۱۸ ذی القعده ۱۴۲۵

اعوذ بالله من الشیطانالرجیم

بسم الله الرحمنالرحیم

الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسولالله و علی آله آلالله لا سیما علی بقیةالله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنةالدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یومالدین.

اعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ، وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کماءٍ انْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْارْضِ فَاصْبَحَ هَشیما تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَ کانَ اللَّهُ عَلی کلِّ شَی‌ءٍ مُقْتَدِرا، الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیرٌ عِنْدَ رَبِّک ثَوابا وَ خَیرٌ امَلا (کهف/45و46)

 

غالباً صحبت‌هایی که در جلسات می‌شود درباره‌ی مراحل تزکیه‌ی نفس است، ولی این مراحل یک مسائل جنبی هم دارد که غالباً دوستان دوست دارند که آن‌ها مطرح بشود و کمتر هم مطرح می‌شود، لذا از امروز ان‌شاءالله آن مسائل جنبی که مِن‌جمله تقوا و شرح صدر و ایمان است درباره‌اش بحث می‌شود و آقایان خوب دقت کنند، این مطالب را یاد بگیرند و خود را زیاد معطل بعضی از مسائل دیگر نکنند.

 

تقوا و لزوم آن در سیر الی الله

اول تقوا است؛ از لحظه‌ای که انسان مراحل تزکیه‌ی نفس را شروع می‌کند مسئله‌ی تقوا مطرح است. تقوا به معنای نگه داشتن خود از بدی‌ها است و در روایات و آیات قرآن بسیار به آن اشاره شده و گاهی هم خود ما درباره‌ی آن صحبت کرده‌ایم ولی آن‌طوری که تحقیقی باشد و منظم باشد نبوده است. از آن لحظه‌ای که شما شروع به سیر الی الله می‌کنید باید یک زاد و توشه‌ای همراه داشته باشید که اسم آن تقوا است. در آیات قرآن از تقوا به زاد و توشه تعبیر شده، به لباس تعبیر شده و بسیاری از مَثَل‌ها را برای اهل تقوا و متقین و حقیقت تقوا بیان کرده‌اند. تقوا به معنای همان جمله‌ای است که در دفاتر شما در مرحله‌ی اول تذکر داده می‌شود؛ اول جمله‌ای که در دفتر شما که اهل تزکیه‌ی نفس هستید باید نوشته شود و نوشته می‌شود که غالبا در مرحله‌ی یقظه و در مرحله توبه بیشتر تذکر داده می‌شود این است که به هیچ وجه گناه نکنید و واجبات خود را صحیح و کامل و اول وقت انجام دهید، عمل به این مسئله‌ تقوا است، یعنی ما اگر می‌خواست با یک کلمه بگوییم که باید در مرحله‌ی اول چه بکنید، بدون توضیح می‌خواست بگوییم: تقوا داشته باشید. «تَزَوَّدُوا فَانَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوی» (بقره/197) زاد و توشه داشته باشید زیرا بهترین زاد و توشه تقوا است. انسان قبل از این‌که به مسافرتی حرکتی کند، مخصوصا راهی که خطرناک باشد، در راه زاد و توشه‌ای نباشد، انسان دشمن زیادی در راه داشته باشد، می‌بینیم که در چنین مسافرتی انسان از شب قبل به فکر غذای فردای خود می‌افتد که چه غذایی برداریم؟ چه لباسی بپوشیم؟ آیا هوای آن‌جا گرم است یا سرد؟ چه چیزهایی نیاز است که در این سفر انسان داشته باشد و چه چیزهایی نیاز نیست؟ بنابراین اولین کار باید تقوا باشد. اگر دفاتر کسانی که در بیست سال قبل یا کمتر، مثلا پانزده سال قبل نوشته شده است نگاه کنید می‌بینید که ما اول جمله‌ای را که نوشته‌ایم این است: گناه نکنید و واجبات خود را انجام بدهید. معنای تقوا این است، زاد و توشه‌ی تقوایی یعنی این، آن‌قدر هم در روایات و در آیات قرآن و در احادیث و خطبات ائمه‌ی اطهار علیهم الصلاة و السلام به این مسئله تاکید شده که شاید از هر چیزی بیشتر به آن توجه شده است.

 

تقوا و اعتصام درمراحل تزکیه‌ی نفس

این تقوا قدم به قدم در تمام مراحل با شما می‌آید. تقوا در مرحله‌ی یقظه یک معنا دارد، تقوا در مرحله‌ی توبه یک معنا دارد، تقوای در مرحله‌ی استقامت و همین‌طور مراحل بعد به تدریج کنار مراحل شما حرکت می‌کند و اگر تقوا تضعیف شود، یعنی شما به اصطلاح یک مرحله جلو رفته‌اید ولی تقوا همراه شما نیامده است، این مرحله‌ی شما بی‌اساس است، بی‌ارزش است، فایده‌ای ندارد و این تقوایی که مورد صحبت هست از مرحله‌ی یقظه که شروع می‌شود یک وقت شما چشم باز می‌کنید می‌بینید خودتان مثلا در مرحله‌ی عبودیت هستید و تقوای شما هم همراه شما آمده، در کنار حالات روحی شما حرکت کرده و اسم این تقوا عوض شده، اسم آن اعتصام شده است. ببینید یک مَثَلی برای شما می‌زنم، انسان گاهی به مسافرت می‌خواهد برود، چون اهل گردش و تفریح و مثلا کارهای ناصحیح و باطل است دوست دارد یک نفری هم‌بزم خود او همراهش باشد، مثلا فرض کنید معتاد است، یک نفر معتاد را همراه خودش برمی‌دارد و با او حرکت می‌کند تا بتواند در هر کجا که می‌خواهد مثل کار خودش را او هم انجام بدهد و به اصطلاح با هم هم‌پیاله باشند، با یکدیگر هم‌منقل باشند، با هم بگویند و بخندند و غیبت کنند و بگذرانند و تفریح آن‌ها این است، اما اگر شما یک نفری را با همین آدم همراه کردید که جداً مخالف همه‌ی این کارها بود، مخالف همه‌ی این اعمال ناپسند بود، وقتی که با هم حرکت کردند، در روزهای اول بسیار به آن شخص مسافر سخت می‌گذرد، هر کاری می‌خواهد بکند می‌گوید: آقا نکن، این کار درست نیست، هرچه می‌خواهد بگوید جلوی او را می‌گیرد؛ غیبت نکن، تهمت نزن، حرف لغو نگو، کار گناه نکن، مثلا اگر معتاد است باید دیگر تو اعتیاد نداشته باشی، اقلا در حضور من نباید کاری که به اعتیادت توجه بشود انجام بدهی و امثال این‌ها، کاملا موی دماغ است، کاملا مزاحم است، برای چنین فردی خیلی سخت است با یک چنین شخصی که دارای تمام صفات حمیده است حرکت کند، اما او را مجبور کرده‌اند، مثلا اداره به او گفته است حتما باید با این شخص باشی، یک استادی دارند گفته است حتما باید با این حرکت کنی، از حرف این هم تجاوز نکنی، فرمانده همه‌ی مسائل تو این شخص باشد، اگر تو ملتزم شدی روزهای اول خیلی سخت می‌گذرد اما کم‌کم به آن عادت می‌کنی، تقوا هم همین است، اگر می‌خواهید سالک الی الله باشید باید با تقوا حرکت کنید، آقای تقوا را همراه خود بردارید، خیلی هم به شما سخت می‌گذرد اما باید این راه را بروید، برای منافعتان هم که شده باید این قدم را بردارید، چه کنیم؟ یک همسفری داریم که همه جا ترمز می‌کند و نمی‌گذارد من قدم از قدم بردارم جز در راه صحیح. روزهای اول خیلی سخت است، افرادی که غالبا عقب می‌زنند به خاطر این است که نمی‌توانند تحمل این مسئله را بکنند، لذا گفته می‌شود حالا که تو فهمیدی باید این راه را بروی، حالا که فهمیدی که این راه برای تو مفید است باید باتقوا باشی. شما بگویید من باید با جناب آقای تقوا حرکت کنم، خدای تعالی هم فرموده که «انَّما یتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ» (مائده/27) خدا از متقین این سفر را قبول می‌کند، متقین چه کسانی هستند؟ آن‌هایی که تقوا همراه دارند، تقوا را همراه برداشتند و حرکت کردند،

 

اگر تقوا با شما نباشد بلاها بر سر شما خواهد آمد

اگر تقوا نداشته باشید این را بدانید که دزدها، آن‌هایی که می‌خواهند شما را به جهنم ببرند، آن‌هایی که می‌خواهند پول جیب شما را خالی کنند و وسط بیابان شما را تنها بگذارند، آن‌هایی که می‌خواهند سر از تن شما جدا کنند، آن‌هایی که می‌خواهند در یک دره‌ای شما را پرت کنند که کسی از شما اطلاعی پیدا نکند، اگر آقای تقوا با شما نباشد، همین بلاها را سر شما درمی‌آورد. شیطان قوی‌ترین کسی است که در راه به کمین شما نشسته، قسم خورده است که من آن‌ها را گمراه می‌کنم، «فَبِعِزَّتِک لَاغْوِینَّهُمْ اجْمَعینَ» (ص/82) ای خدا! به عزت تو قسم همه را گمراه می‌کنم، پرت می‌کنم، نمی‌گذارم به لقاء تو موفق بشوند؛ اما اگر تقوا همراه شما باشد مصونیت دارید، تقوا به یک عبارت دیگر همان ولایتی است که خدا فرموده است: «وِلایةُ علی بن ابیطالب حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی امِنَ مِنْ عَذَابِی» (عیون اخبارالرضا، ج 2، باب 38) معنی ولایت را برای شما گفته‌ام، ولایت علی بن ابیطالب یک حصار محکمی است که اگر کسی داخل این حصار شد، داخل این زره شد، داخل این مصونیت شد، از عذاب‌هایی که خدا برای منحرفین قرار داده این شخص محفوظ است، محال است که شما بتوانید قدمی را در راه سیر و سلوک بردارید جز آن‌که تقوا همراه شما باشد.

 

باید صددرصد حواستان جمع باشد که با تقوا حرکت کنید

نگذارید تقوا عقب بیفتد، نگذارید تقوا جلو بیفتد، تقوا عقب نمی‌افتد، با شما همراه است، ولی نگذارید جلو بیفتد،‌ شما عقب نمانید. چطور ممکن است انسان از تقوا عقب بماند؟ حواسش پرت می‌شود، دیدید در مسافرت یک جمعی دارند می‌روند و تمام فکر و هوش و حواس آن‌ها این است که به مقصد برسند، اما در این بین یک نفر هست که حواسش پرت است، گاهی به این درخت نگاه می‌کند، گاهی مثلا با آن فردی که در یکی از دهات در راه هست حرف می‌زند، گاهی با دزدها صحبت می‌کند، یک وقتی می‌بیند که قافله رفته و این عقب مانده است. آقایان! از چیزهایی که باید صددرصد حواس شما نسبت به آن جمع باشد این است که با تقوا حرکت کنید. شما می‌خواهید وارد یک رستوران در راه بشوید، از قبل سفارش شده است که اگر این شخص با آقای تقوا وارد شد او را راه بدهید والّا او را راه ندهید،

 

کار ثواب را خدا از متقین می‌پذیرد

«انَّما یتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ»، شخصی در مدینه پیدا شده بود، بسیار معروف شد که مرد خوبی است – چون ملاک‌ها از نظر ما با ملاک‌هایی که اسلام و ائمه علیهم السلام دارند فرق می‌کند، که اگر فکر بکنیم همه‌ی ملاک‌ها…، اگر بگوییم همه‌ی ملاک‌ها زیادی نگفتیم، حالا احتیاطا اکثر ملاک‌هایی که در نزد ما مربوط به اسلام است و دین است و واقعیت است و پاکی است، این‌ها با ملاک‌های اسلامی فرق می‌کند. یک شخصی اگر همیشه نماز بخواند،‌ یک تسبیح دستش باشد ذکر بگوید، یک مقدار سرش را از تَه تراشیده باشد و یک محاسن زیبایی هم داشته باشد، یک عبا هم به دوش بیندازد، ولی هیچ کاری نه برای مردم و نه برای خود بکند، می‌گوییم بسیار آدم خوبی است، چنین فردی در مدینه پیدا شده بود- مردم هم دور او جمع می‌شدند، خیلی به او محبت می‌کردند، کسی هم حق آزار او را نداشت، کسی هم حق اعتراض به او نداشت، یک روز امام صادق علیه الصلاة و السلام دید دارد از کنار خیابان می‌رود، حضرت از آن دور مواظب او بودند ببینند کجا می‌رود، رفت کنار مغازه‌ی بقالی، دو تا انار برداشت بدون این‌که صاحب مغازه متوجه بشود، زیر عبایش گذاشت، عبا هم که تقریبا ستارالعیوب است. از آن‌جا عبور کرد،‌ کنار مغازه‌ی نانوایی – سابقا نان‌ها را روی منبر می‌ریختند، اسم آن هم منبر بود، یعنی یک چیزی درست می‌کردند، چون نان‌ها زیاد بود آن‌جا می‌ریختند- رفت از آن‌جا هم دو تا نان برداشت و باز زیر عبای خود کرد و رفت. حضرت هم دورادور مواظب او بودند. وارد یک خرابه‌ای شد، این نان و انار را داد به فقیری که آن‌جا افتاده بود و خیلی نیازمند بود، این هم او را دعا کرد و او هم رفت. حضرت جلو رفتند گفتند: این چه کاری بود کردی؟ عرض کرد: مگر تو قرآن نخواندی؟ – انسان مغرورِ نافهم به امام زمانش می‌گوید: مگر تو قرآن نخواندی! انسانی که معرفت ندارد به امام زمانش، این که فرموده‌اند: «مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً» (الکافی، ج ‌1، ص 377) به مرگ زمان جاهلیت مُرده است، این‌طوری است- حضرت فرمود: چرا قرآن خوانده‌ام، عرض کرد: خدا در قرآن – اجتهاد را ببینید، اجتهاد بعضی از افرادی که مدعی اجتهاد هستند و اهل تزکیه‌ی نفس نیستند این‌گونه می‌شود- فرموده است: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ امْثالِها» (انعام/160)، کسی که کار خوب بکند ده برابر مزد می‌گیرد و کسی که کار بد بکند یک برابر عذاب می‌کشد و به او اعتراض می‌شود. ما دو تا نان دادیم به این فقیر، ده تا اجر، دو تا انار هم باز به این فقیر دادیم، این هم ده تا، پس می‌شود بیست تا اجر، و دو تا گناه کردیم که دزدی کردیم، آن دو تا را از این بیست تا کم می‌کنیم، هیجده اجر برای ما می‌ماند! جواب شما چیست؟ می‌گویید: همان جوابی که امام صادق فرمود و همان چیزی که امروز دارم برای شما توضیح می‌دهم، فرمود: «انَّما یتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ»، کار ثواب را خدا از متقین می‌پذیرد، یعنی اگر در وقتی که درِ مغازه‌ی نانوایی بودی تقوا همراه تو بود، وقتی که درِ مغازه‌ی بقالی بودی تقوا همراه تو بود این کار ثواب تو قبول می‌شد، درست بود، مُزد به تو می‌دادند و اگر تقوا همراه تو بود آن‌قدر دقیق بودی که بدون رضایت صاحب مغازه حتی به نان او دست نمی‌زدی، دست به انار او نمی‌زدی، حتی تا این حد که یک مقدار انار او را فشار بدهی. درِ مغازه‌ی بقالی رفته بودند، خربزه‌های مشهد این‌طور است که یک مقداری باید فشار بدهند ببینند صدا می‌کند، اگر صدا کرد خوب است، یک کسی سؤال می‌کرد اشکال دارد؟ با رضایت صاحب مغازه اشکال ندارد، اما همان‌جا باید از صاحب مغازه بپرسید که اجازه می‌دهید ما ببینیم این سر خربزه تُرد است؟ صدا می‌کند یا نمی‌کند؟ ببینید تقوا این‌جا با شما است،

 

تقوا جانشین خداست و همه جا باید باشد

تقوا در همه جا هست، تقوا جانشین خداست، خدا «اهْلُ التَّقْوی» است، «یا اهْلُ التَّقْوی وَ اهْلُ الْمَغْفِرَةِ» (عدة الداعي و نجاح الساعي، ج 1، ص 182)، خدا اهل تقوا است، یعنی اگر شما می‌خواهید خدا همراه شما باشد، تقوا همراه شما باشد. به شما اجازه نمی‌دهد که چشم شما یک لحظه بیشتر به زن نامحرم بماند، تقوا به شما اجازه نمی‌دهد که کوچکترین کاری که حتی مکروه است انجام بدهید. یک موجودی است با انسان و صددرصد مواظب انسان، عایق برای انسان، همه چیز برای انسان و کنترل‌چی عجیبی برای انسان است، لذا سفارش کردند که تقوا داشته باشید، متقین را خدا دوست دارد، تو اگر وارد هر جا بشوی، تقوا همراه تو نباشد خدا تو را دوست ندارد، اجازه هم نمی‌دهد که آن‌جا وارد بشوی، در خانه‌ی خدا اگر با بی‌تقوایی وارد شدی می‌دانی چه می‌شود؟ داری طواف می‌کنی، طبق رسومات و نه برای خدا، یک زن کنار تو هست و او هم دارد طواف می‌کند، چون تقوا همراه تو نیست، تقوا تو را نگه نداشته است، می‌بینی که بدت نمی‌آید خودت را به او نزدیک کنی. در مسجدالحرام، کنار کعبه، اگر تقوا همراهت نبود بدان که نمی‌توانی با خدا باشی، نیمه‌ی شب برای نماز شب از خواب بلند شدی، اگر تقوا هم بیدار بود، همراه تو بود، نماز تو برای خدا خواهد بود، عبادت تو برای خدا خواهد بود، اما اگر کاری به تقوا نداشته باشی، یا ریاء می‌کنی یا همان‌جا به فکر خیانت هستی یا لااقل طوری نماز شب می‌خوانی که اگر فردا خواستی در بین مردم آن را تعریف کنی دروغ نگفته باشی، ریائاً. کوشش کنید که تقوا را هیچ وقت از دست ندهید، همه جا باتقوا باشید، اصلا فکر کنید یک آقایی همراه شما است به نام تقوا، چون خدای تعالی دو تا مَلک بر ما موکل قرار داده است، متاسفانه این دو تا مَلک را ما نمی‌بینیم، صدای آن‌ها را نمی‌شنویم و آن‌ها کنترل ما را ندارند، فقط می‌نویسند، «ما یلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ» (ق/18) حتی یک کلمه‌ای از زبان شما خارج نمی‌شود «الا لَدَیهِ» مگر اینکه کنار او رقیب و عتید هست و این‌ها حفظ می‌کنند؛ خب حفظ کنند، دیروز تا حالا حفظ کردند چه اثری داشته است؟ به جایی هم که نمی‌گویند… اول به خدای تعالی عرضه می‌کنند، خدا هم که ستارالعیوب است، پروردگار متعال «اظْهَرَ الْجَمِیلَ» (الکافی، ج ‌2، ص 578) است، کارهای خوب تو را همیشه ظاهر می‌کند، حتی در دعای کمیل می‌گویید: «وَ کمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ اهْلًا لَهُ نَشَرْتَهُ» (اقبال الاعمال، ج ‌2، ص 707) خدای مهربان این‌طوری است که علی بن ابیطالب عرض می‌کند: چقدر ثنای جمیلی که من اهل آن نبودم ولی تو در بین مردم پخش کردی و من را خوب معرفی کردی. چیزی که شما را کنترل می‌کند تقوا است، تقوایی که در دل شما باشد. تقوا ظاهری هم نیست، باید در دل آن را جا بدهید، کنار روحتان، کنار نفستان باید باشد.

 

فوائد تقوا

حالا اگر تقوا با شما بود ان‌شاءالله فواید آن را عرض می‌کنم، فواید زیادی دارد. اول سوره‌ای که در قرآن بعد از سوره‌ی حمد می‌خوانید؛ «ذلِک الْکتابُ»، در تفسیر این «ذلِک» اهل ادب در مجلس هستند، حتی من در ترجمه‌ی اول به یاد دارم، حالا اشتباه شده بود یا بلد نبودم، نوشتم «این کتاب»، آن‌ها به من گفتند: «ذلِک» به معنای آن است، بعد رفتم روی آن کار کردم دیدم «آن» باید باشد، «آن کتاب»، «ذلِک الْکتابُ». «ذلِک» یعنی آن. این کتاب جلوی من است، پس چرا آن؟‌ آن کتابی که دست تو نرسیده است! آن کتابی که باید به دست تو برسد، آن کتابی که همه‌ی آن حکمت است، آن کتابی که وقتی تقوا همراه انسان بود آن کتاب را به او نشان می‌دهند، «ذلِک الْکتابُ لا رَیبَ فیهِ»، وقتی آن کتاب را ببیند آن‌وقت هیچ شکی برای احدی باقی نمی‌ماند، «هُدی لِلْمُتَّقینَ»، آن کتاب برای کسی که تقوا همراه او هست هدایت است، ببینید خیلی راحت، تقریبا اولین آیه، اولین سوره، – سوره‌ی حمد تقریبا به عنوان مقدمه‌ی قرآن است، فاتحة الکتاب است ولی- سوره‌ی اول قرآن سوره‌ی بقره است: «ذلِک الْکتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدی لِلْمُتَّقینَ» (بقره/2)، پس تقوا خیلی مهم است.

 

اگر می‌خواهید هدایت بشوید تقوا داشته باشید

کوشش کنید که اگر می‌خواهید هدایت بشوید، این راهتان را سهل و آسان بروید‌ تقوا را داشته باشید. چه اشکالی دارد هرشب بنشینید با خودتان صحبت کنید، ببینید آیا امروز تقوا همراه شما بوده است یا نبوده است؟ شما همه جا رفتید، همه کس را دیدید، همه‌ی افکار در مغز شما آمد، کجای آن تقوا بود و کجا نبود؟ هر جا نبوده است خیلی متاسف باشید و نگذارید فردا او از شما فاصله بگیرد.

 

محاسبه و مراقبه برای تقوا

امیرالمؤمنین فرمود: «لَیسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کلِّ یوْمٍ [مَرةَ]» (الکافی، ج ‌2، ص 453) از ما نیست کسی که لااقل در شبانه‌روز یک مرتبه حساب نکند، و الّا سالک الی الله باید دائما محاسبه داشته باشد، دائما مراقبت داشته باشد، ولی حالا در شبانه‌روز، برای این‌که امروز تقوا همراه من بود یا نه؟ اگر من تقوا می‌داشتم آن کار اشتباه را که کردم و به من می‌گفتند: تو کردی؟ نمی‌گفتم: نه من نکردم، فلانی کرده است، اگر تقوا همراه من بود. اگر تقوا همراه من بود وقتم را به بطالت نمی‌گذراندم، اگر تقوا همراهم بود فلان حرف لغو را نمی‌گفتم، اگر تقوا همراهم بود من فلان نگاه بی‌جا را نمی‌کردم، فلان کلام ناصحیح را نمی‌شنیدم، این‌طوری می‌شدید. حساب کنید، شب بنشینید، به نفس خود خطاب کنید که فلان جا چرا تقوا را همراه خود نداشتی؟ بعضی از عرفا را می‌گویند…، ولو شماها الحمدلله راهی که می‌روید شاید نیازی نداشته باشید که مثلا یک چوبی بگذارید این طرف، یک خنجری آن طرف، نفس خود را به محاکمه بکشید، بعضی‌ها این کار را می‌کردند که چرا فلان جا رفتی؟ آقایان! خدای من شاهد است، من معتقد هستم، حالا شما می‌خواهید اعتقاد داشته باشید یا نداشته باشید، یک روزی می‌رسد که همه‌ی این‌ها سؤال می‌شود، ما به تو گفتیم همه جا باتقوا باش، فلان جا چرا بدون همراهی تقوا رفتی؟ فلان حرف را چرا بدون اجازه‌ی تقوا گفتی؟ «لا یغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کبیرَةً الا احْصاها» (کهف/49)، نامه‌ی اعمال انسان وقتی به دست او داده می‌شود آدم تعجب می‌کند، عجب آدم سخت‌گیری! ما یک انگشتمان را زدیم به دهانمان و زدیم در این شکرها ببینیم چه مزه‌ای می‌دهد، این را برداشتند نوشتند که تو یک انگشت نمک یا شکر گذاشتی در دهانت. یک کسی که بخواهد سخت بگیرد این‌طوری است،

 

بیاییم با داشتن تقوا با خدا صفا داشته باشیم

بیاییم با خدا صفا داشته باشیم، صمیمیت داشته باشیم، روایت دارد که اگر شما یک مهمانی را به خانه دعوت کردید، ناهار مفصلی به او دادید، موقع رفتن با شما درگیر شد، خیلی هم به شما بد و بی‌راه گفت، شما اگر یک فرد کریمی باشید هیچ وقت نمی‌گویید: من به تو ناهار دادم، من به تو غذا دادم، دو تا نان خریده بودم، مثلا سه تا ظرف برای تو چیده بودم و امثال این‌ها، نمی‌گویید، مگر خیلی انسان را اذیت کند، خیلی انسان را اذیت کند، خیلی باید انسان دشمنی بکند تا این‌ها را هم حساب کنند. خدای مهربان روز قیامت می‌فرماید: من از نعمت‌های خود از مردم سؤال می‌کنم، امام این جمله را در ضمن یک آیه‌ی شریفه می‌فرماید، ولی در ذیل آیه‌ی «لا یغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کبیرَةً الا احْصاها»، در مقابل آن‌هایی که هیچ تقوا را همراه خود نبرده بودند طبعا همه چیز مورد سؤال است. چرا فلان کار را کردی؟ چرا فلان جا رفتی؟ چرا فلان چیز را خوردی؟ چرا؟ ببینید تمام آن چرا است، برای اینکه با تقوا نبودید، تقوا همراه شما نبود. پس کوشش کنیم… ان‌شاءالله از عرائض امروزمان این نتیجه را برداریم و جدی باشیم و از امروز یک چیزی مثل این‌که همراه ما باشد، در خلوت، در جلوت، در هر کجا که هستیم، یک شخصی که همه‌ی قوانین الهی را در دست گرفته و ما را راهنمایی می‌کند، به نام تقوا. در هر مرحله‌ای هم که هستید باشید، چون این کنار شماست، در یقظه باشید تقوا باید داشته باشید، در توبه باشید تقوا باید داشته باشید، در استقامت… اصلا استقامت برای تقوا است، باید تقوا داشته باشید، در صراط مستقیم حرکت می‌کنید اگر تقوا نداشته باشید منحرف می‌شوید و تا آخر. امیدواریم خدای تعالی همه‌ی ما را اهل تقوا و اهل مغفرت قرار دهد،

 

ما امامالمتقین زمانمان را ضعیف قرار دادهایم

و خدا ما را با متقین قرار دهد که امام‌المتقین؛ علی بن ابیطالب علیه الصلاة و السلام و حضرت علی بن موسی الرضا و سایر ائمه‌ی اطهار علیهم الصلاة و السلام هستند، این‌ها امام‌المتقین هستند. به‌دلیل این‌که متقین درجاتی دارد، این‌ها عِباد‌ الرحمانی هستند که عرض می‌کنند: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ اماما» (فرقان/74)، خدایا! ما را برای متقین امام قرار بده. ائمه‌ی اطهار علیهم الصلاة و السلام که از «عِبادُ الرَّحْمنِ» هستند و درجه‌ی اعلای آن هستند می‌خواهند برای متقین امام باشند. در ضمن یک حدیث که البته این مربوط به تحریف قرآن نیست بلکه مربوط به قرائت است، امام می‌فرماید: «وَ اجْعَلْ لَنَا مِنَ الْمُتَّقِینَ امَاما» (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج 67، ص 276) – آیه ممکن است این‌طور باشد- خدایا! برای ما از متقین یک امامی قرار بده. یکی از مشکلات ما در زمان غیبت حضرت بقیةالله این است که ما امام ظاهری نداریم و برای این جهت باید روزهای جمعه بگوییم: «فَلْیبْک الْبَاکونَ وَ ایاهُمْ فَلْینْدُبِ النَّادِبُونَ وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتذرف الدُّمُوعُ وَ لْیصْرُخِ الصَّارِخُونَ وَ یضِجَّ الضَّاجُّونَ وَ یعِجَّ الْعَاجُّونَ» (اقبال الاعمال، ج ‌1، ص 297) برای این جهت «اینَ الْحَسَنُ، اینَ الْحُسَینُ»، درست است آن‌ها قدر ندانستند اما ما که قدر می‌دانیم،‌ اگرچه معلوم نیست… «اینَ ابْنَاءُ الْحُسَینِ… اینَ بَقِیةُاللَّهِ»، ای خدا! می‌شود یک روزی این امام متقین به عنوان امامت کل که تمام دنیا را امامت کند… ما که جزء مستضعفین هستیم، جزء کسانی هستیم که ضعیف واقع شدیم، مستضعفین به معنای واقعی هستیم نه به معنای اصطلاحی، چون در زمان ما مستضعف کسی است که گدا باشد، فقیر باشد، از جهت مادّی چیزی نداشته باشد، نه! ممکن است ثروتمندترین مردم مستضعف فکری و ایمانی باشد و ممکن است خود حضرت بقیةالله ارواحنا فداه به خاطر این ندانم‌کاری‌هایی که ما داریم مستضعف باشد، مضطر باشد، ما او را تضعیف کردیم، این امام‌المتقین کجای زندگی ما دخالت دارد؟‌

 

دشمنی ها علیه امام زمان علیهالسلام

اگر او را ضعیف نکردیم فقط به اسم او اکتفاء می‌کنیم و نام مقدس او را می‌بریم که همان هم مایه‌ی حرف است، بعضی‌ها حرف می‌زنند… چرا تو اسم امام زمانت را روی سر خود نزدی؟ می‌گویند: این برای انجمن حجتیه است! نمی‌دانم این انجمن حجتیه چه کار کرده؟ ما که اصلا اطلاعی از آن‌ها نداشتیم. نفوذی‌های از غیر مسلمان‌هایی که با امام زمان مخالف هستند تا هر کس اسم امام عصر ارواحنا فداه را می‌برد فورا می‌گویند: این‌ها جزء انجمن حجتیه هستند! انجمن حجتیه مگر چه کرده؟ اول جُرم‌ها را ثابت کنید، کفر آن‌ها را ثابت کنید، بعد یک نفر را به او نسبت بدهید، آن هم بی جهت. من که نمی‌دانم چه کار کردند، شما می‌دانید خب بگویید تا ما بیشتر از آن‌ها تبری کنیم، البته به همین اندازه هم که می‌کنیم واقعیت این است که تقوا همراه ما نیست. خدا لعنت کند آن کسی را که با نداشتن تقوا چه جمعیتی را، چه فردی را، چه اجتماعی را می‌خواهد از امام زمان دور کند و نگذارد که نام مقدس حضرت بقیةالله در بین مردم برده بشود. دیدم یک شخصی یک کتابی نوشته است، نوشته بود: به کوری چشم تو ما امام زمان را دیدیم! در آن قضایای مربوط به ملاقات‌های با حضرت ولی‌عصر است. یک عده دارند کور می‌شوند، چرا این همه مردم به جمکران می‌روند؟ می‌گویند: معلوم نیست مسجد جمکران اساسی داشته باشد! تو اساس داری ولی آن اساس ندارد که هزار و چند سال است همه‌ی مراجع و بزرگان و علما رفتند آن‌جا حاجت گرفتند؟ آن‌وقت توی بی‌ارزش اساس داری ولی آن اساس ندارد؟ همه جا منزل عشق است؛ همین سفر که من موفق شدم به لبنان رفتم، برای زیارت آن مسجدی که حضرت در آن‌جا فرموده بودند: من آمدم این‌جا با شما نماز خواندم، از غذای شما خوردم. یک نادانی برای این‌که دو تا نقطه یک مقدار عقب و جلو شده است گفته: این خط برای حضرت نیست، این چه نیست، همه‌ی همت‌شان را گذاشتند برای این که مردم را از امام زمان دور کنند، چرا؟ به خاطر این‌که اهل تقوا نیستند و با امام‌المتقین کاری ندارند. امیدواریم که یک مقداری همراه تقوا باشیم، خدای من شاهد است گاهی می‌خواهم یک حرفی بزنم مخصوصا نسبت به مردم، دوست دارم یک طوری بگویم که بر دامن او یک گَرد اتهام ننشیند، همین‌طور نشستید، بدون این‌که خبر داشته باشید… تمام شماها می‌دانید آن‌قدری که من به ولایت فقیه اهمیت می‌دهم شاید هیچ مجتهدی، هیچ مرجعی این‌قدر اهمیت ندهد، بردارید کتاب‌های من را نگاه کنید. شنیدند که «مرگ بر ضد ولایت فقیه»، چون می‌خواهند به من بگویند: «مرگ بر تو» پس می‌گویند فلانی ضد ولایت فقیه است، باشد، تشکر، نوش جان. عجیب است، من نمی‌خواستم این حرف‌ها را بزنم، خدای من شاهد است اصلا تصمیم داشتم که نزنم ولی مثل اینکه آقای تقوا یک مقداری از ما فاصله گرفته است، ان‌شاءالله امیدواریم که ایشان هیچ وقت ما را ترک نکند.

 

این ماه متعلق به حضرت رضا علیه السلام است

امیدواریم همه‌ی شما زیر سایه‌ی علی بن موسی الرضا باشید که این ماه متعلق به آن حضرت است، این ماه مربوط به امام رضا علیه الصلاة و السلام است که اول ماه، تولد حضرت معصومه، خواهر عزیزش بود، یازدهم این ماه تولد وجود مقدسش بود، بیست و سوم این ماه که ظاهرا روز چهارشنبه است زیارتی مخصوص آن حضرت است، حالا چرا؟ به هر دلیل. خوشا به حال آن کسانی که زیارت می‌روند و روز دحوالارض، روز بیست و پنجم این ماه افضل اعمال آن روز، زیارت علی بن موسی الرضا است و روز آخر این ماه هم روز وفات امام جواد است. امیدواریم ان‌شاءالله همه‌ی شما موفق به زیارت حضرت علی بن موسی الرضا بشوید ولو از راه دور، چون امام دور و نزدیک ندارد، همان‌طوری که پروردگار متعال همه جا هست، ولی کعبه و مسجدالحرام یک حساب دیگری دارد، خدا در کعبه که نیست، در مسجدالحرام که نیست، همین‌طور حرم مطهر علی بن موسی الرضا یک حساب دیگری دارد. یک سنّی به من گفت: در این ضریح چیست که شما این‌طور آن را می‌بوسید؟ گفتم: در خانه‌ی کعبه چیست که شما این‌قدر آن را می‌بوسید؟ آن را که نمی‌تواند مُنکر بشود، باز این‌جا لااقل، ولو چند روزی، بدنی از امام ما بوده است، اما آن‌جا از خدا بدنی نبوده است. اگر هم چیزی بوده است سه روز علی بن ابیطالب علیه الصلاة و السلام آن‌جا تشریف داشتند و الّا چیز دیگری نیست. خدایا زیارت خانه‌ات، زیارت ائمه‌ی اطهار در بقیع، در کربلا، در نجف، در کاظمین، در سامراء، در مشهد، نصیب همه‌ی ما بفرما.

 

دعای ختم مجلس

نسئلک و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحبالزمان؛ یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله، خدایا! به آبروی خاندان عصمت و طهارت ما را با تقوا به محضر امام زمانمان مشرف بفرما. خدایا! تعجیل در فرج آن حضرت بفرما. پروردگارا! همه‌ی ما را از بهترین اصحاب و یاوران او قرار بده. خدایا! روز جمعه است، مهمان آن حضرت هستیم، پروردگارا! با قضاء حوائج ما، امام ما از ما بهترین پذیرایی را بفرماید. پروردگارا! به آبروی آقای ما حجة بن الحسن، به آبروی آقایمان امام زمان، حوائج این جمع برآور. لحظه‌ای ما را از تقوا دور مفرما. خدایا! به آبروی آقای ما حجة بن الحسن این جمع را به لقاء خودت موفق بفرما. پروردگارا! به آبروی آقای ما حجة بن الحسن مریض‌های اسلام شفاء مرحمت بفرما. مرض‌های روحی ما شفاء عنایت بفرما. مریض‌های منظور، مریضه‌ی منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان. امواتمان غریق رحمت بفرما. عاقبتمان ختم به خیر بفرما. «و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان»

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۱۳ ذی القعده ۱۴۲۵

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیةالله روحی و أروح العالمین لتراب مقدمه الفداه و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

 

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ

« بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيم * إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ * إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَ بْـتَرُ » (کوثر/1-3)

یکی از تشعشعات کوثر وجود مقدس حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام است که تولد مبارک ایشان در روز جمعه‌ی گذشته بود و من نتوانستم خدمت آقایان باشم و قضای آن را به جا می‌آوریم و به همه‌ی دوستان تبریک عرض می‌کنیم. امیدوار هستیم که خدای تعالی همه‌ی ما را از این فیض عظمای وجود مقدس حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا و کوثر فاطمه‌ی زهرا علیهاالسلام بهره‌مند بفرماید. چون سؤالات را من نگاه کردم زیاد است از این جهت زیاد وقت شما را نمی‌گیرم و حالا جناب آقای امیری زحمت می‌کشند سؤالات را می‌خوانند و این‌طوری هم برای ما استراحتی است و هم برای شما تنوعی است و هم اینکه إن‌شاءالله بیشتر شاید مورد توجه واقع بشویم.

 

سؤال: آیا صحیح است که بگوییم انسان پس از آنکه از درآمد مادیی که دارد استفاده‌ی واجب و مستحق خود را برد اضافه‌ی آن را باید با رعایت سلسله‌ی مراتب به محتاجان بدهد و چیزی باقی نگذارد؟

جواب: البته یک حقوق واجبه‌ای است از قبیل خمس و زکات که آن‌ها را باید پرداخت و واجب است، اما به عنوان انفاق و صدقه و دادن اموال به دیگران گاهی ممکن است که واجب باشد که انسان یک چیزی به دیگری بدهد و وجدان او، او را وادار کند، مثلاً انسان می‌بیند یک همسایه‌ی او فقیر است، مریض است و طبعاً نیازمند به پولی است، این‌جا وجدان انسان می‌گوید برو به او کمک کن، درست است از نظر قانونی و حکمی واجب نیست، ولی از نظر وجدانی که همان هم « كُلُّ ما حَكَمَ بِه العَقل حَكَمَ بِه الشَّرع » (منهاج‌البراعة/ج15-ص176) آن‌جا هم انسان یک احساس وجوبی می‌کند که خود او سیر نخوابد و دیگران گرسنه باشند. البته کمال انسان در این است که مساواتی داشته باشد، مواساتی داشته باشد و حتی در آیات قرآن درباره‌ی اهل‌بیت عصمت و طهارت دارد که « وَ يُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ » (حشر/9) ایثار می‌کنند و حال اینکه خود آن‌ها ندارند. اشکالی ندارد که انسان خود را در فشار بگذارد که برادر مؤمن او در رفاه باشد اما این‌جا یک اشکالی ممکن است پیش بیاید و آن این است که گاهی بعضی می‌خواهند بگویند ما مثلاً هرچه داریم به دیگری می‌دهیم همانطوری که در سوره‌ی « هَلْ أَتى‏ » که نشانگر این جهت است، حضرت علی‌بن‌ابیطالب عمل فرمود. واجب النفقه انسان نباید در فشار بیفتد به خاطر انفاقی که انسان می‌کند، واجب مثل نماز واجب است، انفاق مستحبی مثل نمازهای مستحبی است، ممکن است ثواب زیادی داشته باشد، اما اگر کسی ترک واجب بکند و مستحب انجام بدهد، درست نیست. پس بنابراین اگر هم می‌بینید علی‌بن‌ابیطالب دادند، فاطمه‌ی زهرا دادند، خود این‌ها مستقلاً روی این کار عمل کردند، یعنی علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام وقتی افطار خود را به مسکین و یتیم و اسیر داد، فاطمه‌ی زهرا هم داد، امام حسن و امام حسین علیهما‌السلام هم دادند، نه اینکه علی‌بن‌ابیطالب امام حسن و امام حسین و فاطمه‌ی زهرا را مجبور بکند که شما باید مثلاً غذای خود را به سائل بدهید و انسان نباید بگذارد که واجب النفقه‌ی او در فشار بیفتد و بعد بقیه‌ی آن را هرچه می‌خواهد انفاق بکند جزو ایثار است و جزو سخاوت او است و از این قبیل.

 

سؤال: در ادامه فرمودند آیا پس‌انداز مادّی داشتن برای اینکه در مواقع ضرورت استفاده شود، امر صحیحی است؟

جواب: بله، انسان باید پس‌انداز داشته باشد، تقدیر معیشت بکند. إجمالاً ما مکرر درباره‌ی تقدیر معیشت صحبت کردیم. تقدیر معیشت یعنی حساب زندگی خود را بکند، نگوید من الآن خوردم مثل حیوانات یا بچه‌ی کوچک که الآن شکم من سیر شد و دیگر فکر شب خود را نمی‌خواهد بکنم، نه، تقدیر معیشت بکند، به فکر آینده‌ی خود باشد، به فکر آینده‌ی زن و بچه‌ی خود باشد، به فکر زندگی خود باشد، یک مقدار پس‌انداز این‌طوری داشته باشد اشکالی ندارد.

 

سؤال: ابلیس یک نفر بود که حضرت آدم را سجده نکرد، لطفاً بفرمایید پس این همه اعوان و یار از کجا آورده است؟ و آیا شیطان اجنه را نیز وسوسه می‌کند و اگر آن‌ها گوش به حرف شیطان بدهند، از یاران او محسوب می‌گردند؟ آیا برای وسوسه‌ی انسان‌ها برای هر شخص یک شیطان است یا اینکه خود شیطان همه را وسوسه می‌کند و دیگر اینکه همانطور که آدم و حوا پدر ما انسان‌ها هستند، آیا ابلیس نیز پدر شیاطین است؟

جواب: شیطان در ابتدای خلق یک نفر بود، هر یک از اجنه که مطیع او شدند این‌ها هم شیاطین شدند و اگر انسان هم مطیع او بشود جزو شیاطین انسانی می‌شود و شیطان به معنای موجود موذی است که اذیت می‌کند و انسان را منحرف می‌کند. هر کسی که متصف به این صفت باشد، این شیطان است و شیطان همان اولین شیطانی است که مهلت داده شده است و هست، هر کس هم تابع او باشد شیطان است، چه انسان باشد و چه جن، حتی در حیوانات هم شیطان هست. برای وسوسه‌ی هر انسانی ممکن است شیطانی باشد چون آیه‌ی شریفه‌ی قرآن است که « نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ » (زخرف/36) معلوم است که شیطانی هست برای هر انسانی که در کنار او هست و هیچ اشکالی هم ندارد چون طرفدارهای شیطان فعلاً بیشتر از طرفدارهای رحمان هستند، در انسان‌ها هم این‌طوری هستند. هر کسی که مردم را از راه حق منحرف بکند، این شیطان است و زیاد داریم. حالا بعضی چیزها را حتی ماها خیال می‌کنیم راه حق است و ما را وسوسه هم می‌کنند و چون نمی‌دانیم این راه باطل است از این نظر آن‌ها را شیطان نمی‌دانیم. ولی خیلی هستند، آن‌قدر هستند که انسان می‌بیند رفیق‌های خیلی نزدیک او هم یک شیطنت‌هایی دارند.

 

سؤال: لطفاً معنی خشوع در نماز را بیان بفرمایید.

جواب: خشوع در نماز که خدای تعالی می‌فرماید: « إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ » (فاطر/28) چون نماز بالأخره یک ارتباطی است بین انسان و خدا. وقتی قلب و تمام اعضا و جوارح انسان در مقابل پروردگار کوچکی کرد، خود را ناچیز دانست و اهمیت به این مناجات و ارتباط با خدا برای او مشخص شد، این شخص خشوع در نماز دارد و لذا معنای خشوع همین است که انسان در نماز بداند با چه کسی صحبت می‌کند و در مقابل عظمت پروردگار خوب خود را بسازد و کوچکی بکند و بداند که « مالِلتُّرابِ وَ رَبُّ الأَربابِ » (عيون‌أخبارالرضا/ج‏1-ص15) و این علم را داشته باشد و این معرفت را داشته باشد، این را خشوع در نماز می‌گویند. حالا گردن انسان کج بشود، ولی در دل او خیلی برای خدا احترامی قائل نباشد، خدا را اصلاً نشناسد، با خدا مناجات صحیحی نکند، این را خشوع نمی‌گویند. بعضی‌ها هستند که گردن خود را کج می‌کنند و اشک هم می‌ریزند، ولی حواس آن‌ها جای دیگری است یا یک حاجتی دارند که این حاجت آن‌ها برآورده نشده است، حتی گریه می‌کنند و گردن آن‌ها هم کج است، به این خشوع نمی‌گویند. خشوع همین است که انسان خدا را بشناسد و عظمت پروردگار را بداند، خود را هم بشناسد و کوچکی خود را هم منظور کند و در مقابل پروردگار تواضع کاملی داشته باشد.

 

سؤال: در آیه‌ی 78 سوره‌ی نساء خداوند متعال می‌فرماید: « ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ » و در آیه‌ی بعد می‌فرماید « قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ » چطور بین این دو آیه را می‌توان جمع کرد؟

جواب: حاکم مطلق ذات مقدس پروردگار است بدون تردید، هرچه هم که به ما می‌رسد از جانب خدا است، منتها آنچه که از جانب خدا به ما می‌رسد به دو بخش تقسیم می‌شود: یک بخش آن إعطای پروردگار است، لطف پروردگار است « يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ سَأَ لَـهُ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ » (بحارالأنوار/ج‏95ص390) همه‌ی خوبی‌هایی که به ما می‌رسد، لطف الهی است، از جانب پروردگار است، در مقابل چیزی هم نیست. اما آنچه که در إزای کارهای زشت ما، به ما متوجه می‌شود، هم ممکن است بگوییم از جانب خدا است و هم می‌توانیم بگوییم از جانب خود ما است. فرض کنید یک دزد، دزدی کرده است، او را دستگیر کردند و پیش قاضی بردند، قاضی دستور داده است که مثلاً دست این را بِبُرند، حالا این دست بریدن یا این زندان کردن این از جانب قاضی است یا از جانب خود او است؟ هم می‌توانیم بگوییم از جانب خود او است، می‌خواست دزدی نکند تا به زندان نرود یا دست او را نبُرند و هم می‌شود گفت از جانب قاضی است که قاضی این‌طوری حکومت کرده است و حکم کرده است، این هم می‌شود. پس از یک جهت « قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ » منتها آنچه که سبب این کار شده است در بخش بدی‌ها، سیئه‌ی آن از جانب خود او است، ولی خدا قضاوت کرده است. و آنچه که از خوبی‌ها به او رسیده است و خود او هم کاری نکرده است، خدای تعالی به او عنایت کرده است، این هم از جانب خدا است. پس « قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ » و « ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ » هر دوی آن درست است و جمع آن هم خیلی ساده است.

 

سؤال: لطفاً بفرمایید نقش نماز شب تا چه اندازه در سِیر إلی الله و تزکیه‌ی نفس مؤثر و حائز اهمیت است و این امر (نماز شب) در پیشرفت روحی سالک تا چه اندازه تأثیر دارد؟

جواب: آن‌طوری که از آیات شریفه‌ی قرآن به دست می‌آید، خدای تعالی به پیغمبر اکرم خطاب می‌فرماید « فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى‏ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً » (اسراء/79) ای پیغمبر تهجد داشته باش که این تهجد سبب می‌شود که خدای تعالی تو را به مقام پسندیده شده‌ای برساند. مقام پسندیده‌ی پیغمبر اکرم این است که به شفاعت عظما برسد، چون شفاعت به معنای این است که مثلاً فرض کنید یک دری مناسب این چارچوب نیست این را این‌قدر بتراشند و این طرف و آن طرف کنند تا این در را مناسب چارچوب کنند، این شفاعت می‌شود، شفع یعنی جفت کردن دیگر. گاهی هست که یک چیزی است که اصلاً قابل تراشیدن و این‌ها نیست، هیچ به درد این کار نمی‌خورد، مثلاً شما فرض کنید از یک سنگ یک تُنی می‌خواهید در درست کنید و در این چارچوب بگذارید، این اصلاً مناسبت ندارد، نمی‌شود. اینکه می‌گویند بعضی‌ها شامل شفاعت می‌شوند و بعضی‌ها شامل شفاعت نمی‌شوند، بعضی‌ها « قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً » (بقره/74) این دیگر قابل تراشیدن نیست، سنگ است. یک وقت هست که نه، چوب است، بالأخره چوب ناهنجاری است، این را می‌شود تراشید، می‌شود درست کرد. پس شفاعت به این معنا است « عَسى‏ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً » پیغمبر اکرم به مقام عظمای شفاعت می‌رسد، چون در آن تفسیر آیه‌ی شریفه‌ی سوره‌ی انشراح دارد که می‌فرماید: « وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى‏ » (ضحی/5) در تفسیر این آیه دارد که خدا آن‌قدر به تو می‌دهد که تو راضی بشوی و معنای آن این است که حضرت رسول اکرم روز قیامت سر را به سجده می‌گذارد تا یک نفر از امتی که قابل شفاعت باشد به همان معنا، تا آن‌ها در قیامت هستند حضرت سر خود را از سجده بلند نمی‌کند و خدا او را راضی می‌کند. پس بنابراین این مقام محمود پیغمبر اکرم است. هر کسی هم به مناسبت خود یک مقام محمودی دارد، به خاطر راه خود، به خاطر روش خود. یک وقتی روی این جهت بحث می‌کردیم، حالا خلاصه‌ی آن را عرض می‌کنم، که مثلاً مقام محمود یک طلبه حالا نمیدانم چه چیزی باشد، مرجعیت باشد یا مثلاً دارای صفات حمیده بودن باشد یا انسان کامل شدن باشد، حالا هرچه نیت کرده باشد، یک طلبه با نماز شب، به همان مقام محمود خود یا مقام پسندیده‌ی خود می‌رسد که خود او هم پسندیده است و خدا هم برای او پسندیده است. فرض کنید یک بقال مثلاً رئیس بقال‌ها می‌شود، اگر نماز شب بخواند. یک سالک إلی الله هم اگر نماز شب را مرتب بخواند، نه با یک دفعه نماز شب خواندن، مثلاً حالا یک شب بی‌خوابی به سر او زده است می‌گوید حالا که بی‌خوابی به سر ما زده است بلند شویم نماز شب بخوانیم، شب‌ها هم که بلند است، این‌طور نه، دائماً بخواند و مداومت به نماز شب بکند، به مقام محمود می‌رسد، یعنی مراحل کمالات را طی می‌کند و به آن نهایت درجه‌ی کمالات إن‌شاءالله می‌رسد و خیلی مؤثر است، شاید مؤثرترین داروی تقویت برای رسیدن به کمالات روحی نماز شب است.

سؤال: آیا این موضوع در رابطه با معنویات هست و کمالات روحی یا اینکه نه، مثلاً در مسائل مادّی هم تأثیر دارد؟

جواب: عرض کردم که اگر بقالی نماز شب مرتب بخواند، رئیس بقال‌ها می‌شود، جواب شما را من دادم دیگر.

 

سؤال: لطفاً بفرمایید چرا روح در چهارماهگی به جسم نوزاد ملحق می‌شود نه روزهای اول و در ساعتهای اول؟ و چرا وقتی انسان از لحاظ جسمی مشکل پیدا می‌کند روح او را می‌گیرند؟ در این ساعات علت وضعیت روحی و خروجی روح به بدن مورد نظر بود.

جواب: بدن باید کامل باشد، سالم باشد تا روحی که می‌خواهد به وسیله‌ی همین بدن کار بکند وارد آن بشود، مثلاً چطور؟ شما یک آهنی دارید شبیه به ارّه، با این نمی‌توانید نجاری بکنید، باید این را بدهید دندانه بکنند، تیز بکنند، دسته هم به آن بیندازند و بعد دست شما بدهند. شما می‌بینید هر گوشه و هر جایی و هر نقطه‌ای از بدن انسان برای یک کاری مؤثر است، گوش باید داشته باشد که بشنود، چشم باید داشته باشد که ببیند، زبان داشته باشد که حرف بزند. این بدن تا وقتی که در رَحِم است تا چهار ماه علقه هست و مضغه هست . وقتی هم که « فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا » (مومنون/14) تازه هنوز هم کامل نشده است، تا سر چهارماهگی ولو کوچک است، چون بچه‌هایی که چهارماهه سقط می‌شوند، خیلی کوچک هستند، شاید ده سانت، بیست سانت بیشتر نباشند، ولی کامل شدند. چون کامل شده است، روح دیگر حالا از این می‌تواند استفاده کند. وقتی هم که روح در بدن انسان هست؛ بدنی که قلب نداشته باشد، بدنی که مغز نداشته باشد، بدنی که در رگ‌ها خون نباشد، این بدن دیگر بدن نیست، لذا آن‌جا خود روح بیرون می‌آید، ماها فکر می‌کنیم روح را از درون بدن بیرون می‌کشند، نه، خود روح وقتی می‌بیند زمینه ندارد از درون بدن بیرون می‌آید، قابض الأرواح قبض می‌کند، یعنی روح را می‌گیرد که سرگردان نباشد، علت عمده‌ی آن هم همین است دیگر.

 

سؤال: در قرآن خدا شهاب را امری ملکوتی ذکر فرموده است، لطفاً بفرمایید چطور می‌توان شهاب‌باران را با پیش‌بینی منجمین که یک جریان مُلکی است ارتباط داد و در شهاب‌باران آیا اتفاقی مثل همان جریانی که از حاج ملا آقاجان در مورد دیدن حرکت ملائکه از غرب به شرق برای زیارت امام رضا علیه‌السلام نقل فرمودید وجود دارد که شیاطین در این بین برای استراق سمع بروند یا خیر؟

جواب: حالا قدر مسلّم استراق سمع در آسمان‌ها احتمال بیشتر دارد که در همان آسمان چهارم باشد و همان صدیقین و شهدا و صالحین و انبیا و این‌ها، خدای تعالی با این‌ها مسئله‌ی ظهور حضرت ولیعصر ارواحنا فداه را مطرح می‌کند که اول خبر به این‌ها می‌رسد و این‌ها با خود مشورت می‌کنند، صحبت می‌کنند. اگر شیاطین بتوانند بروند از این مشورت و صحبت‌هایی که این‌ها می‌کنند، استفاده بکنند، برمی‌گردند می‌آیند در کُره‌ی زمین کارهایی می‌کنند که بداء حاصل می‌شود، همه‌ی این بداءها هم به وسیله‌ی شیاطین است، یعنی از اولی که حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام از دار دنیا رفتند، بنا بوده است حضرت ولیعصر ظاهر باشند تا حالا و تمام آن بداء است و این بداءها تنها و تنها به وسیله‌ی شیاطین به وجود آمده است. البته شیاطین و پیروان آن‌ها، ماها که پیروان شیطان هستیم حرف آن‌ها را گوش می‌دهیم و آن‌ها هم وسوسه می‌کنند. البته آن‌ها روی احتمال کارهایی که می‌دانند باید بشود و اگر بشود، امام عصر نمی‌آید و خدا عقب می‌اندازد روی آن‌ کارها انجام می‌دهند، اما آن وقتی که دیگر می‌خواهد حتماً انجام بشود، در آن لحظه اگر این‌ها مطلع بشوند باز هم می‌آیند کار را عقب می‌اندازند، لذا خدای تعالی از اول برای اینکه اسرار کشف نشود، البته من یکی از اسرار را گفتم که مهم آن هم این است، چون آن‌ها روی مسئله‌ی ظهور خیلی حساس هستند، چون وقت شیطان بزرگ تا همان وقت است « إِلى‏ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ » (حجر/38) روی این جهت بیشتر حساس هستند، از این جهت من این را گفتم، وإلّا در کلیه‌ی اسراری که در عالم خلقت می‌خواهد انجام بشود، در آسمان‌ها یا آسمان چهارم مطرح می‌شود. مطرح که شد و این‌ها فهمیدند، می‌آیند کار را خراب می‌کنند و خدای تعالی هم نمی‌خواهد کار خود را از اختیار مردم، از اختیار خود مردم و انتخاب خود مردم خارج کند. بنابراین شیاطین را از قبل، حالا زمان آن را نگفتند یا اگر هم گفتند شاید باز هم قبل آن بوده است، این‌ها را مانع می‌شوند از اینکه بروند به طرف آسمان « فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ » (صافات/10) تا یکی از این‌ها می‌خواهد از یک گوشه‌ای وارد آسمان‌ها بشود شهاب ثاقب، همین سنگ‌های آسمانی، به طرف او می‌آید. حالا معنای سنگ‌های آسمانی این نیست که حتماً برای خاطر این‌ها پرت می‌شود، نه، مثلاً شما فکر کنید هرچه تیر است، هرچه بمب است، مثلاً در عالم هرچه از این وسایل کشنده است این‌ها همه برای فلانی است، نه، غلط است. سنگ‌ها از آسمان پرتاب می‌شود و این زمینه را فراهم کردند که برای آن‌ها آن را ناامن کردند، مخصوصاً اگر یکی از آن‌ها هم بخواهد از یک کناری فرار بکند، این را خدا می‌داند و بیشتر برای او متوجه می‌شود. وقتی یک جایی ناامن بود، کسی به طرف آن نمی‌رود دیگر، مثلاً فرض کنید شما یقین داشته باشید یا مطمئن باشید، اگر از این در وارد شدید، یک بمبی آن‌جا کار گذاشتند که منفجر می‌شود، شما هیچ وقت وارد نمی‌شوید، آن را ناامن کردند، وإلّا معنای آن این نیست که هرچه سنگ پرتاب می‌شود، برای شیاطین است، که اگر شما یک وقتی، یک شبی دیدید آسمان شهاب‌باران شد، فکر کنید شیاطین زیادتری امشب رفتند و منجمین چطور این را پیش‌بینی کردند، نه! این ممکن است حالا سنگ‌های آسمانی به یک مناسبتی بیشتر پرتاب شده است و این ناامن‌تر شده است، یعنی هرچه یک راهی را بخواهند ممنوع الورود بکنند آن را ناامن‌تر می‌کنند، آن را خطرناک‌تر می‌کنند، این خطرناک‌تر شده است. نه پیش‌بینی آن‌ها مطرح است و نه رفتن به آسمان‌های بالا مطرح است و شهاب‌سنگ‌ها هم حتماً و صددرصد برای این‌ها نیست، مِنجمله از کارهای شهاب سنگ‌ها این است که به طرف این‌ها پرتاب می‌شود و این‌ها را مانع می‌شود. بنابراین فکر می‌کنم جواب این سؤال کاملاً داده شد.

 

سؤال: جنس شهاب سنگ از مادّه است در حالی که شیاطین از ماده‌ی مُلکی نیستند؛ با این تفاوت جنسیت چطور این مطلب توجیه می‌شود؟

جواب: خدمت شما عرض شود جواب این را بهلول به ابوحنیفه داد. یک روز ابوحنیفه می‌گفت شیطان در آتش جهنم نمی‌سوزد به جهتی که او هم از آتش است و آتش جهنم هم از آتش است، آتش که آتش نمی‌سوزاند. بهلول یک کلوخی برداشت و به سر ابوحنیفه زد، این ناراحت شد، پیش هارون الرشید آمد و گفت: این پسرعموی تو به ما توهین کرده است. گفت: نه، جواب مسئله‌ی او را دادم. این گفت هم‌جنس، هم‌جنس را اذیت نمی‌کند. خدا این را از خاک خلق کرده است، این کلوخ ما هم که خاکی بود، سنگ نبود، نمی‌دانم حالا شما هم کلوخ می‌گویید یا نه، آن خاک سفت‌شده‌ی چسبیده‌ی به هم را مشهدی‌ها کلوخ می‌گویند؛ حالا نمی‌دانم شماها هم کلوخ می‌گویید یا نه، ولی ظاهراً همه کلوخ می‌گویند. کلوخ هم از خاک است، انسان هم از خاک است. شیاطین یک بدنی دارند، دیده نمی‌شود و حتی یک روح هم دارند، غیر از آن بدن خود ولی دیده نمی‌شود، خیلی چیزها هست که جسم است ولی دیده نمی‌شود، همین هوایی که اطراف ما هست، خیلی از چیزها هست، حالا بخواهم این‌ها را برای شما بگویم، خیلی طول می‌کشد. دیده نمی‌شود، نه اینکه سنگ بر آن تأثیری نداشته باشد. در یک فیلمی یک انسان نامرئی را نشان می‌دادند، با تیر که او را زدند کشته شد، بعید هم نیست همین‌طوری درست باشد. انسان می‌تواند نامرئی بشود، ولی این‌طوری نیست که اگر نامرئی شد دیگر هیچ چیز در او تأثیر نکند. شیطان درست است از آتش است و آتش هم اگر همانطور آتش باشد بله آتش با آتش تأثیر ندارد، اما تغییر ماهیت به آن می‌دهند و یا اینکه سنگ آیا تأثیر دارد یا ندارد؟ بله، هم سنگ است و هم آتش است. شما آن نوری که می‌بینید در شهاب هست آن انفجار است، یک حالت انفجاری است، پس تأثیر دارد و هیچ مسئله‌ای هم نیست.

 

سؤال: چرا دوستان ما با اینکه در یک مسیر حرکت می‌کنند، نه تنها جمعیت آن‌ها بلکه به تعبیر آیه‌ی قرآن « قُلُوبُهُمْ شَتَّى » (حشر/14) دل‌های آن‌ها پراکنده و متفرق است و آیا می‌توان در این باره کاری کرد که از این تشتت به یک انسجام در بین دوستان رسید؟

جواب: در آن راهی که دوستان ما کار می‌کنند که « قُلُوبُهُمْ شَتَّى » نیست، مگر یک منافقی در بین ما پیدا بشود. همه معتقد هستند که خدایی هست، دینی هست، راه و روشی به سوی خدا هست، سِیر إلی الله آن‌ها مرتب است. حالا یک کسی سست است، یکی محکم است، یکی خوب کار می‌کند، یکی بد کار می‌کند، یکی افکار دیگری دارد، البته اگر منظور ایشان همین دوستان خود ما باشد، همه‌ی این‌ها معتقد به مسائل روحی و کمالات روحی هستند و تردیدی هم نیست. چرا، ممکن است یکی هنوز خوب کار نکرده باشد، دارای صفات رذیله باشد، ولی یک کسی کار کرده است و صفات رذیله را از بین برده است، این‌ها هست، این برای من روشن نیست که « قُلُوبُهُمْ شَتَّى » که درباره‌ی کفار و منافقین و این‌ها گفته می‌شود درباره‌ی این‌ها کسی بتواند بگوید.

 

سؤال: لطفاً بفرمایید که تسلط شیطان بر بندگان به چه صورتی است و او چطور می‌تواند به تمام بندگان در یک لحظه وسوسه کند، آیا از قدرت روحی خاصی برخوردار است؟

جواب: بله، از قدرت روحی خاصی و احاطه‌ی خاصی و تسلط خاصی برخوردار است. درباره‌ی امام علیه‌السلام ما گفتیم که امام تمام کره‌ی زمین،حالا لااقل- چون درباره‌ی شیطان می‌خواهیم بگوییم- کره‌ی زمین را باید بگوییم، تمام کره‌ی زمین مثل یک نگین انگشتری است در مقابل آن، دیگر این طرف و آن طرف آن برای او مطرح نیست، که بگوییم حالا این طرف نگین انگشتر را دارد نگاه می‌کند و آن طرف را نمی‌تواند نگاه کند، این‌طوری نیست. این تسلط را خدا به او داد، همان وقتی که از خدا مهلت خواست و تقاضای قدرت کرد و در روایاتی مثل روایت هشام که از موسی بن جعفر درباره‌ی عقل سؤال می‌کند، دارد که خدای تعالی در مقابل عقل یک جنودی به جهل عنایت کرد که همه‌ی آن ضد این است، یعنی اگر ضد نداشته باشد، تمام راه‌های هدایت اگر ضدی نداشته باشد، ممکن است انسان مجبور بشود آن راه هدایت را برود. بنابراین باید در مقابل راه‌های هدایت راه‌های گمراهی هم باشد، یعنی اگر شما رسیدید به یک راهی، فقط یک راه بیشتر نبود همان راه را می‌روید معلوم نیست اگر یک راه کجی بود، شما در آن راه می‌رفتید یا نمی‌رفتید. فرض کنید یک کوچه‌ای است که دو طرف آن دیوار بتنی کشیدند و شما را هم مجبور کردند که باید این راه را بروید یا راه دیگری نیست و خود شما این راه را می‌روید. اما اگر دوتا راه بود، یکی را گفتند نرو و یکی را گفتند برو و اختیار را هم به دست خود شما دادند، این‌جا معلوم می‌شود که انتخاب شما صحیح هست یا صحیح نیست. شیطان باید باشد با همه‌ی علومی که، هدایت‌کنندگان دین دارند، این هم باید داشته باشد تا بتواند راه‌های گمراهی را در مقابل او قرار بدهد. پس خدای تعالی به خاطر امتحان خلق یک قدرت روحی بالایی به او عنایت کرده است، منتها او نباید از این استفاده بکند ولی دارد و استفاده هم می‌کند.

 

سؤال: وقتی از خداوند متعال مسئلت می‌نماییم « عَرِّفْنِي نَفْسَكَ » (الكافي/ج‏1-ص337) فکر می‌کنیم که همان شناخت اهل بیت عصمت علیهم‌السلام را می‌خواهیم، لطفاً اگر مصلحت می‌دانید توضیح دهید.

جواب: خداشناسی با امام‌شناسی فرق می‌کند، فقط از این روایت و از این دعا استفاده می‌شود که اگر ما خدا را بخواهیم از راه غیر اهل‌بیت عصمت و طهارت بشناسیم این راه ما درست نیست. که « فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ » ببینید دو نحوه‌ی خداشناسی است: یکی اینکه اجمالاً ما خدا را قبول داشته باشیم، بدانیم خدایی هست که این موجودات را خلق کرده است، همین اندازه. حالا این خدا چه صفاتی دارد این را باید از پیغمبر و حجت بپرسیم، اگر از پیغمبر و حجت نپرسیدیم به آن حقیقت نمی‌رسیم. شاید میلیون‌ها جمعیت روی کره‌ی زمین باشند که این‌ها خدا را قبول دارند، خدا را هم می‌پرستند، اما صفات الهی را درست بلد نیستند، نمی‌دانند با خدا چطور باید برخورد بکنند. این همه بت‌پرست هست، این همه ستاره‌پرست، خورشیدپرست، ماه‌پرست، انسان‌پرست، فرعون را می‌پرستیدند دیگر، این همه هستند این‌ها نمی‌دانند خدا چه صفاتی دارد. برای اینکه صفات خدا را بدانند و بشناسند، باید حتماً به حجت مراجعه کنند « اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي » یعنی من خدا را قبول دارم، پیغمبر را هم قبول دارم اما چون حجتی ندارم بر این خداشناسی خود و پیغمبرشناسی خود نمی‌توانم بگویم صددرصد صحیح است، من هم می‌شوم مثل ستاره‌پرست‌ها، من هم می‌شوم مثل فرعون‌پرست‌ها، انسان‌پرست‌ها، به هر حال مشرکین، من هم مثل آن‌ها می‌شوم.

 

سؤال: می‌فرمایند شناخت اجمالی خدا این یک طرف، شناخت صفات خدا در فعل همین ائمه‌ی اطهار علیهم‌السلام هستند دیگر، بخواهیم صفات فعل پروردگار را بشناسیم همان شناخت خدا است، چون مجسم صفات فعل الهی ائمه‌ی اطهار علیهم‌السلام هستند، در روایت است.

جواب: روایت را هم باید فهمید. معنای آن چیست که مثلاً امام زمان روحی‌فداه، ایشان فعل خدا هستند، صفت خدا هستند یعنی چه؟

سؤال: یعنی آنچه که خدا می‌خواهد برای مخلوق کار انجام بدهد، یعنی هر کاری که بخواهد انجام بشود از طریق این‌ها انجام می‌شود، یعنی رحمانیت او بخواهد بروز بکند.

جواب: پس این‌ها باید رحمان باشند، بگویند خدا رحمان هست تا هم عیناً و هم قولاً خدا را به رحمانیت بشناسند، ما همین را داریم می‌گوییم، غیر از این است؟ چون یک مطلبی هست، من از این جهت سؤال می‌کنم، می‌گویم آن مطلب نیاید، که همین‌طور بدون دلیل می‌گویند علی بن ابیطالب مظهر صفات خدا است. این حرف بسیار خوب، اما وجود مقدس علی بن ابیطالب علیه‌السلام فعل خدا است، یعنی چه فعل خدا است؟ مگر ماها فعل خدا نیستیم؟ مگر عُمر فعل خدا نیست؟ می‌خواهم حتی آن‌طوری بگویم، دقت کردید؟ صفات الهی را باید ائمه‌ی اطهار علهیم‌السلام بیان کنند و در وجود خود هم به مردم گاهی نشان بدهند، چون همیشه هم مردم آمادگی ندارند آنچه که در وجود آن‌ها هست به مردم نشان داده بشود. اینکه می‌بینید حضرت رضا علیه‌السلام فرموده است « بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا » (بحارالأنوار/ج‏3-ص7) یعنی از راهی که من حرکت می‌کنم شما حرکت کنید، صفاتی را که من به شما معرفی می‌کنم، شما بشناسید، آنچه که من درباره‌ی خدا می‌گویم صحیح است، نه آنچه که فلاسفه‌ی یونان گفتند، معنای آن این است. ما باید همین‌طور حرف‌ها را عمیق بررسی کنیم. مجلس بحث است، مجلس علم و دین است دیگر، باید همین‌طور در حرف‌ها عمیق بشویم، حقیقت آن را بفهمیم، بعد ببینیم معنای اینکه فرموده است « اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ » چیست، اکثراً فکر می‌کنند یعنی امام زمان را به ما نشان بدهید تا ما خداشناس واقعی بشویم. حالا هر کسی امام زمان را می‌بیند، خداشناس واقعی است؟ نه، اینکه معنا ندارد. این‌قدر پیغمبر اکرم را می‌دیدند و امام‌شناس که هیچ، پیغمبرشناس هم نبودند، خداشناس هم نبودند، می‌رفتند آن طرف بت‌ می‌پرستیدند.

 

سؤال: لطفاً بفرمایید دریافت حکمت و مطالب علمی و آموزنده از طریق سخنگویان غیر ظاهر الصلاح که در رسانه‌های جمعی به بیان سخن می‌پردازند یا از فیلم‌های تلویزیونی چه صورتی دارد؟ آیا ملاک‌های مرجعیت تقلید درباره‌ی آن‌ها باید لحاظ گردد؟

جواب: البته ضرورت سخن گفتن ظاهر الصلاح بودن و نمی‌دانم نماز شب خواندن و این‌ چیزها نیست. به ما گفتند:

تو سخن را نگر که حالش چیست                                                                     در گذارنده‌ی سخن منگر

یا « الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ » (زمر/18) و در مقابل غیر معصوم صددرصد انسان تعبد کردن هم غلط است، یعنی فرض کنید حتی مرجع تقلید را اگر می‌بینید به شما گفتند از او تقلید کنید به خاطر ضرورت است، به خاطر عنوان ثانوی است وإلّا ما باید پیرو اهل‌بیت عصمت و معصومین آن‌ها باشیم، آن چیزی که آرامش‌بخش است و به انسان اطمینان می‌دهد، این است که انسان از معصوم پیروی کند ولی کسی که « مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ » (بحارالأنوار/ج‏2-ص88) همه‌ی این‌ صفات را هم داشته باشد، ممکن است اشتباه هم بکند. آن را گفتند چون دسترسی ندارید، تنزیلاً حجت قرار دادند. درباره‌ی ائمه‌ی‌اطهار علیهم‌السلام آن‌ها حجت هستند، خود آن‌ها می‌فرمایند: « فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ » (بحارالأنوار/ج‏2-ص90) مراجع تقلید حجت هستند بر شما، این یعنی ما آن‌ها را تنزیلاً حجت قرار می‌دهیم. ولی ما حجت خدا هستیم. حجت خدا یعنی درباره‌ی هر مسئله‌ای، هیچ مشکلی نداریم. چون معصوم از جهل هستیم، معصوم از خطا هستیم، معصوم از اشتباه هستیم، معصوم از گناه هستیم، اما این‌هایی را که ما می‌گوییم بر شما حجت هستند، این‌ها معصوم از جهل نیستند، معصوم از خطا نیستند، معصوم از اشتباه نیستند، فقط آن روایت می‌رساند که این‌ها معصوم از گناه هستند، فقط همین. بنابراین این را نمی‌شود مثل آن قرار داد، تنزیلاً این مثل آن است، نه اینکه واقعاً، تنزیلی است. بنابراین ملاک‌های مرجع تقلید لازم نیست برای هر گوینده‌ای باشد، هرچند باشد بهتر است.

 

سؤال: آیا خداوند می‌تواند خداوند دیگری یا خداهای دیگری خلق نماید؟ البته بعد از تفکری که داشتم به نتایجی رسیدم ولی در خصوص این سؤال خیلی لازم دارم مطالبی از لسان مبارک حضرتعالی بشنوم.

جواب: من به شما توصیه می‌کنم نه شما روی این مسائل فکر کنید، نه حرفی از کسی بشنوید و نه اینکه عقل خود را این‌قدر تنزل بدهید که در این مسائل فکر کنید. خدا را نشناخته است کسی که این حرف را می‌خواهد بزند، خوبی آن این است که من امضای او را نمی‌بینم، خدا ازلی است، خدا ابدی است، خدا همیشه بوده است، کسی او را خلق نکرده است. اگر بنا باشد خدا خدایی خلق بکند او مخلوق آن خدا می‌شود، این خدا نمی‌شود. اصلاً حرف، حرف صحیحی نیست و درباره‌ی این مسائل اصلاً فکر نکنید. شما خدا را ازلی بدانید، خدای تعالی همیشه بوده است، یک موجودی که همیشه بوده است، نمی‌تواند یک چیزی خلق بکند که همیشه بوده باشد، اصلاً خُلف است، غلط است، محال است. اصلاً این فکرها را نکنید.

 

سؤال: لطفاً طریق موفقیت و پیشرفت در مرحله‌ی یقظه را بیان فرمایید.

جواب: مرحله‌ی یقظه یعنی بیداری، اگر انسان در جمیع جهات معنوی و آینده‌ی خود بیدار شد این مرحله‌ی کامل یقظه است. بیداری کامل، انسان بداند که خواهد مُرد، بعد روح او چه خواهد شد، بعد در طرف اصحاب یمین است، اصحاب شِمال است، مثلاً چه برنامه‌هایی انجام بدهد که جزو اصحاب یمین باشد، چه برنامه‌هایی انجام بدهد که جزو اصحاب شِمال باشد، این‌ها را بداند، همین دانستن اینها، یقظه است. یک کسی در پای منبر پیغمبر اکرم بود، حضرت دید خیلی معلوم است که این شخص شب نخوابیده است، البته باز علامت یقظه این نیست که شب نخوابید، این را برای این جهت نمی‌گویم. حضرت فرمود: « كَيْفَ أَصْبَحْتَ » (الکافی/ج‏2-ص53) عرض کرد: « أَصْبَحْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً » بر یقین من صبح کردم، علامت یقین تو چه بود؟ گفت: مثل اینکه من می‌دیدم اهل بهشت چطور در بهشت متنعم هستند، اهل جهنم چطور در جهنم معذب هستند، این‌ها را می‌دیدم و چنین حالتی داشتم. حضرت فرمود: این علامت یقین است. یقظه همان یقین است، یقظه همین است که حواس انسان جمع باشد، بیدار باشد، آینده‌نگر باشد و این‌ها است.

 

سؤال: ضمن عرض سلام و تبریک میلاد با سعادت آقا علی بن موسی الرضا علیه‌السلام به محضر پُرخیر جنابعالی می‌خواستم بپرسم آیا می‌توانیم تقوا را به وظیفه‌شناسی معنا کنیم؟

جواب: تقوا یک واژه‌ای است که عربی است و معنای آن هم خیلی روشن است و حقیقت آن هم همان چیزی است که در معنای لغوی آن هست، تقوا یعنی نگه داشتن. انسان خود را نگه بدارد، حالا انسان خود را از گناه نگه بدارد، این یک مرحله‌ی تقوا است، از مکروهات، این یک مرحله‌ای از تقوا است، از کارهای اشتباه، این یک مرحله‌ای از تقوا است و به طور کلی تقوا یعنی نگه داشتن خود از بعضی از چیزهایی که ناصحیح است، منتها انسان کم‌کم در اثر تقوا، یعنی به زور خود را از چیزی نگه بدارد، می‌رسد به جایی که خود او دیگر آن چیزها را نمی‌خواهد، آن اعتصام می‌شود، مثلاً فرض کنید شما الآن خیلی اشتها دارید که کار گناهی بکنید، حالا تصور کنید یک گناهی را بکنید ولی خود را نگه می‌دارید، این‌جا تقوا است، اما در اثر همین تقوا یک روزی به جایی می‌رسید که می‌بینید اصلاً میل هم ندارید این کار را بکنید، بلکه ناراحت هستید اگر این کار را بکنید. این اعتصام است و تقریباً نگه داشته شدن به آن معنا است.

 

سؤال: در زیارت جامعه خطاب به خاندان عصمت علیهم‌السلام عرض می‌کنیم « وَ بِمُوَالاتِكُمْ تَمَّتِ الْكَلِمَةُ » (بحارالأنوار/ج‏99-ص132) اگر مصلحت می‌دانید در مورد مطلب فوق توضیح عنایت فرمایید.

جواب: اگر انسان موالات خاندان عصمت و طهارت را داشته باشد، یعنی هم آن‌ها را دوست داشته باشد و هم فرمان‌ آن‌ها را اطاعت کند، کلام تمام است دیگر، حرف تمام. همین اصطلاحی که خود ما داریم، می‌گوییم اگر این کار را بکنی تمام است دیگر، همه چیز در همین هست « تَمَّتِ الْكَلِمَةُ » شما هم ائمه‌ی اطهار را دوست داشته باشید و روی این دوستی اطاعت هم بکنید، حرف تمام است « تَمَّتِ الْكَلِمَةُ » این یک معنای خیلی واضح و روشنی است. حالا ممکن است بشود در مورد معانی آن صحبت کرد که من به یاد دارم یک شب درباره‌ی همین « وَ بِمُوَالاتِكُمْ تَمَّتِ الْكَلِمَةُ » صحبت کردم و نوار آن هم هست. آن چیزی که مهم است همین جمله‌ای است که الآن عرض کردم، خیلی خلاصه است، که اگر موالات خاندان عصمت و طهارت را داشته باشید « تَمَّتِ الْكَلِمَةُ » کلام تمام است.

 

سؤال: آخرین سؤال فرمودند در گذشته پرسیده بودیم که ردّ مظالم به چه کسی باید داده شود، فرموده بودید به ولیّ فقیه یا وکیل ایشان در چنین امور. حالا سؤال این است چرا ردّ مظالم را به سایر مراجع نمی‌شود تحویل داد؟

جواب: سایر مراجع یعنی چه؟

سؤال: گفتند شما فرموده بودید فقط به ولیّ فقیه یا وکیل ایشان می‌شود تحویل داد، حالا فرمودند چرا ردّ مظالم را به سایر مراجع نمی‌شود تحویل داد.

جواب: جمله‌ی من این‌طوری نبوده است، ردّ مظالم را به مجتهد می‌شود داد یا به وکیل او. فکر نمی‌کنم ولیّ فقیه تعبیر من بوده است، آن هم ولیّ فقیه با فکری که الآن ما داریم، یعنی مثلاً فرض کنید الآن ما بخواهیم ردّ مظالم را یا ببریم بدهیم به آیت الله خامنه‌ای یا برویم بدهیم به نائب ایشان، وکیل ایشان که اجازه داشته باشد، این را من یا نگفتم یا اشتباهی متوجه شدند، چون مورد فتوای همه‌ی مراجع و بزرگان است که ردّ مظالم را به مجتهد می‌شود داد، مگر اینکه حالا یک مسائل خاصی باشد، یک جنبه‌های سیاسی داشته باشد یا جنبه‌های اجتماعی داشته باشد که باید تحت نظارت ولیّ فقیه باشد.چ

 

« و صلی الله علی سیدنا محمد و آله أجمعین »

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خدایا فرج امام زمان ما را برسان. ما را از بهترین اصحاب و یاوران ایشان قرار بده. قلب مقدس ایشان را از ما راضی بفرما. خدایا دین و دنیا و آخرت ما در پناه امام زمان ما حفظ بفرما. خدای مریض‌های اسلام شفا عنایت بفرما. مریض منظور، مریض منظور، مریض منظور الساعه لباس عافیت بپوشان. اموات ما غریق رحمت بفرما « و صلی الله علی سیدنا محمد و آله أجمعین »

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۲۱ شوال ۱۴۲۵

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله والصلاة والسلام علی رسول‌الله و علی آله آل‌الله لاسیما علی بقیة‌الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه

الفداء واللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین

 

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

« إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً » (نحل/120)

خیلی خوشحالیم که باز خدمت دوستان شیراز رسیدیم و همین‌طور از همراهانمان متشکریم که در خدمتشان هستیم. نویسنده‌ی بسیار توانا و پرکار جناب حاج آقای رفیعی، سردبیر محترم مجله‌ی خورشید مکه و جناب آقای کاشانی که از نویسندگان و از دوستان بسیار قدیمی و از اساتید و همین‌طور جناب آقای امیری که بهتر از من می‌شناسید، جناب آقای جهانی و از جناب آقای کماری که از نزدیکان ما هستند و ازخوبانند و سایر دوستانی که بحمدلله هستند، جناب آقای مداح، به‌اصطلاح رئیس دفتر ما در قم و می‌ترسم یادم برود. ببخشید اگر اسم بعضی از آقایان را فراموش کردم. جناب آقای امیدی که همشهری خودتان هستند. بالاخره در خدمت آقایان اینها محبت کردند و با همه‌ی کاری که من از این دوستان سراغ دارم که خیلی فعالند و الحمدلله دوستان ما به فعالیت در حوزه‌های علمیه و در بین مردم معروفند، تشکر می‌کنم از همراهی‌شان و از شما دوستان عزیزی که امسال خیلی با آن سالی که خدمت‌تان رسیدم، در نظم‌تان، در فعالیت‌هایتان، بحمدلله بیشتر از آن موقع موفق هستید. من فقط برای چند کلمه‌ای که با دوستان هم‌صحبت باشیم و یک مقدار درباره‌ی اهدافمان با شما صحبت کنیم و به‌طور کلی در قرآن مجید افرادی به ‌عنوان بهترین‌ها معرفی شده‌اند و ان‌شاءالله طوری باشد که نام شماها هم مثل حضرت ابراهیم در کتاب علی که بسیار کتاب پراهمیتی است، همه چیز در آن درج شده، نوشته شود و از یاران خوب امام عصر ارواحنافداه باشید و زحمات جناب آقای انوار را هم ما اگر بخواهیم تشکر کنیم، می‌ترسم اجرشان نزد امام زمان کم بشود. ولی تشکر از ایشان و از شما دوستانی که می‌دانم چقدر زحمت کشیدید برای این محل و این تشکیلات، ان‌شاءالله نزد حضرت بقیة‌الله محفوظ خواهد بود و امیدواریم که هدف‌تان را با همه‌ی این مسائل فراموش نکنید. همانطوری‌که شاید احتیاج به گفتن نداشته باشد.

 

هدف از همه جلسات تزکیه نفس است

و باید همه‌ی شماها بدانید و می‌دانید که اساسی‌ترین مسئله‌ای که در اسلام و بلکه در تمام ادیان و بلکه برای همه‌ی انسان‌ها از ضروریات و واجبات عقلی و قرآنی و روایی است، این است که انسان خودش را از آلودگی‌ها پاک کند. هدف از همه‌ی این جلسات، در شهرهای مختلفی که بحمدلله به‌خاطر نور مقدس حضرت بقیةالله که از افق طلوع کرده و بین الطلوعین ظهور حضرت ولی‌عصر را می‌گذرانیم و در دل‌های کسانی که محب حضرت بقیةالله ارواحنا فداه هستند، این نور تابیده و اگر بخواهید ان‌شاءالله جزء بهترین‌ها باشید، باید خودتان را آنچنان شفاف کنید که وقتی خورشید وجود مقدسش از افق بیرون آمد و به شما تابید، مانند آینه که وقتی خورشید در آن می‌تابد، مانند خورشید نور می‌دهد. قلوب شماها هم ان‌شاءالله از همه‌ی زنگارها و از همه‌ی گردوغبارها و از همه‌ی آنچه که مایه‌ی نتابیدن خورشید است، در آنها پاک بشود و نور مقدس حضرت بقیةالله که خودش تمام جهان را منوّر می‌کند، دل‌های شما هم یک عده‌ای را لااقل نور ببخشد و خدای تعالی شما را از ظلمت به نور هدایت کند. آن‌قدر خدا صلوات و رحمت خاص الخاصش را بر شماها نازل کند که آن آیه‌ی شریفه را که خدای تعالی می‌فرماید: « هُوَ الَّذی یصَلِّی عَلَیکمْ وَ مَلائِکتُهُ لِیخْرِجَکمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ » (احزاب/43) از ظلمت غیبت، از ظلمتی که فعلاً در آن دچار هستیم. اگر شخصی در ظلمتی قرار گرفته باشد و آینه‌ای هم داشته باشد، در آن ظلمت آینه‌اش را پاک می‌کند تا وقتی که از آن ظلمت بیرون آمد، هم خودش روشن باشد و هم دیگران را روشن کند.

در اوایل ظهور حضرت بقیةالله، دین مقدس اسلام و امام عصر ارواحنافداه به افرادی نیازمند است که مردم را با امام زمان آشنا کنند. من در همین‌جا عرض می‌کنم که از این به بعد موبایل‌هایتان را خاموش کنید. تلفن را بکشید و حتی من باشم یا نباشم، برای خودم نمی‌گویم، مجلسی که بحث علمی می‌شود، باید صددرصد حواس‌ها جمع باشد، هیچ چیز حواس‌پرت‌کننده در آن نباشد.

خدای تعالی ان‌شاءالله شماها که در این تاریکی زمان غیبت کبری دارید قلب‌هایتان را صیقل می‌زنید، دل‌هایتان را پاک می‌کنید، صفات رذیله را از خودتان دور می‌کنید، آنچنان آینه‌ی قلبتان را باید بسازید که وقتی خورشید وجود مقدس حضرت ولی‌عصر ارواحنافداه ظاهر شد، که به همین زودی‌ها ان‌شاءالله ظاهر خواهد شد، این خورشید وقتی که از افق بیرون می‌آید، اول به زمین می‌تابد.

ما یک وقتی در نجف بودیم، می‌گفتند اگر صبح زود انسان به بیابان‌های نجف برود و مخصوصاً اگر شب باران آمده باشد، خورشید که می‌تابد، یک سنگ‌ریزه‌هایی در بیابان‌های نجف هست، به‌خصوص وادی‌السلام که اینها دُرّند. تا آفتاب تابید، این دُرها خودشان را نشان می‌دهند. و می‌رفتند دُرّ نجف جمع می‌کردند، تقریباً از همان‌جا تهیه می‌شد.

 

عظمت آقا امام عصر ارواحنا فداه

من آن چیزی را که از شماها- به‌خصوص دوستان شیرازمان كه بیشتر جوانان هستند و بهتر وقت موفقیت دارند- می‌خواهم و همه‌ی مسائلی که شماها هم اطلاع دارید و مشکلاتی که در راه امام عصر، مشکل نیست. همان‌جایی که جناب آقای انوار فرمودند با همه‌ی مشکلاتی که فلانی دارد آمده. من در دلم گفتم در راه امام زمان هیچ‌چیز مشکل نیست. به خدا قسم اگر به‌خاطر امام زمان انسان را بگذارند کنار ديوار و گلوله در مغزش خالی کنند، لذتی دارد که حساب ندارد. امام عصر آن کسی است که از حضرت آدم تا خاتم و همه‌ی ائمه علیهم‌السلام و تمام علمای بزرگ ربانی همه مقدمه‌ی ظهور این وجود مقدس بوده‌اند. من اگر بخواهم مطالبی را که این مسئله را ثابت می‌کند از آیات و روایات شرح بدهم، باید لااقل یک ده شبی مزاحم دوستان شیراز باشم. ولی متأسفانه وقت نیست. ولی اجمالاً این را بدانید.

تا آنجا که سیدالشهداء که همه‌ی مجالس به‌خاطر آن وجود مقدس تشکیل می‌شود، در ضمن سخنانشان درباره‌ی حضرت ولی‌عصر می‌فرماید: « لوأَدرَکتُهُ لَخَدَمتُهُ أیامِ حیاتی » (الغیبة‌للنعمانی/ص246) اگر من درکش می‌کردم، زمان من با زمان او تطبیق می‌کرد، من خدمتگزارش می‌بودم. می‌فهمید چه می‌گویم؟ می‌فهمید چه می‌گوید؟ « أیام حیاتی » تمام عمرم در خدمتش بودم. آن آقایی که وقتی امام صادق یاد او را می‌کند، می‌فرماید: در کتاب علی نگاه می‌کردم، غیبتش طول می‌کشد. آن‌چنان گریه می‌کرد امام صادق و در ضمن سخنانشان می‌فرمودند که اگر من او را درک می‌کردم همیشه خدمتگزارش بودم، با او بودم. این سخنان امام معصومی است که ماسوی‌الله تحت نظر ایشان است. در حضور حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا وقتی اسم امام عصر برده می‌شد، دست روی سر می‌گذاشت، بلند می‌شد، سه مرتبه می‌فرمود: صلّی‌الله علیه، صلّی‌الله علیه، صلّی‌الله علیه.

 

با تزکیه نفس قدر خودتان را بدانید

می‌دانید چه امامی نصیب ما شده؟ « یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم » (اسراء/71) روز قیامت هر جمعیتی را خدا با امامشان می‌خواند. ان‌شاءالله اگر در دنیا خدای نکرده نتوانستیم در محضرش باشیم، روز قیامت صدا می‌زنند اول حجة‌ابن‌الحسن را، بعد هم مأمومین‌اش را. ان‌شاءالله شماها عقب‌سر ایشان به بهشت وارد می‌شوید. آیه‌ی شریفه‌ی قرآن است: « یوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم » سید حمیری که یکی از شعرای بزرگ زمان امام صادق علیه‌السلام است، همین آیه را به شعر آورده که یک پرچمی برداشته می‌شود، مال اوّلی است. یک پرچم مال دوّمی، یک پرچم مال سومی « وَ رَایةٌ یقْدُمُهَا حَیدَرٌ » (بحارالأنوار/ج47-ص331) یک پرچم هم مال حضرت علی‌بن‌ابی‌طالب است که در زمان او هنوز بقیه‌ی ائمه را مخصوصاً ایشان نمی‌شناخت و وارد بهشت می‌شوند. ولی آنها وارد جهنم می‌شوند. خیلی قدر خودتان را بدانید. خوب حالا چکار باید بکنیم؟ مثل همان درّ نجف، مثل آینه، خودتان را تمیز کنید.

هیچ احتیاجی به آمدن جلسات ما نیست، اگر کسی جدی باشد. خودت را بساز، حسودی؟ نباش، متکبری؟ نباش، استقامت نداری؟ استقامت داشته باش، در صراط مستقیم نیستی؟ در صراط مستقیم باش.

 

اهمیت و ارزش تزکیه نفس از نظر عقل و در قرآن

این‌ها یک مطالبی نیست که من از خودم درآورده باشم. همه‌ی مردم عاقل، نه اینکه مردم مسلمان یا شیعه، همه‌ی عقلای عالم، با این مطالبی که شما با آن کار می‌کنید موافق‌اند، همه‌ی عقلا. اگر هم یک نفری پیدا شد از روی نفهمی یک مخالفتی با آنچه شما می‌کنید کرد، آبروی خودش را برده. اگر یک نفر در وسط این شهر وقتی که خورشید دارد می‌تابد گفت که الان شب است، آبروی خودش را برده. کاری انجام نشده، می‌گویند دیوانه است. و لذا شما هیچ تذلذلی در راهتان پیدا نکنید.

خدای تعالی در قرآن شریف هیچ‌کجا یک‌چنین عملی که نسبت به تزکیه‌ی نفس کرده نسبت به هیچ‌چیز، حتی مسئله‌ی ولایت که اهمّ اشیاء است انجام نداده است. به جهتی که ولایت هم در همین است. یازده قسم پشت سر هم می‌خورد. شما را به خدا اگر یک راستگویی پهلویتان باشد، با جدّیت یک مطلبی را به شما بگوید، شما باور می‌کنید. اما اگر پشت هم قسم خورد، اگر باور نکنید، آن هم خدای تعالی، معلوم است که یک مقداری در تعقل شما حرف است. یازده‌تا قسم، « وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها » (شمس/1) قسم به پیغمبر اکرم، قسم به علی‌بن‌ابی‌طالب، قسم به آنچه که از شمس وجود مقدس رسول اکرم تراوش می‌کند و نورافشانی می‌کند. یازده‌تا قسم، تا آخرش قسم به نفس می‌رسد، « وَ نَفْسٍ » (شمس/7) تنها کافی است؟ نه، و آن کسی که نفس را خلق کرد. خلقت روح شما از همه‌ی خلقت‌هایی که در عالم بوده، بعد از خلقت رسول اکرم و ائمه‌ی اطهار مهم‌تر است. « وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها * فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها » (شمس/7-8) که چی؟ « قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاها » (شمس/9) حالا اگر کسی گفت که تزکیه‌ی نفس چه است؟ این یعنی من نمی‌فهمم، من خورشید را نمی‌بینم، من دیوانه‌ام، من با خدا مخالفم، من با قرآن مخالفم.

شما اگر در سراسر جلسات ما و دوستانی که در این جلسات ما شرکت می‌کنند، یک ذره‌بین بسیار قوی بگذارید ببینید کجای کارشان اشکال دارد، به من بگویید و اگر نداشت مخالفت با اینها دیوانگی است. خیلی حواستان جمع باشد، فکر نکنید شیطان غیر از این است. شیطان، وقتی که ما در عالم ذر بودیم، خدا به او فرمود که « اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیس » (بقره/34) یک کاری را که همه عقلا قبول دارند، ملائکه قبول دارند. سجده بکن برای این انسانی که تزکیه‌ی نفس کرده. « وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کلَّها » (بقره/31) تمام خوبی‌ها را به او تعلیم داده، تمام بدی‌ها را از او دور کرده است.

 

ملائکه خدمتگزاران شمایند اگر تزکیه نفس را جدی بگیرید

ملائکه که خدام خاندان عصمت و طهارت هستند، امام فرمود: خدام ما هستند و خدام محبین ما هستند. شب و روز این ملائکه، از همین جا تأسیس شد، دارند خدمت به شما می‌کنند. کاری هم ندارند تو خوبی یا بد. یکی دوتایشان دائماً با شما هستند. این‌ها را بد به شما معرفی نکنند. بسیار کار خوبی می‌کنند. حساب‌دار شمایند. حساب‌های کار شما را می‌کنند. « ما یلْفِظُ مِنْ قَوْل » (ق/18) شما یک لفظی از کلامتان صادر نمی‌شود الّا اینکه این حسابدارها، حسابش را دارند. تو چند کلمه حرف زدی، علیه شما نمی‌خواهند کار کنند. یک وقت با خودتان نگویید اینها دیگر چه كسی هستند. مزاحم هستند! نه، این‌ها می‌نویسند، نزد خدای رحمان و رحیم یا نزد حضرت بقیة‌الله می‌برند. آن‌ها با مهربانی‌شان « یعْفُوا عَنْ کثیر» (مائده/15) خیلی‌هایش را خط می‌زنند، می‌گویند اینها را شما نوشتید، قبول است. ولی عفوشان کنید.

خدا آن‌قدر مهربان است. من می‌ترسم بگویم خدا چقدر مهربان است، ما خودمان را گم کنیم و همین تزکیه‌ی نفسی که بر همه واجب است، این را انجام ندهیم. این خدای مهربان از بیشتر اینها می‌گذرد. ملائکه دائماً خدمتگزار شما هستند، حتی دانه‌های باران را برای شما نازل می‌کنند. هرچه که به شما از خوبی می‌رسد، از جانب پروردگار است، آن‌ها می‌آورند. این ملائکه‌ی به این خوبی را، که خداوند در قرآن تعریفشان را کرده، فرموده که « عِبادٌ مُکرَمُون » (انبياء/26) این‌ها بندگان محترم خدا هستند « لا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُون » (انبياء/27) در سخن بر خدا پیشی نمی‌گیرند. به امر پروردگار عمل می‌کنند. این‌ها عباد مکرمون هستند. این‌ها را خدا خدمتگزار شما قرار داده است. كه شما كار کنید. اگر شما تزکیه‌ی نفس را جدی بگیرید، که من تمام حرفم همین است.

 

کاری بکنید که دلتان و سر تا پای وجودتان با تزکیه نفس، امام زمانی باشد

اگر تزکیه‌ی نفس را جدی بگیرید، مثل نمازتان به آن اهمیت بدهید و بتوانید خودتان را ان‌شاءالله آن‌چنان صیقلی کنید، آن‌چنان شفاف کنید که وقتی خورشید وجود مقدس امام زمان، در همین زمان غیبت از پشت فجر که طالع شده، فجر صادق، از طلوع صبح صادق، از همان جا، همان نور مختصر که هنوز جرم خورشید بیرون نیامده، شما می‌بینید نورانی شدید. شما قبل از آفتاب می‌بينيد که یک نوری هست که می‌توانید هر تصویری را، هر عکسی را بگیرید. این نور این‌طوری است. چرا شماها شفاف نباشید، جدی باشید. کاری بکنید که ان‌شاءالله دلتان و سرتاپای وجودتان، وجود مقدس امام زمان باشد. وقتی در خانه‌تان وارد می‌شوند، همه‌جا از امام عصر نامی برده شود.

 

توسل و توجه به امام زمان علیه السلام

امروز یک مسجدی در شیراز شما، برای نماز رفتیم، دیدم همه جایش اسم امام زمان در در و دیوار هست، خوشحال شدم. همه‌جااین‌طوری باید باشد، همه‌جا نام حضرت باشد. در دل شما نام مقدس امام زمان باشد، بلند می‌شوید یاصاحب‌الزمان بگویید، می‌نشینید یاصاحب‌الزمان بگویید. در همین تخت فولاد اصفهان دیشب و دیروز که در اصفهان بودم صحبت شد. مرحوم کلباسی بزرگ، خدمت امام عصر علیه‌السلام می‌رسد. حضرت می‌فرمایند که هروقت خواستی که به ما متوسل بشوی بگو: « یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب‌الزمان ادرکنی ولا تهلکنی ». یک آدم جلیل، ادبیات عرب را بلد، با اینکه امام معصوم است، به این جمله از نظر ادبی یک‌خرده تردید پیدا کرد که ادرکنی خطاب به یک نفر است. چهار نفر را داریم صدا می‌زنیم. باید گفته شود: « أدرکونی و لا تهلکونی » حضرت فرمودند اینها این سه نفر، یعنی پیغمبر اکرم و علی‌بن‌ابی‌طالب و فاطمه زهرا باید به امام زمان تو دستور بدهند- به تعبیر من- تا او شما را درک کند، دریابد و نگذارد شما در این غوغایی که الان در این عالم هست هلاک بشوید. از هلاکت نجاتتان بدهد. همه بگویید « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کنَّا لِنَهْتَدِی لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه »

 

طلب علم یعنی تزکیه‌ی نفس و اعتقادات

خدا را شکر می‌کنیم که ما را خدا لااقل در این راه قرار داد که ما تزکیه‌ی نفس کنیم. که اگر کسی همان روز اولِ یقظه‌اش که وارد تزکیه‌ی نفس می‌شود، اجلش رسید و از دنیا رفت، خدای تعالی او را جزء شهدا قرار می‌دهد. « مَن ماتَ في طَلَبِ العِلم فَقَد مَاتَ شَهِيدا » و امام فرمود، پیغمبر اکرم فرمود: که طلب علم، یعنی تزکیه‌ی نفس، اعتقادات، همین‌هایی که شما مشغول هستید و امیدوارم همیشه مشغول باشید و تردیدی – که البته شما ندارید- شیاطین در شما ایجاد نکنند. این ملائکه‌ی با این عظمت که خدمتگزار شما هستند و حضرت آدم را سجده کردند، شیطان سجده نکرد. هرکس با برنامه‌های امام عصر ارواحنافداه، با نام مقدسش، با آنچه که مربوط به آن حضرت است و صحیح است، مخالفت کند، همان کاری را کرده که شیطان در مقابل آدم انجام داد، خدا را شکر کنید.

 

با تزکیه نفس نور امام زمان علیهالسلام را به جاهای تاریک پخش کنید

بحمدلله توفیق پیدا شده، ولو بعضی از دوستان مثل جناب آقای نعمتی، نزدیک بیست سال است من خدمتگزارشان هستم، این مجله‌ی به این خوبی که ویژه‌نامه‌ی حضرت ولی‌عصر است و بحمدلله تیراژش هم خیلی زیاد است. به عربی هم ترجمه شده. از این بهتر نمی‌شود. يك دوست داريم این یک مجله‌ای به نام صاحب‌الزمان دارد، مجله‌هایی، نوشته‌هایی. این‌ها کارهای ظاهری این دوستان است. کارهای عمیق باطنی دارند که هرکدامشان چون خورشیدی می‌تابند و الحمدلله شماها هم هریکی‌تان، تک‌تکتان، ان‌شاءالله یک آینه‌ای هستید که خورشید وجود مقدس امام زمان در شما می‌تابد. شما هم آن خورشید را به جاهای تاریک برمی‌گردانید. یک‌وقتی مثلاً خورشید از پنجره تابیده، شما آینه را می‌گیرید یک‌خرده کج نگه می‌دارید به آن طرفی که تاریک است، آنجا را آینه شما روشن می‌کند. ان‌شاءالله همه‌تان همه‌جا را روشن کنید و موفق باشید. دوستانی که اینجا اکثراً هستند، مثل جناب آقای موسوی واقعاً جاهایی را روشن کردند. جاهایی که خیلی هم تاریک بوده. من اگر بخواهم اسم همه‌ی شماها را ببرم، شاید یا بلد نباشم، ولی آن کسی که همه را می‌شناسد، از قلب‌های همه اطلاع دارد.

 

با تزکیه نفس امام تان را بشناسید

یک وقتی علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام در مداین با دولف‌بن‌مجیر داشتند قدم می‌زدند. مداین که الان خرابه‌ای شده، شهری است، طاق کسری آنجاست، نزدیک بغداد است، پایتخت ایران بوده است. بعد از خرابی‌اش، آنجا قدم می‌زدند. یک زمینی از مورچه سیاه شده بود. دولف پرسید آيا کسی كه تعداد این مورچه‌ها را بداند هست؟ حضرت فرمود که علاوه بر اینکه تعدادشان را می‌داند، کسی هست که در دل اینها چه می‌گذرد را هم می‌داند. گفت: دلیلی هم هست بر این موضوع؟ حضرت فرمودند:‌ آیه‌ی شریفه‌ی قرآن که « کلَّ شَی‌ءٍأَحْصَیناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ » (یس/12) علم هر چیزی را خدا در قلب امامی که آشکار است، مبین است، قرار داده است. حیف که کورها خورشید را نمی‌بینند والّا کسی که علی‌بن‌ابی‌طالب را به عظمت نبیند، کسی که امروز امام زمانش را با عظمت نشناسد، این کور است والّا امام مبین است. بنابراین ان‌شاءالله همه‌تان جزء بیناها باشید که امام‌تان را ببینید، امامتان را بشناسید.

 

کورند کسانی که امام زمان شان را نمی‌بینند

یک ‌وقتی من در قم طلبه بودم، شب جمعه‌ای مسجد جمکران رفتم، شب بود. هنوز حتی برق هم در آن مسجد نکشیده بودند. خادم مسجد یک سیدی به نام آقای لسانی بود. به من گفت می‌خواهی شب بمانی؟ گفتم بله. گفت پس کلید را بگیر در را از داخل ببند که دزدی نیاید فرش‌ها را ببرد، شب جمعه! حالا شب جمعه بروید ببینید چه خبر است. شب چهارشنبه بروید ببینید چه خبر است. خیلی هم زمانی نیست، نهایت سی سال، چهل سال قبل. کورند کسانی که امام زمانشان را نمی‌بینند. به یک عالم سنی که البته بعداً مشرف به مذهب تشیع شد، بسیار عالم بزرگی بود، هنوز سنی بود آن وقتی که این جواب را به من داد. پرسیدم شما نسبت به وجود مقدس امام زمان علیه‌السلام چه اعتقادی دارید؟ ایشان گفت من هرشب می‌آیم اینجا می‌نشینم، به امید اینکه شاید چشمم به جمال مقدسش بیافتد. یک عالمی در مکه بود که من با او حرف زده بودم. از دار دنیا رفت و کور بود و جزء آن وهابی‌هایی بود که قبور ائمه‌ی بقیع را خراب کرده بود، آخرین فرد بود. تازگی از دار دنیا رفت یا به درَک واصل شد. ایشان یک کتاب نوشته درباره‌ی وجود مقدس امام زمان. آخر چقدر آدم باید کور باشد که شیعه هم باشد و به یاد امام زمانش نباشد. اگر می‌خواهید اسمش را هم بگویم، همه‌تان شنیدید لااقل، ابن باز، خیلی متعصب بود، ولی کتابش هست. یک سال من که در مکه بودم، من را دعوت کردند به ‌عنوان معتمر عالم اسلام. در آن معتمر یک شخص کیمیایی، من در کتاب مصلح غیبی این را عیناً نوشته‌ام، درباره‌ی وجود مقدس امام زمان سؤال کرده بود. تمام علمای معتمر امضا کردند که این شخص وجود دارد و در آخرالزمان خواهد آمد. حالا این امام نصیب ما شده است. روز قیامت همان‌طوری که عرض شد: « یوْمَ نَدْعُوا کلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ » ان‌شاءالله ما را با حضرت می‌خوانند. حالا چه می‌شود که آن « یوْمَ نَدْعُوا » همین دنیا باشد. امام زمانی‌ها بیایند. یک‌طوری باشید که خجالت نکشید.

 

همه چیزتان باید امام زمانی باشد

ما یک جایی یک روزی در تهران دعوت بودیم، صاحب‌خانه خیلی به من علاقه داشت. حدود شاید ده دقیقه پشت در ما را نگه داشت تا بعد اجازه داد ما وارد شدیم. من فهمیدم برای چه معطلم کرد. داشت وضع خانه‌اش را درست می‌کرد. عکس‌های هنرپیشه‌ها را از در و دیوار بکَند. بعضی چیزها را وقت نمی‌کرد، پارچه‌ای رویش انداخت. خانه‌هایتان را مبادا کاری کنید که اگر حضرت در منزلتان تشریف آوردند، خجالت بکشید. آن وقت آقا بگوید این که روی دیوار زدی چه هست؟ آقا بفرماید که- امام عصر است دیگر، وارد قلبت می‌شود- این صفت رذیله که در دل توست، چه است؟ این حالت بد چه است که در توست؟ این ریاکاری چه است که در توست؟ این‌ها را بیشتر می‌بیند تا یک عکسی که روی دیوار زده بشود. خیلی حواستان جمع باشد. دلتان، روحتان، قلبتان، خانه‌تان، زن‌تان، فرزندتان، همه‌اش باید امامزمانی باشد و هیچ راهی هم جز تزکیه‌ی نفس و پاک کردن دل ندارد و ان‌شاءالله امیدواریم که این محل جوابگوی مشکلات شما باشد و کوشش کنید با هرچه که عرض شد بیشتر عمل کنید.

خسته‌تان نکنم؛ وقتتان را نگیرم. امیدواریم ان‌شاءالله با یاد آن حضرت زنده باشیم، با یاد آن حضرت بیدار باشیم، با یاد آن حضرت بخوابیم و با یاد آن حضرت از دار دنیا برویم و همیشه دستمان به دامن مقدس امام عصرمان باشد.

ضمناً از جناب آقای خادمی هم تشکر می‌کنیم، مسجدی که عرض کردم، مسجد ایشان بود که امروز رفتیم.

نسئلک اللهم و ندعوک بأعظم أسمائک و بمولانا صاحب‌الزمان یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا رحمان یا رحیم یا غیاث المستغیثین، پروردگارا به آبروی ولی‌عصر فرج آن حضرت را برسان. همه‌ی ما را از بهترین یاران و اصحابش قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضی بفرما. خدایا دین و دنیا و آخرتمان را زیر سایه‌ی امام عصر از همه‌ی خطرات محفوظ بدار. خدایا دوستانمان را در پناه امام زمان به همه‌ی خوبی‌ها موفق بفرما. پروردگارا به آبروی ولی‌عصر گذشتگانمان غریق رحمت بفرما. مریض‌های اسلام شفا عنایت بفرما. مریض منظور، مریضه‌ی منظوره، طفل مریضی، الساعه لباس عافیت بپوشان. امواتمان غریق رحمت بفرما. عاقبتمان ختم به خیر بفرما و عجل فی فرج مولا.

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۲۶ شعبان ۱۴۲۵

اعوذ باللّه من الشیطان رجیم. بسم اللّه الرحمن الرحیم. الحمدللّه و الصّلوه و السلام علی رسول‌اللّه و علی آله‌ آل‌اللّه لاسیما علی بقیةاللّه روحی و ارواح‌العالمین لتراب مقدمه فداه.

توقعاتی که از یک روحانی هست

یک: عامل بودن

انشاءاللّه دوستان اول چیزی‌که من خیلی به آن سفارش می‌کنم مسئلهٔ این‌است‌که: «كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ‏ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُم‏»(بحارالانوار: 67/309) اگر رفتید برای تبلیغ و برای این‌که مردم را هدایت کنید اول کاری که می‌کنید این‌است‌که خودتان را بسازید. من این را تجربه کردم که اگر انسان خودش را بسازد خیلی تأثیر حرفش زیاد می‌شود، محبوبیت خاصّی پیدا می‌کند و اما اگر خودش اهل‌عمل نباشد شاید کمتر مردم به او توجه داشته باشند و کمتر محبوبیت پیدا کند و کمتر حرفش تأثیر می‌گذارد.

دوم:شناخت حقیقت‌روح و ملکوت‌عالم

عملی که از روحانیون توقع می‌رود این‌است‌که اول باید انسان روح خودش را حقیقت‌روح را، حقایق ملکوت‌عالم را،‌ اصل ملکوت جهان‌آفرینش را بشناسد در آیات قرآن هست: « مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ء»(مومنون/88) اسمی از ملکوت برده شده، ملکوت در حقیقت، آن بعد معنوی هر چیزی است که یک‌جا می‌گوید: «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّح بِحَمْدِه‏‏»(اسراء/44) که هر چیزی می‌بینیم تسبیح پروردگار را می‌کند،‌ هر چیزی با خدای‌تعالیٰ یک ارتباطی دارد. هر چه شعور آن شیء و آن مخلوق بیشتر باشد طبعاً او بیشتر از آن‌چه که انسان تصور می‌کند با خدا ارتباط دارد. تا می‌رسد به بشر که بشر اشرف‌مخلوقات است. هر چه فکر بشر و یا استعداد بشر بیشتر باشد طبعاً ارتباطش با ذات‌مقدّس پروردگار بیشتر می‌شود. اول چیزی‌که می‌بینید این‌ها مسائلی است که باید حقیقتش را به شما گفت و این‌که شماها باید اطلاعاتتان خیلی بیشتر از سایرین باشد. انسان یک روحی دارد تا در وقت بیداری با انسان هست و حواسش هم جمع است و می‌فهمد و درک می‌کند. آن روح انسان مسلماً مخلوق خداست و هر مخلوقی هم دارای محدودیتی هست.

لزوم تزکیه‌نفس

و همان‌طوری که گاهی هم عرض کردم؛ انسان از اولی که متولد می‌شود روحش در عالَم‌ذر هر چه بوده از اولی که متولد می‌شود طبعاً به خاطر این‌که اعتقاداتش قوی نیست و تمایلات نفسانی‌اش قوی است، صفات‌رذیله‌ای را به خودش می‌گیرد و اول کاری که باید بکند تزکیه‌ی‌نفس است، تزکیه‌ی‌نفس هم خدمت شما عرض شود؛ همان‌طوری که در گذشته‌ها همه معتقد بودند نمی‌شود که معتقد نباشد انسان. و حال این‌که قرآن می‌گوید: « قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها»(شمس/9)، اولیاءخدا معتقد بودند، ائمهٔ‌اطهار

علیهم‌الصّلاةوالسّلام تنها راه فلاح و رستگاری را تزکیه‌ی‌نفس می‌دانستند. تزکیه‌ی‌نفس را باید انسان اهمّیت خیلی زیادی و وقتی‌که مکلف شد باید شروع بکند به تزکیه‌ی‌نفس، تزکیه‌ی‌نفس زیربنای تمام کارهای خوب است. افرادی که پاک از اول بودند مثل انبیاء، ائمهٔ‌اطهار علیهم‌الصّلاةوالسّلام این‌ها «سابقٌ باالخیرات» بودند که ببینید «فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْرات‏»(فاطر/32) باالخیرات یعنی به جمیع خوبی‌ها این‌ها مسابقه را بردند.

«إِنْ‏ ذُكِرَ الْخَيْر»(من‌لایحضره‌الفقیه: 2/616) که در زیارت‌جامعه هم هست، اسم هر خیری که برده می‌شود آن‌ها اولش‌اند، آخرش‌اند، اصلش‌اند، فرعش‌اند. یک عده این‌طوری هستند آن‌ها از عالَم‌ذر خدای‌تعالیٰ می‌خواسته که رهبران مردم باشند که در خصوص انبیاء و از این جهت این‌ها «أَنْ‏ شَرَطْتَ‏ عَلَيْهِمُ‏ الزُّهْدَ فِي دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِه‏ و قربتهم و قدمتهم لهم ذکر علی»(بحارالانوار: 99/104)

خلقت اهل‌بیت علیهم‌السلام و علم و عصمت آنها

در خصوص انبیاء هست و در خصوص ائمه علیهم‌الصّلاةوالسّلام  چون اول موجودی هستند که خلق شدند و در همان لحظه‌ای که خلق شدند شاید جنبه رتبی داشته باشد که اول روحشان خلق شد و بعد خدمتتان عرض شود؛ کوثر به آن‌ها عنایت شد. (یعنی به پیغمبر و ائمهٔ‌اطهار) که کوثر همان علم خدای‌تعالیٰ است تا وقتی‌که خلقت وجود داشته باشد که ابدی هم هست تقریباً، ازلی نیست خلقت، ابدی است. ابدی بودن خلقت هم به اصطلاح ذاتی نیست یعنی این‌که خدا مخلوقش را ذاتاً‌ ابدی کرده است مخلوق ابدی هستند منتها به ابدیت پروردگار. هستند به هستی پروردگار. بنابراین در همان لحظهٔ اولی که خدای‌تعالیٰ نورمقدّس پیغمبراکرم را خلق نمود در همان اول علم‌خدا را‌، علمی که خدای‌تعالیٰ باید به مخلوقش بدهد که در حقیقت معلوماتی است که علم غیرحضوری است، یک معلوماتی است علم‌ذاتی نیست آن را خدا به این‌ها مرحمت فرموده است. و لذا تعبیری که ما داشتیم در ضمن حرف‌ها این است است که این‌ها معصوم از جهل‌اند. این از آیات قرآن و روایات و این‌ها خوب استفاده می‌شود. معصوم از جهل یعنی جهلی که یک بشر ممکن است داشته باشد نه جهل در مقابل علم‌پروردگار نه، یک بشر یک موجود و یک مخلوق ممکن است داشته باشد این‌ها ندارند. و آن علمی که از خدای‌تعالیٰ تنزّل کرد، پایین آمد به‌عنوان حالا اسمش را قرآن می‌گذارید یا علم‌خدا می‌گذارید فرقی نمی‌کند. به‌عنوان علم‌الهی بر مخلوق نازل شد که بر قلب پیغمبراکرم، «وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى‏»(ضحی/7) این علم در ائمهٔ‌اطهار علیهم‌الصّلاةوالسّلام  هست .

تجربه نشان داده این راه تزکیه‌نفس موثر بوده است

از این دسته از انبیا و از ائمه علیهم‌الصّلاةوالسّلام  بگذریم همه در دنیا باید در وقتی‌که مکلف می‌شوند تزکیه‌ی‌نفس کنند، روحشان آلودگی پیدا می‌کند و مشکل هم هست که به آسانی تزکیه‌ی‌نفس کنند در گذشته معمولاً این‌طوری بود که می‌رفتند با اولیاءخدا زندگی می‌کردند، معاشرت می‌کردند تا از آن‌ها ترشّحاتی از حقایق و معنویات بشود تا این‌ها یاد بگیرند،‌ عمل کنند. خُب گاهی هم موفق می‌شدند و گاهی هم موفق نمی‌شدند و مخصوصاً دستور هم از طرف بزرگان این بود که کمالاتتان را اظهار نکنید و شاید هم اظهار کردنشان درست نباشد ولی همهٔ این‌ها سبب شده بود که توفیق این‌که انسان بتواند تزکیه‌ی‌نفس بکند مشکل بود ولی خُب هم از جهت زمان ما و هم از جهت زحماتی که بعضی‌ها کشیدند این مسئله تقریباً حل شد و حل است. ما زیاد تجربه داریم که افرادی بودند که الان خوب دقت کنید افرادی بودند خیلی معصیت‌کار خیلی، در شما الحمدللّه همه‌تان روحانی هستید مسئله‌ای ندارد ولی خدا نکند که یک صفات‌رذیله‌ای در روحانیون گاهی پیدا می‌شود که آن‌ها از بعضی از صفات‌بد فسّاق و فجّار بدتر است که همان‌طوری که فرمودند: «العلم حجاب الاکبر»(اصول‌کافی: 3/440) یا «اعظم» افرادی بودند خیلی خراب و خیلی معصیت کار، معاصی بسیاربزرگ، البته معصیت‌ها هم از نظر ما غیر از آن‌است‌که از نظر دین مقدّس اسلام هست. مثلاً یک جلسه‌ای بود یک عده‌ای نشسته بودند همهٔ‌شان داشتند غیبت می‌کردند،‌ تعبیر من این بود که این‌جا از هر فاحشه‌خانه‌ای بدتر است، اگر بنا باشد در یک خانه‌ای همهٔ‌شان اهل‌غیبت باشند بدتر از فاحشه‌خانه می‌شود و ادامه هم بخواهند بکنند. حالا افرادی بودند گناهان کبیره‌ای داشتند، اصلاً اعتقادی به دین و خدا نداشتند،‌ همان مراحل تزکیه‌ی‌نفسی را که وارد شده الان واقعاً‌ فوق‌العاده شدند. ما اگر الان بخواهیم آمار بگیریم بین همان چند هزار نفری که اهل تزکیه‌ی‌نفس هستند نمی‌خواهم بگویم که همهٔ‌شان خوبند ولی نسبی همه خوبند و نمی‌خواهم بگویم که همهٔ‌شان از اولیاءخدا هستند ولی بین‌شان از اولیاءخدا پیدا می‌شود یعنی اقلاً‌ باید بگوییم اگر سه‌هزار چهارهزار جمعیتند پانصد نفرشان واقعاً خوبند فوق‌العاده‌اند، یک کاری است که تقریباً‌ حدود بیست سال است تجربه‌ شده‌ است. تجربیات ما عرض کردم؛ خود من از سن شاید پانزده یا شانزده سالگی در این مسائل بوده‌ام. هیچ راهی نداشته که بخواهد انسان تزکیه‌ی‌نفس بکند الان هم شما بروید در حوزه هنوز آثارش باقی است. ولی آن یک خورده گوشه و کنار به فکر این کار افتادند چند چیزی‌که الحمدللّه بعد از آن‌چه که پیاده شده ولو در همین گوشه و شاید هم به حساب نیاید ولی درعین‌حال شروع شده، یکی بعد از کتاب پرواز روح، کتاب‌هایی در حالات اولیاءخدا نوشته‌اند. یکی مسئلهٔ تزکیه‌ی‌نفس و این‌هاست که خُب می‌بینیم گوشه و کنار بعضی از روحانیون مشغول شده‌اند. یکی مسئله حضرت ولی‌عصر ارواحنافداه است که یک روزی بود که واقعاً اسم حضرت را بردنش جرم بود حتی همین بعد از انقلاب هم همین‌طور، الان می‌بینید که مردم شب چهارشنبه الان ما آمده‌ایم خیلی مشکل بود عبورمان که جمعیتی آمده بود به جمکران.

 

 

اهمیّت تزکیه‌نفس

مسائل مختلفی است این مسئله از همهٔ این‌ها اهمّیتش از همه بیشتر است اگر شماها انشاءاللّه پشتش را بگیرید. کلاسیک کردن برنامهٔ تزکیه‌ی‌نفس خودش یک مسئلهٔ بسیار مهمّی است. یک روزی ممکن است که برایتان پیش بیاید اگر الآن توجه نکنید یک روزی پیش بیاید که تأسف بخورید که چرا ما به این‌ها اهمّیت ندادیم. و جدّاً من شماها را به‌عنوان یک مبلّغ،

درس خواندن باید همراه با تزکیه‌نفس باشد

شاید مثلاً بعضی فکر کنند که این‌ها آن‌ها را از درس باز بدارد. این «العلم حجاب الاکبر»(اصول‌کافی: 3/440) را داشته باشید و «الْعِلْمُ‏ نُورٌ يَقْذِفُهُ‏ اللّه فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاء»(مصباح الشریعه/16) را هم داشته باشید. اگر کسی به من تهمت بزند که فلانی شاگردها را از درس باز می‌دارد من از او راضی نیستم چون هر چی توانستم تشویق کردم که درس بخوانند منتها درسی که آن‌ها را از معنویت باز ندارد. یک حوزه‌ی‌علمیه به این وسعت که هست شما ببینید بروید پهلوی هر کدام بنشینید به آن‌ها نیاموختند تعلیم ندادند که غیبت نکنید تهمت نزنید هر حرفی را که شنیدید بازگو نکنید، روایت داریم؛ که هر کس هرچیزی را شنید عین آن را نقل کرد این دروغ‌گو است. این‌جا خواهی‌نخواهی هم کسی به شما یک دروغی می‌گوید و شما آن را نقل می‌کنید. دقت می‌کنید خیلی باید کوشش کنید که خودتان را پاک نگه بدارید.

امتیازات این راه تزکیه‌نفسی که ما تنظیم نمودیم

 این روشی که ما برای تزکیه‌ی‌نفس پیش رو گرفتیم این را به شماها که خودمانی هستید، نمی‌گوییم غریبه‌اید اگر هم هستید می‌گوییم در خارج نقل نکنید شاید هم همه بدانند دلم نمی‌خواهد از زبان من نقل شود. این مراحل را چند خصوصیت دارد که لطف پروردگار بوده،‌ الهام پروردگار بوده، و حالا همه‌تان هم بلدید یاد گرفتید. این مراحل یکی از خصوصیاتش این‌است‌که انگشت روی یک صفت‌رذیله نمی‌گذارد. من می‌توانم الان بگویم فلان آقا این صفت‌رذیله را دارد باید درستش کند. و این مشکل هم هست. یعنی بدانید یا نمی‌شود یا این‌که اگر بشود خیلی مشکل است. بزرگانی هم که در گذشته بودند از این جهت توفیق پیدا نکردند موفق نبودند. مثلاً شما کتاب معراج‌السّاده، جامعه‌السادات را بردارید نگاه کنید، هم صفت‌رذیله را نوشته و هم علاجش را نوشته، بردارید عمل کنید و ببینید می‌شود یا خیر؟ ‌می‌گویم یا نمی‌شود یا مشکل است. این را به شما عرض می‌کنم،‌ تجربه می‌خواهید بکنید، اگر حرف من را قبول نمی‌کنید تجربه کنید. یا نمی‌شود یا مشکل است. مشکل هم نه مشکل معمولی، خیلی مشکل است همان‌طوری که می‌گفتند ملّا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل، یعنی انسان فقیه‌مطلق مجتهدمطلق، مرجع‌تقلید بشود ولی نتوانسته است صفات‌رذیله‌اش را درست کند. من خودم با مراجعی برخورد کردم یک چیزهایی را اگر الان برای شما بگویم شما تعجّب می‌کنید می‌گویید مگر می‌شود یک روحانی این‌طور باشد. شاید هم تعجب نکنید شاید شما در حوزه هستید من نیستم. مثلاً فرض کنید الان برای هرکدام از شما سیگار کشیدن مثلاً از چیزهایی است که طبعاً هوای‌نفس است دیگر. من به یکی از مراجع گفتم که شما چرا سیگار می‌کشید گفت من سیگار عادت نکردم تفننی می‌کشم. می‌دانید که تفننی‌اش بدتر از این‌است‌که عادت کرده باشد. عادت کرده باشد بالاخره عادت است اگر ترک کند مریض می‌شود، ترک عادت موجب مرض است. اما تفننی یقیناً هوای‌نفس است. چیزی‌که ضرر دارد، چیزی‌که فایده‌ای ندارد. در تفسیر آیهٔ: «وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون‏»(مومنون/3) نوشته‌اند که منظور از لغو آن چیزی است که نه به درد دنیایتان بخورد، نه فایده‌ای برای دنیایتان داشته باشد و نه فایده‌ای برای آخرت. این را می‌گویند لغو. خب امثال این حالا من در عقاید چیزهایی دیدم و شنیدم از بعضی از بزرگان، من نمی‌خواهم بگویم که آن‌ها اشتباه کردند خُب تخصّصی دارند، مثل یک طبیبی در یک رشته‌ای. وقتی کسی از من سؤال کرده بود که شما که می‌گویید من در سیاست وارد نیستم شما دین را از سیاست جدا می‌دانید. گفتم نه معنایش این نیست معنایش این‌است‌که در یک دانشگاهی انسان وارد می‌شود یک رشتهٔ خاصی را تخصّص پیدا می‌کند و رشته‌های دیگر را نمی‌داند معنایش این‌است‌که دانشگاه آن رشته‌ها را ندارد؟ معنایش این نیست، یک عده در سیاست واردند یک عده مسائل تخصصی است.

توضیح و اهمیت مراحل تزکیه‌نفس

حالا خدمت عرض شود؛ این راهی که درست شده من از شما یک خواهش فوق‌العاده‌ای ندارم که بگویم شما بیایید و این‌ها را ترویج کنید، تبلیغ کنید، نه! تجربه کنید ببنید اگر راهی بهتر دیگری هست به من هم یاد بدهید که همان مراحل هفت‌گانه‌ای که دوستانی هستند در مجلس که تجربه کردند همهٔ مراحل را، افرادی هستند در وسط مراحل، افرادی هستند سست، افرادی هستند قرصند، به هرحال همه جورش را داریم. در همین مجلسمان الان همه جورش را من می‌شناسم. خدمت شما عرض شود که همین مراحل یعنی یقظه کامل اول باید پیدا شود. یقظه‌تان شل باشد بقیه‌اش همه شل می‌شود، یقظه چیست؟ یقظه را خدا در قرآن کاملاً تعریف کرده است. کسی‌که از مال و جانش در راه خدا بگذرد و فکر بکند که این موقت است «وَ ما عِنْدَ اللّه باق‏»(نحل/96) خدمتتان عرض شود؛ عالَم‌ارواح، عالَم‌ذر، عالم‌رحم و عالم‌دنیا و عالم‌برزخ و عالم‌قیامت و عالم‌بعد از قیامت را یکسره بدانید فقط لباس عوض کردن و تحول در خودش بداند این حالت، حالت یقظه است. اول کاری که همهٔ انبیاء می‌خواستند بکنند این بود که مردم را از خواب‌بیدار کنند. از خواب‌غفلت.

انحرافات در مساله معنویت

 فکر هم نکنید آدم باید گردنش کج بشود و تسبیح داشته باشد و اشک‌روانی داشته باشد مثلاً تحت‌الحنکش همیشه باز باشد و خدمتتان عرض شود تحت‌الحنک داشتن مستحب است فکر نکنید من که هیچ‌وقت نمی‌اندازم بخاطر این‌است‌که نه استحباب دارد،‌ دائماً استحباب دارد نه فقط در نماز. آن روایتی که من دیدم آن است که تحت‌الحنک مستحب است نه تنها در نماز ولی خُب چون تشابه به اخباری‌هاست. یک وقتی عده‌ای اخباری بودند این‌ها تحت‌الحنک می‌انداختند آن‌جا دیگر ما ننداختیم که تشبهی پیدا نشود. خدمتتان عرض شود؛ خیلی از چیزها هست که در بین ما رسم شده است طبق رسومات انجام می‌دهیم حقیقتش غیر از این است، خیلی مؤمن اهل تزکیه‌ی‌نفس خیلی باید بشّاش باشد، خندان باشد، آن آیه شریفه‌ای که: «فَلْيَضْحَكُوا قَليلاً وَ لْيَبْكُوا كَثيراً»(توبه/82) آن مال کفار در روز قیامت. والّا پیغمبر همیشه متبسم بود. «إِنَّ اللّه لا يُحِبُّ الْفَرِحين‏»(قصص/76) مال قارون است به قارون گفته می‌شود: «لا تَفْرَحْ إِنَّ اللّه لا يُحِبُّ الْفَرِحين‏»(همان)

«أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللّه لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون‏»(یونس/62) «فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللّه مِنْ فَضْلِه‏»(آل‌عمران/170)چون در هر موقعیتی شما باشید می‌بینید که خدا چیزهایی از فضلش به شما داده است و باید به آن خوشحال خمران و سرحال باشید، افسردگی نباید داشته باشید،

انحراف در مساله زهد

ما در قم یک شاگردی داشتیم که خیلی هم پیشرفت کرده بود منتها همان‌طور که خدمت شما عرض شود تخته‌ی‌سیاه را باید حسابی سفید کرد بعد چیز نوشت، ایشان هم یک عدهٔ زیادی را جمع کرده بود چون خیلی فاصله شده شاید نشناسید و ما را هم دعوت کرد و ما هم با ماشینی، آن‌موقع ماشین بنز خوبی داشتیم رفتیم در خانه‌اش همان تمام شد دیگه اصلا با ما حتی خودش رفت و آمدش قطع شد. خدمتتان عرض شود؛ چون فکر می‌شد که باید یعنی شاگردان را این‌طوری تربیت کرده بود که باید من یک قبای پاره‌ای داشته باشم، حق هم با او بود چون همه این کار را کرده بودند همه گذشتگان، چون من شاید بیشتر از صدتا ولیِّ‌خدا را دیده بودم که این‌ها غالباً مشکل مادی داشتند. مشکل مادی خیلی سختی هم داشتند و این‌که می‌بینید حاج ملاآقاجان را من انتخاب کردم، مشکل مادی داشت ولی به اندازه‌ای که خرج داشت خودش می‌رفت دنبال کشاورزی و … می‌گفت خُب حالا یکی بیشتر درمی‌آورد و یکی کمتر، ولی او درمی‌آورد. بقیه ما داشتیم گوشه خانه افتادند منتظر هستند کسی بیاید کسی به آن‌ها کمک کند پولی دهد. حالا می‌ترسم که شما مجبور شوید این کارها را بکنید و به شما تعرض نباشد. این وضع شهریه دادن‌ها و این وضع برخورد با طلاب از اول طلبگی طوری برخورد می‌کنند که غالباً بچه‌هایی که یخورده مناعت‌طبع دارند وارد طلبگی نمی‌شوند الان در بین شما هفت هشت تا مهندس داریم همهٔ‌تان الحمدللّه به کمالاتی رسیدید و طبعتان عالی است ولی خُب یک عده هستند طبعشان عالی است ولی حاضر نمی‌شوند بیایند در لباس روحانیت،

معنای یقظه کامل در کسب علم

یقظه کامل باید، تمام انبیاء آمدند یقظه کامل برای افراد، یقظه کامل معنایش این‌است‌که بدان علم‌فیزیک، شیمی، علوم دیگر و همه علوم و حتی علم‌فقه و حتی اصول و فقه و منطق و فلسفه، این‌ها سربه‌سر پیوسته‌اند و یک وقت فکر نکنید که من مخالفم هر چه بلد باشید هرچه بلد نباشید چون آن‌چه را انسان بلد باشد جنبه‌ی نور است. هرچه بلد باشید، علم‌موسیقی را خوب بلد باشید نور است نسبت به آن کسی‌که بلد نیست. علم‌قماربازی را شما بلد باشید شما نورانیت دارید نسبت به آن کسی‌که قماربازی را بلد نیست. یک وقت فکر نکنید که مثلاً، ولی… طلبگی نه، من با همین لباسم…گفتم چرا؟ گفت که حجاب، گفتم که شما خیاطی نکنید. گفت: چرا؟ گفتم خُب او هم حجاب است. فرقی نمی‌کند او هم یک کاری است این هم یک کاری. گفت من برای خدا خیاطی می‌کنم گفتم من هم می‌توانم برای خدا درس بخوانم. چطور خیاطی را می‌تواند برای خدا بکند ولی من درسی که نه درس دانشگاهی، بلکه درس طلبگی را نمی‌توانم برای خدا بخوانم؟ و لذا از همان‌جا خوشم نیامد و آمدم بیرون و درسی را انسان اگر می‌خواهد بخواند فکر نکند که همه چیز درس است. اگر شما ادبیات ندانید خُب روایات را نمی‌توانید خوب معنا کنید، اگر شما فقه بلد نباشید احکامتان را نمی‌توانید از لابلای آیات و روایات دربیارید اگر شما اصول را بلد نباشید نمی‌‌توانید کلیات فقهی را بفهمید، این‌ها حرفی نیست. ولی اگر شما آمدید و همه چیزتان این شد با آن‌که همه چیزش هنرپیشگی است هیچ فرقی نمی‌کند یعنی شاید او بهتر باشد چون محبوبیت او در جامعه الان بیشتر است. ما چند شب قبل بود که آقای آیت‌اللّه مروارید در مشهد از دنیا رفته بود، یک هنرپیشه هم ظاهراً از دنیا رفته بود. دیدم او را بیشتر دارند چیز می‌کنند…خب وقتی‌که… شما زیاد دیدید که هنرپیشه‌های ریش‌تراشیده فاسق را بیشتر در همین جمهوری‌اسلامی بیشتر تجلیل می‌کنند تا علمای بسیار بزرگ. حالا یک مرجعی باشد که هماهنگ باشد و صد درصد متیع باشد تحت ولایت‌فقیه باشد شاید یک خورده احترامش بکنند. و الّا ما مراجعش را هم دیدیم که اعتنایی به آن‌ها نکردند. ما می‌گوییم جامعه‌مان این‌هاست. پس بنابراین اگر شما درسی را، همین فقه و اصول را برای خدا نخواندید، از او ارزشتان کمتر است. چون برای غیر خدا باشد برای جامعه باشد، جامعه برای شما ارزشی قائل نیست. الان آقای مسعودی را می‌خواهیم گاهی تعریفش را بکنیم، با این همه فضل و علم و دانش و… گاهی می‌گوییم مهندس هم هستند، می‌گوییم، اِ… کشاف باز می‌کنند، … دیوانه است اگر انسان برای غیر خدا درس بخواند. درس‌هایتان را محکم بخوانید مرتب بخوانید. باید اهل تزکیه‌ی‌نفس از همه علمش، فضلش، این‌ها بیشتر باشد. اما خدمتتان عرض شود که فرع بر مسائل تزکیه‌ی‌نفستان شود. شما ببینید الان ما ترکیب می‌دهیم و وجدان شما را قاضی قرار می‌دهیم. اعتقادات در اسلام همه باید در آن مجتهد باشند هرکسی به اندازه خودش، دو تا علم باقی می‌ماند یکی علم‌تزکیه‌ی‌نفس و یکی علم‌احکام. برای دنیایمان این دو تا شاید زیاد اهمّیت نداشته باشد از نظر درس. در میلیون شاید یک مرجع‌تقلید شود و پول زیادی گیرش بیاید حالا این جداست. و الا بقیه شاید در همین قم متجاوز از هزارتا مجتهد داشته باشیم، سه چهار نفر یا پنج شش نفرشان شاید چیزی گیرشان بیاید. پس برای دنیا نمی‌شود. بعد برای آخرت، برای آخرت انسان احکام را بلد باشد و خوب هم عمل کرده باشد، ارزشش بیشتر است یا تزکیه‌ی‌نفس کرده باشد و از اولیای خدا باشد پیش خدا ارزشش بیشتر است؟

اهمیّت تزکیه‌نفس نسبت به سایرعلوم

پس در این دو علم (ولو این‌ها با هم توأم‌اند) در این دو علم، علم‌تزکیه‌ی‌نفس اهمّیتش بیشتر است چون عقلی است. شما یک مقدّس به تمام معنایی که نماز شب هم خواندید و نماز صبح هم‌ را اول وقت خواندید و همه احکام را بلدید همه چیز را هم بلدید. ولی یک صفت‌تکبّر دارید. روایت دارد؛ اگر کسی به اندازه سر سوزنی کبر در وجودش باشد، بوی بهشت را استشمام نمی‌کند. باید ارزش‌ها را بشناسید. پس ببینید قیامت هم شما همه‌تان الحمدللّه روحانی هستید اگر جایی اشتباه می‌گویم بگویید. قیامت هم بین این دو علم « إِنَّمَا الْعِلْمُ‏ ثَلَاثَة»(کافی: 1/32) بین این سه علم، علم‌عقاید زیربنا است که از همه اهمّیتش بیشتر است، بعد از آن که ما اهمّیت نمی‌دهیم. هیچ‌وقت به علّامه‌امینی نگفتیم مرجع‌بزرگوار، این کلمه مرجع را حتی به او اطلاق نمی‌کنیم، یا مثلا بزرگانی بودند در عقاید خیلی پیشرفته. یک احکام اسلام است که خدمت شما عرض شود؛ یکی هم تزکیه‌ی‌نفس، ببینیم کدام یکی در قیامت بیشتر به درد ما می‌خورد. ممکن است بگویید هر دویش. بله منتها رتبتاً اول تزکیه‌ی‌نفس، بعدش عقاید. تزکیه‌ی‌نفس هم این‌طور نیست که ما گرفته‌ایم خیلی مشکل است و مسائل بسیاری دارد.

پشتوانه قرآنی و روایی مراحل تزکیه‌نفس

ای‌کاش شما همین برنامه‌ها را بردارید توضیح دهید، تدوین کنید، شرح بدهید،‌ از آیات و روایات. شما مراجعه کنید به قرآن، بیشتر آیات قرآن نسبت به آیات قرآن و آیات عقاید، بیشتر مربوط به تزکیه‌ی‌نفس است، بیشتر مربوط با بیدار شدن بشر از خواب‌غفلت است. مخصوصاً به اصطلاح یقظه و اول یقظه، مسلماً انسان وقتی‌که بیدار شد به فکر رهایی از آن مهلکه‌ای که در مدت عمر خودش را انداخته است می‌افتد که نامش را ما توبه می‌گذاریم، می‌گویند که توبه را ما چهل روز قرار دادیم. این‌ها همه‌اش بررسی شده خیلی دقت شده تفقه شده در آن. برای این‌که روایاتی دارد؛ سخت‌ترین افراد که خواستند توبه کنند تا چهل روز بیشتر طول نکشیده. ما از طرفی اعتراف به گناه را جایز نمی‌دانیم. یکی از مسائلی که اشتباه می‌شود مراجع شاید مطلقا بگویند اعتراف درست نیست مخالف بعضی از آیات قرآن است اگر مطلقا باشد. حالا این را ما نمی‌توانیم عمل کنیم و الا گاهی می‌شود توبه یک روز است توبه مدتش ،چون توبه مثل بقیه مراحل نیست که انسان در آن باید کار کند بلد باشد یاد بگیرد و … باید این گذشته را جبران کند. این گذشته جبران کردن خُب بعضی‌ها هستند که کاری نکردند. بعضی‌ها هستند که دلشان متوجه است. این‌ها باید یک روز بیشتر مرحله توبه آن‌ها نباشد. حداکثر که بهلول‌نبّاش را وقتی‌که مثلاً ما می‌بینیم، بهلول‌نبّاش کسی بود که نبش قبر می‌کرد و کفن دزد بود و یک شب با یک دختر مرده‌ای زنا کرد و آمد خدمت پیغمبراکرم، و آن‌چنان کارش بد بود که پیغمبراکرم فرمود: بلند شو از این‌جا برو بیرون که من می‌ترسم بلایی نازل شود که من را هم بگیرد. بر تو نازل شود و من را بگیرد. یک هم‌چنین آدمی خُب چهل روز رفت در بیابان گریه کرد و توبه کرد و خدای‌تعالیٰ آیه نازل فرمود، پیغمبر رفت استقبالش و قبول کرد. این‌جا را مجبوریم دیگر و الا اگر اعتراف باشد در کار که گناه چی هست، این لازم نیست آن‌قدر معطل شدن و گرفتاری.

فرایند پاک شدن از رذایل اخلاقی در طی مراحل تزکیه‌نفس

 خدمت شما عرض شود که از این‌جا به بعد مراحل است. مرحله استقامت را اگر گفتیم وقتی کسی استقامت داشت، صفات‌رذیله‌ای هست که من دقیقاً حساب کردم که این هفت مرحله را اگر کسی بگذراند، هیچ صفت‌رذیله‌ای در او وجود نخواهد داشت. یعنی نمی‌ماند. و حال این‌که روی یکی از این صفات‌رذیله ما کار نکرده‌ایم، هیچ‌وقت نمی‌گوییم که تکبّر نداشته باش، هیچ‌وقت نمی‌گوییم که غضب بی‌جا نداشته باش، هیچ‌وقت نمی‌گوییم که شهوت بی‌جا نداشته باش، هیچ‌وقت هیچی از این‌ها نمی‌گوییم. الان شماها اکثرتان مراحل را گذرانده‌اید و هم‌چنین مسئله‌ای نداریم. پس می‌بینید که بهترین راه و روش همین است. و این‌ها انشاءاللّه در کتاب‌ها خواهد بود، ما یک وقتی کنترل می‌کردیم که کسی‌که در یک مرحله‌ای است مرحلهٔ بعدی را نداند برای این‌که شاید مثلاً نتواند خودش را بکشاند. و نمی‌گذاشتیم ولی حالا دیگر همه، مخصوصاً آقای‌رفیعی همه را در کتاب نوشته است. خود ما هم بعضی‌هایشان را نوشته‌ایم. من تا صراط‌مستقیم بیشتر در کتاب سیرٌالی‌اللّه نمی‌شود نوشت، جهاد با نفس و عبودیت را که اصلاً در سخنرانی هم نمی‌توانم بگویم، یک‌خورده این مسامحه می‌شود در کار.

بنده برای ‌فقیهِ عالی‌قدر حوزه که تزکیه‌نفس نکرده یک پول ارزش قائل نیستم

 خیلی افراد کمی پیدا می‌شود که مسامحه نکند. دوستان انشاءاللّه مسامحه نکنند و این‌ها را خوب عمل کنند و برای کسی‌که تزکیه‌ی‌نفس نکرده ولی، ‌فقیهِ عالی‌قدرِ حوزه است یک پول من ارزش قائل نیستم و شما هم نباشید ولی از آن‌طرف کسی‌که تزکیه‌ی‌نفس کرده است چون هر چه هم بلد نباشد خدای‌تعالیٰ حکمت را بر زبانش از قلبش جاری می‌کند «و من‏ أخلص‏ للَّه أربعين صباحا جرت ينابيع الحكمة من قلبه الى لسانه‏»(مصباح‌الشریعه/355) حالا قبل از اخلاص مرحلهٔ عبودیت را اگر تمام کرد شروع می‌کند چشمه‌ّهای حکمت به قلبش وارد شدن خودش چیز‌هایی را می‌فهمد که دیگران نمی‌فهمند. به اخلاص اگر رسید و خدا اگر او را خالص دید و قبولش کرد برای خلوص به او اجازه می‌دهد که از قلبش به زبانش هم جاری شود. چون حتی صوفیان این را می‌گویند ولی مسئله مال صوفیه نیست. حتی کتاب «اذکار» را بر همین اساس نوشتند. یک «سیر من الخلق الی الحق» داریم و یک «سیر من الحق الی الخلق» داریم که سیر من الحق الی الخلق همین مرحله خلوص است که البته ما نمی‌خواهیم که اصطلاحات آن‌ها را ما مطرح کنیم. اصطلاحات آن‌ها مال خودشان. خدای‌تعالیٰ در قرآن زیاد این مطالب را فرموده است. از خلق به حق همان مراحل تزکیه‌ی‌نفس است که انسان باید بپیماید که به اُنس با پروردگار برسد. یک مدتی در اُنس با پروردگار به کمالات برسد که من الحق الی الحق است و بعد هم یک حالتی خدا به او عنایت می‌کند که بتواند مردم را هدایت کند و شما انشاءاللّه اگر ماه‌رمضان را بالای منبر باشید و اهل‌تبلیغ باشید غیر ماه‌رمضان هم فرقی نمی‌کند باید خودتان را به این‌جا برسانید که از قلبتان حقایق بیرون بیاید و به گوش مردم برسد. و انشاءاللّه موفق باشید.

هر کدام از شما که ده نفر را هدایت کنید و به کمالات برسانید

امیدواریم که این عرایض ما را رویش دقیق شوید و عمل بکنید که شما انشاءاللّه هر کدامتان باید استادی برای جامعه باشید. هر کدام از شما که ده نفر را هدایت کنید و به کمالات برسانید خودش می‌دانید که چه وسعتی پیدا می‌کند و انشاءاللّه همه‌تان علاقه‌مند به حضرت‌بقیةاللّه ارواحنا فداه بشوید که علاقه‌مند شدید به حضرت‌بقیةاللّه شوید. فکر نکنید که ما امام‌زمانی هستیم ما حجّتی هستیم ما چی هستیم این‌ها همه‌اش شعار است.

سنخیت روحی و معنوی با امام‌زمان پیدا کنید

هر وقت دلتان با دل امام‌زمان یکی شد، صفاتتان با صفاتش هماهنگ شد. هر وقت که سنخیت روحی با امام‌عصر ارواحنا فداه ‌پیدا کردید، امام‌زمانی هستید. هرچی هم اسم برایتان بگذارم برایتان فرقی نمی‌کند و نباید هم فرقی بکند و تا از ایشان جدا هستید یک صفت‌رذیله شما دارید که امام‌زمان ندارد، بدانید که به همان اندازه فاصله دارید. حالا در نیمه شعبان تمام دنیا را شما چراغانی بکنید فاصله دارید با امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه. چه بگویم هر کاری بکنید آن صفت‌رذیله را در دلتان نکنید پاکش نکنید و هماهنگ با امام‌زمان نشوید و او را الگو برای خودتان قرار ندهید، هیچ ارزشی ندارد ولی نمی‌گویم ارزش صد درصد ندارد ولی باید آن درست بشود. بعضی چیزها هست که اگر درست نشود بقیه چیزها هم درست نمی‌شود. مثلاً‌ شما فرض کنید که یک سر سوزن بدنتان نجس است بگویید من عوض چهار رکعت نماز ظهر صد تا چهار رکعتی نماز می‌خوانم. آن صد تا چهار رکعتی را نماز نخوان همان را برو تمیز کن و چهار رکعت نماز بخوان. این طبیعی است. آن‌که گفتند باید انجام شود. شما وقتی امام‌زمانی هستید، وقتی طلبه هستید، وقتی روحانی هستید، وقتی سرباز امام‌زمان هستید، وقتی وجوهاتتان مال امام‌زمان است می‌توانید تصرف کنید که صد درصد، حال نمی‌گویم که شما امام‌زمان شوید نه! اگر او دریاست شما قطرهٔ آب باشید نه یک گلولهٔ سنگ. صفات‌رذیله را از خودتان پاک کنید. سنخیت روحی و معنوی با امام‌زمان پیدا کنید. شما کوچکش و او بزرگش. نه این‌که فکر بشود که مثلاً حالا فلانی بگوید ما به مقام امام‌زمان رسیدیم نه! نه در دنیا نه در آخرت و نه در بهشت و هیچ‌وقت ما به مقام چهارده معصوم علیهم‌الصلاةوالسلام نمی‌رسیم و بالاخره کوچک آن‌‌ها هستیم منتها سنخیت روحی باید پیدا کنیم. امیدواریم انشاءاللّه موفق باشید. و صلی‌اللّه علی سیدنا محمد و آله اجمعین. اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم.

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۳ جمادی الثانی ۱۴۲۵

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

بسم اللّه الرحمن الرحیم

 الحمدللّه و الصّلوه و السلام علی رسول‌اللّه و علی آله‌ آل‌اللّه لاسیما علی بقیةاللّه روحی و ارواح‌العالمین لتراب مقدمه فداه و لعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

« اعوذ باللّه من الشیطان رجیم » « فآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّه‏ » (روم/38)

شهادت حضرت فاطمه‌ی زهرا را به همه‌ی پیروان آن حضرت تسلیت عرض می‌کنم. امیدواریم در دنیا و آخرت دستتان از دامن آن بی‌بی کوتاه نشود. و به پیشگاه مقدّس حضرت بقیة‌اللّه ارواحنافداه که صاحب عزای اصلی است، آن وجودی که همه‌ی ما هدفمان رسیدن به معرفت آن حضرت است، تسلیت عرض می‌کنم و امیدوارم در دنیا و آخرت دست پرمحبت آن حضرت بر سر ما مستدام باشد.

زن و مرد از یک ریشه و از یک اصل به وجود آمده‌اند

 در جلسه قبل که حدوداً یک ماه گذشته، با شما خواهران و محبوبه‌های الهی صحبت کردم، مطالبی در ارتباط با عظمت زن و امتیازاتی که پروردگار متعال به زن‌ها در مقابل مردها عنایت کرده، سخنانی عرض شد. من در آن سخنان نمی‌خواستم مطلب را آن‌گونه عرض کنم که دنیای غرب یا مسلمانان امروزی دوست دارند که زن‌ها را به اصطلاح خودشان در مساوی با مردها قرار بدهند، که ای کاش این کار را نمی‌کردند و امتیازات خانم‌ها را با همین شعار از بین نمی‌بردند. من نمی‌خواهم عرض کنم زن مساوی با مرد یا مرد مساوی با زن است. زن یک موقعیت خاص خودش را دارد و مرد هم موقعیت خاص خودش را دارد. هر کدام در نزد خدای تعالی یک محبوبیت خاصّی دارند. در اکثر سوره‌های قرآن که به عقیده‌ی من همه‌ی آیات و سوره‌های قرآن با « بسم‌ اللّه الرحمن الرحیم » شروع می‌شود و همه آیات قرآن شامل این دو لفظ هست. هم رحمان به معنای مهربانی خداست و هم رحیم به معنی مهربانی خداست. از امام سوال می‌شود که چرا این کلمه تکرار شده است؟ چون این دو کلمه ریشه‌اش یک مطلب و یک کلمه است. ریشه رحمان و رحیم مهربانی خداست به معنی رحمت و مهربانیست. این کلمه در همه‌ی‌ جاهایی که « بسم‌ اللّه الرحمن الرحیم » است به دو عنوان مطرح شده است: یکی « رحمان » و یکی « رحیم ». رحمان به معنی مهربانی عامی است که پروردگار به همه‌ی‌ مخلوقاتش دارد. درست است معنی رحمان همان مهربانی است، امّا از امام که سوال می‌شود که چرا این مطلب به دو لفظ تکرار شده، می‌فرماید رحمان برای مهربانی خداست و اسم مهربانی خدا بر همه‌ی موجوداتی است که در عالم خلقت باشند، ‌کافر باشد، مسلمان باشد، شیطان و شیطان‌سیرت باشد و یا مرد الهی باشد، همه را مهربانی به معنای رحمانیت و با لفظ رحمانیت شامل می‌شود. حتی شیطان الآن مشمول رحمانیت خداست، خدای تعالی به او عمر داده زندگی داده و حتی سایر افرادی که دشمن با خاندان عصمت و طهارت بوده‌اند، این‌ها مشمول مهربانی رحمانیت خدا هستند. ولی رحیمیت برای مؤمنین خاصّه است، یعنی مخصوص مؤمنین است. شما اگر مسلمان بودید، اعتقادات صحیح داشتید، به قرآن عمل کردید، هدایت قرآن را برای خود شعار قرار دادید و حتی وارد مراحل تزکیه‌ی نفس شدید، رحیمیت پروردگار که همان مهربانی خاص است به سراغتان می‌آید. می‌بینید که در یک‌جا خدای تعالی می‌فرماید: « وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا » (عنکبوت/69) اگر کسی یا کسانی در راه رسیدن به ما کوشش کنند و به اموال و به انفسشان جهاد نمایند ما آن‌ها را هدایت خاص می‌کنیم که در بحث عقاید این مسئله گفته شد و انشاءاللّه فراموش نکرده‌اید که هدایت، هدایت عام و هدایت خاص و هدایت خاص‌الخاص است. این مطلب و این مقدمه را عرض کردم برای این بود که بگویم درست است که زن و مرد بشرند، ‌از یک جنس‌اند، « خَلَقَ مِنْها زَوْجَها » (نساء/1) حضرت آدم را که خدا خلق کرد، زنش را هم از جنس خودش خلق فرمود. زن و مرد هر دو بشرند، ‌هر دو انسانند، ‌هر دو مورد خطاب پروردگارند،‌ هر دو از یک ریشه و از یک اصل بوجود آمده‌اند. لذا پروردگار متعال در باره‌ی خلقت انسان می‌فرماید: « رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً » (نساء/1) از این زن و شوهر یعنی حضرت آدم و حوّا خدای تعالی مردها و زن‌های زیادی خلق فرمود و روی زمین قرارشان داد،‌ پس ببینید تا این‌جا فرقی بین زن و مرد نیست.

چرا زن، ‌زن شد و چرا مرد، مرد شد؟

 از این‌جا به بعد چرا زن، ‌زن شد و چرا مرد، مرد شد؟ چرا فاطمه زن شد و چرا علی‌بن ابی‌طالب مرد شد؟ از این‌جا مصالحی پروردگار متعال در نظر گرفته که این کار پر مصلحتش بی‌جهت نبوده است. یکی برای عموم کارهاست، برای کار کردن در دنیا، برای کارهای سنگین و سبک، برای عمران و آبادی دنیا، که خدای تعالی می‌فرماید: ما شما را در کره‌ی زمین قرار داده‌ایم تا زمین را آباد کنید، خطاب به مردهاست. یک دسته این‌گونه هستند، مانند رحمانیت خدا همه کارها و همه موجودات را باید این‌ها متصدی باشند و تعمیر زمین را بکنند و کارهای مشکل، کارهای فنی، ‌اکتشافات، اختراعات، وسیله‌ی رفاه حال مردم باشند و این‌ها را اسمشان را با شرایط خاصی مرد گذاشت. بدن قوی‌تر، حوصله بیشتر، و قدرت نیز بیشتر، چون برای کارهای سخت و سنگین این‌ها را خدا خلق کرده است. برای همه‌ی کارها، هم می‌توانند کارهای داخلی خانه را انجام بدهند و هم کارهای بیرونی را، عیناً کلمه رحمانند، مظهر رحمانیت خدا هستند. همه چیز را باید آن‌ها تأمین کنند، شامل همه‌ی چیزها و همه‌ی کارها می‌شود. یک دسته‌ی دیگر که زن‌ها هستند این‌ها مظهر رحیمیت خدایند. زن باید مثل فاطمه‌ی زهرا درباره‌اش فکر کرد. فاطمه‌ی اطهر مطالبی دارد که با اشاره به مردم مسلمان آن مطالب را فهمانده‌اند. شاید همه‌ی زن‌ها بفهمند،‌ متأسفانه آنقدر بی‌توجهند زن‌های مسلمان که شاید ما بخواهیم خانم‌هایی که تزکیه‌ی نفس می‌کنند کم‌کم متوجه مقام مقدس فاطمه و بعد هم مقام پرعظمت زن مسلمان را درک کنند. اگر مردی کار زنانه کرد و اگر زنی کار مردانه کرد، هر دو اشتباه کردند هر دو از مسیر صراط مستقیم انحراف پیدا کرده‌اند. چرا؟ به خاطر این‌که دو موجود، دو با فضیلت مثل کلمه رحمان و رحیم هر دو به جای خود لازم، نهایت این‌ یکی جای آن یکی آمده است و آن یکی جای این‌ یکی آمده است. این‌ها را باید از هم جدا کرد. اسلام کوشش کرده تا ممکن است و تا هوای نفس مرد و زن به آن‌ها اجازه بدهد- که نباید هوای نفس داشته باشند- این‌ها را به کار خودشان دستور بدهد. دستوراتی که صادر شده، یک بخشش مربوط به خانم‌هاست و یک بخشش مربوط به آقایان است و یک بخشش مشترک. در نماز مشترک، در عبادات مشترک‌، ولی یک خصیصه‌هایی زن‌ها دارند که مرد‌ها ندارند و یک خصیصه‌هایی مردها دارند که زن‌ها ندارند. اگر تزکیه‌ی نفس کنید، اگر پاک بشوید، اگر از هوای نفس و شیطان که متأسفانه به خاطر مهربانی و رحیمیت زن، شیطان و شیطان‌سیرتان خیلی استفاده از آن‌ها می‌کنند، اگر بتوانید خودتان را به مرحله عبودیت و بندگی رسمی پروردگار برسانید که خیلی مشکل است خانم‌ها به چنین مقامی برسند و باید برسند اگر رسیدند آن‌وقت است که شیطان از زن دست می‌کشد،‌ شیطان‌سیرتان دست می‌کشند.

تبلیغات شیطانی علیه زنان

شیطان‌سیرتان به زن‌ها می‌گویند در دنیا الآن این جهت غلبه پیدا کرده، تو با این زیبایی در زیر چادر چه معنا دارد. تو باید کالاهای ما را بفروشی،‌ تو باید در منظر و مرآی مردها قرار بگیری تا از تو لذت ببرند، تو باید مورد توجه واقع شوی و گمان کرده‌اند- یعنی از ضعف فکر زن‌ها استفاده می‌کنند،‌ نه هر زنی!‌ از ضعف فکر زن‌هایی که شیطان بر آن‌ها مسلط شده و هوای نفس بر آن‌ها غلبه پیدا کرده استفاده می‌کنند- خوب‌رویان گشاده‌رو باشند،‌ تو که روبسته‌ای مگر زشتی؟ این شعار آن‌هاست. حقیقت را هم شما می‌دانید،‌ هم من می‌دانم و هر فردی که عاقل باشد می‌فهمد که مقصد این‌ها نیست!‌ شهرت به باز بودن صورت و حجم بدن نشان دادن به مردها و آرایش کردن نیست. شهرت و عظمت در داشتن علم و دانش و حقیقت است. ۱۴۰۰ سال تقریباً از زمان فاطمه‌ی زهرا و زینب کبری می‌گذرد. فاطمه زهرا هجده سال یا نوزده سال در دنیا زندگی کرده،‌ شهرتش، علمش، عظمتش بعد از ۱۴۰۰ سال می‌بینیم که در دنیا طنین انداخته است. نه صورت به مردها نشان داده، نه زینتش را به مردم نشان داده، بلکه از علم و دانش و عظمتش مردم استفاده می‌کنند. یک خطبه‌ی کوتاه خوانده، در مقابل دشمن چند جمله بیان فرموده، آن‌چنان که به صورت ظاهر علی‌بن ابی‌طالب و پیغمبر اکرم را متحیّر کرده است. شما اگر اهل تزکیه‌ی نفسید که هستید و انشاءاللّه با جدّیت بیشتری خواهید بود، باید اینطوری فکر کنید که شهرت، عظمت، بزرگی در دنیا و آخرت آن چیزی است که در فاطمه است. فاطمه زهرا آن‌قدر عظمت در زمان خودش دارد که پیغمبر اکرم می‌آید هر روز صبح دستش را در دو طرف خانه‌ی فاطمه می‌زند: « السلام علیکم یا اهل بیت النبوه ». سلام بر شما ای خاندان پیغمبر. بعد وارد می‌شود دست فاطمه را می‌بوسد می‌گوید من بوی بهشت از او استشمام می‌کنم. در میان چه مردمی این کار را می‌کرد؟ در میان مردمی که زن را در ردیف حیوانات تصور می‌کردند. اگر کسی امروز شما را آن‌قدر پست کرد که برای فروش کالاها، برای لذت بردن جوان‌ها،‌ برای این‌که در مجلس از صدای شما خوششان بیاید، آن‌قدر پستتان کرد که وادارتان به این کارها کرد،

بد حجابی نماد جاهلیت امروز

شوهری که وادار می‌کند زنش با بدحجابی یا با روی باز میان مردها برود، این با همان اولی که دخترش را از ننگ زیر خاک کرد فرقی نمی‌کند،‌ همان راه است. پدری که دخترش را حاضر شد در بین جوان‌های دانشگاهی برود، آن‌ها از قیافه‌ی او از روی او از زینت او لذت ببرند، این مرد این پدر جزء افراد زمان جاهلیت است، چرا؟ روایت داریم: اگر کسی امامش را نشناسد،‌ راه و روش امامش را نداند. امام ما علی‌بن ابی‌طالب است. راه و روشش در خصوص نگهداری زن و دختر در تمام تواریخ،‌ حتی در تواریخ اهل سنّت نوشته شده، زنش را کسی ندید، نامحرمی ندید،‌ دخترش وقتی به حرم حضرت رسول اکرم می‌خواهد مشرّف شود، امام حسن را جلو می‌فرستد، امام حسین پشت سرش،‌ مبادا چشم خائنی به قد و قامت زینب کبری بیفتد. این را حتماً شنید‌ه‌اید. اگر در تمام تاریخ اسلام نه، در تمام تواریخ غیر مسلمان‌ها یک جا پیدا کردید که علی‌بن ابی‌طالب به زنش بگوید: که با من اگر می‌خواهی راه بروی باید صورتت باز باشد، چادر نپوشی خودت را به مردها نشان بدهی، هر چه می‌خواهید به من بگویید. یک‌جا اگر پیدا کردید که علی‌بن ابی‌طالب زینب و امّ‌کلثوم را وادار کرده باشد که صورتش در مقابل مردها باز باشد و الّا ننگ من است تو با من راه بروی، اگر پیدا کردید هر چه می‌خواهید بگویید. اگر این بودید، پدر و شوهرتان این بود، در صراط مستقیمی که علی فرمود و وجود علی‌بن ابی‌طالب هست قرار گرفته‌اید. و الّا بدانید، چه شما به دختران بگویید، چه دخترتان به شما بگوید، چه شوهرتان بگوید چه مادرتان و چه پدرتان، هر کدام بگویند که این لباسی که الان به حمداللّه پس از بیست سال زحمت نسبت به بعضی، موفق شده‌اید این‌طور در جلسه حاضر شوید که من بحمداللّه در مقابل علمای بزرگ افتخار می‌کنم که در جلسه‌ی ما یک خانم بدحجاب یا یک خانمی که از نظر شرعی از صراط مستقیم خارج باشد نداریم، خدا را شکر. شاید باور نکنید از وقتی که آن ورقه‌ی تعهد را به اهل تزکیه‌ی نفس داده‌ام، شاید صد نفر از خانم‌های کارمند بسیار پرکار جای خودشان را در ادارات به مردها داده‌اند و استعفا دادند. تبریک به شما می‌گویم و فاطمه‌ی زهرا با این‌که امروز روز شهادتش است بدانید که دست مهربانیش بر سر شماست و به شما تبریک می‌گوید. این معنی صراط مستقیم است‌، ‌این معنی راه راست است. خانم‌هایی هم که در این ارتباط نق دارند ما مجبورشان نکرده‌ایم که بیایند در این برنامه‌ها وارد شوند. برای خدا منّت گذاشته بر شماها که شماها را این‌گونه قرارتان داده و در این راه قرار داده است. به پیغمبر اکرم می‌فرماید خدای تعالی، مردم منت می‌گذارند بر تو ای پیامبر که مسلمان شده‌اند، به آن‌ها بگو : « بَلِ اللّه يَمُنُّ عَلَيْكُم أَنْ هَداكُم ‏‏» (حجرات/17) خدا بر شما منت گذاشته که هدایتتان کرده،‌ چه منتی؟ بعضی به من می‌گویند من به خاطر شما رفتم استعفا دادم و چند تا مرد بیکاری که در جامعه بودند این‌ها مشغول کار شدند. می‌گویم چرا بخاطر من؟ من کیم؟ بخاطر خدا! تازه منتی نباید بر خدا داشته باشید،

زن محبوبه الهی است

خدا شما را در یک وضع خاصی قرار داده، می‌گوید ای عزیز من ای محبوبه‌ی من! این کلمه‌ی محبوبه‌ی خدا را من اختراع نکرده‌ام این در همه جا با همین لفظ و با الفاظ دیگر به زن خطاب کرده. آن‌چنان که پیغمبر اکرم با همه‌ی عظمتش که جان همه‌مان به قربانش می‌فرماید: « من از دنیای شما سه چیز را انتخاب کردم » (الخصال/ج۱-ص۱۶۷) بعضی از احمق‌ها فکر می‌کنند، انتخاب جنبه‌های مادی است،‌ خیر. وگرنه نماز را کنارش نمی‌گذاشت، نمازی که خیر موضوع است کنارش نمی‌گذاشت. از دنیای شما من سه چیز، اول: زن، چرا زن را انتخاب کرده؟‌ برای ازدواج؟‌ هر کس این را بگوید، خدا دهنش را بشکند، انتخاب پیغمبر؛ زن را برای این‌که محبوبه‌ی خداست و خواهی نخواهی محبوبه‌ی پیغمبر اکرم است و نماز را و عطر را.

امتیازدادن خدای متعال به خانمها در عالم ذر

من می‌ترسم به مردها توهین شود، بالاخره صدای ما را مردها اگر مستقیما نشنوند، به وسیله‌ی شماها خواهند شنید. و الّا می‌گفتم که در ردیف چه چیزی پیغمبر اکرم، زن را انتخاب کرده و در ردیف چه چیزی مرد را انتخاب کرده،‌ عطر است و نماز است و زن، خدا هم همینطور. در عالم ذر من گفتم آن هفته که زن را که خدا دید خیلی مهربان است، تعهدش در مهربانی این دسته از ارواح زیادند، ربوبیّت را به آن‌ها مرحمت فرمود، حوصله پرورش فرزند و پرورش دیگران و بعد هم این‌ها را در آن عالم انتخاب کرد و در قالب زن‌ها قرارشان داد. و این مهربانی ذاتی را در مردها ندید،‌ ربوبیّت هم آن‌ها نداشتند، حوصله‌اش را نداشتند. این‌که اگر می‌بینید یک مردی می‌آید روی منبر صحبت می‌کند، اولاً اکثراً مربی نیستند، یک مطالبی را از کتاب حفظ کرده‌اند. خدا رحمت کند استاد ما، به من می‌فرمود که وقتی که در اتاق تنها نشستی فکر نکن که حالا هرچه گفتی درست است، مثل یک طبیبی که در یک اتاق تنها برود صدتا نسخه جورواجور بنویسد و بعد بیاید برای مردم بخواند،‌ این‌جوری نباش!‌ مریضت را ببین،‌ بررسی کن، ببین چه کسالتی دارد، بعد با او صحبت کن و مرضش را تشخیص بده و بعد معالجه‌اش کن. اکثر این سخنرانی‌های من با بررسی کاملی بوده که سال‌ها من بررسی کردم. دیدم از نظر اعتقادات دوستان کمی ضعیف‌اند. یک دوره عقاید گفتم و بعد دیدم تزکیه‌ی نفس را باید رویش کار کنند، درست است که همه‌اش را می‌دانید، ولی شروع کردم به برنامه‌های تزکیه‌ی نفس در روز جمعه و به هرحال در هر مجلسی هم که صحبت می‌کنم، خیلی از علما به من گفته‌اند که تو منبر نرو!‌ مخصوصاً روضه‌خوانی در بین زن‌ها مثل این‌که برای بعضی ننگ است. من در مشهد نگفتم که آقایان یک روز جمع بشوند، برایشان من صحبت کنم. ولی این دفعه دوم است و انشاءاللّه اگر توفیقاتی برایم پیدا شود و همین‌طور زیاد بیاییم مشهد، زیادتر صحبت می‌کنم، برای این‌که می‌خواهم آنطوری که شما خانم‌ها لیاقتش را دارید و باید باشید آن‌طوری انشاءاللّه ترقّی کنید. اکثراً مجالس و محافل ما متأسفانه جنبه‌ی تربیتی نداریم.

مربی دیگران غیر از فرزندانتان هم باشید

ولی یک توصیه‌ای می‌خواهم این هفته برایتان بکنم،‌ در این جلسه می‌خواهم برایتان یک مطلبی بگویم،‌ باید و باید از همین الآن به فکر این باشید که امر به معروف و نهی از منکر و مربی دیگران غیر از فرزندانتان هم باشید. حالا در یک جلسه عمومی یا در جلسه خصوصی یا با یک نفر یا با ده‌ها نفر. « قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَة » (سبأ/46) من امروز به یک مطلب شما را موعظه می‌کنم و آن همین « أَنْ تَقُومُوا للّه مَثْنى‏ وَ فُرادى » برای خدا قیام کنید. تنهایی با کسی صحبت کنید، یک نفر پیدا کردید، می‌بینید از نظر انسانیت و اخلاق و اعتقادات خیلی دور است با او صحبت کنید، حرف بزنید. چرا این بی‌حیاهایی که حجاب ندارند، در کوچه و بازار راه می‌روند و شیطان و شیطان‌سیرتند، این‌ها این‌قدر رویشان باز باشد و پُررو باشند و به شما بخندند و شما آن‌ها را نهی از منکر نکنید. « وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنات‏ » (توبه/71) این‌جا جایی است که خدای تعالی مرد و زن را شریک با هم قرار داده است. « وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنات‏ » مؤمنین نسبت به هم، مؤمنات نسبت به هم، « وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض‏ » بعضی از این‌ها ولی بعضی هستند صاحب اختیارند محبت دارند امر می‌کنند. نهی می‌کنند. چه کار می‌کنند؟ « يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر » امر به معروف می‌کنند نهی از منکر می‌کنند. شما هم همین‌ کار را کنید. خدا شما را رب قرار داده،‌ مربی قرارتان داده، تربیت‌کننده هستید،‌ در مرحله‌ی اول فرزندانتان و در مرحله بعد نزدیکانتان، این آیه‌ای که خواندم به پیغمبر اکرم گفته می‌شود: « فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّه‏ » (روم/38) به صاحب قرابتت حقش را بده. حق آن چیست؟ این‌که اول باید عشیره‌اش را، نزدیکانش را که نزدیک‌تر از همه به پیغمبر، فاطمه‌ی زهرا بود، که بحمداللّه هم فاطمه‌ی اطهر خودش هم مربی است و برای همه مربی است، او را تربیتش کرد. خدا تربیتش کرد، بلکه فاطمه‌ی زهرا بقیه را تربیت کرد و حالا این‌جا یک بحثی است که حالا چه کسی،‌ چه کسی را تربیت کرده؟‌ این بماند شاید بیانش درخور فکر همه نباشد،‌ حقش را به او بدهید شما هم حقش را به او بدهید.

در مقابل انحراف فرزندانتان تند باشید

اگر می‌بینید فرزندتان راه انحراف می‌رود، بچه‌م را نمی‌شود با او تند صحبت کنم، نمی‌توانم از خودم برنجانمش، نمی‌رنجد، اگر هم برنجد موقّت است، وقتی بزرگ شد می‌گوید خداوند پدرم و مادرم را رحمت کند که من را تربیت کرده‌اند در راه راست قرار داده‌اند، نمی‌رنجد! برنجد. شخصی آمد خدمت رسول اکرم گفت پسرم هشت سالش است نماز را نمی‌خواند، من با دعوا هم به او گفتم، برای این‌که نماز را یاد بگیرد، ولی نخوانده است، آیا کتکش بزنم؟ حضرت فرمود: می‌پرسی؟ هشت ساله!- گناه می‌کند دعوایش کنم؟- می‌پرسی؟ یک مسلمان خودش نباید بفهمد؟ بچه‌اش را بیست سال در دبستان و دبیرستان و همه جا فرستاده و از همه‌ی مرض‌ها و از همه‌ی میکروب‌ها در بدنش در روحش بوجود آمده، حالا آمده پیش من حاج آقا دعا کنید این بچه‌ام خوب بشود. بیست سال اقلّاً باید دعا کرد. چون خراب کردن آسان‌تر از درست کردن است. اگر شما بخواهید این ساختمان را خراب کنید در ظرف ده روز می‌شود خرابش کرد با خاک یکسانش کرد. اما چند روز طول می‌کشد این را درستش کنید؟ تو بیست سال این را خراب کردی، اقلّاً باید صد سال زحمت بکشی تا درستش کنی. چرا از اول به فکرش نیستید؟ مربی باشید، تربیت کنید، همه‌تان باید انشاءاللّه یک روزی همین‌طوری که من امروز به آرزوی روز اولم رسیدم، حتی اگر یک خانم باحجاب حسابی بعضی جاها می‌بینم، مثلاً مشهد، تهران که خیلی عجیب است می‌گویند این‌ها از دوستان فلانی هستند. الحمدللّه که این جمعیت که من همین الآن که من سرم را بالا کردم جز چشم‌هاشان چیز دیگری دیده نمی‌شود.

مناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها

 به‌به! یا فاطمه روز وفات توست این‌ها به تو اقتدا کردند به جان محسن سقط شده‌ات، قسمت می‌دهیم دست این‌ها را بگیر،‌ این‌ها را از خودت جدا نکن، همیشه با تو باشند و من لیاقت ندارم که بگویم این‌ها را به تو سپردم، ولی عرض می‌کنم این‌ها دوست دارند با تو مأنوس باشند، بی‌بی مادر عزیز همه‌مان.

سربلندی یک خانم این است که در کنار فاطمه‌ی زهرا باشد

مربی باشید. یک روز پیغمبر اکرم با علی‌بن ابی‌طالب دو نفری نشسته بودند، معلوم است بزرگان وقتی باهم می‌نشینند حرف کوچکی نمی‌زنند، حرف‌های بزرگ می‌زنند،‌ علمی، مهم، قطعی. رسول اکرم فرمود:‌ یا علی! ای علی‌بن ابی‌طالب! « لَأَنْ يَهْدِيَ اللّه بِكَ‏ رَجُلًا وَاحِداً خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا » (منیة المریب/ ص۱۰۱) یک جوانمرد، یک انسان اگر به وسیله‌ی تو هدایت شود- ای خانمی که به طلاآلاتت می‌نازی،‌ ای خانمی که به زندگی خوبت می‌نازی، به این جمله گوش بده، « لَأَنْ يَهْدِيَ اللّه بِكَ‏ رَجُلًا وَاحِداً خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا »- برای تو بهتر از دنیا و آن‌چه در دنیاست که همه‌اش طلا و نقره باشد. پس یک نفر را هدایت کنید، نکند خدای نکرده کسی شما را گمراه کند. محبوبه‌های خدا، محبوبه‌های پیغمبر، عزیز دل فاطمه‌ی زهرا، به شما توصیه می‌کنم، کوشش کنید کسی شما را این همه راه آمدید به خاطر دنیاتان،‌ به خاطر چند روز دنیا به خاطر مادیّاتتان منحرفتان نکند. به شما نگوید در جامعه تو فلان نحوه باشی و فلان مدرک و فلان شغل را داشته باشی، سربلندی!‌ به خدا قسم دروغ می‌گوید سربلندی یک خانم این است که در کنار فاطمه‌ی زهرا باشد، همان مرد، پدر و شوهرهایی که بی‌دین‌اند، فاسقند، منحرفند، وقتی که می‌بینند زنشان از وقتی که در راه تزکیه‌ی نفس قدم گذاشته، دروغ نمی‌گوید، غیبت نمی‌کند، امانت‌دار است، به او خیانت نمی‌کند، به خدا قسم آن‌چنان فکرشان راحت می‌شود، ولو این‌که نفهمند. خانمی برای من می‌گفت: شوهر من خیلی منحرف است، حتی معتاد است در مشهد نبود. خیلی هم با آمدن به جلسات، بخاطر این‌که من پاپیچش می‌شدم، مخالف بود. گوش نکرده بود، چون این امر تزکیه‌ی نفس یک امر واجبی است، که در واجبات نه پدر نه مادر نه شوهر، هیچ کس نمی‌تواند مخالفت کند. من هم کارم را انجام دادم، حالا در به در دنبال شما می‌گرده که دست شما را ببوسد، تشکر ‌کند گفتم من کاره‌ای نبودم. « بل‌اللّه » بلکه خدا هدایتت کرده است، هدایت را شما فکر نکنید، من یا بعضی از دوستان به عهده دارند، نه خدا این دل خوب و پاک شما را می‌بیند. یکی آمد خدمت امام صادق عرض کرد، آقا من شما را دوست دارم، راه و روش شما را دوست دارم. فرمود: به اولین نعمتی که خدا به تو داده است شکر کن. سؤال کرد اولین نعمت چه بوده است؟‌ فرمود: « طیب الولاده ». از اول پاک متولد شدی،‌ از اول دامن مادرت پاک بود از اول تو درست بودی « طیب الولاده » یعنی همه چیزت با پاکی توأم بود.

کوشش کنید در کنار فاطمه باشید، محبت فاطمه‌ی زهرا را در دلتان پرورش دهید

 لذا شما قدر این وضعتان را بدانید و امروز در خانه فاطمه‌ی زهرا رفته‌اید، من شما را به فاطمه‌ی زهرا سپردم، دستتان از دامن فاطمه‌ی زهرا کوتاه نشود. هر وقتی که مشکلی روحی برایتان پیش آمد منتظر شوید، شب شود، نصف شب در اتاق تنها سرتان را برهنه کنید، به سجده بیفتید، در مقابل عظمت فاطمه‌ی زهرا علیها‌سلام بگویید « یا مولاتی یا فاطمة اغیثینی » ای مولای من، ای خانم من، ای سیده‌ی من، ای فاطمه عزیز، « اغیثینی ». این همه‌اش برای مرض و درد و درمان نیست!‌ این « اغیثینی »، یعنی به من پناه بده، من بیایم کنار شما باشم. من بیایم طوری در کنار شما باشم که اگر با دشمن سرسختی مثل آن‌هایی که در به پهلویش زدند، روبرو می‌شود، بگوید: « يا ابن ابى‏ قحافة أفي‏ كتاب‏ اللّه‏ ان ترث أباك و لا أرث ابى‏ » (تفسیرثقلین/ج۲-ص۱۷۲) ای پسر ابی قحافه من از پدرم ارث نبرم، تو از پدرت ارث ببری؟ با این قاطعیت صحبت کنید، اگر هم در محراب عبادت ایستاده‌اید، آن‌قدر عبادت کنید، « حتى‏ تورّمت‏ قدماه‏ » (‌الخرائج‌والجرائح/ج‏2-ص۹۱۷) کوشش کنید در کنار فاطمه باشید، محبت فاطمه‌ی زهرا را در دلتان پرورش دهید، راه پرورش محبت هم این است که انسان اظهار محبت به آن حضرت کند، ‌چه اشکالی دارد صبح به صبح، بعد از نماز، مکرر در مکرر بگویید یا فاطمه قربانت شوم. پیغمبر اکرم می‌فرمود: « فداها ابوها » (بحارالانوار/ج۴۳-ص۲۰) پدرش به قربانش. چه اشکالی دارد؟ خیلی هم در فکر این نباشید ‌که مصیبت‌های تیز و تند خوانده شود، آن‌ها هم مال افرادی است که جز همین جنبه‌های ظاهری را نمی‌بینند و نمی‌فهمند و مصیبت برایشان فقط این‌ها است،‌ برای آن‌ها خوانده شود.

مصیبت فاطمه‌ی زهرا

مصیبت ما می‌دانید چیست؟ مصیبت فاطمه‌ی زهرا می‌دانید چیست؟ وقتی که زن قدر خودش را نداند. حد خودش را نداند، بخواهد فقط و فقط وسیله‌ی فروش کالای تجّار شیطان‌سیرت شود، حد خودش را نداند، از کنار فاطمه‌ی زهرا برود، کنار آن زنی که حرکت کرد با علی‌بن ابی‌طالب جنگ کرد، حالا هر کس که بود.‌ کوشش کنید که کنار فاطمه باشید، اگر جدا شدید، شما شاید زیاد دیده باشید، من هم دیده‌ام. در روز عاشورا خانمی خیلی گریه می‌کرد، بی‌حد، از او سوال کردیم چی شده؟ گفت بچه‌ام را گم کردم، خیال کردیم برای امام حسین است. یعنی شما، محبوب، مثل یک فرزند برای فاطمه‌ی زهرا نیستید؟ آن هم در امر معنوی. فاطمه‌ی زهرا همین امروز، علی‌بن ابی‌طالب به تمام دستوراتش عمل می‌کند. « من را شب غسل بده، شب کفن کن، شب به خاک بسپار، هیچ‌کس مطلع نشود » حضرت امیرالمؤمنین هم تمام این برنامه‌ها را با کمال جدّیت انجام داد. این برای یک عده مصیبت است، می‌بینید که به در و دیوار هم نوشته‌اند، که فرمود: من را شب غسل بده، شب کفن کن، شب به مرا به خاک بسپار.

مصیبت بالاتر می‌دانید این است که شما از کنار فاطمه زهرا سلام الله علیها جدا شوید

مصیبت هم هست، واقعاً هم برای مردم دنیا مصیبت است، اما مصیبت بالاتر می‌دانید چیست؟ این است که شما از کنار او جدا شوید. برای حضرت مصیبت است، به همان دلیلی که وقتی بچه‌تان را گم می‌کنید که شما مثل آن بچه هم نیستید برای فاطمه‌ی زهرا،‌ وقتی بچه‌تان از شما جدا می‌شود، حالا روز عاشورا باشد، برای فقدان او گریه می‌کنید، فاطمه‌ی زهرا می‌تواند ببیند دخترش با موی باز در کوچه و بازار راه می‌رود؟ و یا خودش را زینت می‌کند؟ که جوان‌ها سربه‌سرش بگذارند،‌ به خدا قسم این‌ها مصیبت است، مصیبت متأسفانه همیشه برای زهرا هست که در احادیث دارد که فاطمه‌ی زهرا مادر همه است، همه‌تان می‌توانید بگویید: مادرجان ما را از خودت جدا نکن؛ اعمال ما با اعمال شما یکی باشد. خدا رحمت کند، مرحوم حاج ملّاآقاجان که سکته کرد در کنار بازار، در همان لحظه در تهران یکی از دوستان دیده بود، که اعمال حاج ملّاآقاجان با اعمال ائمه عرضه کردند، باهم یکی بود. شما را به خدا قسمتان می‌دهم، خانم‌ها کاری کنید که اعمال شما با اعمال فاطمه‌ی زهرا یکی شود تا با آن حضرت در دنیا و آخرت باشید.

ذکر مصیبت

« السلام علیک یا امّاه » سلام بر تو ای مادر. تقریباً شاید چهل سال قبل مثل دیشب من یک خوابی دیدم که اکثراً‌ نقل کرده‌ام و برای خودم هم افتخار می‌دانم. فاطمه‌ی زهرا وقتی که از دار دنیا رفت، هم زباناً به علی‌بن ابی‌طالب وصیت کرد و هم نامه‌ای نوشت، که وقتی علی علیه‌السلام بستر فاطمه را کنار زد، دید این نامه زیر بستر فاطمه است،‌ معمولاً نوشته اهمّیتی بیشتر از گفتار در وصیت دارد. نگاه کرد دید همان مطالب است،‌ « حَنِّطْنِي‏ وَ غَسِّلْنِي‏ وَ كَفِّنِّي بِاللَّيْلِ وَ صَلِّ عَلَيَّ وَ ادْفِنِّي بِاللَّيْلِ وَ لَا تُعْلِمْ أَحَداً وَ أَسْتَوْدِعُكَ اللّه‏‏ » (بحارالانوار/ج۴۳-ص۲۱۴) تا این‌جا زبانی هم فرموده بود، « وَ أَقْرَأُ عَلَى وُلْدِيَ السَّلَامَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة » سادات مجلس در مرحله‌ی اول، آن‌هایی که مثل فرزندید برای فاطمه‌ی زهرا در مرحله دوم، امروز نامه‌ی فاطمه‌ی زهرا را علی‌بن ابی‌طالب باز کرد، به همه سلام او را رساند و به ما دستور فرموده که سلامشان را به شما برسانیم، همه بگویید « و علیک‌السلام یا امّاه ». جواب سلام واجب است سلام بر تو « السلام علیکِ ایّتها الصدّیقة الشّهیده » سلام بر تو ای صدیقه، پاک، راست، درست، که شهیدت کردند در به پهلویت زدند، علیله‌ات کردند در میان بستر انداختند. در چهل سال قبل تقریباً مثل دیشب یک خواب می‌دیدم یا مثل امشبی بوده، خواب می‌دیدم که حضرت زهرا علیهاسلام‌ را روی یک تختی خوابانده‌اند، یک شمعی روشن است، صورت علی‌بن‌ابی‌طالب دیده می‌شود و یک بخشی از بدن فاطمه‌ی زهرا هم دیده می‌شود، تمام فرزندانش، که من فکر می‌کردم که آن‌قدری جمعیت زیاد است که همه‌ی سادات تا روز قیامت جمع‌اند، تمام فرزندانش آن‌جا هستند. علی‌بن‌ابی‌طالب هم دستور داد آرام گریه کنید، آهسته گریه کنید. همه‌ی ما آرام گریه می‌کردیم، ولی نگاه می‌کردیم ببینیم، چه وقت غسل علی‌بن‌ابی‌طالب برای فاطمه‌ی زهرا تمام می‌شود، یک وقت دیدم که غسل تمام شد، امیرالمؤمنین کفن کرد، صدا زد فرزندان فاطمه بیایید با مادرتان وداع کنید، تمام این جمعیت همه صدا می‌زدند: پهلو شکسته یا فاطمه.

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۲۶ ربیع الثانی ۱۴۲۵

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم. بسم الله الرّحمن الرّحیم. الحمدالله و الصّلوة و السّلام علی رسول‌الله و علی آله آل‌الله لاسیما علی بقیّة‌الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه و لعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدّین.

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم. «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر»(آل‌عمران/104)

 

روی سخن ما با افرادی است که جدی می باشند

حالا این جلسه باید جلسهٔ بسیار پراهمیّتی باشد، برای خانم‌هایی که جدّی هستند و سابقهٔ خوبی در مشهد داشتند و آن‌هایی که دارای کارت هستند، من روی سخنم با آن‌هاست ولی کسانی‌که امتحان ندادند، مقیّد به مسائل نیستند، همان‌طوری که آن‌ها جدّی نگرفته‌اند ما هم آن‌ها را جدّی نگرفته‌ایم و حتّی می‌خواستم بگویم که فقط کسانی‌که کارت دارند، تشریف بیاورند، ولی خُب از این به بعد اگر جلسه‌ای بود، روی سخن با همان‌هاست که امتحان داده باشند، عقایدشان برای ما معلوم باشد، مراحل تزکیه‌ی‌نفسشان را به ترتیب جلو آمده باشند.

 

امتیاز اول و دوم: خدای‌متعال خانم‌ها را مظهر رحیمیت و ربوبیتش قرار داد

مطالبی دربارهٔ زن، من امروز می‌خواهم خدمت خانم‌های محترمه عرض کنم، که شاید اکثرشان را نشنیده باشید و یا اگر شنیده باشید، گاه‌گاهی از خود من شنیده‌اید و از مسلّمیّات مسائل‌دینی‌ است که باید همه متوجّه آن باشند. خدای‌تعالی در عالَم‌ذر وقتی‌که ارواح به ذرّاتی شبیه به همین بدن تعلّق پیدا کردند و از آن‌ها میثاق گرفت، هر کدام از آن‌ها در دو صفت بارز پروردگار بهتر عمل کردند، به آن‌ها لطف خاصی پروردگار داشت. شما می‌دانید یکی از صفات خوب پروردگار که در قرآن مکرّر و بلکه در اوّل هر سوره یاد کرده‌است رحیمیّت است، مهربانی‌خاص. من در یک جلسهٔ اعتقادات گفته بودم؛ خدای‌تعالی رحمان است، رحمت‌عام دارد، مهربانی‌عام دارد، رحیم است، مهربانی‌خاص نسبت به بندگان خاصّش دارد. این صفت در اکثر سوره‌های قرآن الّا سورهٔ‌ برائت، ذکر شده است، «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرّحیم». در عالَم‌ذر، هر روحی که مهربانی‌خاصّش نسبت به دیگران بیشتر بود، خدای‌تعالی از یک صفت دیگر او را بهره‌مند کرد و آن حالت پرورش و ربوبیّت بود. شما می‌دانید خدای‌تعالی در سورهٔ حمد دو مرتبه اسم رحیمیّتش را ذکر کرده است و یک مرتبه هم ربُّ‌‌العالمین خودش را معرفی کرده است. در میان ارواح هر روحی که رحیم‌تر، مهربان‌تر بود در ذات، به او ربوبیّت عنایت کرد و مظهر ربوبیّت خدای‌تعالی گردید؛ لذا این ارواح را در قالب زن‌ها قرار داد. شما می‌بینید در عالَم‌ذر، یک امتیاز قابل توجّه به زن‌ها عنایت کرده که از دو صفت بسیار مهمش آن‌ها را برخوردار کرده که در دنیا که آمدند، باید این‌ها مربّی فرزند باشند، مهربانی خدای‌تعالی را داشته باشند، نه مهربانی‌عام بلکه مهربانی‌خاص، زن مهربان هست، اما نه برای همه، برای فرزندش، برای شوهرش، یک مهربانی‌خاصّی که به طور جدّی در مرد این مهربانی پیدا نمی‌شود و آن ربوبیّت یافت نمی‌شود. همه‌ی شما از من بیشتر می‌توانید دربارهٔ این موضوع بحث کنید و حرف بزنید. مهربانی که یک خانم برای فرزندش دارد، با مقایسهٔ با پدر همان فرزند ببینید، قابل مقایسه نیست؛ شب‌ها تا صبح بیدار بماند، به او از شیرهٔ جانش بدهد، همه نوع پذیرایی‌اش کند که یک شب مرد حاضر نیست این اعمال مهربانانهٔ زن را نسبت به فرزند داشته باشد، از آن‌طرف وقتی‌که زن سالک‌الی‌اللّه شد و تربیت شدهٔ اسلام گردید، می‌بینیم که فرزندی که در آن خانه تربیت می‌شود با فرزندان دیگران فرق می‌کند. باید خانم‌ها کنترل کنند، مهربانیشان را با ربوبیّتشان؛ مهربان کاملی نسبت به فرزند باشند ولی عمیق فکر کنند که این مربوط به تزکیه‌ی‌نفس است و اعتقادات صحیح؛ آینده‌نگر باشند، هر چه فرزند کرد، طوری نباشد که مهربانی او مانع از تربیت او شود؛ وقتی‌که این بچه بیست‌ساله شد با این طرز برخورد چه خواهد کرد؟ از امتیازاتی که خدای‌تعالی به زن‌ها عنایت کرده در مقابل مردها، مسئلهٔ رحیمیّت و ربوبیّت است که من دربارهٔ این چیزهایی که امروز می‌خواهم عرض کنم؛ فقط جنبهٔ فهرست دارد، جنبهٔ توضیح ندارد. حدود شانزده امتیاز که من نوشته‌ام که فراموش نکنم، برای خانم‌ها خدای‌تعالی قرار داده، اگر زن قدر خودش را بداند، که برای مردها قرار نداده است؛ یکی از امتیازات و یا دومین و دومین امتیاز همین دو مسئله بود که عرض کردم، که از عالَم‌ذر شروع شده است. امتیازات دیگر، این است که باید عرض کنم؛

 

 

سومین امتیاز خانم‌ها: زودتر از مردها به محضرالهی مشرف می شود

سومین امتیاز، این است که خدای‌تعالی زن را چون بیشتر به خاطر رحیمیّتش و هم‌صفت بودن با خودش و به خاطر ربوبیّتش حدود چهار الی پنج سال زودتر از مرد به حضور پذیرفته است. ای کاش دنیای بانوان این مسائل را درک می‌کرد. زن در نه‌سالگی، که نُه سالش تمام‌ می‌شود، می‌تواند بگوید: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعين»(فاتحه/5) بلکه واجب است بگوید، بلکه واجب است، با خدا ارتباط داشته باشد، شما شاید اکثرتان، ای کاش آن‌هایی که کارت داشتند، فقط می‌آمدند، اکثر شما مردم،‌ شما خانم‌ها می‌دانید که این‌که انسان تکلیف می‌شود، یعنی خدا او را آدم حساب کرده است، او را با خودش مأنوس قرار داده است؛ تکلیف بار سنگینی نیست که شما بگویید: چرا بر دوش این دختربچه گذاشته و بر دوش آن پسربچه نگذاشته است؟ تکلیف یعنی ارتباط با پروردگار، با خدا مأنوس شدن، آن‌قدر ارزش پیدا کرده است، یک فرد مکلّف که می‌تواند با خدا حرف بزند، پروردگار به او دستور داده تا اوامر پروردگار را انجام بدهد، آن‌قدر ارزش پیدا کرده این دختر، که به خدا بگوید، با خدا حرف بزند، با خدا مناجات کند و خدا را توصیف کند و تکبیر و تسبیح بگوید، اگر شما دو نفر باشید، پشت در اتاق رئیس‌جمهور ایستاده باشید، باهم هم آمده باشید، یکی را زودتر بطلبند در داخل و به او ملاقات دهند و یکی دیگر را بعد از ساعاتی ملاقات بدهند، شما چه قضاوت می‌کنید؟ می‌گویید او محبوب‌تر بود، می‌گویید او نزدیک‌تر بود، او ارزش بیشتری داشت. بنابراین خانم‌ها اگر زودتر مکلّف می‌شوند برای این نیست که بخواهند تکلیف زیادتری، بار زیادتری، روی دوشش بگذارند. آن‌هایی که نه قرآن را می‌فهمند، نه اسلام را، نه دین را، فقط اسماً مسلمانند، این‌طور فکر می‌کنند و الّا چه از این بهتر که با خدا روبرو بشوند؛ این یک مطلب و یک امتیاز، یعنی امتیاز سوم. شما می‌بینید وقتی‌که خانم‌ها در وضع بالایی قرار می‌گیرند، سنّشان زیاد می‌شود، خدای‌تعالی فرموده‌ است، ازدواج باید بکنید.

 

چهارمین امتیاز خانم‌ها: مسألهٔ پیشنهاد ازدواج است

چهارمین مسأله‌ای که مهم است، ولو شما برایش ارزش قائل ممکن است نباشید، مسألهٔ پیشنهاد ازدواج است، شما در خطبهٔ ازدواج می‌بینید، فرموده‌اند که زن باید بگوید: اَنکحتُ من خودم پیشنهاد می‌کنم، من انتخاب می‌کنم، که متأسفانه در زمان ما جریان بالعکس شده است. انتخاب با زن است، اگر زن پسندید، می‌تواند ازدواج کند و اگر نپسندید، دیگر پیشنهاد ازدواج با زن خواهد بود.

 

پنجم : مهر با مرد است

مسألهٔ بعدی که از امتیازات زن است نسبت به مرد این است که هر دو با هم ازدواج می‌کنند، می‌بینید، هر دو مساوی از زندگی لذت می‌برند، اما مرد باید، مهر بدهد، زن باید مهر را بگیرد، مهر به معنای این است که این پول، خُب در زمان هم که خیلی مضاعف شده، این پولی که بسیار زیاد هم ممکن است باشد، این را مرد باید بدهد.

 

ششم : نفقه خانم با مرد است

 امتیاز دیگر است که تمام نفقهٔ زن را باید مرد بدهد، حتی کارهایی که در خانه مرسوم است که زن‌ها روی محبت و لطافت انجام می‌دهند، باید مرد انجام بدهد. شما می‌بینید که کارهای خانه را باید همه را مرد انجام دهد، مخارج لباس، غذا، تمام چیزها را باید مرد بدهد؛ خانم است باید در خانه استراحت کند و زندگی معمولی‌اش را انجام دهد، حتی اگر فرزندش را خواست شیر ندهد، به خاطر این‌که خدای‌تعالی شیر دادن را برایش ثواب تعیین کرده است می‌دهد، امتیازاتی که زن‌ها دارند بر مردها، خدای‌تعالی فرموده است: خرج تو را باید تا وقتی خانهٔ پدر هستی، پدر بدهد، تا وقتی‌که خانهٔ شوهر هستی، شوهر بدهد، وقتی هم، اگر هم یک زنی نه شوهر داشت، نه پدری داشت، نه کسی‌که مخارج او را بدهد داشت، از بیت‌المال مسلمان‌ها باید به او بدهند، همان حقوقی که کارمندان زن بعد از تقریباً هشت ساعت کار آن پول را از بیت‌المال می‌گیرند، بدون کار باید به او بدهند.

 

هفتم: حجاب

همین حجابی که شما دارید و گفته‌اند که باید شما حجاب داشته باشید، دو صورت می‌شود تفسیرش کرد: یکی آن‌ چرا که شما دنیای غرب می‌گوید، دنیای غرب می‌گوید که زن حجاب نداشته باشد، تا از زیبایی او استفاده شود و کالایمان را بوسیلهٔ این‌که یک خانم یک جاروبرقی را در بغلش گرفته‌است، می‌آیند به آن زن نگاه کنند، آن را هم ببینند و به فروش برسد. شما ببینید دنیای غرب چقدر زن را پست کرده‌اند، اما اسلام می‌گوید صورت زن زیباست، وجود زن بسیار پر ارزش است، باید مخفی از مرد نامحرم باشد، از مردان نامحرم خودتان را مخفی کنید، من تعجب می‌کنم از پدر ومادری که دخترشان گاهی حجاب دارد و این‌ها دستور می‌دهند که صورتت را باز بگذار، حوصله‌شان سر رفته، دخترشان از سن مثلاً شانزده، هفده سالگی بزرگتر شده، خواستگار برایش نیامده، خُب به یک از آن‌ها گفتم که یک جعبه آینه درست کنید او را بگذارید پشت جعبه آینه، این‌قدر انسان مخصوصاً پدری که به دخترش می‌گوید که با روی باز برو، می‌بیند آرایش می‌کند هنوز شوهر نکرده، به او چیزی نمی‌‌گوید، این‌ها پدران بی‌غیرتی هستند که در جامعهٔ ما پیدا شده‌‌اند. حجاب عفّت زن است، حجاب برای این است که شما اگر چیزی خیلی قیمتی داشتید، آن را در دسترس مردم و دشمن و دزد نمی‌گذارید؛ شما یک انگشتری دارید خیلی قیمتی، یک انگشتری دارید، بسیار قیمتی، با آن چه کار می‌کنید؟ آن را مخفی می‌کنید که دزد نبیند، حتی آن را نشناسند، برای این‌که ممکن است آن را بدزدند. اسلام در چند آیه از قرآن فرموده است: که زن را در حجاب قرار دهید. این حجاب یکی از امتیازاتی است که خدا برای زن قائل شده است، چون محبوبهٔ خداست و خدا او را دوست دارد.

 

هشتم: مساله ارث

گاهی برخورد به بعضی از احکام اسلام می‌کنید و خیال می‌کنید که آن تحقیر زن است اما نه. مثلاً در احکام اسلام این است که اگر پدری فوت کرد، مادری فوت کرد، نیمی از ارث را به دختر بدهید و دو برابر به پسر، من فکر می‌کنم که یکی از امتیازات زن‌ها این است که نیمی از ارث را به آن‌ها می‌دهند، چون اسلامی که فرموده است اگر پدر دارد، خرجش با پدر است، اگر شوهر دارد، خرجش با شوهر است، اگر نه شوهر و نه پدر دارد، خرجش با بیت‌المال است؛ این فقط پول توجیبی است، و الّا معنا ندارد مثلاً که ارث را بهش حتّی همان نیم را بدهند، کاری ندارد، ما زیاد دیدیم خانم‌هایی که نیمی از ارث را برده‌اند، نمی‌دانستند که این نیمی از ارث را چکار کنند، گاهی به شوهرشان هدیه می‌کردند، گاهی کنار می‌گذاشتند و امثال آن‌ها. این نیمی از ارث مال لطف پروردگار و مهربانی خداست که به زن‌ها داد.

نهم: مساله قضاوت

گاهی می‌بینیم گفتند آن‌ها قاضی نشوند؛ قضاوت به عهدهٔ زن نباشد، این را بدانید اگر مردها می‌توانستند از قضاوت فرار کنند، فرار می‌کردند، چون دو نفری که پیش قاضی می‌آیند، قطعاً یکی از آن‌ها ناراحت برمی‌گردد، ولو به ناحق. خدای‌تعالی خواسته است، از خانم‌ها کسی ناراحت نشود. دو نفر می‌آیند، دعوا دارند، پیش قاضی؛ قاضی طبعاً حکم می‌کند که حق با این است و با آن نیست؛ آن یکی بدش می‌آید. لذا خانم‌ها مخصوصاً با آن مهربانی که دارند و ممکن است آن مهربانی که در وجودشان است یک وقت کار دستشان بدهد، قضاوت را نتوانند درست انجام دهند، در اثر رحیمیّتی که خدا به آن‌ها عنایت کرده است، بنابراین گفته‌اند که قاضی نشوند.

 

دهم: انجام ندادن کارهای سنگین

اگر می‌بینید مثلاً کارهای سنگین را به زن وا نگذاشته‌اند، نگفته‌اند که خانم‌ها در اجتماع همان کارهایی که مرد‌ها می‌کنند، بکنند، بخاطر این است که زن‌ها کارهایی انجام می‌دهند که مردها نمی‌توانند انجام دهند. برای مرد بچّه‌داری و تربیت فرزند بسیار سنگین است، ولی برای زن بسیار راحت است. کارهای سنگین مثلاً بنّایی، سنگ‌تراشی، اداره رفتن و از ساعت هشت صبح بودن تا چهار بعدازظهر و با این و آن و ارباب‌رجوع سر و کلّه‌زدن، این کارهای سنگین را گفته‌اند که خانم‌ها نکنند، نه از روی دشمنی و پست‌کردن آن‌ها، بلکه به خاطر محبّتی که به آن‌ها دارند. شما اگر دو تا فرزند داشته باشید و به یکی از آن‌ها کار بگویید و به یکی از آن‌ها کار نگویید؛ به کدام یکی از آن‌ها محبّت بیشتر کرده‌اید؟ مخصوصاً کارهای پر زحمت و سنگین را.

 

یازدهم: خدای‌تعالی به بهانه عادت ماهیانه ثواب فوق‌العاده ای به خانم‌ها داده

شما می‌دانید خدای‌تعالی یک چیزهایی را شاید برایتان نگفته باشد، خدای‌تعالی تنها برای شیردادن زن، فرزندش را چقدر ثواب تعیین کرد و عجیب‌تر این‌که آن‌قدر ثواب برای حالت عادت‌ماهانه، خدای‌تعالی تعیین کرده که من مخصوصاً این روایات را نوشتم که بدانید خدا شما را دوست دارد. برای خاطر خدا قدم در راه خدا بردارید. وسائل کتابی است که مراجع‌تقلید از آن کتاب استفاده می‌کنند واحکام را فتوا می‌دهند. از قطب‌راوندی، قطب‌راوندی یکی از علمای بسیار بزرگ ماست. در لبّ‌الالباب کتابی است که نوشته به نام لبّ‌الالباب یعنی مغز همه‌ی مغزها، خوب گوش دهید، قال النّبی صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم، پیغمبراکرم فرمود: «حَيْضُ‏ يَوْمٍ‏ لَكُن‏»(مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل: 2/41) حائض بودن یک روز برای شما زن‌ها. خوب گوش دهید ببینید چه کسی را خدا دوست دارد؟ همان حالتی که شما بدتان می‌آید و می‌گویید: من نماز نمی‌توانم بخوانم، در مسجد نمی‌توانم بروم، این حالت، حضرت‌رسول‌اکرم فرمود: بهتر است یک روز حالت عادت‌ماهانه بهتر است از عبادت یک سال که شب‌ها قیام داشته باشید و نماز شب بخوانید و روزها روزه بگیرید، بهتر است؛ حضرت‌رسول‌اکرم فرمود: بهتر است یک روز حالت عادت‌ماهانه، بهتر است از عبادت یک سال که شب‌ها قیام داشته باشید، نماز شب بخوانید و روزها روزه بگیرید. این روایت را می‌توانید بروید و از کتاب لبّ‌الالباب پیدا کنید. اگر کتاب لبّ‌الالباب که خیلی کم‌یاب است و پیدا نشد، مستدرک‌الوسائل. مکرّر هم این روایت نقل شده، در همین‌جا هم مکرّر من یادداشت کردم. از این مهم‌تر که واقعاً گاهی می‌شود انسان می‌خواهد باورش نیاید، «من‏ اغتسل‏ من الحيض أو الجنابة أعطاه اللّه بكلّ قطرة عينا في الجنة»(سفینة‌البحار:  6/637) به هر قطره‌ای که از بدنش آب غسل می‌ریزد، خدا یک چشمه‌ای در بهشت به آن عنایت می‌کند و از هر مویی که از سر او یا جسد او قصری در بهشت به او می‌دهد، خدا با چه کسی این کار را می‌کند. همان چیزی که شما شاید بگویید که خیلی این بد است، حالت بدترین حالت را مردها به شما گفته‌اند همان حالت‌ عادت است، نه، این‌طور نیست. خدا چون شما را دوست داشته و به شما محبّت داشته، می‌خواهد اجر فوق‌العاده‌ای به شما بدهد، به این بهانه به شما اجری عنایت می‌کند.

دوازدهم: خانم‌ها را خدای‌تعالی بسیار زیباتر از مرد خلق کرده

زن‌ها را خدای‌تعالی بسیار به طور کلی خیلی عرض کردم فهرست‌وار عرض می‌کنم؛ به طور کلی زیباتر از مرد خلق کرد، ظریف‌تر از مرد خلق کرده است، سالم‌تر از مرد خلق کرده است، با این‌که عوارض وجودیشان از نظر زایمان، از نظر عادت‌ماهانه و از جهات مختلف بیشتر از مردان است، اما مرد صدمهٔ بیشتری می‌خورد.

 

سیزده: حیاء خانم‌ها بیشتر از آقایان است

حیای زن بیشتر از مرد است، این حیا از جانب خداست، شما بسنجید جوان‌های مرد را با جوان‌های زن، دین‌دار و بی‌دین؛ کدام یکی از آن‌ها با حیاترند؟ کدام یکی از آن‌ها این لطف پروردگار بیشتر به آن‌ها عنایت شده است؟ شما می‌بینید که از خیابان اگر مخصوصاً بی‌حجاب یا کم‌حجاب عبور کنید، صد جوان به شما نگاه می‌کنند، اما از میان خانم‌ها انسان عبور کند، می‌بیند چشم‌های بدی به انسان دوخته نمی‌شود، این حیای اوست. این یکی از امتیازات پروردگار است که به زن‌ها مرحمت فرموده است.

چهاردهم: پیشنهاد ازدواج با خانم است

دختری می‌خواهد عروس شود، درست است پیشنهاد با او باید باشد، مهر باید بگیرد، حتی در روایت دارد؛ که اگر یک شوهری داشت و خواست یک به اصطلاح پوست گاوی را پر از طلا کند و به‌عنوان مهر بدهد، نباید از او چیزی پس بگیرد، جایز. این‌که ما می‌گوییم چهارده سکه بیشتر مهر نکنید، آن وضع مرد را ما منظور می‌کنیم، یعنی باید داشته باشد، و الّا عقد باطل است، اگر نخواسته باشد مهر را بدهد و در همان اول نیّتش این باشد، عقد باطل است و الّا «وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً»(نساء/20) قنطار یعنی پوست گاوی را پر از طلا کردن، اگر به‌عنوان مهر به زن دادید نباید چیزی از او پس بگیرید، بنابراین با همهٔ این‌ها که مهر این‌طور، انتخاب آن‌طور،

 

پانزدهم: خدای‌تعالی پدر مهربانی را بالای سر دختر جوان گذاشته

خدای‌تعالی پدر مهربان را بالای سر دختر جوان گذاشته که بدون اجازهٔ او، برای این‌که انسان خودش ممکن است تحت تأثیر احساسات واقع شود ولی پدر تحت تأثیر احساسات واقع نمی‌شود؛ نگویید این آزادی را سلب کردن است، نه؛ این رعایت حال توست، پدر احساساتی نشده، تو احساساتی شدی، ممکن است خدایی ناکرده، همهٔ زندگی‌ات را به باد بدهی، پدر را ناظر بر اعمال تو بخصوص دربارهٔ ازدواج با مرد، آن هم در وقتی‌که دختر هستی، بعدش خیر. این هم یکی از امتیازات. ولی پسر حالا هر کاری می‌خواهد بکند، بکند. دودش هم در چشم خودش می‌رود؛

 

 

شانزدهم: خدا مادر را بیشتر از پدر دوست دارد

بنابراین یک چیزی که باز شاید پایان این مسائل باشد، عرض می‌کنم؛ از پیغمبراکرم آمد شخصی سؤال کرد که من به چه کسی نیکی کنم؟ فرمود: به مادرت. دو مرتبه پرسید، فرمود: به مادرت. سه مرتبه پرسید، حضرت فرمود: به مادرت. دفعهٔ چهارم به پدر. یعنی سه برابر محبّتی که شما دارید باید نسبت به مادر داشته باشید، چرا؟ چون خدا مادر تو را بیشتر از پدرت دوست دارد. چون خدای‌تعالی تو را که زن هستی محبوبه‌ی‌الهی. من یک کتابی می‌خواستم بنویسم، یک مقدارش را هم نوشتم ترسیدم مردها به من اعتراض کنند و همین عرایضی را که هم الان می‌کنم، به مردهایتان نگویید، چون این‌ها ممکن است اعتراض کنند و خدایی ناکرده هر کس به این مطالبی که من می‌گویم اعتراضی داشته باشد، کافر است؛ آن‌ها کافر می‌شوند. اسمش را گذاشته‌ام محبوبهٔ خدا. خدا دوست دارد زن را، محبوبهٔ خداست. شما می‌بینید حضرت‌مریم، حضرت‌مریم، من نمی‌گویم فاطمه‌زهرا چون فضائل ایشان را زیاد شنیدید، حضرت‌مریم را خدا اسم برده است در قرآن، با چه احترامی. معصومه او را یاد کرده، به مجرد این‌که فشار می‌آید بر او که می‌گوید: «يا لَيْتَني‏ مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا»(مریم/23) ای کاش مرده بودم و فراموش شده بودم. می‌بینیم که خدای‌تعالی بچه‌ی شیرخواره‌ی روز اول را به زبان می‌آورد که تو از مادرت دفاع کنی. قضیه‌اش را شنیدید. خدای‌تعالی شما را دوست دارد. این امتیازات که من اینجا مختلط و مخلوط گفتم، که یکی از آن‌ها تکلیف‌ شدن زودتر از مرد، نیمی از ارث‌دادن به آن‌ها، قاضی نشدن، مهر گرفتن از شوهر، نفقهٔ او بر شوهر واجب است، مظهر رحیمیّت و رحمانیّت پروردگار هستند، مظهر ربوبیّت پروردگار هستند، نسبت به مردها زیباتر، بهتر، لطیف‌ترند. کارهای سنگین به آن‌ها داده نشده، حجاب برای آن‌ها قرار داده شده، حیایشان بیشتر است، ثواب‌هایی که برای شیردادن و محبّت کردن و تربیت فرزند را خدا به آن‌ها می‌دهد، پیشنهاد ازدواج با زن است، دختر باید با اذن پدر نه این‌که فکر کنید پدر را برای انسان اگر رشیده است که خودت فکر بکن، پدر را بالای سر انسان گذاشته‌اند، انسان را محدود کرده‌اند، نه. و ثواب‌هایی که در ایّام عادت خدا به آن‌ها می‌دهد که فوق‌العاده زیاد است و این‌که مادر ارزشش نسبت به پدر برای فرزند، باید بیشتر باشد، این‌ها حدود شانزده‌ تا امتیاز.

 

وظایف اصلی بانوان

 خُب این امتیازات را خدای برای چه به شما داده است؟ چرا به مردها نداده، مردها چه امتیازاتی دارند؟ هر کس بگوید که یکی از این امتیازات را مردها دارند که زن‌ها ندارند، بیاید و به من بگوید، خدا کند مردهایی که تا بحال تبلیغ کردند، که زن باید در سیاه‌چال چادر باشد، خدا این‌ها را نیامرزد، زن نمی‌تواند پیشرفت‌های روحی داشته باشد، من حاضرم، لااقل شما می‌دانید که من تخصص در این مسأله دارم، زن و مردی با هم مساوی حرکت بکنند، زن خیلی پیش‌تر از مرد موفق خواهد شد، بیشتر خواهد رفت به شرط این‌که به خودتون ضعف نشان ندهید. متأسفانه خیال می‌کنید هر کاری را که مردان می‌کنند، اگر شما هم کردید، شما امتیاز دارید، نه امتیاز از دست دادید، روی نافهمی و نادانی امتیازاتتان را از دست دادید. اگر شما رفتید قبل از این‌که علوم اهل‌بیت را یاد بگیرید، بعضی از خانم‌ها می‌گویند: شما می‌گویید دختر دانشگاه نرود، در کارهای دولتی وارد نشود، طبیب نشود، دکتر نشود، مهندس نشود، من ‌این‌ حرف‌ها را نزدم. من می‌گویم تو محبوبه‌ی‌خدا هستی، اول خدا را بشناس، عقایدت را درست کن، علوم واجب را انجام بده، علوم واجب چیست؟ پیغمبراکرم وارد شد در مسجدالحرام، در مسجد، یا شاید مسجدالنبی بوده، دید یک نفر را دورش را گرفته‌اند، پرسید او کیست؟ گفتند: علامه. داناترین مردم، علامه یعنی داناترین، و مَن علامه؟ این علامه کیست؟ علامه‌ای که ما نمی‌شناسیم و پیغمبراکرم نمی‌شناسد کیست؟ گفتند این مرد تمام اشعار عرب را حفظ است، مثل کسی که الان زمان ما پیدا شود، تمام اشعار مثنوی، سعدی، حافظ، همه را بلد باشد، نسب‌ها را همه را بداند، یعنی اگر من الان بگویم که من پسر فلانی هستم، پدرم هم پسر فلانی است، او دیگر همه را تا حضرت آدم می‌شناسد. راستی هم یک استاد دانشکدهٔ ادبیات، یا معلوم نیست کسی ما داشته‌ باشیم این‌گونه باشد. حضرت فرمود:«إنّما العلم‏ ثلاثة»(وسائل‌الشیعه: 27/43) «إنّما»، اکثرتان درس‌خوانده‌اید، إنّما به معنای حصر است، یعنی منحصراً، منحصراً علم سه تاست، این علم را یاد بگیر، بعد برو مهندس شو، برو دکتر شو، بعد برو طبیب شو، «ثلاثه» اول: اعتقادات، شما اگر بزرگترین طبیب روی زمین شوید، تا کجا به دردتان می‌خورد، تا لب گور، دکتر مرده را که نمی‌خواهند، کسی هم به آن ارزشی قائل نیست، چرا ممکن است تشییع جنازه‌اش را مفصّل بکنند ولی وقتی دفنش کردند، تمام می‌شود؛ اما اگر اعتقاداتت درست نبود، مستقیم تو را به جهنم می‌برند و تا ابد باید بسوزی، این زیربنای همهٔ خوبی‌هاست، لذا من در ظرف یک سال، اعتقادات را برایتان گفتم، باید هم بلد باشید، همین‌طوری هم که گفتم، خیلی خلاصه‌ هم گفتم، خیلی از مسائل را نگفتم، این‌ها را باید بلد باشید. دوم: تزکیه‌ی‌نفس، مسائلی دارد، احکامی دارد، کار دارد، زحمت دارد و سوم احکام‌تان، خانمی که نه احکامش را بلد است، نه معتقد به خداست، نه تزکیه‌ی‌نفس که چه عرض بکنم، شما از این دندان‌پزشک‌های خانم بپرسید مرد می‌آید، خُب دندان‌پزشک مرد که زیاد است، چرا تو آمدی پیش این خانم؟ نمی‌دانم. ببینید همه چیز او از بین رفته است، معصیت می‌کند، طبعاً گناه می‌کند. اعتقاد به خدا، که خدا دارد او را می‌بیند و در قرآن در ضمن آیاتی فرموده است که با زن‌ها تماس نداشته باشید، این مرد، این زن، خودش سبب می‌شود که مرد با او تماس داشته باشد و تزکیه‌ی‌نفس هم که اصلاً، به فکرش هم نبوده، حتی بعضی از متدیّنین می‌گویند تزکیه‌ی‌نفس برای صوفی‌هاست، بنابراین قرآن برای صوفی‌هاست. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها»(شمس/9) از این صریح‌تر خدای‌تعالی حرف می‌زند، پس اگر من این جمله را به‌عنوان قاطعانه، به‌عنوان قطعی می‌گویم، که انشاءالله اگر بنا شد به محضر حضرت‌بقیّة‌الله ارواحنافداه برسیم، من بگویم من گفتم، وظیفه‌ی زن این است که اول علوم اهل‌بیت عصمت وطهارت را یاد بگیرد، اعتقاداتش را درست کند، معارفش را درست کند، وقت اضافی داشت، از علوم دیگر هم می‌تواند استفاده کند، مربّی باشد، فرزندانش را به هوای دیگران نریزد و برود در مدرسه بخواهد فرزندان مردم را که مهربانی به آن‌ها ندارد، آن‌ها را تربیت کند، فرزندانشان را تربیت کنند، نسبت به فرزندانشان مهربان باشند، حسن‌التّبعل داشته باشند، خوب شوهرداری بکنند و تزکیه‌ی‌نفس بکنند.

 

اهمیّت صمت و سکوت

پرحرفی نکنند، عجیب است، بعضی‌ها. خدای‌تعالی وقتی می‌خواهد مقامی به حضرت‌مریم عنایت بکند، می‌گوید یک روز حرف نزن؛ حرف نزدن انسان را به کمال می‌رساند، این‌ها مشکلات شماست، کاری به کار مردم نداشته باشید «وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضا»(حجرات/12) ببینید پشت سر «وَ لا تَجَسَّسُوا»، «وَ لا يَغْتَبْ»؛ فلانی کیه؟ فلانی کجا رفت؟ فلانی چه کرد؟ این‌ها را نداشته باشید، به غیبت می‌افتید، به تهمت می‌افتید، به سوء‌ظن می‌افتید، چند صفات‌رذیله را در خودتان بوجود می‌آورید. من گاهی دیدم همه باهم نشسته‌اند، چهار نفر مثلاً دور هم نشستند، هر چهار نفر حرف می‌زنند، خُب به این دخترمان گفتم که کدام یکی‌شان می‌شنوند؟ تا می‌توانید سکوت، سنگین باشید، تا از شما سؤال نکردند، نگویید، تا چیزی لازم نشده که بگویید، نگویید، آن‌قدر درباره «صمت» روایات داریم. حضرت‌مریم اگر آن‌ وقتی‌که وارد مردم یهود شد، آن‌ هم کشیش‌ها و قصّیصین و این‌ها، هر چه می‌گفت، اشتباه بود، هر چه می‌گفت؛ تو این بچه را از کجا آوردی؟ چه بگوید؟ بگوید جبرئیل را دیدم، من داشتم شستشو می‌کردم، جبرئیل آمد… می‌گویند برو و این حرف‌ها را برای خودت بزن! سکوت! خیلی از جاها لازم است که حرف نزنید، می‌گویند اگر سخن گفتنتان نقره‌ باشد،‌ سکوتتان طلاست، ما این را نتوانستیم هنوز، حتی به بزرگان از اهل تزکیه‌ی‌نفس بفهمانیم، سکوت. من یک ساعت تقریباً پیش استادم نشسته بودم، چون من سؤالی نکردم، او هم حرفی نمی‌زد، او هم سرش پایین بود، داشت به یاد خدا بود و من هم به یاد این بودم که چرا چیزی بلد نیستم سؤال کنم. سکوت کنید. در مقابل استادتان؛ استاد فکر نکنید من هستم، منظور خودم هستم، نه. استاد هر کسی است که یک حرفی بلد باشد، شما بلد باشید، او به شما یاد بدهد. مؤدب باشید، باحیا باشید، کم حرف بزنید و کوشش کنید که ان‌شاءالله سخنرانی‌های روز جمعه را خوب یاد بگیرید، بعد از هر مرحله یک امتحانی است و اگر امتحانتان خوب بود و مراحل قبل را گذرانده بودید، به شما مرحلهٔ بعدی را خواهیم داد. امیدواریم خدای‌تعالی همهٔ شما را زیر سایهٔ حضرت‌بقیة‌الله ارواحنافداه از همهٔ آفات و خطرات و افکار نادرست و پرگویی و پرحرفی و غیبت و تهمت حفظ‌تان کن ومن معذرت می‌خواهم که نمی‌توانم برایتان زیاد صحبت کنم ولو صحبت من زیاد شد.

 

تذکر پایانی: اگر به حرف‌هایم عمل نکنید به من ظلم کرده‌اید

الان یک ساعت است که دارم حرف می‌زنم و اگر عمل نکنید به من ظلم کردید، به همین حرف‌هایی که امروز زدم اگر عمل نکنید، من با این زحمت بیایم و برایتان صحبت کنم، ظلم کردید و من بفهمم که عمل نمی‌کنید، طبعاً صحبت کردن ما باز هم کمتر می‌شود، برای شما. امیدواریم خدای‌تعالی حفظتان کند، من از شما خانم‌های مشهد خیلی راضی هستم؛ دوستانی که داریم خیلی تعریف می‌کنند از استقامتتان، از پابرجا بودنتان ولذا من شاید حدود یک سال است که دیگر که فقط برای خانم‌ها صحبت کنم، برای خانم‌ها صحبت نکرده‌ام، این اولین دفعه است و ان‌شاءالله ما را تشویق کنید، ما هر وقت مشهد می‌آییم، یک‌طوری باشد که بتوانیم مطالب لازمی را خدمتتان عرض کنیم.

 نسئلک‌اللهم و ندعوک، بأعظم أسمائک و بمولانا صاحب‌الزمان، یا الله، یا الله، یا الله،… خدایا تو را قسم می‌دهم به محبوبه‌ات فاطمه‌‌زهرا واین دوستانت را که تو به آن‌ها تفضلاتی فرموده‌ای، فهم و درک ما را نسبت به آن محبت‌هایی که تو فرموده‌ای زیاد بفرما. همهٔ ما را از یاران حجة‌ابن‌الحسن قرار بده. چشممان را به جمال آن حضرت روشن بفرما. امواتمان، شهدایمان غریق رحمت بفرما. پروردگارا به آبروی حجة‌ابن‌الحسن قسمت می‌دهیم، قلب‌مقدس آن حضرت را از ما راضی بفرما. توفیق تزکیه‌ی‌نفس به ما مرحمت بفرما. پروردگارا به آبروی حضرت‌بقیة‌الله ارواحنافداه این جمع را، همین جمعی که این حال و توجه مناجات با تو را دارند، خدایا امتیازات زیادی به آن‌ها مرحمت بفرما. خدایا این‌ها را از عالَم‌ذر محبوبه‌ی خودت قرار دادی، خدایا ما را هم به صدقهٔ آن‌ها محبوب خودت قرارمان بده. مرض‌های روحیمان را شفا مرحمت بفرما. مریض منظور، مریضهٔ منظوره، السّاعه لباس عافیت بپوشان. امواتمان غریق رحمت بفرما. و صلّی‌الله علی سیّدنا محمّد و آله‌ اجمعین.

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۲۵ ربیع الثانی ۱۴۲۵

 

«أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیةالله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداه»

 

اهمیت دادن به خواندن و یادگیری و تدبر درقرآن

 

از محضر جناب حاج آقای حقانی استفاده کردیم و خیلی خوشحال شدیم که این همه فعالیت، این همه خدمت دربارۀ قرآن و اهل بیت (علیهم الصلاة و السلام) [انجام شده است] همانطوری که فرمودند در صدها روایت از طریق شیعه و سنّی نقل شده است که پیغمبر اکرم فرمودند «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً» در بعضی از روایات آن هست که «لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ» این کلام بزرگترین کلامی است که برای مسلمان‌ها از پیغمبر اکرم باقی مانده است و در میان تمام مردم مسلمان، شیعیان علی بن ابیطالب و پیروان خاندان عصمت (علیهم الصلاة و السلام) و معتقدین به حضرت بقیةالله (أرواحنا فداه) هستند که جداً به این حدیث عمل کرده‌اند. دربارۀ قرآن شما شاید از ما بهتر بدانید، لذا تمسک شما به قرآن شریف بیشتر بوده است و بحمدلله توفیقات زیادی برای جامعة القرآن به وجود آمده است. ما هم در کنار کارهای قرآنی… چون ایشان فرمودند دربارۀ قرآن صحبت کنیم و حال اینکه من فکر می‌کنم دربارۀ قرآن نباید در نزد شماها صحبت کرد، ولی در عین حال ما هم در کنار این کار بزرگ شما دربارۀ قرآن چند سالی است که یک قدمی کوچک برداشته‌ایم.

حدود تقریباً چهار هزار نفر این‌ها ثبت‌نام کرده‌اند و ما به خاطر اینکه این‌ها هم قرآن را خوب بلد باشند و هم از رو بتوانند خوب بخوانند و هم ترجمۀ قرآن را وارد بشوند و هم تدبر در قرآن بکنند، یک دورۀ قرآن در هر روز به این‌ها گفتیم و این‌ها انجام می‌دهند، بحمدلله در اکثر شهرها هم هستند که پنجاه آیه هر روز بخوانند، یعنی روز شنبه شروع می‌کنند پنجاه آیه از اولِ فرض بفرمایید سورۀ آل عمران یا هر جایی از قرآن، یعنی دوره دارند، همۀ آن‌ها با هم، هماهنگ هم هستند. شنبه، یکشنبه، دوشنبه تا جمعه، این را از رو می‌خوانند. به هر حال هر کسی باشد [و] هر قدر هم قرآن را بلد نباشد ممکن است که با این یک هفته، یعنی هفت مرتبه پنجاه آیه را بخواند یک مقداری آشنا بشود. این دو دوره‌ای که دارم عرض می‌کنم تا به حال انجام شده است، دورۀ بعدی یک ترجمه‌ای که… من در میان ترجمه‌ها دقت کردم [و] نسبت به ترجمه‌های دیگر سلیس‌تر و موضوع‌بندی است، یعنی تیتر دارد، خود من این‌طور قرآن را ترجمه کردم و دوستان هم به من کمک کردند و یک دوره قرآن را این‌طوری با ترجمه خواندند. البته به آن‌ها تخفیف دادیم به سی آیه که سی آیه را همۀ این جمع می‌خوانند، بعد ترجمۀ آن را می‌خوانند، این‌ها به صورت جزوه برای همه در همۀ شهرستان‌ها فرستاده می‌شود.

دورۀ سوم که الآن در آن هستیم برای اینکه بتوانند تدبر در قرآن بکنند، چون مهمِ در قرآن تدبر در آن است و عمل به تدبر در قرآن است. یک آیه یا دو آیه را برای این‌ها [در نظر گرفتیم و] مثلاً ترجمۀ آن را زیر آن نوشتیم و برداشت از این آیه را هم نوشتیم، خیلی خلاصه، یعنی در این مرحله بیست آیه در هر هفته می‌خوانند، در مرحله‌ای که با ترجمه بود سی آیه می‌خوندند. بیست آیه ترجمه هست، تدبر در قرآن هم هست، یعنی نوشتۀ برداشت. برداشت نه تفسیر است، نه تأویل است و نه بنای تفسیر و تأویل و توضیح است. بنای این است که از این آیه ما چه فهمیدیم، خیلی مختصر. شاید گاهی دو آیه با دو سطر برداشتِ ما تمام می‌شود، نمونه‌های آن این‌جا هست و این چهار پنج هزار جمعیت این را هر هفته می‌خوانند و غالباً در اکثر شهرها که جمعیت‌هایی هستند که شاید حدود چهل شهر را به وسیلۀ تلفن [این] سخنرانی که در روز جمعه من در دفتر تهران دارم برای این شهرها پخش می‌شود و فکر هم می‌کنم یکی از جاهایی هم که پخش می‌شود کرج باشد، حالا نمی‌دانم آن‌جا متصدی چه کسی است، به هر حال پخش می‌شود [و] دربارۀ همین آیات و همین مسائل بحث می‌شود.

این إجمالی بود در خصوص خدمت کوچک، بسیار کوچکی که در مقابل کارهای پرعظمت شما ما انجام دادیم و این چند هزار جمعیت بحمدلله الآن از آن‌ها بپرسید معارف قرآن را می‌دانند، ترجمۀ قرآن را می‌دانند، چون مکرر این کار را انجام دادند و روخوانی قرآن را هم خوب بلد هستند.

 

امام زمان خود را باید جدی بگیریم

 

 مسئلۀ مهمتری که این‌ جمع را جمع کرده است دو چیز است که این جمع به عنوان آن ثبت‌نام شدند. آن دو چیز اول عرض ادب و ارادت به محضر مقدس حضرت بقیةالله أرواحنا فداه است، چون ما همۀ کارها را ممکن است به شوخی بگیریم ولی امام زمان خود را باید جدی بگیریم. وجود مقدسی است که در این کرۀ کوچکِ عالم تکوین با بدن ما، یعنی شکل ما، وجود دارد، هست و وجود مقدس او منتظر است که مردم به او گرایش پیدا کنند تا بیاید و مردم را در عدل و داد قرار بدهد و غالباً کسانی که از بزرگان و علمای بزرگ و شخصیت‌های بزرگ به محضر ایشان مشرف شدند همین مسئله مطرح بوده است که حضرت منتظر است که مردم گرایش به قرآن، گرایش به عمل به قرآن، گرایش به عمل به دستورات اهل بیت (علیهم الصلاة و السلام) پیدا کنند تا ایشان اقلاً وقتی تشریف بیاورند یک عده غیر از آن سیصد و سیزده نفر، یک عدۀ زیادی طرفدار داشته باشد تا کلاس درس خود را شروع کند.

من دنیای امروز را به یک کلاسی تشبیه کردم که بچه‌ها به هم ریختند، به سر و کلۀ همدیگر می‌زنند و معلم بیرون در ایستاده است تا ببیند این بچه‌ها آرام بگیرند و او بیاید درس خود را شروع کند، وإلّا حضرت بقیةالله (أرواحنا فداه) یک ساعت هم نباید غایب باشند. لذا منتظر هستند این بچه‌های زبان‌دار، بچه‌های قدرتمند… خُب خدا را شکر می‌کنیم که الحمدلله مملکت ما تحت فرمان ولی فقیه تا حدی دارد به آن سو کشیده می‌شود و إن‌شاءالله در حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا دعا کنید که مردم هم این امام کوچک در مقابل امام عصر (أرواحنا فداه) را، این نایب ایشان را حرف‌های او را گوش بدهند، أقلاً معصیت نکنند، واجبات خود را انجام بدهند. خُب الحمدلله باز با مقایسۀ به قبل خود، مقایسۀ با دنیای خود، مقایسۀ با همۀ زمان‌هایی که حتی بر پیغمبرها گذشته است زمان ما، مملکت ما، اجتماع ما تحت نظارت ولی فقیه و تحت فرمان ایشان الحمدلله تا حدی به طرف فضیلت دارد پیش می‌رود. إن‌شاءالله تمام دنیا… در چندی قبل، زمانی که جنگ آمریکا با عراق شد ما دیدیم که تمام دنیا عدل می‌خواهند، جنگ نمی‌خواهند، عدالت می‌خواهند، خود این یک قدمی بود برای رسیدن به حقیقت و بحمدلله تا حدی زمان ما زمانی است که می‌شود گفت خیلی نزدیک شده است.

با تزکیه نفس خود را از نظر روحی به امام زمان نزدیک کنیم

 

البته آماده شدن برای وجود مقدس حضرت ولیعصر و هرچه نزدیکتر شدن به ایشان این است که انسان خود را بسازد، این مسئلۀ دومی بود که عرض کردم این دوستان با عرائض من جمع شدند. اول اینکه باید ما از یاران و اصحاب خود حضرت باشیم، حالا چه کار کنیم که این‌طوری باشیم؟ کارِ آن یک کلمه است و آن همان چیزی است که خود قرآن در سورۀ شمس بیان فرموده است که «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها»[1] باید تزکیۀ نفس کنید، هر کس نفس خود را پاکتر کند به امام زمان نزدیکتر می‌شود، چون او پاکِ پاکان است. اگر شما با یک نفری که اخلاق شما با او نمی‌گیرد مسافرت کنید، اولاً مسافرت نمی‌کنید و اگر مسافرت کردید می‌گویید خیلی سخت گذشت، دیگر با او مسافرت نمی‌کنم، به او نزدیک نمی‌شوید. حضرت بقیةالله (أرواحنا فداه) پاکِ پاکان عالم است، آیۀ تطهیر در شأن او نازل شده است و وصیِ اوصیاء پیغمبر است که همۀ آن‌ها معصوم بودند روی این اصل ما باید کوشش بکنیم که خود را از نظر روحی با امام زمان نزدیک کنیم. دیدن مسئله‌ای نیست، البته خیلی شرافت است، خیلی بزرگان بودند که چشم آن‌ها به جمال آقای خود روشن شده است اما این تنها فضیلت نیست.

پیغمبر اکرم که بالاتر از حضرت بقیةالله بود ابوسفیان هم حضرت را می‌دید، معاویه هم می‌دید ولی معرفت مهم است، نزدیک بودن روحی مهم است. باید انسان کاری بکند که سنخیتی بین خود او و حضرت بقیةالله به وجود بیاورد.

 

 

 

کوشش کن که خودت را دُرست کنی

 

 و ما در مدت‌ها… چون دیدم حاج آقا هم با بعضی از اساتید ما آشنا هستند، مرحوم حاج ملا آقاجانی در زنجان بود که من در کتاب پرواز روح یک دهم از حالات او را نوشتم که می‌شد نوشت. آن موقع هم سن من کم بود، درست ایشان را نتوانستم درک کنم و همین مقداری که درک کرده بودم در کتاب پرواز روح و یک مقدار هم در کتاب در محضر استاد نوشتم. ایشان را خدا رحمت کند، حدود چهل و شش سال قبل فوت کرده است و در همین جا هم این فوت مرحوم آقای مظفری را تسلیت عرض می‌کنم، ایشان از کسانی بود که هر چند وقت یک مرتبه می‌آمد مرحوم حاج ملا آقا جان را از زنجان برمی‌داشت به مشهد می‌آورد و من در یک سفر ایشان را با حاج ملا آقا جان دیدم و با ایشان و حاج ملا آقاجان من سفر کربلا رفتم و آن زمان هم [سفر] طول می‌کشید. در آن سن من زنجان می‌رفتم و از محضر ایشان استفاده می‌کردم.

تمام حرف ایشان این بود که اگر می‌خواهی به خدا نزدیک بشوی، می‌خواهی به امام زمان نزدیک بشوی… ارتباط که من می‌گویم یک وقتی فکر نکنید که [منظور این است که] آقا آن اتاق نشسته باشد و من پیش ایشان بروم و بیایم، شاید اصلاً این در زمان غیبت کبری محال باشد و حضرت اجازه ندهند، آن‌هایی هم که خدمت حضرت رسیدند با اجازۀ خود ایشان بوده است، یعنی اختیار در دست امام عصر (أرواحنا فداه) است وإلّا ادعای نیابت خاصه می‌شود. [استاد من] به من می‌فرمود اگر ارتباط می‌خواهی با امام زمان داشته باشی کوشش کن که خود را درست کنی. تو یک اخلاق بد، یک حسادت، یک تکبر داشته باشی به همان مناسبت با امام زمان (علیه الصلاة و السلام) فاصله داری، با خدا فاصله داری. لذا این مطلب را من مکرر شنیده بودم، با خوبان دیگری هم مثل آیت الله کوهستانی، مثل مرحوم آشیخ حبیب الله گلپایگانی در این‌جا بودند، با بعضی‌ها برخورد کردم که بعضی از اسامی آن‌ها را هم در کتاب پرواز روح نوشتم، دیدم همه همین را می‌گویند و من سال‌ها روی یک راه عملی هم فکر کردم و به یک راهی رسیدم که حضرت عسکری (صلوات الله علیه) می‌فرماید که دربارۀ فقهاء است ولی خُب همۀ شماها هم باید فقیه باشید.

معنای فقیه این نیست که حتماً یک پیرمرد معمم عبا [پوشیده باشد] فقیه یعنی فهیم، دین را بفهمید، دینِ خود را بفهمید که درست است یا درست نیست، این اولِ آن است [و] بعد هم حقایق دین را بفهمید که ما آن برداشت‌هایی که از جزوات داریم این به خاطر همین است که یک قدری قدم به قدم این‌ها را ما به طرف فهم قرآن بیاوریم و لذا مسئلۀ تزکیۀ نفس را مطرح کردیم و یک روشی را هم البته از همین روایت استفاده کردیم. روایت این است که… شاید اکثر شما [این روایت را] حفظ باشید و شاید هم حاج آقا مکرر برای شما بیان کرده باشند که «مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ»[2] دربارۀ مرجع تقلید است، منتها فکر نکنید این فقط دربارۀ مرجع تقلید است، می‌گویند مرجع تقلید باید این‌طوری باشد، حالا دیگران هم به طریق اُولی، حتماً باید این‌طوری باشند «صَائِناً لِنَفْسِهِ» خودنگهدار باشد، استقامت داشته باشد، قوی باشد «حَافِظاً لِدِينِهِ» دین خود را حفظ بکند، راه و روش خود را حفظ بکند، صراط مستقیم داشته باشد، با نفس أمارۀ خود مخالف کند «مُخَالِفاً لِهَوَاهُ» هرچه که دل او می‌خواهد چه دربارۀ خود و چه دربارۀ دیگران این را پیاده نکند و «مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ» که آخرین مرحله مرحلۀ عبودیت است و بعد هم اگر این‌طوری شد دیگر از دست شیطان راحت است.

خود شیطان گفته است که «لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ * إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ»[3]‏ ‏ کسی که مخلص خدا بود و پاک بود و بندۀ کامل بود این از دست شیطان… خود شیطان در مقابل مخلص اظهار عجز کرده است و خدای تعالی یک قدم هم جلوتر آمده است و فرموده است که «إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ»[4] تو بر بندگان من… که این منظورِ من است «مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ» تو بر بندگان من نمی‌توانی تسلط پیدا کنی «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذينَ يَتَوَلَّوْنَهُ»[5] کسی که ولایت شیطان را قبول کرده است سلطۀ شیطان را هم قبول می‌کند. بنابراین به خاطر این دو جهت، یعنی یکی مسئلۀ تزکیۀ نفس و یکی هم مسئلۀ نزدیک شدن به حضرت بقیةالله و آشنا شدن با این وجود مقدسی که در هر کجا ممکن است وجود داشته باشد، یعنی ما هر کجا می‌توانیم بگوییم «السلام علیک یا بقیةالله» و خدای تعالی در قرآن در دو آیه فرموده است «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»[6] که مراد از مؤمنون ائمۀ اطهار (علیهم الصلاة و السلام) هستند و إن‌شاءالله در محضر حضرت رضا (علیه الصلاة و السلام) دعا بفرمایید و إن‌شاءالله با راهنمایی این بزرگواری که خدمت ایشان هستیم در حرم دعا بفرمایید که یقیناً حضرت بقیةالله آن‌جا تشریف… حالا اگر در وقتی که شما مشرف می‌شوید نباشند یک وقتی آمدند [توجه به دعاهای شما دارند.]

 

اختیار ملا قات فقط در دست امام زمان ارواحنافداه است

 

یکی از دوستان همین چند روز قبل به من می‌گفت روزهای دوشنبه حضرت تشریف می‌آورند و من مطمئن بودم که او یک چیزی می‌فهمد. حالا امروز هم دوشنبه است و روز عَرضۀ أعمال است و إن‌شاءالله از حضرت رضا (علیه الصلاة و السلام) بخواهید که چشم‌های شما هم روشن به جمال مقدس ایشان بشود و اینکه خدمت حضرت نمی‌شود رسید، البته با ارادۀ حضرت این را بسیار اشتباه می‌گویند. معنای آن این است که حضرت هم اگر اراده بفرمایند، ملاقات بدهند، باز هم نمی‌شود خدمت ایشان رسید و این حرف بسیار حرف غلطی است. آن حرفی که صحیحِ صحیح است و همۀ مسائل را هم حل می‌کند این است که اختیار ملاقات در دست ماها نیست، اگر از سلمان هم بهتر بشویم و بخواهیم اختیار ملاقات امام زمان را در دست بگیریم نمی‌توانیم، چون آقا آزاد است و تحت امر پروردگار است. اما اگر خود حضرت اراده بفرمایند و ملاقات بدهند ممکن است… در قضایا داریم که حتی یک سنّی ناصبی هم به خاطر هدایت خود ملاقات بکند. همانطوری که پیغمبر اکرم را هم ابوسفیان می‌دید و هم علی بن ابیطالب (علیه الصلاة و السلام).

بنابراین از حضرت رضا بخواهید که از حضرت ولیعصر بخواهند که ایشان إن‌شاءالله بخواهند که به شما ملاقات داده بشود و حضرت را زیارت کنی

 

مسجد جمکران

 

 و إن‌شاءالله مسجد جمکران را هم فراموش نکنید، از این جریاناتی که دارید و این سفرهای زیارتی، من الآن این را از حاج آقا تقاضا می‌کنم، حالا نمی‌دانم چقدر ممکن است برای ایشان زحمت باشد، ولی در این سفرهای زیارتی رفتن به مسجد جمکران که نزدیک به شما هم هست إن‌شاءالله قرار بدهید. امیدوار هستیم همۀ شما مورد لطف حضرت بقیةالله باشید، حتی در روایت دارد که پنجاه نفر از آن سیصد و سیزده نفر از خانم‌ها هستند و سیصد و سیزده نفر فرمانده‌های لشکر حضرت هستند وإلّا مقربین، نزدیکان، خدمتگزاران، آن‌هایی که خیلی می‌توانند حتی نزدیکتر از سیصد و سیزده نفر باشند هم وجود دارد. إن‌شاءالله همۀ شماها از آن‌ها باشید و به قرآن خدمت کنید تا خادم امام عصر (أرواحنا فداه) باشید. من از آمدن شما به این‌جا و به زحمت افتادن شما واقعاً شرمنده هستم. خود من تصادفاً… حالا معلوم است که این هم لطف حضرت رضا بوده است نسبت به من که با خوبان، با اهل قرآن همنشین بشوم.

 

 

روز گذشته در فرودگاه تهران… چون من این‌جا ساکن نیستم، فقط رفقای ما این‌جا هستند، البته این‌جا منزل بسیار قدیمی خود من هست، آن وقتی که من بیشتر مشهد بودم این‌جا زندگی می‌کردم. خدمت حاج آقا رسیدم ایشان اظهار لطف فرمودند، من وضع این‌جا را درست نمی‌دانستم لذا عرض کردم خود من خدمت شما تلفن می‌کنم و از اینکه پذیرایی نمی‌شوید، از اینکه آنطور که حق شما است و شأن شما است و باید از شما پذیرایی بشود [و نمی‌شود] معذرت می‌خواهم. خود من باز چهارشنبه برمی‌گردم چون جلسات ما در تهران همیشه برگزار می‌شود.

 

ارزش زیارت علی بن موسی الرضا علیه السلام

 

امیدوار هستیم که إن‌شاءالله همۀ شما سالم باشید، همۀ شما زیر سایۀ امام عصر محفوظ باشید و زیارت شما قبول بشود که زیارت حضرت رضا (علیه الصلاة و السلام) طبق روایات صحیحه هزار حج و هزار عمره است. چه شما یک دفعه ولو یک روز بیایید، مثلاً حاج آقا می‌خواهند امروز برگردند همین زیارت یک روزۀ حاج آقا إن‌شاءالله هزار حج و هزار عمره [محسوب می‌شود] خیلی عجیب است، حالا نه حج وعمرۀ معمولی «أَلْفِ حَجَّةٍ مَبْرُورَةٍ وَ أَلْفِ عُمْرَةٍ مَقْبُولَةٍ»[7].

حج خوب، نیکو، حجی که اولیاء خدا می‌کنند و هزار عمرۀ قبول شده و حضرت می‌فرماید من و آباء من همه روز قیامت شفعای او خواهیم بود و در یک روایت دیگر از علی بن ابیطالب نقل شده است که فرمود به زودی پارۀ تن من را، فرزند من را که اسم او علی است در شهر طوس، در أرض طوس مسموم می‌کنند و ایشان در این‌جا از دنیا می‌رود «أَلَا فَمَنْ زَارَهُ فِي غُرْبَتِهِ»[8] همه بدانند کسی که او را در شهر غربت… آن موقع‌ها خُب این‌جا نه زبان مردم و نه رفتار آن‌ها موافق با خاندان عصمت بوده است «أَلَا فَمَنْ زَارَهُ فِي غُرْبَتِهِ غَفَرَ اللَّهُ تَعَالَى ذُنُوبَهُ» خدا گناهان او را می‌آمرزد «مَا تَقَدَّمَ مِنْهَا وَ مَا تَأَخَّرَ وَ لَوْ كَانَتْ مِثْلَ عَدَدِ النُّجُومِ وَ قَطْرِ الْأَمْطَارِ وَ وَرَقِ الْأَشْجَارِ» یک وقتی یکی از دوستان ما در عالم رؤیا دیده بود که در یک زرگری وارد شده است، یک انگشتری به [زرگر] داده است که قیمت کند. آن زرگر اول برد این انگشتر را تمیز کرد، پاک کرد، چون خیلی کثیف شده بود، بعد آمد گفت این اینقدر قیمت دارد، بعد دیده بود که وارد حرم رضا شده است. حالا این تشبیه شده بود که کسی که وارد می‌شود هرچه گناه داشته باشد حضرت واسطه می‌شوند که ببخشند.

آن سریع الرضا پروردگار زودراضی، او هم راضی می‌شود و لذا حضرت رضا را هم مظهر رضای خدا هستند. بعد هم به شما برمی‌گرداند، حالا اگر دومرتبه این دل خود را بردی با گناه کثیف کرد، باز با گناه خدایی نکرده آلوده کردی این دیگر تقصیر خود تو است وإلّا این لازمۀ زیارت حضرت علی بن موسی الرضا است. امیدوار هستیم إن‌شاءالله که زیارت شما قبول باشد، اهل قرآن باشید، با قرآن باشید و همیشه یار و طرفدار قرآن باشید.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 

 

[1]. شمس، آیۀ 9.

[2]. بحار الأنوار، ج‏ 2، ص 88.

[3]. ص، آیات 82 و 83.

[4]. حجر، آیۀ 42.

[5]. نحل، آیۀ 100.

[6]. توبه، آیۀ 105.

[7]. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏ 2، ص 256.

[8]. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏ 2، ص 259.

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۲۵ ذی القعده ۱۴۲۵ قمری

أعوذ بالله من الشیطان‌الرجیم
بسم الله الرحمن‌الرحیم

الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل‌الله لا سیما علی بقیةالله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة‌الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن الی قیام یوم‌الدین

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ، وَ اذْ قالَ مُوسی لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَینِ أَوْ أَمْضِی حُقُباً، فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَینِهِما نَسِیا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً (کهف/60و61)

ایمان، تقوا و شرح صدر مسائل جنبی در کنار تزکیه‌ی نفس باید باشد
عمده آیاتی که در این هفته تلاوت کرده‌اید مربوط به جریان حضرت موسی و خضر است. البته نام خضر در این آیات برده نشده ولی اهل بیت در تفاسیر و روایات بیان کرده‌اند که این شخص حضرت خضر بوده است. ما در هفته‌ی گذشته عرض کردیم که حالا دیگر مراحل تزکیه‌ی نفس برای همه روشن و شاید محفوظ همه باشد ولی یک مسائل جنبی باقی مانده، مثل مسئله‌ی تقوا، شرح صدر، ایمان که این‌ها هر یک دارای مراتب و مراحلی است و بسیار اهمیت دارد که در کنار مراحل تزکیه‌ی نفس باید پیش برود. در هفته‌ی گذشته اهمیت تقوا را در کنار مراحل و منازل تزکیه‌ی نفس عرض کردم

اهمیت تقوا در خصوص استاد
و به طور کلی یکی از چیزهایی که باید تقوای آن کاملا رعایت شود پیدا کردن استادی است که انسان را به رشد و کمالات برساند، در این‌جا تقوا خیلی مؤثر و بسیار پُراهمیت است. اگر استاد انسان کج‌روی داشته باشد و یا در عمل کوتاهی کند و انحراف داشته باشد این را بدانید که سایرین هم به همان نحوه خواهند بود. یک جمله‌ای هست، شاید هم روایت باشد، که فرموده‌اند: «الناس علی دین ملوکهم» (بحارالانوار، ج 102، ص 8)، مردم بر دین آن کسانی هستند که اختیار آن‌ها در دست آن کس است، آن کسی که مالک آن‌ها است. اگر انسان به یک فردی معتقد شد که راه و روش او صحیح است و به او اعتماد کرد، طبعاً به اعتقادات او، به اعمال او، به اخلاق او تکیه می‌کند و خواهی نخواهی مانند او می‌شود. در این‌جاست که در مرحله‌ی اول باید زحمت بکشد، استادی که می‌خواهد برای خودش پیدا کند اول چیزی که در او باید باشد تقواست، تقوا یعنی خودش را از بدی‌ها حفظ می‌کند. همان‌طوری که هفته‌ی قبل عرض کردم ملاک‌ها در نظر ما با ملاک‌هایی که در اسلام هست بسیار تغییر کرده است. ملاک ما در خوبی یک چیزهایی است که اسلام آن چیزها را زیاد ملاک خوبی نمی‌داند و در بین ما یک چیزهایی ملاک بدی است که باز اسلام آن‌ها را آن‌چنان که ما بد می‌دانیم بد نمی‌داند. خیلی از چیزها هست که یک وضع خاصی پیدا کرده که ما آن را ملاک برای تقوا می‌دانیم. من امروز می‌خواهم تقوا را برای شما خوب معرفی کنم و تقوای اسلامی را برای شما عرض کنم.

فرق داشتن تقوایی که خدا در قرآن و روایات فرموده با تقوای در فکر ما
تقوایی که خدا در قرآن و ائمه‌ی اطهار در احادیث و روایات بیان کرده‌اند با تقوایی که در ذهن ما تبادر می‌کند یک مقدار فرق دارد. اگر با یک شخصی مصاحب شدید، این شخص حرکتی نداشت، این شخص دائماً سکوت داشت، نهی از منکری نداشت، کاری به کار کسی نداشت، نه در سیاست وارد شد، نه در اجتماعات با مردم حرف زد و بلکه یک مقدار هم منزوی بود، رُهبانیت داشت و یک گوشه‌ای را گرفته، بخصوص اگر در یکی از دهات کم‌جمعیت هم باشد بهتر و یک لباس معمولی پوشید، فکر می‌کنیم تقوای این شخص بیشتر است. خود من یک وقتی خدمت مرحوم آیت‌الله کوهستانی رسیده بودم،‌ زندگی ایشان هنوز هم هست و شاید برای نشان دادن به مردم و یاد گرفتن مردم از طرز زندگی، آن را نگه داشته باشند؛ فرش اتاق، حصیر بود، لباس آن مرحوم، کرباسی بود که از پنبه‌ی مزرعه‌ی خود ایشان تهیه شده بود، نان در خانه می‌پختند و غذای بسیار معمولی، یعنی یک ظرف آش حتی برای مهمان‌ها! و دائماً در چنین وضعی زندگی می‌کردند، آنچه در ذهن من در آن وقت آمد این بود که تقوای واقعی یعنی این؛ انسان از هیچ یک از لذت‌های دنیا استفاده نکند و تنها به این لباس و آن فرش و آن غذا اکتفاء کند. ما از ایشان دعوت کردیم که به طرف خراسان تشریف بیاورند و به محضر حضرت علی بن موسی الرضا علیه الصلاة و السلام مشرف بشوند، مردم هم چون ایشان را با آن زهد و تقوا و با همان ملاک تقوایی که در ذهن آن‌ها بود کاملاً تطبیق می‌دادند خیلی استقبال کردند و تمام شهرهای بین راه به استقبال ایشان آمدند و خود ما با عده‌ای از طلاب‌مان تا شهر قوچان به استقبال ایشان رفتیم. آنچه که می‌خواهم عرض کنم و برای شما حقیقت تقوا را بیان کنم این‌ها نبود؛ یک روز مرحوم آیت‌الله میلانی در مشهد به دیدن ایشان آمدند و روز بعد ایشان به بازدید مرحوم آیت‌الله میلانی رفتند، طبعاً منزل آیت‌الله میلانی با منزل آقای کوهستانی فرق می‌کرد، این‌جا خانه مرتب، فرش مرتب، مخصوصاً از ایشان پذیرایی مرتبی کردند، یک جمله‌ای آیت‌الله میلانی به ایشان گفتند و ایشان هم یک جمله جواب دادند، که این باید برای من و شما درس باشد، ایشان فرمودند که شما چطور دویست نفر طلبه را در کوهستان، در زمان رضاخان، در وقتی که هیچ روحانی را نمی‌گذاشتند باشد تربیت کردید و چگونه ساختید؟ ایشان فرمودند: تا وقتی در کوهستان بودند تربیت آن‌ها با من بود و همه هم آن تربیت را تحمل می‌کردند، یعنی وقتی می‌آمدند می‌دیدند تمام مؤونه‌ی زندگی من به یک حصیر و یک ظرف آش ماست و مثلاً یک قرص نان خلاصه می‌شود، می‌گفتند: هرطوری باشد ما می‌توانیم زندگی کنیم؛ ولی وقتی از آن‌جا بیرون می‌آمدند، چشم آن‌ها به زرق و برقی که زندگی‌ها دارد می‌افتاد، این‌ها نمی‌توانستند آن زندگی را برای خودشان بوجود بیاورند و لذا گاهی، شاید پنجاه درصد آن‌ها از تحصیلات دست می‌کشیدند و مشغول کارهای دیگر می‌شدند، و من معتقد هستم – اینکه می‌گویم من، منظور آقای کوهستانی است، نه خود من- که باید با آن عملی که ما روی آن پنجاه درصدی که از لباس بیرون نمی‌روند و ‌طوری تربیت شده‌اند که بمانند، با همه آن‌طور رفتار کنیم. آن چه بود؟ می‌فرمودند: من روی تقوای آن‌ها کار می‌کنم نه روی طرز زندگی آن‌ها؛ برداشت آن‌ها از زندگی من آن چیزی است که اکثراً فکر می‌کنند، و الّا حقیقت این نیست.
تقوا یعنی آن چیزی که انسان را از هر بدی نگه می‌دارد، اگر همین الآن در این مجلس حصیر بیندازند و همه یک فُرم لباس بسیار کم‌قیمت بپوشند شاید خلاف تقوا باشد! در خانه‌ی شما باید این‌طور باشد و در خانه‌ی من که در دِه نشسته‌ام و امکانات کم است باید آن‌طور باشد. گفته‌اند یک وقتی ظاهراً در زمان مرحوم شیخ انصاری، ناصرالدین شاه به نجف می‌رود، می‌بیند شیخ انصاری بسیار مستضعفانه زندگی می‌کند؛ یک خانه‌ی محقر، فرش بسیار محقر، زندگی بسیار عادی، ایشان به شیخ انصاری عرض می‌کند: شما این‌طور زندگی زاهدانه دارید، بیایید تهران، ببینید ملا علی کنی که او هم یک مرجع تقلید است زندگی او چه تشریفاتی دارد! خواست آیت الله ملاعلی کنی را مذمت کند،‌ ایشان فرمودند که من با طلبه‌ها زندگی می‌کنم، او با تو و وزرای تو زندگی می‌کند، آن چیزی که دارد باز هم کم است، باید به خاطر علم و تقوایش بر تو تفوق داشته باشد و حتی زندگی او بهتر از تو باشد ولی من در عین اینکه می‌بینید این‌طوری هستم، بر طلابی که این‌جا زندگی می‌کنند تفوق دارم.

تقوا با مقتضیات زمان و شئونات افراد فرق می‌کند
ببینید، یک چیزی که از این قضایا و از این مسائل می‌خواهم عرض کنم این است که تقوا در هر زمانی یک چیزی ایجاب می‌کند، در هر موقعیتی، در هر شهری، در هر شئوناتی وضع خاصی به انسان دستور می‌دهد. شما نگویید ائمه‌ی اطهار علیهم الصلاة و السلام زندگی بسیار ضعیفی داشتند، ابدا! به مقتضیات زندگی و رعایت تقوا و عصمت تفاوت می‌کرده است؛ علی بن ابیطالب که مکرر شنیده‌اید نان جو می‌خورد و بیشتر از نمک در زندگی او، در سفره‌ی او نبود، این به خاطر این بود، – خود او بیان می‌کند- چون رهبر است یک تفوقی بر سایر ملت مسلمان نداشته باشد، فلان شخص مستمندِ فقیر نگوید خوشا به حال علی بن ابیطالب که دارای فلان غذا و فلان زندگی و فلان نعمت است، و الّا در همان زمان، مُضیف‌خانه‌ی امام مجتبیعلیه الصلاة و السلام شاید در هر روز صدها نفر را اطعام می‌کرد و خدای تعالی می‌فرماید: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیباتِ مِنَ الرِّزْقِ» (اعراف/32). زندگی‌ها با هم تفاوت دارد، شئونات با هم تفاوت دارد،

تقوا زندگی انسان را تنظیم و او را در صراط مستقیم قرار می‌دهد
این تقواست که انسان را در صراط مستقیم قرار می‌دهد. صراط مستقیم هرکسی هم در زندگی خصوصی او با افراد دیگر فرق دارد، تقوا است که می‌آید به یکی می‌گوید که تو باید این‌طور زندگی کنی، به دیگری می‌گوید: تو باید آن‌طور زندگی کنی، به مرحوم آیت‌الله کوهستانی می‌گوید که تو باید این نحوه حرکت کنی، به مرجع تقلیدی که در مشهد نشسته و با یک عده از رجال و شخصیت‌ها می‌خواهد برخورد بکند می‌گوید که تو این‌طور زندگی کن. اگر تقوا حاکم باشد، اگر به زندگی‌های دیگران نگاه نکنید، تقوا زندگی فرد فرد شما را تنظیم می‌کند. مثلاً زندگی و شئونات شما ایجاب می‌کند که زندگی بسیار معمولی داشته باشید، زن شما نگوید زن فلانی در فلان مجلس آن‌گونه لباس داشت و آن‌طور تزئینات داشت، من هم باید داشته باشم! این‌جا اگر تقوا در زندگی شما حاکم باشد، می‌آید می‌گوید: او تمکن دارد،‌ شئونات او ایجاب می‌کند که این‌ها را داشته باشد ولی شئونات تو همین است که داری.

تفقه در دین یعنی آوردن تقوا در زندگی
اینکه فرموده‌اند: «الْکمَالُ کلُّ الْکمَالِ» (الکافی، ج 1، ص 32)، کمال، همه‌ی کمال در سه چیز است، آن سه چیز: یکی تفقه در دین است؛ تفقه در دین یعنی آوردن تقوا در زندگی انسان، انسان بفهمد که چه باید بکند و چه عملی را انجام بدهد و شأن او و شئونات او چیست و چگونه باید حرکت کند، این را بفهمد، تفقه در دین یعنی این، تفقّه یعنی تفهّم، یعنی فهمیدن دین. یکی هم «الصَّبْرُ عَلَی النَّائِبَةِ»، خواهی نخواهی در زندگی‌ها یک مشکلاتی پیش می‌آید، انسان کم‌ظرفیت نباشد که ان‌شاءالله در بحث شرح صدر برای شما عرض می‌کنم که چطور باید انسان صبر در نائبه داشته باشد،

تقوا و تقدیر معیشت
سومی: «تَقْدِیرُ الْمَعِیشَةِ»، اندازه‌گیری زندگی، اندازه‌گیری شئونات زندگی. شما اگر یک وضعی دارید که ماشین زیر پا نباید داشته باشید- مثلاً عرض می‌کنم- و رفتید برای تشریفات زندگی‌تان ماشین خریدید و زیاد هم از آن استفاده نکردید، این جزء مازاد بر مؤونه است و حتماً باید خمس آن را اقلاً بدهید، ولی اگر نه! ضرورت دارد، شخصیت شما، کار شما، عنوان شما ایجاب می‌کند که مثلاً حتی چند تا ماشین داشته باشید، خمس ندارد! شما این را بدانید؛ تقدیر معیشت خیلی مشکل است، تقوای شما باید طوری زندگی شما را تنظیم کند که همه چیز به جای خود باشد، اگر کسر آوردید از تقوا عقب افتادید، لااقل پنجاه درصد این‌طور است، من زیاد دیدم افرادی که ورشکست شدند، وقتی که خیلی در عمق زندگی آن‌ها رفته‌ایم دیدیم یک جایی تقوا را از دست داده‌اند، یک بی‌توجهی کرده‌اند، یک موقعی تقدیر معیشت را از دست داده‌اند. البته گاهی هم اتفاق می‌افتد که از دست انسان فرار می‌کند، در می‌رود، متوجه نمی‌شود.‌ چقدر درآمد داری؟ همان‌قدر خرج کن، چقدر زندگی تو باید خرج داشته باشد؟ همان اندازه دربیاور، کاری نکن که زندگی تو و درآمد تو با هم تفاوت کند، اگر این‌طوری شد بدان کنترل ماشین زندگی تو دارد از دستت در می‌رود، تقوای تو دارد لکه‌دار می‌شود، و اکثراً هم این‌طور است که تقوای انسان که لکه‌دار می‌شود انسان دچار مشکل می‌شود. در آن آیه‌ی شریفه می‌فرماید: «وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِبُ» (طلاق/2و3)، خدای مهربان، خدای بزرگ، اگر ببیند شما یک جایی گرفتار هستید و تقوا را رعایت می‌کنید، «مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِبُ»، یعنی از جایی که گمان ندارید می‌بینید کارهای شما جور شد، ردیف شد.

انسان در پیدا کردن استاد باید تقوا را رعایت کند
انسان در پیدا کردن یک مُرشد، یک استاد، یک کسی که او را ارشاد بکند، حکیمی باشد که بتواند او را در این مسائل کمک بکند باید تقوا را رعایت کند. شما در همین قضیه‌ی حضرت موسی و خضر که در این آیات تلاوت شد می‌بینید که حضرت موسی وقتی که خضر را با زحمت پیدا می‌کند، همانطوری که خدای تعالی به حضرت موسی گفت: برو در مجمع‌البحرین، آن‌جا این استاد را پیدا کن، می‌توانست به حضرت خضر هم بگوید: سر راه بایست، مواظب باش حضرت موسی که آمد او را نگه دار. در روایت دارد که وقتی به مجمع‌البحرین رسیدند (بحارالانوار، ج۱۳، ص۲۷۸)، چون همین توقع را حضرت موسی هم شاید داشت که حتماً ایشان بنده‌ای از بندگان خدا است، حتماً سر راه من خواهد ایستاد، حتماً او هم آدرس من را بهتر از خود من دارد، پس لذا همین‌طور با خیال راحت حرکت کردند، به مجمع‌البحرین، جایی که دو تا دریا به هم وصل می‌شد، دو تا آب به هم وصل می‌شد رسیدند، همراه حضرت موسی غذای‌شان را روی سنگ گذاشت، آن ماهی که شاید هم پخته بوده زنده شد و در دریا رفت ، حضرت موسی هم متوجه نشد، او هم «أَنْسانیهُ الاَّ الشَّیطانُ» (کهف/63)، یک لحظه تقوای آن شخص همراه کنار رفت، شیطان آمد او را فراموشی داد و رفتند، خیلی هم راه رفتند، خسته شدند، حضرت موسی به همراهش – چون اختلاف است که این چه شخصی بود من اسم نمی‌برم، هر کسی بود همراه او بود، دوست جوان خود، «قالَ لِفتاه» (کهف/62)، همین تعبیر قرآن را من عرض می‌کنم- گفت: غذای ما را بیاور بخوریم که خیلی خسته شدیم، خیلی گرسنه شدیم. همراهش گفت که فهمیدی چه شد؟ من این ماهی را روی سنگ گذاشته بودم، راه خود را گرفت و وارد دریا شد. حضرت موسی فهمید که یک مقداری کار را شل گرفته، جدی نبوده، آدمی که جدّاً می‌خواهد کسی را پیدا کند همه جا را نگاه می‌کند، به هر کسی که می‌رسد مواظب است که این، او نباشد. یک دوستی از دوستان حجة بن الحسن ارواحنا فداه چند مرتبه در حرم مطهر حضرت رضا خدمت امام عصر رسیده بود، از او پرسیدند که تو چه می‌کنی که این‌قدر موفق هستی؟ گفت: من به هر کسی می‌رسم، همین‌قدر که ظاهرالصلاح باشد، نگاهش می‌کنم که شاید این آقا و مولای من باشد، می‌گردم، در این جهت جدی هستم،

دقت در علائم حقیقی استاد و عدم توجه به مسائل ظاهری
حضرت موسی اگر جدی بود خب درست است که آن پیرمرد در آن‌جا سرش را پایین انداخته، درست است که بعضی می‌گویند عبای خود را روی سرش کشیده بود و یک گوشه‌ای نشسته بود و در لباسی بود که روی ملاک‌هایی که ما داریم این برای چنین شخصی شاید از نظر موسیعلیه‌السلام درست نبود، لذا اهمیت نداد،‌ اعتنا نکرد و باید عرض کنم زیاد توجه به راهنمایی‌های تقوایش…، چون جناب موسی است نمی‌شود زیاد درباره‌اش این‌گونه صحبت کرد، ولی گاهی انسان از بس که با یک نفر خوب و صمیمی می‌شود خیلی انسان خوبی هم هست، خیلی هم صمیمی هستیم با فلان عالم، با فلان شخصیت، با فلان استاد، چون خیلی صمیمی شدیم حالا دیگر به حرف‌های او اعتنایی نمی‌کنیم، گاهی انسان با تقوا این‌طوری برخورد می‌کند. حضرت موسی دید این مرد این‌جا نشسته ولی احتمال نمی‌داد که این مرد آن کسی باشد که خدا، موسایکلیم‌الله را به او راهنمایی کرده باشد، برگشتند، آن راه دور را برگشتند، تازه خدا می‌فرماید: «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا» (کهف/65)، «وَجَدا» کلمه‌ی یافتن،

تقوای شما ایجاب می‌کند که سخنان هر کسی را راهنمای خود قرار ندهید
حضرت خضر خودش را معرفی نکرد، نیامد بگوید یا موسی! آن کسی که دنبالش می‌گشتی من هستم. «فَوَجَدا» خود آن‌ها پیدا کردند، کنجکاو شدند، دنبالش رفتند، همانطوری که در ابتدای عرائضم عرض کردم باید دنبال آن رفت، همانطوری که در سال‌های گذشته من مکرر گفته‌ام که جدی باشید. «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا»، این عبدی که از بندگان خدا بود چه خصوصیتی داشت؟ بندگی او که برای خودش هست، بندگی او که به درد ما نمی‌خورد، حالا یک نفر در آن گوشه‌ی این سالن مشغول عبادت باشد، خیلی هم عبادت بکند، من این‌جا بی‌تفاوت نشسته باشم چه فایده‌ای برای من دارد؟ «آتَیناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً»، این به درد حضرت موسی می‌خورد چون ما از جانب خودمان، از نزد خود علمی به او داده بودیم. علمی که باید شما در پی آن باشید آن چیزی است که خدا در قرآن فرموده، تقوای شما ایجاب می‌کند که سخنان هر کسی را، افکار هر کسی را راهنمای خودتان قرار ندهید. این که می‌بینید من از سال‌ها پیش شما را به قرآن وادار می‌کنم، چه روخوانی آن را، چه ترجمه‌اش را، چه برداشتش را و چه برداشت خودتان را برای اینکه بهتر بتوانید با قرآن آشنا بشوید، برای این است که به حرف‌های متفرقه‌ی دیگران توجه نکنید. «عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» از جانب خودمان به او علمی دادیم،‌ این ارزش دارد،

علوم قرآن به درد شما مردم مسلمان می‌خورد
این به دردمان می‌خورد، علوم قرآن به درد شما مردم مسلمان می‌خورد، نه هیچ علم دیگری که از جانب دیگران باشد، ما چه می‌دانیم سقراط و افلاطون از جانب خدا حرف زدند یا از جانب خودشان؟ اگر از جانب خدا می‌بود اختلاف نمی‌داشتند! سقراط و افلاطون در همین مسئله‌ی عالم ذر و عالم قبل از این عالم باهم اختلاف شدید دارند، اگر از جانب خدا بود حرف‌های آن روزشان با حرف‌های فلاسفه‌ی امروز فرق نمی‌کرد. از خصوصیات حکمت همین است که اگر از نظر زمانی با هم تفاوت داشته باشند هیچ‌وقت فرق نمی‌کند،‌ این قرآنی که الآن در دست شماست با قرآنی که زمان ائمه‌ی اطهار علیهم الصلاة و السلام بود یک کلمه فرق نکرده، فرقی ندارد، کلام خداست، اگر خدا فرق کرده، اگر علم خدا که عین ذات اوست فرق کرده باید قرآنش هم فرق کند. «آتَیناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً»، تقوا ایجاب می‌کند که انسان جز آنچه که خدای تعالی فرموده به هیچ چیز توجه نکند، قرآن است، کلام خداست. شما هر چه احترام برای قرآن از نظر ظاهری و از نظر معنوی بکنید باز کم کردید، کلام خداست، خیلی مواظب باشید. «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً»، یک علمی! فکر نکنید که همه‌ی حقایق قرآن را حضرت خضر می‌دانست، «عِلْماً» علمی! با «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکتابِ» (رعد/43) از نظر علمی خیلی فرق دارد! کسی که «تمام علم کتاب در نزد او است» با کسی که- «عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» – «ما یک علمی به او دادیم»، فرق می‌کند.

حضرت موسی از خضر تبعیت نمی‌کرد، از کلام خدا تبعیت می‌کرد
در عین حال اگر یک‌چنین علمی از جانب خدا آمد و شما تبعیت کردید در حقیقت از خدا تبعیت کردید، نگویید حضرت موسی پیغمبر اولوالعزم بود، چرا باید از خضر تبعیت کند؟ از خضر تبعیت نمی‌کرد، از کلام خدا تبعیت می‌کرد. همین آیاتی که امروز تلاوت شد ببینید، این جمله‌ی آخرش خیلی جلب توجه می‌کند،‌ می‌فرماید: «وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری» (کهف/82)، شما فکر نکنید این را از پیش خودم انجام دادم، خودم دلم خواسته یک دیواری را درست کنم، اخلاق خود من ایجاب کرده که سفینه را سوراخ کنم…

تقوا و ادب حضرت خضر
و از طرفی – همین الآن به یادم آمد- تقوای حضرت خضر ایجاب می‌کند که در کلامش آن‌چنان مؤدب باشد که حساب ندارد؛ یک تکه‌ای از این سخنان، ادب حضرت خضر را می‌رساند، آن‌جا که می‌گوید: سفینه را سوراخ کردم؛ طبعاً داخل سفینه آب می‌افتد، ممکن است یک مقدار فشارش زیاد بشود همه را غرق کند، حضرت موسی هم گفت: «لِتُغْرِقَ أَهْلَها»، می‌خواهی اهل آن را غرق کنی؟ این‌جا حضرت خضر می‌گوید: من کردم، من سوراخ کردم، ببینید؛ می‌فرماید: «فَانْطَلَقا حَتَّی اذا رَکبا فِی السَّفینَةِ خرقها قالَ أَخَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَیئاً امْرا، قالَ أَلَمْ أَقُلْ انَّک لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِی صَبْراً» (کهف/71و72) می‌آید تا این‌جا، وقتی که دارد بیان می‌کند که چرا من این کارها را کردم… «أَمَّا السَّفینَةُ» (کهف/79)؛ اما قصه‌ی سفینه؛ «فَکانَتْ لِمَساکینَ» این کشتی برای یک عده فقیر بود که ظاهراً با هم شریک هم بودند، «یعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ»، در دریا کار می‌کردند، «فَأَرَدْتُ»، می‌گوید: من آن را سوراخ کردم؛ با اینکه همه‌ی کارها از جانب خدا است اما این‌جا چون سوراخ کردن سفینه هیچ جهت خوبی به صورت ظاهر ندارد، این را به خدا نسبت نمی‌دهد، می‌گوید: من این کار را کردم. خیلی رعایت ادب را بکنید، من به یاد دارم یک وقتی سخنانی از مرحوم حاج ملا آقاجان می‌شنیدم که خیلی برای من تازگی داشت، سایر اساتید نمی‌گفتند، نگفته بودند، من می‌آمدم پیش یکی از علمای بزرگ – خدا او را رحمت کند- حرف ایشان را می‌خواستم نقل کنم می‌ترسیدم که تا اسم او را ببرم – چون یک جریانی قبلش اتفاق افتاد- این شخص به حرف گوش نداده به او توهین بکند،‌ اول حرف را نقل می‌کردم، بعد اگر می‌دیدم پسندید می‌گفتم: این حرف برای فلانی است. خدمت یکی از علمای دیگر،- البته با این جمله‌ای که عرض می‌کنم درست می‌شود- گفتم: شما هم حاج ملا آقاجان را می‌شناسید؟ گفت: بله خدا او را لعنت کند! من را می‌گویی، خیلی تکان خوردم، گفتم: چرا؟ گفت: شنیدم این‌طور است. گفتم: آقا شما او را ببینید… که بعدها هم ایشان دید و خیلی هم ارادت پیدا کرد، ولی بعضی این‌طوری هستند، لذا چون من از این می‌ترسیدم، می‌گفتم: فلان مطلب را شخصی گفته است، می‌گفتند: عجب، این مطلب خیلی عالمانه است. به یاد دارم یک وقتی یک قدری از حالات این مرحوم را برای مرحوم آیت‌الله میلانی گفتم، ایشان فرمود: این زندگی، زندگی انبیاء است که شما نقل می‌کنید، این کلمات، کلمات انبیاء است که نقل می‌کنید. حضرت خضر این را به خودش نسبت می‌دهد، ادب در حضور پروردگار را رعایت می‌کند؛«وَ أَمَّا الْغُلامُ»، دارد می‌گوید که چرا غلام را کشتم…«وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَینِ … فَأَرَدْنا» (کهف/80و81) ما اراده کردیم، یعنی من و خدا، چرا؟ به جهت اینکه یک طرف، کشته شدن غلام است، این کار به صورت ظاهر بد است، ولی اینکه یک فرزندی خدا به آن‌ها خواهد داد که جای این را بگیرد آن کار خدا است، پس «فَأَرَدْنا أَنْ یبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیراً مِنْهُ زَکاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً، وَ أَمَّا الْجِدارُ» جدار را هم که باز ایشان ساخته، به هر حال همه‌ی کارها را ایشان انجام داده است، «وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَینِ یتیمَینِ فِی الْمَدینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّک» (کهف/82)، چون همه‌ی کار او این‌جا خوب است، هیچ جنبه‌ی ظاهری بدی ندارد، نمی‌دانم خوب متوجه شدید یا نه؟ حالا آقا خواسته است خودش را خسته بکند، زحمت اضافی بکشد، این که بد نیست، برای دیگران، برای اینکه این گنج را حفظ بکند، این‌جا می‌فرماید: «فَأَرادَ رَبُّک»، این اراده‌ی پروردگار تو بود «أَنْ یبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یسْتَخْرِجا کنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّک».

هیچ وقت کار بدی که ولو مردم آن را بد می‌دانند به خدا نسبت ندهید
خیلی مؤدب باشید، ببینید تقوا این‌طوری انسان را می‌سازد،‌ هیچ وقت کار بدی که ولو مردم آن را بد می‌دانند به خدا نسبت ندهید، ولو خدا کرده و در باطن خوب هم هست اما ظاهرش خیلی جالب نیست، مورد اعتراض است، شما تا بیایید ثابت بکنید که این کار، کار درستی بوده، در ذهن او نسبت به خدا ظلم و ستم می‌آید، خیلی مواظب ادب در محضر پروردگارتان باشید.

شرح صدر انبیاء محدود به اندازه‌ی کار آن‌ها بوده است
بعد می‌فرماید: «وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری»، از جانب خودم من این کارها را نکردم، تقوای من ایجاب کرد که من این کارها را بکنم، «ذلِک تَأْویلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیهِ صَبْراً»، این تأویلِ آن چیزی بود که تو استطاعتش را نداشتی، که در باب شرح صدر ان‌شاءالله خواهم گفت که غیر از پیغمبر اکرم، شرح صدر تمام انبیاء محدود به اندازه‌‌ی کار آن‌ها بوده است، لذا حضرت موسی می‌گوید: «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری» (طه/25)، حالا نمی‌خواهم در این مسئله وارد بشوم، چون ان‌شاءالله در هفته‌های آینده درباره‌ی شرح صدر عرض می‌کنم، ولی پیغمبر را خدا می‌فرماید: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَک صَدْرَک» (انشراح/1)، ما به تو شرح صدر دادیم،‌ چه موقع؟ آن وقتی که تو را خلق کردیم.

نداشتن تقوا اعمال انسان را از بین می‌برد
بنابراین ان‌شاءالله کوشش کنیم همه چیز را جدی بگیریم، هم مرحله‌ی یقظه‌مان را که توأم با تقوا باشد… شما این را بدانید یک دانه گناه، یک دانه گناه…. یک نفر در بچگی یک مثال خوبی برای من می‌زد، که اگر شما یک گونی پُر از جواهرات بکنید و روی دوش‌تان بیندازید،‌ می‌خواهید منزل ببرید، یک گنجی پیدا کردید ولی تَه این گونی سوراخ است، یک سوراخ هم تَه آن ایجاد کردید، تا به خانه برسید تمام می‌شود. گناهان و نداشتن تقوا مثل سوراخ کردن اعمال و روحیات انسان است، یک کار خلاف، یک کار نادرست، یک کار برخلاف تعهد و تعهداتی که ما با پروردگارمان داریم اگر انجام دادیم بدانیم که حبط عمل می‌شود، ولو اینکه خدای تعالی این‌قدر مهربان است که اگر تو پشیمان شدی فوراً ملائکه‌اش را می‌فرستد تَه گونی‌ای که سوراخ شده فوراً رفو می‌کنند. استغفار کنید، توبه کنید.

استغفار پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله
در روایتی – البته روایات را سنّی و شیعه نقل کرده‌اند که- پیغمبر اکرم فرمود: «وَ انَّهُ لَیغَانُ عَلَی قَلْبِی فَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِی الْیوْمِ سَبْعِینَ مَرَّةً» (بحارالانوار، ج 60، ص 183) در دل من گاهی چیزهایی پیدا می‌شود…؛ بالأخره من این‌طور مثال زدم، ولو می‌خواهم روی این روایت یک مقداری، چند کلمه‌ای صحبت کنم ولی در عین حال چون این روایت در کتاب‌ها هست یک توضیحی عرض کنم؛ گاهی می‌شود که شما با یک محبوبی گرم صحبت هستید، یک نفر هم آمده و یک چیزی به شما می‌گوید، یک کاری دارد، همان محبوب شما به شما می‌گوید: به او جواب بده و بعد با من صحبت کن، شما برمی‌گردید جواب می‌دهید و بعد باز به محبوب‌تان می‌گویید: ببخشید. حضرت رسول اکرم در حال اُنس دائمی با پروردگار بود، خود خدا می‌گوید: جواب مردم را بده! مردم را هدایت کن! درست است این کار به امر پروردگار است، اما یک ببخشید هم دارد، خوب متوجه شدید؟ ولی یک روایتی – من گفتم این هفته در سایت بگذارند به عنوان حدیث روز، تازه هم برخورد کردم- از امام صادق علیه الصلاة و السلام سؤال می‌شود که آیا پیغمبر اکرم هفتاد مرتبه می‌گفت: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ الَیهِ»؟ حضرت فرمود: نه! این‌طوری نمی‌فرمود، هفتاد مرتبه می‌فرمود: «أَتُوبُ الَی اللَّهِ، أَتُوبُ الَی اللَّهِ» (کافى ، ج ۲ ، ص ۵۰۴) بازگشت من به سوی خداست، این را پیغمبر دائماً به خودش تلقین می‌کرد، من مسافر به سوی خدا هستم، به عنوان درس هم به ما می‌فرمود، و الّا اگر کسی نصف شب بلند شد و مدام گفت «أَتُوبُ الَی اللَّهِ» نمی‌آید برای ما نقل کند، آن چیزی که برای ما نقل کردند برای این است که ما یاد بگیریم. بگویید: «أَتُوبُ الَی اللَّهِ»، ما داریم به سوی خدا می‌رویم، تا یک کاری پیش آمد که برخلاف تقوا است بگو: «أَتُوبُ الَی اللَّهِ» من به سوی خدا می‌روم،‌ با خدا دارم حرف می‌زنم، سر و کار من با خداست.
پس ان‌شاءالله امیدواریم همه را جدی بگیرید، اگر خواستید استاد هم پیدا کنید… در زمان ما که متأسفانه استادی که انسان بخواهد صددرصد به او اعتماد داشته باشد پیدا نمی‌شود ولی هر کس، هر چه را که بلد نیستید اگر به شما گفت و شما یاد گرفتید، در همان کلام استاد شماست، حالا چه فرقی می‌کند اسم او استاد باشد یا نباشد. خیلی از افراد هستند که اسم آن‌ها استاد است ولی هیچ کاری بلد نیستند و خیلی افراد هم هستند که خیلی چیزها بلد هستند و مردم به این عنوان، آن‌ها را نمی‌شناسند. هر کس دیدید چیزی را به شما گفت و شما یک چیزی از او یاد گرفتید، آن هم از قرآن، «آتَیناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً»، هر کسی می‌خواهد باشد، او استاد شما است. امیدواریم در همه‌ی کارها جدی باشیم و خدای تعالی را در نظر بگیریم و زاد و توشه‌ی ما در دنیا و آخرت، تقوا باشد.

دعای ختم مجلس
نسئلک اللهم و ندعوک بأعظم أسمائک و بامام زماننا یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله، خدایا روز جمعه است، روزی است که «الْمُتَوَقَّعُ فِیهِ ظُهُورُک [ظُهُور امام زماننا]» (بحارالانوار، ج 99، ص 216) ما توقع داریم در امروز که امام زمان‌مان ظهور کند،‌ خدایا! به آبروی آن حضرت، همین امروز وسائل ظهور ایشان را فراهم بفرما. همه‌ی ما را از بهترین اصحاب و یاورانش قرار بده. قلب مقدس ایشان را از ما راضی بفرما. خدایا به آبروی آقای‌مان حجة بن الحسن، ولایت و محبت ما را نسبت به خاندان عصمت و طهارت زیاد بفرما. خدایا! به آبروی خاندان عصمت تو را قسم می‌دهیم محبت ما و معرفت ما را نسبت به امام زمان‌مان زیاد بفرما. پروردگارا! مرض‌های روحی‌مان شفاء مرحمت بفرما. مریض‌های اسلام، مریض منظور الساعه لباس عافیت بپوشان. اموات‌مان غریق رحمت بفرما.
ضمناً روز چهارشنبه ظاهراً وفات حضرت امام جواد علیه الصلاة و السلام است و ان‌شاءالله در این ماه… من یک عده‌ای را می‌شناسم که برای زیارت مشهد رفتند، فردا هم زیارتی مخصوص حضرت رضا است، دیروز هم بوده است و خوشا به حال آن کسانی که در مشهد هستند و موفق به این زیارت شدند و ان‌شاءالله در این باقی‌مانده‌ی ماه ذی‌القعده اگر از راه دور هم شده حضرت علی بن موسی الرضا را زیارت کنید که فرمود: کسی که آن حضرت را زیارت کند مثل این است که هزار حج، هزار عُمره، آن هم حج و عُمره‌ی مقبوله، خدا به او عنایت می‌فرماید «الأمالی للصدوق، المجلس الخامس و العشرون‏، ص121». از همه التماس دعا داریم. «و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین».

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید