شب ۱۴ جمادی الاول ۱۴۲۰

أَعُوذُ ‌بِاللّه‌ مِنَ الشَّيطَانِ الرَّجِيم

بِسمِ‌اللّه‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِيم

أَلحَمدُ لِلّه رَبِّ الْعالَمين وَ الصَّلوةُ وَ السَّلام عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلي آلِه الطّيّبين الطَّاهرِين لاسِيُّمَا عَلي بَقيِةَ اللّه فِي الْعَالَمِينَ رُوحي وَ أَرواحُ العَالَمِينَ لِتُرابِ مَقدَمِه الفِداء وَ اللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلي أَعدَائِهم أَجمَعين مِنَ الآن إلي قِيامِ يَومِ الدّين.

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّيطَانِ الرَّجِيمِ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» (و حقّ صاحب قرابت را ادا كن. سوره اسراء، آیه26)

ظالم ترین فرد کسی است که حق خداوند را منظور نکند

یکی از وظایف انسان در دنیا این است که اگر هر کسی که حقّی به انسان دارد، حق او را ادا کند. در مرحله‌ی اول باید انسان اقرار به حق دیگران داشته باشد. اگر انسان حقوق دیگران را پایمال کرد، این شخص از ظالم‌ترین افراد است. اگر انسان حق خدا را ضایع کند و به خدای تعالی شرک بورزد، از همه‌ی افرادی که روی کره‌ی زمین هستند این شخص ظالم‌تر است. در قرآن می‌فرماید: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا» (سوره انعام(6)، آیه21) یا «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» (سوره لقمان(31)، آیه13)؛ شرک، ظلم بزرگی است. ظالم‌ترین افراد آن کسانی هستند که به خداوند افتراء می‌زنند. پس آن کسی که حق خدا را منظور نکند از هر فردی در عالم ظالم‌تر است. حالا یک نفر مثل فرعون است که می‌گوید: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى» (سوره نازعات(79)، آیه24) و به هیچ‌وجه خدا را منظور نمی‌کند و عظمت پروردگار را در نظر نمی‌گیرد، یکی هم هست که آن عرضه را ندارد، آن قدرت را ندارد، مردم را، هوای نفسش را، شیطان را، در مقابل خدا قرار می‌دهد و حقوق الهی را پایمال می‌کند. این هم یک فرد است. فرقی هم بین این فرد و آن فرد نیست؛ این هم ظالم‌ترین افراد است، آن هم ظالم‌ترین افراد است.

اگر ما به آن­هایی که بر فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها ظلم کردند، می‌گوییم: اشقی الاشقیاء یا اشقی الاوّلین، به خاطر این است که این­ها در حقیقت ظلم به خدا کرده‌اند، همان‌طوری که در آن روایت سنی و شیعه نقل کرده‌اند که پیغمبر اکرم فرمود: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی ‏فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی» (بحارالانوار ، ج27، ص62 و اعتقادات امامیه، صدوق، ص105 و البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج6، ص366: فاطمة بضعة مني … ويؤذيني ما آذاها)؛ کسی که فاطمه‌ی زهرا را اذیت کند، من را اذیت کرده و هر کسی مرا اذیت کند، خدا را اذیت کرده است. کسی که حق فاطمه را ضایع کند، حق پیغمبر را ضایع کرده و کسی که حق پیغمبر را ضایع کند، حق خدا را ضایع کرده است، این شخصی که حق فاطمه‌ی زهرا را ضایع کرده، حق علی بن ابی طالب را ضایع کرده، در حقیقت اشقی الاشقیاء است، ظالم‌ترین افراد است.

در زیارت عاشورا که می‌گوییم: «اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» (کامل الزیارات، ص178 و بحارالانوار، ج98، ص295 و مفاتيح الجنان، زيارت عاشورا)، این اوّل ظالم، هم از نظر قدمت زمانی اوّل ظالم است هم از نظر کیفیّت ظلم، اوّل ظالم است.

حق کسی را در دنیا ندیده نگیریم

کوشش بکنیم در دنیا حق کسی را -چون این­ها همه در یک ردیف واقع می­ شوند- حقی را به طور کلی نادیده نگیریم، پایمال نکنیم و هر کسی هر حقّی به گردن ما دارد، حقش را ادا کنیم. اگر یک کسی این­طوری شد که این آیه‌ی شریفه­ را خوب توجه کرد، درست است که حالا معنایش، تفسیرش مربوط به یک بحث دیگری است که عرض می­ کنم، اما اگر به این آیه عمل کرد: ««وَ آتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»؛ به صاحب قرابت حقش را بده، حق مردم را ادا کن، حق خدا را بده، حق همسایه را ادا کن، همین­طور حقوق مختلفی در مقابل ما هست، هم باید به آن حقوق اقرار کنیم و هم باید آن حقوق را ادا کنیم. اگر یک انسانی حقوق دیگران را در نظر نگرفت، این انسان نیست، حیوانات هم همین‌طورند، حیوانات حق همدیگر را رعایت نمی‌کنند، ولو این­که بعضی از حیوانات قلمروی یکدیگر را نگه ­می‌دارند، حفظ می ­کنند، رعایت می­ کنند ولی گاهی می‌شود انسان از حیوانات هم پست‌تر است: «أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (سوره اعراف(7)، آیه179).

اگر کسی اقرار به حق دیگران نکند مشمول لعنت خدا می­ شود

انسان در مرحله‌ی اول حق را باید اقرار بکند، حقوق دیگران را اقرار کند. در محکمه اگر شما خودت می‌دانی که اهل ظلم هستی و ظلم کرده‌ای، این­جا اقرار کن. در روایت دارد: «قُلِ الْحَقَّ وَ لَوْ کان عَلَیک» (قُلِ‏ الْحَقَ‏ وَ لَوْ عَلَى نَفْسِك‏.امالی الصدوق، ص72 و بحارالانوار، ج16، ص99. قُلِ‏ الْحَقَ‏ وَ إِنْ كَانَ فِيهِ هَلَاكُكَ فَإِنَّ فِيهِ نَجَاتَكَ وَ دَعِ الْبَاطِلَ وَ إِنْ كَانَ فِيهِ نَجَاتُكَ فَإِنَّ فِيهِ هَلَاكَك‏.بحارالانوار، ج2، ص79)؛ حق را بگو ولو این­که علیه تو باشد، به ضرر تو باشد. یک مسلمان باید این­طوری باشد. اقرار به حق؛ خدا حق است یا نه؟ بله، اقرار کن. پیغمبر اسلام حق است یا نه؟ بله، اقرار کن.

در جریان مباهله وقتی پیغمبر اکرم با نصارا بحث کرد، همه‌ی حقایق اسلام را برای آن­ها اثبات کرد. اشکال کار آن­ها این بود که به حق اقرار نکردند تا پیغمبر اکرم از جانب خدا مأمور شد که مسئله‌ی مباهله را ترتیب بدهد: «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ» (سوره آل عمران(3)، آیه61). ببینید یک علمی از طرف خدا آمده و این را هم پیغمبر اکرم ارائه کرد اما افراد لجوج زیر بار نرفتند، «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»(همان)؛ اگر این­ها اقرار نکردند، حاضر نشدند به حق اقرار کنند، با این­ها مباهله کن، لعنت خدا را بر دروغ‌گوها قرار بده، خداوند هم عمل می‌کند. از این آیه‌ی شریفه ما یک نتیجه‌ای برمی‌داریم که این آیه‌ی شریفه به ما می‌گوید که اگر کسی متوجه حقّی شد و به آن حق اقرار نکرد، تسلیم در مقابل آن حق نشد، لعنت خدا بر او خواهد بود. لعنت یعنی چه؟ لعنت فحش نیست؛ یعنی از رحمت خدا دور می‌شود. از رحمت خدا هم اگر کسی دور شد، بدبخت است، بیچاره است. الآن که ما این­جا سالم نشسته‌ایم، چون شامل رحمت پروردگار هستیم، ما اگر روزی­مان فراوان است مشمول رحمت پروردگار هستیم، هر چه نعمت الآن به ما رسیده مشمول رحمت پرودگاریم. اگر ما به حق اقرار نکردیم، فرقی هم نمی­ کند این حق، حق خدا و پیغمبر باشد [یا حق دیگری]؛ چون آدم حق‌نشناس نباید باشد، [از رحمت خداوند دور هستیم]. چه فرقی می‌کند انسان حق خدا را نشناسد یا حق زیردستش را نشناسد. البته فرقش این است که اگر انسان حق الهی را منظور نکند، خیلی از رحمت خدا دور می‌شود و اگر حق زیردستش را منظور نکند کمتر، ولی هر دوی اینها انسان را از رحمت خداوند دور می‌کند: «فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ»، لعنت خدا، ما این­که می‌گوییم خدا شمر و یزید و امثال آن را لعنت کند؛ یعنی خدا این­ها را از رحمت خودش دور کند.

بدترین بدبختی این است که دریچه‌ی دل انسان به معنویات باز نشود

اگر از رحمت دور شدیم، هم در دنیا بدبخت هستیم هم در آخرت. در آخرت به جهنم می‌رود اگر کسی ملعون واقع شد، در دنیا هم بدبختی‌های مختلف که بدترینش این است که دریچه‌ی دلش به معنویات دیگر باز نمی‌شود. فکر نکنید بدبختی همین است ­که ما مثلاً فرض کنید مریض سختی باشیم، گرسنه باشیم یا مثلاً وضع مالی­مان یک طوری باشد، نه، بدبختی گاهی این است که انسان از معنویات هیچ خبر ندارد؛ عین حیوانات صبح می­ رود کار می‌کند تا شب، یک چیزی به دست می‌آورد، می‌خورد، می‌خوابد، تولید مثل می‌کند؛ همین است. پنجاه سال قبل هم همین­طور بوده حالا هم همین­طور است! بیست سال قبل هم همین­طور بوده، الآن هم همین­طور است! «مَن ساوى يَوماهُ فَهُوَ مَغبونٌ»؛ کسی که دو روزش مساوی باشد، در دنیا ضرر کرده. البته منظور از روز در این­جا بیست‌ و چهار یا مثلاً دوازده ساعت نیست، روز یعنی زمان؛ باید زمان قبل­تان با زمان حالایتان فرق داشته باشد. اگر پست‌تر شدی که ملعونی، معلوم است که از رحمت خدا دوری؛ یعنی خدا دیگر به تو ترحم نکرده؛ چون ملعون معنایش این است و اگر مساوی باشد مغبونی. (قَالَ موسي بن جعفر عليهماالسلام: مَنِ اسْتَوَى يَوْمَاه فَهوَ مَغْبُونٌ وَ مَنْ كَانَ آخِرُ يَوْمَيْه شَرَّهمَا فَهوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفِ الزِّيَادَةَ فِي نَفْسِه فَهوَ فِي نُقْصَانٍ وَ مَنْ كَانَ إِلَى النُّقْصَانِ فَالْمَوْتُ خَيْرٌ لَه مِنَ الْحَيَاةِ.بحارالانوار، ج75، ص327). باید چه طوری باشد؟ باید روز بعدت بهتر از روز قبلت باشد.

هر کس حق دیگری را -حالا دیگری خدا باشد یا هر یک از ائمه‌ی اطهار علیهم الصلاة و السلام باشد یا حتی زیردستتان باشد- حقش را رعایت نکردی، به همان اندازه ملعونی، همان اندازه خدا رحمتش را از تو باز می‌دارد و وقتی رحمت پروردگار از انسان گرفته شد، انسان بیچاره است، نمی‌تواند پیشرفت‌های روحی بکند.

علت عدم پیشرفت روحی

بعضی از دوستان گاهی می­آیند از من می‌پرسند که چرا ما پیشرفتی نداریم؟ گاهی گرفتاری‌هایی دارند، به آن­ها عرض می­ کنیم علتش این است که لابد تو رعایت حقوق کسی را نکرده‌ای، یکی­ اش این است، لابد تو مشکلی با مردم داری، یک کسی همیشه از تو دل­گرفته است. افراد خوب و متقی و آن­هایی که به کمالات می‌رسند، آن­هایی هستند که حقوق دیگران را اقرار می‌کنند و حق آن­ها را هم ادا می‌کنند. خدای تعالی در این جمله از قرآن می‌فرماید: ای پیغمبر «وَ آتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»، چون در میان مردم آن کسی که به تو نزدیک‌تر است بیشتر باید رعایت بشود. شما یک واجب النفقه دارید، یک مستحب النفقه. واجب النفقه آن­هایی هستند که زیر ولایت تو زندگی می‌کنند: زنت، فرزندت، این­ها باید حقوق­شان را ادا کنی. باید کار بکنید، فعالیت بکنید، کسب حلال بکنید و زندگی این­ها را تأمین بکنید

معنای تقدیر معیشت

که یکی از مسائلی که خیلی افراد اهل تقوا ممکن است کمتر رعایت بکنند، این مسئله است که تقدیر معیشت نمی‌کنند. فرمود: «الکَمالُ کُلُّ الکَمالِ اَلتَفَقَّهُ في الدّين وَ الصَّبرُ عَلی النائِبَة وَ التَقدير المَعيشَة»(الكافي(ط-الإسلامية)، ج1، ص32 و بحارالانوار، ج75، ص172). تقدیر معیشت یعنی به اندازه‌ای که خرج داری، کوشش کن درآمد هم داشته باشی. تقدیر یعنی اندازه‌گیری. ماهی مثلاً پنجاه هزار تومان خرج خانه‌ات هست، پنجاه هزار تومان هم باید حتماً در بیاوری و الا کم کم ورشکست می­ شوی، یا به عکس بگوییم: اگر در ماه پنجاه هزار تومان درآمد داری، همان اندازه خرج کن، زیادی خرج کردی، باز به اشکال برخورد می­ کنی، قناعت کن. اگر بیشتر درآمد داری، توسعه بده به خانواده‌ات. اگر زیادتر از توسعه‌ی به خانواده‌ات داری انفاق کن. چه چیزی بهتر از این­که انسان یک خرده به خودش فشار بیاورد کار زیادتری بکند، فعالیت داشته باشد، ثروتی به دست بیاورد -که همه‌ی ائمه و انبیاء حتی همین‌طور بوده‌اند- و انفاق کند. نگوئید که ثروت نباید به دست آورد، نباید داشت! این حرف‌های متصوفه است که می‌گویند: انسان باید فقیر باشد! تمام انبیاء و تمام اولیاء خدا ثروت‌های زیادی داشتند منتها ثروتی که انسان زیاد داشته باشد اگر ممسک باشد بد است: «وَ لَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ» (سوره إسراء(17)، آیه29)؛ خدا به پیغمبر اکرم می‌فرماید که دستت را بسته قرار نده. به قول ما مچت باز باشد، دستت باز باشد، «وَ لَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ»(همان)؛ یک طوری هم نباشد که همه‌ی زندگی‌ات را بدهی به دیگران و زن و بچه‌ات گرسنه باشند. اگر می‌بینید در جریان «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا»(سوره انسان(76)، آیه8) که علی ابن ابی­ طالب افطارش را به یتیم و اسیر و مسکین داد و فاطمه‌ی زهرا هم داد، امام حسن و امام حسین هم دادند، حضرت امیر آن­ها را مجبور نکرد، آن­ها هم مثل علی ابن ابی ­طالب فکر می‌کردند؛ یعنی معصومین هیچ وقت با هم اختلاف ندارند، آن هم مثل او فکر می‌کرد او هم داد. فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها هم داد، امام حسن و امام حسین هم دادند، این­طوری بوده، نه این­که بیاید غذای زن و فرزند واجب النفقه‌اش رو بگیرد و آن­ها را گرسنه بگذارد و بدهد به مسکین و یتیم و اسیر، این کار اصلاً حرام است. کوشش کنید که تقدیر معیشت بکنید، حساب بکنید به اندازه‌ای که درمی­ آورید خرج کنید، زیادتر هم نه. به اندازه‌ای که خرج می‌کنید، درآورید. حالا این دوتا با هم فرقی نمی­ کند و انسان باید تقدیر معیشت داشته باشد، حقوق مردم را به آن­ها بپردازد، در صراط مستقیم دین قرار بگیرد.

اهمیت صراط مستقیم دین

یکی از مسائلی که خیلی مهم است، ما در هر نماز از خدا می‌خواهیم که «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ»(سوره حمد(1)، آیه6)؛ خدایا ما را در راه راست قرار بده. آخر انسان ممکن است گاهی در یک راه انحرافی بیفتد و خیال کند راه راستی را دارد می­ رود. یک مختصر، یک متر از راه راست انحراف پیدا کند، ممکن است وقتی که قرار است به مقصد برسد، مثلاً بناست صد کیلومتر راه برود در سر صد کیلومتری یک فاصله‌ی زیادی از آن راهی که می­ خواسته برود دور بیفتد. «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ»، خب «صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِم»(سوره حمد(1)، آیه7)؛ صراط کسانی که به آن­ها نعمت داده‌ای. چه نعمتی؟ نعمت حق‌شناسی، نعمت حق‌گویی؛ «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ» این را شیعه و سنی نقل کرده‌اند (بحارالانوار، ج38، ص188 و إعلام الوری بأعلام الهدی، ص159. منابع اهل تسنن: فإني سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول علي مع الحق أو الحق مع علي حيث كان.مجمع الزوائد، هیثمی، ج7، ص235.عن أبي سعيد التميمي عن أبي ثابت مولى أبي ذر قال: دخلت على أم سلمة فرأيتها تبكي و تذكر عليا. و قالت: سمعت رسول الله صلى الله عليه و [آله و] سلم يقول: علي مع الحق و الحق مع علي، و لن يفترقا حتى يردا علي الحوض يوم القيامة.تاریخ بغداد،‌خطیب بغدادی، ج14، ص322 و تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج42، ص449. استأذن أبو ثابت مولى علي رضي الله عنه على أم سلمة فقالت: مرحباً بك يا أبا ثابت ثم قالت: يا أبا ثابت أين طار قلبك حين طارت القلوب مطيرها قال: تبع علياً قالت: وفقت والذي نفسي بيده لقد سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول: علي مع الحق و القرآن و الحق و القرآن مع علي و لن يتفرقا حتى يردا على الحوض.ربیع الابرار و نصوص الاخبار، زمخشری، ج2، ص173). حق همیشه با علی بن ابی­ طالب است و علی همیشه با حق است و این­ها با هم دور می‌زنند، هر جا علی بود، حق هم آن­جاست. بنابراین «صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ» منظور علی بن ابی ­طالب و فرزندانش هستند، «غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ»(سوره حمد(1)، آیه7)؛ راه افرادی که مورد غضب واقع شدند رفتند، نه، آن را من نمی­ خواهم. چه کسانی مورد غضب واقع شده‌اند؟ یهود؛ یکی از دسته‌های خیلی بارزش یهود هستند. در سراسر کتاب تورات اگر نگاه بکنید، یک کلمه درباره‌ی قیامت، آخرت، معنویت دیده نمی‌شود، همه­­ اش مربوط به دنیا است (غَيْرِ الْمَغْضُوبِ‏ عَلَيْهِمْ‏ الْيَهُودِ وَ غَيْرِ الضَّالِّينَ النَّصَارَى‏.تفسیر العیاشی، ج1، ص22 و بحارالانوار، ج82، ص21)! در انجیل هم باز نگاه بکنید، همه‌اش مربوط به رهبانیّت، آخرت، این­هاست! آن­ها از آن طرف افتاده‌اند و این­ها هم از این طرف، که یهودی‌ها به جنبه‌های مادی عمل می‌کنند ولی نصارا عمل نمی‌کنند.

ما می‌خواهیم به صراط مستقیم برویم؛ صراط مستقیمی که ائمه‌ی اطهار رفته‌اند. یک مسلمان حق ندارد که یک کاری بکند که مورد تأیید ائمه‌ی اطهار نباشد و الا از صراط مستقیم اقلاً احتمال دارد که خارج بشود. این‌گونه است.

بیشتر چیزهایی که به آن عادت کرده‌ایم، از صراط مستقیم خارج است

ما یک وقتی حدود صدتا از چیزهایی که به آن عادت کرده‌ایم و از صراط مستقیم خارج است و حتی از عقل هم دور است و ما در زندگی‌های­مان انجام می‌دهیم [لیست کرده بودیم] که من نمی‌‌خواهم توضیح بدهم. شما خودتان بنشینید حساب کنید ببینید اعمالی که یقین دارید که خدا و پیغمبر نگفته، چقدر در زندگی‌های شما است؟ نگفته‌اند، می‌دانید نگفته‌اند. سیزده­ بدر گفته‌اند مستحب است یا واجب است یا امثال آن­که مثلاً شما بروید به سیزده ­بدر؟ هفت ‌سین را واجب کرده‌اند؟ مستحب کرده‌اند؟ فرض کنید شب چهارشنبه ‌سوری از روی آتش پریدن واجب است؟ مستحب است؟ چگونه است؟ ائمه فرموده‌اند این کارها را بکنید؟ این­قدر هم ما به آن اهتمام داریم! این دو سه ­تا نمونه را من به شما عرض کردم برای این­که بقیه‌اش را شما خودتان تحقیق کنید. نزدیک صد تا چیز از این قبیل، همه‌ی ما مردم شیعه داریم که خودمان یقین داریم مورد تأیید ائمه‌ی اطهار و خاندان عصمت و طهارت نیست. حالا لحظه‌ی سال تحویل در آن بحث است ما آن را نمی­ گوئیم ولی این­ها که دیگر حرفی در آن نیست؛ می‌فهمیم که آقا شب چهارشنبه‌ سوری روی آتش پریدن نه خدا گفته، نه پیغمبر گفته، نه ائمه‌ی اطهار! یقین نداریم؟ چه کسی هست در این مجلس که شک داشته باشد شاید یک کدام از ائمه­ فرموده باشند که ما باید از روی آتش بپریم؟ و امثال این زیاد داریم در زندگی­های­مان و درمراسم‌مان حتی در مراسمی که شروع زندگی است مثل مسئله‌ی ازدواج. این آغاز زندگی جدیدی است برای انسان، این توأم با معصیت و خرافات اگر بود، خیلی برای انسان بدبختی‌ به وجود می‌آورد، اگر از صراط مستقیم خارج شد، خیلی انسان کج می ­رود و عرض کردم حالا من بخواهم بشمارم برای شما خیلی زیاد می­ شود. بعضی­هایش هم شاید شما دوستانی که در مجلس نشسته‌اید قبول نکنید.

صراط مستقیم و معنای تقیّه و کنارگذر در صراط مستقیم

ما باید از خدا بخواهیم که ما را در صراط مستقیم قرار بدهد. فکرمان را، عقایدمان را، اعمال‌مان را، همه‌ی این­ها در صراط مستقیم باشد. صراط مستقیم چیست؟ علی، فاطمه‌ی زهرا. خدا قلمش را بشکند یک نفری در یکی از روزنامه‌ها نوشته بود که الگوی زن‌های ما باید عایشه باشد نه فاطمه‌ی زهرا!! البته جسارت بود، خیلی بد بود، خیلی هم حرف زدند ولی عملاً ما همین‌طورها تقریبا هستیم! اعمال بعضی از زن‌ها آیا با کدام یک از این دو خانم، دو بانو بیشتر تطبیق می‌کند؟! آیا فاطمه‌ی زهرا این‌گونه آرایش می‌کرد می ­آمد بیرون؟! نستجیر بالله! فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها با مردها صحبت می‌کرد؟! نستجیر بالله! ما خیلی از صراط مستقیم خارجیم، حق از ما خیلی دور شده!

شب جمعه است، واقعاً دعا کنیم حضرت بقیةالله تشریف بیاورد ما را در صراط مستقیم بیندازد؛ چون تا او نیاید ما صددرصد در صراط مستقیم واقع نمی‌شویم، یعنی نمی‌توانیم گاهی واقع بشویم، گاهی حتی اولیای خدا را جوّی که مردم درست کرده‌اند، از صراط مستقیم خارج می‌کنند. من [این را] یک وقتی گفتم، یکی از دوستان گفت: چطور می‌شود؟! گفتم: یک جاده‌ای صاف، اتوبان، دارد جلو می‌رود، یک جای آن را آمده‌اند خراب کرده‌اند، شیاطین آمده‌اند یک جایی را خراب کرده‌اند، یک پلی را خراب کرده‌اند، از کنار این پل راهی را باز می­ کنند که مردم عبور ‌کنند. شما را از صراط مستقیم خارج می‌کنند؛ یعنی این راه حالا تا آن صاحب اصلی‌اش بیاید، این جاده، این آسفالت تا مدیرش بیاید، آن کسی که متصدی این کار است بیاید و راه راست را حفظ بکند، تو نقداً از این کنارگذر عبور کن. معنی تقیّه این است، که ائمه‌ی اطهار هم تقیّه می‌کردند؛ یعنی از کنارگذر فعلاً عبور کنید تا صاحب اصلی بیاید.

یک نمونه عرض می‌کنم زیاد داریم از این قبیل؛ به علی بن یقطین حضرت موسی بن جعفر می‌فرماید: امروز وضویت را مانند وضوی سنی‌ها بگیر، هرجا هستی [حتی] در خانه‌ی خلوت! ای کاش ماها این­چنین مطیع بودیم. در خانه‌ی خلوت، خانه‌ی وزیر را چه کسی جرأت دارد کنترل کند؟! هارون الرشید هم به این کارها توجه ندارد، اتفاقاً همان روز توجه داشت. حضرت به او فرموده بودند: امروز وضویت را مانند سنی‌ها بگیر. این هم دست­ها را بالا زد و آب را این­گونه ریخت و مسح را هم، تمام سر و کله و داخل گوش، همه را مسح کرد و پایش را هم شست. دوربین هم گذاشته بودند، از پشت پنجره‌ای که باز خود صاحب‌خانه نمی­فهمید کارش را کنترل ‌کردند و بردند به هارون نشان دادند. گفت: پس به ما گفته بودند این شیعه است، طرز شیعه‌ها وضو می‌گیرد، معلوم شد نه این‌طور نیست. خونش را حفظ کردند (أَنَ عَلِيَ بْنَ يَقْطِينٍ كَتَبَ إِلَى الْإِمَامِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عليهماالسلام اخْتُلِفَ فِي الْمَسْحِ عَلَى الرِّجْلَيْنِ فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تَكْتُبَ مَا يَكُونُ عَمَلِي عَلَيْه فَعَلْتُ فَكَتَبَ أَبُو الْحَسَنِ عليه‌السلام الَّذِي آمُرُكَ بِه أَنْ تَتَمَضْمَضَ ثَلَاثاً وَ تَسْتَنْشِقَ ثَلَاثاً وَ تَغْسِلَ وَجْهكَ ثَلَاثاً وَ تُخَلِّلَ شَعْرَ لِحْيَتِكَ وَ تَغْسِلَ يَدَيْكَ ثَلَاثاً وَ تَمْسَحَ رَأْسَكَ كُلَّه وَ تَمْسَحَ ظَاهرَ أُذُنَيْكَ وَ بَاطِنَهمَا وَ تَغْسِلَ رِجْلَيْكَ ثَلَاثاً وَ لَا تُخَالِفَ ذَلِكَ إِلَى غَيْرِه فَامْتَثَلَ أَمْرَه وَ عَمِلَ عَلَيْه فَقَالَ الرَّشِيدُ يَوْماً أُحِبُّ أَنْ أَسْتَبْرِئَ أَمْرَ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ فَإِنَّهمْ يَقُولُونَ إِنَّه رَافِضِيٌّ وَ الرَّافِضَةُ يُخَفِّفُونَ فِي الْوُضُوءِ فَطَلَبَه فَنَاطَه بِشَيْ ءٍ مِنَ الشُّغُلِ فِي الدَّارِ حَتَّى دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ فَوَقَفَ الرَّشِيدُ مِنْ وَرَاءِ حَائِطِ الْحُجْرَةِ بِحَيْثُ يَرَى عَلِيَّ بْنَ يَقْطِينٍ وَ لَا يَرَاه هوَ وَ قَدْ بَعَثَ إِلَيْه بِالْمَاءِ لِلْوُضُوءِ فَتَوَضَّأَ كَمَا أَمَرَه مُوسَى عليه‌السلام فَقَامَ الرَّشِيدُ وَ قَالَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّكَ رَافِضِيٌّ فَوَرَدَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ بَعْدَ ذَلِكَ كِتَابُ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عليهماالسلام مِنَ الْآنَ تَوَضَّأْ كَمَا أَمَرَ اللَّه اغْسِلْ وَجْهكَ مَرَّةً فَرِيضَةً وَ أُخْرَى إِسْبَاغاً وَ اغْسِلْ يَدَيْكَ مِنَ الْمِرْفَقَيْنِ كَذَلِكَ وَ امْسَحْ مُقَدَّمَ رَأْسِكَ وَ ظَاهرَ قَدَمَيْكَ مِنْ فَضْلِ نَدَاوَةِ وَضُوئِكَ فَقَدْ زَالَ مَا يُخَافُ عَلَيْكَ.الخرائج و الجرائح، ج1، ص335 و بحارالانوار، ج48، ص136-137. على بن يقطين براى امام نامه‌اى نوشت و گفت: در مسح پا اختلاف شده است نظر خويش را برايم بنويسيد تا بر طبق آن عمل نمايم. حضرت كاظم عليه‌السّلام در جواب نوشتند: آنچه كه تو را به آن دستور مى دهم اين است كه: در وضو سه بار مضمضه كنى ، و سه بار استنشاق و سه بار صورت خود را بشويى و آب را به تمام محاسن برسانى. و دستهايت را سه بار بشويى و تمام سر خود را مسح كنى و همچنين دست خود را به درون و بيرون گوشهايت بكشى و پاهايت را سه بار بشويى و با ديگران مخالفت نكنى. على بن يقطين از امام عليه‌السّلام اطاعت نمود و همان گونه عمل كرد. روزى هارون گفت: مى خواهم على بن يقطين را تبرئه كنم؛ چون مى‌گويند او «رافضى» است و رافضى‌ها وضو را سبك انجام مى‌دهند. او را خواست و مشغولش كرد تا اينكه وقت نماز رسيد. هارون پشت ديوار ايستاد، در جايى كه على بن يقطين را مى‌ديد ولى خودش ديده نمى‌شد. براى على بن يقطين آب فرستاد تا وضو بگيرد. على بن يقطين همان طور كه امام عليه‌السّلام فرموده بود وضو گرفت. هارون آمد و گفت: كسى كه گفته است تو رافضى هستى، دروغ گفته است. بعد از آن ماجرا، از امام عليه‌السّلام نامه‌اى آمد كه اكنون همان گونه كه خداوند فرموده است وضو بگير؛ صورت خود را يك بار به خاطر واجب بودن آن و بار دوّم به خاطر مستحب بودنش، بشوى. و همچنين دستهاى خود را تا آرنج مى‌شويى و جلو سر و روى پاهاى خود را از باقى مانده آب وضو مسح مى‌نمايى؛ چون ديگر خطر برطرف شد.جلوه‌هاى اعجاز معصومين عليهم‌السلام، ص265-226). این دستور از جاده‌ی راست نمی‌رود، از کنارگذر است، حالا این­جا خراب است پرت می‌شوی، ماشینت در درّه می­ افتد، در دست ­انداز می­ افتی، از کنار برو. می‌بینید که حتی ائمه دوستان­شان برای برنامه …

امیدها داده‌اند که ان‌شاءالله به این زودی­ها حضرت ولی‌عصر تشریف بیاورد، دیگر او تقیّه ندارد. یعبدک لایشرک بک شیئا در دعای افتتاح می‌خوانیم که خدایا آقا را برسان و حکومت عدل جهانی برپا بشود و امام عصر ارواحنا فداه «یَعْبُدُکَ»؛ آن­چنان بندگی داشته باشد که «لا یُشْرِکُ بِکَ شَیْئاً» (زادالمعاد، ص89 و مفاتيح الجنان، دعاي افتتاح)؛ هیچ تقیّه‌ای نداشته باشد؛ این جاده‌ها را دیده‌اید که تازه آسفالت کرده‌اند، به آن رسیده‌اند، حتی کوچک‌ترین دست‌انداز ندارد، تکان ندارد، چقدر انسان زود می‌رسد به نسبت آن جاده ­هایی که دائم باید از کنار گذر رد شد، این پل خراب و آن قسمت آسفالتش خراب شده و این­ها! چقدر انسان سریع­تر می ­رسد، خدا می‌داند شماها هم به مقصد، به خدا، به معنویت، آن وقت آن­چنان سریع می­ رسید که می­ بینید ظرف یک ساعت صد و شصت کیلومتر راه رفته‌اید.

صاف و هموار شدن جاده صراط مستقیم دین بوسیله امام زمان ارواحنا فداه

اما حالا در این جاده‌ی خرابی که قبل از ظهور حضرت ولی عصر است، قرار داریم. شاید در یک ساعت مثلاً بیست کیلومتر بیشتر راه نرفته‌اید، چرا؟ به خاطر این‌که دست‌انداز دارد، مزاحم دارد، حرف مردم هست، مردم حرف می­ زنند، مگر انسان صددرصد می‌تواند درست حرکت کند؟ فرمود: «لا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا»؛ مؤمن، مؤمن واقعی در آخرالزمان نمی‌شود تا این­که پنجاه نفر راستگو بگویند: این دیوانه است. الآن شما صددرصد بخواهید به مستحباتت و واجباتت و کمالاتت عمل کنی و همیشه متوجه خدا باشی و همه‌ی کارها را طبق دستورات اسلام عمل کنی، ببین چقدر به تو می­ گویند! پنجاه نفر چیست، تمام مردم می‌گویند: این آقا مثل این­که یک خرده وضع روحی ­اش عوض شده! مثل این­­که روانی شده! این چه وضعی است که تو داری؟! این­طوری می­ گویند، این چه وضعی است که زنت دارد؟! چرا از مرد نامحرم فرار می‌کند؟! چرا نمی ­نشیند با مردها حرف بزند؟! چرا این‌طور خودش را پوشانده؟ تو سیاه­چال رفته؟ امثال این­ها. دیگر شماها بیشتر می‌شنوید؛ یعنی پیش ما کمتر جرأت می­ کنند این حرف‌ها را بزنند ولی شماها بیشتر می‌شنوید. لازم نیست بگویند: این دیوانه‌ی زنجیری است، می­ گویند: این عوضی است! همان عوضی هم که بگویند همان معنای دیوانه را دارد (امام صادق علیه‌السلام فرمودند: لَا يَكُونُ‏ الْمُؤْمِنُ‏ مُؤْمِناً حَتَّى يَكُونَ أَبْغَضَ عِنْدَ النَّاسِ مِنْ جِيفَةِ حِمَار.مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص286 و بحارالانوار، ج75، ص363).

من نمی‌خواهم بگویم الآن راه را ترک کنید، اگر انسان مجبور بود یک راهی را برود، با بیست کیلومتر در ساعت هم باید برود. راه را باید رفت؛ دیرتر می ­رسیم به خدا، اما اگر می‌خواهید زود به خدا برسید، از خدا بخواهید که آن آقا بیاید دین را تجدید کند، این جاده را تجدید کند، یک آسفالت صافی رویش بریزد، راستش کند، یک اتوبانی باشد که شما اگر در هر ساعت صد و شصت کیلومتر هم رفتید، هیچ اشکالی برای کارتان به وجود نیاید. یک­طوری باشید که اگر خواستید بیشتر از این هم سرعت بگیرید، جلوی‌تان باز باشد، مطمئن باشید، ایمان معنایش همین است که انسان یک کاری را که می‌کند آیا معتقد هست به آن؟ آیا آرامش دارد یا ندارد؟ شما در یک جاده‌ای که مطمئنید هیچ دست‌اندازی ندارد، با کمال سرعت می‌روید، یک آرامش قلبی هم دارید، اما در جاده‌ای که دست‌اندازهای زیادی دارد، پرت­گاه دارد، پیچ­های زیادی دارد، آن آرامش را ندارید می‌گوئید: شاید تا آخر این جاده من سالم نماندم.

شب جمعه است، از خدا بخواهید، تمام دعای­تان این باشد برای پیشرفت روحی­تان، برای کمالات­تان، برای تحصیلات علوم دینی­تان، برای هر چیزی که می‌خواهید، دنیا و آخرت­تان بالاخره، از خدا بخواهید که صاحب اصلی­مان بیاید، او تشریف بیاورد، یک طوری باشد که ان­شاءالله تشریف بیاورد و «يأتي بدين جديد» مردم می‌گویند: این چه دینی است؟ این دین جدید است! بله، باز به همان جاده من تشبیه ‌کنم؛ جاده‌ای به‌هم‌ریخته، پردست‌انداز، پل‌های خراب. این­طوری شده است. الآن اسلام ما یعنی ما خرابش کرده‌ایم و الا اصلش خراب نمی­ شود، زیربنایش درست است؛ کسی می ­آید مثلاً اداره‌ی راه، این راه را خیلی صاف می‌کند؛ [می‌گویند:] عجب راهی است! راه تازه‌ای است! راه جدیدی است! و الا دین اسلام تا روز قیامت تکان نمی‌خورد، یک کلمه‌اش کم و زیاد نمی‌شود ولی ما برداشت­مان این است که چه دین خوبی است! «يأتي بدين جديد»؛ دین جدیدی می‌آورد.

ارائه‌ی کتاب علی علیه‌السلام به وسیله‌ی امام زمان ارواحنا فداه

«کتابٍ جدید» را من ندیده‌ام در روایات، ولی اگر باشد، [منظور] آن کتابی [است] که علی بن ابی طالب با گفتار پیغمبر نوشت (امام باقر علیه‌السلام فرمودند: يَقُومُ بِأَمْرٍ جَدِيدٍ وَ كِتَابٍ جَدِيدٍ وَ سُنَّةٍ جَدِيدَةٍ وَ قَضَاءٍ جَدِيد.بحارالانوار، ج52، ص231). الآن در روایات زیاد هست که پیغمبر اکرم در تفسیر قرآن مطالبی فرمود علی بن ابی ­طالب هم آن را نوشته است. آن‌طور که از روایات استفاده می‌شود، شاید صد برابر این قرآن باشد(امام صادق علیه‌السلام فرمودند: أَمَّا الْجَامِعَةُ فَهُوَ كِتَابٌ طُولُهُ سَبْعُونَ ذِرَاعاً إِمْلَاءُ رَسُولِ‏ اللَّهِ‏ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مِنْ فَلْقِ فِيهِ وَ خَطُّ عَلِيِ‏ بْنِ‏ أَبِي‏ طَالِبٍ‏ علیه‌السلام بِيَدِهِ فِيهِ وَ اللَّهِ جَمِيعُ مَا تَحْتَاجُ إِلَيْهِ النَّاسُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ حَتَّى إِنَّ فِيهِ أَرْشَ الْخَدْشِ وَ الْجَلْدَةِ وَ نِصْفِ الْجَلْدَة.بحارالانوار، ج‏26، ص18). قرآن را با تفسیرش در مسجد آورد در اختیار مردم گذاشت، عده‌ای که اطلاع از سیاست روز داشتند، فهمیدند در این قرآنی که علی آورده خیلی مطالب هست که اگر آن مطالب بخواهد در بین مردم پخش شود، این­ها هیچ کاری نمی‌توانند بکنند. قبول نکردند اصلاً نگرفتند (عَنْ سَالِمِ بْنِ سَلَمَةَ قَالَ: قَرَأَ رَجُلٌ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّه عليه‌السلام وَ أَنَا أَسْتَمِعُ حُرُوفاً مِنَ الْقُرْآنِ لَيْسَ عَلَى مَا يَقْرَأُها النَّاسُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّه عليه‌السلام كُفَّ عَنْ هذِه الْقِرَاءَةِ اقْرَأْ كَمَا يَقْرَأُ النَّاسُ حَتَّى يَقُومَ الْقَائِمُ عليه‌السلام فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ عليه‌السلام قَرَأَ كِتَابَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى حَدِّه وَ أَخْرَجَ الْمُصْحَفَ الَّذِي كَتَبَه عَلِيٌّ عليه‌السلام وَ قَالَ أَخْرَجَه عَلِيٌّ عليه‌السلام إِلَى النَّاسِ حِينَ فَرَغَ مِنْه وَ كَتَبَه فَقَالَ لَهمْ هذَا كِتَابُ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ كَمَا أَنْزَلَه اللَّه عَلَى مُحَمَّدٍ صلي‌الله‌عليه‌و‌آله وَ قَدْ جَمَعْتُه مِنَ اللَّوْحَيْنِ فَقَالُوا هوَ ذَا عِنْدَنَا مُصْحَفٌ جَامِعٌ فِيه الْقُرْآنُ لَا حَاجَةَ لَنَا فِيه فَقَالَ أَمَا وَ اللَّه مَا تَرَوْنَه بَعْدَ يَوْمِكُمْ هذَا أَبَداً إِنَّمَا كَانَ عَلَيَّ أَنْ أُخْبِرَكُمْ حِينَ جَمَعْتُه لِتَقْرَءُوه.الكافي(ط-الإسلامية)، ج2، ص633)! نه در زمان علی بن ابی ­طالب، در زمان امام حسن مجتبی هم نگرفتند، در زمان سیدالشهداء هم نگرفتند، در زمان امام صادق [هم نگرفتند]، با این­که ائمه همه­ شان به کتاب علی بن ابی­ طالب اشاره کرده‌اند و حرفش را زده‌اند، یک عده‌ای نیامدند تقاضا کنند این کتاب را در اختیار ما بگذار! حتی این را هم نگفتند! در آن همه‌ی احکام و خصوصیات هست و آن کتاب جزء برنامه­ هایش این نبوده که باید غایب باشد، بلکه جزء برنامه‌اش این بوده که در اختیار مردم باشد. در زمان ما هم شاید کسی به فکر این مسئله نیفتاده باشد که این کتاب دست یک­ یک از ائمه علیهم‌السلام بود. گاهی هم یک مطلبی که از امام سؤال می‌کردند و امام جواب می‌فرمود، می‌گفتند: آقا شما این مطلب را از خودت می‌گویی یا از پیغمبر؟ یک عده افراد بی‌معرفتی بودند؛ چون کلام امام عین کلام پیغمبر است و کلام پیغمبر عین کلام خداست اما سؤال می‌کردند که آقا این­ها را از خودت می‌گویی یا از پیغمبر؟ چون معرفت‌شان کم بود این جمله را می‌پرسیدند. حضرت می­ رفت آن کتاب را می‌آورد می­ گذاشت ورق می‌زد، می‌فرمود: ببینید این­جا پیغمبر فرموده علی بن ابی ­طالب هم نوشته است (عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه‌السلام عَنِ الْجَدِّ فَقَالَ مَا أَحَدٌ قَالَ فِيهِ إِلَّا بِرَأْيِهِ إِلَّا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام قُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَمَا قَالَ فِيهِ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام فَقَالَ إِذَا كَانَ غَداً فَالْقَنِي حَتَّى أُقْرِئَكَهُ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ علیه‌السلام قُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ حَدِّثْنِي فَإِنَّ حَدِيثَكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ تُقْرِئَنِيهِ فِي كِتَابٍ فَقَالَ لِيَ الثَّالِثَةَ اسْمَعْ مَا أَقُولُ لَكَ إِذَا كَانَ غَداً فَالْقَنِي حَتَّى أُقْرِئَكَهُ فِي كِتَابٍ فَأَتَيْتُهُ مِنَ الْغَدِ بَعْدَ الظُّهْرِ وَ كَانَتْ سَاعَتِيَ الَّتِي كُنْتُ أَخْلُو بِهِ فِيهَا بَيْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ وَ كُنْتُ أَكْرَهُ أَنْ أَسْأَلَهُ إِلَّا خَالِياً خَشْيَةَ أَنْ يُفْتِيَنِي مِنْ أَجْلِ مَنْ يَحْضُرُنِي بِالتَّقِيَّةِ فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَيْهِ أَقْبَلَ عَلَى ابْنِهِ جَعْفَرٍفَقَالَ أَقْرِئْ زُرَارَةَ صَحِيفَةَ الْفَرَائِضِ ثُمَّ قَامَ لِيَنَامَ فَبَقِيتُ أَنَا وَ جَعْفَرٌ فِي الْبَيْتِ فَقَامَ وَ أَخْرَجَ إِلَيَّ صَحِيفَةً مِثْلَ فَخِذِ الْبَعِيرِ.تهذيب الأحكام(تحقيق خرسان)، ج‏9، ص271. عَلِيِّ بْنِ السَّرِيِّ الْكَرْخِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فَدَخَلَ عَلَيْهِ شَيْخٌ وَ مَعَهُ ابْنُهُ فَقَالَ لَهُ الشَّيْخُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ مِنْ شِيعَتِكُمْ أَنَا فَأَخْرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام صَحِيفَةً مِثْلَ فَخِذِ الْبَعِيرِ فَنَاوَلَهُ طَرَفَهَا ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْرِجْ فَأَدْرَجَهُ حَتَّى أَوْقَفَهُ عَلَى حَرْفٍ مِنْ حُرُوفِ الْمُعْجَمِ فَإِذَا اسْمُ ابْنِهِ قَبْلَ اسْمِهِ فَصَاحَ الِابْنُ فَرَحاً اسْمِي وَ اللَّهِ فَرَحِمَ‏ الشَّيْخَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْرِجْ فَأَدْرَجَ ثُمَّ أَوْقَفَهُ أَيْضاً عَلَى اسْمِهِ كَذَلِك.بحارالانوار، ج‏26، ص124. عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام عَنْ شَيْ‏ءٍ مِنَ الْفَرَائِضِ فَقَالَ لِي أَ لَا أُخْرِجُ لَكَ كِتَابَ‏ عَلِيٍ‏ علیه‌السلام فَقُلْتُ كِتَابُ عَلِيٍّ علیه‌السلام لَمْ يَدْرُسْ فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ كِتَابَ عَلِيٍّ علیه‌السلام لَا يَنْدَرِسُ‏ فَأَخْرَجَهُ فَإِذَا كِتَابٌ جَلِيلٌ فَإِذَا فِيهِ رَجُلٌ مَاتَ وَ تَرَكَ عَمَّهُ وَ خَالَهُ قَالَ لِلْعَمِّ الثُّلُثَانِ وَ لِلْخَالِ الثُّلُثُ.تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏9، ص324). [همه‌ی مطالب هم در آن کتاب هست] «حتّی الأرش الخدش»(الکافی، ج1، ص241)؛ یعنی حتی اگر روی دست شما یک خراشی بیفتد، دیه­­ اش چقدر است؟ این هم در آن نوشته شده است. این‌گونه کتابی بود. این کتاب را مردم نگرفتند! در هیچ زمانی هم نگرفتند تا حالا هم نگرفته‌اند! عرضه شد و نگرفتند! و ان­شاءالله حضرت بقیةالله وقتی آن کتاب را می­ آورد در اختیار مردم می‌گذارد. اگر این روایت این‌طوری باشد «و یأتی بکتابٍ جدید» خب معلوم است این کتاب غیر از قرآن است، این تفسیر قرآن است، این حقایق قرآن را، این بطون قرآن را نوشته و ممکن است معنایش این باشد و ان‌شاءالله راهنمایی­مان می‌کنند، به صراط مستقیم ما را وادار می‌کنند. دیگر ما مجبور نیستیم به خاطر مردم از راه‌های انحرافی برویم: «لا یُشرِکُ بِکَ شیئاً»؛ هیچ چیزی جلوی امام عصر ارواحنا فداه را نمی‌گیرد که بر خلاف آنچه خدای تعالی خواسته مجبور باشد عمل بکند.

گریه بر حضرت سید شهداء علیه‌السلام بهترین وسیله‌ی نجات

شب جمعه است، شب رحمت پرودگار است، امیدواریم خدای تعالی به ما نظر لطفی بفرماید. در این شب جمعه که متعلق به امام عصر ارواحنا فداه هم هست؛ چون شب تعلّق به روز بعد دارد، امشب هم می‌شود گفت متعلّق به امام عصر ارواحنا فداه است. امشب شب رحمت است؛ شبی است که ملائکه از جانب پرودگار می‌آیند و صدا می‌زنند آیا حاجت‌مندی هست که در خانه‌ی خدا بیاید تا خدا حاجتش را عنایت کند؟ آیا معصیت‌کاری هست که در خانه‌ی خدا بیاید تا خدای تعالی معصیتش را ببخشد؟ (رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُنْزِلُ مَلَكاً إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا كُلَّ لَيْلَةٍ فِي الثُّلُثِ الْأَخِيرِ وَ لَيْلَةَ الْجُمُعَةِ فِي أَوَّلِ اللَّيْلِ فَيَأْمُرُهُ فَيُنَادِي‏ هَلْ مِنْ سَائِلٍ فَأُعْطِيَهُ هَلْ مِنْ تَائِبٍ فَأَتُوبَ عَلَيْهِ هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ فَأَغْفِرَ لَهُ يَا طَالِبَ الْخَيْرِ أَقْبِلْ وَ يَا طَالِبَ الشَّرِّ أَقْصِرْ فَلَا يَزَالُ يُنَادِي بِهَذَا حَتَّى يَطْلُعَ الْفَجْرُ فَإِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ عَادَ إِلَى مَحَلِّهِ مِنْ مَلَكُوتِ السَّمَاء.من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص421) خدایا سرتاپا حاجتیم، خدایا در اثر معصیت روی‌مان سیاه، قلب‌مان سیاه، از تو می‌خواهیم امشب رحمت خاصه‌ات را بر ما نازل بفرمایی.

مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری می‌نویسد که من خیلی تحقیق کردم ببینم راه نجات بالاخره چیست؟ هر چیزی را حساب کردم، دیدم که ممکن است یک خدشه‌ای در آن وارد بشود و درست انجام نشود؛ مثلاً نماز ممکن است در آن ریایی بشود، انسان متوجه نیست ریا خیلی ظریف وارد می‌شود. چیزی که ریای آن هم انسان را نجات می‌دهد، هر طوری انجام بشود انسان را به نجات می‌رساند گریه بر ابی­ عبدالله الحسین است؛ چون تباکی معنایش این است که انسان گریه‌اش نمی‌آید، خودش را وادار به گریه کردن یا شبیه به گریه‌‌کنندگان قرار بدهد (وَ رُوِيَ أَيْضاً عَنْ آلِ الرَّسُولِ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله أَنَّهُمْ قَالُوا مَنْ‏ بَكَى‏ أَوْ أَبْكَى‏ فِينَا مِائَةً ضَمِنَّا لَهُ عَلَى اللَّهِ الْجَنَّةَ وَ مَنْ‏ بَكَى‏ أَوْ أَبْكَى‏ خَمْسِينَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ‏ بَكَى‏ أَوْ أَبْكَى‏ ثَلَاثِينَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ بَكَى أَوْ أَبْكَى عَشَرَةً فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ بَكَى أَوْ أَبْكَى وَاحِداً فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ تَبَاكَى فَلَهُ الْجَنَّة.اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه فهرى، ص10-11).

«إنّ الحسین مصباح الهدى و سفینة النجاة»(رسول اكرم صلي‌الله‌عليه‌و‌آله فرمودند: إنّ الحسين بن عليّ في السموات أعظم ممّا هو في الأرض اسمه مكتوب عن يمين العرش: إنّ الحسين مصباح الهدى و سفينة النجاة و العروة الوثقى.مثيرالاحزان، ص4) درست است که شب سوم شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها است ولی به خودش قسم که خود فاطمه‌ی زهرا دوست دارد که شب جمعه، شب زیارتی مخصوص ابی­ عبدالله الحسین، ما بر حسینش گریه کنیم: «إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ علی الحُسَیْنِ»(أمالی الصدوق، ص130)؛ اگر خواستی بر چیزی گریه کنی، بر حسین بن علی گریه کن یا ابن شبیب! ای پسر شبیب! جدّم حسین بن علی را مانند گوسفند بین دو نهر آب با لب‌های تشنه شهید کردند (يا بن شبيب ان المحرم هو الشهر الذي كان أهل الجاهليّة فيما مضى يحرّمون فيه الظلم و القتال لحرمته، فما عرفت هذه الأمة حرمة شهرها و لا حرمة نبيّها صلوات اللّه عليه و آله، لقد قتلوا في هذا الشهر ذريته و سبوا نسائه و انتهبوا ثقله، فلا غفر اللَّه ذلك لهم ابدا. يا بن‏ شبيب‏ ان كنت باكياً فابك للحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام فإنه‏ ذبح كما يذبح الكبش، و قتل معه من أهل بيته ثمانية عشر رجلا ما لهم في الأرض مشبهون، و لقد بكت السماوات و الأرضون لقتله، و لقد نزل إلى الأرض من الملائكة أربعة آلاف لينصروه، فوجدوه قد قتل، فهم عند قبره شعث‏ غبر إلى ان يقوم القائم، فيكونون من أنصاره و شعارهم: يا آل ثارات الحسين‏.الإقبال بالأعمال الحسنة(ط-الحديثة)، ج‏3، ص29)!!

«السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ»؛ دل‌های­تان را متوجه آن قبر شش‌گوشه کنید و دل‌های­تان را اگر مایلید، معرفت­تان بیشتر است، دل‌ها را ببرید کنار گودی قتل­گاه آن وقتی که زینب کبری آمده دست زیر بدن اباعبدالله الحسین کرده است «فوجدته مکبوباً علی وجهه»(بحارالانوار، ج45، ص317).

«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ اَشهَدُ اَنَّکَ قَد اَقَمتَ الصَّلاةَ وَ آتَیتَ الزَّکاةَ وَ اَمَرتَ بِالمَعروفِ وَ نَهَیتَ عَنِ المُنکَر اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمةُ اللَّهِ وَ برکاته»

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

شب ۱۳ جمادی الاول ۱۴۲۰

أَعُوذُ ‌بِاللّه‌ مِنَ الشَّيطَانِ الرَّجِيم

بِسمِ‌اللّه‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِيم

أَلحَمدُ لِلّه رَبِّ الْعالَمين وَ الصَّلوةُ وَ السَّلام عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلي آلِه الطّيّبين الطَّاهرِين لاسِيُّمَا عَلي بَقيِةَ اللّه فِي الْعَالَمِينَ رُوحي وَ أَرواحُ العَالَمِينَ لِتُرابِ مَقدَمِه الفِداء وَ اللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلي أَعدَائِهم أَجمَعين مِنَ الآن إلي قِيامِ يَومِ الدّين.

عن رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم: «فاطِمةُ بضعةٌ مِنّی مَن آذاها فقد آذانی و مَن آذانی فقد آذَی اللّه» (بحارالانوار، ج30، ص353).

صدا کردن افراد با کنیه برای احترام است

اگر شما در احادیث و روایات -چه از طریق سنی و چه از طریق شیعه- دقت کنید، به خوبی متوجه این مسئله خواهید شد که پیغمبر اکرم اهمیت بسیاری به محبت به فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها داده است. خودش عملاً [این کار را انجام داده] و به امتش خیلی سفارش و تأکید کرده است که فاطمه‌ی زهرا را دوست داشته باشید. از اعمال خود رسول اکرم همین بس که دست فاطمه‌ی زهرا را می‌بوسید (عَنْ عَائِشَةَ بِنْتِ طَلْحَةَ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّهَا قَالَتْ‏: مَا رَأَيْتُ أَحَداً كَانَ أَشْبَهَ كَلَاماً وَ حَدِيثاً مِنْ فَاطِمَةَ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله وَ كَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَيْهِ رَحَّبَ بِهَا وَ قَامَ إِلَيْهَا فَأَخَذَ بِيَدِهَا وَ قَبَّلَ‏ يَدَهَا وَ أَجْلَسَهَا فِي مَجْلِسِهِ.بشارة المصطفى لشيعة المرتضى(ط-القديمة)، ج‏2، ص253).

در عرب اگر بخواهند کسی را تحقیر کنند، با اسم کوچک او را صدا می‌کنند ولی وقتی کسی را خیلی می‌خواهند احترام کنند، با کنیه او را صدا می‌زنند و یا احتراماً با لقب او را اسم می‌برند ولی از همه مهم‌تر کنیه است. بچه وقتی متولد می‌شود، از همان اول تولدش، او را به عنوان پدر، به عنوان أب، روی او اسم می‌گذارند؛ به خاطر این‌که او را بزرگ کنند یا اگر دختر هست، کلمه‌ی امّ روی او می‌گذارند؛ به خاطر این‌که به او عظمت دهند.

حضرت زهرا سلام الله علیها کنیه‌های مختلفی دارد؛ امّ الحسن، امّ الحسین، امّ الحسنین؛ ولی یک کنیه را پیغمبر اکرم بر روی او گذاشته است: «امّ ابیها» (برای اطلاع از منابع و کنیه‌های حضرت زهرا سلام الله علیها به زندگانى حضرت زهرا عليهاالسلام(ترجمه جلد43 بحارالانوار)، ترجمه روحانى، ص178-179 مراجعه شود). کلام رسول اکرم این‌گونه نیست که بی‌حساب باشد.

دقت در اسم گذاری فرزندان و معنای امّ ابیها

ما در اسم‌گذاری‌های‌مان بی‌حساب اسم می‌گذاریم و بعدها گاهی خجالت می‌کشیم از این اسم‌هایی که روی دخترهای‌مان گذاشته‌ایم، روی پسرهای‌مان گذاشته‌ایم! حالا نمی‌خواهم در این مورد وارد شوم. چندی قبل یکی از سادات، اسماء فرزندانش را مثلاً میلاد، ماهان، پروانه، از این قبیل اسم‌ها گذاشته بود! گفتم: اگر روز قیامت پیغمبر اکرم یا فاطمه‌ی زهرا از تو سؤال کنند اسم‌ ما چه بدی داشت که پروانه را بر فاطمه‌ی ‌زهرا برتری دادی و روی فرزندت به جای اینکه اسمش را فاطمه بگذاری که شاید اقتدا به صاحب اسمش بکند، زهرا بگذاری که شاید فاطمه‌ی زهرا الگویش شود، پروانه گذاشته‌ای؟

در روایت دارد که «الاسماء تُنزِل مِنَ السَّماء». اسم‌ها باید حساب شده باشد؛ چون انسان به صاحب اسمش محبت پیدا می‌کند؛ وقتی هم به صاحب اسمش محبت پیدا کرد، خواهی‌نخواهی به طرف محبوبش می‌رود. برای مثال پروانه؛ یک دختر چه محبتی می‌خواهد به پروانه داشته باشد؟ بر فرض محبت هم پیدا کرد به طرف او برود، از او  چه استفاده‌ای می‌خواهد بکند؟ از همه مهم‌تر خجالت روز قیامت است؛ خجالتی که روز قیامت در محضر عدل پروردگار انسان می‌کشد، آن خجالت را نمی‌تواند جبران کند. پیغمبر اکرم که فاطمه‌ی زهرا را امّ ابیها کنیه داد، تا امروز که ۱۴۰۰ سال تقریباً از آن زمان گذشته است، هنوز می‌شود از آن استفاده بکنند. پیغمبر هنوز از این لفظ استفاده می‌کند. علما و دانشمندان مسائلی را درباره‌ی این کلمه برای مردم بیان می‌کنند که همه‌ی آن معارف است.

معمولاً مادر، مربّی فرزند است، مربّیِ اهداف فرزند است؛ اگر ما گفتیم فاطمه‌ی زهرا مادر پدرش است، معنایش این است که پدرش هر چه دارد و هر چه از اهداف عالیه منظور کرده است، فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها باید اینها را بپروراند، پرورش بدهد؛ حالا یا با گفتارش یا با اعمالش یا اگر خودش نتوانست -یعنی زمان خودش ایجاب نکرد- به وسیله‌ی فرزندانش این‌ها را پرورش بدهد.

تمام هدف پیغمبر اکرم از بعثتشان، از زحمات ۲۳ ساله‌شان این بود که بتواند اسلام واقعی را به مردم برساند، بتواند حقایق را برای مردم بیان کند، حقایق قرآن را برای مردم توضیح بدهد، این هدف اصلی رسول اکرم بود.

علی بن ابی طالب علیه‌السلام برای جلوگیری از تفرقه و با اکراه با ابی بکر بیعت کرد

اگر فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها نبود، اگر این مادر پرورش‌دهنده‌ی اهداف پیغمبر نبود، اگر آن روزی که بعد از رحلت پیغمبر اکرم درِ خانه‌ی حضرت زهرا سلام الله علیها جمع شدند و درِ خانه‌ی آن حضرت را آتش زدند، آن اعمالی که زیاد شنیده‌اید من الآن بنای روضه خواندن ندارم، مصائب تند و ملایم و همه چیز را می‌دانید، حتی دروغ‌هایی هم که برای گریاندن دیگران در این جریان گفته‌اند، شما از من بهتر حفظ هستید. همه‌گونه مطالبی گفته‌اند، ولی آن‌قدری که بین تمام دانشمندان اهل سنت و علمای شیعه متفقا هست، این است که عمر در خانه‌ی فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها آمد -این قسمتی که می‌گویم همه‌ی علما بیان کرده‌اند- و قصدش این بود که علی بن ابی‌طالب را به هر قیمتی هست باید برای بیعت با ابی بکر ببرد. در خانه‌ی علی بن ابی‌طالب آمد. در اوایلش تقریباً با تندی و بعد هم با شدت بیشتر علی بن ابی طالب را طلب می‌کرد. فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها پشت در آمدند. عمر گفت علی بیرون بیاید که می‌خواهیم او را برای بیعت ببریم.

در ضمن این را هم بدانید که درِ خانه‌ی علی علیه‌السلام داخل مسجد باز می‌شد و این‌ها از داخل مسجد آمدند! و این‌طور نبود که دو در داشته باشد؛ چون روایات زیادی است که سنی و شیعه نقل می‌کنند که خانه‌ی فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها و علی بن ابی طالب علیه‌السلام یک در بیشتر نداشت و آن هم به داخل مسجد باز می‌شد. پس طبعاً این‌طوری می‌شود که مردم مسلمان در داخل مسجد جمع هستند و در حال بیعت با ابی بکر هستند، از همان جا این‌ها این طرف مسجد آمده‌اند. آن طرف مسجد او نشسته و در حال بیعت گرفتن است، این طرف مسجد هم این جریانات در حال اتفاق است. خارج از مسجد نبوده، خارج از دید این مردمی که با یک مخالف در حال بیعت هستند، نبوده است و همه‌ی مسلمان‌ها می‌دیدند. اگر درِ خانه‌ی فاطمه‌ی زهرا از کوچه باز می‌شد، ممکن بود مسلمان‌ها بگویند: خب آن چند نفری که درِ خانه‌ی علی بن ابی طالب علیه‌السلام رفتند همان‌ها بودند! ولی نه، در مقابل چشم همه‌ی مسلمان‌هایی که آنجا جمع بودند؛ چون همه داخل مسجد جمع شده بودند و می‌خواستند مسئله‌ی خلافت و ولایت را روشن کنند،با همین سر و صدا، بعد هم وقتی که جواب منفی بود، علی بن ابی طالب علیه‌السلام نمی‌خواست خودش را به‌ آسانی تسلیم اینها بکند تا تاریخ ثبت بکند که علی بن ابی طالب علیه‌ الصلاة و السلام را با اکراه برای بیعت بردند. چون این مسئله خیلی مهم است. الآن هم که وقتی با دانشمندان اهل سنت بحث می‌شود، می‌گویند: شما کاسه ی  از آش داغ‌تر هستید؛ خود علی بن ابی طالب به خلافت ابی بکر رضایت داد و شما رضایت نمی‌دهید! ما می‌گوییم: نه، رضایت نداد. همه‌ی این مسائل برای این است که ما بتوانیم بگوییم: نه، رضایت نداد، مجبور بود. چرا مجبور بود؟ به خاطر این‌که نمی‌خواست بین مردم مسلمان اختلاف ایجاد کند، نمی‌خواست مسلمان‌ها دو دسته شوند، نمی‌خواست کاری انجام شود که مسلمان‌ها مثلاً یک دسته علوی باشند دسته‌ی دیگر ابی بکری باشند، ولی باید بگوید که من با فشار و اکراه رفتم. این را تا همین امروز هم در تاریخ نوشته‌اند، همه هم نوشته‌اند.

ظلمهای دشمنان به فاطمه‌ی زهرا سلام الله

بنابراین وقتی گفت: من درِ خانه را آتش می‌زنم، یکی گفت: «فیها فاطمة»؛ در میان این خانه فاطمه است، گفت: باشد! برای ما چه فرقی می‌کند؟! هدف باید انجام بشود! در جلوی چشم مهاجر و انصار، در مقابل چشم مردم مسلمانِ بی‌عرضه‌ی نادان که «ارْتَدَّ النَّاسُ‏ بَعْدَ النَّبِيِّ إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ»، اینجا معلوم می‌شود. همه می‌دیدند؛ فکر نکنید در کوچه‌ای خلوت این جریان واقع شده است. همه داشتند می‌دیدند، همه متوجه بودند، حتی بعضی‌ها روی پا ایستاده بودند نگاه می‌کردند! خود ابی بکر هم نگاه می‌کرد. آتش آوردند، هیزم آوردند. حالا هر چه بوده که اختلاف هم دارد که چه کار کردند؟ اگر بخواهیم کلی بگوییم، وسایل آتش‌زایی آوردند و پای در گذاشتند و در را داخل مسجد و در حضور همه‌ی مسلمان‌ها آتش زدند و بعد هم نگذاشتند در کاملاً بسوزد، نیمه‌سوخته که شد، با لگد زد! این‌ها را که می‌گویم مسلّمیاتش است، داخلش دروغ ندارد. لگد زد و در به فاطمه‌ی ‌زهرا سلام الله علیها خورد! و طبعاً یک خانم حامله وقتی که چنین ضربت شدیدی بخورد، سقط جنین می‌کند ( ابن قتيبه در كتاب «الإمامة و السياسة» تحت اين عنوان كه على چگونه با ابو بكر و عمر بيعت نمود، مینويسد: عمر به ابو بكر گفت آيا از اين متخلف بيعت نمیگيرى؟ ابو بكر به قنفذ گفت برو به على بگو امير المؤمنين دعوت میكند تا با او بيعت كنى قنفذ رفت و با صداى بلند على علیه‌السلام را به بيعت فراخواند، على علیه‌السلام فرمود: «سبحان اللَّه لقد ادّعى ما ليس له» چيزى را ادعا میكند كه حق ندارد ابو بكر به گريه افتاد اين بار عمر با جمعى به خانه على علیه‌السلام آمد در را زدند فاطمه چون صداى آنها را شنيد: «نادت باعلى صوتها يا ابى يا رسول اللَّه ما ذا لقينا بعدك من ابن الخطّاب و ابن ابى قحافة». با صداى بلند گفت: اى پدر اى رسول خدا بعد از تو از ابن خطاب و پسر ابى قحافه چه‏ها ديديم. چون مردم صدا و ناله زهرا را شنيدند، صدا به گريه و ضجه بلند شد: مردم در حالى كه گريه میكردند، متفرق شدند، فقط عمر با غلامش و چند نفر ديگر باقى ماندند. در اين روايت میگويد على را بيرون آوردند، ديگر كيفيت بيرون آوردن على و آتش زدن درب را نمیگويد در هر حال على علیه‌السلام را نزد ابو بكر در مسجد، بردند گفتند بيعت كن؟ فقال: «انا لم افعل قالوا اذا و اللَّه الّذى لا اله الّا هو نضرب عنقك! قال: اذا تقتلون عبد اللَّه و اخا رسوله». گفت: اگر نكنم؟ عمر قسم ياد كرد كه اگر بيعت نكنى گردنت را میزنم، على علیه‌السلام گفت اگر اين كار را مرتكب شويد بنده خدا و برادر رسول خدا را كشته‏ ايد. عمر گفت: اما بنده خدا، درست ولى برادر رسول خدا نيستى ابو بكر ساكت بود عمر به ابو بكر گفت: مگر نه اين است كه تو امر كردى چنين كنيم؟ گفت: اگر فاطمه پهلوى او نبود مانعى نداشت آنگاه على علیه‌السلام خود را روى قبر پيغمبر انداخت و صيحه زد و بلند گريه كرد و گفت: «يا بن عمّ انّ القوم استضعفونى و كادوا ان يقتلوننى و لم يبايع علىّ حتّى توفّيت فاطمة». اى پسر عمو اين قوم مرا تضعيف كردند و نزديك است مرا بكشند سپس مینويسد او تا فاطمه زنده بود، با ابو بكر بيعت نكرد. احمد بن محمد بن عبد ربه اندلسى مینويسد: كسانى كه از بيعت تخلف كردند على كرّم اللَّه وجهه و عباس و زبير بودند كه در خانه فاطمه نشستند (متحصن شدند) تا ابو بكر عمر را به طلب آنها فرستاد از خانه فاطمه بيرون كشيدند و دستور داد اگر امتناع كردند، پيكار نمائيد. عمر به راه افتاد پاره آتش برداشت كه خانه را آتش بزند و در اين اثنا فاطمه‏ عليهاالسلام عمر را ديد كه آتش میآورد فرمود: «يا بن الخطّاب اجئت لتحرق دارنا؟» قال: نعم او تدخلوا فيما دخلت فيه الأمّة». اى پسر خطاب آتش آورده‏اى خانه مرا بسوزانى؟! گفت: بله، آتش آورده‏ام كه شما را بسوزانم يا آنكه داخل بيعت ابو بكر شويد در اين وقت على از خانه بيرون آمد نزد ابو بكر رفت و با او بيعت كرد. طبرى در تاريخ خود مینويسد: عمر بن خطاب به منزل على علیه‌السلام آمد و در آنجا طلحه و زبير و عده‏اى از مهاجرين بودند (و تحصّن كرده بودند) عمر گفت: «و اللَّه لاحرقنّ عليكم او لتخرجنّ الى البيعة» به خدا قسم يا خانه را بر شما میسوزانم يا اينكه جهت بيعت خارج میشويد. واقدى نيز مینويسد: عمر با گروهى كه از جمله آنها: اسيد بن حصين و سلمة بن سلامه اشهلى بودند، به خانه على علیه‌السلام آمد و گفت: «اخرجوا او لنحرقنّها عليكم» خارج شويد و گرنه خانه را آتش میزنم. «ابن جيرانه» در غرر خود ذكر كرده است كه زيد بن اسلم گفت: من از جمله كسانى بودم كه هيزم به منزل فاطمه بردم، موقعى كه على علیه‌السلام و اصحاب وى از بيعت با ابو بكر امتناع كردند عمر به فاطمه گفت: هر كه در منزل است خارج كن و گر نه آن را با ساكنينش میسوزانم و گفت: در منزل، على علیه‌السلام و حسن و حسين و جمعى از اصحاب پيامبر هستند، فاطمه فرمود: «أ فتحرق على ولدی؟» خانه را بر بچه‏هاى من آتش میزنى؟ گفت: «اى و اللَّه او ليخرجنّ و ليبايعنّ». آرى به خدا قسم يا خارج شوند و بيعت كنند… عمر گفت: هيزم بياوريد و گفت: سوگند به حق آنكه جان عمر در قبضه قدرت اوست يا بايد بيرون آئيد يا خانه را با هر كه در آن است آتش میزنم. مردم گفتند: يا ابا حفص ان فيها فاطمه‏: اين خانه دختر پيغمبر است چگونه آتش میزنى گفت: اگر چه فاطمه هم در خانه باشد!!! فاطمه آمد پشت در فرياد زد: اى مردم من قومى بدتر از شما نديدم كه جنازه رسول خدا را روى زمين گذاشته به دنبال مقام و منصب خود برويد، شما ما را از امر خلافت كه مخصوص ما بود محروم كرديد و حق ما را غصب نموديد.الطرائف، ترجمه داود إلهامى، ص383-386).

می‌دانید از این جریان چه برداشتی مسلمان‌ها کردند؟ ممکن است آن روز نتوانستند حرف بزنند ولی بعدها مردم حرف زدند، بعدها درباره‌ی آن بحث کردند، الآن هم بحث می‌کنند که خدای تعالی فرموده است: «قُلْ لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبی» (سوره شوری(42)، آیه23). شما هر چه بخواهید دایره‌ی اقربای پیغمبر را محدود کنید، هر چقدر مرتب کمش کنید کمش کنید، بگویید ذریه‌ی پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله منظور نیست، ائمه منظور نیستند، علی بن ابی طالب علیه‌السلام منظور نیست، دیگر نمی‌توانید بگویید که فاطمه‌ی زهرا هم منظور نیست! چون پیغمبر اکرم یک دانه دختر دارد، یک فرزند. این قدرِ مسلّم است از کسانی که واجب است و اجر رسالت است که باید به او محبت کرد. همین گونه محبت می‌کنند؟ گوشه‌ی مسجد، با آن ضربت شدید که صدا بزند: «یا فِضَّةُ خُذینی»؛ فضّه مرا بگیر، دریاب (الهجوم علي بيت فاطمه عليهاالسلام، عبدالزهراء مهدي، ص472). و بعد هم آن خطبه‌ی عجیب، آن بحثی که چه عرض کنم؛ بحثی که یک آدم جاهل هیچ وقت اینطور با یک فرد دانشمند آن هم با آن عظمت علمی که مرکز کوثر است، بحث نمی‌کند؛ در همین خطبه‌ی حضرت زهرا سلام الله علیها که در مسجد انجام شد و فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها آمد خطبه خواند. معنی خطبه این است که یعنی خطابه‌ای است، یعنی مردم را موعظه کرد بعد به بحث و جنجال منجر شد. بعضی از بحث‌هایی که بین ایشان و ابابکر اتفاق افتاد، بعضی از حرف‌هایی که او زد برای شما نمی‌گویند، نباید هم بگویند که چه جسارتی به حضرت زهرا سلام الله علیها کرد! بعد می‌گوید که من از پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله شنیدم که فرمود: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْأَنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ» (إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏3، ص385)؛ ما انبیا ارث نمی‌گذاریم. اصلاً بحث ارث نبود، بحث مسئله‌ی فدک نبود. ایشان یک مطلبی را گفت که از نظر اسلام درست نبود؛ یعنی یک خط باطلی روی آیات شریفه‌ی قرآن بود که حضرت زهرا سلام الله علیها جوابش را داد. بعد هم فرمود: «أَ ترِثُ اَباكَ ولا اَرِثُ أبی»(همان)؛ تو از پدرت ارث ببری، من از پدرم ارث نبرم؟! مسئله‌ی فدک در بحث ارث نبود. این را بدانید فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها کلی‌تر صحبت کرد. به جهت این‌که فدک را پیغمبر در زمان خودش به حضرت فاطمه‌ی زهرا بخشیده بود، مال او بود. حضرت زهرا سلام الله علیها آبادی‌های دیگری هم داشت ولی این‌ها می‌خواستند یک بدعتی در دین بگذارند. لذا فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها به آیات قرآن استدلال کرد و جواب او را داد و بعد هم با آن حالت نقاهت، 75 روز، 95 روز، 45 روز هر چقدر که از نظر تاریخی است، خیلی کم بوده است، علت وفات فاطمه‌ی زهرا را هم همه نوشته‌اند که از همان روز شروع شد؛ یعنی حضرت علیله شد؛ چون از همان مردمی که آنجا در همان مسجد نشسته بودند، چهل نفر آمدند علی بن ابی طالب علیه‌السلام را می‌کشیدند! چون همه‌شان نگاه می‌کردند! حالا یک عده‌شان نیامدند ولی نگاه می‌کردند و یک عده‌شان هم آمدند. وقتی که دستور کتک زدن به فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها صادر شد، ما در روایات بعدی در تاریخ می‌خوانیم که حضرت امام حسن مجتبی علیه‌السلام به افرادی می‌فرمودند که تو مادر مرا زدی، ما بیشتر قنفذش را شنید‌ه‌ایم ولی قنفذ چون ضربتش خیلی شدید بود، بازوی حضرت زهرا سلام الله علیها را شکست! آن چنان شدید بود که امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «كَانَ سَبَبُ‏ وَفَاتِهَا أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَى عُمَرَ لَكَزَهَا بِنَعْلِ السَّيْفِ [بِأَمْرِهِ]» (بحارالانوار، ج43، ص170)! ضربت خیلی شدید بود ولی بقیه هم کتک زدند (امام صادق علیه‌السلام در یک حدیث طولانی فرمودند: … ثُمَّ تَبْتَدِئُ فَاطِمَةُ علیهاالسلام وَ تَشْكُو مَا نَالَهَا مِنْ أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ أَخْذِ فَدَكَ مِنْهَا وَ مَشْيِهَا إِلَيْهِ فِي مَجْمَعٍ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ خِطَابِهَا لَهُ فِي أَمْرِ فَدَكَ وَ مَا رَدَّ عَلَيْهَا مِنْ قَوْلِهِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَا تُورَثُ وَ احْتِجَاجِهَا بِقَوْلِ زَكَرِيَّا وَ يَحْيَى وَ قِصَّةِ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ وَ قَوْلِ عُمَرَ هَاتِي صَحِيفَتَكِ الَّتِي ذَكَرْتِ أَنَّ أَبَاكِ كَتَبَهَا لَكِ وَ إِخْرَاجِهَا الصَّحِيفَةَ وَ أَخْذِهِ إِيَّاهَا مِنْهَا وَ نَشْرِهِ لَهَا عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ مِنْ قُرَيْشٍ وَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ سَائِرِ الْعَرَبِ وَ تَفْلِهِ فِيهَا وَ تَمْزِيقِهِ إِيَّاهَا وَ بُكَائِهَا وَ رُجُوعِهَا إِلَى قَبْرِ أَبِيهَا رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بَاكِيَةً حَزِينَةً تَمْشِي عَلَى الرَّمْضَاءِ قَدْ أَقْلَقَتْهَا وَ اسْتِغَاثَتِهَا بِاللَّهِ وَ بِأَبِيهَا رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله … وَ تَقُصُّ عَلَيْهِ قِصَّةَ أَبِي بَكْرٍ وَ إِنْفَاذِهِ خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ وَ قُنْفُذاً وَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ وَ جَمْعِهِ النَّاسَ لِإِخْرَاجِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام مِنْ بَيْتِهِ إِلَى الْبَيْعَةِ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ وَ اشْتِغَالِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص بِضَمِّ أَزْوَاجِهِ وَ قَبْرِهِ وَ تَعْزِيَتِهِمْ وَ جَمْعِ الْقُرْآنِ وَ قَضَاءِ دَيْنِهِ وَ إِنْجَازِ عِدَاتِهِ وَ هِيَ ثَمَانُونَ أَلْفَ دِرْهَمٍ بَاعَ فِيهَا تَلِيدَهُ وَ طَارِفَهُ وَ قَضَاهَا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَوْلِ عُمَرَ اخْرُجْ يَا عَلِيُّ إِلَى مَا أَجْمَعَ عَلَيْهِ الْمُسْلِمُونَ وَ إِلَّا قَتَلْنَاكَ وَ قَوْلِ فِضَّةَ جَارِيَةِ فَاطِمَةَ إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام مَشْغُولٌ وَ الْحَقُّ لَهُ إِنْ أَنْصَفْتُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ وَ أَنْصَفْتُمُوهُ وَ جَمْعِهِمُ الْجَزْلَ وَ الْحَطَبَ عَلَى الْبَابِ لِإِحْرَاقِ بَيْتِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ زَيْنَبَ وَ أُمِّ كُلْثُومٍ وَ فِضَّةَ وَ إِضْرَامِهِمُ النَّارَ عَلَى الْبَابِ وَ خُرُوجِ فَاطِمَةَ علیهاالسلام إِلَيْهِمْ وَ خِطَابِهَا لَهُمْ مِنْ وَرَاءِ الْبَابِ وَ قَوْلِهَا وَيْحَكَ يَا عُمَرُ مَا هَذِهِ الْجُرْأَةُ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ تُرِيدُ أَنْ تَقْطَعَ نَسْلَهُ مِنَ الدُّنْيَا وَ تُفْنِيَهُ وَ تُطْفِئَ نُورَ اللَّهِ‏ «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ»‏ وَ انْتِهَارِهِ لَهَا وَ قَوْلِهِ كُفِّي يَا فَاطِمَةُ فَلَيْسَ مُحَمَّدٌ حَاضِراً وَ لَا الْمَلَائِكَةُ آتِيَةً بِالْأَمْرِ وَ النَّهْيِ وَ الزَّجْرِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ مَا عَلِيٌّ إِلَّا كَأَحَدِ الْمُسْلِمِينَ فَاخْتَارِي إِنْ شِئْتِ خُرُوجَهُ لِبَيْعَةِ أَبِي بَكْرٍ أَوْ إِحْرَاقَكُمْ جَمِيعاً فَقَالَتْ وَ هِيَ بَاكِيَةٌ اللَّهُمَّ إِلَيْكَ نَشْكُو فَقْدَ نَبِيِّكَ وَ رَسُولِكَ وَ صَفِيِّكَ وَ ارْتِدَادَ أُمَّتِهِ عَلَيْنَا وَ مَنْعَهُمْ إِيَّانَا حَقَّنَا الَّذِي جَعَلْتَهُ لَنَا فِي كِتَابِكَ الْمُنْزَلِ عَلَى نَبِيِّكَ الْمُرْسَلِ فَقَالَ لَهَا عُمَرُ دَعِي عَنْكِ يَا فَاطِمَةُ حُمْقَاتِ النِّسَاءِ فَلَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَجْمَعَ لَكُمُ النُّبُوَّةَ وَ الْخِلَافَةَ وَ أَخَذَتِ النَّارُ فِي خَشَبِ الْبَابِ وَ إِدْخَالِ قُنْفُذٍ يَدَهُ لَعَنَهُ اللَّهُ يَرُومُ فَتْحَ الْبَابِ وَ ضَرْبِ عُمَرَ لَهَا بِالسَّوْطِ عَلَى عَضُدِهَا حَتَّى صَارَ كَالدُّمْلُجِ الْأَسْوَدِ وَ رَكْلِ الْبَابِ بِرِجْلِهِ حَتَّى أَصَابَ بَطْنَهَا وَ هِيَ حَامِلَةٌ بِالْمُحَسِّنِ لِسِتَّةِ أَشْهُرٍ وَ إِسْقَاطِهَا إِيَّاهُ وَ هُجُومِ عُمَرَ وَ قُنْفُذٍ وَ خَالِدِ بْنِ الْوَلِيدِ وَ صَفْقِهِ خَدَّهَا حَتَّى بَدَا قُرْطَاهَا تَحْتَ خِمَارِهَا وَ هِيَ تَجْهَرُ بِالْبُكَاءِ وَ تَقُولُ وَا أَبَتَاهْ وَا رَسُولَ اللَّهِ ابْنَتُكَ فَاطِمَةُ تُكَذَّبُ وَ تُضْرَبُ وَ يُقْتَلُ جَنِينٌ فِي بَطْنِهَا وَ خُرُوجِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام مِنْ دَاخِلِ الدَّارِ مُحْمَرَّ الْعَيْنِ حَاسِراً حَتَّى أَلْقَى مُلَاءَتَهُ عَلَيْهَا وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ وَ قَوْلِهِ لَهَا يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ قَدْ عَلِمْتِي أَنَّ أَبَاكِ بَعَثَهُ اللَّهُ‏ «رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ»‏ فَاللَّهَ اللَّهَ أَنْ تَكْشِفِي خِمَارَكِ وَ تَرْفَعِي نَاصِيَتَكِ فَوَ اللَّهِ يَا فَاطِمَةُ لَئِنْ فَعَلْتِ ذَلِكِ لَا أَبْقَى اللَّهُ عَلَى الْأَرْضِ مَنْ يَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ لَا مُوسَى وَ لَا عِيسَى وَ لَا إِبْرَاهِيمَ وَ لَا نوح [نُوحاً] وَ لَا آدَمَ وَ لَا دَابَّةً تَمْشِي عَلَى الْأَرْضِ وَ لَا طَائِراً فِي السَّمَاءِ إِلَّا أَهْلَكَهُ اللَّهُ ثُمَّ قَالَ يَا ابْنَ الْخَطَّابِ لَكَ الْوَيْلُ مِنْ يَوْمِكَ هَذَا وَ مَا بَعْدَهُ وَ مَا يَلِيهِ اخْرُجْ قَبْلَ أَنْ أَشْهَرَ سَيْفِي فَأُفْنِيَ غَابِرَ الْأُمَّةِ فَخَرَجَ عُمَرُ وَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ وَ قُنْفُذٌ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِي بَكْرٍ فَصَارُوا مِنْ خَارِجِ الدَّارِ وَ صَاحَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ بِفِضَّةَ يَا فِضَّةُ مَوْلَاتَكِ فَاقْبَلِي مِنْهَا مَا تَقْبَلُهُ النِّسَاءُ فَقَدْ جَاءَهَا الْمَخَاضُ مِنَ الرَّفْسَةِ وَ رَدِّ الْبَابِ فَأَسْقَطَتْ مُحَسِّناً فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام فَإِنَّهُ لَاحِقٌ بِجَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِصلی‌الله‌علیه‌و‌آله فَيَشْكُو إِلَيْهِ وَ حَمْلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ لَهَا فِي سَوَادِ اللَّيْلِ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ زَيْنَبَ وَ أُمِّ كُلْثُومٍ إِلَى دُورِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ يُذَكِّرُهُمْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ عَهْدِهِ الَّذِي بَايَعُوا اللَّهَ‏ وَ رَسُولَهُ وَ بَايَعُوهُ عَلَيْهِ فِي أَرْبَعَةِ مَوَاطِنَ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَسْلِيمِهِمْ عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ فِي جَمِيعِهَا فَكُلٌّ يَعِدُهُ بِالنَّصْرِ فِي يَوْمِهِ الْمُقْبِلِ فَإِذَا أَصْبَحَ قَعَدَ جَمِيعُهُمْ عَنْهُ ثُمَّ يَشْكُو إِلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام الْمِحَنَ الْعَظِيمَةَ الَّتِي امْتُحِنَ بِهَا بَعْدَهُ وَ قَوْلِهِ لَقَدْ كَانَتْ قِصَّتِي مِثْلَ قِصَّةِ هَارُونَ مَعَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ قَوْلِي كَقَوْلِهِ لِمُوسَى يَا «ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ‏»… .بحارالانوار، ج‏53، ص17-20 … آنگاه فاطمه زهراء عليها السلام میآيد و از ظلم اولى و دومى و غصب فدك‏ ملك خود توسط آنها، و رفتن بميان مهاجرين و انصار و ايراد خطبه‏اش در خصوص غصب فدك، و جوابى كه خليفه در رد او گفت كه: پيغمبران ارث نمیگذارند، و استدلال زهرا بگفته زكريا و يحيى و داستان داود و سليمان و اينكه دومى باو گفت: آن طومارى را كه پدرت براى تو نوشت بمن نشان بده و او در آورد و نشان داد و او آن را گرفته پيش روى قريش و مهاجرين و انصار و سايرين پاره كرد و گريستن زهرا علیهاالسلام و برگشتن بطرف قبر پدرش رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در حالى كه ميگريست و محزون بود و بخداوند و پدرش پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله پناه آورده … سپس داستان اولى را نقل ميكند كه چگونه خالد بن وليد و قنفذ و عمر بن الخطاب و جمعى را فرستاد تا امير المؤمنين را از خانه خود براى بيعت گرفتن در سقيفه بنى ساعده ببرند، و امير المؤمنين بعد از آن حضرت مشغول جمع آورى قرآن گرديد، و قرض حضرتش را كه هشتاد هزار درهم بود، با فروش دارائى خود، همه آنها را پرداخت. و هم نقل ميكند كه چگونه عمر گفت يا على بيرون بيا و در آنچه مسلمانان شركت كرده‏اند تو نيز شركت كن و گر نه گردنت را میزنيم، فضه گفت: امير المؤمنين عليه السّلام مشغول كارى است كه اگر انصاف داشته باشيد، خواهيد دانست كه او از آمدن معذور است، ولى آنها گوش نگرفتند و هيزم آوردند تا درب خانه‏اى را كه امير- مؤمنان و فاطمه و حسن و حسين و زينب و ام كلثوم و فضه در آن بودند آتش بزنند، و بالاخره، آن در را هم آتش زدند. فاطمه آمد پشت در و از همان جا صدا زد: اى عمر وای بر تو چگونه بر خدا و پيغمبر جسارت ورزيدى كه با اين كار ميخواهى نسل پيغمبر را از روى زمين براندازى و او را از ميان ببرى و نور خدا را خاموش كنى، با اينكه خدا نميگذارد كه نورش خاموش شود. عمر گفت: اى فاطمه! فعلا نه محمد حاضر است و نه فرشتگان از جانب خدا براى امر و نهى و ترساندن میآيند، و على هم مانند يكنفر از مسلمين است، اگر ميخواهى بگو بيرون بيايد و با ابو بكر بيعت كند و گر نه همه شما را آتش ميزنم فاطمه در حالى كه ميگريست گفت: پروردگارا! شكايت فقدان پيغمبر و رسول برگزيده‏ات و ارتداد امتت و ممانعتى را كه از رسيدن حقى كه تو در كتاب خود براى ما قرار داده‏اى بعمل آوردند، بتو ميكنم. عمر گفت: اى فاطمه اين حرفهاى زنانه را كنار بگذار. خدا نبوت و خلافت را يك جا براى شما جمع نميكند. سپس هيزم را آتش زد و قنفذ ملعون دستش را داخل نمود تا در را بگشايد، و عمر با تازيانه به بازوى فاطمه علیهاالسلام زد بطورى كه بازويش همچون بازوبند سياهى ورم كرد، و طورى با پا بدر نيم سوخته زد كه بشكم دختر پيغمبر خورد و او كه حامله بود محسن شش ماهه خود را سقط كرد عمر و قنفذ و خالد بن وليد هجوم آوردند بدرون خانه. فاطمه با صداى بلند گريه ميكرد و ميگفت: اى پدر! اى پيغمبر خدا! دخترت را دروغگو ميدانند و ميزنند! و بچه‏اش را كشتند!! سپس امير المؤمنين در حالى كه چشمش از شدت غضب سرخ شده بود از داخل خانه بيرون آمد و عبايش را در آورد و روى فاطمه كه غش كرده بود انداخت و او را بسينه چسبانيد. و بوى گفت: اى دختر پيغمبر خدا! ميدانى كه خداوند پدر بزرگوارت را براى هدايت جهانيان برانگيخت. مبادا مقنعه خود را از سر بردارى و نفرين كنى! اى فاطمه بخدا قسم اگر چنين كنى يكنفر در روى زمين نميماند كه بگويد محمد و موسى و عيسى و ابراهيم و نوح و آدم پيغمبر خداست هر جنبنده‏اى كه در روى زمين است و هر پرنده‏اى كه در آسمان است خداوند آن را نابود ميكند. آنگاه بعمر گفت: اى پسر خطاب واى بر تو از اين كار كه امروز نمودى و از عواقب آن. از خانه من بيرون برو پيش از آنكه شمشيرم را بكشم و امت جفا جوى را بكشم عمر هم با خالد بن وليد و قنفذ و عبد الرحمن بن ابى بيرون رفتند. امير مؤمنان فضه را صدا زد و فرمود: اى فضه بانوى خود زهراء را درياب كه دچار درد زائيدن شده است. چون فضه بكار آن مخدره پرداخت. بچه‏اى كه پيش از ولادت نام او را محسن گذارده بودند سقط گرديد! امير المؤمنين فرمود: اين بچه بنزد جدش رسول خدا ميرود و بوى شكايت میكند. امير المؤمنين در تاريكى شب زهرا را برداشته باتفاق حسن و حسين و زينب و ام كلثوم بدر خانه مهاجر و انصار ميرفت، و آنها را بياد خدا و پيغمبر و بيعت و پيمانى كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله در زمان حيات خود در چهار جا براى وى گرفت و در هر مورد مسلمانان او را امير المؤمنين علیه‌السلام دانستند میآورد و همه وعده ميدادند كه فرداى آن شب بيارى وى قيام كنند ولى چون صبح ميشد هيچ كس حركتى از خود نشان نميداد. سپس امير المؤمنين عليه السّلام محنتهاى عظيمى را كه بعد از پيغمبر ديد و با آن امتحان خود را داد، بآن حضرت شكايت میكند. ميگويد: يا رسول اللَّه داستان من مانند داستان هارون است و من بشما همان را ميگويم كه هارون بموسى گفت: «ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ‏» يعنى: فرزند مادرم مردم مرا تنها گذاشتند و نزديك بود مرا بكشند پس تو كارى نكن كه دشمن بمن سرزنش كند، و مرا با مردم ظالم‏ قرار مده من هم صبر كردم‏… .مهدى موعود(ترجمه جلد 51 بحارالانوار)، متن، ص1166-1170)!

شما ببینید مسلمان‌ها چطور تغییر می‌کنند؟! اما تمام این وظایف و اعمال تا امشب که شب وفات فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها است، همه‌اش استخدام شده برای این‌که دین مقدس اسلام باقی بماند.

علت مخفی بودن قبر مطهر فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها

شما همین شبِ بعد از وفات که فاطمه‌ی زهرا را مخفی دفن کردند، فکر ‌کنید؛ ضربه‌ای از این مهلک‌تر بر خلفای خودساخته‌ی بعد از پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نبود.

من یک زمانی با یک دانشمند اهل سنت صحبت می‌کردم، گفتم: قبر فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها کجاست؟ گفت: بعضی می‌گویند در بقیع است بعضی می‌گویند: در حرم پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله. گفتم: چطور شده که این‌گونه شده است؟ چون یک برخوردی کردم که او فکر کند من یک آدم عوامی هستم. گفتم: چرا این‌طوری شده؟ چون همه‌ی قبرها مشخص است؛ قبر عثمان اینجا، عایشه آنجا و … چرا همین یک دانه قبر نامشخص است؟! چون یا باید بگوید که مردم به فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها علاقه نداشتند به تشییع جنازه ی او نرفتند، تنها علی ابن ابی طالب جنازه را برد و دفن کرد و برگشت؛ لذا نمی‌دانند کجا دفن کرده است! یا همین که شیعه می‌گوید را باید بگویند که خود فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها سفارش کرد که من را شب دفن کنید: «غَسِّلْنِي وَ كَفِّنِّي بِاللَّيْلِ [وَ صَلِّ عَلَيَّ] وَ ادْفِنِّي بِاللَّيْلِ وَ لَا تُعْلِمْ أَحَدا» (بحارالانوار، ج43، ص214)؛ هیچ کسی نداند. چرا؟ مگر فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها بخیل بود که یک عده تشییع جنازه‌اش بکنند و ثواب ببرند؟ هفت قدم پشت سر جنازه‌ی مؤمن اگر کسی راه برود، گناهانش بخشیده می‌شود (رَجُلٌ خَرَجَ فِي جِنَازَةِ رَجُلٍ مُسْلِمٍ فَمَاتَ فَلَهُ الْجَنَّة.من لا یحضره الفقیه، ج1، ص140) اما پشت سر جنازه‌ی دختر پیغمبر، فاطمه‌ی اطهر چرا نگذاشت؟ چرا گفت مرا شب غسل بدهید؟ شب دفنم کنید؟ خودش فرموده در همان وصیت، که افرادی که مرا اذیت کردند نمی‌خواهم در تشییع جنازه‌ی من حاضر شوند. همه هم بودند. اگر اقلاً ده نفر در تشییع جنازه‌ی فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها می‌بودند به همدیگر خبر می‌دادند که قبر فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها کجاست. ببینید، این زمامداران آن روز، خلیفه‌ی آن وقت، قطعاً آن‌قدر به فاطمه‌ی زهرا محبت اظهار نکرده که یا تشییع جنازه‌اش بکند یا از قبرش تحقیق بکند که کجاست، ما می‌خواهیم برویم تجدید عهدی با این خانم بکنیم، نداشتند. اگر می‌رفتند سر قبر حضرت زهرا سلام الله علیها یا می‌دانستند کجاست، این تردید باقی نمی‌ماند که یا آنجاست یا اینجا. حتی مخفی ‌بودن قبرش خط بطلانی است روی محبت آنها که این محبت در قرآن سفارش شده و واجب شده است. کسی که ضد آیه‌ی شریفه‌ی قرآن عمل بکند کافر است، تا چه برسد به اینکه خلیفه ی پیغمبر باشد. ببینید، همه‌ی برنامه‌هایی که از روز وفات پیغمبر تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها انجام شده، همه‌ی اینها دارد اسلام را پرورش می‌دهد. ام ابیهاست؛ اسلام را پرورش می‌دهد.

حالا فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها از دار دنیا می‌رود که قبرش هم پرورش دهنده ی اسلام است، قبرش هم دورکننده‌ی افراد پستی است که می‌خواهند زمامدار اسلام باشند، و بعد از او امام حسنش، امام حسینش، فرزندان دیگرش، و در آتیه‌ی ان‌شاءلله نزدیک، حضرت بقیة ‌الله ارواحنا فداه، اینها همه از نسل فاطمه‌ی زهرا هستند و پرورش‌دهنده‌ی اسلام می‌باشند.

ببینید، این کلمه‌ای که پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله درباره‌ی فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها فرموده: امّ ابیها، چقدر معنا دارد! حالا شما می‌خواهید اسمی روی فرزندتان بگذارید، اصلاً فکر نمی‌کنید که این اسم چه معنایی دارد؟ از بچه‌ای پرسیدم اسمت چیست؟ یک چیزی گفت که من یادم رفت. به او گفتم: معنایش چیست؟ گفت: نمی‌دانم. گفتم: پدرت نگفت معنایش چیست؟ گفت: پدرم هم نمی‌داند معنایش چیست. راست هم می‌گفت؛ ظاهراً هم بی‌معنا بود.

چهار فرزند فاطمه زهرا همه معصوم بودند

در تربیت فرزندانتان خیلی کوشش کنید، در تربیت خودتان، در رشدی که باید داشته باشید خیلی کوشش کنید ان‌شاءالله توفیقاتی نصیب‌تان شود. آن‌طوری که بتوانید جوابگوی خداوند و ائمه‌ی اطهار علیهم الصلاة و السلام باشید، در تربیت فرزندانتان بکوشید. فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها در دنیا دو پسر و دو دختر دارد؛ شما ببینید این‌ها چطور تحت تربیت حضرت زهرا بودند. حضرت زینب سلام الله علیها تحت تربیت بودند. شما فکر نکنید حضرت امام حسن مجتبی علیه‌السلام احتیاج به تربیت نداشته، حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام احتیاج به تربیت نداشته، یک تربیت‌هایی هست، یک پرورش‌هایی هست که مربوط به همین دنیا است و باید حتی از طرف حضرت علی بن ابیطالب علیه‌السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها انجام بشود که این بحثش را در یک وقت دیگری ان‌شاءالله عرض می‌کنم. حضرت زینب سلام الله علیها، حضرت امّ کلثوم، کوچک‌ترین اشتباهی، کوچک‌ترین خطایی در سرتاسر زندگی‌شان نداشته‌اند و بلکه معصوم بودند.

من یک وقتی در یک جایی گفتم که حضرت زینب سلام الله علیها معصومه بودند؛ بعضی‌ها خیال کردند که ما گفته‌ایم: پانزده معصوم داریم! اینجا بد نیست این مطلب علمی را برای دوستان [بیان کنم] که غالباً در کتاب‌ها هم نوشته نیست، حق هم دارید ندانید و تا صحبتی می‌شود می‌گویند: چهارده معصوم بیشتر نداریم! خب آن یکصدوبیست‌وچهار هزار پیغمبر را هم که شما معصوم می‌دانید، آنها چه؟

عصمت مراتبی دارد؛ این چهارده نفری که معصوم هستند و ما به عنوان معصومین چهارده‌گانه آنها را می‌شناسیم، آنها یک خصوصیتی در همان عصمت دارند که عرض می‌کنم.

یک عصمت، عصمت از گناه است، این را باید ما هم داشته باشیم؛ یعنی من و شما باید خودمان را از گناه نگه داریم، ملکه‌ی ما هم بشود. یک عصمت، عصمت از گناه و اشتباه و خطا و نسیان است که این را هم باید انبیاء داشته باشند، همه‌ی انبیاء دارند. یک عصمت هم عصمت از جهل است. آن عصمتی که می‌گویم در کتاب‌ها ننوشته‌اند و شاید برای بعضی‌ها که مقداری متوجه حقیقت نیستند و می‌خواهند چهارده‌ معصوم را خیلی بالا ببرند می‌گویند: این‌ها، هم گناه نمی‌کردند! اشتباه و خطا هم، [البته] گاهی چرا! متأسفانه بعضی از شیعیان هم چنین حرف‌هایی را می‌زنند، نه، این چهارده نفر معصوم از خطا، معصوم از اشتباه، معصوم از گناه، معصوم از نسیان و معصوم از جهل هستند. این مهم است. این چهارده نفر معصوم از جهل هستند؛ یعنی آنچه که بشر از علم و معارف و حقایق به آن نیازمند است، این چهارده نفر دارند ولی انبیای گذشته، حتی انبیای اولوالعزم هم این عصمت را نداشتند.

فرق عصمت چهارده معصوم با بقیه انبیاء

می‌بینیم حضرت موسی پیغمبر اولواالعزم است خدمت حضرت خضر می‌رود و می‌گوید: «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا» (سوره کهف(18)، آیه‌66)؛ تو به من چیزهایی یاد می‌دهی که بر رشدم افزوده شود؟ انبیاء معصوم از جهل نبودند؛ یعنی بعضی چیزها را نمی‌دانستند، حتی انبیای اولواالعزم؛ اما این چهارده نفر که پانزدهمی ندارد، در کره‌ی زمین که هیچ، در ما سوی الله یک نفر دیگر بر این چهارده نفر بخواهد اضافه شود نیست، مهم این است که این‌ها نگه‌داشته شده هستند. معصوم یعنی نگه‌داشته شده از جهل هستند. چیزی باشد که این‌ها ندانند، نیست. فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها هم این‌گونه است. چیزی در عالم باشد که این‌ها بخواهند بدانند و ندانند، این‌گونه نیست. این معصوم از جهل است. این چهارده نفر معصوم از جهل هستند و این را هم بدانید که معنای عصمت مطلق همین است. عصمت مطلق دارند اما سایر معصومین، آن یکصدوبیست‌وچهار هزار پیغمبر و غیره، عصمت مطلق نداشتند ولی همه‌ی آنها عصمت از گناه داشتند، از اشتباه و خطا هم به عقیده‌ی من همه‌ی آنها عصمت داشتند به جهت اینکه از اعتبار ساقط می‌شوند اگر عصمت از اشتباه و خطا نداشته باشند. و عصمت از گناه اصلاً ما مأمور به آن هستیم: «وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ» (سوره آل عمران(3)، آیه103)؛ طلب عصمت بکنید به وسیله‌ی معرفت به خدا؛ یعنی باید ما خودمان را از گناه نگه بداریم. ولی معمول نیست که [این را بگویند]، اینجا را می‌گویند اعتصام، اینجا را می‌گویند همان «وَ اعْتَصِمُوا باللَّهِ»، «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ». «وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ»؛ یعنی به وسیله‌ی معرفت خدا شما خودتان را از گناه نگه بدارید و [«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ»؛ یعنی] به وسیله‌ی معرفت حبل خدا که معصومین علیهم الصلاة و السلام باشند، خودتان را از گناه نگه دارید.

فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها از جهل معصوم است؛ لذا کلامش حجت است

فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها از جهل معصوم است؛ لذا کلامش حجت است. به هیچ‌وجه نمی‌‌شود گفت که فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها احساساتی بوده است. آخر یک عده‌ای می‌گویند خانمی بوده تندخو! احساساتی! با خلفا درگیر شده! و چند قضیه هم درست کرده‌اند که ایشان به اندازه‌ای تند بود که با علی بن ابی طالب هم گاهی درگیر می‌شد! که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌آمد بینشان را صلح می‌داد! در روایت‌های ما این‌ها گفته شده است! این روایات را بعضی از مردم نافهم حتی در سخنرانی و صحبت‌های خود هم می‌گویند! نمی‌دانند که [این روایات را] آن‌هایی درست کرده‌اند که می‌خواسته‌اند فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها را یک خانم تند احساساتی معرفی کنند و بگویند چون با خلفا درگیر شد، به خاطر احساساتش بوده است! [فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها] معصومه است، این عصمت را خداوند به آن‌ها داده‌، به این عصمت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله شهادت داده است، کسی است که پابه‌پای پیغمبر در مباهله حرکت می‌کند: «تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ» (سوره آل عمران(3)، آیه61)؛ یعنی زنی [است] که می‌تواند پابه‌پای پیغمبر اکرم و علی بن ابی طالب و امام حسن و امام حسین در درگاه پروردگار قدم بگذارد. آیات مختلفی است، در همان جریان آیه‌ی تطهیر که «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (سوره احزاب(33)، آیه33). وقتی که این‌ها زیر کساء رفتند، این آیه نازل شد و آیه‌ی تطهیر در شأن این پنج نفر که یکی از آنها فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها بود، نازل شد. چون این را بدانید که ما مجبوریم به جهل؛ به هر حال یک معلوماتی داریم و نمی‌توانیم ظرفیتی داشته باشیم که تمام علوم را مثل علی بن ابی طالب علیه‌السلام بدانیم، وگرنه این «رجس» یعنی جهل. شما هر چیزی را ندانید، برای شما نقص است و هر چیزی را بدانید، کمال است. «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ»؛ از شما اهل بیت، زشتی و پلیدی که شامل معصیت و صفات رذیله و جهل می‌شود را برداشتیم. «وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»؛ یک طهارت خاصی به شما عنایت کردیم.

ذکر مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها

خب امشب شبی است که همه‌ی مصائب و روضه‌ها امشب است، همه‌ی مصائب. اگر امشب با چشم دل نگاه کنید، یک مقداری قدم‌های وسیعی از نظر زمانی و مکانی بردارید می‌بینید علی ابن ابی طالب علیه السلام چراغ‌ها را خاموش کرده، مردم را رد کرده که برای تشییع جنازه‌ی فاطمه‌ی زهرا نیایند. کم‌کم می‌خواهد برای عمل کردن به وصیت فاطمه‌ی ‌زهرا آماده شود؛ [فاطمه‌ی زهرا] هم زباناً وصیت کرده، هم روی نامه‌ای که علی بن ابی طالب در زیر رختخواب فاطمه‌ بعد دید در آن نامه نوشته، در همه‌ی وصیت‌هایش تأکید کرده که شب من را غسل بده، شب من را کفن کن، شب مرا به خاک بسپار، «و لا تُعلِمْ احداً»؛ به احدی خبر نده. در پایان این وصیت‌نامه‌ی کتبی اش نوشته است: «و أَقْرَأُ عَلَى وُلْدِیَ السَّلَامَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة» (بحارالانوار، ج43، ص214)؛ به فرزندانم تا روز قیامت، به ذریه‌ام تا روز قیامت، سلام من را برسان. «وَ عَلَیْکِ السَّلَامُ‏ یَا أُمّاهُ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاء». فاطمه‌ی زهرا را امشب علی بن ابی طالب غسل می‌دهد. مشغول غسل دادن است، خصوصیاتی نقل کرده‌اند که نمی‌خواهم آنها را نقل کنم. یک شمعی روشن کرده، صورت علی ابن ابی طالب علیه‌السلام دیده می‌شود، نصفی از بدن مطهّر فاطمه‌ی زهرا دیده می‌شود، فرزندانش در تاریکی نشسته‌اند دارند نگاه می‌کنند. امر امامشان این است که صدای‌تان را به گریه بلند نکنید، آهسته‌آهسته اشک می‌ریزند. علی ابن ابی طالب علیه‌السلام دارد بدن فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها را غسل می‌دهد؛ اما یک وقت دیدند آن کوه صبر، آن مظهر استقامت و قدرت پروردگار، سرش را به دیوار گذاشت بلند گریه کرد. شاید این‌طور بوده که دستش به بازوی فاطمه‌ی زهرا رسیده بود (فاشتغل أميرالمؤمنين عليه‌السلام بتغسيل فاطمة عليها‌السلام، و كانت أسماء بنت عميس تصب الماء على يده و هو يغسلها من تحت ثيابها. قالت أسماء: فرأيت في أثناء ذلك أن عليا عليه‌السلام قد رفع صوته بالبكاء مع ما كان عليه من التجلد، فقلت: يا علي! يحق لك البكاء في مثل هذه المصيبة العظمى و البلية الكبرى، و لكن لم ارتفع صوتك بالبكاء من دون اختيار؟ فقال عليه‌السلام: يا أسماء! رأيت السواد على طرف وجه فاطمة عليها‌السلام، و بقاء أثر اللطم عليه، و احمرار عينها كالدم، و تورم عضدها كالدملج !هجوم علي بيت فاطمه عليهاالسلام، عبد الزهراء مهدي، ص361).

 «السَّلَامُ‏ عَلَيْكِ‏ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاء يَا بِنْتَ‏ مُحَمَّد السَّلَامُ‏ عَلَيْكِ‏ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ‏ وَ بَرَكَاتُه‏».

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید