۳۰ محرم‌ ۱۴۱۶ – آلوده‌ شدن‌ در دنيا

 آلوده‌ شدن‌ در دنيا 30 محرم‌ 1416

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين لتراب مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الا´ن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 تهيتم‌ فيها سلام‌ و آخر دعويهم‌ الحمد الله‌ رب‌ العالمين‌.

 قبل‌ از هر چيز فوت‌ مرحومة‌ مغفورة‌ خانم‌ جواهري‌ كه‌ امروز از دار دنيا رفتن‌ به‌ جناب‌ آقاي‌ جواهري‌ و خانواده‌ اشون‌ تسليت‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ و براي‌ شادي‌ روح‌ ايشان‌ همان‌ طور كه‌ نشستيد حمد و قل‌ هوالله‌ بخوانيد. ما آقاي‌ جواهري‌ تسليت‌ عرض‌ مي‌كنيم‌. ايشان‌ از خانمهايي‌ بودن‌ كه‌ تازه‌ تو مرحلة‌ تزكية‌ نفس‌ وارد شده‌ بودند. اميدواريم‌ بقية‌ مراحلشون‌ را خداي‌ تعالي‌ همين‌ امشب‌ بگذرونه‌ و روح‌ ايشان‌ را آزاد قرار بده‌ چون‌ روايتي‌ هست‌ كه‌ كساني‌ كه‌ در راه‌ كمالات‌ و تزكية‌ نفس‌ قدم‌ برمي‌ دارند اگر در بين‌ از دنيا برن‌، شهيد از دنيا رفتن‌ و شهيد هم‌ با غير شهيد فرقش‌ همينه‌ كه‌ شهيد كسي‌ است‌ كه‌ يك‌ دفعه‌ خداي‌ تعالي‌ همة‌ صفات‌ رزيله‌ را از او برمي‌ داره‌، و تمام‌ صفات‌ خوب‌ را به‌ او عنايت‌ مي‌كنه‌. اين‌ فرق‌ شهيد با غير شهيد. البته‌ شهيد كسي‌ است‌ كه‌ خدا قبول‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ شهيده‌. اگر كسي‌ در راه‌ تزكية‌ نفس‌ باشه‌ ولو اين‌ كه‌ موفق‌ نشده‌ باشه‌ كه‌ به‌ كمال‌ برسه‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ عنايت‌ را بهش‌ مي‌كنه‌ كه‌ مثل‌ شهيد قرارش‌ مي‌ده‌. و بنابر اين‌ تمام‌ صفات‌ رزيله‌ را خدا ازش‌ دور مي‌كنه‌ تمام‌ صفات‌ كماليه‌ را به‌ او عنايت‌ مي‌كنه‌ و مخصوصا اين‌ مرحومه‌ كه‌ مدتها بود مريض‌ بودند خوابهاي‌ خوبي‌ در اين‌ مدت‌ مي‌ديدند، و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ امشب‌ كه‌ شب‌ اول‌ دفن‌ ايشان‌ هست‌ با فاطمة‌ زهرا محشورشون‌ بكنه‌. تهيتهم‌ فيها سلام‌. كسي‌ كه‌ از دار دنيا مي‌ره‌. آياتي‌ كه‌ خوندن‌ من‌ مي‌خوام‌ براتون‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ كنم‌ مناسب‌ اين‌ فوت‌ اين‌ مرحومه‌ هم‌ هست‌. افرادي‌ كه‌ اينها وقتي‌ از دار دنيا مي‌رن‌ پاك‌ شدن‌. يك‌ مطلبي‌ را من‌ براي‌ دوستان‌ امشب‌ عرض‌ كنم‌ بد نيست‌.

 ما پاك‌ وارد اين‌ دنيا مي‌شيم‌. تو دنيا آلوده‌ مي‌شيم‌، بايد خودمون‌ را پاك‌ كنيم‌ و از دنيا بريم‌. اگر آلوده‌ از دنيا رفتيم‌ يقين‌ بدونيم‌ كه‌ موفق‌ نخواهيم‌ بود. وقتي‌ انسان‌ وارد اين‌ دنيا مي‌شه‌ يك‌ صفات‌ رزيله‌اي‌ نصيب‌ انسان‌ مي‌شه‌. يعني‌ در سنين‌ خردسالي‌ انسان‌ ايمانش‌ ضعيفه‌، عشقش‌ به‌ بازي‌ و لهو و لعب‌ زياده‌ اين‌ محبت‌ زياد مي‌ياد وارد مي‌شه‌ و ايماني‌ هم‌ نيست‌ كه‌ او را دفع‌ كنه‌. آلوده‌ مي‌شه‌ انسان‌. آلودگي‌ به‌ گناه‌ معصيت‌ نيست‌ به‌ صفات‌ باطني‌ انسانه‌. ببينيد وقتي‌ انسان‌ در دنيا هست‌ يكي‌ اعمالشه‌، يكي‌ عقايدشه‌، يكي‌ هم‌ پاكيشه‌. اين‌ سه‌ چيز بايد رعايت‌ بشه‌. عقائد به‌ منزلة‌ حقيقت‌ انسانه‌. يك‌ عايق‌ به‌ اصطلاح‌ حفظ‌ انسان‌ از همه‌ چيز. لذا در اون‌ روايت‌ دارد كه‌ كلمة‌ لا اله‌ الا الله‌ حصني‌ فمن‌ دخل‌ في‌ حصني‌ عمل‌ من‌ عذابي‌. اعتقاد به‌ خدا از راه‌ صحيح‌، اعتقاد به‌ پيغمبر از راه‌ صحيح‌، اعتقاد به‌ امامت‌ از راه‌ صحيح‌ و اعتقاد به‌ معاد اين‌ سه‌ چيز، اين‌ چهار اعتقاد كه‌ بايد حتما از ناحية‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ انسان‌ برسه‌ اين‌ انسان‌ را از خيلي‌ چيزها حفظ‌ مي‌كنه‌ اگر اعتقاد انسان‌ كامل‌ باشه‌. اعتقاد اگر قوي‌ بود انسان‌ را از خطرات‌ حفظ‌ مي‌كنه‌. شما ايمان‌ و اعتقادي‌ به‌ خداي‌ تعالي‌ داريد و موحد واقعي‌ هستيد و توحيد كاملي‌ خدا عنايت‌ بهتون‌ كرده‌ كه‌ همة‌ چيزها را مربوط‌ به‌ خدا مي‌دانيد و مؤثري‌ در عالم‌ وجود جز ذات‌ مقدس‌ پروردگار قائل‌ نيستيد و واسطة‌ بين‌ خدا و خلق‌ را در شريعت‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌دونيد و ناشر اون‌ شريعت‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامند. و شما اينها را مي‌شناسيد و اعمالتون‌ را رديف‌ دستورات‌ اينها قرار مي‌ديد.

 اين‌ دو چيز كه‌ عقده‌ و عمل‌ باشه‌ انسان‌ را از خطرات‌ حفظ‌ مي‌كنه‌. اگر انسان‌ ايمان‌ و عقيده‌ نداشته‌ باشه‌، طبعا بخواد يا نخواد به‌ طرف‌ رزائل‌ مي‌ره‌. شما اگر ايمان‌ به‌ خدا نداشته‌ باشيد، خواهي‌ نخواهي‌ به‌ طرف‌ دنيا مي‌ريد. مثل‌ ماديون‌، اونهايي‌ كه‌ اعتقادي‌ به‌ وجود خدا ندارند  نمي‌تونن‌ غير از اين‌ باشند. كه‌ به‌ دنيا و وابستگيهاي‌ دنيا گرايش‌ پيدا مي‌كنند. و وقتي‌ كه‌ به‌ دنيا انسان‌ گرايش‌ پيدا كرد و به‌ محبت‌ دنيا متبلا شد خواهي‌ نخواهي‌ حرص‌ مي‌ياد. بخاطر اين‌ كه‌ من‌ هر چي‌ دنياي‌ بهتري‌ من‌ داشته‌ باشم‌ بهتر حريص‌ مي‌شه‌ انسان‌. بخل‌ مي‌ياد به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ اگر انسان‌ دنيا را دوست‌ داره‌ نمي‌خواد از دست‌ بده‌ و خيال‌ مي‌كنه‌ اگر مهماني‌ كرد به‌ فقرا چيزي‌ داد كمك‌ به‌ مردم‌ كرد اين‌ از اموالش‌ كم‌ مي‌شه‌ پس‌ طبعا بخيل‌ مي‌شه‌. حسد مي‌ياد به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ يك‌ مشت‌ چيزهايي‌ ديگران‌ دارند اين‌ آقا نداره‌. اين‌ طبيعي‌ است‌ و محبت‌ به‌ دنيا هم‌ داره‌ پس‌ در نتيجه‌ حسادت‌ به‌ اولياء مي‌كنه‌. كينه‌ توزي‌ پيدا مي‌شه‌ به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ تضاد منافع‌ به‌ وجود مي‌ياد. من‌ هم‌ مي‌خوام‌ اين‌ چيز را داشته‌ باشم‌، طرف‌ من‌ هم‌ مي‌خواد. خواهي‌ نخواهي‌ دعوي‌ و دشمنيها به‌ وجود مي‌ياد. از همين‌ جاست‌ كه‌ گفتن‌ حب‌ الدنيا رأس‌ كل‌ خطيئه‌. محبت‌ دنيا سر همة‌ خطاهاست‌. همة‌ بديها از همين‌ جاست‌. اگر انسان‌ اعتقاد به‌ خدا داشته‌ باشه‌ و محبت‌ به‌ خدا داشته‌ باشه‌، طبعا محبت‌ به‌ دنيا نداره‌ وقتي‌ كه‌ محبت‌ به‌ دنيا نداشت‌ اين‌ صفات‌ به‌ وجود نمي‌ياد. در ايام‌ خردسالي‌ ما اعتقادمون‌ به‌ خدا ضعيفه‌. بچة‌ مثلا چهار ساله‌، پنج‌ ساله‌ اصلا خدا را نمي‌شناسه‌ اعتقاد به‌ پروردگار نداره‌ تا براي‌ خاطر خدا مثلا از وسيلة‌ بازش‌ صرف‌ نظر كنه‌ و به‌ يك‌ بچة‌ ديگه‌ بسپره‌. اين‌ طوري‌ نيست‌. همة‌ اين‌ صفات‌ در سنين‌ خردسالي‌ براي‌ انسان‌ به‌ وجود مي‌ياد. يعني‌ فرض‌ كنيد انحصار طلب‌ مي‌شه‌ اين‌ اسباب‌ بازيها مال‌ منه‌ كسي‌ حق‌ دست‌ زدن‌ نداره‌. حسد پيش‌ مي‌ياد. چرا بچة‌ فلاني‌ اسباب‌ بازيهاي‌ زيادي‌ داره‌ و من‌ ندارم‌! بخل‌ پيش‌ مي‌ياد. بچة‌ مهمان‌ آمده‌ توي‌ خانه‌ اين‌ قبل‌ از اين‌ كه‌ صداي‌ دعوي‌ و زدن‌ بلند بشه‌ پاشده‌ اسباب‌ بازيهاش‌ را جمع‌ كرده‌ گذاشته‌ توي‌ اشكاف‌ و درش‌ را هم‌ قفل‌ كرده‌. چرا؟ براي‌ اين‌ كه‌ اسباب‌ بازيهاي‌ من‌ را اين‌ بچة‌ مهمان‌ برنداره‌. بخله‌.

 كينه‌ توزي‌ به‌ وجود مي‌ياد. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ بچة‌ مهمان‌ آمده‌ اسباب‌ بازي‌ را برداشته‌ خراب‌ هم‌ مخصوصا كرده‌ باشه‌. اين‌ بچه‌ دشمن‌ مي‌شه‌. تمام‌ اين‌ صفات‌ در سنين‌ خردسالي‌ ايماني‌ هم‌ كه‌ نيست‌ كه‌ براي‌ خاطر خدا صرف‌ نظر كن‌. چون‌ تنها چيزي‌ كه‌ انسان‌ مي‌تونه‌ از حق‌ خودش‌ صرف‌ نظر كنه‌ خداست‌. يعني‌ بگه‌ براي‌ خدا من‌ صرف‌ نظر مي‌كنم‌. اون‌ ايمان‌ را هم‌ نداره‌. پس‌ اين‌ صفات‌ در سنين‌ خردسالي‌ در انسان‌ به‌ وجود مي‌ياد. خيلي‌ از صفات‌ هست‌. طمع‌، حرص‌، بي‌ محبتي‌، بي‌ رحمي‌ نمي‌دونم‌ كينه‌ توزي‌، خيلي‌ از صفات‌ حالا من‌ بخوام‌ براتون‌ بشمرم‌ شايد خودتون‌ بنشينيد يك‌ قدري‌ فكر كنيد. يعني‌ اگر انسان‌ محبت‌ به‌ دنيا داشته‌ باشه‌ و در مقابل‌ هم‌ افرادي‌ باشند كه‌ با اونچه‌ كه‌ او مي‌خواد داشته‌ باشه‌ به‌ اصطلاح‌ طمع‌ داشته‌ باشند. تنازع‌ داشته‌ باشند مي‌خوان‌ درگيري‌ به‌ وجود بيارن‌. اين‌ صفات‌ در انسان‌ به‌ وجود مي‌ياد. مي‌بينيد در سن‌ پانزده‌ سالگي‌ اين‌ بچه‌ پر از صفات‌ رزيله‌ است‌. پر از حالا ممكنه‌ بگيد نه‌ بچة‌ ما خوبه‌. همان‌ بچة‌ خوبش‌، همان‌ خوب‌ خوبه‌ اگر يك‌ مقداري‌ سر به‌ سرش‌ بگذاري‌ مي‌بيني‌ كه‌ همة‌ اين‌ صفات‌ رزيله‌ را داره‌. لذا تمام‌ افراد بشر وقتي‌ مكلف‌ مي‌شن‌ وقتي‌ به‌ حد تكليف‌ مي‌رسن‌، وظيفة‌ اولشون‌ اين‌ است‌ كه‌ عقايدشون‌ را محكم‌ كنند. عقيده‌ بايد محكم‌ باشه‌. اين‌ چيه‌؟ عقيده‌ چيه‌؟اين‌ عايق‌ حفظ‌ انسانه‌. والا اگر عقايدش‌ محكم‌ نشد اين‌ روز به‌ روز صفات‌ رزيله‌اش‌ بزرگ‌ مي‌شه‌. مثلا اونجا با اسباب‌ بازش‌ دعوا كرده‌ حالا سر خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ يك‌ ثروت‌ بيشتري‌. چون‌ تمام‌ اونچه‌ كه‌ نصيب‌ ما مي‌شه‌ در بزرگي‌ همان‌ اسباب‌ بازيهاي‌ سن‌ خردساليمونه‌ها. اگر حالا عروس‌ مي‌ياري‌ خونه‌، اونجا عروسك‌ داشته‌. اگر حالا ماشين‌ پيكان‌ مي‌خري‌ اونجا به‌ اصطلاح‌ ماشين‌ اسباب‌ بازي‌ داشتي‌.

 هر چيزي‌ را كه‌ انسان‌ الان‌ داره‌ اون‌ موقع‌ كوچكش‌ بوده‌. يعني‌ با قد خود انسان‌ اسباب‌ بازيهاش‌ هم‌ بزرگ‌ شده‌. همين‌ طور كه‌ خودش‌ بزرگ‌ شده‌ اين‌ اسباب‌ بازيها هم‌ بزرگ‌ شده‌. محبت‌ هم‌ به‌ همين‌ مناسبت‌ بزرگ‌ شده‌.طمع‌ هم‌ به‌ همين‌ مناسبت‌ بزرگ‌ شده‌. لذا اسلام‌ دستور داده‌ كه‌ وقتي‌ انسان‌ به‌ حد تكليف‌ رسيد بنشينه‌ اول‌ عقائدش‌ را درست‌ كنه‌. عقايدت‌ را درست‌ كن‌ يا خدا هست‌ يا نيست‌! اينجا اول‌ كاره‌. اگر نيست‌ برو راحت‌ باش‌ تمام‌ زندگيت‌ را بدون‌ دغدغه‌، بدون‌ ناراحتي‌ زندگي‌ بكن‌ و مال‌ مردم‌ را بگير و بچاپ‌ و هر كاري‌ كه‌ مي‌خوايي‌ بكني‌، بكن‌. كسي‌ نيست‌ بگه‌ كه‌ چرا اين‌ كارها را كردي‌؟ كه‌ احدي‌ توي‌ دنيا پيدا نمي‌شه‌ كه‌ يقين‌ بكنه‌ كه‌ خدا نيست‌. اين‌ را شما بدونيد. در عالم‌ كسي‌ پيدا نمي‌شه‌ كه‌ يقين‌ بكنه‌ كه‌ خدا نيست‌. دو حرفه‌ها. يك‌ وقت‌ هست‌ كه‌ انسان‌ شك‌ داره‌ كه‌ خداهست‌ يا نيست‌. يك‌ وقت‌ هست‌ يقين‌ داره‌ كه‌ خدا هست‌. يك‌ وقت‌ هم‌ يقين‌ داره‌ كه‌ خدا نيست‌. يك‌ وقتي‌ من‌ يك‌ آماري‌ ديدم‌ در انگلستان‌ ظاهرا اين‌ آماري‌ گرفته‌ بودند، معتقدين‌ به‌ خدا هفتاد در صد بودند كه‌ اعتقاد داشتند به‌ خدا. افرادي‌ كه‌ شك‌ بودند بيست‌ و پنج‌ درصد بودند يك‌ درصد خيلي‌ ضعيفي‌ كه‌ اون‌ به‌ اصطلاح‌ افساگر گفت‌ بود كه‌ اينها معتقد يعني‌ يقين‌ دارند كه‌ خدايي‌ نيست‌ خيلي‌ ضعيف‌ ولي‌ باز  هم‌ مي‌گفت‌ اينها خوشون‌ متوجه‌ نيستند جز اونهايي‌ هستند كه‌ ترديد دارند. انسان‌ نمي‌تونه‌ يقين‌ بكنه‌ كه‌ خدايي‌ نيست‌. اين‌ را شما بدونيد هيچ‌ كس‌ در عالم‌ حتي‌ فلاسفة‌ مادي‌ مي‌گن‌ ما دليل‌ قاطعي‌ پيدا نكرديم‌ به‌ اثبات‌ وجود خدا. لذا وقتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ خطاب‌ مي‌كنه‌ به‌ مردم‌: و لان‌ سئلتهم‌ من‌ خلق‌ سماوات‌ و الارض‌ قيقلون‌ الله‌ اگر سؤال‌ كني‌ از مردم‌ كه‌ كي‌ آسمان‌ و زمين‌ را خلق‌ كرده‌؟ مي‌گن‌ كه‌ خدا. همه‌ مي‌گن‌ خدا. فطرت‌ انسان‌ مي‌گه‌ خدا. يا لااقل‌ شك‌ دارند كه‌ خدايي‌ هست‌ يا نيست‌. ارگ‌ كسي‌ در عالم‌ پيدا بشه‌ يقين‌ بكنه‌ كه‌ خدايي‌ نيست‌ ما يك‌ همچين‌ كسي‌ تا حالا نداشتيم‌.

 خوب‌ شما اين‌ شكت‌ را برطرف‌ كن‌ اول‌ تكليفت‌ كه‌ مي‌شه‌. چون‌ انسان‌ با شك‌ زندگي‌ بكنه‌ خيلي‌ بهش‌ سخت‌ مي‌گذره‌. انسان‌ مثلا شك‌ داشته‌ باشد كه‌ اين‌ سقف‌ ممكنه‌ اين‌ امشب‌ كه‌ مي‌خوابم‌ روي‌ سر من‌ پايين‌ بياد اين‌ ترديد داشته‌ باشه‌ خوابش‌ نمي‌بره‌. يعني‌، ببينيد يكصد و  بيست‌ و چهار هزار پيغمبر آمدن‌ مي‌گن‌ خدا هست‌. يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر آمدن‌ مي‌گن‌ كه‌ اين‌ خدا دستوراتي‌ داره‌. يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر آمدن‌ گفتن‌ اين‌ دستورات‌ را اگر عمل‌ نكنيد خدا عذابت‌ مي‌كنه‌. خوب‌ تو راحتي‌، اين‌ جور آدمي‌ كه‌ اگر اينها را قبول‌ داشته‌ باشه‌ در حد يك‌ ترديد هم‌ اگر بپذيره‌ بايد خوابش‌ نبره‌. يك‌ كسي‌ به‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌ ما توي‌ يك‌ باغي‌ رفتيم‌، باغي‌ داشتند توي‌ يك‌ مثلا باغستاني‌ يك‌ جايي‌ وقتي‌ وارد باغ‌ شدم‌ بچه‌ام‌ به‌ من‌ گفتم‌ كه‌ بابا جون‌ من‌ الان‌ ديدم‌ كه‌ يك‌ ماري‌ رفت‌ توي‌ اين‌ سوراخ‌. خوب‌ ما حالا آمديم‌ توي‌ اطاق‌ شب‌ مي‌خواييم‌ اينجا بخوابيم‌ در اطاق‌ را بستيم‌ هوا هم‌ گرم‌ بود و باز هم‌ خوابم‌ نمي‌برد كه‌ مبادا اين‌ بچه‌ راست‌ گفته‌ باشه‌. مبادا اين‌ مار از اين‌ سوراخ‌ بياد بيرون‌. ببينيد چند تا احتمال‌. مبادا بياد تو اين‌ اطاق‌ در بستة‌ ما. مبادا من‌ را بگزه‌، مبادا من‌ بمريم‌. پنج‌ تا. يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر آمدن‌ مي‌گن‌ خدا عذابت‌ مي‌كنه‌، يك‌ مبادا، مبادا ما نداريم‌. راحت‌ مي‌خوابيم‌. انسان‌ بايد يك‌ مقدار احتمال‌ بده‌ براي‌ رفع‌ اين‌ شك‌. همين‌ مباداها. آقا مبادا اين‌ مار بياد بيرون‌ يك‌ كاري‌ بكنيد. سوراخ‌ مار را مثلا گچ‌ بگيريد. مي‌گه‌ از جاي‌ ديگه‌ ممكنه‌ بزنه‌ بيرون‌. برو اصلا جاي‌ ديگه‌ بخواب‌ شب‌. اينجا نخواب‌. اينجوريه‌ ديگه‌. انسان‌ بايد تكليفش‌ را روشن‌ كنه‌. والا شب‌ تا صبح‌ خوابش‌ نمي‌بره‌. حالا بگذريم‌ ما غافليم‌. ما جزء غافلين‌ هم‌ نبايد باشيم‌. والا انسان‌ شب‌ تا صبح‌ خوابش‌ نمي‌بره‌.

 اومد و همين‌ امشب‌ تو مُردي‌. خدا ازت‌ مي‌پرسه‌ كه‌ من‌ اينقدر حق‌ نداشتم‌ به‌ گردن‌ تو كه‌ تو تحقيق‌ كني‌ ببيني‌ من‌ هستم‌ يا نيستم‌. انسان‌ وارد يك‌ مهماني‌ بشه‌، ببينيد چقدر انسان‌ بايد بي‌ وجدان‌ باشه‌. وارد يك‌ مهماني‌ بشه‌ سفره‌ انداختن‌، احترامات‌ خوب‌ پذيراييت‌ كردن‌ نشوندن‌ سر سفره‌ خيلي‌ هم‌ بهت‌ محبت‌ كردن‌. مي‌ياي‌ بيرون‌ ازت‌ مي‌پرسن‌ صاحب‌ خانه‌ كي‌ بود كه‌ اين‌ قدر؟ نشناختم‌. نشناختي‌، عجب‌ آدم‌ بي‌، بي‌ همه‌ چيز، آخه‌ تو اين‌ قدر احترامت‌ كردن‌، آوردنت‌، بردنت‌ شصت‌ سال‌، هفتاد سال‌ توي‌ اين‌ دنيا خوردي‌ خوابيدي‌، اذيت‌ شدي‌ ما نمي‌گيم‌ حالا همش‌ هم‌ خوشرفتاري‌ باها شده‌. اذيت‌ شدي‌ بدرفتاري‌ بهت‌ شده‌ نپرسيدي‌ اين‌ كارها را كي‌ مي‌كنه‌؟ مي‌گفتن‌ خدايي‌ هست‌ آخه‌ تو مي‌خواستي‌ از بغل‌ دستيت‌ بپرسي‌ خدا كجاست‌؟ اين‌ صاحب‌ خانه‌ كيه‌؟ ببينيد چقدر آدم‌. ما يك‌ جايي‌ ديديم‌ البته‌. بعضي‌ از اين‌ سوري‌ها بودند سابق‌ وارد خونه‌ مي‌شدند ديگه‌ حالا صاحب‌ خانه‌ هر كي‌ هست‌. بيشتر مي‌خواستن‌ صاحب‌ خانه‌ نبيندشون‌. از اون‌ كنار مي‌رفتن‌ چون‌ صاحب‌ خانه‌ بيرونشون‌ مي‌كرد. و بعد هم‌ صاحب‌ خانه‌ را نمي‌شناختن‌. فقط‌ غذا را مي‌شناسن‌. تو مگر اينجوري‌ هستيم‌؟ اول‌ كاري‌ كه‌ انسان‌ در دنيا مي‌كنه‌ عقايدش‌ را محكم‌ مي‌كنه‌. نه‌ در سنين‌ شما در سنين‌ قبل‌ از تكليف‌. بايد انسان‌ قبل‌ از تكليف‌، پدرها، مادرها بدونيد بچه‌اتون‌ قبل‌ از اين‌ كه‌ تكليف‌ بشه‌ بايد عقايدش‌ را محكم‌ كنيد. عقيده‌اش‌ را درست‌ كنيد. اگر عقيده‌اش‌ را درست‌ كرديد به‌ درد خود شماها مي‌خوره‌.

 يعني‌ مي‌تونيد بهش‌ بگيد كه‌ خدايي‌ كه‌ تو بهش‌ اعتقاد داري‌ گفته‌ در مقابل‌ من‌ احترام‌ كن‌. اقلا تو را احترام‌ كنه‌، اقلا دزدي‌ نكنه‌. پس‌ اول‌ بايد عقايد را محكم‌ كرد. عقايد خيلي‌ اهميت‌ داره‌. اگر عقايدش‌ محكم‌ شد بعد اعمال‌ را خوب‌ انجام‌ مي‌ده‌. دستورات‌ را انجام‌ مي‌ده‌. تا گفتي‌ كه‌ خدا گفته‌ كه‌ دروغ‌ نگو، ديگه‌ دروغ‌ نمي‌گه‌. تا گفتي‌ بهش‌ كه‌ خدا گفته‌ خيانت‌ نكن‌ ديگه‌ خيانت‌ نمي‌كنه‌. و وقتي‌ كه‌ انسان‌ به‌ خدا معتقد شد و عملش‌ هم‌ درست‌ شد الحساب‌ اون‌ وقت‌ شروع‌ مي‌كنه‌ به‌ پاك‌ كردن‌ اين‌ كثافتهايي‌ كه‌ از دوران‌ بچگي‌ به‌ مرحلة‌ تكليف‌ آورده‌. اين‌ صفات‌ رزيله‌ را همه‌ را بايد پاك‌ كنه‌. انسان‌ يك‌ جا رفته‌ دود و خاك‌ و عرق‌ كثافت‌ بايد بري‌ حمام‌ خودت‌ را تميز كني‌. والا با اين‌ كثافت‌ نه‌ تو مجلس‌ راهت‌ مي‌دن‌ نه‌ مردم‌ باهات‌ در ارتباطند، نه‌ هيچي‌. خوب‌ اين‌ كثافت‌ را بايد رفعش‌ كرد. بريم‌ تزكية‌ نفس‌. همين‌ معناي‌ تزكية‌ نفسه‌.

 تزكية‌ نفس‌ يعني‌ پاك‌ كردن‌ روح‌ از آلودگيها. آلودگيهايي‌ كه‌ در دوران‌ طفوليت‌ در دوران‌ قبل‌ را تكليف‌ برات‌ به‌ وجود آمده‌ و هيچ‌ اشكالي‌ هم‌ نداشته‌. بگيد من‌ چرا اين‌ جوري‌ شدم‌؟ نه‌ كارت‌ همينه‌. توي‌ دنيا مي‌ياي‌ يك‌ مدتي‌ آلوده‌ مي‌شي‌، بعدا خودت‌ را بشوري‌ و بري‌. اگر شستي‌ از امتحان‌ خوب‌ درآمدي‌. اگر نشستي‌ از امتحان‌ خوب‌ در نيامدي‌. دنيا دار امتحانه‌. مي‌برن‌ شما را در يك‌ جاي‌ كثيف‌ پر از آلودگي‌ بعد مي‌يارنت‌ بيرون‌ مي‌گن‌ ببينيم‌ چكار مي‌كنه‌. خوب‌ اگر رفتي‌ حمام‌ وخودت‌ را تميز كردي‌ خوب‌ معلومه‌ كه‌ يك‌ بچة‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ تميز و نظيفي‌ هستي‌. اما نه‌ اگر اعتنا نكردي‌. همان‌ وضع‌،در دهات‌ وقتي‌ انسان‌ مي‌ره‌ مي‌بينه‌ كه‌ بچه‌ رفته‌ فرض‌ كنيد مثلا آتش‌ درست‌ كرده‌ دستش‌ سياه‌، سر و صورتش‌ سياه‌ با همين‌ دستها مي‌شينه‌ غذا مي‌خوره‌. هي‌ سر انگشتهاش‌ يك‌ خرده‌ سفيد شده‌ در اثر اين‌ كه‌ تو غذا زده‌ و تو دهنش‌ زده‌ بقيه‌ مثلا سياهه‌  خوب‌ چقدر شما بدتون‌ مي‌ياد از يك‌ همچين‌ بچه‌اي‌. ما هم‌ همينطوريم‌. ما رو توي‌ اين‌ جريان‌ گذاشتند. اين‌ را شما بدونيد خلق‌ الموت‌ و و الحيات‌ ليبلوئكم‌ ايكم‌ و احسن‌ عملا. اين‌ را شما بدانيد كه‌ اين‌ روح‌ پر عظمتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ خودنش‌ نسبت‌ مي‌ده‌ كه‌ از امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ السلام‌ سؤال‌ شد كه‌ آقا اين‌ روحي‌ كه‌ در عرش‌ بوده‌ اين‌ قدر مهمه‌؟ مي‌خواييد يك‌ بخش‌ كوچكي‌ كه‌ همتون‌ بفهميد از اهميت‌ روح‌ براتون‌ بگم‌؟ شما روحتون‌ اون‌ قدر ظرفيت‌ داره‌ كه‌ اگر ميليونها سال‌ زندگي‌ بكنيد ميليونها سال‌ و روزي‌ يك‌ كلمه‌ ياد بگيريد باز هم‌ جا داره‌ كه‌ شما ياد بگيريد. خيلي‌ مهمه‌، اين‌ خيلي‌ روح‌ پر ظرفيتي‌ است‌. اما روح‌ جناب‌ الاغ‌ نه‌ ديگه‌ بيشتر از محدودة‌ خودش‌ نهايت‌ خيلي‌ تربيتش‌ كنند چند لحظه‌ دستهاش‌ را اينجوري‌ نگه‌ مي‌داره‌.

 خيلي‌ تربيتش‌ كنند يك‌ حيواني‌ را يك‌ قدري‌ سر دو پا وايسته‌. اما تو علم‌ ياد مي‌گيري‌، آداب‌ ياد مي‌گيري‌. روزي‌ يك‌ كلمه‌ ياد بگيري‌ يك‌ ميليارد سال‌ هم‌ زندگي‌ بكني‌. باز جا داري‌ يا نه‌؟ خوب‌ مي‌گي‌ جا دارم‌. پس‌ ببين‌ روح‌ خيلي‌ مهمه‌. اين‌ روح‌ با اين‌ عظمت‌ را خدا در بدن‌ تو قرار داده‌ اين‌ را از امام‌ سؤال‌ كرد كه‌ چرا روح‌ با اين‌ مهمي‌ را كه‌ من‌ روزي‌ يك‌ كلمه‌ هم‌ بيشتر روزي‌ صد كلمه‌ هم‌ مي‌تونم‌ ياد بگيرم‌. خدا چرا آورده‌ توي‌ اين‌ بدن‌؟ از دو مجراي‌ بول‌ كردش‌ كثيف‌، ضعيف‌. حضرت‌ فرمود كه‌ اگر اينها تو عرش‌ مي‌بودند ادعاي‌ خدايي‌ مي‌كردند. مي‌گن‌ خوب‌ ماها چي‌ كم‌ دارند از خدا، حالا با همة‌ گرفتاري‌ آمده‌اند توي‌ دنيا مي‌بيني‌ كه‌ ادعاي‌ خدايي‌ مي‌كنند. ما زياد داريم‌ افرادي‌ كه‌ ادعاي‌ خدايي‌ مي‌كنند. خداي‌ تعالي‌ آورده‌ روح‌ را توي‌ اين‌ بدن‌ امتحانش‌ كنه‌. آورده‌ آلوده‌اش‌ كرده‌ ببينه‌ كه‌ تو به‌ فكر رفع‌ كثافت‌ هستي‌ يا نه‌؟ ببينه‌ تو از كثافت‌ بدت‌ مي‌ياد يا نه‌؟ اگر شروع‌ كردي‌ به‌ رفع‌ كثافتت‌، شروع‌ كردي‌. از همين‌ الان‌ تصميم‌ مي‌گيره‌ انسان‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار مي‌شه‌ يك‌ قدم‌ مي‌زنه‌ تو مرحلة‌ يغظه‌ يك‌ حالت‌ بيداري‌ بهش‌ دست‌ مي‌ده‌ مي‌فهمه‌ كه‌ دست‌ و بالش‌ كثيفه‌. يك‌ آدمي‌ مثلا كوره‌ نمي‌بينه‌ كه‌ دست‌ و بالش‌ كثيف‌ شده‌، نمي‌فهمه‌. خوابه‌، اما بعضي‌ افراد هستند كه‌ نه‌ مي‌فهمند. شروع‌ كرده‌ كرده‌ به‌ اينكه‌ بره‌ دست‌ و پنجه‌اش‌ را بشوره‌ يك‌ صابوني‌ برداشته‌ رفته‌ زير شير دستش‌ را مشغول‌ شستنه‌ خوب‌ نتونست‌ تمام‌ بدنش‌ را بشوره‌ اينجا آب‌ قطع‌ شد. اينجا اون‌ بزرگتر مي‌بينه‌ آب‌ كه‌ داره‌ مي‌ياره‌ آب‌ مي‌ده‌ به‌ اين‌. بشور خودت‌ را من‌ تورا مي‌شورم‌ تو بچة‌ تميزي‌ هستي‌، تو با اون‌ كثافتها حاضر نبودي‌ بيايي‌ سر سفره‌ بنشيني‌. اينجوري‌. انسان‌ هم‌ اينطوره‌. انسان‌ شروع‌ كرد به‌ تزكية‌ نفس‌. شروع‌ كرد اجل‌ بهش‌ مهلت‌ نداد. تهيتهم‌ فيها سلام‌ تا كه‌ انسان‌ مرد اول‌ خدا مي‌فرسته‌ ملائكه‌ را كه‌ بهش‌ سلام‌ كنند. سلام‌. از در كه‌ انسان‌ وارد مي‌شه‌ توي‌ مجلسي‌، تا كه‌ وارد مي‌شه‌ همه‌ مي‌گن‌ سلام‌. رفيقش‌ مي‌گه‌ كيه‌ كه‌ ما اطلاع‌ نداشتيم‌ اين‌ قدر، همه‌ دارن‌ تعظيمش‌ مي‌كنند، همه‌ سلامش‌ مي‌كنند.

 ملائكة‌ رحمت‌، اي‌ كاش‌ مي‌شد ما دو دفعه‌ زندگي‌ مي‌كرديم‌ توي‌ دنيا. يك‌ دفعه‌ زندگي‌ مي‌كرديم‌ با آلودگي‌ ببينيم‌ باهامون‌ چه‌ رفتاري‌ مي‌كنند، چون‌ ما حرفها را باور كه‌ نمي‌كنيم‌ بايد همش‌ تجربه‌ بشه‌. يكي‌ هم‌ با پاكي‌ كه‌ ببينيم‌ كه‌ با پاكان‌ چه‌ جوري‌ رفتار مي‌كنند. ولي‌ هر كس‌ اعتقاد به‌ گفتار خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ نداشته‌ باشه‌ ايمان‌ نداره‌، اعتقادش‌ درست‌ نيست‌. اونها راستگويان‌ عالم‌ گفتند كه‌ اينطور. تا آية‌ قرآنه‌ ديگه‌ تهيتهم‌ فيها سلام‌. اون‌ كسي‌ كه‌ آمده‌ جان‌ شما را قبض‌ كنه‌. قبض‌ معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ بگيره‌ و بكشه‌ و پاش‌ را بذاره‌ روي‌ شانة‌ شما و هي‌ بكشه‌  و با چه‌ زحمتي‌. اون‌ ديگه‌ استعداد اين‌ روح‌ را نداره‌. قلبش‌ از كار افتاده‌، مغزش‌ از كار افتاده‌. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ كسالتي‌ پيدا كرده‌ خونش‌ فاسد شده‌ اين‌ استعداد نگهداري‌ اين‌ روح‌ را نداره‌، روح‌ را مي‌ده‌ بيرون‌. قبض‌ يعني‌ گرفتن‌. ملائكه‌ مي‌يان‌، سلام‌، سلام‌. مي‌گيرن‌ روح‌ انسان‌ را. مي‌گيرن‌ هم‌ نه‌ اين‌ كه‌ تو مشتشون‌ بگيرن‌ فشارت‌ بدن‌ ناراحت‌ بشي‌، نه‌. شما يك‌ وقتي‌ از مكه‌ كه‌ برمي‌ گردي‌ دوستانه‌ همه‌ پاي‌ هواپيما كه‌ جمع‌ شدن‌ مي‌گيرنت‌ تو بغل‌. اين‌ هم‌ قبضه‌. قبض‌ فارسيش‌ يعني‌ گرفتن‌، گرفتن‌ تو بغل‌. انقباض‌ يعني‌ گرفتگي‌. انبساط‌ يعني‌ آزاد بودن‌. همه‌ هم‌ سلام‌ مي‌كنند. تهيتهم‌ فيها سلام‌.

 خوب‌ آخر الدعوا هم‌ چيه‌ الالحمد الله‌ رب‌ العالمين‌. به‌ به‌ الحمد الله‌ كه‌ تو آمدي‌ پيش‌ ما. خوشحاليم‌ كه‌ تو آمدي‌ پيش‌ ما. خوب‌ فلاني‌ چطور بود؟ فلاني‌ چطور بود؟ همه‌ خوب‌ بودند. سلام‌ مي‌رسوندند. فلاني‌ چطور؟ او خيلي‌ وقته‌ آمده‌. اِ اينجا نيامده‌ پيش‌ ما. معلومه‌ بيچاره‌ گرفتار بوده‌. اين‌ به‌ فكر دنياش‌ بوده‌ اين‌ خودش‌ را تميز نكرده‌. سر اين‌ سفره‌ راهش‌ ندادن‌. عجب‌ او آمده‌. بله‌ او پارسال‌ فوت‌ كرد. معلومه‌ راهش‌ جدا بوده‌.چون‌ ارواح‌ همه‌ همديگر را مي‌بينند. اينجور نيست‌ كه‌ بايد ماشين‌ بنشينيم‌ بريم‌ تهران‌، نه‌. يك‌ چشم‌ به‌ هم‌  زدن‌ تمام‌ عالم‌ را مي‌تونن‌ سير كنند. تهيتهم‌ فيها سلام‌، آخر الدعوي‌ هم‌ الالحمد الله‌ رب‌ العالمين‌. توي‌ بهشت‌ هم‌ همين‌ طوره‌، توي‌ عالم‌ برزخ‌ هم‌ همين‌ طوره‌. بياييم‌ واقعا از اين‌ خواب‌ غفلت‌ از اين‌ سستيها از اين‌ كوتاهيها يك‌ مقداري‌ به‌ خودمون‌ بياييم‌ و قدمهايي‌ به‌ طرف‌ كمالات‌ و تزكية‌ نفس‌ برداريم‌. ما هنوز اعمالمون‌ را تزكيه‌ نكرديم‌ تا چه‌ برسه‌ به‌ نفسمون‌. اعمالمون‌ تزكيه‌ بشه‌ يعني‌ اعمال‌ صحيح‌ انجام‌ بديم‌. اعمال‌ درست‌ انجام‌ بديم‌. نفسمون‌ پاك‌ بشه‌ يعني‌ يك‌ سر سوزن‌ آلودگي‌ نداشته‌ باشيم‌.

 اميدواريم‌ انشاء الله‌ خداي‌ تعالي‌ در اين‌ شب‌ اول‌ ماه‌ صفر امروز اول‌ ماه‌ بوده‌ يا فردا؟ شب‌ اول‌ ماه‌ صفر يك‌ مصيبت‌ عظميي‌ بر اهل‌ پيغمبر وارد شد. صرف‌ نظر از اون‌ اسارت‌ و اون‌ بردن‌ به‌ كوفه‌ و شام‌. زيد بن‌ علي‌ بن‌ الحسين‌، پسر امام‌ سجاده‌. آقا اينها به‌ خدا قسم‌ مصيبته‌ها. پسر امام‌ سجاد كسي‌ است‌ كه‌ حضرت‌ رضا صلوات‌ الله‌ عليه‌ مي‌فرمايد او فقيه‌ از آل‌ پيغمبر بوده‌، حليف‌ القرآن‌ بوده‌. يعني‌ دائما با قرآن‌ بوده‌، قرآن‌ مي‌خونده‌. حضرت‌ مي‌فرمايد از وقتي‌ كه‌ دست‌  چپ‌ و راستش‌ را شناخته‌، يك‌ دونه‌ گناه‌ نكرده‌. يك‌ مرد تزكيه‌ شدة‌ با كمال‌. اون‌ چنان‌ عقايدش‌ خوب‌ بود و محكم‌ بود آمد خدمت‌ امام‌ باقر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ گفت‌ برادر من‌ در مجلس‌ هشام‌ بودم‌ ديدم‌  كه‌ هشام‌ در مجلس‌ هشام‌ كسي‌ به‌ حضرت‌ زهرا جسارت‌ كرد. ايشون‌ هيچ‌ تغيير حالي‌ نداد. من‌ نمي‌تونم‌ زنده‌ باشم‌ اون‌ جاي‌ پيغمبر نشسته‌ باشه‌. حضرت‌ فرمود اين‌ تو را مي‌كشه‌ بدنت‌ را به‌ دار مي‌زنه‌، بعد بدن‌ تو را آتش‌ مي‌زنه‌، خاكسترت‌ رو به‌ باد مي‌ده‌. گفت‌ كه‌ باشه‌ قبول‌ مي‌كنم‌. من‌ بايد با اين‌ درگير بشم‌.

 آمد كوفه‌ چهار هزار نفر را جمع‌ كرد دور خودش‌. گفت‌ بريم‌ براي‌ از بين‌ بردن‌ هشام‌ بن‌ عبد الملك‌ مروان‌، خدا لعنتش‌ كنه‌. قيام‌ كرد. دقيقا همانطوري‌  كه‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمودند. قيام‌ كرد در هين‌ جنگ‌ تيري‌ به‌ چشمش‌ خورد و شهيد شد. دوستانش‌ فورا. چون‌ يك‌ رسم‌ بسيار بدي‌ در اون‌ زمانها بوده‌، كه‌ مي‌آمدند نبش‌ قبر مي‌كردند بدن‌ را درمي‌ آوردند. حالا دوستان‌، يا به‌ عنوان‌ دوستي‌ يا به‌ عنوان‌ دشمني‌. بدن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را مخفي‌ بردن‌ در نجف‌ دفن‌ كردن‌ از ترس‌ خوارج‌ بود. حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها را كه‌ حضرت‌ امير مخفي‌ دفنش‌ كرد بخاطر اين‌ كه‌ اينها به‌ اظهار دوستي‌ نيان‌ بله‌ ما مي‌خواييم‌ تشييع‌ جنازه‌ بكنيم‌. زيد علي‌ بن‌ الحسين‌ را هم‌ در، دفنش‌ كردن‌ يك‌ جوي‌ آبي‌ بود، آب‌ را گردوندند اونجا دفنش‌ كردند بعد آب‌ را روي‌ بدن‌ او ول‌ كردن‌. يك‌ نفر اونجا بود از اين‌ جاسوسها.  خدا انشاء الله‌ افراد نمام‌، افراد جاسوس‌، افرادي‌ كه‌ اسرار مردم‌ را مي‌خوان‌ پخش‌ كنن‌ خدا انشاء الله‌ اينها را اگر قابل‌ هدايتند، هدايت‌ والا ريشه‌ كنشون‌ كنه‌. رفته‌ خبر داد كه‌ بله‌ اونجا دفنش‌ كردن‌. اينها هم‌ آمدند آب‌ را گردوندند بدن‌ زيد ابن‌ علي‌ بن‌ الحسين‌ را در آوردند. به‌ دار آويختند. چهار سال‌ اين‌ بدن‌ مقدس‌ روي‌ دار بود. زنهاي‌ بني‌ هاشم‌  مي‌آمدن‌ پاي‌ اين‌ دار مي‌نشستند، اشك‌ مي‌ريختند گريه‌ مي‌كردند. لعن‌ و نفرين‌ بر بني‌ اميه‌ مي‌فرستاند ديدند كه‌ نمي‌شه‌ اين‌ طور آمدند هيزم‌ آوردند ريختند پاي‌ دار، بدن‌ را آتش‌ زدند و خاكسترش‌ را به‌ باد دادند. الان‌ زيد ابن‌ علي‌ بن‌ الحسين‌ قبر نداره‌. در كناسة‌ كوفه‌ يعني‌ در كنار كوفه‌ يك‌ همچي‌ كاري‌ كردند.

 حالا استقامت‌ و دين‌ داري‌ و شخصيت‌ را ببينيد كه‌ خدا مي‌دونه‌ هر چه‌ ما امروز داريم‌ در اثر اين‌ استقامتي‌ است‌ كه‌ اين‌ اولياء خدا داشتند. در همان‌ وقتي‌ كه‌ بدن‌ زيد روي‌ دار بود فرزندش‌ يحيي‌ ابن‌ زيد قيام‌ كرد آمد رفت‌ سرخس‌. همين‌ سرخس‌ خراسان‌. در سرخس‌ بود مردم‌ اين‌ قسمتها نسبت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ پر علاقه‌ بودند اينها را جمع‌ كرد گفت‌ بايد بريم‌ ريشة‌ بني‌ اميه‌ را بكنيم‌. آماده‌ شده‌ بود. يك‌ شخصي‌ است‌ به‌ نام‌ متوكل‌ ابن‌ هارون‌ آمد در سرخس‌ ايشان‌ را ملاقات‌ كرد. ايشان‌ گفت‌ كه‌، يحيي‌ ابن‌ زيد كه‌ حالا يا قبرش‌ در ميامي‌ باشه‌ يا در گنبد قابوس‌ اينها هر دو احتمالا قبر يحيي‌ ابن‌ زيده‌. در مقابل‌ او نشست‌. گفت‌ شما كجا بودي‌؟ گفت‌ من‌ مدينه‌ بودم‌. از پسر عمويم‌ امام‌ صادق‌ خبري‌ داري‌. گفت‌ بله‌ خدمتش‌ بودم‌. گفت‌ دربارة‌ من‌ چيزي‌ نگفت‌؟ گفت‌ يك‌ چيزي‌ گفت‌ من‌ نمي‌خوام‌ بهت‌ بگم‌. گفت‌ چي‌ گفت‌؟ من‌ را از مرگ‌ مي‌ترسوني‌. اونها هر چي‌ مي‌گن‌ درسته‌. گفت‌ حضرت‌ فرمودند تو را هم‌ مثل‌ پدرت‌ مي‌كشن‌ و به‌ دار مي‌زنند. گفت‌ يمه‌ الله‌ ما يشاء و يسبط‌ و عنده‌ ام‌ الكتاب‌. اين‌ جمله‌ خيلي‌ معرفت‌ و كمال‌ حضرت‌ يحيي‌ را مي‌رسونه‌. كه‌ مفصله‌ اگر بخوام‌ توضيح‌ بدم‌ كه‌ اين‌ مرد بزرگ‌ چي‌ فكر كرد. گفتن‌ آقا شما بهتر مي‌دونيد يا پسر عموتون‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ السلام‌. ايشان‌ گفت‌ كه‌ هر چي‌ ما مي‌دونيم‌ اونها مي‌دونن‌، اما يك‌ چيزهايي‌ اونها مي‌دونن‌ كه‌ ما نمي‌دونيم‌. بعد گفت‌ كه‌ چون‌ احتمال‌ داره‌ كه‌ من‌ كشته‌ بشم‌ اين‌ كتاب‌ را بگير و بده‌ به‌ پسر عموهام‌ در مدينه‌ كه‌ همين‌ صحيفة‌ سجاديه‌اي‌ كه‌ الان‌ در دسترس‌ ماست‌ از ايشان‌ رسيده‌. از يحيي‌ ابن‌ زيد رسيده‌ و اين‌ كتاب‌ را هديه‌ داد كه‌ دربارة‌ صحيفة‌ سجاديه‌ گفتن‌ كه‌ يك‌ كتاب‌ در اسلام‌ از طرف‌ خدا براي‌ بشر آمد و يك‌ كتاب‌ هم‌ در اسلام‌ از بشر رفت‌ به‌ سوي‌ خدا. اخت‌ القرآن‌ مي‌گن‌ بهش‌. يعني‌ خواهر قرآن‌. نهج‌ البلاغه‌ را مي‌گن‌ اخي‌ القرآن‌، صحيفة‌ سجاديه‌ را مي‌گن‌ اخت‌ القرآن‌. و همين‌ طور شد كه‌ امام‌ صادق‌ فرمود. ايشان‌ هم‌ آمد در عرض‌ جوزجان‌ كه‌ بعضيها مي‌گن‌ جورجان‌ كه‌ گنبد قابوس‌ بشه‌ يا قوزقاني‌ كه‌ الان‌ در همين‌ اطراف‌ مشهده‌ و همين‌ يحيي‌ ابن‌ زيد باشه‌. ايشان‌ را كشتند و بدنش‌ را به‌ دار زدند. دو سال‌ بدن‌ ايشان‌ روي‌ دار بود. منتهي‌ مردم‌ اين‌ خطه‌ ديگه‌ اجازه‌ ندادند بيشتر از اين‌ روي‌ دار بمانه‌ و بدن‌ را دفن‌ كردند و هر دو قبر داراي‌ كرامات‌ است‌. پس‌ امشب‌ شب‌ رحلت‌ و شهادت‌ حضرت‌ زيد بن‌ علي‌ بن‌ الحسينه‌. اينها بقدري‌ شجاع‌ بودند، بقدري‌ عقائدشون‌ پاك‌ بود، بقدري‌ بزرگوار بودند كه‌ در آن‌ دعاي‌ شريف‌ ندبه‌ ميگه‌ و علي‌ العتائب‌ من‌ محمد و علي‌. عتائب‌ همينها هستند. ائمة‌ تنها نيستند. اينها پاكان‌ از اولاد پيغمبر و علي‌ بن‌ ابيطالبند. و اليبك‌ الباكون‌. حالا مي‌خواهيد گريه‌ بكنيد گريه‌ بكنيد. الان‌ شب‌ اول‌ ماه‌ صفر و اين‌ ايام‌ ببينيد در تاريخ‌ چه‌ نوشته‌اند دربارة‌ ظلمهايي‌ كه‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ كردند. از آنطرف‌ شايد همين‌ روزها بوده‌ كه‌ اسرا وارد شام‌ شدند. از امام‌ سجاد سؤال‌ شد آقا، چراغها را خاموش‌ كنيد حالي‌ پيدا كنيم‌. آقا بيشتر از همه‌ جا كجا بر شما سخت‌تر گذشت‌؟ كجا سخت‌ گذشت‌؟ يك‌ خورده‌اي‌ در اين‌ مطلب‌ دقت‌ كنيد. فكر كنيد. ببينيد امام‌ سجاد چي‌ برش‌ سخت‌ مي‌گذره‌؟ براي‌ چه‌ بيشتر ناراحته‌؟ سه‌ مرتبه‌ فرمود الشام‌ الشام‌ الشام‌. آقا پدر شما را، برادرهاي‌ شما را، تمام‌ دوستان‌ شما را در كربلا شهيد كردند. شما از شام‌… بخدا قسم‌ چيزي‌ كه‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ را ناراحت‌ ميكنه‌ از اين‌ است‌ كه‌ ما چرا انسان‌ نيستيم‌؟ ما چرا آدم‌ نميشيم‌. ببينيد از همين‌ كلامش‌ پيداست‌. شايد از نظر ما كوفه‌ بيشتر بايد سخت‌ بگذره‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ يك‌ روز اينجا جدشون‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، پدرش‌ امام‌ حسين‌ در اين‌ شهر آقا بودند، زينب‌ كبري‌، زنها آرزو مي‌كشيدند چند لحظه‌ با زينب‌ حرف‌ بزنند. حالا بعنوان‌ اسير وارد اين‌ شهرشون‌ كردند. اينجا بايد قاعدتا بيشتر سخت‌ بگذره‌. اما نه‌. امام‌ سجاد نظرش‌ اينه‌. ميگه‌ باز مردم‌ كوفه‌ لااقل‌ اشكي‌ مي‌ريختند، نان‌ و خرما به‌ رسم‌ تصدق‌ به‌ اين‌ اسراي‌ ناشناس‌ مي‌دادند. اما مردم‌ شام‌. فرمود سه‌ روز ما را پشت‌ دروازة‌ صاحب‌ نگه‌ داشتند. حضرت‌ بخاطر اينكه‌ سه‌ روز آنجا معطل‌ شدند اين‌ جمله‌ را نفرمود. بخاطر اينكه‌ سه‌ روز ما را آنجا نگه‌ داشتند، شهر را آذين‌بندي‌ كنند، مردمي‌ كه‌ اينقدر وجدان‌ ندارند كه‌ در مقابل‌ اطفال‌ يتيم‌، اسرا، كساني‌ كه‌ از راه‌ دور آمده‌اند، همه‌ عزادارند، همه‌ مصيبت‌زده‌اند. و لو ناشناس‌ باشند، اينجور نبايد اظهار خوشحالي‌ كرد. اين‌ از مقام‌ انسانيته‌. حضرت‌ مصيبتش‌ اينه‌. لذا فرمود الشام‌ الشام‌ الشام‌. وارد كردند اهل‌ بيت‌ پيغمبر را. سهل‌ بن‌ ساعد ميگه‌ من‌ وارد شهر شام‌ شدم‌. ديدم‌ مردم‌ آنقدر خوشحالند، آنچنان‌ مي‌رقصند كه‌ نميشه‌ باهاشون‌ حرف‌ زد. من‌ تعجب‌ كردم‌. ديدم‌ كه‌ حساب‌ كردم‌ ديدم‌ اين‌ ايام‌ عيدي‌ در كار نيست‌. آخه‌ اينها مسلمانند. بايد اعيادشون‌ اعياد اسلامي‌ باشه‌. ولي‌ نميشه‌ از آنها سؤال‌ كرد. همه‌ مشغول‌ عيش‌ و نوش‌ و خوشحالي‌ هستند. همينطور مي‌گشتم‌ ديدم‌ چند نفري‌ يك‌ گوشه‌اي‌ ايستاده‌اند. يك‌ خورده‌اي‌ اينها محزونند. گفتم‌ آقا ميشه‌ براي‌ من‌ بگيد در اين‌ شهر، در بين‌ شما، چه‌ اتفاقي‌ افتاده‌ كه‌ اينطور خوشحاليد؟ گفتند تو كي‌ هستي‌؟ گفتم‌ من‌ سهل‌ بن‌ ساعد هستم‌. از اصحاب‌ پيغمبرم‌. گفتند اگر از اصحاب‌ پيغمبري‌، اين‌ را بدان‌ كه‌ فرزند دختر پيغمبر را كشتند. سرش‌ را امروز وارد اين‌ شهر مي‌كنند، زن‌ و فرزندش‌ را اسير كرده‌ توي‌ اين‌ جمع‌ وارد ميكنند.

 يا بقية‌ الله‌، تا كي‌ بنشينيم‌ و اين‌ مصائب‌ را بگيم‌ و اشك‌ بريزيم‌. و اليبك‌ الباكون‌ و اياه‌ يندب‌ النادبون‌. و لمثلهم‌ شموس‌ الذي‌ و يضج‌ الضاجون‌. اين‌ الحسن‌ اين‌ الحسين‌. اين‌ البقية‌ الله‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحقهم‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *