۷ جمادی الاول ۱۴۱۴ – تذكرات اخلاقی – صداقت – اخلاق ۶۲
تذكرات اخلاقی – صداقت اخلاق 62
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم). و علي آله الطيبين الطاهرين لا سیما علي سيدنا و مولانا حجة ابن الحسن روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء. و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين.
علت اينكه قرآن را خوندند و خسته شدند اين است كه ما نفهميديم قرآن يعني چه. ندانستيم قرآن يعني چه. و الا اگر انسان محبوبي داشته باشد، محبوبش با او صحبت كند، حرف بزند، لحظه به لحظه انسان قلبش روشن ميشه، دلش باز ميشه، پيغمبر اكرم فرمود شيبتني سورة الهود و الواقعه. دو تا سوره توي قرآن مرا پير كرد. يكي سورة هود بود يكي سورة واقعه. همين سورهاي كه تلاوت كردند. انشاء الله همت كنيد، هر جا قرآن خونده ميشه مثل جزو مخبطين باشيد كه ان علي حوثهم الطير. تكان هم نخوريد. مؤدب باشيد، حركت نكنيد، سكوت محض، الحمد لله تا حدي مجلسمون خوب بود. ببينيد خدا چي ميگه. سورة هود چرا پيغمبر را پير كرد؟ اشاره فرمود لمكانت هذه الآيه فاستقم كما امر و من تاب معك. اي پيغمبر استقامت كن و كسي هم كه با تو به سوي خدا حركت ميكنه. تاب،كسي كه توبه كرده، آنهم استقامت كنه. پيغمبر اكرم استقامت براي خودش مسئلهاي نبود، مهم هم نبود. پيغمبر اكرم از اول خلقت بوده تا آخر خلقت و مسئلة استقامت آنهم در اين كرة زمين، آنهم با اين مردم ضعيف، مسئلهاي نيست. اما چون امر شده كه كساني هم كه پشت سر تو حركت كردند بسوي خدا دارند ميآيند، اينها هم بايد استقامت كنند. اينه كه پيغمبر را پير ميكنه. سستيها، ضعفها، خدا ميدونه يك دونة از افراد مسلمان وقتي كه يك گناه ميكردند، بدن پيغمبر ميلرزيد. اعصابش خورد ميشد. خدا ميدونه ماها كه خيلي ضعيف مسئلهاي نداريم، نه مسئوليتي، نه اهميتي، ميبينيم يك برادر دينيمون يك گناه ميكنه، خدا ميدونه من كه خيلي اعصابم خورد ميشه. لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما انبتم. خيلي عجيبه. يك پيغمبري آمده بر شما كه بر او سخت ميگذره اگر شما ناراحت بشيد. ميدونه عاقبت اين معصيت تو چيه. ميدونه اين گناه تو يعني چه. اگر شما بچة عزيزي داشته باشيد. اين برداره كاسة زهر را سر بكشه، چقدر ناراحت ميشيد. عزيز عليه ما انبت.
يكي هم سورة واقعه. سورة واقعه خداي تعالي آنچنان خودش را پائين آورده، پائين آورده، پائين آورده، كلامش را پائين آورده، ما دربارة خدا نميتونيم بگيم خدا تواضع كرده، چون يكي از اسماء پروردگار، متكبره. ولي در اين آيه، در اين سوره من گوش ميدادم منتقل به اين معنا شدم. خدا با ما حرف ميزنه. بحث ميكنه، أأنتم تخلقونه ام نحن الخالقون. تو خلق ميكني يا من خلق ميكنم؟ تو زراعت ميكني يا من زراعت ميكنم؟ أأنتم انشأت شجرتها ام نحن المنشئون. تو درخت را كاشتي يا من كاشتم. تو يك چوبي را زير زمين كردي يك مشت خاك ريختي روش. بقيهاش ديگه با تو نبوده. هي خودش را با ما مقايسه ميكنه. خيلي عجيبهها. آخه ما لتراب لرب الارباب. فاصلة ما با خدا آيا به اندازة فاصلة يك مورچه با يك آدم بزرگ هست يا نيست؟ اگر يك آدم بزرگي، يك آدمي با يك مورچه بحث ميكنه كه آيا تو اين كار را كردي يا من كردم؟ بگو مورچه نفهمه، آنقدر شعور نداشته باشه كه اين را درك كنه. بگه من كردم. تو اين خانه را ساختي يا من ساختم؟ مورچه بگه من ساختم. ما افلاك را تحت نفوذ خودمون قرار داديم، بر طبيعت مسلط شديم. تو بر شكمت مسلط نيستي، بر طبيعت مسلط شدي؟! تو نميدوني اين آب را ميخوري. بعد اين آب با مزاجت سازگاره يا سازگار نيست. بر تمام كرة زمين ما احاطه پيدا كرديم. چرا، اولياء خدا چون وصل به پروردگار ميشوند، ممكنه كه بر همه چيز مسلط بشوند. اما تو نه. تويي كه از خدا فاصله داري، تويي كه با خدا سر ستيز داري. توئي كه نميفهمي اصلا خدا يعني چه؟ تو بر چي بگم، بر نفس خودت مسلط نيستي. بر شيطان مسلط نيستي. تو ميخواي باصطلاح بگي كه، آنهم با، خداي تعالي يك خوردهاي با ما سرو كله ميزنه. در اين سوره واقعا انسان گاهي دلش به خدا ميسوزه. اينقدر خدا يعني مهرباني، با آن قدرت، با آن عظمت، تو يك وجبي، با خدا ميخواي در بيفتي؟! معصيت خدا را بكني؟! آخه تو چي هستي؟!
خدا در همين سورة مباركه گاهي تهديد ميكنه، گاهي وعدة نعمت ميده، با ما درگيره، اصلا واقعا سورة واقعه براي پيغمبر كه سهله، براي آدمهاي با معرفت كه همينقدر خدا را بشناسند، واقعا پيرشون ميكنه. آخه خداي با اين عظمت، با اينهمه قدرت، اين آمده با تو ميگه بيا باهم بنشينيم حرف بزنيم. توئي كه اين كارها را ميكني يا منم؟ تو چقدر از درختي را كه ميكاري مؤثري. چقدر؟ چرا هر چي درخت را ميكاري سبز نميشه؟ چقدر از زراعتي كه كشت ميكني درش مؤثري؟ چقدر از خدمتتون عرض شود كه خلقت را مؤثري تو. تو يك كاري بكن كه هيچوقت پير نشي. همين كاري كه هميشه دلت ميخواد. هميشه آرزوت بوده كه پير نشي. اينهم نشد. پير نشو. موهات نگذار سفيد بشه. چشمت نگذار كم نور بشه. گوشت نگذار كر بشه. اعصابت نگذار بلرزه. آخه تو كيي؟ يك خورده خودتون را بسنجيد. رحم الله من عرف قدره. قدرت را بدون، حدت را بدون، تا چه اندازه تو شخصيت داري. اين آيات شريفة سورة واقعه، واقعا انسان را تكان ميده. شما يك محبوب پر قدرتي، من با يكي از مراجع بودم. مرجع تقليد بود، آدم متواضعي بود، با يك آدم بيسوادي بحث ميكرد، من ناراحت شدم. آقا ولش كن. اين آدم نيست كه شما باهاش بحث ميكني. اعصاب ما را خورد كرده بودند اين تواضع ايشان. او و چيزهاي ناوارد، چرت و پرت ميگفت. ايشان هم با كمال متانت داشتند جواب ايشان را ميدادند. ما ناراحت شديم. حالا خداي با اين عظمت، چقدر عظمت داره پروردگار؟ چقدر قدر داره، حد داره، اندازه داره؟! اين خداي با اين عظمت و با اين بزرگي، تازه نميگه من اين كار را كردم. أم نحن، ميگه ما اين كار را كرديم، اينقدر بزرگه كه خودش را و پيغمبرش را، ملائكه را، اينها را همه را با خودش شريك ميكنه ميگه أم نحن الزارعون. أأنتم أنشأتم شجرتها أم نحن المنشؤن. ما نه من. آنوقت بشر به خودش نميآد. او دعوت ميكنه بيائيد به طرف من، بيائيد به سوي من، بيائيد با هم رفيق بشيم، بيائيد با هم هم صحبت بشيم، به خدا قسم اگر وقتي كه انشاء الله از اولياء خدا شديد، رسيديد به جائي كه با خدا حرف زديد و صداي خدا را شنيديد و آنوقت متوجه ميشيد اِ خدا من بيست ساله بودم خدا با من حرف ميزد، بيست و يك ساله بودم خدا با من حرف ميزد، بيست و دو ساله بودم حرف ميزد، سي ساله بودم حرف ميزدم، چهل ساله بودم حرف ميزد و من اصلا اعتنا نميكردم. هي خدا با شما حرف ميزنه. و من اعتنا نميكردم به خدا. حتي گوش به حرفش نميدادم. حتي اينقدر گوش نداده بودم كه صداي خدا را نميشناختم. اينقدر ما دوريم، بديم، كه تازه آنهايي كه الهام را متوجه ميشوند، فرق بين الهام و وسوسه را نميگذارند. ببينيد چقدر يك بچهاي با پدرش غريبه بايد باشه كه اگر صداي پدر را از پشت ديوار شنيد، بگه نميدونم پدرمه يا مثلا فلان دشمن پدرم. صداش تشخيص نده. تازه آنهايي كه توجه ميكنند اينطورندها. آنهايي كه الهامات رادرك ميكنند اينطورند. تشخيص نده كه اين صداي خداست يا صداي شيطانه. اين القاء خداست يا القاء شيطانه. خيلي بده. بايد به جائي برسيد كه انشاء الله تا خدا ميگه بندة من بگيد لبيك. خوب شايد شيطان بگه بندة من. من بندة شيطان نيستم. ان عبادي ليس لك عليهم سلطان. تو بر بندگان من تسلط نداري. تو آنها را باهاشون نميتوني حرف بزني، آنها به تو اعتنا نميكنند. به جائي بايد انسان برسه كه اقلا با اين خداي با عظمت انس داشته باشه. با كي ميخواي تو انس داشته باشي كه بهتر از خدا باشه؟ با كي؟ با پول؟! پولهاي كثيف پر از ميكروب براي نهادن چه سنگ و چه زر. با اين رفيقهاي بي وفا؟! با زنت كه دائما چشمش به دستته و منتظره كه از خارج خانه تو براش يك چيزي بياري بخوره؟! با بچههات كه منتظرتند بميري ارثت را تقسيم كنند؟! با كي ميخواي انس داشته باشي كه هيچ طمعي بهت نداشته باشه جز خدا. شما پيدا بكنيد يك موجود با وفاتر از خدا كه هم در دنيا به دردتون بخوره هم در آخرت. پيدا كنيد. اگر اولياء خدا و بندگان خدا هم اينها هم در دنيا به درد انسان ميخورند هم در آخرت، به خاطر اين است كه اينها ارتباط با خدا باز دارند. بخاطر خداست. نه بخاطر غير خدا. شما با كي ميخوايد ارتباط داشته باشيد؟ حالا تمام آن كرة زمين را دادند به شما. شما را كردند رئيس جمهور كرة زمين. شما خيال ميكني اينها وفا دارند؟! ماها در همين دوران انقلاب نديديد رئيس جمهور با رأي اكثريت رفت بالا، بعد با لباس زنانه ميگن از توي ايران فرار كرد. نبود؟ اين وفاي دنياست. اين ارزش دنياست. اين ارزش دوستانه، اين ارزش رأيهاي اكثريته. به خدا قسم ضرر ميكنيم آقايون اگر با خدا روابطمون را محكم نكنيم. هر چه هم ديرتر بدتر. خدايي كه نه چشمداشتي داره از شما. تازه اگر گفته عبادت كنيد باز براي خودتونه. براي اينه كه خودتون رشد كنيد، خودتون ترقي كنيد. ماها هدف را بايد خيلي عاليتر از اينها حرفها بگيريم. انشاء الله من در اين زيارت آل ياسين يك جملهاي ديروز بود، در همين امروز يك جملهاي خيلي من را متوجه خودش كرد. و اون جمله اينه و نصرتي معدت لكم، و نصرتي معدت لكم. اي خاندان عصمت، آقا صاحب الزمان ياري من، كمك من، نيروي من آماده است براي شما، زيارت آل ياسين بخونيد اين را. و نصرتي من هر چي نيرو دارم. هر چه ياري دارم، هر چه كمك دارم، هر چه حول و قوه دارم. اين معدت، معده يعني آماده شده، آماده كردم براي شما. ببينيد اگر يك طلب كاري داشته باشيد اگر يك پولي را آماده كرده باشيد كه اين هر وقت اومد بهش بديد، گذاشتيد كنار تو طاقچه ميگيد كه هر وقت آمد بهش ميديم. همين يك جمله، يك جمله. خدا ميدونه از اين دعاها از اين زيارتها ما درست بخونيم، راست بگيم، دروغ نگيم به ائمة اطهار.
كار و بارمون درست باشه. نصرتي معدت لكم جملة بعدش را حالا بمونه. همين يكي را شما درست كنيد. جملة بعدش ميگه و مودتي خالصت لكم اينكه ديگه قطعا دروغه. و محبت من مخصوص شماست خالص مال شماست. امام زمان رفيق همكارمون نيست كه دروغ بهش بگيم. آقا مخلصتيم و مودتي يعني اين دل من هر چي محبت داره، هر چه محبت تو دل منه، هر چه خاص تو دل من هست، هر چي ميخوام اين خالص مال شما. و مودتي خالصت لكم اين جملات آخر خدمت شما عرض شود، قسمت آخر زيارت آل ياسينه ظاهرا. همين دو كلمه حالا كلمة دومش را هم كار نداريم همان كلمة اول. آماده هستيد؟ و نصرتي شما كمكهاتون، قدرتتون، نيروتون، هر چي در اختيارتونه. اينها همه در راه ياري امام زمان باشه. هستي؟ خوشا به حالت اگر نيستي وقتي كه ميخواد اين جمله در زيارت آل ياسين بخونيد، نميدونم بگم بخونيد، نخونيد. خوب آخه دروغه چي را بخونيد. و نصرتي معدت لكم روزي چند دفعه اين جمله را اگر خواستيد البته نميگم حتما، چون بعضيها خيال نكنند كه حتما. بگيد و نصرتي مودتي لكم آقا امام زمان و نصرت مودت لكم بعد ببينيد كه پولهاتون براي امام زمانه يا براي كار ديگه است. نيروتون براي امام زمانه يا براي كس ديگه است، غضبتون براي امام زمانه يا براي كس ديگه است. مهربانيتون براي امام زمانه يا براي كس ديگه است. شغلتون كارتون براي امام زمانه يا براي كس ديگه است. همه چيز را شامل. نصرتي يعني تمام ياري من، تمام نيروي من، هر چه من دارم. اين معّدت، معّده شما بريد به لغات مراجعه كنيد ببينيد معّده يعني چي؟ آمادة آماده هيچ معطلي نداره. آماده. حتي معطليم كه چك بنويسند از بانك برن بگيرند رفتم خودم گرفتم آماده كردم. معّدت لكم. مال شما، اينجا گذاشتم. اينجا گذاشتم من بيشتر از اين نميخوام روي اين مسئله وايستم. انشاء الله هممون در همين راه بريم قدم برداريم. قدمهامون را برمي داريم كه بسازيم خودمون را، بسازيم خودمون را كه انشاء الله اين كلام را درست بگيم.
اميدواريم هممون انشاء الله يك روزي تزكية نفس كرده باشيم كه شرط اولش تزكية نفسه، شرط دومش كمالاته، شرط سومش اين است كه ما جز هواي اهل بيت پيغمبر و طهارت هوايي در دلمون نباشه. خواستي در دلمون نباشه. اينها را انشاء الله در خودمون بوجود بياريم. و الا من در زيارت جامعه در زيارتهاي ديگه در اكثر دعاها، اكثرا ماها دروغ ميگيم واين دعاها با اين اخلاق رزيله با اين صفات رزيله ما را از خدا دور ميكنه چون دروغ ميگيم. آخه با خدا انسان دروغ بگه. بابي انتم و امي و اهلي و مالي و اسرتي، اين همين معناست در همين زيارت جامعه است. پدرم فداي شما، مادرم فداي شما، ببينيد پدر و مادرم فداي شما، معناش اين نيست كه شما جلوي، پدرت را جلوي امام زمان قرباني كن يا مثلا مادرت را قرباني كن. يعني پدر و مادر فداي شما، يعني اگر اونها يك حرفي زدند كه خلاف حرف شما بود من اونها را ميگذارمشون كنار. فداي شما. اگر مادرم يك حرفي زد كه خلاف حرف شما بود فداي شما. اگر خودم دلم يك چيزي خواست كه خلاف خواستة شما بود فداي شما. نه شما حرفتون جلوتره من هيچ، من فدا. و بابي و انتم و امي و نفسي و اهلي زنم اگر به من دستوري داد شما كراهت داشتيد فداي شما. نه شما درست ميگيد. اهلي و مالي اگر مال من جلوي من را خواست بگيره كه برسم به شما، نه مال فداي شما من با شما ميمونم. و اسرتي، عثره يعني چي؟ يعني هر چه دارم. همچين خلاصهاش را بگم هر چه دارم فداي شما. اين در زيارت جامعه در پنج مورد ميگيد بابي انتم و امي و نفسي، بابي انتم و امي و نفسي، فداي شما. اگر خداي نكرده اينها را دروغ بگيم كه كارمون زاره. واكثرا دروغ ميگن خوب زيارت جامعه ببينيد چقدر توي حرم ميخونند. چقدر هم فدا كاري ميكنند در راه خاندان عصمت و طهارت؟ در اكثر زيارتها همين حرفها هست، در زيارت حضرت سيد الشهدا عليه الصلاة والسلام ميگيم لبيك داعي الله، بلهاي كسي كه خوانندهاي هستي از طرف خدا گفتي لبيك هل من ناصر ينصرني. آيا كسي هست كه من را ياري كنه اگر اون وقت بدنم نبود عند الاستغاثه الان با جانم اين در زيارتهها با جانم و مالم و همه چيزم فداكاري ميكنم ياريتون ميكنم. كو ياري آخه؟ انا سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم من سلمم در مقابل سلم شماست و در جنگم با كسي كه در جنگ با شماست يا ميگيم در زيارت عاشورا ميگيم كه و ان يرزقني طلبت ثاري عجيبهها در اصلش ثاريه در نسخ بدل ثاركم ظاهرا فرقي هم نبايد داشته باشه. ميگيم و ان يرزقني و اين كه خدا روزي كند طلب خون خودم را، زير ساية امام زمان بكنم. خون من، خوب تو خودت كجا بودي؟ كجا خونت ريختي؟ و ان يرضقني طلب الثاري، مع امام تا آخر چون يكي دو مورد هست خدمت شما عرض شود، طلب خون خودم را تويي كه حاضر نيستي در راه امام زمان بشنوي خون تو با خون امام حسين يكي شد. تو كه حاضر نيستي يك سيلي در راه امام زمان بخوري، تو كه ميترسي اسم امام زمان را ببري توي يك جمعي بگن كه تو مال انجمن حجتيه هستي و نميدونم وحشت اينكه مبادا مردم حرف بزنند مبادا چه، مبادا چه، تو، تو با همين روحيه، خون تو و خون امام حسين كه آمد در مقابل يزيد ايستاد و اون همه شهامت از خودش نشان داد و علي اكبرش را فدا كرد، قاسمش را فدا كرد، عون و جعفرش را فدا كرد، ابوالفضل العباس را فدا كرد. خودش پاره پاره توي گودي قتلگاه افتاد، سرش رفت روي نيزه تو با اون يكي؟ خون تو با خون اون يكي شدهاند؟ ميشه همچي چيزي؟ خون من زيارت عاشورا دروغ بخون ميخوام بگم اين دروغها را كه اگر درست نشيد، همه جا دروغ هست و لذا ميگم دعاها را.
من گاهي بعضي از رفقا مخصوصا رفقايي كه يك خرده تحصيلاتي دارند از من ميپرسند شما اين مطالب اين دعاها را روي چه حسابي ميگيد؟ من گاهي بعضي از دعاها را به بعضيها اجازه نميدم بخونند. ميگن چرا؟ چه فرقي ميكنه؟ توي حرم ميرن بعضيها چهل روز زيارت عاشورا، زيارت عاشورا را ميخوني دروغ ميگي به امام حسين، امام حسين سقطت ميكنه، سقطت ميكنه. كمرت ميزنه. چهل روز بري دروغ به امام حسين بگي اونوقت حاجت هم ميخواي. چهل روز بري زيارت جامعة كبيره را بخوني پنج جاش بگي بابي انتم وامي و همش دروغ؟ يا نميفهمي يا دروغ ميگي ديگه. و هر دوش بده. لذا در مرحلة مخصوص خودش، زيارت جامعه اونهايي كه رسيدند به اون مرحله ميدونن كه زيارت جامعه يا زيارت عاشورا خوانده ميشه. والا هر جايي زيارت عاشورا را نبايد بخونند. زيارت عاشورا خوب دروغ ميگه انسان. انسان وقتي كه دروغ گفت به، دعاهاي ديگه هم همينطورهها، من زيارت آل ياسين را به هر كسي نميگم، شبهاي جمعه كه اينها نميفهمند باشه انشاء الله وقتي كه بزرگ شدند ميفهمند كه چيه و چي گفتند و شايد كم كم تكاني بخورند حفظ بشند بفهمند. فدا، خيلي عجيبه و نصرتي معّدت الكم دروغ نيست و مودتي خالصت لكم.
به اون كسي زيارت عاشورا(قطع نوار). اينكه ما ميگيم استاد انسان لازم داره براي اينكه اين برسيها را بكنه. شما دعاها را فكر نكنيد هر چي دعا خونديد، خونديد. خوب بله با اين عقل و هوش چون شما فرقي نميكنه دعا بخونيد يا فرض كنيد كه يك چيز ديگهاي خلاصه معناش را كه نميفهميد. چه فرقي ميكنه براي ما. اما اگر بنا شد فرق بكنه حساب داره. دعاي ندبه روز جمعه كه ميخونيد ميدونيد چي داريد ميخونيد؟ برسيد به جايي كه ميگيد كه هل من معين فعطي المعه الاليل و البكا كسي كه اين حرف را ميزنه ميدونيد چجور آدميه؟ يك كسي كمك ميخواد، ميگه به من كمك كنيد كه من بتونم بيشتر از اين داد بزنم بيشتر از اين گريه بكنم. من ديگه گريهام تمام شده، ديگه نفسم گرفت. بس كه داد زدم، حالا تو كه دادي نزدي. هل من جزوع فاسعده جزده اذا خلاء ميگه آيا يك جزا كنندهاي هست كه در جزا از من به من كمك بده كه بيشتر جزا، جزابه قرض ما بده، جزء و قض به قرض ما بده. دعاي ندبه خوب ميخونند ، اين دعاهاي ندبه آخرش تاريكي ميياره حتي بعضي وقتها. منتهي خوب جلسه بهتر از جلسهاي است كه جاهاي ديگه دارن اين جلسه خوب مانع غيبته. آدم تا آن وقتي كه دعاي ندبه ميخونه غيبت نميكنه. همين قدر. اينها جنبة تربیتی داره. مگر همينجور ميشه هر چيزي را، هر كاري را كرد. مثال زدم براتون كه وقتي وارد يك داروخانه ميشيد، به شما اجازة نميدهند هر دارويي را برداريد بخوريد. درسته همهاش داروست، همهاش هم شفابخشه. همهاش هم خدمت شما عرض شود پر نفعه، بعضي از داروهاش هم در داروخانههاي ديگه هم پيدا نميشه. داروهاي پر نفع گرانبهاي سطح بالاي كمياب. درست. همه اينجا چيده شده. اما تو حق نداري برداري بخوري. همينجوري بي حساب؟ نه. اين دارو براي دواي تو براي مرض تو خوب نيست. آن داروي ديگر هم خوب نيست. آن ديگري اصلا تو را با اين مرض ميكشه. اين دارو خوبه. در مدتي كه انسان هنوز توي مرحلة توبه است، خوب به كارهاي توبهاش فقط بپردازه. ايني كه من بعضي از رفقا در مراحلشون موفق نميشوند، تحقير ميشه، بعضيها يك مرحله را يكسال، يكسال و نيم، براي اينه كه تمركز نميكنند روي مرحلهاشون. آن دواهايي كه مربوط به آن مرحلشونه بخورند، زود بلند شوند از جا، مرضشون رفع بشه. تمركز نميكنند. امروز وارد مرحلة توبة سير و سلوك شديد، فردا ميخواهيد تمام آسمانها و تمام ملكوت عالم به روش باز بشه. خوب نميشه. نميشه. البته خداي تعالي ميفرمايد، كمك هم ميكند، خدا خيلي مهربانه. ميگه ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا، توبه را بگذرون، يك خوردهاي مقاوم باش، آدمي باش كه بشه بهت اعتماد كرد. يك فردي باش كه بتونه اقلا خداي تعالي مثلا تو را آدم حساب بكنه، تتنزل عليهم الملائكه، ملائكه برت نازل ميشوند. حالا افراد فرق ميكنند با هم. يكي ملائكه را ميبينه. چون اين ديدنها خيلي، اين ديدنها انسان حيوان را هم ميبينه. با چشم هيچوقت نريد به پيش، با چشم سر پيش نريد. با چشم دل پيش بريد. بعضيها با همين چشم سر هم ملائكه را ميبينند. بعضيها كمك هايش را احساس ميكنند، كمكهاي اينها. به خدا قسم اگر همين دو مرحله را انسان بگذرونه، احساس ميكنه كه ملائكه ميآيند يك آرامشي به انسان ميدهند، اين علامت گذروندن مرحلة استقامته، يك آرامشي به انسان ميدهند كه انسان مثل كوه محكم ميشه. ان لا تخافوا، خوف نبايد باشه در تو، از هيچ چيز نترس. هيچ مشكلي سر راهت نباشه. و لا تحزنوا و حزن هم نداشته باش. و اگر اين دو تا مرحلهات را حفظ كني، بهشتي هم هستي. خيلي عجيبهها. و ابشروا الجنة التي… تا آخر. منتهي ممكنه از اولياء خدا نباشي، ولي اگر تو همين دو مرحله را موفق بشي و صددرصد قبول بشه، تو ان لا تخافوا و لا تحزنوا و نا بالجنه. نه خوفي داري، نه حزني داري، خوف نداري بخاطر اينكه از هيچ چي نميترسي. من استقامت دارم، من گفتم ربنا الله. پروردگار من خداست. نه اينجوري كه ما ميگيم. آنجوري كه بايد گفت. اگر شما يك جا رفتيد اسمتون را نوشتيد در يك ادارهاي كه خيلي قدرتمنده، همه چي هم داره. ديگه خيلي خوشحاليد، ميگيد هر چي من بخوام بهم ميدهند. ربنا الله، گفت ربنا الله. تكيه كردي به قدرت بينهايتي كه باصطلاح هيچ نقصي نداره. بعد هم ماندي. استقامت كردي. پابرجا ماندي. مقاوم بودي. تكان نخوردي. ادامه دادي. ادامه دادي. بعضي وقتها بعضي از رفقا را انسان احساس ميكنه كه اينها بالاخره اگر در توبهاشون هم بر فرض خوب شده باشه، استقامتشون خوب نيست. يك روز ميآن، يك روز نميآن، يك روز اعمالشون را انجام ميدن، يك روز اعمالشون را انجام نميدن. مثلا فرض كنيد، همچين، بعله… ميخوان ببينند چه خبره. بعضي وقتها بعضيها خيال ميكنند… آقا هيچ خبر. اگر اينجا را ميخواهيد بفهميد چه خبره، هيچ خبري نيست. هيچ. فرق اين جلسه با جلسات ديگه، حتي با جلسة شب جمعة خودمون. حتي من كوشش ميكنم اينجوري نباشه اينه كه اين جمعي كه اينجا هستند، متعهد شدند هر چي ما ميگيم گوش كنند و اينها گوش ميكنند و عمل هم ميكنند. يك عدهاشون هم يك خوردهاي ضعيفند. و الا فرق ديگه با جلسات ديگه، ما مگه چي ميگيم؟ همين امشب مگه ما چي ميگيم؟ ما نشستيم اينجا قرآن خونديم. با مجالس ديگه فرق قرآن خوندن شما با مجالس ديگه اينه. اينجا صداييي بلند نميشه حتي سرفه را من ديدم جلوش را ميگيرند براي اينكه صداي زيادي نداشته باشه. ساكت، آرام، همه گوش به صداي دلنواز پروردگار ميدهند. اما جاهاي ديگه نه. چايي ميخورند، سيگار ميكشند، خدمتتون عرض شود با همديگه حرف ميزنند. توي مجالس فاتحه ديديد ديگه خدمتتون عرض شود كه هم قرآن ميخونند، هم حرف ميزنند، هم غيبت ميكنند، هم فحش به هم ميدهند، هم خودنمائي ميكنند، هم صاحبخانه را، صاحب مرده را راضي ميكنند، همه كار. نه. اين فرقش اينه. قرآن، كلام خداست. من از دوستان تقاضام اينه هر چه ميخواهيد، يك وقتي خداي نكرده توي اين قرآن پاشيد بشينيد، حرف بزنيد، بي اعتنايي بكنيد، به من بي اعتنايي كنيد به قرآن بي اعتنايي نكنيد. جدا عرض ميكنمها. من هيچ ارزشي ندارم. خداست داره حرف ميزنه. شما فكر نكنيد آقاي فاني اينجا نشست قرآن خوند. اين آقاي فاني مال خداست، خدا خلقش كرده، آدم هم هست. درخت حضرت موسي در آن خدمتتون عرض شود كوه طور، آن درخت بود. اين انسانه. اون كلام معمولي ازش صادر شد. اين آياتي است كه جملاتش را و حروفش را خداي تعالي كنار هم گذاشته. دقت ميكنيد. و شما بشيد حضرت موسي. فقط اينطرفش نقص داره. وقتي كه وارد شد حضرت موسي براي شنيدن كلام پروردگار، خداي تعالي فرمود فخلن عليك، كفشهايت را بكن. چون روي زمين بودها، شما فكر نكنيد روي فرش با كفش آمده بود. نه. روي زمين، آن وادي ايمن. كفشهايت را بكن. انك بالوادي المقدس، آداب ظاهري را حفظ كن، مؤدب باش. دو زانو بشين در مقابل سخن پروردگار. تكان نخور، انك بالواد المقدس الطوي و ان اخترتك. وقتي كه كفشهايش را كند، ادب ظاهر را حفظ كرد، دل به خدا داد و توجه به خدا كرد، آنوقت فرمود و انا اخترتك. تو را انتخاب كردم. شما هم اين كارها را بكنيد تا انتخابتون كنند. خدا اين قصهها را براي ما نقل نميكنه كه خوابمون ببره. مثل قصة مادربزرگ كه ميخواد بچه را خوابش كنه نيست. قصه نقل ميكنه يعني عين اين كارها براي شما هم هست. بعضي از علماي امت پيغمبر افضل از انبياي بني اسرائيلند. اگر با حضرت موسي از درخت از من جانب الطور الايمن من الشجره، اگر خداي تعالي حرف زد، با شماها مستقيم حرف ميزنه. و انا اخترتك. من انتخابت كردم. فاستمع، حواست پرت نشه. نميدونم وضعي كه حضرت موسي داشت اگر ماها داشتيم، ايني كه ماها را انتخاب نميكنه براي اين جهته. اينجا نكتة حساسش اينه. هنوز هم خدمت خضر نرسيده بودها. همان اوائل بود، اولين دفعه است. هنوز بعدها خدمت حضرت خضر رسيد و آن برنامه. اين وضعي كه حضرت موسي داشت اگر ما ميداشتيمها، اصلا توجه كه نميكرديم كه هيچي، حواسمون هم پرت بود. حضرت موسي زنش حامله است توي بيابان گذاشتدش. زن حاملهاي كه درد زايمان گرفتدش، رفته آتيش بياره. غير از اين نيست كه. اني آنست نارا. فامكثوا اني آنست نارا لعلي آتيكم منها و غبس او اجد الي النار هدي. رفتم ببينم شايد يك جرقة آتشي پيدا بكنم، توي هواي سرد، توي نصفه شب، توي تاريكي. زن درد زايمانش گرفته. تو اينجا بنشين من الان يك برقي داره ميزنم. برم برات آتيش بيارم، گرمت كنم، فلان. آمده، اصلا فراموش كرد حضرت موسي زن و بچه، ديگه بعد اصلا حرفي از زن و بچه نيست. شما همچين حالتي داشته باشيد زنتون را هم دوست داشته باشيد. دختر شعيب باشه. دختر شعيب بود ديگه. دختر پيغمبر باشه، محبوبتون باشه، هشت سال زحمت كشيديد تا مزد هشت سالتون اين دختر بوده كه بهتون دادند. ظواهر قرآنه، آمده آتيش ببره. خدا ولتون نميكنه. اي بابا چه گرفتار شديم! اينجوري نبود. اينقدر خوشش آمد حضرت موسي. اينقدر آنجا وايسته، آنقدر دوست داشت با خدا حرف بزنه، اي كاش آن محبت و آن معرفت را به ما بدهند. واقعا از خدا بخواهيد كه آن محبت و معرفت را بدهند تا وقتي كه واي ميايستيد نماز، يك خوردهاي امام جماعت طولش ميده، ميگيد چرا اينقدر طولش داد؟ يك خوردهاي، تا سفارش كنه پيغمبر اكرم به علي بن ابيطالب كه امام جماعت نمازش را تند بخونه. اين مردم خدا را نميشناسند. بعله. آنوقت آنجا آمده، كفشهايت را بكن. چشم. و ارختت. آنوقت انتخابت كردند. حالا گوش بده كه من ميخوام بهت وحي بكنم. فاستمع و ما يوحي و اني انا الله. لا اله الا انا. من خداي تو هستم و هيچ خدايي هم غير از من نيست. گوش داد، حالا بگه خدايا زود باش من ميخوام برم، زن و بچهام، زنم آنجا گرفتاره، بچهام… اصلا. شما در اين در سورة طاها نگاه بكنيد، بعد از اين مسائل اصلا يادي از، نه خدا اسمي از زن و بچه او را ميبره نه خودش. هيچي. ماها حالا موتورمون را بيرون گذاشته باشيم، قفلش نكرده باشيم. آمده باشيد اينجا مخصوصا دارند قرآن ميخونند. اي بابا موتور ما را دزد نبره. نه. اولا خوب چرا قفلش نكردي؟ ميخواستي قفلش كني تا حواست پرت نباشه. و بعد هم حواس پرت. بعله. هي پا ميشوند، مينشينند. البته شماها را نميگمها. خدا را شكر. من خدا را شكر ميكنم كه دوستان خوبي خدا نصيب من كرده كه بدون امشب شب اول بود كه قرآن ميخوندند، شبهاي دوشنبة قبل كه قرآن نميخوندند. ديدم آنجور كه من دوست دارم قرآن را شماها داريد گوش ميديد. فاستمع لما يوحي. بعد ميگه ما تلك بيمينك يا موسي. اين حرفهاي دوستانه دارند ميزنند. چيه دستت؟ اي موسي. ميگه هي عصاي. ببينيد خلاصه نميكنه كه دلش پيش زن و بچهاش باشه بگه آقا اين عصاست! حرفتون را بزنيد ميخوام برم. هي عصاي اتوك اليها و احش بها غنمي و هي فيها معارب. چون اگر بيشتر حرف زد بي ادبي بود در مقابل بزرگ انسان بايد كم حرف بزنه. اين زيادترين حرفي بود كه زد. اين عصاي منه، تكيه بهش ميكنم، براي گوسفندانم از درخت برگ ميريزم، معلومه خدا ميدونست چيه دستش. عصا هم يك چيزي نيستش كه مخفي باشه. احش بها هي غنمي و فيها معارب. الق عصاك. حالا كه انتخابت كردم، ببينيد قدرت اينجوري ميدهند، به هر آدم، به بچة شيرخوار، به بچة دو ساله سه ساله هيچوقت چاقوي تيزي شما ميديد؟ هان؟ چرا؟ به جهت اينكه عقلش نميرسه. به يك آدم مخالف، هفت تير ميديد؟ ميگيد نه اين دست او نباشه، طبق قوانين عمل نميكنه. اول اختيارش ميكنيد، بعد باهاش حرف ميزنيد، بعد ميبينه هيچ دلش پيش زن و بچهاش نيست. حضرت موسي خوبه كه بگه كه و مودتي خالصة لك. عجلت اليك رب لترضي. خدايا زود آمدم كه تو را خوشحالت كنم، خوشنودت كنم. اينجوري ميگه. هيچي از اينها نيست. حالا قدرت را بگير در دستت. الق عصاك. فاذا هي حية ترصعه. اين عصاش را انداخت حضرت موسي يك اژدهايي شد. بعد فرمود خذها و لا تخف. بگير اين عصاته. ولي هر وقت خواستي از اين قدرت استفاده كن. بينداز سحره هر چه ريختند، هر چه ريختند و ريسمانها را كه ريخته بودند، اينها همه بصورت مار درآمده بودند، حتي حضرت موسي به صورت مار ميديدها. آنجور كه شما خدمتتون عرض شود كه يك حقهبازي كه ميآد جلوتون واقعا ميبينيد كه، من پهلوي يك نفر نشسته بودم.ديدم اين انگشتش را ميكنه ميآره اينرو، باز ميچسبونه سر جاش، با اينكه من درست از وضعش اطلاع نداشتم. گفتم اين چيكار ميكنه؟ انگشتش را ميكند ميگذاشت، جلوي چشم ما اينجوري نشون ميداد خودش را. شما هم زياد ديديد. حالا از اين مسائل توي تلويزيونها لااقل زياده. خوب. حضرت موسي هم ديد اينهمه اژدها، اينهمه مار، همه دارند حركت ميكنند و اوضاعيه. چون جمع زيادي بود. فرعون همه را جمع كرده بود و ميخواست مبارزه كنه. خداي تعالي فرمود الق عصاك. بينداز. عصاش را انداخت، اين عصا اژدهايي شد تمام اينها را آمد خورد و بلعيد و رفت باز شد همان چوب باريك قبلي. خدا قدرت به اين داده. دستت را بكن در جيبت، در بغلت، فاخرج بيضاء. دستش را كرد، در آورد مثل نور افكن، تمام بيابان را روشن كرد. ديديد نور افكنهاي خيلي قوي، شايد از اينهم بيشتر. اين دو تا برات، دو تا حربه، دو تا اسلحه به دستت داديم، برو به جنگ فرعون. ديگه ترس و واهمه و، البته يك فرق حضرت موسي با علي بن ابيطالب يا ائمة اطهار يا بزرگان دين اسلام همين بود كه اين دو تا نشانه را دادند دستت. گفت خدايا من از آنها يك آدم كشتم، الان رب اشرح لي صدري، يك شرح صدري به من عنايت كن، و يسر لي امري، و كارم را آسون كن. خيلي كار مشكليه. يك نفره، تنها، بخواد بره، اژدها خيال نكنيد، اين از جلو بره اينهم بره پشت سرش. اينجوري نبود. اژدها را روي حساب بايد بندازه، هر جايي نبايد بندازه. شما ميگيد خوب آن اژدها را بيندازه جلوش خودش هم پشت سرش بره ديگه. نه. اين بندة خداست، تحت فرمان الهي. هر جايي ازش، حتي يد بيضاش هم نبايد هر جائي استفاده كنه. فرعون با آن قدرت، حالا ميخواد بره به جنگش، يك نفر. شما را الان بفرستند بگن برو واشنگتن مثلا، با رئيس جمهور آمريكا جنگ كن و از بين ببرش. او خيلي طغيان كرده. شما ميگيد مگه من ميتونم؟ مگه ميشه. اسلحهات را هم هر وقت ما گفتيم در آر. مگه ميشه؟ ولي خوب حضرت موسي حق داشت. گفت خدايا من از آنها يك آدمم هم كشتم، متهمم. من را اگر ببينند اعدامم ميكنند. چونكه از وقتي كه مصر بيرون آمد حضرت موسي، خائف يترقب، همچين هم ميترسيد هم مواظب بود كه نگيرنش. فاخرج اني لك من الناصحين. يك نفر آمد گفت كه من شنيدم داشتند محاكمهات ميكردند غيابا و ميخوان كه بكشندت. ان الملاء يعتمرون ليقتلوك. ميخوان تو را بكشند. برو بيرون. اونهم فرار كرد. خائفا يترقب. رفته حالا برگشته، كسي كه متهمه، چند ساله دارند دنبالش ميگردند حالا ميخواد وارد بشه. خوب گفت كه خدايا اول شرح صدر بهم بده، اگر فحشم دادند، حرف بد زدند من از كوره در نرم. خيلي بده. يعني ضعيفترين مردم آن كسي است كه وقتي فحشش ميدهند از كوره در بره. عصباني بشه. اگر ميخواهيد در عليه خصمتون موفق بشيد، بر خودتون، بر اعصابتون مسلط باشيد و فكر بكنيد كه چه بكنيد بعد حمله را بكنيد. خيلي مسلط بر اعصابتون، عصباني نشيد، داد نزنيد، شلوغ نكنيد. شرح صدر. رب اشرح لي صدري. كارم را آسون كن. از يك راهي ما بريم كه زود برسيم به دربار فرعون و بتونيم زود تبليغ رسالت را بكنيم. و احلل عقدة من لساني. اين زبان ما را باز كن. چون خود باز بودن زبان و انسان بتونه حرفش را بزنه خيلي قيمت داره. و احلل عقدة من لساني يفقهو قولي. مردم حرفهاي مرا بفهمند. فيلسوفانه خيلي صحبت نكنم كه هيچكس نفهمه چي گفتم من. حرفم را همچين يفقهو، حرفهام را خوب بفهمند، ساده صحبت كنم. همه كس فهم صحبت كنم. همه بفهمند حرف مرا. خدا هم واجعل لي وزيرا من اهلي. يك وزير هم ما داشته باشيم، از اهل من باشه كه بهش اعتماد داشته باشم. خودش تعيين كرد، هارون اخي. برادرم هارون خيلي خوبه براي من. اشدد بهي عظمي. و اشركه في امري. خدايا پشتم را بوسيلة اين تقويت كن و من را بوسيلة او در كار من او را شريك من قرار بده. دو نفري كار بكنيم. كي نسبحك كثيرا، تا من همهامون زياد تسبيح بگيم و نشكرك كثيرا. هم شكرت كنيم خدايا، هم تسبيح بگيم. خلاصه راحت باشيم. خداي تعالي فرمود كه ديگه اذهبا الي فرعون. دو تايي، دو تايي، ولي حضرت موسي اصله.
منظورم اينه كه ببينيد اگر ميخوايد طرف خدا بريد بايد اينطوري باشه. همينجوري محكم. همه چيز را فراموش كنيد، قاطعيت داشته باشيد، باصطلاح اعتماد به خودتون بكنيد، اعتماد به خدا داشته باشيد، اعتماد به غير خدا نداشته باشيد. اگر هم يك وقتي كمكي ميخواي، باز از بندگان خدا كمك بخوايد، نه از غير بندگان خدا. از هاروني كمك بخوايد، او را كمك شما قرار بده. شما اگر خواستيد به هم كمك كنيد، خوب اين جمع، الحمد لله جمعيتتون زياده، به همديگه كمك كنيد. نه اينكه هميشه در دعاهاتون بگيد خدايا، اللهم لا تحفظنا الي لئام خلقك. بعضيها لئيمند. يعني اگر به شما كمكي ميكنند، منتظرند يك روزي بهشون كمك كنيد. مهمانت ميكنند، منتظرند يك روزي مهمانشون كني. خدايا، اينها افراد لئيمند. افراد غير لئيم مثل علي بن ابيطالبه كه ميگه، ميفرمايد كه انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا. اين، اين فرمايش خيلي خوبه، فوق العاده است، خداي تعالي مدح كرده. لا نطعمكم لوجه الله. براي خدا غذا بهتون ميدهم. براي خدا بهتون كمك ميكنم، براي خدا اين قدم را برايت بر ميدارم. لوجه الله، لا نريد منكم هيچ قصدي از شما ندارم كه جزاء به من بديد. آقا امروز كمكت ميكنم. هر وقت من گرفتار شدم تو كمك من بكن. نه. من الان كمكت ميكنم. تو ميخواي وقتي من گرفتار شدم كمكم بكن ميخواي هم نكن. لا نريد منكم، اصلا ارادة جزا نكرد. حتي شكر هم نميخواد. من نميخوام. او وظيفهاشه كه شكر بكنه. اما من از تو اين را نخواستم. لا نريد منكم جزائا و لا شكورا. يعني تو بگي ممنون. نگفتي نگفتي. ميخواي بگي بگو. او وظيفة توست كه حالا البته انسان بايد شكور باشه. اما شكر نكردي ما كار خودمون را ميكنيم. لا نريد منكم جزائا و لا شكورا. اينجوري بايد بود. هيچ توقعي از ديگران نداشته باشيد. دوستانه با هم كار بكنيد. الحمد لله خوب جمعيتتون زياده و همين مقدار جمعيت هم خوب در شهرهاي ديگه هستند و يك جمع با محبت خوب كه انشاء الله، حالا همديگه را ممكنه خوب نشناسيد. اما زير ساية امام زمان صلواة الله عليه، وقتي آقا تشريف آوردند، ميبينيم كه اكثر رفقا يا همة رفقا آنجا جمعند. انشاء الله.
اميدواريم كه جمع باشيد. اميدواريم كه حتي يك دونهامون را هم رد نكنند. چون انسان خيلي دوست داره كه يك متاعي را كه ميبره پيش يك بزرگي، يك دونهاش را هم بيرون نيندازه. همهاش سالم، همهاش خوب، همهاش باصطلاح بدون حتي يك لكي. بدون كوچكترين خدمتتون عرض شود كه عيبي. يك سر سوزن صفت رذيله در هيچ كدامتون انشاء الله نباشه. يك دونه انحراف فكري، انحراف عملي در شماها نباشه. و آقا همه را بپذيرند. بگند به به. من مكرر گفتم. من نميگم مثلا فردا ميخواد ظهور بشه، پس فردا ظهور بشه، اين حرفها نيست. اگر كسي هم به من اين تهمت را زد، شماها بايد دفاع كنيد. واجبه برتون كه دفاع كنيد. ولي احتمالش كه هست. احتمال نيست؟ احتمالش هست. انتظار معناش احتماله. احتمالش را اگر بديم، اگر دوست باشيم، اگر بخوايم موفق باشيم بايد خودمون را آماده كنيم. اگر آماده و نصرتي، اين و نصرتي معدة لكم. آماده بشيد انشاء الله.
و انشاء الله كوشش بكنيد كه با هم همفكر باشيد، باهم يار باشيد، يكي باشيد، درسته شايد مثلا مراحلتون با هم فرق كنه. يكي در مرحلة اعلاست. ما توي اين جمع بحمد الله افرادي داريم كه از اولياء خدا هستند. ما حساب كرديم ميگيمها. افرادي داريم كه اينها انشاء الله تا آن لب لب رسيدن به مقام كامل خدمتتون عرض شود كه اصحاب امام زمان رسيدند كه منهم از خدا ميخوام، آرزو ميكنم كه اين آقايون براي ما هم دعا كنند، شفاعت كنند ما را، ما هم جزء شماها باشيم انشاء الله. چون گاهي ميشه كه يكنفر حرف ميزنه، مردم را راهنمائي ميكنه، در روايت داره خودش توي جهنمه، مردم دارند دسته دسته ميروند توي بهشت. ما جزء آنها نباشيم و انشاء الله با هم كمك باشيد، يار باشيد، همديگر را هر چي ميتونيد بشناسيد. واقعا ببينيد چقدر، چون ممكنه بعضيها اطلاع نداشته باشند. چقدر اين دوستان مشهدي، من گاهي توي حرم ميبينم. ميبينم وايستاده داره ميگه السلام عليك يا مولاي، از طرف كي؟ از طرف آن دوستمون كه مثلا در تهرانه. السلام عليك يا مولاي، از طرف، تمام اينهايي كه توي شهرستانها هستند، مشهديها براشون زيارت ميخونند، دعا ميكنند و انشاء الله آنها هم در شهرهاي خودشون، يك عدهاي هستند، چند نفري هستند، انشاء الله يادشون نره. هلال بن علي، از طرف رفقا، اقلا دويست نفر، السلام عليك يابن رسول اللههي بگيد. خدمتتون عرض شود كه براي همديگه انشاء الله زيارت كنيد، وابستگي داشته باشيد، ارتباط روحي داشته باشيد. و هر چه هست زير ساية همين صفا و صميميت و ارتباط و موفقيته. حالا منجمله، يك جملهاي هم حالا بگيم. بعله. بعضي از دوستان گفتند كه يك ماشين مينيبوس براي كارهاي خودمون، همين جمع انشاء الله خريداري بشه و ديشب يك جلسة سه چهار نفري بوديم، يك تصميمي گرفته شد، اينجا حدود سيصد و پنجاه تومان، بعله، سيصد و هشت تومان؟ سيصد و هشتاد تومان، يك چهل تومان هم امروز، با اون؟ بعله. تقريبا اينقدري از طرف اين سه چهار نفر تضمين شد و داده شد و بهرحال اين پول را انشاء الله آقايون با همياري هم بدهند و انشاء الله اين مينيبوس خريده بشه. انشاء الله اين امامزادههاي اطراف كه ميريم براي، اگر آنهايي كه توي مشهد نيستند و پول دادند مثل آقاي مداح كه بيشتر از همه دادند، خوب ما هم ميريم زيارت امامزاده يحيي براشون زيارت ميخونيم. ديگه مزدش همينه، از اين بهتر هم نميشه. آنهايي كه توي مشهد هستند خودشون ماشين مينشينند و استفاده ميكنند و ميروند. و البته بقية شرايطش، چون من روي منبر نميخوام زياد از اين حرفها بزنم، بقية شرايطش را هم آقاي سيدي بهشون ميگه.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.