۵ ربیع الثانی ۱۴۱۴ – اعجاز قرآن مجيد اخلاق خواهران ۳۰
اعجاز قرآن مجيد اخلاق خ 30
بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمدلله و الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله لا سیما علي بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
اين مطلبي كه امروز بايد عرض كنيم اين است كه هم آقايان و هم خانمها براي اونهايي كه هشت، نه ساله، ده ساله دارند و به مدرسهها نميفرستن اين دخترها را، توي خونه هم خوب طبعا بيكاري ممكنه كه براشون مضر باشه بايد حتما قرآن احكام، تاحدي سواد داشته باشند كه اسلام اين اندازه را تحريم نكرده و بايد رعايت بشه لذا اين جهت را بايد توجه داشته باشيد كه اگر كساني كه دخترهاشون را بخوان مدرسه بفرستن ما مانعشون نيستيم. به جهت اين كه خلاصه اختلاف در بين خانوادهها به وجود نياد. پدرها مانع از كارشون نشن، ولي يك مطلبي را كه خدمتتون عرض ميشه اينه كه دختر، در اين جهت كه اگر كسي از بين خانمها دخترش را نميخواد بفرسته به مدرسه حالا به هر دليل من زياد هم اصرار ندارم كه دلايل نفرستان دخترها را به مدرسة به اصطلاح عمومي بگن و مانع بشن ولي يك مطلب هست كه اگر دخترهاشون را نفرستادند مدرسه توي خونه هستند. اين كه اكثر خانمهاي خوبي كه واقعا به دستور و روش اسلام عمل ميكنند و ميدونند كه در اين سنها يعني در سنين هفت سالگي به بعد دختر به خصوصها بيشتر از پسر رنگ ميگيره، و با رفتن توي مدارس اون رنگ خاصي كه اكثرا بچهها دارن و نميخوان بفرستنش مدرسه. اينها خدمتون عرض شود كه در كانون بحث و انتقاد ديني يك جلسهاي يك مدرسهاي يك خدمتون عرض شود كه تشكيلاتي تأسيس كرديم كه زير نظر خانمهاي استاد و با استعداد كه اينها انشاء الله اينها را درس بدن منتهي درسهاي خاص درس قرآن باشه، درس عربي تا حدي باشه كه بتونن قرآن را بفهمند ظواهرش را بفهمند. درس احكام باشه مسائل دينشون را متوجه باشند. الان زنهاي مسن هستند كه مسائل اولية واجبشون را بلد نيستند. و درس خوب فارسي و رياضيات و حتي مسائل ديگه كه شرحش را براتون خواهم گفت عصرها مثلا سه چهار ساعت اين بچه هاتون را اگر مدرسه نميرن با اين شرط، شرط اولش اينه كه مدرسههاي دولتي نرن. چون من معتقدم كه اگر يك بچهاي بره در يك مدرسهاي كه يك دونه بچة وبايي باشه اونجا، مرضهاي بدني را ما اهميت ميديم بچهها را ما واكسينه ميكنيم چه فلان اينها. اما يك دونه بچة وبايي تو خدمت شما عرض شود كه بچههاي سالم باشه. شما بچه تون را نميفرستيد مدرسه. خدمتون عرض شود كه اگر يك دونه بچة وبايي تو اين مدرسه كه چهارصد تا بچه داره باشه شما بچه تون را نميفرستيد يا ميگيد با اون تماس نگير. يا اگر با اونها تماس گرفتي تو خونه ديگر برنگرد. ما هم اون بچه هايي را در اينجا ولو كم هم باشن چهار پنج نفر هم باشند از نظر ما مسئلهاي نيست. بچه هايي را ميپذيريم كه در اون مدرسهها نرفته باشند. چون بالاخره از نظر روحي تو اين بچههاي مدرسه اين هفت، هشت تا وبايي داريم، يك هفت هشت تا بچة بي بند و بار داريم. ديديد شماها بهتر از من ميدونيد، بعضيهاتون معلميد الان كه مادرو پدر بي بند وبار دخترهاشون را بي بندو بار تربيت ميكنند. اون ميكروبهايي كه از توي خونه برمي دارن مييارن توي مدرسه تحويل بچههاي مدرسه ميدن بچههاي توي مدرسه هم برمي دارن ميبرن خونه كه ميبينيد همه با هم مشغولند. همه مريض روحي شدن، همه وبايي شدن. همه خدمت شما عرض شود كه بي بند و بار شدن.
بچه را از اول سن چهار سالگي و پنج سالگي دخترها را خدمت شما عرض شود كه شلوار پاشون نميكنند اين عادت ميكنند طبعا به جوراب پوشيدن. كم كم همين جوراب هم گرمشون ميشه، جوراب نازكتر، كم كم هم در مييارن. خدمت شما عرض شود پيرهن آستين كوتاه، حالا چرا مردها همه پيرهن آستين بلند داشته باشند، دخترها پيرهن آستين كوتاه داشته باشيد. چرا بايد، براي اين كه اسلام گفته زن پوشيدهتر باشه. فقط لجبازي با اسلامه. اون وقت آيا اين مثل يك مريض وبايي نيست براي ساير بچهها، بچههاي لطيفي كه خدمتون عرض شود نميتونه به اصطلاح تحليل بكنه مسائل را خدا را در نظر بگيره مسلما هست. حالا كار به اونها نداريم. به هر حال من در حين اين كه ميخواستم حرفي دربارة اين بحث نزنم و در عين حال زدم و بيشتر هم بخاطر مسؤليتي كه مادرها و معلمين دارند براي اين جهت گفتم. بچه خودش گناهي نداره. ميبريد توي يك مدرسهاي ميگذاريد كه مسمومش ميكنيد بعد هم تو سر و كلة خودتون ميزنيد كه چرا دختر من اينقدر بي عفت و بي عصمت و تارك الصلاة تربيت شده. حالا عرض كردم به اونجا ما كاري نداريم. آقايون را براي جلسة آقايون گفتم براي خانمها هم ميگم كه اگر كسي دخترش توي خونه است و ميخواد سواد هم باشه و براي خودش مشكله و مدرسه نميره بااين شرط نميتونه نصف روز بره اونجا نصف روز بياد اينجا. چون ميخواييم اينها را محفوظ نگه داريم از مسموميتهاي ديگر. خدمتون عرض شود كه انشاء الله اسم نويسي بكنيد بعد از جلسه شماها بنشينيد براتون توضيح ميدم كه من خيلي تو جريان و خصوصياتش نيستم. هيئت مديرهاي تشكليل شده واين خانمها با نظارت كامل من خدمتون عرض شود كه مشغول اين كار ميشن و مواد درسي را ميگن و هر كس دخترش را خواست بياره بگذاره منتهي دخترها از سن هشت سالگي لااقل پايينتر نباشند، و بالاترش تا پانزده ساله بيشتر نباشه و انشاء الله نكتهاي كه من خودم گفتم رعايت بكنند و انشاء الله رعايت بشه. اين يك مطلبي بود كه ميخواست عرض كنم. انشاء الله هر روز هم هست همين نه ماه درسي هم هست و اميدواريم كه خانمهاي مدير و مدبر و معلم و اونهايي كه اهل كمالات هستند اونچنان اونها را تربيت كنند كه از ابتدا با كمال تربيت بشن در اين جهت. معتقد به خدا و دين.
انشاء الله توي برنامه هاشون عقايد هم هست و انشاء الله اميدواريم در مدت كوتاهي ثمرة زحمات اين خانمها را همه متوجه باشيم. حالا به هر حال اين يك مطلبي بود كه تذكرا عرض كردم. و اما مطلب درسي هفتههاي گذشته و هفتة گذشته. دربارة اعجاز قرآن عرض كرديم كه بدون ترديد قرآن مدعي است كه من معجزه هستم. و با چند آيه قرآن تحدي كرده. تحدي يعني دشمن را به جلو خواستن و با او ستيز كردن و جنگ كردن. تحدي در سه آيه تحدي شده. يكيش اين است كه ميفرمايد، ذل انجتمعت جن و الانس علي ان يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا. بگو اي پيغمبر اگر جن و انس پشت به پشت هم بدن نميتوانند مثل قرآن را بياورند. در آيهاي ديگر ميفرمايد ده تا سوره مثل قرآن را بياورند. در آية ديگر ميفرمايد كه يك سورة مثل قرآن را بيارند. آخه خوب چي بگيم ما به شما. يك سوره مثل قرآن را بيارن كه يك سوره خيلي كوچك ميشه مثل سورة انا اعتيناك الكوثر فصل لربك وانحر ان شانك هوالابتر. اين معناي تحدي است.
بعد ميفرمايد فان لم تفعلون ولم تفعلون اگر نميكنيد نميتونيد كه بكنيد. نه فكر كنيد كه نميخواييد بكنيد. اين كه مثل قرآن را نميياريد بخاطر اين است كه نميتونيد بياريد. ببينيد تحدي معناش همينه. يعني بيا جلو كاري كه اگر بلدي بكن. دشمن را انسان به پيش بخواد و باهاش مبارزه بكنه. در اينجا قرآن اعجاز خودش را مدعي است. ميفرمايد كه من معجزه هستم. يعني هيچ كس نميتونه مثل قرآن را بياره. هيچ كس نميتونه مثل قرآن را بياره، بلكه مثل يك سوره از قرآن را بياره. خوب اين مسلم است و گفتيم كه اگر اعجاز قرآن ثابت شد رسالت پيغمبر اكرم هم ثابت ميشه، و اگر رسالت پيغمبر اكرم هم ثابت شد، حقايق قرآن هم ثابت ميشه كه كي حقه. پس با يك تير سه نشان زدهايم. خوب، حالا چيزي كه باقي ميمانه اين است كه ما اثبات كنيم كه قرآن معجزه است. اثبات اعجاز قرآن بكنيم . قرآن از دو جهت در واقع معجزه است. يكي بخاطر آورندة قرآن. آورندة قرآن. قرآن ممكنه كه بگيم كه از نظر مطالبش مثلا يك كتاب عادي است ولي اگر گفتيم و اگر بود يك مطالب عادي باشه ولي از يك چنين كسي قرآن صادر شدنش معجزه است. خوب دقت كنيد. مثلا يك نفر را زير نظر گرفتيم. يك بچهاي را زير نظر گرفتيم اين يك لحظه درس نخونده. تعليم حتي البا خوندن را نگرفته و در محيطي هم نبوده كه مردم با سواد باشند و او از هر زباني يك چيزي ياد بگيره. اون وقت آورده يك كتاب قطوري كه تمام قصص انبياء توش هست، تمام مسائل توش هست، تمام احكام صحيح توش هست اين را آورده. اين از باب آورندهاش يعني با توجه به اين شخصي كه اين قرآن را اين كتاب را آورده اين كتاب غير عادي است. گوش بديد باز با يك مقدمهاي عرض ميكنم. چند تا مقدمه داره. اول مقدمة اول اين كه پيغمبر اكرم در مكه وقتي قرآن را آورد، پيغمبر اكرم صل الله عليه و آله و صلم وقتي قرآن را آورد در لا به لاي اين قرآن خدا ميفرمايد كه اين پيغمبر درس نخونده. در مكرر از آيات. پيغمبر درس نخونده. و چيزي با دستش ننوشته. شاگردي پيش كسي نكرده. منتهي در همان زمان. پس اگر درس خونده بود. خوب دقت كنيد اگر پيغمبر اكرم درس خونده بود خوب دشمنهاش ميگفتن آقا اين درس خونده، تو فلان مكتب رفته، تو فلان مدرسه رفتي، تو درس خوندي. و نميگذاشتند رشد كنه. و اين كلمات توي كتابش باقي بمانه و نابودش ميكردند. حالا من يك مقدماتي عرض ميكنم كه ما همين الان هم ميتونيم بگيم كه پيغمبر قطعا درس نخونده. دقت كنيد.
شهر مكه يك شهر بسيار كوچك و بلكه اصلا در اون وقت شهر نبوده اسمش را خدا در قرآن ام القرا گذاشته. يعني مركز بخش. و نميتونسته شهر مكه، شهر بزرگي بوده باشه. به جهت اين كه نميتونسته شهر مكه، شهر بزرگي باشه چرا؟ به جهت اين كه همه ميدونيم، در مكه يك چاه آب بيشتر نبوده، الانش هم يك چاه آب بيشتر نيست. يعني همين الان كه شما بريد مكه آب هر چه در مكه مصرف ميشه از خارج از مكه مييارن. اون وقتها هم كه لوله كشي نبوده ما ميدونيم. يك چاه آب بيشتر نبوده و اين يك چاه آب با موتور و اينها هم ازش آب كشيده نميشده. شما حدس ميزنيد كه اطراف يك چاه آبي كه با سطل آب ازش ميكشند چقدر جمعيت ميتونسته زندگي بكنه. اين را خوب فكرش را كرديد. لابد فكر ميتونيد بكنيد لااقل. يك چاه آب باشه، اينها حيوانات دارند خودشون هستند، ظرف بايد بشورند. حمام بايد بكنند از همين آب تابستان هم هست، يعني اكثر اوقات اونجا گرمه ديگه به هر حال هواي زمستانشون مثل تابستان اينجاست. هواي گرم اين چقدر جمعيت ميتونسته اطراف اين چاه زندگي كنند. با كمال فشار بر فرض. شما نهايت ميگيد كه فرض كنيد صد خانوار. صد خانوار يعني مثلا هفتصد نفر. يا پانصد نفر آمد دور اين چاه بيشتر نميتونستن زندگي بكنند. حالا ما دست بالا ميگيريم ميگيم دويست خانوار. يك ده دويست خانواري بيشتر نميتونسته شهر مكه باشه. شما مكة الان را نگاه نكنيد كه پول نفت و به اصطلاح پول زوار سبب شده كه لوله كشي از راههاي دور بكنند و آب فراواني بيارن اونجا. اون وقتها همتون ميتونيد يقينا بگيد كه آب بيشتر از همان آب چاه نبوده. يك چاه بيشتر، اين چاه هم تازه با معجزه خدمت شما عرض شود كه داراي آب شده. والا همين هم نبود. حضرت ابراهيم گفت كه من فرزندانم را به يك وادي كه غير قابل كشته، نه اين كه خاك نداشته باشه يك مقداري سنگه، خاك هست ولي آب نيست كه اونجا چيزي بكارند. دقت كرديد.
پس ما الان در اين زمان بعد از هزار و چهار صد، پانصد سال نشستيم ميتونيم بفهميم كه مكه چقدر وسعتش بوده. مثل مشهد نيست كه بگيم هر گوشهاش ميشه يك چاه بزنند. نه اصلا قابل براي چاه زدن الان هم نيست. يعني همش كوههاي سنگي است. يك دونه چاه اون هم با معجزه در اومده. پس اين ده مكه، صد خانوار الي دويست خانوار بيشتر جمعيت نداشته. ايني كه ميگن اينها را يادتون باشهها. اين ثابته. عقليه. دوم در يك محلي كه صد خانوار زندگي ميكنند، خوب دقت كنيد يا دويست خانوار زندگي ميكنند. اگر شما توي دهات رفته باشيد تمام اعمال افرادي كه در اون ده زندگي ميكنند زير نظر همه هست. كي براش مهمان آمد، بچة فلان شخص خدمتون عرض شود كه مدرسه رفت، مدرسه نرفت. چه جوري هست. شما الان هم توي دهات كوچك بريد از شرح حال هر يك از اهل ده سؤال كنيد فورا براتون شرح ميدن چند تا بچه داره، چند تا خدمت شما عرض شود چقدر درس خوندن بچه هاشون. چه كارها كرده، چند تا مهمون در هفته براش اومده. چه. و مخصوصا اگر كه يك خانواري مثلا كدخداي اون ده باشند. يك خانواري باشند كه به اصطلاح بزرگتر اون ده باشند اون خيلي بيشتر مورد توجه است. چند تا بچه داره چه جوري زندگي ميكنه. حتي تو خونش چه چيزهايي، چه وسايلي داره با كي تماس ميگيره، كي ميياد ميره، تمام اينها را ميدونن. و پيغمبر اكرم و خانوادة پيغمبر اكرم چون كليددار مكه بودند تمام خصوصيات خاندان پيغمبر را همة مردم ميدونستند. پس ده كوچك در نتيجه همة مردم از حال هم اطلاع دار و در اون زمان اگر كسي ميخواست كه به مسافرت بره تنهايي هم براش ميسر نبوده مخصوصا از مكه. چون مكه در جايي، همين الانش هم اينطوره مكه در جايي واقع شده كه نزديكتري شهر به مكه چهارصد و پنجاه كيلومتر. (قطع نوار).
جده از جاهايي است كه تازه ساخته شده. به عنوان اين كه بندرگاهي هست ساخته شده. تازه جده نزديكترين جا شصت كيلومتر. مدينه كه شهر همين ده بوده. اين كه ميگن به مدينه، مدينه اسم اصليش يثربه تو قرآن آمده يا اهل يثرب. اسم مدينه اصلا تو قرآن نيست. اِ اسم اصلي شهر مدينة فعلي يثرب بوده، ي ث ر و ب. و اگر تو دهات رفته باشيد تو دهات اطراف مثلا مشهد وقتي ميخوان بيان شهر نميگن ما ميخواييم بريم مشهد ميگن ميخواييم بريم شهر. دهات اطراف يك شهري اسم شهر را نميگذارند. شهر ميگن مدينه يك شهره. يعني مكهايها وقتي ميخواستن بيان يثرب ميگفتن بريم شهر. اينجوري بوده. دقت كرديد. و كم كم گفتن شهر، شهر اسم شهر روي يثرب گذاشته شده كه همان عربيش ميشه مدينه. اطراف مكه شهر نزديكي نبوده، كه پيغمبر اكرم هر روز بره توي اون شهر و برگرده كسي هم متوجه نشه كه تنها پاشه بره و بياد و بره اونجا درس بگيره بياد. اينجور جايي هم نبوده الانش هم نيست. مسئلة ديگر كه وقتي اينها ميخواستند مسافرت بكنند حالا ممكن بود كه بگيم كه خيلي خوب پيغمبر اكرم مسافرت كرده رفته چند سال درس خونده يك گوشه و كناري هيچ كس نفهميده تنها پاشده رفته و تنها هم برگشته. در اون زمان تنها مسافرت كردن ميسر نبوده. همه با غافله حركت ميكردند. يعني اگر تنها يك نفري حركت ميكرد چون حيوانات زياد بودند اصلا توي بيابان اون انسان را ميدريدند نميتونست خدمت شما عرض شود كه تنها بره. دزد و درنده و خدمت شما عرض شود بي آبي بود، تشنگي بود، گرسنگي بود به جهت اين كه اگر چند تا شتر بار نميكردند از آب و اينها از مكه تا طائف از مكه تا مدينه از مكه تا يمن نميتونستن به هيچ وسيلهاي پاشن برن. تنها اصلا ميسر نبود. يعني ميمرد توي راه. وضع آب و هواي اونجا اين اقتضا را داره.
شما نگيد كه پيغمبر بوده خدا كمكش ميكنه. حرفم اينه كه ما الان تازه ميخواييم ثابت كنيم كه پيغمبر بوده والا اين حرفها را نميزديم. پس تنها هم نميتونسته مسافرت كنه. حتما با جمعيتي از اهل مكه اقلا ده نفر، بيست نفر چند شتر آب و غذا و اينها بار ميكردند يك جايي ميرفتن و برمي گشتن. والا جور ديگهاي نميشد. از اون طرف، مردم مكه كه در مكه بودند از اقوام و خويشاوندان رسول اكرم بعدها همه با حضرت دشمن شدند. با همه، همه با حضرت رسول اكرم دشمن بودند به طوري كه رسول اكرم را از مكه بيرون كردند. اصلا بيرونش كردند. و نگذاشتند توي مكه بمونه حتي ميخواستند بكشنش اين را شما حالا (قطع نوار).
يعني مثلا منظورمون از اينكه دشمن بودن چيه؟ اين كه پيغمبر ممكنه درس خونده باشه اينها دوستانش بودند، اونها درس خلاصه نداشتند كه كسي متوجه بشه و پيغمبر آمد ادعا كرد كه من درس نخوندم و به من هيچي نگفتند و حال اين كه درس خونده. دشمن منتظر بودند كه يك دروغ، دروغ نگفته بهش ميگفتند دروغگو. تا چه برسه يك دروغه قطعي اونوقت بكوبندش. دقت كرديد. در عين همة اين مقدمات در عين حال پيغمبر ميگه من درس نخوندم. كسي هم نيامد بگه كه تودرس خوندي. دقت ميكنيد. ببينيد مقدمات را توي كتاب دو مقاله ترتيبش را نوشتم بايد همين ترتيب راكاملا حفظ كنيد. يك شهر مكه، شهر كوچكي بوده شهر نبوده اصلا ده كوچكي بوده يك چند خانواري اونجا، دويست خانوار اونجا بودن. دوم خاندان پيغمبر معروفترين خاندان اون ده بودند. سوم در اون ده معمولا اينطوره كه در هر دهي خاندان بزرگش انجام ميدن زير نظر بقيه هستش. چهارم اگر بخوان مسافرتي بكنن شهر به اصطلاح آبادي، ده آبادي حتي اطراف مكه نبوده. اگر ميخواستن مسافرتي برن حتما با غافله ميرفتن از همين جمعيتي كه در مكه بوده دقت كرديد. ششم اين كه پيغمبر اكرم نزديكانش، خويشاوندانش عموش حتي با او دشمن بودند. هفتم اين كه ادعاي اين را كرده كه من درس نخوندم. حالا يك چنين كسي ببينيد از يك چنين كسي هر چي هم اين شخص نابغه باشه، هر چه نابغه باشه، هر چه فوق العاده باشه يك كتاب صادر بشه مثل قرآن كه يك كلمه حرف اشتباه توش نداشته باشه. اين معجزه هست يا نيست؟
خوب دقت كرديد ببينيد با اين مقدمه ما اين عمل را معجزه ميدونيم نه حالا محتوي قرآن را كاري نداريم. اين عمل معجزه است. يعني شما باز برمي گرديم ببينيد اگر پيغمبر ميخواست درس بخونه همة مردم مكه ميفهميدند تو شهر. يك گوشهاي ميرفت، يك مكتبي ميرفت، شخصي هر روز ميآمد درسش ميداد. همة مردم مكه ميفهميدند. شما ميگيد كه چرا رفته تو شهرهاي نزديك درس خونده. ميگيم شهر نزديكي در اطراف مكه نبوده. ميگيد كه با در عين اين كه دور بوده ميرفته، اون زمان نميتونسته تنها پاشه جايي بره با غافله حتما ميخواسته بره. ميگيد كه از مردم همين جوري، آهان اين يك مطلبي كه من فراموش كردم يكي از مقدمات اين بوده كه مردم شهر مكه اصلا سواد نداشتند، سواد كه نداشتند هيچي دچار يك مشت خرافات بي ربط هم بودند. يكي از خرافاتشون اين بوده كه دخترهاشون را زنده، زنده زير خاك ميكردند. اين قدر بي سواد و نافهم بودند كه خدمت شما عرض شود كه حالا يك چيزهايي تو روايات هست. ادب نداشتند، انسانيت نداشتد، حرف بلد نبودند بزنند،خدمتون عرض شود كه بقدري اينها بد بودند و هرزه بودند كه اصلا نميشده يك كلمة خوبي از اينها ياد گرفت. خوب ميگيد شما كه پيغمبر از هر كسي يك كلمة خوبي ياد گرفته. خوب بله، اگر فرض كنيد يك نفر توي دانشمندان، دانشمندي از دانشمندان علما توي حوضة مثلا فرض كنيد كه توي قم زندگي بكنه خوب از هر كسي يك چيزي ياد ميگيره اينها را جمعش ميكنه اينها را كتابش ميكنه. ميگيم نه هميچين محيط خوبي هم نداشته. علي عليه السلام ميفرمايد كه خداي تعالي مبعوث كرد پيغمبر را و لم يكن احد العرب يصنع الكتابه. يك نفر از عربها خوندن را بلد نبودند. يك نفر هم خوندن را بلد نبود. استعمارگران و سنيها و خدمت شما عرض شود كه بعضيها ميگن كه محيط مكه، محيط ادبيات و فلان و اينها بوده اينها همش بيخوده. به جهت اين كه علي بن ابيطالب فرمود مكرر است خدمتون عرض شود كه كتاب نهج البلاغه كلماتش اين حرف را ميزنه كه اگر آخه زمان اميرالمؤمنين كه اين حرف را ميزد اگر كه اونجا مهد تمدن بود خوب خدمتون عرض شود كه به علي بن ابيطالب اعتراض ميكردند كه چرا اين حرفها را دربارة مكه ميزني. حضرت ميفرمايد ولم يكن احد من العرب يقرء كتابها يك نفر از عربها نميتونست چيزي بخونه.
خوب پس از مردم هم چيزي ياد نگرفته پيغمبر. بگيم كه يك فكر ديگه كه مثلا پيغمبر اكرم با همان مردم مكه كه ميرفتن براي مسافرتها گاهي كه پيغمبر اكرم ميرفت، ميرفت پيش يك حكيمي يك استادي يك چيزي ياد ميگرفت و برميگشت ميگيم اونجا هم همراهش بودند يعني با غافله ميرفت پيغمبر اكرم. همراهش بودند. ميگيم خيلي خوب اين در همان مكه يا در همان شهرهايي كه ميرفت درس ميخوند چيزي ياد ميگرفت منتهي قوم و خويشهاش نگفتن كه تو رفتي مدرسه ياد گرفتي ميخواستند بهش كمك كنن، بهش محبت كنند و حالا كه ما رسيده به اين صورت رسيده. ما ميگيم اتفاقا قوم و خويشهاي خوب هم نداشت پيغمبر اكرم كه دوستش باشند دنبال سوژه ميگشتند كه پيغمبر را بكوبند. ابوسفيان يا مثلا يا ابوجهل يا ابولهب خدمتون عرض شود كه اقوام نزديك پيغمبر اكرم اينها خدمتون عرض شود مزاحم پيغمبر اكرم بودند و حتي پيغمبر را ميخواستند بكشن از مكه بيرونش كردند مدينه رفت. رفتند پشت دروازههاي مدينه باهاش جنگ كردند. خوب يك كلمه ميگفتند درس خونده دروغگو است. و حال پيش فلاني. اعلاميه ميكردن ميبردند پيش فلان كه فلان وقت در فلان ساعت در فلان روز مثلا ميرفته درس ميخونده. چرا دروغ ميگي، ميگي من درس نخوندم. خوب اين مطلب روشن شد براتون يانه؟
دقت كنيد خوب الان ما مطلبي را مطرح كرديم بقيه عيبهاشون را نبايد گوش ميداديم. كتاب. مثلا اين كتاب. به اين قطر با اين همه مطالب و آيا كه حالا مطالبش از بُعد، از نظر مطالب بعدها براتون شرح ميديم. كه از نظر مطالب هم معجزه است. اين كتابي، يك چنين شخصي كه هيچي درس نخونده، هيچ زمينهاي حتي براي يك صفحه نوشتنش براش نبوده با اين توضيحي كه داديم. خداي تعالي اگر پيغمبر را تو مدينه مبعوث ميكرد اين توضيح را ما نميتونستيم بديم. چون يك شهري بوده. اگر خداي تعالي پيغمبر اكرم را با اين قوم و خويشها، اين قوم و خويشها مثل دشمن، اگر نبودند همه دوست بودند. ما نميتونستيم اين مطلب را اثبات كنيم. اگر پيغمبر اكرم در يك شهري بود كه مثلا سر ده كيلومتريش يك شهر ديگهاي ميبود ما نميتونستيم اين مطلب را اثبات كنيم. اگر پيغمبر اكرم تو يك شهري ميبودكه شهر بسيار بزرگي بود مثل مكة فعلي لااقل ميبود ما نميتونستيم اين مطلب را اثبات بكنيم. دقت ميكنيد. ببنيد خداي تعالي خودش اين كار را طرحش را ريخته. الان شما در تمام دنيا بگرديد شايد شهري كه همين الان بتونيد قضاوت كنيد كه چقدر در هزار و چهارصد سال قبل جمعيت داشته نميتونستيد يك همچين شهري را پيدا بكنيد. ما مكه را ميتونيم پيدا بكنيم . به جهت اين كه الان برسي ميكنن تمام اون مكه سنگه، كوههاي سنگيه، سر كوه سنگي كه نميشه چاه زد. فقط اين گودال وسط بين كوهها كه مسجد الحرام درش قرار گرفته كه الان وقتي كه ميخوان اين مسجدالحرام را توسعه بدن بايد اين كوهها را بشكافند. قرار گرفته اين وسطش اون هم با معجزه همة به اصطلاح زمين شناسها و مهندسهاي زمين شناس آمدهاند ميگن واقعا معجزه است كه از اين جا آب بيرون ميياد. كوهها هيچ قابل براي اين كه آب در خودش ذخيره بكنه نه نيست.
يك چاهي كه هزار و شايد دو هزار سال، از زمان حضرت ابراهيم ديگه، از زمان حضرت اسماعيل اين آب بيرون آمده هيچ وقت هم خشك نشده همينجور آب داره ميياد بيرون. يك دونه چاه بيشتر نيست دقت كرديد. و اين چاه هم اون وقتها. خوب دقت كنيد اين مطلب اثبات ميكنه كه قرآن معجزه است. محاله از يك چنين، يعني محاله كه اگر جن و انس اگر پشت به پشت هم بدن و بخوان يك فردي را مثلا با اين شرايط بخوان وادارش كنن قرآن بياره، كتاب بياره. اگر الان در تمام دنيا بگرديد يك شهري كه هزار و چهار صد ساله قبلش را ما بتونيم مثلا نظر بديم كه چقدر جمعيت را در خودش جا داده نميتونيم پيدا كنيم ولي مكه جوري قرار داده كه حالا ميشه. يك چاه آب بدون به اصطلاح موتور، چون اون وقتها كه موتور نبوده. با سطل آب بكشن. به هر بچهاي بگن آقا در يك چنين محلي چقدر جمعيت ميتونه راحت زندگي بكنه؟ حالا راحت هم نه، با فشار زندگي، اصلا زنده باشند. ميگه دويست خانوار نهايت. چرا ما ميگيم مكه كوچك بوده براي اين كه گفتيم وقتي كه گفتيم دويست خانوار و اين مسلم شد بعد تسلط افراد بر وضع زندگي ديگران را خوب مشخص ميكرد. خوب يك چنين جايي. اين را الانش هم ما ميتونيم ثابت كنيم الان شما پاشيد بريد اونجا تحقيق كنيد بگيد اين آبي
كه در مكه مصرف ميشه از كجا ميياد؟ ميگن از وادي نميدونم فاطمه و از اون طرف و از اون طرف ميياد. هيچ خود شهر مكه جز همان چاه زمزم كه آبش را تبركي ميرن خدمت شما عرض شود به سر و صورتشون ميمالند آب ديگهاي نيست. اصلا نميتونه آب ديگهاي در اونجا باشه. حتي با وسائل امروز هم نميتونن كوهها را سوراخ بكنند و زير كوهها آب بيارن آب نيستش اصلا.
مردم مكه مردمان پست، نادانه نافهمي بودند كه نميتونستن هيچ كدامشون معلم پيغمبر اكرم باشند. بر فرض يك نفر معلم هم باشه بايد پيغمبر پاشه بره پيش او درس بخوانه كه او را مردم ميديدند. نميشه مخفي باشه. خدمتون عرض شود كه مسافرتها هم با اون وضعي كه شرح دادم بوده. بنابر اين پيغمبر در همان وقت ادعا كرده كه من درس نخوندم. دشمناني كه پيغمبر در اونجا داشته. دشمنانش از كساني كه مثلا فرض كنيد كه دور باشند نبوده. دشمنانش از كساني بودند كه خود اونها بزرگ كردند پيغمبر اكرم را. حتي خداي تعالي پدر و مادر پيغمبر اكرم را از او گرفت تا اين كه، پدر و مادر يك مهرباني خاصي دارند، ولو اين كه با پسرشون دشمن هم باشند بعضي از اصرارش را حفظ ميكنند ولي ديگه از پدر و مادر كه بگذره عمو و خدمت شما عرض شود پسر عمو و اينها ديگه اصرار آدم را صد در صد حفظ نميكنند. پيغمبر توي عمو و اقوام اينطوري بزرگ شده. و اينها هم باهاش دشمن بودند. دوست نبودند. دقت كرديد. و با اين خصوصيات يك دفعه يك كتاب آورده همه انگشت حيرت به دهان گرفتند. اون هم اين كتابي كه هزار و چهار صد ساله داره ميگه يك سوره مثلش را شماها بياريد. يك سوره مثلش را بياريد. ببينيد از مرده زنده كردن، اين پديدهاي كه قرآن پديد آمده، اهميتش بيشتره. آخه چون معجزه ميشدند بالاخره اين جنبههاي طبيعي هم ممكنه ما نفهميم دخالت داشته باشه. اما اين ديگه غير قابل به اصطلاح توجيحه. بنابراين خدمتون عرض شود كه ما ميگيم قرآن با توجه به آورندهاش معجزه است. ولو اين قرآن از نظر مطالب معجزه نباشه ولو ميگيمها والا بعد شرح ميديم كه از نظر محتوا اعجازش بيشتره. ولي از نظر آورندهاش. فرض كنيد يك كتاب مثنوي، به اصطلاح مولانا. يك مثنوي آورده بود. همين اشعاري كه تو مثنوي هست. اين را ميگيم اصلا معجزه است. پس دقت كنيد خوب اونهايي كه يك قسمت از حرفها را گوش ميدن ،يك قسمت از حرفها را گوش نميدن اونهايي هستند كه دير مييانها فرقي نميكنه حواستون را جمع كنيد اين كتاب دو مقاله جنبة درسي براتون داره. در اونجا خوب دقت كنيد كه با اين شرايط با اين مقدماتي كه عرض كردم اگر ما معتقد نشيم كه قرآن معجزه است نفهميديم مطلب را. مثل اين ميمونه كه يك بچهاي را بگذارند توي يك بيابان و تو همان بيابان هم بزرگ بشه، و در همان بيابان هم بزرگ بشه اين بچه، دقت فرموديد و هيچ كس هم اطرافش نباشه.
اتفاقا اگر كسي اطراف اين بچه نبود بهتر بود تا اين كه اين افراد كثيفي كه خرافات را تو مغز كلة اين بچه ميكنند. و اين بعد بياد يك كتابي كه همة مردم بيان ازش استفاده بكنند. علما بنشينند اين قدر دربارهاش بحث بكنند، حرف بزنند. خدمت شما عرض شود تفسيرها بنويسند. بزرگترين افتخار يك عالم نود ساله اين باشه كه من بخشي از قرآن را فهميدم. يك همچين چيزي بياره. اين واقعا از مرده زنده كردن مهمتره. از اين كه خدمتون عرض شود چي بگم از آسمان را به زمين آوردن و زمين را به آسمان بردن مهمتره و به همين دليل. اين يك دليل از دلايل اعجاز قرآن ما ميگيم قرآن معجزه است و انشاء الله در كتاب دو مقاله كاملا خودتون مطالعه بكنيد.
شما جزء برنامه هستيد اين موقع آمديد. هي ديگه بهانه نگيريد. ما ساعت را گفتيم ديگه هميشه هشت، حالا ساعت را اونها عوض كردن ما كه عوض نكرديم. باز هفتة ديگه اين بهانه نشه ساعت نيم ساعت حالا ميخواد نه و نيم باشه، هشت و نيم باشه، ده و نيم باشه، يازده و نيم باشه، دوازده و نيم باشه هر چه اسمش را ميخواد بگذارند ما نيم ساعت اين برنامه را داريم. حالا باز ايشان طبق ساعت تشريف آوردن. ولي اون خانمهايي كه وسط آمدند معلوم نيست با اون ساعت آمدند. نه با اون ساعت آمدند نه با اين ساعت.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.