۱۴۲۶/۴/۱۸قمری – ۱۳۸۴/۳/۶ شمسی – درباره خودم (دعوت به سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدکس یونان)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۴/۱۹ قمری – ۱۳۸۴/۳/۷ شمسی – درباره خودم (سمپوزیوم اسلام و مسیحیت در آتن، دفاع از اسلام)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۴/۲۰ قمری – ۱۳۸۴/۳/۸ شمسی – درباره خودم (سمپوزيوم اسلام و مسيحيت آتن، شروع مقاله)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۴/۲۱ قمری – ۱۳۸۴/۳/۹ شمسی – درباره خودم ( سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدس یونان، مقام شامخ انسان و حکومت دین بر جهان)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۴/۲۲ قمری – ۱۳۸۴/۳/۱۰ شمسی – درباره خودم (سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدکس یونان، احیای طبیعت و عمران زمین و سلامت محیط زیست)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۴/۲۳ قمری – ۱۳۸۴/۳/۱۱ شمسی – درباره خودم (سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدکس یونان،احیای طبیعت و عمران زمین و سلامت محیط زیست)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۴/۲۴ قمری – ۱۳۸۴/۳/۱۲ شمسی – درباره خودم (سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدکس یونان،حکومت انسان کامل بر جهان)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۴/۲۵ قمری – ۱۳۸۴/۳/۱۳ شمسی – درباره خودم (سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدکس یونان ، قرآن و وعده حکومت واحد جهانی)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۴/۲۶ قمری – ۱۳۸۴/۳/۱۴ شمسی – درباره خودم (سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدکس در یونان، مصلح کل و مجری حکومت الهی در جهان)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۴/۲۷ قمری – ۱۳۸۴/۳/۱۵ شمسی – درباره خودم (سمپوزیوم بین المللی اسلام و مسیحیت ارتدکس در یونان، روح راستی)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۴/۲۸ شمسی – ۱۳۸۴/۳/۱۶ قمری – درباره خودم (دعوت از طرف موسسه ثقافيه اتحاد بين المللي مولفين جهت اعطاء دكترا در نو آوري و ابتكارات در فهم پاك)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۴/۲۹ قمری – ۱۳۸۴/۳/۱۷ شمسی – درباره خودم (دکترای افتخاری برای کتاب های “مصلح غیبی” و “انوار صاحب الزّمان”)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۵/۴ قمری – ۱۳۸۴/۳/۲۱ شمسی – درباره خودم (وظائف رئیس جمهور)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۵/۵ قمری – ۱۳۸۴/۳/۲۲ شمسی – درباره خودم (ارتباط ایران با ممالک دیگر)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۵/۶ قمری – ۱۳۸۴/۳/۲۳ شمسی – درباره خودم (آیة الله پروفسور گلپنارلی – جنایات آتاترک)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۵/۷ قمری – ۱۳۸۴/۳/۲۴ شمسی – درباره خودم (انجمن حجتیه)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۵/۸ قمری – ۱۳۸۴/۳/۲۵ شمسی – درباره خودم (وحدت و یگانگی)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۵/۹ قمری – ۱۳۸۴/۳/۲۶ شمسی – درباره خودم (علماء اهل سنت آق قلا)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۵/۱۳ قمری – ۱۳۸۴/۳/۳۰ شمسی – درباره خودم (کلاسیک کردن مراحل تزکیه نفس)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۵/۱۴ قمری – ۱۳۸۴/۳/۳۱ شمسی – درباره خودم (اهمیت تائید استاد تزکیه نفس توسط خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۵/۱۶ قمری – ۱۳۸۴/۴/۲ شمسی – درباره خودم (تنظیم قطعنامه تزکیه نفس)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۵/۱۷ قمری – ۱۳۸۴/۴/۳ شمسی – درباره خودم (قطعنامه ورود به مراحل تزکیه نفس، موارد اول تا دوازدهم)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۵/۱۸ قمری – ۱۳۸۴/۴/۴ شمسی – درباره خودم (قطعنامه ورود به مراحل تزکیه نفس، موارد سیزده تا بیست و پنج)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۵/۱۹ قمری – ۱۳۸۴/۴/۵ شمسی – درباره خودم (جدیت در تزکیه نفس)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت
۱۴۲۶/۵/۲۰ قمری – ۱۳۸۴/۴/۶ شمسی – درباره خودم (شرائط استاد تزکیه نفس – تمرکز سالک الی الله بر مرحله خودش)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۵/۲۱ قمری – ۱۳۸۴/۴/۷ شمسی – درباره خودم (وزیر ارواح)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۵/۲۲ قمری – ۱۳۸۴/۴/۸ شمسی – درباره خودم (شروع تدریس تزکیه نفس و اعتقادات توسط حضرت آیة الله ابطحی، و یادگرفتن احکام و قرآن توسط شاگردان)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت
۱۴۲۶/۵/۲۳ قمری – ۱۳۸۴/۴/۹ شمسی – درباره خودم (ابتکار برداشت از آیات اخلاقی قرآن)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۵/۲۴ قمری – ۱۳۸۴/۴/۱۰ شمسی – درباره خودم (خصوصیات کلی مراحل یقظه و توبه)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۵/۲۵ قمری – ۱۳۸۴/۴/۱۱ شمسی – درباره خودم (خصوصیات کلی مراحل استقامت، صراط مستقیم، تقوی و محبت، جهاد با نفس، عبودیت)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۵/۲۶ قمری – ۱۳۸۴/۴/۱۲ شمسی – درباره خودم (نتیجه جهادبانفس و عبودیت)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"جناب آقای وفائی خود را در ارتباط با تزکیه نفس می خوانند"
بسمه تعالي….جمعي از دوستان كه بعضي حدود ۱۸ سال در مراحل تزكيه نفس و كمالات روحي كار كرده بودند و آنهايي كه در مرحله جهاد با نفس و مرحله عبوديت به بالا بودند در روز ۱۶ ربيع الاول ۱۴۲۶ مطابق با ۱۳۸۴ يعني شب ميلاد مسعود حضرت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و تولد حضرت امام صادق علیه السلام دعوت شدند تا با آنها گفتگو شود و برجستگان آنها براي ديگران سخنراني كنند و يا مقاله اي بخوانند كه جدا بعضي از آنها به حقايق و مطالب حكمت آميزي رسيده بودند. زيرا انسان پس از تزكيه نفس و خالص نمودن روح خود از همه رذائل در قلبش از جانب پروردگار حكمت كه همان شناخت حقايق اشياء و معارف حقه است جاري ميگردد و اگر لااقل ۴۰ روز اين خلوص را ادامه دهد ميتواند آن حقايق را به زبان جاري كند كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «من اخلص لله اربعين صباحا جرت ينابيع الحكمة من قلبه الي لسانه» يعني اگر كسي كه تزكيه نفس كرده و مراحل كمالات را طي نموده و لااقل ۴۰ روز در مرحله خلوص و اخلاص مانده چشمه هاي حكمت از قلبش به زبانش جاري ميشود. اين دوستان بحمداللّه با چند سال زحمت و رياضتهاي شرعي زير نظر استادشان به كمالي رسيده بودند كه سخنان حكمت آميزشان ميتوانست راهگشاي سالكين الي اللّه باشد. خداي تعالي توفيق بيشتري به همه ما عنايت بفرمايد.
۱۴۲۶/۵/۲۷ قمری – ۱۳۸۴/۴/۱۳ شمسی – درباره خودم (خصوصیات مرحله عبودیت)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"جناب آقای چمنی مقاله خود را در ارتباط با تزکیه می خوانند"
بسمه تعالي….همانگونه كه در روز قبل گفتم بحمد اللّه جمع زيادي تحت پوشش مسئله مراحل تزكيه نفس قرار گرفته اند و از اين ميان آنهايي كه در مرحله عبوديت بوده اند چون مي بايست تمام صفات رذيله از آنها رفع شده باشد براي آنها امتحان كتبي و نوشتن مقاله منظور شده بود و سميناري براي امتحان آنها ترتيب داده شده بود كه در آن سمينار به نكات زير اشاره شد: ….
يك: بايد همه افراد اهل تزكيه نفس در مرحله عبوديت بررسي كنند كه اگر يكي از صفات رذيله در روحشان وجود دارد يا با نظر استادشان و يا اگر ميتوانند خودشان ببينند كه اين صفت رذيله مربوط به كدام يك از مراحل است كه بايد در اين صورت به آن مرحله برگردند و در آن مرحله دوباره كار كنند تا اين صفت رذيله از آنها برطرف شود….
دوم: حالا كه شما بحمد اللّه تزكيه نفس كرده ايد بايد همه با هم متحد باشيد و همه يك روح در بدنهاي مختلف خود را بدانيد و يك عقيده و يك فكر و يك هدف داشته باشيد وحدتتان را حفظ كنيد و خدمتگذار يكديگر باشيد…..
سوم: شاكر اين لطف پروردگار بوده و بدانيد كه اگر خداي تعالي كمكتان نميكرد و توفيق به شما عنايت نميفرمود نميتوانستيد نفس اماره بالسوء خود را اين گونه رام كنيد كه به هيچ وجه حتي ميل به گناه هم نداشته باشيد. داراي استقامت باشيد. در صراط مستقيم بوده و از هر گونه راه هاي انحرافي مانند راه هاي متصوفه و شيخيه و اعتقادات منحرفه محفوظ باشيد. تنها خدا را دوست داشته باشيد و جهاد با نفس كرده باشيد و بنده رسمي خدا باشيد. زيرا خداي تعالي ميفرمايد: «و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» و خدا را شاكر باشيد كه شما را خودش تزكيه نفس كرده و از اولياء خودش قرارتان داده است اين همه موفقيت بخاطر كمك هاي حضرت بقيه اللّه ارواحنا فداه و توسل به آن حضرت بوده كه ان شاءاللّه براي رسيدن به كمالات روحي بيشتر بايد اين توسلات ادامه داشته باشد و هيچ گاه شما آن وجود مقدّس را از ياد نبريد تا موفق شويد و از راههاي منحرف ديگران محفوظ بمانيد.
۱۴۲۶/۸/۴ قمری – ۱۳۸۴/۶/۱۸ شمسی – درباره خودم (شکر عنایات پروردگار متعال)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"خيابان بين الحرمين در کربلا که حرم مطهر حضرت سيدالشهداء از دور نمايان است"
درباره خودم
بسمه تعالي……..امروز كه روز ميلاد مسعود حضرت اباالفضل العباس علیه السلام است در پايان عرايضم درباره خودم در سخنان روز خطاب به كساني كه غير از آنچه در اين زندگي نامه نوشته ام ميگويند و مايلند تهمت بزنند و غيبت بكنند اين را بدانند كه «ان اللّه يدافع عن الذين آمنوا» و بدانند كه من از اين بادها نميلغزم و درس استقامت را در جواني از استادم ياد گرفته ام و به صدها نفر درس استقامت را داده ام.
من از اول عمرم تا به امروز در هيچ حزب و هيچ گروهي چه سياسي و يا غير سياسي نبوده ام هميشه طرفدار حق بوده ام ولو آن كه منافع دنيويم به خطر افتاده باشد. براي زندگي خودم و خانواده ام كوشيده ام كه در توسعه مالي باشم و هيچ گاه از وجوهات و پول بادآورده استفاده نكرده ام و هيچ گاه چشم طمع به مال مردم نداشته ام. گاهي اگر مريدان ثروتمندي بسويم آمده اند آنها از من استفاده مادي كرده ولي من كوشش كرده ام كه از آنها استفاده مادي نكنم. خودم را يك روحاني متمول و داراي عزت نفس معرفي كرده ام و در اين جهت از انبياء كه ميفرمودند: «لا اسئلكم عليه من اجر» پيروي نموده ام . هميشه از جواني تا امروز ديگران از من توقع مالي داشته ولي من به هيچ وجه توقعي از كسي نداشته ام. زندگيم با حق التاليف و خريد و فروش املاك و استفاده از آنها كه پروردگارم به آنها بركت خاصي داده گذشته است. همه دوستان ميدانند و مشاهده كرده اند كه الطاف پروردگار و نعمتهاي او آن چنان سرشار براي من بوده كه اگر غير از اين را بگويم ناشكري كرده و بدستور «و اما بنعمة ربك فحدث» عمل نكرده ام.
خدايا تو را شكر ميكنم كه به كوري چشم دشمنان امام عصر علیه السلام كه من خود را محب آن حضرت ميدانم و او «معز الاولياء» است به وسيله آن بزرگوار همه نعمتهاي مادي و معنوي به طوري كه با مقايسه با ديگران كه به آن حضرت اظهار محبت نميكنند خودم و متعلقينم بالاخص كساني كه از آنها گوش به دستوراتم داده اند و امر به معروف و نهي از منكر مرا پذيرفته اند از جهات مختلف به بهترين وجه زندگي كرده ايم و خداي تعالي به من عنايات زيادي داشته است كه اگر بخواهم شرحش را بنويسم و بيان كنم همه دچار حيرت ميشوند و شايد حسودها حسادتشان تشديد شود ولي اين قدر ميگويم كه مرا محبوبم به اذن پروردگارش از مهالك حتمي در مدت عمرم نجات داد از فقر و بيچارگي كه زمينه اش را شديدا داشتم مرا نجات داد از انحرافات اعتقادي كه زمينه اش برايم مهيا بود در سايه قرآن و كلمات اهلبيت علیهم السلام نجات داد از امراض مختلف بدني كه بسوي من در طول زندگي هجوم آورده بودند و گاهي خودشان را نشان ميدادند نجات داد و از امراض روحي كه ممكن بود با استقامتي كه از جواني در خود ايجاد كرده بودم خودم و مردمم و شايد مملكتم و دينم را به باد بدهم تزكيه ام فرمود و استادي به من معرفي كرد كه او را از حضرت بقيه اللّه علیه السلام گرفته بودم مرا نجات داد.
اميدوارم نعمتهاي خدا را تا حدي كه او را از خود راضي كنم بيان كرده باشم و لو اين كه فرموده است: «و ان تعدوا نعمة اللّه لاتحصوها»
از خوانندگان محترم تقاضايم اينست كه آنچه در اين نوشته ها ميخوانند آنها را مبالغه تصور نكنند آنها را خلاف واقع فكر نكنند و هر چه ميخواهند بگويند همين هايي باشد كه نوشته ام.
۱۴۲۶/۵/۲۸ قمری – ۱۳۸۴/۴/۱۴ شمسی – درباره خودم (پیشرفت چشمگیر در تزکیه نفس در اثر توسل به خاندان عصمت علیهم السلام)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"جمعی از دانشمندان و نویسندگان اهل تزکیه نفس"
بسمه تعالي….به تجربه ثابت شده و از روايات و آيات قرآن هم كاملاً استفاده ميشود كه اگر انسان بتواند براي رسيدن به كمالات و يا تزكيه نفس هميشه متوسل به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام بخصوص حضرت بقيه اللّه ارواحنافداه باشد پيشرفت چشمگيري خواهد داشت. بنابراين دوستان اهل تزكيه نفس كه در مدت ۱۶ سال با آنها كار كرده ام بخوبي متوجه اين مسئله شده اند و بطور كلي من معتقدم كه در دنيا و آخرت و بلكه هميشه تا انسان زندگي ميكند و باقي است بايد واسطه او با خداي تعالي معصومين علیهم الصلوه والسلام باشند. زيرا آنها «لسان اللّه»اند كه پيام پروردگار را و آنچه مايه تكامل و ترقي روح انسان است از طرف خداي تعالي به سالكين الي اللّه ميرسانند و آنها «عين اللّه»اند كه از احوال انسانها بايد مطلع باشند و آنها «يداللّه»اند كه از طرف پروردگار اعمال قدرت ميكنند تا سالكين الي اللّه به مقامات عاليه برسند و بالأخره هيچ گاه انسان از وساطت آنها بي نياز نميشود.
بعضي از متصوفه معتقدند كه انسان به مقامي ميرسد كه ميتواند مستقلا از جلال و جمال الهي استفاده كند و نيازي به وساطت اهلبيت عصمت و طهارت علیهم السلام ندارد! چه فكر اشتباهي زيرا ما اجازه نداريم كه حتي يك كلمه از غير زبان پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله از جانب خداي تعالي دريافت كنيم. براي دوستان اهل تزكيه نفس به تجربه ثابت است كه با وساطت اهلبيت عصمت و طهارت علیهم السلام موفقيتهاي زيادي داشته اند و از اين راه به كمالاتي رسيده اند. لذا كساني كه ميخواهند به كمال مطلوب برسند بايد همه روزه توسلاتي به اهلبيت عصمت و طهارت علیهم السلام داشته باشند و از اين راه به كمالات روحي نائل گردند.
۱۴۲۶/۵/۲۹ قمری – ۱۳۸۴/۴/۱۵ شمسی – درباره خودم (شروع بهشت از همین دنیا)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۶/۲ قمری – ۱۳۸۴/۴/۱۷ شمسی – درباره خودم (شهادت حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۶/۴ قمری – ۱۳۸۴/۴/۲۰ شمسی – درباره خودم (شب شهادت حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها و عظمت ایشان)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
بسمه تعالي……..مثل ديشبي بود در سال ۱۳۳۵ يعني شب چهارم جمادي الثاني كه روز قبلش سالگرد شهادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام بود و آن شب حضرت علي بن ابي طالب علیه السلام حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام را غسل ميداد.
من در عالم رؤيا ميديدم كه در خانه علي بن ابي طالب علیه السلام كه درش به مسجد باز ميشد با جمعي از فرزندان حضرت علي بن ابي طالب علیه السلام و فاطمه زهراسلام الله علیها هستم. شمعي كنار بدن فاطمه اطهر سلام الله علیها روشن است كه نيمي از صورت و بدن آن مخدره ديده ميشود و علي بن ابيطالب علیه السلام دستور فرموده اند كه كسي صدايش را به گريه بلند نكند. من و جمعي از فرزندان آن حضرت كه من آنها را در تاريكي نميديدم آهسته گريه ميكرديم تا آن كه غسل فاطمه زهرا سلام الله علیها تمام شد. حضرت اميرالمومنين علیه السلام دستور فرمودند كه ما فرزندانشان با مادرمان حضرت فاطمه سلام الله علیها وداع كنيم. من آهسته با گريه شديدي كه عارضم شده بود ميگفتم اي مادر پهلو شكسته و گريه ميكردم كه از كثرت حزن و اندوه و گريه از خواب پريدم.
واقعا آيا اجر و مزد رسالت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله با تنها فرزندي كه از آن حضرت باقي مانده بود همين بود؟ امام علیه السلام فرمود: «من ادرك فاطمه فقد ادرك ليله القدر» اگر تنها به همين حديث مسلمانان توجّه ميكردند قدر فاطمه زهرا را ميدانستند زيرا در شب قدر قرآن نازل شده و قرآن همه اش حكمت است و حكمتي كه از طرف خداي تعالي نازل گردد خير كثير است و به كسي كه خير كثير عطاء شود همان كسي است كه كوثر به او عطا شده است و كوثر در قرآن منظور فاطمه اطهر سلام الله علیها و فرزندان آن حضرت علیهم السلام است كه در مقابل سرزنش بني اميّه كه به پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله گفتند «ابتر» ! عطا شد و همانگونه كه شب قدر بهتر از هزار ماه است فاطمه زهرا سلام الله علیها بهتر از زندگي هزارها روزگار پرارزش بشر است و او كتاب و لوح محفوظ علم الهي است كه به عنوان كوثر به پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله عطا شده است. پس كسي كه فاطمه زهرا سلام الله علیها را درك كند و بشناسد و معرفت آن حضرت را بفهمد همه خوبيهاي شب قدر را درك كرده است و از اين جهت در روز گذشته گفتيم كه وجود مقدّس فاطمه زهرا سلام الله علیها برگه امتحاني مردم مسلمان بعد از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله بوده است. «السلام عليك يا فاطمه الزهراء اشفعي لنا عند اللّه» .
۱۴۲۶/۶/۵ قمری – ۱۳۸۴/۴/۲۱ شمسی – درباره خودم (مذاق ساده نویسی و دوری از فلسفه بافی)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"اینجانب در سن ۱۶ سالگی وقتی که در مدرسه نواب مشهد بودم"
بسمه تعالي……..خاطره اي از جوانيم همان وقتي كه در سن ۱۶ سالگي بودم و از درس مرحوم آقاي مدرس كه در مسجد گوهرشاد مشهد كتاب شرح لمعه را تدريس ميكرد.
اين فكر به مغزم خطور كرد كه چرا حوزه هاي علميه به روش قديم از كتابهاي قديمي كه بسيار مشكل نوشته اند و نظرات قديمي را داشته اند استفاده ميكنند؟ مسائل علمي اكثرا عوض شده بخصوص آنچه مربوط به افكار بشري است. اگر ميبينيم مسلمانها قرآن را حفظ كرده اند و تغييري در عباراتش نداده اند و يا رواياتي كه از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و اهل بيتش علیهم السلام رسيده است و در چهار چوب خود باقي مانده است اين بخاطر آن است كه قرآن كلماتش ساخته و پرداخته خدا است و روايات مضامينش باز از جانب خدا است و بر اين دو چيز معارف و احكام اسلام استوار است و دستبرد به اين دو ثقل اسلام را از بين ميبرد لذا مسلمانها اصل و نظم آنها را حفظ كرده اند ولي چرا بايد حوزه هاي علميه هنوز همان كتاب شرح لمعه كه بعضي از احكامش عوض شده مانند «منزوحات بئر» و احكام «برده داري» را بخوانند و يا كتاب رسائل و مكاسب و يا كتاب كفايه را تدريس كنند و وقت طلاب را بگيرند؟ اگر چه در آن زمان در حوزه هاي علميه خواندن درس فلسفه از طرف مراجع عظام تحريم شده بود ولي مخفيانه عده اي همان كتاب منظومه سبزواري و كتاب اسفار و ساير كتب فلسفي را ميخواندند كه آنها بيشتر از سايرين اوقاتشان را بيهوده ميگذراندند. من فكر ميكردم كه من نبايد اين گونه باشم. ما مسلمانها از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله شنيده ايم كه فرمود: «اني تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتي ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي ابدا» بنابراين قرآن و روايات بايد به قوت خود باقي باشد ولي استفاده و اجتهاد از آن ميتواند دائما در تغيير باشد و لذا من در آن سن ميكوشيدم كه در آيات قرآن و روايات اهلبيت علیهم السلام جستجو كنم و آنچه به حقيقت و حكمت نزديكتر است در مرحله اول خودم به آن معتقد شوم و در مرحله ثاني آنها را با قلم ساده و بيان فصيح و بليغ به ديگران تعليم دهم. لذا از همان زمان شروع به گفتن و نوشتن حقايق كردم و اعتقادات و عمل خود را بر آن اساس پايه ريزي نمودم و از هر گونه فلسفه بافي و ذوقيات عرفاني و انحرافي دوري نمودم و تا به امروز كه سال ۱۳۸۴ را ميگذرانيم همه كتب و نوشته ها و حتي ترجمه قرآني كه كرده ام طبق همان مذاق ساده نويسي و مطابق سخنان پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام بوده است. اميدوارم خداي تعالي ما را در صرط مستقيم دين محكمتر و با نشاط تر و جديتر نگه دارد.
۱۴۲۶/۶/۶ قمری – ۱۳۸۴/۴/۲۲ شمسی – درباره خودم (آیة الله اخلاقی – جمکران در زمان قدیم)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"اینجانب با آیه الله اخلاقی در جوانی و این زمان"
بسمه تعالي……..فراموش نميكنم در ايام جواني و زماني كه در قم مشغول تحصيل بودم با دوستي كه عشق و علاقه شديدي به حضرت بقيه اللّه روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه داشت بنام آقاي اخلاقی كه امروز از علماء برجسته قم هستند رفيق بودم و با يكديگر به مسجد جمكران ميرفتيم و توسلات خوبي داشتيم. در تصوير فوق آيه اللّه اخلاقی در سن ۲۵ سالگي و من در سن ۱۸ سالگي در محوطه جمكران قديم ديده ميشويم و آخرين ملاقات ما تا امروز در تصوير ديگري ديده ميشود. از آن زمان تا امروز هر روز به انتظار مقدم مبارك حضرت وليعصر ارواحنا فداه بسر ميبريم. در همان زمانها بود كه شب جمعه اي با هم قرار گذاشتيم كه به مسجد جمكران برويم. آن وقتها مسجد جمكران راه ماشين خوبي نداشت ناگزير بوديم پاي پياده تا آن مكان مقدّس برويم. من آن روز تنها غروب آفتاب از قم بطرف مسجد مقدّس جمكران حركت كردم كه نماز مغرب و عشاء را در مسجد جمكران بخوانم. وقتي به آنجا رسيدم چند نفري در مسجد بودند و نماز مغرب و عشاء را خواندند و چون با دوچرخه آمده بودند به شهر برگشتند و من و خادم مسجد مرحوم آقاي لسان در مسجد بوديم. وقتي پاسي از شب گذشت آقاي لسان به من گفت: شما شب را اگر در مسجد ميمانيد كليد را بگيريد و در را از داخل ببنديد تا مبادي سارقي فرشها را ببرد و او نيز با دوچرخه به شهر رفت و من تا نيمه هاي شب تنها در مسجد بودم. اتفاقات عجيب و وحشتناكي در راه و در مسجد برايم افتاد كه نميخواهم آنها را در اينجا بنويسم زيرا بسيار مطلب خصوصي است و براي مردمي كه امروز در شب جمعه مسجد جمكران را مملو از جمعيت ميبينند غير قابل هضم است. نيمه هاي شب بخاطر اين كه در مسجد كوچك جمكران آن وقت مختصري خوابم برده بود از مسجد بيرون آمدم و براي تجديد وضو به دستشوئي رفتم وضو گرفتم تا وارد مسجد شوم ديدم آيه اللّه اخلاقی مرا در بغل گرفت و از تاخيرش عذر خواهي كرد. شبهاي بلند زمستاني بود هنوز تا اذان صبح ساعتها باقي مانده بود و تا قبل از طلوع آفتاب من و معظم له مشغول توسلات و درخواست موفقيت هاي روحي و تزكيه نفس از حضرت وليعصر علیه السلام بوديم. بعد از اذان صبح كم كم افرادي به مسجد آمدند ولي آنها انگشت شمار بودند. اين كه ما ميگوئيم زمان ما فعلا زمان ظهور صغري است يكي از علائمش همين است كه پس از پنجاه سال توسعه عجيب مسجد مقدّس جمكران از يكطرف، جاده هاي اتوبان و اجتماع شبهاي جمعه و چهارشنبه و ساير شبها از طرف ديگر و توجّه مردم به طوري كه مسجد جمكران شايد دومين محل زيارت و اجتماع مردم ايران و ساير كشورها شده باشد و نام مقدّس حضرت وليعصر ارواحنافداه در رسانه ها و اظهارات مردم دنيا از هر مذهب به اين كه منجي عالم بشريت بزودي خواهد آمد همه اينها نشانگر آن چيزي است كه پدرم و استادم مرحوم حاج ملا آقا جان زنجاني به آن نويد داده بودند كه ظهور اصغر شروع شده و مرا به انتظار حضرت بقيه اللّه روحی فداه ترغيب كرده بودند. اميد است موفق به درك زمان ظهور اكبر هم بشويم.
۱۴۲۶/۶/۷ قمری – ۱۳۸۴/۴/۲۳ شمسی – درباره خودم (مرحوم آیة الله شیخ شریف رازی)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"مرحوم آیه الله آقای حاج شیخ محمد شریف رازی رضوان الله تعالی علیه"
بسمه تعالي……..در سن ۱۶ سالگي بودم و در مدرسه نواب مشهد درس ميخواندم. روزي وارد حجره ام در مدرسه نواب شدم ديدم مرد بزرگواري در گوشه حجره ام به دعوت هم حجره ايم آقاي سيّد جعفر واعظي آمده و نشسته است. لحظاتي من هم با ادب به محضرش نشستم. ايشان اسم مرا سؤال فرمودند و من هم از ايشان تقاضا كردم كه خودشان را معرفي كنند. ايشان فرمودند: من شيخ محمد شريف رازي هستم ولي از حضرت علي بن موسي الرضا علیه السلام لقب عتيق را گرفته ام. عرض كردم ممكن است قضيه تان را شرح دهيد؟ فرمود من در جواني مريض شدم به حال سكرات موت افتادم مادر پيري دارم كه بالين من نشسته بود. ملكي آمد و روح مرا قبض كرد و به آسمان برد در راه حضرت علي بن موسي الرضا علیه السلام به آن ملك فرمودند اين جوان آزاد است مادر پيرش متاثر و ناراحت است. او را آزاد بگذاريد تا به بدنش برگردد و او عتيق است (يعني آزاد شده). من به بدنم برگشتم و از آنجا نام خودم را عتيق هم ميدانم. من به ايشان فوق العاده ارادت پيدا كردم. شبها در حجره مدرسه نواب با هم بوديم نماز شب ميخواند و بدنش مثل بيد از خوف خدا ميلرزيد. مخصوصاً وقتي كه سوره «ق» را در نافله شب قرائت ميكرد. معظم له سبب شد كه من از حوزه علميه مشهد به حوزه علميه قم وارد شوم. خود او در شهر ري زندگي ميكرد ولي بخاطر محبت به من و نگهداري از من به قم هجرت كرد و من در آنجا مشغول تحصيل شدم. آقاي حاج شيخ محمد رازي از اولياء خدا بود و با اولياء خدا رفت و آمد و آشنائي خوبي داشت. در اوائلي كه من در خدمت ايشان به حوزه علميه قم رفتم آيه اللّه بروجردي و آيه اللّه حجت و آيه اللّه صدر و آيه اللّه سيّد محمد تقي خوانساري اين چهار نفر از مراجع تقليد در قم حضور داشتند. آقاي حاج شيخ محمد رازي به مرحوم آيه اللّه حجت ارادت خاصي داشت معتقد بود كه ايشان به محضر مقدّس حضرت حجه بن الحسن ارواحنافداه مشرف ميشود او مرا با مسائل معنوي بخصوص ملاقات با امام عصر ارواحنافداه آشنا كرد. او مرا با اولياء خدا مانند مرحوم حاج ملا آقا جان دورادور آشنا نمود. او مرا به مجالسي كه در آنها سخن از امام عصر ارواحنافداه گفته ميشد مانند منزل و حسينيه حاج ميرزا ابوالقاسم عطار در تهران ميبرد و از من ميخواست كه دائما متوسل به امام عصر ارواحنافداه باشم. او مرا با فدائيان اسلام مخصوصاً حضرت نواب صفوي آشنا كرد و در مسائل سياسي پاك وارد نمود. من بخاطر مطالب و قضايايي كه درباره معرفت امام عصر ارواحنافداه و تشرفاتي كه خودش يا ديگران به محضر آن حضرت داشتند به او علاقه شديدي پيدا كرده بودم و حتي در مسافرتها در خدمتش بودم. مرد آزاده اي بود كه نظرات خاصي مانند نظرات مرحوم نواب صفوي در امور سياسي داشت كه بر اين اساس متاسفانه بعضي از افراد او را به انحاء مختلف متهم ميكردند و نگذاشتند شخصيتش معرفي شود. فراموش نميكنم روز تاسوعا سال ۱۳۷۸ كه او از دنيا رفته بود به هيچ وجه او را به عنوان يك دانشمند، يك نويسنده پركار، يك شخصيت با عظمت كه مطرح نشد؛ حتي در يكي از رسانه هاي خبري رحلت او را اعلام نكردند. ولي در همان روز يك هنرپيشه كه غالبا در فيلمها به عنوان آبدارچي عمل ميكرد او را آن چنان تجليل كردند كه كم نظير بود. او داراي تاليفات و كتب زيادي بود كه اكثرا در مسائل معنوي و روحي و معرفي علماء و دانشمندان مانند كتاب «التقوي» و كتاب «آثار الحجة» و كتاب «گنجينه دانشمندان» در يازده جلد و دهها كتاب ديگر نوشته بود. او مساجدي با زحمات خودش بنا كرده بود و مدارسي را تأسيس نموده بود كه تنها بايد بگوييم اجرش با خداي تعالي باشد. خدا او را رحمت كند و با مواليانش محشورش نمايد.
۱۴۲۶/۳/۳ قمری – ۱۳۸۴/۱/۲۳ شمسی – درباره زندگی خودم (مرحوم آيه الله سيد موسي زرآبادي)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایت۱۴۲۶/۱/۱۴ قمری – ۱۳۸۳/۱۲/۶ شمسی – درباره خودم(سفر عتبات با مرحوم حاج ملاآقاجان – ارتباط ولایت اهل بیت علیهم السلام با توحید)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"در سن ۱۹ سالگی در سامراء کنار ملویه متوکل با مرحوم شهید هاشمی نژاد "
بسمه تعالي….. در روزهاي قبل درباره خودم ميگفتم….در سال ۱۳۳۳ شمسي با مرحوم حاج ملا آقا جان و مرحوم آقاي مظفري و آقاي حاج سيّد تقي خاموشي و آقاي سيّد عبدالكريم هاشمي نژاد (شهيد) از راه خرمشهر و بصره به عتبات عاليات مشرف شديم (كه شرح مفصل آن را در كتاب «پرواز روح» نوشته ام). در اين سفر با حاج شيخ جواد سهلاوي متولي مسجد سهله كه اهل معني بود و جعفر آقاي مجتهدي در مسجد سهله آشنا شديم و سفر بسيار خوبي كه معنويت خوبي داشت گذرانديم و پس از چهل روز به ايران بازگشتيم. شاگردان مرحوم قاضي بزرگ مثل آقاي حاج شيخ عباس قوچاني و آقاي حسيني لاله زاري در نجف اشرف به ملاقات حاج ملا آقا جان براي استفاده از معنويات ايشان آمده بودند. بحث هاي خوبي در توحيد و ولايت انجام شد كه ما استفاده هاي خوبي از آن بحث ها كرديم. مرحوم حاج ملا آقا جان معتقد بود كه توحيد بدون ولايت انجام نميشود و بلكه هر فيض مادي و معنوي كه از جانب خداي تعالي به مخلوقات ميرسد بايد به وسيله پيامبر اكرم و آل معصوم آن حضرت صلوات الله علیهم اجمعین باشد و اين مطالب را با استدلالات قوي براي آنها بيان ميفرمود. خدا همه آنها را رحمت كند و ما را در همان صراط مستقيم معنوي قرار دهد.
۱۴۲۶/۱/۱۳ قمری – ۱۳۸۳/۱۲/۵ شمسی – درباره خودم (خاندان صدر)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"حضرت آیه الله مرحوم حاج سید رضای صدر"
بسمه تعالي….. در روزهاي قبل درباره خودم ميگفتم….وقتي وارد قم شدم (در بعد اجتماعي) با فدائيان اسلام مخصوصاً مرحوم شهيد نواب صفوي آشنا گرديدم و چون آنها مقلد مرحوم آيه اللّه العظمي آقاي سيّد صدر الدين صدر بودند با بيت آن مرحوم آشنايي خوبي پيدا كردم. كتاب قوانين الاصول را نزد آيه اللّه سيّد موسي صدر خواندم و درس كفايه را نزد آيه اللّه سيّد رضاي صدر (صاحب عكس فوق) ميخواندم. آن مرحوم مرد بسيار وارسته و اهل معني و مخالف رژيم شاه بود. كتابهاي زيادي درباره تزكيه نفس و اخلاقیات نوشته بود كه مورد توجّه حوزه علميه واقع شده بود. به طور كلي خاندان صدر در حوزه قم مورد توجّه همه بودند. اين خاندان همه عالم همه سياستمدار همه متدين واقعي بودند. كمتر خانواده اي از اهل علم را ميشناختم كه در همه امور ديني و اجتماعي و سياسي اين جامعيت را داشته باشند. خداي تعالي همه آنها را رحمت كند و اگر استادمان امام موسي صدر در دنيا زنده هستند پايدارشان بدارد.
۱۴۲۶/۱/۱۲ قمری – ۱۳۸۳/۱۲/۴ شمسی – درباره خودم (مرحوم حاج شیخ محمد واله)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"با دوست متقي و وفادارم جناب حجة الاسلام و المسلمین مرحوم آقای شیخ محمد واله رحمة الله علیه"
بسمه تعالي….. در روزهاي قبل درباره خودم ميگفتم….من در مدت چند سال كه با مرحوم حاج ملا آقا جان بودم و بسيار دوست داشتم كه با اهل معني و تزكيه نفس آشنا باشم به مرد وارسته اي برخورد كردم كه ميتوانم ادعا كنم يك لحظه وقتش را به غفلت نميگذراند و كوشش ميكرد حتي ترك اولي هم انجام ندهد و او مرحوم حاجي واله بود. اين مرد بزرگ به منبر ميرفت و دائما مردم را موعظه ميكرد و معاشرت با او براي من بسيار مفيد بود. من هم با او بسيار صميمي بودم. من با او به كاشمر كه وطن او بود براي منبر ميرفتيم و او مرا به عنوان رفيق ترويج ميكرد فراموش نميكنم كه او بسيار منبر مطلوبي داشت و من سال اولي بود كه ميخواستم به منبر بروم و اگر با هم در يك مجلس تصادفا ميخواستيم منبر برويم او سخنش را با لكنت تحويل ميداد كه لكنتهاي منبر من زياد بد معرفي نشود. هر كس او را ميشناخت به عدالت و ورع و تواضع او اعتقاد داشت. مرحوم حاج شيخ محمد واله به رياضت نفس معروف بود و در راه عبادت و بندگي از دنيا رفت خدا او را رحمت كند و با مواليانش محشورش نمايد.
۱۴۲۶/۱/۸ قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۳۰ شمسی – درباره خودم (مرحوم آیة الله حاج سیدهاشم میردامادی)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"مرحوم آيه الله حاج سيد هاشم (نجف آبادي) ميردامادي پدر بزرگوار مادر رهبر انقلاب، آيه الله خامنه اي"
بسمه تعالي….. در روزهاي قبل درباره خودم ميگفتم…. در دوراني كه در مشهد مشغول درس بودم با مرحوم آيه اللّه ميردامادي كه به عقيده من از اولياء خدا بودند بسيار مانوس بودم و با پسر ايشان آقاي سيّد حسين ميردامادي در مدرسه نواب هم حجره بوديم و لذا وقتي كه به قم رفتم در تابستان ها كه به مشهد مشرف ميشدم خدمت معظم له ميرسيدم و از تفسير قرآني كه ايشان در مسجد گوهرشاد بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء ميفرمودند استفاده ميكردم و گاهي به منزل ايشان كه نزديك مدرسه نواب بود ميرفتم و از معارف معظم له بهره ميبردم. نزديك ظهر كه ميشد آيه اللّه ميردامادي كه مشهدي ها به ايشان ميگفتند آقاي نجف آبادي از منزل پياده به طرف مسجد گوهرشاد براي اقامه نماز جماعت ظهر و عصر ميرفتند و دوست نداشتند كه كسي با ايشان حرف بزند و از كنار آب خيابان حركت ميكردند كه مشغول ذكر بودند. يك روز من متوجه شدم كه معظم له نوافل ظهرشان را در راه ميخواندند. يك روز كه من در راه كنار ايشان ميرفتم درباره پسرشان با من خيلي صحبت كردند و بيشتر نظرشان اين بود كه از او بخواهم در مسائل معنوي بيشتر مقيد باشد. (و چون دو شب آينده تاسوعا و عاشوراي حضرت ابي عبداللّه الحسين علیه السلام است با تسليت به خوانندگان اين برنامه انجام نميشود).
۱۴۲۶/۱/۷ قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۲۹ شمسی – درباره خودم (مرحوم شیخ علی کاشانی و شهید هاشمی نژاد)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"از راست به چپ مرحوم آیه الله میر جهانی و مرحوم آیه الله شریف رازی و آقای بهشتی"
بسمه تعالي….. روزهاي قبل درباره خودم ميگفتم….. مرحوم آيه اللّه شريف رازي مرا كاملا با بزرگان اهل معني مانند آيه اللّه ميرجهاني و آقاي شيخ علي فريدة الاسلام كاشاني كه شرح حالي از او در كتاب پرواز روح نوشته ام آشنا كرد. آقاي شيخ علي كاشاني حال توجّه فوق العاده خوبي داشت و او در بين علماء و اهل معني معروف بود. مكرر خدمت حضرت بقيه اللّه ارواحنافداه رسيده بود و آن حضرت او را بنام «شيخ الشهداء» اسم برده بودند. ايشان در سن ۲۴ سالگي با سكته قلبي در رودسر از دنيا رفت. شاگرد و رفيق صميمي خوبي داشت. نامش سيّد عبدالكريم هاشمي نژاد كه دائما با او بود. فوت آن مرحوم آقاي هاشمي نژاد را بسيار محزون كرد. اين در وقتي بود كه من به سن بيست سالگي رسيده بودم و ميخواستم در مدرسه حجتيه حجره بگيرم. دوستان اهل معني براي من و ايشان صلاح دانستند كه با هم حجره بگيريم و با هم درس برويم و با هم مباحثه كنيم. در آن وقت من و او با هم درس خارج فقه آيه اللّه بروجردي و خارج اصول امام خميني در مسجد سلماسي ميرفتيم و با يكديگر با كمال صفا و صميميت در مدرسه حجتيه زندگي ميكرديم. من مرحوم حاج ملاآقاجان را به ايشان معرفي كردم در يك ملاقات در مشهد كه مرحوم آيه اللّه مير جهاني هم بود آقاي هاشمي نژاد سخت مريد حاج ملا آقا جان شد و كرامتي هم از ايشان ديده بود و از آنجا استادم به من توصيه كرد كه من با مرحوم شهيد هاشمي نژاد باشم و در همان سال سفر عتبات عاليات كه براي من اولين بار بود و شرح مفصلش را در كتاب «پرواز روح» نوشته ام اتفاق افتاد و مرحوم شهيد هاشمي نژاد را هم همراه خود برديم (بقيه قضيه ايشان در شبهاي آينده توضيح داده ميشود).
۱۴۲۶/۱/۶ قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۲۸ شمسی – درباره خودم (مرحوم پهلوانی و بعضی از اساتید حضرت آیةالله ابطحی)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"آیة الله حاج شیخ حسن پهلوانی تهرانی در سن جوانی"
بسمه تعالي….. روزهاي قبل درباره خودم ميگفتم…. بالأخره با اصرار مرحوم آيه اللّه شيخ محمد شريف رازي در سال ۱۳۳۱ شمسي به حوزه علميه قم وارد شدم و مرحوم آيه اللّه حجت كوه كمري مدرسه اي ساخته بودند كه از نظر شرايط در آن زمان بسيار مدرسه منظم خوبي بود و يكي از شرائطش اين بود كه طلاب آنجا بايد حداقل بيست سال از عمرشان گذشته باشد و دوستان براي حفظ اخلاقیاتم بهتر ميدانستند كه من در آن مدرسه باشم. مرحوم آيه اللّه شريف رازي با مرحوم آيه اللّه حجت صميمتي داشتند و ايشان از آن مرحوم درخواست كردند كه مرا در آن مدرسه حجره دهند ولي ايشان فرمودند كه در يك صورت امكان دارد كه او وارد مدرسه شود و آن اين است كه صاحب حجره اي او را سه سال در اتاق خود به عنوان مهمان بپذيرد. لذا آية اللّه پهلواني صاحب عكس فوق از اين موضوع استقبال كرد و من سه سال با آن بزرگوار كه در سن بيست سالگي بود و اهل تزكيه نفس بود هم حجره بودم. او براي من رفيق و استاد اخلاق و هم مباحثه و همه چيز بود. نماز شبش ترك نميشد توسلاتش بسيار خوب بود خدا انشاءاللّه ايشان را اجر جزيل مرحمت بفرمايد. من در قم درس قوانين را در محضر آيه اللّه موسي صدر و درس رسائل و مكاسب را در محضر مرحوم آيه اللّه خندق آبادي خصوصي خواندم. درس كفايه جلد اول را از محضر مرحوم آيه اللّه سلطاني طباطبايي بروجردي استفاده كردم و درس كفايه جلد دوم را از محضر مرحوم آيه اللّه حاج آقا رضاي صدر استفاده ميكرديم در اين مدت از درس مرحوم آيه اللّه العظمي آقاي بروجردي و درس اصول مرحوم امام خميني و اصول آيه اللّه داماد و درس خارج مكاسب مرحوم آيه اللّه العظمي شريعتمداري تا سال ۱۳۴۱ استفاده نمودم. در سال ۱۳۳۴ كه من سنم بيست ساله شد و حجره مستقلي در مدرسه حجتيه به من ميدادند با مرحوم شهيد هاشمي نژاد آشنا شدم كه قضيه آشنايي ما در سخن آتي توضيح داده ميشود.
۱۴۲۶/۱/۵ قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۲۷ شمسی – درباره خودم (مرحوم آیة الله حاج شیخ مجتبی قزوینی – علت هجرت از مشهد به قم)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"حضرت آية الله حاج شيخ مجتبي قزويني رحمة الله علیه"
بسمه تعالي… روزهاي قبل درباره خودم ميگفتم….. در مشهد تا سن هفده سالگي بودم. در اين مدت درباره عقائدم تحقيقات بسيار دقيقي انجام مي دادم. زيرا اهل معني مي گفتند اگر انسان بخواهد موفق به تزكيه نفس بشود و چشم و گوشش به حقايق باز شود و حكمت در قلبش جاي بگيرد اول بايد عقائدش را در صراط مستقيم قرار دهد. لذا با مرحوم آية اللّه حاج شيخ مجتبي قزويني مأنوس شدم. خوشبختانه منزل ايشان نزديك منزل ما بود و تا وقتي در مشهد بودم زمستان و تابستان با آن مرحوم در تماس بودم و از سن هفده سالگي تا وقتي كه ايشان زنده بود اگر چه در زمستان ها در قم مشغول تحصيل بودم ولي در تابستان كه به مشهد بر مي گشتم در درس هاي ايشان و در جلسات خصوصي ايشان در خدمتشان بودم و عقائدم را از ايشان اجتهادي ياد گرفتم و آن مرحوم مرا از مطالب سري و حقايق قرآني جداي از آنچه در كتاب هايشان نوشته اند آگاه مي فرمودند و لذا در فلسفه و علوم غريبه و تزكيه نفس و كمالات روحي به من خيلي چيزها ياد دادند. تا آنكه در سال ۱۳۳۱ شمسي با مرحوم اية اللّه شريف رازي صاحب كتاب گنجينه دانشمندان آشنا شدم و او هم خودش از اولياء خدا بود و هم اكثر اولياء خدا را ميشناخت. لذا به من اصرار كرد كه از مشهد براي تحصيل به حوزه علميه قم بروم. زيرا در آنجا بهتر مي توانستم با مرحوم حاج ملا آقا جان و ساير اولياء خدا در تماس باشم. در تاريخ فوق از مشهد به قم با ايشان هجرت نمودم.
۱۴۲۶/۱/۴قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۲۶ شمسی – درباره خودم (مرحوم سید رضا رضوی – مخالفت حوزه مشهد با درس فلسفه)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"در سن نوزده سالگی با جناب آقای سید رضای رضوی لاهیجانی هم مباحثه بودم"
بسمه تعالي… روزهاي قبل درباره خودم گفتم….. از وقتي كه با مرحوم حاج ملا آقا جان آشنا شدم طبعا با جمعي از اولياء خدا و خوبان آن وقت به وسيله حضورم در جلسات آنها رفيق گرديدم كه آنها را خواهم گفت و بعضي از آنها را در كتاب هايم مثل پرواز روح نوشته ام و سخنانشان را نقل كرده ام كه يكي از آنها آقاي حاج سيّد رضاي رضوي بود كه با من هم مباحثه و هم درس و آنقدر پاك بود كه در عزاي حضرت سيدالشهدا علیه السلام بي طاقت ميشد و به اين جهت معروف بود. اگر چه در مشهد مقدّس با او آشنا شدم ولي اين دوستي با او در قم كه بعدها به آنجا رفتم ادامه داشت و هر دوي ما در محضر آية اللّه حاج شيخ جواد خندق آبادي رسائل و مكاسب را خصوصي درس ميگرفتيم و با هم مباحثه ميكرديم. در آن وقتي كه در مشهد بودم بسياري از اولياء خدا را ديدم و با آنها رفيق شدم عشق و علاقه اي به آنها داشتم و با آنها زندگي ميكردم. به درس تفسير حاج شيخ حبيب اللّه گلپايگاني در مشهد در مدرسه خيرات خان ميرفتم و از اين ولي خدا استفاده هاي علمي و عملي زيادي كردم. مسئله ايكه در مشهد و بلكه در تمام حوزه هاي علميه مطرح بود موضوع خواندن درس فلسفه و اعتقاد به آن بود كه همه حوزه ها بخصوص مشهد از آن تبري ميكردند و حتي مانع خواندن آن درس براي طلاب ميشدند و خود اين مسئله مرا حساس كرده بود كه تحقيقي از اين علم داشته باشم و صحّت و سقم مطالب آن را احساس كنم. خوشبختانه اساتيد خوبي در اين علم پيدا كردم و حقايق را از ميان همه مطالب بدست آوردم و در مشهد از محضر آية اللّه شيخ مجتبي قزويني كمال استفاده را در اين باره نمودم.
۱۴۲۶/۱/۲ قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۲۵ شمسی – درباره خودم (مرحوم حاج ملاآقاجان و ۴ سال زندگی معنوی حضرت آیة الله ابطحی زیر نظر ایشان)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"در محضر استاد حاج شيخ محمود عتيق معروف به حاج ملاآقاجان و من در سن ۱۸ سالگي"
بسمه تعالي….. روزهاي قبل درباره خودم گفتم…. در مدرسه نّواب كتاب مغني و متوّل و كتاب شرح لمعه را در خدمت مرحوم مدرس يزدي كه از مدرسين معروف مشهد بودند ميخواندم. اتفاق جالبي كه برايم در همان سال اول افتاد برخورد با مرحوم حاج ملّا آقاجان بود. شانزده ساله بودم. يك روز كه در گوشه مدرسه نواب با دوستم جناب آقاي حجتي مشغول بحث احكام از كتاب عروة الوثقي به طور سطحي بوديم اتفاقي افتاد (ضمنااز مرحوم اية اللّه رازي وصفي از مرحوم حاج ملا آقاجان كه در زنجان ساكن بود شنيده بودم).در آن روز ديدم مردي وارد مدرسه شد و مرا به حجره يكي از طلاب دعوت كرد و از من خواست كه در مسائل معنوي همراه او باشم (كه شرح مفصل آن را در كتاب پرواز روح نوشته ام). از آن زمان به بعد برنامه هاي من عوض شد. به فكر سير و سلوك و رسيدن به تهذيب نفس و كمالات روحي افتادم و با اينكه استعداد و حافظه خوبي داشتم براي مرجعيت درس نميخواندم بلكه به دستور آن استاد دوره فقه و اصول را به شرحي كه بعدا خواهد آمد كاملاً خواندم. بيشتر به فكر توسلات و دستورات استاد و كمالات روحي بودم. تا آنكه چهار سال را زير نظر آن مرد بزرگ كه او را كسي نمي شناخت و من اين توفيق را پيدا كرده بودم گذراندم. در اين مدت با بزرگان اهل معني آشنا شدم. او معتقد بود كه راه رسيدن به خدا فقط وفقط استفاده از حقايق قرآن و سخنان رسول اكرم صلی الله علیه و آله و اهل بيت او است و لذا در اين موضوع تحقيقاتي داشتم كه آن را بعدها ارائه دادم و هزارها نفر از اين طريق به تزكيه نفس موفق شدند. يك روز در زنجان بدون مقدمه به من گفت بيا با هم عكسي بگيريم كه بعدها براي تو لازم ميشود و عكس بالا را در عكاسخانه زنجان گرفتيم و امروز وديروز برايم لازم شد چون عكس ديگري كه در اينجا يا در كتاب پرواز روح بگذارم از ايشان نداشتيم.
۱۴۲۶/۱/۱ قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۲۳ شمسی – درباره خودم (نوجوانی حضرت استاد و اختلافات در حوزه نواب مشهد)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"سخنرانی آقای شیخ نصر الله شمس الهدی علیه آیه الله کفائی در مدرسه نواب"
بسمه تعالي… در روزهاي قبل درباره خودم گفتم…. مدت دو سال در مدرسه ميرزا جعفر درس ادبيات را خواندم. سپس بخاطر امتحان خوبي كه داده بودم و آقاي شيخ رحمت اللّه فشاركي در مدرسه نّواب بود و ايشان هم مدرس من بود و به من اظهار محبت ميكرد. مرا به آية اللّه شيخ علي اكبر نوغاني كه متولي مدرسه نواب بود معرفي كرد و سپس پسر مرحوم آقاي نوغاني يعني مرحوم حاج شيخ مهدي نوغاني مرا به پدرش معرفي كرد و توصيه مرا نمود تا حجره اي در مدرسه نّواب مشهد به من دادند. يكسال كه در آن مدرسه بودم اختلاف شديدي بين چند نفر از طلاب و مرحوم آية اللّه نوغاني بوجود آمد و مرحوم آقاي اية اللّه حاج شيخ احمد كفائي كه معروف به آقا زاده بود و از علماي برجسته مشهد بودند از آن طلاب در مخالفت با مرحوم اية اللّه نوغاني پشتيباني كرد و من طبعا طرفدار مرحوم اية اللّه نوغاني بودم. رهبري طلاب طرفدار مرحوم آية اللّه نوغاني را آقاي شيخ نصر اللّه شمس الهدي به عهده داشت. اختلاف و نزاع از گفتگوهاي معمولي به سخنرانيها عليه مرحوم آية اللّه كفائي منجر شد گاهي از اوقات به كتك كاري هم ميرسيد. جمعي كه در عكس مشاهده ميشوند آقاي شمس الهدي است كه در ميان جمعي از طلاب مدرسه نواب عليه آية اللّه كفائي سخنراني ميكند و نفر پنجم از سمت راست اينجانب در سن ۱۵ سالگي در لباس روحانيت ايستاده ام. بالأخره پس از دو سال كه از اين اختلاف ميگذشت مرحوم آية اللّه نوغاني با سكته مغزي ازدار دنيا رحلت فرمود و اختلافات با بدست گرفتن توليت از سوي آيه اللّه كفائي پايان يافت. جمعي كه در اين تصوير مشاهده ميشوند. بعضي از آنها از دار دنيا رفته اند و بعضي از آنها از علماي بزرگ شيعه هستند.
۱۴۲۵/۱۲/۳۰ قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۲۲ شمسی – درباره خودم (مرحوم سید رضا ابطحی و ترویج دعای ندبه در مشهد)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"در میان جمعی از اقوام و دوستان در سن پانزده سالگی (نفر وسط من هستم که طفل خردسالی در بغل دارم)"
بسمه تعالي… در ادامه شرح حال خودم….. پدرم جلسات زيادي چه در منزل خودمان و چه در جلسات خانه هاي ديگران تشكيل مي داد. عصرهاي جمعه هميشه دعاي سمات و قبل از آن يك نفر از روحانيين مستمعين را موعظه ميكرد و صبح هاي جمعه دعاي ندبه در منزل چهار نفر در ماه تشكيل داده بود و ميگفتند تا آن وقت كسي دعاي ندبه را نميشناخت و در ايران دعاي ندبه خوانده نميشد و علت اين كار پدرم (يعني جلسات دعاي ندبه) اين بود كه شخصي از اهل اصفهان حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه را در روياي صادقه ديده بود و آن حضرت براي تعجيل در فرجشان دستور دعاي ندبه را داده بودند (كه اصل قضيه در كتاب پرواز روح توضيح داده شده است).
شب ها پدرم جلسات قرآن داشت و براي مردم از همان آياتي كه تلاوت ميشد توضيحاتي در خور فهم مستمعين و خودش ميگفت. جمعي از دوستانش به او كمك ميكردند و جلسات را تشكيل ميدادند يكي از آنها آقاي مشهدي احد بود كه از افسران شوروي سابق بود و در جريان متفقين به ايران آمده بود و بخاطر آنكه حضرت رضا عليه السلام او را شفا داده بودند مسلمان شده بود و مرد بسيار متديني بود كه در طرف چپ تصويرش ديده ميشود (و شرح حال اين شخص در كتاب پرواز روح نوشته شده است) و نفر بعدي آقاي مصطفوي استاد سيوطي ما بود و نفر بعدي حاج مراد علي بود كه او هم مرد متديني بود و نفر چهارم پدرم كه در سن چهل سالگي است و نفر پنجم آقاي مدرسي سيّد بزرگوراري بود كه با او تشريك مساعي در تشكيل جلسات ميكردند.
۱۴۲۵/۱۲/۲۹ قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۲۱ شمسی – درباره خودم (دوران کودکی حضرت آیة الله ابطحی و ورود به حوزه علمیه مشهد)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"اینجانب در سن ۱۴ سالگی "
بسمه تعالي… در روزهاي قبل گفتم. پدر و مادرم صالح و متدين بودند كوشش ميكردند كه درباره تنها فرزند پسرشان كمال تربيت را عمل كنند و چون بحمداللّه من از حافظه خوبي برخوردار بودم بعنوان پيش دبستان مرا به مكتب خانه زنانه در سن پنچ سالگي براي ياد گرفتن قرآن فرستادند. شش ساله بودم كه روخواني قرآن را در آن مكتبخانه به پايان رساندم. خوب يادم هست كه در شهريور ۱۳۲۰ كه متفقين در جنگ جهاني دوم وارد ايران شده بودند من در همان مكتبخانه هواپيماهاي جنگي شوروي سابق را بر فراز شهر مشهد كه در پرواز بودند مشاهده ميكردم. پدرم براي حفظ جان ما از آنجا كه از جريانات اطلاعي نداشتيم مرا با دوچرخه به گلستان كه يكي از قريه هاي اطراف مشهد بود برد ولي آنجا بخاطر فرار سربازها از پادگانها و گرسنگي آنها نا امن تر از مشهد بود و لذا دوباره به مشهد برگشتيم و براي مدتي فقر و گرسنگي بر مردم ايران سيطره انداخته بود تا آنكه جنگ تمام شد و پدرم مرا در سن هفت سالگي به دبستان ملي و اسلامي تدّين كه مرحوم آية اللّه شيخ غلام حسين تبريزي عبد خدائي تأسيس كرده بود و در آنجا بسيار رعايت تربيت اسلامي براي بچه ها ميشد، فرستاد و من آنجا مشغول تحصيل شدم. دوستان من (كه امروز معروفند) در آن مدرسه آقاي مهدي عبدخدائي و آقاي سيّد محمد خامنه اي بودند.
تا آنكه درس هاي ابتدايي من تمام شد سپس پدرم مرا براي تحصيل ادبيات فارسي و عربي و كتاب هاي مختلف اسلامي به مهديه آقاي حاجي عابد زاده فرستاد (نا گفته نماند مرحوم حاجي عابد زاده مرد بزرگي بود كه چهارده بناء و ساختمان مفصل مدرسه وار در مشهد ساخته بود كه در همه آنها مراسم عزاداري و تبليغ انجام ميشد و در ايام هفته مانند مكتبخانه ها به تدريس علومي كه براي نوجوانان لازم بود آزادانه ميپرداخت كه مهديه يكي از آن بناها بود) من در سن چهارده سالگي وارد حوزه علميه مشهد شدم و در مدرسه ميرزا جعفر واقع در صحن عتيق در حالي كه لباس روحانيت داشتم وارد شدم و به خواندن سيوطي نزد اديب نيشابوري و آقاي مصطفوي پرداختم.
۱۴۲۵/۱۲/۲۸ قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۲۰ شمسی – درباره خودم (مادرم و نسب نامه ام)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتمادرم و نسب نامه ام
" در سن ۶ سالگی در کنار پدرم"
بسمه تعالي… در شبهاي قبل گفتم مادرم زن صالحه اي بود خداي تعالي به او بيشتر از پانزده فرزند پسر و دختر عنايت كرده بود ولي جز شش نفر آنها بيشتر در دنيا زنده نماندند و بقيه در همان دوران شيرخوارگي از دنيا رفتند. او تقريبا در سن ۴۵ سالگي با سكته قلبي روز شهادت حضرت فاطمه الزهرا علیهاالسلام يعني ۱۳ جمادي الاول از دنيا رفت و مورد استقبال فرزندان از دنيا رفته اش قرار گرفت. اگر چه ممكن بود خودش از فرزندان پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله نباشد ولي مادر فرزندان پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله بود لذا حدود ده نفر از فرزندان پيغمبر صلی الله علیه و آله و علي علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام به استقبالش آمده بودند و او را به بهشت برزخي در آسمان چهارم ان شاءاللّه برده اند و شواهدي مشعر به اين معني وجود داشت… نسب پدرم با بيست و نه واسطه به حضرت موسي بن جعفر علیه السلام به اين ترتيب ميرسد
"اسم پدرم سيّد رضا بود پسر سيّد حسن ابن سيّد جعفر بن سيّد حسن بن سيّد حسين بن سيّد رجب بن سيّد قاسم بن سيّد حسين بن سيّد نورالدين بن سيّد مير كلان بن سيّد مير گنگ بن سيّد احمد بن سيّد علاءالدين بن سيّد حسين بن سيّد محمد بن سيّد صلاح الدين (كه قبر مطهر ايشان در آبدانان محل زيارت مردم آن سامان است) ابن سيّد فيروز الدين بن سيّد شرف الدين بن سيّد نورالدين بن سيّد صالح بن سيّد احمد بن سيّد ابراهيم المرتضي سلام الله علیه ابن الامام موسي بن جعفر سلام اللّه و صلواته عليه و علي آبائه و ابنائه"
۱۴۲۵/۱۲/۲۷ قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۱۹ قمری – درباره خودم (مرحوم سیدرضاابطحی پدر حضرت آیة الله ابطحی)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"مرحوم حاج سیدرضا ابطحی"
بسمه تعالي…من در سال ۱۳۱۴ شمسي هجري در مشهد مقدس در بالا خيابان كوچه زردي متولد شدم. پدرم به ديانت و سواد معروف بود و اصالتا مشهدي بود. مادرم اهل تهران و خانم محجبّه و متدينه اي بود. من از اين مادر برادري كه بزرگ شود نداشتم ولي پنچ خواهر كه هر يك داراي فرزندان زيادي شدند داشتم. سه نفر آنها شوهرهاشان از علماء بودند. من از كودكي تحت تربيت مستقيم پدرم بودم. او بسيار متدين بود تا جائيكه من بياد دارم نماز شبش ترك نميشد دفعاتي به محضر حضرت بقيه اللّه «روحي فداه» مشرف شده بود جلسات تربيت روحي و سير و سلوك و تعليم معاني قرآن و احكام اسلام براي مردم داشت. مكاشفات و مشاهدات خوبي بدون آنكه ادعائي داشته باشد و علماء و بعضي از مراجع و اولياء خدا به او علاقه خوبي نشان ميدادند او در لباس مقدس روحانيت بود ولي قالب تراش بود و پاي مصنوعي ميساخت و از اين راه زندگي ميكرد و او در روز جمعه هشتم ماه مبارك رمضان سال ۱۳۵۵ شمسي از دنيا رفت و در كنار قبرستان خواجه ربيع مشهد مقدس او را دفن كردند. خدا او را رحمت كند «سوره قدر را براي شادي روحش بخوانيد.»
۱۴۲۵/۱۲/۲۶ قمری – ۱۳۸۳/۱۱/۱۸ شمسی – درباره خودم (شروع زندگی نامه حضرت آیة الله ابطحی درباره خودشان با عنوان “درباره خودم”)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"در حال تفکر درباره خودم"
بسمه تعالي…من نميخواستم در اينجا از خودم چيزي بنويسم ولي متاسفانه بعضي بر خلاف دستورات اسلام تنها به شنيدني ها و يا از آن بدتر به خود اکتفا نموده و بدون تحقيق درباره من مطالبي ميگويند و مينويسند كه به هيج وجه به من اين وصله ها نمي چسبد. من درباره آنچه گفته اند و ميگويند حرفي نميزنم و به خداي تعالي واگذار ميكنم زيرا او بهترين مدافع است و خودش در قرآن فرموده: «ان اللّه يدافع عن الذين امنوا» و وعده خدا تخلف ندارد. ولي شرح مختصري از زندگي خودم با قلم خودم از اول كودكي تا اين تاريخ در شب هاي آينده مينويسم و خداي تعالي را گواه ميگيرم كه جز حقيقت چيزي نگويم و ننويسم. انشااللّه شب هاي آينده موفق شوم آنچه وعده داده ام برايتان در اين بخش از سايت بنويسم. اميدوارم هر چه ميخواهيد بگوييد راحت بتوانيد از زبان خودم به ديگران بگوييد و مسئول درگاه پروردگار نباشيد. ضمنا مطالعه كنندگان بدانند كه آنچه لغو گويان جاهل عليه من گفته اند چيزهاي بدي كه هيچ كس نپسندد نيست، بلكه من ميخواهم آنها فقط از زبان خودم درباره خودم با مسئوليت خودم حرف بزنند.
۱۵ ربیع الاول ۱۴۲۷ قمری – ۲۵ فروردین ۱۳۸۵ شمسی – لزوم بندگی برای خدای تعالی
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایتاعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیما علی بقیه اللّه روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، فَذَکِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِکَاهِنٍ وَ لَا مَجْنُونٍ (طور / ۲۹)
وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَی تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (ذاریات / ۵۵-۵۶)
آیات بسیار تکان دهنده و بسیار مناسب مراحل شما دوستان در این جزوه ای که در هفته گذشته خواندید وجود داشت. اوّل چیزی که باید ما به آن متوجّه باشیم که خیلی به عقایدمان و راه و روشمان کمک می کند، اینست که بدانیم همه حقایق و معارفی که بشر در دنیا برای امتحان دادن و در آخرت برای زندگی کردن لازم داشته، در عالم ارواح به او تعلیم داده اند. فقط طبق روایات در موقع تولّد و ورود در این دنیا آنها را یک فراموشی نسبی پیدا کرده نسبت به آنها، و قرآن و پیغمبراکرم و تمامِ انبیاء مذکّرِ همان چه را که فراموش کرده هستند. لذا در قرآن کلمه ذکر و مذکّر نسبت به قرآن و پیغمبراکرم مکرّر آمده که منجمله این آیاتی است که در این جزوه بود. یکی همین آیه ی شریفه وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَی تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ؛ نفع یادآوری برای اهل ایمان است، چون جمعی هستند که از ایمان به اسلام سرپیچی کرده اند با اینکه دین مقدّس اسلام یک دین فطری است و تمامِ دستورات اسلام بدون کم و زیاد فطری انسان است و در فطرت انسان قرار گرفته است.
فطرت همان خلقت است، یعنی روز اوّلی که خدا روح انسان را خلق کرد با خلقت انسان علومی را هم به او تعلیم داد. نهایتاً برای تثبیت این معارف دو هزار سال روح انسان مشغولِ یادگرفتن و در حقیقت ثبت کردن این حقایق و معارف بود.
در پرانتز عرض کنم مطالبی که عرض می شود شاید هر کدام دهها روایت و حدیث و آیات شریفه قرآن پشتوانه دارد. اینها در مدّت دو هزار سال ،ظاهراً باید عرض کنیم که همین سالهای دنیایی ما، چون خدا در دنیا دارد با ما صحبت می کند همین منظور است. چون بعضی مفسرین گفته اند که این دو هزار سال شاید از سالهای آخرت باشد، از سالهای آن زمان باشد، کمتر از زمانِ ما باشد یا بیشتر از زمان ما باشد، ولی نه، چون خدا دارد با ما صحبت می کند و قرآن را به زبان ما نازلش کرده، به زبان عربی که در دنیا این زبان رایج است بین مردم، با آن زبان نازل کرده، پس اگر هزار سال یا پنجاه هزار سالی در قرآن آمده بود منظور همین سالهای معمولی ماست. بنابراین روح انسان را خدای تعالی این گونه ساخته که وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا (شمس / ۷-۸) در همان دو هزار سال خدای تعالی وقتی که روح انسان را خلق کرد و همه ارواح با هم مساوی بوده اند و هیچ کم و زیاد از نظر استعداد و از نظر فهم و شعور با یکدیگر نداشته اند ـ البته معلوم است غیر معصومین و چهارده معصوم که آنها مجزّا خلق شده بودند ـ بعد به آنها تعلیماتی که لازم بود، برای زندگی ابدیشان لازم بود، فکر نکنید که این تعلیمات فقط برای دنیا یا عالم ذر بوده، برای زندگی ابدی انسان بوده، حتّی در دنیا تا زمانی که حضرت بقیه اللّه ارواحنافداه ظهور نکند یک مقداری یعنی یک درصدی از علومی که به ما تعلیم دادند، به ما متذکر شده اند. یعنی پیغمبراکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و بعد هم ائمه اطهار علیهم الصلوه و السلام با اینکه همه آن علوم را معلّمند، در عین حال زمینه ای نداشتند، مردم ظرفیّت نداشتند، مردم آمادگی نداشتند که بیشتر از آن درصد را به آنها تعلیم دهند. ولی حضرت بقیه اللّه ارواحنافداه که تشریف بیاورند، بقیّه آنچه که بشر در کره ی زمین لازم دارد و آنچه که در عالم آخرت باید از آنها بهره ببرد تعلیم خواهند داد و یا انسان را متذّکر آنها خواهند فرمود، یعنی به یاد انسان می آورند که خدا چه صفاتی دارد و خاندان عصمت و طهارت چه خصوصیّاتی دارند و عالم هستی ـ که بعضی از دانشمندان بسیار بزرگ گفته اند ما در مقابل اسرار عالم هستی مانند یک طفل کوچکی هستیم که کنار اقیانوسی ایستاده باشد و از آن اقیانوس به قدر قطره ای استفاده کرده باشد هستی ـ همه اینها را به یادمان می آورند.
همین طوری که مشاهده می کنید در عالم کوچک کره زمینمان که از سر سوزن در مقابل کهکشانها کوچکتر است، در این کره زمین از دویست سال قبل تا به حال یا از هزار و سیصد و چهل قمری تا به حال ـ دوستانی که اهل برنامه های ما هستند و سخنان ما را شنیده اند می دانند که چه عرض می کنم ـ تا به حال رشد فکری بشر چقدر فرق کرده؛ شاید در دویست سال قبل اگر به یک انسان می گفتند که یک نفر ممکن است در آن طرف کره زمین سخن بگوید این طرف کره زمین هم قیافه و هم رنگ او را و هم ریزترین حرکات او را ببینند و بشنوند، آن وقت باور نمی کردند. آن وقت باور نمی کردند که انسانی حرکت کند در کره ماه پیاده شود و انسانی آسمان را پر از ازدحام هواپیماهای پرجمعیّت کند، اینها باورشان نمی آمد. حالا شاید ما هم باورمان نیاید که در زمانِ ظهور چه می شود، چه اظهار قدرتی خواهد شد، چه استفاده هایی از اسرار و رموز عالم، کره ی زمین به این کوچکی علم خواهد کرد و اینها همه اش در راه رسیدن به آن حقایقی است که ما باید یاد بگیریم و آن حقایق ارزش دارد. اینها همان بازی هایی است با اینکه اسمش علم است، با اینکه یک مملکتی که مثلاً به بعضی از فن آوریهای دنیایی دست پیدا می کند چقدر به خود می بالد، در عین حال خدا در قرآن اسم همه اینها را لهو و لعب گذاشته، بسیار کوچک. إِنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ (محمد ۳۶) دنیا هر چه هست با همه ی عظمتی که، اسراری که دارد و شما بشر ممکن است به آن اسرار برسید و حتماً خواهید رسید، اگر در قبل از ظهور یک مقدار مختصری، یک درصدی از اسرار را به دست می آورید بعد از ظهور حضرت بقیه اللّه طبق احادیث و روایات صد درصد اسرار جهان هستی، جهان خودمان، به عالم ـ مثلاً ـ کهکشانها و امثال اینها کاری نداریم همین کره زمین خواهیم رسید و همه اینها تذکّر است برای زندگی عالم آخرت، زندگی عالم آخرت با آن طولانی بودنش، با آنکه جز معتقدات مسلّمه ی ماست که بی نهایت ـ بی نهایت ریاضی نه ـ بی نهایت عقلی، انسان در عالم هستی باقی می ماند! این اعتقاد ماست و چقدر باید از نظر علمی پیشرفت کند، چقدر باید در اسرار عالم هستی موفّق بشود خدا می داند. یعنی همانطوری که ما نهایت زندگی مان را نمی دانیم نهایت علممان را هم بعد از این عالم نخواهیم دانست. هر چه هستیم روز به روز رشد می کنیم، به کمال بالاتری می رسیم و لذا باید در این دنیا زمینه ساز آن باشیم و راه رسیدن به آن حقایق ـ این را بدانید ـ بدون تردید اینست که عبادت پروردگار را بکنیم. چون ببینید خود قرآن می فرماید: وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَی تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ؛ جنّ و انس را خدا خلق نکرده مگر برای عبادت. چرا عبادت این تأثیر را دارد که ما را به همه ی حقایق می رساند؟ به چه دلیل؟ بسیار واضح است، دلیل عقلی کامل ـ و فکر ما هم اگر یک مقدار روی آن کار کنیم ما را به این حقیقت می رساند ـ و آن اینست که شما اگر بخواهید یک علمی را تعلیم بگیرید، اگر رفتید نزد یک متخصصی که آن علم را داراست، حتماً در مرحله اول برای اینکه این علم را یاد بگیرید و درست یاد بگیرید از شما می خواهد گوش به حرفش کنید، هر چه می گوید اطاعت کنید، حالا ممکن است این دانشمند اشتباه هم بکند، اشتباهات او را هم باید شما ندیده بگیرید.
در دنیا مسلّم است از نظر همه که اگر کسی پیش استادی رفت و خواست از او چیزی یاد بگیرد، در مرحله اوّل باید مطیع او باشد، پای او صبر کند، ببینید حضرت موسی که خودش یک پیغمبر اولوالعزم است وقتی که خدمت حضرت خضر می رسد، اوّل چیزی که خضر از او می خواهد شاید از علوم واجبه او هم نباشد ولی می گوید: إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (کهف / ۶۷) تو نمی توانی با من صبر کنی. یکی از لازم ترین چیزهایی که یک شاگرد در کنار استاد باید داشته باشد تحمّل کردن ناملایماتی است که برای تعلیم علوم از ناحیه استاد می رسد. پس اگر خدای تعالی که عَلَّامُ الْغُیُوبِ (سبأ / ۴۸) است، خدایی که خالق همه چیز است، خدایی که علمش عین ذاتش و ذاتش بی نهایت است در مقابل این خدا انسان قرار گرفت، اینجا حتماً، بدون تردید، بدون فکر حتّی انسان باید عبادت کند یعنی گوش به فرمان خدای تعالی بدهد، مخصوصاً می دانیم خدا اشتباه نمی کند، خدای تعالی فراموش نمی کند، خدای تعالی لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لَا نَوْمٌ (بقره / ۲۵۵) غفلت ندارد و از همه مهم تر خدای عزیز ما را دوست دارد و می خواهد ما به طرفش، به عبادتش، به اطاعتش گرایش کاملی پیدا کنیم.
بنابراین تردیدی نیست که طوری خدای تعالی جنّ و انس را خلق کرده که بدون عبادت نمی توانند موفق بشوند. یعنی مثل حیوانات خدا انسان را خلق نکرده، به انسان یک استعداد و قوّه ی دراکّه ای داده که می تواند هر چه خدا در قرآن فرموده که لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا (بقره / ۲۸۶) به اندازه ی وسعمان می توانیم اطاعت کنیم، باید اطاعت کنیم، عقل به ما می گوید باید اطاعت کنیم، انبیاء گفته اند که باید اطاعتش را بکنید. بنابراین اطاعت پروردگار مساوی است با رشد و کمالات، مساوی است با حرکت به سوی خدا، مساوی است با رسیدن به مقام خلیفه اللّهی، پس انسان باید اطاعت کند. خلقت انسان اینطوری است که از هیچ چیز، موقع تولد روایت دارد که انسان همه چیز را فراموش می کند، هر چه که در عالم ارواح به او دادند یادش می رود، خوب اگر می خواست یادمان برود چرا به ما یاد دادند؟ این سؤال ممکن است پیش بیاید.
فرق است بین یاد آمدن و یاد نداشتن و تعلیم گرفتن. انسان یک چیزی را دیده، می شناسد ولی فراموش کرده، وقتی به آن رسید همه چیز آن یادش می آید، خیلی سریع؛ امّا چیزی را که یاد نگرفته وقتی به آن رسید بی تفاوت است در مقابلش، مثلاً شما از باب مثال یک کامپیوتر بسیار پرمحتوایی که هر نوع سی دی می خورد، همه معارف و حقایق و علوم در آن هست در یک سالی مثلاً بیست سال قبل دیده اید، برخورد کرده اید و دیگر از آن جدا شده اید، یا کاری کرده اند یک آمپولی به شما زده اند که شما همه را فراموش کرده اید. به مجرّد اینکه می رسید به این کامپیوتر، یادتان می آید. همه چیزهایش یادتان می آید، شاید در یک لحظه همه آنچه را که فراموش کرده اید یادتان بیاید، امّا همین شما اگر برخورد اوّلیه نبود و آنچه که در این کامپیوتر قرار دارد قبلاً به آن آشنا نبودید، می رسیدید به این، می دیدید یک جعبه ای شیشه ای است! حتّی اگر به شما بگویند که در این جعبه شیشه ای این علوم خوابیده باورتان نمی آید و خیلی زحمت دارد تا این را بفهمید. ما در این دنیا متذکّر علوم عالم ارواح باید باشیم، نه اینکه تازه بخواهیم علوم را یاد بگیریم. چرا؛ وقتی که متولّد شدیم چون یک آمپول نسیان خدا به ما زده ـ برای اینکه ما بتوانیم امتحان صحیحی بدهیم ـ در مقابل آن کسی که اگر حتّی یک حیوان که به آن یاد نداده اند فرقی نداریم، ما را یعنی یک بچّه یک روزه یا دو روزه ای را کنار یک بچّه ی مثلاً گوسفند بگذارند، هر دو ما چیزی نمی دانیم بلکه آن یک چیزهایی را بهتر از ما، زودتر از ما وارد می شود. او سر دو روز ممکن است بلند شود راه برود، علف بخورد ولی ما نمی دانیم چه باید بخوریم و چه کاری باید بکنیم. امّا یک مقداری که می گذرد این خلقت الهی در ما ظاهر می شود، آن قوه ی درّاکه مشغول درک می شود، آن عقلمان خودش را ظاهر می کند، می بینیم نه، دو ساله شد زبانی که آدم بزرگ در ظرف دو سال بلد نمی شود این بچّه بلد شد! حرف می زند، آن چیزهایی که برایش مفید است می بینید می خواهد، کلّی با بچّه ی حیوان فرق می کند. بچّه ی دو ساله یک گاو مثلاً با بچّه ی دو ساله یک انسان، شما یک طوطی را هر چه می خواهید حرف به او یاد بدهید، آخرش طوطی چون یک استعدادکی دارد یک کلمه را یاد می گیرد، امّا این یک کلمه خودش نمی داند معنایش چیست؟ می بینید بیجا مصرف می کند، نمی داند که این چطوری ادا می شود ولی بچّه ی انسان می داند. این معنی یادگرفتن و یادآمدن است.
این در مغزتان فرو برود، سرتاسر قرآن ـ حالا رفقا ان شاءاللّه دارند جمع می کنند ـ همه جا صحبت ذکر و مذکّر و اینکه شما یک وقتی با ما بودید، یک وقتی بلی گفتید، یک وقتی شما بهتر از امروز خدا را می شناختید، در روزی که خدا ارواح فرزندانِ ذریّه حضرت آدم را در معرض دید ملائکه قرار داد گفت: أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ آیا من ربّ شما نیستم؟ أَلَسْتُ بِالهکم، بخالقکم، اینها نفرموده؛ این دقیق است این جمله، ربّ شما هستم. یعنی مربّی شما هستم، یعنی تربیتتان کردم. یک انسانی آفریدم شما را، یعنی یک انسانی که با حیوانات صد درصد فرق می کند شما را آفریدم. أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ، اگر یک بازاری در کوچه بیاید به شما بگوید من مربّی تو نیستم؟ می گویید نه، من تو را نمی شناسم اصلاً، اینطوری است دیگر. الان یک نفر بیاید بگوید من در مدرسه دبستان شما فرّاش بودم یادت است؟ فراش بودنت را بله، یادم است. ولی اینکه تو من را تربیت کرده باشی نه، نبود. ـ دقّت می کنید؟ – روی این کلمه برَبِّکُمْ دانشمندان باید خیلی فکر کنند، أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟ و شما اگر که او را مربّی خودتان ندانید، مثل سایر چیزهایی که خدا خلق کرده تربیت روحی تان نکرده باشد که شما بتوانید جواب بدهید، باز هم نمی گویید بله! در شکّید لااقل.
الان در کره زمین بعد از همه این حرفها یک عدّه هستند در شکّند که آیا خدا مرّبی آنها هست یا نه؟ بعضی هایشان اصلاً خدا را قبول ندارند. آنجا تمامشان ـ به روایات مراجعه کنید ـ تمام ارواح، کافر و مسلمان که امروز کافر و مسلمانند همه گفته اند بَلی، تصدیق کردند. مرحوم شیخ بهایی هم در اشعارش می گوید:
در روز الست بلی گفتی امروز به بستر لا خفتی
آن روز شما همه تان بلی گفتید، امروز خوابیده اید و بلی؛ یا نمی گویید یا با سنگینی می گویید یا با تأمّل می گویید یا لااقل باید بیایند استدلالات زیادی برایتان بکنند، استدلال هم خودش دلیل بودن و رساندن به آن حقایق است تا شما بلی را بگویید. پس بنابراین همه ی اینها ذکر است، یادآوری است و لذا می فرماید: وَ ذَکِّرْ،
خدای تعالی می فرماید ای پیغمبر متذکّر کن مردم را، متذکّرشان کن که این برایشان مفید است. در آیه ی بعدی در همین جزوه می فرماید: فَذَکِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِکَاهِنٍ وَ لَا مَجْنُونٍ، این مقدار راهنمایی کرده، درباره ی این یادآوری، تو ای پیغمبر همان استادِ بزرگ آن روز هستی که خدای تعالی به وسیله تو تمام افراد بشر را عالم کرد، دانا کرد، تو چطور در کره زمین که مرکز امتحان بشر است کاهن شدی و مجنون شدی ؟! نیستی، تو سابقه داری، یک پیغمبری که چهل سال در این کره بوده با این مردم و در عالم ارواح اوّل مخلوق خدا بوده و معلّم ملائکه و اجنّه و بشر بوده این چطور است، حالا در کره زمین شده کاهن؟ مجنون؟ نستجیرباللّه، یک کاری که نستجیرباللّه جنون او را ثابت کند از او دیده اید؟ چهل سال با شما بوده، أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَ فُرَادَی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّهٍ (سبأ / ۴۶) خوب بنشینید فکر کنید، اگر تنهایی عقلتان نمی رسد دوتایی، مَثْنَی وَ فُرَادَی، فرادی هم باشد می رسید به حقیقت، دو نفری هم باشید می رسید به حقیقت که مَا بِصَاحِبِکُمْ اینکه با شما چهل سال بوده، حالا می گویید عالم ذر و عالم ارواح را یادمان رفته، امّا اینجا که چهل سال با شما بوده این چطور شد دیوانه شد؟! مَا بِصَاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّهٍ، پس بنابراین روی این حساب بهترین کار و لازم ترین کار و شرط اولیّه رسیدن به حقایق بندگی خداست. لذا در قرآن مکرّر این جمله و این بندگی اشاره به آن شده، در سوره یس می فرماید که: أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ ـ شما همه تان می توانید بگویید که خدایا کجا با ما قرار گذاشتی؟ ـ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ (یس / ۶۰) ببینید خیلی صریح است. آیا من عهد نکردم با شما ای بنی آدم که بندگی شیطان را نکنید؟ ما که خدایا تا حالا نه صدای تو را شنیده ایم، نه تو را دیده ایم، نه هیچ، نه! با ما عهد نکرده ای. أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی، اینش مهم است و اینکه من را عبادت کنید هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ (یس / ۶۰-۶۱) خوب جوابش می دانید چیست؟ جوابش اینست که یادت می آید آن وقت، یاد نمی خواهد بگیری. الان که می گوییم، می گویید درست است. باید بندگی شیطان را نکرد، باید بندگی خدا را کرد، این درست را از کجا می گویی؟ تو که بلد نیستی. وارد این اتاق شدید یک دفعه دیگر هم آمده اید می گویید: بله! این همان اتاق است. این یک آیه، آ
یات دیگر هم هست، از همه مهم تر در سوره ی حمد می گویید: إِیَّاکَ نَعْبُدُ، خدایا من تنها تو را عبادت می کنم، چرا؟ برای اینکه از نظر فطرت من، عقل من اینطور است که هر کسی که از همه تخصصش در یک علمی بیشتر است، وقتی که انسان می خواهد آن علم را از او یاد بگیرد باید حتماً اطاعتش را بکند، این عقلی است، فطری است. خدای تعالی هیچ جهلی در آن راه ندارد، معقول نیست و هر چه فرموده به نفع ما و برای مزید علم ماست. خوب دیگر باید بگوییم إِیَّاکَ نَعْبُدُ، بزرگترین دلیل است، إِیَّاکَ نَعْبُدُ هم می گوییم، یعنی باید منحصراً تو را عبادت کنیم، چون غیر خدای تعالی هر کس می خواهد باشد این اشتباه می کند، یعنی غیریّت داشته باشد؛ پیغمبراکرم غیریّت با خدا ندارد، ائمه اطهار غیریّت با خدای تعالی ندارند، امّا یک دانشمند بسیار بزرگ ـ حالا شما هر که را می خواهید تصوّر کنید غیر از این چهارده معصوم ـ ممکن است اشتباه بکند، نمی شود گفت: إِیَّاکَ نَعْبُدُ، تنها من از تو بندگی می کنم، اطاعت می کنم، هر چه بگویی چشم بسته، گوش بسته که به اصطلاح ما چشم بسته و گوش بسته است والاّ چشم باز و گوش باز، ما از خدا اطاعت می کنیم. ببینید استدلال عقلی اش هم خیلی روشن؛
خدای تعالی هیچ جهلی ندارد و هیچ وقت هم به نفع خودش به ما کاری نمی گوید بکن، پس همه اش علم است و همه ی آنچه هم که به ما می گوید به نفع ماست. دو دوتا چهارتا! تمام. لذا باید بگوییم: إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ، خدایا منحصراً از تو کمک می خواهیم.
کمک ها بطور کلی در یک بُعد از غیر خداست و در یک بُعد تنها از خداست. اگر ما به وسیله چیزهایی که خدای تعالی تعیین کرده اگر کمک خواستیم؛ چیزهایی که خدا تعیین کرده، گفته به این وسیله بچسب و از او کمک بخواه، مثلاً می فرماید: وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ (بقره / ۴۵) از نماز کمک بخواه، وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ (مائده / ۳۵) از ائمه اطهار، از تمام خوبان، اولیاء خدا، آنهایی که ارتباط با خدا دارند و از خدا می گیرند به تو می دهند کمک بخواه، در حقیقت این کمک خواستن همان کمک خواستن از خداست. اگر یک نفر واسطه شد که بیاید از من چیزی بگیرد به شما بدهد، آن واسطه داده یا آن کسی که داده به آن واسطه، آن واسطه به او داده؟ این یک حماقتی است که امروز متأسفانه در دنیا باید بگوییم در فکر بعضی ها با شیطنت بعضی ها بوجود آمده، که اگر ما متوسّل به ائمه اطهار شدیم، متوسّل به حضرت بقیه اللّه شدیم، ما به غیر خدا متوسّل شده ایم! اگر آنها غیر از خدا را می پرستند، بله، اگر آنها از غیر خدا چیزی می گیرند به ما می دهند بله، امّا وقتی از او می گیرند به ما می دهند چه فرقی می کند؟ توسّل به غیر خدا نیست اصلاً. همین طوری که می بینید در قرآن، در نماز می گوییم وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ خدایا منحصراً تو را کمک می خواهیم، ولی خود خدا در قرآن فرموده: وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ، نماز را از آن کمک بگیرید، وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ، وسیله قرار بدهید برای خدا.
من با یک وهابی ـ از علماء هم بود ـ صحبت کردم، گفتم: اگر یک کار من گیر کرده باشد در امن العام شما ـ که همان اطلاعات باشد ـ شما حاضرید به ما کمک کنید؟ گفت: بله، ـ حواسش نبود که ما داریم سرش را کلاه می گذاریم ـ گفت: بله! چیست؟ کارتان چیست؟ گفتم: به نظر شما این شرک نیست؟ من از خدا بخواهم! آنجا فهمید. چه فرقی می کند؟ این در توان تو است ـ به آن عالم گفتم ـ گفتم این کار حلّ مشکل من در توان تو است، در توان من نیست، در توان آن آقایی هم که دارد در خیابان راه می رود نیست، این در توان توست، هر کسی یک توانی دارد. الان اگر کسی به من بگوید که مثلاً یک سنگ یک تُنی را بلند کن یکدفعه، می گویم در توانم نیست. ما معتقدیم این اعتقاد ببین شرک است یا شرک نیست؟درست حرف بزنیم، ما معتقدیم که امام عصرمان ـ که جان همه مان به قربانش ـ این در توانش هست که این حاجت ما را بدهد، یعنی در خارج هم ثابت است برای ما که هر کاری امام عصر ارواحنافداه می کند همه اش از جانب خداست. خودش قدرت مستقلی ندارد، این را ما معتقدیم، خوب ما معتقدیم امام عصر ما در توانش هست که حاجت ما که سهل است، ما که حاجتی نداریم، ما چیزی اصلاً عقلمان نمی رسد که چیز مهمّی بخواهیم، ولی آنهایی که چیزهای مهم تری می خواهند، بهشت می خواهند، نجات از دوزخ می خواهند، آنها می گویند در توانش هست. حالا شما بیا ثابت بکن که در توانش نیست. ما تجربه داریم که در توان امام عصرمان هست که حوائج ما را بدهد، هر چه هم بخواهیم. این کجایش شرک است؟ اگر شرک باشد همه کارهایی که در عالم الان دارد انجام می شود، این بلندگو که صدای من را به شما می رساند این باید بگوییم که در مقابل خدا؛ خدا خودش برساند مگر قدرت ندارد که صدای من را به تمام کرات ـ همانطوری که ان شاءاللّه روزی خواهیم شنید صدای مقدّس بقیه اللّه ارواحنافداه را به گوش همه مردم دنیا می رساند، چیزی نیست ـ مستقلاً برساند، به وسیله برساند، ما به وسیله غذا سیر می شویم، به وسیله آب سیراب می شویم، به وسیله ائمه اطهار علیهم الصلوه و السلام که تجربه هم داریم ـ آخر بیهوده سخن به این درازی نمی شود ـ این جمعیت میلیونی که به مشاهد مشرّفه با همه ی اذیّت هایی که می بینند در عین حال می روند، متوسّل می شوند، اینها همه بیخود می گویند؟!
شب یازدهم ذیقعده بیست و سه نفر ـ ما آنجا شاهد بودیم ـ مریض شفا پیدا کرد در حرم مطّهر حضرت رضا، کتابها نوشته اند درباره ی کراماتی که از ناحیه ی خاندان عصمت و طهارت دیده شده، اینها همه اش بیخود است؟ اینها همه اش شرک است؟ اینها بروید خراب کنید، اگر دست این عدّه مرموز تروریست ـ که اسم واقعی اینهاست ـ اگر به حرمهای مطّهر ائمه اطهار برسد مثل بقیعش می کنند، چرا؟ من ده تا نقض برای کارهای اینها گفتم، داشتم کنار قبرستان بقیع نماز می خواندم، یک نفر آمد گفت که اینجا نماز حرام است، گفتم: برای چه؟ گفت: کنار قبور روایت دارد که حرام است. گفتم: همه تان کنار قبر پیغمبر و ابابکر و عمر دارید نماز می خوانید، همه تان در حجر اسماعیل که حضرت اسماعیل و حضرت هاجر دفن است نماز می خوانید، چطور شد نماز خواندن کنار قبرستان بقیع حرام بوده، آنجا حلال؟ اگر روایت گفته آنجا هم حرام است. آنها بعضی هایشان شاید همان را هم حرام بدانند، ما اینقدر نقص به مذهب آنها داریم، اگر درست وارد حقایق مذهبتان بشوید می بینید که بسیار مذهب سهلِ کاملِ، بسیار سهل و کامل است آخر، منتها همان طوری که در هفته های گذشته عرض کردم مسائلی در دین تشیّع وارد کرده اند، دشمن فراوان بوده متأسفانه ما هم یا خواب یا آنکه ضعیف ـ که ضعیف نیستیم خواب باید بگویم ـ بودیم و این شیارها را در صراط مستقیم ما به وجود آوردند و حالا یاری امام زمان در همین است و این را من مکرّر عنوان می کنم برای اینکه ثبت بشود در ذهنتان، که ان شاءاللّه همین آیه ی وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَی تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ در شما ثابت بشود و آن اینست که یاری امام زمان چه در زمان ظهور چه در زمان غیبت اینست که این شیارهایی که در صراط مستقیم دین، این بدعت هایی که در صراط مستقیم بوجود آورده اند، اینها را ان شاءاللّه از بین ببرید.
پشت بعضی از ماشین ها می بینم نوشته «فقط خدا» از یک بُعد بله، از یک بُعد هم باید گفت ای فلان فلان شده! تو هدفت این نیست. تو هدفت اینست که حرم امام رضا نروی، قبر پیغمبراکرم را، پشتش را به قبر مطّهر داده، مردم را دور می کند از توسل به رسول اکرم، این بخاطر آن است. بعضی از شاید شیعه ها هم باشند خیلی خوششان از این واژه می آید که فقط خدا، خدا نگفته خودش فقط من. عجیب است! حتّی در نزول قرآن در شب قدر می گوید: إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ (قدر / ۱) حتّی ملائکه را هم کنار خودش قرار می دهد. یک شخصیت والایی که ذاتش باصطلاح نه لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ است وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ است که اهلش می فهمند یعنی چه، این هیچ وقت اگر خودش را قاطی دیگران کرد برای این نیست که خودش را کوچک کند، خودش را مساوی با آنها قرار بدهد، آنها را می خواهد بیاورد بالا، آنها را می خواهد به آنها ارزش بدهد، می خواهد آنها در این وضع باشند که من احبکم فقد احبّ اللّه و من ابغضکم فقد ابغض اللّه، من عرفکم فقد عرف اللّه می خواهد به اینجا برساند آنها را، لذا می گوید: إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ، ملائکه هست، بعد خودش می فرماید که تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَ الرُّوحُ ما این کار را کردیم. از آن طرف پیغمبراکرم ببینید می گوید: لا اله الاّ اللّه وحده وحده وحده، انجز وعده، و نصر عبده و اعزّ جنده و هزم الاحزاب وحده، بنده باید اینطور باشد. همه را از جانب خدا بداند، یک طبیب حاذقی در مملکتتان هست، از همه جا به او مراجعه می کنند. شما را عمل کرد بسیار عالی هم عمل کرد، خوب، زنده شدید نزدیک بود بمیرید. اگر گفتید این طبیب من را این طور درست کرد شرک است! امّا اگر گفتید خدا بوسیله این طبیب، خدا در قلب این طبیب این خواسته را قرار داد این طبق روایات عیبی ندارد. خدا به وسیله این. اینها همه وسیله هستند. ما باید بگوییم: وحده وحده وحده قبل از اینکه از آن طبیب وقتی به هوش آمدی تشکر کنی که خوب تو من را عمل کردی و خوب معالجه کردی من را، قبل از آن بگو خدایا قربانت بروم که تو، وگرنه ممکن بود همین طبیب حاذق یک اشتباهی بکند ما را بکشد، نمی شد؟ نشده؟ تو کردی، وحده وحده وحده تا می رسد تا هزم الاحزاب وحده، پیغمبراکرم اصحابش احزاب را درهم پاشیدند، آن همه رنج کشیدند در عین حال پیغمبر اینطوری تعلیم می دهد به ما، خدا هم از آن طرف می گوید: إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ.
امیدوارم این مسائل ان شاءاللّه برایتان درس باشد و اینکه من امروز را تبریک نگفتم یک مقداری یادم رفت، یک مقداری هم گذاشتیم ان شاءاللّه برای روز میلاد مسعود پیغمبراکرم و امام صادق علیه الصلوه والسلام، جلسه در تهران است. روز تعطیلی است . و آنهایی که در مرحله استقامت هستند در شب تولّد رسول اکرم ان شاءاللّه جلسه برای آنها خصوصی داریم، تشریف بیاورند و امیدواریم که از برکاتِ وجود مقدّس پیغمبراکرم به همه حقایق عالم قبل و عالم بعد و همین عالم برسیم، چون امیرالمؤمنین فرمود: رحم اللّه ، خدا مهربانیش، محبّتش، رحمت خاصّ الخاصش، رحمت خاصّش به آن کسی، به آن شخصی برسد که بداند کجا بوده.
از ما بپرسند آقا تو کجا بودی؟ اوّل اول اول؟ خیلی پیشرفت کنیم می گوییم در شکم مادر، نه برو جلوتر، من أین و الی أین، کجا می خواهد برود و در کجا هست. من اجمالاً، مکرّر هم گفته ام من، در عالم ارواح و عالم ذر بودیم. این دنیا برای امتحان همان درسهاست و آخرت هم برای زندگی است و الاخره هی الحیوان ، مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ (نحل / ۹۶) خیلی آیات داریم که زندگی راحت، دیگر خداوند هیچ وقت برایتان زحمت و کار و فعالیّت نخواسته، در این دنیا می گوید برای امتحانتان باشد فعالیّت بکنید، امّا در آنجا نمی خواهد آن زندگی ابدی، راحت باشید. علم و دانش و فهم و درک، حقایق و معاشرت با احبّاء و هم صحبتی با خدا و اینهاست. لقاء پروردگار، لقاء ائمه اطهار، لقاء پیغمبر و هر چه نعمت بخواهید در اختیارتان، دیگر از این بهتر نمی شود، آنجاست و ان شاءاللّه اینها را ما بدانیم تا مورد رحمت خاصّه ی پروردگار واقع بشویم و ان شاءاللّه این دنیایمان خوب امتحان بدهیم، ورقه های امتحانی مان را خوب بفهمیم و زرق و برق دنیا مزاحم امتحان دادن ما نشود.
نسئلک اللهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا رحمن و یا رحیم یا غیاث المستغیثین،
پروردگارا به آبروی ولی عصر فرج آن حضرت را برسان،
همه ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده،
قلب مقدّسش را از ما راضی بفرما،
خدایا ما را به حقایقی که به ما تعلیم داده ای متذکّر مان بفرما،
توفیق یاد آمدن آن حقایق را بوسیله حجه بن الحسن به ما مرحمت بفرما،
پروردگارا به آبروی آقایمان حجه بن الحسن همه ما را هر چه زودتر از همه رذائل پاک بفرما،
امراض روحی را از ما برطرف بفرما،
مریض های اسلام، مریض های بدنی اسلام را خدایا شفای کامل مرحمت بفرما،
مریض های منظور شفای کامل عنایت بفرما،
امواتمان غریق رحمت بفرما،
شهداءمان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما،
پروردگارا از همه ی بدیهای دنیا و آخرت ما را دور بفرما،
به همه خوبی ها دنیا و آخرت ما را هر چه زودتر برسان،
عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما،
و عجل فی فرج مولانا.
لینک ویدیو در آپارات : کلیک کنید
جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید
۲۸ صفر ۱۴۲۴
/۰ دیدگاه /در سخنرانی های تصویری/توسط مدیریت سایت۲۰ صفر ۱۴۲۴
/۰ دیدگاه /در سخنرانی های تصویری/توسط مدیریت سایت۶ صفر ۱۴۲۴
/۰ دیدگاه /در سخنرانی های تصویری/توسط مدیریت سایت۸ محرم ۱۴۲۴
/۰ دیدگاه /در سخنرانی های تصویری/توسط مدیریت سایت۳ محرم ۱۴۲۴
/۰ دیدگاه /در سخنرانی های تصویری/توسط مدیریت سایت۲۲ ربیع الاول ۱۴۲۷ قمری – ۱ اردیبهشت ۱۳۸۵ شمسی – دوری از ظن و گمان در ارتباط با خدای تعالی و حقایق
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایتأَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله، لا سیما علی بقیة الله روحی و ارواحنا العالمین لتراب مقدمه الفداه و العنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین، من الآن الی قیام یوم الدین.
«أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ * إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى»(نجم/23)
اتفاقاً دیشب بود، فکر میکردم که در این مجلس با شکوه شما و دوستان شهر پر از ذوق و محبت شیراز، چه مطلبی را خدمت آقایان عرض کنم؟ یک مطلبی به نظرم رسید که به جناب آقای باقری هم، دیشب در ماشین عرض میکردم و امروز این آیات، تصادفاً ما از همین جا هم گوش میدادیم و اینها خودش یک اشارات غیبی است که به دوستان بدانند که، إنشاءالله باید به آنچه گفته میشوند عمل کنند.
تصورات بشر درباره خدا و قرآن و معصومین علیهمالسلام و اولیاءخدا ومعنویات واقعیت آنها
آیات وصفالحکم ربک را ما، اینجا ما با غفلت کامل، مشغول صحبت بودیم، ولی از این آیه «إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا» ما شنیدیم. همین مطلب را من امروز میخواستم دربارۀ آن صحبت کنم، خیلی مطلب بسیار مهمی است که با عمل به آن، اگر موفق شویم، به همۀ حقایق میرسیم و بدون عمل به آن، هر چه هم زحمت بکشیم، باز احتمال انحرافش، خیلی زیاد است. مطلبی که، از این آیه اگر مفصل بخواهیم صحبت کنیم، به دست میآید و باید از نظر عقل هم، همینطور باشد این است که، اکثراً ما مردم، دربارۀ هر چیزی، یک تصوراتی در دلمان داریم. دربارۀ هر چیزی! دربارۀ خدا، دربارۀ پیامبران و پیغمبراکرم، دربارۀ ائمهاطهار علیهمالسلام، دربارۀ اولیاءخدا، دربارۀ هر چیز خوب و بدی، حالا بدها زیاد مهم نیست، خوبها. دربارۀ ملائکه، دربارۀ قرآن، دربارۀ روحانیت، دربارۀ اکثر چیزهای خوب عالم دنیا، ما یک تصوراتی پیش خودمان داریم، یک مسائلی هم از جانب پروردگار هست. در گذشته هم بیشتر بوده، در زمان ما هم، کم نیست در گذشته از خدا که شروع کنیم، به صورت خورشید، به صورت ماه، به صورت ستارگان، اینها تصورات بشر بوده. تا جایی که اگر گذرتان به هندوستان بیافتد، در هر گذری، در هر محلهای، بتخانههایی هست، این بتخانهها من تحقیق زیادی در چند سفری که به هندوستان رفتهام، عبارتند از اشکالی که از خدا در ذهنشان آمده، آن را مجسمه کردهاند در داخل بتخانه گذاشتهاند، مثلاً در یکی از شهرهایی که، جنبۀ کعبه برای هندوها دارد شهر بنارس، یک معبدی را، یک بتخانهای را دیدم، بیست و دو گنبد طلا داشت، زیر هر گنبد، سه صورت از خدایتعالی بود که با سایر باصطلاح معابد، این صورتها فرق میکرد. من گفتم، کدام یک از اینها بالأخره خداست؟ گفتند: پولدارهای هند، راجهها، اینها در مکاشفاتشان هر رنگی و هر شکلی خدا را دیدند، پول دادند این را مجسمه کردند و گنبدش را هم ساختند و اینجا گذاشتند.
این برای زمان حال است، در گذشته در زمان حضرت ابراهیم، آذر که عموی حضرت ابراهیم است ظاهراً، ایشان بت تراش بود، بتها را میساخت، به هر شکلی که دوست داشت. حضرت ابراهیم هم، چون کوچک بود، زیر نظر ایشان بود به او میداد ببرد بازار بفروشد، او هم یک ریسمانی به گردن اینها میانداخت و میکشید، میگفت: بیایید این خدای بدبختتان را بخرید و امثال این مسائل، در گذشتهها، نسبت به پروردگار بوده و هر چه انبیاء میآمدند و میگفتند که این که شما میگویید: خدا نیست، قبول نمیکردند تا زمان پیغمبراکرم.
پیغمبراکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم از این به بعد، صلواتها را آهسته بفرستید. قبول نمیکردند ولی قرآن آورد، کتاب آورد، معجزه داشت. خود پیغمبراکرم را، اگر شما الآن به کتب باصطلاح اهلسنت مراجعه کنید، مطابق ظنون خودشان، پیغمبراکرم را معرفی کردهاند. در کتاب صحیح بخاری هست، شما ببینید پیغمبری که، در زمان رسالتش نستجیر بالله، من اگر نمیخواستم یک مطلبی را به شما بگویم، این مقدمه را نمیگفتم. پیغمبری که زن جوانش را، روی دوشش سوار بکند و به جایی ببرد که اهلحبشه، معرکه گرفتهاند، چون عایشه کوچک بود و قدش نمیرسید که معرکه را نگاه کند، روی دوش پیغمبر بنشیند و نگاه کند. پیغمبری که، وسط نماز یادش نمیآید جُنب است، همانجا میرود غسل میکند و راوی صحیح بخاری میگوید که، وقتیکه برگشت، پیغمبر، آب غسل از محاسنش میچکید و مردم را فرمود همینجا باشید، در همین محل از نماز باشید تا من برگردم. وقتیکه برگشت، مردم همینطور ایستاده بودند، شما میدانید آن وقتها به خصوص حمام سر خانه نبوده، حالا به هر نوعی، حالا بیشتر از زمان ما، طول میکشیده و برگشت و نماز را، ادامه داد. آنقدر مطالب از این قبیل، به پیغمبراکرم نسبت دادهاند که، انسان وقتی فکر میکند میبیند پیغمبر، یک آدم معمولی که، سهل است یک شخص اینطوری که باز در یک روایت مفصلی دارد که میخواهند پیغمبر را معرفی کنند، در آن روایت میگوید: پیغمبر در اتاق دراز کشیده بود، دخترهای باصطلاح مدینه، آمده بودند در مقابل پیغمبر میرقصیدند و یک آهنگی هم میزدند، در زده شد، در خانه کوبهاش صدا کرد، پیغمبر فرمود: زود تشکیلاتتان را جمع کنید و همه را از وسط جمع کرد. ابیبکر وارد شد، یکی از این خانمها پرسید چرا شما برای ایشان این وضع را به وجود آوردید؟ فرمود: او یک مرد مقدسی است از این لهو و لعب بدش میآید، نخواستم جلوی او، این کارها انجام شود. در موقع وفات هم که، پیغمبر را اینطوری معرفی میکنند که «إن الرجل لیهجر» هذیان میگوید، بیهوده حرف میزند، اینها همه، چیزهایی است که دربارۀ پیغمبراکرم گفتهاند. اینها همه ظنونی است که، بشر دربارۀ معنویات و حقایق و ملکوت عالم دارد. دربارۀ ملائکه، که آنقدر که خدا در قرآن فرموده: اینها را زن ندانید، باز هم وقتیکه، میخواهیم یک نقشهای، یک تصویری از ملائکه بکشیم، به صورت زنهایی میکشیم که دو بال دارد دارد. دربارۀ اولیاءخدا هم همینطور.
زاهد کسی است که یک لباس کثیف پارهای پوشیده باشد زندگی درستی نداشته باشد، اینطوری در ذهنمان میآید و بدبختی این است که همۀ معنویات را، ما میخواهیم با آنچه در ذهنمان هست تطبیق دهیم، ببینید این آیه چه میگوید؟ «إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ»(انعام/116)، اگر مردم پیروی نمیکنند مگر گمانشان را، «وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ»(نجم/23)، و هر چه که، نفسشان میخواهد خیلی روشن است. «وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى» این در صورتی است که از طرف پروردگار، هدایت برای آنها آمده ولی «إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ» دنبال گمانشان میرفت.
اگر میخواهید به خدا برسید، باید ظن و گمانتان را ترک کنید
مگر برای انسان آن چه را که تمنا میکند نیست؟ این جمله خیلی عجیب است. یعنی شما اگر یک چیزی را فکر کردید و ظنّی به آن پیدا کردید و مطابعت از هواینفستان کردید، همان چیزی را که، خواستید به آن میرسید. «أَمْ لِلْإِنسَانِ مَا تَمَنَّى»(نجم/24)، و حال اینکه، آخرت اولی، یعنی از لحظۀ اینکه شما روحتان را خدا خلق کرد تا آخر، قیامت، برزخ، تمام اینها، اینها در اختیار خداست. شما اگر میخواهید چیزی بفهمید، بروید در خانۀ خدا، ظن و گمان خودتان را کنار بگذارید، اگر میخواهید به خدا برسید، باید ظن و گمانتان را ترک کنید. نمیشود که انسان، دربارۀ خدا آن فکر را بکند، به یک جای دیگری برود، نمیتواند دربارۀ پیغمبر اینطوری که عرض کردم فکر کند و پیغمبری که، روح مقدسش آن ظرفیت را دارد که تمام علوم اولین و آخرین، در او قرار گرفته، این در این راه برود و آن راه را نرود یا باید انسان ظن و گمانش را به طور کلی کنار بگذارد. هر کس میخواهد به نهایت تزکیهنفس برسد آقایان، میخواهد به کمالات برسد، میخواهد در حقایق به حقیقت برسد، باید اول کاری که میکند، ظن و گمانش را دربارۀ حقایق، که از طریق هواینفس میخواهد معتقد شود، اینها را کنار بگذارد، خودش را صاف و پاک کند. شما یا معلم هستید، یا معلم دیدهاید یا تختۀ سیاه نویس هستید، یا تختۀ سیاه را دیدید چطور مینویسند، شما اگر نگاه کنید، میبینید اول کاری که، معلم روی تختۀ سیاهی که میخواهد بنویسد، کار میکند، این است که این تختۀ سیاه را از خطوط مختلف پاک میکند. یک چیزی بر میدارد حالا یک پارچهای، هر چه که بهتر پاک کند، این تختۀ سیاه را از نوشتههای قبلی پاک میکند، بعد شروع به نوشتن میکند.
کنار گذاشتن گمان و گوش دادن به گفته های کسانی که از طرف خدا حرف می زنند و فهمیدن حقیقت دین
اگر بخواهید به کمالات روحی برسید، اگر بخواهید به اعتقادات پاک برسید، اگر مایل باشید که همۀ حقایق را، خدایتعالی برایتان بیان کند، اول باید چیزهایی که مورد گمان شماست، کنار بریزید. دربارۀ امامزمان، دربارۀ ائمهاطهار، دربارۀ پیغمبراکرم، دربارۀ خدا و از آن طرف، دربارۀ اولیاءخدا، دربارۀ کسانی که شما میخواهید به آنها اقتداء کنید، شما ببینید حتی یک امامجماعت، اگر کسی بخواهد به او اقتدا کند، نگفتند: ببینید چه شکلی است؟ نگفتند: ببینید قدش بلند است یا کوتاه است؟ شما خوشتان از قیافهاش میآید یا نمیآید؟ گفتند: عادل باشد. شما فقط و فقط باید روی عدالت این شخص فکر کنید. دوم گفتند: نمازش را صحیح بخواند، باید روی این دو چیز فکر کنید، این را از باب مثال عرض کردم، یعنی اگر خواستید به هر چیزی فکر کنید، اول مراجعه کنید به خدا و کسانی که از طرف خدا حرف میزنند برای شما، آنها ببینید، دربارۀ این چیزی که شما میخواهید روی آن فکر کنید و معتقد به آن شوید، آنها چه گفتهاند؟ هر چه آنها گفتهاند شما همان را، محل فکرتان قرار دهید. همین مثالی که زدم، امامجماعت را، فقط عدالتش و صحیح نماز خواندنش برای شما، مطرح باشد. نه اینکه من از این آقا خوشم میآید، از آن آقا بدم میآید، حالا روی چه حسابی خوشت میآید, روی چه حسابی بدت میآید، این نباشد.
وقتیکه میخواهید دربارۀ ذاتمقدس پروردگار، معرفت پروردگار فکر کنید، در خانه ننشینید با خودتان فکر کنید، شما چیزی از ظنتان به دستتان نمیآید. باید همان طوری که مردم نیشابور، وقتیکه چشمشان به علیبنموسیالرضا علیهالسلام افتاد و او را صراطمستقیم تصور کردند و خاندان عصمت، این حضرت را به عنوان صراطمستقیم، برای شیعیان معین فرمودند، تا چشمشان به حضرت رضا صلواتالهعلیه افتاد، عرض کردند: آقا یک روایتی از جد بزرگوارت، همین جمله هم خیلی عالی است. که یعنی شما راوی روایات پیغمبر هستید، دین خدا به شما ختم نمیشود، دین خدا به پیغمبراکرم ختم شده. شما باید آن چه را که بر پیغمبر نازل شده، از همانها برای ما بگویید. من یک وقتی خودم فکر میکردم مردم نیشابور، عجب آدمهای بیمعرفتی بودند، چرا به حضرت نگفتند: هر چه میخواهی بگو. نه شاید این القاء از طرف خود حضرت رضا صلواتالهعلیه بود، درس باید داده شود، امام مربی است لذا گفتند: یک کلمهای که از پیغمبراکرم، نقل شود برای ما نقل کنید. پیغمبراکرم هم، با تمام سندش که اسمش این روایت حدیث سلسلةالذهب است. یعنی سلسلۀ راویانش همه از ائمه علیهمالسلام هستند. این نکته را توجه کنید من نمیخواهم این حدیثی که همۀ شما یا حفظ هستید یا مکرر شنیدید، برایتان نقل کنم، به این نکاتش میخواهم توجهتان بدهم. از هر یک از ائمهاطهار با همۀ عظمتشان، با اینکه من معتقد هستم آن چه پیغمبراکرم دارد و از علم و عصمت، همۀ ائمه دارند جز اینکه پیغمبر، نبی است ولی اینها نبوت در مسائل دینی ندارند.
خود همین دعای ندبه، بیان میکند که «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَ بَعْدِي» (زادالمعاد،مفاتحالجنان/305)، تو جانشین من هستی، همۀ جانشینها باید آنچه که، آن شخص اول دارد، این هم داشته باشد. نمیشود یک کسی را حتی در مغازۀ شما بگذارید که بعضی از اقلام را، قیمتش را بداند و بعضیها را نداند و مسافرت بروید، باید همه را بداند. همۀ علوم دین را، علیبنابیطالب اگر نمیدانست، پیغمبراکرم او را جانشین خودش قرار نمیداد. «إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَ بَعْدِي» یعنی از طرف خدا دربارۀ دین و معارف، وحیای به تو نمیرسد، چون پیغمبراکرم، خاتمالأنبیاء است، ختم کرد، نبوت را پایان داد و در عین حال، ما حضرت رضا را هم، همینطور میدانیم. چه مردم نیشابور میگفتند که از جد بزرگوارت برای ما روایت نقل کن، چه نمیگفتند، حضرت رضا صلواتالهعلیه از ایشان روایتها را نقل میکند همۀ روایاتی که ائمهاطهار، امامصادق فرمودند: همۀ اینها از پیغمبراکرم است و لذا در روایات دارد اگر یک روایتی را گفتید مثلاً امامصادق فرموده و حضرت رضا فرموده باشد، اشکالی ندارد. اگر گفتید: رسولاکرم فرموده و امامصادق فرموده باشند، این هم اشکالی ندارد در روایت هست، و لذا بعضی از علماء من دیده بودم احتیاط میکردند و همه را نسبت به پیغمبراکرم میدادند که دروغ نشود.
راه رسیدن به وحدانیت خدا را امام علیه السلام نشان می دهد
بنابراین مردم نیشابور بالأخره، حقیقت یک چیز بود ولی حضرت رضا مخصوصاً «سمعت عن أبی موسی ابن جعفر، قال سمعت عن أبی جعفر ابن محمد، قال سمعت عن أبی محمد ابن علی الباقر، قال سمعت عن أبی علی ابن الحسین السجاد، قال سمعت عن أبی الحسین ابن علی، قال سمعت عن أبی علی ابن ابیطالب، قال سمعت عن رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم قال سمعت عن جبرائیل» ایشان را هم وسط گذاشتند. «قال سمعت عن الله تعالی» ببینید این درس است، درسها را یاد بگیرید، ما بیشتر از هر چیزی دوست داریم که این جلسات، به صورت درس بیاید. این مطلب در ذهن شما باشد که، هر روایتی را که دیدید از هر امامی، این از پیغمبراکرم است. چه سندش را نقل کنند، چه سند آن را نقل نکنند و این را هم باز بدانید که هر روایتی که از پیغمبراکرم باشد، از خداست. چون خدایتعالی در قرآن میفرماید: «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى»(نجم/3-4)، اگر اینها را خوب یاد بگیرید، یک امتیازی شما پیدا میکنید، در بین مردم، که نه آقا امامصادق نفرموده، حضرت سجاد فرموده، ما میگوییم: همۀ آنها را، از یک نفر نقل میکنند و او هم از خدا، این حقیقت دین است، این را داشته باشید.
اصل مطلب این بود که فرمود: خدا گفته که «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِي وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»(بحارالانوار: 49/127)، یک جملۀ کوتاه ولی خیلی پر حرف، «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» یک کلمه است کسی که بگوید: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» این کارش درست است، حالا خلاصهاش است. خب اگر کسی فرعون را خدا بداند و تنها او را هم خدا بداند باز هم میتواند بگوید که «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» اسم فرعون را هم إله میگذارد «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» خوب میفهمید؟ خورشید هم یک دانه است، در آنچه که ما میبینیم، که این نور را بدهد، اسم آن را الله میگذاریم، آنهایی که خورشید را میپرستیدند، آن را الله میدانستند، اینها هم «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» میگویند. خب دقت کنید!
اگر شما رئیس ادارهتان را به عنوان رزق دهندهتان، پذیرفتید و خدا را از کار برکنار کردید باز هم «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، اسمش را بگذاریم فقط اسم، سر اسم است دیگر، اینها هم «إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم» این اسمها را شما گذاشتید، اگر گفتید سیزده به در از خانه بیرون نرویم، نحس است برایمان هر چه خدا بخواهد یا نخواهد، نحسی آن هست، پس آن کسی که، اعمال قدرت در بدبختی شما میکند، رفتن بیرون از خانه یا نرفتن آن است مثلاً، اینجا هم، «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» اسمش را الله میگذاریم. چون هر چیزی که مستقل از خدایتعالی، مستقل از خدایتعالی فعال باشد، به خدا کاری نداریم، خدا اذن بدهد یا ندهد، این کار خودش را میکند، این اسمش را فقط الله میگذاریم درست میشود، «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ».
این جملهای که این را تنظیم میکند میدانید چه است؟ آن جملۀ آخری است که حضرت رضا از خودش گفت، دیگر نگفت: پیغمبراکرم فرموده، پیغمبراکرم در تمام قرآن و احادیث و خدایتعالی، در سراسر قرآن فرموده، اگر کسی این حرف را قبول نکند مسلمان نیست. آن چه بود؟ گفت: «بشرطها و أنا من شروطها» یعنی اگر میخواهید وحدانیت خدا را، به آن برسید، باید در ارتباط با من باشید، راهی را که من به شما نشان میدهم، آن راه صحیح است، آنجا دیگر همان اللهی که، بر پیغمبراکرم، قرآن را نازل میکند، همان اللهی که، همۀ اشیاء تحت نظر اوست، هر چه شما بگویید بد است، بخواهد خوبش بکند، خوبش میکند، «وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ»(بقره/216)، خیلی از چیزها هست که شما بد میدانید یا خوب میدانید، هر چه خدا خوب میداند یا بد میداند، آن درست است.
ظن و گمان بدون ارتباط با قرآن و خدا هواینفس است
این ظنون شما ببینید، «إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ» در مقام مذمت، ذات مقدس پروردگار، به این عده میفرماید: که پیرو ظن هستند. «وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ» ظن و گمان شما، «مِّن دُونِ اللّهِ»(آلعمران/64)، یعنی اگر ارتباطی با قرآن نداشته باشد، اگر ارتباطی با حقایق نداشته باشد، ظن و گمان شما، همان هواینفس شماست «وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى» اگر هدایت از طرف خدا نرسیده بود، هر کاری میخواستند بکنند، مورد مؤاخذه و مورد باصطلاح سرزنش نبودند اما از طرف خدا هدایت آمده است.
اگر میخواهید پیشرفت کنید پیروی نکردن از ظن و گمان از شرایط سالکالیالله است
پس باید اول کاری که میکنیم، همۀ ما، از کسی که تازه مکلّف شده، تا پیرمرد مُسن، کاری که میکنیم، عالِم، جاهل، خدمت شما عرض شود پرفسور، نمیدانم مهندس، مجتهد، آیتالله، حجتالإسلام، هر چه که هست، این باید اگر مسلمان است و خدا را قبول دارد باید چه کار کند؟ پیرو ظنّش نباشد، در خانه بنشینید و هر چه که، گمان میکنید و بی اساس است اینها را دور بریزید، اگر میخواهید پیشرفت کنید این از شرایط سالکالیالله است. یعنی اگر سالکالیالله این کار را نکند، به هیچ وجه، موفق نمیشود. شما از شیراز حرکت میکنید میخواهید مثلاً تهران بروید، با خودتان فکر میکنید که از این راه بروم تهران میروم. از هیچ کس هم نمیپرسید، از کسی که مطلع هست نمیپرسید، خودتان هم یقین ندارید. احتمال دارد تصادفاً راه تهران را در پیش بگیرید ولی تا خود تهران، دائماً دلهره دارید که من هر چه میروم ممکن است راه را دور بکنم و بالأخره هم اشتباه میکنید و درصد درستکاری شما، خیلی کم است و حتی اسلام برای اینکه جلوی این کار را، چون مسئلۀ اعتقادات و دین، خیلی حساس است، در تفسیر قرآن یک روایت داریم که اگر کسی قرآن را تفسیر به رأی خودش کند، «إِنْ اصاب فَقَدْ أَخْطَأ»(بحارالانوار: 101/160)، اگر درست هم تفسیر کند خطا کرده است. شما را در راه تهران ببینند، یکی بپرسد آقا تهران از همین طرف میرود میگوید، بگوید نمیدانم شاید، به شما میخندد، میگوید: پس چرا شما از این راه آمدید؟ «إِنْ صَابَ فَقَدْ أَخْطَأ» درست دارید میروید ولی خطا کردید که تحقیق بیشتری نکردید، از اهل آن سؤال نکردید، از خود ترمینال لااقل میپرسیدید آقا، یک آدرسی به ما بده، از جادۀ صحیح حرکت کنیم. این معنای «إِنْ صَابَ فَقَدْ أَخْطَأ» انسان فضولی کرده، انسان بیجا کرده که از این راه، بدون تحقیق آمده است.
خدا و پیغمبر و ائمهاطهار (ع) راهنمایان ما در دین هستند
خدا و پیغمبر و ائمهاطهار علیهمالسلام راهنمایان ما در دین هستند. هر چیزی را که فکر کنید اینطوری به نظر من خوب باشد، این کار را بکنم درست است، اگر به اهلبیت عصمت مراجعه کردید، به خاندان عصمت علیهمالسلام مراجعه کردید و او هم تأیید کردند، اگر مراجعه نکردید چه درست باشد و چه درست نباشد، اشتباه کردید. اینطوری است، باید کوشش کنید که اول قدمی که بر میدارید، یعنی حتی در مرحلۀ یقظه، تا انسان از خواب بیدار شد، سر چهار راهی خوابش برده، بلند شده حالا میخواهد به مقصد برسد، نمیداند از کدام طرف برود، در مرحلۀ یقظه، حتی همین یغضههایی که ما میگوییم باید همۀ این اعتقادات را، از راه صحیح آن بدست بیاورد و صحیح فکر کند و آیات قرآن مؤید آن باشد و هر چه که ائمهاطهار فرمودهاند، همۀ اینها را بررسی کند و این راه را تأیید کند، که کار بسیار مشکلی است.
گوش دادن به راهنمایی های قرآن و امام علیهالسلام در جلسه امتحان دنیا
منتهی خدایتعالی، راهنماییتان کرده، قرآن را خیلی سهل و آسان قرار داده که میفرماید: «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ»(قمر/40)، ما قرآن را برای یادآوری، آسانش کردیم. ما در دنیا، در جلسۀ امتحان هستیم، این را من مکرر گفتهام، جلسۀ امتحان! یک جلسۀ امتحان برایتان تشکیل دادند، معلمینتان را بالای سرتان فرستادند، که به شما بگوید که اشتباه ننویسید، خیلی سهل گرفتند یک کتاب هم به شما دادند گفتند: هر جا که اشتباه کردید، در این کتاب جواب سؤال امتحانی شما هست، فقط تو باید بنویسی و عمل بکنی. بالای سرت هم، امامی قرار دادند، در روایت دارد؛ اگر دو نفر در روی کرۀ زمین باشند، یکی دومیشان، آن کسی که بعد دومی ممکن است از دنیا برود، امام است. از اول کسی هم که روی کرۀ زمین آمده است، امام بوده است نه امام اصطلاحی شما، یعنی پیغمبر و راهنما بوده، حضرت آدم بوده. پس بالای سرتان ایستادند. امامزمان علیهالسلام را چرا خدا در دنیا، هزار و صد و هفتاد سال است که نگهش داشته است؟ برای اینکه بالای سر شماها باشد. اشتباه نکنید، امتحاناتتان را عوضی ننویسید، خیلی عجیب است. هیچ جلسۀ امتحانی هم، چنین کاری نمیکند، حتی در جلسات امتحان شما بودید، یکی آن بالا ایستاده نگاه میکند که از روی هم ننویسید. این جلسۀ امتحان دنیا، هم از معلم میتوانید سؤال کنید، هم از کنار دستیتان میتوانید سؤال کنید، هم واجب است که آنهایی که میدانند به کسانی که نمیدانند بگویند، دیگر از این بهتر؟ در عین حال ما اشتباه میکنیم راه را عوضی میرویم، چرا؟ به جهت اینکه «إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ» ما میخواهیم مستقل باشیم، آقا چه کسی است که ما حرف او را گوش دهیم؟ این کتاب چه است که جلوی ما گذاشتید، صبحها در فاتحهها میخوانیم دیگر، همان بس است. پاهایمان که دراز باشد میخوانیم. احترامی هم، کتابهای فلانی را خیلی بیشتر، از این قطورتر است، علم هم که اسم علم را عوض کردیم، علم یعنی آن چیزی که صد درصد است.
چیزی که پیغمبراکرم و ائمه معصومین علیهمالسلام فرموده اند علم است
شما الآن علم دارید که روز است، اما اگر شک داشته باشید که روز است، میشود بگویید که علم دارم روز است، در اتاق تاریکی شما را کردند، یک روشنایی مختصری از بیرون هست، میگویید: شاید روز شده باشد، علم ندارید، اسم این را علم نمیگذارند تمام علوم مادی و فلسفی، این را آقایان بدانید تمام اینها فرضیه و ظن و گمان است. این را بدانید. دلیلش هم این است که روز به روز عوض میشود. امروز میگویند: تخممرغ بخور، برای نمیدانم کلیهات خوب است، فردا میگویند بدترین چیز است. امثال اینها ما زیاد داریم یعنی فلاسفۀ قدیم را به خصوص اگر شما نظراتشان را با فلاسفۀ امروز بسنجید، اگر نگوییم صد درصد عوض شده، نود درصد عوض شده، سابقاً فلاسفه میگفتند: کرۀ زمین یک جایی ایستاده است و همۀ کرات دارد دورش میچرخد. الآن میگوید: کرۀ زمین دور همه دارد میچرخد. اینطوری است. «إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ» ظن، فرضیه… داروین یک فرضیهای طرح کرد، ما محکم به عنوان علم گرفتیم که اگر انسان یک چیزی میگوید، حضرت آدم را مطرح میکند، میگوید علم میگوید، که ما نسل میمون بودیم، بابا او فرضیۀ خودش را اسمش را فرضیه گذاشته، تصور اینطور است، ظن اینطور است، ما آن را به عنوان علم پذیرفتیم. الآن هم در دانشگاهها و در مردم هم همینطور است. علم اینطوری میگوید، یعنی چه؟ یعنی خدا میگوید، یا پیغمبر گفته؟ نه دانشمندان گفتهاند. هر دانشمندی که بالاتر از پیغمبر نیست. او اگر نگفته باشد شما نمیتوانید اسمش را علم بگذارید ظن است. «إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا»(یونس/36)، این آیۀ دیگر همین را میگوید که الآن خواندند، که انسان را از چیزی بینیاز نمیکند که ظن، گمان، انسان را از چیزی بینیاز نمیکند، چیزی که علمی است و خدا گفته که هیچ اشتباه ندارد و پیغمبر معصوم از جهل، ائمۀ معصوم از جهل، بیان کردند، آن را ما باید اسمش را علم بگذاریم. نه آن را دین میگوییم، میگوییم آن مسائل دینی است، خیلی هم با بیاعتنایی با آن برخورد میکنیم. آن وقت شما میخواهید با خدا ملاقات کنید؟ میخواهید به لقاء پروردگارتان برسید؟ شما گار بخواهید یک بزرگی را ببینید اصلاً شک دارید که این، حرفهایش به درد میخورد یا به درد نمیخورد؟ برایتان برداشته کتابی نوشته، برایتان فرستاده، گاهی یک نگاهی میکنید و در طاقچۀ اتاقتان گذاشتید و اصلاً هم، گرد و خاک روی آن نشسته، نگاهش نمیکنید. این میتوانید با آن شخصی که، این راهنماییها را برای شما فرستاده، اظهار محبت به شما کرده، «يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ * يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ * يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ» آنقدر هم اظهار محبت به شما کرده، میتوانید با آن روبرو شوید؟ ابدا! انسان خجالت میکشد.
ذهنتان را از غیر گفتار معصومین علیهمالسلام خالی کنید
مطلبی که امروز با همۀ این حرفها میخواستم خدمت دوستان و برادران شیرازی عرض کنم، این است که، هر چه در ذهنتان که، سرچشمهاش گفتار خدا و پیغمبر و ائمه نیست و معتقد هستید، این را از ذهنتان بیرون کنید، دربارۀ دین لااقل، از ذهنتان خالی کنید. چه یقین به آن کرده باشید و چه یقین به آن نکرده باشید. اینها را باید دور بریزید، در خانه جارو کنید سپس مهمان طلب… مرحوم حاجیاشرفی که الآن قبرش در بابل، محل زیارت مردم است، یکی از علمای بزرگ بابل بود، یک نفر میخواست مشهد برای زیارت برود، مرد خوبی بود، ایشان میگوید: نامه به او داد، گفت: این را به حضرت رضا بده. این هم رویش نشد بگوید، من امام رضا را از کجا پیدا کنم؟ نامه را گرفت و رفت. در حرم هر چه ایستاد دید حضرت رضایی، خود آقا نیستند، نامه را ایشان گفتند: به خود آقا بده. گفت: یادم آمد، نامه را رها کرد، داخل ضریح انداخت، راه دیگری هم نداشت. فردا که به زیارت آمد، حالا در مکاشفه، در مشاهده، فرقی نمیکند ائمه همه کار میتوانند بکنند، حضرت رضا را دید، فرمود: به حاجیاشرفی بگو، آینه شو، جمال پری طلعت آن طرف، شما اگر یک تختۀ دری را بردارید جلوی روی صورتتان بگیرید، هیچ وقت عکس صورتتان در داخل آن نمیافتد، قلبت پاک میشود. تزکیهنفس کن خودت را بساز، از حقد و کینه و ناراحتیهایی که هست، از همۀ اینها خودت را پاک کن، از ظنون مختلف، خودت را جدا کن، ظن و گمان، رهبر تو نباشند، مطابعت ظن و گمانت را نکن، آینه شو. بعد آینه هر جا که نگهش داری. خودش ببیند که عکس جهت افتاده است، تو هم که جز خدا و پیغمبر و ائمهاطهار کسی را نمیشناسی، ما یکی از امتیازاتمان که خدا پدرانمان را رحمت کند، که ما را شیعۀ علیبنابیطالب، یعنی شیعه شدند ما در این خانوادهها متولد شدیم و آباء و اجدادمان، پنجاه درصد لااقل مؤثر در این بودند که ما شیعه باشیم، خدا این نعمت را داده است، این لطف را کرده است، ما امامحسین را دوست داریم، شمر را که دوست نداریم. ما امامعصر را دوست داریم، دجّال را که دوست نداریم، ما پیغمبراکرم را دوست داریم، نه ابیجهل و مثلاً افرادی مثل او را، خب دوست داریم طبعاً وقتی آینه شدیم، این آینۀ قلبمان، در مقابل صورت و سیما و سیرت این خاندان قرار میگیرد، جمال پری طلعتان، در قلب ما منعکس میشود.
این کار را بکنید.
آئینه دلتان را با تزکیه نفس تمیزکنید و در قرآن تدبر کنید و به عقل برسید
این آینه را تمیزش کنید، از همه چیز تمیزش کنید، من فکر میکنم تو اصلاً من نگو، فکرت هم به درد خودت میخورد، هر چه خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام و قرآن فرموده است، آن را فکر خودت بکن و روی آن تدبر کن، این که ما گفتیم و یا عمل میکنیم که از قرآن برداشت داشته باشید، برای اینکه روی قرآن فکر کنید. «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ»(محمد/24)، چرا تدبر در قرآن نمیکنید؟ اگر میخواهید موفق به این قسمت شوید، همۀ شما، کار نداشته باشید این چطور میشود؟ هر طوری میخواهد بشود نقداً اثرش برای شماست، همۀ شماها کوشش بکنید که این آیات را که میخوانید، این آیات تدبر در آن شود، یک برداشتی از آیات داشته باشید. اگر برای ما فرستادید، الآن در چند تا، دو سه تا جزوه، چند جلد کتاب شده است، نوشتههای دوستان اهل تزکیهنفس، اگر ما دیدیدم مناسب است، چاپش میکنیم باز خودتان به نام خودتان استفاده میکنید و اگر که، چاپ هم نشود، شما کار خودتان را کردید، همان جا که تدبر کردید، این قلبتان را باصطلاح، فرمانش را به طرف قرآنمجید پیچاندید و إنشاءالله، هدایت خواهید شد.
این یک مطلبی بود که، میخواستم عرض کنم افکار خودتان را کنار بگذارید، عقل اگر میخواهید به عقل برسید که، روایت دارد امام علیهالسلام میفرماید: «دَلِيلُ الْعَقْلِ التَّفَكُّرُ»(بحارالانوار: 68/306)، انسان وقتی تفکر کند، راهنمایی دارد همین تفکرش، برای اینکه او را به عقل برساند، عقل هم که رسید حجت است، عقل جز گفتار خاندان عصمت، چیز دیگری نمیگوید. عقل همان فطرتی است که در وجود شما هست و با خلقت شما، خلق شده یعنی تحت تربیت خاندان عصمت و طهارت، همۀ ارواح، در روز اول قرار گرفتند و انسان همانها باز یادش میآید. ما این مطلب را طبعاً شما هم که اینجا، این مطلب را میشنوید، در تهران بعضیها لابد میشنوند، تلفنشان وصل باشد میشنوند، که قرآن مذکر است و پیغمبراکرم مذکر است و خدایتعالی اسم قرآن را ذکر کرده گذاشته، یعنی یادآوری است.
امامعصرتان میگوید: حقیقت را یافتی، بیا با هم، همۀ چیزها را درست کنیم
خیلی از پذیرایی شما، مخصوصاً جناب آقای انوار و دوستانشان متشکر هستم و إنشاءالله به زودی، چشمتان به جمال امامزمانتان روشن شود و امیدواریم خدایتعالی، همۀ زحمات شما را و هر کس در این راه زحمتی میکشد، اجر جزیل خدا به او عنایت کند و این مطلبی را که امروز گفتم، شاید برای همۀ شما لازم باشد که به دیگرانی که متوجه نیستند بگویید، چون در قرآن، خدایتعالی میفرماید: «وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ»(فصلت/33)، سخن چه کسی بهتر است؟ از کسی که، مردم را به سوی خدا دعوت میکند. این ظنون و شکوک و مسائل مختلفی که از دانشمندان بزرگ حتی رسیده، اینها دعوت به خدا نیست، به قرآن مردم دعوت را کنید، به روایات مردم را دعوت کنید، به عقل دعوت کنید. که همۀ اینها منتهی به ذات مقدس پروردگار میشود. إنشاءالله که موفق باشید ما هم، تا جایی که برایمان میسّر باشد، حتی شب و روز گاهی شده واقعاً مهمترین حاجتم، توفیق شماست که به حقایق برسید، آن چنان که، علیبنابیطالب از کمیلبنزیادنخعی توقع داشت. کمیل را، جریانش را دارید که سوار یک اسب شده بود با حضرت، یعنی کمر حضرت امیرالمؤمنین را در بغلش گرفته بود. شاید در فکرش اگر اهل ظن بود، همانطوری که ما هستیم بگوییم آخرین آروزست، به حضرت عرض کرد که، «ما الحقیقه»؟ حقیقت چیست؟ حضرت به او گفت: «ما لک و الحقیقه» البته بعد، حضرت به او کمک کردند، به حقیقت رساندند ولی به ما یک وقت امامزمانمان نگوید که تو را چه به حقیقت؟ تو برو آخورت را باصطلاح رنگین کن و درآمدت را، به فکر باش و دوران بازنشستگیات را فکر کن و سخط خالق را بر رضای مخلوق ترجیح نمیدهید، رضای مخلوق را بر سخط خالق ترجیح بده، از این حرفها. نه إنشاءالله به شما، اگر این برنامه را عمل کنید، امامعصرتان میگوید: حقیقت را یافتی، بیا با هم، همۀ چیزها را درست کنیم. إنشاءالله شماها از ارکان جیش حضرت بقیةالله ارواحنالهالفداه میشوید و إنشاءالله عدل جهانی را بر جهان، إنشاءالله به وجود میآورید و موفق خواهید بود.
دعا
همه با توجه نسئلک اللهم ندعوک و عظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان، یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله، یا رحمان یا رحیم، یا غیاث المستغیثین، یا رباه یا سیداه، عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا الفرج. خدایا امامزمان ما را به ما برسان. پروردگارا، همۀ ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده. پروردگارا به آبروی آقایمان، حجةبنالحسن، همۀ ما را از ظنون و شکوک و هر چه که، غیر از تو است، نجات مرحمت بفرما. قلب ما را از همۀ رذائل پاک بفرما. تهذیب نفس کامل، به همۀ ما مرحمت بفرما. امراض روحیمان برطرف بفرما. مریضهای بدنی را، به آبروی آقا حجةبنالحسن، مخصوصاً منظورین، کسالتشان را رفع بفرما. پروردگارا امواتمان، شهدایمان، امام راحلمان، غریق رحمت بفرما. خدمتگزاران به دین، خدمتگزاران به این مملکت شیعه نشین، در هر پست و مقامی که هستند، مؤید و منصور بدار. رهبر عزیزمان مؤید و منصور بدار. خدایا به آبروی حجةبنالحسن قسمت میدهیم ما را به همۀ حقایق برسان. پروردگارا عاقبت امرمان ختم به خیر بفرما.
لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید
جهت دانلود صدا و یا پخش آنلاین کلیک کنید
۲۹ ربیع الاول ۱۴۲۷ قمری – ۸ اردیبهشت ۱۳۸۵ شمسی – شرح آیه ولقد یسرنا القران
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایتاعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ و الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلهِ آلِ الله لَا سِیَّمَا علی بَقیَّهِ الله روحِی وَ اَروَاحِ العالمیم تراب مَقدَمِهِ الفَدَاه وَ اللَعنَةُ عَلَی اَعدَائِهِم اَجمعین مِنَ الآنَ اِلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّین
اعوذ باالله من الشّیطان الرّجیم «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ».(القمر/17)
یکی از خصوصیّات قرآن مجید این است که بسیار فصیح و بلیغ است. فصاحت صفتی است از صفات کلام که باید سخنانی که گفته میشود با یکدیگر متناسب باشد و در بلاغت باید وقتیکه کلام برای دیگران گفته میشود، بسیار ساده و روشن باشد که به شنونده، حقیقت و منظور گوینده برسد. فصاحت و بلاغت قرآن در حد اعجاز است یعنی اگر جن و انس پشت به پشت هم بدهند و بخواهند کلامی در این حدِ از فصاحت و بلاغت بگویند نمیتوانند و تنها این عمل، عملِ خدای تعالی است. البته ما چون اهل لسان نیستیم، زبان عربی زبان اصلی ما نیست، فصاحت و بلاغت را درست درک نمیکنیم. ولی از نظر دنیای بشریت، همه معتقدند که فصاحت و بلاغت قرآن بسیار عالی است و لذا در این آیهی شریفه پروردگار متعال میفرماید: «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا» یعنی ما قرآن را آسان قرار دادیم، کار دیگران نبوده است «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ». حالا چرا خدای تعالی قرآن را اینگونه نازل فرمود یعنی با این فصاحت و بلاغت بخصوص مسئلهی بلاغت که یکی از تقاضاهای حضرت موسی هم در روز اوّل بعثتش بود که «يَفْقَهُوا قَوْلِي» (طاها/28) مردم سخن من را بفهمند. خودش میفرماید: «لذّکر» به خاطر ذکر، به خاطر یادآوری آنچه را که در عالم ارواح به او تعلیم داده است. خدای تعالی به انسانها و ارواح انسانها در عالم ارواح همهی علوم را تعلیم داد و همانطوری که یک نمونهاش را بهعنوان ابوالبشر در مقابل ملائکه ظاهر کرد «و علّم آدم الأسماء کلّها» (بقره/31) به همهی افراد بشر هر چه نشانه و آیت و هر چه معرّف خدای تعالی بود، در مدت دو هزار سال، در دل انسانهایی که تا روز قیامت در کرهی زمین میآیند، تعلیم داد. همانطوری که مکرر گفتهایم و بازهم تکرار میکنیم به خاطر اینکه در اذهانتان تثبیت بشود، خدای تعالی وقتی پیغمبر اکرم را خلق فرمود، چون مخلوق بود، یک ظرف به تمام معنا بزرگ و خالی، در همان لحظهی اول میفرماید که ما تو را خلق کردیم «و وَجدَک»(ضحی/7) ما تو را «ضالّاً» (ضحی/7)یافتیم، دیدیم. اگر ما هم نگاه کنیم هر بشری بدون راهنماییهای پروردگار، هیچچیزی نمیداند، هیچچیز را بلد نیست، ضال است. ضال به معنای این است که هیچچیز نمیداند. اگر الآن شما را بردارند و در یک شهری که تا به حال آن شهر را هیچ ندیدهاید، بگذارند و هیچکس هم نباشد که شما را راهنمایی کند، شما گمراه هستید، یعنی هر جا بروید راه را گم میکنید. حالا برفرض مثلاً یک آدرس هم داشته باشید اما درعینحال نمیتوانید خودتان را اداره کنید«و وَجدَک ضالّاً» (ضحی/7). منتهی خدای تعالی چون پیغمبرش را دوست داشت و بلکه خلقت پیغمبر اکرم برای این بود که خودش را در این آینه به بشر و به همهی موجودات نشان بدهد، بدون هیچگونه فاصلهی زمانی، حتی اگر لحظه را تقسیم به میلیون بکنیم، یک از میلیون هم کمتر، خدای تعالی علوم خود را در روح مقدس پیغمبر اکرم قرارداد و هدایتش کرد، علوم اولین و آخرین را به او به ودیعت داد که در همین دعای ندبه میخوانیم که خدای تعالی به ودیعت گذاشت «وَ أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ إِلَى انْقِضَاءِ خَلْقِكَ» همهی علوم را به او عنایت کرد. البته او با ما فرق دارد، پیغمبر اکرم و خاندان عصمت به مقدار بسیار کمی، یک درصدی، شاید هم بسیار کمتر از آن علوم را، در عالم ارواح به ما تعلیم دادند و در اذهانمان تثبیت کردند و معطّلیِ دو هزار سال، به خاطر تثبیت این علوم بود والا با یک اراده پروردگار متعال میتوانست همهی علوم را به ما تعلیم دهد، حتی تثبیتش را هم به ما بفهماند؛ ولی چون بشر از امتیازاتش این است که مختار است، اختیار دارد، باید با اختیار خودش، خوبیها را در وجودش تثبیت کند و بدیها را از خود دور کند. لذا به اختیار ما قرارش داد که ما آن علوم را در وجودمان تثبیت کنیم و یا خود به خود تثبیت بشود و این کار انجام شد. این کار دو هزار سال طول کشید. قصه برایتان نمیگویم، هر چه عرض میکنم از آیات قرآن و چیزهایی است که بر ما گذشته است، نه فکر کنید که تخیّلاتی است یا تصوّراتی است که حالا ما داریم تخیّل میکنیم یا تصوّر میکنیم، اگرچه عملاً اینگونه هستیم؛ ولی دلایل عقلی و نقلی داریم که این مسائل انجام شده است و لذا وقتی که خدای تعالی برای ما بدنهای ذرّهای خلق کرد، یعنی ارواح ما وقتی که دیدند خدای تعالی یک بدن برای حضرت آدم خلق فرموده، شاید ما هم طمع کردیم و با خود گفتیم که اگر ما هم وسیلهای از این قبیل داشتیم بهتر میتوانستیم برای خدا عبادت کنیم، سر به سجده بگذاریم، رکوع و سجود کنیم. لذا یک بدن ذرّهای بسیار کوچک به ما عنایت کرد و این بدن همیشه هم با ما هست، همین الآن هم که در این کرهی زمین هستیم او هست، در قبر هم خواهد بود و در عالم برزخ که عبارت است از بهشت برزخی یا جهنّم برزخی، بالاخره با انسان هست. این ذرّه را خدای تعالی ماکت این بدنمان قرارش داد و بلکه این بدنمان درشت شدهی آن ذرّه هست. در اینجا اختیار هم که داشتیم، ما تعلّقی هم بهوسیلهی این بدن پیدا کردیم. چون یکی از چیزهایی که سبب میشود انسان خوبی را از بدی جدا کند و اگر بد فکر میکند به بدی کشیده شود و اگر خوب فکر میکند بهخوبی کشیده شود، بدن انسان است. این بدن یک مقداری انسان را در راه خیر و شرّ قرار میدهد. اگر روح ما آن روحی بود، مثل ملائکه که شکل نداشت و تنها روح بود، شاید ما به هیچ وجه نمیتوانستیم گناه بکنیم و امتحانمان کامل نمیشد، یعنی فرق بین بدها و خوبها دیده نمیشد. حالا در اینجا بحث مفصّلی است که باید برای وقت دیگر بماند ولی این بدن را خدا به ما مرحمت فرمود.
ما دارای بدن شدیم، اما خدا را میشناختیم، حقایق را میدانستیم، همانطوری که حضرت آدم (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) همهی خوبیها و همهی معارف را میدانست «و علّم آدم الاسماء کلّها» (بقره/31) وقتی هم که به ملائکه عرضه شد و حضرت آدم خودش را به آنها نشان داد، علم و دانشش را به آنها فهماند، آنها گفتند که خدایا ما چیزی جز آنچه تو به ما یاد دادی نداریم، «لا علم لنا الّا ما علّمتنا» (بقره/32) آنها تقریباً بلاتشبیه مثل یک طوطی ، یک فردی که حرفی به او زده میشود همانجا میشنود و همانجا تحویل میدهد و شاید هم بعداً فراموش کند، ملائکه یک چنین حالتی دارند. ممکن است که ملائکه یا حضرت جبرائیل قرآن را قبل از پیغمبر از خدا دریافت کرده، امّا چون واسطه بوده و آورندهی قرآن به پیغمبر بوده، در قلب پیغمبر اکرم عبارات قرآن- اینکه میگویم عبارات قرآن یعنی عربی قرآن- از جانب خدا تثبیت شده ، ولی شاید اگر یک ساعت بعد از آن به جبرئیل میگفتند قرآن چه گفته، بلد نبود، حالا این را از باب استیناسِ فکرِ شما عرض کردم.
ملائکه میگویند «لا علم لنا الّا ما علّمتنا» (بقره/32) که ما هیچ چیزی بلد نیستیم، مگر آنچه را که تو به ما یاد دادهای. البته این حالت برای پیغمبر اکرم هم هست، ولی آنها دیگر به آن حد در ذهنشان تثبیت نمیشود، ولی انسان باید تثبیت بشود، این انسان همیشه باید بماند، همیشه باید برنامهها در ذهنش باشد، همیشه باید خوبیها را بفهمد و بهاصطلاح باید از بدیها دور شود. «فألهمها فجورها» (شمس/8)، اطلاق دارد، در روایات زیاد داریم خدای تعالی به وسیلهی خاندان عصمت و طهارت همهی بدیها را به روح بشر [تعلیم داده است]. من در کتاب در محضر استاد اشارهای از روایات به این مسئله کردهام که در روح ائمهی اطهار همهی خوبیها را خدای تعالی قرارداد و آنها واسطهی فیض برای ما بودند «بنا عُبدالله و بِنا عُرِفَ الله[1]»، که زیاد گفته شده و ما بعد از آن رَبّمان را شناختیم «ألستُ بربّکم» (اعراف/172) این کلمی «ألستُ بربّکم» (اعراف/172) هم خطاب به خاندان عصمت و طهارت است، هم خطاب به افراد مؤمن است و هم خطاب به افراد غیر مؤمن که بعدها نتوانستند ایمانشان را حفظ کنند و روی اختیار به کارهای بد پرداختند. «ألستُ بربّکم» (اعراف/172)آیا من ربّ شما نیستم؟ پیغمبر اکرم عرض کرد بلی، ائمهی اطهار عرض کردند بلی، فاطمهی اطهر عرض کرد بلی و همهی مردم روی کرهی زمین هم در حد خودشان گفتند بلی، چرا؟ تو ربّ ما هستی، تو مربّی ما هستی، در هفتههای گذشته عرض کردم که شاگرد باید مربّی را بشناسد، بدون معطّلی بلافاصله ارواح بشر به خدای تعالی عرض کردند: بلی. منتهی ربّ ما با واسطه است. ربّ ائمهی اطهار (علیهم الصّلاة و السّلام) بلا واسطه است؛ یعنی ربّ ما آن کسی است که «وسقاهم ربّهم شراباً طهوراً» (انسان/21)، «و جاء ربّک و المَلَک صفّاً صفّا» (فجر/22) و «ربّ الأرض امام الأرض[2]» که اهلش میفهمند چه عرض میکنم. ولی در عین حال همه فهمیدیم و دانستیم که ربّمان خدای تعالی است و این مسأله ثبت شده بود، واضح بود. بعد آمدیم در عالم ذر، مثل همین دنیا با یک تفاوت بسیار مختصر یا بگوییم با تفاوت بسیار سخت و مفصّل، طبق افکار افراد فرق میکند. در عالم ذر راحت زندگی میکردیم هیچ مزاحمتی نبود، همهچیز صد در صد در اختیار ما بود. شیطان از یک طرف دعوت به بدی میکرد، پروردگار متعال از طرفی و از طرفی ذهنیات خودمان و علوم خودمان، ما را به طرف خوبیها دعوت میکردند. در این بین یک عده مردم، همان مردم عالم ذر تابع شیطان شدند، شما میگویید با آن همه علم و دانش چطور تابع شیطان شدند ؟ عرض میکنیم همان طوری که خدای تعالی دربارهی آن نمونهی اوّل شرح میدهد. نمونهی اوّل ما حضرت آدم بود. حضرت آدم را شیطان فریب داد و از شجرهی منهیّهای که خدای تعالی به او فرموده بود، ائمهی اطهار به او فرموده بودند، پیغمبر اکرم به او فرموده بود که نخورید، خورد. خوب ما هم فرزندان همان آدمیم. هابیل و قابیل فرزندان همان آدماند. شاید کاری که قابیل کرد از نظر زمان کمتر از زمانی بود که حضرت آدم از درخت خورد. از نظر کیفیت چرا بالاتر و سختتر بود، ولی از نظر مدت کشتن تا مدت خوردنِ از درخت منهیّه، خوب طبعاً زحمتش بیشتر است هم باید بروند طرف درخت، هم باید از آن درخت بکَنند و هم باید بخورند، بعد زن بیاید نزد شوهرش بگوید این درخت بسیار خوبی است، شیطان مدتها رویش کار بکند. ولی قابیل آن وقتی که خواست هابیل را بکشد، یک لحظه بود. مسئله از نظر کمیّت شاید مختصرتر، ولی از نظر کیفیت پر اهمیت تر است.
پسر کو ندارد نشان از پدر، تو بیگانه خوانش. بالاخره تحت تأثیر شیطان انسان واقع میشود. در عالم ذر هم همین جریان بوده و یک عدهای که در دنیا میآیند، هم جزای اعمال عالم ذرشان را میکشند، عیناً مثل یک جلسهی امتحان- از مسئلهی جلسهی امتحان دور نشویم- یک عده در جلسهی امتحان معمولی و ظاهری ما چون پسر بدی بوده، در این مدرسه خوب عمل نکرده، از چشم معلمین افتاده، یک جای پستی به او میدهند، زیاد احترامش نمیکنند و امتیازی به او نمیدهند. میگویند هم باید جبران مدرسه را از نظر انضباط بکنی و هم باید امتحان بدهی. امّا آن کسی که انضباطش در مدرسه خوب بوده وقتی که در جلسهی امتحان میآید یک جای بهتری به او میدهند، اگر یک مشکلی هم داشته باشد با او کنار میآیند میگویند این سابقهی خوبی داشته که همین جا بحثهای مختلف سنّی و شیعه، سیّد و غیر سیّد، فلج و غیر فلج و کند فهم و خوش فهم همین جاها از نظر علمی حل میشود. در عالم ذر ماها راحت زندگی میکردیم، هیچ مشکلی نداشتیم، نه دعوائی، نه نزاعی فقط و فقط روی فطرتمان کار میکردیم و هر کس تابع شیطان بود، خوب طبعاً مثل قابیل انحراف پیدا کرد. شما نگویید که این همه تابع شیطان و چرا تابع رحمان کم بوده؟ ما عرض میکنیم که تابع رحمان خیلی زیادند، انشاءالله ظهور که شد شما بعد از ظهور شاید حداقلی که ما باید تصور کنیم این است که نصفی از زندگی در دنیا بعد از ظهور است، نصف دیگرش قبل از ظهور، اگر چه گفتهاند قبل از ظهور مقدمهی آن زندگی بعد از ظهور است؛ اما حالا نصف باشد، باز آن طرف خیلی زیاد است، زیرا اینجا از یک نفر شروع شده تا به هفت میلیارد یا شش میلیارد جمعیت رسیده، بعد از ظهور اگر انشاءالله همین امروز ظهور بشود از هفت میلیارد شروع میشود تا به چه حدی از جمعیت برسد.
جمعیت خوبان همیشه زیاد است «انّ الارض یرثها عبادی الصّالحون» (أنبیاء/105) باید روی این کرهی زمین بندگان صالح زندگی کنند و علاوه در این طرف از ظهور یعنی در زمان غیبت تا زمان حضرت آدم باز هم خوبانی در این بخش بودهاند که در آن بخش بدها این اندازه نیستند. مردم در این دنیا، حتی اینکه چرا ما در زمان غیبت متولد شدهایم؟ یک کاری کردی در عالم ذر، یک پیروی از شیطان کردی در عالم ذر که خدای تعالی مقرر فرموده که تو باید در این زمان به دنیا بیایی. در عالم ذر همانطوری که حضرت آدم و قابیل آنطور تابع شیطان شدند، که من جسارت به حضرت آدم نمیکنم، حالا عمل مکروه، بالاخره کاری کرد که توبهاش دویست سال طول کشید، از نظر حسنات الأبرار سیّئات المقرّبین شاید باشد، به هر حال صریح قرآن است، همان جهت در ما هم هست، اختیار. شما اگر ده تا گوسفند را در یک جا ول کنید، اگر اینها اختیار داشته باشند، هر کدامشان به یک طرف میروند. ولی اگر اختیار نداشته باشند همهی آنها روی یک خط حرکت میکنند. لازمه اختیار این است که هر کسی، یک راهی را انتخاب بکند، چون اختیار دارد. حالا خدای تعالی میخواهد برای بشر همان قرآنِ روز اولی که بر قلب پیغمبر اکرم نازل شد و مقداری از آن را به ما تعلیم داد، برای ما مذکِّر قرار بدهد. خیلی مهم است. (28:46)
یک مدرسهای رفتهایم، درس خواندهایم، معلمینمان زحمات زیادی برای ما کشیدهاند تا حقایق و معارف در روح ما تثبیت بشود، ولی وقتی که آمدیم در این دنیا که امتحان بدهیم، معمولاً در امتحانات بشری و معمولی اینطور است که نمیگذارند شما از آنچه که در مدرسه خواندهاید چیزی را یا بنویسید یا رفیقتان به شما بگوید یا یک تابلوئی جلوی چشمتان باشد یا معلمین بیایند کمکتان کنند، معمولاً نمیگذارند. میگویند باید از فطرتت، ما کلمهی فطرت را میگوییم، از آن علومی که در باطنت هست و در مدت یک سال یاد گرفتی، از آن باید بیاوری روی قلم، ما کاری به تو نداریم، ما به تو کمکی نمیکنیم؛ اما خدای مهربان، خدای رحمان که این مسئله جزء رحمانیت خداست، پیغمبر فرستاده، حجت فرستاده، قرآن فرستاده و حتّی قرآن را آسان قرار داده « وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ» (قمر/17) قرآن را آسان قرار داده «لذّکر» برای اینکه یادتان بیاید. شما خودتان یا معلم بودید یا بالاخره شاگرد بودید هیچ وقت نمیشود معلم بیاید بالای سر شما بایستد و کتابی را که در مدرسه خواندهاید به شما نشان بدهد و خطهایش را درشت قرار بدهد جوری که تا شما چشمتان افتاد، یادتان بیاید، هیچ وقت اینچنین کاری را نمیکنند. ولی خدای تعالی با معلمین بشری حالا فرق که چه عرض کنم خیلی تفاوت دارد، مهربان است، رحمانیت خدا از همینجا معلوم میشود. یکصد و بیستوچهار هزار پیغمبر، گاهی زمانی میشد که هفتاد پیغمبر در یک شهر بودند. اگر یک نفر در یکی از جزایر قرار میگرفت که تنهای تنها بود، ممکن بود که خدای به او خوراک و لباس و سرپناه ندهد ولی معارف را به او یادآوری میکرد، خود او را پیغمبر قرار میداد، به وسایلی به او حقایق را میفهماند. لذا نمیشود که دو نفر در کرهی زمین باشند، یکی از آنها حتماً باید حجت باشد و از طرف پروردگار به او وحی برسد و یا اگر یک نفر بود، انبیاء زیاد بودند ولی گاهی تنها بودند، در یک جزیرهای در یک دهی، هیچ کس کمکشان نمیکرد، هیچ کس به آنها گرایش پیدا نمیکرد. حضرت ابراهیم تنها بود ولی خدای تعالی مرتب به او وحی میکرد برای هدایت خودش چون فرموده «إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى»(لیل/12) هدایت بر عهدهی ماست و حتی به پیغمبر اکرم، البته این را هم ما میفهمیم امروز به خاطر همهی آنچه را که از روایات یاد گرفتیم و هم خود پیغمبر اکرم میدانست ولی برای اینکه آنهایی که نمیدانند بدانند که «إِنَّکَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ» (قصص/56) ای پیغمبر تو هرگز نمیتوانی هر کس را که دوست داری هدایتش کنی. «وَ لکِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ» (قصص/56) خدا هدایت میکند، خدای تعالی هدایت کرد، چرا؟ به جهت اینکه او دوست دارد، او مثل معلّمین مدارس ما نیست که فرقی نکند، حقوقشان را میگیرند میروند، حالا چند تا از این بچهها قبول بشوند، چندتایشان قبول نشوند! به او زیاد ارتباطی ندارد. خدا همه را میخواهد بهشتی کند، اصرار دارد شاگردها همه نمراتشان بیست باشد، کمکشان میکند.
« وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ » (مائده/15- شوری/30) از بسیاری از مسائلی که اشتباه کردهاند میگذرد، ندیده میگیرد، یک عدهای را هر چه هم اشتباه کرده باشند به آنها نمرهی بیست میدهد. یک همچنین پروردگار مهربانی که اصلاً میشود گفت جلسهی دنیا، اگر بخواهیم به حقیقتش پی ببریم، به آن امتحانی صورت نیست. امتحانی که همه مواد درسی به زبان بشری دربیاید، آن هم آسان، آنهم برای عبرت گرفتن. به بچهای که نشسته دارد امتحان میدهد میگویند آقا این کتاب، همان کتابی است که خواندهای! آن را به زبان بشری هم درآوردیم و برای اینکه تو یاد بگیری، دومرتبه یادت بیاید ما این را آوردیم، با این حال انسان باورش نیاید بازهم اشتباه بکند! لجبازی بکند! چه عرض کنم؟ دیگر جای این بچه، چه عرض کنم، در زبالهدانی است. جهنم یک زبالهدانی است که زبالهها را میریزند، هیچ وقت انسان را در آن نمیاندازند. زبالهای که از حیوان هم بدتر شده، حیوانات، یکی از حیوانات سگ است، یکی خوک است با اینکه نجس هستند ولی ممکن است انسان بدتر از او هم بشود و این جایش در زبالهدانی است. اصلاً غلط است که یک چنین انسانی بخصوص با این خصوصیات که اینقدر خدا به او کمک کرده است در عین حال یکچیز بدی بشود، غافل باشد، از خدا فراموش کند، از قیامت فراموش کند، همه چیزش دنیایش باشد و بهاصطلاح محبت دنیا. این شخص جایش در همان جهنم است، زباله هم که بخواهد زیاد بماند چون مایهی کثافت است آتشش میزنند، میسوزانند و چون خدای تعالی هم مرگ را برداشته «کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ»(نساء/56) باید عذاب را هم بچشد. چرا؟ به این جهت که از حیوانات بدتر است. این دنیا یک همچنین وصفی دارد. فکر میکنم استدلالاتی که تا این لحظه در همین جلسه انجام شد مورد قبول عقل انسان باشد. خدا به انسان عقل داده است، یک حجت باطنی در وجود انسان قرار داده است تا بهوسیلهی آن عقل، همهی حقایق همیشه در وجود انسان باشد.
شما هر مدرسهای بروید، هر دانشگاهی بروید، چیزهایی که یاد میگیرید در وجودتان آنچنان که باید باشد فطری نمیشود، ولی خدای تعالی توحید را فطری قرار داده است، فطری یعنی نمیتوانید از وجودتان بیرونش کنید. فطری یعنی مثل گرسنگی که بالاخره انسان گرسنه میشود هرچه هم رویش کار بکند که گرسنه نشود باز گرسنه میشود. این معنای فطری بودن است. در وجود ما اگر گفتند فطرت، فطرت در لغت به معنای خلقت است؛ یعنی با خلقتت، یکلحظه هم فاصله نشد، وقتی که روح شما را یک قوّهی درّاکه قرار داد، همان طوری که در پیغمبر اکرم یکلحظه فاصله نشد که «و وجدک ضالاً فهدی»(ضحی/7)، همینطور هم خدای تعالی ما را که خلق کرد، علومی که لازم بود برای ما به ما تعلیم داد. نه آن مقداری که به پیغمبر اکرم [عنایت کرده است]، او رهبر است، او باید همهی ملائکه را، همهی موجودات را رهبری کند، ولی ما باید خودمان را اداره کنیم. بهاندازهی خودمان بهمان تعلیم داد. عرض کردم که [آن] دو هزار سال که طول کشید برای تثبیتش بود؛ بنابراین ما دارای اسماء شدیم «و علّم آدم الاسماء کلّها» (بقره/31) ولی در این دنیا قرآن را آسان قرار داد. «و لقد یسّرنا القرآن لذّکر فهل من مدّکر»(قمر/17) آیا کسی هست که عبرت بگیرد؟ یاد بگیرد؟ یک تابلوی بزرگی جلوی چشم جلسهی امتحان زدهاند معلم آمده میگوید ما به این روشنی جواب سؤالات امتحانی را دادیم، اینجا نوشتیم، آیا کسی هست که یاد بگیرد؟ عبرت بگیرد؟ «فَهل من مدّکر»(قمر/17) حالا اینجا «فَکَيْفَ کَانَ عَذَابِي وَ نُذُرِ»(قمر/16) چطور باید عذاب من باشد؟ شما خودتان بگوئید، قضاوت کنید، در همین «فهل من مدکّر»(قمر/17) کنار این میفرماید «فَکَيْفَ کَانَ عَذَابِي وَ نُذُرِ» (قمر/16) عذاب من چطوری باید باشد؟ همهی ما باید بگوییم خدایا هر چه عذاب کنی جا دارد، هر چه ما را به بدبختی در دنیا و آخرت بکشانی جا دارد. یک بچهی بسیار بدی که در مدرسه حتی بدی کرده، جلوی معلمین بدی کرده، معلم را کشته سبب غیبت معلم و نیامدن معلم به سرِ کلاس شده، به سرِ جلسهی امتحان شده، این را باید چه کرد؟ حالا آمده در جلسهی امتحان خیلی هم بهاصطلاح، چه عرض کنم؟ نازش بالاست، میگوید بهترین مبل باید برای من بگذارید، بهترین شربتها را مثلاً به من بدهید، بهترین شیرینیها را بدهید، خیلی هم اینطوری صحبت میکند. خدا نه اینکه مهربان نباشد، به همین شخص میفرماید که اگر مردم خیال نمیکردند، در آیات چند هفته قبل خواندید، اگر مردم خیال نمیکردند که راه رسیدن به دنیا این است، کفر است، ما سقف خانههای اینها را از نقره قرار میدادیم. همین آدمهای بد را، همین کفار و مشرکین را، حالا که اینها خوشیهای آخرت را ترک کردند، بالاخره در دنیا رحمانیت پروردگار ایجاب میکند که پولدارشان کند؛ اما یک اشکال دارد، اشکالش هم این است که افرادی هستند فقیر و متدیّن. اینها فکر میکنند راه رسیدن به ثروت دنیا این است که کافر باشند. اگر یادتان باشد، نمیدانم شاید یک ماه قبل بود، این بحث را دربارهی همان آیه که میفرماید، حالا آیه را حفظ نیستم که سقفشان و بلکه راهِ رفتنشان به قصرشان از نقره میبود؛ بنابراین انشاءالله کوشش کنیم در دنیا طوری حرکت کنیم که اقلاً این امتحان به این آسانی را خوب بدهیم امتحان سهل و ساده را خوب بدهیم. ممکن است بعضی فکر کنند ما که مزاحمتی برای کسی نداریم، ما که نماز شبمان هم ترک نمیشود، ما که مثلاً خیلی از کارهای خوب را انجام میدهیم، صفت بدی هم نداریم همهی کارهای خوب را هم انجام میدهیم، امّا یک دستوراتی هم خدای تعالی داده که آنها مهم است. چون این حیواناتی که ملاحظه میکنید هیچ اذیتی، جز یکچند تا، آنهم برای دفاع از خودشان نیشی داشته باشند یا ضرری داشته باشند، والاّ هیچکس، هیچیک از آنها هیچ کار خلافی نمیکند، بندگی کامل خدا را میکنند و حتی این الاغ نمیگوید که حالا شما ماشین دارید، هواپیما دارید دیگر ما را ول کنید؛ نه اگر بازهم باری بگذارید روی دوششان میپذیرند؛ اما بشر! بشر، اینقدر بعضیها نفهم هستند، یک کسی به من میگفت که زمانی است که مردم بهکرات میروند، چه میکنند، چه میکنند گفتم برفرض حالا بحث کرات و بحث تمام علوم مادی را ما نمیخواهیم انجام بدهیم؛ اما تو چکار کردی؟ گفت من آنم که رستم بود پهلوان! تو که هستی؟ تو چه خدمتی به بشر کردی؟ اینقدر این شخص نفهم بود که رفت سر بحث رستم؛ که رستم هم پهلوان نبوده و از این حرفها و دیدم خیلی نافهم است با او دیگر حرف نزدم. بعضیها خیلی نافهماند، نه اهل کارند، نه اهل خدمت به دین هستند، نه اهل هیچی، هیچی، این فرش هم همینطور است، این جمادات و حیوانات هم همینطورند. حالا حیوانات باز ممکن است یک لگدی به کسی بزنند ولی بالاخره ضررشان اقلاً به همدیگر نمیرسد. باید انسان با حیوانات فرق داشته باشد. دستوراتی از جانب خدا نسبت به دنیایتان آمده است. شما در جلسهی امتحان نشستی یک صندلی یک پایهاش لق است، خوب نگهش دار، دیگر نباید فشار بدهی که از آن طرف بیفتی و یک ربع وقت امتحانت از بین برود. زندگی دنیایت را درست کن. وقت داری. یا مثلاً فرض کنید که در جلسهی امتحان انسان یک نوآوری دارد، یک کمکی به همنوع خود میکند، بغلدستش مانده که چه جوری امتحان بدهد، تو به او بگو اینجا که آزاد است، اینجا که مثل جلسهی امتحانات مدرسهای ما که نیست، بگو به او. «زَكاةُ العِلْمِ بَذْلُهُ[3]». نویسنده هستید بنویسید، گوینده هستید بگوئید، خدمتتان عرض شود که بتوانید خدمتی به جامعه بکنید، دست یکی را بگیرید. من پریروزها رفته بودم در ساختمانی که جناب آقای کاشانی زحمتش را میکشند دیدم یکی دو تا ریش تراشیده آنجا هست، به رفقا گفتم شما چرا نگفتید؟ باید بگوئید. نمیتوانید از میان خودتان بیرونش کنید ولو از پنجه هاش، خدمت شما عرض شود که، جواهر میریزد، بریزد. تذکرات خیلی لازم است. تذکراتتان را بدهید. افراد معصیتکار را در خودتان یا راه دادید درستشان کنید و اگر نمیتوانید درستشان بکنید بیرونشان کنید. خیلی مواظب این جهات باشید. تا چه برسد به افرادی که انحراف اعتقادی دارند. فلان کس چون کمتر پول میگیرد ولو هر مذهبی دارد، او را بیاوریم کمک بکند به ما در کار ما دخالت بکند، کار ما را انجام بدهد، اینکه امتحان نشد.
کارهای مهمی در روی زمین انجام بدهید. چقدر انسان سربلند است که در عین اینکه مثلاً فرض کنید جوانهای ما متدیناند و در عین اینکه مسلماناند، در عین اینکه شیعه هستند، یک کارهای ممتازی انجام میدهند ولو در امور دنیا باشد، یک جنبههای فنآوری، دانشمندانه، که یکوقتی دشمن بر ما مسلّط نشود، انجام میدهد بهعلاوه متدین هم باشند اگر بنا بشود دینشان را فدای این بکنند ارزش ندارند چون دنیا محدود است و کوچک، برای دنیای کوچکشان زحمت کشیدهاند، ولی برای آخرتشان زحمت نکشیدهاند این ارزش ندارد اما اگر این را درست کردهاند و رفتهاند که کارهای فوق العاده ای هم در دنیا کردهاند و خدمتی به بشر کردهاند، اختراعاتی داشتهاند اینها خیلی ارزش دارد برای ما، البته بعد از تکمیل ایمانشان، تزکیه نفسشان و الّا اگر بخواهد این را فدای آن بکند یعنی آخرتش را به دنیایش، بهاصطلاح، بقبولاند، فدا کند، آخرت نداشته باشد و دنیا را فقط حفظ کند، میشود معاویه؛ معاویه خیلی زرنگ بود. معاویه آنقدر زرنگ بود که از مقام بهاصطلاح استانداری، که آنهم عثمان به او داده بود از آنجا خودش را رساند به جایی که، در امر دنیاست ها، امام حسن را خانهنشین کرد. زمینهسازی شهادت علی بن ابیطالب را به وجود آورد و بعدش هم همهی ممالک اسلامی زیر نظرش قرار گرفتند. آدم از این زرنگتر! الآن اگر ما یک همچنین فردی را داشته باشیم میگوییم خیلی زرنگ است، خیلی کاربردش زیاد است، ولی آخرت نداشت. امام صادق میفرماید عقل نداشت. چون کسی که آخرتش را به دنیایش بفروشد عقل ندارد. پس انشاءالله کوشش کنیم که هم متدین باشیم، هم اعتقاداتمان خوب باشد، هم تزکیه نفس کرده باشیم، هم اعمال دینیمان خوب باشد و هم بیشترین خدمت را به مردم انجام داده باشیم و بهترین خدمت هم به مردم این است که انسان مردم را بهسوی خدا دعوت کند «وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ» (فصلت/33) خدای تعالی در قرآن میفرماید که چه کسی بهتر است از آن کسی که مردم را بهسوی خدا دعوت میکند.
امیدواریم که خدای تعالی همهی ما را از یاران خوب حضرت بقیةالله (ارواحنا فداه) قرار بدهد و انشاءالله در شبی که دعوت کردند از آنهایی که اهل استقامت هستند، صراط مستقیم هستند، معلوم است صراط مستقیمیها استقامتشان خوب نیست که به زبان ما استقامت آمد، صراط مستقیماند انشاءالله تشریف بیاورند و این را هم همه بدانند اگر یک جلسهای نیامدند که ما دعوتشان کرده باشیم، یک جلسه را حالا ممکن است صرفنظر کنیم ولی جلسهی دوم اگر نیامدند دیگر به هیچوجه قبول نمیشوند در برنامههای ما، چون دوستان واقعاً زحمت میکشند و تهیهای میبینند، آمادگی دارند و اینها به خاطر اینکه در چند ماه یکدفعه میخواهند خودشان را به آنجا برسانند نیایند خیلی معلوم است بیوجدان، بیتوجه، بی نمیدانم، خیلی بی دارد، بالاخره بی همه چیز بهترین کلام است اگر بدون عذری نیایند. و مسئلهی بعدی آنهایی که یا به خاطر کمالاتشان، من اینجا اعلام میکنم ولی خصوصی هم به آنها گفته شده، به خاطر کمالاتشان، به خاطر موقعیتشان، بعضیها هنوز کمالاتشان به آن حد نرسیده ولی موقعیتی دارند که ناگزیریم ما یک عدهای را به آنها سپرده باشیم به خاطر موقعیتشان مرّبی یک عدهای هستند و تحت تربیت قرار دادهاند روز دوشنبه انشاءالله ساعت نه حاضر بشوند که ما با آنها صحبت داریم. بعضیها هم هستند موقعیت خوبی دارند مرّبی هم هستند ولی خُب در جاهایی واقع میشوند که کسی زیر نظرشان نیست آنها را حالا میگذاریم برای جلسات بعد و به این عده از افراد تلفن خصوصی شده و دعوت شدهاند آنها هم حواسشان جمع باشد که حتماً باید بیایند با شدت بیشتری، چون یک جلسه هست، یک مسائلی هست باید به آنها گفته بشود انشاءالله تشریف بیاورند.
نسئلک اللهم و ندعوک باعظم أسمائک و بمولانا صاحب الزّمان یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا رحمن یا رحیم یا غیاث المستغیثین عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا العظیم الفرج
خدایا فرج امام زمان ما را برسان، قلب مقدسش را از ما راضی بفرما، خدایا ما را به خاطر آن حضرت و زیر سایهی آن حضرت از خدمت گذاران به دین و مردم قرارمان بده، خدایا به آبروی ولیعصر ما را از امتحانات دنیا کامل، صحیح بیرون بفرما، خدایا به آبروی آقایمان حجة ابن الحسن گرفتاریهای مردم برطرف بفرما، خدایا مردم را متوجه به امور آخرتشان بیشتر از امور دنیایشان قرار بده، خدایا خدمت گذاران به دین، خدمت گذاران به این مملکت شیعهنشین در هر لباسی که هستند مؤیّد و منصور بدار، امواتمان شهدایمان غریق رحمت بفرما، (شما بااینکه جمعیتتان بد نیست بازهم الهی آمینتان خیلی بیحال است) این دعایی که میخواهم بکنم باید با توجه انشاءالله ، پروردگارا به آبروی ولیعصر توفیق تزکیه نفس کامل به همهی ما مرحمت بفرما، خدایا امراض روحیمان برطرف بفرما، خدایا مریضهای بدنی مریض منظور، مرضیهی منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، عاقبت امورمان ختم به خیر بفرما، وعجل فی فرج مولانا صاحبالزمان.
[1] – الكافى ، ج 1 ، ص 145 ، ح 10.
[2] – بحار الأنوار، ج7، ص 326
[3] – غرر الحكم و درر الكلم، الجزء 1 ، ص 391
لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید
جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید
۱۵ ذی قعده ۱۴۲۶
/۰ دیدگاه /در سخنرانی های تصویری/توسط مدیریت سایتأعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطان الرَّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد لله و الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله لا سّيما علي بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
اعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم
وَ قَالَ الَّذِينَ کَفَرُوا لاَ تَسْمَعُوا لِهٰذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ ﴿فصلت، 26﴾
ايّام میلاد مسعود حضرت علىابن موسىالرّضا عليهالسّلام است به همه دوستان و عزيزان و ارادتمندان به آن حضرت تبريك عرض مى كنيم و اميدواريم همه ما در زير سايه حضرت بقية الله ارواحنا فداه از بركات اين ايّام بخصوص ماه ذىالقعدةالحرام بهره هاي فراوانى ببريم. چند مسئله را بايد امروز تذكر بدهم اگر چه شايد وقت بعضى از عزيزان هدر بشود و فايدهايى براى بعضى نداشته باشد. اوّل اينكه انشاءالله اين جلسات جمعه در هر كجاى ايران تشكيل مىشود به قوت خود باشد و دعاى ندبه را حتماً با همین خصوصياتى كه خوانده مى شود، بخوانند. دعای ندبه را وقتی که میخوانید عملاً من خب دیدهام دوستان بحمدالله همه عمل میکنند عملاً دعا، چون خدای تعالی بلاخره خالق ماست خیلی صمیمیایم حتی خودش فرموده الَّذِينَ يَذْکُرُونَ اللَّهَ قِيَاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ ﴿آلعمران، 191﴾ خدا را یاد کنید چه ایستاده باشید چه نشسته باشید چه به پهلو خوابیده باشید دیگه همه حال، حتی حضرتموسی علیهالسّلام میگوید من در یک حالتی هستم که خجالت میکشم که خدایا نام تو را ببرم مثلا توی دستشویی به تعبیر ما هستم، خدای تعاتی میگوید: اذکرنی فی کلّ حال. همه جا من را یاد کن. حتی توی دستشویی دعا دارد الحمد الله الذی اذهب ان العذاب که دستی به شکم بکشید، خدایا را شکر میکنیم که اگر همین باصطلاح آنچه که از انسان دفع میشود، دفع نشود یک یا دو روز دفع نشود آقا من یبوست گرفتم چکار کنم، ده یا بیست روز اگر دفع نشود ممکن است یا غذا نتوانی بخوری یا زنده نباشی. اینها همهاش خدای تعالی اجازه داده که بلاخره ما در هر حال ذکر خدا را بگوییم با خدا حرف بزنیم. با ائمه اطهار چون بدنشان در کره زمین نیست خب احترام بدنی شاید ضرورت نداشته باشد، میشود نشست با آنها. همینطور سلسله مراتب میآید جلو با آنها خوابیده، دراز کشیده، بگویی مثلا السّلامعلیکیاعلیبنموسیالرّضا این اهانت است. یک وقیت من هندوستان بودم دیدم شیعیان هندوستان پاهایشان را بطرف مشهد دراز نمیکنند وقتی که میخوابند. آنهایی که خیلی مقیدند. حالا این حد برای شما لازم نیست ولی بلاخره معصومین علیهمالسّلام، آنهایی که از دار دنیا رفتهاند آنها احترامشان دیگر حتماً ایستاده احترام کنید باز ضرورت ندارد میشود در هر حال توسّل کرد.
اما حضرتبقیهالله اروحنافداه ایشان خطاب به حضرت اگر کردید کوشش کنید چون مخاطبتان حضرت است، کوشش کنید که ایستاده باشید. حالا درجه اعلییش هم این است که نام حضرت هم که برده میشود ایستاده باشید. باز اعلیترش این است که دستش را بگذارد روی سرش بگوید من تسلیمم. ولی در مقابل حضرتبقیهالله اروحنافداه چون بدن ایشان توی کره زمین است و این یک احترام خاص بدنی ما باید نسبت به حضرت داشته باشیم. بنابراین نسبت به حضرتولیعصر علیهالسّلام مخصوصا خطاب بشود، مخصوصا آن جمله که ایستاده عربیاش گفته بشود، این حتما باید انسان بایستد، تعظیم کند هر چه میتواند احترام کند به جهت اینکه بدن حضرت توی کره زمین است و احترام خاصی دارد. خب این کار را شما در دعای ندبه میکنید دعا میخوانید. دعای ندبه یک شکایتی است، یک دردلی است با خدای تعالی انسان میکند. و الا خدا اینها را میداند و شما هم از خدا در این مقدمات دعای ندبه چیزی نمیخواهید. دارید دردل میکنید که از اول تا به آخر چه جریاناتی شد و ما از این جریانات بیزاریم که نسبت به علیبنابیطالب بخصوص، ایشان را با اینکه پیغمبراکرم روی دست بلند کرد، به مردم معرفی کرد مردم قبول نکردند، همه چیز خدا بهش داد، احقاد بدریه و خیبریه و حنینیه این حقد و حسدها و این دشمنی ها سبب شد که اشق الاشقیاء حضرت را در مسجد بکشد، یک شکایت و نقل تاریخ و محیا شدن خود انسان منتها در ارتباط با پروردگار.
تا می رسد به أین الحسن و أین الحسین حالا امام حسن کو و امام حسین کو ما چرا نباید امام را آدرسش را داشته باشیم چرا ما نباید مثلا یک روز صبح غسل زیارت بکنیم پا شویم در خانه اماممان و یک لحظه ولو جمال مقدسش را ببینیم چرا نباید اینجوری باشد. أین بقیّه الله. تا میرسید به آنجا که در آن مکاشفه آن شخص که دنبال حضرت روحا میگشت دید که خود حضرت دست به در خانه کعبه زده و پشتشان به طرف مردم و رویشان به طرف کعبه است و دارند دعا میکنند که اینجا میگوید من دستم به دامن حضرت رسید وحضرت را دیدم، گفتم بابیانتوامیونفسیلکالوقاءوالحمی پدرو مادرم بقربانت کجا بودی من کربلا رفتم، مشهد رفتم، مسجد جمکران رفتم، مسجد سهله رفتم هرجا گشتم شما را ندیدم. دامن حضرت را میگیرید اینجا بسیار کار خوبی میکنید که ایستاده، شما مثل سایرین نیستید که حواستون دنبال صدای خوشتون باشد، دنبال مسائل مختلفی غیر از امام زمان باشد. نه. یقین بدانید چون در قرآن خدای تعالی می فرماید وَ إِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا ﴿النساء، 86﴾ شما اینجوری کوچکی در مقابل امام زمان میکنید از جا بلند میشوید دست به سینه باصطلاح حالاچون دست به سینه بودن هم حالا باشد یا نباشد، ایستاده، مؤدب، گردن کج گریه میکنید حتماً حضرت به شما عده یک توجه بهتری دارد تا آنهایی که لمیدهاند و مثلاً حتی از تلویزیون دارند گوش میدهند دعای ندبه را. او میگوید بابی انت امی ونفسی یا شما میگویید.
اینجوری خیلی امیدش بیشتر است که به حضرتبقیّهالله ارواحناهفداه نزدیک شوید همین ادبهایی را که اینجا تعلیم میگیرید کمکم ان شاءالله باید بلد بشوید و بعدها، بلاخره صدکار خدا، صدها کار خدا که وعده کرده به ما انجام شده تا به حال چطور میشود که این یکی انجام نشود. شکی اگر کسی در ظهور حضرت داشته باشد، شکی در این که آیا لازمه زودتر باشد، ما اصلاً میگوئیم از هزاروصدوهفتاد سال است که دیر شده. من بعضی از دوستان را می بینم که خدایا فرج امام زمان ما را نزدیک بگردان، نزدیک یعنی چه؟ برسان. بلکه میخواسته برساند ما آمادگی نداشتیم. یا مقدر بفرما. فرج امام زمان مقدر شده. دعا کردن را یاد بگیرید. خدایا فرج امام زمان ما را مقدر بفرما! مقدر شده، حدش، اندازهاش همان وقتی بوده که امامعسکری از دار دنیا رفتهاند.آنجا مقدر بوده بقیهاش دیگه بداء است. هر چه تا بحال این هزار وصد وهفتاد سال که گذشته همهاش بداء شده. پشت سر هم، بخاطر عدم رعایت ادبی که ما باید داشته باشیم یک عده مؤدب لااقل 313 نفر مؤدب و هرنفری هم یک عده ای کمک داشته باشند تا حضرت تشرییف بیاورند.
حالش را ندارم، حوصلهاش را ندارم، پام درد میگیرد، نمیدانم خدمتتان عرض شود چه لزومی دارد بایستیم. یک کسی آمده بود میگفت من توی جلسات دعای ندبه دوستان شما رفتهام خندهام گرفته این کارها چیه ؟ خوب یک آدم کور نمیفهمد که برای چیه، علت اینکه شما در مقابل خدا نایستادهاید،در مقابل حضرت ولی عصر ایستادهاید وگردن کج کردهاید این علتش چیه؟ الان من علتش را گفتم. خیلی انشاءالله این آداب را چون با فهم و درک و باصطلاح حکمت کار را انجام میدهید باید به دیگران هم حتی بگویید. یعنی چه؟ حتی من میبینم غیر رسمی گاهی نیمه شعبان یک شاعری شعر میخواند و خطاب به حضرت میکند من چند دفعه میخواستم بگویم پاشید بایستید دیدم خوب حالا انشاأالله خود حضرت صرف نظر میفرماید و الا همانجا هم ما باید وقتی یک شاعری، خیلی شده شعرهایی هست خطاب به حضرت و حضرت را مخاطب قرار میدهند اینجا ما نشسته باشیم وشیرینی بخوریم حالا بلاخره نمیشود کاریش کرد دیگه گفتم در شب چهارشنبه که صراط مستقیم ما خط خط آنقدر شده، جوی آنقدر وسطش کندند که ما گاهی باید از کنار گذر عبور کنیم. والا در میان خودتان حضرت بقیه الله را باید احساس بکنید. باید حضرت را ببینید. نمیگویم جلویشان همیشه بایستید لااقل وقتی که رویتان را به طرف امام میکنید میبینید امامت هستش چه نشسته باشد چه خوابیده باشد، چه ایستاده باشد، بعضی ها میگویند چون امام ایستاده است ما هم باید ایستاده باشیم نه، همیشه حضرت استاده نیستند، تو باید در مقابل او ایستاده باشی.
وقتی توجه به ایشان میکنی با هاش حرف میزنی حالا بصورت شعر باشد، بصورت دعا باشد بصورت خدمت شما عرض کنم عرض حاجت باشد، خب فرقی نمیکند این کار را توی خانهایتان هم بکنید. در مقابل حضرت خیلی باید احترام کرد. امام زمان را آقایان باید حتماً در بین خوتان احساس بکنید. یعنی اگر احساس نکنید شماها چه عرض کنم، همان آیاتی که درباره کورها گفته شده، درباره کرها گفته شده، شامل ما هم ممکن است بشود. همیشه باید حضرت را در بین خودتان بدانید این یک. و وقتی که میخواهید با ایشان حرف بزنید، خطاب کنید خیلی باید احترام کنید خیلی باید مواظب باشید. اینها را ان شاءالله رعایت کنید ودر شب چهارشنبه گذشته مثل اینکه فکر میکنم نزدیک دویست نفر جمعیت بود صدوسی تا دفتر عقب افتاده بود که ما بایست آنها را بنویسیم و لذا آقایون هم عجله نکنند. ما یک مدتی شاید نرسیدیم به دوستان معذرت میخواهیم انشاءالله از این به بعد طبق، اگر شما انشاءلله کمک کنید اگر هم نکنید که از شما بخیر از ما به سلامت بالاخره التماس دعا. منم دیگه از بینظمیهای بعضی، از گوش به حرف نکردنهای بعضی خسته شدم ولی من تا زنده باشم انشاءلله برنامههایم را ترک نمیکنم و میخواهم دستمان به دست هم باشد تا به محضر حضرتبقیهالله برسیم ویا اینکه به محضر ذات مقدس پروردگار برسیم و با هم باشیم انشاءالله در دنیا وآخرت.
انشاالله همه تان دارای استقامت میشوید و باید از آیات همین امروز که خواندند باید بگوئید ربناالله، مربی ما خداست. حالا این ربناالله طبق نزول آیات، طبق نزول خود قرآن، در زمان ما فرق میکند با آن اول. آخه ما بعد از اینکه از حضرت آدم، از پشت حضرت آدم بصورت ذره بیرون آمدیم، آنجا هم تصدیق کردیم که پروردگار ما خداست. الان هم میگوییم ربناالله. در وقتی که قرآن بر قلب پیغمبراکرم نازل شد و وقتی که ارواح ما دو هزار سال قبل از خلقت حضرت آدم خلق شد، و وقتی که ما را تربیت کردند قبل از خلقت حضرت آدم، روح ما را تربیت کردند، خلق الله الارواح قبل الابدان بالقی عام در آن دوهزار سال آنچنان تربیت مان کردند که ما گفتیم که بلی، رب ما خداست. چون خدای تعالی تربیت کرده ناقص هم تربیت نکرده هرچه که لازم بوده یک بشر داشته باشد خدا بهش به وسیله ائمه اطهار تعلیم داده. یک وقتی هست آنجا میگوییم بلی، بلی همان رَبُّنَا اللَّهُ ،خدای تعالی می گوید أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ ﴿الأعراف، 172﴾، همه گفتیم بلی اینجا یعنی رَبُّنَا اللَّهُ ، خب یعنی تربیت روحی شدیم. الان که این آیه که می گوید إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ﴿فصلت، 30﴾﴿الأحقاف، 13﴾ مال نزول آخر است که وقتی پیغمبر تشریف آورد و مردم را ساخت، دو دسته شدند، یک دسته کافر یک دسته هم تربیت شده الهی. یک دسته بیدار یک دسته خواب، یک دسته کوریک دسته بینا، یک دسته عالم یک دسته جاهل که همه اینها را خدای تعالی در قرآن فرموده هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَ الْبَصِيرُ ﴿الأنعام، 50﴾﴿الرعد، 16﴾ و آیاتی که این مسائل را بیان می کند.
اینجا با زبان خودمان می گوئیم رَبُّنَا اللَّهُ، مربی ما خداست. اینجا باید دیگر درست بگوئیم ،اینجا درست است، اینجا چون ما داریم می گوییم باید واقعاً مربی ما خدا باشد و روی این کلمه هم بایستید ثُمَّ اسْتَقَامُوا یعنی دنیا و آخرت را بخواهند از دستمان بگیرند یک کلمه حقی را بگوییم هست، حالا آخرت را من شاید بیخود گفتم، یک کلمه حقی هست باید پایش بایستید. قل الحق ولو کان علیک، ولو به ضررت باشد حق را بگو. تا می توانید باید راه حق را بپیمائید. حق با شما باشد شما هم با حق باشید. امامتان دربارهاش پیغمبراکرم فرمود علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیث دار حق با علی است و علی هم با حق است. شما هم باید حق با شما باشد همیشه و شما هم با حق باشید دور هم بچرخید یدور حیث دار. فدای هم بشوید، قربان هم بشوید و به هیچ وجه از حق تجاوز نکنید. بنابراین استقامتش مهمتر است تا رَبُّنَا اللَّهُ. یک وقت هست انسان یک چیزی را درست میکند از برف، دیدید که یک برف بازی میکنند بچه ها مجسمه هایی از برف درست می کنند یک آفتاب تند و گرم بشود همهاش را آب میکند استقامت ندارد. اما اگر این مجسمه از فولاد درست شد زمستان، تابستان در هر حال هست. شما باید مؤمنی باشید که کالجبل الراسخ، مثل یک کوه محکم باشید و همج الرعاء نباشید. این جمله رَبُّنَا اللَّهُ یک بخش است که اصل تربیت خداست و بخش دومش ثُمَّ اسْتَقَامُوا دو تا کار بکن یکی تحت تربیت خدا واقع بشوید هر چه خدا گفته عمل کنید، یکی هم همیشگی باشد، استقامت داشته باشید میبینید که خدا بعدش فوراً میفرماید تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ ﴿فصلت، 30﴾، ملائکه بر او نازل می شوند این دو تا کار را بکنید رَبُّنَا اللَّهُ، آقا من گفتم ربم خداست،
در روز الست بلی گفتی امروز بر بستر لا خفتی
مرحوم شیخ بهایی گفته اینجا ما بلی گفتیم رب ما خداست امروز چرا استقامت نمیکنیم استقامت هم بکنید تا ملائکه بر شما نازل بشود اگر این دو تا کار را کردید ملائکه بر شما نازل نشد بیایید به من بگوئید ببینم علتش چیه؟ حتماً ملائکه بر شما نازل می شود و خوف و حزن را از شما بر میدارد. أَلاَّ تَخَافُوا ﴿فصلت، 30﴾، نترس برو جلو کارت را انجام بده از چه میترسی، میترسی آبرویت برود،آبرو چیز با ارزشی نیست. غرورت بشکند تو نباید اصلا غرور داشته باشی. نمیدانم چه میشود که استقامت نمیکنید در تربیتهایی که خدای تعالی برای تو انجام میدهد.
ملائکه میآیند میگویند نترس، محزون نباش. یک مسلمان هیچ وقت نباید مبتلای به افسردگی، دلگرفتگی، حتی افرادی هستند عشق به امام زمان ارواحنافداه دارند و طبعاً آن عشق و علاقه محزونشان میکند اگر جداً محزون میشوید حضرت خوشحالت میکند به شرطی که شما دو تا کار راکرده باشید یعنی تحت تربیت خدا واقع شده باشید. خدای تعالی بوسیله ائمه فرموده هلک المستعجلون آنهایی که عجله میکنند، هنوز تو یک میوهائی هستی که نرسیدی، دندان میشکند اگر بخواهد الان تو را بچینند. الان بخواهی خدمت امام زمان برسی تو خودت از بین می روی. یک نفر پیشم نشسته بود خیلی گریه میکرد گفتم الان اگر حضرت را ببینی چطور میشود؟ یک فکری کرد گفت من منفجر میشوم خوب حضرت نمیخواهد تو منفجر بشوی. همام به علیابنابیطالب میگوید صفلی المتقین. حضرت میفرماید نه. بعد برای اینکه بقیه بفهمند،آخه ظرفیتها فرق میکند. یکی خواب حضرت را دیده فردایش سر از پا نمیشناسد. یکی ساعتها خدمت حضرت نشسته بعد هم بلند شده آقا تشریف بردند.آقا همیشه که نمیتواند جلوی چشم تو بایستند که تو سرحال باشی تشریف بردند. مثل سایر معصومین که اصحابشان میآمدند خدمتشان و بعد هم میرفتند خانهشان. باید اینجوری باشید. عشق و محبت سر جای خودش، امّا عشق توأم با عقل امام زمان دوست دارند.
کسی میگفت که یک عاشقی روی پشت بام بود معشوقش هم پایین. حالا عشق مجازی بوده یا عشق حقیقی نمیدانم. بعد معشوقش اشاره کرد که بیا، ازآنجا خودش را انداخت پایین، مرد. روی پشت بام کسی بخورد زمین، مخصوصا با مغز بخورد زمین میمیرد. ولی یک عاشق عاقل، عاشق عاقل از پله ها میرود. میگوید لحظهای دیر رسیدن بهتر از نرسیدن است. عقل با عشق توأم است آن اشعاری را که بعضیها میگویند میخواهند سر پوشی برای کارهای نا مرتب خودشان بگذارند. عشق بر هر دلی که سربر زد خیمه از عقل وعلم برتر زد این غلط است. اگر عشقی باشد که عقل وعلم از انسان بگیرد مثل همان است که خودش را از پشت بام بیاندازد پایین پیش معشوقش. امّا اگر علم وعقل همراهش بود اون از پله میاد. یک دقیقه هم طول نمی کشد چند ثانیه مثلا فرق است. چرا بجهت اینکه این تحت تأثیر عقل است تحت تاثیرعلم. ولی آن تحت تاثیر عقل و علم نبود. عاشق حسابی، محب حسابی نسبت به ذات مقدس پروردگار اینطوری است که اوّل معرفت خدا را پیدا میکند بعد میبیند در محضر خداست اصلاً. گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی گفتا که نیک بنگرشاید رسیده باشی.
خب اگر انسان نیک بنگرد نه مثل، سنگتراشی بود اندر کوه طور این سنگتراش، حضرت موسی میگوید، حالا اینها ظاهراً گفتههای ملای رومی است مثال است، حضرت موسی از کنارش عبور میکرد یک چوپانی یا سنگتراشی بود، بهش گفت این حرفها چیه که میزنی. توکجایی تا شوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه شرت دارد به خدا میگوید.حضرت موسی دعوایش کرد. چرا؟برای اینکه اول معرفت خدا را پیدا کن بعد ببین چه کسی رادوست داری. تو نمیتوانی همینطور بگویی من فلانی را دوست دارم، فلانی هم دشمن سر سخت تو باشد اینکه نمی شود. اول خدا را بشناس، بعد نیک بنگر، شاید رسیده باشی. عشق را با عشق مجازی قاطی نکنید. عشق های مجازی میرسد بجایی که مثل مجنون میشود که باصطلاح نمی فهمد چکار میکند. میگویند امام سجاد از مجنون عامری پرسید که حق با پدرم حسین بود یا با یزید؟ گفت حق با لیلی بود. اینقدر آدم اینجوری میشود. این عشق مجازی است. امّا اگر نه کسی که معرفت داشته باشد، شناخت داشتته باشد قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْکُمُ اللَّهُ ﴿آلعمران، 31﴾ اگر خدا را دوست دارید تبعیت کنید از من حرفهای من راگوش بدهید. معرفتی که من به شما تعلیم میدهم، یاد بگیرید.
امیدواریم که خدای تعالی این زحمات دوستان که از راههای دور ساعتها وقتشان را برای جلسات ما میگذرانند ، خدابهشان اجر کامل عنایت کند. این کارهایی را که اخیرا داریم انجام میدهیم فقط برای این است که یک خوردهای جدی باشید. چون من، عجیب بود درسفر کربلای چند سال قبل که بعد از اینکه راه کربلا باز شد بعد از جنگ ظاهراً اولین دفعهای بود که من میرفتم .من یکی از حوائجم درحرمهای ائمه اینکه دوستان پیشرفت کنند. در آن سفرعجیب بود.دو دورة دیگه من رفتم اینجوری نبودها. تا مینشستم سلامی عرض کنم و برای دوستان تقاضای چیزی کنم، مثل اینکه ده نفر، صدنفردرِ گوشم میگفتند بگو جدی باشند. عجیب ها. نه اینکه صدایی بشنوم، الهام، اینها را من اصلا از توی برنامههای زندگیمان برداشتم. ما از اینها زیاد نمیخواهیم حرفش را بزنیم. چون اینها مثل شکلاتی است که توی هواپیما به انسان میدهند. بدهند،دادن. ندادند هم ندادند. ولی آنجا یادم است. لذا آمدم گفتم جدی باشید. نوشتند، حتی روی خودکار نوشتند، تابلو کردند، توی خانههایشان دوستان زدند. خب الحمدالله دارد کاری انجام میشود.کمکم دیدیم نه برگشتند مثل حالت اول. حالا دیگه خودمان دست بکار شدیم. جدیت همینکه بیایند مرتب ما بهشان برسیم. برنامههایشان را کلاسیک کنیم، مثل کلاسهای دانشگاهیشان کنیم و ان شاءالله شماها هم به ما کمک کنید. یک وقتی اگر خدای نکرده به مسائل توجه نمیکنید و فقط به جلسه میآیید، وقتتان را نگیرید، لازم نیستش، کسی از شما مؤاخذه نمیکند. یک وقت ما آنقدر از دوستانی داشتیم چون که اینها بودند، مراحلی را هم گذراندند بعد هم دلشان خواسته نیایند، تشریف نیارید. ده نفر انشاءالله، چون شما از 313 نفر خیلی بیشترید ها. یعنی زن و مرد خیلی بیشترید. حلا مردهایش که اینطوری. خب آن 313 نفر را لازم نیست ما تامین کنیم. ما بناست که یک عده خدمت گذار به آن 313 نفرانشاءالله خود من که میخواهم این باشم یعنی لااقل این باشم ولی در همان راه باشیم، در همان صراط باشیم درراه تزکیه نفس باشیم. و انشاءالله امیدواریم که همه شما موفق باشید. و جلسه خانمها را روزهای جمعه نینداختیم چون روزهای جمعه معمولا مردهایشان میآیند خانه می خواهند چند دقیقهای با زن و بچهشان بشینند ما مزاحمشان در روز جمعه نشویم و انشاءالله روزهای دوشنبه اگر جلسهای تشکیل شد تشریف بیاورند.
لینک ویدیو در آپارات :
۱۴۲۶/۶/۸ قمری – ۱۳۸۴/۴/۲۴ شمسی – درباره خودم (شب چهارشنبه ای در مسجد سهله با مرحوم حاج ملاآقاجان و …)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"اینجانب با آقای سهلاوی پسر مرحوم حاج شیخ جواد سهلاوی در مسجد سهله"
بسمه تعالي……..در سال ۱۳۳۳ كه ۱۹ سال از عمرم ميگذشت با مرحوم آقاي حاج ملا آقا جان زنجاني به عتبات عاليات مشرف شديم. شب چهارشنبه به مسجد مقدّس سهله براي ملاقات با حضرت وليعصر ارواحنافداه كه احتمالش در آنجا بيشتر بود رفته بوديم. خادم و يا متولي مسجد سهله بنام حاج شيخ جواد سهلاوي ما را پذيرايي ميكرد. اين خادم و يا اين متولي بقدري پر معنويت و اهل توسل بود كه همه ما را متوجه مقام مقدّس حضرت وليعصر ارواحنافداه مينمود. آن شب كه در مسجد سهله بوديم شب عجيبي بود. زيارت حضرت وليعصر قرائت شد و دعاي توسل خوانده شد و تشرفي هم براي بعضي از دوستان در آن شب حاصل شد.(كه شرح مفصل آن شب را من در كتاب پرواز روح نوشته ام) كساني كه در آن شب با ما بودند مرحوم آقاي حاج ملا آقا جان و مرحوم آقاي مظفري و مرحوم شهيد هاشمي نژاد و مرحوم شيخ جعفر مجتهدي و آقاي رضوي خراساني و آقاي حاج آقا تقي خاموشي بودند. آن شب هر يك از دوستان حوائج خود را گرفتند و بسيار موفق بودند. آقاي شيخ جعفر مجتهدي ميگفت من در مسجد كوفه رياضت ميكشيدم تا به محضر ولي خدائي كه مرتبط با امام عصر ارواحنافداه باشد و استاد من گردد مشرف شوم كه ديروز عصر وقتي شما در مسجد كوفه مشغول اعمال آن مسجد بوديد به من گفته شد آن را كه ميخواستي در مسجد است منظور آقاي حاج ملا آقا جان بود. لذا تا وقتي مرحوم حاج ملا آقا جان زنده بود آقاي مجتهدي دست از ايشان برنمي داشت و از حكمت معظم له استفاده ميكرد. حاج شيخ جواد سهلاوي كه ازدار دنيا رفته است در آن وقت بسيار به مرحوم حاج ملا آقا جان اظهار ارادت ميكرد و خودش از اولياء خدا بود و امروز فرزندش كه بسيار شباهت به او دارد متولي مسجد سهله است كه وقتي من در سال ۱۳۸۰ با جمعي از دوستان به مسجد سهله مشرف شديم او را ديدم و به ياد مرحوم پدرش بوديم خدا او را رحمت كند و ما را از ياران حضرت وليعصر ارواحنافداه قرار دهد.
۱۴۲۶/۶/۹ قمری – ۱۳۸۴/۴/۲۵ شمسی – درباره خودم (سفر به هندوستان در سال ۱۳۶۰ و بعضی قضایای غیرعادی در آنجا)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"مقبره قنبر علی در ۲۰ کیلومتری « پونه » هندوستان که مردم سنگ ۹ کیلوئی را روی انگشت بلند کرده اند"
بسمه تعالي……..در سال ۱۳۶۰ كه به هندوستان رفته بودم و مورد محبت ايرانيان مقيم هندوستان و دانشجويان ايراني محصل در هندوستان واقع شده بودم در شهر «پونا» كه حدودا در آن وقت چهار هزار دانشجوي ايراني تحصيل علوم دانشگاهي را ميگذراندند در شب ورودم به آن شهر دانشجويان جلسه اي تشكيل دادند و من براي آنها در مسائل علمي و اعتقادي و سياسي سخن گفتم. فرداي آن روز مرا به اطراف شهر «پونا» براي گردش بردند. در ۲۰ كيلومتري اين شهر مقبره اي از شخصي به نام «قنبرعلي» كه ساختمان نسبتا مجللي داشت به چشم ميخورد. دانشجويان گفتند علاوه بر اين كه صاحب اين قبر از نامش پيداست كه شيعه و مخلص علي بن ابيطالب علیه السلام بوده كرامتي هم الان در كنار صحن مقبره اش ديده ميشود و آن اين است كه دو عدد سنگ كروي مانندي در جلوي درب مقبره اش افتاد كه با گفتن «يا قنبر علي» آن سنگ سر يك انگشت بلند ميشود و حال آن كه اين سنگ ۹ كيلو وزن دارد. ما براي تماشاي آن سنگ و امتحان گفته دانشجويان وارد صحن آن مقبره شديم و جدا قابل توجّه بود. با يك انگشت وقتي چند نفري زير آن سنگ را ميگرفتيم. با گفتن «يا قنبر علي» سنگ روي انگشتها بلند ميشد و فقط مانند پر كاهي سنگيني داشت و روي انگشتها بلند ميشد و حال آن كه اگر اين اسم را نميبردند و ميخواستند با دو دست آن را بلند كنند لازم بود سنگيني معمولي را تحمل نمايند. در اينجا من فكر ميكردم كه در مملكتي كه مردم آنجا اكثرا بت پرستند و مذاهب مختلف در اين مملكت رسميت دارد چگونه ولايت علي بن ابيطالب علیه السلام توام با يك امر غير عادي ظهور ميكند تا براي ديگران حجيت داشته باشد و حقانيت مذهب تشيع كه حقيقت اسلام است اظهار شود. در هندوستان از اين مظاهر كه ولايت را تاييد ميكند بسيار است مثلاً در شهر «امروها» مقبره اي از سيدي وجود دارد كه شيعيان به آن مقبره اعتقاد دارند و من به چشم خودم ديدم عقرب گزنده اي وقتي در آن مقبره قرار ميگيرد به خود اجازه نميدهد كه كسي را نيش بزند. من خودم عقربي را در دست گرفتم و او مرا نيش نزد كه خود حجتي است براي حقانيت آن سيّد و مذهب تشيع. اميد است خداي تعالي ما را به اين دين مقدّس ثابت نگه دارد.
۱۴۲۶/۶/۱۰ قمری – ۱۳۸۴/۴/۲۶ شمسی – درباره زندگی خودم (محمدرضا و محمدحسن محبتی و معجزه امام صادق علیه السلام)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره زندگی خودم
"جوان معمم آقای محمدرضا محبتی و ديگری که الان معمم است و در عکس غير معمم ديده می شود محمدحسن محبتی است"
بسمه تعالي……..يكي از خاطرات پر اهميتي كه در زندگي برايم اتفاق افتاده اين است: در زماني كه كانون بحث و انتقاد ديني در مشهد به اوج فعاليت رسيده بود و دسته دسته غير مسلمانها با بحث و مناظره در آن محل مسلمان ميشدند ائمه اطهار علیهم السلام هم به ما كمك ميكردند. يك نمونه اش كه برايم خاطره پر ارزشي بود اين است:
يك روز در كانون بحث و انتقاد ديني در مشهد مقدّس نشسته بودم جواني كه لهجه كردي داشت وارد كانون شد و نامه اي را بدستم داد و گفت اين نامه را « آيه اللّه حكمت نيا» براي شما نوشته اند. و گفت: من ميخواهم نماز بخوانم و قرآن ياد بگيرم. مرحوم آيه اللّه حكمت نيا كه آن وقت در اسلام آباد غرب (شاه آباد سابق) زندگي ميكردند در نامه سفارش آن جوان را به من كرده بودند. آن جوان به من گفت من اهل حق (يعني علي اللهي) هستم مبتلا به دل درد كهنه اي بودم سه سال بود كه اين دل درد امانم را بريده بود؛ با قرص هاي مسكن خود را تسكين ميدادم تا آن كه يك روز قرص هايم تمام شد به دارو فروشي مراجعه كردم دارو فروش وقتي قرصها را به من داد چون مرا نميشناخت گفت با توسل به امام صادق علیه السلام اين قرصها را بخور. من آن حضرت را نميشناختم و حتي در قريه اي كه بودم اسم امام صادق علیه السلام هم گفته نميشد همه علي اللهي بودند. من قرصها را گرفتم و به منزل آمدم. شب در عالم رؤيا ديدم در بياباني هستم و عطش زيادي دارم سيّد بزرگواري كه نامش امام صادق علیه السلام بود ظرف آبي به من داد و فرمود برو مشهد نماز بخوان و قرآن را تعليم بگير. من به «اسلام آباد غرب» رفتم مسجدي را پيدا كردم كه در آن « آيه اللّه حكمت نيا» نماز ميخواند جريانم را به ايشان گفتم. ايشان اين نامه را براي شما نوشتند و حالا من آماده ام كه هر چه بفرمائيد انجام دهم. من او را وادار به نماز و ياد گرفتن قرآن و عقائد و معارف و احكام اسلام نمودم. چند ماهي كه گذشت برادر اين جوان براي برگرداندن او به مذهب قبليش به مشهد آمد. روز اول و دوم سرسازگاري با ما نداشت. «تخم كاجي» را كه نزد آنها مقدّس است آورده بود و برادرش را به آن قسم ميداد كه به مذهب قبليش برگردد. ولي پس از دو روز با گفتگوي ما و برادرش او هم مستبصر شد و او هم در مشهد ماند و هر دوي آنها با جديت كامل مشغول تحصيل علوم دينيه و اعتقادات و تزكيه نفس و احكام اسلام شدند. پس از چند ماهي پدرشان با عصبانيت كامل به سراغ آنها آمد ابتداء من نگذاشتم با پسرانش روبرو شود يك روزي از او پذيرائي كردم وقتي كه كاملا نرم شد پسرانش را دعوت نمودم تا پدرشان را ببينند بالأخره چند روزي من با پدرشان گفتگو كردم و پسرانش با او حرف زدند و او هم بحمد اللّه مستبصر شد. بعد از يكي دو سال كه انقلاب اسلامي ايران پيروز گرديد آقاي شيخ محمد رضا محبتي براي تبليغ به آن سامان يعني وطنش رفت و حدود ۲۰۰ خانوار را بحمد اللّه مستبصر نمود و از اين راه توفيقاتي نصيبش گرديد و الان هر دو برادر از علماء و دانشمندان و مورد توجّه مردم اند. يكي از آنها يعني برادر بزرگتر كه آن معجزه درباره اش اتفاق افتاد نامش «محمدرضا محبتي» است و دومي كه قبلاً نامش يارمراد بود بنام «محمد حسن محبتي» معروف گرديده است. خدا آنها را زير سايه امام عصر علیه السلام از خطرات حفظ كند.
۱۴۲۶/۶/۱۱ قمری – ۱۳۸۴/۴/۲۷ شمسی – درباره زندگی خودم (سفرهای مکرر به سوریه – آیةالله واحدی)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره زندگی خودم
"اينجانب با حضرت آية الله واحدی در منزل معظم له در زينبيه"
بسمه تعالي……..اينجانب مكرر به زيارت حضرت زينب علیهاالسلام موفق شده ام و حتي مدتي در آنجا اقامت گرفته بودم. علت عمده اي كه موفق به زيارت حضرت زينب علیهاالسلام ميشدم اين بود. در سفر اولي كه با ماشين شخصي به عراق در سال ۱۳۴۸ شمسي رفته بودم و زيارت اعتاب مقدسه را نموده بودم و حضرت امام خميني رحمه اللّه عليه را در نجف براي بعضي از مسائل علمي و سياسي ملاقات كرده بودم. با ماشين از عراق بسوريه ميرفتيم. در اين بين جنگ اعراب و صهيونيسم در گرفته بود راه كاملا ناامن بود ولي در عين حال از مرز عراق عبور كرديم و به سوريه وارد شديم. ۵۰ كيلومتري دمشق ماشينمان خراب شد. كسي از تعميركارها نتوانست آن را درست كند. جواني بنام آقا مهدي كه ظاهرا اهل اصفهان بود با ماشين بنزش پيدا شد و ماشين ما را بكسل كرد و به طرف دمشق برد. در راه خيلي بر من سخت گذشت ولي ماشين را به تعميرگاه برديم. تعميركار گفت سنگي در موتور افتاده بود و ماشين روشن نميشد و معلوم شد كه تقريبا بيجهت اين ۵۰ كيلومتر راه را بكسل بوده ايم. من از حضرت زينب علیهاالسلام گله كردم كه چرا اين ناراحتي براي ما در اولين سفري كه به محضرتان مشرف شده ايم پيش آمد. در عالم رؤيا ديدم فرمودند: اولين سفري كه ما به دمشق آمديم اسير بوديم آيا تو نميخواهي در اولين سفري كه به دمشق مي آيي شباهتي به ما داشته باشي؟ لذا پس از آن سفر مكرر به سوريه و زيارت حضرت زينب علیهاالسلام مشرف ميشدم و مورد لطف بي بي قرار ميگرفتم و حضرت آيه اللّه واحدي كه در تصوير ديده ميشوند از علماء ايراني هستند كه سالهاي زيادي است در كنار مرقد مطهر حضرت زينب علیهاالسلام اقامت دارند و از دوستان صميمي اينجانب اند و موفق شده اند قبر مطهر حضرت سكينه بنت فاطمه علیهاالسلام را تعمير و تأسيس بنا كنند. كه اين پايگاه ديگري براي شيعه در شام ونشانه حقيقت ديگري از عظمت خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است. من معتقدم كه در ميان مردمي كه علاقه شديدي به بني اميّه و معاويه دارند مرقد مطهر حضرت زينب علیهاالسلام و حضرت رقيه علیهاالسلام و حضرت سكينه علیهاالسلام نشانه حقانيت اهلبيت عصمت و طهارت علیهم السلام است. بخصوص كه در مقابل اين حرمهاي مطهره قبر معاويه خراب و كسي از آن حتي ديدن نميكند. اميدواريم خداي تعالي ما را بر ولاء خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام باقي نگه بدارد.
۱۴۲۶/۶/۱۲ قمری – ۱۳۸۴/۴/۲۸ شمسی – درباره زندگی خودم (خدمات آیة الله کوهستانی)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره زندگی خودم
"طرف راست مرحوم آيه الله کوهستانی و طرف چپ داماد ايشان مرحوم آقای حاج سيد آقا رحمه الله عليهما"
بسمه تعالي……..مرحوم آيه اللّه كوهستاني يكي از اولياء خدا و انسان كامل و مبرّي از هر عيب و نقص و صفات رذيله و مربي و استاد اخلاق بود كه شرح حالشان را مفصلا من در كتاب پروزا روح نوشته ام. در اينجا لازم است به مطلبي اشاره شود. علماء رباني به دو بخش تقسيم ميشوند:
جمعي از آنها خودشان خوبند ولي مربي ديگران نيستند شايد هم طرز كار تربيت ديگران را بلد نباشند ولي بعضي از علماء رباني علاوه بر آن كه خوبند و همه صفات حميده را دارند مربي ديگران هم هستند و اين دسته از علماء از نظر خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام بيشتر مورد تاييد و عنايت اند. زيرا در روايتي از امام علیه السلام نقل شده كه فرمود: «عالم ينتقع بعلمه افضل من سبعين الف عابد». از اين حديث شريف استفاده ميشود كه عالم رباني بايد مردم از او استفاده ببرند و او مربي ديگران گردد. مرحوم آيه اللّه كوهستاني از علماء بزرگ علم اخلاق و فقيه وارسته و مربي صدها عالم و دانشمند بزرگ شيعه بود. حتي در زمان رضا خان پهلوي كه روحانيين در فشار بودند و لباس روحانيت بسيار محدود بود. معظم له ۲۰۰ نفر از طلاب را در قريه كوهستان در ۱۰ كيلومتري بهشهر مازندران تربيت ميفرمود كه يكي از آنها مرحوم دامادشان كه در تصوير ديده ميشود بود. ايشان در آخرين روزهايي كه از دنيا رفتند به مشهد مشرف شده بودند در حرم مطهر حضرت علي بن موسي الرضا علیه السلام کنار قبر آيه اللّه كوهستاني نشسته بودند. من از آنجا عبور ميكردم مرا صدا زدند و گفتند قضيه اي دارم كه فقط براي شما نقل ميكنم، امسال من به مكه مشرف شده بودم كنار كعبه گفتم: يا صاحب الزمان علیه السلام به من كمك كن تا حجر الاسود را ببوسم. ناگهان ديدم آقائي دست مرا گرفت و با دست ديگرش مردم را كنار زد و بطور معجزه آسا من حجر الاسود را براحتي بوسيدم و من يقين دارم كه آن آقا حضرت بقيه اللّه علیه السلام بوده اند. خدا اين دو بزرگوار را رحمت كند به من لطف فوق العاده اي داشتند و من مكرر به كوهستان ميرفتم و خدمت آيه اللّه كوهستاني و دامادشان كه ما او را «سيد آقا» صدا ميزديم ميرسيدم و از محضرشان استفاده ميكردم. خدا هر دوي آنها را بيامرزد و با مواليانشان محشورشان فرمايد.
۱۴۲۶/۶/۱۳ قمری – ۱۳۸۴/۴/۲۹ شمسی – درباره زندگی خودم (آیة الله عرفانی – استقبال ازمرحوم امام بعد ازتبعید پانزده ساله)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره زندگی خودم
"از راست به چپ اينجانب و آقای خدائی و مرحوم آقای عرفانی"
بسمه تعالي……..مرحوم آيه اللّه عرفاني كه در تهران سكونت داشتند و در خيابان هاشمي در مسجدي اقامه جماعت ميكردند در شبي كه فرداي آن روز بنا بود حضرت امام خميني رضوان اللّه عليه از تبعيد ۱۵ ساله به وطن برگردند و انقلاب اسلامي ايران شروع شود من و نمايندگان حضرت آيه اللّه شريعتمداري كه براي استقبال حضرت امام از قم به تهران آمده بودند و من هم از مشهد به تهران به همين منظور رفته بودم در منزل معظم له شب را مانديم و صبح براي استقبال به فرودگاه مهرآباد رفتيم. در آن شب و روز فكر ميكرديم و با دوستان گفتگو مينموديم كه چگونه خداي تعالي به وعده هايش عمل ميكند. يك روز در ۱۵ سال قبل حضرت امام رضوان اللّه تعالي عليه را رژيم ستمكار پهلوي با كمال بي احترامي از قم به تهران و از تهران به تبعيدگاه هاي تركيه و عراق برد و امروز خداي تعالي با آن عزت بي نظير معظم له را به وطن برميگرداند. نظير اين كار را در گذشته هاي مختلف تاريخ زياد انجام داده است. بهترين نمونه اش وقتي بود كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله را از مكه كفار قريش وادار به هجرت كردند و پس از ده سال با آن عزت و قدرت به وطن برگشتند و وعده الهي كه فرموده بود: «لرادك الي معاد» انجام شد. جناب آقاي عرفاني بعد از انقلاب در مجلس شوراي اسلامي وكيل مردم طالش بودند ولي متاسفانه در تصادفي ازدار دنيا رحلت كردند. خدا او را رحمت كند و با مواليانش محشورش نمايد و حضرت حجه الاسلام والمسلمين حاج آقا خدائي كه در تصوير (نفر وسط) ديده ميشوند از دوستان صميمي اينجانب هستند. عالمي فرزانه و دانشمندي متدين و اهل تزكيه نفس كه سالها است با ايشان صميميتي داريم و خدا ايشان را طول عمر عنايت كند و ما را از دعاهاي ايشان بهره مند فرمايد.
۱۴۲۶/۶/۱۴ قمری – ۱۳۸۴/۴/۳۰ شمسی – درباره زندگی خودم (سفر به هندوستان در سال ۱۳۶۰ – معتمر علمای هند)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره زندگی خودم
"اعضای معمتر علمای هند"
بسمه تعالي……..در سال ۱۳۶۰ مرا از طرف هندوستان براي «معتمر علماء هند» دعوت كرده بودند. شخصيتهاي مهمي كه از خارج هندوستان دعوت شده بودند مرحوم شهيد آقاي سيّد مهدي حكيم و آقاي سيّد محمد موسوي ساكن لندن و آقاي سيّد فضل اللّه از لبنان و آقاي نجمي از آذربايجان و عده زيادي از علماء سائر كشورها بودند. هدف از اين معتمر اين بود كه نظمي به فعاليت هاي علماء شيعه در هندوستان و تبليغاتشان داده شود. تشكيل دهنده اين معتمر مرحوم آقاي طاهر جرولي و آقاي حاج سيّد محمد موسوي بودند و هدفشان از تشكيل اين «معتمر» مشورت با ساير علماء كشورهاي ديگر بود كه از تجربيات آنها در تبليغ دين استفاده شود. در آن مجلس قطعنامه اي كه نتيجه حضور اين جمع و مشورت با يكديگر بود اين بود كه اولا سالي يك مرتبه علماء شيعه سراسر هند در لكنهو كه مركز تجمع شيعيان است و مدارس علميه حوزه هاي شيعه در آن شهر وجود دارد جمع شوند و مجلس مشورتي در پيشرفت تبليغات ديني در هندوستان داشته باشند. ثانيا جمعيتي به رياست آقاي حاج سيّد مهدي حكيم بنام «اهل البيت» در لندن تشكيل شود و داراي مجله اي باشند تا شيعيان سراسر عالم بتوانند به اين وسيله افكار و عقائد خود را مطرح كنند. اين دو مسئله بحمد اللّه انجام شد و من هم يكي از موسسين «موسسه اهل البيت» بودم تا آن كه آقاي حكيم در خرطوم پايتخت سودان از طرف عوامل صدام ترور شد و شهيد گرديد. پس از ايشان آقاي سيّد محمد موسوي عهده دار موسسه اهل البيت گرديد كه تا هم اكنون آن موسسه و آن مجله ادامه دارد و اما معتمر علماء هند كه در آن تاريخ با مسئوليت واعظ شهير و آقاي طاهر جرولي تشكيل شد تا زماني كه معظم له در دنيا بودند فعال بود ولي بعد از آن را اطلاعي ندارم. اميد است اين كار به هر وسيله اي و با هر فرد لايقي ادامه داشته باشد و اگر تعطيل شده دوباره تأسيس شود. «در تصوير فوق» مرحوم آقاي حاج سيّد مهدي حكيم كه از طرف راست نفر سوم ديده ميشوند فرزند مرحوم آيه اللّه حكيم مرجع تقليد شيعيانند. نفر چهارم از طرف راست آقاي سيّد محمد موسوي از دوستان صميمي اينجانب كه در لندن تشريف دارند و اصلاً عراقي هستند و سالها در هندوستان در خوجه مسجد اقامه جماعت ميكردند و رهبر شيعيان هند بودند. ميباشد و نفر اول از طرف راست آيه اللّه سيّد فضل اللّه كه فعلا ساكن بيروت ميباشند و نفر دوم از طرف راست آقاي رضوي اهل هندوستان و امام جمعه لكنهو ميباشد. اميد است همه اينها زير سايه حضرت وليعصر علیه السلام به همه خوبيها موفق شوند.
۱۴۲۶/۶/۱۵ قمری – ۱۳۸۴/۵/۱ شمسی – درباره زندگی خودم (مرحوم آقای مغیثی – تقسیم بندی افراد بشر بعد از مرگ)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره زندگی خودم
"اينجانب با مرحوم آقای مغيثی رحمه الله عليه "
بسمه تعالي…….. يكي از دوستان بسيار صميمي اينجانب كه مراحل تزكيه نفس را تا مرحله عبوديت گذرانده بود مرحوم آقاي «مغيثي» بود. آن بزرگوار كه به اعتقاد من از اولياء خدا بود در عارضه سكته قلبي در پايان ماه مبارك رمضان ۱۴۲۰ از دار دنيا رفت. او به صالحين كه خداي تعالي در قرآن فرموده است: «و من يطع اللّه و الرسول فاولئك مع الذين انعم اللّه عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا» ملحق شد. انشاءاللّه او در آسمان چهارم در بهشتي كه برزخ و ميان دنيا و بهشت خلد است قرار گرفته و با انبياء و شهدا و صلحاء و صديقين دوستي و رفاقت دارد. ما طبق آيات شريفه قرآن و روايات اهلبيت عصمت و طهارت علیهم السلام معتقديم كه افراد بشر را بايد به ۷ دسته تقسيم كنيم:
اول: انبياء هستند. دوم: شهداءاند. سوم: صالحين يعني كساني كه همه كارهايشان شايسته مقام شامخ انسانيت است ميباشند. چهارم: صديقين اند كه هميشه و با خدا و همه كس راست گفته اند و درست عمل كرده اند و صحيح زندگي نموده اند و با درستي امتحانشان را در دنيا داده اند. پنجم: كساني كه از خدا و پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله پيروي كرده و مرحله توبه را لااقل گذرانده و مطيع خدا و پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله بوده اند كه اينها در عالم برزخ يعني بعد از مرگ تا روز قيامت (طبق آيات شريقه قرآن و روايات) با بدني مثل همين بدن دنيايي در آسمان چهارم در بهشت برزخي كه از نظر نعمت و آزادي و آسايش بين دنيا و بهشت خلد در آخرت قرار گرفته زندگي ميكنند. دسته ششم: مردماني هستند كه اعتقادات صحيحي در دنيا داشته اند ولي گناه كار بوده و اهل تزكيه نفس نبوده و با صفات رذيله از دنيا رفته اند. اينها بيهوش ميشوند ولي مدت زمان بعد از مرگ تا قيامت براي آنها بسيار سريع ميگذرد كه خداي تعالي در قرآن ميفرمايد: «كانهم يوم يرونها لم يلبثوا الا عشية او ضحيها» (سوره مباركه نازعات آيه ۴۶) يعني وقتي روز قيامت را ميبينند فكر ميكنند كه يا يك روز و يا يك شب در اين مدت بيشتر بر آنها نگذشته است و روز قيامت اينها ناگزيرند كه در صحراء قيامت تزكيه نفس كنند و گناهانشان ممكن است مورد بخشش يا شفاعت خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام واقع شود تا بتوانند وارد بهشت گردند. دسته هفتم كفار و معاندينند كه نه اعتقاد خوبي دارند و نه عمل صالحي دارند و نه تزكيه نفس كردند بلكه با خدا و دين دشمني نموده اند. اينها بعد از مرگ در عذاب اند و اگر در قيامت هم نتوانستند راه نجاتي پيدا كنند در جهنم قرار ميگيرند. بنابراين شيعياني كه تزكيه نفس كرده اند و يا مرحله توبه را لااقل گذرانده اند و با جديت مشغول تزكيه نفس اند ملحق به صالحين و صديقين و انبياء و شهداء ميشوند. لذا من و تمام دوستان اهل تزكيه نفس شهادت ميدهيم كه مرحوم آقاي «مغيثي» تزكيه نفس كرده بود و خود را با خوبان رفيق قرار داده بود.
۱۴۲۶/۶/۱۶ قمری – ۱۳۸۴/۵/۲ شمسی – درباره خودم (مرحوم آیةالله سیدستار محمدی – خصوصیات روحانی واقعی)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"اينجانب و مرحوم آيه الله سيد ستار محمدی"
بسمه تعالي……..يكي از دوستان صميمي من كه خاطرات بسيار خوبي از او دارم مرحوم آيه اللّه حاج سيّد ستار محمدي امام جمعه محترم ميانه بود. او مردي بسيار فعال داراي موسسات متعدد علمي و در وضع خود كم نظير بود. در شهر ميانه آذربايجان زندگي ميكرد و هر زمان كه ما به حضورش ميرسيديم از معنويات و از پاكي او استفاده ميكرديم. متولي امام زاده ميانه بود. و آن حرم مطهر را تعميرات اساسي كرده بود. او آن قدر سخي الطبع بود كه هميشه در خانه اش به روي ميهمانان باز بود و دسته دسته مهمان بر او وارد ميشدند. و او از آنها پذيرايي ميكرد. ميهمانان و واردين وقتي بر او وارد ميگرديدند از معنويات و روحيات با آنها صحبت ميكرد. من معتقدم كه اين مرد معني واقعي يك روحاني را از خود اظهار ميكرد و روحاني واقعي بود. زيرا روحاني در مرحله اول بايد روح را بشناسد و صفات و خصوصيات روحي را بداند و صحت و سلامت روح را بشناسد و امراض روحي را تحقيق كند. و راه معالجه اين امراض را بداند و داروهائي كه براي آن امراض مفيد است تشخيص دهد و به مريضش دستور استفاده از آن داروها را بگويد و افراد بشر را به مقام كساني كه داراي قلب سليم اند برساند و همانگونه كه يك طبيب بدني با آن كه ارزش علمي و كارش بينهايت از يك طبيب روحاني پائينتر است اول بدن را ميشناسد، تشريح ميكند، عيب و نقصش را ميفهمد داروی معالجه اش را بدست مي آورد و امراض بدني را معالجه ميكند همچنين يك طبيب روحاني بايد بداند كه روح چيست و چقدر اهميت دارد و مرض و صحتش و مرگ و حياتش چگونه است نه آن كه هنوز براي جمعي مجرد مطلق بودنش و يا جسم لطيف بودنش ثابت نشده باشد و اهميتي براي امراض روحي قائل نشده حتي روح را كه هميشه باقي است به مقدار بدن كه فاني شدني است اهميت نميدهند. روحي كه خداي تعالي در قرآن او را فقط با سلامت كامل ميپذيرد و ميفرمايد: «الا من اتي اللّه بقلب سليم» روحي كه اصل انسان است روحي كه زندگي دائمي انسان وابسته به سلامتي اوست روحي كه بقاء انسان به اوست. بايد اطباء روحي در ميان مردم به قدر كافي باشند تا سلامت جامعه و زندگي صحيح هر انسان تأمين شود و حال آن كه اين چنين اطباء روحي بسيار كم اند و لذا وقتي كه امامعلیه السلام اين چنين اطباء روحي را معرفي ميكند آنها را به عنوان «كبريت احمر» يعني اكسير كم ياب به ما ميشناساند و ميگويد كه اگر اين چنين افرادي را پيدا كرديد قدرشان را بدانيد و از آنها استفاده كنيد و لذا خداي تعالي به من اين لطف را از جواني داشته كه در گوشه و كنار اين جهان اين گونه افراد را كه پيدا ميكردم قدر آنها را ميدانستم و بسوي آنها ميرفتم و از مجالستشان استفاده ميكردم.
خدا به ما و كليه افرادي كه به آنها يقظه و بيداري دست داده و اين دنيای دني را محل امتحان و زودگذر شناخته و اهميت روح را بر بدن ميشناسند توفيق استفاده از اين افراد را بدهد و خداي تعالي ما را موفق به دارا بودن قلب سليم بفرمايد.
۱۴۲۶/۶/۱۷ قمری – ۱۳۸۴/۵/۳ شمسی – درباره خودم (مدرسه مرحوم آیة الله بروجردی)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"مرحوم آيه الله اعتمادی کاشانی در مدرسه آیه الله بروجردی در نجف اشرف"
بسمه تعالي……..مدرسه مرحوم آيه اللّه بروجردي در نجف اشرف مهمترين حوزه علميه علوم اسلامي قبل از روي كار آمدن صدام بود كه من در آن مدرسه خاطرات خوبي در مدتي كه در نجف اشرف بودم داشتم. يكي از آنها دوست صميمي من مرحوم آيه اللّه اعتمادي كاشاني بودند كه بسيار با يكديگر مسافرتها و معاشرتهاي صميمانه اي داشتيم. ايشان فقيهي بزرگوار، شاعري كم نظير كه در قصيده اي عربي كه حدودا ۵۰ بيت شعر بدون الف و به همين تعداد شعر عربي بدون نقطه سروده بود و در زماني كه در نجف بود و ما هم در آنجا بوديم به تدريس سطوح عالي مشغول بود كه تصوير فوق متعلق به ايشان در مدرسه آيه اللّه بروجردي است.
خاطره ديگري كه در آن مدرسه دارم در عالم رؤيا ديدم كه اين مدرسه خانه حضرت علي بن ابيطالب علیه السلام است شرح جريان را در كتاب «شبهاي مكه» مفصلا نوشته ام ولي در اينجا مختصرا اصل خواب را بيان ميكنم: «پس از آن كه من حدود ده عنوان كتاب (۱۵۰۰جلد) در اثبات خلافت بلافصل حضرت علي بن ابي طالب علیه السلام در مكه و مدينه پخش كردم در فكر اين بودم كه آيا اين عمل من مرضيّ حضرت علي بن ابيطالب علیه السلام بوده يا خير؟ در شب عيد غدير كه به افق عربستان من در مكه بودم و به افق ايران كه يك شب تاخير داشت وسائل جور شده بود كه من در مشهد بودم در آن شب عيد غدير كه به افق ايران در مشهد بودم در عالم رؤيا ميديدم كه در شهري شبيه به شهر نجف اشرف راه ميروم و به هر كس ميرسم از آدرس خانه حضرت علي بن ابيطالب علیه السلام سؤال ميكنم اكثرا آدرس كامل را نميشناختند تا آن كه ديدم حضرت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله از مقابلم مي آيند. از ايشان پرسيدم آقا خانه علي بن ابيطالب علیه السلام كجاست؟ ايشان با روي باز و متبسم فرمودند بله من خوب ميدانم كه خانه ايشان كجاست دست راست مرا در دست چپ خود گرفتند و آوردند درب مدرسه آيه اللّه بروجردي كه من در خواب فكر ميكردم آنجا خانه حضرت علي بن ابيطالب علیه السلام است من از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله جدا شدم و وارد خانه علي بن ابيطالب علیه السلام گرديدم. در مرحله اول ديدم تمام كتابهايي كه در مكه و مدينه پخش كرده ام در كنار آن خانه موجود است (كه در بيداري متوجه شدم پخش كتابها مورد قبول است) ولي مثل اين كه كسي در خانه نبود چند دقيقه اي منتظر شدم كه شايد كسي پيدا شود و اطاق علي بن ابيطالب علیه السلام را به من نشان دهد ولي باز هم كسي نيامد. عشق و كم حوصلگي ام ايجاب كرد كه صدا بزنم «يا علي» ناگهان ديدم آقا حضرت علي بن ابيطالب علیه السلام از طبقه بالا پائين آمدند و با اظهار محبت خاصي جواب سلام مرا دادند و مانند پدري كه فرزندش اجازه ورود به اطاق پدرش را بخواهد و پدر بي توقعيش بشود به من فرمودند چرا اينجا ايستاده اي؟ من دست ايشان را گرفتم و ميبوسيدم و اشك ميريختم كه با صداي گريه من خانواده مرا از خواب بيدار كرد. ولي بعد از روي كار آمدن صدام كه آن مدرسه از طلاب ايراني خالي شده بود رونق قبلي را نداشت و بلكه تعطيل شد و اميد است كه بعد از سرنگون شدن صدام علماي بزرگ حوزه نجف اشرف اين مدرسه پر معنويت را دوباره مركز علم و دانش و تربيت طلاب و علماء اعلام قرار دهند و حوزه نجف اشرف دوباره مركز سربازان حضرت وليعصر علیه السلام به فعاليت گذشته اش برگردد.
۱۴۲۶/۶/۱۹ قمری – ۱۳۸۴/۵/۴ شمسی – درباره خودم (سمینار مراحل صراط مستقیم و تقوی و محبت)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"تصويری از دوستان اهل تزکيه نفس که مرکّب از روحانيين و دانشمندان و کسانيکه بعضی از مراحل تزکيه نفس را گذرانده اند
در سمينار ديده می شوند"
بسمه تعالي……..در روز ۱۹ جمادي الثاني ۱۴۲۶ مطابق با ۴ مرداد ۱۳۸۴ شب ميلاد مسعود حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام طبق برنامه قبلي از دوستاني كه در ارتباط با تزكيه نفس به مرحله «صراط مستقيم» و «تقوي و محبت» رسيده بودند. دعوت به عمل آمده بود كه امتحاني از آنها بشود لذا در شب و روز ميلاد مسعود حضرت فاطمه اطهر علیهاالسلام اين دوستان و دوستان ديگري كه اهل تزكيه نفس بودند در دفتر تهران اجتماع كردند و از آن دو مرحله امتحان كتبي به عمل آمد كه حدود ۴۰۰ نفر خود را از شهرهاي مختلف ايران به دفتر تهران رسانده بودند و مقالاتشان را از ۲۰ روز قبل به دفتر تهران ارسال داشته بودند و هيئت داوران آنها را بررسي كرده و چون بنا بود ۵ نفر از اين آقايان كه بهترين مقاله را نوشته باشند در سمينار روز ۱۹ جمادي الثاني يعني شب ميلاد حضرت زهرا علیهاالسلام در جلسه قرائت كنند اگر چه اكثر آنها مقالاتشان بسيار عالي بود ولي اين پنج نفر هم مورد تاييد هيئت داوران در بهتر بودن مقالاتشان بودند و هم با قرعه در ميان بهترينها انتخاب شدند. لذا ابتداء چند كلمه اي اينجانب بعنوان افتتاحيه سمينار تزكيه نفس سخن گفتم و اهميت تزكيه نفس را از قرآن كه خداي تعالي در سوره شمس يازده قسم ياد كرده كه رستگاري انسان تنها و تنها مربوط به تزكيه نفس است و از نظر عقل كسي كه تزكيه نفس نكرده باشد همه خسارت ها و ناراحتي ها را در دنيا و آخرت دارد بيان كردم سپس مقالات خوانده شد و بعد امتحان كتبي از اين دو دسته در مجلس با مطرح كردن پنج سؤال كليدي از حاضرين در جلسه امتحان پرسش شد و آنها جوابها را كتبا در ظرف نيم ساعت نوشتند و بعد نماز مغرب و عشاء به جماعت انجام شد و سپس اينجانب در تشويق و تقدير از دوستان اهل تزكيه نفس سخن گفتم و مطالبي در ارتباط با سمينار تشكيل شده به عرض دوستان رساندم و سپس پذيرائي به شام انجام شد و جلسه شب عيد و امروز پايان پذيرفت.
اميد است همه دوستاني كه اولين شرط ورود آنها به مراحل تزكيه نفس انجام واجبات و ترك محرمات است زير سايه حضرت بقيه اللّه علیه السلام موفق باشند.
۱۴۲۶/۶/۲۰ قمری – ۱۳۸۴/۵/۵ شمسی – درباره خودم (خصوصیات مراحل صراط مستقیم و محبت)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"جلسه امتحانی جمعيت اهل تزکيه نفس در مراحل صراط مستقيم و محبت"
بسمه تعالي……..روز قبل كه نوزدهم ماه جمادي الثاني و شب تولد حضرت زهرا سلام الله علیها بود در ساعت هفت و نيم بعد از ظهر از دوستان اهل تزكيه نفس در مرحله صراط مستقيم و مرحله تقوي و محبت امتحان كتبي به عمل آمد كه تمام اين عده (چنانچه در تصوير ديده ميشود) سؤالات ورقه هاي امتحاني را جواب نوشتند. خلاصه مطالب اين امتحان از اين قرار بود كه بايد سالك الي اللّه در مرحله صراط مستقيم عقائدش صد درصد در صراط مستقيم باشد و از هر گونه بدعت هايي كه متصوفه يا ساير مسالك انحرافي در دين وارد كرده اند به دور باشد و نيز در عمل در صراط مستقيم حركت كند و از هر گونه افراط و تفريط پرهيز نمايد حتي از شبهات و تا ميتواند از مكروهات پرهيز كند و افكار و روحياتش مطابق افكار و روحيات اولياء خدا باشد مثلاً اگر آنها غيبت مؤمن را از زنا و غيبت كننده را از زناكار بدتر ميدانند او هم در فكر آنها را از زنا و زناكار بدتر بداند و احكام اسلامي را طبق فتواي مرجع و رهبر اسلام دقيقا عمل كند واطلاع كافي از آنها داشته باشد و در مرحله تقوي و محبت كوشش كند كه محبتش به خداي تعالي تمركز پيدا كند و از هر گونه محبت غير خدا دوري نمايد و كوشش كند محبتش را با اظهار محبت به اولياء خدا و هر چه با خدا ارتباط پيدا ميكند شكوفا نمايد و محبت خودش را كه بايد خود به خود تنظيم شود اگر تنظيم نشده بود تنظيم نمايد. مثلاً طبعا بايد هر چيزي كه به خدا نزديكتر است و ارتباطش به خدا بيشتر است آن را بيشتر دوست داشته باشد مثلاً به پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام بيشتر اظهار محبت كند و به همين ترتيب هر چيز يا هر كسي كه تقوي و علم الهيش بيشتر است او را بيشتر دوست داشته باشد و از هرگونه محبت مجازي كه منتهي به محبت خدا نميشود فاصله بگيرد و معني محبت مجازي آن محبتي است كه براي خدا نباشد. زيرا محبت به چيزي كه خدائي نباشد عاقبتش هيچ است و غالبا اين گونه محبت ها در حقيقت نيازمندي ها است و هر چيزي كه پايان داشته باشد و با رفع نيازمنديها پايان پيدا كند مجازي و بي اعتبار است و اگر محبت بر اساس تقوي نباشد باز از صراط مستقيم خارج است. حتي محبت به خدا و ائمه اطهار علیهم السلام بدون عمل كردن به دستورات آنها و نداشتن تقوي مورد قبول واقع نميشود و از صراط مستقيم خارج است. زيرا خداي تعالي در قرآن ميفرمايد: «قل ان كنتم تحبون اللّه فاتبعوني يحببكم اللّه» اين مسائل كه خلاصه سؤالات پرسش شده بود از كساني كه در اين مراحل بودند سؤال شد و بحمداللّه اكثر قريب به اتفاق آنها پاسخهاي خوبي داده بودند و چنان كه در تصوير ديده ميشود در جلسه همه با هم مشغول امتحان دادن مراحل صراط مستقيم و تقوي و محبت هستند اميد است خداي تعالي توفيق بيشتري به دوستان اهل تزكيه نفس عنايت بفرمايد.
۱۴۲۶/۶/۲۱قمری – ۱۳۸۴/۵/۶ شمسی – درباره خودم (سنخیت روحی با حضرت ولیّ عصر ارواحنافداه)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"جلسه امتحانی جمعيت اهل تزکيه نفس در مراحل صراط مستقيم و محبت و پذيرائی آنها به شام"
بسمه تعالي……..دوستان اهل تزكيه نفس در شب و روز تولد حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام در دفتر تهران امتحان خوبي در مرحله صراط مستقيم و مرحله محبت به خداي تعالي دادند و پس از امتحان اينجانب درباره اين كه همه ما هدفمان لقاء پروردگار است و خداي تعالي را اگر بخواهيم ببينيم بايد تزكيه نفس كنيم و جدي باشيم تا از چشم دلمان غبار و حجاب پاك شود و خداي تعالي را با چشم دل ببينيم ولي اگر بخواهيم با چشم ظاهر هم خداي تعالي را ببينيم بايد سنخيت روحي با امام زمانمان علیه السلام پيدا كنيم. كه وقتي حضرت بقيه اللّه علیه السلام را ديديم مثل آن باشد كه خداي تعالي را ديده ايم. زيرا آن حضرت مظهر پروردگار است و كسي كه او را به نورانيت و با دلي پاك بشناسد خدا را شناخته و كسي كه او را ببيند خدا را ديده ولي اگر كسي صفات رذيله را داشته باشد بخاطر هر صفت رذيله اي فرسنگها از امام زمان علیه السلام دور است و هر صفت رذيله اي كه برطرف ميشود به آن حضرت نزديك ميگردد. تا وقتي كه به كلي صفات رذيله او از او پاك شود و كمالات روحي هر چه در او بيشتر ظهور كند با امام زمانش علیه السلام سنخيت بيشتري پيدا ميكند. بنابراين هدف نزديك شدن به امام زمان علیه السلام است و من از تعهداتي كه در شب عاشوراء و شبهاي احياء و شب قدر از شما گرفته ام و اين همه موعظه و درس اخلاق به شما داده ام. منظوري جز ياري امام عصر علیه السلام و قرب به آن حضرت و رضايت خداي تعالي و زندگي ابدي طيب و طاهر براي شما نداشته ام و اگر شما امشب كه شب ميلاد مسعود حضرت فاطمه زهراء علیهاالسلام است بتوانيد با توسل به آن حضرت توفيق تزكيه نفس در صراط مستقيم و محبت به خداي تعالي را پيدا كنيد و از حضرت زهراء علیهاالسلام بخواهيد به شما كمك كند و بگوئيد «يا مولاتي يا فاطمة اغيثيني» فاطمه زهراء علیهاالسلام شما را از صفات رذيله پاك ميكند زيرا معني فاطمه اين است كه ذريه و دوستانش را از بديها جدا ميكند و آنها را در بهشت خلد جاي ميدهد و شما موفق به شفاعت كبري حضرت زهراء علیهاالسلام خواهيد شد و دستتان به دامن فرزند عزيزش حضرت بقيه اللّه علیه السلام خواهد رسيد و اين برنامه ها در حقيقت سربازگيري و تشكيل پادگاني براي امام عصرعلیه السلام خواهد بود و كسي كه شرايط حضور در صفي كه مانند «بنيان مرصوص» است داشته باشد در اين پادگان راه دارد و لذا به شما توصيه ميكنم كه در مراحل تزكيه نفس جدي باشيد و به هيچ وجه سستي و مسامحه نكنيد تا موفق گرديد. پس از اين بحث و گفتگو حاضرين كه خواص از دوستان مرحله صراط مستقيم و محبت بودند به ضيافت شام پذيرايي شدند چنان كه در تصويرهاي فوق مشاهده ميفرمائيد.
۱۴۲۶/۶/۲۶قمری – ۱۳۸۴/۵/۱۱ شمسی – درباره خودم (صراط مستقیم مهمترین مرحله در مراحل تزکیه نفس)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"جناب حجه الاسلام والمسلمين آقای حاج سيد جعفر رفيعی مجلس امتحانی را اداره می کنند"
بسمه تعالي……..در جلسه امتحاني روز ۱۹ جمادي الثاني ۱۴۲۶ شب ميلاد مسعود حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام كه درباره امتحان مراحل تزكيه نفس بخش صراط مستقيم و محبت حدود ۳۰۰ نفر شركت كرده و مقاله نوشته بودند و هيئت داوران از ميان اين ۳۰۰ مقاله ۲۹ مقاله را برگزيده بودند. ما بخاطر كمي وقت به قيد قرعه پنج مقاله را از آنها انتخاب كرديم و اين پنج نفر در جلسه رسمي سمينار مقاله شان را براي ديگران قرائت كردند و جناب حجه الاسلام و المسلمين آقاي حاج سيّد جعفر رفيعي بعنوان ناظر و تنظيم جلسه پشت تريبون قرار گرفتند و درباره اهميت تزكيه نفس چند جمله كوتاهي براي حاضرين بيان كردند و سپس جناب حجه الاسلام مهندس آقاي حميد رضا جهاني كه يكي از آن پنج نفر بودند مقاله خود را درباره اهميت «صراط مستقيم» كه در مراحل تزكيه نفس واقع است بسيار جالب قرائت نمودند. ايشان معتقد بودند كه بهترين مسئله اي كه انسان را به فلاح و رستگاري ميرساند تزكيه نفس است و مهمترين مرحله در مراحل تزكيه نفس دقت در «صراط مستقيم» و تبعيت از قرآن و اهلبيت عصمت و طهارت علیهم السلام است (ايشان در كنار آقاي رفيعي پشت تريبون در تصوير سوم ديده ميشوند) نفر بعدي جناب حجه الاسلام آقاي سبزي سر دبير مجله «صاحب الزمان علیه السلام» بودند كه مقاله خود را درباره اظهار محبت به استاد و اهميت راهنمائي هاي استاد و شرح حال خود كه چگونه موفق به تزكيه نفس شده اند سخن گفتند اگر چه بخاطر مبالغه در مدح اينجانب من را متاثر نمودند ولي بسيار مقاله بليغ و پر محتوائي عرضه داشتند. (ايشان در كنار آقاي رفيعي در تصوير اول ديده ميشوند). نفر سوم جناب حجه الاسلام آقاي مهندس رشيدي از نويسندگان و انتشار دهنده (سالنامه محض يار مهربان) كه خود كتابي درباره حضرت بقيه اللّه علیه السلام است و شامل روايات و تاريخ و ساير امتيازات است بودند. ايشان مقاله خود را در شرح حالات خود و اين كه قبل از پيمودن مراحل تزكيه نفس چگونه بوده و بعد از مراحل تزكيه نفس چگونه رشد روحي خود را يافته اند مقاله شان را قرائت كردند ايشان در كنار تحصيلات علوم ديني و تدريس فعاليتهاي مختلف علمي ديگري هم دارند.(ايشان در كنار آقاي رفيعي در تصوير دوم ديده ميشوند).
۱۴۲۶/۶/۲۷ قمری- ۱۳۸۴/۵/۱۲شمسی – درباره خودم (دوری از افراط و تفریط نتیجه تزکیه نفس)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"جناب حجه الاسلام و المسلمين آقای حاج سيدجعفر رفيعی مجلس امتحانی را اداره می کنند"
بسمه تعالي……..در امتحان مرحله «صراط مستقيم» و «محبت» چهارمين نفري كه مقاله اش برنده شد آقاي «ايمان ضيائي» از دانشكده نيروي هوائي و سردبير مجله «صبح ظهور» بود كه بسيار مقاله جامع و مفيدي در ارتباط با «صراط مستقيم» نوشته بودند. ايشان جوان بسيار متدين و پابند به تزكيه نفس و تحصيلات علوم اعتقادي و ديني هستند. از مقاله آقاي ضيائي بدست مي آمد كه در پيمودن مراحل تزكيه نفس بسيار جدي است و انشاءاللّه ميتواند يكي از سربازان خوب امام عصر علیه السلام باشد.(ايشان در تصوير اول در كنار حجه الاسلام والمسلمين آقاي حاج سيّد جعفر رفيعي ديده ميشوند). نفر بعدي كه مقاله اش از بهترين ها بود جناب آقاي محمد رضا ذاكر اصفهاني كه از دوستان اهل تزكيه نفس است ايشان ساكن امارات هستند و به همين خاطر و براي حضور در جلسه به ايران آمده اند. مقاله ايشان بسيار مفصل بود ولي بخاطر اين كه وقت خواندن مقالات ۱۵ دقيقه بيشتر نبود ايشان مقاله اش را مختصر كردند و به اصول مطالبشان پرداختند كه خلاصه اش اين بود:«مراحل تزكيه نفس براي زندگي من بسيار مفيد بود و مرا در صراط مستقيم قرار داد و من از هر گونه افراط و تفريط دور شدم» آقاي ذاكر در امارات معلم و داراي جلسات تربیتی و اخلاقی براي جوانان آن كشورند و سخنان اين جانب را از سايت مرتب دريافت ميكنند و همانگونه كه ايرانيها به برنامه ها عمل ميكنند ايشان هم تمام شرايط ما را پذيرفته اند و خود را موفق به تزكيه نفس كرده و خواهند نمود. از خداي تعالي توفيق ايشان و ساير دوستاني كه با مشكلات فراوان موفق به تزكيه نفس ميشوند خواستاريم. در پايان تصور نشود كه فقط اين پنج نفر مقاله خوبي نوشته بودند اكثر قريب به اتفاق مقالات قابل استفاده اي بود ولي بخاطر كمي وقت با قيد قرعه اين پنج نفر از ۲۹ نفري كه هيئت داوران از ميان ۳۰۰ نفر انتخاب كرده بودند قرار شد كه مقاله خود را در جلسه بخوانند.
۱۴۲۶/۶/۲۹ قمری – ۱۳۸۴/۵/۱۴ شمسی – درباره خودم (قطعنامه مراحل صراط مستقیم و محبت)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"جلسه امتحانی جمعيت اهل تزکيه نفس در مراحل صراط مستقيم و محبت"
بسمه تعالي……..جلسه امتحان دوستان اهل تزكيه نفس براي اين بود كه بر خودشان در مرحله اول معلوم شود كه چقدر پيشرفت كرده اند و براي ما نيز حالات آنها بدست بيايد تا بتوانيم بهتر برنامه هاي آنها را تنظيم كنيم. بنابراين پس از امتحان جمع زيادي از آنها موفق به مرحله صراط مستقيم و مرحله محبت شده بودند و ميروند تا به سرچشمه مقصود برسند و چون كارت هاي شناسائي آنها در روز ۱۹ جمادي الثاني از آنها گرفته شده بود در ظرف هفته جاري به ضميمه قطعنامه اي كه ذيلا ارائه ميشود كارت شناسائي آنها در مسئله تزكيه نفس كه از طرف كانون صادر شده بود به آنها برگردانده شد و آن قطعنامه كه بايد همه به آن عمل كنند اين است:
«بسم اللّه الرحمن الرحيم»
«قطعنامه جلسه امتحاني مرحله «صراط مستقيم» و مرحله «محبت» كه در تاريخ بيستم جمادي الثاني ۱۴۲۶ قمري مطابق با ۵ مرداد ۱۳۸۴ با ده ماده تشكيل شد:
1 – همه دوستان اهل تزكيه نفس متعهد باشند كه كوچكترين انحرافي از دستورات مرجع تقليد خود در امور عبادي نداشته باشند و در مسائل سياسي و اجتماعي و ساير امور ديني پيرو ولي فقيه باشند.
2 – بايد در عقايد و مبداء و معاد در صراط مستقيم باشند و به هيچ وجه عقايدشان را از فرق مختلف صوفيه و مسالك ديگر انحرافي نگيرند.
3 – كوشش كنند كه تمركز در مرحله شان داشته باشند و تا مرحله خود را خوب در خود پياده نكرده اند به مرحله اي ديگر فكر نكنند.
4 – صددرصد به آرامي و در عين حال با جديت طبق دستور اسلام عمل كنند و آنچه استادشان از اسلام ميگويد و دستور ميدهد بدون كم و زياد به كار ببندند.
5 – محبت خود را تنها به خداي تعالي اختصاص دهند و هر كه و هر چه را (غير خدا) دوست ميدارند براي خدا باشند.
6 – كوشش كنند كه ولايت و محبت معصومين علیهم السلام را در خود تشديد و شكوفا نمايند و اولياء خدا را دوست داشته باشند.
7 – نظم در تمام امور زندگي داشته باشند و همه كارها را به موقع خود انجام دهند.
8 – تا ميتوانند صفا و صميميت و اتحاد با هم داشته و از يكديگر استفاده علمي و عملي و اخلاقی بكنند.
9 – تا ميتوانند به دوستان اهل تزكيه نفس كمك كنند و با يكديگر تعاون داشته باشند.
10 – بايد كساني كه مرحله شان بالاتر است به كساني كه مرحله شان پائينتر است كمك علمي نمايند و پاسخ سؤالات مرحله آنها را بدهند.
اين قطعنامه به همه كساني كه در مرحله صراط مستقيم و مرحله محبت كار ميكردند داده شد و از آنها درخواست شد كه به آنها عمل كنند. انشاءاللّه همه موفق باشند.
۱۴۲۶/۶/۳۰ قمری – ۱۳۸۴/۵/۱۵شمسی – درباره خودم (آیة الله حق شناس – مذاق اساتید حضرت آیة الله ابطحی)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"اينجانب در سن ۲۷ سالگی در کنار آية الله حق شناس و معظم له در تصوير ديگر در اين زمان ديده می شوند"
بسمه تعالي……..يكي از دوستان صميمي من كه از جواني با ايشان دوست و رفيق بودم آية اللّه آقاي حاج شيخ عبدالكريم حق شناس بودند. من و ايشان دوستيمان بخاطر مسائل علمي و معارف ديني بود. معظم له در زندگي نامه خود اسم جمعي از اساتيد خود را كه مختلط از عارف و مقدّس و عالم و متدين بودند نام برده بود و من هم در همان زمان كه در تصوير سن من و ايشان مشخص است با ايشان بحث و گفتگو داشتيم.
من اساتيدم تنها از كساني بودند كه به فلسفه و عرفان اصطلاحي از نظر علمي اگر چه ممكن بود قبول داشته باشند ولي از نظر اعتقادي به آن پایبند نبودند و تنها به آيات قرآن و روايات و اجتهاد فقهاء معتقد بودند. مرحوم حاج ملا آقا جان استاد من در اخلاق اين چنين بود. مرحوم آية اللّه كوهستاني اينگونه بود. مرحوم آية اللّه حاج شيخ باقر ملكي با متصوفه مبارزه ميكرد. مرحوم آية اللّه بروجردي و مرحوم آية اللّه نجفي مرعشي و مرحوم آية اللّه شريعتمداري با متصوفه سخت مبارزه ميكردند. و طلاب را نميگذاشتند كه از عرفان و تصوف استفاده كنند. فلاسفه قديم را اشتباه كار بخصوص در بخش الهيات ميدانستند. وحدت وجود و موجود و حركت جوهري را مردود ميشمردند و معتقد به معاد جسماني طبق آنچه در قرآن آمده بودند. آية اللّه حق شناس هم از همين دسته از علماء پيروي ميكردند ولي گاهي براي اين كه دوستانشان روشن تر شوند، از تصوف و عرفان و فلسفه طرفداري ميكردند. در مسجدشان كه در كوچه غريبان واقع بود در ماه رمضاني من منبر ميرفتم. جواناني كه در پاي منبر من بودند بسيار متدين و تربيت شده ايشان بودند. روزي در همان ماه رمضان سر بگوشم گذاشت و خصوصي به من گفتند: (داداشي امروز جوان هاي مسجد، منصور نخست وزير را ترور كرده اند حرفهاي سياسي كمتر بزن تا ساواكي ها شما را متهم نكنند). آية اللّه حق شناس مرد مبارز و حقيقت گو و حقشناس بود خداي تعالي ايشان را زير سايه حضرت بقيه اللّه علیه السلام محفوظ بدارد.
۱۴۲۶/۷/۱ قمری – ۱۳۸۴/۵/۱۶ شمسی – درباره خودم (هدایت الهی)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"جلسه درس هدايت الهی روز جمعه ۱۳۸۴/۵/۱۳"
بسمه تعالي……..در جمعه گذشته درباره هدايت كه منحصرا بايد از جانب پروردگار انجام شود سخن گفتم ولي به اين نكته اشاره نشد كه پروردگار متعال در مرحله اول هدايت عام را به وسيله انبياء و قرآن و ائمه اطهار علیهم السلام انجام داده و همه را با وعده و وعيد بسوي كمالات دعوت فرموده كه اگر مردم به اين هدايت توجّه كردند هدايت مرحله دوم را با الهامات و راهنمايي اولياء خدا به عنوان هدايت خاص آنها را راهنمايي ميكند كه فرموده: «و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» و از معصوم علیه السلام نقل شده كه فرمود: «من عمل بما علم علمه اللّه علم ما لم يعلم» بنابراين سالك الي اللّه بايد تزكيه نفس كند تا خداي تعالي به وسيله الهاماتش هدايتش نمايد. بنابراين دوستان بايد كوشش كنند تا مورد لطف پروردگار و رضايت حضرت حق واقع شوند تا خداي تعالي آنها را به كمالات روحي برساند و مراحل كمالات را كه توحيد حقيقي و فناء في اللّه است نصيب آنها گرداند.
۱۴۲۶/۷/۳ قمری – ۱۳۸۴/۵/۱۸ شمسی – درباره خودم (مرحوم حجة الاسلام آقای بهلول)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"مرحوم حجه الاسلام جناب آقای بهلول رحمة الله عليه"
بسمه تعالي……..مرحوم حجه الاسلام جناب آقاي بهلول كه حدود ۱۱۰ سال از عمرش ميگذشت چند روز قبل در بيمارستان از دار دنيا رفت. ارتباط من با ايشان به خاطر ارادت شديدش به حضرت بقیة اللّه علیه السلام بود. او از منتظران واقعي حضرت وليعصر علیه السلام بود. او در راه دين مبارزات فوق العاده اي داشت. او درباره حجاب زنها در وقتي كه رضاخان پهلوي در سال ۱۳۱۴ ميخواست با هماهنگي آتاترك رئيس جمهور تركيه كشف حجاب كند مبارزه كرد و تا حدي مانع اعمال وحشيانه رضاخان در ايران شد. رضا خان و آتا ترك ميدانستند يا از اربابانشان شنيده بودند كه حجاب زنها نه تنها آنها را از نامحرم حفظ ميكند بلكه حجاب زنها عَلَم اسلام است كه هر كجا زن با حجابي در ميان جمعي باشد نشان ميدهد كه آن جمع مسلمانند و زنهاي با حجاب عَلَمداران اسلامند. آنها در حقيقت با اسلام و مظاهر اسلام مخالف بودند و اگر مانند تركيه در ايران هم موفق به كشف حجاب كامل و دائمي ميشدند اسلام را از بين ميبردند. و مانند تركيه مذهبشان و قانونشان «لائيك» ميشد و حجاب زنها در ايران و بقاء مذهب حقه جعفري در ايران مرهون قيام مرحوم آية اللّه قمي و پيگيري مرحوم حجه الاسلام بهلول بود. عليعلیه السلام درباره او در خطبه تطنجيه بعد از آن كه حالات رضا خان پهلوي را بيان ميكند فرموده: «و ياتي بعد ذلك البهلول الايده الانددي المشوم يومه» ايشان پس از مبارزات مسجد گوهرشاد مشهد به افغانستان فرار كرد كه كسي اطلاعي از او نداشت پس از قريب به سي سال با انقلاب شكوهمند اسلامي در عراق پيدايش شد و از آنجا به ايران آمد و با اينجانب آشنايي پيدا كرد. گاهي به منزل ما در مشهد مي آمد و از حافظه سرشاري كه خدا به او داده بود و آيات و روايات و اشعار زيادي كه محفوظش بود ما استفاده ميكرديم. خاطرات خوبي از بحثهايي كه با علماء اهل سنّت در افغانستان داشت براي ما بيان مينمود. ديگران كراماتي از او نقل ميكردند ولي خودش خود را يك فرد عادي كه رياضت هاي شرعي كشيده و تزكيه نفس كرده ميدانست او غالبا پياده سفر كردن را بر استفاده از وسائل ماشيني ترجيح ميداد كم ميخورد و كم ميخوابيد و زياد بياد خدا بود. تا بالأخره با رفتن به «بم» پس از زلزله در اثر فشار تاثر و ناراحتي مبتلا به سكته مغزي شد و پس از مدتي از دار دنيا رفت. خدا او را رحمت كند و با مواليانش محشورش نمايد.
۱۴۲۶/۷/۴ قمری – ۱۳۸۴/۵/۲۰ شمسی – درباره خودم (حجه الاسلام و المسلمین آقای پهلوانی – اهمیت حفظ وحدت و دوری کردن از ایجاد اختلافات و تفرقه)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"اينجانب با حضرت حجه الاسلام والمسلمين آقای حاج شيخ حسن پهلوانی"
بسمه تعالي……..يكي از دوستان صميمي من كه قبلاً هم از ايشان يادي كرده ام و دوران جواني را در مدرسه حجتيه قم با ايشان ميگذراندم حضرت حجه الاسلام و المسلمين آقاي حاج شيخ حسن پهلواني بود. معظم له بسيار به من محبت داشتند با اين كه شايد اگر بخواهيم مثل همه مردم باشیم كه با اندك اختلافي همه خوبي ها را فراموش ميكنند، اگر من هم محبت هاي ايشان را فراموش كنم مثل آنها ميشوم ولي از خدا خواسته ام كه تا زنده هستم محبت كسي را از ياد نبرم. اگر تا بحال جدائي و دوري با دوستان بوجود آمده در مرحله اول من كوشش كرده ام كه رفع اختلاف كنم و اگر هم جدائي باقي مانده از ناحيه من نبوده است. من و ايشان در مسئله معارف و استاد مختصر اختلافي از نظر علمي و عملي داشتيم. ولي هميشه به بايد محبت هاي ايشان بوده و هيچ گاه ايشان را فراموش نكرده ام. مسئله اي كه لازم است در اينجا مطرح شود اين است بعضي از افرادي كه تزكيه نفس نكرده اند آن چنان اختلافات علمي يا سليقه اي را دامن ميزنند كه با مختصر اشتباهي طرف را مرتد و كافر معرفي مينمايند. در دين مقدّس اسلام آن قدر اهميت به اتحاد و وحدت و دوستي داده شده و خداي تعالي با تأكيد نهي از تفرقه فرموده که نسبت به هيچ مسئله اي آن قدر اهميت نداده است و چون شيطان قسم خورده كه همه مردم را گمراه كند هر جمعيتي كه به خدا نزديكترند بيشتر تفرقه در آنها بوجود آورده تا جائي كه نسبت به فرقه ناجيه و اسلام ناب محمدي صلی الله علیه و آله يعني شيعه اثنا عشريه اختلاف بيشتري ديده ميشود.
دين مقدّس اسلام براي حفظ وحدت ولايت ائمه اطهار علیهم السلام و در زمان غيبت امام عصر علیه السلام ولي فقيه را محور قرار داده و همه مردم را وادار به تبعيت از آنها نموده تا مبادي در كوچكترين مسئله اي بين آنها اختلاف ايجاد شود. حتي اگر كسي در تاريخ دقت كند بخوبي مييابد كه ائمه معصومين علیهم السلام تنها و تنها براي حفظ وحدت مسلمين كشته شده اند. اسير گرديده اند زندانها رفته اند. تا مبادي بين مسلمانها اختلاف ايجاد شود. بنابراين نبايد شخص مسلمان اگر با شخصي از نظر علمي يا سليقه اي اختلاف جزئي پيدا كرد آن را كلي كند و كلي را مايه جنگ و نزاغ قرار دهد و دسته بندي نمايد و تفرقه اجتماعي به وجود بياورد و خداي ناكرده جمعي را از دين جدا كند تا او مذهبي تشكيل دهد. من در دوران عمرم كوشيده ام كه هيچ گونه تفرقه و جدايي در بين مسلمين به وجود نياورم و كسي را مطرود از دين ندانم و تا توانسته ام به انحرافات ديگران دامن نزده ام و اگر كسي را منحرف ديده ام اول با خودش حرف زده ام و او را محدود به اين كه اين انحراف را نبايد داشته باشد كرده ام و يا لااقل نگذاشته ام كه او آن راه انحرافي را به ديگران تعليم دهد. و ديگران را گمراه نمايد. خدا انشاءاللّه به همه ما توفيق ايجاد وحدت و عدم تفرقه بين مسلمانها را عنايت فرمايد.
۱۴۲۶/۷/۵ قمری – ۱۳۸۴/۵/۲۱شمسی – درباره خودم (رسیدن به حقیقت در اثر تزکیه نفس)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"از چپ به راست نيمرخی از آيه الله کورانی و اينجانب و آيه الله زاده گلپايگانی و آيه الله خزعلی"
بسمه تعالي…….. در جلسات مختلفي كه با علماء در حوزه علميه قم داشتيم مسائل علمي و فقهي و تفسيري بسياري مطرح ميشد كه بعضي از آنها در اينجا قابل ذكر است. مثلاً درباره اين كه در فقه آيا خون را بايد از نجاسات دانست يا خير، من مدعي بودم كه چون اكثر انواع خون پاك است و تنها يك نوع از خون نجس است نميشود خون را بطور مطلق يكي از نجاسات معرفي كرد همانگونه كه چون دو نوع از حيوانات (سگ و خوك) نجس اند، نميتوان حيوان را از نجاسات دانست. زيرا بدون ترديد خون حشرات پاك است. خون حيواني كه نفس سائله ندارد پاك است و دهها نوع ديگر خون كه همه پاك اند و تنها يك نوع خون نجس است و آن خوني است كه از حيوان زنده اي كه وقتي رگش را ميزنند از رگ او خون جستن ميكند. بر اين اساس اگر خوني مشكوك بود كه آيا از آن يك نوع خون مشخص است يا از ساير خونها است حمل بر طهارتش ميشود و يا در معارف آيا اگر ما در تفسير قرآن مجيد به روايات اكتفا كرديم كار صحيحي كرده ايم يا لازم است حتماً از فلسفه در تفسير قرآن استفاده كنيم و چون فلسفه افكار بشري است و به روايات كاري ندارد طبيعتا اگر از فلسفه در تفسير قرآن استفاده شد تفسير به رأي است و مذموم خود قرآن و شارع مقدّس است اتفاقا اين دو بحث فقهي و علمي در همين مجلس كه آيه اللّه خزعلي و آيه اللّه زاده گلپايگاني و اينجانب و آقاي حاج شيخ علي كوراني حضور داشتند اشاره شد و مشروح آن را در كتابهايم نقل كرده ام، ولي حقيقت اين است كه اگر انسان نفسش را تزكيه كند و به كمالات روحي برسد اين بحثها را كناري ميگذارد و به نقطه حساسي كه فرموده اند: «العلم نقطة كثرها الجاهلون» ميرسد و به حقيقت رسيده و اين حجابها را از بين برده است.
۱۴۲۶/۷/۶ قمری – ۱۳۸۴/۵/۲۲ شمسی – درباره خودم (برگزاری جلسات تزکیه نفس برای سه الی چهار هزار سالک الی الله)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"جلسه روز جمعه ۶ رجب ۱۴۲۶"
بسمه تعالي…….. در روز جمعه در هر هفته براي تكميل مراحل تزكيه نفس دوستان حدود يك ساعت مطالبي در مورد لزوم مراحل آنها درس ميگويم و چون دوستان اهل تزكيه نفس در شهرهاي ايران متفرقند علاوه بر پنج دفتري كه در تهران و مشهد و قم و شيراز و اصفهان به وسيله تلفن درسها را دريافت ميكنند و مستقيما پخش مينمايند، در شهرهاي ديگر كه حدودا چهل شهر هست از دفاتر براي جلساتي كه تشكيل ميدهند به وسيله تلفن مطالب را ميگيرند و مستقيما به دوستاني كه مشغول تزكيه نفس اند ميرسانند. در اين روز جمعه كه ۶ رجب ۱۴۲۶ بود مطالبي درباره اين كه اين جمعيت كه حدودا سه الي چهار هزار نفرند هيچ هدفي و هيچ وابستگي به حزبي و يا گروهي ندارند و تنها و تنها هدفشان اين است كه تزكيه نفس كنند و خود را از آلودگيها پاك نمايند و اگر ظهور حضرت بقيه اللّه علیه السلام در زمان ما اتفاق افتاد مهيا براي ياري آن حضرت باشند. توبه نصوح كنند تا از گناه پاك شوند استقامت داشته باشند تا مانند بنيان محكم در مقابل دشمن بايستند در صراط مستقيم باشند تا هيچ گونه انحرافي از دستورات و معارف دين نداشته باشند تنها خدا را دوست داشته باشند تا هيچ محبت ديگري آنها را از خدا دور نكند با نفس اماره بالسوء جهاد كنند تا نفس مطمئنه داشته باشند و خداي تعالي آنها را به مقام رضا دعوت كند و بنده خدا باشند تا شيطان بر آنها مسلط نشود و بالأخره آن قدر به امام زمانشان علیه السلام نزديك شوند تا آنها را آن حضرت براي ارتش خودش بپذيرد و سعادت عظمي نصيبشان گردد. اميدواريم خداي تعالي به همه اين دوستان توفيق ياري امام عصرعلیه السلام را مرحمت بفرمايد.
۱۴۲۶/۷/۸ قمری – ۱۳۸۴/۵/۲۳ شمسی – درباره خودم (دوستان حضرت آیة الله ابطحی)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"از راست به چپ شهيد هاشمی نژاد ۲. اينجانب ۳. آقای خادمی شيرازی ۴. آقای سيد حبيب موسوی رحمة الله عليهم"
بسمه تعالي……..در زماني كه در قم مشغول تحصيل بودم با اين دوستان كه در تصوير ديده ميشوند بسيار صميمي بودم، از راست به چپ مرحوم شهيد هاشمي نژاد كه از فضلاء و سخنگويان بسيار بليغ و فصيح و بسيار متدين بود. استادي داشتند در علم اخلاق كه فرزانه و وارسته روزگار بود. نامش «شيخ علي فريدة الاسلام كاشاني» بود كه مختصري از شرح حالش را در كتاب «پرواز روح» نوشته ام و مكرر به محضر حضرت بقيه اللّه علیه السلام مشرف شده بود. مرحوم شهيد هاشمي نژاد نزد اين استاد هم درس اخلاق و هم كتاب كفاية الاصول را ميخواند و معظم له در قم و مشهد در حوزه علميه تدريس ميفرمود. مرحوم شهيد هاشمي نژاد در سال ۱۳۶۰ در آخرين روز ماه ذيقعده بوسيله منافقين ترور شد و شهيد گرديد. خدا او را رحمت كند. نفر دوم اينجانب كه از سال ۱۳۳۲ با مرحوم شهيد هاشمي نژاد تا آخرين روزي كه شهيد شد رفيق صميمي بودم و كوچكترين اختلافي جز در مباحث علمي آن هم بسيار كم بين ما وجود نداشت. او شوهر همشيره من بود و من هم شوهر همشيره او بودم. نفر سوم مرحوم حجه الاسلام و المسلمين آقاي حاج شيخ محمد خادمي است. معظم له عالم و نويسنده و يار و ناصر حضرت بقيه اللّه علیه السلام چه از نظر قلم و چه از نظر بيان و چه از نظر اعمال بودند. معظم له بخاطر اصرار زيادي كه در امر ترويج نام مقدّس امام عصر علیه السلام داشت دچار مشكلاتي در اواخر عمرش شد و با سكته قلبي اين دنيای فاني را ترك كرد و به بهشت برزخي منتقل شد. نفر چهارم مرحوم حجه الاسلام و المسلمين آقاي سيّد حبيب موسوي كه از سال ۱۳۳۳ با ايشان آشنا شدم ايشان بخاطر آن كه با مرحوم شهيد هاشمي نژاد همشهري بود با ما هم حجره شد و سپس بخاطر آن كه در سال ۱۳۴۱ ما در مشهد مقدّس اقامت كرديم ايشان هم به مشهد آمدند و با معرفي اينجانب در مسجد الرسول در محله آبكوه اقامه نماز جماعت ميكردند و در سال ۱۳۸۱ مبتلا به كسالت سرطان خون شدند و از دنيا رفتند. معظم له پدر يك شهيد بود كه در جنگ تحميلي عراق و ايران به شهادت رسيد. دوستاني كه در تصوير ديده ميشوند همه از دار دنيا رفته اند و اين معني را به ما ميفهمانند كه دنيا خانه بقاء نيست و بايد بار گناهمان را سبك كنيم و تزكيه نفس كنيم و اين دنيا را دار بقاء ندانيم و توشه اي براي آخرتمان از اين دنيا برداريم و بالأخره به فكر آخرتمان باشيم.
۱۴۲۶/۷/۹ قمری – ۱۳۸۴/۵/۲۴ شمسی – درباره زندگی خودم (امامزاده یحیی علیه السلام در میامی)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره زندگی خودم
"اينجانب و جمعی از دوستان کنار مرقد مطهر حضرت يحيی در ميامی نزديک مشهد مقدس"
بسمه تعالي……..در نزديكي شهر مقدّس مشهد محلي است بنام ميامي در كنار قريه قوزغان كه در آنجا حضرت امامزاده يحييعلیه السلام مدفون است. من مكرر با دوستان به زيارت اين امامزاده محترم مشرف شده ام. كرامات زيادي از قبر آن بزرگوار مشاهده نموده ايم. بعضي ميگويند: ايشان همان «يحيي بن زيد بن علي بن الحسين علیه السلام» است كه وقتي پدرش حضرت «زيد» را شهيد كردند ايشان عليه خلفاء اموي قيام كرد و به طرف خراسان حركت نمود تا بتواند لشكري از شيعيان جمع آوري كند و عليه خلفاء بني اميّه قيام نمايد. امام صادقعلیه السلام به متوكل نامي كه يكي از اصحاب آن حضرت بود فرمود: يحيي را هم مانند پدرش ميكشند و او را پشت دروازه جوزجان به دار مي آويزند. وقتي اين خبر به حضرت يحيي بن زيد رسيد گفت: «يمحوا اللّه مايشاء و يثبت و عنده ام الكتاب». منظورشان از اين جمله اين بود كه در اين گونه مسائل ممكن است بداء حاصل شود و اين جريان انجام نشود ولي در عين حال صحيفه سجاديه معروف را به متوكل داد و گفت ممكن است اين گنجينه علم الهي كه از پدرم به من رسيده است به دست دشمنان ما بيافتد و لذا به تو سفارش ميكنم كه اين كتاب را به پسر عموهايم تحويل بده و كتاب صحيفه سجاديه از آنجا در بين مردم پخش شد. حضرت يحيي بن زيد علیه السلام بسيار با معرفت به مقام مقدّس امام زمانش حضرت امام جعفر صادقعلیه السلام بود و در اشعار دعبل خزائي كه ميگويد: «و بعض بارض الجوزجان» منظور همان قريه قوزغان است كه مردم فارسي زبان جوزجان را قوزغان گفته اند و ايشان در همان محل پس از قيامي كه از سرخس با مردم شيعه آن حدود عليه خلفاء بني اميّه نمود شهيد شد و بدن مقدسش مدتها روي دار بود سپس دوستان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام آن بدن مطهر را در همان جا دفن كردند و بعضي گفته اند كه اين مرقد مطهر متعلق به حضرت يحيي ذوالدمعه است كه ايشان هم داراي جلالت و عظمتي است كه بايد به هر حال اين مرقد مطهر را زيارت نمود و از روح مطهر اين امامزاده عظيم الشأن براي موفقيتهاي مادي و معنوي استمداد كرد.
۱۴۲۶/۷/۱۰قمری – ۱۳۸۴/۵/۲۵ شمسی – درباره خودم (غار اصحاب کهف، ایمان آنها)
/۰ دیدگاه /در سخن روز/توسط مدیریت سایتدرباره خودم
"اينجانب در کنار غار اصحاب کهف در جبل قاسيون"
بسمه تعالي……..سالها اينجانب در سوريه اقامت داشتم. اگر چه در آنجا ساكن نبودم ولي بخاطر اقامتم به آنجا رفت و آمد زيادي ميكردم و خاطرات بسياري از آنجا بيادم هست. يكي از آن خاطرات در كنار غار اصحاب كهف است كه در «جبل قاسيون» واقع شده است. بعضي معتقدند كه غار اصحاب كهف در اين كوه ها بوده و قريه «رقيم» همين دمشق يا بعضي از بخشهاي دمشق ميباشد. كوه قاسيون كاملا مشرف بر شهر دمشق است و رفتن به آنجا نسبتا آسان است. اصحاب كهف جوانمرداني بودند كه ايمانشان بسيار قوي بود و بخاطر ايمانشان دست از همه چيز كشيدند. از سمتها و رياستهاي دنيايي، از زن و فرزند، و ساير لذتهاي ظاهري و بسوي خدا حركت كردند و خداي تعالي در قرآن از آنها مدح كرده و براي آن كه كيفيت عالم برزخ را براي اولياء خدا و ساير مردم روشن كند آنها را از خواب پس از سيصد سال بيدار كرد و ميان مردم برد و آنها را مايه پند و اعتقاد مردم قرار داد. زيرا هميشه مردم ايمان زيادي به عالم بعد از اين عالم نداشتند. در آن زمان ميگفتند چگونه ممكن است انساني كه مرد دوباره زنده شود؟ حتي در زمان پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله عربي استخوان پوسيده اي را در دستانش فشرد و نرم كرد و به پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله گفت: «من يحيي العظام و هي رميم» خداي تعالي به آن حضرت فرمود: «بگو آن كسي كه در اول از خاك انسان را خلق كرد اين را دوباره خلق ميكند و او به هر كاري قادر است». انسان پس از مرگ اگر از اولياء خدا باشد در بهشت برزخي كه در آسمان چهارم است زندگي طبيعي با بدن طبيعي و متنعم به نعمتهاي طبيعي دارد. و اگر معتقدات و ايمانش خوب باشد ولي تزكيه نفس نكرده باشد مانند انساني كه خواب است عالم برزخ بر او زود ميگذرد چنان كه بر اصحاب كهف سيصدسال از زمان بيشتر از چند ساعت بنظرشان نگذشت. خداي تعالي در قرآن ميفرمايد: «ما آنها را بيدار كرديم تا مردم بدانند كه وعده خدا براي نعمتهاي قيامت و زنده شدن در عالم بعد از اين عالم حق است و شكي در آن نيست»
(تصوير فوق اينجانب در كنار غار اصحاب كهف در جبل قاسيون نشسته ام و درباره ايمان اين جوانمردان فكر ميكردم كه اينها روزي باز از بهشت برزخي به دنيا خواهند آمد و از ياران حضرت بقيه اللّه علیه السلام خواهند شد و قبل از آن كمك براي رشد مردم دنيا ميباشند).
آمار بازدید
- 276
- 265
- 2,505
- 11,529
- 836,559
- 2,415
- سلام علیکم ضمن تشکر از توجه جنابعالی، انشاالله در دستور کار قرار می ...2024-04-18 - 15:10 توسط مدیریت سایت
- سلام علیکم خدای تعالی به شما توفیقات روزافزون مرحمت فرماید. متشکری...2024-04-18 - 15:09 توسط مدیریت سایت
- سلام علیکم توفیقاتتان روزافزون باد از توجه جنابعالی متشکر...2024-04-18 - 15:08 توسط مدیریت سایت
- سلام علیکم خدای تعالی توفیقاتتان را در درک حقایق زیاد فرماید...2024-04-18 - 15:08 توسط مدیریت سایت