شب ۱۴ جمادی الاول ۱۴۲۰
أَعُوذُ بِاللّه مِنَ الشَّيطَانِ الرَّجِيم
بِسمِاللّهالرَّحمَنِالرَّحِيم
أَلحَمدُ لِلّه رَبِّ الْعالَمين وَ الصَّلوةُ وَ السَّلام عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلي آلِه الطّيّبين الطَّاهرِين لاسِيُّمَا عَلي بَقيِةَ اللّه فِي الْعَالَمِينَ رُوحي وَ أَرواحُ العَالَمِينَ لِتُرابِ مَقدَمِه الفِداء وَ اللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلي أَعدَائِهم أَجمَعين مِنَ الآن إلي قِيامِ يَومِ الدّين.
أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيطَانِ الرَّجِيمِ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» (و حقّ صاحب قرابت را ادا كن. سوره اسراء، آیه26)
ظالم ترین فرد کسی است که حق خداوند را منظور نکند
یکی از وظایف انسان در دنیا این است که اگر هر کسی که حقّی به انسان دارد، حق او را ادا کند. در مرحلهی اول باید انسان اقرار به حق دیگران داشته باشد. اگر انسان حقوق دیگران را پایمال کرد، این شخص از ظالمترین افراد است. اگر انسان حق خدا را ضایع کند و به خدای تعالی شرک بورزد، از همهی افرادی که روی کرهی زمین هستند این شخص ظالمتر است. در قرآن میفرماید: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا» (سوره انعام(6)، آیه21) یا «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» (سوره لقمان(31)، آیه13)؛ شرک، ظلم بزرگی است. ظالمترین افراد آن کسانی هستند که به خداوند افتراء میزنند. پس آن کسی که حق خدا را منظور نکند از هر فردی در عالم ظالمتر است. حالا یک نفر مثل فرعون است که میگوید: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى» (سوره نازعات(79)، آیه24) و به هیچوجه خدا را منظور نمیکند و عظمت پروردگار را در نظر نمیگیرد، یکی هم هست که آن عرضه را ندارد، آن قدرت را ندارد، مردم را، هوای نفسش را، شیطان را، در مقابل خدا قرار میدهد و حقوق الهی را پایمال میکند. این هم یک فرد است. فرقی هم بین این فرد و آن فرد نیست؛ این هم ظالمترین افراد است، آن هم ظالمترین افراد است.
اگر ما به آنهایی که بر فاطمهی زهرا سلام الله علیها ظلم کردند، میگوییم: اشقی الاشقیاء یا اشقی الاوّلین، به خاطر این است که اینها در حقیقت ظلم به خدا کردهاند، همانطوری که در آن روایت سنی و شیعه نقل کردهاند که پیغمبر اکرم فرمود: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی» (بحارالانوار ، ج27، ص62 و اعتقادات امامیه، صدوق، ص105 و البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج6، ص366: فاطمة بضعة مني … ويؤذيني ما آذاها)؛ کسی که فاطمهی زهرا را اذیت کند، من را اذیت کرده و هر کسی مرا اذیت کند، خدا را اذیت کرده است. کسی که حق فاطمه را ضایع کند، حق پیغمبر را ضایع کرده و کسی که حق پیغمبر را ضایع کند، حق خدا را ضایع کرده است، این شخصی که حق فاطمهی زهرا را ضایع کرده، حق علی بن ابی طالب را ضایع کرده، در حقیقت اشقی الاشقیاء است، ظالمترین افراد است.
در زیارت عاشورا که میگوییم: «اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» (کامل الزیارات، ص178 و بحارالانوار، ج98، ص295 و مفاتيح الجنان، زيارت عاشورا)، این اوّل ظالم، هم از نظر قدمت زمانی اوّل ظالم است هم از نظر کیفیّت ظلم، اوّل ظالم است.
حق کسی را در دنیا ندیده نگیریم
کوشش بکنیم در دنیا حق کسی را -چون اینها همه در یک ردیف واقع می شوند- حقی را به طور کلی نادیده نگیریم، پایمال نکنیم و هر کسی هر حقّی به گردن ما دارد، حقش را ادا کنیم. اگر یک کسی اینطوری شد که این آیهی شریفه را خوب توجه کرد، درست است که حالا معنایش، تفسیرش مربوط به یک بحث دیگری است که عرض می کنم، اما اگر به این آیه عمل کرد: ««وَ آتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»؛ به صاحب قرابت حقش را بده، حق مردم را ادا کن، حق خدا را بده، حق همسایه را ادا کن، همینطور حقوق مختلفی در مقابل ما هست، هم باید به آن حقوق اقرار کنیم و هم باید آن حقوق را ادا کنیم. اگر یک انسانی حقوق دیگران را در نظر نگرفت، این انسان نیست، حیوانات هم همینطورند، حیوانات حق همدیگر را رعایت نمیکنند، ولو اینکه بعضی از حیوانات قلمروی یکدیگر را نگه میدارند، حفظ می کنند، رعایت می کنند ولی گاهی میشود انسان از حیوانات هم پستتر است: «أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (سوره اعراف(7)، آیه179).
اگر کسی اقرار به حق دیگران نکند مشمول لعنت خدا می شود
انسان در مرحلهی اول حق را باید اقرار بکند، حقوق دیگران را اقرار کند. در محکمه اگر شما خودت میدانی که اهل ظلم هستی و ظلم کردهای، اینجا اقرار کن. در روایت دارد: «قُلِ الْحَقَّ وَ لَوْ کان عَلَیک» (قُلِ الْحَقَ وَ لَوْ عَلَى نَفْسِك.امالی الصدوق، ص72 و بحارالانوار، ج16، ص99. قُلِ الْحَقَ وَ إِنْ كَانَ فِيهِ هَلَاكُكَ فَإِنَّ فِيهِ نَجَاتَكَ وَ دَعِ الْبَاطِلَ وَ إِنْ كَانَ فِيهِ نَجَاتُكَ فَإِنَّ فِيهِ هَلَاكَك.بحارالانوار، ج2، ص79)؛ حق را بگو ولو اینکه علیه تو باشد، به ضرر تو باشد. یک مسلمان باید اینطوری باشد. اقرار به حق؛ خدا حق است یا نه؟ بله، اقرار کن. پیغمبر اسلام حق است یا نه؟ بله، اقرار کن.
در جریان مباهله وقتی پیغمبر اکرم با نصارا بحث کرد، همهی حقایق اسلام را برای آنها اثبات کرد. اشکال کار آنها این بود که به حق اقرار نکردند تا پیغمبر اکرم از جانب خدا مأمور شد که مسئلهی مباهله را ترتیب بدهد: «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ» (سوره آل عمران(3)، آیه61). ببینید یک علمی از طرف خدا آمده و این را هم پیغمبر اکرم ارائه کرد اما افراد لجوج زیر بار نرفتند، «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»(همان)؛ اگر اینها اقرار نکردند، حاضر نشدند به حق اقرار کنند، با اینها مباهله کن، لعنت خدا را بر دروغگوها قرار بده، خداوند هم عمل میکند. از این آیهی شریفه ما یک نتیجهای برمیداریم که این آیهی شریفه به ما میگوید که اگر کسی متوجه حقّی شد و به آن حق اقرار نکرد، تسلیم در مقابل آن حق نشد، لعنت خدا بر او خواهد بود. لعنت یعنی چه؟ لعنت فحش نیست؛ یعنی از رحمت خدا دور میشود. از رحمت خدا هم اگر کسی دور شد، بدبخت است، بیچاره است. الآن که ما اینجا سالم نشستهایم، چون شامل رحمت پروردگار هستیم، ما اگر روزیمان فراوان است مشمول رحمت پروردگار هستیم، هر چه نعمت الآن به ما رسیده مشمول رحمت پرودگاریم. اگر ما به حق اقرار نکردیم، فرقی هم نمی کند این حق، حق خدا و پیغمبر باشد [یا حق دیگری]؛ چون آدم حقنشناس نباید باشد، [از رحمت خداوند دور هستیم]. چه فرقی میکند انسان حق خدا را نشناسد یا حق زیردستش را نشناسد. البته فرقش این است که اگر انسان حق الهی را منظور نکند، خیلی از رحمت خدا دور میشود و اگر حق زیردستش را منظور نکند کمتر، ولی هر دوی اینها انسان را از رحمت خداوند دور میکند: «فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ»، لعنت خدا، ما اینکه میگوییم خدا شمر و یزید و امثال آن را لعنت کند؛ یعنی خدا اینها را از رحمت خودش دور کند.
بدترین بدبختی این است که دریچهی دل انسان به معنویات باز نشود
اگر از رحمت دور شدیم، هم در دنیا بدبخت هستیم هم در آخرت. در آخرت به جهنم میرود اگر کسی ملعون واقع شد، در دنیا هم بدبختیهای مختلف که بدترینش این است که دریچهی دلش به معنویات دیگر باز نمیشود. فکر نکنید بدبختی همین است که ما مثلاً فرض کنید مریض سختی باشیم، گرسنه باشیم یا مثلاً وضع مالیمان یک طوری باشد، نه، بدبختی گاهی این است که انسان از معنویات هیچ خبر ندارد؛ عین حیوانات صبح می رود کار میکند تا شب، یک چیزی به دست میآورد، میخورد، میخوابد، تولید مثل میکند؛ همین است. پنجاه سال قبل هم همینطور بوده حالا هم همینطور است! بیست سال قبل هم همینطور بوده، الآن هم همینطور است! «مَن ساوى يَوماهُ فَهُوَ مَغبونٌ»؛ کسی که دو روزش مساوی باشد، در دنیا ضرر کرده. البته منظور از روز در اینجا بیست و چهار یا مثلاً دوازده ساعت نیست، روز یعنی زمان؛ باید زمان قبلتان با زمان حالایتان فرق داشته باشد. اگر پستتر شدی که ملعونی، معلوم است که از رحمت خدا دوری؛ یعنی خدا دیگر به تو ترحم نکرده؛ چون ملعون معنایش این است و اگر مساوی باشد مغبونی. (قَالَ موسي بن جعفر عليهماالسلام: مَنِ اسْتَوَى يَوْمَاه فَهوَ مَغْبُونٌ وَ مَنْ كَانَ آخِرُ يَوْمَيْه شَرَّهمَا فَهوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفِ الزِّيَادَةَ فِي نَفْسِه فَهوَ فِي نُقْصَانٍ وَ مَنْ كَانَ إِلَى النُّقْصَانِ فَالْمَوْتُ خَيْرٌ لَه مِنَ الْحَيَاةِ.بحارالانوار، ج75، ص327). باید چه طوری باشد؟ باید روز بعدت بهتر از روز قبلت باشد.
هر کس حق دیگری را -حالا دیگری خدا باشد یا هر یک از ائمهی اطهار علیهم الصلاة و السلام باشد یا حتی زیردستتان باشد- حقش را رعایت نکردی، به همان اندازه ملعونی، همان اندازه خدا رحمتش را از تو باز میدارد و وقتی رحمت پروردگار از انسان گرفته شد، انسان بیچاره است، نمیتواند پیشرفتهای روحی بکند.
علت عدم پیشرفت روحی
بعضی از دوستان گاهی میآیند از من میپرسند که چرا ما پیشرفتی نداریم؟ گاهی گرفتاریهایی دارند، به آنها عرض می کنیم علتش این است که لابد تو رعایت حقوق کسی را نکردهای، یکی اش این است، لابد تو مشکلی با مردم داری، یک کسی همیشه از تو دلگرفته است. افراد خوب و متقی و آنهایی که به کمالات میرسند، آنهایی هستند که حقوق دیگران را اقرار میکنند و حق آنها را هم ادا میکنند. خدای تعالی در این جمله از قرآن میفرماید: ای پیغمبر «وَ آتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»، چون در میان مردم آن کسی که به تو نزدیکتر است بیشتر باید رعایت بشود. شما یک واجب النفقه دارید، یک مستحب النفقه. واجب النفقه آنهایی هستند که زیر ولایت تو زندگی میکنند: زنت، فرزندت، اینها باید حقوقشان را ادا کنی. باید کار بکنید، فعالیت بکنید، کسب حلال بکنید و زندگی اینها را تأمین بکنید
معنای تقدیر معیشت
که یکی از مسائلی که خیلی افراد اهل تقوا ممکن است کمتر رعایت بکنند، این مسئله است که تقدیر معیشت نمیکنند. فرمود: «الکَمالُ کُلُّ الکَمالِ اَلتَفَقَّهُ في الدّين وَ الصَّبرُ عَلی النائِبَة وَ التَقدير المَعيشَة»(الكافي(ط-الإسلامية)، ج1، ص32 و بحارالانوار، ج75، ص172). تقدیر معیشت یعنی به اندازهای که خرج داری، کوشش کن درآمد هم داشته باشی. تقدیر یعنی اندازهگیری. ماهی مثلاً پنجاه هزار تومان خرج خانهات هست، پنجاه هزار تومان هم باید حتماً در بیاوری و الا کم کم ورشکست می شوی، یا به عکس بگوییم: اگر در ماه پنجاه هزار تومان درآمد داری، همان اندازه خرج کن، زیادی خرج کردی، باز به اشکال برخورد می کنی، قناعت کن. اگر بیشتر درآمد داری، توسعه بده به خانوادهات. اگر زیادتر از توسعهی به خانوادهات داری انفاق کن. چه چیزی بهتر از اینکه انسان یک خرده به خودش فشار بیاورد کار زیادتری بکند، فعالیت داشته باشد، ثروتی به دست بیاورد -که همهی ائمه و انبیاء حتی همینطور بودهاند- و انفاق کند. نگوئید که ثروت نباید به دست آورد، نباید داشت! این حرفهای متصوفه است که میگویند: انسان باید فقیر باشد! تمام انبیاء و تمام اولیاء خدا ثروتهای زیادی داشتند منتها ثروتی که انسان زیاد داشته باشد اگر ممسک باشد بد است: «وَ لَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ» (سوره إسراء(17)، آیه29)؛ خدا به پیغمبر اکرم میفرماید که دستت را بسته قرار نده. به قول ما مچت باز باشد، دستت باز باشد، «وَ لَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ»(همان)؛ یک طوری هم نباشد که همهی زندگیات را بدهی به دیگران و زن و بچهات گرسنه باشند. اگر میبینید در جریان «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا»(سوره انسان(76)، آیه8) که علی ابن ابی طالب افطارش را به یتیم و اسیر و مسکین داد و فاطمهی زهرا هم داد، امام حسن و امام حسین هم دادند، حضرت امیر آنها را مجبور نکرد، آنها هم مثل علی ابن ابی طالب فکر میکردند؛ یعنی معصومین هیچ وقت با هم اختلاف ندارند، آن هم مثل او فکر میکرد او هم داد. فاطمهی زهرا سلام الله علیها هم داد، امام حسن و امام حسین هم دادند، اینطوری بوده، نه اینکه بیاید غذای زن و فرزند واجب النفقهاش رو بگیرد و آنها را گرسنه بگذارد و بدهد به مسکین و یتیم و اسیر، این کار اصلاً حرام است. کوشش کنید که تقدیر معیشت بکنید، حساب بکنید به اندازهای که درمی آورید خرج کنید، زیادتر هم نه. به اندازهای که خرج میکنید، درآورید. حالا این دوتا با هم فرقی نمی کند و انسان باید تقدیر معیشت داشته باشد، حقوق مردم را به آنها بپردازد، در صراط مستقیم دین قرار بگیرد.
اهمیت صراط مستقیم دین
یکی از مسائلی که خیلی مهم است، ما در هر نماز از خدا میخواهیم که «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ»(سوره حمد(1)، آیه6)؛ خدایا ما را در راه راست قرار بده. آخر انسان ممکن است گاهی در یک راه انحرافی بیفتد و خیال کند راه راستی را دارد می رود. یک مختصر، یک متر از راه راست انحراف پیدا کند، ممکن است وقتی که قرار است به مقصد برسد، مثلاً بناست صد کیلومتر راه برود در سر صد کیلومتری یک فاصلهی زیادی از آن راهی که می خواسته برود دور بیفتد. «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ»، خب «صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِم»(سوره حمد(1)، آیه7)؛ صراط کسانی که به آنها نعمت دادهای. چه نعمتی؟ نعمت حقشناسی، نعمت حقگویی؛ «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ» این را شیعه و سنی نقل کردهاند (بحارالانوار، ج38، ص188 و إعلام الوری بأعلام الهدی، ص159. منابع اهل تسنن: فإني سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول علي مع الحق أو الحق مع علي حيث كان.مجمع الزوائد، هیثمی، ج7، ص235.عن أبي سعيد التميمي عن أبي ثابت مولى أبي ذر قال: دخلت على أم سلمة فرأيتها تبكي و تذكر عليا. و قالت: سمعت رسول الله صلى الله عليه و [آله و] سلم يقول: علي مع الحق و الحق مع علي، و لن يفترقا حتى يردا علي الحوض يوم القيامة.تاریخ بغداد،خطیب بغدادی، ج14، ص322 و تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج42، ص449. استأذن أبو ثابت مولى علي رضي الله عنه على أم سلمة فقالت: مرحباً بك يا أبا ثابت ثم قالت: يا أبا ثابت أين طار قلبك حين طارت القلوب مطيرها قال: تبع علياً قالت: وفقت والذي نفسي بيده لقد سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول: علي مع الحق و القرآن و الحق و القرآن مع علي و لن يتفرقا حتى يردا على الحوض.ربیع الابرار و نصوص الاخبار، زمخشری، ج2، ص173). حق همیشه با علی بن ابی طالب است و علی همیشه با حق است و اینها با هم دور میزنند، هر جا علی بود، حق هم آنجاست. بنابراین «صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ» منظور علی بن ابی طالب و فرزندانش هستند، «غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ»(سوره حمد(1)، آیه7)؛ راه افرادی که مورد غضب واقع شدند رفتند، نه، آن را من نمی خواهم. چه کسانی مورد غضب واقع شدهاند؟ یهود؛ یکی از دستههای خیلی بارزش یهود هستند. در سراسر کتاب تورات اگر نگاه بکنید، یک کلمه دربارهی قیامت، آخرت، معنویت دیده نمیشود، همه اش مربوط به دنیا است (غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ الْيَهُودِ وَ غَيْرِ الضَّالِّينَ النَّصَارَى.تفسیر العیاشی، ج1، ص22 و بحارالانوار، ج82، ص21)! در انجیل هم باز نگاه بکنید، همهاش مربوط به رهبانیّت، آخرت، اینهاست! آنها از آن طرف افتادهاند و اینها هم از این طرف، که یهودیها به جنبههای مادی عمل میکنند ولی نصارا عمل نمیکنند.
ما میخواهیم به صراط مستقیم برویم؛ صراط مستقیمی که ائمهی اطهار رفتهاند. یک مسلمان حق ندارد که یک کاری بکند که مورد تأیید ائمهی اطهار نباشد و الا از صراط مستقیم اقلاً احتمال دارد که خارج بشود. اینگونه است.
بیشتر چیزهایی که به آن عادت کردهایم، از صراط مستقیم خارج است
ما یک وقتی حدود صدتا از چیزهایی که به آن عادت کردهایم و از صراط مستقیم خارج است و حتی از عقل هم دور است و ما در زندگیهایمان انجام میدهیم [لیست کرده بودیم] که من نمیخواهم توضیح بدهم. شما خودتان بنشینید حساب کنید ببینید اعمالی که یقین دارید که خدا و پیغمبر نگفته، چقدر در زندگیهای شما است؟ نگفتهاند، میدانید نگفتهاند. سیزده بدر گفتهاند مستحب است یا واجب است یا امثال آنکه مثلاً شما بروید به سیزده بدر؟ هفت سین را واجب کردهاند؟ مستحب کردهاند؟ فرض کنید شب چهارشنبه سوری از روی آتش پریدن واجب است؟ مستحب است؟ چگونه است؟ ائمه فرمودهاند این کارها را بکنید؟ اینقدر هم ما به آن اهتمام داریم! این دو سه تا نمونه را من به شما عرض کردم برای اینکه بقیهاش را شما خودتان تحقیق کنید. نزدیک صد تا چیز از این قبیل، همهی ما مردم شیعه داریم که خودمان یقین داریم مورد تأیید ائمهی اطهار و خاندان عصمت و طهارت نیست. حالا لحظهی سال تحویل در آن بحث است ما آن را نمی گوئیم ولی اینها که دیگر حرفی در آن نیست؛ میفهمیم که آقا شب چهارشنبه سوری روی آتش پریدن نه خدا گفته، نه پیغمبر گفته، نه ائمهی اطهار! یقین نداریم؟ چه کسی هست در این مجلس که شک داشته باشد شاید یک کدام از ائمه فرموده باشند که ما باید از روی آتش بپریم؟ و امثال این زیاد داریم در زندگیهایمان و درمراسممان حتی در مراسمی که شروع زندگی است مثل مسئلهی ازدواج. این آغاز زندگی جدیدی است برای انسان، این توأم با معصیت و خرافات اگر بود، خیلی برای انسان بدبختی به وجود میآورد، اگر از صراط مستقیم خارج شد، خیلی انسان کج می رود و عرض کردم حالا من بخواهم بشمارم برای شما خیلی زیاد می شود. بعضیهایش هم شاید شما دوستانی که در مجلس نشستهاید قبول نکنید.
صراط مستقیم و معنای تقیّه و کنارگذر در صراط مستقیم
ما باید از خدا بخواهیم که ما را در صراط مستقیم قرار بدهد. فکرمان را، عقایدمان را، اعمالمان را، همهی اینها در صراط مستقیم باشد. صراط مستقیم چیست؟ علی، فاطمهی زهرا. خدا قلمش را بشکند یک نفری در یکی از روزنامهها نوشته بود که الگوی زنهای ما باید عایشه باشد نه فاطمهی زهرا!! البته جسارت بود، خیلی بد بود، خیلی هم حرف زدند ولی عملاً ما همینطورها تقریبا هستیم! اعمال بعضی از زنها آیا با کدام یک از این دو خانم، دو بانو بیشتر تطبیق میکند؟! آیا فاطمهی زهرا اینگونه آرایش میکرد می آمد بیرون؟! نستجیر بالله! فاطمهی زهرا سلام الله علیها با مردها صحبت میکرد؟! نستجیر بالله! ما خیلی از صراط مستقیم خارجیم، حق از ما خیلی دور شده!
شب جمعه است، واقعاً دعا کنیم حضرت بقیةالله تشریف بیاورد ما را در صراط مستقیم بیندازد؛ چون تا او نیاید ما صددرصد در صراط مستقیم واقع نمیشویم، یعنی نمیتوانیم گاهی واقع بشویم، گاهی حتی اولیای خدا را جوّی که مردم درست کردهاند، از صراط مستقیم خارج میکنند. من [این را] یک وقتی گفتم، یکی از دوستان گفت: چطور میشود؟! گفتم: یک جادهای صاف، اتوبان، دارد جلو میرود، یک جای آن را آمدهاند خراب کردهاند، شیاطین آمدهاند یک جایی را خراب کردهاند، یک پلی را خراب کردهاند، از کنار این پل راهی را باز می کنند که مردم عبور کنند. شما را از صراط مستقیم خارج میکنند؛ یعنی این راه حالا تا آن صاحب اصلیاش بیاید، این جاده، این آسفالت تا مدیرش بیاید، آن کسی که متصدی این کار است بیاید و راه راست را حفظ بکند، تو نقداً از این کنارگذر عبور کن. معنی تقیّه این است، که ائمهی اطهار هم تقیّه میکردند؛ یعنی از کنارگذر فعلاً عبور کنید تا صاحب اصلی بیاید.
یک نمونه عرض میکنم زیاد داریم از این قبیل؛ به علی بن یقطین حضرت موسی بن جعفر میفرماید: امروز وضویت را مانند وضوی سنیها بگیر، هرجا هستی [حتی] در خانهی خلوت! ای کاش ماها اینچنین مطیع بودیم. در خانهی خلوت، خانهی وزیر را چه کسی جرأت دارد کنترل کند؟! هارون الرشید هم به این کارها توجه ندارد، اتفاقاً همان روز توجه داشت. حضرت به او فرموده بودند: امروز وضویت را مانند سنیها بگیر. این هم دستها را بالا زد و آب را اینگونه ریخت و مسح را هم، تمام سر و کله و داخل گوش، همه را مسح کرد و پایش را هم شست. دوربین هم گذاشته بودند، از پشت پنجرهای که باز خود صاحبخانه نمیفهمید کارش را کنترل کردند و بردند به هارون نشان دادند. گفت: پس به ما گفته بودند این شیعه است، طرز شیعهها وضو میگیرد، معلوم شد نه اینطور نیست. خونش را حفظ کردند (أَنَ عَلِيَ بْنَ يَقْطِينٍ كَتَبَ إِلَى الْإِمَامِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عليهماالسلام اخْتُلِفَ فِي الْمَسْحِ عَلَى الرِّجْلَيْنِ فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تَكْتُبَ مَا يَكُونُ عَمَلِي عَلَيْه فَعَلْتُ فَكَتَبَ أَبُو الْحَسَنِ عليهالسلام الَّذِي آمُرُكَ بِه أَنْ تَتَمَضْمَضَ ثَلَاثاً وَ تَسْتَنْشِقَ ثَلَاثاً وَ تَغْسِلَ وَجْهكَ ثَلَاثاً وَ تُخَلِّلَ شَعْرَ لِحْيَتِكَ وَ تَغْسِلَ يَدَيْكَ ثَلَاثاً وَ تَمْسَحَ رَأْسَكَ كُلَّه وَ تَمْسَحَ ظَاهرَ أُذُنَيْكَ وَ بَاطِنَهمَا وَ تَغْسِلَ رِجْلَيْكَ ثَلَاثاً وَ لَا تُخَالِفَ ذَلِكَ إِلَى غَيْرِه فَامْتَثَلَ أَمْرَه وَ عَمِلَ عَلَيْه فَقَالَ الرَّشِيدُ يَوْماً أُحِبُّ أَنْ أَسْتَبْرِئَ أَمْرَ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ فَإِنَّهمْ يَقُولُونَ إِنَّه رَافِضِيٌّ وَ الرَّافِضَةُ يُخَفِّفُونَ فِي الْوُضُوءِ فَطَلَبَه فَنَاطَه بِشَيْ ءٍ مِنَ الشُّغُلِ فِي الدَّارِ حَتَّى دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ فَوَقَفَ الرَّشِيدُ مِنْ وَرَاءِ حَائِطِ الْحُجْرَةِ بِحَيْثُ يَرَى عَلِيَّ بْنَ يَقْطِينٍ وَ لَا يَرَاه هوَ وَ قَدْ بَعَثَ إِلَيْه بِالْمَاءِ لِلْوُضُوءِ فَتَوَضَّأَ كَمَا أَمَرَه مُوسَى عليهالسلام فَقَامَ الرَّشِيدُ وَ قَالَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّكَ رَافِضِيٌّ فَوَرَدَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ بَعْدَ ذَلِكَ كِتَابُ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عليهماالسلام مِنَ الْآنَ تَوَضَّأْ كَمَا أَمَرَ اللَّه اغْسِلْ وَجْهكَ مَرَّةً فَرِيضَةً وَ أُخْرَى إِسْبَاغاً وَ اغْسِلْ يَدَيْكَ مِنَ الْمِرْفَقَيْنِ كَذَلِكَ وَ امْسَحْ مُقَدَّمَ رَأْسِكَ وَ ظَاهرَ قَدَمَيْكَ مِنْ فَضْلِ نَدَاوَةِ وَضُوئِكَ فَقَدْ زَالَ مَا يُخَافُ عَلَيْكَ.الخرائج و الجرائح، ج1، ص335 و بحارالانوار، ج48، ص136-137. على بن يقطين براى امام نامهاى نوشت و گفت: در مسح پا اختلاف شده است نظر خويش را برايم بنويسيد تا بر طبق آن عمل نمايم. حضرت كاظم عليهالسّلام در جواب نوشتند: آنچه كه تو را به آن دستور مى دهم اين است كه: در وضو سه بار مضمضه كنى ، و سه بار استنشاق و سه بار صورت خود را بشويى و آب را به تمام محاسن برسانى. و دستهايت را سه بار بشويى و تمام سر خود را مسح كنى و همچنين دست خود را به درون و بيرون گوشهايت بكشى و پاهايت را سه بار بشويى و با ديگران مخالفت نكنى. على بن يقطين از امام عليهالسّلام اطاعت نمود و همان گونه عمل كرد. روزى هارون گفت: مى خواهم على بن يقطين را تبرئه كنم؛ چون مىگويند او «رافضى» است و رافضىها وضو را سبك انجام مىدهند. او را خواست و مشغولش كرد تا اينكه وقت نماز رسيد. هارون پشت ديوار ايستاد، در جايى كه على بن يقطين را مىديد ولى خودش ديده نمىشد. براى على بن يقطين آب فرستاد تا وضو بگيرد. على بن يقطين همان طور كه امام عليهالسّلام فرموده بود وضو گرفت. هارون آمد و گفت: كسى كه گفته است تو رافضى هستى، دروغ گفته است. بعد از آن ماجرا، از امام عليهالسّلام نامهاى آمد كه اكنون همان گونه كه خداوند فرموده است وضو بگير؛ صورت خود را يك بار به خاطر واجب بودن آن و بار دوّم به خاطر مستحب بودنش، بشوى. و همچنين دستهاى خود را تا آرنج مىشويى و جلو سر و روى پاهاى خود را از باقى مانده آب وضو مسح مىنمايى؛ چون ديگر خطر برطرف شد.جلوههاى اعجاز معصومين عليهمالسلام، ص265-226). این دستور از جادهی راست نمیرود، از کنارگذر است، حالا اینجا خراب است پرت میشوی، ماشینت در درّه می افتد، در دست انداز می افتی، از کنار برو. میبینید که حتی ائمه دوستانشان برای برنامه …
امیدها دادهاند که انشاءالله به این زودیها حضرت ولیعصر تشریف بیاورد، دیگر او تقیّه ندارد. یعبدک لایشرک بک شیئا در دعای افتتاح میخوانیم که خدایا آقا را برسان و حکومت عدل جهانی برپا بشود و امام عصر ارواحنا فداه «یَعْبُدُکَ»؛ آنچنان بندگی داشته باشد که «لا یُشْرِکُ بِکَ شَیْئاً» (زادالمعاد، ص89 و مفاتيح الجنان، دعاي افتتاح)؛ هیچ تقیّهای نداشته باشد؛ این جادهها را دیدهاید که تازه آسفالت کردهاند، به آن رسیدهاند، حتی کوچکترین دستانداز ندارد، تکان ندارد، چقدر انسان زود میرسد به نسبت آن جاده هایی که دائم باید از کنار گذر رد شد، این پل خراب و آن قسمت آسفالتش خراب شده و اینها! چقدر انسان سریعتر می رسد، خدا میداند شماها هم به مقصد، به خدا، به معنویت، آن وقت آنچنان سریع می رسید که می بینید ظرف یک ساعت صد و شصت کیلومتر راه رفتهاید.
صاف و هموار شدن جاده صراط مستقیم دین بوسیله امام زمان ارواحنا فداه
اما حالا در این جادهی خرابی که قبل از ظهور حضرت ولی عصر است، قرار داریم. شاید در یک ساعت مثلاً بیست کیلومتر بیشتر راه نرفتهاید، چرا؟ به خاطر اینکه دستانداز دارد، مزاحم دارد، حرف مردم هست، مردم حرف می زنند، مگر انسان صددرصد میتواند درست حرکت کند؟ فرمود: «لا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا»؛ مؤمن، مؤمن واقعی در آخرالزمان نمیشود تا اینکه پنجاه نفر راستگو بگویند: این دیوانه است. الآن شما صددرصد بخواهید به مستحباتت و واجباتت و کمالاتت عمل کنی و همیشه متوجه خدا باشی و همهی کارها را طبق دستورات اسلام عمل کنی، ببین چقدر به تو می گویند! پنجاه نفر چیست، تمام مردم میگویند: این آقا مثل اینکه یک خرده وضع روحی اش عوض شده! مثل اینکه روانی شده! این چه وضعی است که تو داری؟! اینطوری می گویند، این چه وضعی است که زنت دارد؟! چرا از مرد نامحرم فرار میکند؟! چرا نمی نشیند با مردها حرف بزند؟! چرا اینطور خودش را پوشانده؟ تو سیاهچال رفته؟ امثال اینها. دیگر شماها بیشتر میشنوید؛ یعنی پیش ما کمتر جرأت می کنند این حرفها را بزنند ولی شماها بیشتر میشنوید. لازم نیست بگویند: این دیوانهی زنجیری است، می گویند: این عوضی است! همان عوضی هم که بگویند همان معنای دیوانه را دارد (امام صادق علیهالسلام فرمودند: لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى يَكُونَ أَبْغَضَ عِنْدَ النَّاسِ مِنْ جِيفَةِ حِمَار.مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص286 و بحارالانوار، ج75، ص363).
من نمیخواهم بگویم الآن راه را ترک کنید، اگر انسان مجبور بود یک راهی را برود، با بیست کیلومتر در ساعت هم باید برود. راه را باید رفت؛ دیرتر می رسیم به خدا، اما اگر میخواهید زود به خدا برسید، از خدا بخواهید که آن آقا بیاید دین را تجدید کند، این جاده را تجدید کند، یک آسفالت صافی رویش بریزد، راستش کند، یک اتوبانی باشد که شما اگر در هر ساعت صد و شصت کیلومتر هم رفتید، هیچ اشکالی برای کارتان به وجود نیاید. یکطوری باشید که اگر خواستید بیشتر از این هم سرعت بگیرید، جلویتان باز باشد، مطمئن باشید، ایمان معنایش همین است که انسان یک کاری را که میکند آیا معتقد هست به آن؟ آیا آرامش دارد یا ندارد؟ شما در یک جادهای که مطمئنید هیچ دستاندازی ندارد، با کمال سرعت میروید، یک آرامش قلبی هم دارید، اما در جادهای که دستاندازهای زیادی دارد، پرتگاه دارد، پیچهای زیادی دارد، آن آرامش را ندارید میگوئید: شاید تا آخر این جاده من سالم نماندم.
شب جمعه است، از خدا بخواهید، تمام دعایتان این باشد برای پیشرفت روحیتان، برای کمالاتتان، برای تحصیلات علوم دینیتان، برای هر چیزی که میخواهید، دنیا و آخرتتان بالاخره، از خدا بخواهید که صاحب اصلیمان بیاید، او تشریف بیاورد، یک طوری باشد که انشاءالله تشریف بیاورد و «يأتي بدين جديد» مردم میگویند: این چه دینی است؟ این دین جدید است! بله، باز به همان جاده من تشبیه کنم؛ جادهای بههمریخته، پردستانداز، پلهای خراب. اینطوری شده است. الآن اسلام ما یعنی ما خرابش کردهایم و الا اصلش خراب نمی شود، زیربنایش درست است؛ کسی می آید مثلاً ادارهی راه، این راه را خیلی صاف میکند؛ [میگویند:] عجب راهی است! راه تازهای است! راه جدیدی است! و الا دین اسلام تا روز قیامت تکان نمیخورد، یک کلمهاش کم و زیاد نمیشود ولی ما برداشتمان این است که چه دین خوبی است! «يأتي بدين جديد»؛ دین جدیدی میآورد.
ارائهی کتاب علی علیهالسلام به وسیلهی امام زمان ارواحنا فداه
«کتابٍ جدید» را من ندیدهام در روایات، ولی اگر باشد، [منظور] آن کتابی [است] که علی بن ابی طالب با گفتار پیغمبر نوشت (امام باقر علیهالسلام فرمودند: يَقُومُ بِأَمْرٍ جَدِيدٍ وَ كِتَابٍ جَدِيدٍ وَ سُنَّةٍ جَدِيدَةٍ وَ قَضَاءٍ جَدِيد.بحارالانوار، ج52، ص231). الآن در روایات زیاد هست که پیغمبر اکرم در تفسیر قرآن مطالبی فرمود علی بن ابی طالب هم آن را نوشته است. آنطور که از روایات استفاده میشود، شاید صد برابر این قرآن باشد(امام صادق علیهالسلام فرمودند: أَمَّا الْجَامِعَةُ فَهُوَ كِتَابٌ طُولُهُ سَبْعُونَ ذِرَاعاً إِمْلَاءُ رَسُولِ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآله مِنْ فَلْقِ فِيهِ وَ خَطُّ عَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیهالسلام بِيَدِهِ فِيهِ وَ اللَّهِ جَمِيعُ مَا تَحْتَاجُ إِلَيْهِ النَّاسُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ حَتَّى إِنَّ فِيهِ أَرْشَ الْخَدْشِ وَ الْجَلْدَةِ وَ نِصْفِ الْجَلْدَة.بحارالانوار، ج26، ص18). قرآن را با تفسیرش در مسجد آورد در اختیار مردم گذاشت، عدهای که اطلاع از سیاست روز داشتند، فهمیدند در این قرآنی که علی آورده خیلی مطالب هست که اگر آن مطالب بخواهد در بین مردم پخش شود، اینها هیچ کاری نمیتوانند بکنند. قبول نکردند اصلاً نگرفتند (عَنْ سَالِمِ بْنِ سَلَمَةَ قَالَ: قَرَأَ رَجُلٌ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّه عليهالسلام وَ أَنَا أَسْتَمِعُ حُرُوفاً مِنَ الْقُرْآنِ لَيْسَ عَلَى مَا يَقْرَأُها النَّاسُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّه عليهالسلام كُفَّ عَنْ هذِه الْقِرَاءَةِ اقْرَأْ كَمَا يَقْرَأُ النَّاسُ حَتَّى يَقُومَ الْقَائِمُ عليهالسلام فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ عليهالسلام قَرَأَ كِتَابَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى حَدِّه وَ أَخْرَجَ الْمُصْحَفَ الَّذِي كَتَبَه عَلِيٌّ عليهالسلام وَ قَالَ أَخْرَجَه عَلِيٌّ عليهالسلام إِلَى النَّاسِ حِينَ فَرَغَ مِنْه وَ كَتَبَه فَقَالَ لَهمْ هذَا كِتَابُ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ كَمَا أَنْزَلَه اللَّه عَلَى مُحَمَّدٍ صلياللهعليهوآله وَ قَدْ جَمَعْتُه مِنَ اللَّوْحَيْنِ فَقَالُوا هوَ ذَا عِنْدَنَا مُصْحَفٌ جَامِعٌ فِيه الْقُرْآنُ لَا حَاجَةَ لَنَا فِيه فَقَالَ أَمَا وَ اللَّه مَا تَرَوْنَه بَعْدَ يَوْمِكُمْ هذَا أَبَداً إِنَّمَا كَانَ عَلَيَّ أَنْ أُخْبِرَكُمْ حِينَ جَمَعْتُه لِتَقْرَءُوه.الكافي(ط-الإسلامية)، ج2، ص633)! نه در زمان علی بن ابی طالب، در زمان امام حسن مجتبی هم نگرفتند، در زمان سیدالشهداء هم نگرفتند، در زمان امام صادق [هم نگرفتند]، با اینکه ائمه همه شان به کتاب علی بن ابی طالب اشاره کردهاند و حرفش را زدهاند، یک عدهای نیامدند تقاضا کنند این کتاب را در اختیار ما بگذار! حتی این را هم نگفتند! در آن همهی احکام و خصوصیات هست و آن کتاب جزء برنامه هایش این نبوده که باید غایب باشد، بلکه جزء برنامهاش این بوده که در اختیار مردم باشد. در زمان ما هم شاید کسی به فکر این مسئله نیفتاده باشد که این کتاب دست یک یک از ائمه علیهمالسلام بود. گاهی هم یک مطلبی که از امام سؤال میکردند و امام جواب میفرمود، میگفتند: آقا شما این مطلب را از خودت میگویی یا از پیغمبر؟ یک عده افراد بیمعرفتی بودند؛ چون کلام امام عین کلام پیغمبر است و کلام پیغمبر عین کلام خداست اما سؤال میکردند که آقا اینها را از خودت میگویی یا از پیغمبر؟ چون معرفتشان کم بود این جمله را میپرسیدند. حضرت می رفت آن کتاب را میآورد می گذاشت ورق میزد، میفرمود: ببینید اینجا پیغمبر فرموده علی بن ابی طالب هم نوشته است (عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیهالسلام عَنِ الْجَدِّ فَقَالَ مَا أَحَدٌ قَالَ فِيهِ إِلَّا بِرَأْيِهِ إِلَّا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیهالسلام قُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَمَا قَالَ فِيهِ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ علیهالسلام فَقَالَ إِذَا كَانَ غَداً فَالْقَنِي حَتَّى أُقْرِئَكَهُ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ علیهالسلام قُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ حَدِّثْنِي فَإِنَّ حَدِيثَكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ تُقْرِئَنِيهِ فِي كِتَابٍ فَقَالَ لِيَ الثَّالِثَةَ اسْمَعْ مَا أَقُولُ لَكَ إِذَا كَانَ غَداً فَالْقَنِي حَتَّى أُقْرِئَكَهُ فِي كِتَابٍ فَأَتَيْتُهُ مِنَ الْغَدِ بَعْدَ الظُّهْرِ وَ كَانَتْ سَاعَتِيَ الَّتِي كُنْتُ أَخْلُو بِهِ فِيهَا بَيْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ وَ كُنْتُ أَكْرَهُ أَنْ أَسْأَلَهُ إِلَّا خَالِياً خَشْيَةَ أَنْ يُفْتِيَنِي مِنْ أَجْلِ مَنْ يَحْضُرُنِي بِالتَّقِيَّةِ فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَيْهِ أَقْبَلَ عَلَى ابْنِهِ جَعْفَرٍفَقَالَ أَقْرِئْ زُرَارَةَ صَحِيفَةَ الْفَرَائِضِ ثُمَّ قَامَ لِيَنَامَ فَبَقِيتُ أَنَا وَ جَعْفَرٌ فِي الْبَيْتِ فَقَامَ وَ أَخْرَجَ إِلَيَّ صَحِيفَةً مِثْلَ فَخِذِ الْبَعِيرِ.تهذيب الأحكام(تحقيق خرسان)، ج9، ص271. عَلِيِّ بْنِ السَّرِيِّ الْكَرْخِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام فَدَخَلَ عَلَيْهِ شَيْخٌ وَ مَعَهُ ابْنُهُ فَقَالَ لَهُ الشَّيْخُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ مِنْ شِيعَتِكُمْ أَنَا فَأَخْرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام صَحِيفَةً مِثْلَ فَخِذِ الْبَعِيرِ فَنَاوَلَهُ طَرَفَهَا ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْرِجْ فَأَدْرَجَهُ حَتَّى أَوْقَفَهُ عَلَى حَرْفٍ مِنْ حُرُوفِ الْمُعْجَمِ فَإِذَا اسْمُ ابْنِهِ قَبْلَ اسْمِهِ فَصَاحَ الِابْنُ فَرَحاً اسْمِي وَ اللَّهِ فَرَحِمَ الشَّيْخَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْرِجْ فَأَدْرَجَ ثُمَّ أَوْقَفَهُ أَيْضاً عَلَى اسْمِهِ كَذَلِك.بحارالانوار، ج26، ص124. عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام عَنْ شَيْءٍ مِنَ الْفَرَائِضِ فَقَالَ لِي أَ لَا أُخْرِجُ لَكَ كِتَابَ عَلِيٍ علیهالسلام فَقُلْتُ كِتَابُ عَلِيٍّ علیهالسلام لَمْ يَدْرُسْ فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ كِتَابَ عَلِيٍّ علیهالسلام لَا يَنْدَرِسُ فَأَخْرَجَهُ فَإِذَا كِتَابٌ جَلِيلٌ فَإِذَا فِيهِ رَجُلٌ مَاتَ وَ تَرَكَ عَمَّهُ وَ خَالَهُ قَالَ لِلْعَمِّ الثُّلُثَانِ وَ لِلْخَالِ الثُّلُثُ.تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج9، ص324). [همهی مطالب هم در آن کتاب هست] «حتّی الأرش الخدش»(الکافی، ج1، ص241)؛ یعنی حتی اگر روی دست شما یک خراشی بیفتد، دیه اش چقدر است؟ این هم در آن نوشته شده است. اینگونه کتابی بود. این کتاب را مردم نگرفتند! در هیچ زمانی هم نگرفتند تا حالا هم نگرفتهاند! عرضه شد و نگرفتند! و انشاءالله حضرت بقیةالله وقتی آن کتاب را می آورد در اختیار مردم میگذارد. اگر این روایت اینطوری باشد «و یأتی بکتابٍ جدید» خب معلوم است این کتاب غیر از قرآن است، این تفسیر قرآن است، این حقایق قرآن را، این بطون قرآن را نوشته و ممکن است معنایش این باشد و انشاءالله راهنماییمان میکنند، به صراط مستقیم ما را وادار میکنند. دیگر ما مجبور نیستیم به خاطر مردم از راههای انحرافی برویم: «لا یُشرِکُ بِکَ شیئاً»؛ هیچ چیزی جلوی امام عصر ارواحنا فداه را نمیگیرد که بر خلاف آنچه خدای تعالی خواسته مجبور باشد عمل بکند.
گریه بر حضرت سید شهداء علیهالسلام بهترین وسیلهی نجات
شب جمعه است، شب رحمت پرودگار است، امیدواریم خدای تعالی به ما نظر لطفی بفرماید. در این شب جمعه که متعلق به امام عصر ارواحنا فداه هم هست؛ چون شب تعلّق به روز بعد دارد، امشب هم میشود گفت متعلّق به امام عصر ارواحنا فداه است. امشب شب رحمت است؛ شبی است که ملائکه از جانب پرودگار میآیند و صدا میزنند آیا حاجتمندی هست که در خانهی خدا بیاید تا خدا حاجتش را عنایت کند؟ آیا معصیتکاری هست که در خانهی خدا بیاید تا خدای تعالی معصیتش را ببخشد؟ (رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُنْزِلُ مَلَكاً إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا كُلَّ لَيْلَةٍ فِي الثُّلُثِ الْأَخِيرِ وَ لَيْلَةَ الْجُمُعَةِ فِي أَوَّلِ اللَّيْلِ فَيَأْمُرُهُ فَيُنَادِي هَلْ مِنْ سَائِلٍ فَأُعْطِيَهُ هَلْ مِنْ تَائِبٍ فَأَتُوبَ عَلَيْهِ هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ فَأَغْفِرَ لَهُ يَا طَالِبَ الْخَيْرِ أَقْبِلْ وَ يَا طَالِبَ الشَّرِّ أَقْصِرْ فَلَا يَزَالُ يُنَادِي بِهَذَا حَتَّى يَطْلُعَ الْفَجْرُ فَإِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ عَادَ إِلَى مَحَلِّهِ مِنْ مَلَكُوتِ السَّمَاء.من لا يحضره الفقيه، ج1، ص421) خدایا سرتاپا حاجتیم، خدایا در اثر معصیت رویمان سیاه، قلبمان سیاه، از تو میخواهیم امشب رحمت خاصهات را بر ما نازل بفرمایی.
مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری مینویسد که من خیلی تحقیق کردم ببینم راه نجات بالاخره چیست؟ هر چیزی را حساب کردم، دیدم که ممکن است یک خدشهای در آن وارد بشود و درست انجام نشود؛ مثلاً نماز ممکن است در آن ریایی بشود، انسان متوجه نیست ریا خیلی ظریف وارد میشود. چیزی که ریای آن هم انسان را نجات میدهد، هر طوری انجام بشود انسان را به نجات میرساند گریه بر ابی عبدالله الحسین است؛ چون تباکی معنایش این است که انسان گریهاش نمیآید، خودش را وادار به گریه کردن یا شبیه به گریهکنندگان قرار بدهد (وَ رُوِيَ أَيْضاً عَنْ آلِ الرَّسُولِ صلیاللهعلیهوآله أَنَّهُمْ قَالُوا مَنْ بَكَى أَوْ أَبْكَى فِينَا مِائَةً ضَمِنَّا لَهُ عَلَى اللَّهِ الْجَنَّةَ وَ مَنْ بَكَى أَوْ أَبْكَى خَمْسِينَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ بَكَى أَوْ أَبْكَى ثَلَاثِينَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ بَكَى أَوْ أَبْكَى عَشَرَةً فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ بَكَى أَوْ أَبْكَى وَاحِداً فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ تَبَاكَى فَلَهُ الْجَنَّة.اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه فهرى، ص10-11).
«إنّ الحسین مصباح الهدى و سفینة النجاة»(رسول اكرم صلياللهعليهوآله فرمودند: إنّ الحسين بن عليّ في السموات أعظم ممّا هو في الأرض اسمه مكتوب عن يمين العرش: إنّ الحسين مصباح الهدى و سفينة النجاة و العروة الوثقى.مثيرالاحزان، ص4) درست است که شب سوم شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها است ولی به خودش قسم که خود فاطمهی زهرا دوست دارد که شب جمعه، شب زیارتی مخصوص ابی عبدالله الحسین، ما بر حسینش گریه کنیم: «إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ علی الحُسَیْنِ»(أمالی الصدوق، ص130)؛ اگر خواستی بر چیزی گریه کنی، بر حسین بن علی گریه کن یا ابن شبیب! ای پسر شبیب! جدّم حسین بن علی را مانند گوسفند بین دو نهر آب با لبهای تشنه شهید کردند (يا بن شبيب ان المحرم هو الشهر الذي كان أهل الجاهليّة فيما مضى يحرّمون فيه الظلم و القتال لحرمته، فما عرفت هذه الأمة حرمة شهرها و لا حرمة نبيّها صلوات اللّه عليه و آله، لقد قتلوا في هذا الشهر ذريته و سبوا نسائه و انتهبوا ثقله، فلا غفر اللَّه ذلك لهم ابدا. يا بن شبيب ان كنت باكياً فابك للحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام فإنه ذبح كما يذبح الكبش، و قتل معه من أهل بيته ثمانية عشر رجلا ما لهم في الأرض مشبهون، و لقد بكت السماوات و الأرضون لقتله، و لقد نزل إلى الأرض من الملائكة أربعة آلاف لينصروه، فوجدوه قد قتل، فهم عند قبره شعث غبر إلى ان يقوم القائم، فيكونون من أنصاره و شعارهم: يا آل ثارات الحسين.الإقبال بالأعمال الحسنة(ط-الحديثة)، ج3، ص29)!!
«السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ»؛ دلهایتان را متوجه آن قبر ششگوشه کنید و دلهایتان را اگر مایلید، معرفتتان بیشتر است، دلها را ببرید کنار گودی قتلگاه آن وقتی که زینب کبری آمده دست زیر بدن اباعبدالله الحسین کرده است «فوجدته مکبوباً علی وجهه»(بحارالانوار، ج45، ص317).
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ اَشهَدُ اَنَّکَ قَد اَقَمتَ الصَّلاةَ وَ آتَیتَ الزَّکاةَ وَ اَمَرتَ بِالمَعروفِ وَ نَهَیتَ عَنِ المُنکَر اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمةُ اللَّهِ وَ برکاته»