۲۸شوال ۱۴۱۵ قمری – معناي‌ رب‌ العالمين‌ . اخلاق‌ خ‌ ۷۴

 معناي‌ رب‌ العالمين‌ اخلاق‌ خ‌ 74

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 شما اكثرا خانمهاي‌ تحصيلكردة‌ در سطح‌ بالا هستيد و من‌ از شما اكثرا توقع‌ دارم‌ كه‌ در كارهايتون‌، در برنامه‌هايتون‌ جدي‌ باشيد. و اميدوارم‌ كه‌ انشاء الله‌ همينطور كه‌ به‌ پيش‌ مي‌رويد هم‌ دنياتون‌ را تأمين‌ كنيد و هم‌ آخرتتون‌ را. آنهايي‌ كه‌ مربي‌ ديگرانند اعم‌ از خانمهاي‌ خانه‌دار كه‌ مربي‌ فرزندانشون‌ هستند و يا معلمين‌ و كساني‌ كه‌ در رأس‌ يك‌ جمعي‌ به‌ عنوان‌ آموزگاري‌ يا بعنوان‌ هر نوع‌ كاري‌ كه‌ مربوط‌ به‌ ديگران‌ است‌ و تربیتی‌ است‌، جنبة‌ تربیتی‌ دارد كه‌ طبق‌ اين‌ محاسبه‌، تمام‌ شماها مربي‌ هستيد و يكي‌ از صفات‌ پروردگار متعال‌ اين‌ است‌ كه‌ ربه‌. رب‌ يعني‌ مربي‌. خداي‌ تعالي‌ رب‌ العالمينه‌. شماها بايد جزئي‌ صفات‌ الهي‌ را، صفت‌ الهي‌ را داشته‌ باشيد. در همينجا ميشه‌ يك‌ مقايسه‌اي‌ كرد. كه‌ چطور انسان‌ مي‌تواند صفات‌ الهي‌ را در خودش‌ ايجاد كند. يك‌ بحثي‌ دربارة‌ معناي‌ رب‌ العالمين‌ خيلي‌ مختصر عرض‌ بكنم‌. بعد معناي‌ اينكه‌ اين‌ صفت‌ در شماها بوجود بياد، اينهم‌ اشاره‌ ميكنم‌.

 پروردگار متعال‌ رب‌ العالمينه‌. يعني‌ تمام‌ عوالم‌ وجود را تربيت‌ ميكنه‌. تمام‌ عوالم‌ هستي‌ را از گذشته‌ و آينده‌ و بالا و پائين‌، همة‌ اينها را خدا ايجاد ميكنه‌ و بعد به‌ آنچه‌ كه‌ مصلحت‌ آنها هست‌، قرارشون‌ ميده‌. اگر شما مثلا از باب‌ مثال‌ يك‌ مربايي‌ بخواهيد درست‌ بكنيد. اين‌ مربا را اگر كمتر بجوشانيد يا شكر كم‌ بريزيد يا زيادي‌ بريزيد بالاخره‌ يك‌ نحوه‌اي‌ درست‌ كنيد كه‌ يك‌ چيزي‌ نقص‌ داشته‌ باشه‌، ميگويند شما نتونستيد مربا را خوب‌ درست‌ بكنيد. مربا را انسان‌ خوب‌ درست‌ نكنه‌، مربي‌ خوبي‌ نيست‌. مربي‌ يعني‌ مربا درست‌ كن‌. اين‌ معناي‌ حقيقيشه‌. اگر كسي‌ از همان‌ مرباي‌ كوچك‌ شروع‌ مي‌كنيم‌ نتوانست‌ بفهمد كه‌ چگونه‌ بايد اين‌ مربا را درست‌ بكنه‌، مربي‌ خوبي‌ نيست‌. رب‌ خوبي‌ نيست‌ در اين‌ خصوص‌. اگر شما فرزندانتون‌ را، زير دستانتون‌ را نتوانستيد خوب‌ تربيت‌ كنيد، شما مربي‌ خوبي‌ نيستيد. صفت‌ الهي‌ را در خودتون‌ نتونستيد ايجاد كنيد. به‌ كمال‌ نمي‌رسيد. از همين‌ قدم‌ اول‌. چون‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار داراي‌ صفاتي‌ است‌ اسماء حسنايي‌ است‌ كه‌ آن‌ صفات‌ و اسماء حسناي‌ پروردگار، يكي‌ از آنها ربه‌. رب‌ يعني‌ مربي‌. مربي‌، مربي‌ عالمه‌. يعني‌ به‌ حيوانات‌ به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ برايشون‌ ضرورت‌ داره‌، به‌ آنها فهم‌ و شعور داده‌. مي‌بينيد يك‌ حيواني‌ كه‌ در ميان‌ حيوانات‌ مثلا فرض‌ كنيد مرغ‌. اين‌ در ماشين‌ جوجه‌ كشي‌ متولد شده‌. بعد هم‌ مادر نديده‌ و هم‌ نوع‌ خودش‌ را مشاهده‌ نكرده‌. خداي‌ تعالي‌ تربيتش‌ كرده‌ به‌ همان‌ مصالح‌ و مفاسدي‌ كه‌ لازم‌ است‌ مرغ‌ داشته‌ باشه‌. مي‌بينيد كه‌ مي‌آيد بيرون‌ بدون‌ اينكه‌ استاد ببيند، معلم‌ ببيند. هم‌ مي‌داند چه‌ بخورد و هم‌ ميداند كه‌ چگونه‌ مثلا فرض‌ كنيد تخم‌ مرغ‌ بگذارد. چه‌ غذايي‌ را بخورد؟ چه‌ دارويي‌ را اگر مريض‌ شد، كه‌ مريض‌ معمولا نمي‌شوند، از آن‌ دارو استفاده‌ بكند و چگونه‌ فرزند دار بشود و اگر حتي‌ مثلا زير مرغ‌ يك‌ مقدار تخم‌ مرغ‌ گذاشتيد و اين‌ بيشتر از بيست‌ روز بخواهد طول‌ بكشه‌، خودش‌ مي‌فهمه‌ كه‌ تخم‌ مرغ‌ فاسده‌ و از روي‌ تخمها بلند ميشه‌ و ديگه‌ فاسد هم‌ هست‌. يا ممكنه‌ اگر صاحب‌ اين‌ مرغ‌ ندوند كه‌، يعني‌ تعداد روزها را فراموش‌ كرده‌ باشه‌، مي‌تونه‌ بفهمه‌ كه‌ اين‌ تخم‌ فاسده‌ يا فاسد نيست‌.

 خداي‌ تعالي‌ مي‌بينيد كه‌ از همينجا شروع‌ بكنيد. اين‌ مرغ‌ را خوب‌ تربيت‌ كرده‌. مرباي‌ خوبي‌ درست‌ كرده‌. عالم‌ را، همة‌ عالم‌ را همينطور درست‌ كرده‌. يعني‌ انسان‌ بايد عقل‌ داشته‌ باشد. خدا به‌ حد كافي‌ بهش‌ عقل‌ داده‌. حيوانات‌ لازم‌ نيست‌ اين‌ مقدار عقل‌ داشته‌ باشند. بهشون‌ همان‌ مقداري‌ كه‌ لازم‌ است‌ داده‌. تعداد حيوانات‌ در دريا و خشكي‌ يك‌ تعداد معيني‌ مصلحت‌ هست‌ كه‌ وجود داشته‌ باشه‌. شما با اينكه‌ مي‌دونيد مثلا فرض‌ كنيد تخم‌ ريزي‌ ماهي‌ طبق‌ محاسبات‌ دقيق‌ اگر يك‌ سال‌ در درياهاي‌ آزاد، در درياي‌ آزاد اگر ماهيها تمام‌ تخمهايشون‌ ماهي‌ بشه‌، ديگه‌ جا براي‌ حيوانات‌ ديگر دريايي‌ وجود ندارد و حتي‌ شايد جايي‌ براي‌ آب‌ هم‌ وجود نداشته‌ باشه‌. چون‌ هر ماهي‌ كه‌ تخم‌ريزي‌ ميكنه‌، ماهيهاي‌ بزرگ‌ حدودا بعضي‌ گفته‌اند تا ده‌ ميليون‌ يك‌ دفعه‌ داراي‌ فرزند ممكنه‌ بشه‌. شما حساب‌ بكنيد اگر توي‌ دريا فرض‌ كنيد مثلا ده‌ ميليون‌ ماهي‌ وجود داشته‌ باشه‌. اينها هر كدوم‌ ده‌ ميليون‌ فرزند داشته‌ باشند. چقدر وضع‌ عجيب‌ ميشه‌! ولي‌ مربي‌ كل‌، آن‌ خدايي‌ كه‌ رب‌ العالمينه‌، نميگذاره‌ كه‌ از همين‌ محدودة‌ خودش‌ تجاوز بكنه‌. يعني‌ شما امسال‌ هم‌ كه‌ تور ماهيگيري‌ را انداختيد توي‌ دريا مثلا پنجاه‌ تا ماهي‌ توي‌ تورتون‌ آمده‌ سال‌ بعد هم‌ همينطوره‌. سال‌ بعد هم‌ بعدترش‌ هم‌ همينطوره‌. همان‌ تعداد ماهي‌ كه‌ بايد باشه‌ همان‌ مقدار هست‌.

 در تمام‌ عالم‌ هستي‌ وقتي‌ نگاه‌ كنيد مي‌بينيد كه‌ يك‌ چنين‌ كاري‌ را روي‌ يك‌ نظم‌ خاصي‌، پروردگار كرده‌. خورشيد هر روز بر اين‌ كرة‌ زمين‌ مي‌تابه‌. سر ثانيه‌ و دقيقة‌ خاص‌ افول‌ ميكنه‌ و سر دقيقة‌ خاص‌ و ثانية‌ خاص‌ بيرون‌ مي‌آيد. كرة‌ زمين‌ روي‌ چرخش‌ خودش‌ حركت‌ ميكنه‌. شما از حالا ميدونيد ديگه‌ هوا گرم‌ ميشه‌. ميگيد حالا شايد يك‌ ماه‌ ديگه‌ زمستان‌ برگرده‌. نه‌. چون‌ روي‌ نظمي‌ خداي‌ تعالي‌ زمستان‌ و تابستان‌ را قرار داده‌.

 و بالاخره‌ تمام‌ موجودات‌ عالم‌ هستي‌ تحت‌ اين‌ تربيت‌ هستند و خداي‌ تعالي‌ اينها را تربيت‌ كرده‌ كه‌ شما اگر به‌ هر كجاي‌ عالم‌ دقت‌ بكنيد، مي‌بينيد كه‌ صنع‌ پروردگار، حكمت‌ پروردگار در آنجاها نافذه‌ و داره‌ نفوذ ميكنه‌. حتي‌ يك‌ برگ‌ درخت‌، حتي‌ يك‌ فرض‌ كنيد، من‌ يك‌ وقتي‌ يك‌ جائي‌ نشسته‌ بودم‌ يك‌ پيچكي‌ از اين‌ پيچكهايي‌ كه‌ به‌ ديوار بالا ميره‌، حساب‌ مي‌كردم‌ از ريشة‌ اين‌ پيچك‌ تا سر شاخة‌ پيچك‌، منتهي‌ اليه‌ اين‌ پيچك‌، حدود پنجاه‌ متر بود. شما هر پمپ‌ قوي‌ آب‌ را اگر بگذاريد، نمي‌تونه‌ آب‌ را به‌ پنجاه‌ متري‌ آنهم‌ از توي‌ اين‌ شاخه‌ها و وسط‌ درز چوبها رد بكنه‌ و به‌ آن‌ برگ‌ برسونه‌. هوا هم‌، من‌ خودم‌ پا شدم‌ تجربه‌ كردم‌. هوا هم‌ بقدري‌ گرم‌ بود و آفتاب‌ مي‌تابيد كه‌ شما يك‌ قطره‌ آب‌ را در عرض‌ مثلا فرض‌ كنيد يك‌ دقيقه‌ كه‌ زودتر، بلكه‌ اين‌ در مقابل‌ اين‌ خورشيد و در مقابل‌ اين‌ آفتاب‌ خشك‌ ميشد. در نتيجه‌ من‌ محاسبه‌ كردم‌ كه‌ در هر دقيقه‌اي‌ پروردگار متعال‌ مقدار زيادي‌ آب‌ را از زمين‌، آنهم‌ زمين‌ آب‌ ندارد. از لابلاي‌ رطوبت‌ زمين‌ مي‌كشه‌ و به‌ آن‌ برگ‌ آخري‌ اين‌ پيچك‌ مي‌رسانه‌. اين‌ معناي‌ ابراز قدرت‌ پروردگاره‌. شما هر كجاي‌ عالم‌ را كه‌ مشاهده‌ بكنيد يك‌ همچين‌ چيزهايي‌ را مي‌بينيد. نظم‌ عجيب‌ عالم‌.

 سر انگشتان‌ خودتون‌ را اگر توي‌ مركب‌ بزنيد، توي‌ جوهر بزنيد، بزنيد روي‌ كاغذ، با نقش‌ سر انگشتان‌ شش‌ ميليارد جمعيت‌ كرة‌ زمين‌ تطبيق‌ نميكنه‌. يعني‌ انگشت‌ شما، نقش‌ انگشتان‌ شما با همة‌ مردم‌ فرق‌ ميكنه‌. با همة‌ مردم‌ فرق‌ ميكنه‌. اگر فرق‌ نكنه‌، اين‌ را بدونيد علم‌ انگشت‌ نگاري‌ از بين‌ ميره‌. علم‌ انگشت‌ نگاري‌ معنايش‌ اينه‌ كه‌ نقش‌ سر انگشتان‌ شما با نقش‌ سر انگشتان‌ ساير مردم‌ فرق‌ بايد بكنه‌ تا اگر شما يك‌ جرمي‌ كرديد و دست‌ به‌ چيزي‌ زديد و نقش‌ سر انگشتانتون‌ روي‌ آن‌ چيز باقي‌ ماند، پليس‌ بتواند از نقش‌ سر انگشتان‌ شما، شما را پيدا بكنه‌. اگر دو نفر نقش‌ سر انگشتانشون‌ مساوي‌ با هم‌ بود، خوب‌ اشتباه‌ ميشه‌. مي‌روند او را به‌ جاي‌ شما مي‌گيرند. خداي‌ تعالي‌ يك‌ همچين‌ نظمي‌ را برقرار كرده‌. معناش‌ اينه‌ كه‌ سن‌ چهار ماهگي‌ كه‌ در رحم‌ طفل‌ هست‌، خداي‌ تعالي‌ نگاه‌ ميكنه‌ به‌ پنجاه‌، بلكه‌ به‌ شش‌ ميليارد جمعيت‌ كرة‌ زمين‌، نقش‌ سر انگشتان‌ اين‌ طفل‌ را يك‌ جوري‌ تنظيم‌ ميكنه‌ كه‌ با همة‌ آنها منافات‌ داشته‌ باشه‌. اين‌ معناي‌ ربه‌، هر چيزي‌ را به‌ جاي‌ خودش‌ قرار دادنه‌. اين‌ معناي‌ نظمه‌. اين‌ معناي‌ نظامه‌ كه‌ خدا در همه‌ جا هست‌. و خدا شما را مي‌بينه‌. و شما در همين‌ لحظه‌اي‌ كه‌ اينجا نشستيد، داره‌ تربيتتون‌ ميكنه‌. شما اطلاع‌ نداريد الان‌. قلبتون‌ داره‌ خون‌ را از معده‌ مي‌گيره‌ و به‌ تمام‌ رگهاي‌ مويرگها بلكه‌، به‌ تمام‌ مويرگها مي‌رسونه‌ كه‌ اگر يكي‌ از اين‌ مويرگها يا يكي‌ از اين‌ رگها، سد بشه‌. يعني‌ گرفتگي‌ پيدا بكنه‌؛ آن‌ قسمت‌ از بدن‌ فلج‌ ميشه‌. شما لولة‌ آب‌ آهني‌ را، خوب‌ دقت‌ كنيد اينجاها مي‌فهميد كه‌ خدا يعني‌ چه‌؟، لولة‌ آب‌ آهني‌ اگر بيست‌ سال‌ زير زمين‌ باشه‌ بالاخره‌ مي‌پوسه‌. بالاخره‌ از بين‌ مي‌ره‌. و حال‌ اينكه‌ از تويش‌ آب‌ رد ميشه‌. آب‌ نرم‌ معمولي‌. آنهم‌ از آهن‌ ساخته‌ شده‌. اين‌ رگهاي‌ شما از جنس‌ گوشت‌ و مثلا پوسته‌ و بعضي‌ها كه‌ صد و ده‌ سال‌، صد و بيست‌ سال‌ عمر مي‌كنند، صد و ده‌ سال‌ اين‌ رگ‌ خون‌ غليظ‌ را از ميان‌ خودش‌ رد ميكنه‌. در عين‌ حال‌ مشغول‌ كاره‌. اين‌ معناي‌ رب‌ العالمينه‌. تمام‌ اين‌ افلاك‌ كه‌ بي‌ حساب‌ ستارگان‌ و كهكشانها در عالم‌ هستند، اينها در يك‌ فضايي‌ مشغول‌ گردشند. اينها هيچكدوم‌ با يكديگر تصادف‌ نمي‌كنند. و حال‌ اينكه‌ اگر ده‌ تا ماشين‌ توي‌ يك‌ خيابان‌ با نشستن‌ يك‌ فرماندار، يا يك‌ فردي‌ كه‌ پشت‌ فرمان‌ نشسته‌، با عقل‌ و دانش‌ و اينها، هر چند قدمي‌ مي‌بينيد چند تا تصادفه‌. اما آسمان‌ به‌ اين‌ عظمت‌، كرات‌ با اين‌ بزرگي‌ كه‌ اكثرشون‌ بلكه‌ همه‌اشون‌ از كرة‌ زمين‌ بزرگترند، توي‌ اين‌ فضا دارند مي‌چرخند. به‌ هيچ‌ وجه‌ با يكديگر تصادف‌ ندارند. اين‌ معناي‌ رب‌ العالمينه‌. از آخرين‌ كهكشانها تا ريزترين‌ موجودات‌ كه‌ اتم‌ باشه‌، همه‌ جا نظم‌ برقراره‌. همه‌ چيز به‌ جاي‌ خودش‌ هست‌. اين‌ معناي‌ رب‌ العالمينه‌.

 حالا اگر شما مي‌خواهيد اين‌ صفت‌ الهي‌ را در خودتون‌ ايجاد كنيد كه‌ بايد ايجاد كنيد. خدا انسان‌ را براي‌ اينكه‌ بخوره‌ و بخوابه‌ و فرزند دار بشه‌ و امثال‌ اينها، خلق‌ نكرده‌. اگر اين‌ بود كه‌ ما را انسان‌ نمي‌خواست‌ خلق‌ بكنه‌. حيوانات‌ بهتر از ما مي‌خورند، بهتر از ما زندگي‌ مي‌كنند. بهتر از ما هم‌ فرزنددار مي‌شوند. بيائيد خودتون‌ را با حيوانات‌ مقايسه‌ بكنيد. ببينيد آنهابهتر كار مي‌كنند. آنها نه‌ جاي‌ گرمي‌ مي‌خواهند، نه‌ لباس‌ گرمي‌ مي‌خواهند. وقتي‌ هم‌ كه‌ فرزند دار مي‌شوند نه‌ قابله‌ مي‌خواهند، نه‌ بيمارستان‌ مي‌خواهند. نه‌ دارو مي‌خواهند نه‌ هيچ‌ چيز. مشغول‌ برنامه‌ خودشون‌ طبيعي‌ هستند. خوب‌ اگر بنا بود كه‌ ما هم‌ آنجوري‌ باشيم‌، بخوريم‌ و بخوابيم‌ و فكر فرزندانمون‌ باشيم‌ به‌ فكر زندگي‌ مادي‌ باشيم‌ و همه‌اش‌ هوش‌ و حواسمون‌ دنبال‌ دنيا و ماديات‌ باشه‌ و اصلا به‌ خدا فكر نكنيم‌، اصلا به‌ معنويات‌ فكر نكنيم‌، اصلا به‌ عبادتمون‌ فكر نكنيم‌ كه‌ خدا ما را هم‌ همينجور خلق‌ ميكرد. ما راحتتر بوديم‌. چرا بايد ما اينقدر غصه‌ بخوريم‌؟ كجا يك‌ الاغ‌ اينقدر غصه‌ ميخوره‌؟ كجا يك‌ اسب‌ اينقدر غصه‌ ميخوره‌؟ به‌ ما اگر خداي‌ تعالي‌ ما را براي‌ همين‌ دنيا خلق‌ كرده‌ بود، براي‌ همين‌ زندگي‌ خلق‌ كرده‌ بود كه‌ اين‌ عقل‌ را نمي‌خواست‌ به‌ ما بده‌ كه‌ ما اين‌ عقلي‌ را كه‌ ما الان‌ داريم‌ يعني‌ شماها نه‌، شماها الحمدلله‌ در يك‌ راهي‌ قرار گرفتيد، خدا كمكتون‌ كرده‌، در يك‌ صراط‌ مستقيمي‌ قرار گرفتيد كه‌ داريد ميريد كه‌ برسيد به‌ مقام‌ خليفة‌ اللهي‌. اما مردم‌ معمولي‌ عقل‌ باعث‌ زحمتشون‌ شده‌. همه‌اش‌ بايد غصه‌ بخورند. چرا اين‌ اينطور شد آن‌ آنطور شد. دائما بايد انسان‌ غصه‌ بخوره‌. بعد هم‌ زندگي‌ معمولي‌ كه‌ حيوانات‌ دارند، اين‌ نداشته‌ باشه‌.

 اينجاست‌ كه‌ ما مي‌فهميم‌ كه‌ انسان‌ خلق‌ شده‌ براي‌ اينكه‌ خليفة‌ الله‌ باشه‌. خليفة‌ الله‌ چطور ميشوند؟ صفات‌ الهي‌ را بايد در خودتون‌ ايجاد كنيد. كه‌ بعد از رسيدن‌ به‌ كمالات‌ آنوقت‌ صفات‌ الهي‌ در شما بوجود مي‌آيد. شما بخواهيد يا نخواهيد مربي‌ ميشيد. يعني‌ همانطوري‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ مربي‌ شد. بعد از چهل‌ سال‌ كه‌ خدا خوب‌ تربيتش‌ كرد. بعد خودش‌ شد مربي‌ تمام‌ مردم‌. رسول‌ خدا شد. فرستادة‌ خدا شد، دست‌ خدا شد، بخاطر اينكه‌ ديگران‌ را تربيت‌ كنه‌.

 حالا اينجا همة‌ اين‌ مقدمة‌ عرايضم‌ براي‌ اين‌ تيكه‌ بود. كه‌ شما هم‌ بايد خودتون‌ را بسازيد كه‌ مظهر صفات‌ الهي‌ باشيد. خدا رب‌ العالمينه‌، شما رب‌ فرزندتون‌ باشيد. رب‌ شاگردانتون‌ باشيد. رب‌ كساني‌ كه‌ زيردستتون‌ هستند باشيد. حتي‌ رب‌ شوهرتون‌ باشيد. شوهر شما از دو حال‌ خارج‌ نيست‌ يا از شما بهتره‌ كه‌ او بايد رب‌ شما باشه‌. يا اينكه‌ شما بهتر از او هستيد، بايد شما رب‌ او باشيد. شما مربي‌ او باشيد. اگر كسي‌ در عالم‌ يا مربوب‌ نباشه‌ يا رب‌ نباشه‌، اين‌ ارزش‌ نداره‌، حيوانه‌. نه‌ تحت‌ تربيت‌ خدا و پيغمبر و بزرگترها واقع‌ بشه‌، نه‌ كسي‌ را تربيت‌ بكنه‌. اين‌ حيوانه‌. امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمود الناس‌ ثلاثه‌. تمام‌ مردم‌ به‌ سه‌ بخش‌ تقسيم‌ مي‌شوند. عالم‌ و متعلم‌ و غثاء. يك‌ عده‌ هستند كه‌ مربيند، اسمشون‌ عالمه‌. عالم‌. خدا عالمه‌. پيغمبر اكرم‌ عالمه‌، ائمة‌ اطهار هم‌ عالمند، علما هم‌ عالمند. عالم‌. دستة‌ دوم‌ متعلم‌. متعلم‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ كسي‌ كه‌ تربيت‌ قبول‌ ميكنه‌. عالم‌ يعني‌ مربي‌. متعلم‌ يعني‌ كسي‌ كه‌ تربيت‌ قبول‌ ميكنه‌. مربا باصطلاح‌. تربيت‌ شده‌ است‌. سوم‌ كي‌ها هستند؟ سوم‌ غثاء. غثاء يعني‌ چي‌؟ با غين‌ و ث‌ سه‌ نقطه‌ و همزه‌. غثاء. غثاء يعني‌ چه‌؟ يعني‌ كف‌ روي‌ آب‌. كنار جوي‌ آب‌ وايستاده‌ باشيد مي‌بينيد يك‌ مشت‌ كف‌ روي‌ آب‌ داره‌ مي‌روه‌. هر جا آب‌ ميره‌ اينهم‌ ميره‌. دهن‌ بين‌، هر كس‌ بهش‌ ميگه‌ كه‌ فلاني‌ اينجوري‌ گفته‌. شما ديگه‌ از آن‌ لحظه‌ از او بدتون‌ مي‌آيد. حالا حساب‌ اين‌ را نمي‌كنيد كه‌ اين‌ آيا نمامه‌، مزوره‌، دروغ‌ مي‌گه‌، راست‌ مي‌گه‌. كسي‌ كه‌ اينطور باشه‌ قساء يعني‌ نه‌ عالمه‌ نه‌ متعلم‌. دهن‌ بين‌ نباشيد. يعني‌ تحت‌ تأثير حرف‌ مردم‌ واقع‌ نشيد. اگر دو ساعت‌ راستگوترين‌ افرادي‌ را كه‌ مي‌شناسيد بياد پهلوتون‌ بنشينه‌ بگه‌ كه‌ فلاني‌ را مي‌بيني‌. پشت‌ سرت‌ اين‌ طور گفت‌، اين‌ طور گفت‌. يك‌ مشت‌ حرف‌، يكي‌ دو ساعت‌ برات‌ حرفهاي‌ او را نقل‌ مي‌كنه‌. شما اگر يك‌ سر سوزن‌ دلت‌ از اون‌ ناراحت‌ شد و از او منتفر شدي‌ از صراط‌ مستقيم‌ خارجي‌ و قساء هستي‌. اين‌ را با همين‌ قاطعيت‌ عرض‌ مي‌كنم‌. مخصوصا اگر خودش‌ بگه‌ كه‌ من‌ اينطور نيستم‌. اينجا روايت‌ داره‌ اگر هفتاد نفر اينجور راستگو آمدند برات‌ گفتند كه‌ فلاني‌ اينجوري‌ گفته‌ پشت‌ سرت‌. هفتاد نفر و خودش‌ مي‌گه‌ نه‌ من‌ نگفتم‌ كذبهم‌ و ثبتهم‌ بگو تو راست‌ مي‌گي‌ و اينها همشون‌ دروغ‌ مي‌گن‌. حالا ما اينجوريم‌. خودتون‌ آزمايش‌ كنيد. يا بايد افراد زير دستتون‌ را بسازيد كه‌ اينجوري‌ بشن‌. يا لااقل‌ خودتون‌ اينطوري‌ كه‌ تحت‌ تأثير حرف‌ واقع‌ بشيد نباشيد و اگر واقع‌ شديد يعني‌ جزء دستة‌ سوم‌ هستيد. عالم‌ و متعلم‌ و قساء. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ قساء اشكال‌ كارش‌ همينه‌ كه‌ فرض‌ كنيد حرفهاي‌ اين‌ خانمي‌ كه‌ آمده‌ براتون‌ بده‌ شما را از قول‌ فلاني‌ گفته‌، حرفهاي‌ اين‌ مثل‌ آبه‌. شما هم‌ كف‌ روي‌ آب‌ راه‌ افتاديد.

 عجب‌ فلاني‌ اينجوري‌ گفت‌؟ بله‌. قسم‌ مي‌خوري‌ بله‌. اين‌ را بدونيد شيطان‌ قسم‌ خورد بر حضرت‌ آدم‌.و قاسم‌ الله‌ اني‌ لكم‌ لمن‌ الناسه‌. قسم‌ خورد براي‌ اينها كه‌ من‌ قسم‌ مي‌خورم‌ به‌ عزت‌ خدا به‌ جلال‌ خدا كه‌ من‌ نصيحت‌ كنندة‌ شما هستم‌. بياييد بريد از درخت‌ گندم‌ بخوريد تا هميشه‌ تو بهشت‌ بمونيد. بله‌ آدم‌ نمام‌ قسم‌ هم‌ مي‌خوره‌. آدم‌ بد قسم‌ هم‌ مي‌خوره‌. اينجوريه‌. اومد و اگر مي‌خوايد قساء نشيد تحت‌ تأثير هيچي‌ جز واقعيت‌ قرار نگيريد. اگر مي‌خواييد مربا باشيد يا مربي‌ يعني‌ تربيت‌ شده‌ يا تربيت‌ كننده‌ بايد تصميم‌ بگيريد تحت‌ تأثير حرفهاي‌ مختلف‌ واقع‌ نشيد. هر مؤمني‌ هر كسي‌ كه‌ قدم‌ در راه‌ كمالات‌ مي‌گذاره‌ اگر مراحلش‌ را تمام‌ كرده‌.يعني‌ اين‌ دورة‌ تحصيلات‌ دانشگاه‌ امام‌ صادق‌ و قرآن‌ را كه‌ دورة‌ تزكية‌ نفس‌ است‌ اين‌ را اگر گذروند بعدش‌ مي‌شه‌ مربي‌. تربيت‌ مي‌كنه‌. ديگه‌ شماها حالا بياييد بگيد بچه‌هاي‌ ما فحش‌ مي‌دن‌. بچه‌هاي‌ ما بي‌ ادبند. من‌ تعجب‌ مي‌كنم‌ از بعضي‌ از خانمهايي‌ كه‌ در مراحل‌ بالايي‌ هستند فرزندانشون‌ را هنوز خوب‌ تربيت‌ نكرده‌اند كه‌ اينها فحش‌ ندن‌. حرف‌ بد نزنند. در بين‌ شما خانمها كساني‌ هستند كه‌ تمام‌ فاميلشون‌ را تربيت‌ كردند شما دو تا بچه‌ را نمي‌تونيد تربيت‌ كنيد؟ تمام‌ فاميل‌ را تربيت‌ كردند. شعاع‌ وجوديشون‌ اون‌ قدر پر ارزش‌ بوده‌ كه‌ همه‌ را متوجه‌ دين‌ كردند. شماها نمي‌تونيد بچه‌ اتون‌ را تربيت‌ كنيد. مي‌گيد آقا از ما ياد نگرفته‌ از توي‌ كوچه‌ ياد گرفته‌. خوب‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر براي‌ چيه‌؟ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر در قرآن‌ آمده‌ كه‌ والمومنون‌ المومنات‌ لبعضهم‌ اوليائهم‌ و يامرون‌ بالمعروف‌ و ينهون‌ عن‌ المنكر. مومنين‌ و مومنات‌ يعني‌ اينجا مخصوصا خدا هر دو دسته‌ را اسم‌ برده‌. هم‌ مردهاي‌ مؤمن‌ هم‌ زنهاي‌ مؤمن‌. كه‌ زنها نگن‌ كه‌ اگر خدا گفت‌ ان‌ المؤمنين‌ بگن‌ خدا ماها را نگفته‌. و حال‌ اينكه‌ هر كجا كه‌ الذين‌ آمنوا مي‌گه‌ هم‌ زن‌ منظوره‌، هم‌ مرد. يعني‌ در اينجا براي‌ اين‌ كه‌ صريحتر بيان‌ كنه‌ مي‌فرمايد والمؤمنون‌ و المؤمنات‌. مردهاي‌ مؤمن‌ و زنهاي‌ مؤمنه‌ بعضيشون‌ (قطع‌ نوار).

 عيد نوروز را بهتر از عيد غدير مي‌دونه‌. اوني‌ كه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود در صراط‌ مستقيم‌ نيست‌ اين‌ شخص‌ پرته‌. كي‌ پس‌ بالاتر از اونه‌؟ ولي‌ اون‌ كيه‌؟ خدا مي‌فرمايد اونهايي‌ كه‌ در صراط‌ مستقيمند. همة‌ شماها. همين‌ هايي‌ كه‌ بسوي‌ كمالات‌ قدم‌ برمي‌دارند. بعضهم‌ اولياء لبعض‌. اينها ولي‌ اونها هستند اينها مربي‌ اونها هستند بايد اونها را تربيت‌ كنند. خوب‌ چكار بكنند؟ يأمرون‌ بالمعروف‌ و ينهون‌ عن‌ المنكر. امر به‌ معروف‌ مي‌كنند مربي‌ هستند. نهي‌ از منكر مي‌كنند. كار بد مي‌بينند فورا عكس‌ العمل‌ دارند. به‌ من‌ چه‌ نمي‌گن‌. توي‌ مجلس‌ زن‌ و مرد مخلوط‌ نشسته‌اند دارن‌ گناه‌ مي‌كنند به‌ يكديگر حرف‌ مي‌زنند مي‌خندند و به‌ اصطلاح‌ با چشم‌ شهوت‌ به‌ يكديگر نگاه‌ مي‌كنند كه‌ همه‌ خوب‌ مي‌فهمند نگن‌ ما نه‌ انشاء الله‌ مثل‌ چشم‌، مثل‌ خواهر به‌ ما نگاه‌ مي‌كنه‌. مثل‌ برادر ما بهش‌ نگاه‌ مي‌كنيم‌. اينجوري‌ شيطون‌ گولشون‌ نزنه‌. اين‌ معصيت‌، اينهايي‌ كه‌ معصيت‌ مي‌كنند اينها ارزشي‌ ندارند. اونهايي‌ كه‌ معصيت‌ نمي‌كنند و مربي‌ اونها هستند اونها ارزش‌ دارند. بعضهم‌ اولياء بعض‌.

 يامرون‌ بالمعروف‌، امر به‌ معروف‌ مي‌كنند. معروف‌ چيه‌؟ واجباتشون‌ را، مستحباتشون‌ را به‌ اونها مي‌گن‌. منكر را نهي‌ مي‌كنند يك‌ خانمي‌ كه‌ خودش‌ مي‌فهمه‌ كه‌، هر زني‌ اين‌ را مي‌فهمه‌ مگر خيلي‌ نافهم‌ باشه‌ كه‌ وقتي‌ چادر مي‌اندازه‌ سرش‌ مردم‌ وقتي‌ بهش‌ نگاه‌ مي‌كنند با يك‌ عفت‌ ديگري‌ بهش‌ نگاه‌ مي‌كنند. زن‌ عفيفه‌اش‌ مي‌دونند، زن‌ پاكش‌ مي‌دونند. اما اگر با مانتو و اينها آمد بيرون‌ اون‌ را طبعا يا متوسطش‌ مي‌دنن‌ يا زن‌ بدش‌ مي‌دونند. اين‌ را همه‌ مي‌فهميم‌ تعارف‌ هم‌ نداره‌. ولي‌ مي‌گيم‌ كه‌ چه‌ فرقي‌ مي‌كنه‌ ما پوشيده‌ هستيم‌. اينها كه‌ مربيند اونها را بايد تربيت‌ كنند. شما خودتون‌، توي‌ خودتون‌ بگرديد. اگر كساني‌ خدايي‌ نكرده‌ به‌ اين‌، الحمد الله‌ شماها من‌ كسي‌ را از شماها سراغ‌ ندارم‌ كه‌ يك‌ همچين‌ وضعي‌ را داشته‌ باشه‌ حالا آمديم‌ و يك‌ همچين‌ وضعي‌ داشت‌. لااقل‌ اينهارا تربيت‌ كنيد. بعد مي‌فرمايد والمونون‌ مؤمنات‌ بعد مي‌فرمايد و المؤمنون‌ والمؤمنات‌ بعضهم‌ اولياء و بعض‌ يأمرون‌ بالمعروف‌ و ينهون‌ عن‌ المنكر و يساعون‌ في‌ الخيرات‌. به‌ كارهاي‌ خوب‌ سبقت‌ مي‌گيرند. ما جوانيم‌ حالا دير نمي‌شه‌. نه‌ اين‌ حرفها نيست‌. هر چه‌ سريعتر بايد خودتون‌ را به‌ كمالات‌ برسونيد. من‌ اونقدري‌ كه‌ به‌ فكر كمالاتتون‌ هستم‌. من‌ گاهي‌ فكر مي‌كنم‌ شماها به‌ فكر كمالات‌ خودتون‌ نيستيد. اين‌ دعايي‌ كه‌ من‌ گفتم‌ همتون‌ براي‌ همديگه‌، براي‌ تمامتون‌ انجام‌ بديد اين‌ را انشاء الله‌ اسامي‌ را از اين‌ هفته‌ در اختيارتون‌ قرار مي‌دم‌ منتهي‌ من‌ گفتم‌ فقط‌ اسم‌ كوچك‌ را بنويسند كه‌ مشخص‌ زياد نباشه‌، چون‌ خداي‌ تعالي‌ متوجه‌ هست‌. بنشينيد براي‌ اين‌ عده‌ كه‌ در راه‌ با شما در يك‌ كاروان‌ با شما هستند همتون‌ با هم‌ داريد مي‌ريد به‌ طرف‌ خدا دعا كنيد. خدا كمكتون‌ كنه‌. شما ببينيد ما يك‌ جرياني‌ را يك‌ وقتي‌ يك‌ شخصي‌ براي‌ من‌ نقل‌ مي‌كرد بد نيست‌ اين‌ جريان‌ را براتون‌ بگم‌.

 مي‌گفت‌ اون‌ وقتهايي‌ كه‌ به‌ مكه‌ با ماشينهاي‌ قديمي‌ مي‌رفتيم‌ از راه‌ رمل‌، راهي‌ بود كه‌ از راه‌ رمل‌ ما مي‌رفتيم‌ به‌ مكه‌. مي‌گفت‌ كه‌ من‌ ديدم‌ كه‌ بله‌ برنامشون‌ اينطوري‌ بود كه‌ روي‌ ماشين‌ بنزين‌ زياد مي‌گذاشتند، آب‌ زياد مي‌گذاشتند چون‌ ممكن‌ بود توي‌ راه‌، راه‌ را گم‌ كنند. مي‌رفتند به‌ طرف‌، مي‌گفت‌ داشتيم‌ مي‌رفتيم‌ توي‌ راه‌. دو تا راننده‌ داشتيم‌ وسائل‌ همه‌ چيز بود به‌ اندازة‌ يكي‌ دو روز ما هم‌ آب‌ داشتيم‌، هم‌ بنزين‌ داشتيم‌ هم‌ غذا داشتيم‌. همه‌ چيز داشتيم‌. سر شب‌ معمولمون‌ اين‌ بود كه‌ يك‌ جا مي‌مونديم‌. يك‌ راننده‌اي‌ بود اين‌ يك‌ خرده‌اي‌ بي‌ بند و بار بود يك‌ رانندمون‌ متدين‌ بود. دو تا راننده‌ داشتيم‌ براي‌ اين‌ كه‌ يكسره‌ بريم‌ و اين‌ رانندة‌ بي‌ بند و بارمون‌ نشسته‌ بود پشت‌ فرمون‌ اين‌ آقا كه‌ از علماست‌ و باصطلاح‌ ميگه‌ كه‌ كارواندار بود، ميگه‌ ما به‌ اين‌ راننده‌ گفتيم‌ كه‌ شبه‌ ديگه‌. يك‌ جا بمانيم‌. توي‌ همين‌ بيابان‌. گفت‌ اعتنا نكرد و يك‌ قدري‌ رفت‌. بعد گفت‌ كه‌ ديگه‌ راه‌ معلوم‌ نيست‌، راه‌ را گم‌ كرديم‌. خوب‌ شب‌ را همانجا مانديم‌. صبح‌ ديديم‌ باد آمده‌ اين‌ شنها را جابجا كرده‌، وادي‌ رمل‌ يعني‌ وادي‌ شن‌. مثل‌ اين‌ كويرها، و ديگه‌ حتي‌ جاي‌ اين‌ تايرهاي‌ ماشينمون‌ هم‌ باقي‌ نمانده‌. هيچ‌ معلوم‌ نيست‌ جاده‌ كجاست‌. فقط‌ ما مي‌دانيم‌ كه‌ از اينطرفه‌. ما گفتيم‌ كه‌ خوب‌ از همين‌ راحي‌ كه‌ آمده‌ايم‌ برگرديم‌ تا برسيم‌ به‌ جاده‌. حدودا ده‌ فرسخ‌ يعني‌ شصت‌ كيلومتر، گفت‌ از همان‌ راه‌ رفتيم‌ باز جاده‌ را پيدا نكرديم‌. باز از آنطرف‌، از اينطرف‌، از هر چهار طرف‌ مي‌گفت‌ تا غروب‌ توي‌ بيابان‌ از اينطرف‌ و آنطرف‌ رفتيم‌ نرسيديم‌. فردايش‌ هم‌ همينطور. بنزينمون‌ تمام‌ شد. بنزين‌ تمام‌ شد و آب‌ هم‌ جيره‌بندي‌ شد و غذاهايمون‌ هم‌ جيره‌بندي‌ شد. روز سوم‌ صبح‌ كه‌ من‌ از خواب‌ پا شدم‌، همان‌ عالمشون‌ ميگفت‌، از خواب‌ پا شدم‌، يعني‌ خوابمون‌ نمي‌برد ديگه‌. وقتي‌ بلند شديم‌ خورشيد هم‌ كم‌ كم‌ داره‌ مي‌آيد و هوا هم‌ گرم‌ داره‌ ميشه‌. من‌ رفتم‌ پشت‌ يك‌ تپه‌اي‌ صدا زدم‌ يا ابا صالح‌ المهدي‌ ادركني‌. اي‌ امام‌ زمان‌ به‌ ما برس‌. ميگفت‌ همينطور گريه‌ مي‌كردم‌. ميگفتم‌ اگر من‌ توي‌ اين‌ بيابان‌ بميرم‌، الان‌ ما روز سومه‌ كه‌ راه‌ را گم‌ كرده‌ايم‌ اينها اگر بميرند خونشون‌ گردن‌ منه‌، من‌ آوردمشون‌. ميگه‌ در همين‌ فكرها بودم‌ و سرم‌ پائين‌ بود و اشك‌ مي‌ريختم‌ و روي‌ اين‌ شنها اشكم‌ ريخته‌ بود معلوم‌ بود. يك‌ وقت‌ ديدم‌ يك‌ نفري‌ يك‌ قطار شتر در دستشه‌. مهار شتر را گرفته‌. حالا توي‌ آن‌ بيابان‌ عربستان‌، اسم‌ مرا برد. فارسي‌ با من‌ صحبت‌ ميكنه‌. چيه‌ ناراحتي‌؟ گفتم‌ ميدوني‌ ما راه‌ را گم‌ كرده‌ايم‌. گفت‌ خوب‌ من‌ الان‌ نشونتون‌ ميدم‌. خيلي‌ ساده‌. ببينيد از اينجا حركت‌ مي‌كنيد ميريد دو تا كوهه‌. ميريد از وسط‌ آن‌ دو تا كوه‌ رد ميشيد دم‌ غروب‌، ميگه‌ حالا صبحه‌، دم‌ غروب‌ مي‌رسيد به‌ جاده‌. ميگه‌ من‌ قرآن‌ را از جيبم‌ در آوردم‌ قسم‌ دادم‌ به‌ حق‌ اين‌ قرآن‌ شما بيا با ما همراهي‌ بكن‌ ما را برسون‌، چون‌ ما باز گم‌ مي‌كنيم‌. ايشون‌ گفت‌ آخه‌ من‌ كار دارم‌، اين‌ شترها… ما خواهش‌ كرديم‌، شترها را خواباند همانجا. و من‌ بسكه‌ شوق‌زده‌ بودم‌ به‌ ياد اينكه‌ ما بنزين‌ نداريم‌ و اين‌ مسائل‌ هست‌، نبوديم‌. ايشان‌ گفت‌ كه‌ آن‌ رانندة‌ متدين‌ بشينه‌. آن‌ متدينه‌ نشست‌. پهلويش‌ هم‌ همين‌ عرب‌ نشست‌. اينطرفش‌ هم‌ من‌ نشستم‌. ايشان‌ سؤال‌ ميكرد از مشهد و علماي‌ مشهد و مثل‌ اينكه‌ همه‌ را مي‌شناسه‌. ماشين‌ هم‌ همينجور داره‌ ميره‌. نزديك‌ ظهر بود رسيديم‌ به‌ يك‌ چشمة‌ آبي‌. ايشون‌ گفتند شما آب‌ برداريد سر و صورتتون‌ را بشوريد، وضو بگيريد نمازتون‌ را بخونيد. به‌ من‌ گفتند تو جلو بايست‌. مسافرين‌ هم‌ پشت‌ سرت‌ نماز بخونند. خود ايشان‌ رفت‌ آنطرف‌ نماز خوند. باز سوار شديم‌ و همانطور كه‌ گفته‌ بود، توي‌ راه‌ خيلي‌ مطالب‌ سؤال‌ كردم‌ از ايشان‌. رسيديم‌. دم‌ غروب‌ رسيديم‌ به‌ همان‌ جاده‌اي‌ كه‌، همانجائي‌ كه‌ محل‌ نزولمون‌ بوده‌. وارد شديم‌. ميگفت‌ من‌ به‌ دوستان‌ گفتم‌ اين‌ عرب‌ خيلي‌ زحمت‌ كشيده‌. راه‌ زيادي‌ آمده‌. بد نيست‌ كه‌ يك‌ پولي‌ جمع‌ كنيم‌ به‌ ايشان‌ بدهيم‌. ما رفتيم‌ دنبال‌ اين‌ كار. وقتي‌ برگشتيم‌ ديدم‌ ايشان‌ نيست‌. هر چي‌ اينطرف‌، بيابان‌ هم‌ صاف‌، مثل‌ كف‌ دست‌. ديدم‌ كه‌ ايشان‌ پيدايش‌ نيست‌. بعد ديگه‌ نشستم‌ فكر كردم‌ كه‌ ماشين‌ ما كه‌ بنزين‌ نداشت‌ تا اينجا چطوري‌ آمده‌؟ يك‌ صبح‌ تا غروب‌ بي‌ بنزين‌ آمده‌! اين‌ آقا چطور اسم‌ من‌ را مي‌دونست‌. ديگه‌ خلاصه‌ يقين‌ كرديم‌ كه‌ حضرت‌ حجة‌ ابن‌ الحسنه‌.

 ايشان‌ يك‌ جمله‌اي‌ كه‌ منظور من‌ اين‌ جمله‌ است‌ و اين‌ جمله‌ بود. ميگفت‌ اين‌ جمعيت‌ كاروان‌ وقتي‌ فهميدند راه‌ را گم‌ كرده‌ايم‌ همه‌ دست‌ به‌ دعا برداشته‌ بودند. همه‌ براي‌ هم‌ دعا مي‌كردند. حتي‌ ايثارگري‌ مي‌كردند. مثلا يكي‌ گرسنه‌ بود مي‌گفت‌ او گرسنه‌تر از منه‌. نان‌ را بديد به‌ او. همه‌امون‌ با هم‌ يكي‌ شده‌ بوديم‌. همه‌امون‌ در راه‌ خدا قدم‌ برداشته‌ بوديم‌. حالا مثل‌ شماها يك‌ همچين‌ مثلي‌. اگر مي‌خواهيد امام‌ زمان‌ بيايد شما را برسونه‌، اگر چشمتون‌ به‌ جمال‌ امام‌ زمانتون‌ بيفته‌، اگر مايليد از آن‌ چشمة‌ زلال‌ ولايت‌ و محبت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ استفاده‌ كنيد، بايد همه‌اتون‌ براي‌ هم‌ ايثارگري‌ كنيد. همه‌اتون‌ براي‌ هم‌ دعا كنيد. اسامي‌ همه‌اتون‌ را حتي‌ آن‌ تنبل‌ها را هم‌ گفتيم‌ بنويسند. براي‌ اينكه‌ اين‌ جمع‌ بايد برسند. يك‌ نفرتون‌ نبايد توي‌ راه‌ بمانه‌. خودتون‌ خوابيد ما كه‌ خواب‌ نيستيم‌. مي‌دونيم‌ كه‌ اينجا نبايد يك‌ همسفر خواب‌ را گذاشت‌ و رفت‌. بعضي‌ از همسفرها متأسفانه‌ خوابشون‌ برده‌. يادشون‌ رفته‌ كه‌ دارند مي‌روند به‌ طرف‌ خدا و به‌ خدا مي‌خواهند خودشون‌ را برسونند. مقصد را فراموش‌ كردند. خطر را نمي‌بينند. بخدا قسم‌ خانمها اين‌ زندگي‌ مادي‌ بدون‌ فايده‌اي‌ كه‌ ما دو دستي‌ چسبيده‌ايم‌ بهش‌، اين‌ خطر داره‌. و الموت‌ يأتي‌ بغتة‌ مرگ‌ يك‌ دفعه‌ بدون‌ اطلاع‌ قبلي‌ ميرسه‌. و انسان‌ هيچي‌، هيچ‌ كاري‌ نكرده‌. من‌ باز هم‌ جدي‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ خوابتون‌ نبره‌. و اين‌ برنامه‌ را ما تنظيم‌ كرديم‌ براي‌ اينكه‌ خوابها بيدار بشوند. يا اگر خوابند، روي‌ تخت‌ روان‌ بيندازيد ببريدشون‌. هم‌ بار سنگيني‌ روي‌ دوش‌ دوستانتون‌ باشد هم‌ خودتون‌ نفهميد كه‌ چيكار كرديد و كجا رفتيد و چه‌ لذتهايي‌ در راه‌ بود فراموش‌ كرديد. لذا بعد از هر نماز هفتة‌ گذشته‌ گفتم‌، بعد از، ببخشيد در شبانه‌روز لااقل‌ يك‌ مرتبه‌. چهل‌ مرتبه‌ از خدا بخواهيد كه‌ خدايا اين‌ جمع‌ را به‌ كمالات‌ روحي‌ برسان‌. اين‌ كار را فراموش‌ نكنيد. هر كدامتون‌ هم‌ بدونيد كه‌ يك‌ روز ترك‌ بكنيد، همان‌ مقدار خودتون‌ عقب‌ افتاده‌ايد. خودتون‌ عقب‌ افتاده‌ايد. ديگه‌ براي‌ ديگران‌ ضرر نداره‌. ديگران‌ هستند كه‌ بار آنها را به‌ دوش‌ بكشند. اين‌ را انشاء الله‌ فراموش‌ نكنيد. نميدونم‌ ورقها را آوردند يا نه‌؟ پخش‌ شد؟ خيلي‌ خوب‌. انشاء الله‌ فراموش‌ نكنيد و ضمنا اين‌ را بدونيد، همه‌اتون‌ بدونيد، كه‌ اگر يك‌ نفر شما خوابش‌ ببره‌، كوتاهي‌ بكنه‌ در پيشرفت‌ روحيش‌، خداي‌ نكرده‌ غيبت‌ بكنه‌، خداي‌ نكرده‌ در زندگي‌ مردم‌ تجسس‌ بكنه‌، خداي‌ نكرده‌ نمامي‌ بكنه‌، يكي‌ از اين‌ كارها را بكنه‌، ما ديگه‌ آنجا تقصير نداريم‌. خدايا تعالي‌ اين‌ بار سنگين‌ را از روي‌ دوش‌ اين‌ بندگان‌ خوبش‌ مي‌اندازه‌ كنار و براي‌ هميشه‌ مفقود خواهيد بود.

 بهرحال‌ اينها وظايف‌ ما بود كه‌ به‌ شما عرض‌ كنيم‌. اميدواريم‌ انشاء الله‌ موفق‌ بشيد. خدا شما را از ياران‌ برجسته‌ و خوب‌ امام‌ زمان‌ قرار بده‌. و مربي‌ خوبي‌ براي‌ كساني‌ كه‌ تحت‌ تربيت‌ شما هستند باشيد. هفته‌اي‌ كه‌ گذشت‌ وفات‌ امام‌ جعفر صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مسموم‌ نشدند براي‌ اينكه‌ شما فقط‌ بنشينيد روز وفاتش‌ گريه‌ بكنيد. مسموم‌ شدند تا منصور دوانيقي‌ را به‌ شما معرفي‌ بكنند. در لحظات‌ آخر عمرشون‌، اقوامشون‌ كه‌ همه‌ سادات‌ بودند. سادات‌ از نظر ائمة‌ اطهار يك‌ ارزش‌ فوق‌ العاده‌اي‌ دارند. همه‌ سادات‌ بودند. اقوامشون‌ بودند. اينها را جمع‌ كردند. فرمودند شفاعت‌ ما به‌ كسي‌ كه‌ نماز را سبك‌ بشماره‌ نميرسه‌. نماز را سبك‌ بشماره‌. يعني‌ بگيد خيلي‌ خوب‌، حالا نماز مي‌خونيم‌. نهارمون‌ را بخوريم‌ نماز مي‌خونيم‌. اهميت‌ به‌ نماز نده‌، شفاعت‌ ما خاندان‌ كه‌ شامل‌ خيلي‌ها ميشه‌، به‌ اين‌ شخص‌ شامل‌ نميشه‌. اون‌ شخص‌ ميگه‌ كه‌ من‌، اينها همه‌اش‌ در راه‌ محبت‌ به‌ شما مردم‌ اين‌ وضع‌ را پيدا مي‌كنند. ميگه‌ وقتي‌ كه‌ آمدم‌ به‌ بالين‌ امام‌ صادق‌، ديدم‌ حضرت‌ صادق‌ در اثر زهر تمام‌ گوشت‌ بدنش‌ آب‌ شده‌، پوست‌ و استخواني‌ بيشتر باقي‌ نمانده‌. نشستم‌ اشك‌ ريختم‌. بعد از لحظاتي‌ امام‌ صادق‌ از دار دنيا رفت‌. صار المدينه‌ ضجة‌ الواحده‌. تمام‌ شهر مدينه‌ يكپارچه‌ ضجه‌ و ناله‌ شد. بدن‌ امام‌ صادق‌ را بردند در بقيع‌ دفن‌ كردند.

 اما دلها بسوزد براي‌ آن‌ آقايي‌ كه‌ وقتي‌ در گودي‌ قتلگاه‌ افتاده‌، جز زينب‌ كبري‌ كسي‌ نبود كه‌ بر آن‌ حضرت‌ گريه‌ كند. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *