ی خاص که عده‌ی خاصی جمع‌اند دستور دادم در مجلس راه‌شان ندهند، این مسائل برای ما مهم است، من این حرف‌ها را شاید اگر در یک اجتماعی باشد نگویم ولی برای شما می‌گویم، شما همه مثل فرزندان من هستید، همه‌تان مثل برادران من هستید و من باید مسئولیت شما را بپذیرم و به شما اخطار بدهم، یک جوان ریش‌تراشیده‌ی با لباس مخصوص، با وضع مخصوص، در جامعه بگوید: من اهل تزکیه‌ی نفس هستم! از این حرف‌ها زیاد می‌زنند ولی ما نمی‌گذاریم شما این حرف‌ها را بزنید! مطرود است کسی که این‌هائی را که امشب می‌گویم عمل نکند، من طردش نکنم خدا طردش می‌کند، در اجتماع حرکت می‌کنید سبقت بر سلام داشته باشید، اخلاقیات‌تان را رعایت کنید، خدای‌نکرده خدای‌نکرده یک‌وقت رشوه ندهید، ربا نخورید یا ندهید، خدای تعالی به این‌ها می‌فرماید: «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ» (بقره/279)، اعلام جنگ با خدا را بکنید! تو می‌خواهی با جنگ کردن با خدا به سوی خدا بروی؟ کسی که ربا می‌خورد به هر نوع، – دقت کنید، دقیق باشید- پولی که از بانک می‌گیرید یا پولی که به بانک می‌دهید، من نمی‌توانم برای‌تان توضیح بدهم، به هیچ‌وجه حتی شبهه‌ی این‌که این ربا هست یا ربا نیست نداشته باشد، باید از شبهات دوری کنید، به شبهات نزدیک نشوید؛ این هم برنامه‌ی اجتماعی‌تان؛ با مردم خوب صحبت کنید «وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا» (بقره/83)، فحش از دهان سالک الی الله اگر بیرون آمد بداند مطرود خداست، چه به حق و چه به ناحق، «لایکون المؤمن سبّابا و لا فحّاشا» (صلح الحسن/ ص315)، در جامعه‌ی خودتان باید همیشه طرف‌دار حق باشید، «و لو کان علیک» (غرر 961/4472) ، طرفدار حق بودن از لازم‌ترین چیزهاست ولو به ضررت باشد.

 

مقید بودن به تعهدات و اصلاح بین دوستان و الفت با آنها

به تعهدات‌تان که با مردم می‌بندید مقید باشید که سر ساعت و به هر قیمتی که هست خودتان را به آن وعده‌گاه برسانید، اگر خودتان را به وعده‌گاهی که دارید نرساندید بدانید که پروردگار متعال شما را نمی‌پذیرد، و لو این‌که منِ – چه بگویم- خطاکارِ اشتباه‌کار، شما را نور چشم خودم قرار بدهم، خدا نمی‌پذیرد! کوشش کنید تا می‌توانید اگر بین دو نفر از اقرباءتان – این‌ها را من شماره نمی‌گذارم خودتان بعد شماره بگذارید- اگر بین اقرباء، خویشاوندان و دوستان اهل تزکیه‌ی نفس که مثل قوم و خویش برای شما هستند یک اختلافی شد، واجب است بر شما آقایان، – حواس‌تان جمع باشد، از راه دور آمده‌اید، اگر خدای نکرده عمل نکنید من روز قیامت جلوی شماها را می‌گیرم می‌گویم: من گفتم این‌ها عمل نکردند – کوشش کنید که بین آن‌ها اختلاف را رفع کنید، «وَالصُّلْحُ خَيْرٌ» (نساء/128) خدای تعالی در قرآن می‌فرماید که صلح بهترین چیزهاست، اگر دوستی شما را اذیت کرد، – شما که اذیتش نمی‌کنید او اگر شما را اذیت کرد- بیشتر از سه روز حق ندارید از او فاصله بگیرید، «لاهجرة فوق ثلاث» (مسند ابی هریرة/ ج2، ح2145)، بیشتر از سه روز نشود، بعد باید چه کرد؟ می‌روید می‌گویید: آقا من تقصیر کردم، اگر می‌دانید دروغ است بروید به هر طریقی که هست رفاقت‌تان را باز دوباره برقرار کنید، از کسی فاصله نگیرید، «المومن مألوف» مومن اهل الفت است، «و لا خیر فی من لا یألف و لا یؤلف» (المحجّة البیضاء، ج 3، ص 291)،  یعنی ای سالک الی الله! اگر الفت با دوستانت را ترک کنی خدا و پیغمبر و امام و تمام اولیاء خدا در تو خیری نمی‌بینند، موفقیتی نمی‌بینند، به گرفتاری‌هاشان رسیدگی کنید، مشکلات‌شان را رفع کنید، به همدیگر مشکلات‌تان را بگویید، اگر یکی آمد یک مشکلی داشت و به شما گفت، امام می‌فرماید از سه حال خارج نیست؛ یا شما خودت می‌توانی مشکلش را حل کنی، بکن! اگر نمی‌توانی حل کنی از آبرویت استفاده کن و مشکل این دوستت را حل کن، و الّا نیمه‌ی شب برخیز، درِ خانه‌ی خدا دعایش کن، این‌که من در مقابل تمام دوستان اهل تزکیه‌ی نفس بی‌تفاوت باشم این کار بسیار غلط است و نباید این‌چنین بود، حقوق واجبه‌تان را باید ادا کنید، هر کس که به حد تکلیف می‌رسد، – روز تولدش که طبعا روز تکلیفش هم همان روز است- این شخص باید یک دفترچه‌ای تهیه کند، باید این کار را بکنید! ما از این به بعد سخت‌تر خواهیم گرفت، به‌خدا قسم اگر همه‌ی شماها همین الان بلند شوید بروید چون من وظیفه‌ام را انجام دادم نزد خدای تعالی می‌گویم: من وظیفه‌ام را انجام دادم، این‌ها بدشان آمد، و خدا به من اجر می‌دهد و زحمت من هم کم می‌شود و شما خودتان با خدای خودتان می‌دانید.

 

داشتن دفترچه برای حساب سال

یک دفترچه باید بخرید – مکرر هم این را گفته‌ام- و روز اول تکلیف‌تان را یادداشت کنید، آن‌هایی که گذشته باز تحقیق کنند، روز اول تکلیف‌شان، روز تولدشان را یاداشت کنند، – من این حرف‌ها را جاهای دیگر نمی‌زنم- و آن‌روز هر چه که از اموال دارید، چه اموال‌تان زیاد باشد چه کم، مؤونه‌تان را برمی‌دارید، آنچه که مربوط به – خوب دقت کنید، این‌ها جان مسئله است که عرض می‌کنم- مؤونه‌تان است را جدا می‌کنید، مؤونه چیست؟ چیزهایی که لازم دارید، دارید از آن استفاده می‌کنید، مثل لباس، مثل فرش اتاق؛ طبعاً یک چیزی مازاد بر مؤونه است، هر کسی مطابق شئونش محاسبه کند، آن اضافه‌ای که از سرمایه گرفته تا فرض کنید نیم‌کیلو پنیری که در یخچال دارید و تا امروز نخوردید، و هر چه پول در بانک است و از کسی طلبکارید، این‌ها همه را باید حساب کنید، بعد می‌بینید یک مقدار بدهکاری دارید، بدهکاری را از این مازاد بر مؤونه‌تان کم می‌کنید، مثلاً مازاد بر مؤونه‌تان – آن‌چه که لازم دارید بماند، آن مازادش، اضافه‌اش- فرض می‌کنیم صد هزار تومان است، اگر صد هزار تومان بدهکارید، هیچ! بیشتر بدهکارید باز هم هیچ! آمد و پنجاه هزار تومان بدهکارید، پنجاه هزار تومان هم مال شماست، باید پنج‌یکم این پنجاه هزار تومان را که پنج‌یکم آن طبعاً می‌شود ده هزار تومان خمس بدهید، نصف این پنج یکم مال سادات است، ساداتی که نیاز دارند، نه هر فقیری که در کوچه دیدید و یک شال سبز و یا سیاهی به سرش داشت! باید بریء‌الذمة بشوید، یعنی یقین کنید که این سهم سادات به سادات رسید، و نیم دیگرش سهم امام است، یعنی این سهم امام به سه بخش تقسیم می‌شود: یک بخش آن مال خداست، یک بخش آن مال پیغمبر است، یک بخش آن هم مال امام است، منتهی خدا که نیاز به پول من و شما ندارد، پیغمبر اکرم هم که از دار دنیا رفته، می‌رسد به امام زمان‌تان، خب کجا خرجش کنیم؟ هر جا که امام زمان راضی است، هر جا که اگر خودش بود خرج می‌کرد، ما نمی‌دانیم! بده به مرجع تقلیدت او می‌داند و تازه مسئولیتش را به عهده می‌گیرد، این مسئله را هم رعایت کنید، من اگر یک مقدار شماها سست بشوید می‌گویم همین امشب باید بروید دفتر تهیه کنید و بنویسید! تا این حد جریان جدی‌ست، مثل نماز، شما الان اگر نماز مغرب و عشاء را نخوانده باشید می‌گویند خب آقا بلند شو برو نماز مغرب و عشاءت را بخوان! قضاء می‌شود، سهل‌انگاری به هیچ‌وجه از شما پذیرفته نیست، این را بدانید.

 

هر حرفی را نپذیرید

مسئله‌ی دیگری که بسیار اهمیت دارد و باید ان‌شاءالله رعایت بشود، در مجالسی که برای هر چه هست، روضه، عروسی، موعظه، همسایه یک مجلسی دارد، در مسجدتان یک مجلسی هست، این‌جاها که حاضر می‌شوید دقت کنید هر حرفی را نپذیرید، طبق آیه‌ی شریفه‌ی قرآن حرکت کنید: «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (زمر/18)، شما می‌گویید: ما با مردم چه فرقی داریم؟ اگر فرق نداشتید این‌جا نبودید، من برای شماها ارزش قائلم، اگر خودتان برای خودتان ارزش قائل نیستید من ارزش قائلم، شما دو قدم به طرف خدا برداشتید: قدم اوّل یقظه، قدم دوّم توبه؛ شما با سایرین فرق دارید، عجیب است! گاهی بعضی از شماها، بعضی از این سالکین الی الله، من یک مطلبی را به آن‌ها می‌گویم، با عقلش هم سازش دارد و درست هم هست، به من می‌گوید: فلان آقا این طوری گفته، نظرتان چیست؟ قرآن، روایات، کلمات معصومین بوده، آقا رفته مثلا ده شب در دهه‌ی محرم پای یک منبری نشسته، حالا معلوم نیست گوینده مذاق تصوف داشته، مذاق فلسفه داشته، یا ایشان بد شنیده و بد دارد نقل می‌کند، می‌خواهد کلام او را بر قرآن و آیات قرآن تحمیل کند! نه، شما از همین الان موظفید که هر چه را که می‌شنوید، اگر ارتباطی با دین دارد، – من به مسائل دیگر کار ندارم، بعد عرض می‌کنم، ارتباطی با دین دارد- باید روی آن کار کنید، بشنوید، و بهترش را پیدا کنید و از آن پیروی کنید، صریح قرآن است، تا اولوالالباب بشوید، تا سالک الی الله بشوید، تا اهل استقامت بشوید، تا آن‌که جزء کسانی که خدا به سوی خودش راه‌شان داده بشوید، این طوری باید باشید، هر حرفی را که انسان بشنود نباید فوراً عمل کند! آن‌قدر خرافات به‌خاطر همین استماع بیهوده‌ی شما از سخنان دیگران در دین وارد شده که حساب ندارد!

 

حرف لغو نزنید

زیاد حرف نزنید، حرف لغو نگوئید، از امام سؤال شد که حرف لغو چیست؟ یک مثالی برای ما بزنید که ما تا حدی حرف لغو را بشناسیم، امام فرمود: مثلا رفتی مسافرت، در یک جا می‌بینی میوه‌های بسیار خوبی‌ست، بیائی بدون دلیل تعریف کنی؛ گاهی می‌شود انسان به یک میوه فروش می‌گوید فلان جا میوه‌ی خوب دارند، برو از آن‌جا بخر، خب این کاری‌ست، لغو نیست، اما همین‌طور می‌خواهید صحبت کنید، این حرف لغو است، ما یک‌سالی با جمعی از دوستان کربلا رفته بودیم، آن‌جا از آن‌ها تعهد گرفتم که هر چه از مناظر و خوبی‌هایی که در این مسافرت دیدید، چه در اثر معاشرت با من، چه در اثر معاشرت با دیگری، این‌ها یک کلمه‌اش را در ایران که رفتید نباید بگویید، چون اکثرش لغو بود، اصرار داشتند که از فلان امام‌زاده هم زیارت کنند که وقتی ایران رفتند بگویند: آن‌جا هم ما رفتیم! هر چه دروغ و اشتباه و این‌ها هست همه را جزء سوغاتی‌هایی که از زیارت کربلا و مکه آورده‌اند نقل می‌کنند! نه، نگو! رفتیم زیارت حضرت سیدالشهداء، آقا را زیارت کردیم، اگر این‌طور تصمیم بگیرید، اگر این‌طوری بشوید من تعهد می‌دهم که تمام سفرتان معنویت باشد، و حتی شاید حضرت بقیة‌الله ارواحنا فداه هم به شما تفضلی کند و توجهی کند، اما ممکن است از همین‌جا حرکت کنید بروید مسجد جمکران، برای این‌که بیایید فردا بگوئید: مسجد جمکران رفتم و چه دیدم و چه شد! یک نفر نقل می‌کرد می‌گفت: در حجر اسماعیل نشسته بودم، خیلی مایل بودم خدمت حضرت ولی عصرارواحنا فداه برسم، یک آقایی آمد با من مصافحه کرد، گفت: که بروی در ایران بگویی من خدمت حضرت رسیدم؟ من نفهمیدم چه گفت و رفت، بعد فهمیدم خود آقا بوده! که برای هوای نفست – این را دیگر من می‌گویم- که برای هوای نفست، برای شخصیتت، برای این‌که تو یک ارزشی نزد شنونده پیدا بکنی، بگویی من در حجر اسماعیل خدمت امام زمان رسیدم؟ ببینید چقدر دقیق است! پیغمبر و امام زمان و خدا را اسباب‌بازی برای خودمان -نستجیر بالله- قرار ندهیم، خیلی حواس‌مان جمع باشد، حرف لغو نزنید، در مجالس که جمعی نشسته‌اند دو نفر نباید با هم سر به‌گوشی صحبت کنند، «إِنَّمَا النَّجْوَىٰ مِنَ الشَّيْطَانِ» (مجادلة/10)، نجوی از ناحیه‌یشیطان است، چرا؟ «لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا»، شما نشستید با رفیق‌تان دارید آهسته صحبت می‌کنید، خب طبعا چشم‌تان هم به یک نفر می‌افتد، او هم دقیق شده که ببیند شما چه گفتید، بعد هم مخصوصا آن نفری که شما با او آهسته صحبت کردید یک عکس‌العمل مختصری هم به آن طرف نشان بدهد! می‌دانید چه نزاعی و چه دعوایی به‌وجود می‌آید؟ و حال این‌که اصلا شما یک چیز دیگری گفتید، مربوط به او نبوده؛ در مجالس خیلی آرام، اگر دوره نشستید – این طوری که الان نشسته‌اید نشستید- هیچ‌وقت نجوی نکنید، اگر حالا بلند شدید می‌خواهید بروید… زن‌ها گاهی به ما می‌گویند که مجالس مردها هم گاهی مثل مجالس زن‌ها قار قار است، با هم حرف می‌زنند، هر کدام‌شان با یکی دیگر حرف می‌زند، شما که کنار هم بودید، نشسته بودید، حرفهایت را می‌خواست بزنی، وقتی بلند شدید بروید تازه یادتان آمد؟ خدمت پیغمبر اکرم می‌آمدند، جلسه بود، می‌نشستند، حضرت رسول اکرم هم غذایی به این‌ها می‌داد می‌خوردند، بعد می‌نشستند به حرف چرت و پرت گفتن، بی‌خود حرف زدن، آیه‌ی شریفه نازل شد: « فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا » (احزاب/53)، غذای‌تان را خوردید بلند شوید بروید دیگر! این اخلاقیات سوء، مال مردم زمان جاهلیت بوده، آن قدر ادامه پیدا کرد تا وقتی که کنار بدن پیغمبر اکرم با هم دعوا کردند، صحبت‌های بیهوده کردند و آن‌چنان پیغمبر اکرم را اذیت کردند که حضرت فرمود: از نزد من خارج بشوید؛ این‌طوری نباشید، من این‌ها را برای شماها می‌گویم، می‌گوئید مگر ما چه خصوصیتی داریم؟ من عرض می‌کنم که چه خصوصیتی دارید؛ علاوه بر این‌که راه باطل نمی‌روید، – اگر غیر از این است که ما بی‌خود کردیم، اشتباه کردیم به شما عرض کردیم امشب بیایید، اگر راه باطل نمی‌روید- طبعا به سوی خدا برگشتید، یک مدتی در حالت یقظه و بیداری بودید، یقظه و بیداری معنایش این است که آن‌چه همه می‌گویند ما نمی‌گوییم، آن‌چه که همه می‌کنند ما نمی‌کنیم، آن‌چه که ما می‌کنیم همه نمی‌کنند، آن‌چه که ما می‌گوییم همه نمی‌گویند، این معنایش است، و الّا فرقی با آن جوانی که شاید الان در یکی از پارک‌ها مشغول گناه باشد نداریم، بین خودتان و مردم بی‌بند و بار و بدون مهار و بدون عقل فرق بگذارید، چون عقل در حقیقت، اسم اوّل مهار است، خدا ما را مهار کرده، دین‌مان ما را محدود کرده، و عقل‌مان ما را عقال کرده، این‌ها را باید بفهمیم، مسائل زیادی در این ارتباط باز هم هست، در شب باید یک ساعتی را – ساعت که می‌گویم منظور حتما یک‌ساعت مثلا از ساعت سه تا چهار نیست، این شب‌ها ساعت چهار و دو دقیقه در تهران اذان می‌گویند، ساعت منظورم یک‌ساعتِ کامل نیست- یک وقتی، حالا اگر حالش را داری بیشتر از یک‌ساعت، اگر حالش را نداری کمتر، بلند شو و با خدا مناجات کن، چه‌کار کنم؟ مناجاتی که به تو دستور داده شده که در اکثر برنامه‌ی شماها این مناجات گفته شده، یک مناجاتی را انتخاب کنید بخوانید، با خدا حرف بزنید، عربی نگویید، یعنی لازم نیست عربی بگویید، البته بهتر این است که مطالب‌تان را از لسان اهل بیت عصمت و طهارت به خدا عرض کنید، چون آن‌ها ادب مناجات با خدا را بلد بودند اما ما بلد نیستیم، حالا اگر نشد خدا می‌پذیرد.

 

طرفدار اصلاحات اعتقادی باشید

اگر چه این قضیه را من زیاد اعتماد و اعتقاد ندارم ولی بد نیست، که «سنگ‌تراشی بود اندر کوه طور»، یک سنگ‌تراشی در کوه طور بود، مدام می‌گفت که خدایا! «تو کجایی تا شوم من چاکرت، چارُقت دوزم کنم شانه سرت» و از این حرف‌ها می‌زد، عقلش نمی‌رسید، در معرفت خدا در صراط مستقیم نبود، ولی اصل وجود خدا را دوست داشت و معتقد بود، حضرت موسی آمد و به او گفت: خیره‌سر شدی! مسلمان نشده کافر شدی! و او هم از همین هم دست کشید و رفت؛ می‌دانید من چه می‌خواهم بگویم؟ می‌خواهم عرض کنم که تا می‌توانید طرفدار اصلاحات اعتقادی باشید، اعتقادات مردم را اصلاح کنید، نه این‌که آن‌چه دارند از دست‌شان بگیرید و هیچ‌چیز به آن‌ها ندهید. یک وقتی یک شخصی از دوستان آمد، از علماء بود، گفت: شهر ما تمام‌شان صوفی شدند! گفتم: شما برای‌شان چه‌کار کردید؟ گفت: هیچ! کاری بلد نیستیم! من به آن شخص گفتم: حضرت موسی که آمد، سحره را یا از بین بُرد یا مؤمن به خودش کرد، او معجزه داشت، تو باید یک کار بالاتر از این را بکنی تا مردم به تو گرایش پیدا کنند، گفت: آخر او – آن قطبی که آن‌جا بود- خیلی کارهای مهمی می‌کند، چاقو را از آن طرف شکم فرو می‌کند از این طرف درمی‌آورد مثلا، از غیب خبر می‌دهد، از دل ما خبر می‌دهد، ولی من این‌ها را ندارم، گفتم: بنشین با او صحبت کن، بگو: یک چاقو که هیچ! صد تا چاقو در شکمت کردی و درآوردی، چه فایده‌ای و چه اثری دارد؟! از دل من خودم بهتر خبر دارم تا تو! چرا می‌گویی؟! ما در مجلسی نشسته بودیم، یک نفر بود واقعاً هم عجیب بود، از یک طرف شروع کرد به آن‌چه در دل‌های این‌ها خطور می‌کرد، شروع کرد به گفتن، خب آن‌ها را که من نمی‌فهمیدم راست می‌گوید یا دروغ، ولی خب معلوم بود، چون مدام احساساتی می‌شدند، به من رسید، گفتم: نمی‌خواهد بگویی، می‌خواست دل ما را هم خبر بدهد، گفت: چرا؟ یعنی همه گفتند: چرا؟ گفتم برای این‌که خودم بیشتر از دلم اطلاع دارم و ایشان هم فایده‌ای ندارد که بگوید، می‌خواهد برای من بگوید که من بفهمم در دلم چه می‌گذرد؟ که خودم بهتر بلد هستم، و اگر بخواهد به شماها بگوید که این سرِّ من است، نمی‌خواهم بگوید، و اگر می‌خواهد خودنمایی بکند که خودنمایی کردن غلط است! پس حالا چه‌کار کنیم؟ یک عده را وادار به فطریات‌شان بکن! بهترین کارها برای مردم این است که فطرت‌شان را به آن‌ها نشان بدهید و به فطرت‌شان راهنمایی‌شان کنید؛ آقا می‌شود رهبر! – این‌که می‌گویم رهبر، یعنی به اصطلاح یک عده‌ای را می‌خواهد به طرفی بکشاند- فرض کنید می‌شود یک عالم، به هیچ‌وجه نمی‌خواهد درباره‌ی این‌که فطرت چه هست و چگونه ما به طرف فطرت‌مان برویم حرف بزند! آقا، فطرت شما خلقت شماست، شما هم باید به طرف خلقت‌تان حرکت کنید، فطرت شما خداشناسی است، فطرت شما امام‌شناسی است، صد تا چاقو در شکم یک نفر یا خودتان فرو کنید و در بیاورید، اگر روز قیامت مؤاخذه نشوید هیچ ثوابی به شما نمی‌دهند، ولی اگر خدا را شناختید، خدای تعالی قسم خورده که یک نفر از موحدین را من به جهنم نخواهم برد، این فایده‌اش است، این‌ها را دور بریزید، تحت تأثیر هر کسی، هر شخصی که یک خواب خوبی دیده، که اکثراً هم دروغ است، یا مکاشفه‌ای به شما می‌گوید، یا از دل‌تان خبر می‌دهد واقع نشوید؛ من با یک نفر در مسجد گوهرشاد آشنا شدم، خیلی محاسن بلند… به من گفت: یک چیزی تو در دل بگیر من می‌گویم چه بوده! گفتم: مثلا چه؟ گفت: از حروف قند یک حرفش را در نظر بگیر، ما هم گفتیم نون را در نظر می‌گیریم، در دلم گفتم: نون، گفت: نون را در نظر گرفتی! یک کلمه‌ی دیگر، یک کلمه‌ی دیگر، بعد من به رمز کارش پی بردم، گفتم: این نیست؟ گفت: چرا! چون در هر کلمه‌ای یک حرفش خیلی خودش را نشان می‌دهد، طبعاً آن کسی هم که می‌خواهد یکی از این حروف را در نظر بگیرد همان را در نظر می‌گیرد و این شخص با آن فراستش می‌فهمد که این همان را در نظر گرفته، یعنی می‌گوید: آن را در نظر گرفتی، خود من فهمیدم، حالا می‌گویید نه؟ شما امتحان کنید! منتهی برای خودتان دکان باز نکنید، از این چیزها من خیلی بلد هستم اگر که دکان باز نشود ممکن است بعضی‌هایش را به شما بگویم، این‌ها چیزی نیست، مسائلی نیست، مسئله‌ی مهم این است که خدا راضی بشود و شما ولیّ خدا باشید و همه‌جا خدای تعالی طرفدارتان باشد، اگر خواست از دل مردم خبردار باشید، باشید و اگر هم خواست شما هیچ چیز نفهمید، نمی‌فهمید؛ – آن آقا که تشریف می‌برند چه‌کار دارند؟ وسط جلسه‌ی ما هیچ‌کس بلند نشود، هر طور می‌خواهد بشود، مگر مریض سختی باشد- آقایان! روی همه‌ی شما دقت می‌شود، نگویید جمعیت زیاد شده، فلانی دیگر دقتش روی ما کم شده است! نه، خدای من شاهد است آن‌قدر روی این دفترهای شما کار شد، مطالعه شد، من تنها نبودم، یک عده‌ای از دوستان‌تان هم بودند، قدر بدانید، مجلس ما مجلس این نیست که حالا چند دقیقه‌ای نشستیم، خسته شدیم، حالا بلند شویم برویم، نه! کارهای‌تان را بکنید، دستشویی‌های‌تان را بروید، برنامه‌های‌تان را انجام بدهید، بعد که آمدید و نشستید باید تمام هوش و حواس‌تان به ما باشد، و همین‌هایی که گفتم عمل بکنید، خیلی هم ساده، همه‌جا هم می‌گویند، ولی ما از شما جدیت می‌خواهیم.

 

احترام به پدر و مادر

آخرین مطلب را هم عرض کنم، چون وقت دارد تمام می‌شود – یا تمام شد، البته هنوز تمام نشده است- و آخرین مطلب این است که نسبت به پدر و مادر خیلی باید احترام بکنید، خیلی باید مواظب احترامات پدر و مادرتان باشید، آن‌هایی که پدر و مادرشان زنده هستند که خوشا به‌حال‌شان! من وقتی که جوان بودم به یکی از اولیاء خدا گفتم: من چه کنم که بهتر از همه پیشرفت کنم؟ گفت: مادر داری؟ گفتم: بله، گفت: برو خدمتگزار او باش! تحت تاثیر تبلیغات دیگران واقع نشوید، «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا» (اسراء/24)، هر چه پدر و مادرتان بد اخلاق‌تر باشند شما باید خضوع‌تان بیشتر باشد، ثواب‌تان هم بیشتر است، «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا»، کوچکی بکن، اما درون دلت یک وقت نگویی که چه گرفتاری پیدا کردیم! نه، «مِنَ الرَّحْمَةِ»، با کمال مهربانی، من بعضی دوستان را احساس می‌کنم که این‌ها صله‌ی رحم نمی‌کنند، نزد پدر و مادرشان نمی‌روند، گاهی آن اندازه‌ای که لازم است این مسئله را اهمیت نمی‌دهند، واجب است، امر خدای تعالی است، هر کدام‌تان در این جهت نقصی دارید ان‌شاءالله نقص‌تان را برطرف کنید و همیشه دعای‌شان کنید، بعضی از بزرگان بودند که در قنوت نماز می‌گفتند: «وَارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيراً، وَاجْزِهِمَا بِالإِحْسَانِ إِحْسَاناً، وَبِالسَّيِّئَاتِ غُفْرَاناً» (مفاتیح الجنان/ دعاء ابوحمزة ثمالی)، خیلی مواظبت این جهت را بکنید، در مرحله‌ی اول مادر، بعد هم پدر، و اگر از دار دنیا رفته‌اند یک هدیه‌ای برای‌شان بفرستید، بهترین هدیه دو رکعت نماز است، چون خصوصی هستیم و جلسه، جلسه‌ی خصوصی است من عرض می‌کنم، کم اتفاق افتاده که من در شبانه‌روز برای پدر و مادرم دو رکعت نماز نخوانده باشم، شماها هم اگر از دار دنیا رفته‌اند بخوانید، می‌دانید چه‌کار می‌کند؟ پدر و مادری که در خوابِ به تمامِ معنای عالم برزخ بودند همین دو رکعت نماز آن‌ها را در بهشت برزخی برده جای‌شان داده، نه مال من‌! من خودم را نمی‌گویم، همین دو رکعت نماز مثلا، این اظهار محبتی است به پدر و مادر؛ من همیشه می‌روم سر قبرشان! برو یا نرو، آن کار دیگری‌ست، ولی به فکر پدر و مادرتان باشید که چیزی به آن‌ها برسد؛ می‌روم یک لیوان آب هم روی قبر می‌ریزم! روی قبرها را دیدید می‌روند آب می‌ریزند؟ حالا نمی‌دانم شاید مشهدِ ما این‌طور باشد، می‌روم روی قبر خط هم می‌کشم! خب، این‌ها حالا هر طور خودت صلاح می‌دانی! خیلی مواظبت بکنید، مواظب باشید، آن‌هایی که پدرشان یا مادرشان یا هر دو از دنیا رفته‌اند در شبانه‌روز دو رکعت نماز برای آن‌ها بخوانند، اگر زنده هستند که صد درصد در خدمت‌شان، در احترام به آن‌ها ان‌شاءالله باشید.

این عرایض ما بود؛ مطالب دیگری هم هست که ان‌شاءالله در جلسه‌ی بعدی استقامت، به شما خواهیم گفت، و اما ان‌شاءالله کوشش بشود که طبق برنامه‌ی قبل از محرم و صفر، ان‌شاءالله جلسات مراحل اختصاصی آقایان، ان‌شاءالله منظم باشد، حالا باید بنشینیم با دوستان‌مان جلسات را منظم بکنیم و تاریخش را تعیین بکنیم که ان‌شاءالله در اولین فرصت، خدمت دوستان اهل استقامت برسیم؛ خب، باور کنید اگر به من بگویند بهترین جشن‌های کره‌ی زمین در فلان جاست و تو هم دعوت هستی و بهترین غذا را می‌دهند، بهترین شخصیت‌ها، تمام رؤسای جمهور، تمام وزراء جمع‌اند، من یک دقیقه‌ی با شما را با آن مجالس عوض نمی‌کنم، خدا را شاهد می‌گیرم که این حقیقت دارد، و برای هر یک از شما یک ارزش فوق‌العاده ای قائلم که اگر بدانید که من چقدر برای‌تان ارزش قائلم ان‌شاءالله جدی‌تر کار می‌کنید؛ همه‌تان را دوست دارم، از خدا گاهی می‌خواهم خدایا! من را – چه بگویم، می‌ترسم خیال کنید مبالغه می‌کنم- خاک پای شماها قرار بدهد، شماها همه‌تان دوستان امام زمان هستید، همه‌تان واقعا به امام زمان علاقه‌مند هستید، من شماها را اکثراً می‌شناسم.

 

حقیقت دین، شیعه است

خدا را شکر می‌کنم که یک شب به این عظمت، شب ولادت امام صادق علیه السلام و رسول اکرم صلی الله علیه و آله، صاحب دین مقدس اسلام، و کسی که بوسیله‌ی او مذهب تشیع رونق گرفت خدمت شما هستیم؛ نگویید: رئیس مذهب! مذهب ما رئیسش پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله است، ائمه‌ی دیگر همه‌شان رئیس مذهب ما هستند، این حرف را آن‌هایی زدند و ما هم نادانانه پشتش را گرفتیم که یکی رئیس مذهب حنفی‌ها و ابوحنیفه است، مالکی‌ها مالک بن انس است، و رئیس مذهب شیعه هم امام صادق است! یعنی این پنج نفر، پنج تا مذهب در اسلام درست کردند! این حرف بسیار غلط است، حرف دشمن است، مذهب ما تشیع است، در سایت من شاید همین الان وجود داشته باشد که یک نفر نوشته که مذهب شما چه‌وقت پیدا شد؟ زمان پیغمبر نبود! نه‌خیر، زمان پیغمبر اکرم بود، لُبّ دین است، حقیقتِ دین است، و از روزی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله می‌خواست اعلان اسلام را بکند، از آن‌جا این مطلب هم شروع شد، چهل نفر از اقوامش را حضرت دعوت می‌کند، «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» (شعراء/214) و آن‌جا می‌فرماید که هر کس، اول به من اظهار ایمان بکند او جانشین من است، و اول کسی که اظهار ایمان کرد، – این‌طوری بگویید، نگویید اول کسی که ایمان آورد چون این حرف باز مال دشمن است- ایمانش را به پیغمبر اکرم اظهار کرد علی بن ابیطالب علیه الصلاة والسلام بود و از همان‌جا تشیع شروع شده، از زمانی که هنوز اسلام علنی نشده بود.

 

دعای ختم مجلس

نسئلک اللهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله، خدایا جمعی که بنا دارند در راه تو با استقامت کامل حرکت کنند و دست‌شان به دامن امام زمان‌شان برسد شب مسلاد مسعود حضرت رسول اکرم و امام صادق جمع شده‌اند، خدایا به‌خاطر این محبت، امام زمان‌شان را برسان، خدایا این جمع را، همه را از یاران خاص امام زمان قرار بده، پروردگارا قلب مقدس امام زمان را از این جمع راضی بفرما، پروردگارا توفیق آن‌چه را که وظیفه‌شان است انجام بدهند به آن‌ها عنایت بفرما، خدایا اگر کمک‌های تو نباشد ما هیچ کاری نمی‌توانیم بکنیم، خدایا در راه رسیدن به حقایق وبه وظایف‌شان به آن‌ها کمک بفرما، پروردگارا این جمعی که حاضرند، همه‌شان را، هر چه حاجت دارند به آن‌ها عنایت بفرما، خدایا گرفتاری‌هاشان را برطرف بفرما، دنیا و آخرت‌شان در زیر سایه‌ی امام زمان حفظ بفرما، مرض‌های روحی‌شان برطرف بفرما، مرض‌های بدنی – اگر کسی در بین این‌ها کسالتی دارد یا وابستگان‌شان کسالتی دارند- خدایا برطرف بفرما، پروردگارا اموات‌مان، اموات این جمع، غریق رحمت بفرما، عاقبت این جمع ختم به خیر بفرما. و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۱۷ ربیع الاول ۱۴۲۷ قمری – ۲۷ فروردین ۱۳۸۵ شمسی – ولادت حضرت رسول صلی الله علیه وآله ، خدا خلق کرد تا شناخته شود ، اصل گناه ، سجده نکردن شیطان ، جهل مطلق بودن شیطان

اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم

  الحمدالله والصلاة والسلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة دائمة علی اعدائهم اجمعین من الان إلی قیام یوم الدّین.

اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

 وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِينَ‌ ﴿البقرة، 34﴾

 

       روز میلاد مسعود حضرت‌رسول‌اکرم صلّی الله علیه و آله وسلّم  ومیلاد مسعود حضرت‌امام‌صادق علیه الصّلاة و السّلام را به همه‌ی شما دوستان و عزیزان تبریک عرض می‌کنیم و ان شاءالله زیر سایه‌ی حضرت بقیة الله از برکات امروز بهره های کافی برداریم.

تعلیم همه اسماء به همه ارواح بشر در عالم ارواح وسجده ملائکه

      در عالم ارواح که خدای تعالی ارواح بشر را خلق فرمود، در آن زمان در عالم ارواح، پدر و پسر و مرد و زن همه یکی بودند. پدری به نام آدم در آن عالم نبود و فرزندی به نام سایر افراد وجود نداشت یعنی این نام نبود. ارواح بشر را خدای تعالی همه را یکسان خلق فرمود. بعد از آن که تحت تعلیمات پیغمبر معظّم اسلام و ائمةاطهار علیهم الصّلاة و السّلام، ارواح قرار گرفتند و خدای تعالی به همه‌ی آنها همه‌ی نشانه ها و معارف را تعلیم داد که مظهرش این آیه بود که تلاوت کردم وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ﴿البقرة، 31﴾، خدا به یکی از اینها که می‌خواهد اوّل شخص و اوّل بشر در روی کره‌ی زمین باشد و او را در معرض ملائکه قرارش داد و به عنوان نمونه خدای تعالی از وجود بشر و خلیفة الله بودن بشر در مقابل چشمِ دلِ ملائکه که همان فهم ملائکه بود، فهمیدن ملائکه بود قرارش داد، یعنی اینگونه ما بشر را باید در کره‌ی زمین خلق کنیم که خلیفة الله باشند و نشانه‌های پروردگار باشند و خدای تعالی اظهار قدرتش را در وجود بشر به موجودات عالم هستی، اعم از ملائکه و اجنّه و سایر اشیاء نشان بدهد که فرمود: کُنتُ کَنزاً مَخفِیّاً فَأَحبَبتُ عَن أُعرَف وخَلَقتُ الخَلق لِکَی أُعرَف من خلق را خلقت کردم تا شناخته بشوم، بنابراین همه‌ی اسماء را به ما تعلیم فرموده و به ملائکه امر کرد که أُسْجُدُوا لِآدَمَ در مقابل این یک نمونه اوّل و نمونه‌ی بشریّت سجده کنید. سجده‌ی ملائکه برای بدن حضرت آدم نبود بلکه بدن حضرت آدم قبله بود، مانند قبله‌ای که ما الان داریم. و روح مقدّس حضرت آدم و روح مقدّس تمام افراد بشر اگر آدم باشند، آن موردِ سجده ی ملائکه بود. لذا امام علیه الصّلاة و السّلام فرمود که ملائکه خدّام ما هستند و خدّام محبّینا. ملائکه هم خدمتگزار و هم ساجد و هم متواضع در مقابل ما هستند و در مقابل محبین ما که راه و روش ما را انتخاب کرده‌اند، می‌باشند.

   سجده ملائکه و نافرمانی شیطان  

  وقتی که در این دنیا بشر آمد حضرت آدم پاکی خودش را تا حدی حفظ کرد، چون ابوالبشر است، حجت است و نباید به هیچ وجه گناه بکند. ولی چون فردِ اوّل مظهر خدا در روی زمین بود و در مقابل، وقتی که ملائکه به سجده افتادند، آن شخصی که آن زمان را در مکاشفه دیده بود می‌گفت مثل نماز جماعتی که یک نفر آن وسط نشسته بیکار، همه به سجده بودند آن یک نفر نشسته بود. سیاهی عجیبی او را گرفته بود، نقطة تاریکی او را احاطه کرده بود. ما ارواح بشر در حقیقت مسجود ملائکه بودیم، ما خودمان سجده نمی‌کردیم، نگاه می‌کردیم. آن یک نفر را خدا خطاب کرد که چرا تو به حضرت آدم این مظهر بشریّت، این نمونه‌ی بشریت سجده نکردی؟ او در جواب گفت که مرا از آتش خلق کرده‌ای. چون خدای تعالی در قرآن هم فرموده: وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ﴿الرحمن‏، 15﴾ و در آیه‌ی دیگر درباره‌ی شیطان فرموده که او گفت: خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ‌﴿الأعراف‏، 12﴾﴿ص‏، 76﴾ آتش بر خاک مزیّت دارد او باید بر من سجده کند، نه من بر او سجده کنم.

       حضرت باری تعالی او را مطرودش کرد و همین انسانی را که به عنوان خلیفة اللهی خلقش کرده بود، مزیّتش داد و تا امروز این جنگ و ستیز  باقیست.

جهل باعث فساد می شود و جواب خدای تعالی به اعتراض ملائکه

یک مدتی در ابتدای خلقت جنگی بین دو برادر به وجود آمد، هابیل و قابیل. طبعاً تا زمان ظهور حضرت بقیة الله یا به طور اجمالی عرض کنیم تا ظهور حق صد در صد بر باطل، این جنگ در بین بشر باقیست. بشریت همیشه در جنگ است، برادر با برادر، همنوع با همنوع، هر چه بشر جهلش بیشتر باشد و به آن اَسمائی که پروردگار در روز اوّل به او تعلیم داده کمتر بپردازد، دعوا و جنگ و خونریزی بیشتر است. ملائکه در همان ابتدا، آن اوّل زندگی بشریت را فکر می‌کردند، چون تجربه‌های گذشته اینطور بود که در ابتدا با وجود جهل، خوب دقت کنید، جهل است که همه‌ی فسادها را به وجود می‌آورد. با وجود جهل و نادانی، کشتار و فساد زیاد بود. ملائکه هم همان را می‌دیدند أَ تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِکُ الدِّمَاءَ ﴿البقرة، 30﴾، آیا می‌خواهی در بین مردم در بین کره‌ی زمین در روی کره‌ی زمین مخلوقی را ایجاد کنی که فساد کند و خونریزی کند؟ پروردگار متعال یک نگاهی به سمت آخرالزّمان و از علم ذاتیش این جواب را به ملائکه داد إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ‌ ﴿البقرة، 30﴾ من یک چیزهائی را می‌دانم که شما نمی‌دانید، نه شما نمی‌دانید حتی جبرئیل هم نمی‌داند، اجنّه هم نمی‌دانند، افراد بشر هم نمی‌دانند. بعد عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ اگر ملائکه حتی همین امروز هم به حقیقت بشر فکر کنند و بدانند یا حتی خود بشر اگر بداند خدا چه خلق کرده و چه عملی انجام داده در این بشر، متوجه حقیقتی که خدای تعالی اراده فرموده است می‌شوند.

    قدرت روح بشر در یادگیری حقایق تا ابد

    من یک حساب سر انگشتی می‌کنم تا شما لااقل احتمالش را بدهید آیات شریفه‌ی قرآن متواتر است. آخه در قرآن اگر یک آیه هم باشد برای ما کافیست ولی اگر متواتر شد، دیگه باید گفت منکرش، منکر قرآن است. در آیات قرآن متواتر است که بشر تا ابد خواهد بود، همیشه خواهد بود. و عقل و وجدان ما می‌گوید که ما دائماً در اخذ و گرفتن حقایق هستیم. در هر روز به وسیله‌ی چشم به وسیله‌ی گوش به وسیله‌ی سایر حواس، چیزهائی در روحمان وارد می‌شود و ما درک می‌کنیم، اینها را ذخیره می‌کنیم. طبق تحقیقاتی که یک وقتی انجام می‌شد هر چیزی را که انسان یک مرتبه خواند این در روحش، در قوه‌ی دراکه‌اش باقی می‌ماند. اگر به بعضی از ادارات به خصوص اداره‌ی مثلاً ثبت احوال مراجعه کرده باشید، می‌بینید پرونده‌های فرد فرد از این هفتاد میلیون جمعیت ایران در اداره‌ی ثبت احوال هست. تا شما می‌روید در اداره‌ی ثبت احوال کل اسم و فامیل و یا نهایت پدرتان را می‌گوئید، می‌بینید می‌رود روی حساب، پرونده‌ی شما را می‌آورد می‌گذارد جلو. شما می‌گوئید هفتاد میلیون جمعیت را چطور به این سرعت توانستی اسم من را به این زودی پیدا کنی؟ می‌گوید حساب دارد.

    همینطور این هفت میلیارد جمعیتی که روی کره‌ی زمین است، بلکه خدای تعالی وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَ لاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ ﴿الأنعام‏، 59﴾ ، یک حبه‌ای در زیر زمین، طبقات زمین اگر وجود داشته باشد خدا می‌داند وَ لاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لاَ رَطْبٍ ﴿الأنعام‏، 59﴾ هیچ تری، هیچ خشکی، چون تر و خشک زود زوال پیدا می‌کند این را هم فرموده: إِلاَّ فِي کِتَابٍ مُبِينٍ ‌﴿الأنعام‏، 59﴾ کتاب، همان امام مبین است، همان استادی است که شماها را همه چیز یاد داده، همان علمیست که خدا از ذاتش به صورت معلوم و معلومات در قلب پیغمبراکرم قرار داده و شما هم آنقدر خواهید بود که اگر روزی پنجاه هزار تصویر تنها از چشمتان بردارید و تحویل روحتان بدهید، بی‌نهایت هم این کار انجام بشود شما باز هم استفاده می‌کنید. البته مطلب یک مقدار شاید سنگین باشد من خیلی کوشش می‌کنم واضح برایتان بگویم.

فعالیتهای شیطان تا زمان ظهور امام زمان ارواحنافداه

 این بشر را خدا به این نحوه خلق کرد، امّا یک ابر تاریکی به نام جهل آمد بین ما و حقایق فاصله انداخت، اسمش را شیطان گذاشتند. در وقتی که ملائکه سجده می‌کردند، همه خضوع کردند در مقابل یک چنین انسانی که همه‌ی اسماء را یاد گرفته و همه‌ی راههای هدایت را مطلع شده، اینجا خدا یک مقداری با شیطان درگیر شد خیلی هم سر به سرش نگذاشت، چون پروردگار متعال اهل بحث و دعوا و درگیری نیست. یک کلمه فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِيمٌ‌ (77) وَ إِنَّ عَلَيْکَ لَعْنَتِي إِلَى يَوْمِ الدِّينِ‌ (78)﴿ص‏﴾ لعنت به معنی فحش نیست آنطوری که ما فکر کرده‌ایم. لعنت را همه‌ی اهل لغت نوشته‌اند که به معنی دور شدن از رحمت خداست، از رحمت خدا هر کس دور شد بدبخت بیچاره است، در ظلمت قرار می‌گیرد، جهل مطلق بر او تسلّط پیدا می‌کند.

        لذا شیطان جهل مطلق است ولی قدرت را از ذات مقدس پروردگار با جهل تقاضا کرد که فَأَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ‌ ﴿الحجر، 36﴾. تا روز قیامت به من قدرت بده، تقریباً معنایش این است. قدرتی که بتوانم فرزندان آدم را در جهل نگه دارم. آنها را هم پیرو خودم در جهل قرار دهم. خدا بهش این مهلت را نداد چون بخش مهمی از زندگی دنیا در زمان ظهور واقع می‌شود و اگر این موجود فعال شد در آن زمان جدّاً به خونریزیهای بسیار عمیق و گرفتاریهای بسیار زیاد منجر خواهد شد. خدای تعالی فرمود: قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ‌(37) إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ‌(38) ﴿الحجر﴾ تا روزی که پیش من و تو معلوم است، من هم برایم مشهود است، تو هم برایت مشهود است تا آن روز مانعی ندارد. او هم با کمال بی حیائی در مقابل پروردگار ایستاد و گفت: لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ‌ (39) إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ‌ (40) ﴿الحجر﴾ من همه‌ی آنها را اغوا می‌کنم، همه‌ی آنها را از صراط مستقیم تو دور می‌کنم. بلکه صراط مستقیم را آنقدر چاله و بدعت و بیراهه در آن ایجاد می‌کنم که تو یک نفر را حتّی پیدا نکنی خوب تو را شکر کند. خدای تعالی هم فرمود من یک جهنمی دارم تو و هر کس از تو پیروی بکند در او پر می‌کنم و از هم جدا شدند.

گناه حضرت آدم به خاطر موقعیتی که داشت عظیم بود

 اول کاری که کرد این مَظهر ومُظهر بشریت را (عرایضی که عرض می‌کنم می‌شود کتاب نوشت ولی خیلی دقت کنید که شما اکثراً اهل تزکیه نفسید مطالب را خوب دریافت کنید) این مَظهر انسانیت را در بهشت، آخر گاهی می‌شود انسان در یک مثلاً فقری، فلاکتی گول می‌خورد اما گاهی در ناز و نعمت گول می‌خورد. آن شخصی که در سوره‌ی کهف می‌خوانید که لهو جنّتان او تعجب است که چرا یاد خدا را فراموش کرد با این همه نعمتی که خدا به او داده؟ ولی یک آدم فقیر فکر می‌کند که فقرش از جانب خداست، مرضش از جانب خداست. خدایا، بعضی می‌گویند چشم باز کردی فقط ما را دیدی؟ همه دارای نعمت، من دارای این همه فقر و فلاکت. او زیاد غیر مترقّبه نیست که مثلاً گول شیطان را بخورد. امّا در ناز و نعمت! گناه حضرت آدم زیاد مهم نبود اصل گناه، امّا با موقعیتی که او داشت بسیار عظیم شد خدا هم بسیار با عظمت گناه او را ذکر کرد. تو در بهشت، همه چیز مال تو، نعمت‌های مختلف، تو آمدی از درخت منهیّه خوردی؟ لذا باید تو هم خارج بشوی. تو و شیطان و همسرت همه‌ی شما بروید روی زمین، با کدّ یمین کار بکنید آیا چیزی گیرتان بیاید یا نیاید. انسان را مطرود کرد. حضرت آدم می‌دانست چه کرده، گناه به عنوان گناهانی که ما می‌کنیم، نکرد. اما یک کار عظیمی کرد. ما که گناه می‌کنیم، آخه یک شعری من یک وقتی خواندم، شیطان هزار مرتبه بهتر ز بی نماز. یا مثلاً حضرت آدم در بهشت گندم خورد و گناه کرد وامثال اینها، حرفهائی می‌زنند ولی او قابل مقایسه با ما نیست. او از نظر کیفیت گناهش عظیم تر ولی از نظر گناه، حتی بعضی می‌گویند ترک اولی بوده، بعضی‌ها که عقیده‌ی خود من هم یک وقتی در تفاسیر نگاه می‌کردم یک عمل مکروهی حضرت آدم انجام داد.

شیطان  سنگ اوّل مخالفت با خدا را درمقابل همه انداخت

    ولی گناه خیلی بزرگ بود، شیطان هم گناهش خیلی بزرگ بود. شیطان تنها سجده نکرد، تنها این نبود که چرا سجده نکردی؟ گناهش سنگ اوّل مخالفت با خدا را او انداخت. این بود گناهش، همه‌ی ارواح تا روز قیامت ناظر اعمال ملائکه در مقابل خودشان و در مقابل حضرت آدم بودند و می‌دیدند که اینها چطور خضوع کردند و در این بین ناظر اعمال شیطان هم شدند. فهمیدند می‌شود با خدا مخالفت کرد و الّا ما کجا و مخالفت با خدا. نهایت خدای تعالی هم یک چند کلمه با او حرف زد وخدا هم که عفوّ است حتی شاید شیطان همین فکر را بکند که روز قیامت خدا او را هم خواهد بخشید. ولی ما باید مرتب لعنش کنیم تا خدا او را مشمول رحمت خودش با این همه اذیتی که به بنی بشر کرده قرار ندهد. با حضرت آدم اوّل کار را انجام داد بعد به فرزندان آدم. جهل روز به روز در مقابل انبیاء ایجاد می‌شد مردم هم که هوای نفش عجیبی داشتند، نفس امارة بالسّوئی داشتند همگام با شیطان و با نفس اماره جلو آمدند.

 فساد ناشی از توام شدن جهل با قدرت در زمان جاهلیت   

  یک زمانی رسید که مردم صد در صد یک بخش از کره‌ی زمین که اسمش جزیرة العرب بود، صد در صد تابع شیطان بود. اسم زمان آنها را خدای تعالی زمان جاهلیت گذاشت. جهل بدون قدرت کاری انجام نمی‌دهد ولی جهل با قدرت خیلی کار انجام می‌دهد. این دیوار جاهل است و قدرت هم ندارد، کاری انجام نمی دهد. گاهی هم منفعتی دارد. ولی یک اتم اگر شکافته شود، قدرت دارد ولی علم ندارد، می‌بینید که خرابیها به بار می‌آورد. اگر جهل با قدرت توأم بود، قدرت بی نهایت تقریباً و جهل هم صد در صد همه‌ی این کارهای زشت را که ملائکه روز اوّل از همان می‌ترسیدند که أَ تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِکُ الدِّمَاءَ ﴿البقرة، 30﴾ به وجود می‌آورد.آمده ،ممالک دیگر آنجاهائی که دور از جزیرة العرب بودند نسبتاً چون شیطان به آنها زیاد کاری نداشت، پیشرفت‌های فطری کرده بودند، تا یک حدی از علم و دانش استفاده کرده بودند. ایران در رأس واقع شده بود، روم بعد ازآن بود. و ممالک دیگر اینها همه رشد کرده بودند. اما جزیرةالعرب و لم یکن، حضرت امیرالمؤمنین در نهج البلاغه می فرماید: احدمن‌العرب‌یقرأ‌الکتاب یک نفر از اینها خوانندگی و خواندن بلد نبودند، بی سواد محض. نمونه‌ی شاه فردش به اصطلاح ابوسفیان بود. ابوسفیان را اگر حالاتش را بخوانید، معاویه را اگر حالاتش را بخوانید، سایرین را اگر حالاتشان را بخوانید آنچنان جهل و تاریکی آنها را گرفته بود که بین آنها و عاطفه‌ای که در وجود هر حیوانی هست فاصله ایجاد کرده بود. انسان طبعا،ً همه‌تان می‌دانید که دختر را نازدانه تر از پسر می‌داند، این دخترهای پر مهر که وقتی اینها یک چند سالی از عمرشان می‌گذرد، آنچنان در دل پدر، خود را جای می‌دهد، که انسان تقریباً عاشق آنهاست. ولی یک تاریکی عجیبی آمده بود بین آنها و به اصطلاح پدرها فاصله انداخته بود که وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمٰنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ کَظِيمٌ‌ ﴿الزخرف‏، 17﴾ به مرد می‌گفتند خدا به تو یک دختر داده، صورت سیاه می شد. شما می دانید آدم باید خیلی غضب بکند، خیلی حالش به هم بخورد تا صورتش، رنگش برگردد، و روی خودش فشار می‌آورد، متواری می‌شد، از شهر بیرون می‌رفت، من سوء ما بشّر به از بدی این خبری که به او دادند.

        بعد از یک مدتی هم که چون رسمشان بود، باید بچه یک چیزی بفهمد تا زیر خاکش کنند. همان روز اول راحتتر بود. ولی یک مقداری که راه افتاد، بابا بابا گفت، اظهار محبّت به پدر کرد، آنجا وقتش بود که ببرد، او را زیر خاک کند. می‌گوید انگشت مرا گرفته بود، بابا من را چرا این تو خواباندی؟ خودم اشکم می‌ریخت، امّا چه کنم که مردم من را سرزنش می‌کنند. ببینید انسانی که  عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ﴿البقرة، 31﴾ به چه بدبختی در اثر جهل و سیطره‌ی جهل می‌افتد. یا فکر می‌کردند که ما جلوگیری از زیاد شدن بچه که بلد نیستیم. بچه‌های زیادی داشتند. هر تعداد را که می‌توانستند غذا بدهند، نگهش می‌داشتند، بقیه را زیر خاک می‌کردند یا می کُشتند که قرآن نازل شد و فرمود: وَ لاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ خَشْيَةَ إِمْلاَقٍ ﴿الإسراء، 31﴾ از گرسنگی و ترسِ از گرسنگی و فقر بچه هایتان را نکُشید، ما شما را روزی می‌دهیم. تا اینجا آمدیم. بشر روز به روز جهلش زیاد شد از همه جهت جاهل بود. نه سواد داشت، نه عاطفه داشت، نه انسانیت داشت، نه گرایشی به حق داشت، همه را از دست داد. انبیاء هم هر چه فریاد می‌زدند این کار صحیح نیست، اعتنا نمی‌کردند، مستضعف آنها را قرار دادند. تا مثل امروزی. امروز نور مقدّس رسول‌اکرم ظاهر شد که جانمان به قربانش، فدایش بشویم. وَ کُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا ﴿آل‏عمران‏، 103﴾. آقا امام سجّاد تو می‌دانی یعنی چه؟ همه‌تان بر لب گودی آتش بودید، همه‌تان بیچاره بودید، همه‌تان بدبخت بودید فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا شما را نجات داد.

عنایت کوثر به رسول اکرم صلی الله علیه واله مهمترین وسیله مبارزه با جاهلیت

اول کاری که کرد در مخالفت با همه افکار عربهای زمان جاهلیت، خدا به او یک دختر داده، فرزند دیگری هم که رشد بکند ندارد. یک دختر داده، او را کوثر قرار داده، پاره‌ی تن خودش قرار داده، سیده‌ی نساء عالمین قرارش داده. یک دختر داده که بعضی حتی امروز هم می‌گویند بالاتر از همه‌ی عالم بشریت است. ولی خُب طبعاً معصومین دیگر هم هستند.

       ولی یک مزیتی حضرت زهرا سلام الله علیها که این را من هم معتقدم بر سیزده معصوم دیگر دارد و آن این است که همه‌ی خوبیها و علم و عصمت را حضرت‌زهرا دارد بدون مسئولیت. آخه گاهی به انسان یک چیزی می‌دهند می‌گویند تو فلان کار را با این بکن یک وقت هست که همینطوری به او می‌دهند کاری هم از او نمی‌خواهند. نه پیغمبر بوده، نه امام ولی علم و عصمت پیغمبر و امام را داشته است. این مزیت است، نمی‌دانم فکرش را کردید یا نه. دختر باید عزیز باشد هر وقت محارمش به او می‌رسند مخصوصاً پدر، دستش را ببوسند. مادرها را در طویله جا می‌دادند مخصوصاً ایام حیض. اسلام آمده، پیغمبراکرم آمده می‌فرماید: الجنّة تحت اقدام الاُمّهات مبارزات عجیبی! شما با این مبارزات فکر نکنید که خیلی زحمت نداشته، خیلی زحمت داشته.

       من خودم یک وقتی یک میدانی بود در خیابان صاحب الزّمان فعلی مشهد که صد و پنجاه خانوار از بهائی‌ها اطراف آن میدان بودند من اسم این میدان را می‌خواستم عوض کنم به نام صاحب الزّمان. آنجا با خودم فکر کردم که زحمت این کار بیشتر از چند تا مسجد ساختن بود. بعضی چیزها زحمتش به چشم نمی‌آید ولی خیلی زحمت دارد. مردمی که دخترهایشان را، دختر خودش را زنده زنده به زیر خاک می‌کند آن هم در سن تقریباً سه سالگی، چهار سالگی، وقتی که چیزی می‌فهمد. این مردم را بهشان بگویند که دختر یعنی همه چیز، دختر یعنی هُم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها وسرّ المستودع فیها اسم او فقط مطرح باشد. این حرف خیلی برای آنها سخت بود،

معیار ارزش در اسلام

شما فکر نکنید ابوجهل همینجوری بیخود با پیغمبر درگیر بود، همینها را مطرح می‌کرد. غلام سیاه باید حتی لباس نداشته باشد، لخت راه برود هر چه به او می‌گویند بگوید چشم، از یک حیوان هم با او بدتر رفتار می‌کردند. پیغمبر اکرم آمد بلال حبشی را، گفت تو مؤذن من باش. مؤذن می‌دانید یعنی چه؟ یعنی پرچمدار درآن زمان. مؤذن یعنی هر حرفی که پیغمبر با مردم دارد باید این شخص اعلام بکند. مؤذنش قرار داد. حتی یک عده گفتند که این بلال لهجه‌اش لهجه‌ی عربی نیست، یک خورده‌ای در لهجه خوب اذان نمی‌گوید، عوضش کنید، یا گفتند او اذان نگوید. یک شب پیغمبر اکرم فرمود تو اذان نگو. در روایت دارد صبح نشد. حضرت‌رسول‌اکرم فرمود: این لهجه‌ی سین گفتن به جای شین گفتن بلال، برای من ارزشش بیشتر از أشهد را یک فصیحِ بلیغِ عرب بگوید. اینها هدف اذان گفتن تنها نیست. معلوم است که معرفی کردن اینکه لا فخر بین الأسود و الأبیض است. فخری بین سیاه پوست و سفید پوست نیست. گاهی سیاه پوست بهتر از سفید پوست است. عربهای متعصب آن زمان گفتند این فارسها نباید در بین ما بیایند. اجنبی هستند، خارجی هستند، کسانی هستند که اینها ارزش وجودی ندارند. پیغمبر اکرم سلمان را برازنده‌ترین قرار داد. تا جائی که فرمود: السّلمان منّا اهل البیت. سلمان از ماست، از ما خاندان است. اینها مبارزاتی بود که از جنگ احد زحمتش بیشتر بود.

   فقط اهل تزکیه نفس از فشار شیطان نجات پیدا می کنند  

  این پیغمبر، خُب امروز متولّد شد. جهّال همینطور وجود داشتند. چون تا نفس امّاره‌ی بالسّوء بشر هست، تا تزکیه‌ی نفس نیست، تا وقتی که مردم تزکیه نفس نکرده باشند، این جهل بر آنها احاطه دارد. بر شما همین تازگی چهارشنبه سوری گذشت، تحویل سال گذشت، سیزده به در هم گذشت، دیدید چقدر جهل بر شما، بر مردم احاطه داشت؟ هست، با همان حال پر قدرتش هست! تنها مردمی که در این بین، ممکن است از این فشار قدرت شیطانی نجات پیدا کنند کسانی هستند که تزکیه نفس کنند.

مبارزه شیطان با کتاب علی علیه السلام

 اگر چه پیغمبراکرم آن روز آمد چون تا روزی که پیغمبراکرم ظهور کرد مردم عقلشان به چشمشان بود، عقلشان همان تعصبشان بود، عقلشان همان جهلشان بود. ولی وقتی که پیغمبراکرم ظهور کرد، دیگر زمان انقلاب عظیم بشریت بوجود آمد. تا آن روز کتابی اگر به دستشان می‌دادند نمی‌توانستند حفظ کنند مثل یک بچه‌ای که در کوچه دارد بازی می‌کند، شما کتاب کلاس اول را هم نمی‌توانید به دست او بدهید تا چه برسد به کتاب دانشگاهی. ولی از آن روز تقریباً مردم، بعد از آن مبارزاتی که پیغمبر با تعصبات آنها کرد و عده ای که بتوانند این کتاب را نگه بدارند، وجود پیدا کردند یا پیغمبراکرم با خودش از عالم بالا واز عرش آورده بود، کتاب آمد، قرآن کریم.

         تمام کتب آسمانی در گذشته که نازل شده، همه تحریف شده، به اقرار خودشان این کتاب حتی علیه اللهش باید، چون صدر اسلام علیه الله خواندند، باید باقی بماند، یک کلمه‌اش نباید تغییر کند. إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ‌ ﴿الحجر، 9﴾. البته مردمی که معصوم نبودند از جهل، اینها نمی‌توانستند کتاب را حفظ کنند. پیغمبراکرم دست علی‌بن‌ابیطالب را گرفت با خودش از عرش آورد که تو بعد از من یک چند روزی، چند وقتی بیشتر می‌مانی این کتاب را نگه دار، بعد بقیه خواهند آمد و این کتاب را نگه می‌دارند و الان هم حافظ این کتاب من و شما نیستیم، مردم مسلمان نیستند. آن کسی که معصوم از جهل است آن کتاب را حفظ می‌کند اگر یک کلمه بخواهیم در قرآن اضافه کنیم، یک آیه اضافه کنیم آنچنان قطع وتینمان حضرت بقیة الله می‌کند که حساب ندارد. همان طوری که در قرآن خدای تعالی فرموده است که اگر پیغمبر، گفت که وقتی که بزرگتر را خدا با آن اینطور معامله بکند با ماها معلوم است. اگر پیغمبر یک کلمه اضافه بر آنچه که بر او نازل شده به مردم بگوید از خودش بگوید، ما قطع وطینش می‌کنیم، رگ حیاتش را می‌زنیم، زندگی نمی‌گذاریم بکند. وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى‌ (3)إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى‌ (4)﴿النجم﴾. با این مقدمه می‌خواستیم بفهمانیم که پیغمبر چه کرد این کتاب را نازل کرد. یک اضافاتی  هم از خودش که بهش وحی شده بود، به عنوان تفسیر قرآن به علی‌بن‌ابیطالب فرمود و علی نوشت و اسمش کتاب علی شد. شیطان نگذاشت این کتاب در بین ما باشد اگر می‌بود از هزار و چهار صد سال قبل تا به حال یک نفر غیر مسلمان در کره ی زمین وجود نداشت. ولی شیطان کار خودش را کرد، شیطان زیاد دوست دارد که ما در جهل باشیم، چرا؟ برای اینکه اگر جهل ما تمام بشود، ما به حقایق پی ببریم، ما به فکر زندگی ابدیمان  باشیم، به فکر کتاب علی باشیم ، به فکر حقایق باشیم، عمر او به پایان می‌رسد. إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ‌ (38) ﴿الحجر، 38﴾﴿ص‏، 81﴾. خُب از آنجا به بعد جهل باز هم هست.

  خودتان را برای امام زمان ارواحنا فداه بسازید 

   آقایان خودتان را بسازید که از جهل نجات پیدا بکنید. اگر گفتیم دانشمند بشوید از زبان من اگر شنیدید منظورم اعتقادات و احکام و تزکیه نفس است علم هم همین است. نه اینکه زبان من باشد، زبان پیغمبراکرم همین را فرموده، عالم باشید، دانشمند باشید. همه هم می‌توانند علم و دانش را که به عقل شما را می‌رساند، به ایمان شما را می‌رساند، دارا باشید. خودتان را بسازید که اگر ان شاءالله حضرت بقیة الله ارواحنا فداه آمد با آغوش باز آن وجود مقدس را بپذیرید. تنها گفتن اینکه من فدایت شوم و هر شب چهار شنبه به مسجد جمکران رفتن به اینها فقط اکتفا نکنید اینها خوب است اما به شرط اینکه وقتی رفتید در مسجد جمکران بفهمید که امام زمانتان چه دستور به شما داده. دستوری که در مسجد جمکران است می دانید که چیست؟ اول دو رکعت نماز تحیّت، در رکوع و سجودش هفت مرتبه تسبیح، هفت مرتبه قل هو اللّه است در هر رکعت. اینها می‌دانید یک چکشهایی است که به دیوار قلب ما که از سنگ سخت‌تر است روی آن میخی که می‌خواهد فرو شود می‌زنند. هفت مرتبه بگوئید قل هو اللّه احد یعنی چه؟ یعنی اگر دفعه‌ی اوّل نفهمیدم دفعه‌ی دوم بفهمم، دفعه‌ی دوم نفهمیدم دفعه‌ سوم بفهمم، دفعه‌ی چهارم بفهمم، دفعه‌ی پنجم بفهمم و بالاخره اگر هفت مرتبه قل هو اللّه را خواندی و شناسنامه‌ی خدا را پیدا نکردی و نفهمیدی، بیسوادی. یعنی جاهلی. شما یک شناسنامه‌ای را بدهید دست یک کسی، هفت مرتبه این شناسنامه را بخواند، آخرش بگوید اسم این آقا چی بود، به او نمی‌خندید؟ می‌گوئید مگه تو سواد نداری؟ هفت مرتبه در یک رکعت، هفت مرتبه‌ی دیگه هم در یک رکعت. هفت مرتبه سبحان ربّی العظیم و بحمده، هفت مرتبه این را گفتی بعد هم بگوئی که خدا، اصلاً خدا را قبول نداشته باشی یا اگر هم قبول داری، عظیم قبول نداری. عظیم معنایش این است که همه چیز تو تحت سیطره‌ی اوست. سبحان ربّی الاعلی و بحمده، هفت مرتبه. عجب اعمال سختیِ! طول می‌کشد. برای تو که جاهلی طول می‌کشد والِّا آنهائی که اهلش هستند می‌گویند ای کاش سرمان را دیگر از سجده برنداریم و یا دائماً در رکوع باشیم و بگوئیم سبحان ربّی العظیم و بحمده.

        بعد دستور داده که صد مرتبه در هر رکعت بگوئید إیّاک نعبدُ وإیّاک نستعین. من کنار یک نفر در مسجد نشسته بودم، دیدم این تندتند، تندتند، إیّاک نعبد وإیّاک، گفتم اگر من اینجوری کسی حرف بزنه اصلاً هیچ تأثیری در او نمی‌گذارد. شما یک چکش را می‌گذاری، میخ را گذاشتید به دیوار یا نه. حتماً گذاشتید. چکش را هم می‌گیرید می‌زنید اوّلی و دوّمی را تند نباید بزنی، چرا؟ به جهت اینکه می‌خوره به دستت، به جهت اینکه میخ در می‌رود، مخصوصاً دیوار سفت هم باشد. آرام آرام اول بزنید، هر موقع یک خورده جا افتاد، حالا بعدش ممکن است یک خورده تند بزنید. إیّاک نعبد و إیّاک نستعین، إیّاک نعبد و إیّاک نستعین (تند تند بگوئی) این مسخره است. ببینید چقدر خوب دارند می‌سازنتان. یک کسی به من می‌گفت مسجد جمکران، خُب مسجد، خیلی خُب ولی این اعمالش یعنی چه؟ گفتم برای تو هیچی! تو اعمالش را هم انجام بدهی چکش را می‌زنی روی دستت، می‌آیی بیرون، دستت هم به گردنت آویزان است مثلاً، اگر محکم بزنی. امام زمان علیه الصّلاة و السّلام می‌خواهد ما را از جهل بیرون بیاورد. مسجد جمکران بسیار مدرس، و مدرسه‌ی آموزنده‌ای است، منتهی برای افرادی که سواد هیچ ندارند، برای افراد بی بند و بار، لا اُبالی، اینها بروند و بیایند. همانجا هم که بروند بازی می‌کنند. آنجا هم رفقا را می‌بینند. همانجا هم ایّام روز سیزده به در آنجا شلوغتر از شب چهار شنبه شده بود، بازی، همه چیز را به بازی می‌گیرند. مرحله‌ی بعدی که ان شاءالله منتظرش هستیم، کتاب را نگه داشتند، اسم اسلام را ائمه‌ی‌اطهار را نگه داشتند، اسمش را نگه داشتند یک عده افراد مخلص هم که ان شاءالله جمعی از آنها شماها باشید، نگهتان داشته اند. یک مرتبه به کل بشریت گفته می شود، وَ کُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا ﴿آل‏ عمران‏، 103﴾ به وسیله ی امام‌زمان علیه الصّلاة و السّلام.

   بیان معارف اسلام به وسیله امام صادق علیه السلام

    در زمان امام‌صادق علیه الصّلاة و السّلام هم باز تاریکی آمد. پیغمبر که از دنیا رفت سقیفه‌ای تشکیل شد. شیطان  تبریک آمد گفت و تاریکی هی شروع شد. در زمان ما کمتر، چون کویر زدائی شده، کمتر. ولی من یادم است بچه بودم، آسمان مشهد یک باد تاریک کننده‌ای که شنهای بیابان را بلند کرده بود، برده بود بالا، که چراغ روشن کرده بودیم، تاریک کرد. بعد از پیغمبراکرم اینطوری شد، تاریک کرد. تاریک شد و شد و شد، تا زمان یزید بن معاویه لعنة الله علیه و زمان خلفای اموی. خُب معلوم است اینجور تاریکی ها حتی همان شنهای روانی که روی آسمان می‌آید، اینها دوام ندارد للباطل جوله باطل یک جولانی دارد.

         ولی در زمان امام صادق علیه الصلاة و السلام، باز وَ کُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا ﴿آل‏ عمران‏، 103﴾، امام‌صادق علیه الصّلاة و السّلام نشست معارف و حقایق مذهب اسلام را، من دیشب بود یا روز جمعه بود، گفتم نگوئید مذهب ما از امام صادق است، این حرف مال دشمن است. مذهب مال پیغمبر است، ما یک سر سوزن تخطی از آنچه را که پیغمبر نازل کرده از جانب خدا نکرده ایم هر چه او گفته ما انجام داده‌ایم. شما بروید در کتب روائی و آیات قرآن دقت کنید یک خطی را شروع کنید که آنچه را خدا و پیغمبر و ائمه‌ی اطهار، حالا خدا و پیغمبر فرمودند اگر یک جا ما انحراف داشتیم، اعلام کنید. یک سر سوزن انحراف مذهب تشیع، این را هم که می‌گوئیم مذهب تشیع، به خاطر اینکه در مقابل، راههای مختلفی بوجود آورده‌اند، عرض می‌کنیم و الّا هیچ. راه راست  خدا، پیغمبر، قرآن، ائمه‌ی‌اطهار آمدیم تا غیبت حضرت بقیة الله و وجود مقدس امام زمان و بعد هم قیامت، این راه ماست. شما بروید ببینید آنها چه می‌گویند؟ ببینید انحراف مال ماست یا مال آنهاست. امام صادق علیه الصلاة و السلام رئیس دین در زمان خودش است، امام زمان در زمان خودش است. حضرت ولی عصر البته محبوب همه است، ولی امام صادق در زمان خودش میدید بعضی کارها را از نظر مصالح اجتماعی نمی‌تواند انجام بدهد، در خانه می‌نشست.

    گریه امام صادق علیه السلام برای امام زمان ارواحنافداه

   آن صیرفی می‌گوید که من وارد بر امام صادق شدم جمعی هم بودند با من، دیدم حضرت نشسته روی زمین، روی خاک نشسته، اشک می‌ریزد این جمله‌ای که اینجا نوشته است سیّدی غیبتک نَفَت رقادی ای آقای من ای مولای من، پدربزرگ است ظاهراً چیزی از امام زمان کم ندارد، همه‌ی علم و عصمتی که او دارد این هم دارد، ولی به او می‌گوید سیّد من تو کاری می‌کنی که من زمانم ایجاب نمی‌کند که انجام بدهم. نَفَت، نفی کرده، طاقت من را از بین بُرده، چه کنم؟ اگر پیدایت می‌کردم، زمان تو بودم، من تمام عمر خدمتگزارت می‌شدم. ای خاک بر سر ما که در زمان او هستیم و خاک پای امام صادق هم نیستیم و خدمتگزار آن حضرت نمی‌شویم. این دعای ندبه از امام صادق رسیده، طبق نقل مرحوم مجلسی، زانوها را در بغل می‌گرفت، صدا می‌زد أین إبن النّبی المصطفی و ابن علی المرتضی و أبن خدیجة الغرّاء و أبن فاطمة الزّهراء.  صدا می‌زد أین طامس آثار الزّیغ و الهوی کجاست آن کسی که بیاید هواهای نفسانی مردم را از بین ببرد، همه را در صراط مستقیم قرار بدهد.

       خدایا امروز دو عید بزرگ برای ما هست. تولد امام‌صادق و تولد حضرت‌رسول‌اکرم. خدایا می شود؟ می‌شود آرزوی پیغمبر‌اکرم، آرزوی امام‌صادق را همین امروز تحقّق بدهی و چشممان را به جمال مقدسش روشن کنی و دنیا را پُر از عدل و داد بوسیله‌ی حجة بن الحسن بفرمائی.

 لا حول و لا قوة الّا بالله العلی العظیم.

وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ الطَّاهِرِین

 
 
لینک ویدیو در آپارات : کلیک کنید
 

۸ ربیع الاول ۱۴۲۷ قمری – ۱۸ فروردین ۱۳۸۵ شمسی – اهمیت روح – مهمان نوازی – خلیل خدا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسماللّه الرحمن الرحیم

الحمدللّه و الصّلوه و السّلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه و اللعنه الدّائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

*قالَ فَمَا خَطبُکُم ایّها المُرسَلون* قالوا انّا اُرسِلنا علی قَومٍ مُجرِمین* لِنُرسِلَ عَلَیهِم حِجارهً مِن طِینٍ* (ذاریات/۳۱-۳۲-۳۳)

چند موضوع را از باب تذکر به دوستان و عزیزان عرض کنم، که بسیار اهمیّت دارد. اوّل اینکه تا به حال فکر میکنم، این مطلب را فهمیده باشید که اهمیّت روح انسان از هر جهت قابل مقایسه با بدن نیست. طبعاً امراض روحی و علاج امراض روحی اهمیّتش قابل مقایسه با امراض بدنی نیست و سلامت روح باز قابل مقایسه با سلامت بدن نیست. همان مقدار که روح انسان اهمیّت دارد در مقابل بدن، سلامت و مرض روح هم اهمیّت دارد. روح اگر سالم بود، بی نهایت از این سلامتی استفاده خواهد کرد. ولی بدن اگر سالم بود، همین مدّتی  که در دنیا هست، از بدن سالم استفاده میکند. این مقدّمه را که همه شما طبعاً فهمیده اید و اگر مدّتی با سخنان من آشنا باشید، این مسأله برای شما بسیار مسلّم و اگر کسی عقل داشته باشد و خودش فکر کند تا به عقلش برسد، این مسأله کاملا” برایش روشن است ولی دیده میشود که در بین دوستان آنهایی که مشغول به تزکیه نفس شده اند، نه این اهمیّت را از نظر عملی قائل نیستند، بلکه مساوی با بدن هم، سلامت و مرض روح را قائل نیستند، اهمیّت بدن را بیشتر میدهند و ما چون در مکتب اهلبیت عصمت وطهارت (علیهم السلام) ان شاءالله درس خوانده ایم و امروز متذکر آن درسها در دنیا باید بشویم و این نه به خاطر این است که شما فکر کنید در دنیا که دار امتحان است، خدای تعالی نمیخواهد به ما کمک کند، تا ما موفّق به نمره ی بالا یا فلاح و رستگاری بشویم، بلکه تمام اراده ی الهی و خواست الهی در این است، که همه ما در امتحانات دنیا موفّق شویم. شما اگر در یک جلسه امتحان معمولی نشسته باشید ببینید یک نفر با اصرار آمده شما را متذکر درسهایی که خوانده اید میکند نکات مهمّی که در امتحان هست به شما تعلیم میدهد و این فرستاده ی آن کسی است که ممتحن اوّل است، شما خیلی از او خوشحال میشوید، محبت آن را احساس میکنید. انبیاء که یکصد و بیست و چهار هزار نفر بوده اند از همه بالاتر، حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که عقل کلّ است عالم به ما کان و ما یکون و ما هو کائن است، ایشان تشریف آوردند؛ نه تذکرات زمان خودشان را فقط به مردم بگویند و آنها را متذکر کنند، بلکه قرآنی در بین ما گذاشته که تمام آن ذکر و یادآوری است. اگر اینطوری عرض کنم که یک لیست سوالات امتحانی به دست شما داده اند و جوابش را بطور مشروح هم در کنار شما گذاشته باشند و از شما امتحان بگیرند، در واقع میشود گفت فقط امتحان شما سختی اش در خواندن این لیست جواب امتحانات است و بعد هم نوشتن وعمل کردن و بیشتر از این نیست. اگر انسان بخاطر زندگی ابدیش، انسان به خاطر اینکه می خواهد، دائما” با ثروت و حقوق زیاد، گرفتن خانه و مسکن، همسر و هر چه که دوست دارد این ورقه ی جوابیِه امتحانش را نخواند و جوابش را ننویسد. این اصلا” میشود گفت از دایره ی انسانیّت خارج است. همه ی شما یا دانشگاه دیده اید یا بعضی از اساتید هستند، بعضی از روحانیین فاضل هستند، خوب دیده اند یک همچنین امتحانی بر پا شود یک بچه تنبل، یک طلبه ی تنبل، یک دانشجوی تنبل، یک گوشه ای نشسته، حالِ مطالعه ی ورقه ی جوابیه امتحانیش را نداشته باشد و حال پیاده کردن این مسائل هم زیر سوالات امتحانی نداشته باشد، این را باید از جلسه خارج کرد، این را از حیوانات پست تر باید دانست.

 مطلب اوّلی که من امروز می خواهم عرض کنم، نگرانی از این است که دوستان چرا اهمیّت به مسائل نمیدهند، من سه هفته مشهد بودم با یک عدّه بر خورد کردم، یا در میان مقالاتی که خانمها نوشتند یا در زندگی هایی که دوستان ما دارند، خیلی مسامحه در این امتحاناتتان دارید انجام می دهید، جدّی بگیرید، کوشش کنید که همان مقدار که آخرت اهمیّت دارد، زندگی ابدی برایتان اهمیّت دارد که دو بخش میشود: زندگی ابدی هرانسانی، یک بخش آن در رفاه و آسایش «لَاخَوفٌ عَلَیهِم وَلاهُم یَحزَنون»(یونس/۶۲) برای کوچکترین چیزی که طالبند، محزون نمیشوند چون همه چیز به آنها می دهند به جهت اینکه «فِیهَا مَا تَشتَهِیهِ الاَنفُس»(زخرف/۷۱) هرچه دلت بخواهد به تو داده می شود، این یک بخش. بخش دوم عذاب است و از شب اوّل قبر شروع میشود تا بی نهایت. اگر خدای تعالی نمی فرمود: «اُولئِکَ اصحابُ النَّارِهُم فیها خالِدُونَ»(بقره/۳۹) ما میگفتیم مخلّد انسان در جهنّم نمیشود ولی مخلّد میشود «خالِدینَ فیَها اَبَدا»(بینه/۸) آنوقت شما، کسی که به فکر تزکیه نفس خود نیست، به فکر زندگی ابدیش نیست، این شخص را اگر اعتقاد نداره که مسلمان نیست؛ اگر اعتقاد دارد و مسامحه میکند این شخص از هر حیوانی، از هر مسامحه کاری، بدتر و بی ارزشتر است. لذا من جدّاً اگر شماها از خواب غفلت  بیدار شده اید که اقلّ کسانی که در این راه واقع شده اند؛ مرحله یقظه است، اگر شما معتقد به عالم آخرت هستید که اگر کسی معتقد به عالم آخرت نباشد کافر است، اگر شما معتقد به دین مقدّس اسلام هستید، یک مقدار جدّی باشید. ما گاهی دیدیم درهمین دفاتری که جمع کردید افرادی بودند مثلا” چند سال قبل، تا هفت سال قبل، به آنها توبه دادیم که توبه بکنند، رفتند حالا می آیند، ببینید چقدر این انسان بی توجّه به توبه ای که این مقدار در قرآن به آن اشاره شده، هستند. توبه «توبوا الی الله»(تحریم/۸) امر است از جانب خدا؛ استقامت امر است، صراط مستقیم آخرین آرزوی ماست، شما در هر نماز می گویید «اهدنا الصراط المستقیم»(فاتحه/۶) محبّت فطرت ماست، هیچ! حواسها پرت! گاهی ما میفرستیم دنبالشان که بیایید دفترهایتان را بگیرید! وان شاءالله از شما می خواهم هرکس هم نمی تواند ما جدّا” از او معذرت می خواهیم که وقتش را تا به حال گرفتیم، تشریف ببرد. از افراد جدّی میخواهیم که اقلا” پیش خدای تعالی، این که می گویم اقلا”، برای اینکه خدا همه را می داند؛ خودتان را طوری نشان بدهید که به اندازه ای که برای بدنتان ارزش قائل هستید برای روحتان هم ارزش قائل باشید و جدّی باشید. این را بدانید ما جدّی می گیریم، کسی که دنبال کارهایش خودش نباشد، ما هم نیستیم. کسی که چند ماه می گذرد مرحله توبه را نمی آید ببیند قبول شده یانه؛ لااقل این دیگه ما بهش مرحله نمی دهیم آنهایی که در استقامت هستند و سستی نشان میدهند همین که دنبال کار خود نیستند، معنایش این است که اینها اهل استقامت و به درد استقامت نمی خورند. «همج الرعایی» هستند که «یمیلون مع کل ریح» با هر بادی می لغزند، اینجور نباید بود و هرچه ما سست بگیریم، آنها سست تر می شوند، ما یک مقدار خواستیم مثلا” یک برنامه ای تنظیم کنیم که یک مقدار زحمت من کمتر باشد، دیدیم نه، آنها سست تر از من و ما هستند.

این یک مطلب، که آقایان بدانند ما نه از کسی دعوتی کرده ایم، نه اصرار داریم که به زور اینها بروند طرف بهشت و بالاخره آنچه که خدای تعالی به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده با اینکه او «عَزیزٌ عَلیهِ مَا عَنتُّم»(توبه/۱۲۸) اینجوری بود، بیشتر از او که نمیشود؛ خدای تعالی فرمود که: «طه* مَا اَنزَلنَا عَلَیکَ القُرآنَ لِتَشقَی»(طه۱-۲) ای پیغمبر ما قرآن را بر تو نازل نکرده ایم که تو خودت را به مشقّت  بیاندازی. شاید چند نفری در مجلس باشند که از برنامه ما اطلاع نداشته باشند و برای خود شما هم لازم است این تذکرات؛ ما برای شما قرآن را ترجمه کردیم که قرآن را وقتی می خوانید با ترجمه سلیس بتوانید استفاده کنید و یک ریال از این قرآن ما استفاده ای نداشته ایم که بگوییم استفاده مادی داشتیم. همه قرآنها هدیه داده شده؛ چرا، یک عدّه ای مقداری داده اند؛ به طور کلّی نه در مقابل قرآن، قرآن را برایتان ترجمه کردیم، شاید حدود سه سال طول کشید که من خودم این کار را انجام دادم، و مشکلتر از آن، همین برداشت ها یی است که از قرآن برداشته شده، و باز در اختیار شما گذاشته شده، هر هفته مقیّدیم جلسه ای داشته باشیم ولو اینکه بعضی ممکن است فکر کنند این جلسات مطالبش تکراری است، بله؛ من خودم هم می گوییم تکراری است؛ ولی هر روز شما سوره حمد را ده مرتبه در نماز می خوانید تکراری است؛ هر روز می گویید «اهدِنَا الّصِّراطَ المُستَقیِمَ»(فاتحه/۶) تکراری است هر روز می گویید «اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعِینُ»(فاتحه/۵) تکرای است، ولی هنوز تاثیری در ما نکرده! «اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعِینُ»(فاتحه/۵) یعنی خدایا منحصرا” تو را عبادت می کنم و از تو کمک می خواهم. چقدر در شما تأثیر کرده؟ این مراحل را که طی کردید؛ تازه می رسید به مرحله عبودیّت؛ آنجا، بله «اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعِینُ»(فاتحه/۵) شاید جا بیافتد! من خودم می گوییم؛ ولی مکرّر هم گفته ام، که شما یک نقشی توی دیوار برای اینکه یک نقاشی بکنید می کشید، بامداد؛ اگر این نقشی را که کشیدید روی پرده یا روی دیوار یا هر جا، پشتش را نگیرید، قلم نزنید، آب و رنگ ندهید، این نقاشی در عرض چند روز ممکن است، پاک شود چون مداد است و پاک هم می شود؛ داریم افرادی که همه مراحل تزکیه نفس را پیموده اند ولی بعد چون به آن نرسیدند پاک شد! به کلّی از بین رفته! و ان شاءالله این جهت را داشته باشید، اینکه هر جمعه من می آیم، هرجا باشم برای شما صحبت می کنم این که رفقای ما این همه فعالیت می کنند، خدا می داند همین دیروز، رفتم در دفتر قم؛ پایین، یک اتاق تاریک، هفت هشت نفر نشسته اند، این برداشتهایی که شماها با مسامحه شاید بعضی از شما نوشته اید، اینها را دارند بررسی می کنند که  بتوانند به نام شماها چاپ کنند.

این یک کار اینهاست، هفت هشت نفر واقعاً چفت در چفت! چسبیده به هم نشسته اند؛ شما اینجا راحت؛ آنوقت این بی انصافی نیست که شماها کار نکنید؟ رفقای ما، بحمدالله، آنهایی که موفّق بودند، در شهرهای مختلف، با افراد مختلف، یک نفر همین هفته ی گذشته بود، من تلفن زدم کسی را می خواستم، یکی دیگه برداشته بود، از همان شاگردهای آن آقا؛ دیدم حتّی تازه چون وارد شده، ادب حرف زدن را بلد نیست که چقدر باید این شخص، کار بکند این را برساند به حدّ شماها که تهرانی هستید یا مشهدی ها، تا بعد تزکیه نفس را شروع کند! اینها کار دارد، زحماتی که من در مشهد بودم، چون منزلمان در خارج از شهر است، دیدم که این مردم، زحماتی که برای سیزده بدر می کشند، که من نفهمیدم سیزده بدر را اصلا” یعنی چه؟ روز طبیعت اگر اسمش را گذاشتند که یک مقدار شاید ما را به سر عقل بیاورند، خُب روز طبیعت، روز دوازدهم هم هست، روز چهاردهم هم هست، روز اوّل فروردین هم هست این معلوم است، نه، سیزده یک حساب دیگری دارد، اعمالی که آنجا انجام می دهند، به قدری جمعیت ریخته بود در خارج از شهر، که چه عرض کنم! شما خودتان اینجا دیده اید طبعا” که راه بند آمد، ما چند تا مهمان داشتیم، نتوانستند بیایند و ما هم در خانه حبس شده بودیم! ببینید؛ اقلا” این اندازه که همان چیزی که قدیمی ها گفتند و حالا هم در باطنمان، در اعتقادمان، یا خدای نکرده معتقد به این هستیم؛ همان اندازه که نحسی سیزده از بین می رود با بیرون رفتن؛ خوب نحسی زندگی را با قرآن خواندن، این را خدا و پیغمبر گفته «اُولئِکَ هُمُ الخَاسِرون، اُولئِکَ هُمُ المُفلِحوُن» آنها را ببینید در قرآن به چه کسانی گفته اند؟ «مُفلِحوُن» کسانی هستند که خودشان را پاک کنند؛ «خاسرون» آنهایی هستند که دروغ بگویند، غیبت کنند، کارهای حرام بکنند، شما در قرآن مراجعه کنید، شما الحمدالله، اگر نگویم همه ی شما، اکثر شما اهل قرآن هستید، قرآن می خوانید، ترجمه اش را می خوانید، برداشتش را می خوانید، برداشت برای ما می فرستید، که خیلی برداشتهای خوبی است.

یک عدّه فرستادند و ان شاءالله بزودی چاپ می شود در اختیار خودتان قرار می گیرد، اینها را یک مقدار توجه داشته باشید زحمات دوستانتان را آنهایی که با شماها بودند منتهی قدیمی ترند، کار می کنند، فعّالند، ان شاءالله می روند تا از اولیاء خدا بشوند؛ اینها را قدر بدانید. پس بنابراین من چون از محزون شدن افراد، دلم خیلی تاریک می شود، محزون نشوید اگر گفتیم که شما به درد این برنامه نمی خورید، اگر به یک نفر گفتیم، آقا تو دیگر بعد از هفت ماه بخاطر اینکه هیچ عذر موجّهی هم نداشتی، نه درمجلس حاضر شدی، شما خیال می کنید ما می گوییم که آقا شب هفدهم ماه ربیع الاول، شب تولّد حضرت رسول اکرم، اینجا بیایید برای رفقا، کم زحمت من درست می کنم، خدا می داند اینکه می بینید، تأخیر می شود، برای این است که می بینم رفقا زحمت می کشند؛ خرج می کنند؛ این جمعیّت که مرحله استقامت، این دو طبقه از مردها پر می شود، خوب برای  چیه؟ برای این است که بتوانیم شماها را ببریم، یک کسی که هفت ماه مسامحه کرده، نیامده، حالا من چکارش کنم؟ شما سوار یک اتوبوسی که کاروانی باشد، شدید دیگه؛ حالا یک نفر آمده پایین، همان اول دروازه ی فرض کنید تهران؛ در رستوران نشسته؛ آنها رفته اند دارند برمی گردند! این می گوید من حالا آمده ام! شما چکار می کنید؟ می گوییم به درد، تو نمی خوری لااقل. من از  افتخاراتم این است که خدای تعالی لطف کرده، یک عدّه ی قابل توجّهی در این زمان، اهل تزکیه نفس شده اند همه شما هر یک  از این هایی که اقلا” دو سه سال در برنامه تزکیه نفس بوده اند اگر از آنها بخواهیم که سخنرانی کنند بدون هیچ معطّلی، می بینم  مطالب عالیه ای را می گویند، با اینکه بعضی از آنها بازاری هستند، کاسب هستند، اهل عمامه نیستند، خوب اینچنین برنامه ای را قدر بدانید اهمیّت بدهید باز هم توصیه می کنم  که زیاد اهمیت بدهید. دوستانی  که در جریان کار ما نیستند، اینها بدانند که اهمیت کار ما از هر چیزی که در عالم اهمیت داشته باشد، اهمیتش بیشتر است و باید ان شاءالله دوستانمان، ما دوستانی که می گوییم یعنی کسانی که قبول کردند، متعهّد شدند که در این راه با ما باشند؛ اینها ان شاءالله جدّی باشند و توفیقاتشان، امیدواریم روز به روز زیادتر بشود، و الا درهمین آیاتی که امروز تلاوت شد و یک هفته است که شماها با ترجمه و برداشت می خوانید این قضیه حضرت ابراهیم را و قضیه قوم لوط را خدا بیان می کند در قضیه حضرت لوط وقتی که اینها را می خواهند عذاب کنند، در میان  اینها این جمعی که باید عذاب بشوند یک چند نفر هستند اینها اهل لوط هستند نه زن و بچه لوط، نه؛ اینها با لوط حرکت کردند، هستند؛ اینها را خدا نجات می دهد، حساب، حساب داره، نگوئید، این شعر مال ملای رومی است که اگر آتش در نی زاری فروزد، خشک و تر را با هم بسوزد، همین دو جمله است حالا شعرش را خواندن برای شما مهم نیست. خشک و تر با هم نمی سوزد، این کار ماهاست، الان اگر اینجا آتش بگیرد، ممکن است، خوب و بد همه را بسوزاند اما اگر خدا کاری را کرد خدا دقیقه، همه قوم لوط اینها بر سرشان به اصطلاح ما کلوخ، سنگهایی که از خاک بود، سنگهایی که از خاک، کلوخ ما می گوییم، سفته ولی خاکیه، گِلیه، اینها را بر سر اینها فرود آورد و همه آنها کشته شدند و از همانجا عذاب آنها شروع شد، اما یک عدّه ای را خدا نجات داد، ولی در این عدّه یک نفر قاطی شده بود، نمی شد مستثنی کنیم، حواسمان جمع باشد، بعضی ها می آیند می گویند که  شما خوب باش، بد باشی، هر چه هم گناه کنی وسط آدمهای خوب باشی، اینها می خواهند تو را تحت تأثیر خوبان قرار بدهند و الا اگر تو به بدیت ادامه دادی هیچ وقت خدا تو را با آنها نمی آمرزد، معنا نداره. زن حضرت لوط است، جوری زمین را بلند کرد که یک راه رفت زیر پای زن لوط او را هم بلند کرد و به عذاب مبتلایش کرد، در آن جمع بود. خیلی انسان در دنیا حواسش باید جمع باشد رفتی در یک جمع دانشجوی به اصطلاح پر استعدادِ به اصطلاح امروز نخبگان، همه را نمره بیست دادند تو بد نوشتی، تو درست امتحان ندادی، به تو هم نمره بیست میدهند؟ نه! در دنیا اینطور است، بگوییم حالا چه می شود، به همه دادی به ما هم بده، تو به درد نمی خوری؛ مخصوصاً که خدای تعالی در قرآن صریحا” فرموده: «و مَا تُجزَونَ اِلّا مَا کُنتُم تَعمَلُون»(صافات/۳۹) هر کس «کُلٌّ نَفسٍ بِمَا کَسَبَت رَهینَه»(مدثر/۳۸) «کٌلٌّ اَمرٍ بِمَا کَسَبَ رَهین»(طور/۲۱) هر کسی گرو کار خودش است؛ «وَلا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزرَ اُخریَ»(انعام /۱۶۴) «فَمَن یَعمَل مِثقَالَ ذَرّهٍ خَیرَاً یَرَه* وَ مَن یَعمَل مِثقَالَ ذَرَّهٍ شَراً یَرَه»(زلزال۷-۸) ببینید خیلی روشن است این مطالب؛ یک وقت خدا می بخشد؛ بحث دیگری است، ولی اگر نبخشید؟ خیلی جدّی باشید، شبها یک ساعتی را اختصاص به بررسی وضع خودتان بدهید. «من لم یحاسب نفسه فی کل یوم مره» حضرت امیر فرمود: از ما نیست «لیس منّا و لم یحاسب نفسه فی کلّ یوم مرّه» در شبانه روز یک دفعه بنشینید بررسی کنید ولو اینکه سالک الی الله باید محاسبه و مراقبه اش دائماً باشد، امّا در شبانه روز یک دفعه بررسی کنید، مثل یک کسی که پشت فرمان ماشین نشسته بالاخره، شبانه روز یک دفعه باید یک بررسی از ماشینش بکند، ببیند اگر بنزینش تمام شده، روغنش کثیف شده، خدمت شما عرض شود، روغن ترمزش کم شده، اینها را درستش کند، پس بنابراین، از همه ی آقایانی که ان شاءالله، با ما یعنی من دست به دامن آنها هستم که ان شاءالله در مرحله ی اوّل، اگر در این دنیا زمان ما با زمان ظهور حضرت بقیّه الله (ارواحنا فداه) موافق شد، زمان ظهور را درک کردیم، لااقل آقا ما را جزء دشمنانشان قرار ندهند و ان شاءالله قرار نمی دهند و جزء دوستانشان قرار خواهند داد و نه جزء دوستانی که در اقصی نقاط باشند همان جا دوستیشان را ادامه دهند نه، ان شاءالله از یاران  نزدیک حضرت باشیم، اگر زمان به ما اجازه نداد که آنوقت را ببینیم، از دار دنیا رفتیم، طوری باشد که «سَلامٌ قَولاً مِن رَبّ الرَحیمَ»(یس۵۸) از طرف پروردگار برای ما سلام بیاورند، بشیر و مبشّر بیایند، به ما نشان بدهند جا و مقام ما را در عالم برزخ، و ان شاءالله بتوانیم رستگار شویم، جزء آنهایی نباشیم که ما را عذاب کنند، و به مسائل بسیار پست و مبتذل مثل همین چهارشنبه سوری و هفت سین ، خدمت شما عرض شود که سیزده بدر و امثال اینها؛ ما روز قیامت یا شب اوّل قبر معرفیمان کنند. حضرت ابراهیم (علیه الصّلاه والسّلام)  ببینید مهمان نوازی چیه؟! وقتی که این دو رسول یا رسولان، خدمتش رسیدند، برای اینها غذا آورد، اینها نخوردند چون غذای ملائکه با غذای انسانها فرق می کند، آنها از بدن جدا شده اند یا بدنشان این سنخی نیست، ولی ما بدنمان سنخ همین مادیّات  است و غذاهای مادی باید بخوریم، غذایشان با ما فرق می کرد، آنها غذایشان عبادت، تسبیح، تقدیس الهی است؛ افرادی هستند که مدبّرات امرند، امور خدا را تدبیر می کنند؛ تدبیر یعنی پیاده می کنند، اینها بندگان خدا هستند، واسطه بین خدا و خلقند، لذا خوراکشان اینهاست. هر چه به خدا نزدیکتر بشوند باور کنید بشر باید بهتر از این هم باشد هر چه به خدا نزدیکتر باشد باید روحش، بهتر لذت ببرد و لذا این غذا را که نخوردند حضرت ابراهیم آنها را با خودش مقایسه کرد. یک چیزی را به شما تذکّر بدهم من بیشتر این مطالب را که عرض می کنم، به خاطر این است که تذکّراتی داده شود یک مطلب در بین ماها هست که ما را خیلی بیچاره کرده و آن این است که، همه چیز را با خودمان مقایسه می کنیم، که یکی از علل  واژه های تحریف شده ای که من گاهی عرض می کنم همینه که مثلاً می گوییم «زُهد» مثلاً گفته می شود «تقوی» و چیزهای دیگر با خودمان مقایسه می کنیم؛ حتی خدا را هم، اینکه بت پرستها، بت می پرستند و یا مثلاً فرض کنید چیزهای دیگر را می پرستند، این هم علتش این است که با خودشان مقایسه میکنند، مقایسه با افکار خودمان، با آنچه که برایمان به اصطلاح روشن است، دیدیم، می بینیم، حواسمان احساسش می کند، با اینها ما مقایسه اش می کنیم. اگر بگویند آدم خوب چطور آدمی است؟ یک چیزها یی می گوییم که  اصلاً باید اسم این شخصی را که ما داریم معرفی می کنیم؛ بگذاریم آدم بد! و تمام ائمه را بگوئیم اینها نستجیربالله آن طوری که ایشان دارند تعریف میکنند، نیستند، حالا نمی خواهم در این بحث وارد شوم، ان شاءالله کم کم برایتان عرض می کنم و یک مقدار هم عرض کرده ام، همه چیز را با خودمان مقایسه می کنیم، ملائکه را می خواهند عکسشان را بکشند مثلا” تصویرش را در یک پرده ای بکشند؛ شکل یک آدمی درستش می کنند حالا یک مقدار هم، ظریفتر وتمیزتر؛ وچون در قرآن دارد «اِلی اَجنِحَه مَثنَی و ثُلاثَ و رُباعَ»(فاطر/۱) صاحب بال هستند اینها؛ دوتا، سه تا، چهارتا، بال دارند خوب بعضی از ملائکه های مقرّب را چهار باله درست می کنند و ملائکه ی کمتر را دو تا بال برایش می گذارند، اینجا بال به معنای وسیله ی حرکت است. در قرآن هم معنایش همین است و اصلا” ملائکه شکل ندارند، این را بدانید اجنه، ملائکه، ارواح ما در عالم ارواح، شکل خاصّی نداشتند الآن هم آنها ندارند، به هر شکلی درمیآیند «المَلَکُ یتشکل باشکال مختلفه» می توانند بیایند در مقابل حضرت ابراهیم به شکل دو تا انسان که مهمانشان میکند، غذا برایشان می آورد در آیه ی قرآن هست، می روند در میان قوم لوط همین دو نفر به شکل دو تا جوان، پسر جوان در می آیند که جریانشان را  می دانید. در مقابل حضرت مریم می بینید که به شکل «تَمَثّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً»(مریم/۱۷) یک انسان معمولی در می آید. به هرصورتی میتوانند دربیایند و اساسا” آن چیزی که هستند شکل ندارند اجنّه هم همینطور هستند و ارواح ما هم در عالم ارواح همینطور بودند. منتهی وقتی که در عالم ذر آمدند شکل گرفتند. به هر حال اینها بحثی است که خارج از موضوع ماست؛ اینها وقتی که وارد شدند اول کاری که انسان برای مهمان ناشناس حتی می کند باید پذیرایی خوب و گرم باشد. اگر مهمانی بر شما وارد شد؛ خیلی با او گرم برخورد کنید. حضرت ابراهیم رفت برای اینها «عِجلٍ ثمین» یک گوساله ی چاقی را انتخاب کرد و این را البته تکه پاره کرده  طبعاً؛ همین جوری که باصطلاح کبابش نمی کنند؛ چون مرغ نبوده که بشود همینطوری کبابش کرد، عِجلٍ بوده؛ عجل هم گوساله را می گویند، این را برداشت آورد پیش اینها، پذیرایی کرد، دیگر سوال نکرد خوب آقا ظهر می مانید؟ بعضی ها می خواهند طرف  را رد کنند، ظهر می مانید؟ او می گوید: نه! مگر اینکه رویش خیلی زیاد باشد بگوید؛ بله؛ یا مثلا” خدمتتان عرض شود که می رود با خانمش طوری صحبت می کند که این بشنود، چکارش کنیم آمدند دیگه، اینها طرز مهمانداری نیست. یک مؤمن اگر وجودش را در یک لقمه بکند و بگذارد توی دهن یک مؤمن دیگر، کم کرده! خدا رحمت کند مرحوم حاج ملا آقاجان به من می گفت: هیچ وقت مهمان دعوت نکن. یعنی چه مهمان دعوت نکنم؟ من هم اتفاقاً خیلی هم دوست داشتم. ایشان گفت: کاری بکن که مهمان خودش بیاید، درخانه ات باز باشد و گفتم چرا؟ گفت برای اینکه اگر تو دعوتش کنی، خیلی حق به گردنت پیدا می کند. باید خیلی پذیرایی داغی از او بکنی. اما اگر او خودش آمد، نه! «کمال الجود بذل الموجود» چون خودش آمده؛ اینجوری باشید. وان شاءالله این را تمرین کنید؛ خانم می گوید که نمی شود آبرویمان در خطر است، اینها را بگذارید کنار؛ حضرت امیر (صلوات الله علیه) وارد خانه ای شدند و فرمودند: هر چه که در خانه است همان را بیاور، یک مقدار مثلا نونی، ماستی، پنیری، ما داشتیم توی رفقایمان که گفتیم هر چی هست بیاور و آن هم هر چی بوده آورده، حضرت ابراهیم (علیه الصلاه و السلام) گوساله ی آماده برای مهمانداری در خانه اش داشت. نگوئید چرا حضرت ابراهیم اینقدر تشریفات قائل شد؟ اینها خودشان آمدند. اما اگر نداشتی خودت را به زحمت زیاد نینداز، داشتن این نیست که توی خونه حتما” توی یخچال باید باشد؛ نه! الان توانائی هست انسان پول هم دارد برود از بازار غذای خوبی تهیه کند و در مرحله اول تا می توانید غذای بازار را توی خانه نخورید و حالا اگر اضطراری است اشکال ندارد؛ حضرت ابراهیم در انبیاء خیلی مهمه که ما باید به او اقتدا کنیم الگوی ما باید باشد. درهفته گذشته آیاتی که مربوط به حضرت ابراهیم بود، خدای تعالی ایشان را برای ما الگو قرار داده بود. حتی به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) می فرماید: «و اَتّبِع مِلّهَ اِبراهیمَ حَنیفَا»(نحل/۱۲۳) ملت ابراهیم، راه و روش حضرت ابراهیم را پیروی کن؛ هر چه بر پیغمبر هم نازل شده است مطابق با آنچه بر حضرت ابراهیم نازل شده و عمل کرده بود است. امتیازات حضرت ابراهیم یکی در توحیدش است و دوم درخوب امتحان دادنش است از نظرکلّی. هم خوب باید موحّد باشید، اصلا” به طرف بت و بت پرست نروید. شما می گوئید بت پرست که در میان ما نیست! چرا زیاد داریم! آنکس که پول را بهتر از خدا می خواهد، آنکس که به خاطر پول هر فعل حرامی را انجام میدهد، آن کس که برای بدست آوردن مال دنیا ربا می خورد، رشوه می گیرد، اینها از مشرکین بت پرست بدتر هستند به جهت اینکه بت پرستها از بتشان نه توقع پول گرفتن را از این داشتند نه توقع پول دادن آنها را داشتند، ولی اینجا نه! مسأله پول و مال و اینهاست؛ اینها مشرک هستند با اینها اصلاً  تماس نداشته باشید؛ اگر می توانید هدایتشان کنید. نمی توانید، از آنها کناره گیری کنید، این فلان اداره کار می کند؛ هر جا می خواهد باشد، حتی یک وزیر رشوه گیر، شما باید هیچ کاری با او نداشته باشید که ان شاءالله بحمدالله نداریم توی وزیرهایمان لااقل توی مدیرهایمان ان شاءالله نداریم. ولی اگر بود، حضرت ابراهیم وارد بت خانه شد، روز سیزده بدری تقریبا بود همه می رفتند خارج شهر، حضرت ابراهیم گفت: «انّی سقیم» من حال ندارم، موقعیّت بدستش آمد تبر را برداشت و تمام بتها را شکست، بعد تبر را گذاشت روی دوش بت بزرگ؛ گفت: او کرده؛ ببینید این معنای توحید است. نفر دومی که وارد بتخانه ی آنوقت شد، علی ابن ابیطالب (علیه السّلام) بود. با همکاری پیغمبر اکرم (صلیّ الله علیه وآله و سلم) وارد کعبه  شدند، سیصد و شصت بت را از بین بردند لذا بت پرستان با پیغمبر اکرم مخالفند، اهانت می کنند، جسارت می کنند، کار امروزشان هم نیست، خدا در قرآن از قول آنها مکرر «انّک لمجنون» حتی گفته اند، هنوز به آن حدّ نرسیده است، جسارت می کنند. حضرت ابراهیم را بردند طرف آتش، خدا آتش را بر او گلستان کرد، نسوزاند؛ حتی لباسهای حضرت ابراهیم را خدا حفظ کرد. اگر می خواهید در این آتشی که امروز برپا شده است، همه به طرف گناه و بدیها می روند محفوظ باشید؛ ابراهیم وار متعهّد باشید، امتحانتان را خوب بدهید، حتی به جبرئیلِ خدا هم مستقلا” تکیّه نکنید، خدا هست، اگر جبرئیل از طرف خدا آمده و می خواهد به من کمک کند خوب کارش را بکند دیگه از من اجازه گرفتن نمی خواهد؛ اگر از طرف خدا نیامده ما با تو کاری نداریم، فرزند عزیزش را دستور داد که ببر بکش! قربانی کن! حتی چرا نگفت! چرا مگر چه شده؟ چکارکرده این بچه؟ ما باشیم می گوئیم مگر این بچّه چکار کرده؟ هیچی! «إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ» «یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ»﴿الصافات‏/102﴾ نمی گوید خوابت شاید تعبیرش چیز دیگر باشد یا لااقل به خوابت عمل کن؛ نه! «ما تؤمر» آنچه که از جانب خدا امر شده است، می بینید، در امتحان و در توحید، در توحید کامل! در امتحان هم کامل! لذا خدای تعالی توصیفش می کند ، به عنوان دوست خودش انتخابش می کند حضرت ابراهیم شنیده بود که خدا می خواهد از میان بندگانش یک خلیلی برای خودش انتخاب کند و علامتش هم این است که مُرده به دستش زنده میشود (علامت آن خلیل). اصرار می کرد خدایا مرده زنده کن تا من ببینم، می خواهم مشاهده کنم؛ دل تو دلش نبود، دیدید انسان یک هدیه ی بسیار فوق العاده ای می خواهد به او برسد، ناراحت است که چرا زودتر خبرش داده نمی شود. می دانست که در روی کره زمین یک آدمی که به درد محبوب بودن خدا بخورد پیدا نمی شود. می گفت: «کَیفَ تُحیَ المَوتی»(بقره/۲۶۰) تو چطور مرده را زنده می کنی؟ دوست دارم ببینم. می دانست اگر خدا بخواهد اینجوری مرده را زنده  کند به دست خلیلش زنده می کند. خدای تعالی فرمود: آیا ایمان نیاورده ای که تو خلیل من هستی؟ «قال بَلی وَ لکِن  لِیَطمَئنّ قَلبی»(بقره/۲۶۰) می خواهم آرامش پیدا کنم، می خواهم امضایش را بگیرم، می خواهم برایم مسلّم شود، چون خدای تعالی بداء دارد،  خدا هم فرمود: «خذ اربعه من الطّیر» چهار پرنده را بگیر«فصرهنّ» اینها را با هم مخلوط کن گوشتشان را مخلوط کن، بعد روی  چهار کوه بگذار«ثم ادعهنّ» بعد اینها را صدا بزن، خروس بیا، کبوتر بیا، طاووس بیا، امثال اینها، می بینی که «یاتینک سعیا» می آیند پیش تو. می بیند مرده را زنده شد، اینجا راحت شد، خلیل خدا شد و پیغمبر اکرم (صلّ الله علیه وآله و سلم) حبیب خداست. و امروز احتمالا”، از نظر بعضی ضعیف از نظر بعضی متوسط شهادت حضرت امام عسکری (علیه السّلام) است. چون بعضی گفته اند که روز اول ماه شهادت امام عسکری است به هر حال به پیشگاه فرزند عزیزش حضرت بقیّه الله (ارواحنا فداه) تسلیت عرض میکنیم امیدواریم که این غربت و این اعمال دشمنی ها نسبت به اهل بیت عصمت )علیهم السّلام( با ظهور حضرت بقیّه الله ان شاءالله پایان پیدا کند ولی امام عسکری (علیه السّلام) از اول زندگیشان تا آخر در یک محلی که ارتش بود، معسکر بود به اصطلاح آنها زند گی میکرد از این جهت هم به امام عسکری اسمشان معروف شد. امام هادی (علیه السّلام) هم که متوکّل ایشان را به سامراء تبعید کرده بود در همین خانه ای که الان حرم مطهر حضرت امام هادی و امام عسکری (علیهم السلام) است زندگی می کردند ولو اینکه دشمنان خاندان هنوز اجازه ندادند که خانه ی  امام زمان ساخته شود و ان شاءالله بفکرش هستند و من تحقیق کرده ام و از همّت دوستان خودمان خیلی متشکرم تا حدّی که ان شاءالله هروقت بنا شد به جائی این وجوه را بفرستیم به شماها خواهیم گفت واینکه چقدر جمع شده آن را هم خواهیم گفت، ولی هنوز موقعیّت دارد که ان شاءالله دوستان اظهار محبتشان را به محضر حضرت بقیّهالله (ارواحنا فداه)بکنند و خانه ی آنحضرت را وحرم مطهر پدر بزرگوار و جدّ بزرگوارش را و حرم مطهر اینکه جدا می گویم بخاطر اینکه والا همه در یک ضریح دفن هستند اما مادر عزیزشان حضرت نرجس خاتون و حرم مطهر حضرت حکیمه خاتون، این ها ان شاءالله زودتر ساخته شود و امیدواریم ان شاءالله این پولهائی که شماها دادید؛ یک بچه ای در مشهد درسنّ شاید هشت سالگی بود یک ده هزار تومان از عیدیهایش جمع کرده بود آورد به من داد گفت: این برای حرم مطهرامام هادی و امام عسکری (علیهم السلام). اینقدرمن تحت تاثیر واقع شدم که خدا می داند الان هم حتی تحت تأثیر واقع شدم که ما چرا اینطور هستیم؟ و این بچه روی فطرتش دارد کار می کند حتی به من گفت به پدر و مادرم هم نگوئید، معلوم است که هیچ کس او را تبلیغ نکرده است. ان شاءالله کوشش بکنیم همه تا اینکه بتوانیم به وظایفان  نسبت به خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) عمل بکنیم و هرچه بیشتر داده شود ان شاءالله بیشتر محبتمان اظهار می شود والّا این پولها کاری انجام نمی دهد همین ده تومن گاهی بهتر از بعضی پولهای آنچنانی است. گاهی البته اینطور است، نه اینکه پول زیاد ارزش نداشته باشد، گاهی یک میلیارد تومن هم، ده تومن، ده تومن هم بخواهیم حساب کنیم باز مثل همون ده تومن همون بچه است. روی اخلاص باشد همه اش خوب است. روی فطرت باشد همه اش خوب است. ان شاءالله دست جمعی برویم حرم حضرت امام عسکری(علیه السلام)، من یک وقتی مثل امروزی یا مثل روز اول ماه (یادم نیست) در سامرا بودم دیدم نجفی ها آمده اند دسته جمعی به سامرا و«هوسه» می کنند؛ «هوسه» یک حالتی است که اینها اَرگاراشون را بر می دارند و یاحسین می گویند؛ خیلی ابهت فوق العاده ای دارد؛ و این کار را در مقابل دشمنان خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) می خواستند اظهار محبت به امام عسکری (علیه السلام) بکنند و ان شاءالله امیدواریم اعیادی که در پیش داریم همه اش بر ما مبارک باشد مخصوصا فردا که چه تعبیر کنم؟ روز انتفال ولایت حضرت بقیه الله و انهدام دشمنان خاندان عصمت وطهارت(علیهم السلام) است که تا امروز بحمدالله ادامه دارد و این جشن بزرگ را به همه تبریک عرض می کنم و ان شاءالله هفده ماه ربیع هم، شب هفدهم آنهایی که دعوت شده اند در مرحله ی استقامت تشریف بیاورند و اگر نیایند ما چون حمل بر مسامحه می کنیم دیگر دعوتشان نمی کنیم و اگر دو سه دفعه هم دعوتشان نکردیم، بدانند که آنها هم خودشان را جزء برنامه های ما بدانند، ما آنها را نمی دانیم، چون اهل مسامحه اند و مسامحه ی زیاد برای ما ضرر دارد مگر اینکه عذر موجّهی داشته باشند دوستانمان بعضی هستند که خیلی جدّی هستند.

نسئلک اللهم و ندعوک باعظم اسمائک و به مولانا صاحب الزمان یا الله یاالله یاالله ….یا رحمن یا رحیم یا غیاث المستغیثین، اللهم عجل لولیک الفرج، خدایا فرج امام زمان ما را برسان. ما را از بهترین یاران و اصحابش قرار بده. توفیق تزکیه نفس کامل به همه مان مرحمت بفرما. خدایا ما را از صالحین قرار بده. خدایا ما را از صدّیقین قرار بده. خدایا توفیق شهادت به ما مرحمت بفرما. پروردگارا ما را از خدمت گزاران به دین قرارمان بده. پروردگارا به آبروی حضرت ولی عصر گرفتاریهای مسلمین برطرف بفرما. خدایا دشمنان شیعه را از بین ببر. آنها را نابودشان بفرما. پرور دگارا به آبروی ولی عصر حضرت حجه بن الحسن (روحی فداه) قسمت می دهیم همه ما را موفق به تزکیه نفس کامل و کمالات روحی بفرما. پروردگارا مرضهای روحیمان شفا عنایت بفرما. مرضهای بدنیمان به آبروی ولی عصر شفا مرحمت بفرما. مریض منظور الساعه لباس عافیت بپوشان. امواتمان غریق رحمت بفرما. شهدای ما را با شهدای کربلا محشور بفرما. اماممان غریق رحمت بفرما. عاقبتمان ختم بخیر بفرما. وعجل فی فرج مولانا یا صاحب الزمان.

 

لینک دانلود ویدیو : 

کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱ ربیع الاول ۱۴۲۷ – ۱۱ فروردین ۱۳۸۵ – عالم ملک و ملکوت

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الحمدلله و الصلاه و السلام علی رسول الله و علی آله آل لله لاسیما علی بقیه الله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و لعنه الدائمه علی أعدائهم أجمعین من الان إلی قیام یوم الدین.

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فىِ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ، آخِذِینَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُحْسِنِینَ ، کاَنُواْ قَلِیلًا مِّنَ الَّیْلِ مَا یهْجَعُونَ، وَ بِالْأَسحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ، وَ فىِ أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّائلِ وَ المْحْرُوم» (ذاریات/ ۱۵ – ۱۹)

روز اول ماه ربیع الأول است. احتمالاً شهادت حضرت امام عسکری علیه الصلاه و السلام امروز باشد و بعضی گفته‌اند که آن وجود مقدس را مثل امروزی مسموم کردند و روز هشتم ربیع از دار دنیا رفتند. به هر حال به امام عصرمان بخاطر شهادت پدر بزرگوارشان، مخصوصاً امسال که به حرم مطهرش اهانت کردند و مصیبت جدیدی پیش آمده، بر آن حضرت تسلیت عرض می‌کنیم. امیدواریم پایان غیبت کبری و صغری در همین ایام باشد و قلب مقدس پدر بزرگوارشان را خدای تعالی با ظهور فرزندش شاد بفرماید و یا لااقل مُزد عزاداری شیعه را در این دو ماه همین مسئله قرار بدهد و چشم‌های ما را به جمال آن حضرت روشن بفرماید.

در این آیاتی که تلاوت شد، می‌خوانیم که «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فىِ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ» (ذاریات/ ۱۵) هر چیزی در عالم دو بُعد دارد. یکی بُعد مُلکی و یکی هم بُعد ملکوتی است. بُعد مُلکی عالم همین چیزهایی است که ما می‌بینیم و حس می‌کنیم و با حواس خمسه آنها را متوجه می‌شویم. بُعد ملکوتی اینها آن چیزهایی که هست ولی با این حواس احساس نمی‌شود؛ یعنی با چشم دیده نمی‌شود ولی با چشم دل دیده می‌شود. با گوش ظاهری شنیده نمی‌شود ولی با گوش باطن انسان آن را می‌شنود حتی در بیان با زبان ظاهری شاید گفته نشود و خیلی زحمت دارد که انسان بتواند ملکوت را با زبان بیان کند مگر آنهایی که خدای تعالی حکمت را از قلب‌شان به زبان‌شان جاری کرده باشد. آن وقت می‌توانند برای مردم ملکوت هر چیزی را بیان کنند.

بنابراین اگر انسان بخواهد به کمالاتی برسد باید یک چشم دیگر، یک گوش دیگر، یک زبان دیگر، یک قلب دیگری داشته باشد تا بتواند به آن وادی وارد شود و اکثراً مردم این طور هستند که « لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ‏» (أعراف/ ۱۷۹) چون ملکوت فرقش در همین است که مُلک را همۀ حیوانات می‌بینند، می‌شنوند و ممکن است حتی با یک زبانی با یکدیگر صحبت کنند و مثلاً اگر حیوانی جایی طمعه‌ای پیدا کرده به حیوانات دیگر بگوید و راهنمایی کند و این مسئله دربارۀ مورچه‌ها خیلی ظاهر است. شما اگر یک طمعه‌ای را یک جایی بیندازید یک مورچه می‌آید و احساس می‌کند که ‌اینجا طمعۀ خوبی است وقتی که برمی‌گردد به طرف مورچه‌ها آنها را خبر می‌کند و همه به طرف آن طعمه حرکت می‌کنند. در خیلی از حشرات این مسئله هست و در حیوانات غیرحشره‌ای هم هست.

به هر حال مُلک برای حیوانات است و خدای تعالی عالم مُلک را هم برای حیوانات و هم [برای] انسان قرار داده است. اگر انسانی به همین اکتفا کرد از دایرۀ حیوانیت بیرون نیامده است و اگر قدم در ملکوت گذاشت؛ یعنی خدا را شناخت آن‌طور که باید بشناسد، پیغمبر اکرم را شناخت آن‌طوری که در یکی دو شب قبل یک مقداری توضیح دادم و امام را آن‌طوری شناخت که دو شب پیش عرض کردم و آخرت را آن‌طوری شناخت که باید بشناسد. بهشت و چشمه‌های بهشت را که در اینجا ذکر شده و در این آیه بیان شده فکر نکند بهشت فقط یک باغی است که درختها سر به هم آورده، سایۀ مناسبی به وجود آورده و مثلاً از زیر کوهها چشمه‌های آب جاری شده است بلکه بهشت به فارسی و جنت به عربی یک ملکوتی دارد. اگر انسان از بُعد مُلکی وارد بهشت شد باز هم آنجا به فکر میوه‌ها و سایه‌ها و حورالعین و امثال اینها است. درست است آدم درست کاری است، خدا او را برای بهشت خلق کرده اما آن روحیۀ مُلک‌شناسی و مُلک‌پرستی و محبت به مُلک از او گرفته نشده و چون اکثریت مردم اینگونه هستند، جنبه‌های حیوانی‌شان غلبه بر جنبه‌های معنوی‌شان دارد از این نظر خدا هم آنها را پذیرفته، رحمانیت پروردگار، آنها را قبول کرده و وارد بهشت‌شان کرده است. اما اگر بخواهید به یک حقیقتی دست پیدا کنید، اگر می‌خواهید راه تزکیۀ نفس را صحیح انجام بدهید، یکی از صفات رذیله‌ای که در انسان بلکه همۀ انسانها هست و بلکه برای مردم خیلی مشکل است که از این حالت بیرون بیایند [این است که] تحت تاثیر چیزهایی که با چشم می‌بینند، با گوش می‌شنوند، با زبان می‌گویند واقع نشوند، بلکه به حقیقت برسند، به ملکوت برسند، عالم امر را مشاهده کنند و عالم خلق را جزیی بدانند. عالم ملکوت را حق و حقیقت بدانند و عالم مُلک را یک ظاهری یک چیزی که فانی می‌شود اهمیت زیادی لااقل ندارد آن را آن‌طور مشاهده کنند.

من متأسفم و جداً گاهی مثل یک راننده‌ای که یک دفعه با خطر متوجه می‌شود و باید ترمز کند، این مجالس ما با اینکه نزدیک ۲۰ سال است که مشغول آرایش این مجالس هستیم آن‌طوری که انسان می‌خواهد که این مجالس، مجالس درس و بحث و گفتگو از آنچه که معمولاً در کتابها نیست و مشاهده نمی‌کنید، باشد، اما چه می‌شود کرد. اگر یک طبیبی مریض‌های مختلفی داشته باشد و حتی آن مریض برای رفع کسالتش ارزش قائل نباشد که وقتی برای مطب می‌آید دست بچۀ خردسالش را هم می‌گیرد و می‌آورد، رفیقی که داخل خیابان اصلاً به حقایق معتقد نیست دست او را هم می‌گیرد و می‌آورد و مجلس طوری می‌شود که انسان نمی‌تواند یک نسخۀ کامل و خوبی برای دوستان بنویسد. اینجا یک بحث بسیار مهمی هست اگرچه بحمدلله رفقای ما بلکه بعضی قبل از من مطالب را که سیراب شده‌اند یا خودشان قلب‌شان چون جزء مخلَصین‌اند و یا مخلِصین « جَرَت یَنابیعُ الحِکمَهِ من قلبهم على لسانهم و من لسانهم علی کتابتهم»‏ شده است.

 من همین امروز بالا یک مقداری داشتید دعای ندبه می‌خواندید و من هم فکر می‌کردم، دیدم پنج تا مجلۀ قابل توجه نوشته شده است که أخیراً مجلۀ انوار هدایت است که زحماتش را آقای معلم کشیده است. به جای همۀ مجلاتی که هست چهارتای این مجلات مختص امام زمان علیه الصلاه و السلام است. چندی قبل مجله‌ای که اسم زنی رویش بود نگاه می‌کردم. دیدم پانصد هزار تیراژش است. ما مسلمانها همیشه تابع مُلک هستیم و متأسفانه آن‌طور که باید در مُلک فرو برویم، نیستیم. تابع پرستنده‌های مُلک هستیم. می‌خواهیم ادای آنها را در بیاوریم، با آنها باشیم. خیال می‌کنیم تمام فلاح و رستگاری به‌ این است که انسان عقب‌رو این حیوانات باشد و بدتر از هر چیزی این است که انسان اگر هم می‌خواهد باشد خودش حیوان باشد چرا پیرو حیوانات باشد. خودش مستقلاً کار کند نه ‌اینکه چون همه می‌کنند، ما هم انجام می‌دهیم، [اینگونه] نباشد.

دوستان مشغول هستند و کتابها نوشته‌اند. آدم فکر نمی‌کند یک دانشمند، یک کسی که هنوز مثل من پیر نشده کتابهایی نوشته باشد. من گاهی می‌گویم فلانی ۲۵ جلد کتاب نوشته است همه تعجب می‌کنند. این قیافه ۲۵ جلد کتاب! و یا مجله‌ای صادر کرده و یا اینکه مثلاً همان سررسیدهایی که دوستان ۵ یا ۶ تا سررسید نوشته‌اند و هر کس این سررسیدها را ببیند خیال می‌کند سررسید معمولی هست و حال اینکه یک کتاب نوشته‌اند. گاهی اوقات من مدرک بعضی از روایات می‌بینم این سررسید مدرک هم داده است، متن روایت را نقل کرده است. نگاه کنید چه می‌شود که ماها هم نسبت به آنچه که از خودمان صادر شده غیرت داشته باشیم. مجلۀ زن روز پانصد هزار تیراژش است ولی مثلاً مجلۀ خورشید مکه سی هزار. این بی‌همتی ما نیست؟ مجلۀ خورشید مکه بخاطر گذر زمان تیراژش خیلی زیاد شده است. اینها باید هدیه داده بشود. چه می‌شود که مثلاً مقید باشیم، غیرت داشته باشیم. من این کلمه را به خودم می‌گویم شاید به من بر بخورد. غیرت داشته باشیم که ‌این مجلات را بگیریم که طرف تشویق بشود که از این کارها بیشتر بکند. این همه ‌اینجا دانشمند، روحانی و در قم زیادتر و در تهران هستند واقعاً بعضی از دوستان را می‌بینم آن قدر به فکر پیشرفت دین‌شان هستند که شب و روز ندارد که من گاهی به دوست عزیزم آقای مسعودی می‌گویم که آقا یک کمکی برایت بیاید. تهران است و کسی نیست و این همه کار. در قم همین‌طور. شماها، نه همه شما، بعضی‌هایتان می‌روید و می‌آیید یک همتی داشته باشید. من نمی‌خواهم مجلات آقایان را بفروشم. حاضرم اگر به آنها برنخورد همه‌اش را بخرم و به همۀ شما هدیه بدهم. این کار خوبی است ولی شماها تنبل‌تر از این می‌شوید. چه اشکالی دارد این تیراژها بالا برود و وقتی که ‌این تیراژها بالا رفت دستگاه وزارت ارشاد می‌فهمد که ‌این تیراژش بالا است و مردم می‌خواهند. طبعاً اجازۀ پخش‌اش را می‌دهد. وقتی که اجازۀ پخش داشت حقایق بیشتر به مردم می‌رسد. شما این مجله‌ها را نگاه بکنید مطالبی که گاهی خدا می‌داند از آنها استفاده می‌کنم. مطالب پرارزشی در این مجلات نوشته شده است، همین مطالبی که غالباً گفته می‌شود.

ما همه‌مان در مسئلۀ مُلک با حیوانات شریک هستیم. شما دوست دارید که با حیوانات شریک باشید و با حیوانات هماهنگ باشید یا با أئمۀ اطهار و اولیای خدا؟ همین الان روز جمعۀ اول ماه ربیع است و دو ماه هم عزاداری کردید به خودتان جواب بدهید. کدام یکی؟

به خدا قسم اکثریت مردم کوشش می‌کنند که خودشان را با حیوانات شریک کنند و ای کاش با حیوانات شریک می‌شدند؛ چون حیوانات آزارشان لااقل به خودشان نمی‌رسد. یک گرگ حیوان بسیار درندۀ خطرناکی است. صدتا گرگ دور هم باشند و همه‌شان گرسنه به جان یکدیگر نمی‌پرند، خودشان را از بین نمی‌برند. صدتا شیر گرسنه دور هم باشند به هیچ وجه به یکدیگر تجاوز نمی‌کنند، ما در این جهت پیرو حیوانات هم نیستیم. می‌بینید در دنیا چه خبر است، دنیایی که مثلاً رئیس جمهور آمریکا می‌گوید مثلاً آن مصلح آخرالزمان که می‌خواهد بیاید من هستم. با این همه کثافت کاریها و این همه زشتی‌ها، در عین حال این کلمه را به زبانش جاری می‌کند. مردم هم یک عده که همان جا هستند و هم فکر او هستند و حیوانی مثل او هستند اینها باور می‌کنند.

شما ببینید یک چنین دنیایی در میان این مردم اگر شماها اهل تزکیۀ نفس باشید، خودتان را پاک کنید. پاکی یعنی چه؟ یعنی لااقل نباید آزارم به هم نوعم برسد. پاکی یعنی حسادت نداشته باشم، کبر و غرور نداشته باشم، بدخواه دیگران نباشم و به طور کلی صفات رذیله را نداشته باشم. این یک قدم کوتاهی در راه رسیدن به حقیقت است. قدمهای بعدی مهم است که انسان از عالم مُلک که ‌اینها حرف بیهوده نیست که مُلک و ملکوت همان طوری که بعضی از متصوفه می‌گویند، نه. اینها آیات قرآن است «بِیَدِهِ مَلَکُوتُ‏ کُلِّ شَیْ‏ء» (یس/۸۳) کلمۀ ملکوت در آیۀ قرآن آمده است. از عالم مُلک یعنی عالَم حیوانی از عالم مُلک یعنی عالَم شیطانی؛ چون [وقتی] انسان از حیوانیت سرازیر می‌شود به شیطان می‌رسد، ولی شیطان است و شیطان به اولیائش وحی می‌کند «لَیُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِیائِهِم‏» (انعام/۱۲۱) صریح قرآن است، راهنمایی‌تان می‌کند اگر تابع شیطان باشید. یک چیزی میشوید که حتی به طفل شیرخوار هم رحم نمی‌کنید، به امام هم رحم نمی‌کنید. درگذشته بوده‌اند. زمان ما امتحانمان به یک نحوۀ دیگری است، زمان أئمه نحوۀ دیگری بوده که دشمنی با امام‌شان می‌کردند. این عالم مُلک است، عالم شیطانی است. عالمی است که شیطان یک حیوان را این قدر فریب نمی‌دهد مثلاً یک گرگی را فریب بدهد و بگوید این گرگی که دارد می‌آید را پاره‌اش کن، نمی‌کند ولی ماها را چرا. با کوچکترین سوء ظن «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم‏» (حجرات/۱۲) قرآن می‌فرماید که بعضی از ظن‌ها گناه است. آن وقت انسان یک چنین وضعی پیدا می‌کند.

 اگر بخواهیم طبقه بندی بکنیم طبقۀ حیوانیت انسان، گاهی این حیوانیت خوب است و گاهی بد؛ چون حیوانها خوب‌اند. شما این را بدانید خدا حیوانات را از کسانی که حیوان سیرت‌اند و به طرف شیطان رفته‌اند بهتر می‌داند. حیوانات مطیع‌اند. الان اگر روی دوش الاغ بار بگذارید باز هم می‌برد و نمی‌گوید حالا زمان هواپیما و ماشین و غیره است و من را دیگر رها کنید. به کسی که حرف چرت می‌زند و می‌گفت اروپایی‌ها این طور کردند، آن طور کردند. گفتم: حالا به من و تو چه. من آنم که رستم بود پهلوان. درست است؟ این بنده خدا این قدر نفهم بود که می‌گفت قضیۀ رستم هم دروغ بوده است. حالا برنامۀ رستم در کار نبود. ما آنیم که رفتند به کرۀ ماه، تو که نرفتی. تو هنوز کرۀ زمین را هم نگشتی. تو پس بیا و به آفاق و انفس گردش کن، در آفاق انفس حرکت کن تا بتوانی به یک جایی برسی. خدا کرۀ ماه را برای تو قرار نداده است و آن کسی که رفته است بیخود رفته است. نگویید که فلانی با علم مخالف است، نه. اگر کرۀ ماه را نزدیک آوردند و حتی یک نردبان هم می‌شد که بالایش بگذارند و برویم یک جای بی‌آب و هوایی که چکار کنیم؟ برو یک جایی که همۀ آب و هواهای خوب در آنجا است. شما بالاخره بخواهید یا نخواهید بالا می‌روید. خدای نکرده، شماها را نمی گویم، یا به طرف جهنم یا به طرف بهشت. هر دوی آن روی کرۀ زمین نیست، با علم هم می‌روید. خدای تعالی در قرآن می‌فرماید: «یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس ِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ» (رحمن/۳۳) ای گروه جن و انس! اگر می‌توانید بروید به کرات بالا، آسمانها و زمین ولی این طوری نمی‌توانید بروید. ولی یک راه خدا باز کرده است و آن سلطه است؛ یعنی یک وسیله‌ای درست کن و برو. بدون وسیله هم آخرش خدا می‌برد. بهشت و جهنم که در این کرۀ زمین نیست.

بنابراین آقایان بیاییم خودمان را از این عالم مُلک نجات دهیم در صف حیوانات نایستیم اینجا صف شما نیست. گاهی دوتا صف هست یکی سیگار می‌دهند _ من یادم هست که تریاک هم در صف می‌گذاشتند تا به هر کس به اندازۀ خودش تریاک بدهند_ یک جا هم دارند مثلا  فرض کنید اشرفی می‌دهند و شما هم یک آدم بسیار متشخصی هستید که سیگاری هم نیستید. شما رفتید داخل صف سیگاری‌ها ایستادید. یک نفر می‌آید و به شما می‌گوید، پیغمبرها به شما می‌گویند، آنها که می‌خواهند شما را نجات دهند به شما می‌گویند که صف‌تان آن طرف هست. تو در صفی باید بایستی که انبیاء ایستادند، در صفی باید بایستی که پیغمبر اکرم و أئمه اطهار ایستادند. همین یک کلمه را درستش کنیم. صف خودمان را مشخص کنیم. تو بیشتر به صف پیغمبر و اهل بیت عصمت می‌خوری یا صف حیوانات؟

اگر تزکیۀ نفس نکردید ولو نمازت را اول وقت بخوانی، اگر تزکیۀ نفس نکردی ولو بهترین کارها را به فشار، چون طبعاً انسان باید کارهای خوب را با فشار انجام بدهد، اینها را تو انجام دادی در صف حیوانات هستی. چرا؟ به جهت اینکه صفات حیوانی در تو هست. کم بخوابید، با خدا مناجات کنید، سحرها بلند شوید و استغفار کنید، هفتاد مرتبه (استغفر الله ربی و أتوب إلیه) در نماز شب بگویید، واجب نیست. پس چرا خدا در اینجا اینگونه تمجید می‌کند؟ برای اینکه ‌این اعمال است که انسان را موفق به تزکیۀ نفس می‌کند؛ یعنی اینکه انسان تصمیم بگیرد که تزکیۀ نفس بکند. از شما می‌پرسم که خیلی وقتها وضعت خوب نیست بدنت بو می‌کند، حمام نرفتی؟ می‌گوید: اتفاقاً دیشب حمام بودم. صابون زدی یا نه؟ می‌گوید: صابون نزدم و فقط آب روی خودم ریختم. خوب این بیشتر گند و بویت را بلند کرده است.باید خودت رو تمیز کنی، صابون هم بزنی. «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُون‏» (ذاریات/۱۸) این صابونی است که می‌زنی. این تزکیۀ نفس، حمام رفتن است؛ یعنی نمی‌شود انسان تزکیۀ نفس بکند ولی استغفار نکند فایده‌ای ندارد و تزکیۀ نفس هم قبول نیست. از اینجا ما می‌خواهیم قدم‌مان را برداریم و در عالم ملکوت بگذاریم و در دست خدا است «ملکوتُ کُلِّ شیءٍ» (یس/۸۳).

 روایات و آیات مشعر بر این است که ید خدا امام عصر أروحنا فداء است «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِم‏» (فتح/۱۰) در تفسیر این کلمه نگاه کنید. می‌فرماید: (یدالله) علی بن أبیطالب صلواه الله علیه است، (یدالله) امام عصر است، به یَد خدا است ملکوت هر چیزی؛ یعنی اگر می‌خواهی به ملکوت برسی، نه ‌اینکه این دو دستت را به دامن امام زمان بیندازی، قلبت را به پای امام زمان بینداز. بلند می‌شوی بگو (یا صاحب الزمان)، می‌نشینی بگو (یا صاحب الزمان). فرقی نمی‌کند (یا علی) را با توجه بگویی، منتها با توجه. یک بچۀ کوچک که نمی‌تواند راه برود، می‌بینید که پدرش کنارش ایستاده و همه‌اش می‌گوید: بابا یا می گوید: مادر. دائماً بگویید، نمی‌گویم با زبانتان بگویید. مرد کافری بود و خدا را اصلاً قبول نداشت. وقتی که می‌خواست وارد زنها بشود چون زنها مقید بودند، می‌گفت: یا الله. (یا الله) گفتن این معنایش این است که من مرد هستم که دارم می‌آیم و هیچ معنای دیگری ندارد. این طوری نباشید. (یا الله) را آن وقتی که برای اخطار خانوم‌ها می‌گویید با توجه بگویید. لازم نیست صدای‌تان را عوض کنید همان (یا الله) منتها توجه داشته باشید.

مؤمنین کسانی هستند که تجارت و بیع که ‌این موارد یک مقدار تمرکز می‌خواهد سراش را کلاه نگذارند، یک مشتریی نباشد که کلاه سر انسان بگذارد. آنجا تمرکز می‌خواهد. می‌گوید همان موقع که تمرکز کامل در مُلک می‌خواهد داشته باشید به یاد ملکوت هم باشید. «لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّه‏» (نور/۳۷) آنها را از یاد خدا غافل نمی‌کند. چرا تجارت و بیع را فرموده است؟ برای اینکه هم مربوط به مُلک است و هم در مُلک این یک کاری است که آدم باید یک مقداری دقت کند والا اگر دقت و تمرکز نکند ممکن است که سرش را کلاه بگذارند. همیشه انسان باید به یاد خدا باشد. برای شما چطور مثال بزنم که شما هم خدای واحد را همیشه به یادش باشید و هم امام زمانتان را.

یک مثال خیلی ساده چون این مطالب یک مقداری دقیق است و نمی‌شود در جلسات عمومی‌گفت ولی حالا عیبی ندارد. یک مثال خیلی ساده، ببینید الان من را که می‌بینید بدن و روحم است؛ چون اگر روحم تنها باشد شما نمی‌بیند. اگر بدن تنها باشد خواب است یا مرده. بنابراین نمی‌تواند صحبت کند. شما به من دارید نگاه می‌کنید، من هر چه بگویم، می‌روید و می‌گویید فلانی گفت. بدنش گفت یا روحش؟ کدام یکی؟ اینها وحدت داشتند؛ چون اگر بگویید بدنش گفت، یعنی خواب بود و گفت، ارزشی ندارد. اگر بگویید روحش گفت، تو کجا روحش را دیدی؟ پس بدن وسیلۀ روح است، دست وسیلۀ اعمال قدرت است. شما اگر همین الان این سقف بخواهد خراب شود این دست‌تان را حائل می‌کنید؛ چون می خواهید کمال قدرتتان را اعمال کنید. این را خوب دقت کنید، امام زمان وسیلۀ اعمال قدرت پروردگار است. خدا هر چیزی را با وسیلۀ خودش انجام می‌دهد. امام زمان وسیلۀ احاطۀ علمی خدا بر خلق است. خوب دقت کنید یک خورده جنبه علمی دارد، خدای تعالی فرض کنید بلاتشبیه که شاعر می‌گوید: خاک بر فرق من و تمثیل من، اما روح امام زمان خدا است نه روحی که در بدن امام زمان است یک وقتی این طوری فکر نکنید. اینکه می‌گویند (یدالله) أئمه دست خدا هستند، جنب الله، عین الله، اُذُن الله؛ یعنی وسیلۀ آن قدرت پروردگار است. خدا احتیاجی به وسیله ندارد اما خودش این طوری خواسته است. در تمام کارها هم همین‌طور است. وسیلۀ اعمال قدرت است؛ یعنی شما هر چه که بگویید: (یا الله) من را، فرض کن، قوی قرار بده. قوی قرارت می‌دهد اما به وسیلۀ امام زمان.

در دعای ندبه می‌خوانیم (أین السببُ المتصلُ بین الأرض و السماء) این رابط بین خدا و خلق حتی نفس کشیدن ما، مرگ و زندگی ما وسیله‌اش این روح مقدس حضرت بقیه‌الله است که مخلوق خدا است. اگر به ملکوت راهمان بدهند یک قدم می‌خواهیم در ملکوت بگذاریم. کِی راهمان دادند؟ آن وقتی که ما بفهمیم _ فهم یعنی چشم دل _ یعنی همان‌طور که شما با من صحبت می‌کنید روح و بدنم را از من جدا نمی‌کنید همین‌طور خدا و امام زمان را با هم بدانید. وسیله‌اش این روح مقدس حضرت بقیه‌الله است که مخلوق خدا است. خدا هیچ وقت نمی‌آید با من و شما صحبت کند «وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ‏ اللَّه‏ الّا وحیاً» (شوری/۵۱) این‌طوری نیست که خدا برای بشری صحبت کند الا وحی باشد. «أَوْ مِنْ وَراءِ حِجاب‏» (شوری/۵۱) که ‌این وحی با واسطه است که آخر می‌فرماید یا به پیغمبرها مستقیم وحی می‌کند یا به اولیای خدا که خیلی باید مقام‌شان بالا باشد که (من وراء حجاب) باشد؛ یعنی که خدا را آن‌طور که انبیاء متوجه هستند و می‌فهمند، اولیاء خدا متوجه نیستند و خدا را نمی‌فهمند ولی با یک پرده‌ای با آنها صحبت می‌کند. «أَوْ یُرْسِلَ رَسُولا» (شوری/۵۱)یا به وسیلۀ رسول. رسول چطور است؟ رسول همین قرآنی که بر پیغمبر اکرم نازل شده و پیغمبر برای ما خوانده است. پس بنابراین به طور کلی خدا مثل حضرت موسی بیاید که در کوه طور او را خواست و حالا هر طوری که بود او را طرف خود کشاند و گفت: «إنِّی‏ أَنَا اللَّهُ‏ لا إِلهَ‏ إِلَّا أَنَا»[1] اینگونه با خدای تعالی صحبت کردن اصل شانش نیست، کبریائیت‌اش ایجاب نمی‌کند. یک وقتی اگر شما هم توقع داشتید خیلی توقع بی‌جایی است که خدا مثل حضرت موسی که صحبت کرد با شما هم صحبت کند ولی امام زمان را قرار داده و می‌گوید که زبان من است، گوش من است اُذن‌الله است. او را قرار داده است که شما با او صحبت کنید. صحبت با او صحبت با خدا است. «وَ مَنْ‏ أَحَبَّکُمْ‏ فَقَدْ أَحَبَ‏ اللَّهَ‏، وَ مَنْ أَبْغَضَکُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّه‏»[2] او در بین ما است هیچ وقت نمی‌شود در عالم از زمان حضرت آدم تا روز آخر حجت در بین مردم نباشد و به همین جهت هست که ۱۱۷۰ و چند سال حضرت ولی عصر را در کرۀ زمین نگه داشته است. ما که نمی‌بینیم؟ خوب برو ببین. ما که پیدایش نمی‌کنیم؟ پیدا است، خورشید را تو پیدا نمی‌کنی. پیغمبر اکرم حضرتش را مثال به خورشید زده است. آخر ما پشت ابر غیبت هستیم. یک هواپیما بشین برو بالای ابر. ما یک روز بارانی بود رفتیم بالا و دیدیم عجب آفتابی هست. روی این ابرها آفتاب افتاده و طوری آفتاب بود که من پرده‌ای جلوی این شیشۀ هواپیما انداختم که اذیتم نکند. چطوری می‌شود که بالا برویم؟ من همین را می‌خواهم بگویم. همۀ کار ما و صحبت ما این است که شما بالا بروید و امام زمانتان را ببینید، با همین ترکیۀ نفس.

اول یک خورده خودت را سبک کن، یک مقدار حواست را جمع کن، یک بلیط بگیر. حداقلش این است که بلیط بگیر. الان مشهد چند هفته هست که ماندیم و بلیط پیدا نمی‌شود و حالا گفتیم چه بهتر. إن شاءالله هیچ وقت بلیط پیدا نشود و ما همیشه خدمت آقایان باشیم. اینجا وطن‌مان است، اینجا متولد شدم و باید هم باشم ولی خوب حداقل بلیط بگیر. از چه کسی بلیط بگیریم؟ از آن کسی که تمام سازمان هوا و به اصطلاح وزیر راه و ترابری او را تعیین کرده برای اینکه شما بروید از او بلیط بگیرید.

حالا برسیم به وضع خودمان. آقا من چطور به امام زمان برسم؟ به آن خورشید تابان برسم؟ این ابر غیبت همه جا را گرفته است. ظلم مردم همه جا را گرفته است، چطور امام زمانم را ببینم؟ بلیط بگیر. بلیط از چه کسی بگیرد؟ از دین. دینِ تو بلیط می‌دهد، بلیط داده و اسم تو را هم نوشته است. یک مقداری همت کن و برو از آژانس بلیطت را بگیر. پول هم نمی‌خواهد، پول هم به تو می‌دهد. نه، من حالش را ندارم.

یک شخصی یک شیری دنبالش کرد. فرار کرد و دید که نمی‌تواند و داخل چاه افتاد. پایین چاه را نگاه کرد، دید یک افعی خیلی بزرگی آنجا منتظر آمدن او است. وسط چاه دوتا ریشۀ درخت بود. دستش را به آنها گرفت. نه شیر می‌تواند کاری بکند و نه ‌این. دید دوتا موش دارند این ریشه را قطع می‌کنند. یکی سیاه و یکی سفید. در همین وسط با این دلهره، با این وضع خطرناک یک مقداری عسل به ‌این دیوار چاه بود. زنبورها حالا از کجا به آنجا عسل ریخته بودند، مشغول خوردن این عسل پر از خاک و کثیف شد و حواسش رفت به عسل. این را برای می می­گویند. اگر اهل آخرت نباشید، اگر اهل ملکوت نباشید، اگر به طرف ملکوت نروید أجل مثل یک شیری دنبال سر ما است. امثال گفتند که در ایام نوروز چقدر در تصادف مردند. گاه گاهی بنشینید، من خودم شبها این کار را می‌کنم. دوستانی که داشتیم، مردند. پایین هم اگر اهل عمل نباشیم جهنم است و عذاب است و زقوم است و اینها است. ما الان چکار می‌کنیم؟ یک دستمان به ‌این ریشۀ درخت است، یک دستمان را به آن ریشۀ درخت گرفتیم. این ریشه‌های درخت همین بازی‌هایی است که خودمان برای خودمان در آوردیم. بله ما هر سال دو دفعه می‌رویم خودمان را چک می‌کنیم تا مریضی نداشته باشیم. این دستگیری‌اش ولی شب و روز ریشه را دارد می‌خورد. آن دوتا موش را تشبیه به شب و روز کردند که می‌جوند. تو به شیرینی دنیا، به‌به چه زندگی خوبی دارم، همه چیزم مرتب است دیگر از عسل هم که بهتر نمی‌شود اما تو در خطری، تو اگر اینجا پرت شدی داخل مُلک می‌افتی بلکه از مُلک هم بدتر؛ یعنی داخل دهان شیطان می‌افتی. شیطان هم روز قیامت می‌گوید که من به تو کاری ندارم. این را بدانید اطاعت شیطان خیلی بد است. با رفیق بی‌وفا هیچ وقت رفاقت نکنید. رفیقی که بخاطر پول شما با شما رفیق است، رفیقی که برای قدرت شما با شما رفیق است، رفیقی که می‌دانید وفا ندارد. کلام امیر علیه الصلاه و السلام است که به شعر ترجمه کرده بودند که (مطلب تو وفا ز مرد ملُول؛ ملول یعنی کسی که زود بداش می‌آید، نشود مجتمع ملال و وفا) نمی‌شود که هم زود ناراحت شود و هم زود وفا داشته باشد. (چون کند عهد چون ملالش خواست، بشکند عهد را به سنگ جفا). شیطان در درجۀ أعلی بی‌وفایی است. همۀ عهدهایش را می‌شکند. در همین دنیا هم می‌شکند. این شیطان را ترک کنید. اصلاً ما چرا در چاه بیفتیم.

خدای تعالی می‌فرماید: «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فىِ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ» (ذاریات/۱۵) می­خواستم این را توضیح دهم، یکی از واژه‌هایی که هر وقت به ما می‌گویند ما خیال می‌کنیم که بهشت است آن هم بهشت خُلد. جنات و عیون در همین دنیا هم هست منتها کسی که در ملکوتش وارد بشود. ما دوستانی داریم که اهل تزکیۀ نفس‌اند که واقعاً خودشان در دفترهایشان نوشته‌اند که اصلاً در زندگی از جهنم بیرون آمدیم و وارد بهشت شدیم با تزکیۀ نفس. وضع مالی‌شان هم شاید خیلی خوب نباشد. در همین دنیا به انسان بهشت می‌دهند. (بهشت آنجاست که آزاری نباشد، کسی را با کسی کاری نباشد) نه ‌اینکه مردم، مردم کسی نیستند که اذیت بکنند. یک کاری بکنید که دیگر شیطان با شما کاری نداشته باشد. چه کسی این‌طور است که شیطان با او کاری ندارد؟ خدا در قرآن می‌فرماید: «إِنَّ عِبادی‏ لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطان‏» (حجر/۴۲) تو بر بندگان من نمی‌توانی تسلط پیدا کنی. خودش هم روز اول گفت: «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ، إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِین» (ص/۸۲-۸۳) همه را اغواء می‌کند مگر بندگان خالص را نه ‌اینکه نخواسته باشد که اغواء کند، نمی‌تواند اغواء کند. به جایی برس که راحت بشوی از کسانی که می‌خواهند تو را اذیت کنند، شیطان سیرتان. چه خوب است که انسان به جایی برسد که «وَ عِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَامًا» (فرقان/۶۳)، «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراما» (فرقان/۷۲) آن قدر بالا می‌روند تا جایی می‌رسند که «وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِین إِمَامًا» (فرقان/۷۴) ما رهبر متقین باشیم. مردم معمولی که تقوا ندارند و از خواب بیدار نشدند و نمی‌شود آنها را از خواب بیدار کرد. «فی‏ جَنَّاتٍ وَ عُیُون‏» (حجر/۴۵) کلمه عیون را هم توضیح بدهم، عیون؛ یعنی چشمه‌ها. «جَرت ینابیعَ الحکمه من قلبِه علی لسانه»[3] اگر بخواهیم در عالم ملکوت تشبیه کنیم به چه شکل است. این دل ما مثل یک سدی است که پشت‌اش آب جمع شود. این آبی که پشت سد جمع شده است یک دفعه ریخته‌اند؟ نه. کم‌کم این چشمه‌ها با هم یکی شدند وآمدند پشت سد آب جمع شده است که اگر آن را رها کنند شهری را خراب می‌کند یا شهری را آباد می‌کند. چشمه‌ها جمع شدند، خیلی از بچه‌ها از زمان کودکی در مجالس دینی جمع می‌شوند. پدر ما را خدا رحمت کند به ‌این مناسبت بد نیست اسم این بزرگوار را هم ببریم. من شش ساله بودم یک مجلسی بود و دعای ندبه خیلی کم بود. حاج آقای علم‌الهدی که ظاهراً فوت کرد در مسجد ما هم مرتب می‌آمدند در مسجد صاحب الزمان دعوت‌شان می‌کردیم منبر می‌رفتند. مشهدیها اکثراً او را می‌شناسند. ایشان دعای ندبه می‌خواند و چه حال خوبی هم داشت که إن شاءالله حضرت ولی عصر ایشان را بخاطر همان دعاهای ندبه، آنچه که ما اطلاع داریم، و همان خدمات و سخنرانی‌ها و منبرها پذیرایی می‌کنند. این کم‌کم در دل آدم جا می‌شود.

شما ممکن است در دوران جوانی به مجالس دینی نرفته باشید ولی از حالا بروید. گوش‌تان را باز کنید هر چه گفتند فوری قبول نکنید. خدای تعالی در قرآن این اجازه را به شما نداده است. فرموده است که «أُولُوا الْأَلْبابِ» (بقره/۲۶۹) کسانی هستند که «الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ‏ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه‏» (زمر/۱۸) خوب‌هایش را جمع می‌کنند. یک وقتی پشت‌ سد کرج یک هتلی بود. ما گاهی برای رفع خستگی با یکی از دوستانمان به آنجا می‌رفتیم. گفتند این فاضلابش وارد سد کرج می‌شود، خرابش کردند. فاضلابها را نگذارید پشت سد دلتان بیاید. هر سخنی را گوش دادید از گوش‌تان تجاوز نکند. داخل مغز و فکرتان ببرید و تحلیل‌اش کنید و خوب‌هایش را انتخاب کنید «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه‏» (زمر/۱۸). «أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ‏ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ» (زمر/۱۸) اینها را خدا هدایت می‌کند و اینها صاحب مغزاند. اگر این‌طوری شد می‌گویند این آب را برای چه نگه داشتید؟ نگه داشتیم که به وقتش به مردم بدهیم، به کشاورز بدهیم. شما هم این علم و حکمت را که خدا به شما داده نگه بدارید تا وقتش و به جا به مردم بدهید. «جَرَت ینابیع الحکمه علی لسانِه»[4] آب پشت سد که زیاد ارزشی ندارد. گاهی اسباب درد سر می‌شود اگر یک سیلی بیاید و سد هم پر باشد، می‌بینید از بالای سد ریخت و خرابی به وجود آورد. تو باید مصرفش کنی «زَکاهُ العلمِ بذلُه»[5] علمی‌که خدا به تو داده است را پخش کن و به مردم بده.

روز رحلت امام عسکری علیه الصلاه و السلام به هر حال هر چه باشد به امام زمانمان تسلیت عرض می‌کنیم و امیدواریم آن حضرت دست ما را بگیرد و وارد بهشت‌های دنیوی و اخروی کند و ما را از چشمه‌های علم و حکمت بهره‌مند کند و ان­شا­الله ما جزء کسانی باشیم که از محسنین و نیکوکاران باشیم که «کانُوا قَلیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُون‏» (ذاریات/۱۷)، «عجبا للمحبّ کیف ینام، کلّ‏ نوم‏ على‏ المحبّ حرام»[6]، «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُون‏» (ذاریات/۱۷) خیلی به نماز شب‌تان اهمیت بدهید، اگر دیر شده بود و نزدیک اذان بود بالاخره در قنوتان لااقل این ۷۰ مرتبه «استغفرالله ربی و اتوب الیه» را بگویید؛ چون خدا در چند جای قرآن استغفار در سحر را تمجید کرده است و ان­شا­الله از اموالتان هم اگر از واجب النفقه‌تان زیادتر بود برای سائل و محروم، کسی که از ثروت محروم است به او بدهید و دقت کنید «وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ‏ لِلْمُوقِنین‏» (ذاریات/۲۰) در آیات الهی در روی زمین و در دلهای‌تان فکر کنید و این آیات را نشانۀ خدای عزیز و خدای عظیم قرار بدهید.

آقا امام زمان  ما دو ماه عزاداری کردیم و می دانیم کارهای ما ارزشی ندارد، ولی شما بزرگ هستید، شما آقا هستید، پایان آن هم امروز شهادت امام عسکری و بخصوص که مرقد مطهر امام عسکری هم آنطور ظالمانه، که اخیراً من شنیدم، ضریح به کلی از بین رفته است، گنبد به کلی از بین رفته است، حرم مطهر خراب شده است، سرداب مطهر، جایی که لا اقل امام زمان پنج سال با بدن ملکی، با بدن ظاهری آنجا زندگی می کردند آسیب دیده است، و برای اینکه دومرتبه با حالت اول برگردد هم خرج زیادی دارد ولی ان­شاءالله به همت شیعیان، که شاید هم امتحانی برای شیعیان باشد، بهتر از قبل با نظارت امام عصر ارواحنا فداه درست شود و امیدوارم خدا به شیعیانی که در این راه خدمت کردند و از اموالشان و از هر آنچه که از آنها بر می آید، اجر جزیل مرحمت بفرماید.

نسئلک اللهم و ندعوک باعظم أسمائک و بمولانا صاحب الزّمان یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله اللهم عجل لولیک الفرج، خدایا امام زمان ما را برسان، همه ما را از یاران خوب ان حضرت قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضی بفرما.

 

 


[۱]. جامع الأخبار، ص ۱۹٫

[۲]. المزار الکبیر، ص ۵۲۸٫

[۳] . عیون أخبار الرضا ، ج ۲، ص ۶۹، ح ۳۲۱

[۴] . عیون أخبار الرضا ، ج ۲، ص ۶۹، ح ۳۲۱

[۵]. غررالحکم ودررالکلم، ص ۳۹۱٫

[۶]. لوامع صاحبقرانی، ج۵، ص ۲۳۷٫

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۶ صفر ۱۴۲۷ قمری – ۲۶ اسفند ۱۳۸۴ شمسی – آداب اسلامی ، آداب زندگی با اولیاء خدا – توضیح آیات جزوه ۱۰۲ (سوره حجرات)

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.

 آیاتی که تلاوت شد، مخصوصا آیات سوره حجرات، آداب زندگی با اولیاء خدا را در این سوره مبارکه بیان می کند. یکی از واژه های تحریف شده که در بین ما به اشتباه ازآن استفاده می‌شود کلمه ادب است. ادب در لغت عربی به معنی این است که انسان هر چیزی را جای خودش بگذارد و به جا استفاده کند و از جایی که موقعیّت آن کلمه یا آن چیز است تجاوز نکند. به ادبیات فارسی یا عربی، ادبیات می گویند به خاطر اینکه کسی که ادبیات را خوب بلد است، هیچ گاه فاعل را منصوب و مفعول را مرفوع و امثال اینها نمی‌خواند. ادبیات در زبان، هر کلمه ای را جای خود استفاده کردن و هر کلامی را در مکان خود از نظر حرکات، از نظر مخرج حروف باید رعایت کردن است. این که اگر شما در نماز مثلاً حاء و هـ و امثال اینها را از مخرج ادا نکنید نمازتان باطل است گاهی به خاطر این است که معنی عوض می‌شود، و ان شاء الله دوستان وکسانی که در مرحله یقظه هستند، حتما کوشش کنند که ادبیات نمازشان را کاملا رعایت کنند. یادم هست استاد تجوید ما در مسائل مختلف تجویدی، می‌گفت که اگر صمد را با صاد بخوانید به معنی موجودی است که جوف ندارد، یعنی داخل ندارد. بعضی ها به غلط حتی دیدم در کتاب ها نوشته اند، که خدا “لا جوف له”، یعنی خدا توخالی است، این غلط است چون خدا داخل ندارد که خالی یا پر باشد. هرچیزی را در عالم مادی فکر کنید بالاخره داخل دارد، یا خالی یا پر. حتی اتم، این طور است که هسته ای در داخلش است و تمام الکترون ها دور هسته می چرخند که بعضی از دانشمندان میگویند اگر کره زمین را آنچه که خلاء دارد از بین ببرید با همین وضع به اندازه یک نارنج بیشتر نمی شود و محال است، یعنی این عمل محال است. به هر حال، ولی اگر صمد را با سین گفتید به معنی فضله حیوانات است. ببینید چقدر معنی عوض می‌شود. با صاد یکی از اسمای پروردگار است آن هم در سطح به آن بلندی، ولی با سین به این معنی است. خیلی باید انسان رعایت ادبیات نمازش را -به زبان عربی چون می خواند- بکند. ادب حضور در اجتماعات؛ گاهی خدا صحبت می کند، گاهی پیغمبر حرف می زند، گاهی یک فرد معمولی سخن می گوید؛ وقتی که خدا با انسان صحبت میکند، باید کمال ادب را رعایت کرد، هر چه خضوع دارید باید اظهار کنید، ما این که به همه شما عرض کردیم دو زانو بنشینید، حرف نزنید، این اقل رعایت ادب است، اکثرش چیست؟ اکثرش این است که انسان قالب تهی کند، انسان آب شود، وقتی که علی ابن ابیطالب خطبه همّام را برای هّمام می خواند، « فصعق همّام صعقه » یک فریادی همّام زد و جانش در همان فریاد بیرون آمد.کلام علی ابن ابیطالب وقتی با روح انسان این معامله را بکند، کلام خدا باید چه بکند؟ حالا بعضی از بزرگان گفتند که غفلت خودش یک نعمت است، اگر ما غفلت نداشته باشیم و خدای تعالی را از رگ گردن نزدیک تر بدانیم ودائماً متوجه او باشیم، به هیچ کار دیگر نمی توانیم توجه داشته باشیم. پس لااقل باید شما الگو باشید ؛ در هر کجایی که صدای قرآن بلند شد، چه در خلوت باشد، چه در اجتماع، “وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا” (اعراف‏/۲۰۴) وقتی که قرآن خوانده می‌شود همه ساکت باشید. یکی ازبزرگان می گفت که من مثلا در وقت خواندن قرآن صلوات می فرستم، صلوات با آن اهمیت، صلوات خیلی مهم است، بزرگ ترین اذکاری است که در اسلام ارزش دارد، چون “لا اله الا الله” فقط ذکرخدا است، هر دعا یا هر ذکری را که بگویید می‌بینید آن معجونی که در صلوات هست در آن نیست، در صلوات دعا هست که “مخ” عبادت است، درصلوات ولایت هست که “ما نودی بشیءٍ کما نودی بالولایه” (کافی/ج۲ ،ص۱۸ ،ح۳ ،۱ ،۸) درصلوات یک حالتی به انسان دست می‌دهد که در هیچ ذکری به انسان آن حالت دست نمی دهد وآن این است که انسان آن قدر خدا را بزرگ می‌داند که پیغمبری که “اودعته علم ما کان ومایکون الی الانقضاء خلقک”(مفاتیح الجنان/ندبه) ، این پیغمبر به آن خدا محتاج است، یعنی ما می گوییم خدایا رحمت خاص الخاصت را بر پیغمبر وآل پیغمبر بفرست، این معجون را ما در هیچ دعایی نداریم، اما همین صلوات را اگر شما وقتی که قرآن خوانده می شود بفرستید، مورد نهی است« و انصتوا » ، یعنی حرف نزنید. واجبش در نماز جماعت است، تا امام جماعت سوره حمد را می‌خواند و سوره را بعد ازحمد می‌خواند، شما حق ندارید حرفی- که ولو ارتباطش با خدا باشد- بزنید، باید ساکت باشید، گوش بدهید، این ادب در محضر پروردگار است. و در محضر پیغمبر می‌خواهید حرف بزنید” …لاترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی… “(حجرات‏/۲) صدایتان را تنظیم کنید ، می خواهید از پیغمبر اکرم سوال بکنید، بلندی صدای شما باید کمتر از بلندی صدای پیغمبر باشد. این کلام خداست درسوره حجرات، وآنهایی که این آداب را رعایت نمی کنند آنها شعور ندارند، صریح قرآن است: “ان الذین ینادونک من وراء الحجرات… “(حجرات‏/۴) یک عده بودند، می آمدند پیغمبر را از پشت اتاق ها صدا می زدند- می خواستند خودشان را زیاد معطل نکنند- پیغمبر درکدام خانه وکدام حجره هست؟ وسط می ایستادند و داد میزدند، که دارد در روایت که این آیه شریفه: ” ان الذین یؤذون الله ورسوله لعنهم الله فی الدنیا والاخره… ” (احزاب‏/۵۷)، این آیه دروقتی نازل شد که یک نفر از اصحاب- که اگر مشکل نبود وتقیه لازم نبود من اسمش را می بردم، ولی در روایات اسمش برده شده- صدا زد یا رسول الله ! برای نماز بیایید! نماز مغرب بود یا عشاء، بچه‌هایمان می خواهند به خواب بروند، چرا معطل کرده ای؟ و برای پیغمبر تکلیف تعیین میکردند، این آیه نازل شدکه اذیّت همین مقدار و رعایت نکردن ادب همین مقدار، جوری می شود که خدا لعنتش می‌کند “ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الاخره و اعدّ لهم عذاباً الیما ” (احزاب‏/۵۷). از آنجا که بگذریم، از پیغمبراکرم و ائمه اطهارعلیهم السّلام که بگذریم، نوبت به پدر و مادر می رسد. با پدر چه کنیم؟ با مادر چه کنیم؟ چگونه ادب آنها را رعایت کنیم؟ طبق آیات شریفه قرآن، ادب پدر و مادر در این است: “وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً “(اسراء/ ۲۴) در زمان ما این آداب، خُب خدا را که نمی شناسیم، پیغمبر هم که در بین ما نیست، این دو تا طبعا معفوند؛ نه {اینکه}معفو باشد ، هم خدا را باید بشناسیم، همانطوری که شما شناخته اید و بحمدالله رعایت کلام الهی رادر حال استماع می کنید؛ پیغمبر اکرم هم که خُب در میان ما نیست، ما خدایی نکرده وهابی که نیستیم، ان شاء الله عقاید وهابیت در بین ما نفوذ نکند. من به عالم وهابی گفتم که اگر پیغمبر در بین ما نیست این سلام نماز عبث وبیهوده است، درنماز می‌گوییم السلام علیک ایها النبی؛ این کاف،کاف خطاب است، یعنی سلام بر توای پیغمبر، اگر پیغمبر در عرش است وهیچ اطلاعی از حال ما ندارد و در بین ما نیست، بنابراین اگر این‌طور است این سلام غلط است! سلام بر تو در زیارت حضرت معصومه که ماثوره است و از جانب خاندان عصمت وطهارت رسیده، چرا ما نسبت به انبیاء اوالعزم گذشته می گوییم “السلام علی آدم صفوهِ الله، السلام علی نوح نبیِ الله، السلام علی ابراهیمٌ خلیلِ الله، السلام علی موسی کلیمِ الله، السلام علی عیسی روحُ الله، السلام علیکَ یا رسولَ الله”، تا آنجا سلام بر آدم،سلام بر ابراهیم،سلام بر موسی وحضرت عیسی اما یک‌دفعه برنامه عوض می شود مثل اینکه پیغمبر در مقابل ما ایستاده و به او خطاب می کنیم “السلامُ علیکَ یا رسول الله”، بعد هم به سایر ائمه تا حضرت بقیه الله، که در خصوص حضرت بقیه الله به احترام می گوییم که سلام بر آن کسی که وصی همه است، همه چیز. گاهی انسان سلام را غایبانه می گوید، گاهی به خاطر اینکه طرف خیلی بزرگ است، انسان خودش را آن‌قدر کوچک می داند که مثل اینکه در حضور او نمی تواند باشد، “السلام علی الوصی من بعده”، زود هم می گذرد، این از کمال معرفت استف بعد دعا می کند: “اللهم صل علی نورک وسراجک و ولی ولیّک و حجّتک علی الارض” تا آخر زیارت. پس پیغمبر الان هم در بین ما هست، اگر در بین ما نبود خدا ما را با این اعمالی که ملاحظه می فرمایید که به خرافات، به مسائلی که یک مسلمان نباید به آن توجه کند، عذاب نازل می کرد” و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم “(انفال/ ۳۳)، خدا مردم را عذاب نمی کند چون تو در بین آنها هستی. حالا پیغمبر و خدا را که بالاخره ما نمی بینیم، هر چه را هم می بینیم باید به آن توجّه کنیم، پدر و مادر را که می بینیم، “وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً “(اسراء/۲۴) این کلمه “جناح الذّل” را من اگر بخواهم برایتان توضیح بدهم معنایش این است که فرض کنید یک کبوتری بال هایش را پهن کرده و در مقابل یک فردی آن چنان کوچکی کرده است که حرکتی در او نیست. زمان ما متأسفانه هم در برنامه های تعلیماتی مان هست، که پدر دیگرهیچ، مادر هم به خاطراینکه زیاد محبت میکند به فرزند یک خورده ای بیشتر دوستش داریم “جناح الذّل من الرحمه” به زور هم نباید خودت را وادار به احترام به پدر و مادر بکنی. یعنی اگر در دلت ناراحت هستی که چرا من بیایم اینقدر دست پدرم را، چرا این گونه باید پای مادرم را ببوسم، و هر چه می گوید بگویم چشم، در دل این جوری بگویی ولی عملاً نه، هر چه آنها می گویند می گویی چشم و همیشه هم دست پدرت را می بوسی، همیشه هم احترامش می کنی، اما در دلت ناراحت هستی، نه! “من الرحمه” با مهربانی قلبی بکن، چرا؟ “وقل ربّ الرحمهما”، بگو با خودت، خدایا با اینها مهربانی کن. اینها “ربّیان صغیرا”، من که بچه بودم اگر یک لحظه مرا تنها می‌گذاشتند این همه خطر دورو بر من بود، اینها چقدر به من مهربانی کردند. جوان ها تا بچه دار نشوید نمی‌فهمید که پدر یعنی چه؟ مادر یعنی چه؟ ” و قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً” (اسراء / ۲۴) در دعاها هم هست، دستورات خاندان عصمت هم هست “اجزهما بالاحسان احسانا و بالسیئات غفرانا” (مفاتیح الجنان/ابوحمزه ثمالی) ببینید چقدر ادب را رعایت می‌کند که مشغول دعا برای پدر مادر می‌شود، نگفتند در این آیه که پدر ومادر صالح منظور است، هر پدر و مادری، چرا! در یک جا فقط و فقط خدای تعالی استثناء میکند،”و ان جاهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما “(لقمان/ ۱۵) اگر اصرار کردند بیا و بت پرست بشو، مشرک بشو، شرک به خدا بیاور، اینجا اطاعتشان نکنید. چرا؟ اگر حتی این دامنه‌اش می‌آید که اگر اصرار کردند که تو گناه بکن، گناه یعنی مخالفت خدا، اطاعت پدر مادر یعنی آنها را بر خدا ترجیح دادن، این‌جا “فلا تطعهما”. “ولا تقل لهما اُف” (اسراء/ ۲۳)، که امام می‌فرماید: از کلمه اُف اگر کمتر بود، خدای‌تعالی آن را می‌گفت. من خودم نمی فهمیدم معنی اُف را، شاید اکثر شماها هم نفهمید ولی یک قضیه ای برایم پیش آمد که معنی اُف را فهمیدم، یک کسی بود حالا نمی‌گویم که بوده، این اواخر عمرش حافظه اش را از دست داده بود، هر وقت ما را می‌دید می‌خواست یک قصّه ای را برایمان بگوید و یک قصّه را تکرار می کرد، شاید من پنجاه مرتبه این قصّه را از او شنیده بودم ولی خُب مرد مُسنّی بود، دائم بر زبانم می‌آمد بگویم اُف! چقدر این قصّه را نقل میکنی! باز ادب را رعایت می‌کردم و قصّه را گوش می‌کردم و این کلمه اُف آنجا برایم معنایش جا افتاد. پدرتان است، دوستتان دارد، می‌گوید بیا بنشین برایت قضیه ای بگویم، شما هم آن قضیه را ده دفعه از او شنیده‌اید و این دفعه یازدهم است، «پدر جان! این قضیه را ده دفعه گفته‌ای، رهایمان کن! اُف! چقدر حرف میزنی!» تمام شد! نهی الهی که برای شما گناه است، این به وجود آمد. حالا خودتان حساب بکنید این ادب در محضر پدر و مادر است و در روایات دارد “الآباءُ ثلاثه” (تحریر المواعظ العددیّه /ص۲۴۷)که پدر و مادر سه تا هستند که یک کرامتی یک وقتی از مرحوم حاج ملا آقا جان من در این خصوص دارم، شاید هم در کتاب پرواز روح دیده باشید، خدا رحمت کند مرحوم شهید هاشمی نژاد در منزل ما با حاج ملا آقا جان سه نفری نشسته بودیم، من دیدم- معمول ایشان هم این بود که هرجا می‌نشست یکی دو نفرکه بودند حرف های معنوی میزد- این حالت را در خودتان ایجاد کنید، اگر در طرف نقصی می‌بینید نقصش را بگویید، آیینه را وقتی جلوی رویتان بگیرید، این آیینه نواقص شما را به شما نشان می دهد، نمی‌شود آیینه را جلوی رویتان بگیرید، هیچ نواقص صورتتان را، قیافه تان را، به شما نشان ندهد. “المؤمن مرآت المؤمن” (بحارالانوار/ج ۷۱، ص ۲۶۸ )مؤمن آیینه مؤمن است، تو باید خوبی‌های او، بدی‌های او را به او بگویی، او هم باید به تو بگوید. اینطوری بود، داشت صحبتی می‌کرد، یک دفعه رو کرد به شهید هاشمی نژاد یک مسئله ای را گفت که این روایت در فلان کتاب است، مثل این که- من البته متوجه نشدم ولی بعد معلوم شد که- گفتند که در ذهن شهید آمده بود که وقتی کلام ایشان تمام شد، من از سند این روایت بپرسم و ایشان کلامش را قطع کرد و این را گفت که از آنجا یک ارادت عجیبی آن مرحوم به مرحوم حاج ملاآقا جان پیدا کرد. “الآباء ثلاثه” ، پدر و طبعاً مادر سه تا هستند، یکی که پدر و مادر خودتان است و می‌شناسید، دوم پدر و مادر زن که اگر همسرتان بر شما غالب بشود طبعا پدر زن و مادر زن را از پدر ومادر خودتان بیشتر دوست دارید، اگر شما غالب شدید، تفوّق پیدا کردید، خواهی نخواهی پدر و مادر شما بر پدر و مادر او غلبه پیدا میکنند، اما برای هیچ کدام نباید این طور باشد! من بعضی را در مسافرت ها دیدم اگر سوغاتی می‌خرند مساوی برای مادرشان و مادر زنشان خرید می‌کنند. این تبلیغاتی که مادر زن دشنمت است، مال شیطان است، اگر در یک جا دیدید که یک نفر فرق می‌گذارد بین مادر زن و مادرخودش، چه غریبه باشد چه خودی، چه خودت باشی و چه خواهر و برادرت باشند، این شیطان است، فوراً فکر کنید شیطان دارد این فعالیت را می‌کند. مادرت آمده یک چیزی به تو گفته، مادر همسرت هم آمده به تو یک چیزی گفته، شما او مادرت هست که نمیتوانی کنار بگذاری خُب پس مادر همسر اشتباه می‌کند! این کارها را نکنید، اکثر این نزاع ها و جدایی ها در اثر این است که محبت مادر گاهی زیادتراست و مادر همسر آن محبوبیّت را ندارد و کنار گذاشته می‌شود، طبعاً دعوا می‌شود، او هم می رود دخترش را تحریک می‌کند، چون تزکیه نفس هم که در کار نیست، مخصوصاً وقتی آدم لجاجت می‌کند و زن هم باشد، این دیگر می‌بینی کار را خراب کرد. کوشش کنید که این آداب اسلامی را رعایت کنید. ادب اسلامی این است که فرقی، حتی کوچک ترین فرقی بین مادر همسرتان و مادرتان نگذارید، هر دو مادر شما هستند، اگر این کار را بکنید به نظر من پنجاه درصد اختلافات خانوادگی رفع میشود. آدابی که درباره‌ی استاد هست و ان شاء الله شما همه کوشش می‌کنید و عمل می‌کنید، در کتاب “منیه المرید” که کتابی است که مرحوم شهید نوشته، من نمی‌خواهم در این خصوص خیلی توضیح دهم، ترجمه هم شده، آن را مطالعه کنید و ان شاء الله عمل کنید و در گذشته، زمان مرحوم آیت الله بروجردی، من ناظر بودم که در حوزه ها این کتاب را جزء کتاب های درسی طلاب گذاشته بودند و به جای فلسفه‌ی امروز که امتحان گرفته می‌شود، آن کتاب را امتحان می‌گرفتند، این هم آداب استاد. آداب معاشرت با یکدیگر چطور؟ حضرت سّجاد نشسته بودند، محمد بن مسلم آمد گفت وضع خیلی خراب است! امام فرمودند مگر چطور است؟ او گفت: مردم بد هستند، من از آنها بدم می‌آید، از همه، خوبشان و بدشان متنفرم. مثل امروز نبود که شب چهارشنبه سوری داشته باشند و به این جهت انسان از آن ها بدش بیاید، سیزده به در داشته باشند، کارهای بیهوده بکنند؛ به خدا قسم آقایان! این کارها را من دارم اعلام می‌کنم، یک وصله‌های بسیار ناجوری است که به اسلام دارد بسته می‌شود و اسلام را از زیبایی که دارد دور می کنند. من دیشب بود نمی‌دانم یا شب قبلش، دوستانی که در خدمتشان بودیم این را عرض می‌کردم که مذاهب دیگر به طور کلی حتی در کتاب های آسمانی‌شان چون تحریف شده، یک خرافاتی وارد شده، حالا نمی‌خواهم الان برای شما شرح بدهم، کافی ‌است شما کتاب های مذاهب رسمی دنیا را که اصطلاحاً آسمانی‌ است و تحریف شده بردارید مطالعه کنید، ببینید چه مطالبی در آن کتاب ها است، ولی قرآن ما الحمدلله، با همه‌ی دشمنی هایی که داشته، تحریف نشده و عین قرآن با همین خصوصیّات از خدا و پیغمبر و ائمه اطهار به دست ما امروز رسیده و یک کلمه خرافی در قرآن نمی توانید پیدا کنید. من اگر قرآن را با کتاب های دیگر برای شما مقایسه کنم آن وقت می‌فهمید که خرافات یعنی چه؟ خرافات ندارد، همه‌اش حکمت است، خدای من شاهد است که من این جمله را روی تعصّب مذهبی نمی گویم، روی تحقیق می گویم، من اگر بخواهم برای شما الان، اکثر مطالب کتاب تورات را حفظاً میتوانم بخوانم یا انجیل را، حتی با یک کشیش مسیحی صحبت می‌کردیم، گفت شما از ما بهتر تورات و انجیل را بلدید، آن ها را دیده‌ام، قرآن را هم که خُب می‌بینید دیگر هر روز اقلاً برداشت هایی داریم، خُب این برداشت ها مطالعه میخواهد، من دیروز نصف روزم را صرف کردم یک جزوه برداشت کردم، باید تحقیق کنم یک وقت چیزی نگویم که خدا راضی نباشد، خُب می‌بینید هم قرآن را ترجمه کردیم و هم برداشت داشتیم و هم من به تفاسیر مراجعه کردم که یک کلمه که نشود این را توجیهش کرد، نشود این را به مردم فهماند، نشود این را با عقل سلیم مقایسه کرد، نداریم. من این ادعا را کردم و دقیقاً در کانون بحث و انتقادی که الان شاید شعبات زیادی داشته باشد، حدود چهل سال ایستاده ایم و پاسخ می‌گوییم. این که حالا ما کسی نیستیم! ولی خدا خودش می گوید: “قل لئن اجتمعت الانس و الجن…” (اسرا/ ۸۸)، دو موجود عاقل کره زمین را انتخاب کرده، چون وقتی که جن و انس نتوانند، درختان که معلوم است نمی‌توانند، حیوانات هم که معلوم است نمی‌توانند، این دو موجودی که عاقلند و اختیار دارند و اهل گناه و معصیت و انحراف هم هستند، ملائکه هم که بله، آنها هم عاقل اند، الّا آن هایی که اهل انحراف نیستند، این دو موجود، اگر پشت به پشت هم بدهند بخواهند مثل این قرآن را بیاورند ” …لا یأتون بمثله…” (اسرا/ ۸۸)، نمی‌توانند. خب یک همچنین کتابی دارید، یک همچنین قرآنی دارید، اگر قرآن نبود، حالا مذهب ما، دین ما، شاید از دین بودایی هم بدتر شده بود! چون بودایی ها هم پیغمبر داشتند، الان چه مانده؟ هیچ چیزنمانده است! هر کسی آمد روی هوس خودش یک برنامه ای را پیاده کرد، یک مطلبی را نسبت داد. من در یک تاریخی دیدم که سیصد بار کتاب تورات تغییر کرده و خودِ من الان دو تا کتاب تورات دارم، کاملاً اینها باهم فرق دارد، یکی مالِ قدیم است نه قدیم، همین زمان خودمان چاپ شده، یکی مالِ مثلاً بیست سال قبل است، یکی مال امسال است. هرسال یک لَجنِه‌ای هست می‌نشینند چیزهایی که خُب مسلمان ها ایراد می گیرند، می‌گویند عوضش می کنیم، مسئله‌ای نیست. من نمی‌خواهم الان در این مسائل وارد شوم، ولی قرآن را همه‌ی مسلمان ها مواظب هستند که یک حرفی، یک حرکت، حتی چون قُراء آن زمان در سوره فتح، همین سوره‌ای که بخش دومش را امروز خواندند، نمی دانم در بخش دوم بود یا بخش اول که عَلیهُ الله است این علیهُ الله از نظر عرب چیزی نیست، حالا آن وقت ها یکی علیهُ الله خوانده، همین جور علیهُ الله نگه داشته‌اند، باید علیهِ الله باشد، علی از حروف جاره است باید ه را جر بدهد ولی تکان ندادند! من معتقدم که ائمه اطهار هم این را حفظش کردند، به خاطر اینکه بگویند مسلمان ها حق ندارند یک حرکت قرآن را تغییر بدهند، ما گفتیم علیهُ الله، باید علیهُ الله باشد، من نمی‌گویم خدا گفته، چون شک دارم که این علیهِ الله را قُراء علیهُ الله گفتند یا خدا علیهُ الله گفته، ولی قراء هم که گفته باشند، ائمه اطهار علیهِ الله اش نکردند، ببینید چقدر دقیق است. قرآن تکان نخورده و همین ما مردم مسلمان را از خرافات نگه داشته است. اما متأسفانه خرافات آمده داخل زندگی ما، ما رعایت ادب اسلام را نکردیم، ادب اسلام چیست ؟ این است که هرچه گفتند، بگوییم بله قبول و هرچه می گویند نه، بگوییم نه. نه هرچه از خودمان بنشینیم درست کنیم. من یک وقتی فکر می‌کردم درباره روز همین اول فروردین، این اول فروردین می‌گوییم چه امتیازی دارد بر روز های دیگر؟ شما اگر نگاه کنید به کتاب ها، می‌گویند سفینه‌ی نوح امروز یعنی روز اول فروردین برکوه جودی نشست، بسیار خوب، من اضافه می کنم، روز عید غدیر در امروز بوده در اول فروردین بوده، روز عید قربان، عید فطر بالاخره در این طول زمان به خاطر گردش وضع، تاریخ این روز ها همه‌ی روز های خوب در عید نوروز افتاده، اما سال بعدش رد شده، آخر محور برای ما ماه های قمری است. خدا در قرآن فرموده: “یسئلونک عن الاهله قل هی مواقیتُ الناس…” (بقره/ ۱۸۹)، این وقت مردم باید با ماه تنظیم بشود، روز عاشورا را شما با ماه تنظیم میکنی، عید غدیر را با ماه تنظیم میکنی، با برج تنظیم نمی‌کنید، اصل و ریشه این است. پس تمام اعیاد در اول فروردین بوده، تمام مصائب هم در اول فروردین بوده، عاشورا هم بوده دیگر، امسال در اربعین است، تمام این ها بوده است. اگر در کتابی دیدید که نوشته روز اول فروردین این جریانات واقع شده و می‌خواهند مدحش کنند، شما هم فوری بگویید خوب عاشورا هم واقع شده، یقیناً هم بدانید که واقع شده، اربعین هم واقع شده، چه هم واقع شده باشد و چه هم واقع نشده باشد مذمتش کنید، چرا؟ به جهت اینکه ماه می‌گردد، اگر به شما گفتند روز اوّل فروردین روزه اش مستحب است حالا روز اول فروردین آن وقتی که امام فرموده مستحب است ولی سال بعدش که دیگر مستحب نیست، ده روز عقب جلو شده است-خوب دقت کنید- اینها یک مطالبی است که باید شما سالکین الی الله بلد باشید. ببینید الان مثلاً فرض کنید، آن چیزهایی که روی تاریخ شمسی تنظیم می شود مثلاً رحلت حضرت امام رضوان الله تعالی علیه در چهارده خرداد بوده همینطوراست؟ چهارده خرداد، یا یک موضوع دیگر، پانزده خرداد را من خوب یادم است که پانزده خرداد دوازدهم محرم بود در آن سالی که پانزده خرداد اتفاق افتاد، سال بعد شما، در دوازدهم محرم اصلاً به فکر اینکه در یک چنین روزی یک قیامی شد و یک عده کشته شدند و علیه دولت شروع شد به تحرّکات قیامی، اصلاً یادتان نیست و همچنین است چیزهای دیگر. پس بنابراین ماه گردش می‌کند و نمی‌شود که روزه ای را براساس ماه شمسی مستحب بدانند، چون می‌گویند اول فروردین روزه اش مستحب است مستحب بدانید واین روز با روزی که روزه اش حرام است یکی بشود چون بالاخره روز عید فطر روزه‌اش حرام است، شما اگر اول فروردین افتاد به روز عید فطر چکار می‌خواهید بکنید؟ یا باید به این مستحب عمل کنید وآن حرام را انجام بدهید، یا به‌خاطر آن حرام، مستحب را ترک کنید و یک چیزی از نظر علمی به شما بگویم: هیچ قانون گذاری در عالم به هیچ وجه قانونی وضع نمی‌کند که یک روز با قوانین دیگر تضاد پیدا بکند. مثلاً دو قانون دارد، این دو قانون یک روزی ولو در طول زمان باهم تضاد پیدا بکنند، هم بگوید بکن هم بگوید نکن، مخصوصاً خدای تعالی که عالم بر همه چیز است. پس بنابراین این مسائل را بدانید. دلم میخواهد شماها همانطور که در اکثر مسائل و مطالب اعتقادی و علمی ممتازید، در این جهت هم بدانید که عید نوروز و شب چارشنبه سوری و روز سیزده به در، اینها هیچ اساسی ندارند و ان شاءالله تمام کوششتان را متوجّه اعیاد اسلامی که بسیار با عظمت است طبق ماه های قمری قرار دهید، این خرافات را نیاورید ، الان شما کوچه و بازار مسلمین را نگاه کنید چند روز مانده به اربعین، ده روز دیگه مانده به وفات پیغمبر اکرم، وفات امام مجتبی، وفات علی بن موسی الرضا، ببینید چه خبراست؟ چه کسی به فکر اینها است؟! دشمن هم همین را می خواسته، دشمن می خواسته شما را کم کم از این افکار بیرون بیارورد، قبر مطهر امام امام هادی و امام عسکری و حضرت نرجس خاتون و حضرت حکیمه خاتون و خانه حضرت بقیه الله خراب شده، هنوز نرفتید درستش کنید، آن‌وقت دارید عید نوروز می گیرید!! این مسلمانی‌ است؟! من این‌که شماها را استثناء می‌کنم، خُب جمعیت‌تان خیلی زیاد نیست نسبت به جمعیت های دیگر. من یک دفعه فقط دو هفته قبل گفتم، دوستان- اکثرتان هم آدم های ثروتمند آنچنانی نیستید- برای حرم مطهر امام هادی و امام عسکری پول بدهید، الحمدلله، خانم‌ها مقدار خیلی قابل توجهی از طلاهایشان را دادند، پول زیادی داده شد، به همین دلیل هم امروز گفتیم هرکس پول به آن حساب ریخته است فیش‌هایش را بیاورند تا ما محاسبه کنیم. الحمدلله. شماها فرق می‌کنید، ولی باید به همین شماها اکتفا کرد؟ الان فرض کنید حضرت ولی عصر تشریف بیاورند، امروز جمعه است، مردم بیشتر به فکر او هستند یا به فکر عید نوروزشان؟ دشمن همین را می‌خواهد، هرچه به اندازه خودش، حالا روز اول فروردین ولو با اربعین هم مصادف شده، خوب همدیگر را بروید ببینید دیدن بکنید، اما کراوات بزنید و تبریک هم بگویید و یادتان برود از شعائر اسلامی که دین ما را همین اربعین و همین عاشورا تا به امروز، برای ما با این همه دشمن حفظ کرده، از این فراموش کنید، این‌طور نباشد. امید است خدای تعالی به همه ما عقل و شعور و درک عنایت کند. همینطوری که شماها الحمدلله راه تزکیه نفس را در پیش گرفتید، من دیروز به یکی از دوستان می‌گفتم در این چند هزار جمعیت، یک نفر حتی متجاهر به فسق وجود ندارد، یک نفر که حالا سیگار کشیدن، که یا حرام طبق فتوای بعضی، یا مکروه است، انجام نمی‌دهد، اینها طبق آنچه تعهد داده‌اند، یک حرام انجام نمی‌دهند، واجباتشان را صحیح و اول وقت انجام می‌دهند. مگر یک فرد عادلی که می‌شود پشت سرش نماز خواند بیشتر از اینها می‌خواهد؟ لذا من گفتم پشت سر همه این دوستانی که خُب تا حدّی به آنها اطمینان دارم نماز می‌خوانم، این ارزش ندارد؟ انسان بیدار از خواب غفلت باشد، انسان توبه نصوح بکند، این، همین دوتا، اینها ارزش ندارد؟ توبه نصوح اصلاً مطرح نبود، اولیاء خدا یک توبه نصوحی می کردند، اما در این حدّ!؟ و مطلبی که در هفته گذشته من در تهران بودم ولو اینکه اکثریت تهرانی ها جواب مثبت به ما دادند ولی درعین حال بازهم به تردید افتادم. مسئله این تغییر جلسه است از روز جمعه به شب دوشنبه. من امروز خدا می‌داند بالا نشسته بودم ولو صدای سرور عزیزم جناب آقای گنجی کم به من می‌رسید ولی اون حال دعا ندبه شما را که دیدم، این دعای ندبه جز در جلسات ما جای دیگر نیست که وقتی که خطاب به حضرت بقیه الله می‌کنید، همه بلند شوید، اشکتان جاری باشد، این ادب را رعایت کنید، ملاحظه بکنید که ادب محضر بقیه الله چیست؟ پدر و مادرم به قربانت! جانم به قربانت! خُب این را که هیچ عاشقی با نشستن و پا روی پای هم گرداندن به معشوقش نمی‌گوید. من دیده بودم یک شخصی دعای ندبه می‌خواند وخواننده دعای ندبه بود که هم سیگار می‌کشید، هم پایش را روی پای خودش انداخته بود و هم دعا را مانند آواز می‌خواند. این کار شما ارزش دارد، چرا زود بلند می‌شوید؟ بابی انت وامی و نفسی و اهلی و مالی و هرچه دارم فدایت! چرا؟ برای اینکه شما امام‌تان را با چشم دل می‌بینید، شما با دیگران فرق دارید، شما رسیدید به آنجا که بدانید امام‌تان بر شما احاطه دارد و شما در محضرش هستید، این ادب محضر امام است. ائمه دیگر وقتی خطاب به ایشان می‌شود اشکال ندارد انسان نشسته باشد، چون بدن های ایشان در عرش است و خُب ما تواضع بدنی لازم نیست انجام دهیم، ولی تواضع روحی باید داشته باشیم، اما در خصوص حضرت بقیه الله ایشان بدنشان در میان ما است، در جمع ما است، خیلی باید رعایت کنید، من گاهی روزهای عید می‌بینم بعضی‌ها در اشعاری که می‌خوانند خطاب می‌کنند به حضرت، من یک خرده سختم است که نشسته باشم و آن آقا باشند، حالا ولو این‌که حالا می‌گویید که همیشه آقا ایستاده نیست، حضرت خوابیده هم باشند ما باید ایستاده باشیم. یکی از علماء بزرگ این را نقل می‌کردند که یک استادی فقط یک شاگرد داشت که این کمردرد بود و خوابیده بود ولی می‌گفت آن استاد عبایش را می انداخت روی دوشش و دو زانو می‌نشست و درس برای این شاگرد خوابیده می‌گفت. می‌بینید! ادب درسی، ادب حضور یک بزرگ. خیلی ان شاء الله آداب را رعایت بکنید، آداب پدر و مادر، آداب معاشرت با یکدیگر، معاشرت می‌خواهید بکنید، ” اَلْمُؤْمِنُ مَأْلُوفٌ “( کافی /جلد۲ ،ص۱۰۲) ، مؤمن اهل الفت است، یک کسی به شما سلام کرد جوابش را بدهید، واجب است، می‌گویید من از این بدم می‌آید، خُب در دلت بدت می‌آید، جواب سلامش را بده. مومن اهل الفت است، امام می‌فرماید: “لاخیر”، خیری در کسی که الفت با مردم نگیرد و الفت مردم را قبول نکند وجود ندارد، این را بدانید. انزوا و رُهبانیّت مال دین مقدّس اسلام نیست، همه تان با هم صمیمی باشید، لااقل با آنهایی که می‌بینید با شما کمال محبت را دارند، در یک خط واقع شدید، در یک راه واقع شدید، این‌طور باشید؛ اما، اگر یک کسی می‌بینیم از این راه هم می‌خواهد سوءاستفاده کند او مطرود است، مطرود خدا هست، مطرود پیغمبر هست، طبعاٌ ماهم اگر بفهمیم که او مطرود خدا وپیغمبر است، مطرود همه ما هم هست. ولی وقتی که همه خوب هستند، همه سالم هستند، یا لااقل در راه سلامت نفس‌اند، “الاّ من اتی الله بقلب سلیم”(شعرا/۸۹)، خدا هم آدمی که قلب سالمی نداشته باشد نمی‌پذیرد، باید قلبتان سالم باشد و هست و الحمدلله حالا نمی خواهم بگویم همه سالم هستند{ولی} همه در راه تزکیه نفس هستند و تزکیه نفس هم یعنی سلامت روح. باهم الفت داشته باشید، نسبت به هم ادب کنید، در مجالس وقتی یک نفری وارد می شود به او احترام کنید. حالا من بعضی از آدابی که در معاشرت ها هست را نمی‌خواهم عرض کنم، هرکس تقوایش بیشتراست، هرکس مرحله اش بالاتراست، باید بیشتر محترم واقع بشود، هرکه علمش بیشتراست، هرکه کمالات علمی- نه علم تصنعی و مصنوع بشر- علم الله، علمی که خدای تعالی بر هر فرد مسلمان واجب کرده چیست؟ “العلم ثلاثه”( کافی/ ج ۱، ص ۳۲) و همین علم سه گانه را خدای تعالی می‌فرماید: “طلب العلم فریضه”( کافی/ ج ۱، ص ۳۰) ، این که می‌گویم خدای تعالی می‌فرماید: نگویید این مالِ پیغمبراست، پیغمبر و خدا با هم یکی هستند این را مکرر من گفتم، حالا البته اینجا الان سبق لسان بود ولی پیغمبر اکرم فرمود: “طلب العلم فریضه علی کلّ مسلمٍ و مسلمه”، بر هر مسلمانی که مرد باشد یا زن، طلب علم واجب است. سابق این جمله را روی کتب دبستان می نوشتند، یعنی خط نوشتن؟ نه، که واجب کرده؟ یعنی مهندس شدن؟ دکتر شدن؟ اینها در آن روایت دارد که فضل هستند، فضیلتی است، که انسان داشته باشد چه بهتر، اما آن‌که واجب است تزکیه نفس است، اعتقادات و احکام است، این ها را باید بلد باشید، در آخرت بیشتر خواهید ماند یعنی نه بیشتر، بی‌نهایت خواهید ماند و این‌ها است که به دردتان می خورد، این آداب ان شاء الله رعایت بشود و امیدواریم که همه ما لایق محضر حضرت بقیهالله باشیم و ادب محضر حضرت را هم درک کنیم، ان شاء الله بدانیم در محضر که هستیم، یعنی نه این‌که حالا بگویید حتما باید بایستیم، آقا گفت بنشین می‌نشینیم، بفرماید بایست می ایستیم، حتی تا این اندازه مطیع باید باشیم. بعید است که آقا بگویند تو دم در همین‌جور بایست تا دو ساعت، نه این‌طور نیست؛ و ان شاء الله طوری باشیم مثل جناب خضر، یکی از اولیاء خدا حضرت خضر را در محضر حضرت ولی عصر دیده بود که دم در ایستاده بود و ایشان مأمور ورود و خروج افراد بود و یکی از اولیاء خدا را راه نمی‌داد، بله، بشوید مثل حضرت خضر، نمی‌گویم همه شما دربان بشوید، {اما} هرچه گفتند بکنید، هرچه دستور دادند انجام دهید، خودتان را بسازید که هرچه دستور دادند انجام بدهید. امیدواریم خدای تعالی مارا از همه‌ی خرافات، از همه‌ی انحرافات، از همه چیز حفظ کند. اربعین حضرت ابی عبدالله الحسین در پیش است. شاید به چشم دل اگر نگاه کنید طبق تواریخ الان اُسرایی که اینها را بردند به طرف کوفه و شام دارند آن هارا به کربلا برمی‌گردانند. حضرت زینب سفارش فرمود که مارا از جایی ببرید، از راهی ببرید، که ما بتوانیم حضرت ابی عبدالله و سایر شهدا را زیارت کنیم. طبق بعضی از تواریخ آورده‌اند که قبل از آنها جابر ابن عبدالله انصاری، آمده کنار قبر ابی عبدالله نشسته، سلام عرض کرده،” اَحبیبُ لا یُجیبُ حبیبه؟” آیا دوستی را دیده‌اید که جواب دوستش را ندهد؟ بعد خودش گفت: چطور ابی عبدالله الحسین جواب تورا بدهد و حال آنکه بین سر و بدن او فرسنگ ها جدایی افتاده است. لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم نسئلک اللهم و ندعوک باعظم اسمائک و باسمک الاعظم الاعظم الاعظم الحجه بن الحسن یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله چون می ترسم تلفن شهرستان ها قطع بشود این رو اعلام میکنم که ان شاء لله جمعه ها به همان قوّت خودش باقی است همین قبل از ظهرهای جمعه بشود و ان شاء لله من تا بتوانم خودم را برای صحبت می رسانم وجلسات دیگری هم که اگر آقایان دارند داشته باشند و ان شاء لله کوشش بکنید که نسبت به اساتید، بزرگان ما چون دوستانمان را خیلی زیاد دیدیم خیال می کنیم که مثلاً اینها از خودمانند، نه! همین آقایانی که اینجا نشستند مثلِ آقای معلم و آقای گنجی دوستانی که هستند به هر حال همه را اسم نبریم اینها هرکدام یک نویسنده های محترمی هستند که در حوزه ها مثلشان کم پیدا می شود و در قم و اینها ما افرادی واقعاً پر ارزش داریم ما الان دوستانمان چهار پنج تا مجله درباره امام زمان ویژه حضرت بقیه الله دارند چاپ میکنند و سالنامه ها هرجوری که توانستند نسبت به حضرت خدمت کردند و بسیار از نظر ما قیمتی هستند و هر کدامشان صحبت کنند من می دانم خُب خودم میگویم که خدای تعالی آن ها را بیشتر رضایت دارد تا من صحبت کنم حالا به هر حال این تعارف ها را هم بگذاریم کنار و از وجود اینها ان شاء لله دوستان استفاده کنند و انشالله حالا مشکلاتی من خودم دارم برای حضور در جلسه روز جمعه ان شاء لله خدا کمکم می کند حالا مدت ها است به من کمک کرده و بعد از این هم حتماً کمک میکند ان شاء الله همان روز های جمعه باشد جلسه. حیف این دعای ندبه است و این حال شماست که از دستتان برود. یا الله،یا الله را تجدید کنید که دعاهایمان مستجاب بشود یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله خدایا؛ شاکریم تورا که اجازه فرمودی اسمت را ببریم اسم ولی ات صاحب الزمان را ببریم. خدایا به آبروی آن حضرت فرج آن حضرت را برسان، همه ی مارا از بهترین یاران و اصحابش قرار بده. خدایا ما از خدمتگزارانش در زمان غیبت و زمان ظهور قرار بده. پروردگارا به آبروی خود آقا قسمت می دهیم دستمان را از دامنش کوتاه نفرما. همه ی مارا مورد شفاعتِ خاندان عصمت و طهارت قرارمان بده. پروردگارا امراض روحی مان را شفا مرحمت بفرما. پروردگارا مریض های بدنی را شفا مرحمت بفرما. مریض منظور مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان. امواتمان غریق رحمت بفرما. خدایا شهدایمان امام راحلمان را غریق رحمت بفرما. پروردگارا به آبروی ولی عصر قسمت می دهیم حوائج این جمع فوق رغبتشان برآور. خدایا همه مارا موفق به کمالات روحی و تزکیه نفس بفرما. عاقبتمان امرمان ختم به خیر بفرما. و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان.

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۳ صفر ۱۴۲۷ قمری – ۴ فروردین ۱۳۸۵ شمسی – توضیح آیات ، انحرافات فکری و عقیدتی، معرفت به معصومین (علیهم السلام)

اعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللّه والصّلوة و السّلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيّما علي بقيةاللّه روحي و الارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء واللّعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدّين.

اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم “انَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ “﴿حجرات‏/۱۰﴾

همان‌طوری که در این جزوه قرآن در یک هفته مطالعه و قرائت فرمودید، آیات تکان دهنده‌ای و در عین حال اخلاقی و اگر نگوئیم که از واجبات یک سالک‌الی‌الله است، یقیناً راهنمائی‌های بسیار پرارزشی پروردگار متعال برای زندگی بهتر بشر بیان فرموده است. اگر به هر یک از این واژه‌های قرآن، به فرازهای این جزوه اگر کسی عمل بکند دنیا و آخرتش و سعادت دنیا و آخرتش تأمین می‌شود. یکی از واژه‌هائی که در این آیات هم به آن اشاره شده بود مسئله صدقه است. صدقه در بین ما معنایش این‌است که یک پولی بسیار جزئی، برای سلامتی خودمان، به یک فقیری که سائل بکف است بدهیم. و این معنا، معنای بسیار تحریف شده عجیبی است. یا مثلاً جمله نصیحت؛ فکر می‌‌کنیم که نصیحت باید از بزرگتر به کوچکتر، و از یک فرد عالی به دانی، و گاهی هم اگر گفته شود که من شما را نصیحت می‌کنم، طرف بدش بیاید که فلانی می‌خواهد ما را نصیحت کند. این هم از آن واژه‌هاست که در بین ما اشتباه معنا شده است. اما صدقه چون کوتاهتر است معنای واقعی آن، قبلاً عرض می‌کنم و بعد به کلمه نصیحت می‌ پردازم. صدقه به معنای یک چیزی را به عنوان تحفه و محبت شدید به دیگری دادن است و یا از او گرفتن است. شما در آیه‌ای که اکثرتان مکرر شنیده‌اید، می‌دانید که خدای‌تعالی در قرآن می‌فرماید: “خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً “﴿توبه/۱۰۳﴾ از اموال مردم صدقه بگیر،” تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّيهِمْ بِهَا” ﴿توبه/۱۰۳﴾ به وسیله این صدقه‌ای که از آنها می‌‌گیری، پاکشان می‌کنی وتزکیه‌شان می‌کنی و به خاطر این صدقه‌ای که به تو داده‌اند، برای آنها از خدا طلب رحمت خاصّ‌الخاص بکن، “وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ ” ﴿توبه/۱۰۳﴾. این صلوات تو و تقاضای رحمت خاصّ‌الخاص تو از خدا برای آنها، این به آنها آرامش می‌دهد. پس صدقه را پیغمبر می‌گیرد. از همین آیه باید بفهمید که صدقه، محبّت کردن یک عالی به دانی، یا یک چیزی به یک فقیری دادن، و یا آن‌که یک فقیری را اکرام کردن، که اگر یک شخصی به شما گفت مثلاً این هدیه را بگیر که صدقه است از طرف من، بدتان نیاید. پیغمبر صدقه می‌گیرد، اگر فرموده است: “انما الصدقات للفقراء” (توبه/۶۰) نمی‌‌خواهد فقرا را تحقیر کند، بلکه محبت عالی، محبت صحیح به فقرا باید طبق دستور انجام شود. پس بنابراین معنای صدقه در بین ما عوض شده است. اگر گفتند برای امام‌زمان ارواحنافداه صدقه بده، فکر می‌کنید که یک مقدار، روزی مثلاً حالا پولها بی‌ارزش شده روزی صدتومان کنار بگذار، که امام‌زمان ارواحنافداه سالم بماند! بیشتر از این هم صدقه اسمش نیست و حال آن‌که اگر می‌خواهید برای امامتان چیزی بدهید شما بدانید اگر کره زمین مال شما باشد و این را هدیه بدهید و صدقه بدهید به امام‌زمان ارواحنافداه، تازه اگر خدا قبول کند، مثل آن ران ملخی است که آن مورچه برای حضرت سلیمان برد. شما فکر نکنید اگر مکّه‌ای به خاطر امام‌عصر ارواحنا فداه رفتید کاری کرده‌اید، یا دو رکعت نماز خوانده‌اید کاری کرده‌اید! همه اینها اظهار محبّت است، کاری برای امام‌زمان ارواحنا فداه نمی‌‌کند. در همین زیارت آل‌یاسین عرض می‌‌کنید به امام‌زمانتان «السلام علیک ایها الامام المأمون» ای امامی‌ که در امن الهی هستی؛ خدا، امام‌زمان ارواحنافداه را حفظ می‌کند؛ مأمون است ولی در همین زیارت می‌ گویید که خدایا او را حفظ کن «من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله» خدایا او را حفظ کن، این دعای شما چه معنا دارد؟ او امام مأمون است، امامی است که خدا در امن و امان قرارش داده، حفظش کرده، هزاروصدوهفتاد سال است که کوچکترین آسیبی خدای‌تعالی بر او نگذاشته که وارد بشود، حالا شما تازه دعا می‌ کنید که خدایا او را از راست و چپ و پشت سر و پیش رو حفظش کن، این اظهار محبّت است، بگویید، باید بکنید، نماز برای هدیه به حضرت رضا علیه‌السلام بخوانید و اگر آن مورچه با خودش فکر می‌کرد، شاید هم فکر کرده که حضرت سلیمان و حشم و خَدَمش تمام اینها یک گوشت مفصّلی برایشان برده‌اند، آن‌قدر هم زیاد بوده که با زحمت هم آن را کشانده‌اند به دربار حضرت سلیمان، دیگر حضرت سلیمان چند روزی از نظر گوشت راحت است! این فکر اگر در مغز مورچه می‌‌آمد بسیار توهین به حضرت سلیمان بود! حالا شاید او به اندازه فهمش، به اندازه شعورش یک چنین فکری بکند، اما شما که دارای فقهید، فهیمید، خدای‌تعالی به شما عقل داده شما حتماً نباید یک چنین فکری را بکنید! صدقه برای امام‌زمان ارواحنافداه بدهید، اما توهین‌آمیز، خدای ناکرده با افکار نادرست نباشد. هرچه محبّت به یک دوستتان می‌‌کنید این صدقه است، هر غذایی که به دوستتان رایگان می‌‌دهید، صدقه است و این معنای صدقه در ذهنتان باید جا بگیرد، کاملاً تثبیت شود چون در عمل انسان تفاوت پیدا می‌‌کند، به یک فقیری اگر خواستید پول بدهید نگویید این صدقه باشد و برای این‌که یک سال، سال نو شده، یک سال ما بتوانیم سلامت باشیم، درد و بلای من، از من برطرف بشود بخورد به آن فقیر بیچاره! چرا؟ نه! این غلط است. و پیغمبر از همه اصحابش صدقه می‌‌گرفت و صدقه را مصرف می‌‌کرد و به اصحابش می‌داد و حتی در خصوص همین آیه شریفه خدای‌تعالی که فرمود: “خُذ مِن اَموالِهم صدقه” شأن نزولش درباره ابولبابه است. ابولبابه یک کار بسیار زشتی کرد و گناهی کرد که شرحش را اگر بخواهم بگویم از مطالب دیگر باز می‌مانم و ابولبابه آمد خودش را به ستون توبه ای که الان در مدینه هنوز جایش باقی است بست. و خودش را به اصطلاح به اعتصاب وارد کرد. گفت من از اینجا خودم را باز نمی‌‌کنم تا وقتی که بخشیده بشوم. به پیغمبراکرم دستور آمد؛ که “خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّيهِمْ بِهَا” ﴿توبه/۱۰۳﴾ از اموالشان صدقه بگیر. صدقه یک قِرانی، پنج قِرانی، صدتومان نبود! ثلث از اموالش را ابولبابه به پیغمبر داد. یک چنین توبه نصوحی کرد. حالا کارش هم بد نیست برایتان بگویم. یهودی ها آمده بودند-چون تأثیر دارد ان‌شاء‌الله در همه‌ی ما- آمده بودند خدمت پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم متمایل به اسلام شده بودند، ایشان با یک اشاره‌ای به آنها فهماند خیلی آش دهان سوزی هم نیست اسلام! اینها سُست شدند. این را می‌‌دانید برای چه توضیح دادم برای این‌که یک وقتی ماها این‌طوری نباشیم! دینی را که دارید محکم بگیرید، راهی را که انتخاب کردید خیلی جدی بگیرید، با اعمالتان، با اشاراتتان، با بی توجهی‌تان، با نماز اول وقت نخواندنتان، با مُسامِحه در امور دینتان، یک وقت زنتان، بچه تان یا هر کس دیگر را سُست در دین نکنید! این گناه بسیار بزرگی است؛ که یک ثلث اموالتان را باید بدهید، خودتان را به ستون توبه متحصّن بکنید، تا خدای‌تعالی شما را ببخشد، “تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّيهِمْ بِهَا وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ” ﴿توبه/۱۰۳﴾ حالا که اینها را ایشان این‌قدر گذشت کرد که ثلث از اموالش را داد، “صَلِّ عَلَيْهِمْ” از رحمت خاصّ‌الخاص پروردگار بخواه که به او عنایت شود تا آرامش پیدا کند. ضمناً هر مؤمنی که گناه بکند و بعدش باز هم آرامش داشته باشد این مؤمن نیست! وقتی که انسان یک گناهی می‌‌کند باید یک اضطراب فوق‌العاده‌ای داشته باشد هر مقدار، که مقدار نمی‌شود گفت! خدا عظمت دارد، اضطراب تو باید بیشتر باشد. شما از یک فردی اگر گناهی نسبت به او انجام دادید مثلاً حرفش را گوش نکردید، این یک وقت بچه‌تان است اضطرابی ندارید، بچه‌ام هست خودم می‌دانم! یک وقت برادرتان است یه خورده‌ای ناراحتید که چرا من او را از خودم منزجرش کردم، یه وقت هست فرض کنید یک شخصیت بسیار والایی‌هست که قدرت در دست اوست و بالاخره به حسابت می‌رسد، اینجا اضطرابت خیلی بیشتر می‌شود، رئیس اداره‌ات است یا اگر شخصیتی خودت هستی وزیری{هستی}، او مثلاً رئیس‌جمور است، اگر رئیس‌جمهوری، رهبر در بالاتر از تو واقع شده است، یک اضطراب فوق‌العاده‌ای که مبادا به من غضب کند داری؛ اگر حالا این‌طرف خدا شد، خدا بود، اینجا باید یک آرامش فوق‌العاده‌ای پیدا کنی؟ فکر نکنید که خدا با ما کاری ندارد. خدا مهربان است.”ما غَرک بِربّک الکریم” (انفطار/۶) اضطراب پیدا کن، یک گناهی کردی آنچنان باید بلرزی، آنچنان باید خودت را ببازی، که بروی در اولین فرصت در یک مسجدی بنشینی و دو رکعت نماز بخوانی. آن شخص آمد خدمت امام‌صادق علیه‌الصلاةوالسلام وگفت آقا یک همسایه‌ای داریم موسیقی می‌زند، این از در توالت، مستراح ما صدایش بهتر می آید، من میروم آنجا می‌‌نشینم این صدا را گوش می‌دهم، حضرت فرمود: خیلی بد کاری کردی مثلاً. او گفت : “استغفرالله” همین‌طوری که ماها می‌گوییم “استغفرالله ربّی واتوب الی الله” دیگر نمی‌‌کنیم. حضرت فرمود: نه! این نماز توبه‌ای که ما در مرحله توبه دستور می‌‌دهیم از این روایت گرفته شده است. حضرت فرمود: می‌روی این نماز را می‌‌خوانی، دو رکعت نماز با توجه و بعدش استغفار می‌‌کنی شاید خدا تو را ببخشد! فهمیدید؟ این ابولبابه آنچنان مضطرب شد-این‌که ما مضطرب نمی‌‌شویم او مضطرب شد- او ایمان به خدا داشت ما همچنین ایمانمان ضعیف است، مضطرب شد رفت خودش را به ستون توبه بست و از خدا طلب مغفرت کرد. یا بهلول نبّاش که چهل روز در بیابان ها نه غذا می‌خورد نه راحتی داشت نه استراحت داشت، تا آیه شریفه‌ای به پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نازل شد. این معنای این‌است که باید انسان وقتی گناه کرد مضطرب بشود. یک نفری را در خواب دیدند خیلی آدم معمولی بود، دیدند یک قصر بسیار عالی‌ای دارد، آن کسی که گناه را از او دیده بود به او گفت که تو چطور به این مقام رسیدی؟ گفت برای این‌که وقتی گناهی از من سر می‌‌زد از کنار دیواری که عبور می‌‌کردم با خودم می‌‌گفتم الان خدا این دیوار را روی سر من خراب می‌کند، مضطرب بودم. ککتان بگزد وقتی که گناهی می‌‌کنید. مخصوصاً گناهانی که برایتان عادی شده است، {فکر می کنید}گناه نیست، {می گویید} ما چه کار کردیم آقا؟ عیدنوروز گرفتند هزار جور گناه می‌‌کنند، حالا ما با یک زن نامحرم یک چند دقیقه‌ای صحبت کردیم و به قصد خدای نکرده شهوت بهش نگاه کردیم! چه مشکلی دارد؟ معلوم است ایمانت ضعیف است. کوچکترین گناه و بلکه کوچکترین عمل مکروه باید یک مؤمن را مضطرب کند! تا خدا و پیغمبر بر او صلوات بفرستند. تا “سکن لهم” برای آنها آرامش پیدا بشود، آرامش خیلی مهم است، این‌که الان مردم اکثراً مبتلا به افسردگی‌هائی هستند، این فکر نکنید همین‌طور بی‌حساب این افسردگی‌ها متوجه اینها شده است، یک حالت طبیعی، یک افسردگی طبیعی، که آدم نمی‌‌داند چطورش شده است، بلند می‌شود می‌رود پیش دکتر می‌گوید آقا من افسرده‌ام دکتر می‌گوید این قرصها را بخور و بخواب، می‌‌خورد می‌‌خوابد، باز از خواب بیدار می‌شود می‌بیند باز هم افسرده است، نمی‌‌داند چه کار کند، ما از این افراد زیاد داریم. پس صدقه را بگیرید، صدقه چه مالی باشد، چه از نظر گفتار و سخن… اگر کسی چیزی یاد گرفت “زکات العلم بذله” (غرر الحکم و درر الکلم/ح ۲۷۲۸۷۱) صدقه‌ی مالش و علمش این است که بَذلش کند بدهد به اشخاص، یک جا در یک مجلسی نشسته‌اید ، مجلس ایام نوروز است، آنهایی که عید دارند آنهایی که این ایام خوش هستند، ما این ایام را حرفی نداریم خوش باشند، اما وفات پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را حواستان باشد در پیش است، وفات حضرت مجتبی علیه‌الصلاةوالسلام در پیش است، وفات حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌الصلاةوالسلام در پیش است، وفات امام‌عسکری پدر امام‌زمانتان اروحنافداه{در پیش است} که همین جا عرض کنم که متأسفانه عیدنوروز آمد، همه مان سامرا را فراموش کردیم! من البته یکدفعه بیشتر نگفتم پول بدهید، برای آخرین دفعه اعلام می‌کنم که به همان حسابی که در اختیارتان قرار گرفته هر چه دارید، یکی می‌گوید من چیزی ندارم، قضیه شطیطه را که بلدید، شطیطه یک کلاف نخ فرستاد برای حضرت موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام، حضرت آن اموال زیادی را که وکلا برایش آورده بودند بعضی‌هایش را قبول نکرد ولی این کلاف نخ را قبول کرد و فرمود: به او بگویید در نیشابور که من در موقع وفاتش به او سر می‌‌زنم! که الان قبر شطیطه در نیشابور {و مورد توجه}است -من قبرش را زیارت کردم- خُب، اگر می‌‌خواهید به آن مقام برسید، مقدارش هم مسأله‌ای نیست، کیفیت کار مهم است، اخلاص مهم است، که همان یک برکتی می‌دهد! یک وقتی دیدید تمام شهر سامرا شد حرم مطهر حضرت امام‌هادی و امام‌عسکری علیهم‌الصلاةوالسلام، نه حالا از پول ما، ما هر چه هم بدهیم، باز کار انجام نمی‌‌دهد، ولی در جنبه مخالفش عرض می‌کنم، چون موافقش هم همین‌طور است که حضرت ابراهیم را می‌‌خواستند بسوزانند، دیدند یک گنجشکی یک سیخی برداشته آورده می‌‌خواهد بندازد، گفتند این چیست، گفت می‌‌خواهم خودم را شریک در سوزاندن حضرت ابراهیم قرار دهم! از آن‌طرف در جهت موافقش، دیدند در صف خریداران یوسف، یک پیرزنی هم ایستاده کلاف نخی هم آورده ، گفتند چه کسی یوسف را به تو با این کلاف می‌دهد؟ گفت می‌خواهم اسمم در صف خریداران یوسف قرار بگیرد. و این حقیقت دارد چون اصل نیت انسان است، فکر انسان است. حالا یک خانمی‌ پیش خود من آمده بود یک گوشواره خیلی کم قیمتی که من گفتم قیمت کنند ببینند چقدر می‌‌ارزد، خیلی کم قیمت بود، این را داده بود ولی با یک اخلاصی! اشک می‌ریخت، گریه می‌کرد، خُب آن کیفیت مهم است. بنابراین ما بدانیم که وفات امام‌حسن‌عسکری علیه‌السلام هم در پیش است، یا روز اول یا روز هشتم؛ به هر حال هر وقتی که باشد ما باید متعهّد باشیم که عزاداری کنیم. آن روزها را قاطی شادی هایمان نکنیم. حالا دید و باز دید دارید، کارهای حلال ایام نوروز را می‌‌خواهید انجام بدهید، صله رحمی‌، خُب تعطیلید آنها هم تعطیلند، هر جوری هست تا ان‌شاءالله وفات وارد نشده تمامش کنید. روز وفات پیغمبر همدیگر را که دیدید، حالا نشده همدیگر را ملاقات کنید، برادرتان را نشده ملاقات کنید، با او وقتی روبرو شدید نگویید حالا ما نشد، حالا تبریک می‌گوییم. “یحزنون لحزننا ویفرحون لفرحنا” (وسائل الشیعة/ج۱۴/ص۵۰۷ ) به من مکرر در شب اربعین گفتند که آقا ما تبریک می‌‌گوییم، من هم گفتم ما هم تسلیت می‌‌گوییم! در همین اربعینی که گذشت! خوب بعضی‌ها حواسشان نبود از سر سفره هفت سین بلند شده بودند و یک شادمانی فوق‌العاده‌ای داشتند صبحش که به من تلفن زدند آقا تبریک عرض می‌‌کنیم گفتم من هم تسلیت عرض می‌‌کنم، منتها او توضیح نمی‌‌داد که برای چه تبریک می‌‌گوید، ولی من مجبور بودم توضیح بدهم که اربعین سیدالشهداء علیه‌الصلاةوالسلام است، اینها در پیش است، یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر کنید که صدقه شما این است. مسئله بعدی کلمه نصیحت است. نصیحت معنای فارسی اگر ما بخواهیم برایش بکنیم یعنی خیرخواهی. شما هر وقت خواستید نصیحتی بشنوید و و یا نصیحتی بکنید این معنا فوراً در ذهنتان بیاید: خیرخواهی. می‌‌آمدند خدمت ائمه‌اطهار علیهم‌الصلاةوالسلام “ان نصیحه لامیرالمؤمنین” ما خیرخواهی می‌‌خواهیم بکنیم برای حضرت امیرالمؤمنین علیه‌الصلاةوالسلام. حضرت امیرالمؤمنین علیه‌الصلاةوالسلام هم بدش نمی‌‌آمد که {بفرماید}تو می‌‌خواهی من را نصیحت کنی؟! ما یک کسی را نگفتیم نصیحتت می‌‌کنیم یک چیزی بهش گفتیم؛ آدم پیرمردی بود، می‌گفت اینطور با خودش که فلانی می‌‌خواهد من را نصیحت کند! نصیحت به معنای خیرخواهی است. من الان دارم با شما که صحبت می‌ کنم نصیحتتان می‌‌کنم، می‌‌گویید تو سِنت از همه بیشتر است، نه! بچه‌ای گاهی نصیحت می‌کند انسان را، باید نصیحتش را گوش بدهی. عالی و دانی بودن در نصیحت مطرح نیست. همه باید خیرخواه یکدیگر باشند. همدیگر را دوست داشته باشند. اگر شما کسی را دوست دارید باید نصیحتش کنید. باید خیرخواهش باشید. ببینید خدای‌تعالی در قرآن می‌فرماید: “المؤمنین والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض”(توبه/۷۱)، مردهای مؤمن و زن‌های مؤمنه، بعضی‌شان ولیّ بعضی دیگرند. ولیّ به معنای دوستِ با محبّتِ امر کننده، یعنی هم دوستت دارد هم به شما امر می‌کند. خدای‌تعالی هم فوراً بعد از این جمله “وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ” ﴿توبه/۷۱﴾ می‌فرماید: مردهای مومن و زن های مؤمنه بعضی هایشان ولیّ بعضی دیگرند. ولیّ به معنای دوست با محبت امر کننده است. یعنی هم دوستت دارد هم امرت می‌کند و هم نهیت می‌کند خدای‌تعالی فوراً بعد از این عبارت می‌فرماید: “يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ” ﴿توبه/۷۱﴾ امر به معروف می‌‌کنند و نهی از منکر می‌‌کنند. حواستان جمع باشد همه تان باید همدیگر را نصیحت کنید. این فکر هم از داخل مغزتان بیاید بیرون؛ چون این فکر خودش کلّی کار را خراب می‌کند. از محبّت من می‌ گویم. اینها را از مغزتان بیرون بیاورید. از آن چیزهایی که، از آن انحرافاتی که در صراط‌مستقیم دشمنان به وجود آوردند همین مسئله است که آقا تو که هستی که من را نصیحت کنی! کوچکتر که نمی‌‌تواند نصیحتتان بکند، بزرگتر هم که باید خودش را بزرگتر بداند تا نصیحتتان بکند، پس چه کسی می‌خواهد نصیحتتان کند؟ باید نصیحت را به معنای خیرخواهی بفهمید. در ذهنتان ثبت کنید. و اگر کسی به شما یک راهنمایی کرد، حتی گفت می‌‌خواهم نصیحت کنم شما بگویید بسیار عالی است، چه از این بهتر؟ در روایات زیادی داریم، در انبیاء داریم که اینها می‌‌آمدند اصحابشان را نصیحت می‌‌کردند، اصحاب ائمه و اصحاب انبیاء، پیغمبراکرم و یا ائمه‌اطهار علیهم‌الصلاةوالسلام را می‌‌خواستند نصیحت کنند حالا به اندازه عقلشان. البته آنجا باید خیرخواه امامشان باشند. همین که شما می‌‌گویید خدایا “واحفظه من بین یدیه و مِن خلفه و عن یمینه و عن شماله” (كلیات مفاتیح الجنان/ ص۵۶۰ )همین نصیحت است، خیرخواهی برای حضرت ولی‌عصر صلواةالله‌علیه است. ائمه‌اطهار علیهم‌السلام قبول می‌‌کردند، نمی‌‌گفتند که تو که هستی که به ما نصیحت کنی! یک بچه‌ای اگر یک حرفی را زد، این را شما نصیحت خودتان بدانید و{اگر} دیدید راهنمایی خوبی کرد {قبول کنید}حالا به ذهن او خدا انداخته است. یک بچه در روز اول تولّد، بزرگان از کسانی که در کِنیسه به اصطلاح بیت‌المقدّس بودند اینها را نصیحت کرد. حضرت عیسی، “جعلنی نبیّاً وجعلنی مبارکا این ما کنت و اوصانی بالصّلوة و الزکاة ما دُمت حیا” (مریم/۳۱) گاهی نصیحت ها به عنوان این‌که من این‌طوریم{انسان طرز کار خودش را بیان می کند}، این‌جوری باید انجام بشود، مقتضاها را انسان باید بفهمد، درک کند. حضرت امام‌حسن و امام‌حسین علیهما‌السلام دیدند یک آقایی، پیر مردی در حوضخانه یا وضوخانه مسجد دارد وضو می‌گیرد، خیلی بد وضو گرفت، اینها نیامدند بگویند: که آقا این وضویت بد بود! حضرت امام‌حسن و امام‌حسین علیهما‌السلام با هم قرار گذاشتند که بیاییم ما دو نفر وضو بگیریم و به او هم گفتند آقا ببین کدامیک از ما بهتر وضو می‌‌گیریم، ببینید راه نصیحت به مردم و امر به معروف گاهی این‌طوری می‌شود، دو تایی وضو گرفتند پیرمرد متوجّه شد که اشتباه کرده گفت: آقازاده‌ها شما هر دویتان خوب وضو گرفتید، من بد وضو گرفتم. گاهی این‌طوری باید انسان طرف را راهنمایی بکند، گاهی با قاطعیّت و آمریّت و به اصطلاح با تندی، ده‌دفعه بهش گفتید آقا این کار را نکن حرام است باز هم می‌‌کند، گاهی می‌شود با ملایمت. بالاخره انسان باید امر به معروف و نهی از منکرش را ترک نکند و دیگران را نصیحت کند. هر کس هر مقدار می‌فهمد به آن کسی که آن مقدار نمی‌فهمد یا فکر می‌کند نمی‌‌فهمد، خُب آن‌طرف هم نباید بدش بیاید، او را نصیحت کند. ایام، ایامی‌ است که پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بسیار با عظمت، متأسّفانه در زمانی واقع شده‌ایم که هنوز در دنیا یک عده پیدا شده‌اند و هستند که معرفت به مقام رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را ندارند. ما اگر پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را بخواهیم بشناسیم روایاتی از شیعه و سنّی رسیده که پیغمبراکرم وقتی که خدا خواست خلقت خلق را ایجاد کند؛ حالا شما می‌‌گویید چه موقع بوده؟ زمان خیلی قبل، بی‌نهایت قبل، اول چیزی که خدا خلق فرمود: روح‌مقدّس رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بود. من یک مقداری می‌‌خواهم توضیح این مطالب را بدهم برای این‌که اعتقادتان را ان‌شاءالله تصحیح کنید و به دیگران هم بگویید. کتابهائی که اهل‌سنّت نوشته اند اکثراً این روایت را نقل کرده‌اند؛ اول چیزی که خدای‌تعالی خلق فرمود روح‌مقدّس رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بود. و در همان لحظه یعنی همان جا که روح را خلق کرد آن قوه درّاکه عجیبی که تمام علم پروردگار که در مخلوق باید پیاده بشود به او عنایت فرمود، در همان لحظه این علم را به ایشان عنایت کرد “وَعَلّمَکَ ما لَم تَکُن تَعلم” (نساء/۱۱۳) یا در آن آیه شریفه “وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدَى‌” ﴿ضحى‏/۷﴾ نه این‌که یک مدت پیغمبر گمراه بود، چیزی بلد نبود، این روایات را نمی‌‌دانم این دشمنان بگویم، دوستان نادان بگویم، ندیدند یا این‌که نمی‌‌خواهند ببینند، روح‌مقدّس پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را خلق کرد و در همان لحظه همه‌ی علوم را به او عنایت فرمود. علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌الصلاةوالسلام هم همین‌طور، چون “کلّنا واحد” و ائمه‌اطهار علیهم‌الصلاةوالسلام و روح‌مقدّس حضرت بقیةالله اروحنافداه هم همین‌طور. این را یاد بگیرید اگر نمی‌‌خواهید از من یاد بگیرید بروید از کتابها، من آدرس می‌‌دهم {در مجموعه} کتاب بحارالانوار یک کتاب تقریباً درباره این روایاتش هست. کتاب ینایع‌الموده که مال یک سنّی است، یک فصل مفصّلی در این ارتباط هست. حتی در این به اصطلاح شیخ سلیمان بلخی حنفی یک استدلال قرآنی دارد بسیار هم استدلال خوبی است، می‌ گوید که خدای‌تعالی در قرآن می‌‌فرماید: “قُلْ إِنْ کَانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ”‌ ﴿زخرف‏/۸۱﴾، اگر برای خدا می‌خواست فرزند باشد خوب من اول عابدم، اول عابد یعنی چه؟ یعنی اول مخلوقم. چون عبادت تکوینی داریم، عبادت تشریعی داریم. عبادت تکوینی {یعنی} تمام موجوداتی که در عالم هستند اینها عبادت تکوینی دارند یعنی خدا گفت باشید، اطاعت کردند، بودند. در روایات عقل و جهل هم هست که خدای‌تعالی به عقل، آن عقل اول، عقل کلّ فرمود: “ادبر فادبر ثم قال له اقبل فاقبل” (کافی/ج ۱/ص۲ ) پس عبادت کردند همه موجودات از خدا. الان خورشید، ماه، تمام کرات دارند بندگی خدا را می‌‌کنند. خدا می‌فرماید: این‌طوری حرکت کنید، حرکت می‌‌کنند و خدای‌تعالی بعضی‌ها را می‌‌گوید نکنید نمی‌‌کنند، نه روی اختیار، عبادت فرقی نمی‌‌کند انسان مجبور بر عبادت باشد یا روی اختیار خودش باشد، اختیارش البته اجر و مزد بیشتری دارد. اینجا می‌‌گوید اگر برای خدا فرزندی بود، “انا اول العابدین” (زخرف/۸۱) من اول بنده خدا هستم، یعنی اول مخلوق خدا هستم. خوب استدلالی است. این مال یک مرد سنّی است.(ینابیع الموده/ج۱/باب اول/ص۴۵) بنابراین ما روح‌مقدّس پیغمبراکرم را دارای جمیع علوم در آن ابتداء خلق می‌‌دانیم که نزول قرآن هم در همان ابتداء خلقت به روح‌مقدّس رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نازل شد، این روح‌مقدّس رسول‌اکرم. ما درباره ائمه‌اطهار علیهم‌السلام{داریم} در زیارت جامعه هم هست که خدای‌تعالی شما را در عرش قرار داد و در روایات زیادی هم داریم که “سبحنا فسبحت الملائکه” (بحارالانوار/ج۲۵/ص۲۴/ح۴۲)ما تسبیح کردیم و ملائکه تسبیح کردند. می‌فرماید: “بنا عبدالله و بنا عرف الله” (کافی/ج۱/ص۱۴۵) به وسیله ما خدا بندگی شد و بوسیله ما خدای‌تعالی شناخته شد. اینها هم روایاتی هست که ان‌شاءالله رفقای ما دارند دسته‌بندی می‌‌کنند ان‌شاءالله تحویل شما داده خواهد شد تا خوب متوجه وجود مقدّس پیغمبراکرم بشوید. و اما در دنیا، دنیا خیلی کوتاه است نسبت به آن چیزی که ما عمر می‌‌کنیم، شما یک وقت فکر نکنید که عمر ما دیگر دارد تمام می‌شود، نه! هیچ وقت عمرتان تمام نمی‌‌شود، همیشه هم یعنی از همان وقتی که روحتان را خدا خلق کرد که حدوداً که حالا دقیقش را نمی‌‌دانیم ولی حدوداً دوازده‌هزار سال قبل خدا روحتان را خلق کرده است، از آنجا خلق شدید الی‌الابد هم هستید، یعنی آخر ندارید، خلاصه اش اینها را می‌‌خواهم باور کنید، چون اگر باور نکنید و روی وجود روحیتان پیاده نکنید، برای سیر و سلوکتان مشکل پیدا می‌‌کنید. از شما اگر پرسیدند آقا چند سال دیگر می‌‌خواهید در این عالم باشید؟ نگویید ما که خیلی دلمان می‌‌خواهد صدوبیست سال! صدوبیست سال که چشم به هم زدن تمام می‌شود، همیشه هستید و این از خواسته‌های بشر است. من یک وقتی گفتم هرچه را انسان الان بخواهد خدا حتماً به او می‌ دهد، تاخیر ممکن است، خیال بکنیم که تأخیر انداخته، نه، شما چه می‌‌خواهید؟ می‌خواهم بروم به آسمانها، می‌روید، می‌خواهم یک جایی باشم که هر چه می‌‌خواهم آنجا باشد، بهشت؛ تو الان می‌خواهی اینجا بهشت باشد؟ این کره زمین جا ندارد برای این{خواسته تو}، یعنی نمی‌شود یعنی محال است، محال یعنی نابود، نیست. اصلاً اینجا جای این کارها نیست، شما بگویید من می‌خواهم روی این پل چوبی{که} روی رودخانه کشیده شده من می‌خواهم یک ساختمان ده طبقه بسازم، می‌‌گویند آقا برو آن‌طرف تر بساز یک خورده برو آن‌طرف تر بساز، نمی‌ توانی اینجا دوام ندارد. تو یک ساختمان ده طبقه برای خودت ده تا هم می‌خواهی زن بگیری صدتا هم بچه داشته باشی این زمین محلِّ برای این کار نیست، خوب یک خورده‌ای صبر کن می‌رسی به آنجا، دقت کردید؟ این را بدانید بفهمید چون خدای‌تعالی می‌فرماید: “وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ‌” ﴿نمل/۳ ،لقمان‏/۴﴾ به آنچه که خدا در قرآن فرموده یقین دارند، یقین کنید اینها را، اگر نکنید برای سیر و سلوکتان مضرّ است نمی‌‌توانید موفق شوید سیر و سلوکتان را انجام بدهید، وقت ندارید اصلاً سیر و سلوکی انجام بدهید، یعنی اگر هم تا آخر عمرتان سیرو سلوکتان را انجام دادید استفاده‌ای از سیر و سلوکتان نمی‌‌کنید! یک نفری مثلاً دکترایش را گرفته همان روزی که مثلاً دکترایش را گرفته همان روز مُرد! خوب این همه این بیچاره زحمت کشیده شما هم جوش می‌‌زنید غصه می‌‌خورید، خوب این به چه دردش خورد؟ شما اگر یک دوره‌ای از عمر، چون این را بدانید تا وقتی که در کره زمین هستید باید همین تزکیه‌نفس و همین مسائل را انجام دهید، بعدش خبری نباشد، به دردتان نمی‌‌خورد، در کره زمین زحمت بی جایی کشیده‌اید. پس این را که آخرت ابدی است وشما هم {هنگام مرگ}فقط یک لباس عوض می‌‌کنید، لباستان کهنه شده، ده جایش را پاره کردند باز پینه کردند، باز دوختند، نمی‌‌دانم چند تا عمل کردید، بعضی‌ها خوش رنگند سفید پوستند، بعضی سیاه پوستند، بعضی‌ها شَلند، بعضی‌ها کورند، اینها مهم نیست یک لباسی است که شما پوشیده‌اید و {بعد از مرگ}لباس خوب به شما می‌دهند لباس مرتّبی به شما می‌‌دهند. من یک وقتی به یک شهری وارد شدم لباس همراه خودم نبرده بودم چون اجباری رفته بودم، اجباری یعنی سربازی نه ها یعنی مجبوری رفته بودم. بعد دیدم صاحب‌خانه فوراً یک پیراهن شلوار برای ما آورد یک دست لباس آورد گفت که شما یک حمامی‌ بکنید، خیلی ممنونش هستم تا الان که بیست سال هم بیشتر از آن وقت گذشته هنوز ممنونش هستم. شما هم همین‌طورید. مُردن همانا و لباس عوض کردن همانا، اینها را بفهمید، آخر ما یک آینده‌ای در مقابل داریم، تا جایی که یک قدری میسر بوده من در {کتاب} در محضر استاد جلد دو نوشته‌ام ولی ان‌شاءالله باقی مانده‌اش راهم تصمیم دارم بنویسم. ولی این را باید بدانید، ایمان داشته باشید، یقین کنید، این یقین خیلی به دردتان می‌‌خورد یعنی جدیتان می‌کند، درباره این‌که موفق باشید، شما الان مثلاً یک دانشجو هستی رشته دکترا را انتخاب کرده‌اید می پرسند برای چه انتخاب کرده‌ای؟ می‌گویید برای این‌که برویم یک مطبی بزنیم، خوب چند سال می‌‌خواهی از این مطب و رشته‌ات و دکترایت استفاده بکنی؟ خوب پنجاه سال شصت سال، برای پنجاه سال ،شصت سال ببینید چه جدیتی دارند! پشت تلویزیون به هر بچه‌ای می‌‌گویند که آقا تو می‌‌خواهی چه بشوی؟ می‌گوید من می‌خواهم دکتر بشوم! برای این بی نهایت زندگی شما باید چه مقدار جدیّت داشته باشید؟ این را برای این می‌گویم بی‌نهایت می‌خواهید زندگی بکنید، بی‌نهایت می‌‌خواهید پای این تحصیلاتتان پای این زحمتتان بنشینید و از آن استفاده فوق‌العاده بکنید. این‌که ما جدّی نیستیم مال این است که متأسفانه آن یقینی که باید داشته باشیم نداریم. پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آمده در این دنیا، دنیای کوچکی است، شصت‌وسه سال پیغمبر در این دنیا زندگی کرد، چهل سال از آن را دستور داشته با مردم حرف نزند، فقط عمل کند. بیست‌وسه سال دیگر حرف زده آن هم از جانب خدا “وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى‌” ﴿نجم/۳﴾” إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى”‌ ﴿نجم‏/۴﴾، آقایانِ بعضی از نویسندگان نادان بی‌مطالعه بیشتر از این نمی‌‌خواهم بد به آنها بگویم، می‌‌گویند پیغمبراکرم هیچ چیز بلد نبود! وقتی‌که در غار حراء جبرئیل خدمت پیغمبراکرم آمد ، آنجا تازه شروع کرد به چیز یاد گرفتن! شما ببینید چقدر فرق می‌‌کند اعتقاد با اعتقاد؟! پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آمده در دنیا، چهل سال هم مردم خوب بشناسند ایشان را که حرف دروغ نمی‌‌زند، امین است، یک آدم سالمی‌ هست، در این چهل سال هر آدم نافهمی‌ می‌ تواند یک نفر را بشناسد آن هم در شهر کوچک مکّه در یک جای محدود، همه قوم وخویش باهم، معلوم است که وقتی‌که یک کلمه‌ای را می‌گوید، “قولوا لا اله الله تفلحوا” ( بحار الانوار/ ج۹/باب اول/ص۱۴۳) اگر می‌خواهید رستگار بشوید بگویید: لا اله الا الله ،یک کلمه است که بسیار عمیق است، تمام قرآن ممکن است که بگوییم در همین جمله خلاصه شده است. ولی کتکش زدند، اذیّتش کردند، می‌‌بینید تا حتی امروز جسارت به او می‌‌کنند، گاهی در این اینترنت ها می‌‌روند یک مطالب عربی می‌‌نویسند، ما فارسی زبانها که قرآن و عربی و اینها اطلاع نداریم، {می گویند}ما یک قرآنی مثل آن قرآن آوردیم، همین دیگر! تمام شد.! مُسلّمه کذاب هم آمد همین حرفها را زد، خیلی ها آمدند گفتند ولی حرفهایشان فقط به درد خودشان می‌‌خورد. یا نسبت به ائمه‌اطهار علیهم‌الصلاةوالسلام شما بدانید، اعتقاد داشته باشید که ائمه‌اطهار علیهم‌الصلاةوالسلام و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها از نظر علم و عصمت مساوی با پیغمبراکرم هستند. پیغمبراکرم جز نبوّت هیچ امتیازی بر علی‌بن‌ابیطالب و ائمه‌اطهار علیهم‌الصلاةوالسلام در علم و عصمت ندارد. این از اعتقادات ما باید باشد. نبوت یعنی چه؟ که ایشان امتیاز دارند یعنی واسطه بین خدا و خلق بودند ولی ائمه‌اطهار علیهم‌السلام در امور دینی واسطه نبودند. همه آنچه که لازم بود بر پیغمبراکرم نازل شد و اینها ناشر همان بودند. اینها فهرستی هست که باید قبول کنید تا برای سیر و سلوکتان مفید باشد. اینها را اگر فرصتی باشد من برای شما توضیح می‌ دهم که چطور مفید هست. کسی که این اعتقاد را نداشته باشد و یقین به آخرت نداشته باشد در پیشرفتهای سیر و سلوکش لنگ می‌زند. امام‌زمان صلوة‌الله‌علیه الان ناظر بر ماست. جایی نیست که حضرت ولی‌عصر ارواحنافداه بر آن احاطه نداشته باشند. از امام‌صادق علیه‌السلام پرسیدند که آقا احاطه امام بر کره زمین یا بر سایر مخلوقات چطور است؟ حضرت یک نگین انگشتری بود گذاشت کف دستش، نگاه می‌کند بهش این‌طرف نگین با آن‌طرف نگین همه‌اش را الان احاطه دارد. ابودُلَف می‌ گوید در خدمت علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌الصلاةوالسلام بودم در ساختمان های خراب شده کسرا در مداین، حضرت داشت می‌‌گفت: که اینجا را کسری برای چه ساخته بود، آن جا را برای چه ساخته بود-آنجا چیز خرابه‌ای است که الان هم اگر شما بروید هست- خیلی در شک افتادم، معرفت کاملی نداشتم، گفتم آیا کسی هست که تعداد این مورچه‌ها را بداند؟ مورچه‌های زیادی روی زمین را سیاه کرده بودند، حضرت فرمود: علاوه بر این‌که تعداد اینها را هم می‌داند نر وماده بودنشان که چند تا نر هستند و چند تا ماده و چه در دلشان می‌‌گذرد آنها را هم می‌‌داند! گفت از قرآن می‌شود که یک دلیلی برای من بگویید؟ حضرت فرمود: این آیه شریفه که “وَ کُلَّ شَيْ‌ءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ‌” ﴿يس‏/۱۲﴾ هرچیزی را ما در امام مبین احصا کرده‌ایم. در آن آیه دیگر می فرماید:‌ “وَ لاَ رَطْبٍ وَ لاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي کِتَابٍ مُبِينٍ‌ “﴿أنعام‏/۵۹﴾ کتاب مبین هم در اختیار حضرت امیرالمؤمنین علیه‌الصلاةوالسلام است. امام‌زمانمان هم همین‌طور، امام‌زمان ارواحنافداه منحصر به مسجد جمکران و مسجد سهله و نمی‌‌دانم در حرم حضرت رضا علیه‌السلام واینها نیست! در اتاق خلوت تو…. یک شخصی می‌‌گفت برای خود من هم نقل می‌ کرد اشک می‌‌ریخت می‌‌گفت در اتاق تاریکی نشسته بودم.. یک اتاق داشتم تاریک- شاید اینهایی که در مسجد صاحب‌الزمان پیش من آمده بودند او را دیده باشند- برق نداشتیم، من با خودم گفتم، ای کاش برق داشتیم، حتی تعبیرش این بود که من کلید را سریع می‌زدم بالا، چراغ روشن می‌شد، من الان می‌‌خواهم بلند شوم بروم آب بخورم بچه‌ها خوابیده‌اند، لگدشون می‌کنم. گفتم: یا صاحب‌الزمان! چه می‌شد که ما برق می‌‌داشتیم؟ گفت همین‌طور دیدم یکدفعه آقا جلویم ایستاده فرمودند: “این پول را بگیر و برو بده به فلانی و بگو برایت برق بکشد”، پول را آورده بود، عجیب بود من برگشتم نگاه کردم دیدم رئیس قسمت برق آن حدود{منطقه} پشت سر من نشسته. هیچ‌وقت هم می‌‌گفت من اینجا نمی‌‌آمدم، مثل این‌که امروز از اینجا عبور می‌ کردم گفتم که بروم نمازم را اول وقت بخوانم، من به او گفتم که این مسئله‌اش این است. جایی که ایشان بود فاصله‌اش با ستون برق زیاد بود به قدری صحیح این کار انجام شد و به اندازه‌ای که حضرت پول داده بودند، خرج داشت فقط من به او گفتم اجازه می‌‌دهید من قدری از این پول را بردارم برای خودم و اضافه دو برابر بهش بدهم. که آن دو برابر آن نیمی‌ که من به او داده بودم باقی ماند! آخر در اتاق تاریک بچه‌ها خوابیدند، این هم قطعاً بلند داد نزده که یا صاحب‌الزمان این محبت را به من بکن، احاطه دارند، احاطه روحی دارند بر همه‌مان، نه بر ما و شما! این کره زمین که به اندازه سر سوزنی در مقابل کهکشان ها و اینها نیست، حضرت بقیةالله ارواحنافداه بر همه ماسوی‌الله احاطه دارد. این را قبول کنید، بپذیرید! شما می‌‌گویید ما قبول کردیم، من می‌‌گویم که روی زندگیتان پیاده اش کنید. یعنی آن‌قدر به خودتان به فرزندانتان بگویید که امام‌زمان برما احاطه دارد، کمک به ما می‌کند، تا آنها هم باور کنند. خودتان لااقل باور کنید احاطه دارد! من الان در محضر امام‌زمان دارم صحبت می‌‌کنم. باز نگویید که لابد آقا را یک گوشه و کناری دیده، نه! بدن حضرت در یک جای کره زمین بیشتر نیستند و ما هیچ وقت ادعا نداریم آن بدن مقدس را در مجالسمان ببینیم یا تمنّای بودن ایشان را در آنجا بکنیم ولی روحشان که اصل است، حقیقت است، او در همه جا هست. دلیلش هم این است که بلند می‌شوید، در همین زیارت آل‌یاسین که می‌‌خوانید -من گوش می‌‌دادم- فورا می‌‌گویید: “السلام علیک یا داعی الله و ربّانی آیاته” سلام بر تو! نمی گویید؟ امیدواریم خدای‌تعالی همه ما را متوجه به این حقایق بکند، اگر متوجه به این حقایق نشویم… پشت سر حضرت امیرالمؤمنین کمیل سوار بود، کمر علی‌بن‌ابیطالب علیه‌الصلاةوالسلام را در بغل گرفته بود روی یک اسب، اینجا گفت خیلی من نزدیک شده‌ام از حضرت پرسید: “ما الحقیقة”، حقیقت چیست؟ حضرت با کمال صراحت فرمود: تو را چه به حقیقت؟! تو که هر چه ببینی قبول داری! هر چه بخوری مزه‌اش را می‌فهمی‌! تو که هر چه بشنوی می‌‌گویی من صدا شنیده‌ام! {در حالی که}خدا با تو صحبت می‌کند، چشمت خدا را باید ببیند، زبانت با خدا حرف بزند، ذائقه معنوی‌ات باز بشود! که البته بعدها {اینطور} شد حضرت کمیل، ولی آنجایی که پشت سر حضرت سوار بود حضرت فرمود: “ما لک و الحقیقة” تو را چه به حقیقت؟. پس بیایم ان‌شاءالله چشم دلمان را باز کنیم، چشم دلمان را آنچنان روشن کنیم که امام‌زمان علیه‌الصلاةوالسلام را همیشه کنار خودمان ببینیم، چهارده معصوم علیهم‌الصلاةوالسلام را ببینیم، خدای‌تعالی با همه قدرت و عظمتش.. همین‌طوری که در این آیات تلاوت شد “وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ” ﴿ق‏/۱۶﴾ از رگ گردن به تو نزدیکتر است. یکی از من پرسید چطور از رگ گردن به من نزدیکتر است؟ یعنی من به رگ گردن خودم، دورتر از خدا به رگ گردن من است؟ چطور؟ گفتم تو الان نمی‌دانی که داخل رگ های بدنت آیا یک چربی جمع شده یا نشده! ممکن است فردا آدم به خاطر همین چربی سکته کند، ولی خدا می‌‌داند که کجایش چربی دارد. کجایش چربی ندارد. رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بیست ‌و سه‌ سال زحمت کشید. من بزرگترین مصیبت را برای پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آن زجری که در لحظات آخر عمرش کشید از دست مسلمان ها، آن را می‌‌دانم. جمع شدند منتظر رحلت رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هستند، علی‌بن‌ابیطالب پشت سر رسول‌اکرم نشسته، سر ایشان را در دامنش گرفته و سر روی سینه علی‌بن‌ابیطالب علیه‌الصلاةوالسلام است. اینها را همه نوشته‌اند در تاریخ، حتی یک چند لحظه حضرت امیر را یک جایی فرستادند. وقتی که ایشان رفت عباس عموی پیغمبر آمد سر مقدّس رسول‌اکرم را در دامن گرفت. وقتی علی‌بن‌ابیطالب علیه‌الصلاةوالسلام برگشت فورا حضرت فرمودند: که عباس تو برو آن‌طرف که علی بیاید سر من را در دامن بگیرد. همه نشسته‌اند. برنامه علی‌بن‌ابیطالب علیه‌الصلاةوالسلام هم این بود که “لا یسبقونه بالقول” (انبیاء/۲۷) در کنار پیغمبر اصلاً حرف نمی‌‌زد، اینها آمدند، پیغمبراکرم فرمودند: ” ائتونی بالکتف والدواة ” (صحیح بخارى/کتاب العلم/ باب ۳۹ / ح ۴ ) برای من یک قلم و کاغذی بیاورید تا برایتان یک چیزی بنویسم که هیچ‌وقت گمراه نشوید. لحن کلام معلوم است که چی می‌‌خواهد پیغمبر بنویسد. چون گمراهی هر بشری در این است که راهنما نداشته باشد و بخواهد راهنما تعیین کند. این را در کتاب صحیح بخاری نوشته‌اند در باب این‌که مریض در وقت فوتش گاهی حرف نامربوط می‌‌زند. این روایاتش را این‌طوری آورده‌اند: قال عمر: “ان الرجل لیهجر”( صحیح بخاری/ج ۳/ص ۱۱۱۱) این مرد هذیان می‌گوید. “حسبنا کتاب الله”( صحیح بخارى/کتاب المرضى/باب۱۷ (باب قول المریض قوموا عنى)/ح۱) ما را قرآن بس است. طبیعی است یک عده طرفدار می‌شوند، از سیاست روز اطلاع بیشتری دارند یک عده نه، پیغمبر را فقط دوست دارند، دعوایشان شد، حالا بدن پیغمبر در احتضار در وسط، اینها دارند با هم دعوا می‌ کنند، به هم کتک می‌ زنند. پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود: بروید بیرون سزاوار نیست کنار بدن من این‌طور با هم دعوا کنید. بیرونشان کرد. علی‌بن‌ابیطالب علیه‌الصلاةوالسلام ماند و حضرت رسول‌اکرم چون بعضی گفته‌اند چرا حضرت امیر حرفی نزد، آنجا بنا نیست یک مردی که می‌خواهد ادب را به همه مردم تعلیم بدهد و خدای‌تعالی می‌فرماید: “لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ‌” ﴿أنبياء/۲۷﴾ هیچ حرفی نزد. پیغمبر از دار دنیا رفت. وقتی که خبر به مردم رسید چون یک عده پشت در اتاق بودند، خبر بهشان رسید فوراً همین دومی‌ آمد دم در، دستانش را به دو طرف در گذاشت، مردم را راه نمی‌داد، می‌ گفت هر کس بگوید پیغمبر از دار دنیا رفته من با همین شمشیر می‌ کشمش، چطور حضرت عیسی به آسمان برود و پیغمبر ما بمیرد! حالا مردم، این قدر مردم بعضی‌ها نافهمند نمی‌‌گویند برویم ببینیم فوت کرده یا نه؟ ابی‌بکر در همین موقع یک نفر را فرستاد که عمر چرا اختلاف ایجاد کرده بیاید تا من به او بفهمانم که پیغمبر می‌‌‌میرد! رفتند در مسجد، ابی‌بکر گفت: که مگر در قرآن نخوانده‌ای که “إِنَّکَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ‌” ﴿زمر/۳۰﴾ پیغمبر تو می‌‌میری، و مردم هم می‌‌‌میرند، عمر گفت مثل این‌که این آیه را ندیده بودم، تو معلوم است که اعلم امت پیغمبر هستی، دستت را دراز کن با تو بیعت کنم! معلوم شد همه این مقدمات برای این مسئله بوده. ببینید چه می‌کشد اسلام از دست این مسلمین! “الاسلام محجوب فی المسلمین”. خدایا ما را از انحرافات فکری وعقیده‌ای حفظ بفرما. نسئلک اللهم وندعوک باسمک العظیم الاعظم و الاعزالاجل الاکرم بمولانا صاحب‌الزمان یا الله یا الله یاالله یاالله… پروردگارا به آبروی ولی‌عصر فرج آن حضرت را برسان. خدایا ما را در عقایدمان آنچه را که قرآن و ائمه‌اطهار به ما فرموده‌اند همه آنها را در دل هایمان ثابت نگه‌دار. خدایا به آبروی آقایمان حجةبن‌الحسن مارا از بهترین اصحاب آن حضرت قرار بده. خدایا چشم دل ما را در دیدن پیغمبراکرم و ائمه‌اطهار علیهم‌الصلاةوالسلام باز بفرما . خدایا به آبروی آقایمان حجةبن‌الحسن گرفتاری های مسلمین بالاخص شیعه را برطرف بفرما. پروردگارا همه ما را از یاران وخدمتگزاران امام‌عصر قرار بده. دین و دنیا وآخرتمان را در پناه امام‌عصر از همه انحرافات حفظ بفرما. پروردگارا امواتمان غریق رحمت بفرما.

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۸ صفر ۱۴۲۷ قمری – ۹ فروردین ۱۳۸۵ شمسی – امام مبین – حداقل و اعلای معرفت امام

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و الصلاه و السلام علی رسول‌الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیه‌‌الله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدائمه علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کمِشْکاهٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی‏ زُجاجَهٍ الزُّجاجَهُ کأَنَّها کوْکبٌ دُرِّی یوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَکهٍ زَیتُونَهٍ لا شَرْقِیهٍ وَ لا غَرْبِیهٍ یکادُ زَیتُها یضی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ یهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یشاءُ (نور/۳۵)

«أُصِبْنَا بِک یا حَبِیبَ قُلُوبِنَا فَمَا أَعْظَمَ الْمُصِیبَهَ بِک حَیثُ انْقَطَعَ عَنَّا الْوَحْی وَ حَیثُ فَقَدْنَاک فَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ»

 

عظمت و برکت وجود رسول اکرم صلی الله علیه و اله

کدام مصیبت بالاتر از این‌که ارتباط بشر با پروردگار قطع شود و این وساطت از میان بشر برداشته شود، مصیبتی که در روز گذشته برای مردم بافهم، باشعور، بادرک به وجود آمد بزرگترین مصیبت بشریت بود، پیغمبراکرم از میان مردم رفت، آن پیغمبری که خدا می‌فرماید: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ (انفال/33) ای پیغمبر چون تو در میان این مردم هستی خدا این‌ها را عذاب نمی‌کند وإلّا اصحاب حضرت رسول‌اکرم از تمام اصحاب انبیاء گذشته بیشتر پیغمبر را اذیت کردند تا جایی که فرمود: «مَا أُوذِی نَبِی مِثْلَ مَا أُوذِیتُ».

 

دو روز آخر ماه صفر دو روز حزن و اندوه است

رحلت امام مجتبی، شهادت امام مجتبی و فردا هم که شهادت علی‌بن‌موسی‌الرضا است، این دو روز، دو روز مصیبت است، دو روز حزن و اندوه بشریت است. اگر پیغمبراکرم نبود، فرزندان او نبودند، ما حتی امروز همین مقدار از انسانیت که خیلی ضعیف است، همین را هم نداشتیم. یا بقیةالله تسلیت عرض می‌کنیم «إِلَى مَتَى أَحَارُ فِیک یا مَوْلَای، وَ إِلَى مَتَى» تا چه موقع؟ تا چند..؟ «فَعَلَى الْأَطَائِبِ مِنْ أَهْلِ بَیتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِی صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِمَا وَ آلِهِمَا، فَلْیبْک الْبَاکونَ» به خدا قسم نمی‌دانیم که چه عزیزانی را از دست دادیم «أَینَ الْحَسَنُ أَینَ الْحُسَینُ أَینَ أَبْنَاءُ الْحُسَینِ صَالِحٌ بَعْدَ صَالِحٍ وَ صَادِقٌ بَعْدَ صَادِقٍ أَینَ السَّبِیلُ بَعْدَ السَّبِیلِ أَینَ الْخِیرَةُ بَعْدَ الْخِیرَةِ أَینَ الشُّمُوسُ الطَّالِعَةُ أَینَ الْأَقْمَارُ الْمُنِیرَةُ» ای‌خدا «إِنَّا نَشْکو إِلَیک فَقْدَ نَبِینَا وَ غَیبَةَ إِمَامِنَا وَ شِدَّةَ الزَّمَانِ عَلَینَا وَ وُقُوعَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الْأَعْدَاءِ وَ کثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا» «آجرکم‌الله أعظم‌الله لکم الأجر فی مصیبة علی‌بن‌موسی‌الرضا» در کنار قبر مطهر او در شهری که طبق آن حدیث «وَ مَنْ صَارَتْ بِهِ أَرْضُ خُرَاسَانَ خُرَاسَانَ» اسم مقدس این شهر مشهد یعنی محل شهادت علی‌بن‌موسی‌الرضا است، محل شهادت، اگر با توجه نام مشهد را ببرید باید بنشینید یک گوشه اشک بریزید. چرا بشر این‌قدر کم‌فهم و کم‌درک و کم‌ظرفیت باشد که این امام رئوف، این امام مهربان، کسی که دوست و دشمن از او راضی بودند، او را آن‌چنان با زهر جفا شهید کنند که «یتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ» اباصلت می‌گوید: نگاه می‌کردم مثل مارگزیده به خود می‌پیچید. این معنای مشهد است «یا أَبَا الْحَسَنِ یا عَلِی بْنَ‌ مُوسَى أَیهَا الرِّضَا» ای آقایی که حتی به آهو توجه داری، ای آقایی که مثل جدّ بزرگوار خود پیغمبر که خدا درباره او می‌فرماید: عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ (توبه/128) به پیغمبر سخت می‌گذرد که ناراحتی شما را ببیند. حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا نمی‌تواند ناراحتی یک آهو را ببیند، جدّ بزرگوار او علی‌بن‌ابیطالب می‌فرماید: اگر تمام دنیا را به من بدهند و من بخواهم هسته‌ای را از دهان مورچه‌ای بگیرم نمی‌کنم. این مهربان‌ها را خدای‌تعالی برای ما فرستاده است.

 

حداقل معرفت امام این است که امام را «مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ» بدانیم

«خَلَقَکمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَکمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتَّى مَنَّ عَلَینَا بِکمْ» خدا منّت بر ما گذاشته است. «فَجَعَلَکمْ فِی بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یذْکرَ فِیهَا اسْمُهُ» بعد از آیه نور وقتی که خدا با اشاره‌ای ائمه‌اطهار را معرفی می‌کند که آن‌قدر این آیه و این اشارات علمی و دور از فهم اکثر مردم است، بعد می‌فرماید: فی‏ بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یذْکرَ فیهَا اسْمُهُ (نور/36) خدای‌تعالی آن‌ها را از عرش آورده است اما آن‌ها را در خانه‌هایی قرار داده است که خدا اجازه داده است که در آن خانه‌ها یاد بشود. خدای‌تعالی آن‌ها را در بدن‌هایی قرار داده است که اجازه فرموده است که این‌ها «وَ یذْکرَ» این‌که نام خدا در این خانه‌ها برده بشود. خدای‌تعالی به قدری باعظمت است که هر کسی لیاقت این‌که یا خدا را در دل بکند ندارد. ائمه‌اطهار (علیهم الصلاة و السلام) که امشب فکر می‌کردم اگر بشود و فرصت باشد یک مقدار در معرفت امام (علیه‌الصلاةوالسلام) حرف بزنم چون ائمه‌اطهار (علیهم‌السلام) درباره زیارت حضرت رضا فرموده‌اند: ثواب زیارت علی‌بن‌موسی‌الرضا هزار حج و هزار عمره مقبوله و شفاعت روز قیامت و ملاقات معصومین (علیهم‌الصلاةوالسلام) بالأخص خودِ علی‌بن‌موسی‌الرضا در سه جا «وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْمِیزَانِ [و عِنْدَ تَطَایرَتِ الْکتُبُ]» است. سؤال می‌شود از امام، چون امام قید «عَارِفاً بِحَقِّه‏ِِِ» را دارد، زیارت بکنید «عَارِفاً بِحَقِّهِ» چون بعید نیست یک عده‌ای بیایند در حرم‌مطهر حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا برای تماشا و معرفت به مقام امام نداشته باشند. مراحلی دارد معرفت امام که اول مرحله آن این است که معتقد باشیم به «أَنَّهُ إِمَامٌ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ» یک امامی است که واجب است اطاعت او را بکنیم، چون خدای‌تعالی در قرآن فرموده: أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ (نساء/59) خدا را اطاعت کنید، پیغمبر را اطاعت کنید و صاحبان امر را که در میان شما هستند. صاحب امر همیشه امر از عالی به دانی است، خوب دقت کنید! که این مرحله‌ای از معرفت امام را عرض کنم، همیشه امر از بالا به پایین است. بالایی و بالاتر بودن از نظر قرآن فقط در دو چیز است: یکی وقتی که یک أعلمی پیدا شود، یک شخصی که از همه افراد بشر داناتر است، آن آمر می‌شود بر همه افراد بشر. یکی هم عصمت او بالاترین باشد، الآن حضرت بقیةالله (أرواحنا فداه) در زمان ما دوازدهمین اولوالأمری است که خدا امر به اطاعت او را فرموده است و حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا هشتمین شخصی است که خدای‌تعالی امر به اطاعت از او را فرموده است، ما باید بدانیم چون خدا گفته است و دستور داده است در قرآن کریم و فرموده است: «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ» ما باید امام خود را «مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ» بدانیم، یعنی واجب است که از او اطاعت کنیم.

کلمات این‌ها هم در ضمن آیات و روایات بیان شده است و همه ما سخنان آن‌ها را می‌دانیم. این یک مرحله پایین و حداقل معرفت امام است که امام را ما «مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ» بدانیم.

 

درجه أعلای معرفت امام هم این است که ما امام را معصوم از جهل بدانیم

درجه أعلای معرفت امام هم این است که ما امام را معصوم از جهل بدانیم. این جمله شاید در کتاب‌ها دیده نشود ولی در آیات قرآن و روایات فراوان این حقیقت بیان شده است. امام از علمی که خدا بر پیغمبراکرم نازل فرموده است در اول خلقت که روز جمعه عرض کردم، همه‌ی آن علوم را دارا است. آن علوم که از جانب خدا نازل شده است بر پیغمبر چیست؟ هرچه که ماسوی‌الله از نظر مصالح نیاز دارد، ماسوی‌الله، هر چه خدا خلق کرده است، طبق آیات قرآن و روایات به پیغمبراکرم عنایت کرده است، حتی من فکر می‌کنم در کتاب محضر استاد نوشتم که از باب مثل اگر ذره‌ای را باد می‌خواهد در یک میلیارد سال بعد از جایی به جایی منتقل کند امام (علیه‌الصلاةوالسلام) امروز می‌داند، این‌قدر علم او دقیق و محیط بر ماسوی‌الله است. این را از کجا می‌گوییم؟ ادعا است، آیا دلیل عقلی یا نقلی داریم که محکم باشد یا خیر؟ دلیل نقلی که بسیار اهمیت هم دارد و خدایی که خالق همه موجودات است و همه چیز را می‌شناسد و در قرآن بیان فرموده، این است که ما اول در سوره یس… خیلی عجیب است، در سوره یس در همان اوایل سوره هم هست وَ کلَّ شَی‏ءٍ أَحْصَیناهُ فی‏ إِمامٍ مُبینٍ‏ (یس/12) ما از منکرین این آیه که ممکن است یک جاهلی پیدا شود و این صراحت آیه را بخواهد منکر بشود سؤال می‌کنیم امام مبین یعنی چه؟ معنای امام خیلی روشن است، یعنی راهنما، آدرس‌دهنده، راه را ‌نشان دهنده، حتی اگر – در بحث‌های قبل گفتم- شخصی به شما آدرس یک محلی را بدهد او در این آدرس امام شما است و شما مأموم او هستید. از همین‌جا امامت امام شروع می‌شود تا جایی که هر چه خدا می‌خواهد که بشر بفهمد و بداند یا تمام عالَم هستی باید تحت این برنامه منظم شوند، تا آن‌جا این امامت ادامه دارد. امام‌مطلق آن کسی است که همه چیزها را بداند و به خصوص که خدای‌تعالی می‌گوید: «کلَّ شَی‏ءٍ» همه چیز، استثناء ندارد «وَ کلَّ شَی‏ءٍ أَحْصَیناهُ» إحصاء کردیم. در کجا؟ در امام مبین. شما امام مبین را چطوری معنا می‌کنید؟ امام مبین آن کسی است که امامت او برای همه روشن باشد، همه! بعد از پیغمبراکرم شما در میان اصحاب رسول‌الله که همه آن‌ها یا به صورت ظاهر یا با باطن ایمان به اسلام آوردند مطالعه کنید، کاری ندارد، تاریخ هست و کتاب‌ها هست و روایات متواتره‌ای از ناحیه سنّی و شیعه هست، خیلی راحت، می‌خواهید من هم شما را راهنمایی کنم که به چه کتبی مراجعه کنید، هست. امامی که صددرصد امام است و «احتیاج الکلّ إلیه، و إستغنائه عن الکلّ» -یک شخص بزرگی این جمله را گفته است- که احتیاج همه به او و «إستغنائه عن الکلّ» إستغناء ایشان از همه، دلیل چیست؟ «دلیل على أنّه إمام الکلّ» ببینید شما یک جا ایستادید، یک نفر در مشهد هست همه آدرس‌ها را بلد است و به هیچ چیز احتیاج ندارد که به کسی دیگر مراجعه بکند، شما ببینید در زمان خلافت علی‌بن‌ابیطالب که در دنیا بودند، حضرت کسر می‌آورد، یعنی هر چیزی که سؤال می‌کردند فوراً جواب می‌فرمود، کسری که می‌گویم می‌آورد یعنی این‌که مردم سؤالی نداشتند، او مردم را تهییج می‌کرد که مردم «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» از من سؤال کنید، من راه‌های آسمان‌ها را بلد هستم، من راه‌های تمام کهکشان‌ها را بلد هستم -و من عرض می‌کنم- من راه بهشت را بلد هستم‌ «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» این جمله را مکرر می‌فرمود، این امام مبین است، مبین یعنی آشکار. ممکن است شما پیش یک بزرگی، یک کسی که خیلی می‌فهمد بروید، شک دارید که آیا سؤال شما را خوب جواب می‌دهد یا نه، اما امام مبین یعنی امامت او برای همه آشکار است، واضح است، تا می‌گویید مثلاً فلان چیز چطور است می‌بینید جواب آن را یا قبل از سؤال شما داده است و یا این‌که بعد از سؤال شما جواب می‌دهد. درباره حضرت بقیةالله (أرواحنا فداه) دارد که در سن پنج سالگی… آن وکیل حضرت عسکری وقتی آمد سؤالاتی داشت که از شهرهای مختلف جمع کرده بود و حضرت عسکری فرموده بود که آن کسی که جواب سؤالات را بدهد و بگوید در مثلاً فلان کیسه چقدر چه چیزی هست، آن جانشین من است. تمام سؤالات را جواب داد، به جعفر تائب یا جعفر کذاب وقتی که مراجعه کرده بودند، ایشان گفت: مردم چه چیزها از ما می‌خواهند، علم‌الغیب می‌گوید، مثلاً من از خراسان آوردم این‌ها چه چیزی هست، سؤالاتی که پرسش نکرده است جواب می‌خواهد. معنی امام مبین را می‌خواهم عرض کنم، خیلی واضح است، امام آشکار. در تفاسیر، در ترجمه‌های قرآن شما مراجعه کنید، نمی‌شود خدای‌تعالی یک مطلبی را برای ما بگوید و ما را سردرگم کند. می‌فرماید: «وَ کُلَّ شَی‏ءٍ أَحْصَیناهُ» یعنی ای بشر اگر می‌خواهی همه آدرس‌ها را بلد باشی، اگر می‌خواهی همه علوم را مطلع باشی باید به امام مبین مراجعه کنی «وَ کلَّ شَی‏ءٍ أَحْصَیناهُ فی‏ إِمامٍ مُبینٍ‏» این آیه خیلی مطلب دارد،

 

علم و حکمت شیعیان و منبرهای نورانی

ای کاش ما چشم دل خود را باز کنیم، در تاریکی علی‌بن‌ابیطالب را نبینیم و در روشنایی علی را ببینیم و جزء شیعیانی باشیم که در دعای ندبه از قول پیغمبر می‌گوییم و این کلام را تمام علمای اهل سنّت و شیعه خارج از دعای ندبه هم نقل کرده‌اند که «وَ أَنَّ شِیعَتُکَ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ» یا علی شیعیان تو بر یک نوری سوار هستند «مَنَابِر» منبر، جایی که انسان می‌رود بر آن مسلط می‌شود، می‌نشیند و برای مردم از علم و حکمت حرف می‌زند، شیعیان تو «عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ» همین علم و حکمتی که خدا به شماها عنایت کرده است، همین فهم و درکی که خدا به شما داده است، شما فکر نکنید یک منبر درست کردند در آن پُر از مهتابی است و نورانی است، این‌که ارزشی ندارد، صدهزار مهتابی می‌خواهید مثلاً در یکی از ممالک خارج بخرید و روشن کنید. نور، نورِ معنوی است، علم است، حکمت است «الْعِلْمُ نُورٌ، کلَامُکمْ نُورٌ» قرآن نور است، همین‌طوری که حتی در آیات امشب هم که از بلندگو خواندند دیدید. «عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ» روی منبرهایی از نور، منبر را هم فکر نکنید این منبری است که شما می‌بینید، نه یک تسلطی است، منبر جایی است که انسان بر دیگران مسلط می‌شود، با نوری بر دیگران شما مسلط هستید «عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیضَّةً وُجُوهُهُمْ» یا علی صورت شیعیان تو می‌درخشد، بعد می‌فرماید: «حَوْلِی فِی الْجَنَّةِ وَ هُمْ جِیرَانِی» در اطراف من هستند، همسایه من هستند، این معنی امام مبین است.

 

امام مبین دوازده امام می باشند

امام مبین برای ما روشن است، بحمدلله ما به روشنایی علی‌بن‌ابیطالب را دیدیم. آن شاعر می‌گوید:

تو به تاریکی علی را دیده‌ای             زین سبب غیری بر او بگزیده‌ای

امام یعنی همه‌ی علوم را دارد، همه چیز. ما جایی دیگری پیدا نمی‌کنیم، حتی طرفداران خلفای اموی، عباسی، خلفای ثلاثه، این‌ها هم مدعی نیستند که آن امام مبینی که «کلَّ شَی‏ءٍ أَحْصَیناهُ فی‏ إِمامٍ مُبینٍ‏» است این‌ها باشند. امام مبین را برویم پیدا کنیم، به خدا قسم در تمام مخلوقات الهی اگر بگردید غیر از دوازده امام پیدا نمی‌کنید، امام مبین، همه چیز در او هست.

 

مراتب عصمت

حالا من یک بحثی دارم که إن‌شاءالله از جناب آقای معلم تقاضا کردم که با رفقای خود کوشش کنند که… چون عصمت مراحلی دارد، عصمت از گناه، یک عده هستند معصوم از گناه هستند، آن‌قدر در ترک گناه تمرین کرده‌اند، إن‌شاءالله همه شماها این‌طور بشوید، آن‌قدر تمرین کرده‌اند که دیگر با فشار نباید خود را از گناه نگه بدارند، طبیعی نگه داشته می‌شوند. همان فهمیدن این‌که این گناه چیست و همین فهمیدن این‌که خدا کیست، همین این‌ها را از گناه نگه می‌دارد، خیلی ساده. از خطا و اشتباه، انبیاء عظام بودند که از خطا و اشتباه هم معصوم بودند، البته غیر از پیغمبراکرم که عصمت بالاتری داشت و آخرین درجه عصمت، عصمت از جهل است، چیزی که باید بداند نداند، این‌طوری نیست، عصمت از جهل است. این را با صدها روایت إن‌شاءالله وقتی جمع‌آوری شد یا خود آقایان یا من در خدمت ایشان هستم برای شما توضیح داده می‌شود. آن‌قدر روایت داریم، آن‌قدر آیات قرآن دلالت دارد، این‌ها فهرست بشود، ما امام خود را بشناسیم، ما در مقابل ضریح حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا می‌ایستیم «أَشْهَدُ أَنَّک تَشْهَدُ مَقَامِی وَ تَسْمَعُ کلامِی وَ تَرُدُّ سَلامی» این یعنی چه؟ این همه جمعیت، همین امشب اگر حرم بروید می‌بینید جا برای شما نیست، چطور تو یک نفر را در این همه جمعیت، یک‌میلیون جمعیت، هم می‌بیند و هم جواب سلام تو را می‌دهد، هم جایی که ایستادی را مشاهده می‌کند، چطور می‌شود؟ اگر مظهر «یا مَنْ لَا یشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ» نباشد می‌گوید آقایان همه صف بایستید تا بینیم چه می‌گویید، حوائج خود را بگویید، نه شماها باطناً و فطرتاً که همان فطرتی است که در عالَم ارواح شما را با آن ساخته است، همه شما، خود شما معتقد هستید همین‌جا الآن بگویند زیارت امام حسین بخوانید، همه می‌ایستید، حالا فکر این‌که حضرت سیدالشهداء اولاً در عالَم دنیا نیست و ثانیاً در مشهد نیست، به این حرف‌ها اصلاً فکر نمی‌کنید، می‌گویید: «السَّلَامُ عَلَیک یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ» عملاً همه شما عارف به حق امام هستید، می‌دانید امام همه چیز را می‌داند، می‌دانید حضرت بقیةالله (أرواحنا فداه) چه در أدنی نقاط کره زمین و بلکه خارج از کره زمین… ائمه‌اطهار، یازده امام ما الآن از نظر ظاهر که در کره زمین نیستند ولی احاطه دارند، یعنی خود خدای‌تعالی آنچه که از علم لازم بوده است به این‌ها بدهد داده است و همه را می‌دانند «وَ أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا کانَ وَ مَا یکونُ إِلَى انْقِضَاءِ خَلْقِک» البته بحث علم غیب و بداء هست که من مکرر در درس‌ها هم گفتم که آن بحثی است مفصل و این کبرایت پروردگار ایجاب می‌کند که آن مسئله یمْحُوا اللَّهُ ما یشاءُ وَ یثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکتابِ‏ِ (رعد/39) این در اختیار خدا باشد وإلّا اگر همه چیز را مثلاً ائمه‌اطهار (علیهم‌الصلاةوالسلام) بدانند آن‌طوری که ما می‌خواهیم فکر بکنیم دست خدا بسته می‌شود یدُاللَّهِ مَغْلُولَةٌ (مائده/64) می‌شود که خدای‌تعالی فرمود: یفْعَلُ اللَّهُ ما یشاءُ (ابراهیم/27) «یمْحُوا اللَّهُ ما یشاءُ وَ یثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکتابِ»‏ِ این معرفت امام است. همه شما باید این معنا را بفهمید، خوب احساس کنید، در وجود خود خوب پیاده کنید، یعنی اگر آن‌طور شدید که در اتاق خلوت خود را با چهارده نفر همیشه مشاهده بکنید، همیشه، پیغمبراکرم هست، هیچ فرقی نمی‌کند بدن ایشان باشد یا نباشد، حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) هست و دوازده امام هم هستند، دو آیه از قرآن به این معنا کاملاً صراحت دارد وَ قُلِ اعْمَلُوا (توبه/105) بگو ای پیغمبر، مردم کار خود را بکنند اما بدانند فَسَیرَى اللَّهُ عَمَلَکمْ (توبه/105) خدا هم می‌بیند، حالا نمی‌خواهد ما روی خدا زیاد بحث بکنیم، چون این را اگر معتقد نباشیم که مسلمان… اصلاً کافر هستیم، مشرک هستیم، خدا دارد شما را می‌بیند «یرَی» دارد، با کلمه می‌بیند دارد «فَسَیرَى اللَّهُ عَمَلَکمْ» اگر کسی بگوید «سین» علامت تأخیر است یا استقبال است، البته اول باید کار تو باشد، رُتبی است، این را برای آقایان می‌گویم، رُتبی است، اول باید کار شما باشد بعد دیدن، نه این‌که… بگویید آخر فاصله می‌شود، نه، بعضی از این مفسرین گفتند منظور روز قیامت است، اگر روز قیامت بود خدای‌تعالی خود را ردیف این‌ها قرار نمی‌داد، نمی‌فرمود: «سَیرَی اللَّه» می‌گفت مثلاً «سَیرَی رسوله و المؤمنون» ردیف کرده است، با «واو» عاطفه همه را ردیف کرده است وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَى اللَّهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ (توبه/105) همه شما هر کاری بکنید می‌بینند، روز قیامت هم شهادت می‌دهند.

 

در ارتباط با خدا و معصومین علیهم السلام چشم دل خود را باز کنید

خیلی خوب است که انسان چنین محفلی در خلوت نیمه شب خود با خدا و ائمه‌اطهار و پیغمبراکرم و فاطمه‌زهرا داشته باشد. یک جوان که من خیلی او را دعا می‌کردم برای من نقل می‌کرد: نصف شب بلند شدم یک حالتی به من دست داد همه معصومین را مثل این‌که دور خود می‌دیدم، یک وقت فکر نکنید که مثلاً حضرت امیرالمؤمنین این‌جا نشسته است، آن آن‌جا نشسته است، این‌ها نبوده است، ای کاش آن چشم دل ما، ای کاش آن فهم ما باز می‌شد، باز می‌شد! همه را دیدم، همه بودند، نشستم با همه آن‌ها صحبت کردم، درددل کردم، به خدا قسم آقایان من چطوری بتوانم این مطلب را به شماها امشب بگویم تا مسیر زندگی خود را بفهمید، یکی از کسانی که شاید الآن حدود هفتاد سال از عمر او گذشته است می‌گفت: در جوانی من خود را در این دنیا در گودالی دیدم -فکر می‌کنم در کتاب محضر استاد من این را اشاره کردم- که سنگ‌ها از اطراف دارد می‌آید و وقتی بیفتد همه آن‌ها روی سر من می‌افتد و قبل از آن‌ سنگ‌ها دیدم ائمه‌اطهار (علیهم‌الصلاةوالسلام) نشسته‌اند، هر سنگی که می‌آمد من متوسل به یکی از این‌ها می‌شدم، این‌ها آن را آن طرف پرت می‌کردند. در شبانه‌روز این را بدانید خدای‌تعالی آن‌قدر سنگ‌های آسمانی را از شما پرت می‌کند آن طرف که اگر همه سنگ‌ها بریزد یک نفر انسان با ساختمان خود، با همه کاخ خود، با همه قصرهای خود باقی نمی‌ماند. سنگ‌ها را دیدید شب، شهاب ثاقب این‌ها می‌خورند به جوّ زمین، خدای‌تعالی این‌ها را پرت می‌کند، ضمناً دشمنان امام زمان و اهل‌بیت عصمت و طهارت را هم دفع می‌کند با همان سنگ‌ها که فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ (صافات/10) این هم هست. می‌گفت سنگ‌ها را دفع می‌کردند و خدا می‌داند من در زندگی او دیدم که چقدر بلا بر سر او فرود می‌آمد که بر سر همه فرود می‌آید منتها از او دفع می‌شد، خیلی عجیب است.

 

اسباب انجام همه کارها خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام هستند

آقایان مسیر زندگی خود را بدانید، خدای‌تعالی فرموده است: «أبى اللّه أن یجرى الأمور إلّا بأسبابها» اسباب دفع بلا از فقر گرفته تا امراض مختلف، اسباب آن خاندان عصمت و طهارت هستند، خود خدا می‌تواند، می‌تواند همه را از شما دفع بکند اما خدا إبا کرده است که امور را بدون اسباب انجام بدهد. الآن خدای‌تعالی می‌تواند شما را بدون غذا خوردن سیر کند، مثلاً‌ سیب را به وسیله درخت و این‌ها همین‌طور مثل باران روی سر شما بریزد، همه این‌ها می‌شود، برای خدا فرقی هم نمی‌کند، اما باید یک برنامه‌هایی باشد، جریاناتی باشد، تو بروی دانه سیب را بکاری، نهال سیب بزرگ بشود، درخت بشود، اگر سرما نزند به شما سیب بدهد، همین، وضع دنیا این است، البته آخرت این‌طوری نیست ولی وضع دنیا این است، چند مدتی باید صبر کنید، با اسباب سَروکله بزنید. یک نجار ممکن است با اراده یک در درست کند اما نه، در دنیا این‌طور است که باید ارّه داشته باشد، تیشه داشته باشد، مثلاً مسائلی دیگری که در نجاری به کار می‌رود این‌ها را داشته باشد تا در درست بشود، ائمه‌اطهار وسیله ما هستند، زبانی نگویید، بفهمید و بگویید، وسیله ما هستند «فَإِنَّکمْ وَسِیلَتِی إِلَى اللَّهِ» شماها وسیله.. این را جدی بگویید، درست بگویید، تا یک بلایی به شما متوجه شد بگویید: «یا صاحب الزمان» که از همه بالاتر و جامع‌تر و فعال‌تر برای ما مردمی که در زمان غیبت یا در زمان ظهور إن‌شاءالله خواهیم بود، وجود مقدس امام عصر (أرواحنا فداه) است. صریحاً خود ما می‌گوییم «خَلَقْتَهُ لَنَا عِصْمَةً وَ مَلَاذاً» خدایا تو او را برای ما در این کره زمین قرار دادی که ما را نگه بدارد از این همه بلاهایی که در این دنیا است، اگر ما جدی و درست عمل بکنیم. به خدا قسم اگر شیعیان علی‌بن‌ابیطالب که بحمدلله در ایران جمع شدند، اگر درست این مطلب را بفهمند و مسئولین درست این مسئله را عمل بکنند کوچکترین فشاری روی ما نمی‌آید. یک مقداری از آن انجام شده است، همه شما دیدید، در خیلی جاها انقلاب شده است و این‌طور بدون مشکل پیشرفت نکردند، حیف که ما نمی‌فهمیم، چشم‌های ما بسته است، چشم دل نداریم. دست مقدس حضرت بقیةالله را از روز اولی که این انقلاب برپا شد فقط خود امام می‌دید ولی ماها نمی‌بینیم، راه را انحرافی می‌رویم، کج می‌رویم. ما هستیم که فلان کار را کردیم، ما هستیم که فلان جنگ را کردیم، ما هستیم که فلان پیروزی را انجام دادیم. شما می‌گویید که همه پشتیبان صدام بودند ما تنها بودیم، زمین‌های خود را گرفتید، تمام برنامه‌های خود را انجام دادید، الآن هم مرد و مردانه وسط ایستادید، همه دنیا می‌گویند آقا این کار را نکن، شما می‌گویید نه می‌کنیم، باید هم بکنیم، حق ما مسلّم ما است و تمام شد. چه کسی به شما این‌ قدرت را داده است؟

 

تحمل مصیبت ها بوسیله ائمه اطهار علیهم السلام برای بالا بردن فهم مردم

شب شهادت علی‌بن‌موسی‌الرضا است، شما فکر می‌کنید آن‌هایی که حرم‌مطهر حضرت امام هادی و امام عسکری را آن‌طور خراب کردند آن‌ها نیستند، یک نشانی در یک عاشورایی در اوایل به ما نشان دادند که آمد یک بمب در حرم‌مطهر حضرت رضا (علیه‌الصلاةوالسلام) منفجر کرد، هستند، منتها چه کسی تودهنی می‌زند؟ به خودِ امام زمان خود حضرت دست در کار است، من نمی‌خواهم وارد مسائل سیاسی بشوم وإلْا یک چیزهایی من می‌دانم، یک چیزهایی دیدم که همه شما دیدید منتها شاید اکثراً متوجه نباشند. این معنی امام است، امام مبین است. حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا را امام مبین بدانید، امام زمان خود را امام مبین بدانید وإلّا چه معنا دارد اگر حضرت بقیةالله یک انسان معمولی بود و امام مبینی که «کلَّ شَی‏ءٍ أَحْصَیناهُ فی‏ إِمامٍ مُبینٍ‏» نبود 1170 سال عمر بکند، چطور می‌شود؟ بعضی‌ها که امام را نمی‌شناسند، معتقد نیستند و آن‌هایی که می‌شناسند می‌گویند اگر صدها هزار سال دیگر هم حضرت زنده باشد باز مسئله مهمی نیست، فرق شناخت امام با نشناختن همین است. این امام مبین را… واقعاً چقدر انسان پست است، این‌جا است که از هر حیوانی پست‌تر است. این امام را… نه یک نفر آن‌ها را، نه دو نفر آن‌ها را «مَا مِنَّا إِلَّا مَسْمُومٌ أَوْ مَقْتُولٌ» هیچ یک از ما نبودیم جز آن‌که یا ما را مسموم کردند یا کشتند. ای کاش به همین اندازه اکتفاء می‌کردند، در همین دعای ندبه هست که یک عده را اسیر کردند، امام سجاد را شما چطور می‌خواهید… من که جرأت نمی‌کنم، به زبان من نمی‌آید که بگویم چطور -از کربلا به کوفه و از کوفه به شام راه زیادی است آقایان- این امام را روی شتر بی‌جهاز بنشانند که در بازار شام یک آشنا که پیدا می‌کند می‌گوید: این زنجیرها رگ‌های گردن من را قطع کرده است، همه این‌ها برای این است که ما حد خود را بفهمیم وإلّا اگر حضرت سیدالشهداء در همان روز عاشورا اراده می‌کرد همه آن‌ها از بین می‌رفتند و خود حضرت همه کارها را به عهده می‌گرفت، نه ما حد خود را بفهمیم، اندازه خود را بفهمیم، امتحان چطور می‌دهیم، این را بفهمیم، دنیا دار امتحان است.

 

خداشناسی باید از راه ائمه اطهار باشد

حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا، کسی که با آن همه درخواست و خواهش و تمنا از مدینه تا توس و بلکه تا مرو حضرت را با همان وسایل آن روز آوردند، او را احترام کردند، خود او مخصوصاً وقتی که ولیعهدی را قبول کرد به شرط این‌که من دخالت در امور شما و سیاست نکنم، به من مراجعه نکنند، من فقط حرف می‌زنم، مردم را روشن می‌کنم، در نیشابورِ ما… که إن‌شاءالله امیدواریم ما حضرت بقیةالله را این‌طوری ببینیم، مردم نیشابور جمع شدند آقا یک روایتی از جدّ خود برای ما بخوانید، به‌به، مردم دو خواهش داشتند، یکی این بود، یکی هم این‌که آقا سر خود را از داخل محمل بیرون بیاورید ما آن جمال زیبای شما را ببینیم که وقتی حضرت نقاب را برداشتند، خود را نشان دادند جمع زیادی از حال رفتند. یا بقیةالله، یا صاحب زمان، آقا همین حدیث سلسلةالذهب را برای مردم خواندند، چند هزار قلمدان مُرَّصع حاضر بود و حدیث را نوشتند «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ عَذَابِی» جمله بعدی چه بود؟ جمله بعدی همان است که ما زیاد برای شما گفتیم، توضیح دادیم، خداشناسی از راه ائمه‌اطهار، نه از راه دانشمندان بزرگی که چه در قبل از اسلام بودند و چه بعد از اسلام و هر دوی آن‌ها با فرمایشات خاندان عصمت تفاوت دارد، فقط این «بِشَرطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» توحید شرط دارد، به خدا رسیدن… باید انسان بفهمد که چطور به خدا برسد و از چه راهی به خدا برسد.

 

ذکر مصیبت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام

حضرت این را فرمودند، آمدند در مرو به صورت ظاهر پذیرایی شدند، مردم محبت کردند، من شنیدم فردا زن‌های نوقان می‌خواهند بیایند به طرف حضرت رضا و صحن حضرت رضا، شاید شماها هم شنیده باشید، این سابقه تاریخی دارد، حضرت رضا (علیه‌الصلاةوالسلام) آن‌چنان محبوب مردم واقع شد، مأمون شاید از اول این قصد را نداشت، اگرچه بعضی از روایات غیر از این را می‌فرمایند ولی به این شدت نبود، آخر چطور می‌تواند تحمل کند که ولیعهد او آن‌قدر محبوبیت داشته باشد که یک سرسوزن آن را خودِ خلیفه نداشته باشد، لذا در اتاق خلوت حضرت رضا را خواست. حضرت طبعاً با همراه خود… چون إطلاق غلام و نوکر برای ائمه به هر شخصی که در خدمت ایشان باشد خوب نیست، همراهی داشتند، با او بود، مأنوس بود، اباصلت که ظاهراً بسیار مرد شریفی بود، به او فرمودند: من می‌روم، حضرت عالِم به همه چیز هست. اگر دیدی وقتی که بیرون می‌آیم عبا را به سر خود کشیدم با من صحبت نکن. اباصلت می‌گوید: من ایستاده بودم دیدم حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا بیرون آمدند، عبا را به سر خود کشیدند، می‌گوید: من حرف نزدم، علت این‌که حضرت رضا فرمود: با من حرف نزن یا درها را ببند کسی به دیدن من نیاید، غربت حضرت نبود، اگر آزاد می‌گذاشت همه می‌آمدند، طبعاً از حال حضرت سؤال می‌کردند، امام هم که نمی‌تواند دروغ بگوید، پس بنابراین می‌خواست مأمون را رسوا کند، نه نیایند، هیچ کس نیاید. می‌گوید: من دیدم آقا «یتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ» مثل مارگزیده به خود می‌پیچد «تَقَطَّعَتْ» تمام آنچه که در وجود مقدس حضرت بود همه قطعه قطعه شده است، حال بسیار بدی پیدا کرده است… که البته من این‌طور روضه‌ها را نمی‌خوانم اما می‌خواهم به آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا عرض کنم: آقا من از اول عمر در محضر شما بودم و هرچه که دارم و هست مربوط به الطاف شما است و توسلاتی که پدر من به شما داشته است و درخواست‌هایی که داشتیم. آقا شب شهادت شما است، این مردم هم اکثراً کسانی هستند که برای رسیدن به معرفت شما، حقیقت و خدای‌تعالی دارند زحمت می‌کشند، می‌گوید: همین‌طوری که در خانه ایستاده بودم یک وقت دیدم یک جوانی که أشبه الناس به علی‌بن‌موسی‌الرضا می‌باشد وارد شد، گفتم: آقا از کجا تشریف آوردید؟ فرمود: آن کسی که من را به یک چشم بر هم زدن از مدینه به توس رسانده است، از در بسته هم می‌تواند وارد کند. وارد حجره شد، دیدم آقا حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا از جا بلند شدند، فرزند خود را در بغل گرفتند، اشک می‌ریزند تا آنکه امام از دار دنیا رحلت فرمودند و شهید شدند، امام جواد ایشان را غسل داد و تمام مراسمی که باید امامی برای امامی داشته باشد انجام داد و برگشت «السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الرَّءُوفِ الَّذِی هَیجَ أَحْزَانَ یوْمِ الطُّفُوفِ» سلام ما بر آن آقایی که وقتی از دار دنیا رفت احزان روز عاشورا را تهییج کرد. همه آمدند برای این‌که تشیع جنازه حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا را بکنند، از توس می‌خواهند امام را به این‌جا بیاورند. همه آمدند، مردم آن وقت نوقان و سناباد همه رفتند، زن‌های نوقان از شوهران خود تقاضا می‌کردند که ما هم بیاییم، شاید آن‌ها اجازه نمی‌دادند، عفت آن‌ها، پاکی آن‌ها اجازه نمی‌داد که زن‌های آن‌ها بیایند برای تشیع جنازه، در تاریخ دارد که مهریه‌های خود را بخشیدند، گفتند: به ما اجازه بدهید تا ما برای تشیع جنازه علی‌بن‌موسی‌الرضا برویم و بسیار کار خوبی است که فردا زن‌های نوقان انجام می‌دهند. این شَبِه‌ها را، این تعزیه‌ها را باید ما ادامه بدهیم تا این‌که فراموش نشود محبت مردم خراسان به حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا. اما در کربلا بعد از سه شبانه روز که بدن بی‌سر حضرت سیدالشهداء به روی زمین افتاده است، امام سجاد آمده است، بنی‌اسد می‌ترسند، بالأخره بدن پاره‌پاره حسین‌بن‌علی را دفن کردند. «السَّلَامُ عَلَیک یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِک وَ عَلَیک مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِی اللَّیلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ» خدایا این زیارت را آخرین زیارت ما قرار نده. اگر ما همین امشب هم مُردیم زیارت بعدی ما در عالم برزخ و بهشت برزخی باشد «السَّلَامُ عَلَى الْحُسَینِ وَ عَلَى عَلِی بْنِ الْحُسَینِ وَ عَلَى أَوْلَادِ الْحُسَینِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَینِ… الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلَامُ»

«نسئلک اللهم و ندعوک بأعظم أسمائک و بإسمک الأعظم الأعظم الأعظم الحجة‌بن‌الحسن یا الله یا اللهُ یا اللهُ یا اللهُ یا الله یا الله» خدایا امشب وسیله‌های زیادی داریم، پیغمبراکرم، امام مجتبی، حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا و در کنار قبر ایشان هم هستیم. خدایا به ما رحم کن. خدایا به ما رحم کن و ما را از این تاریکی غیبت حضرت بقیةالله نجات عنایت بفرما. پروردگارا هرچه زودتر فرج امام زمان ما را برسان. خدایا این جمع را، کسانی که اهل تزکیه‌نفس هستند همه را از یاران خوب امام عصر قرار بده. همه شیعیان علی‌بن‌ابیطالب را موفق به زمان ظهور آن حضرت بفرما. پروردگارا به آبروی حجة‌بن‌الحسن گرفتاری‌های مسلمین، شیعیان علی‌بن‌ابیطالب برطرف بفرما. خدایا به آبروی آقای ما حجة‌بن‌الحسن معرفت امام زمان را به ما مرحمت بفرما. محبت آن حضرت را در دل‌های ما زیادتر بفرما. خدایا گرفتاری‌های ما، امراض روحی ما را برطرف بفرما. خدایا مریض‌های بدنی اسلام را، کسالت‌های آن‌ها و امراض آن‌ها را برطرف بفرما. مریض‌هایی که منظور نظر این جمع هستند الساعه لباس عافیت بپوشان. اموات ما را غریق رحمت بفرما. خدایا آن‌هایی که به این مملکت شیعه‌نشین خدمت می‌کنند بالأخص آن‌هایی که روی إخلاص خدمت می‌کنند همه را در پناه امام زمان حفظ بفرما. رهبر عزیز ما را در پناه امام زمان محفوظ بدار. خدایا گذشتگان ما، علما، دانشمندانی که ربانی بودند و اساتید ما را غریق رحمت بفرما. خدا امام راحل ما، شهدای ما غریق رحمت بفرما. عاقبت امر ما ختم به خیر بفرما. و عجل فی فرجه.

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۷ صفر ۱۴۲۷ قمری – ۸ فروردین ۱۳۸۵ شمسی – انواع رحمت (عام، خاص) – تبعیت – محبت

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و الصلاه و السلام علی رسول‌الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیه‌ الله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدائمه علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین.

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

” إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً * إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً ” (احزاب/۵۶-۵۷)

شب شهادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امام مجتبی علیه السلام، شب حزن مسلمانان جهان است و قطعاً طبق روایات، حضرت بقیه‌الله ارواحنا فداه هم امشب محزون هستند. شما هم که در کنار قبر مطهر حضرت علی بن موسی‌ الرضا علیه السلام واقع شده‌اید و در شب‌های آینده باید برای آن حضرت عزاداری کنید و مردم شیعه و شیعیان خالص که مسلمان حقیقی هستند باید در عزای حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بسیار محزون باشند، چون در احادیث هست کسی به حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام و امامت ایشان اعتقاد داشته باشد از خواص شیعه هست. باید بسیار این ایام را اهمیت بدهیم و کوشش کنیم به هیچ وجه خود را از خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام جدا نکنیم و بکوشیم که به حزن آن‌ها محزون باشیم، اگر می‌خواهید از شیعیان واقعی آن حضرت و از پیروان واقعی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امام مجتبی علیه السلام باشید.

 لذا کوشش کنید- حالا هر کاری در این چند روز عید نوروز یا ایام اول فروردین انجام دادید- خوشحالی‌ها را کنار بگذارید، محزون به حزن خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام باشید. البته خوشحال هستیم که دوستان اهل تزکیه نفس از اول فروردین خیلی معمولی با این رسومات خرافیِ عقلی- که عقلا همه این‌ها را خرافات می‌دانند- همه چیز نوروز را، همه چیز این ایام را، حتی کلمه سال نو را وقتی باید بگوییم که یا زرتشتی باشیم یا دین قَیّمی که خدای تعالی درباره­ی ماه قمری فرموده است که ” ذلِکَ دینُ الْقَیِّمَهِ “(بینه/۵) از آن دور باشیم و یا باید به هیچ وجه برای هدفی که دوست عزیز من- خدا می‌داند آن‌جا نشسته بودم فرمایشات ایشان را گوش می‌دادم- جناب آقای معلم بسیار نکته پُرارزشی را گفتند، ما به خاطر هوس‌های نفسانی خود از هدفی که همه انبیاء و همه ائمه برای آن زحمت کشید‌ه‌اند صرف نظر کنیم و خود را دست مذهب زرتشت بدهیم.

 در همین دو سه روز قبل بود دیدم علمای زرتشتی را در تلویزیون آورده بودند و این‌ها اظهار می‌کردند این عید برای ما است و مردم ایران هم به خاطر باستانی بودن ایران و سابقه­ی ایران که خدا لعنت کند آن ملعون را که می‌خواست تاریخ ایران را عوض کند، ۲۵۰۰ ساله، چند سالی هم بود و وقتی که دید مردم نمی‌پسندند تغییر داد. ما باید کوشش کنیم خدایی نکرده همان برنامه‌ها را تعقیب نکنیم که شماها بحمدلله مطمئن هستم آن‌هایی که حتی یکی دو قدم در راه تزکیه نفس برداشته‌اند، موفق شده‌اند که بی‌اعتنا باشند، هم به چهارشنبه سوری و هم به تحویل سال و هم إن‌شاءالله به سیزده‌بدر و امثال این خرافاتی که دامنگیر ما شده است. بنابراین این دو سه روز را بیشتر محزون باشید، بیشتر اهمیت بدهید، مخصوصاً امسال که به خاطر توهین‌هایی که دشمنان به رسول اکرم صلی الله علیه و آله کرده‌اند، به خاطر جسارت‌ها و به خاطر اهانت‌هایی که به فرزندان پیغمبر و ائمه اطهار علیهم السلام در سامرا نموده‌اند، به خاطر همه­ی مشکلاتی که برای شیعه پیدا شده است و امتحان سختی است که قبل از ظهور حضرت بقیهالله باید این امتحانات پیش بیاید و انسانِ تزکیه شده­ی قابل توجه حضرت بقیهالله از بین مردم مشخص بشود.

 بنابراین دیگر فردا و پس‌فردا و روز جمعه باید دوستان ما کوشش کنند در هر کجا که صدای من را می‌شنوند محزون‌تر از هر وفاتی، از هر مصیبتی باشند و یک وقت خدایی نکرده همان راهی که در این روزها داشته‌اند، در ایام فروردین داشته‌اند، ادامه ندهند. این یک مطلبی بود که می‌خواستم تذکر بدهم و إن‌شاءالله همه شما متذکر هستید، حالا بعضی از دوستان تازه وارد شدند و مرحله یقظه هستند، برای آن‌ها من مقیّد هستم تذکراتی هر چند وقت یک‌بار عرض کنم.

در این آیاتی که تلاوت شد، خدای تعالی پیشگام و ملائکه او پیشقدم، فرموده‌اند: ” إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ “(احزاب/۵۶) خدا و پیغمبر و همه انبیاء; البته ممکن است بگویید در این آیه نیست ولی وقتی که خدای تعالی یک کاری را می‌کند همه انبیای معصوم هم این کار را می‌کنند و ملائکه­ی خدا هم که رابط بین خدا و خلق هستند، آن‌ها هم انجام می‌دهند، ” یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ ” (احزاب/۵۶) این‌ها بر پیغمبر صلوات می‌فرستند. صلوات در این‌جا; از امام سؤال می‌شود که خدا چطور بر پیغمبر صلوات می‌فرستد؟ او هم می‌گوید ” اللهم صل علی محمد و آل محمد “؟ اینکه معنا ندارد، امام علیه السلام می‌فرماید: رحمت خاص الخاص خدا برای پیغمبر صلوات است. اگر یاد شما باشد که اکثر شما بودید و به یاد دارید که رحمت پروردگار و مهربانی خدا را در یک جلسه به سه بخش تقسیم کردم، رحمت عام، مهربانی عام. مهربانی غیر از محبت است، خدا ظالم را دوست ندارد اما به او مهربان است. مثل اینکه شما مثلاً فرض کنید: یک حیوان نجس‌العینی را شما دوست ندارید، حتی اصلاً حاضر نیستید به آن نگاه کنید اما ممکن است به او مهربانی بکنید. گرسنه هست، یک غذایی می‌آورید جلوی او می‌گذارید، آبی برای او می‌آورید، به این مهربانی کردید اما او را دوست ندارید، به او محبت ندارید. خدای تعالی بر همه مخلوقات خود مهربان است، حتی می‌بینیم بدترین خلق خدا را روزی می‌دهد، نفس می‌دهد، جان می‌دهد، سلامتی می‌دهد تا وقتی زنده هستند، این معنای رحمانیت پروردگار است طبق آیات قرآن و روایات. یک مهربانی خاصی دارد به کسانی که هدفی که همه انبیاء داشتند، من دوست دارم همان فرمایش ایشان را که بسیار حرف جالبی بود; همان هدفی که برای آن هدف در حدود شاید ده هزار سال انبیاء، اولیاء، ائمه اطهار کار کردند، این نکته‌ای بود که فرمودند، خیلی عالی بود. انسان زحمت کشیده است تا به یک هدفی برسد و باید اجر زحمات او را به او بدهند، حتی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله که می‌فرماید: من از شما اجر و مزدی نمی‌خواهم مگر موّدت به ذی‌القربی هستند، در آیه دیگر می‌فرماید: بگو ای پیغمبر ” ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ ” (سباء/۴۷)  آنچه که من از شما اجری سؤال کردم برای خودِ شما و به نفع خودِ شما است و در آیه دیگر می‌فرماید: ” قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبیلاً ” (فرقان/۵۷) ای سالکین إلی الله اگر می‌خواهید راهی به سوی خدا پیدا کنید باید اجر رسالت پیغمبر را بدهید، اجر رسالت تبعیت از خاندان عصمت و طهارت است، محبت به آن‌ها است. این‌هایی که این کار را کردند و برای این هدف اهمیتی قائل شدند و من می‌شناسم افرادی که سال‌ها است زحمت کشیدند خود را از رذایل اخلاقی پاک کردند، این‌ها مورد رحمت خاص‌الخاص خدای تعالی واقع می‌شوند. یعنی یک چیزهایی به این‌ها داده می‌شود، یک علم و حکمتی به این‌ها داده می‌شود، یک زندگی راحتی به این‌ها داده می‌شود که ” لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏ ” (بقره/۶۲) نه خوفی دارند، نه افسردگی دارند، شاد، بسیار عالی و در آخرت هم محزون نمی‌شوند، هر چه می‌خواهند خدا به آن‌ها می‌دهد، این رحمت خاص پروردگار است که با کلمه رحیم خدا در اول هر سوره بیان کرده است. ” بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ ” یک رحمت خاص‌الخاص است، رحمت خاص‌الخاص پروردگار صلوات است، صلوات مخصوص پیغمبر اکرم نیست، برای پیغمبر هست، مخصوص آل پیغمبر نیست، ولی برای همه آن‌ها هست، برای یک عده‌ای که این هدف را اجر نهاده‌اند، ارزش قائل شده‌اند،‌ این هدفی که ۱۲۴ هزار پیغمبر و ۲۳ سال رسول اکرم و تا به حال، تا همین لحظه‌ای که من در خدمت شما هستم ائمه اطهار علیهم السلام که آخرین آن‌ها حضرت بقیهالله است که خدا می‌داند اگر فکری داشته باشیم باید بنشینیم بر غربت امام زمان خود اشک بریزیم. شما یک فرزندی داشته باشید که این فرزند هیچ اعتنایی به شما نکند، هیچ ارزشی برای شما قائل نباشد، شما هم به اصطلاح معدن علم و حکمت باشید می‌بینید چقدر به این پدر سخت می‌گذرد. هفت میلیارد جمعیت روی کره زمین، یک عده حتی اصلاً اعتقاد به خدا ندارند، یک عده اعتنایی به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله که نمی‌کنند بماند، توهین هم می‌کنند. یک عده به علی بن ابیطالب علیه السلام توجه ندارند، یک عده هم که شیعه هستند و علی را مولای خود می‌دانند، به هیچ وجه در راهی که علی برای آن‌ها تعیین کرده است، یعنی صراط مستقیم; چهل جای قرآن کلمه صراط مستقیم داریم و در تمام این‌ها روایت داریم منظور علی بن ابیطالب علیه السلام است، به این هم اعتنا نکردند، منحرف، راه‌های انحرافی که می‌بینید یک ایام نوروز پیش می‌آید همه آن‌ها عوض می‌شوند. من نمی‌دانم چطور می‌شود اسم یک مسلمان را مسلمان گذاشت، حضرت صادق فرمود: ” کُونُوا لَنَا زَیْناً “[۱] ای مردم شیعه برای ما زینت باشید، در یک سایتی دیدم نوشته بود: اینکه این‌ها شب چهارشنبه آخر سال از روی آتش می‌پرند، اگر اسم آن زرتشتی بودن نیست، آتش‌پرستی نیست، اسم آن چیست؟ چرا ما آبروی اسلام را باید از بین ببریم، اگر شما اسم سیزده‌بدر را نمی‌دانید من عرض کنم اصحاب رس که در قرآن هم آمده است که همین کنار رود ارس بوده است، این‌ها روز سیزده پخش می‌شدند در بیابان و پیغمبر خود را هم کشتند، خیلی مردمان بدی بودند که خدا در قرآن آن‌ها را مذمت کرده است، اگر اسم این پیروی از آن‌ها نیست، پس اسم این چیست؟ اگر شما پیرو خاندان عصمت هستید، یک روایت بیاورید که مثلاً امام صادق یا یکی از ائمه روز سیزده‌بدر از داخل خانه بیرون رفته است تا نحسیِ سیزده را بیرون کند و تا روز چهارده بشود، این حرف‌ها چیست؟ ما باید پیرو پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله باشیم. آن‌هایی که این‌ها را کنار می‌زنند، تزکیه نفس می‌کنند، جهاد با نفس می‌کنند; ” وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا “(عنکبوت/۶۹) آن‌هایی که جهاد با نفس می‌کنند ما آن‌ها را هدایت می‌کنیم، دست آن‌ها را می‌گیریم، آن‌ها را به طرف خود هدایت می‌کنیم ” سُبُلَنا ” خدا می‌گوید. این‌ها چه رحمتی را از خدا ممکن است دریافت کنند؟ صلوات; می‌بینید خدای تعالی در قرآن می‌فرماید: ” هُوَ الَّذی “(احزاب/۴۳) همانطوری که درباره پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید: ” هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ “(احزاب/۴۳) خدا همان کسی است که صلوات بر شما می‌فرستد ای اهل تزکیه نفس ” وَ مَلائِکَتُهُ ” مثل همان کلامی است که ” إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ ” مثل همان است ” هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ ” شما را از ظلمت خارج می‌کنیم. انسان به افرادی می‌گوید: آقا چرا این گناه را می‌کنی؟ می‌گوید: حالا چه فرقی می‌کند، آن‌قدر تاریک است که گناه با ثواب برای او فرقی نمی‌کند، در یک تاریکی عجیبی واقع شده است. یک تلاشی بکن، یک تزکیه نفسی بکن، خیلی جمله­ی جالبی فرمودند که خدای تعالی در قرآن می‌فرماید: پیغمبر را خدا مبعوث کرد در بین شما ” وَ یُزَکِّیهِمْ “(بقره/۱۲۹) عجیب است، این ملت بزرگی که الحمدلله تشَیُع دارد، این‌ها به فکر تزکیه نفس نیستند، آقا خود را پاک کن، هدف تزکیه نفس است، پاک شدن است، در این دنیا آمدی یک مدتی در سنین بچگی آلودگی پیدا کردی، مثل پدر مهربان، مثل مادر مهربان، می‌گوید بیا برو حمام این کثافت‌ها را از خود پاک کن. پاک کنی خدا بر تو صلوات می‌فرستد، ملائکه خدا هم صلوات می‌فرستند. دیگر تو از تاریکی خارج می‌شوی و در نور می‌آیی، در روشنایی می‌آیی. وقتی در روشنایی واقع شدی- ما این را برای عده‌ای که مراحل تزکیه نفس را گذرانده­اند عرض می‌کنم- اگر دیدید که خوب روشن هستید، همه چیز را می‌فهمید، بعضی از اوقات یک حکمتی در قلب انسان وارد می‌شود که لغات، انحرافات، تمام خصوصیات دینی، چه مربوط به دنیا و چه مربوط به آخرت، همه را خود او می‌فهمد. این‌قدر نور در قلب او وارد می‌شود، این نور در قیامت هم برای او مفید است، در روز قیامت وقتی که حرکت می‌کنند در آن ظلمات عجیب، هر کسی مثل آن‌هایی که در- لابد دیدید حالا از باب تشبیه عرض می‌کنم- معدن کار می‌کنند یک نوری در پیشانی خود دارند که جلوی پای خود را می‌بینند، آن‌هایی که تزکیه نفس نکردند، می‌گویند آقا صورت خود را برگردان ما هم جلوی پای خود را ببینیم ” قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً “(حدید/۱۳) باید برگردید در دنیا، آن‌جا نور تقسیم می‌کنند، آن‌جا نور می‌دهند، آن‌جا چراغ قوه به اصطلاح معدنچی‌ها می‌دهند، این‌جا که هر کسی یک نوری برای خود دارد. در عین حال همه خواب هستیم ” فَالْتَمِسُوا نُوراً ” یک نوری برای خود تهیه کنید، شما عالم برزخ دارید، حالا قیامت که بماند، فاصله دارد، عالم برزخ دارید ” فَالْتَمِسُوا نُوراً ” آن نور کدام است؟ همین ” هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ ” بیایید این‌جا نور تقسیم می‌کنند، شما از ظلمات بیرون بیا تا به تو نور بدهیم. نه همین خوب است، ما با مردم هستیم. همه به این خرافات گرفتار هستند، نمی‌شود که ما از همه جدا بشویم، خوب بمانید، هیچ مشکلی نیست، نه خدا، نه پیغمبر، نه مبلغین، نه اولیاء خدا، هیچ کس دعوتنامه نمی‌فرستد، ولو اینکه پیغمبر اکرم آن‌قدر حریص بود که خدا او را تا حدی نهی می‌کند، یعنی می‌گوید خود را به زحمت نینداز ” حَریصٌ عَلَیْکُمْ “(توبه/۱۲۸) بر شماها حرص می‌زند که مبادا شماها در ظلمت بمانید، در قیامت هم در ظلمت باشید، در جهنم هم در ظلمت باشید، بیایید خدا بر شما صلوات بفرستد. خدا بر چه کسانی صلوات می‌فرستد؟ خود خدای تعالی در آن آیه دیگر می‌فرماید: ” وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ “(بقره/۱۵۵) خدا شما را امتحان می‌کند و شما را مبتلا می‌کند ” وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ‏ ” صابرین، آن‌هایی که خوب امتحان دادند، یک بچه‌ای را در جلسه امتحان آوردند این به در و دیوار، به آن کسی که کنار او نشسته است و می‌خواهد امتحان بگیرد، هر کسی هست نگاه نمی­کند. صندلی او هم شکسته است، صندلی‌های دیگر خوب است ولی برای این شکسته است، باشد من زود امتحان می‌دهم، می‌نشیند مؤدب، هر چه از او سؤال کردند امتحان می‌دهد. می‌بینند از همه هم زودتر کار او تمام شد، جدی‌تر شد، امتحان سخت را داد، می‌گویند جلسه بعدی را بگذران، فرض کنید مثلاً در حوزه می‌گویند پایه اول و پایه دوم و پایه سوم و پایه چهارم، همه را امتحان داد رفت جلو، در دانشگاه هم که اکثر شماها بیشتر از همه می‌دانید که سال اول و سال دوم، همین‌طور امتحان داده است و جلو رفته است، همه امتحان‌های او خوب است، این‌جا خدا می‌فرماید: ” بَشِّرِ الصَّابِرینَ‏ ” آن‌هایی که صابر هستند، یعنی آرامش دارند، بردبار هستند، مشکلات را حل می‌کنند، اهمیتی به مشکلات نمی‌دهند. تا انسان بچه است و جوان است پدر و مادر و این‌ها می‌گویند: بچه جان یک کاری بکن، هرطور هست، با گرفتاری، هر طوری هست خود را به یک شغلی برسان، البته مِنهای خدا، شغل ممکن است منهای خدا نباشد و خوب باشد که خود آن عبادت است. بعد هم زن بگیر، زندگی بکن، چه بکن، چه بکن، تا وقتی که از دنیا می‌رود، امتحان این خوب نبوده است ” هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ ” منظور همین ظلمات است، همین‌ها، در این آیه هم می‌فرماید: ” وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ‏ * الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَهٌ ” هر مصیبتی که بر این‌ها وارد می‌شود; می‌گفت: یک نفر در جلسه امتحان بود، یکی آمد به او گفت مادر تو فوت شده است، گفت: بگذار امتحان خود را بدهم بعد به این مسئله رسیدگی می‌کنیم. وسط امتحان حواس شما پرت نشود، جدی باشید ” قالُوا إِنَّا لِلَّهِ “(بقره/۱۵۶) می‌گویند ما مال خدا هستیم، همین‌قدر، واقعاً این جمله را درست بگویید، برای شیطان نباشید، بگویید ” إِنَّا لِلَّهِ ” یعنی ما برای خدا هستیم، یک کارگر یا کارمند یک اداره‌ای، آن اداره می‌گوید این مال ما است، اگر یک اداره دیگر به او فرمان بدهد او هم می‌گوید مال ما است، نمی‌شود یک نفر در دوتا اداره دائماً کار بکند، نمی‌شود. یک کاری بکنید که خدا بگوید و شما هم بتوانید ” إِنَّا لِلَّهِ ” بگویید. این ” إِنَّا لِلَّهِ ” مصیبت نیست ” إِنَّا لِلَّهِ ” یعنی ما مال خدا هستیم و داریم راه خدا را هم می‌پیمایم ” وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ ” ‏َخود شما بدانید که در راه خدا حرکت می‌کنید ” أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ “(بقره/۱۵۷) پس خدا بر این‌ها باز هم صلوات می‌فرستد، این‌جا خوب توضیح داده است. رحمت هم هست، نگویید صلوات همش مثلا فرض کنید که وارد نور شدن و چه و اینطور چیزها; پس ناهار و شام ما چه می‌شود؟ خرج زندگی ما چه می‌شود؟ خدا می‌گوید ” وَ رَحْمَهٌ ” رحمت هم هست، دنیا هم هست، آخرت هم هست، همه چیز به تو می‌دهند ” وَ ما تَشاؤُنَ “(انسان/۳۰) هرچه بخواهید به شما می‌دهیم ” فیها ما تَشْتَهیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ “(زخرف/۷۱) هر چیزی که نفس تو بخواهد، هر چیزی که چشم تو از آن لذت ببرد به تو می‌دهند. چه می‌خواهی؟ یک کاری بکنیم إن‌شاءالله که در این ایام از این مجالس، از محافل­مان- بدبختی این است که بعضی وقت‌ها عزاداری‌های خود را هم می‌کشانیم به مسائل خودساخته، خارج از آنکه ائمه اطهار علیهم السلام فرموده‌اند- یک طوری باشد که واقعاً رعایت همه چیزها را بکنیم. من از دوستان خیلی متشکر هستم که واقعاً‌ رعایت همه آداب را می‌کنند و در مقابل قرآن، در مقابل این ایام، در مقابل آنچه که لازم است احترام بکنند موفق هستند، ولی یک خواهش دارم که خود را قاطی با مردمی که این‌ها اهل تزکیه نفس نیستند، نکنید ” وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ “(بقره/۱۷۰) در آن آیه شریفه می‌فرماید: شما نمی‌توانید یک کسی را پیدا بکنید که خدا و پیغمبر را دوست نداشته باشد و دوست شما باشد ” وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُمْ “(مجادله/۲۲) پدر شما باشد، مادر شما باشد، فرزند شما باشد، اقوام شما باشند، خانه شما آمده­اند، به عنوان عید هم آمده­اند، به عنوان تحویل سال هم آمده­آند، آن‌ها را پذیرایی کنید، و یک تذکراتی به آن‌ها بدهید که إن‌شاءالله بهتر عمل کنند. اگر شما یک مهمانی داشته باشید و این یک کار منکری را بکند بر شما واجب است که او را نهی از منکر بکنید. آخر مهمان است، مهمان باشد، مهمان که بیشتر باید عزیز باشد. شما عزیز خود را نهی از منکر می‌کنید، شما هیچ‌وقت دشمن خود را به طرف راه صحیح راهنمایی نمی‌کنید، دشمن است ولی دوست خود را راهنمایی کنید.

إن‌شاءالله کوشش کنید که پیرو پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله باشید، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله مثل فردایی در میان بستر افتاده است و اطراف او نزدیکان او نشسته‌اند. روایت دارد و صحیح هم هست. جبرئیل خدمت حضرت آمد، حضرت فرمودند: چه بشارتی برای من آوردی؟ عرض کرد: تمام بهشت را آذین‌بندی کردیم، چه کردیم، چه کردیم، رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: یک چیزی بگو که من بتوانم از این‌جا- به اصطلاح ما- کَنده بشوم، درباره امت من چه کار کردید؟ آخر می‌دانی که این امت خام، این امت غافل، این امت گرفتار به هوای نفس، این‌ها چه می‌کنند. جبرئیل گفت: این سوره را هم آورده‌ام ” وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى “(ضحی/۵) گفت حالا راضی شدم، حالا دیگر حضرت عزرائیل بیاید. به زودی خدا آن‌قدر به تو می‌دهد تا تو را راضی کند. امام سجاد می‌فرماید: به خدا قسم تا همه امت او، معتقدین به علی بن ابیطالب علیه السلام- به نظر من این‌طور باشد- تا همه این‌ها را شفاعت نکند پیغمبر راضی نمی‌شود، سر خود را به سجده می‌گذارد، می‌فرماید: ” ربِّ أُمَتـی ” این‌ها فردا انجام می‌شود، این‌ بُعد معنوی آن، بُعد ظاهری آن چیست؟ اطراف بدن حضرت را گرفته‌اند، در همه تواریخ دارد که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله برای اینکه یک مقداری به صورت خوابیده نباشد به علی بن ابیطالب علیه السلام فرمود: بیا پشت سر من، من به تو تکیه بدهم، سر مقدس او روی سینه علی بن ابیطالب علیه السلام بود‌‌‌. حضرت هم نشسته است ” فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا أَرَى “[۲] حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از همین‌جا شروع شد، ظلم به این اول مظلوم از همین جا شروع شد. حضرت با همان حال ضعف فرمود: ” ائْتُونِی بِدَوَاهٍ وَ بَیَاضٍ “[۳] برای من یک قلم و کاغذ بیاورید، من خودم می‌خواهم بنویسم ” لَأَکْتُبَ ” کاغذ و قلم بیاورید، من یک چیزی می‌خواهم بنویسم که بعد از من گمراه نشوید. گفتم، شنیدید، شنیده‌اید و از ابن عباس سؤال شد: بزرگترین مصیبت چه بود؟ گفت: آن ساعتی که پیغمبر اکرم فرمود: برای من کاغذ و قلم بیاورید، علاوه بر اینکه نیاورند، جسارت هم به پیغمبر اکرم کردند. این مردمی که امروز جسارت به رسول اکرم می‌کنند پیرو همان کسی هستند که گفت: ” إِنَّ الرَّجُلَ لَیَهْجُرُ “[۴] این مرد ” قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ ” درد بر او فشار آورده است، هذیان می‌گوید، لا إله ‌إلّا الله، به خدا قسم این مصیبت از مصیبت کربلا اگر شدیدتر نباشد کمتر نیست. آن‌قدر با هم کنار بدن پیغمبر دعوا کردند که پیغمبر با همان حال ضعف فرمود: از منزل بیرون بروید، سزاوار نیست که کنار بدن من این‌ همه با هم دعوا و زد و خورد کنید. آن‌ها را بیرون کرد و همه رفتند یک جایی جمع شدند برای پیغمبر خلیفه تعیین کردند. هم‌چنین فردا شهادت امام مجتبی است، شما می‌دانید که امام مجتبی علیه السلام چگونه از دار دنیا رفت، آن شخص-جناده- می‌گوید: من رفتم خدمت امام مجتبی علیه السلام گفتم: آقا شما حال ندارید، مریض هستید، به من یک نصیحتی کنید، یک حرفی برای من بزنید. امام علیه السلام فرمود: یا جناده ” اسْتَعِدَّ لِسَفَرِکَ “[۵] این را برای جناده تنها نفرموده است، به همه ماها فرموده است، که آماده برای مسافرت به عالم آخرت باشید ” وَ حَصِّلْ زَادَکَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِکَ ” زاد و توشه خود را بردار قبل از اینکه مسافرت تو شروع بشود. می‌گوید: در همین حال دیدم حضرت تقاضای تشتی کرد، زینب کبری علیها السلام آن تشت را آورد، در مقابل امام مجتبی علیه السلام گذاشت. حضرت سر خود را خم کردند در میان تشت، دیدم از حلقوم مبارک ایشان خون می‌ریزد. عرض کردم: آقا چرا خود را معالجه نمی‌کنید؟ فرمود: ” ما هو الموت الذی یجب علاجه؟ ” مرگ را با چه چیز می‌شود معالجه کرد؟ ” لا حول و لا قوّه إلّا بالله العلی العظیم “.

همه با توجه ” نسئلک اللهم و ندعوک بإسمک الأعظم الأعظم الأعظم الحجه بن الحسن یا الله، یا الله، یا الله، یا اللهُ یا اللهُ یا اللهُ یا الله، یا الله، یا الله یا الله، یا رحمن و یا رحیم، یا غیاث المستغیثین، یا ربّاه، یا سیداه، عجل لولیّک الفرج. عجل لمولانا العظیم الفرج. عجل لسیدنا العزیز الفرج. ” خدایا همه ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده. پروردگارا مشکلات مسلمان‌ها بالأخص شیعیان علی بن ابیطالب علیه السلام را با فرج او برطرف بفرما. پروردگارا به آبروی حجه بن الحسن قَسَمَت می‌دهیم شناخت و معرفت کامل آن حضرت را به ما مرحمت بفرما. خدایا به آبروی آن حضرت، ایشان را از ما راضی بفرما. پروردگارا همه ما را اهل تزکیه نفس قرار بده. خدایا ما را قدردان زحمات پیغمبر اکرم و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام قرار بده. خدایا امراض روحی ما را برطرف بفرما. مریض‌های اسلام شفاء عنایت بفرما. خدایا مریض‌های جسمی منظور الساعه لباس عافیت بپوشان. اموات ما را غریق رحمت بفرما.

 


[۱]. بحارالانوار، ج ۶۵ ص۱۵۱٫

[۲]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۸٫

[۳]. المسترشد فی إمامه علی بن أبی طالب علیه السلام، ص ۴۸۰٫

[۴]. بحار الأنوار، ج ‏۳۰، ص ۵۳۵٫

[۵]. بحار الأنوار ، ج ‏۴۴، ص ۱۳۹٫

 

لینک دانلود فیلم جلسه

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۶ صفر ۱۴۲۷ قمری – ۱۶ اسفند ۱۳۸۴ شمسی – یقظه

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیةالله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

 

بیداری از خواب غفلت بزرگترین لطف الهی

میلادمسعود حضرت موسی‌بن‌جعفر علیه‌الصلاةوالسلام را به همۀ شما تبریک عرض می‌کنم، امیدوار هستیم زیر سایۀ حضرت بقیةالله همۀ ما به {انجام} تمام خوبی‌ها موفق شویم و از خواب غفلت بیدار شویم و کمک‌های الهی و حجةبن‌الحسن در تمام شئون زندگی ماداً و معناً متوجه همۀ شما و ما و هر کس که قدم در راه تزکیه‌نفس برمی‌دارد  بشود. اکثر شما از راه‌های دور تشریف آورده‌اید و زحمت کشیده‌اید و من به سهم خود از همۀ شما متشکر هستم، امیدوار هستیم إن‌شاءالله مزد زحمات شما بیداری از غفلت‌هایی که اکثریت مردم روی کرۀ زمین {دارند} «أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ»(انعام/37) و «أَكْثَرَهُمْ لا يَشْكُرُونَ‏»(یونس/60)، {هستند} خدای تعالی شما را از این غفلت‌ها حفظ کند.

انحرافاتی که دشمنان اسلام در اعتقادات ایجاد کردند

مطالبی که امشب باید خیلی فشرده و بسیار عمیق و إن‌شاءالله انسان‌ساز عرض بشود؛ مطالبی است که باید إن‌شاءالله در طول مدت عمر خود در تمام شئون زندگی خود با آن باشید و زندگی شما را اداره کند. مطلب اول این است که همۀ دوستانی که اعتقادات صحیح را امتحان داده‌اند و اگر امتحان هم داده‌اند باز هم بیشتر به فکر آن باشند این است که بدانید زیربنای تمام مراحل تزکیه‌نفس در همۀ موارد اعتقادات صحیح است. در زمان ما متأسفانه چون از زمان ظهور اسلام فاصله پیدا کرده است و خدا کند بیشتر از این فاصله پیدا نکند و صاحب دین إن‌شاءالله زودتر برسد {مسئله} این است که اعتقادات مردم را بعضی از افراد منحرف، منحرف کرده‌اند. شما باید بدانید اکثر اعتقادات ما حتی آیات قرآن و روایات زیادی شاهد بر مطلب است از زمانی که تقریباً غیبت صغری و کبری شروع شد بلکه یک مقدار هم جلوتر، چون مقدمةً انجام می‌شد و ائمۀاطهار علیهم‌الصلاةوالسلام کظم‌غیظ می‌کردند، آن‌چه که در تاریخ دارد از زمان امام‌صادق علیه‌الصلاةوالسلام وقتی‌که عباسیان روی کار آمدند و متوجه بودند که بنی‌امیه در کار خود اشتباه کرده‌اند، یعنی بنی‌امیه یکسره می‌خواستند مستقیم ریشۀ دین را بزنند و این‌ها موفق نشدند، بنی‌العباس که روی کار آمدند بنا گذاشتند که یک دینی دست مردم بدهند که آن دین مفید برای مردم نباشد و علاوه بر این صراط‌مستقیم را از بین ببرند. لذا در تاریخ داریم که به وسیلۀ هارون و مأمون فلسفه {البته} نه فلسفۀ زمان ما بلکه فلسفۀ یونان، در کتاب دارقُطنی نوشته است و در اکثر تواریخی که بوده است این مطلب هست که به عربی به وسیلۀ یعقوب‌بن‌اسحاق و اسحاق‌بن‌یعقوب که پدر و پسر بودند و زبان‌عبری بلد بودند…، اول عرب بودند، یهودی بودند و بعد به اصطلاح مسلمان شدند و کتب فلسفه را از یونان آوردند و به عربی ترجمه کردند. دربارۀ معارف مردم را سرگرم فلسفه کردند.

انحرافاتی که دشمنان در احکام مسلمانها ایجاد کردند

دربارۀ احکام در همان زمان چهار مجتهد در مقابل امام‌صادق و امام‌کاظم علیهم‌السلام تراشیدند، طوری شده بود که مردم را مجبور می‌کردند که احکام ابوحنیفه و مالک‌بن‌أنس و محمدبن‌إدریس شافعی و احمد حنبل را در مقابل کلمات ائمۀاطهار علیهم‌الصلاةوالسلام بپذیرند. اجبار مردم این‌طوری بود که از طرف حکومت هر کس به درس امام‌صادق می‌رفت یک پولی باید بدهد و کسانی که به درس ابوحنیفه می‌رفتند یک پولی می‌گرفتند، طبعاً دانشمندان مسلمان مجبور بودند، حتی شاگردان امام‌صادق، برای این‌که بتوانند این پول را تأمین کنند اول به درس ابوحنیفه بروند و از آن پول استفاده می‌کردند تا بتوانند آن‌چه که برای ورود به خدمت امام‌صادق علیه‌الصلاةوالسلام باید بپردازند داشته باشند و لذا الآن اگر یک میلیارد و نیم مردم مسلمان یا مقلد ابوحنیفه یا شافعی یا حنبلی یا مالکی هستند به خاطر این است که این بذر را آن روز کاشتند و در مقابل دانشمندان بزرگ چنین برنامه‌ای داشتند که هنوز هم این برنامه ادامه دارد، تنها جمعیتی که بحمدلله و المنة، که باید برای این دائماً خدا را شکر کرد از میان مسلمین پیروان اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌الصلاةوالسلام هستند… شما فکر می‌کنید کسانی که این‌طور با حرم مطهر امام‌هادی و امام‌عسکری دشمنی می‌کنند چه کسانی هستند؟ جنبۀ سیاسی دیگر ندارد، این‌ها همان کسانی هستند که آن‌قدر به چهار امام ما در قبرستان بقیع اهانت کردند. الآن همه جای حرم پیغمبر را درست کردند و این قسمتی که قبر مطهر رسول‌اکرم است برای تعمیر اصلاً دست نزدند، إن‌شاءالله آن‌هایی که نرفتند بروند ببینند. عالم وهابی به من می‌گفت گذاشتیم خود آن خراب بشود چون مسلمان‌های دنیا نمی‌گذارند این قبر را ما خراب کنیم، خود آن خراب بشود تا مثل قبرستان بقیع بشود.

متعهد بودن در اعتقادات و انجام واجبات و ترک محرمات

شما بحمدالله اعتقادات خود را از راهی به دست آوردید… و من شخصاً مقید بودم در ظرف یک سال که این سی نوار را پر کرده‌ایم و شما باید گوش کنید و امتحان بدهید تا جایی که برای من ممکن بوده است و جنبه‌های مختلف اجتماعی مزاحم آن نبوده است آن‌چه از آیات و روایات استفاده می‌شود بیان کنم. خدا را شاکر هستم که بحمدلله جمع زیادی از شما دوستان اگر الآن که ماه محرم و صفر است پای خود را در هر مجلسی بگذارید مردمی این‌گونه یک‌دست پابند به دین که واجبات خود را انجام بدهند و محرمات را ترک کنند پیدا نمی‌کنید، می‌گویید نه، بروید ببینید. شما وقتی‌که متعهد شدید که انجام واجبات و ترک محرمات شعار و عمل شما باشد و از آن طرف می‌دانید و معتقد هستید که هرچه قرآن فرموده است کلام خدا است و خدای تعالی در قرآن فرموده است «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ»(اسراء/34)، وفای به عهد کنید، آن‌چنان عقل می‌آید شما را می‌بندد که یک لحظه حتی فکر گناه هم نکنید، کم‌کم این‌طوری خواهید شد و این را من امیدوار هستم چون بیست سال تجربه دارم، این یک مطلب. باید بگویم جناب آیت‌الله، سرور من…، چون این دوستان ما بسیار پرارزش هستند، ایشان اگر می‌فرمایند که یک وقت یک اهل‌یقظه گناه نکند این اعلام خطر است، کسی که یقظه‌ای گرفته است و متعهد شده است که واجبات خود را انجام بدهد و محرمات خود را ترک کند این شخص اگر یک گناه حتی بکند یا یک واجب را ترک کند این اول به خود خیانت کرده است و دوم به خدا و بعد هم به ما، کوشش کنید خائن نباشید.

دراه تزکیه‌نفس متعهد باشید و کوتاهی نکنید

باید بدانید این راهی که ما جلوی پای شما گذاشتیم و شما با آغوش باز استقبال کردید… شاید من بعضی از شما را دفعۀ اولی است که می‌بینم یا شما من را می‌بینید یا خیلی کمتر از سایرین دیده‌ایم چون شاید جمعیت مرحلۀ‌استقامت بیشتر از شما باشد، مراحل دیگر هست که هر کدام چنین جمعیتی یا کمتر یا زیادتر دارد، ما شما را دعوت خاصی نکردیم، ما شما را انتخاب نکردیم، نیامدیم در یک شهر دورافتاده که شاید بعضی از این شهرها را… مثلاً من تا به حال سیرجان نرفتم ولی آن‌جا جمعیتی هستند، بعضی از شهرها را حتی ندیدم ولی یک افراد برجسته‌ای {دارند} این‌ها با آغوش باز راه ما را انتخاب کردند، نه راه من بلکه راه ما، راه ما نه با این آقایان اساتیدی که در این مجلس هستند، ما یعنی خدا، پیغمبر، ائمۀاطهار که ما إن‌شاءالله می‌خواهیم خدمتگزار آن‌ها باشیم. {اگر} این راه را انتخاب کرده‌اید باید بدانید حالا که حرکت کردید، حالا که اعتقادات شما صحیح است، حالا که می‌خواهید این سفر بسیار پراهمیّت را بروید کوتاهی نکنید، کوتاهی، سستی، بی‌توجهی نداشته باشید. این دعوتی که ما گاهی از شما می‌کنیم که ظاهراً برای این مرحلۀ‌یقظه فکر می‌کنم مرتبۀ چهارم باشد، این دعوت را می‌کنیم نمی‌خواهیم به شما زحمت بدهیم که از مرز بازرگان، از آن طرف ایران، از این طرف ایران بلند شوید این همه راه بیایید که چه؟ من یک مقدار برای شما صحبت کنم، اکثر شما صحبت‌های من را در روزهای جمعه می‌شنوید، نه، این جلسه غیر از آن جلسات است. متعهد هستید یا نیستید؟ نیستید، نمی‌توانید متعهد باشید، نمی‌توانید ادامه بدهید، هیچ کاری ندارد، شاید ما خوشحال هم {بشویم} البته خوشحال که نباید بشویم ولی زحمت ما کمتر است، همین امشب کارت‌های خود را بدهید و بگویید آقا خداحافظ، من نیستم {ولی} اگر هستید باید یک‌یک شما الگو برای اهل شهر خود، دوستان و فامیل خود و خانوادۀ خود باشید، الگو باشید.

اهمیّت نماز شب و نقش آن در بیداری روحی

 در برنامۀ شما نمازشب نیست اما چه اشکال دارد در یک خانواده یک جوان شب‌ها بلند بشود که اکثر شما بحمدلله جوانان بسیار نورانی هستید که خدا را شکر می‌کنم که چشم من امشب به جمال شما افتاده است و این بزرگترین عیدی برای ما در امشب است. یک جوانی این‌طوری نیمۀ شب بلند شده است، پدر خوابیده است، مادر خوابیده است، برادر، خواهر، این‌ها خوابیدند ولی این آهسته، بدون این‌که سر و صدایی راه بیندازد، آهسته بلند شده است و رفته است وضو گرفته است، آمده است در آن تاریکی یک نگاهی به آسمان می‌کند و می‌گوید «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً»(آل‌عمران/191)، خدایا تو این راه‌ها را، این آسمان و این کهکشان‌ها را باطل خلق نکردی «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ»(آل‌عمران/193)، خدایا ما شنیدیم یک نفر به نام پیغمبر این مردم را برای ایمان صدا می‌زد، ما ایمان آوردیم. دلیل بر ایمان ما هم همین است که در این نیمه شب همه خواب هستند ولی من بیدار هستم، در این زمان غیبت حضرت بقیةالله که تاریکی تمام عالم را گرفته است و همه به فکر دنیای خود هستند من به فکر تو هستم، من بیدار هستم، من را به مسئلۀ یقظه پذیرفتند، گفتند تو بیدار هستی، تو می‌فهمی. خیلی عجیب است، نکند که از همین مسئله ما خواب باشیم. آقا بیداری ارزش دارد، مردمی که فقط و فقط فکر آن‌ها این است که تحصیلات داشته باشند تا در یک اداره‌ای آن‌ها را راه بدهند، ماهی 100 تومان، 150 تومان یا هرچه، تا هر مقدار بالا بروی به تو حقوق بدهند، زندگی تو را اداره کنند، حیوانات هم که همین‌طور هستند «كَالْأَنْعامِ»(اعراف/179)، خدا در قرآن می‌فرماید، منتها یک مشکلی شما دارید که حیوانات ندارند، شما غصۀ روزی می‌خورید با همۀ چیزهایی که دارید ولی آن‌ها دیگر غصۀ آن را نمی‌خورند، همین «كَالْأَنْعامِ» اما شما بیدار شدید. علامت بیداری شما همین است که تعهد می‌کنید که من گناه نمی‌کنم، به همۀ شما سفارش می‌کنم در ارتباط با هر یک از این دوستانی که مراحل کمالات را طی کردند و نام عده‌ای از آن‌ها را برای شما خواندند اول کاری که می‌کنید… وإلّا شاید مرحلۀ‌توبه به شما داده نشود و شاید هم موفق نشوید، اول کاری که می‌کنید این باشد که بروید نزد آن‌ها و نماز خود را درست کنید، حمد و سورۀ خود را بخوانید، اعمال نماز خود را درست کنید، حالا که شما زحمت می‌کشید چرا ناقص باشد. احکام خود را بپرسید، اگر نکنید بدانید شیطان آمده است، چون این شیطان می‌آید انسان را خواب می‌کند، یک انگشتی روی چشم شما می‌گذارد و چشم شما را می‌بندد و شما جایی را نمی‌بینید، شما را چرتی می‌کند. من چیزی که در مورد شما می‌ترسم ولی از مراحل بعدی و در جلسات مراحل بعدی نمی‌ترسم این است که دیدید گاهی نصف شب بیدار می‌شوید می‌نشینید، آب هم می‌خورید ولی باز می‌خوابید، من از باز خوابیدن می‌ترسم. حواس شما پرت نشود، پشت کار را داشته باشید، برای آیات‌الهی ارزش قائل باشید. خدا در قرآن می‌فرماید: که بعضی از مردم هستند الطاف‌الهی را به قیمت کمی می‌فروشند، خیلی قیمت دارد، اگر بگویند دست از برنامۀ خود بکش{به جای آن ما} به تو یک سرمایه می‌دهیم، یک خانه می‌دهیم، یک ماشین می‌دهیم، چه می‌کنیم، چه می‌کنیم، شما جواب آن‌ها را این‌طور بدهید که همۀ این‌ها تمام می‌شود ولی «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»(نحل/96)، آن‌چه که در نزد خدا است باقی می‌ماند.

انسان بیدار باید بفهمد که ابدی است

شما می‌دانید چقدر عمر خواهید کرد؟ از هر کدام شما بپرسند یک حسابی می‌کنید می‌گویید نهایت بیست سال، سی سال از عمر من گذشته است، 120 سال هم که عمر کنم 100 سال دیگر هستم، خیلی کم است «وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ»(بقره/4)، خدا می‌گوید شما اصلاً از بین نمی‌روید، همیشه هستید، بی‌نهایت عمر می‌کنید. بعد می‌فرماید: «أُولئِكَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ»(بقره/5)، آن‌هایی که یقین به آخرت دارند در هدایت از طرف پروردگار خود هستند. اگر می‌خواهید خدا دست شما را بگیرد باید یقین به آخرت داشته باشید، این چند روز دنیا تمام می‌شود، میلیاردها جمعیت از زمان حضرت آدم تا حالا بودند و همه مُردند، هیچ کدام ما هم امیدوار نیستیم که بیشتر از صد سال دیگر زنده باشیم، حالا من دست بالا را می‌گیرم، ولی خدا می‌فرماید: «خالِدينَ فيها أَبَداً»(نساء/57)، همیشه خواهید بود. خوب دقت کنید، زندگی ابدی آن هم پُر از نعمت را انسان بدهد و زندگی دنیا {را بگیرد} فرض می‌کنیم رئیس کل جمهوری دنیایی باشد، قدرتمند بسیار بزرگ، مدت آن کم است، این را باید انسان بیدار بفهمد، انسان خواب نمی‌فهمد.این مطلبی است که باید در گوش شما بماند.

خصوصیات فرد بیدار

إن‌شاءالله کوشش کنید که پشت کار شما زیاد باشد، نشانه‌های خدا را به قیمت کمی نفروشید، حالا رفیق من است، ناراحت می‌شود، بگذار یک گناه بکنم، این‌جا تو بیدار نیستی و چون بیدار نیستی توبۀ نصوح را نمی‌توانی انجام بدهی. توبۀ نصوح… که یک عده را گفتند مراجعه بکنند به دوستان ما در شهرهای مختلف، این توبۀ نصوح «أَنْ لَا تَعُودَ إِلَيْهِ أَبَداً»(مستدرک‌الوسائل و مستنبط‌المسائل: 12/126)، به گناه هرگز برنگردید. آمدند تو را مطرود کردند، متأسفانه روزگار ما {این‌طور شده} است، یک کسی که می‌خواهد گناه نکند ممکن است مطرود بشود، خانواده او را مطرود کردند، اقوام او را مطرود کردند، جامعه او را مطرود کرده است اما من دست نمی‌کشم، این معنای یقظه است، معنای بیداری است. باید دست من به دست امام‌زمان برسد، باید وقتی من می‌خواهم بمیرم به جای نکیر و منکر، بشیر و مبشر بیایند، فرق بشیر و مبشر با نکیر و منکر این است که نکیر و منکر می‌آیند می‌گویند ای بدبخت، تو یک عمر در دنیا کاری که ناشایست بود کردی، ما هم دو نفر منکر و نکیر هستیم که با کارهای بد تو روبه‌رو می‌شویم، نتیجۀ کارهای بد تو را به تو می‌دهیم اما إن‌شاءالله شما که در جوانی گناه نکردید، واجبات خود را انجام دادید، قدم در راه تزکیه‌نفس گذاشتید، می‌آیند به شما بشارت می‌دهند از طرف چه کسی؟ خود آن‌ها؟ نه، خود آن‌ها که نمی‌توانند آن‌قدر ارزش پیدا کنند «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ»(یس/58)، سلام از طرف پروردگار می‌آورند، از طرف خدا به شما بشارت می‌دهند. چه بشارتی می‌دهند؟ از این لحظه به بعد «لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ»(اعراف/49)، هیچ ترسی نداشته باشید، ارباب شما خدا است، مربی شما حضرت ولیعصر است، آغوش‌ها را برای پذیرایی شما باز کردند. خیلی عجیب است، حالا با همین عرائض شما خواب و بیدار را می‌توانید تشخیص بدهید، آن‌ها خواب و شما بیدار، نشانۀ بیداری شما همین است.

حفظ یقظه و بیداری تا آخرین مرحله کمالات

 مسئلۀ بعدی که می‌خواستم به شما عرض کنم؛ و باید إن‌شاءالله گوش بدهید، معنای این بایدهایی که من می‌گویم این است که به آن‌هایی که می‌خواهند باشند باید بگوییم و آن‌هایی که نمی‌خواهند باشند التماس دعا، خیلی‌ها در کوچه و بازار هستند {پس معنای این بایدها} این است که این مرحله را تا آخرین مراحل کمالات باید داشته باشید، فکر نکنید ما مرحلۀ‌توبه گرفتیم دیگر یقظه برای چه می‌خواهیم، پس برویم بخوابیم، نه، توبۀ انسان خواب هم قبول نیست، یعنی وقتی‌که توبه می‌کنید باید بیدار باشید، این را بدانید فرق مردم دنیا با شما این است که این مردم دنیا را در یک بیابانی تصور کنید که صدها گرگ و پلنگ و شیر و درنده‌های مختلف اطراف آن‌ها را گرفتند و این‌ها هم خواب هستند، شما الآن از خواب پریدید، به اطراف خود نگاه می‌کنید حیوانات درنده… شما چند نفر انسان غیر متدین می‌شناسید که نخواسته باشند پول شما را بگیرند، نخواسته باشند کلاه سر شما بگذارند، ما در بین این دوستانی که داریم آن‌قدر به بعضی از آن‌ها اعتماد داریم… البته این هم که می‌گویم به بعضی از آن‌ها چون ممکن است خود من بد باشم و سوءظن داشته باشم، که جان و مال و ناموس خود را می‌توانیم به آن‌ها بسپاریم، اما یک نفر پیدا بکنید در خارج که اهل تزکیه‌نفس نباشد و خواب باشد و شما چنین اطمینانی به او بکنید. ما این را زیاد تجربه کردیم، یک جوانی که هنوز محاسن او درنیامده است در مرحلۀ‌یقظه است و دست به چیزی که مال خود او نیست نمی‌زند مگر با اجازۀ صاحب آن، این‌طور نیستید؟ من از طرف شما قسم می‌خورم آن‌هایی که یقظه دارند این‌طوری هستند تا چه برسد به این‌که خدایی نکرده به مال مردم، به ناموس مردم خیانت کنند. این مرحله ادامه دارد در تمام مراحل، یعنی آخرین مرحلۀ تزکیه‌نفس که عبودیت باشد می‌بینید یقظه اول چیزی است که باید در او وجود داشته باشد، اگر در همان عبودیت به خواب برود… چون شیطان آن‌جا می‌آید می‌خواهد با شما کُشتی بگیرد، یک کشتی‌گیر ماهر با انسان خواب چه کار می‌کند؟ زود او را به زمین می‌زند، پشت او را به خاک می‌رساند، خیلی باید حواس شما جمع باشد.

ذکرها در مرحله یقظه برای تثبیت بیداری است

اگر إن‌شاءالله رفتید خدمت بزرگانی که ما به آن‌ها اعتماد داریم، اعتقاد داریم و به شما مرحلۀ‌توبه دادند نگویید دیگر یقظه نمی‌خواهیم، ذکرهای آن مسئله‌ای نیست مثل دارو است برای این‌که در شما یقظه و بیداری ثبت بشود، ما اگر گفتیم شب موقع خواب صلوات بفرستید یا مثلاً گفتیم «قُلْ هُوَ اللَّهُ»(توحید/1)، بخوانید این‌ها همه داروهای بسیار مختصر ولی فعال است، با وضو بخوابید… این‌ها چیزهایی است که خود من معمولاً این‌طوری برنامه می‌دهم، یا صبح بعد از نماز صبح صلوات بفرستید یا «لا إله إلّا الله» بگویید این‌ها یک مطالبی است که انسان باید روی این‌ها فکر کند. شما فکر نکنید یک صلوات چه {اهمیّتی ندارد} می‌گویید صلوات چه ارزشی دارد؟ صلوات را خدا بر پیغمبر، آل‌پیغمبر، بر صابرین در بأساء و ضراء و به کسانی که یک دسته… خدا بخواهد همین الآن بر شما صلوات بفرستد چه کار باید بکنید؟ من یک راهی بلد هستم و آن این است که شما اگر بر پیغمبر صلوات بفرستید خدا در مقابل یک صلوات شما ده مرتبه بر شما صلوات می‌فرستد، رحمت خود را بر شما نازل می‌کند، رحمت خاص‌الخاص خود را هم بر شما نازل می‌کند. به شما می‌گویند صلوات بفرستید، شما می‌خوابید ولی در حقیقت نخوابیدید، در حقیقت بیدار هستید، اگر با وضو خوابیدید… روایات دارد، حتی می‌توانید به همین مفاتیح مراجعه کنید، مثل این است که تا صبح مشغول عبادت هستید، این‌طوری روایت دارد، خود آن‌ها فرمودند. سه تا «قُلْ هُوَ اللَّهُ» بخوانید مثل این است که تمام قرآن را خواندید، تجارت از این بهتر؟ این برای موقع خواب شما است، برای موقع بیداری شما هم که بعد از نماز صبح و اگر إن‌شاءالله… من به نحو الزام نمی‌گویم، ولی پروردگار تقریباً برای عموم الزام کرده است، اگر نماز شب بخوانید، بعد هم اول وقت نماز صبح خود را بخوانید، بعد هم باز صلوات بفرستید بیبینید چقدر خاندان عصمت و طهارت را خوشحال کردید، پس إن‌شاءالله راه خوبی را به شما نشان می‌دهیم.

انسان بیدار باید بفهمد چکار دارد می‌کند

 مسئلۀ بعدی که باید باز متوجه آن باشید این است که مقید باشید در مجالس خود هر کاری که می‌کنید، چه در مجالس، چه در برخورد با اجتماع، هر کاری که می‌کنید بفهمید چه کار می‌کنید! بفهمید. اگر در یک مجلسی می‌روید یک برنامه‌ای هست، یک شعاری هست، اول روی شعار فکر کنید ببینید این شعار درست است بعد شما بگویید، شما با دیگران فرق می‌کنید. من به یاد دارم ما یک منبری را در مسجد در مشهد دعوت کرده بودیم که منبر برود که بعد از آن شب هم دیگر او را دعوت نکردیم، این شاه را دعا کرد و همه هم گفتند الهی آمین، من بعد از این بلند شدم گفتم شما مردم چون فکر ندارید فکر نمی‌کنید که این شخص چه گفت. اجمالاً عادت کردید که بعد از هر دعایی بگویید الهی آمین، ولو بگوید خدا مرگ شما را بدهد شما می‌گویید الهی آمین. فکر کنید، من نمی‌خواهم انگشت روی کارهای بیهودۀ مجالس حتی مجالس دینی بگذارم، باید خود شما بفهمید چون انسان بیدار احتیاج به راهنمایی ندارد. یک آمین می‌خواهید بگویید باید حواس شما باشد که یک آمین باید بگویید یا نباید بگویید، من همان زمان، زمان خود شاه بود بلند شدم گفتم که یعنی چه، به او کلی گفتم. یک کسی منبر رفته بود و گفته بود «قال محمدٌ» این محمد را کشیده بود مردم هم صلوات فرستاده بودند و حال این‌که محمد مالکی که سنّی است او را اسم می‌برد، منتها یک مقدار کشید، نکنید، خدایی نکرده این‌طور نباشید چون می‌خواهید وارد یک راهی بشوید، راهی که خیلی اهمیّت دارد. موقع نماز می‌روید مسجد برای نماز جماعت، این کار بسیار خوب و بسیار پرثواب است اما حالا هر کاری آن‌جا انجام بشود شما تأیید می‌کنید، حرف نزنید، ساکت باشید حتی اگر یک بخشی از نماز خود را در جماعت بلند خواندید و حواس دیگران را پرت کردید این درست نیست. امشب دیدید که نماز خوانده شد، معمولاً در مساجد تکبیرةالإحرام را بلند می‌گویند حتی یا الله یا الله را… یک آقایی خواسته آن‌جا با رفیق خود صحبت کند دیر رسیده است یا الله یا الله می‌گوید و حواس همه را پرت می‌کند {تا خود را به نماز برساند} بعد وقتی‌که آیۀ قرآن خوانده می‌شود باید همه ساکت باشند، می‌گوید «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ‏»(بقره/153)، این آقا هم دارد ذکر می‌گوید. این‌ها چیزهای جزئی است ولی من از باب نمونه این جزئیات را می‌گویم. دست شما، پای شما، زبان شما، همه باید بیدار باشد، حتی مغز شما،

بیداری ملکی و ملکوتی

چون بیداری دو بخش دارد: یکی مُلکی است، همین بیداری که همۀ شما الآن بیدار نشستید و یکی ملکوتی است، ملکوت انسان یک چشم دارد، إن‌شاءالله یک مقدار در مرحلۀ خود جلو بیایید من برای شما شرح می‌دهم که چشم دل انسان یعنی چه؟ چند روز قبل بود که به یک نفر از شخصیت‌های بسیار بالا که مراحل بالایی هم دارد چشم دل را توضیح دادم، گفت از دو روز قبل تا حالا من چیزهایی می‌بینم… باز نه این‌که با این چشم ظاهری می‌بینیم، چیزهایی می‌بینم که در این مدت بیست سالی که با شما هستم نمی‌دیدم. این‌ها را می‌گویم برای این‌که إن‌شاءالله طمع پیدا کنید و جلو بیایید تا ببینید. گوش دل و زبان دل و دلِ دل «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها»(اعراف/179)، این‌ها دل دارند ولی نمی‌فهمند «وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها» چشم دارند ولی نمی‌بینند.

مسئلۀ دیگری که می‌خواستم خدمت دوستان عرض کنم؛ این است که إن‌شاءالله همه کوشش کنند که تا می‌توانند به حقایق فکر کنند، به حقیقت‌ها فکر کنند.

خواب و مکاشفه معیار کمالات نیست

یک مطلبی را می‌خواستم بگویم فراموش کردم که خیلی هم مهم بود، شاید هم صلاح نیست گفته شود، دعا کنید اگر رزق معنوی شما باشد به یاد بیاورم، چون این مسائل إن‌شاءالله برای شما مثل غذا است، نه غذای الآن شما، بلکه غذای همیشگی شما. آن مطلبی که فراموش کرده بودم این است که یک عده از دوستان، از بین شما بیدار شدند ولی خواب هستند، چطور خواب هستیم؟ یک اشاره‌ای جناب آقای رفیعی فرمودند ولی من می‌خواهم یک مطلب مهمی که خیلی هم مهم است عرض کنم؛ شاید برای همۀ شما لازم باشد و آن این است که بعد از ورود به این مراحل فکر نکنید حالا دیگر خواب‌های خوب می‌بینید، مکاشفات خوب، دیگر پشت سر خود را می‌بینید، پشت دیوار را می‌بینید، از دل مردم اطلاع دارید، دیگر می‌توانید مستجاب الدعوه باشید، خدا دیگر تحت اختیار شما است، هر وقت بگویید خدایا این کار را بکن خدا هم بگوید چشم ولی او هر وقت به شما می‌گوید فلان کار را بکن حالا ببینیم مصلحت هست ما بکنیم یا نه، نخندید، مردم این‌طور هستند. جای خود را با خدا عوض کنید، هرچه شما می‌گویید خدا باید بگوید بله، فوراً مستجاب کند ولی هرچه خدا گفته است شما اعتنا نکنید، این‌ها نیست. فقط و فقط باید همۀ فکر شما روی این باشد که مسائلی که از نظر روحی برای شما صلاح نیست مثلاً مثل توجه به دنیا…، نمی‌گویم دنیا نداشته باشید، خدای‌تعالی فرموده: که بگویید «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ»(بقره/201)، خدایا هم دنیای ما را نیکو قرار بده و هم آخرت ما را و هم این‌که ما را از آتش جهنم نجات بده، دنیا را داشته باشید ولی محبت آن را نداشته باشید. صفات‌رذیله را نباید داشته باشید و صفات‌حسنه را باید داشته باشید، این مهم است، حالا اصلاً از امشب تا آخر عمر خود خواب نبینید، بهتر، چون خواب گاهی مایۀ گرفتاری است، انسان شب خواب پریشان دیده است صبح بلند شده است حالا یک احمقی هم…. چون می‌گویند خواب خود را به احمق‌ها نگویید، احمق کیست؟ می‌گویند آن کسی که خواب را بد تعبیر می‌کند. یک وقتی در عراق بودیم یک کسی آمد به من گفت من خواب دیدم دندان‌های خود را کشیدم، گفتم: إن‌شاءالله صفات‌رذیلۀ تو از بین می‌رود، صفات‌رذیله یعنی یکی دندان طمع را کشیدی، یکی دندان حسد را کشیدی، این‌طوری برای او تعبیر کردم، گفت این آقا گفته است که چند نفر از اقوام شما می‌میرند، ببینید این خواب بود.

کاری کنید که امام‌زمان علیه‌السلام را در بیداری ببینید

حالا شما خواب نبینید چه اشکالی دارد؟ شما که اهل‌محبّت به امام‌زمان هستید چرا امام‌زمان را در خواب ببینید در بیداری ببینید. راهی دارد در بیداری {امام‌زمان را ببینیم}؟ بله، خدا ایشان در این کرۀ زمین قرار داده است، در این بدن هم هست، یک کاری بکن که او اراده بکند تا شما او را ببینید، اگر ایشان اراده بکند حتماً خواهید دید. چرا شما خواب حضرت سیدالشهداء را ببینید، برو مثل ابراهیم مجاب در مقابل ضریح ایشان بایست، سؤال بکن و جواب برای تو بیاید، تازه باز بالاتر از این جوابی که تو از گوش می‌شنوی هم هست، آن چیست؟ دل تو، یعنی آن حقیقتی که می‌خواهند با کلام به گوش تو برسانند که از دهان ایشان خارج بشود، در امواج هوا بیفتد، وارد گوش شما بشود، از دل به دل وارد بشود، همان‌طوری که خدا همۀ این قرآن و کتاب علی علیه‌السلام را در قلب رسول‌اکرم واقع کرد و قرار داد. من نمی‌خواهم بگویم بعضی خواب‌ها مثلاً چه است، نه، بالاتر آن هم هست، برای شما بالاتر آن هست.

مکاشفه

می‌گویید مکاشفات چطور؟ مکاشفه هم می‌دانی چیست؟ انسان هم بیدار است و هم خواب است، یعنی مثلاً چشم‌های تو روی هم است، فرض کنید چشم تو به خواب رفته است ولی گوش تو هنوز به خواب نرفته است، یک صدایی هم می‌شنوی ولی در عین حال داری می‌بینی. خدا رحمت کند مرحوم حاج ملاآقاجان می‌گفت من بعد از نماز صبح خوابیده بودم، خواب دیدم چهارده معصوم صلوات‌الله‌علیهم‌أجمعین نشستند و من هم خدمت ایشان نشستم و خیلی گرم صحبت هستم، مکاشفه هم بود چون گوش او می‌شنید، خانوادۀ ایشان علویه بود، {حاج ملاآقاجان می‌گوید} خانم آمد من را برای صبحانه بیدار کرد، من چشم‌های خود را روی هم فشار دادم که این مجلس به هم نخورد، گفتم بسیار خوب بیدار می‌شوم، چند لحظه‌ای گذشت باز آمد، این دفعه که آمد من را بیدار کند من مُشت خود را این‌طوری گرفتم که بزنم پیغمبراکرم من را دعوا کردند که این علویه است و بلند شدند قهر کردند و همۀ ائمه هم رفتند، این مکاشفه بود. از آن طرف وقتی‌که ایشان از دار دنیا رفت در همان لحظه مرحوم آمیرز ابوالقاسم عطار که همین تهران زندگی می‌کرد به ما گفت ایشان دارد از دنیا می‌رود و تمام اعمال او با اعمال ائمه یکی شد، این ارزش دارد. کوشش کنید که مکاشفات هم برای شما مطرح نباشد، مکاشفات به هر حال نیمه خواب است که احتمال مکاشفات علمی… البته مکاشفات علمی حکمت است و بر قلب هر کسی نازل نمی‌شود و بحث دیگری است، ولی مکاشفات ظاهری این‌طور است.

مشاهدات

 مشاهدات چطور؟ مشاهداتی داریم که انسان دیگر می‌بیند، امام، پیغمبر، ائمه را می‌بیند، می‌گویند بعضی‌ها این‌طور هستند ولی اگر تو پیغمبر را که صلوات جمیع ملائکه و جمیع جن و إنس بر ایشان باد، دیدی ولی روحیات تو به روحیات پیغمبر نمی‌خورد خیلی کار مهمی نکردی چرا؟ به جهتی که اولی و دومی و سومی و ابوسفیان و معاویه این‌ها هر روز پیغمبر را می‌دیدند ولی چون صفات بد داشتند، صفات‌رذیله داشتند هیچ فایده‌ای نداشت، این‌طور هم نباشید. چرا، مکاشفات و مشاهدات و حتی خواب‌های خوب انسان را تشویق می‌کند که این کار خود را ادامه بدهد، خوب است، بسیار خوب، ولی فکر خود را به این مسائل که صوفیه القاء کرده‌اند بسنده نکنید و مواظب باشید که همۀ هدف شما تزکیه‌نفس باشد، یعنی خود را از همۀ بدی‌ها پاک کنید، از همۀ صفات‌رذیله پاک کنید. این هم مطلبی بود که من احتمال دادم رزق شما نباشد ولی الحمدلله به زبان من آمد، اهمیّت بدهید.

خوابها و مکاشفات و مشاهدات مثل شکلاتی است که در راه به شما می‌دهند

 امیدوار هستیم إن‌شاءالله خوب به همین مسائلی که عرض کردم؛ توجه داشته باشید و اگر خدا تمام مکاشفات و مشاهدات و استجابت دعوات و همۀ این‌ها را به شما می‌دهد مثل وقتی است که شما در هواپیما نشستید می‌بینید مهماندار می‌آید یک جعبۀ شکلات جلوی شما می‌گیرد و شما یک شکلات برمی‌دارید، این‌ها مثل شکلات‌هایی است که در راه به شما می‌دهند و خدای‌تعالی بسیار میزبان خوبی است، بسیار محبّت دارد ولی اگر هدف کسی این باشد که برود مثلاً پنجاه هزار تومان بدهد و بلیط هواپیما بگیرد برای آن شکلات، این خیلی نادان است، بگویند آقا می‌خواهی چه کار کنی؟ بگوید می‌رویم در آن هواپیما می‌نشینیم و یک شکلات می‌خوریم، این‌طور نباشید،

این صوفی‌ها اکثراً همین‌طور هستند، می‌گویند آقا چه کار کردی؟ می‌گوید مکاشفاتی ما پیدا کردیم، یعنی شکلات خوردیم. اگر کسی این کار را بکند ما او را دیوانه می‌دانیم، آقا تو این همه پول دادی! برو از شیرینی‌فروشی یک جعبه شکلات بخر، لازم نیست یک صدم این پول را هم بدهی. هواپیما برای این است که شما را به مقصد برساند، الآن شما در این مرحلۀ‌یقظه از پله‌های هواپیما بالا رفتید بعضی از شما زیادتر و بعضی از شما کمتر و إن‌شاءالله حرکت می‌کنید با بیداری کامل که به مقصد برسید.

 

دعا کردن برای دوستان در مواقع استجابت دعا

امیدوار هستم حضرت موسی‌بن‌جعفر علیه‌الصلاةوالسلام یار همۀ شما باشد و ایشان و سایر ائمه و بالأخص حجةبن‌الحسن ارواحنافداه همۀ شما را کمک کند و دست شما را بگیرد و إن‌شاءالله به مقصد برسید و وعدۀ ما و شما در ظل توجهات پروردگار و در لقاء پروردگار با خاندان عصمت و طهارت علیهم‌الصلاةوالسلام.

امیدوار هستیم إن‌شاءالله باز هم خدمت آقایان برسیم و همه موفق باشند، إن‌شاءالله به دستورات دقیق عمل کنید و إن‌شاءالله اگر فرصت کردید در بعد از این‌که همۀ دوستان خود را دعا کردید ما را هم دعا کنید و یک مطلبی که باز هم به یاد آوردم که می‌خواستم بگویم این است که در نمازشب، در موقع استجابت دعا، در جاهایی که احساس می‌کنید خیلی به خدا نزدیک شدید و دعا می‌کنید در حرم‌های ائمۀاطهار علیهم‌الصلاةوالسلام، در امامزاده‌ها، در بعد از نمازها، نیمه‌های شب، هر جایی که مقتضی دیدید این‌طوری برای دوستان خود دعا کنید، بگویید:

«خدایا هر کس از این دوستان در مراحل تزکیه‌نفس جدی است و کار می‌کند در هر مرحله‌ای هست، خدایا آن‌ها را به محضر حجةبن‌الحسن برسان.»

البته الآن من دعا نکردم بلکه به شما تعلیم دادم، مثل دعاهای صحیفۀ است که حضرت تعلیم می‌دادند. نمی‌خواهد اسم یک یک اشخاص را ببرید، چون زیاد هستند و شما نمی‌توانید، وقت نمی‌کنید، بگویید خدایا هر کس در مرحلۀ تزکیه‌نفس هست از این دوستان… این‌ها همه برادرهای شما هستند، خدایا همۀ آن‌ها را به کمالات برسان، به امام‌زمان برسان، به لقاء خود برسان، من از شما می‌خواهم که چنین دعایی بکنید چون برای خود شما خوب است و حتماً إن‌شاءالله انجام بدهید.

من خسته شدم و شما بیشتر از من، امیدوار هستیم که إن‌شاءالله خستگی شما با ظهور حضرت ولیعصر رفع بشود.

«نسئلک اللهم و ندعوک بأعظم أسمائک و بمولانا حجةبن‌الحسن یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا رحمن یا رحیم، یا غیاث المستغیثین، یا مجیب الدعوة المضطرین، یا الله یا الله

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید