۲۵ شوال ۱۴۱۵ قمری – علت انحراف علماء اهل سنت
علت انحراف علماء اهل سنت 25 شوال 1415
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله و الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله لا سیما علي بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين.
آيهاي بود كه در شب جمعه چند كلمهاي دربارهاش در مسئلة امامت و ولايت عرايضي عرض كردم. امشب كه شب شهادت امام صادق عليه الصلاة و السلام است، مقتضي است كه چند كلمة ديگر هم دربارة اين آيه و اين جملاتي كه ذات مقدس پروردگار به عنوان امر بر ما، نه بر ما، بلكه بر مؤمنين واقعي، آنهايي كه قلبشون به ايمان امتحان شده. كه ميفرمايد يا ايها الذين آمنوا، اي كساني كه ايمان آوردهايد. پروردگار متعال ايمانشون را تثبيت كرده. گاهي اسما انسان مؤمنه. اين چنين كسي كه اسما مؤمن است، خدا مؤمن خطاب نميكنه. اما بعضي افراد هستند كه ايمانشون واقعيست. ايمان حقيقي دارند. ايمان حقيقي در انسان وقتي بوجود ميآيد كه خداي تعالي قلب او را در مراحل مختلف ايمان امتحان كرده باشه. و آنوقت هست كه ميتواند حقيقت تقوي را درك كند و حقيقت بودن با امام را بفهمد. لذا دربارة شناخت و حقيقت و فهم احاديث و روايات خاندان عصمت و طهارت عليهم الصلاة و السلام، ائمة اطهار فرمودهاند كه احاديثنا صعب مستصعب. در يك روايت ديگر امرنا صعب مستصعب. در احاديث متعدد، روايات ما صعب مستصعب. و اخبارنا در يك حديث ديدم، و خلاصه همة روايات، همين سخنان ائمة اطهار عليهم الصلاة و السلام، اينها را هر كسي نميتونه حقايقش را درك كنه مگر سه نفر. بل نبي المرسل. حتي در حديث هست كه اگر نبي مرسل نباشد نميتونه خوب بفهمد. او ملك المقرب. ملك مقرب كه اگر ملك، مقرب نباشد نميتواند باز احاديث و روايات و امر ما را خوب بفهمد. نفر سوم مؤمن قد امتحن الله قلبه للايمان. مؤمني كه امتحانش را خوب داده باشه، مراحل كمالات را كه رفته، هر يك را امتحان هم داده باشه. بعضيها درس خوندهاند اما امتحان ندادهاند. بعضيها هستند كه مؤمن هستند ولي امتحان ندادند. بعضيها مؤمني هستند كه قلبشون را خدا امتحان كرده. به ايمان هم امتحان كرده. مثلا از باب نمونه، هر يك از اين مراحل را كه طي كردهاند مراحل كمالات را كه طي كردهاند در آن مرحله خوب امتحانشون كردند ديدند خوب مرحلهاشون را گذروندهاند. مرحلة يقظه يكي از مراحلي است كه همة دانشمندان سير و سلوك و كساني كه در كمالات انساني كتاب نوشتهاند، آن مرحله را خيلي اهميت دادهاند. مرحلة بيداري از خواب غفلت. كسي از خواب غفلت بيدار شده و ميشود كه طبق آيات شريفة قرآن اين شخص جان و مالش را در اين راه داده باشد. و جاهدوا باموالكم و انفسكم في سبيل الله. يا ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم. كه هم جان و هم مالش را در راه خدا بدهد.
خوب همة ما شايد ادعا كنيم كه جانمون را، مالمون را در راه خدا ميدهيم. اما وقتي كه امتحان شديم، ممكن است خيلي از ماها از امتحان خوب بيرون نيائيم. يك امتحاني شب عاشورا براي مردم مسلماني كه اطراف حسين ابن علي عليه الصلاة و السلام بودند آمد. بعضي از مورخين نوشتهاند جمعيتي كه در كربلا به عنوان ياري حضرت سيد الشهداء بودند، بيشتر از هزار نفر بودند. ولي وقتي كه پاي جان و مال پيش آمد، ولو در ركاب سيد الشهداء، بيشتر از هفتاد و دو نفر نماندند. بقيه رفتند. امتحان همين هفتاد و دو نفر خوب شد. نمرهاشون بيست شد. و الاّ بقيه از امتحان خوب بيرون نيامدند. اگر كسي هر يك از مراحل كمالات را، يعني مرحلة اول را كه طي ميكند، امتحانش كنند. ببينند كه در امتحان خوب باصطلاح خودش را نشان داد. بعد وقتي كه رسيد به آن مرحلة كامل انساني و ايمان، ايمانش مستقر شد، شيطان به هيچوجه طمعي بر ايمانش پيدا نكرد و كاملا اعتقاداتش تمام آنچه كه به او گفته شده از معارف و حقايق همة اينها را امتحان داد، آنوقت مؤمن قد امتحن الله قلبه للايمان. اين شخص احاديث را ميفهمد. هر كسي احاديث خاندان عصمت و طهارت را نميتواند درك كند. ما بسياري از علما و دانشمندان را داشتيم كه اينها نميتونستند حقيقت روايات را بفهمند. حقيقت كلمات خاندان عصمت و طهارت را درك كنند. چون مؤمن قد امتحن الله قلبه للايمان نبودند.
همين امروز يك سؤالي در كانون بحث و انتقاد ديني يكي از دوستان كرد كه چطور ميشه علماي اهل سنت، با آنكه علماي بزرگي در بين آنها هست، اينها حقيقت به اين واضحي را كه علي مقدم بر همه است، اين را درك نكردند. اينجا در جواب عرض ميكنيم كه، يك جوابي آنجا گفتم. آن جواب اين بود كه يك كاري كه عمدهاش زمان امام صادق عليه الصلاة و السلام انجام شد. و آن كار اين بود كه در تفقه و اجتهاد و استنباط را امام صادق عليه الصلاة و السلام به روي بشر باز كرد، به روي مسلمانان باز كرد. ولي خلفاي عباسي در استنباط و اجتهاد و تفقه در دين را به روي بشر بستند. آنها گفتند شما تنها ميتوانيد از اين چهار مجتهدي كه ما منصوبشون كرديم، كه اين مجتهدين انتخاب مردم نبود. مجتهديني بودند كه از ناحية خلفاي عباسي منصوب شدند. اگر به انتخاب مردم بود، شايد مردم امام صادق عليه الصلاة و السلام را انتخاب ميكردند. اينقدر كم درك نبودند. روات و احاديثي كه در محضر امام صادق عليه الصلاة و السلام بودند. انتصابي بود. يعني خليفة وقت تمايلش بلكه تصميمش، بلكه سخنانش پشتوانة بوجود آمدن ابو حنيفه و افرادي امثال ابو حنيفه بودند. ولذا اينها را تعيين كردند و بعد هم مطلقا ممنوع كردند كه انسان از ديگري استفاده بكنه. و يا تقليد بكنه.
و لذا الان بعد از هزار و سيصد سال هنوز مردم سني مذهب مجتهد ندارند. يك كسي كه احكام را استنباط كنه و به آنها بدهد در بين آنها نيست. همهاشون يا از ابوحنيفه تقليد ميكنند يا از محمد ابن ادريس شافعي تقليد ميكنند يا از احمد بن حنبل يا مالك ابن انس و امثال اينها تقليد ميكنند. مالكي هستي، يك دستهاشون از مالك ابن انس، يك دستهاشون حنبلي هستند، يك دستهاشون شافعي هستند، يك دستشون هم حنفي هستند. و در اجتهاد و تقليد و استنباط را به روي علما بستند. و اين در بستن سبب شد كه اينها نروند روايات را خوب بفهمند. اگر چه اگر ميرفتند هم طبق اين احاديث نميفهميدند. بخاطر اينكه نور نداشتند. بخاطر اينكه ديگران غير از آنهايي كه خداي تعالي قلوبشون را به نور ايمان امتحان كرده، اينها نميتونند احاديث و روايات را بفهمند. و الاّ بسيار وقتي انسان با بعضي از دانشمندان اهل سنت حتي بحث ميكنه، از اينكه باب علم است و فرمودة پيغمبر اين است كه انا مدينة العلم و علي بابها. علي ابن ابيطالبي كه روي دست پيغمبر بلند شده و روز غدير خم او را بعنوان ولي مسلمين معرفي فرموده، علي ابن ابيطالبي كه سيصد آيه در شأنش نازل شده، علي ابن ابيطالبي كه پيغمبر به هر عنوان يا به هر بهانهاي نامي از او ميبرد و افضليت او را بر ديگران محقق ميفرمود، مثلا از اين قبيل، يك مرغ برياني براي پيغمبر آوردهاند. پيغمبر اكرم دست به دعا برميداره، اين را اهل سنت نوشتهاند، كه خدايا محبوبترين دوستانت را، آني كه از همه تو بيشتر دوستش داري، او را الان بفرست با من در خوردن اين مرغ شريك باشه. همه منتظرند ببينند كي وارد ميشه؟ علي وارد ميشه. علي ابن ابيطالب در همة روايات كه سنيها نقل كردند، پيغمبر دربارهاش ميفرمايد كه انت مني بمنزلة هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي. تو براي من بمنزلة هارون هستي از موسي. كه خداي تعالي در قرآن از قول حضرت موسي ميگه اخي هارون اشدد بهي امري، و اشركه في امري، خدايا پشت مرا بوسيلة برادرم هارون محكم كن و در كار من او را شريكش كن و خليفة من او را قرارش بده و جانشين او هم بود. الا اينكه حضرت هارون هم پيغمبر بود، نبي بود ولي چون پيغمبر اكرم خاتم الانبياء است و پايان دهندة پيغمبران بخاطر كمال دينش، كه نيازي بعد از او به آمدن پيغمبر ديگري نيست و نبوده، از اينجهت بعد از رسول اكرم نبيي نبود. و الاّ علي ابن ابيطالب اشرف بر جميع انبياء است. هيچ نبيي به پاية علي ابن ابيطالب الا رسول اكرم، نميرسه. از نظر ما شيعه كه روايات هم صحيح است و بسيار مستند. اين نه بخاطر اينكه ما شيعه هستيم و دور هم نشستيم و با خودمون داريم حرف ميزنيم. من بحثهايي داشتم با علماي اهل سنت در يكي از بحثها اينه كه ائمة اطهار عليهم الصلاة و السلام، اينها جانشينان پيغمبرند، روايات زيادي. كتابي نوشته شده بنام منتخب الاثر كه از كتب اهل سنت اين كتاب روايات زيادي در اين خصوصي كه ميخواهم عرض كنم جمع كرده. و آن مطلب اينه كه اهل سنت نقل كردهاند كه پيغمبر اكرم فرمود خلفاي من بعدي اثني عشر. خلفاي من بعد از من دوازده نفرند. كلهم من قريش. همهاشون از قريشند. كلهم من بني هاشم. همهاشون از بني هاشمند. ديگه از اين آدرس بهتر ديگه. اولهم علي ابن ابيطالب. ثم الحسن، ثم الحسين، ثم علي ابن الحسين، ثم محمد ابن علي الباقر، در روايت جابر حضرت به جابر ابن عبد الله انصاري ميفرمايند كه تو اين شخص را ميبيني و سلام مرا به او برسان. تؤام با يك معجزهاش كردهاند كه خوب روايت را تثبيت كنند و بعد يك يك از ائمه را اسم ميبرد و نه اينكه يك روايت باشه، دو روايت باشه، ده روايت باشه، صد روايت باشه، صدها حديث كه من يك وقتي در مدينه نزد ابن باز كه يك عالم سني وهابيست كه در خراب كردن قبور ائمة اطهار در بقيع شريك بوده، از آنوقت مانده است. شايد بيشتر از صد سال عمرش باشه، ولي اين شخص از هر دو چشم نابينا است. من پهلويش نشسته بودم در مجلسش. او مرا نشناخت. ولي من با همين لباس بودم، او چون مرا نميديد مرا نشناخت. گفتم اين روايت از نظر جنابعالي چطوره كه الائمه من بعدي اثني عشر، خلفاء من بعدي اثنا عشر. اين جمله را از ايشان پرسيدم. گفت رواية صحيحه. اين روايت صحيحي است. قبول دارم. همهاشون قبول دارند. اسم هم برده حضرت رسول اكرم. اولهم علي ابن ابيطالب.
مسئلهاي كه اينجا بعضي از دانشمندانشون، بعضي از شخصيتهاي بافكرشون ميخواهند توجيه كنند كه من باهاشون برخورد كردم وقتي اين روايات را برايشون بيان ميكنم و بيان ميكردم در كتاب صحيح مسلم هست، در صحيح مسلم هست، در صحيح ترمذي هست، اين روايت الائمه من بعدي اثني عشر، اين در همة كتابهايشون هست. وقتي كه اين را گفتم و اسم يك يك از ائمه عليهم الصلاة و السلام را پيغمبر اكرم برده اينها را برايشون ميگفتند، من سؤال ميكردم خوب شما نظرتون چيه دربارة اين جهت؟ اينها ميگفتند كه ما قبول داريم، امام اينها هستند، همين دوازده نفرند. خليفة پيغمبر در امور عبادي و معنوي همينها هستند. اما يك بحث ديگري هست، سياستي هم توي كار بوده. اين را فكر نكنيد كه علماي زمان ما، علماي اهل سنت زمان ما ميگويند. نه. علماي قديمشون هم در كتابهايشون گفتهاند. يكي از خصوصيات شيعه اين است كه دين را از سياست جدا نميدونه. ولي آنها جدا ميدونند. ميگويند اينها خلفاي پيغمبر هستند در امور سياسي و حكومتي، و ائمة اطهار خلفاي پيغمبر هستند در مسائل عبادي و معارف و اعتقادي. اين را عنوان ميكنند. و لذا استدلال هم دارند، لذا در امور معنوي و اعتقادي هر كجا ابابكر يا عمر يا عثمان اينها مشكلي داشتند، ميرفتند خدمت علي ابن ابيطالب. ولي در امور سياسي حاضر نبودند كه با علي حتي مشورت كنند. چون خياطي هست از علماي اهل سنته، بسيار هم متعصب هست. و اين كه شرح نهج البلاغه را نوشته اما همه جا مثلا خطبة شقشقيه خطبه را قبول نميكنه و همه جا كلمامت مولا امير المؤمنين را توجيح ميكنه در اول كتابش در اول شرح نهج البلاغهاش مينويسه كه علي افضل السعاده بلا استثنا. از همة صحابة پيغمبر با فضيلتتر بود بدون استثنا. و افضلهم، افضل الصحابه بلا استثنا و اعلمهم لا منا از همه علمش بيشتر بود بدون شك. و اطقاهم بلا شك، با اون عظمت علي بن ابيطالب را توصيف ميكنه اگر سياستش هم مثل علمش ميبود ديگه او ميخواست خليفه بشه. متأسفانه علي سياست نداشت. سياست علي همان سياست شيطاني است كه به هر حقه بازي كه شده بايد جاه رياست و قدرت را انسان از آن خودش بكنه. هر چه قويتر بود ميياد وارد ميشه و زمام امور مردم را به دست ميگيره در تمام دنيا بر مملكت خودمون هم قبل از انقلاب همين مسائل بود. هر كس به يك راهي به قدرت ميرسيد و ميتوانست قدرت را قبضه بكنه اين ميشه به عنوان اولي امر و رهبر و همة كارة مملكت.
اينها هم همين را ميگن، ميگن ما قدرت داشتيم. بعد از پيغمبر واقعا اظهار قدرت كردند. اول آمد كنار جسد پيغمبر اكرم، كنار بستر پيغمبر اكرم يك جسارتي كرد به رسول الله ان الرجل ليهجر. اين مرد هذيان ميگه. كتاب خدا براي ما كافي است. ببينيد قدم به قدم سياست ايجاد ميكرد. من اسمش را در يكي از نوشته هام گذاشتهام بزرگترين سياست مدار البته به اصطلاح روز، به اصطلاح دنياي غير اسلامي، به اصطلاح مردم غير مسلمان به اصطلاح مردم شيطان سيرت، والا سياست عين دينه. سياست اونهايي كه دربارهاش مطلبي نوشتهاند در كتابشون اينجور سياست را تعريف ميكنند كه طفل نظام مملكت به طور احسن به نحوي كه به احدي ظلم نشه و حق هر كسي به او برسه. اين عين دينه. لذا دربارة ائمه دربارة زيارت جامعه ميگيم و ساست العباد. سياست مداران بندگان خدا. اما سياستي كه از اين راه وارد بشه، پيغمبر را بكوبه بعد مناسب ببينه پيغمبر را باز اهانت بده همين آدمي كه ميگه ان الرجل ليهجر. اين شخص مريضه قد قلب عليهم الوجه. درد بر او غلبه كرده و نميتواند خودش را كنترل كنه حرفهاش را حساب داشته باشه همين شخص يك ساعت بعدش وقتي كه مردم متوجه شدند، اينها را ما نمينويسيم خود اهل سنت نوشتند. وقتي كه مردم متوجه شدند پيغمبر اكرم از دار دنيا رفته ايشان آمد دم در ايستاد. دم در خانة پيغمبر ايستاد. گفت هر كس بگه پيغمبر از دار دنيا رفته ميكشمش. گفت چطور شد عيسي بره به آسمان پيغمبر ما كه بالاتره بميره! مردم جمع شدند متحير همهاشون منتظر. خوب ميخواد مسئله حل بشه مييان ببينن پيغمبر از دنيا رفته يا نرفته. يك نفر با سرعت خودش را به عمر رسوند در حضور مردم گفت كه ابي بكر منتظرته تو مسجد. مردم هم راه افتادند جمعيتي هم راه افتاده رفت خدمت ابي بكر. ابي بكر گفت مگر تو عمر قرآن نخوندي؟ چطور؟ خدا در قرآن ميفرمايد انك ميت و انهم ميتون هم تو ميميري و هم مردم ميميرند. گفت عجب تو عجب مرد دانشمند و خوبي هستي. دستت را بده باهات بيعت كنم. ببينيد كار… دستت را بده باهات بيعت كنيم. همة مسائل پشت سرش آمد.اين سياست سياستي كه بگويد ابن عباس آمد خدمت علي ابن ابيطالب، گفت معاويه را يك چند روزي بگذار باشه بايك حمله از بين ميبريمش. علي فرمود كه من راضي نميتونم بشم من بندة خدا هستم، اينها تعبيرات من هست كه من ميكنم. كه يك ظالم يك ساعت بر سر مسلمانها حكومت كنه من همين الان او را عزلش ميكنم. يا طلحه و زبير وقتي كه مييان خدمت علي ابن ابيطالب همه شنيديد حضرت شمع را خاموش ميكنه ميگه تا به حال من داشتم حساب بيت المال را ميكردم اين شمعها مال بيت الماله شما آمديد حرفهاي معمولي بزنيد يا تو تاريكي بنشينيد يا شمع ديگهاي روشن كنيد.
اين سياست را دزدها ظالمها، هواي نفس پرستها، شيطان سيرتها نميپسندند. اونها ميگن سياست نيست. سياست نداره علي! اگر سياستش مثل كياستش مثل بود، اگر سياستش مثل علمش بود مثل تقواش بود و كان افضل هماني بهتر بود كه علي خليفه بشه ولي متأسفانه مملكت سياست مدار ميخواد. اينها حركتهايي بوده كه در اوائل شد و لذا كساني كه اين ايمان را پيدا نكردند نتوانستند احاديث را بفهمند. حل و فصل احاديث را نتوانستند بفهمند. و ضمنا خلفاي عباسي تجربياتي از گذشته پيدا كرده بودند. از عمل بني اميه. از سياستهاي غلط كه بي جهت اسمش را سياست گذاشتند و حقه و نيرنگ بوده اينها آمدند كه يك ترتيبي براي بعضي از امور بدن. لذا مجتهديني تعيين كردند. بعد با خودشون حساب كردند كه اگر اين مجتهدين بنا باشه كه ادامه پيدا بكنند كم كم خود افراد همه كه مزدور نيستند، هر عالمي كه خريداري شده نيست، مزدور نيست، اين چهار تا را ما تونستيم بخريمشون و جزء مزدورها قرارشون بديم همه كه اينجور نيستند. ميشينند تحقيق ميكنند استنباط ميكنند، در عقايد استنباط ميكنند در اخلاقیات استنباط ميكنند، در احكام استنباط ميكنند بعد متوجه ميشن كه نه خاندان عصمت اولي و بر حقند بر خلافت و جايي براي خلفاي عباسي نميگذارند. اين كه ميبينيد سلسلة خلفاي عباسي اين مقدار طولاني شد مال اين بودش كه يك چراغ قرمزي، يك خط قرمزي، يك خط پاياني براي مجتهدين گذاشتند كه ديگه كسي حق نداره بعد از ابوحنيفه مجتهد بشه. اين چهار نفر هم از دستوشون در رفت والا يك نفر بيشتر قرار نبود چهار نفر با هم تقريبا در يك زمان اينها را نميشد نديده گرفت. هر چهار نفرشون مزدور بودند. هر چهار نفرشون در مقابل خلفاي عباسي تعظيم ميكردند. لذا هر چهارتاشون را قبول كردند علاوه تنوع هم خودش يك مسئلهاي است يك عده شافعي باشند، در حكومتها يك سياست به اصطلاح شيطاني اينه كه اختلاف بياندازيد حكومت كنيد. چهار تا باشند اختلاف به وجود ميياد بهتر ميشه حكومت كنند.
ما يك وقتي در هندوستان بوديم اونجا اون جمعيت زياد و مذاهب مختلف و مخصوصا شيعه و مسلمان را نميتونست كنترل كنه. راه اختلاف را خودش ايجاد ميكرد. معروف بود كه هر وقت كه ميخواد بين مسلمان و غير مسلمان جنگ به وجود بياره يك خوكي با آب ميريخت روش ول ميكرد تو مسجد مسلمانها. مردم تا ميآمدند متوجه بشن ميديدند يك عده هندو بيرون ايستادند ميريختند سر اينها، اينها را ميكشتند اونها را بيرون ميكردند. هندوها قيام ميكردند. تا اين جنگ و دعوا تمام بشه بايد يك مسلماني را وارد ميكردند يك گاوي را در چهار راه سر ببره تمام ميشد، از اونطرف حمله ميشد. و امثال اين اختلافها زياد. من يك وقتي يك شخصي يك وزيري بود، وزير ظاهرا كشاورزي بود، شيعه بود در سر قبر مرحوم ملا شوشتري قاضي ملا شوشتري الكلام من الكلام نشه ولي بد نيست اين اطلاعات را شما داشته باشيد. مرحوم شوشتري يكي از علماي بزرگه شيعه است. مرد بسيار بزرگواري است صاحب مجالس المؤمنين يك كتاب داره به نام مجالس المؤمنين و كتاب مهمش كتاب احقاق الحقه كه علامة حلي در عقايد و مسائل مهم اسلام يك كتاب نوشت. مرحوم علامة حلي. پيدا شد اين كتاب را رد كرد يعني كتاب علامة حلي را به نظر خودش رد كرد ولي جرأت نميكرد اين كتاب را بده دست مردم. به جهت اين كه ميدونست شيعد رد او را رد ميكنند. قاضي ملا رفت شاگرد حاج ميرزا خان شد، او اصفهاني بود در اصفهان رفت شاگرد قاضي شد. به عنوان يك شاگرد خيلي هم نزديك. اين را اينطوري بعضي نقل كردهاند يك شب بهش گفت كه اقا اين كتاب، شما درس ميديديد ولي خوب يك شب ميشه اين كتاب را به ما بديد يا نگاهش كنيم. گفت نه. خيلي اصرار كرد. گفت به شرط اين كه صبح بياري. كتاب هم خيلي قطور. يعني الان با چند تا شرحي كه البته دادن بيست جلد به قطر مفاتيح هر جلدش شده. كتابي بسيار قطور، دورة معارف اسلامي هست. گفت نميدم، خيلي اصرار كرد گفت يك شب. گفت همين يك شب عيبي نداره. كتاب را داد.
اينجوري شنيدن و نقل شده كه كاغذ تهيه كرد به اندازة كتاب. قلمهاي متعدد سر شب بعد از نماز مغرب و عشاء نشست كه اين كتاب را بنويسه. بعضيها واقعا چه توكلي دارند. چقدر اينها بزرگند. تا شروع كرد به نوشتن كتاب، يك مقداري كه نوشت، خيلي كم يك دو سه صفحه خوابش برش مسلط شده به طوري كه هر چه آب به صورتش زد، هر چه قهوه خورد. آخه ميگن قهوه خواب را از سر انسان بيرون ميبره ديد نه. در همان حالت خواب و بيداري ديد يك آقايي آمده كنارش ايستاده ميگه قاضي ملا بزار من بنويسم. تو يك چرت بخواب. ايشان خوابيد. اون شب حتي نماز شبش را هم، نماز صبح پاشد. ديد نه اون شخص هست، برداشت نگاه كرد ديد كتاب تمامش نوشته شده. آخرش هم نوشته است كتبه حجت ابن الحسن. صلوات بفرستيد ( الهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم). اين قاضي ملا بعد از اين كارش پاشه ميره در هندوستان در زمان اكبر شاه در شهر، يك شهر بسيار ديدني است. اون تاج محل معروف در عاجر است. ميره اونجا و باز اونجا شاگرد يكي از علماي اهل سنت ميشه كم كم كرسي و درسي بهش ميدن ميبينند خيلي با سواده، كرسي و درسي بهش ميدن درس ميده. شاگردان زيادي داشته. ايشان بعضيها ميبينند كه حرفهاي شيعه را نقل ميكنه. از طرف خود اكبر شاه به اصطلاح سني يك چند نفر مأموريت سري پيدا ميكنند كه برن باهاش نزديك بشن. بهش نزديك ميشن اينها به اينها ميگه كه بله مذهب شيعه به نظر من حقه. اينها خبر ميدن. مرحوم قاضي ملا را ميكشند. تو شهر عاجره پاش را به ريسمان ميبندند دور شهر تا چند روز اين را ميچرخوندند. اين علماي شيعه چقدر اقبالهاي عجيبي كردند. و قبر ايشان در مزار معروفي است در هندوستان. كه اگر عاجرا رفتند. چون بعضيها ميرن همين تاج محل را ميبينند و مييان. بعد هم يك وقتي رفتيد در شهر عاجر، حرم مطهر، البته معروف به شهيده ثالثه قاضي ملا خيلي با عظمته. ما يك اطلاع قبلي از جمعيتهاي مختلف دعوت كرده بودند ما در سر قبر قاضي ملا حرف ميزديم وزيري بود، وزير كشاورزي، اونجا ميگفتند وزير زراعت. وزير كشاورزي آمده بود پاي صحبت من. من ديدم وقتي آمد يك عده بلند شدند و آمد و وسط هم اتفاقا نشست بعد يكي معرفي كرد كه ايشان وزير كشاورزي هنده. من باهاش صحبت كردم از اون اين مطلب را پرسيدم كه چرا آخه دولت، آخه اون يك وزيره، چرا دولت اين اختلاف را بين مردم مسلمان و هندو ايجاد ميكنه و حال اين كه براي يك دولتي بهتر اين است كه مردم را با هم متحد كنه. ايشان اون جمله را به من گفت، گفت اگر اختلاف نياندازي نميتوني مملكت را اداره كني. يعني هم دعوا كنند تا به فكر كارهاي حكومت نيافتند. وقتي كه گاندي قيام كرد عليه انگليسها مردم را متحد كرد توانست كه انگليس را از هند بيرون كنه. اين از آثار اتحاده. در سياستهاي غلط نه سياستهاي غلطه روز، يعني شايد بعضي از ممالك اينها را بهترين سياستها بدونند ولي در سياستهاي شيطاني اين هست كه اختلاف اگر بياندازند در بين مردم ميتونند حكومت كنند. و اختلاف ايجاد ميكنند. من يك وقتي يك مطالعة به اصطلاح عميقي داشتم در اين موضوع كه اكثر جاهايي كه مردمش يك خردهاي زبر و زرنگترند چه در داخل ايران و چه در ممالك، در اونجاها استعمار اختلاف ايجاد كرده. حالا اگر بخوام شرح بدم كه، الان الحمد الله يك خرده اين مثال حل شده. قبل از انقلاب اين مسائل بود. هر كجا مردمش فعالتر بودند و يا مذاهب مختلف، مسلكهاي مختلف در آنجاها فعاليت ميكرد. اين جمله را من گفتم، شما خودتون يك گردشي توي مملكتون بكنيد ميفهميد كه راست ميگم يا نه؟
در ممالكي كه مردم فعالند، مردم هندوستان خيلي فعالند، اين را شما بدونيد. بيشتر از همه جا در هندوستان اختلاف مذهبي هست و با هم اختلاف دارند. و همينطور. اين را ميگويند سياست از نظر روز. اما از نظر اسلام، اسلام ميگه بهترين سياست اين است كه مردم را با هم متحد كنند. مردم را به تعاون با يكديگر دعوت كنند. مردم را به طرف كمالات بكشانند. مردم همه يك دين، يك مذهب، يك عقيده، يك امام، يك رهبر داشته باشند. اين از اعتقادات اسلامي است. و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا. همهاتون معتصم به حبل الهي بشيد و اختلاف نداشته باشيد. با همهاتون اذ كنتم اعداء و الف بين قلوبكم و اصبحتم بنعمته اخوانا و كنتم علي شفا حفرة من النار و انقذكم من النار. اختلاف انسان را بيچاره ميكنه، اتحاد انسان را بزرگ ميكنه. اينهايي كه ميبينيد علي را سياستمدار نميدونستند يا مثلا فرض كنيد ائمة ما را كنار ميزدند بخاطر اينكه اينها سياست ندارند منظورشون اين سياستهاي شيطاني و غلط بود و الا تمام سياست دانان و پيغمبر و جانشينان خاندان عصمت و طهارت و جانشينان پيغمبر و علماي اسلام. ميبينيد كه ما الان يكي از اعتقاداتمون اين است كه بايد، يعني معتقديمها، ائمه عليهم السلام اين تعليم را به ما دادند، كه اگر كسي به مقام رهبري رسيد، تمام مردم بايد ازش اطاعت كنند. حتي مجتهدين. اين عجيبه. حق نداره يك مجتهد در امور اجتماعي و حكومتي و سياسي بر خلاف گفتة مقام رهبري حرفي بزنه. چرا؟ به جهت اينكه اختلاف بوجود ميآيد. ولو اينكه اعلم باشه، ولو اينكه اونهم مجتهده. نظرش مال خودش محترم. اما اظهارش نبايد بشه. و اگر كسي اظهار كرد و اختلاف ايجاد كرد، بزرگترين گناه را بعضي از علما معتقدند كه كرده.
لذا در زمان امام صادق عليه الصلاة و السلام، كلمة صادق را بعضي ميگويند پيغمبر اكرم روي حضرت جعفر ابن محمد عليه الصلاة و السلام گذاشت. بعضي ميگويند منصور دوانيقي گذاشت. و احتمالش هست كه هردويش باشه. چون رسول اكرم كه از خلفايش كه خبر ميداد كه اين دوازده نفر چه خصوصياتي دارند، يك روز فرمود كه در بين فرزندان من دو تا جعفر هست كه ادعاي امامت دارند. يكي صادقه، يكي كذابه. صادق آن فرزند محمد ابن علي ابن حسين ابن علي ابن ابيطالبه. كذابش فرزند علي ابن محمد ابن علي ابن موسي الرضاست. همين جعفر كذاب. لذا نام مقدس حضرت صادق صادق شد. و در كلمات پيغمبر هم اين جمله هست. بعضي نوشتهاند كه منصور دوانيقي آنوقتها از اين جزء اين دروايشي بود كه توي دهات ميرفت، چون مردم عشق و علاقهاي به خاندان عصمت و طهارت داشتند، مدح خاندان عصمت را ميگفت و پول جمع ميكرد. گداي دورهگردي بود منصور دوانيقي. وقتي كه اختلاف بين بني اميه و بني العباس بود و سروصدا، جلساتي تشكيل ميشد طبعا كه بعد از اين جريانات كي حاكم ميشه. يك روز همه نشسته بودند. پسرعموهاي حضرت صادق و امام صادق و بني العباس هم بودند. حضرت يك تبسمي فرمود. فرمود كه اين آقا خليفه خواهد شد. يكي از بني اعمام امام صادق آنجا جسارت هم به امام صادق ميكنه چون پسر من كانديد شده، تو روي حسادت اين حرف را زدي. حضرت فرمود كاشكي كه حسادت ميبود و اين واقعيت نبود. وقتي كه مجلس بهم خورد منصور دوانيقي دويد دنبال امام صادق. گفت آقا اين را راست گفتيد يا ميخواستيد همين حرف بزنيد. حضرت فرمود من راست گفتم و تو خليفه ميشي. كوشش بكن به فرزندان پيغمبر اذيت وارد نكني، ظلم به بني هاشم نكني، ظلم به سادات نكني. وقتي كه خليفه شد اوائل نسبت به امام صادق عليه الصلاة و السلام احترام ميگذاشت. و حتي ميگفت كه ايشان راست گفته. ساير، البته عرض كردم اصلش مال پيغمبر اكرمه، ولي خوب، ايشان هم در شايع شدنش اقدام كرد. اما همين منصور دوانيقي آنقدر اذيت به امام صادق كرد. واقعا انسان وقتي نگاه ميكنه تاريخ را كه چقدر بعضي از نفوس ضعيفه در وقتي كه جاه و مقام و رياست را ميبينند، چقدر عوض ميشوند. اين هر روز قرآن ميخوند. وقتي كه خلافت آمد به سراغش، قرآن را بوسيد گفت التماس دعا، ديگه ما با تو كاري نداريم. هر روز امام صادق را ميخواست به دربارش. گاهي سر و پاي برهنه امام صادق را ميكشاند به دربارش. قصد داشت همانجا حضرت صادق عليه الصلاة و السلام را بكشه. جريانات عجيبي كه وقت گذشته، من نميخواهم عرض كنم، هر چه توانست امام صادق را اذيت كرد. حضرت گاهي بهش ميفرمود كه آخه تو از آن تعهدت فراموش كردي.
تا اينكه مثل فردايي ثار المدينه ضجة الواحده. اين شخص ميگه قبلا يك روز مثل امروز، يك روز قبل از وفات حضرت صادق ميگه خدمت امام صادق رسيدم. ديدم زهر آنچنان اثر در وجود مقدس امام صادق گذاشته كه جز پوست و استخوان چيزي در اين بدن باقي نمانده. اشكم جاري شد. گريه كردم. حضرت با همان حال فرمود اقوام و خويشاوندان مرا جمع كنيد ميخواهم وصيت كنم. همة اينها را جمع كردند. ساداتي بودند، اقوام بني اعمام اينها را جمع كردند. حضرت عمدة وصيتشون اين بود كه لا تنال شفاعتنا مستخف الصلاة. شفاعت ما به كسي كه نماز را سبك بشماره نخواهد رسيد. كوشش بكنيد اين وصيت امام صادق را انشاء الله عمل كنيد و سبك نشماريد نماز را. اهميت نماز برايتون زياد باشه. جنازة امام صادق عليه الصلاة و السلام را فردا برداشتند. شب شهادت امام صادقه، چراغها را خاموش كنيم، حال توجه و عزايي پيدا كنيم. خدايا بار مصيبت عظماي را به فرزند عزيزش حجة ابن الحسن، كه جانمون به قربانش، آن امام صادقي كه نسبت به امام زمان عشق ميورزيد. ميگفت اگر من او را درك ميكردم تا زنده بودم خدمتگزارش ميبودم، آقا حجة ابن الحسن اين جد بزرگوارتون كه صدير صيرفي ميگه وارد شدم بر امام صادق ديدم با انگشت روي زمين داره خط ميكشه و داره اشك ميريزه، گريه ميكنه. ما فكر كرديم كه مصيبتي بر امام صادق وارد شده. كسي از دار دنيا رفته. ديدم ميگهاي آقايي كه غيبتت طولاني خواهد شد. اي آقايي كه مردم در انتظارت گريهها خواهند كرد. اين دعاي ندبه طبق نقلي كه مرحوم مجلسي در زاد المعاد داره از امام صادقه كه اين زانوها را در بغل ميگرفت و صدا ميزد اين الطالب بزهول الانبياء و ابناء الانبياء. اين الطالب بدم المقتول بكربلا. كجاست آن آقايي كه بيايد خون انبياء و اولاد انبياء را بگيرد. طلب خون آنها را بكند. اين الطالب بدم المقتول بكربلا. اين آقا امروز از دار دنيا رفته است. حجة ابن الحسن، آقاجان آجرك الله في مصيبت جدك جعفر ابن محمد الصادق. جنازة امام صادق را آوردند. بعد از جريان حضرت مجتبي ديگه كسي جرأت نكرد فرزندان پيغمبر را ببرد در خانة پيغمبر دفن كنه. چون ميخواستند جنازة امام مجتبي را ببرند در خانة پيغمبر، دستور تيراندازي داده شد، بدن حضرت مجتبي هدف تيرها از طرف بني اميه و دشمنان دين واقع شد. لذا جنازه را آوردند در همان مقبرهاي كه امام حسن مجتبي و امام سجاد و امام باقر دفن بودند، امروز دفن كردند. اما در حديث است كه صار المدينه ضجة الواحده. همة مردم ميدنه گريه ميكردند. شاگردان امام صادق اشك ميريختند.
ولي در كربلا، كنار گودي قتلگاه، زينب كبري آمد نگاه كرد به بدن برادر، فوجدته مكفوف علي وجهه. بدن برادر را ديد به رو به روي زمين افتاده. دست برد زير بدن سيد الشهداء، اول به طرف آسمان بلند كرد، خدايا اين قرباني را از آل محمد قبول بفرما. بعد هم رو به طرف مدينه كرد. السلام عليك يا رسول الله. هذا حسينك مرمل بالدماء مقطع الاعضاء.
شب كه تاريك است و در بر روي مردم بسته است، شب كه تاريك است و در بر روي مردم بسته است، زائري كه مهدي صاحب الزمان دارد ولي. زائري كه مهدي صاحب الزمان دارد ولي.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.