شب ۲ ربیع الاول ۱۴۰۹ – توکل و تفویض

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی علی أشرف الأنبیاء و المرسلین حبیب إله العالمین ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین لا سیما علی سیدنا و مولانا حجة بن الحسن روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

 

به مناسبت سلسله مطالبی که در شب‌های گذشته در بحث توکل عرض شد مناسب این بود که درباره توکل و تفویض امر إلی الله و اعتصام بالله صحبت کنم، روایات و آیات قرآن هم متعدد در خصوص توکل و اعتصام به پروردگار بیان شده است. آیاتی که تلاوت شد خیلی توجه من را جلب کرد، البته همه آیات قرآن جلب توجه می‌کند ولی گاهی بعضی از آیات مناسبت‌هایی دارد مخصوصاً با افراد و اهل مجلس. آیاتی که تلاوت شد اجمالاً مربوط به قضیه حضرت موسی است در آن وقتی که نزدیک به ظهور و بروز او و اظهار قدرت او و بعثت او می‌شود. چند فراز در زندگی حضرت موسی بوده است: یکی دوران تولد او است، یکی دوران رشد و بزرگ شدن او است، یکی هم دوران بعثت او است.

تشابه دوران بنی اسرائیل با دوران ما

دوران بعثت او که ماقبل آن دوران غیبت او از میان بنی إسرائیل است خیلی تطبیق می‌کند با غیبت حجة بن الحسن ارواحنا فداه و زمان ظهور آن حضرت. حضرت یوسف به بنی إسرائیل خبر داده بود که شما دچار ظلم فرعون خواهید بود، مدت‌ها طول می‌کشد، تنها کسی که شما را از زیر بار ظلم نجات می‌دهد شخصی است به نام موسی بن عمران، باید انتظار او را بکشید تا او نیاید شما از زیر بار ظلم نجات پیدا نمی‌کنید.

آن‌ها به عذاب دردناکی مبتلا بودند، قرآن حال مردم بنی إسرائیل را در دوران فرعون بیان می‌کند: «یذَبِّحُونَ أَبْناءَکمْ وَ یسْتَحْیونَ نِساءَکمْ»[1] فرعون بچه‌های پسر را تا متولد می‌شدند سر می‌بُرید، اولاً نمی‌گذاشت نطفه‌ای در بنی إسرائیل منعقد بشود، اگر هم نُدرتاً نطفه یک فرزندی در رَحِم منعقد می‌شد، یک مأمور می‌گذاشت که هر وقت این بچه متولد شد فوراً او را بررسی کنند اگر پسر است بکُشند و اگر دختر است نام او را ضبط و ثبت کنند برای کنیزی و خدمتگزاری و جلوی چشم پدر و مادر بچه پسر را می‌کشتند «وَ فی ذلِکمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکمْ عَظیمٌ[2]» یک بلای بسیار بزرگی بود.

فرق بنی اسرائیل با ما

بنی إسرائیل خیلی درِ خانه خدا رفتند، مثل ماها نبودند که به همه چیز فکر کنند جز به امام زمانشان، آن‌ها فشار را احساس می‌کردند، ما فشار را احساس نمی‌کنیم چون مادّی هستیم، اگر روی ما هم یک فشار مادّی می‌آمد ما هم احساس ظلم را می‌کردیم. شما این را یقین بدانید که اهمیت مرگ روح و از بین رفتن روح بیشتر از بین رفتن جسم و مُردن جسم است. این بدن انسان بالأخره خواهد مُرد و بالأخره از بین خواهد رفت اما اگر روح از بین رفت و مُرد این دیگر قابل معالجه که نیست بماند، حتی به پیغمبر اکرم گفته می‌شود: «إِنَّک لا تُسْمِعُ الْمَوْتی»[3] توای پیغمبر نمی‌توانی به مرده چیزی بشنوانی «وَ سَواءٌ عَلَیهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یؤْمِنُونَ»[4] بالای سر یک مرده حرف‌های ترسناک بزنند و چه حرف‌های شاد بزنند فرقی نمی‌کند.

یک عده روحشان مُرده است. ماها اگر درک داشته باشیم می‌بینیم که در غیبت امام عصر ارواحنا فداه فرزندان دختر و پسر ما از نظر روحی کشته می‌شوند. محیطِ تمام دنیا شده است فرعون و ما مردم هم شدیم بنی إسرائیل، منتها با این فرق که فرعون فقط فرزندان پسر را می‌کُشت، آن هم از نظر جسمانی ولی نتیجه غیبت حجة بن الحسن روحی فداه این شده است که پسر و دختر ما در محیط‌های آلوده، در فرهنگ بسیار دور از فرهنگ واقعی اسلام به آن کمالی که ما باید به آن کمال برسیم، تزکیه نفس کنیم، کمالات روحی در خود ایجاد کنیم، روح خود را به اوج أعلا برسانیم، بسیار عقب افتاده‌ایم. خلاصه این‌قدر برای شما عرض کنم که «أعلم من فی الأرض» داناترین مردم قبل از ظهور ازنادان ترین مردم بعد ازظهور نادان‌تر است.

ظلم اولی و دومی به تمام مردم عامل

ببینید ما را چقدر عقب انداختند و شروع آن هم از روز بیست و هشتم ماه صفر بود. وقتی که نگذاشتند پیغمبر اکرم آن نوشته را بنویسد و به وسیله آن نوشته درِ خانه علم را باز بکند «ایتُونِی بِدَوَاةٍ وَ کتِفٍ لِأَکتُبَ لَکمْ کتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً»[5] اگر آن کتب نوشته می‌شد درِ مدینه علم پیغمبر باز می‌شد. پشت سر هم درها باز می‌شد و امام دوازدهم روحی لتراب مقدمه الفداء هم غایب نمی‌شد. شما حساب کنید اگر از 1400 سال قبل تا به حال مثل چهار سالی که علی بن ابیطالب برای مردم حرف می‌زد در این مدت درهای علم به روی بشریت باز بود امروز همه مردم دانا بودند، یک مُرده ما نداشتیم، نه مرده قبرستان بلکه مرده هوای نفس، مرده معنویات. اگر درِ مدینه علم پیغمبر باز می‌بود علی علیه السلام بعد حضرت مجتبی علیه السلام، …، حالا طبعاً اگر آن روز آن جسارت را به پیغمبر اکرم نمی‌کردند حتماً ابن ملجمی هم نبود یا جرأت نمی‌کرد که آن جسارت را بکند و علی بن ابیطالب را به شهادت برساند، لذا می‌گوییم: «وَ قَتَلَهُ أَشْقَی الْآخِرِینَ، یتْبَعُ أَشْقَی الْأَوَّلِینَ»[6] این شقیِ تبعیت کرد از شقیِ اول. ما گاهی می‌گوییم چرا به اوّلی و دوّمی این‌قدر بد بگوییم و این‌قدر دشمنی بکنیم؟ چرا؟ آن‌ها هم فتوحاتی داشتند، چه داشتند، چه داشتند، ما می‌گوییم آن دو سبب مرگ میلیاردها انسان شده‌اند، آن هم از نظر روحی.

در حدیثی است که وقتی حضرت بقیةالله ارواحنا فداه ظاهر می‌شوند از بیست و هشت حرف علم که تمام انبیا و اولیا و تمام دانشمندان دو حرف آن را برای مردم بیان کردند بیست و شش حرف دیگر را حضرت ولیعصر ارواحنا فداه بیان می‌کند، بقیةالله است، ببینید چقدر به ما ظلم شده است، الآن گاهی من برخورد می‌کنم به بعضی از این جوان‌های پاک خدا می‌داند متأثر می‌شوم با یک محبتی، با یک توجهی گاهی می‌آیند پیش ما، حالا خیال می‌کنند گریه می‌کنند که آقا ما چطور تزکیه نفس کنیم؟ چطور خود را به کمالات برسانیم؟ راه چیست؟

فرق انجام واجبات و ترک محرمات با تزکیه نفس

 الآن اگر شما در دنیا بگردید و تحقیق کنید شاید بالاترین علم و لازم‌ترین علمی که همه مردم به آن نیازمند هستند مسئله اخلاقیات و تزکیه نفس باشد، در دنیا یک دانشگاه، یک دانشکده برای این علم نداریم. ما اصلاً از این جهت خیلی فقیر هستیم، من به بعضی از علمای بزرگ و دوستانی که در شهرها هستند گفتم: الآن اگر یک جوانی بیاید خدمت شما و بگوید آقا من می‌خواهم خود را بسازم شما به او چه می‌گویید؟ می‌گویند می‌گوییم: به انجام واجبات و ترک گناهان عمل کن، من مکرر گفتم: عمل باید از درون نشأت بگیرد، عمل مثل ناله‌ای است که یک مریض می‌کند، می‌گویند: ناله نکن تا خوب بشوی، آیا با این کار معالجه می‌شود؟ او باید اول خوب بشود و بعد ناله نکند، باید اول روح او ساخته بشود و بعد گناه نکند. از یکی از شهرهای ایران، یکی از علما و محترمین آمده بود نزد من و می‌گفت: تمام اهل شهر ما دارند صوفی می‌شوند، گفتم: شما برای آن‌ها چه کار کردید؟ ایشان گفت: ما هرچه با این‌ها صحبت می‌کنیم گوش نمی‌دهند، یک چیزهایی به این جوان‌ها نشان می‌دهند که همه آن سِحر است، همه آن دروغ است. گفتم: از کجا می‌گویی دروغ و سِحر است؟ گفت: معلوم است، گفتم: راست می‌گویی، من هم با تو هم‌عقیده هستم.

مسئله اخلاق اعجاز می‌کند

در قرآن خدای تعالی وقتی می‌خواهد حضرت موسی را به طرف فرعون بفرستد. می‌فرماید: «اذْهَبا إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی»[7] شما دو نفر جناب موسی و جناب هارون، شما دو برادر به نزد فرعون بروید، چرا ما برویم؟ «إِنَّهُ طَغی» او طغیان کرده است، فرعون می‌گوید: «أَنَا رَبُّکمُ الْأَعْلی»[8] من خدای برتر شما هستم، خدای معمولی هم نه خدای برتر.

حالا چگونه برای انذار او برویم؟ با شمشیر برویم؟ نه با تندی و عصبانیت برویم واو را بترسانیم؟ نه با چه چیزی برویم؟ «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیناً»[9] با زبان نرم بروید، با اخلاق، مسئله اخلاق اعجاز می‌کند، حضرت رسول اکرم در همین روزهای آخر عمر خود اقوام خود را جمع کردند فرمودند: «[یا بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ] إِنَّکمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِکمْ»[10] شما با پول دادن نمی‌توانید مردم را به طرف خود و دُور خود جمع کنید تا با شما یکی بشوند.

 من پول می‌دهم، این‌ها درست اما یک وقتی می‌شود که پول نداری بدهی، پول‌هایت تمام می‌شود، آن وقت همه می‌روند، چون آن‌ها دوست پول تو هستند، دوست جیب تو هستند، نه دوست خود تو «فَسَعُوهُمْ بِأَخْلَاقِکمْ» با اخلاق مردم را نگه دارید «وَ لَوْ کنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک»[11] اگر ای پیغمبر تو یک فظّ غلیظ القلبی بودی و تندخو بودی مردم از دُور تو پراکنده می‌شدند «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ[12]» ای پیغمبر خدای تعالی به تو مهربانی کرده است که تو با مردم نرم هستی «إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ»[13] ٍ با آن محبت، با آن خُلق عظیم با مردم روبه‌رو می‌شوی، یکی از حربه‌هایی که این دوتا برادر باید با آن با فرعون رو به رو بشوند اخلاق خوب است، کلام نرم و ملایم است، «إِنَّهُ طَغی» اگر خواستید امر به معروف و نهی از منکر کنید با تندخویی نمی‌شود.

زبان خوش، بزرگ‌ترین حربه یک مُبلّغ

حربه دوم، چون در بین این طرفدارهای فرعون یک عده ساحر هستند، من به آن آقا عرض می‌کردم این صوفیه هم که شما می‌گویید این‌ها هم ساحر هستند، فِرَق مختلف صوفیه یک ادعاهایی دارند و یک چیزهایی را هم به مردم نشان می‌دهند، اگر شما یک کاری کردید که سِحر آن‌ها را باطل کردید مردم به طرف شما می‌آیند وإلّا به احتمال اینکه شاید معنویت پیش آن‌ها باشند نزد آنها می‌روند. ما نمی‌توانیم بگوییم که معنویتی در کار نیست، این همه آیات قرآن هست که مسائل خارق‌العاده‌ای به وسیله حتی افراد بشر انجام می‌شود، ملائکه دیده می‌شود، کارهای فوق‌العاده‌ای به وسیله افراد بشر انجام می‌شود که اصلاً برای ما قابل هضم نیست، حتی به وسیله اجنه، اگر بخواهیم این‌ها را از داخل خود قرآن جمع کنیم شاید یک کتاب بشود، یک مسائل معنوی هست، مشاهداتی انسان دارد ممکن است چشم او باز بشود، گوش او باز بشود، ذائقه وشامه او باز بشود، این‌ها هست، این‌ها را نمی‌توانیم منکر بشویم، آن‌ها هم مدعی هستند و شما هم که هیچ چیزی ندارید و فقط با حرف منفی نمی‌شود پیشرفت کرد، چه کار کنیم؟ همان کاری که خدا به وسیله حضرت موسی انجام داد، اول اخلاق خوش که این به نظر من حتی از ید بیضاء و از اژدهای حضرت موسی مؤثرتر است.

در کتاب شب‌های مکه نوشتم، یک وقتی پیش عالم بزرگ مکه رفتم، خیلی هم متواضعانه نشسته بود، گفتم: علی بن ابیطالب امام ما فرموده است «سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً»[14] برای چیز فهمیدن سؤال کن، برای خودنمایی و تعنت سؤال نکن، خیلی از این کلام من لذت برد، بعد هم در تمام بحث‌ها می‌دیدیم این بنده خدا رسیده است به یک جایی که در بن‌بست قرار می‌گرفت – خدا را شکر کنید، به نعمت ولایت خاندان عصمت علیهم السلام، همین مجالس عزاداری، همین روضه‌خوانی‌ها وجود دارد. یک وقتی با یک جوانی ما بحث می‌کردیم، می‌گفت: آقا این همه روضه چه فایده‌ای دارد؟ گفتم: فرض کنید الآن روز عاشورا یک واعظ هم منبر رفته است، چقدر روضه خوانده است و چقدر امر به معروف و نهی از منکر کرده است، خیلی روضه خوانده باشد پنج دقیقه إلی ده دقیقه ولی یک ساعت صحبت کرده است، این بهانه‌ای شده است برای موعظه و اهل سنت این برنامه‌ها را ندارند و لذا گاهی عوام شیعه بهتر از عالم سنّی می‌تواند مطالب حق را بفهمد و بیان کند، حالا از این مسئله بگذریم- ولی در عین حال من در مقابل این عالم سنّی تواضع و کوچکی می‌کردم، انسان نباید بگوید من یک روحانی هستم، من یک شخصیتی دارم، چرا این‌جا کوچکی کنم؟ نه که همان عالم به دوستان خود گفته بود «ما رأیت أحسن جدلاً من هذا الرجل» من ندیدم کسی بهتر از او، نیکوتر از او با من بحث بکند، خیلی لذت برده بود. کلام نرم، با زبان خوش، این بزرگترین حربه یک مُبلّغ است، مُبلّغ نباید با تندی با افراد صحبت کند، باید اخلاق داشته باشد.

 

 حضرت موسی یک عصایی دارد، اول که به کوه طور رسید خدای تعالی فرمود: کفش‌های خود را دربیاور «فَاخْلَعْ نَعْلَیک»[15] کفش‌هایش را که درآورد هیچ اتفاقی نیفتاد، کفش‌ها راه نیفتاد، کفش‌ها آن‌جا درآورده شد و گذاشته شد. آمد جلو و یک مقدار خدای تعالی با او صحبت کرد و فرمود «أَلْقِ عَصاک»[16] عصای خود را بینداز- من می‌خواهم علت ترس حضرت موسی را بگویم، حضرت موسی شاید فکر می‌کرد همانطور که گفتند کفش‌های خود را دربیاور گقته اند عصای خود را هم بینداز، لذا عصا را انداخت- «فَإِذا هِی حَیةٌ تَسْعی»[17] ناگهان عصا تبدیل شد به یک ماری که دارد حرکت می‌کند وحمله می‌کند، خدای تعالی فرمود: «خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعیدُها سیرت‌ها الْأُولی»[18] آن را بگیر، ما آن را عصا می‌کنیم، باز به صورت اول خود برمی‌گردد، حضرت موسی هم خم شد و پشت گردن این مار یا اژدها را گرفت و یک دفعه دید که عصا شد.

بعد گفته شد: دست خود را در بغل خود بکن و بیرون بیاور، بیرون آورد تمام فضا را روشن کرد، شب هم بود، چون در اوایل این آیات خدای تعالی می‌فرماید: حضرت موسی با زن خود داشت می‌آمد، زن او را درد زایمان گرفت، می‌خواهد فرزند او متولد بشود، در بیابان خیلی مشکل است، وسیله و ماشین هم نبود، دونفری هم هستند، فرمود: من از دور یک روشنایی می‌بینم، یک آتشی می‌بینم «فَقالَ لِأَهْلِهِ امْکثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً»[19] بروم یک مقدار آتش برای شما بیاورم تا برای شما آتش درست کنم.

 بعد از اینکه حضرت موسی در کوه طور صدا را شنید و با خدا ارتباط او برقرار شد زن و بچه او چه شدند، اصلاً فراموش می‌شوند، انسان در راه رسیدن به خدا باید همه چیز را فراموش کند، در آن شب دست خود را درآورد تمام فضا روشن شد، این دوتا علامت برای یک عده مردمی که منطق نمی‌فهمند.

دلیل عقلی بهتر از معجزه

 این را بدانید معجزه خیلی مهم است ولی بهتر از معجزه این است که انسان از راه دلایل عقلی به یک چیزی معتقد باشد. سلمان هیچ وقت از طریق معجزه به پیغمبر نگروید و همین‌طور دانشمندان، اصلاً خدا هم دوست دارد که از طریق منطق و استدلال، به کار افتادن عقل انسان به حقایق برسد و لذا حضرت موسی دوتا معجزه دارد: یکی اینکه همان عصا را بینداز و اژدها بشود و همید بیضاء کند و یکی هم برای اهل منطق، یعنی آن‌هایی که می‌فهمند چه کار می‌کنند و دارای منطق هستند برای آن‌ها هم باید حتماً قول لیّن (کلام نرم) باشد.

 

میزان ایمان ساحران با دیدن معجره

در آن بیابان آمدند اول سحره ریسمان‌های خود را انداختند همه خیال می‌کردند این ریسمان‌ها مار است، حرکت می‌کردند، به نظر هم نمی‌آمد که این‌ها غیر مار باشد، یک طوری نشان می‌دادند که تخیل می‌شد که این‌ها مار هستند، بعد حضرت موسی که عصای خود را انداخت آمد تمام این مارها را بلعید، خود سحره متوجه شدند… چون آن‌ها اهل فن بودند، متوجه شدند که این معجزه است «فَأُلْقِی السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسی»[20] همه آن‌ها به سجده افتادند و یک ایمان محکمی هم پیدا کردند، گفتند: ما ایمان به خدای موسی و هارون آوردیم. ایمان آن‌ها هم به قدری محکم است که وقتی فرعون به آن‌ها می‌گوید من دست و پای شما را می‌بُرم «فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیدِیکمْ وَ أَرْجُلَکمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکمْ فی جُذُوعِ النَّخْلِ»[21] و شما را به درخت‌های خرما دار می‌زنم، این‌ها می‌گویند: «إِنَّا إِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ»[22] ما به سوی خدا می‌رویم، ببینید چه اعتقادی پیدا کردند، گفتند: هر کاری می‌خواهی بکنی بکن.

دوری ساحرانِ زمان غیبت

ما هم که در زمان غیبت که واقع شدیم باید مواظب باشیم مردم و جوان‌ها به طرف سحره نروند، حالا هر کسی که هست، تمام مسلک‌های متصوفه، به طور کلی حواس خود را جمع کنیم چون سفره‌های مفصلی پهن شده است، تمام این‌ها ساحر هستند، حالا وظیفه ما چیست؟ اگر می‌خواهید جوان‌های شما به طرف شما بیایند از معنویات برای این‌ها بگویید، آن‌ها تشنه معنویات هستند، مردم از معنویات می‌خواهند استفاده کنند. ما بنشینیم بگوییم امام زمان هزار و صد و پنجاه و چند سال است که متولد شده است و هیچ کس هم حق ندارد او را ببیند و نخواهد دید می گوییم: حضرت در بیابان‌ها برای خود گردش می‌کنند و ما هم که در شهرها هستیم، یعنی قسمت کرده‌ایم بیابان‌ها برای ایشان باشد و شهرها برای ما، البته ایشان از طرف امام عسکری علیه السلام دستور دارد که در بیابان‌ها و جاهای دور زندگی کند اما اینکه هیچ رابطه‌ای نباشد، نه این‌طور نیست. هم رابطه روحی ممکن است، هم رابطه ظاهری، منتها

اگر خواهی آری به کف دامن او برو دامن از هرچه جز اوست برچین

راه سیدن به خدمت امام زمان ارواحنافداه

رسیدن به محضر مقدس حضرت بقیةالله ارواحنافداه به نظر من یک راه دارد و آن این است که انسان سنخیت روحی با امام زمان ارواحنافداه پیدا کند، تزکیه نفس کند، خود را به کمالات روحی برساند، انسانی باشد که از نظر عمل، از نظر افکار، از نظر عقاید همانطوری باشد که امام زمان ارواحنافداه هست یا از شما می‌خواهد، در صراط مستقیم باشد. ما روزی ده مرتبه در نماز واجب می‌گوییم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»[23] خدایا ما را به راه راست هدایت کن، بعد هم خود ما توضیح می‌دهیم «صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ»[24] البته ما توضیح نمی‌دهیم خدا توضیح می‌دهد «صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ» راه کسانی که به آن‌ها نعمت دادی «غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ» نه راه کسانی که به آن‌ها غضب شده است و نه راه گمراهان. خیلی هم این جاده دقیق است، البته جاده مستقیم است و بدون هیچ پیچ و خمی انسان را به مقصد می‌رساند اگر از این راه برود، چون صراط مستقیم است ولی انسان در جاده راست پشت فرمان ماشین که نشسته است باید فرمان را محکم‌تر نگه دارد، اگر نیم میلیمتر فرمان را کج بکند از جاده بیرون می‌رود، باید در راه راست باشید.

پرهیز از افراط و تفریط

خیلی حواستان را جمع کنید که افراط یا تفریط نداشته باشید، از افراط و تفریط بترسید. یک نفر آن‌قدر مقدس است که وسواسی شده است، این افراط کرده است، یکی هم آن‌قدر بی‌بندوبار است که تفریط کرده است. ما باید در تمام کارهای خود در صراط مستقیم دین باشیم. من به یک نفر که وسواسی بود می‌گفتم: ماها اکثراً وسواسی هستیم، ما خیال می‌کنیم وسواسی‌ها انسان‌های خوبی هستند، نه چه فرقی می‌کند انسان از این طرف جاده پرت بشود و داخل دره بیفتد یا از آن طرف جاده، هر دوی این‌ها مساوی است، منتها او رفته است عیاشی کرده است، خوشگذرانی کرده است و آن پایین افتاده است ولی این بیچاره خود را به زحمت انداخته است و ناراحتی هم کشیده است، داخل دره افتاده است، فرقی نمی‌کند.

چه انسان در نماز یک فحش به یک کسی بدهد نماز اوباطل است و چه «إِیاک نَعْبُدُ وَ إِیا ک نَسْتَعینُ»[25] را روی وسواس پنج شش مرتبه بگوید نماز او باطل است، فرق نمی‌کند، هر دوی آن اشتباه است. این را به شما بگویم اگر با یک نفر که خیلی وسواسی است برخورد کردید نگویید عجب انسان خوبی است، شخصی آمد خدمت امام صادق گفت: یک نفری هست خیلی عاقل است ولی وسواس دارد. حضرت فرمود: «کیف یکون عاقلاً و هو یطیع الشیطان» چطور عاقل است که اطاعت شیطان را می‌کند؟ بنده شیطان است، دیروز با یکی از دوستان راجع به همین وسواس صحبت می‌کردیم، می‌گفتیم اگر ما زمان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در مکه بودیم، یک چاه آب است، سگ و کافر آن‌جا هست، با سطل هم آب می‌کشند، موتور چاه‌های عمیق و این‌ها هم نیست، جداً هیچ کدام از ماها نمی‌توانیم آن‌جا زندگی کنیم، خود من که نمی‌توانم آن‌جا زندگی کنم، همه ماها تقریباً نمی‌توانیم چنین جایی زندگی کنیم ولی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله آن‌جا زندگی می‌کرد. ماها یک مقداری به خود بیاییم، هیچ وقت شما دیدید که در حرام و حلال یک نفری وسواس داشته باشد؟ آیا این غذا حرام است یا حلال است؟ ولی در طهارت و نجاست خیلی افراد وسواسی داریم، اگر غضب پروردگار مطرح است که در حرام و حلال هم هست، ولی آنجا وسواس بخرج نمی‌دهد شیطان هم کاری ندارد، برای اینکه انسان یک قدری در حرام و حلال و مال مردم و این‌طور چیزها بخواهد ملاحظه کند دست و بال شیطان از تجاوز به مال مردم بسته می‌شود ولی در این طرف، در نجاست و طهارت و قرائت نماز و امثال این‌ها هرچه وسواس بکنید همه آن به نفع شیطان است، نه افراط و نه تفریط، دقیقاً در جاده، این صراط مستقیم می‌شود «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» صراط مستقیم یعنی خدا «إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»[26] صراط مستقیم یعنی پیغمبر اکرم صل الله علیه واله «إِنَّک لَمِنَ الْمُرْسَلینَ * عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» ٍ[27] صراط مستقیم یعنی علی بن ابیطالب علیه السلام «صِراطٌ عَلَی مُسْتَقیمٌ»[28] ٌ این آیه همین‌طوری در بعضی قرائت‌ها خوانده شده است و در روایتی هم دیدم که یک روز عمر آمد به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله گفت که این همه شما از علی بن ابیطالب دَم می‌زنید چرا اسم او در قرآن نیامده است؟ حضرت فرمود: «[یا اعرابی] یا جَاهِلُ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ یقُولُ هَذَا صِرَاطُ عَلِی مُسْتَقِیمٌ»[29] -اعرابی معمولاً به افراد بی‌سواد که از علم و دانش دور هستند گفته می‌شود که قرآن می‌فرماید: «الْأَعْرابُ أَشَدُّ کفْراً وَ نِفاقاً»[30] در جهل گاهی کفر و نفاق انسان زیاد می‌شود- آیا نشنیدی این آیه شریفه را که خدای تعالی می‌فرماید: «صِرَاطُ عَلِی مُسْتَقِیمٌ».

فرق بین اختلاف قرائت و تحریف قرآن

 این را بدانید من در کتاب‌هایم نوشته‌ام که معتقد به تحریف قرآن نیستم ولو یک کلمه، دلایلی هم دارم که قرآن تحریف نشده است ولی این تحریف نیست، این قرائت است، قرائت غیر از تحریف است، ولو از نظر لغت شاید تحریفی باشد یعنی تحریف لغتاً بر این کار اطلاق بشود ولی اختلاف قرائت است، شما ببینید «مَلِک یوْمِ الدِّینِ» و «مالِک یوْمِ الدِّینِ»[31] هر دوی آن قرائت شده است، خیلی در قرائت‌ها این مسائل هست، حتی یک حرف و حرکات در قرائت‌ها هست «سَلَامٌ عَلَی آلِ یاسِینَ» یا «سَلامٌ عَلی إِلْ‌یاسینَ»[32] که در روایات شیعه و سنّی، عجیب است شیعه و سنّی… تا زمان حضرت رضا علیه السلام هیچ حرف «إِلْ‌یاسینَ» نبوده است تا آن‌جا همه «آلِ یاسِینَ» می‌خواندند، برای اینکه در آن مجلسی که حضرت رضا علیه السلام تشریف داشتند و علمای عراق و خراسان جمع شده بودند و روایت آن هم صحیحه است و بحثی هست درباره فضائل آل پیغمبر و عترت پیغمبر، حضرت از علما می‌پرسد: «یس» کیست؟ می‌گویند: پیغمبر اکرم صل الله علیه واله «آلِ یاسِینَ» کیست؟ آل پیغمبر، خدا در قرآن در ردیف انبیای اولوالعزم می‌فرماید: «سَلَامٌ عَلَی آلِ یاسِینَ» آن‌جا یک نفر از این علمای عراق و خراسان که علمای برجسته‌ای در دربار مأمون بودند، خود مأمون هم یک مرد دانشمندی بود، بااینکه دین نداشت، معنویت نداشت، تقوا نداشت ولی علم داشت، یک مطالبی با حضرت رضا علیه السلام صحبت کرده است که گاهی واقعاً ماها باید بنشینیم فکر کنیم تا بفهمیم که اصلاً مأمون چه گفته است و حضرت رضا علیه السلام چه جوابی به او دادند. در عین حال خود مأمون هم حرفی نزد، یک نفر نگفت: آقا در قرآن «إِلْ‌یاسینَ» است کدام «آلِ یاسِینَ» که «سَلَامٌ عَلَی آلِ یاسِینَ» کدام را می‌گویید؟ تا آن‌جا را ما خبر داریم، حالا چه موقع «إِلْ‌یاسینَ» شده است؟ به قول شیخ سلیمان بلخی حنفی در کتاب ینابیع الموده می‌گوید: اصلاً «إِلْ‌یاسینَ» غلط است، به جهتی که این لابد جمع است و ما یک إلیاس بیشتر نداشتیم، در بین پیغمبرها یک الیاس بیشتر نبوده است و ایشان هم آن‌قدر پیغمبر بزرگی نبوده است که خدا در ردیف انبیا اولوالعزم او را قرار بدهد، چون در این سوره فقط انبیا اولوالعزم را خدای تعالی سلام داده است «سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمینَ»[33] {بعد می‌فرماید} «سَلامٌ عَلی إِبْراهیمَ»[34] بعد می‌فرماید: «سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ»[35]‌ هارون هم اگر این‌جا ضمیمه شده است به جهتی که حضرت موسی پیغمبر اولوالعزم بوده است و این هم برادر او بوده است، همه جا با هم بودند، به اصطلاح من نخواستند دل او را بشکنند او را هم گفتند.

پیغمبری الیاس چقدر مهم بوده است که حالا در ردیف پیغمبران اولوالعزم قرار بگیرد؟ و بعد هم «سَلامٌ عَلی إِلْیاس» می‌گفتند اما چرا «إِلْ‌یاسینَ» گفتند؟ این‌ها را آن سنّی می‌گوید و می‌گوید به دلایلی «إِلْ‌یاسینَ» در قرآن درست نیست و این‌ها جزء قرائت است، این‌ها تحریف نیست، تحریف آن چیزی است که یک آیه‌ای، یک کلمه‌ای که مُغیِّر معنای آیه باشد یا یک سوره از قرآن حذف شده باشد معمولاً این‌ها را تحریف می‌گویند، البته این‌ها ثابت است که در قرآن پیش نیامده است که قرآن را از حجیت بیندازد.

پس بنابراین اگر «صِرَاطُ عَلِی» خواندیم، این‌جا قرائت فرق کرده است اگر «صِراطٌ عَلَی» نبود، هرچند معنای «صِرَاطُ عَلِی» هم خیلی بهتر است، در این‌جا من زیاد دخالت نمی‌کنم به خاطر اینکه این مثل «سَلَامٌ عَلَی آلِ یاسِینَ» نیست که خیلی سابقه مُشعشعی داشته باشد و مطلب روشن باشد و در این کتاب احقاق الحق روایات زیادی نقل شده است که سنّی و شیعه گفتند «سَلَامٌ عَلَی آلِ یاسِینَ» و این واقعاً برای ما، در مرحله اول برای ائمه اطهار علیهم السلام و بعد هم آل پیغمبر خیلی شرافت است، در ردیف پیغمبران اولوالعزم خدای تعالی به این‌ها درود فرستاده است و این‌ها منافات با عدم تحریف قرآن ندارد. حالا اگر هم بر فرض این «صِراطٌ عَلَی مُسْتَقیمٌ» باشد، چهل جا در قرآن صراط مستقیم، یعنی این دوتا لفظ مرکباً ذکر شده است‌ٍ. اگربه تفاسیر شیعه وسنّی مراجعه کنید در تمام جاها منظور علی بن ابیطالب علیه السلام و فرزندان او است. پس این راه راست است و راست‌ترین افراد در راه راست آن کسی است که اعمال او، افکار او، عقاید او، اخلاقیات او با خاندان عصمت علیهم السلام بهتر تطبیق کند.

عرضه عقائد به استاد

عرض کردم گاهی اصحاب عقاید خود را می‌آوردند تطبیق می‌کردند با عقاید امام زمان خود. یک دفعه شده است که ما پیش یک عالِم متقیِ در صراط مستقیم برویم و بگوییم آقا ما عقاید خود را بیان می‌کنیم و شما گوش بدهید ببینید درست است یا نه؟ و حال اینکه وظیفه است. این حضرت عبدالعظیم حسنی سلام الله علیه، ایشان خدمت امام هادی علیه السلام می‌رفت و عقاید خود را به امام هادی علیه السلام عَرضه می‌کرد، آقا ببینید این عقاید را من دارم درست است یا درست نیست؟ شما در همین زیارت آل یاسین می‌خوانیدکه «وَ أُشْهِدُک یا مَوْلَای»[36] اول سلام عرض می‌کنیم و بعد می‌گوییم «وَ أُشْهِدُک یا مَوْلَای إِنِّی أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» این «أُشْهِدُک» یعنی تو را شاهد می‌گیریم که خدا را به وحدانیت قبول داریم، پیغمبر را قبول داریم، یک‌یک از عقاید حقه را به طور خلاصه در این‌جا بیان می‌کنیم که شما را شاهد می‌گیریم که ما این‌ها را حق می‌دانیم «أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ أَنَّ نَاکراً وَ نَکیراً حَقٌّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ النَّشْرَ… وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ الْوَعْدَ وَ الْوَعِیدَ بِهِمَا حَقٌّ» َ این‌ها را می‌گوییم، بعد هم در آخر می‌گوییم «فَاشْهَدْ عَلَی مَا أَشْهَدْتُک عَلَیهِ» شاهد باش، شهادت بده بر آنچه که من شما را شاهد گرفتم، این‌ها همان عرض عقاید است «وَ أَنَا وَلِی لَک بَرِی‌ءٌ مِنْ عَدُوِّک» من تحت فرمان شما هستم، من مطیع شما هستم، آنچه که شما می‌گویید من عمل می‌کنم.

قضیه امّ خالد معبدیه

 ام خالد معبدیه خدمت امام صادق علیه السلام آمده است و می‌گوید: من دارای یک درد دل پرسابقه‌ای هستم و اطبای عراق به من گفتند که خمر بخور، شراب بخور خوب می‌شوی، این کار را بکنم یا نه؟ حضرت فرمودند: چرا از من می‌پرسی؟ عرض کرد: «اقلدک دینی» من دین خود را از شما پیروی می‌کنم، من حنفی نیستم، مالکی نیستم، حنبلی نیستم، شافعی نیستم «اقلدک دینی» روز قیامت می‌خواهم وقتی که خدای تعالی فرمود: چرا شراب خوردی؟ بگویم امام صادق علیه السلام گفت، اگر من شراب نخورده باشم بپرسد چرا شراب نخوردی و مُردی؟ – چون هر دو طرف ممکن است اشکال داشته باشد- بگویم امام صادق علیه السلام فرمود: نخور، من هم نخوردم، هرچه شما بگویید، حضرت رو می‌کنند به ابی‌بصیر می‌فرمایند: می‌بینی چقدر این زن با کمالاتی است. خوشا به حال آن کسی که امام افتخار کند که ببین چقدر بافهم و درک و درست است، فرمودند: می‌بینی چه زن با کمالی است، حالا تعبیر را دقیق به یاد ندارم.

کاری کنیم که امام زمان از ما راضی باشد

 «کونُوا لَنَا زَیناً»[37] یک طوری باشیم که امام زمان ارواحنافداه وقتی تشریف آوردند و إن‌شاءالله همه ما مشرف به محضر ایشان شدیم به ما بگویند بارک‌الله، شماها خوب حرکت کردید. شب گذشته گفتم: این ایام خیلی گریه کردید، خیلی بر سر و سینه زدید، خیلی هم ثواب بردید اما باز از این هم بالاتر هست و بالاتر این است که انسان مَرضی خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام باشد، یعنی وقتی که به محضر حجة بن الحسن ارواحنافداه إن‌شاءالله مشرف شدیم آقا بفرمایند شماها یاران من هستید، شما دوستان من هستید، شما احباء من هستید، حضرت بقیةالله ارواحنافداه به همه شما افتخار بکند، مایه سرافکندگی امام زمان ارواحنافداه نباشید.

امروز شیعه در دنیا معروف شده است، به خدا قسم من تحقیقاتی در این موضوع دارم و مسافرت به ممالک مختلفی هم کردم، حدوداً پانزده سال قبل شیعه را اکثر ممالک دورافتاده نمی‌شناختند، مخصوصاً با کلمه شیعه و بعد از انقلاب به خاطر همین جبهه جنگ اخبار دنیا خیلی اسم ایران و مذهب ایران و مرجع تقلید ایران و رهبر انقلاب ایران و امثال این‌ها را در دنیا خیلی می‌بردند و در نتیجه اسم امام زمان ارواحنافداه برده می‌شود، یک کسی که اطلاع خیلی زیاد داشت و من یقین دارم درست می‌گفت، می‌گفت: در این مدت هشت سال 45 درصد اخبار دنیا مربوط به ایران بود، در دنیا پخش شد که شیعه‌ای هست و عقایدی دارد و خصوصیاتی دارد و هر کجای دنیا که باشند با هیچ طاغوتی سازش نمی‌کنند و امثال این‌ها. خدا کند ما کاری کرده باشیم… البته در آن سطح کلی که مربوط به فردی نیست، البته جمع را هم افراد تشکیل می‌دهند، خدا کند کاری کرده باشیم که آبروی شیعه را حفظ کرده باشیم، آبروی شیعه را نبرده باشیم و در نتیجه آبروی حضرت بقیةالله ارواحنافداه را نبرده باشیم.

من یک وقتی در احمدآباد کجرات هند بودم، حدود 25 هزار شیعه در بیابان جمع شده بودند، چرا؟ برای اینکه یک دِهی بود در وسط هندوها که این‌ها شیعه بودند، سالی یک دفعه این جمعیت از همه جای هند جمع می‌شدند کار بسیار خوبی شیعیان هند دارند، برای تقویت این‌ها و به اصطلاح به عنوان عزاداری بر سیدالشهداء این‌ها آن‌جا جمع شده بودند که در ماه صفر هم بود. من وقتی که آن‌جا رفتم بیابان مثل صحرای عرفات بود، همه چادر زده بودند، نشسته بودند، یک جنبه روحانیتی داشت إلّا اینکه من می‌دیدم زن‌های این‌ها اکثراً بی‌حجاب هستند، از یک کسی که همراه من بود پرسیدم مگر هندوها و دیگران هم این‌جا هستند؟ گفت: نه این‌ها شیعه هستند، این‌جا غیر شیعه کسی دیگر نیست و یک عزاداری در آن بیابان این‌ها کردند آن روزی که ما آن‌جا بودیم و آن شب و آن یکی دو سه روز که واقعاً یک ساعت آن را ما آن‌طور عزاداری حتی روز عاشورا نمی‌کنیم، خیلی اظهار محبت کردند. تا اینکه نوبت سخنرانی به من رسید، من به این‌ها گفتم: شما شیعیان هندوستان در تولی و اظهار محبت به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام جلوتر از ما ایرانی‌ها هستید ولی ماها در عمل جلوتر از شما هستیم، چون زن‌های شیعیان ما این‌طور لخت و بی‌حجاب نیستند، آن هم در چنین جایی، اگر مثلاً در حسینیه‌ای یا جایی برای عزاداری جمع بشوند دیگر این‌طوری نمی‌آیند، نمازهای خود را هم می‌خوانیم، چون بعد معلوم شد که این‌ها خیلی نماز هم نمی‌خوانند، گفتم: اگر روز قیامت بنا باشد که ما با کم‌محبتی خود و شما با پرمحبتی خود و ما با عمل زیاد خود و شما با عمل کم خود یک دسته را انتخاب کنند و به بهشت ببرند شما را جلوتر از ما به بهشت می‌برند ولی یک مطلب به شما بگویم و آن مطلب این است که روز قیامت حضرت سیدالشهداء شماها را به دنیا نشان می‌دهد که چه کسی محبینی مثل این‌ها دارد که به عشق من در آتش راه می‌روند؟ چون آن‌جا همه این‌ها بود، به عشق من زنجیری به پشت خود می‌زنند که سر هر زنجیر یک تیغ دو سر و چنگال داشت که تا می‌زدند پشت کَنده می‌شد، چه کسی در عالم دوستانی دارد که شمشیر را این‌طور به فرق خود بزند وخون بریزد؟ چه کسی در عالم دوستانی دارد که وقتی برای عزای من سینه می‌زنند؟ ممکن است امام حسین روز قیامت شما را نشان بدهد و باعث افتخار و سربلندی باشید، آن وقت پرونده اعمال شما هم طبعاً آن‌جا نشان داده می‌شود، این آقا نماز نخوانده است، این خانم بی‌حجاب بوده است، آن وقت امام حسین علیه السلام خجالت می‌کشد؛ و شما دوستان امام حسین باعث شرمندگی حضرت می‌شوید.

خدا می‌داند وقتی من این جمله را گفتم، البته مفصل با توضیح شرح هم دادم همه آن‌ها گریه کردند، گفتم امام حسین خجالت بکشد که شما نماز خود را درست نخواندید، معصیتکار هستید، گنهکار هستید، شما را شفاعت هم می‌کند اما سرافکندگی دارد.

شب آخر مجلس است و امشب هم شاید شام غریبان حضرت عسکری علیه السلام باشد، بیاییم با خدای خود در همین مجلس، هیچ ضرورت هم ندارد که بلند شویم و حرم برویم، هرکجا که هستید «عجلوا بالتوبه قبل الموت» چون ما خبر نداریم که از این‌جا می‌توانیم قبل از مُردن خود را به حرم برسانیم یا نه؟ اگر بخواهیم در توبه عجله کنیم باید همین جا که نشستیم توبه کنیم، بیاییم و تصمیم بگیریم کاری که امام حسین علیه السلام، حضرت ولیعصر ارواحنافداه را سرافکنده می‌کند انجام ندهیم، همین یک کلام.

واقعاً تصمیم بگیریم یک کاری که شأن یک شیعه نیست، شأن یک محب خاندان عصمت علیهم السلام نیست، انجام ندهیم، شأن ما خیلی بالا است، شما فکر نکنید شیعه یعنی یک چیز خیلی معمولی، شماها با انسان‌های دنیا خیلی فرق دارید، به خدا قسم یک شیعه بهتر از هزارها انسان دیگری است. مقام شیعه آن‌قدر بالا است که طبق تفسیری که من دیدم و مسلّم است و باید همین‌طور باشد حضرت ابراهیم خلیل الله آرزو می‌کند که از شیعیان علی بن ابیطالب علیه السلام بشود و دعا می‌کند و وقتی که با دلی سالم در درگاه پروردگار می‌رود آن وقت خدا می‌فرماید: «وَ إِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لَإِبْراهیمَ * إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلیمٍ»[38] شما فکر نکنید که شیعه با دیگر مردم فرقی ندارد، چطور شد اروپایی‌ها عیاشی بکنند ولی ما عیاشی نکنیم، آن‌ها چطور باشند ولی ما نباشیم، شما شیعه هستید، شما کسی هستید که حضرت ابراهیم آرزوی مقام شما را می‌کند، آرزو می‌کند که از شیعیان علی بن ابیطالب علیه السلام باشد.

پس این تصمیم را إن‌شاءالله گرفتیم، چون شب جمعه است و شب‌های اوایل ماه ربیع الاول است و ماه تولی و تبری هم هست من دوست دارم إن‌شاءالله ما یک تصمیمی در این مجلس گرفته باشیم و آن تصمیم ما این است که یا صاحب الزمان من از قول همه می‌گویم هر کس حاضر نیست که این تعهد را با من به محضر حجة بن الحسن ارواحنافداه عرض کند خود او می‌داند ولی می‌دانم همه شما یا اکثر شما حاضر هستید این تعهد را بکنید، یا صاحب الزمان ما از این ساعت به بعد کاری که مایه سرافکندگی شما باشد نخواهیم کرد.

آقا اگرچه ما تا به حال بد کرده بودیم، مایه شرم و سرافکندگی شما را فراهم آورده بودیم اما از حالا تعهد کردیم و مقید هستیم که کاری که شما را ناراحت کند نکنیم.

بنا به قولی شام غریبان امام عسکری علیه السلام

 امشب هم بنا به قولی شام غریبان امام عسکری علیه السلام است، باید سرسلامتی به امام زمان خود عرض کنیم. یا بقیةالله آجرکم الله، معمولاً در یک مجلسی که برای یک فرد بزرگی گرفته شده باشد فرزند رشید او جلوی در می‌ایستد و از دیگران تشکر می‌کند و امروز جنازه امام عسکری را طبق آن نقل بردند و کنار خانه امام عسکری علیه السلام به خاک سپردند. دیگر بعد از این جریان غیر از بعضی از خواص آقا امام زمان ارواحنافداه را ندیدند، امروز وقتی جنازه حضرت عسکری علیه السلام را گذاشته بودند و جعفر برادر امام عسکری آمده است به جنازه امام عسکری علیه السلام نماز بخواند یک وقت دیدند خورشید تابان در سنین خردسالی به صورت ظاهر ولی روح مقدس او را خدا قبل از خلقت اشیا خلق کرده است، آمد دامان عمو را گرفت، کنار زد و فرمود: من اُولی و أحق هستم که بر بدن پدر خود نماز بخوانم. نماز را خواند، ای کاش شما هم آن‌جا بودید و به امام زمان خود اقتدا می‌کردید و بر جنازه امام عسکری علیه السلام نماز می‌خواندید.

[1]. سوره بقره، آیه 49.

[2]. سوره بقره، آیه 49.

[3]. سوره نمل، آیه 80.

[4]. سوره یس، آیه 10.

[5]. بحار الأنوار، ج 22، ص 468.

[6]. بحار الأنوار، ج ‌99، ص 106.

[7]. سوره طه، آیه 43.

[8]. سوره نازعات، آیه 24.

[9]. سوره طه، آیه 44.

[10]. بحار الأنوار، ج ‌68، ص 383.

[11]. سوره آل عمران، آیه 159.

[12] -سوره اعراف، آیه ۱۵۹

[13]. سوره قلم، آیه 4.

[14]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 531.

[15]. سوره طه، آیه 12.

[16]. سوره أعراف، آیه 117.

[17]. سوره طه، آیه 20.

[18]. سوره طه، آیه 21.

[19]. سوره طه، آیه 10.

[20]. سوره طه، آیه 70.

[21]. سوره طه، آیه 71.

[22]. سوره أعراف، آیه 125.

[23]. سوره فاتحه، آیه 6.

[24]. سوره فاتحه، آیه 7.

[25]. سوره فاتحه، آیه 5.

[26]. سوره هود، آیه 56.

[27]. سوره یس، آیات 3 و 4.

[28]. سوره حجر، آیه 41.

[29]. مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 3، ص 107.

[30]. سوره توبه، آیه 97.

[31]. سوره فاتحه، آیه 4.

[32]. سوره صافات، آیه 130.

[33]. سوره صافات، آیه 79.

[34]. سوره صافات، آیه 109.

[35]. سوره صافات، آیه 120.

[36]. بحار الأنوار، ج ‌53، ص 171.

[37]. بحار الأنوار، ج ‌65، ص 151.

[38]. سوره صافات، آیات 83 و 84.

 

دانلود صوت