۱ شوال ۱۴۱۵ – ۱۳۷۳/۱۲/۱۱ – تذكرات اخلاقی و تربیتی – اخلاق ۹۶
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم). و علي آله الطيبين الطاهرين لا سیما علي سيدنا و مولانا حجة ابن الحسن روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء. و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين.
تقصير من خيلي زياده كه مسئله را آسون گرفتم. يكي از اعتراضاتي كه اكثر علماي بزرگ هم به من دارند و من پوستم كلفته، هر چي ميگن هم باز كار خودم را ميكنم همينه. و حالا به نتيجه رسيدم كه يك قدري حق با آنهاست. كه چرا تو اين مسائل به اين مهمي را سهل و آسان در اختيار مردم ميگذاري. اينها قدر نميدونند. واقعا بعضيها بازي ميكنند با همة اين مسائل. اين را بدونيد. من اگر روزي كه، يعني همانطوري كه خود پيغمبر، آخه ما بايد به پيغمبر اقتدا كنيم. همانطوري كه خود پيغمبر اكرم وقتي كه ميخواد توبة يك نفر قبول بشه بايد حتما به يك ستون خودش را ببنده يا بره توي بيابانها و فشار زيادي را به او بياورند و براش اهميت قائل بشوند. اگر ما هم اين كار را ميكرديم ديگه باور نميكنيد، شايد يك دسته میان يك دسته میرن، باور كنيد وضع اينجوري شده، يك دسته میان يك دسته ميرن. اينكه ميبينيد جمعيت اينجا فرق نميكنه براي اينه كه يك دسته آمدهاند، يك دسته رفتهاند. بازي شده اصلا. و من از اين ساعت به بعد اينجور ديگه باهاش برخورد نميكنم، اينجور رفتار نميكنم، جدي. هر كي جديه باشه. هر كي جدي نيست التماس دعا. در تمام جلسات بايد حاضر بشه، اول وقت، بدون فوت وقت. علتش هم اينه. ما از روز اول به شماها گفتيم كه خداي تعالي ميفرمايد اگر ميخواهيد راه خدا را انتخاب كنيد و جاهدوا باموالكم و انفسكم في سبيل الله. جهاد شما بايد در راه خدا هم با جانتون باشه هم با مالتون. ببينيد گاهي ميشه شماها داريد همچين برنامههايي. يك كاري را در متن گذاشتهايد، بقية كارها حاشيه است. مثلا فرض كنيد كه ادارهاتون را توي متن گذاشتهايد. مغازهاتون را توي متن گذاشتهايد، بقيه را توي حاشيه. اگر الان سر ساعت هشت ميخوايد بريد اداره، بچه اتون مريضه. ميگيد من الان اداره را چيكار كنم؟ زنتون ميگه بريم بازار يك چيزي بخريم. اداره را چيكار كنم؟ وقت ندارم. علتش اينه كه اداره متنه. زندگي متنه، يعني آن وسطه، اينها حاشيه است. چيزهاي ديگه حاشيه است. من دارم بهتون ميگم، و جدي هم ميگم. اگر اين راه، هر چي هست، اين متن قرار بگيره و همه چيز حاشيه، باشيد. و الا ضرورت نداره باشيد. دقت كرديد؟ اگر شماها نگيد، خيال نكنيد ذكره. نه. ذكر مثل يك دارويي است كه مريض ميخوره. اصل شفاشه. اگر من ميگم شما توي صراط مستقيم باشيد، ده تا تخلف از وعده ببينم از شما، يك پول شما از نظر من ارزش نداريد. صراط مستقيم يعني دقيق، بدون كوچكترين بي نظمي زندگيتون بايد اداره بشه، انجام بشه. يعني در تمام كارها صراط مستقيم دخالت داشته باشه. اگر من ميگم استقامت، شماها اگر توي استقامت كار كرديد يا ميخوايد وارد بشيد، بايد آنچنان محكم باشيد، همانطوري كه روايت ميگه كه المؤمن كالحجاره. متوجهايد؟ اينه كه از هر چيزي ترسيدم، از زنم ترسيدم نيامدم جلسه. شما را به خدا اين مرده؟! اين استقامت داره؟! آخه دعوامون شد. چه عرض كنم. پس چرا تو آمدي؟ تو كه اينجوري بودي چرا آمدي؟ بعضي از بچهاشون هم ميترسند. بعضي از محيطشون ميترسند. بعضي از اينكه بهشون بگند تو حجتي هستند ميترسند. از همه چيز. آخه اين چه فايده داره. اينها مربوط به منه، تقصير منه. زياد شديد، ميشه ادارهاتون كرد. ولي يك قاطعيت بيشتري بايد من نشون بدم. امشب، ديشب گفته بودم كه خانمها يا نيان، يا اگر ميآن، چون خانمها را ما دو تا جلسه تشكيل داديم، يكي چهارشنبه خانمها يكي براي شب دوشنبه براي آقايون، خيلي وقت زيادي ندارم. حرفهايمون هم فرقي نميكنه براي خانمها و آقايون. ولي حساب كرديم كه بعضي هستند زن و شوهر، توي اين جلسه هستند. بچههايشون را چيكار كنند؟ يكي بمانه خونه بچه را نگه داره. يكي هم بياد اينجا جلسه باشند. مخصوصا روز اول هم گفتم. تا جلسه با هم ميشه، خوب بچهها، مجبورند بچهها را هم بيارن. ديشب گفتم بچه را نياريد. همين امشب دعوا بود كه چرا بچه را آورديد. ما بيرونشون كرديم. يعني هر كي با بچهاش آمده بود گفتيم… خوب حالا ميگيد كه بچة شيري را برداشته آورده. راه به اين دوري حالا برگرده. اگر بنا باشه كه كاري انجام بشه و قاطعيتي باشه، بايد باشه. يا اگر روز چهارشنبه زنتون ميآد اينجا، آن روز را بايد تعطيل كنيد بشينيد خونه بچه را نگه داريد. به من چه. پس خيلي خوب. باشه زن شما در راهي باشه غير از راه شما. آنوقت گرفتاريهايش را جمع و جور كنيد. ما الان توي شماها، آنهايي كه اطلاع دارم، خودشون و خانمشون و بچههاشون توي راه هستند آنها با ميليونها حاضر نيستند زندگيشون را عوض كنند و وضع غير از اين داشته باشند. آقاي مغيثي شما چي ميگيد؟ چيه عقيدهاتون؟ حاضريد ده ميليون بهتون بدهند، زنتون يا بچهاتون توي راه نباشه، فقط خودتون باشيد؟ نه. بي تعارف. آقاي خدامي چطوره اين حرف؟ ديگه نميخوام به همه بگم. آقاي گنجي. چيه؟ درسته يا نه. اين اگر درسته ميارزد انسان روزي يك ساعت انسان، هفتهاي يك ساعت بنشينه بچه نگهداره كه زندگيش اينجوري باشه. زندگيش بهشت باشه. ما ميخواهيم، متأسفانه آنهايي را ديگه نميخوام بگم كه متأسفانه افرادي هستند كه زنشون، يا خانمهايي هستند كه شوهرشون توي راه نيستند. حاضرند، خدا ميدونه حاضرند اگر ده ميليون تومان داشته باشند بدهند و اين درست بشه. اون را نميخوام بعضيهايتون را كه اينجوري هستيد بلندتون كنم بهتون بگم. چون نميخوام سرشون فاش بشه. الحمد لله اكثرتون خانوادگي موفقيد. اكثرتون خانوادگي موفقيد. شما را به خدا قسم، آقاي بهمن كو؟ آقاي بهمن شما را به خدا قسم، قسمتون ميدم، شما الان داراي كمالاتي هستيد. حاضريد زندگيتون را عوض كنيد با چي؟ خودتون بگيد يك چيزي. خوب. آقاي مقدم شما چي؟ نه. اينها را ميگم بعضي گوشه كنار هستند خيلي سست گرفتند. شماها مقصر، من مقصرم شماها هم مقصريد. شماها هم كه تجربه كرديد مقصريد. اينها زحماتي بوده خدا ميدونه اگر من تمام ماه رمضان را ميرفتم خونه ميخوابيدم، نه شماها حرف داشتيد، نه كسي به من ميتونست اعتراض بكنه، بلكه يك قدري هم محبوبتر بودم. تمام روزهاي ماه رمضان صحبت كردم. اكثر شما نيامديد، يعني مرتب لااقل نيامديد توي روز. شبها هم حالا با جمعيت متفرق، شما آمديد. خدا ميدونه من روز عيد دلم ميخواست نماز بيام ولي حالش را نداشتم. يعني من نماز نيامدم. حال نماز، اصلا ضعف داشتم، الانش هم همينطور. بعضيها، شما شايد آقاي مقدم خودشون متوجه نباشند. اين پسري كه اين مكتب، مكتب اسلام، من هيچكارهام، خيال نكنيد كه من يك… اين را تربيت كرده، از نظر درسي، حدود سي و چند نفر ما طلبه داريم بحمدالله. همهاشون اهل تزكية نفس. رفقاي ايشان كه با ايشان همدرس حتي بودند، ميگن ايشان بهتر از سايرين براي ما درس ميگن. ايشان براي ما درس بگن حالا. بعضيها خيال كردند اينجا ما اگر، اصرار به جلسه ما را راه بديد. خوب بيائيد. ما گفتيم در را هم باز بگذارند. هر كس هم هر وقت آمد بياد. ولي اين را بدونيد من هر چه شل ول كنم، هر چه يك عده بيان آن قاطعيت من را از دست من بگيرند، به ضرر شماهاست. همة كارها را نميشه كرد و توي راه اسلام، خداي من شاهده، و الله العظيم قسم، كه آنقدر يعني شيرة تمام عمرم اين بوده كه اين برنامه را تنظيم كنم و در اختيار شما بگذارم. من الان شايد حدود شصت سال عمرمه. از چهارده سالگي، عكسهايم هست، من از چهارده سالگي مشغول تحصيل درس علمي بودم. آدم كم استعدادي هم نيستم. يعني شماها اقلا ميدونم يك خورده استعداد داريد. و دائما هم مشغول بودم. يعني نرفتم دنبال تحصيل مثلا دكتري، نه تحصيل جديد، نه زبان، نه حتي منبر رفتم زياد كه بگم دست و پا ميگيره. مشغول بودم. و فقط هم مشغول اين بودم كه در اين سه مرحلة احكام و عقائد و تهذيب نفس بتونم يك چيزي ارائه بدم. من در سال چهل و يك آمدم به مشهد از قم. فارغ التحصيل بودم. ده دوازده سال درس مثل مرحوم آية الله بروجردي و همين امام راحل كه آنوقتها در قم تشريف داشتند و بقية مراجع، من درسشون بودم. باصطلاح فارغ التحصيل آمدم مشهد. سال چهل و يك. كه الان سال هفتاد و سه. چند سال ميشه؟ سي و دو سال، سي و سه سال تقريبا. خوب. ديگه اين هم نميشه ادعا كرد كه، ادعاي بيخود هم نيست، تأسيس كانون را نوشتيم سال چهل و يك. خوب. من مشغول بودم. تمام نتيجة عمرم، اينهمه زحمات و مطالعه اين بوده كه اين برنامه را تنظيم كنم و در دست كس ديگر هم الان نيست مگر شاگردان من. اين را هم بدونيد. اين آقاي نعمتي ميدونه. چون از فضلاي قم بودند. مقرب دستگاه آية الله گلپايگاني رحمة الله عليه. الان هم من هر وقت ميرم آنجا دفتر آية الله گلپايگاني، وقتي ميرم آنجا احوال را ميپرسم، آنجا آن آقاي ابطحي هستش، اول احوال ايشان را از من ميپرسند. علما را هم زياد ديده ايشون. اين برنامه دستشون نيست. اگر بنا بود امتيازي داده بشه، ابتكاري براي كسي، هنري، صنعتي، خوب يك چيزي بود. ولي ما اين حرفها را نداريم. و اين را نميگم به خاطر اينكه خودم چيزي هستم. من اگر خدمتگزار شماها خدا من را اسمم، چند شب قبل يكي از حوائجم همين بود كه اگر بتونم خدمتگزار شماها باشم و دست شما را بگذارم توي دست امام زمان انشاء الله. شما ميگيد اِ تو مگر واسطهاي. نه. نه. اين را هم بدونند آقايون، همهاتون بدونيد. من نه مدعي كرامتم، نه مدعي خواب خوب. هيچوقت ديديد من خواب خوبي، خيلي كم، شايد از همهاتون كمتر خواب نقل ميكنم. نه مدعي مكاشفه هستم، نه مدعي پيشگوئي هستم. هيچي هيچي. اينها را نه دارم و نه هم ميخوام داشته باشم و نه هيچي. ضمنا هم اين را بدونيد. اگر بنا بشه هنرهايم را نشون بدمها، هنر احضار ارواح و تسخير جن و خدمتتون عرض شود كه، همة اينها را هم ميتونم كار كنم.كتاب عالم عجيب ارواح من را بعضي از، مثل آن كي بود آمده بود، كاووسي كه واقعا هنرمندي بود، اين آمده بود پيش من خيال ميكرد ما هم توي اين كارها هستيم. همة اينها، ولي خدا رحمت كنه حاج ملا آقاجان به من فرمود كه اينها اگر انسان را خدا براي اين كارها خلق كرده بود، خيلي كم بود. دقت ميكنيد؟ همة اينها را هم بلدم. اينقدر هم برداشتم توي كتاب عالم عجيب ارواح دربارة روح، دربارة احضار ارواح، دربارة تلقين، دربارة همه چيز نوشتم كه كسي فكر نكنه كه، يعني حتي ميگم آنها خيال ميكنند ما آمده بوديم با آقاي كاووسي كه خدا رحمتش كنه حالا من، خيلي هنرمند بود. ميگفت شاگردهاي شما بيان با شاگردهاي من بيان بشينيم ببينيم كدوم يكيمون. گفتم شاگردهاي ما توي راه ديگهاي هستند، توي خط ديگهاي هستند. بعله. ولي اين راه را، يعني من تمام اين مسائل را نديده گرفتم. چون يك استادي اصرار داشت كه بيا كيميا يادت بدم. حالا من اصلا نميدونم كيميا درست هست يا درست نيست. همين الان بعضي از اولياء خدا هستند كه قبولشون هم دارم، اصرار كه ماهي يك دفعه، يك جلسه بيا من، چون نزديك فوتم و اينهاست، من ميخوام اسراري را به شما بگم. موفق نشدم كه برم. اون خوب بعيد نميدونم كه اسرار خوبي داشته باشه. همة همتم اين بوده كه يك برنامهاي را تنظيم كنم بدم دست شماها. و دادم به همهاتون. يا اقلا من يك دونه آقاي معلم را تحويل جامعه داده باشيم، خدا ميدونه من بسمه. شما، شما نميدونيد ايشون يعني چي. يك دونه. شما نميدونيد آقاي گلشني، خدا حفظش كنه، با اينكه در فردوس بودند، دوهفته يك دفعه ميآمدند پيش من. ايشان در چه حدي از كمالات هستند. خيلي هستند. بخوام يكي يكي اسمهايتون را ببرم معطل ميشيد. و شايد دوستان هم دوست نداشته باشند. چون يقين دارم، اينقدر نفسشون را باهاش جهاد كردند كه بدشون ميآد از اينكه، نه بايد بدشون بياد نه خوششون بياد. تعريف من و امثال من نه خوششون بايد بياد نه بدشون.
يك وقتي پاي يك منبري نشسته بودم. يك آقايي وارد شد. يكي از اولياء خدا پهلوي من نشسته بود. آن آقا وقتي رفت روي منبر، مردم وقتي كه وارد شد صلوات فرستادند، همان كارهايي كه من راضي نيستم شماها ميكنيد. يك چيزي در همين ارتباط هم بهتون بگم، انشاء الله عرض ميكنم. اين وقتي رفت روي منبر. گفت آقايون اينجور احساسات نشون نديد، من نفسم سركشه، فلان. آن آقايي كه پهلوي من نشسته بود گفت اي بيچاره. همچين از زبانش در رفت. گفتم چطور؟ گفت انسان نبايد صلوات مردم، اين احساسات مردم او را تحت تأثيرش قرار بده. و اين دوستان ما الحمد الله اينجوريند. چه آنهايي كه اسم برديم چه آنهايي كه اسم نبرديم.
زحماتي كه كشيده شده براي شماها، اين قدردانيش اينه كه اين راه را توي متن بگذاريد و بدانيد تا آخر عمرتون هم بايد توي همين راه باشيد. هر يك از اين مراحل هم، اين را بهتون بگم، ارزش چي بگم؟ ارزش دنيا و آخرت را داره. يعني، هر يكيشها. همون توبهاش، همون يقظهاش. اصلا انبياء و اولياء آمدند براي همون يقظه. يك ارزشي، يقظه همون بيداري همون يقظه باشه. كل قرآن و روايات و اينها از يقظه حرف ميزنند كه مردم از خواب غفلت بيدار بشن. توبه. شما هر كجا از اين مراحل وايستيد، حتي وايستيد، حتي بمونيد همانجا، شما را به بهشت وارد نميكنند. من خودم را سپر بلاي شما قرار دادم ولي اشكال كار من همينه كه قاطعيت نداشتم. اشكال كار شماها هم اينه كه قدر نميدونيد. تقصير خودتون، يعني به خودتون هم ضرر ميزنيد. به خودتون ضرر ميزنيد. قدردانستن وقتي قدر اين برنامه را، اين وضع را، اين راهي را كه خدا و پيغمبر در سر راهتون گذاشتند، فكر نكنيد اين را من درست كردم، من استنباطش را كردم فقط. و الاّ آيات و روايات پره از همين مراحل. منتهي خوب استنباط نشه. به جهت اينكه آقايون مراجع غالبا دربارة مسائل فقهي استنباط ميكردند، يك عده هم دربارة عقائد استنباطاتي داشتند و اين راه را چون گذشتگان مردم را آماده نميديدند كه در اختيارشون بگذارند، لذا جزء اسرار حسابش ميكردند. ولي الان زمينه هست. ميبينيد. زمينه هست. ولي مردم از نظر فرهنگي رشد كردند، از نظر فكري ترقي كردند، سوادشون عمومي شده، اطلاعاتشون تقريبا عميق شده. ولذا ميتونند اين مسائل را درك كنند. ميشه توي مجلس ما، يا همچين مجلسي اين مسائل را بيان كرد. يك همچين مجلسي كه سابقا درويشي مردم اين حرفها را بهم ميزدند. لذا الان هم بعضيها روي همون حسابها هنوز ميگن اينها سره، هر كسي را اسرار حق آموختند مهر كردند و دهانش دوختند. اينها چطور دهانشون باز شده! اينجوري. خوب.
بنابراين بايد كوشش بكنيد خدا ميدونه همين الان كساني هستند، دو سه تاشون الان توي ذهنم است. يكي در ايرانشهر، يكي در اسمش يادم رفته، يعني شهرش، يكي از بندرهاي، بوشهر، يكي در بوشهر، يكي هم در شيراز. همين دو سه روزه، اينقدر پشت تلفن گريه كردند كه ما چيكار بكنيم. من بهشون ميگم هر وقت كه آمديد مشهد زيارت ما ببينيم ديگه. حالا با تلفن كه نميشه. گريه كردند كه پس ما چيكار كنيم؟ ميگم بريد پيش علماي محلتون. ميگن رفتيم. ما را راهنمائي نكردند. اونها ميگن واجباتتون را انجام بديد، محرمات را ترك كنيد. ما ميگيم ما اگر ميتونستيم واجبات را انجام بديم، محرمات را ترك كنيم كه متوسل به شما نميشديم. مثل اينه كه يك مريضي را بيارن. اين مريض بره پيش دكتر. بهش بگه كه ناله نكن خوب ميشي. الان آنهايي كه در مرحلة اين پنج شيش مرحلة تزكية نفس را گذروندند، من دنبالشون ميرم، توي آن اعماق وجودشون ببينم يك صفت رذيله دارند؟ ميبينم ندارند. خودشون ميروند از آن تهها ميخوان بكشند يك صفت رذيله دارند ندارند. شما اين را مقايسه كنيد، اين معنا را، اين مطلب را مقايسه كنيد با آن عالمي كه ميگه علي بن ابيطالب يا آن عارفي كه ميگه علي وقتي كه روي سينة عمر بن عبدود نشست و او آب دهن انداخت، حضرت نتونست خودش را كنترل كنه. يا ميگه علي بن ابيطالب تزكية نفس نتونست بكنه. و شما ميفهميد كه علي بن ابيطالب كه سهله، خاك پاي علي بن ابيطالب هم ميتونه تزكية نفس كنه. بريد الان اينها مسائلي نيست كه، من يك مسئلهاي را پشت سر اين بايد بهتون بگم. فقط از شما دوستان تقاضام اينه براي اينكه ديگران را جهنمي نكنيد، تحريك حسادت ديگران را نكنيد، به من زياد، در حضور بعضي از شخصيتها، بعضي از علما، بعضي از دانشمندان، به من اظهار محبت زياد نكنيد. اين را واقعا خواهش ميكنم. همين اظهار محبتهاي شما سبب ميشه كه تهييج ميشه اينها و ناراحتي ايجاد ميشه. من خدا رحمت كنه استادم را، مرحوم حاج ملا آقاجان را. خوب آن يك وضعي داشت كه مردم، برخوردهاي عمومي كه مردم باهاش ميكردند، فكر نميكردند اين اصلا سوادي داشته باشه. اصلا سوادي داشته باشه. خوب. ما مريد ايشان بوديم باصطلاح. هر جا مينشستيم يك صحبتهايي ميكردم اينها تكان ميخوردند، پيرمردهايي از علما. منهم سنم هيفده سال، هيجده سال بود. به من ميگفتند اينها را تو از كجا ياد گرفتي؟ چطور شده؟ ميگفتم حاج، ميگفتند او ديوانه است! همينطور. خيلي خوب. من بعدها ديگه اسم ايشان را نميبردم. اگر ميديدم خيلي از حرف من از سخن من تعريف ميكنند، آنوقت ميگفتم كه، خدا رحمت كنه مرحوم آشيخ مجتبي قزويني روي همين حساب نشستم از، بعد از فوت مرحوم حاج ملا آقاجان، نشستم از ايشان مطالبي، مطالب ايشان را گفتم. ايشان گفت اينها را تو از كجا ياد گرفتي؟! خود ايشان از مهمترين علما بود. گفت اينها تمام مضامين و واقعيات رواياته. از كجا ياد گرفتي؟ گفتم استادي داشتم بنام حاج ملا آقاجان، ايشان فرمودند. گريه كرد اين پيرمرد. فرمود اي كاش من او را ميديد. آشيخ هاشم قزويني او را ديده بود و خيلي علاقه داشت. ولي من نشد ببينم. آشيخ هاشم قزويني غير از آشيخ مجتبي است. آشيخ هاشم قزويني از علماي محترم مشهد بود. ايشان هم همينطور. ايشان ديده بود، يك جلسهاي من خودم در خدمت ايشان بودم. وقتي وارد مجلس شديم خيلي با بي اعتنايي آنهايي كه بودند باهاش برخورد كردند. ايشان با يك عرقچين آن روز يك عرقچين سرش بود، پيراهن و زير شلواري و عبا هم انداخته بود روي دوشش. آمد تو. گرمش شده بود عمامهاش را برداشته بود. البته براي ماها درست نيستها. فكر نكنيد كه، من ديديد هيچوقت همچين كاري نكردم. چون زمان او ايجاب ميكرد. خوب يك عده علما بودند، ايشان هم آنجا نشست. مرحوم آشيخ هاشم اصلا توي آن جلسه آمده بود كه ايشان را ببينه، احترام كرد. ايشان چند كلمه حرف زد. خدا ميدونه مرحوم آشيخ هاشم قزويني مثل يك شخصيتي بودها، تقريبا مثل مراجع تقليد. مثل چي بگم؟! خادمي در مقابل ايشان. مرحوم آية الله ميلاني همينطور. علماي بزرگي كه اهل معنويتي بودند همينطور. اينها تا تشخيص ميدادند اين كيه، بعد خيلي در مقابلش احترام ميكردند. ولي جاهايي كه ايشان را نميشناختند. ما ميرفتيم تا اظهار محبت به ايشان ميكرديم، حتي من يك روزي يكي از علماي، مال همان حدودها بود، گفتم كه شما حاج ملا آقاجان را ميشناختيد؟ ايشان همچين بدون مقدمه گفت بعله! خدا لعنتش كنه! من تكان خوردم. گفتم چرا اينجوري گفتيد؟ گفت ايشون درويش بود، صوفي بود. از همان حرفهايي كه نديده و نشناخته به خود ماها هم ميزنند. گفتم كه اينجور بود، اينجور بود، اينجور بود. هي شرح دادم ديگه ديدم واجبه. هي شرح دادم اين مطالب را براش. آقا ديدم اين مرد، مرد منصفي بود، خدا او را هم رحمتش كنه. گريه كرد. گفت من خدا ميآمرزه با اين كلمهاي كه گفتم؟ گفتم كه اگر حاج ملا آقاجان خودش بود كه از شما ميگذشت. چون ايشان هر چند وقت يك دفعه ميگفت خدايا من هر كه به من بدي كرده، من ازش گذشتم. يعني مثلا نميشناخت، اونهايي كه ميشناخت همانجا نقد ميبخشيدش. بعد ايشان خيلي ناراحت،هر وقت بعد از اون من را ميديد، پيرمردي بود ميگفت من هر روز براي ايشان فاتحه ميخوانم، چه ميكنم، چه ميكنم كه ايشان از من راضي بشه اين حرفم خيلي بد بود. من يك روزي از ايشان پرسيدم چرا اينجوري گفتيد؟ گفت: اين هيچي، بي خود، شيطان. لذا شيطان واقعا ميياد تو زبان انسانها. كوشش بكنيد انشاء الله از من نميخواد تعريف كنيد هيچ، هميني كه هست. محبت هم جلوي اشخاصي كه غير از خودتون هست اظهار محبت هم نكنيد. هر كي همين دست بوسيدن، كارهايي كه انجام ميديد نكنيد. من ازتون تقاضا دارم اين جلسه را هم براي همين تشكيل دادم. خيلي محبتتون را در دلتون حفظ كنيد، من يقين دارم همتون را ميشناسم. با محبت و بي محبت و همه را خوب تشخيص ميدم. يعني واقعا من حتي بعضي وقتها ميگم باخودم كهاي كاش اين اخلاصي كه بعضي از اين رفقا نسبت به من داشتند، من در مقابل خدا ميداشتم. اگر من آن اخلاص را نسبت به خدا ميداشتم آنجوري كه اين آقايون نسبت به من دارند، من خيلي مقامم بالا ميرفت.
شماها كوشش بكنيد، حالا اين را توي پرانتز عرض كردم، كوشش بكنيد اهميت بديد به موضوع. آنقدر، اين را بدونيد، آنقدر آنهايي كه اهميت نميدهند، برنامهاشون را جدي نميگيرند، حتي من گاهي دفترهايشون را كه نگاه ميكنم، ميبينم هيچي ننوشتند، هيچي. نه حالي، نه قالي، هيچي. واقعا كسل ميشم. واقعا جدي بگيريد كه شما مقصر نباشيد در اين جهت. تقصير مردمم هم اينه كه دو تا تقصير دارند مردم، ديگران. يكي اينكه توي مغز شما خيلي مطالب را وارد كردند، آقا خيلي زحمت داره اينها را درآوردنش. خيلي زحمت داره، خيلي چيزها را ما از شما تخليه ميكنم. نه اينكه مثلا طوري بشه، ضمنا انشاء الله كم كم ميگيم بهتون. ولي ميترسم كه قبول نتونيد بكنيد. به خدا قسم اگر جدي وارد بشيد، اين را، اينها را من تقيه ميكنم منتهي در عمل تقيه ميكنم و در گفتار، اگر جدي وارد بشيد، به خدا قسم، مراحل را خوب طي بكنيد، به مرحلة آخر تزكية نفس برسيد، همة شما مستجاب الدعوه هستيد، همة شما اهل مكاشفه هستيد، همة شما اهل اينكه ارادهاتون ارادة خدا ميشه، چشمتون چشم خدايي ميشه، گوشتون گوش خدايي ميشه، ارادهاتون ارادة خدايي ميشه. همهاتونها. همهاتون زندگي سالمي پيدا ميكنيد. از اين بالاتر بهتون بگم. اينها را من حالا خلاصه ميگمها. و الاّ در گفتارهام، در منبرهام اينها را نميگم. آني كه گفتم تقيه ميكنم روي روزش دست نميگذارم، بعضيها خودشون رسيدند. بعضيها هم خوب، ميرسند انشاء الله. از اين بالاتر عرض كنم. تمام مزاياي بعد از ظهور را قبل از ظهور بهتون ميدهند اگر درست بريد جلو انشاء الله. يعني بعد از ظهور چطور ميشه. شما پولدار ميشيد، معلوم نيست حالا پول خيلي اينقدر ارزش داشته باشه كه پول داشتن مثلا مسئلهاي باشه. بخوايد بهتون ميدهند. مريض نشيد بهتون ميدهند. امام زمانتون را ببينيد بهتون ميدهند. هميشه از وجود مقدسش استفاده كنيد بهتون ميدهند. با خدا در ارتباط باشيد بهتون ميدهند. بعد از ظهور همين چيزهاست ديگه. همين چيزهاست. همة اينها را بهتون ميدهند. يك زندگي سالم راحت خوب. آن آقاي دكتر بازرگان كه در كرمان هستند يك شب اينجا بودند. گفتم كه توي حدود پانصد نفر كه بيشترند، همه سالم، همه سرحال، همه خوش، همه خرم، شما همچين جمعي را سراغ داريد كه دلبستگي به خدا و معنويات و كمالات داشته باشند. گفت من در بخش طبش ميتونم بگم نه؛ اينجور نميشه اينهمه جمعيت حتي مريضي كه توي بيمارستان بيفتند نداشته باشند. و اين را بهتون عرض كنم كه هنوز شما ميدونيد چند درجه بايد كار بكنيد و شما خودتون چند درجه كار ميكنيد. مثلا اگر بنا باشه صد درجه كار بكنيد، شما بيست و پنج درجه كار ميكنيد. اينجوري. يعني شما هواي، يعني هيچي هم كار نميكنيد. ما الان توي همين جمعمون افرادي داريم كه استاد داشتند قبلا، اينقدر به اينها برنامه ميدادند. من خودم يك وقتي يك شاگردي مال يك آقاي ديگه بود، ما شاگرد حاج ملا آقا جان بوديم، او آنقدر زحمت ميكشيد، همين شبهاي ماه رمضان آنقدر ذكر گفت توي يكي از اين مقبرههاي صحن كه من شب بيست و سوم را ديدم اين ديوانه شده، بردندش ديوانه خانه. ما بحمدالله توي معروف بود كه توي اين برنامههاي كمالات روحي، توي ده نفر يك نفر ديوانه ميشه. يعني استعداد ندارند نميتونند بكشند. ما به يكنفر گفتيم ما توي هزار نفر يك نفر ديوانه كه نداريم كه هيچ، اگر هم يك وقتي كسالت مختصري هم داشته باشند اينجا رفع ميشه. با سهولت، شماها زحمت نميكشيد، رياضت، ميگن اينجا برنامهاش برنامة رياضته! شما چه رياضتي كشيديد، چيكار كرديد؟ پنجاه درصد پيشرفت شما در همان بيست و پنج درجهها، نه در صد درجه، در صد درجه ما كم داريم و نداريم، در آن بيست و پنج درجه، پنجاه درصدش باز زحمات ديگرانه كه به شما كمك ميكنه. شما ميبينيد كه بعضيهاتون حالا يادتون رفته. بعضيها هستند هنوز از طرف شما به حضرت رضا سلام عرض ميكنند. اينهايي كه يك خوردهاي قديميترند و شماها هم بايد اين كار را بكنيد انشاء الله. السلام عليك يا مولاي يا اباالحسن يا علي بن موسي الرضا. خوب اين كمكها، اينها بي فايده نيستها. خود من گاهي حرف مشرف ميشم ميبينم بيشتر به فكر رفقا هستم. پارسال مكه بودم، بيشتر به فكر رفقا بودم. در مدينه، در قبرستان بقيع، ميرفتم ميايستادم از طرف شماها سلام ميكردم. اينها كمكتون ميكنه، يعني پنجاه درصدش را ديگران كمكتون ميكنند. پنجاه درصدش را خودتون داريد ميريد. اين را بدونيد. همينطور آدم، شما چقدر پاي منبرها نشستيد، چقدر ديديد افراد متدين را، چقدر خوب شدند. نه. خوب شماها بعضيهاتون را ميشناسم اصلا، به قول يك كسي ميگفت كه من مجلس روضهبازم. اينجوري اين كلمه را ميگفت، اصلا هر مجلس روضهاي من هستم، عقب جلوش ميكنم، چه ميكنم، فلان. بعضيها با علما بزرگ شدهاند. همه جور علما را ديدهاند. اين آقاي يوسفزادة ما كه تهران هست، اين بسكه علما را ديده و با اينها توي يك قبا رفته و بهرحال با هم آنقدر گرم بوده، كه ديگه واقعا خودش از علما شده، و همينطور آقاي نوروزي. حوزة علمية قم، اينور، آنور، فلان و اينها. و رياضتهاي زيادي آنها پيشنهاد كردند. ولي موفقيتشون خيلي ضعيف بوده. تا اينجا كاري نداره، مثلا چقدر، كسي كه زياد كار ميكنه چقدر كار ميكنه؟ چند ساعت كار ميكنه؟ نه چند ساعت ديگه؟! آني كه زياد زياد زياد بهش برنامه ميدهند، كه من خودم كمتر ديدم. اين رفقا بيشتر ديدند. زياد زياد كه بهش برنامه ميدهند يك ساعت كار دارد؟! ندارد. يك ساعت! يك چيزي ديگران القاء به شما كردند. يعني پاي منبرها بزرگ شديد، توي مغزتون از دراويش وارد شده، يك مقدار از دراويش رسيده به شما. يك مشت از آدمهاي خشك مقدس خيلي خشك به گوشتون رسيده. يك مشت از كساني كه، خلاصه از كساني كه افراط و تفريط داشتهاند خيلي توي مغز شماها وارد شده. با يكي از اين جوانها، يكي از اين جوانها همين چند روز قبل باهاش درگير، بهش گفتم بيرونت ميكنم اگر وسوسهات را ترك نكني، و در بين بعضيها هر كس وسواسيتره، معتبرتره. اين را بدونيدها. آقا فلاني! نميخوام اسم ببرم به جهت اينكه ممكنه لانه بكنه توي مغزتون، حالا درآورديم. الحمد لله اكثر شماها اين مطالب را در آورديم. چون در آوردنش خودش مشكله. خود آنها را كشيدنش بيرون خيلي كار مشكليه. درآورديم الحمد لله. و همينطور آرام آرام مشغول بوده، توي اين جلسات. شما فكر نكنيد ما خيلي، دلم ميخواسته منبر برم در ماه رمضان. ايني كه رفتم منبر همهاش بخاطر شماها بوده. افراد متفرقه خواستند بيان خواستند نيان. شماها! براي اينكه بتونيم مطالب را كمكم از توي مغز شما بيرون بياريم و يك مطالب قرآني و روائي توي مغزتون وارد كنيم.
پس كوشش بكنيد كه خودتون را از همه، از نظر تحت تأثير مطالب قرار گرفتن جدا كنيد. مردم مينشينند ميگن تو از كجا آمدي، مثلا تو از كجا آمدهاي كه اينقدر مقدستر از فلان مثلا پيرمرد هستي، فلان معمم هستي، فلان چه هستي، فلان چه هستي. خوب از كجا آمدي! ما از در خانة خدا آمديم. اينجوري بايد بگيد. بايد هم اينطوري باشيد. من گاهي گفتم آقايون. گفتم من دويست نفر ممكنه دوست داشته باشم و دارم الحمد لله كه بدون معطلي پشت سر همهاشون نماز ميخونم. اين را شما بريد بگرديد در عالم اصلا پيدا ميشه يك همچين جمعي. تا اينجا آمديد الحمد لله. و دشمن هم زياده، شيطان هم خيلي فعاله. اگر ميخوايد گوش به شياطين جني و انسي بديد، معطل نشيد، هي رفت و آمد نكنيد، دو رويي نكنيد. گاهي يكنفر كه توي مجلس ما يك خوردهاي تاريكه، مينشينه، حتي حال مرا ميگيره نميتونم حرف بزنم. اينجوريه. نكنيد، نيائيد. ظلم به خودتون ميكنيد ظلم به ديگران نكنيد. الحمد لله كم داريم يا نداريم. اصلا نداريم الحمدلله. اهل گناه نباشيد، اهل معصيت نباشيد. منتهي افرادي واقعا ميآيند اينجا، الان ما حدودا سي نفر، سي و چند نفر همينطور خودبخود طلاب خوبي جمع شدهاند. من چند روز قبل عذرشون را خواسته بودم، ديدم نه! از يكيشون نميشه گذشت. يكي شاگرد اول مثلا در دانشگاه شاگرد اول بوده آمده. يكي استعدادش خيلي قوي. يكي مثلا فرض كنيد كه، هر كدامشون. ديگه دسته گلها را ميبينيد اينجا هستند، توي شما هستند، اينها معممينشون، غير معمم هم هستند. كه اينها انشاء الله بهتر و موفقترند، مشاغل كمتر دارند، انشاء الله بهتر موفق ميشوند، بهتر پيشرفت ميكنند و شماها هم انشاء الله بايد جدي باشيد و خوب پيشرفت كنيد. چيزهايي كه من ميخوام بهتون عرض كنم، مسائل متفرق ديگه است. مثلا فرض كنيد اگر به شماها گفتيم كه ماهانه يك چيزي بديد، اين اصلا توي هر هيئتي كه بريدها، بالاخره بخوايد سينه بزنيد، سينه زدن كه ديگه خرجي نداره، بالاخره همهاشون با همديگه يك پولي روي هم ميريزند اين هيئتها را ميچرخانند. بعضيها به ما ميگن آقا به من نگفتند. ميگم تو همة چيزها را فهميدي، همين را نفهميدي، همين را بهت نگفتند اين ماهانه بايد بدي اينجا. جداها، بعد از چند ماه كه همة مراحل را، اين را نميگه. من خودم شخصا نميگن. چون روي حساب پول و ماديات، اين را بهتون بگم، شيطون وسيلة خوبيست. وقتي پول چاپ شد، شيطان برداشت و گفت تو وسيلة خوبي هستي براي گول زدن مردم. تا من ميگم آقايون ماهانهاتون را بديد، ميگن فلاني پولها را چيكار ميكنه؟! پولها مستقيما دست آقاي مغيثي ميرسه، آقاي مغيثي هم براش از سال آينده، براش بودجهها را تنظيم كرديم كه كجاها خرج كنيم. و همهاش هم خيلي خرجهاي درست و حسابي و منظم. آنهايي كه در همين جهت حتي سستي ميكنند، اينها به خودشون ظلم ميكنند، هيچ مسئلهاي نيست. همهاتون بايد شما در بين شما كسي نباشه، من بعد از مراحلي را گذرونده، حالا ميآن از مسئلة خمس سؤال ميكنند. ميگم شما سالت كيه؟ ميگه من حساب سال ندارم. از همان روز اول تكليفت بايد حساب سال داشته باشي. همهاتون بايد دفترچة حساب سال داشته باشيد، چه پول داريد چه نداريد. شما اكثرا من ميدونم، اگر خمسي هم بهتون تعلق بگيره خيلي كم تعلق ميگيره يا اصلا نميگيره. افراد متوسطي اكثرا هستيد الحمدلله و ارزشتون هم به همينه. ولي بايد دفترچة حساب سال داشته باشيد و از اين ساعت به بعد، دفترچة حساب سال همهاتون بايد داشته باشيد. چه حساب داشته باشيد، چه چيزي داشته باشيد چه نداشته باشيد. دفترهاي كوچك، بديد همين دفتر را، ايشان دفترش را درآورد ببينه هست يا نه! يك همچين دفتري بگيريد، كار آقاي نعمتي را زياد ميكنيم. بسم الله الرحمن الرحيم. اگر روز تكليفتون را ميدونيد، روز تولدتون را ميدونيد، همان روز سالتونه. اگر نميدونيد، از دستتون رفته، يك روزي را بعنوان روز اول سالتون تعيين ميكنيد. مينويسيد بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين و صلي الله، چون اينها مستحبه و اسم امام زمان صلواة الله عليه را مينويسيد و بعد مينويسيد در روز اول سال، اينها را ميگم آقاي نعمتي يادش باشه، آقاي معلم يادشون باشه بنويسند. روز اول سال جناب آقاي محمود خدامي مثلا نيمة رمضان هر سال خواهد بود. ميديدي دفترچه را آقاي نعمتي به طرف. گوش ميديد. اين دفترچه را اينجوري بايد داشته باشند همه. اكثرتون داريد. آنهايي كه ندارند بايد داشته باشند. اين معلوم باشه. خمستون را به من نميگم بديد، هر جائي كه ميخوايد بديد، هر جائي كه به نظرتون ميرسه.
مسئلة ديگري كه خيلي بايد روشن بشه از من، اين است كه بعضيها خيال ميكنند حالا من دنبال مرجعيتم و ميخوام مرجع تقليد بشم و اين حرفها. براي اينكه هم استعدادش را دارم و هم ضعفي در اين جهت از خودم نشان نميدم. اين را بدونيد. رديفهاي ما الان هستند و اين كار را هم كردند و پاش هم ايستادند و هيچ مسئلهاي نداره. ولي من اين به اين كار هم بيشتر از اينكه مرجع عامة كل دنيا بشم، اهميت بيشتري نميدم. همينكه شماها انشاء الله دستتون به دست امام زمان برسه. شماها را بتونم بعنوان سرباز امام زمان صلواة الله عليه معرفيتون كنم. و انشاء الله همينكه گناه نكنيد، معصيت نكنيد، اخلاصي پيدا بكنيد، به مقام عبوديت و بندگي خدا برسيد. من راضيم، ميخوام چيكار؟! اگر براي پولش باشه، بحمد الله يك ممرّ زندگي داريم. آنكه به من سهم امامش را ميده، هم مسئوليتش را مياندازه به گردن من، هم، از ديروز كه اين فطريهها را داديد به من، انگار يك ماري… ماندم كه به كي بدم. چيكارش بكنم؟ در عين اينكه نميتونم هم نديده بگيرم. همينجور موندم. خدا ميدونه همين امشب نشسته بودم فكر ميكردم چيكارش كنم اينها را. شماها از گردنتون رفع كرديد انداختيد گردن من. سهم امام هم همينطور. من بحمدالله به اندازهاي كه تا آخر عمرم زندگيم را اداره بكنم، خداي تعالي از راههاي غير از سهم امام به من رسونده. هم خدمتتون عرض شود كه حق التأليف به من ميدهند، همين كتابهام، همين الطاف پروردگار، حالا شرحش را براي شما بدم خيلي ضرورت نداره، اكثرتون هم ميدونيد الحمد لله. شماها دوستان خصوصي من هستيد ميدونيد. بر فرض از من در مقابل همين منبرهايي كه ميرم، همين صحبتهايي كه ميكنم، همين زحماتي كه ميكشم، از سهم امام به اندازة مخارج زندگيم بردارم، خيال نميكنم كه بي جهت، ولي بر نميداريم. زندگي از جهت مادي نيست كه بخوام برم مرجع تقليد بشم. خدا رحمت كنه يكي از مراجع تقليد در قم، به من ميگفت فلاني ما آخر عمري صراف شديم. براي اين حوزة علميه قم بايد ما پول بديم، پول بگيريم، پول بديم، دشمن هم براي خودمون درست كنيم. ميگفت فلاني آمده چاقو را زير، اين از اينجا نشون داد، چاقو اين اندازه، پول به من بديد تا نزنم توي شكمتون. بعله. اينجور وضع داريم. پسر مرحوم آسيد ابو الحسن اصفهاني را كشتند سر نماز، سر همين سهم امام به زور گرفتن. خوب چه مرضيه آخر؟ چه مرضيه من حالا بگم، حالا تمام مردم ايران مرا دوست داشته باشند، تمام مردم ايران هم دشمن من باشند، چه فرقي ميكنه؟ در تشييع جنازة انسان يك ميليون جمعيت باشه، يا هيچكس نباشه. براي من عمل من مفيده، چه فرقي ميكنه، اينها را فكر نكنيد من قولا ميگم، اينها را من واقعا فهميدهام. و برام اينها مسلمه.
بنابراين اگر چيزي نوشته شده اين ادعاي مرجعيت نيست. من مجبور شدم اول اين خلاصة توضيح المسائل را عوضش كنم. برداشتيم شرح نوشتيم كه آقا اين بعنوان اين جهت نوشته نشده. چون، ما اينهمه كتاب نوشتيم هيچكس هيچ حرفي نزد. نگفت باريك الله حتي. بعكسش هم نگفتند. براي خلاصه، چرا من نگفتم مطابق با فتواي حضرت آية الله، اين حرفها را كه ما ننوشتيم. اين رساله كه نوشته شده، نميدونم چقدر موج ايجاد كرد. ما برداشتيم اولش را توضيح بدهيم كه آقايون مسئله اينطورها نيست كه شما خيال ميكنيد. مسئله اينه. اقلا شماها بفهميد، حالا ديگران نميتونند بفهمند يا نميخواهند بفهمند. مسئله اينه كه وقتي انسان به صراط مستقيم و مرحلة صراط مستقيم ميرسه بر همة شماها واجبه كه احكام را بلد باشيد نباشيد نميتونيد تو صراط مستقيم حركت كنيد. مثل اين ميمونه كه شما علائم راهنمايي و رانندگي را بلد نباشيد بخواييد تو راه بريد. اين علائمات اينطوري كه زده يعني خطر در گردش به راست يا خطر در گردش به چپ. پيچهاي خطرناك نميدونم پيچ خطرناك. ديگه حالا ما از اون وقتهايي كه امتحان گواهي نامه را داديم يادمونه بله حداكثر سرعت، توقف ممنوع اينها را بايد بلد باشيد.
اين براي يك رانندگي، براي زندگي دنيا و آخرتتون بايد اين مسائل توضيح المسائل را بلد باشيد اين يكي. دوم اينكه اين توضيح المسائل، مسائلي داره كه شايد در عمرتون هم به دردتون نخوره البته مراجع بايد بنويسند چون اگر يك دفعه هم كه به لازم بشه بايد داشته باشه. ما اينها را كه ديديم به درد شماها زياد نميخوره و ما هم و رفقا هم هستند همش الحمد الله مسئله دون هستند بهتون ميگن ما هم خلاصهاش كرديم اين دو. سوم رعايت شده، من خودم خيلي از مسائل را نظرم اوني كه نوشتم نيست رعايت شده كه با كمال احتياط باز در همين اوايل ماه رمضان باآقاي نعمتي كه ايشان عمدة كارشون در اصفهان و كرمان همين بوده كه از اونجا هي تكه تكه براي من ميفرستادند تا امروز تمام شد. گفتم باز يك برسي بكن توي رسالههاي مراجع احوط القوال را بگيم اينها اهل به اصطلاح رياضتند بايد پيشرفت كنند اوني كه اون قولي كه احتياط بيشتري داره اون را من در اونجا بنويسم. خيلي از چيزهايي است اصلا خلاف نظر منه. خلاف نظر فتوايي منه. اما بخاطر اينكه احتياط را رعايت كنيم اونجا نوشتيم. آقاي ميخواستن اينها را چاپ ميكنند گفتند آقا اينها بر خلاف نظري است كه شما سر درس گفتيد. گفتم خوب ولي احتياطش در اين است احوط القوال را نوشتيم. اينها فتواي بنده نيست، اينها خدمت شما عرض شود كه معناش اين نيست كه شماها بايد از كسي تقليد نكنيد و اين را هم بهتون عرض كنم شما، چون اين در بحث تقليد اين را به آقايون عرض كنم چون وقت هم زياد داره گرفته ميشه ولي بايد اينها را بگم بهتون در بحث تقليد، تقليد اگر انسان در تقليد بخواد تقليد بكنه اين خودش درست نيست تقليد يعني مسائل عقلي. شما در اكثر كارهاتون داريد تقليد ميكنيد، مثلا از دكتر تقليد ميكنيد براي شفاي مرضتون. از بنا تقليد، از معمار يا از مهندس تقليد ميكنيد براي ساختمانتون از خدمت شما عرض شود كه حتي خواربار فروش تقليد ميكنيد دربارة برنج خوب و بد. ديگه در همه چيز اينها تقليده. در تقليد، تقليد نيست. لذا اين را به عنوان يك مقدمه نوشتيم كه تقليد يعني چه.
در مسائل حكومتي شماچه بخواييد، چه نخواييد شما داريد از رهبر انقلاب تقليد ميكنيد. حالا مثلا فرض كنيد گفتن قطع ارتباط با آمريكا، بله. چشم. مسائل ما مسائل سياسي و حكومتيه ديگه. و در كل مسائل حكومتي بايد از حالا كه ما رهبر داريم بايد از رهبر تقليد بشه. تقليد هم ميشه. بخواييم يا نخواييم تقليد ميشه حتي علما هم بايد تقليد بكنند. حتي مرجع تقليد هم بايد تقليد بكنه. در مسائل عبادي از قبيل مثلا عرض كنيد نماز، روزه و اينها اينها را از هر كسي كه قوة استنباط داشته باشه به نظر من ميشه تقليد كرد، قوة استنباط داشته باشه يعني بتونه از توي روايات و آيات اين مسئله را دربياره ميشه تقليد كرد دقت كرديد. بنابر اين اگر ما در اونجا ننوشتيم كه اينها طبق فتواي كيه يا شما مقلد كي باشيد مقلد هر كس ميخواييد باشيد اين مسائلي كه اينجا نوشته شده شما در يك مرحله ميرسيد بايد بلد باشيد. ما نميگيم شما، شايد به اكثرتون نگفته باشم شما مقلّد كي هستيد؟ همهتون در هر جايي كه هستيد، چون تقليد التزام نيست، تقليد عمله حالا ميخواييد هم شما ملتزم بشيد. تقليد از هر كي دلتون ميخواد بكنيد. من تا وقتي كه اين مراجع گذشته خدا رحمتشون كنه من با اكثرشون مأنوس بودم، من با آيت الله گلپايگاني مأنوس بودم حتي تو همين كانون بحث و انقاد ايشون تشريف آورده بودند با انس داشتند. با خود حضرت امام من مأنوس بودم اصلا خونمون يكي بود در اون وقتي كه قم بودند ايشون. با مرحوم آيت الله مرعشي نجفي مأنوس بودم با اكثر اين مراجع حتي با آيت الله بروجردي مأنوس بودم. مأنوس بودم و آشنا بودم اينها را ميشناختم اينها اهل تزكية نفس و كمالات و اينها بودند. اگر من را ميبينيد حرفي نميزنم نميگم از كي تقليد كنيد، نميگم چه بكنيد اين بخاطر اين است كه به اين آقايون من آشنايي اونجوري ندارم يعني نه شاگردشون بودم، نه آشنايي اونجوري دارم و خوب مسوليت شماها هم به گردن من هست. يعني من ميخوام شماها را از يك راهي ببرم كه زودتر دستتون به دست امام زمان صلوات الله عليه برسه. پس بنابر اين اين هم معلوم باشه، روشن باشه ما چهار نسخه يعني به آقاي باقري گفتم يك نسخه از اين چيزهايي كه به اصطلاح زحمت بيشتر كشيده شده روش آقاي نعمتي زحمت كشيدند خود من يك خرده برسي كردم و اينها احوط القوال را جمع كرديم اين را هر كس كه در صراط مستقيم مخصوصا هست بايد اين مسائلي كه در اينجا هست بايد همه را حفظ باشه. يعني حفظ نه اينكه بگيره بخونه مطالبش را بايد حفظ باشه. والا نميتونه، عرض كردم مثل علائم راهنمايي و راندگي است. بايد بلد باشه، هر كدومتون هم خواستيد ما متصدي چاپش و متصدي پخشش نيستيم. اينجا هست ميگيريد از روش بنويسيد دستي بنويسيد، غلط ننويسيد و باز به ما يك چيزي، چون ما اينها را سؤال ميكنيم از اين به بعد برنامهها جديهها. مسائل كسي تو صراط مستقيم وقتي ميتونه از صراط مستقيم بگذره كه تمام مسائل را امتحان بده و خوب بلد باشه. اين اينجوري اونهايي هم كه گذشتند از اين مرحله اگر ديديم كه بلد نيستن تجديدشون ميكنيم. يعني بايد بلد باشند گوش داديد ما داديم توضيح المسائل را نميتونيم بهشون تحميل بكنيم اين را ميتونيم. اين را ميتونيم و اين خلاصة همان توضيح المسائل است كه هست. آقايون در نظرشون باشه اگر كسي ازتون سؤال ميكنه از كي تقليد ميكنيد؟ خودتون ميدونيدها از هر كي، از هر كي دلتون ميخواد ولي ما نظرمون اينه، ما نظرمون اين نيست كه شما خوشم بياد كه شما مقلد من هستيد شما بالاتر از اين جهت به من محبت داريد يعني هيچ مرجع تقليدي دوستاني كه هر چه انسان بهشون بگه گوش كنن ندارند شماها اينقدر به من لطف داريد دليلي نداره كه بگيم حالا از اين امتياز هم ما برخورداريم. امتيازي نيستش، براي من امتيازي نيست لااقل. و لذا انشاء الله هر چه خودتون ميدونيد ولي اين دو ساله را بايد انشاء الله در مرحلة صراط مستقيم بايد بلد باشيد اين را هم بهتون عرض كنم. بلد نبوديد اونهايي كه جلو رفتند برميگردند، اونهايي كه يك امتحانه دقيقا سه ماه ديگه. براي اونهايي كه مرحلة صراط مستقيم را بالا هستند خواهيم گذاشت براي همون رفقا. و انشاء الله بايد همه را بلد باشند يكي هم اين مسئلة اعجاز قرآن او را هم بايد بلد باشند. دلائلش را، برنامه هاش را نبوديد نميتونيد پيش بريد، از صراط مستقيم نميتونيد جلوتر بريد اين را بهتون بگم. اين دوتا را بايد بلد باشيد محاسبه، مراقبه اينهايي كه دستور ميدن انشاءالله عمل كنيد. ديگه مثل اينكه من خيلي وقته دارم حرف ميزنم بله چيزي به نظرتون نميرسه كه الان بگين. گفت كه دعواي اول به از صلح آخر هست. (سؤال)كسي كه حمد و سورهاش درست نيست نمازش درست نيست اصلا از مرحلة توبه نميتونه وارد بشه بياد تو. اين از هم از اونهايي كه است كه انشاء الله امتحاني ميزاريم من حالا خيلي سخت نميگيرم براي حمد و سوره ولي بايد غلط هم نداشته باشيد و اقل چيزي كه بايد بلد باشيد انشاء الله اداي حروف را درست بكنيد. صاد و سين را با هم فرق بگذاريد مثلا. ه و ح را بايد هم فرق بگذاريد و اينها. اداي حروف و خدمتون عرض شود كه اونچه كه مربوط به يرملون اينها را بايد ياد بگيريد. والا اصلا شما يك كاري بكنيد شما بعد از اين هر كس را گذاشتم مرحلة توبه بهش بديد بايد نمازش را ببينيد بلده يانه؟ چون نماز بلد نباشه كه اصلا گناه ميكنه، معصيت ميكنه من فكر نميكنم كسي توي اين جمع باشه كه حمد و سورة نمازش را مثلا نمازش را خداي نكرده بلد نباشه چون بي خود معطلند.
در جلسات هم مقيّد باشيد من نميخوام پاي منبرم جمعيت زياد باشه، يا توي كانون يا اينجا ولي من كه منبر ميرم فقط براي شماها ميرم. هيچ دليلي نداره براي مردم، خوب شب جمعه است روضهاي داريم متفرقه هم مييام. فقط براي شماهاست. شما ببينيد بعضي شبهاو بعضي روزهايي كه ماه رمضان برنامه داشتيم اينقدر ما جمعيت نداشتيم حالا اينكه اين غير متفرقهاش خلاصهاش اينه. اين چرا؟ بخاطر اينكه همتون نميياد كوشش بكنيد تا جايي كه براتون ميّسره انشاء الله جلسات را جدي بگيريد. خوب محترمتر باشند در بين شما، كوچكها مهربانتر نسبت به اونها باشيد كه همون توصيه هايي كه واقروا كباركم وارحموا صغاركم بزرگترها را احترام كنيد و به كوچكترها مهربان باشيد. اگر اين روحانيوني كه اينجا هستند با شما يكيند. يك جايي يك روحاني وارد شد بخاطر لباسش بهش احترام قائل باشيد. يك جوري نباشه كه شما فكر روحانيون نه چون ما در تهذيب نفس هستيم اونها وارد نيستند نه محترمه،لباس حتي. حتي هيچي نداشته باشه جز لباس اين لباس لباس پيغمبر و امام زمانه بايستي احترام بشه. كوشش بكنيد تا جايي كه ميسره اين لباسهاي متينتر، جوآنها مخصوصا طلاب ما قباهاي بلندتري از اين كتها باشه بلندتر باشه. چون خيلي بده كه لباسشون كوتاه باشه. حتي المقدور لباسهاي بهتري بپوشيد كه وقتي كه سجده ميره انسان، اصلا زشته واقعا زشته. يك خرده احترامات ادب را در مجالس رعايت كنيد، انشاء الله كه وقتي يكي شماها را ميبينه بگن واقعا، همانطور كه در قرآن كه خونده ميشه شماها نشون ميديد خودتون را كه توي يك برنامه اين يك مكتب خاصي، يعني مكتب خدا و پيغمبر طبق آية شريفه كه اذا قراء القرآن فستمع له انسطوا خوب اين كار را ميكنيد و اين را انشاء الله رعايت ميكنيد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.