۲ رجب ۱۴۱۴ – ۲۵ آذر ۱۳۷۲ – معرفت‌ امام‌ و مراتب‌ آن‌

 معرفت‌ امام‌ و مراتب‌ آن‌ 25/9/72

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 در روز اول‌ اين‌ ماه‌ تولد امامه‌. وسطهاي‌ اين‌ ماه‌ كه‌ همون‌ سيزدهم‌ رجب‌ باشه‌ تولد امامه‌. و وفات‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هست‌. در اين‌ ماه‌ بهترين‌ بحثها بنظر من‌، بحث‌ امامته‌. شناختن‌ امام‌ سه‌ نوعه‌. يك‌ معرفت‌ عام‌. معرفت‌ عام‌ امام‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ بداند اين‌ امام‌، همة‌ علوم‌ اولين‌ و آخرين‌ را ميداند و بعلاوه‌ معصوم‌ هست‌ و واجب‌ الاطاعه‌. كه‌ اين‌ مرحلة‌ خيلي‌ سطحيه‌. چون‌ اگر اين‌ نباشه‌، امامت‌ امام‌ معنا نداره‌. يعني‌ اگر شما حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ را كه‌ امام‌ زمان‌ ماست‌، ما به‌ اين‌ معنا نشناسيم‌ كه‌ واجب‌ الاطاعه‌ است‌. واجب‌ است‌ بر ما كه‌ اطاعتش‌ بكنيم‌ و نشناسيمش‌ به‌ اينكه‌ تمام‌ علومي‌ كه‌ خلق‌ بهش‌ احتياج‌ داره‌، در نزد اين‌ آقاست‌ و ندانيم‌ كه‌ پاك‌ است‌ و معصوم‌ است‌، ما امام‌ شناس‌ نيستيم‌. اين‌ سه‌ چيز را بايد ما حتما بدانيم‌. يكي‌ اينكه‌ همة‌ علوم‌ را دارد. دوم‌ اينكه‌ معصوم‌ است‌، و سوم‌ اينكه‌ واجب‌ الاطاعه‌ است‌. يعني‌ لازمة‌ آن‌ دو چيز، واجب‌ الاطاعه‌ بودن‌ است‌.

 لذا وقتي‌ كه‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ دربارة‌ زيارت‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مطالبي‌ را مي‌فرمايد و ثواب‌ زيارت‌ را مي‌فرمايند، عارف‌ بحقه‌ را كه‌ شرط‌ مي‌كنند كه‌ بايد شخص‌ زائر، امام‌ را بشناسه‌، حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را بشناسه‌، سائل‌، راوي‌ سؤال‌ ميكنه‌ كه‌ ما عرفان‌ بحقه‌. و حقيقت‌ حق‌ امام‌ چيه‌؟ مي‌فرمايد العلم‌ بانه‌ امام‌ المفترض‌ الطاعه‌. علم‌ به‌ اين‌ بايد داشته‌ باشد كه‌ او امام‌ واجب‌ الاطاعه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ كه‌ اگر واجب‌ الاطاعه‌ بود، حتما معصومه‌ و اگر واجب‌ الاطاعه‌ بود حتما عالم‌ است‌ به‌ آنچه‌ كه‌ بشر به‌ آن‌ نيازمنده‌. معرفت‌ مرحلة‌ دوم‌، معرفت‌ خاصه‌. يك‌ عدة‌ خواص‌ يك‌ جور ديگري‌ بايد بيشتر از اين‌ امامشون‌ را بشناسند. به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ اندازه‌ معرفت‌ ما حتي‌ دربارة‌ پيغمبران‌ گذشته‌ هم‌ بايد داشته‌ باشيم‌ كه‌ آنها علم‌ به‌ آنچه‌ كه‌ مردم‌ بهش‌ نياز دارند، بايد داشته‌ باشند و دارند و معصومند. اين‌ پيغمبرهاي‌ گذشته‌، من‌ يك‌ مختصري‌ شرح‌ دربارة‌ پيغمبران‌ گذشته‌ عرض‌ بكنم‌، غير از پيغمبر خاتم‌ و چون‌ ايشان‌ در روايتي‌ را خوندم‌ و آن‌ روايت‌ متعدد هم‌ نقل‌ شده‌، كه‌ علما امتي‌ افضل‌ بعضي‌ روايت‌ داره‌ و افضل‌ حالا اگر نباشه‌، كانبياء بني‌ اسرائيل‌. علماء امت‌ من‌ مانند انبياء بني‌ اسرائيل‌ هستند.

 انبياء در گذشته‌ سه‌ نوع‌ بودند. البته‌ اگر بخوايم‌ بگيم‌ كه‌ يعني‌ تقسيم‌ تمام‌ انبياء را بكنيم‌، چهار قسمت‌ مي‌شوند، ولي‌ سه‌ نوعشون‌، غير از پيغمبر اكرم‌ سه‌ نوع‌ بودند. يك‌ عده‌ نبي‌ بودند، يك‌ عده‌ رسول‌ بودند، يك‌ عده‌ هم‌ اولو العزم‌. پيغمبر اولو العزم‌ اون‌ پيغمبري‌ بوده‌ كه‌ در زمان‌ خودش‌، تمام‌ مردم‌ كرة‌ زمين‌ بايد ازش‌ پيروي‌ بكنند. همه‌ها. منتهي‌ چون‌ در آنوقتها رساله‌ نبود، و كتاب‌ نبود و وسيلة‌ تبليغات‌ نبوده‌، مثلا فرض‌ كنيد در يك‌ ده‌، در يك‌ شهر، خداي‌ تعالي‌ يك‌ نفر را انتخاب‌ ميكرده‌، او را بعنوان‌ پيغمبر ولي‌ احكام‌ پيغمبر اولو العزم‌ را به‌ اين‌ ميگفته‌. اين‌ بي‌ اينكه‌ رسالة‌ از مرجع‌ تقليد زير بغلش‌ گذاشته‌ باشه‌ و مسائل‌ را در آن‌ ده‌ و در آن‌ شهر بيان‌ كنه‌. چرا اين‌ كار را ميكرده‌ خدا؟ چرا اين‌ عمل‌ را انجام‌ ميداده‌؟ براي‌ همين‌ صحبتها. براي‌ اينكه‌ همة‌ مردم‌ كرة‌ زمين‌ يك‌ عمل‌ را انجام‌ بدهند. اگر بناست‌ نماز بخوانند، همه‌ نماز بخوانند. اگر بناست‌ روزه‌ بگيرن‌ همه‌ يك‌ نوع‌ روزه‌ بگيرند. در هر دهي‌ كه‌ ده‌ نفر بوده‌، يكيشون‌ انتخاب‌ ميشده‌ بعنوان‌ پيغمبري‌، بقيه‌ را راهنمايي‌ مي‌كرده‌. لذا در دهات‌ داشتيم‌، در شهرها داشتيم‌.

 حضرت‌ عيسي‌ كه‌ پيغمبر اولوالعزم‌ بود، در سورة‌ ياسين‌ هست‌، دو نفر را فرستاد به‌ شهر انطاكيه‌ و اينها خوب‌ بلد نبودند راهنمايي‌ بكنند و خدا هم‌ مرتب‌ به‌ آنها وحي‌ مي‌كرد. اين‌ را شما بدونيد منتهي‌ در طرز تبليغ‌ بلد نبودند. تا رسيدند با كمال‌ شدت‌، ايني‌ كه‌ ميگم‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر اگر خواستيد بكنيد، از راهش‌ وارد بشيد و بايد يكي‌ از علومي‌ كه‌ هر مسلمان‌ لازم‌ است‌ ياد بگيرد، اين‌ است‌ كه‌ كيفيت‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر. شما كيفيت‌ خوندن‌ نماز را بلد شديد. كيفيت‌ گرفتن‌ روزه‌ را بلد شديد. كيفيت‌ حج‌ و خمس‌ و زكات‌ و اينها را بلديد. اما كيفيت‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر و شرائطش‌ كه‌ يكي‌ از احكام‌ حكومتي‌ و بسيار مهم‌ است‌، اين‌ را ما بلد نيستيم‌. اينها هم‌ بلد نبودند. رفتند توي‌ شهر انطاكيه‌. اول‌ گفتند برويم‌ سراغ‌ حاكم‌. با او هم‌ با تندي‌ رفتار كردند. او هم‌ مرد مغرور. گفت‌ اين‌ دو نفر را بگيريد بيندازيد زندان‌ تا تكليف‌ معلوم‌ بشه‌. حضرت‌ عيسي‌ شمعون‌ صفا را فرستاد. گفت‌ برو به‌ داد اينها برس‌. اين‌ دو تا نمايندة‌ ما خدمتتون‌ عرض‌ شود بعله‌ اينها را گرفتند توي‌ زندانشون‌ انداختند. شمعون‌ بلد بود چيكار كنه‌. اينها بتخانه‌ داشتند. شمعون‌ رفت‌ در بتخانه‌ مشغول‌ عبادت‌ خدا شد ولي‌ از نظر ظاهر داره‌ بتها را عبادت‌ ميكنه‌. گاهي‌ لازمه‌ها. انسان‌ اگر بخواد غريقي‌ را نجات‌ بده‌، گاهي‌ لازمه‌ كه‌ تا كمر توي‌ آب‌ فرو بره‌، لباسش‌ هم‌تر بشه‌. شايد يكي‌ دو قلپ‌ آب‌ هم‌ بايد بخوره‌ تا بتونه‌ يك‌ غريقي‌ رانجات‌ بده‌. اگر انسان‌ بگه‌ من‌ توي‌ فلان‌ مجلسي‌ كه‌ گناه‌ ميشه‌ نرم‌، و گوشة‌ خونه‌ بشينه‌. و حال‌ اينكه‌ مي‌تونه‌ بره‌ آنجا و نهي‌ از منكر بكنه‌ و مردم‌ را از گناه‌ بازداره‌، اينجا واجبه‌ كه‌ بره‌ توي‌ آن‌ مجلس‌. چرا اگر اينقدر ضعيف‌ و زبون‌ و بقول‌ ايشان‌ همج‌ الرعاء، يعني‌ هر طرف‌ باد مي‌آد، تو هم‌ ميري‌. رفتي‌ توي‌ آن‌ مجلس‌ خودت‌ هم‌ آلودة‌ گناه‌ ميشي‌. خودت‌ را تقويت‌ كن‌ بعد برو توي‌ آن‌ مجلس‌ و نبايد مؤمن‌ اينقدر ضعيف‌ باشه‌ كه‌ نتواند گناه‌ را مانع‌ بشود. ايشان‌ وارد بتخانه‌ شده‌، عبادت‌ ميكنه‌. رفتند به‌ حاكم‌ خبر دادند كه‌ يكنفر آمده‌ خيلي‌ بهتر از ما عبادت‌ ميكنه‌. چون‌ شمعون‌ كه‌ خدا را داشت‌ مي‌پرستيد، با عشق‌ و علاقه‌ داره‌ مي‌پرسته‌. آنها كه‌ مي‌آن‌ بت‌ را مي‌پرستند، خوب‌ ما ديديم‌، من‌ در هندوستان‌ ديدم‌ كه‌ اينها بالاخره‌ هر چه‌ هم‌ كه‌ بت‌ پرست‌ باشند، توي‌ دلشون‌ با خودشون‌ حساب‌ مي‌كنند كه‌ آخه‌ اين‌ چيه‌ كه‌ ما مي‌پرستيم‌؟ آن‌ عشق‌ و علاقه‌اي‌ كه‌ من‌ و شما امروز خداي‌ تعالي‌ بهمون‌ لطف‌ كرده‌، به‌ امام‌ حسين‌ داريم‌، در دنيا هيچ‌ پيروي‌ از امامش‌ اينقدر به‌ امامش‌ اينقدر علاقه‌ نداره‌. بخدا قسم‌. ديده‌ نشده‌ كه‌ پيروان‌ پيشوايان‌ اديان‌ ديگر، حتي‌ حاضر باشند يك‌ مختصر سينه‌هاشون‌ سرخ‌ بشه‌ براي‌ اينكه‌ او ناراحته‌. ولي‌ شيعه‌ خودش‌ را مي‌خواد بكشه‌. در هندوستان‌ هيئتهاي‌ عزاداري‌ شيعه‌ كه‌ حركت‌ ميكنه‌، از همة‌ مراسم‌ مذهبي‌ همة‌ اديان‌ تماشائي‌تره‌. چرا؟ بخاطر اينكه‌ اينها يك‌ كارهائي‌ مي‌كنند كه‌ ديگران‌ نمي‌كنند. نمي‌توانند هم‌ بكنند و تماشاچي‌ بيشتر داره‌. من‌ ديدم‌. چون‌ من‌ هر روز در هندوستان‌ يك‌ مراسمي‌ مربوط‌ به‌ يك‌ مذهبي‌ راه‌ مي‌افته‌. توي‌ خيابانها هم‌ راه‌ مي‌افتند. ولي‌ روز مثلا اربعين‌ يا روز عاشورا من‌ نبودم‌، روز اربعين‌ كه‌ من‌ ديدم‌ اين‌ جمعيت‌ حركت‌ مي‌كنند، زنجير مي‌زنند، سر زنجيرها را از اين‌ تيغها كه‌ گوشت‌ را ميكنه‌، ميزنند پشتشون‌، وصل‌ كردند. مردم‌ مي‌ايستند به‌ تماشا. و خدا ميدونه‌ هندونها، هندوها اينها علامت‌ دارند. يعني‌ بين‌ پيشانيشون‌ مخصوصا مقدسينشون‌ كه‌ مي‌خوان‌ دائم‌ العبادة‌ باشند اينجور قرمز مي‌كنند. يك‌ رنگي‌ هست‌ توي‌ آن‌ بتخانه‌ هست‌ و قاطي‌ مي‌كنند با رنگ‌ زردي‌ يك‌ مقداري‌ زيرش‌ را رنگ‌ زرد مي‌زنند رويش‌ هم‌ يك‌ نقطة‌ قرمز مي‌زنند. اين‌ علامت‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ آقا تازه‌ عبادت‌ كرده‌ و اينها هم‌ مشخصند كه‌ هندويند ديگه‌. و اين‌ هندوها آقا در مقابل‌ اين‌ هيئت‌ سينه‌زني‌ يا زنجير زني‌ قرار مي‌گيرند خدا ميدونه‌ آنچنان‌ گريه‌ مي‌كنند، كه‌ از حال‌ ميروند. ما در ميان‌ پيروان‌ همة‌ اديان‌ نداريم‌ كه‌ اين‌ اندازه‌ به‌ رهبرشون‌ علاقمند باشند جز شيعه‌. اين‌ را بدونيد. شما مي‌تونيد پاشيد حركت‌ كنيد. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ ايمانشون‌ زياده‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ ان‌ الحسين‌ في‌ قلوب‌ المؤمنين‌ لمحبة‌ مكنونه‌ يك‌ محبت‌ مكنونه‌اي‌ خدا قرار داده‌، مكنونه‌ يعني‌ تكوين‌ شده‌، يعني‌ با خلقتشون‌ خلقت‌ شده‌. وقتي‌ خدا روح‌ انسان‌ را ميساخت‌، در همانجا توي‌ آب‌ و گل‌، آب‌ و گل‌ كه‌ نداشت‌، از هر ماده‌اي‌ كه‌ روح‌ را خلق‌ كرده‌، قاطي‌ آن‌ محبت‌ حضرت‌ سيد الشهداء عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را گذاشته‌. منتهي‌ ديگران‌ در عالم‌ قبل‌ از دست‌ دادند ولي‌ شيعه‌ باقيمانده‌. براي‌ شيعه‌ باقيمانده‌.

 ولذا معرفت‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اين‌ را عرض‌ مي‌كردم‌ كه‌ شمعون‌ صفا وقتي‌ كه‌ وارد بتخانه‌ شد چون‌ خدا را داشت‌ مي‌پرستيد با عشق‌ و علاقه‌. به‌ حاكم‌ رفتند گفتند يك‌ آدمي‌ آمده‌ اين‌ خيلي‌ عبادت‌ خوبي‌ ميكنه‌. بايد عبادت‌ را از اين‌ ياد گرفت‌. رفتند به‌ ديدنش‌ و او را خواستند و دعوتش‌ كردند و او آمد پيش‌ حاكم‌ نشست‌ و بعد گفت‌ كه‌ شنيدم‌ سال‌ قبل‌ يك‌ دو نفر آمدند اينجا غير از آنچه‌ كه‌ شما مي‌پرستيد اظهار كردند خدائي‌ هست‌. گفت‌ بله‌. ما اينها را گرفتيم‌ زندانشون‌ كرديم‌. ميشه‌ ببينيم‌ اينها حرفشون‌ چيه‌؟ آوردنشون‌. آوردنشون‌ و اشاره‌ كرد يك‌ جور اشاره‌ كرد كه‌ آشنائي‌ نديد. چون‌ اينها مي‌شناختند. اينها همه‌ شاگران‌ حضرت‌ عيسي‌ بودند. رفت‌ گفت‌ شما حرفتون‌ چيه‌؟ گفتند ما ميگيم‌ خداي‌ واحد باصطلاحي‌ ازلي‌ ابدي‌ قادر مطلق‌ را بايد پرستيد نه‌ اين‌ بتها را. گفت‌ خوب‌ شما دليلتون‌ چيه‌؟ گفتند ما معجزه‌ داريم‌. تا حال‌ اين‌ بيچاره‌ها نتونستند معجزاتشون‌ را بگن‌. متوجه‌ شد كه‌ شمعون‌ گفت‌ معجزة‌ شما چيه‌؟ گفت‌ ما هر كوري‌ را شفا مي‌ديم‌. دو تا كور را آوردند اينها دعا خوندند شفا پيدا كردند. شمعون‌ گفت‌ منهم‌ شفا ميدم‌. دو تا كور بياريد من‌ هم‌ شفا مي‌دم‌. دو تا كور آورد شفا داد. خوب‌ تا اينجا مساوي‌. ما فلج‌ را هم‌ شفا ميديم‌. ايشون‌ گفت‌ كه‌ خيلي‌ خوب‌ منهم‌ شفا ميدم‌. اينهم‌ فلج‌ را شفا داد. تا اينجا مساوي‌. اينها گفتند ما مرده‌ را هم‌ زنده‌ ميكنيم‌. شمعون‌ گفت‌ اگر اين‌ كار را كرديد معلومه‌ بالادست‌ منيد. معلومه‌ كه‌ كار كار خداست‌. خداي‌ شما حقه‌. آخه‌ با مردم‌ عوام‌ يك‌ توصيه‌اي‌ بهتون‌ مي‌كنم‌. خيلي‌ عوام‌ نباشيد. دنبال‌ علم‌ و تحقيق‌ و عقل‌ باشيد. اگر ديديد يك‌ نفر يك‌ پيشگوئي‌ براتون‌ كرد تصادفا درست‌ هم‌ درآمد خيلي‌ عقبش‌ نريد. اين‌ دليل‌ نميشه‌. مردمي‌ كه‌ استدلال‌ سرشون‌ نميشه‌ خيلي‌ بدند و امت‌ پيغمبر اكرم‌ يكي‌ از امتيازاتشون‌ اين‌ است‌ كه‌ اهل‌ استدلالند. ببينيد پيغمبر هيچوقت‌ براي‌ سلمان‌ و ابي‌ ذر معجزه‌ نكرد. آنها را با علم‌ و دانش‌ پيش‌ برد. با علم‌ و دانش‌ پيش‌ بريد. اين‌ ارزش‌ داره‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ معجزه‌ يك‌ وسيله‌اي‌ است‌ براي‌ مردمي‌ كه‌ اهل‌ علم‌ و استدلال‌ نيستند. اينها بايد خلاصه‌ مزاحمت‌ را كم‌ بكنند. حالا گرايش‌ پيدا نمي‌كنند، مزاحم‌ نباشند. اتفاقا پسر حاكم‌ تازه‌ از دار دنيا رفته‌ بود و توي‌ قبرستان‌ دفنش‌ كرده‌ بودند و اينها گفتند همين‌ پسر حاكم‌ را ما زنده‌اش‌ مي‌كنيم‌. فردا تمام‌ مردم‌ را شمعون‌ و حاكم‌ دعوت‌ كرد به‌ قبرستان‌ كه‌ بيائيد مي‌خوايم‌ ايشان‌ اين‌ دو نفر ميخوان‌ پسر حاكم‌ را زنده‌اش‌ كنند. آمدند اينها و مشغول‌ دعا شدند و از خدا خواستند. يك‌ دفعه‌ قبر باز شد. پسر حاكم‌ بيرون‌ آمد و حاكم‌ دستور داد كه‌ شما بريد توي‌ مردم‌ مخفي‌ بشيد، يعني‌ توي‌ مردم‌ باشيد. من‌ ببينم‌ آيا اين‌ پسرم‌ را شماها واسطه‌ شديد كه‌ زنده‌ بشه‌ يا اينكه‌ كس‌ ديگه‌؟ از پسرش‌ سوال‌ كرد چي‌ شد؟ گفت‌ من‌ مرده‌ بودم‌ در عذاب‌ هم‌ بودم‌. يك‌ وقت‌ ديدم‌ دو نفر آمدند در خانة‌ خدا و از خداي‌ تعالي‌ خواستند كه‌ خدايا اين‌ را برش‌ گردون‌ به‌ دنيا و من‌ را برگردوندند به‌ دنيا. حاكم‌ گفت‌ آن‌ دو نفر را ببيني‌ مي‌شناسي‌؟ گفتند بله‌. گفت‌ بله‌. برو پيداشون‌ كن‌ توي‌ اين‌ جمع‌. رفتند همين‌ دو نفر را آوردند. شمعون‌ اعلام‌ كرد من‌ به‌ دين‌ شما گرايش‌ پيدا كردم‌، حاكم‌ هم‌ گفت‌ بعله‌، همة‌ مردم‌ شهر هم‌ همه‌ مسلمون‌ شدند. راه‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر را بلد بودند. خدا در قرآن‌ همين‌ قضيه‌ را اشاره‌ مي‌فرمايد كه‌ و عززناهم‌ بثالث‌. بسومي‌ اينها را خدا عزيزشون‌ كرد.

 حالا اگر خواستيد امامتون‌ را بشناسيد، من‌ برگردم‌ به‌ حرف‌ اصليم‌، كه‌ امامتون‌ را خواستيد بشناسيد، يك‌ معرفت‌ معرفت‌ عامه‌ كه‌ امام‌ را مفترض‌ الطاعه‌ و معصوم‌، كه‌ انبياء هم‌ اينطوري‌ بودند. يك‌ دسته‌اشون‌ نبي‌ بودند. پيغمبر زياد بوده‌. حتي‌ يك‌ بين‌ الطلوعين‌ بني‌ اسرائيل‌ هفتاد تا پيغمبر را سر بريدند. هر جا چند نفر بودند، چند خانوار بودند يكيشون‌ را خداي‌ تعالي‌ انتخاب‌ ميكرده‌ برايشون‌ و حتي‌ اگر تنها بودند، يعني‌ يك‌ نفر بوده‌، اونهاي‌ ديگه‌ قابل‌ براي‌ هدايت‌ نبودند، خدا با خود اون‌ شخص‌ ارتباط‌ برقرار ميكرده‌. ضمنا اين‌ را هم‌ بدونيدها ما اگر به‌ خدا بي‌ اعتنائي‌ نكنيم‌، خدا هميشه‌ با ما در ارتباطه‌. ماها بي‌ اعتنائي‌ به‌ خدا مي‌كنيم‌. هميشه‌ خدا با ما حرف‌ ميزنه‌. خدا ما را خلق‌ نكرده‌ كه‌ از ما دور باشه‌ و قهر باشه‌ و حرف‌ با ما نزنه‌ و تكلم‌ با ما نكنه‌. خدا صريحا در قرآن‌ مجيد مي‌فرمايد و ما اعان‌ لبشر ان‌ يكلمهم‌ الله‌ الا وحيا او من‌ وراء الحجاب‌ او يرسل‌ الرسولا. سه‌ جور. يك‌ عده‌ هستند در حجابند، دورند از خدا بوسيلة‌ پيغمبر با اينها صحبت‌ ميكنه‌. مثل‌ مثلا فرض‌ كنيد شما و دوستتون‌ فاصله‌ داريد. شما در خدمت‌ شما عرض‌ شود در مشهديد، او در تهرانه‌ بوسيلة‌ نامه‌ با شما در ارتباطه‌. يا اينكه‌ از پشت‌ ديوار، پشت‌ حجاب‌ با شما صحبت‌ ميكنه‌.يا مستقيما. اصلا هيچ‌ بشري‌ نيست‌ مگر اينجوري‌ خدا باهاش‌ صحبت‌ كردها. منتهي‌ خوب‌ بعضيها حجاب‌ دارند. حجاب‌ ما مي‌دونيد چيه‌؟ حجاب‌ ما اين‌ است‌ كه‌ از اولي‌ كه‌ متولد شديم‌ نيازمنديهاي‌ ما سبب‌ شده‌ كه‌ ما گرايش‌ به‌ غير خدا پيدا كنيم‌. مثلا تا بچه‌ بوديم‌، شير مي‌خورديم‌. چيز ديگه‌اي‌ نداشتيم‌، خلاصه‌ كه‌ نيازمون‌ را رفع‌ كنه‌، شير مي‌خورديم‌. به‌ مادر گرايش‌ پيدا مي‌كرديم‌. انسان‌ همينطور بزرگ‌ شده‌ بزرگ‌ شده‌، حالا كم‌كم‌ مادر را فهميديم‌ كه‌ تقريبا نه‌، بالاتر پدر، نه‌ پدر هم‌ براي‌ خودشه‌. پول‌، دنيا، ماديات‌، خانه‌، زندگي‌، همينها. آن‌ همونه‌ بزرگ‌ شده‌. همون‌ شيري‌ است‌ كه‌ براي‌ بچة‌ كم‌ روزي‌ كه‌ تا پستان‌ مادر را مي‌بينه‌ گريه‌اش‌ ساكت‌ ميشه‌. الان‌ هم‌ شما تا پول‌ را مي‌بينيد گريه‌ات‌ ساكت‌ ميشه‌. نه‌ جدا ميگم‌. من‌ مرد بزرگ‌ با شخصيت‌ را ديدم‌ آمده‌ بود جلوي‌ من‌ زار زار گريه‌ مي‌كرد كه‌ آقا من‌ يك‌ چك‌ دارم‌ فردا نوبتش‌ ميرسه‌ و هيچي‌ هم‌ پول‌ ندارم‌. خوب‌ اين‌ راهش‌ چيه‌ كه‌ خدمت‌ شما اين‌ گريه‌ نكنه‌؟ اينه‌ كه‌ همون‌ مقدار پول‌ بريزي‌ توي‌ دامنش‌ ميگه‌ خدا خيرت‌ بده‌، اشكاش‌ را پاك‌ مي‌كنه‌ عين‌ اون‌ بچه‌. فرقي‌ نداره‌ اون‌ موقع‌ نيازش‌ شير اين‌ هم‌ نيازش‌ امروز پوله‌. همانه‌ بزرگ‌ شده‌. اينها حجابه‌. يعني‌ محبت‌ غير خدا حتي‌ هر قسمتي‌ در انسان‌ باشه‌ حجابه‌ و واي‌ آنكه‌ سبب‌ گناه‌ بشه‌. يعني‌ اين‌ حجابها سبب‌ گناه‌ بشه‌. چون‌ گناه‌ حجاب‌ ظلمانيه‌. ببينيد شما ممكنه‌ عبادت‌ بكنيد، براي‌ بهشت‌. اين‌ كار خوبه‌. بعله‌؟ خدا در قرآن‌ هم‌ تشويقتون‌ كرده‌ كه‌ عبادت‌ كنيد براي‌ بهشت‌. اين‌ كار خوبيست‌. منتهي‌ اگر شما براي‌ بهشت‌ عبادت‌ كرديد، حجاب‌ نوراني‌ داريد. چون‌ براي‌ خدا عبادت‌ نكرديد براي‌ بهشت‌ عبادت‌ كرديد. براي‌ وسعت‌ رزق‌ عبادت‌ كرديد. و نماز شب‌ مي‌خونيد براي‌ اينكه‌ توي‌ مردم‌ وجهه‌ پيدا كنيد. چون‌ چهل‌ شب‌ اگر كسي‌ نماز شب‌ بخونه‌ و سبب‌ ميشه‌ كه‌ مردم‌ دوستش‌ داشته‌ باشند. محبت‌ مردم‌ بهش‌ جلب‌ ميشه‌. نورانيتي‌ پيدا ميكنه‌ كه‌ نمي‌دونيم‌ اين‌ آقا را چرا اينقدر دوستش‌ دارم‌؟ و اگر شما براي‌ اينجهت‌ نماز شب‌ خونديد، اين‌ حجابه‌ ولي‌ نوراني‌. چون‌ خدا نگفته‌ نكن‌. آنها كه‌ خدا هم‌ صددرصد توي‌ كار نيست‌. اما اگر خداي‌ نكرده‌ انسان‌ گناه‌ را كرد. اينها فاصله‌ مي‌اندازه‌ بين‌ تو و خدا و هم‌ يك‌ ظلمتي‌ در كار قرار ميده‌ كه‌ چه‌ جوري‌ تعبير كنم‌؟ مثلا انسان‌ يك‌ وقت‌ هست‌ توي‌ بيابان‌ و هوا صافه‌، اقلا نور ستاره‌ها انسان‌ را راهنمائي‌ ميكنه‌. گاهي‌ ميشه‌، مه‌ گرفته‌ آنهم‌ دود هم‌ قاطيشه‌، شما جلوي‌ پاتو، با چراغ‌ و نورافكن‌ هم‌ نمي‌توني‌ جلوي‌ پاتو ببيني‌. اين‌ ميشه‌ حجاب‌ ظلماني‌. كه‌ او كصيّب‌ من‌ السماء فيه‌ ظلمات‌. ظلمات‌ آن‌ مه‌ گرفته‌ هيچ‌ جاش‌ را نمي‌بينه‌. اصلا نمي‌بينه‌ اينجا دره‌ است‌ يا زمين‌ صاف‌؟ براي‌ همه‌اتون‌ حتما پيش‌ آمده‌ توي‌ بيابانها كه‌ فيه‌ ظلمات‌. يك‌ دفعه‌ رعد ميزنه‌، برق‌ ميزنه‌. هم‌ انسان‌ از صداش‌ ميترسه‌ هم‌ از برقش‌. اين‌ برق‌ نبود بهتر بود. بجهت‌ اينكه‌ برق‌ ميزنه‌ توي‌ مه‌ باز انسان‌ هيچ‌ جا را نمي‌بينه‌. در آن‌ ظلمات‌ كه‌ ميزنه‌ و جز اينكه‌ چشم‌ انسان‌ را بيشتر ناراحت‌ بكنه‌. اما نمي‌زد بهتر بود. ظلمات‌ و رعد و برق‌ يجعلون‌ اصابعهم‌ في‌ اذانهم‌ من‌ الصواعق‌ حذر الموت‌. از ترس‌ مرگ‌ انگشتاشون‌ را مي‌گذارند توي‌ گوشاشون‌ كه‌ صداي‌ رعد و برق‌ را نشنوندو افراد گناهكار اينجوريند. نمي‌فهمند. خوب‌ معلومه‌ مرده‌، يك‌ جنازة‌ خوابي‌ كجا مي‌فهمه‌ رعد و برق‌ و اين‌ حرفها را. آنهائي‌ كه‌ تازه‌ بيدارند اينها را درك‌ مي‌كنند. حجاب‌ ظلماني‌ و حجاب‌ نوراني‌ نبايد بين‌ شما و خداي‌ تعالي‌ باشه‌. و الاّ خداي‌ تعالي‌ با شما همه‌اتون‌ حرف‌ ميزنه‌. يك‌ نفر نيست‌ كه‌ باهاش‌ حرف‌ نمي‌زنه‌. حتي‌ با حيوانات‌ هم‌ خدا حرف‌ ميزنه‌. خداي‌ ميدونه‌ با حيوانات‌ بهتر خدا حرف‌ ميزنه‌. همه‌ را راهنمائي‌ ميكنه‌، همه‌ را هدايت‌ ميكنه‌. آنها بهتر گوش‌ به‌ حرف‌ مي‌دهند. ما را خداي‌ تعالي‌ عزيزمون‌ كرده‌، گراميمون‌ داشته‌ و بهمون‌ اختيار داده‌. از اين‌ اختيار ما سوء استفاده‌ كرديم‌. گفته‌ تو آقاي‌ مثلا جمشيد خان‌، تو الاغ‌ نيستي‌ كه‌ هر چه‌ من‌ مجبورت‌ كنم‌ فلان‌ كار را بكن‌. من‌ اختيار بهت‌ دادم‌ تو اين‌ كار را كه‌ مي‌گم‌ خدا گفته‌، با اختيار خودت‌، باريك‌ الله‌ پسر خوب‌. بچه‌هاتون‌ را ديديد پول‌ ميديد بهش‌ مي‌گيد مي‌خوام‌ امتحانش‌ بكنم‌. از اين‌ پول‌ چطور استفاده‌ ميكنه‌؟ ميگيد كه‌ اينجور اينجور چيز را بخري‌ خوبه‌، اينها را بخري‌ بده‌. اين‌ هم‌ ميره‌ همان‌ چيزي‌ را كه‌ تو گفتي‌ بده‌ خريده‌. ديگه‌ پول‌ به‌ دستش‌ نميدي‌. ديگه‌ بهش‌ ميدون‌ نميدي‌. آخه‌ اينجوري‌ بايد، با خدا هم‌ اينطوري‌ هستيم‌. ديگه‌ هم‌ باهاش‌ حرف‌ نمي‌زنيم‌. حرف‌ هم‌ بزنيم‌، او حواسش‌ پرته‌ جاي‌ ديگه‌ فكر ميكنه‌. و الاّ خدا با همه‌ حرف‌ ميزنه‌. خداي‌ تعالي‌ تنها مربوط‌ به‌ انبياء نيست‌. لبشر. حتي‌ براي‌ مؤمنين‌ نيست‌، براي‌ مسلمانها نيست‌. و ما كان‌ لبشر. بشر. همين‌ انسان‌ دوپا، هر كي‌ مي‌خواد باشه‌، باهاش‌ خدا حرف‌ ميزنه‌. منتهي‌ يك‌ عده‌ حجاب‌ دارند هيچي‌. حتي‌ نامة‌ خدا را هم‌ نمي‌خونند. خوب‌ چرا آدم‌ قرآن‌ نميخونه‌؟ نامة‌ خدا را كه‌ نمي‌فهمه‌ هيچي‌، نمي‌خونه‌ حتي‌ نامة‌ الهي‌ را. حالا ما نامه‌ كه‌، نخير ما نامه‌ سرمون‌ نميشه‌ سواد نداريم‌. خيلي‌ خوب‌ التماس‌ دعا. اينها را هم‌ كه‌ حجاب‌ هست‌. من‌ وراء حجاب‌. وحي‌ هم‌ كه‌ وحي‌. اگر الان‌ يكي‌ بگه‌ به‌ من‌ وحي‌ رسيده‌ اصلا ميگيم‌ تو ديوانه‌ شدي‌. وحي‌ مال‌ انبياست‌. نمي‌دونم‌ كي‌ به‌ اينها گفته‌ مثل‌ اينكه‌ ميگن‌ امام‌ زمان‌ را نميشه‌ ديد، همين‌ امروز يك‌ كسي‌ به‌ من‌ تلفن‌ مي‌زد مي‌گفت‌ ميگن‌ امام‌ زمان‌ را نميشه‌ ديد. هر كه‌ بگه‌ من‌ ديدم‌ دروغگوه‌. براي‌ اينكه‌ خودش‌ كوره‌ نمي‌بينه‌. ميگن‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود مورچه‌ را آب‌ برد، گفت‌ دنيا را آب‌ برد. آدم‌ كور باورش‌ نمي‌آد كه‌ مردم‌ يك‌ رنگهاي‌ مختلفي‌ ببينند. و همينطور خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ به‌ ما ميگن‌ كه‌ بعله‌ ما وحي‌. بعله‌ مادر موسي‌ پيغمبر بوده‌ آقايون‌؟ كي‌ گفته‌ پيغمبر بوده‌؟ يك‌ زن‌ معمولي‌ بود. منتهي‌ چون‌ بايد جان‌ حضرت‌ موسي‌ حفظ‌ بشه‌، و اوحينا الي‌ ام‌ موسي‌ ان‌ ارضعي‌ بهش‌ وحي‌ كرديم‌. خدا مستقيما حالا مادر موسي‌ زن‌ خوبي‌ بود ولي‌ حالا به‌ مقامات‌ و اولياء خدا رسيده‌ بود يا نرسيده‌ بود، اين‌ لازم‌ نيست‌. اين‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ بايد حفظ‌ بشه‌ توي‌ اين‌ مخمصه‌ و اين‌ گرفتاري‌. و اوحينا الي‌ ام‌ موسي‌ ان‌ ارضعي‌ شيرش‌ بده‌. هيچ‌ دلت‌ تكان‌ نخوره‌. و اذا خفت‌ علي‌ نميگه‌ و اذا خفتِ اين‌ مسئله‌اي‌ است‌، نكته‌اي‌ است‌. اگر بر او ترسيدي‌. ديدند دارن‌ مي‌آن‌ و مي‌فهمن‌ بچه‌اي‌، اينهمه‌ بچه‌ها را از بين‌ بردند. اين‌ يكي‌ مونده‌. اين‌ كودك‌ را بايد از بين‌ بردش‌. و لا خفت‌ علي‌ تلقيه‌ في‌ اليم‌. بندازش‌ توي‌ دريا. خيلي‌ عجيبه‌ها. و لا تخافي‌ تو نترس‌ و لا تحزني‌ انا رادوك‌ اليك‌. ما به‌ تو برش‌ مي‌گردونيم‌. بچه‌اي‌ كه‌ انداخته‌اند توي‌ دريا كه‌ نه‌ شنا بلده‌، نه‌ هيچي‌ هم‌، بچه‌ را بندازي‌ توي‌ دريا، بعد از دو دقيقه‌ مرده‌اش‌ را بايد بگيري‌. اينجوريه‌ ديگه‌؟ خدا ميگه‌ انا رادوه‌ اليك‌. حتي‌ اگر توي‌ جعبه‌ هم‌ بگذارنش‌، يا جعبه‌ طوريه‌ كه‌ نفس‌ كش‌ داره‌ كه‌ آب‌ ميره‌ توش‌. اگر نفس‌ كش‌ هم‌ نداشته‌ باشه‌ كه‌ بچه‌ آن‌ تو خفه‌ ميشه‌. حالا. انا رادوه‌ اليك‌ و جاعلوه‌ من‌ المرسلين‌. هم‌ به‌ تو برش‌ مي‌گردونيم‌ هم‌ او را از پيغمبران‌ قرارش‌ مي‌ديم‌. خدا اينجا لازمه‌ كه‌ وحي‌ كنه‌. ماها از زنبور عسل‌، زنبور عسل‌ كه‌ پست‌تر نيستيم‌ پيش‌ خدا. ما اشرف‌ مخلوقاتيم‌. خدا به‌ زنبور عسل‌ وحي‌ كرده‌. و اوحينا الي‌ النحل‌ ان‌ اتخذي‌ الي‌ الجبال‌ بيوتا. ما وحي‌ كرديم‌ به‌ نحل‌، زنبور عسل‌. آخه‌ ما چقدر بي‌ غيرت‌ باشيم‌، آخه‌ چي‌ بگه‌ انسان‌، چقدر بايد دور از حقيقت‌ باشيم‌ كه‌ به‌ زنبور عسل‌ خدا وحي‌ بكنه‌ و به‌ من‌ و شما وحي‌ نكنه‌ و منكر وحي‌ هم‌ بشيم‌. منكر بشيم‌. الان‌ من‌ همين‌ من‌ كه‌ شما خيلي‌ به‌ من‌ لطف‌ داريد، خيلي‌ محبت‌ داريد الان‌ اگر بگم‌ ديشب‌ به‌ من‌ وحي‌ شد. ميگيد اين‌ را ببين‌! ادعاي‌ پيغمبري‌ كرده‌. باور كنيد. با اينكه‌ خدا دائما با ما از سه‌ راه‌ صحبت‌ ميكنه‌. اي‌ كاش‌، اي‌ كاش‌ يك‌ قدري‌ تزكية‌ نفس‌ مي‌كرديد، يك‌ قدري‌ خودتون‌ را پاك‌ مي‌كرديد، مي‌ديديد خدا چقدر باهاتون‌ صحبت‌ ميكنه‌ كه‌ چه‌ خوش‌ است‌ صوت‌ تو را شنيدن‌ اي‌ خدا. بخدا قسم‌ يك‌ لذتي‌ داره‌ مناجات‌ با خدا. خدا با شما صحبت‌ ميكنه‌. ما قرآن‌ مي‌خونيم‌ لذت‌ نمي‌بريم‌ تا چه‌ برسه‌ به‌ اينكه‌ خدا با ما صحبت‌ كنه‌. اصلا خدا با ما صحبت‌ ميكنه‌ يعني‌ چي‌؟ شما يك‌ ميكروفون‌ بردار با يك‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود دوربين‌ فيلمبرداري‌. از اين‌ مردم‌ كوچه‌ و بازار خدا با آنها صحبت‌ ميكنه‌. ميگن‌ نمي‌دونيم‌، نمي‌فهميم‌. شما اگر توي‌ ده‌ تا يك‌ نفر پيدا كرديد كه‌ بدونه‌ خدا با انسان‌ صحبت‌ ميكنه‌ يا نه‌؟ با اينكه‌ آواز خدا هميشه‌ در گوش‌ دل‌، گوش‌ حتي‌ اگر گوش‌ دل‌ نداشته‌ باشيد، به‌ اين‌ گوش‌ ظاهري‌ صداش‌ را ميرسونه‌. خدا ميدونه‌. اين‌ يك‌ خورده‌اي‌ خودمون‌ را نجات‌ بديم‌ از غل‌ و زنجير. شب‌ جمعه‌ است‌ در دعاي‌ كميل‌ ميگيم‌ و قعدت‌ بهي‌ اغلالي‌، و قعدت‌ بهي‌ اغلالي‌. مي‌دونيد قعدت‌ بهي‌ اغلالي‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ يك‌ غل‌ و زنجير به‌ دست‌ بستند كوبيدند به‌ زمين‌. يك‌ غل‌ و زنجير هم‌ به‌ اين‌ دستم‌ بستند كوبيدند به‌ زمين‌. يكي‌ به‌ گردنم‌ بستند كوبيدند به‌ زمين‌. همچينه‌ كه‌ من‌ نمي‌تونم‌ بلند بشم‌، نشونده‌ من‌ را. اين‌ غل‌ و زنجيرها. و انبيا آمدند براي‌ اينكه‌ اين‌ اغلال‌ را از گردن‌ ما بردارند. و اغلال‌ التي‌ كونوا عليها. ما بدبخت‌ اين‌ غل‌ و زنجيرها، غل‌ و زنجير چيه‌؟ اين‌ گرفتاريها. تو كجائي‌ پيدات‌ نيست‌؟ به‌ من‌ يه‌ كسي‌ چند روز قبل‌ مي‌گفت‌ آقا من‌ يكساله‌ حرم‌ نرفتم‌ براي‌ خاطر اين‌ گرفتاريها. حرم‌ حضرت‌ رضا، كنار گوشش‌، يك‌ ساله‌ ميگه‌ نرفتم‌، راست‌ هم‌ ميگه‌ها. گرفتاري‌، چون‌ الان‌ ما اگر بخوايم‌ توي‌ مشهد، مردم‌ مشهد را بپرسيم‌ از اين‌ قبيل‌ افراد زياد داشته‌ باشيم‌. چي‌ تو را نگر داشته‌ يك‌ قدم‌ نمي‌گذاري‌ توي‌ حرم‌؟ همين‌ عملت‌، توي‌ حرم‌ هم‌ كه‌ ميري‌ باز هم‌ اين‌ غل‌ و زنجيرها هستند. همانجا هم‌ هستند. چي‌ باعث‌ شده‌؟ ميگه‌ گرفتاري‌. همان‌ گرفتاري‌ را غل‌ و زنجير خداي‌ تعالي‌ گذاشته‌ اسمش‌ را. و قعدت‌ بي‌ اغلالي‌. و حبسني‌ عن‌ نفعي‌ بعد آمالي‌. آن‌ نفعي‌ كه‌ من‌ بايد از زندگي‌ دنيا ببرم‌، من‌ را حبس‌ كرده‌ نمي‌گذاره‌ آن‌ نفع‌ را ببرم‌. خدا ميدونه‌ گاهي‌ بعضي‌ دلم‌ من‌ به‌ بعضي‌ از جوانها ميسوزه‌. پدرهاي‌ نادان‌. پدرهايي‌ كه‌ به‌ بچه‌هاشون‌ دائما لالائي‌ ميگن‌. بچه‌ از هفت‌ سالگي‌ لالائي‌ پدر و مادر براش‌ شروع‌ ميشه‌ و خوابش‌ ميكنه‌. خودش‌ هم‌ نمي‌خواد هست‌. از هفت‌ سالگي‌. بچه‌ جان‌ مدرسه‌ برو، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ تحصيلات‌ بكن‌، باسواد بشو. شما ميگين‌ اين‌ مگه‌ خوابه‌؟ با من‌ هم‌ درگير بشويد كه‌ اين‌ خوابه‌. بعله‌ اگر كه‌ فقط‌ گفتي‌ كه‌ درس‌ بخون‌ و براي‌ ايمانش‌ هيچ‌ فكري‌ نكردي‌، براي‌ عبادتش‌ هيچ‌ فكري‌ نكردي‌. شخصي‌ آمد خدمت‌ پيغمبر اكرم‌ گفت‌ بچه‌ام‌ هشت‌ سالشه‌ نماز نميخونه‌. كتكش‌ بزنم‌؟ حضرت‌ فرمود بله‌. از من‌ مي‌پرسيد. دقت‌ مي‌كنيد. آن‌ پيغمبر رئوفي‌ كه‌ ميگه‌ حق‌ نداري‌. سر سال‌ وقتي‌ كه‌ معدل‌ تحصيلاتش‌ را مي‌آرن‌ مي‌بينيد كه‌ مثلا بيسته‌. باريك‌ الله‌( قطع‌ صداي‌ نوار)

 صددرصد نخوابه‌ اينجوري‌ باشيد. در اين‌ كتاب‌ سير الي‌ الله‌ من‌ نوشتم‌ يك‌ نفر مهندسي‌ براي‌ من‌ نوشته‌ بود كه‌ من‌ با فلان‌ مهندس‌ با هم‌ از دوران‌ دبستان‌ رفيق‌ بوديم‌. فرق‌ من‌ با او اين‌ بود حالا من‌ خلاصه‌اش‌ را عرض‌ مي‌كنم‌ همه‌اتون‌ قصه‌اش‌ را خونديد لابد. فرق‌ من‌ با او اين‌ بود كه‌ او پدر و مادرش‌ او را دائما لالائي‌ براش‌ مي‌گفتند. من‌ پدر و مادرم‌ من‌ را دائما بيدارم‌ مي‌كردند. اي‌ خواب‌ غفلت‌. ما مي‌خواستيم‌ غذا بخوريم‌ مي‌گفت‌ بگو بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. وقتي‌ تموم‌ ميشد مي‌گفت‌ بگو الحمد لله‌. آخه‌ اين‌ كاري‌ نداره‌. بچه‌هاتون‌ را خواب‌ غفلت‌ بيدار كنيد. خوابشون‌ نكنيد. انشاء الله‌ ديپلم‌ گرفتي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ يك‌ كارمند عاليرتبة‌، كارمندها هم‌ همه‌اشون‌ بنده‌هاي‌ خدا، همه‌اشون‌ عاليرتبه‌ نشدند متأسفانه‌. كه‌ همون‌ شغل‌ آزاد بعضي‌ هاش‌ بهتر از كارمنديه‌. كارمند عاليرتبه‌ خيلي‌ خوب‌. نمي‌دونم‌ ليسانست‌ را بگيري‌، چه‌ بشي‌، دكتر بشي‌، همه‌ هم‌ مي‌خوان‌ احتمالا دكتر بشن‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ دكتري‌ كه‌ خدا را نشناسه‌، دستش‌ به‌ خون‌ مردم‌ بيشتر آغشته‌ ميشه‌. همة‌ كارها گناهها را پشت‌ سر هم‌ انجام‌ ميده‌ كه‌ مي‌خواد دكتر بشه‌. و خواب‌ خواب‌. آنوقت‌ اين‌ خوابها همون‌ اغلال‌، همون‌ غل‌ و زنجيرهاست‌. همونهاست‌. بچه‌هاتون‌ را توي‌ غل‌ و زنجير نكنيد. بخدا قسم‌ آقايون‌ همة‌ گرفتاريها مربوط‌ به‌ پدر و مادرهاست‌. دل‌ انسان‌ ميسوزه‌. يك‌ جوان‌ آمده‌ به‌ من‌ با اصرار زياد ميگه‌ آقا من‌ مي‌خوام‌ تهذيب‌ نفس‌ كنم‌. تزكية‌ نفس‌ كنم‌. ميگم‌ پدرت‌ راضيه‌. مي‌دونم‌ اين‌ پدره‌ فردا باعث‌ گرفتاري‌ ما ميشه‌. ما مي‌خوايم‌ با اين‌ برنامه‌ داشته‌ باشيم‌ زن‌ باشه‌ شوهرت‌ راضيه‌. چون‌ شوهر نافهم‌ نادان‌ ميگه‌ توي‌ خانه‌ باش‌، دزد باش‌، دروغگو باش‌ و تزكية‌ نفس‌ نكن‌. من‌ هم‌ بهشون‌ ميگم‌ اول‌ دروغ‌ را به‌ شوهرت‌ ميگي‌ خواهي‌ نخواهي‌. اول‌ خيانت‌ را به‌ شوهر ميكنه‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌. يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ حتي‌ بعضي‌ از شوهرها متأسفانه‌ بخاطر زنشون‌ نمي‌توانند تهذيب‌ نفس‌ بكنند. يك‌ گرفتاري‌ شده‌ اين‌ نفهمي‌ مردم‌، ناداني‌ مردم‌. بابا در قرآن‌ يا خوندم‌ يك‌ روزي‌ از يك‌ كسي‌ نقل‌ كرد مي‌گفته‌ كه‌ تهذيب‌ نفس‌ واجب‌ نيست‌. گفتم‌ اگر تهذيب‌ نفس‌، تزكية‌ نفس‌ واجب‌ نباشه‌، چي‌ واجبه‌ توي‌ دنيا؟ انسان‌ عادت‌ ميكنه‌ به‌ اينكه‌ دروغ‌ نگه‌، غيبت‌ نكنه‌، خيانت‌ نكنه‌، جنايت‌ نكنه‌، ما كجا خيانت‌ كرديم‌. خدا نياره‌ پرونده‌ات‌ بياد روي‌ كار. آنوقت‌ مي‌فهميد كه‌ چقدر خيانت‌ كرديد. ما آقا خائنيم‌؟ حالا ان‌ الامتحان‌ يكره‌ الرجل‌ محاط‌. صد ميليون‌ تومان‌ ممكنه‌ حالا با پنجاه‌ شصت‌ تومان‌ تو، يك‌ صد ميليون‌ توماني‌ يك‌ جا باشه‌، هيچكس‌ نفهمه‌ مال‌ تو هم‌ نباشه‌، ببين‌ آنجا امتحان‌ را مشكل‌ كرده‌. تو خائني‌ يا خائن‌ نيستي‌؟ خيانت‌ را در دعاي‌ بعد از زيارت‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا مي‌گيم‌ الهي‌ لو علمت‌ الارض‌ لذنوبي‌ لساحت‌ به‌. خدايا اگر زمين‌ گناهان‌ من‌ را بدونه‌ من‌ را در خودش‌ فرو ميبره‌. الهي‌ لو علمت‌ الارض‌ لذنوبي‌ لساحت‌ به‌ او الجبال‌ عددت‌. او السماوات‌ لختفت‌. اگر آسمانها بدونند ما را خفه‌ مي‌كنند. لختفت‌ معناش‌ خفه‌ كردنه‌ ولي‌ بهترين‌ تعبير هم‌ همينه‌. اگر كوهها بدونند ما را بر سر ما فرود مي‌آيند. آخه‌ ماها خودمون‌ اينجا نشستيم‌. هيچكس‌ خائن‌ نيست‌، هيچكس‌ جنايتكار نيست‌. پس‌ چرا اين‌ زندانها پره‌؟ هيچكس‌ بد نيست‌. ميشه‌ همچين‌ چيزي‌؟ اينها غل‌ و زنجيرهايي‌ است‌ كه‌ در ما هست‌ خدا هم‌ با ما حرف‌ نميزنه‌.

 انبياء پاك‌ بودند خدا باهاشون‌ حرف‌ ميزد. و لذا يك‌ دسته‌ از انبياء بودند، پيغمبرهاي‌ كوچك‌ كه‌ پيرو انبياء الولوالعزم‌ بودند. يك‌ عده‌ هم‌ بودند كه‌ باصطلاح‌ دو دسته‌، يكي‌ پيغمبرهاي‌ اولوالعزم‌ بود يكي‌ هم‌ پيغمبرهاي‌ تابع‌ پيغمبر اولو العزم‌. يكي‌ هم‌ نبي‌ بوده‌. تنها به‌ خودش‌ وحي‌ ميشده‌. پيغمبر اكرم‌ از روز اولي‌ كه‌ متولد شد تا وقتي‌ كه‌ چهل‌ ساله‌ شد، مبعوث‌ شد، نبي‌ بود. خودش‌ بود و خودش‌ و دستور نداشت‌ به‌ ديگران‌ مطالبش‌ را بگه‌. آنوقت‌ اين‌ معرفتي‌ كه‌ ما گفتيم‌ معرفت‌ عام‌، مربوط‌ به‌ همان‌ اندازه‌ است‌. حتي‌ آن‌ انبياء گذشته‌ را هم‌ ما به‌ اين‌ اندازه‌ بايد قبولشون‌ داشته‌ باشيم‌. و الاّ نميشه‌ قبول‌ نداشته‌ باشيم‌. اما معرفت‌ خاص‌ كه‌ انشاء الله‌ اگر از خواص‌ شديم‌، اين‌ معرفت‌ را پيدا مي‌كنيم‌ و انشاء الله‌ در اين‌ ماه‌ رجب‌ دلم‌ مي‌خواد اگر فرصتي‌ باشه‌ دربارة‌ معرفت‌ ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ صحبت‌ كنم‌. معرفت‌ خاص‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ اينها را عبد الله‌ بداند. خيلي‌ براي‌ شما همچين‌ ممكنه‌ كوچك‌ باشه‌. بندة‌ خدا. بعله‌. شما اگر بدونيد بندگي‌ چقدر مهمه‌، خيلي‌ مهمه‌. بنده‌ بودن‌، بنده‌ شدن‌، با داشتن‌ تمام‌ قدرتها، يد الله‌ است‌ علي‌ بن‌، اينها معرفت‌ خاصه‌ها، يد الله‌ است‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، يعني‌ خدا هر كاري‌ مي‌خواد بكنه‌ بوسيلة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ميكنه‌. عين‌ الله‌ است‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. وجه‌ الله‌ است‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. يعني‌ هر چه‌ را خدا مي‌خواد بهش‌ تسلط‌ و احاطة‌ علمي‌ داشته‌ باشه‌ بوسيلة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قرار ميده‌. هر چه‌ را، هر دعاي‌ را مي‌خواد از كسي‌ بشنوه‌، بوسيلة‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. اذن‌ الله‌ است‌. اينها معرفت‌ خاصه‌. كه‌ بايد اينطوري‌ بشناسيم‌. با اين‌ معرفت‌، با اين‌ قدرت‌ و با اين‌ حد از كمال‌ كه‌ علي‌ داره‌ كه‌ تمام‌ قدرت‌ الهي‌ فرماندة‌ كل‌ قواي‌ الهي‌ است‌ در روز زمين‌ نه‌، زمين‌ كوچيكه‌، زمين‌ مال‌ اوتاده‌. در ماسوي‌ الله‌. ماسوي‌ الله‌. تمام‌ اين‌ افلاك‌، ستاره‌ها، همه‌. اين‌ معرفت‌ خاصه‌ و اينچنين‌ علي‌ قدرت‌ داره‌. اما آنقدر، آنقدر بنده‌ است‌ كه‌ ريسمون‌ به‌ گردنش‌ مي‌اندازند، اين‌ ريسمون‌ را از گردنش‌ باز نميكنه‌. خيليه‌ها. چون‌ خدا اين‌ را مصلحت‌ مي‌دونه‌ دربارة‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ داره‌ كه‌ متوكل‌ عباسي‌، هادي‌ عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ در زندان‌ متوكل‌ بود. اصلا عسگري‌ يعني‌ اينكه‌ در وسط‌ لشگر يك‌ خانه‌اي‌ براي‌ امام‌ هادي‌ و بعد هم‌ براي‌ امام‌ عسگري‌ قرار داده‌ بود كه‌ كسي‌ به‌ خانة‌ ايشان‌ رفت‌ و آمد نكنه‌. خوب‌ حضرت‌ لذا عسگري‌ هم‌ كه‌ مي‌گن‌ بخاطر اينكه‌ توي‌ معسگر باصطلاح‌ توي‌ لشگر حضرت‌ زندگي‌ ميكرده‌. دستور داده‌ به‌ آن‌ زندانبان‌ حضرت‌ هادي‌ را آوردند. خودش‌ ايستاده‌ حضرت‌ هادي‌ هم‌ ايستاده‌. به‌ لشگرش‌ دستور داد كه‌ هر كدامشون‌ توي‌ توبرة‌ اسبشون‌ يك‌ مقدار خاك‌ بريزند بيارن‌ يك‌ جا كود كنند. يا اينها اسبهاي‌ باصطلاح‌ لشگري‌ و جنگي‌ توبره‌ ندارند. يك‌ توبرة‌ كوچك‌. آنقدر خاك‌ كود كردند كه‌ يك‌ كوهي‌ شد. يك‌ تلي‌ شد. آنهائي‌ كه‌ سامراء رفتند در خارج‌ شهر سامراء همان‌ قسمت‌ مرويّة‌ متوكل‌ ميگن‌ كه‌ اينجا يك‌ تپه‌اي‌ است‌ كه‌ البته‌ اين‌ بعيده‌ ميگن‌ همان‌ تپه‌ است‌ كه‌ آن‌ روز آنها جمع‌ كردند. بعد خودش‌ و امام‌ هادي‌ رفتند روي‌ اين‌ بلندي‌ ايستادند. به‌ لشگرش‌ گفت‌ سان‌ ببين‌. سان‌ هم‌ اينها از جلوي‌ امام‌ هادي‌ و متوكل‌ عبور كردند. حضرت‌ هادي‌ هم‌ ايستاده‌. عين‌ آدمهاي‌ بي‌ تفاوت‌. آخه‌ بعضي‌ها خيلي‌ خبردار در مقابل‌ لشگر بايد. بعضي‌ها هم‌ بي‌ تفاوت‌. حوصله‌اش‌ سر آمد به‌ تعبير ما. گفت‌ مي‌دوني‌ چرا من‌ اين‌ لشگر را گفتم‌ اين‌ كارها را بكنند. آخه‌ مناسبتي‌ هم‌ بايد داشته‌ باشه‌. گفتند خدمت‌ امام‌ هادي‌ كه‌ تو بدوني‌ من‌ چقدر قدرت‌ دارم‌. هوس‌ اينكه‌ مزاحم‌ ما بشي‌، حالا امام‌ هادي‌ توي‌ زندان‌، ولي‌ در عين‌ حال‌ ميدونه‌ اينها اگر بخوان‌ ميتونند. هوسش‌ را نكنه‌. حضرت‌ هادي‌ گفت‌ حالا مي‌خواي‌ لشگر من‌ را هم‌ ببيني‌؟ خيلي‌ متوكل‌ تعجب‌ كرد. لشگر شما؟ بعله‌. گفت‌ بفرمائيد. حضرت‌ اشاره‌ كردند به‌ شرق‌ و غرب‌. متوكل‌ نگاه‌ كرد ديد از شرق‌ تا غرب‌ عالم‌ ميليارد ميليارد ميلياردها ملائكه‌ با اسلحه‌ ايستاده‌اند تحت‌ فرمان‌ امام‌ هادي‌. گفت‌ مي‌بيني‌؟ با اينها ميشه‌ چيكار كرد به‌ تعبير ما؟ لشگر تو چيه‌؟ خدائي‌ كه‌ با طير ابابيل‌ فيل‌ سوارها را به‌ صريح‌ قرآن‌ از بين‌ ميبره‌، با ملائكه‌ چيكار ميدوني‌ ميتونه‌ بكنه‌؟ افتاد به‌ دست‌ و پاي‌ امام‌ هادي‌. حضرت‌ فرمود نه‌ ما اهل‌ اين‌ كارها نيستيم‌. ما بندة‌ خدائيم‌. امام‌ مي‌بايد اينطوري‌ شناخت‌. ما عبد اللهيم‌. اين‌ خيلي‌ مهمه‌. ما حالا اگر يك‌ داروئي‌ پيدا بكنيم‌ كه‌ يك‌ سردردي‌ را شفا بده‌، ديگه‌ حالا فرقي‌ نميكنه‌ كافر باشه‌، مسلمان‌ باشه‌، همه‌ را مي‌بينيد كه‌ مي‌خواد معالجه‌ كنه‌. خودنمائي‌ بكنيم‌. يك‌ دوتا تيزهوشي‌ داريم‌ از تيزهوشي‌ كه‌ همان‌ هم‌ لطف‌ الهي‌ است‌ بهمون‌ داده‌ مي‌خوايم‌ تمام‌ قلوب‌ طرف‌ را بريزيم‌ بيرون‌ و بگيم‌ تو اينجوري‌ تو اينجوري‌ تو اينجوري‌ كه‌ يك‌ موقعيتي‌ انسان‌ پيش‌ آن‌ طرف‌ پيدا ميكنه‌. خدا نكنه‌. اينها را بدونيد بندة‌ خدا نيستند. امام‌. ما الان‌ اعتقادمون‌ دربارة‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ اين‌ است‌ كه‌ اگر بخواد اراده‌ بكنه‌، كه‌ ما سوي‌ الله‌ نباشه‌، نيست‌ و اگر بگه‌ هست‌، هست‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ اگر مي‌خواد نباشه‌، خدا بگه‌ نباشه‌. شما ديديد در بعضي‌ از جاها يك‌ بزرگتري‌ كه‌ هست‌ يك‌ كاري‌ انسان‌ مي‌خواد بكنه‌ كه‌ خوب‌ نبايد، گاهي‌ شده‌ مثلا سر سفره‌ است‌ و مي‌خوان‌ يك‌ دعائي‌ مي‌خوان‌ چون‌ مستحبه‌ كه‌ بر صاحبخانه‌، ميهمان‌ دعا كنه‌. يك‌ بزرگتري‌ نشسته‌ ميگن‌ آقا شما دعا كن‌. لا يسبقونه‌ بالقول‌. از خصوصيات‌ اين‌ آيه‌ البته‌ مال‌ ملائكه‌ است‌. ملائكه‌ كه‌ اينطور باشند كه‌ خدام‌ خاندان‌ عصمت‌ باشند، خود خاندان‌ عصمت‌ يقينا پيشي‌ در كلام‌ نمي‌گيرند بر خدا. لا يسبقونه‌ بالقول‌ و هم‌ بامره‌ يعملون‌. اينجور معناي‌ بندگي‌. اين‌، اين‌ نحوه‌ معرفت‌، معرفته‌ خاصه‌. همه‌ اين‌ معرفت‌ را ندارند. كه‌ هم‌ آن‌ قدرت‌ را از امام‌ بدونند و هم‌ اين‌ بندگي‌ را.

 لذا وقتي‌ توي‌ حرم‌ رفتيد، اگر حاجتي‌ داريد، حاجتتون‌ را ارائه‌ بدهيد. خدا گفته‌ كه‌ حاجتتون‌ را ارائه‌ بدهيد. و خدا هم‌ دوست‌ داره‌ از اين‌ طريق‌ با او حرف‌ بزنيد، حاجت‌ بخوايد و خدا هم‌ از اين‌ طريق‌ زودتر حاجتتون‌ را ميده‌. اما اگر نداد از امام‌ رضا قهر نكنيد. بندة‌ خداست‌. بايد از خدا قهر كنيد. چون‌ خدا بهش‌ اجازه‌ نداده‌ و از خدا هم‌ نبايد كسي‌ قهر كنه‌. اين‌ معناي‌ معرفت‌ خاص‌ الخاص‌ را من‌ بعيد مي‌دونم‌ من‌ بتونم‌ توي‌ اين‌ مجالس‌ بيان‌ بكنم‌. خود من‌ هم‌ البته‌ نمي‌فهمم‌. ولي‌ بيان‌ كردنش‌ باز مشكلتره‌. كه‌ در اين‌ دعاهاي‌ ماه‌ رجب‌ معرفت‌ خاص‌ الخاص‌ را به‌ انسان‌ تعليم‌ ميده‌. من‌ بدم‌ نمي‌آد اگر پيدا بكنم‌ و بتونم‌ زود هم‌ بخونم‌ ماه‌ رجبه‌ ليلة‌ الرقائب‌ خسته‌ نشيد ما چرتي‌ الحمدلله‌ نداريم‌ يك‌ نفري‌ را ديدم‌ چرت‌ ميزد الان‌ ديگه‌ چرت‌ نمي‌زنه‌. او را هم‌ سابقه‌اش‌ را دارم‌ يعني‌ مي‌شناسمشون‌ مسافر بودند. شايد ديشب‌ توي‌ راه‌ بودند و از اين‌ نظر چرت‌ زدند. ولي‌ آن‌ كس‌ ديگر چرت‌ نزده‌. اگر مي‌خوايد من‌ زودتر از منبر بيام‌ پائين‌، يك‌ چندتائيتون‌ توطئه‌ هم‌ كه‌ شده‌، چرت‌ بزنيد. البته‌ اول‌ دعواتون‌ مي‌كنم‌ اگر ديدم‌ ول‌ نمي‌كنيد آنوقت‌ ديگه‌ شما غالب‌ ميشيد بر من‌ و من‌، منتهي‌ اين‌ تيكه‌ را حيفم‌ مي‌آد. شب‌ جمعة‌ اول‌ ماه‌ رجب‌ اين‌ دعا را يك‌ چند جمله‌اش‌ را براتون‌ ترجمه‌ نكنم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. گوش‌ بديد. اللهم‌ اني‌ اسئلك‌ بمعاني‌ جميع‌ ما يدعوك‌. ميگه‌ كه‌ خدايا من‌ از تو سؤال‌ ميكنم‌ به‌ آن‌ معناهايي‌ كه‌ ولاة‌ امر تو تو را مي‌خونند. آخه‌ يك‌ وقت‌ هست‌ من‌ ميگم‌ يا الله‌، يك‌ وقت‌ هست‌ امام‌ زمان‌ ميگه‌. يك‌ وقت‌ هست‌ يك‌ منبري‌ رفته‌ بالاي‌ منبر يا الله‌، يا الله‌، ديديد ديگه‌، مردم‌ هم‌ ميگن‌ الهي‌ آمين‌ خوب‌ الحمد لله‌ مجلس‌ تمام‌ شد پاشيم‌ بريم‌. اين‌ يك‌ جور يا الله‌ گفتنه‌. يدعو. دعا كردنه‌. يك‌ وقت‌ هست‌ نه‌ يك‌ كسي‌ با توجه‌. يا الله‌. اين‌ هم‌ يكجوره‌. يك‌ جور هم‌ امام‌ زمان‌ ميگه‌ كه‌ ما نمي‌فهميم‌ چي‌ ميگه‌. ميگه‌ اني‌ اسئلك‌ بمعاني‌ بمعناهايي‌ كه‌، به‌ جميع‌ معناهايي‌ كه‌ مي‌خوانند تو را به‌ آن‌ معناها، آنجوري‌، ولاة‌ امرك‌. ولاة‌ امر. يك‌ عالم‌ خلقي‌ ما داريم‌، يك‌ عالم‌ امر. اينها ولي‌ امر الهي‌ هستند. روح‌ از عالم‌ امره‌. از ولي‌ امرند. نه‌ ولي‌ خلق‌. خلق‌ كه‌ چيزي‌ نيست‌. مثل‌ اينكه‌ بگن‌ اين‌ ولي‌ فلان‌ آقاست‌ يا بگن‌ ولي‌ آخوره‌. يعني‌ رئيس‌ آخور اسبهاست‌. يا بگن‌ رئيس‌ اين‌ شخصيتهاي‌ پر ارزشي‌ است‌ كه‌ توي‌ اين‌ تالار پذيرائي‌ نشستند. اين‌ خلق‌، اينها بعله‌ هميني‌ كه‌ هست‌. مثل‌ حيوانات‌. ولي‌ ولات‌ امر المأمونون‌ علي‌ سرّك‌. خدايا آنهائي‌ كه‌ در تو آنها را امين‌ بر سر خودت‌ كردي‌. خيلي‌ مهمه‌. خيلي‌ عجيبه‌. ببينيد اين‌ دعا را حضرت‌ بقية‌ الله‌ فرمودند و امام‌ دوازدهم‌ فرمودند. يعني‌ در كلاس‌ دوازدهم‌، آخرين‌ كلاس‌ ما بايد بخونيم‌. اينها مأمونند، امين‌ سر الهي‌ هستند. اسرار را خدا داده‌. كه‌ براي‌ خلق‌ بيان‌ نميكنه‌. المستبشرون‌ بامرك‌. اينها شادخاطرند، اينها بشارت‌ داده‌ شده‌ هستند به‌ امر خدا. يعني‌ خداي‌ تعالي‌ يك‌ بشارتهايي‌، يعني‌ خوشحالند كه‌ در امر الهي‌ با خدا مربوطند. الواصفون‌ لقدرتك‌. المعلنون‌ لعظمتك‌. اينها واصف‌ قدرت‌ تو هستند. مي‌دوني‌ واصف‌ قدرت‌. نميشينن‌ با زبان‌ وصف‌ كنندها. علي‌ عليه‌السلام‌ در خيبر را ميكنه‌، روي‌ دست‌ نگه‌ مي‌داره‌، روي‌ خندق‌، جمعيت‌ را از آنور حمل‌ ميكنه‌ به‌ اينور، آن‌ شخص‌ ميگه‌ پسر عمت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، يا رسول‌ الله‌ ببين‌ چه‌ ميكنه‌؟ حضرت‌ فرمود به‌ پاش‌ نگاه‌ كن‌. ميگه‌ ديدم‌ پاش‌ معلقه‌. پاش‌ هم‌ روي‌ زمين‌ نيست‌. اين‌ بندة‌ خدا مي‌آد كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ متزلزل‌ بشه‌. چي‌ شد؟ حضرت‌ مي‌فرمايد پاش‌ روي‌ بال‌ جبرئيله‌. اينجور وصف‌ قدرت‌ الهي‌ را مي‌كنند. الواصفون‌ لقدرتك‌ المعلنون‌ لعظمتك‌. اينها علني‌ مي‌كنند عظمت‌ خدا را. آدم‌ وقتي‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نگاه‌ ميكنه‌ با اين‌ شخصيت‌ ميگه‌ من‌ بنده‌اي‌ از بندگان‌ پيغمبرم‌. پيغمبر را خودش‌ را ميگه‌ من‌ بنده‌اي‌ از بندگان‌ خدا هستم‌. اسئلك‌ بك‌ من‌ مشيتك‌. اين‌ را نمي‌تونم‌ درست‌ معنا بكنم‌، يعني‌ خيلي‌ بحث‌ داره‌، خيلي‌ مطلب‌ داره‌، چون‌ هر جمله‌اي‌ از اينها، اقلا بايد يك‌ ساعت‌ صحبت‌ كنم‌. و جعلتهم‌ معادن‌ كلماتك‌. خدايا اينها را معدن‌ كلمات‌ خودت‌ قرار دادي‌. مي‌دوني‌ كلمات‌ خدا چيه‌؟ لو كان‌ البحر مداد لكلمات‌ الربي‌ و نفد البحر قبل‌ ان‌ تنفد كلمات‌ ربي‌ ولو جئنا بمثله‌ عددا. يعني‌ اگر تمام‌ درياها مركب‌ بشه‌ خدا در قران‌ ميگه‌، بخوان‌ كلمات‌ خدا را بنويسند، نميتونند بنويسند ولو اينكه‌ يك‌ دريا هم‌ اضافه‌ بشه‌. و يا در يك‌ آية‌ ديگر هفت‌ دريا اضافه‌ بشه‌. و اركان‌ لتوحيدك‌ و آياتك‌ و مقاماتك‌. واقعا عجيبه‌ اينها. التي‌ لا تعطيل‌ لها في‌ كل‌ مكان‌. يعرفك‌ بها من‌ عرفك‌. كسي‌ كه‌ بخواد تو را بشناسه‌، خدايا بايد آنها را بشناسه‌. خيلي‌ عجيبه‌. بنا عرف‌ الله‌. لا فرق‌ بينك‌ كه‌ اينجا ديگه‌ اوج‌ گرفته‌ لا فرق‌ بينك‌ و بينها. هيچ‌ جدائي‌ و هيچ‌ فرقي‌ بين‌ تو اي‌ خدا و بين‌ ولاة‌ امر نيست‌. الا انهم‌ عبادك‌ و خلقك‌. و فتقها و رتقها بيدك‌ بدؤها منك‌ و عودها اليك‌ اعضاد و اشهاد و مناة‌ و اذواد و حفظة‌ اينها همه‌اش‌ جمله‌ به‌ جمله‌ بحث‌ دارد. و حفظة‌ روات‌ و بهم‌ ملأت‌ سمائك‌ و ارضك‌. حتي‌ واقعا عجيبه‌. اگر يك‌ مجلسي‌ مي‌بود، انسان‌ شبي‌ يك‌ جمله‌ از اينها را بحث‌ مي‌كرد. فبهم‌ ملائت‌. خدايا به‌ اينها، بالا و پائين‌ را، هر چه‌ هست‌ پر كردي‌ از وجود اينها. از لطف‌ اينها، از رحمت‌ اينها. حتي‌ ظهر تا اينكه‌ ظاهر شد ان‌ لا اله‌ الا انت‌. تا معلوم‌ شد خدائي‌ جز تو نيست‌. لذلك‌ اسئلك‌. خدايا من‌ هم‌ به‌ همين‌ چيز از تو سؤال‌ ميكنم‌. و بمواقع‌ العز من‌ رحمتك‌ و بمقاماتك‌ و علاماتك‌ ان‌ تصلي‌ علي‌ محمد آله‌ اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اينهمه‌ حرفها براي‌ اينكه‌ خدايا درودت‌ را بر محمد و آل‌ محمد بفرست‌ و ان‌ تزيدني‌ ايمانا و تثبيتا. خدايا زياد كن‌ ايمان‌ مرا، درك‌  مرا، فهم‌ مرا، معرفت‌ مرا، و ثابت‌ قدمي‌ مرا، استقامت‌ مرا. يا باطنا في‌ ظهوره‌ و ظاهرا في‌ بطونه‌ و مكنونه‌ يا مفرقا بين‌ النور و الديجور يا موصوفا بغير كنه‌ و معروفا بغير شبه‌ حاد كل‌ محدود و شاهد كل‌ مشهود و موجد كل‌ موجود و محصي‌ كل‌ معدود و فاقد كل‌ مفقود ليس‌ دونك‌ من‌ معبود اهل‌ الكبرياء و الجود. يا من‌ لا يكيف‌ بكيف‌ و لا يؤين‌ باين‌ يا محتجبا عن‌ كل‌ عين‌ يا ديموم‌ يا قيوم‌ و عالم‌ كل‌ معلوم‌. صلي‌ علي‌ محمد و آل‌ علي‌ عبادك‌ المتنجبين‌ و بشرك‌ المحتجبين‌ و ملائكتك‌ المقربين‌ و البهم‌ الصافين‌ الحافين‌ و بارك‌ لنا في‌ شهرنا هذا المرجب‌ المكرم‌ و ما بعده‌ من‌ الاشهر الحرم‌ و اسبق‌ علينا فيه‌ النعم‌ و اجزل‌ لنا فيه‌ القسم‌. ابرز لنا فيه‌ القسم‌ باسمك‌ الاعظم‌ الاعظم‌ الاجل‌ الاكرم‌. آخر دعا به‌ اسم‌ امام‌ عصر و اسم‌ اعظم‌ اعظم‌ خدا، اسم‌ اعظم‌ اعظم‌ اجل‌ و اكرم‌ پروردگار، امام‌ زمانه‌. الذي‌ وضعته‌ علي‌ النهار فاضاء. خدايا آن‌ اسم‌ را وقتي‌ گذاشتي‌ روي‌ روز، روز روشن‌ شد. انشاء الله‌ روشنايي‌ را خواهيم‌ ديد. و علي‌ الليل‌ فاظلم‌ روي‌ بديها گذاشتي‌ آنها را نابود كرد. فاغفر لنا ما تعلم‌ خدايا بيامرز از ما از آنچه‌ كه‌ مي‌دوني‌ و از آنچه‌ كه‌ ما نمي‌دونيم‌ و فراموش‌ كرديم‌. و اغفر لنا ما تعلم‌ منا و ما لا نعلم‌ و اعصمنا من‌ الذنوب‌ خير العصم‌ و اكفنا كوافي‌ قدرك‌ و امنن‌ علينا بحسن‌ نظرك‌ و لا تكلنا الي‌ غيرك‌. خدايا ما را به‌ غير خودت‌ وامگذار. و لا تمنعنا من‌ خيرك‌ و بارك‌ از خوبيها منعمون‌ نكن‌ بخاطر گناهانمون‌. و بارك‌ لنا فيها كتبته‌ لنا من‌ اعمارنا و اصلح‌ لنا خبيئة‌ اسرارنا و اعطنا منك‌ الأمان‌ خدايا يك‌ ورق‌ اماني‌ به‌ ما بده‌ از طرف‌ خودت‌ و استعملنا بحسن‌ الايمان‌ و بلغنا شهر الصيام‌ خدايا ما را به‌ ماه‌ رمضان‌ برسان‌. و ما بعده‌ من‌ الايام‌ و الاعوام‌ يا ذالجلال‌ و الاكرام‌.

 شب‌ شب‌ وفات‌ امام‌ هاديست‌. امام‌ هادي‌ خيلي‌ غريبه‌. ما در شب‌ وفات‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها، يك‌ برنامه‌اي‌ را گفتم‌. من‌ يك‌ مختصر چند لحظه‌اي‌ براتون‌ توضيح‌ ميدم‌. بهترين‌ عزاداري‌ همين‌ عزاداريهاي‌ طبيعي‌ اهل‌ عزاست‌. يك‌ شخصي‌ كه‌ يك‌ عزيزي‌ را از دست‌ داده‌، ميشينه‌، يا مي‌ايسته‌، گريه‌ ميكنه‌، به‌ سر و صورت‌ هم‌ كه‌ ميزنه‌، اسم‌ او را ميبره‌ فقط‌. شعر بخونه‌ اينها تصنعي‌ ميشه‌. يعني‌ اگر آمد و يك‌ دسته‌ آنور اين‌ را بگيد، يك‌ دسته‌ اينور اين‌ را بگيد. خوب‌ يك‌ عده‌ هستند بدون‌ اينها حال‌ پيدا نمي‌كنند. شما كه‌ الحمد لله‌ حال‌ داريد. من‌ دلم‌ مي‌خواد يك‌ چند كلمه‌اي‌ عرض‌ مصيبت‌ مي‌كنم‌. بعدها هم‌ حتي‌ در شب‌ عاشورا يا حسين‌ تنها بگيد كافيه‌ و اشك‌ بريزيد. و انشاء الله‌، دوستان‌ هم‌، آقاي‌ فاني‌ هم‌، كساني‌ كه‌ اهل‌ دم‌ دادنند، دم‌ و اينها اهل‌ مجلس‌ نمي‌خوان‌. اينها الحمد لله‌ همه‌اشو باحالند. من‌ الان‌ شايد يك‌ ساعت‌ و نيم‌ پاي‌ منبريد. سرحاليد الحمد لله‌. همين‌ حال‌ توجهتون‌، همين‌ حالتون‌، همين‌ كسل‌ نشدنتون‌، عرض‌ شود همين‌ دليل‌ است‌ كه‌ احتياج‌ به‌ اينكه‌ شما را به‌ حال‌ بيارن‌ نداريد. انشاء الله‌ در شبهاي‌ بطور كلي‌ من‌ اين‌ را دلم‌ مي‌خواد و يك‌ كسي‌ حالا ندونستيد كي‌ بود اين‌ شخص‌ عيبي‌ نداره‌، در همين‌ مجلس‌ همان‌ شب‌ مي‌گفت‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ با علامت‌ رضايت‌ سرشون‌ را تكان‌ مي‌دادند به‌ اين‌ طرز حركتي‌ كه‌ شما داشتيد. اين‌ طرز عزاداري‌ و انشاء الله‌ شما هم‌ همينطور همين‌ يك‌ جمله‌اي‌ زياد لازم‌ نيست‌، حالا حضرت‌ امام‌ هادي‌ مثلا حالا اين‌ جمله‌ را ميگه‌. يا سيدي‌ يا ابالحسن‌. ابالحسن‌ كنيه‌اشون‌ بوده‌ كه‌ بهترين‌ كلمات‌ و اسماء كه‌ گفته‌ بشه‌، انسان‌ به‌ سينه‌اش‌ ميتونه‌ بزنه‌، يك‌ ساعت‌ هم‌ مي‌تونه‌ اين‌ برنامه‌ را ادامه‌ بده‌. ولي‌ نميگيم‌ يك‌ ساعت‌ ولي‌ خوب‌ يك‌ چند دقيقه‌اي‌ هم‌ كه‌ مي‌خواهيد به‌ سينه‌ بزنيد، با توجه‌ بزنيد. كم‌كم‌ روح‌ مقدسشون‌، توجهاتشون‌ در مجلس‌ و امام‌ هادي‌ را بايد خيلي‌ قدر بدانيم‌. شب‌ وفاتش‌ بايد مثل‌ شب‌ عاشورا انشاء الله‌ عزاداري‌ بشه‌.

 امروز يا فردا، مثل‌ فردائي‌ كه‌ امام‌ هادي‌ از دنيا رفت‌ مسموما، با اينكه‌ آنهائي‌ كه‌ مشرف‌ شدند مي‌دونند، خانة‌ امام‌ هادي‌ و امام‌ عسگري‌ تا حرم‌ مطهرشون‌ شايد بيست‌ قدم‌ بيشتر راه‌ نباشه‌. اما مردم‌ وقتي‌ كه‌ شنيدند امام‌ هادي‌ از دار دنيا رفته‌، چراغها را خاموش‌ كنيد، شب‌ شهادت‌ امام‌ هاديست‌. همه‌ با توجه‌. فرض‌ كنيد الان‌ در سامراء هستيد. آن‌ حرم‌ مطهري‌ كه‌ شايد در ميان‌ ائمه‌ و معصومين‌ غريبتر از امام‌ هادي‌ كسي‌ نباشه‌. حتي‌ ائمة‌ بقيع‌ از نظر ساختمان‌ قبر، خوب‌ درسته‌ آنطوري‌ كه‌ وهابيها، خدا لعنتشون‌ كنه‌، انجام‌ دادند. اما از نظر زائر زياد زائر دارد. اما امام‌ هادي‌ و امام‌ عسگري‌، در حرم‌ مطهرشون‌ گاهي‌ از صبح‌ تا غروب‌، يك‌ نفر زائر وارد نميشه‌. امروز، فردا كه‌ امام‌ هادي‌ از دنيا رفت‌، تمام‌ سامراء ضجة‌ واحده‌ شد. همه‌ اشك‌ مي‌ريختند. همه‌ گريه‌ مي‌كردند. بدن‌ امام‌ هادي‌ را تشييع‌ كردند. آوردند در همين‌ محل‌ دفن‌ كردند. همه‌ با توجه‌. اگر مايليد عزاداري‌ كنيد. يا سيدي‌ يا اباالحسن‌. يا سيدي‌ يا ابالحسن‌. يا سيدي‌ يا اباالحسن‌. يا سيدي‌ يا ابالحسن‌. يا سيدي‌ يا اباالحسن‌. يا سيدي‌ يا ابالحسن‌. يا سيدي‌ يا اباالحسن‌. يا سيدي‌ يا ابالحسن‌. امام‌ هادي‌ كشته‌ شد واويلا. امام‌ هادي‌ كشته‌ شد واويلا.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *