۱۹ ذی الحجه ۱۴۲۳ قمری ـ ۲ اسفند ۱۳۸۱ شمسی ـ جلسه یازدهم اعتقادات
/۰ دیدگاه /در سخنرانی های صوتی/توسط مدیریت سایت۵ ذی الحجه ۱۴۲۳ قمری ـ ۱۸ بهمن ۱۳۸۱ شمسی – جلسه نهم اعتقادات
/۰ دیدگاه /در سخنرانی های صوتی/توسط مدیریت سایت۲۷ ذی القعده ۱۴۲۳ قمری ـ ۹ بهمن ۱۳۸۱ شمسی ـ جلسه هشتم اعتقادات
/۰ دیدگاه /در سخنرانی های صوتی/توسط مدیریت سایت۲۰ ذی القعده ۱۴۲۳ قمری ـ ۲ بهمن ۱۳۸۱ شمسی ـ جلسه هفتم اعتقادات
/۰ دیدگاه /در سخنرانی های صوتی/توسط مدیریت سایت۶ ذی القعده ۱۴۲۳ قمری – ۷ بهمن ۱۳۸۱ شمسی – جلسه پنجم اعتقادات
/۰ دیدگاه /در سخنرانی های صوتی/توسط مدیریت سایت۲۵ ذی القعده ۱۴۲۱ قمری ـ اول اسفند ۱۳۷۹ شمسی ـ لزوم رعایت تقوا ، تحمیل نکردن ایمان، راه رسیدن به حکمت (مشهد مقدس)
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایتبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
«أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ * وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا»[1]
من بنا نداشتم وقتتان را بگیرم. و الا نوبت سخن گفتن و حرف زدن، مربوط به آقایان دوستان است که الحمدلله، وجودشان برای همۀ ما، مفید است و خدا را شکر میکنیم که، دائماً از آن رزقی که، باید به شما برسد در اثر تقوایتان، رزق معنوی، «مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ» به شما میرسد و دوستانمان که اینجا هستند، الحمدلله سفرههایشان پهن و شما هم، همۀ شما از وجود اینها استفاده میکنید.
من خدا را شکر میکنم که این آیۀ شریفه، در خصوص دوستان یا لااقل اکثر دوستان، مصداق پیدا کرده. علتش هم، تقوایی است که بحمدلله، رعایت کردهاید. این آیه میفرماید: «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ» کسی که تقوای خدا را پیشه کند. تقوا حداقل، أقلش این است که انسان خودش را از گناه نگه بدارد و واجباتش را انجام دهد. تقوا مراحل زیادی دارد. که حالا قدر مسلم آن، این است که، إنشاءالله شما عزیزان، چون تقوا را رعایت کردهاید، مخرجی، یعنی همان طوری که، در روایت دارد «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ يَنَابِيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ»[2] دلهای یک عده از دوستان، منبع حکمت شده و خلوصی پیدا کردهاند و از قلبشان به زبانشان جاری میشود و شما هم که مؤمن هستید و اهل تقوا هستید، آن مخرج، آن باصطلاح شریعه، نمیدانم اسم آن را چه بگذارم، از قلبشان برای شما، به لسانشان جاری میشود و شما استفاده میکنید. امیدواریم همۀ شما همین گونه باشید.
جمعی از دوستان در مجلس هم هستند، اینها مراحل کمالات را پیمودهاند، نهایتاً در این مسیر، قرار نگرفتهاند که برای شما صحبت کنند، ولی اطلاع دارم خصوصی افرادی را، راهنمایی میکنند و از قلبشان حکمت به زبانشان، جاری میشود و منظور از حکمت هم، همان وحیای است که پروردگار، به پیغمبر اکرم فرموده که قرآن، همۀ آن حکمت است و کتابی است که مملو از حکمت و حقایق است و حکمت، همان طوری که در بعضی از نوشتههایم نوشتهام، شناخت حقایق اشیاء و موجودات، از ذات مقدس پروردگار گرفته، تا ادنا چیز، حقیقتش را انسان بشناسد، حقایق آنها را درک کند و که در دعا هم عرض میکنیم که «اللهم ارنا الأشیاء کما هی» خدایا اشیاء را همان طوری که هست، به من بشناسان و این مطلب و این موضوع در قرآن کریم، خدای تعالی قرار داده و لذا قرآن را، حکیم معرفی کرده، در آیات مختلفه این و پیغمبر اکرم را، برای اینکه به ما تعلیم حکمت بدهد، مبعوث فرموده که میفرماید: «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ»[3] حکمت به دست آوردن، دو راه و دو شرط دارد.
یکی اینکه انسان کتاب را یاد بگیرد، قرآن را تعلیم بگیرد، که إنشاءالله با همین برنامۀ سی آیه از قرآن، در هر روز که تلاوت میکنید و در جلسات مختلف شنیدهام دوستان برای شما، توضیح میدهند و ترجمهاش را هم با یک قلم بسیار ساده نوشته شده، إنشاءالله «يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ» تا اینجا انجام میشود، تزکیۀ نفس هم، که برنامۀ اصلی شماست که قدم به قدم، به سوی کمالات بر میدارید که «وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ» این برنامۀ پیغمبر اکرم است.
اول تزکیۀ نفس یا شروع به تزکیۀ نفس، دوم تعلیم کتاب، قرآن را بتوانید بخوانید و معنای آن را بلد شوید، این دو تا کار که انجام شد، بعد و حکمت، «يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» حکمت که شناخت خداست، شناختن ذات مقدس پروردگار است، شناختن صفات الهی است، شناختن ائمۀ معصومین و پیغمبر اکرم و فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) است، این را هم بدانید، حالا بقیۀ اشیاء، شناخته شد یا نشد، غیر از مسئلۀ قیامت هم که یکی از همان مسائل است، یعنی خدا، پیغمبر، ائمۀ اطهار و قیامت، یعنی از روزی که چشم میبندیم، از این دنیا و این لباسی که برمان، به نام بدن هست، این لباس را میکنیم، از آن لحظه تا وقتی که «مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ»[4] تا زمانی که بالاییها و پایینیها وجود دارد شما خواهید بود، شناخت این قسمت را هم، آخرت میگویند. شناخت این چند چیز خیلی اهمیت دارد، خدا، پیغمبر اکرم، ائمۀ اطهار و بالأخص امام عصرمان و شناخت آخرت. اینها خیلی مهم است. بقیۀ آن، آنقدرها اهمیت ندارد. تا یک حدی آنها را گذاشتند به فکر بشر ولی قرآن و ائمۀ اطهار، فکر بشر را خواستند راهنمایی کنند، چون فکر بشر به تنهایی خیلی خطا میکند.
راهنماییهای خاندان عصمت در شناخت حقایق سایر اشیاء، که از نظر بشری، اسمش را فلسفه میگذارند و از نظر الهی، حکمت میگویند. اینها را هم واگذار به مردم کردهاند، هر کس، هر مقدار، هر اندازه مایل است از این مسائل از قبیل طب و ریاضیات و مسائل مختلفی که، امروز در دانشگاهها غالباً مطرح است، این را به اندازۀ لزوم یاد بگیرند و الا آن سه علمی که باید حتماً، تحقیقاً مسلماً یاد بگیرند و پیغمبر اکرم، برای همین معنا مبعوث شده، سه علم است. «يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ» تعلیم کتاب، قرآن، استنباط احکام از قرآن، استنباط احکام قرآن از روایات و سخنان پیغمبر اکرم و ائمۀ اطهار، این یک واجب است.
واجب دوم، تزکیۀ نفس است، تزکیۀ نفس برای زندگی دنیا و ورود در بهشت، بسیار اهمیت دارد، اگر کسی در دنیا تزکیۀ نفس نکرد، همیشه گرفتار خیانت، گرفتار دعوا و نزاع و زندگیهای تلخ و زندگیهای بسیار خطرناک میشود و اگر کسی تزکیۀ نفس نکرد، قطعاً در بهشت او را راه نخواهند داد، زیرا در روایات متعددی هست، در خصوص کبر اگر چه گفته شده است، ولی در خصوص طمع و حرص و خیانت و مسائل دیگر هم هست که اگر به قدر سر سوزنی، از کبر، چون مضمون یک روایت را میخواهم آنچه که یادم هست، را عرض کنم. به قدر سر سوزنی از کبر، در دل کسی باشد، بوی بهشت را استشمام نمیکند، پس اگر طمع هم داشته باشد، همینطور است، اگر خیانت هم داشته باشد همینطور، اگر کسی باشد که بخواهد به دیگران ظلم کند، تجاوز کند، همینطور. چرا؟ به علت اینکه، بهشت جای زندگی آرام بی دغدغۀ، بی دردسر است و اگر یک نفر که خودخواه است و ظالم و متکبر است و ریاست طلب بخواهد وارد بهشت شود، همان بساطی که در دنیا امروز هست، پهن میکند و باید حکومت بهشت، یک دادگاهی را، یک نیروهای انتظامی و زندان و حبس و امثال اینها هم داشته باشد و این دیگر بهشت نشد. در همین دنیا، خدای متعال یک عمر بیشتری به ما بدهد، همین جا هستیم.
بهشت باید تزکیۀ نفس برای بهشت رفتن انجام شود و اصول اعتقادات، که همان شناخت حقایق اشیاء و حکمت است. که اگر انسان خدا را نشناسد، به خصوص صفات ذات مقدس پروردگار را نداند، این شخص مشرک خواهد بود و جای مشرک، در جهنم است. اگر کسی پیغمبر اکرم را نشناسد و یا اگر فرزند مسلمانی است قبول نداشته باشد، کافر است، مرتد است و حتی در همین دنیا، دست تر به بدنش نمیشود زد و هم چنین ائمۀ اطهار (علیهم السلام) و اگر کسی حضرت بقیة الله را نشناسد، «مات میتة الجاهلیة» به زمان جاهلیت، مردم زمان جاهلیت چه خصوصیاتی داشتند؟ اینها کافر بودند، مشرک بودند، اساساً انسان نبودند، چون نمیشود انسان، انسان شود و حال اینکه الگو نداشته باشد. انسان انسان باشد و حال اینکه، یک امامی، یک مقتدایی، یک الگویی، برای خودش منظور نکرده باشد. خدای تعالی برای ما، الگویی هم چون حضرت بقیة الله (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه) خلق فرموده که «خَلَقْتَهُ لَنَا عِصْمَةً وَ مَلَاذا»[5] امام عصر را خدایا تو برای ما، مایۀ نگهداری از خطاها، اشتباهات، گناهان و انحرافها قرار دادی و پناهگاه ما قرار دادی که، از خطرات محفوظ بمانیم و اگر کسی امامش را نشناسد، مثل اینکه شما بخواهید فرض کنید یک پیراهنی، یک خیاطی بخواهد پیراهنی بدوزد، ولی الگو نداشته باشد این یقیناً به اندازۀ لازم نمیتواند، این پیراهن را بدوزد یا گشادتر میدوزد، یا تنگتر میدوزد. یا مثلاً فرض کنید دری را برای، یا پنجرۀ نامعلومی را شما میخواهید درست کنید، اگر این در را نجار باشید، درست کردید، مسلماً به هیچ پنجرهای نمیخورد یا باید بنا باشد کنارش را یک مقدار دیوار کند یا باید دیوار را بشکافد، تا این پنجره جا شود.
همۀ کارها الگو میخواهد، خداشناسی الگو میخواهد، پیغمبر شناسی حتی الگو میخواهد و مخصوصاً کارهایی که شما امروز دارید، شما میخواهید کسب و کار کنید، باید الگو داشته باشید ببینید امامتان چه رفتاری میکرد؟ اخلاقیات اجتماعی میخواهید داشته باشید باید الگو داشته باشید، ببینید امامتان چه عملی انجام میدهد؟ تا امام را نشناسید، جاهل هستید ولو اعلم علماء و دانشمندترین دانشمندان باشید. خیاط خوبی است اما اندازه، به اندازه هیچ وقت، لباس کسی را نمیدوزد، میگوییم: خیاط بسیار بدی است.
شما اگر میخواهید خیاط خوبی باشید و لباس تقوای خوبی در بر کرده باشید و یا لباس تقوایی برای دیگران دوخته باشید، حتماً باید اندازه باشد، حتماً باید به اندازۀ طرف باشد، حتی در سخنانتان، اگر با یک نفر نشستید یک فردی است استعدادش ضعیف است، ایمانش ضعیف است، حرفهای بالا بالا زدید گفتید: مثلاً فرض کنید ملائکه چطور رفت و آمد میکنند؟ ارواح چطور حرکت میکنند؟ این را یک مقدار که با او صحبت کردید، این از پا در بیاید، این شخص زمینه این اندازه ندارد. ظرفیت ندارد، حتی پیغمبر اکرم و ائمۀ اطهار (علیهم السلام) فرمودهاند، که آن کسی که دارای درجۀ دهم از ایمان است، ایمانش را نخواسته باشد به آن که در درجۀ نهم از ایمان است تحمیل کند. «لو علم سلمان ما فی قلب أبی ذر لکفره» اگر سلمان آن چه در قلب ابی ذر بود میدانست، شاید تکفیرش میکرد این چه عقیدهای است که تو داری؟
یک روز قنبر، بر فضه وارد شد، هر دو خدمتگزار علی ابن ابیطالب و فاطمۀ زهرا هستند. ولی فضه هم تحت تربیت فاطمۀ زهرا است و هم علی ابن ابیطالب، اما قنبر تازه وارد شده، حالا هر چه بوده. از فضه سؤال کرد علی ابن ابیطالب کجاست؟ فضه فرمود: به آسمانها رفت ، مشکلاتی در آنجاها، در کرات بالا بود حل کند و برگردد. قنبر گفت: ای کافره، چرا انقدر مثلاً به تعبیر من، دربارۀ علی ابن ابیطالب غلو میکنی؟ اینطوری است. این گونه سخن را، مثلاً حتی به سلمان هم فرمودند: که در مقابل ابی ذر هر حرفی را نزن. به فضه هم فرمودند: که در مقابل قنبر، هر حرفی را نزن. هر کسی، هر استعدادی که باید یک انسان داشته باشد که ندارد. امام عصر را الآن در بین مردم، درست نمیشناسند تو رفتی از ملاقات با او، حضور با او، صمیمیت با او، حرف میزنی؟ کوشش میکنید که همیشه سخنتان، حرکات تان، گفتارتان و تمام کردارتان، به نوعی باشد که به اندازه باشد. «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا» در همین آیهای که تلاوت کردم، خدای تعالی میفرماید: خدا برای هر چیزی اندازهای خلق کرده، قرار داده. هر چیزی اندازهای دارد.
انسان باید کوشش کند که حرفی نزند که مردم تکفیرش کنند. لیاقت افراد را بسنجد، سخن در جایی که مطرح میشود باید طوری مطرح شود که به درد همه بخورد، یک طبیب مثلاً فرض کنید، در یک جمعی مثل این جمع شما آمده، میخواهد همه را طبابت کند. باید حتماً این جمع، همه همان مرضی را که او دارد، دارو برایش نسخه میکند داشته باشند و الا نشستن شما اینجا بیهوده و سخنان او هم بیهوده است. اگر مثلاً الآن من فرض کنید طبیب باشم، داروی سرطان را برای شما بخواهم دستور بدهم، شما میگویید: آقا این حرفها به درد ما نمیخورد، هیچ کدام از ما سرطانی نیستیم.
میگویند: یک روحانی، منبری رفته بود، تازه منبری بود. مبنر رفته بود در یک مجلسی که همۀ علماء بودند، همه اهل علم بودند، در باب مضرات مشروبات الکلی سخن میگفت، یکی از علما بلند شد گفت که اگر من را میگویی؟ من عادت کردم نمیتوانم ترک کنم، اینها هیچ کدام هم مشروب نمیخورند. سخن گفتن باید روی حساب باشد، من باید این جا که میآیم صحبت میکنم باید یک چیزی بگویم که همۀ شما، برایتان مفید باشد. این از اوایل من میخواستم رعایت کنم که بعضی اوقات، بعضی از دوستان میآیند میگویند که شما این حرفها را دربارۀ ما میگفتید؟ خانم چیزی به شما گفته؟ باید اینطوری باشد.
تقوا! تقوا برای همۀ شماست. هر کدام ندارید داشته باشید، هر کدام دارید بیشتر داشته باشید، هر کدام کامل دارید تقوای درجۀ یک را، تقوای درجۀ دوم پا بگذارید، هر کدام تقوای درجۀ دوم هستید، تقوای درجۀ سوم را قدم بگذارید و نمیشود در مجلس ما، کسی باشد که تقوا را، لازم نداشته باشد. لذا پروردگار متعال میفرماید: «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ» کسی که تقوای الهی را رعایت کند. حالا إنشاءالله شما تقوای درجه یک، درجه دو، درجۀ سه، تقوای عام، تقوای خاص، تقوای خاص الخاص، هر کدامتان به نوبۀ خودتان، إنشاءالله دارید.
«يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا» علامت دارد. برای او خدای تعالی، یک مخرجی، یعنی یک زمینهای. یک شب جمعهای، یک سخنانی آقایانی که مراحلی را گذراندند و اینجا میآیند برای شما صحبت میکنند. خدا قرار میدهد. بله «يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا» اگر دیدید اشتیاق زیادی دارید به این سخنانی که، دوست عزیزمان، دوستان دیگر برای شما بیان میکنند دیدید عشق دارید که دارید.
یکی از آقایان اینجا خدمتشان بودیم که میگفت جلسهای است و برنامهای است، گفت: آخر روز دوشنبه، وسط هفته اکثریت شما کار و کاسبی دارید، جمع شدید اینجا، این معنایش این است که، دنبال حکمت میگردید، «الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ»[6] حکمت، گمشدۀ مؤمن است. یک چیزی را گم کرده باشید حتی میآیید زیر این فرش، آن فرش، یک دفعه نه ده دفعه میگردید شاید پیدایش کنید. میآیید پای صحبتهای من مینشینید میگویید: شاید این حکمت را بگوید، میبینید خبری نشد، میروید پای صحبت آن یکی، پای صحبت آن یکی، بالأخره دنبالش میگردید، پیدایش خواهید کرد پیدایش میکنید.
«خُذُوا الْعِلْمَ مِنْ أَفْوَاهِ الرِّجَال»[7] کسانی که یک مرحله از شما جلوتر هستند از او استفاده کنید، نگویید: این استاد من نیست، این حرفها چه است؟ «خُذُوا الْعِلْمَ» علم را بگیرید، از زبان آنهایی که چیز بلد هستند رجال در اینجا، منظور مرد نیست، خیلی از مردها هستند که از زنها هم بیسوادتر هستند، خیلی از زنها هستند که از مردها باسوادتر هستند. این رجالی که اینجا خدای تعالی روایت میفرماید، همان رجالی است که خدا در قرآن بیان فرموده که «رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ»[8] یک مردانی هستند، وقتی که از امام سؤال میشود که اینها مردها نمیشود برایشان گفت، حضرت میفرمایند: علی ابن ابیطالب، فاطمۀ زهرا، امام حسن و امام حسین. هر جا هست بروید یاد بگیرید.
به یکی از بزرگان، ظاهراً بوعلی سینا است نمیدانم یا یکی از همین دانشمندان معروف است. از او پرسیدند که از کجا به این مقام علمی رسیدید؟ گفت: «من لسان سئول» زبانی داشتم که زیاد سؤال میکردم. تا میرسیدم به یک نفری که میفهمیدم، که یک مقدار از من بیشتر میفهمد، سؤالاتم را مطرح میکردم که به حمدلله باز هم، در بین شما، دوستان اینطوری زیاد هستند و امیدوار هستیم که قدر مجالستان را بدانید. من بعد از چند سال، اولین مجلسی است که اینجا با شما صحبت میکنم و هیچ مانعی هم برایم نبوده است، که فکر کنید مثلاً کسی به من گفته باشد اینجا حرف نزن، نه دوستانمان خودشان را نشان دهند و بحمدلله، خودشان را نشان دادند، قدرشان را بدانید و از این مجالس استفاده کنید ما هم به نوبۀ خود در جاهای دیگر، إنشاءالله مشغول خدمت به شما عزیزان و افرادی مثل شما عزیزان هستیم.
در قم شاید بله هر شب جمعه بیشتر از این جمعیت، از طلاب و فضلا و دوستان و اینها جمع میشوند، یک چند کلمهای برایشان صحبت میکنیم و صحبت کردن زیاد هم لازم نیست از عمل کار برآید به سخنرانی نیست. یک کلمه حرف که به شما گفته میشود بروید آن را کاملاً عمل کنید، دو مرتبه بیایید کلمۀ دیگر را یاد بگیرید. معنای حکمت این است، معنای فهم و درک و انسانیت این است و الا نشستیم و گفتیم و برخواستیم و عمل نکردیم فایدهای ندارد. همۀ شما میدانید که، تقوا باید داشته باشید، «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ» اگر دستتان به استادی نرسید، دستتان به عالمی، حکیمی نرسید، خدا من حیث لا یحتسب، برایتان فراهم میکند.
«مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ» یعنی چه؟ من این را، مکرر با آن برخورد کردم، یک مشکلی مثلاً در زندگی داشتم، توسل میکردم به یک نمونۀ آن را یادم است خوب الآن در ذهنم آمد، مثلاً من یادم است در تهران یک مشکلی داشتم و به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) رفتم و توسل کردم از همان جا خانۀ یکی از علماء تهران آمدم، ایشان هم بدون مقدمه، چون من با ایشان زیاد مأنوس بودم. هیچ وقت چنین کاری را نمیکرد، گفت: میخواهی برایت قرآن بخوانم؟ من خیال کردم صدایش خوب است میخواهد صدایش را به ما نشان دهد، گفتم: بفرمایید. دقیقاً آن آیاتی که، مشکل من را حل میکرد، مشکل ، مشکل علمی و معنوی بود، حل میکرد در تمام قرآن بگردید، غیر از همان آیات، آیات دیگری نیست این «مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ» با اینکه شاید تقوایی هم نداشتیم، در عین حال خدای تعالی علی الحساب، چون بعضی از کارگران را، خدا میداند که آیندهای ممکن است اهل تقوا باشند، میخواهند تشویقش کنند، یک چیزی پیش قسط به آنها میدهند. بله حل شد یک قدری به آن معتقد شوم که شاید این از باطن من اطلاع دارد، دیدم نه، چون یک آزمایشهایی کردم و یک برخوردهایی کردم دیدم نه، در این حرفها نیست حالا امروز دنگش گرفته، دنگش هم نگرفته، خدا به او «یا مقلب القلوب» ای کسی که قلبها را میگردانی، قلوب همه دست خداست.
عنوان بصری در خانۀ امام صادق آمد، شاگرد مالک ابن انس سنی بود. در خانۀ امام صادق، حضرت صادق راهش نداد. چه کار کرد؟ رفت در حرم پیغمبر، دو رکعت نماز خواند، متوسل به رسول اکرم شد، گفت: «یا الله یا الله یا الله إعطف قلب جعفر ابن محمد علی» ای خدا ای خدا قلب امام صادق را به من مهربان کن. باز آمد، این دفعه حضرت راهش داد. به او فرمود: یا اباعبدالله، یعنی از او سؤال کردند که کنیهات چه است؟ گفت: اباعبدالله، حضرت فرمود: خدا بر این کنیه، تو را ثابت نگه دارد. به خودش گفت: اگر هیچ فایدهای این آمدن نداشت، جز همین دعایی که امام صادق برای من کرد، کافی بود. بعد هم مطالبی در آن روایت، امام صادق (علیه السلام) آن هم در مرحلۀ عبودیت، برای عنوان بصری تازه وارد بیان میکند که شاید بهترین روایات، در این بخش و در این موضوع باشد.
این گونه باشید. دستتان به کسی نرسید، راه کمالات را میخواهید بپیمایید، پیشرفت کنید، خب در حرم حضرت رضا را که به روی شما نبستند، آنجا برو بگو «یا الله یا الله إعطف قلب علی ابن موسی الرضا علی» و بعد هم از ایشان بخواه به تو خواهند داد، این راهش است «مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ» یا مثل آن مثال قبلی و قضیۀ قبلی، «مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ» هیچ احتمال نمیدادم این آقایی که من خانهاش میروم، از این حرفها بزند، ولی قرآن را باز کرد از زبان قرآن و خدا، برای من آن حرفها را زد.
«وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ» کسی که توکل به خدا بکند یعنی وکیل خودش را، خدا قرار دهد بگوید: خدایا! من کارهایی که در توانم هست، من خودم در صراط مستقیم انجام میدهم، کاری که در توان من نیست را انجام بده، همین این معنای توکل است، یک وقت فکر نکنید که توکل معنایش این است کاری که، در توانتان هست و در توانتان نیست، همه را خدا انجام دهد و تنبل شوید، نه آن چه در توانتان است شما، آنچه در توانتان نیست، برو و وا بگذار. «فَهُوَ حَسْبُهُ» او برای شما کافی میشود.
چه خدای مهربانی است، هیچ وکیلی را دیدید، وکیل توانایی باشد، شما مشکل داخل دادگستری داشته باشید، یکی خودش بگوید مجانی من حاضر هستم، وکیل شما شوم و شما برایش ناز کنید، بگویید که حالا ببینیم، «وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» همین سه موضوع را شما عمل کنید، تقوا «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» دلتان آرام شود به اینکه خدا برای شما کافیست. «حَسْبِيَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِينَ حَسْبِيَ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ»[9] خدا پروردگار، برای من کافیست، از این مرباهایی که درست شده است، «حَسْبِيَ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ» خالق را برای من کافیست من به مخلوق چه کار دارم؟ به مخلوق چه اعتنایی دارم؟
«حَسْبِيَ اللَّهُ رَبُ الْعَالَمِينَ حَسْبِي مَنْ هُوَ حَسْبِي» کافی است آن کسی که همیشه برای من کافی بوده است. تو که به این سن رسیدی، چه کسی در زندگی تو مؤثر بود؟ چه کسی جز خدا؟ «حَسْبِيَ اللَّهُ رَبُ الْعَالَمِينَ حَسْبِي مَنْ هُوَ حَسْبِي حَسْبِي مَنْ لَمْ يَزَلْ حَسْبِي حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ» تا آخر دعا. من هر روز این دعا را میخوانم یک وقتی فکر نکنید من خیلی بلد نیستم و اینها، نه من بلد هستم منتهی اینجا چشمم به شما افتاده، یک مقدار حافظهمان را فراموش کردیم.
بله «حَسْبِيَ اللَّهُ» جداً همین الآن از مجلسمان همین اندازه استفاده بکنیم، که یکی تقوا داشته باشیم. یکی خدا را برای خودمان کافی بدانیم، یکی دیگر اینکه، وکیل خودمان را، خدا بدانیم و همۀ کارهایمان را، اینجا الآن من نشستم و دارم حرف میزنم. اگر خدا بخواهد این زبان من باز میشود، خدا بخواهد این مطالب مفیدی برای شما، به زبان من جاری میشود، خدا هم نخواهد نه. انسان اینطوری تصور داشته باشد، خدایی که «أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»[10] خدا میداند آدم میخواهد منفجر شود، خدا از رگ گردن، به ما نزدیکتر است با آن همه قدرت و توانایی و محبت و مهربانی. آن وقت تو همینطور نشستی و اعتنایی به خدا نمیکنی؟ این خدای مهربان!
امام زمانتان هم همینطور، به شما نزدیک است، ائمۀ اطهار هم به شما نزدیک هستند، آرام بگیرید دلهایتان آرام شود، «أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[11] به یاد خدا، قلبها آرام میشود، یاد خدا و ذکر خدا هم امام زمان شماست، «نَحْنُ ذِكْرُ اللَّهِ»[12] ما ذکر خدا هستیم. تو امام زمانت در کنارت است با همۀ قدرت، با آن همه عظمت، از چیزی میترسی؟ به چیزی اعتماد میکنی؟ به پولت اعتماد میکنی؟ به قدرتت اعتماد میکنی؟ به چه چیزی اعتماد میکنی؟ هیچ نادانی شده که محکمترین چیزها در کنارش باشد بردارد به سستترین چیزها، مثل مثلاً حالا شما میخواهید یک جایی بروید، بگویید که این تار عنکبوت را من میگیرم بالا میروم، که خدا در قرآن مثل دنیادارها را به عنکبوت میزند. «إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ»[13] سستترین خانهها، خانۀ عنکبوت است، شما دستت را اینطوری میکنید، نمیفهمید که اصلاً چیزی را از جا کندی یا نکندی، خانۀ عنکبوت اینطوری کنده میشود، به خدا قسم، کسی که معتقد به خدا باشد و معتقد به امام عصر (ارواحنا فداه) باشد، تکیۀ به قدرتمندترین مردم کرۀ زمین، مثل این است که به خانۀ عنکبوت، تکیه کرده باشد و قدرتها را ندیده گرفته باشد. هر چه میخواهی بشوی، از خدا و امام زمان (علیه السلام) بخواه، که خواهی رسید و اگر نرسیدی بدان از ضعف تو است.
در یک جنگی، خدای تعالی میفرماید: اگر شما صد نفر باشید، بر هزار نفر غلبه میکنید. مسلمانها صد نفر، آنها هزار نفر، غلبه میکنند. یک دفعه خدای تعالی میفرماید: «الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنكُمْ»[14]همین الآن به خاطر اینکه شما، باورتان نمیآید. شما قبول نمیکنید، شما این معنا را درک نمیکنید. خدا تخفیف داد حالا چون مسلمان هستید و ظاهر اسلامی دارید، اگر شما صد نفر باشید بر دویست نفر غلبه میکنید. شما اعتقادتان را زیاد کنید، ایمانتان را زیاد کنید، خدا را ببینید، خدا را بشناسید، قلبتان را از آلودگیها پاک کنید. دلی که پر از کثافت است، هر چه در مغازۀ شیر فروش ببرید آن ظرف کثیف را، شیر برایتان نمیریزد، تا چه برسد خدای تعالی در این ظرفی که، یک گوشهاش ریاست، یک گوشۀ آن خیانت، یک گوشۀ آن حسادت، یک گوشۀ آن حسادت، یک گوشۀ آن مردم آزاری، همه نوع مثل انگل، که هر یک از اینها، از هر نجاستی نجستر است. میآید حکمت الهی را در این دل بریزد؟ ابدا! ابدا!
پس دلتان را پاک کنید، قلبتان را پاک کنید، از رذائل خودتان را دور نگه دارید، حسادت نکنید، حسادت نکنید، ریاست طلب نباشید، چرا من وارد مجلس که شدم، مردم به من احترام نکردند؟ این حرفها را کنار بگذارید، شما با همۀ مردم مساوی هستید و هیچ فرقی هم با دیگران ندارید. پولی هم که در بانک دارید مال خودت، آن امتیازی به شما نمیدهد. خدای تعالی افراد دنیاپرست را، به حمار و الاغ مثل میزند، چه عالمش که «يَحْمِلُ أَسْفَارًا»[15] اگر عالم باشد مثل الاغی که، بارش کتاب کرده باشند، پروردگار مثال میزند و آنهایی هم که پولدار هستند به الاغی که مثلاً قلادۀ طلا به گردنش کردند، این الاغ است چه میفهمد؟ فرقی ندارد. الا اینکه طمع دزدها، به او بیشتر شود.
پس خدا را در نظر بگیرید، صفات حیوانی و شهوانی و شیطانی را از خودتان دور کنید، تا خدای تعالی حکمتش را در دلتان بریزد، که «من عمل بما علم، علّمه الله علم ما لا یعلم» من مطلب دیگری ندارم به شما بگویم، که به درد همۀ شما بخورد و إنشاءالله امیدوار هستیم که همینطوری که در این مجلس سالهاست حاضر میشوید، مجلستان را گرم نگه بدارید و تحصیل علم و حکمت میکنید و توسل به خاندان عصمت میکنید، إنشاءالله موفق به کمالات عالیه بشوید و خدای تعالی به شما، کمک کند. همان طوری که فرمودند: این ماه، تعلق به حضرت علی ابن موسی الرضا (علیه السلام) دارد. امام رئوف، امام مهربان.
یکی از الگوهایی که ما باید از حضرت علی ابن موسی الرضا تعلیم بگیریم، مهربانی است. محبت است، که به دوست و دشمن، حضرت علی ابن موسی الرضا، محبت میکرد، دوست و دشمن از او راضی بودند کسی نمیگفت که با من دشمنی کرد، من از آن حضرت راضی نیستم، ظلمی به من کرد، هیچ کس! اگر هم گاهی در روایات دارد که مثلاً به زید النار، برادرشان است، زید النار کسی است که خانههای اهل بصره و مدینه را، اهل بصره و کوفه را، خانههای بنی العباس و بنی امیه را آتش میزد، گاهی با اهلش. خدمت حضرت رضا آمد، حضرت رضا به او تندی کردند و مأمون هم به او تندی کرد و فرمود: من زیر یک سقف با این برادرم نمینشینم، این برای این بود که او را متنبهش کند، شاید او هم به راه بیاید. حضرت یوسف، وقتی برادرانش خدمتش آمدند، به برادرانش گفت که شما یادتان هست به یوسف چه کردید؟ گفتند: اشتباه کردیم. گفت: «لاَ تَثْرَيبَ» ، نگذاشتند که معطل شوند گفت: هیچ باکی به شما نیست، «لاَ تَثْرَيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ»[16] من که شما را بخشیدم، خدا که مهربانترین مهربانان است او هم، «يَغْفِرُ اللّهُ لَكُمْ»[17] خدا هم شما را میبخشد.
حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه)، وقتی که جعفر کذاب را خدمتش آوردند، خدمت حضرت آمد گفت: «لاَ تَثْرَيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ» چیزی نیست با اینکه حضرت بقیة الله و امام عسکری را، خیلی اذیت کرد. مهربانی را از اینها یاد بگیرید. البته سبب نباید شود که مهربانی و محبت، او گستاخ شود و همان طوری که حضرت رضا عمل کردند و او در کارهای زشتش، بیشتر جری شود. علی ابن موسی الرضا، امام رئوف است السلام علیک ایها الإمام الرئوف، خوشا به حالتان و خوشا به حالمان و خوشا به حال مجاورین و اهل مشهد و زائرین خوب علی ابن موسی الرضا، که این ایام، امروز روز دحو الأرض، روزی که افضل اعمالش در مفاتیح نوشته، افضل اعمالش، زیارت علی ابن موسی الرضا است. یک کسی میپرسید حالا که ضریح نیست، ما باید چه کار کنیم؟ گفتم: ما ضریح زیارت نمیخواهیم بکنیم، آمدیم امام رضا زیارت کنیم.
حضرت رضا را تا جایی که میشود باید آمد، من یک وقتی، راه عراق، قبل از انقلاب بسته بود. خانواده و بچهها را برداشتم سوار ماشین کردم، گفتم: کربلا برویم. رفیتم تا داخل مرز هم وارد شدیم، به بعضی از رفقا، جریان را گفتم. مأمورین مرز آمدند گفتند: کجا؟ داریم میرویم کربلا زیارت کنیم. گفت: گذرنامه دارید؟ گفتم: نه ندادند، تهران گذرنامه نمیدهند، خیال کرد ما خل شدیم آمدیم، گفت: نمیشود بروید. نمیشود نمیرویم، همین جا، امام حسین، ما از اینجا که بایستیم مثل این است که در حرم مطهرش ایستادیم، اشکالی ندارد. ما تا اینجا میتوانستیم بیاییم، امام حسین اینجا هم بیشتر است. پیاده شدیم، با اهل بیت مان پیاده شدیم مشغول زیارت شدیم. اول از علی ابن ابیطالب شروع کردیم و بعد حضرت ابی عبدالله الحسین و بعد کاظمین و بعد سامرا و دیدیم مأمورین گمرک هم آمدند، کنار ما آمدند زیارت خواندند.
بله شما کارهایی دارید، گرفتاریهایی دارید که نمیتوانید کربلا بروید، همین جا در خانهات، کربلای تو همین جاست. بگو: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِك»[18] به خدا قسم، کسی غیر از این اعتقاد را داشته باشد، اعتقادش صحیح نیست. زیارت علی ابن موسی الرضا همینطور، تا جایی که میشود میرویم. جایی که نمیشود، خب نمیشود دیگر چه کار کنیم؟ دوستشان داریم، همه چیز آنها را دوست داریم.
لذا امروز به زیارت حضرت علی ابن موسی الرضا مشرف شوید بگویید: «السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الرَّءُوفِ الَّذِي هَيَّجَ أَحْزَانَ يَوْمِ الطُّفُوفِ»[19] آن امام رئوفی که، قضیۀ روز عاشوراء را زنده کرد. یعنی آنقدر مصیبت بر این قبر مطهر وارد شده، که هر روزش کربلاست و هر روزش عاشوراست، «السلام علیک یا مولای یا ابالحسن یا علی ابن موسی الرضا، السلام علیک و رحمة الله و برکاته».
نسئلک اللهم و ندعوک بأعظم اسمائک و بمولانا حجة ابن الحسن،
یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا رحمان و یا رحیم، یا مقلب القلوب، ثبت قلوبنا علی دینک،
اللهم عجل لولیک الفرج،
و العافیة و النصر
و مد فی عمره الشریف،
و زین الأرض بطول بقائه،
خدایا به آبروی حجت ابن الحسن، فرج آن حضرت را برسان.
همۀ ما را از بهترین یاران و اصحابش قرار بده.
قلب مقدسش را از ما راضی بفرما.
خدایا مشکلاتمان را، زیر سایۀ امام زمان برطرف بفرما.
خدایا ما را به کمال تقوا، موفق بفرما.
پروردگارا همۀ ما را در راه تزکیۀ نفس، موفق بفرما
. خدایا به آبروی حجت ابن الحسن قسمت میدهیم، امروز زیارت ما را قبول بفرما.
ما را از رضویون قرارمان بده.
پروردگارا به آبروی حجت ابن الحسن، خدمتگزاران به دین، خدمتگزاران به این مملکت، خدمتگزاران صدیق این مملکت را در پناه امام زمان، حفظ بفرما.
امواتمان، شهدایمان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما.
عاقبت امرمان را هم ختم به خیر بفرما.
و عجل فی فرج مولانا
جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید
[1]. طلاق، آیات 2 و 3.
[2]. جامع الأخبار، ص 94.
[3]. جمعه، آیه 2.
[4]. هود، آیه 107.
[5]. بحار الأنوار، ج 99، ص 109.
[6]. کافی، ج 15، ص 399.
[7]. بحار الأنوار، ج 2، ص 105.
[8]. نور، آیه 37.
[9]. الکافی، ج 2، ص 548.
[10]. ق، آیه 16.
[11]. رعد، آیه 28.
[12]. الکافی، ج 2، ص 598.
[13]. عنکبوت، آیه 41.
[14]. انفال، آیه 66.
[15]. جمعه، آیه 5.
[16]. یوسف، آیه 92.
[17]. یوسف، آیه 92.
[18]. زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص 236.
[19]. بحار الأنوار، ج 99، ص 55.
آمار بازدید
- 149
- 541
- 3,112
- 12,904
- 826,893
- 2,415
- با عرض سلام و خسته نباشید و عرض ادب و احترام. این صداش ...2023-07-13 - 11:19 توسط سید مهدی حسینی
- و توکلت ال الله التماس دعای فرج فی المومنین والمومنات و ...2023-06-25 - 14:00 توسط فاطمه حسن
- ممنون ازشما بزرگواران ،زحمتتان مقبول. خدایا آقای ابطحی هم...2023-03-07 - 11:22 توسط ناشناس
- واقعا عالی بود دیدگاه هم به بانوی پاک دامن به حضرت ادم به ان...2021-04-13 - 05:21 توسط یزدان