۲۵ جمادی الثانی ۱۴۱۵ قمری – حقيقت علم و معرفت امام (علیه السلام)
حقيقت علم و معرفت امام (ع) 25 ج2 1415
الحمد لله و الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله. لا سیما علي بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء. و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. الهاكم التكاثر. حتي زرتم المقابر كلا سوف تعلمون ثم كلا سوف تعلمون كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم.
شب جمعه است. شب ليلة الدفن آية الله اراكي است. و شب سالگرد آية الله گلپايگاني است. و قريب به ماه رجب است. چند روز ديگري از ماه جمادي الثاني بيشتر باقي نمانده. ماه بسيار پر بركت، پر رحمت، رجب الاسد ماهي كه رحمت پروردگار بر انسان ريزش دارد. ماهي است كه بعد از دو ماه عزاداري براي فاطمة اطهر ماه سرور و شادي است. و در عين حال ماه رفتن در خانة خداست. لذا امشب كه با مصائب ماه روبرو شدهايم كه در حديث دارد كه اذا مات العالم ثلم في الاسلام ثلمة لا يصدها شيء. وقتي عالم از دنيا ميرود يك شكافي در دين وارد ميشه كه هر چيزي نميتواند آن شكاف را سد كند. كسري پيدا ميشود. نقصي پيدا ميشود. اينها مصيبت علماي بزرگ آنهايي كه سالها در دنيا رياضت كشيدهاند، در دنيا تزكية نفس كردهاند، در دنيا به كمالاتي رسيدهاند، از ميان ما بروند اگر چه براي خودشون شايد شادي و خوشحالي باشد اما براي ما كه در دنيا ماندهايم، با همة مشقات دنيايي و آنوقت از ميان ما افرادي هم به اين خوبي از بين بروند ناراحتي دارد. پس امشب كه شب جمعه است از خدا بخواهيم كه خداي تعالي عنايتي به ما بكند. حالا از طريق ظهور حضرت بقية الله است. يا لااقل ارتباطي با ما با سرچشمة هدايت و سرچشمة تمام معنويتها، وجود مقدس حضرت امام زمان عليه الصلاة و السلام برقرار بفرمايد و ما را آماده كند در اين ماه مبارك رجب انشاء الله بتوانيم خودمون را جزء ياران حضرت وليعصر قرار بدهيم.
يك روايتي هم هست العجب كل العجب. اين روايت در بعضي از كتب از علائم ظهور نوشتهاند. العجب كل العجب. بين الجمادي و الرجب. بين جمادي و رجب يا ماه جمادي الثاني و يا همين چند روز آخر ماه جمادي الثاني باشه. كه شايد انشاء الله آن چيزي كه ماية تعجب همه است در اين روزها اتفاق بيفتد. آن چيزي كه ماية تعجب همه هست تعجب يعني عجيب دانستن. غير عادي دانستن، الان اگر به ما بگويند حضرت بقية الله ارواحنا فداه ظهور ميكند، اين براي ما يك مسئلة غير عادي است. در سال گذشته يك چنين ايامي مرحوم آية الله گلپايگاني از دنيا رفتند و امسال هم اين عالم بزرگ، و وقتي كه اين بزرگان از دنيا ميروند، خودش زمينه كه خالي ميشود طبعا فساد و عدل و داد كم ميشه و فساد زياد ميشه و بي عدالتي و ظلم و جور خواهي نخواهي وقتي كه اوتاد و خوبان و اولياء خدا نباشند در عالم زياد ميشه و همين سبب ممكن است بشود كه ما انتظار بيشتري از ظهور حضرت بقية الله روحي فداء داشته باشيم.
بنابراين امشب ميخواستم يك مقدار آمادهاتون كنم كه خودتون را يك مقدار بيشتر تزكيه كنيد بيشتر پاك كنيد، تهذيب نفس داشته باشيد. هر كس در اين دنيا به هر كجا رسيد حتي در امور مادي اينطوري بوده. در اثر پاكي و پاكدامني رسيده. چه بسا قدرتمنداني در عالم بودند كه بخاطر قدرتشون يا بخاطر مالشون مردم زياد بهشون توجه داشتهاند. ولي وقتي مردند كه قدرت ازشون گرفته شد، يا آن مال ازشون گرفته شد ديگر بهش توجهي نميكنند. براي مردم زياد اهميت نداره كه اين شخص از دار دنيا رفته. بلكه گاهي ميشه وقتي افراد ناپاك از دار دنيا ميروند، افراد مزاحم جامعه، آنهايي كه در اين آيهاي كه تلاوت كردم خداي تعالي از آنها ياد كرده، الهاكم التكاثر حتي زرتم المقابر. اين حالت را دارند كه روز به روز دوست دارند اموالشون زياد بشه، مالشون زياد بشه، تكاثر، كثرت مال * هي رو به تكاثرند. دائما به فكر ازدياد مال آنهم مخصوصا بيهوده، اينها وقتي كه قبر را ملاحظه ميكنند و جنازة آنها را كنار گودي قبر ميگذارند اينها آنجا ميفهمند كه چه اشتباهي در دنيا كرده بودند.
همه چيز را ازشون گرفتند. هيچ چيز با اينها از آنچه كه داشتند وارد قبر نميشه. نه پول، نه قدرت، نه شخصيت، نه آن عظمت و احترام فقط و فقط بدن آنها وارد قبر ميشه. اگر اهل كمالات روحي و تزكية نفس نباشند، روح انسان را هم وارد همان قبر ميكنند كه در كنار اين بدن كه لحظه به لحظه دارد ميپوسد و متعفن ميشود، روح انسان ناظر اين وضع خواهد بود. اما يك ولي خدا، يك عالم جليل، يك دانشمند هر چه دارد همراه خودش ميبرد. علمش را ازش نميگيرند. پاكيش را ازش نميگيرند. كمالات روحيش را ازش نميگيرند. با هرچه از كمالات روحي و علم و دانش هست از اين دار فاني ميرود و وارد جهان باقي ميشود. آنجاست كه انسان درك ميكنه كه هر كه در دنيا تحصيل كرده، هر كه در دنيا از مال و منال و قدرت و حتي زور بازو و قهرمان شدن در مسائل مختلف مادي تحصيل كرده، بايد بيرون قبر بگذارد. حتي مدالهايي كه مثلا فرض كنيد در بازيهاي آسيايي، اينها را بهش دادند، اينها را نهايت خيلي بخوان احترامش كنند، يك مقبرهاي براش درست ميكنند، توي مقبرهاش بيرون از قبر ميگذارند. اما تنها و تنها چيزي كه نميتوانند بيرون نگهش دارند، كمالات روحيه. علم و دانشه، تزكية نفسه. تازه هر علم و دانشي هم نيست. علم و دانشي كه سبب شده باشد روح او به كمال رسيده باشد. يعني علمي كه خدا تعالي براي فلاح و رستگاري بشر تعيين كرده است. علم به دستورات پروردگار انسان بداند كه خدا از او چه خواسته و عمل كند. اين اسمش علم فقهه. بداند كه روحش چگونه پاك ميشود و تزكيه كند. اين علم تهذيب نفسه. و بداند چه چيز را بايد معتقد باشد و به چه چيزهايي بايد دلبستگي داشته باشد. اعتقاد يعني دلبستن، يعني دل را به آنجا گره زدن. دل را به خدا و معرفت خدا گره بزند. دل را به پيغمبر و معرفت پيغمبر و اهل بيت پيغمبر و معرفت آنها گره بزند و به معاد معتقد باشد. اينها را اگر داشت چون گره خورده روحش به اينها وقتي كه از دار دنيا ميره روحش آزاد ميشه. ما زياد برخورد كرديم، زياد خود من حتي در خوابها و بعضي از مكاشفات ديدم كه وقتي يك عالم بزرگ، يك شخصي كه تهذيب نفس كرده اين از دار دنيا ميره، روحش تازه اول زندگيشه.
مرحوم آية الله العظمي بروجردي را در وقتي كه فوت كرده بودند در قم يك تشييع جنازة عجيبي بود. خيلي ما خسته شديم در تشييع جنازه. چون ايشان خوب استاد ما بودند در فقه و اصول و من خيلي به ايشان علاقه داشتم. تا ساعت پنج بعد ازظهر يادمه تابستان بود در تشييع جنازة ايشان بوديم. من آنموقع رفتم يك استراحت مختصري كردم. ايشان را ديدم در صحن مطهر حضرت معصومه ايستادهاند. ايشان كمرشون خم بود، عصا دستشون بود آنوقت كه زنده بودند. يعني آن وقتي كه اسير اين بدن خاكي بودند. ولي اينجا ميديدم كه قد رساي كشيدة سرحال به من ميگويند كه راحت شدم. دنيا جاي راحتي نيست. ماها خو گرفتيم به اين اعمال شاقهاي كه در دنيا نصيبمون شده. يك باري روي روحمون و بر روحمون سوار كردهاند بنام بدن كه روح را حبس كرده. روح يك خصوصيتي دارد اگر يك خورده انشاء الله تحقيق كنيد دربارة روح و اهميت روح، متوجه ميشويد كه تمام وجود روح ديدنه. فرقي نميكند از پشت سر همانطوري كه از پيش رو. از پايين پا همانطوري كه از بالاي سر. از همه جا همه جا را ميبيند. اما آوردند توي اين بدنش كردند كه فقط يك چشم آنهم نميتونه همه جا را ببينه با اين چشم مخصوصا اگر چشم ضعيف باشد و احتياج به عينك داشته باشد. تمام قد و قامت روح شنوايي است. از يك سوراخ باريك آنهم اگر چرك نگيره و جهات مختلفي پيدا نشه كه كر بشه انسان يك محدوده از صدا را ميشنوه. و همين روح را توي يك بدني كردند كه عطرها را استشمام نميتونه بكنه مگر از يك راه اگر زكام نباشه. همين روح را در بدني كردند كه مزهها را نميتونه بچشه اگر ذائقهاش از بين نرفته باشه، مگر از همان راه ذائقه.
شما را اگر بكنند توي يك سلول تنگي، يك سوراخي در ديوار براي ديدن و يك سوراخ براي آمد و شد هوا بيشتر نگذارند و بگويند شصت سال هفتاد سال در اينجا باش. چقدر براتون سخته. ما اگر روح را بشناسيم و بدانيم ما كي هستيم، بشر يعني چه، انسان يعني چه، صدها برابر از اين سختتر در اين دنيا زندگي ميكنيم. اما خو گرفتيم از روزي كه چشممون باز شده همين حالت را ديديم. شما چهار ماه، پنج ماه در رحم مادر نه جايي را ميديديد نه چيزي ميشنيديد نه غذايي ميخورديد. عادت كرده بوديد. حتي وقتي كه از آن عالم شما را آوردند توي اين عالم، در همون دفعة اول يك گرية شديدي ديديد وقتي بچه متولد ميشه چه حالت گريه، وحشت ميكنه. چرا؟ به جهت اينكه به اين فضاي باز عادت نكرده. اين فضا را نميتونه درك كنه. يك جاي تنگ و تاريك چشم بسته، گوش بسته آنجا زندگي ميكرده. آمده در اين فضا.
ماها الان مثل آن بچهاي هستيم كه در رحم بوديم. ميترسيم از مردن ميترسيم از نجات از اين دنيا. حال آنكه اولياء خدا، اشخاص بسيار خوب و پاك، شهداء، صديقين، انبيا، صالحين اينها وقتي از دار دنيا ميروند، اينها يك دفعه روحشان پاك، يك دفعه نجاتي براشون حاصل ميشه كه گاهي به وحشت ميافتند. كه گاهي به وحشت ميافتند. البته انسان بايد در اين دنيا خودش را آماده كنه. در آن دعاي شريف ميگوييم اللهم ارزقني تجافي عن دار الغرور. خدايا ما را خالي كن از اين دار غرور. اينجا دار غروره. گول. غرور يعني گول. غرر يعني گول خوردن. خانهاي كه ما دائما گول ميخوريم. دائما سرتاپاي كارهامون گول خوردنه. از صبح كه از خواب پا ميشيم تا از خواب پا ميشيم، سر شب سرتون درد ميكرده حالا سرتون خوب شده. الحمد لله. بسيار خوب الحمد لله. اما گول ميخوريم. آن صفات رذيلهاي كه در تو هست اهميتش بيشتره، آن را به فكر باش. گول نخور. همانجا كه گفتي سرم الحمد الله خوب شده ميرم سراغ فلاني كه ديشب ما را اذيت كرد. ميريم يك خوردهاي او را اذيتش ميكنيم. اينجا گول خوردي. بعد هم كه حال نماز صبح خوندن را نداري گول خوردي. بعد هم كه ميآئي صبحانه ميخوري اگر يك مقدار خانم ديرتر صبحانه را بهت رسونده باشه ناراحت ميشي، گول خوردي. سرتاپا حالا اگر من بخوام گولهاي دنيا را براتون بگم به شغلت گول ميخوري به پولت گول ميخوري، به سلام كردن مردم توي راه بهت گول ميخوري، به ورودت به اداره و يا در بين مردم يا به احترامات مردم تو را گول ميزنه و الي بي نهايت. دار دار گوله. اصلا بودن در اين دنيا گوله. گول ميخوره انسان. به زيباييت گول ميخوري، به لباست گول ميخوري، به درست گول ميخوري، به همه اين حجابهايي كه دور و برت هست گول ميخوري.
انسان داراي حجابهاي مختلفه. در همين دعاي شعبانيه يا مناجات شعبانيه است كه خدايا حتي حجب نور را از من بردار. من نديدم معناي صحيحي براي حجب نور. آخه نور كه ديگه حجاب نميشه. در يك جرياني من خودم اين معني را استنباط كردم و در كتاب محضر استاد هم نوشتم كه مراد از حجب نور، چيزهايي است كه از جانب خدا حلاله كه تو بهش دلبسته باشي، اما غير خداست. دل به علمت بستي، حلاله البته تا جائي كه عجبي برات پيدا نشه. دل به زن و بچه ات بستي حلاله. دل به حتي عبادتت بستي حلاله. دل به بهشت بستي كه اين اعمال را انجام بدي ميري به بهشت. خوب حلاله خدا خودش هم تشويق كرده. ولي اينها حجابه، غير خداست. من يك مثالي ميزدم گاهي بعضي حرفها را من ميزنم همه نميتوانند هضم كنند و فكر هم نميكنم با اين توضيحاتي كه من ميدهم در عين حال همه نتوانند هضمش كنند.
اگر يك مهماني بياد خونة شما، آقا چرا اومدي؟ شما غذاهاي خوبي درست ميكنيد. خيلي خوب. شما محلتون جاي خيلي خوش آب و هوايي است كه من ميآيم. شما وقتي كه من ميخوام برم يك پاكتي پول بهم خرج راه ميدهيد. داريد ديگه. سابقها يك عده بودند سوري بودند. به هم هم خبر ميدادند. يك جايي يك كسي ميمرد، به اصطلاح يك سفرهاي ميانداختند به همديگه خبر ميدادند. ميخواست يك پاسباني آنوقتها يا يك فرد قلدري دم در بگذارند كه اينها را راه ندهد والاّ آبروي صاحبخانه را ميبردند. اينها هيچ فكر اينكه اين صاحبخانه كي هست؟ و چه شخصيتي داره و چه خصوصيتي داره نبودند. به فكر شكم سير كردن بودند. همين. اگر يك كسي اينجوري بياد مهمان شما بشه شما براش يك سر سوزن ارزش قائليد؟ گاهي هم جلوش را ميگيريد آقا بي دعوت! روايت داره كه كسي كه بي دعوت جايي بره اگر بهش اهانت شد لا يلومن الا نفسه. خودش را ملامت كنه. ميخواستي بي دعوت نري. بعضيها اينطوريند. حالا شما هيچ ممكنه به اين شخص علاقه داشته باشيد؟ نه. چون او علاقة به غذاي شما داشته غذا هم بحمد الله علاقة به او داشته و اين محبت دو طرفي بوده به همديگر رسيدند و به مرحلة وصل رسيدند. اگر شما فقط و فقط بهشت را دوست داشته باشيد براي ميوههاش، بهبه، ميوههايي داره كه يك دونهاش توي دنيا پيدا نميشه. براي حور العينش. متكئين علي فرش بطائنها من استبرق و جني جنتين دان. خداي تعالي هم خوب تعريف كرده. بسيار خوب. اما اگر فقط و فقط براي اين باشه. شما را به خدا مثل همون سوريه نيست كه هيچ نگاه نميكنه صاحبخانه كيه؟ به هر وسيلهاي هست ميخواد خودش را توي خونه بندازه و شكمي از عزا دربياره. لذا امير المؤمنين ميفرمايد من تو را بندگي نميكنم براي طمع بهشتت. من سوري نيستم. من تو را دوست دارم. اين منافات نداره. خدا خيلي مهربانه خدا خيلي به اصطلاح كلمة مظلوم نميخوام به خدا اطلاق كنم. ولو من اظلم ممن افتري علي الله. ظالم وقتي گفت مظلوم هم در مقابلش هست. ميشه به خدا مظلوم گفت. ولي نميخوام. ولي انسان گاهي دلش پر از محبت به خدا ميشه به همون سوريها گفته اينجا سور خوبي هست. تو براي سورش بيا. تو بيا به من كاري نداري نداشته باش. جنات تجري من تحتها الانهار. ببيند خدا چقدر مهربانه. بيايد شما. اين تو را نميشناسنه خدا. نشناسه بگذار بياد. بعد ممكنه بشناسه. خدايا اين شخص اصلا با تو ارتباطي نداره. فقط و فقط ميخواد بياد مثلا از آن آب كوثر استفاده كنه، خنكي بهشت استفاده كنه، آب و هواي بهشت استفاده كنه. خدا ميگه بذار بياد. بياد. يك همچين ميزباني اگر وجود داشته باشه، چقدر انسان ميگه عجب آدم كريمي است. بابا اين سوريه اصلا هيچ مراعات هم حتي نميكنه. دور ما توي يك مجلسي بوديم، يك چند تايي از اينها بودند. دور سفره ميگشت هر جايي گوشت باشه، غذاي خوب باشه آنها را برميداشت. آبروي صاحبخانه را هم داشتند ميبردند. خدا ميگه بگو بياد. براي نعمتهاي بهشت بياد. خدايا اين حتي نماز شب كه ميخوند براي اين بودش كه در بهشت به رويش باز بشه و از آن ميوههاي آنجا بخوره. خداي تعالي ميگه باشه. نماز شب بخون، اين كارها را بكن تو بيايي پيش ما، از ما خودت را دور نكن. اهل بيت عصمت حتي اينطور بودند. يك نفر شراب خورده بود. ديد امام صادق داره تشريف ميآورد. رويش را كرد طرف ديوار. خجالت كشيد مست بود رويش را كرد طرف ديوار حواسش را پرت كرد كه يعني من شما(قطع صداي نوار)
خاندان عصمت عليه الصلاة و السلام تا اين حد مهربانند. گاهي انسان يكنفر ميبينه آمده هيچ. ما يك وقتي رفتيم خارج شهر. يك نفر ميآمد آنجا. ما اول خيال كرديم به ما محبت داره كه ميآيد آنجا. بعد يك روز ازش پرسيديم گفت نه من يك خورده وضع حالم مناسب نيست ميآم اينجا براي آب و هوا. من يك خورده توي دلم بهش چيز گفتم. ما اينجا سرايدار شما هستيم مثلا ها. توي دل آدم يك چيزي ميآد. اما خداي ميگه باشه. خودش هم تشويق ميكنه كه بياييد.
اما آن آدم حسابي آن كسي است كه فقط و فقط بگه خدايا هرجا تو باشي، هر كجا من با توام، هر كجا تو با مني، من خوش دلم. ببينيد حضرت موسي بن جعفر عليه الصلاة و السلام ميفرمايد در مناجاتهايش عرض ميكند به پروردگار متعال يك جاي خلوتي از تو ميخواستم خدايا نصيبم كردي. يك جاي خلوتي ميخواستم. در زندانهايي كه آن زمانها بوده از خود عبارات استفاده ميشه السلام علي المعذب في قعر السجون و ظلم المطامير. اين جمله خيلي عجيبه. و يك همچين جائي را حضرت موسي بن جعفر خوش بوده با خدا. موسي بن جعفر را توي زندان كرده بودند، قعر سجون، يعني آن ته زندانها. زندانها را ميكندند و زيرزميني به اصطلاح ميكندند. بعد توي آن چاه ميكندند. ته آن چاه زنداني را نگه ميداشتند. ظلم المطامير. مطامير همين چاهه. آنوقت غل جامعه هم به گردن. غل جامعه ميدونيد يك چوبهايي بوده به گردن ميانداختند دستها را هم اينجوري به آن ميبستند. پاها را هم با زنجير به آن چوب ميبستند. اين خيلي عجيبه. اما حضرت موسي بن جعفر ميگه اينجا تو با مني من خوشم. اينجا دنبال يك همچين جائي ميگشتم كه كسي مزاحمم نشه. كسي نياد با من حرف بزنه. با ابناء دنيا روبرو نشم. آن شخص آمد به محضر حضرت موسي بن جعفر عرض كرد آقا از شما تعجبه! شما آخه فرزند پيغمبريد. چرا روايتي كه از پيغمبر رسيده عمل نكرديد تا اينجور بشه. شما مگر نشنيديد از پيغمبر اكرم كه فرمود لا تعادل ايام و تعاديكم. با ايام درگير نشيد، دشمني نكنيد تا آنها با شما دشمني كنند. ايام هم منظور همين قدرتمندان زمانند. چرا با قدرتمند زمان پنجه به پنجه انداختي. آخه بعضي از قدرتمندان هستند كه آدم پنجه ننداخته، پنجه مياندازند توي دست انسان. حضرت موسي بن جعفر كاري نكرده بود. منتهي چون محبت مردم به او زياد بود مردم نميتوانستند، آنها نميتوانستند ببيند. آورد موسي بن جعفر را هارون الرشيد عرض كرد كه خليفتين. دو تا خليفه در يك مملكت. حضرت فرمود كه من ادعاي خلافت نكردم. گفت كه اين نامهها چيه؟ حضرت فرمود كه اين نامهها را نوشتند ولي خوب من اطلاع ندارم. بعد حضرت موسي بن جعفر بهش فرمودند كه، چون ميخواهد موسي بن جعفر عليه الصلاة و السلام با اين قدرتمنداني كه يكي دو روز به جايي رسيدند، بهلول رفت يك روز جاي هارون الرشيد نشست. خدمه آمدند زدند نشوندش آنجا. نشست گريه ميكرد. هارون آمد گفت چرا گريه ميكني. گفت ما يك دقيقه جاي تو نشستيم اينجور ما را زدند. تو كه همة عمر جاي موسي بن جعفر نشستي ببين با تو چه خواهند كرد. دنياطلبند فقط و فقط به دنيا فكر ميكنند. اينها گاهي ميبينند كه محبوبيت بعضيها گاهي مزاحمشونه.
امام هادي توي زندانه، توي معسكره، توي زندانه، متوكل حضرت را برداشت آورد اول دستور داد كه لشگرش، سربازاش توي توبرة اسبشون خاك بريزند بيارند يك جا كوت كنند. آنقدر سرباز زياد بود كه يك تلي شد اين خاكها، بعد حضرت امام هادي را برداشت برد آن بالا. گفت حالا بياييد سربازها عبور كنيد. همه با نيزه و شمشير و تير و كمان آمدند عبور كردند. رد شدند. متوكل به امام هادي عرض كرد ميدوني چرا اين كارها را ميكنم؟ گفت چرا؟ عرض كرد براي اينكه فكر خلافت به سرت نزنه. تو اگر بگي من خليفة پيغمبرم، گوشه و كنار شيعياني هستند كه فورا به دست و پايت ميافتند. حضرت فرمود ميخواي لشگر من را هم ببيني تو؟ شما؟ بله. بترسيد از روزي كه يك مظلوم، يكي از اولياء خدا ميگفت اگر من يك وقتي از دستم دربره يك مظلومي را از خودم ناراحت كنم، ميرم بهش ميگم هر چي ميتوني مرا كتك بزن تا دلت راحت بشه. به جهت اينكه اگه وابگذاره به خدا، خدا ديگه چوبش صدا نداره. اگر هم بخوره دوا نداره. بعد حضرت يك اشارهاي به اطراف آسمان كرد. متوكل نگاه كرد ديد سرتاسر آسمان، از شرق تا غرب عالم، ملائكه ايستادهاند با اسلحه و منتظر فرمان امام هادي هستند. به دست و پاي امام هادي عليه الصلاة و السلام افتاد. گفت آقا ببخشيد من. حضرت فرمود نه اين دنيا مثل اينكه يك بچهاي گوشة كوچه اين تشبيه كه ميكنم بيادبي نميخوام بكنم ولي واقعش و حقيقتش اينه. سابقها كه آسفالت نبود بعضي بچهها اين كارها را ميكردند. خاك را جمع ميكردند توش بول ميكردند گل درست ميكردند، يك خانه درست ميكردند. يك آدم حسابي بياد خيال كنه طمع به خانة گلي بچگانة كثيف اين داره. بگن اگر، بابا مال خودت. اين خونه مال خودت. به زندگيت برس. به خدا قسم اگر ما حقيقت عالم بعد از اين عالم را بدونيم. حقيقت بهشت و رضوان پروردگار را بدونيم، كاخهاي صد طبقهاش حتي از اين خانة بچگانة كه از بول ساخته شده، كمتره. ما نميدونيم. واقعا حقيقت را نميدونيم. آنوقت اين بابا خيال ميكنه امام هادي طمع به اين خونه داره، به زندگي داره. گفت مال خودت. اين تازه ملائكه هستند. خدام ما هستند. مخدوم ما، معبود ما، آن خدايي است كه چه عرض كنم. ميترسم اهانت بشه به پروردگار بگم خالق آسمانها و زمين. چون خودش فرمود هو الذي خلق السماوات و الارض. آسمانها و زمين را خلق كرده، ما سوي الله تحت قبضة قدرت او. كجا امام هادي به اين چيزها اعتنا ميكنه.
آمده خدمت موسي بن جعفر آقا شما چرا با دنيا، با دنيادارها، با قدرتمندان دشمني بكنيد تا با شما دشمني كنند. حضرت فرمود كه اشتباه فهميدي بندة خدا. ايام نه اين ايام چند روزهاي كه ما زندگي ميكنيم. نه از روزي كه خدا خلقت را شروع كرد تا روزي كه خلقت پايان پيدا كنه اگر پاياني داشته باشه، تمام ايام بين اين چهارده معصوم تقسيم شده، مال اينهاست. همه تحت فرمان اينهاست. همه در ضيافت اينها هستند. نه با چند تا انساني كه توي كرة زمينه. ماسوي الله تحت ضيافت خاندان عصمت و طهارتند. روز شنبه متعلق به حضرت رسول اكرم، صلي الله عليه و آله و سلم است. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم يعني خداي تعالي تمام نعمت را، تمام سفره را، تمام بركت را به رسول اكرم داده تا از همة موجودات عالم هستي، رسول اكرم پذيرايي كند. بيمنهم البته بيمنه است در آن جمله، بيمنهم رزق الوري. پيغمبر اكرم. خدا در زيارتشون ميخونيم كه امروز روز توست و ما مهمان تو هستيم. روز يكشنبه متعلق به حضرت امير المؤمنين و چون علي از فاطمه جدا نيست، علي صاحب كوثره، علي اختياردار آن كوثر باعظمت، علي كه روايت داره چكنيم فرمود كه اگر فاطمه نبود خدا شما را خلق نميكرد. روز يكشنبه متعلق به اينهاست. به علي بن ابيطالب. روز دوشنبه متعلق به امام حسن و امام حسين. روز سه شنبه متعلق به امام سجاد و امام باقر و امام صادق. روز چهارشنبه متعلق به حضرت موسي بن جعفر و حضرت علي بن موسي الرضا و حضرت امام جواد و حضرت امام هادي. اينها را بدونيد، اينها را ياد بگيريد. به دردتون ميخوره. به خدا قسم من انسان گاهي حاجتش را بلد نيست بگيره. چه جوري بايد بگيره. روز چهارشنبه است. بگو آقا من مهمان تو هستم. حالا به حضرت موسي بن جعفر ميخواي بگي، به حضرت رضا ميخواي بگي، به حضرت جواد، به حضرت هادي، روز چهارشنبه اتفاقا بيشتر انسان ميتونه حاجت بگيره. پيغمبر فرموده اكرموا الضيف و لو كان كافرا. من كافر هم كه باشم حالا مهمان شمام. اين حاجت را دارم بهم بده. زود ميدهند. ما بلد نيستيم. ما سوراخ دعا را گم كرديم. روز پنجشنبه متعلق به امام عسگري عليه الصلاة و السلام است. و روز جمعه كه سيد ايامه، بزرگترين روز عالم خلقته. جمعه. روز جمعه خيلي مهمه. در روز جمعه روايت داره يك ساعتي است كه در آن ساعت هر كس دعا بكنه دعاش مستجابه. كه بعضي گفتند ساعت آخر روز و احتمال قوي داره كه ساعت آخر روز باشه. روز جمعه متعلق به حضرت بقية الله اين نه اينكه الان انجام شده باشه، نه از اول خلقت اين جريان بوده. اينها را امام موسي بن جعفر ميفرمايد كه هنوز حضرت بقية الله متولد نشده. و در زيارتشون ميخونيم هذا يوم الجمعه. آقاجان امروز روز جمعه است و هو يومك. شبهاي هر روز هم يعني به همون روز بعدي است. اين را شما بدونيد از نظر اسلام شب قبل متعلق به روز بعده. ماها يكي از چيزهايي كه كمكم داره فرهنگمون را عوض ميكنه شب بعد را جزء روز قبل ميدونيم. ولي به دلايل مختلف شب قبل متعلق به روز بعده. يعني روز بعد از مغرب از غروب مثلا فرض كنيد شب قبل شروع ميشه تا غروب روز بعد. يعني شما اگر ميخوايد شب و روز جمعه را بدونيد كيه از مغرب شب جمعه تا مغرب شب شنبه. نگيد جمعه شب كه شب شنبه منظور باشه. نه اينطوريه. علتش چيه؟ ميگيم دليلت چيه؟ ميگيم دليلمون ماه از كي شروع ميشه، چون هفته از ماه تشكيل ميشه. ماه از كي شروع ميشه؟ شما چند شب ديگر، يكي دو شب ديگر، شب دوشنبه اول ماه رجبه. كي ماه رجب شروع ميشه؟ وقتي كه هلال ماه رجب را ببينيد. كي ميبينيد؟ شب قبل. اينطوريه ديگه. ماه رمضان از كي شروع ميشه؟ آخر شوال كه مغرب شما ماه را ديدي ماه رمضان شروع ميشه و هر ماه هم همينطور و شب قبل متعلق به روز بعده. شب شنبه متعلق به حضرت رسول اكرم است. شب يكشنبه متعلق به حضرت امير المؤمنين و فاطمة زهراست. خوب پس الان ما در ميهماني كي هستيم؟ شب جمعه است. و هو يومك. روز توست. يك توقعي در روز جمعه هست. المتوقع فيه ظهورك. خيلي اميدوار كننده است. شيعيان بايد گوش به زنگ باشند در شب و روز جمعه. بچه هاتون را عادت بديد به گوش به زنگ بودن كه شايد نداي ظهور بقية الله در شب و روز جمعه بلند بشه مخصوصا بين جمادي و رجب. مخصوصا با اينهمه مسائلي كه بر ما وارد ميشه. مخصوصا با اين همه چيزي كه ما الان واقعا عالم روحانيت داره از كيسه ميخوره و ضايعات از دست ميده و مراجع و علماي بزرگ اينطور از دار دنيا ميروند و جايگزينشون كسي نيست كه جاي آنها را در آن حد بگيره. المتوقع فيه ظهورك. و الفرج فيه للمؤمنين علي يديك. در يك جملهاي ديدم، نميدونم حديثه يا نه، يكي از بزرگان ميگفت كه اگر يك وقت در وسط هفته انجام بشه، مردم را در روز جمعه خبر ميدهند، اطلاع ميدهند. يعني هر لحظه احتمال فرج هست. نگيد حالا جمعه كه تموم شد بريم تا هفتة ديگه. نه. اين شما را از انتظار خارج ميكنه. هر لحظه هست اما تا بياد خبرش به مردم برسه به شب و روز جمعه ميآيد. عرض كردم روايت نديدم ولي يكي از بزرگان ميگفت. بعيد ميدونم او روايت نديده بود و اين جمله را بگه.
و الفرج فيه للمؤمنين عليك و القتل الكافرين بسيفك. آقا اين مزاحمهاي توي دنيا را بيا بردار از روي زمين. آقايون يكي از موانع پيشرفت جنبههاي روحي و كمالات انسان همين مردمي هستند كه مانع ايجاد ميكنند كه خدا نيامرزه اينها را. اينها سد عن سبيل الله ميكنند. اگر گفتي كه تزكية نفس يعني چه، راه خدا را بستي. تو نميخواي بكني، نكن. و الاّ اگر منكر بشي صددرصد كه منكر قرآني و نجسي و كافري. آقا خوب شدن يعني چه، خوب ايني است كه انسان خوب كار بكنه. آدم خوب آن است كه سرش پائين باشه بلانسبت مثل الاغ. او از همه سر به زيرتره. ميره بار ميكشه، ميبره، ميآره، شب هم يك مشت كاه و جو براش ميريزند ميخوره. لگد هم به جايي نميزنه. مثل انسانهاي لگدزن نيستش، موذي نيست. كار خودش را داره ميكنه. تو را براي عبادت خلق كردند، تو را براي كمالات روحي خلق كردند، تو را براي انسانيت خلق كردند. تو را انسان خلقت كردند. تو بايد ارتباط با خدا پيدا كني. تو بايد با امام زمان غريبت ارتباط پيدا كني. چرا بايد حجة ابن الحسن ارواحنا فداه غريب راه بره، غريب بگرده، يكنفر به سراغ او نره و كسي نداند او در كجاست و كسي نداند كه او در كجا زندگي ميكنه؟ چرا بايد اينطور باشه؟ فرمود اگر به اندازهاي كه مرغتون را گم ميكنيد، خدا ميدونه من اين را كم ميگم براي اينكه من منقلب ميشم. چقدر بايد آقامون مظلوم باشه، چقدر بايد غريب باشه كه اين تعبير را بفرمايد. وقتي كه يك مرغي را گم ميكني هي ميري اين خونه آقا اين مرغ ما اينجاست؟ آن خونه، اينطرف آنطرف. چند دفعه رفتي سؤال ميكني كه آيا امام زمان ما اينجاست؟ اگر يك كسي توي مسجد جمكران حتي از افرادي بپرسه كه آيا شما امام زمان را اينجا ديديد، ميشناسيد. ميگن اين ببين چي ميگه؟ يك شب يادمه در مسجد سهله بوديم. يك سيدي چهل شب چهارشنبه ايراني بود، در غربت آمده بود آنجا و براي ديدن آقا وليعصر. شب چهارشنبة چهلمش هم بود. آن شب واقعا ديوانه بود. به من گفتش. گفتم چرا اينقدر ناراحتي. خيلي ناراحت بود. گفتش كه تو باشي چهل شب چهارشنبه ده ماه در ولايت غربت، در مملكت غربت، توي هواي گرم هر هفته بيايي اينجا و بازهم الان داره صبح ميشه باز هم آقا را نبيني، ناراحت نميشي؟ گفتم چرا من يك شب آمدم ناراحتم. تو چهل شب چهارشنبه، تو خيلي قوي هستي. كه البته آنشب بحمد الله او مشرف شد به خدمت امام زمان. منظورم اين بود اين شخص پا ميشد من معناي دنبال كردن و تجسس كردن را از او ديدم. پا ميشد راه ميرفت دور مسجد سهله، يكي يكي در را باز ميكرد. در ميزد كه آقا اجازه ميدهيد من بيام تو نگاه كنم. كه من يك حالت واقعا فوق العادهاي ازش ديدم. ما كي رفتيم دنبال امام زمانمون؟ چرا دنبال آن حضرت نميريم با آنهايي كه دنبالش ميرند، آنهايي كه حرفش را ميزنند چرا دشمني ميكنيم؟ خدا شماها را نيامرزه، خدا شما را مورد نفرين امام زمان قرار بده كه اينطور مانع تحقيق دربارة امام زمان و دنبال امام زمان. تا يك كسي يك كلمه حرف ميزنه، بيشتر نام امام زمان را ميبره، اينها به عناوين مختلف ميخواهند او را ز بين مردم دور كنند و مردم را نسبت به او بدبين كنند.
خدايا همين محبتها را ذخيرة آخرتمون، ذخيرة معنوياتمون، ذخيرة كمالاتمون قرار بده. الهي آمين.
المتوقع فيه ظهورك و الفرج فيه للمؤمنين علي يديك و قتل الكافرين بسيفك. اينجا يك جملهاي است. اين را انشاء الله با توجه بگيد. و انا يا مولاي و من اي مولاي من. اي آقاي من. غلام توام. نوكر توام. گوش به فرمان توام. تو را با تمام وجود دوست دارم. مولاي انا مولاك. عارف باولاك و اخراك. هم امام اولم را ميشناسم هم آخر را ميشناسم. همه را ميشناسم. اتقرب الي الله بك. من بوسيلة تو دستم را به دست تو ميدهم به خدا نزديك ميشم. اتقرب الي الله تعالي بك و به آل بيتك. حتي آل بيتت، فرزندانت، اهل خانهات من را به خدا نزديك ميكنند. خوب چنين زيارت را روزهاي جمعه بخوانيد و انشاء الله آنچه در اين زيارت هست عمل ميكنيم. و انا فيه ضيفك و جارك. اي آقا من در روز جمعه مهمان تو هستم. پناه تو هستم بيتك و جارك و اضفني. مرا پذيرائي كن. دم در نگو راهش نديد اين دعوت نداره آمده، اين مهمان ما نيست، اين سر سفرة شيطان نشسته، اين وليش شيطانه. انما سلطانه علي الذين يتولونه. فاضفني و اجرني صلوات الله عليه. صلوات خدا بر تو باد آقاجان و علي آل بيتك.
خدايا يك لحظه و يك آن براي ما آن پيش نياد كه امام زمانمون از ما رو بگردانه، دست رد به سينة ما بزند. ماه رجب در پيش است. انشاء الله در اين ماه بايد خودتون را بسازيد تا مقدمهاي باشد براي ماه شعبان و نيمة شعبان و بعد هم براي مهماني خدا دعيتم الي ضيافة الله. توجهي و توسلي به حضرت موسي بن جعفر كردم. من يك چند كلمهاي عرض ميكنم. جناب حاج آقاي دعايي كه تشريف آوردند من ميترسم تعارفشون كنم و استنكاف كنند. ولي همينجا بهتون ميگم وعده بهتون ميدم انشاء الله از آن معنويتشون استفاده كنيم. در آن جلسة قبل فرموده بودند كه شب خواب ديدند و اينجا بدون مقدمه آقاي رفيعي متوسل به حضرت ابو الفضل عباس شدند و ايشان شب خواب ديده بودند همين توسل را. و ما ديگه خدمتشون، از دور رسيده بوديم، ديگه خدمتشون نرسيديم. انشاء الله ما را حواله كردند در خانة باب الحوائج موسي بن جعفر. السلام علي المعذب في قعر السجون و ظلم المطامير. حضرت موسي بن جعفر همه جا مصيب ميگه يك دفعه وارد شدم در ميان زندان ديدم غل و زنجير هست ولي موسي بن جعفر نيست. متوحش شدم. يك وقت ديدم آقا دارد خودش غل و زنجير را به گردن خودش مياندازد. گفتم آقا كجا بوديد؟ فرمود فرزندانم براي من دلتنگ شده بودند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.