۱۸ صفر ۱۴۱۶ – معرفت امام عليه السلام
معرفت امام عليه السلام 18 صفر 1416
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله و السلام و الصلاة علي رسول الله و علي آله آل الله. لا سیما علي بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا. و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
بابي انتم و امي و نفسي بموالاتكم علمن الله تعالي معالم ديننا و اصلح فسد من دنيانا و بموالاتكم تمة الكلمه و عظمت النعمه و اعطلفت الفرقه و بموالاتكم تقبل طاعة المفترضه و لكم المودة الواجبه و درجات الرفيعه و المقام المحمود و المقام المعلوم عند الله عز و جل و الجاء عظيم و الشأن الكريم و الشفاعة المقبوله.
مقام محمود، ترجمة تحت اللفظيش اين است كه مقام پسنديده شده. هر كسي يك مقام محمودي داره. هر موجودي يك مقام محمودي داره. در جمادات، در حيوانات، در ميان افراد بشر، كه بخاطر دستهجات مختلفي كه بشر دارد، مقامهاي محمود هر دستهاي نسبت به آن دسته فرق ميكند. در انبياء، در ملائكه، در اجنه، هر دستهاي مقام محمودي مختص به خودشون دارند. مقام محمود در حقيقت آن مقام بالاتر و عظيمتر و برتر در هر چيزيست. مثلا در ميان جمادات، سنگ بعضي از سنگها هستند خيلي قيمتي هستند. پر ارزشند. ولي بعضي از سنگها قيمتي ندارند. در هر چيزي كه تصور كنيد ميبينيد يك تفاوتي بين نوع آن چيز وجود دارد كه مقام محمود آن نوع، آن پر قيمتترينش است. اين ياقوتي كه شما در دستتونه. اين عقيقي كه در دستتونه، فيروزهاي كه در دستتونه. اينها سنگه. در حقيقت جزء سنگهاي كرة زمينه. اما اينها هر كدامشون ارزشهايي دارند كه با سنگهاي ديگر نميشه مقايسهاش كرد.
در ميان انبياء، تنها پيغمبر اكرم است كه داراي مقام محموده. يكي از مسائلي كه بسيار اهميت دارد فهميدن مقام محموده. هر دستهاي در هر رشتهاي باشند، يك مقام محمود دارند. مثلا در فرض كنيد حرفههاي مختلف، در شغلهاي مختلف، در علوم مختلف، هر دستهاي مقام محمود خاص خودش را دارد. فرض كنيد در يك شغل خاصي اگر بخواهيد بدانيد كه مقام محمود صاحبان اين شغل چيه آن كسي كه معروفتره، آن كسي كه برتره يا رئيس صنفه، اين داراي مقام محموده.
فراموش نميكنم يكي از اولياء خدا كه خيلي من بهش اعتقاد داشتم، ايشان به من ميگفت هر كسي كه در هر رشتهاي باشد. مثلا يك نفر كارمند يك ادارهاي است. يا شغلهاي مختلف ديگري داره. اگر ميخواد به مقام محمود آن شغل يا آن اداره برسه، بايد نماز شب بخونه. نماز شب از خصوصياتش اينه كه اگر كسي مداومت به نماز شب بكنه، در آن رشتهاي كه او قرار گرفته، بالاخره او را به مقام محمود همان رشته ميرسانه. مثلا فرض كنيد يك استاد دانشگاهه. اين اگر نماز شب بخونه روي اخلاص، يك وقت ميشه رئيس دانشگاه. مثلا فرض كنيد كه يك طبيبه. اگر نماز شب بخونه يك روزي ممكنه خداي تعالي به او كمك بكنه يك پرفسور كاشف مثلا متخصص درجة يك بشه. و اگر ايشان به من ميگفت، و اگر تو نماز شب بخواني مثلا فرض كنيد بالاترين مقام يك روحاني، مرجعيته. ممكنه مرجع تقليد بشي. يا مثلا بالاترين مقام براي پيغمبران، خاتميته. چون مرحلة اول پيغمبري، نبوته. دوم رسالته، سوم اولوالعزم بودنه، چهارم خاتميت. خداي تعالي به رسول اكرم ميفرمايد فتهجد به نافلة لك عسي ربك ان يبعثك مقاما محمودا. شب بلند شود. تهجد داشته باش، نماز شب بخوان و در نيمههاي شب عبادت كن. اميد است كه خداي تعالي تو را به مقام محمود برساند.
مقام محمود پيغمبر را تفسيرهاي مختلفي كردهاند. كه يكي از آنها شفاعت كبري رسول اكرم است. بالاترين شفيع در عالم پيغمبر اكرم است كه از امام سجاد عليه الصلاة و السلام نقل شده كه از حضرتش پرسيدند ارجي آيه در قرآن چيه؟ ارجي آيه يعني اميدوار كنندهترين آيات. آن آيهاي كه انسان را زياد اميدوار ميكنه. حضرت فرمود تو نظرت چيه؟ گفت به نظر من اين آيه است كه خداي تعالي به پيغمبرش ميفرمايد قل يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم، لا تقنطوا من رحمة الله. ان الله يغفر الذنوب جميعا. اي كساني كه زياد گناه كرديد و اسراف بر نفس خودتون كرديد و خيلي خودتون را باصطلاح ما ضايع كرديد و خراب كرديد، لا تقنطوا من رحمة الله. مأيوس از رحمت خدا نشيد. ان الله يغفر الذنوب جميعا. خدا همة گناهان را در توانش هست كه ببخشه. اين خيلي اميدوار كننده است. امام سجاد فرمود از نظر من ارجي آيه اينه كه لسوف يعطيك لترضي. يعني در قيامت خدا آنقدر بهت ميده تا راضي بشي. روز قيامت كه ميشه پيامبر اكرم سر به سجده ميگذاره. آنقدر اين سجده را طولش ميده تا خدا تمام امتش را ببخشه و لايق براي ورود به بهشتشون بكنه كه من انشاء الله اگر خداي تعالي توفيق بده فردا شب و پس فردا شب، اين دو شب را ميخوام اختصاص به شفاعت كبري پيغمبر اكرم بدم و معني شفاعت كه اكثر ماها اشتباه كرديم معني شفاعت را، عرض كنم. اجمالا همين اندازه كه پيغمبر سرش را به سجده ميگذاره، آنقدر طول ميده. در دم مرگ حتي رسول الله وقتي كه قرار گرفته بود، جبرئيل آمد. يا رسول الله بهشت را ما اينطور زينت كرديم، ملائكه اينطور منتظرند. ارواح همه آمدهاند به استقبال، مسائلي را گفت. رسول اكرم گفت آنچه كه من را از حزن نجات ميده، آن را بگو. رفت جبرئيل و برگشت. اين آيه را نازل كرد. فلسوف يعطيك فترضي. اي پيغمبر آنقدر خدا بهت خواهد داد، آنقدر به وسيلة تو مردم هدايت خواهند شد، آنقدر به بهشت موفق خواهند شد و آنقدر از مردمي كه منحرفند بهشتي خواهند شد كه تو راضي بشي. گفت حالا خوشحال شدم، حالا ديگه اجازه ميدم عزرائيل قبض روحم بكنه. حالا ديگه حاضرم براي آمدن به آن عالم و از كنار امتم دور باشم.
ما دربارة ائمه عليهم السلام عرض ميكنيم مقام محمود مال شماست. شفاعت كبري، شفاعت كبري اهل بيت عصمت و طهارت اين بسيار مهمه. خدا لعنت كنه يك عده از به اسم مسلمانهايي را كه شفاعت را نميخواهند بفهمند و يا اگر ميفهمند، معناش را براي ساير مردم عوضي بيان كردند. يك عده هستند بنام وهابيت كه شماها شنيدهايد و مذاق وهابيت دارند. يكي از چيزهايي را كه تا حدي منكرند، مسئلة شفاعته. ولي ما معتقديم كه ائمة اطهار، همهاشون اينها شفيعند. روز قيامت كه ميشه يك روايتي براتون بخونم. خيلي من اين روايت را وقتي كه مقايسه ميكنم با يك روايت ديگري كه عرض خواهم كرد، خيلي خوشحال ميشم. و آن روايت اينه كه روز قيامت كه ميشه، اول پيغمبري كه ازش سؤال ميشه هل بلغت، آيا تبليغ رسالت كردي؟ حضرت نوحه. نوح اول پيغمبر اولوالعزمه. هل بلغت. تبليغ كردي يا نه؟ وظايفت را انجام دادي يا نه؟ ميگه بعله. نهصد و پنجاه سال اين پيرمرد مشغول تبليغ بوده. شاهدي هم داري؟ ميگه پيغمبر اسلام شاهد منه. چون روح مقدس رسول اكرم بر تمام ماسوي الله از اول خلقت تا آخر خلقت احاطه داره. پيغمبر اكرم شاهد منه. خوب برو پيغمبر اكرم را بگو بياد شهادت بده به اينكه تو وظايفت را انجام دادي يا نه؟ صحراي محشر را ميشكافه، خودش را با آن زحمت به پيغمبر اكرم ميرسانه، پيغمبر اكرم ميفرمايند تو پيغمبر خوبي بودي. به حضرت حمزه و حضرت جعفر، برادر علي بن ابيطالب، جعفر طيار، پيغمبر اكرم رو ميكنند. ميفرمايند بريد دو نفري شهادت بديد كه نوح تبليغ رسالتش را كرده. راوي اينجا سؤال ميكنه كه چرا پيغمبر به علي بن ابيطالب اين دستور را نميده. امام صادق ميفرمايد علي مقامش بالاتره كه به اين كارهاي جزئي بپردازه. خوب دقت كنيد.
روايت ديگر كه دل شما را امشب انشاء الله خوشحال ميكنه چون همهاتون معتقديد به اين مسائل. علي بن ابيطالب يك روز محزون نشسته بود. پيغمبر اكرم فرمود خدا نكنه تو محزون باشي. ميخواي يك روايت، يك مطلبي بهت بگم كه حزنت برطرف بشه. عرض كرد يا رسول الله. مثلا به قول ما متشكرم، بفرمائيد. پيغمبر اكرم فرمود روز قيامت كه ميشه خداي تعالي هزار حاجت تو را بر ميآره. اول چي ميخواي از خدا. اول حاجتت چيه؟ حضرت ميفرمايد من شفاعت شيعيانم. من اين را ميخوام. آنجا امام صادق ميفرمايد او اعظم شأن است كه برود انبياء را شفاعت كنه. ببينيد شيعه مقامش چيه. ماها حيف كه قدر خودمون را نميدونيم.
در تفسير آية شريفه و اذا ابتلاء ابراهيم ربه بكلمات و اتمه تا آنجا كه ميرسه به آنجا كه اذ جاء ربه بقلب سليم. وقتي كه حضرت ابراهيم با قلب سالم، بعد از تزكية نفس، بعد از آن امتحانات، به درگاه پروردگار آمد، آنجا ملكوت آسمانها را ديد. آن پردهها اگر عقب بره چيزهايي انسان در اين عالم خلقت ميبينه. آنقدر مسائل عجيبه كه ما با خودمون بعد خواهيم گفت، بعد از مرگ شايد اين را با خودمون بگيم كه ببين ما سر چه چيزهايي گرفتار بوديم! يك بچهاي، يك جواني ميگفت من بچه بودم خيلي بازي ميكردم. وسايل بازيم را پدرم برايم نگه داشت. حدود بيست و دو سه ساله كه شدم، وسايل بازيم را آورد به من نشان داد. من آنقدر ناراحت شدم كه چه ميكردم من! اگر ما متوجه بشيم و ميشيم، كه چه ميكنيم. يوم الحسره. آنوقت ميفهميم كه چقدر ما گوش به بازي بگم، گرفتار بازيهاي بچهگانه در اين دنيا بودهايم.
ملكوت آسمانها را وقتي كه حضرت ابراهيم نگاه كرد ديد، بعضي از اولياء خدا هم شايد الان ببينند، ديد يك خورشيد درخشاني تمام ماسوي الله را نوراني كرده. سؤال كرد خدايا اين نور كيه؟ خداي تعالي فرمود نور علي بن ابيطالب عليه الصلاة و السلامه. اطراف اين نور مثل ستارههايي كه مجذوب خورشيدند، يك ستارههايي دور اين نور ميچرخند. عرض كرد اينها كيند؟ خداي تعالي فرمود شيعيان علي بن ابيطالبند. گفت خدايا من را از شيعيان علي بن ابيطالب قرار بده. خداي تعالي در قرآن امضا كرده شيعه بودن حضرت ابراهيم را و ان من شيعته ابراهيم اذ جاء قلبه برب سليم. حضرت ابراهيم فكر نكنيد يك پيغمبر معمولي بوده. اگر پيغمبر اسلام نبود، پيغمبري بالاتر از حضرت ابراهيم نبوده. حضرت ابراهيم با حضرت يعقوب شما مقايسهاش كنيد. حضرت يعقوب براي ناپديد شدن پسرش، چهل سال گريه كرد حتي ابيضت عيناه من الحزن. از بسكه ناراحت بود چشماش سفيد شد و كور شد. اما حضرت ابراهيم دست پسر نازنينش را، اوهم مثل يوسف بود. چون يك وقت هست يك پسري مثل پسر حضرت نوحه، اين مهم نيست. اما پسري مثل حضرت اسماعيل، اين دست اين را گرفته برده كه بكشه. ناراحت هم هست كه چرا چاقو نميبره. او را وقتي كه ميخوان در آتش بيندازند، حضرت ابراهيم را، جبرئيل ميآد ميگه به من كاري داري؟ ميگه به تو نه. آن كسي هم كه بهش كار دارم داره من را ميبينه. اگر بگه بسوز ميسوزم. يكي وصل و يكي هجران پسندد، يكي درد و يكي درمان پسندد. من از درمان و درد و وصل و هجران، پسندم آنچه را جانان پسندد. بعد از عمري خدا يك پسر بهش داده، زنش هم حضرت هاجر را خيلي دوست داره، ببر اينها را بگذار وسط بيابان بي آب و علف گرم دور از، از اورشليم تا مكه حدودا هشتصد كيلومتر راهه. برو بگذار آنجا بيا. خيلي عجيبه. يك همچين امتحاناني داده. حالا لايق شده كه شيعة علي بن ايطالب بشه.
در يكي از حواشي عروة الوثقي يك وقتي ديدم يكي از علماي بزرگ و يكي از مراجع تقليد نوشته بود كه هر يك از انبياء كه نامشون برده ميشه، مثلا ميگيم حضرت نوح، بگيد علي نبينا و آله و عليه السلام. حضرت يعقوب، علي نبينا و آله و عليه السلام. معناش اينه. اول بر پيغمبر ما بعد بر آل پيغمبر ما بعد بر او سلام. اما دربارة حضرت ابراهيم بگيد عليه السلام. چون خداي تعالي در قرآن ميفرمايد سلام علي ابراهيم. سلام بر ابراهيم. ابراهيم خيلي خوب بود، اين پيغمبر با همة اين عظمت، اين ميگه خدايا مرا از شيعيان علي بن ابيطالب قرار بده. خدا هم ميفرمايد و ان لشيعته لابراهيم. همينجوري قبولش نكرده اذ جاء ربه بقلب سليم.
در ميان بشريت اين را بدونيد آقايون، معمولا منبرها و عرايض ما اميدوار كننده است و من يك مسئلهاي را معتقدم. اين جمله را بگم چون فراموش ممكنه گاهي بشه. اين را بدونيد اگر از اول خلقت، از اول خلقت بشر تا آخر، بخواهند يك دستهاي را كه در مقام محمود بشريت باشند معرفي بكنند، شما شيعيان امير المؤمنينيد. اين را يقين بدانيد. قدر خودتون را بدانيد. ما از اول غيبت صغري تا بحال از زماني كه ائمه از بين ما رفتهاند مردم گذشته، اينها يك مردمان جاهلي بودند. البته گذشته كه عرض ميكنم از حدود صد سال به قبل. مردماني بودند بيسواد، جاهل و احتياج داشتند كه با ترسوندن اينها را وادار به نظم در كارها و اعمال عبادي بكنند. لذا مبلغين ما هميشه برنامة ترسوندن مردم را از خداي تعالي داشتهاند و حتي حكومتها هم مجبور بودند با اين مردم به نحو ديكتاتوري عمل بكنند. لذا از صد سال قبل به قبل، مردم يك همچين وضعي داشتند. مردمي بودند بيسواد، كم درك، كم استعداد و بايد اينها را ترسوند تا اينكه وظايفشون را عمل كنند. لذا شما در كتابها زياد ميبينيد به مسئلة ترس از خدا زياد اشاره شده و مردم را ترسوندند. اما از صد سال قبل به بعد، تا زمان ما، مردم كمكم اهل سواد شدند، كمكم فكرشون ترقي كرده. اختراعات، اكتشافات، در طب در هر كاري ميبينيد يك موفقيتهاي فوق العادهاي داشتهاند. مردمي نيستند كه داراي فرهنگ نباشند. حالا چه در امور مادي چه در امور معنوي. فرقي نميكنه، رشد داشتند. اين مردم را نميشه ديگه حالا با ترسوندن وادار به كار كرد. بايد با محبت وادار به كارشون كرد. خوب دقت كنيد. اين يك نكتهاي است خيلي اساسي. يعني همانطوري كه زير بار يك حاكم ديكتاتور حالا نميروند ولي در زمان سلاطين صفويه و قبلتر از آنها ميرفتند، به همان دليل خداي تعالي الان هم برنامهاش را عوض ميكنه. به مناسبت رشد فكري مردم.
خدا رحمت كنه استاد ما مرحوم حاج ملا آقاجان صاحب يعني آن كسي كه من اين كتاب پرواز روح را در شرح حال ايشان نوشتم، ايشان معتقد بود كه از سال هزار و صد و چهل قمري، كه الان هزار و چهارصد و شانزده قمري است. يك كسي كه كامپيوتر حسابش سريعه، بگه چند سال قبل تا حالا. هفتاد و شش سال. چون ما كه اين بالا نشستيم نميتونيم زود حساب كنيم. چون حواسمون را نميتونيم آنجور متمركز كنيم. هفتاد و شش سال قبل تابحال، چون اين افق تاريك غيبت كبري، روشنايي زده. اي كاش آن چشمي كه او داشت و آن چشمي كه من بخاطر تعليمات او دارم، همه ميداشتند اين نور را ميديدند. اين افق، هيچوقت بين الطلوعين، يعني اول اذان صبح توي بيابان بودهايد؟ يك بيابان تاريكها. توي بيابان تاريك باشيد ميبينيد يك باريكة نور در افق پيدا ميشه. آن وقت اذان صبحه. يك سفيدي (قطع صداي نوار)
تا خورشيد بيرون ميآد. ايشان معتقد بود به دلايل مختلف كه متأسفانه من نميتونم همة دلايل را الان براتون عرض كنم. به دلايل مختلف كه از هفتاد و شش سال قبل، يعني هزار و سيصد و چهل، از آنجا اين روشنايي در افق پيدا شده و همينطور اين افق را روشن كرده. شما ميگيد معناش چيه؟ معناش اينه كه اين نور به زواياي دل شما مردم، حتي به زواياي دل كفار و منافقين و مردمي كه از دين اسلام اطلاعي ندارند، حتي به دلهاي آنها تابيده. روشنشون كرده. شما خودتون را با مردم هفتاد سال قبل، هشتاد سال قبل مقايسه كنيد. خوب تاريخ هست. اختراعات و اكتشافاتشون هست. حتي عجيبه كه فكر امام زمان هم آنوقتها نبودند. ما دلايل زيادي نداريم. ولي يك دليل ميتونم عرض كنم. مثلا. يك مسجد در سراسر ايران اسلامي شيعه نشين كه مربوط به هفتاد سال قبل، صد سال قبل باشه بنام امام زمان نيست. شما اگر پيدا كرديد خبرش را به من بگيد. حتي اين مسجد جمكران، اسمش مسجد جمكران بود. مسجد صاحب الزمان حالا آمده. اما الان مردم متوجه حضرت بقية الله شدند. از طريق همين نور، همين روشنايي، در يك دهي شايد حتي نباشه كه مسجد صاحبا لزمان نباشه. در مشهد من يك وقتي شمردم يازده تا مسجد صاحب الزمان، حالا مسجد صاحب الامر، مسجد حجة ابن الحسن اسامي ديگري كه بنام حضرت هست و تنها مسجد صاحب الزمان، يازده تاست. خيابانها، ميدآنها، امكنة پر ارزش، و حضرت هم خودش دائما مشغول دعاست براي ظهورش. مردم هم دائما مشغول دعا هستند. اين دعاي ندبهاي كه امروز همه ميخونند و همه بلدند و شايد بعضي از شماها حفظ باشيد، اين دعاي ندبه را من خودم يادمه كه خردسال بودم، نميدونستند دعاي ندبه كجاست. يك آقايي بود در اصفهان اين يك خواب جالبي ديده بود. آمد براي پدر من نقل كرد. من كوچك بودم گوش ميدادم. ايشان نقل ميكرد كه من در اصفهان يك حسينيهاي دارم، يك اطاق بزرگي هست كه آنجا معمولا روضهخواني ميكنند. يك شب در عالم رؤيا ديدم كه من از خانهام بيرون آمدهام دارم ميرم به طرف بازار. يك عده از علما دارند ميآيند طرف خونة من. آقايون كه به من رسيدند گفتند كجا ميري؟ گفتم براي چي؟ گفتند كه منزل تو روضه است، كجا ميري خودت؟ گفتم نه منزل ما روضه نيست. گفتند تو خبر نداري. منزل تو الان روضه است و حضرت بقية الله هم شركت كردند. ميگه من خيلي با عجله برگشتم. ديدم بعله جمعيتي نشستهاند و امام زمان هم آن بالا نشستهاند. رفتم دستشون را بوسيدم. نگاه به صورتشون كردم. گفتم آقا شما را من خيلي، كجا ديدمتون؟ حضرت فرمودند آنشب توي مسجد الحرام شب تا صبح با هم بوديم. كجاي مسجد الحرام؟ گفتند كه آنجا كه آمدي لباسهايت را پيش من گذاشتي من بهت گفتم مفاتيحت را زير لباسهات بگذار، يك دفعه يادم آمد. ما خيلي ممكنه خدمت آقا برسيم و از اين خوابها هم نبينيم و حواسمون هم نباشهها. ميگه راسته. من يك شب در مكه بودم. شب ديدم توي همون فندق يا هتل خوابم نميبره. گفتم اي دل غافل من اينجا، خوابم هم نميبره، برم توي مسجد الحرام. آمدم توي مسجد الحرام قسمت مقام حضرت ابراهيم دنبال يك كسي ميگشتم كه لباسهايم را بگذارم پيشش بروم وضو بگيرم. يك آقائي را خيلي خوشم آمد ازش، جذبم كرد. بهش اعتماد كردم. آمدم گفتم لباسهايم را بگذارم خدمت شما برم وضو بگيرم؟ اين آقا خوب هم فارسي با من صحبت ميكرد. لباسهايم را گذاشتم. فرمودند مفاتيحت را بگذار زير لباسهات، من مفاتيحم را گذاشتم زير لباسهام. رفتم آمدم برگشتم هم نشستيم با هم صحبت كرديم. هم ما مشغول عبادت بوديم، نماز خونديم. تا صبح با هم بوديم. خوشا به حال اينها. باور كنيد امام زمان در بين ماست. بنفسي انت من مغيب لم يخلوا منا. از ميان ما خالي نيست. اين آقا ميگه كه در خواب، دفعة دوم كه خدمت آقا رسيدم پرسيدم فرج شما كي خواهد بود؟ حضرت فرمودند نزديكه، به مردم بگو دعاي ندبه بخونند. ايشون كه اين قضيه را كه آورد در مشهد نقل كرد، در حدود مثلا شايد پنجاه سال قبل، اين پدر من و مثلا يكي از علما بود و اينها، اينها نميدونستند دعاي ندبه كجاي مفاتيحه مثلا. گشتيم، يادمه من ميديدم ميگشتند و اسمي از دعاي ندبه نبود. حالا الحمد لله گاهي انسان ميبينه در راديو دعاي ندبه خونده ميشه. گاهي انسان ميبينه مجالس دعاي ندبه چقدر با عظمت برگزرا ميشه. اينها همهاش نوري است كه بر دلها تابيده. آنوقتها نبود. آنوقتها اسمي از امام زمان برده نميشد.
مرحوم حاجي نوري، استاد شيخ عباس قمي، كتابي داره بنام نجم الثاقب. ايشان از اول زمان غيبت كبري تا زمان خودش كه حدودا صد سال قبل، هفتاد سال قبله، گشته صد تا قضيه نقل كرده از ملاقات امام زمان صلواة الله عليه. صد تا قضيه. من بعد از اينكه اين كتاب ملاقات با امام زمان را در اين دو جلد نوشته بودم، يك نفر آمده بود از شيراز، هزار تا قضيه نقل كرده بود كه اينها را گذاشت در اختيار من گفت شما اينها را چاپش كنيد، نام شما معروفه، مثلا بهتر مردم ميخونند. البته همة قضاياش، آخه قضايايي كه هست، بعضي قضايا را ميشه پخش كرد. مثلا يك كسي خدمت حضرت رسيده. مدتي هم در خدمت حضرت بوده. معجزهاي هم نديده. اين ديگه نقل كردن نداره. ما در همين تهران شما هفت هشت نفر تشرفات خيلي جالب، خدمت حضرت رسيدند. ما هرچي رفتيم بهشون گفتيم آقا اجازه بديد، اين قضيه خيلي تكان دهنده است. نميدونم يك معنايي، يك فكري در مردم القاء كردند بعضي از افراد كه هر كه را اسرار حق آموختند مهر كردند و دهانش دوختند. اسرار نيستش اينها. امام عليه الصلاة و السلام خودش فرموده كه اين قضايا را نقل كنيد و نام حضرت زياد برده بشه و از اين راه نام مقدس حضرت ترويج بشه.
يك موضوع ديگه خدمتتون عرض كنم براي روشن شدن افقي كه عرض ميكنم. من در اولين سالي كه مشرف شدم به مكه، سفر حج واجبم، در سال هزار و سيصد و چهل و شش بود. سال هزار و سيصد و چهل و شش. در آنجا شيعه را اصلا بعضي از اهل سنت بودند نميشناختند. من در اين كتاب شبهاي مكه ياد كردم و در آن زمان اسمي از حضرت مهدي ارواحنا فداه (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم) برده نميشد. كتابخانهها را من ميرفتم تحقيق ميكردم. مخصوصا ميخواستم ببينم اين علماي وهابي و اهل سنت چيزي دربارة امام زمان نوشتند ديدم نه. اما سال گذشته، عجيبهها، موسوعهاي دربارة امام زمان از اهل سنت ديدم پخش شده. حتي ابن باز، ابن باز الان اول عالم وهابي است كه قرص ايستاده و هنوز هم زنده است. ايشان يك كتاب در اثبات وجود حضرت بقية الله نوشته. آيا اين افق روشن شدن به نور مقدس حضرت وليعصر عليه الصلاة و السلام نيست؟ اينكه همه جا نامش برده ميشه، و همين انقلاب، شما در شعارهاتون در انقلاب اسلامي مخصوصا در زمان حضرت امام رضوان الله تعالي عليه، شما شعارتون اين بود كه خدايا خدايا تا انقلاب مهدي، تا آخر كه اين شعار، اين شعار را شما فكر نكنيد كه توي تهران ميگفتيد و هيچ جا پخش نميشد. تمام دنيا پخش ميشد. من ترجمههايش را به زبانهاي مختلف ديده بودم و چون مسئلة انقلاب به تمام دنيا پخش شد، مردم دنيا اينجوري فكر ميكردند كه يك نفر پيدا شده با آمريكا، با سلطان مقتدري مثل شاه، با تمام ابرقدرتها درگير شده و اينها را به زمين زده. اين چون جزء اخبار دنيا بود ديگه و مدعيه كه من نايب امام زمانم. پس او كيه؟
شما نميدونم اطلاع داريد حتي به فكر اين افتادهاند آمريكائيها كه اگر بشه جلوي ظهور حضرت وليعصر عليه الصلاة و السلام را بگيرند. اين رسما فيلم شده. يك فيلمي آوردند براي من كه من ديدم. پيشگوئيهايي يك گاه نقل ميكنند يك نفري در چهارصد سال قبل داشته و اين پيشگوئيها، يكي از پيشگوئيهاش همين انقلاب بوده و بعدش هم يك آقائي از فرزندان حضرت پيغمبر اكرم از حجاز ظهور ميكنه و تمام كاخهاي بزرگ نيويورك و تمام آمريكا را از بين ميبره و در آنجا نوشته ضد مسيحيته. دين مسيحيت را از بين ميبره. آنوقت چند نفر را ميآورند در فيلم با آنها صحبت ميكنند كه آيا ميشه جلوي يك چنين پديدهاي را گرفت كه ما از بين نريم. آنها با همة عقلشون و فكرشون، احمقانه جواب ميدهند. خيال ميكنند كاريست عادي، روي طبيعت پيش ميآد. ميگند بعله ميشه بعضي از پديدههاي قطعي و پيشگوئيهاي قطعي را جلوش را گرفت و اظهار ميكنند بعله ميشه. و اينها الان به فكر اين معنا هستند و حال اينكه روايت هم داره، خداي تعالي هم در قرآن فرموده و نريد ان نمن الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين و نري فرعون، فرعون يك كلمهاي است مال شاه مصر نيست. فرعون هر طاغوتي كه، در تفاسير آمده، هر طاغوتي كه در زمان خودش ظلم بكنه، اين فرعونه و نري فرعون و هامان و جنودهما منكم ما كانوا يحضرون. و انشاء الله اين افق روشنه و اميدواريم كه پيرمردترين مردم اين مجلس لااقل، زنده باشند. خدا رحمت كنه مرحوم آية الله العظمي خوئي را با يكي از علماي تقريبا هشتاد سالة زمان ما. ايشان در خواب ديده بود مرحوم آية الله خوئي را بعد از فوتشون. ايشان فرموده بودند ما كه رفتيم ولي خوشا به حال تو كه زنده هستي تا زمان ظهور. البته خوابه. اعتباري از نظر من خواب زياد نداره. ولي خوب بشارتي است و انشاء الله اين بشارت هست.
يكي از دوستان يك وقتي از من سؤال ميكرد فلاني چقدر مانده اين خورشيد طلوع كنه؟ گفتم هيچوقت شده ازخواب بلند بشيد و نزديك باشه آفتاب طلوع بكنه، وقت وضو گرفتن نداشته باشي. همانجا تيمم كن نمازت را بخون يك همچين وقتي. حالا نميخوام تعيين وقت بكنم ولي خيلي نزديكه. تمام علائمي كه توي كتب مناهم ذكر شده از وجود مقدس حجة ابن الحسن جز علائم مقارن ظهور، همهاش انجام شده. همهاش انجام شده و نور مقدس حضرت ديگه طوري روشن كرده عالم را كه مسيحيها انتظارش را ميكشند.
من يك جملهاي بهتون عرض كنم. شايد سال گذشته اينجا گفته باشم. در يك سمپوزيومي بود در يونان وقتي كه من مطلبم را در همين ارتباط ارائه دادم در آن اجلاسي كه تمام علماي مسيحي باصطلاح مسيحي آمده بودند در آتن و علماي اسلام، سني و شيعه جمع شده بودند. وقتي اين مطلب راجع به مصلح آخر الزمان بحث كردم، در اين كتاب مصلح آخر الزمان نوشتم، جمعي از اينها بلند شدند گفتند اين مسئله بسيار مهمه. بايد رويش بحثهاي زيادي كرد و يك كنفرانسي مخصوص اين موضوع بايد قرار داد. ما همه معتقديم كه حضرت مهدي عليه الصلاة و السلام (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم) ميآد و ما هم انتظارش را داريم. ما كنار دريا هستيم و قدر آب را نميدانيم. هر چيزي را انسان زياد ديد يا زياد شنيد، ديگه براش اهميت قائل نميشه. و الا هزار جلد كتاب دربارة حضرت مهدي نوشته شده، شايد تمام عرض كردم نميدونم توي اين مجلس بود عرض كردم يا جاي ديگه بود كه آنقدري كه امروز مردم معتقد به امام زمانند و حجت حق هستند و مصلح آخر الزمان هستند، به وجود پيغمبر اسلام آنقدر اعتقاد ندارند.
نور روشن كرده عالم را و اميدواريم انشاء الله با چشممون، با همين دو چشم ضعيفمون ببينيم خورشيد جمالش ظاهر ميشه. الهي آمين. و انشاء الله شما آقايان همهاتون از ياران خوب آن حضرت خواهيد بود و بدانيد خدا شماها را خيلي دوستتون داره. من يك وقتي اين مطلبم بيشتر ميخواستم دربارة اين مطلب صحبت كنم كه خدا بندگانش را خيلي دوست داره. خيلي دوست داره. يعني يك دفعه اگر بگي خدايا قربانت بشم، شايد خدا ده برابر به تو اظهار محبت بكنه. خدا بندگانش را خيلي دوست داره و من يك روشي دارم، مخصوصا با دوستاني كه نزديكتر هستند و بيشتر با من مأنوسند، محبت خدا را در دل دوستان خدا جا ميخوام بدم. چون شماها حالا مردمي نيستيد كه با ترس، با وعدة عذاب بخوايد عبادت كنيد. با محبت بهتر كار ميكنيد و اين را هم بدانيد كه خداي تعالي خودش را بوسيلة قرآنش، بوسيلة انبيا ميخواسته محب شما نشان بده. ببينيد سراسر قرآن، همه جا ميگه بسم الله الرحمن الرحيم. خداي مهربان، خداي رحمان يعني خداي مهربان. خداي رحيم يعني خداي مهربان. الحمد لله رب العالمين، الرحمن الرحيم. باز دو مرتبه همين را تكرار ميكنه. در تمام سورههاي قرآن، يك سورة برائته. آنهم بسم الله القاسم الجبارين، بسم الله المتكبر القهار هست خداي تعالي اينها. ولي نميخواد زياد بندگانش را از اين كلمات بترسانه. به خود حضرت حق قسم كه انسان تا انس با خدا نگيره، لذت محبت پروردگار را نميتونه بفهمه.
يكي نقل ميكرد. ميگفت همينطور روي پشت بام خوابيده بودم. چشمهام باز بود. به زبان عوامي خودم ميگفتم خدا جانم، خدا جانم اين را تكرار ميكردم. ميگفت يك دفعه ديدم تمام آسمان با اين خط نوراني نوشته شد جانم جانم جانم. به خدا قسم اينه خدا. حالا نميخوام عرض كنم اين نوشتهها از طرف خدا بود. ولي ميگفت كه اين شخص ميگفت. به خدا خيلي بي انصافيه خدايي كه نعمت بهمون داده، مهرباني به اين حد داره و ما را اينهمه دوست داره. در عين حال هر كاري را كه ميدونيم بدش ميآد بكنيم و هر كاري را كه خوشش ميآد نكنيم. اين خيلي بده. من يك وقتي مثل ميزدم براي يكي. گفتم يك كسي يك سفرة مفصلي براي شما انداخته باشه و براي شما هم همه جور غذا گذاشته باشه و دم در هم آمده به شما خير مقدم ميگه و احترام ميكنه ميگه اينقدر من تو را دوست دارم كه اگر يك سيلي هم به صورتم بزني من چيزي نميگم. چه آدم پستي بايد باشي كه بگي حالا كه سيلي آزاد شد ما چند تا سيلي به صاحبخانه بزنيم. به خدا قسم معصيتهاي ما اينطوريه. خداي تعالي گاهي از بي محبتيهاي ما صداش بلند ميشه. من گاهي اين مثال را زدم. ولي خدا ميدونه دقيقا اين مثال صحيحه.
شما مغازة نانوائي رفتيد؟ بله. سر صف وايستاديد. صف پيش رفته نوبت شما شده. صاحب مغازه ميگه برو عقب. ميري باز آخر صف ميايستي. باز ميآئي جلو باز ميگه برو عقب. باز دو مرتبه ميرسي. وقتي نوبت شما ميشه كه نونها تموم شده، يك مشت نون سوخته آنجا روي ميزش هست آنها را جمع ميكنه ميده به شما. ميخوايد بگم چه جوري ما اينجوريم نسبت به خدا؟ پانزده سال كه اصلا نوبت خدا نيست، بچه هستيم و بازي ميكنيم. بعد كه نوبت خدا ميشه عقب. نقدا امتحان داريم، مدرسه داريم، دبيرستان داريم، دانشگاه داريم. خيلي خوب. درسها تمام ميشه. باز بريد عقب حالا نقدا ميخوايم مطبي، تشكيلاتي، دفتري، فلان. ميره عقب. آخرش آخرش حالا نوبت خدا. حالا يا روزانه بخوايم حساب كنيم اينطوره. مثلا از صبح تا ظهر كارهايت را كردي. اذان ميگويند نوبت خدا شده، برو عقب. نهار بخوريم حالا. نهارش را ميخوره باز نوبت خدا ميشه باز برو عقب. دم غروب يك نماز عين آن نون سوختهها. يك نماز سر و دست و پا شكسته، ناراحت هم هستيم كه اين نماز هم دست از سر ما برنميداره. خداي تعالي گاهي انسان، من كه دلم ميسوزه. يعني از اعمال خودم حتي خداي تعالي ميگه الم يعلن الذين آمنوا ان تخشع قلوبهم بذكر الله. همان مثلا چند دفعه به اين مشتري گفته باشيد برو عقب، اين ميگه نوبت ما نشد. الم يعلنن الذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله معناش اينه كه نوبت ما نشد. نوبت اين نشد كه شما با خدا هم ارتباطي برقرار كنيد. آن دزد نيمه شب يك عمري برش گذشته، دزدي كرده ديد يك نفر در نماز شبش اين آية شريفه را ميخونه. بدنش لرزيد. گفت خدايا چرا آنه آنه. يعني نوبتت شده. من ديگه فهميدم. آن نانوايي كه هر چي بي انصاف باشه، يك شخص، يك شخص معمولي بگه نوبت ما نشد؟ چرا آقا جون نوبت تو هست بيا نونت را بهت بدم. ما اينجوريم. ولي در عين حال خدا دوستتون داره. خيلي هم دوستتون داره. ميگيد نه؟ يك ناز بكنيد براي خدا ببينيد چي ميكنه. يك چند روز با خدا دقيقا ارتباط برقرار كنيد ببينيد چه نشاطي پيدا ميكنيد. چقدر دلتون روشن ميشه. چقدر خدا با شما حرف ميزنه. آواز خدا هميشه در گوش دل است.
نام مقدس حضرت علي بن موسي الرضا را بردند در اين مجلس. و اي كاش ما شيعة علي بن موسي الرضا بوديم. حضرت علي بن موسي الرضا عليه الصلاة و السلام غريبه. اين غربت به آن معنا نيست كه بعضي فكر ميكنند زائر نداره. شما هر يكي از معصومين را نگاه كنيد ميبيند بالاخره يا با همند يا نزديك به همند. در مدينه بريد چهار تا امام با همند. كنار يكديگر قبرشون هست. كربلا نزديك نجفه، كاظمين دو تا امام، سامرا دو تا امام. كسي كه خيلي دوره، اگر چه اين دوري سبب شده كه يك عالمي، يك دنيايي به فيض برسند. اما حضرت رضا صلواة الله عليه لا يزورها الا الخواص من الشيعه. اين بضعة پيغمبر، اين پارة تن پيغمبر را زيارت نميكند مگر خواص از شيعه. در يك روايت علي بن ابيطالب ميفرمايد ستدفن رجل من ولدي بارض خراسان يقال لها طوس اسمه اسمي و اسم ابيه اسم عمران موسي. علي فمن زاره في غربته غفر الله له ذنوبه. ما تقدم منها و ما تأخر ولو كان بمثل عدد النجوم و قطر الامطار و ورق الاشجار. در روايات متعددي هزار حج ثواب زيارت علي بن موسي الرضا را قرار دادند. زيارت كنيد حضرت رضا را. كساني كه امكانات دارند، اقلا ماهي يكدفعه يا سالي دو سه دفعه لااقل بايد زيارت كنند حضرت رضا را. نزديك وفات حضرت علي بن موسي الرضاست. روز بيست و نهم اين ماه يا روز آخر اين ماه وفات علي بن موسي الرضاست. خوب به اباصلت فرمود من ميرم به مجلس مأمون. وقتي برگشتم اگر عبا را به سرم كشيده بودم، با من حرف نزن. ولي بدان كه بي آقا شدي. ميگه حضرت وارد شد. من بيرون ايستاده بودم. وقتي كه حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام از مجلس مأمون بيرون آمد عبا را ديدم به سرش كشيده. پشت سر حضرت آمدم. وارد خانه شديم. حضرت دستور فرمود درها را ببندند. بعضي فكر ميكنند كه حضرت كسي را نداشته به ديدنش بياد. ولي من اينطور فكر ميكنم چون مردم مشهد و مردم خراسان آنوقت و آنقدر علاقه به علي بن موسي الرضا داشتند. اگر احساس ميكردند حضرت كسالتي داره، همه ميآمدند. طبعا سؤال ميكردند كه شما چه كسالتي داريد؟ حضرت ناگزير بود كه بگه من را مأمون زهر داده. لذا درها را بست كه آبروي دشمنش را نبره. از امام جواد عليه الصلاة و السلام سؤال كردند كه چرا پدر شما را رضا گفتند؟ فرمود بخاطر اينكه دوست و دشمن را از خودش راضي نگه ميداشت. يتململ تململ السرير. مانند مارگزيده به خودش ميپيچه. ميگه من متحير در ميان خانه ايستاده بودم. يك وقت ديدم جواني كه شبيهترين مردم است به علي بن موسي الرضا وارد خانه شد. گفتم آقا من كه درها را بسته بودم. فرمود همان كسي كه از مدينه به طوس به يك چشم بهم زدن مرا آورده است، از در بسته هم ميتواند وارد كند. دانستم امام جواده. وارد حجره شد. علي بن موسي الرضا از جا برخاست فرزند عزيزش را در بغل گرفت. حتي علي يبكيان حتي عشي عليهما. در روز عاشورا هم ابي عبد الله الحسين بدن فرزندش را در بغل گرفت. اما علي اكبر فرقش شكافته، بدنش تير خورده، كه عبارت حديث و مقتل اين است كه قطعوه بسيوفه اربا اربا. بدن علي اكبر را اين دشمنان با شمشيرشون قطعه قطعه كرده بودند. لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم. پروردگارا به آبروي آقامون حجة ابن الحسن، چشمهاي ما را به جمال آن حضرت روشن و منور بفرما. الهي آمين. ما را از بهترين ياران آن حضرت قرار بده. الهي آمين. مسئولين اين مملكت، رهبر عزيزمون در پناه امام زمان حفظ بفرما. الهي آمين.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.