۲۹ جمادی الثانی ۱۴۱۳ – ۳ دی ماه ۱۳۷۱ – تفسیر سوره مسد

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۲ ربیع الثانی ۱۴۱۳ – ۲۸ مهرماه ۱۳۷۱ – تفسیر سوره الفلق

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱ جمادی الثانی ۱۴۱۳ – ۵ آذرماه ۱۳۷۱ – تفسیر سوره الفلق

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۸ جمادی الثانی ۱۴۱۳ – ۱۲ آذرماه ۱۳۷۱ – تفسیر سوره توحید

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۴ شعبان ۱۴۱۳ – تفسیر سوره نصر

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۶ ذی القعده ۱۴۱۳- ۹ اردیبهشت ۱۳۷۲ – تفسیر سوره کوثر

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۹ شوال ۱۴۱۳ – ۲ اردیبهشت ۱۳۷۲ – تفسیر سوره کوثر

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۰ ذی القعده ۱۴۱۳ – ۲۳ اردیبهشت ۱۳۷۲ – تفسیر سوره کوثر

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۶ ذی القعده ۱۴۱۳ – ۷ خردادماه ۱۳۷۲ – تفسیر سوره ماعون

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

توحید عملی و فکری / درس اخلاق شماره ۳۰

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

تـذکـرات اخلاقى وتـربیتـى اخلاق ۴۷

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

تذکرات اخلاقی و تربیتی / درس اخلاق شماره ۳۱

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

تشریح کتاب سیر الی الله / درس اخلاق شماره ۲۷

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

۳ رمضان ۱۴۱۳ – ۶ اسفند ۱۳۷۱ – بیدارشدن از خواب غفلت

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۹ ذی الحجه ۱۴۱۳- ۲۰ خرداد ۱۳۷۲ – اهمیت نماز – کیفیت نماز شب

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۸رمضان ۱۴۱۳ – اهمیت شب با عظمت قدر

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۴ رمضان ۱۴۱۳ – اهمیت جهاد با نفس

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۴ رجب ۱۴۱۳- ۲۸دى ماه۱۳۷۱- اهمیت کنترل کردن غضب

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

بدون عنوان – ۱۴۱۳قمری

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

بدون عنوان – ۱۴۱۳ قمری

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

۲۳ رمضان ۱۴۱۳ قمری – غربت امام زمان علیه السلام

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

۲۱ رمضان ۱۴۱۳ – بخش سوم

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

۲۱ رمضان ۱۴۱۳ – بخش دوم

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

۲۱ رمضان ۱۴۱۳ – بخش اول

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

کور و بینای معنوی / درس اخلاق شماره ۸

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

۱۲ شوال ۱۴۱۲ – ۲۷ فروردین ۱۳۷۱ – واسطه هاى الهى

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۹ شوال ۱۴۱۲ – نیکى به والدین

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

مرحله توبه / درس اخلاق شماره ۱۷

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

معــرفت امـــام علیـه السلام اخـلاق ۵

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

۱۸ رمضان ۱۴۱۲ – معرفت امام علیه السلام

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

معرفت امام علیه السلام / درس اخلاق شماره ۱۱

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

۱۲ محرم ۱۴۱۲ – ۳ مرداد ۱۳۷۰ – شناخت روح انسان

‏ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام ‏ رَسُولِ‏ اللَّهِ‏ و عَلَى آلِهِ ُ آلُ‏ اللَّه‏ لَا سِیَّمَا ُ عَلَى‏ بَقِيَّةِ اللَّه‏ روحِی وَ أَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفِدَاء وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ ‏عَلَی أَعْدائِهِمْ أَجْمَعِینَ مِنَ الْآنَ إِلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّین».

«أَعُوذُ بِاللَّهِ‏ مِنَ‏ الشَّيْطَانِ‏ الرَّجِيم وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ»[1]

 یکی از مسائلی که برای یک انسان، در دنیا خیلی اهمیت دارد، مسئلۀ شناختن روح و نفس خود است. من یک شب هم شروع کردم به اینکه این مطلب را یک مقداری، دربارۀ آن صحبت کنم، متأسفانه هم من خودم پرت شدم و فراموش کردم و هم شاید آن موقع، مقتضی نبود و یکی از آقایان هم به من گفتند، تذکر دادند که شما چرا بقیۀ آن مطلب را نگفتید.

روح انسان، روحی که اگر ما بخواهیم یک انسان زنده را تشریح کنیم، کاری به گفته‌های فلاسفه و متکلمین و دانشمندان مختلف نداریم، ما خودمان هستیم و آنچه در خودمان وجدان می‌کنیم. می‌خواهم بحث را طوری إن‌شاءالله پیاده کنم که هم آیات و روایات، تأیید کند و هم همه کس وجدان کند و هم مطلب خیلی واضح باشد. انسان اگر خودش را روی باصطلاح میز کالبد شکافی، یک میزی قرار دهد، خودش را تقسیم می‌کند.

در شبانه روز خدای تعالی، ما را تقسیم هم می‌کند، حالا خودمان تقسیم کنیم. یک بدن، گوشت و پوست و استخوانی داریم، که مجرد از همه چیز آن، در موقعی است که انسان می‌میرد. این گوشت و پوست و استخوان و خون و همین جماد، یک مرده چطور هست؟ در وقتی که انسان خواب است یک چیزی در او، اضافه بر مرده هست وقتی که خواب است. یعنی بدن انسان مثل درخت که غذا را، درخت از ریشه می‌گیرد ولی بدن انسان، از معده و از قلب، حیات را می‌گیرد. آدم خواب، خون در تمام رگ‌هایش حرکت می‌کند، زنده است نفس می‌کشد و اضافۀ بر یک مرده، همین حالت هست، این حالت را، یعنی این حیات بدنی را که ما هم داریم، درخت هم دارد حیوانات هم دارند، این را می‌گویند: روح گیاهی، روح نباتی، خیلی ساده. نامش این است خیلی بغرنج نیست که ندانیم. یک آدم خواب با مرده چه فرقی دارد؟ همان فرقش، اسمش روح گیاهی، چون با گیاهان شریک است در اینجا.

انسان وقتی از خواب بیدار شد، نه از خواب غفلت، از همین خواب بعد از ظهر یا خواب شب، بیدار شد یک اضافه‌ای بر خواب دارد یعنی آدم خواب نمی‌شنود و این می‌شنود. آدم خواب نمی‌بیند و این می‌بیند، آدم خواب استشمام بو نمی‌کند این می‌کند، آدم خواب چیزی را لمس نمی‌کند این لمس می‌کند، این صفات، همه برای این روحی است که وارد بدن شده، یعنی شما وقتی خواب هستید این روح را ندارید و الا احساس می‌کردید، از بدنتان که خارج شد، خوابتان برد، وقتی دو مرتبه بیدار شدید، باز هست. بیشتر از این سه چیز هم ما در وجودمان چیزی نیست، چیز دیگری اگر هست بگویید ما یاد بگیریم. سه چیز! گوشت و پوست و استخوان، که داریم همدیگر را می‌بینیم.

حرکت باصطلاح خون در رگ‌ها و نفس کشیدن و تغذیه کردن و این‌ها، که در خواب، آدم خواب هست، آدم خواب با آدم بیدار هیچ فرقی نمی‌دارد از نظر رشد بدنی، غذایش هضم می‌شود، تبدیل به خون می‌شود می‌آید در خدمت شما عرض شود قلب و قلب هم مثل تلمبه می‌زند داخل رگ‌ها و بعد گلبول‌های سفید، دفع میکروب‌ها می‌شود و گلبول‌های قرمز هم، حیات انسان را، زندگی انسان را ادامه می‌دهد. این خلاصۀ خدمت شما عرض شود یک انسان در حال خواب است.

در حال بیداری، حالا ما اینجا نشستیم که بیدار هستیم. می‌شنویم، می‌بینیم، می‌چشیم، می‌بوئیم، لمس می‌کنیم، یا بدنمان به جایی می‌خورد می‌فهمیم، این‌ها برای روحی است که در وجود ما هست، ما این روح را داریم، حیوانات هم دارند و با هم شریک هستیم در این روح. یک فرقی، این فرق البته حالات است نه اینکه، این فرق یک حالتی است که روح جدایی در انسان نیست، که بگوییم ما با حیوانات فرق داریم. این یک حالتی است ببینید یک دوربین عکاسی، خیلی حساس، عکس می‌گیرد و همه جا عکس می‌گیرد، در تاریکی، در روشنایی، در آفتاب، در غیر آفتاب. یک دوربینی هست محدود عکس می‌گیرد، حتماً باید انسان برود رو به آفتاب، مقابل خورشید بایستد تا عکسش گرفته شود. فرق ما با حیوانات یک چنین چیزی است، یعنی دوربین ما، قوۀ درک ما، خیلی قوی است هم معقولات را عکس بر می‌دارد و هم محسوسات را، خیلی در عمق زیادی عکس می‌گیرد ولی دوربین حیوانات، باز حیوانات هم داخل آن‌ها فرق دارد، اسب با الاغ، دروبینش خیلی فرق می‌کند، آن دوربینش حساس‌تر است این گونه تعبیر می‌کنم خیلی ساده باشد، که همه متوجه شوند، ولی الاغ، نه این احساس را مثل اسب ندارد.، دوربین‌های این حیوانات هم با هم فرق می‌کند ولی در مجموع، انسان دوربینش با حیوان، خیلی فرق دارد از زمین تا آسمان، فقط در همین جا، اسم آن دوربین روح است. آن روح نباتی چیزی نیست یعنی انسان با مردن شاید اصلاً از بین برود، همانطور که درختی را که می‌برید، از ریشه قطع می‌کنید تنه را از ریشه جدا می‌کنید، همان جا روحش از بین می‌رود برگ‌ها آن نشاط را ندارد، کم‌کم خشک می‌شود نیرو به آن نمی‌رسد. ما هم همینطور هستیم یعنی تا قلب از کار افتاد، دیگر هیچی نیست، نه اینکه فکر کنید روح نباتی هم نیست، طرف می‌گوید: روح انسانی هم، روح حیوانی هم یک روز از این طرف می‌رود، نه! آن با زنده بودن و سلول‌های بدن سالم بودن هست و با سلول‌های بدن از بین رفتن یا نقصی در یک عضوی پیدا شدن، نیست.

پس به پوست و گوشت و استخوان کاری نداریم، گوشت بدن ما، با گوشت گوسفند، با گوشت گاو، با گوشت حیوانات دیگر هیچ فرقی نمی‌کند، یک مردۀ آدم اینجا باشد با یک گوسفند کشته باشند، هر دو نه نمی‌فهمند و نه درک می‌کنند، دو سه روز هم بمانند بو می‌گیرند و مخصوصاً اگر در سردخانه نگذارند، این از این. روح نباتی انسان هم، فرقی نمی‌کند بین انسان و حیوان و انسان خواب، با الاغ خواب، با یک درخت هیچ فرقی ندارد مساوی مساوی است.

آن چیزی که ما روح می‌گوییم، همین روحی است که می‌آید و می‌رود و اصل ما آن است، حقیقت ما آن است. بدن برای ما است متوجه هستید؟ این همانطوری که لباس ما داریم، آن‌ها هم دارند. آن چیزی که گاهی بدن را می‌گذارد و می‌رود و گاهی هم می‌آید وارد بدن می‌شود، شب‌ها همه ساعت، دقیقاً مثل آنکه شما کت و شلوار را در می‌آورید می‌گذارید سر جا لباسی و در خانه استراحت می‌کنید، آقای روح هم که خود ما هستیم، بدن انسان را، بدن را یک کنار می‌گذارد برای استراحت می‌رود.

احساس انسان را، حواس انسان را با خودش می‌برد. آن مسئله‌ای که همه باید روی آن بحث می‌نکنند آن روح است. آن‌ها هیچ، آن‌ها چیزی نیست این بدن چیزی نبود جز روح نباتی، هیچ ارزشی هم ندارد. خدای تعالی، در انسان هم، در فطرت انسان هم، کوشش کرده انسان را از این بدن، دور کند. فطرت، از مردۀ انسان بیشتر تنفر دارد تا مردۀ یک حیوان. این برای فطرت انسان است یعنی اگر انسان بی‌روح، الآن فرض کنید ما دور هم نشستیم و خیلی هم با هم مأنوس هستیم، خیلی هم، به هم محبت داریم. یک جایی آدم برود در بیابانی که همین تعداد آدم باشد ولی از دنیا رفته باشند، یک لحظه نمی‌توانید همان با جرأتش هم فرار می‌کند، تنفر دارد یعنی یک حالت تنفر نیست، یک حالت شبیه به وحشت است. یک حالتی است که نمی‌خواهد یک انسان با یک مرده در یک جا باشد، از او می‌خواهد دوری کند و حال اینکه نسبت به مردۀ حیوانات، انسان اینطوری نیست. حتی انسان می‌بیند بوی تعفنی در خانه می‌آید می‌گوید: حتماً گربه‌ای در گوشه‌ای مرده. جستجو می کند پیدایش می‌کند و راحت می‌خوابد اما یک مردۀ انسان، ولو یک بچۀ شیرخواری هم باشد، یک گوشۀ خانه اگر احتمالش را آدم دهد، نمی‌خوابد. این حالت، حالت جدا بودن، یعنی می‌خواهد خدای تعالی به این وسیله، جنبۀ فطری انسان است. فطرت انسان، به انسان می‌گوید خیال نکنید که ما نه، ما ترسو نیستیم. مسئلۀ ترس نیست فطرت می‌گوید: انسان تا وقتی با انسان دیگر مأنوس است که روح باشد. زنده باشد، آدم خواب، نه اینکه روح ندارد اما امیدی هست که هر وقت به او دست زدیم، این روحش برگردد، به همین جهت، باز با او مأنوس است.

آن روحی که حقیقت انسان است، آن روح مورد بحث است. ما باید این را بشناسیم. صفاتش را بدانیم، صفات رذیلۀ آن را بدانیم، راه علاج صفات رذیلۀ این روح را هم، باید بلد باشیم و الا زندگی بر ما، سخت است. یعنی اگر انسان، این‌ها را نداند، نه انسان است و نه حیوان است. یعنی نه از امتیازات یک حیوان بودن، از امتیازات حیوان بودن بهره‌ای ندارد. آخر حیوان بودن امتیازاتی دارد که ما نداریم، آن‌ها انقدر که ما مریض می‌شویم، مریض نمی‌شوند. آن‌ها انقدر که ما نازک نارنجی هستیم آن‌ها نیستند. آن‌ها تمام باصطلاح کارهایشان را، راه و روش‌شان را خدا به آن‌ها الهام می‌کند و می‌داند، یک مرغ می‌داند باید گندم بخورد، یک گربه می‌داند باید گوشت بخورد ولی ما این‌ها را نداریم، از این امتیازات برخوردار نیستیم. همین امتیازات انسانی هم که برخوردار نباشیم و بلکه یک صفات رذیله هم در ما پیدا شود، همانی می‌شود که خدا در قرآن می‌فرماید که: «شَرَّ الدَّوَابَّ»[2] «أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[3] آن «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» یعنی از حیوانات هم گمراه‌تر، از هر حیوانی بدتر است، این گونه می‌شود.

تا به حال، هر کس در هر سنی که هست من فکر می‌کنم قبل از اینکه انسان تکلیف برسد، حتی باید این مطالب را بداند. روحش را بشناسد، به جهت این که تکلیف روی روح انسان می‌آید. روح انسان است که مکلف می‌شود و هم اینکه باید صبح شما خواب ماندید و آفتاب زد، کسی با شما دعوا نمی‌کند که چرا شما خواب بودید و نمازتان را نخواندید، تکلیف برای آدم روح‌دار است. یک انسان بی‌هوش باشد هیچ تکلیفی ندارد. یک انسان خواب باشد هیچ تکلیفی ندارد. تکلیف برای انسانی است که روح دارد یعنی نه خواب است و نه مرده. پس روح، اگر انسان نداند که این تکالیف روی چه پیاده شده، خیلی گرفتاری هست، تکالیف الهی.

خدا رحمت کند مرحوم آقا شیخ علی کاشانی را، فریضة الإسلام کاشانی، مردی جوان بود. یک جوانی بود واقعاً فوق العاده بود. گفت: وقتی من مکلّف شدم تصادفاً آن روز در مشهد بودم و به دلیل اینکه ساعت چون، ساعت تولدم هم معلوم بود، آن ساعت رسید که من پانزده سالم تمام شد رفتم حرم مطهر علی ابن موسی الرضا، بدنم می‌لرزید و گریه می‌کردم. خوشحال بودم که خدا مرا به حضور پذیرفته و لایق محضرش شده‌ام و به من اجازه فرموده که با او از امروز، به من امر فرموده که در شبانه‌ روز پنج نوبت با او حرف بزنم و از طرفی هم، چطور این ملاقات را، این بار تکلیف را، من صحیح انجام دهم؟ شما را اگر برای ملاقات یک بزرگی دعوت کنند، یک سلطان است، یک شخصیت والایی است. دو حالت حتماً در شما پیدا می‌شود خوشحال هستید که این افتخار را به شما داده‌اند که از شما خواسته‌اند که شما برای این ملاقات بیایید. می‌ترسید از اینکه مبادا در آنجا، به آداب و رسوم ملاقات با این بزرگ، آشنا نباشید و یک کاری کنید که بر خلاف آن عادات باشد.

لذا ایشان می‌گفت: من وقتی تکلیف شدم یک چنین حالتی داشتم، دو ساعت داخل حرم نشستم از حریم حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) تقاضا کردم که به من کمک کند و این کمک را حضرت به ایشان کرده بود، ما می‌دیدیم. یعنی در سن بیست سالگی، ایشان کتابی در اصول فقه نوشته و مجتهد مطلق بوده که الآن هم کتابش در دست علمای بزرگ، مورد استفاده هست. عربی هم نوشته و مکرر، خدمت حضرت ولی عصر (علیه السلام) رسیدند و در سن بیست و چهار سالگی ظاهراً، این مقدار که یادم است حضرت ولی عصر، در عالم بیداری!  من در کتاب پرواز روح، در عالم رؤیا نوشتم. اخیراً با یکی از شاگردان خصوصی ایشان که از من، آن وقت نزدیک‌تر به ایشان بود، برای من نقل کرد گفت: این در بیداری بوده. شاید به تو گفته در عالم رؤیا بوده. طبق گفتۀ ایشان در بیداری بود. در بیداری می‌گوید: وارد شدم به اتاقی، دیدم آقا حضرت بقیة الله در آن اتاق نشسته‌اند. به ایشان سلام گفتم، آقا فرمودند: و علیک السلام یا شیخ الشهداء، این مقام! تقریباً تالی تلو سیدالشهداء است. شیخ الشهداء با سید الشهداء تقریباً می‌شود گفت تالی تلو است. گفتم: آقا چرا اینطور جواب فرمودید؟ فرمود: نمی‌خواهی اینطور شود؟ گفتم: إن‌شاءالله. حضرت هم فرمودند: إن‌شاءالله. و مرحوم حضرت آیت الله نجفی مرعشی، در آن موقع که ما برای تدفین ایشان در قم رفتیم. سنگ قبر ایشان را، به قلم آیت الله مرعشی است، ایشان در آن جا نوشتند: «المخاطب من قبل صاحب الزمان و علیک السلام یا شیخ الشهداء» که بعد، من و مرحوم شهید هاشمی‌نژاد (رحمة الله علیه) چون ایشان بیشتر از من، با ایشان مربوط بود و من کمتر بودم. ما آنجا رفتیم چون ما فکر می‌کردیم که، حالا یا برای آیت الله مرعشی ایشان قضیه را نقل کرده بود و گفته بود در بیداری است که ایشان نوشته بودند، «المخاطب من قبل صاحب الزمان و علیک السلام یا شیخ الشهداء» ما آنجا رفتیم شاید الآن هم روی سنگ قبرشان باشد، یک هلال باز کردیم نوشتیم (فی المنام) که معلوم است این فی المنام، اضافه کردیم این را ما اضافه کردیم.

ولی باز هم عرض کردم یکی از … ببینید یک وقت هست اینطور با روح ما برخورد می‌کند، با تکالیف‌مان، با وظایف‌مان. یک جوان هم ممکن است در خانه‌ای بزرگ شود. ماشاءالله تکلیف شدی؟ بله. پدر و مادر می‌گویند: باید به فکر دامادی او باشیم، باید به فکر خانه و زندگی او باشیم. این پدر و مادری که اینطور با بچۀ خودشان حرف می‌زنند، آماده شوند برای اینکه این بچه، آن‌ها را بدبخت کنند. وقتی که مکلف شویم لااقل یک مقدار با این صحبت کنند دربارۀ اینکه، تو لایق حضور پروردگار شدی، حالا خودش اگر متوجه نمی‌شود پدل و مادر او را متوجه کنند. روح تو آنقدر رشد کرده و ریاست پیدا کرده، این جشن تکلیفی که بحمدلله الآن وقتش شده، این را واقعاً به آن اهمیت دهیم، خیلی خوب است حالا لازم نیست که داخل مدرسه باشد. در مدرسه‌ها باشد، در خانه وقتی به سن تکلیف می‌رسد یک مجلس جشنی بگیرید، تشویقش کنید به او بفهمانید که از این به بعد تو یک شخصیت دیگری پیدا کردی، یک فرد دیگری شدی، تو باید در راه رضای پروردگار، قدم برداری.

چندی قبل یکی از نوه‌های ما در همین اتاق، چون دختر بود، جشن تکلیف برای او گرفتم. این بچه، دفترش را، بچۀ نه ساله، دفترش را آورد که به من گفتشما یک چیزی بنویسید. من برداشتم چون اولین کسی که چیز در آن نوشت من بودم، برداشتم نوشتم که از این ساعت، لایق حضور پروردگار شدی، به تو اجازۀ ملاقات دادند، تو باید از این ساعت کوشش کنی که در تحت فرمان امام زمان باشی و یک مشت مطالبی که آن بچه هم، حالا خصوصیاتی یادم نیست، هم آن بچه بفهمد و هم متوجه باشد که یک شخص دیگری شده، یک انسانی شده، یک کسی شده که خدا به او توجه می‌کند.

می‌گویند: در زمان شاه ملعون، یک مردی دیدم که در بازار راه می‌رفت خیلی خودش را گرفته. گفتم: چرا امروز یک طور دیگری شدی؟ گفت: شاه با من حرف زده. گفتم: چه گفت؟ گفت: ما را دید گفت: برو، فحش‌هایی به او داد، برو فلان فلان شده، این حالا بله شاه نگاهش کرده دیگر، که خود آن شاه چقدر ارزش داشته که حرفش داشته باشد و نخدید به خدا قسم! همۀ ما اینطور هستیم که اگر یک بزرگی یک اظهار لطفی، مخصوصاً در سطح شاه و رئیس جمهور و خدمت شما عرض شود که این سطح‌ها به ما یک نگاهی کنند، یک توجهی کنند، اگر خوب هم باشند فرض کنید، واقعاً همه جهتش خوب، ولی حالا اگر خدای تو توجه کند، نگاهت کند، امام زمان توجهی بفرماید. کجا ما برای توجه خدا در وقت بلوغ، آنقدر ارزش قائل هستیم؟ کدام یک از ما، برای بلوغ‌مان، برای بلوغ فرزندان‌مان، برای نماز واجب‌مان، آنقدر ارزش قائل هستیم که هم خون ما یک نفر را برای باز رفتن به محضر یک رئیس جمهور بسیار خوب و متدین، ما نمی‌گوییم رئیس جمهور فاسق، نمی‌گوییم شاه ملعون، برای این رئیس جمهور قائل باشیم؟ شما الآن فکر کنید الآن مثلاً وقت دادند به شما با رئیس جمهور ملاقات کنید، او به شما کار دارد، شما از حالا یک آدم دیگری هستید. من کسی هستم که ایشان مرا خواستند و به من کار دارند، حالا شما هم اگر کار داشته باشید و بخواهید بروید ملاقات کنید، باز هم خیلی شخصیت دارید، به شما ملاقات داده. خدا! امام زمان است! اگر اعتقاد ندارید بپرسید، کسی کاری به شما ندارد. اگر اعتقاد داریم خیلی باید اهمیت دهیم. همینطوری که گفتم، زیارت علی ابن موسی الرضا، در باز است، اذن دخول که آدم به در باز نمی‌گوید تق تق بزند بگوید یا الله و اجازه دهید من وارد شوم و این‌ حرف‌ها، می‌گوییم: این در باز است بیا تو. در حرم حضرت علی ابن موسی الرضا، در باز است. اذن دخول یعنی چه؟ «بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ وَ بِاللَّهِ‏ وَ فِي‏ سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّه‏»[4] این‌ها یعنی چه؟  بعضی‌ها می‌آیند، از همان جا که داخل حرم می‌آیند می‌نشینند، از آن اول شروع می‌کنند زیارتنامه تا آخر می‌خوانند، نه اینکه اینطوری، حالا هفت بار تو داخل شدی، زیارتنامه خواندن ندارد. زیارتنامه خوان هم گاهی، در حرم زیارتخوان‌ها بیرون می‌ایستند، همۀ زیارت‌ها را همان بیرون می‌خوانند. تازه هیچ کدام از آن‌ها فایده‌ای ندارد. آن اذن دخول، آن مقدمات، آن پای برهنه حرکت کردن، که من دیدم بعضی از بزرگان، نیمه‌های شب می‌رفتند داخل حرم که بتوانند پا برهنه، از خانۀ خودشان تا حرم بروند، هم مورد اشاره و توجه مردم واقع نشوند و هم به این مستحب و این آداب عمل کنند. این‌ها برای چه است؟ برای این که حضور قلب پیدا کنند. بدان چه کار می‌کنی؟ بدان کجا وارد می‌شوی؟

در اذن دخول می‌گوید: «الحمدلله الذی منّ علینا بحکام یقومون مقامه» این در اذن دخول حرم‌های مطهره وارد شده، می‌خواهند به این وسیله بگویند به شما که خانۀ پیغمبر است تو وارد می‌شوی. این یکی از خانه‌های پیغمبر است. «فها أنا ذا مستأذنک» ای آقا من الآن می‌خواهم از تو اذن بگیرم. یعنی از این اول باید انسان از خدا اذن بگیرد. «و مستأذن رسولک» بعد از پیغمبر. باید انسان بداند که اینجا می‌گوید: «ادخل یا الله» خدا اینجا حاضر است «ادخل یا رسول الله» پیغمبر حاضر است. یک یک از ائمه اینجا هستند، اینجا خانۀ علی ابن موسی الرضا تنها نیست و این را بدانید، برای هر حرم امامزاده‌ای، این اذن دخول عیبی ندارد چون خانۀ پیغمبر است فرقی نمی‌کند. خانه‌های پیغمبر است، امامزاده‌ها همه، خانه‌های پیغمبر است.

من از عرایضم پرت نشوم. روح را باید طوری ساخت، امراض روح را باید پیدا کرد. ما یک نفر را می‌بینیم یک مقدار حواسش پرت شده، می‌گوییم مریض روحی است، نه امام صادق به یک نفر دیوانه رسیدند، فرمودند: کسالت دارد و در مقابل معاویه فرمودند: او دیوانه است او عقل ندارد. او عاقل نیست. «تلک نکراء و الشیطنة» این نکراء و الشیطنة بود. «لیست بعقل» عقل نیست. کار او، او عاقل نیست، ما معاویه را عاقل‌ترین مردم می‌دانیم. شما نگویید ما حضرت علی را… الآن اگر بدون اسم یک معاویه‌ای پیدا شود و او شیطنت‌ها، سیاست‌های عمیق را عمل کند، معاویه خیلی سیاست داشت. کسی که بتواند علی ابن ابیطالب (علیه السلام)، امام حسن مجتبی را در خانه بنشاند این خیلی قدرت دارد. قدرت سیاسی او خیلی قوی است. قدرت سیاسی معنایش این است که مردم را طرفدار خودش کند و آنقدر بتواند تبلیغ علیه امیرالمؤمنین یا علیه، امام حسن مجتبی کند که آن‌ها فکر کنند که او نماز نمی‌خواند، که وقتی در محراب علی ابن ابیطالب شهید می‌شود و در اخبار گفته می‌شود که علی در مسجد، موقع نماز کشته شد، مردم تعجب کنند! آیا مگر علی نماز می‌خوند؟! مردم مسلمان مسجد ساز، جزء تعقیب نمازشان باشد که علی ابن ابیطالب را لعن کنند. شما ببینید این خیلی سیاست است. اما امام صادق می‌گوید: او عقل نداشت! «لیس بعقل»!

پس ما به این آسانی نمی‌توانیم روح‌مان را بشناسیم، در عین اینکه خیلی هم ساده است. این روح ما، خلاصه‌اش را من می‌گویم، عرض کردم من خیلی ساده می‌خواهم عرض کنم، فکر نکنید که، بعضی‌ها می‌گویند: فلانی هم کتاب‌هایش، هم جنبۀ علمی ندارد. من حاضر هستم بعضی از مطالب علمی که در کتاب‌ها نوشتم، با کتاب‌های علمی که شما می‌گویید تطبیق دهم و آن‌ها منتهی خیلی نوشته‌اند که اکثراً نمی‌فهمند. من طوری نوشتم همان مطالب علمی را می‌توانند بفهمند، همان مطالب مثلاً کتاب در محضر استاد، نمی‌خواهم بگویم که من این اندازه تحقیق دارم مثلاً حالا، این را من ثابت می‌کنم ممکن است این مسئلۀ روح، از چیزهایی بوده که از سن، در کتاب عالم ارواح، در همان مقدمات نوشتم که من از سن شانزده سالگی، تحقیقاً در فکر شناخت روح تا الآن بودم و آنچه هم که نوشتم، پای آن ایستادم. هم با آیات و روایت تطبیق می‌کند و هم با آنچه که وجدان شده و هم با زمینه‌های علمی و عقلی.

انسان دقت کنید! انسان دارای یک روح است. دقیقاً دوربین فیلمبرداری، منتهی این از محسوسات فقط می‌تواند فیلم بگیرد، حالا از باب مثال، یعنی الآن که شما اینجا نشسته‌اید، همۀ شما، بیدارها، چرتی‌ هم که الحمدلله نداریم، بیدارها! دوربین چشم‌تان دارد فیلم می‌گیرد، گوش‌تان دارد فیلم می‌گیرد. آنچان سریع! شامه‌تان دارد فیلم می‌گیرد، مثل یک دوربین فیلمبرداری، حالا یک وقتی منظره‌ای ندارد او کار خودش را می‌کند. لامسه‌تان دارد فیلم می‌گیرد. لامسه الآن آن بدنتان، توجه کنید لباس دارد به بدنتان می‌خورد، این خشونت، خشن بودن لباس یا نرم بودن لباس را دارید احساس می‌کنید. دارد فیلم می‌گیرد. در احصائیه‌ها نوشته اند که پنجاه هزار فیلم در شبانه روز چشم می گیرد. پنجاه هزار گوش، پنجاه هزار شامه، چون پشت سر هم است یکسره هم مشغول است فقط موقع خواب، آن هم حالا روح می‌رود به هر حال جاهایی مشغول است، یعنی روح انسان دائماً مشغول است، پنجاه هزار لامسه، یعنی قوای خمسه، دویست و پنجاه هزار، در شبانه روز فیلم تحویل می‌دهد. ببینید چه بایگانی مهمی است! و همه را تحویل روح می‌دهند. روح هم همه را بایگانی می‌کند. شما یک دفعه داخل این اتاق، ده سال قبل آمدید، یک منظره‌ای از این اتاق در نظرتان هست، ده سال بعد می‌آیید می‌گویید: این اتاق را من دیدم. فوراً آن اتاق فعلی را با آن اتاقی که ده سال قبل دیدید، آن عکسی که برداشته در مغزتان بایگانی کرده، تطبیق می‌دهید می‌گویید: این همان اتاق است. در تاریکی نشسته‌اید آبگوشت می‌خورید، داخل دهانتان می‌گذارید می‌گویید این آبگوشت است. آن ذائقه‌تان تطبیق می‌کند. این مزه را با آن مزه‌ای که در وقتی روشن بود، دیدید آبگوشت است می‌فهمید که بله آبگوشت است. همۀ حواس انسان می‌گوید، این بایگانی عجیب! که بعضی از دانشمندان می‌گویند: بایگانی روح یک انسان را در مدت شصت سال اگر بخواهیم باصطلاح کتابش کنند، شصت سال، بایگانی یک آدم شصت ساله، بخواهند کتابش کنند، یک کتابخانه می‌شود که بی حساب کتاب داخل آن است و آنجایی که من دیدم به اندازۀ شهر نیویورک هم، این کتابخانه باصطلاح فیلم می‌خواهد، محل می‌خواهد برای اینکه کتاب‌ها را جا دهد. ما اینگونه هستیم این روح ماست. دائماً هم دارد کار می‌کند.

حالا این دوربینی که در مغز شما کار گذاشتند و هشت تا دوربین، شما اختیار با شماست، یک وقت هست می‌اندازید در مقابل صفات شیطانی، عجیب است! شما می‌شوید یک شیطان مجسم، چون هر طرفی که دوربین‌تان برود همان را نشان می‌دهد، فیلم را داخل ویدئو می‌گذارید، صفحۀ تلویزیون چه نشان می‌دهد؟ فیلم گرفتید، فیلم شیطنت گرفته انسان، فیلم دزدی گرفته، فیلم خدمتتان عرض شود پشت هم اندازی، دروغ، غیبت، این گونه چیزها، صفات رذیله! این‌ها را نشان می‌دهد. دوربین‌تان را اگر گرفته باشید در مقابل صفات و خصوصیات و خاندان عصمت، این‌ها را به شما نشان می‌دهد، یعنی در شما همان پیاده می‌شود که شما دوربین‌تان آن طرف رفته. متوجه می‌شوید؟

لذا اگر شما در مقابل صفات و خصوصیات پروردگار دوربین‌تان را گرفتید، همان‌ها در وجود شما پیاده می‌شود. شما متخلق به اخلاق الله می‌شوید و اگر دنبال شیطنت رفتید، شما شیطان مجسم می‌شوید. خیلی ساده است و آن وقت، اگر در مدت عمر، این صفات را کسب کردید، اگر صفات رحمانی را هم کسب کردید ولی خدا می‌شوید. اگر صفات شیطانی را کسب کردید با همین دوربین‌ها، ولی شیطان می‌شوید! «اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا»[5] اولیاء الله ببینید «وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَآئِهِمْ»[6] خیلی ساده است. حالا اگر یک نفر تا این ساعت، مثلاً تا امشب! مخلوطی دارد هم شیطانی و هم رحمانی دارد، گاهی اوقات رحمان است ترحم می‌کند، گاهی اوقات خیلی غضب می‌کند دزدی می‌کند، گاهی اینطور و گاهی آنطور، همه نوع فیلم، این آرشیوش دارد و هر برنامه‌ای دارد این باید آن‌ها را تزکیه کند. تزکیه اینجا می‌آید، یعنی آن بدها را دور بریز، الآن فقط خوب‌ها را نگه دار.

این یک خلاصه‌ای از روح است. نمی‌دانم خیلی ساده بود دیگر، خیلی ساده بود، هیچ چیز دیگری نیست. حرف‌های فلاسفه و حرف‌های خدمت شما عرض شود که، آن‌هایی که ما نمی‌فهمیم، نمی‌فهمیم چه کار داریم که خیلی روی آن معطل شویم؟ سقراط چه گفته؟ هر چه گفته. ما بالأخره خیلی از آنها را نمی‌فهمیم چه گفته. بوعلی سینا چه گفته؟ هر چه باشند به پایۀ امام صادق، در معرفت روح و نفس نمی‌رسند و آنچه که باید ما بدانیم آن‌ها چه گفته‌اند، پیغمبر اکرم است و قرآن است و خاندان عصمت (علیهم السلام) هستند و این‌ها هستند و همیشه هم، پروردگار متعال، یک وجودی از این خاندان در بین بشر، قرار داده که همیشه او الگو باشد و او را امام زمان می‌گویند، امام هر زمان! در زمان امام سجاد (علیه السلام)، امام زمان، امام سجاد است. در زمان هر یک از ائمه، امام زمان، همان شخصی است که آن وقت امام است و در زمان ما حضرت بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه است.

شما این جمعیتی که در کربلا جمع شدند، آن‌ها این دوربین‌های روح‌شان را، به صورت یزید و اعمال یزید، گرفته بودند. ببینید همه در یک خط هستند. حر که اشتباهی مخلوط شده، بیرون می‌آید. حر ابن یزید ریاحی، او مخلوط شده بود آمد بیرون، یک عده هم اینطرف مخلوط شده بودند این‌ها هم آمدند بیرون، اینطرف آمدند به جهت اینکه با یکدیگر تطبیق نمی‌کند. یک چند نفر که در یک کلاس، می‌خواهند حرکت کنند اگر یکی اشتباهی، مخلوط این‌ها شود بالأخره می‌فهمد بیرون می‌آید.

الحمدلله که امشب، شب جمعه است و شب آخر این مجلس است و اینکه فرمودند: شب‌های جمعۀ آینده مجلس هست، به یک عللی شب‌های جمعۀ آیندۀ ما تا اطلاع بعدی تعطیل است، از هفتۀ آینده. إن‌شاءالله بعد باز هر وقت، مقتضی شد اعلام می‌کنیم و مجلس را برپا می‌کنیم. إن‌شاءالله شاید اواخر ماه صفر، یک چند شبی که شب‌های شهادت هست باز مجلس داشته باشیم و امیدواریم که إن‌شاءالله بتوانیم در راه اسلام و دین‌مان، خدمت بهتر کنیم.

حر ابن یزید ریاحی، اسمش به زبان ما آمد، در این مجلس هم، روضۀ ایشان خوانده نشد. اما چون ایشان، نام مقدس علی ابن موسی الرضا را بردند و باید هم به یاد آقا باشیم و همانطوری که گفتم، زیارت حضرت علی ابن موسی الرضا، خیلی ثواب دارد. یکی از ثواب‌های آن که تقریباً می‌شود با اعمال دیگر سنجید، این است که کسی که حضرت رضا را زیارت کند، خدای تعالی هزار حج و هزار عمرۀ مقبوله در نامۀ عملش هست. شما هم از نظر قیمت بازار و هم از نظر هر چیزی می‌توانید حساب آن را کنید، هر حجی، صد هزار تومان، صد و پنجاه هزار تومان، ویزای حج است. هزار عمره هم، همینطور است. ببینید چه ثروتی نصیب انسان می‌شود آن هم به دست ما نمی‌دهند که ما گرفتار شویم در این چند میلیارد پول، چه کار کنیم؟ در بانک هم نمی‌شود گذاشت، زیر فرش هم که نمی‌شود گذاشت، از حساب‌تان همینطور، در حساب‌تان وارد می‌کنند وصل می‌کنند به عالم آخرت، که آنجا، این همه پول که اینجا به درد شما نمی‌خورد، همانجا که زیاد نیاز دارید آنجا به شما تحویل می‌دهند.

عمرش را هم به قول ایشان، آدم چه کار می‌خواهد کند؟ به هر حال، این‌ها واقعیت دارد حقیقت دارد، درست هم هست. ولی حر ابن یزید ریاحی… شب جمعه است ما هم شاید توبه کنیم. آن قصۀ حر، انسان را خیلی طمعکار می‌کند، خیلی انسان را امیدوار می‌کند، از امام سجاد پرسیدند، ارجاء‌ترین ایه که در قرآن هست و همین امیدوار کننده‌ترین آیات قرآن چه است؟ ممکن است هر کسی چیزی بگوید، یکی بگوید: «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ»[7] چون روایت هم دارد. حضرت فرمود: ارجاء آیه‌ای که در قرآن هست، این است «وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى»[8] خدا روز قیامت انقدر به تو عطا می‌کند تا راضی شوی و حضرت قسم می‌خورد که یک نفر از امتش، گنهکار باشند باقی نمی‌ماند که حضرت راضی باشد و همه را شفاعت می‌کند این آیه را فرمودند. ارجاء قصه‌ای هم که برای عفو گناهان هست، من معتقد هستم که قصۀ حر ابن یزید ریاحی است این ارجاء است یعنی امیدوار کننده است.

آخر حر خیلی بد بود، خیلی بد کرد! خیلی! ما چون توبه‌اش قبول شد زیاد از او اهل منبر حرف نمی‌زنند. شما فرض کنید که در زمان شاه، یک ساواکی پیدا شود، تمام خوبان آن موقع را، همه را تحویل به دستگاه شاه دهد که همه را بکشند، آن هم با آن وضع! دستگیری این‌ها بوسیلۀ حر شد! حر آمد جلوی این‌ها را گرفت. خیلی کار بدی کرد! اگر او نمی‌آمد و جلو را نمی‌گرفت، این‌ها رفته بودند برداشته بودند شاید به مدینه، لااقل ایشان باعث این کار نمی‌شد. خیلی بد کار کرد! و حتی آن وقت، حالا بعضی‌ها خیلی چیز می‌کنند ولی در عین حال، وقتی که حضرت فرمود: «ثکلتک أمک» حضرت فرمود: مادرت به عزایت بنشیند، تو آمدی جلوی مرا بگیری؟ یک مقدار حضرت تند شد. او گفت: حالا آقایان می‌گویند ادب کرد، ولی همین جمله به نظر من بی‌ادبی است. گفت: حیف که مادر تو زهراست و الا مثلاً درست است، ادب کرد، اما اگر مادر امام حسین، فاطمۀ زهرا نبود، چه می کرد؟ می خواست به حضرت فحش بدهد؟چرا به مادر ما می‌گویی؟ حر بالأخره تا آن وقتی که توبه‌اش قبول شد، خیلی ایده‌ال و خوب نبود، نسبت به آن‌های دیگر، چرا! اگر مثل دیگران بود که قطعاً اهل توبه نمی‌شد. ولی خیلی بد کرد! یک چنین آدمی، یکدفعه آن هم تحت تأثیر حرف‌های حبیب ابن مظاهر، که آمد سخنرانی کرد و مسلم ابن عوسجه و این‌ها قرار گرفت. یک دفعه فکری کرد بیدار شد، مرده نبود، آن‌های دیگر مرده بودند. او مرده نبود خواب بود، بیدار شد، بیدار شد بدنش بنا کرد به لرزیدن! گفتند: چرا می‌لرزی؟ تو که شجاع‌ترین مردان عرب هستی ما فکر می‌کردیم. آن‌ها هفتاد و دو نفر هستند ما این همه جمعیت! گفت: من خودم را بین بهشت و جهنم دارم می‌بینم. اگر یک لغزش کنم داخل جهنم می‌افتم. یک ارادۀ صحیح پیدا کنم داخل بهشت می‌افتم به تعبیر ما و به خدا قسم! هیچگاه من جهنم را بر بهشت، ترجیح نمی‌دهم.

دیگر حالا شنیدید که ایشان با چه وضعی از دنیا رفتند. لازم هم بود خیال می‌کرد امام حسین، باید حتماً با یک خصوصیاتی بیاید در مقابلش، بعضی نوشته‌اند که چشم‌هایش را بست، دست‌هایش را بست، قرآن را حمایل کرد و دستش را گرفتند و در محضر سیدالشهداء آوردند. بعد نوشتند که چکمه‌هایش را پر از خاک کرد، پاهایش را برهنه کرد انداخت به گردنش، هر طوری بود، قبل از اینکه او به کنار خیمه‌ها برسد، حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) فرمود: مهمان جدیدی برای ما می‌آید، به استقبال این مهمان بروید! چند نفر حرکت کردند، حر را استقبالش کردند. حر ابن یزید ریاحی را نگذاشتند به خدا قسم، این اخلاق اسلامی را ای کاش، همۀ ما می‌داشتیم. حضرت به روی حر نیاورد که تو به ما چه کردی! مثل کسی که هیچ کاری نکرده. بعضی‌ها از یک شخصی که به آن‌ها بد کرده می‌گذرند، اما می‌گویند تو این چنین کردی، تو آنچنان کردی، او هم می‌گوید: آقا درست است ببخشید، چه و چه، بعد می‌بخشند این یک مرحله‌ای از عفو است.

اما بعضی از افراد هستند که نمی‌خواهند طرف خجالت بکشد، به روی او نمی‌آورند که تو بد کردی و مثل اینکه با یکدیگر رفیق بودیم، بیا بنشین، بیا بنشین با هم صحبت کن تو از ما هستی، شعر حضرت برای او می‌خواند، محبت‌ها می‌کند: أنت حر کما سمتک امک حر» تو آزادی همانطوری که مادر نام تو را آزاد مرد گذاشت، ببین چقدر، به فرد اینطوری محبت می‌کند!

شب جمعه است شب آخر این مجلس است، چراغ‌ها را خاموش کنید یک حال إن‌شاءالله عزای بهتری پیدا کنیم. یا بقیة الله! این جمع هم امشب به محضر شما آمده‌اند! ما خودمان داریم عرض می‌کنیم همۀ ما گنهکار هستیم همۀ ما معصیتکار هستیم. گناهان‌مان هم زیاد است بدترین گناه‌مان این است که متوجه دنیا هستیم و این توهین را می‌کنیم به ذات مقدس پروردگار که محبت دنیا، بیشتر در دل‌های ما هست تا محبت خدا! این بدترین گناه است! و لذا امشب با روی سیاه آمدیم. ما هر شب جمعه، می‌آییم در خانۀ خدا، پروردگارا به آبروی حسین ابن علی، به آبروی امام زمان ما، گناهان ما را ببخش و بیامرز.

یا بقیة الله! آجرک الله! اگر با چشم دل نگاه کنید الآن اهلبیت پیغمبر، در میان شهر کوفه، اسیر و ناراحت! همان شهر کوفه‌ای که زن‌ها آرزو می‌کشیدند چند کلمه با زینب کبری صحبت کنند، مردها آرزو می‌کشیدند با فرزند علی ابن ابیطالب امام حسن و امام حسین و ابالفضل العباس حرف بزنند. حالا با حالت اسارت وارد این شهر شده‌اند. در احادیث هست که قوم حر آمدند بدن حر را بردند در محل خودشان دفن کردند. ولی ابدان طیبۀ خاندان عصمت، سه شبانه روز، بی غسل و بی کفن، در صحرای کربلا افتاده.

یا بقیة الله آجرک الله! ما اصلاً کاری نکردیم، خدمتی نکردیم، مجالس‌مان، ولو اینکه بشارت‌هایی در این مجالس هشت شب، از بعضی از جا‌ها بوده و تشکر می‌کنیم اما کاری نکردیم که بگوییم شب آخر است و شب مزد است! این کارهای ما ارزشی ندارد در مقابل آن همه محبت، که از ناحیۀ شما! یا بقیة الله دیده‌ایم. اما امشب، شب آخر این مجلس است، فقط به شما عرض می‌کنیم آقا، آجرک الله فی مصیبة جدک الحسین (علیه السلام).

 

[1]. قصص، آیه 5.

[2]. أنفال، آیه 22.

[3]. أعراف، آیه 179.

[4]. الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام، ص 137.

[5]. بقره، آیه 257.

[6]. انعام، آیه 121.

[7]. زمر، آیه 53.

[8]. ضحی، آیه 5.

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۷ شعبان ۱۴۲۰ قمری – حکومت جهانى امام زمان (علیه السلام)

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

حقیقت انسان و روح / درس اخلاق شماره ۱۸

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

توضیح کتاب دو مقاله/ درس اخلاق شماره ۱۲

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

اهمیت قرابت های روحی / درس اخلاق شماره ۷

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

۲۳ صفر ۱۴۱۱ – ۲۳ شهریور ۱۳۶۹- یقین و اهمیت آن

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۱ رمضان ۱۴۱۱ – معرفت امام علیه السلام

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۲ رمضان ۱۴۱۱ – معرفت امیر المؤمنین علیه السلام

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۵ ربیع الثانی ۱۴۱۱ – ۳ آبان ماه ۱۳۶۹ – مضرات بى دینى وعدم توکل

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

متن خوانى کتاب دو مقاله -۱۴۱۱ – سال ۱۳۷۰

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۲ ربیع الثانی ۱۴۱۱ – ۱۰ آبان ۱۳۶۹ – عدم معاشرت با معصیت کارها

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۸ رمضان ۱۴۱۱ – ۲۹ دى ۱۳۷۵ – شرح آیاتى ازسوره المرسلات

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۶ رجب ۱۴۱۱ – ۱۳ بهمن ۱۳۶۹ – شرح آیاتى از سوره بقره

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۵ ذی القعده ۱۴۱۱ – ۹ خرداد ۱۳۷۰ – شرح آیاتى از سوره بقره

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۷ جمادی الثانی ۱۴۱۰ – ۵ بهمن ۱۳۶۸ – ملکوت عالم – اعتکاف

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۷ ذی القعده ۱۴۱۰ – تفسیر سوره حمد

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

بدون تاریخ – ۱۴۱۰ قمری

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

۳ ربیع الثانی ۱۴۰۹ قمری – آبان ۱۳۶۷ شمسی

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

۲ اردیبهشت ۱۳۶۸ – ۱۴ رمضان ۱۴۰۹ قمری

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

۱۴۲۶/۳/۴ قمری – درباره زندگي خودم (مرحوم آيه الله حاج شيخ حسنعلي مرواريد)

درباره زندگي خودم

 

 

 بسمه تعالي

……..مرحوم آيه الله حاج شيخ حسنعلي مرواريد از علماي بزرگ خراسان بودند كه داراي عقائد صحيح و صد در صد پيرو اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و مخالف تصوف و عرفان اصطلاحي بودند. من تا وقتي در مشهد ساكن بودم با ايشان مانوس بودم و بسيار از معارف ايشان استفاده مي كردم ولي پس از هجرت من از مشهد به قم معظم له تحت تاثير تهمتهايي كه به من بعضي از حسودها مي زدند واقع شدند ولي در جلسه اي با حضور بعضي از افراد بي استدلال رفع آن اتهامات شد و بر معظم له معلوم گرديد كه آن تهمتها صحيح نبوده و دوباره لطف و محبت زيادي به من مي فرمودند . در اواخر عمر معظم له كه نابينا شده بودند مكرر در مجالسي خدمتشان رسيدم و ايشان اظهار لطف زيادي به من مي فرمودند.

 مرحوم آيه الله مرواريد بسيار زاهد و متقي و داراي كمالات روحي بودند. در سال ۱۳۴۲ كه مرحوم آيه الله امام خميني از زندان به قم برگشته بودند من و ايشان با مرحوم آيه الله حاج شيخ مجتبي قزويني با ماشين شخصي مرحوم آقاي فاطمي به قم رفتيم و معاشرت زيادي در اين سفر با اين دو بزرگوار داشتم . خداي تعالي آنها را رحمت كند و با مواليانشان محشورشان فرمايد. 

۱۴۲۶/۳/۲ قمری – درباره زندگي خودم (مرحوم شيخ رجبعلي خياط)

درباره زندگي خودم

 

 

بسمه تعالي… . يكي از خوبان كه من او را در جواني ديده بودم مرحوم شيخ رجبعلي خياط بود . او اهل مكاشفه ومتدين ومخالف تصوف ودرويشي بود . يك روز در منزل ايشان در حالي كه پشت چرخ خياطي نشسته بود به ملاقاتشان رفتم وچون اولين دفعه اي بود كه معظم له من را مي ديد ومن در لباس روحانيت بودم به من گفت : هيچ مي داني كه بزرگترين حجاب براي انسان علمي است كه براي خدا تحصيل نشود ، منظورشان همان روايت معروف بود كه فرموده اند : « العلم حجاب اكبر». من به ايشان گفتم اگر تحصيل علم براي خدا باشد چطور؟ فرمود : آنجا ديگر علم حجاب محسوب نمي شود . بعد ازآن مرتبه مكرر ايشان را ملاقات كردم و به من لطف خاصي داشتند . يك روز در منزل مرحوم آقاي حاج سيد رضا رضوي عصر جمعه اي بود كه معظم له روضه داشتند وحديث كساء را مرحوم آية الله حاج شيخ جواد خندق آبادي مي خواند ، آقاي شيخ رجبعلي خياط وارد شدند . بعذ از جلسه بين فضلا بحثي شد كه آيا سند حديث كساء صحيح است يا خير ؟ آية الله خندق آبادي فرمود : تا شما دنبال سند حديث كساء باشيد ما از خواندن اين حديث وتوسل به فاطمه زهرا سلام الله عليها حاجتمان را گرفته ايم . خدا آن دو بزرگواررا رحمت كند وبا مواليانشان محشورشان نمايد . 

۱۴۲۶/۲/۲۹ قمری – درباره زندگی خودم (مرحوم آیة الله حاج شیخ علی اکبر نهاوندی)

درباره زندگی خودم            

 

 

بسمه تعالی …………… یکی از علماء بزرگ اهل معنی که بسیار به امام عصر ارواحنا فداه متوسل بود مرحوم آیة الله حاج شیخ علی اکبر نهاوندی بود این بزرگوار کتابی به نام « عبقری الحسان » درباره امام عصر ارواحنافداه نوشته است که بزرگترین و پر مطلب ترین کتابی است که در این خصوص نوشته شده است من جوان بودم که آن مرحوم را می دیدم و شبها قبل از نماز شب به حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام مشرف می شد و بعد در مسجد گوهرشاد با جمعی از اهل معنی در شبستانی که بنام خود ایشان معروف بود نماز شبش را می خواند و بعد جمعیت زیادی در شبستان نهاوندی جمع می شدند و نماز صبح را با ایشان می خواندند معظم له کتاب های دیگری هم نوشته اند که هر یک به نوبه خود کتاب پر محتوای خوبی است جناب حجة الاسلام و المسلمین سید جواد معلم کتاب « عبقری الحسان » را تلخیص کرده و آن را بنام « برکات حضرت ولی عصر » ارواحنا فداه منتشر نموده اند امید است خدای تعالی به آن مرحوم اجر جزیل مرحمت فرماید .

۱۴۲۶/۲/۲۸ قمری – درباره زندگی خودم (مرحوم آقای حاج سلطان الواعظین شیرازی)

درباره زندگی خودم            

 

 

بسمه تعالی ………….. یکی از دانشمندانی که من در اوائل جوانی بسیار به او بخاطر بحثهایی که با علماء اهل سنت در شهر پیشاور پاکستان داشت و در کتاب شبهای پیشاور مطرح کرده بودارادت داشتم مرحوم آقای حاج سلطان الواعظین شیرازی بود. معظم له کتاب های بسیاری در دفاع از ولایت نوشته است که بسیار پر ارزش است و من با ایشان رفت و آمدی داشتم. یک روز نقل می فرمود که من مرحوم آیة الله امینی صاحب کتاب « الغدیر» را در مسجد الحرام دیدم. به ایشان گفتم : می خواهید به این مردم وهابی مسلک بگویم این شخص صاحب کتاب « الغدیر » است که آبروی رهبران اهل سنت را در کتابش برده و آنها را مفتضح نموده است. مرحوم علامه امینی گفت : من هم می گویم. آن کسی که تمام کتاب « الغدیر » مرا خلاصه کرده و در کتابی به نام کتاب « شبهای پیشاور » در اختیار مردم گذاشته است. ایشان است. مرحوم حاج سلطان الواعظین بسیار مرد شجاع خوش قیافه ای بود و دارای حافظه قویی بود که در آن وقت من تعجب می کردم که چگونه این بزرگوار همه مطالب کتب اهل سنت را با ذکر صفحاتش حفظ است و در موارد ضروری و مباحثه با اهل سنت بیان می کند و آنقدر این مطلب تعجب آور بود که بعضی از افراد حسود باورشان نمی آمد که او توانسته باشد در شهر پیشاور پاکستان با علماء اهل سنت اینگونه بحث کند. ولی اگر کسی با آن مرحوم چند روزی معاشرت می کرد و حافظه قوی او را می دید به او ایمان می آورد. تقوی و تزکیه نفس او از چیزهای بسیار ارزنده او بود. من درآخرین ملاقاتی که با ایشان در منزلشان در تهران داشتم نقل جریان شگفت انگیزی بود که در سوریه برای معظم له اتفاق افتاده بود. من آن قضیه را در کتاب « شبهای مکه » نقل نموده ام. خدا او را با اجدادش محشور کند و او را بیامرزد .

۱۴۲۶/۲/۲۷ قمری – درباره زندگی خودم (مرحوم آیة الله آقای حاج شیخ هاشم قزوینی)

درباره زندگی خودم            

 

 

بسمه تعالی ………… یکی از علماء بزرگ که درس خارج می فرمودند و علما و فضلا مشهد مقدس از درس ایشان استفاده می کردند و مورد توجه حوزه علمیه مشهد بودند. مرحوم آیة الله آقای حاج شیخ هاشم قزوینی بودند. یادم هست یک روز با جمعی از رفقا برای ملاقات ایشان و استفاده از محضرشان به منزلشان رفتیم. معظم له ما را پذیرفتند و دقائقی که در محضرشان بودیم استفاده علمی و اعتقادی خوبی نمودیم. معظم له از علمائی بودند که اعتقادات صحیح داشتند و مرضی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و درصراط مستقیم حرکت می کردند. یک سال که مرحوم استاد عزیزمان حاج ملاآقا جان زنجانی به مشهد مشرف شده بودند یکی از ارادتمندان ایشان به مرحوم آیة الله آقای حاج شیخ هاشم قزوینی مدح زیادی از مرحوم حاج ملاآقا جان نزد ایشان کرده بود و معظم له اشتیاق فوق العاده ای برای ملاقات مرحوم استاد حاج ملاآقا جان اظهار نموده بودند و لذا در مجلسی که من هم بودم و عده ای از اهل معنی حضور داشتند گفتگوئی آن دو با یکدیگر داشتند که مرحوم آقای حاج شیخ هاشم قزوینی به صاحبخانه گفته بود حاج ملاآقاجان مرد فوق العاده ایست و بعد از آن از آن مرحوم استفاده علمی و معنوی خوبی کرده بودند. در همان مجلس که صاحبخانه پذیرائی مفصلی کرده بود حاج ملاآقاجان فرموده بودند که شما هم از مرکب ما پذیرائی کردی و هم با حضور این علماء مهذب و پاک از خود ما پذیرائی خوبی نموده ای من که در یک جلسه دیگر با مرحوم حاج ملاآقا جان بودم و آن مجلس استفاده معنوی نداشت ولی پذیرائی مادی زیادی از میهمانان شده بود متوجه این سخن بودم که حاج ملاآقاجان چه می گوید. زیرا در آن مجلس آن مرحوم به صاحبخانه گفته بود که دیدی چه کردی مرکب مان را خوب پذیرائی نمودی ولی خودمان را گرسنه از خانه خارج می کنی چون او بدن را مرکب می دانست و روح را خود انسان فکر می کرد. خدا آنها را رحمت کند و ما را از سفره معنوی پر فیض آنها بیش از پیش بهره مند فرماید .

۱۴۲۶/۲/۲۶ قمری – درباره زندگی خودم (مرحوم آیة الله سید محمد تقی خوانساری و مرحوم آیة الله کاشانی رحمة الله علیهما)

درباره زندگی خودم            

 

 

بسمه تعالی ………….. در اوائلی که وارد حوزه علمیه قم شدم مرحوم آیة الله سید محمد تقی خوانساری رضوان الله علیه یکی از مراجع چهارگانه حوزه علمیه قم بودند و در همان زمان مرحوم آیة الله کاشانی رحمة الله علیه قیام برای ملی کردن صنعت نفت فرموده بودند. آیة الله خونساری در مدرسه فیضیه نماز می خواندند و درس می گفتند و گاهی هم مرحوم آیة الله اراکی که پدر زن ایشان بود بجای ایشان نماز می خواند. معظم له علاوه بر مرجعیت از معنویت بالائی برخوردار بودند. حقیقتا مصداق واقعی فقیهی بود که در روایت معروف آمده ( صائِناً لِنَفسِه حافِظاً لِدینِه مُخالِفاً لِهَواهُ مُطیعاً لِاَمرِ مُولاهُ ). جریانی از ایشان در آن موقع معروف شد که از معنویت فوق العاده بالای ایشان حکایت می کرد و آن جریان این بود. در آن زمان در قم خشک سالی شده بود و هوا شناسی می گفت به هیچ وجه تا چند روز دیگر باران نمی بارد ولی ایشان برای دعای باران به بیابان « خاک فرج » قم رفتند و نماز باران خواندند و هنوز در بیابان بودند و شاید ساعتی نگذشته بود  که بارانی شدید نازل شد و همه متوجه شدند این باران جز با دعاء ایشان روی جریانات طبیعی نمی بارید و تنها با درخواست ایشان از ذات مقدس پروردگار خدای تعالی باران را بخاطر کرامت به ایشان نازل فرمود و این خود دلیل بر این است که آن مرحوم مورد لطف پروردگار بوده. یادشان بخیر . امید است خدای تعالی ما را زیر سایه اینگونه از علماء اهل تزکیه نفس و مهذب بیش از پیش قرار دهد و ما را قدردان علمائی که اینگونه پاک و اهل تزکیه نفس و اهل معرفت نسبت به خاندان عصمت و طهارت اند قرار دهد .

۱۴۲۶/۲/۲۵ قمری – درباره زندگی خودم (اهمیت تزکیه نفس)

درباره زندگی خودم        

 

 

بسمه تعالی ………. من با جمعی از علماء و بزرگان رفاقت و صمیمیتی داشتم و غالباً با آنها رفت و آمد میکردم  و مباحث علمی خوبی در فلسفه و فقه و اصول داشتیم . با بعضی از آنها صد در صد در اعتقادات و اخلاقیات موافق بودیم و با بعضی گاهی به بحث می نشستیم . موضوعیکه مورد بحث واقع می شد غالباً این بود که چرا در میان سه علمی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بر مسلمانان واجب کرده و فرموده( طَلَبُ العلمِ فَریضَةٌ عَلی کُلِ مُسلمٍ وَ مُسلمةٌ ) بیشتر از همه به فقه و اصول می پردازیم . چرا درباره مسائل مهم تزکیه نفس و اعتقادات آنقدر اهمیت نمی دهیم. مسئله تزکیه نفس که به قدری اهمیت دارد که خدای تعالی با یازده قسم در سوره  (شمس) تمام رستگاریرا مربوط به آن دانسته است . چرا اهمییت نمی دهیم . که گاهی بعضی از علماء بزرگ را می بینیم به خاطر اهمیت ندادن به این مسئله جاه طلبی ها و ریاست طلبی ها و هواهای نفسانی زیادی در آنها مشاهده می شود و این مسائل را اگر کسی اجتهاداً تعقیب کند آنچنان که یک فقیهِ اصولی را با سواد می دانیم او را در این حد با سواد تصور نمی کنیم . بلکه گاهی او را بی سواد هم می دانیم مثلاً مثل مرحوم حاج ملا آقا جان زنجانی که نِحریری در علم اخلاق و تزکیه نفس و مربی اولیاء خدا بود بی سوادش می دانیم و آیة الله امینی صاحب الغد یر را که دراعتقادات زحمت زیادی کشیده بود و از هر مجتهد فقه و اصولی اهمییت کاریش بیشتر بود . مانند یک مرجع تقلید او را با سواد نمی دانیم همه دوستان در این موضوعات  متفق بودند و لذا من از همان زمانها متوجه شدم که خدای تعالی  بیشتر از همه از من می خواهد که به تحقیق درباره شناخت روح و سپس شناخت امراض روحی و بعد از آن معالجات امراض روحی و متخلق شدن به اخلاق الهی و تربیت اهل توبه و تقوی و سیر الی الله و تزکیه نفس  که اهم علوم سه گانه است  بپردازم . لذا در مدت چهل سال در کانون بحث و انتقاد دینی پاسخ سئولات ديني و اخلاقی را ميگفتم و به نظر خودم و واقعيتي كه معتقد بودم از هر كاري اهميت اين عمل بيشتر بود و توفيقات بيشتري هم پيدا كردم و بحمد الله نتائج فوق العاده ای هم به دست آمد که انشاء الله بعداً شرح آن گفته خواهد شد .

۱۴۲۶/۲/۲۴ قمری – درباره زندگی خودم (مرحوم آیة الله آقای حاج شیخ باقر تََرکی)

درباره زندگی خودم     

    

بسمه تعالی ………. یکی ار علماء بزرگ که از نظر اهل معنی اهمیت زیادی داشت و بسیار به این جانب لطف و عنایتی داشتند مرحوم آیة الله آقای حاج شیخ باقر تََرکی بودند . ایشان در تفسیر قرآن بوسیله احادیث مهارت خاصی داشتند که در میان مفسرین کم نظیر بودند. ما در دورانی که در قم مشغول تحصیل بودیم از درس تفسیر ایشان استفاده می کردیم و عده ای از علماء مانند مرحوم آیة الله حقی و شاگردان مرحوم میرزای اصفهانی به درس ایشان می آمدند. ایشان به قدری به من لطف داشتند که فرزند ارشدشان را به مدرسه  ما فرستاده بود و او درآنجا مشغول تحصیل بود. من مکرر به تَرک که قریه ایست در اطراف میانه و به منزل ایشان رفته بودم و با ایشان بسیار خصوصی بودیم. در یک سفر حج همراه معظم له بودم و از ایشان استفاده های معنوی خوبی بردم . معظم له در سال ۱۳۲۴ قمری در تَرک متولد شده و عمر پر برکتشان را در علوم اسلامی در حد تدریس برای طلاب و فضلای  حوزه علمیه ی قم گذراندند. معظم له مورد لطف زیادی از طرف آیة الله بروجردی واقع شده بودند و مرحوم آیة الله شریعتمداری به قدری به ایشان اظهار محبت می فرمود که در حوزه ی اختصاصی دارالتبلیغ که از طرف معظم له تاسیس شده بود مرحوم آیة الله  آقای حاج شیخ باقر ملکی  را وادار به تدریس برای علماء و فضلای حوزه قرار داده بودند. خدا ایشان را رحمت کند و با موالیانش محشورش فرماید.

۱۴۲۶/۲/۲۳ قمری – درباره زندگی خودم (مرحوم آقای حافظیان)

درباره زندگی خودم         

 

 

بسمه تعالي ………..يكي از دوستان و مواليان و كسي كه به من حق زيادي داشت مرحوم آقاي حافظيان بود. اين مرد بزرگ كه يكي از نوابغ روزگار بود به من خيلي لطف داشتند . من چيزهاي زيادي در علوم غريبه از او ياد كرفتم و او از شاگردان مرحوم آية الله نخودكي بود و سالها در هندوستان و در مشهد مشغول رياضت هاي شرعي بود .اواهل تزكيه  نفس و دعا و معنويت بود. مرحوم آقاي حافظيان با اصرار خودش به عضويت كانون بحث و انتقاد ديني در آمده بود و رسما ماهيانه مبلغی به كانون كمك ميكرد. در مسجد صاحب الزمان به خاطر ترويج آن مسجد كه در محله  بهائيها ساخته شده بود حضور مي يافت و با من نماز مي خواند. او در سال ۱۳۲۲ هجري قمري متولد شد و در سال ۱۳۷۹ هجري قمري ضريح حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام را با كمك شيعيان پاكستان و مردم ايران ساخت . مرحوم آقاي حافظيان  از شاگردان مرحوم آية الله سيد موسي زرآبادي بود و در خدمت اين مرد بزرگ تزكيه نفس كرده بود و از محضر مرحوم آية الله  شيخ مجتبي قزويني به اعتقادات حقه رسيده و در رياضت و علوم غريبه ، استاد فن بود.  درباره مرحوم آية الله شيخ مجتبي قزويني ضمن اشعاري گفته است ( مجتبي شيخ عالم  واستاد….. صاحب معرفت قرين سداد ……. واجد سر حكمت و ايمان ……. اوستاد معارف قرآن ……… در جوار رضا <ع> به فيض خفي …….. گشته آگه زحكمت رضوي ) خدا او را رحمت كند و با مواليانش محشورش نمايد. 

۱۴۲۶/۲/۲۲ قمری – درباره زندگی خودم (آیت الله موسوی گرمارودی و فرزندشان سید علی موسوی گرمارودی)

درباره زندگی خودم

 

 

بسمه تعالی …………. من در ایامی که در مشهد سکونت پیدا کردم ( بعد از تحصیلاتم در قم )  بیشتر همتم به تربیت طلاب و تشکیل حوزه علمیه بود. مرحوم آیة الله الهییان و آیة الله موسوی گرمارودی فرزندانشان را نزد من فرستادند تا مشغول تحصیل باشند ( در کتاب مجموعه آثار یاران امام به روایت اسناد ساواک که از طرف وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی منتشر شده. در تاریخ ۲۴ / ۵ / ۱۳۴۹ پس از مقدمه ای می نویسد : سید حسن ابطحی فعالیت زیادی در مشهد دارد کانونی به نام کانون بحث و انتقاد. تاسیس نموده که در آن به مشکلات جوانان پاسخ داده می شود . سید عبد الکریم هاشمی نژاد نیز با سید حسن ابطحی همکاری می نماید. این دو نفر مدرسه ای نیز ساخته اند که طلاب را در آنجا مسکن می دهند ) آقای سید علی موسوی گرمارودی نزد من معمم شد چنانکه در عکس فوق دیده می شود ولی بعدها بخاطر هر مصلحتی که خود ایشان منظور نموده بودند. از لباس خارج شدند ولی از نظر ادبیات و علم و دانش فعالیت خودشان را ادامه دادند و امروز از شعرا و اساتید ادبیات و علوم اسلامی گردیده اند و اخیرا ترجمه قرآنی منتشر کرده اند که از نظر قلم ادبی بسیار عالی است و ما چون تصویری از مرحوم پدر بزرگوارشان در دست نداشتیم به تصویر ایشان که در وضع خود شاید بی نظیر باشد اکتفاء می کنیم و بوی گل را از گلاب می جوئیم. مرحوم آیة الله موسوی در مدتی که ما در قم بودیم اکثرا روزها یا ما به منزل ایشان می رفتیم و از مسائل معنوی ایشان استفاده می کردیم و یا ایشان به منزل ما می آمدند و در خدمت شان بودیم. روزی به آقای سید علی موسوی گرمارودی گفتم آیا شما از پدرتان در منزل کرامتی دیده اید. ایشان قضایائی از کرامات آن مرحوم در منزل نقل می کردند که چون از آن زمان سالها گذ شته شاید نتوانم دقیق آنها را نقل کنم. آیة الله موسوی عالم دقیق و با حقیقتی بود و مطالب احادیث و روایات را موشکافی می کرد و من مطالب خیلی خوبی از ایشان یاد گرفتم. خدا او را رحمت کند و با موالیانش و اجدادش محشورش نماید .

۱۴۲۶/۲/۲۱ قمری – درباره زندگی خودم (مرحوم آیة الله الهییان)

درباره زندگی خودم    

 

        

بسمه تعالی ………….. یکی از اولیاء خدا که در ترک دنیا کم نظیر بود. مرحوم آیة الله الهییان بود من خدمت این بزرگوار رسیده بودم و به قدری به من لطف داشتند که فرزندشان را برای تعلیم و تربیت به من سپرده بودند. حسن آقای الهییان پسر ایشان هم بسیار متد ین و با خدا بود. خوب درس می خواند و اهل تقوی بود. مرحوم آیة الله الهییان را آیة الله بروجردی وکیل خود در گیلان قرار داده بودند و معظم له در رامسر اکثرا مستقر بودند و مردم استان گیلا ن با صداقت به ایشان اظهار اراد ت می کردند و وجوها تشان را به ایشان می دادند خاطره ای که من از این مرحوم علاوه بر استفاده های معنوی و مطالب علمی داشتم. این بود که روزی در دوران کسالتشان که بعد با همان کسالت وفات کردند. خدمتشان رسیدم. با آنکه نمی توانستند خوب حرف بزنند به من فرمودند: همیشه در تمام امور زندگی تقوی را رعایت کن و به روحت بیشتر از بد نت اهمیت بده و امراض روحی را بیشتر از امراض بدنی به اندازه ارزش بیشتر روح بر بدن اهمیت بده و به فکر معالجه آنها باش. مرحوم آیة الله الهییان دارای علوم غریبه و اهل تزکیه نفس و مربی جمعی از علماء که یکی از شاگردان آن مرحوم را باید مرحوم آیة الله آقای موسوی گرمارودی که ایشان هم اهل کرامات زیادی بود و از علماء بزرگ اخلاق بودند ذکر کرد .مرحوم آیة الله الهییان از شاگردان خوب مرحوم آیة الله سید موسی زرآبادی قزوینی بود و دائی مرحوم آیة الله شیخ مجتبی قزوینی بودند و از آن مرحوم این بیت شعر که در بعضی از کتب دیده ام و درباره خودش فرموده ذکر می شود………. « مائیم کاروان و جهان کاروان سرا ……. در کاروان سرا نکند کاروان؛ سرا »  معظم له در ماه رجب ۱۳۸۰ هجری قمری مطابق با. دی ماه ۱۳۳۹ شمسی از دار دنیا رفت خدا او را رحمت کند و با موالیانش محشورش نماید .

۱۴۲۶/۲/۲۰ قمری – درباره زندگی خودم (علامه طباطبایی و تفسیر المیزان)

درباره زندگی خودم            

 

 

بسمه تعالی ………….. در اوائلی که به قم برای تحصیل رفته بودم . مرحوم علامه طباطبائی تفسیر « المیزان » را که هنوز چاپ نشده بود تدریس می فرمودند در مقدمه آن تفسیر اصرار داشتند که بگویند بعضی از قرآن بعض دیگر را تفسیر می کند و مستند شان این بود که پیشوایان دین فرموده اند « القرآن یفسر بعضها بعض » و این مطلب مورد بحث فضلای درس معظم له واقع شده بود و من در آن درس اگرچه سنم شاید کمتر از همه بود این مطلب را تحقیق کردم و به این نتیجه رسیدم که ممکن است بعضی از قرآن بعض دیگر را تفسیر کند ولی همانطوری که به ما اجازه نداده اند که اصل قرآن را به رای خود تفسیر کنیم. همانگونه اجازه به ما نداده اند که بعضی از قرآن را بوسیله بعض دیگر تفسیر نمائیم . بلکه نهی هم فرموده اند که ما قرآن را با قرآن به رای خود تفسیر کنیم ولی ائمه اطهار علیهم السلام که در حدیث آمده « انما یعرف القرآن من خوطب به » می توانند این کار را بکنند و همانطوری که تفسیر قرآن توقیفی است تفسیر آیه ای به آیه دیگر هم توقیفی است و کسی جز پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه اطهار علیهم السلام آن هم از لسان وحی نمی تواند و اجازه ندارد که قرآن را به این نحوه تفسیر کند و تفسیر روائی که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایاتش رسیده به صریح قرآن  نازل منزله قرآن است و وحی است بالاخص که به ائمه اطهار علیهم السلام سندش منتهی شود و یا متواتر باشد. زیرا خدای تعالی در قرآن می فرماید : « لا ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی » پس تفسیر قرآن باید بوسیله وحی از جانب خدای تعالی باشد و چون در کتاب علی علیه السلام قرآن با تمام مفاهیمش تفسیر شده که حتی « ارش خدش » هم در آن گفته شده و این کتاب در نزد ائمه اطهار علیهم السلام موجود است و اصحاب ائمه علیهم السلام مکرر آن را دیده اند و مطالب آن را آنها بیان کرده اند. پس باید قرآن تنها بوسیله کلمات و تفسیر ائمه اطهار علیهم السلام تفسیر شود و اگر در آیه ای معنی آیه دیگری وجود داشته باشد باید خاندان عصمت علیهم السلام از کتاب علی علیه السلام برای ما بگویند . این است تفسیر صحیح قرآن که من مشروح این مطلب علمی را در مقدمه کتاب توضیح آیات قرآن و کتاب دو مقاله نوشته ام . امید است خدای تعالی  ما را با مفاهیم قرآن بوسیله ائمه معصومین علیهم السلام بیشتر آشنا بفرماید .

۱۴۲۶/۲/۱۹ قمری – درباره زندگی خودم (آیة الله سید موسی صدر)

درباره زندگی خودم            

 

 

بسمه تعالی ………….. همانطوری که قبلا گفتم یکی از اساتیدم در درس سطح آقای آیة الله سید موسی صدر بود که در سن ۱۷ سالگی وقتی وارد قم شدم از درس قوانین ایشان استفاده می کردم و زمانی که ایشان در لبنان به عنوان رئیس مجلس اعلای شیعیان لبنان مستقر بودند. من در لبنان مهمان ایشان بودم. ایشان در آخرین سالی که در لیبی مفقود شدند من در مکه مکرمه وقتی که در آنجا ایشان مهمان ملک بودند و آن بزرگوار را پادشاه سعودی دعوت کرده بود و معظم له برای رفع اختلاف سران عرب رفته بودند در مکه در هتل ایشان را دیدم و اتفاقا شب گذشته اش قبر مطهر حضرت عبد الله پدر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را در مدینه خراب می کردند. من ایشان را در جریان گذاشتم و از ایشان خواستم که از پادشاه سعودی بخواهند که اثری از آن قبر مطهر بماند و قبل از این به نزد امیر مدینه رفته بودم و از او خودم مستقیما خواسته بودم که این قبر باقی باشد و او توجهی نکرده بود و متاسفانه به تقاضای ایشانهم توجهی نکردند و آقای امام موسی صدر به لبنان برگشتند و مسئله تعقیب نشد و از قبر مطهر حضرت عبد الله سلام الله علیه که در مقابل باب السلام حرم مطهر رسول اکرم و مسجد النبی است با فاصله پنجاه متر از دیوار حرم مطهر اثری باقی نمانده و وهابی ها این اثر و دهها اثر اسلامی و دینی را از بین برده اند که امید است با ظهور حضرت بقیة الله ارواحنا فداه این آثار به اسلام برگردد که فرموده اند ( ان آثارنا تدل علینا ….. فانظروا بعدنا الی الآثار ) . مسلمانان باید آثار اسلامی که معرف اسلام عزیز است حفظ کنند و همیشه به یاد اسلام بیافتند. زیرا هر اثری نمونه ای از عظمت اسلام است و از شعائر اسلام عزیز محسوب می شود. طبعا باید حفظ شود و نگهداری گردد که دنیا بر این نگهداری ها متفق اند و از بین برنده گان این آثار را دشمنان اسلام می دانند. امید است حکومت حجاز به خود آید و کاری نکند که دنیا آنها  را دشمنان اسلام تصور کنند .

۱۴۲۶/۲/۱۸ قمری – درباره زندگی خودم (مرحوم آیة الله قاضی)

درباره زندگی خودم            

 

 

بسمه تعالی …………… یکی از بزرگان اهل معنی که من موفق به زیارت ایشان نشدم ولی شاگردان بسیاری از ایشان دیده ام که اهل باطن و تزکیه نفس و عرفان بوده اند و با جمعی از آنها معاشر بوده ام. بحثی که ما همیشه با این بزرگان داشته و داریم این بوده که در مرحله اول عرفاء و متصوفه بالاخص اهل سنت آنها که پیروی از حسن بصری و سفیان ثؤری و محی الدین عربی می کنند نباید مقتدای ما باشند. بلکه ثابت است که تنها باید از قرآن و گفتار پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که بوسیله اهل بیتش علیهم السلام به ما رسیده پیروی نمود و افکار و استنباطات دیگران بالاخص آنچه با قرآن و سخنان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مغایرت دارد ندیده گرفت … دیگر آنکه همیشه معصومین علیهم السلام در دنیا و آخرت واسطه فیض به مخلوق و در معارف و کمالات به هر مقامی که انسان برسد بوده و خواهند بود. البته دامن مقدس بزرگان و شاگردان معظم له از این اشکالات پاک است ولی ممکن است از گفتار بعضی از کسانی که خود را منتسب به آن مرحوم معرفی می کنند گاهی کلماتی که مشعر به این معانی است شنیده شود که البته باید سخنان آنها را یا حمل بر مسامحه کرد و یا آنکه آنها تصوف را با معارف واقعی و کمالات معنوی اشتباه گرفته باشند. به هر حال مرحوم آیة الله قاضی از بزرگان اهل معنی است و طبعا آنچه شاگردان و کسانی که خودشان را منتسب به آن بزرگوار می دانند گفته و یا می گویند ممکن است اشتباهاتی از این ها باشد. خدا ایشان را رحمت کند و با موالیانش و اجدادش محشورش نماید .

۱۴۲۶/۲/۱۷ قمری – درباره زندگی خودم ( سفر با ماشین پیکان از مشهد به مکه )

درباره زندگی خودم            

 

 

 

بسمه تعالی …………. در سفری سال ۱۳۵۰ با پدرم و همسرم و فرزندان پسرم با ماشین پیکان از مشهد به مکه مشرف شدیم. از ایران به ترکیه و از ترکیه به سوریه و از سوریه به اردن و از اردن به حجاز رفتیم. طبعا چند روزی در راه بودیم و دو هفته در مکه و مدینه مشرف بودیم. مسائل مهمی که در این راه برایمان پیش آمد. اول.. چون در ماه بهمن بود از تهران تا ارض روم در ترکیه با برفهای سنگینی روبرو بودیم و با مشکلات مهمی که همه جا محسوس بود.  خدای تعالی کمک ما است به سلامت عبور کردیم. دوم.. چون برای تحقیق از مذهب علویها ( اهل حق ) به ترکیه و سوریه رفته بودم. با علماء آنها مانند شیخ عبد الرحمن خیر مذاکره کردم و اطلاعاتی از مذهب آنها بدست آوردم. سوم.. با علماء اهل سنت در ترکیه مانند آقای شیخ حسن خوجه و در سوریه با شیخ احمد کفتارو و در مکه و مدینه با علماء بزرگ آنجا بحث کردم ( که در کتاب شبهای مکه گوشه ای از آن بحث ها را آورده ام ) و در تمام این اماکن مقدسه در خدمت پدرم بودم. ایشان با آنکه مریض بود همه جا با ما همراهی می کرد و در مسجد اموی که قبر حضرت یحیی ابن ذکریا و مقام راس الحسین علیه السلام در آنجا است در خدمت ایشان چنانکه در عکس فوق دیده می شود. بودم. و این عکس را به عنوان یادگار از ایشان در این سخن آورده ام. از راست به چپ پدرم که جلوی ایشان سید حسین ایستاده است. بعد از ایشان سید محمد علی که جلوی او سید محمد تقی ایستاده است و طرف چپ، خودم در سن ۳۶ سالگی ایستاده ام. خدای تعالی پدرم را رحمت کند و بقیه را زیر سایه امام عصر روحی فداه حفظ نماید .

۱۴۲۶/۲/۱۶ قمری – درباره زندگی خودم (مرحوم آیة الله حکمت نیا )

درباره زندگی خودم            

 

 

بسمه تعالی …………. یکی از دوستان اهل معنی که بوسیله مرحوم حاج ملاآقا جان با او آشنا شدم مرحوم آیة الله حکمت نیا بود. او مردی اهل معنی ، مربی ، استاد و بسیار دانشمند بود. خود را آنچنان تزکیه کرده بود که هرکس با او چند دقیقه ای می نشست صفات حسنه را از او مشاهده می کرد و در او رذیله ای نمی دید. یادم هست در آخرین روزی که او را دیدم و بعد از آن وفات کرد. وقتی حالشان را پرسیدم فرمودند بسیار خوبم. مهمانان مختلفی برایم می آیند. از آنها پذیرائی می کنم و بعد می روند و یا با من می مانند قدمشان به هر حال مبارک است. من اول متوجه نشدم که ایشان منظورشان چیست ولی بعدا که توضیح می دادند فهمیدم منظورشان امراض و دردهای مختلف بدنی است که به سراغشان می آیند و آنچنان خود را شاکر و با استقامت نشان می داد که ما تعجب می کردیم. معظم له در آن وقتی که من تازه به مرحوم حاج ملاآقاجان برخورد کرده بودم او از علماء اخلاق و دارای تزکیه نفس بود. حاج ملاآقاجان از او مدح می کرد و او را بهترین شاگرد خود معرفی می نمود. آیة الله حکمت نیا شاگردان خوبی تربیت کرد و در آخر با سکته قلبی از دار دنیا رفت و او را در صحن مطهر حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام دفن کردند. یادش فراموش نشدنی است و علم و حکمتش باقی  است و سخنانش در راه کمالات باقی ماندنی است . خدا او را رحمت کند و با موالیانش محشورش نماید .  

۱۴۲۶/۲/۱۵ قمری – درباره زندگی خودم (آیة الله مرحوم علامه مغنیه )

درباره زندگی خودم            

 

 

بسمه تعالی ………… یکی از دوستانی که در خارج از کشور یعنی جبل عامل لبنان که مرکز علمای بزرگ شیعه بوده و هست آیة الله مرحوم علامه مغنیه که صاحب تالیفات بسیاری است و در اوائل انقلاب اسلامی ایران رحلت کرد. می باشد. خدا او را رحمت کند دارای اعتقادات راسخ و اهل معنی و بسیار بزرگوار بود. او مکرر به ایران آمده بود و در جلسات کانون بحث و انتقاد دینی شرکت کرده بود و روزی که من او را در دفعه اول به منزل دعوت کردم با اینکه به جائی نمی رفت فورا دعوت مرا پذیرفت و وقتی به منزل ما آمد می فرمود : که مرا هر کجا دعوت می کنند با قرآن تفئل می زنم اگر آیه مناسبی آمد آن وقت آن دعوت را اجابت می نمایم. برای آمدن به منزل شما با قرآن تفئل زدم این آیه شریفه در اول صفحه آمد ( و حشر لسلیمان جنوده من الجن و الانس و الطیر فهم یوزعون « سوره نمل آیة ۱۷ » ) آن مرحوم این آیة را به فال نیک برای پیشرفت های علمی و معنوی و امکانات مالی من در آینده . آن زمان که هنوز جوان بودم گرفت و به جمعی از علماء که به افتخارایشان آنها را دعوت کرده بودم آنچه بعدا پیش آمد از موفقیت هائی که خدای تعالی عنایت کرده است مثل یک پیشگوئی فوق العاده شفاف بیان می کرد که من هیچگاه آن محبت فوق العاده او را فراموش نمی کنم. آیة الله علامه مغنیه مرد بسیار فعال و بسیار متدین و دائما به فکر نشر حقایق اسلام و بالاخص اسلام واقعی یعنی مذهب مقدس شیعه بود. خدا او را رحمت کند و با موالیانش محشورش نماید .

۱۴۲۶/۲/۱۳ قمری – درباره زندگی خودم (مرحوم آیة الله کاشانی)

درباره زندگی خودم            

 

 

 

بسمه تعالی …………. این عکس که از ۵۲ سال قبل بیاد گار مانده نشانگر روحیه اجتماعی و سیاسی اینجانب است که آن را امروز به عنوان سخن روز ثبت می کنم. این عکس در وقتی گرفته شده که مرحوم آیة الله کاشانی پس از ترور ( رزم آرا ) بوسیله فدائیان اسلام از تبعید به لبنان برگشتند و مبارزاتشان را شروع کردند و دکتر محمد مصدق را به عنوان نخست وزیر در راس کار قرار دادند و خودشان به عنوان رئیس قوه مقننه یعنی رئیس مجلس شورای ملی واقع شدند و اینکه معظم له این سمت را به عهده گرفتند. به این خاطر بود که قوانین مملکت زیر نظر ولی فقیه واقع شود و مردم از انحراف در دین محفوظ بمانند. معظم له در این بین به مشهد مقدس مشرف شدند و شخصیتهای معروف و فعال مشهد را دور خود جمع کردند و درباره پیشبرد اهداف خود با آنها سخن می گفتند. در جلسه فوق که در عکس دیده می شود و اینجانب در کنار این جلسه نشسته ام ۱۸ سال بیشتر از عمرم نمی گذشت ولی آنقدر مورد لطف معظم له بودم که مرا هم در جلسه خصوصی خود پذیرفته بودند. در طرف راست آیة الله کاشانی. مرحوم آقای ضیاء و آقای نبوی نشسته اند و در مقابل ایشان استاندار و نائب التولیه ( دولت شاهی ) نشسته است و در مسائل مملکتی مشورت می کنند. متاسفانه آن روز ها معنی ولایت فقیه را مردم نمی فهمیدند و ارزشش را هم نمی دانستند و لذا آن انقلاب به شکست برخورد کرد ولی امروز که همه مردم ولایت فقیه را پذیرفته اند موفقیت در ایران نصیب مردم مسلمان شده و امید است مردم ایران تا زمان ظهور حضرت بقیة الله ارواحنافداه قدر این نعمت را بدانند و نگذارند دشمنان اسلام وحدت مردم مسلمان را در زیر سایه ولایت فقیه از بین ببرند .

۱۴۲۶/۲/۱۲ قمری – درباره زندگی خودم ( مرحوم حاج میرزا صادق آقای تبریزی)

درباره زندگی خودم            

 

 

بسمه تعالی ……….. روزهای قبل درباره خودم می گفتم ………….. یکی از علمای اهل معنی که بسیار خاطره اش فراموش نشدنی است مرحوم حاج میرزا صادق آقای تبریزی بود. که از شاگردان خوب مرحوم حاج ملاآقاجان و از دوستان حضرت بقیة الله روحی فداه بود. در مدتی که من با مرحوم حاج ملا آقاجان ارتباط داشتم این بزرگوار را هم می دیدم و از معنویت او استفاده می کردم. مرحوم حاج میرزا صادق آقای تبریزی یک روز می فرمود که زیارت جامعه کبیره را می خواندم به مضامینش وقتی توجه می کردم مثل این بود که ائمه اطهار علیهم السلام با همان اوصافی که در زیارت جامعه گفته شده در مقابلم ایستاده اند. همه صفات الهی در آنها متجلی بود. آنها در حقیقت آینه تمام نمای الهی بودند. حضرت بقیة الله ارواحنا فداه مثل اینکه در مقابل چشمم ایستاده بودند و آن حضرت را نزدیکتر از همه می دیدم. آنها با یک جمله توصیف  می شدند که ( ان ذکر الخیر کنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و ماواه و منتهاه ) یعنی اگر خوبی یاد شود. شما در اول آن و اصل آن و فرع آن و معدن آن و محل فرود آن و نهایت آن هستید خدا او را رحمت کند و با موالیانش محشورش نماید .

۱۴۲۶/۲/۱۱ قمری – درباره زندگی خودم (آقای تهرانی)

درباره زندگی خودم            

 

 

 

بسمه تعالی …………. روزهای قبل درباره خودم می گفتم ………… در مدتی که با خوبان و اولیاء خدا مانوس بودم به عالم اهل معنی ای بنام آقای تهرانی برخورد کردم. معظم له مدتی در مشهد سکونت داشتند و در تهران قبلا در مسجد بزاز ها که متعلق به پدرانشان بود نماز می خواندند. معظم له در مسائل روحی و معنوی فوق العاده گی خاصی داشتند. من از ایشان در مسائل روحی استفاده های زیادی کردم. معارف حقه ای که از سخنان قرآن و عترت خارج نبود برای ما بیان می کردند. در مشهد در مسجد بالای سر حضرت رضا علیه السلام در حرم مطهر نماز می خواندند. از علمائی بودند که مربی دیگران در رسیدن به خدای تعالی و لقاء او استادی خاصی داشتند. در اوائل که من با ایشان تماس داشتم اصرار زیادی می کردم که مطلبی به من بگویند تا فلاح و رستگاری را بدون زحمت بدست بیاورم. روزی به من فرمودند هر کاری را که می دانی خوب است انجام بده و هرکاری را که می دانی بد است ترک کن و در این مسئله جدی باش. من در اوائل خیال می کردم این کلام زیاد حل مشکل نمی کند ولی بعدها فهمیدم حقیقت جز این نیست و اگر کسی به آنچه می داند عمل کند خدا آنچه را که نمی داند به او الهام می کند خدای تعالی ایشان را رحمت کند و اجر جذیل به او مرحمت بفرماید .

۱۴۲۶/۲/۱۰ قمری – درباره زندگی خودم ( دفتر یادبود کانون بحث و انتقاد دینی)

درباره زندگی خودم            

 

 

 

بسمه تعالی …………. روزهای قبل درباره خودم می گفتم ………… یکی از کارهائیکه در کانون بحث و انتقاد دینی در سالهای قبل از انقلاب اسلامی ایران انجام می شد دعوت از توریستهای غیر مسلمانی بود که از ایران دیدن می کردند. ترتیب دعوت آنها به این نحوه بود که کارتهائی با نقشه دقیقی از ایران و مشهد به آدرس کانون بحث و انتقاد دینی که در آن نوشته شده بود در ضمن آنکه از ایران دیدن می کنید چه خوب است که از مذهب اسلام هم تحقیق کنید تا شاید حقیقتی که برای شما مکشوف نبوده کشف شود. و این کارتها از مرز های ایران تا محل استقرار توریستها پخش می شد . بر همین اساس جمع زیادی برای تحقیق از اسلام به کانون بحث و انتقاد دینی مراجعه می کردند و ماهم آمادگی کاملی برای پاسخگوئی آنها منظور کرده بودیم و مترجمینی به زبانهای مختلف آماده نموده بودیم و عده زیادی به این وسیله دین مقدس اسلام را پذیرفتند و تا به حال افرادی از آنها در ممالک خود به تبلیغ دین مقدس اسلام مشغولند.ضمنا  دو مسئله مهمی که در این بین بوجود می آمد و ما به آن بیشتر لازم بود اهمیت بدهیم. یکی مسئله خلافت بلافصل حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام بود که می خواست آنها را کاملا از مسئله آگاهشان کنیم و مسئله دوم در خصوص حضرت ولی عصر علیه السلام و طول عمر آن حضرت بود که می خواست آنها را تحقیقی و علمی از حقیقت مطلعشان سازیم. زیرا گاهی شیاطین با وسوسه های خود آنها را از حقیقت منحرف می کردند . جمعی از آنها اقرار به اسلام خود را در دفتر یادبود کانون بحث و انتقاد دینی نوشته و در اختیار ما گذاشته اند که همه آنها در آرشیو کانون به یادگار مانده است .

۱۴۲۶/۲/۸ قمری – درباره زندگی خودم (مرحوم آیة الله کاشانی )

درباره زندگی خودم            

 

 

بسمه تعالی ………… روزهای قبل درباره خودم می گفتم …………. من در سال ۱۳۳۰ تا زمانی که مرحوم آیة الله کاشانی در راس کار بود با آن مرحوم در سیاست و مسائلی که مربوط به ملی شدن صنعت نفت بود رابطه خوبی داشتم. ایشان به من لطف فوق العاده ای داشتند و بعضی از کارهائیکه سنم اقتضا می کرد به من محول می فرمودند و در آن موقع ایشان رئیس مجلس شورای ملی بود. و دکتر مصدق نخست وزیر بود و بخاطر آنکه دکتر مصدق روحیه مذهبی کاملی نداشت و پیرو ولی فقیه نبود و کارها را مطابق تمایلات خودش انجام می داد با آیة الله کاشانی اختلاف پیدا کرد و قبل از آن مرحوم نواب صفوی بخاطر روحیه مذهبی قوی و تندی که داشت توقعات بیشتری از آنچه مرحوم آیة الله کاشانی انجام می داد داشت و شاه ولو آنکه در مقابل این سه گروه ضعیف بود ولی با روحیه بی بند و باری خودش معضله ای بود و همه فشارها روی آیة الله کاشانی قرار می گرفت و این بزرگوار با تحمل و مشقات زیاد موفق شد که نفت را ملی کند یعنی دست استعمار انگلیس را از ایران قطع نماید و تابلو هایی را که نوشته شده بود ( شرکت نفت انگلیس و ایران ) به تابلو های ( شرکت نفت ملی ایران ) تبدیل کند. و این عمل یعنی قطع دست بیگانه ای از چپاول ثروت خدادادی ایران قطع شد ولی طولی نکشید که بوسیله اختلاف همه گروه های انقلابی از پا در آمدند و کار صد در صد به دست شاه و اطرافیانش افتاد. امید است مردم ایران قدر ولایت فقیه و وحدت خود را بدانند و کاری نکنند که دشمنان از اختلافشان سوء استفاده نمایند .

۱۴۲۶/۲/۷ قمری – درباره زندگی خودم ( اهدای جایزه به نوجوانان در کانون بحث و انتقاد دینی)

درباره زندگی خودم            

 

 

بسمه تعالی ……….. روزهای قبل درباره خودم می گفتم ………….. در کانون بحث و انتقاد دینی فعالیت های مختلفی انجام می شد که من جمله این بود . نوجوانانی که از خود نبوغی نشان می دادند مورد تشویق واقع می شدند که بعضی از آنها امروز بخاطر همان تشویقها از مدیران برجسته سیاسی و علمی ایران اسلامی شده اند. مثلا به آنها جایزه داده می شد. از آنها سخنرانی ضبط می شد و بالاخره از نظر اخلاقی و دینی آنقدر با آنها توجه می شد که در انقلاب اسلامی ایران فوق العاده آنها برای جامعه مفید بودند. یکی از کارهای دیگر کانون دعوت مذاهب مختلف غیر اسلامی به اسلام بود که آنها بیایند و از اسلام تحقیق کنند و راه و روش مذهبی خود را اصلاح نمایند که در آینده انشاالله به مشروح آن فعالیت ها اشاره خواهیم کرد و خواهیم گفت که راه و روش مباحثه و گفتگو با دیگران چگونه است .

۱۴۲۶/۲/۶ قمری – درباره زندگی خودم ( برنامه های کانون بحث و انتقاد دینی)

درباره زندگی خودم            

 

 

 

بسمه تعالی …………. روزهای قبل درباره خودم می گفتم ………… کانون بحث و انتقاد دینی. در مدت ۳۵ سال که در مشهد فعالیت می کرد به قدری منظم بود که احدی به هیچ وجه نمی توانست آن را از تحت مدیریت موسس کانون خارج کند. معمولا روزهای جمعه ساعت ۹ صبح پاسخ به سوالات شروع می شد و ساعت ۱۱ خاتمه پیدا می کرد. چراغ قرمزی در روی تریبون قبل از جلسه روشن بود و وقتی که قرآن وارد جلسه می شد با گفتن ( و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب ) همه در مقابل قرآنی که به طرف تریبون برده می شد قیام می کردند و اول ساعت ۹ تا ۱۰ دقیقه که قرآن خوانده می شد چراغ قرمز خاموش می گردید و باز روشن می شد تا سخنگو و پاسخگوی به سوالات شروع به سخن می کرد که باز چراغ خاموش می شد و 5 دقیقه مانده به ساعت ۱۰ با چراغ قرمز به سخنگو علامت داده می شد که سخنان خود را کم کم تمام کند و ساعت ۱۰ چراغ قرمز روشن می شد و ۱۰ دقیقه که پذیرایی طول می کشید چراغ قرمز روشن بود و ساعت ۱۰ / ۱۰ دقیقه چراغ خاموش می شد و سخنگو دوباره شروع به پاسخ سوالات می نمود تا ۵ دقیقه به ساعت ۱۱ بوسیله چراغ علامت داده می شد تا سخنگو دقیقا بتواند سخنان خودرا تا ساعت ۱۱ تمام کند این روش و این نظم آنقدر دقیق بود که هیچ سخنگویی در هر شان و مقامی که بود نمی توانست از این برنامه تخطی کند و سایر برنامه های کانون به همین منوال که نمونه اش عرض شد انجام می گرفت. در این کانون صدها هزار سوال اعتقادی و فلسفی جواب داده شد و دشمنان بسیاری از مذاهب مختلف و حسادت اندیشان و جاهلان دانشمند نما می خواستند این فعالیت نورانی را در آن ظلمات زمان طاغوت خاموش کنند ولی حضرت بقیة الله روحی فداه که در حقیقت دست خدا بود توی دهن این افراد می زد و اگرچه در عین حال هشتاد درصد فعالیت ما رفع مانع بود ولی همان بیست درصد توانست خدمت خوبی به جامعه جوانان اسلامی بکند. امید است موفقیت ما بیشتر و کارهای این کانون مفید تر واقع گردد .

۱۴۲۶/۲/۵ قمری – درباره زندگی خودم (موسس کانون بحث و انتقاد دینی)

درباره زندگی خودم            

 

 

بسمه تعالی ……….. روزهای قبل درباره خودم می گفتم ………….. کانون بحث و انتقاد دینی را که تاسیس کردم از اول تاسیس برای مبارزه با فساد و مبارزه با فعالیت های غیر صحیح سیاسی و امر به معروف و نهی از منکر و بیان معارف حقه اسلامی بود…. طبق اسناد ثبتی و رسمی و حتی در گزارش های سازمان امنیت آن وقت این جانب را موسس آن میدانند از باب نمونه به سند ساواک که در کتاب مجموعه آثار یاران امام به روایت اسناد ساواک که درباره مرحوم شهید هاشمی نژاد نوشته است. در گزارش شماره ۸۶۳۰/۹ می نویسد.« به تاریخ ۱/ ۹ / ۴۴ » همزمان با انتشار و تصویب انجمن های ا یا لتی و ولایتی و شرکت بانوان در انتخابات که فعالیت روحانیون علیه دولت شروع شده بود. در شهر مذهبی مشهد جنبش خاصی به چشم می خورد. تعصب مذهبی و نادانی مردم و اطاعت کور کورانه عده ای بازاری و عوام از روحانیون به این عناصر اخلالگر مجال داد که به نحوی از انحاء با دولت بخصوص لایحه مزبور مخالفت کنند یکی از این محافل کانونی تحت عنوان ( بحث و انتقاد دینی ) به سرپرستی سید حسن ابطحی طلبه و واعظ بود ( تا آنکه می گوید ) این کانون تحت نظر و رهبری و به مسئولیت موسس آن ( سید حسن ابطحی ) اداره می شود. کانون بحث و انتقاد دینی دارای دو شعبه ( ۱ و ۲ ) و یک شعبه مرکزی و کتابخانه است و ورود. ظاهرا برای عموم آزاد است در گذشته سید عبد الکریم هاشمی نژاد سخنگوی کانون. در جلسات مسائل را طوری مطرح می کرد که مفهوم آن جلب پشتیبانی مردم از روحانیون بخصوص قمی و خمینی باشد و حتی در جلسه مورخه ۲۷ / ۹ / ۴۳ هاشمی نژاد مطالبی بر خلاف مصالح کشور ایراد کرد که به شهربانی دستور داده شد که از تشکیل این مجالس جلوگیری شود ( تا آنکه می گوید ) در خاتمه بیوگرافی سید حسن ابطحی موسس و سید عبد الکریم هاشمی نژاد سخنگوی کانون مزبور به پیوست تقدیم و جلسات و اعمال گردانندگان آن دقیقا کنترل می شود ………… امضاء …… رئیس سازمان اطلاعات خراسان سرتیپ بهرامی ……………….. سند فوق در « کتاب مجوعه آثار یاران امام » که درباره شهید هاشمی نژاد از طرف وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی پخش شده عینا موجود است و امتیاز این کانون در ثبت شرکت ها در ادراه ثبت مشهد بنام موسس آن وجود دارد ولی بعضی از مغرضین این مسئله را نا دیده گرفته و با کمال بی اطلاعی می گویند که کانون بحث و انتقاد دینی را مرحوم شهید هاشمی نژاد تاسیس کرد ولی بعدا آقای ابطحی به نام خود معرفی نمود . و سخن امروز تنها برای رفع این اتهام می باشد .

۱۴۲۶/۲/۴ قمری – درباره زندگی خودم (محله صاحب الزمان)

درباره زندگی خودم            

 

 

بسمه تعالی ………… روزهای قبل درباره خودم می گفتم …………. وقتی به مشهد مقدس برای اقامت برگشتیم با مسائل مهمی روبرو شدیم اول آنکه در محله سعد آباد مشهد که اراضی آن اکثرا وقف مسجد جامع گوهرشاد بود به بهائیها اجاره داده بودند و حدود ۱۵۰ خانوار در میدان و خیابانی به نام خیابان و میدان گوهرشاد دور یکدیگر جمع شده بودند و در کنار حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام اظهار وجود می کردند و در میدان گوهرشاد بنا داشتند سینمائی بسازند و فعالیت های خود را از آنجا شروع کنند که خوشبختانه همان زمین را مردم مسلمان با کمک مرحوم آیة الله میلانی خریداری کردند و مسجدی بنام مسجد صاحب الزمان روحی فداه در آنجا ساختند و چون من در کارهای آنجا دخالتی داشتم . آیات عظام مشهد بخصوص آیة الله میلانی و آیة الله قمی مرا به عنوان امام جماعت آن مسجد با همه مشکلاتی که در مقابل بود معرفی کردند و من کانون بحث و انتقاد دینی را که در ابتداء در خیابان آزادی ( شاهرضا نو سابق ) تشکیل می شد به آن محل و جنب همان مسجد منتقل کردم و همه را برای بحث و مناظره دعوت نمودیم که بحمد الله پس از مدت کوتاهی با همت دوستان. محله بهائیهای دیروز به محله صاحب الزمان امروز مبدل شد و خانواده هایی که از بهائیها در آنجا زندگی می کردند یا به دین مقدس اسلام مشرف شدند و یا از آن محله به محله های دیگر کوچ کردند و بعد ها موفق شدیم که نام میدان و خیابان گوهرشاد را به نام میدان و خیابان صاحب الزمان علیه السلام عوض کنیم و این کار. بسیار مشکل بود و اگر کمک های حضرت بقیة الله روحی فداه نبود به آسانی این کارانجام نمی شد.  زیرا در زمانی که شاه مملکت طرفدار آنها بود و  نخست وزیرش « هویدای بهائی زاده » و دکتر مخصوص شاه بزرگ ترین مبلغ بهائیها بنام دکتر « ایادی » بود آنها نمی گذاشتند که همکیشانشان در فشار واقع شوند و یا از مسلک بهائیت رو برگردانند ولی هرچه بود امداد های غیبی مرتب می رسید و این توفیق حاصل شد که اجتماع این فرقه ظا له را در آن محل از بین ببریم و انشاالله بقیه گزارش در این خصوص بعدا به عرض شما خواهد رسید . 

۱۴۲۶/۲/۳ قمری – درباره زندگی خودم (آقای حاج میرزا حسین سبزواری)

درباره زندگی خودم            

 

 

 

بسمه تعالی ………….. روزهای قبل درباره خودم می گفتم ……….. یکی از علماء اهل معنی که درباره معارف و تزکیه نفس در منبر بسیار سخن می گفت و در مسجد گوهرشاد نماز می خواند آقای حاج میرزا حسین سبزواری بود. من به سخنان ایشان و مطالبی که درباره تزکیه نفس می گفت بسیار علاقه داشتم. معظم له بنا کننده باغ رضوان بود . این باغ رضوان در کنار صحن مطهر حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام واقع شده بود که قبلا مشهدی ها به این بخش از زمین که مدرسه شده بود قتلگاه می گفتند علت این نامگذاری این بود که وقتی افغانها به رهبری عبد المومن ازبک به مشهد و حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام حمله کردند و جمعی را در حرم مطهر کشتند آن کشته ها را در این مکان دفن نموده بودند و قبر مرحوم شیخ طبرسی هم در کنار همین قبرستان بود و وقتی که مرحوم آیة الله سبزواری این زمین را بصورت صحنی که اطرافش غرفه ها و حجراتی بود در آورد آن را به باغ رضوان نام گذاری کرد. در سال ۱۳۴۰ در روز وفات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که مادرم از دار دنیا رفت او را در همین باغ رضوان به خاک سپردیم و یک علت مراجعت ما از قم به مشهد مقدس همین فوت مادرم بود و لذا از قم برای فعالیت های دینی و احیانا درس و بحث به مشهد برگشتیم. در همه این برنامه ها مرحوم شهید هاشمی نژاد همراه من بود و لذا از سال ۱۳۴۱ شمسی در مشهد مستقر شدیم .

۱۴۲۶/۲/۲ قمری – درباره زندگی خودم (تاسیس « کانون بحث و انتقاد دینی»)

درباره زندگی خودم            

 

 

 

بسمه تعالی …………. روزهای قبل درباره خودم می گفتم ………… تا سال ۱۳۴۱ که حضرت آیة الله بروجردی از دنیا رفتند ما در قم بودیم و سپس به مشهد مقدس مشرف شدیم. در آنجا دوستان و همشهریان دور ما جمع شدند و از ما سوالاتی در عقائد می کردند که معلوم بود نیاز مفرطی به پاسخ سوالاتشان دارند و ما تجربه کرده بودیم که گاهی پاسخ یک سوال تحولی در عقائد و زندگی یک فرد به وجود می آورد. لذا ما اقدام به تاسیس « کانون بحث و انتقاد دینی » نمودیم ترتیب کار به این نحو بود که محلی در خیابان آزادی ( شاه رضا نو سابق ) اجاره کردیم و اعلامیه دادیم که هرکس سوالات اعتقادی و یا دینی دارد می تواند روز های جمعه از ساعت ۹ صبح تا ۱۱ در محل کانون حضور به هم رساند و پاسخ سوالات خود را دریافت دارد. بحمدالله مورد استقبال جوانان واقع شد و هر هفته پاسخ سوالات آنها بوسیله شهید هاشمی نژاد و یا من داده می شد. در ضمن از درسهای اساتید و علماء مشهد که در آن زمان فحولی از علما وجود داشتند استفاده می کردیم که بعضی از آنها را قبلا ذکر کرده ام ولی ما بخاطر تحصیلاتی که در قم داشتیم و از محضر آیة الله بروجردی و سایر مراجع استفاده کرده بودیم بیشتر به تبلیغات و دستگیری جوانان می پرداختیم. کم کم مرحوم شهید هاشمی نژاد وارد سیاست شد و او بیشتر به مسائل سیاسی می پرداخت و رژیم شاه او را مکرر به زندان و ممنوعیت از سخن گفتن میکرد و تبعا کارهای کانون و پاسخ به سوالات به عهده من می افتاد که شرح آن را در روزهای بعد به مرور خواهم گفت .

۱۴۲۶/۲/۱ قمری – درباره زندگی خودم (آیة الله امام خمینی)

درباره زندگی خودم            

 

 

بسمه تعالی …………. روزهای قبل درباره خودم می گفتم ………… به هر حال پس از یک سال که در نجف ماندیم به قم برگشتیم و در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل شدیم. چند سالی من و مرحوم شهید هاشمی نژاد در قم برای زندگی منزل دربستی اجاره می کردیم و در یک خانه چون همه با هم محرم بودیم زندگی می نمودیم. تا آنکه به برکت توسل به حضرت بقیة الله ارواحنا فداه منزلی در محله یخچال قاضی دیوار به دیوار منزل حضرت امام خمینی که در آنوقت به درس اصول ایشان هم می رفتیم خریداری نمودیم. به همین جهت ما با معظم له رفت و آمد خانوادگی داشتیم. مرحوم شهید حاج آقا مصطفی پسر بزرگ امام خمینی اکثرا در منزل ما بود و در آن موقع هنوز آقای حاج احمد آقا خورد سال بودند. یک روز با مرحوم شهید هاشمی نژاد به خدمت آیة الله امام خمینی مشرف شدیم آقای هاشمی نژاد به ایشان گفتند که ما مدتی است در همسایگی شما هستیم و شما به منزل ما نیامده اید ایشان فرمودند مرحوم آقای حائری می فرمود که اگر انسان بخواهد به دیدن دوستان برود باید یک جن داشته باشد و یک مرکب که جن به او خبر بدهد و مرکب او را ببرد من عرض کردم اینجا هیچ یک از آن دو را نمی خواهد زیرا منزل خیلی نزدیک است احتیاج به مرکب ندارد و جن هم نمی خواهد چون آقای هاشمی نژاد به شما خبر دادند معظم له بسیار خندیدند. ما در منزل جلسه روضه ای عصر های جمعه داشتیم که آنها خانوادگی می آمدند . مرحوم آقای کوثری روضه خوان ما بود. در قم در آن زمان صفا و صمیمیتی بین روحانیین زیر سایه مرجعیت آیة الله بروجردی بر قرار بود. من اکثر روزها مواظبت می کردم که وقتی . آیة الله امام خمینی از منزل خارج می شوند تا مسجد سلماسی که به درس می روند. همراه ایشان باشم و سوالاتم را در این موقعیت از ایشان بپرسم. در آن زمان مسائل و عناوین سیاسی مطرح نبود. معظم له استاد ما بود و ما شاگرد ایشان بودیم. دوره اصول فقه را از محضر شان استفاده می کردیم و مثل پدر و فرزند صمیمانه با ایشان برخورد می نمودیم.  تا سال ۱۳۴۱ که مرحوم آیة الله بروجردی از دار دنیا رفت و برای مدت کوتاهی وضع حوزه یک مقدار مضطرب شد و ما به مشهد مهاجرت نمودیم و در مشهد به فعالیت های اجتماعی پرداختیم .

۱۴۲۶/۱/۲۹ قمری – درباره زندگی خودم (مرحوم آیة الله بجنوردی)

درباره زندگی خودم            

 

 

 

بسمه تعالی ………… روزهای قبل درباره خودم می گفتم …………. در سال ۱۳۳۳ شمسی که با مرحوم حاج ملا آقاجان به عراق مشرف شدیم. من و مرحوم شهید هاشمی نژاد حوزه علمیه نجف اشرف را برای تحصیل مناسب دیدیم. لذا سال بعد با اینکه ازدواج کرده بودیم  به نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدیم و در همان سال که ما در نجف بودیم .مرحوم حاج ملاآقا جان از دار دنیا رفت . منزلی در خیابان طوسی اجاره کردیم و از درس مرحوم آیة الله بجنوردی ( صاحب عکس فوق ) که بسیار به ما لطف و محبت داشت استفاده می نمودیم . درسهای دیگری مثل درس آیة الله خوئی و آیة الله شاهرودی و آیة الله حلی و آیة الله حاج شیخ باقر زنجانی رحمهم الله می رفتیم و از درس ها بطور کلی تا چند ماهی بررسی می نمودیم ولی ما در همان زمان به دلائلی متوجه شدیم که حوزه قم با بودن مرحوم آیة الله بروجردی در فقه و آیة الله داماد و حضرت امام خمینی در اصول و سایر دلائل دیگر حوزه علمیه قم برای تحصیل ما مناسب تر است . لذا پس از یک سال که در نجف بودیم به قم مراجعت کردیم و تا سال ۱۳۴۱ که مرحوم آیة الله بروجردی که در دنیا بودند در قم ماندیم و به تحصیلاتمان ادامه دادیم . من و مرحوم شهید هاشمی نژاد تا مدتی که مجرد بودیم در مدرسه حجتیه زندگی می کردیم و بعد از ازدواج یک خانه در قم می گرفتیم و با یکدیگر با کمال صمیمیت زندگی می کردیم. مرحوم آیة الله بجنوردی از برگشتن ما به حوزه علمیه قم متاثر بود و نمی خواست که ما به قم برگردیم ولی ما گرمای فوق العاده نجف را بهانه کردیم و بالاخره به عنوان موقت و سفر تابستانی به قم برگشتیم و حتی وسایل زندگیمان در نجف اشرف باقی ماند که بعد ها برای ما آنها را فرستاند . 

۱۴۲۶/۱/۲۸ قمری – درباره زندگی خودم (مرحوم شهید هاشمی نژاد)

درباره زندگی خودم            

 

 

بسمه تعالی ………… روزهای قبل درباره خودم می گفتم …………. من با مرحوم شهید هاشمی نژاد از سال ۱۳۳۰ تا روزیکه آن مرحوم به شهادت رسید بخاطر روحیه معنوی و انتسابی که با یکدیگر داشتیم به هیچ وجه کوچکترین اختلافی باهم نداشتیم. در درسهای خارج با یکدیگر هم مباحثه بودیم و در زندگی باهم یکی بودیم ایشان شوهر همشیره من بود ومن شوهر همشیره ایشان بودم واو چون منبری معروفی بود و بسیار با منافقین و کسانی که با اسلام و مسلمین سرکاری نداشتند شدیدا برخورد می کرد و رفته رفته بوسیله رژیم پهلوی و ورود ایشان در سیاست زندان ها و ممنوعیت هایی برای ایشان بوجود آمد و بالاخره در سال ۱۳۶۰ روز وفات امام جواد علیه السلام آخر ذیقعده بوسیله منافقین به شهادت رسید. مرحوم شهید هاشمی نژاد بیشتر از آنچه در سیاست و در مبارزه معروف بود معنویت داشت و به گفته خودش دو مرتبه تشرف شفافی با امام عصر علیه السلام داشته است. من و ایشان مکرر با مردان اهل معنی مانند مرحوم حاجی غفاری که در عکس دیده می شود به مسجد جمکران می رفتیم و ایشان دائما متوسل به حضرت بقیة الله روحی فداه بود و ما در تمام دوران زندگی تا وقتی ایشان در دنیا بود یک روح بودیم در دو بدن حتی وقتی که معظم له سخنی درباره انجمن حجتیه فرمود و من از ایشان طرفداری و تجلیل می کردم عده ای از آنها که تند تر بودند با من مخالفت کردند و مرا انقلابی تندی معرفی می نمودند مرحوم شهید هاشمی نژاد مطلبی را که گفته بود این بود ما فدای نام مقدس امام زمان علیه السلام بشویم ولی اینکه شما عکس امام را از در و دیوار می کنید و بجایش نام مقدس امام زمان علیه السلام را می زنید در حقیقت مخالفت با انقلاب است و امام عصر از این رفتار خوشش نمی آید .

۱۴۲۶/۱/۲۷ قمری – درباره زندگی خودم ( آقای حاج شیخ غلام رضا یزدی)

درباره زندگی خودم

 

 

بسمه تعالی …………… روزهای قبل درباره خودم می گفتم ………. در همان اوائل جوانی که در مسائل معنوی خیلی دوست داشتم موفق باشم به مردی برخورد کردم که برای زیارت حضرت رضا علیه السلام به مشهد مشرف می شد ولی محل سکونتشان شهر یزد بود ایشان با آنکه دارای نفس زکیه بودند و از علوم ظاهری بهره زیادی داشتند . صبح ها در مشهد بین الطلوعین در ایوان طلای صحن نو می نشست و یک عده از خواص که او را می شناختند دورش جمع می شدند و از قلب پر از حکمتش استفاده می کردند من در این زمان با اینکه خیلی جوان بودم و راهم دور بود مقید بودم در ایامی که ایشان به مشهد مشرف می شدند برای سخنان ایشان خودم را برسانم و وقتی مطالب حکیمانه ای می گفت برای اظهار تشکر از حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام می گفت : این آقا به این غلومش خیلی عنایت کرده و من جمله اسم اعظم را به من یاد داده یک روز هم در سخنانش گفت : « الرحمن » اسم اعظم خدای تعالی است. آقای حاج شیخ غلام رضا یزدی را مشهدی ها و یزدی ها به عنوان یک ولی خدا می شناختند خدا او را رحمت کند و با موالیانش محشورش نماید . 

۱۴۲۶/۱/۲۶ قمری – درباره زندگی خودم (مرحوم حاج شیخ حسن علی اصفهانی معروف به «نخودکی»)

درباره زندگی خودم            

 

 

بسمه تعالی ………… روزهای قبل درباره خودم می گفتم …………. یکی از اولیاء خدا که من او را در سنین خردسالی دیده بودم ولی با شاگردان او بسیار تماس داشتم و در علوم غریبه با آنها کار می کردیم مرحوم حاج شیخ حسن علی اصفهانی معروف به«  نخودکی » بود ایشان بخاطر آنکه در« نخودک » مشهد که آن زمان محله ای از اطراف شهر مشهد مقدس بود و بین خواجه ربیع و مشهد مقدس واقع شده بود ساکن بودند به نخودکی معروف شدند. من در سن زیر ده سالگی او را در نخودک در منزلشان که با پدرم رفته بودم دیده بودم ولی شاگردان ایشان را بخصوص مرحوم آقای حافظیان و مرحوم آیة الله حاج سید علی رضوی که در مشهد بودند و از ایشان در علوم غریبه مسائلی داشتند و نقل می کردند. بسیار مانوس بودم و از این دو بزرگوار در همان اوائل جوانی بعضی از علوم غریبه را فرا گرفتم و گاهی بعضی از آنها را بکار می بستم تا آنکه به مرحوم حاج ملا آقاجان برخورد کردم. معظم له معتقد بود که همه این علوم غیر از علم تزکیه نفس و معارف حقه اسلامیه برای انسان فایده دائمی ندارد و از من می خواست تمام فکرم را به مسائل اخلاقی بدهم و بسوی کمالات روحی قدم بردارم . ولی مرحوم حاج شیخ حسن علی اصفهانی بسیار مرد پاکی بود و اکثر کار های فوق العاده ای را که انجام می داد با دعا و ارتباط با خدا بود. او نه صوفی بود و نه گرایشی به تصوف داشت بلکه آنچه شاگردان نزدیک ایشان می گفتند فقط و فقط در صراط مستقیم دین و ادعیه ماثور قدم بر می داشت خدا او را رحمت کند و با موالیانش محشورش نماید .