نوشته‌ها

۲۵ جمادی الاول ۱۴۲۳ قمری

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

۲۶ ربیع الثانی ۱۴۲۳ قمری

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

۲۸ ربیع الاول ۱۴۲۳ قمری

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

۷ ربیع الاول ۱۴۲۳ قمری

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

۱۱ محرم ۱۴۲۶ قمری – ۲ اسفند ۱۳۸۳ شمسی – شب یازدهم محرم

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و الارواح لتراب مقدمه الفداء و العنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماًفَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناًفَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِإِنَّهُ كَانَ مَنْصُوراً (اسراء / 33) اعظم اللّه اجوركم في مصيبة سيدالشهداء عليه‌السلام.

روز سختي بر آل محمّد گذشت. روز بكاء و قلوب دوستان اهل‌بيت عصمت و طهارت امروز آتش گرفته بود، با اين‌كه هزار و چند و صد سال از اين جريان گذشته امّا مثل اين‌كه روز عاشورا همان روز عاشوراي اوّل است دل انسان نمي‌تواند طاقت بياورد. امروز تمام كانالهاي تلويزيون ايران را كه نگاه مي‌‌كردي همه عزاداري مي‌‌كردند. دنيا عزاداري مي‌‌كند، اين‌ها همه‌اش از علائم ظهور صغري حضرت بقيةاللّه است. اين‌ آيه‌اي هم كه تلاوت كردند و تلاوت كردم در همين ارتباط نازل شده. وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً اگر چه عام است و معني عامي هم دارد ولو غيرمسلماني مظلوم كشته شود خدا با آن وليّ‌اش اگر هيچ كس را نداشته باشد به روح خودش اين امكانات را مي‌‌دهد كه بتواند طلب خون خودش را بكند. فَقَدْ جَعَلْنَا، از چيزهايي است كه خدا قرار داده، خدا اراده فرموده، لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً، براي وليش يك سلطه‌اي خدا قرار داده. ديده شده كه حتّي كفّار اگر مظلوم كشته بشوند به يك نحوه‌اي قاتل مجازات مي‌‌شود. هر چند بخواهد مخفي كند، قاتل حتّي گاهي خودش، مي‌‌رود خودش را معرفي مي‌‌كند. خيلي از كارها انجام مي‌‌شود در دنيا كه خلاف است، مخفي‌اش مي‌‌كنند ولي كمتر اتفاق افتاده كه قاتلي مخصوصاً مقتول مظلوم باشد بتواند مسأله را مخفي كند. حتّي در بعضي از قضايايي كه نقل شده بعضي از كفّار اين‌ها كسي را كشتند و مظلوم كشتند اين مسأله مظلوم بودن خدا طرفدار مظلوم است، خدا مظلوم را هم در دنيا وعده‌ي ياري داده و هم بعد از مرگ. يك جريان مختصري از زمان مردم يزيد اتفاق افتاد، گوشه‌اي از بيابانهاي عراق و خوب طبعاً خيلي زود ممكن بود تمام بشود، زود ممكن بود فراموش بشود، نه درجي در تاريخ شد و زمان ايجاب نمي‌كرد كه تمام دنيا بفهمند و بلكه دشمنها اصرار داشتند كه مسأله را مخفي كنند. حتّي وقتي كه آنها را وارد كوفه كردند اسم‌شان را خارجي گذاشته بودند، اسم اصحاب سيدالشهداء و حسين بن علي را نمي‌بردند. مردم هم نمي‌شناختند، يك نفر خروج كرده بر اميرالمؤمنين يزيد لعنة اللّه عليه و كشتند و سرش و زن و فرزندش را برداشتند آوردند نشان بدهند كه كسي اين كار را ديگر نكند. وقتي كه مي‌‌آورند نان و خرما به رسم تصدّق به اهل‌بيت عصمت مي‌‌دادند حضرت زينب يا حضرت سكينه اين‌ها را از دست بچّه‌ها مي‌‌گرفتند به مردم پس مي‌‌دادند و مي‌‌فرمودند زكات و صدقه بر ما حرام است. مگر شما كه هستيد؟ جواب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند ما از فرزندان پيغمبريم. بعضي‌ها اسم اين شهيد را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانستند ولي نمي‌دانستند اين كي‌است. آن مسلم بن جساس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد توي دارالاماره بود داشتم گچكاري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردم، ديدم سر و صدايي بلند شد از كارگري كه پهلوي من كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد و اهل كوفه بود پرسيدم چه خبر است؟ او در جواب گفت يك نفر خروج كرده بر يزيد و حالا او را كُشتند و وارد اين شهر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. اسم اين خروج‌كننده، خارجي چيه؟ گفت حسين بن علي، شما ببينيد اطلاع نداشتند. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد آن چنان وقتي كه او پشت كرد و رفت بيرون، با آن دستهاي پرگچم به صورتم زدم كه نزديك بود چشمهايم از حدقه بيرون بيايد. حسين بن علي حالا خارجي شده و خروج كرده و او را كُشتند و، اين كه شهر كوفه بود كه همه حسين بن علي را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناختند و زينب كبري را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناختند. شهر شام كه اصلاً حواسشان نبود. امام سجّاد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد ما را سه شبانه روز پشت دروازه‌ي ساعات نگه داشتند براي اين‌كه چراغاني شهر به حدّ كامل نرسيده، مشغول چراغاني شهر بودند. هيچ كس اطّلاعي نداشت از جريان، يك عده‌اي رفتند، حتي عدّه‌اي بودند در خود كربلا از اصحاب عمرسعد بعضي‌هايشان اطّلاع نداشتند كه حضرت ابي‌عبداللّه الحسين به وسايل مختلف امروز خودش را به آن‌ها معرفي كرد. والاّ اين مطالب و اين خطبه‌ها معنا نداشت كه آيا من را مي‌‌‌‌شناسيد يا نمي‌شناسيد؟ در روي زمين فرزند پيغمبري غير از من مگر سراغ داريد؟ و از اين مطالب. امّا معمولاً وقتي يك سنگي در ميان يك حوض آبي، استخري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازند اوّل موجش زياد است بعد كم‌كم موج تمام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و از بين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود. به عكس اين ماجرا، اوّل خيلي ضعيف بود امّا امروز و ان‌شاءاللّه فردا روز ظهور، يك موجي ايجاد كرده و مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كه تمام عالم اسلام را فرا خواهد گرفت و فرا گرفته است. موجي است كه يك روزي امام صادق فرمود ان للحسين في قلوب المؤمنينبراي حسين بن علي در دل مؤمنها آن‌هايي كه با ايمانند، يك محبت مكنونه‌اي است. محبت عجيب، محبّت مكنونه‌، هيچ محبتي را نمي‌شود با اين محبت قياس كرد. همه‌مان دوست داريم با حسين باشيم. اللّهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورودخدايا روزي كه ما وارد بر تو مي‌‌شويم، هيچ لياقتي نداريم كه اهل بهشت باشيم با اهل‌بيت عصمت و طهارت باشيم. با آن‌ها زندگي كنيم، همانطوري كه مكرر مثل زدم، شفاعت معنايش اين است كه يك چيزي كه بهم نمي‌خورد جورش كنند و به يكديگر متصلش كنند. اگر يك نجار يك بنّا اين‌ها بدون مشورت يكديگر يا در بزرگتر در آمده يا پنجره كوچكتر است. يكي مي‌‌آيد اين وسط، اين‌ها را با هم جور مي‌‌كند. اين معناي شفاعت است، جفت كردن. ما را روز قيامت بايد با اهل‌بيت عصمت و طهارت جورمان كنند. همه‌ي انحرافاتمان را، انحرافات عقيده‌اي، انحرافات اعمالي، انحرافات فكري، انحرافات اخلاقی، همه‌ي اين‌ها را بايد جور كنند اين معناي شفاعت است. اللهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورودخدايا ما آن‌جا ديگر معطل نشويم. مثل آن پنجره‌اي نباشيم حالا كنارمان گذاشتند تا ببينيم چي مي‌‌شود؟ يك جوري نباشد كه ما بهشت سازگار نباشيم. آن قدر صفات رذيله نداشته باشيم كه ما را با اين صفات توي بهشت راه ندهند. الگوي ما حضرت ابي‌عبداللّه الحسين باشد تا ما را اجازه ورود به بهشتي كه حسين بن علي در آن زندگي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند قرارمان بدهد. فكر هم نكنيد منظورم بهشت خلد است. همين الان، همين الان در عالم بالا بهشتي هست. يك وقتي خودم، مرحوم حاج ملا‌آقاجان را خواب ديدم، گفتم كجاي بهشت هستيد؟ گفت من دربان حضرت سيدالشهدايم، الان بهشتي هست. آقا ابي‌عبداللّه الحسين هم در آن‌جا جايگاهي دارند و بزرگترين افتخار براي روضه خوانها و كساني كه مردم را به گريه وادار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند براي مصائب ابي‌عبداللّه الحسين بزرگترين مقام در بهشت براي آن‌هاست. خدا رحمت كند اين مرد را، من همين امروز اتفاقاً فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردم درباره‌ي يكي از علماي اهل معنا، كه چرا سالگردي برايش نگرفتند، اهميت ندادند، ولي مرحوم حاج ملاآقاجان بعد از چهل و شش سال شهر زنجان تكان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد در سالگردش. چرا؟ چرا اين مرد اينقدر كم‌كم دارد موج پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؟ كسي كه با حسين جور است، با حسين رفيق است. مثل حسين بن علي عليه الصلاة والسلام همين طور موجش زياد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، هر چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرد بر او، موجش زيادتر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. يك روزي بود كه اين مرد را در زنجان نمي‌شناختند، يك كسي از علماي آن‌جا هم بود به من گفت او حالا ديوانه است، ديوانه‌تر از او تويي كه عقب سر او راه افتادي. اين مرد كسي بود كه مطالب خصوصي، يك مقدارش را من از آن اطلاع نداشتم كه بعد همين جناب آقاي موسوي كه رفته بودند يكي دو سه سال قبل زنجان، نوشته‌هاي خصوصي ايشان را آوردند من بهتم زد. چه ارتباطي با حسين بن علي داشته، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد يك روز بعد از نماز مغرب نشسته بودم تعقيب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواندم. يك وقتي مشاهده كردم ملائكه از طرف غرب دارند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند طرف شرق، آن چنان از آسمان تا زمين زيادند شايد اين مطالب بعد از تعهد ديشب برايتان سنگين نباشد. مي‌‌‌‌‌رسيد ان‌شاءاللّه، اگر به تعهد ديشب پايبند باشيد مي‌‌رسيد خود شماها هم به همين مطالب خواهيد رسيد. از يك ملكي سؤال كردم چه خبر است؟ گفتند آقا ابي‌عبداللّه الحسين مي‌‌‌‌‌‌‌خواهد برود زيارت حضرت رضا عليه الصلاة والسلام و اين تشريفات مال او هست و در راه پيش تو هم مي‌‌‌‌‌‌‌آيند. با همه‌ي ما هستند، مي‌‌‌‌‌‌‌گويد من خودم را مرتّب كردم، ايستادم، مثل عبد ذليلي كه در مقابل مولايش قرار مي‌‌‌‌‌گيرد وقتي تشريف آوردند دلجويي كردند، محبت كردند، من سؤالاتي كردم، آن سؤالي كه من هنوز هم يادم است مي‌‌‌‌‌گويند پرسيدم من افضل اصحابك؟ با فضيلت‌ترين اصحابت كه بود؟ ببينيد جواب، امامانه است. حضرت فرمودند البرير بعد الحبيب، يعني حبيب افضل است ولي برير را هم بايد فراموش نكرد. بعد هم تشريف بردند، خوب يك همچين فردي كه اينقدر آقا به او لطف دارند او بايد انتخابش كنند به درباني حضرت سيدالشهداء، آن منبري معروفي بود در مشهد، خيلي هم شوخ بود من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناختمش، يكي از علماي بزرگ از نجف آمده بود براي مشهد در آن‌جا زندگي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت من خيلي دوست داشتم در مجالس عزاي ابي‌عبداللّه الحسين لااقل هفتها‌ي يك مرتبه كه شده شركت كنم. يك مجلسي بود روضه‌خوانها خودشان جمع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدند. مجلسي بود روضه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواندند، دم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفتند ولي گاهي يك شوخي‌هايي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد كه با شأن و علم من، با اجتهاد من كه از نجف آمدم منافات داشت. نرفتم. يك شب خواب ديدم قيامت بر پا شده تمام مردم به فكر خودشان هستند كه يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ (عبس / 34) روزي كه انسان از برادرش فرار مي‌‌كند،لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْيَوْمَئِذٍشَأْنٌ يُغْنِيهِ (عبس / 37) در آن روز، هر كسي يك گرفتاري دارد كه همان كافي هست برايش، ديگر به ديگري نمي‌تواند برسد، حالا او پسرم است نجات پيدا كند، اون برادر من است، اون پدر من است. نه هر كسي اينقدر گرفتاري دارد خوب يك گرفتاري مهم پاك نشدن از رذائل نفساني است كه روايات متعددي دارد كه اگر كسي به قدر سر سوزني كبر در وجودش باشد بوي بهشت را استشمام نمي‌كند. اين كم گرفتاري است؟ حالا يك عالم برزخي را گذرانده حالا اين‌جا سر اين مسائل مختلفي كه ما اصلاً برايش حسابي باز نكرده بوديم گرفتارمان كردند. من عالمم، من پيرمردم، من فلان شخصيت را دارم، چرا به اين‌ها اعتنا بكنم، و از اينجور مسائل، در آن روز ديدم من را وارد كردند قيامت بود. دنبال شفيع مي‌‌‌‌‌گشتم، من وجودم الان با بهشت سازگار نيست. خود انسان خوب مي‌‌‌‌‌فهمد، ماها هم الان مي‌‌‌‌‌فهميم. حواسمان جمع باشد تا نمرديم خودمان را سازگار با بهشت بكنيم. مي‌‌‌‌‌گويد اين طرف آن طرف را نگاه كردم ديدم آن سيدي كه توي مجلس روضه، روضه مي‌‌‌خواند و گاهي هم شوخي مي‌‌‌كرد اين مثل يك باز، مثل يك پرنده مي‌‌‌آمد توي صحراي قيامت بعضي افراد را بر مي‌‌‌دارد، مي‌‌‌برد آن ور صراط مي‌‌‌گذارد. يعني از آن تونل، از آن صراط ردشان مي‌‌‌كند. رفتم دست به دامنش شدم كه من را هم ببر. من اسم آن عالم را نمي‌برم، از علماي بسيار محترم مشهد بودند، ايشان گفت روضه خواندي؟ من چون مأموريت دارم فقط روضه‌خوانها را ببرم. گفتم نه، گفت حالا بيا من تا آن ور اين تونل، اين صراط، هر چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد اسمش را بگذاريد، همان محل عبوري كه از داخل جهنم انسان عبور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، وَ إِنْ مِنْكُمْإِلَّا وَارِدُهَاكَانَ عَلَي رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا (مريم / 71) گفت از آن‌جا من ردت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم امّا آن طرفش با خودت، چون روضه نخواندي، ما را برداشت گذاشت آن‌جا، آن طرف كه رفتم ديدم درهايي هست اين‌جا در عالم رؤيا،  اين‌ها درهاي بهشت است يك دري به من نشان داد گفت اين در مال علماست. ديدم يك صف طولاني گذاشتند، همه وايستادند، آن در مال روضه‌خوانهاست، خلوت است هيچ كس نيست. من بكاء او ابكاء او تباكاء وجبت له الجنه معنايش اين است وقتي كه وارد بهشت اين شخص برود ديگر معطلي‌اش چيه؟ گفتم ما را از اين در نمي‌تواني ببري؟ گفت نه، روضه نخواندي. سابق علماي نجف اين طور بودند چون جايي نبود كه بروند منبر، و الان هم به دوستان روحاني هم عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم هر جوري است خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند من خودم از همه‌تان خسته‌ترم. هر جوري هست برويد روضه را بخوانيد. مرحوم حاج ملاآقاجان زمان رضاخان ملعوني كه روضه‌خواني را ممنوع كرده بود خودش براي من نقل مي‌‌كرد گفت فكر كردم اول كاري كه بايد بكنم لقبم را در شناسنامه عوض كنم، كه اعتراض كرده بودند. لقبش را گذاشته بود مجنون، توي شناسنامه‌اش بود ها! تا وقتي كه من به خدمتش رسيدم توي شناسنامه‌اش مجنون، چرا؟ براي اين‌كه بروم توي بازار، يك پيراهن، پيراهن كوتاه، يك شلوار، يك عبايي هم روي دوشش بود، عبا هم كوتاه، اولين دفعه هم كه ما ايشان را ديدم همانطوري ديديم. سرش هم برهنه، توي بازار قيصريه زنجان خوب يادم است مي‌‌‌‌‌‌‌رفتند بعضي‌ها  احترامش مي‌‌‌‌‌‌‌كردند بعضي‌ها مسخره‌آميز به او نگاه مي‌‌‌‌‌‌‌كردند. ايشان تا مي‌‌‌‌‌‌‌رسيد مي‌‌‌‌‌‌‌ديد يك جمعي دارند دور هم هستند، مي‌‌‌‌‌‌‌گفت تا پاسبان نيامده بگذاريد من روضه بخوانم. السلام عليك يا اباعبداللّه مردم هم عقده كرده بودند روضه‌‌اي نبود يك دفعه گريه مي‌‌‌‌‌‌كردند وقتي كه يك پليسي مي‌‌‌‌‌‌رسيد ايشان را مي‌‌‌‌‌‌گرفت مي‌‌‌‌‌برد كلانتري، مي‌‌‌‌‌گفتند اين ملاآقاجان مجنون است ولش كنيد. روزي مي‌‌‌‌‌گفت هفت هشت تا روضه اينجوري مي‌‌‌‌‌خواندم. وقتي كه زن استاد آهنگر كه توي همين مفاتيح نوشته براي خاطر خواندن زيارت عاشورا حضرت سيدالشهداء شب اول قبرش، سه مرتبه به ديدن او مي‌‌‌‌‌آيند و بعد دستور مي‌‌‌‌‌دهند عذاب را از اهل قبرستان به خاطر بركت وجود اين زن بردارند اين مردي كه تمام زندگي‌اش را فدا كرده، حتي شخصيتش را فدا كرده مرد عالمي بود، خيال مي‌‌‌‌كنند اين‌ها علم است كه اين‌ها بلدند. يادم است آن موقع من كفايه مي‌‌خواندم يك مطالبي، يك اشكالاتي به كفايه ايشان داشت كه واقعاً مبهوت مي‌‌شدم. مرد دانشمند، اگر راضي باشد من مي‌‌گويم مجتهد و اصلاً همه‌ي وجودش حكمت بود. چيزهايي الان ايشان اشاره كرده كه من هر چه فكر مي‌‌كنم نمي‌توانم پيدايش كنم. يكي از همان مطالب، اين مطلب را من در تقريباً شايد جناب آقاي نعمتي و دوستاني كه از قديم با ما بودند مي‌‌دانند من آن اوائل شايد سي سال قبل، چهل سال قبل گفتم ظهور صغري مطرح شده، الان ببينيد همه دارند مي‌‌گويند. من يك كلمه از ايشان شنيدم، گفتم هم ايشان گفته. از اين قبيل مطالب علمي كه از آن جرت ينابيع الحكمه من قلبه الي لسانه ايشان تنها نبود، استادي داشت به نام آخوند ملاقربانعلي زنجاني، كه هم در سياست، هم در علم، در همه چيز استاد بود، استاد ايشان بود. استاد او مرحوم سلماسي بوده ظاهراً و استاد سلماسي مرحوم سيدبحرالعلوم بوده، اين راه اين‌ها بوده. اين‌ها چي مي‌‌گويند؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند قرآن و عترت، اين‌ها حرفشان اين است. آن وقت حضرت سيدالشهداء كي بهتر از ايشان انتخاب كند كه دربان او باشد؟ يك وقتي به من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمود من تأسف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوردم به حال خضر كه دربان حضرت بقيةاللّه است بعدها كه من قبرش را درست كرده بودم و ان‌شاءاللّه دوستاني بتوانند آن قبر مطهر را بيشتر از اين، چون شنيدم شبها تا صبح توي سرما، يك عده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند آن‌جا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوابند براي گرفتن حاجت، اگر بشود يك مقبره‌اي، يك محلّي كه سرما نخوردند ارادتمندان ايشان درست بشود خيلي خوشحال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود او و من. ايشان فرمودند كه بارك‌اللّه كه قبر من را درست كردي، گفتم چطور؟ توي دلم، توي خواب آمد كه ايشان معلوم است كه جاه و مقامي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد، توي دلم آمد نه اين‌كه به زبان بياورم. گفت نه، از آن وقتي كه اين قبر درست شده تا به حال مردم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيند فاتحه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانند، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيند پيش من مثلا صلوات مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرستند، سوره‌ي قدر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانند و ثوابش به من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد من از اين طريق استفاده‌ي معنوي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم. گفتم حالا اگر قبول است يك دوسه تا حاجت داريم شما، گفت مي‌‌‌‌گويم، مي‌‌‌‌گيرم، گفتم از كي؟ گفت من قبلاً به تو گفتم كه من دربان سيدالشهدايم. آقايان يكي دو تايش مربوط به عالم آخرتم بود ولي يكي‌اش حالا دارم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم مربوط به شماها بود. آن وقتي كه من اين خواب را ديدم يكي دو سه نفري اگر با من در اين راه همگام بودند و تا به حال هم نگفته بودم اين مطلب را، حالا دارم عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم چون متعهديد دارم عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم. مربوط به شما بود كه ان‌شاءاللّه يك گروه قابل توجّه‌ تزكيه شده مطابق دستورات خاندان عصمت و طهارت تربيت شده تحويل امام زمان عليه الصلاة والسلام بدهم كه دارد به ثمر مي‌‌‌‌‌رسد، فقط كوشش بكنيد ان‌شاءاللّه كه من زياد غصّه نخورم، زياد ناراحت نباشم. به مجرّد اين كه يكي از دوستان مخصوصا آن‌هايي كه قديمي هستند خوب مي‌‌‌‌‌دانم امروز گريه كرديد، همه‌تان قلوبتان قساوت ندارد و بلكه يك نرمي پيدا كرده عرض مي‌‌‌‌‌كنم آن‌هايي كه سابقه دارند اين‌ها حب جاه نداشته باشند، حب رياست نداشته باشند، خودشان را بشكنند، خودشان را بكوبند، تواضع داشته باشند براي خدا. شما را به حق حق، قسمتان مي‌‌دهم كه بياييد تصميم بگيريد حالا كه ديشب آن تصميم را گرفتيد، امشب يك تصميمي بگيريد كه فكر نكنيد مثلاً من استادم، او شاگرد است. من بالاترم، او پايين‌تر است. من عالمم او جاهل است اين حرفها براي درگاه خاندان عصمت و طهارت زشت است. مي‌‌گويد اين سيّد، روضه‌خوان من را برد آن طرف، گفتم آقا مي‌‌شود يك برنامه‌اي تنظيم كني اين معني شفاعت را دارم مي‌‌گويداللهم ارزقني شفاعت الحسين يوم الورود، يك جوري ما از اين در برويم بيرون، گفت يك فكري به نظرم رسيده بيا آن‌جا بشين، گفت خودش هم نشست گفت هر چه از روضه بلدي بخوان، ما روضه نخوانده بوديم همان طور يك چيزهايي گفتيم و اين هم همين جور تباكي كرد و زد به پيشاني‌اش گفت خوب پا شو برويم. برد ما را از دري كه حضرت سيدالشهداء پشت در نشسته، يك تختي بود بسيار سريرعالي بود، حضرت نشسته بودند يك دفتري هم جلويشان باز بود گفتم آقا يك روضه خوان آوردم، اسمت چيه؟ فلان. گفتند همچين روضه‌خواني ما نداريم. گفتم آقاجان به جان خودتان قسم من خودم پاي روضه‌اش نشستم و روضه‌اش را گوش كردم، حضرت تبسمي فرمودند بعد فرمودند وارد شو، حالا اين معناي شفاعت است. معني شفاعت اين است. روضه بخوانيد براي زن و بچه‌تان كه شده حاضرشان كنيد، همه جور حرفها، فحشها سر و صداها هست،  وادارشان كنيد يك قدري برايشان روضه بخوانيد، يا خودتان براي خودتان روضه بخوانيد. بگذاريد كلام مرحوم شيخ جعفر شوشتري در كتاب، كتابي دارد هم ترجمه شده و هم عربي‌اش هست جزء روضه‌خوانها باشيد. هيچ راهي نيست براي فوز عظيمي كه خدا منظور كرده جزء گريه و تباكي و روضه‌خواندن و گرياندن ديگران و كم‌كم در رديف آن‌هايي كه شفاعت مي‌‌‌‌شوند قرار گرفت. خدايا شب يازدهم محرم است. دوره‌ي سال براي امشبي گريه مي‌‌‌‌كنيد چون ديشب ما چون اطّلاع از مصائب داشتيم و داريم و سالها گذشته شب عاشورا اشك مي‌‌‌‌ريزيم ولي هنوز اتّفاقي نيافتاده. امّا الان برويد كربلا. توي صحراي تاريك كربلا. كفار و منافقين بدنهاي نجس خودشان را دفن كرده‌اند، امّا بدن حسين بن علي اگر امشب ماه را ديديد ب‌بينيد چقدر هوا روشنايي دارد، زير روشنايي ماه خيلي ضعيف است روشنايي ماه در شب يازدهم، زير روشنايي ماه حضرت زينب آمده كنار بدن برادر، مي‌‌بيند هودجي از آسمان آمد، اين‌ها جدي است، آقايان براي گرياندن عرض نمي‌كنم، هودجي از آسمان آمد پياده شدند. رسول اكرم است، علي بن ابي‌طالب است، فاطمه‌ي زهراست، حضرت مجتبي است. دور بدن حضرت ابي‌عبداللّه الحسين نشستند السلام عليك يا اباعبداللّه و علي الارواح التي حلّت بفنائك عليك منّي سلام اللّه ابداً ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم، السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين. الذين بذلوا مهجهم دون الحسين عليه‌السلام. ان‌شاءاللّه اين آيه‌اي را كه تلاوت كردم يك روزي در كنار حجة ابن الحسن وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماًفَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ، ولي دم، فرزندي است كه از آن كشته باقي مانده. تنها فرزندي كه خيلي نزديك است از نظر نسب و از نظر حسب و از نظر خلق و منطق به حضرت سيدالشهداء حجة ابن الحسن است. الان تنها ولي دم حضرت بقيةاللّهاست، يك سلطه‌اي پيدا مي‌‌كند كه هر كس توي دلش يك سر سوزن بغض ابي‌عبداللّه الحسين باشد از روي زمين بايد برداشته بشود. لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً، اسراف در قتل هم نمي‌كند. خيال نكنيد عصباني مي‌‌شود همه را مي‌‌كشد تا زانوي اسبش خون مي‌‌آيد بالا، امام زمان شما را قسي‌القلبي كه آدم كش باشد معرّفي‌اش دشمنان نكنند. حتي اگر روايت هم باشد اين روايات را بايد كنارگذاشت. حضرت ولي‌عصر اگر مخالفي باشد همان يك نفر را بدون اين‌كه حتي به زن و بچّه‌اش تأثيري بگذارد، ناراحتي ايجاد بشود او را به قتل مي‌‌رساند، از سر راه مسلمانها بر مي‌‌دارد. آن‌هايي كه شمرند و مي‌‌خواهند شمربازي در بياورند، يعني همان كاري كه شمر با حسين كرد مي‌‌خواهند با حضرت بقيةاللّه بكنند من يك وقتي خودم، با خودم فكر مي‌‌كردم حالا نمي‌دانم اين خواب را چطور ديدم، ديدم يك چيزي اختراع شده كه يك نفري كه مخالف امام زمان و قدرت هم دارد اين با يك اشعه‌اي او را مي‌‌كُشند، همان يك نفر را، توي خانه‌اش. هنوز موبايل و اين وسائلي كه امروز هست، اين حرفي كه من مي‌‌زنم مربوط به جواني‌هايم است، اين‌ها نبود. بعد هم زن و بچّه او را راضي‌شان مي‌‌كنند. شما فكر نكنيد علي بن ابي‌طالب عليه الصلاة والسلام آن زني را كه در كوچه راه مي‌‌رفت و حضرت فرمودند كه چه مي‌‌كني؟ گفت شوهر من در جنگ كشته شده، من يك مشت بچه‌ي يتيم دارم هم بايد به آن‌ها برسم، هم آب بايد برايشان ببرم، حضرت رفتند كمكش كه نان را ايشان پختند، معروف است قضيه‌اش اين شخص فكر نكنيد كه مسلمان بوده، نه اين از همان خوارج بوده كه كشته شده در جنگ با علي بن ابي‌طالب، زن و فرزند او را راضيش كردند با اين‌كه در تقيّه بودند. حضرت بقيةاللّه زن و فرزند آن شخص هر كه باشد آن‌ها كه گناه نكردند، آن‌ها را راضيشان مي‌‌‌‌‌‌‌‌كند. اسراف در قتل نمي‌كند، امام زمانتان را مهربان‌ترين مهربانها بشناسيد و هست، خدايا تو شاهدي كه من از باب اين‌كه وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَفَحَدِّثْ (ضحي / 11) اينقدر من بدي كردم كه حساب ندارد و آن‌قدر ايشان محبّت به من كردند كه حساب ندارد و به شماها هم همينطور، كي اين راه صاف و ساده و مطابق با فكر و عقلتان، من الان اعلام مي‌‌كنم. اگر يك چيزي من گفتم كه با عقلتان مخالف بود شما به من اعتراض كنيد، بگوييد، من اشتباه شايد كرده باشم. در مراحل تزكيه نفستان تجربه كنيد. تجربه كردند، بحمداللّه حدود بيست سال است از اين مسأله مي‌‌گذرد افرادي بودند كه خودشان تجربه كردند اگر من جزواتشان را بياورم كه سر است پيش من كه چه بودند و چه شدند و چه تجربه‌اي از اين راه پيدا كردند شما تعجّب مي‌‌كنيد. حالا كه اينطور است خوب لطف حضرت بقيةاللّه است. شماها را خواسته، شماها را طلب كرده، دعوتتان كرده، والاّ ديشب من فكر مي‌‌كردم با آن تأكيدي كه پريشب كرده بودم كه هر كس نمي‌خواهد تهعد بدهد نيايد. باور كنيد فكر مي‌‌كردم يك عده نيايند، ديدم نه بيشتر، حتي از امشب هم بيشتر بودند. اين‌ها لطف الهي است. اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِيهَدَانَا لِهَذَاوَ مَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ (اعراف / 43) لطف حضرت ابي‌عبداللّه الحسين است، من زياد دارم طول مي‌‌دهم. حالا ان‌شاءاللّه آقاي نعمتي و آقاي فاني ديگر باصطلاح حقشان را به ما واگذارند، فرداشب من به عكس مي‌‌كنم. آقاي بخشي‌زاده‌ام كه حقشان را به آقاي مقدم دادند كه واقعاً استفاده كرديم و اينطوري است. شكر كنيد خدا را. كجا داشتيم يك جمعيتي كه اكثرشان، من ايني كه مي‌‌گويم اكثر نه اين‌كه فكر كنيد بعضي‌ها را نه قبول ندارم. من اكثر قريب به اتفاقتان را عادل مي‌‌دانم و پشت سرتان نماز مي‌‌خوانم. چقدر جمعيت هستند؟ از جزواتمان استفاده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود سه چهار هزار جمعيتند. الحمدللّه. خدا را شكر، اگر يك وقتي هم ديديد كه، ديديد بعضي وقتها ماشين يك همچين ريپ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند، اگر يك وقتي ديديد اينجوري هستيد زود خودتان را، كاربراتتان را نگاه كنيد، گوشه و كنارتان را نگاه كنيد، چي آمده اينجوري آن ماشينتان را به اين وضع انداخته؟ زود برسيد به آن.

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه يا اللّه يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه. ان‌شاءاللّه فردا شب هم اين مجلس هست و احتمالاً شب وفات امام سجّاد باشد يا رحمن يا رحيم، يا غياث المستغيثن، يا اله العالمين عجل لوليك الفرج، عجل لمولانا الفرج، خدايا فرج آقايمان، امام زمانمان را برسان، همه‌ي ما را از بهترين اصحاب و ياورانش قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضي بفرما، خدايا به آبروي ولي‌عصر گرفتاري‌هاي مسلمين را برطرف بفرما، خدايا به آبروي ولي‌عصر اين انقلاب را به انقلاب حضرت مهدي متصل بفرما. خدايا به همه‌ي ما علم و حكمت مرحمت بفرما. توفيق تزكيه نفس به همه‌ي ما عنايت بفرما. پروردگار ما را از عزاداران ابي‌عبداللّه الحسين قرارمان بده. خدايا ما با اين‌كه نه به سر زديم، نه به سينه زديم، نه زياد گريه كرديم امّا طمع اين را داريم كه ما را از عزاداران خوب امام حسين عليه السلام قرارمان بده. خدايا قلب امام زمان را از ما راضي بفرما. پروردگارا به آبروي ولي‌عصر قسمت مي‌‌دهيم مرض‌هاي روحي‌مان شفا مرحمت بفرما.

 

 

 

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

۹ ذی القعده ۱۴۲۴ قمری – ۱۲ دی ۱۳۸۲ شمسی – جدی بودن، زلزله بم و امتحانات مربوط به آن

@ متن سخنرانی ۹ ذی القعده ۱۴۲۴ مصادف با ۱۲ دی ۱۳۸۲ و ۲جون ۲۰۰۴

 

۱- خطبه

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آل الله لَاسِیَّمَا عَلَی بَقِیَّهِاللهِ رُوحِی وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الْآنِ اِلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّینِ.

 

۲- عبارت قرآنی آغازین (طارق/۱۳-۱۴)

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ، إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ، وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ»([1])

 

۳- دستور قرآن و اهل بیت ‌‌علیهم السلامبر جدیت در امور و عدم شوخی و هزل است

هفته‌ی گذشته درباره‌ی جدّی بودن جلساتمان و این‌که بحمداللّه شما جدّی بودید و ما هم باید جدّی باشیم مطالبی عرض شد. این آیه‌ی شریفه که دستورِ قرائت هفته‌ی گذشته است خیلی صریحاً عرایضِ هفته‌ی گذشته‌ی ما را تأیید و بلکه آنچه ما عرض کرده‌ایم از همین آیه‌ی مبارکه است. قرآن و آنچه از معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعینبه ما رسیده قول فصل است، قطعی است، جداکننده‌ی از باطل است، حق را از باطل جدا می‌کند و علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلامکه «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ»([2])، به همه‌ی ائمه‌ی علیهم الصلوه و السلامبالاخص امام زمان‌مان که روحی، ارواحنا العالمین لتراب مقدمه الفداءهستند همه این طورند که کلامشان قطعی است، حق را از باطل جدا می‌کند، در بازو راست حضرت ولی‌عصر موقع تولّد مکتوب بود: «جَاءَ الْحَقُّ»([3]).

«وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ»([4])،نه خدا و نه پیغمبر و نه قرآن و نه ائمه‌ی اطهار بالاخص حضرت بقیة اللهارواحنافداهاین‌ها هیچ‌کدام شوخی نیستند. هزل به معنای مزاح و شوخی و سخنی است که انسان از واقعیّت حرف نمی‌زند،

«وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ»،

 

Cایمان در قلب وارد نمی‌شود مگر این‌که کذب به طور مطلق ترک شود

در آن روایت هم دارد که «لَا یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِیمَانِ حَتَّى یَتْرُکَ الْکَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ»([5])، ایمان در دلِ انسان وارد نمی‌شود تا آن که دروغ را ترک کند چه جدی‌اش را و چه شوخی‌اش را،

 

Cآن‌هایی که نمی‌خواهند در امر تزکیه نفس جدی باشند، رها کنند

بنابراین ان‌شاءالله شوخی نیست، جدّی است، خود آن‌هایی که خوب امتحان ندادند و یا اهمیّت ندادند و یا نتوانستند خودشان را در این مدّت طولانی مهیّای برای تزکیه‌ی نفس کنند من از آن‌ها تقاضا دارم که در جلسات ما شرکت نکنند و یا از این به بعد جدّی بگیرند.

 

۴- زلزله «بم» از آیات الهی بود

مسأله‌ای که در روز جمعه‌ی گذشته انجام شد و ما اطلاع نداشتیم و بعداً مطلّع شدیم مسأله‌ی زلزله‌ی بم بود. زلزله‌ای بسیار مهیب که در ایران ظاهراً سابقه نداشته که حدود سی و پنج هزار جمعیّت را تا دیروز گفتند که دفن کردند، شهر به آن بزرگی با خاک یکسان شده و مصیبت عظمایی برای مردم دنیا – نه مردم مسلمان و شیعه تنها – برای مردم دنیا بوجود آمده، ما این مصیبت بزرگ را به عموم مسلمانان، صاحب‌دردان، بنی‌آدم اعضاء یکدیگرند، و تمام مردمی که حسّ و وجدان دارند و بالاخص به پیشگاه حضرت بقیة الله ارواحنافداهتسلیت عرض می‌کنیم. امیدواریم این مسائل برای ما آیت باشد، آیات الهی طبعش این طور است مثل قرآن است که قرآن از خصوصیّاتش این است که «شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»، شفای روحِ مؤمن، «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»([6])،

 

C«زلزله بم» از الطاف الهی بود

و جمعی هم تقدیر، و جمعی هم ممکن است بگویند: کار طبیعت است و ضمناً معتقد باشند که طبیعت خودش فعّال است و به خدا کاری ندارد، هر سه کلام غلط است. آنچه که مایه‌ی توجیه صحیح است که من در سؤالات اینترنتی هم مکرّر جواب داده‌ام این است که ما دنیا را از اوّل تولّدمان تا وقت وفات‌مان می‌دانیم. یعنی خیال می‌کنیم دنیا همین چند روزی است که ما توی آن زندگی می‌کنیم، غافل از آن‌که حدوداً دوازده هزار سال ما بوده‌ایم و بی‌نهایت هم خواهیم بود. چند روزی که در دنیا هستیم یک دنیایی است ما در آن زندگی می‌کنیم و آمده‌ایم برای امتحان، این جمعی که در زلزله یا در تصادفات یا بطور ناگهانی می‌میرند به نظر من، از دیدِ ما زشت است، از دیدِ ما فاجعه است، والاّ این جمع تا صد سال دیگر بهرحال می‌مُردند و از این دنیا می‌رفتند. اگر جمعی پشت یک دَری ایستاده باشند یا در جلسه‌ی امتحانی نشسته باشند و منتظرِ امتحان باشند معلّم بیاید دم دَر بگوید همه‌تان قبول شدید پاشوید بروید بیرون، این چقدر خوب است؟ این لطف است، عنایت است، محبّت فرموده‌اند، همه خوشحال از دَر می‌روند بیرون همه نمره‌ی بیست گرفتند و رفتند منزلشان. اگر دنیا را ما دار امتحان بدانیم و دنیا را جای گذر بدانیم و دنیا تنها زندگی ما نباشد؛

 

cخوشا به حال «شهدای» بم!

خوشا به حال بمی‌های که مُردند. به سی و پنج هزار جمعیّت خدای‌تعالی فرمود: بدون زحمت، بدون مرض‌های سِل و سرطان و مدّت‌ها توی بستر افتادن و درد کشیدن و صبرکردن شما، همه‌تان نمره‌تان بیست و بروید، حتّی آن معصیتکار، در این‌جا روایت دارد که معصیتکارها این‌ها به منزله‌ی «شهید» از دنیا می‌روند، یعنی تزکیه‌ی نشده آنی که زیر آوار مانده، معصیتکاری که زیر آوار مانده، مؤمنی که زیر آوار مانده و کشته شده، این‌ها همه‌شان به منزله‌ی «شهید» و از همان جا به مقرّ خود، که در عالَم برزخ آسمان چهارم است و در قیامت هم بهشت خُلد است می‌روند، این بی‌عدالتی است؟ برای تویی که دل به این اتاقِ امتحان خوش کردی، برای تویی که از روز اوّل خیال کردی همین اتاقِ امتحان اوّل زندگی تو است و آن بیرون رفتن آخر زندگی تو است، چرا. برای تو مسأله فرق می‌کند. خوب؛ اگر کسی غیر از این حرف را می‌زند یا معتقد به قیامت نیست، یا معتقد به روایات نیست، یا آن قدر نافهم است که می‌گوید: این شخص بماند توی دنیا، این جوان حتّی توی دنیا بماند، یک مدّتی با رنج و زحمت زندگی کند و بعد هم با درد و مرض بمیرد، این خیلی نادانانی است، پس عدل الهی و لطف الهی توأم است. اگر همین الان کره‌ی زمین که یک وقت خواهد شد، منتها آن وقت ما نیستیم، «إِذَا زُلْزِلَتْ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا، وَأَخْرَجَتْ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا»،([۷])، تمام مردم را خدا یکدفعه بکُشد و ببرد به بهشت، آیا مشکلی دارد؟

ما که می‌رویم آن‌جا نگاه می‌کنیم برای ما منظره بد است، آن هم باز روی همین حساب. من چندی قبل توی راه قم به تهران یا از تهران به قم می‌آمدم یک ماشینی تصادف کرده بود چند تا جنازه وسط جاده افتاده بود خونی هم رفته بود گفتم: خوشا به حالشان! این چندتایی که مُردند الان رفتند به عالم بالا و دیگر درد و مرض و رنج و امثال این‌ها را توی بیمارستان و این‌ها نداشتند، بالاخره این‌ها مُردنی هستند، این یک بحث درباره‌ی مُردگان.

 

c«زلزله بم» امتحان بازماندگان حادثه است

دو دسته باقی می‌مانند، یک دسته کسانی هستند که بازماندگان همان زلزله هستند یا مجروحین آن زلزله هستند این‌ها هم خانه‌ی امتحان است، این‌ها هم دارند امتحانشان را می‌دهند، «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنْ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرْ الصَّابِرِینَ»، ای کسی که در بم پدرت، مادرت، فرزندت، زنت، همه زیر آوار مانده‌اند و مُردند اگر صبر کردی، تحمّل کردی، جزء خاسرین نبودی خدا به تو بشارت داده،«وَبَشِّرْ الصَّابِرِینَ، الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»، ما هم باید برویم، ما هم به سوی آن‌ها خواهیم رسید منتها ما را خدا آن قدر لیاقت نداد که باصطلاح مثل آن‌ها بدون درد و مرض برویم ولی به آن‌ها لیاقت داد، حالا تو صبر کن اگر صابر باشی، «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»، ما مال خدا هستیم، مال این دنیا نیستیم، ما مال پروردگاری هستیم که یک سر سوزن ظلم در ذاتِ مقدّسش وجود ندارد، رحمان است، رحیم است، رئوف است، مهربان است، ما مال او هستیم، إِلَیْهِ رَاجِعُونَ،چقدر خوب انسان خدا را بشناسد همانطوری که شما بحمداللّه در این امتحانات نشان دادید که خدا را شناخته‌اید و بسوی او هر چه زودتر برگردید،«إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ، أُوْلَئِکَ»،این قسمتش مهم است، عجیب است! یکی خدا به پیغمبراکرم آن رحمتِ خاصّه‌ای که برایتان عرض کردم نازل می‌کند، یکی بر مؤمنین بسیار فوق‌العاده و بر ائمّه‌ی اطهار و آل پیغمبر و یکی هم بر این صابر، ای آقایی که در بم همه کس‌ات را از دست دادی، خودت هم مجروح توی بیمارستان افتادی، صلوات خدا در کنار پیغمبر و آل پیغمبر بر تو باد، «أُوْلَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ»([8])، مهربانی خدا هم پشت سرش هست، «وَأُوْلَئِکَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ»([9])، آن «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»([10])، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا»([11])، همه‌ی این‌ها مال تو است، این‌جا هم که بی‌عدالتی نشده، یک جلسه‌ی امتحانی خدا قرار داده نهایت یک ماه، دو ماه این‌ها مجروحند، مریضند، ناراحتند، صبر کردند، صلوات خدا بر آن‌ها باد، رحمت خدا بر آن‌ها باد، رستگاری مال آن‌ها است. این‌جا هم که مسأله‌ای نیست،

 

#آنان‌که در محدوده زلزله واقع نشده‌اند نیز مشمول امتحان هستند

باقی می‌ماند ما که خارج از صحنه هستیم، در قم، در تهران، در مشهد زندگی می‌کنیم برای ما چقدر خوب است و برای ما چقدر امتحان است. اوّلاً ببینید کی رقّت قلب دارد و کِه به این بیچارگانی که در بیمارستان‌ها افتاده‌اند مهربانی می‌کند و چه افرادی بی‌اعتنا هستند، کی‌ها را از خواب غفلت بیدار می‌کند، کی‌ها متوجّه عالم آخرت می‌شوند و چه اشخاصی ممکن است در این دنیا به هیچ وجه نه از مالشان در راه این‌ها بگذرند نه از جانشان، نه از کمک‌شان این هم برای ما امتحان است، برای ما مردم، یک عدّه توانستند به عنوان پزشک بروند، یک عدّه در بیمارستان‌ها آن‌ها را پذیرایی کردند، یک عدّه پول دادند، یک عدّه هم غصّه‌شان را خوردند، یک عدّه هم دعا کردند.

 

$اگر برادر مؤمنی مشکلی داشت، یکی از این سه کار را باید دیگران در حق او انجام دهند

چون روایت دارد که اگر برادر مؤمنت مشکلی داشت، مشکلی داشت از سه تا کار یک کار را حتماً بکن، خوب دقّت کنید حواس‌تان پرت نشود، اگر می‌توانی مشکلش را خودت حلّ کن، مثلاً یک بدهکاری دارد آمدند می‌خواهند بگیرند او را، ببرند او را، شما پول داری به او بده، مشکلش را حل کن و بیا این طرف و یک وقت هست که نه این مشکل را تو نمی‌توانی حل کنی یعنی پول نداری، رفیقی داری پولدار، او می‌تواند برو آبرویت را بگذار، از او تقاضا کن بیاید مشکل این برادر مؤمنت را حل کند، رفیق پولداری هم نداری و آبرویی هم پیش آن‌ها نداری نصف شب بلند شو، دست به دعا بردار بگو خدایا مشکل این دوستم را حلّ کن. اگر از این سه موضوع خارج شدی تو انسان نیستی، امتحانت را بد دادی، رفوزه‌ای باصطلاح ما، خوب برای ما هم همین‌طور است، شماها یقیناً یکی از این سه موضوع خارج نبودید. یا دلتان سوخته دعایشان کردید، یا این‌که پولی داشتید فرستادید برای آن‌ها و گرفتاری‌هایشان را رفع کردید و یا این‌که دعایشان کردید، هر کس از این سه موضوع خارج بشود من فکر می‌کنم از اعضا‌ء بنی‌آدم، حالا سعدی می‌گوید:

بنی آدم اعضاء یکدیگرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی بدرد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

ولی امام صادق کامل‌تر از این گفته، صحیح‌تر از این فرموده، فرموده: مؤمنین، هم‌کیشان، اعضای یکدیگرند، چون هیچ وقت مثل شمر و یزید عضوِ بدن ما نبوده‌اند، اگر هم باشند مثل غدّه‌ی سرطانی هستند باید بُریدشان و انداختشان دور، ولی مؤمنین اعضا‌‌‌ء یکدیگرند، چو عضوی بدرد آورد روزگار،

 

$زلزله بم را خدای تعالی بر اساس مهربانی و برای امتحان ماها رساند

روزگار هم خدا است و برای امتحان، «لا تسبّوا الدهر»،روایت است به دهر هیچ وقت فحش ندهید، طبیعتِ خشمگینِ نمی‌دانم بی‌رحم همه‌ی این‌ها غلط است بنشینید فکر کنید، «لَاتَسُبُّوا الدَّهْرَ فَاِنَّ الدَّهْرَ هُوَ اللّهُ»([12])، این دهر که کاری نمی‌کند، دهر همان خدا است، نه این‌که باصطلاح این جسم فیزیکیش‌ خدا باشد نه کار دهر که شما فکر می‌کنید مال دهر است این همان خدا است.

من با صراحت عرض می‌کنم خدا زلزله بم را رساند و مهربانی کرد و امتحانِ خوبی برای همه بود و ان‌شاءالله امیدواریم که همه‌ی ماها متوجّه‌ی این معنا باشیم و امیدوارم ذات مقدّس پروردگار این آیاتش را، چون زلزله یکی از آیات الهی است، از نشانه‌های الهی است، لذا نماز آیاتش واجب است، این آیاتش را پروردگار متعال برای ما شفا و رحمت قرار بدهد و دل‌های ما شفا پیدا کند و جزء ظالمینی نباشیم که «وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا»([13])، خسارت برداریم.

 

$هر چه می‌توانید به زلزله‌زگان بم کمک کنید

این هفته می‌خواستم درباره‌ی استقامت صحبت کنم و ان‌شاءالله کامل و تمامش را از هفته‌ی آینده شروع می‌کنیم، دوستانی که مایل به کمک‌های مالی هستند این‌ها یا خودشان به یک وسیله‌ی صحیحی به زلزله‌‌زدگان که شاید یک سال و یا سال‌ها طول بکشد تا این‌ها به وضع اوّلشان برگردند برسانند و کمک کنند و فکر نکنند که به ما زلزله وارد نشده، فرض کنند زلزله‌ای آمده و خانه و هر چه داشتند خراب کرده و دیگر چیزی ندارند، هر چه می‌تواند، هر کس در هر موقعیتی کمک کنند و اگر نمی‌توانند ان‌شاءالله در نیمه‌های شب برای شفای مجروحین، برای غفران گذشتگان و برای آن‌هایی که بی‌سرپرست شده‌اند دعا کنند.

 

۵- نتیجه امتحان عقاید دوستان

مسأله‌ی پاسخ امتحانات، امتحانات همانطوری که قبلاً عرض کردم به شماها پاسخ داده نمی‌شود. امتحان برای این است که دو کار انجام بشود؛ یعنی توی مدرسه‌ها هم که امتحان می‌کنند یا برای این است که معلّم بفهمد که این شخص درس خوانده یا نه و یا برای این است که به طرف بفهمانند که تو درس خواندی یا نه، امتحانات پروردگار از این قبیل است به طرف می‌خواهند بفهمانند که تو خوب درس خواندی یا نه ولی امتحان ما برای این است که ما بفهمیم به شما کاری نداریم، خودتان می‌دانید یک روزی می‌رسد که آن‌هایی که نخواندند و ننوشتند و نفهمیدند آن‌ها پشیمان می‌شوند، آن قدر هم پشیمانی‌اش سخت است که از نمره‌ی صفر که هیچ، پنجاه درجه زیر صفر هم که الان من به شما بدهم به شما سخت‌تر بگذرد، پس چرا من شما را محزون کنم؟ یک عدّه هستند ننوشتند یا مثلاً توجهی نکردند یا از سرباز کردند این‌ها را خوب ما می‌شناسیم، یک عدّه هم هستند که نه، خوب زحمت کشیدند و اکثر دوستان بحمداللّه، این را به شما بشارت بدهم و به خودم و به دوستانی که این‌ها زحماتی کشیدند در امتحانات، شما حساب کنید حدوداً، حدوداً، حدساً سه هزار جمعیّت، چهل، سه هزار باید بررسی بشود نوشته‌هایشان، حتّی یکی از دوستان یک خرده‌ای حالش هم بهم خورد بس که زحمت کشید، دوستان زحمت می‌کشند، این دوستان را شما ان‌شاءاللّه خوشحال کردید و اکثر دوستان بحمداللّه خوب نوشتند، فهمیدند مطالب را، بعضی‌ها نفهمیدند، دیروز یک نفر را به من معرّفی می‌کردند که این آقا یک مسائلی را از دیگران یاد گرفته و آن‌ها را به خوردِ ما می‌خواهد بده که من خیلی متأسفم شدم گفتم: بگذارید آن را کنار، این خودخواهی نیست که فکر کنید می‌گویم هر چه من گفتم همان‌ها را باید شما جواب بدهید، این یک رسم و روشی است که در تمام دانشگاه‌ها، در مدارس، در همه جا هست که آنچه من از شما امتحان می‌گیرم شما باید جواب بدهید و لذا بعضی‌ها هم از بعضی‌ شنیده‌هاشان استفاده کردند، از بعضی گفته‌های دیگران استفاده کردند، بعضی‌ها رونویس کردند که آن‌ها را گفتم قبول کنید به خاطر این‌که ما می‌خواهیم چیز بفهمد، حالا نوشته لابد فهمیده، از دیگری رونویسی کردند، بعضی‌ها سواد نداشتند ولی فهمیدند، بهرحال این هم مربوط به امتحانات و لذا به شماها ما جوابی نمی‌گوییم، تلفن هم نکنید اگر نمره‌تان بیست باشد با آن کسی که نمره‌اش صفر است برای خود امتحان‌دهنده هیچ مفید نیست که بپرسد یا نپرسد، بعضی‌ها هم حالا می‌خواهند شکسته‌نفسی کنند می‌گویند ما حتماً نمره‌مان صفر است آن هم باز بی‌خود است و ان‌شاءالله همه‌ خوب، آن‌هایی هم که حتّی ننوشتند، آن‌هایی هم که خوب ننوشتند باز به آن‌ها ما امیدواریم در آینده توی همین جلسات ان‌شاءالله درست می‌شوند، منتها مشکل است، اگر ممکن‌شان هست این نوارهای سال گذشته را گوش بدهند و اشتباهات‌شان را رفع کند، اشکالاتشان را برطرف کنند و ان‌شاءالله جدّی بگیرند اگر می‌خواهید ان‌شاءالله با ما در دنیا باشید، در آخرت هم با خاندان عصمت و طهارت باشید چون در آخرت ممکن است بین ما و شما خدا جدایی بیندازد چون روایت دارد که خیلی افراد هستند که مردم را نصحیت می‌کنند، به راه راست هدایت می‌کنند خودشان در جهنّم می‌افتند، یک وقت اگر اینطوری شد شماها با خاندان عصمت و طهارت باشید و امیدواریم ما هم به صدقه‌ی سر شماها ان‌شاءالله ما را عفو کنند، بپذیرند، قبولمان کنند و در کنار شما در قیامت و عالم برزخ و بهشت باشیم.

 

۶- وجود مقدس حضرت سیدالشهداء علیه السلامو صحنه کربلاء بزرگترین الگو و امتحان بشریت است

امروز روز هفتم درگذشتِ مردمِ بم است، ما هم چون تا وسط راه تهران از قبل از آفتاب رفتیم که برویم تهران متأسفانه از جهتی، خوشبختانه از جهتی راه برف بود و با کُندی حرکت انجام می‌شد و ممکن بود به آن جلسه نرسیم از ایشان تقاضا کردیم که برگردند و اقلاً به این جلسه برسیم و لذا یک خرده‌ای احساس خستگی بیشتری می‌کنم و امیدوارم که همین اندازه از عرایض چون مسأله‌ی زلزله و توجیهِ، نه توجیه‌ی تحمیلی، واقعی زلزله برای اکثر دوستان مشکل بود، خواستم این مطلب را عرض کرده باشم و حتی اگر کسی ایرادی، اعتراضی به این عرایض دارد می‌تواند به من بگوید و غیر از آنچه عرض شد من فکر می‌کنم برای عقلِ سلیم محال است که چیز دیگری پیش بیاید، خدا این جمع را رحمت کند به‌علاوه در رأس زندگی ما، جریان حضرت ابی‌عبداللّه الحسین را گذاشته‌اند، حضرت سیّدالشهداء علیه الصلوه و السلامچون امام است باید مرگ و زندگی‌اش قولاً و عملاً امامت داشته باشد، حضرت سیّدالشهداء علیه الصلوه و السلاماگر مثلاً نستجیرباللّه در بستر مرضی می‌افتاد و مدّت‌ها در بیمارستان و امثال این‌ها بود و بعد فوت می‌شد امامت نداشت یعنی مرگش امامت نداشت. ولی وقتی آمد به کربلا، برای مبارزه با ظلم و در آن‌جا کشته شد، شهادتش، امامت دارد برای تمام مردم دنیا؛ یعنی تا آخرین قطره‌ی خون‌تان در راه رسیدن به کمالاتِ خودتان و دیگران کوشا باشید، حضرت سیّدالشهداء و اصحاب محترمش همه در یک نصف روز شهید شدند. در شب عاشورا آن صحابی با آن صحابی دیگر از اصحاب حضرت سیدالشهداء هستند شوخی می‌کند، ایشان می‌گوید: مگر امشب شب شوخی است؟ می‌گوید: من در عمرم اهل شوخی نبودم ولی امشب که می‌‌دانم فرداشب در آغوش حورالعینم، فردا شب در کنار پیغمبرم، این‌ها را از خودم توضیح می‌دهم، فرداشب که با همه‌ی رحمت پروردگار روبرو هستم خوشم. انسان بداند که فردا می‌خواهند ببرند او را به یک جایی که بسیار به او خوش می‌گذرد، از شبش خوشحال است. اصحاب سیّدالشهداء شهید شدند، همه‌شان کشته شدند، گریه ما برای این است که چرا باید امّت یک چنین توهین به مقام مقدّس یک چنین کسانی بکند؟ این مصیبت ما است و حضرت زینب و اُسرایی که در آن محیط باقی ماندند و جزء آن‌ها بودند برای آن‌ها هم آن «صبر و تحمل» امتحان بزرگی بود که آن‌ها را به مقامی رسانده است که امام سجّاد درباره‌ی زینب کبری یا درباره‌ی همه‌ی شهداء، حالا درباره‌ی زینب کبری هر چه بفرماید ممکن است مسأله‌ی دیگری هم دخالت داشته باشد، امّا شهدایی بودند که شب عاشورا مسلمان شدند، امام می‌آید می‌گوید: «بِاَبِی اَنْتُمْ وَ اُمِّی»، پدر و مادرم به قربانتان، تا روز قیامت باید همه‌ی مردم بروند، «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا اَوْلِیَاءَ اللّهِ وَ اَحِبَّاءَهُ»([14])، این لقب را امام به این‌ها داده، در مقابل حرّ بن یزیدی معصیت‌کاری که آمده توبه کرده بروید بگویید: «السلام علیک یا ولیّ اللّه»، این‌ها شهدایی بودند که همه‌ی شهداء آرزو دارند که با شهدای کربلا محشور شوند. آن‌هایی هم که باقی ماندند مثل حضرت زینب، سایر اُسرا، این‌ها صبرشان، تحمل‌شان آن‌چنان جالب بود که حضرت زینب سلام اللّه علیها، به ابن‌زیاد وقتی که ابن‌زیاد سرزنش می‌کند دیدی خدا با شما چه کرد؟ حضرت فرمود: «مَا رَأَیْتُ مِنَ اللّهِ اِلاَّ جَمِیلاً»([15])، من جزء خوبی از خدا چیزی ندیدم، ببینید معرفت در چه حدّی است؟ و برای مردم دنیا، تا روز قیامت، تا زمانی که حضرت بقیة اللهارواحنافداهظهور کند، تا روز قیامت، قیامت صغری لااقل برای مردم دنیا امتحان است که کی در مقابل این مصیبت اشک می‌ریزد و کی عبرت می‌گیرد و چه اشخاصی بی‌اعتنا هستند به این مصیبت و عبرت نمی‌گیرند، «وَ جَعَلَکَ وَ أَبَاکَ وَ جَدَّکَ وَ أَخَاکَ وَ بَنیکَ عِبْرَهً لِأُولِی الْأَلبْاَبِ»([16])،کی مغز دارد؟ کی عقل دارد که از این جریان کربلا عبرت بگیرد؟

 

Cزلزله بم، شباهت به قضیه کربلاء دارد

نمی‌شود تشبیه‌ دقیقی کرد والاّ تمام جریان کربلا را اگر کسی دقّت کند و قبول داشته باشد عیناً جریان همین زلزله است و کشته‌ شده‌ها به منزله‌ی شهداء ‌- چون روایت دارد من هی کلمه‌ی شهداء را می‌گویم

 

Cزلزله بم با معصیت مردم آن‌جا ارتباطی ندارد بلکه این یک آیت و امتحان الهی بود

نگویید: در اثر گناه زیاد، گناهکار زیاد است توی دنیا، هیچ وقت این شهداء را به عنوان این‌که معصیت کردند و خدا برایشان بلا نازل کرد این حرف را نزنید، این‌ها حرف‌های درستی نیست، در این ایران خودمان، شهرهایی است که صد برابر آن‌ها گناه می‌کنند، گناهکار در بم به منزله‌ی شهید اگر کشته شده باشد زیر آوار، قرار می‌گیرد این توهین را نکنید.

ما یک وقتی در زلزله طبس و فردوس و گناباد که رفته بودیم همین حرف را می‌زدند، «آخر این‌ها چه گناهی کردند؟» تو چه گناهی کردی که توی این دنیا هنوز باید بمانی امتحان بدهی؟ آن‌ها که گناهی ندارد، گناه هم داشته باشند با همین کار درست شد، به منزله شهیدند و آن‌هایی هم که در بیمارستان هستند، زخمی هستند، بازماندگانشان دیگر نهایت مانند زینب کبری و ام‌الکلثوم و سایر بازماندگان حضرت ابی‌عبداللّه الحسین بلاتشبیه هستند چون آن‌ها خیلی مقامشان بالاتر بود و ماها هم ببینیم حالا در مقابل این مصیبت چه می‌کنیم؟ کفّار و مشرکین و غیرمسلمان از خارج برای این‌ها کمک می‌فرستد فقط به خاطر این‌که این‌ها انسانند. ما، هم انسانیم، هم مسلمانیم، هم شیعه هستیم، هم در مملکت ما این جریان واقع شده، اگر آن‌ها یک برابر می‌فرستند ما باید چهاربرابر بفرستیم و امیدوارم ان‌شاءالله همه‌مان موفق به کمک‌های واقعی و امتحان‌مان ان‌شاءالله در این امتحانی که پیش آمد در امتحانِ الهی که به اسم زلزله پیش آمد ان‌شاءالله موفق باشیم و مصیبت ابی‌عبداللّه الحسین را بالاترین مصیبت‌ها بدانیم،

 

۷- ذکر مصیبت امام حسین علیه السلامو علت گریه بر آن حضرت

فرمود: «یَا ابْنَ شَبِیبٍ اِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ»([17])، چرا؟ نه به خاطر این‌که حضرت سیّدالشهداء مجروح زیاد شده بود، بودند کسانی که بیشتر از آن مجروح بودند به خاطر این‌که این بشر، این بشر برای او خدای تعالی مَثَل خودش را فرستاده، مسیحی‌ها می‌گویند: فرزندش را فرستاده ما نمی‌گوییم: فرزند، مَثَل اعلای خودش را فرستاده، چون فرزند گاهی ناخلف است، گاهی درست است، این توهین به پروردگار است که بگوییم فرزند، لذا خدای‌تعالی می‌فرماید نگویید این حرف را، امّا مَثَل اعلای الهی، آنی که همه‌ی صفات الهی در وجود مقدسش هست این را فرستاده که ماها را هدایت کند، ما علاوه بر آن که به حرف‌هایش گوش نمی‌دهیم، علاوه بر آن که راه و روشش را انتخاب نمی‌کنیم، علاوه بر این آن را با آن وضع بکُشیم و بین دو نهر آب با لب‌های تشنه شهیدش کنیم و حتّی به طفل شیرخوارش هم رحم نکنیم و زن و فرزندش را اسیر کنیم باید برای این گریه کرد.

 

۸- دعای ختم مجلس

نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه و یااللّه یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا اللّه، یا رحمن یا رحیم، یا غیاث المستغیثین، یا حبیب القلوب العارفین، یا ربّا، یا سیّدا

عجل لولیک الفرج

و العافیه والنصر

و مد فی عمره الشریف

و زین الارض بطول بقائه

خدایا همه‌ی ما را از یاران خوب امام زمان قرار بده،

خدایا شهدای بم را با شهدای کربلا محشور بفرما،

بازماندگانشان را صبر و اجر جزیل مرحمت بفرما،

خدایا ما را هم در این امتحان به آبروی امام زمان‌مان سرفراز قرار بده،

خدایا به آبروی آقایمان حجهابن الحسنگرفتاری‌های مسلمین برطرف بفرما،

امواتمان غریق رحمت بفرما،

مریض‌های روحی‌مان شفا مرحمت بفرما،

مریض‌های منظور شفای کامل مرحمت بفرما،

امواتمان، شهدائمان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما،

عاقبتمان ختم بخیر بفرما،

و عجل فی فرج مولانا.



[۱]طارق/۱۳-۱۴

[۲]بحار: ۱۰ / ۴۳۱، إعلام‏الورى: ۱۵۹

[۳]إسراء/۸۱

[۴]طارق/۱۴

[۵]«قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لَا یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِیمَانِ حَتَّى یَتْرُکَ الْکَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ» کافی: ۲ / ۳۴۰، وسائل‏الشیعه: ۱۲ / ۲۵۰، بحار: ۶۹ / ۲۴۹، إرشادالقلوب: ۱/۱۷۸

[۶]اسرا‌‌ء / ۸۲

[۷]زلزله/۱-۲

[۸]بقره/۱۵۵-۱۵۷

[۹]«… اَلْحَیْتَانِ فِی الْبِحَارِ یَا لَهُ مِنْ عَبْدٍ مَا أَکْرَمَهُ عَلَى اللهِ طُوبَى لِمَنْ أَطَاعَهُ وَ وَیْلٌ لِمَنْ عَصَاهُ طُوبَى لِمَنْ قَاتَل بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَتَلَ أَوْ قُتِلَ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ و أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ» بحار: ۳۶ / ۲۱۹،صراط مستقیم: ۲ / ۱۴۶

[۱۰]مؤمنون/۱

[۱۱]شمس/۹

[۱۲]جامع الاخبار: ۱۶۰، بحار: ۵۷ / ۹

[۱۳]اسرا‌ء/۸۲

[۱۴]«قل السلام علیکم یا أولیاء الله و أحباءه السلام علیکم یا أصفیاء الله و أوداءه السلام علیکم یا أنصار دین الله السلام علیکم یا أنصار رسول الله السلام علیکم یا أنصار أمیر المؤمنین السلام علیکم یا أنصار فاطمه سیده نساء العالمین السلام علیکم یا أنصار أبی محمد الحسن بن علی الزکی الناصح السلام علیکم یا أنصار أبی عبد الله بأبی أنتم و أمی طبتم و طابت الأرض التی فیها دفنتم و فزتم فوزا عظیما فیا لیتنی کنت معکم فأفوز معکم» بحار: ۹۸ / ۲۰۰، مصباح المتهجد: ۷۲۲

[۱۵]«الحمد لله الذی فضحکم و أکذب أحدوثتکم فقالت إنما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا فقال ابن زیاد کیف رأیت صنع الله بأخیک و أهل بیتک فقالت ما رأیت إلا جمیلا هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا إلى مضاجعهم و سیجمع الله بینک و بینهم فتحاج و تخاصم فانظر لمن الفلج یومئذ ثکلتک أمک یا ابن مرجانه» بحار: ۴۵ / ۱۱۵، لهوف: ۱۶۰، مثیر الاحزان: ۹۰

[۱۶]«السلام علیک یا أبا عبد الله السلام علیک یا ابن رسول الله السلام علیک  یا ابن أمیر المؤمنین السلام علیک یا ابن فاطمه الزهراء سیده نساء العالمین السلام علیک یا أبا الأئمه الهادین المهدیین السلام علیک یا صریع الدمعه الساکبه السلام علیک یا صاحب المصیبه الراتبه السلام علیک و على جدک و أبیک السلام علیک و على أمک و أخیک السلام علیک و على الأئمه من ذریتک و بنیک أشهد لقد طیب الله بک التراب و أوضح بک الکتاب و جعلک و أباک و جدک و أخاک و بنیک عبره لأولی الألباب» بحار: ۹۷ / ۲۸۷

[۱۷]عیون‏: 1 / 299، امالى صدوق: ۱۲۹، بحار: ۹۸ / ۱۰۲

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 
 
 

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

۳ شوال ۱۴۲۴ قمری – ۷ آذر ۱۳۸۲شمسی – روال زندگی یک سالک الی الله

 

@ متن سخنراني روز 3 شوال 1424 مصادف با 7 آذر 1382 و 28 نوامبر 2003

 

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَاسِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِاللهِ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

در سالي كه گذشت يعني از اوّل شوال سال گذشته تا امسال دوستان و عزيزان تقريباً دارند قرآن را تمام مي‌كنند و يك دوره اعتقادات گفته شد و لذا يك امتحانِ بسيار سطحي بايد ان‌شاءاللّه به خصوص در مسأله‌ي اعتقادات انجام شود لذا ورقه‌هايي ان‌شاءاللّه هفته‌ي آينده در اينجا يا تهران يا ساير شهرها توزيع مي‌شود و سؤالاتي در ارتباط با عقائد پرسيده مي‌شود تا ببينيم ان‌شاءاللّه دوستاني كه در جلسات حاضر مي‌شوند تا چه حد اهميت به اين مسائل اعتقادي داده‌اند، مسأله بعدي جلسه‌‌اي بايد تشكيل شود كه اين هم بعد از اين جريان در خصوص قرآن مجيد، طبعاً كس سي آيه را در هر روز خوانده و ترجمه‌اش را مطالعه كرده كه جزء تعهدات برنامه‌ي ما بوده خواهي نخواهي هم قرآن را بي‌غلط مي‌خواند و هم ترجمه را تا حدّي مي‌داند البتّه در جلسات اين مسأله هم سؤال مي‌شود تا ببينيم افراد جدي چه افرادي بودند و افراد مسامحه‌كار چه افرادي هستند و وقت ما را بي‌جهت ضايع نكنند چون دنيا داري است كه بسيار فرصت كم و اگر ان‌شاءاللّه زمانِ ما منتهي به دوران ظهور حضرت بقيةاللهبشود كه لازم‌تر است كه ما هم قرآن را بدانيم و هم اعتقاداتمان صحيح باشد كه هر چه اين دو چيز را بيشتر به آن توجّه كرده باشيم طبعاً نزديك‌تر به امام عصر ارواحنافداه هستيم و هر چه كمتر توجه نموده باشيم طبعاً دورتر از آن حضرت و بالاخص اگر عمل تزكيه‌ي نفس را هم با مسامحه روبرو شده باشيم. درباره‌ي تزكيه‌ي نفس يك دوره به عنوان درس اين هم شايد مدتي طول بكشد اگر چه زياد شنيده‌ايد مطالبي در خصوص تزكيه‌ي نفس ولي يك نكاتي هست كه بايد به آن توجّه بشود نكاتِ بسيار حسّاس و شايد توجّه‌نكردن به اين نكات گاهي انسان هر چه زحمت مي‌كشد به جايي نمي‌رسد يكي از آن نكات كه در ابتداء شروع به تزكيه‌ي نفس لازم است كه اطلاع داشته باشيم اين است كه بايد بعد از توبه كه در شبهاي ماه رمضان بحثِ توبه را توضيح دادم تا شب نوزدهم بعد از توبه حالا كه شما برگشته‌ايد به طرف خدا و قدم به سوي خدا بر مي‌داريد بايد با استقامت باشيد توبه به معناي اين است كه ما پذيرفته‌ايم كه خداي تعالي را براي اين كه مربّي ما باشد، به راه خدا آمده‌ايم از همه‌ راههاي زشت و انحرافي برگشته‌ايم به سوي خدا، و «رَبُّنَا اللَّهُ»([1])، از اين لحظه به بعد يعني بعد از توبه عرض مي‌كنيم «رَبُّنَا اللَّهُ»، مربّي ما خداست. يك سالك‌ الي اللّه همانطوري كه شما همه‌تان در مدرسه بوده‌ايد و مي‌دانسته‌ايد كه در مدرسه وقتي وارد شديد درس‌تان بايد روي حساب باشد، تفريح و بازي‌تان روي حساب باشد، صندلي و ميزي كه روي آن نشسته و پشت آن نشسته‌ايد بايد روي حساب باشد و بالاخره احساس مي‌كنيد يك ناظم، يك مربّي، يك معلم در رأس كار شماست و نظارت بر شما دارد يك چنين حالتي داريد اگر از مدرسه خارج شديد ممكن است هر كار بي‌نظمي را انجام بدهيد، امّا در داخل مدرسه مي‌دانيد كه يك نفر آن‌جا هست انضباط شما را نمره مي‌دهد، حركات شما را مي‌نويسد، درسهاي شما را به شما نمره مي‌دهد، در كسي كه به سوي خدا حركت مي‌كند، كسي كه توبه كرده است و رو به خدا گذاشته اين شخص هم بايد يك چنين حالتي داشته باشد، حالت مدرسه را لااقل كه اين كه مي‌گويم لااقل به خاطر اين است كه ممكن است پشت ميز شما با دستتان و پايتان يا در قلبتان كاري بكنيد كه معلّم متوجّه نشود امّا در مقابل پروردگار شما اراده‌هايي كه مي‌كنيد، حتّي آينده شما در سرنوشت شما مؤثر است، اينكه مي‌گويم لااقل به اندازه‌ي مدرسه، بايد تا اين حدّ لااقل هواي خدا را داشته باشيد كه «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ»([2])، اين كسي را كه گفته‌ايد: «رَبُّنَا اللَّهُ»، ربّ من خداست بدانيد كه بر كمينگاه شما نشسته، دقيقاً از قلبتان شروع كرده و تمام اعمالتان را تحت كنترل دارد و در مقابلِ هر عملي يك نمره مي‌دهد و آن نمره سرنوشت شما را تعيين مي‌كند اين را بايد بدانيد، يك چنين حالتي داشته باشيد اگر اين حالت را نداريد در زندگي، هر كاري را كه مي‌كنيد مي‌گوييد دلم مي‌خواهد و هر عملي را كه انجام مي‌دهيد خدا را در نظر نگرفتيد و بر مرصاد خدا را نمي‌دانيد بدانيد كه ماه رمضان بر شما گذشته و توبه‌ي شما قبول نشده اين علامتِ قبولي توبه است، توبه‌ي انسان وقتي قبول است كه در حقيقت به سوي خدا برگشته باشد يعني وارد مدرسه شده باشد با صاحب مدرسه آشنايي داشته باشد، خدايي كه از رگ گردن بر ما نزديكتر است، خدايي كه لبامرصاد است، خدايي كه حتّي سلولهاي ما را دارد ربوبّيتش انجام مي‌شود يك چنين خدايي را بايد ما بعد از توبه در نظر بگيريم، هر كه را ديديد اين چنين حالتي ندارد، هر كِه را ديديد خدا را منظور نمي‌كند و يا اگر خودتان احساس كرديد كه خدا را منظور نكرده‌ايد من نمي‌خواهم بگويم غفلت نداشته باشيد مسأله‌ي توجه وغفلت يك بحثِ ديگريست كه در بعدها انجام مي‌شود، نه در اعمال، در كردار مثل يك راننده‌‌اي كه گاهي پشت ماشين نشسته با اينكه غافل است دارد با رفيقش صحبت مي‌كند امّا تمام علائم راهنمايي و رانندگي را حساب مي‌كند و انجام مي‌دهد شما هم بايد لااقل اين اندازه هواي خدا را داشته باشيد، لااقل اگر گناهي پيش آمد ترمز كنيد، اگر پيچ تندي پيش آمد با محاسبه و مراقبه از آن عبور كنيد، محاسبه و مراقبه از لوازم زندگي يك سالك الي اللّه است، يك نفر گاهي توي يك پاركينگ ماشينش را پارك كرده اين در شبانه روز اميرالمؤمنين فرمود كه: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ مَرَّةً»([3])، از ما نيست كسي كه در شبانه روز يك مرتبه سري به نفسش نزند، اگر بد كرده، خراب شده درستش كند و اگر درست است كه چه بهتر، فردا بيشتر به او برسد، امّا سالك الي الله كسي كه مي‌خواهد برود، اين ماشين را از پاركينگ در آورده، يك جادّه‌اي را انتخاب كرده دارد به سوي مقصدي مي‌رود اين يك لحظه اگر، يك لحظه اگر محاسبه و مراقبه را از دست بدهد ممكن است سقوط كند، شما حواستان پرت است و محاسبه و مراقبه نداريد رسيديد سر يك پيچ تندي، با همان صد كيلومتر سرعت داريد مي‌رويد، محاسبه هم نكرديد اين پيچ را، مراقبت هم نكرديد در اينجا قطعاً سقوط مي‌كنيد و حرفي در آن نيست. شخص سالك الي الله شما، شما سالك را فكر كنيد يعني چه؟ ساير را فكر كنيد يعني چه؟ كسي كه سلوك مي‌كند، دارد حركت مي‌كند، كسي كه سير مي‌كند، دارد مي‌رود، اين شخص نمي‌تواند يك لحظه حتّي، يك لحظه شايد مبالغه باشد ولي نمي‌تواند غفلت داشته باشد بايد دائماً در سيرش، در سلوكش محاسبه و مراقبه را داشته باشد. بنابراين اگر كسي در بين شما پيدا شد كه هر چه حتّي به او مي‌گويي خدا، حواسش نيست، هر چه به او مي‌گوييم كه از خدا بترس، نمي‌ترسد. حتّي آن كسي كه سالك هم نيست خدا در قرآن درباره‌ي او مي‌فرمايد: «إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»([4])، وقتي كه خدا ياد مي‌شود دلشان مي‌ترسد، اگر ديديد يك كسي دلش نترسيد اصلاً بايد از جزء معتقدين كنارش گذاشت. غضب غلبه كرده عصباني شده به او مي‌گوييد كه از خدا بترس، بي‌عدالتي نكن مي‌بينيد به كارش ادامه مي‌دهد اين شخص اصلاً شايد اعتقاد نداشته باشد علاوه بر آنكه سالك الي الله نيست، سالك الي الله بايد دائماً مراقبه و محاسبه داشته باشد، خودش براي نفس خودش مراقبت كند، براي كارهايش مراقبت كند محاسبه داشته باشد و هميشه به ياد خدا باشد، اين مطلب را عرض كردم به خاطر اينكه يك امتحاني اول خودتان خودتان را بكنيد، «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»، قبل از اينكه حسابتان را بكنند، امتحانتان بكنند خودتان، خودتان را امتحان كنيد، «وَ زِنُوهَا قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا»([5])، قبل از اينكه وزن‌تان كنند، بسنجند شما را، چند، مثلاً چقدر كار كرديد، چقدر پيشرفت كرديد، خودتان خودتان را وزن كنيد و بسنجيد. گاهي بعضي از دوستان مي‌آيند پيش ما مي‌گويند آقا حال ما چطوري است؟ مي‌گويم تو بايد بگويي حالت چطوري است، ما كه نبايد بگوييم حال شما چطوري است، شما خودت مي‌داني كه چه كاره هستي، شما خودت بهتر مي‌داني طبق آيه‌ي شريفه‌ي قرآن كه: انسان بر نفس خودش بيناست، مي‌داند چكار مي‌كند، ولو اينكه گاهي شيطان اينقدر او را فريب مي‌دهد كه كار بدش را خوب تصوّر مي‌كند، «وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا»([6])،اينها اخسرينند، يعني مردماني هستند كه خسارت بيشتري بردند، خاسرين آن‌هايي هستند كه اقلاً به حساب خودشان مي‌رسند و وجدان انسانيشان هنوز زنده است، وجدانشان به آن‌ها مي‌گويد اين كار را بد كردي، اين دروغ را بي‌خود گفتي، آن سخن را بي‌جا گفتي به خودش، خودش مي‌گويد كه همان نفس‌ لوامه است امّا بعضي‌ها نفس لوّامه‌شان را از دست دادند، «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا»، خيال مي‌كنند كار خوبي كردند اين ظلم را كردند، اگر اين ظلم را من نمي‌كردم او پُر رو مي‌شد مثلاً فلان مشكل را بوجود مي‌آورد اين اشتباه است و انسان بايد خودش به حساب خودش برسد، يك راننده بايد خودش رانندگي بلد باشد والاّ يك كلاج و ترمز اين طرف هم مي‌گذارند بعضي جاها ديدم يك فرماني هم آن طرف مي‌گذارند، يك نفر هم آن طرف نشسته و كنترلش مي‌كند اين معناي استاد است، استاد در اوايل كار مي‌تواند با شما كار بكند ولي وقتي كه گوش به حرف نكرديد وقتي توي يك چاله‌اي خودت را انداختي اينجا استاد بايدشما را ترك بكند و اين را هم بدانيد مشكلترين كارها در روي كره‌ي زمين از هواپيما سازي و از رفتن به فضا و تمام اينها هم مشكل‌تر و هم پُر فايده‌تر تزكيه‌ي نفس است، اگر به شما گفتند ما استاد نمي‌خواهيم امام زمان عليه الصلوة و السلام استاد ماست، اگر به شما گفتند خدا مربّي ماست، راه رسيدن به امام زمان و خدا را بايد استاد تعيين كند آن‌ها كه مقصدند، آن‌ها كه مقصودند،  اگر اين طور بود كه همه‌ي مردم خوب خدا به كسي كه ظلم نمي‌كند يك عدّه مردم هستند كه اينها به اصطلاح در بينِ شايد اكثريّت مردم را همين عدّه را تشكيل مي‌دهند كه از اوّلي كه متولّد شدند نه خدا را مي‌شناسند نه امام را مي‌شناسند نه پيغمبري را مي‌شناسند، حالا چه مسيحي باشند چه مسلمان يك چيزي از پدر و مادرشان ياد گرفتند و بعد هم از دنيا مي‌روند نمي‌دانند چرا به دنيا آمد‌ند و چرا ماندند و چرا رفتند يك عدّه اين طوري هستند، چرا خدا اينها را راهنمايي نمي‌كند قلباً، چرا وحي بر اينها نازل نمي‌كند مستقيماً، چرا اينها را هدايت نمي‌كند و اكثريّت قريب به اتّفاق مردم يا جهنّمي هستند يا بالاخره مبتلا و از اولياي خدا نيستند، چرا؟ چطور شد تو يك نفر را امام زمان تربيت مي‌كند، اتفاقاً يك چيزهايي را خداي تعالي هم در قرآن و هم در روايات وعده كرده كه مجّاني بدهد به شما، آن‌ها را دنبال طلبش هستيم. خدا فرموده است كه ما روزي همه‌ي جاندارها را مي‌دهيم، شما اگر بشينيد حساب كنيد جاندارهاي غير از بشر در روي كره‌ي زمين بيشتر از شايد يك ميليون نوع از حشرات و خزنده‌ها و چهارپايان و پرنده‌ها باشد همه‌ي اينها را روزي مي‌دهد،«وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا»([7])، تو كه اشرف مخلوقات هستي به تو روزي نمي‌دهد؟ تقدير روزي تو را نكرده؟ «نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ»([8])، حتّي تقسيم هم كرده، حتي كم و زيادش هم مي‌كند، «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا»([9])، كسي كه اعراض از ياد خدا بكند روزيش كم مي‌شود، هماني كه قرار بوده به او بدهند همان را كمش مي‌كنند، «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا، وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ»([10])،كسي كه تقوا داشته باشد روزيش را «مِنْ حَيْثُ لَايَحْتَسِبُ»مي‌رساند اين را كه خدا تقسيمش كردند دنبالش هستيم ولي هيچ كجاي قرآن نيست كه ما شما را تزكيه‌ي نفس مي‌كنيم بدون زحمت، همين سوره‌ي شمس مي‌گويد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا»([11])، فاعل زكّاها كي هست؟ همان خود شما هستيد، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى»([12])، رستگار كسي است كه تزكيه‌ي مالش را بكند، نكته‌اي كه مي‌خواستم امروز به آن اشاره كنم و مربوط به مقدمات برنامه‌ي استقامت است دو نكته است، يكي داشتن استاد، استاد لازم است، حالا استاد كِي هست؟ من هم ادّعا مي‌كنم، او هم ادّعا مي‌كند، خيلي از دراويش هم ادّعا مي‌كنند، هر عالمي هم شايد ادّعا بكند و مشكل مهمّ اين مسأله پيداكردن يك استاد است كه ما در اوائل به دوستاني كه به من مراجعه مي‌كردند مي‌گفتم برويم متوّسل آنقدر بشويد تا دلتان روشن بشود كه استادتان كيست، اين يك چيزي بود كه اكثر آن‌هايي كه سابقه بيشتري دارند حالا كه قاطي شديم، سابقه‌ي بيشتري دارند مي‌دانند، مشهد كه بودم حتماً بايد برويد حرم حضرت رضا، شيطان را هم از خودتان دور كنيد، چون شيطان اينجا خيلي فعال است، از خودتان دور كنيد با رفتن توي حرم و سپردن خودتان به حضرت علي بن موسي الرضا يا به حضرت معصومه شيطان جرأت نمي‌كند در مقابل اين بزرگان بيايد، بعد ببينيد چي به شما مي‌گويند، خواب هم حجّت نيست، چي در قلبتان يقيني مي‌شود كه اگر اين شد اشكالي ندارد. من حتّي به بعضي‌ها مي‌گفتم بزرگترين افتخار براي من اين است كه من را حضرت رضا به عنوان استادي براي يك آدم خدمتتان عرض شود خيلي پستي قرار بده چه افتخاري از اين بالاتر، امّا اين كار را تو بايد بكني، اين يك مطلب، استاد لازم است چون مشكل‌ترين كارها است باور كنيد من با اينكه از سنّ شانزده سالگي مشغول برنامه بودم و نوشته‌هايم هم هست و عقايدم را هم گفتم و يكي كسي آمده بود از من سؤال مي‌كرد كه فلان بعضي از اسرار است كه شما نگفتيد به ما، گفتم نه من اگر چيزي بلد بودم مي‌نوشتم كتاب زياد چاپ كرده باشيم، خدمتتان عرض شود مصرف شده باشد، حقّ تأليف به ما بدهند، پولي به ما برسد اين كار را مي‌كنيم، جيب و بغل كسي را بايد بگرديد كه گوشه‌اي نشسته و حرف نمي‌زند آن را بايد اسرار را از او پرسيد، بعضي وقتها ممكن است بعضي افراد بودند كه ما در گذشته برخورد كرديم كمال سكوت، كمال كم حرفي، حتي چيزي ننوشته بودند مي‌رفتيم از وجودشان استفاده مي‌كرديم يعني جيب بغلشان را مي‌گشتيم ببينيم توي جيب بغل اينها جواهراتي هست كه از ما مخفي كردند يا نه. بنابراين اين را بدانيد به خداي لاشريك له قسم مرجع تقليد گاهي بايد بيايد دو زانو در مقابل استادي بنشيند من نمي‌خواهم به مراجع تقليد كه الان هستند من الان با آن‌ها معاشرتي ندارم ولي در گذشته ديده بودم مرجع تقليد بود، پيرمرد، همه‌ چيزش درست و من خودم مريدش بودم ولي يك مسائلي را از او احساس مي‌كردم كه مربوط به تزكيه‌ي نفس بود، وقتي كه از ايشان سؤال مي‌كردم خدا رحمتشان كنند از ايشان سؤال مي‌كردم كه آقا شما مگر اين روايت را عمل نكرديد كه «صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً لِهَوَاهُ »([13])، –  اين جمله مخصوصاً – مطيعاً لامر مولاه، مي‌فرمودند كه فقط عدالت منظور است، يعني واجباتت را انجام بده محرّمات را ترك كن، البته همان جا من احساس مي‌كردم كه بعضي مسائل را رعايت نمي‌شود، من بچّه بودم آن موقع، بايد اين كار را بكنند، به يكي از مراجع من يك وقتي گفتم آقا شما چرا سيگار كشيديد؟ فرمودند كه من تفنّني مي‌كشم، من خيلي بيشتر ناراحت شدم چون  گاهي مي‌شود انسان عادت كرده، يكي از مراجع بزرگ من به ايشان گفتم سيگار چرا شما مي‌كشيد؟ فرمودند اگر من سيگار نكشم حافظه‌ام را از دست مي‌دهم، حتّي نمازم را نمي‌توانم بخوانم، يعني يادم مي‌رود حمد و سوره‌ام، خوب اين ضرورت دارد شايد، اما يك كسي كه تفنّني سيگار مي‌كشد اين معلوم است اين هواي نفس است، خدا گفته؟ دين گفته؟ بايد تزكيه‌ي نفس كرد و چون ما مردم معمولاً ما مردم زود باور نمي‌كنيم اين قدر دروغ شنيدم كه همه‌ي حرفها را دروغ مي‌دانيم يك نفر مي‌گفت من اين قدر دروغ شنيدم كه حرف راست راست را هم نمي‌توانم باور كنم، حالا شرحش بماند. حضرت آدم اگر چند تا دروغ قبل از برخورد با شيطان شنيده بود اين جور زود باور نمي‌كرد اين طوري است، ولي خدا چون ما را مي‌شناسد روز قيامت بايد دهن دروغگو را ببنند، «الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ»([14])،چون عادت كرده به دروغ، خودش دروغ مي‌گويد و هر كي هم هر چه بگويد مي‌گويد دروغ مي‌گويد، مي‌گويد فلاني نشسته روي منبر يك درآمدي حتماً دارد، هر چه مي‌گوييم آقا ما خودمان هم خرج مي‌كنيم، مي‌گويند نه نمي‌شود يك درآمدي از اين تشكيلات و مثلاً بعضي از مسائلي كه ما داشتيم كه بعد ديدند كه ما همه را با درآمدش تقديمشان كرديم يك چيزي داريم، باورش نمي‌آيد يك برود توي تشكيلاتي را بسازد، بشيند، انجا حرف بزند، نفس بزند، خودش را از بين ببرد و پولي هم نگيرد باور نمي‌كند، ماها چون باورمان نمي‌آيد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا»([15])، رستگاري منحصراً، منحصراً با كلمه‌ي قد چون باورمان نمي‌آيد خدا يازده تا قسم مي‌خورد، خداي مظلوم، خدايي كه با اين بندگان نادانش چقدر بزرگواري كرده، چقدر رحمتش را نازل كرده، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا»، تمام رستگاري در تزكيه‌ي نفس است، البته قبل از آن بايد تزكيه‌ي مال بشود يعني اگر كسي تزكيه‌ي مال نكند تزكيه‌ي نفس هم نمي‌تواند بكند لذا در سوره‌ي همين نماز عيد چون نماز عيد خيلي مسأله دارد مخصوصاً عيد فطر كه شايد نيمي از مردم ايران نماز عيدفطر را خواندند، مي‌بينيد، ديديد، اينجا در ركعت اوّل مي‌گويد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى»، اين تزّكي همه‌ي مفسرين هم نوشته‌اند كه منظور تزكيه‌ي مال است، اين لباسي كه پوشيده‌اي از كجا آوردي، اين خانه‌اي كه داري از كجا آوردي؟ لااقل خمس و زكاتي اگر به تو تعلق گرفته دادي يا ندادي؟ اين كار را بايد بكني و در مرحله‌ي دوّم مي‌گويد، در ركعت دوّم مي‌گويد سوره‌ي شمس را بخوان كه يازده‌ تا قسم دارد «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا»، خوب ديگر كجا؟ سه جا فقط در قرآن كلمه‌ي قد افلح هست جاي سوّمش «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»([16])، كه تفسير همان «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا» و «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى» هست همين سه جاست.

پس ان‌شاءاللّه كوشش كنيم تا جايي كه برايمان ممكن است، تا جايي كه برايمان ميّسر است كوشش كنيم كه خودمان را تزكيه‌ كنيم، خوب مي‌گوييد كه ما چطور خودمان را تزكيه كنيم؟ يك مشت از صفات رذيله را وجدانت، هر كِه وجدان ندارد و نفس لوّامه ندارد ديگر ول معطل است، حيواني است برود توي حيوانات با حيوانات زندگي كند و دروبر افرادي كه يك چيزي مي‌فهمند نگردد، امّا اگر وجدان داري اوّل خودت بنشين، با خودت صحبت كن، با خودت حرف بزن، من يكي از بزرگان نمي‌ديد من را كه در آن طرف نشستم، با خودش حرف مي‌زد همين طور بلند هم صحبت مي‌كرد، تو فلان كار را كردي به چه دليل كردي؟ چرا كردي؟ روي چه صفتي از صفات رذيله پيداش كن، حتّي بعضي‌ها بعد از هر نماز اين كار را مي‌كردند، من فكر مي‌كنم هر لحظه بايد انسان اين كار را بكند، خودتان را تنبيه كنيد، بسازيد خودتان را، اوّل وجدان، چون اگر وجدان انسان فعّال نباشد انسان در غفلت محض است، آدم خواب، آدم مرده را نمي‌شود كار كرد، حتّي خدا به پيغمبراكرم مي‌فرمايد كه: «إِنَّكَ»، تو اي پيغمبر«لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى»([17])، به مرده‌ها نمي‌تواني چيزي بشنواني، هيچ وقت شده يك مرده‌اي به شما بگويد آقا تو چرا مُردي، چرا ناله نمي‌كني اين قدر زخم توي بدنت هست؟ يك كسي تصادف كرده بود، دو نفر تصادف كرده بودند، يكي مرده بود، يكي هم كمرش شكسته بود، آني كه كمرش شكسته بود مي‌گفت، ناله مي‌كرد، يكي رسيد گفت او كه مرده هيچي نمي‌گويد تو كه كمرت فقط شكسته ناله مي‌كني؟ مرده است، مرده است، هيچ حساب نمي‌كند اينجا كجاست افتاده، شايد روحش حساب بكند، ولي اين بدن الانش، آني كه ما مي‌بينيم هيچ حسابي ندارد، «لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى»، خداي تعالي در قرآن اين عدّه از افراد را به انحاء مختلف كه ما گاهي شرم مي‌كنيم كه آنچه كه خدا گفته به اين مردم بگوييم: «حُمُرٌ»([18])، اينها خرند، كلمه خيلي تند است ، اينها سگند، اينها نه حيوانات معمولي چون اين دو تا حيوان كه خدا در قرآن اسمشان را برده آن يكي اول خيلي نفهم است، يكي دوّم هم خيلي نجس است، اينها را به اين تشبيه كرده، «أُوْلَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»([19])، اين‌ها مثل حيواناتند يك وقت خداي نكرده خودتان را توي اين دسته از مردم نياندازيد، يك وقت خداي نكرده شما اين طوري نباشيد كه مشمول اين آيات بشويد، حتّي مشمول اينكه اينها حيوانند هم نشويد، حالا حيوان نجس نه، حيوان بي‌شعور نه، حيواني كه خواب است، آن هم نباشيد، بيدار بشويد، بيداري در چيه؟ در همين حركت وجدان انسان است، يعني انسان وجدان داشته باشد آن روزي كه ظلم كردي، دو تا گناه كردي شب خوابتان نبرد، تا توبه كني تا اين را جبران نكردي نخوابي، همين، يك وقت نكند به‌به عجب لذّتي امروز برديم فلاني خودش را خيلي بزرگ جلوي ما معرّفي مي‌كرد كوبيديمش، از بين برديمش، اين طور چيزها نباشد در زندگي شما. اگر مي‌خواهيد با خدا ارتباط داشته باشيد بايد مَثل خدا باشيد، خداي تعالي عفو دارد، گذشت دارد، خداي تعالي محبّت دارد، مهرباني دارد، غضبش را مثلاً حتّي كبريائيتش را براي مؤمنين اِعمال نمي‌كند، در آن دعاي افتتاح مي‌گوييم كه: «وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِينَ فِي مَوْضِعِ النَّكَالِ وَ النَّقِمَةِ»([20])، در موضعِ خودش، در جاي خودش نه هر كجا كه دلت خواست عصباني بشوي، هر جا دلت خواست مهرباني بكني، اين طور نبايد انسان باشد، كوشش كنيد كه وجدانتان را بسازيد، يك قدري گوش به حرفش بدهيد تا او رويش باز بشود به شما حرف بزند، ملامتتان كرد ناراحت نشويد، حتي اگر دوستانتان ملامتتان كردند خوشحال بشويد، اين نفس لوّامه را بايد انسان تا جايي كه مي‌تواند زنده نگهش دارد تا انسان را بسازد، در مرحله‌ي دوّم، «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً»([21])، حضرت موسي بن جعفر فرمودند كه براي انسان دو حجّت است يكي باطن، عقل انسان، وجدان انسان، درك انسان، فهم انسان، علم انسان يكي هم حجّت ظاهري كه ائمّه‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلامهستند، در زمان غيبت چه كنيم؟ ديروز يك نفر آمده بود پيش من، مي‌گفت كه من چهار چلّه رفتم مسجد جمكران و حاجتم را هنوز نگرفتم خوب اين يك راه، چهار چلّه، يعني چهار سال تقريباً يك خورده‌اي از چهار سال كمتر مي‌شود رفتم مسجد جمكران، گفتم كي به شما گفته بروي مسجد جمكران؟ آخر همه مي‌روند ما هم رفتيم، من نمي‌خواهم بگويم رفتن به مسجد جمكران خودش از علائم ظهور است خيلي هم لازم است امّا اگر يك شب انسان روي حساب برود همان شب مورد عنايات حضرت بقيةاللهواقع مي‌شود، من يك شب در مسجد سهله بودم، يك نفر همراه من بود از مشهد هم بود، همراه من نبود يعني آن‌جا با او همراهش شدم، گفتم شب چهارشنبه چهلم من است كه توي مسجد سهله مي‌آيم، يك سال آمدم اينجا كربلا سكونت كردم كه  شبهاي چهارشنبه بيايم اينجا و امشب شب چهارشنبه آخر است، يك حالِ عجيبي داشت، يك وضع خاصي داشت، اعصابش خورد شده بود، يك كاري كرد من به او گفتم چرا اين كار را كردي؟ گفت اعصاب ندارم، امشب اگر خبري نشود چه كنم، گفتم من از يك شب، چون صبح بعد از نماز صبح بود من يك شب اينجا ماندم اعصابم خورد شده تو حق داري كه جريانش را در پرواز روح نوشتم با مرحوم حاج ملاآقاجان بوديم آن سيد مشهدي هم بود البته صبح آن هم تازه به بركت مرحوم حاج ملاآقاجان ايشان از آن افرادي بود كه ظاهراً آقا را ديد، خوب چهل شب چهارشنبه مسجد جمكران رفته يك دفعه ديگر هم رفته، يك دفعه ديگر هم رفته ولي يك حاجتِ خيلي وقتي حاجتش را براي من گفت خيلي حاجتِ عادي بود، حاجتي بود كه همه‌تان به او رسيديد مثلاً اكثرتان خوب پس استاد لازم است، استادي كه از طرف امام زمان صلوات الله عليه، از طرف خدا و پيغمبر، از طرف وجودِ مقدس حضرت علي بن موسي الرضا كه خدا رحمت كند حاج ملاآقاجان را تا يك كسي به او مراجعه مي‌كرد مي‌گفت برو مشهد حالا از زنجان تا مشهد، راهي به اين دوري بايد بروي آن‌جا و از آقا بگيري. پس اين دو موضوع را فراموش نكنيد و ان‌شاءاللّه كوشش بكنيد كه سؤالاتي كه هفته‌ي آينده در اعتقادات به شما داده مي‌شود نه تقلّب براي ما مطرح است، نه از روي هم نوشتن براي ما مطرح است نه هيچي، همه خودشان مي‌دانند چكاره هستند، ما ورقه را مي‌دهيم هفته‌ي بعد هم از شما مي‌گيريم، چند تا سؤال هم هست، هر كي هم برود از روي كسي ديگر بنويسد ان‌شاءاللّه خدا و امام زمان به ما الهام مي‌كند كه اين، اين كار را كرده، ما مي‌خواهيم ياد داشته باشيد، مي‌خواهيد هم ياد نگيريد، ياد نداشته باشيد خودتان مي‌دانيد، نه اينجا مدرسه است، نه دانشگاه است، نه بعدش كسي مي‌خواهد به شما پايان‌نامه بده، نه كسي مي‌خواهد مدرك بده هيچي، شما هستي و خدا و لذا كوشش كنيد آنچه مي‌دانيد بنويسيد، نه آنچه كه خوب از اين و از آن بپرسيد، چون حالا وقت پرسيدن نيست، من نمي‌خواهم عرض كنم، منّتي داشته باشم، من يك سال هنوز هم يك چند تا جلسه‌اش مانده كه يكي از رفقا مي‌گفت آن‌ها را كي خواهي گفت، من يك سال خودم را مجبور كردم، وادار كردم به هر طوري كه ممكن است اين مطالب را به شما برسانم اي كاش با ديگران برخورد مي‌كرديد و مي‌فهميد كه چقدر اين حرفها با حرفهايي كه مي‌زنم درست است، فرق دارد، بهر حال اين زحماتي كه كشيده مي‌شود ان‌شاءاللّه با توجّه به پروردگار جبران كنيد و كوشش كنيد اينها را ياد داشته باشيد چون اعتقادات زيربناي همه چيز است، روز قيامت اوّل به اعتقادات شما، روز قيامت شب اوّل قبر اوّل به اعتقادات شما مي‌پردازند بعدش تزكيه‌ي نفس است، به همين ترتيبي كه عرض مي‌كنم، «فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ»([22])، آن‌هايي كه اعتقادتشان خراب است راهشان مشخص بروند طرف جهنّم، آنهايي كه اعتقاداتشان صحيح است اين طرف وايستند تا ببينيم چه كار مي‌شوند اينها سه دسته‌اند، يك دسته تزكيه‌ي نفس كردند، برويد، شما آزاديد، از خط سبز برويد برسيد آنهايي كه تزكيه‌ي نفس نكردند باز دو دسته‌اند، يك عدّه گناهكار هم هستند، اعتقاداتشان خوب است، گناهكارند، خيلي هم گناه كردند، يك عدّه هم هستند كه تزكيه‌ي نفس نكردند، گناهكار باز كارش آسان‌تر است، چون اعتقاداتش صحيح باشد آن‌جا بنشيند تزكيه‌ي نفس كند، گناهان دنياييش را مي‌بخشند، شفاعت مي‌كنند، تزكيه‌ي نفس هم بايد انجام بشود تا وارد بهشت بشويد، خدا ولتان نمي‌كند، بعضي‌ها را خدا مي‌گويد: «وَلَا يُزَكِّيهِمْ»([23])، به آن‌ها اجازه‌ي تزكيه‌ي نفس نمي‌دهد و حتّي نگاهشان نمي‌كند، بايد در قيامت، وقت هم زياد است، پنجاه هزار سال، تو توي آن وضع پُرفشار تحمل داشته باش پنجاه هزار سال بمان، مرگ ديگر خبري نيست، مي‌دانيد چه خصوصيّتي دارد قيامت؟ كه از آن همان سه چهار جلسه‌اي است كه مي‌خواستم برايتان بگويم. خصوصيّات قيامت مي‌دانيد چي؟ اوّلاً تاريك تاريك است، چون خورشيدي نيست، ثانياً يك قطره آب پيدا نمي‌شود، ثالثاً در فشار عجيبي هست انسان، حالا اينجا يك همچين جايي، حالا يكي از اينها توي دنيا باشد حوصله هيچي را نداريم، يعني يك جايي باشد كه هي عرق بريزيد، عطش‌تان هم برداشته نشود و آب هم پيدا نشود بگويند بشين اينجا قرآن بخوان، مي‌گويي برو بابا ما حالا حوصله اين كارها، اصلا حالش را نداريم، روزه‌هايت را بگير، يكي از اينها، يك جاي تاريك تاريك، به تو بگويند آقا اينجا فلان عمل را انجام بده، آقا حالا جا گير آوردي؟ و خدا مي‌زند توي سر آن كه بايد اين كار را بكند، چرا در دنيا گفتيم به كارهايتان برسيد، جدّي باشيد، حواستان پرت شد، دنبال آنچه كه ما گفته بوديملهب و لهوشما رفتيد و آنچه گفته بوديم كه: «وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ»([24])، آنچه كه باقي است در نزد خداست و به سوي خدا رفتن است آن را نرفتيد، حالا ان‌شاءاللّه در هفته‌هاي آينده درباره‌ي همين «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ»([25])، پروردگار ما خداست، شما را به خدا قسم بياييد يك جوري زندگي كنيد، بتوانيد، رويتان بشود كه بگوييد مربّي‌ ما خداست، آقا خيلي  اهميّت دارد، يك كسي از انسان مي‌پرسد تو را كِي تربيت كرده به اين خوبي؟ مي‌گويي فلاني، او افتخار مي‌كند، خوشحال مي‌شود، شما اگر گفتيد ما را خاندان عصمت و طهارت تربيتمان كردند، آن‌ها ربّ ما بودند آن‌ها مي‌دانيد چقدر خوشحال مي‌شوند؟ «كُونُوا لَنَا زَيْناً»، براي ما زينت باشيد «وَ لَا تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْناً»([26])، بعضي‌ها واقعاً مايه‌ي سرافكندگي ائمّه هستند، مفضّل آمده توي مسجد پيغمبر، ابن ابي‌العوجا‌ء و جمعي از ماديين و خدانشناسها نشستند دارند به پيغمبر توي مسجد پيغمبر جسارت مي‌كنند، ايشان عصباني شد، اوقاتش تلخ شد، چرا اين كار را مي‌كنيد گفتند تو كِيه؟ گفت من مفضل شاگرد امام صادقم، اينها گفتند تو شاگرد امام صادق نيستي، امام صادق با ما برخورد كرده ما از اين بدترهايش را گفتيم او با محبّت با ما حرف زده، آمد جريان را به حضرت صادق گفت، حضرت صادق ننشاندند او را اوّل راجع به شيطان و غضب بي‌جا و اينها صحبت كنند، اوّل اعتقادتش را درست كردند اگر انسان اعتقاداتش درست باشد، خدا را ناظر بر اعمال خودش بداند همان طوري كه خدا رحمان است، رحيم است، الان رحمانيّتش ابن ابي‌العو‌جاء را دارد زنده نگه مي‌دارد، نفس مي‌كشد سلامتي به او داده تو هم همين كار را بكن، همين كتاب توحيد مفضل از آن‌جا بوجود آمد. پس اعتقاداتتان را در مرحله‌ي اوّل درست كنيد بعد هم تزكيه‌ي نفس ، بعد هم خواهي نخواهي وقتي كه تزكيه‌ي نفس كرديد به مقام والاي اعتصام مي‌رسيد امروز بالا نشسته بودم چند دقيقه‌اي كه رفقا جمع بشوند من طبقه بالا بودم، كتاب الفين علاّمه حلّي را ديدم، خدا رحمت كند اين بزرگان را، دو هزار دليل آورده بر عصمت امام كه اينها هنوز يكي‌اش را هم نفهميدند، فرق انسان و حيوان اين است. خوب روز جمعه است، متعلق به امام عصر است ان‌شاءاللّه اميدواريم با همين عرايض و عمل كردن به همين عرايض ما يك قدم به امام زمانمان نزديك بشويم و با امام زمانمان ارتباط پيدا كنيم، چقدر خوب است كه آب علم و دانش و آبِ ولايت را انسان از سرچشمه‌ي ولايت بگيرد، خدا لعنت كند آن‌هايي كه در خانه‌ي علي بن ابيطالب را بستند، خدا لعنت كند آن كساني كه كوثر خدا را كه: «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ»([27])،پهلويش را شكستند، خدا لعنت كند آن‌هايي را كه بيشتر از هيجده سال، يا نوزده سال اين كوثر خدايي، اين كوثري كه از جانب پروردگار آمده در دنيا زندگي كند و مردم از وجودش استفاده كنند تا جايي كه بگويد:

صبت علي مصائب لو أنها

صبت على الأيام صرن لياليا([28])

لاحول و لاقوة الاّ باللّه العلي العظيم. همه با توجّه روز جمعه است، يك ماه روزه گرفتيد و عبادت كرديد ان‌شاءاللّه همه‌تان پاك، با وجدان به سوي خدا

نسئلك اللّهم و ندعوك باسمك الاعظم الاعظم الاعظم الحجة ابن الحسن يا الله و يا الله و يا اللّه  ويا اللّه و يااللّه و يااللّه  ويااللّه و يااللّه و يا الرحمن يا الرحيم يا الرحم الراحمين،

عجل لوليك الفرج.

عجل لمولانا الفرج.

عجل لسيدنا العزيز الفرج.

خدايا! همه‌ي ما را از بهترين اصحاب و يارانش قرار بده.

خدايا! دست اين جمع را به دستِ امام زمان برسان.

خدايا! دامنش را از دست ما كوتاه نفرما.

خدايا! هميشه ذكر خودت، ذكر امام زمانمان در دلهاي ما قرار بده.

آني ما را از خودت و امام زمانمان غافل مفرما.

پروردگارا! توفيق بندگي به همه‌مان مرحمت بفرما.

توفيق سير و سلوك به سوي خودت، به سوي امام زمان به ما مرحمت بفرما.

مريض‌هاي اسلام شفا مرحمت بفرما.

امواتمان غريق رحمت بفرما.

عاقبتمان ختم بخير بفرما.

و عجل في الفرج مولانا.



[1]«إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمْ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ» فصلت/30

[2]فجر/14

[3]«لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ اللَّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَيِّئاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَيْهِ» كافي: 2/ 453، وسائل الشيعه: 16/ 95، بحار: 1/ 152

[4]انفال/2

[5]«فِي الْحَدِيثِ النَّبَوِيِّ الْمَشْهُورِ حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا وَ زِنُوهَا قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا وَ تَجَهَّزُوا لِلْعَرْضِ الْأَكْبَرِ» وسائل‏الشيعه: 16/ 99، بحار: 67/ 73

[6]كهف/104

[7]هود/6

[8]زخرف/32

[9]طه/124

[10]طلاق/2-3

[11]شمس/9

[12]اعلى/14

[13]«فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ» وسائل‏الشيعه: 27/ 131، بحار: 2/ 88، احتجاج: 2/ 458، «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً لِهَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ» تفسيرالإمام‏العسكري: 299

[14]يس/65

[15]شمس/9

[16]مؤمنون/1

[17]روم/52

[18]«كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ» مدثر/50

[19]عراف/179

[20]تهذيب‏: 3/ 108، بحار: 94/ 336

[21]كافي: 1/ 15، وسائل الشيعه: 15/ 206، بحار: 1/ 137

[22]شورى/7

[23]«إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا أُوْلَئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمْ اللَّهُ وَلَا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» آل عمران/77، «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنْ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا أُوْلَئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلَا يُكَلِّمُهُمْ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»بقره/174

[24]نحل/96

[25]فصلت/30

[26]وسائل‏الشيعه: 12/ 8، بحار: 65/ 151

[27]كوثر/1

[28]بحار: 79/ 106

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

 

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

۷ جمادي الاول ۱۴۲۴ قمری – ۱۶ تير ۱۳۸۲ شمسی – اعتقادات(قیامت)

 

@متن سخنراني 7 جمادي الاول 1424 مصادف با 16 تير 1382 و 7 جولاي 2003

 

1- خطبه

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِ اللهِ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

2- عبارت قرآني آغازين (سوره مباركه زلزله)

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا زُلْزِلَتْ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا، وَأَخْرَجَتْ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا، وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا، يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا، بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا، يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ، فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَه، وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه»([1])

 

3- آغاز مباحث عالم قيامت

بحثمان درباره‌ي سكرات موت تا حدّي تمام شد. بايد به يك مسأله‌ي مهمّ مربوطِ به عالم بعد از اين عالم و عوالمي كه در پيش داريم توضيح داده بشود. يكي از چيزهايي كه ما در پيش داريم مسأله‌ي قيامت است، شايد مهم‌ترين برنامه‌اي كه ما بايد با آن برخورد بكنيم اين مسأله‌ي مهمّ و اين عالم بسيار پُراهميّت است.

 

Cزلزله قيامت

در سوره‌ي مباركه‌ي "زلزله" خداي تعالي اين طور مسأله را مطرح مي‌كند و يك سوره را براي اين جهت اختصاص داده است، زماني كه زمين يك زلزله‌ي شديدي داشته باشد تا روز قيامت و تا اين زلزله

 

cزلزله هاي دنيايي

هر وقت زلزله مي‌شود يك گوشه‌اي از زمين تكان مي‌خورد؛ حالا بخارات زمين است، گازهاي زمين است، مسأله‌ي ديگري است من در اين باره نمي‌خواهم وقتتان را بگيرم، هميني است كه مي‌بينيد گاهي به پنج ريشتر، گاهي شش، گاهي هفت كه شش و هفتش مخرّب است و خراب‌كننده است، اين ها زلزله‌هاي بسيار مختصري است، موضعي و مربوط به مكان خاصّي است، شايد در همين يكي دو ماه اخير متجاوز از پنج و شش مرتبه در ايران زلزله شده و هيچ كدام از شما متوجّه زلزله نبوده‌ايد يا اگر بوده‌ايد خرابي آنچنان نداشته، من در زلزله گناباد و فرودس بودم يعني نه اين كه در موقع زلزله بودم بعد از يكي دو روز براي كمك‌رسانيِ به زلزله‌زدگان گناباد و طبس رفتم، در هر نيم ساعت يك مرتبه زلزله مي‌شد ولي ضعيف، امّا آن زلزله‌ي اوّل يك شكاف‌هايي روي زمين بوجود آورده بود كه ما گاهي سنگ مي‌انداختيم يا حتي اين زلزله رودبار هم همين طور بود، من رفتم، سنگ مي‌انداختيم بعد از مدّتي به عمق آن درز و آن شكاف مي‌رسيد، اين ها زلزله‌هاي كوچكي است،

 

cخصوصيات زلزله قيامت

امّا اينجا خداي تعالي مي‌فرمايد: «إِذَا زُلْزِلَتْ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا»،زمين، تمام زمين آن زلزله‌اي كه بايد داشته باشد، آن تكان شديدي كه بايد بخورد، آن تكاني كه كوه ها خُرد شود و در ميانِ گودالهاي زمين بريزد، آب زمين خشك شده، كوه ها نرم شده، خُرد شده و يك طوفان عجيبي مي‌آيد تمام اين سنگ‌خرده‌ها، اين شن‌ها را در ميان گودال‌هاي زمين مي‌ريزد، اين زلزله را خدا مي‌گويد: «إِذَا زُلْزِلَتْ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا»،آن زلزله‌اي كه بايد در او انجام بشود وقتي كه انجام ‌بشود، زلزله‌ي زمين آني كه بايد انجام بشود يعني چه؟

 

cچگونه زلزله مهيب قيامت در زمين به وقوع مي پيوندد

ببينيد اين زمين را شما تصوّر كنيد مثل يك جعبه‌اي كه با ميخ‌ها او را نگهش داشته‌اند، كوه ها ميخ زمينند، «أَلَمْ نَجْعَلْ الْأَرْضَ»([2])،در آن آيه‌ي سوره‌ي ظاهراً نبأ است كه مي‌فرمايد: «وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا»([3])كوه ها را خداي تعالي براي زمين ميخ قرار داده، حالا اگر اين ميخ‌‌ها تكان خورد و كنده شد، اگر اين وضع بهم خورد، يك فشاري روي اين جعبه آمد كه همه‌ي ميخ‌هايش در آمد و همه‌ي چوب هايش بهم ريخت، اگر روي زمين يك چنين فشاري بيايد و طبعاً زمين داراي اين فشار هم هست؛ يعني شما مي‌دانيد كه زميني كه ما در آن زندگي مي‌كنيم با سرعتِ عجيبي به دور خورشيد مي‌گردد، آن قدر سرعت دارد كه زمين باصطلاح به عقب پرت نمي‌شود، شما اگر يك مثلاً آتش‌گردان را بچرخانيد، قاعده‌اش اين است كه وقتي كه فشار روي آتش‌گردان مي‌آيد اين آتش‌ها وقتي كه معمولي باشد، اين آتش‌ها از بالا مي‌ريزد، شما يك آتش‌گردان را اين جور راست نگه داريد هر چه در آن آتشش است مي‌ريزد، امّا اين كه مي‌بينيد آتش نمي‌ريزد مال اين است كه به طور جدّي، با فشار به طرف عقب پرت مي‌شود و عقبش هم بسته است كه اين را مي‌گويند: "نيروي گريز از مركز"، زمين بايد پرت بشود ولي آنچنان در چرخش سريع است كه از جاي خودش تجاوز نمي‌كند و از آن طرف جاذبه‌ي عمومي آنچنان آن را به طرف خودش مي‌كشد كه در يك حدّ متعادلي زمين ايستاده ولي به خاطر حركتِ سريعي كه به دور خودش مي‌چرخد كه در شبانه‌روز يك مرتبه به دور خود مي‌چرخد و در سال يك مرتبه به دور خورشيد مي‌چرخد، اسمش را مي‌گذارند: "جاذبه‌ي عمومي" – ببخشيد – و جاذبه‌ي زمين و نيروي گريز از مركز اين دو چيز آن را كنترل مي‌كند و آنچه را كه بايد درباره‌ي اين جهت گفت يكي اين است كه اين زمين به خاطر اين كه در شبانه‌روز يك دفعه به دور خودش مي‌‌چرخد شب و روز را به وجود مي‌آورد و به خاطر ‌اين كه يك مرتبه در دوره‌ي سال به دور خورشيد مي‌چرخد، زمستان و تابستان را بوجود مي‌آورد، حالا اين ها بحث‌هايي است كه وقت جلسه گرفته مي‌شود، اين حركت شديدي كه به زمين وارد مي‌شود بايد حتماً زمين را مدوّر كند كه كرده ولي گودال‌ و بلندي، گودي و بلندي نداشته باشد، همه صاف بشود، چه چيز اين گودي و بلندي را نگه داشته؟ همين ميخ‌هاي زمين، كوه هاي زمين، اين وضع را حفظ كرده، اگر شما كوه ها را برداريد كه كوه ها در قيامت مانند پنبه‌ي زده، پشم‌زده، نرم مي‌شود وقتي كه نرم شد كوه ها برداشته مي‌شود، كوه ها كه برداشته شد زمين تكان شديدي مي‌خورد، آن چنان تكان مي‌خورد كه زلزله‌ي خودش را به دست مي‌آورد، آنچه كه بايد زمين داشته باشد، آن حركتي كه آن تكاني كه زمين بايد داشته باشد، به دست مي‌آورد، چون از ميخ‌ها رها شده، اين معني «إِذَا زُلْزِلَتْ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا»،

 

Cزمين تمام چيزهاي سنگينش را بيرون مي اندازد

در يك چنين وقتي چه مي‌كند؟ «وَأَخْرَجَتْ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا»، هر چه سنگيني در آن باشد، هر سنگ سنگيني، هر انسان سنگيني، هر موجود سنگيني را از خودش بيرون مي‌اندازد، يك وضع خاصّي پيدا مي‌كند، من هنوز نمي‌خواهم درباره‌ي خصوصيّات قيامت چيزي عرض كنم، آنچه كه مي‌خواهم عرض مي‌كنم در ارتباط با اين سوره‌ي مباركه است، «وَأَخْرَجَتْ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا»،

 

Cامام عليه السلامزمين را آرام مي نمايد

اينجا "انسان كامل"، امام و حجّت كره‌ي زمين، مي‌آيد مي‌گويد: «چه شده است تو را؟ «مَا لَهَا»،چه‌ات هست؟ براي چه؟» دستي دارد به زمين مي‌زند زمين آرام مي‌گيرد، اعجاز پروردگار، اراده‌اي الهي، زمين را با همان حال حفظ مي‌كند.

 

Cزمين به سخن مي‌آيد

«يَوْمَئِذٍ»، زمين به سخن مي‌آيد، اين اتم‌هاي زمين، صداهاي امروز شما و گذشته‌ها را، اعمال شما و گذشته‌ها را همه را ضبط كرده، عين ضبط صوت، الان ما فكر مي‌كنيم اين دَر و ديوار صداي ما را نمي‌شنوند، اين ها چه ارتباطي دارند با شنيدن و ضبط كردن، وقتي ضبط صوت را جلويتان مي‌گذاريد مي‌بينيد يك تشكيلاتِ آهني هست، يك چيزي هم آنجا مي‌چرخد، كسي كه از حقيقت اطلاع نداشته باشد مي‌گويد: اين چي هست؟ ولي وقتي كه نوار بر مي‌گردد، صدايش را باز مي‌كنند مي‌بينيد حتّي صداي نفسِ شما را ضبط كرده، حتّي تُن صداي شما را ضبط كرده، جرأت نمي‌كنيد بگوييد: اين صداي من نيست، چون با اين كه از مصنوعِ دست بشر است، خداي با عظمت، اين آسمان و زمين را آن طور قرار داده كه حتّي دانشمندان در يك مجلّه‌أي ديدم كه مي‌خواستند صداي اميرالمؤمنين، ائمّه‌ي اطهار را در مسجد كوفه و يا در مسجد مدينه از همين اتم‌هايي كه از زمين هست، در آنجا هست از همين‌ها صداي آن بزرگان را بيرون بياورند،

 

cاينترنت و ساير پيشرفتهاي انجام گرفته و در دست اقدام گواه كوچكي بر مدعاي قرآن است

شماها شايد نتوانيد، شايد هم علم به جايي برسد كه بتوانيد، چون در گذشته‌ها دويست سال قبل هيچ وقت فكر نمي‌كرديم كه يك روزي يك وسيله‌اي پيدا بشود مثل اينترنت كه آن طرف دنيا شما صحبت مي‌كنيد، اين طرف مي‌گيرند، همه از حال هم مطّلعند، همه همديگر را مي‌شناسند، هنوز در ايران خيلي مسأله‌ي سايت و اينترنت پيشرفت نكرده در بعضي از ممالك، در يكي از ممالك دنيا به من خبر مي‌دادند، تلفني يك كسي از دوستانمان كه در اينجا بود، مي‌گفت: مثل ‌اين كه تلفن در همه‌ي خانه‌ها هست، آنجا مسأله‌ي اينترنت و سايت و امثال اين ها حل شده و در كنار ما هست، حالا درباره‌ي همين سايت خودمان من يك مطلبي ديروز براي من بعضي از دوستان گفتند كه من تعجّب كردم، ايشان مي‌گفت: در ماه شصت‌هزار نفر به سايت شما مراجعه كرده اند، صورتش را آورده بود، خيلي عجيب است، يك ماه شصت هزار نفر در، حالا اين كمترين باصطلاح مسأله است، شايد سايت‌هايي باشد، بيشتر، هزارها برابر بيشتر، همه با هم، دور هم هستند، مثل گذشته نيست كه ما اگر خواستيم يك كاري بكنيم مخفي بتوانيم توي خانه آن كار را انجام بدهيم، يك قدري پيشرفتش بيشتر بشود شايد به جايي برسد كه ما حتّي توي خانه‌ي خلوت خودمان نتوانيم حرف بزنيم و حرفمان را منتقل كنند به همه جا، اين كره‌ي زمين را خداي اين جوري قرار داده،

 

cاتم هاي زمين صداي مردم را ضبط كرده است

تمام اتم‌هايش صداي شما را ضبط كرده، بدون اشتباه، بدون هيچ مسأله‌اي، اين كار را مي‌كند اينجا خداي تعالي اشاره كرده، «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ»، در آن روز، «تُحَدِّثُ»،يعني زمين بيان مي‌كند، حديث مي‌كند، اخباري كه تويش بوده، حضرت آدم چه كرد؟ حضرت نوح چه كرد؟ خيلي‌ها را ما نمي‌شناسيم اين ها چه كردند، پيغمبراسلام چه كرد، همه‌ي اين ها سخناني كه در او ضبط شده، ضبط را خدا باز مي‌كند، «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا»،خوب اين اخبار را كي اين ضبط را باز مي‌كند؟

 

cچگونه زمين اخبار ساكنينش را ضبط كرده است

«بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا»، تحقيقاً پروردگار تو اي پيغمبر! به اين زمين وحي كرده، ما وحي را يك اشتباهي داريم در وحي؛ وحي يك مقداري آن چيزهايي هست كه در وجود ما هست، در وجودِ حيوانات هست، دليلش آياتِ قرآن است، خداي تعالي درباره‌ي نحل مي‌فرمايد كه ما به نحل وحي كرديم، يعني در فطرتش گذاشتيم، در وجودش گذاشتيم، با او ارتباط برقرار كرديم كه چه كار كند؟ «أَنْ اتَّخِذِي مِنْ الْجِبَالِ بُيُوتًا»([4])، اين كه از كوه ها و از كوهستان خانه براي خودت درست كن، از درخت ها خانه براي خودت درست كن و از تو بايد عسلي بيرون بيايد كه "شفا" براي مردم باشد، ببينيد وحي شده به او، به همه چيز وحي مي‌شود، خدا همه چيز را تحت نظر دارد، خدا همه چيز را در احاطه‌ي خودش دارد، اينجا باز مي‌كند روز قيامت، اين ضبط صوتي كه در عالَم بوده، شما مي‌بينيد آن شب، نصف شب يك حرفي زديد اين را باز كردند دارد برايتان مي‌گويد، تصويرتان را هم مي‌گويد، نشان مي‌دهد، صداي شما است، صدايِ آهسته‌ي شما است، صدايِ بلند شما است، گناهاني كه كرده‌ايد، مسائلي كه در دنيا داشته‌ايد كه خيال مي‌كنيد هيچ كس نفهميده، به خدا هم كه زياد اعتقادي نداريم، به ائمّه‌ي اطهار هم كه اعتقادي نداريم،

 

#اگر انسان حقايق عالم هستي را درك كند به درجاتي از عصمت دست مي يابد

والاّ خدا دارد مي‌بينيد، ائمّه‌ي اطهار دارند مي‌بينند، شما مي‌گوييد: چطور مي‌شود؟ خدا مي‌گويد: دو تا مَلِك من برايتان قرار دادم، «مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ»، لفظي از زبانتان بيرون نمي‌آيد از كلامتان، «إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ»([5])،دو تا ملك اين ها را ضبط مي‌كند، اين ها را باور كنيم آقايان! اين ها را چون باور نداريم هر كاري كه دلمان مي‌خواهد مي‌كنيم، باور كنيم، از يك بچّه خجالت مي‌كشيم كه گناه بكنيم، از دو تا مَلك، نمي‌گويم خدا، نمي‌گويم پيغمبراكرم، ببينيد در آيات قرآن خداي‌تعالي مي‌فرمايد: «وَقُلْ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»([6])،هر كاري مي‌خواهيد بكنيد مانعي ندارد بكنيد، ولي خدا مي‌بيند، پيغمبر مي‌بيند، ائمّه‌ي اطهار مي‌بينند، دو تا ملك همراه‌تان هست مي‌بينند، آدم اين قدر در يك چارچوبه سختي قرار گرفته اگر ايمان داشته باشد، اگر معتقد باشد، اگر بفهمد كه انسانيّت يعني چه؟ اگر بفهمد كه چرا آمده توي دنيا و در چه موقعيتي است نمي‌تواند كاري بر خلاف انجام بدهد، يك معصومي مي‌شود، «بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا،

 

Cمردم براي ديدن اعمالشان از قبر خارج مي شوند

يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا»،مردم دسته‌دسته از توي قبرها مي‌آيند بيرون، در سوره‌ي ياسين خداي تعالي از قول اين ها مي‌گويد كه امروز چه روزي است؟ چه خبر است؟ أي واي بر ما! اين چيزي است كه انبياء به ما گفتند و ما باور نكرديم، هر كاري خواستيم كرديم، در قرآن، اين ها آيات قرآن است، در قرآن خدا بيان كرده، چطور انسان مي‌تواند گناه بكند و حال ‌اين كه خدا دارد مي‌بيند، پيغمبر دارد مي‌بيند، چهارده معصوم عليهم‌السلامدارند مي‌بينند. يك كسي از من مي‌پرسيد كه من يك كسالتي دارم و غالباً كسالت‌هايم را به حضرت زهرا ارجاع مي‌دهم، خودم مراجعه مي‌كنم، يك كسالتي دارم حالا كسالتش چي بود بماند، من رويم نمي‌شود به حضرت زهرا چيزي بگويم، گفتم: حضرت زهرا خودش مي‌بيند، تو توي دلت همان قدر، توي دل به زبان نمي‌خواهد بياوري، بعضي ها اين جور توجّه دارند، من يك مطلبي را مربوط به آيت‌اللّه كوهستاني در كتاب پرواز روح نوشته‌ام، خدا مي‌داند هر وقت يادم مي‌آيد از آن توجّه اين مرد بزرگ به ائمّه‌ي اطهار يك بحث ما داشتيم، من يك طرف بحث بودم، ايشان يك طرف، طبعاً بحث‌مان طوري بود كه ايشان مي‌خواست مثلاً يكي بگويد: بعضي از فرزندان حضرت زهرا اين ها ممكن است كه مورد لطف حضرت زهرا واقع نشوند و من مي‌گفتم: مي‌شوند، يك دفعه ديدم مثل ‌اين كه رنگش بپرد، آقايان! خدا هست به خدا قسم، به چي بگويم؟ ائمّه دارند مي‌بينند ما را، رنگش پريد، گفت: حالا مي‌ترسم بي‌بي، يك طرفي را اشاره كرد، بي‌بي از من ناراحت بشود من دارم اين بحث را، چرا من را توي بحث انداختي؟ بي‌بي مي‌ترسم ناراحت بشود كه من اين جوري دارم مثل ‌اين كه حضرت زهرا را داشت مي‌ديد، شما اگر آن حالتِ آن مرد را مي‌ديديد مي‌گفتيد: حتماً ايشان حضرت زهرا را مي‌ديده، يك همچين حالتي ما بايد داشته باشيم، «يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ»،در آن روز، مردم مي‌آيند بيرون براي ‌اين كه اعمالشان را ببينند، تو چه كردي؟ خودت نگاه كن،

 

cنشان ندادن فيلمهاي دنيايي در روز قيامت فقط يك راه دارد و آنهم "بندگي" است

انسان گاهي يك فيلم هايي مربوط به بيست سال، سي سال قبل مي‌بيند، نگاه مي‌كند مي‌گويد: عجب قيافه‌اي من داشتم، عجب وضعي داشتم، اين كار سبكي را من انجام دادم؟ در حال مثلاً بازي كردن، كوچك‌تر بودي مشغول خاك‌بازي بوديد، يكي آمده فيلمتان را گرفته، حالا يك مثلاً آيت‌اللّهي شديد، يك دكتر شديد، يك مهندسي، شخصيّت‌تان بالا رفته، مي‌گوييد: اين فيلم را نشان نده، اين ها دوستان من اينجا نبينند كه من در آن موقع خاكبازي كردم، روز قيامت مي‌خواهيد فيلم‌هايتان را نشان ندهند؟ يك راه دارد و آن اين است كه «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ»([7])،با خدا سازش كنيد،

 

cدقت فوق العاده ثبت اخبار از سوي خداي تعالي

به خود خدا قسم، چون بعضي‌ وقت ها بهترين استدلالها براي مثل شماها همان قسم خوردن است كه اين ها هست، حقيقت دارد، باور كنيد، فيلمي از شما نشان مي‌دهند، از قلبت هم فيلم مي‌گيرند، از چشمت هم فيلم گرفتند، هر چه فيلم دقيق و قوي باشد، وقتي كه شما دارند از شما فيلم‌ مي‌گيرند نهايت مي‌توانند يك نگاه كنند، بگويند، يا مثلاً نشان بدهند كه شما داشتيد به يك زن نامحرمي نگاه مي‌كرديد، حالا اين زن روي شهوت نگاه مي‌كرديد، روي غيرشهوت نگاه مي‌كرديد، هر جوري نگاه مي‌كرديد بالاخره توي فيلم نشان مي‌دهند، امّا آن فيلم‌برداري پروردگار، شما داريد نگاه مي‌كنيد از باطنت هم فيلم مي‌گيرد كه اين دارد روي شهوت نگاه مي‌كند، از باطنت فيلم مي‌گيرد كه تو داري به قصد بعضي از مسائل جنسي اين كار را مي‌كني، از حالاتتان فيلم مي‌گيرند، از روحيّاتتان فيلم مي‌گيرند و همه را نشان مي‌دهد اين صريح قرآن است كه خداي تعالي «لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ»،بيرونت مي‌آورد تا اين كه ببينيد اعمالتان را، نشانتان بدهد اعمالتتان را،

 

Cبه وزن ذره اي از خوبي يا بدي در روز قيامت حسابرسي مي شود

خوب همين جا تمام شد، خيلي خوب ديديم، نه، «وَمَن يَعْمَلْ»،كسي كه عمل بكند به وزن ذرّه‌اي، ذرّه وزني ندارد ها! به وزن ذرّه‌اي، عمل خوبي داشته باشد، خيلي مهم است، مي‌بينيد، الان شايد نبينيد ولي آن‌جا مي‌بينيد، «وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه»،اگر به اندازه‌‌ي ذرّه‌اي كار خوب كرده باشيد مي‌بينيد، اگر به اندازه‌ي ذرّه‌ا‌ي كار بد كرده باشيد خواهيد ديد،

 

Cبه فشار دنيا راضي شدن به مراتب بهتر از فشار قيامت است

گاهي بعضي از مسائل پيش مي‌آيد ممكن است انسان فشار را ببيند من به دوستان مي‌گويم خوبيش اين است كه دنيا دوامي ندارد، يك وقتي آخر، يك وقت ديگري هم هست، يك قيامتي هست، يك روز جزايي هست،

 

 Cدر قيامت همه كس از همه جاي عالَم بايد بر روي زمين جمع شوند

حالا ما بحث‌مان ان‌شاءاللّه از امروز درباره‌ي قيامت و روز قيامت است، روز قيامت را خداي تعالي اسامي مختلفي در قرآن برايش بيان كرده، يكي از اسامي همين امروز تلاوت شد كه «يَوْمَ الْجَمْعِ»([8])، روزي كه همه جمع مي‌شوند، هر كس در آسمان چهارم باشد بايد بيايد، هر كس در عالم بيهوشي باشد بايد بيايد، هر كس در عالَم عذاب باشد بايد بيايد، يك وضع خاصّي دارد كره‌ي زمين تمامش توي هم كوبيده شده يك زمينِ شني نرمي ولي بي‌آب و بسيار صاف، خداي تعالي قرار داده، اين ها از آيات قرآن كاملاً استفاده مي‌شود، خورشيد نورش را از دست داده ولي حرارتش را دارد، زمين خودش خيلي داغ است، چون الان كه زمين يك خرده‌اي ابر مي‌شود و هوا و بادي مي‌آيد اين مسايل مال درياها است و اين آب هايي است كه در توي كره‌ي زمين هست امّا فرض كنيد آبش خشك شود، «وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ»([9])، تمام درياها خشك مي‌شود، كوه ها خُرد مي‌شود مي‌ريزد چون زمين در حركت خودش مثل باصطلاح گردونه دارد مي‌گردد خودش دايره‌وار و سنگ‌ها و سنگهاي ريزه‌ اين گودالي‌ها مي‌ريزد همه بايد بيايند، همه، حتّي پيغمبران،

 

cانبياء در صحنه قيامت تا تعيين تكليف تمام امتشان مي مانند

دو دسته هستند از خوبان كه توي اين قيامت مي‌مانند، تا آخر هم بايد بمانند، يكي پيغمبران، پيغمبر مسئوليت دارد نسبت به امّتش، امّتش گرو اعمالشان هستند بايد اين ها را به آن‌ها برسد، اوّل كسي كه در روز قيامت از او سؤال مي‌شود كه «هَلْ بَلَّغْتَ؟»از انبياء، حضرت نوح است، حضرت نوح از او خداي تعالي مي‌پرسد كه تو تبليغ رسالت بالاخره بعد از همه‌ي اين حرفها و به تعبير ما بعد از نهصد و پنجاه سال كاري كردي؟ مي‌گويد: «دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا»([10])، شب و روز داشتم تبليغ مي‌كردم، نصف شب مي‌رفتم دَرِ خانه‌هايشان كه بياييد و از اين كارهايتان دست بكشيد، با خدا آشتي كنيد، به قدري حالات انبياء را اگر بخوانيد به قدري دلتان مي‌سوزد، خدا مي‌گويد: «يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون»([11])،چقدر حسرت خدا، خدا مي‌گويد: «يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ»،پيغمبري نيامد براي اين ها مگر ‌اين كه اين ها او را مسخره‌اش كردند، نصف شب پا شدي آمدي در خانه‌ي ما كه بياييد ايمان به خدا پيدا كنيد؟

نصف شب مي‌آيي موسيقي‌ات را بلند مي‌كني مردم محل را ناراحت مي‌كني در اين كار فرقي نمي‌كند چه اشعار مذهبي بگذاريد و مردم را اذيّت كنيد، چه موسيقي بزنيد، چه كار، هر كاري مي‌خواهيد، مردم‌آزاري بد است، در همسايه‌ي ديوار به ديوار شما شايد يك مريضِ اعصابي باشد ديوانه بشود با اين كار شما، ايّام عاشورا، ايّام ماه رمضان در ضمن كارهاي خوبي كه مي‌كنيد مبادا يك همچين گناهاني بكنيد، افرادي، حضرت نوح مي‌گويد كه بله من تبليغ كردم نصف و شب، «لَيْلًا وَنَهَارًا»،اگر قرآن نمي‌گفت من نمي‌گفتم منتها رعايت همه‌ي جهاتش را مي‌كرده، نصف شب با خودش فكر مي‌كرده حضرت نوح كه اگر بروم سرش خلوت است، مشغله‌أي ندارد، يك دَرِي مي‌زنم آهسته اگر بيدار بودند كه مي‌آيند، اگر بيدار هم نبودند ديگر تكرار نمي‌كنم، مي‌آمد صاحب‌خانه مي‌آمد برو پيرمرد، تو هم حالا ديگر وقت گير آوردي، «إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون»،بالاخره يك هشت و ده نفري يك چند نفري با او هماهنگ شدند، اصلاً مي‌گفتند: اين ها ديوانه‌اند، انبياء را، اكثر انبياء را گفتند: ديوانه است، «إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»([12])، وقتي به پيغمبر كه عقل كلّ است بگويند: «إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»، با نون تأكيد بگويند: اين ديوانه است ديگر به بقيّه معلوم است، حضرت نوح مي‌گويد: خدايا! تبليغ كردم، شاهدي داري؟ بله، روز قيامت سخت مي گيرند "يوم‌الجمع"است، "يوم‌الدين"است، روز جزا است، درباره‌ي هر يكي از اين اسما‌ء شايد ان‌شاءاللّه وقتي باشد صحبت كنم، كي هست شاهدت؟ پيغمبر اسلام، شما باشيد، ما باشيم، مي‌گوييم پيغمبراسلام شايد هشت‌هزار سال بعد آمده، تو حالا او را شاهد گرفتي؟ پيغمبراكرم احاطه‌ي بر ماسوي اللّه از روزي كه خدا كره‌ي زمين را خلق كرده تا همين الان و از حالا هم تا بعدها، حضرت نوح مي‌داند.

حضرت نوح مي‌گويد: پيغمبراسلام، برو بگو بيايد شهادت بدهد يا برو به او بگو ببين قبول مي‌كند شهادتت را يا نه؟ شهادتش را يا نه؟ مي‌شكافد، صحراي محشر، از همين كره‌ي زمين آنچه كه از زمان حضرت آدم مُردند و آنچه كه بعدها مي‌ميرند و آنچه كه زمان ظهور تا وقتي كه قيامت برپا مي‌شود اين ها همه مي‌خواهند بايستند در روي كره‌ي زمين، آنچنان فشارند كه چه عرض كنم؟ همه چسبيده به هم، ايستاده اند، منتظرند همه، ايشان جمعيّت را مي‌شكافد مي‌رساند خودش را به پيغمبراكرم، يا رسول‌اللّه! دستم به دامنت، حضرت مي‌فرمايد كه جعفر و حمزه، دو شاهد عادل برويد براي ايشان شهادت بدهيد و در روايت دارد كه در روز قيامت 124000 پيغمبر را اين دو بزرگوار از ورطه‌ي قيامت نجات مي‌دهند([13])، حالا اين ها كه نمي‌توانند تنها بروند توي بهشت، بايد امّتشان را با خودشان ببرند، «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»([14])، روز قيامت از خصوصيّاتش اين است كه هر كسي را با پيشوايش مي‌خوانند، تو پيشوايت كه بوده؟ حضرت نوح، تو پيشوايت كِه بوده؟ حضرت عيسي، حضرت عيسي بايد باشد در قيامت تا امّتش را جمع‌آوري بكند، ترتيب كارشان را بدهد، هر كدامشان قابل شفاعتند شفاعتشان بكند، هر كدام قابل شفاعت نيستند مطرودشان بكند و پيغمبراكرم هم در قيامت باقي مي‌ماند و ائمّه‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلامهستند و ان‌شاءاللّه ما و شما هم زير سايه‌ي پيغمبراكرم و ائمّه‌ي اطهار باشيم.

 

cافرادي كه در دنيا تزكيه نفس نكرده اند در قيامت بمدت پنجاه هزار سال شايد بمانند تا تزكيه شوند

دسته‌ي دوّمي كه در قيامت باقي مي‌مانند كه در گذشته هم عرض كردم افرادي هستند كه تزكيه‌ي نفس نكردند، از واجبات اوليّه‌ي است آقايان! كه انسان نفسش را از رذايل پاك كند، اين‌هايي كه تزكيه‌ي نفس نكردند خوب روز قيامت شيعه هستند، محبّند، حتّي معصيت نكردند، امّا تزكيه‌ي نفس هم نكردند روز قيامت مي‌گويند: آقا! با اين حالت نمي‌تواني بروي به بهشت برو آن گوشه، يك گوشه‌اي به او نشان مي‌دهند برو آن گوشه  بنشين تزكيه‌ي نفس كن، خودت را پاك كن، شماها نمي‌دانم زميني به خارج از كشور رفتيد يا نه؟ اگر گذرنامه‌ي انسان يك مشكلي داشته باشد سر مرز، مي‌گويند: آقا تا اين مشكلش را حل نكني حق عبور نداري، حالا من چطور مشكلش حل كنم؟ تو ويزا نداري مثلاً، تو مدّت گذرنامه‌ات اصلاً گذشته، مجبور است انسان از مرز بازرگان برگردد تهران، كارهايش را درست كند يا خيلي به او محبّت كنند همان جا يك تشكيلاتي دارند كه آنجا اين مسأله را حلّش مي‌كنند ولي طول مي‌كشد، تا ارتباط برقرار كنند به تهران، شما را آن‌ها بشناسند، بعد برگرديد، اين حرفها را من نمونه‌هايش را ديدم، اين مدّتي طول مي‌كشد، خوب چه كار كنيم؟ پنجاه هزار سال خدا برايتان وقت قائل شده، پنجاه هزار سال خيلي وقتِ زيادي است ها! پنجاه هزار سال مي‌توانيد در آنجا خودتان را بسازيد، چون با اين روحيّات و با اين مسائل مختلفي كه من واقعاً متأسفم حتّي براي اهل تزكيه‌ي نفس، كه اسماً، ماها اكثراً اسماً اهل تزكيه‌ي نفس هستيم متأسفم، آخر يك صفت رذيله در يك نفر ممكن است باشد اين را هر كارش مي‌كنيم، هر چه زور خودش مي‌زند، ما زور مي‌زنيم چون جدّي نگرفتند نمي‌توانند خودشان را از اين صفت رذيله نجات بدهند، اينجا كه همه‌ي وسايل تزكيه‌ي نفس هست در قيامت نيست، با عذاب شده بايد تزكيه بشوي، با فشار شده بايد تزكيه بشود، تزكيه نفس بايد بكند، محال است كه يك نفر بدون تزكيه‌ي نفس و با داشتن يك صفتِ كوچك رذيله اين را راهش بدهند توي بهشت، حتّي اگر توي بهشت هم برود بيرونش مي‌كنند، حضرت آدم شما فكر نكنيد تزكيه‌ي نفس نكرده بود، پاك بود، پيغمبر بود، «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ»([15])، خدا اصلاً انتخابش كرده، برگزيده‌اش، توي بهشت هم گذاشته او را، حضرت آدم چه مشكلي داشت؟ چه مشكلي داشت؟ ديديد ديگر توي قرآن خدا مكرّر قضيّه‌اش را نقل كرده مشكل حضرت آدم اين بود كه يك خرده‌اي نفسش فعّال بوده، نه نفس خودش، حتي نفس همسرش فعّال بود او كمك شد براي ‌اين كه  نفس ايشان هم يك خرده فعّاليّت خيلي كم‌ ضرري داشته باشد، شما پاي يك سفره‌اي نشسته‌ايد همه‌ي غذاها هم در اختيارتان هست يك وقت مي‌بينيد دلتان مي‌خواهد يك چند تا برنج از آن رفيق پهلويتان همچين مخفي برداريد، يك كار كوچكي است، مهم نيست خوب بردار، امّا به تو گفتند: دست نزن، شما برداشتي آقا آسمان كه به زمين نيامده كه من چند تا برنج از اين رفيقم برداشتم، خوب يك ديس آقا برنج بياوريد يك باصطلاح كفگير برنج برايش بريزيد، مي‌گويند نه آن روحيّه‌ات خراب است، تو بدرد اين مجلس نمي‌خوري. آفتابه دزد هم دزد است، آني هم كه بانك را مي‌زند دزد است، دزدي، صفتِ دزدي بد است، به شغلش و كارش، منتها آن آفتابه‌دزد، دزدِ بي‌عرضه است، آن بانك‌زن دزد باعرضه و شجاع است، بالاخره اينطوري، حضرت آدم رفت يك چند تا دانه گندم ببيند چه مزّه مي‌دهد چون حضرت حوّا فرموده بود كه اين خوب است، خوشمزه است، حالا گندم مزّه‌ي خوبي هم مخصوصاً خامش ندارد، هيچي نبود، ببينيد چه اندازه دقيق است، اطاعت خدا چقدر مهم است، شما فكر نكنيد كه حالا چي مي‌شد؟ كاشكي خدا، أي كاش! اصلاً مطالبه نمي‌كرد، حرفش را نمي‌زد، نه، بنده‌ي مطيع خدا مي‌خواهد بشود، اين اگر به او چيزي نمي‌گفتند حضرت آدم بعد آدم نمي‌شد، اگر حضرت آدم توي بهشت اين كار را كرد مي‌گفتند خوب حالا اين دفعه بخشيديم تو را، دفعه‌ي ديگر كار بزرگتري مي‌كرد، لذا دويست سال گريه كرد، دويست سال گريه كرد، اشك ريخت، صفات رذيله را از خودش دور كرد، با خدا سازش كرد، با خدا رابطه‌اش را برقرار كرد كه وقتي از دنيا رفت باز هم همان آدم قبلي، همان انسان قبلي، همان شخصيّتِ والاي قبلي شد و رفت به عالَم قيامت. «ان‌شاءاللّه» اميدواريم ما همه‌مان دقيق باشيم، بنده‌ي خدا باشيم، اطاعت پروردگار را بكنيم و از خودمان هيچ سليقه‌اي اظهار نكنيم و راه خدا را در پيش بگيريم و موفّق بشويم و ان‌شاءاللّه درباره‌ي اين سوره‌ي مباركه و آنچه مربوط به قيامت است كه خيلي بحث دارد، خيلي حرف دارد، ان‌شاءاللّه چند هفته‌اي درباره‌اش صحبت مي‌كنم و اميدواريم آنچه كه مربوط به مبدأ و معاد است شما خوب ياد بگيريد و اعتقاد صحيح‌تان ان‌شاءاللّه همين‌ها باشد.

 

4- فضائل فاطمه زهرا سلام الله عليها

ايّام ديگر كم‌كم تعلّق دارد به فاطمه‌ي اطهر سلام اللّه عليها، مظلومه‌ي عالم، فاطمه‌اي كه اگر بگوييم خانم‌ها افتخار كنند كه آن حضرت از آن‌ها و از نوع آن‌ها بوده و مردها افتخار مي‌كنند كه پيغمبراكرم و ائمّه‌ي اطهار از آن‌ها بودند خدا مي‌داند نمي‌خواهم يك حرفي بزنم كه يك طرف جريان يك مقداري مسأله پيدا كند ولي اين افتخار مساوي است با آن افتخار، هر كه از اين حرف من مي‌فهميد و احساس مي‌كنيد نوش جانتان، فاطمه‌ي زهرا كوثر است، سرچشمه علم و حكمت است، علي بن ابيطالب بود، فاطمه‌ي زهرا هم بود، پيغمبر مي‌توانست هر دو دست را ببوسد امّا دست فاطمه‌ي زهرا را مي‌بوسيد، فاطمه‌ي زهرا بود، علي بن ابيطالب هم بود با همه‌ي اهتمامي كه پيغمبر داشت كه علي را معرّفي كند به خلافت خودش، فضائل علي بن ابيطالب را بيان كند امّا اسم فاطمه‌ي زهرا را كوثر گذاشت، خيركثير گذاشت، «فِدَاهَا اَبُوهَا» گفت، «فِدَاهَا اَبُوهَا»([16])،دنيا لياقت ‌اين كه فاطمه‌ي زهرا بيشتر از هيجده سال در اين دنيا بماند نداشت،

 

Cذكر مصيبت فاطمه زهرا سلام الله عليها

«ومجمعي حطب علي البيت        الذي لم يجتمع لولا شمل الديني

الداخل علي البتول ببيتها والمسقطين لها عزجنيني».

يا فاطمة‌الزهراءامروز ما را به عنوان فرزندان خودت، به عنوان دوستانت، به عنوان كسي كه تو را با تمام وجود دوست دارد از كوثرت، از علم و حكمتت به ما قطره‌اي بچشان.

 

5- دعاي ختم مجلس

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب‌الزمان يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا الرحمن و الرحيم، يا مقلّب القلوب، يا قاضي‌الحاجات يا ربّاه يا سيّداه

عجل لوليّك الفرج

عجل لمولانا الفرج

عجّل لسيدنا الفرج،

خدايا! قلب فاطمه‌ي زهرا را با فرج امام زمان خشنود بفرما،

پروردگارا! به آبروي خاندان عصمت و طهارت قسمت مي‌دهيم اين جمع را و همه‌ي دوستان ما را و همه‌ي كساني كه در راه تزكيه‌ي نفس قدم بر مي‌دارند به آبروي فاطمه‌ي زهرا از ياران خوب امام زمان قرار بده،

همه‌ي ما را از بندگان خالص خودمان قرارمان بده،

پروردگارا! به آبروي خاندان عصمت و طهارت در روز قيامت ما را از كنار پيغمبر و ائمّه‌ي اطهار و فاطمه‌ي زهرا دور نفرما، خدايا! به آبروي خاندان عصمت ايمان كامل به ما مرحمت بفرما،

عقل كامل به ما مرحمت بفرما،

خدايا! ما را از صراط مستقيم يك لحظه دور نفرما،

پروردگارا! مريض‌هاي اسلام، مريض منظور، مريضه‌ي منظوره الساعه! لباس عافيت بپوشان،

امواتمان را غريق رحمت بفرما،

شهداءمان با شهداي كربلا محشور بفرما،

عاقبت ختم بخير بفرما.

و عجل الوليك الفرج .



[1]سوره مباركه زلزله

[2]نبأ/6

[3]نبأ/7

[4]نحل/68

[5]ق/18

[6]توبه/105

[7]تغابن/12

[8]«000تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ»شورى/7«يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ000»تغابن/9

[9]تكوير/6

[10]نوح/5

[11]يس/30

[12]قلم/51

[13]«إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ وَ جَمَعَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْخَلَائِقَ كَانَ نُوحٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ أَوَّلَ مَنْ يُدْعَى بِهِ فَيُقَالُ لَهُ هَلْ بَلَّغْتَ فَيَقُولُ نَعَمْ فَيُقَالُ لَهُ مَنْ يَشْهَدُ لَكَ فَيَقُولُ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ ص قَالَ فَيَخْرُجُ نُوحٌ ع فَيَتَخَطَّى النَّاسَ حَتَّى يَجِي‏ءَ إِلَى مُحَمَّدٍ ص وَ هُوَ عَلَى كَثِيبِ الْمِسْكِ وَ مَعَهُ عَلِيٌّ ع وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُول نُوحٌ لِمُحَمَّدٍ ص يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَأَلَنِي هَلْ بَلَّغْتَ فَقُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ مَنْ يَشْهَدُ لَكَ فَقُلْتُ مُحَمَّدٌ ص فَيَقُولُ يَا جَعْفَرُ يَا حَمْزَةُ اذْهَبَا وَ اشْهَدَا لَهُ أَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَجَعْفَرٌ وَ حَمْزَةُ هُمَا الشَّاهِدَانِ لِلْأَنْبِيَاءِ ع بِمَا بَلَّغُوا فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَعَلِيٌّ ع أَيْنَ هُوَ فَقَالَ هُوَ أَعْظَمُ مَنْزِلَةً مِنْ ذَلِكَ»كافي:8/267، بحار:7/282، تأويل الآيات: 681

[14]إسراء/ 71

[15]آل عمران/33

[16]امالي صدوق:234، بحار: 43/20

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

۲۸ ربيع الاول ۱۴۲۴ قمری – ۹ خرداد ۱۳۸۲ شمسی – جلسه بیست و سوم اعتقادات

 

@ متن سخنراني 28 ربيع الاول 1424 مصادف با 9 خرداد 1382 30 مي 2003

 

1- خطبه

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِ اللهِ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

2- تغيير ساعت جلسه

تابستان است و مشكلاتي براي آمدن من در روزهاي جمعه وجود دارد و شايد بعضي از دوستان هم با پيشنهادي كه الان مي‌دهم تمايل بيشتري داشته باشند و آن اين است كه ان‌شاءاللّه از هفته‌هاي آينده‌ اين جلسه در عصر دوشنبه از ساعت هفت تا هشت مثل گذشته‌هايي كه داشتيم ان‌شاءاللّه برگزار مي‌شود و مقيّديم كه ساعت هفت تا هشت باشد براي اينكه مشهد تقريباً ساعت هشت اذان مي‌گويند و اينجا هم نيم ساعتي تا اذان براي اينكه دوستان وضو بگيرند، كارهايشان را انجام بدهند مناسب است،

 

3- مكاشفاتتان را براي ديگران نقل نكنيد

اين تذكّر را ‌خواستم عرض كنم و يك تقاضايي از دوستان دارم كه اين تقاضا بسيار از نظر من اهمّيّت دارد و آن اين است كه طبعاً هر كسي مكاشفاتي دارد، خواب‌هاي خوبي دارد، شايد الهاماتي داشته باشد چون مكّرر از من شنيده‌ايد كه عرض كرده‌ام كه اگر اينها باشد، براي رسيدن به مقصد مثل كسي است كه در يك وسيله‌ي مثلاً ماشين يا هواپيماي عمومي نشسته باشد و در راه باشد، در بين راه از او براي تشويقش، پذيرايي مي‌كنند، مثلاً توي هواپيما مي‌آيند به انسان اوّل شكلاتي مي‌دهند يا غذايي مي‌دهند يا بالاخره يك كارهايي كه اين در راهش، در رفتنش و در رسيدن به مقصدش تشويق شود، اين به همين اندازه بيشتر در راه شما مؤثّر نيست و لذا خود من شايد الان ده سال باشد كه با شماها در ارتباط با تزكيه‌ي نفس حرف مي‌زنم و مي‌بينيد سخني از مكاشفات، از خواب‎ها، از كرامات‌ و امثال اينها حتّي از ديگران نمي‌زنم و شما هم اين مطالب را به كسي لااقل نگوييد، فقط براي تشويق خودتان اگر هست، باشد چون بسيار كوتاه‌فكري است، مثلاً اگر توي هواپيما نشسته باشيد به سوي مشهد مي‌رويد يك مهمان‌دار آمد به شما يك شكلات داد، اگر اين شكلات را برداشتيد به همه نشان داديد كه به من شكلات دادند همه به شما مي‌خندند، همه مي‌گويند اين چه آدمي است شكلات‌نديده كه براي گرفتن يك شكلات اين جور احساساتي شده. راه پُرعظمت رسيدن به مقصد، به لقا‌ء پروردگار، به كمالات روحي، يك خواب هر چه خوب باشد، يك مكاشفه هر چه بالا باشد و حتّي اگر شما معرفتِ امام را نداشته باشيد و به محضرِ امام مشرّف شويد هر چه باشد در راه پُرعظمت رسيدن به خدا، در راه پُرعظمت رسيدن به معرفتِ امام و آخرت و خداي تعالي بسيار كوچك، البتّه اگر كسي به محضر حضرت بقيةالله برسد، با آن معرفتي كه بايد داشته باشد، هيچ كوچك نيست، اين حقيقت است، اين مقصد است، امّا اگر نه مثل ماها همين قدر ملاقات ظاهر و بدن آن حضرت را كرديم و نمي‌دانستيم امام يعني چه؟ معرفتِ امام يعني چه؟ اين را نمي‌دانستيم از امام عصر ارواحنافداهبالاتر پيغمبراكرم بوده كه هر روز شايد اكثر روزها ابوسفيان و منافقين چشم‌شان به جمالِ پيغمبر مي‌افتاد امّا چون معرفت نداشتند علاوه بر آنكه فايده‌اي براي آنها نداشت، «وَلا يَزِيدُ الظّالِمِينَ إِلّا خَسارا»([1])،مانند قرآن بودند، «رُبَّ تَالِ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ يَلْعَنُهُ»([2])،چه بسا تلاوت‌كنندگان قرآن هستند كه در همان وقت تلاوت قرآن لعنت‌شان مي‌كند! بنابراين تقاضايي كه از دوستان دارم، اگر يك وقتي در راه رسيدن به كمالات چيزي به شما عنايت كردند، البتّه عنايت پروردگار هر چه باشد پُرارزش است، امّا شوق‌زده نشويد به طوري كه دست از راه بكشيد و (من با اينكه موبايلم را خاموش كردم، آقايان ديدند، باز هم نمي‌دانم كي هست كه اطّلاع از وضع كارهاي ما ندارد؟ شما هم گاهي حق داريد، آقاي نعمتي، دو تا شاهد عادل ديدند كه من موبايلم را خاموش كردم، همين شيطان است.) بله، بهرحال شوق‌زده نشويد، شوق‌زده هم اگر هستيد در دل باشد، تشويق به راه بشويد، يك وقتي ان‌شاءاللّه به كوري چشم دشمنان با همين عرايضي كه به ياري پروردگار از قرآن و احاديث خدمت‌تان عرض مي‌كنم از همين مطالب «ان‌شاءاللّه» به جايي مي‌رسيد كه به لقاء پروردگار مي‌رسيد، «ان‌شاءاللّه» امام زمانتان را آنچنان كه سلمان پيغمبر را مي‌شناخت مي‌شناسيد، اميدوارم تمام صفات رذيله‌تان كه همه‌ي مردم با آن درگير هستند، كلّ جهانِ بشريّت امروز گرفتار صفات رذيله هستند، شما نجات پيدا كنيد و قرآن و روايات فقط و فقط مدرك كار ما است و به هيچ وجه نه اتّكايي به مكاشفات داريم، نه اتّكايي به معنويّات آنچناني كه حال و بزم، حتّي يك حالِ بسيار خوبي اگر پيدا كرديد در يك مجلسي، حال است مي‌آيد و بعد هم مي‌رود، بعضي از متصوفّه مقيّدند كه به دوستانشان حال بدهند، در يك مجلسي حالي به آنها مي‌دهند، آنها يك گريه‌اي از شوق مي‌كنند، يا مثلاً يك خوشحالي دارند و بعد مي‌آيند بيرون، اوّلين گناهي را كه مي‌كنند همه‌ي آن حالات از بين مي‌رود، ديديد، شايد براي شماها هم اتّفاق افتاده باشد، امّا هدف ما، به ياري پروردگار و شايد همه‌ي شماها به اين معنا رسيده باشيد و من مي‌دانم اگر بخواهم آمار بگيرم، اگر بخواهم بپرسم، سؤال كنم، همه‌تان مي‌گوييد هدف فهم است، درك است، علم است، معرفت است، فهميدن آياتِ شريفه‌ي قرآن است، مي‌بينيد در اوّل مجلس آياتي از قرآن خوانده مي‌شود، ترجمه مي‌شود، يك هفته اين ديگر همه‌تان توي جريان هستيد، يك هفته سي آيه را مكرّر مي‌خوانيد، مكرّر افرادي به من گفته‌اند كه ما قرآن خواندن را بلد نبوديم با تكرار يك هفته و ترجمه‌اش هم قرآن خواندن را بلد شديم، هم ترجمه قرآن را تا حدّي فهميديم، اين اوّل برنامه است و تمام آنچه كه من صحبت مي‌كنم، ده‌ها شايد صدها نوار گرفته مي‌شود و پخش مي‌شود، من هدفم خدايم شاهد است و خدا نيامرزد آنهايي را كه مي‌خواهند «صدّ عن سبيل‌الله» بكنند و نسبت‌هاي بدي به ما و شما مي‌دهند، ما هدف‌مان قرآن است، كتاب خدا است، فهميدن كتاب خدا است و روايات معصومين كه از لابلاي اينها مطالبي در بياوريم، شما وقتش را خودتان نداريد، همين عرايضي كه روزهاي جمعه مي‌شود، اگر شما هر كدامتان، حتّي بعضي از اهلِ علم، غير از دوستاني كه با من بزرگ شده‎اند و خوب هر چه ما گاهي هم داريم از اينها داريم، خدا حفظ كند بعضي از اين دوستان واقعاً تعجّب مي‌كنم، مي‌بينم چيزهايي كه من بلد نيستم اينها بلدند، من زياد سوادي ندارم، زياد ادّعايي ندارم، حالا سنّم بيشتر است اين دوستان به ما احترامي مي‌گذارند والاّ هدف، قرآن است، اگر شما فرد فردتان بخواهيد همين مطالبي يك ساعتي كه من در جلسه عرض مي‌كنم بخواهيد در طول هفته پيدا كنيد از آيات و روايات، شايد برايتان تمام وقت‌تان را بگيرد، شما برويد سر كارتان، با خيال راحت زندگي كنيد، اين زحمت را ما يا كشيده‌ايم يا مي‌كشيم و در اختيار شما مي‌گذاريم و همه‌تان مي‌دانيد نه توقّعي از شما دارم، نه سهم امام‌تان را مي‌خواهم، نه سهم سادات‌تان را مي‌خواهم، نه دنبال اين هستم كه شما به عنوان مريد عقب سر من ‌بياييد، حتّي خدا مي‌داند الان اعلام مي‌كنم، قلباً راضي نيستم اگر سيّد نبودم كه اصلاً نمي‌گذاشتم، راضي نيستم دست من را ببوسيد، اظهار محبّت‌ كنيد، اصلاً، همه‌تان هم مي‌دانيد اين را، پس با اينكه مكاشفات‌تان را بيان كنيد سو‌ژه به دست دشمنان ندهيد كه به اين اندازه پست با افكار من بعضي روبرو مي‌شوند كه فلاني با گفتن مكاشفه و خواب مردم را جمع كرده، فلاني با ادّعاي اينكه من شما را به امام زمان مي‌رسانم شما را جمع كرده، من يك دفعه به شما گفته‎ام من شما را به امام زمان مي‌رسانم؟ چقدر بعضي‌ها بي‌حيايند، اقلاً توي جلسات ما بيايند ببينند چه مسائلي مطرح مي‌شود، من قدم به قدم از معرفت خدا تا معرفتِ پيغمبر و امام و قرآن شروع كرده‌ام، آمده‌ام و حالا وارد مسائل آخرت مي‌شويم كه بعضي‌ها متأسفانه، من به يكي از اينها گفتم: «تو فيلسوف بزرگي هستي»، گفت: چطور؟ خوشش آمد، گفتم: «به خاطر اينكه هيچ يك از فلاسفه يقين نكرده‌اند كه قيامتي نيست،» هيچ كدام، احتمال مي‌دهند و تو يقين كردي، آخر فردا مي‌ميرد انسان، سؤال مي‌كنند، «إِنَّ السَّمْعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْئُولاً»([3])،چشم، گوش، دل، زبان چون دروغ مي‌گويد آنجا هم مي‌خواهد در مقابل پروردگار دروغ بگويد، لسان را نگفتند، اينها همه از آنها سؤال مي‌شود، من نمي‌خواستم اين حرف‌ها را بزنم ولي يك تقاضا دارم كه سوژه دست افرادي كه اين طوري هستند ندهيد و مكاشفاتي يا داريد يا نداريد، نداريد مهمّ نيست باز هم به مقصد مي‌رسيد، توي هواپيما اگر يك شكلاتي به يكي ندادند بالاخره به مشهد مي‌رساند او را، و اگر هم داريد خوشحال باشيد كه شما را مهمان‌دارها كه ملائكه هستند كه خدا در قرآن مي‌فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ المَلائِكَةُ»([4])،ملائكه نازل مي‌شوند، بعد خلاصه بعد از چند جمله مي‌فرمايند: «نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيا»([5])،ما كمك‌تان هستيم، سرپرستي‌تان را مي‌كنيم، مواظبتتان هستيم، مثل مهماندار توي هواپيما به شما شكلات مي‌دهيم تا به مقصد برسيد، اينها را نگوييد، نبايد هم بگوييد، نه اينكه براي اين جهت كه حالا اين حرفها را مي‌زنند، دشمنان اين حرفها را مي‌زنند، نگوييد، نه، نبايد هم بگوييد، (آقا تلفن ما امروز رواني شده، همان جا خاموشش كنيد،) دقّت كرديد، حالا ديگر، خوب، پس بنابراين اين را از شما تقاضا مي‌كنم. مسأله‌اي كه مربوط به بحث‌هاي هفته‌ي گذشته بود،

 

4- تا زمان ظهور حضرت ولي عصر ارواحنافداهشيطان فعال است

من يك تجربه‌اي دارم، شيطان اين را بدانيد شيطان عجيب دخالت دارد، من شيطان را به شما معرّفي نكردم خوب، شيطان مي‌رود يك عدّه‌اي را مي‌بيند، وسوسه مي‌كند: بنويسيد، بگوييد، فلاني را از كار بيندازيد، خوب، يا مثلاً همين تلفن، همين، خدا مي‌داند ما هم آن دفعه، هم اين دفعه، تلفن را بستم، قفلش كردم، شيطان وارد مي‌شود كه ما نتوانيم حرف‌هايمان را بزنيم، ولي اين حرفها هست، اينها هست، تا وقتي كه توي دنيا هستيد، شيطان هم هست مگر «ان‌شاءاللّه» زمانِ ظهور را درك كنيد كه آن وقتِ معلوم برسد و اين خبيث را از كار بركنارش كنند، انبيا‌ء را مي‌رفته وسوسه مي‌كرده، موانع ايجاد مي‌كرده، حضرت موسي يك سيلي به آن طرف زد كه دست از اين شيعه‌ي خودش، يعني از يك نفر از بني‌اسرائيل دست بكشد آن فرعوني، «فَقَضى»([6])،اين مُرد، خوب با يك سيلي كسي نمي‌ميرد، حضرت موسي را آواره كرد، «إِنَّ المَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ»،ملأ يعني بزرگان قوم، اطرافيان فرعون، اينها با هم توطئه مي‌كنند تو را بكُشند، «فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النّاصِحِينَ»([7])از شهر بيرون برو، حضرت موسي فرار كرد رفت به مدين، اگر چه همه‌ي كارها به نفع او تمام شد اين را بدانيد كه اگر شيطان هر كاري بكند و شما دامن خدا را قرص گرفته باشيد و شما خودتان را به ائمّه‌ي اطهار متصّل كرده باشيد، هر كاري بشود آخرش مي‌بينيد بهتر شد، بيشتر به نفعت شد، حضرت موسي رفت، فرار كرد، «خائِفاً يَتَرَقَّبُ»([8])،هم مي‌ترسيد، هم اطرافش را نگاه مي‌كرد كه كسي دنبالش نكند، رسيد به مدين، آنجا شعيب او را زير بال گرفت، تربيتش كرد، استاد اوّلش شعيب بوده، هشت سال او را نگهداري كرد، بعد گوسفند به او داد، بعد از همه مهمّ‌تر دخترش را به او داد و با او دخترش ازدواج كرد و بعد هم آمد عليه فرعون، اگر آن روز مي‌خواست با فرعون در بيفتد نمي‌شد، خدا در كوه طور به او دو معجزه عنايت كرد، لياقت پيدا كرده بوده كه دو معجزه به او بدهد، يكي عصايش اژدها بشود، يكي دستش وقتي كه بيرون مي‌آورد همه جا را روشن مي‌كرد، اينها را به او داد بعد فرستادش پيش فرعون، يك وقت فكر نكنيد كه شيطان آمده، چرا، پس معلوم است كه شيطان با ما رفيق است كه زياد پيش ما مي‌آيد، نخير، به رفقاهايش خيلي كار ندارد، رفقا را، رفقا هم، كمكش هم مي‌كنند، شما دستِ يك جوان را گرفتيد در روز جمعه برديد، مثلاً فرض كنيد يك جاهايي كه پُر از معصيت است، ديگر شيطان چه‎كار مي‌خواهد بكند، تو رفيقشي و كمكش هستي و اينها000، امّا اگر يك جواني دست شما را گرفت به دعاي ندبه برد، به مجالس پُرمعنويّت برد، اينجا مي‌آيد توي راه، ولش كن، يك روز جمعه است اقلاً برو بخواب، ما يك مقداري روي همين خوابِ آقايان در روزهاي جمعه فكر كردم كه مثل اينكه بعضي‌ها خوب بچه‌ها هستند ديگر، شب جمعه بيدار مي‌خواهند بنشينند، تلويزيون نگاه كنند، بعد خدمت شما عرض شود كه فيلم نگاه كنند، فردا هم كه تعطيلند مي‌خوابند، آن وقت شما اين وسط بخواهيد صبح زود پا شويد بياييد بيرون، سر شب كه از خواب افتاديد، صبح هم كه نخوابيد، بعد آقا يك آدم كسل، بي‌حالي مي‌شود، بهر حال حالا بگذاريم از اين مسائل متفرعِ متفرق

 

5- به سوي خداي عزيز و محبوبمان حركت كنيم

و ان‌شاءاللّه اگر شيطان بگذارد و اگر دستِ ما از دامن پروردگارمان كوتاه نشود به ياري پروردگار اين دوره مباحثِ اعتقادي را تمام كنيم و بعد «ان‌شاءاللّه» با شما بر يك اساسِ صحيح‌تري روبرو باشيم و به سوي خداي عزيزمان، محبوب‌مان، آن موجودي كه هر لحظه، خدا خودش بهتر مي‌داند هر لحظه به فكر است، هر لحظه به ياد ما است، ما اصلاً از خدا فراموش مي‌كنيم ولو براي يك لحظاتي ولي او، «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلا نَوْمٌ»([9])،نه خواب دارد، نه چُرت مي‌زند، نه غافل مي‌شود، يعني لحظه به لحظه، يك لحظه اگر غفلت كند شما از بين مي‌رويد، لحظه به لحظه دارد خلق مي‌كند، خلقت مي‌كند، محبّت مي‌كند، با شما با كمال محبّت روبرو مي‌شود، به خدا قسم اگر به بعضي از جرثومه‌هاي خبيث شما روبرو بشويد، مي‌گوييد: خدا چرا تو صبر اين قدر داري؟ يك كارهايي مي‌كنند كه انسان اصلاً واقعاً توي دلش، حالا به زبان نياورد خيلي آدم خوبي باشد توي دلش مي‌گويد: «چقدر خدا صبر دارد» شما برويد كربلا ببينيد حضرت امام حسين را، روز عاشورا واقعاً، «عَجَبَتْ مِنْ صَبْرِكَ مَلائِكَةُ السَّمَا‌وَاتِ»([10])،حسين عليه الصلوة و السلامخودش مظهر پروردگار است، مظهر صفات پروردگار است، «عَجَبَتْ»،تمام ملائكه‌ي آسمان با اينكه آنها غضب و شهوت ندارند در عين حال تعجّب مي‌كنند، آخر مگر مي‌شود؟! واقعاً من الان نمي‌توانم توضيح بدهم، مگر مي‌شود! امام با آن عظمت و شمر با اين پستي، اين بيايد جسارت كند به حضرت سيّدالشهداء، واقعاً آدم بُهتش مي‌زند،

 

Cبيهوش شدن افراد در تصادفات يا در بعد از دنيا بخاطر محبت خداي تعالي به مردم است

خدا مهربان است، اين خداي مهربان در هفته‌ي گذشته عرض كردم كه وقتي انسان يك تصادفي مي‌كند قبل از آن كه درد را احساس كند انسان را بي‌هوش مي‌كند، بي‌هوش مي‌شود، مي‌گويد: ديگر نفهميدم چه شد توي بيمارستان كه بهوش آمده‌ام و به من آمپول‌هاي تخديركننده زدند، آنجا فهميدم كه من تصادف كردم، اينها محبّت‌هاي خدا است، اينها كساني هستند كه از آن لحظه برگشته‎اند به دنيا و قضايا را براي ما نقل مي‌كنند، آنهايي كه از اين دنيا مي‌روند تا مُردند بيهوش، اگر بهوش باشند، آن صفات رذيله‌ي خودشان را ببيند، آن غُل و زنجيرهايي كه خودشان به دست خودشان به زمين كوبيده‎اند با ميخ‌هاي بزرگ كه نمي‌توانند تكان بخورند، آنها را مشاهده بكنند و از آن طرف ملكوت عالَم را هم مشاهده بكنند مگر مي‌توانند طاقت بياورند، ولي چون صفات رذيله داري، اعتقاداتت خوب است، حالا نقداً بي‌هوش باش تا آيات همين امروز كه همه را، «يَوْمَ الجَمْعِ»([11])روزي كه همه جمع مي‌شوند، همه باشند، همه را خداي تعالي يكجا حساب‌شان را برسد، يكجا با آنها روبرو بشود، ديگر مشكلاتي نداشته باشد، اگر چه طول مي‌كشد پنجاه هزار سال شايد اين كار به طول بكشد ولي لااقل شيعيان با يك برخورد و يك تصميم تزكيه‌ي نفس و يك اراده‌ي الهي هم شايد پشت سرش باشد صفات رذيله را كنار بگذاريد برويد وارد بهشت بشويد.

 

6- اولياء خدا در بعد از دنيا

دسته‌ي اوّل عرض كردم اولياء خدا هستند، درباره‌ي دسته‌ي اوّل امروز عرايضي عرض مي‌كنم، وقتم كم شد، ان‌شاءاللّه در هفته‌هاي آينده درباره‌ي آنهايي كه باصطلاحِ ما، ديگران، البتّه آن يك دسته‌ي آخر چون ارتباطي با شماها ندارد شايد زياد درباره‌اش بحث نكنم، در كتابِ عالم عجيب ارواح درباره‌ي جهنّم من زياد حرف نزدم، همين اندازه كه در آيات است، چون واقعاً جهنّم بد جايي است!

 

Cاولياء خدا بلافاصله پس از مرگ داراي بدن برزخي مي‎شوند

درباره‌ي اولياي خدا عرض كردم در احاديث هست، در روايات هست، به مجرّد اينكه روح از بدنشان خارج مي‌شود فوراً خداي تعالي يك بدني مانند همين بدن يعني شما اگر او را ببيند با اين هيچ فرقي با هم نمي‌گذاريد، خدا عنايت مي‌كند

 

cنحوه‎ي انتقال اولياء خدا به آسمان چهارم

و با سرعتي كه شايد خود انسان متوجّه نشود چون اين را بدانيد «طيّ‌الارض» بر خلاف جريانات طبيعي است، شما با جريانات طبيعي اگر بخواهيد انتقال تخت سليمان را از شش ماه راه به يك چشم برهم زدن به كنار سليمان برسانيد محال مي‌‌گويند، حتّي فلاسفه آن را محال مي‌دانند، مي‌گويند آصف بن برخيا آن را معدوم كرد اين را اينجا ايجاد كرد، چون اين كار آسان‎تر است تا اينكه بگوييم همان را آورد، معدوم كردن او و از بين رفتن او، آسان‌تر است و ايجاد همان تخت با همان خصوصيّات در مقابلِ سليمان آسان‎تر است از اين كه اين تخت را از آنجا بردارند بياورند و حال اينكه خداي تعالي در قرآن مي‌فرمايد، شايد اگر در قرآن نبود ما هم همين جور فكر مي‌كرديم كه «مَن يَأْتِينِي بِعَرْشِها»([12])،كي هست همان عرش را، همان تخت را بياورد؟ بعد هم كه آورد همان را آورد، اين صريح قرآن است. حالا چطور شد؟ نمي‌دانيم، كسي كه طي‌ّ‌الارض مي‌كند از او بپرسند چطور شد كه تو از مكّه (يك جرياني هست) يك لحظه سرت به سجده بود روي پشت بام خانه‌ي آن وهابي، يك دفعه صداي بچّه‌ات را در خانه‌ي خودت در يزد شنيدي؟ مي‌گويد من نفهميدم، اگر مي‌فهميدم كه وقتي كه بچّه‌ام صدايش از توي خانه بلند ‌شد من تعجّب نمي‌كردم، خود آن كسي كه طيّ‌الارض مي‌كند نمي‌فهمد چي شد، قدرت پروردگار، اراده‌ي الهي است و اراده‌ي الهي را هيچ كس نمي‌فهمد، به همين طيّ‌الارض اين بدن و اين روح از روايات استفاده نمي‌شود كه روح وقتي كه قبض مي‌شود در دنيا وارد اين بدن مي‌شود يا مي‌برند او را آسمان چهارم و آنجا وارد بدن جديدش مي‌كنند؟ ولي هر چه هست در يك لحظه انجام مي‌شود و انسان نمي‌فهمد كه چه شد؟ مي‌بيند كه در يك بدني هست،

 

cخصوصيات بدن برزخي اولياء خدا

آينه‌اي باشد بدهند به شما، مي‌گوييد اين همان بدن قبلي است، منتها آن مريض بود اين مريض نيست، آن غدّه‌ي سرطان توي صورت در آورده بود اين ندارد، آن فلج بود اين فلج نيست و با اين سرعت اين كار را خداي تعالي مي‌كند چرا؟

 

cاولين برخورد محبت آميز خداي تعالي با اوليائش در نخستين لحظه‎ي پس از مرگ

به همان دليلي كه وقتي تصادف مي‌كني با آن سرعت تو را بي‌هوشت مي‌كند، نه داروي بي‌هوشي مي‌خواهي، نه مقدماتي مي‌خواهد، نه متخصّص بي‌هوشي مي‌خواهد، فوراً بي‌هوشت مي‌كند به همان ترتيب، نمي‌خواهد تو سختي ببيني، نمي‌خواهد تو ناراحتي بكشي، دوستت دارد و چون دوستت دارد، در يك لحظه اين كار انجام مي‌شود،

 

cبهشت آسمان چهارم و خصوصيات آن

انسان يك وقت مي‌بيند در يك جمعي است،

 

#خصوصيات افراد آن

در يك جمع بسيار باصفا، نه حسادتي هست، نه كينه‌اي هست، نه تفوق‌طلبي هست، نه حضرت آية‌اللّه و جناب دكتر و جناب مهندسي كه باد به غبغبه بياندازد هست، حضرت امام حسين با همه‌ي عظمتش كه وجه‌اللّه است، عين‌اللّه است، يداللّه است، خيال مي‌كني آمده بالاي سرت نشسته، علي بن ابيطالب خيال مي‌كني توي قبر آمده، بالاي سرت نشسته، همه هستند، اقوامي كه از دنيا رفتند هستند، مي‌ريزند دور شما، شما خدا نكند، ها؟ دور كسي كه از دنيا رفته، نه خدا بكند، من الان يك دفعه توي ذهنم آمد كه چرا گفتم خدا نكند؟ همه‌ي هدفمان آقايان، خداي من شاهد است واللّه الان قسم مي‌خورم جز اين نيّت چيز ديگري براي آمدن اينجا و صحبت كردن و اينها ندارم كه شما برسيد به آنجا، برسيد به آنجايي كه وقتي كه وارد آسمان چهارم شديد و خودتان نفهميديد چه شد، بعدها مي‌پرسيد اينجا كجا است؟ اقوام همه مي‌ريزند، اولياء خدا همه مي‌ريزند، روبوسي مي‌كنند، سلام مي‌گويند، دست مي‌دهند، با كمالِ محبّت در آغوش مي‌گيرند، خوب از كجا مي‌آيي؟ از اين دنيا، بله دنيا بودم من، رفقا چطورند؟ كي چطور است؟ چون يك جمعي از اولياي خدا آن قدر در آسمان چهارم و بهشتِ آسمانِ چهارم به آن‌ها خوش مي‌گذرد كه به فكر دنيا ديگر نمي‌افتند، به فكر دنيا نمي‌افتند، فلاني چي بود؟ چطوري بود؟ خوب بود، سرحال، فلان دوست‌مان چطور بود؟ اينها در روايت است ها، من نه مكاشفه‌اي داشتم، نه مشاهده‌اي، نه، هيچي، نه علم ‌غيب بلد بودم، اينها توي روايت است، هر چه من مي‌گويم اين آقاي مسعودي شاهد است كه توي روايات دارد، چون ايشان فوراً مي‌رود رواياتش را پيدا مي‌كند، همه مي‌گويند با هم صحبت مي‌كنند، شما را در وسط مي‌گيرند، خوب آقاي فلان چطور بود؟ خوب بود، الحمدللّه،

 

 #انتقال بعضي افراد به آسمان چهارم مدتها بعد از فوت انجام مي‎گيرد

فلاني؟ فلاني دو سال است مرده است، اِ، مرده است؟ بله، پس معلوم است اهل تزكيه‌ي نفس نبوده، از اولياء خدا نبوده، اينجا نياوردند او را، شما مي‌گوييد: آسمان چهارم مگر يك قلّك است كه همه همديگر را مي‌بينند؟ آن قلّك نيست، بزرگ است، شايد صدها برابر بزرگ‌تر از دنياي ما است و كره‌ي زمين ما است، امّا اينها روحشان قوي است، در يك لحظه مي‌توانند تمام آسمان چهارم را دور بزنند، روح شما قوي است، اين روحي كه الان توي اين بدن قرار گرفته مثل كبوتري است كه توي قفسش كرده باشند، روح قوي است. فلاني نيامده اينجا، يا اهل عذاب بوده، يا اهل تزكيه‌ي نفس نبوده، غصّه مي‌خورند برايش، حتّي دارد كه مي‌نشيند دعا مي‌كنند، خدايا فلاني را نجات بده، و زيادي از آنهايي كه در حالتِ بي‌هوشي هستند به وسيله‌ي ديگران نجات پيدا مي‌كنند و مي‌روند در آسمان چهارم، با اوليا‌ي خدا هستند، حالا يا دعاي آنها مستجاب مي‌شود، يا فرزندان صالحي كه گذاشتند توي كره‌ي زمين اينها كار مي‌كنند و يا باقيات‌الصالحاتي دارند كه آنها خودش خود به خود ثواب‌هايشان را خداي تعالي به حساب آنها مي‌ريزد و آنها را نجات مي‌دهد خيلي‌ اين طوري هستند، اينها دعا مي‌كنند،

 

#همنشيني با اهل بيت عليهم السلامدر آسمان چهارم

يك دفعه مي‌بينند نورهايي از آن دور دارد به طرف اينها مي‌آيد، آن آقا كي هست؟ مي‌پرسيد شما، آن آقا كي هست؟ اين امام هادي است، آن آقاي آن طرف، پشت سر ايشان است كي هست؟ اين امام عسكري است، اين آقاي با اين عظمت كه دارد مي‌آيد و همه در مقابلش تعظيم مي‌كنند اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب است، مي‌شود ما پيغمبراكرم را ببينيم؟ بله، خانه‌ات پهلوي خانه‌ي پيغمبر است، پيغمبر اكرم با كمال تواضع تشريف مي‌آورند، «وَاخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ المُؤْمِنِينَ»([13])، اين توي دنياي تنها نيست، خفض‌جناح كن، تواضع كن براي مؤمنين، در مقابل مؤمنين، آنهايي كه از تو تبعيّت كرده‎اند، آقايان دو روز دنيا، صد سال توي اين دنيا، آدم تبعيّت از پيغمبر بكند و محبوب خدا بشود و به اينجا برسد ارزش ندارد؟!

 

#بهشت برزخي رابط بين بهشت خُلد و دنيا است

در بهشتِ آسمانِ چهارم كه بهشتِ برزخي به آن مي‌گوييم خيلي امتياز با دنياي ما دارد، خيلي امتياز، يك رابطي است بين بهشت خُلد و دنيا، يعني نه آن صد درصدي كه در بهشت خُلد هست اينجا هست نه اين هيچي كه در دنيا هست آنجا هست، آخر ما هيچي، بايد بگوييم،

 

 #اقامت در بهشت برزخي شايد ميلياردها سال طول بكشد

از زمان ما تا وقتي كه «إِذا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ، وَإِذا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ»([14])و وقتي كه آب‌هاي درياها خشك بشود و تا وقتي كه كوه‌ها تفتيده بشود و خُرد بشود و توي گودال‌هاي درياها بريزد ببينيد چقدر ممكن است هم از نظر علمي مي‌شود حدسش زد هم از نظر عادي، شايد ميليون‌ها، ميلياردها سال طول بكشد، شما در اين ميلياردها سال توي آن بهشتيد، نه مثل بهشت خُلد آن اطمينان را داريد كه هميشه اينجا باشيد، بالاخره آخرش بايد بياييد روي كره‌ي زمين و برويد به بهشت خُلد، و نه مثل دنيا است كه هر لحظه انتظار مرگ انسان بكشد، ما هيچ خبر نداريم، فردا آقا كي مي‌تواند بگويد ما فردا حتماً هستيم، ولي در بهشت برزخ تا قيامت هستيد،

 

#بهشت برزخي آب و هواي بسيار لطيف و عالي دارد

آنجا هواي كثيف وجود ندارد، هيچ، هوا لطيف، نه ييلاق مي‌خواهد انسان، نه قشلاق، نه عرق مي‌ريزد نه سرما مي‌خورد، هوا بسيار خوب، شما الان شايد نتوانيد تصوّرش را بكنيد كه با كدام يكي از اين هواهاي دنيا تطبيق مي‌كند، نه، نمي‌توانيد تصوّر كنيد، ولي در كمال لطافت، من در يك محلّي يك وقتي با يكي از دوستان بودم، گفتم: ببين آدم احساس نمي‌كند اينجا هواي خوبي داشت كه هوا آدم را سرما بدهد يا عرق بكند انسان، حالا اين در مقابل آن باز هم صفر است، هوا بسيار خوب، آب، چون اين دو چيز خيلي مهم است در زندگي بشر، آب بسيار عالي، يعني چشمه‌هايي هست كه اين آب‌ها از آن چشمه‌ها فوران دارد، كوچك‌ترين املاحي توي اينها نيست، بدهند آزمايش املاح مضر اصلاً وجود ندارد توي آن و هر چه هست مفيد است، اين آب و هوا،

 

#درختان بهشت برزخي

درخت‌هايي كه، «أُكُلُها دائِمٌ»([15])، يعني شما پاي يك درختي مي‌رويد، اينها قصّه من برايتان نمي‌گويم، به خدا قسم حاضر نيستم حتّي به عنوان مَثل يك قصّه‌اي برايتان بگويم، اينها آيات قرآن است، اگر معتقد نباشيد كافريد، «أُكُلُها دائِمٌ»،زير درخت انسان مي‌رود، مي‌بيند اين درخت هم گلابي دارد، هم سيب دارد، هم زمستان، زمستان و تابستان كه نيست، دائماً ميوه دارد، ميوه‌هاي رسيده، درخت‌هايش اين طورند.

 

#در بهشت برزخي ملائكه خدمتگزاري مي‎كنند

درباره‌ي حور العين و غلمان كه نمونه‌هايي در، نمونه‌هايي از بهشت خُلد است من مناسب نمي‌دانم چيزي عرض كنم الان، چون مي‌ترسم، يكي كسي من با او درباره‌ي بهشتِ برزخ صحبت كرده بودم، زنش براي من مي‌گفت: اين شب تا صبح نشسته بود مي‌گفت: خدايا! من را ببر، شما چي گفتيد؟ اگر چه آن يقين را ما نداريم، شايد غفلت بعضي از روايات دارد كه غفلت هم گاهي براي انسان در اين دنيا نعمت است، شايد غفلت نگذارد ما آن جور فكر بكنيم، ولي اين طور است، حورالعين، غلمان، خدمتگزاران شما هستند از ملائكه،

 

#در بهشت برزخي اثري از بديها نيست و آنچه وجود دارد خوبي مي‎باشد

هر چه كه شما فكر كنيد در دنيا اذيّت‌تان مي‌كند در آنجا نيست، غصّه اينكه آن رئيس بانك حالا چك من را مي‌فرستد در خانه، ديگر نيست، اگر پول لازم باشد هر چه بخواهي اراده كني داري، غصّه‌ي اينكه فلان كس چشمش را ديروز دوخته بود به باغ ما و يك عكس هم گرفت، حتماً مي‌رود برايم توطئه مي‌كند اين هم ديگر نيست،  غصّه اينكه فلان اداري يا فلان فرض كنيد مسئول مقام بالا، اموالش تحت كنترل است، يك قِران اگر اضافه بشود حالا يك قِران تعبير مبالغه‌اي من است، اگر يك مختصر اضافه بشود آقا تو اين را از كجا آوردي؟ اينها نيست؛ در آنجا چشم خيانتكار وجود ندارد، مرض اصلاً وجود ندارد، آدم بداند مثلاً صد سال زنده است، حالا و هيچ وقت هم مريض نمي‌شود و هميشه هم خوش است، چقدر خوشيد، آنجا انسان به هيچ وجه مريض نمي‌شود، به هيچ وجه نمي‌ميرد، به هيچ وجه مشكلي از ناحيه‌ي ديگران پيدا نمي‌كند، همه انبياء هستند، همه شهدا‌ء هستند، همه ‌صديقينند، همه صالحينند، تو هم از آن‌ها هستي، هيچ وقت ديديد يك پيغمبر ديگر با يك پيغمبري دعوايش بشود كه آقا چرا جمعيّت‌ پاي صحبت‌هاي تو بيشتر هستند از جمعيّت پاي صحبت‌هاي من، شده؟ حضرت نوح پيغمبر اولوالعزم بود، خيلي كه نوشتند هفتاد نفر، آن هم نهصد و پنجاه سال كار كرد، ولي حضرت يونس را بعد از آن جريان كه شنيديد، بعد از آن جريانِ ماهي خدا به صدها هزار، آخر آن وقت‌ها صدهزار خيلي بوده، ايشان را برگرداند كه پاي منبرش بنشينند حرفهايش را گوش بدهند، هيچ هم حضرت يونس بگويد من اين جوري هستم، كه خيلي حرفهاي من گوش كردند، حضرت نوح هم بگويد: اي فلان فلان شده تو از كجا آمدي مگر بهتر از من صحبت مي‌كني؟ علمت بهتر از من است، دانشت بهتر از من است، فلاني كه درس نخوانده چرا حرفهايش را گوش مي‌دهند؛ اين حرفها ندارد، آنجا نيست، حضرت نوح هستند، پيغمبراكرم،

 

#امام زمان ارواحنا فداهبه آسمان چهارم سر مي‎زنند

امام زمانتان هم سر مي‌زنند، درست است ساكن كره‌ي زمين هستند ولي آنجا سر مي‌زنند، يك پايشان اين جا است، يك پايشان آنجا، با هم ارتباط دارند، آقا مي‌بيني آمدند، از توي دنيا آمدند،

 

#علت ماندن امام زمان ارواحنا فداهدر دنيا «اصلاح» است و الا ايشان زنداني دنيا نيستند

زنداني نيست حضرت ولي‌عصر توي اين دنيا كه حق نداشته باشد از اينجا خارج بشود، تعبيراتي گاهي من خوشم نمي‌آيد بعضي‌ مي‌كنند «زنداني‌ غريب ما»، نه آزاد، ولي، ولي به خاطر اينكه ما را يك روزي اصلاح كند، يك لحظه‌اش هم برايش به يك عنوان زندان است، اين‌ها همه هستند، توي دنيايِ برتري جويي،

 

#دنياي محل برتري‎جويي است

دنيا اصلاً برتري‌جويي است، محل برتري‌جويي است، پدر مي‌گويد: چرا تو پسر احترامات من را حفظ نكردي؟ خوب اگر از قول خدا و پيغمبر بگويد اشكالي ندارد، پسر مي‌گويد: آقا ما ديگر حالا زماني هست كه حالا پدر و پسر هر دو بايد به هم متقابلاً يك احترام كنند به من چه؟ پدر بيشتر بايد مواظب فرزند باشد

 

$رعايت احترامات بين فرزندان و والدين

و حال اينكه خداي تعالي در قرآن بچّه‌ها را هَول داده به طرف احترام پدرها، «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَلا تَنْهَرْهُما وَقُلْ لَهُما قَوْلاً كَرِيما»([16])، و به هيچ وجه به پدر چون پدر خودش احترام مي‌كند بچّه‌اش را، دوستش دارد، به پدر فشار نياورده كه بچّه‌ات را احترام كن، مواظب بچّه‌ات باش، هميشه قاعده يك شخص عاقل، خداي حكيم اين است كه اگر مردم به طرف يك چيزي سرازير شدند خودشان دارند مي‌روند اينها را ديگر هَولشان نمي‌دهد، به طرف ماديّات، به طرف دنيا، به طرف اختراعات، به طرف اكتشافات، خدا و دين و ائمّه هُولشان نداده‌اند، بلكه جلويشان را هم گرفتند، مثل ماشيني كه توي سرازيري است يكهُو اگر گاز بدهيد سقوط مي‌كند، بايد ترمزش كرد، امّا در مسائل معنوي خيلي روي افرادِ بشر فشار آوردند، به فرزندان خيلي فشار آورند كه پدر و مادر را احترام كنند، ولي به پدر و مادر چيزي نگفتند به خاطر اينكه خودش مواظب بچّه‌ها هست، زيادي هم مواظب بچّه است.

 

#در آسمان چهارم ابدا برتري‎جويي وجود ندارد

آنجا در آسمان چهارم، پيغمبر توي اين دنياي برتري‌جويي وقتي كه دور هم نشسته بودند، يكي هم پيغمبر بود يك شخص تازه‌وارد كه مي‌آمد متوجّه نمي‌شد كه پيغمبر كدام يكي از اينها هست. حالا يك خصوصيّتي داشته باشد، يك وضعِ خاصّي داشته باشد، نبود، در آسمان چهارم كه همه‌ پيغمبرند، همه از اولياء خدا هستند، همه پاكند، همه تزكيه‌ي نفس كردند، آنجا كه اصلاً شما را به اين آساني‌ها ممكن است پيغمبر را نشناسيد، همه دور هم هستند، همه با هم، همه مأنوس با هم، آقا يا رسول‌اللّه! مي‌شود مي‌خواهيم بياييم منزل شما، بفرماييد، يا علي‌بن ابيطالب ما نهار مي‌خواهيم بياييم آنجا، بفرماييد، ما از درخت شما مي‌خواهيم، ما يك چند تا از درخت‌هاي شما، البّته بهتر نيست، همه يكي هستند، حالا مي‌خواهيم تبرّكاً از اينجا، بفرماييد، هيچ مانعي، هيچ چيزي نيست، من زياد اينها را توضيح نمي‌دهم به خاطر اينكه در اين كتاب عالم عجيب ارواح چاپ اخيرش تمام فرق‌هايي كه بين دنيا و آسمان چهارم و بهشتِ آسمان چهارم هست آنجا نوشتم، اخيراً هم اين را پخش كرديم، هر كدام‌تان فرصت كرديد، يا در كتابخانه، يا در كتابخانه‌ي دوست‌تان، يا خودتان ان‌شاءاللّه مطالعه كنيد.

 

7- دنيا، بد يا خوب به سرعت مي‎گذرد

خوب، امروز وقت‌مان را يك قدري گرفتيم ان‌شاءاللّه دوشنبه آينده، اگر كسي ضمناً اعتراضي دارد كه من نمي‌فهمم بگويد ها، دوشنبه آينده نه، چون ما تازه صحبت كرديم با شما، دوشنبه بعد ان‌شاءاللّه در همين جا فعلاً و بعد هم چون اينجا يك تعميراتي دارد بايد جاي‌مان هم مثل هر سال جاي تابستاني‌مان قرار بدهيم اگر صاحبش راضي باشد، چون با ايشان من صحبت نكردم و ان‌شاءاللّه آنجا باشد، حالا هفته‌ي بعد ان‌شاءاللّه همينجا، هنوز آنجا سرد است، اميدواريم ان‌شاءاللّه كه خداي تعالي به همه‌ي ما توفيق بدهد، من اگر كه قبول كنيد و باور كنيد وقتي كه اين مسائل مربوط به عالَم برزخ را برايتان گفتم ديگر دقدقه‌ي مريض شدن و مُردن و ناراحتي‌هاي دنيا را نداريد، هر چه هم طول بكشد زود مي‌گذرد، زود تمام مي‌شود، چه‎كار مي‌خواهيم بكنيم صد سال، الان، به يك نفر گفت كه فلاني مُرده، گفتند: خدا رحمتش كند، خيلي تسليت گفت، گفتند نود سال عمرش بود، يعني بيشتر از اين هم حق نداشت بماند، حالا نه نود سال، نه، صد سال، ان‌شاءاللّه تك‌تك شما صد و بيست سال عمر مي‌كنيد، بخيل كه نيستيم، خدا هم كه خودش مي‌داند چه‎كار بكند، بنابراين ان‌شاءاللّه بعد از صد و بيست سال زبانم لال، نمي‌دانم چه، چه، چه، اگر رفتيد يك جاي خوبي «ان‌شاءاللّه» برويد، يك جايي برويد كه

اي كه گفتي فَمَنْ يَمُتْ يَرَنِي

جان فداي كلام دلجويت

كاش روزي هزار مرتبه من مُردمي

تا بديدمي رويت

يك شخصي مريضِ سختي بود خيلي قبل، سختي بود، خيلي سخت، اين شب و روز هم گريه مي‌كرد، چون يقيني بود مي‌ميرد، رفتم يك مقداري حدود يك ساعت از همين صحبت‌ها برايش كردم، آن قدر خوشش آمد، آن قدر خوشحال شد و خانواده‌اش مي‌گفت: تا موقعِ مرگش مي‌خنديد، و مي‌گفت من دارم مي‌روم، چرا اين جوري نباشيم؟

 

Cذكر مصيبت امام حسين عليه السلام

حضرت ابي‌عبداللّه الحسين در ميان گودي قتلگاه، رضاً برضائك، خوشحالم، خوشنودم به خوشنودي تو، تسليماً لامرك، لا معبود سواك، يا غياث‌المستغثين، زينب كبري آمد در ميان گودي قتلگاه، بدنِ مباركِ حضرت سيّدالشهداءرا روي دست بلند كرد، گفت: خدايا! اين قرباني را از آل‌محمّد قبول بفرما. «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا اَبَاعَبْدِاللّهِ وَ عَلَي الْاَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللّهِ اَبَدًا مِا بِقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَي الْحُسَينِ وَ عَلَي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَينِ وَ عَلَي اَوْلادِ الْحُسَينِ وَ عَلَي اَصْحَابِ الْحُسَينِ».

 

8- دعاي ختم مجلس

نسئلك اللّهم و ندعوك و باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا رحمن و يا رحيم، يا غياث المستغثين

عجّل لِوليك الفرج، عجّل لاِمامنا الفرج

خدايا! فرج مولاي ما، آقاي ما، امام زمان ما را برسان

خدايا! جمعه است روزِ مهماني حضرت بقية‌اللّههست خدايا! به ما لطف آن حضرت، عدل و داد آن حضرت را براي ما مقدّر بفرما

دشمنان امام زمان را خدايا! منكوب بفرما

دوستان امام زمان را عزيز بفرما

پروردگارا! صفاتِ رذيله را از ما دور بفرما

امراض روحي را از ما دور بفرما

مريض‌هاي اسلام شفا مرحمت بفرما

مريض معلوم الساعه! لباس عافيت بپوشان

امواتمان غريق رحمت بفرما

شهداءمان، امام راحلمان غريق رحمت بفرما

اساتيدي كه از دنيا رفتند و به ما حقّ دارند خدايا! آن‌ها را هم غريق رحمت بفرما

كساني كه به ما حقّي دارند خدايا! خودت جزاي آنها را عنايت بفرما

عاقبت امرمان ختم بخير بفرما، و عجل في فرج مولانا.



[1]اسراء/82

[2]بحار: 89/184، مستدرك سفينه البحار: 8/461 (كَمْ مِنْ قَارِئِ الْقُرآنِ وَ الْقُرْآنُ يَلْعَنُهُ)

[3]اسراء/36

[4]فصلت/30

[5]فصلت/31

[6]قصص/15

[7]قصص/20

[8]قصص/21

[9]بقره/255

[10]بحار: 98/239 و 322

[11]شوري/7

[12]نمل/38

[13]شعراء/215

[14]تكوير/1 و 2

[15]رعد/35

[16]اسراء/23

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

۷ ربیع الاول ۱۴۲۴ قمری – ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۲ شمسی – جلسه بیستم اعتقادات

 

@ متن سخنرانی ۷ ربیع الاول ۱۴۲۴ مصادف با ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۲ و ۹ می ۲۰۰۳

 

۱-خطبه

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاهُ وَالسَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آلِ اللهِ لَا سِیَّمَا عَلَی بَقِیَّهِ اللهِ رُوحِی وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الْآنِ اِلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّینِ.

 

۲-عبارت قرآنی آغازین(احزاب/۳۳ و مائده/۵۵)

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»([1])

و قال اللّه تعالی:«إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»([2])

 

۳- آخرین مباحث معرفت امام علیه السلام

یکی از چیزهایی که در این بحثِ ولایت و امامت باید مورد توجّه واقع شود و همانطوری که در مکرّر از روزهای جمعه عرض کردم این بحث‌ها مختصری از مباحث بسیار کلّی و عمیق و بلکه مشروحی است که در کتاب‎های بسیار مفصّل نقل شده و چون بنای اختصار است و من حتّی بیشتر از این می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستم مختصرش کنم مطالب به نحو اختصار ذکر شده و دوستان در شهرهای مختلفی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنوند باز برای دوستان دیگرشان در وسط هفته توضیحاتی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند و لذا من خیلی زودتر از اینها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستم این مسأله‌ی ولایتِ را تمامش کنم ولی هی در وسط هفته دوستان تذکّر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند که بعضی از مطالب مانده و حتّی آنهایی که خودشان شرح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند مباحث را برای دیگران آنها اصرار بیشتر دارند، یک بحثی که باقی ماند یا دو مطلبی که باقی مانده به نظر خودم یکی مربوط به آیه‌ی تطهیر است و دیگر مربوط به همین آیه‌ی، نفس خود آیه‌ و شبهاتی که بعضی از معاندین به آیه‌ی شریفه نموده‌اند این دو چیز باقی مانده است ابتدا درباره‌ی آیه‌ی تطهیر، همان آیه‌ی «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»([3])، و یکی هم درباره‌ی همین خود آیه‌ای که هفته‌ها است درباره‌اش صحبت می‌‌کنیم و شبهاتی که به این آیه‌ی شریفه وارد کرده‌اند،

 

۴- اراده‎ی پروردگار در تطهیر اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله

آیه‌ی تطهیر همین آیه‌ای است که معروف هم هست و اکثراً محفوظ‌مان است که خدای تعالی می‌‌فرماید: جز این نیست، قطعاً همین طور است، یقیناً این گونه است که خدا اراده کرده،

 

Cفرق اراده با خواست پروردگار

یک بحث جزیی درباره‌ی اراده‌ی خدا ولو اینکه در قبل بحث کرده‌ام ولی درباره‌ی ارتباط با این آیه‌، اراده‌ی خدا همان فعل خدا است، کار خدا است، گاهی خدای تعالی یک چیزی را می‌‌خواهد ولی اراده نکرده، یعنی آن کار را خودش انجام نداده، قدرتش را با خواستش توأم نکرده، این را می‌‌گویند «شاء»، خواست خدا، مثلاً خدا می‌‌خواهد همه‌ی بشر اهل تقوا باشند، همه خوب باشند، امّا اراده نکرده، اگر اراده می‌‌کرد همه مجبور بودند خوب باشند، یعنی کار خدا بود دیگر خوب بودن آنها، ولی بعضی چیزها را اراده کرده، در این آیه‌ خدای تعالی می‌‌فرماید: خدا اراده کرده است که پلیدی‌ها را از شما اهل‌بیتِ پیغمبر ببرد و پاک‌تان کند،

 

Cاراده‎ی خدای تعالی در تطهیر چهارده معصوم علیهم السلامبا عالِم کردن آنان به حقایق تمام عالَم هستی محقق گردیده‎است

این جا اراده، یک اراده است در گذشته انجام شده که اوّل وقتی که خدای تعالی ارواح معصومین علیهم الصلوه و السلام را خلق فرمود، همان جا رجس را و پلیدی را، ناپاکی را از آن‌ها دفع کرد، خواست که این طوری باشد، اراده کرد که این طوری باشد، یعنی یک روحیّه‌ای به چهارده معصوم علیهم الصلوه و السلامعنایت کرد که این کار خودبخود انجام می‌‌شود، اگر مثلاً فرض کنید یک کاسه‌ی سمّی در مقابل انسان باشد و طبعاً ولیّ انسان حالا در مقابل یک بچّه‌ای باشد، ولیّ او که پدرش است نمی‌خواهد این بچّه‌اش سم بخورد، ولی اگر نشست و توضیح داد که این سم چه اثرات بدی در انسان دارد، اگر توضیح داد، خوب که توضیح داد طوری که بچّه حاضر نیست حتّی سرانگشتش را توی آن سم بزند و بخورد این در واقع جلوگیری از خوردن سمّ را پدر انجام داده، که این را آگاهش کرده، بینایش کرده، روشنش کرده در نخوردن سم، اینجا می‌‌تواند بگوید که من او را وادار کردم که سم نخورد، من او را نگذاشتم که سم بخورد، درست است دستش را نگرفته که سم نخورد، اختیار را از او سلب نکرده، امّا یک جوری برایش سمّ‌خوردن را و ضررهای سمّ را برایش توضیح داده که این خواهی نخواهی نمی‌خورد، بکشند هم نمی‌خورد، بهتر از آن وقتی که دستش را بگیرند و نگذارند بخورد از آنجا بهتر به این مسأله عمل می‌‌کند، خدای تعالی وقتی که پیغمبر اکرم و ائمّه‌ی اطهار علیهم الصلوه و السلامو فاطمه‌ی زهرا را خلق کرد روح مقدّسشان را آفرید، در همان اوّل آن‌ها را طوری عارف به گناه و معصیت کرد که اینها اگر قطعه ‌قطعه‌شان کنند از گناه دیگر استفاده نمی‌کنند و از گناه دور خودشان را نگه می‌‌دارند، لذا این جا کلمه‌ی اراده درست است، شما نگویید که خدا خواسته ولی اراده نکرده، اختیار را داده دست خود ائمّه‌ی اطهار، نه، جوری اینها را و معصیت را برایشان توضیح داده است که مثل این است که دستشان را گرفته بلکه سخت‎تر از آن ، مثل این که است نگذاشته اینها سم بخورند، اینها معصیت بکنند، اینها آلوده بشوند، اینها صفات رذیله پیدا کنند، از کلمه‌ی «اِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»([4])، اینجا درست است، باز تکرار می‌‌کنم و توضیح می‌‌دهم اختیار را از آن‌ها سلب نکرده، خاندان عصمت علیهم الصلوه و السلامو ائمّه‌ی اطهار و پیغمبر و فاطمه‌ی زهرا اینها می‌‌توانند گناه بکنند، بلکه از همه‌ی مردم دیگر قدرت‌شان بر گناه بیشتر است، امّا یک جوری حقیقت گناه را می‌‌شناسند که اگر قطعه‌ قطعه‌شان بکنند، مثل اینکه کردند، به پیغمبراکرم پیشنهاد دادند کفّار قریش که ما هر چه بخواهی در اختیارت می‌‌گذاریم، تو از این برنامه‌ات دست بکش و معصیت بکن خدا را، پیغمبراکرم فرمود اگر خورشید را در یک دستم و ماه را در دست دیگرم بگذارید من کوچک‌ترین تخلفی از فرمان پروردگارم نمی‌کنم، پس معنای «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» معنایش درست است در عین اینکه کاملاً اختیار دارند، در عین اینکه کاملاً می‌‌توانند گناه بکنند در عین حال خدا اراده کرده آن‌ها را نگه داشته، با همان معرّفی حقیقت اشیاء و شناخت آن‌ها حقایق اشیاء را آن‌ها را از ناپاکی و رجس دور نگه داشته و آن‌ها را پاک‌شان کرده، بسیار عالی و خوب، این از چهارده معصوم،

 

Cاهل البیت یا آل البیت تمام ذریه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آلهاعم از معصوم و غیر معصوم می‎باشد

یک بحث مختصری است که شاید دوستان در کتاب انوارالزهراء مشاهده کرده باشند و من خیلی صریح وارد نشدم ولی در این درس می‌‌خواهم صریح‌تر وارد بشوم این است که اهل‌بیت، اهل‌البیت اطلاق شده بر تمام فرزندان پیغمبر تا روز قیامت،«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ»در لغت اهل‌بیت بر تمام ذریّه است، در کتاب خمس، کتاب زکات و صدقات و در کتاب لغت و در باب صلوات بر پیغمبر و آل پیغمبر در تمام اینها روایات زیادی هست که اهل‌بیت اطلاق شده بر فرزندان پیغمبر تا روز قیامت، مثلاً، در کتاب خمس در آیه‌ی شریفه‌ی خمس روایات زیادی هست که وقتی می‌‌فرماید: «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى»، اینجا تفسیر این است که خمس یک ششمش مال خدا است، یک ششمش مال پیغمبر است، یک ششم مال امام است که حالا در زمان ما همه‌اش جمع می‌‌شود و می‌‌شود سهم امام، «وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ»([5])، مورد اتّفاق است که یتامی و مساکین و ابن‌السبیل نه خدا است، نه پیغمبر، نه امام، مالِ غیر ائمّه‌ی اطهار علیهم الصلوه و السلاماز فرزندان پیغمبر است، اینجا می‌‌فرماید: «یَتَامَی مِنْ اَهْلِ‌الْبَیْتِ»([6])، مساکین از اهل‌البیت و ابن‌السبیل از اهل‌بیت، کلمه‌ی اهل‌بیت را به سادات اطلاق کرده، این یک ، دوّم در زکات، وقتی که اسرای اهل بیت پیغمبر را در شام و کوفه می‌‌بردند علاوه بر اینکه در باب خمس، در باب خمس می‌‌فرماید که خمس مالِ اهل‌بیت پیغمبر است، یتامی‌اهل‌البیت، مساکین‌ اهل‌البیت، یا مثلاً ابن سبیل ‌اهل‌البیت، علاوه بر این در زکات، در صدقات، می‌‌بینیم که اسراء، مثلاً حضرت زینب، حضرت سکینه، حضرت فاطمه‌ی علیله یا صغیره، اینها وقتی که مردم کوفه به عنوان زکات به آن‌ها چیزی می‌‌دادند حضرت زینب از دست آن‌ها می‌‌گرفت و به مردم می‌‌فرمود که ما از اهل‌بیت پیغمبریم، صدقه بر ما حرام است، در باب زکات «اِنَّ الصَّدَقَهَ عَلَیْنَا مُحَرَّمَهٌ»([7]) و در روایات زیادی هست که بر اهل‌بیت پیغمبر صدقه حرام است و اهل‌بیت پیغمبر همان‌هایی هستند که زکات به آن‌ها نمی‌شود داد، باز در کتاب لغت، اهل به معنای آل است و آل به معنای ذریّه است و اهل‌البیت پیغمبر ذریّه‌ی پیغمبرند،

 

Cزنهای پیغمبر صلی الله علیه و آ‎لهاز اهل بیت نیستند

در باب اینکه آیا زنهای پیغمبر از اهل‌بیت هستند یا نیستند، امام صادق علیه الصلوه و السلاممی‌‌فرماید که اینها از اهل‌بیت نیستند و میزان و مصداق اهل‌بیت آن‌هایی هستند که نشود آن‌ها را از بیت پیغمبر جدا کرد، چون زن با یک انکحت وارد بیت می‌‌شود و با یک کلمه‌ی طلّقت هم از بیت خارج می‌‌شود، این را نمی‌گویندش اهل‌بیت، امّا آن کسی اهل‌بیت است که در تمام دوران عمرش به هیچ وجه نمی‌شود جدایش کرد، حالا بچّه هر چه هم ناخلف باشد باز بچّه‌اش است، نمی‌شود بگوییم این پدرش فلانی نیست، مادرش فلانی نیست، وصل است، با کلمه‌ی طلقت صدهزار مرتبه هم یک پدری به فرزندش بگوید من تو را رهایت کردم، طلاقت دادم، طلاق به معنای رهایی است، رهایت کردم این بچّه رها نمی‌شود، وصل است، اینها را امام صادق استدلال می‌‌فرمایند که اهل‌بیت، عایشه نیست ولی فاطمه‌ی زهرا سلام اللّه علیهاهست. با این میزان می‌‌بینیم که کلمه‌ی اهل‌بیت بر اینها اطلاق می‌‌شوند و شیعه و سنّی هم معتقدند،

 

Cاهل البیت عدیل قرآن هستند

حتّی یک کسی از علمای اهل‌سنّت درباره‌ی آن روایت که: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ ثَقَلَینِ کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی»، در بعضی از روایات دارد اهل‌بیتی([۸])، در بعضی از روایات هم دارد سنّتی([۹])، همه‌اش هم درست است، سنّت پیغمبر، کلمات پیغمبر است، دستورات پیغمبر است که در خانه‌ی خود پیغمبر پیدا می‌‌شود و در زبان اهل‌بیت پیغمبر پیدا می‌‌شود، «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ ثَقَلَینِ کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی»([10])، عترت هم شامل همه‌ی فرزندان پیغمبر می‌‌شود و اهل‌بیتی هم شامل همه می‌‌شود، این عالم سنّی درباره‌ی اهل‌بیت پیغمبر حرف می‌‌زند، می‌‌گوید اهل‌بیت پیغمبر عدیل قرآنند، یعنی عدیل به معنای عِدل است، یعنی این طرفِ بار، یک فرض کنید اسبی هر چه گذاشته باشند آن طرفش هم باید همان مقدار چیزی بگذارند تا عِدل بشود، عدالت بوجود بیاید، کنار یکدیگر واقع بشوند، مساوی با هم باشند و از همین جهت می‌‌گویند که قرآن عِدل اهل‌بیت است و اهل‌بیت عِدل قرآن است، آن وقت حالا ایشان توضیح می‌‌دهد، توضیحش جالب است و ولو سنّی است ولی توضیحش خیلی جالب است، می‌‌گوید اهل‌بیت پیغمبر تمام‌شان مسلمان، غیرمسلمان، فاسق، متقّی، معصوم، غیر معصوم همه‌ی اینها عِدل قرآن هستند، همانطوری که آیات محکم قرآن را  باید به آن عمل کرد و به ظاهرش هم عمل کرد، معصومین از اهل‌بیت را باید به کارشان، به گفتارشان، به سکوت‌شان اقتدا کرد و عمل کرد و همانطوری که نمی‌شود روی کلمه‌ی کافر یا شیطانِ قرآن دست بی‌وضو زد و باید حتّی کلمات این گونه قرآن را، ابولهبِ قرآن را، اگر مال قرآن باشد باید احترامش کرد، یعنی شما نمی‌توانید دست بی‌وضو به ابو‌لهبِ قرآن بزنند، دست بی‌وضو به شیطانِ قرآن بزنید، مثلا «إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَائِهِمْ»([11])، آنجا بگوییم شیطان است، ما وضو نداریم دست‌مان را روی کلمه‌ی شیطانش می‌‌زنیم، نمی‌توانیم، تمام قرآن را باید احترام کنیم، حتّی کلماتِ مثل شیطان و مثل کافر، مثل ابولهبِ قرآن را هم باید احترام کنید، ایشان می‌‌گوید سادات کافر، فاسق چون پیغمبراکرم فرمود که من از شما اجری نمی‌خواهم، «لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى»([12])، محبّت به ذوی‌القربی من را باید داشته باشید به خاطر من، شما دست روی شیطانِ قرآن بی‌وضو نمی‌زنید و احترام می‌‌کنید چرا؟ به خاطر اینکه این جز‌ء قرآن است، چون این وابسته‌ی به قرآن است، به خاطر قرآن این کار را نمی‌کنید والاّ این کلمه‌ی شیطان را توی یک کتاب دیگر نوشته باشند شاید آب‌دهن هم روی آن بیاندازید، دقت کردید؟ و بنابراین تمامِ کلمات قرآن مورد احترام باید واقع بشود، باید توجّه به آن بشود و محکماتش مثل معصومین‎اند، مشابهاتش مثل غیر معصومین آن‌ها هستند و بدهایشان مثل کلمه‌ی کافر و شیطان و ابولهبِ قرآنند و این یک وضعی، یک برنامه‌ی خوبی برای ما ممکن است باشد و بعد ایشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید تمام قرآن مورد احترام و تمام اهل‌بیت پیغمبر هم مورد احترام، پس اهل‌بیت به تمام فرزندان پیغمبر تا روز قیامت اطلاق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود،

 

Cاراده‎ی خدای تعالی در تطهیر ذریه‎ی غیر معصوم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آلهبا حرمت آتش جهنم بر آن محقق گردیده‎است

خوب اینجا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید که خدا اگر اراده کرده که اینها پاک باشند، چرا سادات پاک نیستند؟ چرا این قدر گول شیطان را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورند، من یک نفر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت آدم‌کشی‌هایی از سادات هستند که آن قدر خون ریختند که چه عرض کنم، این جا یک جوابی را من در دعا، چند تا دعا داریم، اوّلا حضرت ابراهیم گفت: «وَاجْنُبْنِی وَبَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ»([13])، خدایا من و فرزندانم را از این که بُت بپرستیم حفظ کن، خوب این همه سیّد بُت‌پرست هست، هستند ها، من در هند دیدم که سیّد هم بود، سند سیادتش هم دستش بود، نسب‌نامه داشت ولی بُت‌پرست بود، این همه‌ی سیّد فاسق، فاجر اینها هستند، اینها چی می‌‌‌‌‌‌‌شود با این دعای حضرت ابراهیم، با دعای حضرت زین‌العابدین امام در صحیفه‌ی سجّادیّه‌ی درباره‌ی ذریّه‌اش دعا کرده و از شرّ شیطان از خدا خواسته که خدا این‌ها را از شرّ شیطان حفظ کند، این چه می‌‌شود؟ اگر اهل‌بیت پیغمبر همه‌ی فرزندان پیغمبر باشند، خیلی هم علمای قبول ندارند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند فقط این چهارده معصوم منظورند، علمای اهل‌سنّت قبول دارند، می‌‌‌‌‌گویند همه‌ی اهل‌بیت پیغمبر منظورند، این جا من توجیه دارم می‌‌‌‌‌کنم، نظر خاصّ خودم را عرض نمی‌کنم که منظور چی هست، و روایات هم تا حدّی هست که منظور ائمّه‌ی اطهار علیهم الصلوه و السلامهستند ولی ظاهر قرآن غیر از آن تفسیری است که ائمّه‌ی اطهار علیهم الصلوه و السلامفرمودند، ظاهر قرآن را همه‌ی اهل‌بیت پیغمبر را شامل می‌‌‌‌شود، تمام فرزندنشان را، تمام ذریّه‌ی فاطمه‌ی زهرا را و علی‌بن ابیطالب را و توجیه‌ای که ممکن است در اینجا انجام بشود این است که اگر شما یک فعالیّت زیادی کردید که مثلاً فرزند من را خراب کنید، معصیت‌کارش کنید، قاتلش کنید و این هم عمل کرد، امّا من یک زمینه‌سازی کردم که اگر یک چند روز رفته کافر شده، فاسق شده، فاجر شده بعد برگردد به صلاح و خوب بشود و خلاصه‌ی همه‌ی فعّالیت‌های شیطان و شیاطین انسی و جنّی مال این است که یک نفر را جهنّمی کند اگر خدای‌ تعالی، حالا، خدای‌ تعالی به هیچ وسیله‌ای، به هیچ وجه اینها را به جهنّم نبرد، جز اینکه زحمت بی‌جهت شیطان کشیده، جز این که جامعه انسانی را خراب کرده، زحمت بی‌جا کشیده اگر خلفای عبّاسی، جعفر پسر امام هادی را رویش کار کردند، طرفدار خودشان کردند، با امام زمان درگیر شد و امام زمان یک مدّتی او را مطرودش کرد بعد فرمود ما جعفر را بخشیدیمش، همه‌ی زحمات آن‌ها بی‌خود هدر رفته و از شرّ شیطان هم حضرت جعفر را خدا حفظ کرده، خیلی، دعای حضرت سجّاد مستجاب می‌‌شود، این یک تحلیلی بود که در این ارتباط عرض کردم بیشتر از این هم بحث‌مان ایجاب نمی‌کند که درباره این خصوص اینجا عرض کنم

 

 Cاراده‎ی پروردگار در تطهیر اهل بیت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آلهاز طریق دفع و رفع پلیدی می‎باشد

و بنابراین خدا اراده کرده تمام اهل‌بیت پیغمبر را حالا یا به عنوان رفع، یا به عنوان دفع پاکشان کند، حالا رفع و دفع را هم برایتان عرض کنم، چون بعضی‌ها ممکن است معنای رفع و دفع را نفهمند، رفع یعنی یک چیزی وارد می‌‌شود توی این اتاق، ما بیرونش می‌‌کنیم، دفع نمی‌گذاریم وارد این اتاق بشود، اگر یک سرپرست طبیبی حاذقی شماها داشته باشید، یک مشت امراض را از شما رفع می‌‌کند، یک مشت از امراض را از شما دفع می‌‌کند، دفع یعنی چه؟ یعنی یک جوری واکسن‌تان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند که شما اصلاً مرض وبا نگیرید، نمی‌گیرید، شما کاملاً در این جهت راحتید، می‌‌‌‌‌دانید این مرض را شما نمی‌گیرید، واکسن‌های مختلفی هستش که مثلاً سالک، یا سیاه زخم نمی‌دانم، چه چه، شما از همه‌ی اینها مصونید، این معنای دفع است، نمی‌گذارید بیاید، جلویش را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرید، این هجوم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد، ولی در مخلوق همیشه این را در ذهن‌تان باشد که از پیغمبراکرم گرفته تا آن ادنی‌ فرد مخلوق مورد هجوم بلاها است، مورد هجوم نواقص است، منتها در پیغمبراکرم و ائمّه‌ی اطهار خدا دفع کرده از آن‌ها، نگذاشته هیچ حادثه‌ای، حادثه‌ی معنوی بر آن‌ها وارد بشود، و اراده کرده این مسأله را، ولی در بقیّه رفع می‌‌‌‌‌‌‌کند، یعنی مرض می‌‌‌‌‌‌‌آید، مریضش هم می‌‌‌‌‌‌‌کند، یک چند روزی هم می‌‌‌‌‌‌‌اندازد او را توی بستر ولی می‌‌‌آیند معالجه‌اش می‌‌‌‌‌‌کنند، می‌‌‌‌‌‌آیند جبران می‌‌‌‌‌‌کنند، و لذا اهل‌بیت پیغمبر علیهم السلاماینها یک عدّه‌شان که همان دوازده نفر و فاطمه‌ی زهرا که می‌‌‌‌‌شود سیزده نفر و خود پیغمبراکرم چون اهل‌بیت پیغمبر می‌‌‌‌‌گوییم، خود پیغمبر هم جز همان بیت است، و جز همان خاندان است از این‌ها خدای تعالی تمام پلیدی‌ها را دفع کرده، دفع یعنی چه؟ نگذاشته پلیدی، اراده کرده که بدی، پلیدی، این پلیدی که ما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم اعم از نجاست‌های معصیتی است و صفات رذیله است و نواقصی است که نباید آن‌ها داشته باشند، اینها را از آن‌ها دفع کرده، از بقیّه، اگر دفع نکرده باشد رفع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و اراده کرده که رفع کند، پس این کلمه‌ی«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ»، خدا اراده کرده، یک وقت هست اراده‌ی رفعی است، یک وقت هست اراده‌ی دفعی است، یا دفع کرده از آن‌ها پلیدی را ، یا رفع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و کلمه‌ی یُرِیدُ، اراده‌ خواهد کرد که دفع بکند یا رفع بکند پلیدی را، نجسی را از اهل‌بیت پیغمبر به خاطر پیغمبر، به خاطر عظمتِ پیغمبر، چون باز بعضی‌ها ممکن است بگویند این نژاد‌پرستی است، که یک عدّه نژادشان، نه! این نژادی است که باصطلاح با نژادهای دیگر هیچ فرقی ندارد فقط به خاطر احترام پیغمبر، به خاطر محبّتی که خدا به پیغمبراکرم دارد این عدّه را اراده کرده است که پلیدی را ازشان رفع کند و لذا در خصوص ائمّه پلیدی جهل است، گناه است، صفات رذیله است و خدمت شما عرض شود که نسیان و اشتباه است، در خصوص بقیّه همین‌ها است منتها نه الان، بعدها چون بنای رفع است، خودشان با دست خودشان وارد کردند پلیدی‌ها را در بدن‌شان ولی خدا رفع می‌‌کند و ان‌شاءاللّه در بهشت با شیعیان علی‌بن ابیطالب فرزندان پیغمبر، از آن‌ها همه‌ی پلیدی‌ها دور می‌‌شوند و خدا اراده می‌‌کند و اراده کرده که همه‌ی پلیدی‌ها را رفع کند، این درباره‌ی آیه‌ی تطهیر،

 

۵- جواب به اشکالات آیه‎ی ولایت

امّا درباره‌ی خود آیه‌ی «إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ »([14])، چند تا شبهه و اشکال در این جا شده که این شبهات را بعضی‌هایش یادم هست، بعضی‌هایش هم را یک وقتی نوشتم اگر، حالا آن‌هایی که یادم هست عرض می‌‌کنم

 

Cمعنای «ولی» را خوب درک کنیم

که «إِنَّمَا یُرِیدُ الله»، بعضی گفته‌اند که «إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللَّه»،ولیّ شما خدا است، درباره‌ی ولیّ اگر یادتان باشد من معنایی کردم که به این اشکالات هیچ برخورد نمی‌کند، ولیّ به معنای دوستِ، دوست، کسی که محبّت دارد با فرماندهی، یک وقت هست من شما را دوست دارم امّا فرمانده‌ی شما نیستم، محبّ شما هستم، یک وقت هست شما را دوست دارم، شما را دوست ندارم امّا فرمانده‌ی شما هستم، هر دواش ممکن است امّا اگر این دو تا با هم توأم شد من چون شما را دوست دارم فرمان به تومی‌دهم، مصلحت‌تان را در نظر می‌‌گیرم این می‌‌شود ولیّ، پس بنابراین ولیّ شما خدا است، ببینید خدا به هیچ وجه فرمانی که به مصلحت خودش فقط باشد و مصلحت ما را منظور نکرده باشد ندارد، هیچ وقت، پس ولیّ خدا است، ولیّ شما پیغمبر است، آن هم که «وَمَا یَنْطِقُ عَنْ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى »([15])، باز مثل خدا است، مَثل خدا است، «وَالَّذِینَ آمَنُوا»، که این جا در تفسیر داریم که علی بن ابیطالب و یازده فرزندش هست، آن‌ها را هم شما بدانید مثل خدا، مَثل خدا، همین جوری که خدا تعالی فرمان نمی‌دهد که روی محبّت نباشد، فرمانی نمی‌دهد که به مصلحت شما نباشد، به مصلحت خودش باشد، همینطور پیغمبر و اهل‌بیت پیغمبر، همین را می‌‌خواهد اثبات کند در اینجا «إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللَّهُ»، و فرمانده‌ای است از جانب خدا که خدا تعیین کرده، این اشکال رفع می‌‌شود طبعاً که پیغمبراکرم می‌‌خواست بگوید که علی را دوست داشته باشید، پیغمبراکرم می‌‌خواست بگوید که خدمت شما عرض شود علی بن ابیطالب یک مؤمنی است که«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ»([16])، خوب همه‌ی مؤمنین نسبت به همه‌ی مؤمنین ولیّ یکدیگرند، می‌‌خواست بگوید علی بن ابیطالب هم مؤمن است مثلا، که من ولایت را برای شما عام و خاص و خاص‌الخاص را تنظیم کردم و گفتم که چون در ردیف خدا قرارش داده، چون در ردیف پیغمبر قرارش داده و با واو عطف با آن‌ها عطف‌شان کرده، علی بن ابیطالب را عطف کرده از این نظر همان طوری که خدا ولیّ ما است، پیغمبر ولیّ ما است، علی بن ابیطالب هم ولیّ ما است خیلی ساده،

 

Cدر آیه ولایت (مائده/۵۵) نام جانشینان پیغمبر صلی الله علیه و آ‎لهبده نشده بلکه شخصیتشان معرفی گردیده‎است

بعد اشکال کردند در این که چرا با کلمه‌ی جمع آورده؟ من اینجا را در گذشته کم توضیح دادم یک قدری دقّت کنید، کلمه‌ی جمع و حتی اسم طرف را نبردن گاهی به خاطر احترام است، گاهی به خاطر تحقیر است، یک نفری این قدر ارزش ندارد که آدم اسمش را ببرد، کلّی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد یک چیزی درباره‌اش بگوید، او را اسم نمی‌برد، بعضی‌ها این جوریند مثلاً، می‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند تحقیرش کند، خودش فقط خودش می‌‌‌‌‌‌‌‌فهمد که بعضی‌ها این جوری هستند، یک وقت هست نه به خاطر تعظیم است، عظمت طرف است، انسان می‌‌‌‌‌‌‌‌گوید مثلاً بعضی‌ها آن قدر عظمت دارند، آن قدر شخصیّت دارند، مثلا این الفاظ هم نباشد که این طورند، این گونه هستند، خیلی در آیات قرآن این مسأله پیش آمده که «اَلْکِنَایَهُ اَبْلَغُ مِنَ التَّصْرِیحِ»، مثلاً اگر در آیه‌ی شریفه که فرموده درباره‌ی علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلامدر سوره‌ی هل‌اتی اینجا می‌‌‌‌‌‌بینید با لفظ جمع اسم نبرده امّا یک خصوصیّاتی برای آن‌ها نقل کرده که دوازده دلیل بر عصمت این پنج نفر هست، در همین سوره‌ی هل‌اتی، اسم نبرده، یا مثلاً خدای تعالی می‌‌‌‌‌‌فرماید: «قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ»([17])، بگو ای پیغمبر شاهد من خدا است و کسی که در نزد او علم کتاب است، اگر می‌‌گفت علی است، نمی‌گفت «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ»، خوب علی بن ابیطالب تعیین می‌‌شد ولی علم کتاب مال او است، تعیین نمی‌شد بینید «اَلْکِنَایَهُ اَبْلَغُ مِنَ التَّصْرِیحِ»یعنی مثلاً در همین جا اگر می‌‌فرمود که «إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَ عَلِیُّ بْنُ اَبِیطَالِبٍ»، چیزی را نمی‌رساند، امّا می‌‌گوید«الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ »، اثبات نماز خواندن را، آن نمازی که خدا قبول دارد می‌‌کند،«وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ »، اثبات زکات دادن را آنی که خدا دوست دارد می‌‌کند، دقّت کردید؟ رکوع که کمال تعظیم است در مقابل یک بزرگ اثبات این را هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و مردم هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینند که کِی در رکوع زکات داد؟ کِی در رکوع چیزی به کسی داد؟ آن را که خودشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند کِی هست، اسمش را هم خودشان بلدند، دقت کردید؟ اینجا می‌گویند «اَلْکِنَایَهُ اَبْلَغُ مِنَ التَّصْرِیحِ»، سیصد آیه در قرآن، به روایات اهل‌سنت درباره‌ی علی بن ابیطالب در قرآن نازل شده، شاید حتّی یک جا هم اسم علی بن ابیطالب برده نشده ولی تمام اوصاف علی بن ابیطالب بیان شده است، اینجا هم می‌‌‌‌‌‌‌فرماید که «وَالَّذِینَ آمَنُوا»، آن کسانی که ایمان آورند و بعد هم با کلمه‌ی جمع می‌‌‌‌‌‌گویند، یعنی یک عدّه را هم شامل می‌‌‌‌‌‌‌شوند، عدّه دیگری هم هستند، اگر فقط می‌‌‌‌فرمود علی بن ابیطالب و ائمّه‌ی اطهار زیر سؤال می‌‌‌‌رفتند که آیا اینها مثل علی بن ابیطالب در همه‌ی خصوصیات هستند یا نیستند؟ توضیحش را هم روایات می‌‌گوید، خود پیغمبراکرم توضیح داده که «وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»، علی بن ابیطالب چون در آن زمان بوده یک نمونه‌اش است و الاّ دوازده نفر دیگر هم هستند، دقت کردید؟

 

Cانگشتر به زکات دادن علی علیه السلامبرای رشد جامعه‎ی بشریت تا قیامت بوده‎است

یک مسأله‌ی دیگری که غالباً توی اهل‌سنت توضیح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند و اشکال می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند این است که علی بن ابیطالب مگر خیلی مال داشت که یک انگشتر زکات می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که قیمتش خراج یک مملکت است؟ خوب خیلی باید آدم مال زیادی داشته باشد، تمام کره‌ی زمین مال او باشد، زکاتی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بدهد، خراج، خراج یعنی مخارج یک مملکت در دوره‌ی سال، این زکاتش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، این اشکالی است، اوّلاً زکات به معنای زکات واجب نیست، این را شما بدانید، زکات زیاد داریم توی قرآن که:«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا»([18])،یا مثلاً در سوره‌ی اعلی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید که: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى»([19])، مالش پاک باشد، پاکی را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند تزکی، تزکیه‌، رشد، چیزی که مایه‌ی رُشد است این را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند خدمت شما عرض شود، پاک، مایه‌ی رشد، فلان چیز، تزکّی یعنی رشد کرد، زکات مال هم که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهید به خاطر این است که مالتان بعد از زکات رشد می‌‌‌کند از علف هرز و شاخ‌ه‎های بیجایی که ممکن است روی درخت باشد و هرس نشده باشد و در نتیجه رشد نکند از این زکات مال انسان را نجات می‌‌دهد، رشد می‌‌دهد، زکات در قرآن زیاد آمده که به معنای زکاتِ واجب نیست، انسان ممکن است تمام مالش هم به عنوان زکات بدهد، «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»([20])، آیه‌ی قرآن است که یک ثلث مالِ ابولبابه را پیغمبر اکرم گرفت به خاطر اینکه گناهش بخشیده بشود، فقط، یک ثلث مال که هیچ وقت خدمتتان عرض شود زکات مال نمی‌شود، هیچ نصابی به حدّ یک ثُلث از مال نرسیده، پس زکاتی که اینجا در آیه‌ی شریفه دارد این زکات یعنی زکاتِ مستحبّه، یعنی مایه‌ی رشد، مایه‌ی کمال، مایه‌ی ترقّیِ انسان، بلکه‌ مایه‌ی ترقّیِ جامعه‌یِ بشریّت تا روز قیامت، حالا از نظر قیمت، اوّلاً روایتی که درباره‌ی قیمتش هست خیلی روایت باصطلاح صحیحی نیست، بر فرض هم باشد، انگشتری که به دست علی بن ابیطالب است (تازه از نظر تبرّک نمی‌خواهم بگویم)، انگشتری که در دست علی بن ابیطالب باشد حتماً باصطلاح یک جواهر قیمتی بوده که حضرت انتخاب کرده برای دستش، نه از نظر پولی بلکه از نظر ارزشی، گاهی می‌‌شود یک تکّه‌ی سنگ خیلی ببری بازار هیچی نمی‌خرند، می‌‌گویند این قیمتی ندارد، امّا از نظر واقعی یک قیمت فوق‌العاده‌ای دارد که نمی‌شود برایش قیمت گذاشت، مثلاً یک تکّه از حجرالاسود در دست شما باشد، چند می‌‌فروشی آقا این را؟ این قدر از حجرالاسود در دست شما باشد، اگر تمام یک شهری را به تو بدهند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهی؟ نه! چون این یک‌دانه است، همین یکی است، آن هم از حجرالاسودی که مجموعش به اندازه‌ی یک بشقاب نیست، یک تکّه‌اش حالا هیچ وقت هم دست هیچ کسی نمی‌افتد، یک تکّه‌اش دست تو افتاده، در دست علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلامحالا هم نگفتند که یاقوت بوده، زمرد بوده، الماس بوده، چی بوده؟ یک چیزی بوده، حالا مثلاً فرض کنید جبرئیل نگینی را از بهشت برای علی بن ابیطالب آورده باشد، این قیمتِ یک خراج یک مملکت هست یا نیست؟ خیلی بیشتر است، از یکی از کرات دور دست یک تکّه سنگ اینها رفتند توی ماه برداشتند آوردند گذاشتند آن را توی موزه، به هر کسی هم نشان نمی‌دهند، و حال اینکه سنگ‌های کره‌ی زمین خیلی قشنگ‌تر و بهتر و سابیده‌تر از آن‌ها است، خوب این استبعاد ندارد یک چیزی باشد خیلی قیمتی باشد و در دست یک شخص هم که قرار می‌‌‌‌‌گیرد واقعاً پر قیمت می‌‌‌شود و این هم پس مشکلش حل شد.

 

Cوقتی در هنگام اقامه‎ی نماز تیر را از پای علی علیه السلامکشیدند علی علیه السلامکاملاً متوجه بود ولی بخاط مقام با عظمت پروردگار به خود نیاورد

مسأله‌ی دیگری که ممکن است پیش بیاید که اکثراً هم اشتباه می‌‌کنند و پیش هم می‌‌آید که علی بن ابیطالبی که وقتی تیر را از پایش می‌‌کِشند این را نمی‌فهمد، (این جوری می‌‌گویند، من این جوری نمی‌گویم، خدا نکند که من این جوری بگویم) و می‌‌فهمد که یک سائلی اینجا سؤال کرده و انگشتر را توی نماز به سائل می‌‌دهد، عرض می‌‌کنم اوّلاً نمی‌فهمد بسیار حرف غلطی است، نگویید یک وقت که علی بن ابیطالب تیر را که از پایش کشیدند نفهمید. این نسبت جهل و نفهمی آن هم در یک همچین جایی به علی بن ابیطالب دادن از غلط‌ترین حرف‌ها است و اگر با توجّه باشد جسارت به علی علیه الصلوه و السلاماست، فهمید، چطور نمی‌فهمید؟ فهمید، یک مورچه هم  روی پایش راه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمید، منتها در مقابل عظمت پروردگار، در مقابل بزرگی خدا به روی خودش نیاورد، این جوری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود دیگر، یک شخصی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند توی شلوارش یک عقربی رفته بود در مقابل مثلاً شاه هم وایستاده بود، این عقرب هیِ گزید، گزید، گزید تا وقتی افتاد به زمین، این همین طور خبردار ایستاده بود، وقتی یک آدم بی‌ربطی در مقابل یک بی‌ربطی به خاطر یک قدرت‌های ظاهری در مقابل نیش عقرب هیچ تکان نمی‌خورد، علی بن ابیطالب در مقابل خدا ایستاده، دارد با خدا مناجات می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، با خدا حرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند، به اینکه یک تیری از پایش کشیدند تکان بخورد؟ به روی خودش بیاورد؟ به روی خودش نیاورد، این را شما بدانید، نگویید نفهمید، اگر نمی‌فهمید در موقع نماز باید بگوییم همه، چون «وَقُلْ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»([21])، هر چه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهید بکنید، خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیند، پیغمبر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیند، علی بن ابیطالب و ائمّه‌ی اطهار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینند که در آیه‌ی شریفه قرآن است بگوییم خوب است وقتی که علی بن ابیطالب شبهایش را که احیا نکرد، مخصوصاً نماز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانده، دیگر ما هر کار بخواهیم بکنیم، بکنیم، او نمی‌بیند، این حرف غلط است، پس می‌‌‌‌‌‌‌‌فهمید، این را نگویید نمی‌فهمید و از آن طرف اگر کسی روحش متصّل به خدا باشد، اگر کسی اراده‌اش اراده‌ی الهی باشد، اگر کسی مأنوس با خدا باشد همان جا خدای تعالی کار خدایی دارد می‌‌‌‌‌‌‌کند، به سائل این زکات را می‌‌‌‌‌‌‌دهد، چون خدا است، خدا که نگفته که حتماً تو باید یک حالتِ باصطلاح بدون اختیاری از خودت نشان بدهی، آنچنان وایستی که هیچ کار دیگری نکنی، نه این جوری نیست، خدا خواسته، هر چه او می‌‌‌خواهد بندگی کنی، هر چه او می‌‌‌خواهد تو انجام بدهی، و علی بن ابیطالب هم انجام داد، بعضی می‌‌‌گویند که این فعل کثیر توی نماز نماز را باطل می‌‌کند، حالا اگر مخصوصاً اگر حضرت دور وایستاده باشد، خوب انسان بخواهد اشاره کند بیا، فعل کثیر در نماز واجب اوّلاً اشکال دارد، و ثانیاً علی بن ابیطالب در نماز مستحبی بود مسلّم، شما در نمازهای مستحبی می‌‌توانید راه بروید نمازتان را بخوانید، می‌‌توانید اگر مشکلی بود، رو به قبله، پشت به قبله نماز مستحبی را بخوانید، که آیه‌ی شریفه «فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»([22])،هر جا رو کنید همان جا طرف خدا است، روایات زیادی هست که منظور در نمازهای مستحبی است، قبله برای نماز واجب است، شما می‌‌توانید نشسته نماز مستحبی را بخوانید و یا حتی خوابیده نماز مستحبی را بخوانید، نماز مستحبی، از آن طرف علی بن ابیطالب فعل کثیر انجام نداد، فعل کثیر نیست اگر کسی حالا توی نماز انگشترش را در آورد و این جوری بکند، فعل کثیر است، در حال رکوع البتّه، دست هم واجب نیست که سر زانو باشد، شما می‌‌توانید وقتی که رکوع هستید دست‌هایتان را آویز کنید، نمی‌توانیم، امّا زشت است، خیلی خوب، ولی می‌‌توانید با دست‌تان پشت گردن‌تان را بخارانید، در نماز واجب حتّی، انسان توی نماز واجب هم باشد انگشترش را در می‌‌آورد می‌‌دهد به سائل، اشاره می‌‌کند به سائل بیاید جلو و بگیرد، اینها جز باصطلاح چه طوری عرض کنم؟ بهانه‌گیری است، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند این آیه را از بین ببرند و مهم‌ترین آیه‌ای است در قرآن در مورد خلافت بلافصل علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلامو درباره‌ی ولایت علی بن ابیطالب و درباره‌ی ولایت ائمّه‌ی اطهار علیهم الصلوه و السلامو بحمداللّه تا جایی که برایم میسّر بود این آیه شریفه را توضیح دادم برایتان، ان‌شاءاللّه امیدواریم خدای تعالی همه‌ی ما را متوجّه مقام ولایتِ علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلامبکند

 

۶- آنان که معنای ولایت را نفهمیدند

و چون دنیا دار امتحان است وقتی که یک عدّه نفهمیدند ولایتِ الهی به چه معنا است؟ نفهمیدند، خیال کردند ولایت یعنی حکومت، ولایت یعنی ریاست، آمدند غصب خلافت کردند، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید که خلافتِ پیغمبر را به جایی رساندند که خود مسلمان‌ها تحریک شدند، بی‌وفایی دیدند، بی‌تعهّدی دیدند، آمدند و بعضی از خلفا را طردشان کردند، خودشان موجب شدند که بعضی از خلفا مورد لعن واقع بشوند، شما خلفای اموی را ببیند در چه حدّی خودشان را از بین بردند به طوری که با اینکه چند آیه‌ی در قرآن درباره‌ی حرمت خمر وارد شده، یکی از کارهای اصلی‌شان شرابخواری بود، یکی از کارهای رسمی‌شان ظلم بود، یکی از کارهای رسمی‌شان اذیّت اهل‌بیتِ پیغمبر بود و بنی‌العباس هم که بعد آمدند روی کار، این‌ها بدتر از آن‌ها بودند از یک جهت، چون همان فرقی که بین کافر و منافق هست و منافق در درک‌اسفل از آتش است این حالت را بنی‌العباس پیدا کردند، از یک طرف خودشان را متصّل به پیغمبراکرم می‌‌‌دانستند، ما پسر عمّ پیغمبریم و گاهی با ائمّه‌ی اطهار محاجّه می‌‌‌کردند که ما مقدّمیم،

 

Cمحاجه‎ی هارون الرشید لعنه اللهو موسی بن جعفر علیه السلام

در یک جریانی هارون‌الرشید به حضرت موسی بن جعفر عرض می‌‌‌کند به ایشان که ما جلوتر هستیم در خلافت تا شما، به جهت اینکه شما پسر عموی پیغمبرید درست هست، ما هم پسرعموی پیغمبریم، امّا یک فرقی بین ما و شما هست، پیغمبر وقتی از دار دنیا رفت جدّ شما از دنیا رفته بود که ابی‌طالب باشد، و علی بن ابیطالب بود، ولی جدّ ما عبّاس زنده بود، اگر بنا باشد ارثی به کسی برسد به عمو زودتر می‌‌رسد تا به پسر عمو، این جور استدلال می‌‌کرد، حضرت می‌‌فرمود که ما به پیغمبر نزدیک‌تر از شما هستیم، منتها زود نمی‌فرمود این مسأله‌ی باصطلاح مباحثه و مجادله که خودش یک بحث بسیار مهمّی است و هر کسی نمی‌تواند با حرفی مباحثه و مجادله به نحو صحیحی بکند حضرت نفرمود ما چون پسر دختر پیغمبریم، بلکه فرمود اگر الان پیغمبر زنده بشود دخترت را از تو بخواهد چکار می‌‌کنی؟ این حواسش نبود که حضرت موسی بن جعفر چی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بگوید؟ عرض کرد که: «اَفْتَخِرُ بِالْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ»([23]) افتخار به عرب و عجم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم که دامادی مثل پیغمبر داشته باشم، حضرت موسی بن جعفر فرمود فرق ما با شما همین است که اگر الان پیغمبر زنده بشود دختر من به او محرم است و دختر من را نمی‌خواهد چون دختر من دختر او است، از نظر همه‌ی احکام، همه‌ی علمای اسلام این حکم هست و بعد پیغمبراکرم فرمود که هر کس با من از مکّه هجرت نکند، از ولایت من چیزی به او نمی‌رسد، این آیه‌ی قرآن است و عموی ما عباس وقتی که پیغمبر هجرت کرد رفت به مدینه، او هجرت نکرد و این صریح قرآن است که از ولایت به او چیزی نمی‌رسد، لذا موسی بن جعفر علیه الصلوه و السلاموقتی این جواب را به هارون دادند، هارون گفت که این‌ها را به مردم هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی؟ اگر به مردم بگویی کار تمام است، حضرت فرمود که نه کسی از من سؤال می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، نه کسی به طرف من می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، نه هم من با کسی این حرف‌ها را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنم، این‌ها، این‌ها خلفای جور بودند، خلفایی بودند که اسم‌شان خلیفه بود، وابسته‌ی به پیغمبر خودشان را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانستند، حتّی مقدم بر اهل‌بیت پیغمبر علیهم الصلوه و السلام، خدا ان‌شاءاللّه اولیّن‌شان و آخرین‌شان را همه‌ی کسانی که با این‌ها هستند، همه‌ی کسانی که طرفدار این‌ها هستند، همه را خدا لعنت کند و امیدواریم ما مردم مسلمان را از همه‌ی انحرافات نجات مرحمت بفرماید. ایّام سرور خاندان عصمت و طهارت است، «ان‌شاءاللّه» امیدواریم همه‌مان مسرور باشیم، همه‌مان محفوظ باشیم.

 

۷- دعای ختم مجلس

نسئلک اللّهم و ندعوک بأعظم اسمائک و بمولانا صاحب‌الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه و یا اللّه

خدایا! روز جمعه است، مهمان امام زمان‌مان هستیم، به آبروی آن حضرت امروز فرجش را برسان

همه‌ی ما را از بهترین یاران و اصحابش قرار بده

قلب مقدّسش را از ما راضی بفرما

خدایا! گرفتاری‌های مسلمین برطرف بفرما

گرفتاری‌هایمردم عراق را برطرف بفرما

همه‌ی مسلمین را از زیر فرماندهی دشمنان اسلام نجات مرحمت بفرما

ایمان کامل به همه‌ی ما عنایت بفرما

مرض‌های روحی‌مان را شفا عنایت بفرما

مریض‌های اسلام، مریض منظور الساعه! لباس عافیت بپوشان

امواتمان غریق رحمت بفرما

عاقبت‌مان ختم بخیر بفرما

وَ صَلَّی اللّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ.



[۱]أحزاب/۳۳

[۲]مائده/۵۵

[۳]أحزاب/۳۳

[۴]أحزاب/۳۳

[۵]أنفال/۴۱

[۶][(«أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى») وهو الامام («وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ»)أنفال/۴۱، هم أیتام آل محمد خاصه ومساکینهم وابناء سبیلهم خاصه فمن الغنیمه یخرج الخمس ویقسم علی سته اسهم: سهم لله وسهم لرسول الله وسهم للامام ، فسهم الله وسهم الرسول یرثه الامام علیه السلام فیکون للامام ثلاثه اسهم من سته وثلاثه اسهم لایتام آل الرسول ومساکینهم وابناء سبیلهم] تفسیر القمی: ۱/۲۷۸

[۷]«…أَهْلُ الْکُوفَهِ یَنَاوَلُونَ الْأَطْفَالَ الَّذِینَ عَلَى الْمَحَامِلِ بَعْضَ التَّمْرِ وَ الْخُبْزِ وَ الْجَوْزِ فَصَاحَتْ بِهِمْ أُمُّ کُلْثُومِ وَ قَالَتْ یَا أَهْلَ الْکُوفَهِ إِنَّ الصَّدَقَهَ عَلَیْنَا حَرَامٌ وَ صَارَتْ تَأْخُذُ ذَلِکَ مِنْ أَیْدِی الْأَطْفَالِ وَ أَفْوَاهِهِمْ وَ تَرمِی بِه إِلِى الْأَرْضِ…»بحار: ۴۵/۱۱۴

[۸]«عَنِ الَّنِبیِّ ص قَالَ إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ کِتَابَ اللهِ وَ أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ» کمال‏الدین ۱/۲۴۰، احتجاج ۱/۱۵۲، کتاب‏سلیم‏بن‏قیس، الحدیث الثامن:۶۱۳

[۹]«قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله إِنِّی قَدْ خَلَفْتُ فِیْکُمْ شَیْئَیْنَ لَمْ تَضِلُّوا بَعْدِی أَبَدًا مَا أَخَذْتُمْ بِهِمَا وَ عَمِلْتُمْ بِمَا فِیْهِمَا کِتَابَ اللهِ وَ سُنَّتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»کمال‏الدین ۱/۲۳۵، بحار: ۲۳/۱۳۲

[۱۰]«أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ ثَقَلَینِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا وَ لَنْ تَزِلُّوا، کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی، فِإِنَّهُ قَدْ نَبَأَنِی اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ أَنَّهُمَا لَنْ یَتَفَرَّقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَی الْحَوْضِ»تفسیرالقمی: ۲/۴۴۶

[۱۱]أنعام/۱۲۱

[۱۲]شورى/۲۳

[۱۳]إبراهیم/۳۵

[۱۴]مائده/۵۵

[۱۵]نجم/۳ و ۴

[۱۶]توبه/۷۱

[۱۷]رعد/۴۳

[۱۸]شمس/۹

[۱۹]أعلی/۱۴

[۲۰]توبه/۱۰۳

[۲۱]توبه/۱۰۵

[۲۲]بقره/۱۱۵

[۲۳]«فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَوْ أَنَّ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله نَشَرَ فَخَطَبَ إِلَیْکَ کَرِیمَتَکَ هَلْ کُنْتَ تُجِیبُهُ فَقَالَ سُبْحَانَ اللهِ وَ لِمَ لا أُجِیبُهُ بَلْ أَفْتَخِرُ عَلَى الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ وَ قُرِیشَ بِذَلِکَ فَقُلْتُ لَکِنَّهُ صلی الله علیه وآله لا یَخْطُبُ إِلَیَّ وَ لا أَزُوجُهُ فَقَالَ وَ لِمَ فَقُلْتُ لِأَنَّهُ وَلَدَنِی وَ لَمْ یَلِدْکَ فَقَالَ أَحْسَنْتَ یَا مُوسَى»بحار ۴۸/۱۲۷ و ۹۳/۲۴۰، احتجاج ۲/۳۹۱، عیون اخبار الرضا علیه السلام ۱/۸۳

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

۲۹ صفر ۱۴۲۴ قمری – ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۲ شمسی – جلسه نوزدهم اعتقادات – ولایت

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

 

1-خطبه

اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آل الله لَا سِیمَا عَلَی بَقِیةِ اللهِ رُوحِی وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الآنِ اِلَی قِیامِ یوْمِ الدِّینِ.

 

2- عبارت قرآنی آغازین

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ

" إِنَّمَا وَلِیكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ " (مائده/55)

 

3- اوصاف ائمه علیهم‌السلام قابل احصاء نیست

درباره‌ی این آیه‌ی شریفه كه یكی از آیاتی است كه در فضیلت علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام و ائمّه‌ی‌اطهار علیهم‌السلام نازل شده، اگر سال‎ها، ماه‎ها، صحبت كنیم، باز " لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّی "( كهف/109) دریاها خشك شود و نتوانیم كلمات پروردگارمان را احصا كنیم. من هر چه می‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم به مسأله‌ی قیامت و برزخ و بهشت و جهنّم، در اعتقادات مختصری كه در این مجلس بحث می‌‌‌‌‌‌‌كنیم، وارد شوم باز در وسط هفته، دوستان مطالبی را تذكّر می‌‌‌‌‌‌دهند كه گاهی احساس می‌‌‌‌‌‌كنم، اینها را در گذشته عرض كرده‌ام و گاهی هم می‌‌‌‌‌بینم حقّ با آنها است باید تذكّر داده شود. یك چند جمله در خصوص ولایتِ علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام و بحث امامت باز هم باید عرض كنم و درباره‌ی خود آیه‌ی شریفه و شأن نزول این آیه‌ی مباركه، مطالبی بعضی از دشمنان علی علیه‌السلام گفته‌اند كه برای رفع آن شبهات؛ كه شاید در اذهان بعضی از دوستانِ مجلس‌مان هم با وسوسه‌ی آنها وارد شود باید آنها را هم توضیح دهم.

 

4- پیغمبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله عقل كل است

یكی از مطالبی كه در تلفن‌های متعدّد در هفته‌ی گذشته به من تذكّر داده شد؛ كه این كه می‌‌‌گویند و شاید در روایات هم اشاره شده باشد، كه پیغمبر‌اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله عقل كلّ است یعنی چه؟ و اساساً عقل به چه معنا است و این كه ما دارای عقل هستیم از نظر خاندان عصمت‌و‌طهارت علیهم‌السلام، از نظر ثقل اكبر و اصغر كه اگر ان‌شاء‌الله طبق آن نظر ما معتقد به این مطلب شدیم، وقتی كه بر پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در كنار حوض كوثر آن منبع علم و دانش، وقتی وارد شدیم، خجالت نكشیم.

 

شرمساری مؤمنین در پیشگاه رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله

یك جمله‌ای در این وسط عرض كنم، گاهی انسانی دانشمند، فرض كنید یك معلّم مدرسه، نزد یك دبیری كه، یا مدیر مدرسه كه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود خیلی خجالت نمی‌كشد، چون در همان رشته این هم تحصیلاتی دارد و در همان راه قرار گرفته است؛ امّا گاهی یك جاهل به تمام معنا، در نزد یك عالم به تمام معنا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد وارد بشود، از لحظه‌ای كه وارد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود تا وقتی آنجا نشسته هم دلهره دارد و هم خجالت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشد، به خصوص اگر آن عالِم با چشم منفی به او نگاه كند و احتمالاً به او اعتراضی داشته باشد، ما اگر در دنیا علوم‌مان، غیر از علوم قرآنی و علوم خاندان عصمت و طهارت باشد، وقتی در قیامت بر پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله وارد می‌‌‌‌‌شویم اگر با همان علمی كه پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از جانب خدا آورده و با همان علمی كه خودش نشر داده و توضیح كرده به وسیله ائمّه‌ی‌اطهار علیهم‌السلام اگر وارد شویم كه خیلی بعید است وارد شویم خجالت می‌‌‌‌كشیم و بسیار شرمنده‌ایم، جاهلیم، پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: " إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ ثَقَلَینِ كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضِ "(تفسيرالقمی/2/446) در كنار حوض كوثر، تمام حكمتی كه پروردگار برای بشر و بلكه برای عالَم هستی منظور كرده نامش را حوض گذاشته‌اند، وقتی انسان می‌‌خواهد بر آنها وارد شود، یك قطره‌ای یك مختصری از این حكمت باید همراه داشته باشد تا بقیه‌اش را؛ یعنی مذاق خوردن آب كوثر را داشته باشد، یعنی ذائقه‌اش با این حكمت و علم آشنا باشد تا آن كه بتوانیم بگوییم " وَ اسْقِنَا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صلی‌اللّه‌علیه‌وآله بِكَأْسِهِ وَ بِیدِهِ رَیاً رَویاًّ هَنِیاًّ سَآئِغاً لاظَمَأَ بَعْدَهُ "( بحار 99/108، إقبال‏ الأعمال/299) اگر ذائقه‌اش را نداشتیم، یك وقتی با یك كسی من نشسته بودم بحث‌هایی پیش آمد، گفت: این آقایی كه شما دارید با او بحث می‌‌كنید كه فایده‌ای هم ندارد ذائقه‌ی تصوّف دارد، من هم صحبت‌هایم را دیگر تمام كردم. چون ذائقه‌ی كمونیستی، ذائقه‌ی بهایی‌گری و ذائقه‌ی تصوف و امثال اینها با ذائقه‌ی حكمت و آب كوثر و آن كوثر عظیمی كه پیغمبراكرم صلی‌اللّه‌علیه‌وآله در بهشت كنارش نشسته منافات دارد. ولی اگر شما ان‌شاء‌الله اهل قرآن شدید، اهل روایات شدید، اهل ذائقه‌ی قرآنی و روایی گردیدید بر پیغمبراكرم صلی‌اللّه‌علیه‌وآله كه وارد می‌‌شوید هم زمان، ثقل اكبر و ثقل اصغر بر پیغمبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله وارد می‌‌شوند و شما از آن آب گوارا، از آن حكمت الهی آنچنان استفاده می‌‌كنید كه بعد از آن تشنه‌ی هیچ فلسفه‌ای، هیچ مذاقی، هیچ حتّی علمی نخواهید شد و همیشه از همین آب استفاده خواهید كرد. این یك مطلبی بود در وسط خواستم عرض كنم.

 

نكراء و شیطنت شبیه به عقل است

بنابراین، ما مردم یك کلمه‌ی " عقلی‌ " شنیده‌ایم و خیلی هم بیجا این واژه را مصرف می‌‌كنیم، از نظر ما بعد از هزار و سیصد سال، عقل یك معنایی دارد كه هزار و سیصد سال قبل، آن معنا از نظر امام صادق علیه‌السلام مطرود است. الان اگر یك سیاست‌مدار بسیار زرنگِ فعّالی را كه دین ندارد از حالاتش، از ما سؤال كنند می‌‌گوییم: عاقل است و حال اینكه امام صادق علیه‌السلام وقتی كه از ایشان سؤال كردند معاویه؟ فرمود: عاقل نیست. " لَیسَتْ بِالْعَقْلِ "، این جمله‌ی امام صادق علیه‌السلام است، " تِلْكَ النَّكْرَاءُ وَ تِلْكَ الشَّیطَنَةُ "( وسائل‏الشيعه 15/205، كافي1 /11، بحار1/116، محاسن1/195، معاني‏الأخبار 239) این گول زدن است، شیطنت است، این عقل نیست، ولو اینكه مقام مقدّس امیرالمؤمنین علیه‌السلام را زیر سؤال می‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد، ولو اینكه تمام عالم اسلام را تسخیر كرده، امّا عاقل نیست. چرا؟ به خاطر اینكه عاقل كسی است كه حكمت و علم الهی را آموخته باشد.

 

عقل به معنای كلی

ببینید من درباره‌ی عقل و معنای عقل یك جمله‌ایی را عرض می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم و آن این است كه " عقل " در لغت عرب از " عقال " گرفته شده، عقال؛ یعنی یك چیزی كه پای شتر را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بندند كه در اختیار باشد، در اختیار آنها باشد. یعنی این زانویش را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بندند كه از تحت فرمان بودن بیرون نرود، عرب از این لفظ و بلكه قبل از نزول قرآن و حتّی خود قرآن، از این لفظ و از این معنا استفاده كرده، هر كسی كه در بندی باشد، در بند چیزی باشد او را عاقل می‌‌‌‌‌‌‌‌دانند، نه هر چیزی، دربند خدا باشد، ما اگر عاقل باشیم حتماً و حتماً باید دربند باشیم، آزادی مطلق نداریم.

 

هیچ یك از افراد بشر آزادی مطلق ندارند و به نحوی در بند هستند

مثلاً یك نفر كه نه دین دارد، نه می‌‌‌‌‌‌خواهد هوای نفس داشته باشد، می‌‌‌‌‌‌خواهد از نفسش و دینش و اجتماعش آزاد باشد، این طبعاً یك روز لخت مادرزاد می‌‌‌‌آید بیرون، آزاد می‌‌‌‌خواهد باشد، یك وقت ممكن است با لباس مثلا فرض كنید كت و شلوار بیاید بیرون، یك روز هم در جامعه با لباس روحانیت می‌آید بیرون، هر كاری دلش می‌خواهد می‌كند، هر جوری كه می‌خواهد آزاد باشد، آزادی مطلق این است،

 

افراد منحرف در بند جامعه و نفس اماره و شیطانند

شما نمی‌توانید هر كه باشید آن كافری كه هیچ اعتقادی به هیچ مبنایی ندارد، مبانی‎ای ندارد این هم نمی‌تواند در بند نباشد، دربند جامعه است. باید كاری بكند مردم بد نگویند، برخلاف متعارف حركت نكند، این هم در بند است. یا انسان در بند شیطان و هوای نفس است، شیطان این را دربند كشیده، نفس امّاره‌ بالسوء‌اش دربند كشیده، این شخص هم یله و رها است؛ منتها باز در بند جامعه ممكن است نباشد زیاد، در بند دین هم ممكن است نباشد، امّا در بند شیطان است و زیاد از این قبیل افراد دیدیم.

 

اولیاء خدا در بند خدا هستند و آزاده می‎باشند

یك عدّه هم هستند كه اینها ولی خدا هستند، می‌‌روند كه از اولیاء خدا شوند، اینها خودشان را در بند خدا قرار داده‎اند، بنده‌ی خدا هستند، بنده‌ی پیغمبر و ائمّه‌ی‌اطهار علیهم‌السلام هستند، این هم بند است، امّا این بند تا آن بند و آن بند تا آن بند، خیلی فرقش است،

 

بهترین بند و عقال بندگی خدا است

این بند است كه بنده‌ی خدا است، آن در بند است كه بنده‌ی شیطان است، آن هم دربند است كه بنده‌ی جامعه و مردم كوچه و بازار است، پس بهترین دربندها و بهترین بندگی‌ها چی هست؟ شیطان و نفس امّاره كه یكسره به ما بدی را، در بند آنها كه باشیم تعلیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند این بركنار، جامعه‌مان هم یك جامعه‌ای هست كه غالباً، در فسادند، در بی‌بند و باری هستند ما را به همان طرف می‌‌‌‌‌كشانند، باقی می‌‌‌‌‌ماند بندگی خدا كه فرمود، آن شاعر هم گفته و در روایات هم هست كه

من نكردم خلق تا سودی كنم / بلكه تا بر بندگان جودی كنم

 

خدای تعالی و پیغمبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله حتی برای كفار نارحتی را نمی‎خواهند

خدا یك سر سوزن برایش بندگی شما فایده ندارد،

گر جمله‌ی كائنات كافر گردند/ بر دامن كبریااش ننشیند گرد

هر چه دستور داده، هر چه جزا می‌‌دهد، هر چه می‌‌كند به نفع بندگان است، برای این كه بندگانش در رفاه باشند. خدای تعالی را- من مكرّر عرض كردم- یك لحظه، كوچك‌ترین چیزی كه برای زحمت شما باشد، ناراحتی‌ شما باشد، قرار نداده. پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله كه درباره‌شان در روز ظاهراً شب پنجشنبه بود در قم عرض كردم، این پیغمبر خدای‌تعالی در قرآن درباره‌اش فرموده كه " لَقَدْ جائَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ "، كوچك‌ترین ناراحتی اگر به شما برسد، بر پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله سخت می‌‌گذرد، خدا آیا دوست دارد كه بر پیغمبرش سخت بگذرد. ابدا، پس دوست ندارد ناراحتی‌ای‌ شما داشته باشید، این مال كفّار و غیر كفّار است، " عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیكُمْ "، به جهت اینكه بعدش می‌‌فرماید: " حَرِیصٌ عَلَیكُمْ " بر شما حرص دارد كه مسلمان بشوید.

 

خدای تعالی و پیغمبر اكرم صلی‌‌الله‌علیه‌وآله به مؤمنین مهربانی خاصی دارند

امّا " بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ "( توبه/128) نسبت به مؤمنین یك مهربانی خاصّی دارد كه از تتمه‌ی آیه استفاده می‌شود كه " لَقَدْ جائَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ " به همه‌ی مردم دنیا این خطاب شده است، آن وقت خدای تعالی می‌‌آید برای شما ناراحتی بخواهد؟

 

آنچه از مصائب به مؤمنین می‎رسد از دست خودشان است

اگر یك وقتی یك ناراحتی از قبیل مرض، فقر یا هر چیزی دیگری پیدا كردید، نگویید: خدا خواسته. چون این اگر روی فهم بگویید كفر است و بسیار حرف غلطی است و حتّی در آیات قرآن این نهی شده، چرا، ممكن است به خاطر گناهی كه شما كرده‌اید، خدای تعالی قضاوت كرده باشد و او با قهّاریتش شما را مبتلا كرده، امّا اصل و ریشه كار در دست خود شما است.

 

عاقل كیست؟

بنابراین، هر كس در بند خدا است عاقل است، هر كس بیشتر در بند خدا و بندگی خدا است عاقل‌تر است و پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله كه ما در تشهّد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم " وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ "( فقيه: 1/318، تهذيب: 2/92 و 99)، شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهیم كه پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله اوّل عبد خدا است، عبد یعنی در بند، عبد یعنی بنده، خدای تعالی به پیغمبرش خطاب می‌‌‌‌‌‌‌‌كند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید: " قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ "(زخرف/81)، اگر خدا فرزندی می‌‌‌‌‌‌خواست داشته باشد، خوب من كه اوّل دربندم، اوّل بنده هستم من باید فرزندش باشم، معلوم است كه حضرت عیسی را خدا و پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در آن حدّ از بندگی نمی‌داند كه می‌‌‌‌‌‌فرماید: "‌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ " البته یك مقدار توضیح می‌‌‌‌خواهد، ولی می‌‌‌‌ترسم از مطلبم پرت بشوم و آنهایی كه می‌‌‌‌فهمند، كه الحمدللّه توی مجلس‌مان علماء هستند، نویسندگان هستند و مطالب را خوب می‌‌توانند حل و فصل كنند، اگر حل و فصلش كردند برای اینكه من بتوانم مطلبمم را تمام كنم، ان‌شاء‌الله به عهده‌ی آنها می‌‌گذارم، " فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ " بنابراین، عبادت پیغمبراكرم و ائمّه‌ی‌اطهار علیهم‌السلام در رتبه‌ی بسیار بالاتر از حتّی حضرت عیسی و پیغمبران اولوالعزم هست،

 

عقل در مقابل جهل است نه در مقابل دیوانگی

پس اگر می‌‌خواهد كسی معنی عقل را بفهمد، عقل را بداند در روایات ما، در آیات، در كنار " جهل " گذاشته‎اند، یعنی هر كه عاقل است عالِم است و هر كِه عاقل نیست جاهل است و یا هر كس جاهل است عاقل نیست. در كتاب بحارالانوار، به نظرم یا دو جلد كتاب یا یك جلد قطورش الان فراموش كردم كتاب " عقل و جهل " است. ما عقل را در مقابل دیوانگی می‌گذاریم. یك نفری مریض است، سلول‌های مغزیش تورم كرده، كارهای بی‌ربط و بی‌جا می‌‌كند می‌‌گوییم عاقل نیست، عقل ندارد، این اشتباه است. این از نظر قرآن اشتباه است، از نظر روایات اشتباه است.

 

جاهل نباشیم

آن كسی كه می‌‌بینید صد درصد طبق هوای نفسش كار می‌‌كند، دنیا را چسبیده و آخرت را ول كرده، همه‌ی توجهّش به دنیا و جاه‌طلبی و ریاست‌طلبی است و كل آرزویش این است كه به یك پست و مقامی برسد این شخص عاقل نیست. معاویه عاقل نیست، " مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ "( كافی2/298، وسائل‏الشيعه 5/351، بحار70/151) ملعون كسی است از نظر روایات كه به خودش هی وعده‌ی ریاست بدهد، تسلط بر مردم بدهد، یك مقام و ریاستی را احراز كند و لایق نباشد.

 

شناخت عقل از نظر امام معصوم علیه‌السلام

عاقل كسی است كه در بند خدا باشد، لذا فرمود: " اَلْعَقْلُ "، امام دارد عقل را معرفی می‌‌كند، " اَلْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ "( كافی 1/11، وسائل‏الشيعه 15/205، بحار 1/116، محاسن 1/195، معانی‏الأخبار 239)، عقل چیزی است كه انسان را دربند خدا بكشد، انسان را به بندگی خدا وادار كند و به وسیله عقل كسب بهشت می‌‌شود.

 

معاویه و امثال او لعنهم الله جاهل‎اند

ببینید یك مطلبی را یك مثالی بزنم، كه فكر نكنید تحمیلی امام صادق علیه‌السلام فرموده است كه معاویه عاقل نبود و مثلاً فلان صحابی امام صادق علیه‌السلام كه نه مال دارد، نه پول دارد همیشه هم در تقیه است این شخص عاقل بود. اگر یك چك مثلاً پانصدهزارتومانی دست شما باشد، یك نفر بیاید یكی از آن یك قِرانی‌های سابق كه اكثر شماها ندیدید و ما دیدیم همان یك ریالی‌های سابق، بیاورد به این شخص بدهد بگوید: آن كاغذ را ولش كن این پول سكّه را بگیر، ببین این طرفش عكس شیر و خورشید دارد، آن طرفش نوشته‌ی یك ریالی دارد، شما هم بدهید، یكی كه آنجا ایستاده چه می‌‌گوید؟ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: عجب بی‌عقلی است، راست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید، اینجا بی‌عقل است، چرا بی‌عقل است؟ به جهت اینكه نمی‌داند این یك ریالی، آن ارزش را ندارد كه پانصدهزارتومانی دارد، درست است؟ علمش را ندارد، دیوانه نیست، خیلی هم عاقلانه از نظر اصطلاح ما كار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند امّا در اینجا دیوانگی كرده، یعنی بی‌عقلی كرده، اینجا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند بی‌عقل، چرا بی‌عقل است برای اینكه جاهل است، نمی‌داند این چقدر ارزش دارد و آن چقدر ارزش دارد. دقّت كردید؟ معاویه دنیا را گرفته، دنیا چقدر ارزش دارد، الان به خدا قسم من شخصاً اعتقادم این است، شما خودتان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانید، شماها هم باید همین اعتقادتتان باشد، كه اگر تاج كره‌ی زمین را بر سر شما بگذرند، سلطنت كره‌ی زمین و به شما بگویند آخرتتان را باید بدهید، آخرت دیگر خبری نیست، شما اگر عوض کردید، به خود خدا بدتر از آن یك ریال و پانصد‌تومانی است، چرا؟ آن پانصدهزارتومان هم محدود است، این یك ریال هم محدود است، امّا زندگی دنیا محدود و راحتی و زندگی آخرت كیفاً، كمّاً و كیفاً به اصطلاح نامحدود، هم از نظر كمیت نامحدود است، " خالِدِینَ فِیها أَبَداً "( تغابن/9) هم كیفاً نامحدود است، آن قدر لذّت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بری كه مثال زدند برای ماها، بچّه‌ی در شكم مادر با كسی كه در دنیا آمده چقدر فاصله دارد؟ همان اندازه كسی كه در دنیا است با زندگی در بهشت شاید هم بیشتر فاصله دارد، پس هم كمّاً، هم كیفاً، بسیار بزرگ و بلكه بی‌نهایت است آخرت، و دنیا همین است كه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید.

بعضی وقت‌ها یك نفری كه صد سال دارد، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میرد به صاحبان عزا كه تسلیت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند: آقا صد سال داشت؛ یعنی دیگر تسلیت لازم نیست، بلكه تبریك بگویید كه مزاحمت را كم كرد، بیشتر از این می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد زندگی بكند؟ این جوری است، همین، همینی كه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید، این را كه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید اگر آن را نمی‌بینید، پس بنابراین اگر كسی " فَمَا عَاقِلًا بَاعَ الآخِرَتَهُ بِدُنْیا "( فقيه: 4/352، وسائل‏الشيعه 16/34، بحار: 74/46،)، ولو شعرش چیزی دیگر است ولی من این را این طوری استفاده می‌‌‌‌‌‌كنم، عاقل نیست كسی كه، آخرت را بفروشد به دنیایش، پس معاویه و امثال معاویه، آنهایی كه مثلاً مأمون‌الرشید لعنه‌اللّه، امروز خیلی خوشحال شد كه توانست حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام را مسموم كند، شما هم مأمون را عاقل می‌‌‌دانید با همین مثال‌هایی كه گفتم؟ فكر نمی‌كنم، عاقل نیست. دیوانه‌ی بدبختی را كه دیوانه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، اگر دیوانگی‌اش از طریق كارهای خودش باشد یا دیوانه‌هایی كه در جامعه هستند، اینها یك مریض‌هایی هستند بالاخره می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برندشان معالجه‌شان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند اگر دیده باشید وقتی یك دیوانه‌ای خیلی سخت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، مردم آزار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند به بیمارستان، حالا اسم‎هایش عوض كردند سابق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند: " دارالمجانین، دیوانه‌خانه "، حالا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند: " تیمارستان "، تیمارستان هم اسمش عوض شده یك چیز دیگری حالا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند: بهرحال " بیمارستان روانی "، این طوری غالباً می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند، حالا؛ این جوری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند او را و درستش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، امّا مثلاً صدام را كجا ببرند عاقلش كنند؟ معاویه را كجا ببرند عاقل كنند؟ كدام بیمارستان؟ در كجا؟ مگر وارد بشود در بیمارستان الهی كه همین قرآن و اهل‌بیت‌عصمت علیهم‌السلام هستند.

 

اهل بیت علیهم‌السلام عقل كل‎اند یعنی در بندگی كامل خدا می‎باشند

ببینید معنای عقل كل كه ما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم درباره‌ی ائمّه‌ی‌اطهار علیهم‌السلام كه اوّل چیزی بوده كه خدا خلق كرده امام صادق علیه‌السلام فرمود: " اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ الْعَقْلُ "(بحار 54/170)، همین امام صادق علیه‌السلام فرموده است: " اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ نُورُ رَسُولِ اللّهِ " مثلاً، یا خود پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید: " نُورُ نَبِیكَ یا جَابِرُ " پس " اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ " عقل كلّ است. آنی است كه در بندگی كامل خدا است، دربند كامل خدا است.

 

هر كس به میزان بندگی‎اش عاقل است

و هر كس یك نمونه‌ای از آن دربند بودن، از آن بندگی داشتن، از آن بندگی داشته باشد، همان اندازه عاقل است، همان اندازه. مثل یك شخصیت بسیار بزرگی، که یك جا ایستانده باشند، یك مشت هم آیینه‌های مختلفی هم دورشان باشد، دور این شخص باشد هر كدام یكی چشم این شخص را منعكس كرده، یكی گوشش را، یكی زبانش را، یكی بدنش را، یكی دستش را، یكی پایش را و در هر آیینه‌ایی یك جزیی از اجزا‌ی این شخص افتاده باشد، درست است آنی كه در آن آیینه است، این نیست امّا گاهی بعضی افراد هستند، چشم‌شان را خوب حفظ می‌‌‌‌كنند، دربند خدا هست، گاهی بعضی از افراد هستند زبان‌شان را خوب حفظ می‌‌كنند، گاهی بعضی‌ها گوش‌شان را خوب حفظ می‌‌كنند، گاهی بعضی‌ها یا نمی‌توانند یا به‎هرحال دستشان را از ظلم كردن حفظ می‌‌كنند، اینها به همین اندازه عاقلند.

 

انسان به مقام عقل كامل می‎رسد، اما عقل كل فقط اهل بیت علیهم‌السلام هستند

مؤمن كامل، عقل كامل است كه ما در دعاها عرض می‌‌كنیم: خدایا! " اُرْزُقْنَا عَقْلاً كَامِلاً "(بحار 99/172) عقل كامل به حد خودمان، عقل كل حضرت رسول‌اكرم و علی‌بن‌ابیطالب و ائمّه‌ی‌اطهار علیهم‌السلام هستند و امروز حضرت بقیة‌اللّه اروحنافداه هست و ما هم هر چه به آنها نزدیك‌تر باشیم، هر چه آیینه‌ی دلمان را شفّاف‌تر كنیم، سیمای آنها را هر چه بیشتر در خودمان جلوه‌گر كنیم، صفات حمیده‌ی آنها به خصوص بندگی‌شان را در خودمان بیشتر ایجاد كنیم ما هم می‌‌شویم عاقل، پس معنی عقل كل فهمیده شد.

 

5- چرا بعضی چیزها را خدای تعالی به خودش نسبت می‎دهد

یك چند جمله دیگر هم دوستان باز اشاره كردند، من اگر نظرتان باشد در مشهد بودم هفته‌ی قبل، گفتم كه این هفته می‌‌خواهم برای مسأله‌ی معاد صحبت كنم، ولی ظاهراً این هفته و هفته‌ی آینده هم نمی‌شود، چند جمله‌ی دیگر دوستان تذكّر دادند، یكی معنی " روح‌اللّه "،معنی " ثاراللّه "، معنی " بیت‌اللّه "، خوب اینها چه معنا دارد؟ این سه چیز را من با یك بحث خیلی كوتاه، عرض می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم به اندازه‌ای كه وقت داریم. بعضی از چیزها هست به قدری ارزش دارد كه انسان دلش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد به خودش نسبت بدهد، مخصوصاً این كه خودش درستش كرده باشد،

 

خانه‎ی كعبه بیت محترم الله است

خانه‌ی خدا، این مسجدالحرام را كه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند بیت‌اللّه، بیت‌اللّه الحرام، خانه‌ی خدای با حرمت، این خیلی خانه‌ی با حرمتی است، چرا می‌‌‌‌‌گویند؟ اولاً موّاد اصلیش را خدا خلق كرده، بنّایش را خدا خلق كرده، اجتماعی كه در آن جا جمع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود از اوّل تا به آخر خدا خلق كرده و مردم برای خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند آنجا و به دور " اِمَامُ الارْضِ " كه رَبُّ الارْضِ "( تفسير نور الثقلين – الشيخ الحويزی 4/503) است و به خاطر خدا دور آن كعبه طواف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، دقّت كردید؟ پس بنابراین، این خانه‌ای است كه روز اوّل خدای تعالی اوّل چیزی كه از زیر آب بیرون آورد این مكان مقدّس بود بعد دحوالارض شد، یعنی زمین از زیر این خانه بیرون آمد و مسكونی شد تا زمانِ حضرت ابراهیم، حضرت ابراهیم علیه‌السلام به دستور پروردگار زن و فرزندش را بعد از سال‎ها انتظار، پیرمردی شده، زنش نازا است، خدا یك فرزند داده به او " اسماعیل "، این اسماعیل شیرخوار است، زن هم بسیار محبوبه‌ی حضرت ابراهیم علیه‌السلام، باید این دو را ببری در وسط بیابان بی‌آب و علف بگذاری، فوری هم برگردی، كدام یك از ماها این كاره هستیم؟ ما كه ادّعا داریم بنده‌ی خدا هستیم، عاقلیم، برای قیامت‌مان اگر پیش بیاید یك چنین كاری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنیم؟ حضرت هاجر هم بنده‌ی خدا است قبول می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، حضرت اسماعیل هم بعدها معلوم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود چطور بالاتر از این را قبول می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. بُرد گذاشت، آمد روی بلندی نگاه كرد، یك زن آنجا نشسته، طفل شیرخوارش هم توی بغلش است، یك كوزه‌ی آب هم دارد، یك مقدار هم نان دارد، این بالاخره تا شب این آب و نان تمام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود اینجاها هم هر چه نگاه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؛ پرنده پَر نمی‌زند، گفت: " رَبَّنا إِنِّی أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیتِی بِوادٍ غَیرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیتِكَ الْمُحَرَّمِ "، این جا اوّل كسی بود حضرت ابراهیم علیه‌السلام كه این خانه را به خدا نسبت داد، خانه‌ی تو، بیت تو، كه محترم است. " رَبَّنا لِیقِیمُوا الصَّلاةَ "( ابراهيم/38) برای این كه نماز برپا بشود، " تارك‌الصلات‌ها " مخصوصاً توی تابستان كه، حالا شماها لااقل این طورید یقین دارم كه اگر بعد از آفتاب بیدار شدید غصّه می‌‌‌‌‌‌خورید كه چرا نمازمان قضا شد، یك عدّه هم غصّه نمی‌‌‌‌‌خورند، " لِیقِیمُوا الصَّلاةَ "، این تقاضا را از خدا كرد، یك تقاضای دیگر هم كرد، " فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ "، خدایا دلهای مردم را آنچنان نسبت به این زن و فرزند پُر محبّت كن كه به سوی اینها حركت كنند، یكی دو یا سه شبانه روز بیشتر نگذشت، دو یا سه شبانه‌روز، حضرت هاجر هر جوری بود این نان و آب را با احتیاط میل كرد و بعد آب تمام شد، شیرش تمام شد، بچّه‌ هل‌هل می‌‌زند توی آفتاب، آمد سر كوه‌ی صفا یك نگاهی این طرف، آن طرف، می‌‌دانست اینجاها بیابانی است بی‌آب و علف، از آنجا دوید، برایتان پیش نیامده كه انسان اضطراب داشته باشد، یك چیزی را بخواهد می‌‌داند نیست ولی می‌‌دود نمی‌تواند راحت بنشیند، از صفا دوید طرف مروه، از مروه دوید طرف صفا، هفت مرتبه این كار را كرد از بالای كوه مروه یك نگاهی كرد دید یك برقش آبی زیر پای اسماعیل هست، آمد دید یك چشمه‌ی آبی باز شده، همین چاهِ زمزمی كه الان هست، كه هنوز هم آبی است كه تمام شهر مكّه را آب می‌‌دهد؛ حتّی مدینه را هم امسال دیدم كه آب بردند از آب زمزم، آمد دور آب را گرفت، زمزم، زمزم به معنای این است كه مثلاً محدود باشد، راه نیافتد، سیل راه نیفتد از اینجا و نگهش داشت، پرنده‌ها كم‌كم آمدند از این آب خوردند، گله‌دارها دیدند اینجا پرنده‌ها پرواز می‌‌كنند، فهمیدند كه این جا آب است، گوسفندهایشان را آوردند، حضرت هاجر گفت: این مال من است، خوب شیر به تو می‌‌دهیم، گوشت به تو می‌‌دهیم، نان به تو می‌‌دهیم، بگذار ما از این آب استفاده كنیم، محبّت مردم آنچنان شدید شد تا امروز كه همه‌ی شما الان اگر برای شما بلیط و گذرنامه بیاورند بگویند: مكّه می‌‌روی؟ همه‌ی كارهایت را ول می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رویم، " أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ "، بعد هم خود حضرت ابراهیم علیه‌السلام این خانه را خوب ساخت، بعد هم آمدند ائمّه‌ی‌اطهار علیهم‌السلام این خانه را با عظمت درستش كردند همین خانه‌ی سنگی، خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند، حالا تلقین، من گاهی خودم می‌‌‌‌‌گویم شاید به خودم تلقین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم ولی نه، یك جریاناتی پیش آمد كه تلقین نشد، یك بوسه‌ی این سنگ‌های نتراشیده‌ی كامل، آنچنان لذّت‌بخش است كه حساب ندارد، همان " فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ " اینجا این بیت‌اللّه شد چون خیلی عزیز است، دست‌های بسیار خوبی برای ساختمان این خانه به كار رفته.

 

در ساخت بِناها از افراد با تقوا استفاده كنید

من مكرّر گفتم و تأثیرش هم دیدم افرادی كه برای بنّایی ساختمان‌تان می‌‌آورید، افرادی كه برای مخصوصاً مساجد و ساختمانهای مقدّسی می‌‌آورید، كوشش كنید افراد باتقوا باشند، كمتر كار كنند، بگویید: فلانی باتقوا است اوّل ظهر دست‎هایش را می‌‌شوید برای نماز می‌‌رود، آن كارش پُربركت‌تر از این آدم بی‌تقوایی است كه نماز نمی‌‌خواند یا اگر می‌‌خواند آخر وقت می‌‌خواند، این قدر تنگ‌نظر نباشید برای یك ساعتی كه این می‌‌خواهد برود نماز بخواند بعدش هم نهار بخورد، شما بگویید: این چون این جوری است من این را برای بنّایی نمی‌برم، اینها خیلی مهم است

 

ساخت خانه‎ی كعبه بدست افراد مخلِص بوده‎است

خدای تعالی آن خانه‌ای كه در مقابل این ساختمان‌هایی كه توی تهران هست، توی دنیا هست، همان كنار كعبه هست، اصلاً ساختمان نیست، این را انتخاب كرده، چرا؟ روی تقوا ساخته شده، گفت حضرت ابراهیم علیه‌السلام " تَقَبَّلْ مِنَّا "( بقره/127)، خدایا! این را قبول كن از ما، با آن اخلاص ساخته، بعد هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید " تَقَبَّلْ مِنَّا "،

 

خون ابی عبدالله الحسین علیه السلام خون خدا است

اینی كه شما دو ماه برای سیدالشهداء علیه‌السلام عزاداری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنید، برای این است كه حضرت زینب سلام‌اللّه‌علیها در میان گودی قتلگاه گفت كه این قربانی را از آل محمّد قبول كن، قبول كرده بود خدا، قبل از اینكه خلقتش بكند در دنیا، ولی در عین حال این مسأله خیلی تأثیر دارد، این شد بیت‌اللّه. خون ابی‌عبداللّه الحسین علیه‌السلام چون پاك‌ترین خون‌ها است، تمام مردم معصیتكار را این خون نجات می‌‌‌‌‌‌دهد، این را شما بدانید، یك قطره‌ی اشك در عزای ابی‌عبداللّه الحسین علیه‌السلام ریخته بشود؛ روایت دارد یك نفر را می‌‌‌‌‌آورند در روز قیامت این میزان اعمالش خیلی سنگین است و هیچ چیز از كارهای خوبش جبران این همه‌ گناه را نمی‌كند، می‌‌‌‌‌گویند یك چیز باقی مانده، یك قطره‌ی اشك در فلان مجلس ریخت آن را می‌‌آورند می‌‌گذارند مساوی می‌‌شود یا بهتر، و اهل بهشتش می‌‌كنند، من به این روایت معتقدم بر خلاف خیلی‌ها كه معتقد نیستند كه " مَنْ بَكَی اَوْ اَبْكَی اَوْ تَبَاكَی وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ "(مثيرالأحزان/14)، كسی كه گریه بكند، یا بگریاند، یا حالا گریه‌اش نمی‌آید حزن در دلش زیاد شده، محبّت سیدالشهداء‌ علیه‌السلام در دلش هست، سرش را می‌‌اندازد پایین، مثل گریه‌كنندگان خودش را نشان می‌‌دهد، یا خودش را وادار به گریه می‌‌كند، بهشت مال همین‌ها است، لذا خون ابی‌عبداللّه‌الحسین علیه‌السلام خون خدا شده، " ثاراللّه " می‌‌گویند، یعنی این خون مال من است. شما اگر یك بچّه‌ای از همسایه‌ بیاید خیلی به شما كمك‌ بكند، اطاعت شما را بكند، هر چه شما بگویید گوش می‌‌كند، فداكاری در مقابل شما بكند شما می‌‌گویید: این بچّه‌ی من است. حتّی گاهی سؤال می‌‌كنند: آقا این بچّه‌ی كیه؟ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: این بچّه‌ی من است. این معنای اضافه‌ی تشریفاتی است.

 

روح انسان روح خدا است

و روح مقدّس پیغمبراكرم صلی‌الله‌و‌علیه‌وآله، روح انسان، انسانی كه خدا خواسته و آفریده این روح هم روح خدا است، همان‎طوری كه بیت‌، بیت خدا است، همان‎طوری كه خون خون خدا است، روح انسان هم روح خدا است، " نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی "( ص/72)، در بدن حضرت آدم خدا از روح خودش دمید، از روح خودش یعنی آن روحی كه مال خودش بود؛ یعنی این یك آیینه‌ای است كه تمام قد و قامت خدا را و تمام صفات پروردگار را نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، اینجا اسم این روح هم شد روح‌اللّه، روح من و شما هم اگر شیطان بگذارد، اگر نفس امّاره بگذارد، اگر آلودگی‌هایی كه در دنیا پیش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید كثیفش نكند، روح من و شما هم مثل بیت‌اللّه و ثاراللّه، روح خدا است، بعضی از افرادی كه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند مردم را گول بزنند، از این راه وارد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند به " حلول " مردم را متوجّه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند؛ یعنی خدا آمده توی بدن ما- آن قدر خدانشناس‎اند- كه خیال می‌‌‌‌‌‌‌كنند یك بخشی از خدا جدا شده آمده توی بدن ما، " وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی "، به همان معنای ظاهرش كه حتّی معنای ظاهرش هم این نیست، این جوری معنا می‌‌‌‌‌كنند، نه! روح‌اللّه، ثاراللّه، بیت‌اللّه، این‌ها همه مساوی هم هستند. امیدوارم ان‌شاء‌الله این چهار معنا را هم، كه یكی هم معنای عقل بود ان‌شاء‌الله خوب یاد گرفته باشید

 

6- مناسبت شهادت امام رضا علیه‌السلام

و چون امروز روز شهادت حضرت اباالحسن‌الرضا علیه‌السلام است درباره‌ی آن حضرت و ان‌شاء‌الله بعد از یك استراحتی، یك تنفّسی جناب حاج آقای رفیعی دوست عزیزمان كه واقعاً من از زحمات ایشان خیلی، نه من، من كه لیاقت ندارم خدای تعالی از زحمات ایشان باید متشكّر باشد، از اوّل محرم شاید اكثر شهرهای بزرگ ایران را رفته‌اند، تبلیغ كرده‌اند و دیشب هم از اصفهان تشریف آورده‌اند و امروز هم ما را مستفیض میکنند و ان‌شاء‌الله آقایانی هم كه با تلفن مجلس‌ را می‌‌گیرند برای ساعت معینی كه من نمی‌دانم حالا خود آقایان بگویند ان‌شاء‌الله از سخنرانی‌های، صحبت‌های آقای رفیعی استفاده كنند.

 

حضرت رضا علیه‌السلام امام رئوف است

حضرت علی بن موسی‌الرضا علیه‌السلام، امام رئوف، صفات خاصّی به حضرت نسبت می‌‌دهند كه این صفات همه‌ی ائمّه‌ی علیهم‌السلام دارند ولی در ایشان به مناسبت زمانشان ظاهر شد، یكی رأفت و مهربانی حضرت، احدی از ایشان رنجیده نشد، به امام جواد علیه‌السلام عرض كردند: آقا چرا حضرت علی‌بن‌موسی علیه‌السلام را رضا نامیدند؟ فرمود: به خاطر اینكه دوست و دشمن از ایشان راضی بود،

 

حضرت رضا علیه‌السلام حزن‎های روز عاشوراء را تهییج كرد

" اَلسَّلامُ عَلَی الْاِمَامِ الرَّئُوفِ الَّذِی هَیجَ اَحْزَانَ یوْمِ الطُّفُوفِ "(بحار99/55) ، من یك مدّتی معنای این روایت را نمی‌فهمیدم كه تهییج كرد حزن‌های روز عاشورا را، در آن سالی كه منافقین از خدا بی‌‌خبر توی حرم حضرت رضا علیه‌السلام بمبی منفجر كردند و عدّه‌ای كنار ضریح مقدس كشته شدند، روز عاشورا بود، گفتم ببین امام جواد در هزار و دویست سال قبل " اَلَّذِی هَیجَ اَحْزَانَ یوْمِ الطُّفُوفِ "، آن را تذكّر داد.

 

حضرت رضا علیه‌السلام امام غریب است

" اَلسَّلامُ عَلَی مَنْ اَمَرَ اَوْلادَهُ وَ عَیالَهُ بِالنِّیاحَةِ عَلَیهِ "(بحار99/52) سلام بر آن آقایی كه امر كرد اولادش را، اهل‌بیتش را كه بیایند نوحه كنند، یعنی گریه‌ی با صدا كنند، دورش بشینند، حضرت هم گریه می‌‌كرد خودش، آنها هم هماهنگی كنند، منتها حضرت می‌‌دانست چه می‌‌شود، چقدر مردم عقب می‌‌افتند به خاطر این عمل جنایتكارانه‌ی مأمون از اسلام و دین ولی اهل‌بیتش شاید نمی‌دانستند غیر از امام جواد علیه‌السلام، لذا آنها را وادارشان كرد: بیایید با هم بنشینیم گریه كنیم. حضرت رضا علیه‌السلام شما فكر كنید از مدینه تا طوس، تا مشهد فعلی چقدر راه است؟ مأمون ایشان را احضار كرد، باید بیاید اگر نیاید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كُشند او را؛ حضرت بلند شد و تشریف آورد با همان چیزهایی كه اكثرتان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانید، چقدر اذیت كرد حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام را و بعد هم در آن مقداری كه از روایات هست یا با انگور یا با آب انار حضرت را شهید كرد. مثل امروزی بود، روز آخر ماه صفر، محبّت مردمِ خراسان عجیب بود نسبت به علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام، حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام در طوس كه الان حدود تقریباً چهار فرسخ با محل دفن حضرت فاصله است مردم این جنازه را بلند كردند، همه آمدند، آن زمان‎ها رسم بود زن‎ها توی خانه بنشینند، یعنی طبق دستور اسلام عمل می‌‌‌‌‌‌كردند، زن‎ها حاضر شدند مهریه‌هایشان را به شوهرشان ببخشند، بتوانند چند قدمی عقب جنازه علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام حركت كنند، آوردند جنازه‌ی علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام را در باغی كه متعلّق به حمید بن قحطبه بود، حمید بن قحطبه استاندار خراسان بود در زمان هارون، بعد كه هارون از دنیا رفت و او را در همان باغ كه بین نوغان و سناباد بود دفن كردند، یك باغ بسیار مفصّلی و دو تا دِه دو طرف این باغ بود به نام نوغان و سناباد، یك چشمه‌ی آب بسیار زلال و خوبی در سناباد بود كه بدن علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام را آوردند آنجا غسل دادند از نظر ظاهر و آوردند در كنار قبر هارون‌الرشید دفنش كردند.

 

تشریف فرمایی امام جواد علیه‌السلام در شهادت پدر بزرگوارشان امام رضا علیه‌السلام

امّا اباصلت می‌‌گوید: من در میان خانه‌ ایستاده بودم، طبعاً خانه‌ی علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام یك جای وسیعی بوده و حضرت در میان حُجره " یتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ "(مستدرك/ 11/238، بحار/ 33/250، امالی/624)، مثل مارگزیده به خود می‌‌پیچد و گاه‎گاهی می‌‌شنوم فرزندش را صدا می‌‌كند، هر امامی را باید امام بعد از آن غسل و كفن كند، می‌‌گوید در وسط خانه ایستاده بودم، حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام هم به من دستور داده بود هیچ كس را راه ندهید، كسی هم نیامده، خانه خلوت، یك وقت دیدم یك جوانی وارد خانه شد، آقا من درها را كه بسته بودم شما از كجا وارد شدید؟ فرمود: آن خدایی كه من را با یك چشم بهم زدن از مدینه به طوس آورد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند از در بسته هم وارد كند، فهمیدم امام جواد علیه‌السلام است، وارد حجره شد، دیدم علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام در مقابل فرزندِ امامش از جا بلند شد، فرزندش را در بغل گرفت، چند دقیقه‌ای بیشتر طول نكشید دیدم امام جواد علیه‌السلام از میان حجره خارج شد، اشك می‌‌‌‌‌ریزد می‌‌‌‌‌گوید: اباصلت پدرم از دار دنیا رفت. " لاحول و لاقوة اللّه باللّه العلی العظیم ".

 

7- ذكر مصیبت امام حسین علیه‌السلام از زبان امام رضا علیه‌السلام

یك سفارش خود حضرت رضا علیه‌السلام را هم ما امروز عمل كنیم، پسر شبیب وقتی كه در روز اوّل محرم خدمت حضرت رضا علیه‌السلام رسید حضرت فرمودند: " إِنْ كُنْتَ بَاكِیاً لِشَی‏ءٍ "، اگر گریه‌كننده‌ای به چیزی هستی " فَلْیبْكِ عَلَی الْحُسَینِ "(وسائل‏الشيعه 14/502، بحار 44/ 285، بحار 98/102، إقبال‏الاعمال 544، الامالي‏للصدوق 129)، بر جدّم حسین علیه‌السلام گریه كن، زیرا او را مانند گوسفند سر بُریدند.

 

8- ذكر مصیبت امام حسن علیه‌السلام

" اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا اَبَاعَبْدِاللّهِ، فَلْیبْكِ الْبَاكُونَ وَ اِیاهُمْ فَلْینْدُبِ النَّادِبُونَ وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتُذْرَفِ الدُّمُوعَ وَ لْیصْرُخِ الصَّارِخُونَ وَ یضِّجَ الضَّاجُّونَ أَینَ الْحَسَنُ أَینَ الْحُسَینُ، أَینَ الُحَسْنُ أَینَ الْحُسَینُ "( بحار99/ 106) آقاجان امام زمان، امام حسن علیه‌السلام را مثل دیروزی شهیدش كردند، پاره‌های جگر، خون از حلقومش در میان طشت ریخت و امام حسین علیه‌السلام را در میان گودی قتلگاه قطعه‌قطعه‌اش كردند. " لا حَولَ وَ لاقُوَّةَ الا بِاللّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ ".

 

9- جمعه میهمان امام زمان عجل‌الله‌فرجه هستیم

همه با توجّه در خانه‌ی خدا برویم، از خدا امام زمانمان را بخواهیم، جمعه است، روز میهمانی آن حضرت است از ما، آن حضرت میهمانی روحی، غذای روح به ما عنایت می‌‌كند حواس‌مان جمع باشد، همه با توجّه

 

10- دعای ختم مجلس

نسئلك اللّهم و ندعوك بأعظم اسمائك و بمولانا صاحب‌الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه،

خدایا! امروز دیگر جواب ما را بر ما مرحمت كن، فرج امام زمان ما را برسان

قلب مقدّسش را از ما راضی بفرما

خدایا! همه‌ی ما را از یاران لایق آن حضرت قرار بده

خدایا! همه‌ی ما را سربازان خوب آن حضرت قرار بده

پروردگارا! خیر دنیا و آخرت به ما مرحمت بفرما

شر دنیا و آخرت را از ما دور بفرما

پروردگارا! ایمان كامل به ما مرحمت بفرما

توفیق تزكیه‌ی نفس به همه‌مان مرحمت بفرما

خدایا! ما را از متطهرین قرارمان بده

پروردگارا! ما را از توابین قرارمان بده

پروردگارا! مرض‌های روحی را از ما دور بفرما

مریض‌های بدنی اسلام را از الساعه شفا مرحمت بفرما

مریض‌های منظور، مریض منظور از الساعه لباس عافیت بپوشان

امواتمان غریق رحمت بفرما، شهدامان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما عاقبت‌مان را ختم بخیر بفرما

وَ عَجِّلْ فِی فَرَجِ مَوْلانَا.

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

 لینک دانلود 

کلیک راست و ذخیره

 

 

 

۹ محرم ۱۴۲۴ قمری – شب عاشورا

 

 

 

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمد لله والصّلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقية الله روحي وارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا‌‌‌ء و اللّعنة الدّائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم،وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ،آل عمران/169 و قال اللّه تعالي وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ، الشعراء/227 شب عاشورا است، شب عاشوراي ابي‌عبداللّه الحسين است. شبي است كه در دوره‌ي سال محزون‌تر از امشب، ناراحت كننده‌تر از امشب، شدّت آزمايش مثل امشب نداريم. خدا به همه‌ي شما اجر عنايت كند، اعظم اللّه لكم اجر، علّم اللّه لك اجر يا بقيّةاللّه، السلام عليك يا اباعبداللّه، السلام عليك يابن رسول اللّه، السلام عليك يابن اميرالمؤمنين، يابن سيّدالوصيّين، اگر شب عاشورا نبوديم به كلمه‌ي هل من ناصر ينصرنيشما جواب عرض كنيم اميدواريم كه خداي تعالي ان يرزقنا طلب ثاركم مع امام منصور، اميدواريم طلب خون شما را با امامي كه از جانب پروردگار به او وعده داده شده است كه نصرتش كند، ياريش كند، جهان را بگيرد، در ركاب او باشيم. شب جمعه است، شب عاشورا است، در محضرش باشيم، آن روزي كه ابي‌عبداللّه الحسين در سال شصت شهيد شدند در روايتي دارد كه روز جمعه بود و در بعضي از احاديث هست كه روز جمعه روز ظهور آقا است. اي خدا مي‌‌شود فرداشب محضر امام زمانمان باشيم؟ فردا شب بگوييم آقا ما ديشب از خدا خواستيم و امشب حاجتمان برآورده شد. ان يرزقني طلب ثارك مع امام منصور من اهل‌بيت محمّد صلّي اللّه عليه و آله.

شب عاشورا شبِ درس است. تمام درسهايي كه در عالم هست، تمام آنچه كه در عالم علم و دانش هست كه بعضي فرموده‌اند العلم النقطة كثّرت الجاهلون، علم يك جمله است، يك كلمه‌اي است، ان قلت‌قلت‌هايي كه افراد نادان، آنهايي كه نمي‌دانستند و سؤال كردند و اشكال كردند اينها را زياد كرده اين يك حقيقتي است. همه‌ي علوم در يك جمله خلاصه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و آن رسيدن به خدا است. همه‌ي انبياء كه آمده‌اند مردم را به خدا دعوت كردند، در قرآن پروردگار متعال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ، فصلت/33، چه كسي كلام بهتري از كسي كه مردم را به سوي خدا دعوت مي‌‌‌‌‌‌كند هست؟ تمام آنچه كه در شب و روز عاشورا به خصوص امشب كه شب عزا است براي جمعي و براي كساني كه به حقيقت رسيده‌اند و حقيقت را درك كرده‌اند شب خوشحالي و شبي است كه راه خودشان را پيدا كرده‌اند، به لقاء پروردگار رسيده‌اند، همه‌ي قيام حضرت سيّدالشهداء براي همين جهت بود. حضرت ابي‌عبداللّه الحسين براي اينكه مردم به خدا برسند به كربلا آمد، براي اينكه و يميز اللّه الخبيث من الطيّب، افراد خوب از بد جدا بشوند، افراد خبيث از پاك و پاكيزه‌ها جدا شوند. پاكان روزگار كه در دنيا مثل و مانندشان جزء‌ در اصحاب بقيةاللّهنيست از ناپاكان، از كفّار، از مشركين از آنهايي كه كافر نبودند، مشرك نبودند، ولي سست بودند، استقامت نداشتند جدا بشوند. امشب درسي كه انشاءاللّه از شب عاشورا بايد بگيريم اين است كه در دين‌مان محكم باشيم، بنده‌ي دنيا نباشيم، دين لقلقه‌ي لسانمان نباشد، در آن خطبه حضرت ابي‌عبداللّه الحسين فرمودند الناس عبيد الدنيا، مردم بنده‌ي دنيا هستند، بنده‌ي دنيا معنايش اين است كه هر جايي كه دنيايشان بهتر آباد بشود به همان طرف مي‌‌‌‌روند، اطاعت كسي را مي‌‌‌‌كنند كه آن كس دنياي آنها را ولو به وعده به آنها بدهند، كاري به دينش ندارند، كاري به معنويّتش ندارند، كاري به حقيقت ندارند، عيناً حيواناتي كه وقتي گرسنه هستند علوفه را به آنها نشان مي‌‌دهند در دست هر كس باشد عقب سر او مي‌‌روند، الناس عبيد الدنيا، عبيد يعني بنده، يعني كسي كه هر چه دارد مال مولايش است. هر چه در دست اوست مال مولايش است. اختياري ندارد، شما يك فكري در آنچه كه شنيده‌ايد در منابر و روضه‌خواني‌ها درباره‌ي شب عاشورا و روز عاشورا فكر كنيد، مردمي بودند كه با وعده‌هاي مردي دروغگو، مردي فاسق، مردي بي‌دين كه هيچگاه به وعده‌اش وفا نمي‌كند براي كشتن فرزند پيغمبر در كربلا جمع شدند. ابن‌زياد اين مرد لاابالي بي‌بند و باري است كه به او تا گفته مي‌‌شود حكومت كوفه را به تو داديم مي‌‌آيد و به هيچ وجه، به هيچ كس رحم نمي‌كند و تابع يزيد است. عمرسعد را شما فكر كنيد آن هم انساني بوده و به ظاهر مسلمان، وقتي به او وعده دادند كه استانداري ري را به تو خواهيم داد ولي شرطش اين است كه بروي كربلا و كار حسين بن علي را تمام كني و برگردي اين به اميد اين جهت با وعده‌ي يك فرد غيرمتعهد، دروغگو حركت كرد آمد و گفت:أ أتركُ مُلكاً ري و ري مليتي،من چطور مي‌‌توانم حكومت مُلك ري را ترك كنم و حال اينكه آرزوي ديرينه من بوده است، آمد كربلا؛ يك جرياني عمرسعد دارد كه يك روزي علي‌بن ابيطالب عليه الصلوة و السلام در مسجد كوفه سخن مي‌‌فرمود گفت كه من عالِم به تمام طُرق آسمان و زمين هستم، همه چيز را مي‌‌دانم، سعدوقّاص ملعون بلند شد و گفت در سر و صورت من چند عدد مو هست؟ حضرت فرمود اگر به تو بگويم كه تو نمي‌تواني باور كني چون نمي‌تواني بشماري، ولي يك مطلبي به تو بگويم كه هم اين مردم شاهدند و هم زمان بر تو ثابت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، تو يك فرزند داري با يك تعبير تندي فرمودند در خانه‌ات خردسال هست او فرزندم ابي‌عبداللّه الحسين را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كُشد، اين مطلب در بين مردم معروف شد، همه با آن چشم به عمرسعد نگاه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند، كربلا و قضيّه كربلا به وجود آمد، به او پيشنهاد شد كه برو كربلا، مشاورينش را دعوت كرد با آنها صحبت كرد كه يك همچنين پيشنهادي به من شده من چه كنم؟ دوست و دشمن او را نهي كردند، دوستان به او گفتند كه اگر اين كار را بكني سخن علي‌بن ابيطالب تثبيت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و آن امام را از آينده مطّلع مردم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند نكن، دشمنانش هم و دوستان اهل‌بيت عليهم السلام به خاطر ارادتي كه به حضرت ابي‌عبداللّه الحسين داشتند گفتند اين كار را نكن همه نهيش كردند، شب فكر كرد. اينجا يك مطلبي است، درسي است ياد بگيريد، به خدا قسم شب عاشورا است من روي وظيفه‌ به شما عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم كوشش كنيد خودتان، فرزندانتان از اوايل زندگي به عقايد صحيح معتقد بشويد، به خدا قسم من نمي‌خواهم با قسم مطلبم را ثابت كنم امّا براي شما كه متديّنيد عرض مي‌‌كنم به خدا قسم مرگ حقّ است اين را مي‌‌دانيد. حضرت سيّدالشهداء فرمودند همانطوري كه گردنبند به گردن يك عروس بايد باشد و هست مرگ هم بر فرزندان آدم اين گونه احاطه دارد. مرگ را كه مي‌‌دانيد حق است. ان الموت الحق، بيدار بشويم از خواب غفلت، امشب لااقل و براي هميشه، سؤال نكير و منكر حق است، در عالم برزخ و قيامت آقايان بسيار مسأله‌ جدّي و حسّاس است. كدام يكي را انتخاب مي‌‌كنيد در بيهوشي مطلق تا روز قيامت يا در بهشت برزخي كه وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ، آل‌عمران، 169، اين مطالبي كه مربوط به عالم برزخ و مرگ و قيامت است را آن چنان معتقد باشيم كه در جلوي چشم شما بايد باشد. اشكال  كار عمرسعد همه‌اش همين بود كه اعتقادش صحيح نبود، گفت: مي‌‌گويند كه بهشت و جهنّمي هست، مي‌‌گويند، (همانطوري كه ما الان مي‌‌گوييم) مي‌‌گويند قيامتي هست، فما عاقلاً، بياييم امشب يك قدري فكر كنيم، ببينيم ما نظرمان با عمرسعد موافق هست؟ تعارف نداريم، توي دلتان، آبروي خودتان را نبريم. با عمرسعد بيشتر موافقيم يا ابي‌عبداللّه الحسين؟ گفت: فما عاقلاً بائع الوجود بِديني، هيچ عاقلي نقد را به نسيه عوض نمي‌كند، يك قدري فكر كنيم، اگر فكر كرديد ديديد يا در عمل يا در اعتقاد فرقي هم نمي‌كند در عمل هم از همان اعتقاد منشأ گرفته، اگر در عمل يا اعتقاد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم نقد را به نسيه نمي‌دهيم، حالا روز قيامت يك طوري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود معناي اين كه اين جور راحت با اعتقاد ناصحيح با تحصيلات علمي ناصحيح داريم زندگي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم به خدا قسم شب عاشورا است عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم معنايش همين است كهفما عاقلاً بائع الوجود بديني،چرا خوابمان برده است؟ چرا ما بايد اين طور در تاريكي و ظلمت زندگي بكنيم؟ همانطور به شما پيشنهاد تزكيه‌ي نفس و كمالات روحي شده، در شبانه‌روز چقدر به فكر اين مسئله هستيد؟ چقدر به فكر اين هستيم كه چكار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم و چه هدفي را تعقيبي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم؟ به مجرد اينكه منافع حلالمان، من به شما نسبت نمي‌دهم منافع حرامتان، منافع حلالمان به خطر بيفتد همه چيز را ترك مي‌‌كنيم. فما عاقلاً بائع الوجود بديني، اين جمله را بايد پاكش كنيم از رويِ دلمان، از صفحه‌ي دلمان، مي‌‌‌گوييم ما نداريم، من كه باور ندارم. نداري چه بهتر، يك شستشويي هم امشب بده هيچ نباشد، سر سوزني نباشد در مقابل هر ظالمي تعظيم مي‌كنيم براي اينكه يك پست و مقامي به ما بدهد، در مقابل هر بي‌عدالتي كُرنش مي‌‌كنيم براي اينكه ما را احترام كنند، عمرسعد گفت: فما عاقلاً بائع الوجود بديني، دروغ مي‌‌گفت. حتي نسيه هم قبول نداشت قيامت را، اين جا بود كه تصميمش را گرفت، آمد كربلا وقتي كه انسان قدم به طرف بدي برداشت قساوت آن چنان به سراغ او مي‌‌آيد كه روز عاشورا وقتي كه حرمله سؤال مي‌‌كند پدر را بزنم يا طفل شيرخوار را؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد مگر سفيدي زير گلوي علي‌اصغر را نمي‌بيني؟ لا اله الاّ اللّه، امروز كه روز تاسوعا بود وقتي شمر آمد گفت يا بايد كار حسين را يكسره كني و يا فرماندهي به من بدهي، حاضر نشد گفت: نه خودم فرمانده هستم. رياستم را ترك نمي‌كنم، آي رياست‌طلبي‌هايي كه براي رياست دو روزه دنيا چه عالم چه جاهل چه معمّم چه غير معمّم به شما عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم دست به جنايت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنيد، معصيت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد، گناه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد كه مبادا پُست و مقامتان به هم بخورد. بدانيد در صف عمرسعد در روز قيامت قرار خواهيد گرفت. شب امتحان است، ما نبايد بگوييم فما عاقلاً بائع الوجود بديني، عاقبت اين جمله اين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شودلعبت هاشم فلا خبراً جاء و لا وحياً نذر، بياييد امشب در دانشگاه ابي‌عبداللّه الحسين تعهد بدهيم فردا هم كه روز عاشورا است تمام درس‌ها را بگيريم و راحت در دنيا و آخرت زندگي كنيم. امشب شب تعهد است، در تمام عمر بشر از عالم ارواح تا عالم ذر و از عالم ذر تا عالم دنيا و از دنيا تا بهشت و جهنّم دو سه تا كار خيلي مهم بوده است اوّل ياد گرفتن، روز قيامت فكر نكنيد علما را بيشتر عذاب مي‌‌كنند، توقّع خدا بيشتر هست ولي دو تا تكليف براي هر فردي از افراد بشر در دنيا هست، يكي ياد گرفتن و يكي عمل كردن، علما‌ء ياد گرفتند عمل اگر كردند كامل هستند و اگر عمل نكردند يك عذاب مي‌‌كشند امّا جهّالي كه اعتقاداتشان درست نيست، جهّالي كه نمي‌فهمند خداي به اين نزديكي به آنها چه مي‌‌خواهد؟ چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد؟ چه حدي، چه مسئله‌اي، چه صفاتي دارد؟ خدا به اين نزديكي را نمي‌شناسند بايد ياد بگيرند، همه بايد ياد بگيرند و بعد هم عمل كنند در عالم ارواح به تصديق صدها حديث و روايت و آيات قرآن خداي تعالي اقدام كرده است و به ما همه‌ي علوم را تعليم داده اين يك مسئله، مسئله دوّم ميثاق بوده است، در عالم ذر خدا با ما ميثاق بست از ما سؤال كرد: أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ، اعراف، 172، در اين كلمه‌ي أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ تمام علوم را، تمام معارف را در همين جمله كه اگر فرصتي شد براي شما شرح مي‌‌‌‌‌‌دهم كه درباره‌ي پيغمبر، درباره‌ي شناخت پيغمبر، درباره‌ي امام، درباره‌ي شناخت امام، درباره‌ي قيامت، شناخت قيامت و درباره‌ي تمام معارف در همين جمله‌ي أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ خداي تعالي از ما ميثاق گرفت، ما گفتيم: بلي،اين دو موضوع، موضوع سوّم امتحان ما است كه براي ما اين دو چيزي كه و با ما در ارتباط بوده، يكي علم و يكي ميثاق، دنيا دار امتحان ما است و از اين دنيا اگر ردّ شديم ديگر راحتيم، خوب، از چيزهايي كه به ما تعليم دادند در عالم ارواح اين بوده است كه پيروي امامِ عالمِ كه علم به همه چيز دارد كه كُلَّ شَيْءٍ، هر چيزي را، أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ، يس/ 12، به يك چنين امامي بايد معتقد باشيد و طبق دستورش عمل كنيد اين ميثاق با ما بسته شده است، امشب، امشب كه شب عاشورا است در يك بُعد شب قدر است. من در بعضي از سخنان مرحوم حاج‌ملا آقاجان يك شبي را ايشان مي‌‌گفت شب قدر، شب وسط سال، من تعجّب كردم بعد متوجّه شدم هر كسي يك شب قدري ممكن است در دوره‌ي سال براي خودش داشته باشد. آن شبي كه بيدار شده از خواب غفلت، آن شبي كه تكان خورده، آن شبي كه به قول بعضي از شماها تولّد تازه‌اي پيدا كرده، به يقظه‌ي كامل رسيده است، آن شب شب قدر اوست. آن شب قدر شب بيست و سوم شب قدر همه‌ي عالم است. امّا آن شب قدرِ خاصّ او آن شبي است كه به يك دليلي تكان خورده است، به يك دليلي قدر او، اندازه‌ي او ظاهر شده است. به يك دليلي شرح‌صدرش، اندازه‌اش، ظرفيّتش ظاهر شده. شب قدرِ مردم، مردمي كه مي‌‌خواهند در ركاب امام زمان كاري بكنند شب عاشورا است. من در هر سال، در هر سال شب عاشورا يك جوري مطالب را مي‌‌پيچانم كه يك جوري باشد كه دوستان اهل مجلس ما بالاخره بايد بالاخره از اصحابي باشند كه وقتي چراغ‌ها را روشن كردند حضرت سيّدالشهداء چشمش به صورت آنها بيفتد، ما اين را مي‌‌خواهيم. اگر چه كم موفّق بودم ولي موفق بودم، امشب هم همان شب است. حالا درست است در اين مجلس جمعيّت ما زياد نيست ولي دوستاني هستند كه به ياد دارند، مي‌‌دانند كه شبهاي عاشورا من چه برنامه‌اي داشتم.

يكي ميثاق، يكي ياد گرفتن و يكي هم امتحان دادن، آنهايي كه در محضر ابي‌عبداللّه الحسين بودند، شمايي كه در محضر امام زمانيد، آنهايي كه محضر ساير ائمّه بوده‌اند، از محضر آنها چه از كلماتشان، چه از حركتشان چه حتّي از سكوتشان مطالب زيادي ياد گرفتند و براي همه‌ي آنها يك شب ميثاقي بود ولي براي اصحاب سيّدالشهداء و اصحاب امام زمان يك ميثاق خاصّي است چون يك برنامه‌ي خاصّي در پيش دارند، آنها مي‌‌خواستند با شهادتشان دنيا را زير و رو كنند از نظر باطن و از نظر قلبي، شما فكر نكنيد جريان كربلا يك جريان معمولي بوده است تمام شد، نه، هميشه خداي تعالي بيمز اللّه الخبيث من الطيّب، بدها را با همين جريان از خوبها جدا كرد لذا يك ميثاق خاصّي كه آن سرمشق بود، يعني اصحاب سيّدالشهداء خود حضرت ابي‌عبداللّه الحسين مثل همان بچّه‌اي مكتبي كه مي‌‌رود مدرسه براي خوش‌خطي، براي اينكه خطّش صحيح باشد و خطّ صحيح را بنويسد يك سرمشق به او مي‌‌دهند جريان كربلا يك سرمشقي بود. شما فردا روز عاشورا مي‌‌خوانيد:و ان يرزقني طلب ثارك مع امام منصور، آن سرمشق بايد آخرش اين شخصي كه مسلمان هست يعني بعد از روز عاشوراي سال شصت تا امروز تمام مردم آنهايي كه برداشتند اين خط را از بين بردند كه از بين نرفت آنهايي كه از اين سرمشق استفاده كردند موفّق بودند و قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ  المؤمنون/1، درباره‌ي آنها بود و آنهايي كه از آن سرمشق استفاده نكردند بدبخت شدند و بيچاره. نكند كه ما امشب از اين سرمشق استفاده نكنيم، آنهايي كه از اين سرمشق استفاده كردند آن چنان نسبت به امامشان پُرعلاقه شدند كه گفتند اگر هفتاد مرتبه نه، هفتاد مرتبه براي كثرت است ميلياردها مرتبه اگر ما را بكشند و زنده بكنند روحمان از اماممان دست بر نمي‌دارد. اين معناي سرمشق است. در سال شصت و يك و شصت دو تا سال هزار سيصد و هشتاد و يك در هر سال اين سرمشق را مي‌‌دهند به شما، تذكّر مي‌‌دهند، حضرت ابي‌عبداللّه الحسين دوست دارد براي عزايش گريه كنند منتها افرادي كه در اين شب و روز نسبت به كربلا و عاشورا فكر مي‌‌كنند چند نوع هستند. شما هم مي‌‌بينيد. يك نوع عمومي؛ همه‌ي مردم، امشب حتماً هر شيعه‌اي گريه مي‌‌‌كند، هر شيعه‌اي به سر و صورت مي‌‌‌زند، هر شيعه‌اي شايد تا صبح نخوابد ولي يك عدّه هستند نماز صبحِ آنها قضا مي‌‌‌شود، يك عدّه هستند همين فردا را معصيت مي‌‌‌كنند، يك عدّه هستند همين امشب را معصيت مي‌‌‌كنند و يك رسوماتي همانطوري كه شب چهارشنبه‌سوري يك رسوماتي هر سال دارند شب عاشورا هم يك رسوماتي دارند منتها اين رسومات مقدّسي است اين رسومات نامقدِسي است. يك عدّه اينطورند، يك عدّه از اين مردم چرا، گريه مي‌‌كنند، اشك مي‌‌ريزند، محزونند و تنها به حزن اكتفا مي‌‌كنند محزونند، امّا روز يازدهم باز همان آدم قبلي كه بودند هستند. چند روزي ريششان را نترشيده‌اند براي عاشورا، روز دوازدهم كه گذشت باز مشغول مي‌‌شوند، چند روزي معصيتهاي مختلفشان را نكردند به احترام ابي‌عبداللّه الحسين روز دوازدهم به بعد باز همان معصيتها را مي‌‌كنند، اينها هم يك دست هستند، باز يك دسته باز بهتر از دسته‌ي قبل هستند. يك دسته هستند آنهايي كه منتظر مقدّس امام زمان هستند، به خدا قسم آقايان دورغ مي‌‌گويد آن كسي كه مي‌‌گويد من منتظر امام زمان هستم و امشب با امام زمانش تعهد نمي‌كند كه مثل اصحاب ابي‌عبداللّه الحسين باشد، جزء همان‌هايي است كه چراغها وقتي روشن شد ديدند رفتند، رفتند و بدبخت شدند توي بيابانها مبتلا شدند ظاهرشان اين بوده و باطنشان هم اهل جهنّم، امشب شبِ ميثاق است. امشب شب قدرِ آنهايي است كه مي‌‌خواهند در ركاب ابي‌عبداللّه، در ركاب حضرت ولي‌عصر باشند، امشب شبِ تصميم است، شبِ تعهد است، من دارم هُلتان مي‌‌دهم به طرف ابي‌عبداللّه الحسين، ميل خودتان، يك فردي بود تارك‌الصلوة خيلي معصيتكار، صبح بلندش مي‌‌كردم براي نماز، نماز نمي‌خواند، يك شب ديدم زودتر از من بلند شده هِي مي‌‌گويد خدايا شكُرت، گفتم چه شده؟ گفت خواب ديدم، اصحاب عمرسعد آن طرف ايستاده‌اند، اصحاب ابي‌عبداللّه آن طرف، شما با فشار داريد من را به طرف اصحاب سيّدالشهداء هُل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيد من هم رفتم و رفت. حالا من در بيداري اين كار را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم خود هم انشاءاللّه پشت سر شما از امام زمانم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم باشم، چون هر كسي هُل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد كسي را به يك طرفي خودش هم خواهي نخواهي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود. من به اين اميد اين عرايض را عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم، اگر همين الان همين فردا صبح كه انشاءاللّه اميدواريم كه بشود حضرت ولي‌عصر صدا زد زن و مرد به ياري من بشتابيد شما مردها، شما زنها اوّل كساني باشيد كه حركت كرديد و مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رويد با يك تصميم، با يك تعهّد و به زمين گذاشتن همه‌ي سستي‌ها و همه‌ي نابساماني‌ها و همه‌ي افكار مادّي و همه‌ي وعده‌هايي كه به ما داده شده و همه‌ي نقدنيه‌‌ها و همه‌ي چيزهايي كه براي ما نقد است و در مقابل آخرت را نسيه مي‌‌‌‌‌‌‌‌دانيم، آخرت نسيه نيست، آخرت نقد است و دنيا نسيه است، دنيا بي‌وفا است، مَا عِنْدَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ، نحل/96، آنچه كه در نزد شما است اين دنيا شما فردا صبح نمي‌دانيد مالك آنچه كه الان به صورت ظاهر مالكش هستيد هستي يا نيستي، امّا بهشت حتماً مالكي، امّا بهشت برزخي حتماً مالكي اگر در راه حقّ يقين برداري مي‌‌تواني يقين كني تو اهل بهشتي، اميدوارم امشب تصميم‌مان را بگيريم، چراغها را خاموش كنيد مي‌‌خواهم، كسي خجالت نكشد هر كدامتان رفتني است با دل برويد، كاري به شما نداريم، هر كدام ماندني هستيد بايد الان فكر كنيد در خيمه‌ي ابي‌عبداللّه الحسين نشسته‌ايد و فكر كنيد امام زمانتان هم كه حتماً حضرت ولي‌عصر از نظر احاطه‌ي روحي و علمي تشريف دارند حالا از نظر بدن شايد در كربلا باشند شايد در كنار قبر ابي‌عبداللّه الحسين باشند ولي در مجلس ما روح مقدّسشان يقيناً احاطه دارد و هر كسي اين را قبول نداشته باشد اعتقادش ضعيف است. خوب چراغها هم خاموش شد، يا بقيةاللّه،يا صاحب‌الزمان اگر ما را هر كدامتان مي‌‌توانيد بگوييد بدانيد مي‌‌مانيد و هستيد و هر كدام نمي‌توانيد يك همچنين تعهدي بدهيد خودتان مي‌‌دانيد انشاءاللّه از خواب غفلت كه بيدار شديد خواهيد گفت. يا بقيةاللّهما تعهد مي‌‌كنيم، يا بقيةاللّهاگر هفتاد مرتبه ما را قطعه‌قطعه كنند و مرده و زنده‌مان كنند دست از دامان تو بر نمي‌داريم. به‌به! خوشا به حالتان، خوشا به حالتان حالا بياييد، بياييد تا امام زمانتان به شما جايگاههاي شما را در قيامت، در بهشت، در برزخ به شما نشان بدهد. ببينيد به خدا قسم آقايان اگر تعهّدتان تعهد واقعي باشد، ميثاقتان ميثاق واقعي باشد، با چشم دل مي‌‌بينيد با آنچه كه از قرآن و روايات استفاده شده است با چشم دل مشاهده مي‌‌كنيد كه بهشت منتظر شماست. خداي تعالي وعده كرده است و فرموده است إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنْ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ توبه/111، خدا مي‌‌خرد، شما هفتاد مرتبه فروختيد شما هزارها مرتبه فروختيد، يك مرتبه جان دادن در راه خدا، در راه امام زمان، خداي تعالي بِأَنَّ لَهُمْ الْجَنَّةَ، بهشت را به شما مي‌‌دهد، مي‌‌بنيد بهشت را؟ كور باد چشمي كه نبيند، كور باد چشمي كه بهشتش را از همين دنيا اگر مطابق دستورات دين حركت كند مشاهده نكند، عميت عين لا تريآنچه را كه وعده كرده است خداي تعالي، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، مؤمنون/1، رستگاري براي مؤمنين است، براي آنهايي كه سه جمله را امشب عمل كنند، يكي امام زمانشان را شاهد بر خودشان بدانند، دوّم اينكه ميثاق ببندند و سوّم اينكه استقامت داشته باشند ملائكه بر آنها نازل مي‌‌‌‌شود و بر آنها بشارت مي‌‌‌‌دهد، إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ، كساني كه مي‌‌‌‌گويند ربّ ما، مربّي ما، تربيت‌كننده‌ي ما خدا هست، ثُمَّ اسْتَقَامُوا، مهمش استقامت است، از روز دوازدهم به بعد باز مشغول غفلتهاي خودمان، من به شما دوستان مي‌‌گويم غفلت، ولي به ديگران اگر بگويم مي‌‌گفتم معصيت‌هاي خودمان باشيم، نه، معصيت شما امروز غفلت شماست، غفلت شماست از حضرت ابي‌عبداللّه الحسين، هميشه فكر كنيد امام زمانتان كنارتان ايستاده است، حرف لغو نگوييد، كار بد نكنيد، اگر امام زمان شما در كنار شما نيست خداي شما كه أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ، ق/16، از رگ گردن به شما نزديك‌تر است او كه هست و امام زمان از نظر احاطه‌ي علمي با خدا فرقي نمي‌كند در اين جهت، استقامت كنيد، مقاوم باشيد، براي هر وعده‌اي، هر سود مادّي، هر مسئله‌اي نلغزيد، و الاّ لغزش همان كنار عمرسعد قرار گرفتن در آن مسأله همان، يا بقيةاللّه،يا صاحب الزمان، من زياد نمي‌خواهم روي احساسات شما حرف بزنم مي‌‌خواهم با عقل شما حرف بزنم، چون احساسات خيلي كوتاه هست مدّتش، زود تمام مي‌‌شود، امّا با عقلتان، عقل را هميشه داريد، راه ديگري براي رسيدن به فلاح و رستگاري غير از تعهّد با حضرت ولي‌عصر و بودن با ايشان داريد؟ ابدا، اگر مسلمان باشيم نبايد معتقد باشيم كه چنين راهي را كه غير از راه آنها باشد داشته باشيم، خيمه‌هاي ابي‌عبداللّه امشب كجا اين مجلس ما كجا، در جاي راحت نشستيد، لبهايتان تشنه نيست، اطرافتان سي‌هزار لشكر دشمن نيست، هشتاد تا زن و بچّه كه همه صداي العطشاشان بلند است مسئوليّتش را به شما ندادند، راحت اينجا نشسته‌ايد مي‌‌‌خواهيد تعهّد كنيد.

اين كار سنگيني نيست، اگر در خيمه‌ي ابي‌عبداللّه الحسين بوديد، كه هستيد اگر واقعيّت در شماها حاكم باشد در خيمه‌ي ابي‌عبداللّه الحسين طبق روايات همين الان نشسته‌ايد، خدايا وقتي اين چراغها روشن مي‌‌شود امام زمان ما را با تعهّدي كه با او داريم ببيند، چراغها كه مي‌خواهد خاموش بشود همان شمع‌هاي مختصري كه داشتند، همان روشنايي مختصري كه بود و شايد هم آن خندقي كه ابي‌عبداللّه الحسين دور خيمه‌ها كنده بود و آتش در آنها افروخته بود همانها توي خيمه‌ها روشني مختصري به وجود آورده بود وقتي كه چراغها را خواست خاموش كند فرمود هر كس در اينجا باشد فردا كشته مي‌‌شود، شما اين طوري نيستيد، اين وحشت را نداريد، اگر شما دلتان و روحتان مايل نشد با حضرت ابي‌عبدالله الحسين باشيد، قدم جاي قدم آنها بگذاريد بسيار انسانهاي پستي هستيد به همين صراحت من عرض مي‌‌كنم. خود من اگر تصميم نگيرم قدمم را جاي قدم ابي‌عبداللّه الحسين در كنار ابي‌عبداللّه الحسين باشم خيلي پست و بي‌ارزش هستم. يك تكاني بخوريم، ما از كجا مي‌‌دانيم فردا صبح زنده هستيم؟ آنها اقلاً حضرت ابي‌عبداللّه الحسين به آنها وعده داده بود كه فردا شهيد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد، كشته مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانستند امشب زنده هستند و فردا كشته مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند امّا ما همان اندازه هم نبايد اعتماد داشته باشند. يا بقيّةاللّه من از زبان اين جمع آنهايي كه دلشان آماده هست، دلشان توي مجلس هست، دلشان براي آينده ثابت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماند و آنهايي كه اينطور نيستند، طبعاً رفتند، نيامدند توي اين مجلس كه بروند من از طرف آنها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم آقاجان قربانت برويم، ما بين تو و حضرت ابي‌عبداللّه الحسين فرقي قائل نيستيم، اگر آن وقت نبوديم كه ياري كنيم كه حضرت ابي‌عبداللّه الحسين و اين سرمشق را براي بشريّت مطرح كنيم انشاءاللّه از همان سرمشق استفاده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم و با تو خواهيم بود، در ركابت خواهيم بود، هستيم آقا، دستت را دراز كن با تو بيعت كنيم، آقاجان بيعت يعني خودمان، مالمان، ثروتمان، زندگي‌مان، اهل و عيالمان، هر چه داريم به تو مي‌‌‌‌‌‌فروشيم، احساس مي‌‌‌‌كنيد چه دست لطيفي در ميان دستتان هست به امام زمانتان بگوييد آقا ما با تو بيعت مي‌‌‌‌كنيم كه يك، كوچكترين گناهي را الان تعهد مي‌‌كنيم نكنيم، خدايا شيطان را از ما دور كن، نفس امّاره را از ما دور كن، ما را به امام زمانمان امشب برسان، آن آقا را امام ما قرار بده، امشب ميثاق بستند، حضرت سيّدالشهداء يك غربالي كرد اصحابش را و بعد چراغها را كه روشن كردند يك عدّه دست‌گُل ماندند، حضرت سيّدالشهداء بيشتر از اينها هم نياز نداشت، اصلاً نياز نداشت به احدي، آنها به امام حسين نيازمند بودند، چراغها روشن شد جاهاي آنها را در بهشت حضرت به آنها نشان داد، اين كه مي‌‌گويند جاهاي آنها را نشانشان داد براي شماها نه آنها، فكر نكنيد كه شما نمي‌بينيد شما اگر اعتقاداتتان صحيح باشد، تزكيه‌ي نفس كرده باشيد، اعتقاداتان را محكم كرده باشيد شما هم مي‌‌بينيد، شما هم مي‌‌بينيد، حالا يك عوامي مي‌‌گويد پس امشب من خواب بهشت را مي‌‌بينم؟ نه در بيداري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيني، پس من بهشت را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيم، بهشت را هر كس الان توي اين مجلس نمي‌بينيد خيلي كور است، بهشت همين است ديگر، بهشت همين است كه انسان راه صحيح بهشت را پيدا بكند و در توي آن حركت كند، آن كسي كه عازم مكّه هست از چند روز هنوز حركت نكرده به طرف مكّه به او مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند حاج‌آقا، مكّه‌ايي هست. بهشت سر دو قدمي شما است. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد بهشت را، بايد ببينيد، چرا كساني هستند كه آنها بهشت‌شان پول است، ثروت است، مقام است، آنها خوب حالا يا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيند يا نمي‌بينند، مثل عمرسعد، عمرسعد بهشتش را در مُلك ري ديد، كه امام حسين عليه الصلوة و السلام به او فرمود كه تو از گندم ري هم نخواهي خورد، گفت من جويش را مي‌‌‌‌‌‌‌خورم، جويش را هم بخورم خوب است ببينيد اين طوري بوده است. فردا اينها خودشان را نشان دادند، اوّل اصحاب جمع شدند، لمّا اصبح الحسين يوم عاشورا، وقتي كه روز عاشورا صبح شد قاما خطيباً، حضرت ابي‌عبداللّه يك خطبه‌اي خواند، فرمود: خطّ الموت علي ولد آدم، براي بچّه‌ي آدم مرگ حتمي است، حتمي است. ولي حالا ده روز ديگر، بيست روز ديگر، صد سال ديگر بايد بميريد پس چرا در آغوش ابي‌عبداللّه الحسين كه ايشان مستقيماً تحويل به پيغمبراكرم و علي بن ابيطالب و فاطمه‌ي زهرا و امام حسن مي‌‌دهد چرا اينجا نمي‌رود، هر كدام يكي از اصحاب كه روي زمين مي‌‌افتند حضرت سيّدالشهداء مي‌‌آمد سرش را به دامن مي‌‌گرفت، گاهي خم مي‌‌شد صورتش را مي‌‌بوسيد، گاهي دست به چشم‌هاي او مي‌‌كشيد خوب اينجوري مردن كه بهتر است. هر كس بميرد اگر در راه حقّ باشد امام زمانش مي‌‌آيد بالاي سرش، برير بن قيم را در طرف راست لشكر قرار داد، حبيب بن مظاهر را در طرف چپ قرار داد و اتي رايته ابالفضل العباس، اين دستهاي با كفايت حضرت ابالفضل، عَلَم را در دست گرفته در مقابل ايستاده، هفتاد نفر يا هفتاد و دو نفر حالا با بني‌هاشم حدود تقريباً صد و چند نفر شدند آن طرف موج مي‌‌زند لشكر، ظاهر اين است امّا اينها هر يك نفرشان در مقابل ميلياردها انسان به ظاهر انسانند، يا اشباه الرجال ولارجال، هر يك نفرشان، آن قاسم بن الحسن، آن عبداللّه پسر امام حسن، اينها از نظر بدني خردسالند امّا از نظر روحي آن چنان قويّند كه اگر با اراده‌ي الهي مي‌‌خواست كار كنند همين‌ها با يك اراده‌ي همه‌ي لشكر عمرسعد را از بين مي‌‌بردند، ايستادند يك چشمي مي‌‌خواهد اينجا ببيند، نور چشمي خداي تعالي به حرّ بن زياد رياحي داد، بدنش شروع كرد به لرزيدن، اصحاب سيّدالشهداء را مي‌‌بيند وصل به بهشتند و زندگي طيّبه ابدي و اصحاب عمرسعد را مي‌‌بيند كه وصل به جهنّمند و عذاب ابدي، بدن مي‌‌لرزد و بالاخره تصميمش را گرفت و آمد خدمت ابي‌عبداللّه الحسين، امشب وقتي چراغها را روشن كردند و اصحابش را حضرت شناخت، اي خدا مي‌‌شود امشب امام زمان ما هم ماها را بشناسد براي ياريش، قبول كند، اصحابش را شناخت، كي‌ها هستند كي‌ها نيستند. به فرزندان حضرت مسلم فرمود كه شما همان مصيبت مسلم براي شما كافي است شما برويد آنها اظهار ارادت كردند آقاجان كجا برويم؟ خدايا تو شاهدي، تو از دل ما خبر داري كه اگر امام زمان ما را قبول بكند ما هم دست از امام زمانمان برنمي‌داريم، كجا مي‌‌خواهيم برويم؟ كجا برويم كه از كنار حضرت ولي‌عصر بهتر باشد؟ نخواهيد رفت. فردا امتحان دادند چه امتحاني، وقتي كه حضرت سيّدالشهداء به قاسم بن الحسن يك جوان سيزده ساله مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد كه تو نه به جنگ، به جبهه نرو، در ميان لشكر نرو، آن چنان محزون مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه حساب ندارد. دائماً خودش را در يك كناري قرار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد و محزون مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشيند و بعد مي‌‌‌‌‌‌‌آيد خدمت عمو و او را به جبهه جنگ مي‌‌فرستند.

فرمود در امشب كه حتّي اين طفل صغير هم، علي‌اصغرم هم فردا كشته مي‌‌شود. بعضي فكر كردند كه لشكر در خيمه‌ها مي‌‌ريزند و اين طفل زير دست و پا پايمال مي‌‌شود، فرمود: نه، من مي‌‌برم او را، حضرت سيّدالشهداء روز عاشورا تشريف آورند كنار خيمه‌ها براي اينكه وداع كنند. زنها ريختند، بعضي از مقاتل نوشته‌اند كه اين طفل شيرخوار شش ماهه بود، بعضي نوشته‌اند همان روزها متولّد شده بود و بعيد نيست هر دوي آن درست باشد. و هر دوي اين دو طفل هم كشته شدند، يكي عبداللّه رضيع بوده يكي علي‌اصغر بوده، علي‌اصغر شش ماهه هست، روي دست بلند كرد.

آن دانشمند آلماني مي‌‌گويد اگر جريان علي‌اصغر در كربلا اتفاق نمي‌افتاد ما فكر مي‌‌كرديم دو دسته با هم جنگ كردند و يك دسته بر دسته‌ي ديگر غلبه كردند، امّا الان اين جريان علي‌اصغر به ما مي‌‌گويد كه دو دسته انسان نبودند يك دسته انسانِ بافهم بودند يك دسته هم از حيوان هم پست‌تر بودند چون كسي طفل شيرخوار عطشان را ببيند آن هم با آن وضع حضرت علي‌اصغر داشت و حضرت سيّدالشهداء معرفي مي‌‌كرد. يك نحوه‌اي هم در بعضي مقاتل دارد كه حضرت سيدالشهداء تشريف آوردند كه جلب توجّه مردم را بكند، تشريف برد در خيمه عمّامه‌ي پيغمبر را بر سر گذاشت، عبا به دوشش انداخت، سوار شتر شده است، روي بلندي ايستاده مردم همه متوجه‌ي حضرت ابي‌عبداللّه الحسين شدند، روز قيامت يك نفر نگويد كه من اگر طفل شيرخوار ابي‌عبداللّه الحسين را مي‌‌ديدم دست از جنگ مي‌‌كشيدم، همه ديدند، حضرت دست برد زير عبا علي‌اصغر را روي دست بلند كرد اما ترونه  ، مگر نمي‌بينيد؟ آيا نمي‌‌بينيد كيف                             عطشا، خوب اين مردم همه ديدند، يك نفر بلند نشد بگويد من بروم آبي به اين طفل شيرخوار بدهم، فرمود خودتان بگيريد ببريد اين طفل را سيرابش كنيد به من برگردانيد،                 له ثلاثه عشر،تير سه شعبه ‌آمد، يا حضرت علي‌اكبر وقتي مي‌‌‌رود به جبهه‌ جنگ، حضرت علي‌اكبر، كه شمشير مي‌‌‌آيد به فرق نازنينش مي‌‌‌خورد دستها را به گردن اسب مي‌‌‌اندازد، سر را مي‌‌‌گذارد روي سر اسب، خون از سر نازنينش مي‌‌‌ريزد روي چشمهاي اسب، بدن علي‌اكبر در وسط لشكر قرار مي‌‌‌گيرد در مقتل دارد           فقتل السيوف    علما، آن قدر شمشير به بدن علي‌اكبر زدند كه بدن علي‌اكبر پاره‌پاره شد. شب عاشورا است، بهترين كلام و بهترين جمله كه هم اشك‌آور است و هم اسم اعظم پروردگار است و هم خدا را راضي مي‌‌كند كلمه‌ي يا حسين است. حسينم وا حسينم، حسينم وا حسينا، حسينم وا حسينم وا حسينا.. . 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

۷ محرم ۱۴۲۴ قمری – جهاد با نفس

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم ‌الله الرحمن الرحيم

الحمدلله و الصلوة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله لاسيّما علي بقيةالله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و الّلعنة الدّائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم، وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا، العنكبوت/69، يكي از چيزهايي كه بسيار اهميّت دارد و انسان را مي‌‌سازد و تا اين مرحله‌ را انجام ندهد انسان ساخته نمي‌شود جهاد با نفس است. اين مطالبي كه اين شبها عرض مي‌‌كنم معنايش اين نيست كه شما همين طور عمل كنيد و بيايد بالا، نه! امروز يك كسي سؤالي از من كرد ديدم برداشت اينطوري دارد نه، آگاهي به شما مي‌‌دهم، مثل يك كسي كه هنوز مكّه نرفته خصوصيّات مكّه را برايش مي‌‌گويم، اعمالش را، آدابش را، خصوصيّاتش را كه وقتي رفت به مشكل برخورد نكند، امّا اگر مثلاً گفتند بايد طواف بكند انسان و سعي بكند، اين همانجا پا شود توي اتاق، مثلاً شما پاشيد توي اتاق دور خودتان بگرديد، يا مثلاً از آن سر اتاق تا اين سر بدويد، اين كساني كه فكر مي‌‌كنند ما هر چه اينجا مي‌‌گوييم بايد عمل بكنند معنايش همين طوري است، البته احتياج به تذكّر نيست ولي خوب چون سؤالي شد كه من به اين فكر افتادم تذكّر را بدهم.

جهاد با نفس در قرآن اوّل اين كه نفس را به امّاره‌ي بالسوء معرّفي كرده است خداي‌ تعالي، منتها از زبان زليخا است كه مي‌‌گويد: وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي، يوسف/53، من نمي‌توانم نفسم را نگه بدارم، چرا؟ به خاطر اينكه: إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي، نفس انسان امّاره‌ي بالسوء است يعني زياد انسان را امر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند به بدي، امّاره، كلمه‌ي امّاره مغالبه است، يعني انسان را بسيار به بدي امر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، بدي‌هايي كه نفس انسان را امر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، بدي‌هايي است در ارتباط با تنبلي است، با عدم تحريكي، با خوش‌گذراني‌ها هي، آنچه كه مربوط به استراحت است، هوا دارد، هوا يعني راحت‌طلبي، بعضي كارها است سختش است، با سختي انجام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، ولي گناه است، اينها مربوط به نفس نيست، مربوط به شيطان است، مثلاً غضب، مربوط به شيطان است، انسان هم عصباني بشود، هم بدنش بلرزد، هم دعوا بكند، هم مردم را با خودش بد كند و هم گناه كرده باشد، اين خوب هيچ وقت نفس نمي‌خواهد، به جهت اينكه ناراحتي دارد، به جهت اينكه مشكل است، با راحت‌طلبي منافات دارد، يا مثلاً فرض كنيد كه كارهايي كه زحمت دارد، مثلاً از چيزهايي كه قطعاً شيطان و شيطان انسان را وادار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند توي اعمال ريش‌تراشيدن است، هم صدمه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد حالا يك خورده آسان‌تر شده، ولي سابقاً مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفتند پيش سلماني، بعضي‌ها صورتشان خوني مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد، اگر مويي تو صورت بود، بعد با آن كف صابون و تشكيلات هيچي براي راحتي، خوب زحمت دارد، اذيّت مي‌‌شود انسان اين گناه كرده، اينها مربوط به شيطان است، نفس انسان نمي‌خواهد، پس نفس انسان در چه ارتباطي از انسان مي‌‌خواهد؟ نماز نخوان، روزه نخور، غذاهاي خوشمزه بخور، كار نكن، فعاليّت نكن، و امثال اينها، اينها مربوط به نفس است، امّاره‌ي بالسوء است، شهوتراني‌ها امّاره بالسوء است، مربوط به نفس است، در همين جا حضرت يوسف و زليخا چون ارتباط با شهوتراني بود اين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد كه إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ، نفس اماره بالسوء است، ما چگونه تربيت كنيم نفسمان را كه بتوانيم امّاره‌ي بالخوبي بكنيم، آخر نفس انسان داراي سه حالت ممكن است باشد، يكي اماره‌ي بالسوء، اصلاً زمام اختيار و عقل و فكر را و فهم را و انسانيّت شما را نفس در دست گرفته، هر جايي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد شما را مي‌‌‌‌‌‌‌‌برد، مثل يك آدم مريضِ ضعيفي كه روي اسبي چمشوي وحشي نشسته، اصلاً برگشته حالا دارد كجا مي‌‌‌‌‌‌‌‌رود معلوم نيست، اين يك؛ نفس انسان يك حالتش اين است، امّاره بالسوء، بعضي‌ها واقعاً اين جورند ها، هيچ آدم احتمال نمي‌دهد يك مقداري درست و حسابي به آنها بگويد اينها عمل بكنند كه خلاف نفسشان باشد، همه‌اش دنبال نفس هستند، همه‌اش دنبال خواسته‌هاي نفساني هستند، كار خوبي اگر يك وقتي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند به خاطر همين خواسته‌ي نفسانيش است، نفسشان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد، اينها اصلاً توي دايره‌ي انسانيّت نمي‌شود گذاشتند، يعني اصلاً نمي‌شود گفتشان انسان، چون نفس امّاره‌يِ بالسو‌ءِ مطيع شيطان، چون شيطان هم از او استفاده مي‌‌‌‌‌‌‌كند، مطيع شيطان، اين مسلط بر اين آدم است، عقلش را تحت تأثير قرار داده، فكرش را تحت تأثير قرار داده، همه‌اش را تحت تأثير قرار داده، هر چه شهوت‌ها، خوشي‌ها، شهوت كه مي‌‌‌‌‌‌‌گويم شهوت جنسي نمي‌گويم، شهوت نمي‌دانم در ضمن عرايضم عرض كنم، شهوت يعني خواستن‌هاي بي‌جا، حالا چه شهوت غذا خوردن داشته باشد، چه شهوت استراحت داشته باشد، چه شهوت جنسي داشته باشد، فرقي نمي‌كند، اينها هر كدام بخشي است، شهوت‌ها به طور كلّي، اينها را انجام مي‌‌‌دهد، كاملاً تحت اختيار نفس امّاره‌ي بالسوء است. يك دسته‌ هستند كه گاهي با نفسند، گاهي با شيطانند، گاهي با خدا، يعني اينها                           امّا يكپارچه هواي نفسند، يك وقتي كه نماز مي‌‌خوانند، يك وقتي كه روزه مي‌‌گيرند، يك وقتي كه عبادت‌هاي آسان را انجام مي‌‌دهند با خدا است، شايد اخلاص هم داشته باشد، ولي اگر پاي يك جريان شهوت و                            افتاد نمي‌تواند خودش را كنترل كند، آنجا با نفس است، غضب هم فراوان، سر هر مسأله‌اي مي‌‌بيني غضب مي‌‌كند، غضب‌هاي بي‌جا، فكر نكنيد غضب و شهوت نبايد در انسان باشد، من مكرّر مثال زدم گفتم غضب مثل گازي توي لوله‌ي گاز است، بايد باشد، فكر نكنيد غضب بد چيزي است، غضب بي‌جا بد است، اگر مي‌‌بينيد يك شخصي آمد خدمت رسول اكرم، از حضرت خواست يك جمله‌ي كوتاه، پُر فايده‌اي برايش بگويند، حضرت فرمود: لاتغضب، غضب نكن، اين غضب بي‌جا منظور است، يعني بيخود شير لوله‌ي گاز را باز نكن، اينطوري، يك جوري نباشد كه توي اتاق وارد شدي، حالا هوا گرم است، بخاري هم روبروا نيست شما رفتيد شير گاز را باز مي‌‌كنيد، اين معناي لاتغضب است، اينطوري غضب نكن، غضبت تحت كنترل باشد، مي‌‌بينيد يك وقتي يك جايي لوله‌كشي مي‌‌كنند بعد من ديدم كه كف صابون مي‌‌زنند، آن نزديك و اطراف شير گاز كه اگر يك مختصر از سر سوزن هم كمتر، اگر گاز مي‌‌دهد اين معلوم بكند كه گاز اصلاً نبايد بدهد، چون همين منجر به خطرها مي‌‌شود، غضب انسان يك همچين حالتي دارد، من يك وقتي در پُمپ بنزين، آن وقت‌ها كفش‌ها را نعل مي‌‌زدند با اينكه معمولاً محكم‌تر بشود، وضع مادّي مردم خوب نبود در گذشته‌، كفش تندتند عوض نمي‌كردند، اين كفش‌هاي خودشان را نعل و هر چيزي نگه مي‌‌داشتند، من توي پُمپ بنزين ديدم يك مأمور پُمپ بنزين مي‌‌گويد ما نعل نمي‌توانيم بزنيم به كفشمان، گفتم براي چي؟ گفت براي اينكه مبادا پايمان به سنگي بخورد، مبادا از اين سنگ و آهن يك جرقه‌اي بپرد، مبادا از آن جرقه بنزين باشد آتش بگيرد، مبادا سرايت كند آن منبع بنزين، و همه جا آتش بگيرد، خيلي احتياط عجيبي است، در اسلام يك همچنين احتياطاتي هست، در خصوص غضب هست، در خصوص ضعف عقل است، حضرت فرمود، حضرت علي بن ابيطالب است، فرمود من از چاهي كه از گوسفندي كه، از چاهي كه در آن چاه يك قطره شراب ريخته باشد و آن گوسفند از آنجا آب خورده باشد ما گوشت اين گوسفند را نمي‌خوريم، شما مي‌‌‌‌‌‌گوييد عجب، شما اين كار را نمي‌توانيد بكنيد ها، نكنيد ها، نبايد هم بكنيد ها، حالا؛ آن كسي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد حسابي خودش را نگه بدارد از هر بدي، بايد اين گونه احتياط بكند، يك ماشيني كه ترمزش اعتمادي به آن نيست، به قول يك نفر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت كه به يك مقدار روغن اين ترمز بند است توي يك شيب سرازير تند يا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ميرد، يا ترمزش را كاملاً امتحان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كه ببينيد اگر وسط اين شيب يك مشكلي پيش آمد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند ترمز بكند يا نه، ترمزش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيرد يا نه، وسط غضب را براي خدا، غضبي كه دارد براي خدا، يك مسأله‌اي پيش آمد كه بايد فوراً برگردد، من در بعضي از افراد با كمال ديديم فوراً بايد بگردد و شاد بشود، اين قدر اين، مثل همان مورد گاز، لوله‌ي گاز شما آن قدر محكم هست كه اگر ديديد دارد آتش‌سوزي مي‌‌‌‌‌‌‌شود شما فوراً ببنديدش و يك سر سوزن گاز ندهد و ادامه پيدا نكند اين آتش‌سوزي اگر اين جور خوب، اين غضب بايد باشد، در وجود شما هم بايد باشد، حضرت سيّدالشهداء صلوات اللّه عليه و اصحابشان اين جوري بودند، حتّي در يك روايتي دارد كه مالك‌اشتر و علي بن ابيطالب در جنگ ظاهراً نهروان بوده، هر دو مساوي افراد را كشته بودند، حضرت به مالك اشتر فرمود تو از يك طرف دور مي‌‌كني، هر كسي جنگ نهرواني هست، ولي من تا هفت پشتش را فكر مي‌‌كنم اگر در نسل اين انسان يك مرد صالحي ممكن است پيدا بشود من او را نكشم‌، خيلي فرق است اين كشتن با آن كشتن، انسان گاهي غضب مي‌‌كند، عصباني مي‌‌شود، مي‌‌بينيد زورش هم زياد مي‌‌شود، اين            اكثراً زورشان زياد است، چون عقل ندارند و مي‌‌روند جلو، و يكي هم عاقل است، عالم است، همه چيز را مي‌‌داند، همه‌ي فكرهايش را كرده و مي‌‌زند، اين زدن با آن زدن خيلي فرق مي‌‌كند، اين غضب با آن غضب خيلي فرق مي‌‌كند، شير گاز را باز كردن خيلي كار آسان است، امّا حالا موقع باز كردن هست يا نيست، توي بخاري مي‌‌رود يا همين جور توي فضا مي‌‌رود، خدمت شما عرض شود هوا سرد است كه توي بخاري رفت مفيد است يا نه، شير باز كردن هر دويشان شير باز كردن است، آن آدم بي‌عقل هم رفته شير را باز كرده، اين آدم عاقل هم كه حساب توي كارش هست شير را باز كرده، كدام يكي از اين دو تا زحمتش بيشتر است، مساوي است زحمتش، منتها او خطر ايجاد مي‌‌كند، او بي‌جا باز كرده، يك بزرگتري هم بالاسرش بيايد كتكش مي‌‌زند كه چرا شير را باز كردي و اين يكي تحسين مي‌‌كنند، خوب كاري كردي، احسن، و خداي تعالي به افرادي كه غضب مي‌‌كنند و اين دو حالت را دارند اين جوري است، تو رفتي تو خانه با زن و بچّه‌ات غضب كردي، شير را نبايد آنجا باز كني، با او دعوا كردي، تمام تكبّرت را با او به خرج دادي و توي خيابان يك منكري را ديدي اصلاً ترسيدي از كنارش عبور نكردي، كه اين منكر جلوي راهت واقع نشود و نهي از منكر مي‌‌ترسي كه نهي از منكر بكني، اينها مسائل اينجوري، آنچه كه مربوط به شيطان است در مرحله‌ي جهاد با نفس زياد رويش مهم نيست كار نكرد علاوه بر اينكه بايد خودش را آماده كند، يعني در جهاد با نفس، شخصي كه جهاد با نفس مي‌‌كند هر كاري كه جلويش مي‌‌آيد، به طور كلّي، هر كاري، بخواهد غذا بخورد، بخواهد كار                               بكند، بخواهد با زن و بچّه‌اش حرف بزند، هر كاري كه جلويش مي‌‌آيد از سه حال خارج نيست يا دلش مي‌‌خواهد يا خدا مي‌‌خواهد يا هم دل مي‌‌خواهد هم خدا، ديگر اينجوري است، البتّه يك چيزي است نه دل مي‌‌خواهد نه خدا كه مربوط با همان جهاد با نفس نيست، مربوط به مرحله‌ي بعد است، مثل همين غضب كردن و دعوا كردن و كارهاي مشكل و حرام را انجام دادن و اينها، ما نقداً روي اين سه تا حرف مي‌‌زنيم، كه يا دل مي‌‌خواهد، بعضي‌ها هستند آقا چرا اين كار را كردي؟ دلم خواست، ببخشيد ما نمي‌دانستيم شما تحت تأثير دلتان هستيد، در مقابل هر كاري كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد، هر كاري يك علامت سؤال چرا كردي؟ خودتان را محاكمه كنيد، چرا كردي؟ دلت خواست؟ خدا خواست؟ دلت يا خدا خواست، در صورتي كه بگويي دلم خواست و نتواني بگويي خدا خواست و نتواني بگويي هم دلم خواست و هم خدا خواست، اين را حتماً كسي كه جهاد با نفس كرد بايد گذاشت كنار، هم نمي‌شود با آن كسي هم دعوا بكند، هم دشمن باشد، عداء عدوّ است نفس انسان، با او دشمن باشد، حالا گوش به حرفش بكنيم نمي‌شود، پس آنكه دلتان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بگذاريد كنار، بيايد خودتان را محاكمه كنيد، الان اين غذا را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد بخوريد دلم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد، هر چه هم فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد يا نمي‌خواهد، فقط دل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد، حتّي در خصوصيّات زندگي، در چيزها ريز زندگي بايد اين مسأله ساري و جاري باشد، اگر نباشد موفق نمي‌شويد چون در چيزهاي جزئي وقتي كه انسان دلش هر چه خواست انجام داد، در چيزهاي كلّي هم كم‌كم نفس انسان را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواباند، خوب، اين چيزي كه، اين كاري كه من الان دارم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم، الان من نشستم دارم براي شما صحبت مي‌‌‌‌‌‌‌‌كنم، دلم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد يا خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد يا دلم و خدا مي‌‌‌‌‌‌خواهد، ما در مورد هر سه‌ي آن صحبت مي‌‌‌كنيم، اگر گفتيم دلمان مي‌‌‌خواهد، نه تنها گفتيم، حالا يك كسي مزمزه مي‌‌كند مي‌‌گويد دلم مي‌‌خواهد، مي‌‌بيند طرف حرف حساب سرش نمي‌شود مي‌‌گويد دلم مي‌‌خواهد، نه!، دلتان واقعاً، دلتان فقط بخواهد، خدا و اسلام و دين اينها نخواسته باشند، يك كار حرامي كه دلتان مي‌‌خواهد، اين يقيناً شما را از مراحل كه پرت مي‌‌كند هيچي، از انسانيّت دور مي‌‌كند، اصلاً تو انسان نيستي، چرا؟ به جهت اينكه دلت، امّاره‌ي بالسوء است، تو هم تحت تأثير او واقع شدي، عقل نداري، حالا ولو در يك مسأله هم باشد و همه‌ي أُوْلَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ،أعراف/179، از هر حيواني هم پست‌تر، گاهي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه كيفيت يك چيزي را دل انسان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد، كيفيتش را، نه خدا نمي‌خواهد، مثلاً چي؟ يك غذاي خوشمزه خوب جلويتان گذاشته شده، ولي برايتان ضرر دارد، خوب خدا نمي‌خواهد تو ضرر بر بدنت وارد كني، ولي خيلي غذاي خوشمزه‌اي بود، ديشب خورديم و نصف شب هم دل درد شديم، صبح هم براي نماز صبح هم نتوانستيم پا شويم، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانستي هم اينجوري خواهد شد، تجربه داري، اينجا همين است. خيلي كوچك است، خيلي چيز كوچكي است. دو تا غذا جلويت گذاشتند يكي براي بدنت مفيد است و دلت نمي‌خواهد، يكي براي بدنت ضرر دارد و دلت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد، اينجا خودت خوب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داني، خودت را آزمايش كن، غذايي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند، بقيّه چيزها هم همين طور است. هر چيزي، الان تو اين غذاي بدمزه‌ي مفيد يا اين غذاي خوشمزه‌ي مضر كدام يكي را انتخاب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني؟ بعضي‌ها هستند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند همان غذاي خوشمزه را بر دار بيار، آدم عمر را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد، عمر دنيا را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد براي همين لذائذش، تو هم امتحانت را بد دادي، چون دنيا دار امتحان است، هم نفست را به قول مشهدي‌ها شيرش كردي، مشهدي‌ها حالا نمي‌دانم اين جاها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند يا نه، يك كسي را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند بگويند پُررويش كردي، خيلي باصطلاح چيز شده، نفس خودت را پُررويش كردي، يعني اينجا موفق شده نفست و حتماً كسي كه بخواهد جهاد با نفس بكند اين جور جهاد، حتّي دو تا غذا، دو تا غذا، يكي خوشمزه يكي بدمزه و هر دويش هم مساوي است، نفس انسان مي‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد غذا، اگر بخواهد خوب با نفس مبارزه بكند بايد همان غذاي بدمزه را بخورد، البتّه ما اين را دستور نمي‌دهيم به جهت اينكه يك عدّه خدمت شما عرض شود متصوفه و ملاميه هستند كه مي‌‌‌‌‌‌گويند هر چه بد است بايد انسان بكند  تا بتواند خودش را بسازد نه با همين مسايل معنوي هم مي‌‌‌‌‌توانيم خودمان را بسازيم. غذا خوشمزه و مفيد، غذا بدمزه و خدمت شما عرض شود مفيد، خوب يكي از اينها، اگر بخواهي زودتر موفق بشوي همان غذاي بدمزه مفيد را بخور، ولي نه اصراري نداريم، تو انشاءاللّه روزي با اين راهي كه پيش گرفتي آن چنان موفق مي‌‌شوي كه غذاي خوشمزه را بخوري نه مفيد كه هم نفست بخواهد هم خدا، موفق بشوي، ببينيد ما عيناً در تمام كارها، بعضي خيال مي‌‌كنند من در غذا فقط همين حرف را مي‌‌زنم، نه در تمام كارها، در تمام كارها، مي‌‌دانيد هر چه مي‌‌خواهيد مثال بزنيد مثلاً، در تمام كارها، دستشويي مي‌‌خواهي بروي، مي‌‌روي دستشويي يك جوري دستشويي مي‌‌كني كه خدا راضي نيست، رو به قبله مي‌‌نشيني مثلاً، ولي راحت‌تري، يك جوري دستشويي را ساختند كه تو رو به قبله بنشيني راحت‌تري، ولي خدا راضي نيست، نفست مي‌‌خواهد، در تمام كارها، نفست مي‌‌خواهد امّا خدا نمي‌خواهد اينجا بايد مخالفت با نفس بكني، يعني رو به قبله ديگر نشيني، حتّي در مكروهات هم اينطور است، مثلاً فرض كنيد يك چيزي كه مكروه است، در همين دستشويي، يك مكروهي هستش، شما ولي راحت‌تري، نفست مي‌‌خواهد كه آن مكروه را انجام دهي، شما مي‌‌تواني براي خدا و با نفست مبارزه بكني و اين كار                       كني، حالا مي‌‌خواهم بگويم در تمام چيزها هست، ماها در مبارزه با نفس بايد عيناً يك مريض باشيم در دعوا خوردن، يك مريضي اگر دكتري آمد بالاي سرش و به او گفت كه اين شربت را بايد بخوري، آقا اين شربت چه جوري است مزه‌اش؟ اوّل من مزّه كنم بعد بخورم، هيچ وقت همچنين حرفي نمي‌زنيد.

 

فايده‌اش چي هست؟ به فكر اين هستي كه آن شربتي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي بخوري حالا هر مزه‌اي داشته باشد، خوشمزه باشد، بدمزه باشد، تلخ باشد، به فكر فايده‌اش هستي و اين شربت را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوري، يك كپسول به تو داده، چرا بد رنگ است اين كپسول، يك كپسول خوشرنگتري به من بده، هيچ وقت همچين حرفي نمي‌زنيد، يك آمپولي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد به تو بزند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد كه مثلاً فرض كنيد اين درد دارد من نمي‌زنم، اينها را نمي‌گوييد، عيناً اين مسأله را بايد در زندگي پياده بكنيد، چون اينجا يك حكيمي، يك طبيبِ آگاه به وضع تو و براي رفع تو امراض بدني تو دارد كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، اين طرف هم يك طبيب كه خداي تعالي است، براي امراض روح تو دارد كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و دستور داده است، ما اينجوري قوي نيستيم، ما در دنيا بايد تحت تربيت خدا باشيم، خدا ربّ است، خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌گويد سبحان ربّي الاعلي و بحمده، پروردگار ماست، مربّي ماست، تو نمي‌تواني راحت باشي، آزاد باشي، يعني هر اگر مي‌‌‌‌‌‌‌خواهي موفق شوي، اگر مي‌‌‌‌‌‌‌خواهي در عالم برزخ، در بهشت موفق بشوي و زندگي و حيات طيّبه داشته باشي بايد در صورت همان، من اين خوشمزه نيست نمي‌خورم، من آن كار سختم است نمي‌كنم، من نمي‌دانم اين كپسول را خوشرنگ نيست نمي‌خورم، اين كارها را مي‌‌‌خواهي بكني هيچوقت خوب نمي‌شوي، هيچ وقت نمي‌تواني معالجات بدنت را بكني تا چه برسد معالجه‌ي روحت را، پس ميزان در تمام كارها                              ، ميزان طبيب، آقاي اين كپسول تو را معالجه مي‌‌كند ولي آمپول زودتر معالجه‌ات مي‌‌كند، مي‌‌گويند اين را بزن، اين شربتي كه من به تو مي‌‌دهم بدمزه است ولي خيلي زودتر خوب مي‌‌شوي دردت ساكت مي‌‌شوي، تو اين شربت خوشمزه است، تو مي‌‌گويي نه همان شربت بدمزه را هر جوري هست بعدش آب مي‌‌خوريم يك كاريش مي‌‌كنيم،                در تمام زندگي‌تان بايد اين باشد، به فكر فايده‌ي اين كاري كه مي‌‌كنيد باشي، در روايت دارد: الذينهم عن اللغو معرضون، مؤمنين كساني هستند كه از لغو اعراض مي‌‌كنند، از امام سؤال مي‌‌شود كه لغو چي هست؟ حضرت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: هر چيزي كه نه براي دنيايت فايده داشته باشد، نه براي آخرتتان لغو است، هر كاري، نه دنيايتان را درست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند نه آخرتتان را، دنيا را اگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد درست كنيد آن درستي كه انبياء و ائمّه‌ي عليهم السلام به فكرش هستند و به تو پيشنهاد كردند آن درست نمي‌شود، نه اينكه               دنيا درست شده است كه انسان ثروت داشته باشد، چي داشته باشد ولي از راه دزدي و خيانت و اينها به دست آورده باشد، اين درست نيست، درستي‌اي كه آنها پيشنهاد دادند، از راهي كه آنها پيشنهاد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، پس تمام عرض اين شد، تمام آنچه كه در اين مطلب گفتم اين شد كه انسان در تمام كارهايش بايد، بايد از آنچه كه فقط نفس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد و خدا نمي‌گويد، نفس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد و خدا مخالف با اين است، نفس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد و اسلام با آن مخالف است، نفس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد، احكام اسلام با آن مخالف است، چه مكروه است چه حرام، بايد دوري بكنيد، بايد دوري بكنيد، و الاّ موفق نمي‌شود كه با نفسش جهاد بكند، والاّ نمي‌شود من جنگ بكنم، نفسم را بخواهم رام بكنم و به آن همه جور هم خدمت شما عرض شود استراحت بدهم، همه جور هم گوش به حرفش بكنم، مطيعش باشم، نوكرش باشم،                   بودنش را توجّه داشته باشم و عمل بكنم نمي‌شود، اين كه اسم جنگ و جهاد گذاشتند و حتّي زمان ائمّه هم اين طوري بوده كه حضرت رسول اكرم فرمود: جهاد اصغر، جنگي بود، جنگ خدمت شما عرض شود احد بوده ظاهراً كه شما از جهاد اصغر برگشتيد، و عليكم جهاد الاكبر، جهاد از جهد است، از كوشش است، از فعاليّت است، انسان كارهايي برخلاف نفسش بكند، اين را به طور كلّي مي‌‌گويند جهاد، حالا چرا به جنگ گفتند جهاد؟ چون بزرگترين، بزرگترين مبارزه با نفس، كه نفس اصلاً نفس نمي‌خواهد رفتن به جنگ است، يعني جنگ يعني قتال، قتال يعني بكشد ما بكشيم همچنين جنگ، ما در فارسي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم جنگ، قتال، جهاد همان كوشش است، همان فعاليّت است، همان تحرّك است، همان مخالفت با نفس امّاره و استراحت است، ولو به خاطر اينكه بزرگترين مشكل براي نفس جنگ است. الان حساب بكنيد، همين الان مثلاً، زمان پيغمبر اكرم باشد يا زمان حضرت ولي‌عصر، هر پيشنهادي بكنند انسان سهل است زود انجام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، ولي بگويند زن و بچّه را ول كن، زندگي را ول كن، يك دست لباس رزم بپوشان، اين هم اسب بيا مثلاً فلان جا مثلاً جنگ كنيد، واقعاً مشكل است، خيلي نفس انسان سختش است كه حالا كشته نشود، بكشدش هم تنها، حالا مثلاً مطمئن باشد كه كشته نمي‌شود، همين كشته شدن هم خودش مسأله است، با اين آخر انسان                    كنترلش را داشته باشد يك آدم بي‌رحمي نبايد باشد، أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ، الفتح/29، يك وقت مي‌‌‌‌‌‌بيني يك اِ تو دوست مني، بله، بعدش هم شمشير بلند كردي، يا مثلاً هفت تير را، دوستت را نبايد بكشي، حالا دوست ايماني‌ات باشد، حالا يك خورده كارِ مشكلي است، لذا فرد شاخص و بارزش از جهاد همان قتال است. حتّي گاهي تعبير مي‌‌گويند خود پيغمبر اكرم فرمود، از جهاد اصغر، منتها جهاد كوچك‌تر اسمش را گذاشتند، جهاد بزرگ‌تر چي هست؟ جهاد با نفس، چون نفست با نفست جهاد نكرده باشي و تمرين به او نداده باشي و رويش كار نكرده باشي به جهاد اصغر انسان نمي‌رسد، نمي‌رود جنگ، و يك نفس امّاره‌ي بالسوء هيچ وقت به جنگ نمي‌رود، سه نفر بودند در زمان پيغمبراكرم، از جنگ تخلّف كردند، گفتند ماحالا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رويم آن گوشه مخفي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويم، وقتي جنگ تمام شد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم آقا ببخشيد               هم زنده هستيم، هم زحمت نكشيديم، راحت. پيغمبراكرم دستور فرمود كه با اينها يك مدّتي اصلاً هيچ كس حرف نزند، خيلي اين تبينه ضمناً توي تنبيه‌ها، تنبيه خوبي هست. با آنها حرف نزنيد، هيچ كس، همه متحداً عمل بكنند، بچّه يك كار غلطي كرده، مادر حرف نزند، پدر حرف نزند، برادرها حرف نزنند، خواهرها حرف نزنند، ديوانه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود بچّه،                    من عاقل، نه سكوت، زن‌هايشان يك نفر براي اين سه نفر خدمت شما عرض شود غذا مي‌‌‌‌‌‌‌‌گذاشتند حرف نمي‌زنند و مي‌‌‌‌‌‌‌‌رفتند، با آنها انسان مطلقاً حرف نمي‌زند، اينها از ناراحتي آمدند خدمت پيغمبر غلط كرديم، اشتباه كرديم، در بين اصحاب حضرت ابي‌عبداللّه الحسين عليه الصلوة و السلام افرادي بودند واقعاً جهاد با نفس كردند، يعني انسان مي‌‌‌‌‌بيند كه اينها عجيبند، عجيب، همه‌ي چيزها، همه‌ي وسايل در اختيارشان بود، همه جور قدرت در اختيارشان بود، حتي دعوت شدند، حضرت اباالفضل عباس عليه الصلوة و السلام در روز تاسوعا شمر يك امان‌نامه آورده برداشته براي حضرت، خيلي عجيب است، حضرت ابالفضل در خدمت حضرت سيّدالشهداء نشستند دارند براي اينها صحبت مي‌‌كنند، صداي شمر بلند شد اين بني اختنا، چهار تا برادر بودند، فرزندان علي بن ابيطالب عليه السلام، اينها از طرف ام‌البينين مادر، يك فاصله زيادي با مادرش اجداد شمر ايشان نسبتي داشت. با مادرش، بني اختنا، بچّه‌هاي خواهر ما، فاصله‌ها را كم كرده، ام‌البنين را خواهر خودش دانسته، اين بچّه خواهرمان كجاست؟ حضرت ابالفضل آن قدر خجالت كشيد، خيلي سخت است، يك آدم بي‌بند و بار و چيز بيايد اظهار قوم و خويشي بكند براي انسان شريف آن هم در آن حد، خيلي حضرت خجالت كشيد، حضرت سيّدالشهداء به او فرمودند كه جوابش را بده ولو كان فاسقا، ولو اينكه فاسق است جوابش را بده، حضرت اباالفضل آمد بيرون، عصر روز تاسوعا است، از اين جهت هم روز تاسوعا را بيشتر به حضرت اباالفضل از ايشان حرف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند، آمد سرش را پايين انداخته شمر گفت من براي شما امان‌نامه آوردم، شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌توانيد در امان باشيد شما و برادرتان، حضرت اباالفضل فرمود كه خدا لعنت كند آن امان‌نامه را، تو و آن كسي كه اين امان‌نامه را نوشته، ديگر حالا اينجا روضه‌خوانها غالباً پياز داغش را زياد مي‌‌‌كنند، هماني كه هست عرض مي‌‌‌كنند.

من                                ، كه من دست از برادرم بردارم، بيايم،          اصلاً اين حرفها شأن حضرت اباالفضل نيست، حضرت اباالفضل صلوات اللّه عليه آن قدر آقا است، جانمان به قربانش، در تمام اين مدّت همه‌اش به فكر اين است كه با نفسش مبارزه كند، نفس امّاره بالسوء نداشت حضرت، يقيناً، من در مورد نفس امّاره‌ بالسوء حرف مي‌‌زنم، امّا شايد براي درسي بوده كه به ما مي‌‌داده، مي‌‌خواهد آب بخورد آن روز عاشورا كه حضرت سيّدالشهداء به او مي‌‌فرمايند كه بچّه‌ها تشنه هستند، به فكر        آب بكن، و حضرت ديد كه همه شهيد شدند، حضرت سيّدالشهدا‌ء مانده و حضرت اباالفضل، به فكر آب براي بچّه‌ها بود، يك خاطره‌هايي از عطش اطفال حضرت اباالفضل العباس داشت، انشاءاللّه حالا وقت خودش عرض مي‌‌كنم. مشك را برداشته وارد شريعه شده، دست برده زير آب، حضرت اباالفضل از همه تشنه‌تر بود، حتي از حضرت سيّدالشهداء صلوات اللّه عليه، چرا؟ به جهت اينكه آن لقب سقّايي وقتي آب جيره‌بندي شد                   حضرت اباالفضل ديگر قسمت خودش را نخورد،                    مسئوليّت داشت كه شريعه مخصوصاً دستش را برد زير آب، وقتي انسان خيلي تشنه است دست كه به آب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند عطش بيشتر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، آنجا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيد چي فرمود؟ فرمود: يا نفس                             ، اي نفسم خوار شو، نكند كه تو آب بخواهي، خواسته باشي، من الحسين العطشا، حسين علي تشنه است تو مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي آب بخوري، السلام عليك يا اباالفضل العباس بن اميرالمؤمنين، السلام عليك صلي اللّه عليك و رحمة اللّه و بركاته.

 

     

 

وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ (53) يوسف/53

 

 

 

شب ۷ محرم ۱۴۲۴ قمری – محبت

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم ‌الله الرحمن الرحيم

الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين، سيّدنا و نبيّنا رسول الله و علي آله اجمعين لاسيّما علي بقيةالله في العالمين روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدّائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين. وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ، البقرة/165، همانطوري كه در شب‌هاي گذشته عرض شد حبّ و محبّت به معناي خواستن شديد است، شما هر چيزي را كه بخواهيد حالا اگر بخواهيد كه مال شما باشد يا به شما نزديك باشد يا شما به او نزديك باشيد، از خواستن خيلي ضعيف، همين خواستن شروع مي‌‌شود تا مي‌‌رسد به حبّ، فقط اسمش عوض مي‌‌شود، اسما‌ئش تغيير مي‌‌كند و بعد در ماديّات و محبّت‌هاي مجازي مي‌‌رسد به عشق و در محبّت حقيقي كه محبّت به خدا است مي‌‌رسد به حبّ شديد كه خدا در اين آيه‌ي شريفه اشاره‌ فرموده است كه وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ، البقرة/165، مردمِ مسلمان و غيرمسلمان به طور كلّي مردم به دو بخش تقسيم مي‌‌شوند، يك دسته خدا را دوست دارند، يك دسته غير خدا را دوست دارند، در همين آيه‌ اوّلش به اين جمله اشاره مي‌‌فرمايد كه بعضي از مردم هستند كه در مقابل خدا              انتخاب مي‌‌كنند، ولي كساني كه ايمان به خدا دارند حبّ‌شان به خدا شديد است، اينها دو بخش تقسيم شدند، ماها گاهي ناخودآگاه و بلكه واقعاً نه اسماً جزء آنهايي هستيم كه محبّت‌مان به خدا نيست، يعني به خداي تعالي، نمي‌گوييم كه دوست نداريم خدا را، ولي عملاً دوست نداريم يا عملاً چيزهاي ديگر را بيشتر دوست داريم، آنهايي كه مؤمنند، داراي ايمان هستند، حبّ‌شان به خدا شديد است يعني متمركز شده است محبّت‌شان به خدا، هر چيزي كه وجه خدايي نداشته باشد از او متنفّرند، كسي كه با خدا مأنوس است با غير خدا نمي‌تواند اُنسي داشته باشد، اينها كه مي‌‌گويند با غير خدا نمي‌توانيم اُنس داشته باشيم معنايش اين نيست كه كساني كه آنها هم با خدا انس دارند با آنها هم نمي‌تواند انس داشته باشد، نه! با كساني كه حواس‌شان پرت است، گاهي شده نمي‌دانم برايتان پيش آمده، براي من زياد پيش آمده، انسان مي‌‌نشيند حرفِ را مي‌‌پيچاند انسان كه اين مسأله‌ي عرفاني، يك مسأله‌ي مربوط به خداشناسي به محبّت به خدا براي كسي بگويد، آنجا كسل است، طرف كسل است، خود او باز حرف‌ها را مي‌‌پيچاند در يك مسأله‌اي در امور دنيا، خيلي هم نشاط پيدا مي‌‌كند، همين علامت اين است كه اين شخص محبّت به خدا ندارد، خيلي اتّفاق مي‌‌افتد ها! يعني انسان كاملاً احساس مي‌‌كند، كاملاً مي‌‌فهمد، مورد تخصّص خودش مي‌‌شود، مورد مسأله‌اي كه غير خدا هست وارد آن مي‌‌شود و ايمان با آن چيزي كه دارد از آن صحبت مي‌‌كند، ايمان، اوّل اعتقاد است بعد ايمان است، انسان گاهي اعتقاد به خدا دارد، مثلاً شما اعتقاد داريد شب است، خيلي معتقد و خوب، امّا حرفي از شب نمي‌زنيد، حرفي از خدمت شما عرض شود تاريكي شب نمي‌زنيد، كار ديگر داريد مي‌‌كنيد، افرادي كه مؤمن هستند به خدا، همه جهت، در همه جهت، در همه‌ي لحظات اصلاً حرف خدا را مي‌‌زنند، ولي درباره‌ي دنيا است، ولي در راستا محبّت به خدا است و در راستا امور خدايي است، اين خيلي مسأله‌ي حسّاسي است خوب دقّت كنيد، مثلاً شما مشغول يك كاري هستيد، آن چيزي كه شما را وادار به اين كار كرده خدا بوده و رضاي خدا بوده و محبّت خدا بوده، حالا لازم نيست هي بگوييد خدا، خدا، نه، اصل و ريشه اين كارتان محبّت به خدا بوده ديگر محبّت به خدا هست، امّا گاهي هستش كه انسان خدا خدا هم مي‌‌گويد ولي ريشه و اصل كارش مربوط به خدا نيست، حتّي نماز هم گاهي اين طور است، ما نماز را روي انجام وظيفه حالا نمي‌شود كه به آدم بگويند تارك‌الصلوةنماز مي‌‌خوانيم، امّا گاهي مي‌‌شود براي خدا نماز مي‌‌خوانيم و يك وقتي هم توي نماز حواس‌مان پرت مي‌‌شود، ايني كه ارزش دارد اين است كه انسان تمام كارهايش براي خدا باشد و براي محبّت به خدا باشد و خدا را چون دوست دارد اين كارها را مي‌‌كند، همه‌ي كارهايش، مي‌‌شود، تجربه شده كه مي‌‌شود، به حضرت موسي خداي‌ تعالي فرمود: اذكرني في كلّ حال،در هر حالي من را ياد كن، حضرت موسي عرض كرد خدايا من گاهي جاهايي اصلاً نمي‌شود، اصلاً خجالت مي‌‌كشم تو را ياد كنم، مثلاً دستشويي رفتم، خداي‌ تعالي فرمود: اذكرني في كل حال،يعني همان جا يك دعاهايي دارد، يك دست به شكم بكش،                 شيطان بكش،                     مثلاً ، پاي چپت را بگذار توي دستشويي، اعوذ بالله من الشيطان، اين‌ها همه‌اش ياد خدا است ديگر، اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم، اين‌ها انسان توجّه‌اش به خدا است، خدا در هر حالي بايد منظور باشد و محبّت‌ حقيقي بايد به خدا باشد.

درباره‌ي محبّت به خدا حالا بيشتر از اين من نمي‌توانم و نمي‌خواهم صحبت كنم، و الان چند شب است كه در اين ارتباط صحبت مي‌‌كنم، اجمالاً تمام خواسته‌هاي انسان اگر براي خدا نباشد، اگر به طرف خدا نباشد، اگر به سوي خدا نباشد، همه‌اش مجازي است و خواسته‌ي بي‌خودي است، شما اگر هر چه بخواهيد من دون اللّه باشد، اين هم مجازي است، هم دور است از حقيقت است و هم انسان بايد از آن دور باشد و هر چيزي كه ارتباط با پروردگار داشته باشد و انسان را به خدا نزديك كند و انسان بخواهد اين محبّت حقيقي و در ارتباط با پروردگار است و حيف است كه يك انساني كه خداي‌ تعالي خلق كرده و گراميش داشته و احترام برايش قائل شده، اختيار به او داده، عقل به او داده، و او را به اين وسيله ممتاز از همه‌ي حيوانات كرده، اين شخص غير خدا را براي ولو يك لحظه، هر چه مي‌‌خواهد باشد دوست داشته باشد، اگر انسان خدا را دوست داشت راحت مي‌‌تواند جهاد با نفس بكند، مي‌‌خواهم اينجا، از امشب، در ارتباط با جهاد با نفس صحبت كنم، راحت، اصلاً نفسانيتي نمي‌ماند، خواسته‌ي نفساني باقي نمي‌ماند، بعضي مي‌‌گويند پنجاه درصدش را اگر اين مراحل جهاد با نفس را اگر خوب انجام داده باشد پنجاه درصد جهاد با نفس را انجام داده، اگر خوب انجام داده باشد صد درصد جهاد با نفس را انجام داده، پس چكار بايد بكنيم؟ از ما ديگر چي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند؟ يك تمريني كه اين نفس امّاره‌ي بالسوء انسان در صراط مستقيم، در محبّت به خدا باقي بماند، اكثر اين مراحلي كه صحبتش هست و از مرحله‌ي يقظه تا همين جا و از اين جا به بعد اكثرش تصميمش يك لحظه است يعني خيلي كوتاه، انسان نشسته، من الان تصميم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيرم كه هر چه نفسم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد نكنم و هر چه خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد انجام بدهم اين جهاد با نفس است، پس چرا گاهي يك سال، دو سال، ده سال، شايد تمام عمر ايني كه ما اصرار داريم انجام بدهيم توي آن مانديم؟ ما تصميم داريم كه انجام بشود اين براي اين است كه تمرين بكنيد، ببينيد نسبت به نفس، خيلي حرف‌ها زدند، خيلي‌ها را نفس اژدها است،

نفس اژدها است او كي خفته است، از غم بي‌آلتي افسرده هست و بعضي‌ها معتقدند كه نفس انسان هيچ وقت رام نمي‌شود، حتي يادم است يكي از علماي شيعه يك نامه‌اي براي من نوشته بود كه شما چطور مي‌‌گوييد جهاد با نفس و نفس رام مي‌‌شود و حال اينكه و حال اينكه حضرت علي عليه الصلوة و السلام وقتي شمشير به فرقش خورد فرمود: فزت و ربّ الكعبه، من از دست نفسم راحت شدم، يك همچين حرفي، او مي‌‌توانست بعد شما مي‌‌گوييد مي‌‌شود؟ حالا شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيد               اين حرف چقدر عجيب است، نفس را اژدرها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند، خيلي برايش، خطرناك، خيلي خطرناك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند و مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند اصلاً نمي‌شود نفسي را رام كرد ولي خداي‌ تعالي در قرآن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا، الشمس/7، يا قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا، الشمس/9، اگر نفس انسان درست نمي‌شد تزكيه‌‌اش هم نمي‌شد، تزكيه وقتي كه شد نفس انسان خوب است ديگر، پس تزكيه را كه دستور دارند، پاك كردن را كه دستور دادند، قابل پاك شدن هست و صفات رذيله‌اش از بين مي‌‌‌‌‌‌‌رود ما نفس را يك اسبي است وحشي، در افراد معمولي يك اسب وحشي، بيشتر از اين من به خودم اجازه نمي‌دهم نفس امّاره بالسوء را بيشتر از اين تشبيه بكنم، يك اسب وحشي است، شما ديديد اسب‌هايي هست در بيابان اينها وحشي‌اند، اصلاً انسان را كه مي‌‌‌‌‌‌بينند فرار مي‌‌‌‌‌‌كنند، با خوبي‌ها اصلاً همراه نيستند، با وحشي‌گري‌ها همراه‌اند، خوب، خدمت شما عرض شود كه اين اسب را بخواهند رامش كنند چكار مي‌‌‌‌‌كنند؟ نمي‌دانم ديديد رام كردن اسب را يا نه؟ هر جوري كه ممكن است بالاخره توي يك                           مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازندش، يك افساري به سرش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازند، منتها ريسمان بلند است، دورها، دور بزند، هي اين ريسمان را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيرند، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشند جلو، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشند جلو، كم‌كم اين حيوان با همان وحشي‌گريش چند دفعه كه انسان را ديد، چند دفعه كه آن كسي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد اين را رامش كند مشاهده كرد، اين كم‌كم آن وحشتش از انسان كم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، كم‌كم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند او را جلو، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند او را جلو، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند او را جلو، خوب باز هم آن لگد را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند، يك دستي به كلّه‌اش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشند، يك مقداري به او محبّت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، يك مقداري كاه و جو به او مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند، يك مقداري باصطلاح محبّت‌هاي مختلفي مي‌‌‌‌‌كنند، اين اسب مي‌‌‌‌‌شود رام، بعد پالان مي‌‌گذارند او را، سوارش مي‌‌شوند، خدمت شما عرض شود تا اينجا اسب شده رام، امّا صد درصد تحت فرمان باز هم نيست، يعني مي‌‌بينيد كه باز هم مي‌‌خواهد فرار كند، باز هم مي‌‌خواهد وحشي‌گري بكند، اين اسب را به آن كار مي‌‌كنند، كار مي‌‌كنند، آن قدر مطيع مي‌‌شود كه در مسابقات اسب‌دواني ديديد گاهي موانع را جلويش مي‌‌گذارند تا دو متر مانع است، اين بغل هم راه صاف است، اين بغل هم راه صاف است آن سواركار او را وادارش مي‌‌كند كه از روي اين مانع بپرد و مي‌‌پرد ديديد ديگر، صد درصد تحت فرمان است، بله، مي‌‌بينيد كه آن چنان اين اسب رام شده كه جايزه‌ سواركار مي‌‌گيرد ولي اين فرمانبردار است، يك همچين حالتي بايد داشته باشيد، يعني الان نفس‌مان وحشي است، البته الان نه ها! اوّل كار، نفس‌مان وحشي است، جفت و لگد حسابي مي‌‌زند، گاز مي‌‌گيرد، راه را انحرافي مي‌‌رود، تمام بدي‌ها را دنبالش مي‌‌رود، همه چيز، كم‌كم بايد شروع بكنيد اين را رامش بكنيد، اوّل كاري كه مي‌‌كنيد بايد به او بفهمانيد كه تو براي توي بيابان‌ها، دويدن اين طرف و آن طرف، نصيب شير و ببر و پلنگ شدن خلق نشدي، اوّل بايد اين را بفهماني، ممكن است آن اسبِ نفهمد، عملاً به او بفهمانيد، ولي نفس شما مي‌‌فهمد، شما را خدا خلق نكرده همه‌اش دنبال شهوات، همه‌اش دنبال هواهاي نفساني، هر چه مي‌‌خواهيد آن كار را بكن، همه‌اش تبعيّت از شيطان، براي اين خدا خلقت نكرده، اگر اين كارها را كردي از بين مي‌‌روي، درنده‌ها تو را مي‌‌خورند، از بين مي‌‌برند تو را، تو وسيله دفاعي نداري، اينها را بايد خوب به او بفهمانيد، اگر نفس ما اين را فهميد، و مي‌‌فهمد، همان حالت يقظه است كه به ما مي‌‌گويند كه در مرحله‌ي يقظه هم يقظه داشته باشيد، هر كس بيدار بشود از خواب غفلت، آن وقت اسب وحشي نافهم است و چون عقل و فهم‌شان را ضايع كرده، بَلْ هُمْ أَضَلُّ أعراف/179، از آن حيوان هم گمراه‌تر است، وقتي كه به اين مسأله رسيد و فهميد مانند كسي است كه توي بيابان راه را گم كرده، يك كسي مي‌‌آيد راه را به او نشان مي‌‌دهد، اينجا چكار مي‌‌كند؟ برمي‌گردد، آن راه اشتباهي كه رفته بر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد و از گذشته‌ها اگر يك متصدي دارد، يك متولي دارد، از گذشته‌هايش استغفار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، طلب بخشش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد ببخشيد ما اهل اشتباه آمديم، يك وقتي راننده‌ايي ما را برداشته بود ببرد براي مسافرت، كلّ راه را اشتباه رفته بود، براي شما هم اتّفاق افتاد، اينجا بايد از مسافرين طلب بخشش بكند، بگويد آقايان ببخشيد من را راه اشتباه كردم، وقت شما را گرفتم، شما فكر نكنيد كه با اين طلب بخشش ما از ذات مقدّس پروردگار خيلي امرِ مثلاً نادرستي است، نه، خداي‌ تعالي ما را خلق كرده، وقتي به ما داده، فرصتي به ما داده، ما را در دنيا براي اينكه امتحانمان را خوب بدهيم قرارمان داده، ما اگر وقت‌مان را ضايع كرديم بايد از خدا طلب بخشش كنيم، توي يك جلسه‌ي امتحاني شما وارد شديد، وقت‌تان را صرف خيلي از چيزها كرديد كه آن چيزها هيچ به دردتان نمي‌خورده و از آن مواد امتحاني كه گفتند جواب بدهيد شما عقب مانديد، بايد طلب بخشش كنيد، اين را مي‌‌‌گويند استغفار، استغفار طلب بخشش است، من تعجب مي‌‌كنم حتّي ديدم يكي از علما همين چند روز قبل در تلويزيون فرق بين توبه و استغفار نمي‌گذاشت، ماها توي شعرهايمان مي‌‌گوييم صد بار اگر توبه شكستي باز آي، استغفار است كه اگر صد بار كار بد كردي استغفار كن، توبه يك دفعه است، استغفار اين است كه آقا ببخشيد، ببخشيد آقا ما راه را عوضي رفته بوديم، ما كار ناصحيحي كرده بوديم، حالا اگر يك كسي اوّل تكليفش اين استغفار لازم نيست بكند، فقط توبه بكند، اتوب اللّه، يعني به سوي خدا من حركت مي‌‌كنم، بر مي‌‌گردم به سوي خدا، وَأَنْ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ، هود/3، خدا در قرآن مي‌‌فرمايد، خدا در قرآن مي‌‌فرمايد: وَأَنْ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ، اين كه استغفار كنيد پروردگارتان را، يعني طلب بخشش كنيد، ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ، ببينيد با ثمّ گفته، ثمّ براي فاصله‌ي با تأخير است، يعني اوّل استغفار، گناهان گذشته را طلب بخشش كردند ببخشند، تا گناهان گذشته هست و بخشيده نشده توبه معنا ندارد، اين را بدانيد، ماها               استغفر اللّه ربي و اتوب اليه، اين نه، استغفر اللّه، استغفر اللّه ربي و اتوب اليه، بعد از چند روز بايد بگويي، من نمي‌گويم اين جوري يك استغفر اللّه بگويي بعد برويد ، يعني با توجّه به اينكه اين اوّل دوم آن، وَأَنْ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ، سپس برگرديد به سوي خدا، شما مي‌‌خواستيد، از همين جا مي‌‌خواستيد برويد براي مشهد، اين راه فرض كنيد كندوان را گرفتيد رفتيد جلو، خدايا چكار كنيم؟ برگرديد، ببخشيد اوّل را بايد بگوييد، اگر كسي بلا به سر شما آورده، دستور به شما داده، گفته مثلاً چكار بكنيم، ببخشيد اوّل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد بعد ماشين‌تان را سر ته مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رويد به طرف مشهد، يا خيلي راه رفتيد بايد كلي از آنجا را ببخشيد، ببخشيد بگوييد تا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسيم سر راه مشهد، آن وقت برويد به طرف مشهد، استغفار اين است معنايش، يعني طلب بخشش، فهميديد راه را اشتباه كرديد، فهميديد حواس‌تان پرت بوده، فهميديد نمي‌فهميديد، حالا بيدار شديد، اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ، آن وقت استغفار كنيد مربّي خودتان، آن كسي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواسته شما را تربيت كند، بسازد، آن كسي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواسته از شما يك انساني خداي‌ تعالي در قرآن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي، طه/41، من تو را ساخته‌ام براي خودم، وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي، حالا بعضي‌ها مي‌‌‌‌‌‌‌‌گويند فقط مال حضرت موسي بوده، ولي خوب ماها اگر لايق باشيم، اگر انسان باشيم، اگر جدّي باشيم، ما هم مثل حضرت موسي، خدا ما را براي خودش ساخته، كه ما خليفةاللّه باشيم، حالا ببخشيد، خدايا ما تا سنّ مثلاً فرض كنيد بيست سالگي، سي سالگي راه‌هاي اشتباه رفتيم، كارهاي ناصحيحي كرديم، ببخش، پيغمبراكرم مي‌‌فرمايد من روزي هفتاد مرتبه استغفار مي‌‌كنم، توبه نه ها!، استغفار مي‌‌كنم، و يقالي قلبي، يك چيزي در قلبم ايجاد مي‌‌شود، ببينيد من يك، اينجا چون يك وقتي ممكن است مورد اشكال بشود من برايتان توضيح بدهم، ببينيد مثلاً يك كسي عاشق كسي است دارد با او گرم صحبت است، بچّه‌ي شما، يك چيزي، يك كاري، خود آن محبوب مي‌‌گويد جواب بچّه‌ات را بده، اين جواب مي‌‌دهد امر او را هم انجام مي‌‌دهد ولي بر مي‌‌گردد مي‌‌گويد ببخشيد، متوجّه شديد يا خوب؟ پيغمبراكرم منسوس في ذات اللّه، او هميشه قاب القوسين او ادني، يك لحظه كه نبود، هميشه اين طور بوده، خدا فرموده با اين كفار صحبت كن، با اينها حرف بزن، اينها هدايت‌شان كن، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد چشم، مبعوث هم شده، غير از آن وقتي است كه توي غار حرا داشت يكپارچه فقط خدا را                        ، باكسي او حرف نمي‌زد، ولي حالا كه آمده با اوسفيان صحبت كند، با عمر صحبت كند، با عثمان دارد صحبت بكند، با اينها بايد صحبت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، بعد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد ببخشيد، خوب اين معنا را فهميد يا نه؟ اين كمال محبّت او است به خدا و اين ببخشيد اين جوري است حالا نمي‌دانم اگر روايت، البته روايتش هم خيلي معتبر نيست، روايتي است كه بعضي از اهل‌سنّت نقل كردند، بعضي از علماي مصفوفه توي كتاب‌هايشان نقل كردند، اگر باشد اين است معنايش، كه يقال الي قلبي فاستغفراللّه في كل يوم سبعين مرة، تسبيحش را بشمارد انسان، نماز شبي كه شماها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانيد تسبيح‌تان را بشماريد هفتادتا                  گويي، و هفتادتا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم استغفرالله و ربي اتوب اليه، فاستغفرواللّه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد، نمي‌گويد فاستغفراللّه و اتوب اليه، فاستغفراللّه سبعين مره، يا برادران يوسف وقتي آمدند خدمت يعقوب، به يقعوب گفتند كه خوب ما اشتباه كرديم چه، يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا، يوسف/97، نمي‌گويد استغفار و توبه، نه، قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ، ما خطاكار بوديم، استغفار كن براي ما، حضرت يعقوب هم به اينها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد: سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ ، يوسف/98، به همين زودي براي‌تان استغفار مي‌‌‌‌‌‌كنم، اين صحبت توبه نيست، استغفار است، يا وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمْ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا، النساء/64، اگر يك عدّه ظلم كردند                            به جان خودشان و آمدند خدمت پيغمبراكرم، مي‌‌فرمايد: فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ، صحبت از استغفار است، طلب بخشش است، وَاسْتَغْفَرَ لَهُمْ الرَّسُولُ، آن وقت وقتي كه اين استغفار را كردند، لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا، خدا به طرفشان بر مي‌‌گردد، خدا به سوي اينها مي‌‌آيد، حالا معناي استغفار را مي‌‌خواستم عرض كنم، استغفار چي هست؟ استغفار يعني طلب بخشش، از اشتباه، از كار گذشته، از خدمت شما عرض شود ناصحيح، يا اگر در مورد پيغمبران گفتيم مثل خود رسول اكرم، اين يك شبه باصطلاح طلب بخشش اين شبه‌اش است، خوب چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد ببخشد خدا؟ همين اندازه تعارف بايد باشد، عرض كردم روايتش هم خيلي        نيست، ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ، حالا كه تو اشتباه رفتي و يك كار خطايي كردي مثل برادارن يوسف، كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند: إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ، ما خطا كرديم، استغفار كن براي ما، اسْتَغْفِرْ لَنَا، اين وهابي‌هاي نافهم كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند كه انسان واسطه در اين طور چيزها نمي‌خواهد، اين يكي‌اش، حضرت يعقوب نگفت كه خدا واسطه نمي‌خواهد، سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ، سوف هم گفت به خاطر اينكه منتظر شد شب جمعه براي فرزندشان طلب بخشش بكند، و طلب بخشش كرد و او واسطه شد كه خدا اينها را بخشيد و حضرت يوسف هم اينها را بخشيد، پس استغفار اين است، مرحله‌ي بعدي يعني لازمه‌ي استغفار توبه است، توبه يعني بازگشت، يعني جبران كردن اشتباهات گذشته، هم خدا توّاب است، هم ما تائبيم، خدا توّاب است با صفت مبالغه، با صيغه مبالغه، توّاب يعني بسيار بسيار توبه‌كننده، خدا هم توبه مي‌‌‌‌‌كند ما هم توبه مي‌‌‌‌‌كند، خدا استغفار هيچ وقت نمي‌كند، توبه مي‌‌‌‌‌كند ما هم توبه مي‌‌‌‌‌كنيم، إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ (12) الحجرات/12، خدا توّابِ مهرباني است، ما هم تائبيم، معني اين چي هست؟ حالا اشتباه كرديم حالا برگشتيم به طرف خدا، ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويم تائبيم، توّاب نيستيم در مقابل خدا؟ براي اينكه يك مثالي براي‌تان بزنم تا مطلب روشن بشود، اگر يك نفري باشد نه دست و پا داشته باشد، نه قوّتي داشته باشد، نه پولي داشته باشد كه ماشين بگيرد، نه امكاناتي، هيچ امكاناتي ندارد، ايني كه همه‌ي امكانات را دارد، يك دوستي شما داريد ماشين دارد، هواپيما هم دارد، نمي‌دانم همه‌ي وسايل حركت را دارد و شما را بيشتر از همه دوست دارد، شما گفتيد آقا من دلم برايت تنگ شده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيم به طرف تو، او مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد بسيار خوب، ولي او هم چون محبّتش بيشتر است به شما و هم همه‌ي وسايل را دارد، هم همه‌ي قدرت را دارد اين جوري بگوييم نسبت به خداي‌ تعالي، اين جوري تا ما اراده كرديم او رساند خودش را، او پس توّاب است ما تائبيم، ما برگشتيم به سوي خدا، ولي خداي‌ تعالي با يك سرعتي كه                               خدا سريع                             است. توّاب است، خداي تعالي زود از بندگانش مي‌‌گذرد، استغفارش را كه پذيرفته ديگر توبه‌اش پُشت سرش، توّاب است، رحيم، با مهرباني، ببينيد با كلمه‌ي رحيم هم بعدش آورده كه مهرباني خاصّي دارد و مي‌‌آيد به طرف انسان، خوب استغفار است، بعد توبه، وقتي كه اين تمام شد، خوب بايد انسان طبعاً استقامت داشته باشد، چون اگر هر روز توبه كرد و هي خدمت شما عرض شود به هم زد، مي‌‌شود كالمستهز، كالمستهز يعني چه؟ اين كلام اميرالمؤمنين عليه الصلوة  والسلام است، يك نفر بود هر كاري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت استغفرالله ربي و اتوب اليه، حضرت فرمود سكنت امّك، مادرت به عزايت بنشيند، يعني خدا بكشد تو را، اين استغفار استهزاء به پروردگار است، يك مثالي بزنيم براي‌تان، انسان يك بچّه‌اي دارد هي يك كار بدي مي‌‌‌‌‌‌‌‌كند مي‌‌‌‌‌‌‌‌گويد ببخشيد، باز هي كار بدي مي‌‌‌‌‌‌‌‌كند مي‌‌‌‌‌‌‌‌گويد ببخشيد، هي ببخشيد، انسان مي‌‌‌‌‌‌‌گويد تو من را مسخره كردي، ببينيد خداي‌ تعالي هم همينطور، كامستهز، و اين استغفار و توبه گناه هم دارد، توبه‌اي ارزش دارد كه توبه نصوح باشد، توبه نصوح چي هست؟ توي ترجمه‌ها توبه نصوح اين معنا را كردند، الا تدعوا ابدا، اين كه هرگز بر نگردي به آن گناه، ببخشيد ببخشيد راه نينداز، يك روايت دارد كه المومن السيراً و لا تعذّر، مؤمن بدي نمي‌كني و عذري هم نمي‌خواهد، آخر المنافقون يسير و يتعذّر، منافق هي بدي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند هِي عذرخواهي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، شما يك رفيقي داشته باشيد دائماً عذرخواهي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند آقا ببخشيد من فلان كار غلط را كردم، ببخشيد اين جور با شما حرف زدم، ببخشيد، اين معلوم است كه با تو رفيق واقعي نيست، والاّ يك جوري با تو برخورد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، يك جوري با تو هست كه ببخشيد، ببخشيد راه نمي‌اندازد، كوتاهي نمي‌كند كه بگويد ببخشيد، امّا آدمي كه باطنش با انسان نيست، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد يك جوري              سازي بكند، خوب خيلي اشتباه مي‌‌‌‌‌‌‌‌كند، خيلي كار خطا مي‌‌‌‌‌‌‌‌كند، هي مي‌‌‌‌‌‌‌‌گويد ببخشيد، ببخشيد نفهميدم، آن كار را اشتباه كردم، خوب چرا اشتباه بكني؟ گاهي ترك‌تحفظ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، معروف است، خيلي من اين مثال را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنم و خيلي هم مثال جالبي است و خوب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رساند مطلب را، يكي از علماي بزرگ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت من را يك نفر تجّار دعوتش كرده بود خانه‌، رفتيم ديديم نيست خانه، گفتيم فردا، پس‌فردا ديديم او را، گفت: ببخشيد آقا فراموش كرده بودم، ما به او گفتيم اگر استاندار دعوت كرده بودي فراموش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردي؟ گفت: نه، آدم با‌وجداني بود گفت نه، خوب چرا ما را فراموش كردي؟ براي اينكه ترك تحفّظ كردي، يعني اهميّت ندادي، انسان وقتي كه اهميّت يك كسي را نمي‌دهد نسبت به چيزي كه مربوط به او است فراموش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، ببخشيد، حالا بعضي‌ها استثنا‌ئاً حافظه‌شان ضعيف است، گرفتاري‌شان، يك استثناء است ولي كلّي‌اش اين است كه شما اگر يك كسي را دوست داريد، او هم شما را دوست دارد، هيچ وقت ببخشيد، ببخشيد ندارد، لايسر و لاتعذّر، نه هم عذرخواهي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، ولي منافق يسير و يتعذّر، هي اشتباه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، شما خودتان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانيد در مقابل پروردگار محك بزنيد، توبه يك دفعه، إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا، التحريم/8، بعضي‌ها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند ما باز هم بعد از مرحله‌ي توبه باز هم گناه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم، چكار بكنيم؟ اين توبه نكردي، ببينيد شما اين راه را فهميديد اشتباه است، رفتيد طرف خدمت شما عرض شود جادّه كندوان، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستيد برويد مشهد، برگشتيد، باز دو مرتبه ممكن است برگرديد به طرف جادّه كندوان، نه ديگر، يك دفعه اشتباه كردي، برگشتي ديگر، هي نمي‌شود بروي طرف جادّه كندوان، هي برگردي،                   انسان از مرحله پرت است، ديگر نمي‌تواند جلو برود، خوب اين هم هست، بعد استقامت، بايد مقاوم باشد، مقاوم كه بود قطعاً بايد توي صراط مستقيم باشد، يعني نمي‌شود انسان از صراط مستقيم خارج باشد و حال اينكه در راه هم باشد، اصلاً غلط است، بعد خوب چي كم دارد حالا؟ تقوا، محبّت، اين دو چيز هم بايد بشود، اينها را اخيراً               دادم، اين تا بيايد                انسان صد درصد جهاد با نفس كرده، نمي‌شود بدون جهاد با نفس به اينجا برسد، خوب، چون هم در توبه‌اش جهاد با نفس كرده، هم در استقامتش جهاد با نفس كرده، هم در صراط مستقيمش دارد جهاد با نفس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند  وهم در تقوا و، چيزي كه ما در اين جا، در جهاد با نفس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم اين است كه انسان خودش را بسازد، تمرين بكند، اين اسب وحشي را تو آوردي حالا يك مقداري رامش كردي آن را ولش كني باز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود جفتك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند،                        مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، اين جا است بايد رويش كار بكند انسان، هر چه هم بيشتر بهتر، هر چه بيشتر اطمينان انسان را جذب بكند بهتر، گاهي براي نفس انسان يك مسائلي پيش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد كه انسان خيلي بايد محكم باشد تا اين مسائل برايش حل بشود، همينطور كه در مورد همان اسب وحشي كه او را تربيتش كرديد، آورديد او را، به جايي كه از سه متر يا دو متر جا بايد بپرد، آنهايي كه مي‌‌‌‌‌‌‌پرند، نمي‌خواهم فقط پريدن همان ميدان اسب‌دواني را خدمت شما عرض شود تمرين كرده باشد، اينها گاهي براي بعضي از جاها، جبهه‌ها، جنگ‌ها آن چنان مفيد است كه حساب ندارد، از يك ديواري جلويش است، اسبِ اگر تمرين نكرده باشد مي‌‌ايستد، اگر تمرين كرده باشد مي‌‌پرد آن ور، افراد، انسان‌ها هم همين طورند در ورزش‌هاي مختلف، بيشتر اين ورزش‌هايي كه هست، براي اينكه بتوانند در جاهاي حسّاس خودشان را نجات بدهند، خوب، اينجا رسيده منتها گاهي يادش مي‌‌رود، اگر شما اين اسب را              اسب‌ داديد به دوستان، اينها دوره‌ي سال به آنها كاه و جو مي‌‌دهند كه روز عاشورا به عنوان ذوالجنان بياورند آنها را بيرون، اين     بس كه خورده هم چاق شده، هم تند راه نمي‌رود، اين را نمي‌خواهند تند راه برود، يك حيوان آرام، بدون ارزشي از نظر ظاهري، هيچ هم نمي‌شود سوارش بشود، چون اصلاً آنها را سوار نمي‌شوند، اين جوري، اين حيوان اين طوري است، يك حيوان تنبل، جهاد با نفس براي اين است كه شما خودتان را تمرين بدهيد، اگر رسيديد مثل مثلاً كربلا، شب عاشورا و آنهايي كه نفس‌شان را تمرين نداده بودند نتوانستند تحمل كنند، همه‌شان پا شدند رفتند، چراغ را خاموش كرد سيّدالشهداء، آنها هم پا شدند رفتند، آنهايي كه ماندند آنهايي بودند كه نفس‌شان را ساخته بودند، يعني نفس‌شان را رام كرده بودند، نفس‌شان تنها رام نبود كه تنبل باشد، نه، مي‌‌دانستند اين جمعيّت در مقابل اين جمعيّت حتماً كشته مي‌‌شود، و علاوه سيّدالشهداء به آنها گفته بود كشته مي‌‌شوند، و علاوه براي كشته شدن آمده بودند، ببينيد چقدر يك همچين جايي براي انسان پيش مي‌‌آيد، براي ماها هم ممكن است پيش بيايد، فرج امام زمان ما را برساند، حالا همه تا اقل هشت سالش جنگ، نزاع، كشتار و اين حرفها است، حالا مي‌‌رويم يك جايي مخفي مي‌‌شويم وقتي آقا تشريف آوردند، بعد موقعي كه كارهاي رديف شد مي‌‌رويم خودمان را نشان مي‌‌دهيم، لم تكن نفس قبل، حضرت هم قبول نمي‌كند و مي‌‌گويد برو همان جايي كه بودي، مثل برنامه‌هايي ما نيست آخر من تو را ديدم، يك عدّه اصلاً ضد انقلاب بودند يك دفعه تا بلند شدند ديدند يك قدري هم صبر كردند، يكي دو سال صبر كردند، ببينند بالاخره كار به كجا مي‌‌رسد، اگر شاه آمد دو مرتبه اظهار ارادتشان را         نكرده باشند، دو سه سال صبر كردند، بعد شدند انقلابي‌تر از هر انقلابي، ديديم، البته خيلي مطرح نبودند، خداي‌ تعالي نگذاشت خيلي اينها، ولي بعضي‌هايشان، ولي امام زمان مأمور به باطن است، آن ته دلت را مي‌‌خواند، تو تا حالا كجا بودي؟ تو ايمان نمي‌آوري، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيني وضع خوب شده، موفقيّتي حاصل شده، حالا يك گوشه كار را به تو بدهم، كه تو يك عنوان و شخصيتي پيدا بكني، لذا در همين زيارت آل‌ياسين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانيم كه: و ان رجعتكم حق لاريب فيها، ببينيد رجعت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد نه ظهور، يعني كار امام زمان تمام شده و نوبت به ساير ائمّه رسيده، يعني حكومت عدل الهي در سراسر عالم برقرار است، نوبت به چي رسيده؟ به عدل و داد و سلطنت، أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ، الأنبياء/105، و خدمت شما عرض شود كه مخالفين رفتند و اينها، حالا آمده آقا، خداي تعالي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: لَا يَنفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا، رجعت شما حق است، لَا يَنفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ، اينجا ديگر ايمان فايده‌اي ندارد، اينجا شايد يك وقت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيند دست خود آقا است، شايد هر كي بعد از هشت سال بيايد خدمت حضرت، حضرت رگ گردنش را بزند، اين مرديكي تا حالا كجا بوده؟  تا حالا صبر كرده ببينيد انقلاب ما پيروز شده يا نه، حالا آمده جايي براي خودش انتخاب كرده، اين به ضررش است،لَا يَنفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ ، خيلي عجيب است، و اگر نفسش را انسان درست نكرده باشد اين جوري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، ولي حالا اگر درست كرده باشد تا حضرت تشريف آورد، آقاجان من چي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد من همين جور حاضرم كه درباره‌شان، الذين مدح في كتابك، اينها را خداي‌ تعالي مدح كرده در قرآن، كه قلت انهم صفاً كانهم بنيان مرصوص، گفتي كه اينها يك صفي هستند، مثل ديواري بُتني، اين جوري تشبيه بكنيد، بنيان مرصوص اين طوري است، علاوه اينكه خودشان از پا در نمي‌آيند در مقابل گلوله‌ها، در مقابل شمشيرها، يك عدّه هم ممكن است پشت‌شان را پناه بدهند كه اينها هم محفوظ باشند، بنيان مرصوص اين طوري است پناهگاه‌هاي محكم بُتني، اين جوري مي‌‌‌‌شويد اگر جهاد با نفس‌تان درست باشد، جهاد با نفس را براي اين كه براي روز مبادا،     خودش ارزش دارد، هر روز روز مبادا است، هر روز از نظر پروردگار براي انسان ارزشمند است، در روز مبادا لااقل انسان بتواند از پا در نيايد، كانّهم بنيان مرصوص، اصحاب سيّدالشهداء را شما ببينيد، مي‌‌دانستند كشته مي‌‌شوند،                                ، ولي در عين حال، همه‌شان، همه‌شان، آنهايي كه ماندند، استقامت نداشتند، براي دنيا آمده بودند، داراي محبّت مجازي بودند، به امام حسين  محبتي نداشتند، ديده بودند علي بن ابيطالب رفت طرف كوفه، كوفه را تحت نفوذ خودش قرار داد، آنجا حكومت كرد، شايد حضرت سيّدالشهداء هم با اين همه نامه‌اي كه براي حضرت فرستادند شايد حضرت داراي حكومت بشود، خوب حضرت وقتي حكومت را در اختيار گرفت، بايد يك كسي فرماندار استان باشد، اينها هم بالاخره جمعيّت‌شان زياد نيست بالاخره به هر كدامشان يك مقامي، پُستي مي‌‌رسد ولي وقتي ديدند كشته شدن و اين جوري است، آنهايي كه محبّت‌شان مجازي بود يك، دوّم براي دنيا آمده بودند، سوّم خدمت شما عرض شود  جهاد با نفس نكرده بودند، چهارم استقامت نداشتند، پنجم ممكن است توي صراط مستقيم يك چند قدمي برداشته باشند و بالاخره آنهايي كه يقظه نداشتند اينها شبانه فرار كردند، حالا به هر دليلي رفتند ولي آنهايي كه نه، جهاد با نفس كردند، تمرين داشتند، آنها چكار كردند وقتي يك چراغي حضرت ابي‌عبداللّه الحسين روشن فرمودند ديدند يك عدّه‌اي هستند، شما چرا نرفتيد؟ يكي گفت اگر ما را قطعه‌قطعه كنند، خيلي عجيب است ها! يكي ديگر گفت اگر ما هفتاد مرتبه بسوزاندانمان و دو مرتبه زنده‌مان كنند، يكي گفت چطور ممكن است                           پا شويم برويم، هر كدام يك چيزي گفتند، دل حضرت سيّدالشهدا‌ء را با محبّتي كه ابراز كردند شاد كردند، حضرت فرمود حالا كه شما اين طوريد اين ها حقيقت دارند، من خيلي مقيّدم توي اين مسائل تاريخي يك چيزهايي عرض كنم كه دلايلي اگر سندش هم ضعيف است يك دلايلي براي خودم روشن شده باشد كه درست است، حالا كه اين طوري هستيد بيايد جاهايتان را توي بهشت نشان بدهم، همه‌شان آمدند، مثل چي بگويم يك صحنه‌اي كه پرده از جلوي چشم خارج مي‌‌‌‌‌‌شود همه‌ مي‌‌‌‌‌‌بينند، ديدند، اين قدر اينها شاد شدند، آن قدر               چرا صبح نمي‌شود امشب، اين قدر خوشحال بودند كه آن شخص با يكي شوخي مي‌‌‌‌‌كند، آن شخص مي‌‌‌‌‌گويد امشب شب شوخي نيست، مي‌‌‌‌‌گويد كه معلوم است كه او ايمانش قوي‌تر از اين است كه مي‌‌‌گويد باز هم، مي‌‌‌گويد من در عمرم شوخي نمي‌كردم، خنده نمي‌كردم، امشب مي‌‌خندم، ماها خودمان را جاي آنها مي‌‌گذاريم بعد به يك مسائل جزئي كه براي تصوّر خودمان به وجود آورديم گريه مي‌‌كنيم، اين جا است كه انسان گريه مي‌‌كند كه اي كاش ما هم اين جوري بوديم، اي كاش ما هم مثل اصحاب سيّدالشهداء بوديم، حضرت فرمود: لا         احد، نيك‌تر، بهتر از اصحاب خودم نديدم، اين چقدر اينها ارزش داشتند، وقتي مي‌‌خواهند با حضرت سيدالشهداء صحبت كنند، اوّل مي‌‌گويند پدر و مادرمان به قربانت، جان بقربانت، بعد كلامشان را مي‌‌گويند، خيلي عجيب است، شما در تاريخ نگاه كنيد همه اين جور هست، بر يكديگر سبقت ميگرفتند در شهادت، حالا تو اينها آن عظمت روحي اينها را ما درست درك نمي‌كنيم، ولي بعضي‌هايشان، ببينيد جناب حرّ، يك آدمِ واقعاً عجيبي بود، يعني از نظر كار بدترين كار را كرد، ولي توبه كرد و لذا ما مي‌‌گوييم هر كس توبه بكند توبه‌اش قبول است، توبه كرد، إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ، فصلت/30، مي‌‌گويند توبه مي‌‌كنند، مي‌‌گويند پروردگار ما خدا است و مربّي ما خداي تعالي است، ثُمَّ اسْتَقَامُوا، بعد استقامت مي‌‌كنند، تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمْ الْمَلَائِكَةُ، حرّ بن زياد رياحي، آن شخص اموي است مي‌‌گويد كه من ديدم حرّ ايستاده دارد بدنش مي‌‌لرزد، چه‌ات است؟ واقعاً هم مشكل است ها!، همه‌ي اسبي كه به                    با اينها يك فشاري رويش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد، چرا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لرزي؟ تو شجاع‌ترين عرب را اگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند حرّ، تو از اين جمعيت كم، هفتاد و دو نفرشان ماندند و ما سي هزار لشكر هستيم، تو چرا اين قدر وحشت‌زده‌اي، وحشت‌زده‌اي، رنگت پريده، چرا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لرزي، گفت من خودم را در بين بهشت و جهنّم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينم، همه‌مان    اين جوريم، همه‌ي ما كه اينجا نشستيم، همه‌مان در همه حال خودمان را بين بهشت و جهنّم بايد ببينيم، يك لغزش اين طرف، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتيم توي جهنم، يك حركت از آن طرف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رويم توي بهشت، تصميمش را گرفت، نفسش را عقب زد، گفت به خدا قسم من هيچ وقت جهنّم را با بهشت ترجيح نمي‌دهم، حركت كرد آمد خدمت حضرت ابي‌عبداللّه، حضرت به اصحابشان فرمود مهمان دارد برايمان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد، برويم به استقبالش، آمدند يك كلمه‌، اين است مهرباني خدا و ائمّه‌ي اطهار، يك كلمه‌ي به رويش نياوردند كه تو ما            اينجا مبتلا كردي، يك كلمه! عجيب است ها! در تاريخ نگاه كنيد، يك كلمه، بلكه حضرت فرمود تو مهمان ما هستي، بيا     توي خيمه‌ها بنشين استراحت كن، گفت نه آقا، من خجالت مي‌‌كشم، من نمي‌توانم بيايم داخل، اصحابت‌ را مي‌‌بينيم، اهل‌بيتت را مي‌‌بينم شرمنده‌ام، اجازه ميدان به من بدهيد، حركت كرد به طرف ميدان، توبه‌اش قبول شد، استقامتش در همان لحظه خودش را نشان داد، در صراط مستقيم كه فداي صراط مستقيم شد و جهاد با نفس كرد روي محبّت به سيّدالشهدا‌ء، لذا در تاريخ دارد وقتي حرّبن رياحي روي زمين افتاد حضرت ابي‌عبداللّه الحسين آمدند سر او را به دامن گرفتند، خدايا مي‌‌شود ما هم موقعِ مرگ سرمان در دامان امام زمان‌مان بگيريم، گرد و غبار از سر و صورتش پاك مي‌‌كنند، خون‌ها از صورتش مي‌‌گيرد، مي‌‌فرمايد انت حر كما سمّك امك حرّ، تو آزادي، تو آزاد شدي تو خودت را از هواي نفس آزاد كردي همانطوري كه مادر اسم تو را حرّ گذاشت. لاحول و لاقوة الا باللّه العلي العظيم.

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 
 

۴ محرم ۱۴۲۴ قمری -محبت

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم ‌الله الرحمن الرحيم

الحمدلله و الصلوة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله لاسيّما علي بقيةالله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و الّلعنة الدّائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم، قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمْ اللَّهُ، سوره‌ي آل عمران آيه‌ي 31، موضوعِ عرايضمان در شبهاي گذشته در اين مجلس درباره‌ي محبّت به خدا و تمركز محبّت به ذات مقدّس پروردگار و هر محبّتي كه مستقلاً غير از محبّت به خدا باشد محبّت مجازي است چون هر چيزي در عالم مجاز است پس محبّت به آن چيز هم مجاز خواهد بود. مجاز به معناي غير حقيقي، يعني در مقابل مجاز حقيقت است. هر چيزي كه بقا‌ء ندارد، هر چيزي دوام ندارد، هر چيزي كه ظاهري دارد ولي باطن ندارد آن را مجاز مي‌‌گويند و چون در عالم هر چه كه هست اعم از عالي و داني همين قدر كه غير از خدا باشد مخلوق است و مخلوق هم به ذاته دوامي ندارد، مجاز است، خودش مجاز است، محبّتش هم طبعاً مجاز خواهد بود و تنها محبّت به پروردگار است كه حقيقت دارد، چرا؟ به خاطر اينكه خودش حقيقت دارد و هر چيزي باقي است به بقاي او، اگر چيزي باقي باشد به بقاي او آن چيز هم حقيقت پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و لذا خداي تعالي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد در قرآن كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ، الرحمن/26، هر چيزي كه در روي زمين باشد يا در عالَم خلقت فرقي نمي‌كند اينها همه نابود شدني است، ذاتاً نابودشدني هستند، از بين‌رفتني هستند، وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ، الرحمن/27، آن چيزي كه وجه‌ي خدايي پيدا بكند، وجه پروردگار باشد، يعني آثاري از پروردگار در او باشد، صفتي از صفات الهي در او باشد، اين باقي است و محبّت به آن هم طبعاً باقي خواهد بود، بنابراين ما بايد يك بررسي كاملي بكنيم كه ببينيم چه چيزهايي با خدا ارتباط دارد و چه چيزهايي با خدا ارتباط ندارد از نظر مخلوق بودن همه چيز مخلوق خداست و هيچ چيز نيست در عالم كه خدا خلق نكرده باشد، چيزي باشد و خدا خلق نكرده باشد، بعضي از چيزهايي هست كه بشر چون خودش اختيار داشته و خداي تعالي به او اختيار داده يك تحوّلي، يك جابجايي انجام داده بشر و اين شيء بد شده، مثلاً خداي تعالي انگور را خلق كرده براي خوردن مردم با آن خواصي كه دارد، بشر مي‌‌آيد دخالت مي‌‌كند اين انگور را تبديل به شرابش مي‌‌كند طبعاً مفسده‌اي در آن بوجود مي‌‌آورد كه خداي تعالي هم براي حفظ بشر نهي كرده از اين كه انسان، از اين موجودي كه به اصطلاح بشر تصرّفي در آن كرده، دخالتي انجام داده، از او نهي كرده و حرامش كرده؛ اين از باب مثال بود. همه‌ي چيزها مخلوق خدا هستند، حالا يا اصلشان يا هميني كه هست مخلوق خداست و همه چيز در عالم بايد مورد محبّت انسان واقع بشود، هيچ چيز در عالم نيست كه وجود داشته باشد و انسان نبايد دوستش داشته باشد مگر چيزهايي كه يك تحوّلي در آنها، از صراط مستقيم انحرافي بوجود آمده باشد، ما دشمنان خاندان عصمت و طهارت را از اين جهت دوست نبايد داشته باشيم كه آنها مطيع شيطان شدند و از آن راه راستي كه خداي تعالي تعيين كرده براي افراد بشر منحرف شدند ما هم اگر آنها را دوست داشته باشيم منحرف مي‌‌‌شويم.

اين به خاطر آن انحرافي است كه، يعني آنچه كه مورد بغض ماست آن انحرافي است كه اينها از فطرت بشريّت خارج شدند و از صراط مستقيم بيرون آمده‌اند و الاّ در عالم هر چه كه هست بايد ما به خاطر اينكه مخلوق خدا هستند، به خاطر اينكه خدا به اينها مهرباني‌ كرده يا تحت عنوان رحمانيّت و يا تحت عنوان رحيميّت و يا تحت عنوان صلوات به اينها مهرباني كرده ما بايد همه‌ي آنها را دوست داشته باشيم. لذا آن شاعر مي‌‌گويد:

عاشقم بر همه‌ي عالم       كه همه‌ي عالم از اوست

همه چيز را انسان بايد دوست داشته باشد، اصل ارتباط ما با موجوداتي كه در اطراف‌مان هست در صورتي كه وجه‌ي الهي داشته باشد ما بايد همه را دوست داشته باشيم، اين دوست‌داشتني‌ها طبق آنچه كه خداي تعالي آنها را دوست داشته بايد مراتبي داشته باشد، يك عدّه‌اي را خداي تعالي تحت رحمت عامه‌اش اظهار محبّت كرده، كه من يك روز يادم در روز جمعه مسأله رحمت عامه‌ي خدا را، مهرباني عام پروردگار را توضيح دادم، يعني خداي تعالي يك مهرباني عامي دارد كه شامل همه چيز مي‌‌شود، خدا نسبت به حيوانات، نسبت به حتّي دشمنان خاندان عصمت و طهارت كه جان به آنها مي‌‌دهد، سلامتي به آنها داده تحت عنوان رحمانيّت واقع شده است، ما بايد اگر مي‌‌خواهيم ارتباط محبّت‌مان را نسبت به خدا سالم نگه بداريم در همان حدّي كه خداي تعالي مهرباني به آنها كرده در همان حد ما هم آنها را دوست داشته باشيم.

حيوانات را خداي‌ تعالي مهرباني‌ به آنها كرده و ما دليلي ندارد كه حشرات، حيوانات را دشمن داشته باشيم مگر آن جهتي كه از مسير حق و صراط مستقيم خارج شده باشد، مثلاً زنبور خدا خلق كرده براي هر مصلحتي كه منظور فرموده و به او يك قوّه‌ي دفاعي داده كه گاهي از آن استفاده مي‌‌كند، مثلاً شما زنبور را ممكن است بگيريد توي دستتان بخواهيد فشارش بدهيد او از خودش دفاع مي‌‌كند شما را نيش مي‌‌زند، ممكن است به خاطر اين نيش زدنش به شما، شما او را دوست نداشته باشيد، امّا ذاتاً بايد همين زنبور را هم دوست داشته باشيد، همين عقرب را هم بايد دوست داشته باشيد، چرا؟ به جهت اينكه تحت رحمانيّت پروردگار است و شما هم بايد او را به همين حدّ دوست داشته باشيد، بنابراين يك سالك الي اللّه، يك وليّ‌خدا هيچوقت با حشرات حتّي بي‌محبّتي‌اي كه صحيح نباشد نمي‌كند، شما نبايد بگذاريد مثلاً زنبور يا پشه شما را آزار بدهد امّا حق هم نداريد اگر در اين راه واقع شديد حق هم نداريد كه اين را بي‌دليل همه را قتل‌عام بكنيد،  اتاق پُر از مگس است، اتاق پُر از پشه است، بلند شو درها را باز كن مگس‌ها را بيرونشان كن تا اين جا حق داري، امّا اگر آمد براي اينكه راحت باشيد يك خدمتتان عرض شود حشره‌كش روي اينها بريزي و همه‌شان را قتل‌عام بكني و بعد هم تو خودت راحت بشوي و يا مثلاً يك لانه مورچه است در توي اتاق هم است تا جايي كه تو را اذيّت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواني از خودت دفاع كني چون همه را خدا براي تو خلق كرده، امّا در صورتي كه اذيّت نمي‌كند، كاري به شما ندارد يا مثلاً در توي كوچه و بازار توي حياط حيوانات و حشرات هستند و اذيّتي به شما ندارند به آن صورت نيست كه شما را مريض كنند، ناراحت كنند، دليلي بر اينكه اينها را انسان قتل‌عام بكند ندارد، رحمانيّت خداي تعالي ايجاب كرده كه اينها باشند براي مصالحي كه خودش منظور كرده و اگر به شما به هيچ نحوه‌، البتّه اگر از يك طريقي اذيّتي كرد به شما، شما چون نزد خدا گرامي‌تريد و او بايد فداي شما بشود مانعي ندارد دفع كنيد، امّا در صورتي كه شما اذيّتي ندارد اولياء خدا اينطور نيستند كه همه را بكُشند، چه به شما اذيّت داشته باشد چه اذيّت نداشته باشد، اگر هم يك جمله‌اي هست كه مي‌‌فرمايد: اُقتل الموذي قبل ان يوذي،  اين اگر روايت باشد خوب موذي است، موذي معنايش اين است كه شما را اذيّت كرده، مگس را توي اتاق پُر است خدمتتان عرض شود كه نمي‌گذارد شما بخوابيد، نه غذاي سالمي داشته باشيد، ميكروب دارد بدن اينها، كثيف است، خيلي خوب اينها را انسان به هر نحوه‌اي كه سالم‌تر است و رحمانيّت‌تان ايجاب مي‌‌كند اينها را دفعشان كنيد. امّا اگر بنا بشود كه نه شما بي‌رحمي بكنيد از آن صراط مستقيم، از آن محبّت خدا طبيعي است كه دوريد.

دشمن‌ترين افراد در مقابل شما واقع شدند در برابرشان بي‌انصافي نبايد بكنيد، عدل را برقرار كنيد، ايني كه مي‌‌گويند حضرتبقية‌اللّه اروحنافداه وقتي مي‌‌آيد از يك طرف همه را مي‌‌كُشد برو دعا كن كه گردن من و تو را نزند اين حرف‌ها اصلاً مال دشمنان است و غلط است و اگر روايتي داشته باشد با اصول ما چون مخالف است،  فاضربه علي الجدار، حضرت بقيةاللّه روي عدل حركت مي‌‌كند، تنها افرادي را ممكن است از بين ببرد و بكُشد كه اينها مانعِ پيشرفتِ مردمند، مانع موفقيّتِ مردمند، مانع رفتن به سوي خدا هستند، چون بدترين صفت براي يك انسان كه انشاءاللّه خيلي روي اين جهت دقّت كنيد اين است كه انسان صدّ عن سبيل‌اللّه بشود، يك كسي دارد يك راه  خيري مي‌‌رود يك كلمه‌اي القاء بكنيد كه اين كار خير را نكنيد، همين اندازه صد عن سبيل‌اللّه، حواستان جمع باشد، مخصوصاً اگر حرفتان يك حجيّتي پيدا كرده باشد، خيلي اين جهت را مواظب باشيد، من باورم نمي‌آيد كه مثلاً فلان كاري كه حالا همه دارند به عنوان صحيح، و صحيح هم هست بگويد كه من فكر نمي‌كنم صحيح باشد، مردم را سست نكنيد در حركاتي خيري كه  مردم براي خدا انجام مي‌‌دهند، يك وقتي كاري نكنيد كه اينها – خدمت شما عرض شود – سست بشوند يا كار را ترك كنند،مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ، ق/25، مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ، المدثر/42، چه كسي شما را به، چه چيز شما را به طرف سقر راهنمايي كرد؟ مي‌‌‌گويد لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ، مدثر، 43،  ما از نمازگزارها نبوديم، تارك‌الصلوةبوديم، حالا اينجا يك تفسيري دارد بماند، وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ، المدثر/44، و ما اطعام به يتيم نمي‌كرديم، مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ، القلم/12، مناع‌الخير بوديم، مناع الخير مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيد يعني چه؟ يك كسي دارد يك كار خير مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند تو برو                 آقا شبهه بكن همين، يك كسي دارد يك امامزاده‌اي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازد، ما يك جايي رفتيم داشت امامزاده نيم‌تمام مانده بود، امامز‌اده دارد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازد اينجا خيلي ديگر طبعاً مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد ساختمان نماز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانند نمي‌آيند اينجا كه رقّاصي بكنند يا مشروب بخورند، اينجا نماز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانند، عبادت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، اين امامزاده نصبش به كجا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد؟ اين معلوم نيست واقعيّت داشته باشد، همين دو تا كلمه‌‌ات گاهي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود منّاع‌الخير بشوي، سست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني طرف را و او از كار خير باز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماند خيلي حواستان جمع باشد كه در رديف  لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ ،و ما اطعام يتيم نمي‌كنيم كه آيه دقيق يادم نيست، وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ، معنايش همين است كه عرض كردم چون عبارت آيه را نمي‌خواهم بخوانم،وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ، المدثر/45، ببينيد همه‌اش مطالب خيلي تندي است ها! به هر جا هر كس حركت مي‌‌‌‌‌‌‌كرد ما مي‌‌‌‌‌‌‌رفتيم، تا آخر مي‌‌‌‌‌فرمايد: مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ،كوشش بكنيد اعمالتان، حركتتان، مناع الخير نباشيد، خيلي مهم است، انسان خيلي ممكن است يك كسي واقعاً هيچ گناهي نكند، واقعاً تمام كارهاي واجبش را انجام بدهد ولي خودش متوجّه اين نكته نباشد كه منّاع‌الخير هست يا نيست، صد عن سبيل‌اللّه كرده يا نكرده، حالا در اين مسأله خيلي حرف است و من نمي‌خواهم وارد بشوم انسان بايد رحمانيّت پروردگار را، با خداي تعالي خودش را هماهنگ بكند در رحمانيّت، خيلي دقّت مي‌‌شود كار مشكلي است ولي اگر انسان انجام بدهد خيلي نفع مي‌‌برد شما مي‌‌گوييد حالا ما با اين پشه‌ها چكار كنيم، يك پشه‌بند بزن برو تويش بخواب، راحت، خوب اينها را اجازه مي‌‌دهيد همه را پي‌پاف بزنيم و از بين ببريم؟ نه، نه! مگر مجبورِ مجبور باشي، مگر نتواني، راه ديگري نداشته باشي، اجازه هست كه ما مثلاً اينها را يا حيوانات يا سگي كه كنار خانه‌ي ما شب تا صبح وق‌وق مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند نمي‌گذارد بخوابيم آن را بدون اينكه صاحبش بفهمد يك قدري سم بريزيم بخورد بكشيم‌اش، نه، برو به صاحبش نصحيت بكن، بگوييد تو سگت اسباب زحمت شده يك جايي بفرستش، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم بگويم دقيقاً آن كسي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد مرحله‌ي محبّتش كامل بشود در رحمانيّت خدا بايد خودش را با خدا تطبيق بدهد اين همان نور و همان انعكاس بايد در وجود او باشد، دقيق، تا جايي كه شما را اذيّت نكند، وقتي كه شما را اذيّت كرد خداي تعالي هم اجازه داده كه يك جوري اين اذيّت را از خود دفع كن، تو اشرفي، تو برتري، تو بهتري، او ولو با از بين‌رفتن است، آخرش اين است كه از بين برود، والاّ يك جوري آنها را از خود دفع كن، اين يك؛ شما در حالات حضرت ابي‌عبداللّه الحسينعليه الصلوة و السلام در كربلا نگاه كنيد ببينيد تمامشان كافر، در درجه‌ي آخر كفر هم بودند، اصحاب عمرسعد در درجه‌ي آخر كفر بودند، با يك مهرباني‌ با اينها صحبت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد، با يك محبّتي با اينها صحبت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد، مهرباني‌هايي كه حضرت سيّدالشهداء صلوات اللّه عليه از روزي كه برخورد مي‌‌‌‌‌كند با اصحاب حرّ تا روز عاشورا تا آن لحظه‌اي كه شهيد مي‌‌‌‌‌شود همه‌اش محبّت نسبت به آنها هست، حضرت اميرالمؤمنين به ابن‌ملجم مي‌‌‌‌‌فرمايد: اريد حياتك      قتلي، من حيات تو را مي‌‌‌‌خواهم، من محبّت به تو دارم و تو اراده‌ي قتل من را داري، اين معناي محبّت عام است، رحمت عام است، مهرباني عام است كه يك ولي‌ّخدا اينجوري است، شما نگوييد چرا امام حسين اراده نفرمود تمام اصحاب عمرسعد همه از بين بروند، اگر اين كار را مي‌‌‌‌كرد ما امام حسين را مظهر پروردگار نمي‌دانستيم. چرا فلان ولي‌ّخدا اين دشمنش را يك نفرين نمي‌كند، پيغمبراكرم از امتيازاتش اين بود بر ساير پيغمبران، يكي از امتيازاتش اين بود كه هيچ وقت نديدند كه ايشان نفرين كند، يعني پيغمبرهاي ديگري حوصله‌شان كه سر مي‌‌آيد نفرين مي‌‌كرند، امّا پيغمبراسلام، رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ، الأنبياء/107،اين همان رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ رحمانيّت پروردگار كه بايد وليّ‌خدا داشته باشد، فكر نكنيم كه پيغمبررحمة‌للعالمين نبايد باشد، اگر مي‌‌خواهيد توي صراط مستقيم باشيد بايد حتماً رحمة‌للعالمينباشيد، مرحله‌ي بعدي محبّت و مهرباني رحيميّت است، يك  عدّه‌اي اهل گناهند، معصيتند، خوب آدم خيلي نمي‌تواند روي خوش به آنها نشان بدهد، امر به معروف مي‌‌كند، نهي از منكر مي‌‌كند، كفّارند، انسان خيلي نمي‌تواند با اينها قاطي بشود، چون آنها در يك مسيرند و اين در يك مسير ديگر است، ولي يك عدّه مؤمنيني هستند، دوست‌داشتني، مهربان، توي خط، توي راه، به اينها انسان يك محبّت خاصّي بايد داشته باشد، ولي اگر اينجا شما محبّت خاص را نداشته باشيد، فلاني نمي‌دانم چرا از او بدم مي‌‌آيد؟ خودش نمي‌داند چرا بدش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد ولي بدش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد. همين انسان گاهي هست به من خيلي مراجعه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند فلاني همه چيزش خوب است، شب و روز با او محشور بوديم امّا من از او تنفّر دارم، اين شيطان است، شيطان دستش باز است، آدمي كه از شخصي كه شب و روز با او بوده و ديده گناه نكرده و صفات حميده‌اي دارد اينها نبايد بدش بيايد، خداي تعالي چكار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند نسبت به افراد متديّني كه تا حدّي تقوا را رعايت كردند، تا حدّي خوبند، معصيتي ندارند، اگر معصيتي دارند ظاهر نيست، وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ، العنكبوت/69، مهرباني به او بكن، مهرباني خاص هم به او داشته باش، دستش را بگير اگر دارد گمراه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، اگر دارد انحراف پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند به او محبّت كن، امر به معروف و نهي از منكر بكن، ببينيد خداي تعالي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ، التوبة/71،مؤمنين و مؤمنات بعض‌شان وليّ بعضي هستند، همان محبّت فرماندهي، اينجا فرماندهي منظور است، روي محبّت فرماندهند، روي محبّت، يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنْ الْمُنكَرِ ،نمي‌گويد كه والناس،مثلاً، زن و مرد اينان بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ، نه وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ،نه، وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بعضي‌شان نسبت به بعضي، يك محبّت خاصّي دارند، يك رحيميّت خاصّي دارند دست آنها را مي‌‌گيرند و از مهالك نجات مي‌‌دهند، امر به معروف مي‌‌كنند، لذا امر به معروف و نهي از منكر به كساني كه ايمان ندارند و تحت تأثير قرار نمي‌گيرند واجب نيست. شما يك زن بي‌حجابِ بدفكرِ كافره‌اي را توي خيابان مي‌‌بينيد، خانم خودت را بپوشان، مي‌‌گويد برو به نه‌نه‌ات بگو خودش را بپوشان تو چرا به من مي‌‌گويي و فحشت را مي‌‌دهد، اگر يك مسلماني تحت تأثير امر به معروف و نهي از منكر واقع نشد اين مؤمن نيست، وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ،وليّ ديگري هستند، يعني من وليّ شما هستم و شما وليّ من هستيد، براي آنهايي كه آنها گناه دارند مي‌‌كنند شما چون آن گناه را نمي‌كنيد، حالا سر تا پايتان گناه هست امّا اين گناهي كه من دارم انجام مي‌‌دهم شما نمي‌كنيد، شما در همان لحظه، در همان موضوع تو وليّ من هستي، تو بزرگتر مني، تو فرمانده من هستي كه همچين گناهي نكنم، دقّت كرديد؟ و خيلي چيزهاي ديگر، يعني يك رحيميّت خاصّي بايد بين‌شان باشد، إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ، الحجرات/10، تمام مردم با هم برادرند، با هم زنها خواهرند، همه بايد به همديگر محبّت خاصّي داشته باشند و نگذارند انحراف پيدا بكنند، اينها محبّت است، نه اينكه فقط همين قربانت بروم خوب قربانت بروم به چه درد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد؟ راست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويي محبّت داري من را از راه كج نجات بده، ولو شده با دعوا هم شده من را نجات بده، اين محبّت است، اگر شما بچّه‌تان را وقتي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد يك كار بدي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند يكي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنيد پشت دستش نكن و او نكرد و نتيجه‌اش خيلي بهتر بود از آن كار، لحظه‌اي بود كه او ناراحت شده اين محبّت است. نگويند تو نسبت به فرزندت خشني، نه، اگر چرا، دعوتش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند به راه شر، پدر دعوت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند به  شر، يا مثلاً بي‌جهت فشار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد روي او، همين چندي قبل توي تلويزيون ظاهراً گفتش، يا توي اخبار بود من يك جايي شنيدم به خاطر اينكه نمره‌ي بچّه‌اش كم آورده بچّه‌اش را كُشت، اين ديوانگي هست، انسان بايد محبّتش حساب داشته باشد اين قدر دقيق است، آنقدر مشكل است كه انسان بتواند مربّي باشد كه چه عرض كنم، اصلاً بعضي از علماي بسيار بزرگ از من گاهي سؤال مي‌‌‌كنند مي‌‌گويند فلاني چطور است؟ مثلاً، مال اين است كه مربّي نبوده، ما علماي بسيار بزرگي در حوزه‌ها داشتيم كه الان اينها هم الان آثارشان هست و خيلي هم شخصيّت است، شخصيّت‌هاي بسيار بزرگند ولي در تزكيه‌ي نفس مربّي نبودند، شاگردهايشان تزكيه‌نفس نشدند، عالم شدند، مجتهد شدند، مرجع حتّي شاگردها شدند امّا تزكيه‌نفس نكردند، گاهي از من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرسند، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم ايشان در عقايد مثلاً خوب بوده، مربّي نبوده، تربيت نتوانسته شاگردهايش را بكند، حالا نمي‌خواهم خصوصيّاتي را بگويم، خود اين مربّي بودن، پدر نسبت به فرزند، چوب استاد به زمهر پدر، اينها خيلي اهميّت دارد، محبّت‌هاي واقعي، مؤمنين نسبت به مؤمنين، يك محبّت‌هاي خاصي دارند، يك گرمي خاصّي، يك لطافت خاصي دارند كه اگر اينطوري پيش رفتيد و اگر اين گونه كه همان دو مرحله‌ي از محبّت گفتم عمل كرديد، محبت‌تان محبت خداست و اين محبت از محبّت‌ها جداست و محبتي است كه شما با خدا هماهنگ شديد براي خدا و ارزش دارد، مرحله‌ي سوّم محبت كه خيلي مهم است، همانطوري كه خداي تعالي يك مهرباني خاص‌الخاصي دارد كه با كلمه‌ي صلوات آن مهرباني خاص‌الخاص را خداي تعالي اظهار مي‌‌كند بندگان خدا هم بايد همينطوري باشند، اولياء خدا هم بايد همينطوري باشند، ببينيد در قرآن شريف خداي تعالي مي‌‌خواهد مؤمنين را با خودش هماهنگ كند، إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ احزاب/56، خدا و ملائكه‌اش آن رحمت خاص‌الخاص را بر پيغمبر نازل مي‌‌كند، يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا،اي كساني كه ايمان آورده‌ايد،صَلُّوا عَلَيْهِ،شما هم اين رحمت خاص داشته باشيد، حالا رحمت خاصّه چي هست؟ خيلي اينجا حرف دارد من در آن درسي كه در تهران داشتم نتوانستم، يعني نمي‌شود، اكثراً نمي‌شود، كه انسان آنجاها حرف بزند، صحبت‌ها هست كه اين صلوات يعني چه؟ همين صلواتي كه ما براي گاهي آب خوردن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم صلوات بفرستيد تا ما آبمان را بخوريم، يا صلوات ختم كنيد كه ما نفسي تازه كنيم، يا مثلاً من گاهي خودم، يك كسي از من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرسيد شما قنوت‌تان را خيلي آهسته مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانيد، چرا؟ گفتم: چون من يك دعايي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانم كه خيلي براي شما اهميّت ندارد، من صلوات مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرستم توي قنوت، صلوات، نه دعاي خدمت شما عرض شود كهلا اله الاّ اللّه الحليم الكريم،همه‌اش را هم بلدم، هر چه هم فكر كردم، شايد مدّت زيادي هم نيست كه به اين نتيجه رسيدم صلوات، هم به شماها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم صلوات بفرستيد، يك دفعه، دو دفعه، سه دفعه، چهار دفعه، پنج دفعه، تا وقتي وقت داريد يكعجل‌فرجهم هم وسطهايش بگوييد چون بين دوتا  صلوات اگر يك دعايي انسان بكند خداي تعالي چون دعاي صلوات مستجاب است روايات زيادي داريم، اغلب هم همين‌جوري بايد باشد اگر من هر كي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد باشد آمد به شما گفت كه شما فلان دوستت را با او محبّت بكن، تو بگويي و نگويي من محبّت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم، دليل اين است، مستجاب است، مستجاب و چون خود صلوات مستجاب است شما يك خدمت شما عرض شود يك دعاي مستجاب اين ور، يك دعاي مستجاب اين ور، وسطش يك دعايي گذاشتيد، يك حاجتي خواستيد، حاجت‌هاي ديگرتان هم همين طور مي‌‌‌‌‌شود، روايت است، و الاّ من جرأت نمي‌كردم اينجوري حرف بزنم، خدا حيا مي‌‌‌‌‌كند كه اين بر دعاي شما را اين ور دعا شما را در يك مجلس قبول بكند وسطيش را قبول نكند، از اين بهتر ديگر نمي‌شود.

صلوات خيلي عجيب است و خيلي توي دست و وال ما افتاده بي‌خود، يعني نمي‌فهميم صلوات يعني چه؟ صلوات آن رحمت خاص‌الخاص است كه خداي تعالي اوّل براي پيغمبرش خواسته، بعد براي آل پيغمبرش خواسته، بعد براي آنهايي كه تزكيه‌ي نفس كردند و به كمالات رسيدند و در همه‌ي چيزهاي صبر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و بردبارند مثل حبيب‌بن مظاهر، هاني بن عروه، مسلم بن عقيل و امثال اينها، براي اينها خواسته است، وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنْ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرْ الصَّابِرِينَ (155) الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (156) أُوْلَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ … (157) البقره،يا خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ، التوبة/103، پيغمبر به اين جور افراد صلوات مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرستد، خدا به صابرين، مي‌‌‌گويم آن صابرين درجه‌ي يك كه ما اگر بخواهيم از معصومين بياوريمشان پايين، نصيب حضرت ابوالفضل، حضرت خدمت شما عرض شود حبيب‌بن مظاهر، حضرت علي‌اكبر مي‌‌‌شود و هر كس در آن حد كمال برسد، آن رحمت خاص‌الخاص و مهرباني بندگان خدا كه با خدا طبعاً متصل مي‌‌شوند به اين وسيله، صفا و صميمت است، يگانگي است، سبقت بر باصطلاح هر چيزي هست، خيلي عجيب است، نمي‌شود اصلاً بحثش كرد، يك صفاي عجيبي آن مرحله‌ي اعلاي عبوديّت است كه حقيقت عبوديّت آن وقتي كه حضرت صادق براي عنوان بصري شرح مي‌‌دهد كه مي‌‌فرمايد: اري رد العقل، با در ارتباط با خدا انسان براي خودش هيچ مِلكيّتي قايل نباشد، در ارتباط با دوستان يك صميميتي و يگانگي فوق‌العاده‌اي قايل بشود، اينجوري مي‌‌شود، يكي مي‌‌شود، من نمي‌خواهم؛ الحمدللّه ما در شب معتقدم در دنيا، هم شيعه باشد، هم مسلمان باشد، هم با اخلاص باشد، دوستان ما الحمدللّه در قدم اوّلش را شايد برداشته‌اند، قدم‌هايي برداشتند بعضي‌ها، ولي خيلي بيشتر از اينها مهرباني به همديگر داشته باشند، خيلي مهربان باشيد كه اين معناي صلوات، هميشه صلواتي از من به شما، از شما به من، از من به او، از او به من، وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ، التوبة/71، در باصطلاح محبّت و مهرباني خاصّ بود ولي در خاص‌الخاصش خيلي ارزش دارد، عرض كردم صلوات است اصلاً من براي شما صلوات بفرستم، اسم يكي از شما را كه مي‌‌بريم بگويم صلّي اللّه عليك،اشكالي ندارد ها! خدا صلواتش بر او نازل مي‌‌كند چون بر صابرين صلوات خدا مي‌‌فرستد، خداي تعالي بر اولياء خودش صلوات فرستاده، چه اشكال دارد؟ بگوييم صلّ اللّه عليك،گاهي در دعاها، من از وقتي به اين معنا رسيدم در دعاها اسامي دوستاني كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسم كه نياز به رحمت خاصّه پروردگار دارند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم اللّهم صلّ علي فلان، اللّهم صل علي فلان،هيچ اشكالي ندارد، البتّه پخشش نكنيد چون هيچ كس نمي‌فهمد، ما حتّي اگر به علي بن ابيطالب بگوييم اللّهم صل علي علي‌بن ابيطالب،مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند نه آقا، يا اگر مثلاً گفتيم اسم علي‌بن ابيطالب ببريم گفتيم صلّي اللّه عليك، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند نه بگو عليه‌السلام، عليه السلامرا به هر مسلماني، غير مسلماني مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد، سلام يك چيزي است كه انسان به هر كسي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد، جز رحمت عام است، صلّي اللّه عليك، حضرت رضا است، نام مقدّس حضرت بقية‌اللّه را كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند دستش را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارد روي سرش، احترام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند سه مرتبه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد صلي الله عليك، صلي اللّه عليك، صلي اللّه عليك،شما نگوييد خوب حضرت ولي‌عصر خيلي احترام، نه، هر كسي چه در رحمت خاص‌الخاص پروردگار واقع بشود و شما هم بخواهيد با خداي تعالي هماهنگ باشيد مي‌‌‌توانيد يك همچين كاري را بكنيد، مي‌‌گوييم ديگر قرآن مي‌‌گويد: أُوْلَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ،حالا تو مي‌‌خواهي بگويي كه نمي‌شود صلوات بر مثلاً فلاني فرستاد، چرا؟ اين رحمت‌ها يعني رحمت عام و رحمت مهرباني عام، محبّت عام اينها فرقي نمي‌كند، محبّت خاص، محبّت ‌خاص الخاص بايد به اين ترتيب بين ما و بين مخلوق خدا در مرحله‌ي اوّل، و مؤمنين در مرحله‌ي دوّم و اولياء خدا در مرحله‌ي سوّم باشد والاّ ما از محبّت چيزي نمي‌فهميم، محبّت اينهاست. محبّتي كه يك روز انسان خدمت شما عرض شود با يك كسي با محبّت برخورد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، بعد هم خوشش نمي‌آيد يا مثلاً او كلاهي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارد سر انسان، بالاخره يك دعوايي مي‌‌‌كند، نزاعي مي‌‌‌كند، طرد مي‌‌شوند، پخش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند، اينها كه با كار خدا منافات دارد، انسان بايد مظهر پروردگار باشد، در چيزهايي كه خيلي مهم است در بشر، اين را بدانيد، خيلي مهم است محبّت و صفا و صميمّيت است، هر چه فرهنگ يك دسته‌ايي كمتر مي‌‌‌‌‌‌‌شود يعني فرهنگشان ضعيف‌تر مي‌‌‌‌‌شود، صفا و صميميّت‌شان كمتر مي‌‌‌‌‌شود، شما برويد توي جاهايي كه افراد بي‌سواد هستند، سر يك چيزهاي جزئي گاهي آنچنان دعواهايي كلّي مي‌‌كنند كه حساب ندارد، عجيب است ها! آقا چرا شما چرا با فلاني ده سال است حرف نزدي؟ او به من بد نگاه كرده، اِ، برويد در بين مردم، اين را بدانيد اگر ريش مثل ريش من بلند باشد، عمامّه گنده، تحصيلات فقه و اصولم هم خيلي زياد باشد ولي يك همچنين آدمي باشد با يك حرف بدش بيايد، با يك حرف خوشش بيايد، محبّتش را قطع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند نسبت به دوستانش اين آدم عوام‌ترين مردم است، پست‌ترين مردم است، از خدا دورترين است باور كنيد ها! و اگر افرادي هستند باصفا، با صميميّت ممكن است با هم يك اختلافاتي داشته باشند ولي اين قطع محبّت نمي‌كند، قطع دوستي نمي‌كند، به هم تذكّراتي مي‌‌‌‌‌‌دهند، تذكّرات غير از قطع ارتباط است، من مكرّر گفتم همين آقاي فاني كه پهلوي من نشسته خدا حفظش كند، من خيلي اذيّتش كردم الان بيست و پنج سال، سي سال يك لحظه‌ي حتّي احتمال نمي‌دهم فكر اين كه با من قطع رابطه بكند داشته باشد، كه من واقعاً از ايشان درس مي‌‌‌‌‌‌گيرم، اين جوري است، امّا سر يك چيزهاي دلش مي‌‌‌‌‌خواهد امروز با او رفيق باشد، فردا دلش نمي‌خواهد رفيق باشد، خوب نباشد، ولي او دلت خواست كه رفيق باشي ارزش نداشته حالا كه نمي‌خواهي رفيق هم باشي ارزش ندارد، چرا؟ به جهت اينكه هر دو دلت خواسته و نفست بوده، اينجاست كه مرحله‌ي محبّت ما را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد به مرحله‌ي جهاد بانفس، ولي يك چيز مختصري دارد جهاد با نفس كه آن را بايد انجام بدهيد تا وضع‌تان درست بشود، اگر به ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند كه محبّت اهل‌بيت و عصمت و طهارت را داشته باشيد اين تحميلي نيست بر ما، فطرت ما بايد اينطوري باشد، از اهل‌بيت عصمت و طهارت عليهم الصلوة و السلام چه كسي ارتباطش با خدا بيشتر است؟ چقدر فايده دارد اين كار؟ من در روز عيد غدير بود نمي‌دانم، اين چند آيه كه در مورد محبّت ذوي‌القربا است توضيح دادم اكثرتان هم حتماً شنيديد و زياد نمي‌خواهم تكرار كنم، محبّت به ذوي‌القرباي پيغمبر، محبّت به آنهايي كه با پيغمبر وصلند و پيغمبر هم كه به خدا وصل است پس اين محبّت از محبّت‌ها جداست، حبّ محبوب خدا، حالا ديگر يك كسي آمد در محضر حضرت صادق صلوات اللّه عليه از يكي از سادات خيلي مذمّت كرد، حضرت دعوايش كرد، تو حقّ دخالت نداري، اين حرفها را نزن، و تو صلوات مي‌‌‌‌فرستي او گفت كه من به پاكان از اولاد پيغمبر صلوات مي‌‌‌‌فرستم. اريد طيّبون و طاهرين،حضرت فرمود كلّ‌شان اگر طيّب و طاهر نبودند ارتباط با پيغمبر ندارند، والاّ اولاد پيغمبر نمي‌شدند، چون اينها تأسيسش، ريختش مربوط به ماها نيست، خداي تعالي ارواح را در عالم ذر هر كدامشان در حدّ وصول صلوات شدند آمده توي بدن آن كسي كه يك انتساب، يعني از نظر نسب، و سلسله نسب به پيغمبر ارتباط دارد آنجا قرار داده، پس مربوط به من از اين آقا خوشم نمي‌آيد، اين سيّد فلان است، اين سيّد فلان است نيست. اين آقا، اين شخص، اين سيّد او اولاد پيغمبر چرا شده؟ خدا قرار داده، والاّ كار غير خدا كه نيست، چرا خدا قرار داده؟ روحش در عالم قبل، در عالم ذر اين به جايي خودش را در آن عالم رسانده، حالا ولو توي اين عالَم خراب شده باشد، در آن عالم به جايي خودش را رسانده كه مورد رحمت خاص‌الخاص پروردگار واقع شده و اين لطف خدا به او كرده كه در دنياي هم رحمت‌خاص‌الخاص را مؤمنين از خدا بخواهند، حالا تو دوستش نداري چون به تو ضرر زده، به تو اذيّت كرده، پدرت را كشته نمي‌دانم ظلم زيادي كرده تا هر چه كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي جلو بروي، مگر اينكه مثل پسر نوح طرد بشود و الاّ تا جايي كه طرد نشده شما بايد براي آنها صلوات بفرستيد، يا آل البيت رسول‌الله حبّكم فرضا، اي آل پيغمبر محبّت شما فرض است و بعد شافعي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد، امام شافعي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد كه                                                ، كسي كه صلوات و رحمت‌ خاصه‌ي پروردگار از شما براي شما نخواهد نمازش باطل است، راست هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌گويد، شما صلوات توي نماز نفرستيد نمازتان باطل است ديگر، هم سنّي و شيعه، لذا بر ما لازم است كه اين ايّام را براي خاندان عصمت و طهارت عزاداري كنيم، عزاداري‌ها خوب فرق مي‌‌‌‌‌كند هر كسي اندازه‌ي عقلش، هر چيزي به اندازه‌ي عقل انسان كار مي‌‌‌‌كند، يكي مثلاً فرض كنيد كه عزاداري مي‌‌‌‌كند اينها را من نفي نمي‌كنم منتها خوب فرهنگها، عقل‌ها بالا و پايين دارد و به مناسبت همان عقل‌ها و فرهنگها عزاداري‌ها فرق مي‌‌كند، يكي عزاداريش در اين است كه همين‌جوري كه دارد مي‌‌خندند دلش هم اصلاً محزون نيست سينه‌اش را آنقدر بزند خون بيايد، يا زنجير بزند تا پوست پشتش را بكَند، يكي ديگر عزاداريش اين است كه شوله درست كنند، مشهدي‌ها شوله درست كنند، اينجاها ظاهراً حليم درست مي‌‌كنند، نهار بدهند، خوب اينها همه‌اش خوب است، همه‌اش خوب است منتها عقل آدم فرق مي‌‌كند، يكي عقلش مي‌‌رسد اين ايّام را بهرحال احترامي قائل بشود، مثلاً اين دو ماه محرّم حالا فاسق و غيرفاسق ازدواج نمي‌كنند، مجالس جشن و سرور بر پا نمي‌كنند خوب اين هم يك نوع، دو ماه محرّم و صفر اين كار را نمي‌كنند، يكي عقلش به اين مي‌‌رسد بنشيند درباره‌ي فلسفه قيام سيّدالشهداء، حكمت قيام سيّدالشهدا‌‌ء فكر كند، مجلس تشكيل بدهند بنشينند درباره‌ي آن فكر بكند، يكي ديگر عقلش به اين مي‌‌رسد مردم بايد گريه بكنند حالا، روضه‌خواني بود، دعوت كنند، اين روضه‌خوانها هر كدام بهتر اشك مردم را بگيرد بهتر است، خوب اشك گرفتن هم كار مشكلي است از مردم، يا آهنگي يك تُن صداي محزوني داشته باشد مردم به گريه بيافتند، اينها همه‌اش خوب است، هيچ وقت جلوي هيچي را نگيرد، يك وقت نكند كه حالا اين كار نشد، امام حسين راضي نيست نه چيزي كه اسمش ولو توي يك جامعه‌اي عزاداري است بگذاريد بشود، فرهنگ‌ها فرق مي‌‌كند، البتّه اگر يك نفر انسان مي‌‌خواهد رشدش بدهد خوب بكشاندش بالا، امّا جلوي اين شعائر الهي را، چون اينها همه شعائر الهي است، الان صداي بلندگو دارد مي‌‌آيد، اين شعائر الهي است، شعائر الهي است، مگر حالا اذيّتي داشته باشد براي همسايه‌اي نمي‌دانيم چه، اينها يك چيزهايي استثناء‌ دارد،                                         ، علامت تقواي دل اين است كه شعائر الهي را انسان تعظيم بكند، نگويد كه اينها فلان، اينها عزاداري نيست، نه، همين سينه‌ زدن‌ها، همين زنجيرزدن‌ها، همين تظاهرات‌ها خدمت شما عرض شود به عزا و مصيبت همين‌ها ارزش دارد، شما مي‌‌بينيد يك توي يك جامعه‌اي مي‌‌خواهند مثلاً يك مطلبي را اظهار كنند، مردم                            مي‌‌ريزند توي همه‌ي مغازه‌ها تعطيل، يا مي‌‌ريزند توي خيابانها، راهپيمايي مي‌‌كنند خود راهپيمايي موضوعيّتي كه ندارد، همين مي‌‌رساند كه يك حقيقتي هست، ديشب گفتم كه يكي از باصطلاح مردم خوبي بود، حالا ما اگر مسأله‌ي غدير خم را مثل  روز عاشورا علمش مي‌‌كرديم، هر سال شبه‌اش را در مي‌‌آورديم، هر سال تعزيه‌اش را مي‌‌خوانديم، اين فراموش نمي‌شد، سنّي‌ها همين الان عاشورا را قبول دارند، همه قبول دارند، نگه داشته مي‌‌شد، و الاّ بايد اين شعائر را نگهداريد.

اهل‌بيت عصمت و طهارت ديگر حالا وارد كربلا شدند، شب پنجم ماه محرّم است، حضرت علي‌اكبر در راه كربلا ديد امام حسين عليه الصلوة و السلام مي‌‌فرمايد كه انا للّه و انا اليه راجعون، اين كلمه كلمه‌‌اي است كه معمولاً در وقت مصيبت گفته مي‌‌شود حضرت علي‌اكبر جلو آمد، سؤالاتي است، جمله‌ي جالبش اين است، مي‌‌گويد:                   ، خيلي جمله‌ي عجيبي است، كسي كه در راه مرگ قدم بر مي‌‌دارد از مرگ نبايد داشته باشد، هيچ ترسي از مرگ نبايد داشته باشد، اينجا جانمان در خطر است، اينجا به ما توهين مي‌‌شود، اين حرفها نبايد باشد.                             بالموت، ما هيچ باكي براي مردن نداريم. در روز عاشورا را هم خودش را نشان داد، نه او بلكه قاسم بن الحسن عليه‌السلام و صلوات اللّه عليه، اين جوان سيزده ساله، شما جوان سيزده ساله‌اي را فكر بكنيد اين چقدر بايد ايمان داشته باشد، چقدر بايد بفهمد چقدر بايد درك داشته باشد كه شب عاشورا وقتي حضرت ابي‌عبداللّه الحسين مي‌‌فرمود كه هر كس توي اين خيمه‌ها از مردها باشد فردا كشته مي‌‌شود، مگر فرزندم علي‌بن الحسين، قاسم بن الحسن جلو مي‌‌آيد چون خوب بچّه سيزده ساله، چون حضرت فرمود                              ، اين را ممكن است خودش بگويد من استثناء هستم، آيا من هم كشته مي‌‌شوم؟ حضرت سيّدالشهداء فرمود مرگ در ذائقه‌ات چگونه است؟ خوش‌ترين زندگي را حضرت قاسم‌بن الحسن داشت در زمان امام حسين كه هيچ وقت محزون نشد، خيلي خوب زندگي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد، حضرت سيّدالشهدا‌ء به او خيلي مهربان بود معلوم است، اين كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد: ارحم من العسل، مرگ از عسل برايم شيرين‌تر است، براي سختي‌ها دنيائيش نبود، نه براي اين كه هماهنگ با آن اولياء خدا باشد، هماهنگ با حضرت ابي‌عبداللّه باشد، حضرت فرمود تو هم كشته مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوي، فردا روز عاشورا است، روز عاشورا بود،     كشته مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، حضرت سيّدالشهداء هم به حضرت قاسم چيزي نمي‌گويد چون فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد بايد ادبش ايجاب بكند، لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ، الأنبياء/27، پيش دهني به اصطلاح ما نكند، جلو نرود اگر نوبتش باشد نبوتش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند، ديد نه هيچ توجّهي نشد، آمد جلو، پس به من هم اجازه‌ي ميدان بدهيد، حضرت فرمود: نه، اين نه‌اي كه حضرت سيّدالشهداء فرمود حضرت قاسم يكدفعه توي ذهنش آمد نكند بدا‌ء شده، ديشب به من قول داده حالا مي‌‌‌گويد نه، چيزي هم در مقابل امام نمي‌تواند بگويد، رفت يك گوشه‌اي نشست، قرص دلش را گرفته آنچنان محزون شده كه در تمام مدّت عمر محزون نشده، يادش آمد كه پدرش امام مجتبي يك بازوبندي برايش بسته، در آنجا حضرت فرموده بود به قاسم كه هر وقت خيلي دلت را گرفت باز كن و بخوان، تا حالا دلش نگرفته بود، باز كرد ديد در اوّل صفحه حضرت مجتبي نشست اگر در كربلا بودي، مبادا دست از ياري عمويت حسين بن علي بكشي، آمد با خوشحالي خدمت حضرت سيّدالشهدا‌ء حضرت                        باز كردند اين پسر بردار با آن عمو آنقدر گريه كردند…

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

۲۲ صفر ۱۴۲۴ قمری- ۵ اردیبهشت ۱۳۸۲ شمسی- جلسه هجدهم اعتقادات- ولایت

 

@ متن سخنراني 22 صفر المظفر 1424 مصادف با 5 ارديبهشت 1382 و 25 آوريل 2003

 

1- خطبه

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِ اللهِ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

2- عبارت قرآني آغازين(مائده/55)

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ إِنَّمَا وَلِيُّكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»([1])

 

3- معرفت امام عليه السلام

اگر چه مي‌‌‌خواستم اين هفته بحث ولايت و امامت را تمام كنم ولي اصرار بعضي از خوبان كه مطالب را خوب دقّت مي‌‌كنند و ان‌شاء اللّه مي‌‌روند كه زيربناي وجوديشان، روحيشان را كه اعتقادات باشد كاملاً درست كنند؛ بعضي از واژه‌هايي كه در قرآن و يا در روايات نسبت به ائمّه‌ي اطهار و چهارده معصوم عليهم الصلوة و السلام آمده كه من سختم بود آن‌ها را هم در مجلس توضيح بدهم خواهش كردند كه آن‌ها را هر طور ممكن است عرض كنم. در هفته گذشته، معني عين‌اللّه و يد‌اللّه و وجه‌اللّه و اذن‌اللّه و لسان‌اللّه را تا حدي توضيح دادم جملاتي كه باقي ‌ماند: يكي «جنب‌اللّه» است، و ديگري «نفس‌اللّه» و سومي «كلمة‌اللّه» است اين سه اسم كه روي چهارده معصوم پاك عليهم الصلوة و السلام در روايات گذاشته شده اگر چه مشكل است توضيحش، ولي از خدا كمك مي‌‌گيرم كه هم بتوانم توضيح بدهم و هم ان‌شاءاللّه شما بفهميد([2]).

 

C امام عليه السلام جنب الله است

اوّل كلمه‌ي «جنب‌اللّه»: جنب به معناي كنار، به معناي همجوار و اين مطلب و اين كلمه در روايات مكرّراً بيان شده، «نَحْنُ جَنْبُ‌اللّهِ([3])، عَلِيٌّ جَنْبُ اللهِ([4])».

 

c معناي «جنب الله»

جنب به معناي آن چيزي است كه لياقت دارد كه در كنار خدا و كسي كه در كنار خدا قرار گرفت و همنشين پروردگار بود و ممسوس در ذات خدا بود؛ آن كسي است كه تمام صفات الهي را به قدر ظرفيتش داشته باشد،

 

c چرا خداي تعالي براي خودش جَنبي قرار داده‎است؟

درست است كه «مَا لِتُرَابِ وَ رَبِّ الْاَرْبَابِ»، خدا كجا و مخلوقش كجا؟ امّا پروردگار متعال براي آن‌كه اين فاصله عجيب و عميق بين مخلوق و خالق برطرف شود، براي خودش يك جنبي قرار داده، كناري قرار داده، واسطه‌اي قرار داده كه افراد متديّني كه مي‌خواهند بسوي خدا حركت كنند، از اين راه حركت كنند يعني راه ديگري نروند.

 

c درك دقيق معنا و مفهوم «جنب الله»

شيطان هم جنبي دارد، رفيقي دارد، همنشيني دارد و خداي تعالي هم همنشيني دارد.يعني همان‌طوري كه اگر در يك مجلسي قرار گرفتيد، يك دفعه چشمتان به يك دوست صميمي‌تان مي‌‌افتد در مجلس جا نيست امّا وقتي او را ديديد اشاره مي‌‌كنيد: «بيا پهلوي من بنشين، تو با من رفيقي، تو با من هماهنگي، تو با من هم‌صفت و همراهي»، كنار خودتان مي‌‌نشانيدش؛ هر كس ببيند اين تصور در وجودش قطعي است كه اين شخص وارد از دوستان بسيار صميمي اين شخص است، چرا؟ به خاطر اين‌كه پهلوي خودش نشاند، چرا؟ به خاطر اين‌كه او را مقرّب خودش قرار داد. در حقيقت مقربترين،

 

# مقام قرب الهي يعني چه؟

مقرب كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم و «قرب الي‌اللّه» كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم؛ يعني در صفات به پروردگار نزديك بودن و الاّ خداي تعالي كه مكاني ندارد كه پهلو داشته باشد يا جايي باشد كه به او نزديك انسان بشود، از نظر مكاني «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»([5])، از رگ گردن خدا به همه حتي به دشمنان دين نزديك‌تر است.

 

# 14 معصوم عليهم السلام مقربترين هستند

پس اين قرب، اين هم‌جواري، اين جنب و پهلوي او قرار گرفتن فقط و فقط در بُعد معنوي است؛ يعني صفات الهي را اين چهارده معصوم عليهم ‌السلام آنچنان در وجودشان ظاهر و بارز است كه آن‌ها كنار خدا هستند، آن‌ها با خدا هستند،

 

# ائمه‎ي اطهار عليهم السلام مع‎الحق هستند

كه در روايات دارد، «عَلَي مَعَ الْحَقِّ»([6])، حق مطلق خدا است و علي با حق است و حق با علي است، حق مطلق؛ يعني راستي و صداقت مطلق، واقعيّت مطلق؛ يعني آن كسي كه محال است حادثه‌اي بر او وارد شود، محال است از نظر عقلي كه نباشد. امّا شخصي كه باصطلاح ما مخلوق است و خلق شده همه حوادث ممكن است بر او وارد شود. مخلوق؛ يعني مركز هجوم حوادث، مركز هجوم نابودي‌ها، در ميان مخلوقات خدا چه حيوانات، چه انسان‌ها، چه اجنه و چه ملائكه، چهارده نفرند كه اين‌ها چون به خدا متصلند، چون جنب‌اللّه‌اند به هيچ حادثه‌اي و هيچ مشكلي و هيچ فنايي برخورد نمي‌كنند،

 

$ اهميت دنيا و متعلقات و حوادث آن

حادثه‌اي دنيايي اين‌ها حادثه نيست نه براي شما و نه براي آن‌ها، كشته شدن و از بين رفتن «ان‌شاءاللّه» از هفته آينده درباره‌ي مرگ و عالم برزخ كه سخن گفتم آن وقت مي‌‌فهميد كه مُردن و زنده بودن و مريض شدن و بيچاره شدن در دنيا اين‌ها اصلاً قابل ذكر براي يك بشر نيست، براي ما افراد ضعيف، افرادي كه تمام حواسمان متوجّه دنيايمان هست، نه به خدا فكر مي‌‌كنيم، نه به قيامت فكر مي‌‌كنيم، نه به بهشت و جهنم فكر مي‌‌كنيم، اين‌ها مسأله است و الاّ براي ائمّه‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلام اين‌ها به هيچ وجه مسأله نيست. اگر مثلاً فرض كنيد شما مركبي داشته باشيد، مركب شما كه مثلاً فرض كنيد مي‌‌خواهيد صد سال در دنيا زندگي كنيد يك روز به شما يك مركبي دادند اين مركب حالا شَل باشد، كور باشد، هر حادثه‌اي بر او وارد شود براي شما اهميّت ندارد، بلكه از مركب هم يك خرده‌اي نزديك‌تر لباس شما، لباستان اگر گوشه‌اي قبلاً كثيف شد به جايي گير كرد، پاره شد و يا مثلاً در جايي گذاشته بوديد شما صدها دست لباس داريد در جايي گذاشته بوديد بنزين ريختند و آتش دادند شايد ده روز بعدش فراموش كنيد، برايتان اهميّت ندارد، اين بدن در دنيا همين‎طور است؛ براي كسي كه مي‌‌داند كه از كجا شروع كرده و به كجا ختم مي‌‌شود يا بگويم اصلاً ختم نمي‌شود، يك همچنين فردي؛ صد سال توي دنيا برفرض در تمام اين صد سال مبتلا به سرطان باشد مسأله‌اي نيست. چند صد سال بعدش را فراموش مي‌‌كند، يادش مي‌‌رود، تا چه برسد به اين‌كه يك ساعت در جبهه به او مثلاًخمپاره بخورد و قطعه قطعه شود، بدن است، لباس است كه ان‎شاءالله اين مسأله خيلي اهميّت دارد و اميدوارم از هفته‌هاي آينده خوب دقّت كنيد و اين معنا را بفهميد كه تمام سعادتتان به همين معنا است و شناختن اين معنا است. بگذريم،

 

$ ائمه اطهار عليهم السلام تحت تأثير هيچ چيز واقع نمي‎شوند

ائمّه‌ اطهار هيچ حادثه‌اي برايشان پيش نيامد و نخواهد آمد و هيچ چيز آن‌ها را تحت تأثير قرار نمي‌دهد؛ يك روز ايمانشان قوي باشد، يك روز ايمانشان ضعيف باشد، يك روز دچار به افسردگي باشند از نظر روحي، يك روز مثلاً اعتقاداتشان كامل و يك روز ناقص، ابدا،

 

$ مقام باعظمت خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام

آن‌ها ممسوس، آن‌ها جنب‌اللّه‌اند، آن‌ها ممسوس در ذات خدا هستند، فقط فرقشان همين است كه آن‌ها مخلوقند و خدا خالق، خدا هر چه برايش امكان داشته كه در ممكن قدرت‌نمايي كند در روح مقدّس خاندان عصمت و طهارت قدرت‌نمايي كرده كه در مقدمه اذن دخول بعضي از حرم‌هاي مطهره هست كه «اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِي»، خدا را شكر مي‌‌كنيم، حمد مي‌‌كنيم كه براي ما ائمّه‌اي قرار داد – خوب دقّت كنيد – ائمّه‌اي قرار داد كه اگر بنا بود خودش به طور محال در مكاني، در مكاني مجسم بشود، اين‌ها مي‌‌شدند، «اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِي مَنَّ عَلَينَا بِحُكَّامٍ يَقُومُونَ مَقَامَهُ لَوْ كَانَ حَاضِراً فِي الْمَكَانِ»([7]) بنابراين، نمي‌دانم توانستم معني جنب‌اللّه را عرض كنم يا نه.

معني جنب‌اللّه اين است كه كنار خدا، داراي همه‌ي امتيازاتي كه پروردگار دارد جز احديّت و جز خالقيّت مطلق و جز علم مطلق كه آنچه خاندان عصمت دارند معلومات و يادگرفته‌هايي است از پروردگار.

 

C امام عليه السلام نفس الله است

و امّا معناي «نفس‌اللّه»،

 

c معناي نفس

نفس در لغت به معني خود است – خوب دقّت كنيد – مي‌‌گويند فلاني خودش آمد، نفسش آمد، به شما گفته‌اند تزكيه‌ي نفس كنيد، يعني خودتان را پاك كنيد، خود، خوديّت.

 

c علي عليه السلام نفس پيغمبر صلي الله عليه و آله است

در بعضي از روايات و آيات قرآن اين جمله به ائمّه‌ي اطهار اطلاق شده، در قرآن آمده كه «وَيُحَذِّرُكُمْ اللَّهُ نَفْسَهُ»([8])، خدا شما را از نفسش مي‌‌ترساند. در قرآن مجيد وقتي كه نصاري نجران با رسول‌اكرم بنا شد مباهله كنند خداي‌ تعالي به پيغمبراكرم فرمود: «قُلْ»، بگو: «تَعَالَوْا نَدْعُ»، بگو بياوريد در اين محفل، «أَبْنَائَنَا وَأَبْنَائَكُمْ»، ما فرزندانمان را بياوريم شما هم فرزندانتان را بياوريد، «أَبْنَائَنَا وَأَبْنَائَكُمْ وَنِسَائَنَا وَنِسَائَكُمْ»، زنهايمان را ما مي‌‌آوريم شما هم زنهايتان را بياوريد، «وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ»؛ درباره اين آيه خيلي حرف است چرا گفته است ابناءنا، چرا فرموده است نسا‌ئنا، كه فقط فاطمه زهرا را آورد؟ خيلي حرف است كه اين‌ها بماند. آن جمله‌اي كه مي‌‌خواهم استفاده كنم اين است كه فرمود: «وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ»([9])، قطعاً، يقيناً طبق روايات سني و شيعه منظور از كلمه‌ي «أَنْفُسَنَا» علي ابن ابيطالب است خودمان را، چرا پيغمبر اينجا فرمود: خودمان را بياوريم، دعوت كنيم؟ آخر انسان خودش را كه به جايي كه مال خودش است كه دعوت نمي‌كند! چرا فرمود خودمان را، علي را خودش تصور كرد، آيا علي ابن ابي‌طالب از نظر شكل و قيافه مثلاً اين‌ها دو برادر دو قلو بودند، شبيه به هم هر كدامشان رفتند مانعي نداشته باشد؟ نه از چه جهت، پيغمبر فرمود «وَأَنْفُسَنَا»؟ يك مقدار بسيار مختصر اگر فكر كنيد به اين نتيجه مي‌‌‌رسيد كه چون پيغمبراكرم هر چه داشت از علم و تقوا و ايمان و عصمت علي ابن ابيطالب داشت، چيزي كم نداشت جز اين‌كه نام اين علي است و نام او محمّد صلي اللّه عليه و آله وسلم، فرق ديگري نبود. شما اگر فرق ديگري كه كلمه «أَنْفُسَنَا» را به آن اطلاق كرد پيدا كرديد ابدا،

 

c چگونه امام عليه السلام نفس الله است؟

خداي‌ تعالي چرا اين جمله را براي علي ابن ابيطالب يا ساير ائمّه فرموده؟ چون خدا با مخلوقش هيچ تناسبي ندارد، من الان برايتان توضيح مي‌‌‌دهم.

خداي‌ تعالي چند صفت و چند موضوع دارد كه عقل مي‌‌گويد دومي ندارد. (يكي ازليتش، يكي مجرد بودنش و صفات ذاتش) به هر حال كه نمي‌شود بگوييم دو تا موجود در عالم وجود دارد كه يكي او است و يكي هم خدا است، نه، عقل ما مي‌‌گويد. پس باصطلاح اهل علم در درس‌هاي علمي‌مان گفته‌ايم و شنيده‌ايم از اين صفات علي ابن ابيطالب وقتي كه مي‌‌گويند: «أَنْفُسَنَا»، منصرف است، مثلاً اگر گفتند پيغمبر نفس علي است و علي نفس پيغمبر، شما مي‌‌دانيد كه هر دويشان از مثلاً فرض كنيد از فاطمه بنت‌اسد متولّد نشده‌اند و هر دويشان از آمنه متولّد نشده‌اند، از اين منصرف است، از اين‌كه اين‌ها هر دويشان در يك سن هم باشند باز ما چون مي‌‌دانيم آن‌ها سن‌هايشان با هم فرق مي‌‌كند از اين هم منصرف است ، معناي انصراف يعني اين؛ چيزي كه باقي مي‌‌ماند اين است كه هر چه از صفات و خصوصيّات پيغمبر دارد علي ابن ابيطالب هم دارد، همين‌طور هر چه از صفات و خصوصيّاتي كه مي‌‌تواند يك ممكن از خداي‌ تعالي داشته باشد علي ابن ابيطالب عليه الصلوة والسلام دارد، ازلي نيست، ابدي نيست، خالق نيست و علم مطلق و مجرد نيست، امّا بقيّه هست، اين مطلبي است كه در ماه رجب كه چهار ماه ديگران‌شاءالله به‌سراغتان مي‌‌آيد در دعاي رجبيه مي‌‌خوانيد «لافَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ اِلَّا اَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ»([10])، جدايي نيست بين خدا و بين ائمّه‌ي اطهار. «ولات امر»، ولات مطلق الهي آن اوليايي كه از طرف پروردگار كه چند هفته قبل تذكّر دادم ولايت خاص‌الخاص دارند بين آن‌ها و تُويِ خدا فرقي نيست، جز اين‌كه آن‌ها مخلوق تواند و بنده تو هم هستند و الاّ در صفت رحمانيّت، رحيميّت و كل صفاتي كه از خدا به مخلوقش اظهار مي‌‌شود اين‌ها دارا هستند. اين معني نفس‌اللّه است، «وَيُحَذِّرُكُمْ اللَّهُ نَفْسَهُ »([11])

در زيارت اميرالمؤمنين عرض مي‌‌كنيم: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا نَفْسَ اللّهِ»([12])، اي نفس خدا! اين هم معناي نفس‌اللّه و

 

C امام كلمه‌الله است

معني «كلمة‌اللّه»، كلمة‌اللّه، البته درباره‌ي حضرت عيسي هم اين گفته شده،

 

c اقسام كلمه‌الله

كلمة‌اللّه، طبق همان صفاتي كه در هفته گذشته عرض كردم به خاص‌ و خاص‌الخاص و عام تقسيم مي‌‌شود: «كلمة‌اللّه العام»، «كلمة‌اللّه الخاص»، «كلمة‌اللّه الخاص‌الخاص».

 

c معناي «كلمه» و شناخت كلمه‌الله عام

اوّل معني كلمه را عرض كنم، چون وقتي كه به ما مي‌‌گويند كلمه يعني حرفي كه ما زديم اين را توي ذهنمان مي‌‌آيد ولي يك قدري وسيع‌تر از اين است.

«كلمه» چيزي است كه آنچه در باطن انسان است به وسيله او ظاهر مي‌‌شود، الان من امروز براي شما حرف مي‌‌زنم، هر چه كه در باطن دارم، هر چه كه مي‌‌فهمم براي شما با سخنم عرض مي‌‌كنم، اظهار علم به هر وسيله‌اي كه انجام شد آن مي‌‌شود كلمه آن شخص.

خداي‌ تعالي بشر را خلق كرده، موجودات مخلتف را خلق كرده، همه‎ي اين‌ها كلمة‌اللّه‌اند، منتها عام، همه كلمة‌اللّه‎ايم، يعني اظهار قدرت پروردگار؛ اظهار خلقت پروردگار، قرآن را كه كلمة‌اللّه مي‌‌گوييم، كلام خدا مي‌گوييم مال اين است كه هر چه خدا از علم مي‌‌خواسته در اختيار بشر بگذارد در قرآن گذاشته اين شده كلمة‌اللّه و خلاصه معني كلمه اظهار آنچه در باطن است، حالا به وسيله زبان باشد، به وسيله اشاره باشد، به وسيله ايجاد يك چيزي باشد، شما وارد يك اتاقي مي‌‌شويد مي‌‌بينيد ده تا مجسمه بسيار زيبا اينجا گذاشته شده مي‌‌فهميد صاحب‌خانه با اين علمش يك چيزي به شما گفته و آن اين‌كه من مجسمه ‌‌سازم، توي يك عكّاسي وارد مي‌‌شويد مي‌‌بينيد عكس‌هاي زيادي آنجا هست معلوم مي‌‌شود صاحب اين مغازه عكاس است و همين‎طور، خداي تعالي ماها را خلق كرده با خلقش سخن گفته كلمه‌اي فرموده؛ يعني من اين قدرت را دارم، من اين خالقيّت را دارم، من رازقم كه دارم به همه روزي مي‌‌دهم، پس – بنابراين، معني كلمه را فهميديد حالا هر چه بشر خداي تعالي كه سهل است، اگر هر چه خلق كرده همه به يك معنا اسمش كلمة‌اللّه‌اند، اين معناي كلمة‌اللّه العام.

 

c اولياء الهي كلمه‎ي خاص خدا هستند

«كلمة‌اللّه الخاص» چه هست؟ آخر كلمة الله العام حتي حيوانات را هم شامل مي‌شود، كلمة‌اللّه العام حتّي حيوانات را هم شامل مي‌‌‌‌‌شود اگر يك فردي هم روحش را درست كرد، صفات حميده پروردگار را در خودش به وجود آورد، خليفة‌اللّه شد در حد خودش و اخلاق انساني پيدا كرد كه همان اخلاق الهي است كه «تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ اللّهِ»([13]).

اگر اين طوري شد كه اكثراً اولياء خدا اين‌طورند، اين‌ها كلمة‌اللّه الخاصند، يعني يك خصوصيّاتي در اين‌ هست كه بهتر خدا را نشان مي‌‌دهد سخن خدا را بهتر معرّفي مي‌‌كنند. شما اگر وارد مثلاً يك اتاقي شديد ديديد كه يك مشت مجسمه‌هاي گِلي بي‌ارزش اينجا هست شما پي به هنر مجسمه‌ساز نمي‌بريد يا لااقل مي‌‌گوييد اين همين است. امّا اگر يك مجسمه بسيار زيبا، بسيار حسّاس ديديد درست كرده، بهتر نشان مي‌‌دهد هنر آن مجسمه‌ساز را، اولياء خدا بهتر خدا را معرفي مي‌‌كنند، اخلاقشان، كردارشان، رفتارشان همه چيزشان روي حساب، در صراط مستقيم، دقيقاً طبق آنچه خدا خواسته اين را مي‌‌گويند كلمة‌اللّه الخاص كه

 

# رمز موفقيت اولياء الهي

حضرت عيسي از اين قبيل بود و «وَكَلِمَتُهُ»([14])‎ كه خدا در قرآن مي‌‌گويد روي اين اساس مي‌‌گويد. كلمة‌اللّه الخاص، يك كلمه‌اي است كه تمام مردم وقتي نگاهش مي‌‌كنند، حرف‌هايش را گوش مي‌‌دهند، مطالبش را مي‌‌شنوند، مي‌‌گويند: اين ارتباط با خدا دارد. حتماً خدا هست، خداي‌ تعالي در قرآن مي‌‌فرمايد: «قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»([15]). اين علم كتاب را دارد و در يك جا درباره‌ي آصف بن برخيا، آصف بن برخيا كلمة‌اللّه خاص است كه وقتي حضرت سليمان گفت: تخت بلقيس را كيست براي من بياورد؟ گفت: «أَنَا آتِيكَ»([16])، من براي تو مي‌‌آورم چشمت به هم نخورد، چشم بهم خوردن خيلي سريع است و آورد. اين كلمة‌الله خاص است؛ يعني در ممكنات تصرّف مي‌‌كند، مي‌‌تواند با خدا آنچنان پيمان بسته باشد كه از قدرت پروردگار يك چنين استفاده‌اي بكند كه از خدا بخواهد كه خدايا! اين تخت بلقيس را تو مي‌‌تواني بياوري من كه زورم نمي‌رسد يك ارتباطِ خيلي فوري.

 

$ اسم اعظم خدا

تعبيراتي در كلمات افراد هست كه اين‌ها «اسم اعظم» دارند، من يك جمله‌اي درباره‌ي اسم اعظم برايتان عرض كنم، نمي‌دانم توي جاهاي ممنوعي كه يك عدّه خاصي حق دارند بروند رفتيد يا نه؟ اين‌ها يك اسمي دارند، يك رمزي دارند رمزش ممكن است هيچ معنا هم نداشته با شد، هيچ مناسبتي هم نداشته باشد ولي آن رمز را كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند كلمه رمز شب مثلاً وقتي آن كلمه را آن شخصي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد وارد منطقه ممنوعه بشود گفت، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند: بفرمائيد بفرمائيد. اسم اعظم پروردگار، همه اسم‌هاي خدا اعظم است همه‌اش، منتها بعضي‌هايش به درد بعضي جاها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد نه اين‌كه فكر كنيد، باز آن مثلاً «الف» و «لام» و «ه» اين‌ها مؤثّر است بعضي‌ها خيال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند اين حروف مؤثّر است، بسيار حرف بيخودي است. اگر بگويند حرف، حروف مستقلاً مؤثّر است شريك براي خدا تعيين كرده‌اند و پيدا كرده‌اند، نه. آن كلمه را مي‌‌‌‌‌‌‌گويند، ملائكه مي‌‌‌‌‌‌‌آيند كمكش، مي‌‌‌‌‌‌‌برندش و او را بر‌گردانند، منتها بايد اوّل وليّ‌خدا شد، بعد «امانت‌دار» شد، امانت‌دار. تو را مي‌‌‌‌برند توي انبار مهمّات، اگر يك چند تا از آن مثلاً هفت تيرها برداري زير لباس قايم كني مي‌‌‌‌گيرند و كتكت هم مي‌‌‌‌زنند، علاوه بر اين خداي‌ تعالي مي‌‌‌‌داند كه اين آدم متغلبي است، اصلاً به او نه كلمه رمز مي‌‌‌دهد نه وليّي از اولياءش قرارش مي‌‌‌دهد.

گاهي كلمه اسم اعظم «علي» است، بعضي جاها كار مي‌‌كند، اسم اعظم «حسين» است، البته خداي‌ تعالي حتي در اسم اعظم حرف بي‌ربط بي‌ارزش را قرار نداده، اسماء خودش و اسماء اوليائش را قرار داده، امّا آصف بن برخيا مثلاً حال من نمي‌گويم اين جمله را گفت مي‌‌گويد: «يا علي»، تخت حاضر مي‌‌شود، يا علي گفتن هم لازم نيست همه حروفش را بگويد، همين قدر بگويد: «يا»، تخت حاضر است يك چشم بهم زدن اين اولياء خدا اسم اعظم را بلدند، البتّه نه اين‌كه همه‌ي اسم اعظم همه اختيارات در اختيار اين‌ها باشد هر وليّ خدايي را پيدا كرديد نه اين جوري نيست، براي ضرروت و الاّ آصف ابن برخيا با اين قدرتي كه داشت يك مغازه حمل اثاثيه اين جوري چه مي‌‌گويند، اين‌جوري باز مي‌‌كرد خيلي درآمد داشت، خيلي هم مشكلات مردم رفع مي‌‌شد، نه! يك دفعه به او گفتند اين كار را بكن و كرد، يا آنقدر نزديك بود به خدا، كه خداي تعالي به او اجازه داد براي اين‌كه توي قرآن بيايد، براي اين‌كه بشر بداند به كجا ممكن است برسد، براي اين‌كه مردم را درس بدهد، اين كار را كرد والاّ هميشه اين كارها نبود؛ يعني اگر خدا مي‌‌خواست هميشه بود، ببينيد و در قرآن خوب دقّت كنيد در اين آياتي كه مربوط به حضرت عيسي است مي‌‌گويد: «وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ»([17])، همه جا مي‌‌گويد: «باذن‌اللّه يا باذني»، اذن خدا، اجازه خدا، اراده خدا، حضرت عيسي اگر از من بپرسيد بالشخصه قدرت حتّي يك مورچه را نداشت، امّا در ارتباط با خدا هر چه خدا لازم بود قدرت در اختيارش مي‌‌گذاشت. در اختيار ما نمي‌گذارد چرا در اختيار ما نمي‌گذارد؟ خوب اين سؤالي است و در اختيار حضرت عيسي و علي‌ابن ابيطالب گذاشته است؟ نه خودمان خودمان را بهتر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسيم، الان شب يك دعا كنيم فوراً مستجاب بشود ببينيد با اين چقدر دكّان باز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم، چقدر با آن فخر بر ديگران مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فروشيم، چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم؟! دوستان هر كس به شما گفت كه آقا فرموده است: تو بايد اين كار را بكني. اعتنا نكنيد؛ آخر يك چيزي كه من هميشه از آن پرهيز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم و شماها بعضي‌هايتان متأسفانه مبتلا به اين‌ها هستيد همين ارتباطات دورغي يا بعضي‌هايش شيطاني يا بعضي‌هايش برفرض راست، مي‌‌‌‌‌‌‌‌آييد براي مردم مي‌‌‌‌گوييد، نكنيد اين كارها را هيچ، انسانيّت انسان ارزش دارد.

 

$ عبوديت

من اگر بنا بود مكاشفاتي را نقل كنم خيلي از اين‌ها نقل مي‌‌كردم، مكاشفاتي كه ارزش دارد «مكاشفات علمي» است، بنشين ببين علي ابن ابيطالب چقدر بزرگ است، اين را كشف كن، اين مكاشفه برايت اهميت دارد حالا مثلاً نشستي داري [مي‌‌گويي:] «السلام عليك يا علي [ابن ابيطالب]، يك دفعه مي‌‌بيني در حرم جلويت باز شد، وارد حرم شدي، خوب چي مي‌‌شود تو به كجا رسيدي؟ خوب در بيداري هم همين كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، نگوييد كه اين جور چيز به اين مهمي! بله!، بله من شماها را مي‌‌‌‌‌‌‌خواهم «ان‎شاءالله» خيلي از اين بالاترها باشيد يعني صد درصد در اختيار خدا باشيد، خداي تعالي مي‌‌‌‌‌‌‌گويد كه زير دست يك بوزينه كه بدتر از بوزينه است خودتان قرار بدهيد، ريسمان به گردنتان بيندازند، بكشندتان، ببرند شما را توي مسجد، بگوييد: چشم. بگويد: در خيبر را بكن، بالا نگه دار لشكر عبور كنند، بگو: چشم هيچكدامشان برايت فرقي نكند، نه آن غصّه‌ات بدهد، نه اين افتخاري برايت باشد، مي‌‌‌‌‌توانيد برسيد به اينجا، مي‌‌‌‌‌گوييد: اين كار علي ابن ابيطالب بود اگر تنها كار علي بود، بيان نمي‌كردند، يك معلم توي كلاس اگر برداشت روي تخته سياه يك چيزي نوشت، براي خودش ننوشته براي تو نوشته، هر دعايي كه در دعاهاي صحيفه سجّاديه مي‌‌‌‌بينيد براي شما است و الاّ نصف شب يكي پا مي‌شود من و شما پا مي‌‌‌‌شويم با خدا مناجات مي‌‌‌‌كنيم فردا بر نمي‌داريم بنويسيم بدهيم دست مردم، اين‌ها براي ما است، آن ارتباط خاص‌الخاصي كه آن‌ها با خدا دارند نه براي ما قابل فهم است، نه هم براي ما مي‌‌‌گويند، نه هم لازم است كه ما بدانيم. دقّت كرديد.

پس اولياء خدا آن‌هايي كه خاصند مثل آصف ابن برخيا، مثل حضرت عيسي، مثل انبياء بزرگ، مثل صالحين، مثل صديقين، مثل شهداء بعد از اين عالم اين‌ها كلمة‌اللّه الخاصند،

 

c امام عليه السلام كلمه خاص‎الخاص الهي است

امّا «كلمة‌اللّه الخاص‌الخاص»، خاص‌الخاص كه بايد ما ائمّه‌ي اطهار را به اين عنوان بشناسيم، بايد بشناسيم، هر چه خدا، هر چه خدا، ببينيد من با اين تعريف كه عرض مي‌‌كنم همين‌جور ياد بگيريد كه مبتلا به شرك و انحراف نشويد. ببينيد به يك نقّاش يك تابلو مي‌‌دهند يك متر در يك متر است، مي‌‌گويند روي اين نقاشي كن، اين تابلو محدود است كه بيشتر از اين نقاشي نكرده، اين تو هستي كه نمي‌تواني بيشتر از اين بفهمي. خداي‌ تعالي بي‌نهايت در علم و قدرت است اصلاً قابل فهم براي ما نيست علم و قدرت پروردگار، امّا در ممكن، ممكن را يك تابلو تصوّر كنيد در ممكن آن حدّي كه امكان داشته خدا علم قرار بدهد، امكان داشته قدرت قرار بدهد، امكان داشته كه صفاتش را در آن‌ها قرار بدهد در اين چهارده معصوم عليهم الصلوة و السلام قرار داده باز فردا بعضي‌ها تلفن به من مي‌‌كنند تعجب مي‌‌كنم من اين‌قدرهمه جان مي‌‌كَنم، زحمت مي‌‌كشم، توضيح مي‌‌دهم، باز بعضي‌ها حضرت جواد سنش كم بود، علمش كمتر بود، حضرت اميرالمؤمنين سنش بيشتر بود پس علمش بيشتر بود، من وقتي اين سؤالات را گوش مي‌‌دهم مي‌‌گويم: «يا حسرتا»! من چي دارم مي‌‌گويم براي من و شما سن مطرح نيست، نبايد باشد، ان شاء الله برايتان شرح مي‌‌دهم. سن يعني چه؟ آني كه سنش زياد است اگر خوب از امتحان بيرون آمده باشد خوش به‌حالش، زودتر امتحانش را داده، آن كسي هم سنش كمتر است اگر مي‌‌‌خواهد امتحان بدهد «ان شاء الله» خدا توفيقش بدهد همين!

آني كه سنش بيشتر است ايمانش بيشتر است نه اينجور نيست، خيلي افراد پيرمرد بي‌ايمان‌ترين‌اند و خيلي جوان‌ها هستند با ايمان‌ترين‌اند. اصلاً سن مطرح نيست مي‌‌خواهم ان‌شاءاللّه كم‌كم آماده بشويد براي آنچه كه درباره‌ي قيامت و معاد مي‌خواهم صحبت كنم، ان شاء الله گوش بدهيد آن كسي كه كلمة‌اللّه الخاص الخاص است كه حضرت عيسي انبياء كلشان حتي حضرت ابراهيم و هيچ يك از صالحين، هيچ يك از اوليا‌ء خدا به آن مقام نمي‌رسند اين كلمة‌اللّه الخاص الخاص است كه هر چه بايد خداي‌ تعالي در كره زمين نه، در تمام ماسوي اللّه از علم قرار بدهد به اين‌ها داده از قدرت انجام بدهد، به اين‌ها عنايت كرده، منتها فرق همين است كه او ازلي است او نامحدود است و اين‌ها در همين محدوده عالم خلقت قدرت و علم دارند و اين كم نيست و براي ما هم فرقي نمي‌كند. لذا «وَقُلْ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»([18]).

 

# آيا مي‎دانيم وقتي مي‎گوييم «يا‎صاحب‎الزمان» يعني چه؟

حالا متوجّه مقام امام عصر عليه ‌السلام شديد روز جمعه است دعاي ندبه خوانديم، هي مي‌‌گوييد: «اَيْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الْاَرْضِ وَ السَّمَاءِ»([19])، معناي اين جمله را امروز شايد با اين سه كلمه‌اي كه ترجمه كردم و من خودم واقعاً در مقابل حقايق مثل يك بچّه شيرخواري هستم كه هيچي نمي‌فهمم ولي خوب چه كنم ديگر حالا اين منبر پيغمبر و اين محافل پر نور شماها به دست افرادي مثل من افتاده‎است. آيا مي‌‌شود آقا بيايد با شما صحبت كند، «كلمة‌الله الاعظم»، كلمة‌الله الخاص الخاص آن كلمة‌اللّهي كه در قرآن خداي‌ تعالي فرموده كه اگر تمام درياها مركب بشود، (اين صريح قرآن است) اگر تمام درخت‌ها قلم بشود، اگر هفت برابر اين دريا، دريا اضافه كنند، «لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي»([20])، قبل از اين‌كه كلمات خدا تمام بشود، كلمات خدا و ائمّه‌ي اطهار، فضائلشان تمام بشود، درياها تمام مي‌‌شوند، حالا مي‌‌دانيد اسم كه را مي‌‌بريد وقتي مي‌‌گوييد: «يا صاحب‌الزمان»، مي‌‌دانيد چقدر لياقت پيدا كرده‌ايد كه اسم يك چنين موجودي به شما اجازه داده‌شده كه به او عرض ارادت كني و روز جمعه خودتان را ميهمان آقا بدانيد، «مَوْلايَ اَنَا مَوْلاكَ … هَذَا يَو‎مُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ»([21]).

آقاجان! امروز ما توقع داريم، اگر بگوييد شما ليقات داريد همه‌مان مي‌‌گويم: نه، يك وقتي من بچّه بودم، استادم به من، گفتم: چرا من خدمت آقا نمي‌رسم، حتّي آنقدر بچّه بودم فكر مي‌‌كردم خدمت امام زمان رسيدن يعني خدمت بدنشان بايد برسم، اين را مي‌‌پرسيدم، ايشان به من گفتند كه تو هنوز بچّه‌اي، گفتم: «اگر به لياقت ما باشد كه سلمان هم لياقت ندارد خدمت امام زمان برسد، – حالا اين حرف من نمي‌دانم چطور گفتم – اگر به آقاي آن‌ها باشد به يك سنگي هم ممكن است اين لياقت را بدهند». ايشان بلند شد لب‌هاي من را بوسيد گفت: بارك اللّه! حالا آقا اين حرف را ما از بچگي گفتيم وقتي گفتيم كه استادم به ما گفت: تو بچّه‌اي، حالا هم بچّه‌ايم، حالا هم نمي‌فهميم شما يعني چه، ما يعني چه؟ ولي به لطفتان، به كرمتان، به محبّتتان، به رحمانيّت و رحيميّتتان عنايتي كنيد، «وَ اَنَا فِيهِ ضَيْفُكَ وَ جَارُكَ فَاَضِفْنِي وَاَجِرْنِي يَا مَوْلايَ وَ اَنْتَ كَريِمٌ مِنْ اَوْلادِ الٌكِرَامِ وَ مَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَ الْاِجَارَةِ»([22]).

 

4- روضه‎ي امام حسين عليه السلام

صلّي اللّه عليك يا اباعبداللّه، ايّام اربعين اباعبدالله الحسين است، اميدواريم كه ما ان شاء الله از عزاداران ابي‌عبداللّه الحسين در اين دو ماهي كه عزاداري كرديم قرارمان بدهد و همه‌مان را از ياران حجة‌ابن الحسن قرار دهد.

 

5- دعاي ختم مجلس

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، يا رحمن يا رحيم يا غياث المستغثين

عجل لوليك الفرج

عجل لمولانا الفرج

خدايا! فرج امام ما، امام عزيز ما را الساعة برسان، همه‌ي ما را لايق محضرش قرار بده

پروردگارا! همه‌ي ما را لايق شنيدن صداي مباركش قرار بده

همه‌ي ما را چشم‌هاي همه‌ي ما را لايق زيارت بدن مقدسش قرار بده

پروردگارا! ايمان كامل به ما مرحمت بفرما، توفيق تزكيه‌ي نفس به ما عنايت بفرما

همه ما را از اولياء خودت قرارمان بده

پررودگارا! به آبروي ولي‌عصر قسمت مي‌‌دهيم گرفتاري‌هاي شيعه را در كره زمين بالاخص شيعيان عراق را برطرف بفرما

خدايا! زيارت خانه‌ات، زيارت قبور ائمّه‌ي بقيع و رسول اكرم و زيارت ائمّه‌ي عراق را همين امسال نصيب همه‌مان بفرما

از همه آفات و بليّات همه ما را حفظ بفرما

امواتمان را غريق رحمت بفرما.

 



[1] مائده/55

[2] «أَنَا عُرْوَةُ اللهِ الْوُثْقَى وَ كَلِمَةُ اللهِ التَّقْوَى وَ أَنَا عَيْنُ اللهِ وَ لِسَانُهُ الصَّادِقُ وَ يَدُهُ وَ أَنَا جَنْبُ اللهِ الَّذِي يَقُولُ أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتِى عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَ أَنَا يَدُ اللهِ الْمَبْسُوطَةُ عَلَى عِبَادِهِ بِالرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ» معاني‏الأخبار: 17

[3] غايه المرام، مكيال 2/10

[4] نهج الايمان: 568، كشف اليقين: 24

[5] ق/16

[6] «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ» احتجاج: 1/97، صوارم المهرقه: 148، بحار: 33/331«عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دَارَ» شهب الثواقب: 72، الشافي في الامامه: 1/202، شرح احقاق الحق: 1/58، الغدير: 3/176، بحار: 28/368«عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَي الْحَوْضِ» الغدير: 3/177، غايه المرام: 1/245، منهاج الكرامه: 72، استغاثه: 1/9، بحار: 29/15، اسناد بسيار زياد

[7] بحار 99/115

[8] آل عمران/28

[9] «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»آل عمران/61

[10] مكيال: 2/296، البيان في عقائد اهل الايمان: 121، «لافَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا اِلَّا اَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ» بحار: 95/393، مصباح الكفعمي: 529، مصباح المتهجد: 803

[11] آل عمران/28

[12] «اَلسَّلامُ عَلَي نَفْسِ اللهِ الْعُلْيَا»، «اَلسَّلامُ عَلَي نَفْسِ اللهِ الْقَائِمَةِ» مكيال: 2/296

[13] بحار: 58/129، جامع السعادات: 3/116

[14] نساء/171

[15] رعد/43

[16] نمل/40

[17] آل عمران/49

[18] توبه/105

[19] بحار 99/106، مكيال 1/38، مفاتيح الجنان، دعاي ندبه

[20] كهف/109

[21] «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ اَنَا مَوْلاكَ… هَذَا يَو‎مُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ»بحار: 99/215، جمال الاسبوع: 37

[22] «000أَنَا يَا مَوْلايَ فِيْهِ ضَيْفُكَ وَ جَارُكَ وَ أَنْتَ يَا مَوْلايَ كَريْمٌ مِنْ أَوْلادِ الْكِرَامِ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِي وَ أَجِرْنِي000» همان مأخذ

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره