۱۳ شعبان ۱۴۱۵ قمری – صراط مستقيم دين – اخلاق ۹۵
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله و الصلاة والسلام علي رسول الله و علي آله آل الله لا سیما علي بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين.
آياتي كه تلاوت شد در مسائل مختلف و بيان حالات بعضي از انبياء بخصوص حضرت ابراهيم عليه السلام كه بزرگترين انبياء الهي است بعد از پيغمبر اكرم. حضرت ابراهيم در زماني واقع شده بود كه خيلي غريب بود. (نامفهوم).
انتخاب ميشه. شما خيلي چيزها را دوست داريد اما دوست شما نيستند. خيلي چيزها انسان را دوست دارن اما دوست شما نيستند. يك انس واقعي. انسي كه انسان با خداپيدا ميكنه اون انسي است كه به هيچ قيمتي انسان اون انس را از دست نميده. خليل الله يعني دوست خدا. دوست پروردگار. يعني با تمام كرة زمين از زمان حضرت آدم تا زمان پيغمبر اكرم كسي به عنوان دوست خدا همة اولياء دوست خدا هستند اما يك وقتي يك كسي رفيقه. صميمي، يگانگي داره با انسان. انس داره. ميفهميد من ميخوام چي بگم. گاهي يك كسي ميگيد فلاني هم دوست شماست. نه فلاني اون جور ديگه است. اون يك حساب ديگهاي داره. هر چه من دارم مال اونه، هر چه او داره مال منه. حضرت ابراهيم هر چه داشت مال خدا بود و خدا هم هر چه داشت در اختيار حضرت ابراهيم گذاشت. اين مقام خلت به اصطلاح اين مقام خليل اللهي از كجا حضرت ابراهيم به دست آورد؟ از صراط مستقيم. در صراط مستقيم بود. راه راست. راه انحرافي نميرفت، حضرت ابراهيم. همة كارهاش دقيقا طبق دستور پروردگار بود. هيچ كاري حضرت ابراهيم انجام نميداد و نداد جز اونچه را كه خداي تعالي ميخواست. و ما تشاعون من يشاء الله.
هر چي ميخواد همان چيزي باشد كه خدا ميخواد. هر چيزي را كه خدا ميخواد همان چيزي باشد كه شما ميخواهيد. اگر به ما قدرت دادند. ما يك چيزهايي نخواسته باشيم كه خدا نميخواد. شما اگر شديد مستجاب الدعوه تا دعا ميكنيد هر چي ميخواييد در اختيارتون قرار ميگيره، هر چي ميخواييد در اختيارتون قرار ميگيره. حالا يك درد خيلي سختي هم متوجهتون شده. يك يا الله بگيد يا اراده حتي بكنيد يا الله هم نميخواد بگيد اراده بكنيد كه اين درد رفع بشه، شما اينجا معلوم ميشه بنده هستيد يا نه. اگر خدا دوست داره اين اراده را ميكنه اگر خدا دوست نداره اين اراده را نميكنيد اينجور بايد باشيد.
يعني منه مستجاب الدعوة خدمتتون عرض شود با اراده همة دردها از من رفع ميشه من ميشم يك آدم سالم. و الان هم يك درد طاقت فرسايي متوجه شما شده شما اول ميگيد آيا خدا دوست داره كه من اراده بكنم كه درد برطرف بشه يا نه؟ اگر خدا دوست داره اراده بكنيد اگر خدا دوست نداره درد را بكشيد. ببينيد اينجوري. اين ما تشاعون و الا ان يشاء الله همچين حالتي داره. يك همچين مسئلهاي است. انسان بايد يك همچين بندگي در خودش ايجاد كنه. اينجاست كه العبد يدبّر والله يقدّر. اين العبد يدبّر و الله يقدّر را ميشه دو جور معنا كرد يك معناش اينكه ما براي خودمون داريم فكر ميكنيم، خدا هم كار خودش را ميكنه گاهي با هم تطبيق ميكنه گاهي هم تطبيق نميكنه، اكثرش هم تطبيق نميكنه. به جهت اينكه ما تقديرمون غير از تقدير الهي است. يك معناي ديگه هم داره كه اين معنا خيلي معناي خوبي است. كه عبد تدبير ميكنه، خدا اينقدر اين بندهاش را دوست داره كه مطابق تدبير او تقدير ميكنه. شما با خودتون ميشينيد حساب ميكنه فردا صبح فلان برنامه را انجام بدم، بعد فلان كار، بعد فلان كار. كه بايد يك سالك الي الله يك ولي خدا يك آدم درست حسابي، يك آدم منظم يك آدم مرتب اين محاسبه داشته باشه. محاسبه را بدجور براي ما معنا كردن. گاه ميبينيم كه شبها موقع خواب بنشينيم حساب بكنيم كه صبح تا حالا چكار كنيم كارهاي بدمون را استغفار كنيم كارهاي خوبمون خوب الحمد الله. اين البته يك بخشي از محاسبه هست، اما بهترش اينه كه هميشه هر لحظه حساب دستمون باشه. اين معناي محاسبه. حساب دستت باشه. شما تو جاده داريد با سرعت ميريد چشمت ميافته به اين تابلوهايي كه نوشته پيچ خطرناك. خوب اين پيچ خطرناك جلوته ميبيني، اگر محاسبه نداشته باشيد، حساب دستتون نباشه، با همان سرعت ميرسيد سر پيچ نميتونيد كنترل كنيد ماشين ميافته پايين اما وقتي كه حساب دستتونه. از دويست متري از سيصد متري، يا لااقل پاتون را از روي گاز برمي داريد آرام ميكنيد يك محاسبه ميكنيد، يعني با سرعتي كه مناسب اين، بعضي پيچها هست كه با بيست كيلومتر سرعت بيشتر حق رفتن نداريد. نميتونيد هم بريد منحرف ميشيد. بعضيها كمتر، بعضيها يك خرده بيشتر. اين معناي اين است كه شما حساب دستتونه. حساب وقتي انسان دستش بود، تو جادة مستقيم هم داره حركت ميكنه انسان ميتونه خودش را به منزل برسونه. و لذا محاسبه در تمام طول راه بايد در دست انسان باشه. محاسبه معناش اينكه كه حساب دستت باشه. نگيد اي بابا حواسم پر شد رسيديم به پيچ تا اومديم پامون را ترمز بزنيم، تصادفا ممكنه يخ بنداني هم باشه ماشين ليز بخوره بره توي دره. حساب دستت نبود. روي زمين صاف انسان بايد يك جور، محاسبه بكنيد. حساب دستون باشه. هر كاري كه ميخواييد بكنيد كوشش بكنيد كه حساب از دستتون نره. و كل شي عنده به مقدار. ان الله صريع الحساب. بهترين رانندهها ميدونيد كيه؟ اوني كه زود حساب خدمتتون عرض شود كه همه چيز را بكنه. يك ماشيني با سرعت داره از جلوتون ميياد شما هم داريد سبقت ميگيريد حساب بكنيد كه او سرعتش چقدره، اگر از اين تريليهاي بزرگه كه آرام، آرام ميياد خوب ميشه سبقت گرفت از ماشينها. اما يك ماشين سواري تندرويي داره ميياد شما حساب كن ميكشيد عقب ميياييد پشت اين ماشينه، اينها را كه ميگم ميخوام مسئله براتون دو دو تا چهار تا بشهها. والا من يك همچين جلسهاي را يك همچين وقتي را يك همچين فرصتي نميخوام بهتون تعليم رانندگي بدم. همتون بهتر از من شايد بلد باشيد. اما حساب دستتون باشه. سريع الحساب تره، سريع الحسابتره به خدا نزديكتره. چون خدا سريع الحسابه. اين يكي از صفات پروردگاره.
من حساب دستم نبود تو به شيطان نزديكي كه حساب دستت نبود. من نفهميدم كه چه شد! خوب ميخواست بهمي كه چه ميشه. به خدا قسم آقايون اهميت حساب در دستتون بودن در شب و روز نسبت به امور ديني تون به مسئلة روحتون اهميتش بيشتر از وقتي است كه شما پشت يك ماشين تيزرو توي يك جادة پر پيچ و خم نشسته باشيد. چون اونجا نهايت ماشينتون بيافته تو دره بدنتون از بين ميره و ماشينتون. مجموعا مسئلهاي نيست. نه آسمان به زمين ميياد نه زمين. خداي نكرده روحتون از بين بره. ناخواسته روح شما از خدا فاصله گرفته. ناخواسته شما به انحراف افتاديد .ناخواسته راه بر شما به اشتباه بن بست شد. اگر ناخواسته اينطور بشه. حسابش هم در دستتون نبوده، هيچ عذرتون موجه نيستها فكر نكنيد كه عذر موجهه. نه شما عقب افتاديد، عقب افتاد. و حضرت ابراهيم حساب دستش بود همين در يك جمله. حضرت ابراهيم اين كه به اين مقام رسيد چون تو صراط مستقيم بود تنها تو صراط مستقيم بودن، چون انسان وقتي كه تو صراط مستقيم باشه حساب دستش نباشه بالاخره با يك حركت كوتاه از راه بيرون ميره. حساب دستش بود، و در صراط مستقيم. حضرت ابراهيم ميبينيم كه خداي تعالي چون صراط مستقيم را گفتار پروردگار ميدونست. ان ربي علي صراط المستقيم. خدا بر صراط مستقيمه. پيغمبر اكرم در صراط مستقيمه. و حضرت بقية الله در سرزمين ما در صراط مستقيمه. حالا صراط مستقيم ايجاب ميكنه بچهاش را خودش ببره بكشه، نه. صراط مستقيم ايجاب ميكنه كه بيافته توي آتش. رسيدن به مقصد با همة اين مشكلات را قبول ميكنه. و لذا ميبينيم كه در آيات قرآن دربارة حضرت ابراهيم وقتي كه ميرسند خداي تعالي يك برداشت و يك عظمت ديگري براي حضرت ابراهيم قائله. ان ابراهيم. ان ابراهيم امت، خودش يك امته. خيليه.
فطة، يك جوانمرد. جوانمرد، خليل الله دوست خدا. اين همان صراط مستقيمي بود كه با حساب دست حضرت ابراهيم بود. و در اختيار داشت و در روايت داره كه حضرت ابراهيم وقتي كه ملكوت آسمانها را ديد نگاه كرد ديد كه يك خورشيد تاباني تمام عالم وجود را منور كرده، تمام عالم وجود را منور كرده. عالم هستي را منور كرده. گفت خدايا اين نور كيه؟ خداي تعالي فرمود اين نور علي بن ابيطالبه. صراط علي مستقيم. صراط علي مستقيمه. گفت خدايا اين انواري كه مثل ستارهها دور علي بن ابيطالب و مجذوب او حضرتند. بياييد و مجذوب علي بشيد. به خدا آقايون ضرر ميكنيمها مجذوب امام زمان بشيد. مجذوب خاندان عصمت و طهارت بشيد. اين كراتي كه دور خورشيد از نظر طبيعت داره ميگرده مجذوب خورشيدند. خورشيد اينها را ميكشه. شما هم اگر يك ذره تمايل نشون داديد علي شما را به خودش ميكشه. امام زمان به خودش ميكشه. تا كه از جانب معشوق نباشد كشش، كوشش عاشق بيچاره به جايي نرسد. شماها تا دلتون، تا قلبتون، تا فكرتون، تا تمام زندگيتون را متوجه امام زمان نكنيد امام زمان شما را مجذوب خودش نميكنه ولي اگر مجذوب كرد ديگه دست بسته، گوش بسته، پروانه وار دور وجود مقدسش ميگرديد. اما اين كرة زمين ما داره مجذوبانه دور خورشيد ميگرده. شيعيان علي بن ابيطالب هم دور وجود مقدس عليه الصلاة والسلام حضرت ابراهيم بود كه ميچرخيد. مجذوب او بود. جذب ميشد. فرمود شيعيان ما نميتونن غير از خوبي، كمالات، سلامتي روح، موفقيت چيزه ديگهاي داشته باشند.
به جهت اينكه مجذوب علي بن ابيطالبند. هر كس مجذب علي نباشه اين را بدونيد، حضرت ابراهيم گفت اينها كيند كه مجذوب اين خورشيد تابان و عالم وجودند و به نور اقدا كردهاند؟ خداي تعالي فرمود اينها شيعيان مجذوب عليند. عرض كرد خدايا من را از شيعيان علي قرار بده. همين تقاضا، همين خواهش او را تو صراط مستقيم انداخت. علي صراط مستقيمه. وقتي مجذوب علي كسي شد تو صراط مستقيمه. اين منظومة شمسي ما خورشيد هر جا بره اينها را هم با خودش ميبره. الان در اين فضاي بي نهايت خورشيد هم داره راه ميرهها. والشمس يجري لمستقر لها. خورشيد در حركت است براي اينكه استقرارش را حفظ كنه. منظومة شمسي هم با اين ميرن. كرة زمين ما هم با اين ميره. علي بن ابيطالب داره به طرف كمالات حركت ميكنه اگر تو مجذوب علي بن ابيطالب شدي با علي به اونجا ميرسي كه علي رسيد. علي رسيده. به مقامي از يقين علي بن ابيطالب رسيد كه اگر تمام پردهها تمام حجابها، حجابهاي ظاهري، حجابهاي واقعي، حجابها هر چه هست، حجاب هست بالاخره اينها همه برداشته ميشه فرقي با علي بن ابيطالب نميكنه. تو هم باز اينطور ميشي. اينها چيزهايي است كه براي ماها هم بايد اينطور باشه. حضرت ابراهيم قبل از اينكه ملكوت آسمانها را ببينه و اين تقاضا را بكنه گفت رب كيف تهي الموتي. خدايا به من نشان بده كه چطور مرده زنده ميكني. حضرت رضا عليه الصلاة و السلام ميفرمايد كه، حضرت ابراهيم شنيده بود كه خدا ميخواد يك دوست از ميان مردم براي خودش انتخاب كنه. يك دوستي داشته باشه خدا هم، يك رفيقي داشته باشه خدا. حضرت ابراهيم هم بدونيد كسي نيست ولي نميخواد براي خودش يك عظمتي قائل بشه كه بگه فقط منم. ولي ميخواست اين مسئله روشن بشه. بالاخره ما هستيم يا نيستيم. همة شماها الان شب نيمة شعبان انشاء الله فردا شب همتون يقينا تو دلتون ميخواييد كه امام زمان شما را به عنوان دوست خودش، يار خودش، انصار خودش شماها را انتخاب ميكنه يا نه. اين را ميخواييد ديگه؟ كيه كه نخواد؟
حضرت ابراهيم هم ميخواست، بدونه ديگه آخه تكليف روشن بشه. خدا به من گفته بود كه رو دست اون دوستي كه ميخوام انتخاب كنم مرده را زنده ميكنم. علامت ولي خدا اين است كه مردهها را زنده كند. شما هم اگر ميخواييد بفهميد ولي خدا هستيد يا نه بايد بتونيد مرده را زنده كنيد. نه اين مردههاي ظاهري. اين مردهها كه بالاخره، مردههاي روحي. واقعا خوابها را بتونيد بيدار كنيد. بعضيها واقعا مردهاند. چراغ به اين روشني وجود مقدس حضرت بقية الله را نميتونن ببينند. واقعا مردهاند. لااقل شما مرده را نميتونيد زنده كنيد خوابها را بيدار كنيد. امر به معروف و نهي از منكر بايد بتونيد بكنيد.
اقلا دل مردة خودت را از خواب بيدار كن. حالت يغظه و بيداري داشته باش. آخه تا كي؟ چقدر؟ شما اكثرتون ميگيد ما الان جوانيم. نه همچين جواني هم نيستيد بعد هم جوان و پير نداره. من جوانهايي ديدهام كه مردهاند تا حالا شماها هم ديديد. تا كي؟ تا كي انسان ميخواد تو همين گرفتاريهاي دنيوي دست و پا بزنه. خدايا به من نشان بده كه چطور مرده زنده ميكني. خداي تعالي بهش فرمود كه هنوز، اين به معناي آرامشه. آرامش نداري اطمينان نداري كه خليل ما تو هستي. آخه ميخوام خليلي تعيين كنم كسي ديگهاي هم نبود كي ميخواست خليل خدا باشه جز ابراهيم. خداي تعالي گفت حالا ميخواي امضاش را هم بگيري، به اصطلاح تأييدش را هم بگيري، مهرش را ما بزنيم، و خذ اربعت من الطير. چهار تا پرنده از چهار نوع اينها را توي هم بكوب. بعد سر چهار كوه بگذار. اون پرندهها ميدونيد چي بود؟ در بعضي روايات ميگن و بعضي از مفسرين توضيح ميدن كه اين چهار تا پرنده يكيش طاوس بود يكي خروس بود يكي كبوتر بود يكي هم كلاغ. بله درست ميگم.
چرا اين چهار تا پرنده را انتخاب كرده؟ اينها هر كدام يكي از صفات رزيلة انسان در اين چهار تا پرنده هست. طاوس وقتي به خودش نگاه ميكنه توي آيينه چشم و ابروي خوشگلش را ميبينه و اين قد و قامتش را ميبينه واين دمش را خيلي ميبينه و به حدي خوشش ميياد از خودش مغرور ميشه اين حالت براي انسان هست. همان حالت غرور و كبر و خودخواهي و من. من. اين را بگير بكش. خروس مظهر شهوت جنسي است. شهوت جنسي غير از شهوتهاي ديگره. چون به طور كلي اين هم كه ميگن شهوت فوري ذهن انسان ميره رو شهوت جنسي براي اينكه اون گل سر سبدشه. شهوت، شهوت يعني خواستن. شما حتي غذا هم كه ميخوريد روي شهوت غذا ميخوريد. گاهي نگاه كردنها روي شهوته، گاهي مطالعه روي شهوته، گاهي موسيقي گوش كردن روي شهوته. شهوت هم گاهي ميشه تازه امر پروردگاره كه خوبه، هر شهوتي كه، شهوت يعني خواستن. و گاهي هست كه نه خيلي، شهوت جنسي. اين انسان را بيچاره ميكنه. اين را هم بگير بگذار اونجا و بكش. يكي هم كلاغ. كلاغ، براي اينكه كلاغ دزده. ديديد صابون را برمي داره ميره. هيچي سرش نميشه. مال مردم را با مال خودش فرقي نميكنه هرچي ميخواد باشه. اين هم بگير بكش. كبوتر هم بلند پروازه. ميره توي آسمانها و چند تا ملق ميزنه. خدمتون عرض شود فضاي بازي گيرش آمده دور از چشم گربه، ميره و ميياد. اين را هم بگير و بكش. اينها را خوب بكوب. آية قرآنهها. اينها را خوب، مثل گوشت كوبيدة از چرخ گوشت رد شده. بعد اينها، حالا كه اينها را از بين بردي، خفه شون كردي، بيجانشون كردي. بي حركتشون كردي. اول انسان بايد در جهاد با نفس همة خواسته هاش را. همه راها اينها را از بين ببره. من هيچ خواستهاي ندارم. ما تشاعوا. من هيچي نميخوام. من ميخوام نميدونم ولي خدا هم بشم، وقتي ولي خدا ميشي كه خدا بخواد تو ميشي. من ميخوام حالا ميگيد اِ ما اين را هم نخواييم.
به جايي ميرسيد انشاء الله اگر همين راه را با من بياييد با ما بياييد من هم ميرسم شما هم ميرسيد، يك روايت داره كه بجايي ميرسيد كه همين را هم نميخواييد، هيچي نميخواييد. ديگر اصلا خواستهاي نداريد، خواستهها راهمه را ترك ميكنيد. هر چي خدا ميخواد همان را ميخواييد. و ما تشاعوا ان يشاء الله. اول نفي ما تشاعون، دوم اثبات ما يشاء الله. نفي داره هيچي نخواستيد. آقا چي ميخواي؟ يك نوكر آمده در خونة شما يك دوست حالا اينجوري ميگيد، چون شما از اين مرحلة نوكر و نميدونم اينها من شما را انشاء الله جداتون ميكنم ولي يك دوست، خليل الله آمده در خانه. خوب چي ميخواد؟ من هيچي، هر چي تو بگي. انشاء الله برسيد به اين مقام. واقعا برسيد. وقتي كه كارهامون به هم ميريزه و اوضاع خراب ميشه و گرفتاري بوجود ميياد اون وقت ميگيم هر چي خدا بخواد. قبل نميگفت نه همان اول كار بگو هر چي خدا بخواد. خوب. تو اين خليل ما چي ميخواي. هر چي شما بخواي. توي آتيش ميخواي مرا نگذاري بيفتيم اگر تو بخواي ما بيفتيم ميافتيم. جبرئيل آمد گفت كاري داري؟ گفت نه. خدا هم كه داره ميبينه. ميخواد من بسوزم بسوزم. جان چه باشد كه نثار قدم دوست كنم. اين متاعي است كه هر بي سروپايي دارد. چيه؟ اين جان را نميگهها. بدن را، جان كه متعالي ميشه، قبل از اينكه وارد آتش بشه و احساس گرمي بكنه، روح ميآد از بدنش بيرون. بر فرض بخوان بسوزانندش. بندة خدا ميشه. اينها را خوب بكوب، بعد زير هر كوهي يك قطعهاش را، چهار بخشش كن، بگذار. ثم ادعهن. اين كار را اگر كردي بعد اينها را بخواي، يأتين بالسرعه. با سرعت ميآيند. يعني همان خروس، با همان حالت شهوت جنسي، منتهي تحت فرمان توست. تحت فرمان توست. اگر قطعه قطعه ات بكنند يك نگاه به زن نامحرم روي شهوت نميكني. اما يك انسان شهوت داره. از راه حلال خودش شايد از همه هم قويتر باشه، مثل انبياء. خيلي زيبا و خيلي عالي هستي. رنگهاي مختلف، هر كسي ببينه ميگه عجب خوش قد و قامت و خوش تيپ و خوش اخلاق و خوش صفاته. علي اكبر سيد الشهدا، اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسول الله. از اين طاووس زيباتر، اما يك لحظه به خودش نگاه نميكنه، نميگه من طاووس عليينهم. تحت فرمانه. يأتينك، اون بلند پروازيها را داري، آن معلقزدنها و آن خوشيها، اولياء خدا حالا اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون. هيچ حزن و اندوهي نداري. اما در ارادة خود، در ارادة خدا، همة ما. شكم را سير ميكني، اما نه مثل كلاغ هرزه. نه مثل خوك كثيف خور. از راه صحيح. ميبينيد. ثم.. بعد اينها را دعوتشون بكن. يأتينك سعيا. با سعي ميآيند به طرفت. راه تزكية نفس را خدا در همين دو سه جملة از آيه بيان كرد. اين چهار مسئلهاي كه در تو هست، اين چهار حالتي كه در تو هست، كه همة حالات به اين چهار حالت منتهي ميشه، اينها را توي هم بكوب. خودت بايد اين كار را بكني تا خليل الله بشي. تا مرده به دست ما زنده بشه. اين چهار تا پرنده را، اين چهار تا حيوانيت را، اين چهار تا حيوان را بگير، توي هم بكوبشون. وقتي كه چهار تا حيوان را، گوشتشون را، استخوانشون را، همه چيزشون را اينها را توي چرخ گوشت له كردي، در اختيارت ميشوند. بعد بگذار سر كوههاي بلند، با شخصيت، با عظمت، آنها را دعوتشون بكن بيايند تحت فرمان تو باشند. ثم ادعهن يدعين اسعيا. آنها با سعي ميآن پيش تو. تو هم طاووسي، هم كبوتري، اما نه كبوتر هرزه. كبوتري نه از اين كبوترهاي هرزة بيخود. خروسي نه از اين خروسهاي هرزة باصطلاح بي حساب. بعضي خروسها هستند شب پا ميشن ميخونند آدم از خواب ميپره. خروس بي محل. كلاغي، داراي عمر زياد، داراي يك زرنگي فوق العاده كه غذاي خودت را بدست ميآوري. نه از اين كلاغهاي هرزه. هرزگيها را كوبيدي از بين بردي و تحت فرمان تو شدند. اين كار را حضرت ابراهيم كرد. بعد فرمود خليل خدا خودشه. شما هم انشاء الله بكنيد تا بفهميد خليل الله در اين زمان شماها هستيد. بلكه حبيب الله شما ميشيد. چون ما پيرو حبيب خدا هستيم كه مقام حبيب الله از مقام خليل الله خيلي بالاتره. چيكار بكنيم؟ چيكار بكنيم؟ ببينيد آقايون تمام حرفهاي ما در اين شبها، در جلسات مختلف، فكر شخص من يا شماها بايد در اين جهت خلاصه بشه. شما ميتونيد هميشه جزء آئين زندگيتون قرار بديد. و آن چيه؟ اينكه صراط مستقيم ما امروز حجة ابن الحسن عليه الصلاة و السلامه. و ما بايد شبيه به آن حضرت باشيم. اينهم حرف نيستش كه، اينهايي كه عرض ميكنم حرف نيستش كه اگر كسي بشنوه مسلمان بشه ميگيد بدبختيهامون اين است كه حرفها را با همة سادگيها كه داريم در زدن، و اينهمه مثال ميزنيم، اينهمه توضيح ميديم، همين مطالبي كه امشب تا همين الان گفتم خدا ميدونه ممكنه كه با آن اصطلاحات فلسفي و علمي گفته ميشه و چند شب هم روش بحث ميشه و هيچي هم شماها نفهميد. همة اينها حرفهاي خيلي ساده است. بعضيها خيال ميكنند ما اينجا نشستيم، نميدونم، من با دراويش به طور كلي مخالفم. با تصوف مخالفم. با شيخيها مخالفم. فقط و فقط من ميگم صراط مستقيم خاندان عصمت و طهارت. هر كي رفيق ماست يا علي! صراط مستقيم. هر جائي هم كه ديديد من از صراط مستقيم خارج شدم شما حق داريد بريد آنطرف. صراط مستقيم ببينيد در عقائد، خدا، پيغمبر، ائمه اطهار عليهم الصلاة و السلام. و امروز هم ما، ايني كه بيشتر دم از امام زمان ميزنه، امروز يكنفر آمده بود به من ميگفت شما مگر يك امامي هستيد اينقدر اسم امام زمان را ميبريد؟ گفتم من يك امامي نيستم چون كلمات همة ائمه را داريم عمل ميكنيم. ولي يك امام زماني هستيم. حالا شما چند تا امام زمان داريد؟ يك دونه امام زمانمون، امام زمانمون يك دونه است. يك امام زماني هستيم. يا اين كلمات صاحب الزمان و امام زمان را از روي اسم وليعصر نگذاريد تا ما فرقي بين، حضرت هم شايد همانطوري كه بعضيها ميگن اصلا وجود خارجي نداشته باشه نستجير بالله، آنوقت ما ميشيم مثل بقيه. و الا امام زمان، آقا توي مجالس ما، روايت داره، توي مجالس ما ميآد. كنار ما ميشينه. اينها روايت داره، نه اينكه من از خودم بگم يا اينكه من مدعي اين حرفها بشم. ميآد گاهي با ما معانقه ميكنه. گاهي با ما ميآد غذا ميخوره. با ما زندگي ميكنه. توي همين بدن گوشت و پوست و استخواني هست. لباس داره. من نميدونم اين احمقهايي كه واقعا گاهي انسان، ميگه اگه فحش نده دلش آروم نميگيره! همين كلمه هم البته خيلي چيز تندي نبود. اين چيز تند را، به قول يكي ترشي هم بايد باشه. قلبش را آتش ميزنه. آخه اينقده انسان احمق، نادان. كه بگه اين امام زمان هم با آنهاي ديگه فرقي نميكنه بلكه آنها بالاتر، جلوتر، بيشتر. آقا ايشان هستند. يك فردي كه، اگر نيستند كه ثابت كنيد نيست حضرت، ما هم معطل نشيم، اينقدر متهم نشيم، اينقدر حرف نشنويم. اگر هست كه تمام مذاهب داره ميگه هست، تمام عالم داره ميگه هست، وجودش همه جا هست، ظل اللهه، هر جا خدا هست او هم هست. منتهي اين مخلوق و محدود و خدا نامحدود. اگه نيست بگيد نيست. چرا اين بدبختها به خودشون اينقدر ظلم ميكنند. اينقدر دشمني ميكنند. و اين را هم بدونيد كه كوچكترين حرفي كه به مقام مقدس امام زمان كوچكترين سبكي داشته باشه، انسان را ذليل ميكنه. در همين دنيا. چون اين وجود مقدس معز الاولياء و مذل الاعداء است. ذليلشون ميكنه. ما ديديم ذلتشون را. خدا ميدونه من ذلت كساني كه اينها يك كلمه حرف، حالا بالاخره گفت كه سوخت و سوز نداره دير و زود داره، امروز حالا نشد فردا. خدا هم صبرش زياده و در همين دنيا ذليل ميشن و شما كوشش كنيد انشاء الله يك وقتي يك كلمهاي، حتي توي جلسهاي كه از اين حرفها زده ميشه، آقا از كجا معلوم! همة اولياء خدا، همة شخصيتها از همين راه به يك مقامي رسيدند. شما الان سيد بحر العلوم را چيش را ميدونيد كه اينقدر دوستش داريد؟ آقا سيد بحر العلوم كيه؟ كي بوده؟ سيد بن طاوس كي بوده كه شما اينقدر دوستش داريد؟ مرجع تقليد بوده؟ يقينا اكثرتون ميگيد نميدونم. سيد بن طاووس مرجع تقليد بوده. سيد بحر العلوم مرجع تقليد بوده. آيا ايشان مثلا فرض كنيد يك ناحيهاي از مملكت، نه. چيكاره بوده؟ دوست امام زمان. ما دوستان امام زمان را در طول تاريخ داريم. اينقدر عزيزند، مردم هم نميدونند چرا اينها عزيزند. سيد بن طاوس عزيزه. هميشه انسان دوست داره بگه سلام الله عليه. سيد بحر العلوم عزيزه. مقدس اردبيلي عزيزه. آقا اين عزت و اين خوبي را بعضي از علماي معرف هم ندارند. ندارند ديگه، اين عزت را ندارند. آن محبوبيت را ندارند. حالا نميخوام اينطرفش را اسم ببرم كه معروفند، همهاتون هم ميشناسيد. اما همچين توي دلتون، اما نه شماها، حالا علتش چيه فلان آقا را اينقدر دوستش نداريد؟ ميگيد نميدونم. نه اين را ميدونيد را ميدونيد نه اون را. ولي اين را بدونيد اين مال اين است كه اين آدم بستگي به امام زمان داره. تا ميبينه سيد بحر العلوم ميبينه كه حضرت توي سينهزنهاي خدمتتون عرض شود كه، طويرج حضرت داره سينه ميزنه. با اينكه طلاب اطرافش بودند و خوب، شخصيتي داشته. عباش را مياندازه، پيراهنش را ميكنه، ميره توي سينهزنها سينه ميزنه. اينها همينجور ميايستند آقا چرا اين كارها را ميكني؟ بعد كه ميآد ميگه من ديدم مولام حجة ابن الحسن آنجاست منهم رفتم. به جايي مقدس اردبيلي، يار امام زمان، دوست امام زمان ميرسه كه سطل را مياندازه توي چاه پر جواهر ميشه ميآد بالا، ميگه مقدس از تو، فاميلشون مقدس بوده، مقدس اينجوري كه شما خيال ميكنيد نبوده، از تو آب ميخواد نه جواهر. آب ميخوام جواهر را ميخوام چيكار! به جايي ميرسه كه ميآد توي حرم، علي بن ابيطالب، درها باز ميشه، نه اينكه راهش ندهند، نه راهش ميدهند ميگن برو كار ضريح امير المؤمنين عليه الصلاة و السلام، حضرت ميفرمايد برو مسائلت را از امام زمانت كه در مسجد كوفه است بپرس. ميره از حضرت ميپرسه. اينها، اينجا نشستيم ميگيم چرا مقدس اردبيلي، من آنهاي ديگه را اسم نميبرم. و الاّ خودتون ميفهميد كه علماي بزرگ معروف باصطلاح خيلي كاري، ولي اين محبوبيت را در دل شماها ندارند. يعني وقتي اسمش ميآد، خوب دانشمندي بود، اديبي بوده، شاعري بوده. اما نه همچين. اما اگر كسي به سيد بحر العلوم جسارت بكنه، حضرت ابو الفضل، حضرت ابوالفضل و اينها امام زماني بودند حالا نه اينكه شما فكر كنيد كه اينها امام زمان، نخير امام زمان خودشون دوست داشتند. هر كدام كه امام زماني بودند، اينها عزيز شدند، هر چي هم بخوان مردم آنها را ذليل كنند. نه. محبت مكنونهاي در دلها بوجود ميآيد. در دلهاي مردم. اينطوره. خوب بيائيد از همين راه وارد بشيد. دوست داشته باشيد امام زمان را. سيد ابن طاووس من ميگفتم نميدونم آماده كرديد؟ گفتم امشب قبل از انقلاب، حدودا ده بيست سال قبل، قضية اسماعيل هرقلي كه ميره پيش سيد ابن طاووس، اينها رفقايي بودند، اينها يك عده بودند توي تئاتري كار ميكردند. ما با اينها صحبت كرديم، اينها گفتند نميشه، از اين هنر ما استفاده نكنيم، با نداشتن وسايل، آنموقع نه…بود، نه فيلمبرداري بود، نه حتي ضبط صوت ما جرأت نميكرديم ضبط صوت داشته باشيم. بلندگو را بعضي از مقدسين حرام ميدونستند. ما آنوقت به بعضي از رفقا گفتيم كه حالا كه شما متدين شديد، بعضيهاشون اينقدر متدين و خوب شدند كه حتي با من سفر كربلا آمدند و گفتيم اين قصهها را ميدهيم به شما يك نمايشنامههايي بنويسيد. به يكيشون گفتم كه اگر رفقا حالش را داشته باشند، ايام جشن و سروره، اين عيد ماست. اين قضية اسماعيل هرقلي را، سيد ابن طاووس ميگه كه وقتي اسماعيل هرقلي ميآد پاش، حالا اگه حالا بود اين غدههاي چربيها روي پوست را دكترها ميگن سرطانه، پدر آدم در ميآيد. يك غدهاي روي پاي اين كه پدرش را درآورده بود، ناراحتش كرده بود، اين سيد ابن طاووس ميبردش پيش اطباي خدمت شما عرض شود كه، حله و بغداد و اينها. اينها ميگن آقا علاج اين از دست ما ساخته نيست. سيد ابن طاووس چي ميگه؟ ميگه نااميد نشو. هيچوقت يك مسلمان هيچگاه نا اميد نميشه. برو پيش امام زمان. آقا بعضي از علما خيلي حق ميگن. متأسفانه ما پيروي نميكنيم از آنها. مرحوم آميرزا مهدي اصفهاني رضوان الله عليه كه در مشهد بود و يك عده شاگردان ايشان بودند و در عقائد اينها خيلي الحمد لله مفيد بودند و ايشان امام زماني بود. ولو اينكه بعضي از ارادتمندان ايشان آنچناني كه بايد امام زماني نيستند. خودش شيفتة امام زمان بود. مرحوم آشيخ مجتبي اين را خودش براي من نقل ميكرد. ميگفت يك آقاي آسيد باقري بود اهل قزوين. اين مسلول شده بود. سابقها كسالت سل شبيه به سرطان الان، غير قابل علاج بود. من خوب يادمه. و كسي مسلول ميشد ديگه ازش مأيوس ميشدند. دكترها هم بهش گفته بودند كه تو خوب نميشي. و حالت ضعف. ميگفت هر وقت سرفه ميكردم خون از حلقم ميآمد، رفته بود خدمت مرحوم ميرزاي اصفهاني. به ايشان گفته بود كه آقا اطبا من را مأيوس كردهاند. ايشان گفته بود كه اطباء مأيوست كردند! اينها چي ميفهمند؟! تو امام زمان داري. ميگفت آنچنان با من گرم صحبت كرد راجع به حضرت بقية الله، ولي آقايون اين را بگم ما خودمون شك داريم كه حرفهايمون تأثير نميكنه. يعني اين باطنمونها، و الا اگر ما احتمال بديم، من يك نفري را ديدم وقتي وارد يك مجلسي ميشد يك نگاهي به همه ميكرد ببينه شايد يك گوشهاي، كناري، يك شخصي باشه كه اين مثلا يك خورده شايد امام زمان باشه. يك خورده نگاهش بيشتر ميشد به اون. آخه ماها اصلا توي اين فكرها نيستيم. ميگه كنار من يك آقايي نشسته بود اصلا فكر نكردم شايد امام زمان باشه و بعدا فهميدم امام زمان صلواة الله عليه بود. ميگفت با من طوري صحبت كرد، چون خودش حضرت را، خدا رحمة كنه مرحوم آية الله كوهستاني گاهي صحبت از ائمه ميكرد مثل اينكه ائمه جلويش وايستادند. خيلي با ادب و، ديديد جلوي يك بزرگي انسان بخواد راجع به او صحبت بكنه چه جوري صحبت ميكنه؟ ايشان اينجوري، ميگفت همانجور با ما صحبت كرد. من از جام بلند شدم گفتم خوب آقا من رفتم. آمدم مثل اينكه دارم ميرم دنبال امام زمان. همين آقاي مسلولي كه اطبا جوابش كردهبودند. ميگفت من داشتم ميرفتم. آمدم در صحن. ديدم وسط صحن يك جمعي دارند ميرن. يك آقايي هم جلوشونه. يقين كردم اين آقا امام زمانه. حالا صدا زده بود، صدا نزده بود. ميگه حضرت برگشتند يك نگاهي، نيم نگاهي به من كردند. من همونجا ديگه حالم منقلب شد. بعد ديدم خوب شدم. مرحوم آشيخ مجتبي ميگفت بعدها، سالها زنده بود. اين جريان مفصلش را در كتاب ملاقات با امام زمان نوشتم.
آقا اينها راسته خدا ميدونه. اين مرضهاي ظاهري كه چيزي نيست. شأن آنها نيست كه ماها را معالجه بكنند. اينها آخه امراضي است كه به بدن حيواني ما متوجه شده. و آنها دامپزشك نيستند كه بدن حيواني ما را، آنها آمدند طبيب روح ما هستند، طبيب بدن ظاهريمون نيستند. اين يه كاريه، همينطوري، براي اينكه ما اهل اين حرفها هستيم برامون انجام ميدن، جذبمون بكنند. فرق پيغمبر اكرم و انبياء قبل همين بوده كه پيغمبر با قرآنش آمد روح همه رامعالجه بكنه. آنها خوب، بعضيهاشون مرده زنده ميكردند، چه ميكردند. كارهاي ظاهري ميكردند. خوب. سطح فكر آنچنان، شما سطح فكرتون را بياريد بالا همهاش توي اين فكر كه مزاجمون سالم شده، غذامون خوب شده، وضعمون چطور شده، اينها نباشيد. روحتون را. الحمدلله، خدا را شكر ميكنم كه اكثر بيشتر شماها روحتون قوي شده. خوب.
پس انشاء الله كوشش بكنيد كه ما هم مثل حضرت ابراهيم شيعة علي بن ابيطالب باشيم، مجذوب علي بن ابيطالب باشيم. در صراط مستقيم باشيم. در جهاد با نفس باشيم. فردا شب انشاء الله باز همين جمع، البته دوستاني كه در راه هستند و آنها، چون ما با شماها خوشيم. از افراد متفرقهاي كه فرق بين روح و جسم نميگذارند، من كه خوش نيستم. البته ظاهرم را حفظ ميكنم ولي خوش نيستم. خوشي ما در همين است كه ما با شماها باشيم. انشاء الله فرداشب، بهرحال جا ظاهرا نداشته باشيم، اينهايي كه مرحلهاي دارند انشاء الله فردا شب تشريف بيارند. چه مسافر باشند چه غير مسافر و اگر ميتونيد همينجا خانمها را پذيرايي كنيد. خدمتتون عرض شود كه همين آقايون، چون دعوت ميكنم رسما انشاء الله رفقايي كه همين الان هستند تشريف بيارن. انشاء الله فردا شب مجلس جشني در منزل فردا شب. ديگه نيمة شعبانمون كه شماها بايد پذيرايي كنندة از سايرين باشيد. من عجيبه، بعضي وقتها روزهاي جمعه، البته روزهاي جمعه اصراري ندارم همهاتون اول وقت بيائيد. بعضي رفقا ميگذارند آخر آخر. براي اينكه مسمايي درست كنند ميآن. نه شماها، شماها بهتر. يعني اين را بدونيد اگر ميبينيد كه حال و حوصله نداريد و فلان و اينها، بدونيد شما صاحب مجلس جشن امام زمان نيستيد. منهم مثل شماها هستم، شماها همهاتون مثل من هستيد. نه من امتيازي بر شما دارم. نه شماها آقاتريد كه توي خونهها بنشينيد ما اينجا كار بكنيم. اينجوري بگيم كه، يعني آقاتر هستيد، خيلي بزرگتريد. ولي بهرحال باهم باشيم ديگه. اول مجلس انشاء الله آقايان تشريف بيارن كه پذيرايي از ديگران بكنند. هر كسي هر جوري هم كه خودش را باصطلاح صاحب مجلس، خودتون را صاحب مجلس بدونيد انشاء الله.
و انشاء الله اميدواريم كه باندازهاي كه ازمون ميآد قلب مقدس اماممون را از خودمون راضي كنيم. ما در اكثر شهرستانها كه رفقا جمع قابل توجهي بودند يا لازم بود آنجا مجلس باشه، به رفقا گفتيم مشهد نيائيد آنجا باشيد مجلستون را اداره كنيد. در بعضي جاها ضرورت داشته كه مجلس مهمي باشه، مثل، ولو اينكه يك نفر دو نفر بيشتر نبودند آنجا. ولي ميوه براشون فرستاديم و مجلس برقرار باشه. مثل اين آذرشهر، الان خوب آقاي مداح بندة خدا كس ديگهاي نيست آنجا، و يكنفر ديگه. اما از جاهاي ديگه آورديم آنجا گفتيم بريد آنجا و مجلس آنجا لازمه. وسط برادرهاي ناتني فلان …. چون آنجا لازمه. بعله. اونجا الحمد لله مجلس، مجالس خيلي خوبي، پنج شب مجلس دارند يا بيشتر. به بعضي از رفقا گفتم كه اينجا سر راه ماندند، گير كردند. خيلي خوب خوب هم هست. ما بهشون گفتيم همانجا باشيد. بعضي شهرها هم همينطور. انشاء الله شما مشهد را بايد. البته همت عاليي ميخواست. من عقيدهام اين بود كه تمام شهر مشهد را بايد ما بتونيم اداره كنيم. ولي خوب. انشاء الله اميدواريم نيروتون بيشتر بشه، قدرتتون بيشتر بشه، محبتتون بيشتر بشه. عشق و علاقهاتون به امام عصر عليه الصلاة و السلام بيشتر بشه. گذشتتون از نظر مالي، از نظر جاني به امام زمان بيشتر بشه. همين امروز با يكي از دوستان صحبت ميكرديم كه بهترين خرج، البته اين را بهتون بگم، اين را كه الان ميگم بخاطر اينكه شما پولي داديد نميگمها، به جهت اينكه الحمد لله بودجهاش رسيده، دو سه نفر از دوستان امام زمان تقريبا اين بودجههايي كه الان ما تا آخر داريم لطف كردند. ولي بهترين خرج اينه كه انسان براي اعتلاي نام مقدس امام زمان، مال خود امام زمانه، مال كيه؟ بيمنه رزق الوري، هر چي ميخوريم به بركت وجود مقدس امام زمانه. اگر ميخواهيد غذاي سالمي بخوريدها، هر چي در ميآريد بگذاريد كنار بعد بعنوان صدقة امام زمان برداريد بخوريد تا تموم بشه. كساني كه صدقة امام زمان را بخورند، يك كسي ده تا پول خورده آورده بود پيش من چند سال قبل پيش من گفت اينها صدقة امام زمانه، شما ميگيريد؟ گفتم بعله من ميگيرم. گفتش چيكارش ميكنيد؟ گفتم خرج شخصي خودم ميكنم. چيز زيادي نبودها. يك وقت طمع نكنيد پس تو پولها را ميگيري براي خودت. نه اگه زياد باشه خرجهاي اينطوري ميشه. نه يك پولهاي خوردهاي، مثلا فرض كنيد يك تومان انداخته بود توي قلك، همچين چيزي. توي تعجب موند. بعله. ما زندهايم به صدقة سر امام زمان. خدا براي ماها چه ارزشي قائله كه ما را زنده نگهداره. اين آقا چون هست، اون مظهر خدا چون هست، اون انسان كامل چون هست، مثل يك درخت گل خوبي را كه توي باغ باغبان آب ميده، اين علفها هم آب ميخورند. و الاّ خدا به ما چيكار داره، ما كي هستيم؟ هيچي نميشه اسم گذاشت. ما صدقهخور، آن علفهاي پاي درخت صدقهخور آن درختند. اين درخت را چون آب ميده به اينها هم آب ميرسه. چون بيمنه رزق الوري. بوجوده سبب الارض و السماء. هر كسي هم غير از اين فكر بكنهها، خيلي نافهمه، خيلي نادانه. مثل آن كه هنوز نكوبيدنش، هنوز تحت اختيار قرارش ندادن.
خوب يك چند تا تذكر هم باز عرض كنم. ما هروقت دفترهاي شما را ميگيريم، هم خوشحالمون شما ميكنيد هم محزون. بعضيها كه هيچ ارزشي براي حرف ما قائل نبودند ظاهرا. گفتيم دفترهاتون را بياريد ببينم. بعضيهاشون نياورند بدهند. اسمهاشون هست ميخواستم اسمهاشون را امشب بخونم، نياوردم. اينجا كه آمدم يادم آمد نياوردم. گفتم شايد شب تولد حضرت وليعصره نخواستند كه اينها جلوي مردم خجالت بكشند. من گفتم همه دفترهاتون را بياريد. و اين را هم بدونيد كه اين كارهايي كه بعضي كردهاند، البته زياد نيستندها، يك چند نفرند اين آقايون؟ ده پانزده نفر. اين كاري كه اين ده پانزده نفر كردند ما را سرد ميكنند نسبت به بقيه. گفتم عكس بياريد، اينها حساب داره. من گاهي بعضي حالات روحي هست كه طرف را انسان نميشناسه، به عكسش نگاه ميكنه يادش ميآد خصوصياتي لازمه عكسش. اين را هم بعضيها نياوردند. مشهديها را ميگمها. شهرستانيها الان مورد خطاب ما نيستند. چند تايي شهرستاني توي جمع ما هستند آنها مورد عتاب ما نيستند. اين يك گله. دفتر، يك دسته دفتر ندادند.
يك چند تا گلة ديگه هم دارم كه همين الان توي ذهنم آمد نگم. حالا نقدا بگذارم براي بعد از نيمة شعبان. چون حالا خوشحالي شما را بهم نزنم. يادمه يك شب اينجا همه به يك حرف من گريه كردند. چيزي گفتم كه همه گريه كرديد و از اين حرفهاي باصطلاح ناراحت كننده و گلههاي متأثر كننده با اين محبت شديدي كه دوستان به من دارند و به هدفشون دارند، يك وقت خداي نكرده اينها دچار تزلزل نشوند. من اين را خلاصه بگم. همة مطالب را جمع ميكنه. و الله العظيم، صيغة قسم خيلي شديد، لازم نبود براي شماها بخونم، هدفي از جلسات، از بودن شماها، از خدمت شما عرض شود كه اينهمه زحمت، بعضي از رفقا يك خوردهاي با من بيشتر محشورند، همين امروز خدمت آقاي مرشد بوديم. تلفن ما كه به رفقايي گفتيم بهشون به كسي نگند اينجا منزل، اينجا را ميخواهيم نهار بخوريم تلفن نزنند، ديدم اصلا فرصت براي نهار خوردن ندارم. همة اين زحمات خداي من شاهده هيچ هدفي ندارم جز رضايت امام زمان. جز كمالات شما و جز ترقيات شما. و يك چيز هم بهتون بگم من تمام زندگيم از دور و بر من شماها بودن تأمين نميشه. بگيد ما نباشيم شما از كجا ميخواهيد بخوريد. حرفهايي كه بعضيها فكر ميكنند. نه. من بحمد الله، لطفي كه خداي تعالي كرده كتابهاي ما، يك كاري است حالا، ميگن يك شخصي يكي آمد از يك شخصي سؤال كرد كه فلاني تو از كجا زندگيت تأمين ميشه. گفت از خدا. گفت خوب درست از كجا، چه جوري؟ گفت خدا قول داده توي قرآن و ما من دابة في الارض الا علي الله رزقها. روزي هر كسي را خدا ميده. گفت خوب حالا؟ خيلي اصرار كرد. گفت اين سليمان يهودي را ميشناختي؟ گفت بعله. گفت اين مرده نماز و روزهاش را به من دادند بخونم. گفت زودتر بگو هي ميگي خدا. گفت اي فلان فلان شده، سليمان يهودي نماز و روزه داره؟ اين را ميگم تو ميگي بعله ميشه. ولي خدايي كه توي قرآن قول داده. حالا من يك راهي براي زندگيم براي حتي شما دوستان صميميامون بگيم تا شما باورتون بياد. و آن اينه كه ما حق التأليف را ميگيريم خرج ميكنيم. حالا ديگه تقريبا هم شبيه به آن سليمان يهوديهها. اين را ميگم، بخاطر اينكه هيچ چيز انسان را كمك نميكنه جز خدا. اينقدر افراد هستند كتاب نوشتند هر چه زندگي داشتند دادند كتابشون را چاپ كردند، اما توي انبار خونهاشون، جاشون را هم گرفته، يك نفر هم نيامده بخره. حالا خداي تعالي ميخوام بگم از اين راهه، خداي تعالي لطف كرده كه به قول يكي از آقايون ميگفت در كويت كتاب چاپ شدن محاله. كتابي ما از كتابهاي ما ترجمه شده بود در كويت كه در تمام اين خليج و آنجاها پخش شده و حتي همين ديشب گفتم به بعضي از رفقا، كتابها در آمريكا، هفت هشت تا ما تلفن از آنجا داشتيم كه تبريك عيد بگن، يا تبريك اثر كتابمون. خوب الحمدلله لطف الهي هست، كتابها، شما اگر برداريد پشت كتابها را ببينيد حساب بكنيد كه من بايد چقدر زيادي ثروت داشته باشم كه ندارم! كتابها را باز بكنيد، هر كتابي كه چاپ ميشه پانزده درصد به من حق التأليف ميدهند. اين را هم براتون گفتم براي اينكه يك وقت فكر نكنيد كه مثلا اگر الحمدلله دوستانمون، دوستان، بعله، گفت كه خوشبختانه دوستان پولدارها دور و بر ما نيستند. اگر يكي دو تا گوشه كنار هم پيدا بشند اينها راه را عوضي آمدهاند. اينها، بعله، خدمتتون عرض شود كه الحمدلله هيچ نيازي به استفادة از سهم سادات، سهم امام، نميدونم، البته نذري باشه، صدقة امام زمان باشه، شايد گاهي ازش استفادة شخصي بكنم. و بحمدالله اين لطف حضرت بقية الله بهتون بگم اين مخارج زياد كانون و نميدونم رفت و آمدها و هر چي هست، بهرحال، همة اينها را آقا لطف ميكنند و خود آقا وليعصر اظهار محبت، اين هم بخاطر چند نفر مجلسمون هستند كه اينها شايد جلسة اولشون باشه و شايد هم اگر ملاحظة آنها را ميخواست بكنم، نميخواست اين حرفها را بزنم. و الاّ شما همه خودماني هستيد و آن چند نفر هم كه متفرق خودشون آمدند، اين حرفهاي ما را پيش خودشون محفوظ بدارند. چون شما اخلاق ما را ميدونيد ديگه هيچ الحمدلله خدمت شما عرض شود كه اظهار عجز نكردم و نميكنم.
يك مطالبي داشتم به يك جهاتي عرض كردم امشب نميگم بهتون. گلهها را ميگذاريم براي بعد. براي بعد از اين مجلس. خوب. فرصت هست؟ نيم ساعت. نيم ساعت اين اشعار را گوش بديد به ياد امام زمان صلواة الله عليه. نميدونم مناسب مجلس هست يا نيست؟!
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.