۲۷ محرم ۱۴۱۴-عبودیت ۶ راه بنده شدن،اخلاق ۵۴

 عبوديت‌ 6 راه‌ بنده‌ شدن‌ اخلاق‌ 54

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و ما كان‌ لبشر ان‌ يكلمه‌ الله‌ الا وحيا او من‌ وراء حجاب‌ او يرسل‌ رسولا.

 در بحث‌ هفتة‌ گذشته‌ كه‌ گفتيم‌ اگر انسان‌ با همة‌ بندگان‌ خدا اعم‌ از جمادات‌ و نباتات‌ و حيوانات‌ هماهنگ‌ بشود در عبوديت‌ و در بندگي‌ خدا، يك‌ نتائج‌ بسيار خوبي‌ برايش‌ خواهد بود. و اوليش‌ اين‌ بود كه‌ همة‌ موجودات‌ و ذات‌ مقدس‌ پروردگار با او در عافيت‌، در موفقيت‌، در تمام‌ چيزها كمك‌ خواهند بود. يعني‌ انسان‌ وقتي‌ بندة‌ خدا شد با همة‌ چيزهايي‌ كه‌ در عالم‌ بندة‌ خدا هستند هماهنگ‌ ميشه‌ و همه‌ به‌ كمك‌ او مي‌آيند و از جائي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ همة‌ موجودات‌ را براي‌ انسان‌ خلق‌ كرده‌ كه‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد خلق‌ لكم‌ ما في‌ السماوات‌ و ما في‌ الارض‌. هر چه‌ در آسمانها و زمين‌ هست‌، براي‌ شما خلق‌ شده‌. پس‌ وقتي‌ ما از دائرة‌ بندگي‌ خدا خارج‌ نشديم‌، همة‌ چيزها هم‌ به‌ كمك‌ ما خواهند بود و چون‌ براي‌ ما هستند. اين‌ را در هفته‌هاي‌ گذشته‌ شرح‌ دادم‌.

 اون‌ چيزي‌ كه‌، دومين‌ چيزي‌ كه‌ ما از اين‌ كار فايده‌ مي‌بريم‌ اين‌ است‌ كه‌ خدا با ما هست‌. همسخن‌ ميشه‌. منتهي‌ با همة‌ موجودات‌ خدا حرف‌ ميزنه‌، و همسخن‌ و همكلام‌ ميشود. اما با بشر همانطوري‌ كه‌ او تكوينا و تشريعا بندگي‌ خدا را ميكنه‌ يعني‌ در دو بعد بندگي‌ ميكنه‌، يكي‌ جبرا و يكي‌ هم‌ اختيارا، خداي‌ تعالي‌ هم‌ با بنده‌اش‌، با انسان‌، دو نوع‌ حرف‌ ميزنه‌. يكي‌ تكوينا. همانطوري‌ كه‌ با همة‌ موجودات‌ سخن‌ ميگويد. در هفتة‌ گذشته‌ چند نفر سؤال‌ كردند كه‌ خداي‌ تعالي‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ با حيوانات‌ حرف‌ ميزنه‌ يا روز اول‌ باهاشون‌ حرف‌ زده‌ و مطلب‌ را تمام‌ كرده‌ و به‌ اينها تعليم‌ داده‌ كه‌ شايد يا در كلام‌ من‌ در هفته‌هاي‌ گذشته‌ نبود و يا اينكه‌ اگر بود، درست‌ متوجه‌ نشدند. اين‌ را توي‌ پرانتز عرض‌ ميكنم‌ كه‌ موجودات‌ ديگر اعم‌ از حيوانات‌ و جمادات‌، تكوينا و تشريعا لحظه‌ به‌ لحظه‌ خداي‌ تعالي‌ حرف‌ ميزنه‌. يعني‌ مگس‌ الان‌ داره‌ يك‌ كاري‌ را ميكنه‌، فردا يا يك‌ دقيقة‌ ديگر پيش‌ بيني‌ نكرده‌ كه‌ چيكار بايد بكنه‌ و چيكار خواهد كرد. و در همون‌ وقت‌ پروردگار متعال‌ او را راهنمائيش‌ ميكنه‌ و به‌ او وحي‌ ميكنه‌، يك‌ ارتباط‌ خاصي‌ برقرار ميكنه‌. اين‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ است‌ و مسئله‌اي‌ هم‌ نيست‌. و ايني‌ كه‌ بعضي‌ها ميگن‌ خدا اينها را با اين‌ استعداد خلق‌ كرده‌، اشتباه‌ مي‌كنند. دلايل‌ زيادي‌ داريم‌ كه‌ حالا بحثش‌ را نمي‌خوام‌ بكنم‌. چون‌ ما بيشتر روي‌ وضع‌ خودمون‌ مي‌خواهيم‌ حرف‌ بزنيم‌. با خودمون‌ ببينيم‌ چه‌ ارتباطي‌ با خدا داريم‌.

 يرسل‌ رسولا را خوب‌ فهميديد در هفتة‌ گذشته‌ گفتم‌ كه‌ خدا با انسان‌ حرف‌ ميزنه‌ بواسطة‌ ارسال‌ رسول‌. كه‌ مي‌فهميد. الان‌ قرآن‌ كه‌ مي‌خونيد، اين‌ قرآن‌ بوسيلة‌ ارسال‌ رسول‌ خداي‌ تعالي‌ با شما حرف‌ ميزنه‌. يعني‌ كلام‌ مال‌ خداست‌، معني‌ كلمات‌ هم‌ مال‌ خداست‌، شما لب‌ و دهانتون‌ هم‌ كه‌ صداي‌ قرآن‌ ازش‌ بيرون‌ مي‌آد، مال‌ خداست‌. در واقع‌ خدا داره‌ حرف‌ ميزنه‌. حالا گاهي‌ ميشه‌ از درختي‌ خدا با موسي‌ حرف‌ ميزنه‌. گاهي‌ به‌ قول‌ آن‌ شخص‌ از نيكبختي‌، يك‌ شعري‌ هست‌ دربارة‌ حلاج‌. البته‌ درست‌ نيست‌. روا باشد انا الحق‌ درختي‌، درخت‌ ميگه‌ انا الحق‌. وقتي‌ حضرت‌ موسي‌ رفت‌ توي‌ كوه‌ طور، از طرف‌ درخت‌ صدا آمد كه‌، من‌ جانب‌ الشجره‌، نه‌ اينكه‌ خود درخت‌ صحبت‌ بكنه‌. از طرف‌ درخت‌. چون‌ ما بايد بالاخره‌ به‌ يك‌ طرفي‌ توجه‌ بكنيم‌. من‌ جانب‌ الشجره‌، من‌ الشجره‌، من‌ جانب‌ الطور الايمن‌ من‌ الشجره‌. كه‌ اني‌ انا الله‌. لا اله‌ الا انا. حالا وقتي‌ كه‌ درخت‌ از طرف‌ درخت‌ صدا را خدا ايجاد ميكنه‌ و به‌ گوش‌ حضرت‌ موسي‌ ميرسه‌، خوب‌ از طرف‌ يك‌ انساني‌ هم‌ مسئله‌اي‌ نيست‌. قرآن‌ كه‌ شما مي‌خونيد خدا داره‌ با ديگران‌ صحبت‌ ميكنه‌. وقتي‌ كه‌ قرائت‌ قرآن‌ ميشه‌، اذا قرء القرآن‌ فاستمعوا له‌ و انصتوا. نه‌ به‌ احترام‌ قاري‌، ماها به‌ احترام‌ قاري‌ بيشتر سكوت‌ مي‌كنيم‌ تا به‌ احترام‌ خود قرآن‌، خدا. قاري‌ اگر عبد الباسطي‌ باشد و مخصوصا توي‌ مجلسش‌ هم‌ نشسته‌ باشيد. ما ديديم‌. توي‌ يك‌ مجلسي‌ بوديم‌ يكي‌ از اين‌ خواننده‌هاي‌ مصري‌ آمده‌ بود. واقعا اي‌ كاش‌ براي‌ خود خدا اين‌ احترام‌ را قائل‌ مي‌شديم‌. براي‌ اين‌ خوانندة‌ سني‌ كه‌ خوش‌ صدا بود و خوب‌ مي‌خوند، يك‌ احترامي‌ قائل‌ بودند كه‌ حتي‌ بعضي‌ از وزرا هم‌ حرف‌ نمي‌زدند و مبهوت‌ خوندن‌ او بودند. و حال‌ اينكه‌ فرقي‌ نميكنه‌. از درخت‌ هم‌ اگر صداي‌ خدا به‌ طرف‌ شما آمد بايد كفشهايتون‌ را بكنيد، فخلع‌ نعليك‌، انك‌ بالواد المقدس‌ طوي‌ و ان‌ اخترتك‌ فاستمع‌ لما يوحي‌. تا اختيار بشيد، تا انتخاب‌ بشيد. شماها انشاء الله‌ دوست‌ داريد انتخاب‌ بشيد براي‌ اينكه‌ از ياران‌ خوب‌ امام‌ زمان‌ باشيد. و بعضي‌ از دوستان‌ ميگم‌ جوري‌ باشيد كه‌ اگر توي‌ مشهد خواستند سرباز بگيرند براي‌ محضر حضرت‌ بقية‌ الله‌، مجبور باشند بيايند شماها را بردارند ببرند. اينقدر خوب‌ و پاك‌ باشيد. اينقدر بي‌ آلايش‌ باشيد. و ان‌ اخترتك‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ ميگه‌ من‌ اختيارت‌ كردم‌، انتخابت‌ كردم‌. حالا كه‌ انتخابت‌ كردم‌ فاستمع‌ لما يوحي‌. گوش‌ بده‌ براي‌ آنچه‌ كه‌ من‌ به‌ تو وحي‌ ميكنم‌. اينهايي‌ كه‌ قرآن‌ را گوش‌ نمي‌دهند، اينهايي‌ كه‌ تحت‌ تأثير قرآن‌ واقع‌ نميشن‌، چون‌ خدا اختيارشون‌ نكرده‌. اگر اختيارشون‌ بكنه‌، اينها نمي‌تونند گوش‌ ندهند. هيچوقت‌ كلام‌ محبوب‌ شخصي‌ به‌ هر وسيله‌اي‌ اگر صداش‌ بياد بيرون‌ و بخواد با ديگري‌ تماس‌ داشته‌ باشه‌، حتما او گوش‌ ميده‌ و حرف‌ هم‌ نميزنه‌. اين‌ مجالس‌ فاتحه‌ مي‌بينيد هم‌ سيگار مي‌كشند، هم‌ چايي‌ مي‌خورند، هم‌ حرف‌ مي‌زنند، هم‌ قاري‌ هم‌ قرآن‌ ميخونه‌. اينها هيچ‌ صراط‌ مستقيم‌ نيست‌.

 اگر مي‌خواهيد مورد لطف‌، اينها را جدي‌ ميگم‌ آقايون‌، حرفهاي‌ موعظه‌ نيست‌. موعظه‌ يعني‌ مي‌خواي‌ عمل‌ بكن‌ مي‌خواي‌ عمل‌ نكن‌. اما اينجا ما هر چي‌ ميگيم‌ بايد انشاء الله‌ عمل‌ بكنيد. واجبه‌ها. ميگيد كجا گوش‌ دادن‌ به‌ قرآن‌ واجبه‌؟ من‌ به‌ شما ميگم‌ شما همه‌اتون‌ به‌ من‌ تعهد داديد كه‌ هر چي‌ بگيم‌ گوش‌ كنيد، اين‌ تعهد را همه‌اتون‌ داديد و اوفوا بالعهد، ميگه‌ شما واجبه‌ كه‌ اين‌ كارهايي‌ كه‌ من‌ ميگم‌، ولو مستحبه‌ بكنيد. در جايي‌ كه‌ قرآن‌ خونده‌ ميشه‌ حتي‌ با هم‌ احوالپرسي‌ هم‌ نكنيد. آقايي‌ آمده‌ توي‌ مجلس‌ داشتند قرآن‌ مي‌خوندند، من‌ خوب‌ طبق‌ معمول‌، جواب‌ سلام‌ واجبه‌. جواب‌ سلام‌ را ميديم‌. توي‌ نماز هم‌ واجبه‌. اما ديگه‌ حالا احوالپرسي‌، درسته‌ از مسافرت‌ آمده‌، بعد از يكساله‌ آمده‌. خوب‌ باشه‌. قرآن‌ مي‌خونند. بعد از قرآن‌ باشه‌. خيلي‌ مراعات‌ بود من‌ آمدم‌ به‌ من‌ اعتنا نكردي‌. نه‌. ما به‌ تو مي‌خواهيم‌ اعتنا كنيم‌ مجبوريم‌ به‌ قرآن‌ اعتنا نكنيم‌. قرآن‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌. و من‌ تقاضام‌ اينه‌ از رفقا، حالا هر چي‌ مي‌خوايد اسمش‌ را بگذاريد، كه‌ وقتي‌ قرآن‌ مي‌خونند، البته‌ قرآن‌ مخصوصا كسي‌ بخونه‌. حالا ضبطي‌، صدا از دور مي‌آيد، الان‌ گوش‌ بديد جايي‌ دارند قرآن‌ مي‌خونند. اينها را نميگم‌. اينها را عرفا نميگن‌ ما مستمع‌ آن‌ قرآنيم‌. اما در يك‌ همچين‌ مجلسي‌، الان‌ من‌ بخوام‌ قرآن‌ بخونم‌، شماها حتي‌ رفيقتون‌ اگر پهلوتون‌ حرف‌ ميزنه‌، بهش‌ مي‌زنيد. اذا قرء القرآن‌ فاستمعوا له‌ و انصتوا. هم‌ گوش‌ بديد هم‌ ساكت‌ باشيد. چون‌ كلام‌ خداست‌. خوب‌.

 اين‌ يك‌ راه‌ سخن‌ گفتن‌ خداست‌ با ما. حالا چه‌ خودتون‌ بخونيد، چه‌ ديگري‌ بخونه‌، چه‌ از توي‌ درخت‌ صدا بياد، چه‌ از توي‌ بلندگو صدا بياد، چه‌ از خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ ضبط‌ صدا بياد. بهرحال‌ و شما نشستيد استماع‌ مي‌كنيد. فاستمع‌ لما يوحي‌. اگر مي‌خواهيد جزء آنهايي‌ باشيد كه‌ خدا اختيارتون‌ كرده‌.

 مسئلة‌ بعدي‌ كه‌ خدا با انسان‌ حرف‌ ميزنه‌ كه‌ وعده‌ كردم‌ امروز اين‌ دو نحوة‌ ديگر سخن‌ گفتن‌ خدا را با بشر، و ما كان‌ لبشر ان‌ يكلمه‌ الله‌. با بشر حرف‌ ميزنه‌. فكر هم‌ نكنيد با فقط‌ مؤمنين‌ و آنهايي‌ كه‌ اهل‌ معنا هستند و تزكية‌ نفس‌، حرف‌ ميزنه‌. با همة‌ بندگانش‌. ديگه‌ نميگه‌ و ما كان‌ لعبد يا مثلا لولي‌ من‌ اولياء الله‌، ان‌ يكلمه‌ الله‌. نه‌. لبشر. و نفس‌ و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها. همة‌ مردم‌، هر كه‌ داراي‌ نفس‌ هست‌. خدا هم‌ الهام‌ بهش‌ ميكنه‌ هم‌ خوبيها را هم‌ بديها را. منتهي‌ يك‌ مسئله‌ هست‌. اولياء خدا با ساير مردم‌ يك‌ فرقي‌ دارند كه‌ ما مي‌خواهيم‌ به‌ همون‌ فرق‌ برسيم‌. و آن‌ فرق‌ اينه‌. كه‌ همه‌ صداي‌ خدا را مي‌شنوند ولي‌ اعتنا نمي‌كنند. كم‌كم‌ اصلا توجه‌ نمي‌كنند، اصلا باورشون‌ نمي‌آد خدا باهاشون‌ صحبت‌ ميكنه‌. شما الان‌ اينجا نشستيد صداهاي‌ مختلفي‌ را ممكنه‌ بشنويد. ولي‌ گوش‌ نميديد. اين‌ را سماع‌ ميگن‌ بهش‌ نه‌ استماع‌. اما انسان‌ اولياء خدا، الهامات‌ را استماع‌ مي‌كنند. الهام‌. الهام‌ من‌ وراء حجابه‌. يعني‌ شما همانطوري‌ كه‌ گفتم‌ سخن‌ از ذات‌ مقدس‌ پروردگار صادر ميشه‌ و در قلب‌ شما مي‌نشينه‌. ما هفتة‌ قبل‌ شرح‌ دادم‌ها اين‌ مطلب‌ را. ولي‌ نميدونم‌ باز چيكار كنم‌. بعضي‌ها تازه‌ آمدند، براشون‌ مسئله‌ روشن‌ نشه‌. ببينيد. كلامي‌ كه‌ من‌ الان‌ ميگم‌ به‌ شما، مي‌خوام‌ آنچه‌ در دل‌ دارم‌ منتقل‌ كنم‌ به‌ شما. اين‌ از طرق‌ مختلف‌ ممكنه‌. با اشاره‌، با نوشتن‌، با سخن‌ گفتن‌، و خداي‌ تعالي‌ بدون‌ اينها. الهام‌. يعني‌ شما نشستيد نه‌ اشاره‌اي‌ بهتون‌ شده‌، نه‌ سخني‌ بهتون‌ گفته‌ شده‌، نه‌ هيچي‌. يكدفعه‌ مي‌بينيد در دلتون‌ افتاد كه‌ فلان‌ كار خوبه‌، فلان‌ كار بده‌، فلان‌ كار را بكن‌، فلان‌ كار را نكن‌. در دلتون‌ افتاد. اين‌ كلام‌ خداست‌. من‌ به‌ بعضي‌ها، به‌ شماها نميگم‌، ولي‌ به‌ بعضي‌ها ميگم‌ اگر مي‌خواهيد خوب‌ كلام‌ خدا را بفهميد، كلام‌ شيطان‌ را اول‌ بفهميد، وسوسه‌ را، تا كلام‌ خدا را خوب‌ درك‌ كنيد. چون‌ ما در كنار الهام‌، وسوسه‌ را داريم‌. وسوسه‌. وسوسه‌ را اگر ديده‌ باشيد كه‌ خدا نياره‌ براتون‌، مي‌بينيد يك‌ كسي‌ از باطنشون‌ دائما بهشون‌ ميگه‌ اين‌ كار را بكن‌ اون‌ كار را بكن‌. كم‌ شستي‌ بشور. تكبيرة‌ الاحرامت‌ خوب‌ عملي‌ نشده‌، دو مرتبه‌ بگو، سه‌ مرتبه‌ بگو. در درونش‌ مثل‌ اينكه‌، نه‌ صدايي‌ مي‌شنوه‌، نه‌ كسي‌ را مي‌بينه‌، نه‌ اشاره‌اي‌ هست‌، نه‌ نوشتني‌. ولي‌ دائما بهش‌ گفته‌ ميشه‌. خودش‌ هم‌ ميگه‌، وسواس‌. وسواس‌ داره‌. وسواسي‌ها ديگه‌، ديديد اگر خودتون‌ انشاء الله‌، يعني‌ اگر كسي‌ بخواد وسوسه‌ بشه‌، اين‌ را هم‌ ضمنا به‌ بعضي‌ها بگم‌ اگر كسي‌ بخواد وسوسه‌ بشه‌ قدم‌ در راه‌ كمالات‌ نميتونه‌ بگذاره‌. حتي‌ نيم‌ قدم‌ هم‌ نميتونه‌ برداره‌. نيم‌ قدم‌. و بيخود هم‌ نياد. اول‌ بايد وسوسه‌اش‌ را بگذاره‌ كنار. نميشه‌ آدم‌ هم‌، آدم‌ وسواسي‌ يك‌ دونه‌ پالون‌ شيطان‌ روي‌ دوشش‌ گذاشته‌ و سوارش‌ شده‌ و وقتي‌ كه‌ زير بار شيطان‌ هست‌، سوار، پاهاش‌ هم‌ از اينجا آويز كرده‌ شيطان‌؛ چطور ميتونه‌ اين‌ راه‌ خدا را بپيمايه‌! اصلا نميگذاره‌، دهنه‌ را ميكشه‌. لذا اول‌ كاري‌ كه‌ بايد بكند كسي‌ كه‌ حركت‌ به‌ سوي‌ خدا مي‌خواد بكنه‌، بايد وسواس‌ را، شما اگر وسواس‌ را بفهميد الهام‌ را هم‌ مي‌فهميد. الهام‌ عين‌ وسواسه‌. منتهي‌ او به‌ كار شر شما را وادار ميكنه‌، اين‌ به‌ كار خير وادار ميكنه‌. اين‌ ميگه‌ كار خوب‌ بكن‌ و اصرار داره‌. اون‌ ميگه‌ كار بد بكن‌ و اصرار داره‌. از او تنفر داريد، از اين‌ خوشتون‌ مي‌آيد. اينجور. مگر انسان‌ فطرتش‌ را از دست‌ داده‌ باشه‌.

 من‌ مي‌خواستم‌ ماهيت‌ الهام‌ را بهتون‌ بفهمونم‌. مثل‌ وسواس‌. همانطوري‌ كه‌ انساني‌ هيچيش‌ نيست‌ ميگه‌ من‌ شايد مريض‌ باشم‌. اين‌ وسواسه‌. گاهي‌ خداي‌ تعالي‌ با انسان‌، يعني‌ دائما خداي‌ تعالي‌ با انسان‌ حرف‌ ميزنه‌. و الهما فجورها، وقف‌ نداره‌، فالهما فجورها و تقواها. منتهي‌ راهش‌ چيه‌ كه‌ اين‌ الهامات‌ را خوب‌ انسان‌ دريافت‌ كنه‌؟ قد افلح‌ من‌ زكاها. رستگار كسي‌ ميشه‌ براي‌ اين‌ موضوع‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌. يعني‌ خودش‌ را پاك‌ بكنه‌. سنخيت‌ بين‌ خودش‌ و خداي‌ خود بوجود بياره‌. اين‌ شخص‌ رستگاره‌. دقت‌ كرديد؟ خدا دائما با انسان‌ حرف‌ ميزنه‌ از اين‌ راه‌. من‌ وراء حجابه‌. منتهي‌ ماها چون‌، اولياء خدا اين‌ فرق‌ را با سايرين‌ دارند. اولا الهامات‌ را دريافت‌ ميكنند. ثانيا فرق‌ بين‌ الهام‌ و وسوسه‌ را مي‌گذارند. شما الان‌ يك‌ چيزي‌ به‌ دلتون‌ افتاده‌ و يك‌ كسي‌ داره‌ بهتون‌ ميگه‌ يك‌ چيزي‌ را. نمي‌دونيد كه‌ وحيه‌ يا، نمي‌دونيد الهامه‌ يا وسوسه‌ است‌. اينجا چيكار كنيد؟ شما البته‌ در بدايت‌ امر، در ابتدا هنوز پخته‌ نشديد، از اولياء خدا نشديد، به‌ كمال‌ نرسيديد، تزكية‌ نفس‌ نكرديد. اينجا بايد بدونيد هر چي‌ شرع‌ ميگه‌ ولو وسوسه‌ هم‌ باشه‌ بالاخره‌ شما طبق‌ دستور شرع‌ عمل‌ كرديد. صبح‌ يك‌ كسي‌ آمده‌ بهتون‌ از خواب‌ بيدارتون‌ كرده‌، بعد از اذان‌ صبح‌. البته‌ نه‌ كسي‌ بيدارتون‌ كرده‌. يك‌ دفعه‌ بيدار شديد مثل‌ اينكه‌ كسي‌ تكانتون‌ داده‌ بيدار شديد. ميگه‌ پاشو نماز صبحت‌ را بخون‌. اين‌ هرچي‌ باشه‌ چه‌ وسواس‌ چه‌ الهام‌ خوبه‌. من‌ عمل‌ مي‌كنم‌. درسته‌ نمي‌دونم‌ شيطان‌ بوده‌ يا خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ ملكي‌ بود. شما ميگيد مگه‌ شيطان‌ هم‌ اين‌ كار را ميكنه‌؟ گاهي‌ بعله‌. گاهي‌ براي‌ اينكه‌ شما را مطمئنتون‌ بكنه‌ مي‌آد يك‌ كارهاي‌ خوبي‌ را پيشنهاد ميكنه‌ تا بعد آن‌ كار بد را انجام‌ بديد. گاهي‌. ميگن‌ به‌ حضرت‌ ابراهيم‌ آمد گفت‌ بگو لا اله‌ الا الله‌. او مي‌شناخت‌. از اولياء خدا بود ديگه‌. گفت‌ كه‌ من‌ لا اله‌ الا الله‌ را ميگم‌ و خوب‌ حرفي‌ هم‌ هست‌. اما الان‌ چون‌ تو ميگي‌، تو مثل‌ اينكه‌ غرضي‌ داري‌، آدم‌ نادرستي‌ هستي‌، موجود نادرستي‌ هستي‌. من‌ الان‌ نميگم‌.

 بعله‌. يك‌ نفر از دوستان‌ ما بود در قم‌، اين‌ مرتب‌، مرتب‌ها، يعني‌ شبها بهش‌ الهام‌ ميشد. تا مي‌آمد بخوابه‌ برو فلان‌ كار را بكن‌، فلانكس‌ در فشاره‌، در ظلمه‌، در چه‌ هست‌. و اينهم‌ پا ميشد ميرفت‌ مي‌ديد درسته‌. بعد از اينكه‌ هفت‌ هشت‌ ده‌ روزي‌ اين‌ كارها را كرد، بعد همون‌ صدا دومرتبه‌ آمده‌ بود ميگفت‌ برو مثلا فلاني‌ را بكش‌. اين‌ آدم‌ بدي‌ شده‌، مثلا. اينجا گفته‌ بود نع‌. تا اينجا هم‌ طبق‌ دستور اسلام‌ حركت‌ مي‌كردم‌ و مي‌رفتم‌. فاجعل‌ لي‌ آيه‌. حضرت‌ زكريا ميگه‌ كه‌ خدايا براي‌ من‌ نشانه‌اي‌ بگذار كه‌ بدونم‌ اين‌ الهامه‌ يا وسوسه‌ است‌. خداي‌ تعالي‌ بهش‌ وحي‌ كرد، يعني‌ الهام‌ كرد كه‌ تو داراي‌ فرزند ميشي‌. گفت‌ فاجعل‌ لي‌ آيه‌. يك‌ نشونه‌. چون‌ آنهايي‌ كه‌ هنوز خيلي‌ مقامشون‌ بالا نرفته‌ بايد نشانه‌اي‌ داشته‌ باشند كه‌ فرق‌ بشه‌ بين‌ وسوسه‌ و الهام‌. قال‌ ان‌ لا تكلم‌ الناس‌ ثلاثة‌ اياما الا رمزا، يا ثلاثة‌ ايام‌. حالا. نشانه‌اش‌ اين‌ است‌ كه‌ تو سه‌ شبانه‌روز، يا سه‌ روز نمي‌توني‌ حرف‌ بزني‌ و دهنت‌ بسته‌ ميشه‌. دهن‌ پيغمبر را هيچوقت‌ شيطان‌ نميتونه‌ ببنده‌. اين‌ علامتشه‌.

 اما حضرت‌ ابراهيم‌ كه‌ كمال‌ بيشتري‌ داره‌، او توي‌ خواب‌ مي‌بينه‌. خواب‌ البته‌، خواب‌ پيغمبران‌ مثل‌ بيداريشونه‌. به‌ يك‌ كار بسيار سختي‌ وادارش‌ مي‌كنند. خداي‌ تعالي‌ نميگه‌ خدا گفته‌ها، ميگه‌ اني‌ اري‌ في‌ المنام‌ اني‌ اذبحك‌. من‌ ديدم‌ در رؤيا كه‌ تو را بايد ذبح‌ بكنم‌. پسر ميگه‌ يا ابت‌ افعل‌ ما تؤمر. امر الهي‌ را عمل‌ كن‌. ميفهمه‌. ببينيد معرفت‌ چيه‌؟ يكي‌ از اولياء خدا به‌ من‌ ميگفت‌ فلاني‌، به‌ من‌ ميگفت‌، تو من‌ را يا از اولياء خدا ميدوني‌ كه‌ بايد بهتر حرفهايم‌ را گوش‌ بدي‌. چون‌ حرف‌ من‌ حرف‌ خداست‌، حرف‌ پيغمبره‌، حرف‌ اجدادته‌. اگر هم‌ نميدوني‌ و من‌ بيخود ادعا ميكنم‌ ميگم‌ كه‌، تو بايد اصلا با من‌ حرف‌ نزني‌. آخه‌ يكسره‌ كن‌ كار را. چون‌ ما در مقابل‌ او، سنم‌ كم‌ بود، بعضي‌ حرفهايش‌ را گوش‌ مي‌دادم‌، بعضي‌ را گوش‌ نمي‌دادم‌. و واقعا او را از اولياء خداش‌ مي‌دونستم‌. از اوتادش‌ مي‌دونستم‌. ديدم‌ راست‌ ميگه‌. انسان‌ ادبش‌ اينه‌ كه‌ وقتي‌ طرف‌ ميگه‌ اين‌ كار را بكن‌، حساب‌ كنه‌ اين‌ هواي‌ نفسش‌ كه‌ نميگه‌. به‌ نفع‌ خودش‌ هم‌ كه‌ نيست‌. به‌ من‌ ميگه‌ اين‌ كار را بكن‌ پس‌ به‌ نفع‌ منه‌ و از طرف‌ خدا ميگه‌ و بي‌ احترامي‌ به‌ حرف‌ او، بي‌ احترامي‌ به‌ حرف‌ خداست‌. دربارة‌ مجتهدين‌ هم‌ همين‌ حرفهاست‌ها. در همين‌ كتاب‌ معالم‌ ميگه‌ هذا ما افتي‌ به‌ المفتي‌ و كل‌ ما افتي‌ به‌ المفتي‌ فهو حكم‌ الله‌ فهذا حكم‌ الله‌. هر چه‌ فتوا ميده‌ مرجع‌ تقليد، اين‌ حكم‌ خداست‌ و ميشه‌ خوب‌ تو حكم‌ خدا را زير پا بگذار. خيلي‌ در اين‌ ارتباط‌ حواسمون‌ جمع‌ باشه‌. احترام‌، خود حضرت‌ ابراهيم‌ ميگه‌ من‌ در خواب‌ ديدم‌ كه‌ اني‌ اذبحك‌. پسر ببينيد چقدر با معرفته‌ كه‌ ميگه‌ يا ابت‌ افعل‌ ما تؤمر. آنچه‌ كه‌ به‌ حضرت‌ ابراهيم‌، پيغمبر اولو العزم‌، كي‌ ميتونه‌ امر كنه‌ جز خدا؟ ببينيد اين‌ ايمان‌ را داره‌، اين‌ معرفت‌ و ادب‌ را داره‌ كه‌ ميگه‌ اي‌ پدر، افعل‌ ما تؤمر. كار حضرت‌ ابراهيم‌ خوب‌ حالا يك‌ كشتنه‌. ممكنه‌ بگيم‌ كه‌ از بچه‌اش‌ بدش‌ مي‌آمده‌ مي‌خواسته‌ بكشدش‌. اما اين‌ كشته‌ شدنه‌ و با سرعت‌ هم‌ ميگه‌ اين‌ كار را بكن‌. ببينيد. اينها، اينهاست‌ كه‌ انسان‌ را به‌، يعني‌ با خدا مرتبط‌ ميكنه‌. اگر حضرت‌ ابراهيم‌ اين‌ نبود، حضرت‌ اسماعيل‌ اون‌ نبود، به‌ اين‌ مقام‌ رفيع‌ نمي‌رسيدند كه‌ آنقدر خالص‌ بشه‌، آنقدر داراي‌ كمال‌ بشه‌ كه‌ جبرئيل‌ مي‌آد بهش‌ ميگه‌ با من‌ كاري‌ داري‌ يا نه‌؟ جبرئيل‌ مال‌ خداست‌ ديگه‌، يد اللهه‌. ميگه‌ به‌ تو نه‌، خدا هم‌ كه‌ داره‌ خودش‌ مي‌بينه‌. خيلي‌ عجيبه‌. اينجوري‌ بايد انسان‌ بشه‌ تا خدا انس‌ باهاش‌ بگيره‌. چون‌ اين‌ مراحلي‌ را كه‌ شما داريد طي‌ مي‌كنيد و به‌ سوي‌ كمال‌ قدم‌ برميداريد، يك‌ جائي‌ مي‌رسيد كه‌ بايد صددرصد با خدا مأنوس‌ باشيد. انس‌ با پروردگار. و وحشت‌ از غير خدا داشته‌ باشيد. اينجوري‌. اصلا حرف‌ فقط‌ با خدا بزنيد. فقط‌. جز با خدا با كس‌ ديگر حرف‌ نزنيد مگر به‌ امر الهي‌. اينها فكر نكنيد پيغمبر كه‌ با ما صحبت‌ مي‌كرد خيلي‌ خوشش‌ مي‌آمد بنشينه‌ با ما اختلاط‌ كنه‌، حرف‌ بزنه‌. نه‌. امر الهي‌ بود. خداي‌ تعالي‌ فرمود يا ايها الرسول‌ بلغ‌ ما انزل‌ اليك‌ من‌ ربك‌. برسون‌ به‌ مردم‌، تبليغ‌ كن‌. آنوقت‌ شما اگر با دوستتون‌ هم‌ حتي‌ حرف‌ مي‌زنيد بخاطر امر الهي‌ باشه‌. شما يك‌ موجود را بيشتر نمي‌شناسيد. خدا. لسان‌ خدا كيه‌؟ امام‌ زمان‌. دست‌ خدا كيه‌؟ امام‌ زمان‌. وجه‌ خدا كيه‌؟ امام‌ زمان‌. و آنجاست‌ كه‌ شما بخوايد يا نخوايد، كه‌ نخوايد نداره‌، دائما با امام‌ عصر هم‌ سخنيد. هم‌ كلاميد. محشوريد. مأنوسيد. اگر مأنوس‌ با خدا شديد، با امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مأنوس‌ خواهيد بود.

 الهامات‌ اينطوريه‌ كه‌ دائما خدا داره‌ با ما حرف‌ ميزنه‌. دائما. منتهي‌ ما كي‌ نمي‌فهميم‌، شماها هم‌ يك‌ وقت‌ هست‌، يك‌ وقت‌ هست‌ مثلا يك‌ كسي‌ را باهاش‌ آشنايي‌ نداريد، صداش‌ را هم‌ نمي‌شناسيد. از دور صدا ميزنه‌ ميگيد كيه‌ داره‌ صدا ميزنه‌؟ اما با يك‌ كسي‌ خيلي‌ مأنوسيد. صداش‌ را مي‌شناسيد. الهام‌ هم‌ همينطور. با خدا هر چه‌ بيشتر مأنوس‌ بشيد، بيشتر الهام‌ را درك‌ مي‌كنيد و مي‌فهميد. تا جائي‌ كه‌ اگر به‌ شما امر به‌ منكر حتي‌ بكنه‌، البته‌ به‌ اين‌ زوديها نمي‌رسيدها. يك‌ وقت‌ فكر نكنيد، بگيد نه‌ به‌ من‌ الهام‌ شد كه‌ فلان‌ كار بد را بكنم‌. نع‌. خيلي‌ كار داره‌، خيلي‌. مقام‌ عبوديت‌ و مقام‌ انس‌ با خدا مدتها، سالها، انسان‌ بايد مأنوس‌ با خدا باشه‌ تا الهام‌ را بشناسه‌ تازه‌. فرق‌ بين‌ الهام‌ را، ببينيد حضرت‌ زكريا هنوز ترديد ميكنه‌، ميگه‌ فاجعل‌ لي‌ آيه‌. زكريا پيغمبره‌. حضرت‌ ابراهيمه‌ كه‌ چه‌ در خواب‌، چه‌ در بيداري‌، چه‌ در هر حال‌ ميفهمه‌ كه‌ اينجاست‌ خدا داره‌ باهاش‌ صحبت‌ ميكنه‌ آنجا شيطانه‌. شما فكر نكنيد حضرت‌ ابراهيم‌ شيطان‌ مجسم‌ شده‌ بود مثل‌ يك‌ آدميزاد، آمد در مقابل‌ حضرت‌ ابراهيم‌ ايستاد گفت‌ بگو لا اله‌ الا الله‌. نه‌. حضرت‌ ابراهيم‌، همون‌ كاري‌ كه‌ الان‌ براي‌ ما ميكنه‌، براي‌ او هم‌ كرد. منتهي‌ او مي‌فهميد و مي‌شناخت‌ و ما نمي‌فهميم‌ و نمي‌شناسيم‌.

 هرچه‌ انسان‌ انسش‌ با خدا، البته‌ ميرسه‌ انسان‌ به‌ اين‌ مقام‌، كه‌ انسان‌ به‌ جايي‌ ميرسه‌ كه‌ اونچنان‌ با خدا مأنوسه‌ كه‌ خدا باهاش‌ حرف‌ ميزنه‌ و مي‌شناسه‌. مي‌شناسه‌. الهامات‌ را مي‌شناسه‌. و اين‌ مقام‌ خيلي‌ لذتبخشه‌. بقدري‌ انسان‌ كيف‌ ميكنه‌. چي‌ بگم‌؟ كه‌ حتي‌ اگر گاهي‌ براي‌ انسان‌ پيش‌ بيايد. يك‌ لذتي‌ انسان‌ مي‌بره‌ از سخن‌ گفتن‌ با خدا و الهام‌ شدن‌ و الهام‌ شنيدن‌ و پيامها را گرفتن‌ كه‌ شايد تو، با لذائذ دنيائي‌ نميشه‌ مقايسه‌اش‌ كرد. يكي‌ از خوبان‌ ميگفت‌ كه‌ من‌ هر لذتي‌ را در دنيا مقايسه‌ كردم‌ با يك‌ لحظه‌ انس‌ با خدا، ديدم‌ كه‌ نع‌. نع‌. نمي‌ارزه‌. هيچ‌. چي‌ مثلا؟ حالا هر چي‌ مي‌خوايد، اصلا قابل‌ مقايسه‌ نيست‌. قابل‌ مقايسه‌ نيست‌. يك‌ لذتي‌ انسان‌ مي‌بره‌ كه‌، شما مثلا فرض‌ كنيد حالا يك‌ كسي‌ بسيار بزرگي‌ را از نظر معنوي‌، غير از امام‌ زمان‌. چون‌ سخن‌ گفتن‌ با امام‌ زمان‌ هم‌ سخن‌ گفتن‌ با خداست‌ و اونهم‌ ما تجربه‌ نكرديم‌. حالا يك‌ كسي‌ كه‌ شما بتونيد بفهميد. خيلي‌ بزرگ‌، خيلي‌ شخصيت‌ داره‌، خيلي‌ عظمت‌ داره‌. يك‌ چند دقيقه‌ نشسته‌ با شما، مخصوصا با كمال‌ محبت‌ با شما گرم‌ صحبته‌. گرم‌. ولو نيم‌ دقيقه‌. شما اين‌ چقدر لذت‌ از اين‌ مي‌بريد؟ خيلي‌. به‌ اندازة‌ كسي‌ كه‌ رفته‌ بود زمان‌ شاه‌، شاه‌ بهش‌ فحش‌ داده‌ بود. اين‌ آمده‌ بود سرش‌ را اينجوري‌ ميكرد، شاه‌ با من‌ حرف‌ زده‌. گفتم‌ چي‌ گفته‌؟ گفت‌ حالا يك‌ فحش‌ هم‌ گفت‌. اينجوري‌. شما صد برابر كمه‌، صد ميليون‌ برابر اين‌ را اضافه‌اش‌ كنيد باز هم‌ من‌ فكر نمي‌كنم‌ بشه‌ مقايسه‌ كرد با لذتي‌ كه‌ انسان‌ با انس‌ با خدا و حرف‌ زدن‌ با خدا ميبره‌. نمازهاي‌ ما اينها هيچكدامش‌، ارادتها، نمازها، نماز خوندنامون‌، دعا خوندنامون‌، اينها خيلي‌ مونده‌ هنوز تا به‌ آنجا برسه‌. و الاّ با اين‌ ظرفيت‌ فعلي‌ كه‌ ماها داريم‌، گوش‌ مي‌ديدي‌، با اين‌ ظرفيتمون‌، اصلا نميشه‌ آن‌ لذت‌ را بريزند توي‌ اين‌ ظرفيت‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ يكدفعه‌ منفجر ميشه‌. كم‌كم‌، چرا، انشاء الله‌ همه‌ اميدوار باشيم‌ كه‌ انشاء الله‌ همه‌امون‌ به‌ اين‌ مقام‌ برسيم‌. به‌ اين‌ مرحلة‌ از انس‌ با پروردگار برسيم‌. واقعا بشينيم‌ يك‌ لحظه‌ با خدا حرف‌ بزنيم‌ كه‌ خدا، البته‌ ديگه‌ دائمي‌ هم‌ هست‌. اصلا انسان‌ توي‌ لذت‌، فوق‌ لذت‌، لذت‌، فوق‌ لذت‌، همينطور يك‌ حالتي‌ داره‌ كه‌ اگر كسي‌ صداش‌ بزنه‌، جانش‌ مي‌خواد بياد بالا كه‌ تو چرا من‌ را از اينجا باز داشتي‌. چرا نگهم‌ داشتي‌؟ چرا حواسم‌ را پرت‌ كردي‌؟ البته‌ همة‌ اينها تا يك‌ ظرفيت‌ كامل‌ بهتون‌ داده‌ نشه‌، اين‌ را بهتون‌ نمي‌دهند. بايد ظرف‌ داشته‌ باشيد. به‌ جهت‌ اينكه‌ حالا آمد و اين‌ حالت‌ جذبه‌ را بهت‌ دادند ولي‌ ظرفيت‌ نداشته‌ باشي‌. به‌ مجرد اينكه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود يك‌ كسي‌ صداتون‌ ميزنه‌، خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌، ميگفت‌ كه‌ من‌ ديدم‌ در خواب‌ البته‌، خيلي‌ جريان‌ عادي‌ بود. ديدم‌ در يك‌ اطاقي‌ نشستم‌، چهارده‌ معصوم‌ نشستند، پيغمبر اكرم‌ هم‌ هستند. دارم‌ گرم‌ صحبتم‌. صبح‌ بود موقع‌ باصطلاح‌ صبحانه‌ بود. علويه‌، خانمي‌ داشت‌ سيده‌ بود، علويه‌ بود، خيلي‌ براش‌ احترام‌ قائل‌ بود. علويه‌ آمد گفت‌ پاشو براي‌ صبحانه‌. من‌ بيدار شدم‌، چشمم‌ را باز كردم‌، ناراحت‌ شدم‌. چشمهايم‌ را دو مرتبه‌ روي‌ هم‌ گذاشتم‌ كه‌ آن‌ جلسه‌ بهم‌ نخوره‌. با انس‌ كامل‌ نشستم‌ دارم‌ با اينها صحبت‌ ميكنم‌، ايشان‌ هم‌ رفت‌. ديد من‌ بيدار شدم‌ رفت‌. چشمهايم‌ را گذاشتم‌ روي‌ هم‌ ديدم‌ باز جلسه‌ هست‌. يعني‌ بين‌ خواب‌ و بيداري‌ هم‌ باز جلسه‌ بود. ما مشغول‌ صحبت‌ شديم‌ و پيغمبر اكرم‌ داشت‌ براي‌ ائمة‌ اطهار صحبت‌ ميكرد، و حرف‌ ميزد و ما هم‌ گوش‌ مي‌داديم‌ و آن‌ گوشه‌ نشسته‌ بوديم‌. دفعة‌ دوم‌ باز آمدش‌ ايشان‌، طبق‌ معمول‌، اِ تو خوابيدي‌. بلند شو، صبحانه‌ حاضره‌. گفت‌ ايندفعه‌ با دستم‌ مي‌خواستم‌ بهش‌ بزنم‌ كه‌ چرا تو مرا بيدار ميكني‌. پيغمبر اكرم‌ به‌ من‌ يك‌ صورت‌ ترش‌ كردند، گفتند اون‌ علويه‌ است‌، فرزند ماست‌، تو مي‌خواهي‌ بهش‌ مشت‌ بزني‌؟! بلند شدند. رفتند از مجلس‌ و من‌ پاشدم‌ ناراحت‌ كه‌ چرا يك‌ چنين‌ كاري‌ را كرديم‌ و باصطلاح‌. آدم‌ در آن‌ حالت‌، با اينكه‌ ايشان‌ هيچ‌، احترامي‌ كه‌ من‌ از او ديدم‌ نسبت‌ به‌ همسر علويه‌اش‌ مي‌كرد، خدا ميدونه‌ اصلا شايد براي‌ افراد ميسر نيست‌. يعني‌ شايد هم‌ هر زني‌ اين‌ لياقت‌ را، يعني‌ سادات‌ او بخاطر سيادتش‌. مثل‌ يك‌ عبد ذليل‌ بود در مقابل‌ او. احترامات‌ حالا چه‌ جور، فلان‌. اين‌ لذتي‌ كه‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ نشسته‌ بود و داشت‌ گوش‌ مي‌داد سخنان‌ پيغمبر اكرم‌ را، اين‌ او را وادار كرد كه‌ مثلا به‌ ايشان‌ با دست‌ اشاره‌ كنه‌ يا پرخاش‌ كنه‌. و الاّ هيچوقت‌ يك‌ همچين‌ كاري‌ نميكرد.

 منظورم‌ لذت‌ سخن‌ گفتن‌ با خدا و شنيدن‌ حرف‌ خداست‌. انسان‌ به‌ جايي‌ ميرسه‌ وقتي‌ قرآن‌ خونده‌ ميشه‌، وقتي‌ الهام‌ داره‌ بهش‌ ميشه‌، يك‌ حالتي‌ پيدا ميكنه‌ كه‌ اصلا مثل‌ اينكه‌ چه‌ جوري‌ بگم‌؟ چطور تشبيه‌ كنم‌؟ مثل‌ آهنربايي‌ كه‌ آهن‌ را گرفته‌ باشه‌، به‌ هيچ‌ وجه‌ حاضر نيست‌ از اين‌ وضع‌ جدا بشه‌. حتي‌ قرآن‌ كه‌ مي‌خونند همين‌ حالت‌ بهش‌ دست‌ ميده‌. و وقتي‌ كه‌ باصطلاح‌ خودش‌ با خدا صحبت‌ ميكنه‌ همين‌ حالت‌. اصلا مگه‌ مي‌فهمه‌؟ شما ميگيد كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ چرا تير را وقتي‌ از پاش‌ كشيدند نفهميد؟ اين‌ كار اولياء خداست‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ خيلي‌ بالاتر از اين‌ حرفهاست‌. اين‌ در عين‌ اينكه‌ مي‌فهميد، دردش‌ را هم‌ شايد احساس‌ ميكرد، در عين‌ حال‌ متوجه‌ خدا بود بطوري‌ كه‌ ماها شايد يك‌ لحظة‌ اونهم‌ نتونيم‌، حالا بيائيم‌ مقايسه‌ كنيم‌. چرا در آنجا نفهميد و اينجا فهميد. اين‌ حرفها. به‌ اندازة‌ فكر خودمون‌ دربارة‌ اين‌ مسائل‌ صحبت‌ كنيم‌. و الا اين‌ كارها مربوط‌ به‌ اولياء خداست‌. در حالات‌ بعضي‌ از اولياء خدا هم‌ نوشته‌اند.

 يك‌ شخصي‌ در مقابل‌ ميگن‌ يك‌ سلطاني‌ ايستاده‌ بود. يك‌ دفعه‌ مي‌بينند افتاد مرد. وقتي‌ كه‌ باصطلاح‌ بررسي‌ كردند ديدند يك‌ عقرب‌ توي‌ بدنش‌، اين‌ چند دفعه‌ اين‌ را نيش‌ زده‌، اين‌ به‌ روي‌ خودش‌ نياورده‌. چون‌ در محضر مثلا شاهي‌ ايستاده‌. به‌ روي‌ خودش‌ نياورده‌ تا اين‌ زهر رفته‌ به‌ قلبش‌ تأثير كرده‌، افتاده‌ مرده‌، حالا فهميدند كه‌ اين‌ را عقرب‌ نيشش‌ زده‌. حالا ماها، يك‌ مگس‌ مي‌آد روي‌ گوشمون‌ مي‌نشينه‌، بيشتر متوجه‌ آن‌ مگس‌ هستيم‌ تا توجهمون‌ به‌ خدا. انس‌ با پروردگار انسان‌ پيدا ميكنه‌ و بعد الهامات‌، البته‌ قبل‌ از اونهم‌ الهامات‌ هست‌. عرض‌ كردم‌ براي‌ بشره‌ اصلا الهامات‌. حتي‌ براي‌ كفار هم‌ هست‌. حتي‌ براي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ فساق‌، فجار. منتهي‌ فرقي‌ كه‌ بين‌ اولياء خدا هست‌، در اينجا هست‌، و ساير مردم‌ اين‌ است‌ كه‌ اولياء خدا الهامات‌ را دريافت‌ مي‌كنند. اولا متوجه‌ هستند مي‌دونند خدا داره‌ باهاشون‌ صحبت‌ ميكنه‌. و يك‌ چيزي‌ را من‌ بعنوان‌ تعليم‌ بهتون‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ اگر مي‌خوايد الهاماتتون‌ زياد بشه‌، توجه‌ بهش‌ بكنيد. يعني‌ الان‌ يك‌ چيزي‌ توي‌ دلتون‌ افتاد، پاشيد راه‌ بيفتيد دنبالش‌، انجام‌ بديد. هر چي‌ بهش‌ بيشتر توجه‌ كنيد بيشتر ميشه‌ الهامات‌. و كم‌كم‌ انستون‌ زياد ميشه‌ و كم‌كم‌ الهام‌ را فرق‌ ميگذاريد با غير الهام‌. من‌ الان‌ با شما، مثلا با هر يك‌ از شما، وقتي‌ دو تا حرف‌ زدم‌، سه‌ تا حرف‌ زدم‌ ديدم‌ عمل‌ نمي‌كنيد، اعتنا نمي‌كنيد، خوب‌ دفعة‌ چهارم‌ پنجم‌ يا نميگم‌. يا باصطلاح‌ اگر هم‌ بگم‌ صحيح‌ نيست‌. توجه‌ بكنيد. ببينيد الان‌ فرق‌ خيالات‌ و، باز الهام‌ را هم‌ بهتون‌ بگم‌. انسان‌ گاهي‌ نشسته‌ خيال‌ ميكنه‌. خيال‌ يك‌ مقدماتي‌ داره‌ تا به‌ خيال‌، تا به‌ يك‌ جائي‌ ميرسه‌. يعني‌ باصطلاح‌ دنده‌ عقب‌ بايد برگرديد كه‌ بعله‌ خيال‌ را بشناسيد با القاء و الهام‌. شنيديد قضية‌ كوزة‌ شيره‌ را كه‌ شنيده‌ايد. اين‌ خياله‌. كوزة‌ شيره‌ شروعشه‌. گذاشته‌ جلوش‌ مي‌خواد بره‌ بازار بفروشه‌. از اين‌ كوزه‌ رفته‌ به‌ پول‌. از پول‌ رفته‌ به‌ خريد يك‌ چيز ديگه‌. حالا الان‌ هم‌ ممكنه‌ يك‌ جائي‌ برسه‌ كه‌ خودش‌ ندونه‌ از كجا آمده‌ به‌ اينجا. اما اگر برگرده‌ ميرسونه‌ خودش‌ را به‌ شروع‌ خيال‌. از كوزة‌ شيره‌ رسيده‌ به‌ ازدواج‌. از ازدواج‌ رسيده‌ به‌ دختر مثلا كي‌. از چي‌ حالا، لگد زده‌ كوزة‌ شيره‌ را انداخته‌. من‌ چرا لگد زدم‌؟ بهم‌ وحي‌ شد، الهام‌ شد، وسواس‌ شد. نه‌ هيچكدوم‌ نيست‌. برگرد مي‌فهمي‌ چرا. از اينجا رفتي‌ آنجا، از آنجا رفتي‌ آنجا، از آنجا رفتي‌ آنجا. تا مي‌رسي‌ به‌ اين‌ كوزه‌اي‌ كه‌ اينجا جلوت‌ هست‌. از اينجا شروع‌ شد و به‌ اينجا هم‌ ختم‌ شد. و اما الهام‌ هم‌ همينطور. يك‌ دفعه‌ هست‌، هيچ‌ مقدمه‌ نداشته‌. اين‌ را خيال‌ ندونيد. يا وسواسه‌ يا الهامه‌. گوش‌ مي‌ديد؟ يك‌ دفعه‌ يك‌ چيزي‌ توي‌ ذهنتون‌ آمد. اين‌ يكي‌ از اين‌ دو تاست‌. مقدمه‌ نداشته‌ باشه‌. يعني‌ مقدمه‌ فرقش‌، فرق‌ خيالات‌ و خيال‌ با وسوسه‌ و الهام‌ همينه‌. بين‌ وسوه‌ و الهام‌ مشكلتره‌ فرق‌ گذاشتن‌ اما خيالات‌ نه‌. خيالات‌ را آدم‌ ميدونه‌، خيلي‌ شده‌ من‌ خودم‌ تا مي‌بينم‌ يك‌ چيزي‌ توي‌ ذهنم‌ آمد، مي‌بينم‌ نه‌ خيال‌ كردم‌. از كجا شروع‌ كردم‌ به‌ اينجا آمدم‌ رسيدم‌ به‌ اينجا مثلا. و مقدماتش‌ را هم‌ آدم‌ توجه‌ نداره‌. اما الهام‌ اينجور نيست‌. شما مشغول‌ كار ديگه‌اي‌ هستيد، فكرتون‌ هم‌ جاي‌ ديگه‌ است‌. يك‌ دفعه‌ توي‌ ذهتون‌ مي‌آد و اين‌ را بدونيدها، اگر انسان‌ توجه‌ بكنه‌ خيلي‌ زياد هم‌ هست‌ و خيلي‌ هم‌ شديد اين‌ كار انجام‌ ميشه‌. اگر خودتون‌ را بسپاريد به‌ الهامات‌ الهي‌. خيلي‌ شديد ميشه‌. خدا باهاتون‌ خيلي‌ صحبت‌ ميكنه‌. شما شب‌ كه‌ مي‌خواهيد بخوابيد همين‌ دعاهايي‌ كه‌ مستحبه‌ بخوانيد، بخوانيد. بعد يك‌ قدري‌ توجه‌ كنيد به‌ خدا ببينيد خدا بهتون‌ چي‌ ميگه‌؟ باور كنيد حرف‌ ميزنه‌ خدا با انسان‌. و حالا چون‌ بهرحال‌ نميشه‌ بعضي‌ از مطالب‌ را گفت‌، شما همينجا همين‌ چيزهايي‌ كه‌ مي‌تونيد. بگيد خداي‌ عزيز، خداي‌ مهربان‌، تو را نه‌ كسلت‌ و لا نوم‌. تو را نه‌ خواب‌ ميگيره‌ و نه‌ چرت‌ مي‌زني‌. ولي‌ من‌ بدبخت‌، حالا بخوابم‌ آيا پاشم‌ يا پا نشم‌. چون‌ مردن‌ يا خوابيدن‌ يكيه‌. فرقش‌ همين‌ است‌ كه‌ وقتي‌ انسان‌ مي‌ميره‌، اين‌ ارتباط‌ بدن‌ با روح‌ قطع‌ ميشه‌ بوسيلة‌ روح‌ نباتي‌. در موقع‌ خواب‌ نه‌، روح‌ مي‌آد بيرون‌ اما مثل‌ كبوتري‌ كه‌ دمش‌ بوسيلة‌ يك‌ نخي‌ به‌ يك‌ جائي‌ بسته‌، مجبوره‌ برگرده‌. يعني‌ محدود ميتونه‌ بره‌ بيرون‌ و بياد. همينطور. كما تراني‌ تموتوا. همانطوري‌ كه‌ ميخوابيد، مي‌ميريد. هيچ‌ فرقي‌ نميكنه‌. افرادي‌ كه‌ خسته‌ مي‌شوند هي‌ دنبال‌ يك‌ جائي‌ مي‌گردند يك‌ قدري‌ بخوابند. آدم‌ هم‌ كه‌ از دنيا خسته‌ شده‌ به‌ مقام‌ اولياء خدا رسيده‌، كمالات‌ رسيد، حالا يك‌ جائي‌ خسته‌ ميشه‌ بره‌ يك‌ گوشه‌اي‌، راحت‌ بشه‌ ديگه‌. يتمنون‌ الموت‌، اصلا تمناي‌ مرگ‌ ميكنه‌. مثل‌ كسي‌ كه‌ خيلي‌ خوابش‌ مي‌آيد ميرسه‌ ميگه‌ آقا غذايي‌ چيزي‌ داريد بديد بخوريم‌ كه‌ مي‌خواهيم‌ بخوابيم‌! تمنا مي‌كنند، خواهش‌ مي‌كنند. و در موقع‌ خواب‌ يك‌ قدري‌ دعاهايي‌ وارد شده‌، مستحبه‌ بخوانيد. بگيد خداي‌ عزيز اگر بناست‌ من‌ را از اين‌ خواب‌ بيدارم‌ كني‌ و باز زنده‌ بشم‌، اگر صلاح‌ ميداني‌، بنده‌ بايد بود، نه‌ خيلي‌ غصه‌ بخوريد كه‌ چرا براي‌، اگر شما تقصير نداشته‌ باشيد، چرا براي‌ نماز شب‌ پا نشدم‌ و خيلي‌ هم‌ خوشحال‌ باشيد كه‌ چرا براي‌ نماز شب‌ پا شدم‌. ميگيد اِ. بعله‌. براي‌ اينكه‌ كسي‌ بندة‌ خدا باشه‌، خدا دوست‌ داشت‌ اين‌ نماز شب‌ بخونه‌، بيدارش‌ ميكنه‌. دوست‌ هم‌ نداشت‌، ميگه‌ بنده‌ام‌ بخواب‌. راحت‌ باش‌. شما، البته‌ تقصير شما نباشه‌ها. يعني‌ اينقدر پاي‌ تلويزيون‌ ننشسته‌ باشيد كه‌ وقتي‌ مي‌خواد سحر خدا بيدارت‌ كنه‌ با لنگه‌ كفش‌ هم‌ نشه‌ بيدارت‌ كرد. آنجور نباشه‌. تو بموقع‌ خوابيدي‌، خوابت‌ را، همه‌ كار. حالا خدا بيدارت‌ نكنه‌. خدا را هم‌ ضمنا استخدام‌ براي‌ بيدار كردن‌ از خواب‌، اين‌ توهينه‌، نكنيد. خدا خودش‌ هم‌ اين‌ كار را نميكنه‌. بوسيلة‌ ملائكه‌. خدا خيلي‌ عظمت‌ داره‌، خيلي‌ متكبره‌، خيلي‌ باشخصيته‌. لا تجعل‌ الله‌ عروة‌ لايمانكم‌. خدا را در معرض‌ قسم‌ حتي‌ قرار نديد. به‌ خدا قسم‌ اينطور. توهينه‌. خيلي‌ بايد براي‌ خدا احترام‌ قائل‌ بود. خدا حتي‌ قبض‌ روح‌ افراد، اين‌ را بدونيد، خداي‌ تعالي‌ خودش‌ ميتونه‌ قبض‌ روح‌ بكنه‌. اذا اراد الله‌ لشي‌ء ان‌ يقول‌ كن‌ فيكون‌. ولي‌ به‌ حضرت‌ عزرائيل‌ سپرده‌. حضرت‌ عزرائيل‌ هم‌ باز شخصيتش‌ ايجاب‌ نميكنه‌ بالاي‌ سر هر كسي‌ بياد. اين‌ را بدونيد. در تاريخ‌ و روايات‌ داره‌ كه‌ يكي‌ براي‌ پيغمبر اكرم‌ آمده‌، يكي‌ براي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ آمده‌، يك‌ چند تا مثلا ائمة‌ اطهار و اينها. و الاّ براي‌ ماها دو دسته‌ لشگر داره‌ حضرت‌. دو دسته‌ از ملائكه‌ هستند. يك‌ عده‌ ملائكة‌ غضب‌ هستند يك‌ عده‌ هم‌ ملائكة‌ رحمت‌. يعني‌ يك‌ عده‌ را اصلا خدا جوري‌ ساخته‌ كه‌ غضب‌ مي‌كنند. حرف‌ مي‌خوان‌ بزنند با تندي‌ حرف‌ مي‌زنند. يك‌ عده‌ هم‌ ملك‌ رحمتند، همه‌اش‌ با محبت‌. خيلي‌ محبت‌. و براي‌ اولياء خدا ملك‌ رحمت‌ مي‌آد، براي‌ دشمنان‌ ملك‌ غضب‌. براي‌ همه‌ ملك‌ غضب‌، قاطي‌ پاطي‌، مثل‌ كارهاي‌ ما كه‌ بي‌ نظم‌ باشه‌ نيست‌. چرا حالا همه‌ را خود حضرت‌ عزرائيل‌ قبض‌ روح‌ نميكنه‌؟ بخاطر اينكه‌ شخصيتش‌ ايجاب‌ نميكنه‌. شخصيتي‌ داره‌. خيلي‌ احترام‌ براي‌ حضرت‌ عزرائيل‌ قائل‌ باشيدها. از آن‌ ملائكة‌ مقرب‌، چهار تا ملائكة‌ مقرب‌ داره‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ آنها را خيلي‌ بهشون‌ اهميت‌ ميده‌. يك‌ خدمتكار، البته‌ خادمند. ولي‌ يك‌ خدمتهاي‌ خيلي‌ مهمي‌ را به‌ آنها، مثلا نزول‌ وحي‌، قبض‌ روح‌ مؤمنين‌. قبض‌ روح‌ خيال‌ نكنيد كوچيكه‌، خيلي‌ مهمه‌. احترامات‌ الهي‌ را حفظ‌ كنيد. و ما قدر الله‌ حق‌ قدره‌. هيچكس‌ نميتونه‌ حق‌ قدر الهي‌ را بدونه‌ و مظهر، و مظهر خدا، حجة‌ ابن‌ الحسنه‌. مهدي‌ بيا، مهدي‌ بيا. خدمت‌ شما اين‌ حرفها، كه‌ مي‌بينيد ديگه‌. گاهي‌ انسان‌ احساس‌ ميكنه‌ اين‌ كه‌ داره‌ ميگه‌ مهدي‌ بيا، بچه‌اش‌، بچة‌ آقا مهدي‌ رفته‌ توي‌ كوچه‌، تازه‌ آنهم‌ اگر جلوي‌ روش‌ باشه‌ ميگه‌ آقا مهدي‌. خيلي‌ بايد احترام‌ قائل‌ بشيد. اگر يك‌ وقت‌ انشاء الله‌ توانستيد ادب‌ حضور حضرت‌ بقية‌ الله‌ را حفظ‌ كنيد و موفق‌ شديد و خدمت‌ حضرت‌ رسيديد بايد خيلي‌ احترام‌ كنيد. مرحوم‌ مجلسي‌ اول‌، ظاهرا مجلسي‌ اوله‌، در حرم‌ امام‌ هادي‌، ميگه‌ من‌ ديدم‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ توي‌ حرم‌ نشستند. زيارت‌ جامعه‌ را، كالمداحين‌، مثل‌ مداحهها، آن‌ عالم‌ بزرگ‌، ايستادم‌ با ادب‌ خوندم‌. حضرت‌ فرمودند كه‌ نعمة‌ الزياره‌. زيارت‌ خوبيست‌. گفتند زيارت‌ جامعه‌ زيارت‌ خوبيست‌. و بعد بهم‌ فرمودند بيا جلو. من‌ بدنم‌ مي‌لرزيد. دو سه‌ قدم‌ رفتم‌ وايستادم‌. فرمود بيا جلو. عرض‌ كردم‌ آقا ميترسم‌ ادب‌ حضور را نتوانم‌ رعايت‌ كنم‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. اين‌ عالم‌ بزرگ‌. بعد فرمودند كه‌ خوب‌، من‌ ميگم‌ حالا، بالاخره‌ مرخص‌ كردند. بعضي‌ وقتها دوستانه‌ به‌ انسان‌ اجازة‌ نشستن‌ ميدهند. و الاّ ما كجا، در مقابل‌ خورشيد يك‌ ذره‌ يخ‌ چيكار ميكنه‌؟ آب‌ ميشه‌. هيچي‌ ما كجا تو. شما حساب‌ كنيد، شبها بخوابيد ببينيد اين‌ آسمان‌، اين‌ ستاره‌ها، اين‌ افلاك‌، تمام‌ مخلوقات‌ كه‌ ما آنچه‌ كه‌ مي‌بينيم‌، يك‌ كسي‌ يك‌ تعبير خوبي‌ كرده‌ بود در وقتي‌ كه‌ رفته‌ بودن‌ به‌ كرة‌ ماه‌. گفته‌ بود مثل‌ اينكه‌ اين‌ مورچه‌ از اين‌ گل‌ قالي‌ بره‌ توي‌ آن‌ گل‌ قالي‌. در روي‌ كرة‌ زمين‌ حالا بگه‌ ما فضا را فتح‌ كرديم‌. آقا كجا فضا، اين‌ ماه‌ بيچاره‌، مجذوب‌ زمينه‌. اين‌ بدبخت‌ زمينه‌، اين‌ چيه‌ كه‌ تو فتحش‌ كردي‌. فضا را فتح‌ كرديم‌! خود منظومة‌ شمسي‌ ما در مقابل‌ تمام‌ كراتي‌ كه‌ هست‌، مثل‌ يك‌ اتمي‌ است‌ كه‌ در مقابل‌ مثلا كرة‌ زمين‌ باشه‌. بينهايت‌ خدا مخلوق‌ داره‌. آنوقت‌ تمام‌ اين‌ مخلوق‌ تحت‌ ارادة‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ است‌. با يك‌ اراده‌. آنوقت‌ تو در مقابلش‌ ايستادي‌. يا بايد حضرت‌ كاري‌ بكنه‌ كه‌ تو نفهمي‌ او كيه‌؟ عادي‌ تصورش‌ كني‌. يا انسان‌ آب‌ ميشه‌. منفجر ميشه‌. مگه‌ ميتونيد. احترام‌ امام‌ زمان‌ را حفظ‌ كنيد، احترام‌ خدا را حفظ‌ كنيد. احترام‌ حتي‌ ملائكة‌ خدا را بايد حفظ‌ كرد. البته‌ آنها، از طرف‌ آنها خيلي‌ محبت‌ ميشه‌ به‌ بشر بي‌ ارزش‌. آنها دائما با ما حرف‌ مي‌زنند. اگر به‌ خدا قسم‌ همين‌ لحظه‌اي‌ كه‌ ما خودمون‌ مورد ابتلاء اينها فكر بكنيم‌، بايد دائما گريه‌ بكنيم‌. كه‌ خدا با ما حرف‌ ميزنه‌ دائما، ما اعتنا نمي‌كنيم‌. هنوز هم‌ نشناختيم‌ صداي‌ خدا را. هنوز هم‌ خدا را نمي‌فهميم‌ چي‌ ميگه‌ با ما. هنوز هم‌ نمي‌دونيم‌ آيا بايد يك‌ جائي‌، يك‌ گوشه‌اي‌، اينقدر بي‌ شخصيتيم‌، بايد يك‌ گوشه‌اي‌ را پيدا كنيم‌ كسي‌ حواسمون‌ را پرت‌ نكنه‌ تا خدا بفهميم‌ چي‌ مي‌گه‌. حالا من‌ اينجا گاهي‌ وقتي‌ مي‌بينم‌ يك‌ كسي‌ يك‌ خرده‌ حواسش‌ پرته‌ خوب‌ دلم‌ نمي‌خواد حواسش‌ پرت‌ بشه‌ و شماها هم‌ با اين‌ توجه‌ داريد گوش‌ مي‌ديد. حالا ببينيد خدا چقدر مظلومه‌ و ما چقدر بي‌ ارزشيم‌ بي‌ اعتناي‌ به‌ پروردگار. كه‌ الهام‌ دائما به‌ ما مي‌شه‌ ما اصلا توجه‌ نمي‌كنيم‌. نمي‌دونيم‌ آيا به‌ وسيلة‌ پيغمبر كه‌ اولين‌ مرحله‌ است‌. حالا وحي‌ را ديروز نشد براتون‌ بگم‌ كه‌ وحي‌ چيه‌؟ كه‌ وحي‌ البته‌ به‌ ماها، هنوز خيلي‌ مونده‌. الهامش‌ را هنوز نمي‌فهميم‌ تا چه‌ برسه‌ به‌ وحي‌.

 وحي‌ مال‌ خواصه‌. حالا وحي‌ را انشاء الله‌ اگر موفق‌ شدم‌ هفتة‌ آينده‌ براتون‌ مي‌گم‌. الهام‌ دائما داره‌ باهامون‌ حرف‌ مي‌زنه‌. ببينيد شماها انبياء را مجسم‌ كنيد. پدرتون‌ دائما باهاتون‌ حرف‌ مي‌زنه‌ شماها همش‌ دائما بازي‌ مي‌كنيد. من‌ يك‌ وقتي‌ بچه‌ بودم‌ خيلي‌ كوچك‌ بودم‌ يادم‌ مونده‌. پيش‌ پدرم‌ نشسته‌ بودم‌ داشت‌ به‌ من‌ يادم‌ نيست‌ چي‌ مي‌گفت‌، براي‌ اينكه‌ از همان‌ موقع‌ اش‌ هم‌ حواسم‌ جمع‌ نبود. يك‌ گنجشكي‌ رفت‌ توي‌ سوراخ‌ چوبي‌ بود توي‌ سقف‌، من‌ كه‌ بلند گفتم‌ كه‌ يك‌ گنجشك‌ رفت‌ اونجا. اين‌ قدر اين‌ عصباني‌ شد، گفت‌ من‌ دارم‌ با تو حرف‌ مي‌زنم‌ تو حواست‌ پيش‌ گنجشكه‌. اين‌ قدر عصباني‌ شد كه‌ مي‌خواست‌ من‌ را كتك‌ بزنه‌. حالا ماها با خدا. با خدا. مي‌خواييد از كجا شروع‌ كنيد. توي‌ نماز كه‌ ملاحظه‌ مي‌فرماييد خدا دقيقا داره‌ با ما حرف‌ مي‌زنه‌. ما اي‌ كاش‌ مي‌گفتيم‌ گنجشك‌، نمي‌خوام‌ ولي‌ الان‌ من‌ مي‌دونم‌ يك‌ حالت‌ روحي‌ شماها داريد كه‌ مي‌ترسم‌ زيادتون‌ بشه‌ بيشتر از اين‌ اين‌ باروتي‌ كه‌ در باطنتون‌ هست‌ منفجر بشه‌. مي‌خوام‌ آرام‌، آرام‌ پيش‌ بريد. چون‌ نرسيديد حق‌ داريد. معرفت‌ كامل‌ پروردگار هنوز به‌ ما نرسيده‌. انشاء الله‌ مي‌رسيد به‌ جايي‌ كه‌ اگر يك‌ لحظه‌ حتي‌ از خدا توجهتون‌ كم‌ بشه‌ خودتون‌ منفجر مي‌شيد، ناراحت‌ مي‌شيد. يك‌ لحظه‌. اولياء خدا اين‌ طورند. ببينيد حضرت‌ سيدالشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ توي‌ گودي‌ قتلگاه‌. نمي‌خوام‌ الان‌ روضه‌ بخونم‌، دقت‌ كنيد. توي‌ گودي‌ قتلگاه‌، خوب‌ طبيعي‌ است‌ حالا مي‌تونيد تصور كنيد كسي‌ كه‌ به‌ قلب‌ نازنينش‌ تير خورده‌، به‌ سرش‌ سنگ‌ خورده‌. بدنش‌ تمام‌ اين‌ جمعيت‌ وقتي‌ كه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ افتاد روي‌ زمين‌ بهش‌ حمله‌ كردند و بدنش‌ مجروح‌. مي‌بينيد دست‌ از مناجات‌ با پروردگار برنميداره‌. با خدا داره‌ حرف‌ ميزنه‌. رضا برضائك‌. حالا ما رضا برضائك‌ را هم‌ با فكر خودمون‌ معنا مي‌كنيم‌. خوب‌ خدايا ما راضييم‌ به‌ رضاي‌ تو. نه‌ اين‌ راضييم‌ به‌ رضاي‌ تو نيست‌ معناش‌. يعني‌ خوشحالم‌ بخاطر اينكه‌ تو خوشنودي‌. من‌ و تو با هم‌ باشيم‌، هر كجا تو با مني‌ من‌ خوشدلم‌. من‌ و تو با هم‌ باشيم‌ فرقي‌ نميكنه‌ گويد قتلگاه‌ باشه‌، توي‌ تنور خولي‌ باشه‌. اينها كه‌ جنبه‌هاي‌ بدني‌. تو با مني‌ من‌ راحتم‌.

 حضرت‌ امير در خدمت‌ پيغمبر اكرم‌ نشسته‌. پيغمبر اكرم‌ دارند جريان‌ شهادت‌ حضرت‌ امير را ميگن‌. كه‌ تو اينجوري‌ ميشي‌ تو كشته‌ ميشي‌. حضرت‌ اول‌ ميگن‌ او بسلامت‌ من‌ دين‌. بسلامت‌ من‌ ديني‌؟ من‌، اينجوري‌ فكر نكنيد يعني‌ نمازم‌ را درست‌ مي‌خونم‌، روزه‌ام‌ را، اينها كه‌ دين‌ نيست‌ اصلا. دين‌ آني‌ است‌ كه‌ انسان‌ به‌ اين‌ وسيله‌ به‌ خدا برسه‌. دين‌ اونه‌. دين‌ خود خداست‌. دين‌ اينه‌. من‌ در ارتباطم‌، اينجوري‌ بايد معنا كنيم‌، در ارتباطم‌ با خدا، انسم‌ با خدا، در آغوش‌ محبوب‌ بودنم‌، در آغوش‌ خدا بودنم‌، اين‌ درسته‌ يا نه‌؟ از اين‌ جهت‌ ما نگراني‌ نداشته‌ باشيم‌. فرمود نه‌ تو در سلامت‌ هستي‌. خوب‌ مهم‌ نيست‌. ان‌ ابن‌ ابي‌ طالب‌ آنس‌ بالموت‌ من‌ الطفل‌ باثبي‌ امه‌. پسر ابي‌ طالب‌ مأنوستره‌ به‌ مردن‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ اولياء خدا مردن‌ را ميدونيد چي‌ مي‌دونند؟ اولياء خدا مردن‌ را نجات‌ از اين‌ حواس‌ پرتي‌ها مي‌دونند. بالاخره‌ انسان‌ تا توي‌ دنيا هست‌ حواسش‌ پرت‌ ميشه‌. نجات‌ از حواس‌پرتي‌. راحت‌ شدن‌. يك‌ جاي‌ خلوتي‌ داشتن‌. ما به‌ دوستان‌ وقتي‌ خيلي‌ مقامشون‌ بالا ميره‌، ميگيم‌ يك‌ اطاقي‌ داشته‌ باشيد، عبادتي‌، جاي‌ خلوتي‌ داشته‌ باشيد، حالا لازم‌ نيست‌ همه‌اتون‌ اين‌ كار را بكنيد. هر چه‌ كه‌ براي‌ آن‌ مراحل‌ بالا ميگيم‌، براي‌ مراحل‌ پائين‌ نيست‌. كه‌ در آنجا كم‌كم‌ عادت‌ كنيد كه‌ انستون‌ با خدا زياد بشه‌ و ارتباطتون‌ با مردم‌ كم‌ بشه‌. واقعا اين‌ يك‌ مسئله‌اي‌ است‌. اونجا ديگه‌ قبر براي‌ انسان‌ بيت‌ الوحشه‌ نيست‌. قبر ديگه‌ خانة‌ وحشت‌ نيستش‌ خيلي‌. آنجا ديگه‌ مردن‌ آغاز گرفتاري‌ نيست‌. لذا حضرت‌ سيد الشهدا مي‌بينيد كه‌ در تمام‌ قرآن‌ ميخونه‌. سر مقدسش‌ روي‌ نيزه‌ است‌، قرآن‌ ميخونه‌. بعنوان‌ روضه‌ كه‌ براتون‌ خوندند حالا. منتهي‌ از نظر معرفت‌ و عرفان‌ گوش‌ نداديد. داره‌ با خدا حرف‌ ميزنه‌. خدا حرف‌ نميزنه‌ داره‌ با مردم‌ حرف‌ ميزنه‌. توي‌ طشت‌ گذاشتندش‌ داره‌ قرآن‌ ميخونه‌. اينقدر مقامش‌ بالا رفت‌، بالاست‌، مقامش‌ وجه‌ اللهه‌. اين‌ وجه‌ الله‌ التي‌ اليه‌ يتوجه‌ اولياء. اولياء خدا وقتي‌ مي‌خوان‌ به‌ خدا متوجه‌ بشوند، به‌ امام‌ متوجه‌ ميشوند. خدا با مردم‌، حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در اين‌ چند موردي‌ كه‌ سخن‌ گفته‌ سر مقدسش‌ بصورت‌ ظاهر سر بوده‌، ولي‌ روح‌ مقدسش‌ با مردم‌ حرف‌ ميزده‌ از اين‌ طريق‌، خدا حرف‌ ميزده‌. همه‌اش‌ قرآن‌ ميخونده‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ روي‌ نيزه‌ ام‌ حسبتم‌ صعف‌ كسفتم‌ من‌ آيات‌ الرقيم‌. توي‌ طشت‌ و سيعلم‌ الذين‌، اينها آية‌ قرآنه‌، و سيعلم‌ الذين‌ اي‌ منقلب‌ ينقلبون‌. حتي‌ با كفار خدا از اين‌ طريق‌ صحبت‌ ميكنه‌. اما ضمنا اين‌ تيكه‌ را من‌ يك‌ وقتي‌ فكر مي‌كردم‌، توي‌ اين‌ جلسه‌ اين‌ را عرض‌ ميكنم‌، يك‌ وقتي‌ فكر مي‌كردم‌ اين‌ اشعار شايد يك‌ كسي‌، شاعري‌ شعري‌ گفته‌ و به‌ امام‌ حسين‌ نسبت‌ دادند. يوم‌ تكن‌ في‌ يوم‌ عاشورا. بعضي‌ مكاشفه‌اي‌ پيش‌ اومد براي‌ خود من‌. ديدم‌ نه‌. مثل‌ اينكه‌ آقا سيد الشهدا فرمودند. خصوصياتش‌ بماند. شيعتي‌، شيعيان‌ من‌. اينجا از حلقوم‌ حضرت‌ سيد الشهدا اين‌ صدا آمده‌. سر مال‌ خداست‌، تكلم‌ خدا با مردم‌. بدن‌ مال‌ تكلم‌ امام‌ حسينه‌ با مردم‌. ليتكم‌ شيعتي‌ ما ان‌ شرفتم‌ مهنا شرفتم‌، اذكروني‌. هر وقت‌ آب‌ گوارايي‌ خورديد به‌ ياد من‌ باشيد. هيچوقت‌ نگذاريد حتي‌ بچه‌هاتون‌، ما توي‌ خونه‌امون‌، خدا حفظ‌ كنه‌ پسرم‌، من‌ آب‌ ميخورم‌ من‌ هنوز نگفتم‌ اون‌ ميگه‌ سلام‌ الله‌، بچه‌ها تبليغ‌ بكنيد كه‌ بگيد اين‌ را. اصلا عادت‌ شده‌ براشون‌. بگيد. مي‌بينيد او آب‌ ميخوره‌ شما بگيد سلام‌ بر حسين‌. فارسي‌ بگيد بفهمه‌. به‌ ياد حسين‌ بن‌ علي‌ باشيد. فاذكروني‌. او سبعت‌ بغريب‌ او شهيد اندبوني‌. اگر يك‌ غريبي‌، يك‌ شهيدي‌ را ديديد به‌ ياد حسين‌. چون‌ هيچ‌ شهيدي‌ و هيچ‌ غريبي‌، هرچه‌ باشه‌ به‌ مقام‌، نه‌ از نظر مقام‌ معنوي‌ها. از نظر مقام‌ ظاهري‌، مثل‌ حضرت‌ سيد الشهدا باشه‌. كدوم‌ شهيد را تابحال‌ پامال‌ سم‌ اسب‌ كردند؟ كدوم‌ غريب‌ را چند هزار نامه‌ براش‌ بفرستند بيا، و همانها بكشندش‌. كدوم‌ غريب‌ اينجوري‌ بود. ليتكم‌ في‌ يوم‌ عاشورا جميعا فاندبي‌. اي‌ كاش‌ همه‌اتون‌ بوديد. چون‌ هر چه‌ بگم‌ نمي‌فهميد.

 يكي‌ از اولياء خدا در مجلس‌ روضه‌اي‌ بود. ديدم‌ افتاد غش‌ كرد. با اينكه‌ خيلي‌ قوي‌ بود، خيلي‌ قوي‌ بودها. يازده‌ تا بچه‌اش‌ به‌ دست‌ خودش‌، خودش‌ مي‌گفت‌ به‌ زير خاك‌ كرده‌ بود و گريه‌ ميگفت‌ نكردم‌. اما اينجا افتاد غش‌ كرد. يكدفعه‌ پرده‌ها باز شد، چون‌ ديدن‌، شنيدن‌ كي‌ بود مانند ديدن‌. پرده‌ها جلوي‌ چشمش‌ باز شد. صحراي‌ كربلا را ديده‌ بود كه‌ حضرت‌ با آنهمه‌ عظمت‌، آن‌ خداي‌ نستجير بالله‌ مجسم‌، از اين‌ مردم‌ براي‌ بچه‌اش‌، براي‌ طفل‌ شيرخوارش‌ طلب‌ آب‌ ميكنه‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. ميگه‌ ديدم‌ ليسكم‌، اي‌ كاش‌ همه‌اتون‌ بوديد، جميعا. تنظروني‌. نگاه‌ مي‌كرديد به‌ من‌. كيف‌ استسقي‌ طفلي‌. چگونه‌ براي‌ طفلم‌ طلب‌ آب‌ كردم‌ و الا يرحموا. آقا جان‌، ابا عبد الله‌. اگر چه‌ نبوديم‌ روز عاشورا ياريت‌ كنيم‌، اين‌ جمع‌ دارند خودشون‌ را مي‌سازند كه‌ خداي‌ تعالي‌ روزيشون‌ كنه‌ آنچه‌ كه‌ در زيارت‌ عاشورا هست‌. كه‌ ان‌ يرزقني‌ طلب‌ ثاركم‌. خدا روزي‌ كند طلب‌ خونتون‌ را ما زير ساية‌ امام‌ زمانمون‌ بكنيم‌. و ان‌ يرزقني‌ ثاري‌، خون‌ خودم‌. خوني‌ كه‌ مربوط‌ به‌ همة‌ مردمه‌، همة‌ بشر، همة‌ انسانيت‌، خون‌ خداست‌، طلب‌ ثاري‌ مع‌ امام‌ مهدي‌. صادق‌ ناطق‌ بالحق‌. خدايا به‌ آبروي‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ با ما رابطه‌ات‌ را دائمي‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. به‌ ناداني‌ ما، نفهمي‌ ما توجه‌ نكن‌. الهي‌ آمين‌. خودت‌ ما را تربيت‌ كن‌، خودت‌ ما را بزرگ‌ كن‌، خودت‌ ما را مؤدب‌ در مقابل‌ خودت‌ قرار بده‌. نفسمون‌ را بگير و به‌ مقامات‌ روحي‌ و به‌ كمالات‌ عالية‌ انساني‌ كه‌ خاندان‌ عصمت‌ در مقابل‌ تو داشتند، خدايا به‌ آن‌ مقامات‌ عاليه‌ ما را برسان‌.

 
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *