۱۳ ذی القعده ۱۴۲۵
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیةالله روحی و أروح العالمین لتراب مقدمه الفداه و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
« بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيم * إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ * إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَ بْـتَرُ » (کوثر/1-3)
یکی از تشعشعات کوثر وجود مقدس حضرت علیبنموسیالرضا علیهالسلام است که تولد مبارک ایشان در روز جمعهی گذشته بود و من نتوانستم خدمت آقایان باشم و قضای آن را به جا میآوریم و به همهی دوستان تبریک عرض میکنیم. امیدوار هستیم که خدای تعالی همهی ما را از این فیض عظمای وجود مقدس حضرت علیبنموسیالرضا و کوثر فاطمهی زهرا علیهاالسلام بهرهمند بفرماید. چون سؤالات را من نگاه کردم زیاد است از این جهت زیاد وقت شما را نمیگیرم و حالا جناب آقای امیری زحمت میکشند سؤالات را میخوانند و اینطوری هم برای ما استراحتی است و هم برای شما تنوعی است و هم اینکه إنشاءالله بیشتر شاید مورد توجه واقع بشویم.
سؤال: آیا صحیح است که بگوییم انسان پس از آنکه از درآمد مادیی که دارد استفادهی واجب و مستحق خود را برد اضافهی آن را باید با رعایت سلسلهی مراتب به محتاجان بدهد و چیزی باقی نگذارد؟
جواب: البته یک حقوق واجبهای است از قبیل خمس و زکات که آنها را باید پرداخت و واجب است، اما به عنوان انفاق و صدقه و دادن اموال به دیگران گاهی ممکن است که واجب باشد که انسان یک چیزی به دیگری بدهد و وجدان او، او را وادار کند، مثلاً انسان میبیند یک همسایهی او فقیر است، مریض است و طبعاً نیازمند به پولی است، اینجا وجدان انسان میگوید برو به او کمک کن، درست است از نظر قانونی و حکمی واجب نیست، ولی از نظر وجدانی که همان هم « كُلُّ ما حَكَمَ بِه العَقل حَكَمَ بِه الشَّرع » (منهاجالبراعة/ج15-ص176) آنجا هم انسان یک احساس وجوبی میکند که خود او سیر نخوابد و دیگران گرسنه باشند. البته کمال انسان در این است که مساواتی داشته باشد، مواساتی داشته باشد و حتی در آیات قرآن دربارهی اهلبیت عصمت و طهارت دارد که « وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ » (حشر/9) ایثار میکنند و حال اینکه خود آنها ندارند. اشکالی ندارد که انسان خود را در فشار بگذارد که برادر مؤمن او در رفاه باشد اما اینجا یک اشکالی ممکن است پیش بیاید و آن این است که گاهی بعضی میخواهند بگویند ما مثلاً هرچه داریم به دیگری میدهیم همانطوری که در سورهی « هَلْ أَتى » که نشانگر این جهت است، حضرت علیبنابیطالب عمل فرمود. واجب النفقه انسان نباید در فشار بیفتد به خاطر انفاقی که انسان میکند، واجب مثل نماز واجب است، انفاق مستحبی مثل نمازهای مستحبی است، ممکن است ثواب زیادی داشته باشد، اما اگر کسی ترک واجب بکند و مستحب انجام بدهد، درست نیست. پس بنابراین اگر هم میبینید علیبنابیطالب دادند، فاطمهی زهرا دادند، خود اینها مستقلاً روی این کار عمل کردند، یعنی علیبنابیطالب علیهالسلام وقتی افطار خود را به مسکین و یتیم و اسیر داد، فاطمهی زهرا هم داد، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام هم دادند، نه اینکه علیبنابیطالب امام حسن و امام حسین و فاطمهی زهرا را مجبور بکند که شما باید مثلاً غذای خود را به سائل بدهید و انسان نباید بگذارد که واجب النفقهی او در فشار بیفتد و بعد بقیهی آن را هرچه میخواهد انفاق بکند جزو ایثار است و جزو سخاوت او است و از این قبیل.
سؤال: در ادامه فرمودند آیا پسانداز مادّی داشتن برای اینکه در مواقع ضرورت استفاده شود، امر صحیحی است؟
جواب: بله، انسان باید پسانداز داشته باشد، تقدیر معیشت بکند. إجمالاً ما مکرر دربارهی تقدیر معیشت صحبت کردیم. تقدیر معیشت یعنی حساب زندگی خود را بکند، نگوید من الآن خوردم مثل حیوانات یا بچهی کوچک که الآن شکم من سیر شد و دیگر فکر شب خود را نمیخواهد بکنم، نه، تقدیر معیشت بکند، به فکر آیندهی خود باشد، به فکر آیندهی زن و بچهی خود باشد، به فکر زندگی خود باشد، یک مقدار پسانداز اینطوری داشته باشد اشکالی ندارد.
سؤال: ابلیس یک نفر بود که حضرت آدم را سجده نکرد، لطفاً بفرمایید پس این همه اعوان و یار از کجا آورده است؟ و آیا شیطان اجنه را نیز وسوسه میکند و اگر آنها گوش به حرف شیطان بدهند، از یاران او محسوب میگردند؟ آیا برای وسوسهی انسانها برای هر شخص یک شیطان است یا اینکه خود شیطان همه را وسوسه میکند و دیگر اینکه همانطور که آدم و حوا پدر ما انسانها هستند، آیا ابلیس نیز پدر شیاطین است؟
جواب: شیطان در ابتدای خلق یک نفر بود، هر یک از اجنه که مطیع او شدند اینها هم شیاطین شدند و اگر انسان هم مطیع او بشود جزو شیاطین انسانی میشود و شیطان به معنای موجود موذی است که اذیت میکند و انسان را منحرف میکند. هر کسی که متصف به این صفت باشد، این شیطان است و شیطان همان اولین شیطانی است که مهلت داده شده است و هست، هر کس هم تابع او باشد شیطان است، چه انسان باشد و چه جن، حتی در حیوانات هم شیطان هست. برای وسوسهی هر انسانی ممکن است شیطانی باشد چون آیهی شریفهی قرآن است که « نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ » (زخرف/36) معلوم است که شیطانی هست برای هر انسانی که در کنار او هست و هیچ اشکالی هم ندارد چون طرفدارهای شیطان فعلاً بیشتر از طرفدارهای رحمان هستند، در انسانها هم اینطوری هستند. هر کسی که مردم را از راه حق منحرف بکند، این شیطان است و زیاد داریم. حالا بعضی چیزها را حتی ماها خیال میکنیم راه حق است و ما را وسوسه هم میکنند و چون نمیدانیم این راه باطل است از این نظر آنها را شیطان نمیدانیم. ولی خیلی هستند، آنقدر هستند که انسان میبیند رفیقهای خیلی نزدیک او هم یک شیطنتهایی دارند.
سؤال: لطفاً معنی خشوع در نماز را بیان بفرمایید.
جواب: خشوع در نماز که خدای تعالی میفرماید: « إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ » (فاطر/28) چون نماز بالأخره یک ارتباطی است بین انسان و خدا. وقتی قلب و تمام اعضا و جوارح انسان در مقابل پروردگار کوچکی کرد، خود را ناچیز دانست و اهمیت به این مناجات و ارتباط با خدا برای او مشخص شد، این شخص خشوع در نماز دارد و لذا معنای خشوع همین است که انسان در نماز بداند با چه کسی صحبت میکند و در مقابل عظمت پروردگار خوب خود را بسازد و کوچکی بکند و بداند که « مالِلتُّرابِ وَ رَبُّ الأَربابِ » (عيونأخبارالرضا/ج1-ص15) و این علم را داشته باشد و این معرفت را داشته باشد، این را خشوع در نماز میگویند. حالا گردن انسان کج بشود، ولی در دل او خیلی برای خدا احترامی قائل نباشد، خدا را اصلاً نشناسد، با خدا مناجات صحیحی نکند، این را خشوع نمیگویند. بعضیها هستند که گردن خود را کج میکنند و اشک هم میریزند، ولی حواس آنها جای دیگری است یا یک حاجتی دارند که این حاجت آنها برآورده نشده است، حتی گریه میکنند و گردن آنها هم کج است، به این خشوع نمیگویند. خشوع همین است که انسان خدا را بشناسد و عظمت پروردگار را بداند، خود را هم بشناسد و کوچکی خود را هم منظور کند و در مقابل پروردگار تواضع کاملی داشته باشد.
سؤال: در آیهی 78 سورهی نساء خداوند متعال میفرماید: « ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ » و در آیهی بعد میفرماید « قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ » چطور بین این دو آیه را میتوان جمع کرد؟
جواب: حاکم مطلق ذات مقدس پروردگار است بدون تردید، هرچه هم که به ما میرسد از جانب خدا است، منتها آنچه که از جانب خدا به ما میرسد به دو بخش تقسیم میشود: یک بخش آن إعطای پروردگار است، لطف پروردگار است « يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ سَأَ لَـهُ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ » (بحارالأنوار/ج95ص390) همهی خوبیهایی که به ما میرسد، لطف الهی است، از جانب پروردگار است، در مقابل چیزی هم نیست. اما آنچه که در إزای کارهای زشت ما، به ما متوجه میشود، هم ممکن است بگوییم از جانب خدا است و هم میتوانیم بگوییم از جانب خود ما است. فرض کنید یک دزد، دزدی کرده است، او را دستگیر کردند و پیش قاضی بردند، قاضی دستور داده است که مثلاً دست این را بِبُرند، حالا این دست بریدن یا این زندان کردن این از جانب قاضی است یا از جانب خود او است؟ هم میتوانیم بگوییم از جانب خود او است، میخواست دزدی نکند تا به زندان نرود یا دست او را نبُرند و هم میشود گفت از جانب قاضی است که قاضی اینطوری حکومت کرده است و حکم کرده است، این هم میشود. پس از یک جهت « قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ » منتها آنچه که سبب این کار شده است در بخش بدیها، سیئهی آن از جانب خود او است، ولی خدا قضاوت کرده است. و آنچه که از خوبیها به او رسیده است و خود او هم کاری نکرده است، خدای تعالی به او عنایت کرده است، این هم از جانب خدا است. پس « قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ » و « ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ » هر دوی آن درست است و جمع آن هم خیلی ساده است.
سؤال: لطفاً بفرمایید نقش نماز شب تا چه اندازه در سِیر إلی الله و تزکیهی نفس مؤثر و حائز اهمیت است و این امر (نماز شب) در پیشرفت روحی سالک تا چه اندازه تأثیر دارد؟
جواب: آنطوری که از آیات شریفهی قرآن به دست میآید، خدای تعالی به پیغمبر اکرم خطاب میفرماید « فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً » (اسراء/79) ای پیغمبر تهجد داشته باش که این تهجد سبب میشود که خدای تعالی تو را به مقام پسندیده شدهای برساند. مقام پسندیدهی پیغمبر اکرم این است که به شفاعت عظما برسد، چون شفاعت به معنای این است که مثلاً فرض کنید یک دری مناسب این چارچوب نیست این را اینقدر بتراشند و این طرف و آن طرف کنند تا این در را مناسب چارچوب کنند، این شفاعت میشود، شفع یعنی جفت کردن دیگر. گاهی هست که یک چیزی است که اصلاً قابل تراشیدن و اینها نیست، هیچ به درد این کار نمیخورد، مثلاً شما فرض کنید از یک سنگ یک تُنی میخواهید در درست کنید و در این چارچوب بگذارید، این اصلاً مناسبت ندارد، نمیشود. اینکه میگویند بعضیها شامل شفاعت میشوند و بعضیها شامل شفاعت نمیشوند، بعضیها « قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً » (بقره/74) این دیگر قابل تراشیدن نیست، سنگ است. یک وقت هست که نه، چوب است، بالأخره چوب ناهنجاری است، این را میشود تراشید، میشود درست کرد. پس شفاعت به این معنا است « عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً » پیغمبر اکرم به مقام عظمای شفاعت میرسد، چون در آن تفسیر آیهی شریفهی سورهی انشراح دارد که میفرماید: « وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى » (ضحی/5) در تفسیر این آیه دارد که خدا آنقدر به تو میدهد که تو راضی بشوی و معنای آن این است که حضرت رسول اکرم روز قیامت سر را به سجده میگذارد تا یک نفر از امتی که قابل شفاعت باشد به همان معنا، تا آنها در قیامت هستند حضرت سر خود را از سجده بلند نمیکند و خدا او را راضی میکند. پس بنابراین این مقام محمود پیغمبر اکرم است. هر کسی هم به مناسبت خود یک مقام محمودی دارد، به خاطر راه خود، به خاطر روش خود. یک وقتی روی این جهت بحث میکردیم، حالا خلاصهی آن را عرض میکنم، که مثلاً مقام محمود یک طلبه حالا نمیدانم چه چیزی باشد، مرجعیت باشد یا مثلاً دارای صفات حمیده بودن باشد یا انسان کامل شدن باشد، حالا هرچه نیت کرده باشد، یک طلبه با نماز شب، به همان مقام محمود خود یا مقام پسندیدهی خود میرسد که خود او هم پسندیده است و خدا هم برای او پسندیده است. فرض کنید یک بقال مثلاً رئیس بقالها میشود، اگر نماز شب بخواند. یک سالک إلی الله هم اگر نماز شب را مرتب بخواند، نه با یک دفعه نماز شب خواندن، مثلاً حالا یک شب بیخوابی به سر او زده است میگوید حالا که بیخوابی به سر ما زده است بلند شویم نماز شب بخوانیم، شبها هم که بلند است، اینطور نه، دائماً بخواند و مداومت به نماز شب بکند، به مقام محمود میرسد، یعنی مراحل کمالات را طی میکند و به آن نهایت درجهی کمالات إنشاءالله میرسد و خیلی مؤثر است، شاید مؤثرترین داروی تقویت برای رسیدن به کمالات روحی نماز شب است.
سؤال: آیا این موضوع در رابطه با معنویات هست و کمالات روحی یا اینکه نه، مثلاً در مسائل مادّی هم تأثیر دارد؟
جواب: عرض کردم که اگر بقالی نماز شب مرتب بخواند، رئیس بقالها میشود، جواب شما را من دادم دیگر.
سؤال: لطفاً بفرمایید چرا روح در چهارماهگی به جسم نوزاد ملحق میشود نه روزهای اول و در ساعتهای اول؟ و چرا وقتی انسان از لحاظ جسمی مشکل پیدا میکند روح او را میگیرند؟ در این ساعات علت وضعیت روحی و خروجی روح به بدن مورد نظر بود.
جواب: بدن باید کامل باشد، سالم باشد تا روحی که میخواهد به وسیلهی همین بدن کار بکند وارد آن بشود، مثلاً چطور؟ شما یک آهنی دارید شبیه به ارّه، با این نمیتوانید نجاری بکنید، باید این را بدهید دندانه بکنند، تیز بکنند، دسته هم به آن بیندازند و بعد دست شما بدهند. شما میبینید هر گوشه و هر جایی و هر نقطهای از بدن انسان برای یک کاری مؤثر است، گوش باید داشته باشد که بشنود، چشم باید داشته باشد که ببیند، زبان داشته باشد که حرف بزند. این بدن تا وقتی که در رَحِم است تا چهار ماه علقه هست و مضغه هست . وقتی هم که « فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا » (مومنون/14) تازه هنوز هم کامل نشده است، تا سر چهارماهگی ولو کوچک است، چون بچههایی که چهارماهه سقط میشوند، خیلی کوچک هستند، شاید ده سانت، بیست سانت بیشتر نباشند، ولی کامل شدند. چون کامل شده است، روح دیگر حالا از این میتواند استفاده کند. وقتی هم که روح در بدن انسان هست؛ بدنی که قلب نداشته باشد، بدنی که مغز نداشته باشد، بدنی که در رگها خون نباشد، این بدن دیگر بدن نیست، لذا آنجا خود روح بیرون میآید، ماها فکر میکنیم روح را از درون بدن بیرون میکشند، نه، خود روح وقتی میبیند زمینه ندارد از درون بدن بیرون میآید، قابض الأرواح قبض میکند، یعنی روح را میگیرد که سرگردان نباشد، علت عمدهی آن هم همین است دیگر.
سؤال: در قرآن خدا شهاب را امری ملکوتی ذکر فرموده است، لطفاً بفرمایید چطور میتوان شهابباران را با پیشبینی منجمین که یک جریان مُلکی است ارتباط داد و در شهابباران آیا اتفاقی مثل همان جریانی که از حاج ملا آقاجان در مورد دیدن حرکت ملائکه از غرب به شرق برای زیارت امام رضا علیهالسلام نقل فرمودید وجود دارد که شیاطین در این بین برای استراق سمع بروند یا خیر؟
جواب: حالا قدر مسلّم استراق سمع در آسمانها احتمال بیشتر دارد که در همان آسمان چهارم باشد و همان صدیقین و شهدا و صالحین و انبیا و اینها، خدای تعالی با اینها مسئلهی ظهور حضرت ولیعصر ارواحنا فداه را مطرح میکند که اول خبر به اینها میرسد و اینها با خود مشورت میکنند، صحبت میکنند. اگر شیاطین بتوانند بروند از این مشورت و صحبتهایی که اینها میکنند، استفاده بکنند، برمیگردند میآیند در کُرهی زمین کارهایی میکنند که بداء حاصل میشود، همهی این بداءها هم به وسیلهی شیاطین است، یعنی از اولی که حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام از دار دنیا رفتند، بنا بوده است حضرت ولیعصر ظاهر باشند تا حالا و تمام آن بداء است و این بداءها تنها و تنها به وسیلهی شیاطین به وجود آمده است. البته شیاطین و پیروان آنها، ماها که پیروان شیطان هستیم حرف آنها را گوش میدهیم و آنها هم وسوسه میکنند. البته آنها روی احتمال کارهایی که میدانند باید بشود و اگر بشود، امام عصر نمیآید و خدا عقب میاندازد روی آن کارها انجام میدهند، اما آن وقتی که دیگر میخواهد حتماً انجام بشود، در آن لحظه اگر اینها مطلع بشوند باز هم میآیند کار را عقب میاندازند، لذا خدای تعالی از اول برای اینکه اسرار کشف نشود، البته من یکی از اسرار را گفتم که مهم آن هم این است، چون آنها روی مسئلهی ظهور خیلی حساس هستند، چون وقت شیطان بزرگ تا همان وقت است « إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ » (حجر/38) روی این جهت بیشتر حساس هستند، از این جهت من این را گفتم، وإلّا در کلیهی اسراری که در عالم خلقت میخواهد انجام بشود، در آسمانها یا آسمان چهارم مطرح میشود. مطرح که شد و اینها فهمیدند، میآیند کار را خراب میکنند و خدای تعالی هم نمیخواهد کار خود را از اختیار مردم، از اختیار خود مردم و انتخاب خود مردم خارج کند. بنابراین شیاطین را از قبل، حالا زمان آن را نگفتند یا اگر هم گفتند شاید باز هم قبل آن بوده است، اینها را مانع میشوند از اینکه بروند به طرف آسمان « فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ » (صافات/10) تا یکی از اینها میخواهد از یک گوشهای وارد آسمانها بشود شهاب ثاقب، همین سنگهای آسمانی، به طرف او میآید. حالا معنای سنگهای آسمانی این نیست که حتماً برای خاطر اینها پرت میشود، نه، مثلاً شما فکر کنید هرچه تیر است، هرچه بمب است، مثلاً در عالم هرچه از این وسایل کشنده است اینها همه برای فلانی است، نه، غلط است. سنگها از آسمان پرتاب میشود و این زمینه را فراهم کردند که برای آنها آن را ناامن کردند، مخصوصاً اگر یکی از آنها هم بخواهد از یک کناری فرار بکند، این را خدا میداند و بیشتر برای او متوجه میشود. وقتی یک جایی ناامن بود، کسی به طرف آن نمیرود دیگر، مثلاً فرض کنید شما یقین داشته باشید یا مطمئن باشید، اگر از این در وارد شدید، یک بمبی آنجا کار گذاشتند که منفجر میشود، شما هیچ وقت وارد نمیشوید، آن را ناامن کردند، وإلّا معنای آن این نیست که هرچه سنگ پرتاب میشود، برای شیاطین است، که اگر شما یک وقتی، یک شبی دیدید آسمان شهابباران شد، فکر کنید شیاطین زیادتری امشب رفتند و منجمین چطور این را پیشبینی کردند، نه! این ممکن است حالا سنگهای آسمانی به یک مناسبتی بیشتر پرتاب شده است و این ناامنتر شده است، یعنی هرچه یک راهی را بخواهند ممنوع الورود بکنند آن را ناامنتر میکنند، آن را خطرناکتر میکنند، این خطرناکتر شده است. نه پیشبینی آنها مطرح است و نه رفتن به آسمانهای بالا مطرح است و شهابسنگها هم حتماً و صددرصد برای اینها نیست، مِنجمله از کارهای شهاب سنگها این است که به طرف اینها پرتاب میشود و اینها را مانع میشود. بنابراین فکر میکنم جواب این سؤال کاملاً داده شد.
سؤال: جنس شهاب سنگ از مادّه است در حالی که شیاطین از مادهی مُلکی نیستند؛ با این تفاوت جنسیت چطور این مطلب توجیه میشود؟
جواب: خدمت شما عرض شود جواب این را بهلول به ابوحنیفه داد. یک روز ابوحنیفه میگفت شیطان در آتش جهنم نمیسوزد به جهتی که او هم از آتش است و آتش جهنم هم از آتش است، آتش که آتش نمیسوزاند. بهلول یک کلوخی برداشت و به سر ابوحنیفه زد، این ناراحت شد، پیش هارون الرشید آمد و گفت: این پسرعموی تو به ما توهین کرده است. گفت: نه، جواب مسئلهی او را دادم. این گفت همجنس، همجنس را اذیت نمیکند. خدا این را از خاک خلق کرده است، این کلوخ ما هم که خاکی بود، سنگ نبود، نمیدانم حالا شما هم کلوخ میگویید یا نه، آن خاک سفتشدهی چسبیدهی به هم را مشهدیها کلوخ میگویند؛ حالا نمیدانم شماها هم کلوخ میگویید یا نه، ولی ظاهراً همه کلوخ میگویند. کلوخ هم از خاک است، انسان هم از خاک است. شیاطین یک بدنی دارند، دیده نمیشود و حتی یک روح هم دارند، غیر از آن بدن خود ولی دیده نمیشود، خیلی چیزها هست که جسم است ولی دیده نمیشود، همین هوایی که اطراف ما هست، خیلی از چیزها هست، حالا بخواهم اینها را برای شما بگویم، خیلی طول میکشد. دیده نمیشود، نه اینکه سنگ بر آن تأثیری نداشته باشد. در یک فیلمی یک انسان نامرئی را نشان میدادند، با تیر که او را زدند کشته شد، بعید هم نیست همینطوری درست باشد. انسان میتواند نامرئی بشود، ولی اینطوری نیست که اگر نامرئی شد دیگر هیچ چیز در او تأثیر نکند. شیطان درست است از آتش است و آتش هم اگر همانطور آتش باشد بله آتش با آتش تأثیر ندارد، اما تغییر ماهیت به آن میدهند و یا اینکه سنگ آیا تأثیر دارد یا ندارد؟ بله، هم سنگ است و هم آتش است. شما آن نوری که میبینید در شهاب هست آن انفجار است، یک حالت انفجاری است، پس تأثیر دارد و هیچ مسئلهای هم نیست.
سؤال: چرا دوستان ما با اینکه در یک مسیر حرکت میکنند، نه تنها جمعیت آنها بلکه به تعبیر آیهی قرآن « قُلُوبُهُمْ شَتَّى » (حشر/14) دلهای آنها پراکنده و متفرق است و آیا میتوان در این باره کاری کرد که از این تشتت به یک انسجام در بین دوستان رسید؟
جواب: در آن راهی که دوستان ما کار میکنند که « قُلُوبُهُمْ شَتَّى » نیست، مگر یک منافقی در بین ما پیدا بشود. همه معتقد هستند که خدایی هست، دینی هست، راه و روشی به سوی خدا هست، سِیر إلی الله آنها مرتب است. حالا یک کسی سست است، یکی محکم است، یکی خوب کار میکند، یکی بد کار میکند، یکی افکار دیگری دارد، البته اگر منظور ایشان همین دوستان خود ما باشد، همهی اینها معتقد به مسائل روحی و کمالات روحی هستند و تردیدی هم نیست. چرا، ممکن است یکی هنوز خوب کار نکرده باشد، دارای صفات رذیله باشد، ولی یک کسی کار کرده است و صفات رذیله را از بین برده است، اینها هست، این برای من روشن نیست که « قُلُوبُهُمْ شَتَّى » که دربارهی کفار و منافقین و اینها گفته میشود دربارهی اینها کسی بتواند بگوید.
سؤال: لطفاً بفرمایید که تسلط شیطان بر بندگان به چه صورتی است و او چطور میتواند به تمام بندگان در یک لحظه وسوسه کند، آیا از قدرت روحی خاصی برخوردار است؟
جواب: بله، از قدرت روحی خاصی و احاطهی خاصی و تسلط خاصی برخوردار است. دربارهی امام علیهالسلام ما گفتیم که امام تمام کرهی زمین،حالا لااقل- چون دربارهی شیطان میخواهیم بگوییم- کرهی زمین را باید بگوییم، تمام کرهی زمین مثل یک نگین انگشتری است در مقابل آن، دیگر این طرف و آن طرف آن برای او مطرح نیست، که بگوییم حالا این طرف نگین انگشتر را دارد نگاه میکند و آن طرف را نمیتواند نگاه کند، اینطوری نیست. این تسلط را خدا به او داد، همان وقتی که از خدا مهلت خواست و تقاضای قدرت کرد و در روایاتی مثل روایت هشام که از موسی بن جعفر دربارهی عقل سؤال میکند، دارد که خدای تعالی در مقابل عقل یک جنودی به جهل عنایت کرد که همهی آن ضد این است، یعنی اگر ضد نداشته باشد، تمام راههای هدایت اگر ضدی نداشته باشد، ممکن است انسان مجبور بشود آن راه هدایت را برود. بنابراین باید در مقابل راههای هدایت راههای گمراهی هم باشد، یعنی اگر شما رسیدید به یک راهی، فقط یک راه بیشتر نبود همان راه را میروید معلوم نیست اگر یک راه کجی بود، شما در آن راه میرفتید یا نمیرفتید. فرض کنید یک کوچهای است که دو طرف آن دیوار بتنی کشیدند و شما را هم مجبور کردند که باید این راه را بروید یا راه دیگری نیست و خود شما این راه را میروید. اما اگر دوتا راه بود، یکی را گفتند نرو و یکی را گفتند برو و اختیار را هم به دست خود شما دادند، اینجا معلوم میشود که انتخاب شما صحیح هست یا صحیح نیست. شیطان باید باشد با همهی علومی که، هدایتکنندگان دین دارند، این هم باید داشته باشد تا بتواند راههای گمراهی را در مقابل او قرار بدهد. پس خدای تعالی به خاطر امتحان خلق یک قدرت روحی بالایی به او عنایت کرده است، منتها او نباید از این استفاده بکند ولی دارد و استفاده هم میکند.
سؤال: وقتی از خداوند متعال مسئلت مینماییم « عَرِّفْنِي نَفْسَكَ » (الكافي/ج1-ص337) فکر میکنیم که همان شناخت اهل بیت عصمت علیهمالسلام را میخواهیم، لطفاً اگر مصلحت میدانید توضیح دهید.
جواب: خداشناسی با امامشناسی فرق میکند، فقط از این روایت و از این دعا استفاده میشود که اگر ما خدا را بخواهیم از راه غیر اهلبیت عصمت و طهارت بشناسیم این راه ما درست نیست. که « فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ » ببینید دو نحوهی خداشناسی است: یکی اینکه اجمالاً ما خدا را قبول داشته باشیم، بدانیم خدایی هست که این موجودات را خلق کرده است، همین اندازه. حالا این خدا چه صفاتی دارد این را باید از پیغمبر و حجت بپرسیم، اگر از پیغمبر و حجت نپرسیدیم به آن حقیقت نمیرسیم. شاید میلیونها جمعیت روی کرهی زمین باشند که اینها خدا را قبول دارند، خدا را هم میپرستند، اما صفات الهی را درست بلد نیستند، نمیدانند با خدا چطور باید برخورد بکنند. این همه بتپرست هست، این همه ستارهپرست، خورشیدپرست، ماهپرست، انسانپرست، فرعون را میپرستیدند دیگر، این همه هستند اینها نمیدانند خدا چه صفاتی دارد. برای اینکه صفات خدا را بدانند و بشناسند، باید حتماً به حجت مراجعه کنند « اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي » یعنی من خدا را قبول دارم، پیغمبر را هم قبول دارم اما چون حجتی ندارم بر این خداشناسی خود و پیغمبرشناسی خود نمیتوانم بگویم صددرصد صحیح است، من هم میشوم مثل ستارهپرستها، من هم میشوم مثل فرعونپرستها، انسانپرستها، به هر حال مشرکین، من هم مثل آنها میشوم.
سؤال: میفرمایند شناخت اجمالی خدا این یک طرف، شناخت صفات خدا در فعل همین ائمهی اطهار علیهمالسلام هستند دیگر، بخواهیم صفات فعل پروردگار را بشناسیم همان شناخت خدا است، چون مجسم صفات فعل الهی ائمهی اطهار علیهمالسلام هستند، در روایت است.
جواب: روایت را هم باید فهمید. معنای آن چیست که مثلاً امام زمان روحیفداه، ایشان فعل خدا هستند، صفت خدا هستند یعنی چه؟
سؤال: یعنی آنچه که خدا میخواهد برای مخلوق کار انجام بدهد، یعنی هر کاری که بخواهد انجام بشود از طریق اینها انجام میشود، یعنی رحمانیت او بخواهد بروز بکند.
جواب: پس اینها باید رحمان باشند، بگویند خدا رحمان هست تا هم عیناً و هم قولاً خدا را به رحمانیت بشناسند، ما همین را داریم میگوییم، غیر از این است؟ چون یک مطلبی هست، من از این جهت سؤال میکنم، میگویم آن مطلب نیاید، که همینطور بدون دلیل میگویند علی بن ابیطالب مظهر صفات خدا است. این حرف بسیار خوب، اما وجود مقدس علی بن ابیطالب علیهالسلام فعل خدا است، یعنی چه فعل خدا است؟ مگر ماها فعل خدا نیستیم؟ مگر عُمر فعل خدا نیست؟ میخواهم حتی آنطوری بگویم، دقت کردید؟ صفات الهی را باید ائمهی اطهار علهیمالسلام بیان کنند و در وجود خود هم به مردم گاهی نشان بدهند، چون همیشه هم مردم آمادگی ندارند آنچه که در وجود آنها هست به مردم نشان داده بشود. اینکه میبینید حضرت رضا علیهالسلام فرموده است « بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا » (بحارالأنوار/ج3-ص7) یعنی از راهی که من حرکت میکنم شما حرکت کنید، صفاتی را که من به شما معرفی میکنم، شما بشناسید، آنچه که من دربارهی خدا میگویم صحیح است، نه آنچه که فلاسفهی یونان گفتند، معنای آن این است. ما باید همینطور حرفها را عمیق بررسی کنیم. مجلس بحث است، مجلس علم و دین است دیگر، باید همینطور در حرفها عمیق بشویم، حقیقت آن را بفهمیم، بعد ببینیم معنای اینکه فرموده است « اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ » چیست، اکثراً فکر میکنند یعنی امام زمان را به ما نشان بدهید تا ما خداشناس واقعی بشویم. حالا هر کسی امام زمان را میبیند، خداشناس واقعی است؟ نه، اینکه معنا ندارد. اینقدر پیغمبر اکرم را میدیدند و امامشناس که هیچ، پیغمبرشناس هم نبودند، خداشناس هم نبودند، میرفتند آن طرف بت میپرستیدند.
سؤال: لطفاً بفرمایید دریافت حکمت و مطالب علمی و آموزنده از طریق سخنگویان غیر ظاهر الصلاح که در رسانههای جمعی به بیان سخن میپردازند یا از فیلمهای تلویزیونی چه صورتی دارد؟ آیا ملاکهای مرجعیت تقلید دربارهی آنها باید لحاظ گردد؟
جواب: البته ضرورت سخن گفتن ظاهر الصلاح بودن و نمیدانم نماز شب خواندن و این چیزها نیست. به ما گفتند:
تو سخن را نگر که حالش چیست در گذارندهی سخن منگر
یا « الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ » (زمر/18) و در مقابل غیر معصوم صددرصد انسان تعبد کردن هم غلط است، یعنی فرض کنید حتی مرجع تقلید را اگر میبینید به شما گفتند از او تقلید کنید به خاطر ضرورت است، به خاطر عنوان ثانوی است وإلّا ما باید پیرو اهلبیت عصمت و معصومین آنها باشیم، آن چیزی که آرامشبخش است و به انسان اطمینان میدهد، این است که انسان از معصوم پیروی کند ولی کسی که « مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ » (بحارالأنوار/ج2-ص88) همهی این صفات را هم داشته باشد، ممکن است اشتباه هم بکند. آن را گفتند چون دسترسی ندارید، تنزیلاً حجت قرار دادند. دربارهی ائمهیاطهار علیهمالسلام آنها حجت هستند، خود آنها میفرمایند: « فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ » (بحارالأنوار/ج2-ص90) مراجع تقلید حجت هستند بر شما، این یعنی ما آنها را تنزیلاً حجت قرار میدهیم. ولی ما حجت خدا هستیم. حجت خدا یعنی دربارهی هر مسئلهای، هیچ مشکلی نداریم. چون معصوم از جهل هستیم، معصوم از خطا هستیم، معصوم از اشتباه هستیم، معصوم از گناه هستیم، اما اینهایی را که ما میگوییم بر شما حجت هستند، اینها معصوم از جهل نیستند، معصوم از خطا نیستند، معصوم از اشتباه نیستند، فقط آن روایت میرساند که اینها معصوم از گناه هستند، فقط همین. بنابراین این را نمیشود مثل آن قرار داد، تنزیلاً این مثل آن است، نه اینکه واقعاً، تنزیلی است. بنابراین ملاکهای مرجع تقلید لازم نیست برای هر گویندهای باشد، هرچند باشد بهتر است.
سؤال: آیا خداوند میتواند خداوند دیگری یا خداهای دیگری خلق نماید؟ البته بعد از تفکری که داشتم به نتایجی رسیدم ولی در خصوص این سؤال خیلی لازم دارم مطالبی از لسان مبارک حضرتعالی بشنوم.
جواب: من به شما توصیه میکنم نه شما روی این مسائل فکر کنید، نه حرفی از کسی بشنوید و نه اینکه عقل خود را اینقدر تنزل بدهید که در این مسائل فکر کنید. خدا را نشناخته است کسی که این حرف را میخواهد بزند، خوبی آن این است که من امضای او را نمیبینم، خدا ازلی است، خدا ابدی است، خدا همیشه بوده است، کسی او را خلق نکرده است. اگر بنا باشد خدا خدایی خلق بکند او مخلوق آن خدا میشود، این خدا نمیشود. اصلاً حرف، حرف صحیحی نیست و دربارهی این مسائل اصلاً فکر نکنید. شما خدا را ازلی بدانید، خدای تعالی همیشه بوده است، یک موجودی که همیشه بوده است، نمیتواند یک چیزی خلق بکند که همیشه بوده باشد، اصلاً خُلف است، غلط است، محال است. اصلاً این فکرها را نکنید.
سؤال: لطفاً طریق موفقیت و پیشرفت در مرحلهی یقظه را بیان فرمایید.
جواب: مرحلهی یقظه یعنی بیداری، اگر انسان در جمیع جهات معنوی و آیندهی خود بیدار شد این مرحلهی کامل یقظه است. بیداری کامل، انسان بداند که خواهد مُرد، بعد روح او چه خواهد شد، بعد در طرف اصحاب یمین است، اصحاب شِمال است، مثلاً چه برنامههایی انجام بدهد که جزو اصحاب یمین باشد، چه برنامههایی انجام بدهد که جزو اصحاب شِمال باشد، اینها را بداند، همین دانستن اینها، یقظه است. یک کسی در پای منبر پیغمبر اکرم بود، حضرت دید خیلی معلوم است که این شخص شب نخوابیده است، البته باز علامت یقظه این نیست که شب نخوابید، این را برای این جهت نمیگویم. حضرت فرمود: « كَيْفَ أَصْبَحْتَ » (الکافی/ج2-ص53) عرض کرد: « أَصْبَحْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً » بر یقین من صبح کردم، علامت یقین تو چه بود؟ گفت: مثل اینکه من میدیدم اهل بهشت چطور در بهشت متنعم هستند، اهل جهنم چطور در جهنم معذب هستند، اینها را میدیدم و چنین حالتی داشتم. حضرت فرمود: این علامت یقین است. یقظه همان یقین است، یقظه همین است که حواس انسان جمع باشد، بیدار باشد، آیندهنگر باشد و اینها است.
سؤال: ضمن عرض سلام و تبریک میلاد با سعادت آقا علی بن موسی الرضا علیهالسلام به محضر پُرخیر جنابعالی میخواستم بپرسم آیا میتوانیم تقوا را به وظیفهشناسی معنا کنیم؟
جواب: تقوا یک واژهای است که عربی است و معنای آن هم خیلی روشن است و حقیقت آن هم همان چیزی است که در معنای لغوی آن هست، تقوا یعنی نگه داشتن. انسان خود را نگه بدارد، حالا انسان خود را از گناه نگه بدارد، این یک مرحلهی تقوا است، از مکروهات، این یک مرحلهای از تقوا است، از کارهای اشتباه، این یک مرحلهای از تقوا است و به طور کلی تقوا یعنی نگه داشتن خود از بعضی از چیزهایی که ناصحیح است، منتها انسان کمکم در اثر تقوا، یعنی به زور خود را از چیزی نگه بدارد، میرسد به جایی که خود او دیگر آن چیزها را نمیخواهد، آن اعتصام میشود، مثلاً فرض کنید شما الآن خیلی اشتها دارید که کار گناهی بکنید، حالا تصور کنید یک گناهی را بکنید ولی خود را نگه میدارید، اینجا تقوا است، اما در اثر همین تقوا یک روزی به جایی میرسید که میبینید اصلاً میل هم ندارید این کار را بکنید، بلکه ناراحت هستید اگر این کار را بکنید. این اعتصام است و تقریباً نگه داشته شدن به آن معنا است.
سؤال: در زیارت جامعه خطاب به خاندان عصمت علیهمالسلام عرض میکنیم « وَ بِمُوَالاتِكُمْ تَمَّتِ الْكَلِمَةُ » (بحارالأنوار/ج99-ص132) اگر مصلحت میدانید در مورد مطلب فوق توضیح عنایت فرمایید.
جواب: اگر انسان موالات خاندان عصمت و طهارت را داشته باشد، یعنی هم آنها را دوست داشته باشد و هم فرمان آنها را اطاعت کند، کلام تمام است دیگر، حرف تمام. همین اصطلاحی که خود ما داریم، میگوییم اگر این کار را بکنی تمام است دیگر، همه چیز در همین هست « تَمَّتِ الْكَلِمَةُ » شما هم ائمهی اطهار را دوست داشته باشید و روی این دوستی اطاعت هم بکنید، حرف تمام است « تَمَّتِ الْكَلِمَةُ » این یک معنای خیلی واضح و روشنی است. حالا ممکن است بشود در مورد معانی آن صحبت کرد که من به یاد دارم یک شب دربارهی همین « وَ بِمُوَالاتِكُمْ تَمَّتِ الْكَلِمَةُ » صحبت کردم و نوار آن هم هست. آن چیزی که مهم است همین جملهای است که الآن عرض کردم، خیلی خلاصه است، که اگر موالات خاندان عصمت و طهارت را داشته باشید « تَمَّتِ الْكَلِمَةُ » کلام تمام است.
سؤال: آخرین سؤال فرمودند در گذشته پرسیده بودیم که ردّ مظالم به چه کسی باید داده شود، فرموده بودید به ولیّ فقیه یا وکیل ایشان در چنین امور. حالا سؤال این است چرا ردّ مظالم را به سایر مراجع نمیشود تحویل داد؟
جواب: سایر مراجع یعنی چه؟
سؤال: گفتند شما فرموده بودید فقط به ولیّ فقیه یا وکیل ایشان میشود تحویل داد، حالا فرمودند چرا ردّ مظالم را به سایر مراجع نمیشود تحویل داد.
جواب: جملهی من اینطوری نبوده است، ردّ مظالم را به مجتهد میشود داد یا به وکیل او. فکر نمیکنم ولیّ فقیه تعبیر من بوده است، آن هم ولیّ فقیه با فکری که الآن ما داریم، یعنی مثلاً فرض کنید الآن ما بخواهیم ردّ مظالم را یا ببریم بدهیم به آیت الله خامنهای یا برویم بدهیم به نائب ایشان، وکیل ایشان که اجازه داشته باشد، این را من یا نگفتم یا اشتباهی متوجه شدند، چون مورد فتوای همهی مراجع و بزرگان است که ردّ مظالم را به مجتهد میشود داد، مگر اینکه حالا یک مسائل خاصی باشد، یک جنبههای سیاسی داشته باشد یا جنبههای اجتماعی داشته باشد که باید تحت نظارت ولیّ فقیه باشد.چ
« و صلی الله علی سیدنا محمد و آله أجمعین »
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خدایا فرج امام زمان ما را برسان. ما را از بهترین اصحاب و یاوران ایشان قرار بده. قلب مقدس ایشان را از ما راضی بفرما. خدایا دین و دنیا و آخرت ما در پناه امام زمان ما حفظ بفرما. خدای مریضهای اسلام شفا عنایت بفرما. مریض منظور، مریض منظور، مریض منظور الساعه لباس عافیت بپوشان. اموات ما غریق رحمت بفرما « و صلی الله علی سیدنا محمد و آله أجمعین »
جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید