نوشتهها
۳۰ ذی القعده ۱۴۲۴ قمری – ۳ بهمن ۱۳۸۲ شمسی – استقامت
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایتاعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمدلله والصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آلاللّه لاسیما علی بقیةاللّه روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
معنای صبر و اقسام صبر
روز شهادت امام جواد علیه آلاف التحیة و الثناء را به پیشگاه مقدّس حضرت بقیةاللّه تسلیت عرض میكنیم و از خدا میخواهیم كه اجر شما دوستان آن حضرت را در این مصیبت زیاد بفرماید. مطلبی كه در هفتهی گذشته مورد بحث واقع شد بحثِ استقامت و ثبات و پابرجایی در مسائل مختلف، بالاخص مسألهی سیر الی اللّه و رفتن به سوی خدا و لقاء پروردگار بود. یكی از اركانِ استقامت همانطوری كه اكثرتان مطلّع هستید، صبر است. در آیات قرآن، كلمهی صبر و صابر و صابرین مكرّر تكرار شده است. اوّل معنی صبر را باید عرض كنم، چون از واژههایی است كه بعضی از افراد معنایش را تحریف كردهاند و آن معنای تحریف شده، در میان ما شایع شده است. معنی صبر، تحمّل و بردباری در مقابل مشكلاتی كه یك راهی یا یك كاری دارد و انسان باید تحمّل كند تا به آن حقیقت برسد میباشد. صبر به معنای خانهنشینی، رهبانیت و دست از كار كشیدن نیست، دقیقاً معنای مخالف این معناست كه در بین مردم معروف است.
صبر بر طاعت
انسان باید برای رسیدن به مقصد، تحمّل داشته باشد، بردبار باشد، مشكلاتش را بپذیرد. لذا امام صادق علیه الصلوة و السلام در آن روایت، صبر را بر سه بخش تقسیم فرمودهاند؛ صبر در مقابل طاعت. طبعاً برای انسان تنبلِ بیكار، افرادِ سست و بیتوجّه به حقایق، عبادت كردن و بندگی نمودن و عمل كردن طبق دستور، مشكل و تحمّل مشقّات لازم است. یكی از آنها مثلاً روزه است. در تفاسیر دارد كه وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخَاشِعِینَ، (بقره/45) گفتهاند كه منظور از صبر، روزه است كه در این آیه آمده است. روزهای بلندِ گرمِ تابستان، روزه گرفتن در هواهای گرم طبعاً مشقّت دارد. از شخص روزهدار اگر با آن تشنگی بپرسید چرا روزه گرفتهاید؟ میتواند به شما جواب بدهد كه من صبر میكنم، یعنی تحمّل این مشقّت را میكنم تا به ثواب پروردگارم برسم. نمازخواندن با آن حال خضوع و خشوع، نه این صلاة و نمازی كه اكثر ما میخوانیم، باید انسان تحمّل كند، برخلاف نفس و شیطان عمل كند تا بتواند نمازی با خضوع و خشوع بخواند. لذا خدایتعالی در همین آیه میفرماید: إِنَّهَا لَكَبِیرَةٌ، این نماز برای كسانی كه یك مقدار اهل نماز نیستند، خشوع و خضوع ندارند، كبیره است، سخت است، باید صبر كنند، تحمّل مشقّت كنند، ولی برای خاشعین، آنهایی كه اهل خشوع هستند، درك دارند، صابرند و میفهمند چه میكنند، نماز برایشان كبیره نیست، بزرگ نیست، اهمیتی كه ندارد، زحمتی كه ندارد بماند، بلكه انتظار نماز برایشان بسیار زیباست كه غالباً میبینید آنها قبل از اذان در میان مصلّای خود نشستهاند و منتظر ملاقات با پروردگارند. با روحیهی ما مردم كه نماز را با خضوع و خشوع نمیخوانیم و توجّهی به نماز و روزه نداریم، میبینیم كه به دخترها كه زودتر تكلیف میشوند میگوییم كه چرا خدایتعالی اینگونه با اینها عمل كرده و چهار سال الی پنج سال زودتر از پسرها مكلّف شدهاند؟ امّا خاضعین و خاشعین و صابرین ، آنهایی كه میفهمند نماز چیست، آنها میگویند خوش به حال زنها كه زودتر از مردها برای ملاقات با پروردگار، برای آن كه تكلیف به آنها داده شده، آنها را به حساب آوردهاند و انسان قبولشان كردهاند، خوشا به حال اینها، مردها چرا باید دیرتر به ملاقات پروردگار موفق بشوند؟ بنابراین صبر در عبادت، طبق فرمان عمل كردن، گوش به فرمان دادن، این صبر از صبرهایی است كه خدای تعالی در قرآن میفرماید: إِنَّمَا یوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیرِ حِسَابٍ،(زمر/10)، اینهایی كه اهل خشوعند، اهل خضوعند، صابرند، تحمّل میكنند و برای رسیدنِ به لقاء پروردگار همهی مشكلات را قبول میكنند ، اینها صابرند.
صبردر مقابل معصیت
و یك بخشِ از صبر، در مقابل گناه است. امام صادق علیه الصلوة و السلام فرمود: بخشِ دوّم صبر كه باید صابرین این بخش را هم بدانند، در مقابل معصیت است. درست است معصیت نكردن آسانتر از معصیت كردن است، حرفی در این نیست ، ولی گاهگاهی معصیت ، آن چنان هجوم به طرف انسان میآورد كه ترك آن فوقالعاده سخت است. گاهی همه نشستهاند و مشغولِ لهوند، مشغول كارهای گناهند، شما از این میان برخیزید و این مجلسی كه به صورت ظاهر و با القاء شیطان كه زَینَ لَهُمْ الشَّیطَانُ أَعْمَالَهُمْ،(انفال/48)، شیطان اعمالشان را زینت داده، این مجلس پُرنشاط، این مجلس لهو و لعب، این مجلسی كه مشغولند به مخالفت با پروردگار و دقیقاً طبق دستور نفس و شیطان عمل میكنند، از میان این مجلس بلندشدن و یا نهی از منكر كردن، شاید برای بعضی، بالاخص آنهایی كه در راهند مشكل باشد. شكایات زیادی از دوستان داریم كه از وقتی كه ما واردِ این مراحل شدهایم و ترك گناه را متعهد شدهایم، با اقوام و خویشاوندان، حتی متأسفانه پدر و مادر یا متأسفانه فرزندان، با اینها درگیریم، اینها به ما میگویند تو دیگر زیادهروی میكنی، افراط میكنی. به شخص من تازگی كسی تلفن میكرد یك تقاضایی داشت، گفتم این فرزند تو میگوید وقتی من به آن محل میروم به گناه اجباری میافتم، خدا كه هیچ، حاكم بر همه است، امّا اگر پیغمبر، ائمه اطهار، همه جمع بشوند نستجیرباللّه بخواهند یك گناه را حلال كنند محال است، معنی عصمتشان همین است، چطور تو از من تقاضا میكنی كه فرزندت را به جایی كه خودش میگوید من در آنجا گناه میكنم، بگویم میتوانی بروی؟ این مطلب را مكرّر از من میپرسند، دخترمان با صورتِ پوشیده یا با حجاب اسلامی حركت میكند لذا تابحال خواستگار برایش نیامده و شما اجازه بدهید یك مقداری خودش را بازتر بگذارد، جوانها او را ببینند ، به او محبّت پیدا كنند، عشقی بورزند، یك چنین تقاضایی! من جواب چه بدهم؟ باید بگویم برو پشت ویترین بگذارش تا مشتری برایش پیدا بشود، ای خاك بر سر بعضی از ما مسلمانها كه این قدر بیغیرت شدهایم، دهها و شاید صدها اگر مبالغه نگفته باشم دخترهایی بودند كه قبل از انقلاب، این دسته از دخترها بیشتر بودند كه پوشیه داشتهاند و در مقابل آنهایی كه صورتشان باز بوده، زودتر ازدواج كردهاند و مرد همیشه دوست دارد كه همسرش نه مردی را دیده باشد، همانچه را كه فاطمهی زهرا فرمود، نه مردی را دیده باشد، نه مردی او را دیده باشد، اینها مشكل است. تركِ حرام برای افرادی كه اعتقاداتشان صحیح نیست، برای آنهایی كه با خدا ارتباط ندارند بسیار مشكل است، آنهایی هم كه در راهند با افراد اینچنین برخورد میكنند برای آنها هم طبعاً مشكل است لذا صبر باید كرد، تحمّل این مشقّت را اگر میخواهید در راه خدا قدم بردارید باید بكنید تا موفّق بشوید، والاّ نمیشوید، قدم اوّل را نمیتوانید بردارید، به هیچ وجه نمیتوانید كوچكترین حركتی بكنید و حال اینكه اعتقادت این است كه مثلاً مجلس شُربخمر است، من كه نمیخورم، بقیه میخورند به من چه؟ نشستن تو در آن مجلس حرام است، مجلس، مجلسِ معصیت است و امثال اینها زیاد داریم كه در مقابل گناه، شیطان و نفس امّاره هجوم میآورند، گناه، خودش با یك تجلیاتی هجوم میآورد و انسان را شائق بر گناه میكند. من شخصاً معتقدم كه ترك گناه آسانتر از انجام گناه است، مشكلاتش هم كمتر است، شما دروغ نگویید، بهتر و آسانتر از این است كه دروغ بگویید، النجاة فی الصدق (بحار الأنوار،ج۷۰، ص۱۴،باب۱۲۲)، غیبت نكنید، غیبتنكردن آسانتر از غیبت كردن است، با آن مشكلاتی كه ممكن است بعد بهوجود بیاید و همین طور همهی كارها، حتی زنا و چیزهایی كه یك لذّت آنی دارد، بعد هجومِ وجدانِ انسان، آن نفس لوّامهی انسان، اگر انسان ایمان داشته باشد آنچنان انسان را در فشار قرار میدهد كه با خودش فكر میكند ای كاش مُرده بودم و یك چنین كاری را نكرده بودم. شما یكیك از گناهان را بیاورید بررسی كنید، ترك آن آسانتر از انجامش است، امّا هجوم نفس امّاره و شیطان، هجوم مردم شیطانسیرت، هجومِ اقوام شیطانسیرت، هجومِ پدر و مادر بدسیرت، هجوم فرزندانی كه باصطلاح روز، متجدّد شده اند و اهل گناه و معصیت، اینهاست كه انسان فكر میكند حالا مشكل است برای من ترك این گناه، نه، ترك گناه مشكل نیست، در عین حال اگر صابر باشید، در هر وضعی كه باشید میتوانید گناه را به خاطر اینكه خدا خواسته ترک کنید و جزء صابرین هستید، إِنَّمَا یوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیرِ حِسَابٍ، اجر بیحساب به شما میدهند، مزدِ بیحسابی به شما میدهند، خدایتعالی صلوات بر شما میفرستد اگر صابر باشید، یك چنین فكری اگر در آن مجلس گناه بكنید میبینید مثل فنر از جا میپرید، فوراً از مجلس بیرون میروید، یك نهی از منكر عملی كردید، یك نهی از منكر قولی هم بكنید، این چه مجلسی است حاجآقای مثلاً متدینِ نمازخوان بهوجود آوردهای؟ دو تا كار، یكی صبر در مقابلِ گناه و یكی هم امر به معروف و نهی از منكر، هم عملاً و هم قولاً ، نمیارزد؟ باید این طور باشید و هستید بحمداللّه، اكثرتان را كه میشناسم مشكلاتتان همینهاست و هستید بحمداللّه،
صبر در مقابل مصیبت
بخشِ سوّم، صبر در مقابل مصیبت است. دنیا دار مصیبت است. خودت سالم باشی میبینی زنت مریض است، خودت سالم باشی میبینی فرزندت مریض است، خودت مریض باشی و درد بكشی مشكل است. از این مصیبتها بگذریم، به طور كلّی مؤمنین بعضیهایشان اعضای بعضی دیگرند كه از اینجا حرف سعدی را میگویم كه:
چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نیاید قرار
چون بنیآدم اعضای یكدیگر نیستند، بعضی از بنیآدم مثل سلولهای بدن یك انسان ممكن است سرطانی باشند كه باید بُبرند و دور بیاندازند ، شمر و یزید از بنیآدمند امّا اگر اینها نبودند بهتر بود، ظالمین و ستمگران اگر نباشند بهتر است. انسان دردی ندارد، امّا این غدّهی سرطانی كه در بدنِ انسان بهوجود آمده درد آورده، تمام وجودِ انسان را به درد آورده، امالفضل اگر نبود و یا افرادی كه او را تأیید كردند نبودند امروز عالم شیعه و عالَم اسلام به مصیبت نمینشست. یك عدّه هستند اینطور غدد بدخیمِ بدی هستند كه باید فوراً جرّاحی شوند، از هر كجای بدن هستند خارج شوند ولو در مغز انسان باشند. بعضی از غدّهها در مغز انسان بهوجود میآید، رفته جایی نشسته كه همهی افكار انسان آنجاست، رفته در رأس مملكت نشسته، رفته در رأس حكومت بر دنیا مثل بوش و امثال اینها نشستهاند، اینها غدّههایی هستند كه در مغز قرار گرفتهاند، گاهی همه را بیهوش میكنند. خوب مغز است دیگر، تمام مردم بیهوش میشوند كه شدهاند. دنیا این را نمیپذیرد! این حرف شد؟! خاك بر سر آن مبلّغی كه بگوید دنیا نمیپذیرد! ما باید مطابق دنیا حركت كنیم! اسلام را دنیا نمیپذیرد! پیغمبر این حرف را زد؟! پیغمبراكرم وقتی از غار حرا پایین آمد، از كوه پایین آمد، نگویید علی و حضرت خدیجه اولین کسانی بودند که آنجا ایمان آوردند، علی بن ابیطالب كه قبل از خلقت به او ایمان داشت، حضرت خدیجه هم اوّل ایمان آورد بعد پیغمبر، پیغمبر شد، تاریخ را نگاه كنید، بقیه همه دشمن بودند، نمیپذیرفتند، نپذیرفتن آنها مهمتر بود یا نپذیرفتن امروز ما؟ من در راه میآمدم میدیدم در مدینه، مركز وهابیت، دعای ندبهِ شیعیان از آنجا پخش میشود و رادیو ایران میگیرد، چطور نمیپذیرند؟ نخواستیم بپذیرند، سرتا سر دعای ندبه هر چه هست خلاف عقیده وهابیت است، چطور نمیپذیرند؟ نكردید،
مردم از نظر استقامت به سه گروه تقسیم می شوند
شما مسلمان واقعی باشید، با استقامت و با صبر، به خدا قسم یك نفر شما جمعی را تغییر میدهد. چون مردم بر سه قسماند، یك قسم مردمی هستند ضعیف، اهل استقامت نیستند، میروند اروپا، اروپایی میشوند، میروند در مجلس گناه، گناهكار میشوند، میروند در مسجد، نمازخوان میشوند. این نه آن نمازش، نه آن گناهش، هیچ چیزش، اصلاً وجودش ارزشی ندارد. حضرت امیر خوب مثال زده، قربان دو لبِ مباركش، همج رعاع، اتباع کل ناعق، یمیلون مع کل ریح، (نهج البلاغه، قصار 147) باد هر طرف میآید میروند، خودتان را آزمایش كنید، اگر خداینكرده اینطوری بودید بدانید یك پول ارزش ندارید، نه در دنیا نه در آخرت. در آخرت زیر دست و پا پایمال میشوید، بعد هم شما را به جهنّم میبرند، بعد در دنیا هم بدردی نمیخوری، نه استادی شدید، نه شاگردی شدید، نه انسانی شدید، شیطان هم شما را قبول ندارد، این را بدانید شیطان افرادی را اولیای خودش قرار میدهد كه پابرجا پشت سرش حركت كنند، شیطان هم قبولتان ندارد، هیچ، تو كه هستی ؟ بهتر همین است بگویی هیچ، نه “هیچ” که روی تواضع گفته شود، بهتر این است كه بگویی ارزش یك پول را ندارم. تو رفتی در اروپا برگشتی، اكثراً اینطورند، اینقدر از آنجا تعریف میكنند، چون چشم آنها را گرفته بدیها را اصلاً نمیبینند، خوبیها را یك چیزهایی که مثلا آنجا جادّه اینطور است، راهنمایی و رانندگی اینطوری، ای بابا، اینها چه ارزشی دارد در مقابل آن بیدینی و بیحیایی كه آنها دارند؟ اینها چه هست؟ اینجا هم ده تا جریمه مشكلتر از آن بگذارند همه در راهنمایی و رانندگی درست میشوند، تمام میشود، این سربازهایی كه در پادگانها هستند غالباً در غیر موقع جنگ بیكارند، اینها را بریزید در خیابانها، یك راننده كوچكترین تخطّی كرد جلویش را بگیرند، جریمهاش كنند درست میشود. امّا آنی كه درست نمیشود فكر انسان است، آنجا رفته فكرش خراب شده، در مجلس گناه رفته فكرش خراب شده، استقامت ندارد، همج رعاع ، در یك بیان دیگر علی بن ابیطالب میفرماید كه كف روی آب، شما شاید ندیده باشید بعضی جاها اینطوری است، جوی آب آمده، كف كرده در یك جا، یك مانعی جلویش ایستاده، آدم خیال میكند – یك مقدار گرد و خاك رویش نشسته – زمین محكم است، پایش را میگذارد فرو میرود. غثاء، اینطوری هستند.
خوب دسته دیگری هم داریم؟ یك دسته هستند یك مقداری استقامت دارند، میروند در مجلس گناه، میروند مثلاً به ممالك انحرافی، اینطور جاها میروند، خوب، نه آنها این را تحت تأثیر قرار میدهند، نه اینها میتوانند آنها را تحت تأثیر قرار بدهند، اینها متوسطاند، خوب نیستند. امّا رجالی بودند كه در هر كجا قرار گرفتند آنجا را تغییر دادند، ما نمونههایش را در زمانِ خودمان و در تاریخ زیاد داریم، من نمیخواهم اسم ببرم. بهخاطر اینكه در استقامت، هم پشتِ سر شیطان افراد با استقامتی داشتیم، هم پشت سر رحمان افراد با استقامتی داشتیم. استقامتش خوب است. اگر یك بچّهای لجباز بود، هر چه میگوییم این كار را نكن باز هم میكند، شما نگویید این لجبازیش بد است، این استقامتش خوب است، كارش بد است، اگر یك بچّهای هر روز صبح بلند شد رفت یك نان سنگك گرم برایتان گرفت، در هوای سرد و گرم، هر روز نان تازه به شما داد، میگویی تو چه آدم لجبازی هستی؟ نمیگویی، استقامت دارد. لجبازی وقتی بد است، استقامت وقتی بد است كه بزرگتر به او بگوید نكن و بكند، خدا بگوید نكن و بكند، این بد است، والاّ استقامتش كه خوب است. استقامت خوب است، اگر پشت سر شیطان حركت كرد بدتر و اگر پشت سر رحمان حركت كرد بهتر. استقامت داشته باشید. یك نفر واردِ یك ده شده، تمام مردم را تغییر داده، ما الان داریم ها! یكی از همین اهل تزكیهنفس، خیلی هم كامل نیست، رفته در یك دهی، همهی اهل ده را اهل تزكیهی نفس كرده، یك وقت شمردم یک زن، هشتاد نفر از خانوادهاش را اهل تزكیهی نفس كرده، خوب، اینها ببینید چه ارزشی دارد، تحت تأثیر كه واقع نشدند بماند، مثل پیغمبراكرم كه تحت تأثیر بُتپرستها واقع نشد،
استقامت سلمان فارسی
مثل سلمان كه از فارس حركت میكند و دنبال حقیقت میدود، دستش به دامن پیغمبراكرم میرسد و آنجا بهترین است، یعنی بعد از معصومین علیهم الصلوة و السلام، درجهی دهم ایمان است. این هم یك نفر است، ببینید هیچ تكان نخورده، از فارس در آن وقت تا مدینه اساتید مختلفی دیده، كشیشها، پاپها، امثال اینها را مشاهده كرده، بعد رسیده به محضر پیغمبراكرم، كاملاً تسلیم شده، ایمانش به درجهی دهم رسیده، دارای كراماتی شده، آن چنان كه ابیذر با این عظمت اگر ایمانِ او را میفهمید شاید به تزلزل میافتاد، ظرفیت ابیذر به حدّ ظرفیت سلمان نبود، یعنی هر چه كه سلمان داشت میخواست بریزد در ظرف ابیذر، جا نداشت، یك چنین چیزی می شود. فارسی هم هست، بوسیله فارسی گفتن بعضیها سرزنشش میكردند، میخواستند تحقیرش كنند، چیزهای عجیبی، در مقابل مصائبی تحمّل كرده، من نمیخواهم بعضی از مسائلش را بگویم چون مساله میرود روی سلمان، امّا دارای کرامات است. همه تكان خوردند، در تمام روایات حتّی ارتد الناس بعد النبی الاّ ثلاثة نفر (شيخ مفيد، اختصاص، بيروت، دارالمفيد، 1414ق، ص10)، یك جا یك روایت دارد الاّ واحدة، همه تكان خوردند، سلمان ایستاده، میبیند كه میآیند حضرت زهرا را كتك میزنند، همانطوری كه علی بن ابیطالب صبر كرده، ابیذر و سلمان هم صبر كردند، ببینید اینها مصائب دنیاست،
مصیبت وارد بر ائمه علیهم السلام در واقع مصیبت ما است
شما فكر نكنید مصیبت این است كه بدنِ حضرت جوادالائمه علیه الصلوة و السلام سه شبانهروز روی پشتبام افتاده بود، این مصیبت هست امّا یك مصیبت بالاتر از این هم هست، شاید ده شبانهروز بعضی از این شهدایی كه در جبهههای جنگ بودند در بیابان افتادند و كسی به آنها نرسید، مصیبت میدانید چیست؟ این است كه خدا، نمایندهی مخصوصِ خودش را فرستاده بین این مردم، اوّلاً بیست و پنج سال بیشتر نباید عمر كند و حال اینكه اگر هر یك ائمه علیهم الصلوة و السلام نمیكُشتند آنها را، مثل امام زمان تا ابد زندگی میكردند. بیست و پنج سال بیشتر عمر نكند و بعد هم آنطور مسمومش كنند، آن طور عطشانش كنند، آن طور اذیتش كنند و مردم هم ككشان نگزد! هیچطور نشده! بعضیهایشان را آمدند مردم تشییعجنازهای كردند ، بعضیهایشان هم اصلاً تشییعجنازه نكردند. مصیبت این است، مصیبت ماست نه مصیبت آنها، مصیبت مالِ ماست، ما باید بنشینیم مصیبت خودمان را بخوانیم و گریه كنیم.
صبر در مقابل بلا
صبر در مقابل بلا، وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ، ببینید این آیه مخصوص صبر در مقابلِ بلاست، وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیءٍ مِنْ الْخَوْفِ، یك خوفی ایجاد میشود. هر كِه ریش دارد او را میگیرند، به عنوان این كه تو مقدّسی، هر كِه عمّامه داشت در زمان آن ملعون میگرفتند، تو چرا عمّامه داری؟ هر كِه میگفت من شیعه هستم… شما فكر نكنید اینجا راحت نشستید، در دنیا این طور است، شیعه باید كشته بشود، می گویند اینها متحرّكند، اینها اهل استقامند، شیعیان، مثلِ علی بن ابیطالب عمل میكنند باید اینها را از بین برد! الان فكر آن غدّههایی كه در مغز قرار گرفتهاند این است و بحمداللّه همه جا هستیم و خواهیم بود و همهشان را انشاءالله از بین میبریم و خودمان خواهیم بود،
جراح و نجات دهنده بشر از بیهوشی امام زمان ارواحنافداه است
امروز روز آخر ماه ذیقعده است و روز جمعه است و روز شهادت حضرت جواد است، دعا كنید آن جرّاح واقعی بیاید، او دیگر نمیگوید كه من غدّهی سرطان را نمیتوانم معالجه كنم. آن جرّاح واقعی بیاید، مغز دنیا را بشكافد، این غدّهها را از مغز بشر و بشریت بیرون بكشد و بعد ببینید بشریت چه كار میكند! چه انسانیتی دارد! یك بشریتی كه در اثر درد و بلا و خوف، هزار گناه میكند، این بشریت، بشریت نیست، بیهوش است، همهمان بیهوشیم، فكر نكنید حالا دو سه نفر یك تكانی میخورند! همه بیهوشیم. انشاءالله بیاید، روز جمعه است، خدا میداند كه بالاترین و مشكلترین چیزها الان متوجّه ماست و ما هیچ نمی فهمیم، اصلاً درد ما را بیهوش كرده. این جرّاحِ انسانیت بیاید، این مغز بشریت را بشكافد، این غدّههای سرطانی را بیرون بیاورد، بعد با یك دست كشیدن، با یك آب دهانی كه در دهانِ آن بزرگوار و شفابخش همه چیز است، یك آب دهان میمالد، این جرّاحیش تمام میشود، میبینیم كه بهبه، که بودیم، چه شدیم! خیلی به ندرت از اولیاء خدا اینطوری فكر نكنند، والاّ به خدا قسم همهمان، همهمان در فشاریم، فشار را نمیفهمیم. چهار سال علی بن ابیطالب علیه الصلوة و السلام با سه جنگِ مفصّل، با قاسطین و مارقین و ناكثین جنگ كرد، سه چهار سال هم بیشتر حكومت نكرد، ببینید چقدر سخنان دُرربار او بشریت را تكان داده، اگر بیست و پنج هم بر آن اضافه میشد چه میشد! سكوت نمیكرد. اگر كتابِ علی بن ابیطالب در بینِ مردم بود، که شرحی من یك وقتی داده بودم و جناب آقای نعمتی در این مجلهای که همین دیروز ظاهراً پخش شده نوشته اند، اگر این كتاب علی بین مردم بود، حتّی ارش خدش را نوشته، احكام اینطوری دقیق، ارش خدش میدانید یعنی چه؟ یعنی دستتان را یك نفری میآید یك سوزن میكشد یك خطّی میافتد، این دیه دارد، باید او دیه بدهد، این را هم نوشته، كه در هیچ جای دیگر نیست، این را امام میفرماید. بیاید، این كتاب را بیاورد، آن كتابِ ناطق، خودش باشد، تمامِ غدّههای سرطانی را از داخل مغز بشریت بكشد، ببینید كه چه انسانی خواهید بود! چه لذّتی خواهید برد!
نزول رحمت خاص الهی بر صابرین بعد از امتحانات الهی
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیءٍ مِنْ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ، گرسنگی! نگویید ما كه گرسنه نیستیم، ولی میدانید دنیا چه گرسنگی دارد میكشد؟ مردم دنیا چه میكشند؟ نمیخواهم دربارهی این موضوع صحبت كنم، اینها را دیگر خودتان میدانید، روزنامهها، مجلات، اخبار به شما می گوید، شما تنها كه نیستید. شما به خاطر ولایت علی بن ابیطالب یك مقدار راحتید، وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ، نقص در اموال، شماها باید همهتان از همهی امكاناتی كه الان در دنیا خدا خلق كرده و یا بوسیلهی بشر ایجاد شده داشته باشید، یكی خانه ندارد، یكی ماشین ندارد، یكی تلفن ندارد، یكی نمیدانم زن ندارد، گرفتاری آن قدر زیاد است كه آقا چرا تو تلفن مثلاً موبایل نداری؟ چرا ماشین نداری؟ پول ندارم! وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ، افرادتان كشته میشوند دسته دسته، الان در عراق واقعاً مردم بیچاره شدند، عراقی كه یك وقتی كه من آن اوایلی كه مشرّف شده بودم و آنجا مشغول تحصیل بودیم، بیست دلار، یك دینار عراقی بود، وضعشان خیلی بهتر از اكثر این شیخنشینهای خلیج بود، حالا ببینید چه خبر است، وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ، عرض كردم هر یك از اینها بحثِ مفصلی دارد، نمونههای مفصلّی هست، در این جا خدا میگوید وَ بَشِّرْ الصَّابِرِینَ، اینهایی كه این بادهای مخالف حركتشان نمیدهد، تكانشان نمیدهد، این كه من این قدر اصرار دارم آقا استقامت داشته باشید برای همین است، بَشِّرْ الصَّابِرِینَ، آنها كه هستند؟ نمیگوید بَشِّرْ الصَّابِرِینَ آنكه در خانه نشسته، یك انبار پول هم دارد و چند تا نوكر و كلفت هم در حضورش هستند و روی تخت دراز كشیده، دارد صبر میكند؟ باید به او خسته نباشید بگوییم، وَبَشِّرْ الصَّابِرِینَ، ممكن است ماها نفهمیده باشیم صابرین كه هستند، خدا میگوید: الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ، اولاً در معرض مصیبتاند، حالا اینجا باز خودش بحث است، اینها فكر نكنید كه همینطور ما عبوری که ردّ میشویم مطلب كم است، نه، همین جا اینقدر صحبت است كه چند ساعت باید من صحبت كنم، الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ، (بقره/156) ، بهبه، ببینید كجا را هدف گرفته، صابرین به كجا میرسند. ما مال خدا هستیم، تو مال خدایی؟ بله! این دستت را كه حركت میدهی خدا گفت حركت بده یا خودت؟ خیلی مهم است، اگر بگویی خودم، نفسم، شیطان! تو حقّ نداری در مالِ دیگری تصرّف كنی! شما حقّ دارید یك فرشی از اینجا بردارید ببرید بگویید خانهی ما فرش ندارد؟ در مال مردم نمیتوانی تصرّف كنی، آنوقت در مال خدا میتوانی تصرّف كنی؟ همین قدر گفتی من مال خدا هستم تمام شد. چشمت، زبانت، گوشات، قلبت، تمام اعضاء و جوارحت مال خدا هست، من مال خدا هستم، چه چیزم مال خداست؟ و در مال خدا حقّ تصرف ندارید. من یك وقتی خودم زیر نظر استاد، ایشان گفته بود زیاد بگو لاحول و لاقوة الاّ باللّه العلی العظیم، من این را میگفتم، یك وقت دیدم دچار یك حالتِ تشنّجی شدم، میخواهم دستم را تكان بدهم، میگویم خدا راضی است من دستم را تكان بدهم؟ مال خداست، لاحول، این حول و قوّه مال خداست، چه كار كنم؟ كه وقتی به ایشان گفتم ایشان گفت كه دیگر نگو، مثل این دكترهایی كه یك قرصی میدهند به یك كسی كه بخورد، این ظرفیت ندارد، نمیتواند تحمّل كند، میگویند دیگر نخور، دیگر نگو، گفتیم چشم، اینجاست كه ما میگوییم استاد لازم است! والاّ “لاحول و لاقوة الاّ باللّه” گفتن كه مشكلی ندارد، صدتا بگو، هفتادتا بگو، حسابشده بگو، إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ، حالا بالاتر، ما كه مال خدا هستیم بماند، خوب مال خدا هستیم، از حالا از خدا جدا میشویم؟ نه، بكُشی خودت را، هر كاری میخواهی بكن تو به او خواهی رسید، نمیتوانی از او فرار كنی. حضرت امیر صلوات اللّه علیه در همین دعای كمیل میفرماید ولایمكن الفرار من حكومتک، خدایا اصلاً ممكن نیست. كجا میخواهی بروی؟ بمیری تازه اوّلش هست ، قیامت باشد اوّلش هست، خوب كجا میخواهی بروی؟ مریض بشوی اوّلش هست، زندگی بخواهی بكنی اوّلش هست، همهاش با خداست، إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ، حالا كه ما به سوی خدا بالاخره جبراً حركت میكنیم، كرهاً حركت میكنیم، طوعاً حركت كنیم، با میل خودمان حركت كنیم، خوب نتیجه میدانید چه هست؟ أُوْلَئِكَ عَلَیهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ، بهبه، از اینجا شروع میشود، تو همین را بگو إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ، نه اینكه لقلقهی لسان باشد، تا یک نفر مُرده إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ، مسیحیها دستشان را به علامت صلیب حرکت میدهند، شما هم میگویید: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ، آن مُردن نه در قلب آن مسیحی تأثیر میكند نه در زبان شما كه این را گفتید . واقعاً بگویید إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ، أُوْلَئِكَ عَلَیهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ، خدا بر چند دسته صلوات فرستاده، پیغمبر، آل پیغمبر، تویی كه صابر بودی. شما میتوانید یك چنین آدمی پیدا بكنید روزی صد مرتبه برایش صلوات بفرستید، میشود. أُوْلَئِكَ عَلَیهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُوْلَئِكَ هُمْ الْمُهْتَدُونَ، خوب، من امروز خیلی صحبت كردم، ببخشید وقتتان را گرفتم، ولی جدّاً از شما میخواهم به اینها عمل كنید، یك نفر از شما نباید تحت تأثیر جامعه، تحت تأثیر محیط، تحت تأثیر مملكت، تحت تأثیر هر فردِ بدی یا هر مملكت بدی یا هر جمعیت بدی واقع بشوید، اگر میخواهید جزء صابرین باشید. امیدوارم روز وفات امام جواد، خدای تعالی به خاطر امام جواد، این عطیه را به ما كرده باشد كه ما را جزء صابرین قرار بدهد و دائماً بر ما صلوات و رحمتش را نازل كند و همیشه كسی كه مشمول صلوات خدا شد بدانید که اهل بهشت است، حرفی در آن نیست. امام جواد علیه الصلوة و السلام خیلی حقّ به گردن من ضعیف دارد، خدا انشاءالله كه ما را از ولایتِ ایشان، از محبّتی كه به ایشان به خاطر دنیایمان که به ما مرحمت فرموده داریم دورمان نكند. جواد است، هر چه بگویی میدهد، این تربیتی بود كه خدا او را ساخته و ربّ سایرین است. اگر میخواهید ارتباطتان با امام جواد زیاد بشود اهل جود و سخاوت باشید. غلامان وقتی كه حضرت رضا در خراسان بودند، حضرت جواد را از دَرِ پشتی میبردند كه اطراف ایشان را زیاد نگیرند چون ایشان هر كس از او سؤالی میكرد فوراً پولی میداد، عنایتی به او میكرد. خوب، بعضی افراد هستند که خسیساند. میگویند خسیس كسی است كه چیزی به كسی ندهد، خسیستر از او كسی است كه ببیند كسی به كسی چیزی میدهد این ناراحت بشود، اینطوری بودند، حضرت نوشتند برای امام جواد كه از در بزرگ بیرون برو، هر كس هر چه از تو خواست به او بده، این خیلی جالب است، این معنای جواد است، امام جواد است، من نمیخواهم زیاد دربارهی آن حضرت صحبت كنم، همهتان ارادتِ خاصّی به امام جواد دارید. امیدواریم وضع عراق روبراه بشود، امنیت به عراق برگردد، ظالمین دستشان از عراق كوتاه بشود، برویم كاظمین كنار قبر موسی ابن جعفر عرض كنیم: السلام علیك یا جوادالائمة، السلام علیك و رحمة اللّه و بركاته.
نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان یااللّه، یااللّه و یااللّه و یااللّه و یااللّه و یااللّه، یا رحمن و یا رحیم، یا غیاث المستغیثین، یا ربّاه، یا سیداه، عجّل لولیك الفرج، عجّل لمولانا العظیم الفرج، خدایا روز جمعه است، روز وفات امام جواد است، آخر ماه ذیقعده است، خدایا به آبروی امام جواد فرج امام زمان ما را برسان، همهی ما را از بهترین یاران و اصحابش قرار بده، استقامتِ كامل در دینمان به ما مرحمت بفرما، پروردگارا مریضهای اسلام، مریضِ منظور الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، شهدایمان با شهدای كربلا محشور بفرما، عاقبتمان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا.
جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید
۹ ذی القعده ۱۴۲۴ قمری – ۱۲ دی ۱۳۸۲ شمسی – جدی بودن، زلزله بم و امتحانات مربوط به آن
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایت@ متن سخنرانی ۹ ذی القعده ۱۴۲۴ مصادف با ۱۲ دی ۱۳۸۲ و ۲جون ۲۰۰۴
۱- خطبه
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آل الله لَاسِیَّمَا عَلَی بَقِیَّهِاللهِ رُوحِی وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الْآنِ اِلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّینِ.
۲- عبارت قرآنی آغازین (طارق/۱۳-۱۴)
«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ، إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ، وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ»([1])
۳- دستور قرآن و اهل بیت علیهم السلامبر جدیت در امور و عدم شوخی و هزل است
هفتهی گذشته دربارهی جدّی بودن جلساتمان و اینکه بحمداللّه شما جدّی بودید و ما هم باید جدّی باشیم مطالبی عرض شد. این آیهی شریفه که دستورِ قرائت هفتهی گذشته است خیلی صریحاً عرایضِ هفتهی گذشتهی ما را تأیید و بلکه آنچه ما عرض کردهایم از همین آیهی مبارکه است. قرآن و آنچه از معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعینبه ما رسیده قول فصل است، قطعی است، جداکنندهی از باطل است، حق را از باطل جدا میکند و علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلامکه «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ»([2])، به همهی ائمهی علیهم الصلوه و السلامبالاخص امام زمانمان که روحی، ارواحنا العالمین لتراب مقدمه الفداءهستند همه این طورند که کلامشان قطعی است، حق را از باطل جدا میکند، در بازو راست حضرت ولیعصر موقع تولّد مکتوب بود: «جَاءَ الْحَقُّ»([3]).
«وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ»([4])،نه خدا و نه پیغمبر و نه قرآن و نه ائمهی اطهار بالاخص حضرت بقیة اللهارواحنافداهاینها هیچکدام شوخی نیستند. هزل به معنای مزاح و شوخی و سخنی است که انسان از واقعیّت حرف نمیزند،
«وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ»،
Cایمان در قلب وارد نمیشود مگر اینکه کذب به طور مطلق ترک شود
در آن روایت هم دارد که «لَا یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِیمَانِ حَتَّى یَتْرُکَ الْکَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ»([5])، ایمان در دلِ انسان وارد نمیشود تا آن که دروغ را ترک کند چه جدیاش را و چه شوخیاش را،
Cآنهایی که نمیخواهند در امر تزکیه نفس جدی باشند، رها کنند
بنابراین انشاءالله شوخی نیست، جدّی است، خود آنهایی که خوب امتحان ندادند و یا اهمیّت ندادند و یا نتوانستند خودشان را در این مدّت طولانی مهیّای برای تزکیهی نفس کنند من از آنها تقاضا دارم که در جلسات ما شرکت نکنند و یا از این به بعد جدّی بگیرند.
۴- زلزله «بم» از آیات الهی بود
مسألهای که در روز جمعهی گذشته انجام شد و ما اطلاع نداشتیم و بعداً مطلّع شدیم مسألهی زلزلهی بم بود. زلزلهای بسیار مهیب که در ایران ظاهراً سابقه نداشته که حدود سی و پنج هزار جمعیّت را تا دیروز گفتند که دفن کردند، شهر به آن بزرگی با خاک یکسان شده و مصیبت عظمایی برای مردم دنیا – نه مردم مسلمان و شیعه تنها – برای مردم دنیا بوجود آمده، ما این مصیبت بزرگ را به عموم مسلمانان، صاحبدردان، بنیآدم اعضاء یکدیگرند، و تمام مردمی که حسّ و وجدان دارند و بالاخص به پیشگاه حضرت بقیة الله ارواحنافداهتسلیت عرض میکنیم. امیدواریم این مسائل برای ما آیت باشد، آیات الهی طبعش این طور است مثل قرآن است که قرآن از خصوصیّاتش این است که «شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»، شفای روحِ مؤمن، «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»([6])،
C«زلزله بم» از الطاف الهی بود
و جمعی هم تقدیر، و جمعی هم ممکن است بگویند: کار طبیعت است و ضمناً معتقد باشند که طبیعت خودش فعّال است و به خدا کاری ندارد، هر سه کلام غلط است. آنچه که مایهی توجیه صحیح است که من در سؤالات اینترنتی هم مکرّر جواب دادهام این است که ما دنیا را از اوّل تولّدمان تا وقت وفاتمان میدانیم. یعنی خیال میکنیم دنیا همین چند روزی است که ما توی آن زندگی میکنیم، غافل از آنکه حدوداً دوازده هزار سال ما بودهایم و بینهایت هم خواهیم بود. چند روزی که در دنیا هستیم یک دنیایی است ما در آن زندگی میکنیم و آمدهایم برای امتحان، این جمعی که در زلزله یا در تصادفات یا بطور ناگهانی میمیرند به نظر من، از دیدِ ما زشت است، از دیدِ ما فاجعه است، والاّ این جمع تا صد سال دیگر بهرحال میمُردند و از این دنیا میرفتند. اگر جمعی پشت یک دَری ایستاده باشند یا در جلسهی امتحانی نشسته باشند و منتظرِ امتحان باشند معلّم بیاید دم دَر بگوید همهتان قبول شدید پاشوید بروید بیرون، این چقدر خوب است؟ این لطف است، عنایت است، محبّت فرمودهاند، همه خوشحال از دَر میروند بیرون همه نمرهی بیست گرفتند و رفتند منزلشان. اگر دنیا را ما دار امتحان بدانیم و دنیا را جای گذر بدانیم و دنیا تنها زندگی ما نباشد؛
cخوشا به حال «شهدای» بم!
خوشا به حال بمیهای که مُردند. به سی و پنج هزار جمعیّت خدایتعالی فرمود: بدون زحمت، بدون مرضهای سِل و سرطان و مدّتها توی بستر افتادن و درد کشیدن و صبرکردن شما، همهتان نمرهتان بیست و بروید، حتّی آن معصیتکار، در اینجا روایت دارد که معصیتکارها اینها به منزلهی «شهید» از دنیا میروند، یعنی تزکیهی نشده آنی که زیر آوار مانده، معصیتکاری که زیر آوار مانده، مؤمنی که زیر آوار مانده و کشته شده، اینها همهشان به منزلهی «شهید» و از همان جا به مقرّ خود، که در عالَم برزخ آسمان چهارم است و در قیامت هم بهشت خُلد است میروند، این بیعدالتی است؟ برای تویی که دل به این اتاقِ امتحان خوش کردی، برای تویی که از روز اوّل خیال کردی همین اتاقِ امتحان اوّل زندگی تو است و آن بیرون رفتن آخر زندگی تو است، چرا. برای تو مسأله فرق میکند. خوب؛ اگر کسی غیر از این حرف را میزند یا معتقد به قیامت نیست، یا معتقد به روایات نیست، یا آن قدر نافهم است که میگوید: این شخص بماند توی دنیا، این جوان حتّی توی دنیا بماند، یک مدّتی با رنج و زحمت زندگی کند و بعد هم با درد و مرض بمیرد، این خیلی نادانانی است، پس عدل الهی و لطف الهی توأم است. اگر همین الان کرهی زمین که یک وقت خواهد شد، منتها آن وقت ما نیستیم، «إِذَا زُلْزِلَتْ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا، وَأَخْرَجَتْ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا»،([۷])، تمام مردم را خدا یکدفعه بکُشد و ببرد به بهشت، آیا مشکلی دارد؟
ما که میرویم آنجا نگاه میکنیم برای ما منظره بد است، آن هم باز روی همین حساب. من چندی قبل توی راه قم به تهران یا از تهران به قم میآمدم یک ماشینی تصادف کرده بود چند تا جنازه وسط جاده افتاده بود خونی هم رفته بود گفتم: خوشا به حالشان! این چندتایی که مُردند الان رفتند به عالم بالا و دیگر درد و مرض و رنج و امثال اینها را توی بیمارستان و اینها نداشتند، بالاخره اینها مُردنی هستند، این یک بحث دربارهی مُردگان.
c«زلزله بم» امتحان بازماندگان حادثه است
دو دسته باقی میمانند، یک دسته کسانی هستند که بازماندگان همان زلزله هستند یا مجروحین آن زلزله هستند اینها هم خانهی امتحان است، اینها هم دارند امتحانشان را میدهند، «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنْ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرْ الصَّابِرِینَ»، ای کسی که در بم پدرت، مادرت، فرزندت، زنت، همه زیر آوار ماندهاند و مُردند اگر صبر کردی، تحمّل کردی، جزء خاسرین نبودی خدا به تو بشارت داده،«وَبَشِّرْ الصَّابِرِینَ، الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»، ما هم باید برویم، ما هم به سوی آنها خواهیم رسید منتها ما را خدا آن قدر لیاقت نداد که باصطلاح مثل آنها بدون درد و مرض برویم ولی به آنها لیاقت داد، حالا تو صبر کن اگر صابر باشی، «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»، ما مال خدا هستیم، مال این دنیا نیستیم، ما مال پروردگاری هستیم که یک سر سوزن ظلم در ذاتِ مقدّسش وجود ندارد، رحمان است، رحیم است، رئوف است، مهربان است، ما مال او هستیم، إِلَیْهِ رَاجِعُونَ،چقدر خوب انسان خدا را بشناسد همانطوری که شما بحمداللّه در این امتحانات نشان دادید که خدا را شناختهاید و بسوی او هر چه زودتر برگردید،«إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ، أُوْلَئِکَ»،این قسمتش مهم است، عجیب است! یکی خدا به پیغمبراکرم آن رحمتِ خاصّهای که برایتان عرض کردم نازل میکند، یکی بر مؤمنین بسیار فوقالعاده و بر ائمّهی اطهار و آل پیغمبر و یکی هم بر این صابر، ای آقایی که در بم همه کسات را از دست دادی، خودت هم مجروح توی بیمارستان افتادی، صلوات خدا در کنار پیغمبر و آل پیغمبر بر تو باد، «أُوْلَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ»([8])، مهربانی خدا هم پشت سرش هست، «وَأُوْلَئِکَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ»([9])، آن «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»([10])، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا»([11])، همهی اینها مال تو است، اینجا هم که بیعدالتی نشده، یک جلسهی امتحانی خدا قرار داده نهایت یک ماه، دو ماه اینها مجروحند، مریضند، ناراحتند، صبر کردند، صلوات خدا بر آنها باد، رحمت خدا بر آنها باد، رستگاری مال آنها است. اینجا هم که مسألهای نیست،
#آنانکه در محدوده زلزله واقع نشدهاند نیز مشمول امتحان هستند
باقی میماند ما که خارج از صحنه هستیم، در قم، در تهران، در مشهد زندگی میکنیم برای ما چقدر خوب است و برای ما چقدر امتحان است. اوّلاً ببینید کی رقّت قلب دارد و کِه به این بیچارگانی که در بیمارستانها افتادهاند مهربانی میکند و چه افرادی بیاعتنا هستند، کیها را از خواب غفلت بیدار میکند، کیها متوجّه عالم آخرت میشوند و چه اشخاصی ممکن است در این دنیا به هیچ وجه نه از مالشان در راه اینها بگذرند نه از جانشان، نه از کمکشان این هم برای ما امتحان است، برای ما مردم، یک عدّه توانستند به عنوان پزشک بروند، یک عدّه در بیمارستانها آنها را پذیرایی کردند، یک عدّه پول دادند، یک عدّه هم غصّهشان را خوردند، یک عدّه هم دعا کردند.
$اگر برادر مؤمنی مشکلی داشت، یکی از این سه کار را باید دیگران در حق او انجام دهند
چون روایت دارد که اگر برادر مؤمنت مشکلی داشت، مشکلی داشت از سه تا کار یک کار را حتماً بکن، خوب دقّت کنید حواستان پرت نشود، اگر میتوانی مشکلش را خودت حلّ کن، مثلاً یک بدهکاری دارد آمدند میخواهند بگیرند او را، ببرند او را، شما پول داری به او بده، مشکلش را حل کن و بیا این طرف و یک وقت هست که نه این مشکل را تو نمیتوانی حل کنی یعنی پول نداری، رفیقی داری پولدار، او میتواند برو آبرویت را بگذار، از او تقاضا کن بیاید مشکل این برادر مؤمنت را حل کند، رفیق پولداری هم نداری و آبرویی هم پیش آنها نداری نصف شب بلند شو، دست به دعا بردار بگو خدایا مشکل این دوستم را حلّ کن. اگر از این سه موضوع خارج شدی تو انسان نیستی، امتحانت را بد دادی، رفوزهای باصطلاح ما، خوب برای ما هم همینطور است، شماها یقیناً یکی از این سه موضوع خارج نبودید. یا دلتان سوخته دعایشان کردید، یا اینکه پولی داشتید فرستادید برای آنها و گرفتاریهایشان را رفع کردید و یا اینکه دعایشان کردید، هر کس از این سه موضوع خارج بشود من فکر میکنم از اعضاء بنیآدم، حالا سعدی میگوید:
بنی آدم اعضاء یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
ولی امام صادق کاملتر از این گفته، صحیحتر از این فرموده، فرموده: مؤمنین، همکیشان، اعضای یکدیگرند، چون هیچ وقت مثل شمر و یزید عضوِ بدن ما نبودهاند، اگر هم باشند مثل غدّهی سرطانی هستند باید بُریدشان و انداختشان دور، ولی مؤمنین اعضاء یکدیگرند، چو عضوی بدرد آورد روزگار،
$زلزله بم را خدای تعالی بر اساس مهربانی و برای امتحان ماها رساند
روزگار هم خدا است و برای امتحان، «لا تسبّوا الدهر»،روایت است به دهر هیچ وقت فحش ندهید، طبیعتِ خشمگینِ نمیدانم بیرحم همهی اینها غلط است بنشینید فکر کنید، «لَاتَسُبُّوا الدَّهْرَ فَاِنَّ الدَّهْرَ هُوَ اللّهُ»([12])، این دهر که کاری نمیکند، دهر همان خدا است، نه اینکه باصطلاح این جسم فیزیکیش خدا باشد نه کار دهر که شما فکر میکنید مال دهر است این همان خدا است.
من با صراحت عرض میکنم خدا زلزله بم را رساند و مهربانی کرد و امتحانِ خوبی برای همه بود و انشاءالله امیدواریم که همهی ماها متوجّهی این معنا باشیم و امیدوارم ذات مقدّس پروردگار این آیاتش را، چون زلزله یکی از آیات الهی است، از نشانههای الهی است، لذا نماز آیاتش واجب است، این آیاتش را پروردگار متعال برای ما شفا و رحمت قرار بدهد و دلهای ما شفا پیدا کند و جزء ظالمینی نباشیم که «وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا»([13])، خسارت برداریم.
$هر چه میتوانید به زلزلهزگان بم کمک کنید
این هفته میخواستم دربارهی استقامت صحبت کنم و انشاءالله کامل و تمامش را از هفتهی آینده شروع میکنیم، دوستانی که مایل به کمکهای مالی هستند اینها یا خودشان به یک وسیلهی صحیحی به زلزلهزدگان که شاید یک سال و یا سالها طول بکشد تا اینها به وضع اوّلشان برگردند برسانند و کمک کنند و فکر نکنند که به ما زلزله وارد نشده، فرض کنند زلزلهای آمده و خانه و هر چه داشتند خراب کرده و دیگر چیزی ندارند، هر چه میتواند، هر کس در هر موقعیتی کمک کنند و اگر نمیتوانند انشاءالله در نیمههای شب برای شفای مجروحین، برای غفران گذشتگان و برای آنهایی که بیسرپرست شدهاند دعا کنند.
۵- نتیجه امتحان عقاید دوستان
مسألهی پاسخ امتحانات، امتحانات همانطوری که قبلاً عرض کردم به شماها پاسخ داده نمیشود. امتحان برای این است که دو کار انجام بشود؛ یعنی توی مدرسهها هم که امتحان میکنند یا برای این است که معلّم بفهمد که این شخص درس خوانده یا نه و یا برای این است که به طرف بفهمانند که تو درس خواندی یا نه، امتحانات پروردگار از این قبیل است به طرف میخواهند بفهمانند که تو خوب درس خواندی یا نه ولی امتحان ما برای این است که ما بفهمیم به شما کاری نداریم، خودتان میدانید یک روزی میرسد که آنهایی که نخواندند و ننوشتند و نفهمیدند آنها پشیمان میشوند، آن قدر هم پشیمانیاش سخت است که از نمرهی صفر که هیچ، پنجاه درجه زیر صفر هم که الان من به شما بدهم به شما سختتر بگذرد، پس چرا من شما را محزون کنم؟ یک عدّه هستند ننوشتند یا مثلاً توجهی نکردند یا از سرباز کردند اینها را خوب ما میشناسیم، یک عدّه هم هستند که نه، خوب زحمت کشیدند و اکثر دوستان بحمداللّه، این را به شما بشارت بدهم و به خودم و به دوستانی که اینها زحماتی کشیدند در امتحانات، شما حساب کنید حدوداً، حدوداً، حدساً سه هزار جمعیّت، چهل، سه هزار باید بررسی بشود نوشتههایشان، حتّی یکی از دوستان یک خردهای حالش هم بهم خورد بس که زحمت کشید، دوستان زحمت میکشند، این دوستان را شما انشاءاللّه خوشحال کردید و اکثر دوستان بحمداللّه خوب نوشتند، فهمیدند مطالب را، بعضیها نفهمیدند، دیروز یک نفر را به من معرّفی میکردند که این آقا یک مسائلی را از دیگران یاد گرفته و آنها را به خوردِ ما میخواهد بده که من خیلی متأسفم شدم گفتم: بگذارید آن را کنار، این خودخواهی نیست که فکر کنید میگویم هر چه من گفتم همانها را باید شما جواب بدهید، این یک رسم و روشی است که در تمام دانشگاهها، در مدارس، در همه جا هست که آنچه من از شما امتحان میگیرم شما باید جواب بدهید و لذا بعضیها هم از بعضی شنیدههاشان استفاده کردند، از بعضی گفتههای دیگران استفاده کردند، بعضیها رونویس کردند که آنها را گفتم قبول کنید به خاطر اینکه ما میخواهیم چیز بفهمد، حالا نوشته لابد فهمیده، از دیگری رونویسی کردند، بعضیها سواد نداشتند ولی فهمیدند، بهرحال این هم مربوط به امتحانات و لذا به شماها ما جوابی نمیگوییم، تلفن هم نکنید اگر نمرهتان بیست باشد با آن کسی که نمرهاش صفر است برای خود امتحاندهنده هیچ مفید نیست که بپرسد یا نپرسد، بعضیها هم حالا میخواهند شکستهنفسی کنند میگویند ما حتماً نمرهمان صفر است آن هم باز بیخود است و انشاءالله همه خوب، آنهایی هم که حتّی ننوشتند، آنهایی هم که خوب ننوشتند باز به آنها ما امیدواریم در آینده توی همین جلسات انشاءالله درست میشوند، منتها مشکل است، اگر ممکنشان هست این نوارهای سال گذشته را گوش بدهند و اشتباهاتشان را رفع کند، اشکالاتشان را برطرف کنند و انشاءالله جدّی بگیرند اگر میخواهید انشاءالله با ما در دنیا باشید، در آخرت هم با خاندان عصمت و طهارت باشید چون در آخرت ممکن است بین ما و شما خدا جدایی بیندازد چون روایت دارد که خیلی افراد هستند که مردم را نصحیت میکنند، به راه راست هدایت میکنند خودشان در جهنّم میافتند، یک وقت اگر اینطوری شد شماها با خاندان عصمت و طهارت باشید و امیدواریم ما هم به صدقهی سر شماها انشاءالله ما را عفو کنند، بپذیرند، قبولمان کنند و در کنار شما در قیامت و عالم برزخ و بهشت باشیم.
۶- وجود مقدس حضرت سیدالشهداء علیه السلامو صحنه کربلاء بزرگترین الگو و امتحان بشریت است
امروز روز هفتم درگذشتِ مردمِ بم است، ما هم چون تا وسط راه تهران از قبل از آفتاب رفتیم که برویم تهران متأسفانه از جهتی، خوشبختانه از جهتی راه برف بود و با کُندی حرکت انجام میشد و ممکن بود به آن جلسه نرسیم از ایشان تقاضا کردیم که برگردند و اقلاً به این جلسه برسیم و لذا یک خردهای احساس خستگی بیشتری میکنم و امیدوارم که همین اندازه از عرایض چون مسألهی زلزله و توجیهِ، نه توجیهی تحمیلی، واقعی زلزله برای اکثر دوستان مشکل بود، خواستم این مطلب را عرض کرده باشم و حتی اگر کسی ایرادی، اعتراضی به این عرایض دارد میتواند به من بگوید و غیر از آنچه عرض شد من فکر میکنم برای عقلِ سلیم محال است که چیز دیگری پیش بیاید، خدا این جمع را رحمت کند بهعلاوه در رأس زندگی ما، جریان حضرت ابیعبداللّه الحسین را گذاشتهاند، حضرت سیّدالشهداء علیه الصلوه و السلامچون امام است باید مرگ و زندگیاش قولاً و عملاً امامت داشته باشد، حضرت سیّدالشهداء علیه الصلوه و السلاماگر مثلاً نستجیرباللّه در بستر مرضی میافتاد و مدّتها در بیمارستان و امثال اینها بود و بعد فوت میشد امامت نداشت یعنی مرگش امامت نداشت. ولی وقتی آمد به کربلا، برای مبارزه با ظلم و در آنجا کشته شد، شهادتش، امامت دارد برای تمام مردم دنیا؛ یعنی تا آخرین قطرهی خونتان در راه رسیدن به کمالاتِ خودتان و دیگران کوشا باشید، حضرت سیّدالشهداء و اصحاب محترمش همه در یک نصف روز شهید شدند. در شب عاشورا آن صحابی با آن صحابی دیگر از اصحاب حضرت سیدالشهداء هستند شوخی میکند، ایشان میگوید: مگر امشب شب شوخی است؟ میگوید: من در عمرم اهل شوخی نبودم ولی امشب که میدانم فرداشب در آغوش حورالعینم، فردا شب در کنار پیغمبرم، اینها را از خودم توضیح میدهم، فرداشب که با همهی رحمت پروردگار روبرو هستم خوشم. انسان بداند که فردا میخواهند ببرند او را به یک جایی که بسیار به او خوش میگذرد، از شبش خوشحال است. اصحاب سیّدالشهداء شهید شدند، همهشان کشته شدند، گریه ما برای این است که چرا باید امّت یک چنین توهین به مقام مقدّس یک چنین کسانی بکند؟ این مصیبت ما است و حضرت زینب و اُسرایی که در آن محیط باقی ماندند و جزء آنها بودند برای آنها هم آن «صبر و تحمل» امتحان بزرگی بود که آنها را به مقامی رسانده است که امام سجّاد دربارهی زینب کبری یا دربارهی همهی شهداء، حالا دربارهی زینب کبری هر چه بفرماید ممکن است مسألهی دیگری هم دخالت داشته باشد، امّا شهدایی بودند که شب عاشورا مسلمان شدند، امام میآید میگوید: «بِاَبِی اَنْتُمْ وَ اُمِّی»، پدر و مادرم به قربانتان، تا روز قیامت باید همهی مردم بروند، «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا اَوْلِیَاءَ اللّهِ وَ اَحِبَّاءَهُ»([14])، این لقب را امام به اینها داده، در مقابل حرّ بن یزیدی معصیتکاری که آمده توبه کرده بروید بگویید: «السلام علیک یا ولیّ اللّه»، اینها شهدایی بودند که همهی شهداء آرزو دارند که با شهدای کربلا محشور شوند. آنهایی هم که باقی ماندند مثل حضرت زینب، سایر اُسرا، اینها صبرشان، تحملشان آنچنان جالب بود که حضرت زینب سلام اللّه علیها، به ابنزیاد وقتی که ابنزیاد سرزنش میکند دیدی خدا با شما چه کرد؟ حضرت فرمود: «مَا رَأَیْتُ مِنَ اللّهِ اِلاَّ جَمِیلاً»([15])، من جزء خوبی از خدا چیزی ندیدم، ببینید معرفت در چه حدّی است؟ و برای مردم دنیا، تا روز قیامت، تا زمانی که حضرت بقیة اللهارواحنافداهظهور کند، تا روز قیامت، قیامت صغری لااقل برای مردم دنیا امتحان است که کی در مقابل این مصیبت اشک میریزد و کی عبرت میگیرد و چه اشخاصی بیاعتنا هستند به این مصیبت و عبرت نمیگیرند، «وَ جَعَلَکَ وَ أَبَاکَ وَ جَدَّکَ وَ أَخَاکَ وَ بَنیکَ عِبْرَهً لِأُولِی الْأَلبْاَبِ»([16])،کی مغز دارد؟ کی عقل دارد که از این جریان کربلا عبرت بگیرد؟
Cزلزله بم، شباهت به قضیه کربلاء دارد
نمیشود تشبیه دقیقی کرد والاّ تمام جریان کربلا را اگر کسی دقّت کند و قبول داشته باشد عیناً جریان همین زلزله است و کشته شدهها به منزلهی شهداء - چون روایت دارد من هی کلمهی شهداء را میگویم –
Cزلزله بم با معصیت مردم آنجا ارتباطی ندارد بلکه این یک آیت و امتحان الهی بود
نگویید: در اثر گناه زیاد، گناهکار زیاد است توی دنیا، هیچ وقت این شهداء را به عنوان اینکه معصیت کردند و خدا برایشان بلا نازل کرد این حرف را نزنید، اینها حرفهای درستی نیست، در این ایران خودمان، شهرهایی است که صد برابر آنها گناه میکنند، گناهکار در بم به منزلهی شهید اگر کشته شده باشد زیر آوار، قرار میگیرد این توهین را نکنید.
ما یک وقتی در زلزله طبس و فردوس و گناباد که رفته بودیم همین حرف را میزدند، «آخر اینها چه گناهی کردند؟» تو چه گناهی کردی که توی این دنیا هنوز باید بمانی امتحان بدهی؟ آنها که گناهی ندارد، گناه هم داشته باشند با همین کار درست شد، به منزله شهیدند و آنهایی هم که در بیمارستان هستند، زخمی هستند، بازماندگانشان دیگر نهایت مانند زینب کبری و امالکلثوم و سایر بازماندگان حضرت ابیعبداللّه الحسین بلاتشبیه هستند چون آنها خیلی مقامشان بالاتر بود و ماها هم ببینیم حالا در مقابل این مصیبت چه میکنیم؟ کفّار و مشرکین و غیرمسلمان از خارج برای اینها کمک میفرستد فقط به خاطر اینکه اینها انسانند. ما، هم انسانیم، هم مسلمانیم، هم شیعه هستیم، هم در مملکت ما این جریان واقع شده، اگر آنها یک برابر میفرستند ما باید چهاربرابر بفرستیم و امیدوارم انشاءالله همهمان موفق به کمکهای واقعی و امتحانمان انشاءالله در این امتحانی که پیش آمد در امتحانِ الهی که به اسم زلزله پیش آمد انشاءالله موفق باشیم و مصیبت ابیعبداللّه الحسین را بالاترین مصیبتها بدانیم،
۷- ذکر مصیبت امام حسین علیه السلامو علت گریه بر آن حضرت
فرمود: «یَا ابْنَ شَبِیبٍ اِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ»([17])، چرا؟ نه به خاطر اینکه حضرت سیّدالشهداء مجروح زیاد شده بود، بودند کسانی که بیشتر از آن مجروح بودند به خاطر اینکه این بشر، این بشر برای او خدای تعالی مَثَل خودش را فرستاده، مسیحیها میگویند: فرزندش را فرستاده ما نمیگوییم: فرزند، مَثَل اعلای خودش را فرستاده، چون فرزند گاهی ناخلف است، گاهی درست است، این توهین به پروردگار است که بگوییم فرزند، لذا خدایتعالی میفرماید نگویید این حرف را، امّا مَثَل اعلای الهی، آنی که همهی صفات الهی در وجود مقدسش هست این را فرستاده که ماها را هدایت کند، ما علاوه بر آن که به حرفهایش گوش نمیدهیم، علاوه بر آن که راه و روشش را انتخاب نمیکنیم، علاوه بر این آن را با آن وضع بکُشیم و بین دو نهر آب با لبهای تشنه شهیدش کنیم و حتّی به طفل شیرخوارش هم رحم نکنیم و زن و فرزندش را اسیر کنیم باید برای این گریه کرد.
۸- دعای ختم مجلس
نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه و یااللّه یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا اللّه، یا رحمن یا رحیم، یا غیاث المستغیثین، یا حبیب القلوب العارفین، یا ربّا، یا سیّدا
عجل لولیک الفرج
و العافیه والنصر
و مد فی عمره الشریف
و زین الارض بطول بقائه
خدایا همهی ما را از یاران خوب امام زمان قرار بده،
خدایا شهدای بم را با شهدای کربلا محشور بفرما،
بازماندگانشان را صبر و اجر جزیل مرحمت بفرما،
خدایا ما را هم در این امتحان به آبروی امام زمانمان سرفراز قرار بده،
خدایا به آبروی آقایمان حجهابن الحسنگرفتاریهای مسلمین برطرف بفرما،
امواتمان غریق رحمت بفرما،
مریضهای روحیمان شفا مرحمت بفرما،
مریضهای منظور شفای کامل مرحمت بفرما،
امواتمان، شهدائمان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما،
عاقبتمان ختم بخیر بفرما،
و عجل فی فرج مولانا.
[۱]طارق/۱۳-۱۴
[۲]بحار: ۱۰ / ۴۳۱، إعلامالورى: ۱۵۹
[۳]إسراء/۸۱
[۴]طارق/۱۴
[۵]«قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لَا یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِیمَانِ حَتَّى یَتْرُکَ الْکَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ» کافی: ۲ / ۳۴۰، وسائلالشیعه: ۱۲ / ۲۵۰، بحار: ۶۹ / ۲۴۹، إرشادالقلوب: ۱/۱۷۸
[۶]اسراء / ۸۲
[۷]زلزله/۱-۲
[۸]بقره/۱۵۵-۱۵۷
[۹]«… اَلْحَیْتَانِ فِی الْبِحَارِ یَا لَهُ مِنْ عَبْدٍ مَا أَکْرَمَهُ عَلَى اللهِ طُوبَى لِمَنْ أَطَاعَهُ وَ وَیْلٌ لِمَنْ عَصَاهُ طُوبَى لِمَنْ قَاتَل بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَتَلَ أَوْ قُتِلَ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ و أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ» بحار: ۳۶ / ۲۱۹،صراط مستقیم: ۲ / ۱۴۶
[۱۰]مؤمنون/۱
[۱۱]شمس/۹
[۱۲]جامع الاخبار: ۱۶۰، بحار: ۵۷ / ۹
[۱۳]اسراء/۸۲
[۱۴]«قل السلام علیکم یا أولیاء الله و أحباءه السلام علیکم یا أصفیاء الله و أوداءه السلام علیکم یا أنصار دین الله السلام علیکم یا أنصار رسول الله السلام علیکم یا أنصار أمیر المؤمنین السلام علیکم یا أنصار فاطمه سیده نساء العالمین السلام علیکم یا أنصار أبی محمد الحسن بن علی الزکی الناصح السلام علیکم یا أنصار أبی عبد الله بأبی أنتم و أمی طبتم و طابت الأرض التی فیها دفنتم و فزتم فوزا عظیما فیا لیتنی کنت معکم فأفوز معکم» بحار: ۹۸ / ۲۰۰، مصباح المتهجد: ۷۲۲
[۱۵]«الحمد لله الذی فضحکم و أکذب أحدوثتکم فقالت إنما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا فقال ابن زیاد کیف رأیت صنع الله بأخیک و أهل بیتک فقالت ما رأیت إلا جمیلا هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا إلى مضاجعهم و سیجمع الله بینک و بینهم فتحاج و تخاصم فانظر لمن الفلج یومئذ ثکلتک أمک یا ابن مرجانه» بحار: ۴۵ / ۱۱۵، لهوف: ۱۶۰، مثیر الاحزان: ۹۰
[۱۶]«السلام علیک یا أبا عبد الله السلام علیک یا ابن رسول الله السلام علیک یا ابن أمیر المؤمنین السلام علیک یا ابن فاطمه الزهراء سیده نساء العالمین السلام علیک یا أبا الأئمه الهادین المهدیین السلام علیک یا صریع الدمعه الساکبه السلام علیک یا صاحب المصیبه الراتبه السلام علیک و على جدک و أبیک السلام علیک و على أمک و أخیک السلام علیک و على الأئمه من ذریتک و بنیک أشهد لقد طیب الله بک التراب و أوضح بک الکتاب و جعلک و أباک و جدک و أخاک و بنیک عبره لأولی الألباب» بحار: ۹۷ / ۲۸۷
[۱۷]عیون: 1 / 299، امالى صدوق: ۱۲۹، بحار: ۹۸ / ۱۰۲
جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید
۳ شوال ۱۴۲۴ قمری – ۷ آذر ۱۳۸۲شمسی – روال زندگی یک سالک الی الله
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایت
@ متن سخنراني روز 3 شوال 1424 مصادف با 7 آذر 1382 و 28 نوامبر 2003
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَاسِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِاللهِ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.
در سالي كه گذشت يعني از اوّل شوال سال گذشته تا امسال دوستان و عزيزان تقريباً دارند قرآن را تمام ميكنند و يك دوره اعتقادات گفته شد و لذا يك امتحانِ بسيار سطحي بايد انشاءاللّه به خصوص در مسألهي اعتقادات انجام شود لذا ورقههايي انشاءاللّه هفتهي آينده در اينجا يا تهران يا ساير شهرها توزيع ميشود و سؤالاتي در ارتباط با عقائد پرسيده ميشود تا ببينيم انشاءاللّه دوستاني كه در جلسات حاضر ميشوند تا چه حد اهميت به اين مسائل اعتقادي دادهاند، مسأله بعدي جلسهاي بايد تشكيل شود كه اين هم بعد از اين جريان در خصوص قرآن مجيد، طبعاً كس سي آيه را در هر روز خوانده و ترجمهاش را مطالعه كرده كه جزء تعهدات برنامهي ما بوده خواهي نخواهي هم قرآن را بيغلط ميخواند و هم ترجمه را تا حدّي ميداند البتّه در جلسات اين مسأله هم سؤال ميشود تا ببينيم افراد جدي چه افرادي بودند و افراد مسامحهكار چه افرادي هستند و وقت ما را بيجهت ضايع نكنند چون دنيا داري است كه بسيار فرصت كم و اگر انشاءاللّه زمانِ ما منتهي به دوران ظهور حضرت بقيةاللهبشود كه لازمتر است كه ما هم قرآن را بدانيم و هم اعتقاداتمان صحيح باشد كه هر چه اين دو چيز را بيشتر به آن توجّه كرده باشيم طبعاً نزديكتر به امام عصر ارواحنافداه هستيم و هر چه كمتر توجه نموده باشيم طبعاً دورتر از آن حضرت و بالاخص اگر عمل تزكيهي نفس را هم با مسامحه روبرو شده باشيم. دربارهي تزكيهي نفس يك دوره به عنوان درس اين هم شايد مدتي طول بكشد اگر چه زياد شنيدهايد مطالبي در خصوص تزكيهي نفس ولي يك نكاتي هست كه بايد به آن توجّه بشود نكاتِ بسيار حسّاس و شايد توجّهنكردن به اين نكات گاهي انسان هر چه زحمت ميكشد به جايي نميرسد يكي از آن نكات كه در ابتداء شروع به تزكيهي نفس لازم است كه اطلاع داشته باشيم اين است كه بايد بعد از توبه كه در شبهاي ماه رمضان بحثِ توبه را توضيح دادم تا شب نوزدهم بعد از توبه حالا كه شما برگشتهايد به طرف خدا و قدم به سوي خدا بر ميداريد بايد با استقامت باشيد توبه به معناي اين است كه ما پذيرفتهايم كه خداي تعالي را براي اين كه مربّي ما باشد، به راه خدا آمدهايم از همه راههاي زشت و انحرافي برگشتهايم به سوي خدا، و «رَبُّنَا اللَّهُ»([1])، از اين لحظه به بعد يعني بعد از توبه عرض ميكنيم «رَبُّنَا اللَّهُ»، مربّي ما خداست. يك سالك الي اللّه همانطوري كه شما همهتان در مدرسه بودهايد و ميدانستهايد كه در مدرسه وقتي وارد شديد درستان بايد روي حساب باشد، تفريح و بازيتان روي حساب باشد، صندلي و ميزي كه روي آن نشسته و پشت آن نشستهايد بايد روي حساب باشد و بالاخره احساس ميكنيد يك ناظم، يك مربّي، يك معلم در رأس كار شماست و نظارت بر شما دارد يك چنين حالتي داريد اگر از مدرسه خارج شديد ممكن است هر كار بينظمي را انجام بدهيد، امّا در داخل مدرسه ميدانيد كه يك نفر آنجا هست انضباط شما را نمره ميدهد، حركات شما را مينويسد، درسهاي شما را به شما نمره ميدهد، در كسي كه به سوي خدا حركت ميكند، كسي كه توبه كرده است و رو به خدا گذاشته اين شخص هم بايد يك چنين حالتي داشته باشد، حالت مدرسه را لااقل كه اين كه ميگويم لااقل به خاطر اين است كه ممكن است پشت ميز شما با دستتان و پايتان يا در قلبتان كاري بكنيد كه معلّم متوجّه نشود امّا در مقابل پروردگار شما ارادههايي كه ميكنيد، حتّي آينده شما در سرنوشت شما مؤثر است، اينكه ميگويم لااقل به اندازهي مدرسه، بايد تا اين حدّ لااقل هواي خدا را داشته باشيد كه «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ»([2])، اين كسي را كه گفتهايد: «رَبُّنَا اللَّهُ»، ربّ من خداست بدانيد كه بر كمينگاه شما نشسته، دقيقاً از قلبتان شروع كرده و تمام اعمالتان را تحت كنترل دارد و در مقابلِ هر عملي يك نمره ميدهد و آن نمره سرنوشت شما را تعيين ميكند اين را بايد بدانيد، يك چنين حالتي داشته باشيد اگر اين حالت را نداريد در زندگي، هر كاري را كه ميكنيد ميگوييد دلم ميخواهد و هر عملي را كه انجام ميدهيد خدا را در نظر نگرفتيد و بر مرصاد خدا را نميدانيد بدانيد كه ماه رمضان بر شما گذشته و توبهي شما قبول نشده اين علامتِ قبولي توبه است، توبهي انسان وقتي قبول است كه در حقيقت به سوي خدا برگشته باشد يعني وارد مدرسه شده باشد با صاحب مدرسه آشنايي داشته باشد، خدايي كه از رگ گردن بر ما نزديكتر است، خدايي كه لبامرصاد است، خدايي كه حتّي سلولهاي ما را دارد ربوبّيتش انجام ميشود يك چنين خدايي را بايد ما بعد از توبه در نظر بگيريم، هر كه را ديديد اين چنين حالتي ندارد، هر كِه را ديديد خدا را منظور نميكند و يا اگر خودتان احساس كرديد كه خدا را منظور نكردهايد من نميخواهم بگويم غفلت نداشته باشيد مسألهي توجه وغفلت يك بحثِ ديگريست كه در بعدها انجام ميشود، نه در اعمال، در كردار مثل يك رانندهاي كه گاهي پشت ماشين نشسته با اينكه غافل است دارد با رفيقش صحبت ميكند امّا تمام علائم راهنمايي و رانندگي را حساب ميكند و انجام ميدهد شما هم بايد لااقل اين اندازه هواي خدا را داشته باشيد، لااقل اگر گناهي پيش آمد ترمز كنيد، اگر پيچ تندي پيش آمد با محاسبه و مراقبه از آن عبور كنيد، محاسبه و مراقبه از لوازم زندگي يك سالك الي اللّه است، يك نفر گاهي توي يك پاركينگ ماشينش را پارك كرده اين در شبانه روز اميرالمؤمنين فرمود كه: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ مَرَّةً»([3])، از ما نيست كسي كه در شبانه روز يك مرتبه سري به نفسش نزند، اگر بد كرده، خراب شده درستش كند و اگر درست است كه چه بهتر، فردا بيشتر به او برسد، امّا سالك الي الله كسي كه ميخواهد برود، اين ماشين را از پاركينگ در آورده، يك جادّهاي را انتخاب كرده دارد به سوي مقصدي ميرود اين يك لحظه اگر، يك لحظه اگر محاسبه و مراقبه را از دست بدهد ممكن است سقوط كند، شما حواستان پرت است و محاسبه و مراقبه نداريد رسيديد سر يك پيچ تندي، با همان صد كيلومتر سرعت داريد ميرويد، محاسبه هم نكرديد اين پيچ را، مراقبت هم نكرديد در اينجا قطعاً سقوط ميكنيد و حرفي در آن نيست. شخص سالك الي الله شما، شما سالك را فكر كنيد يعني چه؟ ساير را فكر كنيد يعني چه؟ كسي كه سلوك ميكند، دارد حركت ميكند، كسي كه سير ميكند، دارد ميرود، اين شخص نميتواند يك لحظه حتّي، يك لحظه شايد مبالغه باشد ولي نميتواند غفلت داشته باشد بايد دائماً در سيرش، در سلوكش محاسبه و مراقبه را داشته باشد. بنابراين اگر كسي در بين شما پيدا شد كه هر چه حتّي به او ميگويي خدا، حواسش نيست، هر چه به او ميگوييم كه از خدا بترس، نميترسد. حتّي آن كسي كه سالك هم نيست خدا در قرآن دربارهي او ميفرمايد: «إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»([4])، وقتي كه خدا ياد ميشود دلشان ميترسد، اگر ديديد يك كسي دلش نترسيد اصلاً بايد از جزء معتقدين كنارش گذاشت. غضب غلبه كرده عصباني شده به او ميگوييد كه از خدا بترس، بيعدالتي نكن ميبينيد به كارش ادامه ميدهد اين شخص اصلاً شايد اعتقاد نداشته باشد علاوه بر آنكه سالك الي الله نيست، سالك الي الله بايد دائماً مراقبه و محاسبه داشته باشد، خودش براي نفس خودش مراقبت كند، براي كارهايش مراقبت كند محاسبه داشته باشد و هميشه به ياد خدا باشد، اين مطلب را عرض كردم به خاطر اينكه يك امتحاني اول خودتان خودتان را بكنيد، «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»، قبل از اينكه حسابتان را بكنند، امتحانتان بكنند خودتان، خودتان را امتحان كنيد، «وَ زِنُوهَا قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا»([5])، قبل از اينكه وزنتان كنند، بسنجند شما را، چند، مثلاً چقدر كار كرديد، چقدر پيشرفت كرديد، خودتان خودتان را وزن كنيد و بسنجيد. گاهي بعضي از دوستان ميآيند پيش ما ميگويند آقا حال ما چطوري است؟ ميگويم تو بايد بگويي حالت چطوري است، ما كه نبايد بگوييم حال شما چطوري است، شما خودت ميداني كه چه كاره هستي، شما خودت بهتر ميداني طبق آيهي شريفهي قرآن كه: انسان بر نفس خودش بيناست، ميداند چكار ميكند، ولو اينكه گاهي شيطان اينقدر او را فريب ميدهد كه كار بدش را خوب تصوّر ميكند، «وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا»([6])،اينها اخسرينند، يعني مردماني هستند كه خسارت بيشتري بردند، خاسرين آنهايي هستند كه اقلاً به حساب خودشان ميرسند و وجدان انسانيشان هنوز زنده است، وجدانشان به آنها ميگويد اين كار را بد كردي، اين دروغ را بيخود گفتي، آن سخن را بيجا گفتي به خودش، خودش ميگويد كه همان نفس لوامه است امّا بعضيها نفس لوّامهشان را از دست دادند، «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا»، خيال ميكنند كار خوبي كردند اين ظلم را كردند، اگر اين ظلم را من نميكردم او پُر رو ميشد مثلاً فلان مشكل را بوجود ميآورد اين اشتباه است و انسان بايد خودش به حساب خودش برسد، يك راننده بايد خودش رانندگي بلد باشد والاّ يك كلاج و ترمز اين طرف هم ميگذارند بعضي جاها ديدم يك فرماني هم آن طرف ميگذارند، يك نفر هم آن طرف نشسته و كنترلش ميكند اين معناي استاد است، استاد در اوايل كار ميتواند با شما كار بكند ولي وقتي كه گوش به حرف نكرديد وقتي توي يك چالهاي خودت را انداختي اينجا استاد بايدشما را ترك بكند و اين را هم بدانيد مشكلترين كارها در روي كرهي زمين از هواپيما سازي و از رفتن به فضا و تمام اينها هم مشكلتر و هم پُر فايدهتر تزكيهي نفس است، اگر به شما گفتند ما استاد نميخواهيم امام زمان عليه الصلوة و السلام استاد ماست، اگر به شما گفتند خدا مربّي ماست، راه رسيدن به امام زمان و خدا را بايد استاد تعيين كند آنها كه مقصدند، آنها كه مقصودند، اگر اين طور بود كه همهي مردم خوب خدا به كسي كه ظلم نميكند يك عدّه مردم هستند كه اينها به اصطلاح در بينِ شايد اكثريّت مردم را همين عدّه را تشكيل ميدهند كه از اوّلي كه متولّد شدند نه خدا را ميشناسند نه امام را ميشناسند نه پيغمبري را ميشناسند، حالا چه مسيحي باشند چه مسلمان يك چيزي از پدر و مادرشان ياد گرفتند و بعد هم از دنيا ميروند نميدانند چرا به دنيا آمدند و چرا ماندند و چرا رفتند يك عدّه اين طوري هستند، چرا خدا اينها را راهنمايي نميكند قلباً، چرا وحي بر اينها نازل نميكند مستقيماً، چرا اينها را هدايت نميكند و اكثريّت قريب به اتّفاق مردم يا جهنّمي هستند يا بالاخره مبتلا و از اولياي خدا نيستند، چرا؟ چطور شد تو يك نفر را امام زمان تربيت ميكند، اتفاقاً يك چيزهايي را خداي تعالي هم در قرآن و هم در روايات وعده كرده كه مجّاني بدهد به شما، آنها را دنبال طلبش هستيم. خدا فرموده است كه ما روزي همهي جاندارها را ميدهيم، شما اگر بشينيد حساب كنيد جاندارهاي غير از بشر در روي كرهي زمين بيشتر از شايد يك ميليون نوع از حشرات و خزندهها و چهارپايان و پرندهها باشد همهي اينها را روزي ميدهد،«وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا»([7])، تو كه اشرف مخلوقات هستي به تو روزي نميدهد؟ تقدير روزي تو را نكرده؟ «نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ»([8])، حتّي تقسيم هم كرده، حتي كم و زيادش هم ميكند، «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا»([9])، كسي كه اعراض از ياد خدا بكند روزيش كم ميشود، هماني كه قرار بوده به او بدهند همان را كمش ميكنند، «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا، وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ»([10])،كسي كه تقوا داشته باشد روزيش را «مِنْ حَيْثُ لَايَحْتَسِبُ»ميرساند اين را كه خدا تقسيمش كردند دنبالش هستيم ولي هيچ كجاي قرآن نيست كه ما شما را تزكيهي نفس ميكنيم بدون زحمت، همين سورهي شمس ميگويد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا»([11])، فاعل زكّاها كي هست؟ همان خود شما هستيد، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى»([12])، رستگار كسي است كه تزكيهي مالش را بكند، نكتهاي كه ميخواستم امروز به آن اشاره كنم و مربوط به مقدمات برنامهي استقامت است دو نكته است، يكي داشتن استاد، استاد لازم است، حالا استاد كِي هست؟ من هم ادّعا ميكنم، او هم ادّعا ميكند، خيلي از دراويش هم ادّعا ميكنند، هر عالمي هم شايد ادّعا بكند و مشكل مهمّ اين مسأله پيداكردن يك استاد است كه ما در اوائل به دوستاني كه به من مراجعه ميكردند ميگفتم برويم متوّسل آنقدر بشويد تا دلتان روشن بشود كه استادتان كيست، اين يك چيزي بود كه اكثر آنهايي كه سابقه بيشتري دارند حالا كه قاطي شديم، سابقهي بيشتري دارند ميدانند، مشهد كه بودم حتماً بايد برويد حرم حضرت رضا، شيطان را هم از خودتان دور كنيد، چون شيطان اينجا خيلي فعال است، از خودتان دور كنيد با رفتن توي حرم و سپردن خودتان به حضرت علي بن موسي الرضا يا به حضرت معصومه شيطان جرأت نميكند در مقابل اين بزرگان بيايد، بعد ببينيد چي به شما ميگويند، خواب هم حجّت نيست، چي در قلبتان يقيني ميشود كه اگر اين شد اشكالي ندارد. من حتّي به بعضيها ميگفتم بزرگترين افتخار براي من اين است كه من را حضرت رضا به عنوان استادي براي يك آدم خدمتتان عرض شود خيلي پستي قرار بده چه افتخاري از اين بالاتر، امّا اين كار را تو بايد بكني، اين يك مطلب، استاد لازم است چون مشكلترين كارها است باور كنيد من با اينكه از سنّ شانزده سالگي مشغول برنامه بودم و نوشتههايم هم هست و عقايدم را هم گفتم و يكي كسي آمده بود از من سؤال ميكرد كه فلان بعضي از اسرار است كه شما نگفتيد به ما، گفتم نه من اگر چيزي بلد بودم مينوشتم كتاب زياد چاپ كرده باشيم، خدمتتان عرض شود مصرف شده باشد، حقّ تأليف به ما بدهند، پولي به ما برسد اين كار را ميكنيم، جيب و بغل كسي را بايد بگرديد كه گوشهاي نشسته و حرف نميزند آن را بايد اسرار را از او پرسيد، بعضي وقتها ممكن است بعضي افراد بودند كه ما در گذشته برخورد كرديم كمال سكوت، كمال كم حرفي، حتي چيزي ننوشته بودند ميرفتيم از وجودشان استفاده ميكرديم يعني جيب بغلشان را ميگشتيم ببينيم توي جيب بغل اينها جواهراتي هست كه از ما مخفي كردند يا نه. بنابراين اين را بدانيد به خداي لاشريك له قسم مرجع تقليد گاهي بايد بيايد دو زانو در مقابل استادي بنشيند من نميخواهم به مراجع تقليد كه الان هستند من الان با آنها معاشرتي ندارم ولي در گذشته ديده بودم مرجع تقليد بود، پيرمرد، همه چيزش درست و من خودم مريدش بودم ولي يك مسائلي را از او احساس ميكردم كه مربوط به تزكيهي نفس بود، وقتي كه از ايشان سؤال ميكردم –خدا رحمتشان كنند –از ايشان سؤال ميكردم كه آقا شما مگر اين روايت را عمل نكرديد كه «صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً لِهَوَاهُ »([13])، – اين جمله مخصوصاً – مطيعاً لامر مولاه، ميفرمودند كه فقط عدالت منظور است، يعني واجباتت را انجام بده محرّمات را ترك كن، البته همان جا من احساس ميكردم كه بعضي مسائل را رعايت نميشود، من بچّه بودم آن موقع، بايد اين كار را بكنند، به يكي از مراجع من يك وقتي گفتم آقا شما چرا سيگار كشيديد؟ فرمودند كه من تفنّني ميكشم، من خيلي بيشتر ناراحت شدم چون گاهي ميشود انسان عادت كرده، يكي از مراجع بزرگ من به ايشان گفتم سيگار چرا شما ميكشيد؟ فرمودند اگر من سيگار نكشم حافظهام را از دست ميدهم، حتّي نمازم را نميتوانم بخوانم، يعني يادم ميرود حمد و سورهام، خوب اين ضرورت دارد شايد، اما يك كسي كه تفنّني سيگار ميكشد اين معلوم است اين هواي نفس است، خدا گفته؟ دين گفته؟ بايد تزكيهي نفس كرد و چون ما مردم –معمولاً –ما مردم زود باور نميكنيم اين قدر دروغ شنيدم كه همهي حرفها را دروغ ميدانيم يك نفر ميگفت من اين قدر دروغ شنيدم كه حرف راست راست را هم نميتوانم باور كنم، حالا شرحش بماند. حضرت آدم اگر چند تا دروغ قبل از برخورد با شيطان شنيده بود اين جور زود باور نميكرد اين طوري است، ولي خدا چون ما را ميشناسد روز قيامت بايد دهن دروغگو را ببنند، «الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ»([14])،چون عادت كرده به دروغ، خودش دروغ ميگويد و هر كي هم هر چه بگويد ميگويد دروغ ميگويد، ميگويد فلاني نشسته روي منبر يك درآمدي حتماً دارد، هر چه ميگوييم آقا ما خودمان هم خرج ميكنيم، ميگويند نه نميشود يك درآمدي از اين تشكيلات و مثلاً بعضي از مسائلي كه ما داشتيم كه بعد ديدند كه ما همه را با درآمدش تقديمشان كرديم يك چيزي داريم، باورش نميآيد يك برود توي تشكيلاتي را بسازد، بشيند، انجا حرف بزند، نفس بزند، خودش را از بين ببرد و پولي هم نگيرد باور نميكند، ماها چون باورمان نميآيد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا»([15])، رستگاري منحصراً، منحصراً با كلمهي قد چون باورمان نميآيد خدا يازده تا قسم ميخورد، خداي مظلوم، خدايي كه با اين بندگان نادانش چقدر بزرگواري كرده، چقدر رحمتش را نازل كرده، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا»، تمام رستگاري در تزكيهي نفس است، البته قبل از آن بايد تزكيهي مال بشود يعني اگر كسي تزكيهي مال نكند تزكيهي نفس هم نميتواند بكند لذا در سورهي همين نماز عيد چون نماز عيد خيلي مسأله دارد مخصوصاً عيد فطر كه شايد نيمي از مردم ايران نماز عيدفطر را خواندند، ميبينيد، ديديد، اينجا در ركعت اوّل ميگويد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى»، اين تزّكي همهي مفسرين هم نوشتهاند كه منظور تزكيهي مال است، اين لباسي كه پوشيدهاي از كجا آوردي، اين خانهاي كه داري از كجا آوردي؟ لااقل خمس و زكاتي اگر به تو تعلق گرفته دادي يا ندادي؟ اين كار را بايد بكني و در مرحلهي دوّم ميگويد، در ركعت دوّم ميگويد سورهي شمس را بخوان كه يازده تا قسم دارد «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا»، خوب ديگر كجا؟ سه جا فقط در قرآن كلمهي قد افلح هست جاي سوّمش «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»([16])، كه تفسير همان «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا» و «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى» هست همين سه جاست.
پس انشاءاللّه كوشش كنيم تا جايي كه برايمان ممكن است، تا جايي كه برايمان ميّسر است كوشش كنيم كه خودمان را تزكيه كنيم، خوب ميگوييد كه ما چطور خودمان را تزكيه كنيم؟ يك مشت از صفات رذيله را وجدانت، هر كِه وجدان ندارد و نفس لوّامه ندارد ديگر ول معطل است، حيواني است برود توي حيوانات با حيوانات زندگي كند و دروبر افرادي كه يك چيزي ميفهمند نگردد، امّا اگر وجدان داري اوّل خودت بنشين، با خودت صحبت كن، با خودت حرف بزن، من يكي از بزرگان نميديد من را كه در آن طرف نشستم، با خودش حرف ميزد همين طور بلند هم صحبت ميكرد، تو فلان كار را كردي به چه دليل كردي؟ چرا كردي؟ روي چه صفتي از صفات رذيله پيداش كن، حتّي بعضيها بعد از هر نماز اين كار را ميكردند، من فكر ميكنم هر لحظه بايد انسان اين كار را بكند، خودتان را تنبيه كنيد، بسازيد خودتان را، اوّل وجدان، چون اگر وجدان انسان فعّال نباشد انسان در غفلت محض است، آدم خواب، آدم مرده را نميشود كار كرد، حتّي خدا به پيغمبراكرم ميفرمايد كه: «إِنَّكَ»، تو اي پيغمبر«لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى»([17])، به مردهها نميتواني چيزي بشنواني، هيچ وقت شده يك مردهاي به شما بگويد آقا تو چرا مُردي، چرا ناله نميكني اين قدر زخم توي بدنت هست؟ يك كسي تصادف كرده بود، دو نفر تصادف كرده بودند، يكي مرده بود، يكي هم كمرش شكسته بود، آني كه كمرش شكسته بود ميگفت، ناله ميكرد، يكي رسيد گفت او كه مرده هيچي نميگويد تو كه كمرت فقط شكسته ناله ميكني؟ مرده است، مرده است، هيچ حساب نميكند اينجا كجاست افتاده، شايد روحش حساب بكند، ولي اين بدن الانش، آني كه ما ميبينيم هيچ حسابي ندارد، «لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى»، خداي تعالي در قرآن اين عدّه از افراد را به انحاء مختلف كه ما گاهي شرم ميكنيم كه آنچه كه خدا گفته به اين مردم بگوييم: «حُمُرٌ»([18])، اينها خرند، كلمه خيلي تند است ، اينها سگند، اينها نه حيوانات معمولي چون اين دو تا حيوان كه خدا در قرآن اسمشان را برده آن يكي اول خيلي نفهم است، يكي دوّم هم خيلي نجس است، اينها را به اين تشبيه كرده، «أُوْلَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»([19])، اينها مثل حيواناتند يك وقت خداي نكرده خودتان را توي اين دسته از مردم نياندازيد، يك وقت خداي نكرده شما اين طوري نباشيد كه مشمول اين آيات بشويد، حتّي مشمول اينكه اينها حيوانند هم نشويد، حالا حيوان نجس نه، حيوان بيشعور نه، حيواني كه خواب است، آن هم نباشيد، بيدار بشويد، بيداري در چيه؟ در همين حركت وجدان انسان است، يعني انسان وجدان داشته باشد آن روزي كه ظلم كردي، دو تا گناه كردي شب خوابتان نبرد، تا توبه كني تا اين را جبران نكردي نخوابي، همين، يك وقت نكند بهبه عجب لذّتي امروز برديم فلاني خودش را خيلي بزرگ جلوي ما معرّفي ميكرد كوبيديمش، از بين برديمش، اين طور چيزها نباشد در زندگي شما. اگر ميخواهيد با خدا ارتباط داشته باشيد بايد مَثل خدا باشيد، خداي تعالي عفو دارد، گذشت دارد، خداي تعالي محبّت دارد، مهرباني دارد، غضبش را مثلاً حتّي كبريائيتش را براي مؤمنين اِعمال نميكند، در آن دعاي افتتاح ميگوييم كه: «وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِينَ فِي مَوْضِعِ النَّكَالِ وَ النَّقِمَةِ»([20])، در موضعِ خودش، در جاي خودش نه هر كجا كه دلت خواست عصباني بشوي، هر جا دلت خواست مهرباني بكني، اين طور نبايد انسان باشد، كوشش كنيد كه وجدانتان را بسازيد، يك قدري گوش به حرفش بدهيد تا او رويش باز بشود به شما حرف بزند، ملامتتان كرد ناراحت نشويد، حتي اگر دوستانتان ملامتتان كردند خوشحال بشويد، اين نفس لوّامه را بايد انسان تا جايي كه ميتواند زنده نگهش دارد تا انسان را بسازد، در مرحلهي دوّم، «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً»([21])، حضرت موسي بن جعفر فرمودند كه براي انسان دو حجّت است يكي باطن، عقل انسان، وجدان انسان، درك انسان، فهم انسان، علم انسان يكي هم حجّت ظاهري كه ائمّهي اطهار عليهم الصلوة و السلامهستند، در زمان غيبت چه كنيم؟ ديروز يك نفر آمده بود پيش من، ميگفت كه من چهار چلّه رفتم مسجد جمكران و حاجتم را هنوز نگرفتم خوب اين يك راه، چهار چلّه، يعني چهار سال تقريباً يك خوردهاي از چهار سال كمتر ميشود رفتم مسجد جمكران، گفتم كي به شما گفته بروي مسجد جمكران؟ آخر همه ميروند ما هم رفتيم، من نميخواهم بگويم –رفتن به مسجد جمكران خودش از علائم ظهور است خيلي هم لازم است امّا اگر يك شب انسان روي حساب برود همان شب مورد عنايات حضرت بقيةاللهواقع ميشود، من يك شب در مسجد سهله بودم، يك نفر همراه من بود از مشهد هم بود، همراه من نبود يعني آنجا با او همراهش شدم، گفتم شب چهارشنبه چهلم من است كه توي مسجد سهله ميآيم، يك سال آمدم اينجا كربلا سكونت كردم كه شبهاي چهارشنبه بيايم اينجا و امشب شب چهارشنبه آخر است، يك حالِ عجيبي داشت، يك وضع خاصي داشت، اعصابش خورد شده بود، يك كاري كرد من به او گفتم چرا اين كار را كردي؟ گفت اعصاب ندارم، امشب اگر خبري نشود چه كنم، گفتم من از يك شب، چون صبح بعد از نماز صبح بود من يك شب اينجا ماندم اعصابم خورد شده تو حق داري كه جريانش را در پرواز روح نوشتم با مرحوم حاج ملاآقاجان بوديم آن سيد مشهدي هم بود البته صبح آن هم تازه به بركت مرحوم حاج ملاآقاجان ايشان از آن افرادي بود كه ظاهراً آقا را ديد، خوب چهل شب چهارشنبه مسجد جمكران رفته يك دفعه ديگر هم رفته، يك دفعه ديگر هم رفته ولي يك حاجتِ خيلي وقتي حاجتش را براي من گفت خيلي حاجتِ عادي بود، حاجتي بود كه همهتان به او رسيديد مثلاً اكثرتان خوب پس استاد لازم است، استادي كه از طرف امام زمان صلوات الله عليه، از طرف خدا و پيغمبر، از طرف وجودِ مقدس حضرت علي بن موسي الرضا كه خدا رحمت كند حاج ملاآقاجان را تا يك كسي به او مراجعه ميكرد ميگفت برو مشهد حالا از زنجان تا مشهد، راهي به اين دوري بايد بروي آنجا و از آقا بگيري. پس اين دو موضوع را فراموش نكنيد و انشاءاللّه كوشش بكنيد كه سؤالاتي كه هفتهي آينده در اعتقادات به شما داده ميشود نه تقلّب براي ما مطرح است، نه از روي هم نوشتن براي ما مطرح است نه هيچي، همه خودشان ميدانند چكاره هستند، ما ورقه را ميدهيم هفتهي بعد هم از شما ميگيريم، چند تا سؤال هم هست، هر كي هم برود از روي كسي ديگر بنويسد انشاءاللّه خدا و امام زمان به ما الهام ميكند كه اين، اين كار را كرده، ما ميخواهيم ياد داشته باشيد، ميخواهيد هم ياد نگيريد، ياد نداشته باشيد خودتان ميدانيد، نه اينجا مدرسه است، نه دانشگاه است، نه بعدش كسي ميخواهد به شما پاياننامه بده، نه كسي ميخواهد مدرك بده هيچي، شما هستي و خدا و لذا كوشش كنيد آنچه ميدانيد بنويسيد، نه آنچه كه خوب از اين و از آن بپرسيد، چون حالا وقت پرسيدن نيست، من نميخواهم عرض كنم، منّتي داشته باشم، من يك سال هنوز هم يك چند تا جلسهاش مانده كه يكي از رفقا ميگفت آنها را كي خواهي گفت، من يك سال خودم را مجبور كردم، وادار كردم به هر طوري كه ممكن است اين مطالب را به شما برسانم اي كاش با ديگران برخورد ميكرديد و ميفهميد كه چقدر اين حرفها با حرفهايي كه ميزنم درست است، فرق دارد، بهر حال اين زحماتي كه كشيده ميشود انشاءاللّه با توجّه به پروردگار جبران كنيد و كوشش كنيد اينها را ياد داشته باشيد چون اعتقادات زيربناي همه چيز است، روز قيامت اوّل به اعتقادات شما، روز قيامت شب اوّل قبر اوّل به اعتقادات شما ميپردازند بعدش تزكيهي نفس است، به همين ترتيبي كه عرض ميكنم، «فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ»([22])، آنهايي كه اعتقادتشان خراب است راهشان مشخص بروند طرف جهنّم، آنهايي كه اعتقاداتشان صحيح است اين طرف وايستند تا ببينيم چه كار ميشوند اينها سه دستهاند، يك دسته تزكيهي نفس كردند، برويد، شما آزاديد، از خط سبز برويد برسيد آنهايي كه تزكيهي نفس نكردند باز دو دستهاند، يك عدّه گناهكار هم هستند، اعتقاداتشان خوب است، گناهكارند، خيلي هم گناه كردند، يك عدّه هم هستند كه تزكيهي نفس نكردند، گناهكار باز كارش آسانتر است، چون اعتقاداتش صحيح باشد آنجا بنشيند تزكيهي نفس كند، گناهان دنياييش را ميبخشند، شفاعت ميكنند، تزكيهي نفس هم بايد انجام بشود تا وارد بهشت بشويد، خدا ولتان نميكند، بعضيها را خدا ميگويد: «وَلَا يُزَكِّيهِمْ»([23])، به آنها اجازهي تزكيهي نفس نميدهد و حتّي نگاهشان نميكند، بايد در قيامت، وقت هم زياد است، پنجاه هزار سال، تو توي آن وضع پُرفشار تحمل داشته باش پنجاه هزار سال بمان، مرگ ديگر خبري نيست، ميدانيد چه خصوصيّتي دارد قيامت؟ كه از آن همان سه چهار جلسهاي است كه ميخواستم برايتان بگويم. خصوصيّات قيامت ميدانيد چي؟ اوّلاً تاريك تاريك است، چون خورشيدي نيست، ثانياً يك قطره آب پيدا نميشود، ثالثاً در فشار عجيبي هست انسان، حالا اينجا يك همچين جايي، حالا يكي از اينها توي دنيا باشد حوصله هيچي را نداريم، يعني يك جايي باشد كه هي عرق بريزيد، عطشتان هم برداشته نشود و آب هم پيدا نشود بگويند بشين اينجا قرآن بخوان، ميگويي برو بابا ما حالا حوصله اين كارها، اصلا حالش را نداريم، روزههايت را بگير، يكي از اينها، يك جاي تاريك تاريك، به تو بگويند آقا اينجا فلان عمل را انجام بده، آقا حالا جا گير آوردي؟ و خدا ميزند توي سر آن كه بايد اين كار را بكند، چرا در دنيا گفتيم به كارهايتان برسيد، جدّي باشيد، حواستان پرت شد، دنبال آنچه كه ما گفته بوديملهب و لهوشما رفتيد و آنچه گفته بوديم كه: «وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ»([24])، آنچه كه باقي است در نزد خداست و به سوي خدا رفتن است آن را نرفتيد، حالا انشاءاللّه در هفتههاي آينده دربارهي همين «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ»([25])، پروردگار ما خداست، شما را به خدا قسم بياييد يك جوري زندگي كنيد، بتوانيد، رويتان بشود كه بگوييد مربّي ما خداست، آقا خيلي اهميّت دارد، يك كسي از انسان ميپرسد تو را كِي تربيت كرده به اين خوبي؟ ميگويي فلاني، او افتخار ميكند، خوشحال ميشود، شما اگر گفتيد ما را خاندان عصمت و طهارت تربيتمان كردند، آنها ربّ ما بودند آنها ميدانيد چقدر خوشحال ميشوند؟ «كُونُوا لَنَا زَيْناً»، براي ما زينت باشيد «وَ لَا تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْناً»([26])، بعضيها واقعاً مايهي سرافكندگي ائمّه هستند، مفضّل آمده توي مسجد پيغمبر، ابن ابيالعوجاء و جمعي از ماديين و خدانشناسها نشستند دارند به پيغمبر توي مسجد پيغمبر جسارت ميكنند، ايشان عصباني شد، اوقاتش تلخ شد، چرا اين كار را ميكنيد گفتند تو كِيه؟ گفت من مفضل شاگرد امام صادقم، اينها گفتند تو شاگرد امام صادق نيستي، امام صادق با ما برخورد كرده ما از اين بدترهايش را گفتيم او با محبّت با ما حرف زده، آمد جريان را به حضرت صادق گفت، حضرت صادق ننشاندند او را اوّل راجع به شيطان و غضب بيجا و اينها صحبت كنند، اوّل اعتقادتش را درست كردند اگر انسان اعتقاداتش درست باشد، خدا را ناظر بر اعمال خودش بداند همان طوري كه خدا رحمان است، رحيم است، الان رحمانيّتش ابن ابيالعوجاء را دارد زنده نگه ميدارد، نفس ميكشد سلامتي به او داده تو هم همين كار را بكن، همين كتاب توحيد مفضل از آنجا بوجود آمد. پس اعتقاداتتان را در مرحلهي اوّل درست كنيد بعد هم تزكيهي نفس ، بعد هم خواهي نخواهي وقتي كه تزكيهي نفس كرديد به مقام والاي اعتصام ميرسيد امروز بالا نشسته بودم چند دقيقهاي كه رفقا جمع بشوند من طبقه بالا بودم، كتاب الفين علاّمه حلّي را ديدم، خدا رحمت كند اين بزرگان را، دو هزار دليل آورده بر عصمت امام كه اينها هنوز يكياش را هم نفهميدند، فرق انسان و حيوان اين است. خوب روز جمعه است، متعلق به امام عصر است انشاءاللّه اميدواريم با همين عرايض و عمل كردن به همين عرايض ما يك قدم به امام زمانمان نزديك بشويم و با امام زمانمان ارتباط پيدا كنيم، چقدر خوب است كه آب علم و دانش و آبِ ولايت را انسان از سرچشمهي ولايت بگيرد، خدا لعنت كند آنهايي كه در خانهي علي بن ابيطالب را بستند، خدا لعنت كند آن كساني كه كوثر خدا را كه: «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ»([27])،پهلويش را شكستند، خدا لعنت كند آنهايي را كه بيشتر از هيجده سال، يا نوزده سال اين كوثر خدايي، اين كوثري كه از جانب پروردگار آمده در دنيا زندگي كند و مردم از وجودش استفاده كنند تا جايي كه بگويد:
صبت علي مصائب لو أنها
صبت على الأيام صرن لياليا([28])
لاحول و لاقوة الاّ باللّه العلي العظيم. همه با توجّه روز جمعه است، يك ماه روزه گرفتيد و عبادت كرديد انشاءاللّه همهتان پاك، با وجدان به سوي خدا
نسئلك اللّهم و ندعوك باسمك الاعظم الاعظم الاعظم الحجة ابن الحسن يا الله و يا الله و يا اللّه ويا اللّه و يااللّه و يااللّه ويااللّه و يااللّه و يا الرحمن يا الرحيم يا الرحم الراحمين،
عجل لوليك الفرج.
عجل لمولانا الفرج.
عجل لسيدنا العزيز الفرج.
خدايا! همهي ما را از بهترين اصحاب و يارانش قرار بده.
خدايا! دست اين جمع را به دستِ امام زمان برسان.
خدايا! دامنش را از دست ما كوتاه نفرما.
خدايا! هميشه ذكر خودت، ذكر امام زمانمان در دلهاي ما قرار بده.
آني ما را از خودت و امام زمانمان غافل مفرما.
پروردگارا! توفيق بندگي به همهمان مرحمت بفرما.
توفيق سير و سلوك به سوي خودت، به سوي امام زمان به ما مرحمت بفرما.
مريضهاي اسلام شفا مرحمت بفرما.
امواتمان غريق رحمت بفرما.
عاقبتمان ختم بخير بفرما.
و عجل في الفرج مولانا.
[1]«إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمْ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ» فصلت/30
[2]فجر/14
[3]«لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ اللَّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَيِّئاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَيْهِ» كافي: 2/ 453، وسائل الشيعه: 16/ 95، بحار: 1/ 152
[4]انفال/2
[5]«فِي الْحَدِيثِ النَّبَوِيِّ الْمَشْهُورِ حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا وَ زِنُوهَا قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا وَ تَجَهَّزُوا لِلْعَرْضِ الْأَكْبَرِ» وسائلالشيعه: 16/ 99، بحار: 67/ 73
[6]كهف/104
[7]هود/6
[8]زخرف/32
[9]طه/124
[10]طلاق/2-3
[11]شمس/9
[12]اعلى/14
[13]«فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ» وسائلالشيعه: 27/ 131، بحار: 2/ 88، احتجاج: 2/ 458، «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً لِهَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ» تفسيرالإمامالعسكري: 299
[14]يس/65
[15]شمس/9
[16]مؤمنون/1
[17]روم/52
[18]«كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ» مدثر/50
[19]عراف/179
[20]تهذيب: 3/ 108، بحار: 94/ 336
[21]كافي: 1/ 15، وسائل الشيعه: 15/ 206، بحار: 1/ 137
[22]شورى/7
[23]«إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا أُوْلَئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمْ اللَّهُ وَلَا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» آل عمران/77، «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنْ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا أُوْلَئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلَا يُكَلِّمُهُمْ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»بقره/174
[24]نحل/96
[25]فصلت/30
[26]وسائلالشيعه: 12/ 8، بحار: 65/ 151
[27]كوثر/1
[28]بحار: 79/ 106
جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید
۶ شعبان ۱۴۲۴ قمری – ۱۱ مهر ۱۳۸۲ شمسی – اهمیت و آثار تزکیه نفس در خانواده
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایت
@ متن سخنراني روز 6 شعبان 1424 مصادف با 11 مهر 1382 و 3 اكتبر 2003
1- خطبه
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَاسِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِاللهِ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.
2- اهميت و آثار بسيار عالي تزكيه نفس در خانوادهها
يك مقطعي است امروز از بحثهاي گذشته كه در اعتقادات بود و بحثهايي كه در آينده بايد تذكّر داده شود و انشاءاللّه خداي تعالي كمك كند دوستان عزيزم، آنهايي كه واقعاً تربيت شدهاند براي رساندن شما به كمالات و تا جايي كه خدا قدرت دهد خودم دربارهي مسائل تزكيهي نفس عرايضي از اين هفته عرض ميشود. چون آنچه كه ما در آينده در پيش داريم بسيار اهميّت دارد مسألهي تزكيهي نفس است. هر چه ما گفته بوديم كه جدّي بگيريد متأسفانه كمتر برخورد كردهام به كساني كه برنامههاي تزكيهي نفس را جدّي بگيرند. من امروز در جلسهي فاتحهِ دختر جناب آقاي خواجوي بودم يك حالاتي از اين دختر سيزده ساله نقل ميكرد پدرش و يك نقّاشيهايي كه كرده بود كه من توي مجلس گريه كردم.
يك تابلو كشيده بود اين دختر كه در خانهي حضرت زهرا سلام الله عليهارا، درز اين در باز بود و از ميان اين در يا از كعبهاي كه آن طرف كشيده بود وحي داشت وارد اين در ميشد زير آن تابلو نوشته بود:
آنقدر در ميزنم اين خانه را
تا كه بينم روي صاحبخانه را
با درد زيادي كه پدرش نقل ميكرد داشت ميگفت كه يك آخ نگفت، از ايشان نقل كرده بودند كه گفته كه «مَا رَأَيْتُ مِنَ اللهِ اَلاَّ جَمِيلاً»([1])،با اينكه سالها، ماهها ايشان مبتلا به سرطان بسيار سختي بود، گفته بود كه از خدا جز پاكي و خوبي نديدم. بعد پدرش ميگفت: اين حالات روحي در اثر همين جلسات، همين مسائل تزكيهي نفس، خوب پدر و مادر هر دو اهل تزكيهنفس و خوب سالها است مشغولند و اين دختر هم خودش دفتر داشت كه من روز سوّم شعبان پدرش دفترش را آورده بود كه ايشان گفته مرحلهام را عوض كنيد، من نگرفتم دفترش و حالا به يك جاييرسيده كه همهي مراحلش را عوض كردند، دختر پيغمبر توي دامن دختر پيغمبر، جدّاً چقدر ارزش دارد اين مسائل تزكيهي نفس توي خانوادهها.
Cمخالفت با تزكيه نفس، بستن راه خدا است
يقين بدانيد آنهايي كه مخالفت با اين برنامهها ميكنند سدّ راه خدا را ميكنند و بدترين كسان در قرآن مجيد آنهايي هستند كه: «الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ»([2])راه خدا را سدّ ميكنند.
Cاعمال و رفتار ما ميتواند هم راه خدا را ببند و هم راهنماي راه خدا باشد
شما با عملتان، با گفتارتان، با معاشرتهايتان هم ميتوانيد سدّ عن سبيلالله باشيد و هم ميتوانيد راهنماي راه خدا باشيد.
3- دنيا لهو و لعب است، جدي و با بصيرت باشيم
پس بياييد جدّي بگيريد، بياييد اين چند روز دنيا واقعاً بيارزش است، واقعاً آنقدر دنيا لعب است و لهو كه اگر انشاءاللّه خدا كمك كند برويم به آن مقامات عاليهي اولياي خدا و برسيم به آنجا، مردم معمولي كه حتّي سهل است، مردم دنيادوستِ اهل نماز و روزه را اين جوري ميبينيم، سابق يك عدّه بچّهها توي كوچههاي خاكي خاكها را جمع ميكردند و گل ميكردند و يك خانههايي درست ميكردند سرگرم بودند، مشغول بودند، بعضي از اينها جسارت است ولي بعضي از تعبيرات در قرآن هم آمده، همين امروز، «حُمُر»([3]): «خر»، كلمهي خر توي اين آيات بود، خيلي بيادبي نيست اگر انسان بخواهد مطلبش را برساند. بعضي از بچههاي آب گيرشان نميآمد، بول ميكردند گل درست ميكردند و بازي خانهسازي را داشتند، خوب آنهايي كه از راه حرام در ميآورند، خمس و زكاتشان را نميدهند، هي خانه ميسازند و اموالشان را زياد ميكنند و اهل تزكيهي نفس نيستند مثل همان بچّه هست كه نجس خانه ميسازد، بعضيها حالا يك خردهاي نظيفترند ميروند از لوله آب ميگيرند، از شير آب ميگيرند، ميآيند گل ميكنند كنار كوچه خانه ميسازند، همان بزرگ شده، ماها همان را خودمان چون يك قدري بزرگ شديم اين كارهامان هم بزرگ شده و نميرويم به طرف اينكه وليّ خدا بشويم. به يكي از علماء گفته بودند كه اگر ميخواهي وليّ خدا باشي، بايد كارت، زندگيت، شغلت، تمام كلماتت با اولياءخدا تطبيق كند، آخر انسان نميتواند كه هم ولي خدا باشد هم همهي كارهاي زشتِ ناپسند را بكند.
Cروحمان را بررسي كنيم و رشد دهيم تا آنجا كه از خاندان پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آلهبا تمام مزايا و امتيازات محسوب گرديم
روي اين حساب من اصرار دارم، من تقاضا دارم جدّاً خواهش ميكنم كه كوشش كنيد همه روزه، هر ساعت و هر دقيقه يك بررسي از وجود خودتان بكنيد از روح خودتان بكنيد، ببينيد چه صفت رذيله در شما هست آن را حتماً پاك كنيد، خودتان را به مقام خلوص و پاكي و طهارت برسانيد، از اهلبيت پيغمبر بشويد، اهلبيت پيغمبر كيها هستند؟ سادات، خاندان عصمت كه معلوم، هم بدناً و هم از نظر روح اهلبيت پيغمبرند، اما سلمان را گفتهاند: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ»([4])، سلمان از ما اهلبيت است، اگر پايتان را گذاشتهايد توي آن دايرهي اهلبيت، همان قدر امام زمانتان بگويد: تو از اهلبيتي، تو اهل اين خانهاي، تو اهل مايي، تو با مايي، همين جمله را بگويند ميدانيد چه ميشود؟ خداي تعالي ميفرمايد:«إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»([5])، كاملاً پاكتان ميكند، نميگذارد نجاست و آلودگي به طرف شما بيايد.
Cدر برخورد با اطرافيان، ملاك بايد صفا و صميميت باشد نه منفعت و ضرر
شب و روز به فكر پاكي خودتان باشيد، يك كلمه ميخواهيد به دوستان حرف بزنيد، باصفا حرف بزنيد، با رفاقت حرف بزنيد، جوري صحبت نكنيد كه كلاه سر طرف برود، جوري صحبت نكنيد كه منافع خودتان را منظور كنيد و ضرر او ميخواهد انجام بشود يا نشود.
Cوظيفه تزكيه نفس را به عهده بگيريد و مراحل تزكيه نفس را چون فرار است دوره كنيد
كوشش بكنيد صفات رذيله را از خودتان دور كنيد و ما وظيفهمان اين است و انشاءاللّه شما همهتان اين وظيفه را به عهده خواهيد گرفت، من مطمئنم، من قطع دارم اقلاً پنجاه درصدتان با اين عرضي كه ميكنم اين وظيفه را به عهده ميگيريد كه هر چند وقت يك مرتبه يك دوره مراحلي را كه گذرانيدهايد باز دو مرتبه به آن توجّه كنيد، به آن مراحل دقّت كنيد، چون اين مراحل فرّار است، يك مدّتي كه انسان غفلت كه بكند مثل ميگويند: فيل، گاهي وقتي ميآورند او را توي مردم زندگي ميكند به ياد هندوستان ميافتد.
نفس اژدرها است او كي خفته است
از غم بيآلتي افسرده است
اين حرف را مال ملاّرومي است من زياد قبول ندارم، همه انفس اين طور نيستند، امّا نفسي كه كاملاً تزكيه نشده اين طوري است، تا آرام بگيري، تا به فكرش نباشي به مجرّد اينكه به حال خودش واگذارش كني يك مرتبه ميبينيد تمام صفات رذيله به طرفش آمد، و بايد از اوّل از يقظه شروع كني، چون اگر غفلت نكرده باشي اين صفات رذيله به سراغت نميآيد. اگر درِ خانهي دلت نشسته باشي هيچ وقت نا اهل را وارد خانه نميكني، اگر كوشش كرده باشي كه صفات رذيله در دلت پيدا نشده باشد پيدا نميشود. بنابراين بايد هم دوستاني كه اهل تذكّرند، هم آنهايي كه متذكّر ميشوند هم آنهايي كه مشمول اين آيهي شريفه هستند كه: «فَذَكِّرْ»([6])، هم آنهايي كه مشمول اين آيهاند: «اِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ»([7])، ذكر و يادآوري به مؤمنين نفع ميرساند بايد دائماً مشغول اين مسائل باشيد.
Cدنيا پست است الا اينكه انسان در آن قدمي براي پيشرفت و كمالات روحي خود بردارد
اين دنيا زود تمام ميشود، هر چه زودتر هم بهتر، خيال نكنيد كه مثلاً فلاني عمرش زياد بشود، دعايش كنيد، نه اهميّت آنقدر ندارد، «الدنيا دني» است، پست است، بيارزش است، مگر انسان قدمي براي خدا بردارد، مگر براي پيشرفت خودش قدمي بردارد، لذا من از دوستان و از همهي رفقايي كه در شهرستانها شايد الان صداي من را ميشنوند تقاضا دارم كوشش كنند كه كمالات روحي را انشاءاللّه زياد به فكرش باشند.
cاهميتي كه مردم در دنيا براي مسائل گوناگون قائل ميشوند، ميزان بيداري آنها را نشان ميدهد
اگر جيبشان را مثلاً يك ميليارد پول توي جيبيت بوده و يك دزد هم آمده جيبت را زده، اين بيشتر برايت غصه دارد يا اگر يك شخصي آمد تو را وادار به يك غيبت كرد، يك شخصي آمد تو را وادار به تهمت كرد، يا حتّي يك تهمتي را شنيدي يا يك غيبتي را شنيدي اگر يك وقت ديدي نه اين ارزشش برايت بيشتر است، اهميّتش براي تو بيشتر بود تا آن يك ميلياردتومان بدان انشاءاللّه ميخواهي از اولياء خدا بشوي، اين يك ميزان، يك مقياس، والاّ اين را بدانيم كه ما خودمان را شبيه به انسانها قرار داديم.
cحضرت ابيالفضل العباس عليه السلامنمونه و الگوي يك انسان بيدار كه به مقام صلاح و درستي رسيده است
علي بن ابيطالب امام شما، حضرت سجّاد كه ديروز تولدشان بود و به همهتان من تبريك عرض ميكنم به خاطر اين تولّد، حضرت ابوالفضل العباس، حضرت سيدالشهداء اين چنين بودند و خودشان را هم نشان دادند. ميبينيد حضرت ابوالفضل عليه الصوة والسلام، چون اگر معصومين را بگوييم ميگوييد: ما به مقام معصومين نميرسيم ولي حضرت ابوالفضل عليهالصلوة والسلام، يك معصوم است كه خدا معصومش كرده؛ يك معصوم است كه خودش، خودش را معصوم كرده، حضرت ابوالفضل خودش خودش را معصوم كرده، يعني با عبادت، با بندگي، حضرت اميرالمؤمنين پسراني ديگر غير از حسين بن علي و حضرت ابوالفضل داشته امّا هيچكدامشان به مقام ابوالفضل نرسيدند، ايشان خودش، خودش را ساخته، تحت تربيتِ امام بوده، تحت فرمانِ امامش بوده، آنچنان ارزش پيدا كرده كه حضرت سيّدالشهداء ميگويد: جانم به قربانت! در روز عاشورا اين جمله را حضرت حسينبن علي فرمود، او هم ميتواند در آن لحظهي آخر بگويد: «يا اخا ادرك اخاك»: «برادر، برادرت را درياب». حضرت ابوالفضل العباس عليه الصلوة و السلامچه كار كرده؟ در زيارتشان هست، كارش، انسان وقتي ميرود پيش يك شخص بزرگي ميخواهد او را معرّفي بكند يا تعريف بكند يا عرض ارادت به او بكند، در بعد از سلام اظهار ميكند تو اينچنيني اين شخصيّت را داري، ما وقتي وارد حرم حضرت ابوالفضل عليه الصلوة و السلامميشويم ميگوييم: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا اَبَا الْفَضَلِ الْعَبَاسَ،السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ»، عبد صالح، شايسته به تمام معنا، شايسته، هيچ عيبي در وجود اين مرد نيست، انسان شايسته، شب و روز با او معاشرت بكني ميبيني همهاش خوبي، جز خوبي از او چيزي نميبيني. نه يك كلمه بد، نه يك حركت بد، نه يك ضرري به كسي ميزند نه حاضر است غيبتي گوش بدهد، نه حاضر است تهمتي بشنود و خودش كه نميزند، «الْعَبْدُ الصَّالِحُ».صالح بشويد تا «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»([8])، شاملمان بشود، تا «وَالْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ، إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»([9])، شاملمان بشود، اين خيلي ساده است. عبد صالح خدا باشيد،
cراه رسيدن به صلاح و درستي اطاعت خداي تعالي و رسول خدا و امام معصوم عليهم السلاماست و حضرت ابي الفضل عليه السلامنمونه بارز آن ميباشد
«السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ »،خوب راه صلاح چي هست؟ راهش چيست؟ «الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ »، ببينيد مطيع خدا بشويد، يك نفر شما حق ندارد اگر ميخواهد توي راه باشد، كه كاري كه ميخواهيد بكنيد در مرحله اول كارهاي مهم و در مراحل بعد كارهاي كوچك، يك كاري ميخواهيد بكنيد اوّل فكر كنيد اين از اطاعت خدا خارج است يا خارج نيست، ميتواني بگويي خدايا به خاطر تو اين كار را ميكنم، ميخواهي بروي مسافرت به خاطر خدا است؟ باركالله، بنده صالح خدايي، به خاطر خدا و پيغمبر و ائمه اطهار است؟ احسن، امّا اگر به خاطر خودنمايي باشد، به خاطر تجارتِ كه وظيفهات نباشد، چون گاهي ميشود انسان ميخواهد يك سفري بكند براي تجارت سفر ميكند اين سفر براي خدا است براي اينكه زندگيش را تأمين كند، خدا فرموده، اكثر كارهاي شماها اين را بدانيد اگر بفهميم ميشود براي خدا باشد، اكثرش، حتّي غذاخوردن، منتهي وقتي كه براي خدا بود حالا يك غذاي خوشمزه گيرت آمده اين قدر ميخوري كه دلت درد ميگيرد اين براي خدا نيست، يك چيزي لذّتبخشي آنقدر كه ديگر پاي حرام و حلالش همه جور ايستادهاي اين ديگر براي خدا است، «الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ»([10])،خوب حضرت ابالفضل يعني اين، بقيهاش ديگر هر چه هم هست مزد همين كارش است، مزد همين بنده صالح خدا بودن و مطيع خدا، مطيع پيغمبر، مطيع اميرالمومنين و مطيع حضرت سيّدالشهداء، اين حضرت ابالفضل، به جايي ميرسد كه حضرت سجاد ميفرمايد كه براي عموي ما عبّاس در بهشت برزخي يك مقامي است كه «يَغْبِطُهُ»([11])،همه شهداء غبطه ميخورند. اي كاش! ما هم مثل اباالفضل بوديم، يك مقامي، وقتي كه شمر ميآيد پشت خيمهها و ميگويد: «اَيْنَ بَنُو اُخْتُنَا»([12])،پسرهاي خواهرهاي ما كجا هستند؟ حضرت اباالفضل خجالت ميكشد در مقابل امام حسين نشسته هيچي نميگويد، مطيع امام حسين است، ببيند امام حسين چه ميفرمايد، او هم دارد ميشنود، حضرت ميفرمايد جوابش را بده «وَ لَو كَانَ فَاسِقًا»،نميگويد: آقا! من را با اين روبرو نكن، اظهار محبتش هم حساب دارد، ببينيد دقت كنيد ها، اظهار ارادتش هم حساب دارد، آقا من از شمر بدم ميآيد، بيخود بدت ميآيد، آقا ميگويد برو، شمر ميخواهد به من پيشنهادي بده كه من قبول نميتوانم بكنم از كلماتش پيدا است، «بَنُو اُخْتُنَا»، حضرت ميفرمايد: «اَجِبْهُ»، جوابش را بده، «وَ لَو كَانَ فَاسِقًا».روبرو ميشود با او، ماها باشيم ميخواهيم خودعزيزي بكنيم، اظهار محبت ميكنيم، آقا خواهش ميكنم من را با اين مرد روبرو نكنيد اين مرد خبيثي است.
cاطاعت يعني هر چه خداي تعالي و رسول خدا و امام معصوم عليهم السلامو در عصر غيبت مرجع تقليد ميگويد انجام دادن
اطاعت فكر نكنيد در اين است كه هر چه ميتوانيد نماز بخوانيد و بعضي از اعمال را انجام بدهيد، اطاعت آن است كه هر چه خدا ميگويد همان را انجام بدهيد، هر چه پيغمبرتان ميگويد همان را انجام بدهيد، هر چه امامتان ميگويد بايد همان را انجام بدهيد، ميگوييد ما دسترسي به اينها نداريم هر چه مرجع تقليدتان ميگويد همان را انجام بدهيد كه امام فرمود: كسي كه از اينها پيروي بكند مثل اين است كه از من پيروي كرده، «اَلرَّادُ عَلَيْهِمْ كَالرَّادُ عَلَيْنَا»([13])، كسي كه آنها را ردّ بكند ما را ردّ كرده، نه اين آقا را ما ميشناسيم اين بچّگيهايش آدمِ، حالا هم شده مرجع تقليد، حالا تو راه ديگري براي رسيدن اطاعت خدا و پيغمبر جز اين راه نداري، ميخواستي غيرت كني بروي مجتهد بشوي خودت احكام اسلام را از لابلاي آيات و روايات بياوري بيرون، همين. خوب مطيع خدا باشيد، مطيع پيغمبراكرم باشيد و انشاءاللّه از هفتههاي آينده اگر حال من ايجاب بكند يك نيم ساعتي دربارهي همين تزكيهي نفس و كمالات روحي به نحو عميقش انشاءاللّه در هر كجا باشم با شما صحبت ميكنم و اميدوارم خداي تعالي به همهتان كمك كند و همهتان را از ياران خوب امام زمان قرار بدهد و توصيه امروز من اين كه جدّي بگيريد تا بندهي صالح خدا باشيد و راه صلاح هم اين است كه مطيع خدا و پيغمبر و ائمّهياطهار و بزرگاني كه كلام آنها را نقل ميكنند براي شما انشاءاللّه باشيد.
4- بيماريها بدني مهم نيست و فقط راهيابي به بهشت اهميت دارد
نيمهي شعبان هم در پيش است، اميدوارم در نيمهي شعبان بتوانيد خودتان را به امام زمانتان برسانيد و با ايشان تعهّد كنيد. من آخرين هفتهاي كه ديگر بعد يك كسالتي پيدا كردم جزئي بود، شماها اهميتي به اين جور كسالتها براي من بخصوص ندهيد، اين چيزي نيست، دعاهاي شما اگر به اصطلاح نميدانم بگويم به ضرر من بود، به نفع من بود انشاءاللّه حالا اظهار محبّتتان يقيناً بود و چيزي نبود اصلاً، يك چند روزي الحمدلله، درست شد. خوب توفيق محضرتان را پيدا نكرده بودم ميبخشيد و از خدا ميخواهم انشاءاللّه توفيق محضرتان را در هر هفته بيشتر پيدا كنيم، و من تمام هدفم اين است كه يك عدّهاي روز قيامت جمع بشويد بگوييد: فلاني را نبريد به جهنّم او ما را به طرف بهشت راهنمايي ميكرد.
5- محيط زندگيتان طوري باشد كه اولادتان خود بخود اهل صراط مستقيم گردند
عرض كردم اين دختر آقاي خواجوي در محيط پاك تربيت شده بود شما همهتان انشاءاللّه خانهتان، زندگيتان همين طوري باشيد كه بچّههايتان خودبخود اهل خدا بشوند، اهل علم بشوند، اهلِ اهلبيت عصمت و طهارت بشوند، يك بچّهتان نرود از يك جا ديگر سر در بياورد، يكي از يك جاي ديگر سر در بياورد. اين جوري نشويد انشاءاللّه، مرد و مردانه وارد بشويد كه فرزندانتان توي خانهتان اعمال شما را ميبينند، يك بچّهاي ميگفت كه من پدرم را خيلي دوست دارم، خيلي، واقعاً هم عشق به او ميورزيد ولي هر چه ميكنم من هم مثل او بشوم نميشوم، حالا هم اگر يك وقتي اينجوري بود مهم نيست اقلاً دوستتان دارد، مزاحمت براي فرزندانتان، زن و بچّهتان نداشته باشيد، بهرحال آقاي گنجي دارد به ساعت نگاه ميكند و ما از حدّ خودمان بيشتر ديگر صحبت نكنيم اگر آقايان تشريف ميآورند صحبت كنند در خدمتشان هستيم والاّ نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحبالزمان؛
Cهر لحظه به امام زمانتان اظهار علاقه و محبت كنيد
روز جمعه است آقايان، روز جمعه خصوصيّتي ندارد، هميشه، هر لحظه، نصف شب پا شديد ديدي خوابت نميبرد، پا شو دو زانو رو به قبله بنشين، حوصله وضو گرفتن هم نداري، نداشتي، بگو قربانت بشوم آقا كه تو بيداري و من خوابم، بگو آقاجان الان كمتر مردم با تو سر و كار دارند، آقاجان خيلي دوستت دارم، دو سه تا كلمه بگو و بخواب، راحت هم بخواب.
6- دعاي ختم مجلس
نسئلك و اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و باسمك الاعظم الاعظم الاعظم الحجة بن الحسن يا الله و يا الله و يا الله و يا الله و يا الله و يا الله و يا الله و يا الله،
خدايا! فرجِ امام زمان ما را برسان
خدايا! همهي ما را از بندگانِ صالح خودت قرارمان بده
خدايا! همهي ما را از بهترين ياران آن حضرت قرارمان بده
پروردگارا! به آبروي خاندان عصمت و طهارت، به آبروي خاندان عصمت و طهارت ما را مانند اباالفضل العباس، صالح، مطيع خدا، مطيع پيغمبر، مطيع دينمان قرارمان بده
خدايا! توفيق تزكيهي نفس به همهمان مرحمت بفرما
پروردگارا! مرضهاي روحيمان شفا عنايت بفرما
خدايا! مريضهاي بدني اسلام را شفا مرحمت بفرما، مريض منظور، مريضه منظوره، مريض منظور الساعه لباس عافيت بپوشان
امواتمان غريق رحمت بفرما
عاقبتمان ختم بخير بفرما
و عجل في فرج مولانا.
[1]«فقال ابن زياد كيف رأيت صنع الله بأخيك و أهل بيتك فقالت ما رأيت إلا جميلا هؤلاء قوم كتب الله عليهم القتل فبرزوا إلى مضاجعهم» بحار: 45/ 115، لهوف: 160، مثيرالأحزان: 90
[2]اعراف/45
[3]«كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ» مدثر/50
[4]«يا أمير المؤمنين أخبرني عن سلمان الفارسي قال بخ بخ سلمان منا أهل البيت»بحار: 10/121، احتجاج: 1/ 259، «قال النبي صلي الله عليه و آله سلمان منا أهل البيت» بحار: 11/ 313
[5]أحزاب/33
[6]«نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخَافُ وَعِيدِ» ق/45، «فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتْ الذِّكْرَى» أعلى/9، «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ»غاشيه/21
[7]ذاريات/55
[8]مؤمنون/1
[9]عصر/1-3
[10]«السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ» تهذيب: 6/ 65، بحار: 97/ 426
[11]«إن للعباس عند الله تبارك و تعالى منزلة يغبطه بها جميع الشهداء يوم القيامة» بحار: 22/ 274 و 44/ 298، أمالي صدوق: 462
[12]«جاء شمر حتى وقف على أصحاب الحسين و قال أين بنو أختنا فخرج إليه جعفر و العباس و عبد الله و عثمان بنو علي عليه السلام فقالوا ما تريد فقال أنتم يا بني أختي آمنون فقال له الفئة لعنك الله و لعن أمانك أ تؤمننا و ابن رسول الله لا أمان له» بحار: 44/ 391، إرشاد: 2/ 89، إعلامالورى: 237
[13]«لمعرفتها بالدليل إن لم نجوز تجزي الاجتهاد ، أو الأحكام المتعلقة بما يحتاج إليه من الفتوى والحكم إن جوزناه ومذهب المصنف جوازه وهو قوي (و يجب) على الناس (الترافع إليهم) في ما يحتاجون إليه من الأحكام فيعصي مؤثر المخالف، ويفسق، ويجب عليهم أيضا ذلك مع الامن (و يأثم الراد عليهم) لأنه كالراد على نبيهم صلى الله عليه وآله وسلم وأئمتهم عليهم الصلاة والسلام وعلى الله تعالى وهو على حد الكفر بالله على ما ورد في الخبر» شرح اللمعه: 2/ 418، «يَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَنْ رَدَّ عَلَيْكَ هَذَا الْأَمْرَ فَهُوَ كَالرَّادِّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى» كافي: 8/ 146، وسائلالشيعه: 1/ 38
جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید
۷ جمادي الاول ۱۴۲۴ قمری – ۱۶ تير ۱۳۸۲ شمسی – اعتقادات(قیامت)
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایت
@متن سخنراني 7 جمادي الاول 1424 مصادف با 16 تير 1382 و 7 جولاي 2003
1- خطبه
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِ اللهِ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.
2- عبارت قرآني آغازين (سوره مباركه زلزله)
«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا زُلْزِلَتْ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا، وَأَخْرَجَتْ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا، وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا، يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا، بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا، يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ، فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَه، وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه»([1])
3- آغاز مباحث عالم قيامت
بحثمان دربارهي سكرات موت تا حدّي تمام شد. بايد به يك مسألهي مهمّ مربوطِ به عالم بعد از اين عالم و عوالمي كه در پيش داريم توضيح داده بشود. يكي از چيزهايي كه ما در پيش داريم مسألهي قيامت است، شايد مهمترين برنامهاي كه ما بايد با آن برخورد بكنيم اين مسألهي مهمّ و اين عالم بسيار پُراهميّت است.
Cزلزله قيامت
در سورهي مباركهي "زلزله" خداي تعالي اين طور مسأله را مطرح ميكند و يك سوره را براي اين جهت اختصاص داده است، زماني كه زمين يك زلزلهي شديدي داشته باشد تا روز قيامت و تا اين زلزله
cزلزله هاي دنيايي
هر وقت زلزله ميشود يك گوشهاي از زمين تكان ميخورد؛ حالا بخارات زمين است، گازهاي زمين است، مسألهي ديگري است من در اين باره نميخواهم وقتتان را بگيرم، هميني است كه ميبينيد گاهي به پنج ريشتر، گاهي شش، گاهي هفت كه شش و هفتش مخرّب است و خرابكننده است، اين ها زلزلههاي بسيار مختصري است، موضعي و مربوط به مكان خاصّي است، شايد در همين يكي دو ماه اخير متجاوز از پنج و شش مرتبه در ايران زلزله شده و هيچ كدام از شما متوجّه زلزله نبودهايد يا اگر بودهايد خرابي آنچنان نداشته، من در زلزله گناباد و فرودس بودم يعني نه اين كه در موقع زلزله بودم بعد از يكي دو روز براي كمكرسانيِ به زلزلهزدگان گناباد و طبس رفتم، در هر نيم ساعت يك مرتبه زلزله ميشد ولي ضعيف، امّا آن زلزلهي اوّل يك شكافهايي روي زمين بوجود آورده بود كه ما گاهي سنگ ميانداختيم يا حتي اين زلزله رودبار هم همين طور بود، من رفتم، سنگ ميانداختيم بعد از مدّتي به عمق آن درز و آن شكاف ميرسيد، اين ها زلزلههاي كوچكي است،
cخصوصيات زلزله قيامت
امّا اينجا خداي تعالي ميفرمايد: «إِذَا زُلْزِلَتْ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا»،زمين، تمام زمين آن زلزلهاي كه بايد داشته باشد، آن تكان شديدي كه بايد بخورد، آن تكاني كه كوه ها خُرد شود و در ميانِ گودالهاي زمين بريزد، آب زمين خشك شده، كوه ها نرم شده، خُرد شده و يك طوفان عجيبي ميآيد تمام اين سنگخردهها، اين شنها را در ميان گودالهاي زمين ميريزد، اين زلزله را خدا ميگويد: «إِذَا زُلْزِلَتْ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا»،آن زلزلهاي كه بايد در او انجام بشود وقتي كه انجام بشود، زلزلهي زمين آني كه بايد انجام بشود يعني چه؟
cچگونه زلزله مهيب قيامت در زمين به وقوع مي پيوندد
ببينيد اين زمين را شما تصوّر كنيد مثل يك جعبهاي كه با ميخها او را نگهش داشتهاند، كوه ها ميخ زمينند، «أَلَمْ نَجْعَلْ الْأَرْضَ»([2])،در آن آيهي سورهي ظاهراً نبأ است كه ميفرمايد: «وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا»([3])كوه ها را خداي تعالي براي زمين ميخ قرار داده، حالا اگر اين ميخها تكان خورد و كنده شد، اگر اين وضع بهم خورد، يك فشاري روي اين جعبه آمد كه همهي ميخهايش در آمد و همهي چوب هايش بهم ريخت، اگر روي زمين يك چنين فشاري بيايد و طبعاً زمين داراي اين فشار هم هست؛ يعني شما ميدانيد كه زميني كه ما در آن زندگي ميكنيم با سرعتِ عجيبي به دور خورشيد ميگردد، آن قدر سرعت دارد كه زمين باصطلاح به عقب پرت نميشود، شما اگر يك مثلاً آتشگردان را بچرخانيد، قاعدهاش اين است كه وقتي كه فشار روي آتشگردان ميآيد اين آتشها وقتي كه معمولي باشد، اين آتشها از بالا ميريزد، شما يك آتشگردان را اين جور راست نگه داريد هر چه در آن آتشش است ميريزد، امّا اين كه ميبينيد آتش نميريزد مال اين است كه به طور جدّي، با فشار به طرف عقب پرت ميشود و عقبش هم بسته است كه اين را ميگويند: "نيروي گريز از مركز"، زمين بايد پرت بشود ولي آنچنان در چرخش سريع است كه از جاي خودش تجاوز نميكند و از آن طرف جاذبهي عمومي آنچنان آن را به طرف خودش ميكشد كه در يك حدّ متعادلي زمين ايستاده ولي به خاطر حركتِ سريعي كه به دور خودش ميچرخد كه در شبانهروز يك مرتبه به دور خود ميچرخد و در سال يك مرتبه به دور خورشيد ميچرخد، اسمش را ميگذارند: "جاذبهي عمومي" – ببخشيد – و جاذبهي زمين و نيروي گريز از مركز اين دو چيز آن را كنترل ميكند و آنچه را كه بايد دربارهي اين جهت گفت يكي اين است كه اين زمين به خاطر اين كه در شبانهروز يك دفعه به دور خودش ميچرخد شب و روز را به وجود ميآورد و به خاطر اين كه يك مرتبه در دورهي سال به دور خورشيد ميچرخد، زمستان و تابستان را بوجود ميآورد، حالا اين ها بحثهايي است كه وقت جلسه گرفته ميشود، اين حركت شديدي كه به زمين وارد ميشود بايد حتماً زمين را مدوّر كند كه كرده ولي گودال و بلندي، گودي و بلندي نداشته باشد، همه صاف بشود، چه چيز اين گودي و بلندي را نگه داشته؟ همين ميخهاي زمين، كوه هاي زمين، اين وضع را حفظ كرده، اگر شما كوه ها را برداريد كه كوه ها در قيامت مانند پنبهي زده، پشمزده، نرم ميشود وقتي كه نرم شد كوه ها برداشته ميشود، كوه ها كه برداشته شد زمين تكان شديدي ميخورد، آن چنان تكان ميخورد كه زلزلهي خودش را به دست ميآورد، آنچه كه بايد زمين داشته باشد، آن حركتي كه آن تكاني كه زمين بايد داشته باشد، به دست ميآورد، چون از ميخها رها شده، اين معني «إِذَا زُلْزِلَتْ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا»،
Cزمين تمام چيزهاي سنگينش را بيرون مي اندازد
در يك چنين وقتي چه ميكند؟ «وَأَخْرَجَتْ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا»، هر چه سنگيني در آن باشد، هر سنگ سنگيني، هر انسان سنگيني، هر موجود سنگيني را از خودش بيرون مياندازد، يك وضع خاصّي پيدا ميكند، من هنوز نميخواهم دربارهي خصوصيّات قيامت چيزي عرض كنم، آنچه كه ميخواهم عرض ميكنم در ارتباط با اين سورهي مباركه است، «وَأَخْرَجَتْ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا»،
Cامام عليه السلامزمين را آرام مي نمايد
اينجا "انسان كامل"، امام و حجّت كرهي زمين، ميآيد ميگويد: «چه شده است تو را؟ «مَا لَهَا»،چهات هست؟ براي چه؟» دستي دارد به زمين ميزند زمين آرام ميگيرد، اعجاز پروردگار، ارادهاي الهي، زمين را با همان حال حفظ ميكند.
Cزمين به سخن ميآيد
«يَوْمَئِذٍ»، زمين به سخن ميآيد، اين اتمهاي زمين، صداهاي امروز شما و گذشتهها را، اعمال شما و گذشتهها را همه را ضبط كرده، عين ضبط صوت، الان ما فكر ميكنيم اين دَر و ديوار صداي ما را نميشنوند، اين ها چه ارتباطي دارند با شنيدن و ضبط كردن، وقتي ضبط صوت را جلويتان ميگذاريد ميبينيد يك تشكيلاتِ آهني هست، يك چيزي هم آنجا ميچرخد، كسي كه از حقيقت اطلاع نداشته باشد ميگويد: اين چي هست؟ ولي وقتي كه نوار بر ميگردد، صدايش را باز ميكنند ميبينيد حتّي صداي نفسِ شما را ضبط كرده، حتّي تُن صداي شما را ضبط كرده، جرأت نميكنيد بگوييد: اين صداي من نيست، چون با اين كه از مصنوعِ دست بشر است، خداي با عظمت، اين آسمان و زمين را آن طور قرار داده كه حتّي دانشمندان در يك مجلّهأي ديدم كه ميخواستند صداي اميرالمؤمنين، ائمّهي اطهار را در مسجد كوفه و يا در مسجد مدينه از همين اتمهايي كه از زمين هست، در آنجا هست از همينها صداي آن بزرگان را بيرون بياورند،
cاينترنت و ساير پيشرفتهاي انجام گرفته و در دست اقدام گواه كوچكي بر مدعاي قرآن است
شماها شايد نتوانيد، شايد هم علم به جايي برسد كه بتوانيد، چون در گذشتهها دويست سال قبل هيچ وقت فكر نميكرديم كه يك روزي يك وسيلهاي پيدا بشود مثل اينترنت كه آن طرف دنيا شما صحبت ميكنيد، اين طرف ميگيرند، همه از حال هم مطّلعند، همه همديگر را ميشناسند، هنوز در ايران خيلي مسألهي سايت و اينترنت پيشرفت نكرده در بعضي از ممالك، در يكي از ممالك دنيا به من خبر ميدادند، تلفني يك كسي از دوستانمان كه در اينجا بود، ميگفت: مثل اين كه تلفن در همهي خانهها هست، آنجا مسألهي اينترنت و سايت و امثال اين ها حل شده و در كنار ما هست، حالا دربارهي همين سايت خودمان من يك مطلبي ديروز براي من بعضي از دوستان گفتند كه من تعجّب كردم، ايشان ميگفت: در ماه شصتهزار نفر به سايت شما مراجعه كرده اند، صورتش را آورده بود، خيلي عجيب است، يك ماه شصت هزار نفر در، حالا اين كمترين باصطلاح مسأله است، شايد سايتهايي باشد، بيشتر، هزارها برابر بيشتر، همه با هم، دور هم هستند، مثل گذشته نيست كه ما اگر خواستيم يك كاري بكنيم مخفي بتوانيم توي خانه آن كار را انجام بدهيم، يك قدري پيشرفتش بيشتر بشود شايد به جايي برسد كه ما حتّي توي خانهي خلوت خودمان نتوانيم حرف بزنيم و حرفمان را منتقل كنند به همه جا، اين كرهي زمين را خداي اين جوري قرار داده،
cاتم هاي زمين صداي مردم را ضبط كرده است
تمام اتمهايش صداي شما را ضبط كرده، بدون اشتباه، بدون هيچ مسألهاي، اين كار را ميكند اينجا خداي تعالي اشاره كرده، «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ»، در آن روز، «تُحَدِّثُ»،يعني زمين بيان ميكند، حديث ميكند، اخباري كه تويش بوده، حضرت آدم چه كرد؟ حضرت نوح چه كرد؟ خيليها را ما نميشناسيم اين ها چه كردند، پيغمبراسلام چه كرد، همهي اين ها سخناني كه در او ضبط شده، ضبط را خدا باز ميكند، «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا»،خوب اين اخبار را كي اين ضبط را باز ميكند؟
cچگونه زمين اخبار ساكنينش را ضبط كرده است
«بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا»، تحقيقاً پروردگار تو اي پيغمبر! به اين زمين وحي كرده، ما وحي را يك اشتباهي داريم در وحي؛ وحي يك مقداري آن چيزهايي هست كه در وجود ما هست، در وجودِ حيوانات هست، دليلش آياتِ قرآن است، خداي تعالي دربارهي نحل ميفرمايد كه ما به نحل وحي كرديم، يعني در فطرتش گذاشتيم، در وجودش گذاشتيم، با او ارتباط برقرار كرديم كه چه كار كند؟ «أَنْ اتَّخِذِي مِنْ الْجِبَالِ بُيُوتًا»([4])، اين كه از كوه ها و از كوهستان خانه براي خودت درست كن، از درخت ها خانه براي خودت درست كن و از تو بايد عسلي بيرون بيايد كه "شفا" براي مردم باشد، ببينيد وحي شده به او، به همه چيز وحي ميشود، خدا همه چيز را تحت نظر دارد، خدا همه چيز را در احاطهي خودش دارد، اينجا باز ميكند روز قيامت، اين ضبط صوتي كه در عالَم بوده، شما ميبينيد آن شب، نصف شب يك حرفي زديد اين را باز كردند دارد برايتان ميگويد، تصويرتان را هم ميگويد، نشان ميدهد، صداي شما است، صدايِ آهستهي شما است، صدايِ بلند شما است، گناهاني كه كردهايد، مسائلي كه در دنيا داشتهايد كه خيال ميكنيد هيچ كس نفهميده، به خدا هم كه زياد اعتقادي نداريم، به ائمّهي اطهار هم كه اعتقادي نداريم،
#اگر انسان حقايق عالم هستي را درك كند به درجاتي از عصمت دست مي يابد
والاّ خدا دارد ميبينيد، ائمّهي اطهار دارند ميبينند، شما ميگوييد: چطور ميشود؟ خدا ميگويد: دو تا مَلِك من برايتان قرار دادم، «مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ»، لفظي از زبانتان بيرون نميآيد از كلامتان، «إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ»([5])،دو تا ملك اين ها را ضبط ميكند، اين ها را باور كنيم آقايان! اين ها را چون باور نداريم هر كاري كه دلمان ميخواهد ميكنيم، باور كنيم، از يك بچّه خجالت ميكشيم كه گناه بكنيم، از دو تا مَلك، نميگويم خدا، نميگويم پيغمبراكرم، ببينيد در آيات قرآن خدايتعالي ميفرمايد: «وَقُلْ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»([6])،هر كاري ميخواهيد بكنيد مانعي ندارد بكنيد، ولي خدا ميبيند، پيغمبر ميبيند، ائمّهي اطهار ميبينند، دو تا ملك همراهتان هست ميبينند، آدم اين قدر در يك چارچوبه سختي قرار گرفته اگر ايمان داشته باشد، اگر معتقد باشد، اگر بفهمد كه انسانيّت يعني چه؟ اگر بفهمد كه چرا آمده توي دنيا و در چه موقعيتي است نميتواند كاري بر خلاف انجام بدهد، يك معصومي ميشود، «بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا،
Cمردم براي ديدن اعمالشان از قبر خارج مي شوند
يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا»،مردم دستهدسته از توي قبرها ميآيند بيرون، در سورهي ياسين خداي تعالي از قول اين ها ميگويد كه امروز چه روزي است؟ چه خبر است؟ أي واي بر ما! اين چيزي است كه انبياء به ما گفتند و ما باور نكرديم، هر كاري خواستيم كرديم، در قرآن، اين ها آيات قرآن است، در قرآن خدا بيان كرده، چطور انسان ميتواند گناه بكند و حال اين كه خدا دارد ميبيند، پيغمبر دارد ميبيند، چهارده معصوم عليهمالسلامدارند ميبينند. يك كسي از من ميپرسيد كه من يك كسالتي دارم و غالباً كسالتهايم را به حضرت زهرا ارجاع ميدهم، خودم مراجعه ميكنم، يك كسالتي دارم حالا كسالتش چي بود بماند، من رويم نميشود به حضرت زهرا چيزي بگويم، گفتم: حضرت زهرا خودش ميبيند، تو توي دلت همان قدر، توي دل به زبان نميخواهد بياوري، بعضي ها اين جور توجّه دارند، من يك مطلبي را مربوط به آيتاللّه كوهستاني در كتاب پرواز روح نوشتهام، خدا ميداند هر وقت يادم ميآيد از آن توجّه اين مرد بزرگ به ائمّهي اطهار يك بحث ما داشتيم، من يك طرف بحث بودم، ايشان يك طرف، طبعاً بحثمان طوري بود كه ايشان ميخواست مثلاً يكي بگويد: بعضي از فرزندان حضرت زهرا اين ها ممكن است كه مورد لطف حضرت زهرا واقع نشوند و من ميگفتم: ميشوند، يك دفعه ديدم مثل اين كه رنگش بپرد، آقايان! خدا هست به خدا قسم، به چي بگويم؟ ائمّه دارند ميبينند ما را، رنگش پريد، گفت: حالا ميترسم بيبي، يك طرفي را اشاره كرد، بيبي از من ناراحت بشود من دارم اين بحث را، چرا من را توي بحث انداختي؟ بيبي ميترسم ناراحت بشود كه من اين جوري دارم مثل اين كه حضرت زهرا را داشت ميديد، شما اگر آن حالتِ آن مرد را ميديديد ميگفتيد: حتماً ايشان حضرت زهرا را ميديده، يك همچين حالتي ما بايد داشته باشيم، «يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ»،در آن روز، مردم ميآيند بيرون براي اين كه اعمالشان را ببينند، تو چه كردي؟ خودت نگاه كن،
cنشان ندادن فيلمهاي دنيايي در روز قيامت فقط يك راه دارد و آنهم "بندگي" است
انسان گاهي يك فيلم هايي مربوط به بيست سال، سي سال قبل ميبيند، نگاه ميكند ميگويد: عجب قيافهاي من داشتم، عجب وضعي داشتم، اين كار سبكي را من انجام دادم؟ در حال مثلاً بازي كردن، كوچكتر بودي مشغول خاكبازي بوديد، يكي آمده فيلمتان را گرفته، حالا يك مثلاً آيتاللّهي شديد، يك دكتر شديد، يك مهندسي، شخصيّتتان بالا رفته، ميگوييد: اين فيلم را نشان نده، اين ها دوستان من اينجا نبينند كه من در آن موقع خاكبازي كردم، روز قيامت ميخواهيد فيلمهايتان را نشان ندهند؟ يك راه دارد و آن اين است كه «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ»([7])،با خدا سازش كنيد،
cدقت فوق العاده ثبت اخبار از سوي خداي تعالي
به خود خدا قسم، چون بعضي وقت ها بهترين استدلالها براي مثل شماها همان قسم خوردن است كه اين ها هست، حقيقت دارد، باور كنيد، فيلمي از شما نشان ميدهند، از قلبت هم فيلم ميگيرند، از چشمت هم فيلم گرفتند، هر چه فيلم دقيق و قوي باشد، وقتي كه شما دارند از شما فيلم ميگيرند نهايت ميتوانند يك نگاه كنند، بگويند، يا مثلاً نشان بدهند كه شما داشتيد به يك زن نامحرمي نگاه ميكرديد، حالا اين زن روي شهوت نگاه ميكرديد، روي غيرشهوت نگاه ميكرديد، هر جوري نگاه ميكرديد بالاخره توي فيلم نشان ميدهند، امّا آن فيلمبرداري پروردگار، شما داريد نگاه ميكنيد از باطنت هم فيلم ميگيرد كه اين دارد روي شهوت نگاه ميكند، از باطنت فيلم ميگيرد كه تو داري به قصد بعضي از مسائل جنسي اين كار را ميكني، از حالاتتان فيلم ميگيرند، از روحيّاتتان فيلم ميگيرند و همه را نشان ميدهد اين صريح قرآن است كه خداي تعالي «لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ»،بيرونت ميآورد تا اين كه ببينيد اعمالتان را، نشانتان بدهد اعمالتتان را،
Cبه وزن ذره اي از خوبي يا بدي در روز قيامت حسابرسي مي شود
خوب همين جا تمام شد، خيلي خوب ديديم، نه، «وَمَن يَعْمَلْ»،كسي كه عمل بكند به وزن ذرّهاي، ذرّه وزني ندارد ها! به وزن ذرّهاي، عمل خوبي داشته باشد، خيلي مهم است، ميبينيد، الان شايد نبينيد ولي آنجا ميبينيد، «وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه»،اگر به اندازهي ذرّهاي كار خوب كرده باشيد ميبينيد، اگر به اندازهي ذرّهاي كار بد كرده باشيد خواهيد ديد،
Cبه فشار دنيا راضي شدن به مراتب بهتر از فشار قيامت است
گاهي بعضي از مسائل پيش ميآيد ممكن است انسان فشار را ببيند من به دوستان ميگويم خوبيش اين است كه دنيا دوامي ندارد، يك وقتي آخر، يك وقت ديگري هم هست، يك قيامتي هست، يك روز جزايي هست،
Cدر قيامت همه كس از همه جاي عالَم بايد بر روي زمين جمع شوند
حالا ما بحثمان انشاءاللّه از امروز دربارهي قيامت و روز قيامت است، روز قيامت را خداي تعالي اسامي مختلفي در قرآن برايش بيان كرده، يكي از اسامي همين امروز تلاوت شد كه «يَوْمَ الْجَمْعِ»([8])، روزي كه همه جمع ميشوند، هر كس در آسمان چهارم باشد بايد بيايد، هر كس در عالم بيهوشي باشد بايد بيايد، هر كس در عالَم عذاب باشد بايد بيايد، يك وضع خاصّي دارد كرهي زمين تمامش توي هم كوبيده شده يك زمينِ شني نرمي ولي بيآب و بسيار صاف، خداي تعالي قرار داده، اين ها از آيات قرآن كاملاً استفاده ميشود، خورشيد نورش را از دست داده ولي حرارتش را دارد، زمين خودش خيلي داغ است، چون الان كه زمين يك خردهاي ابر ميشود و هوا و بادي ميآيد اين مسايل مال درياها است و اين آب هايي است كه در توي كرهي زمين هست امّا فرض كنيد آبش خشك شود، «وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ»([9])، تمام درياها خشك ميشود، كوه ها خُرد ميشود ميريزد چون زمين در حركت خودش مثل باصطلاح گردونه دارد ميگردد خودش دايرهوار و سنگها و سنگهاي ريزه اين گوداليها ميريزد همه بايد بيايند، همه، حتّي پيغمبران،
cانبياء در صحنه قيامت تا تعيين تكليف تمام امتشان مي مانند
دو دسته هستند از خوبان كه توي اين قيامت ميمانند، تا آخر هم بايد بمانند، يكي پيغمبران، پيغمبر مسئوليت دارد نسبت به امّتش، امّتش گرو اعمالشان هستند بايد اين ها را به آنها برسد، اوّل كسي كه در روز قيامت از او سؤال ميشود كه «هَلْ بَلَّغْتَ؟»از انبياء، حضرت نوح است، حضرت نوح از او خداي تعالي ميپرسد كه تو تبليغ رسالت بالاخره بعد از همهي اين حرفها و به تعبير ما بعد از نهصد و پنجاه سال كاري كردي؟ ميگويد: «دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا»([10])، شب و روز داشتم تبليغ ميكردم، نصف شب ميرفتم دَرِ خانههايشان كه بياييد و از اين كارهايتان دست بكشيد، با خدا آشتي كنيد، به قدري حالات انبياء را اگر بخوانيد به قدري دلتان ميسوزد، خدا ميگويد: «يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون»([11])،چقدر حسرت خدا، خدا ميگويد: «يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ»،پيغمبري نيامد براي اين ها مگر اين كه اين ها او را مسخرهاش كردند، نصف شب پا شدي آمدي در خانهي ما كه بياييد ايمان به خدا پيدا كنيد؟
نصف شب ميآيي موسيقيات را بلند ميكني مردم محل را ناراحت ميكني در اين كار فرقي نميكند چه اشعار مذهبي بگذاريد و مردم را اذيّت كنيد، چه موسيقي بزنيد، چه كار، هر كاري ميخواهيد، مردمآزاري بد است، در همسايهي ديوار به ديوار شما شايد يك مريضِ اعصابي باشد ديوانه بشود با اين كار شما، ايّام عاشورا، ايّام ماه رمضان در ضمن كارهاي خوبي كه ميكنيد مبادا يك همچين گناهاني بكنيد، افرادي، حضرت نوح ميگويد كه بله من تبليغ كردم نصف و شب، «لَيْلًا وَنَهَارًا»،اگر قرآن نميگفت من نميگفتم منتها رعايت همهي جهاتش را ميكرده، نصف شب با خودش فكر ميكرده حضرت نوح كه اگر بروم سرش خلوت است، مشغلهأي ندارد، يك دَرِي ميزنم آهسته اگر بيدار بودند كه ميآيند، اگر بيدار هم نبودند ديگر تكرار نميكنم، ميآمد صاحبخانه ميآمد برو پيرمرد، تو هم حالا ديگر وقت گير آوردي، «إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون»،بالاخره يك هشت و ده نفري يك چند نفري با او هماهنگ شدند، اصلاً ميگفتند: اين ها ديوانهاند، انبياء را، اكثر انبياء را گفتند: ديوانه است، «إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»([12])، وقتي به پيغمبر كه عقل كلّ است بگويند: «إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»، با نون تأكيد بگويند: اين ديوانه است ديگر به بقيّه معلوم است، حضرت نوح ميگويد: خدايا! تبليغ كردم، شاهدي داري؟ بله، روز قيامت سخت مي گيرند "يومالجمع"است، "يومالدين"است، روز جزا است، دربارهي هر يكي از اين اسماء شايد انشاءاللّه وقتي باشد صحبت كنم، كي هست شاهدت؟ پيغمبر اسلام، شما باشيد، ما باشيم، ميگوييم پيغمبراسلام شايد هشتهزار سال بعد آمده، تو حالا او را شاهد گرفتي؟ پيغمبراكرم احاطهي بر ماسوي اللّه از روزي كه خدا كرهي زمين را خلق كرده تا همين الان و از حالا هم تا بعدها، حضرت نوح ميداند.
حضرت نوح ميگويد: پيغمبراسلام، برو بگو بيايد شهادت بدهد يا برو به او بگو ببين قبول ميكند شهادتت را يا نه؟ شهادتش را يا نه؟ ميشكافد، صحراي محشر، از همين كرهي زمين آنچه كه از زمان حضرت آدم مُردند و آنچه كه بعدها ميميرند و آنچه كه زمان ظهور تا وقتي كه قيامت برپا ميشود اين ها همه ميخواهند بايستند در روي كرهي زمين، آنچنان فشارند كه چه عرض كنم؟ همه چسبيده به هم، ايستاده اند، منتظرند همه، ايشان جمعيّت را ميشكافد ميرساند خودش را به پيغمبراكرم، يا رسولاللّه! دستم به دامنت، حضرت ميفرمايد كه جعفر و حمزه، دو شاهد عادل برويد براي ايشان شهادت بدهيد و در روايت دارد كه در روز قيامت 124000 پيغمبر را اين دو بزرگوار از ورطهي قيامت نجات ميدهند([13])، حالا اين ها كه نميتوانند تنها بروند توي بهشت، بايد امّتشان را با خودشان ببرند، «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»([14])، روز قيامت از خصوصيّاتش اين است كه هر كسي را با پيشوايش ميخوانند، تو پيشوايت كه بوده؟ حضرت نوح، تو پيشوايت كِه بوده؟ حضرت عيسي، حضرت عيسي بايد باشد در قيامت تا امّتش را جمعآوري بكند، ترتيب كارشان را بدهد، هر كدامشان قابل شفاعتند شفاعتشان بكند، هر كدام قابل شفاعت نيستند مطرودشان بكند و پيغمبراكرم هم در قيامت باقي ميماند و ائمّهي اطهار عليهم الصلوة و السلامهستند و انشاءاللّه ما و شما هم زير سايهي پيغمبراكرم و ائمّهي اطهار باشيم.
cافرادي كه در دنيا تزكيه نفس نكرده اند در قيامت بمدت پنجاه هزار سال شايد بمانند تا تزكيه شوند
دستهي دوّمي كه در قيامت باقي ميمانند كه در گذشته هم عرض كردم افرادي هستند كه تزكيهي نفس نكردند، از واجبات اوليّهي است آقايان! كه انسان نفسش را از رذايل پاك كند، اينهايي كه تزكيهي نفس نكردند خوب روز قيامت شيعه هستند، محبّند، حتّي معصيت نكردند، امّا تزكيهي نفس هم نكردند روز قيامت ميگويند: آقا! با اين حالت نميتواني بروي به بهشت برو آن گوشه، يك گوشهاي به او نشان ميدهند برو آن گوشه بنشين تزكيهي نفس كن، خودت را پاك كن، شماها نميدانم زميني به خارج از كشور رفتيد يا نه؟ اگر گذرنامهي انسان يك مشكلي داشته باشد سر مرز، ميگويند: آقا تا اين مشكلش را حل نكني حق عبور نداري، حالا من چطور مشكلش حل كنم؟ تو ويزا نداري مثلاً، تو مدّت گذرنامهات اصلاً گذشته، مجبور است انسان از مرز بازرگان برگردد تهران، كارهايش را درست كند يا خيلي به او محبّت كنند همان جا يك تشكيلاتي دارند كه آنجا اين مسأله را حلّش ميكنند ولي طول ميكشد، تا ارتباط برقرار كنند به تهران، شما را آنها بشناسند، بعد برگرديد، اين حرفها را من نمونههايش را ديدم، اين مدّتي طول ميكشد، خوب چه كار كنيم؟ پنجاه هزار سال خدا برايتان وقت قائل شده، پنجاه هزار سال خيلي وقتِ زيادي است ها! پنجاه هزار سال ميتوانيد در آنجا خودتان را بسازيد، چون با اين روحيّات و با اين مسائل مختلفي كه من واقعاً متأسفم حتّي براي اهل تزكيهي نفس، كه اسماً، ماها اكثراً اسماً اهل تزكيهي نفس هستيم متأسفم، آخر يك صفت رذيله در يك نفر ممكن است باشد اين را هر كارش ميكنيم، هر چه زور خودش ميزند، ما زور ميزنيم چون جدّي نگرفتند نميتوانند خودشان را از اين صفت رذيله نجات بدهند، اينجا كه همهي وسايل تزكيهي نفس هست در قيامت نيست، با عذاب شده بايد تزكيه بشوي، با فشار شده بايد تزكيه بشود، تزكيه نفس بايد بكند، محال است كه يك نفر بدون تزكيهي نفس و با داشتن يك صفتِ كوچك رذيله اين را راهش بدهند توي بهشت، حتّي اگر توي بهشت هم برود بيرونش ميكنند، حضرت آدم شما فكر نكنيد تزكيهي نفس نكرده بود، پاك بود، پيغمبر بود، «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ»([15])، خدا اصلاً انتخابش كرده، برگزيدهاش، توي بهشت هم گذاشته او را، حضرت آدم چه مشكلي داشت؟ چه مشكلي داشت؟ ديديد ديگر توي قرآن خدا مكرّر قضيّهاش را نقل كرده مشكل حضرت آدم اين بود كه يك خردهاي نفسش فعّال بوده، نه نفس خودش، حتي نفس همسرش فعّال بود او كمك شد براي اين كه نفس ايشان هم يك خرده فعّاليّت خيلي كم ضرري داشته باشد، شما پاي يك سفرهاي نشستهايد همهي غذاها هم در اختيارتان هست يك وقت ميبينيد دلتان ميخواهد يك چند تا برنج از آن رفيق پهلويتان همچين مخفي برداريد، يك كار كوچكي است، مهم نيست خوب بردار، امّا به تو گفتند: دست نزن، شما برداشتي آقا آسمان كه به زمين نيامده كه من چند تا برنج از اين رفيقم برداشتم، خوب يك ديس آقا برنج بياوريد يك باصطلاح كفگير برنج برايش بريزيد، ميگويند نه آن روحيّهات خراب است، تو بدرد اين مجلس نميخوري. آفتابه دزد هم دزد است، آني هم كه بانك را ميزند دزد است، دزدي، صفتِ دزدي بد است، به شغلش و كارش، منتها آن آفتابهدزد، دزدِ بيعرضه است، آن بانكزن دزد باعرضه و شجاع است، بالاخره اينطوري، حضرت آدم رفت يك چند تا دانه گندم ببيند چه مزّه ميدهد چون حضرت حوّا فرموده بود كه اين خوب است، خوشمزه است، حالا گندم مزّهي خوبي هم مخصوصاً خامش ندارد، هيچي نبود، ببينيد چه اندازه دقيق است، اطاعت خدا چقدر مهم است، شما فكر نكنيد كه حالا چي ميشد؟ كاشكي خدا، أي كاش! اصلاً مطالبه نميكرد، حرفش را نميزد، نه، بندهي مطيع خدا ميخواهد بشود، اين اگر به او چيزي نميگفتند حضرت آدم بعد آدم نميشد، اگر حضرت آدم توي بهشت اين كار را كرد ميگفتند خوب حالا اين دفعه بخشيديم تو را، دفعهي ديگر كار بزرگتري ميكرد، لذا دويست سال گريه كرد، دويست سال گريه كرد، اشك ريخت، صفات رذيله را از خودش دور كرد، با خدا سازش كرد، با خدا رابطهاش را برقرار كرد كه وقتي از دنيا رفت باز هم همان آدم قبلي، همان انسان قبلي، همان شخصيّتِ والاي قبلي شد و رفت به عالَم قيامت. «انشاءاللّه» اميدواريم ما همهمان دقيق باشيم، بندهي خدا باشيم، اطاعت پروردگار را بكنيم و از خودمان هيچ سليقهاي اظهار نكنيم و راه خدا را در پيش بگيريم و موفّق بشويم و انشاءاللّه دربارهي اين سورهي مباركه و آنچه مربوط به قيامت است كه خيلي بحث دارد، خيلي حرف دارد، انشاءاللّه چند هفتهاي دربارهاش صحبت ميكنم و اميدواريم آنچه كه مربوط به مبدأ و معاد است شما خوب ياد بگيريد و اعتقاد صحيحتان انشاءاللّه همينها باشد.
4- فضائل فاطمه زهرا سلام الله عليها
ايّام ديگر كمكم تعلّق دارد به فاطمهي اطهر سلام اللّه عليها، مظلومهي عالم، فاطمهاي كه اگر بگوييم خانمها افتخار كنند كه آن حضرت از آنها و از نوع آنها بوده و مردها افتخار ميكنند كه پيغمبراكرم و ائمّهي اطهار از آنها بودند خدا ميداند نميخواهم يك حرفي بزنم كه يك طرف جريان يك مقداري مسأله پيدا كند ولي اين افتخار مساوي است با آن افتخار، هر كه از اين حرف من ميفهميد و احساس ميكنيد نوش جانتان، فاطمهي زهرا كوثر است، سرچشمه علم و حكمت است، علي بن ابيطالب بود، فاطمهي زهرا هم بود، پيغمبر ميتوانست هر دو دست را ببوسد امّا دست فاطمهي زهرا را ميبوسيد، فاطمهي زهرا بود، علي بن ابيطالب هم بود با همهي اهتمامي كه پيغمبر داشت كه علي را معرّفي كند به خلافت خودش، فضائل علي بن ابيطالب را بيان كند امّا اسم فاطمهي زهرا را كوثر گذاشت، خيركثير گذاشت، «فِدَاهَا اَبُوهَا» گفت، «فِدَاهَا اَبُوهَا»([16])،دنيا لياقت اين كه فاطمهي زهرا بيشتر از هيجده سال در اين دنيا بماند نداشت،
Cذكر مصيبت فاطمه زهرا سلام الله عليها
«ومجمعي حطب علي البيت الذي لم يجتمع لولا شمل الديني
الداخل علي البتول ببيتها والمسقطين لها عزجنيني».
يا فاطمةالزهراءامروز ما را به عنوان فرزندان خودت، به عنوان دوستانت، به عنوان كسي كه تو را با تمام وجود دوست دارد از كوثرت، از علم و حكمتت به ما قطرهاي بچشان.
5- دعاي ختم مجلس
نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحبالزمان يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا الرحمن و الرحيم، يا مقلّب القلوب، يا قاضيالحاجات يا ربّاه يا سيّداه
عجل لوليّك الفرج
عجل لمولانا الفرج
عجّل لسيدنا الفرج،
خدايا! قلب فاطمهي زهرا را با فرج امام زمان خشنود بفرما،
پروردگارا! به آبروي خاندان عصمت و طهارت قسمت ميدهيم اين جمع را و همهي دوستان ما را و همهي كساني كه در راه تزكيهي نفس قدم بر ميدارند به آبروي فاطمهي زهرا از ياران خوب امام زمان قرار بده،
همهي ما را از بندگان خالص خودمان قرارمان بده،
پروردگارا! به آبروي خاندان عصمت و طهارت در روز قيامت ما را از كنار پيغمبر و ائمّهي اطهار و فاطمهي زهرا دور نفرما، خدايا! به آبروي خاندان عصمت ايمان كامل به ما مرحمت بفرما،
عقل كامل به ما مرحمت بفرما،
خدايا! ما را از صراط مستقيم يك لحظه دور نفرما،
پروردگارا! مريضهاي اسلام، مريض منظور، مريضهي منظوره الساعه! لباس عافيت بپوشان،
امواتمان را غريق رحمت بفرما،
شهداءمان با شهداي كربلا محشور بفرما،
عاقبت ختم بخير بفرما.
و عجل الوليك الفرج .
[1]سوره مباركه زلزله
[2]نبأ/6
[3]نبأ/7
[4]نحل/68
[5]ق/18
[6]توبه/105
[7]تغابن/12
[8]«000تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ»شورى/7«يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ000»تغابن/9
[9]تكوير/6
[10]نوح/5
[11]يس/30
[12]قلم/51
[13]«إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ وَ جَمَعَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْخَلَائِقَ كَانَ نُوحٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ أَوَّلَ مَنْ يُدْعَى بِهِ فَيُقَالُ لَهُ هَلْ بَلَّغْتَ فَيَقُولُ نَعَمْ فَيُقَالُ لَهُ مَنْ يَشْهَدُ لَكَ فَيَقُولُ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ ص قَالَ فَيَخْرُجُ نُوحٌ ع فَيَتَخَطَّى النَّاسَ حَتَّى يَجِيءَ إِلَى مُحَمَّدٍ ص وَ هُوَ عَلَى كَثِيبِ الْمِسْكِ وَ مَعَهُ عَلِيٌّ ع وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُول نُوحٌ لِمُحَمَّدٍ ص يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَأَلَنِي هَلْ بَلَّغْتَ فَقُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ مَنْ يَشْهَدُ لَكَ فَقُلْتُ مُحَمَّدٌ ص فَيَقُولُ يَا جَعْفَرُ يَا حَمْزَةُ اذْهَبَا وَ اشْهَدَا لَهُ أَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَجَعْفَرٌ وَ حَمْزَةُ هُمَا الشَّاهِدَانِ لِلْأَنْبِيَاءِ ع بِمَا بَلَّغُوا فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَعَلِيٌّ ع أَيْنَ هُوَ فَقَالَ هُوَ أَعْظَمُ مَنْزِلَةً مِنْ ذَلِكَ»كافي:8/267، بحار:7/282، تأويل الآيات: 681
[14]إسراء/ 71
[15]آل عمران/33
[16]امالي صدوق:234، بحار: 43/20
جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید
۲۸ ربيع الاول ۱۴۲۴ قمری – ۹ خرداد ۱۳۸۲ شمسی – جلسه بیست و سوم اعتقادات
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایت
@ متن سخنراني 28 ربيع الاول 1424 مصادف با 9 خرداد 1382 30 مي 2003
1- خطبه
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِ اللهِ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.
2- تغيير ساعت جلسه
تابستان است و مشكلاتي براي آمدن من در روزهاي جمعه وجود دارد و شايد بعضي از دوستان هم با پيشنهادي كه الان ميدهم تمايل بيشتري داشته باشند و آن اين است كه انشاءاللّه از هفتههاي آينده اين جلسه در عصر دوشنبه از ساعت هفت تا هشت مثل گذشتههايي كه داشتيم انشاءاللّه برگزار ميشود و مقيّديم كه ساعت هفت تا هشت باشد براي اينكه مشهد تقريباً ساعت هشت اذان ميگويند و اينجا هم نيم ساعتي تا اذان براي اينكه دوستان وضو بگيرند، كارهايشان را انجام بدهند مناسب است،
3- مكاشفاتتان را براي ديگران نقل نكنيد
اين تذكّر را خواستم عرض كنم و يك تقاضايي از دوستان دارم كه اين تقاضا بسيار از نظر من اهمّيّت دارد و آن اين است كه طبعاً هر كسي مكاشفاتي دارد، خوابهاي خوبي دارد، شايد الهاماتي داشته باشد چون مكّرر از من شنيدهايد كه عرض كردهام كه اگر اينها باشد، براي رسيدن به مقصد مثل كسي است كه در يك وسيلهي مثلاً ماشين يا هواپيماي عمومي نشسته باشد و در راه باشد، در بين راه از او براي تشويقش، پذيرايي ميكنند، مثلاً توي هواپيما ميآيند به انسان اوّل شكلاتي ميدهند يا غذايي ميدهند يا بالاخره يك كارهايي كه اين در راهش، در رفتنش و در رسيدن به مقصدش تشويق شود، اين به همين اندازه بيشتر در راه شما مؤثّر نيست و لذا خود من شايد الان ده سال باشد كه با شماها در ارتباط با تزكيهي نفس حرف ميزنم و ميبينيد سخني از مكاشفات، از خوابها، از كرامات و امثال اينها حتّي از ديگران نميزنم و شما هم اين مطالب را به كسي لااقل نگوييد، فقط براي تشويق خودتان اگر هست، باشد چون بسيار كوتاهفكري است، مثلاً اگر توي هواپيما نشسته باشيد به سوي مشهد ميرويد يك مهماندار آمد به شما يك شكلات داد، اگر اين شكلات را برداشتيد به همه نشان داديد كه به من شكلات دادند همه به شما ميخندند، همه ميگويند اين چه آدمي است شكلاتنديده كه براي گرفتن يك شكلات اين جور احساساتي شده. راه پُرعظمت رسيدن به مقصد، به لقاء پروردگار، به كمالات روحي، يك خواب هر چه خوب باشد، يك مكاشفه هر چه بالا باشد و حتّي اگر شما معرفتِ امام را نداشته باشيد و به محضرِ امام مشرّف شويد هر چه باشد در راه پُرعظمت رسيدن به خدا، در راه پُرعظمت رسيدن به معرفتِ امام و آخرت و خداي تعالي بسيار كوچك، البتّه اگر كسي به محضر حضرت بقيةالله برسد، با آن معرفتي كه بايد داشته باشد، هيچ كوچك نيست، اين حقيقت است، اين مقصد است، امّا اگر نه مثل ماها همين قدر ملاقات ظاهر و بدن آن حضرت را كرديم و نميدانستيم امام يعني چه؟ معرفتِ امام يعني چه؟ اين را نميدانستيم از امام عصر ارواحنافداهبالاتر پيغمبراكرم بوده كه هر روز شايد اكثر روزها ابوسفيان و منافقين چشمشان به جمالِ پيغمبر ميافتاد امّا چون معرفت نداشتند علاوه بر آنكه فايدهاي براي آنها نداشت، «وَلا يَزِيدُ الظّالِمِينَ إِلّا خَسارا»([1])،مانند قرآن بودند، «رُبَّ تَالِ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ يَلْعَنُهُ»([2])،چه بسا تلاوتكنندگان قرآن هستند كه در همان وقت تلاوت قرآن لعنتشان ميكند! بنابراين تقاضايي كه از دوستان دارم، اگر يك وقتي در راه رسيدن به كمالات چيزي به شما عنايت كردند، البتّه عنايت پروردگار هر چه باشد پُرارزش است، امّا شوقزده نشويد به طوري كه دست از راه بكشيد و (من با اينكه موبايلم را خاموش كردم، آقايان ديدند، باز هم نميدانم كي هست كه اطّلاع از وضع كارهاي ما ندارد؟ شما هم گاهي حق داريد، آقاي نعمتي، دو تا شاهد عادل ديدند كه من موبايلم را خاموش كردم، همين شيطان است.) بله، بهرحال شوقزده نشويد، شوقزده هم اگر هستيد در دل باشد، تشويق به راه بشويد، يك وقتي انشاءاللّه به كوري چشم دشمنان با همين عرايضي كه به ياري پروردگار از قرآن و احاديث خدمتتان عرض ميكنم از همين مطالب «انشاءاللّه» به جايي ميرسيد كه به لقاء پروردگار ميرسيد، «انشاءاللّه» امام زمانتان را آنچنان كه سلمان پيغمبر را ميشناخت ميشناسيد، اميدوارم تمام صفات رذيلهتان كه همهي مردم با آن درگير هستند، كلّ جهانِ بشريّت امروز گرفتار صفات رذيله هستند، شما نجات پيدا كنيد و قرآن و روايات فقط و فقط مدرك كار ما است و به هيچ وجه نه اتّكايي به مكاشفات داريم، نه اتّكايي به معنويّات آنچناني كه حال و بزم، حتّي يك حالِ بسيار خوبي اگر پيدا كرديد در يك مجلسي، حال است ميآيد و بعد هم ميرود، بعضي از متصوفّه مقيّدند كه به دوستانشان حال بدهند، در يك مجلسي حالي به آنها ميدهند، آنها يك گريهاي از شوق ميكنند، يا مثلاً يك خوشحالي دارند و بعد ميآيند بيرون، اوّلين گناهي را كه ميكنند همهي آن حالات از بين ميرود، ديديد، شايد براي شماها هم اتّفاق افتاده باشد، امّا هدف ما، به ياري پروردگار و شايد همهي شماها به اين معنا رسيده باشيد و من ميدانم اگر بخواهم آمار بگيرم، اگر بخواهم بپرسم، سؤال كنم، همهتان ميگوييد هدف فهم است، درك است، علم است، معرفت است، فهميدن آياتِ شريفهي قرآن است، ميبينيد در اوّل مجلس آياتي از قرآن خوانده ميشود، ترجمه ميشود، يك هفته اين ديگر همهتان توي جريان هستيد، يك هفته سي آيه را مكرّر ميخوانيد، مكرّر افرادي به من گفتهاند كه ما قرآن خواندن را بلد نبوديم با تكرار يك هفته و ترجمهاش هم قرآن خواندن را بلد شديم، هم ترجمه قرآن را تا حدّي فهميديم، اين اوّل برنامه است و تمام آنچه كه من صحبت ميكنم، دهها شايد صدها نوار گرفته ميشود و پخش ميشود، من هدفم خدايم شاهد است و خدا نيامرزد آنهايي را كه ميخواهند «صدّ عن سبيلالله» بكنند و نسبتهاي بدي به ما و شما ميدهند، ما هدفمان قرآن است، كتاب خدا است، فهميدن كتاب خدا است و روايات معصومين كه از لابلاي اينها مطالبي در بياوريم، شما وقتش را خودتان نداريد، همين عرايضي كه روزهاي جمعه ميشود، اگر شما هر كدامتان، حتّي بعضي از اهلِ علم، غير از دوستاني كه با من بزرگ شدهاند و خوب هر چه ما گاهي هم داريم از اينها داريم، خدا حفظ كند بعضي از اين دوستان واقعاً تعجّب ميكنم، ميبينم چيزهايي كه من بلد نيستم اينها بلدند، من زياد سوادي ندارم، زياد ادّعايي ندارم، حالا سنّم بيشتر است اين دوستان به ما احترامي ميگذارند والاّ هدف، قرآن است، اگر شما فرد فردتان بخواهيد همين مطالبي يك ساعتي كه من در جلسه عرض ميكنم بخواهيد در طول هفته پيدا كنيد از آيات و روايات، شايد برايتان تمام وقتتان را بگيرد، شما برويد سر كارتان، با خيال راحت زندگي كنيد، اين زحمت را ما يا كشيدهايم يا ميكشيم و در اختيار شما ميگذاريم و همهتان ميدانيد نه توقّعي از شما دارم، نه سهم امامتان را ميخواهم، نه سهم ساداتتان را ميخواهم، نه دنبال اين هستم كه شما به عنوان مريد عقب سر من بياييد، حتّي خدا ميداند الان اعلام ميكنم، قلباً راضي نيستم اگر سيّد نبودم كه اصلاً نميگذاشتم، راضي نيستم دست من را ببوسيد، اظهار محبّت كنيد، اصلاً، همهتان هم ميدانيد اين را، پس با اينكه مكاشفاتتان را بيان كنيد سوژه به دست دشمنان ندهيد كه به اين اندازه پست با افكار من بعضي روبرو ميشوند كه فلاني با گفتن مكاشفه و خواب مردم را جمع كرده، فلاني با ادّعاي اينكه من شما را به امام زمان ميرسانم شما را جمع كرده، من يك دفعه به شما گفتهام من شما را به امام زمان ميرسانم؟ چقدر بعضيها بيحيايند، اقلاً توي جلسات ما بيايند ببينند چه مسائلي مطرح ميشود، من قدم به قدم از معرفت خدا تا معرفتِ پيغمبر و امام و قرآن شروع كردهام، آمدهام و حالا وارد مسائل آخرت ميشويم كه بعضيها متأسفانه، من به يكي از اينها گفتم: «تو فيلسوف بزرگي هستي»، گفت: چطور؟ خوشش آمد، گفتم: «به خاطر اينكه هيچ يك از فلاسفه يقين نكردهاند كه قيامتي نيست،» هيچ كدام، احتمال ميدهند و تو يقين كردي، آخر فردا ميميرد انسان، سؤال ميكنند، «إِنَّ السَّمْعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْئُولاً»([3])،چشم، گوش، دل، زبان چون دروغ ميگويد آنجا هم ميخواهد در مقابل پروردگار دروغ بگويد، لسان را نگفتند، اينها همه از آنها سؤال ميشود، من نميخواستم اين حرفها را بزنم ولي يك تقاضا دارم كه سوژه دست افرادي كه اين طوري هستند ندهيد و مكاشفاتي يا داريد يا نداريد، نداريد مهمّ نيست باز هم به مقصد ميرسيد، توي هواپيما اگر يك شكلاتي به يكي ندادند بالاخره به مشهد ميرساند او را، و اگر هم داريد خوشحال باشيد كه شما را مهماندارها كه ملائكه هستند كه خدا در قرآن ميفرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ المَلائِكَةُ»([4])،ملائكه نازل ميشوند، بعد خلاصه بعد از چند جمله ميفرمايند: «نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيا»([5])،ما كمكتان هستيم، سرپرستيتان را ميكنيم، مواظبتتان هستيم، مثل مهماندار توي هواپيما به شما شكلات ميدهيم تا به مقصد برسيد، اينها را نگوييد، نبايد هم بگوييد، نه اينكه براي اين جهت كه حالا اين حرفها را ميزنند، دشمنان اين حرفها را ميزنند، نگوييد، نه، نبايد هم بگوييد، (آقا تلفن ما امروز رواني شده، همان جا خاموشش كنيد،) دقّت كرديد، حالا ديگر، خوب، پس بنابراين اين را از شما تقاضا ميكنم. مسألهاي كه مربوط به بحثهاي هفتهي گذشته بود،
4- تا زمان ظهور حضرت ولي عصر ارواحنافداهشيطان فعال است
من يك تجربهاي دارم، شيطان اين را بدانيد شيطان عجيب دخالت دارد، من شيطان را به شما معرّفي نكردم خوب، شيطان ميرود يك عدّهاي را ميبيند، وسوسه ميكند: بنويسيد، بگوييد، فلاني را از كار بيندازيد، خوب، يا مثلاً همين تلفن، همين، خدا ميداند ما هم آن دفعه، هم اين دفعه، تلفن را بستم، قفلش كردم، شيطان وارد ميشود كه ما نتوانيم حرفهايمان را بزنيم، ولي اين حرفها هست، اينها هست، تا وقتي كه توي دنيا هستيد، شيطان هم هست مگر «انشاءاللّه» زمانِ ظهور را درك كنيد كه آن وقتِ معلوم برسد و اين خبيث را از كار بركنارش كنند، انبياء را ميرفته وسوسه ميكرده، موانع ايجاد ميكرده، حضرت موسي يك سيلي به آن طرف زد كه دست از اين شيعهي خودش، يعني از يك نفر از بنياسرائيل دست بكشد آن فرعوني، «فَقَضى»([6])،اين مُرد، خوب با يك سيلي كسي نميميرد، حضرت موسي را آواره كرد، «إِنَّ المَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ»،ملأ يعني بزرگان قوم، اطرافيان فرعون، اينها با هم توطئه ميكنند تو را بكُشند، «فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النّاصِحِينَ»([7])از شهر بيرون برو، حضرت موسي فرار كرد رفت به مدين، اگر چه همهي كارها به نفع او تمام شد اين را بدانيد كه اگر شيطان هر كاري بكند و شما دامن خدا را قرص گرفته باشيد و شما خودتان را به ائمّهي اطهار متصّل كرده باشيد، هر كاري بشود آخرش ميبينيد بهتر شد، بيشتر به نفعت شد، حضرت موسي رفت، فرار كرد، «خائِفاً يَتَرَقَّبُ»([8])،هم ميترسيد، هم اطرافش را نگاه ميكرد كه كسي دنبالش نكند، رسيد به مدين، آنجا شعيب او را زير بال گرفت، تربيتش كرد، استاد اوّلش شعيب بوده، هشت سال او را نگهداري كرد، بعد گوسفند به او داد، بعد از همه مهمّتر دخترش را به او داد و با او دخترش ازدواج كرد و بعد هم آمد عليه فرعون، اگر آن روز ميخواست با فرعون در بيفتد نميشد، خدا در كوه طور به او دو معجزه عنايت كرد، لياقت پيدا كرده بوده كه دو معجزه به او بدهد، يكي عصايش اژدها بشود، يكي دستش وقتي كه بيرون ميآورد همه جا را روشن ميكرد، اينها را به او داد بعد فرستادش پيش فرعون، يك وقت فكر نكنيد كه شيطان آمده، چرا، پس معلوم است كه شيطان با ما رفيق است كه زياد پيش ما ميآيد، نخير، به رفقاهايش خيلي كار ندارد، رفقا را، رفقا هم، كمكش هم ميكنند، شما دستِ يك جوان را گرفتيد در روز جمعه برديد، مثلاً فرض كنيد يك جاهايي كه پُر از معصيت است، ديگر شيطان چهكار ميخواهد بكند، تو رفيقشي و كمكش هستي و اينها000، امّا اگر يك جواني دست شما را گرفت به دعاي ندبه برد، به مجالس پُرمعنويّت برد، اينجا ميآيد توي راه، ولش كن، يك روز جمعه است اقلاً برو بخواب، ما يك مقداري روي همين خوابِ آقايان در روزهاي جمعه فكر كردم كه مثل اينكه بعضيها خوب بچهها هستند ديگر، شب جمعه بيدار ميخواهند بنشينند، تلويزيون نگاه كنند، بعد خدمت شما عرض شود كه فيلم نگاه كنند، فردا هم كه تعطيلند ميخوابند، آن وقت شما اين وسط بخواهيد صبح زود پا شويد بياييد بيرون، سر شب كه از خواب افتاديد، صبح هم كه نخوابيد، بعد آقا يك آدم كسل، بيحالي ميشود، بهر حال حالا بگذاريم از اين مسائل متفرعِ متفرق
5- به سوي خداي عزيز و محبوبمان حركت كنيم
و انشاءاللّه اگر شيطان بگذارد و اگر دستِ ما از دامن پروردگارمان كوتاه نشود به ياري پروردگار اين دوره مباحثِ اعتقادي را تمام كنيم و بعد «انشاءاللّه» با شما بر يك اساسِ صحيحتري روبرو باشيم و به سوي خداي عزيزمان، محبوبمان، آن موجودي كه هر لحظه، خدا خودش بهتر ميداند هر لحظه به فكر است، هر لحظه به ياد ما است، ما اصلاً از خدا فراموش ميكنيم ولو براي يك لحظاتي ولي او، «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلا نَوْمٌ»([9])،نه خواب دارد، نه چُرت ميزند، نه غافل ميشود، يعني لحظه به لحظه، يك لحظه اگر غفلت كند شما از بين ميرويد، لحظه به لحظه دارد خلق ميكند، خلقت ميكند، محبّت ميكند، با شما با كمال محبّت روبرو ميشود، به خدا قسم اگر به بعضي از جرثومههاي خبيث شما روبرو بشويد، ميگوييد: خدا چرا تو صبر اين قدر داري؟ يك كارهايي ميكنند كه انسان اصلاً واقعاً توي دلش، حالا به زبان نياورد خيلي آدم خوبي باشد توي دلش ميگويد: «چقدر خدا صبر دارد» شما برويد كربلا ببينيد حضرت امام حسين را، روز عاشورا واقعاً، «عَجَبَتْ مِنْ صَبْرِكَ مَلائِكَةُ السَّمَاوَاتِ»([10])،حسين عليه الصلوة و السلامخودش مظهر پروردگار است، مظهر صفات پروردگار است، «عَجَبَتْ»،تمام ملائكهي آسمان با اينكه آنها غضب و شهوت ندارند در عين حال تعجّب ميكنند، آخر مگر ميشود؟! واقعاً من الان نميتوانم توضيح بدهم، مگر ميشود! امام با آن عظمت و شمر با اين پستي، اين بيايد جسارت كند به حضرت سيّدالشهداء، واقعاً آدم بُهتش ميزند،
Cبيهوش شدن افراد در تصادفات يا در بعد از دنيا بخاطر محبت خداي تعالي به مردم است
خدا مهربان است، اين خداي مهربان در هفتهي گذشته عرض كردم كه وقتي انسان يك تصادفي ميكند قبل از آن كه درد را احساس كند انسان را بيهوش ميكند، بيهوش ميشود، ميگويد: ديگر نفهميدم چه شد توي بيمارستان كه بهوش آمدهام و به من آمپولهاي تخديركننده زدند، آنجا فهميدم كه من تصادف كردم، اينها محبّتهاي خدا است، اينها كساني هستند كه از آن لحظه برگشتهاند به دنيا و قضايا را براي ما نقل ميكنند، آنهايي كه از اين دنيا ميروند تا مُردند بيهوش، اگر بهوش باشند، آن صفات رذيلهي خودشان را ببيند، آن غُل و زنجيرهايي كه خودشان به دست خودشان به زمين كوبيدهاند با ميخهاي بزرگ كه نميتوانند تكان بخورند، آنها را مشاهده بكنند و از آن طرف ملكوت عالَم را هم مشاهده بكنند مگر ميتوانند طاقت بياورند، ولي چون صفات رذيله داري، اعتقاداتت خوب است، حالا نقداً بيهوش باش تا آيات همين امروز كه همه را، «يَوْمَ الجَمْعِ»([11])روزي كه همه جمع ميشوند، همه باشند، همه را خداي تعالي يكجا حسابشان را برسد، يكجا با آنها روبرو بشود، ديگر مشكلاتي نداشته باشد، اگر چه طول ميكشد پنجاه هزار سال شايد اين كار به طول بكشد ولي لااقل شيعيان با يك برخورد و يك تصميم تزكيهي نفس و يك ارادهي الهي هم شايد پشت سرش باشد صفات رذيله را كنار بگذاريد برويد وارد بهشت بشويد.
6- اولياء خدا در بعد از دنيا
دستهي اوّل عرض كردم اولياء خدا هستند، دربارهي دستهي اوّل امروز عرايضي عرض ميكنم، وقتم كم شد، انشاءاللّه در هفتههاي آينده دربارهي آنهايي كه باصطلاحِ ما، ديگران، البتّه آن يك دستهي آخر چون ارتباطي با شماها ندارد شايد زياد دربارهاش بحث نكنم، در كتابِ عالم عجيب ارواح دربارهي جهنّم من زياد حرف نزدم، همين اندازه كه در آيات است، چون واقعاً جهنّم بد جايي است!
Cاولياء خدا بلافاصله پس از مرگ داراي بدن برزخي ميشوند
دربارهي اولياي خدا عرض كردم در احاديث هست، در روايات هست، به مجرّد اينكه روح از بدنشان خارج ميشود فوراً خداي تعالي يك بدني مانند همين بدن يعني شما اگر او را ببيند با اين هيچ فرقي با هم نميگذاريد، خدا عنايت ميكند
cنحوهي انتقال اولياء خدا به آسمان چهارم
و با سرعتي كه شايد خود انسان متوجّه نشود چون اين را بدانيد «طيّالارض» بر خلاف جريانات طبيعي است، شما با جريانات طبيعي اگر بخواهيد انتقال تخت سليمان را از شش ماه راه به يك چشم برهم زدن به كنار سليمان برسانيد محال ميگويند، حتّي فلاسفه آن را محال ميدانند، ميگويند آصف بن برخيا آن را معدوم كرد اين را اينجا ايجاد كرد، چون اين كار آسانتر است تا اينكه بگوييم همان را آورد، معدوم كردن او و از بين رفتن او، آسانتر است و ايجاد همان تخت با همان خصوصيّات در مقابلِ سليمان آسانتر است از اين كه اين تخت را از آنجا بردارند بياورند و حال اينكه خداي تعالي در قرآن ميفرمايد، شايد اگر در قرآن نبود ما هم همين جور فكر ميكرديم كه «مَن يَأْتِينِي بِعَرْشِها»([12])،كي هست همان عرش را، همان تخت را بياورد؟ بعد هم كه آورد همان را آورد، اين صريح قرآن است. حالا چطور شد؟ نميدانيم، كسي كه طيّالارض ميكند از او بپرسند چطور شد كه تو از مكّه (يك جرياني هست) يك لحظه سرت به سجده بود روي پشت بام خانهي آن وهابي، يك دفعه صداي بچّهات را در خانهي خودت در يزد شنيدي؟ ميگويد من نفهميدم، اگر ميفهميدم كه وقتي كه بچّهام صدايش از توي خانه بلند شد من تعجّب نميكردم، خود آن كسي كه طيّالارض ميكند نميفهمد چي شد، قدرت پروردگار، ارادهي الهي است و ارادهي الهي را هيچ كس نميفهمد، به همين طيّالارض اين بدن و اين روح از روايات استفاده نميشود كه روح وقتي كه قبض ميشود در دنيا وارد اين بدن ميشود يا ميبرند او را آسمان چهارم و آنجا وارد بدن جديدش ميكنند؟ ولي هر چه هست در يك لحظه انجام ميشود و انسان نميفهمد كه چه شد؟ ميبيند كه در يك بدني هست،
cخصوصيات بدن برزخي اولياء خدا
آينهاي باشد بدهند به شما، ميگوييد اين همان بدن قبلي است، منتها آن مريض بود اين مريض نيست، آن غدّهي سرطان توي صورت در آورده بود اين ندارد، آن فلج بود اين فلج نيست و با اين سرعت اين كار را خداي تعالي ميكند چرا؟
cاولين برخورد محبت آميز خداي تعالي با اوليائش در نخستين لحظهي پس از مرگ
به همان دليلي كه وقتي تصادف ميكني با آن سرعت تو را بيهوشت ميكند، نه داروي بيهوشي ميخواهي، نه مقدماتي ميخواهد، نه متخصّص بيهوشي ميخواهد، فوراً بيهوشت ميكند به همان ترتيب، نميخواهد تو سختي ببيني، نميخواهد تو ناراحتي بكشي، دوستت دارد و چون دوستت دارد، در يك لحظه اين كار انجام ميشود،
cبهشت آسمان چهارم و خصوصيات آن
انسان يك وقت ميبيند در يك جمعي است،
#خصوصيات افراد آن
در يك جمع بسيار باصفا، نه حسادتي هست، نه كينهاي هست، نه تفوقطلبي هست، نه حضرت آيةاللّه و جناب دكتر و جناب مهندسي كه باد به غبغبه بياندازد هست، حضرت امام حسين با همهي عظمتش كه وجهاللّه است، عيناللّه است، يداللّه است، خيال ميكني آمده بالاي سرت نشسته، علي بن ابيطالب خيال ميكني توي قبر آمده، بالاي سرت نشسته، همه هستند، اقوامي كه از دنيا رفتند هستند، ميريزند دور شما، شما خدا نكند، ها؟ دور كسي كه از دنيا رفته، نه خدا بكند، من الان يك دفعه توي ذهنم آمد كه چرا گفتم خدا نكند؟ همهي هدفمان آقايان، خداي من شاهد است واللّه الان قسم ميخورم جز اين نيّت چيز ديگري براي آمدن اينجا و صحبت كردن و اينها ندارم كه شما برسيد به آنجا، برسيد به آنجايي كه وقتي كه وارد آسمان چهارم شديد و خودتان نفهميديد چه شد، بعدها ميپرسيد اينجا كجا است؟ اقوام همه ميريزند، اولياء خدا همه ميريزند، روبوسي ميكنند، سلام ميگويند، دست ميدهند، با كمالِ محبّت در آغوش ميگيرند، خوب از كجا ميآيي؟ از اين دنيا، بله دنيا بودم من، رفقا چطورند؟ كي چطور است؟ چون يك جمعي از اولياي خدا آن قدر در آسمان چهارم و بهشتِ آسمانِ چهارم به آنها خوش ميگذرد كه به فكر دنيا ديگر نميافتند، به فكر دنيا نميافتند، فلاني چي بود؟ چطوري بود؟ خوب بود، سرحال، فلان دوستمان چطور بود؟ اينها در روايت است ها، من نه مكاشفهاي داشتم، نه مشاهدهاي، نه، هيچي، نه علم غيب بلد بودم، اينها توي روايت است، هر چه من ميگويم اين آقاي مسعودي شاهد است كه توي روايات دارد، چون ايشان فوراً ميرود رواياتش را پيدا ميكند، همه ميگويند با هم صحبت ميكنند، شما را در وسط ميگيرند، خوب آقاي فلان چطور بود؟ خوب بود، الحمدللّه،
#انتقال بعضي افراد به آسمان چهارم مدتها بعد از فوت انجام ميگيرد
فلاني؟ فلاني دو سال است مرده است، اِ، مرده است؟ بله، پس معلوم است اهل تزكيهي نفس نبوده، از اولياء خدا نبوده، اينجا نياوردند او را، شما ميگوييد: آسمان چهارم مگر يك قلّك است كه همه همديگر را ميبينند؟ آن قلّك نيست، بزرگ است، شايد صدها برابر بزرگتر از دنياي ما است و كرهي زمين ما است، امّا اينها روحشان قوي است، در يك لحظه ميتوانند تمام آسمان چهارم را دور بزنند، روح شما قوي است، اين روحي كه الان توي اين بدن قرار گرفته مثل كبوتري است كه توي قفسش كرده باشند، روح قوي است. فلاني نيامده اينجا، يا اهل عذاب بوده، يا اهل تزكيهي نفس نبوده، غصّه ميخورند برايش، حتّي دارد كه مينشيند دعا ميكنند، خدايا فلاني را نجات بده، و زيادي از آنهايي كه در حالتِ بيهوشي هستند به وسيلهي ديگران نجات پيدا ميكنند و ميروند در آسمان چهارم، با اولياي خدا هستند، حالا يا دعاي آنها مستجاب ميشود، يا فرزندان صالحي كه گذاشتند توي كرهي زمين اينها كار ميكنند و يا باقياتالصالحاتي دارند كه آنها خودش خود به خود ثوابهايشان را خداي تعالي به حساب آنها ميريزد و آنها را نجات ميدهد خيلي اين طوري هستند، اينها دعا ميكنند،
#همنشيني با اهل بيت عليهم السلامدر آسمان چهارم
يك دفعه ميبينند نورهايي از آن دور دارد به طرف اينها ميآيد، آن آقا كي هست؟ ميپرسيد شما، آن آقا كي هست؟ اين امام هادي است، آن آقاي آن طرف، پشت سر ايشان است كي هست؟ اين امام عسكري است، اين آقاي با اين عظمت كه دارد ميآيد و همه در مقابلش تعظيم ميكنند اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب است، ميشود ما پيغمبراكرم را ببينيم؟ بله، خانهات پهلوي خانهي پيغمبر است، پيغمبر اكرم با كمال تواضع تشريف ميآورند، «وَاخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ المُؤْمِنِينَ»([13])، اين توي دنياي تنها نيست، خفضجناح كن، تواضع كن براي مؤمنين، در مقابل مؤمنين، آنهايي كه از تو تبعيّت كردهاند، آقايان دو روز دنيا، صد سال توي اين دنيا، آدم تبعيّت از پيغمبر بكند و محبوب خدا بشود و به اينجا برسد ارزش ندارد؟!
#بهشت برزخي رابط بين بهشت خُلد و دنيا است
در بهشتِ آسمانِ چهارم كه بهشتِ برزخي به آن ميگوييم خيلي امتياز با دنياي ما دارد، خيلي امتياز، يك رابطي است بين بهشت خُلد و دنيا، يعني نه آن صد درصدي كه در بهشت خُلد هست اينجا هست نه اين هيچي كه در دنيا هست آنجا هست، آخر ما هيچي، بايد بگوييم،
#اقامت در بهشت برزخي شايد ميلياردها سال طول بكشد
از زمان ما تا وقتي كه «إِذا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ، وَإِذا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ»([14])و وقتي كه آبهاي درياها خشك بشود و تا وقتي كه كوهها تفتيده بشود و خُرد بشود و توي گودالهاي درياها بريزد ببينيد چقدر ممكن است هم از نظر علمي ميشود حدسش زد هم از نظر عادي، شايد ميليونها، ميلياردها سال طول بكشد، شما در اين ميلياردها سال توي آن بهشتيد، نه مثل بهشت خُلد آن اطمينان را داريد كه هميشه اينجا باشيد، بالاخره آخرش بايد بياييد روي كرهي زمين و برويد به بهشت خُلد، و نه مثل دنيا است كه هر لحظه انتظار مرگ انسان بكشد، ما هيچ خبر نداريم، فردا آقا كي ميتواند بگويد ما فردا حتماً هستيم، ولي در بهشت برزخ تا قيامت هستيد،
#بهشت برزخي آب و هواي بسيار لطيف و عالي دارد
آنجا هواي كثيف وجود ندارد، هيچ، هوا لطيف، نه ييلاق ميخواهد انسان، نه قشلاق، نه عرق ميريزد نه سرما ميخورد، هوا بسيار خوب، شما الان شايد نتوانيد تصوّرش را بكنيد كه با كدام يكي از اين هواهاي دنيا تطبيق ميكند، نه، نميتوانيد تصوّر كنيد، ولي در كمال لطافت، من در يك محلّي يك وقتي با يكي از دوستان بودم، گفتم: ببين آدم احساس نميكند اينجا هواي خوبي داشت كه هوا آدم را سرما بدهد يا عرق بكند انسان، حالا اين در مقابل آن باز هم صفر است، هوا بسيار خوب، آب، چون اين دو چيز خيلي مهم است در زندگي بشر، آب بسيار عالي، يعني چشمههايي هست كه اين آبها از آن چشمهها فوران دارد، كوچكترين املاحي توي اينها نيست، بدهند آزمايش املاح مضر اصلاً وجود ندارد توي آن و هر چه هست مفيد است، اين آب و هوا،
#درختان بهشت برزخي
درختهايي كه، «أُكُلُها دائِمٌ»([15])، يعني شما پاي يك درختي ميرويد، اينها قصّه من برايتان نميگويم، به خدا قسم حاضر نيستم حتّي به عنوان مَثل يك قصّهاي برايتان بگويم، اينها آيات قرآن است، اگر معتقد نباشيد كافريد، «أُكُلُها دائِمٌ»،زير درخت انسان ميرود، ميبيند اين درخت هم گلابي دارد، هم سيب دارد، هم زمستان، زمستان و تابستان كه نيست، دائماً ميوه دارد، ميوههاي رسيده، درختهايش اين طورند.
#در بهشت برزخي ملائكه خدمتگزاري ميكنند
دربارهي حور العين و غلمان كه نمونههايي در، نمونههايي از بهشت خُلد است من مناسب نميدانم چيزي عرض كنم الان، چون ميترسم، يكي كسي من با او دربارهي بهشتِ برزخ صحبت كرده بودم، زنش براي من ميگفت: اين شب تا صبح نشسته بود ميگفت: خدايا! من را ببر، شما چي گفتيد؟ اگر چه آن يقين را ما نداريم، شايد غفلت بعضي از روايات دارد كه غفلت هم گاهي براي انسان در اين دنيا نعمت است، شايد غفلت نگذارد ما آن جور فكر بكنيم، ولي اين طور است، حورالعين، غلمان، خدمتگزاران شما هستند از ملائكه،
#در بهشت برزخي اثري از بديها نيست و آنچه وجود دارد خوبي ميباشد
هر چه كه شما فكر كنيد در دنيا اذيّتتان ميكند در آنجا نيست، غصّه اينكه آن رئيس بانك حالا چك من را ميفرستد در خانه، ديگر نيست، اگر پول لازم باشد هر چه بخواهي اراده كني داري، غصّهي اينكه فلان كس چشمش را ديروز دوخته بود به باغ ما و يك عكس هم گرفت، حتماً ميرود برايم توطئه ميكند اين هم ديگر نيست، غصّه اينكه فلان اداري يا فلان فرض كنيد مسئول مقام بالا، اموالش تحت كنترل است، يك قِران اگر اضافه بشود حالا يك قِران تعبير مبالغهاي من است، اگر يك مختصر اضافه بشود آقا تو اين را از كجا آوردي؟ اينها نيست؛ در آنجا چشم خيانتكار وجود ندارد، مرض اصلاً وجود ندارد، آدم بداند مثلاً صد سال زنده است، حالا و هيچ وقت هم مريض نميشود و هميشه هم خوش است، چقدر خوشيد، آنجا انسان به هيچ وجه مريض نميشود، به هيچ وجه نميميرد، به هيچ وجه مشكلي از ناحيهي ديگران پيدا نميكند، همه انبياء هستند، همه شهداء هستند، همه صديقينند، همه صالحينند، تو هم از آنها هستي، هيچ وقت ديديد يك پيغمبر ديگر با يك پيغمبري دعوايش بشود كه آقا چرا جمعيّت پاي صحبتهاي تو بيشتر هستند از جمعيّت پاي صحبتهاي من، شده؟ حضرت نوح پيغمبر اولوالعزم بود، خيلي كه نوشتند هفتاد نفر، آن هم نهصد و پنجاه سال كار كرد، ولي حضرت يونس را بعد از آن جريان كه شنيديد، بعد از آن جريانِ ماهي خدا به صدها هزار، آخر آن وقتها صدهزار خيلي بوده، ايشان را برگرداند كه پاي منبرش بنشينند حرفهايش را گوش بدهند، هيچ هم حضرت يونس بگويد من اين جوري هستم، كه خيلي حرفهاي من گوش كردند، حضرت نوح هم بگويد: اي فلان فلان شده تو از كجا آمدي مگر بهتر از من صحبت ميكني؟ علمت بهتر از من است، دانشت بهتر از من است، فلاني كه درس نخوانده چرا حرفهايش را گوش ميدهند؛ اين حرفها ندارد، آنجا نيست، حضرت نوح هستند، پيغمبراكرم،
#امام زمان ارواحنا فداهبه آسمان چهارم سر ميزنند
امام زمانتان هم سر ميزنند، درست است ساكن كرهي زمين هستند ولي آنجا سر ميزنند، يك پايشان اين جا است، يك پايشان آنجا، با هم ارتباط دارند، آقا ميبيني آمدند، از توي دنيا آمدند،
#علت ماندن امام زمان ارواحنا فداهدر دنيا «اصلاح» است و الا ايشان زنداني دنيا نيستند
زنداني نيست حضرت وليعصر توي اين دنيا كه حق نداشته باشد از اينجا خارج بشود، تعبيراتي گاهي من خوشم نميآيد بعضي ميكنند «زنداني غريب ما»، نه آزاد، ولي، ولي به خاطر اينكه ما را يك روزي اصلاح كند، يك لحظهاش هم برايش به يك عنوان زندان است، اينها همه هستند، توي دنيايِ برتري جويي،
#دنياي محل برتريجويي است
دنيا اصلاً برتريجويي است، محل برتريجويي است، پدر ميگويد: چرا تو پسر احترامات من را حفظ نكردي؟ خوب اگر از قول خدا و پيغمبر بگويد اشكالي ندارد، پسر ميگويد: آقا ما ديگر حالا زماني هست كه حالا پدر و پسر هر دو بايد به هم متقابلاً يك احترام كنند به من چه؟ پدر بيشتر بايد مواظب فرزند باشد
$رعايت احترامات بين فرزندان و والدين
و حال اينكه خداي تعالي در قرآن بچّهها را هَول داده به طرف احترام پدرها، «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَلا تَنْهَرْهُما وَقُلْ لَهُما قَوْلاً كَرِيما»([16])، و به هيچ وجه به پدر چون پدر خودش احترام ميكند بچّهاش را، دوستش دارد، به پدر فشار نياورده كه بچّهات را احترام كن، مواظب بچّهات باش، هميشه قاعده يك شخص عاقل، خداي حكيم اين است كه اگر مردم به طرف يك چيزي سرازير شدند خودشان دارند ميروند اينها را ديگر هَولشان نميدهد، به طرف ماديّات، به طرف دنيا، به طرف اختراعات، به طرف اكتشافات، خدا و دين و ائمّه هُولشان ندادهاند، بلكه جلويشان را هم گرفتند، مثل ماشيني كه توي سرازيري است يكهُو اگر گاز بدهيد سقوط ميكند، بايد ترمزش كرد، امّا در مسائل معنوي خيلي روي افرادِ بشر فشار آوردند، به فرزندان خيلي فشار آورند كه پدر و مادر را احترام كنند، ولي به پدر و مادر چيزي نگفتند به خاطر اينكه خودش مواظب بچّهها هست، زيادي هم مواظب بچّه است.
#در آسمان چهارم ابدا برتريجويي وجود ندارد
آنجا در آسمان چهارم، پيغمبر توي اين دنياي برتريجويي وقتي كه دور هم نشسته بودند، يكي هم پيغمبر بود يك شخص تازهوارد كه ميآمد متوجّه نميشد كه پيغمبر كدام يكي از اينها هست. حالا يك خصوصيّتي داشته باشد، يك وضعِ خاصّي داشته باشد، نبود، در آسمان چهارم كه همه پيغمبرند، همه از اولياء خدا هستند، همه پاكند، همه تزكيهي نفس كردند، آنجا كه اصلاً شما را به اين آسانيها ممكن است پيغمبر را نشناسيد، همه دور هم هستند، همه با هم، همه مأنوس با هم، آقا يا رسولاللّه! ميشود ميخواهيم بياييم منزل شما، بفرماييد، يا عليبن ابيطالب ما نهار ميخواهيم بياييم آنجا، بفرماييد، ما از درخت شما ميخواهيم، ما يك چند تا از درختهاي شما، البّته بهتر نيست، همه يكي هستند، حالا ميخواهيم تبرّكاً از اينجا، بفرماييد، هيچ مانعي، هيچ چيزي نيست، من زياد اينها را توضيح نميدهم به خاطر اينكه در اين كتاب عالم عجيب ارواح چاپ اخيرش تمام فرقهايي كه بين دنيا و آسمان چهارم و بهشتِ آسمان چهارم هست آنجا نوشتم، اخيراً هم اين را پخش كرديم، هر كدامتان فرصت كرديد، يا در كتابخانه، يا در كتابخانهي دوستتان، يا خودتان انشاءاللّه مطالعه كنيد.
7- دنيا، بد يا خوب به سرعت ميگذرد
خوب، امروز وقتمان را يك قدري گرفتيم انشاءاللّه دوشنبه آينده، اگر كسي ضمناً اعتراضي دارد كه من نميفهمم بگويد ها، دوشنبه آينده نه، چون ما تازه صحبت كرديم با شما، دوشنبه بعد انشاءاللّه در همين جا فعلاً و بعد هم چون اينجا يك تعميراتي دارد بايد جايمان هم مثل هر سال جاي تابستانيمان قرار بدهيم اگر صاحبش راضي باشد، چون با ايشان من صحبت نكردم و انشاءاللّه آنجا باشد، حالا هفتهي بعد انشاءاللّه همينجا، هنوز آنجا سرد است، اميدواريم انشاءاللّه كه خداي تعالي به همهي ما توفيق بدهد، من اگر كه قبول كنيد و باور كنيد وقتي كه اين مسائل مربوط به عالَم برزخ را برايتان گفتم ديگر دقدقهي مريض شدن و مُردن و ناراحتيهاي دنيا را نداريد، هر چه هم طول بكشد زود ميگذرد، زود تمام ميشود، چهكار ميخواهيم بكنيم صد سال، الان، به يك نفر گفت كه فلاني مُرده، گفتند: خدا رحمتش كند، خيلي تسليت گفت، گفتند نود سال عمرش بود، يعني بيشتر از اين هم حق نداشت بماند، حالا نه نود سال، نه، صد سال، انشاءاللّه تكتك شما صد و بيست سال عمر ميكنيد، بخيل كه نيستيم، خدا هم كه خودش ميداند چهكار بكند، بنابراين انشاءاللّه بعد از صد و بيست سال زبانم لال، نميدانم چه، چه، چه، اگر رفتيد يك جاي خوبي «انشاءاللّه» برويد، يك جايي برويد كه
اي كه گفتي فَمَنْ يَمُتْ يَرَنِي
جان فداي كلام دلجويت
كاش روزي هزار مرتبه من مُردمي
تا بديدمي رويت
يك شخصي مريضِ سختي بود خيلي قبل، سختي بود، خيلي سخت، اين شب و روز هم گريه ميكرد، چون يقيني بود ميميرد، رفتم يك مقداري حدود يك ساعت از همين صحبتها برايش كردم، آن قدر خوشش آمد، آن قدر خوشحال شد و خانوادهاش ميگفت: تا موقعِ مرگش ميخنديد، و ميگفت من دارم ميروم، چرا اين جوري نباشيم؟
Cذكر مصيبت امام حسين عليه السلام
حضرت ابيعبداللّه الحسين در ميان گودي قتلگاه، رضاً برضائك، خوشحالم، خوشنودم به خوشنودي تو، تسليماً لامرك، لا معبود سواك، يا غياثالمستغثين، زينب كبري آمد در ميان گودي قتلگاه، بدنِ مباركِ حضرت سيّدالشهداءرا روي دست بلند كرد، گفت: خدايا! اين قرباني را از آلمحمّد قبول بفرما. «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا اَبَاعَبْدِاللّهِ وَ عَلَي الْاَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللّهِ اَبَدًا مِا بِقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَي الْحُسَينِ وَ عَلَي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَينِ وَ عَلَي اَوْلادِ الْحُسَينِ وَ عَلَي اَصْحَابِ الْحُسَينِ».
8- دعاي ختم مجلس
نسئلك اللّهم و ندعوك و باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا رحمن و يا رحيم، يا غياث المستغثين
عجّل لِوليك الفرج، عجّل لاِمامنا الفرج
خدايا! فرج مولاي ما، آقاي ما، امام زمان ما را برسان
خدايا! جمعه است روزِ مهماني حضرت بقيةاللّههست خدايا! به ما لطف آن حضرت، عدل و داد آن حضرت را براي ما مقدّر بفرما
دشمنان امام زمان را خدايا! منكوب بفرما
دوستان امام زمان را عزيز بفرما
پروردگارا! صفاتِ رذيله را از ما دور بفرما
امراض روحي را از ما دور بفرما
مريضهاي اسلام شفا مرحمت بفرما
مريض معلوم الساعه! لباس عافيت بپوشان
امواتمان غريق رحمت بفرما
شهداءمان، امام راحلمان غريق رحمت بفرما
اساتيدي كه از دنيا رفتند و به ما حقّ دارند خدايا! آنها را هم غريق رحمت بفرما
كساني كه به ما حقّي دارند خدايا! خودت جزاي آنها را عنايت بفرما
عاقبت امرمان ختم بخير بفرما، و عجل في فرج مولانا.
[1]اسراء/82
[2]بحار: 89/184، مستدرك سفينه البحار: 8/461 (كَمْ مِنْ قَارِئِ الْقُرآنِ وَ الْقُرْآنُ يَلْعَنُهُ)
[3]اسراء/36
[4]فصلت/30
[5]فصلت/31
[6]قصص/15
[7]قصص/20
[8]قصص/21
[9]بقره/255
[10]بحار: 98/239 و 322
[11]شوري/7
[12]نمل/38
[13]شعراء/215
[14]تكوير/1 و 2
[15]رعد/35
[16]اسراء/23
جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید
۷ ربیع الاول ۱۴۲۴ قمری – ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۲ شمسی – جلسه بیستم اعتقادات
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایت
@ متن سخنرانی ۷ ربیع الاول ۱۴۲۴ مصادف با ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۲ و ۹ می ۲۰۰۳
۱-خطبه
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاهُ وَالسَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آلِ اللهِ لَا سِیَّمَا عَلَی بَقِیَّهِ اللهِ رُوحِی وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الْآنِ اِلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّینِ.
۲-عبارت قرآنی آغازین(احزاب/۳۳ و مائده/۵۵)
«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»([1])
و قال اللّه تعالی:«إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»([2])
۳- آخرین مباحث معرفت امام علیه السلام
یکی از چیزهایی که در این بحثِ ولایت و امامت باید مورد توجّه واقع شود و همانطوری که در مکرّر از روزهای جمعه عرض کردم این بحثها مختصری از مباحث بسیار کلّی و عمیق و بلکه مشروحی است که در کتابهای بسیار مفصّل نقل شده و چون بنای اختصار است و من حتّی بیشتر از این میخواستم مختصرش کنم مطالب به نحو اختصار ذکر شده و دوستان در شهرهای مختلفی که میشنوند باز برای دوستان دیگرشان در وسط هفته توضیحاتی میدهند و لذا من خیلی زودتر از اینها میخواستم این مسألهی ولایتِ را تمامش کنم ولی هی در وسط هفته دوستان تذکّر میدهند که بعضی از مطالب مانده و حتّی آنهایی که خودشان شرح میدهند مباحث را برای دیگران آنها اصرار بیشتر دارند، یک بحثی که باقی ماند یا دو مطلبی که باقی مانده به نظر خودم یکی مربوط به آیهی تطهیر است و دیگر مربوط به همین آیهی، نفس خود آیه و شبهاتی که بعضی از معاندین به آیهی شریفه نمودهاند این دو چیز باقی مانده است ابتدا دربارهی آیهی تطهیر، همان آیهی «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»([3])، و یکی هم دربارهی همین خود آیهای که هفتهها است دربارهاش صحبت میکنیم و شبهاتی که به این آیهی شریفه وارد کردهاند،
۴- ارادهی پروردگار در تطهیر اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله
آیهی تطهیر همین آیهای است که معروف هم هست و اکثراً محفوظمان است که خدای تعالی میفرماید: جز این نیست، قطعاً همین طور است، یقیناً این گونه است که خدا اراده کرده،
Cفرق اراده با خواست پروردگار
یک بحث جزیی دربارهی ارادهی خدا ولو اینکه در قبل بحث کردهام ولی دربارهی ارتباط با این آیه، ارادهی خدا همان فعل خدا است، کار خدا است، گاهی خدای تعالی یک چیزی را میخواهد ولی اراده نکرده، یعنی آن کار را خودش انجام نداده، قدرتش را با خواستش توأم نکرده، این را میگویند «شاء»، خواست خدا، مثلاً خدا میخواهد همهی بشر اهل تقوا باشند، همه خوب باشند، امّا اراده نکرده، اگر اراده میکرد همه مجبور بودند خوب باشند، یعنی کار خدا بود دیگر خوب بودن آنها، ولی بعضی چیزها را اراده کرده، در این آیه خدای تعالی میفرماید: خدا اراده کرده است که پلیدیها را از شما اهلبیتِ پیغمبر ببرد و پاکتان کند،
Cارادهی خدای تعالی در تطهیر چهارده معصوم علیهم السلامبا عالِم کردن آنان به حقایق تمام عالَم هستی محقق گردیدهاست
این جا اراده، یک اراده است در گذشته انجام شده که اوّل وقتی که خدای تعالی ارواح معصومین علیهم الصلوه و السلام را خلق فرمود، همان جا رجس را و پلیدی را، ناپاکی را از آنها دفع کرد، خواست که این طوری باشد، اراده کرد که این طوری باشد، یعنی یک روحیّهای به چهارده معصوم علیهم الصلوه و السلامعنایت کرد که این کار خودبخود انجام میشود، اگر مثلاً فرض کنید یک کاسهی سمّی در مقابل انسان باشد و طبعاً ولیّ انسان حالا در مقابل یک بچّهای باشد، ولیّ او که پدرش است نمیخواهد این بچّهاش سم بخورد، ولی اگر نشست و توضیح داد که این سم چه اثرات بدی در انسان دارد، اگر توضیح داد، خوب که توضیح داد طوری که بچّه حاضر نیست حتّی سرانگشتش را توی آن سم بزند و بخورد این در واقع جلوگیری از خوردن سمّ را پدر انجام داده، که این را آگاهش کرده، بینایش کرده، روشنش کرده در نخوردن سم، اینجا میتواند بگوید که من او را وادار کردم که سم نخورد، من او را نگذاشتم که سم بخورد، درست است دستش را نگرفته که سم نخورد، اختیار را از او سلب نکرده، امّا یک جوری برایش سمّخوردن را و ضررهای سمّ را برایش توضیح داده که این خواهی نخواهی نمیخورد، بکشند هم نمیخورد، بهتر از آن وقتی که دستش را بگیرند و نگذارند بخورد از آنجا بهتر به این مسأله عمل میکند، خدای تعالی وقتی که پیغمبر اکرم و ائمّهی اطهار علیهم الصلوه و السلامو فاطمهی زهرا را خلق کرد روح مقدّسشان را آفرید، در همان اوّل آنها را طوری عارف به گناه و معصیت کرد که اینها اگر قطعه قطعهشان کنند از گناه دیگر استفاده نمیکنند و از گناه دور خودشان را نگه میدارند، لذا این جا کلمهی اراده درست است، شما نگویید که خدا خواسته ولی اراده نکرده، اختیار را داده دست خود ائمّهی اطهار، نه، جوری اینها را و معصیت را برایشان توضیح داده است که مثل این است که دستشان را گرفته بلکه سختتر از آن ، مثل این که است نگذاشته اینها سم بخورند، اینها معصیت بکنند، اینها آلوده بشوند، اینها صفات رذیله پیدا کنند، از کلمهی «اِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»([4])، اینجا درست است، باز تکرار میکنم و توضیح میدهم اختیار را از آنها سلب نکرده، خاندان عصمت علیهم الصلوه و السلامو ائمّهی اطهار و پیغمبر و فاطمهی زهرا اینها میتوانند گناه بکنند، بلکه از همهی مردم دیگر قدرتشان بر گناه بیشتر است، امّا یک جوری حقیقت گناه را میشناسند که اگر قطعه قطعهشان بکنند، مثل اینکه کردند، به پیغمبراکرم پیشنهاد دادند کفّار قریش که ما هر چه بخواهی در اختیارت میگذاریم، تو از این برنامهات دست بکش و معصیت بکن خدا را، پیغمبراکرم فرمود اگر خورشید را در یک دستم و ماه را در دست دیگرم بگذارید من کوچکترین تخلفی از فرمان پروردگارم نمیکنم، پس معنای «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» معنایش درست است در عین اینکه کاملاً اختیار دارند، در عین اینکه کاملاً میتوانند گناه بکنند در عین حال خدا اراده کرده آنها را نگه داشته، با همان معرّفی حقیقت اشیاء و شناخت آنها حقایق اشیاء را آنها را از ناپاکی و رجس دور نگه داشته و آنها را پاکشان کرده، بسیار عالی و خوب، این از چهارده معصوم،
Cاهل البیت یا آل البیت تمام ذریه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آلهاعم از معصوم و غیر معصوم میباشد
یک بحث مختصری است که شاید دوستان در کتاب انوارالزهراء مشاهده کرده باشند و من خیلی صریح وارد نشدم ولی در این درس میخواهم صریحتر وارد بشوم این است که اهلبیت، اهلالبیت اطلاق شده بر تمام فرزندان پیغمبر تا روز قیامت،«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ»در لغت اهلبیت بر تمام ذریّه است، در کتاب خمس، کتاب زکات و صدقات و در کتاب لغت و در باب صلوات بر پیغمبر و آل پیغمبر در تمام اینها روایات زیادی هست که اهلبیت اطلاق شده بر فرزندان پیغمبر تا روز قیامت، مثلاً، در کتاب خمس در آیهی شریفهی خمس روایات زیادی هست که وقتی میفرماید: «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى»، اینجا تفسیر این است که خمس یک ششمش مال خدا است، یک ششمش مال پیغمبر است، یک ششم مال امام است که حالا در زمان ما همهاش جمع میشود و میشود سهم امام، «وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ»([5])، مورد اتّفاق است که یتامی و مساکین و ابنالسبیل نه خدا است، نه پیغمبر، نه امام، مالِ غیر ائمّهی اطهار علیهم الصلوه و السلاماز فرزندان پیغمبر است، اینجا میفرماید: «یَتَامَی مِنْ اَهْلِالْبَیْتِ»([6])، مساکین از اهلالبیت و ابنالسبیل از اهلبیت، کلمهی اهلبیت را به سادات اطلاق کرده، این یک ، دوّم در زکات، وقتی که اسرای اهل بیت پیغمبر را در شام و کوفه میبردند علاوه بر اینکه در باب خمس، در باب خمس میفرماید که خمس مالِ اهلبیت پیغمبر است، یتامیاهلالبیت، مساکین اهلالبیت، یا مثلاً ابن سبیل اهلالبیت، علاوه بر این در زکات، در صدقات، میبینیم که اسراء، مثلاً حضرت زینب، حضرت سکینه، حضرت فاطمهی علیله یا صغیره، اینها وقتی که مردم کوفه به عنوان زکات به آنها چیزی میدادند حضرت زینب از دست آنها میگرفت و به مردم میفرمود که ما از اهلبیت پیغمبریم، صدقه بر ما حرام است، در باب زکات «اِنَّ الصَّدَقَهَ عَلَیْنَا مُحَرَّمَهٌ»([7]) و در روایات زیادی هست که بر اهلبیت پیغمبر صدقه حرام است و اهلبیت پیغمبر همانهایی هستند که زکات به آنها نمیشود داد، باز در کتاب لغت، اهل به معنای آل است و آل به معنای ذریّه است و اهلالبیت پیغمبر ذریّهی پیغمبرند،
Cزنهای پیغمبر صلی الله علیه و آلهاز اهل بیت نیستند
در باب اینکه آیا زنهای پیغمبر از اهلبیت هستند یا نیستند، امام صادق علیه الصلوه و السلاممیفرماید که اینها از اهلبیت نیستند و میزان و مصداق اهلبیت آنهایی هستند که نشود آنها را از بیت پیغمبر جدا کرد، چون زن با یک انکحت وارد بیت میشود و با یک کلمهی طلّقت هم از بیت خارج میشود، این را نمیگویندش اهلبیت، امّا آن کسی اهلبیت است که در تمام دوران عمرش به هیچ وجه نمیشود جدایش کرد، حالا بچّه هر چه هم ناخلف باشد باز بچّهاش است، نمیشود بگوییم این پدرش فلانی نیست، مادرش فلانی نیست، وصل است، با کلمهی طلقت صدهزار مرتبه هم یک پدری به فرزندش بگوید من تو را رهایت کردم، طلاقت دادم، طلاق به معنای رهایی است، رهایت کردم این بچّه رها نمیشود، وصل است، اینها را امام صادق استدلال میفرمایند که اهلبیت، عایشه نیست ولی فاطمهی زهرا سلام اللّه علیهاهست. با این میزان میبینیم که کلمهی اهلبیت بر اینها اطلاق میشوند و شیعه و سنّی هم معتقدند،
Cاهل البیت عدیل قرآن هستند
حتّی یک کسی از علمای اهلسنّت دربارهی آن روایت که: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ ثَقَلَینِ کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی»، در بعضی از روایات دارد اهلبیتی([۸])، در بعضی از روایات هم دارد سنّتی([۹])، همهاش هم درست است، سنّت پیغمبر، کلمات پیغمبر است، دستورات پیغمبر است که در خانهی خود پیغمبر پیدا میشود و در زبان اهلبیت پیغمبر پیدا میشود، «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ ثَقَلَینِ کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی»([10])، عترت هم شامل همهی فرزندان پیغمبر میشود و اهلبیتی هم شامل همه میشود، این عالم سنّی دربارهی اهلبیت پیغمبر حرف میزند، میگوید اهلبیت پیغمبر عدیل قرآنند، یعنی عدیل به معنای عِدل است، یعنی این طرفِ بار، یک فرض کنید اسبی هر چه گذاشته باشند آن طرفش هم باید همان مقدار چیزی بگذارند تا عِدل بشود، عدالت بوجود بیاید، کنار یکدیگر واقع بشوند، مساوی با هم باشند و از همین جهت میگویند که قرآن عِدل اهلبیت است و اهلبیت عِدل قرآن است، آن وقت حالا ایشان توضیح میدهد، توضیحش جالب است و ولو سنّی است ولی توضیحش خیلی جالب است، میگوید اهلبیت پیغمبر تمامشان مسلمان، غیرمسلمان، فاسق، متقّی، معصوم، غیر معصوم همهی اینها عِدل قرآن هستند، همانطوری که آیات محکم قرآن را باید به آن عمل کرد و به ظاهرش هم عمل کرد، معصومین از اهلبیت را باید به کارشان، به گفتارشان، به سکوتشان اقتدا کرد و عمل کرد و همانطوری که نمیشود روی کلمهی کافر یا شیطانِ قرآن دست بیوضو زد و باید حتّی کلمات این گونه قرآن را، ابولهبِ قرآن را، اگر مال قرآن باشد باید احترامش کرد، یعنی شما نمیتوانید دست بیوضو به ابولهبِ قرآن بزنند، دست بیوضو به شیطانِ قرآن بزنید، مثلا «إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَائِهِمْ»([11])، آنجا بگوییم شیطان است، ما وضو نداریم دستمان را روی کلمهی شیطانش میزنیم، نمیتوانیم، تمام قرآن را باید احترام کنیم، حتّی کلماتِ مثل شیطان و مثل کافر، مثل ابولهبِ قرآن را هم باید احترام کنید، ایشان میگوید سادات کافر، فاسق چون پیغمبراکرم فرمود که من از شما اجری نمیخواهم، «لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى»([12])، محبّت به ذویالقربی من را باید داشته باشید به خاطر من، شما دست روی شیطانِ قرآن بیوضو نمیزنید و احترام میکنید چرا؟ به خاطر اینکه این جزء قرآن است، چون این وابستهی به قرآن است، به خاطر قرآن این کار را نمیکنید والاّ این کلمهی شیطان را توی یک کتاب دیگر نوشته باشند شاید آبدهن هم روی آن بیاندازید، دقت کردید؟ و بنابراین تمامِ کلمات قرآن مورد احترام باید واقع بشود، باید توجّه به آن بشود و محکماتش مثل معصومیناند، مشابهاتش مثل غیر معصومین آنها هستند و بدهایشان مثل کلمهی کافر و شیطان و ابولهبِ قرآنند و این یک وضعی، یک برنامهی خوبی برای ما ممکن است باشد و بعد ایشان میگوید تمام قرآن مورد احترام و تمام اهلبیت پیغمبر هم مورد احترام، پس اهلبیت به تمام فرزندان پیغمبر تا روز قیامت اطلاق میشود،
Cارادهی خدای تعالی در تطهیر ذریهی غیر معصوم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آلهبا حرمت آتش جهنم بر آن محقق گردیدهاست
خوب اینجا میگوید که خدا اگر اراده کرده که اینها پاک باشند، چرا سادات پاک نیستند؟ چرا این قدر گول شیطان را میخورند، من یک نفر میگفت آدمکشیهایی از سادات هستند که آن قدر خون ریختند که چه عرض کنم، این جا یک جوابی را من در دعا، چند تا دعا داریم، اوّلا حضرت ابراهیم گفت: «وَاجْنُبْنِی وَبَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ»([13])، خدایا من و فرزندانم را از این که بُت بپرستیم حفظ کن، خوب این همه سیّد بُتپرست هست، هستند ها، من در هند دیدم که سیّد هم بود، سند سیادتش هم دستش بود، نسبنامه داشت ولی بُتپرست بود، این همهی سیّد فاسق، فاجر اینها هستند، اینها چی میشود با این دعای حضرت ابراهیم، با دعای حضرت زینالعابدین امام در صحیفهی سجّادیّهی دربارهی ذریّهاش دعا کرده و از شرّ شیطان از خدا خواسته که خدا اینها را از شرّ شیطان حفظ کند، این چه میشود؟ اگر اهلبیت پیغمبر همهی فرزندان پیغمبر باشند، خیلی هم علمای قبول ندارند میگویند فقط این چهارده معصوم منظورند، علمای اهلسنّت قبول دارند، میگویند همهی اهلبیت پیغمبر منظورند، این جا من توجیه دارم میکنم، نظر خاصّ خودم را عرض نمیکنم که منظور چی هست، و روایات هم تا حدّی هست که منظور ائمّهی اطهار علیهم الصلوه و السلامهستند ولی ظاهر قرآن غیر از آن تفسیری است که ائمّهی اطهار علیهم الصلوه و السلامفرمودند، ظاهر قرآن را همهی اهلبیت پیغمبر را شامل میشود، تمام فرزندنشان را، تمام ذریّهی فاطمهی زهرا را و علیبن ابیطالب را و توجیهای که ممکن است در اینجا انجام بشود این است که اگر شما یک فعالیّت زیادی کردید که مثلاً فرزند من را خراب کنید، معصیتکارش کنید، قاتلش کنید و این هم عمل کرد، امّا من یک زمینهسازی کردم که اگر یک چند روز رفته کافر شده، فاسق شده، فاجر شده بعد برگردد به صلاح و خوب بشود و خلاصهی همهی فعّالیتهای شیطان و شیاطین انسی و جنّی مال این است که یک نفر را جهنّمی کند اگر خدای تعالی، حالا، خدای تعالی به هیچ وسیلهای، به هیچ وجه اینها را به جهنّم نبرد، جز اینکه زحمت بیجهت شیطان کشیده، جز این که جامعه انسانی را خراب کرده، زحمت بیجا کشیده اگر خلفای عبّاسی، جعفر پسر امام هادی را رویش کار کردند، طرفدار خودشان کردند، با امام زمان درگیر شد و امام زمان یک مدّتی او را مطرودش کرد بعد فرمود ما جعفر را بخشیدیمش، همهی زحمات آنها بیخود هدر رفته و از شرّ شیطان هم حضرت جعفر را خدا حفظ کرده، خیلی، دعای حضرت سجّاد مستجاب میشود، این یک تحلیلی بود که در این ارتباط عرض کردم بیشتر از این هم بحثمان ایجاب نمیکند که درباره این خصوص اینجا عرض کنم
Cارادهی پروردگار در تطهیر اهل بیت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آلهاز طریق دفع و رفع پلیدی میباشد
و بنابراین خدا اراده کرده تمام اهلبیت پیغمبر را حالا یا به عنوان رفع، یا به عنوان دفع پاکشان کند، حالا رفع و دفع را هم برایتان عرض کنم، چون بعضیها ممکن است معنای رفع و دفع را نفهمند، رفع یعنی یک چیزی وارد میشود توی این اتاق، ما بیرونش میکنیم، دفع نمیگذاریم وارد این اتاق بشود، اگر یک سرپرست طبیبی حاذقی شماها داشته باشید، یک مشت امراض را از شما رفع میکند، یک مشت از امراض را از شما دفع میکند، دفع یعنی چه؟ یعنی یک جوری واکسنتان میزند که شما اصلاً مرض وبا نگیرید، نمیگیرید، شما کاملاً در این جهت راحتید، میدانید این مرض را شما نمیگیرید، واکسنهای مختلفی هستش که مثلاً سالک، یا سیاه زخم نمیدانم، چه چه، شما از همهی اینها مصونید، این معنای دفع است، نمیگذارید بیاید، جلویش را میگیرید، این هجوم میآورد، ولی در مخلوق همیشه این را در ذهنتان باشد که از پیغمبراکرم گرفته تا آن ادنی فرد مخلوق مورد هجوم بلاها است، مورد هجوم نواقص است، منتها در پیغمبراکرم و ائمّهی اطهار خدا دفع کرده از آنها، نگذاشته هیچ حادثهای، حادثهی معنوی بر آنها وارد بشود، و اراده کرده این مسأله را، ولی در بقیّه رفع میکند، یعنی مرض میآید، مریضش هم میکند، یک چند روزی هم میاندازد او را توی بستر ولی میآیند معالجهاش میکنند، میآیند جبران میکنند، و لذا اهلبیت پیغمبر علیهم السلاماینها یک عدّهشان که همان دوازده نفر و فاطمهی زهرا که میشود سیزده نفر و خود پیغمبراکرم چون اهلبیت پیغمبر میگوییم، خود پیغمبر هم جز همان بیت است، و جز همان خاندان است از اینها خدای تعالی تمام پلیدیها را دفع کرده، دفع یعنی چه؟ نگذاشته پلیدی، اراده کرده که بدی، پلیدی، این پلیدی که ما میگوییم اعم از نجاستهای معصیتی است و صفات رذیله است و نواقصی است که نباید آنها داشته باشند، اینها را از آنها دفع کرده، از بقیّه، اگر دفع نکرده باشد رفع میکند و اراده کرده که رفع کند، پس این کلمهی«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ»، خدا اراده کرده، یک وقت هست ارادهی رفعی است، یک وقت هست ارادهی دفعی است، یا دفع کرده از آنها پلیدی را ، یا رفع میکند و کلمهی یُرِیدُ، اراده خواهد کرد که دفع بکند یا رفع بکند پلیدی را، نجسی را از اهلبیت پیغمبر به خاطر پیغمبر، به خاطر عظمتِ پیغمبر، چون باز بعضیها ممکن است بگویند این نژادپرستی است، که یک عدّه نژادشان، نه! این نژادی است که باصطلاح با نژادهای دیگر هیچ فرقی ندارد فقط به خاطر احترام پیغمبر، به خاطر محبّتی که خدا به پیغمبراکرم دارد این عدّه را اراده کرده است که پلیدی را ازشان رفع کند و لذا در خصوص ائمّه پلیدی جهل است، گناه است، صفات رذیله است و خدمت شما عرض شود که نسیان و اشتباه است، در خصوص بقیّه همینها است منتها نه الان، بعدها چون بنای رفع است، خودشان با دست خودشان وارد کردند پلیدیها را در بدنشان ولی خدا رفع میکند و انشاءاللّه در بهشت با شیعیان علیبن ابیطالب فرزندان پیغمبر، از آنها همهی پلیدیها دور میشوند و خدا اراده میکند و اراده کرده که همهی پلیدیها را رفع کند، این دربارهی آیهی تطهیر،
۵- جواب به اشکالات آیهی ولایت
امّا دربارهی خود آیهی «إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ »([14])، چند تا شبهه و اشکال در این جا شده که این شبهات را بعضیهایش یادم هست، بعضیهایش هم را یک وقتی نوشتم اگر، حالا آنهایی که یادم هست عرض میکنم
Cمعنای «ولی» را خوب درک کنیم
که «إِنَّمَا یُرِیدُ الله»، بعضی گفتهاند که «إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللَّه»،ولیّ شما خدا است، دربارهی ولیّ اگر یادتان باشد من معنایی کردم که به این اشکالات هیچ برخورد نمیکند، ولیّ به معنای دوستِ، دوست، کسی که محبّت دارد با فرماندهی، یک وقت هست من شما را دوست دارم امّا فرماندهی شما نیستم، محبّ شما هستم، یک وقت هست شما را دوست دارم، شما را دوست ندارم امّا فرماندهی شما هستم، هر دواش ممکن است امّا اگر این دو تا با هم توأم شد من چون شما را دوست دارم فرمان به تومیدهم، مصلحتتان را در نظر میگیرم این میشود ولیّ، پس بنابراین ولیّ شما خدا است، ببینید خدا به هیچ وجه فرمانی که به مصلحت خودش فقط باشد و مصلحت ما را منظور نکرده باشد ندارد، هیچ وقت، پس ولیّ خدا است، ولیّ شما پیغمبر است، آن هم که «وَمَا یَنْطِقُ عَنْ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى »([15])، باز مثل خدا است، مَثل خدا است، «وَالَّذِینَ آمَنُوا»، که این جا در تفسیر داریم که علی بن ابیطالب و یازده فرزندش هست، آنها را هم شما بدانید مثل خدا، مَثل خدا، همین جوری که خدا تعالی فرمان نمیدهد که روی محبّت نباشد، فرمانی نمیدهد که به مصلحت شما نباشد، به مصلحت خودش باشد، همینطور پیغمبر و اهلبیت پیغمبر، همین را میخواهد اثبات کند در اینجا «إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللَّهُ»، و فرماندهای است از جانب خدا که خدا تعیین کرده، این اشکال رفع میشود طبعاً که پیغمبراکرم میخواست بگوید که علی را دوست داشته باشید، پیغمبراکرم میخواست بگوید که خدمت شما عرض شود علی بن ابیطالب یک مؤمنی است که«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ»([16])، خوب همهی مؤمنین نسبت به همهی مؤمنین ولیّ یکدیگرند، میخواست بگوید علی بن ابیطالب هم مؤمن است مثلا، که من ولایت را برای شما عام و خاص و خاصالخاص را تنظیم کردم و گفتم که چون در ردیف خدا قرارش داده، چون در ردیف پیغمبر قرارش داده و با واو عطف با آنها عطفشان کرده، علی بن ابیطالب را عطف کرده از این نظر همان طوری که خدا ولیّ ما است، پیغمبر ولیّ ما است، علی بن ابیطالب هم ولیّ ما است خیلی ساده،
Cدر آیه ولایت (مائده/۵۵) نام جانشینان پیغمبر صلی الله علیه و آلهبده نشده بلکه شخصیتشان معرفی گردیدهاست
بعد اشکال کردند در این که چرا با کلمهی جمع آورده؟ من اینجا را در گذشته کم توضیح دادم یک قدری دقّت کنید، کلمهی جمع و حتی اسم طرف را نبردن گاهی به خاطر احترام است، گاهی به خاطر تحقیر است، یک نفری این قدر ارزش ندارد که آدم اسمش را ببرد، کلّی میخواهد یک چیزی دربارهاش بگوید، او را اسم نمیبرد، بعضیها این جوریند مثلاً، میخواهند تحقیرش کند، خودش فقط خودش میفهمد که بعضیها این جوری هستند، یک وقت هست نه به خاطر تعظیم است، عظمت طرف است، انسان میگوید مثلاً بعضیها آن قدر عظمت دارند، آن قدر شخصیّت دارند، مثلا این الفاظ هم نباشد که این طورند، این گونه هستند، خیلی در آیات قرآن این مسأله پیش آمده که «اَلْکِنَایَهُ اَبْلَغُ مِنَ التَّصْرِیحِ»، مثلاً اگر در آیهی شریفه که فرموده دربارهی علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلامدر سورهی هلاتی اینجا میبینید با لفظ جمع اسم نبرده امّا یک خصوصیّاتی برای آنها نقل کرده که دوازده دلیل بر عصمت این پنج نفر هست، در همین سورهی هلاتی، اسم نبرده، یا مثلاً خدای تعالی میفرماید: «قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ»([17])، بگو ای پیغمبر شاهد من خدا است و کسی که در نزد او علم کتاب است، اگر میگفت علی است، نمیگفت «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ»، خوب علی بن ابیطالب تعیین میشد ولی علم کتاب مال او است، تعیین نمیشد بینید «اَلْکِنَایَهُ اَبْلَغُ مِنَ التَّصْرِیحِ»یعنی مثلاً در همین جا اگر میفرمود که «إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَ عَلِیُّ بْنُ اَبِیطَالِبٍ»، چیزی را نمیرساند، امّا میگوید«الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ »، اثبات نماز خواندن را، آن نمازی که خدا قبول دارد میکند،«وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ »، اثبات زکات دادن را آنی که خدا دوست دارد میکند، دقّت کردید؟ رکوع که کمال تعظیم است در مقابل یک بزرگ اثبات این را هم میکند و مردم هم میبینند که کِی در رکوع زکات داد؟ کِی در رکوع چیزی به کسی داد؟ آن را که خودشان میفهمند کِی هست، اسمش را هم خودشان بلدند، دقت کردید؟ اینجا میگویند «اَلْکِنَایَهُ اَبْلَغُ مِنَ التَّصْرِیحِ»، سیصد آیه در قرآن، به روایات اهلسنت دربارهی علی بن ابیطالب در قرآن نازل شده، شاید حتّی یک جا هم اسم علی بن ابیطالب برده نشده ولی تمام اوصاف علی بن ابیطالب بیان شده است، اینجا هم میفرماید که «وَالَّذِینَ آمَنُوا»، آن کسانی که ایمان آورند و بعد هم با کلمهی جمع میگویند، یعنی یک عدّه را هم شامل میشوند، عدّه دیگری هم هستند، اگر فقط میفرمود علی بن ابیطالب و ائمّهی اطهار زیر سؤال میرفتند که آیا اینها مثل علی بن ابیطالب در همهی خصوصیات هستند یا نیستند؟ توضیحش را هم روایات میگوید، خود پیغمبراکرم توضیح داده که «وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»، علی بن ابیطالب چون در آن زمان بوده یک نمونهاش است و الاّ دوازده نفر دیگر هم هستند، دقت کردید؟
Cانگشتر به زکات دادن علی علیه السلامبرای رشد جامعهی بشریت تا قیامت بودهاست
یک مسألهی دیگری که غالباً توی اهلسنت توضیح میدهند و اشکال میکنند این است که علی بن ابیطالب مگر خیلی مال داشت که یک انگشتر زکات میدهد که قیمتش خراج یک مملکت است؟ خوب خیلی باید آدم مال زیادی داشته باشد، تمام کرهی زمین مال او باشد، زکاتی که میخواهد بدهد، خراج، خراج یعنی مخارج یک مملکت در دورهی سال، این زکاتش میشود، این اشکالی است، اوّلاً زکات به معنای زکات واجب نیست، این را شما بدانید، زکات زیاد داریم توی قرآن که:«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا»([18])،یا مثلاً در سورهی اعلی میفرماید که: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى»([19])، مالش پاک باشد، پاکی را میگویند تزکی، تزکیه، رشد، چیزی که مایهی رُشد است این را میگویند خدمت شما عرض شود، پاک، مایهی رشد، فلان چیز، تزکّی یعنی رشد کرد، زکات مال هم که میدهید به خاطر این است که مالتان بعد از زکات رشد میکند از علف هرز و شاخههای بیجایی که ممکن است روی درخت باشد و هرس نشده باشد و در نتیجه رشد نکند از این زکات مال انسان را نجات میدهد، رشد میدهد، زکات در قرآن زیاد آمده که به معنای زکاتِ واجب نیست، انسان ممکن است تمام مالش هم به عنوان زکات بدهد، «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»([20])، آیهی قرآن است که یک ثلث مالِ ابولبابه را پیغمبر اکرم گرفت به خاطر اینکه گناهش بخشیده بشود، فقط، یک ثلث مال که هیچ وقت خدمتتان عرض شود زکات مال نمیشود، هیچ نصابی به حدّ یک ثُلث از مال نرسیده، پس زکاتی که اینجا در آیهی شریفه دارد این زکات یعنی زکاتِ مستحبّه، یعنی مایهی رشد، مایهی کمال، مایهی ترقّیِ انسان، بلکه مایهی ترقّیِ جامعهیِ بشریّت تا روز قیامت، حالا از نظر قیمت، اوّلاً روایتی که دربارهی قیمتش هست خیلی روایت باصطلاح صحیحی نیست، بر فرض هم باشد، انگشتری که به دست علی بن ابیطالب است (تازه از نظر تبرّک نمیخواهم بگویم)، انگشتری که در دست علی بن ابیطالب باشد حتماً باصطلاح یک جواهر قیمتی بوده که حضرت انتخاب کرده برای دستش، نه از نظر پولی بلکه از نظر ارزشی، گاهی میشود یک تکّهی سنگ خیلی ببری بازار هیچی نمیخرند، میگویند این قیمتی ندارد، امّا از نظر واقعی یک قیمت فوقالعادهای دارد که نمیشود برایش قیمت گذاشت، مثلاً یک تکّه از حجرالاسود در دست شما باشد، چند میفروشی آقا این را؟ این قدر از حجرالاسود در دست شما باشد، اگر تمام یک شهری را به تو بدهند میدهی؟ نه! چون این یکدانه است، همین یکی است، آن هم از حجرالاسودی که مجموعش به اندازهی یک بشقاب نیست، یک تکّهاش حالا هیچ وقت هم دست هیچ کسی نمیافتد، یک تکّهاش دست تو افتاده، در دست علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلامحالا هم نگفتند که یاقوت بوده، زمرد بوده، الماس بوده، چی بوده؟ یک چیزی بوده، حالا مثلاً فرض کنید جبرئیل نگینی را از بهشت برای علی بن ابیطالب آورده باشد، این قیمتِ یک خراج یک مملکت هست یا نیست؟ خیلی بیشتر است، از یکی از کرات دور دست یک تکّه سنگ اینها رفتند توی ماه برداشتند آوردند گذاشتند آن را توی موزه، به هر کسی هم نشان نمیدهند، و حال اینکه سنگهای کرهی زمین خیلی قشنگتر و بهتر و سابیدهتر از آنها است، خوب این استبعاد ندارد یک چیزی باشد خیلی قیمتی باشد و در دست یک شخص هم که قرار میگیرد واقعاً پر قیمت میشود و این هم پس مشکلش حل شد.
Cوقتی در هنگام اقامهی نماز تیر را از پای علی علیه السلامکشیدند علی علیه السلامکاملاً متوجه بود ولی بخاط مقام با عظمت پروردگار به خود نیاورد
مسألهی دیگری که ممکن است پیش بیاید که اکثراً هم اشتباه میکنند و پیش هم میآید که علی بن ابیطالبی که وقتی تیر را از پایش میکِشند این را نمیفهمد، (این جوری میگویند، من این جوری نمیگویم، خدا نکند که من این جوری بگویم) و میفهمد که یک سائلی اینجا سؤال کرده و انگشتر را توی نماز به سائل میدهد، عرض میکنم اوّلاً نمیفهمد بسیار حرف غلطی است، نگویید یک وقت که علی بن ابیطالب تیر را که از پایش کشیدند نفهمید. این نسبت جهل و نفهمی آن هم در یک همچین جایی به علی بن ابیطالب دادن از غلطترین حرفها است و اگر با توجّه باشد جسارت به علی علیه الصلوه و السلاماست، فهمید، چطور نمیفهمید؟ فهمید، یک مورچه هم روی پایش راه میرفت میفهمید، منتها در مقابل عظمت پروردگار، در مقابل بزرگی خدا به روی خودش نیاورد، این جوری میشود دیگر، یک شخصی میگویند توی شلوارش یک عقربی رفته بود در مقابل مثلاً شاه هم وایستاده بود، این عقرب هیِ گزید، گزید، گزید تا وقتی افتاد به زمین، این همین طور خبردار ایستاده بود، وقتی یک آدم بیربطی در مقابل یک بیربطی به خاطر یک قدرتهای ظاهری در مقابل نیش عقرب هیچ تکان نمیخورد، علی بن ابیطالب در مقابل خدا ایستاده، دارد با خدا مناجات میکند، با خدا حرف میزند، به اینکه یک تیری از پایش کشیدند تکان بخورد؟ به روی خودش بیاورد؟ به روی خودش نیاورد، این را شما بدانید، نگویید نفهمید، اگر نمیفهمید در موقع نماز باید بگوییم همه، چون «وَقُلْ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»([21])، هر چه میخواهید بکنید، خدا میبیند، پیغمبر میبیند، علی بن ابیطالب و ائمّهی اطهار میبینند که در آیهی شریفه قرآن است بگوییم خوب است وقتی که علی بن ابیطالب شبهایش را که احیا نکرد، مخصوصاً نماز میخوانده، دیگر ما هر کار بخواهیم بکنیم، بکنیم، او نمیبیند، این حرف غلط است، پس میفهمید، این را نگویید نمیفهمید و از آن طرف اگر کسی روحش متصّل به خدا باشد، اگر کسی ارادهاش ارادهی الهی باشد، اگر کسی مأنوس با خدا باشد همان جا خدای تعالی کار خدایی دارد میکند، به سائل این زکات را میدهد، چون خدا است، خدا که نگفته که حتماً تو باید یک حالتِ باصطلاح بدون اختیاری از خودت نشان بدهی، آنچنان وایستی که هیچ کار دیگری نکنی، نه این جوری نیست، خدا خواسته، هر چه او میخواهد بندگی کنی، هر چه او میخواهد تو انجام بدهی، و علی بن ابیطالب هم انجام داد، بعضی میگویند که این فعل کثیر توی نماز نماز را باطل میکند، حالا اگر مخصوصاً اگر حضرت دور وایستاده باشد، خوب انسان بخواهد اشاره کند بیا، فعل کثیر در نماز واجب اوّلاً اشکال دارد، و ثانیاً علی بن ابیطالب در نماز مستحبی بود مسلّم، شما در نمازهای مستحبی میتوانید راه بروید نمازتان را بخوانید، میتوانید اگر مشکلی بود، رو به قبله، پشت به قبله نماز مستحبی را بخوانید، که آیهی شریفه «فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»([22])،هر جا رو کنید همان جا طرف خدا است، روایات زیادی هست که منظور در نمازهای مستحبی است، قبله برای نماز واجب است، شما میتوانید نشسته نماز مستحبی را بخوانید و یا حتی خوابیده نماز مستحبی را بخوانید، نماز مستحبی، از آن طرف علی بن ابیطالب فعل کثیر انجام نداد، فعل کثیر نیست اگر کسی حالا توی نماز انگشترش را در آورد و این جوری بکند، فعل کثیر است، در حال رکوع البتّه، دست هم واجب نیست که سر زانو باشد، شما میتوانید وقتی که رکوع هستید دستهایتان را آویز کنید، نمیتوانیم، امّا زشت است، خیلی خوب، ولی میتوانید با دستتان پشت گردنتان را بخارانید، در نماز واجب حتّی، انسان توی نماز واجب هم باشد انگشترش را در میآورد میدهد به سائل، اشاره میکند به سائل بیاید جلو و بگیرد، اینها جز باصطلاح چه طوری عرض کنم؟ بهانهگیری است، میخواهند این آیه را از بین ببرند و مهمترین آیهای است در قرآن در مورد خلافت بلافصل علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلامو دربارهی ولایت علی بن ابیطالب و دربارهی ولایت ائمّهی اطهار علیهم الصلوه و السلامو بحمداللّه تا جایی که برایم میسّر بود این آیه شریفه را توضیح دادم برایتان، انشاءاللّه امیدواریم خدای تعالی همهی ما را متوجّه مقام ولایتِ علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلامبکند
۶- آنان که معنای ولایت را نفهمیدند
و چون دنیا دار امتحان است وقتی که یک عدّه نفهمیدند ولایتِ الهی به چه معنا است؟ نفهمیدند، خیال کردند ولایت یعنی حکومت، ولایت یعنی ریاست، آمدند غصب خلافت کردند، میبینید که خلافتِ پیغمبر را به جایی رساندند که خود مسلمانها تحریک شدند، بیوفایی دیدند، بیتعهّدی دیدند، آمدند و بعضی از خلفا را طردشان کردند، خودشان موجب شدند که بعضی از خلفا مورد لعن واقع بشوند، شما خلفای اموی را ببیند در چه حدّی خودشان را از بین بردند به طوری که با اینکه چند آیهی در قرآن دربارهی حرمت خمر وارد شده، یکی از کارهای اصلیشان شرابخواری بود، یکی از کارهای رسمیشان ظلم بود، یکی از کارهای رسمیشان اذیّت اهلبیتِ پیغمبر بود و بنیالعباس هم که بعد آمدند روی کار، اینها بدتر از آنها بودند از یک جهت، چون همان فرقی که بین کافر و منافق هست و منافق در درکاسفل از آتش است این حالت را بنیالعباس پیدا کردند، از یک طرف خودشان را متصّل به پیغمبراکرم میدانستند، ما پسر عمّ پیغمبریم و گاهی با ائمّهی اطهار محاجّه میکردند که ما مقدّمیم،
Cمحاجهی هارون الرشید لعنه اللهو موسی بن جعفر علیه السلام
در یک جریانی هارونالرشید به حضرت موسی بن جعفر عرض میکند به ایشان که ما جلوتر هستیم در خلافت تا شما، به جهت اینکه شما پسر عموی پیغمبرید درست هست، ما هم پسرعموی پیغمبریم، امّا یک فرقی بین ما و شما هست، پیغمبر وقتی از دار دنیا رفت جدّ شما از دنیا رفته بود که ابیطالب باشد، و علی بن ابیطالب بود، ولی جدّ ما عبّاس زنده بود، اگر بنا باشد ارثی به کسی برسد به عمو زودتر میرسد تا به پسر عمو، این جور استدلال میکرد، حضرت میفرمود که ما به پیغمبر نزدیکتر از شما هستیم، منتها زود نمیفرمود این مسألهی باصطلاح مباحثه و مجادله که خودش یک بحث بسیار مهمّی است و هر کسی نمیتواند با حرفی مباحثه و مجادله به نحو صحیحی بکند حضرت نفرمود ما چون پسر دختر پیغمبریم، بلکه فرمود اگر الان پیغمبر زنده بشود دخترت را از تو بخواهد چکار میکنی؟ این حواسش نبود که حضرت موسی بن جعفر چی میخواهد بگوید؟ عرض کرد که: «اَفْتَخِرُ بِالْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ»([23]) افتخار به عرب و عجم میکنم که دامادی مثل پیغمبر داشته باشم، حضرت موسی بن جعفر فرمود فرق ما با شما همین است که اگر الان پیغمبر زنده بشود دختر من به او محرم است و دختر من را نمیخواهد چون دختر من دختر او است، از نظر همهی احکام، همهی علمای اسلام این حکم هست و بعد پیغمبراکرم فرمود که هر کس با من از مکّه هجرت نکند، از ولایت من چیزی به او نمیرسد، این آیهی قرآن است و عموی ما عباس وقتی که پیغمبر هجرت کرد رفت به مدینه، او هجرت نکرد و این صریح قرآن است که از ولایت به او چیزی نمیرسد، لذا موسی بن جعفر علیه الصلوه و السلاموقتی این جواب را به هارون دادند، هارون گفت که اینها را به مردم هم میگویی؟ اگر به مردم بگویی کار تمام است، حضرت فرمود که نه کسی از من سؤال میکند، نه کسی به طرف من میآید، نه هم من با کسی این حرفها را میزنم، اینها، اینها خلفای جور بودند، خلفایی بودند که اسمشان خلیفه بود، وابستهی به پیغمبر خودشان را میدانستند، حتّی مقدم بر اهلبیت پیغمبر علیهم الصلوه و السلام، خدا انشاءاللّه اولیّنشان و آخرینشان را همهی کسانی که با اینها هستند، همهی کسانی که طرفدار اینها هستند، همه را خدا لعنت کند و امیدواریم ما مردم مسلمان را از همهی انحرافات نجات مرحمت بفرماید. ایّام سرور خاندان عصمت و طهارت است، «انشاءاللّه» امیدواریم همهمان مسرور باشیم، همهمان محفوظ باشیم.
۷- دعای ختم مجلس
نسئلک اللّهم و ندعوک بأعظم اسمائک و بمولانا صاحبالزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه و یا اللّه
خدایا! روز جمعه است، مهمان امام زمانمان هستیم، به آبروی آن حضرت امروز فرجش را برسان
همهی ما را از بهترین یاران و اصحابش قرار بده
قلب مقدّسش را از ما راضی بفرما
خدایا! گرفتاریهای مسلمین برطرف بفرما
گرفتاریهایمردم عراق را برطرف بفرما
همهی مسلمین را از زیر فرماندهی دشمنان اسلام نجات مرحمت بفرما
ایمان کامل به همهی ما عنایت بفرما
مرضهای روحیمان را شفا عنایت بفرما
مریضهای اسلام، مریض منظور الساعه! لباس عافیت بپوشان
امواتمان غریق رحمت بفرما
عاقبتمان ختم بخیر بفرما
وَ صَلَّی اللّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ.
[۱]أحزاب/۳۳
[۲]مائده/۵۵
[۳]أحزاب/۳۳
[۴]أحزاب/۳۳
[۵]أنفال/۴۱
[۶][(«أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى») وهو الامام («وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ»)أنفال/۴۱، هم أیتام آل محمد خاصه ومساکینهم وابناء سبیلهم خاصه فمن الغنیمه یخرج الخمس ویقسم علی سته اسهم: سهم لله وسهم لرسول الله وسهم للامام ، فسهم الله وسهم الرسول یرثه الامام علیه السلام فیکون للامام ثلاثه اسهم من سته وثلاثه اسهم لایتام آل الرسول ومساکینهم وابناء سبیلهم] تفسیر القمی: ۱/۲۷۸
[۷]«…أَهْلُ الْکُوفَهِ یَنَاوَلُونَ الْأَطْفَالَ الَّذِینَ عَلَى الْمَحَامِلِ بَعْضَ التَّمْرِ وَ الْخُبْزِ وَ الْجَوْزِ فَصَاحَتْ بِهِمْ أُمُّ کُلْثُومِ وَ قَالَتْ یَا أَهْلَ الْکُوفَهِ إِنَّ الصَّدَقَهَ عَلَیْنَا حَرَامٌ وَ صَارَتْ تَأْخُذُ ذَلِکَ مِنْ أَیْدِی الْأَطْفَالِ وَ أَفْوَاهِهِمْ وَ تَرمِی بِه إِلِى الْأَرْضِ…»بحار: ۴۵/۱۱۴
[۸]«عَنِ الَّنِبیِّ ص قَالَ إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ کِتَابَ اللهِ وَ أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ» کمالالدین ۱/۲۴۰، احتجاج ۱/۱۵۲، کتابسلیمبنقیس، الحدیث الثامن:۶۱۳
[۹]«قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله إِنِّی قَدْ خَلَفْتُ فِیْکُمْ شَیْئَیْنَ لَمْ تَضِلُّوا بَعْدِی أَبَدًا مَا أَخَذْتُمْ بِهِمَا وَ عَمِلْتُمْ بِمَا فِیْهِمَا کِتَابَ اللهِ وَ سُنَّتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»کمالالدین ۱/۲۳۵، بحار: ۲۳/۱۳۲
[۱۰]«أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ ثَقَلَینِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا وَ لَنْ تَزِلُّوا، کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی، فِإِنَّهُ قَدْ نَبَأَنِی اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ أَنَّهُمَا لَنْ یَتَفَرَّقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَی الْحَوْضِ»تفسیرالقمی: ۲/۴۴۶
[۱۱]أنعام/۱۲۱
[۱۲]شورى/۲۳
[۱۳]إبراهیم/۳۵
[۱۴]مائده/۵۵
[۱۵]نجم/۳ و ۴
[۱۶]توبه/۷۱
[۱۷]رعد/۴۳
[۱۸]شمس/۹
[۱۹]أعلی/۱۴
[۲۰]توبه/۱۰۳
[۲۱]توبه/۱۰۵
[۲۲]بقره/۱۱۵
[۲۳]«فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَوْ أَنَّ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله نَشَرَ فَخَطَبَ إِلَیْکَ کَرِیمَتَکَ هَلْ کُنْتَ تُجِیبُهُ فَقَالَ سُبْحَانَ اللهِ وَ لِمَ لا أُجِیبُهُ بَلْ أَفْتَخِرُ عَلَى الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ وَ قُرِیشَ بِذَلِکَ فَقُلْتُ لَکِنَّهُ صلی الله علیه وآله لا یَخْطُبُ إِلَیَّ وَ لا أَزُوجُهُ فَقَالَ وَ لِمَ فَقُلْتُ لِأَنَّهُ وَلَدَنِی وَ لَمْ یَلِدْکَ فَقَالَ أَحْسَنْتَ یَا مُوسَى»بحار ۴۸/۱۲۷ و ۹۳/۲۴۰، احتجاج ۲/۳۹۱، عیون اخبار الرضا علیه السلام ۱/۸۳
جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید
۲۹ صفر ۱۴۲۴ قمری – ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۲ شمسی – جلسه نوزدهم اعتقادات – ولایت
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایتاَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
1-خطبه
اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آل الله لَا سِیمَا عَلَی بَقِیةِ اللهِ رُوحِی وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الآنِ اِلَی قِیامِ یوْمِ الدِّینِ.
2- عبارت قرآنی آغازین
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
" إِنَّمَا وَلِیكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ " (مائده/55)
3- اوصاف ائمه علیهمالسلام قابل احصاء نیست
دربارهی این آیهی شریفه كه یكی از آیاتی است كه در فضیلت علیبنابیطالب علیهالسلام و ائمّهیاطهار علیهمالسلام نازل شده، اگر سالها، ماهها، صحبت كنیم، باز " لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّی "( كهف/109) دریاها خشك شود و نتوانیم كلمات پروردگارمان را احصا كنیم. من هر چه میخواهم به مسألهی قیامت و برزخ و بهشت و جهنّم، در اعتقادات مختصری كه در این مجلس بحث میكنیم، وارد شوم باز در وسط هفته، دوستان مطالبی را تذكّر میدهند كه گاهی احساس میكنم، اینها را در گذشته عرض كردهام و گاهی هم میبینم حقّ با آنها است باید تذكّر داده شود. یك چند جمله در خصوص ولایتِ علیبنابیطالب علیهالسلام و بحث امامت باز هم باید عرض كنم و دربارهی خود آیهی شریفه و شأن نزول این آیهی مباركه، مطالبی بعضی از دشمنان علی علیهالسلام گفتهاند كه برای رفع آن شبهات؛ كه شاید در اذهان بعضی از دوستانِ مجلسمان هم با وسوسهی آنها وارد شود باید آنها را هم توضیح دهم.
4- پیغمبر اكرم صلیاللهعلیهوآله عقل كل است
یكی از مطالبی كه در تلفنهای متعدّد در هفتهی گذشته به من تذكّر داده شد؛ كه این كه میگویند و شاید در روایات هم اشاره شده باشد، كه پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله عقل كلّ است یعنی چه؟ و اساساً عقل به چه معنا است و این كه ما دارای عقل هستیم از نظر خاندان عصمتوطهارت علیهمالسلام، از نظر ثقل اكبر و اصغر كه اگر انشاءالله طبق آن نظر ما معتقد به این مطلب شدیم، وقتی كه بر پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله در كنار حوض كوثر آن منبع علم و دانش، وقتی وارد شدیم، خجالت نكشیم.
شرمساری مؤمنین در پیشگاه رسول الله صلیاللهعلیهوآله
یك جملهای در این وسط عرض كنم، گاهی انسانی دانشمند، فرض كنید یك معلّم مدرسه، نزد یك دبیری كه، یا مدیر مدرسه كه میرود خیلی خجالت نمیكشد، چون در همان رشته این هم تحصیلاتی دارد و در همان راه قرار گرفته است؛ امّا گاهی یك جاهل به تمام معنا، در نزد یك عالم به تمام معنا میخواهد وارد بشود، از لحظهای كه وارد میشود تا وقتی آنجا نشسته هم دلهره دارد و هم خجالت میكشد، به خصوص اگر آن عالِم با چشم منفی به او نگاه كند و احتمالاً به او اعتراضی داشته باشد، ما اگر در دنیا علوممان، غیر از علوم قرآنی و علوم خاندان عصمت و طهارت باشد، وقتی در قیامت بر پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله وارد میشویم اگر با همان علمی كه پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله از جانب خدا آورده و با همان علمی كه خودش نشر داده و توضیح كرده به وسیله ائمّهیاطهار علیهمالسلام اگر وارد شویم كه خیلی بعید است وارد شویم خجالت میكشیم و بسیار شرمندهایم، جاهلیم، پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: " إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ ثَقَلَینِ كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضِ "(تفسيرالقمی/2/446) در كنار حوض كوثر، تمام حكمتی كه پروردگار برای بشر و بلكه برای عالَم هستی منظور كرده نامش را حوض گذاشتهاند، وقتی انسان میخواهد بر آنها وارد شود، یك قطرهای یك مختصری از این حكمت باید همراه داشته باشد تا بقیهاش را؛ یعنی مذاق خوردن آب كوثر را داشته باشد، یعنی ذائقهاش با این حكمت و علم آشنا باشد تا آن كه بتوانیم بگوییم " وَ اسْقِنَا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صلیاللّهعلیهوآله بِكَأْسِهِ وَ بِیدِهِ رَیاً رَویاًّ هَنِیاًّ سَآئِغاً لاظَمَأَ بَعْدَهُ "( بحار 99/108، إقبال الأعمال/299) اگر ذائقهاش را نداشتیم، یك وقتی با یك كسی من نشسته بودم بحثهایی پیش آمد، گفت: این آقایی كه شما دارید با او بحث میكنید كه فایدهای هم ندارد ذائقهی تصوّف دارد، من هم صحبتهایم را دیگر تمام كردم. چون ذائقهی كمونیستی، ذائقهی بهاییگری و ذائقهی تصوف و امثال اینها با ذائقهی حكمت و آب كوثر و آن كوثر عظیمی كه پیغمبراكرم صلیاللّهعلیهوآله در بهشت كنارش نشسته منافات دارد. ولی اگر شما انشاءالله اهل قرآن شدید، اهل روایات شدید، اهل ذائقهی قرآنی و روایی گردیدید بر پیغمبراكرم صلیاللّهعلیهوآله كه وارد میشوید هم زمان، ثقل اكبر و ثقل اصغر بر پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله وارد میشوند و شما از آن آب گوارا، از آن حكمت الهی آنچنان استفاده میكنید كه بعد از آن تشنهی هیچ فلسفهای، هیچ مذاقی، هیچ حتّی علمی نخواهید شد و همیشه از همین آب استفاده خواهید كرد. این یك مطلبی بود در وسط خواستم عرض كنم.
نكراء و شیطنت شبیه به عقل است
بنابراین، ما مردم یك کلمهی " عقلی " شنیدهایم و خیلی هم بیجا این واژه را مصرف میكنیم، از نظر ما بعد از هزار و سیصد سال، عقل یك معنایی دارد كه هزار و سیصد سال قبل، آن معنا از نظر امام صادق علیهالسلام مطرود است. الان اگر یك سیاستمدار بسیار زرنگِ فعّالی را كه دین ندارد از حالاتش، از ما سؤال كنند میگوییم: عاقل است و حال اینكه امام صادق علیهالسلام وقتی كه از ایشان سؤال كردند معاویه؟ فرمود: عاقل نیست. " لَیسَتْ بِالْعَقْلِ "، این جملهی امام صادق علیهالسلام است، " تِلْكَ النَّكْرَاءُ وَ تِلْكَ الشَّیطَنَةُ "( وسائلالشيعه 15/205، كافي1 /11، بحار1/116، محاسن1/195، معانيالأخبار 239) این گول زدن است، شیطنت است، این عقل نیست، ولو اینكه مقام مقدّس امیرالمؤمنین علیهالسلام را زیر سؤال میبرد، ولو اینكه تمام عالم اسلام را تسخیر كرده، امّا عاقل نیست. چرا؟ به خاطر اینكه عاقل كسی است كه حكمت و علم الهی را آموخته باشد.
عقل به معنای كلی
ببینید من دربارهی عقل و معنای عقل یك جملهایی را عرض میكنم و آن این است كه " عقل " در لغت عرب از " عقال " گرفته شده، عقال؛ یعنی یك چیزی كه پای شتر را میبندند كه در اختیار باشد، در اختیار آنها باشد. یعنی این زانویش را میبندند كه از تحت فرمان بودن بیرون نرود، عرب از این لفظ و بلكه قبل از نزول قرآن و حتّی خود قرآن، از این لفظ و از این معنا استفاده كرده، هر كسی كه در بندی باشد، در بند چیزی باشد او را عاقل میدانند، نه هر چیزی، دربند خدا باشد، ما اگر عاقل باشیم حتماً و حتماً باید دربند باشیم، آزادی مطلق نداریم.
هیچ یك از افراد بشر آزادی مطلق ندارند و به نحوی در بند هستند
مثلاً یك نفر كه نه دین دارد، نه میخواهد هوای نفس داشته باشد، میخواهد از نفسش و دینش و اجتماعش آزاد باشد، این طبعاً یك روز لخت مادرزاد میآید بیرون، آزاد میخواهد باشد، یك وقت ممكن است با لباس مثلا فرض كنید كت و شلوار بیاید بیرون، یك روز هم در جامعه با لباس روحانیت میآید بیرون، هر كاری دلش میخواهد میكند، هر جوری كه میخواهد آزاد باشد، آزادی مطلق این است،
افراد منحرف در بند جامعه و نفس اماره و شیطانند
شما نمیتوانید هر كه باشید آن كافری كه هیچ اعتقادی به هیچ مبنایی ندارد، مبانیای ندارد این هم نمیتواند در بند نباشد، دربند جامعه است. باید كاری بكند مردم بد نگویند، برخلاف متعارف حركت نكند، این هم در بند است. یا انسان در بند شیطان و هوای نفس است، شیطان این را دربند كشیده، نفس امّاره بالسوءاش دربند كشیده، این شخص هم یله و رها است؛ منتها باز در بند جامعه ممكن است نباشد زیاد، در بند دین هم ممكن است نباشد، امّا در بند شیطان است و زیاد از این قبیل افراد دیدیم.
اولیاء خدا در بند خدا هستند و آزاده میباشند
یك عدّه هم هستند كه اینها ولی خدا هستند، میروند كه از اولیاء خدا شوند، اینها خودشان را در بند خدا قرار دادهاند، بندهی خدا هستند، بندهی پیغمبر و ائمّهیاطهار علیهمالسلام هستند، این هم بند است، امّا این بند تا آن بند و آن بند تا آن بند، خیلی فرقش است،
بهترین بند و عقال بندگی خدا است
این بند است كه بندهی خدا است، آن در بند است كه بندهی شیطان است، آن هم دربند است كه بندهی جامعه و مردم كوچه و بازار است، پس بهترین دربندها و بهترین بندگیها چی هست؟ شیطان و نفس امّاره كه یكسره به ما بدی را، در بند آنها كه باشیم تعلیم میدهند این بركنار، جامعهمان هم یك جامعهای هست كه غالباً، در فسادند، در بیبند و باری هستند ما را به همان طرف میكشانند، باقی میماند بندگی خدا كه فرمود، آن شاعر هم گفته و در روایات هم هست كه
من نكردم خلق تا سودی كنم / بلكه تا بر بندگان جودی كنم
خدای تعالی و پیغمبر اكرم صلیاللهعلیهوآله حتی برای كفار نارحتی را نمیخواهند
خدا یك سر سوزن برایش بندگی شما فایده ندارد،
گر جملهی كائنات كافر گردند/ بر دامن كبریااش ننشیند گرد
هر چه دستور داده، هر چه جزا میدهد، هر چه میكند به نفع بندگان است، برای این كه بندگانش در رفاه باشند. خدای تعالی را- من مكرّر عرض كردم- یك لحظه، كوچكترین چیزی كه برای زحمت شما باشد، ناراحتی شما باشد، قرار نداده. پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله كه دربارهشان در روز ظاهراً شب پنجشنبه بود در قم عرض كردم، این پیغمبر خدایتعالی در قرآن دربارهاش فرموده كه " لَقَدْ جائَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ "، كوچكترین ناراحتی اگر به شما برسد، بر پیغمبر صلیاللهعلیهوآله سخت میگذرد، خدا آیا دوست دارد كه بر پیغمبرش سخت بگذرد. ابدا، پس دوست ندارد ناراحتیای شما داشته باشید، این مال كفّار و غیر كفّار است، " عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیكُمْ "، به جهت اینكه بعدش میفرماید: " حَرِیصٌ عَلَیكُمْ " بر شما حرص دارد كه مسلمان بشوید.
خدای تعالی و پیغمبر اكرم صلیاللهعلیهوآله به مؤمنین مهربانی خاصی دارند
امّا " بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ "( توبه/128) نسبت به مؤمنین یك مهربانی خاصّی دارد كه از تتمهی آیه استفاده میشود كه " لَقَدْ جائَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ " به همهی مردم دنیا این خطاب شده است، آن وقت خدای تعالی میآید برای شما ناراحتی بخواهد؟
آنچه از مصائب به مؤمنین میرسد از دست خودشان است
اگر یك وقتی یك ناراحتی از قبیل مرض، فقر یا هر چیزی دیگری پیدا كردید، نگویید: خدا خواسته. چون این اگر روی فهم بگویید كفر است و بسیار حرف غلطی است و حتّی در آیات قرآن این نهی شده، چرا، ممكن است به خاطر گناهی كه شما كردهاید، خدای تعالی قضاوت كرده باشد و او با قهّاریتش شما را مبتلا كرده، امّا اصل و ریشه كار در دست خود شما است.
عاقل كیست؟
بنابراین، هر كس در بند خدا است عاقل است، هر كس بیشتر در بند خدا و بندگی خدا است عاقلتر است و پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله كه ما در تشهّد میگوییم " وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ "( فقيه: 1/318، تهذيب: 2/92 و 99)، شهادت میدهیم كه پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله اوّل عبد خدا است، عبد یعنی در بند، عبد یعنی بنده، خدای تعالی به پیغمبرش خطاب میكند میفرماید: " قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ "(زخرف/81)، اگر خدا فرزندی میخواست داشته باشد، خوب من كه اوّل دربندم، اوّل بنده هستم من باید فرزندش باشم، معلوم است كه حضرت عیسی را خدا و پیغمبر صلیاللهعلیهوآله در آن حدّ از بندگی نمیداند كه میفرماید: " فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ " البته یك مقدار توضیح میخواهد، ولی میترسم از مطلبم پرت بشوم و آنهایی كه میفهمند، كه الحمدللّه توی مجلسمان علماء هستند، نویسندگان هستند و مطالب را خوب میتوانند حل و فصل كنند، اگر حل و فصلش كردند برای اینكه من بتوانم مطلبمم را تمام كنم، انشاءالله به عهدهی آنها میگذارم، " فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ " بنابراین، عبادت پیغمبراكرم و ائمّهیاطهار علیهمالسلام در رتبهی بسیار بالاتر از حتّی حضرت عیسی و پیغمبران اولوالعزم هست،
عقل در مقابل جهل است نه در مقابل دیوانگی
پس اگر میخواهد كسی معنی عقل را بفهمد، عقل را بداند در روایات ما، در آیات، در كنار " جهل " گذاشتهاند، یعنی هر كه عاقل است عالِم است و هر كِه عاقل نیست جاهل است و یا هر كس جاهل است عاقل نیست. در كتاب بحارالانوار، به نظرم یا دو جلد كتاب یا یك جلد قطورش الان فراموش كردم كتاب " عقل و جهل " است. ما عقل را در مقابل دیوانگی میگذاریم. یك نفری مریض است، سلولهای مغزیش تورم كرده، كارهای بیربط و بیجا میكند میگوییم عاقل نیست، عقل ندارد، این اشتباه است. این از نظر قرآن اشتباه است، از نظر روایات اشتباه است.
جاهل نباشیم
آن كسی كه میبینید صد درصد طبق هوای نفسش كار میكند، دنیا را چسبیده و آخرت را ول كرده، همهی توجهّش به دنیا و جاهطلبی و ریاستطلبی است و كل آرزویش این است كه به یك پست و مقامی برسد این شخص عاقل نیست. معاویه عاقل نیست، " مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ "( كافی2/298، وسائلالشيعه 5/351، بحار70/151) ملعون كسی است از نظر روایات كه به خودش هی وعدهی ریاست بدهد، تسلط بر مردم بدهد، یك مقام و ریاستی را احراز كند و لایق نباشد.
شناخت عقل از نظر امام معصوم علیهالسلام
عاقل كسی است كه در بند خدا باشد، لذا فرمود: " اَلْعَقْلُ "، امام دارد عقل را معرفی میكند، " اَلْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ "( كافی 1/11، وسائلالشيعه 15/205، بحار 1/116، محاسن 1/195، معانیالأخبار 239)، عقل چیزی است كه انسان را دربند خدا بكشد، انسان را به بندگی خدا وادار كند و به وسیله عقل كسب بهشت میشود.
معاویه و امثال او لعنهم الله جاهلاند
ببینید یك مطلبی را یك مثالی بزنم، كه فكر نكنید تحمیلی امام صادق علیهالسلام فرموده است كه معاویه عاقل نبود و مثلاً فلان صحابی امام صادق علیهالسلام كه نه مال دارد، نه پول دارد همیشه هم در تقیه است این شخص عاقل بود. اگر یك چك مثلاً پانصدهزارتومانی دست شما باشد، یك نفر بیاید یكی از آن یك قِرانیهای سابق كه اكثر شماها ندیدید و ما دیدیم همان یك ریالیهای سابق، بیاورد به این شخص بدهد بگوید: آن كاغذ را ولش كن این پول سكّه را بگیر، ببین این طرفش عكس شیر و خورشید دارد، آن طرفش نوشتهی یك ریالی دارد، شما هم بدهید، یكی كه آنجا ایستاده چه میگوید؟ میگوید: عجب بیعقلی است، راست میگوید، اینجا بیعقل است، چرا بیعقل است؟ به جهت اینكه نمیداند این یك ریالی، آن ارزش را ندارد كه پانصدهزارتومانی دارد، درست است؟ علمش را ندارد، دیوانه نیست، خیلی هم عاقلانه از نظر اصطلاح ما كار میكند امّا در اینجا دیوانگی كرده، یعنی بیعقلی كرده، اینجا میگویند بیعقل، چرا بیعقل است برای اینكه جاهل است، نمیداند این چقدر ارزش دارد و آن چقدر ارزش دارد. دقّت كردید؟ معاویه دنیا را گرفته، دنیا چقدر ارزش دارد، الان به خدا قسم من شخصاً اعتقادم این است، شما خودتان میدانید، شماها هم باید همین اعتقادتتان باشد، كه اگر تاج كرهی زمین را بر سر شما بگذرند، سلطنت كرهی زمین و به شما بگویند آخرتتان را باید بدهید، آخرت دیگر خبری نیست، شما اگر عوض کردید، به خود خدا بدتر از آن یك ریال و پانصدتومانی است، چرا؟ آن پانصدهزارتومان هم محدود است، این یك ریال هم محدود است، امّا زندگی دنیا محدود و راحتی و زندگی آخرت كیفاً، كمّاً و كیفاً به اصطلاح نامحدود، هم از نظر كمیت نامحدود است، " خالِدِینَ فِیها أَبَداً "( تغابن/9) هم كیفاً نامحدود است، آن قدر لذّت میبری كه مثال زدند برای ماها، بچّهی در شكم مادر با كسی كه در دنیا آمده چقدر فاصله دارد؟ همان اندازه كسی كه در دنیا است با زندگی در بهشت شاید هم بیشتر فاصله دارد، پس هم كمّاً، هم كیفاً، بسیار بزرگ و بلكه بینهایت است آخرت، و دنیا همین است كه میبینید.
بعضی وقتها یك نفری كه صد سال دارد، میمیرد به صاحبان عزا كه تسلیت میگویی، میگویند: آقا صد سال داشت؛ یعنی دیگر تسلیت لازم نیست، بلكه تبریك بگویید كه مزاحمت را كم كرد، بیشتر از این میخواهد زندگی بكند؟ این جوری است، همین، همینی كه میبینید، این را كه میبینید اگر آن را نمیبینید، پس بنابراین اگر كسی " فَمَا عَاقِلًا بَاعَ الآخِرَتَهُ بِدُنْیا "( فقيه: 4/352، وسائلالشيعه 16/34، بحار: 74/46،)، ولو شعرش چیزی دیگر است ولی من این را این طوری استفاده میكنم، عاقل نیست كسی كه، آخرت را بفروشد به دنیایش، پس معاویه و امثال معاویه، آنهایی كه مثلاً مأمونالرشید لعنهاللّه، امروز خیلی خوشحال شد كه توانست حضرت علیبنموسیالرضا علیهالسلام را مسموم كند، شما هم مأمون را عاقل میدانید با همین مثالهایی كه گفتم؟ فكر نمیكنم، عاقل نیست. دیوانهی بدبختی را كه دیوانه میشود، اگر دیوانگیاش از طریق كارهای خودش باشد یا دیوانههایی كه در جامعه هستند، اینها یك مریضهایی هستند بالاخره میبرندشان معالجهشان میكنند اگر دیده باشید وقتی یك دیوانهای خیلی سخت میشود، مردم آزار میشود، میگیرند میبرند به بیمارستان، حالا اسمهایش عوض كردند سابق میگفتند: " دارالمجانین، دیوانهخانه "، حالا میگویند: " تیمارستان "، تیمارستان هم اسمش عوض شده یك چیز دیگری حالا میگویند: بهرحال " بیمارستان روانی "، این طوری غالباً میگویند، حالا؛ این جوری میبرند او را و درستش میكنند، امّا مثلاً صدام را كجا ببرند عاقلش كنند؟ معاویه را كجا ببرند عاقل كنند؟ كدام بیمارستان؟ در كجا؟ مگر وارد بشود در بیمارستان الهی كه همین قرآن و اهلبیتعصمت علیهمالسلام هستند.
اهل بیت علیهمالسلام عقل كلاند یعنی در بندگی كامل خدا میباشند
ببینید معنای عقل كل كه ما میگوییم دربارهی ائمّهیاطهار علیهمالسلام كه اوّل چیزی بوده كه خدا خلق كرده امام صادق علیهالسلام فرمود: " اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ الْعَقْلُ "(بحار 54/170)، همین امام صادق علیهالسلام فرموده است: " اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ نُورُ رَسُولِ اللّهِ " مثلاً، یا خود پیغمبر صلیاللهعلیهوآله میفرماید: " نُورُ نَبِیكَ یا جَابِرُ " پس " اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ " عقل كلّ است. آنی است كه در بندگی كامل خدا است، دربند كامل خدا است.
هر كس به میزان بندگیاش عاقل است
و هر كس یك نمونهای از آن دربند بودن، از آن بندگی داشتن، از آن بندگی داشته باشد، همان اندازه عاقل است، همان اندازه. مثل یك شخصیت بسیار بزرگی، که یك جا ایستانده باشند، یك مشت هم آیینههای مختلفی هم دورشان باشد، دور این شخص باشد هر كدام یكی چشم این شخص را منعكس كرده، یكی گوشش را، یكی زبانش را، یكی بدنش را، یكی دستش را، یكی پایش را و در هر آیینهایی یك جزیی از اجزای این شخص افتاده باشد، درست است آنی كه در آن آیینه است، این نیست امّا گاهی بعضی افراد هستند، چشمشان را خوب حفظ میكنند، دربند خدا هست، گاهی بعضی از افراد هستند زبانشان را خوب حفظ میكنند، گاهی بعضیها گوششان را خوب حفظ میكنند، گاهی بعضیها یا نمیتوانند یا بههرحال دستشان را از ظلم كردن حفظ میكنند، اینها به همین اندازه عاقلند.
انسان به مقام عقل كامل میرسد، اما عقل كل فقط اهل بیت علیهمالسلام هستند
مؤمن كامل، عقل كامل است كه ما در دعاها عرض میكنیم: خدایا! " اُرْزُقْنَا عَقْلاً كَامِلاً "(بحار 99/172) عقل كامل به حد خودمان، عقل كل حضرت رسولاكرم و علیبنابیطالب و ائمّهیاطهار علیهمالسلام هستند و امروز حضرت بقیةاللّه اروحنافداه هست و ما هم هر چه به آنها نزدیكتر باشیم، هر چه آیینهی دلمان را شفّافتر كنیم، سیمای آنها را هر چه بیشتر در خودمان جلوهگر كنیم، صفات حمیدهی آنها به خصوص بندگیشان را در خودمان بیشتر ایجاد كنیم ما هم میشویم عاقل، پس معنی عقل كل فهمیده شد.
5- چرا بعضی چیزها را خدای تعالی به خودش نسبت میدهد
یك چند جمله دیگر هم دوستان باز اشاره كردند، من اگر نظرتان باشد در مشهد بودم هفتهی قبل، گفتم كه این هفته میخواهم برای مسألهی معاد صحبت كنم، ولی ظاهراً این هفته و هفتهی آینده هم نمیشود، چند جملهی دیگر دوستان تذكّر دادند، یكی معنی " روحاللّه "،معنی " ثاراللّه "، معنی " بیتاللّه "، خوب اینها چه معنا دارد؟ این سه چیز را من با یك بحث خیلی كوتاه، عرض میكنم به اندازهای كه وقت داریم. بعضی از چیزها هست به قدری ارزش دارد كه انسان دلش میخواهد به خودش نسبت بدهد، مخصوصاً این كه خودش درستش كرده باشد،
خانهی كعبه بیت محترم الله است
خانهی خدا، این مسجدالحرام را كه میگویند بیتاللّه، بیتاللّه الحرام، خانهی خدای با حرمت، این خیلی خانهی با حرمتی است، چرا میگویند؟ اولاً موّاد اصلیش را خدا خلق كرده، بنّایش را خدا خلق كرده، اجتماعی كه در آن جا جمع میشود از اوّل تا به آخر خدا خلق كرده و مردم برای خدا میروند آنجا و به دور " اِمَامُ الارْضِ " كه رَبُّ الارْضِ "( تفسير نور الثقلين – الشيخ الحويزی 4/503) است و به خاطر خدا دور آن كعبه طواف میكنند، دقّت كردید؟ پس بنابراین، این خانهای است كه روز اوّل خدای تعالی اوّل چیزی كه از زیر آب بیرون آورد این مكان مقدّس بود بعد دحوالارض شد، یعنی زمین از زیر این خانه بیرون آمد و مسكونی شد تا زمانِ حضرت ابراهیم، حضرت ابراهیم علیهالسلام به دستور پروردگار زن و فرزندش را بعد از سالها انتظار، پیرمردی شده، زنش نازا است، خدا یك فرزند داده به او " اسماعیل "، این اسماعیل شیرخوار است، زن هم بسیار محبوبهی حضرت ابراهیم علیهالسلام، باید این دو را ببری در وسط بیابان بیآب و علف بگذاری، فوری هم برگردی، كدام یك از ماها این كاره هستیم؟ ما كه ادّعا داریم بندهی خدا هستیم، عاقلیم، برای قیامتمان اگر پیش بیاید یك چنین كاری میكنیم؟ حضرت هاجر هم بندهی خدا است قبول میكند، حضرت اسماعیل هم بعدها معلوم میشود چطور بالاتر از این را قبول میكند. بُرد گذاشت، آمد روی بلندی نگاه كرد، یك زن آنجا نشسته، طفل شیرخوارش هم توی بغلش است، یك كوزهی آب هم دارد، یك مقدار هم نان دارد، این بالاخره تا شب این آب و نان تمام میشود اینجاها هم هر چه نگاه میكند؛ پرنده پَر نمیزند، گفت: " رَبَّنا إِنِّی أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیتِی بِوادٍ غَیرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیتِكَ الْمُحَرَّمِ "، این جا اوّل كسی بود حضرت ابراهیم علیهالسلام كه این خانه را به خدا نسبت داد، خانهی تو، بیت تو، كه محترم است. " رَبَّنا لِیقِیمُوا الصَّلاةَ "( ابراهيم/38) برای این كه نماز برپا بشود، " تاركالصلاتها " مخصوصاً توی تابستان كه، حالا شماها لااقل این طورید یقین دارم كه اگر بعد از آفتاب بیدار شدید غصّه میخورید كه چرا نمازمان قضا شد، یك عدّه هم غصّه نمیخورند، " لِیقِیمُوا الصَّلاةَ "، این تقاضا را از خدا كرد، یك تقاضای دیگر هم كرد، " فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ "، خدایا دلهای مردم را آنچنان نسبت به این زن و فرزند پُر محبّت كن كه به سوی اینها حركت كنند، یكی دو یا سه شبانه روز بیشتر نگذشت، دو یا سه شبانهروز، حضرت هاجر هر جوری بود این نان و آب را با احتیاط میل كرد و بعد آب تمام شد، شیرش تمام شد، بچّه هلهل میزند توی آفتاب، آمد سر كوهی صفا یك نگاهی این طرف، آن طرف، میدانست اینجاها بیابانی است بیآب و علف، از آنجا دوید، برایتان پیش نیامده كه انسان اضطراب داشته باشد، یك چیزی را بخواهد میداند نیست ولی میدود نمیتواند راحت بنشیند، از صفا دوید طرف مروه، از مروه دوید طرف صفا، هفت مرتبه این كار را كرد از بالای كوه مروه یك نگاهی كرد دید یك برقش آبی زیر پای اسماعیل هست، آمد دید یك چشمهی آبی باز شده، همین چاهِ زمزمی كه الان هست، كه هنوز هم آبی است كه تمام شهر مكّه را آب میدهد؛ حتّی مدینه را هم امسال دیدم كه آب بردند از آب زمزم، آمد دور آب را گرفت، زمزم، زمزم به معنای این است كه مثلاً محدود باشد، راه نیافتد، سیل راه نیفتد از اینجا و نگهش داشت، پرندهها كمكم آمدند از این آب خوردند، گلهدارها دیدند اینجا پرندهها پرواز میكنند، فهمیدند كه این جا آب است، گوسفندهایشان را آوردند، حضرت هاجر گفت: این مال من است، خوب شیر به تو میدهیم، گوشت به تو میدهیم، نان به تو میدهیم، بگذار ما از این آب استفاده كنیم، محبّت مردم آنچنان شدید شد تا امروز كه همهی شما الان اگر برای شما بلیط و گذرنامه بیاورند بگویند: مكّه میروی؟ همهی كارهایت را ول میكنی میگویی میرویم، " أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ "، بعد هم خود حضرت ابراهیم علیهالسلام این خانه را خوب ساخت، بعد هم آمدند ائمّهیاطهار علیهمالسلام این خانه را با عظمت درستش كردند همین خانهی سنگی، خدا میداند، حالا تلقین، من گاهی خودم میگویم شاید به خودم تلقین میكنم ولی نه، یك جریاناتی پیش آمد كه تلقین نشد، یك بوسهی این سنگهای نتراشیدهی كامل، آنچنان لذّتبخش است كه حساب ندارد، همان " فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ " اینجا این بیتاللّه شد چون خیلی عزیز است، دستهای بسیار خوبی برای ساختمان این خانه به كار رفته.
در ساخت بِناها از افراد با تقوا استفاده كنید
من مكرّر گفتم و تأثیرش هم دیدم افرادی كه برای بنّایی ساختمانتان میآورید، افرادی كه برای مخصوصاً مساجد و ساختمانهای مقدّسی میآورید، كوشش كنید افراد باتقوا باشند، كمتر كار كنند، بگویید: فلانی باتقوا است اوّل ظهر دستهایش را میشوید برای نماز میرود، آن كارش پُربركتتر از این آدم بیتقوایی است كه نماز نمیخواند یا اگر میخواند آخر وقت میخواند، این قدر تنگنظر نباشید برای یك ساعتی كه این میخواهد برود نماز بخواند بعدش هم نهار بخورد، شما بگویید: این چون این جوری است من این را برای بنّایی نمیبرم، اینها خیلی مهم است
ساخت خانهی كعبه بدست افراد مخلِص بودهاست
خدای تعالی آن خانهای كه در مقابل این ساختمانهایی كه توی تهران هست، توی دنیا هست، همان كنار كعبه هست، اصلاً ساختمان نیست، این را انتخاب كرده، چرا؟ روی تقوا ساخته شده، گفت حضرت ابراهیم علیهالسلام " تَقَبَّلْ مِنَّا "( بقره/127)، خدایا! این را قبول كن از ما، با آن اخلاص ساخته، بعد هم میگوید " تَقَبَّلْ مِنَّا "،
خون ابی عبدالله الحسین علیه السلام خون خدا است
اینی كه شما دو ماه برای سیدالشهداء علیهالسلام عزاداری میكنید، برای این است كه حضرت زینب سلاماللّهعلیها در میان گودی قتلگاه گفت كه این قربانی را از آل محمّد قبول كن، قبول كرده بود خدا، قبل از اینكه خلقتش بكند در دنیا، ولی در عین حال این مسأله خیلی تأثیر دارد، این شد بیتاللّه. خون ابیعبداللّه الحسین علیهالسلام چون پاكترین خونها است، تمام مردم معصیتكار را این خون نجات میدهد، این را شما بدانید، یك قطرهی اشك در عزای ابیعبداللّه الحسین علیهالسلام ریخته بشود؛ روایت دارد یك نفر را میآورند در روز قیامت این میزان اعمالش خیلی سنگین است و هیچ چیز از كارهای خوبش جبران این همه گناه را نمیكند، میگویند یك چیز باقی مانده، یك قطرهی اشك در فلان مجلس ریخت آن را میآورند میگذارند مساوی میشود یا بهتر، و اهل بهشتش میكنند، من به این روایت معتقدم بر خلاف خیلیها كه معتقد نیستند كه " مَنْ بَكَی اَوْ اَبْكَی اَوْ تَبَاكَی وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ "(مثيرالأحزان/14)، كسی كه گریه بكند، یا بگریاند، یا حالا گریهاش نمیآید حزن در دلش زیاد شده، محبّت سیدالشهداء علیهالسلام در دلش هست، سرش را میاندازد پایین، مثل گریهكنندگان خودش را نشان میدهد، یا خودش را وادار به گریه میكند، بهشت مال همینها است، لذا خون ابیعبداللّهالحسین علیهالسلام خون خدا شده، " ثاراللّه " میگویند، یعنی این خون مال من است. شما اگر یك بچّهای از همسایه بیاید خیلی به شما كمك بكند، اطاعت شما را بكند، هر چه شما بگویید گوش میكند، فداكاری در مقابل شما بكند شما میگویید: این بچّهی من است. حتّی گاهی سؤال میكنند: آقا این بچّهی كیه؟ میگوید: این بچّهی من است. این معنای اضافهی تشریفاتی است.
روح انسان روح خدا است
و روح مقدّس پیغمبراكرم صلیاللهوعلیهوآله، روح انسان، انسانی كه خدا خواسته و آفریده این روح هم روح خدا است، همانطوری كه بیت، بیت خدا است، همانطوری كه خون خون خدا است، روح انسان هم روح خدا است، " نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی "( ص/72)، در بدن حضرت آدم خدا از روح خودش دمید، از روح خودش یعنی آن روحی كه مال خودش بود؛ یعنی این یك آیینهای است كه تمام قد و قامت خدا را و تمام صفات پروردگار را نشان میدهد، اینجا اسم این روح هم شد روحاللّه، روح من و شما هم اگر شیطان بگذارد، اگر نفس امّاره بگذارد، اگر آلودگیهایی كه در دنیا پیش میآید كثیفش نكند، روح من و شما هم مثل بیتاللّه و ثاراللّه، روح خدا است، بعضی از افرادی كه میخواهند مردم را گول بزنند، از این راه وارد میشوند به " حلول " مردم را متوجّه میكنند؛ یعنی خدا آمده توی بدن ما- آن قدر خدانشناساند- كه خیال میكنند یك بخشی از خدا جدا شده آمده توی بدن ما، " وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی "، به همان معنای ظاهرش كه حتّی معنای ظاهرش هم این نیست، این جوری معنا میكنند، نه! روحاللّه، ثاراللّه، بیتاللّه، اینها همه مساوی هم هستند. امیدوارم انشاءالله این چهار معنا را هم، كه یكی هم معنای عقل بود انشاءالله خوب یاد گرفته باشید
6- مناسبت شهادت امام رضا علیهالسلام
و چون امروز روز شهادت حضرت اباالحسنالرضا علیهالسلام است دربارهی آن حضرت و انشاءالله بعد از یك استراحتی، یك تنفّسی جناب حاج آقای رفیعی دوست عزیزمان كه واقعاً من از زحمات ایشان خیلی، نه من، من كه لیاقت ندارم خدای تعالی از زحمات ایشان باید متشكّر باشد، از اوّل محرم شاید اكثر شهرهای بزرگ ایران را رفتهاند، تبلیغ كردهاند و دیشب هم از اصفهان تشریف آوردهاند و امروز هم ما را مستفیض میکنند و انشاءالله آقایانی هم كه با تلفن مجلس را میگیرند برای ساعت معینی كه من نمیدانم حالا خود آقایان بگویند انشاءالله از سخنرانیهای، صحبتهای آقای رفیعی استفاده كنند.
حضرت رضا علیهالسلام امام رئوف است
حضرت علی بن موسیالرضا علیهالسلام، امام رئوف، صفات خاصّی به حضرت نسبت میدهند كه این صفات همهی ائمّهی علیهمالسلام دارند ولی در ایشان به مناسبت زمانشان ظاهر شد، یكی رأفت و مهربانی حضرت، احدی از ایشان رنجیده نشد، به امام جواد علیهالسلام عرض كردند: آقا چرا حضرت علیبنموسی علیهالسلام را رضا نامیدند؟ فرمود: به خاطر اینكه دوست و دشمن از ایشان راضی بود،
حضرت رضا علیهالسلام حزنهای روز عاشوراء را تهییج كرد
" اَلسَّلامُ عَلَی الْاِمَامِ الرَّئُوفِ الَّذِی هَیجَ اَحْزَانَ یوْمِ الطُّفُوفِ "(بحار99/55) ، من یك مدّتی معنای این روایت را نمیفهمیدم كه تهییج كرد حزنهای روز عاشورا را، در آن سالی كه منافقین از خدا بیخبر توی حرم حضرت رضا علیهالسلام بمبی منفجر كردند و عدّهای كنار ضریح مقدس كشته شدند، روز عاشورا بود، گفتم ببین امام جواد در هزار و دویست سال قبل " اَلَّذِی هَیجَ اَحْزَانَ یوْمِ الطُّفُوفِ "، آن را تذكّر داد.
حضرت رضا علیهالسلام امام غریب است
" اَلسَّلامُ عَلَی مَنْ اَمَرَ اَوْلادَهُ وَ عَیالَهُ بِالنِّیاحَةِ عَلَیهِ "(بحار99/52) سلام بر آن آقایی كه امر كرد اولادش را، اهلبیتش را كه بیایند نوحه كنند، یعنی گریهی با صدا كنند، دورش بشینند، حضرت هم گریه میكرد خودش، آنها هم هماهنگی كنند، منتها حضرت میدانست چه میشود، چقدر مردم عقب میافتند به خاطر این عمل جنایتكارانهی مأمون از اسلام و دین ولی اهلبیتش شاید نمیدانستند غیر از امام جواد علیهالسلام، لذا آنها را وادارشان كرد: بیایید با هم بنشینیم گریه كنیم. حضرت رضا علیهالسلام شما فكر كنید از مدینه تا طوس، تا مشهد فعلی چقدر راه است؟ مأمون ایشان را احضار كرد، باید بیاید اگر نیاید میكُشند او را؛ حضرت بلند شد و تشریف آورد با همان چیزهایی كه اكثرتان میدانید، چقدر اذیت كرد حضرت علیبنموسیالرضا علیهالسلام را و بعد هم در آن مقداری كه از روایات هست یا با انگور یا با آب انار حضرت را شهید كرد. مثل امروزی بود، روز آخر ماه صفر، محبّت مردمِ خراسان عجیب بود نسبت به علیبنموسیالرضا علیهالسلام، حضرت علیبنموسیالرضا علیهالسلام در طوس كه الان حدود تقریباً چهار فرسخ با محل دفن حضرت فاصله است مردم این جنازه را بلند كردند، همه آمدند، آن زمانها رسم بود زنها توی خانه بنشینند، یعنی طبق دستور اسلام عمل میكردند، زنها حاضر شدند مهریههایشان را به شوهرشان ببخشند، بتوانند چند قدمی عقب جنازه علیبنموسیالرضا علیهالسلام حركت كنند، آوردند جنازهی علیبنموسیالرضا علیهالسلام را در باغی كه متعلّق به حمید بن قحطبه بود، حمید بن قحطبه استاندار خراسان بود در زمان هارون، بعد كه هارون از دنیا رفت و او را در همان باغ كه بین نوغان و سناباد بود دفن كردند، یك باغ بسیار مفصّلی و دو تا دِه دو طرف این باغ بود به نام نوغان و سناباد، یك چشمهی آب بسیار زلال و خوبی در سناباد بود كه بدن علیبنموسیالرضا علیهالسلام را آوردند آنجا غسل دادند از نظر ظاهر و آوردند در كنار قبر هارونالرشید دفنش كردند.
تشریف فرمایی امام جواد علیهالسلام در شهادت پدر بزرگوارشان امام رضا علیهالسلام
امّا اباصلت میگوید: من در میان خانه ایستاده بودم، طبعاً خانهی علیبنموسیالرضا علیهالسلام یك جای وسیعی بوده و حضرت در میان حُجره " یتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ "(مستدرك/ 11/238، بحار/ 33/250، امالی/624)، مثل مارگزیده به خود میپیچد و گاهگاهی میشنوم فرزندش را صدا میكند، هر امامی را باید امام بعد از آن غسل و كفن كند، میگوید در وسط خانه ایستاده بودم، حضرت علیبنموسیالرضا علیهالسلام هم به من دستور داده بود هیچ كس را راه ندهید، كسی هم نیامده، خانه خلوت، یك وقت دیدم یك جوانی وارد خانه شد، آقا من درها را كه بسته بودم شما از كجا وارد شدید؟ فرمود: آن خدایی كه من را با یك چشم بهم زدن از مدینه به طوس آورد میتواند از در بسته هم وارد كند، فهمیدم امام جواد علیهالسلام است، وارد حجره شد، دیدم علیبنموسیالرضا علیهالسلام در مقابل فرزندِ امامش از جا بلند شد، فرزندش را در بغل گرفت، چند دقیقهای بیشتر طول نكشید دیدم امام جواد علیهالسلام از میان حجره خارج شد، اشك میریزد میگوید: اباصلت پدرم از دار دنیا رفت. " لاحول و لاقوة اللّه باللّه العلی العظیم ".
7- ذكر مصیبت امام حسین علیهالسلام از زبان امام رضا علیهالسلام
یك سفارش خود حضرت رضا علیهالسلام را هم ما امروز عمل كنیم، پسر شبیب وقتی كه در روز اوّل محرم خدمت حضرت رضا علیهالسلام رسید حضرت فرمودند: " إِنْ كُنْتَ بَاكِیاً لِشَیءٍ "، اگر گریهكنندهای به چیزی هستی " فَلْیبْكِ عَلَی الْحُسَینِ "(وسائلالشيعه 14/502، بحار 44/ 285، بحار 98/102، إقبالالاعمال 544، الاماليللصدوق 129)، بر جدّم حسین علیهالسلام گریه كن، زیرا او را مانند گوسفند سر بُریدند.
8- ذكر مصیبت امام حسن علیهالسلام
" اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا اَبَاعَبْدِاللّهِ، فَلْیبْكِ الْبَاكُونَ وَ اِیاهُمْ فَلْینْدُبِ النَّادِبُونَ وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتُذْرَفِ الدُّمُوعَ وَ لْیصْرُخِ الصَّارِخُونَ وَ یضِّجَ الضَّاجُّونَ أَینَ الْحَسَنُ أَینَ الْحُسَینُ، أَینَ الُحَسْنُ أَینَ الْحُسَینُ "( بحار99/ 106) آقاجان امام زمان، امام حسن علیهالسلام را مثل دیروزی شهیدش كردند، پارههای جگر، خون از حلقومش در میان طشت ریخت و امام حسین علیهالسلام را در میان گودی قتلگاه قطعهقطعهاش كردند. " لا حَولَ وَ لاقُوَّةَ الا بِاللّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ ".
9- جمعه میهمان امام زمان عجلاللهفرجه هستیم
همه با توجّه در خانهی خدا برویم، از خدا امام زمانمان را بخواهیم، جمعه است، روز میهمانی آن حضرت است از ما، آن حضرت میهمانی روحی، غذای روح به ما عنایت میكند حواسمان جمع باشد، همه با توجّه
10- دعای ختم مجلس
نسئلك اللّهم و ندعوك بأعظم اسمائك و بمولانا صاحبالزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه،
خدایا! امروز دیگر جواب ما را بر ما مرحمت كن، فرج امام زمان ما را برسان
قلب مقدّسش را از ما راضی بفرما
خدایا! همهی ما را از یاران لایق آن حضرت قرار بده
خدایا! همهی ما را سربازان خوب آن حضرت قرار بده
پروردگارا! خیر دنیا و آخرت به ما مرحمت بفرما
شر دنیا و آخرت را از ما دور بفرما
پروردگارا! ایمان كامل به ما مرحمت بفرما
توفیق تزكیهی نفس به همهمان مرحمت بفرما
خدایا! ما را از متطهرین قرارمان بده
پروردگارا! ما را از توابین قرارمان بده
پروردگارا! مرضهای روحی را از ما دور بفرما
مریضهای بدنی اسلام را از الساعه شفا مرحمت بفرما
مریضهای منظور، مریض منظور از الساعه لباس عافیت بپوشان
امواتمان غریق رحمت بفرما، شهدامان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما عاقبتمان را ختم بخیر بفرما
وَ عَجِّلْ فِی فَرَجِ مَوْلانَا.
جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید
۲۴ محرم ۱۴۲۴ قمری – ۸ فروردین ۱۳۸۲شمسی – جلسه چهاردهم اعتقادات- امامت
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایتاَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
خطبه
اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ آلِهِ اَجْمَعِینَ لَا سِیمَا عَلَی بَقِیةَ اللهِ رُوحِی وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الآنِ اِلَی قِیامِ یوْمِ الدِّینِ.
عبارت قرآنی آغازین
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
" إِنَّمَا وَلِیكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ "(مائده/55)
ولایت الهی از آن كیست؟
اجمالاً بحث های خداشناسی و بحث نبوّت كه در هفته ی گذشته عرض كردیم به هرحال آن موارد مشكلش را توضیح دادم و باقی مانده است بحث امامت، که در همین آیه خدای تعالی به آن اشاره فرموده است. یك بحث اجمالی درباره ی همین آیه ی عرض كنم، كلمه ی " اِنَّما " كه در این آیه آمده، معروف است كه " اِنَّما " كلمه ی حصر است، كلمه ی حصر به معنای این است كه: این است و جزء این نیست. یعنی آن افرادی را كه به عنوان ولی، در این آیه ی تعیین شدند فقط همین ها ولی شما هستند و لاغیر و حال این كه ما می بینیم در آیات قرآن خدای تعالی می فرماید: " وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ " (توبه/71)، مؤمنین و مؤمنات بعضیشان اولیاء یعنی ولی بعضی دیگرند. ممكن است كسی بگوید با این آیه منافات دارد. ما ممكن است بگوییم كه خدای تعالی در این آیه ی می فرماید: ولی شما خدا است و پیغمبر است و كسانی كه ایمان آورده اند. پس " وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ " با این آیه منافات ندارد، ما در جواب می گوییم كه اگر آن تتمه ی آیه نبود، می گفتیم كه همه ی مؤمنین منظورند و در یك چنین صورتی حصر معنا نداشت. ولی آن تتمه ی آیه یك نشانه ای و آدرسی می دهد، که می فرماید: آن مؤمنینی كه نماز می خوانند و زكات در حال ركوع می دهند، كه طبعاً همه ی مؤمنین را شامل نمی شود و اگر یك فرد را شامل نشود بالاخره كسانی كه در حال ركوع زكات می دهند، شامل آن ها می شود فقط. و از نظر روایات و تفسیر این آیه، فقط علی بن ابیطالب علیه السلام است كه در حال ركوع انگشترش را به سائل داد و این معنا در خصوص آن حضرت تحقّق پیدا كرد و كلمه ی حصر هم معنا پیدا كرد.
مراتب ولایت
خوب با این مطلب، آن آیه ای كه می فرماید: " وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ " چه معنا دارد؟ ولایت در چند مرتبه است؛ یكی ولایت مطلقه ی الهیه است. مرتبه ی دوّمش؛ ولایت فقیه است و مرحله ی سوّمش؛ ولایت هر كسی است كه دیگری را نهی از منكر و یا امر به معروف می كند. این سلسله مراتب در ولایت هست، شما مثلاً ولی فرزندتان هستید، شما اسمتان ولی هست ولی در یك محدوده ی بسیار كوچك، اگر یك فرزند داشته باشید ولی او هستید و اگر دو فرزند یا ده فرزند داشته باشید ولی آن ها هستید، ولی دیگر ولی بچّه ی همسایه نیستید، ولی سایر مردم نیستید، این ولایت، ولایتِ بسیار محدود و ولایت مؤمن بر مؤمن هم از همین قبیل است. مثلاً انسان وقتی كه در كوچه و بازار حركت می كند و یك منكری را می بیند، در همان لحظه ای كه این مؤمن منكری را دید این مؤمن می شود ولی آن شخص در خصوص این كار كه به او امر كند یا نهی كند.
ولی فقیه كیست؟
و بعد از آن ولایت فقیه است. فقیه یعنی چه؟ یعنی كسی كه تمام حقایق دین را می فهمد، فهیم است، فقیه یعنی فهیم، در لغت معنی فقیه به معنای فهم است. " اَلْفِقهُ فِی اللُّغَةِ، الْفَهْمُ "، كسی كه فهیم است، كسی كه دین را می فمهد، حقایق دین را از راه صحیحی درك كرده و احكام و معارف دین را صحیحاً متوجّه هست، این شخص فقیه است. در خصوص سیاست و مملكت داری و یا دنیاداری، باید فهیم باشد. در مسائل سیاسی، در مسائل اجتماعی بهترین باشد، یعنی بالاترین باشد، یعنی تمام مسائل مملكت داری و سیاست های اجتماعی را فقیه مبسوط الید باید داشته باشد و احكام دین را. این چنین فقیهی را كه تشخیصش برای مردم عوام مشكل است، باید عدّه ای از فقهایی كه در درجه ی بعد از او هستند جمع بشوند و این فقیه را تعیین كنند و درباره اش قضاوت كنند كه آن كسی كه سیاست را بهتر از دیگران می فهمد و امور اجتماعی را بهتر از دیگران متوجّه هست، آن شخص را تعیین كنند برای این كه ولی مطلق مسلمین باشد در امور سیاسی و اجتماعی و طبعاً چون امور عبادی امور ضعیفتری هست آن را هم طبعاً باید داشته باشد. این چنین فقیهی ولی امر مسلمین در یك محدوده ای، باز، یعنی در امور شرعی، در احكام. در امور شرعی و احكام یعنی چه؟ یعنی اگر مصلحتی دید یك حُكمی را مدّت كوتاهی متوقّف كند می تواند و یا اگر مسائلی را برای مردم یك مملكت و یا یك شهر مشاهده كرد ولو برخلاف نظر دین، برخلاف نظر اصلی دین باشد برای یك مدّت موقّتی می تواند نهی كند و یا امر كند. از باب مثال: مثلاً ولی امر مسلمین وقتی كه می خواهد یك خیابانی كه به نفع همه ی مردم شهر است بكشد یك خانه وسط این خیابان قرار گرفته طبعاً صاحبش، مالكش هست و می گوید من راضی نیستم كه این خانه را خراب كنید، امّا مصلحت مردمِ یك شهر در این است كه این خیابان كشیده بشود این جا ولی امر مسلمین این ولایت را دارد چون محبّتش، چون امرش باید مطاع باشد دستور بدهد این خانه را خراب كنند و نهایت پول خانه را به او بدهند. همین معنایی كه خدای تعالی در قرآن می فرماید: " النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ " ( احزاب/6)، پیغمبر اولی است بر مردم از جانشان، از مالشان، یك فقیهِ ولی امر مسلمینی كه خُبره ها او را تعیین كرده اند این اندازه ولایت بر مردم دارد، این ولایت مرحله ی دوم هست.
اثبات ولایت مطلقه الهی برای پیغمبراكرم صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السّلام
مرحله ی سوّم، ولایتِ مطلقه ای است كه در این آیه ذكر شده. این ولایت، یك ولایتی است كه عطف شده است به ولایت رسول اكرم و به ولایت خدا. خدای تعالی ولی شما است، " وَ رَسُولُهُ "، و رسولش ولی خدا است، والمؤمنون " الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ "، ببینید با یك واو عطف، رسول را به خدا و مؤمنینی كه در نماز زكات می دهند به رسول، عطف كرده و در ادبیات ما این مطلب را خوانده ایم كه هر چیزی كه به چیزی عطف شد تمام حكمی كه در معطوفٌ علیه است در معطوف هم هست. مثلاً اگر گفتیم " جَاءَ زَیدٌ وَ عَمْروٌ "، زید آمد و عَمْرو هم آمد. باید كلمه ی جاء را بر عَمرو هم اطلاق كنیم، هر چیزی كه به چیزی عطف شود، به مقتضی حال آن چیز معطوف، باید معطوفٌ علیه هم داشته باشد، یعنی آنچه معطوفٌ علیه هم دارد معطوف هم داشته باشد. این مطلب علمی و ادبی است كه جای حرف نیست. وقتی كه ما می گوییم " إِنَّمَا وَلِیكُمُ اللَّهُ "، چقدر خدا ولایت بر ما دارد؟ خالق ما هست، همه چیز ما از او است، می تواند ما را زنده نگه دارد می تواند ما را بمیراند، " یُحْیی وَیُمِیتُ " (بقره/258)، " وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى " (نجم/43)، می تواند ما را به گریه بیاندازند، می تواند ما را به خنده بیاندازد، می تواند ما را خوشحال كند، می تواند ما را بدحال كند و بالاخره هر چه مصلحت بداند بدون این كه با ما مشورت كند، می تواند درباره ی ما انجام دهد.
مشورت به چه جهت انجام می گیرد؟
در دعای یستشیر می خوانیم: " وَ لا خَلْقٍ مِنْ عِبَادِهِ یسْتَشِیرُ " با خلقش در هیچ كاری مشورت نمی كند، چرا مشورت نمی كند؟ با این كه " وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَینَهُمْ " (شوری/38)، " وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ " (آل عمران/159) خدا در قرآن می فرماید كه مردم مسلمان، امورشان در مشورت با یكدیگر می باشد و به پیغمبر صلی الله علیه وآله می فرماید: " وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ "، با مردم مشورت كن، خدا چرا مشورت نمی كند؟! به جهت این كه مشورت غالباً به دو جهت انجام می شود، یكی این كه انسان بر عقلش یك مطلبی را بیفزاید، مثلاً من یك كاری را می خواهم بكنم گوشه و كنار و جوانب كار را ممكن است درست درك نكنم، از دیگری می پرسم، آن دیگری یك مقدار بیشتر از من روی این مسأله فكر كرده، طبعاً من یك استفاده هایی از او می كنم، این معنای كه در خدا اصلاً غلط است. ما اگر یك چنین اعتقادی به خدا داشته باشیم كه خدا حتّی از پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله ممكن است چیزی یاد بگیرد، خدا را مخلوق دانسته ایم و خدا، خدا نیست. و اگر مسأله ی دوّم باشد، یعنی مشورت می كنند برای احترام مردم آن چنان كه پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله همه چیز را خودش می دانست، از همه ی مردم بهتر از همه چیز اطلاع داشت این كه خدا فرموده: " وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ "، با اصحابت و با دیگران مشورت كن، این فقط یك احترامی است به آن ها گذاشتن و آن ها را در جریان گذاشتن بیشتر نیست. یك احترامی من می كنم، وقتی كه آمدم با شما مشورت كردم، طبعاً شما یك نظراتی می دهید نظر اكثریت با نظر من موافق طبعاً خواهد بود و شما كه نظر دادید خودتان در كار جدّی تر هستید و با من همكاری می كنید، لذا خدای تعالی بعد از این جمله كه " وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ "، می فرماید: " فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ "( آل عمران/159)، نمی فرماید: " وَ إِذَا عَزَمْتَ "، تو عزم كردی، مشورت فقط برای احترام اصحابت است و در جریان گذاشتن اصحاب و الاّ فایده ی دیگری برای پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله كه همه ی علوم را می داند و همه ی مصالح را می فهمد معنا ندارد.
پس این كه خدا مشورت نمی كند به هیچ دلیلی نباید مشورت كند و همه ی كارها را با آن ولایتی كه بر مخلوقش دارد انجام می دهد. پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله هم همین طور، یعنی آنچه را كه پیغمبر صلی الله علیه وآله مصلحت دانست با توجّه به عصمت پیغمبر صلی الله علیه وآله و با توجّه به این كه پیغمبر صلی الله علیه وآله همه ی علوم را می داند و معصوم از جهل است، بنابراین مشورتش فقط به خاطر این است كه به دیگران احترام بگذارد.
علّت وجود ولایت مطلقه تامه برای پیغمبر صلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام به خاطر جهات عصمت و آگهی بهتر آن ها از مصالح امور است
و الاّ ولی امر تمام عالَم هستی است یعنی ردیف خدا، یعنی در طول با خدا این طوری است اوّل خدا بعد پیغمبر، اگر پیغمبر خواست یك نفر در روی كره ی زمین نباشد، یا خواست یك فردی باشد، یا خواست مردی زنش را طلاق بگوید، یا خواست كسی با كسی ازدواج كند، یا خواست مثلاً فلان كس، فلان خانه را نداشته باشد و یا داشته باشد و امثال این ها، در تمام این امور ولایت دارد، یعنی اولی است، حقّ است، باید حرف او مقدّم بر حرف دیگران باشد. ولو این كه پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله به خاطر این كه مردم ظرفیت نداشتند، زیاد به این ولایت عمل نكرد، ولی آیه ی شریفه می فرماید: " النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ " (احزاب/6)، پیغمبر اولی است بر مؤمنین در خصوص جانشان و مالشان، او مقدّم است، او جلوتر است. هر چه او بخواهد همان خواهد شد برای این كه مصالح كلّی را او بهتر می فهمد و طبق مصالح كلّی عمل می كند، بر همین اساس حتّی بعضی از پیغمبران گذشته هم این طور بودند، حضرت خضر علیه السلام می زند آن جوان را می كُشد كه حضرت موسی علیه السلام عرض می كند " أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِیةً بِغَیرِ نَفْسٍ "( كهف/74)، این كه كسی را نكشته بود چرا تو او را كشتی؟ بعد مصلحتش را برای حضرت موسی علیه السلام می گوید كه این فرزند پدر و مادر صالحی داشتند و این بچّه بزرگ می شد، آن ها را از راه منحرف می كرد من این كار را كردم تا آن ها منحرف نشوند، یا بر مال مردم؛ در میان كشتی می نشیند، كشتی را می شكند، سوارخ می كند، كشتی مال دیگری است، حقّ تصرف این گونه بر كسی، برای كسی نیست. ولی چون او پیغمبر است، ولایت دارد، مصالح را بهتر از صاحب كشتی می فهمد، صاحب كشتی نمی داند كه یك سلطانی آن طرف دریاچه نشسته و هر كشتی را به غصب می گیرد و تصرّف می كند و این كشتی اگر سوارخ بود این كشتی را نخواهد گرفت. مصلحت خود صاحب كشتی در این است كه این سوراخ بشود، ولو این كه او الان چون متوجّه عاقبت امور نیست مانع می شود و راضی ممكن است نباشد. پس ببینید ولایت پیغمبر بر مال و جان مردم، چرا؟ برای این كه مصالح را او بهتر می فهمد، " عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَیئًا وَهُوَ خَیرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ "( بقره/216)، چه بسا یك چیزهایی را شما بدتان می آید برایتان خوب است، چه بسا یك چیزهایی هست كه شما خوشتان می آید برایتان بد است. شماها عاقبت امور را نمی دانید، خدا است كه: " وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ "( حج/41)، عاقبت امور را آن چه كه مفیدتر است، آن چه كه بهتر است می داند. این خدا همین ولایت را نه در سطح بی نهایت، بلكه در ارتباط با كره ی زمین یا بیشتر در خصوص پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله اگر بگوییم در ارتباط با ماسوی اللّه همین ولایت را در تكوینیات و در تشریعیات دارد. ولایت تكوینی یعنی چه كه پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله دارد، و ائمّه ی اطهار دارند؟ و ولایت تشریعی یعنی چه؟
معنای ولایت تكوینی پیغمبراكرم و ائمه اطهار علیهم السلام و منشع انشعاب این ولایت
ولایت تكوینی یعنی روی محبّت و مصلحت اندیشی گاهی ممكن است اراده كند خدای تعالی یا پیغمبر صلی الله علیه و آله كه یك چیزی در عالم كون نباشد و یا یك چیزی در عالم كون باشد به طور كلّی، شما نباشید، او باشد، این كره باشد، آن كره نباشد و همان طور در تمام ماسوی اللّه. این را می گویند ولایت تكوینی، این ولایت تكوینی منشعب از ولایت اللّه است كه در همین آیه بیان فرموده." إِنَّمَا وَلِیكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا "،
معنای ولایت تشریعی و یكسان بودن آن برای خدای تعالی، پیغمبراكرم و ائمه علیهم السلام و ولی فقیه
ولایت تشریعی معنایش این است كه در شرع یعنی در احكام شرع پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله یا صاحب شریعت، ذات مقدّس پروردگار و ائمّه ی اطهار می توانند دخالت كنند یا نه، این ولایت تشریعی از خدا گرفته تا ولی فقیه در یك محدوده ای می توانند دخالت كنند، یعنی این طوری باید بگوییم كه می توانند دخالت كنند، خدا یك حكمی را گفته بعد نسخ كرده، مثلاً به مردم مسلمانِ زمان پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله برای امتحانشان فرمود که هر كس می خواهد وارد بر پیغمبر بشود باید قبلش صدقه بدهد، " بَینَ یدَی نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً " ( مجادله/12)، آیه ی نجوا معروف است، بعد این آیه نسخ شد، چون جز علی بن ابیطالب علیه السلام كه صدقه داد و وارد شد، كسی دیگر این كار را نكرد و مردم دور و بر پیغمبر صلی الله علیه وآله نرفتند و امتحانشان را دادند، مصلحت این آیه ی منسوخه هم همین بود كه مردم و اصحاب پیغمبر امتحان شدند و بعد این آیه نسخ شد هر كس می خواهد برود خدمت پیغمبر صلی الله علیه وآله لازم نیست صدقه بدهد و دیگر هم صدقه ندادند. ببینید یك حكمی را عنوان می كند، كلّی هم عنوان می كند، مدّت هم برایش نمی گذارد ولی چون مردم امتحان باید بشوند این آیه نازل می شود بعد هم نسخ می شود. آیات ناسخ و منسوخ توی قرآن هست. پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله، احكامی را كه پروردگار به او وحی كرده و به او دستور داده آیا می تواند نسخ یا به اصطلاح از بین ببرد برای یك مدّت كوتاهی؟ بله! برای یك مصلحتی كه خودش منظور كرده چون " لِعِلْمِه عَاقِبَةُ الْأُمُورِ "، جوان كشتن، و كسی كه كسی را نكشته، نفس زكیه است از این جهت كه قاتل نیست این حرام است كشتن او، در آیات قرآن هست. امّا پیغمبر؛ جناب خضر، این جوان را كشت یعنی برای یك دفعه و برای همین مسأله و برای مصلحتی كه دارد آن حرام تبدیل به حلال و یا واجب می شود و این معنای ولایتی است كه پیغمبر در شرع دارد، حرامی را حلال كند و همین موضوع عیناً برای امام هست. در دین مقدّس اسلام خیلی چیزها هست كه این ها حرام است امام می تواند برای مدّت معینی حلالش كند، به طور كلّی نه پیغمبر و نه امام نمی توانند یك حكمی را كه خدا داده او را از بین ببرند، ولی برای مدّت معینی. یادم می آید با یكی از علمای اهل سنّت صحبت می كردم درباره ی مُتعِه، ایشان گفت كه در زمانی كه عمر زندگی می كرد مُتعِه بسیار كار بدی شده بود، سوءاستفاده می شد. لذا عمر گفت: " مُتْعَتَانِ مُحَلَّلَتَانِ فِی زَمَنِ رَسُولِاللّهِ وَ اَنَا أُحَرِّمِهُمَا "، كه من ایراد گرفتم كه عمر كه می گوید من حرامش می كنم، آیا او پیغمبر بود یا وصی پیغمبر؟ گفت: وصی پیغمبر بود. گفتم: اگر كسی بعد از پیغمبر چیزی را حرام كند یا یك چیزی را واجب كند و این حكم، یا از جانب خدا است به او وحی شده كه این پیغمبر آخر است و اگر از جانب خدا نیست روی خواسته ی نفسانی خودش هست، این هوای نفس دارد و نمی تواند جانشین پیغمبر بشود. او گفت برای یك مدّتی در زمان خودش مصلحت دید كه این مسأله را حرام كند. من گفتم: چرا تا این زمان بعد از هزار و چهارصد سال شما ادامه اش دادید؟ كه این جا ماند. در یك زمانِ معینی یك واجبی را امام، آن هم امامی كه در این آیه خدا به او ولایت داده می تواند یك چیزی را حرام كند یا یك چیزی را حلال كند. و الاّ هیچ كس حقِّ دخالت در امر الهی و در شرع ندارد. ولی ولی فقیهی كه مبسوط الید است و جانشین امام یا جانشین پیغمبر است، این شخص هم اگر نكند نمی تواند حكومت تشكیل بدهد و این ولایت را دارد. كه البتّه این نحوه ی از ولایت مطلقه ی تشریعی را كه الان من عرض می كنم یك عدّه از علماء هستند كه قبول ندارند و فقط در امور حسّیه می گویند ولایت دارد ولی بالضروره، یعنی ثابت است، مسلّم است كه اگر در زمان غیبت كبری كسی بخواهد حكومتی تشكیل بدهد، فقیهی بخواهد حكومتی تشكیل بدهد، حتماً این نحوه ولایت را باید داشته باشد، چون به محذوراتی برخورد می كند، به مسائلی برخورد می كند كه اصل حكومت را متزلزل خواهد كرد. این ها بحث های فرعی بود که وارد بحثمان شد، چون می خواستم ولایت تكوینی و تشریعی را توضیح دهم.
ولایت مطلقه الهیه از آنِ خدای تعالی و پیغمبراكرم و ائمه علیهم السلام است و ولایت ولی فقیه صرفاً ولایت مطلقه تشریعی است
ائمّه ی اطهار علیهم السلام هم ولایت تكوینی دارند هم ولایت تشریعی، چون در این آیه ی " إِنَّمَا وَلِیكُمُ اللَّهُ " آمده اند و رسول اكرم ولایت تكوینی و تشریعی دارد، آن هم ولایت مطلقه و ولی فقیه كه در مرتبه ی دوّمِ ولایت است، ولایت مطلقه ی تشریعی دارد امّا طبعاً ولایت تكوینی نمی تواند داشته باشد. چون یك بشر است و مثلاً فرض كنید، ولی فقیه نمی تواند بگوید كه یكی از كرات نباشد یا یك موضوعی وجود نداشته باشد، یا یك موضوعی وجود داشته باشد. لذا در این آیه با كلمه ی حصر خدای تعالی خودش و رسولش و آن مؤمنی كه در مسجد در حال ركوع، درحال نماز، زكات داد كه طبعاً و یقیناً به تصدیق سنّی و شیعه علی بن ابیطالب علیه السلام بوده این ها ولایت تكوینی و تشریعی، همان ولایت اللّه را دارند. و ولی فقیه در ولایت تشریعیِ مطلقه جانشین امام است و مصالح را باید منظور كند و ولایت دارد.
امام یعنی چه؟
خوب ما درباره ی امام داریم صحبت می كنیم، امام كیست و چیست؟ كلمه ی امام در لغت و در اصطلاح فرقی نمی كند؛ به راهنما، رهنما، كسی كه راه را نشان می دهد، امام می گویند. در فارسی راهنما در عربی امام، امام بر چند بخش تقسیم می شود: از كسی كه یك آدرسی به شما می دهد، شما به آن محل می رسید امام شما هست، تا آن امامی كه " وَ كُلَّ شَیءٍ أحْصَینَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِین " (یس/12)، هر چه از او بپرسید بلد است، معصوم از جهل است،
جز بندگان مخلَص خدا، نمی توانند خدا را بشناسانند
اگر آدرس خدا را پرسیدید، می بینید خدا را آن چنان معرّفی می كند كه خدا می فرماید: " سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یصِفُونَ، إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ " (صافات/159-160)، هیچ كس به هیچ وجه حق ندارد خدا را توصیف كند، مگر بندگان مخلَص كه قدر مسلّمش ائمّه ی اطهار علهیم السلامند. ببینید آدرس خدا را این ها اینچنین بلدند كه خدا به مخلوقش، به بندگانش، می گوید هر چه این ها گفتند، آدرس صحیحی است. بقیه آدرس دورغی می دهند حواستان جمع باشد، هر چه دانشمند توی عالَم فكر كنید همه پشت به پشت هم بدهند، بخواهند آدرس خدا و معرّف خدا باشند " سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یصِفُونَ "، هر كس هر نوع وصفی از خدا بكند غلط است " سُبْحَانَ اللَّهِ "، خدا از آن وصف، از آن آدرس، از آن نشانی، خدا منزّه هست مگر بندگان مخلَص، این ها هستند كه می توانند خدا را معرّفی كنند، وصف كنند، آدرس خدا را بدهند و خدا را به مردم بشناسانند.
مراتب امامت
پس بنابراین امام از همین جا شروع می شود، الان من به شما می گویم خانه ی فلانی در فلان كوچه هست، من امام هستم تا یك كسی كه چند دقیقه می خواهد جلو بایستد و مردم به او اقتدا بكند، امام جماعت است؛ یا نماز جمعه بخواند و مردم از او پیروی كنند، امام جمعه است؛ و تا آن دانشمند و عالمی كه بخواهد شما را به یك حقیقتی برساند امام هست؛ و می رسد به آن كسی كه هیچ چیز برای او مجهول نیست و هر چه از او سؤال می كنند درست، صحیح جواب می دهد آن هم امام هست.
همگان به مقام امامت مطلق علی علیه السّلام معترف هستند
به قول یكی از دانشمندان درباره ی علی بن ابیطالب علیه السلام می گوید " اِحْتیاجُ الْكُلِّ اِلَیهِ "، احتیاج همه به او، شما تاریخ را ورق بزنید، ببینید بعد از پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله همه از مسائل مشكلی كه داشتند چه در ارتباط با معنویات چه در ارتباط با ظواهر و امور معمولی همه از علی علیه السلام سؤال می كردند، ولی او از احدی چیزی سؤال نكرد " وَ اِسْتِغْنَائِهِ عَنِ الْكُلِّ دَلِیلٌ عَلَی أَنَّهُ اِمَامُ الْكُلِّ "، یک همچین امامی، نمی تواند كسی كه هفتاد مرتبه گفت: " لَوْلا عَلیٌ لَهَلَكَ فُلانٌ "، اگر علی علیه السلام در غوامض مسائل مشكل كنار من نبود كه از او سؤال بكنم، من هلاك می شدم. این نمی تواند بگوید من امام كل هستم، چون آدرس ها را خوب بلد نیست، حقایق را خوب نمی داند یا " اَقِیلُونِی لَسْتُ بِخَیرِكُمْ وَ عَلِی فِیكُمْ "، من از شما بهتر نیستم من را ول كنید علی علیه السلام در بین شما است. آن همه سخنانی كه در حل مشكلات، علی بن ابیطالب علیه السلام بیان كرده كه آن دانشمند در كتاب الامام علی، نوشته ی جرج جرداق مسیحی از قول یك دانشمندی نقل می كند می گوید: حیف علی علیه السلام كه در مسجد كوفه سخن می گفت، برای كسانی كه وقتی می گفت: " سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی "، از تعداد موی سر و صورتشان از علی می پرسیدند، او می گفت من به راه های آسمان آشناتر از شما به راه های زمین هستم، ای كاش امروز می بود ما مشكلات فضایی مان را از علی علیه السلام سؤال می كردیم، راه های آسمان ها را از او می پرسیدیم و به كرات بالا می رفتیم. علی علیه السلام آن كسی بود كه هیچ مسأله ای نبود كه خدا در ارتباط با مخلوقش بداند یا پیغمبر صلی الله و علیه وآله بداند و علی علیه السلام نداند.
مقام علی علیه السّلام
علی بن ابیطالب علیه السلام آن امام مبینی است، در این آیه ی سوره ی یس خدای تعالی می فرماید: " اِمامٌ مُبین "، مبین یعنی آشكار، مبین یعنی كسی كه، چیزی كه خیلی روشن است، خیلی آشكار است، این معنایش چی هست؟ معنایش این است كه هر كس بدون غرض و مرضی، بدون تعصبّی، بیاید كنار علی بن ابیطالب علیه السلام بنشیند امامت او را مشاهده می كند، یعنی همه ی مسائل و حقایق را چون می داند امامت بر هر چیزی دارد، امام مطلق است، امام مطلق یعنی چه؟ یعنی هیچ جا نیازی به هیچ كس در چیزی كه برایش مجهول باشد ندارد، اما همه به او نیازمندند، همه به او توجّه می كنند، لذا ببینید در روز غدیر خم، جمله ای كه خیلی معروف است خطبه ی غدیر خم را همه جور نقل كرده اند بعضی خطبه ای نقل كرده اند كه همین طور اگر ما بخواهیم بخوانیم، دو ساعت طول می كشد. بعضی جملات كوتاهی در این روز نقل كرده اند، مسائل مختلفی گفته اند، ولی آنچه من به نظرم می رسد كه در همه ی خطبه ها هست و در همه ی نقل هایی كه از خطبه ی غدیر كرده اند وجود دارد این است كه " مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا عَلِی مَوْلاهُ ". آن ولایتی كه خدا به او داده، " إِنَّمَا وَلِیُكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولهُ " آن ولایتی كه " النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ "، پیغمبر اولی است بر مؤمنین از جانشان و مالشان، ببینید این جا همه ی آن را منتقل به علی بن ابیطالب علیه السلام می كند، می فرماید: " مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا عَلِی مَوْلاهُ " اهل سنت نتوانستند این كلمه را به خصوص منكر بشوند، بعضی ها ممكن است منكر غدیر خم بشوند، بعضی ها ممكن است منكر این خطبات طولانی بشوند، امّا این كه پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله فرمود: " مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا عَلِی مَوْلاهُ " این را هیچ كس منكر نشده، نهایت می گویند مولا منظور دوست است یعنی هر كِه من دوست او هستم یا هر كِه من را دوست دارد علی علیه السلام را دوست داشته باشد. که این با آن معنایی كه از مولا خدمتتان عرض كردم منافات دارد و علاوه به قول آن دانشمند سنّی، ما اگر یك نستجیرباللّه- پیغمبر كه عقل كلّ بود- اگر یك نادانی این همه مردم، هفتاد هزار نفر را توی بیابان گرم، سه روز معطل كند برای این كه بگوید هر كِه من را دوست دارد باید علی بن ابیطالب علیه السلام را دوست داشته باشد، این كار بسیار اشتباه بود. انتقال ولایت به علی بن ابیطالب علیه السلام است، انتقال قدرت به علی بن ابیطالب علیه السلام است، انتقال آن چه كه پیغمبر صلی الله علیه وآله داشت به علی بن ابیطالب علیه السلام است، غیر از نبوّت كه خوب آن مسأله ی خاصی است. بنابراین امام، آن كسی است كه امامِ مطلق، یعنی بدون قید و شرط، بدون محدودیت، آن كسی كه آدرس به شما می دهد فقط در آدرس دادن امام شما است، امّا دیگر در چیزهای دیگر امام شما نیست، امام جماعت فقط در نماز امام شما است، امام جمعه فقط در نماز جمعه امام شما است، امّا در چیزهای دیگر امام شما نیست. امّا امام مطلق، آن كسی كه هر چه پیغمبر دارد به او داده، آن پیغمبری كه هر چه خدا در آن خلقت دارد به او داده، این امام، امامِ مطلق است.
مشخّصات امام مطلق
پس ما امروز فقط در این مسأله خواستیم صحبت بكنیم در موضوع امامت، كه امام آن كسی است كه، امام مطلق آن كسی است كه معصوم از جهل باشد و از ناحیه ی خدای تعالی و پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله ولایت تكوینی و تشریعی داشته باشد و همه چیز در اختیارش، به اذن پروردگار باشد و در بین مردم زندگی بكند. لذا درباره ی پیغمبر صلی الله علیه وآله هم ما می توانیم بگوییم امام است، نگویید امام دوازده نفر است، نه پیغمبراكرم هم امام هست، شما در همین دعای توسل می گویید: " یا اِمَامَ الرَّحْمَةِ، یا اَبَاالْقَاسِمِ یا رَسُولَ اللّهِ یا اِمَامَ الرَّحْمَةِ "، حضرت ابراهیم علیه السلام از خدا تقاضا كرد كه ذریه ی مرا امام قرار بده، راهنما، " قَالَ وَمِنْ ذُرِّیتِی "، وقتی كه خدا به او فرمود: " إِنِّی جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ اِماما "، من تو را برای مردم امام قرار می دهم، امام قرار دادن یعنی هر چه مردم آدرس می خواهند، توصیفی از چیزی می خواهند، از خدا گرفته تا ریزترین چیزهایی كه در عالم هست، تو امام مردم باشی. " إِنِّی جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا " ؛ قَالَ وَمِنْ ذُرِّیتِی "( بقره/124)، از اولاد من هم امام می شوند؟ " قَالَ لَا ینَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ "، این " لَا ینَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ " (بقره/124) معنایش این نیست كه نه از اولاد تو امام نمی شوند، نه. این عهد من، این همان عهدی است كه در همین آیه هست، " إِنَّمَا وَلِیكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ " (مائده/55)، این همان ولایت تكوینی است كه هر پیغمبری، هر امامی دارد. " لَا ینَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ "، آن هایی كه ستمگر باشند، چه به خودشان ظلم كرده باشند، چه به دیگران. یعنی گناهكار باشند، یعنی معصیتكار باشند، " إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ "( لقمان/13)، ولو برای یك لحظه شریك برای خدا تعیین كرده باشند كه این ظلم بسیار بزرگی است، به این ها عهد من نخواهد رسید، این امامت به آن ها نخواهد رسید و حال آن كه ما می بینیم ظالمترین افراد گاهی آدرس را درست می گوید و امام است، امّا معلوم است این امامت خاصّی هست كه عهد الهی بر آن است و تعهّد در مقابل همه ی اوامر پروردگار باید در آن شخص باشد، و آن شخصی كه ظالم نباشد و امام مطلق باشد البتّه معصومین علیهم الصلوة و السلام و پیغمبراكرم است و لذا امام یك كلمه ی عامی است هم بر پیغمبر صلی الله علیه وآله، هم بر ائمّه ی معصومین علیهم السلام و هم بر هر كسی كه یك راهنمایی درستی دیگری را بكند و بلكه به آن هایی هم كه راهنمایی ناصحیح كردند گاهی امام گفته می شود " أَئِمَّةً یدْعُونَ إِلَى النَّارِ " (قصص/41)، یك راهنمایی هایی هستند، یك امام هایی هستند كه مردم را به سوی آتش جهنم دعوت می كنند، به راه بد می كشانند به آن ها هم كلمه ی امام اطلاق می شود. بنابراین آن امام مطلق است، معصومی كه از جهل معصوم باشد و هیچ كار خطایی نكند و طبق مصالح مردم كار بكند خدا و پیغمبر صلی الله علیه وآله بعد هم علی بن ابیطالب علیه السلام،
چرا در آیه ولایت، امام مطلق به نام معرفی نشده است؟
حالا چرا این كلمه را در این آیه با كلمه ی مؤمنون بیان كرده است؟ مثلاً همان طوری كه اسم پیغمبراکرم صلی الله علیه وآله را رسول برده بگوید " إِنَّمَا وَلِیكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ "، وَالَّذِینَ دیگر نمی خواهد، بگوید و علی بن ابیطالب علیه السلام چرا با این صراحت مطلب را بیان نكرده است؟ به جهت این كه در آن وقتی كه این آیه نازل شد یك نفر بیشتر از آن مؤمنینی كه، این خصوصیت را داشتند و ولایت را ممكن است ممكن بوده بپذیرند جزء علی بن ابیطالب علیه السلام وجود نداشت، آن وقتی كه این آیه نازل شد، به مردمی كه آن وقت بودند با كلمه ی " یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ "، علی علیه السلام را معرّفی كرد و اگر كلمه ی علی بن ابیطالب علیه السلام در این آیه ی فقط گفته می شد شاید عدّه ای می گفتند امام حسن و امام حسین علیهما السلام و ائمّه ی دیگر این ها جزء این ولایت نبودند و این ولایت را نداشتند. امّا " وَالَّذِینَ آمَنُوا " گفته " وَالَّذِینَ آمَنُوا "، الَّذِینَ تا این جا جمع است " یقِیمُونَ الصَّلَاةَ "، یعنی عین علی بن ابیطالب علیه السلام "یقِیمُونَ الصَّلَاةَ "، عین علی بن ابیطالب علیه السلام " یؤْتُونَ الزَّكَاةَ "، عین علی بن ابیطالب علیه السلام در ركوع هم ممكن است " یؤْتُونَ الزَّكَاةَ "، این جوری باشند، البتّه آن وقت با آیات دیگر قرآن و با روایات، بقیه را تعیین كردند و در ردیف آن ها قرار دادند كه در روایات متعددی پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله فرمود كه من دوازده جانشین دارم كه در علم و عصمت مانند من هستند، غیر از نبوّت. بنابراین مسأله روشن می شود و این كلمه ی " وَالَّذِینَ آمَنُوا " و آیه ی شریفه این است می فرماید كه " إِنَّمَا وَلِیكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ "، كه جمع آورده و همه ی دوازده نفر را در این آیه ی اجمالاً تعیین كرده ولی تفصیلش و به اسامی شان روایات زیادی در كُتب اهل سنت و كُتب شیعه، كُتب اسلامی حالا این كلمه ی سنّی و شیعه را ما در تمام بحث هایمان باید حذف كنیم، چون آنچه من ان شاءالله برای شما می گویم مورد اتّفاق شیعه و سنی است، در كُتب مسلمین این روایت نقل شده، كتابی است به نام منتخب الاثر، انتخاب شده ی از آثار و روایات كه مرحوم آیت اللّه بروجردی طرحش را داده و شاگرد ایشان آیت اللّه صافی تنظیمش كرده، بسیار كار خوبی است، از این جا شروع كرده فهرست وار جلو می آیند كه پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله فرمود: " خُلَفَائِی مِنْ بَعْدِی اِثْنَاعَشَرَ "، خلفای من بعد از من دوازده نفرند. دسته ی دوّم روایات این است كه " كُلُّهُمْ مِنْ قُرَیشَ "، همهشان از قریشند، دسته ی سوّم می گوید: " كُلُّهُمْ مِنْ بَنِی هَاشِمَ "، همه شان از بنی هاشمند، دسته ی چهارم روایت می گوید: " اَوَّلُهُمْ عَلِی بْنُ اَبِیطَالِبٍ وَ آخِرُهُمْ الْمَهْدِی " و دسته ی ششم روایات، اسم یك یك از ائمّه را اسم می برد تا می رسد به آخر آن ها، " اَوَّلُهُمْ عَلِی بْنُ اَبِیطَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَینُ، ثُمَّ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی الْبَاقِرِ " كه به جابر وقتی می فرماید این روایت را، به جابر می فرماید تو او را خواهی دید " وَ إقرَأْ مِنِّی السَّلامُ عَلَیهِ "، سلام من را به او برسان و بعد یك یك از ائمّه علیهم السلام را اسم می برد، توضیحات خیلی واضحی داده است در آن روایات كه شاید حدود دو هزار روایت باشد و آن چنان روشن كرده مطلب را كه جای حرف نیست. و صلی اللّه علی سیدنا محمّد و آله اجمعین.
۲۲ صفر ۱۴۲۴ قمری- ۵ اردیبهشت ۱۳۸۲ شمسی- جلسه هجدهم اعتقادات- ولایت
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایت
@ متن سخنراني 22 صفر المظفر 1424 مصادف با 5 ارديبهشت 1382 و 25 آوريل 2003
1- خطبه
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِ اللهِ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.
2- عبارت قرآني آغازين(مائده/55)
«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ إِنَّمَا وَلِيُّكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»([1])
3- معرفت امام عليه السلام
اگر چه ميخواستم اين هفته بحث ولايت و امامت را تمام كنم ولي اصرار بعضي از خوبان كه مطالب را خوب دقّت ميكنند و انشاء اللّه ميروند كه زيربناي وجوديشان، روحيشان را كه اعتقادات باشد كاملاً درست كنند؛ بعضي از واژههايي كه در قرآن و يا در روايات نسبت به ائمّهي اطهار و چهارده معصوم عليهم الصلوة و السلام آمده كه من سختم بود آنها را هم در مجلس توضيح بدهم خواهش كردند كه آنها را هر طور ممكن است عرض كنم. در هفته گذشته، معني عيناللّه و يداللّه و وجهاللّه و اذناللّه و لساناللّه را تا حدي توضيح دادم جملاتي كه باقي ماند: يكي «جنباللّه» است، و ديگري «نفساللّه» و سومي «كلمةاللّه» است اين سه اسم كه روي چهارده معصوم پاك عليهم الصلوة و السلام در روايات گذاشته شده اگر چه مشكل است توضيحش، ولي از خدا كمك ميگيرم كه هم بتوانم توضيح بدهم و هم انشاءاللّه شما بفهميد([2]).
C امام عليه السلام جنب الله است
اوّل كلمهي «جنباللّه»: جنب به معناي كنار، به معناي همجوار و اين مطلب و اين كلمه در روايات مكرّراً بيان شده، «نَحْنُ جَنْبُاللّهِ([3])، عَلِيٌّ جَنْبُ اللهِ([4])».
c معناي «جنب الله»
جنب به معناي آن چيزي است كه لياقت دارد كه در كنار خدا و كسي كه در كنار خدا قرار گرفت و همنشين پروردگار بود و ممسوس در ذات خدا بود؛ آن كسي است كه تمام صفات الهي را به قدر ظرفيتش داشته باشد،
c چرا خداي تعالي براي خودش جَنبي قرار دادهاست؟
درست است كه «مَا لِتُرَابِ وَ رَبِّ الْاَرْبَابِ»، خدا كجا و مخلوقش كجا؟ امّا پروردگار متعال براي آنكه اين فاصله عجيب و عميق بين مخلوق و خالق برطرف شود، براي خودش يك جنبي قرار داده، كناري قرار داده، واسطهاي قرار داده كه افراد متديّني كه ميخواهند بسوي خدا حركت كنند، از اين راه حركت كنند يعني راه ديگري نروند.
c درك دقيق معنا و مفهوم «جنب الله»
شيطان هم جنبي دارد، رفيقي دارد، همنشيني دارد و خداي تعالي هم همنشيني دارد.يعني همانطوري كه اگر در يك مجلسي قرار گرفتيد، يك دفعه چشمتان به يك دوست صميميتان ميافتد در مجلس جا نيست امّا وقتي او را ديديد اشاره ميكنيد: «بيا پهلوي من بنشين، تو با من رفيقي، تو با من هماهنگي، تو با من همصفت و همراهي»، كنار خودتان مينشانيدش؛ هر كس ببيند اين تصور در وجودش قطعي است كه اين شخص وارد از دوستان بسيار صميمي اين شخص است، چرا؟ به خاطر اينكه پهلوي خودش نشاند، چرا؟ به خاطر اينكه او را مقرّب خودش قرار داد. در حقيقت مقربترين،
# مقام قرب الهي يعني چه؟
مقرب كه ميگوييم و «قرب الياللّه» كه ميگوييم؛ يعني در صفات به پروردگار نزديك بودن و الاّ خداي تعالي كه مكاني ندارد كه پهلو داشته باشد يا جايي باشد كه به او نزديك انسان بشود، از نظر مكاني «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»([5])، از رگ گردن خدا به همه حتي به دشمنان دين نزديكتر است.
# 14 معصوم عليهم السلام مقربترين هستند
پس اين قرب، اين همجواري، اين جنب و پهلوي او قرار گرفتن فقط و فقط در بُعد معنوي است؛ يعني صفات الهي را اين چهارده معصوم عليهم السلام آنچنان در وجودشان ظاهر و بارز است كه آنها كنار خدا هستند، آنها با خدا هستند،
# ائمهي اطهار عليهم السلام معالحق هستند
كه در روايات دارد، «عَلَي مَعَ الْحَقِّ»([6])، حق مطلق خدا است و علي با حق است و حق با علي است، حق مطلق؛ يعني راستي و صداقت مطلق، واقعيّت مطلق؛ يعني آن كسي كه محال است حادثهاي بر او وارد شود، محال است از نظر عقلي كه نباشد. امّا شخصي كه باصطلاح ما مخلوق است و خلق شده همه حوادث ممكن است بر او وارد شود. مخلوق؛ يعني مركز هجوم حوادث، مركز هجوم نابوديها، در ميان مخلوقات خدا چه حيوانات، چه انسانها، چه اجنه و چه ملائكه، چهارده نفرند كه اينها چون به خدا متصلند، چون جنباللّهاند به هيچ حادثهاي و هيچ مشكلي و هيچ فنايي برخورد نميكنند،
$ اهميت دنيا و متعلقات و حوادث آن
حادثهاي دنيايي اينها حادثه نيست نه براي شما و نه براي آنها، كشته شدن و از بين رفتن «انشاءاللّه» از هفته آينده دربارهي مرگ و عالم برزخ كه سخن گفتم آن وقت ميفهميد كه مُردن و زنده بودن و مريض شدن و بيچاره شدن در دنيا اينها اصلاً قابل ذكر براي يك بشر نيست، براي ما افراد ضعيف، افرادي كه تمام حواسمان متوجّه دنيايمان هست، نه به خدا فكر ميكنيم، نه به قيامت فكر ميكنيم، نه به بهشت و جهنم فكر ميكنيم، اينها مسأله است و الاّ براي ائمّهي اطهار عليهم الصلوة و السلام اينها به هيچ وجه مسأله نيست. اگر مثلاً فرض كنيد شما مركبي داشته باشيد، مركب شما كه مثلاً فرض كنيد ميخواهيد صد سال در دنيا زندگي كنيد يك روز به شما يك مركبي دادند اين مركب حالا شَل باشد، كور باشد، هر حادثهاي بر او وارد شود براي شما اهميّت ندارد، بلكه از مركب هم يك خردهاي نزديكتر لباس شما، لباستان اگر گوشهاي قبلاً كثيف شد به جايي گير كرد، پاره شد و يا مثلاً در جايي گذاشته بوديد شما صدها دست لباس داريد در جايي گذاشته بوديد بنزين ريختند و آتش دادند شايد ده روز بعدش فراموش كنيد، برايتان اهميّت ندارد، اين بدن در دنيا همينطور است؛ براي كسي كه ميداند كه از كجا شروع كرده و به كجا ختم ميشود يا بگويم اصلاً ختم نميشود، يك همچنين فردي؛ صد سال توي دنيا برفرض در تمام اين صد سال مبتلا به سرطان باشد مسألهاي نيست. چند صد سال بعدش را فراموش ميكند، يادش ميرود، تا چه برسد به اينكه يك ساعت در جبهه به او مثلاًخمپاره بخورد و قطعه قطعه شود، بدن است، لباس است كه انشاءالله اين مسأله خيلي اهميّت دارد و اميدوارم از هفتههاي آينده خوب دقّت كنيد و اين معنا را بفهميد كه تمام سعادتتان به همين معنا است و شناختن اين معنا است. بگذريم،
$ ائمه اطهار عليهم السلام تحت تأثير هيچ چيز واقع نميشوند
ائمّه اطهار هيچ حادثهاي برايشان پيش نيامد و نخواهد آمد و هيچ چيز آنها را تحت تأثير قرار نميدهد؛ يك روز ايمانشان قوي باشد، يك روز ايمانشان ضعيف باشد، يك روز دچار به افسردگي باشند از نظر روحي، يك روز مثلاً اعتقاداتشان كامل و يك روز ناقص، ابدا،
$ مقام باعظمت خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام
آنها ممسوس، آنها جنباللّهاند، آنها ممسوس در ذات خدا هستند، فقط فرقشان همين است كه آنها مخلوقند و خدا خالق، خدا هر چه برايش امكان داشته كه در ممكن قدرتنمايي كند در روح مقدّس خاندان عصمت و طهارت قدرتنمايي كرده كه در مقدمه اذن دخول بعضي از حرمهاي مطهره هست كه «اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِي»، خدا را شكر ميكنيم، حمد ميكنيم كه براي ما ائمّهاي قرار داد – خوب دقّت كنيد – ائمّهاي قرار داد كه اگر بنا بود خودش به طور محال در مكاني، در مكاني مجسم بشود، اينها ميشدند، «اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِي مَنَّ عَلَينَا بِحُكَّامٍ يَقُومُونَ مَقَامَهُ لَوْ كَانَ حَاضِراً فِي الْمَكَانِ»([7]) بنابراين، نميدانم توانستم معني جنباللّه را عرض كنم يا نه.
معني جنباللّه اين است كه كنار خدا، داراي همهي امتيازاتي كه پروردگار دارد جز احديّت و جز خالقيّت مطلق و جز علم مطلق كه آنچه خاندان عصمت دارند معلومات و يادگرفتههايي است از پروردگار.
C امام عليه السلام نفس الله است
و امّا معناي «نفساللّه»،
c معناي نفس
نفس در لغت به معني خود است – خوب دقّت كنيد – ميگويند فلاني خودش آمد، نفسش آمد، به شما گفتهاند تزكيهي نفس كنيد، يعني خودتان را پاك كنيد، خود، خوديّت.
c علي عليه السلام نفس پيغمبر صلي الله عليه و آله است
در بعضي از روايات و آيات قرآن اين جمله به ائمّهي اطهار اطلاق شده، در قرآن آمده كه «وَيُحَذِّرُكُمْ اللَّهُ نَفْسَهُ»([8])، خدا شما را از نفسش ميترساند. در قرآن مجيد وقتي كه نصاري نجران با رسولاكرم بنا شد مباهله كنند خداي تعالي به پيغمبراكرم فرمود: «قُلْ»، بگو: «تَعَالَوْا نَدْعُ»، بگو بياوريد در اين محفل، «أَبْنَائَنَا وَأَبْنَائَكُمْ»، ما فرزندانمان را بياوريم شما هم فرزندانتان را بياوريد، «أَبْنَائَنَا وَأَبْنَائَكُمْ وَنِسَائَنَا وَنِسَائَكُمْ»، زنهايمان را ما ميآوريم شما هم زنهايتان را بياوريد، «وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ»؛ درباره اين آيه خيلي حرف است چرا گفته است ابناءنا، چرا فرموده است نسائنا، كه فقط فاطمه زهرا را آورد؟ خيلي حرف است كه اينها بماند. آن جملهاي كه ميخواهم استفاده كنم اين است كه فرمود: «وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ»([9])، قطعاً، يقيناً طبق روايات سني و شيعه منظور از كلمهي «أَنْفُسَنَا» علي ابن ابيطالب است خودمان را، چرا پيغمبر اينجا فرمود: خودمان را بياوريم، دعوت كنيم؟ آخر انسان خودش را كه به جايي كه مال خودش است كه دعوت نميكند! چرا فرمود خودمان را، علي را خودش تصور كرد، آيا علي ابن ابيطالب از نظر شكل و قيافه مثلاً اينها دو برادر دو قلو بودند، شبيه به هم هر كدامشان رفتند مانعي نداشته باشد؟ نه از چه جهت، پيغمبر فرمود «وَأَنْفُسَنَا»؟ يك مقدار بسيار مختصر اگر فكر كنيد به اين نتيجه ميرسيد كه چون پيغمبراكرم هر چه داشت از علم و تقوا و ايمان و عصمت علي ابن ابيطالب داشت، چيزي كم نداشت جز اينكه نام اين علي است و نام او محمّد صلي اللّه عليه و آله وسلم، فرق ديگري نبود. شما اگر فرق ديگري كه كلمه «أَنْفُسَنَا» را به آن اطلاق كرد پيدا كرديد ابدا،
c چگونه امام عليه السلام نفس الله است؟
خداي تعالي چرا اين جمله را براي علي ابن ابيطالب يا ساير ائمّه فرموده؟ چون خدا با مخلوقش هيچ تناسبي ندارد، من الان برايتان توضيح ميدهم.
خداي تعالي چند صفت و چند موضوع دارد كه عقل ميگويد دومي ندارد. (يكي ازليتش، يكي مجرد بودنش و صفات ذاتش) به هر حال كه نميشود بگوييم دو تا موجود در عالم وجود دارد كه يكي او است و يكي هم خدا است، نه، عقل ما ميگويد. پس باصطلاح اهل علم در درسهاي علميمان گفتهايم و شنيدهايم از اين صفات علي ابن ابيطالب وقتي كه ميگويند: «أَنْفُسَنَا»، منصرف است، مثلاً اگر گفتند پيغمبر نفس علي است و علي نفس پيغمبر، شما ميدانيد كه هر دويشان از مثلاً فرض كنيد از فاطمه بنتاسد متولّد نشدهاند و هر دويشان از آمنه متولّد نشدهاند، از اين منصرف است، از اينكه اينها هر دويشان در يك سن هم باشند باز ما چون ميدانيم آنها سنهايشان با هم فرق ميكند از اين هم منصرف است ، معناي انصراف يعني اين؛ چيزي كه باقي ميماند اين است كه هر چه از صفات و خصوصيّات پيغمبر دارد علي ابن ابيطالب هم دارد، همينطور هر چه از صفات و خصوصيّاتي كه ميتواند يك ممكن از خداي تعالي داشته باشد علي ابن ابيطالب عليه الصلوة والسلام دارد، ازلي نيست، ابدي نيست، خالق نيست و علم مطلق و مجرد نيست، امّا بقيّه هست، اين مطلبي است كه در ماه رجب كه چهار ماه ديگرانشاءالله بهسراغتان ميآيد در دعاي رجبيه ميخوانيد «لافَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ اِلَّا اَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ»([10])، جدايي نيست بين خدا و بين ائمّهي اطهار. «ولات امر»، ولات مطلق الهي آن اوليايي كه از طرف پروردگار كه چند هفته قبل تذكّر دادم ولايت خاصالخاص دارند بين آنها و تُويِ خدا فرقي نيست، جز اينكه آنها مخلوق تواند و بنده تو هم هستند و الاّ در صفت رحمانيّت، رحيميّت و كل صفاتي كه از خدا به مخلوقش اظهار ميشود اينها دارا هستند. اين معني نفساللّه است، «وَيُحَذِّرُكُمْ اللَّهُ نَفْسَهُ »([11])
در زيارت اميرالمؤمنين عرض ميكنيم: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا نَفْسَ اللّهِ»([12])، اي نفس خدا! اين هم معناي نفساللّه و
C امام كلمهالله است
معني «كلمةاللّه»، كلمةاللّه، البته دربارهي حضرت عيسي هم اين گفته شده،
c اقسام كلمهالله
كلمةاللّه، طبق همان صفاتي كه در هفته گذشته عرض كردم به خاص و خاصالخاص و عام تقسيم ميشود: «كلمةاللّه العام»، «كلمةاللّه الخاص»، «كلمةاللّه الخاصالخاص».
c معناي «كلمه» و شناخت كلمهالله عام
اوّل معني كلمه را عرض كنم، چون وقتي كه به ما ميگويند كلمه يعني حرفي كه ما زديم اين را توي ذهنمان ميآيد ولي يك قدري وسيعتر از اين است.
«كلمه» چيزي است كه آنچه در باطن انسان است به وسيله او ظاهر ميشود، الان من امروز براي شما حرف ميزنم، هر چه كه در باطن دارم، هر چه كه ميفهمم براي شما با سخنم عرض ميكنم، اظهار علم به هر وسيلهاي كه انجام شد آن ميشود كلمه آن شخص.
خداي تعالي بشر را خلق كرده، موجودات مخلتف را خلق كرده، همهي اينها كلمةاللّهاند، منتها عام، همه كلمةاللّهايم، يعني اظهار قدرت پروردگار؛ اظهار خلقت پروردگار، قرآن را كه كلمةاللّه ميگوييم، كلام خدا ميگوييم مال اين است كه هر چه خدا از علم ميخواسته در اختيار بشر بگذارد در قرآن گذاشته اين شده كلمةاللّه و خلاصه معني كلمه اظهار آنچه در باطن است، حالا به وسيله زبان باشد، به وسيله اشاره باشد، به وسيله ايجاد يك چيزي باشد، شما وارد يك اتاقي ميشويد ميبينيد ده تا مجسمه بسيار زيبا اينجا گذاشته شده ميفهميد صاحبخانه با اين علمش يك چيزي به شما گفته و آن اينكه من مجسمه سازم، توي يك عكّاسي وارد ميشويد ميبينيد عكسهاي زيادي آنجا هست معلوم ميشود صاحب اين مغازه عكاس است و همينطور، خداي تعالي ماها را خلق كرده با خلقش سخن گفته كلمهاي فرموده؛ يعني من اين قدرت را دارم، من اين خالقيّت را دارم، من رازقم كه دارم به همه روزي ميدهم، پس – بنابراين، معني كلمه را فهميديد حالا هر چه بشر خداي تعالي كه سهل است، اگر هر چه خلق كرده همه به يك معنا اسمش كلمةاللّهاند، اين معناي كلمةاللّه العام.
c اولياء الهي كلمهي خاص خدا هستند
«كلمةاللّه الخاص» چه هست؟ آخر كلمة الله العام حتي حيوانات را هم شامل ميشود، كلمةاللّه العام حتّي حيوانات را هم شامل ميشود اگر يك فردي هم روحش را درست كرد، صفات حميده پروردگار را در خودش به وجود آورد، خليفةاللّه شد در حد خودش و اخلاق انساني پيدا كرد كه همان اخلاق الهي است كه «تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ اللّهِ»([13]).
اگر اين طوري شد كه اكثراً اولياء خدا اينطورند، اينها كلمةاللّه الخاصند، يعني يك خصوصيّاتي در اين هست كه بهتر خدا را نشان ميدهد سخن خدا را بهتر معرّفي ميكنند. شما اگر وارد مثلاً يك اتاقي شديد ديديد كه يك مشت مجسمههاي گِلي بيارزش اينجا هست شما پي به هنر مجسمهساز نميبريد يا لااقل ميگوييد اين همين است. امّا اگر يك مجسمه بسيار زيبا، بسيار حسّاس ديديد درست كرده، بهتر نشان ميدهد هنر آن مجسمهساز را، اولياء خدا بهتر خدا را معرفي ميكنند، اخلاقشان، كردارشان، رفتارشان همه چيزشان روي حساب، در صراط مستقيم، دقيقاً طبق آنچه خدا خواسته اين را ميگويند كلمةاللّه الخاص كه
# رمز موفقيت اولياء الهي
حضرت عيسي از اين قبيل بود و «وَكَلِمَتُهُ»([14]) كه خدا در قرآن ميگويد روي اين اساس ميگويد. كلمةاللّه الخاص، يك كلمهاي است كه تمام مردم وقتي نگاهش ميكنند، حرفهايش را گوش ميدهند، مطالبش را ميشنوند، ميگويند: اين ارتباط با خدا دارد. حتماً خدا هست، خداي تعالي در قرآن ميفرمايد: «قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»([15]). اين علم كتاب را دارد و در يك جا دربارهي آصف بن برخيا، آصف بن برخيا كلمةاللّه خاص است كه وقتي حضرت سليمان گفت: تخت بلقيس را كيست براي من بياورد؟ گفت: «أَنَا آتِيكَ»([16])، من براي تو ميآورم چشمت به هم نخورد، چشم بهم خوردن خيلي سريع است و آورد. اين كلمةالله خاص است؛ يعني در ممكنات تصرّف ميكند، ميتواند با خدا آنچنان پيمان بسته باشد كه از قدرت پروردگار يك چنين استفادهاي بكند كه از خدا بخواهد كه خدايا! اين تخت بلقيس را تو ميتواني بياوري من كه زورم نميرسد يك ارتباطِ خيلي فوري.
$ اسم اعظم خدا
تعبيراتي در كلمات افراد هست كه اينها «اسم اعظم» دارند، من يك جملهاي دربارهي اسم اعظم برايتان عرض كنم، نميدانم توي جاهاي ممنوعي كه يك عدّه خاصي حق دارند بروند رفتيد يا نه؟ اينها يك اسمي دارند، يك رمزي دارند رمزش ممكن است هيچ معنا هم نداشته با شد، هيچ مناسبتي هم نداشته باشد ولي آن رمز را كه ميگويند كلمه رمز شب مثلاً وقتي آن كلمه را آن شخصي كه ميخواهد وارد منطقه ممنوعه بشود گفت، ميگويند: بفرمائيد بفرمائيد. اسم اعظم پروردگار، همه اسمهاي خدا اعظم است همهاش، منتها بعضيهايش به درد بعضي جاها ميخورد نه اينكه فكر كنيد، باز آن مثلاً «الف» و «لام» و «ه» اينها مؤثّر است بعضيها خيال ميكنند اين حروف مؤثّر است، بسيار حرف بيخودي است. اگر بگويند حرف، حروف مستقلاً مؤثّر است شريك براي خدا تعيين كردهاند و پيدا كردهاند، نه. آن كلمه را ميگويند، ملائكه ميآيند كمكش، ميبرندش و او را برگردانند، منتها بايد اوّل وليّخدا شد، بعد «امانتدار» شد، امانتدار. تو را ميبرند توي انبار مهمّات، اگر يك چند تا از آن مثلاً هفت تيرها برداري زير لباس قايم كني ميگيرند و كتكت هم ميزنند، علاوه بر اين خداي تعالي ميداند كه اين آدم متغلبي است، اصلاً به او نه كلمه رمز ميدهد نه وليّي از اولياءش قرارش ميدهد.
گاهي كلمه اسم اعظم «علي» است، بعضي جاها كار ميكند، اسم اعظم «حسين» است، البته خداي تعالي حتي در اسم اعظم حرف بيربط بيارزش را قرار نداده، اسماء خودش و اسماء اوليائش را قرار داده، امّا آصف بن برخيا مثلاً حال من نميگويم اين جمله را گفت ميگويد: «يا علي»، تخت حاضر ميشود، يا علي گفتن هم لازم نيست همه حروفش را بگويد، همين قدر بگويد: «يا»، تخت حاضر است يك چشم بهم زدن اين اولياء خدا اسم اعظم را بلدند، البتّه نه اينكه همهي اسم اعظم همه اختيارات در اختيار اينها باشد هر وليّ خدايي را پيدا كرديد نه اين جوري نيست، براي ضرروت و الاّ آصف ابن برخيا با اين قدرتي كه داشت يك مغازه حمل اثاثيه اين جوري چه ميگويند، اينجوري باز ميكرد خيلي درآمد داشت، خيلي هم مشكلات مردم رفع ميشد، نه! يك دفعه به او گفتند اين كار را بكن و كرد، يا آنقدر نزديك بود به خدا، كه خداي تعالي به او اجازه داد براي اينكه توي قرآن بيايد، براي اينكه بشر بداند به كجا ممكن است برسد، براي اينكه مردم را درس بدهد، اين كار را كرد والاّ هميشه اين كارها نبود؛ يعني اگر خدا ميخواست هميشه بود، ببينيد و در قرآن خوب دقّت كنيد در اين آياتي كه مربوط به حضرت عيسي است ميگويد: «وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ»([17])، همه جا ميگويد: «باذناللّه يا باذني»، اذن خدا، اجازه خدا، اراده خدا، حضرت عيسي اگر از من بپرسيد بالشخصه قدرت حتّي يك مورچه را نداشت، امّا در ارتباط با خدا هر چه خدا لازم بود قدرت در اختيارش ميگذاشت. در اختيار ما نميگذارد چرا در اختيار ما نميگذارد؟ خوب اين سؤالي است و در اختيار حضرت عيسي و عليابن ابيطالب گذاشته است؟ نه خودمان خودمان را بهتر ميشناسيم، الان شب يك دعا كنيم فوراً مستجاب بشود ببينيد با اين چقدر دكّان باز ميكنيم، چقدر با آن فخر بر ديگران ميفروشيم، چه ميكنيم؟! دوستان هر كس به شما گفت كه آقا فرموده است: تو بايد اين كار را بكني. اعتنا نكنيد؛ آخر يك چيزي كه من هميشه از آن پرهيز ميكنم و شماها بعضيهايتان متأسفانه مبتلا به اينها هستيد همين ارتباطات دورغي يا بعضيهايش شيطاني يا بعضيهايش برفرض راست، ميآييد براي مردم ميگوييد، نكنيد اين كارها را هيچ، انسانيّت انسان ارزش دارد.
$ عبوديت
من اگر بنا بود مكاشفاتي را نقل كنم خيلي از اينها نقل ميكردم، مكاشفاتي كه ارزش دارد «مكاشفات علمي» است، بنشين ببين علي ابن ابيطالب چقدر بزرگ است، اين را كشف كن، اين مكاشفه برايت اهميت دارد حالا مثلاً نشستي داري [ميگويي:] «السلام عليك يا علي [ابن ابيطالب]، يك دفعه ميبيني در حرم جلويت باز شد، وارد حرم شدي، خوب چي ميشود تو به كجا رسيدي؟ خوب در بيداري هم همين كار ميشود، نگوييد كه اين جور چيز به اين مهمي! بله!، بله من شماها را ميخواهم «انشاءالله» خيلي از اين بالاترها باشيد يعني صد درصد در اختيار خدا باشيد، خداي تعالي ميگويد كه زير دست يك بوزينه كه بدتر از بوزينه است خودتان قرار بدهيد، ريسمان به گردنتان بيندازند، بكشندتان، ببرند شما را توي مسجد، بگوييد: چشم. بگويد: در خيبر را بكن، بالا نگه دار لشكر عبور كنند، بگو: چشم هيچكدامشان برايت فرقي نكند، نه آن غصّهات بدهد، نه اين افتخاري برايت باشد، ميتوانيد برسيد به اينجا، ميگوييد: اين كار علي ابن ابيطالب بود اگر تنها كار علي بود، بيان نميكردند، يك معلم توي كلاس اگر برداشت روي تخته سياه يك چيزي نوشت، براي خودش ننوشته براي تو نوشته، هر دعايي كه در دعاهاي صحيفه سجّاديه ميبينيد براي شما است و الاّ نصف شب يكي پا ميشود من و شما پا ميشويم با خدا مناجات ميكنيم فردا بر نميداريم بنويسيم بدهيم دست مردم، اينها براي ما است، آن ارتباط خاصالخاصي كه آنها با خدا دارند نه براي ما قابل فهم است، نه هم براي ما ميگويند، نه هم لازم است كه ما بدانيم. دقّت كرديد.
پس اولياء خدا آنهايي كه خاصند مثل آصف ابن برخيا، مثل حضرت عيسي، مثل انبياء بزرگ، مثل صالحين، مثل صديقين، مثل شهداء بعد از اين عالم اينها كلمةاللّه الخاصند،
c امام عليه السلام كلمه خاصالخاص الهي است
امّا «كلمةاللّه الخاصالخاص»، خاصالخاص كه بايد ما ائمّهي اطهار را به اين عنوان بشناسيم، بايد بشناسيم، هر چه خدا، هر چه خدا، ببينيد من با اين تعريف كه عرض ميكنم همينجور ياد بگيريد كه مبتلا به شرك و انحراف نشويد. ببينيد به يك نقّاش يك تابلو ميدهند يك متر در يك متر است، ميگويند روي اين نقاشي كن، اين تابلو محدود است كه بيشتر از اين نقاشي نكرده، اين تو هستي كه نميتواني بيشتر از اين بفهمي. خداي تعالي بينهايت در علم و قدرت است اصلاً قابل فهم براي ما نيست علم و قدرت پروردگار، امّا در ممكن، ممكن را يك تابلو تصوّر كنيد در ممكن آن حدّي كه امكان داشته خدا علم قرار بدهد، امكان داشته قدرت قرار بدهد، امكان داشته كه صفاتش را در آنها قرار بدهد در اين چهارده معصوم عليهم الصلوة و السلام قرار داده باز فردا بعضيها تلفن به من ميكنند تعجب ميكنم من اينقدرهمه جان ميكَنم، زحمت ميكشم، توضيح ميدهم، باز بعضيها حضرت جواد سنش كم بود، علمش كمتر بود، حضرت اميرالمؤمنين سنش بيشتر بود پس علمش بيشتر بود، من وقتي اين سؤالات را گوش ميدهم ميگويم: «يا حسرتا»! من چي دارم ميگويم براي من و شما سن مطرح نيست، نبايد باشد، ان شاء الله برايتان شرح ميدهم. سن يعني چه؟ آني كه سنش زياد است اگر خوب از امتحان بيرون آمده باشد خوش بهحالش، زودتر امتحانش را داده، آن كسي هم سنش كمتر است اگر ميخواهد امتحان بدهد «ان شاء الله» خدا توفيقش بدهد همين!
آني كه سنش بيشتر است ايمانش بيشتر است نه اينجور نيست، خيلي افراد پيرمرد بيايمانتريناند و خيلي جوانها هستند با ايمانتريناند. اصلاً سن مطرح نيست ميخواهم انشاءاللّه كمكم آماده بشويد براي آنچه كه دربارهي قيامت و معاد ميخواهم صحبت كنم، ان شاء الله گوش بدهيد آن كسي كه كلمةاللّه الخاص الخاص است كه حضرت عيسي انبياء كلشان حتي حضرت ابراهيم و هيچ يك از صالحين، هيچ يك از اولياء خدا به آن مقام نميرسند اين كلمةاللّه الخاص الخاص است كه هر چه بايد خداي تعالي در كره زمين نه، در تمام ماسوي اللّه از علم قرار بدهد به اينها داده از قدرت انجام بدهد، به اينها عنايت كرده، منتها فرق همين است كه او ازلي است او نامحدود است و اينها در همين محدوده عالم خلقت قدرت و علم دارند و اين كم نيست و براي ما هم فرقي نميكند. لذا «وَقُلْ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»([18]).
# آيا ميدانيم وقتي ميگوييم «ياصاحبالزمان» يعني چه؟
حالا متوجّه مقام امام عصر عليه السلام شديد روز جمعه است دعاي ندبه خوانديم، هي ميگوييد: «اَيْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الْاَرْضِ وَ السَّمَاءِ»([19])، معناي اين جمله را امروز شايد با اين سه كلمهاي كه ترجمه كردم و من خودم واقعاً در مقابل حقايق مثل يك بچّه شيرخواري هستم كه هيچي نميفهمم ولي خوب چه كنم ديگر حالا اين منبر پيغمبر و اين محافل پر نور شماها به دست افرادي مثل من افتادهاست. آيا ميشود آقا بيايد با شما صحبت كند، «كلمةالله الاعظم»، كلمةالله الخاص الخاص آن كلمةاللّهي كه در قرآن خداي تعالي فرموده كه اگر تمام درياها مركب بشود، (اين صريح قرآن است) اگر تمام درختها قلم بشود، اگر هفت برابر اين دريا، دريا اضافه كنند، «لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي»([20])، قبل از اينكه كلمات خدا تمام بشود، كلمات خدا و ائمّهي اطهار، فضائلشان تمام بشود، درياها تمام ميشوند، حالا ميدانيد اسم كه را ميبريد وقتي ميگوييد: «يا صاحبالزمان»، ميدانيد چقدر لياقت پيدا كردهايد كه اسم يك چنين موجودي به شما اجازه دادهشده كه به او عرض ارادت كني و روز جمعه خودتان را ميهمان آقا بدانيد، «مَوْلايَ اَنَا مَوْلاكَ … هَذَا يَومُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ»([21]).
آقاجان! امروز ما توقع داريم، اگر بگوييد شما ليقات داريد همهمان ميگويم: نه، يك وقتي من بچّه بودم، استادم به من، گفتم: چرا من خدمت آقا نميرسم، حتّي آنقدر بچّه بودم فكر ميكردم خدمت امام زمان رسيدن يعني خدمت بدنشان بايد برسم، اين را ميپرسيدم، ايشان به من گفتند كه تو هنوز بچّهاي، گفتم: «اگر به لياقت ما باشد كه سلمان هم لياقت ندارد خدمت امام زمان برسد، – حالا اين حرف من نميدانم چطور گفتم – اگر به آقاي آنها باشد به يك سنگي هم ممكن است اين لياقت را بدهند». ايشان بلند شد لبهاي من را بوسيد گفت: بارك اللّه! حالا آقا اين حرف را ما از بچگي گفتيم وقتي گفتيم كه استادم به ما گفت: تو بچّهاي، حالا هم بچّهايم، حالا هم نميفهميم شما يعني چه، ما يعني چه؟ ولي به لطفتان، به كرمتان، به محبّتتان، به رحمانيّت و رحيميّتتان عنايتي كنيد، «وَ اَنَا فِيهِ ضَيْفُكَ وَ جَارُكَ فَاَضِفْنِي وَاَجِرْنِي يَا مَوْلايَ وَ اَنْتَ كَريِمٌ مِنْ اَوْلادِ الٌكِرَامِ وَ مَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَ الْاِجَارَةِ»([22]).
4- روضهي امام حسين عليه السلام
صلّي اللّه عليك يا اباعبداللّه، ايّام اربعين اباعبدالله الحسين است، اميدواريم كه ما ان شاء الله از عزاداران ابيعبداللّه الحسين در اين دو ماهي كه عزاداري كرديم قرارمان بدهد و همهمان را از ياران حجةابن الحسن قرار دهد.
5- دعاي ختم مجلس
نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، يا رحمن يا رحيم يا غياث المستغثين
عجل لوليك الفرج
عجل لمولانا الفرج
خدايا! فرج امام ما، امام عزيز ما را الساعة برسان، همهي ما را لايق محضرش قرار بده
پروردگارا! همهي ما را لايق شنيدن صداي مباركش قرار بده
همهي ما را چشمهاي همهي ما را لايق زيارت بدن مقدسش قرار بده
پروردگارا! ايمان كامل به ما مرحمت بفرما، توفيق تزكيهي نفس به ما عنايت بفرما
همه ما را از اولياء خودت قرارمان بده
پررودگارا! به آبروي وليعصر قسمت ميدهيم گرفتاريهاي شيعه را در كره زمين بالاخص شيعيان عراق را برطرف بفرما
خدايا! زيارت خانهات، زيارت قبور ائمّهي بقيع و رسول اكرم و زيارت ائمّهي عراق را همين امسال نصيب همهمان بفرما
از همه آفات و بليّات همه ما را حفظ بفرما
امواتمان را غريق رحمت بفرما.
[1] مائده/55
[2] «أَنَا عُرْوَةُ اللهِ الْوُثْقَى وَ كَلِمَةُ اللهِ التَّقْوَى وَ أَنَا عَيْنُ اللهِ وَ لِسَانُهُ الصَّادِقُ وَ يَدُهُ وَ أَنَا جَنْبُ اللهِ الَّذِي يَقُولُ أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتِى عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَ أَنَا يَدُ اللهِ الْمَبْسُوطَةُ عَلَى عِبَادِهِ بِالرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ» معانيالأخبار: 17
[3] غايه المرام، مكيال 2/10
[4] نهج الايمان: 568، كشف اليقين: 24
[5] ق/16
[6] «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ» احتجاج: 1/97، صوارم المهرقه: 148، بحار: 33/331«عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دَارَ» شهب الثواقب: 72، الشافي في الامامه: 1/202، شرح احقاق الحق: 1/58، الغدير: 3/176، بحار: 28/368«عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَي الْحَوْضِ» الغدير: 3/177، غايه المرام: 1/245، منهاج الكرامه: 72، استغاثه: 1/9، بحار: 29/15، اسناد بسيار زياد
[7] بحار 99/115
[8] آل عمران/28
[9] «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»آل عمران/61
[10] مكيال: 2/296، البيان في عقائد اهل الايمان: 121، «لافَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا اِلَّا اَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ» بحار: 95/393، مصباح الكفعمي: 529، مصباح المتهجد: 803
[11] آل عمران/28
[12] «اَلسَّلامُ عَلَي نَفْسِ اللهِ الْعُلْيَا»، «اَلسَّلامُ عَلَي نَفْسِ اللهِ الْقَائِمَةِ» مكيال: 2/296
[13] بحار: 58/129، جامع السعادات: 3/116
[14] نساء/171
[15] رعد/43
[16] نمل/40
[17] آل عمران/49
[18] توبه/105
[19] بحار 99/106، مكيال 1/38، مفاتيح الجنان، دعاي ندبه
[20] كهف/109
[21] «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ اَنَا مَوْلاكَ… هَذَا يَومُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ»بحار: 99/215، جمال الاسبوع: 37
[22] «000أَنَا يَا مَوْلايَ فِيْهِ ضَيْفُكَ وَ جَارُكَ وَ أَنْتَ يَا مَوْلايَ كَريْمٌ مِنْ أَوْلادِ الْكِرَامِ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِي وَ أَجِرْنِي000» همان مأخذ
جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید
آمار بازدید
- 315
- 310
- 2,524
- 11,352
- 837,555
- 2,415
- سلام علیکم ضمن تشکر از توجه جنابعالی، انشاالله در دستور کار قرار می ...2024-04-18 - 15:10 توسط مدیریت سایت
- سلام علیکم خدای تعالی به شما توفیقات روزافزون مرحمت فرماید. متشکری...2024-04-18 - 15:09 توسط مدیریت سایت
- سلام علیکم توفیقاتتان روزافزون باد از توجه جنابعالی متشکر...2024-04-18 - 15:08 توسط مدیریت سایت
- سلام علیکم خدای تعالی توفیقاتتان را در درک حقایق زیاد فرماید...2024-04-18 - 15:08 توسط مدیریت سایت