۱۴۲۶/۴/۱۶ قمری – ۱۳۸۴/۳/۴ شمسی – درباره خودم (ارائه دومقاله درباره اعجاز قرآن در سمینار مفاهیم قرآنی آیة الله گلپایگانی و استقبال ایشان)

درباره خودم
 
 
 
 
"اینجانب با دانشمند محترم آقای دکتر طالقانی"
 
 
بسمه تعالی …………….. در دوران زندگی مرحوم آیة الله گلپایگانی هر سال روز ۲۷ ماه مبارک رجب سالروز مبعث رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سمیناری از علماء بزرگ و مراجع و نویسندگان از روحانیین درباره مفاهیم قرآن بدستور آیة الله گلپایگانی و با همت آقای دکتر طالقانی تشکیل می شد و با لطفی که به اینجانب داشتند هر سال موفق بودم که در این سمینار شرکت کنم و مقالاتی درباره مسائل قرآنی ارائه دهم که منجمله دو مقاله بسیار مهم که در مقدمه کتاب « توضیح آیات قرآن » به چاپ رسیده و مستقلا هم تحت عنوان کتاب «دو مقاله» به طبع رسیده است. در این سمینار که گاهی من مقالاتم را می خواندم و گاهی بعنوان ریاست جلسه تعیین می شدم بسیار پر فیض بود و مورد تشویق مرحوم آیة الله گلپایگانی قرار می گرفتم . مسائلی که در آن سالها از ناحیه اینجانب مطرح شد یکی درباره اعجاز قرآن و آنکه اگر اعجاز قرآن را ثابت کنیم وجود خدای تعالی اثبات می شود. زیرا معنی معجزه این است که همه عوامل طبیعت عاجزند از آنکه بتوانند آن پدیده را بوجود بیاورند و هم رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ثابت می گردد زیرا تنها او است که خدای تعالی این معجزه را بوسیله او بر بشر نازل فرموده است و سوم محتوای قرآن حجیت پیدا می کند. زیرا تمام کلماتش بدون تحریف از جانب خدای تعالی حفظ شده و کوچکترین انحرافی در آن احتمالش نمی رود و دیگر درباره حقیقت ایمان از نظر قرآن و سوم چگونگی تفسیر قرآن و مطالبی از این قبیل در آن سالها ارائه شد که مورد لطف مرجع عالیقدر مرحوم آیة الله گلپایگانی واقع گردید و از زحمات دانشمند محترم جناب آقای دکتر طالقانی همه متشکر بودند و اجر ایشان با حضرت بقیة الله ارواحنا فداه خواهد بود .

۱۴۲۶/۴/۱۸قمری – ۱۳۸۴/۳/۶ شمسی – درباره خودم (دعوت به سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدکس یونان)

درباره خودم
 
 
 
"اینجانب با جناب حجة الاسلام آقای مسجد جامعی و آقای دکتر احمدی و یکی از کشیش های مسیحیت ارتدکس"
 
 
بسمه تعالی …………. در تاریخ ۳۱ / ۵ / ۱۳۶۹ از طرف حجة الاسلام و المسلمین آقای سید محمد خاتمی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، اینجانب به این مضمون برای سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت دعوت شدم :
«بسمه تعالی
جناب آقای حجة الاسلام و المسلمین سید حسن ابطحی
نظر به اهمیت ارتباط و تقارب میان ادیان و ضرورت ایجاد این ارتباط از طریق بحث و گفتگو و تجزیه و تحلیل مسائل مشترک مورد علاقه بین ادیان ، رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در یونان اقدام به برگزاری سمپوزیومی تحت عنوان «اسلام و مسیحیت ارتدوکس» نموده است. بدینوسیله از جنابعالی دعوت می گردد تا در این سمپوزیوم شرکت فرمائید .
سید محمد خاتمی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی . »
لذا اینجانب در ۲۰ / ۹ / ۱۳۶۹ عازم ایتالیا شدیم یکی دو روز در شهر « رم » از مراکز علمی و فرهنگی آن شهر دیدن کردیم که مهمترینش دیداری از «واتیکان» و کلیسای بزرگ آن بود. این کلیسا بوسیله مجسمه هائی که با کمال زیبائی تهیه شده و نصب شده بود مطالب کتاب انجیل را توضیح می داد بالاخره پس از دو روز با هیئت همراه عازم یونان شدیم که شرح مفصل آنرا در کتابی بنام «مصلح آخر الزمان» نوشته ام و انشاالله در روزهای آینده نتیجه آنچه در آن سمپوزیوم انجام شد گزارش داده می شود .

۱۴۲۶/۴/۱۹ قمری – ۱۳۸۴/۳/۷ شمسی – درباره خودم (سمپوزیوم اسلام و مسیحیت در آتن، دفاع از اسلام)

درباره خودم
 
 
 
"اينجانب در سمپوزیوم اسلام و مسیحیت در آتن در حال اعتراض به مطالب یکی از دانشمندان مسیحی"
 
 
بسمه تعالی …………. روزهای جمعه و شنبه و یکشنبه و دوشنبه ۲۳ و ۲۴ و ۲۵ و ۲۶ آذر ماه ۱۳۶۹ در یونان جلسات متعددی قبل از ظهر و بعد از ظهر در « آتن پایتخت یونان » در سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت. با حضور دانشمندان مسلمان و مسیحی که از ممالک مختلف به « آتن » آمده بودند تشکیل شد و دهها دانشمند که از ایران و آمریکا و آلمان و شوروی (سابق) و یوگسلاوی (سابق) و کانادا و غیره آمده بودند. آنها در اطراف مسائل مختلف مورد اتفاق اسلام و مسیحیت سخن می گفتند. بعضی از مسیحی ها مطالبی را روی بی اطلاعی به اسلام نسبت می دادند که ما دفاع می کردیم. در یکی از این جلسات یکی از دانشمندان مسیحی می گفت که اسلام قائل به تناسخ است و استدلال می کرد به اینکه حضرت سید الشهداء علیه السلام وقتی در کربلا شهید شدند روح مقدسشان وارد بدن کبوتری گردید که من اعتراض کردم و گفتم ما از مسیحیت و مطالبی که در دین مسیحیت وجود دارد کاملا آگاهیم و از مطالب کتاب انجیل کاملا مطلعیم ولی تعجب می کنم که چرا شما دانشمندان مسیحی از قرآن و اصول دین اسلام اطلاعی ندارید. زیرا قرآن صریحا تناسخ را رد کرده و برای تناسخ هیچ دلیل عقلی و نقلی وجود ندارد و اسلام به هیچ وجه به تناسخ معتقد نیست و روح مقدس حضرت سید الشهداء علیه السلام وارد بدن کبوتری نشده است و این مطلب تهمتی است که به اسلام زده اند. بالاخره ما در این سمپوزیوم ناگزیر بودیم که هم از اسلام دفاع کنیم و هم مسائل مورد اتفاق اسلام و مسیحیت را بیان نمائیم و هم دور مطالب تفرقه انگیز نگردیم (انشاالله در روزهای بعد نتائج و مطالبی که من در آنجا بیان کردم درج خواهیم نمود) .

۱۴۲۶/۴/۲۰ قمری – ۱۳۸۴/۳/۸ شمسی – درباره خودم (سمپوزيوم اسلام و مسيحيت آتن، شروع مقاله)

درباره خودم
 
 
 
 
 
"اينجانب و جمعي از دانشمندان مسلمان و مسيحي در سمپوزيوم اسلام و مسيحيت در ‹‹آتن››"
 
 
بسمه تعالي……. در جلسات سمپوزيوم اسلام و مسيحيت در آتن در چهارمين روز ابتدا يكي از دانشمندان و كشيشان و استاد دانشكده الهيات <<آتن>> سخن گفت و سپس چند نفر از دانشمندان مسلمان و مسيحي مطالبي را درارتباط با وحدت عقائد اسلامي و مسيحيت سخن گفتند و پنجمين نفر در آن جلسه اينجانب بودم كه در ساعت ۱۰:۴۰ صبح روز دوشنبه ۲۶ آذر ماه ۱۳۶۹ در حالي كه همه مدعوين از همه ممالك حاضر بودند. مقاله خود را تحت عنوان مقام شامخ انسان و حكومت دين بر جهان از نظر اسلام و مسيحيت عنوان نمودم و مطلبم را با اين مقدمه شروع كردم:
بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين. سلام بر انبياي بزرگ الهي. سلام بر منجي عالم بشريت حضرت مهدي (عليه السلام). سلام برشهداي راه آزادي و سلام بر رهبر انقلاب اسلامي كه اينان با تلاششان با صبر و استقامتشان ما را از فشار و ظلم ستمگران و قدرتمندان بي ايمان نجات داده و مي دهند. موضوع مقاله من درباره ‍‹‹مقام شامخ انسان و حكومت دين بر جهان›› است كه بالاخره روزي اين وعده الهي يعني حكومت دين بر جهان و بوجود آمدن عدل و داد و وحدت مردم دنيا با يكديگر كه در دين اسلام و مسيحيت و در كتب اسلامي و مسيحي به آن وعده داده شده و بسيار ظهور و بروز دارد تحقق پيدا كند و ما منتظر آن هستيم. (انشاء الله متن مقاله را در روزهاي آتي براي شما بيان خواهم نمود).

۱۴۲۶/۴/۲۱ قمری – ۱۳۸۴/۳/۹ شمسی – درباره خودم ( سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدس یونان، مقام شامخ انسان و حکومت دین بر جهان)

درباره خودم
 
 
 
"اینجانب در حال خواندن مقاله که از هفته نامه ایکونس در تاریخ ۱۶ ژانویه ۱۹۹۱ نقل شده است"
 
 
بسمه تعالی ……………. در سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت . در روز دوشنبه ۲۶ آذر ماه ۱۳۶۹ ساعت ۱۰:۴۰ دقیقه صبح نوبت سخنرانی به اینجانب رسید. موضوع بحث من « مقام شامخ انسان و حکومت دین بر جهان » بود این مسئله با اینکه بعضی از دوستان فکر می کردند که چون مربوط به امام عصر ارواحنا فداه است در این جلسات مقتضی نیست که بحث شود. ولی بعد از آنکه من مقاله را خواندم آنچنان مورد توجه دانشمندان بزرگ مسیحی و حتی استاد دانشگاه یونان آقای دکتر «واسیلیس یولچی» قرار گرفت که موضوع سخنرانی خود را که بعد از من می خواست درباره آفرینش و مشکل محیط زیست صحبت کند. گفت: من با شنیدن مقاله آقای ابطحی موضوع سخنم را عوض می کنم و از همین مقوله حرف می زنم . دکتر «یورکیوس استاتیس» در همان جلسه بعد از سخنرانی من گفت: «به نظر من باید برای مطالبی که آقای ابطحی فرمودند یک سمپوزیوم مستقلی ترتیب داد» حاضرین در جلسه با کف زدن مطلبش را تایید کردند . رئیس انجمن ایران و یونان آقای «تریچیس» شهردار آتن در تایید مطالب من گفت: ما در یک دنیای مشترک اما تقسیم شده زندگی میکنیم و ما باید با تمام افکار و روحمان ریشه های مشترکمان که بسیار زیاد و عمیق می باشد را بیابیم و انجام این کار بسیار ضروری می باشد . زیرا بشر دوباره خواستار صلح و صفا و وحدت است و ملتها خواستار صلح و برادری هستند و به همین دلیل هرروز دیوار های دولتها فرو می ریزد تا ارتباطات بهتر و بیشتر شود ملتها و دولتها و تمام رژیم ها تلاش می کنند تا جو معنوی و بشر دوستانه و توام با آزادی را بجویند و به صورت مشترک آنها را بیابند . (منظور رئیس انجمن ایران و یونان از این سخنان این بود که باید بوسیله مصلح آخر الزمان حکومت واحد جهانی بر پا شود تا بشر به آرامش و امنیت و وحدت برسد) انشا الله متن سخنرانی اینجانب در روز های بعد ارائه خواهد شد .

۱۴۲۶/۴/۲۲ قمری – ۱۳۸۴/۳/۱۰ شمسی – درباره خودم (سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدکس یونان، احیای طبیعت و عمران زمین و سلامت محیط زیست)

درباره خودم
 
 
 
"در سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت اینجانب و آقای مصطفوی و آقای دکتر احمدی دیده می شویم"
 
 
بسمه تعالی …………. در روزهای قبل درباره مقاله ای که در« سمپوزیوم » بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدکس مطالبی گفته شد و یک فراز از آن مقاله نوشته شد و اینک فراز دوم از آن مقاله تحت عنوان « احیای طبیعت و عمران زمین و سلامت محیط زیست ». اسلام ومسیحیت معتقدند که چون انسان خلیفة الله است و باید متخلق به اخلاق الله باشد ، یکی از مهمترین وظایفش از اول خلقت بشر تا بحال احیای طبیعت و حفظ منابع ارضی و استفاده از آن وعمران و آبادی زمین بوده است . در کتاب مقدس آمده که : « خدای تعالی انسان را برای آنکه کار زمین را بکند آفریده است » .( سفر پیدایش باب اول شماره ۶ ) َ پر واضح است که منظور از کار زمین ، احیای طبیعت و کوشش برای اکتشافات و استخراج منابع ارضی و آبادی زمین است و باید انسانها بکوشند که آنچه مایه سلامت محیط زیست و آبادی است برای زمین به وجود بیاورند .اسلام هم به این موضوع بسیار اهمیت داده ، آنجا که می گوید : « والارض وضعها للانام » زمین را برای بشر گذارده که کار آنرا بکند و در آن اشجار و گیاهان و باغ و بوستان ایجاد نماید و خدا برای بشر زمین را محل آسایش قرار داده ، آنچنان که گهواره محل استراحت طفل است . و در جای دیگر می فرماید : « هو انشاکم من الارض و استعمرکم فیها » . از این آیه کاملا استفاده می شود که خدای تعالی انسان را از زمین خلق کرده و از او می خواهد که زمین را آباد کند ، پس آبادی زمین و احیای طبیعت و سلامت محیط زیست در اسلام از اهمیت خاصی برخوردار است . در کتاب « تفسیر کبیر » فخر رازی می نویسد : « جمعی از سلاطین ایران دارای طول عمر عجیبی بودند ، یکی از پیامبران زمانشان ، از خدای تعالی سوال کرد که : علت طول عمر اینان چیست ؟ خدای تعالی فرمود : آنها شهرها و مملکت ها را آباد می کنند و طبیعت را احیاء می نمایند و محیط زیست را سالم نگه می دارند » .
 

۱۴۲۶/۴/۲۳ قمری – ۱۳۸۴/۳/۱۱ شمسی – درباره خودم (سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدکس یونان،احیای طبیعت و عمران زمین و سلامت محیط زیست)

درباره خودم
 
 
 
 
"در سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت اینجانب و آقای مصطفوی و آقای دکتر احمدی دیده می شویم"
 
 
 
بسمه تعالی …………. در روزهای قبل درباره مقاله ای که در« سمپوزیوم » بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدکس مطالبی گفته شد و یک فراز از آن مقاله نوشته شد و اینک فراز دوم از آن مقاله تحت عنوان « احیای طبیعت و عمران زمین و سلامت محیط زیست ». اسلام ومسیحیت معتقدند که چون انسان خلیفة الله است و باید متخلق به اخلاق الله باشد، یکی از مهمترین وظایفش از اول خلقت بشر تا بحال احیای طبیعت و حفظ منابع ارضی و استفاده از آن وعمران و آبادی زمین بوده است . در کتاب مقدس آمده که : « خدای تعالی انسان را برای آنکه کار زمین را بکند آفریده است » .( سفر پیدایش باب اول شماره ۶) َ پر واضح است که منظور از کار زمین ، احیای طبیعت و کوشش برای اکتشافات و استخراج منابع ارضی و آبادی زمین است و باید انسانها بکوشند که آنچه مایه سلامت محیط زیست و آبادی است برای زمین به وجود بیاورند .اسلام هم به این موضوع بسیار اهمیت داده ، آنجا که می گوید : « والارض وضعها للانام » زمین را برای بشر گذارده که کار آنرا بکند و در آن اشجار و گیاهان و باغ و بوستان ایجاد نماید و خدا برای بشر زمین را محل آسایش قرار داده ، آنچنان که گهواره محل استراحت طفل است . و در جای دیگر می فرماید : « هو انشاکم من الارض و استعمرکم فیها » . از این آیه کاملا استفاده می شود که خدای تعالی انسان را از زمین خلق کرده و از او می خواهد که زمین را آباد کند ، پس آبادی زمین و احیای طبیعت و سلامت محیط زیست در اسلام از اهمیت خاصی برخوردار است . در کتاب « تفسیر کبیر » فخر رازی می نویسد : « جمعی از سلاطین ایران دارای طول عمر عجیبی بودند ، یکی از پیامبران زمانشان ، از خدای تعالی سوال کرد که : علت طول عمر اینان چیست ؟ خدای تعالی فرمود : آنها شهرها و مملکت ها را آباد می کنند و طبیعت را احیاء می نمایند و محیط زیست را سالم نگه می دارند » .
 

اقامه نماز جماعت مغرب به امامت حضرت آية الله ابطحي

 

 

اقامه نماز جماعت مغرب به امامت حضرت آية الله ابطحي

 

۱۴۲۶/۴/۲۴ قمری – ۱۳۸۴/۳/۱۲ شمسی – درباره خودم (سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدکس یونان،حکومت انسان کامل بر جهان)

درباره خودم
 
 
 
"از راست به چپ : « اسقف یانولاتوس » و « آقای دکتر احمدی » و « آقای دکتر گریگوریس » و «اینجانب » و « آقای بی آزار سفیر محترم جمهوری اسلامی ایران در یونان » و « آقای عمید زنجانی » و « آقای لاریجانی » اعضای سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت در یونان »."
 
بسمه تعالی ………….. (در روزهای قبل درباره سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدکس فرازی از مقاله اینجانب ذکر شد و اینک فراز سوم از آن مقاله نقل می شود) . « حکومت انسان کامل بر جهان » طبیعی است که در این صورت یعنی چون بشر برای عمران و احیای زمین و به خاطر آنکه خدای تعالی او را مسلط بر تمامی موجودات عالم قرار داده (که در روزهای قبل توضیح داده شد) باید برای او حاکمیتی هم در نظر گرفته باشد و بدون تردید حاکمیت بدون قوانین جامعی که همه مردم آن را بپذیرند و به آن عمل کنند نمی تواند تحقق پیدا کند و مسلم است که اکثریت افراد بشر یعنی معتقدین به مذاهب بزرگ جهان تنها به قوانین الهی و حاکمیتی که از ناحیه او باشد تن داده و رضایت می دهند. بنابراین ، پروردگار متعال از روز نخست که بشر را بر روی زمین خلقت فرمود و او را جانشین خود قرار داد و به او دستور فرمود که کار زمین را بکند و در عمران و آبادی زمین بکوشد، هدفش این بوده که حکومت واحد جهانی به وسیله انسان کامل بر سراسر جهان مستقر فرماید تا هیچگونه اختلاف و نزاع و فسادی بوجود نیاید و مردم با کمال آرامش و صلح و صفا گرد یکدیگر زندگی کنند. من در کتاب «مصلح غیبی» صفحه ۱۹ ، توضیح داده ام که نه تنها مذاهب بزرگ عالم، بلکه تمامی مردم جهان بالاخص دانشمندان و فلاسفه عالم همیشه آروزی حکومت واحد جهانی را داشته و در پی بوجود آوردن آن تلاشهائی هم کرده اند. بنابراین ، آنچه را که من در این سمپوزیوم می خواهم اثبات کنم این است که بالاخره باید روزی دین بر جهان حکومت کند. زیرا هدف خدای تعالی از خلقت انسان در روی زمین، جز آبادی و حکومت او بر زمین نبوده و از نظر عقل و دانشمندان بزرگ جهان بشریت بدون حکومت واحد جهانی که از جانب پروردگار مقرر شده باشد روی سعادت را نخواهد دید. ما در این سمپوزیوم به یاری پروردگار اثبات می کنیم که اسلام و مسیحیت متفقا با هم وعده این حکومت را به بشریت داده و حتی متذکر شده اند که شخصی به نام حضرت « مهدی » و یا « قائم » و یا « پسر انسان » و یا « شیلو » و یا « روح راستی » و یا « تسلی دهنده » و یا « رهاننده » و یا « روح خدا » ( که همه اینها نام یک شخص است ) می آید و این حکومت را مستقر خواهد کرد .

۱۴۲۶/۴/۲۵ قمری – ۱۳۸۴/۳/۱۳ شمسی – درباره خودم (سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدکس یونان ، قرآن و وعده حکومت واحد جهانی)

درباره خودم
 
 
 
 
"اینجانب در حال خواندن مقاله"
 
 
بسمه تعالی …………… ( در روزهای قبل درباره سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدکس فرازی از مقاله اینجانب ذکر شد و اینک فراز «چهارم» از آن مقاله نقل می شود) . «قرآن و وعده حکومت واحد جهانی» در آیات بسیاری از قرآن کریم خدای تعالی وعده حکومت دین بوسیله مجری مقتدر عادلی را بر جهان داده و این امر را از بدیهیات دینی دانسته است .
۱ – در سوره توبه آیه ۳۳ می فرماید : «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهرَه علی الدین کله و لو کره المشرکون» این آیه که وعده حکومت و غلبه دین حق را بر تمام روشهای حکومتی جهان و ادیان مختلف عالم داده ، در سه سوره قرآن (سوره فتح و سوره صف و سوره نور ) به همین عبارت تکرار شده و این حقیقت را کاملا تاکید نموده است .
۲ – در سوره انبیاء آیه ۱۰۵ می فرماید : « ان الارض یرثها عبادی الصالحون » این آیه که وعده مالکیت و حکومت زمین را به صالحین داده به مضامین مختلف تکرار شده که منجمله فرموده : «وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض» و یا فرموده : «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین». در این آیات خدای تعالی وعده حکومت صالحین و آنهائی که بنای ظلم را نداشته و پیرو عدل و داد بوده اند داده و آنها را وارث و خلیفه خود در زمین برای پیاده کردن حکومت واحد جهانی معرفی فرموده است . می بینیم که قرآن صریحا این مطلب اساسی دینی و سیاسی را مسلم دانسته و به آن وعده داده است که « ان الله لا یخلف المیعاد » . …………………………………………. . کتاب مقدس و وعده حکومت واحد جهانی» در سراسر کتاب مقدس از صلح و امنیت و حکومت دین بر جهان ، در آخر الزمان خبر داده شده که اگر بخواهیم آنها را مشروحا بیان کنم ، کتاب مفصلی خواهد شد . و اگر کسی در کتاب مزامیر ( یعنی زبور داود ) مراجعه کند به فراوانی مشاهده خواهد کرد که بسیار از حکومت و سلطنت الهی و دین بر جهان یاد شده و حتی در بعضی از قسمتهای آن از مردم جهان و از پیروان دین در خواست کرده که این حکومت را تبلیغ کنند و مردم را آماده حکومت الهی بر جهان بنمایند . چنانکه در مزمور نود و ششم می گوید : « در میان امتها گوئید خداوند سلطنت می گیرد ، ربع مسکونی پایدار می شود و جنبش نخواهد خورد ، قومها را به انصاف داوری خواهد نمود ، آسمان شادی کند و زمین مسرور گردد ، دریا و پری آن غرش نماید ، صحرا و هرچه در آن است به وجد آید ، آنگاه تمام درختان جنگل ترنم خواهند کرد ؛ زیرا که می ِآید ، زیرا که برای داوری جهان می آید ، ربع مسکون را به انصاف داوری خواهد کرد » .

۱۴۲۶/۴/۲۶ قمری – ۱۳۸۴/۳/۱۴ شمسی – درباره خودم (سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدکس در یونان، مصلح کل و مجری حکومت الهی در جهان)

درباره خودم
 
 
 
 
"گوشه ای از جلسه سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدکس در یونان"
 
 
بسمه تعالي …………… (در روزهای قبل درباره سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدکس فرازی از مقاله اینجانب ذکر شد و اینک فراز «پنجم» از آن مقاله تحت عنوان « مصلح کل و مجری حکومت الهی در جهان کیست » نقل می شود) . اسلام و مسیحیت متفقا با هم از مصلحی که دارای شرایط زیر است خبر داده و او را فرستاده الهی و نماینده پیامبران گذشته و برقرار کننده حکومت عدل جهانی می دانند و ما در این مقاله آنچه را که در معرفی این شخص کتب اسلامی بیان کرده و با کتب مسیحی توافق دارند نقل می کنیم و به نظر ما عمده مطلب باید در این بخش ذکر شود. زیرا آنچه را که اسلام و مسیحیت درباره او معتقدند و نشانه هائی که از او بیان کرده اند بسیار درخور اهمیت بلکه سرنوشت ساز آینده بشریت است و ضمنا باید متوجه این نکته بود که وجود مصلح جهانی از اعتقادات چهار دین بزرگ جهان ( اسلام ، مسیحیت ، یهودیت و زردشتیت ) است که حدودا چهار میلیارد از جمعیت کره زمین را امروز تشکیل می دهند می باشند و لذا باید آمادگی کاملی در مردم برای استقبال از این حادثه بزرگ تاریخ بوجود آورد و از آن غفلت ننمود. اگرچه خوشبختانه دنیای امروز بیشتر از گذشته به این حقیقت توجه کرده و خود را برای پذیرفتن حکومت عدل الهی آماده ساخته ولی در مقابل در همین زمان جمعی که به باطل وجود مصلح جهانی را معارض منافع خود می دانند مشغول تبلیغات ضد او شده و حتی صراحتا می گویند «باید کاری کرد که مانع از آمدن او بشود از باب نمونه فیلمی که بیان کننده پیشگوئی های «نوستر آداموس» است یادآوری می شود» ولی طرفداران ادیان بزرگ جهان می دانند که مجری حکومت عدل الهی برای برقراری عدالت و رفع ظلم می آید و او محال است که خودش بر هم زننده عالم وخراب کنند جهان باشد. چنانکه دشمنان او این معنی را علیه او تبلیغ می کنند (بر این اساس در مقاله ای که در سمپوزیوم یونان ارائه شد خصوصیات مصلح جهانی را به نحو کامل از کتاب مقدس و قرآن بیان نمودیم که اگر به کتاب مصلح آخر الزمان مراجعه شود بخوبی مستدلا توضیح این مطلب را می یابید ) .

۱۴۲۶/۴/۲۷ قمری – ۱۳۸۴/۳/۱۵ شمسی – درباره خودم (سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدکس در یونان، روح راستی)

درباره خودم
 
 
 
 
"جلسه ای از سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدکس در یونان"
 
 
بسمه تعالي ………… در روزهاي قبل فرازهائي از مقاله اينجانب كه در سمپوزيوم بين المللي اسلام و مسيحيت درباره « مصلح آخر الزمان » و وحدت كلمه ايندو مذهب دراين باره نقل شد و اگر بخواهيم تمام مقاله را در اينجا نقل كنيم بطول مي انجامد. خلاصه بعضي از مسيحي ها معتقدند كه «مصلح آخر الزمان» همان حضرت «مسيح» است كه خواهد آمد و دنيا را پر از عدل و داد مي كند ولي به صريح كتاب انجبل يوحنا باب ۱۵ شماره ۲۷ كه مي گويد : ليكن چون تسلي دهنده كه او از جانب پدر نزد شما آيد يعني «روح راستي» كه از پدر صادر مي گردد او بر من شهادت خواهد داد و شما نيز شهادت خواهيد داد و در كتاب « انجبل يوحنا » باب ۱۶ شماره ۷ مي گويد « راست مي گويم كه رفتن من براي شما مفيد است. زيرا اگر نروم « تسلي دهنده » نزد شما نخواهد آمد ولي اگر بروم او را نزد شما مي فرستم و چون او آيد جهان را بر گناه و عدالت داوري و ملزم خواهد نمود». بنابراين از كلمات فوق استفاده مي شود كه تسلي دهنده يا روح راستي غير از حضرت مسيح است و در آخر الزمان بعنوان « مصلح آخر الزمان » مي آيد و دنيا را پر از عدل و داد مي كند و دهها صفت براي مصلح آخر الزمان در كتابهاي تورات و انجيل و ساير كتبي كه در كتاب مقدس جمع آوري شده بيان گرديده كه دقيقا همه آنها در كتب اسلامي و قرآن از پيشوايان اسلام نقل گرديده است و شما مي توانيد بحث مفصل آنرا در كتاب « مصلح آخر الزمان » نوشته اينجانب ملاحظه فرمائيد و ما براي اختصار از نقل تمام مقاله ايكه در سمپوزيوم اسلام و مسيحيت ارتدكس كه در يونان بيان شد خود داري مي كنيم. و از همه مطالب کتاب مقدس و کتب اسلامی کاملا استفاده می شود که مصلح آخر الزمان غیر از حضرت مسیح است و نام او در کتب اسلامی « مهدی » یا « قائم » یا « صاحب الزمان » و در کتب مسیحیت « روح راستی » و یا « تسلی دهنده » یا « پسر انسان » یا « اصلاح کننده کره زمین » می باشد امید است زمان ظهور او را ما هم درک کنیم .

۱۴۲۶/۴/۲۸ شمسی – ۱۳۸۴/۳/۱۶ قمری – درباره خودم (دعوت از طرف موسسه ثقافيه اتحاد بين المللي مولفين جهت اعطاء دكترا در نو آوري و ابتكارات در فهم پاك)

درباره خودم
 
 
 
"اینجانب در حال اخذ دکترا از جناب آقای دکتر اسعد علی رئیس دانشگاه دمشق"
 
 
 
 
بسمه تعالي ………. يكي از مسائل مهمي كه در تاريخ زندگي من در سال ۱۹۹۹/۱۲/۲ ميلادي مطابق با ۱۴۲۰/۸/۲۴ هجري قمري اتفاق افتاد نامه اي بود كه به اينجانب به اين مضمون رسيد:
بسم الله الرحمن الرحيم صاحب العطوفة و السعادة آية الله الدكتور سيد حسن الابطحي، المكرم زادت حسناه السلام عليكم و رحمه الله و بركاته … و بعد: في مولد السيدة الزهراء (عليها السلام )، سنه ۱۴۱۸ هجري قمري … جاءت برقيه تهنئه من لجنه تنسيق المولفات العالميه : تقول: " آثار كم الجليله، المتعلقه بصاحب الزمان (عجل الله تعالي فرجه): لا تحد خيراتها: لأنها تأخذ بيد الانسان ليربح نفسه .. و تلك خلاصة رسائل الأخيار في الادهار و الأمصار… و بمثل رد التحيه الشاكرة للجهود في تقريب الموعود: نرجو تشريفنا بقبول لقب الابداع".. فقد رأي مفكرو اتحاد العربيه و مجمع بلاغتها: منحكم .. لقب {دكتوراه الابداع في فقه التسبيح} .. و لقب: {عضويه شرف شفافيه البلاغه و مقدس الاتصال}.. سياده الدكتور حسن الأبطحي : يسعد اللقب و حامليه التحدث عن خيرات آثارك علي نفوس أجيال بني آدم و بناته: و في جامعه دمشق: كانت أحدث التحيات .. وهي في مدونات الملف المتعلق بصاحب السعاده، دكتورنا الأكثر حداثه و شبابا.. و الشهادة بالفن مصاحبه .. و نلتمس الدعاء لأفقر الفقراء .. والسلام..
خلاصه نامه: اين نامه كه خلاصه اش اين است: به خاطر اينكه شما كتابهائي درباره حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالي فرجه) نوشته ايد به شما لقب " دكترا در نو آوري و ابتكارات در فهم پاك " داده مي شود و نيز سمت عضويه اين موسسه به شما اعطاء مي گردد اميد است قبول فرمائيد و ما را مورد لطف خود قرار دهيد. از طرف موسسه ثقافيه اتحاد بين المللي مولفين كه به موجب قانون ۱۹۰۱ فرانسوي تشكيل گرديده، موسسات عبارتند: كشور فرانسه پاريس كشور آمريكا شهر مريلند و ايالت كاليفرنيا كشور كانادا استان انتاريو و شهر پيكر ینگ كشور انگلستان كشور سوريه شهر دمشق. اينجانب در تاريخ ۱۴ محرم ۱۴۲۳ مطابق با ۹ فروردين ۱۳۸۱ با تأخير سه سال براي دريافت و قبول دكترا به دمشق كه نزديكترين مركز به من بود رفتم و مورد لطف اساتيد دانشگاه دمشق واقع شدم . بعضي از آنها با اشعاري كه در مدح كتب من گفته بودند و بعضي با سخنرانيها و نوشته هاي خود از من استقبال كردند و از باب " من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق " از همه محبتهاي آنها بخصوص از دانشمند بزرگ و نويسنده عاليقدر جناب آقاي " دكتر اسعد علي " متشكرم اميد است حضرت ولي عصر (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء) به همه آنها عنايت خاصي بفرمايد.ضمنا اگر كسي به بخش ابداعات در همين سايت مراجعه كند نوآوري هاي زيادي كه مورد استفاده انشاالله واقع خواهد شد مشاهده مي كند .

۱۴۲۶/۴/۲۹ قمری – ۱۳۸۴/۳/۱۷ شمسی – درباره خودم (دکترای افتخاری برای کتاب های “مصلح غیبی” و “انوار صاحب الزّمان”)

درباره خودم
 
 
 
 
"مدرک دکترای اینجانب"
 
 
بسمه تعالي ………… اينجانب از روايات و آيات قرآن و تحقیق و موشكافي در آنها مطالبي به ذهنم رسيده بود كه وقتي براي افراد بي نظر و منصف و دانشمند نقل مي كردم، آنها بسيار مرا تحسين مي نمودند و گاهي بعضي از آن مطالب راهگشاي بسياري از مشكلات اين دانشمندان واقع مي شد. مثلا وقتي مراتب نزول قرآن كريم و فرق فلسفه و حكمت و تقسيم افراد بشر بعد از مرگ و امثال اينها را بيان مي كردم ( كه در بخش ابداعات همین سایت مشروح آنها بيان شده ) همه مي گفتند اينها نوآوري است ، اينها ابداع است و بر همین اساس مطالب بسیاری را از قرآن و روایات در خصوص وجود مقدس حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در کتاب مصلح غیبی و کتاب انوار صاحب الزمان علیه السلام وقتی بیان کردم و در این دو کتاب نوشتم و به زبان عربی کتاب مصلح غیبی ترجمه شد و بدست موسسه « الاتحاد العالمی للمولفین باللغة العربیة » رسید به من مدرک « دکترا » افتخاری اعطا کردند. این دکترا در ممالک مختلف مثل فرانسه و آمریکا و انگلیس و کانادا و سوریه اعتبار کاملی دارد و می توان در این ممالک با این دکترا فعالیتهائی در ارتباط با مصلح غیبی یا مصلح آخر الزمان و حکومت واحد جهانی و حکومت دین بر جهان انجام داد و بحمد الله تا حدودی موفق هم بوده ایم. امید است خدای تعالی هرچه زودتر مصلح آخر الزمان را برساند و دنیا را پر از عدل و داد کند و حکومت الهی را بر جهان مستقر فرماید .

۱۴۲۶/۵/۴ قمری – ۱۳۸۴/۳/۲۱ شمسی – درباره خودم (وظائف رئیس جمهور)

درباره خودم
 
 
 
"اینجانب در حال مذاکره با جناب آقای خاتمی رئیس جمهور و جناب آقای کروبی کاندیدای ریاست جمهوری دوره نهم"
 
 
 
بسمه تعالي ……………. اينجانب بعنوان يك ايراني ميهن دوست ومسلمان دلسوز در موقعيتي كه شش روز ديگر بيشتر به انتخابات رياست جمهوري ايران دوره نهم نمانده مطالبي را لازم دانستم به رئيس جمهور آينده عرض كنم:
۱ – رئيس جمهور ايران بايد بداند كه اين مملكت متعلق به امام عصر روحي فداه است و در حقیقت بايد آنحضرت در اين مملكت حكومت كند. زيرا آنحضرت نماينده خاص الخاص پروردگار است و طبعا ولي فقيه نايب عام آنحضرت است و رئيس جمهور رئيس قوه مجريه دستورات امام عصر عليه السلام و ولي فقيه است و كوچكترين تخطي از دستورات اسلام در هر ارتباطي که باشد او را در مقام خود تضعيف ميكند .
۲ – رئيس جمهور بايد آنچنان تزكيه نفس كرده باشد كه براي جاه و مقام و خودخواهي و بي عدالتي كاري نكند و در مقابل مردم تواضع داشته باشد و فراموش نكند كه امامش فرموده : «و اصطناع الخیر لکل برٍ و فاجر » یعنی باید به رعیت و کسانی که او را به عنوان رئیس انتخاب کرده اند چه خوب باشند و چه بد با محبت و عدالت و انصاف بر خورد کند .
۳ – رئیس جمهور باید ارتباط متوسلانه خود را با صاحب مملکت یعنی حضرت بقیة الله علیه السلام کاملا حفظ کند و در مشکلات به آنحضرت متوسل گردد و حل مشکلات مملکتی را به نفع مردم مملکتش از آنحضرت بخواهد .
۴ – رئیس جمهور باید از تجربیات گذشتگان از یکطرف و دستورات اسلام از طرف دیگر تحت برنامه صحیحی با نظارت ولی فقیه و سایر فقهاء کمال استفاده را بکند و پایبند به قانون اساسی که آنهم زائیده شده اجتهاد جمعی از مجتهدین منتخب مردم بوده است باشد .
۵ – رئیس جمهور باید مردمی باشد به نیازمندیهای مردم شهر و روستا آشنا باشد و بداند که مالک تمام منابع و درآمدهای دولت و مملکت مردم اند و تا جائیکه ممکن است اموال مملکت را بخصوص بدون رضایت مردم بی جهت و بیهوده مصرف نکند .
۶ – در ارتباط با ممالک دیگر کوشش کند که غیر مسلمانها را برمسلمانها مسلط نکند زیرا خدای تعالی فرموده : « لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء » و کابینه خود را از مردان مدیر و متدین و پاک و دوستدار مردم و دانشمند انتخاب نماید ومدیران پرکار و منظم و دلسوز برای مردم و متعهد بر کارها بگمارد . ۷ – در مقابل منکرات از خود عکس العمل نشان دهد و استقامت داشته باشد و به هر بادی نلغزد .
۸ – همت زیادی در خصوص امر به معروف و نهی از منکر بخصوص در منکراتی که علنی انجام می شود داشته باشد و اسلام را فدای تمایلات مردم هوا پرست نکند .
۹ – مقام و موقعیت زن را از نظر قرآن و اسلام باید بشناسد و حجاب آنها را که در حقیقت پرچم اسلام است یعنی هر کجا زن با حجابی باشد نشان می دهد که آن مردم مسلمان اند و زنهای با حجاب طبعا پرچمداران اسلام اند را سفارش نماید .
۱۰ – تا می تواند مردم را با سیاست گذاری صحیح از بیکاری و بیهودگی و اعتیاد بخصوص نسل جوان را نجات دهد و آنها را بسوی استفاده از افکارشان سوق دهد و در اختراعات و اکتشافاتشان تشویقشان نماید .
 

۱۴۲۶/۵/۵ قمری – ۱۳۸۴/۳/۲۲ شمسی – درباره خودم (ارتباط ایران با ممالک دیگر)

درباره خودم
 
 
 
 
"اینجاب در جلسه ای با وزیر امور خارجه ایران جناب آقای خرازی"
 
 
بسمه تعالی …………….. من در جلسه ای درباره ارتباط ایران با ممالک دیگر گفتم: ایران مملکت پر قدرت از جهت ثروت و امکانات و معادن و منابع است و مردمی دارای سابقه کاری و استعداد و ابتکارات و اکتشافات و علم و دانش دارد. تحقیقا اکثر قریب به اتفاق دانشمندان علوم دینی و سایر علوم در گذشته از ایران بوده اند. کتب اربعه شیعه تالیف « شیخ کلینی» و « فیض کاشانی » و « شیخ طوسی » و جامع احادیث اسلامی از طریق اهل بیت عصمت علیهم السلام مرحوم « علامه مجلسی » همه از ایران بوده اند و جامع کتب صحاح سته اهل سنت مانند بخاری و ترمزی و مسلم و ابن ماجه و نسائی و احمد مولفین این کتب همه ایرانی بوده اند. مراجع تقلید اکثر قریب به اتفاقشان ایرانی بوده و دانشمندان بزرگ علوم مختلف دیگر مانند بوعلی سینا و محمد بن ذکریای رازی و شیخ بهائی ایرانی بوده اند و بالاخره همیشه ابتکارات در اکثر علوم در اختیار ایرانی ها بوده است. تا جائیکه از تمام دنیا به دانشگاه های ایران قدیم مانند دانشگاه جندی شاپور سرازیر می شدند و استقلال ایران به این وسیله محفوظ بود و بلکه محور علوم مادی و معنوی به حساب می آمد است . امروز هم که بحمد الله تا حدی اسلام بر ایران حکومت می کند باید خود را به همان وضع سابق در این مسائل برسانیم و در دنیا استقلال خود را در تمام ابعاد حفظ کنیم. لذا بر وزارت امور خارجه لازم است که حفظ شخصیت و آبروی ایران را در تمام دنیا بکند و نگذارد ابر قدرتها طمع بر تسلط و ایجاد ضعف در این مملکت پر ارزش و کم نظیر بنماید و آنهائی که در خارج از ایران زندگی می کنند و لو آنکه مادی هم باشند باید آبروی مملکت عزیزشان را حفظ کنند و بدبخت ترین مردم آنهائی هستند که با دشمنان ایران که در حقیقت دشمنان خود آنها هستند هماهنگ شوند و خود را تحت نفوذ بیگانگان قرار دهند و از آنها حمایت کنند و خود را در راهی که آنها قرار گرفته اند قرار دهند و اعمال نا صحیح و کارهای دور از عقل و انسانیت آنها را الگوی خود بدانند. امید است خدای تعالی توفیق به همه عنایت فرماید .

۱۴۲۶/۵/۶ قمری – ۱۳۸۴/۳/۲۳ شمسی – درباره خودم (آیة الله پروفسور گلپنارلی – جنایات آتاترک)

درباره خودم
 
 
 
 
"اینجانب با جناب آقای آیة الله پروفسور گلپنارلی"
 
 
بسمه تعالی …………….. اسلامبول (در ترکیه) نام فعلیش استانبول است و نام اسبقش قسطنطنیه بوده است. این شهر را پس از فتح اسلام بوسیله ابو ایوب انصاری اسلامبول که معنیش به فارسی شهری که پر از اسلام است گذاشتند. زیرا سه هزار مسجد داشت و همه مردمش مسلمان شدند ولی از جائیکه کمال آتاترک با اسلام و قوانین اسلام مخالف بود و استعمار کاملا او را تحت تاثیر خود قرار داده بود چند عمل باقی ماندنی در ترکیه انجام داد تا بتواند اسلام را از ترکیه محو کند:
اول : حروف عربی را به لاتین تبدیل کرد.
دوم : اسم اسلامبول که مرکز ترکیه است و بین آسیا و اروپا واقع شده است به استانبول تبدیل نمود تا نام اسلام روی این شهر نباشد.
سوم : رژیم ترکیه و قوانین آنرا به لائیک تبدیل نمود.
چهارم : حجاب زنان را که پرچم اسلام است از بین برد و حجاب را ممنوع نمود.
پنجم : اتحاد شکل را به لباسی که در آن زمان اروپائی ها می پوشیدند اجباری کرد. یعنی یک روحانی هرچه هم دانشمند باشد حق ندارد غیر از کت وشلوار لباس دیگری بپوشد. لذا در عکس می بینید که اینجانب در کنار بزرگترین دانشمند ترکیه که در حقیقت آیة الله گلپنارلی است با لباس معمولی به عنوان پروفسور گلپنارلی ایستاده ام. این مرد دانشمند کتابهای زیادی درباره مسائل مختلف اعتقادی و فلسفی و تاریخی و فقهی نوشته و از اولیاء خدا بوده است (که من شرح مختصری در کتاب شبهای مکه از حالات ایشان نوشته ام). آتاترک با رضا خان پهلوی متعهد بودند که ایران و ترکیه را با این پنج برنامه از دین اسلام خارج کنند و رژِیمشان را لائیک قرار دهند. اما در ایران چون شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام وجود داشتند و رهبری آنها را بدستور امام معصومشان فقهاء به عهده گرفته بودند و مرجعیت و ولی فقیه فرمانده معنوی و سیاسی آنها در حقیقت بود. در مقابل افکار انحرافی رضا خان پهلوی ایستادگی کردند و برای حجاب و اتحاد شکل و تغییر خط فارسی به لاتین کشته ها دادند و تنها در مسجد گوهرشاد مشهد برای حجاب خانمها ، دو هزار نفر کشته شد و نگذاشتند ایران بصورتی که امروز ترکیه بدبخت افتاده که از دین با داشتن کتب دینی به خط عربی و علمائی بزرگ ولی ناشناس و بجای مظاهر دینی مظاهر فساد و شرب خمر و زنا و قمار بیافتد. لذا در اینجا توصیه می شود که اگر مردم ایران می خواهند ملیت و دین و انسانیت خود را حفظ کنند پیرو ولی فقیه در همه حال باشند و نگذارند استعمار گران بر آنها مسلط شوند .

۱۴۲۶/۵/۷ قمری – ۱۳۸۴/۳/۲۴ شمسی – درباره خودم (انجمن حجتیه)

درباره خودم
 
 
 
 
"آقای شیخ محمود حلبی که درباره انتخابات سخنرانی میکند و آقای حاجی عابد زاده کنار ایشان دیده می شود"
 
 
 
بسمه تعالی …………… در زمان قیام مرحوم آیة الله کاشانی که در راس قوه مقننه یعنی مجلس شورای ملی معظم له قرار گرفته بود راهی پیدا شد که علما و دانشمندان به فکر رفتن در مجلس شورای ملی بیافتند و قوه مقننه را اصلاح کنند. من در آن موقع خیلی جوان بودم ولی همانطوری که در صفحات قبل گفتم دوست داشتم که در مسائل سیاسی دخالت کنم و تحرکی در این ارتباط داشته باشم. زیرا فکر می کردم که اگر مجلس اصلاح شود وضع مملکت بهتر خواهد شد. لذا در مشهد آقای شیخ محمود حلبی و آقای حاجی عابد زاده دو کاندیدای مجلس شورای ملی بودند و چنانکه در عکس دیده می شود این دو نفر کنار یکدیگر ایستاده اند و آقای حلبی مشغول سخنرانی درباره انتخابات مجلس است. ما هم بخاطر اینکه آنها دو مرد صالح هستند کمکشان می کردیم ولی بعدها معلوم شد که با بودن شاه در راس کار و نخست وزیری مانند مصدق. روحانیت نمی تواند کاری بکند. بعدها آقای شیخ محمود حلبی از معروفیت خوبی برخوردار شد و منبرهای بسیار موثری در مسجد گوهرشاد و سایر شهرهای بزرگ می رفت. در همان زمان و بعد ها مسلک بهائیت به پشتیبانی شاه و عواملش فعال شده بود. بطوریکه در مشهد یک محله وسیعی در بالای شهر (سعد آباد) را به خود اختصاص داده بودند که اگر یک مسلمان می خواست در آنجا زندگی کند در تقیه بود. طبق آماری که ما داشتیم ۱۵۰ خانوار از بهائی ها در آن محله زندگی می کردند. آقای شیخ محمود حلبی انجمن حجتیه را تاسیس کرد و عقائد صحیحی را به جوانهای متدین در مرحله اول تعلیم می داد و سپس پیدایش بهائیت و عقائد انحرافی آنها را برای جوانها توضیح می داد. همزمان با اوج گرفتن مبارزه با بهائیت و تبلیغات شدید بهائیت در محله سعد آباد (مرکز بهائیت) در مشهد من با کمک مرحوم آیة الله میلانی موفق شدم مسجدی بنام حضرت صاحب الزمان علیه السلام بسازم و این کار ما هیچ ارتباطی با انجمن حجتیه نداشت و گاهی مخالفتهائی هم از ناحیه بعضی از جوانهای انجمن با ما می شد ولی در هر حال تا اول انقلاب اسلامی ایران آنها بسیار خوب به دین و مذهب و امام عصر ارواحنا فداه خدمت می کردند. ولی بعد از انقلاب تنشی بین انقلابیون و انجمن حجتیه در سر مسائل جزئی بوجود آمد. شاید هم چون من از فعالیتهای انجمن اطلاع نداشتم این تنشها جزئی نبوده و بالاخره منجر به انحلال انجمن حجتیه شد. در آن زمان که اوائل انقلاب اسلامی بود بسیاری از احزاب و گروهها منحل شدند که من جمله حزب توده بود (که امروز همه آنرا فراموش کرده اند) ولی دشمنان امام زمان علیه السلام که می خواستند بوسیله خود مسلمانها اسلام و امام زمان روحی فداه را بکوبند نام انجمن حجتیه را با تصور اینکه این انجمن می خواسته با انقلاب مبارزه کند زنده نگه داشتند و شخصیتهای بزرگی را که احیانا بعضی از آنها قبل از انقلاب در جلسات آنها رفت و آمدی می کردند به این وسیله بکوبند و نگذارند که آنها کمک به انقلاب باشند. اگرچه امام عصر ارواحنا فداه نگذاشت نیت آنها عملی شود ولی بالاخره بی تاثیر هم نبود و من که حتی در جلسات آنها قبل از انقلاب و بعد از انقلاب شرکت نمی کردم و گاهی با من آنها بخاطر اینکه جمعی از مبلغین بهائی ها را مسلمان کرده بودم ونام خیابان و میدان سعد آباد (محله بهائی ها) را به نام خیابان صاحب الزمان علیه السلام و میدان صاحب الزمان تغییر داده بودم مخالفت می کردند. زیرا بعضی ازآنها دوست داشتند این کارها انحصاری آنها باشد حتی به آقای حلبی که آن زمان در تهران زندگی می کرد کارهای ما را بعنوان خودشان گزارش داده بودند. دشمنان که انشاالله خدا هدایتشان کند هر چند وقت یکدفعه برای اینکه من نتوانم به جامعه خدمت کنم مرا بعنوان رئیس انجمن حجتیه معرفی میکنند و کارهای مهمی که آن زمان علیه بهائیت و مسلمان کردن مبلغین آنها و از بین بردن اجتماع آنها کنار قبر حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام انجام داده بودم به دیگران نسبت دهند یا آنها را بدست فراموشی بسپارند مرا به این عناوین معرفی میکنند ولی همه کارها در نزد خدای تعالی محفوظ است و چون معتقد به قیامتیم انشاالله اجرمان را از پروردگارمان دریافت خواهیم نمود .

۱۴۲۶/۵/۸ قمری – ۱۳۸۴/۳/۲۵ شمسی – درباره خودم (وحدت و یگانگی)

درباره خودم
 
 
 
"اینجانب در میان استقبال گرم علماء اهل سنت ترکمن صحرا ( شهر آق قلا )"
 
 
بسمه تعالي ………. بهترين و لازمترين و واجب ترين مسئله اي كه بايد مردم مسلمان رعايت كنند مسئله وحدت مسلمانان است ولي اين وحدت و یگانگی وقتي حقيقت پيدا مي كند كه افكار مردم مسلمان با يكديگر يكي باشد. اما اگر مردم مسلمان اختلاف در عقيده و يا اختلاف در سليقه و يا اختلاف در اعمال داشته باشند هرقدر هم كه ظاهر وحدت را حفظ كنند نمي توانند وحدت واقعي داشته باشند. زیرا بالاخره این اختلاف يك روز ظاهر مي شود و تفرقه بین آنها بوجود می آید . بنابراين بايد فرقه های مختلف اسلامي با كمال صفا و انصاف گرد يكديگر بنشينند و با گفتگو اختلافات خود را رفع كنند. در همين راستا اينجانب مكرر با علماء اهل سنت در مکه و مدینه و در سوریه و بیشتر از همه در ایران با گفتگو توانسته ام اختلافات عقیده ای را تا جائی که تعصبات آنها و موقعیتشان اجازه می داد رفع کنم و وحدت در عقیده و در سلیقه و در اعمال بوجود آورم. کتاب شبهای مکه گویای یکی از جزئی ترین کارهایی بوده که در این راستا انجام داده ام. عکس فوق که نموداری از آنچه در ایران انجام داده ام بوده و در ترکمن صحرا علمای اهل سنت شهرهای آق قلا و گمشان در آق قلا از طرف حوزه علمیه اهل سنت به استقبال اینجانب آمده و جلساتی در مشهد و تهران و آقلا در ارتباط با حضرت ولی عصر ارواحنا فداه و بعضی از مسائل مورد اختلاف بین ما و علماء اهل سنت برگذار گردیده که نتیجه اش این بود که وقتی من با جمعی از همراهان به حوزه علمیه ترکمن صحرا رفتیم دیدیم که علماء اهل سنت نام مقدس حضرت ولی عصر ارواحنا فداه را با عشق و علاقه به در و دیوار در استقبال از ما زده اند. ضمنا از کمک های اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام کاملا برخوردار بودیم. مثلا یکی از علماء اهل سنت وقتی به مشهد آمده بود و به حرم حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام مشرف شده بود قسم می خورد که در مکاشفه ای حضرت رضا علیه السلام را دیده ام و آن حضرت سخنان اینجانب را تایید فرموده بودند که خود آن عالم در میان جمع زیادی از حاضرین در جلسه کانون بحث و انتقاد دینی مطلب را مشروحا بیان می کرد. به هر حال بهترین راه برای بوجود آمدن وحدت بین مذاهب مختلف اسلامی در مرحله اول عمل به مشترکات است و در مرحله دوم گفتگو و انصاف و ترک تعصبات قومی و قبیله ای و وحدت کلمه است. امیدواریم خدای تعالی این توفیق را به ما مرحمت بفرماید .

۱۴۲۶/۵/۹ قمری – ۱۳۸۴/۳/۲۶ شمسی – درباره خودم (علماء اهل سنت آق قلا)

درباره خودم
 
 
 
 
"منظره دیگری از استقبال علماء اهل سنت در آق قلا از اینجانب"
 
 
بسمه تعالي …………….. همانگونه كه در روز قبل گفتم اهل سنت تركمن صحراء مردمانی هستند که در اثر انصاف علماء منصفشان تا حدی انعطاف پذیرند. من با آنها در مسائل وحدت و رفع اختلاف بسیار حرف زده ام. آنها علی بن ابی طالب و ائمه اطهار علیهم السلام را برترین افراد بشر می دانند و توسلات زیادی به آنها دارند. به امام زاده ها احترام می گذارند و از آنها حاجت می خواهند. مقام معظم رهبری را قبول دارند و به ولایت فقیه اعتقاد دارند. علمای ترکمن بسیار مایلند با علما و مراجع شیعه ارتباط داشته باشند و از آنها استفاده علمی بکنند. اینها با وهابی های از اهل سنت که متاسفانه آنها با آنچه فطرت و حقیقت و قرآن و روایت تطبیق می کند بر خلاف اهل سنت ترکمن مخالفند. زیرا آنها روز به روز شکاف خود را با سایر مسلمانها عمیق تر می نمایند. علماء ترکمن افضلیت علی بن ابی طالب علیه السلام را بر سایر خلفاء قطعی می دانند و علی علیه السلام را پس از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله افضل امت می دانند. من با آنها بخصوص با امام جمعه آق قلا حاج شیخ میرزا علی که در عکس دیده می شود در این مسائل صحبت کرده ام و ایشان در جلسات ما حضور داشتند و همه مطالب را تایید می کردند. آقای شیخ ملا بایرام نفر دیگری بود که بسیار به وحدت شیعه و سنی معتقد بود و می خواست تا جائی که ممکن است این مطلب عملی شود. در حوزه علمیه آق قلا با علماء اهل سنت درباره حضرت بقیة الله ارواحنا فداه و طول عمر آن حضرت و اینکه او فرزند حضرت امام حسن عسگری علیه السلام است و نامش حضرت مهدی است و او مهدی موعودی است که در صدها حدیث و روایت اهل سنت آمده می باشد گفتگو کردم و همه مطالب را ایشان قبول داشتند .
امید است خدای تعالی وحدت بیشتری با گفتگو و تفاهم و توفیق به مسلمانان جهان عنایت فرماید آمین .

۱۴۲۶/۵/۱۳ قمری – ۱۳۸۴/۳/۳۰ شمسی – درباره خودم (کلاسیک کردن مراحل تزکیه نفس)

درباره خودم
 
 
 
 
"جمعی از دوستان اهل تزکیه نفس"
 
بسمه تعالي ……………. یکی از مسائل مهم اسلامی که شاید بر هر مسلمانی وجوبش قطعی باشد مسئله تزکیه نفس است. زیرا بدون تردید رستگاری و فلاح در این دنیا و در آخرت مربوط به تزکیه نفس است. آنجا که خدای تعالی پس از یازده قسم در سوره «شمس» فرموده: «قد افلح من زکیها» یعنی قطعا و تحقیقا رستگاری و موفقیت منوط به تزکیه نفس است. لذا من از اوائل جوانی که عشق و علاقه مفرطی به تزکیه نفس و رستگاری کاملی داشتم و در پی اهل معنی حرکت می کردم دیدم هیچ یک از علما و بزرگان راه صحیحی را برای تزکیه نفس به من ارائه نمی دهند. همه معتقدند که اگر انسان واجباتش را انجام دهد و محرمات را ترک کند تزکیه نفس می شود. من بعد از عمل به این دستورات (یعنی ترک محرمات و انجام واجبات) دیدم در عین حال صفات رذیله ای در نفسم وجود دارد و اعمال صالحه را با فشار بر خودم تحمیل می کنم و حال آنکه اولیاء خدا با اشتیاق کامل اعمال عبادی را انجام می دهند لذا متوجه شدم که باید راه بهتری برای تزکیه نفس وجود داشته باشد که اکثرا از آن غافلند. لذا من سالها زحمت کشیدم تا توانستم مراحل تزکیه نفس را بصورت کلاسیک در آورم و بحمد الله با الهامات الهی و مکاشفات علمی و تحقیق و تدبر در آیات قرآنی و احادیث نبوی به این نتیجه رسیدم که باید مراحل تزکیه نفس را به این ترتیب انجام دهیم : …………
اول – یقظه و بیداری از خواب غفلت را در خود ایجاد کنیم .
دوم – توبه و بازگشت به سوی خدا داشته باشیم .
سوم – استقامت و پایداری در همه چیز در خود بوجود بیاوریم .
چهارم – در صراط مستقیم دین قرار بگیریم .
پنجم – تقوی و محبت به خدای تعالی را در خود ایجاد کنیم .
ششم – جهاد با نفس کنیم .
هفتم – بندگی وعبودیت را در خود صد در صد بوجود بیاوریم . که شرح این مراحل را در روزهای آینده بیان خواهم نمود .
بر این اساس جمعی از علما و دانشمندان و مسئولین و تحصیل کرده ها و افراد عادی این مراحل را با شرائطی که بعدا خواهم گفت انجام دادند و صد در صد موفق به تزکیه نفس شدند . در عکس فوق جمعی از دوستان اهل تزکیه نفس را مشاهده می فرمائید.

۱۴۲۶/۵/۱۴ قمری – ۱۳۸۴/۳/۳۱ شمسی – درباره خودم (اهمیت تائید استاد تزکیه نفس توسط خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام)

درباره خودم
 
 
 
 
"جمعی از دوستان اهل تزکیه نفس"
 
 
بسمه تعالي ……………. بر همه دوستاني كه براي تزكيه نفس به ما مراجعه مي كردند روشن شده بود كه از مهمترين واجبات الهی در دنيا برای یک مسلمان تزكيه نفس است و تردیدی نیست که این کار بسیار مشکل است و نیاز کاملی به استاد دارد. زیرا هر کار جزئی که انسان می خواهد بکند و خودش علم به آن ندارد باید حتما به استادی و یا کسی که تجربه کرده و راه انجام آن را تعلیم گرفته مراجعه کند و الا یا موفق نمی شود و یا بسیار معطل می گردد و لذا وقتی دوستان به ما مراجعه می کردند و اصرار داشتند که تزکیه نفس کنند ما کاملا آنها را روشن می کردیم که این راه بسیار خطرناک و مدعیان دروغین و کسانیکه ادعا استادی دارند زیادند و چون اکثرا منحرفند باید دقت بیشتری در پیدا کردن استاد بکار بست و ما با دستور خاصی که مورد پسند عقل بود توسلاتی به ائمه اطهار علیهم السلام را به این افراد می دادیم و به آنها می گفتیم که اگر ائمه اطهار علیهم السلام شما را به ما ارجاع دادند و خودتان مطمئن شدید که از ناحیه آنها بوده است ما خدمت گذار شما خواهیم بود. لذا تا وقتی من در مشهد بودم این افراد را به حرم حضرت رضا علیه السلام می فرستادم و آنها با توسلات چند روزه از حالت غفلت به یقظه و بیداری موفق می شدند و مطمئن می گردیدند که اولا انسان باید در دنیا تزکیه نفس کند و ثانیا انسان در این راه استاد لازم دارد و ثالثا استادش باید مورد اعتماد او باشد و با اشاره معنوی خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام برای آنها استاد تعیین می شد که قلب آنها صد در صد آرامش پیدا می کرد و آنها با جدیت کامل بدستورات استاد عمل می کردند و به هیچ وجه از دستور او تخطی نمی نمودند. استاد هم در مرتبه اول اعتقادات آنها را تصحیح می کرد و در مرتبه دوم ۲۵ ماده که همه آنها برای سالک الی الله لازم بود از آنها التزام می گرفت (که آن ۲۵ ماده را در روزهای آینده در همین برنامه یادآور می شویم).

۱۴۲۶/۵/۱۶ قمری – ۱۳۸۴/۴/۲ شمسی – درباره خودم (تنظیم قطعنامه تزکیه نفس)

درباره خودم
 
 
 
 
 
"جمعي از دوستان اهل تزكيه نفس"
 
 
بسمه تعالي ………….. اينجانب پس از تحقيقات علمي به اين نتيجه رسيدم كه خداي تعالي و پيغمبر اكرم و ائمه اطهار عليهم السلام با اين تاكيدي كه درباره تزكيه نفس فرموده اند حتما راههاي حركت در آن را هم به ما نشان داده اند و صراط مستقيمي كه همه روزه در نماز از خداي تعالي مي خواهيم به ما معرفي فرموده اند ولي پس از سالها كه در آيات و روايات تحقيق كرديم و راه را پيدا نموديم و عده اي را راهنمائي كرديم ديديم در عين حال اكثرا موفق به تزكيه نفس نمي شوند. پس از آن تحقيق بيشتري نموديم متوجه شديم كه موانعي سر راه آنها گاهي پيدا مي شود كه اين سعادت را از آنها مي گيرد و لذا پس از تحقيق زياد بيست و پنج ماده كه مانع راه آنها بود و اكثرا مبتلا به بعضي از آنها بودند و هر يك از آن مواد ممكن است سدي سر راه آنها باشد بدست آورديم . بر همين اساس قطعنامه اي براي ورود به مراحل تزكيه نفس و رفع آن موانع به اين شرح تنظيم كرديم كه مقدمه آنرا در امروز و مواد بيست و پنج گانه ايكه آنرا بايد متعهد شوند در روز بعد به عرض مي رسانيم و كسي كه اين قطعنامه را قبول نداشته باشد مراحل را به او پيشنهاد نمي كنيم ‹‹ مقدمه اين قطعنامه اينست ›› :
 
……………………………. بسم الله الرحمن الرحيم …………………………….
 
……….‹‹ قطعنامه شرايط ورود به مراحل تزكيه نفس ›› ……….
 
بدون ترديد يكي از موفقيتهايي كه بايد بشر به آن برسد تزكيه نفس است. اگر چه اين راه بايد براي همه مردم باز باشد ولي چون بعضي از افراد بشر در خواب عميقي فرورفته اند به طوري كه نه مقصد را مي شناسد نه علت خلقت را مي دانند و نه حاضرند قدمي در راه كمالات بردارند ، لذا توجهي به شرايط آن ندارند و ما پس از مطالعات زيادي كه در آيات و روايات داشته ايم شرايط زير كه از واجبات اين راه است و اگر كسي يكي از اين شرايط را نداشته باشد بداند كه بدون ايجاد اين شرايط وارد مراحل تزكيه نفس نشده و خود را بي جهت معطل ننمايد .
(بقيه مطالب را د ر روز بعد مطالعه فرمائيد)

۱۴۲۶/۵/۱۷ قمری – ۱۳۸۴/۴/۳ شمسی – درباره خودم (قطعنامه ورود به مراحل تزکیه نفس، موارد اول تا دوازدهم)

درباره خودم
 
 
 
"جمعي از دوستان اهل تزكيه نفس"
 
 
 
بسمه تعالي ……………. مواد قطعنامه ورود به مراحل تزكيه نفس از اين قرار است:
اول : بايد انساني كه مي خواهد تزكيه نفس كند (چه زن چه مرد) به هيچ وجه گناه نكند هر چند ترك گناه براي او زحمت داشته باشد و اگر گناه بكند بداند كه تمام ثوابهايش نابود مي شود و يا لااقل از راه باز مي ماند
دوم : بايد قبل از ورود به مراحل تزكيه نفس واجباتش را صحيح انجام دهد مثلا حمد و سوره نماز و ساير اذكار نمازش را صحيح بخواند و مسائل و احكام اعمال عباديش را در حد ضرورت بداند .
سوم : سواد خواندن قرآن شريف را بدون غلط داشته باشد .
چهارم : دفترچه اي براي حساب سال خمسي اش داشته باشد و خمس مالش را بدهد .
پنجم : پدر و مادر چه در قيد حيات باشند و چه در قيد حيات نباشند احترام در گفتار و در اعمال و اظهار محبت با خضوع و خشوع نسبت به آنها بايد داشته باشد .
ششم : داراي سواد كافي در علوم سه گانه كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلم بر همه مسلمانها واجب فرموده يعني اعتقادات _ اهميت تزكيه نفس و علم احكام و دستورات اسلامي داشته باشد و بخصوص اعتقاداتش را كامل كند .
هفتم : اعتياد به هيچ چيز كه آن اعتياد مانع راهش شود نداشته باشد .
هشتم : به هيچ نحوه و نسبت به هيچ چيز وسواس نبايد داشته باشد .
نهم : هر زمان امتحاني براي آنها تنظيم شد با جديت براي جواب دادن حاضر باشد .
دهم : لا اقل از اذان صبح تا طلوع آفتاب بيدار باشد و خود را به اين روش اسلامي عادت دهد .
يازدهم : در محضر استاد تزكيه نفس تا جايي كه ممكن است ادب را رعايت كند و تمرين ادب را بنمايد .
دوازدهم : در منزل غير، بخصوص كساني كه در صراط مستقيم با شما هماهنگ نيستند وقتي كه وارد مي شود نگاه به اطراف نكند . از چيزي كه مربوط به صاحبخانه است تجسس نكند . به تزئينات منزل صاحبخانه دست نزند مگر در آن چيزي كه خدا آنرا حرام كرده است كه از باب نهي از منكر اگر مفسده اي ندارد نهي كند . (بقيه مواد قطعنامه در روز بعد تذكر داده خواهد شد)

۱۴۲۶/۵/۱۸ قمری – ۱۳۸۴/۴/۴ شمسی – درباره خودم (قطعنامه ورود به مراحل تزکیه نفس، موارد سیزده تا بیست و پنج)

درباره خودم
 
 
 
 
"جمعي از دوستان اهل تزكيه نفس"
 
 
 
بسمه تعالي ……………. در روز گذشته دورازده ماده از قطعنامه شرايط ورود به مراحل تزكيه نفس را نوشتيم و اينك بقيه مواد قطعنامه:
سيزدهم : بكوشد و بلكه خود را عادت دهد كه زياد حرف نزند كه كم حرفي و به ضرورت سخن گفتن براي سالك الي الله لازم است .
چهاردهم : به هيچ وجه كسي را تحقير نكند و خود را به تواضع در مقابل مردم عادت دهد و عجب و تكبر نداشته باشد .
پانزدهم : اگر ازدواج كرده اند بين زن و شوهر صفا و صميميتي وجود داشته باشد و تنها عدالت در خانه حاكم نباشد و بلكه گذشت و ايثار و اغماض شعار اهل خانه باشد.
شانزدهم : شوهر در خانه بايد وسائل رفاه اهل خانه را تا حد امكان و مقدور فراهم كند و به هيچ وجه نبايد بگذارد كه در خانه بي عدالتي ظاهر شود.
هفدهم : زناني كه مي خواهند قدم در راه تزكيه نفس بگذارند اگر ازدواج كرده اند در خانه بنشينند و حسن تبعل داشته باشند و از كارمندي و شغل آزاد كه مجبور باشند از خانه براي آن كار بيرون بيايند و مايه درآمد آنها باشد استعفا دهند و كارهاي بيروني را به مردان بي كار جامعه وا بگذارند.
هيجدهم : دخترهايي كه هنوز شوهر نكرده اند بايد در خانه فقط علوم سه گانه فوق را ياد بگيرند و خانه داري و تربيت فرزند و شوهر داري را از پدر و مادر بياموزند و اگر وقت اضافي داشتند به علوم ديگر از اين علوم بپردازند.
نوزدهم : خانمهايي كه سالك الي الله اند بايد بكوشند كه براي هيچ كس حتي محارم خود و حتي در جلسات خانمها آرايش نكنند و آرايششان تنها براي شوهرشان باشد.
بيستم : خانمهائي كه سالك الي الله اند بايد حجابشان چادر باشد و اگر پوشيه نمي زنند به قدر ضرورت فقط چشمهاي خود را باز بگذارند و بقيه صورت را بپوشانند.
بيست و يكم : خانمهائي كه اهل تزكيه نفس اند به هيچ وجه نبايد با مرد نا محرم مرتبط باشند تا مبادا آن مردها سوء استفاده كنند كه واكنش گناه آن مردها براي اين خانمها خواهد بود .
بيست و دوم : جزوات قرآن را با دقت و با توجه به ترجمه و برداشت بخوانند و هر فردي از كساني كه اهل تزكيه نفس هستند بايد داراي جزوه مستقلي باشند زيرا مبلغي كه در مقابل جزوه مي دهند به عنوان صدقه است و براي پيشرفت روحي همان فرد مفيد است.
بيست و سوم : يك سالك الي الله قبل از ورود به مراحل تزكيه نفس بايد اين سه كتاب را با دقت مطالعه كند ۱ : كتاب اتحاد و دوستي ۲ : كتاب در محضر استاد ( جلد ۱و۲) ۳ : كتاب سير الي الله.
بيست و چهارم : تا مي تواند از لحظات زندگي خود كمال استفاده را بكند و وقتش را به بطالت نگذراند و در كارهاي مفيد فعال باشد.
بيست و پنجم : زن و مردي كه سالك الي الله هستند بايد بكوشند كه طبق امر پروردگار وابستگانشان را از آتش جهنم نجات دهند . يعني از همه بد آموزيها دوري كنند مثلا از محيطي كه افراد مريض روحي در آن هستند خود و فرزندانشان را دور نگه دارند.
اميد است با قاطعيت كامل دوستان به موارد بالا عمل كنند .

۱۴۲۶/۵/۱۹ قمری – ۱۳۸۴/۴/۵ شمسی – درباره خودم (جدیت در تزکیه نفس)

 

درباره خودم
 
 
 
"جمعي از علما و دوستان اهل تزكيه نفس"
 
 
بسمه تعالي …………. به اعتقاد من موفق شدن به تزكيه نفس به اين آساني نيست.
يعني اينگونه نيست كه به مجرد اينكه انسان تصميم بگيرد كه صفات رذيله اش را از بين ببرد و صفات حميده را جايگزين آن بكند تزكيه نفس شده باشد و يا آنكه تصميم بگيرد كه واجبات را انجام دهد و محرمات را ترك كند تزكيه نفس كرده باشد. بلكه تزكيه نفس شرط اولش بيداري و يقظه كامل است. يعني آگاه بودن به همه حقايقي كه در آينده زندگي ابديش بايد بداند و به آنها با جديت كامل عمل كند و زير نظر استادي تجربه ديده با صبر و حوصله و در دراز مدت خود را براي گذارندن مراحل تزكيه نفس آماده نمايد و كوشش كند در صراط مستقيم صد در صد حركت كند و خود را در مراحل هفتگانه تزكيه نفس با تمرين و امتحانات پي در پي از صفات رذيله برهاند و همچون حضرت موسي عليه السلام در مقابل حضرت خضر عليه السلام صد در صد در مقابل استادش تسليم باشد و اگر لازم شد مانند حضرت موسي در محضر حضرت شعيب عليه السلام در هجرت و دور از وطن به رياضت هاي شرعي بپردازد. در اين صورت اگر جدي باشد مي تواند مراحل تزكيه نفس را با پشتكار داشتن طبق دستور استاد آنهم استادي كه تنها به گفتن و موعظه اكتفاء نكند بلكه از او امتحان بگيرد و بر او سخت بگيرد و او را تنبيه كند و اگر پذيرا نبود رهايش كند (اين مطلبي بود كه در طول زماني كه من با اولياء خدا تماس داشتم برداشت نموده بودم).

۱۴۲۶/۵/۲۰ قمری – ۱۳۸۴/۴/۶ شمسی – درباره خودم (شرائط استاد تزکیه نفس – تمرکز سالک الی الله بر مرحله خودش)

درباره خودم
 
 
 
 
"جمعي از دوستان اهل تزكيه نفس"
 
 
 
بسمه تعالي ……………. همه عقلا و دانشمندان معتقدند كه انسان براي مشكل ترين علوم كه تزكيه نفس باشد از همه بيشتر به استاد احتياج دارد و كساني كه مي گويند استاد لازم نيست بسيار در اشتباه اند. اكثر مسالك انحرافي به مسئله استاد اهميت نمي دهند.
استاد بايد فقط رموز و راههاي موفقيت به كمالات رسيدن را به شاگرد نشان دهد و از خود حتي كلمه اي كه خدا و پيغمبر و ائمه اطهار عليهم السلام نگفته اند بعنوان برنامه رسمي و ديني نگويد. زيرا خداي تعالي به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرموده : اگر يك جمله غير از آنچه به تو گفته ام به ما نسبت بدهي قطع وتينت خواهم نمود. بنابراين بايد دستورات استاد از آيات و روايات استفاده شود و فقط او عهده دار فهم خصوصيات روحي شاگرد است يعني امراض روحي او را تشخيص دهد و داروي معالج روحي او را بشناسد و براي او تجويز كند و با صميميت و محبت او را از امراض روحي نجات دهد. از خصوصيات برنامه اي كه من از روايات و آيات بدست آوردم و روي صدها نفر تجربه كرده ام و موفقيت آميز بوده است اين بوده كه سالك الي الله بايد مراحل هفتگانه را يكي پس از ديگري با حوصله و جديت بگذراند و تمام تمركزش در هر مرحله اي كه هست به همان مرحله باشد و حتي حوائجي كه بايد از خدا بخواهد تقويت همان مرحله اش باشد و اگر سالها طول مي كشد چيزي از امور مختلف روحي جز پيشرفت در مرحله اش از خدا نخواهد تا همان مرحله اش كامل شود. البته انسان در مدتي كه در مراحل كار مي كند اگر از دنیا برود شهيد است و اگر صفات رذيله اي در او باشد که در مراحل بعد بايد آنها را از بين ببرد نبايد بگذارد كه آنها ظاهر شوند. مثلا اگر در دل صفت كبر و يا جاه طلبي دارد كه بايد در مرحله هفتم از بين ببرد اگر در مراحل پائين تر است نبايد تكبرش و يا جاه طلبيش را اظهار كند. عينا مانند مريضي كه درد دارد ولي جلوي ناله اش را بايد بگيرد (اين بود شرائط معاشرت با استاد كه از مقدمات تزكيه نفس است) .

۱۴۲۶/۵/۲۱ قمری – ۱۳۸۴/۴/۷ شمسی – درباره خودم (وزیر ارواح)

درباره خودم
 
 
"حضرت آیة الله امام خمینی رضوان الله تعالی علیه"
 
 
 
بسمه تعالی……………. در شب ۱۷ خرداد ۱۳۶۸ که سه روز قبلش حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه رحلت فرموده بودند معظم له را در خواب دیدم. در کنار باغ با صفائی بودند. موقع نماز مغرب بود. به من گفتند برویم کنار آن رودخانه نماز مغرب و عشاء را با هم بخوانیم. در راه که می رفتیم به من فرمودند با اینکه تو شاگرد من بودی چرا در کارهای سیاسی من وارد نشدی؟ من گفتم: چون شما مثل آقای بنی صدر و آقای بازرگان را روی کار آورده بودید و آنها از نظر اعتقادی مورد پسند من نبودند و شما هم دستور خاصی نفرموده بودید من به کارهای قبلیم طبق دستور خودتان ادامه دادم. (نا گفته نماند که وقتی حضرت امام رحمة الله علیه در نجف بودند و من ایشان را در منزلشان ملاقات کردم از فعالیتهای من سئوال فرمودند. گفتم: کانون بحث و انتقادی تشکیل داده ایم و پاسخ سوالات و مشکلات جوانها را می دهیم. فرمودند: به این کار ادامه دهید که بهترین و لازم ترین کارها است) ایشان به من در خواب فرمودند: حالا که دوست خودتان روی کار آمده است حالا چرا ؟ (ضمنا یک روز قبل از این خواب آیة الله خامنه ای بعنوان رهبر انقلاب در مجلس خبرگان تعیین شده بودند و منظور امام در عالم رویا ایشان بودند) من به حضرت امام در خواب عرض کردم: حالا در خدمت حاضرم. ایشان فرمودند: من سفارش شما را به آقای خامنه ای خواهم نمود. اینجا من از خواب بیدار شدم با خود فکر می کردم که آیا چه خواهد شد؟ دقیقا شب بعد در عالم رویا می دیدم که سوار ماشین شخصی خودم هستم و در کنار راننده ام نشسته ام. آیة الله خامنه ای در روی بلندی که دو طرف آن باغ بزرگی بود و از وسط آن جاده ای عبور می کرد از آن بلندی با ما سخنی داشتند. راننده ام سرش را از شیشه ماشین بیرون آورد و جواب معظم له را می داد. من به او گفتم: ایشان رهبر انقلاب است چرا اینگونه بی ادبانه با ایشان حرف می زنی؟ خودم از ماشین پیاده شدم ، معظم له هم از آن بالا پائین آمدند و مرا در بغل گرفتند و بسیار اظهار محبت کردند و فرمودند امام سفارش شما را به من کرده اند. من شما را بعنوان « وزیر ارواح » تعیین می کنم انشا الله موفق باشید. من از خواب بیدار شدم در حالی که نمی دانستم معنی این خواب چیست. چیزی نگذشت که با مطالعه آیات قرآن و احادیث راه تزکیه نفس را به من تعلیم دادند که انشاءالله آنچه در این مدت شانزده سال انجام داده ام و یا تجربه کرده ام به عرض خوانندگان محترم می رسانم. ( ضمنا مکرر بوسیله نامه این خوابها را برای رهبر معظم انقلاب نوشته ام و به عرض ایشان رسانده ام )

۱۴۲۶/۵/۲۲ قمری – ۱۳۸۴/۴/۸ شمسی – درباره خودم (شروع تدریس تزکیه نفس و اعتقادات توسط حضرت آیة الله ابطحی، و یادگرفتن احکام و قرآن توسط شاگردان)

 

درباره خودم
 
 
 
 
"اینجانب در حال تدریس برای دوستان اهل تزکیه نفس"
 
 
بسمه تعالی …………… من از سال ۱۳۴۱ که در مشهد به تبلیغ دین از راه تاسیس کانون بحث و انتقاد دینی مشغول بودم تا می توانستم سخنی از معنویات و سیر الی الله به زبان جاری نمی کردم. مگر آنکه از من تحت عنوان سئوال پرسیده می شد و لذا از همان زمانی که در روز قبل توضیح دادم و آن رؤیا را مشاهده کردم، جمعی که آمادگی برای تزکیه نفس را داشتند و معتقد بودند بلکه مشاهده می کردند که قیامت و آخرتی هست به من مراجعه کردند و راه تزکیه نفس را از من پرسیدند. من هم بطور غیر عادی جمعی را در مرحله یقظه و توبه آنچنان تربیت کردم که اقل کارشان ترک محرمات و انجام واجبات بود و ترتیب برنامه شان از این قرار بود که آنها دفتری تهیه می کردند و من به تناسب روحیاتشان و امراض روحیشان مطالبی را به آنها دستور می دادم و خلاصه اش را در دفترشان می نوشتم و از آنها با کمال جدیت و قاطعیت می خواستم که باید عمل کنند. به آنها تذکر می دادم که باید مطابق دستور قرآن کریم برای رشد و کمال صد در صد بدون چون و چرا طبق دستور استادتان مانند حضرت موسی در مقابل حضرت خضر علیهما السلام عمل کنید و متعهد باشید. آنها هم به این تعهد عمل می کردند و برنامه خودشان را دقیق انجام می دانند. در کنار برنامه تزکیه نفس اعتقاداتشان را با درس های منظم و پی در پی که خودم عهده دار آنها بودم و در ظرف یکسال در ۳۰ نوار برای آنها گفتم و امتحان گرفتم و دستور خواندن قرآن در هفته ۳۰ آیه که هر روز هفته همان ۳۰ آیه را تکرار کنند تا روخوانی قرآن برایشان روان گردد و یاد گرفتن احکام از رساله عملیه مراجع که برای آنها الزامی بود و نوشتن روحیاتشان در دفتر شان و هرچند مدت یک مرتبه برای کنترل به اینجانب ارائه دهند و سالهای بعد که یک دوره به ترتیب فوق قرآن خوانده شد باز دوباره به همان ترتیب ولی با ترجمه قرآن که اینجانب به قلم سلیس ترجمه کرده بودم روزی ۳۰ آیه با ترجمه قرائت می کردند (بقیه مطالب در روز بعد توضیح داده می شود) .

۱۴۲۶/۵/۲۳ قمری – ۱۳۸۴/۴/۹ شمسی – درباره خودم (ابتکار برداشت از آیات اخلاقی قرآن)

درباره خودم
 
 
 
 
"جمعی از دوستان اهل تزکیه نفس در دفتر مشهد"
 
 
 
بسمه تعالی ……………. در روز قبل گفتم که با خواندن قرآن و ترجمه دوستان اهل تزکیه نفس در هر مرحله ای که بودند با معارف قرآن بطور اجمال آنها را آشنا کردم.
سپس وقتی که این دوره از قرآن هم تمام شد به دوره دوم آنها را کشانده و دستور دادم که از اول قرآن روزی ۲۰ آیه بخوانند و به ترجمه آن باز هم دقت کنند و علاوه برداشت هائی از آیات تزکیه نفس و اخلاق برایشان بطور مختصر نوشتم و به همان ترتیب قبل هفته ای ۲۰ آیه که هر روز آنرا تکرار می کردند با ترجمه و برداشت همه افراد تحت پوشش مراحل تزکیه نفس که با جزوه ای به آنها ارائه می شد قرائت کنند . رفته رفته جمعیتی متجاوز از ۳۰۰۰ نفر هم روخوانی قرآن را و هم ترجمه قرآن را و هم برداشتی از آیات اخلاقی قرآن را یاد گرفتند و دوستان روحانی که در شهرهای مختلف بودند در آن هفته ای که آن ۲۰ آیه تلاوت می شد آنها را در منبر بازهم برای دوستان توضیح می دادند و خودم هم هر هفته روزهای جمعه در هر کجا که بودم درباره همان آیات و رموزی که از آن آیات استفاده می شد سخن می گفتم و دوستان بوسیله تلفن مطالبی را که می گفتم مستقیما برای حدود ۳۰ جلسه در شهرهای مختلف که مراکز مهمش مشهد و تهران و قم و اصفهان و شیراز بود پخش می کردند و همه اینها در موقع خواندن قرآن آنچنان ادب و سکوت و استماع را رعایت می کردند که بی نظیر بود. همه اهل تزکیه نفس شده بودند. همه تحت فرمان خدای تعالی قرار گرفته بودند. و این ابتکار در تهذیب نفس از نظر خودم به قدری اهمیت داشت و به قدری پر فایده بود که از نظر عقل و عقلاء از کشف همه مسائل اکتشافی مادی که در دنیا اتفاق می افتد ارزشش بیشتر بود ولی متاسفانه علاوه بر آنکه از این تجربه و اکتشاف و موفقیت استقبال نشد و از طرف مسئولین تقدیری نگردید مکرر در مملکت اسلامی و مملکت صاحب الزمان روحی فداه اعتراض های مغرضانه ای هم انجام شد و این موفقیت محسود بعضی از بی خردان هم واقع گردید . امید است خدای تعالی اجر این موفقیت را منظور فرماید و ما را از کید حسود ها و جهال حفظ نماید .

۱۴۲۶/۵/۲۴ قمری – ۱۳۸۴/۴/۱۰ شمسی – درباره خودم (خصوصیات کلی مراحل یقظه و توبه)

درباره خودم
 
 
 
"جمعی از دوستان اهل تزکیه نفس"
 
بسمه تعالی …………. مراحل تزکیه نفس که هر یک مدتی که استاد تعیین می کند. باید طول بکشد و شاگرد باید فقط و فقط روی همان مرحله افکار و اعمالش را متمرکز کند. مثلا در مرحله یقظه که غالبا حدود شش ماه طول می کشد باید در این مدت تنها و تنها در رفع غفلت و بی توجهی زیادی به زینتهای دنیا فکر کند و نفس خود را صد در صد بدون غفلت از یاد خدا و قیامت بسازد و تربیت کند . دعا و حاجتش رفع غفلت باشد. از خدا بخواهد که غفلت را از او بردارد. آیاتی که تذکر دهنده خدا و قیامت است بسیار تلاوت کند. تا بتواند در مرحله یقظه و بیداری کامل شود و در مرحله توبه که حد اکثرش چهل روز طول می کشد با توجه به اینکه در لحظه اول از همه گناهان و انحرافات گذشته باید بازگشت کند و بسوی معرفت خدا و انجام دستورات خدا برگردد و از همه معاصی توبه و استغفار نماید باید انجام دهد و سپس چهل روز دعاهائی که برای طلب توبه و مغفرت وارد شده آنها را بخواند و هر مقدار معاصیش بزرگتر و بیشتر است باید در این مدت بیشتر ریاضت بکشد و خود را از لذائذ دور نگه دارد. نماز توبه بخواند و اگر استادش دستور روزه های مستحبی را داد انجام دهد. در این مدت آنچنان با خدایش انس بگیرد که در روزهای آخر بتواند از پروردگارش بخواهد که گناهان او را به حسنات تبدیل کند و او را از بندگان صالح خودش قرارش دهد. با هر یک از اعضاء بدن که گناه بیشتری با آن کرده است برای آن عضو استغفار بیشتری کند و آن عضو را از آلودگی با توبه نصوح پاک کند ( انشا الله بقیه مراحل تزکیه نفس را در روزهای بعد توضیح خواهیم داد ).

۱۴۲۶/۵/۲۵ قمری – ۱۳۸۴/۴/۱۱ شمسی – درباره خودم (خصوصیات کلی مراحل استقامت، صراط مستقیم، تقوی و محبت، جهاد با نفس، عبودیت)

درباره خودم
 
 
 
 
"جمعی از دوستان اهل تزکیه نفس در مرحله جهاد و عبودیت که امتحان کتبی می دهند"
 
 
بسمه تعالی ………….. پس از آنکه مرحله توبه تمام شد. برای موفقیت در راه دستور مرحله استقامت و ثبات به سالک الی الله داده می شود. در این مرحله کسانیکه می خواهند تزکیه نفس کنند باید صبر و اعتماد به نفس و قاطعیت و نترسیدن از غیر خدا را در وجود خود کاملا پیاده نمایند. تا بتوانند در راه کمالات با همه مشکلاتی که هست مبارزه نمایند و در فشارهائی که از طرف شیطان و نفس اماره بر آنها وارد می شود دارای تحمل باشند. (البته مدت و کیفیت دستورات استقامت نسبت به افراد فرق می کند که باید استاد آنرا تشخیص دهد)
پس از این مرحله، مرحله صراط مستقیم را باید سالک الی الله تمرین کند. یعنی عقائدش را ، اعمالش را ، افکارش را از هرگونه افراط و تفریط حفظ کند و نگذارد سر سوزنی از راه راست منحرف شود (که تشخیص این موضوع از نظر زمان و کیفیت کار به عهده استادش خواهد بود)
مرحله بعدی مرحله تقوی و محبت است. سالک الی الله در این مرحله باید محبت های مجازی را کنار بگذارد و محبتش را به خدای تعالی متمرکز کند و هرکس و هرچه به خدا نزدیکتر است آنرا بیشتر دوست داشته باشد و به همین جهت خدا را اطاعت کند و بخاطر محبتی که به ذات مقدس متعال دارد و به او متمرکز شده کمال تقوی را رعایت کند و خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام را به خاطر خدا دوست داشته باشد. ( که راهنمائی این موضوع و مدتیکه باید سالک الی الله در این مرحله باشد بعهده استاد است).
پس از این مرحله نوبت مرحله جهاد با نفس می رسد یعنی سالک الی الله باید بداند که نفس بسیار سرکش و اماره به سوء است و باید کنترل شود. هرچه خدا دوست دارد همان را به نفسش تحمیل کند و آنچه نفس و شیطان بر خلاف خواست خدا می خواهند عمل نکند. تا کم کم نفس خواسته هایش خواسته های خدا باشد و اماره به خوبیها گردد ( تشخیص تحقق این مسئله در وجود سالک الی الله بعهده استاد است ) .
مرحله بعدی که آخرین مرحله تزکیه نفس است مرحله عبودیت است که در این مرحله انسان باید بنده و کارمند رسمی خدا گردد. یعنی به هیچ وجه برای شیطان و نفس کار نکند و تنها خدا را عبادت کند و معنی « ایاک نعبد » را در خود بوجود آورد. غضب و صفات شیطانی را علاوه بر آنکه عمل نمی کند باید در نفس خود آنها را از بین برده باشد. تا او از اولیاء خدا گردد و تمام صفات رذیله طبعا در این مرحله باید از بین رفته باشد و تزکیه نفسش کامل شده باشد و الا باید نواقص مراحلش را زیر نظر استادش جبران کند. ( با این برنامه صدها نفری که دقیقا و جدا به دستورات استاد عمل کرده اند در طی حدود ۱۲ سال از صفات رذیله پاک شده و موفق به تزکیه نفس گردیده اند. که با امتحان و نوشتن شرح حالشان در دفترشان خود را کاملا نشان داده اند).
امید است خدای تعالی این ابتکار و این موفقیت را از ما قبول بفرماید .

۱۴۲۶/۵/۲۶ قمری – ۱۳۸۴/۴/۱۲ شمسی – درباره خودم (نتیجه جهادبانفس و عبودیت)

درباره خودم

 

 

"جناب آقای وفائی خود را در ارتباط با تزکیه نفس می خوانند"

 

بسمه تعالي….جمعي از دوستان كه بعضي حدود ۱۸ سال در مراحل تزكيه نفس و كمالات روحي كار كرده بودند و آنهايي كه در مرحله جهاد با نفس و مرحله عبوديت به بالا بودند در روز ۱۶ ربيع الاول ۱۴۲۶ مطابق با ۱۳۸۴ يعني شب ميلاد مسعود حضرت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و تولد حضرت امام صادق علیه السلام دعوت شدند تا با آنها گفتگو شود و برجستگان آنها براي ديگران سخنراني كنند و يا مقاله ‏اي بخوانند كه جدا بعضي از آنها به حقايق و مطالب حكمت‏ آميزي رسيده بودند. زيرا انسان پس از تزكيه نفس و خالص نمودن روح خود از همه رذائل در قلبش از جانب پروردگار حكمت كه همان شناخت حقايق اشياء و معارف حقه است جاري مي‏گردد و اگر لااقل ۴۰ روز اين خلوص را ادامه دهد مي‏تواند آن حقايق را به زبان جاري كند كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله  فرمودند: «من اخلص لله اربعين صباحا جرت ينابيع الحكمة من قلبه الي لسانه» يعني اگر كسي كه تزكيه نفس كرده و مراحل كمالات را طي نموده و لااقل ۴۰ روز در مرحله خلوص و اخلاص مانده چشمه‏ هاي حكمت از قلبش به زبانش جاري مي‏شود. اين دوستان بحمداللّه با چند سال زحمت و رياضت‏هاي شرعي زير نظر استادشان به كمالي رسيده بودند كه سخنان حكمت آميزشان مي‏توانست راهگشاي سالكين الي اللّه باشد. خداي تعالي توفيق بيشتري به همه ما عنايت بفرمايد.

۱۴۲۶/۵/۲۷ قمری – ۱۳۸۴/۴/۱۳ شمسی – درباره خودم (خصوصیات مرحله عبودیت)

درباره خودم

 

"جناب آقای چمنی مقاله خود را در ارتباط با تزکیه می خوانند"

 

بسمه تعالي….همانگونه كه در روز قبل گفتم بحمد اللّه جمع زيادي تحت پوشش مسئله مراحل تزكيه نفس قرار گرفته‏ اند و از اين ميان آن‏هايي كه در مرحله عبوديت بوده ‏اند چون مي‏ بايست تمام صفات رذيله از آنها رفع شده باشد براي آنها امتحان كتبي و نوشتن مقاله منظور شده بود و سميناري براي امتحان آنها ترتيب داده شده بود كه در آن سمينار به نكات زير اشاره شد: ….

يك: بايد همه افراد اهل تزكيه نفس در مرحله عبوديت بررسي كنند كه اگر يكي از صفات رذيله در روحشان وجود دارد يا با نظر استادشان و يا اگر مي‏توانند خودشان ببينند كه اين صفت رذيله مربوط به كدام يك از مراحل است كه بايد در اين صورت به آن مرحله برگردند و در آن مرحله دوباره كار كنند تا اين صفت رذيله از آنها برطرف شود….

دوم: حالا كه شما بحمد اللّه تزكيه نفس كرده ‏ايد بايد همه با هم متحد باشيد و همه يك روح در بدن‏هاي مختلف خود را بدانيد و يك عقيده و يك فكر و يك هدف داشته باشيد وحدتتان را حفظ كنيد و خدمتگذار يكديگر باشيد…..

سوم: شاكر اين لطف پروردگار بوده و بدانيد كه اگر خداي تعالي كمكتان نمي‏كرد و توفيق به شما عنايت نمي‏فرمود نمي‏توانستيد نفس اماره بالسوء خود را اين گونه رام كنيد كه به هيچ وجه حتي ميل به گناه هم نداشته باشيد. داراي استقامت باشيد. در صراط مستقيم بوده و از هر گونه راه هاي انحرافي مانند راه هاي متصوفه و شيخيه و اعتقادات منحرفه محفوظ باشيد. تنها خدا را دوست داشته باشيد و جهاد با نفس كرده باشيد و بنده رسمي خدا باشيد. زيرا خداي تعالي مي‏فرمايد: «و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» و خدا را شاكر باشيد كه شما را خودش تزكيه نفس كرده و از اولياء خودش قرارتان داده است اين همه موفقيت بخاطر كمك‏ هاي حضرت بقيه اللّه ارواحنا فداه و توسل به آن حضرت بوده كه ان‏ شاءاللّه براي رسيدن به كمالات روحي بيشتر بايد اين توسلات ادامه داشته باشد و هيچ گاه شما آن وجود مقدّس را از ياد نبريد تا موفق شويد و از راههاي منحرف ديگران محفوظ بمانيد.

۱۴۲۶/۸/۴ قمری – ۱۳۸۴/۶/۱۸ شمسی – درباره خودم (شکر عنایات پروردگار متعال)

درباره خودم

 

"خيابان بين الحرمين در کربلا که حرم مطهر حضرت سيدالشهداء از دور نمايان است"

 

درباره خودم

بسمه تعالي……..امروز كه روز ميلاد مسعود حضرت اباالفضل العباس علیه السلام است در پايان عرايضم درباره خودم در سخنان روز خطاب به كساني كه غير از آنچه در اين زندگي نامه نوشته‏ ام مي‏گويند و مايلند تهمت بزنند و غيبت بكنند اين را بدانند كه «ان اللّه يدافع عن الذين آمنوا» و بدانند كه من از اين بادها نمي‏لغزم و درس استقامت را در جواني از استادم ياد گرفته ‏ام و به صدها نفر درس استقامت را داده ‏ام.

من از اول عمرم تا به امروز در هيچ حزب و هيچ گروهي چه سياسي و يا غير سياسي نبوده ‏ام هميشه طرفدار حق بوده‏ ام ولو آن كه منافع دنيويم به خطر افتاده باشد. براي زندگي خودم و خانواده ‏ام كوشيده‏ ام كه در توسعه مالي باشم و هيچ گاه از وجوهات و پول بادآورده استفاده نكرده ‏ام و هيچ گاه چشم طمع به مال مردم نداشته ‏ام. گاهي اگر مريدان ثروتمندي بسويم آمده‏ اند آنها از من استفاده مادي كرده ولي من كوشش كرده ‏ام كه از آنها استفاده مادي نكنم. خودم را يك روحاني متمول و داراي عزت نفس معرفي كرده ‏ام و در اين جهت از انبياء كه مي‏فرمودند: «لا اسئلكم عليه من اجر» پيروي نموده‏ ام . هميشه از جواني تا امروز ديگران از من توقع مالي داشته ولي من به هيچ وجه توقعي از كسي نداشته ‏ام. زندگيم با حق التاليف و خريد و فروش املاك و استفاده از آنها كه پروردگارم به آنها بركت خاصي داده گذشته است. همه دوستان مي‏دانند و مشاهده كرده ‏اند كه الطاف پروردگار و نعمت‏هاي او آن چنان سرشار براي من بوده كه اگر غير از اين را بگويم ناشكري كرده و بدستور «و اما بنعمة ربك فحدث» عمل نكرده‏ ام.

خدايا تو را شكر مي‏كنم كه به كوري چشم دشمنان امام عصر علیه السلام كه من خود را محب آن حضرت مي‏دانم و او «معز الاولياء» است به وسيله آن بزرگوار همه نعمت‏هاي مادي و معنوي به طوري كه با مقايسه با ديگران كه به آن حضرت اظهار محبت نمي‏كنند خودم و متعلقينم بالاخص كساني كه از آنها گوش به دستوراتم داده‏ اند و امر به معروف و نهي از منكر مرا پذيرفته ‏اند از جهات مختلف به بهترين وجه زندگي كرده‏ ايم و خداي تعالي به من عنايات زيادي داشته است كه اگر بخواهم شرحش را بنويسم و بيان كنم همه دچار حيرت مي‏شوند و شايد حسودها حسادتشان تشديد شود ولي اين قدر مي‏گويم كه مرا محبوبم به اذن پروردگارش از مهالك حتمي در مدت عمرم نجات داد از فقر و بيچارگي كه زمينه ‏اش را شديدا داشتم مرا نجات داد از انحرافات اعتقادي كه زمينه ‏اش برايم مهيا بود در سايه قرآن و كلمات اهل‏بيت علیهم السلام نجات داد از امراض مختلف بدني كه بسوي من در طول زندگي هجوم آورده بودند و گاهي خودشان را نشان مي‏دادند نجات داد و از امراض روحي كه ممكن بود با استقامتي كه از جواني در خود ايجاد كرده بودم خودم و مردمم و شايد مملكتم و دينم را به باد بدهم تزكيه‏ ام فرمود و استادي به من معرفي كرد كه او را از حضرت بقيه اللّه علیه السلام گرفته بودم مرا نجات داد.

اميدوارم نعمت‏هاي خدا را تا حدي كه او را از خود راضي كنم بيان كرده باشم و لو اين كه فرموده است: «و ان تعدوا نعمة اللّه لاتحصوها»

از خوانندگان محترم تقاضايم اينست كه آنچه در اين نوشته ‏ها مي‏خوانند آنها را مبالغه تصور نكنند آنها را خلاف واقع فكر نكنند و هر چه مي‏خواهند بگويند همين‏ هايي باشد كه نوشته ‏ام.

۱۴۲۶/۵/۲۸ قمری – ۱۳۸۴/۴/۱۴ شمسی – درباره خودم (پیشرفت چشمگیر در تزکیه نفس در اثر توسل به خاندان عصمت علیهم السلام)

درباره خودم

 

"جمعی از دانشمندان و نویسندگان اهل تزکیه نفس"

 

بسمه تعالي….به تجربه ثابت شده و از روايات و آيات قرآن هم كاملاً استفاده مي‏شود كه اگر انسان بتواند براي رسيدن به كمالات و يا تزكيه نفس هميشه متوسل به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام بخصوص حضرت بقيه اللّه ارواحنافداه باشد پيشرفت چشمگيري خواهد داشت. بنابراين دوستان اهل تزكيه نفس كه در مدت ۱۶ سال با آنها كار كرده‏ ام بخوبي متوجه اين مسئله شده ‏اند و بطور كلي من معتقدم كه در دنيا و آخرت و بلكه هميشه تا انسان زندگي مي‏كند و باقي است بايد واسطه او با خداي تعالي معصومين علیهم الصلوه والسلام باشند. زيرا آنها «لسان اللّه»اند كه پيام پروردگار را و آنچه مايه تكامل و ترقي روح انسان است از طرف خداي تعالي به سالكين الي اللّه مي‏رسانند و آنها «عين اللّه»اند كه از احوال انسانها بايد مطلع باشند و آنها «يداللّه»اند كه از طرف پروردگار اعمال قدرت مي‏كنند تا سالكين الي اللّه به مقامات عاليه برسند و بالأخره هيچ گاه انسان از وساطت آنها بي ‏نياز نمي‏شود.

بعضي از متصوفه معتقدند كه انسان به مقامي مي‏رسد كه مي‏تواند مستقلا از جلال و جمال الهي استفاده كند و نيازي به وساطت اهل‏بيت عصمت و طهارت علیهم السلام ندارد! چه فكر اشتباهي زيرا ما اجازه نداريم كه حتي يك كلمه از غير زبان پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله از جانب خداي تعالي دريافت كنيم. براي دوستان اهل تزكيه نفس به تجربه ثابت است كه با وساطت اهل‏بيت عصمت و طهارت علیهم السلام موفقيت‏هاي زيادي داشته‏ اند و از اين راه به كمالاتي رسيده اند. لذا كساني كه مي‏خواهند به كمال مطلوب برسند بايد همه روزه توسلاتي به اهل‏بيت عصمت و طهارت علیهم السلام داشته باشند و از اين راه به كمالات روحي نائل گردند.

۱۴۲۶/۵/۲۹ قمری – ۱۳۸۴/۴/۱۵ شمسی – درباره خودم (شروع بهشت از همین دنیا)

درباره خودم
 
 
 
 
"جناب آقای مهندس حجه الاسلام ابراهیمی مقاله خود را در باب تزکیه نفس قرائت می کنند"
 
 
بسمه تعالی …………….. بحمدالله و المنه توانستیم در مدت ۱۶ سال جمع زیادی را با ترتیب خاصی بنحو کلاسیک وادار به تزکیه نفس کنیم. این افراد از تحصیل کرده های دانشگاهی و بعضی از اساتید دانشگاه و علماء و طلاب حوزه و نویسندگان و صاحب امتیاز مجلات پر تیراژ که بعضی از آنها در اثر تزکیه نفس مدارک تحصیلی مهندسی و دکترای خود را منظور نکرده و به تحصیل علوم دینی مشغول شده که از باب نمونه نام تعدادی از این افراد ذکر می شود : جناب آقای ابراهیمی (که مقاله خود را در تصویر فوق می خوانند) و آقای قنبری و آقای مسعودی و آقای امیری مهندسین کشاورزی و آقای علیرضا جهانی و آقای حمید رضا جهانی مهندسین برق و اقای دره گرایی مهندس راه و ساختمان و آقای موسوی گیلانی استاد حوزه و دانشگاه و عده زیادی از این قبیل افراد که وقتی لذت و شهد تزکیه نفس و سیر الی الله را چشیدند همه مناصب مختلفی که در انتظار شان بود ترک کردند و مدارک خود را کناری گذاشتند و به تهذیب نفس پرداختند و مقدمات راهنمائی مردم را در خود بوجود آوردند.
من معتقدم که اگر کسی تزکیه نفس کند بهشتش از همین دنیا شروع می شود و لذت مناجات با خدا را درک می کند و می فهمد که امام سجاد علیه السلام آن وقتیکه فرموده : « فانت لاغیرک مرادی و لک لا لساوک سهری و سهاری و لقائک قرة عینی و وصلک منی نفسی و الیک شوقی و فی محبتک ولهی …….. و فی مناجاتک روحی و راحتی و عندک دواء علتی …….. فکن انیسی فی وحشتی ……… و ولی عصمتی …….. و لا تبعدنی منک یا نعیمی و جنتی و یا دنیای و آخرتی » چه گفته است و چه لذتی انسان از این مناجاتها می برد. انسان اگر بتواند تزکیه نفس کاملی بکند و خود را به لقاء پروردگار و انس با او برساند مانند اولیاء خدا از همه قدرتها و از همه لذتها و از همه خوشیها بهرمند می گردد. ای کاش می توانستیم به مردمی که در خواب غفلتند بفهمانیم که لذت انس با خدا که پس از تزکیه نفس بوجود می آید چقدر پر ارزش است ولی همانگونه که مزه شیرینی را نمی توان به خواب آلودگان و یا مردگان فهماند همانگونه نمی شود لذت انس با پروردگار و خلوص و فناء فی الله را به مردم غافل و دنیا دوست فهماند .

۱۴۲۶/۶/۲ قمری – ۱۳۸۴/۴/۱۷ شمسی – درباره خودم (شهادت حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها)

درباره خودم
 
 
 
"شهادت حضرت فاطمة زهراء را تسلیت می گویم"
 
 
بسمه تعالی …………….. امروز و امشب شب و روز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. فاطمة اطهر سلام الله علیها تنها کسی است که معنی واقعی «ذی القربی» پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که محبت به او و مودت او اجر رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده است. خدای تعالی در قرآن به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده : « قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی » و وجود فاطمه زهرا سلام الله علیها برای مسلمانهای صدر اسلام و امروز برگه امتحان در این دنیایی که دار امتحان بوده است می باشد. ولی مسلمانها در این امتحان در صدر اسلام اکثرا مردود شدند. زیرا علاوه بر آنکه نتوانستند به او اظهار محبت کنند و اجر رسالت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را بدهند. آنچه توانستند به او بی اعتنائی و اذیت و آزار نمودند و از مهاجر و انصار با کثرتی که آنروز داشتند به یاری آن حضرت نیامدند و بلکه او را در سن ۱۸ سالگی شهیدش کردند و امروز که حدود ۱۴۰۰ سال از آن جریان می گذرد. اکثریت مسلمانها اجر رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را باز هم نمی پردازند و فکر نمی کنند که چرا مرقد مطهر حضرت زهراء سلام الله علیها مخفی است. اگر اصحاب و بالاخص شخصیتهای بزرگ مسلمان در صدر اسلام کمترین اظهار محبتی به فاطمه زهراء سلام الله علیها می داشتند. لااقل قبر مطهر او را فراموش نمی کردند و جای دفن آنحضرت را می شناختند. آنها یا روی بی مهری تشیع جنازه نکردند و تا سر قبر مطهر حضرت زهراء سلام الله علیها نرفتند که محل قبر مطهر آن حضرت را بشناسند که این خود بر خلاف سفارش قرآن و اجر رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده است و یا همانگونه که تاریخ نوشته است بزرگان از اصحاب رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که اهل حل و عقد بوده اند آنقدر فاطمة زهراء سلام الله علیها را اذیت کردند که آنحضرت وصیت کرد. مرا شب غسل دهید و شب کفن کنید و شب دفن کنید و کسی را برای تشیع جنازه من خبر نکنید و تا به امروز جز شیعیان یعنی مسلمانان واقعی و پیروان حقیقی قرآن روز وفات فاطمة زهراء سلام الله علیها را احترام نمی کنند و به عزا نمی نشینند و یادی از آن حضرت نمی کنند و فضائل آن حضرت را بیان نمی کنند و تنها شیعه است که به گفته های خدای تعالی و قرآن و سخنان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره فاطمة زهراء سلام الله علیها که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است : « فداها ابوها » و فرموده : « فاطمة بضعة منی » و فرموده : « فاطمة سیدة نساء العالمین » و از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بیش از یک فرزند که فاطمة سلام الله علیها باشد. باقی نمانده و او تنها برگه امتحانی مردم مسلمان بوده است. لذا تنها کسانیکه این اجر رسالت را درست پرداخت کرده اند. و سر فراز در دنیا و آخرت بوده اند. فرقه ناجیه از فرق اسلامی هستند و آنها روز قیامت بوسیله پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و فاطمة زهراء سلام الله علیها و فرزندان معصومش شفاعت می شوند …… «الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله » .
 

۱۴۲۶/۶/۴ قمری – ۱۳۸۴/۴/۲۰ شمسی – درباره خودم (شب شهادت حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها و عظمت ایشان)

 درباره خودم

 

 

بسمه تعالي……..مثل ديشبي بود در سال ۱۳۳۵ يعني شب چهارم جمادي الثاني كه روز قبلش سالگرد شهادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام بود و آن شب حضرت علي بن ابي طالب علیه السلام حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام را غسل مي‏داد.

من در عالم رؤيا مي‏ديدم كه در خانه علي بن ابي طالب علیه السلام كه درش به مسجد باز مي‏شد با جمعي از فرزندان حضرت علي بن ابي طالب علیه السلام و فاطمه زهراسلام الله علیها هستم. شمعي كنار بدن فاطمه اطهر سلام الله علیها روشن است كه نيمي از صورت و بدن آن مخدره ديده مي‏شود و علي بن ابيطالب علیه السلام دستور فرموده ‏اند كه كسي صدايش را به گريه بلند نكند. من و جمعي از فرزندان آن حضرت كه من آنها را در تاريكي نمي‏ديدم آهسته گريه مي‏كرديم تا آن كه غسل فاطمه زهرا سلام الله علیها تمام شد. حضرت اميرالمومنين علیه السلام دستور فرمودند كه ما فرزندانشان با مادرمان حضرت فاطمه سلام الله علیها وداع كنيم. من آهسته با گريه شديدي كه عارضم شده بود مي‏گفتم اي مادر پهلو شكسته و گريه مي‏كردم كه از كثرت حزن و اندوه و گريه از خواب پريدم.

واقعا آيا اجر و مزد رسالت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله با تنها فرزندي كه از آن حضرت باقي مانده بود همين بود؟ امام علیه السلام فرمود: «من ادرك فاطمه فقد ادرك ليله القدر» اگر تنها به همين حديث مسلمانان توجّه مي‏كردند قدر فاطمه زهرا را مي‏دانستند زيرا در شب قدر قرآن نازل شده و قرآن همه ‏اش حكمت است و حكمتي كه از طرف خداي تعالي نازل گردد خير كثير است و به كسي كه خير كثير عطاء شود همان كسي است كه كوثر به او عطا شده است و كوثر در قرآن منظور فاطمه اطهر سلام الله علیها و فرزندان آن حضرت علیهم السلام است كه در مقابل سرزنش بني ‏اميّه كه به پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله گفتند «ابتر» ! عطا شد و همانگونه كه شب قدر بهتر از هزار ماه است فاطمه زهرا سلام الله علیها بهتر از زندگي هزارها روزگار پرارزش بشر است و او كتاب و لوح محفوظ علم الهي است كه به عنوان كوثر به پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله عطا شده است. پس كسي كه فاطمه زهرا سلام الله علیها را درك كند و بشناسد و معرفت آن حضرت را بفهمد همه خوبي‏هاي شب قدر را درك كرده است و از اين جهت در روز گذشته گفتيم كه وجود مقدّس فاطمه زهرا سلام الله علیها برگه امتحاني مردم مسلمان بعد از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله بوده است. «السلام عليك يا فاطمه الزهراء اشفعي لنا عند اللّه» .

۱۴۲۶/۶/۵ قمری – ۱۳۸۴/۴/۲۱ شمسی – درباره خودم (مذاق ساده نویسی و دوری از فلسفه بافی)

درباره خودم

"اینجانب در سن ۱۶ سالگی وقتی که در مدرسه نواب مشهد بودم"

 

بسمه تعالي……..خاطره ‏اي از جوانيم همان وقتي كه در سن ۱۶ سالگي بودم و از درس مرحوم آقاي مدرس كه در مسجد گوهرشاد مشهد كتاب شرح لمعه را تدريس مي‏كرد.

اين فكر به مغزم خطور كرد كه چرا حوزه ‏هاي علميه به روش قديم از كتابهاي قديمي كه بسيار مشكل نوشته ‏اند و نظرات قديمي را داشته ‏اند استفاده مي‏كنند؟ مسائل علمي اكثرا عوض شده بخصوص آنچه مربوط به افكار بشري است. اگر مي‏بينيم مسلمان‏ها قرآن را حفظ كرده ‏اند و تغييري در عباراتش نداده ‏اند و يا رواياتي كه از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و اهل بيتش علیهم السلام رسيده است و در چهار چوب خود باقي مانده است اين بخاطر آن است كه قرآن كلماتش ساخته و پرداخته خدا است و روايات مضامينش باز از جانب خدا است و بر اين دو چيز معارف و احكام اسلام استوار است و دستبرد به اين دو ثقل اسلام را از بين مي‏برد لذا مسلمان‏ها اصل و نظم آنها را حفظ كرده‏ اند ولي چرا بايد حوزه‏ هاي علميه هنوز همان كتاب شرح لمعه كه بعضي از احكامش عوض شده مانند «منزوحات بئر» و احكام «برده داري» را بخوانند و يا كتاب رسائل و مكاسب و يا كتاب كفايه را تدريس كنند و وقت طلاب را بگيرند؟ اگر چه در آن زمان در حوزه ‏هاي علميه خواندن درس فلسفه از طرف مراجع عظام تحريم شده بود ولي مخفيانه عده ‏اي همان كتاب منظومه سبزواري و كتاب اسفار و ساير كتب فلسفي را مي‏خواندند كه آنها بيشتر از سايرين اوقاتشان را بيهوده مي‏گذراندند. من فكر مي‏كردم كه من نبايد اين گونه باشم. ما مسلمان‏ها از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله شنيده‏ ايم كه فرمود: «اني تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتي ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي ابدا» بنابراين قرآن و روايات بايد به قوت خود باقي باشد ولي استفاده و اجتهاد از آن مي‏تواند دائما در تغيير باشد و لذا من در آن سن مي‏كوشيدم كه در آيات قرآن و روايات اهل‏بيت علیهم السلام جستجو كنم و آنچه به حقيقت و حكمت نزديكتر است در مرحله اول خودم به آن معتقد شوم و در مرحله ثاني آنها را با قلم ساده و بيان فصيح و بليغ به ديگران تعليم دهم. لذا از همان زمان شروع به گفتن و نوشتن حقايق كردم و اعتقادات و عمل خود را بر آن اساس پايه ريزي نمودم و از هر گونه فلسفه بافي و ذوقيات عرفاني و انحرافي دوري نمودم و تا به امروز كه سال ۱۳۸۴ را مي‏گذرانيم همه كتب و نوشته ‏ها و حتي ترجمه قرآني كه كرده ‏ام طبق همان مذاق ساده نويسي و مطابق سخنان پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام بوده است. اميدوارم خداي تعالي ما را در صرط مستقيم دين محكم‏تر و با نشاط ‏تر و جدي‏تر نگه دارد.

۱۴۲۶/۶/۶ قمری – ۱۳۸۴/۴/۲۲ شمسی – درباره خودم (آیة الله اخلاقی – جمکران در زمان قدیم)

درباره خودم

 

"اینجانب با آیه الله اخلاقی در جوانی و این زمان"

 

بسمه تعالي……..فراموش نمي‏كنم در ايام جواني و زماني كه در قم مشغول تحصيل بودم با دوستي كه عشق و علاقه شديدي به حضرت بقيه اللّه روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه داشت بنام آقاي اخلاقی كه امروز از علماء برجسته قم هستند رفيق بودم و با يكديگر به مسجد جمكران مي‏رفتيم و توسلات خوبي داشتيم. در تصوير فوق آيه اللّه اخلاقی در سن ۲۵ سالگي و من در سن ۱۸ سالگي در محوطه جمكران قديم ديده مي‏شويم و آخرين ملاقات ما تا امروز در تصوير ديگري ديده مي‏شود. از آن زمان تا امروز هر روز به انتظار مقدم مبارك حضرت ولي‏عصر ارواحنا فداه بسر مي‏بريم. در همان زمانها بود كه شب جمعه ‏اي با هم قرار گذاشتيم كه به مسجد جمكران برويم. آن وقت‏ها مسجد جمكران راه ماشين خوبي نداشت ناگزير بوديم پاي پياده تا آن مكان مقدّس برويم. من آن روز تنها غروب آفتاب از قم بطرف مسجد مقدّس جمكران حركت كردم كه نماز مغرب و عشاء را در مسجد جمكران بخوانم. وقتي به آنجا رسيدم چند نفري در مسجد بودند و نماز مغرب و عشاء را خواندند و چون با دوچرخه آمده بودند به شهر برگشتند و من و خادم مسجد مرحوم آقاي لسان در مسجد بوديم. وقتي پاسي از شب گذشت آقاي لسان به من گفت: شما شب را اگر در مسجد مي‏مانيد كليد را بگيريد و در را از داخل ببنديد تا مبادي سارقي فرشها را ببرد و او نيز با دوچرخه به شهر رفت و من تا نيمه‏ هاي شب تنها در مسجد بودم. اتفاقات عجيب و وحشتناكي در راه و در مسجد برايم افتاد كه نمي‏خواهم آنها را در اينجا بنويسم زيرا بسيار مطلب خصوصي است و براي مردمي كه امروز در شب جمعه مسجد جمكران را مملو از جمعيت مي‏بينند غير قابل هضم است. نيمه‏ هاي شب بخاطر اين كه در مسجد كوچك جمكران آن وقت مختصري خوابم برده بود از مسجد بيرون آمدم و براي تجديد وضو به دستشوئي رفتم وضو گرفتم تا وارد مسجد شوم ديدم آيه اللّه اخلاقی مرا در بغل گرفت و از تاخيرش عذر خواهي كرد. شبهاي بلند زمستاني بود هنوز تا اذان صبح ساعتها باقي مانده بود و تا قبل از طلوع آفتاب من و معظم له مشغول توسلات و درخواست موفقيت‏ هاي روحي و تزكيه نفس از حضرت ولي‏عصر علیه السلام بوديم. بعد از اذان صبح كم‏ كم افرادي به مسجد آمدند ولي آنها انگشت شمار بودند. اين كه ما مي‏گوئيم زمان ما فعلا زمان ظهور صغري است يكي از علائمش همين است كه پس از پنجاه سال توسعه عجيب مسجد مقدّس جمكران از يكطرف، جاده ‏هاي اتوبان و اجتماع شبهاي جمعه و چهارشنبه و ساير شبها از طرف ديگر و توجّه مردم به طوري كه مسجد جمكران شايد دومين محل زيارت و اجتماع مردم ايران و ساير كشورها شده باشد و نام مقدّس حضرت ولي‏عصر ارواحنافداه در رسانه ‏ها و اظهارات مردم دنيا از هر مذهب به اين كه منجي عالم بشريت بزودي خواهد آمد همه اينها نشانگر آن چيزي است كه پدرم و استادم مرحوم حاج ملا آقا جان زنجاني به آن نويد داده بودند كه ظهور اصغر شروع شده و مرا به انتظار حضرت بقيه اللّه روحی فداه ترغيب كرده بودند. اميد است موفق به درك زمان ظهور اكبر هم بشويم.

 

۱۴۲۶/۶/۷ قمری – ۱۳۸۴/۴/۲۳ شمسی – درباره خودم (مرحوم آیة الله شیخ شریف رازی)

درباره خودم

 

"مرحوم آیه الله آقای حاج شیخ محمد شریف رازی رضوان الله تعالی علیه"

 

بسمه تعالي……..در سن ۱۶ سالگي بودم و در مدرسه نواب مشهد درس مي‏خواندم. روزي وارد حجره‏ ام در مدرسه نواب شدم ديدم مرد بزرگواري در گوشه حجره‏ ام به دعوت هم حجره ‏ايم آقاي سيّد جعفر واعظي آمده و نشسته است. لحظاتي من هم با ادب به محضرش نشستم. ايشان اسم مرا سؤال فرمودند و من هم از ايشان تقاضا كردم كه خودشان را معرفي كنند. ايشان فرمودند: من شيخ محمد شريف رازي هستم ولي از حضرت علي بن موسي الرضا علیه السلام لقب عتيق را گرفته ‏ام. عرض كردم ممكن است قضيه‏ تان را شرح دهيد؟ فرمود من در جواني مريض شدم به حال سكرات موت افتادم مادر پيري دارم كه بالين من نشسته بود. ملكي آمد و روح مرا قبض كرد و به آسمان برد در راه حضرت علي بن موسي الرضا علیه السلام به آن ملك فرمودند اين جوان آزاد است مادر پيرش متاثر و ناراحت است. او را آزاد بگذاريد تا به بدنش برگردد و او عتيق است (يعني آزاد شده). من به بدنم برگشتم و از آنجا نام خودم را عتيق هم مي‏دانم. من به ايشان فوق ‏العاده ارادت پيدا كردم. شبها در حجره مدرسه نواب با هم بوديم نماز شب مي‏خواند و بدنش مثل بيد از خوف خدا مي‏لرزيد. مخصوصاً وقتي كه سوره «ق» را در نافله شب قرائت مي‏كرد. معظم له سبب شد كه من از حوزه علميه مشهد به حوزه علميه قم وارد شوم. خود او در شهر ري زندگي مي‏كرد ولي بخاطر محبت به من و نگهداري از من به قم هجرت كرد و من در آنجا مشغول تحصيل شدم. آقاي حاج شيخ محمد رازي از اولياء خدا بود و با اولياء خدا رفت و آمد و آشنائي خوبي داشت. در اوائلي كه من در خدمت ايشان به حوزه علميه قم رفتم آيه اللّه بروجردي و آيه اللّه حجت و آيه اللّه صدر و آيه اللّه سيّد محمد تقي خوانساري اين چهار نفر از مراجع تقليد در قم حضور داشتند. آقاي حاج شيخ محمد رازي به مرحوم آيه اللّه حجت ارادت خاصي داشت معتقد بود كه ايشان به محضر مقدّس حضرت حجه بن الحسن ارواحنافداه مشرف مي‏شود او مرا با مسائل معنوي بخصوص ملاقات با امام عصر ارواحنافداه آشنا كرد. او مرا با اولياء خدا مانند مرحوم حاج ملا آقا جان دورادور آشنا نمود. او مرا به مجالسي كه در آنها سخن از امام عصر ارواحنافداه گفته مي‏شد مانند منزل و حسينيه حاج ميرزا ابوالقاسم عطار در تهران مي‏برد و از من مي‏خواست كه دائما متوسل به امام عصر ارواحنافداه باشم. او مرا با فدائيان اسلام مخصوصاً حضرت نواب صفوي آشنا كرد و در مسائل سياسي پاك وارد نمود. من بخاطر مطالب و قضايايي كه درباره معرفت امام عصر ارواحنافداه و تشرفاتي كه خودش يا ديگران به محضر آن حضرت داشتند به او علاقه شديدي پيدا كرده بودم و حتي در مسافرتها در خدمتش بودم. مرد آزاده ‏اي بود كه نظرات خاصي مانند نظرات مرحوم نواب صفوي در امور سياسي داشت كه بر اين اساس متاسفانه بعضي از افراد او را به انحاء مختلف متهم مي‏كردند و نگذاشتند شخصيتش معرفي شود. فراموش نمي‏كنم روز تاسوعا سال ۱۳۷۸ كه او از دنيا رفته بود به هيچ وجه او را به عنوان يك دانشمند، يك نويسنده پركار، يك شخصيت با عظمت كه مطرح نشد؛ حتي در يكي از رسانه‏ هاي خبري رحلت او را اعلام نكردند. ولي در همان روز يك هنرپيشه كه غالبا در فيلم‏ها به عنوان آبدارچي عمل مي‏كرد او را آن چنان تجليل كردند كه كم نظير بود. او داراي تاليفات و كتب زيادي بود كه اكثرا در مسائل معنوي و روحي و معرفي علماء و دانشمندان مانند كتاب «التقوي» و كتاب «آثار الحجة» و كتاب «گنجينه دانشمندان» در يازده جلد و دهها كتاب ديگر نوشته بود. او مساجدي با زحمات خودش بنا كرده بود و مدارسي را تأسيس نموده بود كه تنها بايد بگوييم اجرش با خداي تعالي باشد. خدا او را رحمت كند و با مواليانش محشورش نمايد.

۱۴۲۶/۳/۳ قمری – ۱۳۸۴/۱/۲۳ شمسی – درباره زندگی خودم (مرحوم آيه الله سيد موسي زرآبادي)

 
درباره زندگی خودم
 
 
 
"آيه الله سيد موسي زرآبادي"
 
 
 
باسمه تعالي … يكي از اولياي خدا كه از نظر اعتقادي پيرو اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام بودند مرحوم آيه الله سيد موسي زرآبادي بود. معظم له در اعتقادات و در تزكيه نفس مربي خوبي براي شاگردانشان بودند. شاگردان معظم له بعضي در اعتقادات صد درصد از اين مرد بزرگ استفاده كرده بودند و بعضي از آنها در معنويت و تزكيه نفس از ايشان بهره برده بودند و بعضي در هر دو علم به كمالاتي نائل شده بودند . يكي از تربيت شدگان ايشان كه در هر دو جهت كاملا تربيت شده بود فرزند بزرگ ايشان مرحوم آيه الله آقاي سيد جليل زرآبادي بود كه من با ايشان خيلي صميمي بودم. مدتي معظم له از طرف مرحوم آيه الله بروجردي در آستانه اشرفيه گيلان سكونت داشتند و من در آنجا چند روزي مهمان ايشان بودم و سپس در قزوين تا آخر عمر زندگي مي كردند و من مكرر در قزوين مهمان ايشان مي شدم و ايشان لطف خاصي به من داشتند و از معظم له كه جامع علوم فقهي و تزكيه نفس و اعتقادي بود خيلي استفاده مي كردم. فرزند ديگر ايشان آقاي سيد خليل زرآبادي بود كه ايشان در رياضت و انزوا و تزكيه نفس فوق العاده بود . مرحوم آيه الله سيد موسي زرآبادي داراي كراماتي بودند كه مرحوم آيه الله شيخ مجتبي قزويني آنها را براي ما نقل مي كردند. مرحوم آيه الله سيد موسي زرآبادي در سال ۱۲۹۴ هجري قمري متولد شده و در سال ۱۳۵۳ هجري قمري از دنيا رفتند. خداي تعالي ايشان را رحمت كند و با مواليانش محشورش نمايد.

۱۴۲۶/۱/۱۴ قمری – ۱۳۸۳/۱۲/۶ شمسی – درباره خودم(سفر عتبات با مرحوم حاج ملاآقاجان – ارتباط ولایت اهل بیت علیهم السلام با توحید)

درباره خودم

 

"در سن ۱۹ سالگی در سامراء کنار ملویه متوکل با مرحوم شهید هاشمی نژاد "

 

بسمه تعالي….. در روزهاي قبل درباره خودم مي‏گفتم….در سال ۱۳۳۳ شمسي با مرحوم حاج ملا آقا جان و مرحوم آقاي مظفري و آقاي حاج سيّد تقي خاموشي و آقاي سيّد عبدالكريم هاشمي نژاد (شهيد) از راه خرمشهر و بصره به عتبات عاليات مشرف شديم (كه شرح مفصل آن را در كتاب «پرواز روح» نوشته ‏ام). در اين سفر با حاج شيخ جواد سهلاوي متولي مسجد سهله كه اهل معني بود و جعفر آقاي مجتهدي در مسجد سهله آشنا شديم و سفر بسيار خوبي كه معنويت خوبي داشت گذرانديم و پس از چهل روز به ايران بازگشتيم. شاگردان مرحوم قاضي بزرگ مثل آقاي حاج شيخ عباس قوچاني و آقاي حسيني لاله زاري در نجف اشرف به ملاقات حاج ملا آقا جان براي استفاده از معنويات ايشان آمده بودند. بحث ‏هاي خوبي در توحيد و ولايت انجام شد كه ما استفاده‏ هاي خوبي از آن بحث‏ ها كرديم. مرحوم حاج ملا آقا جان معتقد بود كه توحيد بدون ولايت انجام نمي‏شود و بلكه هر فيض مادي و معنوي كه از جانب خداي تعالي به مخلوقات مي‏رسد بايد به وسيله پيامبر اكرم و آل معصوم آن حضرت صلوات الله علیهم اجمعین باشد و اين مطالب را با استدلالات قوي براي آنها بيان مي‏فرمود. خدا همه آنها را رحمت كند و ما را در همان صراط مستقيم معنوي قرار دهد.

۱۴۲۶/۱/۱۳ قمری – ۱۳۸۳/۱۲/۵ شمسی – درباره خودم (خاندان صدر)

درباره خودم

 

"حضرت آیه الله مرحوم حاج سید رضای صدر"

 

بسمه تعالي….. در روزهاي قبل درباره خودم مي‏گفتم….وقتي وارد قم شدم (در بعد اجتماعي) با فدائيان اسلام مخصوصاً مرحوم شهيد نواب صفوي آشنا گرديدم و چون آنها مقلد مرحوم آيه اللّه العظمي آقاي سيّد صدر الدين صدر بودند با بيت آن مرحوم آشنايي خوبي پيدا كردم. كتاب قوانين الاصول را نزد آيه اللّه سيّد موسي صدر خواندم و درس كفايه را نزد آيه اللّه سيّد رضاي صدر (صاحب عكس فوق) مي‏خواندم. آن مرحوم مرد بسيار وارسته و اهل معني و مخالف رژيم شاه بود. كتاب‏هاي زيادي درباره تزكيه نفس و اخلاقیات نوشته بود كه مورد توجّه حوزه علميه واقع شده بود. به طور كلي خاندان صدر در حوزه قم مورد توجّه همه بودند. اين خاندان همه عالم همه سياستمدار همه متدين واقعي بودند. كمتر خانواده ‏اي از اهل علم را مي‏شناختم كه در همه امور ديني و اجتماعي و سياسي اين جامعيت را داشته باشند. خداي تعالي همه آنها را رحمت كند و اگر استادمان امام موسي صدر در دنيا زنده هستند پايدارشان بدارد.

۱۴۲۶/۱/۱۲ قمری – ۱۳۸۳/۱۲/۴ شمسی – درباره خودم (مرحوم حاج شیخ محمد واله)

درباره خودم

 

"با دوست متقي و وفادارم جناب حجة الاسلام و المسلمین مرحوم آقای شیخ محمد واله رحمة الله علیه"

 

بسمه تعالي….. در روزهاي قبل درباره خودم مي‏گفتم….من در مدت چند سال كه با مرحوم حاج ملا آقا جان بودم و بسيار دوست داشتم كه با اهل معني و تزكيه نفس آشنا باشم به مرد وارسته ‏اي برخورد كردم كه مي‏توانم ادعا كنم يك لحظه وقتش را به غفلت نمي‏گذراند و كوشش مي‏كرد حتي ترك اولي هم انجام ندهد و او مرحوم حاجي واله بود. اين مرد بزرگ به منبر مي‏رفت و دائما مردم را موعظه مي‏كرد و معاشرت با او براي من بسيار مفيد بود. من هم با او بسيار صميمي بودم. من با او به كاشمر كه وطن او بود براي منبر مي‏رفتيم و او مرا به عنوان رفيق ترويج مي‏كرد فراموش نمي‏كنم كه او بسيار منبر مطلوبي داشت و من سال اولي بود كه مي‏خواستم به منبر بروم و اگر با هم در يك مجلس تصادفا مي‏خواستيم منبر برويم او سخنش را با لكنت تحويل مي‏داد كه لكنتهاي منبر من زياد بد معرفي نشود. هر كس او را مي‏شناخت به عدالت و ورع و تواضع او اعتقاد داشت. مرحوم حاج شيخ محمد واله به رياضت نفس معروف بود و در راه عبادت و بندگي از دنيا رفت خدا او را رحمت كند و با مواليانش محشورش نمايد.

۱۴۲۶/۱/۸ قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۳۰ شمسی – درباره خودم (مرحوم آیة الله حاج سیدهاشم میردامادی)

درباره خودم

 

"مرحوم آيه الله حاج سيد هاشم (نجف آبادي) ميردامادي پدر بزرگوار مادر رهبر انقلاب، آيه الله خامنه اي"

 

بسمه تعالي….. در روزهاي قبل درباره خودم مي‏گفتم…. در دوراني كه در مشهد مشغول درس بودم با مرحوم آيه اللّه ميردامادي كه به عقيده من از اولياء خدا بودند بسيار مانوس بودم و با پسر ايشان آقاي سيّد حسين ميردامادي در مدرسه نواب هم حجره بوديم و لذا وقتي كه به قم رفتم در تابستان‏ ها كه به مشهد مشرف مي‏شدم خدمت معظم له مي‏رسيدم و از تفسير قرآني كه ايشان در مسجد گوهرشاد بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء مي‏فرمودند استفاده مي‏كردم و گاهي به منزل ايشان كه نزديك مدرسه نواب بود مي‏رفتم و از معارف معظم له بهره مي‏بردم. نزديك ظهر كه مي‏شد آيه اللّه ميردامادي كه مشهدي ‏ها به ايشان مي‏گفتند آقاي نجف آبادي از منزل پياده به طرف مسجد گوهرشاد براي اقامه نماز جماعت ظهر و عصر مي‏رفتند و دوست نداشتند كه كسي با ايشان حرف بزند و از كنار آب خيابان حركت مي‏كردند كه مشغول ذكر بودند. يك روز من متوجه شدم كه معظم له نوافل ظهرشان را در راه مي‏خواندند. يك روز كه من در راه كنار ايشان مي‏رفتم درباره پسرشان با من خيلي صحبت كردند و بيشتر نظرشان اين بود كه از او بخواهم در مسائل معنوي بيشتر مقيد باشد. (و چون دو شب آينده تاسوعا و عاشوراي حضرت ابي عبداللّه الحسين علیه السلام است با تسليت به خوانندگان اين برنامه انجام نمي‏شود).

 

۱۴۲۶/۱/۷ قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۲۹ شمسی – درباره خودم (مرحوم شیخ علی کاشانی و شهید هاشمی نژاد)

 درباره خودم

 

"از راست به چپ مرحوم آیه الله میر جهانی و مرحوم آیه الله شریف رازی و آقای بهشتی"

 

بسمه تعالي….. روزهاي قبل درباره خودم مي‏گفتم….. مرحوم آيه اللّه شريف رازي مرا كاملا با بزرگان اهل معني مانند آيه اللّه ميرجهاني و آقاي شيخ علي فريدة الاسلام كاشاني كه شرح حالي از او در كتاب پرواز روح نوشته ‏ام آشنا كرد. آقاي شيخ علي كاشاني حال توجّه فوق‏ العاده خوبي داشت و او در بين علماء و اهل معني معروف بود. مكرر خدمت حضرت بقيه اللّه ارواحنافداه رسيده بود و آن حضرت او را بنام «شيخ الشهداء» اسم برده بودند. ايشان در سن ۲۴ سالگي با سكته قلبي در رودسر از دنيا رفت. شاگرد و رفيق صميمي خوبي داشت. نامش سيّد عبدالكريم هاشمي نژاد كه دائما با او بود. فوت آن مرحوم آقاي هاشمي نژاد را بسيار محزون كرد. اين در وقتي بود كه من به سن بيست سالگي رسيده بودم و مي‏خواستم در مدرسه حجتيه حجره بگيرم. دوستان اهل معني براي من و ايشان صلاح دانستند كه با هم حجره بگيريم و با هم درس برويم و با هم مباحثه كنيم. در آن وقت من و او با هم درس خارج فقه آيه اللّه بروجردي و خارج اصول امام خميني در مسجد سلماسي مي‏رفتيم و با يكديگر با كمال صفا و صميميت در مدرسه حجتيه زندگي مي‏كرديم. من مرحوم حاج ملاآقاجان را به ايشان معرفي كردم در يك ملاقات در مشهد كه مرحوم آيه اللّه مير جهاني هم بود آقاي هاشمي نژاد سخت مريد حاج ملا آقا جان شد و كرامتي هم از ايشان ديده بود و از آنجا استادم به من توصيه كرد كه من با مرحوم شهيد هاشمي نژاد باشم و در همان سال سفر عتبات عاليات كه براي من اولين بار بود و شرح مفصلش را در كتاب «پرواز روح» نوشته ‏ام اتفاق افتاد و مرحوم شهيد هاشمي نژاد را هم همراه خود برديم (بقيه قضيه ايشان در شبهاي آينده توضيح داده مي‏شود).

۱۴۲۶/۱/۶ قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۲۸ شمسی – درباره خودم (مرحوم پهلوانی و بعضی از اساتید حضرت آیةالله ابطحی)

درباره خودم

 

"آیة الله حاج شیخ حسن پهلوانی تهرانی در سن جوانی"

 

بسمه تعالي….. روزهاي قبل درباره خودم مي‏گفتم…. بالأخره با اصرار مرحوم آيه اللّه شيخ محمد شريف رازي در سال ۱۳۳۱ شمسي به حوزه علميه قم وارد شدم و مرحوم آيه اللّه حجت كوه كمري مدرسه ‏اي ساخته بودند كه از نظر شرايط در آن زمان بسيار مدرسه منظم خوبي بود و يكي از شرائطش اين بود كه طلاب آنجا بايد حداقل بيست سال از عمرشان گذشته باشد و دوستان براي حفظ اخلاقیاتم بهتر مي‏دانستند كه من در آن مدرسه باشم. مرحوم آيه اللّه شريف رازي با مرحوم آيه اللّه حجت صميمتي داشتند و ايشان از آن مرحوم درخواست كردند كه مرا در آن مدرسه حجره دهند ولي ايشان فرمودند كه در يك صورت امكان دارد كه او وارد مدرسه شود و آن اين است كه صاحب حجره ‏اي او را سه سال در اتاق خود به عنوان مهمان بپذيرد. لذا آية اللّه پهلواني صاحب عكس فوق از اين موضوع استقبال كرد و من سه سال با آن بزرگوار كه در سن بيست سالگي بود و اهل تزكيه نفس بود هم حجره بودم. او براي من رفيق و استاد اخلاق و هم مباحثه و همه چيز بود. نماز شبش ترك نمي‏شد توسلاتش بسيار خوب بود خدا ان‏شاءاللّه ايشان را اجر جزيل مرحمت بفرمايد. من در قم درس قوانين را در محضر آيه اللّه موسي صدر و درس رسائل و مكاسب را در محضر مرحوم آيه اللّه خندق آبادي خصوصي خواندم. درس كفايه جلد اول را از محضر مرحوم آيه اللّه سلطاني طباطبايي بروجردي استفاده كردم و درس كفايه جلد دوم را از محضر مرحوم آيه اللّه حاج آقا رضاي صدر استفاده مي‏كرديم در اين مدت از درس مرحوم آيه اللّه العظمي آقاي بروجردي و درس اصول مرحوم امام خميني و اصول آيه اللّه داماد و درس خارج مكاسب مرحوم آيه اللّه العظمي شريعتمداري تا سال ۱۳۴۱ استفاده نمودم. در سال ۱۳۳۴ كه من سنم بيست ساله شد و حجره مستقلي در مدرسه حجتيه به من مي‏دادند با مرحوم شهيد هاشمي نژاد آشنا شدم كه قضيه آشنايي ما در سخن آتي توضيح داده مي‏شود.

۱۴۲۶/۱/۵ قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۲۷ شمسی – درباره خودم (مرحوم آیة الله حاج شیخ مجتبی قزوینی – علت هجرت از مشهد به قم)

درباره ‏خودم

 

"حضرت آية الله حاج شيخ مجتبي قزويني رحمة الله علیه"

 

بسمه تعالي… روزهاي قبل درباره خودم مي‏گفتم….. در مشهد تا سن هفده سالگي بودم. در اين مدت درباره عقائدم تحقيقات بسيار دقيقي انجام مي دادم. زيرا اهل معني مي گفتند اگر انسان بخواهد موفق به تزكيه نفس بشود و چشم و گوشش به حقايق باز شود و حكمت در قلبش جاي بگيرد اول بايد عقائدش را در صراط مستقيم قرار دهد. لذا با مرحوم آية اللّه حاج شيخ مجتبي قزويني مأنوس شدم. خوشبختانه منزل ايشان نزديك منزل ما بود و تا وقتي در مشهد بودم زمستان و تابستان با آن مرحوم در تماس بودم و از سن هفده سالگي تا وقتي كه ايشان زنده بود اگر چه در زمستان ها در قم مشغول تحصيل بودم ولي در تابستان كه به مشهد بر مي گشتم در درس هاي ايشان و در جلسات خصوصي ايشان در خدمتشان بودم و عقائدم را از ايشان اجتهادي ياد گرفتم و آن مرحوم مرا از مطالب سري و حقايق قرآني جداي از آنچه در كتاب هايشان نوشته‏ اند آگاه مي فرمودند و لذا در فلسفه و علوم غريبه و تزكيه نفس و كمالات روحي به من خيلي چيزها ياد دادند. تا آنكه در سال ۱۳۳۱ شمسي با مرحوم اية اللّه شريف رازي صاحب كتاب گنجينه دانشمندان آشنا شدم و او هم خودش از اولياء خدا بود و هم اكثر اولياء خدا را مي‏شناخت. لذا به من اصرار كرد كه از مشهد براي تحصيل به حوزه علميه قم بروم. زيرا در آنجا بهتر مي توانستم با مرحوم حاج ملا آقا جان و ساير اولياء خدا در تماس باشم. در تاريخ فوق از مشهد به قم با ايشان هجرت نمودم. 

۱۴۲۶/۱/۴قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۲۶ شمسی – درباره خودم (مرحوم سید رضا رضوی – مخالفت حوزه مشهد با درس فلسفه)

درباره خودم

 

"در سن نوزده سالگی با جناب آقای سید رضای رضوی لاهیجانی هم مباحثه بودم"

 

بسمه تعالي… روزهاي قبل درباره خودم گفتم….. از وقتي كه با مرحوم حاج ملا آقا جان آشنا شدم طبعا با جمعي از اولياء خدا و خوبان آن وقت به وسيله حضورم در جلسات آنها رفيق گرديدم كه آنها را خواهم گفت و بعضي از آنها را در كتاب هايم مثل پرواز روح نوشته‏ ام و سخنانشان را نقل كرده ‏ام كه يكي از آنها آقاي حاج سيّد رضاي رضوي بود كه با من هم مباحثه و هم درس و آنقدر پاك بود كه در عزاي حضرت سيدالشهدا علیه السلام بي‏ طاقت مي‏شد و به اين جهت معروف بود. اگر چه در مشهد مقدّس با او آشنا شدم ولي اين دوستي با او در قم كه بعدها به آنجا رفتم ادامه داشت و هر دوي ما در محضر آية اللّه حاج شيخ جواد خندق آبادي رسائل و مكاسب را خصوصي درس مي‏گرفتيم و با هم مباحثه مي‏كرديم. در آن وقتي كه در مشهد بودم بسياري از اولياء خدا را ديدم و با آنها رفيق شدم عشق و علاقه‏ اي به آنها داشتم و با آنها زندگي مي‏كردم. به درس تفسير حاج شيخ حبيب اللّه گلپايگاني در مشهد در مدرسه خيرات خان مي‏رفتم و از اين ولي خدا استفاده‏ هاي علمي و عملي زيادي كردم. مسئله ايكه در مشهد و بلكه در تمام حوزه‏ هاي علميه مطرح بود موضوع خواندن درس فلسفه و اعتقاد به آن بود كه همه حوزه‏ ها بخصوص مشهد از آن تبري مي‏كردند و حتي مانع خواندن آن درس براي طلاب مي‏شدند و خود اين مسئله مرا حساس كرده بود كه تحقيقي از اين علم داشته باشم و صحّت و سقم مطالب آن را احساس كنم. خوشبختانه اساتيد خوبي در اين علم پيدا كردم و حقايق را از ميان همه مطالب بدست آوردم و در مشهد از محضر آية اللّه شيخ مجتبي قزويني كمال استفاده را در اين باره نمودم.

۱۴۲۶/۱/۲ قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۲۵ شمسی – درباره خودم (مرحوم حاج ملاآقاجان و ۴ سال زندگی معنوی حضرت آیة الله ابطحی زیر نظر ایشان)

درباره ‏خودم

 

"در محضر استاد حاج شيخ محمود عتيق معروف به حاج ملاآقاجان و من در سن ۱۸ سالگي"

 

 بسمه تعالي….. روزهاي قبل درباره خودم گفتم…. در مدرسه نّواب كتاب مغني و متوّل و كتاب شرح لمعه را در خدمت مرحوم مدرس يزدي كه از مدرسين معروف مشهد بودند مي‏خواندم. اتفاق جالبي كه برايم در همان سال اول افتاد برخورد با مرحوم حاج ملّا آقاجان بود. شانزده ساله بودم. يك روز كه در گوشه مدرسه نواب با دوستم جناب آقاي حجتي مشغول بحث احكام از كتاب عروة الوثقي به طور سطحي بوديم اتفاقي افتاد (ضمنااز مرحوم اية اللّه رازي وصفي از مرحوم حاج ملا آقاجان كه در زنجان ساكن بود شنيده بودم).در آن روز ديدم مردي وارد مدرسه شد و مرا به حجره يكي از طلاب دعوت كرد و از من خواست كه در مسائل معنوي همراه او باشم (كه شرح مفصل آن را در كتاب پرواز روح نوشته ‏ام). از آن زمان به بعد برنامه‏ هاي من عوض شد. به فكر سير و سلوك و رسيدن به تهذيب نفس و كمالات روحي افتادم و با اينكه استعداد و حافظه خوبي داشتم براي مرجعيت درس نمي‏خواندم بلكه به دستور آن استاد دوره فقه و اصول را به شرحي كه بعدا خواهد آمد كاملاً خواندم. بيشتر به فكر توسلات و دستورات استاد و كمالات روحي بودم. تا آنكه چهار سال را زير نظر آن مرد بزرگ كه او را كسي نمي شناخت و من اين توفيق را پيدا كرده بودم گذراندم. در اين مدت با بزرگان اهل معني آشنا شدم. او معتقد بود كه راه رسيدن به خدا فقط وفقط استفاده از حقايق قرآن و سخنان رسول اكرم صلی الله علیه و آله و اهل‏ بيت او است و لذا در اين موضوع تحقيقاتي داشتم كه آن را بعدها ارائه دادم و هزارها نفر از اين طريق به تزكيه نفس موفق شدند. يك روز در زنجان بدون مقدمه به من گفت بيا با هم عكسي بگيريم كه بعدها براي تو لازم مي‏شود و عكس بالا را در عكاسخانه زنجان گرفتيم و امروز وديروز برايم لازم شد چون عكس ديگري كه در اينجا يا در كتاب پرواز روح بگذارم از ايشان نداشتيم.

۱۴۲۶/۱/۱ قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۲۳ شمسی – درباره خودم (نوجوانی حضرت استاد و اختلافات در حوزه نواب مشهد)

درباره‏ خودم

"سخنرانی آقای شیخ نصر الله شمس الهدی علیه آیه الله کفائی در مدرسه نواب"

 

بسمه تعالي… در روزهاي قبل درباره خودم گفتم…. مدت دو سال در مدرسه ميرزا جعفر درس ادبيات را خواندم. سپس بخاطر امتحان خوبي كه داده بودم و آقاي شيخ رحمت اللّه فشاركي در مدرسه نّواب بود و ايشان هم مدرس من بود و به من اظهار محبت مي‏كرد. مرا به آية اللّه شيخ علي ‏اكبر نوغاني كه متولي مدرسه نواب بود معرفي كرد و سپس پسر مرحوم آقاي نوغاني يعني مرحوم حاج شيخ مهدي نوغاني مرا به پدرش معرفي كرد و توصيه مرا نمود تا حجره ‏اي در مدرسه نّواب مشهد به من دادند. يكسال كه در آن مدرسه بودم اختلاف شديدي بين چند نفر از طلاب و مرحوم آية اللّه نوغاني بوجود آمد و مرحوم آقاي اية اللّه حاج شيخ احمد كفائي كه معروف به آقا زاده بود و از علماي برجسته مشهد بودند از آن طلاب در مخالفت با مرحوم اية اللّه نوغاني پشتيباني كرد و من طبعا طرفدار مرحوم اية اللّه نوغاني بودم. رهبري طلاب طرفدار مرحوم آية اللّه نوغاني را آقاي شيخ نصر اللّه شمس الهدي به عهده داشت. اختلاف و نزاع از گفتگوهاي معمولي به سخنراني‏ها عليه مرحوم آية اللّه كفائي منجر شد گاهي از اوقات به كتك كاري هم مي‏رسيد. جمعي كه در عكس مشاهده مي‏شوند آقاي شمس الهدي است كه در ميان جمعي از طلاب مدرسه نواب عليه آية اللّه كفائي سخنراني مي‏كند و نفر پنجم از سمت راست اينجانب در سن ۱۵ سالگي در لباس روحانيت ايستاده‏ ام. بالأخره پس از دو سال كه از اين اختلاف مي‏گذشت مرحوم آية اللّه نوغاني با سكته مغزي ازدار دنيا رحلت فرمود و اختلافات با بدست گرفتن توليت از سوي آيه‏ اللّه كفائي پايان يافت. جمعي كه در اين تصوير مشاهده مي‏شوند. بعضي از آنها از دار دنيا رفته ‏اند و بعضي از آنها از علماي بزرگ شيعه هستند.

۱۴۲۵/۱۲/۳۰ قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۲۲ شمسی – درباره خودم (مرحوم سید رضا ابطحی و ترویج دعای ندبه در مشهد)

درباره خودم

 

 "در میان جمعی از اقوام و دوستان در سن پانزده سالگی (نفر وسط من هستم که طفل خردسالی در بغل دارم)"

 

بسمه تعالي… در ادامه شرح حال خودم….. پدرم جلسات زيادي چه در منزل خودمان و چه در جلسات خانه‏ هاي ديگران تشكيل مي داد. عصرهاي جمعه هميشه دعاي سمات و قبل از آن يك نفر از روحانيين مستمعين را موعظه مي‏كرد و صبح هاي جمعه دعاي ندبه در منزل چهار نفر در ماه تشكيل داده بود و مي‏گفتند تا آن وقت كسي دعاي ندبه را نمي‏شناخت و در ايران دعاي ندبه خوانده نمي‏شد و علت اين كار پدرم (يعني جلسات دعاي ندبه) اين بود كه شخصي از اهل اصفهان حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه را در روياي صادقه ديده بود و آن حضرت براي تعجيل در فرج‏شان دستور دعاي ندبه را داده بودند (كه اصل قضيه در كتاب پرواز روح توضيح داده شده است).

شب ها پدرم جلسات قرآن داشت و براي مردم از همان آياتي كه تلاوت مي‏شد توضيحاتي در خور فهم مستمعين و خودش مي‏گفت. جمعي از دوستانش به او كمك مي‏كردند و جلسات را تشكيل مي‏دادند يكي از آنها آقاي مشهدي احد بود كه از افسران شوروي سابق بود و در جريان متفقين به ايران آمده بود و بخاطر آنكه حضرت رضا عليه السلام او را شفا داده بودند مسلمان شده بود و مرد بسيار متديني بود كه در طرف چپ تصويرش ديده مي‏شود (و شرح حال اين شخص در كتاب پرواز روح نوشته شده است) و نفر بعدي آقاي مصطفوي استاد سيوطي ما بود و نفر بعدي حاج مراد علي بود كه او هم مرد متديني بود و نفر چهارم پدرم كه در سن چهل سالگي است و نفر پنجم آقاي مدرسي سيّد بزرگوراري بود كه با او تشريك مساعي در تشكيل جلسات مي‏كردند.

۱۴۲۵/۱۲/۲۹ قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۲۱ شمسی – درباره خودم (دوران کودکی حضرت آیة الله ابطحی و ورود به حوزه علمیه مشهد)

درباره خودم

 

"اینجانب در سن ۱۴ سالگی "

 

 بسمه تعالي… در روزهاي قبل گفتم. پدر و مادرم صالح و متدين بودند كوشش مي‏كردند كه درباره تنها فرزند پسرشان كمال تربيت را عمل كنند و چون بحمداللّه من از حافظه خوبي برخوردار بودم بعنوان پيش دبستان مرا به مكتب خانه زنانه در سن پنچ سالگي براي ياد گرفتن قرآن فرستادند. شش ساله بودم كه روخواني قرآن را در آن مكتبخانه به پايان رساندم. خوب يادم هست كه در شهريور ۱۳۲۰ كه متفقين در جنگ جهاني دوم وارد ايران شده بودند من در همان مكتبخانه هواپيماهاي جنگي شوروي سابق را بر فراز شهر مشهد كه در پرواز بودند مشاهده مي‏كردم. پدرم براي حفظ جان ما از آنجا كه از جريانات اطلاعي نداشتيم مرا با دوچرخه به گلستان كه يكي از قريه‏ هاي اطراف مشهد بود برد ولي آنجا بخاطر فرار سربازها از پادگان‏ها و گرسنگي آنها نا امن ‏تر از مشهد بود و لذا دوباره به مشهد برگشتيم و براي مدتي فقر و گرسنگي بر مردم ايران سيطره انداخته بود تا آنكه جنگ تمام شد و پدرم مرا در سن هفت سالگي به دبستان ملي و اسلامي تدّين كه مرحوم آية اللّه شيخ غلام حسين تبريزي عبد خدائي تأسيس كرده بود و در آنجا بسيار رعايت تربيت اسلامي براي بچه ‏ها مي‏شد، فرستاد و من آنجا مشغول تحصيل شدم. دوستان من (كه امروز معروفند) در آن مدرسه آقاي مهدي عبدخدائي و آقاي سيّد محمد خامنه‏ اي بودند.

تا آنكه درس هاي ابتدايي من تمام شد سپس پدرم مرا براي تحصيل ادبيات فارسي و عربي و كتاب هاي مختلف اسلامي به مهديه آقاي حاجي عابد زاده فرستاد (نا گفته نماند مرحوم حاجي عابد زاده مرد بزرگي بود كه چهارده بناء و ساختمان مفصل مدرسه وار در مشهد ساخته بود كه در همه آنها مراسم عزاداري و تبليغ انجام مي‏شد و در ايام هفته مانند مكتبخانه‏ ها به تدريس علومي كه براي نوجوانان لازم بود آزادانه مي‏پرداخت كه مهديه يكي از آن بناها بود) من در سن چهارده سالگي وارد حوزه علميه مشهد شدم و در مدرسه ميرزا جعفر واقع در صحن عتيق در حالي كه لباس روحانيت داشتم وارد شدم و به خواندن سيوطي نزد اديب نيشابوري و آقاي مصطفوي پرداختم.

۱۴۲۵/۱۲/۲۸ قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۲۰ شمسی – درباره خودم (مادرم و نسب نامه ام)

مادرم و نسب نامه‏ ام

 

" در سن ۶ سالگی در کنار پدرم"

 

 بسمه تعالي… در شبهاي قبل گفتم مادرم زن صالحه ‏اي بود خداي تعالي به او بيشتر از پانزده فرزند پسر و دختر عنايت كرده بود ولي جز شش نفر آنها بيشتر در دنيا زنده نماندند و بقيه در همان دوران شيرخوارگي از دنيا رفتند. او تقريبا در سن ۴۵ سالگي با سكته قلبي روز شهادت حضرت فاطمه الزهرا علیهاالسلام يعني ۱۳ جمادي الاول از دنيا رفت و مورد استقبال فرزندان از دنيا رفته ‏اش قرار گرفت. اگر چه ممكن بود خودش از فرزندان پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله نباشد ولي مادر فرزندان پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله بود لذا حدود ده نفر از فرزندان پيغمبر صلی الله علیه و آله و علي علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام به استقبالش آمده بودند و او را به بهشت برزخي در آسمان چهارم ان شاءاللّه برده ‏اند و شواهدي مشعر به اين معني وجود داشت… نسب پدرم با بيست و نه واسطه به حضرت موسي بن جعفر علیه السلام به اين ترتيب مي‏رسد

"اسم پدرم سيّد رضا بود پسر سيّد حسن ابن سيّد جعفر بن سيّد حسن بن سيّد حسين بن سيّد رجب بن سيّد قاسم بن سيّد حسين بن سيّد نورالدين بن سيّد مير كلان بن سيّد مير گنگ بن سيّد احمد بن سيّد علاءالدين بن سيّد حسين بن سيّد محمد بن سيّد صلاح الدين (كه قبر مطهر ايشان در آبدانان محل زيارت مردم آن سامان است) ابن سيّد فيروز الدين بن سيّد شرف الدين بن سيّد نورالدين بن سيّد صالح بن سيّد احمد بن سيّد ابراهيم المرتضي سلام الله علیه ابن الامام موسي بن جعفر  سلام اللّه و صلواته عليه و علي آبائه و ابنائه"

 

 

۱۴۲۵/۱۲/۲۷ قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۱۹ قمری – درباره خودم (مرحوم سیدرضاابطحی پدر حضرت آیة الله ابطحی)

درباره خودم

 

"مرحوم حاج سیدرضا ابطحی"

 

 بسمه تعالي…من در سال ۱۳۱۴ شمسي هجري در مشهد مقدس در بالا خيابان كوچه زردي متولد شدم. پدرم به ديانت و سواد معروف بود و اصالتا مشهدي بود. مادرم اهل تهران و خانم محجبّه و متدينه ‏اي بود. من از اين مادر برادري كه بزرگ شود نداشتم ولي پنچ خواهر كه هر يك داراي فرزندان زيادي شدند داشتم. سه نفر آنها شوهرهاشان از علماء بودند. من از كودكي تحت تربيت مستقيم پدرم بودم. او بسيار متدين بود تا جائيكه من بياد دارم نماز شبش ترك نمي‏شد دفعاتي به محضر حضرت بقيه اللّه «روحي فداه» مشرف شده بود جلسات تربيت روحي و سير و سلوك و تعليم معاني قرآن و احكام اسلام براي مردم داشت. مكاشفات و مشاهدات خوبي بدون آنكه ادعائي داشته باشد و علماء و بعضي از مراجع و اولياء خدا به او علاقه خوبي نشان مي‏دادند او در لباس مقدس روحانيت بود ولي قالب تراش بود و پاي مصنوعي مي‏ساخت و از اين راه زندگي مي‏كرد و او در روز جمعه هشتم ماه مبارك رمضان سال ۱۳۵۵ شمسي از دنيا رفت و در كنار قبرستان خواجه ربيع مشهد مقدس او را دفن كردند. خدا او را رحمت كند «سوره قدر را براي شادي روحش بخوانيد.»

۱۴۲۵/۱۲/۲۶ قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۱۸ شمسی – درباره خودم (شروع زندگی نامه حضرت آیة الله ابطحی درباره خودشان با عنوان “درباره خودم”)

درباره خودم

 

"در حال تفکر درباره خودم"

 

بسمه تعالي…من نمي‏خواستم در اينجا از خودم چيزي بنويسم ولي متاسفانه بعضي بر خلاف دستورات اسلام تنها به شنيدني‏ ها و يا از آن بدتر به خود اکتفا نموده و بدون تحقيق درباره من مطالبي مي‏گويند و مي‏نويسند كه به هيج وجه به من اين وصله ‏ها نمي‏ چسبد. من درباره آنچه گفته ‏اند و مي‏گويند حرفي نمي‏زنم و به خداي تعالي واگذار مي‏كنم زيرا او بهترين مدافع است و خودش در قرآن فرموده: «ان اللّه يدافع عن الذين امنوا» و وعده خدا تخلف ندارد. ولي شرح مختصري از زندگي خودم با قلم خودم از اول كودكي تا اين تاريخ در شب هاي آينده مي‏نويسم و خداي تعالي را گواه مي‏گيرم كه جز حقيقت چيزي نگويم و ننويسم. انشااللّه شب هاي آينده موفق شوم آنچه وعده داده ‏ام برايتان در اين بخش از سايت بنويسم. اميدوارم هر چه مي‏خواهيد بگوييد راحت بتوانيد از زبان خودم به ديگران بگوييد و مسئول درگاه پروردگار نباشيد. ضمنا مطالعه كنندگان بدانند كه آنچه لغو گويان جاهل عليه من گفته اند چيزهاي بدي كه هيچ كس نپسندد نيست، بلكه من مي‏خواهم آنها فقط از زبان خودم درباره خودم با مسئوليت خودم حرف بزنند.

۱۵ ربیع الاول ۱۴۲۷ قمری – ۲۵ فروردین ۱۳۸۵ شمسی – لزوم بندگی برای خدای تعالی

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

بسم اللّه الرحمن الرحیم

الحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول ‌اللّه و علی آله آل اللّه لاسیما علی بقیه اللّه روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، فَذَکِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِکَاهِنٍ وَ لَا مَجْنُونٍ (طور / ۲۹)

وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَی تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (ذاریات / ۵۵-۵۶)

آیات بسیار تکان دهنده و بسیار مناسب مراحل شما دوستان در این جزوه ای که در هفته گذشته خواندید وجود داشت. اوّل چیزی که باید ما به آن متوجّه باشیم که خیلی به عقایدمان و راه و روشمان کمک می کند، اینست که بدانیم همه حقایق و معارفی که بشر در دنیا برای امتحان دادن و در آخرت برای زندگی کردن لازم داشته، در عالم ارواح به او تعلیم داده اند. فقط طبق روایات در موقع تولّد و ورود در این دنیا آنها را یک فراموشی نسبی پیدا کرده نسبت به آنها، و قرآن و پیغمبراکرم و تمامِ انبیاء مذکّرِ همان چه را که فراموش کرده هستند. لذا در قرآن کلمه ذکر و مذکّر نسبت به قرآن و پیغمبراکرم مکرّر آمده که منجمله این آیاتی است که در این جزوه بود. یکی همین آیه ی شریفه وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَی تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ؛ نفع یادآوری برای اهل ایمان است، چون جمعی هستند که از ایمان به اسلام سرپیچی کرده اند با اینکه دین مقدّس اسلام یک دین فطری است و تمامِ دستورات اسلام بدون کم و زیاد فطری انسان است و در فطرت انسان قرار گرفته است.

فطرت همان خلقت است، یعنی روز اوّلی که خدا روح انسان را خلق کرد با خلقت انسان علومی را هم به او تعلیم داد. نهایتاً برای تثبیت این معارف دو هزار سال روح انسان مشغولِ یادگرفتن و در حقیقت ثبت کردن این حقایق و معارف بود.

در پرانتز عرض کنم مطالبی که عرض می شود شاید هر کدام دهها روایت و حدیث و آیات شریفه قرآن پشتوانه دارد. اینها در مدّت دو هزار سال ،ظاهراً باید عرض کنیم که همین سالهای دنیایی ما، چون خدا در دنیا دارد با ما صحبت می کند همین منظور است. چون بعضی مفسرین گفته اند که این دو هزار سال شاید از سالهای آخرت باشد، از سالهای آن زمان باشد، کمتر از زمانِ ما باشد یا بیشتر از زمان ما باشد، ولی نه، چون خدا دارد با ما صحبت می کند و قرآن را به زبان ما نازلش کرده، به زبان عربی که در دنیا این زبان رایج است بین مردم، با آن زبان نازل کرده، پس اگر هزار سال یا پنجاه هزار سالی در قرآن آمده بود منظور همین سالهای معمولی ماست. بنابراین روح انسان را خدای تعالی این گونه ساخته که وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا (شمس / ۷-۸) در همان دو هزار سال خدای تعالی وقتی که روح انسان را خلق کرد و همه ارواح با هم مساوی بوده اند و هیچ کم و زیاد از نظر استعداد و از نظر فهم و شعور با یکدیگر نداشته اند ـ البته معلوم است غیر معصومین و چهارده معصوم که آنها مجزّا خلق شده بودند ـ بعد به آنها تعلیماتی که لازم بود، برای زندگی ابدیشان لازم بود، فکر نکنید که این تعلیمات فقط برای دنیا یا عالم ذر بوده، برای زندگی ابدی انسان بوده، حتّی در دنیا تا زمانی که حضرت بقیه اللّه ارواحنافداه ظهور نکند یک مقداری یعنی یک درصدی از علومی که به ما تعلیم دادند، به ما متذکر شده اند. یعنی پیغمبراکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و بعد هم ائمه اطهار علیهم الصلوه و السلام با اینکه همه آن علوم را معلّمند، در عین حال زمینه ای نداشتند، مردم ظرفیّت نداشتند، مردم آمادگی نداشتند که بیشتر از آن درصد را به آنها تعلیم دهند. ولی حضرت بقیه اللّه ارواحنافداه که تشریف بیاورند، بقیّه آنچه که بشر در کره ی زمین لازم دارد و آنچه که در عالم آخرت باید از آنها بهره ببرد تعلیم خواهند داد و یا انسان را متذّکر آنها خواهند فرمود، یعنی به یاد انسان می آورند که خدا چه صفاتی دارد و خاندان عصمت و طهارت چه خصوصیّاتی دارند و عالم هستی ـ که بعضی از دانشمندان بسیار بزرگ گفته اند ما در مقابل اسرار عالم هستی مانند یک طفل کوچکی هستیم که کنار اقیانوسی ایستاده باشد و از آن اقیانوس به قدر قطره ای استفاده کرده باشد هستی ـ همه اینها را به یادمان می آورند.

همین طوری که مشاهده می کنید در عالم کوچک کره زمینمان که از سر سوزن در مقابل کهکشانها کوچکتر است، در این کره زمین از دویست سال قبل تا به حال یا از هزار و سیصد و چهل قمری تا به حال ـ دوستانی که اهل برنامه های ما هستند و سخنان ما را شنیده اند می دانند که چه عرض می کنم ـ تا به حال رشد فکری بشر چقدر فرق کرده؛ شاید در دویست سال قبل اگر به یک انسان می گفتند که یک نفر ممکن است در آن طرف کره زمین سخن بگوید این طرف کره زمین هم قیافه و هم رنگ او را و هم ریزترین حرکات او را ببینند و بشنوند، آن وقت باور نمی کردند. آن وقت باور نمی کردند که انسانی حرکت کند در کره ماه پیاده شود و انسانی آسمان را پر از ازدحام هواپیماهای پرجمعیّت کند، اینها باورشان نمی آمد. حالا شاید ما هم باورمان نیاید که در زمانِ ظهور چه می شود، چه اظهار قدرتی خواهد شد، چه استفاده هایی از اسرار و رموز عالم، کره ی زمین به این کوچکی علم خواهد کرد و اینها همه اش در راه رسیدن به آن حقایقی است که ما باید یاد بگیریم و آن حقایق ارزش دارد. اینها همان بازی هایی است با اینکه اسمش علم است، با اینکه یک مملکتی که مثلاً به بعضی از فن آوریهای دنیایی دست پیدا می کند چقدر به خود می بالد، در عین حال خدا در قرآن اسم همه اینها را لهو و لعب گذاشته، بسیار کوچک. إِنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ (محمد ۳۶) دنیا هر چه هست با همه ی عظمتی که، اسراری که دارد و شما بشر ممکن است به آن اسرار برسید و حتماً خواهید رسید، اگر در قبل از ظهور یک مقدار مختصری، یک درصدی از اسرار را به دست می آورید بعد از ظهور حضرت بقیه اللّه طبق احادیث و روایات صد درصد اسرار جهان هستی، جهان خودمان، به عالم ـ مثلاً ـ کهکشانها و امثال اینها کاری نداریم همین کره زمین خواهیم رسید و همه اینها تذکّر است برای زندگی عالم آخرت، زندگی عالم آخرت با آن طولانی بودنش، با آنکه جز معتقدات مسلّمه ی ماست که بی نهایت ـ بی نهایت ریاضی نه ـ بی نهایت عقلی، انسان در عالم هستی باقی می ماند! این اعتقاد ماست و چقدر باید از نظر علمی پیشرفت کند، چقدر باید در اسرار عالم هستی موفّق بشود خدا می داند. یعنی همانطوری که ما نهایت زندگی مان را نمی دانیم نهایت علممان را هم بعد از این عالم نخواهیم دانست. هر چه هستیم روز به روز رشد می کنیم، به کمال بالاتری می رسیم و لذا باید در این دنیا زمینه ساز آن باشیم و راه رسیدن به آن حقایق ـ این را بدانید ـ بدون تردید اینست که عبادت پروردگار را بکنیم. چون ببینید خود قرآن می فرماید: وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَی تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ؛ جنّ و انس را خدا خلق نکرده مگر برای عبادت. چرا عبادت این تأثیر را دارد که ما را به همه ی حقایق می رساند؟ به چه دلیل؟ بسیار واضح است، دلیل عقلی کامل ـ و فکر ما هم اگر یک مقدار روی آن کار کنیم ما را به این حقیقت می رساند ـ و آن اینست که شما اگر بخواهید یک علمی را تعلیم بگیرید، اگر رفتید نزد یک متخصصی که آن علم را داراست، حتماً در مرحله اول برای اینکه این علم را یاد بگیرید و درست یاد بگیرید از شما می خواهد گوش به حرفش کنید، هر چه می گوید اطاعت کنید، حالا ممکن است این دانشمند اشتباه هم بکند، اشتباهات او را هم باید شما ندیده بگیرید.

در دنیا مسلّم است از نظر همه که اگر کسی پیش استادی رفت و خواست از او چیزی یاد بگیرد، در مرحله اوّل باید مطیع او باشد، پای او صبر کند، ببینید حضرت موسی که خودش یک پیغمبر اولوالعزم است وقتی که خدمت حضرت خضر می رسد، اوّل چیزی که خضر از او می خواهد شاید از علوم واجبه او هم نباشد ولی می گوید: إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (کهف / ۶۷) تو نمی توانی با من صبر کنی. یکی از لازم ترین چیزهایی که یک شاگرد در کنار استاد باید داشته باشد تحمّل کردن ناملایماتی است که برای تعلیم علوم از ناحیه استاد می رسد. پس اگر خدای تعالی که عَلَّامُ الْغُیُوبِ (سبأ / ۴۸) است، خدایی که خالق همه چیز است، خدایی که علمش عین ذاتش و ذاتش بی نهایت است در مقابل این خدا انسان قرار گرفت، اینجا حتماً، بدون تردید، بدون فکر حتّی انسان باید عبادت کند یعنی گوش به فرمان خدای تعالی بدهد، مخصوصاً می دانیم خدا اشتباه نمی کند، خدای تعالی فراموش نمی کند، خدای تعالی لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لَا نَوْمٌ  (بقره / ۲۵۵) غفلت ندارد و از همه مهم تر خدای عزیز ما را دوست دارد و می خواهد ما به طرفش، به عبادتش، به اطاعتش گرایش کاملی پیدا کنیم.

بنابراین تردیدی نیست که طوری خدای تعالی جنّ و انس را خلق کرده که بدون عبادت نمی توانند موفق بشوند. یعنی مثل حیوانات خدا انسان را خلق نکرده، به انسان یک استعداد و قوّه ی دراکّه ای داده که می تواند هر چه خدا در قرآن فرموده که لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا (بقره / ۲۸۶) به اندازه ی وسعمان می توانیم اطاعت کنیم، باید اطاعت کنیم، عقل به ما می گوید باید اطاعت کنیم، انبیاء گفته اند که باید اطاعتش را بکنید. بنابراین اطاعت پروردگار مساوی است با رشد و کمالات، مساوی است با حرکت به سوی خدا، مساوی است با رسیدن به مقام خلیفه اللّهی، پس انسان باید اطاعت کند. خلقت انسان اینطوری است که از هیچ چیز، موقع تولد روایت دارد که انسان همه چیز را فراموش می کند، هر چه که در عالم ارواح به او دادند یادش می رود، خوب اگر می خواست یادمان برود چرا به ما یاد دادند؟ این سؤال ممکن است پیش بیاید.

فرق است بین یاد آمدن و یاد نداشتن و تعلیم گرفتن. انسان یک چیزی را دیده، می شناسد ولی فراموش کرده، وقتی به آن رسید همه چیز آن یادش می آید، خیلی سریع؛ امّا چیزی را که یاد نگرفته وقتی به آن رسید بی تفاوت است در مقابلش، مثلاً شما از باب مثال یک کامپیوتر بسیار پرمحتوایی که هر نوع سی دی می خورد، همه معارف و حقایق و علوم در آن هست در یک سالی مثلاً بیست سال قبل دیده اید، برخورد کرده اید و دیگر از آن جدا شده اید، یا کاری کرده اند یک آمپولی به شما زده اند که شما همه را فراموش کرده اید. به مجرّد اینکه می رسید به این کامپیوتر، یادتان می آید. همه چیزهایش یادتان می آید، شاید در یک لحظه همه آنچه را که فراموش کرده اید یادتان بیاید، امّا همین شما اگر برخورد اوّلیه نبود و آنچه که در این کامپیوتر قرار دارد قبلاً به آن آشنا نبودید، می رسیدید به این، می دیدید یک جعبه ای شیشه ای است! حتّی اگر به شما بگویند که در این جعبه شیشه ای این علوم خوابیده باورتان نمی آید و خیلی زحمت دارد تا این را بفهمید. ما در این دنیا متذکّر علوم عالم ارواح باید باشیم، نه اینکه تازه بخواهیم علوم را یاد بگیریم. چرا؛ وقتی که متولّد شدیم چون یک آمپول نسیان خدا به ما زده ـ برای اینکه ما بتوانیم امتحان صحیحی بدهیم ـ در مقابل آن کسی که اگر حتّی یک حیوان که به آن یاد نداده اند فرقی نداریم، ما را یعنی یک بچّه یک روزه یا دو روزه ای را کنار یک بچّه ی مثلاً گوسفند بگذارند، هر دو ما چیزی نمی دانیم بلکه آن یک چیزهایی را بهتر از ما، زودتر از ما وارد می شود. او سر دو روز ممکن است بلند شود راه برود، علف بخورد ولی ما نمی دانیم چه باید بخوریم و چه کاری باید بکنیم. امّا یک مقداری که می گذرد این خلقت الهی در ما ظاهر می شود، آن قوه ی درّاکه مشغول درک می شود، آن عقلمان خودش را ظاهر می کند، می بینیم نه، دو ساله شد زبانی که آدم بزرگ در ظرف دو سال بلد نمی شود این بچّه بلد شد! حرف می زند، آن چیزهایی که برایش مفید است می بینید می خواهد، کلّی با بچّه ی حیوان فرق می کند. بچّه ی دو ساله یک گاو مثلاً با بچّه ی دو ساله یک انسان، شما یک طوطی را هر چه می خواهید حرف به او یاد بدهید، آخرش طوطی چون یک استعدادکی دارد یک کلمه را یاد می گیرد، امّا این یک کلمه خودش نمی داند معنایش چیست؟ می بینید بیجا مصرف می کند، نمی داند که این چطوری ادا می شود ولی بچّه ی انسان می داند. این معنی یادگرفتن و یادآمدن است.

این در مغزتان فرو برود، سرتاسر قرآن ـ حالا رفقا ان شاءاللّه دارند جمع می کنند ـ همه جا صحبت ذکر و مذکّر و اینکه شما یک وقتی با ما بودید، یک وقتی بلی گفتید، یک وقتی شما بهتر از امروز خدا را می شناختید، در روزی که خدا ارواح فرزندانِ ذریّه حضرت آدم را در معرض دید ملائکه قرار داد گفت: أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ آیا من ربّ شما نیستم؟ أَلَسْتُ بِالهکم، بخالقکم، اینها نفرموده؛ این دقیق است این جمله، ربّ شما هستم. یعنی مربّی شما هستم، یعنی تربیتتان کردم. یک انسانی آفریدم شما را، یعنی یک انسانی که با حیوانات صد درصد فرق می کند شما را آفریدم. أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ، اگر یک بازاری در کوچه بیاید به شما بگوید من مربّی تو نیستم؟ می گویید نه، من تو را نمی شناسم اصلاً، اینطوری است دیگر. الان یک نفر بیاید بگوید من در مدرسه دبستان شما فرّاش بودم یادت است؟ فراش بودنت را بله، یادم است. ولی اینکه تو من را تربیت کرده باشی نه، نبود. ـ دقّت می کنید؟ – روی این کلمه برَبِّکُمْ دانشمندان باید خیلی فکر کنند، أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟ و شما اگر که او را مربّی خودتان ندانید، مثل سایر چیزهایی که خدا خلق کرده تربیت روحی تان نکرده باشد که شما بتوانید جواب بدهید، باز هم نمی گویید بله! در شکّید لااقل.

الان در کره زمین بعد از همه این حرفها یک عدّه هستند در شکّند که آیا خدا مرّبی آنها هست یا نه؟ بعضی هایشان اصلاً خدا را قبول ندارند. آنجا تمامشان ـ به روایات مراجعه کنید ـ تمام ارواح، کافر و مسلمان که امروز کافر و مسلمانند همه گفته اند بَلی، تصدیق کردند. مرحوم شیخ بهایی هم در اشعارش می گوید:

در روز الست بلی گفتی             امروز به بستر لا خفتی

آن روز شما همه تان بلی گفتید، امروز خوابیده اید و بلی‌؛ یا نمی گویید یا با سنگینی می گویید یا با تأمّل می گویید یا لااقل باید بیایند استدلالات زیادی برایتان بکنند، استدلال هم خودش دلیل بودن و رساندن به آن حقایق است تا شما بلی را بگویید. پس بنابراین همه ی اینها ذکر است، یادآوری است و لذا می فرماید: وَ ذَکِّرْ،

خدای تعالی می فرماید ای پیغمبر متذکّر کن مردم را، متذکّرشان کن که این برایشان مفید است. در آیه ی بعدی در همین جزوه می فرماید: فَذَکِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِکَاهِنٍ وَ لَا مَجْنُونٍ، این مقدار راهنمایی کرده، درباره ی این یادآوری، تو ای پیغمبر همان استادِ بزرگ آن روز هستی که خدای تعالی به وسیله تو تمام افراد بشر را عالم کرد، دانا کرد، تو چطور در کره زمین که مرکز امتحان بشر است کاهن شدی و مجنون شدی ؟! نیستی، تو سابقه داری، یک پیغمبری که چهل سال در این کره بوده با این مردم و در عالم ارواح اوّل مخلوق خدا بوده و معلّم ملائکه و اجنّه و بشر بوده این چطور است، حالا در کره زمین شده کاهن؟ مجنون؟ نستجیرباللّه، یک کاری که نستجیرباللّه جنون او را ثابت کند از او دیده اید؟ چهل سال با شما بوده، أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَ فُرَادَی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّهٍ (سبأ / ۴۶) خوب بنشینید فکر کنید، اگر تنهایی عقلتان نمی رسد دوتایی، مَثْنَی وَ فُرَادَی، فرادی هم باشد می رسید به حقیقت، دو نفری هم باشید می رسید به حقیقت که مَا بِصَاحِبِکُمْ اینکه با شما چهل سال بوده، حالا می گویید عالم ذر و عالم ارواح را یادمان رفته، امّا اینجا که چهل سال با شما بوده این چطور شد دیوانه شد؟! مَا بِصَاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّهٍ، پس بنابراین روی این حساب بهترین کار و لازم ترین کار و شرط اولیّه رسیدن به حقایق بندگی خداست. لذا در قرآن مکرّر این جمله و این بندگی اشاره به آن شده، در سوره یس می فرماید که: أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ  ـ شما همه تان می توانید بگویید که خدایا کجا با ما قرار گذاشتی؟ ـ  أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ (یس / ۶۰) ببینید خیلی صریح است. آیا من عهد نکردم با شما ای بنی آدم که بندگی شیطان را نکنید؟ ما که خدایا تا حالا نه صدای تو را شنیده ایم، نه تو را دیده ایم، نه هیچ، نه! با ما عهد نکرده ای. أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی، اینش مهم است و اینکه من را عبادت کنید هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ (یس / ۶۰-۶۱) خوب جوابش می دانید چیست؟ جوابش اینست که یادت می آید آن وقت، یاد نمی خواهد بگیری. الان که می گوییم، می گویید درست است. باید بندگی شیطان را نکرد، باید بندگی خدا را کرد، این درست را از کجا می گویی؟ تو که بلد نیستی. وارد این اتاق شدید یک دفعه دیگر هم آمده اید می گویید: بله! این همان اتاق است. این یک آیه، آ

یات دیگر هم هست، از همه مهم تر در سوره ی حمد می گویید: إِیَّاکَ نَعْبُدُ، خدایا من تنها تو را عبادت می کنم، چرا؟ برای اینکه از نظر فطرت من، عقل من اینطور است که هر کسی که از همه تخصصش در یک علمی بیشتر است، وقتی که انسان می خواهد آن علم را از او یاد بگیرد باید حتماً اطاعتش را بکند، این عقلی است، فطری است. خدای تعالی هیچ جهلی در آن راه ندارد، معقول نیست و هر چه فرموده به نفع ما و برای مزید علم ماست. خوب  دیگر باید بگوییم إِیَّاکَ نَعْبُدُ، بزرگترین دلیل است، إِیَّاکَ نَعْبُدُ هم می گوییم، یعنی باید منحصراً تو را عبادت کنیم، چون غیر خدای تعالی هر کس می خواهد باشد این اشتباه می کند، یعنی غیریّت داشته باشد؛ پیغمبراکرم غیریّت با خدا ندارد، ائمه اطهار غیریّت با خدای تعالی ندارند، امّا یک دانشمند بسیار بزرگ ـ حالا شما هر که را می خواهید تصوّر کنید غیر از این چهارده معصوم ـ ممکن است اشتباه بکند، نمی شود گفت: إِیَّاکَ نَعْبُدُ، تنها من از تو بندگی می کنم، اطاعت می کنم، هر چه بگویی چشم بسته، گوش بسته که به اصطلاح ما چشم بسته و گوش بسته است والاّ چشم باز و گوش باز، ما از خدا اطاعت می کنیم. ببینید استدلال عقلی اش هم خیلی روشن؛

خدای تعالی هیچ جهلی ندارد و هیچ وقت هم به نفع خودش به ما کاری نمی گوید بکن، پس همه اش علم است و همه ی آنچه هم که به ما می گوید به نفع ماست. دو دوتا چهارتا! تمام. لذا باید بگوییم: إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ، خدایا منحصراً از تو کمک می خواهیم.

کمک ها بطور کلی در یک بُعد از غیر خداست و در یک بُعد تنها از خداست. اگر ما به وسیله چیزهایی که خدای تعالی تعیین کرده اگر کمک خواستیم؛ چیزهایی که خدا تعیین کرده، گفته به این وسیله بچسب و از او کمک بخواه، مثلاً می فرماید: وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ (بقره / ۴۵) از نماز کمک بخواه، وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ (مائده / ۳۵) از ائمه اطهار، از تمام خوبان، اولیاء خدا، آنهایی که ارتباط با خدا دارند و از خدا می گیرند به تو می دهند کمک بخواه، در حقیقت این کمک خواستن همان کمک خواستن از خداست. اگر یک نفر واسطه شد که بیاید از من چیزی بگیرد به شما بدهد، آن واسطه داده یا آن کسی که داده به آن واسطه، آن واسطه به او داده؟ این یک حماقتی است که امروز متأسفانه در دنیا باید بگوییم در فکر بعضی ها با شیطنت بعضی ها بوجود آمده، که اگر ما متوسّل به ائمه اطهار شدیم، متوسّل به حضرت بقیه اللّه شدیم، ما به غیر خدا متوسّل شده ایم! اگر آنها غیر از خدا را می پرستند، بله، اگر آنها از غیر خدا چیزی می گیرند به ما می دهند بله، امّا وقتی از او می گیرند به ما می دهند چه فرقی می کند؟ توسّل به غیر خدا نیست اصلاً. همین طوری که می بینید در قرآن، در نماز می گوییم وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ خدایا منحصراً تو را کمک می خواهیم، ولی خود خدا در قرآن فرموده: وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ، نماز را از آن کمک بگیرید، وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ، وسیله قرار بدهید برای خدا.

من با یک وهابی ـ از علماء هم بود ـ صحبت کردم، گفتم: اگر یک کار من گیر کرده باشد در امن العام شما ـ که همان اطلاعات باشد ـ شما حاضرید به ما کمک کنید؟ گفت: بله، ـ حواسش نبود که ما داریم سرش را کلاه می گذاریم ـ گفت: بله! چیست؟ کارتان چیست؟ گفتم: به نظر شما این شرک نیست؟ من از خدا بخواهم! آنجا فهمید. چه فرقی می کند؟ این در توان تو است ـ به آن عالم گفتم ـ گفتم این کار حلّ مشکل من در توان تو است، در توان من نیست، در توان آن آقایی هم که دارد در خیابان راه می رود نیست، این در توان توست، هر کسی یک توانی دارد. الان اگر کسی به من بگوید که مثلاً یک سنگ یک تُنی را بلند کن یکدفعه، می گویم در توانم نیست. ما معتقدیم این اعتقاد ببین شرک است یا شرک نیست؟درست حرف بزنیم، ما معتقدیم که امام عصرمان ـ که جان همه مان به قربانش ـ این در توانش هست که این حاجت ما را بدهد، یعنی در خارج هم ثابت است برای ما که هر کاری امام عصر ارواحنافداه می کند همه اش از جانب خداست. خودش قدرت مستقلی ندارد، این را ما معتقدیم، خوب ما معتقدیم امام عصر ما در توانش هست که حاجت ما که سهل است، ما که حاجتی نداریم، ما چیزی اصلاً عقلمان نمی رسد که چیز مهمّی بخواهیم، ولی آنهایی که چیزهای مهم تری می خواهند، بهشت می خواهند، نجات از دوزخ می خواهند، آنها می گویند در توانش هست. حالا شما بیا ثابت بکن که در توانش نیست. ما تجربه داریم که در توان امام عصرمان هست که حوائج ما را بدهد، هر چه هم بخواهیم. این کجایش شرک است؟ اگر شرک باشد همه کارهایی که در عالم الان دارد انجام می شود، این بلندگو که صدای من را به شما می رساند این باید بگوییم که در مقابل خدا؛ خدا خودش برساند مگر قدرت ندارد که صدای من را به تمام کرات ـ همانطوری که ان ‌شاءاللّه روزی خواهیم شنید صدای مقدّس بقیه اللّه ارواحنافداه را به گوش همه مردم دنیا می رساند، چیزی نیست ـ مستقلاً برساند، به وسیله برساند، ما به وسیله غذا سیر می شویم، به وسیله آب سیراب می شویم، به وسیله ائمه اطهار علیهم الصلوه و السلام که تجربه هم داریم ـ آخر بیهوده سخن به این درازی نمی شود ـ این جمعیت میلیونی که به مشاهد مشرّفه با همه ی اذیّت هایی که می بینند در عین حال می روند، متوسّل می شوند، اینها همه بیخود می گویند؟!

شب یازدهم ذیقعده بیست و سه نفر ـ ما آنجا شاهد بودیم ـ مریض شفا پیدا کرد در حرم مطّهر حضرت رضا، کتابها نوشته اند درباره ی کراماتی که از ناحیه ی خاندان عصمت و طهارت دیده شده، اینها همه اش بیخود است؟ اینها همه اش شرک است؟ اینها بروید خراب کنید، اگر دست این عدّه مرموز تروریست ـ که اسم واقعی اینهاست  ـ اگر به حرمهای مطّهر ائمه اطهار برسد مثل بقیعش می کنند، چرا؟ من ده تا نقض برای کارهای اینها گفتم، داشتم کنار قبرستان بقیع نماز می خواندم، یک نفر آمد گفت که اینجا نماز حرام است، گفتم: برای چه؟ گفت: کنار قبور روایت دارد که حرام است. گفتم: همه تان کنار قبر پیغمبر و ابابکر و عمر دارید نماز می خوانید، همه تان در حجر اسماعیل که حضرت اسماعیل و حضرت هاجر دفن است نماز می خوانید، چطور شد نماز خواندن کنار قبرستان بقیع حرام بوده، آنجا حلال؟ اگر روایت گفته آنجا هم حرام است. آنها بعضی هایشان شاید همان را هم حرام بدانند، ما اینقدر نقص به مذهب آنها داریم، اگر درست وارد حقایق مذهبتان بشوید می بینید که بسیار مذهب سهلِ کاملِ، بسیار سهل و کامل است آخر، منتها همان طوری که در هفته های گذشته عرض کردم مسائلی در دین تشیّع وارد کرده اند، دشمن فراوان بوده متأسفانه ما هم یا خواب یا آنکه ضعیف ـ که ضعیف نیستیم خواب باید بگویم ـ بودیم و این شیارها را در صراط مستقیم ما به وجود آوردند و حالا یاری امام زمان در همین است و این را من مکرّر عنوان می کنم برای اینکه ثبت بشود در ذهنتان، که ان‌ شاءاللّه همین آیه ی وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَی تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ در شما ثابت بشود و آن اینست که یاری امام زمان چه در زمان ظهور چه در زمان غیبت اینست که این شیارهایی که در صراط مستقیم دین، این بدعت هایی که در صراط مستقیم بوجود آورده اند، اینها را ان‌ شاءاللّه از بین ببرید.

پشت بعضی از ماشین ها می بینم نوشته «فقط خدا» از یک بُعد بله، از یک بُعد هم باید گفت ای فلان فلان شده! تو هدفت این نیست. تو هدفت اینست که حرم امام رضا نروی، قبر پیغمبراکرم را، پشتش را به قبر مطّهر داده، مردم را دور می کند از توسل به رسول اکرم، این بخاطر آن است. بعضی  از شاید شیعه ها هم باشند خیلی خوششان از این واژه می آید که فقط خدا، خدا نگفته خودش فقط من. عجیب است! حتّی در نزول قرآن در شب قدر می گوید: إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ (قدر / ۱) حتّی ملائکه را هم کنار خودش قرار می دهد. یک شخصیت والایی که ذاتش باصطلاح نه لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ است وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ است که اهلش می فهمند یعنی چه، این هیچ وقت اگر خودش را قاطی دیگران کرد برای این نیست که خودش را کوچک کند، خودش را مساوی با آنها قرار بدهد، آنها را می خواهد بیاورد بالا، آنها را می خواهد به آنها ارزش بدهد، می خواهد آنها در این وضع باشند که من احبکم فقد احبّ اللّه و من ابغضکم فقد ابغض اللّه، من عرفکم فقد عرف اللّه می خواهد به اینجا برساند آنها را، لذا می گوید: إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ، ملائکه هست، بعد خودش می فرماید که تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَ الرُّوحُ ما این کار را کردیم. از آن طرف پیغمبراکرم ببینید می گوید: لا اله الاّ اللّه وحده وحده وحده، انجز وعده، و نصر عبده و اعزّ جنده و هزم الاحزاب وحده، بنده باید اینطور باشد. همه را از جانب خدا بداند، یک طبیب حاذقی در مملکتتان هست، از همه جا به او مراجعه می کنند. شما را عمل کرد بسیار عالی هم عمل کرد، خوب، زنده شدید نزدیک بود بمیرید. اگر گفتید این طبیب من را این طور درست کرد شرک است! امّا اگر گفتید خدا بوسیله این طبیب، خدا در قلب این طبیب این خواسته را قرار داد این طبق روایات عیبی ندارد. خدا به وسیله این. اینها همه وسیله هستند. ما باید بگوییم: وحده وحده وحده قبل از اینکه از آن طبیب وقتی به هوش آمدی تشکر کنی که خوب تو من را عمل کردی و خوب معالجه کردی من را، قبل از آن بگو خدایا قربانت بروم که تو، وگرنه ممکن بود همین طبیب حاذق یک اشتباهی بکند ما را بکشد، نمی شد؟ نشده؟ تو کردی، وحده وحده وحده تا می رسد تا  هزم الاحزاب وحده، پیغمبراکرم اصحابش احزاب را درهم پاشیدند، آن همه رنج کشیدند در عین حال پیغمبر اینطوری تعلیم می دهد به ما، خدا هم از آن طرف می گوید: إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ.

امیدوارم این مسائل ان ‌شاءاللّه برایتان درس باشد و اینکه من امروز را تبریک نگفتم یک مقداری یادم رفت، یک مقداری هم گذاشتیم ان‌ شاءاللّه برای روز میلاد مسعود پیغمبراکرم و امام صادق علیه الصلوه والسلام، جلسه در تهران است. روز تعطیلی است . و آنهایی که در مرحله استقامت هستند در شب تولّد رسول اکرم ان‌ شاءاللّه جلسه برای آنها خصوصی داریم، تشریف بیاورند و امیدواریم که از برکاتِ وجود مقدّس پیغمبراکرم به همه حقایق عالم قبل و عالم بعد و همین عالم برسیم، چون امیرالمؤمنین فرمود: رحم اللّه ، خدا مهربانیش، محبّتش، رحمت خاصّ الخاصش، رحمت خاصّش به آن کسی، به آن شخصی برسد که بداند کجا بوده.

از ما بپرسند آقا تو کجا بودی؟ اوّل اول اول؟ خیلی پیشرفت کنیم می گوییم در شکم مادر، نه برو جلوتر، من أین و الی أین، کجا می خواهد برود و در کجا هست. من اجمالاً، مکرّر هم گفته ام من، در عالم ارواح و عالم ذر بودیم. این دنیا برای امتحان همان درسهاست و آخرت هم برای زندگی است و الاخره هی الحیوان ، مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ (نحل / ۹۶) خیلی آیات داریم که زندگی راحت، دیگر خداوند هیچ وقت برایتان زحمت و کار و فعالیّت نخواسته، در این دنیا می گوید برای امتحانتان باشد فعالیّت بکنید، امّا در آنجا نمی خواهد آن زندگی ابدی، راحت باشید. علم و دانش و فهم و درک، حقایق و معاشرت با احبّاء و هم صحبتی با خدا و اینهاست. لقاء پروردگار، لقاء ائمه اطهار، لقاء پیغمبر و هر چه نعمت بخواهید در اختیارتان، دیگر از این بهتر نمی شود، آنجاست و ان‌ شاءاللّه اینها را ما بدانیم تا مورد رحمت خاصّه ی پروردگار واقع بشویم و ان ‌شاءاللّه این دنیایمان خوب امتحان بدهیم، ورقه های امتحانی مان را خوب بفهمیم و زرق و برق دنیا مزاحم امتحان دادن ما نشود.

 

نسئلک اللهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا رحمن و یا رحیم یا غیاث المستغیثین،

پروردگارا به آبروی ولی عصر فرج آن حضرت را برسان،

همه ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده،

قلب مقدّسش را از ما راضی بفرما،

خدایا ما را به حقایقی که به ما تعلیم داده ای متذکّر مان بفرما،

توفیق یاد آمدن آن حقایق را بوسیله حجه بن الحسن به ما مرحمت بفرما،

پروردگارا به آبروی آقایمان حجه بن الحسن همه ما را هر چه زودتر از همه رذائل پاک بفرما،

امراض روحی را از ما برطرف بفرما،

مریض های اسلام، مریض های بدنی اسلام را خدایا شفای کامل مرحمت بفرما،

مریض های منظور شفای کامل عنایت بفرما،

امواتمان غریق رحمت بفرما،

شهداءمان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما،

پروردگارا از همه ی بدیهای دنیا و آخرت ما را دور بفرما،

به همه خوبی ها دنیا و آخرت ما را هر چه زودتر برسان،

عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما،

و عجل فی فرج مولانا.

 

لینک ویدیو در آپارات : کلیک کنید

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۸ ذی حجه ۱۴۲۴ قمری

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 
 
 

۳۰ ذی الحجه ۱۴۲۴ قمری

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

 

۲۸ صفر ۱۴۲۴

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

۲۰ صفر ۱۴۲۴

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 
 

۶ صفر ۱۴۲۴

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

۸ محرم ۱۴۲۴

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

۳ محرم ۱۴۲۴

 

لینک ویدیو در آپارات : 

کلیک کنید

 
 

۲۲ ربیع الاول ۱۴۲۷ قمری – ۱ اردیبهشت ۱۳۸۵ شمسی – دوری از ظن و گمان در ارتباط با خدای تعالی و حقایق

أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله، لا سیما علی بقیة الله روحی و ارواحنا العالمین لتراب مقدمه الفداه و العنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین، من الآن الی قیام یوم الدین.

«أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ * إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى»(نجم/23)

 

اتفاقاً دیشب بود، فکر می‌کردم که در این مجلس با شکوه شما و دوستان شهر پر از ذوق و محبت شیراز، چه مطلبی را خدمت آقایان عرض کنم؟ یک مطلبی به نظرم رسید که به جناب آقای باقری هم، دیشب در ماشین عرض می‌کردم و امروز این آیات، تصادفاً ما از همین جا هم گوش می‌دادیم و این‌ها خودش یک اشارات غیبی است که به دوستان بدانند که، إن‌شاءالله باید به آن‌چه گفته می‌شوند عمل کنند.

 

تصورات بشر درباره خدا و قرآن و معصومین علیهم‌السلام و اولیاءخدا ومعنویات واقعیت آنها

آیات وصف‌الحکم ربک را ما، این‌جا ما با غفلت کامل، مشغول صحبت بودیم، ولی از این آیه «إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا» ما شنیدیم. همین مطلب را من امروز می‌خواستم دربارۀ آن صحبت کنم، خیلی مطلب بسیار مهمی است که با عمل به آن، اگر موفق شویم، به همۀ حقایق می‌رسیم و بدون عمل به آن، هر چه هم زحمت بکشیم، باز احتمال انحرافش، خیلی زیاد است. مطلبی که، از این آیه اگر مفصل بخواهیم صحبت کنیم، به دست می‌آید و باید از نظر عقل هم، همین‌طور باشد این است که، اکثراً ما مردم، دربارۀ هر چیزی، یک تصوراتی در دل‌مان داریم. دربارۀ هر چیزی! دربارۀ خدا، دربارۀ پیامبران و پیغمبراکرم، دربارۀ ائمه‌اطهار علیهم‌السلام، دربارۀ اولیاءخدا، دربارۀ هر چیز خوب و بدی، حالا بدها زیاد مهم نیست، خوبها. دربارۀ ملائکه، دربارۀ قرآن، دربارۀ روحانیت، دربارۀ اکثر چیزهای خوب عالم دنیا، ما یک تصوراتی پیش خودمان داریم، یک مسائلی هم از جانب پروردگار هست. در گذشته هم بیشتر بوده، در زمان ما هم، کم نیست در گذشته از خدا که شروع کنیم، به صورت خورشید، به صورت ماه، به صورت ستارگان، این‌ها تصورات بشر بوده. تا جایی که اگر گذرتان به هندوستان بیافتد، در هر گذری، در هر محله‌ای، بت‌خانه‌هایی هست، این بت‌خانه‌ها من تحقیق زیادی در چند سفری که به هندوستان رفته‌ام، عبارتند از اشکالی که از خدا در ذهن‌شان آمده، آن را مجسمه کرده‌اند در داخل بت‌خانه گذاشته‌اند، مثلاً در یکی از شهرهایی که، جنبۀ کعبه برای هندوها دارد شهر بنارس، یک معبدی را، یک بت‌خانه‌ای را دیدم، بیست و دو گنبد طلا داشت، زیر هر گنبد، سه صورت از خدای‌تعالی بود که با سایر باصطلاح معابد، این صورت‌ها فرق می‌کرد. من گفتم، کدام یک از این‌ها بالأخره خداست؟ گفتند: پولدارهای هند، راجه‌ها، این‌ها در مکاشفات‌شان هر رنگی و هر شکلی خدا را دیدند، پول دادند این را مجسمه کردند و گنبدش را هم ساختند و این‌جا گذاشتند.

این برای زمان حال است، در گذشته در زمان حضرت ابراهیم، آذر که عموی حضرت ابراهیم است ظاهراً، ایشان بت تراش بود، بت‌ها را می‌ساخت، به هر شکلی که دوست داشت. حضرت ابراهیم هم، چون کوچک بود، زیر نظر ایشان بود به او می‌داد ببرد بازار بفروشد، او هم یک ریسمانی به گردن این‌ها می‌انداخت و می‌کشید، می‌گفت: بیایید این خدای بدبخت‌تان را بخرید و امثال این مسائل، در گذشته‌ها، نسبت به پروردگار بوده و هر چه انبیاء می‌‌آمدند و می‌گفتند که این که شما می‌گویید: خدا نیست، قبول نمی‌کردند تا زمان پیغمبراکرم.

پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم از این به بعد، صلوات‌ها را آهسته بفرستید. قبول نمی‌کردند ولی قرآن آورد، کتاب آورد، معجزه داشت. خود پیغمبراکرم را، اگر شما الآن به کتب باصطلاح اهل‌سنت مراجعه کنید، مطابق ظنون خودشان، پیغمبراکرم را معرفی کرده‌اند. در کتاب صحیح بخاری هست، شما ببینید پیغمبری که، در زمان رسالتش نستجیر بالله، من اگر نمی‌خواستم یک مطلبی را به شما بگویم، این مقدمه را نمی‌گفتم. پیغمبری که زن جوانش را، روی دوشش سوار بکند و به جایی ببرد که اهل‌حبشه، معرکه گرفته‌اند، چون عایشه کوچک بود و قدش نمی‌رسید که معرکه را نگاه کند، روی دوش پیغمبر بنشیند و نگاه کند. پیغمبری که، وسط نماز یادش نمی‌آید جُنب است، همان‌جا می‌رود غسل می‌کند و راوی صحیح بخاری می‌گوید که، وقتی‌که برگشت، پیغمبر، آب غسل از محاسنش می‌چکید و مردم را فرمود همین‌جا باشید، در همین محل از نماز باشید تا من برگردم. وقتی‌که برگشت، مردم همین‌طور ایستاده بودند، شما می‌دانید آن وقت‌‌ها به خصوص حمام سر خانه نبوده، حالا به هر نوعی، حالا بیشتر از زمان ما، طول می‌کشیده و برگشت و نماز را، ادامه داد. آن‌قدر مطالب از این قبیل، به پیغمبراکرم نسبت داده‌اند که، انسان وقتی فکر می‌کند می‌بیند پیغمبر، یک آدم معمولی که، سهل است یک شخص این‌طوری که باز در یک روایت مفصلی دارد که می‌خواهند پیغمبر را معرفی کنند، در آن روایت می‌گوید: پیغمبر در اتاق دراز کشیده بود، دخترهای باصطلاح مدینه، آمده بودند در مقابل پیغمبر می‌رقصیدند و یک آهنگی هم می‌زدند، در زده شد، در خانه کوبه‌اش صدا کرد، پیغمبر فرمود: زود تشکیلات‌تان را جمع کنید و همه را از وسط جمع کرد. ابی‌بکر وارد شد، یکی از این خانم‌ها پرسید چرا شما برای ایشان این وضع را به وجود آوردید؟ فرمود: او یک مرد مقدسی است از این لهو و لعب بدش می‌آید، نخواستم جلوی او، این کارها انجام شود. در موقع وفات هم که، پیغمبر را این‌طوری معرفی می‌کنند که «إن الرجل لیهجر» هذیان می‌گوید، بیهوده حرف می‌زند، این‌ها همه، چیزهایی است که دربارۀ پیغمبراکرم گفته‌اند. این‌ها همه ظنونی است که، بشر دربارۀ معنویات و حقایق و ملکوت عالم دارد. دربارۀ ملائکه، که آن‌قدر که خدا در قرآن فرموده: این‌ها را زن ندانید، باز هم وقتی‌که، می‌خواهیم یک نقشه‌ای، یک تصویری از ملائکه بکشیم، به صورت زن‌هایی می‌کشیم که دو بال دارد دارد. دربارۀ اولیاءخدا هم همین‌طور.

زاهد کسی است که یک لباس کثیف پاره‌ای پوشیده باشد زندگی درستی نداشته باشد، این‌طوری در ذهن‌مان می‌آید و بدبختی این است که همۀ معنویات را، ما می‌خواهیم با آن‌چه در ذهن‌مان هست تطبیق دهیم، ببینید این آیه چه می‌گوید؟ «إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ»(انعام/116)، اگر مردم پیروی نمی‌کنند مگر گمان‌شان را، «وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ»(نجم/23)، و هر چه که، نفس‌شان می‌خواهد خیلی روشن است. «وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى» این در صورتی است که از طرف پروردگار، هدایت برای آن‌ها آمده ولی «إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ» دنبال گمان‌شان می‌رفت.

اگر می‌خواهید به خدا برسید، باید ظن و گمان‌تان را ترک کنید

مگر برای انسان آن چه را که تمنا می‌کند نیست؟ این جمله خیلی عجیب است. یعنی شما اگر یک چیزی را فکر کردید و ظنّی به آن پیدا کردید و مطابعت از هوای‌نفس‌تان کردید، همان چیزی را که، خواستید به آن می‌رسید. «أَمْ لِلْإِنسَانِ مَا تَمَنَّى»(نجم/24)، و حال این‌که، آخرت اولی، یعنی از لحظۀ این‌که شما روح‌تان را خدا خلق کرد تا آخر، قیامت، برزخ، تمام این‌ها، این‌ها در اختیار خداست. شما اگر می‌خواهید چیزی بفهمید، بروید در خانۀ خدا، ظن و گمان خود‌تان را کنار بگذارید، اگر می‌خواهید به خدا برسید، باید ظن و گمان‌تان را ترک کنید. نمی‌شود که انسان، دربارۀ خدا آن فکر را بکند، به یک جای دیگری برود، نمی‌تواند دربارۀ پیغمبر این‌طوری که عرض کردم فکر کند و پیغمبری که، روح مقدسش آن ظرفیت را دارد که تمام علوم اولین و آخرین، در او قرار گرفته، این در این راه برود و آن راه را نرود یا باید انسان ظن و گمانش را به طور کلی کنار بگذارد. هر کس می‌خواهد به نهایت تزکیه‌نفس برسد آقایان، می‌خواهد به کمالات برسد، می‌خواهد در حقایق به حقیقت برسد، باید اول کاری که می‌کند، ظن و گمانش را دربارۀ حقایق، که از طریق هوای‌نفس می‌خواهد معتقد شود، این‌ها را کنار بگذارد، خودش را صاف و پاک کند. شما یا معلم هستید، یا معلم دیده‌اید یا تختۀ سیاه نویس هستید، یا تختۀ سیاه را دیدید چطور می‌نویسند، شما اگر نگاه کنید، می‌بینید اول کاری که، معلم روی تختۀ سیاهی که می‌خواهد بنویسد، کار می‌کند، این است که این تختۀ سیاه را از خطوط مختلف پاک می‌کند. یک چیزی بر می‌دارد حالا یک پارچه‌ای، هر چه که بهتر پاک کند، این تختۀ سیاه را از نوشته‌های قبلی پاک می‌کند، بعد شروع به نوشتن می‌کند.

 

کنار گذاشتن گمان و گوش دادن به گفته های کسانی که از طرف خدا حرف می زنند و فهمیدن حقیقت دین

اگر بخواهید به کمالات روحی برسید، اگر بخواهید به اعتقادات پاک برسید، اگر مایل باشید که همۀ حقایق را، خدای‌تعالی برایتان بیان کند، اول باید چیزهایی که مورد گمان شماست، کنار بریزید. دربارۀ امام‌زمان، دربارۀ ائمه‌اطهار، دربارۀ پیغمبراکرم، دربارۀ خدا و از آن طرف، دربارۀ اولیاءخدا، دربارۀ کسانی که شما می‌خواهید به آن‌ها اقتداء کنید، شما ببینید حتی یک امام‌جماعت، اگر کسی بخواهد به او اقتدا کند، نگفتند: ببینید چه شکلی است؟ نگفتند: ببینید قدش بلند است یا کوتاه است؟ شما خوشتان از قیافه‌اش می‌آید یا نمی‌آید؟ گفتند: عادل باشد. شما فقط و فقط باید روی عدالت این شخص فکر کنید. دوم گفتند: نمازش را صحیح بخواند، باید روی این دو چیز فکر کنید، این را از باب مثال عرض کردم، یعنی اگر خواستید به هر چیزی فکر کنید، اول مراجعه کنید به خدا و کسانی که از طرف خدا حرف می‌زنند برای شما، آن‌ها ببینید، دربارۀ این چیزی که شما می‌خواهید روی آن فکر کنید و معتقد به آن شوید، آن‌ها چه گفته‌اند؟ هر چه آن‌ها گفته‌اند شما همان را، محل فکر‌تان قرار دهید. همین مثالی که زدم، امام‌جماعت را، فقط عدالتش و صحیح نماز خواندنش برای شما، مطرح باشد. نه این‌که من از این آقا خوشم می‌آید، از آن آقا بدم می‌آید، حالا روی چه حسابی خوشت می‌آید, روی چه حسابی بدت می‌آید، این نباشد.

وقتی‌که می‌خواهید دربارۀ ذات‌مقدس پروردگار، معرفت پروردگار فکر کنید، در خانه ننشینید با خودتان فکر کنید، شما چیزی از ظن‌تان به دست‌تان نمی‌آید. باید همان طوری که مردم نیشابور، وقتی‌که چشم‌شان به علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام افتاد و او را صراط‌مستقیم تصور کردند و خاندان عصمت، این حضرت را به عنوان صراط‌مستقیم، برای شیعیان معین فرمودند، تا چشم‌شان به حضرت رضا صلوات‌اله‌علیه افتاد، عرض کردند: آقا یک روایتی از جد بزرگوارت، همین جمله هم خیلی عالی است. که یعنی شما راوی روایات پیغمبر هستید، دین خدا به شما ختم نمی‌شود، دین خدا به پیغمبراکرم ختم شده. شما باید آن چه را که بر پیغمبر نازل شده، از همان‌ها برای ما بگویید. من یک وقتی خودم فکر می‌کردم مردم نیشابور، عجب آدم‌های بی‌معرفتی بودند، چرا به حضرت نگفتند: هر چه می‌خواهی بگو. نه شاید این القاء از طرف خود حضرت رضا صلوات‌اله‌علیه بود، درس باید داده شود، امام مربی است لذا گفتند: یک کلمه‌ای که از پیغمبراکرم، نقل شود برای ما نقل کنید. پیغمبراکرم هم، با تمام سندش که اسمش این روایت حدیث سلسلة‌الذهب است. یعنی سلسلۀ راویانش همه از ائمه علیهم‌السلام هستند. این نکته را توجه کنید من نمی‌خواهم این حدیثی که همۀ شما یا حفظ هستید یا مکرر شنیدید، برایتان نقل کنم، به این نکاتش می‌خواهم توجه‌تان بدهم. از هر یک از ائمه‌اطهار با همۀ عظمت‌شان، با این‌که من معتقد هستم آن چه پیغمبراکرم دارد و از علم و عصمت، همۀ ائمه دارند جز این‌که پیغمبر، نبی است ولی این‌ها نبوت در مسائل دینی ندارند.

خود همین دعای ندبه، بیان می‌کند که «أَنْتَ‏ مِنِّي‏ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ‏ مِنْ‏ مُوسَى‏ إِلَّا أَنَّهُ‏ لَا نَبِيَ‏ بَعْدِي‏» (زادالمعاد،مفاتح‌الجنان/305)، تو جانشین من هستی، همۀ جانشین‌ها باید آن‌چه که، آن شخص اول دارد، این هم داشته باشد. نمی‌شود یک کسی را حتی در مغازۀ شما بگذارید که بعضی از اقلام را، قیمتش را بداند و بعضی‌ها را نداند و مسافرت بروید، باید همه را بداند. همۀ علوم دین را، علی‌بن‌ابیطالب اگر نمی‌دانست، پیغمبراکرم او را جانشین خودش قرار نمی‌داد. «إِلَّا أَنَّهُ‏ لَا نَبِيَ‏ بَعْدِي‏» یعنی از طرف خدا دربارۀ دین و معارف، وحی‌ای به تو نمی‌رسد، چون پیغمبراکرم، خاتم‌الأنبیاء است، ختم کرد، نبوت را پایان داد و در عین حال، ما حضرت رضا را هم، همین‌طور می‌دانیم. چه مردم نیشابور می‌گفتند که از جد بزرگوارت برای ما روایت نقل کن، چه نمی‌گفتند، حضرت رضا صلوات‌اله‌علیه از ایشان روایت‌ها را نقل می‌کند همۀ روایاتی که ائمه‌اطهار، امام‌صادق فرمودند: همۀ این‌ها از پیغمبراکرم است و لذا در روایات دارد اگر یک روایتی را گفتید مثلاً امام‌صادق فرموده و حضرت رضا فرموده باشد، اشکالی ندارد. اگر گفتید: رسول‌اکرم فرموده و امام‌صادق فرموده باشند، این هم اشکالی ندارد در روایت هست، و لذا بعضی از علماء من دیده بودم احتیاط می‌کردند و همه را نسبت به پیغمبراکرم می‌دادند که دروغ نشود.

 

راه رسیدن به وحدانیت خدا را امام علیه السلام نشان می دهد

بنابراین مردم نیشابور بالأخره، حقیقت یک چیز بود ولی حضرت رضا مخصوصاً «سمعت عن أبی موسی ابن جعفر، قال سمعت عن أبی جعفر ابن محمد، قال سمعت عن أبی محمد ابن علی الباقر، قال سمعت عن أبی علی ابن الحسین السجاد، قال سمعت عن أبی الحسین ابن علی، قال سمعت عن أبی علی ابن ابیطالب، قال سمعت عن رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم قال سمعت عن جبرائیل» ایشان را هم وسط گذاشتند. «قال سمعت عن الله تعالی» ببینید این درس است، درس‌ها را یاد بگیرید، ما بیشتر از هر چیزی دوست داریم که این جلسات، به صورت درس بیاید. این مطلب در ذهن شما باشد که، هر روایتی را که دیدید از هر امامی، این از پیغمبراکرم است. چه سندش را نقل کنند، چه سند آن را نقل نکنند و این را هم باز بدانید که هر روایتی که از پیغمبراکرم باشد، از خداست. چون خدای‌تعالی در قرآن می‌فرماید: «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى»(نجم/3-4)، اگر این‌ها را خوب یاد بگیرید، یک امتیازی شما پیدا می‌کنید، در بین مردم، که نه آقا امام‌صادق نفرموده، حضرت سجاد فرموده، ما می‌گوییم: همۀ آن‌‌ها را، از یک نفر نقل می‌کنند و او هم از خدا، این حقیقت دین است، این را داشته باشید.

اصل مطلب این بود که فرمود: خدا گفته که «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ حِصْنِي فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِي وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي‏»(بحارالانوار: 49/127)، یک جملۀ کوتاه ولی خیلی پر حرف، «لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ» یک کلمه است کسی که بگوید: «لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ» این کارش درست است، حالا خلاصه‌اش است. خب اگر کسی فرعون را خدا بداند و تنها او را هم خدا بداند باز هم می‌تواند بگوید که «لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ» اسم فرعون را هم إله می‌گذارد «لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ» خوب می‌فهمید؟ خورشید هم یک دانه است، در آن‌چه که ما می‌بینیم، که این نور را بدهد، اسم آن را الله می‌گذاریم، آن‌هایی که خورشید را می‌پرستیدند، آن را الله می‌دانستند، این‌ها هم «لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ» می‌گویند. خب دقت کنید!

اگر شما رئیس اداره‌تان را به عنوان رزق دهنده‌تان، پذیرفتید و خدا را از کار برکنار کردید باز هم «لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ»، اسمش را بگذاریم فقط اسم، سر اسم است دیگر، این‌ها هم «إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم» این اسم‌ها را شما گذاشتید، اگر گفتید سیزده به در از خانه بیرون نرویم، نحس است برایمان هر چه خدا بخواهد یا نخواهد، نحسی آن هست، پس آن کسی که، اعمال قدرت در بدبختی شما می‌کند، رفتن بیرون از خانه یا نرفتن آن است مثلاً، این‌جا هم، «لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ» اسمش را الله می‌گذاریم. چون هر چیزی که مستقل از خدای‌تعالی، مستقل از خدای‌تعالی فعال باشد، به خدا کاری نداریم، خدا اذن بدهد یا ندهد، این کار خودش را می‌کند، این اسمش را فقط الله می‌گذاریم درست می‌شود، «لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ».

این جمله‌ای که این را تنظیم می‌کند می‌دانید چه است؟ آن جملۀ آخری است که حضرت رضا از خودش گفت، دیگر نگفت: پیغمبراکرم فرموده، پیغمبراکرم در تمام قرآن و احادیث و خدای‌تعالی، در سراسر قرآن فرموده، اگر کسی این حرف را قبول نکند مسلمان نیست. آن چه بود؟ گفت: «بشرطها و أنا من شروطها» یعنی اگر می‌خواهید وحدانیت خدا را، به آن برسید، باید در ارتباط با من باشید، راهی را که من به شما نشان می‌دهم، آن راه صحیح است، آن‌جا دیگر همان اللهی که، بر پیغمبراکرم، قرآن را نازل می‌کند، همان اللهی که، همۀ اشیاء تحت نظر اوست، هر چه شما بگویید بد است، بخواهد خوبش بکند، خوبش می‌کند، «وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ»(بقره/216)، خیلی از چیزها هست که شما بد می‌دانید یا خوب می‌دانید، هر چه خدا خوب می‌داند یا بد می‌داند، آن درست است.

 

ظن و گمان بدون ارتباط با قرآن و خدا هوای‌نفس است

این ظنون شما ببینید، «إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ» در مقام مذمت، ذات مقدس پروردگار، به این عده می‌فرماید: که پیرو ظن هستند. «وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ» ظن و گمان شما، «مِّن دُونِ اللّهِ»(آل‌عمران/64)، یعنی اگر ارتباطی با قرآن نداشته باشد، اگر ارتباطی با حقایق نداشته باشد، ظن و گمان شما، همان هوای‌نفس شماست «وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى» اگر هدایت از طرف خدا نرسیده بود، هر کاری می‌خواستند بکنند، مورد مؤاخذه و مورد باصطلاح سرزنش نبودند اما از طرف خدا هدایت آمده است.

 

اگر می‌خواهید پیشرفت کنید پیروی نکردن از ظن و گمان از شرایط سالک‌الی‌الله است

پس باید اول کاری که می‌کنیم، همۀ ما، از کسی که تازه مکلّف شده، تا پیرمرد مُسن، کاری که می‌کنیم، عالِم، جاهل، خدمت شما عرض شود پرفسور، نمی‌دانم مهندس، مجتهد، آیت‌الله، حجت‌الإسلام، هر چه که هست، این باید اگر مسلمان است و خدا را قبول دارد باید چه کار کند؟ پیرو ظنّش نباشد، در خانه بنشینید و هر چه که، گمان می‌کنید و بی اساس است این‌ها را دور بریزید، اگر می‌خواهید پیشرفت کنید این از شرایط سالک‌الی‌الله است. یعنی اگر سالک‌الی‌الله این کار را نکند، به هیچ وجه، موفق نمی‌شود. شما از شیراز حرکت می‌کنید می‌خواهید مثلاً تهران بروید، با خودتان فکر می‌کنید که از این راه بروم تهران می‌روم. از هیچ کس هم نمی‌پرسید، از کسی که مطلع هست نمی‌پرسید، خودتان هم یقین ندارید. احتمال دارد تصادفاً راه تهران را در پیش بگیرید ولی تا خود تهران، دائماً دلهره دارید که من هر چه می‌روم ممکن است راه را دور بکنم و بالأخره هم اشتباه می‌کنید و درصد درستکاری شما، خیلی کم است و حتی اسلام برای این‌که جلوی این کار را، چون مسئلۀ اعتقادات و دین، خیلی حساس است، در تفسیر قرآن یک روایت داریم که اگر کسی قرآن را تفسیر به رأی خودش کند، «إِنْ اصاب فَقَدْ أَخْطَأ»(بحارالانوار: 101/160)، اگر درست هم تفسیر کند خطا کرده است. شما را در راه تهران ببینند، یکی بپرسد آقا تهران از همین طرف می‌رود می‌گوید، بگوید نمی‌دانم شاید، به شما می‌خندد، می‌گوید: پس چرا شما از این راه آمدید؟ «إِنْ صَابَ فَقَدْ أَخْطَأ» درست دارید می‌روید ولی خطا کردید که تحقیق بیشتری نکردید، از اهل آن سؤال نکردید، از خود ترمینال لااقل می‌پرسیدید آقا، یک آدرسی به ما بده، از جادۀ صحیح حرکت کنیم. این معنای «إِنْ صَابَ فَقَدْ أَخْطَأ» انسان فضولی کرده، انسان بیجا کرده که از این راه، بدون تحقیق آمده است.

 

خدا و پیغمبر و ائمه‌اطهار (ع) راهنمایان ما در دین هستند

خدا و پیغمبر و ائمه‌اطهار علیهم‌السلام راهنمایان ما در دین هستند. هر چیزی را که فکر کنید این‌طوری به نظر من خوب باشد، این کار را بکنم درست است، اگر به اهل‌بیت عصمت مراجعه کردید، به خاندان عصمت علیهم‌السلام مراجعه کردید و او هم تأیید کردند، اگر مراجعه نکردید چه درست باشد و چه درست نباشد، اشتباه کردید. این‌طوری است، باید کوشش کنید که اول قدمی که بر می‌دارید، یعنی حتی در مرحلۀ یقظه، تا انسان از خواب بیدار شد، سر چهار راهی خوابش برده، بلند شده حالا می‌خواهد به مقصد برسد، نمی‌داند از کدام طرف برود، در مرحلۀ یقظه، حتی همین یغضه‌هایی که ما می‌گوییم باید همۀ این اعتقادات را، از راه صحیح آن بدست بیاورد و صحیح فکر کند و آیات قرآن مؤید آن باشد و هر چه که ائمه‌اطهار فرموده‌اند، همۀ این‌ها را بررسی کند و این راه را تأیید کند، که کار بسیار مشکلی است.

 

گوش دادن به راهنمایی های قرآن و امام علیه‌السلام در جلسه امتحان دنیا

منتهی خدای‌تعالی، راهنمایی‌تان کرده، قرآن را خیلی سهل و آسان قرار داده که می‌فرماید: «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ»(قمر/40)، ما قرآن را برای یادآوری، آسانش کردیم. ما در دنیا، در جلسۀ امتحان هستیم، این را من مکرر گفته‌ام، جلسۀ امتحان! یک جلسۀ امتحان برایتان تشکیل دادند، معلمین‌تان را بالای سرتان فرستادند، که به شما بگوید که اشتباه ننویسید، خیلی سهل گرفتند یک کتاب هم به شما دادند گفتند: هر جا که اشتباه کردید، در این کتاب جواب سؤال امتحانی شما هست، فقط تو باید بنویسی و عمل بکنی. بالای سرت هم، امامی قرار دادند، در روایت دارد؛ اگر دو نفر در روی کرۀ زمین باشند، یکی دومی‌شان، آن کسی که بعد دومی ممکن است از دنیا برود، امام است. از اول کسی هم که روی کرۀ زمین آمده است، امام بوده است نه امام اصطلاحی شما، یعنی پیغمبر و راهنما بوده، حضرت آدم بوده. پس بالای سرتان ایستادند. امام‌زمان علیه‌السلام را چرا خدا در دنیا، هزار و صد و هفتاد سال است که نگهش داشته است؟ برای این‌که بالای سر شماها باشد. اشتباه نکنید، امتحانات‌تان را عوضی ننویسید، خیلی عجیب است. هیچ جلسۀ امتحانی هم، چنین کاری نمی‌کند، حتی در جلسات امتحان شما بودید، یکی آن بالا ایستاده نگاه می‌کند که از روی هم ننویسید. این جلسۀ امتحان دنیا، هم از معلم می‌توانید سؤال کنید، هم از کنار دستی‌تان می‌توانید سؤال کنید، هم واجب است که آن‌هایی که می‌دانند به کسانی که نمی‌دانند بگویند، دیگر از این بهتر؟ در عین حال ما اشتباه می‌کنیم راه را عوضی می‌رویم، چرا؟ به جهت این‌که «إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ» ما می‌خواهیم مستقل باشیم، آقا چه کسی است که ما حرف او را گوش دهیم؟ این کتاب چه است که جلوی ما گذاشتید، صبح‌ها در فاتحه‌ها می‌خوانیم دیگر، همان بس است. پاهایمان که دراز باشد می‌خوانیم. احترامی هم، کتاب‌های فلانی را خیلی بیشتر، از این قطورتر است، علم هم که اسم علم را عوض کردیم، علم یعنی آن چیزی که صد درصد است.

چیزی که پیغمبراکرم و ائمه معصومین علیهم‌السلام فرموده اند علم است

شما الآن علم دارید که روز است، اما اگر شک داشته باشید که روز است، می‌شود بگویید که علم دارم روز است، در اتاق تاریکی شما را کردند، یک روشنایی مختصری از بیرون هست، می‌گویید: شاید روز شده باشد، علم ندارید، اسم این را علم نمی‌گذارند تمام علوم مادی و فلسفی، این را آقایان بدانید تمام این‌ها فرضیه و ظن و گمان است. این را بدانید. دلیلش هم این است که روز به روز عوض می‌شود. امروز می‌گویند: تخم‌مرغ بخور، برای نمی‌دانم کلیه‌ات خوب است، فردا می‌گویند بدترین چیز است. امثال این‌ها ما زیاد داریم یعنی فلاسفۀ قدیم را به خصوص اگر شما نظرات‌شان را با فلاسفۀ امروز بسنجید، اگر نگوییم صد درصد عوض شده، نود درصد عوض شده، سابقاً فلاسفه می‌گفتند: کرۀ زمین یک جایی ایستاده است و همۀ کرات دارد دورش می‌چرخد. الآن می‌گوید: کرۀ زمین دور همه دارد می‌چرخد. این‌طوری است. «إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ» ظن، فرضیه… داروین یک فرضیه‌ای طرح کرد، ما محکم به‌ عنوان علم گرفتیم که اگر انسان یک چیزی می‌گوید، حضرت آدم را مطرح می‌کند، می‌گوید علم می‌گوید، که ما نسل میمون بودیم، بابا او فرضیۀ خودش را اسمش را فرضیه گذاشته، تصور این‌طور است، ظن این‌طور است، ما آن را به عنوان علم پذیرفتیم. الآن هم در دانشگاه‌ها و در مردم هم همین‌طور است. علم این‌طوری می‌گوید، یعنی چه؟ یعنی خدا می‌گوید، یا پیغمبر گفته؟ نه دانشمندان گفته‌اند. هر دانشمندی که بالاتر از پیغمبر نیست. او اگر نگفته باشد شما نمی‌توانید اسمش را علم بگذارید ظن است. «إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا»(یونس/36)، این آیۀ دیگر همین را می‌گوید که الآن خواندند، که انسان را از چیزی بی‌نیاز نمی‌کند که ظن، گمان، انسان را از چیزی بی‌نیاز نمی‌کند، چیزی که علمی است و خدا گفته که هیچ اشتباه ندارد و پیغمبر معصوم از جهل، ائمۀ معصوم از جهل، بیان کردند، آن را ما باید اسمش را علم بگذاریم. نه آن را دین می‌گوییم، می‌گوییم آن مسائل دینی است، خیلی هم با بی‌اعتنایی با آن برخورد می‌کنیم. آن وقت شما می‌خواهید با خدا ملاقات کنید؟ می‌خواهید به لقاء پروردگارتان برسید؟ شما گار بخواهید یک بزرگی را ببینید اصلاً شک دارید که این، حرف‌هایش به درد می‌خورد یا به درد نمی‌خورد؟ برایتان برداشته کتابی نوشته، برایتان فرستاده، گاهی یک نگاهی می‌کنید و در طاقچۀ اتاق‌تان گذاشتید و اصلاً هم، گرد و خاک روی آن نشسته، نگاهش نمی‌کنید. این می‌توانید با آن شخصی که، این راهنمایی‌ها را برای شما فرستاده، اظهار محبت به شما کرده، «يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ * يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ * يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ» آن‌قدر هم اظهار محبت به شما کرده، می‌توانید با آن روبرو شوید؟ ابدا! انسان خجالت می‌کشد.

ذهنتان را از غیر گفتار معصومین علیهم‌السلام خالی کنید

مطلبی که امروز با همۀ این حرف‌ها می‌خواستم خدمت دوستان و برادران شیرازی عرض کنم، این است که، هر چه در ذهن‌تان که، سرچشمه‌اش گفتار خدا و پیغمبر و ائمه نیست و معتقد هستید، این را از ذهن‌تان بیرون کنید، دربارۀ دین لااقل، از ذهن‌تان خالی کنید. چه یقین به آن کرده باشید و چه یقین به آن نکرده باشید. این‌ها را باید دور بریزید، در خانه جارو کنید سپس مهمان طلب… مرحوم حاجی‌اشرفی که الآن قبرش در بابل، محل زیارت مردم است، یکی از علمای بزرگ بابل بود، یک نفر می‌خواست مشهد برای زیارت برود، مرد خوبی بود، ایشان می‌گوید: نامه به او داد، گفت: این را به حضرت رضا بده. این هم رویش نشد بگوید، من امام رضا را از کجا پیدا کنم؟ نامه را گرفت و رفت. در حرم هر چه ایستاد دید حضرت رضایی، خود آقا نیستند، نامه را ایشان گفتند: به خود آقا بده. گفت: یادم آمد، نامه را رها کرد، داخل ضریح انداخت، راه دیگری هم نداشت. فردا که به زیارت آمد، حالا در مکاشفه، در مشاهده، فرقی نمی‌کند ائمه همه کار می‌توانند بکنند، حضرت رضا را دید، فرمود: به حاجی‌اشرفی بگو، آینه شو، جمال پری طلعت آن طرف، شما اگر یک تختۀ دری را بردارید جلوی روی صورت‌تان بگیرید، هیچ وقت عکس صورت‌تان در داخل آن نمی‌افتد، قلبت پاک می‌شود. تزکیه‌نفس کن خودت را بساز، از حقد و کینه و ناراحتی‌هایی که هست، از همۀ این‌ها خودت را پاک کن، از ظنون مختلف، خودت را جدا کن، ظن و گمان، رهبر تو نباشند، مطابعت ظن و گمانت را نکن، آینه شو. بعد آینه هر جا که نگهش داری. خودش ببیند که عکس جهت افتاده است، تو هم که جز خدا و پیغمبر و ائمه‌اطهار کسی را نمی‌شناسی، ما یکی از امتیازات‌مان که خدا پدران‌مان را رحمت کند، که ما را شیعۀ علی‌بن‌ابیطالب، یعنی شیعه شدند ما در این خانواده‌ها متولد شدیم و آباء و اجدادمان، پنجاه درصد لااقل مؤثر در این بودند که ما شیعه باشیم، خدا این نعمت را داده است، این لطف را کرده است، ما امام‌حسین را دوست داریم، شمر را که دوست نداریم. ما امام‌عصر را دوست داریم، دجّال را که دوست نداریم، ما پیغمبراکرم را دوست داریم، نه ابی‌جهل و مثلاً افرادی مثل او را، خب دوست داریم طبعاً وقتی آینه شدیم، این آینۀ قلب‌مان، در مقابل صورت و سیما و سیرت این خاندان قرار می‌گیرد، جمال پری طلع‌تان، در قلب ما منعکس می‌شود.

این کار را بکنید.

آئینه دلتان را با تزکیه نفس تمیزکنید و در قرآن تدبر کنید و به عقل برسید

این آینه را تمیزش کنید، از همه چیز تمیزش کنید، من فکر می‌کنم تو اصلاً من نگو، فکرت هم به درد خودت می‌خورد، هر چه خاندان عصمت و طهارت علیهم‌السلام و قرآن فرموده است، آن را فکر خودت بکن و روی آن تدبر کن، این که ما گفتیم و یا عمل می‌کنیم که از قرآن برداشت داشته باشید، برای این‌که روی قرآن فکر کنید. «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ»(محمد/24)، چرا تدبر در قرآن نمی‌کنید؟ اگر می‌خواهید موفق به این قسمت شوید، همۀ شما، کار نداشته باشید این چطور می‌شود؟ هر طوری می‌خواهد بشود نقداً اثرش برای شماست، همۀ شماها کوشش بکنید که این آیات را که می‌خوانید، این آیات تدبر در آن شود، یک برداشتی از آیات داشته باشید. اگر برای ما فرستادید، الآن در چند تا، دو سه تا جزوه، چند جلد کتاب شده است، نوشته‌های دوستان اهل تزکیه‌نفس، اگر ما دیدیدم مناسب است، چاپش می‌کنیم باز خودتان به نام خودتان استفاده می‌کنید و اگر که، چاپ هم نشود، شما کار خودتان را کردید، همان جا که تدبر کردید، این قلب‌تان را باصطلاح، فرمانش را به طرف قرآن‌مجید پیچاندید و إن‌شاءالله، هدایت خواهید شد.

این یک مطلبی بود که، می‌خواستم عرض کنم افکار خودتان را کنار بگذارید، عقل اگر می‌خواهید به عقل برسید که، روایت دارد امام علیه‌السلام می‌فرماید: «دَلِيلُ‏ الْعَقْلِ‏ التَّفَكُّرُ»(بحارالانوار: 68/306)، انسان وقتی تفکر کند، راهنمایی دارد همین تفکرش، برای این‌که او را به عقل برساند، عقل هم که رسید حجت است، عقل جز گفتار خاندان عصمت، چیز دیگری نمی‌گوید. عقل همان فطرتی است که در وجود شما هست و با خلقت شما، خلق شده یعنی تحت تربیت خاندان عصمت و طهارت، همۀ ارواح، در روز اول قرار گرفتند و انسان همان‌‌ها باز یادش می‌آید. ما این مطلب را طبعاً شما هم که این‌جا، این مطلب را می‌شنوید، در تهران بعضی‌ها لابد می‌شنوند، تلفن‌شان وصل باشد می‌شنوند، که قرآن مذکر است و پیغمبراکرم مذکر است و خدای‌تعالی اسم قرآن را ذکر کرده گذاشته، یعنی یادآوری است.

 

امام‌عصر‌تان می‌گوید: حقیقت را یافتی، بیا با هم، همۀ چیزها را درست کنیم

خیلی از پذیرایی شما، مخصوصاً جناب آقای انوار و دوستان‌شان متشکر هستم و إن‌شاءالله به زودی، چشم‌تان به جمال امام‌زمان‌تان روشن شود و امیدواریم خدای‌تعالی، همۀ زحمات شما را و هر کس در این راه زحمتی می‌کشد، اجر جزیل خدا به او عنایت کند و این مطلبی را که امروز گفتم، شاید برای همۀ شما لازم باشد که به دیگرانی که متوجه نیستند بگویید، چون در قرآن، خدای‌تعالی می‌فرماید: «وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ»(فصلت/33)، سخن چه کسی بهتر است؟ از کسی که، مردم را به سوی خدا دعوت می‌کند. این ظنون و شکوک و مسائل مختلفی که از دانشمندان بزرگ حتی رسیده، این‌ها دعوت به خدا نیست، به قرآن مردم دعوت را کنید، به روایات مردم را دعوت کنید، به عقل دعوت کنید. که همۀ این‌ها منتهی به ذات مقدس پروردگار می‌شود. إن‌شاءالله که موفق باشید ما هم، تا جایی که برایمان میسّر باشد، حتی شب و روز گاهی شده واقعاً مهم‌ترین حاجتم، توفیق شماست که به حقایق برسید، آن چنان که، علی‌بن‌ابیطالب از کمیل‌بن‌زیاد‌نخعی توقع داشت. کمیل را، جریانش را دارید که سوار یک اسب شده بود با حضرت، یعنی کمر حضرت امیرالمؤمنین را در بغلش گرفته بود. شاید در فکرش اگر اهل ظن بود، همان‌طوری که ما هستیم بگوییم آخرین آروزست، به حضرت عرض کرد که، «ما الحقیقه»؟ حقیقت چیست؟ حضرت به او گفت: «ما لک و الحقیقه» البته بعد، حضرت به او کمک کردند، به حقیقت رساندند ولی به ما یک وقت امام‌زمان‌مان نگوید که تو را چه به حقیقت؟ تو برو آخورت را باصطلاح رنگین کن و درآمدت را، به فکر باش و دوران بازنشستگی‌ات را فکر کن و سخط خالق را بر رضای مخلوق ترجیح نمی‌دهید، رضای مخلوق را بر سخط خالق ترجیح بده، از این حرف‌ها. نه إن‌شاءالله به شما، اگر این برنامه را عمل کنید، امام‌عصر‌تان می‌گوید: حقیقت را یافتی، بیا با هم، همۀ چیزها را درست کنیم. إن‌شاءالله شماها از ارکان جیش حضرت بقیةالله ارواحناله‌الفداه می‌شوید و إن‌شاءالله عدل جهانی را بر جهان، إن‌شاءالله به وجود می‌آورید و موفق خواهید بود.

دعا

همه با توجه نسئلک اللهم ندعوک و عظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان، یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله، یا رحمان یا رحیم، یا غیاث المستغیثین، یا رباه یا سیداه، عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا الفرج. خدایا امام‌زمان ما را به ما برسان. پروردگارا، همۀ ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده. پروردگارا به آبروی آقایمان، حجةبن‌الحسن، همۀ ما را از ظنون و شکوک و هر چه که، غیر از تو است، نجات مرحمت بفرما. قلب ما را از همۀ رذائل پاک بفرما. تهذیب نفس کامل، به همۀ ما مرحمت بفرما. امراض روحی‌مان برطرف بفرما. مریض‌های بدنی را، به آبروی آقا حجةبن‌الحسن، مخصوصاً منظورین، کسالت‌شان را رفع بفرما. پروردگارا اموات‌مان، شهدایمان، امام راحل‌مان، غریق رحمت بفرما. خدمتگزاران به دین، خدمتگزاران به این مملکت شیعه نشین، در هر پست و مقامی که هستند، مؤید و منصور بدار. رهبر عزیزمان مؤید و منصور بدار. خدایا به آبروی حجةبن‌الحسن قسمت می‌دهیم ما را به همۀ حقایق برسان. پروردگارا عاقبت امرمان ختم به خیر بفرما.

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

جهت دانلود صدا و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۹ ربیع الاول ۱۴۲۷ قمری – ۸ اردیبهشت ۱۳۸۵ شمسی – شرح آیه ولقد یسرنا القران

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ و الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلهِ آلِ الله لَا سِیَّمَا علی بَقیَّهِ الله روحِی وَ اَروَاحِ العالمیم تراب مَقدَمِهِ الفَدَاه وَ اللَعنَةُ عَلَی اَعدَائِهِم اَجمعین مِنَ الآنَ اِلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّین

 اعوذ باالله من الشّیطان الرّجیم «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ».(القمر/17)

 یکی از خصوصیّات قرآن مجید این است که بسیار فصیح و بلیغ است. فصاحت صفتی است از صفات کلام که باید سخنانی که گفته می‌شود با یکدیگر متناسب باشد و در بلاغت باید وقتی‌که کلام برای دیگران گفته می‌شود، بسیار ساده و روشن باشد که به شنونده، حقیقت و منظور گوینده برسد. فصاحت و بلاغت قرآن در حد اعجاز است یعنی اگر جن و انس پشت ‌به‌ پشت هم بدهند و بخواهند کلامی در این حدِ از فصاحت و بلاغت بگویند نمی‌توانند و تنها این عمل، عملِ خدای تعالی است. البته ما چون اهل لسان نیستیم، زبان عربی زبان اصلی ما نیست، فصاحت و بلاغت را درست درک نمی‌کنیم. ولی از نظر دنیای بشریت، همه معتقدند که فصاحت و بلاغت قرآن بسیار عالی است و لذا در این آیه‌ی شریفه پروردگار متعال می‌فرماید: «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا» یعنی ما قرآن را آسان قرار دادیم، کار دیگران نبوده است «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ». حالا چرا خدای تعالی قرآن را این‌گونه نازل فرمود یعنی با این فصاحت و بلاغت بخصوص مسئله‌ی بلاغت که یکی از تقاضاهای حضرت موسی هم در روز اوّل بعثتش بود که «يَفْقَهُوا قَوْلِي» (طاها/28) مردم سخن من را بفهمند. خودش می‌فرماید: «لذّکر» به خاطر ذکر، به خاطر یادآوری آنچه را که در عالم ارواح به او تعلیم داده است. خدای تعالی به انسان‌ها و ارواح انسان‌ها در عالم ارواح همه‌ی علوم را تعلیم داد و همان‌طوری که یک نمونه‌اش را به‌عنوان ابوالبشر در مقابل ملائکه ظاهر کرد «و علّم آدم الأسماء کلّها» (بقره/31) به همه‌ی افراد بشر هر چه نشانه و آیت و هر چه معرّف خدای تعالی بود، در مدت دو هزار سال، در دل انسان‌هایی که تا روز قیامت در کره‌ی زمین می‌آیند، تعلیم داد. همان‌طوری که مکرر گفته‌ایم و بازهم تکرار می‌کنیم به خاطر اینکه در اذهانتان تثبیت بشود، خدای تعالی وقتی پیغمبر اکرم را خلق فرمود، چون مخلوق بود، یک ظرف به تمام معنا بزرگ و خالی، در همان لحظه‌ی اول می‌فرماید که ما تو را خلق کردیم «و وَجدَک»(ضحی/7) ما تو را «ضالّاً» (ضحی/7)یافتیم، دیدیم. اگر ما هم نگاه کنیم هر بشری بدون راهنمایی‌های پروردگار، هیچ‌چیزی نمی‌داند، هیچ‌چیز را بلد نیست، ضال است. ضال به معنای این است که هیچ‌چیز نمی‌داند. اگر الآن شما را بردارند و در یک شهری که تا به‌ حال آن شهر را هیچ ندیده‌اید، بگذارند و هیچ‌کس هم نباشد که شما را راهنمایی کند، شما گمراه هستید، یعنی هر جا بروید راه را گم می‌کنید. حالا برفرض مثلاً یک آدرس هم داشته باشید اما درعین‌حال نمی‌توانید خودتان را اداره کنید«و وَجدَک ضالّاً» (ضحی/7). منتهی خدای تعالی چون پیغمبرش را دوست داشت و بلکه خلقت پیغمبر اکرم برای این بود که خودش را در این آینه به بشر و به همه‌ی موجودات نشان بدهد، بدون هیچ‌گونه فاصله‌ی زمانی، حتی اگر لحظه را تقسیم به میلیون بکنیم، یک از میلیون هم کمتر، خدای تعالی علوم خود را در روح مقدس پیغمبر اکرم قرارداد و هدایتش کرد، علوم اولین و آخرین را به او به ودیعت داد که در همین دعای ندبه می‌خوانیم که خدای تعالی به ودیعت گذاشت «وَ أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ إِلَى انْقِضَاءِ خَلْقِكَ» همه‌ی علوم را به او عنایت کرد. البته او با ما فرق دارد، پیغمبر اکرم و خاندان عصمت به مقدار بسیار کمی، یک درصدی، شاید هم بسیار کمتر از آن علوم را، در عالم ارواح به ما تعلیم دادند و در اذهانمان تثبیت کردند و معطّلیِ دو هزار سال، به خاطر تثبیت این علوم بود والا با یک اراده پروردگار متعال می‌توانست همه‌ی علوم را به ما تعلیم دهد، حتی تثبیتش را هم به ما بفهماند؛ ولی چون بشر از امتیازاتش این است که مختار است، اختیار دارد، باید با اختیار خودش، خوبی‌ها را در وجودش تثبیت کند و بدی‌ها را از خود دور کند. لذا به اختیار ما قرارش داد که ما آن علوم را در وجودمان تثبیت کنیم و یا خود به‌ خود تثبیت بشود و این کار انجام شد. این کار دو هزار سال طول کشید. قصه برایتان نمی‌گویم، هر چه عرض می‌کنم از آیات قرآن و چیزهایی است که بر ما گذشته است، نه فکر کنید که تخیّلاتی است یا تصوّراتی است که حالا ما داریم تخیّل می‌کنیم یا تصوّر می‌کنیم، اگرچه عملاً این‌گونه هستیم؛ ولی دلایل عقلی و نقلی داریم که این مسائل انجام‌ شده است و لذا وقتی ‌که خدای تعالی برای ما بدن­های ذرّه‌ای خلق کرد، یعنی ارواح ما وقتی‌ که دیدند خدای تعالی یک بدن برای حضرت آدم خلق فرموده، شاید ما هم طمع کردیم و با خود گفتیم که اگر ما هم وسیله‌ای از این قبیل داشتیم بهتر می‌توانستیم برای خدا عبادت کنیم، سر به سجده بگذاریم، رکوع و سجود کنیم. لذا یک بدن ذرّه‌ای بسیار کوچک به ما عنایت کرد و این بدن همیشه هم با ما هست، همین الآن هم که در این کره‌ی زمین هستیم او هست، در قبر هم خواهد بود و در عالم برزخ که عبارت است از بهشت برزخی یا جهنّم برزخی، بالاخره با انسان هست. این ذرّه را خدای تعالی ماکت این بدنمان قرارش داد و بلکه این بدنمان درشت شده­ی آن ذرّه هست. در اینجا اختیار هم که داشتیم، ما تعلّقی هم به‌وسیله‌ی این بدن پیدا کردیم. چون یکی از چیزهایی که سبب می‌شود انسان خوبی را از بدی جدا کند و اگر بد فکر می‌کند به بدی کشیده شود و اگر خوب فکر می­کند به‌خوبی کشیده شود، بدن انسان است. این بدن یک مقداری انسان را در راه خیر و شرّ قرار می‌دهد. اگر روح ما آن روحی بود، مثل ملائکه که شکل نداشت و تنها روح بود، شاید ما به هیچ وجه نمی­توانستیم گناه بکنیم و امتحانمان کامل نمی‌شد، یعنی فرق بین بدها و خوب‌ها دیده نمی‌شد. حالا در اینجا بحث مفصّلی است که باید برای وقت دیگر بماند ولی این بدن را خدا به ما مرحمت فرمود.

 ما دارای بدن شدیم، اما خدا را می‌شناختیم، حقایق را می‌دانستیم، همان‌طوری که حضرت آدم (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) همه‌ی خوبی‌ها و همه‌ی معارف را می‌دانست «و علّم آدم الاسماء کلّها» (بقره/31) وقتی هم که به ملائکه عرضه شد و حضرت آدم خودش را به آنها نشان داد، علم و دانشش را به آنها فهماند، آنها گفتند که خدایا ما چیزی جز آنچه تو به ما یاد دادی نداریم، «لا علم لنا الّا ما علّمتنا» (بقره/32) آنها تقریباً بلاتشبیه مثل یک طوطی ، یک فردی که حرفی به او زده می‌شود همان‌جا می‌شنود و همان‌جا تحویل می‌دهد و شاید هم بعداً فراموش کند، ملائکه یک چنین حالتی دارند. ممکن است که ملائکه یا حضرت جبرائیل قرآن را قبل از پیغمبر از خدا دریافت کرده، امّا چون واسطه بوده و آورنده‌ی قرآن به پیغمبر بوده، در قلب پیغمبر اکرم عبارات قرآن- این‌که می‌گویم عبارات قرآن یعنی عربی قرآن- از جانب خدا تثبیت شده ، ولی شاید اگر یک ساعت بعد از آن به جبرئیل می‌گفتند قرآن چه گفته، بلد نبود، حالا این را از باب استیناسِ فکرِ شما عرض کردم.

 ملائکه می­گویند «لا علم لنا الّا ما علّمتنا» (بقره/32) که ما هیچ چیزی بلد نیستیم، مگر آنچه را که تو به ما یاد داده­ای. البته این حالت برای پیغمبر اکرم هم هست، ولی آن‌ها دیگر به آن حد در ذهنشان تثبیت نمی­شود، ولی انسان باید تثبیت بشود، این انسان همیشه باید بماند، همیشه باید برنامه‌ها در ذهنش باشد، همیشه باید خوبی‌ها را بفهمد و به‌اصطلاح باید از بدی‌ها دور شود. «فألهمها فجورها» (شمس/8)، اطلاق دارد، در روایات زیاد داریم خدای تعالی به ‌وسیله‌ی خاندان عصمت و طهارت همه­ی بدی‌ها را به روح بشر [تعلیم داده است]. من در کتاب در محضر استاد اشاره‌ای از روایات به این مسئله کرده‌ام که در روح ائمه‌ی اطهار همه­ی خوبی‌ها را خدای تعالی قرارداد و آنها واسطه­ی فیض برای ما بودند «بنا عُبدالله و بِنا عُرِفَ الله[1]»، که زیاد گفته شده و ما بعد از آن رَبّمان را شناختیم «ألستُ بربّکم» (اعراف/172) این کلم­ی «ألستُ بربّکم» (اعراف/172) هم خطاب به خاندان عصمت و طهارت است، هم خطاب به افراد مؤمن است و هم خطاب به افراد غیر مؤمن که بعدها نتوانستند ایمانشان را حفظ کنند و روی اختیار به کارهای بد پرداختند. «ألستُ بربّکم» (اعراف/172)آیا من ربّ شما نیستم؟ پیغمبر اکرم عرض کرد بلی، ائمه­ی اطهار عرض کردند بلی، فاطمه­ی اطهر عرض کرد بلی و همه­ی مردم روی کره­ی زمین هم در حد خودشان گفتند بلی، چرا؟ تو ربّ ما هستی، تو مربّی ما هستی، در هفته‌های گذشته عرض کردم که شاگرد باید مربّی را بشناسد، بدون معطّلی بلافاصله ارواح بشر به خدای تعالی عرض کردند: بلی. منتهی ربّ ما با واسطه است. ربّ ائمه­ی اطهار (علیهم الصّلاة و السّلام) بلا واسطه است؛ یعنی ربّ ما آن کسی است که «وسقاهم ربّهم شراباً طهوراً» (انسان/21)، «و جاء ربّک و المَلَک صفّاً صفّا» (فجر/22) و «ربّ الأرض امام الأرض[2]» که اهلش می­فهمند چه عرض می‌کنم. ولی در عین حال همه فهمیدیم و دانستیم که ربّمان خدای تعالی است و این مسأله ثبت شده بود، واضح بود. بعد آمدیم در عالم ذر، مثل همین دنیا با یک تفاوت بسیار مختصر یا بگوییم با تفاوت بسیار سخت و مفصّل، طبق افکار افراد فرق می‌کند. در عالم ذر راحت زندگی می‌کردیم هیچ مزاحمتی نبود، همه‌چیز صد در صد در اختیار ما بود. شیطان از یک طرف دعوت به بدی می‌کرد، پروردگار متعال از طرفی و از طرفی ذهنیات خودمان و علوم خودمان، ما را به طرف خوبی‌ها دعوت می‌کردند. در این بین یک عده مردم، همان مردم عالم ذر تابع شیطان شدند، شما می‌گویید با آن همه علم و دانش چطور تابع شیطان شدند ؟ عرض می‌کنیم همان طوری که خدای تعالی درباره‌ی آن نمونه‌ی اوّل شرح می‌دهد. نمونه‌ی اوّل ما حضرت آدم بود. حضرت آدم را شیطان فریب داد و از شجره‌ی منهیّه­ای که خدای تعالی به او فرموده بود، ائمه‌ی اطهار به او فرموده بودند، پیغمبر اکرم به او فرموده بود که نخورید، خورد. خوب ما هم فرزندان همان آدمیم. هابیل و قابیل فرزندان همان آدم­اند. شاید کاری که قابیل کرد از نظر زمان کمتر از زمانی بود که حضرت آدم از درخت خورد. از نظر کیفیت چرا بالاتر و سخت‌تر بود، ولی از نظر مدت کشتن تا مدت خوردنِ از درخت منهیّه، خوب طبعاً زحمتش بیشتر است هم باید بروند طرف درخت، هم باید از آن درخت بکَنند و هم باید بخورند، بعد زن بیاید نزد شوهرش بگوید این درخت بسیار خوبی است، شیطان مدت‌ها رویش کار بکند. ولی قابیل آن وقتی که خواست هابیل را بکشد، یک لحظه بود. مسئله از نظر کمیّت شاید مختصرتر، ولی از نظر کیفیت پر اهمیت تر است.

 پسر کو ندارد نشان از پدر، تو بیگانه خوانش. بالاخره تحت تأثیر شیطان انسان واقع می‌شود. در عالم ذر هم همین جریان بوده و یک عده‌ای که در دنیا می‌آیند، هم جزای اعمال عالم ذرشان را می‌کشند، عیناً مثل یک جلسه‌ی امتحان- از مسئله‌ی جلسه‌ی امتحان دور نشویم- یک عده در جلسه‌ی امتحان معمولی و ظاهری ما چون پسر بدی بوده، در این مدرسه خوب عمل نکرده، از چشم معلمین افتاده، یک جای پستی به او می‌دهند، زیاد احترامش نمی‌کنند و امتیازی به او نمی‌دهند. می‌گویند هم باید جبران مدرسه را از نظر انضباط بکنی و هم باید امتحان بدهی. امّا آن کسی که انضباطش در مدرسه خوب بوده وقتی که در جلسه‌ی امتحان می‌آید یک جای بهتری به او می‌دهند، اگر یک مشکلی هم داشته باشد با او کنار می‌آیند می‌گویند این سابقه‌ی خوبی داشته که همین جا بحث‌های مختلف سنّی و شیعه، سیّد و غیر سیّد، فلج و غیر فلج و کند فهم و خوش فهم همین جاها از نظر علمی حل می‌شود. در عالم ذر ماها راحت زندگی می‌کردیم، هیچ مشکلی نداشتیم، نه دعوائی، نه نزاعی فقط و فقط روی فطرتمان کار می‌کردیم و هر کس تابع شیطان بود، خوب طبعاً مثل قابیل انحراف پیدا کرد. شما نگویید که این همه تابع شیطان و چرا تابع رحمان کم بوده؟ ما عرض می‌کنیم که تابع رحمان خیلی زیادند، ان‌شاءالله ظهور که شد شما بعد از ظهور شاید حداقلی که ما باید تصور کنیم این است که نصفی از زندگی در دنیا بعد از ظهور است، نصف دیگرش قبل از ظهور، اگر چه گفته‌اند قبل از ظهور مقدمه‌ی آن زندگی بعد از ظهور است؛ اما حالا نصف باشد، باز آن طرف خیلی زیاد است، زیرا اینجا از یک نفر شروع شده تا به هفت میلیارد یا شش میلیارد جمعیت رسیده، بعد از ظهور اگر ان‌شاءالله همین امروز ظهور بشود از هفت میلیارد شروع می‌شود تا به چه حدی از جمعیت برسد.

 جمعیت خوبان همیشه زیاد است «انّ الارض یرثها عبادی الصّالحون» (أنبیاء/105) باید روی این کره‌ی زمین بندگان صالح زندگی کنند و علاوه در این طرف از ظهور یعنی در زمان غیبت تا زمان حضرت آدم باز هم خوبانی در این بخش بوده‌اند که در آن بخش بدها این اندازه نیستند. مردم در این دنیا، حتی اینکه چرا ما در زمان غیبت متولد شده‌ایم؟ یک کاری کردی در عالم ذر، یک پیروی از شیطان کردی در عالم ذر که خدای تعالی مقرر فرموده که تو باید در این زمان به دنیا بیایی. در عالم ذر همان­طوری که حضرت آدم و قابیل آن‌طور تابع شیطان شدند، که من جسارت به حضرت آدم نمی‌کنم، حالا عمل مکروه، بالاخره کاری کرد که توبه‌اش دویست سال طول کشید، از نظر حسنات الأبرار سیّئات المقرّبین شاید باشد، به هر حال صریح قرآن است، همان جهت در ما هم هست، اختیار. شما اگر ده تا گوسفند را در یک جا ول کنید، اگر اینها اختیار داشته باشند، هر کدامشان به یک طرف می‌روند. ولی اگر اختیار نداشته باشند همه‌ی آنها روی یک خط حرکت می‌کنند. لازمه اختیار این است که هر کسی، یک راهی را انتخاب بکند، چون اختیار دارد. حالا خدای تعالی می‌خواهد برای بشر همان قرآنِ روز اولی که بر قلب پیغمبر اکرم نازل شد و مقداری از آن را به ما تعلیم داد، برای ما مذکِّر قرار بدهد. خیلی مهم است. (28:46)

 یک مدرسه­ای رفته­ایم، درس خوانده­ایم، معلمینمان زحمات زیادی برای ما کشیده­اند تا حقایق و معارف در روح ما تثبیت بشود، ولی وقتی که آمدیم در این دنیا که امتحان بدهیم، معمولاً در امتحانات بشری و معمولی اینطور است که نمی­گذارند شما از آنچه که در مدرسه خوانده­اید چیزی را یا بنویسید یا رفیقتان به شما بگوید یا یک تابلوئی جلوی چشمتان باشد یا معلمین بیایند کمکتان کنند، معمولاً نمی‌گذارند. می‌گویند باید از فطرتت، ما کلمه­ی فطرت را می‌گوییم، از آن علومی که در باطنت هست و در مدت یک سال یاد گرفتی، از آن باید بیاوری روی قلم، ما کاری به تو نداریم، ما به تو کمکی نمی‌کنیم؛ اما خدای مهربان، خدای رحمان که این مسئله جزء رحمانیت خداست، پیغمبر فرستاده، حجت فرستاده، قرآن فرستاده و حتّی قرآن را آسان قرار داده « وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ» (قمر/17) قرآن را آسان قرار داده «لذّکر» برای اینکه یادتان بیاید. شما خودتان یا معلم بودید یا بالاخره شاگرد بودید هیچ وقت نمی‌شود معلم بیاید بالای سر شما بایستد و کتابی را که در مدرسه خوانده­اید به شما نشان بدهد و خط‌هایش را درشت قرار بدهد جوری که تا شما چشمتان افتاد، یادتان بیاید، هیچ وقت این‌چنین کاری را نمی‌کنند. ولی خدای تعالی با معلمین بشری حالا فرق که چه عرض کنم خیلی تفاوت دارد، مهربان است، رحمانیت خدا از همین‌جا معلوم می‌شود. یک‌صد و بیست‌وچهار هزار پیغمبر، گاهی زمانی می‌شد که هفتاد پیغمبر در یک شهر بودند. اگر یک نفر در یکی از جزایر قرار می‌گرفت که تنهای تنها بود، ممکن بود که خدای به او خوراک و لباس و سرپناه ندهد ولی معارف را به او یادآوری می‌کرد، خود او را پیغمبر قرار می‌داد، به وسایلی به او حقایق را می‌فهماند. لذا نمی‌شود که دو نفر در کره‌ی زمین باشند، یکی از آنها حتماً باید حجت باشد و از طرف پروردگار به او وحی برسد و یا اگر یک نفر بود، انبیاء زیاد بودند ولی گاهی تنها بودند، در یک جزیره‌ای در یک دهی، هیچ کس کمکشان نمی‌کرد، هیچ کس به آنها گرایش پیدا نمی‌کرد. حضرت ابراهیم تنها بود ولی خدای تعالی مرتب به او وحی می‌کرد برای هدایت خودش چون فرموده «إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى»(لیل/12) هدایت بر عهده­ی ماست و حتی به پیغمبر اکرم، البته این را هم ما می‌فهمیم امروز به خاطر همه­ی آنچه را که از روایات یاد گرفتیم و هم خود پیغمبر اکرم می‌دانست ولی برای اینکه آنهایی که نمی­دانند بدانند که «إِنَّکَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ» (قصص/56) ای پیغمبر تو هرگز نمی‌توانی هر کس را که دوست داری هدایتش کنی. «وَ لکِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ» (قصص/56) خدا هدایت می‌کند، خدای تعالی هدایت کرد، چرا؟ به جهت اینکه او دوست دارد، او مثل معلّمین مدارس ما نیست که فرقی نکند، حقوقشان را می‌گیرند می‌روند، حالا چند تا از این بچه‌ها قبول بشوند، چندتایشان قبول نشوند! به او زیاد ارتباطی ندارد. خدا همه را می‌خواهد بهشتی کند، اصرار دارد شاگردها همه نمراتشان بیست باشد، کمکشان می‌کند.

 « وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ » (مائده/15- شوری/30) از بسیاری از مسائلی که اشتباه کرده­اند می‌گذرد، ندیده می­گیرد، یک عده‌ای را هر چه هم اشتباه کرده باشند به آنها نمره‌ی بیست می‌دهد. یک همچنین پروردگار مهربانی که اصلاً می‌شود گفت جلسه­ی دنیا، اگر بخواهیم به حقیقتش پی ببریم، به آن امتحانی صورت نیست. امتحانی که همه مواد درسی به زبان بشری دربیاید، آن هم آسان، آن‌هم برای عبرت گرفتن. به بچه‌ای که نشسته دارد امتحان می­دهد می‌گویند آقا این کتاب، همان کتابی است که خوانده­ای! آن را به زبان بشری هم درآوردیم و برای اینکه تو یاد بگیری، دومرتبه یادت بیاید ما این را آوردیم، با این حال انسان باورش نیاید بازهم اشتباه بکند! لجبازی بکند! چه عرض کنم؟ دیگر جای این بچه، چه عرض کنم، در زباله‌دانی است. جهنم یک زباله‌دانی است که زباله­ها را می­ریزند، هیچ وقت انسان را در آن نمی­اندازند. زباله‌ای که از حیوان هم بدتر شده، حیوانات، یکی از حیوانات سگ است، یکی خوک است با اینکه نجس هستند ولی ممکن است انسان بدتر از او هم بشود و این جایش در زباله‌دانی است. اصلاً غلط است که یک چنین انسانی بخصوص با این خصوصیات که این‌قدر خدا به او کمک کرده است در عین حال یک‌چیز بدی بشود، غافل باشد، از خدا فراموش کند، از قیامت فراموش کند، همه چیزش دنیایش باشد و به‌اصطلاح محبت دنیا. این شخص جایش در همان جهنم است، زباله هم که بخواهد زیاد بماند چون مایه­ی کثافت است آتشش می‌زنند، می‌سوزانند و چون خدای تعالی هم مرگ را برداشته «کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ»(نساء/56) باید عذاب را هم بچشد. چرا؟ به این جهت که از حیوانات بدتر است. این دنیا یک همچنین وصفی دارد. فکر می‌کنم استدلالاتی که تا این لحظه در همین جلسه انجام شد مورد قبول عقل انسان باشد. خدا به انسان عقل داده است، یک حجت باطنی در وجود انسان قرار داده است تا به‌وسیله‌ی آن عقل، همه­ی حقایق همیشه در وجود انسان باشد.

 شما هر مدرسه‌ای بروید، هر دانشگاهی بروید، چیزهایی که یاد می­گیرید در وجودتان آنچنان که باید باشد فطری نمی­شود، ولی خدای تعالی توحید را فطری قرار داده است، فطری یعنی نمی­توانید از وجودتان بیرونش کنید. فطری یعنی مثل گرسنگی که بالاخره انسان گرسنه می‌شود هرچه هم رویش کار بکند که گرسنه نشود باز گرسنه می‌شود. این معنای فطری بودن است. در وجود ما اگر گفتند فطرت، فطرت در لغت به معنای خلقت است؛ یعنی با خلقتت، یک‌لحظه هم فاصله نشد، وقتی که روح شما را یک قوّه­ی درّاکه قرار داد، همان طوری که در پیغمبر اکرم یک‌لحظه فاصله نشد که «و وجدک ضالاً فهدی»(ضحی/7)، همین‌طور هم خدای تعالی ما را که خلق کرد، علومی که لازم بود برای ما به ما تعلیم داد. نه آن مقداری که به پیغمبر اکرم [عنایت کرده است]، او رهبر است، او باید همه­ی ملائکه را، همه­ی موجودات را رهبری کند، ولی ما باید خودمان را اداره کنیم. به‌اندازه‌ی خودمان بهمان تعلیم داد. عرض کردم که [آن] دو هزار سال که طول کشید برای تثبیتش بود؛ بنابراین ما دارای اسماء شدیم «و علّم آدم الاسماء کلّها» (بقره/31) ولی در این دنیا قرآن را آسان قرار داد. «و لقد یسّرنا القرآن لذّکر فهل من مدّکر»(قمر/17) آیا کسی هست که عبرت بگیرد؟ یاد بگیرد؟ یک تابلوی بزرگی جلوی چشم جلسه­ی امتحان زده­اند معلم آمده می­گوید ما به این روشنی جواب سؤالات امتحانی را دادیم، اینجا نوشتیم، آیا کسی هست که یاد بگیرد؟ عبرت بگیرد؟ «فَهل من مدّکر»(قمر/17) حالا اینجا «فَکَيْفَ کَانَ عَذَابِي وَ نُذُرِ»(قمر/16) چطور باید عذاب من باشد؟ شما خودتان بگوئید، قضاوت کنید، در همین «فهل من مدکّر»(قمر/17) کنار این می­فرماید «فَکَيْفَ کَانَ عَذَابِي وَ نُذُرِ» (قمر/16) عذاب من چطوری باید باشد؟ همه­ی ما باید بگوییم خدایا هر چه عذاب کنی جا دارد، هر چه ما را به بدبختی در دنیا و آخرت بکشانی جا دارد. یک بچه‌ی بسیار بدی که در مدرسه حتی بدی کرده، جلوی معلمین بدی کرده، معلم را کشته سبب غیبت معلم و نیامدن معلم به سرِ کلاس شده، به سرِ جلسه‌ی امتحان شده، این را باید چه کرد؟ حالا آمده در جلسه‌ی امتحان خیلی هم به‌اصطلاح، چه عرض کنم؟ نازش بالاست، می‌گوید بهترین مبل باید برای من بگذارید، بهترین شربت‌ها را مثلاً به من بدهید، بهترین شیرینی‌ها را بدهید، خیلی هم این‌طوری صحبت می‌کند. خدا نه اینکه مهربان نباشد، به همین شخص می­فرماید که اگر مردم خیال نمی­کردند، در آیات چند هفته قبل خواندید، اگر مردم خیال نمی­کردند که راه رسیدن به دنیا این است، کفر است، ما سقف خانه‌های این‌ها را از نقره قرار می‌دادیم. همین آدم‌های بد را، همین کفار و مشرکین را، حالا که این‌ها خوشی‌های آخرت را ترک کردند، بالاخره در دنیا رحمانیت پروردگار ایجاب می‌کند که پولدارشان کند؛ اما یک اشکال دارد، اشکالش هم این است که افرادی هستند فقیر و متدیّن. اینها فکر می‌کنند راه رسیدن به ثروت دنیا این است که کافر باشند. اگر یادتان باشد، نمی‌دانم شاید یک ماه قبل بود، این بحث را درباره‌ی همان آیه که می‌فرماید، حالا آیه را حفظ نیستم که سقفشان و بلکه راهِ رفتنشان به قصرشان از نقره می‌بود؛ بنابراین ان‌شاءالله کوشش کنیم در دنیا طوری حرکت کنیم که اقلاً این امتحان به این آسانی را خوب بدهیم امتحان سهل و ساده را خوب بدهیم. ممکن است بعضی فکر کنند ما که مزاحمتی برای کسی نداریم، ما که نماز شبمان هم ترک نمی‌شود، ما که مثلاً خیلی از کارهای خوب را انجام می‌دهیم، صفت بدی هم نداریم همه­ی کارهای خوب را هم انجام می‌دهیم، امّا یک دستوراتی هم خدای تعالی داده که آنها مهم است. چون این حیواناتی که ملاحظه می‌کنید هیچ اذیتی، جز یک‌چند تا، آن‌هم برای دفاع از خودشان نیشی داشته باشند یا ضرری داشته باشند، والاّ هیچ‌کس، هیچ‌یک از آنها هیچ کار خلافی نمی‌کند، بندگی کامل خدا را می­کنند و حتی این الاغ نمی‌گوید که حالا شما ماشین دارید، هواپیما دارید دیگر ما را ول کنید؛ نه اگر بازهم باری بگذارید روی دوششان می‌پذیرند؛ اما بشر! بشر، این‌قدر بعضی‌ها نفهم هستند، یک کسی به من می‌گفت که زمانی است که مردم به‌کرات می‌روند، چه می‌کنند، چه می‌کنند گفتم برفرض حالا بحث کرات و بحث تمام علوم مادی را ما نمی‌خواهیم انجام بدهیم؛ اما تو چکار کردی؟ گفت من آنم که رستم بود پهلوان! تو که هستی؟ تو چه خدمتی به بشر کردی؟ این‌قدر این شخص نفهم بود که رفت سر بحث رستم؛ که رستم هم پهلوان نبوده و از این حرف‌ها و دیدم خیلی نافهم است با او دیگر حرف نزدم. بعضی­ها خیلی نافهم‌اند، نه اهل کارند، نه اهل خدمت به دین هستند، نه اهل هیچی، هیچی، این فرش هم همین‌طور است، این جمادات و حیوانات هم همین‌طورند. حالا حیوانات باز ممکن است یک لگدی به کسی بزنند ولی بالاخره ضررشان اقلاً به همدیگر نمی‌رسد. باید انسان با حیوانات فرق داشته باشد. دستوراتی از جانب خدا نسبت به دنیایتان آمده است. شما در جلسه­ی امتحان نشستی یک صندلی یک پایه­اش لق است، خوب نگهش دار، دیگر نباید فشار بدهی که از آن طرف بیفتی و یک ربع وقت امتحانت از بین برود. زندگی دنیایت را درست کن. وقت داری. یا مثلاً فرض کنید که در جلسه­ی امتحان انسان یک نوآوری دارد، یک کمکی به همنوع خود می­کند، بغل‌دستش مانده که چه جوری امتحان بدهد، تو به او بگو اینجا که آزاد است، اینجا که مثل جلسه‌ی امتحانات مدرسه‌ای ما که نیست، بگو به او. «زَكاةُ العِلْمِ بَذْلُهُ[3]». نویسنده هستید بنویسید، گوینده هستید بگوئید، خدمتتان عرض شود که بتوانید خدمتی به جامعه بکنید، دست یکی را بگیرید. من پریروزها رفته بودم در ساختمانی که جناب آقای کاشانی زحمتش را می­کشند دیدم یکی دو تا ریش تراشیده آنجا هست، به رفقا گفتم شما چرا نگفتید؟ باید بگوئید. نمی­توانید از میان خودتان بیرونش کنید ولو از پنجه هاش، خدمت شما عرض شود که، جواهر می‌ریزد، بریزد. تذکرات خیلی لازم است. تذکراتتان را بدهید. افراد معصیت‌کار را در خودتان یا راه دادید درستشان کنید و اگر نمی­توانید درستشان  بکنید بیرونشان کنید. خیلی مواظب این جهات باشید. تا چه برسد به افرادی که انحراف اعتقادی دارند. فلان کس چون کمتر پول می­گیرد ولو هر مذهبی دارد، او را بیاوریم کمک بکند به ما در کار ما دخالت بکند، کار ما را انجام بدهد، اینکه امتحان نشد.

 کارهای مهمی در روی زمین انجام بدهید. چقدر انسان سربلند است که در عین اینکه مثلاً فرض کنید جوان‌های ما متدین‌اند و در عین اینکه مسلمان‌اند، در عین اینکه شیعه هستند، یک کارهای ممتازی انجام می­دهند ولو در امور دنیا باشد، یک جنبه­های فن­آوری، دانشمندانه، که یک‌وقتی دشمن بر ما مسلّط نشود، انجام می­دهد به‌علاوه متدین هم باشند اگر بنا بشود دینشان را فدای این بکنند ارزش ندارند چون دنیا محدود است و کوچک، برای دنیای کوچکشان زحمت کشیده‌اند، ولی برای آخرتشان زحمت نکشیده­اند این ارزش ندارد اما اگر این را درست کرده­اند و رفته­اند که کارهای فوق العاده ای هم در دنیا کرده­اند و خدمتی به بشر کرده­اند، اختراعاتی داشته­اند اینها خیلی ارزش دارد برای ما، البته بعد از تکمیل ایمانشان، تزکیه نفسشان و الّا اگر بخواهد این را فدای آن بکند یعنی آخرتش را به دنیایش، به‌اصطلاح، بقبولاند، فدا کند، آخرت نداشته باشد و دنیا را فقط حفظ کند، می­شود معاویه؛ معاویه خیلی زرنگ بود. معاویه آن‌قدر زرنگ بود که از مقام به‌اصطلاح استانداری، که آن‌هم عثمان به او داده بود از آنجا خودش را رساند به جایی که، در امر دنیاست ها، امام حسن را خانه‌نشین کرد. زمینه‌سازی شهادت علی بن ابیطالب را به وجود آورد و بعدش هم همه­ی ممالک اسلامی زیر نظرش قرار گرفتند. آدم از این زرنگ‌تر! الآن اگر ما یک همچنین فردی را داشته باشیم می‌گوییم خیلی زرنگ است، خیلی کاربردش زیاد است، ولی آخرت نداشت. امام صادق می­فرماید عقل نداشت. چون کسی که آخرتش را به دنیایش بفروشد عقل ندارد. پس ان‌شاءالله کوشش کنیم که هم متدین باشیم، هم اعتقاداتمان خوب باشد، هم تزکیه نفس کرده باشیم، هم اعمال دینی‌مان خوب باشد و هم بیشترین خدمت را به مردم انجام داده باشیم و بهترین خدمت هم به مردم این است که انسان مردم را به‌سوی خدا دعوت کند «وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ» (فصلت/33) خدای تعالی در قرآن می‌فرماید که چه کسی بهتر است از آن کسی که مردم را به‌سوی خدا دعوت می­کند.

 امیدواریم که خدای تعالی همه­ی ما را از یاران خوب حضرت بقیة‌الله (ارواحنا فداه) قرار بدهد و ان‌شاءالله در شبی که دعوت کردند از آنهایی که اهل استقامت هستند، صراط مستقیم هستند، معلوم است صراط مستقیمی­ها استقامتشان خوب نیست که به زبان ما استقامت آمد، صراط مستقیم­اند ان‌شاءالله تشریف بیاورند و این را هم همه بدانند اگر یک جلسه‌ای نیامدند که ما دعوتشان کرده باشیم، یک جلسه را حالا ممکن است صرف‌نظر کنیم ولی جلسه‌ی دوم اگر نیامدند دیگر به هیچ‌وجه قبول نمی­شوند در برنامه‌های ما، چون دوستان واقعاً زحمت می­کشند و تهیه­ای می‌بینند، آمادگی دارند و این‌ها به خاطر اینکه در چند ماه یک‌دفعه می­خواهند خودشان را به آنجا برسانند نیایند خیلی معلوم است بی‌وجدان، بی‌توجه، بی ­نمی­دانم، خیلی بی دارد، بالاخره بی همه چیز بهترین کلام است اگر بدون عذری نیایند. و مسئله‌ی بعدی آنهایی که یا به خاطر کمالاتشان، من اینجا اعلام می‌کنم ولی خصوصی هم به آنها گفته شده، به خاطر کمالاتشان، به خاطر موقعیتشان، بعضی‌ها هنوز کمالاتشان به آن حد نرسیده ولی موقعیتی دارند که ناگزیریم ما یک عده­ای را به آنها سپرده باشیم به خاطر موقعیتشان مرّبی یک عده­ای هستند و تحت تربیت قرار داده­اند روز دوشنبه ان‌شاءالله ساعت نه حاضر بشوند که ما با آنها صحبت داریم. بعضی‌ها هم هستند موقعیت خوبی دارند مرّبی هم هستند ولی خُب در جاهایی واقع می‌شوند که کسی زیر نظرشان نیست آنها را حالا می­گذاریم برای جلسات بعد و به این عده از افراد تلفن خصوصی شده و دعوت شده­اند آنها هم حواسشان جمع باشد که حتماً باید بیایند با شدت بیشتری، چون یک جلسه هست، یک مسائلی هست باید به آنها گفته بشود ان‌شاءالله تشریف بیاورند.

نسئلک اللهم و ندعوک باعظم أسمائک و بمولانا صاحب الزّمان یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا رحمن یا رحیم یا غیاث المستغیثین عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا العظیم الفرج

خدایا فرج امام زمان ما را برسان، قلب مقدسش را از ما راضی بفرما، خدایا ما را به خاطر آن حضرت و زیر سایه­ی آن حضرت از خدمت گذاران به دین و مردم قرارمان بده، خدایا به آبروی ولی‌عصر ما را از امتحانات دنیا کامل، صحیح بیرون بفرما، خدایا به آبروی آقایمان حجة ابن الحسن گرفتاری‌های مردم برطرف بفرما، خدایا مردم را متوجه به امور آخرتشان بیشتر از امور دنیایشان قرار بده، خدایا خدمت گذاران به دین، خدمت گذاران به این مملکت شیعه‌نشین در هر لباسی که هستند مؤیّد و منصور بدار، امواتمان شهدایمان غریق رحمت بفرما، (شما بااینکه جمعیتتان بد نیست بازهم  الهی آمینتان خیلی بی‌حال است) این دعایی که می‌خواهم بکنم باید با توجه ان‌شاءالله ، پروردگارا به آبروی ولی‌عصر توفیق تزکیه نفس کامل به همه­ی ما مرحمت بفرما، خدایا امراض روحی­مان برطرف بفرما، خدایا مریض‌های بدنی مریض منظور، مرضیه‌ی منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، عاقبت امورمان ختم به خیر بفرما، وعجل فی فرج مولانا صاحب‌الزمان.                         

[1] – الكافى ، ج 1 ، ص 145 ، ح 10.

[2] – بحار الأنوار، ج7،  ص 326

[3] –  غرر الحكم و درر الكلم، الجزء 1 ، ص 391

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۵ ذی قعده ۱۴۲۶

أعوذُ بِالله‌ِ مِنَ‌ الشَّيطان‌ الرَّجيم

بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحيم

 

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سّيما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 

اعوذ بالله‌ من‌ الشّيطان‌ الرّجيم

وَ قَالَ الَّذِينَ کَفَرُوا لاَ تَسْمَعُوا لِهٰذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ‌ ﴿فصلت‏، 26

 

         ايّام میلاد مسعود حضرت على‌ابن موسى‌الرّضا عليه‌السّلام است به همه دوستان و عزيزان و ارادتمندان به آن حضرت تبريك عرض مى كنيم و اميدواريم همه ما در زير سايه  حضرت بقية الله ارواحنا فداه از بركات اين ايّام بخصوص ماه ذى‌القعدةالحرام بهره هاي فراوانى ببريم. چند مسئله را بايد امروز تذكر بدهم اگر چه شايد وقت بعضى از عزيزان هدر بشود و فايده‌ايى براى بعضى نداشته باشد. اوّل اينكه انشاءالله اين جلسات جمعه در هر كجاى ايران تشكيل مى‌شود به قوت خود باشد و دعاى ندبه را حتماً با همین خصوصياتى كه خوانده مى شود، بخوانند. دعای ندبه را وقتی که می‌خوانید عملاً من خب دیده‌ام دوستان بحمدالله همه عمل می‌کنند عملاً دعا، چون خدای تعالی بلاخره خالق ماست خیلی صمیمی‌ایم حتی خودش فرموده الَّذِينَ يَذْکُرُونَ اللَّهَ قِيَاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ ﴿آل‏عمران‏، 191 خدا را یاد کنید چه ایستاده باشید چه نشسته باشید چه به پهلو خوابیده باشید دیگه همه حال، حتی حضرت‌موسی علیه‌السّلام می‌گوید من در یک حالتی هستم که خجالت می‌کشم که خدایا نام تو را ببرم مثلا توی دستشویی به تعبیر ما هستم، خدای تعاتی می‌گوید: اذکرنی فی کلّ حال. همه جا من را یاد کن. حتی توی دستشویی دعا دارد الحمد الله الذی اذهب ان العذاب که دستی به شکم بکشید، خدایا را شکر می‌کنیم که اگر همین باصطلاح آنچه که از انسان دفع می‌شود، دفع نشود یک یا دو روز دفع نشود آقا من یبوست گرفتم چکار کنم، ده یا بیست روز اگر دفع نشود ممکن است یا غذا نتوانی بخوری یا زنده نباشی. اینها همه‌اش خدای تعالی اجازه داده که بلاخره ما در هر حال ذکر خدا را بگوییم با خدا حرف بزنیم. با ائمه اطهار چون بدنشان در کره زمین نیست خب احترام بدنی شاید ضرورت نداشته باشد، می‌شود نشست با آنها. همینطور سلسله مراتب می‌آید جلو با آنها خوابیده، دراز کشیده، بگویی مثلا السّلام‌علیک‌یاعلی‌بن‌موسی‌الرّضا این اهانت است. یک وقیت من هندوستان بودم دیدم شیعیان هندوستان پاهایشان را بطرف مشهد دراز نمی‌کنند وقتی که می‌خوابند. آنهایی که خیلی مقیدند. حالا این حد برای شما لازم نیست ولی بلاخره معصومین علیهم‌السّلام، آنهایی که از دار دنیا رفته‌اند آنها احترامشان دیگر حتماً ایستاده احترام کنید باز ضرورت ندارد می‌شود در هر حال توسّل کرد.

       اما حضرت‌بقیه‌الله اروحنافداه ایشان خطاب به حضرت اگر کردید کوشش کنید چون مخاطبتان حضرت است، کوشش کنید که ایستاده باشید. حالا درجه اعلی‌یش هم این است که نام حضرت هم که برده می‌شود ایستاده باشید. باز اعلی‌ترش این است که دستش را بگذارد روی سرش بگوید من تسلیمم. ولی در مقابل حضرت‌بقیه‌الله اروحنافداه چون بدن ایشان توی کره زمین است و این یک احترام خاص بدنی ما باید نسبت به حضرت داشته باشیم. بنابراین نسبت به حضرت‌ولی‌عصر علیه‌السّلام مخصوصا خطاب بشود، مخصوصا آن جمله که ایستاده عربی‌اش گفته بشود، این حتما باید انسان بایستد، تعظیم کند هر چه می‌تواند احترام کند به جهت اینکه بدن حضرت توی کره زمین است و احترام خاصی دارد. خب این کار را شما در دعای ندبه می‌کنید دعا می‌خوانید. دعای ندبه یک شکایتی است، یک دردلی است با خدای تعالی انسان می‌کند. و الا خدا اینها را می‌داند و شما هم از خدا در این مقدمات دعای ندبه چیزی نمی‌خواهید. دارید دردل می‌کنید که از اول تا به آخر چه جریاناتی شد و ما از این جریانات بیزاریم که نسبت به علی‌بن‌ابیطالب بخصوص، ایشان را با اینکه پیغمبراکرم روی دست بلند کرد، به مردم معرفی کرد مردم قبول نکردند، همه چیز خدا بهش داد، احقاد بدریه و خیبریه و حنینیه این حقد و حسدها و این دشمنی ها سبب شد که اشق الاشقیاء حضرت را در مسجد بکشد، یک شکایت و نقل تاریخ و محیا شدن خود انسان منتها در ارتباط با پروردگار.

        تا می رسد به أین الحسن و أین الحسین حالا امام حسن کو و امام حسین کو ما چرا نباید امام را آدرسش را داشته باشیم چرا ما نباید مثلا یک روز صبح غسل زیارت بکنیم پا شویم در خانه امام‌مان و یک لحظه ولو جمال مقدسش را ببینیم چرا نباید اینجوری باشد. أین بقیّه الله. تا می‌رسید به آنجا که در آن مکاشفه آن شخص که دنبال حضرت روحا می‌گشت دید که خود حضرت دست به در خانه کعبه زده و پشتشان به طرف مردم و رویشان به طرف کعبه است و دارند دعا می‌کنند که اینجا می‌گوید من دستم به دامن حضرت رسید وحضرت را دیدم، گفتم بابی‌انت‌وامی‌ونفسی‌لک‌الوقاءوالحمی پدرو مادرم بقربانت کجا بودی من کربلا رفتم، مشهد رفتم، مسجد جمکران رفتم، مسجد سهله رفتم هرجا گشتم شما را ندیدم. دامن حضرت را میگیرید اینجا بسیار کار خوبی می‌کنید که ایستاده، شما مثل سایرین نیستید که حواستون دنبال صدای خوشتون باشد، دنبال مسائل مختلفی غیر از امام زمان باشد. نه. یقین بدانید چون در قرآن خدای تعالی می فرماید وَ إِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا ﴿النساء، 86 شما اینجوری کوچکی در مقابل امام زمان می‌کنید از جا بلند می‌شوید دست به سینه باصطلاح حالاچون دست به سینه بودن هم حالا باشد یا نباشد، ایستاده، مؤدب، گردن کج گریه می‌کنید حتماً حضرت  به شما عده   یک توجه   بهتری دارد تا آنهایی که لمیده‌اند و مثلاً حتی از تلویزیون دارند گوش می‌دهند دعای ندبه را. او می‌گوید بابی انت امی ونفسی یا شما می‌گویید.

        اینجوری خیلی امیدش بیشتر است که به حضرت‌بقیّه‌الله ارواحناه‌فداه نزدیک شوید همین ادب‌هایی را که اینجا تعلیم می‌گیرید کم‌کم ان شاءالله باید بلد بشوید و بعدها، بلاخره صدکار خدا، صدها کار خدا که وعده کرده به ما انجام شده تا به حال چطور می‌شود که این یکی انجام نشود. شکی اگر کسی در ظهور حضرت داشته باشد، شکی در این که آیا لازمه زودتر باشد، ما اصلاً می‌گوئیم از هزاروصدوهفتاد سال است که دیر شده. من بعضی از دوستان را می بینم که خدایا فرج امام زمان ما را نزدیک بگردان، نزدیک یعنی چه؟ برسان. بلکه می‌خواسته برساند ما آمادگی نداشتیم. یا مقدر بفرما. فرج امام زمان مقدر شده. دعا کردن را یاد بگیرید. خدایا فرج امام زمان ما را مقدر بفرما! مقدر شده، حدش، اندازه‌اش همان وقتی بوده که امام‌عسکری از دار دنیا رفته‌اند.آنجا مقدر بوده بقیه‌اش دیگه بداء است. هر چه تا بحال این هزار وصد وهفتاد سال که گذشته همه‌اش بداء شده. پشت سر هم، بخاطر عدم رعایت ادبی که ما باید داشته باشیم یک عده مؤدب لااقل 313 نفر مؤدب و هرنفری هم یک عده ای کمک داشته باشند تا حضرت تشرییف بیاورند.

      حالش را ندارم، حوصله‌اش را ندارم، پام درد می‌گیرد، نمی‌دانم خدمتتان عرض شود چه لزومی دارد بایستیم. یک کسی آمده بود می‌گفت من توی جلسات دعای ندبه دوستان شما رفته‌ام خنده‌ام گرفته این کارها چیه ؟ خوب یک آدم کور نمی‌فهمد که برای چیه، علت اینکه شما در مقابل خدا نایستاده‌اید،در مقابل حضرت ولی عصر ایستاده‌اید وگردن کج کرده‌اید این علتش چیه؟ الان من علتش را گفتم. خیلی انشاءالله این آداب را چون با فهم و درک و باصطلاح حکمت کار را انجام می‌دهید باید به دیگران هم حتی بگویید. یعنی چه؟ حتی من میبینم غیر رسمی گاهی نیمه شعبان یک شاعری شعر می‌خواند و خطاب به حضرت می‌کند من چند دفعه می‌خواستم بگویم پاشید بایستید دیدم خوب حالا انشاأالله خود حضرت صرف نظر می‌فرماید و الا همانجا هم ما باید وقتی یک شاعری، خیلی شده شعرهایی هست خطاب به حضرت و حضرت را مخاطب قرار می‌دهند اینجا ما نشسته باشیم وشیرینی بخوریم حالا بلاخره نمی‌شود کاریش کرد دیگه گفتم در شب چهارشنبه که صراط مستقیم ما خط خط آنقدر شده، جوی آنقدر وسطش کندند که ما گاهی باید از کنار گذر عبور کنیم. والا در میان خودتان حضرت بقیه الله را باید احساس بکنید. باید حضرت را ببینید. نمی‌گویم جلویشان همیشه بایستید لااقل وقتی که رویتان را به طرف امام می‌کنید می‌بینید امامت هستش چه نشسته باشد چه خوابیده باشد، چه ایستاده باشد، بعضی ها می‌گویند چون امام ایستاده است ما هم باید ایستاده باشیم نه، همیشه حضرت استاده نیستند، تو باید در مقابل او ایستاده باشی.

      وقتی توجه به ایشان می‌کنی با هاش حرف می‌زنی حالا بصورت شعر باشد، بصورت دعا باشد بصورت خدمت شما عرض کنم عرض حاجت باشد، خب فرقی نمی‌کند این کار را توی خانهایتان هم بکنید. در مقابل حضرت خیلی باید احترام کرد. امام زمان را آقایان باید حتماً در بین خوتان احساس بکنید. یعنی اگر احساس نکنید شماها چه عرض کنم، همان آیاتی که درباره کورها گفته شده، درباره کرها گفته شده، شامل ما هم ممکن است بشود. همیشه باید حضرت را در بین خودتان بدانید این یک. و وقتی که می‌خواهید با ایشان حرف بزنید، خطاب کنید خیلی باید احترام کنید خیلی باید مواظب باشید. اینها را ان شاءالله رعایت کنید ودر شب چهارشنبه گذشته مثل اینکه فکر می‌کنم نزدیک دویست نفر جمعیت بود صدوسی تا دفتر عقب افتاده بود که ما بایست آنها را بنویسیم و لذا آقایون هم عجله نکنند. ما یک مدتی شاید نرسیدیم به دوستان معذرت می‌خواهیم انشاءالله از این به بعد طبق، اگر شما انشاءلله کمک کنید اگر هم نکنید که از شما بخیر از ما به سلامت بالاخره التماس دعا. منم دیگه از بی‌نظمی‌های بعضی، از گوش به حرف نکردن‌های بعضی خسته شدم ولی من تا زنده باشم انشاءلله برنامه‌هایم را ترک نمی‌کنم و میخواهم دستمان به دست هم باشد تا به محضر حضرت‌بقیه‌الله برسیم ویا اینکه به محضر ذات مقدس پروردگار برسیم و با هم باشیم انشاءالله در دنیا وآخرت.

      انشاالله همه تان دارای استقامت می‌شوید و باید از آیات همین امروز که خواندند باید بگوئید ربنا‌الله، مربی ما خداست. حالا این ربنا‌الله طبق نزول آیات، طبق نزول خود قرآن، در زمان ما فرق می‌کند با آن اول. آخه ما بعد از اینکه از حضرت آدم، از پشت حضرت آدم بصورت ذره بیرون آمدیم، آنجا هم تصدیق کردیم که پروردگار ما خداست. الان هم می‌گوییم ربنا‌الله. در وقتی که قرآن بر قلب پیغمبراکرم نازل شد و وقتی که ارواح ما دو هزار سال قبل از خلقت حضرت آدم خلق شد، و وقتی که ما را تربیت کردند قبل از خلقت حضرت آدم، روح ما را تربیت کردند، خلق الله الارواح قبل الابدان بالقی عام در آن دوهزار سال آنچنان تربیت مان کردند که ما گفتیم که بلی، رب  ما خداست. چون خدای تعالی تربیت کرده ناقص هم تربیت نکرده هرچه که لازم بوده یک بشر داشته باشد خدا بهش به وسیله ائمه اطهار تعلیم داده. یک وقتی هست آنجا می‌گوییم بلی، بلی همان رَبُّنَا اللَّهُ ،خدای تعالی می گوید أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ ﴿الأعراف‏، 172، همه گفتیم بلی اینجا یعنی رَبُّنَا اللَّهُ ، خب یعنی تربیت روحی شدیم. الان که این آیه که می گوید إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ﴿فصلت‏، 30﴾﴿الأحقاف‏، 13 مال نزول آخر است که وقتی پیغمبر تشریف آورد و مردم را ساخت، دو دسته شدند، یک دسته کافر یک دسته هم تربیت شده الهی. یک دسته بیدار یک دسته خواب، یک دسته کوریک دسته بینا، یک دسته عالم یک دسته جاهل که همه اینها را خدای تعالی در قرآن فرموده هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَ الْبَصِيرُ ﴿الأنعام‏، 50﴾﴿الرعد، 16 و آیاتی که این مسائل را بیان می کند.

       اینجا با زبان خودمان می گوئیم رَبُّنَا اللَّهُ، مربی ما خداست. اینجا باید دیگر درست بگوئیم ،اینجا درست است، اینجا چون ما داریم می گوییم باید واقعاً مربی ما خدا باشد و روی این کلمه هم بایستید ثُمَّ اسْتَقَامُوا یعنی دنیا و آخرت را بخواهند از دستمان بگیرند یک کلمه حقی را بگوییم هست، حالا آخرت را من شاید بیخود گفتم، یک کلمه حقی هست باید پایش بایستید. قل الحق ولو کان علیک، ولو به ضررت باشد حق را بگو. تا می توانید باید راه حق را بپیمائید. حق با شما باشد شما هم با حق باشید. امامتان درباره‌اش پیغمبراکرم فرمود علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیث دار حق با علی است و علی هم با حق است. شما هم باید حق با شما باشد همیشه و شما هم با حق باشید دور هم بچرخید یدور حیث دار. فدای هم بشوید، قربان هم بشوید و به هیچ وجه از حق تجاوز نکنید. بنابراین استقامتش مهمتر است تا رَبُّنَا اللَّهُ. یک وقت هست انسان یک چیزی را درست می‌کند از برف، دیدید که یک برف بازی می‌کنند بچه ها مجسمه هایی از برف درست می کنند یک آفتاب تند و گرم بشود همه‌اش را آب می‌کند استقامت ندارد. اما اگر این مجسمه از فولاد درست شد زمستان، تابستان در هر حال هست. شما باید مؤمنی باشید که کالجبل الراسخ، مثل یک کوه محکم باشید و همج الرعاء نباشید. این جمله رَبُّنَا اللَّهُ یک بخش است که اصل تربیت خداست و بخش دومش ثُمَّ اسْتَقَامُوا دو تا کار بکن یکی تحت تربیت خدا واقع بشوید هر چه خدا گفته عمل کنید، یکی هم همیشگی باشد، استقامت داشته باشید می‌بینید که خدا بعدش فوراً می‌فرماید تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ ﴿فصلت‏، 30، ملائکه بر او نازل می شوند این دو تا کار را بکنید رَبُّنَا اللَّهُ، آقا من گفتم ربم خداست،

در روز الست بلی گفتی                  امروز بر بستر لا خفتی

مرحوم شیخ بهایی گفته اینجا ما بلی گفتیم رب ما خداست امروز چرا استقامت نمی‌کنیم استقامت هم بکنید تا ملائکه بر شما نازل بشود اگر این دو تا کار را کردید ملائکه بر شما نازل نشد بیایید به من بگوئید ببینم علتش چیه؟ حتماً ملائکه بر شما نازل می شود و خوف و حزن را از شما بر می‌دارد. أَلاَّ تَخَافُوا ﴿فصلت‏، 30، نترس برو جلو کارت را انجام بده از چه می‌ترسی، می‌ترسی آبرویت برود،آبرو چیز با ارزشی نیست. غرورت بشکند تو نباید اصلا غرور داشته باشی. نمی‌دانم چه می‌شود که استقامت نمی‌کنید در تربیتهایی که خدای تعالی برای تو انجام میدهد.

       ملائکه می‌آیند می‌گویند نترس، محزون نباش. یک مسلمان هیچ وقت نباید مبتلای به افسردگی، دل‌گرفتگی، حتی افرادی هستند عشق به امام زمان ارواحنافداه دارند و طبعاً آن عشق و علاقه محزونشان می‌کند اگر جداً محزون می‌شوید حضرت خوشحالت می‌کند به شرطی که شما دو تا کار راکرده باشید یعنی تحت تربیت خدا واقع شده باشید. خدای تعالی بوسیله ائمه فرموده هلک المستعجلون آنهایی که عجله می‌کنند، هنوز تو یک میوه‌ائی هستی که نرسیدی، دندان می‌شکند اگر بخواهد الان تو را بچینند. الان بخواهی خدمت امام زمان برسی تو خودت  از بین می روی. یک نفر پیشم نشسته بود خیلی گریه می‌کرد گفتم الان اگر حضرت را ببینی چطور می‌شود؟ یک فکری کرد گفت من منفجر می‌شوم خوب حضرت نمی‌خواهد تو منفجر بشوی. همام به علی‌ابن‌ابیطالب می‌گوید صفلی المتقین. حضرت می‌فرماید نه. بعد برای اینکه بقیه بفهمند،آخه ظرفیتها فرق می‌کند. یکی خواب حضرت را دیده فردایش سر از پا نمی‌شناسد. یکی ساعتها خدمت حضرت نشسته بعد هم بلند شده آقا تشریف بردند.آقا همیشه که نمی‌تواند جلوی چشم تو بایستند که تو سرحال باشی تشریف بردند. مثل سایر معصومین که اصحابشان می‌آمدند خدمتشان و بعد هم می‌رفتند خانه‌شان. باید اینجوری باشید. عشق و محبت سر جای خودش، امّا عشق توأم با عقل امام زمان دوست دارند.

      کسی می‌گفت که یک عاشقی روی پشت بام بود معشوقش هم پایین. حالا عشق مجازی بوده یا عشق حقیقی نمیدانم. بعد معشوقش اشاره کرد که بیا، ازآنجا خودش را انداخت پایین، مرد. روی پشت بام کسی بخورد زمین، مخصوصا با مغز بخورد زمین می‌میرد. ولی یک عاشق عاقل، عاشق عاقل از پله ها می‌رود. می‌گوید لحظه‌ای دیر رسیدن بهتر از نرسیدن است. عقل با عشق توأم است آن اشعاری را که بعضی‌ها می‌گویند می‌خواهند سر پوشی برای کارهای نا مرتب خودشان بگذارند. عشق بر هر دلی که سربر زد  خیمه از عقل وعلم برتر زد این غلط است. اگر عشقی باشد که عقل وعلم از انسان بگیرد مثل همان است که خودش را از پشت بام بیاندازد پایین پیش معشوقش. امّا اگر علم وعقل همراهش بود اون از پله میاد. یک دقیقه هم طول نمی کشد چند ثانیه مثلا فرق است. چرا بجهت اینکه این تحت تأثیر عقل است تحت تاثیرعلم. ولی آن تحت تاثیر عقل و علم نبود. عاشق حسابی، محب حسابی نسبت به ذات مقدس پروردگار اینطوری است که اوّل معرفت خدا را پیدا می‌کند بعد می‌بیند در محضر خداست اصلاً. گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی     گفتا که نیک بنگرشاید رسیده باشی.

       خب اگر انسان نیک بنگرد نه مثل، سنگتراشی بود اندر کوه طور این سنگتراش، حضرت موسی می‌گوید، حالا اینها ظاهراً گفته‌های ملای رومی است مثال است، حضرت موسی از کنارش عبور می‌کرد یک چوپانی یا سنگتراشی بود، بهش گفت این حرفها چیه که می‌زنی. توکجایی تا شوم من چاکرت  چارقت دوزم کنم شانه شرت دارد به خدا می‌گوید.حضرت موسی دعوایش کرد. چرا؟برای اینکه اول معرفت خدا را پیدا کن بعد ببین چه کسی رادوست داری. تو نمی‌توانی همینطور بگویی من فلانی را دوست دارم، فلانی هم دشمن سر سخت تو باشد اینکه نمی شود. اول خدا را بشناس، بعد نیک بنگر، شاید رسیده باشی. عشق را با عشق مجازی قاطی نکنید. عشق های مجازی می‌رسد بجایی که مثل مجنون می‌شود که باصطلاح نمی فهمد چکار می‌کند. می‌گویند امام سجاد از مجنون عامری پرسید که حق با پدرم حسین بود یا با یزید؟ گفت حق با لیلی بود. اینقدر آدم اینجوری می‌شود. این عشق مجازی است. امّا اگر نه کسی که معرفت داشته باشد، شناخت داشتته باشد قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْکُمُ اللَّهُ ﴿آل‏عمران‏، 31 اگر خدا را دوست دارید تبعیت کنید از من حرفهای من راگوش بدهید. معرفتی که من به شما تعلیم می‌دهم، یاد بگیرید.

       امیدواریم که خدای تعالی این زحمات دوستان که از راههای دور ساعتها وقتشان را برای جلسات ما می‌گذرانند ، خدابهشان اجر کامل عنایت کند. این کارهایی را که اخیرا داریم انجام میدهیم فقط برای این است که یک خورده‌ای جدی باشید. چون من، عجیب بود درسفر کربلای چند سال قبل که بعد از اینکه راه کربلا باز شد بعد از جنگ ظاهراً اولین دفعه‌ای بود که من میرفتم .من یکی از حوائجم درحرمهای ائمه اینکه دوستان پیشرفت کنند. در آن سفرعجیب بود.دو دورة دیگه من رفتم اینجوری نبودها. تا می‌نشستم سلامی عرض کنم و برای دوستان تقاضای چیزی کنم، مثل اینکه ده نفر، صدنفردرِ گوشم می‌گفتند بگو جدی باشند. عجیب ها. نه اینکه صدایی بشنوم، الهام، اینها را من اصلا از توی برنامه‌های زندگیمان برداشتم. ما از اینها زیاد نمی‌خواهیم حرفش را بزنیم. چون اینها مثل شکلاتی است که توی هواپیما به انسان می‌دهند. بدهند،دادن. ندادند هم ندادند. ولی آنجا یادم است. لذا آمدم گفتم جدی باشید. نوشتند، حتی روی خودکار نوشتند، تابلو کردند، توی خانه‌هایشان دوستان زدند. خب الحمدالله دارد کاری انجام می‌شود.کم‌کم دیدیم نه برگشتند مثل حالت اول. حالا دیگه خودمان دست بکار شدیم. جدیت همینکه بیایند مرتب ما بهشان برسیم. برنامه‌هایشان را کلاسیک کنیم، مثل کلاس‌های دانشگاهیشان کنیم و ان شاءالله شماها هم به ما کمک کنید. یک وقتی اگر خدای نکرده به مسائل توجه نمی‌کنید و فقط به جلسه می‌آیید، وقتتان را نگیرید، لازم نیستش، کسی از شما مؤاخذه نمی‌کند. یک وقت ما آنقدر از دوستانی داشتیم چون که اینها بودند، مراحلی را هم گذراندند بعد هم دلشان خواسته نیایند، تشریف نیارید. ده نفر انشاءالله، چون شما از 313 نفر خیلی بیشترید ها. یعنی زن و مرد خیلی بیشترید. حلا مردهایش که اینطوری. خب آن 313 نفر را لازم نیست ما تامین کنیم. ما بناست که یک عده خدمت گذار به آن  313 نفرانشاءالله خود من که می‌خواهم این باشم یعنی لااقل این باشم ولی در همان راه باشیم، در همان صراط باشیم درراه تزکیه نفس باشیم. و انشاءالله امیدواریم که همه شما موفق باشید. و جلسه خانمها را روزهای جمعه نینداختیم چون روزهای جمعه معمولا مردهایشان می‌آیند خانه می خواهند چند دقیقه‌ای با زن و بچه‌شان بشینند ما مزاحمشان در روز جمعه نشویم و انشاءالله روزهای دوشنبه اگر جلسه‌ای تشکیل شد تشریف بیاورند.          

 

لینک ویدیو در آپارات : 

کلیک کنید

 
 

۱۴ رمضان ۱۴۲۶

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 
 
 

۲۷ جمادی الثانی ۱۴۲۶

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 
 

۲۸ صفر ۱۴۲۶ قمری – ۱۹ فروردین ۱۳۸۴ شمسی

 

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۰ محرم ۱۴۲۶قمری – ۱۱ اسفند ۱۳۸۳ شمسی

 

لینک دانلود فیلم جلسه

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۹ محرم ۱۴۲۶ قمری – ۱۰ اسفند ۱۳۸۳ شمسی

لینک دانلود فیلم جلسه

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱ شوال ۱۴۲۴ – نماز و خطبه عید فطر

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

 

۱۴۲۶/۶/۸ قمری – ۱۳۸۴/۴/۲۴ شمسی – درباره خودم (شب چهارشنبه ای در مسجد سهله با مرحوم حاج ملاآقاجان و …)

درباره خودم

 

"اینجانب با آقای سهلاوی پسر مرحوم حاج شیخ جواد سهلاوی در مسجد سهله"

 

بسمه تعالي……..در سال ۱۳۳۳ كه ۱۹ سال از عمرم مي‏گذشت با مرحوم آقاي حاج ملا آقا جان زنجاني به عتبات عاليات مشرف شديم. شب چهارشنبه به مسجد مقدّس سهله براي ملاقات با حضرت ولي‏عصر ارواحنافداه كه احتمالش در آنجا بيشتر بود رفته بوديم. خادم و يا متولي مسجد سهله بنام حاج شيخ جواد سهلاوي ما را پذيرايي مي‏كرد. اين خادم و يا اين متولي بقدري پر معنويت و اهل توسل بود كه همه ما را متوجه مقام مقدّس حضرت ولي‏عصر ارواحنافداه مي‏نمود. آن شب كه در مسجد سهله بوديم شب عجيبي بود. زيارت حضرت ولي‏عصر قرائت شد و دعاي توسل خوانده شد و تشرفي هم براي بعضي از دوستان در آن شب حاصل شد.(كه شرح مفصل آن شب را من در كتاب پرواز روح نوشته ‏ام) كساني كه در آن شب با ما بودند مرحوم آقاي حاج ملا آقا جان و مرحوم آقاي مظفري و مرحوم شهيد هاشمي نژاد و مرحوم شيخ جعفر مجتهدي و آقاي رضوي خراساني و آقاي حاج آقا تقي خاموشي بودند. آن شب هر يك از دوستان حوائج خود را گرفتند و بسيار موفق بودند. آقاي شيخ جعفر مجتهدي مي‏گفت من در مسجد كوفه رياضت مي‏كشيدم تا به محضر ولي خدائي كه مرتبط با امام عصر ارواحنافداه باشد و استاد من گردد مشرف شوم كه ديروز عصر وقتي شما در مسجد كوفه مشغول اعمال آن مسجد بوديد به من گفته شد آن را كه مي‏خواستي در مسجد است منظور آقاي حاج ملا آقا جان بود. لذا تا وقتي مرحوم حاج ملا آقا جان زنده بود آقاي مجتهدي دست از ايشان برنمي داشت و از حكمت معظم له استفاده مي‏كرد. حاج شيخ جواد سهلاوي كه ازدار دنيا رفته است در آن وقت بسيار به مرحوم حاج ملا آقا جان اظهار ارادت مي‏كرد و خودش از اولياء خدا بود و امروز فرزندش كه بسيار شباهت به او دارد متولي مسجد سهله است كه وقتي من در سال ۱۳۸۰ با جمعي از دوستان به مسجد سهله مشرف شديم او را ديدم و به ياد مرحوم پدرش بوديم خدا او را رحمت كند و ما را از ياران حضرت ولي‏عصر ارواحنافداه قرار دهد.

۱۴۲۶/۶/۹ قمری – ۱۳۸۴/۴/۲۵ شمسی – درباره خودم (سفر به هندوستان در سال ۱۳۶۰ و بعضی قضایای غیرعادی در آنجا)

درباره خودم

 

"مقبره قنبر علی در ۲۰ کیلومتری « پونه » هندوستان که مردم سنگ ۹ کیلوئی را روی انگشت بلند کرده اند"

 

بسمه تعالي……..در سال ۱۳۶۰ كه به هندوستان رفته بودم و مورد محبت ايرانيان مقيم هندوستان و دانشجويان ايراني محصل در هندوستان واقع شده بودم در شهر «پونا» كه حدودا در آن وقت چهار هزار دانشجوي ايراني تحصيل علوم دانشگاهي را مي‏گذراندند در شب ورودم به آن شهر دانشجويان جلسه‏ اي تشكيل دادند و من براي آنها در مسائل علمي و اعتقادي و سياسي سخن گفتم. فرداي آن روز مرا به اطراف شهر «پونا» براي گردش بردند. در ۲۰ كيلومتري اين شهر مقبره ‏اي از شخصي به نام «قنبرعلي» كه ساختمان نسبتا مجللي داشت به چشم مي‏خورد. دانشجويان گفتند علاوه بر اين كه صاحب اين قبر از نامش پيداست كه شيعه و مخلص علي بن ابيطالب علیه السلام بوده كرامتي هم الان در كنار صحن مقبره ‏اش ديده مي‏شود و آن اين است كه دو عدد سنگ كروي مانندي در جلوي درب مقبره ‏اش افتاد كه با گفتن «يا قنبر علي» آن سنگ سر يك انگشت بلند مي‏شود و حال آن كه اين سنگ ۹ كيلو وزن دارد. ما براي تماشاي آن سنگ و امتحان گفته دانشجويان وارد صحن آن مقبره شديم و جدا قابل توجّه بود. با يك انگشت وقتي چند نفري زير آن سنگ را مي‏گرفتيم. با گفتن «يا قنبر علي» سنگ روي انگشتها بلند مي‏شد و فقط مانند پر كاهي سنگيني داشت و روي انگشتها بلند مي‏شد و حال آن كه اگر اين اسم را نمي‏بردند و مي‏خواستند با دو دست آن را بلند كنند لازم بود سنگيني معمولي را تحمل نمايند. در اينجا من فكر مي‏كردم كه در مملكتي كه مردم آنجا اكثرا بت پرستند و مذاهب مختلف در اين مملكت رسميت دارد چگونه ولايت علي بن ابيطالب علیه السلام توام با يك امر غير عادي ظهور مي‏كند تا براي ديگران حجيت داشته باشد و حقانيت مذهب تشيع كه حقيقت اسلام است اظهار شود. در هندوستان از اين مظاهر كه ولايت را تاييد مي‏كند بسيار است مثلاً در شهر «امروها» مقبره ‏اي از سيدي وجود دارد كه شيعيان به آن مقبره اعتقاد دارند و من به چشم خودم ديدم عقرب گزنده ‏اي وقتي در آن مقبره قرار مي‏گيرد به خود اجازه نمي‏دهد كه كسي را نيش بزند. من خودم عقربي را در دست گرفتم و او مرا نيش نزد كه خود حجتي است براي حقانيت آن سيّد و مذهب تشيع. اميد است خداي تعالي ما را به اين دين مقدّس ثابت نگه دارد.

۱۴۲۶/۶/۱۰ قمری – ۱۳۸۴/۴/۲۶ شمسی – درباره زندگی خودم (محمدرضا و محمدحسن محبتی و معجزه امام صادق علیه السلام)

درباره زندگی خودم

 

"جوان معمم آقای محمدرضا محبتی و ديگری که الان معمم است و در عکس غير معمم ديده می شود محمدحسن محبتی است"

 

بسمه تعالي……..يكي از خاطرات پر اهميتي كه در زندگي برايم اتفاق افتاده اين است: در زماني كه كانون بحث و انتقاد ديني در مشهد به اوج فعاليت رسيده بود و دسته دسته غير مسلمانها با بحث و مناظره در آن محل مسلمان مي‏شدند ائمه اطهار علیهم السلام هم به ما كمك مي‏كردند. يك نمونه‏ اش كه برايم خاطره پر ارزشي بود اين است:

يك روز در كانون بحث و انتقاد ديني در مشهد مقدّس نشسته بودم جواني كه لهجه كردي داشت وارد كانون شد و نامه ‏اي را بدستم داد و گفت اين نامه را « آيه اللّه حكمت نيا» براي شما نوشته‏ اند. و گفت: من مي‏خواهم نماز بخوانم و قرآن ياد بگيرم. مرحوم آيه اللّه حكمت نيا كه آن وقت در اسلام آباد غرب (شاه آباد سابق) زندگي مي‏كردند در نامه سفارش آن جوان را به من كرده بودند. آن جوان به من گفت من اهل حق (يعني علي اللهي) هستم مبتلا به دل درد كهنه ‏اي بودم سه سال بود كه اين دل درد امانم را بريده بود؛ با قرص هاي مسكن خود را تسكين مي‏دادم تا آن كه يك روز قرص هايم تمام شد به دارو فروشي مراجعه كردم دارو فروش وقتي قرص‏ها را به من داد چون مرا نمي‏شناخت گفت با توسل به امام صادق علیه السلام اين قرص‏ها را بخور. من آن حضرت را نمي‏شناختم و حتي در قريه ‏اي كه بودم اسم امام صادق علیه السلام هم گفته نمي‏شد همه علي اللهي بودند. من قرص‏ها را گرفتم و به منزل آمدم. شب در عالم رؤيا ديدم در بياباني هستم و عطش زيادي دارم سيّد بزرگواري كه نامش امام صادق علیه السلام بود ظرف آبي به من داد و فرمود برو مشهد نماز بخوان و قرآن را تعليم بگير. من به «اسلام آباد غرب» رفتم مسجدي را پيدا كردم كه در آن « آيه اللّه حكمت نيا» نماز مي‏خواند جريانم را به ايشان گفتم. ايشان اين نامه را براي شما نوشتند و حالا من آماده‏ ام كه هر چه بفرمائيد انجام دهم. من او را وادار به نماز و ياد گرفتن قرآن و عقائد و معارف و احكام اسلام نمودم. چند ماهي كه گذشت برادر اين جوان براي برگرداندن او به مذهب قبليش به مشهد آمد. روز اول و دوم سرسازگاري با ما نداشت. «تخم كاجي» را كه نزد آنها مقدّس است آورده بود و برادرش را به آن قسم مي‏داد كه به مذهب قبليش برگردد. ولي پس از دو روز با گفتگوي ما و برادرش او هم مستبصر شد و او هم در مشهد ماند و هر دوي آنها با جديت كامل مشغول تحصيل علوم دينيه و اعتقادات و تزكيه نفس و احكام اسلام شدند. پس از چند ماهي پدرشان با عصبانيت كامل به سراغ آنها آمد ابتداء من نگذاشتم با پسرانش روبرو شود يك روزي از او پذيرائي كردم وقتي كه كاملا نرم شد پسرانش را دعوت نمودم تا پدرشان را ببينند بالأخره چند روزي من با پدرشان گفتگو كردم و پسرانش با او حرف زدند و او هم بحمد اللّه مستبصر شد. بعد از يكي دو سال كه انقلاب اسلامي ايران پيروز گرديد آقاي شيخ محمد رضا محبتي براي تبليغ به آن سامان يعني وطنش رفت و حدود ۲۰۰ خانوار را بحمد اللّه مستبصر نمود و از اين راه توفيقاتي نصيبش گرديد و الان هر دو برادر از علماء و دانشمندان و مورد توجّه مردم ‏اند. يكي از آنها يعني برادر بزرگتر كه آن معجزه درباره‏ اش اتفاق افتاد نامش «محمدرضا محبتي» است و دومي كه قبلاً نامش يارمراد بود بنام «محمد حسن محبتي» معروف گرديده است. خدا آنها را زير سايه امام عصر علیه السلام از خطرات حفظ كند.

۱۴۲۶/۶/۱۱ قمری – ۱۳۸۴/۴/۲۷ شمسی – درباره زندگی خودم (سفرهای مکرر به سوریه – آیةالله واحدی)

درباره زندگی خودم

 

"اينجانب با حضرت آية الله واحدی در منزل معظم له در زينبيه"

 

بسمه تعالي……..اينجانب مكرر به زيارت حضرت زينب علیهاالسلام موفق شده‏ ام و حتي مدتي در آنجا اقامت گرفته بودم. علت عمده‏ اي كه موفق به زيارت حضرت زينب علیهاالسلام مي‏شدم اين بود. در سفر اولي كه با ماشين شخصي به عراق در سال ۱۳۴۸ شمسي رفته بودم و زيارت اعتاب مقدسه را نموده بودم و حضرت امام خميني رحمه اللّه عليه را در نجف براي بعضي از مسائل علمي و سياسي ملاقات كرده بودم. با ماشين از عراق بسوريه مي‏رفتيم. در اين بين جنگ اعراب و صهيونيسم در گرفته بود راه كاملا ناامن بود ولي در عين حال از مرز عراق عبور كرديم و به سوريه وارد شديم. ۵۰ كيلومتري دمشق ماشينمان خراب شد. كسي از تعميركارها نتوانست آن را درست كند. جواني بنام آقا مهدي كه ظاهرا اهل اصفهان بود با ماشين بنزش پيدا شد و ماشين ما را بكسل كرد و به طرف دمشق برد. در راه خيلي بر من سخت گذشت ولي ماشين را به تعميرگاه برديم. تعميركار گفت سنگي در موتور افتاده بود و ماشين روشن نمي‏شد و معلوم شد كه تقريبا بي‏جهت اين ۵۰ كيلومتر راه را بكسل بوده ‏ايم. من از حضرت زينب علیهاالسلام گله كردم كه چرا اين ناراحتي براي ما در اولين سفري كه به محضرتان مشرف شده‏ ايم پيش آمد. در عالم رؤيا ديدم فرمودند: اولين سفري كه ما به دمشق آمديم اسير بوديم آيا تو نمي‏خواهي در اولين سفري كه به دمشق مي‏ آيي شباهتي به ما داشته باشي؟ لذا پس از آن سفر مكرر به سوريه و زيارت حضرت زينب علیهاالسلام مشرف مي‏شدم و مورد لطف بي‏ بي قرار مي‏گرفتم و حضرت آيه اللّه واحدي كه در تصوير ديده مي‏شوند از علماء ايراني هستند كه سالهاي زيادي است در كنار مرقد مطهر حضرت زينب علیهاالسلام اقامت دارند و از دوستان صميمي اينجانب ‏اند و موفق شده ‏اند قبر مطهر حضرت سكينه بنت فاطمه علیهاالسلام را تعمير و تأسيس بنا كنند. كه اين پايگاه ديگري براي شيعه در شام ونشانه حقيقت ديگري از عظمت خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است. من معتقدم كه در ميان مردمي كه علاقه شديدي به بني ‏اميّه و معاويه دارند مرقد مطهر حضرت زينب علیهاالسلام و حضرت رقيه علیهاالسلام و حضرت سكينه علیهاالسلام نشانه حقانيت اهل‏بيت عصمت و طهارت علیهم السلام است. بخصوص كه در مقابل اين حرمهاي مطهره قبر معاويه خراب و كسي از آن حتي ديدن نمي‏كند. اميدواريم خداي تعالي ما را بر ولاء خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام باقي نگه بدارد.

۱۴۲۶/۶/۱۲ قمری – ۱۳۸۴/۴/۲۸ شمسی – درباره زندگی خودم (خدمات آیة الله کوهستانی)

درباره زندگی خودم

 

"طرف راست مرحوم آيه الله کوهستانی و طرف چپ داماد ايشان مرحوم آقای حاج سيد آقا رحمه الله عليهما"

 

بسمه تعالي……..مرحوم آيه اللّه كوهستاني يكي از اولياء خدا و انسان كامل و مبرّي از هر عيب و نقص و صفات رذيله و مربي و استاد اخلاق بود كه شرح حالشان را مفصلا من در كتاب پروزا روح نوشته ‏ام. در اينجا لازم است به مطلبي اشاره شود. علماء رباني به دو بخش تقسيم مي‏شوند:

جمعي از آنها خودشان خوبند ولي مربي ديگران نيستند شايد هم طرز كار تربيت ديگران را بلد نباشند ولي بعضي از علماء رباني علاوه بر آن كه خوبند و همه صفات حميده را دارند مربي ديگران هم هستند و اين دسته از علماء از نظر خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام بيشتر مورد تاييد و عنايت‏ اند. زيرا در روايتي از امام علیه السلام نقل شده كه فرمود: «عالم ينتقع بعلمه افضل من سبعين الف عابد». از اين حديث شريف استفاده مي‏شود كه عالم رباني بايد مردم از او استفاده ببرند و او مربي ديگران گردد. مرحوم آيه اللّه كوهستاني از علماء بزرگ علم اخلاق و فقيه وارسته و مربي صدها عالم و دانشمند بزرگ شيعه بود. حتي در زمان رضا خان پهلوي كه روحانيين در فشار بودند و لباس روحانيت بسيار محدود بود. معظم له ۲۰۰ نفر از طلاب را در قريه كوهستان در ۱۰ كيلومتري بهشهر مازندران تربيت مي‏فرمود كه يكي از آنها مرحوم دامادشان كه در تصوير ديده مي‏شود بود. ايشان در آخرين روزهايي كه از دنيا رفتند به مشهد مشرف شده بودند در حرم مطهر حضرت علي بن موسي الرضا علیه السلام کنار قبر آيه اللّه كوهستاني نشسته بودند. من از آنجا عبور مي‏كردم مرا صدا زدند و گفتند قضيه ‏اي دارم كه فقط براي شما نقل مي‏كنم، امسال من به مكه مشرف شده بودم كنار كعبه گفتم: يا صاحب الزمان علیه السلام  به من كمك كن تا حجر الاسود را ببوسم. ناگهان ديدم آقائي دست مرا گرفت و با دست ديگرش مردم را كنار زد و بطور معجزه آسا من حجر الاسود را براحتي بوسيدم و من يقين دارم كه آن آقا حضرت بقيه اللّه علیه السلام  بوده‏ اند. خدا اين دو بزرگوار را رحمت كند به من لطف فوق ‏العاده ‏اي داشتند و من مكرر به كوهستان مي‏رفتم و خدمت آيه اللّه كوهستاني و دامادشان كه ما او را «سيد آقا» صدا مي‏زديم مي‏رسيدم و از محضرشان استفاده مي‏كردم. خدا هر دوي آنها را بيامرزد و با مواليانشان محشورشان فرمايد.

۱۴۲۶/۶/۱۳ قمری – ۱۳۸۴/۴/۲۹ شمسی – درباره زندگی خودم (آیة الله عرفانی – استقبال ازمرحوم امام بعد ازتبعید پانزده ساله)

درباره زندگی خودم

 

"از راست به چپ اينجانب و آقای خدائی و مرحوم آقای عرفانی"

 

بسمه تعالي……..مرحوم آيه اللّه عرفاني كه در تهران سكونت داشتند و در خيابان هاشمي در مسجدي اقامه جماعت مي‏كردند در شبي كه فرداي آن روز بنا بود حضرت امام خميني رضوان اللّه عليه از تبعيد ۱۵ ساله به وطن برگردند و انقلاب اسلامي ايران شروع شود من و نمايندگان حضرت آيه اللّه شريعتمداري كه براي استقبال حضرت امام از قم به تهران آمده بودند و من هم از مشهد به تهران به همين منظور رفته بودم در منزل معظم له شب را مانديم و صبح براي استقبال به فرودگاه مهرآباد رفتيم. در آن شب و روز فكر مي‏كرديم و با دوستان گفتگو مي‏نموديم كه چگونه خداي تعالي به وعده هايش عمل مي‏كند. يك روز در ۱۵ سال قبل حضرت امام رضوان اللّه تعالي عليه را رژيم ستمكار پهلوي با كمال بي‏ احترامي از قم به تهران و از تهران به تبعيدگاه‏ هاي تركيه و عراق برد و امروز خداي تعالي با آن عزت بي ‏نظير معظم له را به وطن برمي‏گرداند. نظير اين كار را در گذشته ‏هاي مختلف تاريخ زياد انجام داده است. بهترين نمونه‏ اش وقتي بود كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله را از مكه كفار قريش وادار به هجرت كردند و پس از ده سال با آن عزت و قدرت به وطن برگشتند و وعده الهي كه فرموده بود: «لرادك الي معاد» انجام شد. جناب آقاي عرفاني بعد از انقلاب در مجلس شوراي اسلامي وكيل مردم طالش بودند ولي متاسفانه در تصادفي ازدار دنيا رحلت كردند. خدا او را رحمت كند و با مواليانش محشورش نمايد و حضرت حجه الاسلام والمسلمين حاج آقا خدائي كه در تصوير (نفر وسط) ديده مي‏شوند از دوستان صميمي اينجانب هستند. عالمي فرزانه و دانشمندي متدين و اهل تزكيه نفس كه سالها است با ايشان صميميتي داريم و خدا ايشان را طول عمر عنايت كند و ما را از دعاهاي ايشان بهره ‏مند فرمايد.

۱۴۲۶/۶/۱۴ قمری – ۱۳۸۴/۴/۳۰ شمسی – درباره زندگی خودم (سفر به هندوستان در سال ۱۳۶۰ – معتمر علمای هند)

درباره زندگی خودم

 

"اعضای معمتر علمای هند"

 

بسمه تعالي……..در سال ۱۳۶۰ مرا از طرف هندوستان براي «معتمر علماء هند» دعوت كرده بودند. شخصيت‏هاي مهمي كه از خارج هندوستان دعوت شده بودند مرحوم شهيد آقاي سيّد مهدي حكيم و آقاي سيّد محمد موسوي ساكن لندن و آقاي سيّد فضل اللّه از لبنان و آقاي نجمي از آذربايجان و عده زيادي از علماء سائر كشورها بودند. هدف از اين معتمر اين بود كه نظمي به فعاليت‏ هاي علماء شيعه در هندوستان و تبليغاتشان داده شود. تشكيل دهنده اين معتمر مرحوم آقاي طاهر جرولي و آقاي حاج سيّد محمد موسوي بودند و هدفشان از تشكيل اين «معتمر» مشورت با ساير علماء كشورهاي ديگر بود كه از تجربيات آنها در تبليغ دين استفاده شود. در آن مجلس قطعنامه‏ اي كه نتيجه حضور اين جمع و مشورت با يكديگر بود اين بود كه اولا سالي يك مرتبه علماء شيعه سراسر هند در لكنهو كه مركز تجمع شيعيان است و مدارس علميه حوزه ‏هاي شيعه در آن شهر وجود دارد جمع شوند و مجلس مشورتي در پيشرفت تبليغات ديني در هندوستان داشته باشند. ثانيا جمعيتي به رياست آقاي حاج سيّد مهدي حكيم بنام «اهل البيت» در لندن تشكيل شود و داراي مجله ‏اي باشند تا شيعيان سراسر عالم بتوانند به اين وسيله افكار و عقائد خود را مطرح كنند. اين دو مسئله بحمد اللّه انجام شد و من هم يكي از موسسين «موسسه اهل البيت» بودم تا آن كه آقاي حكيم در خرطوم پايتخت سودان از طرف عوامل صدام ترور شد و شهيد گرديد. پس از ايشان آقاي سيّد محمد موسوي عهده ‏دار موسسه اهل البيت گرديد كه تا هم اكنون آن موسسه و آن مجله ادامه دارد و اما معتمر علماء هند كه در آن تاريخ با مسئوليت واعظ شهير و آقاي طاهر جرولي تشكيل شد تا زماني كه معظم له در دنيا بودند فعال بود ولي بعد از آن را اطلاعي ندارم. اميد است اين كار به هر وسيله‏ اي و با هر فرد لايقي ادامه داشته باشد و اگر تعطيل شده دوباره تأسيس شود. «در تصوير فوق» مرحوم آقاي حاج سيّد مهدي حكيم كه از طرف راست نفر سوم ديده مي‏شوند فرزند مرحوم آيه اللّه حكيم مرجع تقليد شيعيانند. نفر چهارم از طرف راست آقاي سيّد محمد موسوي از دوستان صميمي اينجانب كه در لندن تشريف دارند و اصلاً عراقي هستند و سالها در هندوستان در خوجه مسجد اقامه جماعت مي‏كردند و رهبر شيعيان هند بودند. مي‏باشد و نفر اول از طرف راست آيه اللّه سيّد فضل اللّه كه فعلا ساكن بيروت مي‏باشند و نفر دوم از طرف راست آقاي رضوي اهل هندوستان و امام جمعه لكنهو مي‏باشد. اميد است همه اينها زير سايه حضرت ولي‏عصر علیه السلام به همه خوبيها موفق شوند.

۱۴۲۶/۶/۱۵ قمری – ۱۳۸۴/۵/۱ شمسی – درباره زندگی خودم (مرحوم آقای مغیثی – تقسیم بندی افراد بشر بعد از مرگ)

درباره زندگی خودم

 

"اينجانب با مرحوم آقای مغيثی رحمه الله عليه "

 

بسمه تعالي…….. يكي از دوستان بسيار صميمي اينجانب كه مراحل تزكيه نفس را تا مرحله عبوديت گذرانده بود مرحوم آقاي «مغيثي» بود. آن بزرگوار كه به اعتقاد من از اولياء خدا بود در عارضه سكته قلبي در پايان ماه مبارك رمضان ۱۴۲۰ از دار دنيا رفت. او به صالحين كه خداي تعالي در قرآن فرموده است: «و من يطع اللّه و الرسول فاولئك مع الذين انعم اللّه عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا» ملحق شد. ان‏شاءاللّه او در آسمان چهارم در بهشتي كه برزخ و ميان دنيا و بهشت خلد است قرار گرفته و با انبياء و شهدا و صلحاء و صديقين دوستي و رفاقت دارد. ما طبق آيات شريفه قرآن و روايات اهل‏بيت عصمت و طهارت علیهم السلام معتقديم كه افراد بشر را بايد به ۷ دسته تقسيم كنيم:

اول: انبياء هستند. دوم: شهداءاند. سوم: صالحين يعني كساني كه همه كارهايشان شايسته مقام شامخ انسانيت است مي‏باشند. چهارم: صديقين‏ اند كه هميشه و با خدا و همه كس راست گفته ‏اند و درست عمل كرده ‏اند و صحيح زندگي نموده ‏اند و با درستي امتحانشان را در دنيا داده ‏اند. پنجم: كساني كه از خدا و پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله پيروي كرده و مرحله توبه را لااقل گذرانده و مطيع خدا و پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله  بوده‏ اند كه اينها در عالم برزخ يعني بعد از مرگ تا روز قيامت (طبق آيات شريقه قرآن و روايات) با بدني مثل همين بدن دنيايي در آسمان چهارم در بهشت برزخي كه از نظر نعمت و آزادي و آسايش بين دنيا و بهشت خلد در آخرت قرار گرفته زندگي مي‏كنند. دسته ششم: مردماني هستند كه اعتقادات صحيحي در دنيا داشته ‏اند ولي گناه كار بوده و اهل تزكيه نفس نبوده و با صفات رذيله از دنيا رفته ‏اند. اينها بيهوش مي‏شوند ولي مدت زمان بعد از مرگ تا قيامت براي آنها بسيار سريع مي‏گذرد كه خداي تعالي در قرآن مي‏فرمايد: «كانهم يوم يرونها لم يلبثوا الا عشية او ضحيها» (سوره مباركه نازعات آيه ۴۶) يعني وقتي روز قيامت را مي‏بينند فكر مي‏كنند كه يا يك روز و يا يك شب در اين مدت بيشتر بر آنها نگذشته است و روز قيامت اينها ناگزيرند كه در صحراء قيامت تزكيه نفس كنند و گناهانشان ممكن است مورد بخشش يا شفاعت خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام واقع شود تا بتوانند وارد بهشت گردند. دسته هفتم كفار و معاندينند كه نه اعتقاد خوبي دارند و نه عمل صالحي دارند و نه تزكيه نفس كردند بلكه با خدا و دين دشمني نموده ‏اند. اينها بعد از مرگ در عذاب‏ اند و اگر در قيامت هم نتوانستند راه نجاتي پيدا كنند در جهنم قرار مي‏گيرند. بنابراين شيعياني كه تزكيه نفس كرده ‏اند و يا مرحله توبه را لااقل گذرانده ‏اند و با جديت مشغول تزكيه نفس‏ اند ملحق به صالحين و صديقين و انبياء و شهداء مي‏شوند. لذا من و تمام دوستان اهل تزكيه نفس شهادت مي‏دهيم كه مرحوم آقاي «مغيثي» تزكيه نفس كرده بود و خود را با خوبان رفيق قرار داده بود.

۱۴۲۶/۶/۱۶ قمری – ۱۳۸۴/۵/۲ شمسی – درباره خودم (مرحوم آیةالله سیدستار محمدی – خصوصیات روحانی واقعی)

درباره خودم

 

"اينجانب و مرحوم آيه الله سيد ستار محمدی"

 

بسمه تعالي……..يكي از دوستان صميمي من كه خاطرات بسيار خوبي از او دارم مرحوم آيه اللّه حاج سيّد ستار محمدي امام جمعه محترم ميانه بود. او مردي بسيار فعال داراي موسسات متعدد علمي و در وضع خود كم نظير بود. در شهر ميانه آذربايجان زندگي مي‏كرد و هر زمان كه ما به حضورش مي‏رسيديم از معنويات و از پاكي او استفاده مي‏كرديم. متولي امام زاده ميانه بود. و آن حرم مطهر را تعميرات اساسي كرده بود. او آن قدر سخي الطبع بود كه هميشه در خانه ‏اش به روي ميهمانان باز بود و دسته دسته مهمان بر او وارد مي‏شدند. و او از آنها پذيرايي مي‏كرد. ميهمانان و واردين وقتي بر او وارد مي‏گرديدند از معنويات و روحيات با آنها صحبت مي‏كرد. من معتقدم كه اين مرد معني واقعي يك روحاني را از خود اظهار مي‏كرد و روحاني واقعي بود. زيرا روحاني در مرحله اول بايد روح را بشناسد و صفات و خصوصيات روحي را بداند و صحت و سلامت روح را بشناسد و امراض روحي را تحقيق كند. و راه معالجه اين امراض را بداند و داروهائي كه براي آن امراض مفيد است تشخيص دهد و به مريضش دستور استفاده از آن داروها را بگويد و افراد بشر را به مقام كساني كه داراي قلب سليم ‏اند برساند و همانگونه كه يك طبيب بدني با آن كه ارزش علمي و كارش بي‏نهايت از يك طبيب روحاني پائين‏تر است اول بدن را مي‏شناسد، تشريح مي‏كند، عيب و نقصش را مي‏فهمد داروی معالجه‏ اش را بدست مي‏ آورد و امراض بدني را معالجه مي‏كند همچنين يك طبيب روحاني بايد بداند كه روح چيست و چقدر اهميت دارد و مرض و صحتش و مرگ و حياتش چگونه است نه آن كه هنوز براي جمعي مجرد مطلق بودنش و يا جسم لطيف بودنش ثابت نشده باشد و اهميتي براي امراض روحي قائل نشده حتي روح را كه هميشه باقي است به مقدار بدن كه فاني شدني است اهميت نمي‏دهند. روحي كه خداي تعالي در قرآن او را فقط با سلامت كامل مي‏پذيرد و مي‏فرمايد: «الا من اتي اللّه بقلب سليم» روحي كه اصل انسان است روحي كه زندگي دائمي انسان وابسته به سلامتي اوست روحي كه بقاء انسان به اوست. بايد اطباء روحي در ميان مردم به قدر كافي باشند تا سلامت جامعه و زندگي صحيح هر انسان تأمين شود و حال آن كه اين چنين اطباء روحي بسيار كم ‏اند و لذا وقتي كه امامعلیه السلام اين چنين اطباء روحي را معرفي مي‏كند آنها را به عنوان «كبريت احمر» يعني اكسير كم ياب به ما مي‏شناساند و مي‏گويد كه اگر اين چنين افرادي را پيدا كرديد قدرشان را بدانيد و از آنها استفاده كنيد و لذا خداي تعالي به من اين لطف را از جواني داشته كه در گوشه و كنار اين جهان اين گونه افراد را كه پيدا مي‏كردم قدر آنها را مي‏دانستم و بسوي آنها مي‏رفتم و از مجالستشان استفاده مي‏كردم.

خدا به ما و كليه افرادي كه به آنها يقظه و بيداري دست داده و اين دنيای دني را محل امتحان و زودگذر شناخته و اهميت روح را بر بدن مي‏شناسند توفيق استفاده از اين افراد را بدهد و خداي تعالي ما را موفق به دارا بودن قلب سليم بفرمايد.

۱۴۲۶/۶/۱۷ قمری – ۱۳۸۴/۵/۳ شمسی – درباره خودم (مدرسه مرحوم آیة الله بروجردی)

درباره خودم

 

"مرحوم آيه الله اعتمادی کاشانی در مدرسه آیه الله بروجردی در نجف اشرف"

 

 بسمه تعالي……..مدرسه مرحوم آيه اللّه بروجردي در نجف اشرف مهمترين حوزه علميه علوم اسلامي قبل از روي كار آمدن صدام بود كه من در آن مدرسه خاطرات خوبي در مدتي كه در نجف اشرف بودم داشتم. يكي از آنها دوست صميمي من مرحوم آيه اللّه اعتمادي كاشاني بودند كه بسيار با يكديگر مسافرت‏ها و معاشرت‏هاي صميمانه ‏اي داشتيم. ايشان فقيهي بزرگوار، شاعري كم نظير كه در قصيده ‏اي عربي كه حدودا ۵۰ بيت شعر بدون الف و به همين تعداد شعر عربي بدون نقطه سروده بود و در زماني كه در نجف بود و ما هم در آنجا بوديم به تدريس سطوح عالي مشغول بود كه تصوير فوق متعلق به ايشان در مدرسه آيه اللّه بروجردي است.

خاطره ديگري كه در آن مدرسه دارم در عالم رؤيا ديدم كه اين مدرسه خانه حضرت علي بن ابيطالب علیه السلام است شرح جريان را در كتاب «شبهاي مكه» مفصلا نوشته ‏ام ولي در اينجا مختصرا اصل خواب را بيان مي‏كنم: «پس از آن كه من حدود ده عنوان كتاب (۱۵۰۰جلد) در اثبات خلافت بلافصل حضرت علي بن ابي طالب علیه السلام در مكه و مدينه پخش كردم در فكر اين بودم كه آيا اين عمل من مرضيّ حضرت علي بن ابيطالب علیه السلام بوده يا خير؟ در شب عيد غدير كه به افق عربستان من در مكه بودم و به افق ايران كه يك شب تاخير داشت وسائل جور شده بود كه من در مشهد بودم در آن شب عيد غدير كه به افق ايران در مشهد بودم در عالم رؤيا مي‏ديدم كه در شهري شبيه به شهر نجف اشرف راه مي‏روم و به هر كس مي‏رسم از آدرس خانه حضرت علي بن ابيطالب علیه السلام سؤال مي‏كنم اكثرا آدرس كامل را نمي‏شناختند تا آن كه ديدم حضرت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله از مقابلم مي‏ آيند. از ايشان پرسيدم آقا خانه علي بن ابيطالب علیه السلام كجاست؟ ايشان با روي باز و متبسم فرمودند بله من خوب مي‏دانم كه خانه ايشان كجاست دست راست مرا در دست چپ خود گرفتند و آوردند درب مدرسه آيه اللّه بروجردي كه من در خواب فكر مي‏كردم آنجا خانه حضرت علي بن ابيطالب علیه السلام  است من از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله جدا شدم و وارد خانه علي بن ابيطالب علیه السلام گرديدم. در مرحله اول ديدم تمام كتابهايي كه در مكه و مدينه پخش كرده‏ ام در كنار آن خانه موجود است (كه در بيداري متوجه شدم پخش كتاب‏ها مورد قبول است) ولي مثل اين كه كسي در خانه نبود چند دقيقه ‏اي منتظر شدم كه شايد كسي پيدا شود و اطاق علي بن ابيطالب علیه السلام را به من نشان دهد ولي باز هم كسي نيامد. عشق و كم حوصلگي ‏ام ايجاب كرد كه صدا بزنم «يا علي» ناگهان ديدم آقا حضرت علي بن ابيطالب علیه السلام از طبقه بالا پائين آمدند و با اظهار محبت خاصي جواب سلام مرا دادند و مانند پدري كه فرزندش اجازه ورود به اطاق پدرش را بخواهد و پدر بي‏ توقعيش بشود به من فرمودند چرا اينجا ايستاده ‏اي؟ من دست ايشان را گرفتم و مي‏بوسيدم و اشك مي‏ريختم كه با صداي گريه من خانواده مرا از خواب بيدار كرد. ولي بعد از روي كار آمدن صدام كه آن مدرسه از طلاب ايراني خالي شده بود رونق قبلي را نداشت و بلكه تعطيل شد و اميد است كه بعد از سرنگون شدن صدام علماي بزرگ حوزه نجف اشرف اين مدرسه پر معنويت را دوباره مركز علم و دانش و تربيت طلاب و علماء اعلام قرار دهند و حوزه نجف اشرف دوباره مركز سربازان حضرت ولي‏عصر علیه السلام  به فعاليت گذشته ‏اش برگردد.

۱۴۲۶/۶/۱۹ قمری – ۱۳۸۴/۵/۴ شمسی – درباره خودم (سمینار مراحل صراط مستقیم و تقوی و محبت)

درباره خودم

 

"تصويری از دوستان اهل تزکيه نفس که مرکّب از روحانيين و دانشمندان و کسانيکه بعضی از مراحل تزکيه نفس را گذرانده اند

در سمينار ديده می شوند"

 

بسمه تعالي……..در روز ۱۹ جمادي الثاني ۱۴۲۶ مطابق با ۴ مرداد ۱۳۸۴ شب ميلاد مسعود حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام طبق برنامه قبلي از دوستاني كه در ارتباط با تزكيه نفس به مرحله «صراط مستقيم» و «تقوي و محبت» رسيده بودند. دعوت به عمل آمده بود كه امتحاني از آنها بشود لذا در شب و روز ميلاد مسعود حضرت فاطمه اطهر علیهاالسلام  اين دوستان و دوستان ديگري كه اهل تزكيه نفس بودند در دفتر تهران اجتماع كردند و از آن دو مرحله امتحان كتبي به عمل آمد كه حدود ۴۰۰ نفر خود را از شهرهاي مختلف ايران به دفتر تهران رسانده بودند و مقالاتشان را از ۲۰ روز قبل به دفتر تهران ارسال داشته بودند و هيئت داوران آنها را بررسي كرده و چون بنا بود ۵ نفر از اين آقايان كه بهترين مقاله را نوشته باشند در سمينار روز ۱۹ جمادي الثاني يعني شب ميلاد حضرت زهرا علیهاالسلام در جلسه قرائت كنند اگر چه اكثر آنها مقالاتشان بسيار عالي بود ولي اين پنج نفر هم مورد تاييد هيئت داوران در بهتر بودن مقالاتشان بودند و هم با قرعه در ميان بهترينها انتخاب شدند. لذا ابتداء چند كلمه ‏اي اينجانب بعنوان افتتاحيه سمينار تزكيه نفس سخن گفتم و اهميت تزكيه نفس را از قرآن كه خداي تعالي در سوره شمس يازده قسم ياد كرده كه رستگاري انسان تنها و تنها مربوط به تزكيه نفس است و از نظر عقل كسي كه تزكيه نفس نكرده باشد همه خسارت ها و ناراحتي ‏ها را در دنيا و آخرت دارد بيان كردم سپس مقالات خوانده شد و بعد امتحان كتبي از اين دو دسته در مجلس با مطرح كردن پنج سؤال كليدي از حاضرين در جلسه امتحان پرسش شد و آنها جوابها را كتبا در ظرف نيم ساعت نوشتند و بعد نماز مغرب و عشاء به جماعت انجام شد و سپس اينجانب در تشويق و تقدير از دوستان اهل تزكيه نفس سخن گفتم و مطالبي در ارتباط با سمينار تشكيل شده به عرض دوستان رساندم و سپس پذيرائي به شام انجام شد و جلسه شب عيد و امروز پايان پذيرفت.

اميد است همه دوستاني كه اولين شرط ورود آنها به مراحل تزكيه نفس انجام واجبات و ترك محرمات است زير سايه حضرت بقيه اللّه علیه السلام موفق باشند.

۱۴۲۶/۶/۲۰ قمری – ۱۳۸۴/۵/۵ شمسی – درباره خودم (خصوصیات مراحل صراط مستقیم و محبت)

درباره خودم

 

"جلسه امتحانی جمعيت اهل تزکيه نفس در مراحل صراط مستقيم و محبت"

 

بسمه تعالي……..روز قبل كه نوزدهم ماه جمادي الثاني و شب تولد حضرت زهرا سلام الله علیها بود در ساعت هفت و نيم بعد از ظهر از دوستان اهل تزكيه نفس در مرحله صراط مستقيم و مرحله تقوي و محبت امتحان كتبي به عمل آمد كه تمام اين عده (چنانچه در تصوير ديده مي‏شود) سؤالات ورقه ‏هاي امتحاني را جواب نوشتند. خلاصه مطالب اين امتحان از اين قرار بود كه بايد سالك الي اللّه در مرحله صراط مستقيم عقائدش صد درصد در صراط مستقيم باشد و از هر گونه بدعت‏ هايي كه متصوفه يا ساير مسالك انحرافي در دين وارد كرده‏ اند به دور باشد و نيز در عمل در صراط مستقيم حركت كند و از هر گونه افراط و تفريط پرهيز نمايد حتي از شبهات و تا مي‏تواند از مكروهات پرهيز كند و افكار و روحياتش مطابق افكار و روحيات اولياء خدا باشد مثلاً اگر آنها غيبت مؤمن را از زنا و غيبت كننده را از زناكار بدتر مي‏دانند او هم در فكر آنها را از زنا و زناكار بدتر بداند و احكام اسلامي را طبق فتواي مرجع و رهبر اسلام دقيقا عمل كند واطلاع كافي از آنها داشته باشد و در مرحله تقوي و محبت كوشش كند كه محبتش به خداي تعالي تمركز پيدا كند و از هر گونه محبت غير خدا دوري نمايد و كوشش كند محبتش را با اظهار محبت به اولياء خدا و هر چه با خدا ارتباط پيدا مي‏كند شكوفا نمايد و محبت خودش را كه بايد خود به خود تنظيم شود اگر تنظيم نشده بود تنظيم نمايد. مثلاً طبعا بايد هر چيزي كه به خدا نزديكتر است و ارتباطش به خدا بيشتر است آن را بيشتر دوست داشته باشد مثلاً به پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام بيشتر اظهار محبت كند و به همين ترتيب هر چيز يا هر كسي كه تقوي و علم الهيش بيشتر است او را بيشتر دوست داشته باشد و از هرگونه محبت مجازي كه منتهي به محبت خدا نمي‏شود فاصله بگيرد و معني محبت مجازي آن محبتي است كه براي خدا نباشد. زيرا محبت به چيزي كه خدائي نباشد عاقبتش هيچ است و غالبا اين گونه محبت‏ ها در حقيقت نيازمندي ‏ها است و هر چيزي كه پايان داشته باشد و با رفع نيازمندي‏ها پايان پيدا كند مجازي و بي‏ اعتبار است و اگر محبت بر اساس تقوي نباشد باز از صراط مستقيم خارج است. حتي محبت به خدا و ائمه اطهار علیهم السلام بدون عمل كردن به دستورات آنها و نداشتن تقوي مورد قبول واقع نمي‏شود و از صراط مستقيم خارج است. زيرا خداي تعالي در قرآن مي‏فرمايد: «قل ان كنتم تحبون اللّه فاتبعوني يحببكم اللّه» اين مسائل كه خلاصه سؤالات پرسش شده بود از كساني كه در اين مراحل بودند سؤال شد و بحمداللّه اكثر قريب به اتفاق آنها پاسخ‏هاي خوبي داده بودند و چنان كه در تصوير ديده مي‏شود در جلسه همه با هم مشغول امتحان دادن مراحل صراط مستقيم و تقوي و محبت هستند اميد است خداي تعالي توفيق بيشتري به دوستان اهل تزكيه نفس عنايت بفرمايد.

 

۱۴۲۶/۶/۲۱قمری – ۱۳۸۴/۵/۶ شمسی – درباره خودم (سنخیت روحی با حضرت ولیّ عصر ارواحنافداه)

درباره خودم

 

"جلسه امتحانی جمعيت اهل تزکيه نفس در مراحل صراط مستقيم و محبت و پذيرائی آنها به شام"

 

بسمه تعالي……..دوستان اهل تزكيه نفس در شب و روز تولد حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام در دفتر تهران امتحان خوبي در مرحله صراط مستقيم و مرحله محبت به خداي تعالي دادند و پس از امتحان اينجانب درباره اين كه همه ما هدفمان لقاء پروردگار است و خداي تعالي را اگر بخواهيم ببينيم بايد تزكيه نفس كنيم و جدي باشيم تا از چشم دلمان غبار و حجاب پاك شود و خداي تعالي را با چشم دل ببينيم ولي اگر بخواهيم با چشم ظاهر هم خداي تعالي را ببينيم بايد سنخيت روحي با امام زمان‏مان علیه السلام پيدا كنيم. كه وقتي حضرت بقيه اللّه علیه السلام  را ديديم مثل آن باشد كه خداي تعالي را ديده ‏ايم. زيرا آن حضرت مظهر پروردگار است و كسي كه او را به نورانيت و با دلي پاك بشناسد خدا را شناخته و كسي كه او را ببيند خدا را ديده ولي اگر كسي صفات رذيله را داشته باشد بخاطر هر صفت رذيله ‏اي فرسنگها از امام زمان علیه السلام دور است و هر صفت رذيله‏ اي كه برطرف مي‏شود به آن حضرت نزديك مي‏گردد. تا وقتي كه به كلي صفات رذيله او از او پاك شود و كمالات روحي هر چه در او بيشتر ظهور كند با امام زمانش علیه السلام سنخيت بيشتري پيدا مي‏كند. بنابراين هدف نزديك شدن به امام زمان علیه السلام  است و من از تعهداتي كه در شب عاشوراء و شبهاي احياء و شب قدر از شما گرفته‏ ام و اين همه موعظه و درس اخلاق به شما داده ‏ام. منظوري جز ياري امام عصر علیه السلام و قرب به آن حضرت و رضايت خداي تعالي و زندگي ابدي طيب و طاهر براي شما نداشته‏ ام و اگر شما امشب كه شب ميلاد مسعود حضرت فاطمه زهراء علیهاالسلام است بتوانيد با توسل به آن حضرت توفيق تزكيه نفس در صراط مستقيم و محبت به خداي تعالي را پيدا كنيد و از حضرت زهراء علیهاالسلام بخواهيد به شما كمك كند و بگوئيد «يا مولاتي يا فاطمة اغيثيني» فاطمه زهراء علیهاالسلام شما را از صفات رذيله پاك مي‏كند زيرا معني فاطمه اين است كه ذريه و دوستانش را از بديها جدا مي‏كند و آنها را در بهشت خلد جاي مي‏دهد و شما موفق به شفاعت كبري حضرت زهراء علیهاالسلام خواهيد شد و دستتان به دامن فرزند عزيزش حضرت بقيه اللّه علیه السلام خواهد رسيد و اين برنامه ‏ها در حقيقت سربازگيري و تشكيل پادگاني براي امام عصرعلیه السلام  خواهد بود و كسي كه شرايط حضور در صفي كه مانند «بنيان مرصوص» است داشته باشد در اين پادگان راه دارد و لذا به شما توصيه مي‏كنم كه در مراحل تزكيه نفس جدي باشيد و به هيچ وجه سستي و مسامحه نكنيد تا موفق گرديد. پس از اين بحث و گفتگو حاضرين كه خواص از دوستان مرحله صراط مستقيم و محبت بودند به ضيافت شام پذيرايي شدند چنان كه در تصويرهاي فوق مشاهده مي‏فرمائيد.

۱۴۲۶/۶/۲۶قمری – ۱۳۸۴/۵/۱۱ شمسی – درباره خودم (صراط مستقیم مهمترین مرحله در مراحل تزکیه نفس)

درباره خودم

 

"جناب حجه الاسلام والمسلمين آقای حاج سيد جعفر رفيعی مجلس امتحانی را اداره می کنند"

 

بسمه تعالي……..در جلسه امتحاني روز ۱۹ جمادي الثاني ۱۴۲۶ شب ميلاد مسعود حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام كه درباره امتحان مراحل تزكيه نفس بخش صراط مستقيم و محبت حدود ۳۰۰ نفر شركت كرده و مقاله نوشته بودند و هيئت داوران از ميان اين ۳۰۰ مقاله ۲۹ مقاله را برگزيده بودند. ما بخاطر كمي وقت به قيد قرعه پنج مقاله را از آنها انتخاب كرديم و اين پنج نفر در جلسه رسمي سمينار مقاله ‏شان را براي ديگران قرائت كردند و جناب حجه الاسلام و المسلمين آقاي حاج سيّد جعفر رفيعي بعنوان ناظر و تنظيم جلسه پشت تريبون قرار گرفتند و درباره اهميت تزكيه نفس چند جمله كوتاهي براي حاضرين بيان كردند و سپس جناب حجه الاسلام مهندس آقاي حميد رضا جهاني كه يكي از آن پنج نفر بودند مقاله خود را درباره اهميت «صراط مستقيم» كه در مراحل تزكيه نفس واقع است بسيار جالب قرائت نمودند. ايشان معتقد بودند كه بهترين مسئله ‏اي كه انسان را به فلاح و رستگاري مي‏رساند تزكيه نفس است و مهمترين مرحله در مراحل تزكيه نفس دقت در «صراط مستقيم» و تبعيت از قرآن و اهل‏بيت عصمت و طهارت علیهم السلام  است (ايشان در كنار آقاي رفيعي پشت تريبون در تصوير سوم ديده مي‏شوند) نفر بعدي جناب حجه الاسلام آقاي سبزي سر دبير مجله «صاحب الزمان علیه السلام» بودند كه مقاله خود را درباره اظهار محبت به استاد و اهميت راهنمائي‏ هاي استاد و شرح حال خود كه چگونه موفق به تزكيه نفس شده ‏اند سخن گفتند اگر چه بخاطر مبالغه در مدح اينجانب من را متاثر نمودند ولي بسيار مقاله بليغ و پر محتوائي عرضه داشتند. (ايشان در كنار آقاي رفيعي در تصوير اول ديده مي‏شوند). نفر سوم جناب حجه الاسلام آقاي مهندس رشيدي از نويسندگان و انتشار دهنده (سالنامه محض يار مهربان) كه خود كتابي درباره حضرت بقيه اللّه علیه  السلام است و شامل روايات و تاريخ و ساير امتيازات است بودند. ايشان مقاله خود را در شرح حالات خود و اين كه قبل از پيمودن مراحل تزكيه نفس چگونه بوده و بعد از مراحل تزكيه نفس چگونه رشد روحي خود را يافته‏ اند مقاله‏ شان را قرائت كردند ايشان در كنار تحصيلات علوم ديني و تدريس فعاليت‏هاي مختلف علمي ديگري هم دارند.(ايشان در كنار آقاي رفيعي در تصوير دوم ديده مي‏شوند).

۱۴۲۶/۶/۲۷ قمری- ۱۳۸۴/۵/۱۲شمسی – درباره خودم (دوری از افراط و تفریط نتیجه تزکیه نفس)

درباره خودم

 

"جناب حجه الاسلام و المسلمين آقای حاج سيدجعفر رفيعی مجلس امتحانی را اداره می کنند"

 

بسمه تعالي……..در امتحان مرحله «صراط مستقيم» و «محبت» چهارمين نفري كه مقاله‏ اش برنده شد آقاي «ايمان ضيائي» از دانشكده نيروي هوائي و سردبير مجله «صبح ظهور» بود كه بسيار مقاله جامع و مفيدي در ارتباط با «صراط مستقيم» نوشته بودند. ايشان جوان بسيار متدين و پابند به تزكيه نفس و تحصيلات علوم اعتقادي و ديني هستند. از مقاله آقاي ضيائي بدست مي‏ آمد كه در پيمودن مراحل تزكيه نفس بسيار جدي است و ان‏شاءاللّه ميتواند يكي از سربازان خوب امام عصر علیه السلام باشد.(ايشان در تصوير اول در كنار حجه الاسلام والمسلمين آقاي حاج سيّد جعفر رفيعي ديده مي‏شوند). نفر بعدي كه مقاله ‏اش از بهترين ها بود جناب آقاي محمد رضا ذاكر اصفهاني كه از دوستان اهل تزكيه نفس است ايشان ساكن امارات هستند و به همين خاطر و براي حضور در جلسه به ايران آمده ‏اند. مقاله ايشان بسيار مفصل بود ولي بخاطر اين كه وقت خواندن مقالات ۱۵ دقيقه بيشتر نبود ايشان مقاله ‏اش را مختصر كردند و به اصول مطالبشان پرداختند كه خلاصه ‏اش اين بود:«مراحل تزكيه نفس براي زندگي من بسيار مفيد بود و مرا در صراط مستقيم قرار داد و من از هر گونه افراط و تفريط دور شدم» آقاي ذاكر در امارات معلم و داراي جلسات تربیتی و اخلاقی براي جوانان آن كشورند و سخنان اين جانب را از سايت مرتب دريافت مي‏كنند و همانگونه كه ايراني‏ها به برنامه‏ ها عمل مي‏كنند ايشان هم تمام شرايط ما را پذيرفته‏ اند و خود را موفق به تزكيه نفس كرده و خواهند نمود. از خداي تعالي توفيق ايشان و ساير دوستاني كه با مشكلات فراوان موفق به تزكيه نفس مي‏شوند خواستاريم. در پايان تصور نشود كه فقط اين پنج نفر مقاله خوبي نوشته بودند اكثر قريب به اتفاق مقالات قابل استفاده ‏اي بود ولي بخاطر كمي وقت با قيد قرعه اين پنج نفر از ۲۹ نفري كه هيئت داوران از ميان ۳۰۰ نفر انتخاب كرده بودند قرار شد كه مقاله خود را در جلسه بخوانند.

۱۴۲۶/۶/۲۹ قمری – ۱۳۸۴/۵/۱۴ شمسی – درباره خودم (قطعنامه مراحل صراط مستقیم و محبت)

درباره خودم

 

"جلسه امتحانی جمعيت اهل تزکيه نفس در مراحل صراط مستقيم و محبت"

 

بسمه تعالي……..جلسه امتحان دوستان اهل تزكيه نفس براي اين بود كه بر خودشان در مرحله اول معلوم شود كه چقدر پيشرفت كرده‏ اند و براي ما نيز حالات آنها بدست بيايد تا بتوانيم بهتر برنامه ‏هاي آنها را تنظيم كنيم. بنابراين پس از امتحان جمع زيادي از آنها موفق به مرحله صراط مستقيم و مرحله محبت شده بودند و مي‏روند تا به سرچشمه مقصود برسند و چون كارت هاي شناسائي آنها در روز ۱۹ جمادي الثاني از آنها گرفته شده بود در ظرف هفته جاري به ضميمه قطعنامه ‏اي كه ذيلا ارائه مي‏شود كارت شناسائي آنها در مسئله تزكيه نفس كه از طرف كانون صادر شده بود به آنها برگردانده شد و آن قطعنامه كه بايد همه به آن عمل كنند اين است:

«بسم اللّه الرحمن الرحيم»

«قطعنامه جلسه امتحاني مرحله «صراط مستقيم» و مرحله «محبت» كه در تاريخ بيستم جمادي الثاني ۱۴۲۶ قمري مطابق با ۵ مرداد ۱۳۸۴ با ده ماده تشكيل شد:

1 – همه دوستان اهل تزكيه نفس متعهد باشند كه كوچكترين انحرافي از دستورات مرجع تقليد خود در امور عبادي نداشته باشند و در مسائل سياسي و اجتماعي و ساير امور ديني پيرو ولي فقيه باشند.

2 – بايد در عقايد و مبداء و معاد در صراط مستقيم باشند و به هيچ وجه عقايدشان را از فرق مختلف صوفيه و مسالك ديگر انحرافي نگيرند.

3 – كوشش كنند كه تمركز در مرحله ‏شان داشته باشند و تا مرحله خود را خوب در خود پياده نكرده ‏اند به مرحله ‏اي ديگر فكر نكنند.

4 – صددرصد به آرامي و در عين حال با جديت طبق دستور اسلام عمل كنند و آنچه استادشان از اسلام مي‏گويد و دستور مي‏دهد بدون كم و زياد به كار ببندند.

5 – محبت خود را تنها به خداي تعالي اختصاص دهند و هر كه و هر چه را (غير خدا) دوست مي‏دارند براي خدا باشند.

6 – كوشش كنند كه ولايت و محبت معصومين علیهم السلام را در خود تشديد و شكوفا نمايند و اولياء خدا را دوست داشته باشند.

 7 – نظم در تمام امور زندگي داشته باشند و همه كارها را به موقع خود انجام دهند.

8 – تا مي‏توانند صفا و صميميت و اتحاد با هم داشته و از يكديگر استفاده علمي و عملي و اخلاقی بكنند.

9 – تا مي‏توانند به دوستان اهل تزكيه نفس كمك كنند و با يكديگر تعاون داشته باشند.

10 – بايد كساني كه مرحله ‏شان بالاتر است به كساني كه مرحله ‏شان پائين‏تر است كمك علمي نمايند و پاسخ سؤالات مرحله آنها را بدهند.

اين قطعنامه به همه كساني كه در مرحله صراط مستقيم و مرحله محبت كار مي‏كردند داده شد و از آنها درخواست شد كه به آنها عمل كنند. ان‏شاءاللّه همه موفق باشند.

۱۴۲۶/۶/۳۰ قمری – ۱۳۸۴/۵/۱۵شمسی – درباره خودم (آیة الله حق شناس – مذاق اساتید حضرت آیة الله ابطحی)

درباره خودم

 

"اينجانب در سن ۲۷ سالگی در کنار آية الله حق شناس و معظم له در تصوير ديگر در اين زمان ديده می شوند"

 

بسمه تعالي……..يكي از دوستان صميمي من كه از جواني با ايشان دوست و رفيق بودم آية اللّه آقاي حاج شيخ عبدالكريم حق ‏شناس بودند. من و ايشان دوستي‏مان بخاطر مسائل علمي و معارف ديني بود. معظم له در زندگي نامه خود اسم جمعي از اساتيد خود را كه مختلط از عارف و مقدّس و عالم و متدين بودند نام برده بود و من هم در همان زمان كه در تصوير سن من و ايشان مشخص است با ايشان بحث و گفتگو داشتيم.

من اساتيدم تنها از كساني بودند كه به فلسفه و عرفان اصطلاحي از نظر علمي اگر چه ممكن بود قبول داشته باشند ولي از نظر اعتقادي به آن پایبند نبودند و تنها به آيات قرآن و روايات و اجتهاد فقهاء معتقد بودند. مرحوم حاج ملا آقا جان استاد من در اخلاق اين چنين بود. مرحوم آية اللّه كوهستاني اينگونه بود. مرحوم آية اللّه حاج شيخ باقر ملكي با متصوفه مبارزه مي‏كرد. مرحوم آية اللّه بروجردي و مرحوم آية اللّه نجفي مرعشي و مرحوم آية اللّه شريعتمداري با متصوفه سخت مبارزه مي‏كردند. و طلاب را نمي‏گذاشتند كه از عرفان و تصوف استفاده كنند. فلاسفه قديم را اشتباه كار بخصوص در بخش الهيات مي‏دانستند. وحدت وجود و موجود و حركت جوهري را مردود مي‏شمردند و معتقد به معاد جسماني طبق آنچه در قرآن آمده بودند. آية اللّه حق ‏شناس هم از همين دسته از علماء پيروي مي‏كردند ولي گاهي براي اين كه دوستانشان روشن‏ تر شوند، از تصوف و عرفان و فلسفه طرفداري مي‏كردند. در مسجدشان كه در كوچه غريبان واقع بود در ماه رمضاني من منبر مي‏رفتم. جواناني كه در پاي منبر من بودند بسيار متدين و تربيت شده ايشان بودند. روزي در همان ماه رمضان سر بگوشم گذاشت و خصوصي به من گفتند: (داداشي امروز جوان‏ هاي مسجد، منصور نخست وزير را ترور كرده ‏اند حرفهاي سياسي كمتر بزن تا ساواكي‏ ها شما را متهم نكنند). آية اللّه حق‏ شناس مرد مبارز و حقيقت گو و حق‏شناس بود خداي تعالي ايشان را زير سايه حضرت بقيه اللّه علیه السلام محفوظ بدارد.

۱۴۲۶/۷/۱ قمری – ۱۳۸۴/۵/۱۶ شمسی – درباره خودم (هدایت الهی)

درباره خودم

 

"جلسه درس هدايت الهی روز جمعه ۱۳۸۴/۵/۱۳"

 

بسمه تعالي……..در جمعه گذشته درباره هدايت كه منحصرا بايد از جانب پروردگار انجام شود سخن گفتم ولي به اين نكته اشاره نشد كه پروردگار متعال در مرحله اول هدايت عام را به وسيله انبياء و قرآن و ائمه اطهار علیهم السلام انجام داده و همه را با وعده و وعيد بسوي كمالات دعوت فرموده كه اگر مردم به اين هدايت توجّه كردند هدايت مرحله دوم را با الهامات و راهنمايي اولياء خدا به عنوان هدايت خاص آنها را راهنمايي مي‏كند كه فرموده: «و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» و از معصوم علیه السلام نقل شده كه فرمود: «من عمل بما علم علمه اللّه علم ما لم يعلم» بنابراين سالك الي اللّه بايد تزكيه نفس كند تا خداي تعالي به وسيله الهاماتش هدايتش نمايد. بنابراين دوستان بايد كوشش كنند تا مورد لطف پروردگار و رضايت حضرت حق واقع شوند تا خداي تعالي آنها را به كمالات روحي برساند و مراحل كمالات را كه توحيد حقيقي و فناء في اللّه است نصيب آنها گرداند.

۱۴۲۶/۷/۳ قمری – ۱۳۸۴/۵/۱۸ شمسی – درباره خودم (مرحوم حجة الاسلام آقای بهلول)

درباره خودم

 

"مرحوم حجه الاسلام جناب آقای بهلول رحمة الله عليه"

 

بسمه تعالي……..مرحوم حجه الاسلام جناب آقاي بهلول كه حدود ۱۱۰ سال از عمرش مي‏گذشت چند روز قبل در بيمارستان از دار دنيا رفت. ارتباط من با ايشان به خاطر ارادت شديدش به حضرت بقیة اللّه علیه السلام بود. او از منتظران واقعي حضرت ولي‏عصر علیه السلام بود. او در راه دين مبارزات فوق ‏العاده ‏اي داشت. او درباره حجاب زنها در وقتي كه رضاخان پهلوي در سال ۱۳۱۴ مي‏خواست با هماهنگي آتاترك رئيس جمهور تركيه كشف حجاب كند مبارزه كرد و تا حدي مانع اعمال وحشيانه رضاخان در ايران شد. رضا خان و آتا ترك مي‏دانستند يا از اربابانشان شنيده بودند كه حجاب زنها نه تنها آنها را از نامحرم حفظ مي‏كند بلكه حجاب زنها عَلَم اسلام است كه هر كجا زن با حجابي در ميان جمعي باشد نشان مي‏دهد كه آن جمع مسلمانند و زنهاي با حجاب عَلَمداران اسلامند. آنها در حقيقت با اسلام و مظاهر اسلام مخالف بودند و اگر مانند تركيه در ايران هم موفق به كشف حجاب كامل و دائمي مي‏شدند اسلام را از بين مي‏بردند. و مانند تركيه مذهبشان و قانونشان «لائيك» مي‏شد و حجاب زنها در ايران و بقاء مذهب حقه جعفري در ايران مرهون قيام مرحوم آية اللّه قمي و پي‏گيري مرحوم حجه الاسلام بهلول بود. عليعلیه السلام درباره او در خطبه تطنجيه بعد از آن كه حالات رضا خان پهلوي را بيان مي‏كند فرموده: «و ياتي بعد ذلك البهلول الايده الانددي المشوم يومه» ايشان پس از مبارزات مسجد گوهرشاد مشهد به افغانستان فرار كرد كه كسي اطلاعي از او نداشت پس از قريب به سي سال با انقلاب شكوهمند اسلامي در عراق پيدايش شد و از آنجا به ايران آمد و با اينجانب آشنايي پيدا كرد. گاهي به منزل ما در مشهد مي‏ آمد و از حافظه سرشاري كه خدا به او داده بود و آيات و روايات و اشعار زيادي كه محفوظش بود ما استفاده مي‏كرديم. خاطرات خوبي از بحث‏هايي كه با علماء اهل‏ سنّت در افغانستان داشت براي ما بيان مي‏نمود. ديگران كراماتي از او نقل مي‏كردند ولي خودش خود را يك فرد عادي كه رياضت‏ هاي شرعي كشيده و تزكيه نفس كرده مي‏دانست او غالبا پياده سفر كردن را بر استفاده از وسائل ماشيني ترجيح مي‏داد كم مي‏خورد و كم مي‏خوابيد و زياد بياد خدا بود. تا بالأخره با رفتن به «بم» پس از زلزله در اثر فشار تاثر و ناراحتي مبتلا به سكته مغزي شد و پس از مدتي از دار دنيا رفت. خدا او را رحمت كند و با مواليانش محشورش نمايد.

۱۴۲۶/۷/۴ قمری – ۱۳۸۴/۵/۲۰ شمسی – درباره خودم (حجه الاسلام و المسلمین آقای پهلوانی – اهمیت حفظ وحدت و دوری کردن از ایجاد اختلافات و تفرقه)

درباره خودم

 

"اينجانب با حضرت حجه الاسلام والمسلمين آقای حاج شيخ حسن پهلوانی"

 

بسمه تعالي……..يكي از دوستان صميمي من كه قبلاً هم از ايشان يادي كرده ‏ام و دوران جواني را در مدرسه حجتيه قم با ايشان مي‏گذراندم حضرت حجه الاسلام و المسلمين آقاي حاج شيخ حسن پهلواني بود. معظم له بسيار به من محبت داشتند با اين كه شايد اگر بخواهيم مثل همه مردم باشیم كه با اندك اختلافي همه خوبي‏ ها را فراموش مي‏كنند، اگر من هم محبت‏ هاي ايشان را فراموش كنم مثل آنها مي‏شوم ولي از خدا خواسته ‏ام كه تا زنده هستم محبت كسي را از ياد نبرم. اگر تا بحال جدائي و دوري با دوستان بوجود آمده در مرحله اول من كوشش كرده ‏ام كه رفع اختلاف كنم و اگر هم جدائي باقي مانده از ناحيه من نبوده است. من و ايشان در مسئله معارف و استاد مختصر اختلافي از نظر علمي و عملي داشتيم. ولي هميشه به بايد محبت‏ هاي ايشان بوده و هيچ گاه ايشان را فراموش نكرده ‏ام. مسئله‏ اي كه لازم است در اينجا مطرح شود اين است بعضي از افرادي كه تزكيه نفس نكرده ‏اند آن چنان اختلافات علمي يا سليقه ‏اي را دامن مي‏زنند كه با مختصر اشتباهي طرف را مرتد و كافر معرفي مي‏نمايند. در دين مقدّس اسلام آن قدر اهميت به اتحاد و وحدت و دوستي داده شده و خداي تعالي با تأكيد نهي از تفرقه فرموده که نسبت به هيچ مسئله ‏اي آن قدر اهميت نداده است و چون شيطان قسم خورده كه همه مردم را گمراه كند هر جمعيتي كه به خدا نزديكترند بيشتر تفرقه در آنها بوجود آورده تا جائي كه نسبت به فرقه ناجيه و اسلام ناب محمدي صلی الله علیه و آله يعني شيعه اثنا عشريه اختلاف بيشتري ديده مي‏شود.

دين مقدّس اسلام براي حفظ وحدت ولايت ائمه اطهار علیهم السلام و در زمان غيبت امام عصر علیه السلام ولي فقيه را محور قرار داده و همه مردم را وادار به تبعيت از آنها نموده تا مبادي در كوچك‏ترين مسئله‏ اي بين آنها اختلاف ايجاد شود. حتي اگر كسي در تاريخ دقت كند بخوبي مي‏يابد كه ائمه معصومين علیهم السلام تنها و تنها براي حفظ وحدت مسلمين كشته شده ‏اند. اسير گرديده‏ اند زندانها رفته ‏اند. تا مبادي بين مسلمانها اختلاف ايجاد شود. بنابراين نبايد شخص مسلمان اگر با شخصي از نظر علمي يا سليقه ‏اي اختلاف جزئي پيدا كرد آن را كلي كند و كلي را مايه جنگ و نزاغ قرار دهد و دسته‏ بندي نمايد و تفرقه اجتماعي به وجود بياورد و خداي ناكرده جمعي را از دين جدا كند تا او مذهبي تشكيل دهد. من در دوران عمرم كوشيده ‏ام كه هيچ گونه تفرقه و جدايي در بين مسلمين به وجود نياورم و كسي را مطرود از دين ندانم و تا توانسته‏ ام به انحرافات ديگران دامن نزده ‏ام و اگر كسي را منحرف ديده‏ ام اول با خودش حرف زده ‏ام و او را محدود به اين كه اين انحراف را نبايد داشته باشد كرده ‏ام و يا لااقل نگذاشته ‏ام كه او آن راه انحرافي را به ديگران تعليم دهد. و ديگران را گمراه نمايد. خدا ان‏شاءاللّه به همه ما توفيق ايجاد وحدت و عدم تفرقه بين مسلمانها را عنايت فرمايد.

۱۴۲۶/۷/۵ قمری – ۱۳۸۴/۵/۲۱شمسی – درباره خودم (رسیدن به حقیقت در اثر تزکیه نفس)

درباره خودم

 

"از چپ به راست نيمرخی از آيه الله کورانی و اينجانب و آيه الله زاده گلپايگانی و آيه الله خزعلی"

 

بسمه تعالي…….. در جلسات مختلفي كه با علماء در حوزه علميه قم داشتيم مسائل علمي و فقهي و تفسيري بسياري مطرح مي‏شد كه بعضي از آنها در اينجا قابل ذكر است. مثلاً درباره اين كه در فقه آيا خون را بايد از نجاسات دانست يا خير، من مدعي بودم كه چون اكثر انواع خون پاك است و تنها يك نوع از خون نجس است نمي‏شود خون را بطور مطلق يكي از نجاسات معرفي كرد همانگونه كه چون دو نوع از حيوانات (سگ و خوك) نجس‏ اند، نمي‏توان حيوان را از نجاسات دانست. زيرا بدون ترديد خون حشرات پاك است. خون حيواني كه نفس سائله ندارد پاك است و دهها نوع ديگر خون كه همه پاك‏ اند و تنها يك نوع خون نجس است و آن خوني است كه از حيوان زنده ‏اي كه وقتي رگش را مي‏زنند از رگ او خون جستن مي‏كند. بر اين اساس اگر خوني مشكوك بود كه آيا از آن يك نوع خون مشخص است يا از ساير خون‏ها است حمل بر طهارتش مي‏شود و يا در معارف آيا اگر ما در تفسير قرآن مجيد به روايات اكتفا كرديم كار صحيحي كرده‏ ايم يا لازم است حتماً از فلسفه در تفسير قرآن استفاده كنيم و چون فلسفه افكار بشري است و به روايات كاري ندارد طبيعتا اگر از فلسفه در تفسير قرآن استفاده شد تفسير به رأي است و مذموم خود قرآن و شارع مقدّس است اتفاقا اين دو بحث فقهي و علمي در همين مجلس كه آيه اللّه خزعلي و آيه اللّه زاده گلپايگاني و اينجانب و آقاي حاج شيخ علي كوراني حضور داشتند اشاره شد و مشروح آن را در كتابهايم نقل كرده‏ ام، ولي حقيقت اين است كه اگر انسان نفسش را تزكيه كند و به كمالات روحي برسد اين بحث‏ها را كناري مي‏گذارد و به نقطه حساسي كه فرموده ‏اند: «العلم نقطة كثرها الجاهلون» مي‏رسد و به حقيقت رسيده و اين حجابها را از بين برده است.

۱۴۲۶/۷/۶ قمری – ۱۳۸۴/۵/۲۲ شمسی – درباره خودم (برگزاری جلسات تزکیه نفس برای سه الی چهار هزار سالک الی الله)

درباره خودم

 

"جلسه روز جمعه ۶ رجب ۱۴۲۶"

 

بسمه تعالي…….. در روز جمعه در هر هفته براي تكميل مراحل تزكيه نفس دوستان حدود يك ساعت مطالبي در مورد لزوم مراحل آنها درس مي‏گويم و چون دوستان اهل تزكيه نفس در شهرهاي ايران متفرقند علاوه بر پنج دفتري كه در تهران و مشهد و قم و شيراز و اصفهان به وسيله تلفن درسها را دريافت مي‏كنند و مستقيما پخش مي‏نمايند، در شهرهاي ديگر كه حدودا چهل شهر هست از دفاتر براي جلساتي كه تشكيل مي‏دهند به وسيله تلفن مطالب را مي‏گيرند و مستقيما به دوستاني كه مشغول تزكيه نفس ‏اند مي‏رسانند. در اين روز جمعه كه ۶ رجب ۱۴۲۶ بود مطالبي درباره اين كه اين جمعيت كه حدودا سه الي چهار هزار نفرند هيچ هدفي و هيچ وابستگي به حزبي و يا گروهي ندارند و تنها و تنها هدفشان اين است كه تزكيه نفس كنند و خود را از آلودگي‏ها پاك نمايند و اگر ظهور حضرت بقيه اللّه علیه السلام در زمان ما اتفاق افتاد مهيا براي ياري آن حضرت باشند. توبه نصوح كنند تا از گناه پاك شوند استقامت داشته باشند تا مانند بنيان محكم در مقابل دشمن بايستند در صراط مستقيم باشند تا هيچ گونه انحرافي از دستورات و معارف دين نداشته باشند تنها خدا را دوست داشته باشند تا هيچ محبت ديگري آنها را از خدا دور نكند با نفس اماره بالسوء جهاد كنند تا نفس مطمئنه داشته باشند و خداي تعالي آنها را به مقام رضا دعوت كند و بنده خدا باشند تا شيطان بر آنها مسلط نشود و بالأخره آن قدر به امام زمان‏شان علیه السلام نزديك شوند تا آنها را آن حضرت براي ارتش خودش بپذيرد و سعادت عظمي نصيبشان گردد. اميدواريم خداي تعالي به همه اين دوستان توفيق ياري امام عصرعلیه السلام را مرحمت بفرمايد.

۱۴۲۶/۷/۸ قمری – ۱۳۸۴/۵/۲۳ شمسی – درباره خودم (دوستان حضرت آیة الله ابطحی)

درباره خودم

 

"از راست به چپ شهيد هاشمی نژاد ۲. اينجانب ۳. آقای خادمی شيرازی ۴. آقای سيد حبيب موسوی رحمة الله عليهم"

 

بسمه تعالي……..در زماني كه در قم مشغول تحصيل بودم با اين دوستان كه در تصوير ديده مي‏شوند بسيار صميمي بودم، از راست به چپ مرحوم شهيد هاشمي نژاد كه از فضلاء و سخنگويان بسيار بليغ و فصيح و بسيار متدين بود. استادي داشتند در علم اخلاق كه فرزانه و وارسته روزگار بود. نامش «شيخ علي فريدة الاسلام كاشاني» بود كه مختصري از شرح حالش را در كتاب «پرواز روح» نوشته ‏ام و مكرر به محضر حضرت بقيه اللّه علیه السلام مشرف شده بود. مرحوم شهيد هاشمي نژاد نزد اين استاد هم درس اخلاق و هم كتاب كفاية الاصول را مي‏خواند و معظم له در قم و مشهد در حوزه علميه تدريس مي‏فرمود. مرحوم شهيد هاشمي نژاد در سال ۱۳۶۰ در آخرين روز ماه ذيقعده بوسيله منافقين ترور شد و شهيد گرديد. خدا او را رحمت كند. نفر دوم اينجانب كه از سال ۱۳۳۲ با مرحوم شهيد هاشمي نژاد تا آخرين روزي كه شهيد شد رفيق صميمي بودم و كوچكترين اختلافي جز در مباحث علمي آن هم بسيار كم بين ما وجود نداشت. او شوهر همشيره من بود و من هم شوهر همشيره او بودم. نفر سوم مرحوم حجه الاسلام و المسلمين آقاي حاج شيخ محمد خادمي است. معظم له عالم و نويسنده و يار و ناصر حضرت بقيه اللّه علیه السلام چه از نظر قلم و چه از نظر بيان و چه از نظر اعمال بودند. معظم له بخاطر اصرار زيادي كه در امر ترويج نام مقدّس امام عصر علیه السلام داشت دچار مشكلاتي در اواخر عمرش شد و با سكته قلبي اين دنيای فاني را ترك كرد و به بهشت برزخي منتقل شد. نفر چهارم مرحوم حجه الاسلام و المسلمين آقاي سيّد حبيب موسوي كه از سال ۱۳۳۳ با ايشان آشنا شدم ايشان بخاطر آن كه با مرحوم شهيد هاشمي نژاد همشهري بود با ما هم حجره شد و سپس بخاطر آن كه در سال ۱۳۴۱ ما در مشهد مقدّس اقامت كرديم ايشان هم به مشهد آمدند و با معرفي اينجانب در مسجد الرسول در محله آبكوه اقامه نماز جماعت مي‏كردند و در سال ۱۳۸۱ مبتلا به كسالت سرطان خون شدند و از دنيا رفتند. معظم له پدر يك شهيد بود كه در جنگ تحميلي عراق و ايران به شهادت رسيد. دوستاني كه در تصوير ديده مي‏شوند همه از دار دنيا رفته‏ اند و اين معني را به ما مي‏فهمانند كه دنيا خانه بقاء نيست و بايد بار گناهمان را سبك كنيم و تزكيه نفس كنيم و اين دنيا را دار بقاء ندانيم و توشه‏ اي براي آخرتمان از اين دنيا برداريم و بالأخره به فكر آخرتمان باشيم.

۱۴۲۶/۷/۹ قمری – ۱۳۸۴/۵/۲۴ شمسی – درباره زندگی خودم (امامزاده یحیی علیه السلام در میامی)

درباره زندگی خودم

 

"اينجانب و جمعی از دوستان کنار مرقد مطهر حضرت يحيی در ميامی نزديک مشهد مقدس"

 

بسمه تعالي……..در نزديكي شهر مقدّس مشهد محلي است بنام ميامي در كنار قريه قوزغان كه در آنجا حضرت امام‏زاده يحييعلیه السلام  مدفون است. من مكرر با دوستان به زيارت اين امامزاده محترم مشرف شده‏ ام. كرامات زيادي از قبر آن بزرگوار مشاهده نموده ‏ايم. بعضي مي‏گويند: ايشان همان «يحيي بن زيد بن علي بن الحسين علیه السلام» است كه وقتي پدرش حضرت «زيد» را شهيد كردند ايشان عليه خلفاء اموي قيام كرد و به طرف خراسان حركت نمود تا بتواند لشكري از شيعيان جمع آوري كند و عليه خلفاء بني‏ اميّه قيام نمايد. امام صادقعلیه السلام به متوكل نامي كه يكي از اصحاب آن حضرت بود فرمود: يحيي را هم مانند پدرش مي‏كشند و او را پشت دروازه جوزجان به‏ دار مي‏ آويزند. وقتي اين خبر به حضرت يحيي بن زيد رسيد گفت: «يمحوا اللّه مايشاء و يثبت و عنده ‏ام الكتاب». منظورشان از اين جمله اين بود كه در اين گونه مسائل ممكن است بداء حاصل شود و اين جريان انجام نشود ولي در عين حال صحيفه سجاديه معروف را به متوكل داد و گفت ممكن است اين گنجينه علم الهي كه از پدرم به من رسيده است به دست دشمنان ما بيافتد و لذا به تو سفارش مي‏كنم كه اين كتاب را به پسر عموهايم تحويل بده و كتاب صحيفه سجاديه از آنجا در بين مردم پخش شد. حضرت يحيي بن زيد علیه السلام بسيار با معرفت به مقام مقدّس امام زمانش حضرت امام جعفر صادقعلیه السلام بود و در اشعار دعبل خزائي كه مي‏گويد: «و بعض بارض الجوزجان» منظور همان قريه قوزغان است كه مردم فارسي زبان جوزجان را قوزغان گفته ‏اند و ايشان در همان محل پس از قيامي كه از سرخس با مردم شيعه آن حدود عليه خلفاء بني‏ اميّه نمود شهيد شد و بدن مقدسش مدتها روي‏ دار بود سپس دوستان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام آن بدن مطهر را در همان جا دفن كردند و بعضي گفته ‏اند كه اين مرقد مطهر متعلق به حضرت يحيي ذوالدمعه است كه ايشان هم داراي جلالت و عظمتي است كه بايد به هر حال اين مرقد مطهر را زيارت نمود و از روح مطهر اين امامزاده عظيم الشأن براي موفقيت‏هاي مادي و معنوي استمداد كرد.

۱۴۲۶/۷/۱۰قمری – ۱۳۸۴/۵/۲۵ شمسی – درباره خودم (غار اصحاب کهف، ایمان آنها)

درباره خودم

 

"اينجانب در کنار غار اصحاب کهف در جبل قاسيون"

 

بسمه تعالي……..سالها اينجانب در سوريه اقامت داشتم. اگر چه در آنجا ساكن نبودم ولي بخاطر اقامتم به آنجا رفت و آمد زيادي مي‏كردم و خاطرات بسياري از آنجا بيادم هست. يكي از آن خاطرات در كنار غار اصحاب كهف است كه در «جبل قاسيون» واقع شده است. بعضي معتقدند كه غار اصحاب كهف در اين كوه ها بوده و قريه «رقيم» همين دمشق يا بعضي از بخش‏هاي دمشق مي‏باشد. كوه قاسيون كاملا مشرف بر شهر دمشق است و رفتن به آنجا نسبتا آسان است. اصحاب كهف جوانمرداني بودند كه ايمانشان بسيار قوي بود و بخاطر ايمانشان دست از همه چيز كشيدند. از سمت‏ها و رياست‏هاي دنيايي، از زن و فرزند، و ساير لذت‏هاي ظاهري و بسوي خدا حركت كردند و خداي تعالي در قرآن از آنها مدح كرده و براي آن كه كيفيت عالم برزخ را براي اولياء خدا و ساير مردم روشن كند آنها را از خواب پس از سيصد سال بيدار كرد و ميان مردم برد و آنها را مايه پند و اعتقاد مردم قرار داد. زيرا هميشه مردم ايمان زيادي به عالم بعد از اين عالم نداشتند. در آن زمان مي‏گفتند چگونه ممكن است انساني كه مرد دوباره زنده شود؟ حتي در زمان پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله عربي استخوان پوسيده ‏اي را در دستانش فشرد و نرم كرد و به پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله  گفت: «من يحيي العظام و هي رميم» خداي تعالي به آن حضرت فرمود: «بگو آن كسي كه در اول از خاك انسان را خلق كرد اين را دوباره خلق مي‏كند و او به هر كاري قادر است». انسان پس از مرگ اگر از اولياء خدا باشد در بهشت برزخي كه در آسمان چهارم است زندگي طبيعي با بدن طبيعي و متنعم به نعمت‏هاي طبيعي دارد. و اگر معتقدات و ايمانش خوب باشد ولي تزكيه نفس نكرده باشد مانند انساني كه خواب است عالم برزخ بر او زود مي‏گذرد چنان كه بر اصحاب كهف سيصدسال از زمان بيشتر از چند ساعت بنظرشان نگذشت. خداي تعالي در قرآن مي‏فرمايد: «ما آنها را بيدار كرديم تا مردم بدانند كه وعده خدا براي نعمت‏هاي قيامت و زنده شدن در عالم بعد از اين عالم حق است و شكي در آن نيست»

(تصوير فوق اينجانب در كنار غار اصحاب كهف در جبل قاسيون نشسته ‏ام و درباره ايمان اين جوانمردان فكر مي‏كردم كه اينها روزي باز از بهشت برزخي به دنيا خواهند آمد و از ياران حضرت بقيه اللّه علیه السلام خواهند شد و قبل از آن كمك براي رشد مردم دنيا مي‏باشند).