۲۵ رجب ۱۴۱۵ قمری – نكات اخلاقی و اجتماعي . اخلاق خ ۷۰
نكات اخلاقی و اجتماعي اخلاق خ 70
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمدلله و الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله لا سیما علي بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
آياتي كه تلاوت شد كه انشاء الله خانمها بخاطر اينكه انشاء الله پيشرفت بيشتري بكنند، آيات را خوندهاند و در اين روزهايي كه گذشته آنها را مطالعه كردهاند و بررسي كردهاند و من اين را از شماها خواسته بودم كه شما اين آياتي كه تلاوت ميشه در دورة هفته مطالعه بكنيد، ترجمهاش را خوب توي ذهنتون بسپاريد كه وقتي كه قرآن خونده ميشود و شما با آن سكوت و با آن ادب گوش ميدهيد، معنايش را هم بفهميد. كه حالا نميدونم از بعضيها سؤال بكنم يا باشه براي بعد؟ بخاطر اينكه بنا بود من از خانمها سؤال بكنم و ببينم كه خوب معاني را درك كردهاند يا نه؟ حالا اين هفته هم سؤال نميكنيم و جدا از همه تقاضا دارم حرفهاي مرا جدي بگيرند و فكر نكنند كه اينجا يك مجلس معموليه. نشستيم و گفتيم و برخاستيم كه متأسفانه مسلمانها همين روحيهاشون، همين فكرشون آنها را به اين پستي و عقب افتادگي كشانده. شايد شما دهها مجلس روضه رفته باشيد، صدها مجلس عزاداري و پاي منبرها نشسته باشيد. ولي چون نشستيم و گفتيم و برخاستيم بوده، نه گويندگان و نه هم شنونده به فكر تربيت شدن و پيشرفت نبودند. اما اين مجلس همهاتون بايد بدانيد كه اگر انشاء الله عمل كنيد، مجلس تربيته، مجلس رشده، مجلس روضه خواني و ثواب بردن و اينها، خوب اگر شما خوب گوش بديد ثوابش از همة مجالس بيشتره. اما هدفتون پيشرفت معنويتون باشد. طوري نباشد كه فكر كنيد كه حالا دستورات را انجام داديم يا نداديم. فكر تربيت شدن خودتون و دوستانتون باشد. من مكرر اين جهت را گفتهام و اگر نياز داشته باشد شايد صدها مرتبة ديگر هم بگم كه انشاء الله نياز نداره كه كم صحبت كنيد. حرف زياد انسان را به غيبت ميكشانه. شما را از دائرة بندگي خارج ميكنه، جزء مؤمنيني كه خدا در قرآن تعريفشون كرده قرار نميده. الذينهم عن اللغو معرضون. هر كلمهاي را كه من ديدم اولياء خدا را، ايني كه ميگم اولياء خدا، شما خانمها يك اشكالي كارتون داره، هميشه خودتون را دست كم ميگيريد. وقتي ميگم اولياء خدا، شما فكر ميكنيد يك مردي، اينطور نيست. خودتون را دست كم نگيريد. شما مثل فاطمة زهرائي در بينتون هست. مثل زينب كبرائي در بينتون هست. كتابي يكي از بزرگان نوشته بنام ريحانة الادب. تمام خانمهاي پر شخصيت دنيا را معرفي كرده. در هر كارتون خودتون را دست كم ميگيريد. اين را بهتون بگم. اسلام اين كار را نكردهها. در ازدواج خودتون را كوچك ميگيريد. اينقدر جهازيه بايد تهيه بكنيد، كارمند باشيد، طلا داشته باشيد تا شما را يك كسي بپذيره. و حال اينكه اگر ايمان داشته باشيد، شوهري هم كه ميخواهيد انتخاب كنيد ايمان داشته باشه؛ به هيچيك از اينها شما نبايد اتكاء بكنيد. خيلي بدهها. انسان بايد آنقدر خودش را پست بدونه كه با حقوق كارمنديش و جهازية زيادش و طلاهايي كه داره جلب توجه يك جواني را بكنه كه بياد باهاش ازدواج بكنه. اين خيلي بده. عوض همة اينها ايمانتون را تقويت كنيد و بگذاريد اگر ايمانتون تقويت شد، با شوهر با ايماني گيرتون نيامد، بگذاريد مثل حضرت خديجه، مثل حضرت مريم، مثل بسياري از خانمهاي خوب عالم، تا آخر عمر ازدواج نكنيد بهتر از اينه كه بوسيلة طلا و جهازيه و اينها خودتون را به كسي متوجه، كسي را متوجه خودتون بكنيد. اينها پستيه. شما خودتون را به حساب نميآوريد توي جامعه. وقتي كه ازدواج ميكنيد اسلام با آن حقوقي كه در مرد براي زن در نظر گرفته، همه را خودتون ميگذاريد زير پا. همة حقوقتون را. همة دستورات اسلام را شما ميگذاريد زير پا. دستورات اسلام دربارة زن اين است كه فقط و فقط بدون اذن شوهر از خانه بيرون نره. بقيه همه تفضلي است كه شماها ميكنيد و شما بر مرد منت داريد كه كارهاي خانهاش را انجام ميديد، بچهاش را تربيت ميكنيد، خودتون را دست كم ميگيرد. و اينقدر هم اين كار شده كه الان ديگه فرهنگ اينطوري شده. يعني اگر الان يك زن بگه من هيچ كار توي خونه نميكنم، تو بايد غذاي مرا بياري، لباس مرا بياري، مسكن مرا بياري. اين مرد ميگه تو برخلاف دين عمل ميكني! بر خلاف فرهنگ اسلامي عمل ميكني! اينها همهاش متأسفانه تقصير خود شماهاست. چيزهايي كه نبايد بكنيد ميكنيد. چيزهايي كه بايد انجام بديد، انجام ميديد. تربيت اسلامي نميشيد. بقدري كه گاهي واقعا حوصلة آدم سر ميآيد. حرف اينقدر نزنيد. به كار همديگه كار نداشته باشيد. تحقيق از زندگي يكديگر آني كه به درد شما نميخوره، نكنيد. چقدر بده كه يك خانمي بدنش زخم باشه شما لباسش را بالا بزنيد و نگاه بكنيد و بهش بخنديد. اين زشت نيست. و او نخواسته باشه. اگر زني آمد پيش شما نشست يا با شما صميمي شد، شما از وضع شوهرش، شوهر بدي مثلا داره. بعنوان يك دوست، چون اين بايد لباس براي شوهرش باشه. شما لباس او را بالا بزنيد و بديهاي شوهر او را از زبان خود او، روي نفهمي خود آن شخص البته، بشنويد. اين آبروي او پيش شما بره. چون آبروي شوهر آبروي زنه. آبروي زن آبروي شوهره. خودتون را، من يك سفارش كلي دارم براي شماها دست كم نگيريد. من نميخوام مثل همه بگم كه زن و مرد مساوي هستند. در خيلي جهات هست كه مردها عقبند. در خيلي جهات هست كه زنها عقبند در مقايسة با يكديگر. اما هر چي كه آن خالق عظيم، آن ناظم عظيم، آن كسي كه رب ماست قرار داده؛ همان خوبه. به زن هر چي داده خوب و بجا و به مرد هم هر چي داده، خوب و بجا. اين را بايد اول اعتراف كنيد. بايد اول اين را قبول كنيد. بعد ديگه حالا كجا زن ناقصه، كجا مرد ناقصه. اينها ناقص نداره. چون مقايسة با يكديگر نبايد كرد. دو تا مرد را ميشه با هم مقايسه كرد. دو تا زن را ميشه با هم مقايسه كرد. اما مرد را با زن نبايد مقايسه كرد. اين را خدا براي يك كار مخصوص خودش خلق كرده. اين را هم براي كار مخصوص خودش خلق كرده. هر كدام را براي كارهاي خودشون خلق كرده. نظام اجتماع اينطوري ايجاب ميكنه كه يكي را امام معصوم خلق كنه، يكي را پيغمبر خلق كنه، يكي را مثلا فرض كنيد زن خلق كنه. كه مرد اينجوري باشه. نظام اجتماع ايجاب ميكنه و لذا به شماها من ميگم. و الا توي كانون باشه مينشينم فلسفة اينكه زن و مرد مساوي هستند و چه حقوقي زن داره، اينها را ميگم. ولي اينجا با شما دارم ميگم. با شما خانمهاي مؤمن اهل تزكية نفس، اهل صفاي دل، اهل كمالات، ميگم كه به كار همديگه كار نداشته باشيد. هر كسي يك وضعي داره. تا ميتوانيد براي شوهرتون لباس باشيد و شماها هم حق نداريد به هيچ عنوان، من از همة خانمها تقاضام اينه كه اگر يك خانمي را ديديد كه حرف لغو ميزنه در حضور شما، تحقيقي از زندگي شما ميكنه بي جهت، يك وقت هست ميخواد به كار شما برسه، رسيدگي بكنه، اون حالا مسئلهاي است. اما بي جهت جستجو از زندگيتون ميكنه، شما به من معرفيش كنيد و اين واجبه كه به من معرفيش كنيد تا من خصوصي نصيحتش كنم و وقت مجلس را براي يكي دو سه نفر كه از اين اشتباهات ميكنند، وقت اينهمه جمعيت را نگيرم. اين را ازتون تقاضا ميكنم به من بگيد و انشاء الله كوشش هم بكنيد كه وقتي با هم مينشينيد حرفهايي بزنيد كه براي كمالاتتون فايده داشته باشه. فلان كس، فلان طور، فلان چيز، اين حرفها به درد هيچ كدامتون نميخوره.
دربارة يكي از زهاد و اولياء خدا گفتند كه اين شاگرداني داشت. مادر يكي از شاگردانش فوت كرد. به اون شاگردش گفت كه پدر تو بعد از اينكه مادر تو فوت كرد، زن گرفت يا نه؟ او هم حالا چي جواب داد نميدونم. در تاريخ داره كه اين شخص چهل شبانهروز گريه كرد كه چرا من يك همچين حرفي را سؤال كردم؟ چيكار داشتم؟! به من چه. چرا اين حرف لغو را زدم. حرفهايتون كنترل بشه. حساب داشته باشه. مخصوصا از كسان خانمهايي كه در مراحل بالا هستند. علت عقب افتادگيشون اكثرا همين است كه زبانشون را كنترل نميكنند. خودتون را اهميت بديد، قدر خودتون را بدانيد. جستجو از وضع حالات ديگر و يكديگر نكنيد. و لا تجسسوا نهيش صريح قرآنه كه تجسس از همديگه لازم نيست بكنيد. چرا. فقط جائي كه شما را منكري را از يك كسي ديدي، نهي از منكرش كنيد. اگر واجبي را ديديد كه عمل نميكنه لازم نيست كه شما بپرسيد كه تو ديشب چقدر معصيت كردي؟ بگو تا من تو را نهي از منكرت بكنم. نه. منكر را ببينيد و بعد بگيد.
آياتي كه تلاوت شد اين آيات خيلي آيات پر اهميتي است. ذات مقدس پروردگار دربارة حضرت موسي حرف ميزنه. حضرت موسي بعد از اينكه مادرش او را توي جعبه كرد و انداخت در ميان دريا و فرعون او را گرفت، آسيه واسطه شد تا فرعون او را نكشد. و در دامن حضرت آسيه و فرعون اين كودك بزرگ شد. و مادرش آمد براي دايگيش باصطلاح و بعد به حد بلوغ رسيد، به حد رشد رسيد، خودش ميدانست كه از جانب پروردگار بايد رسالتي را انجام بدهد. در ميان خيابان يا كوچه يا بازار در مصر ديد دو نفر با هم دعوا ميكنند. يكي از دوستانشه يكي هم از دشمنانش. دشمني تا حالا با او نكرده بودند. ولي در آينده او چون از دشمنان خواهد بود و يا با كساني كه با او هم خطند، اين دشمنه. با بني اسرائيلي كه حضرت موسي آنها را دوست داره و از همانهاست و بايد آنها را چون نبي نجات بده اين شخص دشمنه. هذا من عدوه و هذا من شيعته و هذا من عدوه. يكي دوستشه، دوست آيندهاش. يكي دشمنشه، دشمن آينده. يكي دوستشه يعني دوست دوستانشه. يكي دشمنشه، يعني دشمن دوستانشه. حضرت موسي ديد كه او داره ظلم ميكنه به اين شخص مظلوم. يك سيلي بهش زد. سيلي را كه زد فقضي، او هم مرد. حالا كجاش زده بود، چه جوري زده بود كه خودش هم پشيمان شد كه من چرا اينقدر محكم زدم يا چرا اينجوري سيلي بود كه گفت اين كشته شدن اين شخص از عمل شيطان بوده. و الا منكه نميخواستم او را بكشم. فرداي همان روز باز ديد همان شيعة خودش، همان دوست خودش داره با يك كس ديگهاي دعوا ميكنه. حضرت موسي را كه نميشناخت كه اين دوستشه. آمد به طرف او با خودش فكر كرد كه اين ديروز او را كشته، امروز هم لابد ميخواد مرا بكشه. چون ميبينه من هر روز با يكي دعوا ميكنم. حضرت موسي را لو داد. گفت تو ديروز يك نفر را كشتي ميخواي امروز هم مرا بكشي. مردم فهميدند آني كه ديروز كشته شده، بدست حضرت موسي كشته شده. يك مؤمني بود توي قوم فرعون. آمد به حضرت موسي گفت كه ان الملأ يأتمرون ليقتلوك. اينها دارند با هم توطئه ميكنند كه تو را بكشند. از اينجا بيرون برو. من نصيحتت ميكنم. او هم خائفا يترقب با ترس از شهر مصر فرار كرد. رفت به طرف شعيب در مدين. آنجا نشسته بود كنار شهر. جائي نداشت كه بره. آنجا ديد يك عدهاي آمدهاند آب ميكشند. دو تا دختر هم آنطرف ايستادهاند خيلي با حيا. نوبتشون شده ولي نميآيند آب بكشند. گفت شما چرا نميآييد آب ببريد؟ گفتند ما منتظر ميشيم مردها كه همه آب را كه بردند بعد ما ميآئيم جلو. گرفت آب برايشون كشيد و بهشون داد و رفت. آنها رفتند. آمدند به پدرشون، پدرشون هم سؤال كرد امروز چرا شما زود آمديد؟ پدر پيري داشتند. حضرت شعيب بود. گفتند كه يك جواني اينطوري پيدا شد و آب كشيد و داد به ما. ما آمديم. حضرت شعيب فرمود بريد بگيد بياد تا من اجرش را بدم، مزدش را بدم، زحمت كشيده. آدمي كه اهل معنويت باشه، با خدا باشه، در ارتباط با خدا باشه، اجر هيچكس را پامال نميكنه. يك تشكري بكنه اقلا. آمدند حضرت موسي را بردند. توي راه كه ميرفتند اين دخترها جلو ميرفتند. خوب طبيعيه، اينها راهنما بودند. حضرت موسي گفت بيائيد برويد عقب و حرف هم با من نزنيد. ببينيد اينجا يك درسه براي من و شما. اگر يك مرد نامحرمي، يك زن نامحرمي براي يك مرد، اعمالش ممكنه يك وقتي موجب بشه كه طرف به گناه بيفته، بايد از همينجا جلويش را بگيره. اين چشمش ميافتاد به قد و قامت اين دخترها. طبعا آنها پوشيده بودند. اما همان مقدار حجم بدن آنها حضرت موسي گفت شايد من به گناه بيفتم. بيائيد برويد عقب. شايد از تن صداي شما من به گناه بيفتم. با من حرف نزنيد. با سنگ پرتاب كنيد كه مثلا سر پيچها، من بدونم از كدوم طرف بايد بروم. چقدر ارزش داره اين روحيه. وقتي آمدند دخترها پيش پدرشون گفتند كه ما در عالم نديديم يك جواني اين اندازه امين باشه. لاستأجره. اين را بيار خدمتگزار خودمون باشه. توي خونه باشه. اين آنقدر امينه كه نخواست حتي چشمش به قد و قامت ما بيفته. نخواست صداي ما را بشنوه. خيلي اين عجيبه. خوب دقت كنيد خانمها. ببينيد روح اسلام چي ميگه؟ استأجره انه قوي امين. قوي هم كه هست. خوب ما ديديم كه چطور در يك لحظه سطلهاي بزرگ آب را كشيد بالا با اينكه خسته بود، داد به ما. حضرت شعيب هم خوب پيغمبره، خيلي ازش خوشش آمد. البته پيغمبرهاي محدودي بودند. به اندازهاي كه ميديدند ميفهميدند. شما نگيد كه اينهم پيغمبر، آنهم پيغمبر خوب معلومه كه همديگه را، نه. گفت اگر هشت سال برايم كار كني مهر يكي از دخترهايم باشه. به شرط اينكه هشت سال برايم كار كني. هشت سال كار كرد. اجرتش هم گرفت و زنش را هم برداشت و آمد طرف وطنش. مادرش آنجا بود، اقوامش آنجا بودند، بني اسرائيل آنجا بودند. هنوز هم مبعوث نشده بود به رسالت. هنوز مانده بود. در وسط بيابان، اين من قصه براتون نقل نميكنمها، ميخوام نكاتي از همين آياتي كه خونديد براتون توضيح بدهم. و انشاء الله عمل كنيد تا تربيت بشيد. در وسط بيابان توي تاريكي زنش درد زايمانش گرفت. اون تنهاست چيكار كنه؟ هوا هم تقريبا سرده. يك مشت گوسفند هم همراهش هست. فرمود اينجا مكث كنيد اني آنست نارا. من از آن دور يك برق آتشي ميبينم. لعلي منها بقبص شايد بروم يك جرقة آتشي يك مقدار آتشي بيارم تا يك مقدار گرم بشويد. خلاصه بچه متولد بشه گرم بشه. آمد ديد كه يك درختي است پر از نور و حضرت موسي پائين اين تپه ايستاده آن درخت هم بالاست. يك دفعه صدايي آمد كه انك فخلع نعليك انك بالواد المقدس طوي. كفشهايت را بكن. اينجا تعبيرات مختلفي هست كه كفشهايت را بكن يعني چه؟ بعضي گفتهاند حالا من بعنوان تفسير نميگم كه يك وقت خداي نكرده تفسير نباشه از ناحية معصوم. ولي بعضي از علما را من ديده بودم كه ميگند كه آن كفش انسان، آن محبت قلبي انسانه به زن و بچهاش. اين را بكن. وقتي آمدي در درگاه حضرت حق جل و علا بايد همة علاقهها را بيندازي دور. وقتي كه شما به نماز ميايستيد ميگيد الله اكبر، تكبيرة الاحرام ميگيد، با اين دستتون كه بالا ميبريد، تمام آنچه كه هست بايد بيندازيد پشت سر و خدا را منظور كنيد. انك بالواد المقدس طوي. آنهم كفشهايش را كند. حالا هم كفشهايش ظاهريش را كند هم دلبستگيهايش را كند. شما توي قضية حضرت موسي از آنجا به بعد اصلا حرف زن و بچه را نميبينيد. آمده به مقصود رسيده. حرف اينكه آنها حالا چي به سرشون آمد. گوسفندهايم را گرگ خورد. زن و بچهام الان در چه وضعي هستند. از اين جريانات انبياء زياد داشتند. شما در راه كمالات كه قدم برداشتيد من الان چند نفر از خانمها را ميشناسم كه با عشق و علاقه مشغول فعاليت بودند، ازدواج كردند، ول كردند. مشغول كمالات، رفتن به سوي كمالات بودند؛ درسهاي دانشگاهيشون كه فشار ميآره ول ميكنند. با يك نفر مينشينند كه يقينا اولش احساس ميكنند اين شيطانيست مجسم شده. يك مقداري باهاش مأنوس ميشوند بعد پشت پا ميزنند به تمام كمالات و ول ميكنند ميروند. اين چيه؟ اين مال اين است كه تربيت نشدند. ما اين مجلس را تشكيل نداديم براي اينكه عرض كردم، يك ثوابي ببريم. ثواب حتما هست و حتما ميبريم. ولي تنها اين نيست. يك چيز مهمتر از اينهم هست. و آن اينه كه انشاء الله همهاتون تربيت بشيد. يك دونه گناه نكنيد، يك دونه اشتباه نكنيد، راه كج نريد، راه انحرافي نريد. گاهي انسان با يك كلمه يك علاقه، يك اظهار علاقه، گاهي ميشه خوب همينكه شما به يك چيزي علاقمند باشيد، حالا نميخواهم بگم به چه جور چيزهايي و خدا را عقب بزنيد و آن چيز را برايش احترام قائل باشيد. آنچه كه من توي اين مجلس ميگم از كسي مخفي نميخوام بكنم. مخفي نيست. همة مطالبي است كه در قرآن و آيات و روايات هست. وظيفة شما هم هست كه اينها را خوب ياد بگيريد. خودتون خوب تربيت بشيد و بعد ديگران را تربيت كنيد. ولي تنها ياد نگيريد بخاطر اينكه به ديگران بگيد. ياد بگيريد كه خودتون عمل كنيد. اول خودتون. خودتون را خوب بسازيد.
حضرت موسي همه را فراموش كرد. آمد با خدا صحبت كنه. افتاد به سجده. خداي تعالي فرمود اني انا الله. من خداي تو هستم . لا اله الا انه. خدايي ديگهاي جز من نيست. بندگي من را بايد بكني و اطاعت من را. با حضرت موسي مدتي صحبت كرد، حضرت موسي هم صحبت كرد. انس گرفت. بعد خداي تعالي بالاخره فرمود كه بريد به طرف فرعون انه طغي، فرعون طغيان كرده، خيلي بندگان خدا را اذيت ميكنه. مردم را ناراحت داره. مطلبي كه ميخوام عرض كنم سريع دارم اين قضيه را جلو ميرم تقاضاهاي حضرت موسي است. شما هم اين تقاضاها را داشته باشيد و از خدا بخواهيد و منتظر هم نياييد تو خونه بنشينيد و منتظر باشيد كه خداي تعالي در شماها اينها را ايجاد كنه. نه خودتون هم همت كنيد. خداي تعالي وقتي كه فرمود بريد طرف فرعون گفت رب الشرحلي صدري. خداي شرح صدر به من بده، اين شرح صدر خيلي مهمه. شرح صدر از چيزهايي است كه حضرت موسي با خواهش از خدا خواست و حضرت رسول اكرم را خداي تعالي با محبت بهش خودش داده. حضرت موسي اينجا ميفرمايد و به خدا عرض ميكنه كه رب الشرحلي صدري خدايا شرح صدر به من بده و خداي تعالي به پيغمبر خطاب ميكند الم نشرح لك صدرك. آيا ما شرح صدر بهت نداديم؟ اين شرح چيه؟ اين شرح صدر، همان چيزي است كه همة ما يا اكثر ما نداريم. يا اگر داريم خيلي كم داريم. همين كه تا يك كسي چيزي ميگه بدمون ميياد اين نداشتن شرح صدره. تا اين كه ما يك چيزي، يك كسي را بالاتر از خودمون ميبينيم غصه ميخوريم . به مجرد اين كه در يك كسي يك مذيتي را احساس ميكنيم حسادت ميكنيم اينها همش مربوط به نداشتن شرح صدر است. همين كه ما چشم ميكشيم ببينيم كه كي چه اعتيادي داريم و ما اون را امتياز براي خودمون ايجاد كنيم اين مال نداشتن شرح صدره. اون فرش فلان جور داره، او لباس فلان طور داره اون خونة فلان طور داره، پس من هم بايد داشته باشم. اين مال تنگ نظريه و نداشتن شرح صدر. بهتريم مردم كسي است كه خدا هر چه به او داده به همان قانع باشه. و صلاح خدا همان را ميدونه همان را قبول كنه. شرح صدر نداشتن انسان هم خودش را از بين ميبره، هم نظم جامعه را از بين ميبره، هم مردم را در فشار داره. تمام اين بدبختيهايي كه مردم دارند، دعواها، دزديها حتي، خيانتها، غيبتها، دروغها مال نداشتن شرح صدره. شرح صدر يعني مثل كوه بودن، تكان نخوردن. المؤمن جبل الراسخ. مؤمن مثل كوه استواره. شرح صدر معناش اين است كه مثل پشه نباشيد كه باد از هر طرف كه ميياد شما را به همان طرف ببره. شرح صدر معناش اين است كه يك استقامتي داشته باشيد. بعضيها ميگن اين استقامت چيه كه ما اينقدر اهميت بايد بهش بديم؟ هر چه هست در استقامته. من به هم آقاي نعمتي و هم خانم رهنما گفته بودم كه جلسه داشته باشن كمك من باشن براي مسئلة استقامت اينها. چون نميشه زياد توي مرحلة استقامت اينها را نگه داشت. خسته ميشن. نميفهمن آخر دارن چكار ميكنند. اگر ميفهميدند اگر ده سال اگر تو مرحلة استقامت بودند خسته نميشدند. پس اقلا كمكشون كنيد زودتر موفق بشن خسته نشن.
متأسفانه هم آقايون، هم خانمها قدر ندونستند من گفتم فعلا تعطيل باشه، از هفتة گذشتة جلسة شب يك شنبة، دو هفته از شب يك شنبة آقايون تعطيل شد از روز جمعه هم به خانم رهنما اعلام ميكنم كه تعطيلش كنند فعلا چون كوتاهيهايي هم خانمها كردهاند اساميشون پيش من هست. حق هم شايد داشته باشند عصر جمعه است شوهرهاشون توي خونهاند و فيلم سينمايي هم كه هست و البته اينها جسارت به شماها نيست به اونهايي كه به همين دلايل پست جلسه نمييان. وقتي ازشون ميپرسيم اينجور چيزها را، فيلم سينمايي ميخوان، روشون نميشه بگن. در استقامت كار كنيد. شرح صدر پيدا كنيد. در استقامت بايد انسان اونقدر قوي باشه كه، چه جوري بگم كه اگر تمام دنيا بلا بشه و يكجا بياد روي سر شما، شما تكان نخوريد. ببينيد خود روايت ميگه، المؤمن كالجبل راسخ. مؤمن مثل جبله، مثل كوه محكمه و عواصف او را تكان نميده. عواصف، اين را شما بدونيد، بادهايي است كه طوفانهايي است كه صد و پنجاه كيلومتر در ساعت حركت ميكنه، در و ديوار و همه چيز را درهم ميريزه. اما كوه هست. كوه تكان نميخوره. لا تحركه العواصف. مؤمن بايد اينطوري باشه. شماها اينجوري بايد باشيد. شما بدونيد اگر بيست درصد در استقامت كار كرديد پيشرفتتون بيست درصده در مراحل ديگه. اگر پنجاه درصد در استقامت كار كرديد، در مراحل ديگه پنجاه درصده پيشرفتتون. اگر هشتاد درصد شما در استقامت كار كرديد، در بقية مراحل هشتاد درصده و اگر صد درصد كار كرديد، صددرصده. من در تهران حتي به بعضي از دوستان كه جلسات را تنظيم ميكنند، هنوز بعد از دو ساله سه ساله باهاشون صحبت ميكنم، هنوز بهشون اجازه ندادم كه از مرحلة استقامت بيشتر حرف بزنند. كمك من باشند. من بعضي از خانمها واقعا نميدونم چيكار كنم با اين فكر بعضيها. ما چهار نفر از خانمها را كه رديف اين چهار تا هستند.
كوشش بكنيد انشاء الله در استقامت خيلي قوي باشيد و بعضي از خانمها ما چهار نفر را تعيين كرده بوديم. بعضي از خانمها خيال ميكنند اينها صددرصد شاگرد اين چهار نفرند. نه اينطور نيست. اينها كمكهاي من هستند. يكي آمده ميگه به منكه من ميخواهم حاج آقا، فقط شاگرد خودتون باشم. يكي ديگه آمده ميگه كه من شاگرد فلان خانم نميخواهم باشم، شاگرد فلان خانم ميخواهم باشم. اينها كه ديگه پستي انسان را ميرسونه. شماها همهاتون شاگرد امام زمان بايد باشيد. من، آن خانم، آن خانم، آن خانم، آن آقا، آن آقا، آن آقا همهامون نوكرهاي شماييم به يك عنوان و خدمتگزاران امام زمانيم به يك عنوان. آنهم بواسطهاي. اين بلندگو، شما ميگيد من دوست دارم شاگرد آن بلندگو باشم و اين بلندگو را شاگرد نباشم. اينها يعني چي؟! من اگر بنا باشه روي هواي نفس خودم صحبت بكنم براي شماها كه من آدم نيستم. بخواهم هر چي دلم ميخواهد براي شما بگم منهم ميشم مثل يكي از اين اقطاب متصوفه. ديروز يكي از اقطاب، يكي از مرشدهاي متصوفه جلوي سيصد نفر چقدر جمعيت شاگرد داره. ميگه من اشتباه ميكردم تا حالا. از حالا آمدم ميخوام مثلا شاگرد شما باشم. منهم گفتم به اين آسونيها نميشه. تو بايد آنجا را ول كني كه، ما ما نيستيم. حتي من خودم تعبير نميكنم به شاگرد شماها را. شاگرد من نيستيد شما. شما شاگرد قرآنيد، شاگرد اسلاميد، شاگرد مكتب اسلاميد. كاري هم نيست كه من درآوردي باشه، من در آورده باشم. نه. اين كاريست كه همة انبياء گفتند، همة علما گفتند. شما ميخواهيد من ده تا آيه از توي قرآن براي هر كلمهاي كه عرض ميكنم خدمتتون بيشتر از ده تا آيه برايتون بياورم كه همينه مطالب. دربارة استقامت شايد ده تا بيشتر آيه داريم. به پيغمبر گفته خدا فاستقم كما امر، ميفرمايد. و به مردم فرموده است كه اگر استقامت كنند و اسقيناهم مائا قدقا، از ماء حيات زندگي بهشون خواهيم داد. در چند جا امر فرموده كه استقامت كنيد. خوب. ما هي چند جا شنيديم اينها را عمل نكرديم. حالا ما گفتيم چند نفر پيدا بشوند ما بهشون راهنمائي كنيم و بهشون بگيم كه چگونه استقامت بكنند. كه البته بازهم موفقيت ما خيلي زياد نيست. بيست درصده. بازهم خوبه. از هيچي بهتره. ما خانمهايي توي همين مراحل داشتيم كه از سوسك ميترسيدند حالا از خدمت شما عرض شود كه، هيچي غير از خدا نميترسند. خوب اين خوب نيست؟ اين كم كاره؟ خانمهايي بودند كه پهلوي اين خانم مينشستند ميشدند فاسق، پهلوي آن خانم مينشستند ميشدند مؤمن. اينجور همج الرعاء بودند. حالا ديگه فاسق نميشوند، فقط مؤمنند. اين كمه؟ اينطور آيه توي قرآن نيست؟ آية توي قرآنه. خدا نيامرزه چه مرا چه آنهايي كه در رأس بعضي از مسائل هستند و ترقي كردند ديگران را راهنمائي ميكنند كه يك كلمه بر خلاف خواستههاي خدا و پيغمبر و ائمه ما حرف بزنيم. ما درويش كه نيستيم، صوفي كه نيستيم از خودمون حرف در بياوريم. ما از خودمون كه حرفي نداريم. همهاش حرفهاي اونهاست. من اينهمه كتاب نوشتم شما برداريد به بعضي از علما، بعضي از افرادي كه حسادت ميكردند گفتم، گفتم برداريد شما هرجاش كه با قرآن و روايت تطبيق نميكنه، من خطش بزنم. شايد من اشتباه كرده باشم. عوضش كنم. منتهي فرق اين جلسه با جلسات ديگر، حرف همه يكيه، اينها فرقشون اينه. من از شماها مسئوليت ميخواهم، من مسئول شما هستم، من متعهدم در مقابل شما. بين شما و امام زمان من يك تعهدي دارم كه شماها را انشاء الله جوري برسونم، اگر خودتون كمك بكنيد كه انشاء الله از ياران و اصحاب امام زمان بشيد. بقية مجالس نميخوام بگم همة مجالس، بقية مجالس معمولي، شب جمعة خودمون حالا، چرا اينقدر من مسئوليت ندارم. يعني همچين تعهدي ندارم. ولي به شماها متعهدم. شماها هم بيائيد كمك كنيد. منهم به شما كمك ميكنم. شما هم به من كمك كنيد تا انشاء الله آنجوري كه امام زمان عليه الصلاة و السلام ميخواد بشيد. هم خودتون، هم زندگيتون، هم قلبتون، هم اعمالتون همينطور بشه. اينكه بسيار، فكر نميكنم عاقلي باشه كه غير از اين را بخواد. اين را ميخواهيم.
لذا اين را، اين بازيها را بگذاريم كنار انشاء الله كه من نميخوام شاگرد فلاني باشم، شاگرد فلاني دلم ميخواد باشم، يا خداي نكرده خانمها كه در رتبة بالا هستند كه البته بعيد ميدونم، خيلي بعيده، مگر خداي نكرده عاقبت بخير نباشند كه اينجوري فكر بكنند. كه اين شاگرد منه، چرا رفته پيش اون، اون شاگرد اينه چرا رفته پيش اين. اونكه آنها عاق امام زمانند آنها كه در مراحل بالا هستند يك همچين فكري بكنند. اينها خيلي شديده برخورد امام زمان باهاشون. نيستند همچين، من يقين دارم نيستند. ولي شماها هم يك افرادي كه، منهم شاگرد ندارم، آنها هم شاگرد ندارند. همة ماها خدمتگزار يكديگريم. خدمتگزاران شماها هستند و خدمت بهتون ميكنند. خدمت هم ازشون بر ميآيد. مثلا نون بگيرم صبح بياورم بدهم در خونه، ازم بر نميآيد. عرضهاش را ندارم. ولي اين را عرضهاش را دارم ازم بر ميآيد. شماها هم آن خدمتي كه ازتون بر ميآيد و بايد بكنيد اين است كه شب و روز به فكر اين باشيد كه امام زمان چي دوست داره، من همانجور باشم. چه جوري دوست داره باشم، همانجوري باشم. يك كلمه حرف كه ميخواهيد بزنيد، آيا اين كلام را امام زمان دوست داره كه بگم يا دوست نداره؟ اولا اگر اينجور فكر بكنيد، كمتر حرف ميزنيد. و بعد هم حرف خوب ميزنيد. من خواهش از خانمها دارم كه يك خوردهاي صحبتهايتون را كنترل كنيد.
داشتم اين را ميگفتم كه حاشيهاش زياد شد كه من يكي از خانمهايي كه از اولياء خدا بود كهاي كاش مردها مثل او بودند در همين زمان خودمون. خدا انشاء الله رحمتش كنه. رفتند خدمتشون. نشستم سلام كردم يك جواني بودم قبل از هنوز، حتي ازدواج و اينها بود. طلبهاي بودم شانزده هيفده ساله تقريبا. آن زماني كه با مرحوم حاج ملا آقاجان بودم. نشستم. ايشان سلام كرد و نشست. يك كلمه حرف نزد. حتي نپرسيد تو براي چي آمدهاي اينجا. چون او توي خونة خودش نشسته بود من بايد بگم براي چي آمدهام؟ منهم رويم نميشد حرفي بزنم. يك مدتي شايد حدود مثلا چند دقيقهاي نشستيم. بعد من گفتم كه من آمدهام از محضرتون استفاده بكنم. خانم مجتهدهاي خيلي، به من گفت كه كم حرف بزن. حالا ما عملا همين كار را كرده بوديم. كم حرف بزن. من خيال كردم اين را بعنوان اعتراض، همين يك كلمه را هم بيخود گفتهايم. بعد خودش چون ادامه داد، رواياتي را خوند و سنگيني اين شخصيت اين خانم بقدري عجيب بود كه بعضي از علماء در قم و اينها ميرفتند براي ديدنش و ازش استفاده ميكردند. حالا بعضي از خانمها پير كه ميشوند بدتر، بيشتر حرف ميزنند. ميگند همه چيز بدنيش پير ميشه جز دهنش، جز زبانش كه جوون ميشه. پر حرف! اين ميدونيد علتش چيه؟ براي اينه كه عادت كرده. من كثر كلامه قلت عقله. آنوقت ميبينيد كه آنهايي كه از شماها دورند ميگند زنها عقلشون كمه چرا حرفشون زياده. خوب روايت هم داره كسي كه حرفش زياده عقلش كمه. نباشيد شما جزء آنها. توي مجلس نشستيد سكوت كنيد. چه اشكال داره آدم مثلا توي مجلسي شام دعوتش كردند، نهار دعوتش كردند، حرف نزنه. بخدا قسم هيچكس نميگه شما گنگيد. هيچكس نميگه شما آدم بدي هستيد كه حرف نميزنيد. نهايتش اينه ميگند معلومات نداريد. المرء تخبط لسانه. انسان زير زبانش پنهانه. يعني وقتي كه شما توي مجلسي نشستيد، حرف كم زديد، نميدونند كه شما عالميد يا جاهل؟ اگر حرف علمي داريد بزنيد تا بفهمند. اما اگر حرفي نداريد، نزنيد. خوب گويد، اين معناي روايته، خوب گويد رفيق خوانندش. ميگند اين يك شخص با مغزيه، با علم و دانشيه. زشت گويد سفيه خوانندش. اگر حرف بيخود بزنه، همه حرف ميزنند مثلا گاهي توي مجلس خانمها كه وارد ميشوند همه حرف ميزنند. كي گوش ميده معلوم نيست. اين را تنها در مجلس نشستن را ياد بگيريد از من. سكوت كنيد. چه اشكال داره هيچي نگيد؟ شما فكر ميكنيد مردم خيال ميكنند شما گنگيد؟ نه. خيال ميكنند شما حرف بلد نيستيد بزنيد؟ نه هيچكس همچين فكري نميكنه. وقتي سنتون بالا ميره ديگه نميتونيد كنترل كنيدها. كنترل از دستتون در ميره. بنابر اين شرح صدر يكي از علائم شرح صدر اين است كه انسان كم حرف بزنه. تند حرف زدن ميدونيد مال چيه؟ مال شرح صدر نداشتنه. شرح صدر نداره انسان زياد حرف ميزنه چون تنگ نظره. الان به من بگن كه فلاني گنگه، الان به من دارن ميگن كه فلاني حرف زدن بلد نيست، الان به من ميگن كه اون ارزش حرف زدن نداره، او خجالت ميشه اين حرفها را شيطان ميياد روي تنگ نظري شما بهتون ميگه. حضرت موسي فرمود، عرض كرد به خدي تعالي كه رب الشرحلي صدري و يسرلي امري. خدايا كار من را آسون كن. وحلل عقدت من لساني. خدايا گرهاي از زبان من بردار. حرفهاي گره دار نزنم، حرفهاي مغلق نزنم، يفقهوا قولي. حرف من را مردم بفهمند كه من چي دارم ميگم. اونقدر علمي صحبت نكنم كه هيچ كس نفهمه. اونقدر با اصطلاحات صحبت نكنم كه هيچ كس نفهمه. نه ساده صحبت كنم يفقهوا قولي. و خدايا وزيري از اهل من براي من قرار بده كه اون هارون باشه، هارون اخي اشدت به ازلي كه انشاء الله بعدها اگر فرصت شد براتون عرض ميكنم.
امشب وفات موسي ابن جعفر عليه الصلاة و السلامه. امشب انشاء الله اينجا مجلس هست. كوشش بكنن خانمها اونهايي كه مخصوصا ميتونند تشريف بيارن و خداي تعالي اين افتخاري نصيب من كرده كه شجرهاي داريم كه سي پشت ما را به حضرت موسي ابن جعفر ميرسونه. حضرت موسي ابن جعفر از يك جهت مظلومترين امامه. همة ائمة مظلوم بودند اما حضرت موسي ابن جعفر داراي عائلة زيادي است ولي چهارده سال توي زندان، هفت سال هم اگر باشه باز زياده چون بعضي هفت سال نوشتهاند، بعضي چهارده سال. مصيب ميگه كه من زندان بان حضرت بودم ولي اظهار ارادت ميكردم به حضرت. يك روز ديدم غل و زنجير هست ولي موسي ابن جعفر نيست. خيلي متوحش شدم. ايستاده بودم توي فكر بودم كه جواب هارون الرشيد را چه بدم. يك وقت ديدم صداي غل و زنجير آمد. ديدم امامم حضرت موسي ابن جعفر خودش داره غل و زنجير را به گردن مياندازه. گفتم آقا كجا بوديد. فرمود فرزندانم براي من دلشون تنگ شده بود. رفتم از اونها احوالي پرسيدم. در اون زندان بود كه موسي بن جعفر عرض ميكرد خدايا من جاي خلوتي از تو ميخواستم به من عنايت كردي. السلام علي المعلم في قعر السجود. سلام بر اون آقايي كه در تاريك زندآنهاو چاههاي زندان عذابش ميكردند. وقتي كه هارون الرشيد متوجه شد در اين زندان حضرت موسي بن جعفر را رعايت ميكنند او را فرستاد به زندان يهودي بود. هر روز ميآمد به حضرت يك شلاقي ميزد. اونقدر اذيت كرد كه ذكر مناجات موسي ابن جعفر عوض شد. حالا ديگه ميگويد اي خدايي كه بچه را از شكم مادر نجات ميدهي اي خدايي كه از ميان آب و گل نجات ميدي. حالا ديگه موسي ابن جعفر را از زندان نجات بده. جمعي از شيعيان آمده بودند كنار شائد در بغداد. گفتند آمديد اينجا چه كنيد؟ گفتند آمديم اماممون را ببينيم. جواب داد كه الان امامتون آزاد ميشه. همه سر شار از اميد كه امامشون ميخواد، يك وقت ديدند در زندان باز شد، يك چهار نفر زير جنازه را گرفتهاند يك نفر هم در جلوي جنازه صدا ميزند هذا امام الرفذه. آي مردم اين امام رافضيهاست. الهم صل علي محمد و علي محمد و عجل فرجهم.
نسئلك الهم و ندعوك و اعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا الله، الله يا الله.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.