۲۷ ربیع الثانی ۱۴۱۴ – ۲۳ مهرماه ۱۳۷۲ – تفسير سوره والعصر
تفسير سورة والعصر 2 23/7/72
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم). و علي آله الطيبين الطاهرين لا سیما علي سيدنا و مولانا حجة ابن الحسن روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء. و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين.
بسم الله الرحمن الرحيم. و العصر ان الانسان لفي خسر. الا الذين آمنواو عملوا الصالحات و تواصوا بالحق وتواصوا بالصبر.
در هفتههاي گذشته دربارة اين سوره مباركه به اين كلمه رسيديم كه خداي تعالي ميفرمايد و عملوا الصالحات. عمل صالح را اگر بخوايم فارسيش كنيم يعني كار شايسته. فارسيش اينه. هر كاري شايستة يك كسي است. يعني هر كسي يك كاري به مناسبت او شايسته است. شايستة انسان بايد ديد چه كاري هست. در دنيا خداي تعالي هر موجودي را كه خلق كرده، براي يك كاري خلق كرده. و اينها هم مشغول كارهاي خودشون هستند. اعم از نباتات، گياهان، اشجار، حيوانات، اينها هر كدام براي يك چيزي خلق شدند و مشغول كار خودشون هم هستند.
مثلا زنبور عسل را خدا براي عسل دادن خلق كرده. بهش هم برنامه داده فرموده است كه اوحينا الي النحل ان اتخذي الي الجبال بيوتا ما وحي كرديم به نحل كه زنبور عسل كه از كوهها، جاهاي كوهستاني بيتهايي از درختها، اينطرف آنطرف، از كندو،استفاده بكن و خانه براي خودت بساز. ثم كلي من كل الثمرات. از گياهها، از گلها، بخور بعد خلاصه عسلا عسلي بده كه خدمتتون عرض شود كه شفاء للناس. براي مردم شفا باشه. عسل شفاست. يكي از بزرگان ميگفت خدا شير را بيشتر تعريف كرده يا عسل را؟ يك وقتي هم از من سؤال كرد. من طبق معمول گفتم عسل را بيشتر تعريف كرده ولي ايشان گفت نه، شير را. شير را ميگويد صائقا للشاربين. براي همه گواراست. عجيبه شير هر كس بخوره براش خوبه. با هيچ مرضي هم مخالفت نداره. ولي عسل براي مريض شفاست. گاهي هم براي بعضيها ضرر داره. فكر نكنيد حالا هر چي توانستيد عسل بخوريد كه عسل شفاست. اگر مريضي شفاست. آنهم شفاء للناس. يك عده مردم هستن، يك كسالتهايي هستند، عسل شفاست. اما شير را ميگه صاعقا للشاربين. بالاخره خداي تعالي به زنبور عسل برنامه داده آن هم طبق برنامه عمل ميكنه. از ده هزار سال قبل، بيست هزار سال قبل، يك ميليون سال قبل، چقدر، شروع كرده به كارش و داره عمل ميكنه. آنهايي كه حدسياتي ميزنند و زندگي زنبور عسل را گفتند، تا يك ميليون سال قبل را گفتند كه اين زنبور عسل بوده و داره كار ميكنه.
برنامهاي به مورچه داده مشغول كارشه. برنامهاي به مگس داده، همين مگس كه توي آسمون هست. يك چسبندگي در بالش هست در فضاهاي آلوده به ميكروب اين خودش را ميزنه به آن ميكروبها. ديديد در فضا در حركت تند هست، من يك جايي كتابي ديدم. ميزنه به ميكروبها، ميكروبها ميچسبند بهش. ميره يك گوشه ميشينه دست مياندازه زير بالش بعد هم ميخوره. ميكروب هوا را تصفيه ميكنه. به همين جهت ميگويند كه روي غذاتون نشينه چون بدنش تمام ميكروب چسبيده ولي اين فايده را داره. همة حيوانات كارهايي دارند، مأموريتهايي دارند، برنامههايي دارند، مشغولند. همشون هم بندههاي خالص خدا هستند. يعني واقعا بنده هستندها. تخلف هم ندارند. نميگن ديگه عصر تسخير فضاست ديگه حالا ما چرا بندگي خدا را بكنيم. نميدونم حالا ديگه ما مردم باسواد شدند ديگه خدا را. يا الاغه مثلا بگه شما اينهمه ماشين و هواپيما داريد ديگه ما را ول كنيد. نه باز هم بار بگذاري باز عين هزار سال قبل بار را ميكشه. بندة خداست. او به تو كاري نداره به خدا كار داره. خدا اينجوري قرارش داده. او بندة خداست بندة تو نيست. تو خيال ميكني اين الاغ تحت فرمان توه. خدا ميگه و سخر لكم اي بشر آنچه در آسمانها و زمين است مسخر تو قرارش داديم. و سخر لكم ما في السماوات و ما في الارض. همه را مسخر تو قرار داديم با اينكه بندگان ما هستند. ملائكه عباد المكرمون ولي خدمتگزاران شما هستند. خوب اين آدم مگه چيه كه اينقدر خدا دوستش داره؟ همة بندگانش را بسيچ كرده كه خدمت او را بكنند، عبد او باشند. اين بشر كيه؟ اگر بگيم بشري است كه مخالف خداست، مخالف دستورات پروردگاره، با خدا مبارزه ميكنه، با امام زمان مبارزه ميكنه. اين كه كار يك آدم ديونه نيست چه برسه به خداي حكيم. كه هر چه نيرو داره در اختيار يك دشمن خودش بگذاره.
شما فرض كنيد يك مملكت هر چه قوا هست، يك آدم بي ربط معصيتكاري را كه با هيچ جاي حكومت موافقت نداره، همة نيرو را بگذارند در اختيارش. كسي كه اين كار را بكنه ديوانه است. چه برسه به اينكه عاقل باشه و حكيم باشه. چون حكمت و حكيم بودن بالاتر از عقله. خدا خالق عقله. پس بندگان معصيتكار خدا جدا. يعني آنهايي كه معصيت ميكنند اين را بدونند، طفيلي هستند. خدا هم طفيلي قبولشون دارد. به طفيل بندگان خوبش. خيلي بده انسان توي دنيا طفيلي زندگي كنه. آدم مگه چند قلم معصيت و هواي نفس، طفيلي زندگي كنه. آقا تو چيكارهاي؟ ما طفيل يك بندة خوب خدا هستيم داريم زندگي ميكنيم در دنيا. شما شايد براتون پيش نيامده باشه. طفيلي آدم به مهماني بره. آقا تو كي هستي؟ ما با اون آقا آمديم. صاحبخانه يك نگاهي به انسان ميكنه واقعا عجب مردمي هستند. چرا تو بيخود آمدي. تو اگر شرافتمند باشي طفيلي هيچ جا نميري. به غيرتت بر ميخوره طفيلي زندگي نميكني. و اين را بدون دو دوتا چهارتا.
خداي تعالي هر چه در آسمانها هست هر چه در زمين هست بصريح قرآن مسخر انسان كرده، نه انسان بد. به جهت اينكه هيچ كس، هيچ عاقلي گفتم براي دشمن خودش، دشمني داشته باشه بگه تمام نيروها تحت فرمان تو. اين را نميكنه. اين افراد طفيلي هم در روز قيامت هم طفيلي هستند. بالاخره خيلي بخوان بهشون محبت كنند، يا ميريزند توي زبالهدون كه جهنم باشه، بپوسند آنجا و بسوزند يا اينكه طفيلي وارد بهشتشون ميكنند. آنهم آدم سختشه. چقدر بهتره كه شما عدهاي از اقوام و همسايهها و خويشاوندان را شفاعت كنيد ببريد توي بهشت اونا طفيل شما باشند. اين خيلي اهميت داره. خداي تعالي در قرآن ميفرمايد ان الارض يرثها عبادي الصالحون. ببينيد اينها هم كلمة صالح دارد. افراد صالح، افراد شايسته، آيا شايستة مقام انساني كه اينهمه چيزها را خدا تحت اختيار ش قرار داده چيه؟ جيكار بكنه كه واقعا يك بندة صالح و شايسته باشه. عرض كردم توي حيوانات شايسته و غير شايسته داريم. مثال زياد هم اين مثال را ميزنم. ولي خوب چون ديدم جا ميافته هي اين مثال را تكرار ميكنم. اگر يك اسبي باشه، اسب براي چيه؟ براي دويدن. اسبي باشه خوب شير ميده. نه من شير ميده ولي نميدوه. اين را ميگيم. اسب به درد خوري نيست. صالح نيست. ولي يك گاوي باشه خوب ميدوه ولي شير نميده. اينم ميگيد گاو خوبي نيست. اين اگر بخواهد بدرد خور باشه بايد شير بده، اون هم اگر بخواد بدرد خور باشه بايد خوب بدوه. اينطوريه ديگه. انسان براي چي خلق شده و كي صالح ميشه. بدرد خور ميشه؟ وجودش با ارزش ميشه؟ اين ميشه پيدا كرد كه خدا ما را براي چي خلق كرده. اگر براي خوردن خلق كرده باشه كه آنهم بعيده به جهت اينكه اشرف مخلوقات را آنهم با اين معدههاي ناجور، يك خورده زياد ميخوره ترش ميكنه، يك خورده كم ميخوره ضعف ميكنه. يك خورده باد ميآيد، سرماخوردگي و زكام و براي خوردن و براي خوابيدن و نميدونم اطاقي كه ميخواد بخوابه مناسب باشه، ملايم باشه. همة حيونها توي بيابون ميخوابند دريچه باز باشه و هوا دخالت بكنه صبح ميبينيم هم كمرمون درد ميكنه، هم سرمون، سرما خورديم. چرا؟ در باز مانده هوا وسط شب سرد شد. خوب يك آدم به اين ضعيفي. خوب براي اين چيزها خيلي بعيده. بعيد كه خوب قطعا انسان اگر عقل داشته باشه و فكر كنه خدا نسان را براي خودرن خوابيدن، بچه دار شدن، خدمتتون عرض شود كه صنايع دنيايي حتي، كشف كردن، به آسمانها رفتن، مگه خيال ميكنيد كرات بالا بهتر از كرة زمينه. براي شما كرة ماه بريد آنجا نه هوا داره نه آب. هو هوا از اينجا بايد همراه خودت برداري هم آب. آنجا هم دو ساعت بيشتر نهايتا بيشتر نميتوني، نه همه. آنهايي كه آزمايش شدند، توي گردونه گذاشتند. من يك وقت مطالعه ميكردم اين فضانوردها را بيچارهها را چقدر اذيتشون ميكنند تا آماده باشند براي رفتن به فضا آنوقت ده تا يكيشون به درد نميخوره. خوب. براي اينها هم نيست. يعني انسان نميتونه بگه خدا براي اينها ما را خلق كرده. خوب جدا بشينيم خداي تعالي ما را براي چي خلق كرده؟ خداي تعالي ما را براي خدمتتون عرض شود كه چي؟ هر چي من فكر ميكنم خدا ميدونه من وجدانا حالا كه اينجا نشستم گاهي هم كه تنها ميشينم فكر ميكنم براي چي آخه؟ قرآن نميگفت و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون. انسان به همين جا منتهي ميشد كه خدا گفته. خدا گفته تو را براي خودم خلق كردم. خلقت الاشياء لاجلك و خلقتك لاجلي. تو مال من همه چيزها مال تو. چقدر انسان بايد پست باشه كه بگه من تو را نميخوام. به خدا بگه من تو را نميخوام. من همه چيز را ميخوام تو را نميخوام. چي ميخواي آقا؟ بچه. يك كسي آمده بود ميگفت ما بچه دار نميشيم. خيلي ناراحت بود. گفتم به تو چه. خدا خودش ميدونه چند تا آدم روي زمين بايد باشد. چند تا نباشه. تو چه كارهاي كه اينقدر جوش ميزني من بچه دار نشدم. از اين كارخانه خدا نميخواد توليدي صادر بشه تو فضلوي نكن.
ما را واقعا براي چي خلق كرده. و هر چي از آنچه كه خدا ما را براي آن خلق كرده، دور بشيم ناصالحيم و هر چه به آن نزديكتر بشيم صالحتريم. خداي تعالي ما را خلق كرده براي خودش. ميگه بندة من بيا توي بغل من. اوليائي تحت ردائي. اولياء من زير عباي منند. به تعبير ما حالا. رداء يعني توي بغل منند. انسان رابراي اين خلق كرده كه يد الله باشه. انسان رابراي اين خلق كرده كه عين الله باشه. انسان را براي اين خلق كرده كه جنب الله باشه. انسان براي اين خلق شده كه چشمش چشم خدا باشه، روحش، خلاصهاش روح خدا بشه. اگر انسان روحش روح خدا شد، و بندة خدا شد و خليفة الله شد به مقصد اصلي رسيده. يعني منظور از خلقت و هدف از خلقت به آنجا رسيده. ديگه ناصالح نيست. حالا ضمنش ميخواد ورزشكار باشه، باشه. دكتر ميخواد باشه، باشه. مهندس ميخواد باشه، باشه. روحاني ميخواد باشه، باشه. عالم و مرجع تقليد ميخواد باشه، باشه. خداي تعالي ما را براي بندگي و خليفه اللهي دو بعدها، يكي بندگي و يكي هم خليفة اللهي هر دوش هم آية قرآنه. وقتي ميخواد خداي تعالي انسان را خلق كنه ميگه كه اني جاعل في الارض خليفه. من در روي زمين ميخوام خليفة خودم را بگذارم. خليفه يعني چي؟ يعني صفات حميده و كمالية من را در او باشه. آينة تمام نماي من باشه.
بعضي از اوقات بعضيها ميخواهند باصطلاح شكسته نفسي كنند، حالا هر چي. ميگويند انسان نميشه كه گناه نكنه. نميدونند اين چقدر ضرر داره اين تبليغ بد. مگه ميشه ما گناه نكنيم. مگر ما معصوميم. مگر معصوم فقط گناه نميكنه. معصوم اشتباه هم نميكنه، خطا هم نميكنه خدمتتون عرض شود كه يك پارچه با خدا در ارتباطه. آنهم نه اين چهارده معصوم. معصوم منظور انبياء گذشته. توي علما و دانشمندان به اصطالح همين بشري، غير از انبياء و اولياء و ائمه، افرادي پيدا ميشوند كه گناه كه نميكنند هيچ، حتي چه بگم يك چشم بهم زدن غافل از خدا نيستند. تمام صفات الهي را در خودشون بوجود آوردند. الان حاج آقاي دعايي يك قضيهاي از يك آقايي نقل كردند. همين همين الان. كه آن آقا از منبريهاست. گفته بود كه من در عرفات طبيب مرحوم آيت الله كوهستاني را ديدم. در مكه يا عرفات، احوال آقاي كوهستاني را از ايشان پرسيدم. گفتند حالش خوب نيست. من در عرفات دعا كردم براي آقاي كوهستاني كه ايشان كسالتش رفع بشه. بعد آمدم مشهد براي زيارت. ديدم آيت الله كوهستاني توي حرم حضرت رضا صلواه الله عليه است و خوب شدند. رفتم كنارشون احوالشون را بپرسم. سلام عرض كردم. دست به شانة من زدند گفتند دعاي شما در عرفات به ما رسيد. شما حساب بكنيد اولياء خدا اينطورند. ديده بودم مرحوم آيه الله كوهستاني را واقعا اينطوري بود. همينطوري بود. او در آنجا دعا ميكنه ايشان در ده نزديك بهشهر توي بستر مرض متوجه ميشه و حتي اين گفتن هم به خاطر اين بوده كه اين آقا يك خوردهاي متوجه اولياء خدا بشه. گاهي اينطوريه. من در اين سنم خيلي ديدم از اين بزرگان چون علاقمند بودم. خيلي ديدم.
انسان به جائي ميرسه كه خداي تعالي، خداي با آن عظمت افتخار ميكنه كه من يك چنين بندهاي دارم. خيلي ارزش داره. خيلي ارزش داره. ببينيد بندگان صالح اينطوريند. شما يك انسان صالح را بگرديد در كتب، در عقلتون، در فكرتون ببينيد بندة صالح خدا چطور آدميه؟ يكي مطيع خدا بودن و يكي هم داراي كمالات روحي بودن. تازه حالا شما فكر نكنيد كه انسان بايد آدم خوبي باشه براي اينكه از قلوب مردم اطلاع داشته باشه. چه كار داري به قلوب مردم؟ چه ارزشي براي شما داره؟ بندة خدا باش. خدا دوست داشت در قلب يك كسي تو اطلاع پيدا كني و بهش خبر بدهي. خدا نخواست هيچكدوم براي تو فرقي نكنه. گهي بر طارم اعلي نشينم. گهي تا پشت پاي خود نبينم. براي چي براي اينكه من بندة خدا هستم. خداي تعالي گاهي ميخواد من از تمام كائنات اطلاع داشته باشم گاهي هم نميخواد. كي بندة خداست و كي صالحه؟ آن كسي كه خليفة الله. كي خليفة الله؟ آن كسي كه بندة صالح خداست. دقت كرديد. يعني يك ظرفي داره كمالات روحي و قدرت و نيرو كه ظرفش بندگي خداست. انسان بندة خدا بشه در آن روايت داره كه العبودية جوهرة كنه هر ربوبيه. عبوديت يك حقيقتي است كه منتهي ميشه به اينكه انسان مربي ميشه. خودش كه به كمال رسيده هيچ، مربي ديگران هم ميشه. ديگران را هم به كمال ميرسونه. ديگران را هم تربيت ميكنه. خداي تعالي ان علينا للهدي. هدايت باخداست حتي به پيغمبر اكرم ميفرمايد انك لن تهدي من احبب. اي پيامبر تو نميتوني هر كي را هدايت كني كه دوست داري. و لكن الله يهدي من يشاء. خدا هر كه را بخواد هدايت ميكنه. خوب پس پيغمبر چيكاره بود؟ رسول هادي بود. و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين. قرآن مگر هدايت نبود. چرا. اگر انسان بندة خدا شد، تحت فرمان پروردگار قرار گرفت، خدا به وسيلة او مردم را هدايت ميكنه. خدا به وسيلة او. يعني ميشه يد الله، لسان الله، زبان خدا ميشه و خداي تعالي يك تأثير فوق العادهاي هم در زبانش ميگذاره.
ما گاهي مثلا فرض كنيد كه پيش همون استادمون مرحوم حاج ملا آقاجان ميرفتيم، اون يك كلماتي سادهاي را ميگفت. بدن من شروع ميكرد به لرزيدن، گريه ميكردم و تصميم ميگرفتم اين كار را ترك نكنم. اما با يك آب و تاب ديگهاي، علمي، دقيق، ديگران كه ميگفتند، تأثير نميگذاشت. آن تأثيري كه بايد داشته باشه نداشت. اين كلمة لسان الله، انسان زبانش زبان خدا ميشه. معناش اينه. من اخلص لله اربعين صباحا جرت ينابيع الحكمه من قلبه الي لسانه. حكمت هم كه ميدونيد مال خداست. و لقد آتينا لقمان الحكمه. ما به لقمان حكمت داديم. مال خداست. خداي تعالي حكمت را از قلبش به زبانش جاري ميكنه. حرفهاش، حرفهاي حكيمانه است. حكمت هم من مكرر گفتم با فلسفه فرق ميكنه. حكمت آنهايي است كه خداي تعالي وحي ميكنه در شناخت حقايق اشياء به بندگان پاكش، به بندگان خالصش، به بندگان خوبش. اما فلسفه همه نوشتهاند در معناي فلسفه نوشتهاند شناخت اشياء است متكيا به افكار بشري. اين مربوط به افكار بشري آن مربوط به وحي و الهامه. خداي تعالي به لقمان حكمت داده. لسان الله شده. ائمة ما لسان اللهاند. كلامكم نور. سخن شما نوره و امركم رشد. امري كه به ما بكنيد ماية رشد و كمالات و ترقي ماست. دربارة ائمة اطهار ميگه. انسان به جايي ميرسه كه چشمش چشم خدايي ميشه. گوشش گوش خدايي ميشه. حالا بحثهاش مفصله من نميخوام در اين وادي وارد بشم.
بندة صالح خدا آن كسي است كه خليفة الله باشه در كادر بندگي. يعني در عين اينكه بنده است جانشين خدا هم هست. ميبينيد در آن دعاي رجبيه ميگويد كه لا فرق بين و بينكم. ببينيد چقدر كماله. هيچ فرقي بين تو خدا و بين اين ولات امر كه ولات امر ما هستند، كه ما در اذن دخول صحيحي كه در دستورات هست به ما ميگن كه اينجوري بگيد الحمد لله الذي من علينا بحكام يقومون مقامه لو كان حاضرا في المكان. حمد ميكنيم خدايي را كه براي ما يك فرماندهاني قرار داد، منت گذاشت بر ما كه اينها قائم مقام خدا هستند اگر بنا بود خدا در مكاني حاضر بشه. ائمة اطهار(قطع صداي نوار)
به انسان معلم انسان يك شخصيت بالايي بود، اين ماية افتخار انسانه. ماية افتخاره. امامي را امام ما قرار دادند. خدا رحمت كنه اين مرحوم آية الله كوهستاني كه امشب اسمش برده شده، ايشان ميفرمود كه خدا يك علي داشت كه اين هم الحمدلله امام ما شد. خيلي همچين با كمال سادگي. راستي هم الحمد لله. اما ما ميگيم دوازده تا علي داشت. آنهم الحمد لله. بخدا به جان خود علي بن ابيطالب اگر امام ما ميخواست بعضي از اين آقايوني كه امام ديگران هستند ماية شرمندگي بود. همه جا بگن ما بلد نيستيم. لولاك علي لهلك عمر. آبروريزي بود آخه انسان استادش معلمش، من خودم پيش اساتيدم نشستم ديدم وقتي كه مطلبي را باصطلاح استادمون خوب جواب ميداد، ما سرافراز بوديم، خوشحال بوديم. الحمد لله چقدر استادمون عالمه دانشمنده. و اگر يك جائي نميتوانست خوب جواب بده، ما سرشكستهتر از خودش ميشديم. حالا احتياج كل اليه و استغنائه عن الكل دليل علي امامه علي كل. يك مورد در همة كتاب شيعه و سني بگرديد علي عليه السلام يك چيزي را ندونه از ديگران بپرسه. يك مورد ما نداريم. اين چقدر افتخاره.
ما در آرم كانونمون اين را نوشتيم كه افتخار ما به رهبري است كه تنها او گفت سلوني قبل ان تفقدوني. يكي ادعا كرد گفت ما هم ميگيم حالا انشاء الله ميگيره. سلوني قبل ان تفقدوني. يكي آمد بهش گفت حضرت آدم مكه رفت يا نه؟ گفت بله. گفت حضرت آدم كه به مكه رفت كي آنجا سرش را تراشيد؟ موند. راست ميگه. كي سرش را تراشيد. سر تراشي هم كه واجب. خودش هم كه نميتونه تيغ داشته باشه. خوب بگو جبرئيل آمد سرش را تراشيد. معطلش نكن اقلا. يك مسئلة ساده. گفت من غلط كردم گفتم سلوني قبل ان تفقدوني. واقعا علي بن ابيطالب اين افتخار نيست كه در دنيا سيصد آيه دربارهاش در قرآن به تصديق اهل سنت نازل شده كه تنها يك سوره و يك آيهاش به خدا قسم به تمام قرآن ميارزه. هل اتي من الانسان حين علي الدهر تا ميرسه كه من يازده دليل بر عصمت حضرت علي بن ابيطالب در شبهاي مكه من و آن عالم مكه در آورديم بر عصمت امير المؤمنين از همين سوره.
اين افتخاره يا انسان يك امامي داشته باشه، دل توي دلش نباشه كه الان خرابكاري نكنه. الان آبروريزي نكنه. واقعاها. يك شيعه و يك سني با هم بحثشون شد توي خانه، اينها هردوشون عوام بودند و الا اينجوري با هم كنار نميآمدند، نتونستند همديگر را قانع كنند گفتند ميريم از در خونه بيرون. هر كس رسيد ميپرسيم حق با علي بود يا با ابي بكر. هرچي او گفت. قبول كردند. رسيدند يك يهودي آمد. گفتند آقا ما يك همچين قراري داريم. حق با علي است يا با ابي بكر. گفت من كه توي دين شما نيستم با من باشه ميگم با هيچكدوم. گفتند خوب حالا يك چيزي بگو. گفت چي بگم دربارة كسي كه يك عدة زيادي ميگويند علي خداست يك عده هم ميگويند خوب خليفة پيغمبره. و دربارة كسي كه ميگويند يك طرفة العيني ايمان به خدا نياورده و يك عده هم ميگويند خليفة پيغمبره. اين دو تا نميشه با هم مقايسه كرد. ما از قول خودتون ميگيم. واقعا اين افتخاري است. بندة صالح خدا علي است. بندة صالح خدا حضرت مجتبي عليه الصلاة و السلام است. تا اين ميرسه كه بندة صالح خدا ان الارض يرثها عبادي الصالحون، حضرت بقية الله و اصحاب و يارانشون هستند كه خدا كنه ما، در زمان ما، ما جزء آنها باشيم. جزء بندگان صالحي باشيم كه در زير ساية اين بندة صالح خوب خدا، اين گل سرسبد صالحين، اين فردي كه تمام انبياء و تمام اولياء آرزوي آمدنش را ميكشيدند. اين كسي كه امام صادق ميگه اگر من زمانش را درك ميكردم لخدمته ايام حياتي من در تمام عمر خدمتگزارش بودم. اگر خدا ما را عقب انداخته، توي اين زمان انداخته، و شكايت هم داريم اللهم انا نشكو اليك فقد نبينا و غيبت ولينا. اما ميارزه كه امامي به ما داده كه بقية الله، حجة الله، خليفة الله، آن كسي كه حضرت رضا ازش سؤال ميكنند كه أأنت صاحب هذا الامر تويي كه ميخواي دنيا را پر از عدل و داد كني؟ ميگه من؟ آن يك چيز ديگه است. آن يك آقاي ديگه است. وقتي كه نامش در مقابل امام هشتم برده ميشه اين دستش را حضرت ميگذاره بالاي سرش بلند ميشه، تعظيم ميكنه ميگه صلي الله عليه صلي الله عليه صلي الله عليه. چقدر خوبه ما چقدر افتخار ميكنيم يك همچين امامي داريم. ميارزه بعد از عقب افتادنمون بعد از هزار و چهارصد سال، دويست سال، سيصد سال، بياييم و يك همچين امامي داشته باشيم.
اما بدبخت آن كسي است كه اين امامش را به فكرش نباشه. در عزيز علي ان خلق و لا توي. به نفسي انت من مغيب لم يخلق عنا. اين لم يخلق عنا ميدونيد يعني چي؟ يعني همين الان، توي همين مجلس بايد احتمال بديد كه در بين شما امام زمان هست. اقلا احتمالش را بديد. لم يخلق عنا معناش اينه. توي يك مجلس كوچك شما نگاه به افراد ميكنيد، ميگيد اينها كه هيچكدوم امام زمان نيستند. گفت كه حالا اين حرفها را نميگم، احتماله، احتمالش را ميديم. گفتند كه شحنه شناس نئي. ما نشناسيم. نه وقتي هم ببينيم هم نشناسيم. در بين ما. اما خوب چون احتمالش را ميديد به فكرش باش. يكي از خوبان، يكي از منتظرين واقعي، توي هر مجلسي كه وارد ميشد، ميديدم كه يك نگاهي به همه ميكنه. من ميدونستم او براي چي اين نگاه را ميكنه و خودش هم گاهي به من خصوصي اظهار ميكرد. ميگفت نگاه ميكنم ببينم شايد آقامون حجة ابن الحسن در اين مجلس باشه. گفتم مگر ميشناسي؟ گفت شايد دلش به من ترحم كرد و اشارهاي به ما كرد. بعله. ميشه. اشارهاي به من كرد گفت فلاني منم. يكي از بزرگان بود در قم از علماي بزرگ بود. خدا رحمتش كنه. آقاي آسيد حسين قاضي. اين مكرر در مجالس عموميها، خدمت حضرت رسيده بود. منتهي هيچكس نشناخته بود فقط ايشان شناخته بود. و اين ميشهها.
چقدر خوبه كه انسان كاري بكنه كه اگر امام عصر ارواحناه فداه را ديد، حضرت ازش رضايت داشته باشه. نگاش كنند بگند كه باريك الله. تو نمازهايت را اول وقت خوندي، باريك الله. تو دروغ نگفتي باريك الله. تو غيبت نكردي باريك الله. تو صفات رذيلهات را از بين بردي. تو داري خودت را با از بين بردن صفات رذيله به ما نزديك ميكني. هي باريك الله باريك الله بهش بگويند و خدا نكنه بگويند آقا فلان كارت اشتباهه.
حاج علي بغدادي توي اين قضيهاش در مفاتيح هست. مرحوم حاجي نوري در نجم الثاقب قصة ايشان را نوشته. ميگه من رفتم در كاظمين يك مقدار سهم امام به گردنم بود دادم. يك كاري روي اخلاص كرده. خلاصهاش را ميگم. داشتم ميآمدم طرف بغداد، عصر پنجشنبه بود. چون معمول من اين بود كه حقوق كارگرهاي كارخانة شهربافي را من عصر پنجشنبه بدهم. اينها هم خوب منتظر بودم. داشتم ميآمدم طرف، يك آقايي ديدم دست من را گرفت. به من باريك الله گفت. واقعا ارزش داره. خدا ميدونه اگر هزار سال عمر داشته باشي ايني كه من ميگم روي عقيدة خودم ميگم. خودتونم يدونيد، هزار سال انسان عمر داشته باشه. تمام اين هزار سال را بندگي خدا بكنه براي همين يك لحظهاي كه دستش را حضرت وليعصر عليه الصلاة و السلام بگيره و بگه بيا بريم امشب شب جمعه است زيارت جدم موسي بن جعفر و باريك الله بهش بگه. ميارزه. من فكر ميكنم ميارزه. شما هم همينه عقيدتون اما ممكنه همان چه را خدا دوست نداره شما داشته باشيد. آن يأسه. يأس. بدترين چيزها در دنيا، اين را بدونيد آقايون، يأس از رحمت و محبت خداست. بدترين چيزها. حتي تا جائي كه نقل شده. نميدونم تا چه اندازه صحت و سقمش كه حميد بن قحتبه در يك شب شصت نفر سيد را كشت ريخت توي چاه و بعد هم مأيوس شده بود از رحمت خدا و روزهها را ميخورد. آن شخص ميگفت من ديدم روز ماه رمضان روزه ميخوره. گفتم تو چرا روزهات را ميخوري؟ گفت من يك كاري كردم ديگه خدا مرا نميآمرزه. من در يك شب شصت نفر سيد را كشتم ريختم توي چاه. فلذا مأيوسم. كسي كه اهل جهنمه چرا زحمت روزه به خودش بده. به حضرت رضا اين خبر رسيد. گفت اين يأسش از رحمت خدا گناهش از آن شصت نفر سيد را كشتن بيشتره.
و از بعضي از جريانات استفاده ميشه كه اينطوره. يزيد وقتي كه از امام سجاد ميپرسه كه آقا من چيكار كنم خدا گناهم را ببخشه؟ حضرت حاضر نيست مأيوسش كنه. ميگه نماز غفيله بخون. خيلي عچيبهها. يأس از رحمت خدا خيلي بده. و اين يأس ماها را گرفته. يعني ميگيم ما مگر ميشيم حاج علي بغدادي. آدم بيسوادي هم بود اتفاقا. اهل بغداد باشه عربي نتونه بخونه. مثل يك فارسي كه كتاب فارسي نتونه بخونه. وقتي رسيد در حرم مطهر موسي بن جعفر به حضرت ميگه كه تو زيارت ميخواني؟ گفت لست انا من القاري. يعني شما بخونيد. حضرت هم زيارت امين الله را براش ميخونه. فهميديد. ولي دل پاكي داره. قلب پاك داره. حضرت دستش را ميگيرند برش ميگردونند، مطالبي را براش در راه ميگويند، كراماتي را براش ميگويند، براش زيارت نامه خون ميشوند. چقدر آقامهربانه! چقدر آقا مهربانه. ازش ميپرسند چه زيارتي را برات بخونم. حضرت از او سؤال ميكنند كه من چه زيارتي را برات بخونم. ميگن آقا هر كدوم بهتره. حضرت زيارت امين الله را براش ميخونند.
آقايون بياييد با امام زمانمون آشتي كنيم. واقعا حيفه. بخدا عمرمون ميگذره. هر كسي فكر نكنه حالا ما جوانيم عمرمون نميگذره. نه جوان و پير فرقي نميكنه. حيفه كه با امام زمانمون ما آشنا نباشيم. ارتباط نداشته باشيم. آقا يا بقية الله از شما عذر ميخوايم. خودت شاهدي كه ما به هر وسيلهاي دوست داريم بهت نزديك بشيم. خودت ميدوني. حتي حاضر نيستيم گناه بكنيم بخاطر اينكه با تو آشنا بشيم نزديك تو بشيم. يا صاحب الامر خودت هم به ما يك محبتي كن. عنوان بصري ميگه رفتم خدمت امام صادق عليه الصلاة و السلام حضرت خيلي به من بي اعتنايي كرد. گفت برو بيرون. گفتم آقا من آمدم شاگرد شما بشم. حضرت فرمود كه تا حالا شاگر كي بودي؟ گفتم مالك بن انس. هفتاد سال هشتاد سال عمرشه حضرت فرمود برو پيش او. ميگه خيلي دلم شكست. اين راهنمايي استها. خيلي دلم شكست رفتم حرم رسول اكرم. دو ركعت نماز خوندم. دستم را به دعا برداشتم گفتم يا الله يا الله اعطف قلب جعفر بن محمد عليه. خدايا محبت و عطوفت قلب امام زمانمون حضرت صادق را نسبت به من زياد بفرما. ميگه پاشدم از جام و باز رفتم در خانة امام صادق. نوكر آقا آمد در را باز كرد و گفت چيه؟ گفت منم جاي ديگهاي ندارم كه برم. حالا فهميدم گاهي ميشه انسان بعد از هشتاد سال آنوقت و خيلي ديره. گاهي هم در سنين جواني انسان ميفهمه. خوشا به حال آنهايي كه در سنين جواني راهشون را تشخيص بدهند. بدونند صراط مستقيم در كجاست و در چيست؟ بخدا قسم آقايون عجله كنيد. به سن اشخاص نبايد توجه كرد. بايد اين راه را حركت كرد هر چه زودتر يا اهل يثرب لا مقام لكم. ميگه ايندفعه كه آمدم دم در حضرت گفتند بيا تو. رفتم تو. آن دعا تأثير كرد. آن نماز توي حرم پيغمبر اثر گذاشته. حضرت فرمود اسمت چيه؟ گفتم عبد الله. گفت خدا تو را به اين اسم ثابت. ميگه كه من اگر هيچي از امام صادق به من نرسيده باشه همين دعا برام كافيه. بعد ميگه آمدم نشستم خدمت امام صادق. حضرت فرمود كه فطلب في نفسك حقيقة العبوديه. بندة خدا باش. بندة خدا باش. حقيقت عبوديت را در خودت بوجود بيار.
آقا يا صاحب الزمان شب جمعه است. ما هم هر كاري بگي حاضريم بكنيم. نماز حاضريم توي حرم حضرت رضا، حرم حضرت رضا كم از حرم پيغمبر اكرم نيست. بريد حرم علي بن موسي الرضا دو ركعت نماز بخونيد بعددستهايتون را به دعا برداريد بگيد يا الله يا الله اعتق قلب حجة ابن الحسن عليه. انشاء الله با همون توجه اگر انسان اين كار را بكنه، ميبينيد توي خود حرم، ديگه لازم نيست بياد خونة آقا، توي خود حرم حضرت ميآد دستي به سر و صورتت ميكشه و اظهار محبت ميكنه. و مكرر اين مسئله اتفاق افتاده. من عرايضم را كوتاهش ميكنم. انشاء الله بتونيم از محضر آقاي دعائي هم استفاده بكنيم.
شب جمعه است يكي از راههايي كه بعضي نقل كردند حضرت وليعصر به انسان نظر لطف بيشتري ميكند، توسل و توجه به عمويشون حضرت ابوالفضل العباس است. آن جريان حاج محمد علي فشندي، حضرت بهش ميفرمايند روز عرفه چون در خيمة شما روضة عمويم عباس را ميخوانند من ميآيم. جريانات ديگري هم هست. ما به اين نيت، آقاجون دعوت ازتون ميكنيم، امشب دوست داريم، نه امشب هميشه. كرم نما و آقا جان تفضل كن، قدم رنجه كن كه خانه، خانة توست. نه خانه خانة توست بلكه هر چه هر كه دارد مال توست. نزيلك ما اتلجه ركابي و ضيفك في كل بلادي. چرا اين علاقه به ابوالفضل عباس تمام ائمه داشتند؟ تمام ائمه. ببينيد براي چي. براي اينكه بندة صالح خدا بود. السلام علي عبد الصالح در آن زيارت ميگه السلام عليك يا ابوالفضل العباس المطيع لله و لرسوله و لامير المؤمنين. يا عبد الصالح هم در روايات داره. بندة صالح خدا. و ما انشاء الله كوشش كنيم تا ما هم بندة صالح خدا باشيم. تا ائمة اطهار ما را دوست داشته باشند.
يك حال توسلي پيدا كنيم. چراغها را خاموش كنيد يك حالي انشاء الله داشته باشيم. و از همة آقايون التماس دعا دارم و فقط و فقط الان خدا ميداند حاجتم اين است كه آقا نظر لطفي به ما و به اين مجلس داشته باشند. وارد شريعه شد. مشك را پر از آب كرد. از شريعه خارج شد .آقا صاحب الزمان قربانت بشويم عذر ميخوايم اينطوري نوشتند. انشاء الله اگر در زمان ظهورتون بوديم و اين مسائل را، اين قسمت از تاريخ را صحت و سقمش را از شما ميپرسيديم، اما اين مقداري كه من نقل ميكنم، اين مقدار در تمام كتب تاريخ و مقتل نوشته است. مشك را به شانة راست انداخته، تمام همتش اين است كه آبها را به خيمههاي حرم برساند چون حتي در شريعه وقتي كه آب را برداشت و ميخواست در مقابل صورتش قرار بگيرد، به نفسش گفت يا نفس هوني و الحسين معطشو. حسين بن علي تشنه باشه و تو آب بخوري؟ دارد ميآيد به طرف خيمهها. يك وقت ديدند دست ابوالفضل به روي زمين افتاد. بند مشك را به شانة چپ انداخت. كمين كردند دست چپ ابو الفضل را هم قطع كردند. بند مشك را به دندان گرفته. خودش را روي مشك خم كرده كه اگر تيري آمد سپر مشك باشد. آرام آرام به طرف خيمهها دارد حركت ميكند. ناگهان تيري آمد من در اينجا عرض ميكنم. از يك روايت استفاده ميشود كه تمام تيراندازها اطراف بدن ابوالفضل را گرفتند و همه تير اندازي ميكردند كه دربارة ابوالفضل دارد كه آنقدر تير به بدن مقدسش وارد شده بود. تيري هم آمد به مشك خورد آبها روي زمين ريخت. آقامون ابوالفضل العباس آيس من الحيات قارم علي الموت. با عمود آهنين بر فرق نازنينش.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.