۳ شعبان ۱۴۱۴ – معرفت امام زمان روحی فداه

 اعوذ بالله‌ من‌ الشیطان‌ الرجیم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاه و السلام‌ علی‌ رسول‌ الله‌ و علی‌ آله‌ آل‌ الله‌ لاسیما علی‌ بقیه الله‌ روحی‌ و ارواح‌ العالمین‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنه الدائمة علی‌ اعدائهم‌ اجمعین‌ من‌ الان‌ الی‌ قیام‌ یوم‌ الدین‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشیطان‌ الرجیم‌. و نرید ان نمن علی الذین‌ استضعفوا فی‌ الارض‌ و نجعلهم‌ ائمه‌ و نجعلهم‌ الوارثین‌ و نری‌ فرعون‌ و هامان‌ و جنودهما منهم‌ ما كانوا یحذرون‌.

 ماه‌ مبارک شعبان‌ را، ماه‌ پیغمبر اكرم‌ كه‌ در دعاها آمده‌ است‌ و هذا شهر نبیک سید رسلک. ولی‌ در این‌ ماه‌ میلاد مسعود حضرت‌ سید الشهداء علیه‌ الصلاه و السلام‌ و برادرش‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ و فرزندش‌ حضرت‌ امام‌ سجاد كه‌ شما بحمدالله‌ برای‌ این‌ بزرگواران‌ طبق‌ آنچه‌ شنیده‌ام‌ این‌ مجلس‌ را جشن‌ گرفته‌اید. امیدوارم‌ خاندان‌ رسالت‌ و ولایت‌ از عیدی‌ كاملی‌ شما را بهره‌مند بفرمایند و عیدی‌ همه‌مان‌ را فرج‌ آقا قرار بدهند. امروز مظلومترین‌ شخصیتها طبق‌ آنچه‌ كه‌ اگر ما برسی‌ كنیم‌ در روایات‌ و آیات‌ قرآن‌ حضرت‌ بقیه الله‌ است‌. اول‌ مظلوم‌ علی‌ ابن‌ ابیطالب‌ بود كه‌ در زیارتش‌ عرض‌ می‌كنیم‌ السلام‌ علی‌ اول‌ مظلوم‌، سلام‌ بر اول‌ مظلوم‌ علی‌ و آخر مظلوم‌ از اهل‌ بیت‌ عصمت‌ از پیغمبر حضرت‌ بقیه الله است كه‌ متأسفانه‌ با این‌ كه‌ همه مردم‌ مسلمان‌ و بلكه‌ غیر مسلمان‌ انتظار ظهور و فرجش‌ را دارند. در میان‌ ما شیعیان‌ فقط‌ نامی‌ واعتقادی‌ در ردیف‌ سایر ائمه‌ از او باقی‌ مانده‌ است‌. و ما باید بیشتر از این‌ متوجه‌ به‌ مقام‌ مقدس‌ اون‌ حضرت‌ باشیم‌. دوستانی‌ من‌ در مجلس‌ دارم‌ كه‌ با روحیان‌ من‌ آشنا هستند و در غیر از منزل‌ خودم‌ و كانون‌ بحث‌ و انتقاد دینی‌ در مشهد داریم‌ جای‌ دیگری‌ سخن‌ نمی‌گم‌ و منبر نمی‌رم‌. ولی‌ در این‌ مجلس‌ بخاطر این‌ كه‌ در كنار خانه خدا، در كنار مركز وحی‌، و آغاز وحی‌. حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روزه‌ باشند و شما آقایان‌ محترم‌ كه‌ بحمد الله‌ امروز انقلابی‌ كرده‌اید كه‌ مقدمه ظهور حضرت‌ بقیه الله‌ خواهد بود و بخصوص‌ رهبر عزیزمون‌، باز این‌ جمله‌ را من‌ عرض‌ كنم‌. دوستانی‌ دارم‌، شاهدند من‌ اهل‌ تعریف‌ بی‌ جا و سخن‌ بیجا در، ایشان‌ بحمد الله‌ متوجه‌ مقام‌ مقدس‌ حضرت‌ بقیه الله‌ هستند. و یک نفر از دوستان‌ نزدیكم‌ كه‌ چهل‌ روز در مسجد جمكران‌ برای‌ یک حاجتی‌ اونجا بود می‌گفت‌ كه‌ هر وقت‌ كه‌ رهبر عزیز نیمه‌های‌ شب‌ برای‌ اعمال‌ مسجد جمكران‌ می‌آمد مسئله امام‌ عصر به‌ خدا قسم‌ اونقدر عجیب‌ است‌ كه‌ هر كس‌ هر چه‌ بیشتر بتواند به‌ اون‌ حضرت‌ نزدیكتر بشود دنیایش‌ بهتر و آخرتش‌ هم‌ بهتر.

 من‌ تجربه‌ دارم‌، نام‌ مقدس‌ عصر روحی‌ فدا شفا دهنده امراض‌ است‌. ذكر اون‌ حضرت‌ دل‌ را روشن‌ می‌كند. یاد اون‌ حضرت‌ محبوبیتی‌ برای‌ انسان‌ در بین‌ مردم‌ ایجاد می‌كنه‌ كه‌ انسان‌ را همه‌ دوست‌ دارند. و توفیقات‌ عجیبی‌ نسیب‌ انسان‌ می‌شود. امام‌ زمان‌ علیه‌ الصلاهو السلام‌ عزیزی‌ است‌ كه‌ در بین‌ ما هست‌ ولی‌ ما نمی‌شناسیمش‌ این‌ كه‌ مقید منا، معنای‌ غیبت‌، غیبت‌ معرفتی‌ است‌. من‌ مقید لم‌ یحضر الناس‌ این‌ مقید به‌ معنای‌ این‌ است‌ كه‌ ما او را می‌بینیم‌ در بین‌ ما هست‌ ولی‌ او را نمی‌شناسیم‌. خوشا به‌ حال‌ كسانی‌ كه‌ توفیق‌ زیارت‌ اون‌ حضرت‌ را پیدا كرده‌اند و من‌ طبق‌ اونچه‌ كه‌ تحقیق‌ كرده‌ام‌. چون‌ از ابتدا زندگی‌ باید عرض‌ كنم‌ چیزی‌ كه‌ زیادتر از همه‌ در فكر من‌ بوده‌ بخاطر تعلیماتی‌ كه‌ پدرم‌ به‌ من‌ می‌داد و بعد هم‌ اساتیدم‌. استاد بزرگواری‌ داشتیم‌ كه‌ بعضی‌ از كتابها اشاراتی‌ به‌ شرح‌ حالات‌ او كرده‌ است‌. و بسیار پر معنویت‌ بود به‌ من‌ چیزی‌ را كه‌ تعلیم‌ داد مضمون‌ این‌ شعر است‌ كه‌ نیست‌ در لوح‌ دلم‌ جز الف‌ قامت‌ یار چه‌ كنم‌ حرف‌ دگر یاد نداد استادم‌.

 و مطلبی‌ كه‌ می‌خواستم‌ عرض‌ كنم‌ این‌ است‌ كه‌ تحقیقاتی‌ كرده‌ام‌ در روایاتی‌ كه‌ مربوط‌ به‌ آقا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه هست‌ و در آیات‌ قرآن‌ و در كتب‌ حتی‌ غیر مسلمانها. كتب‌ اسلامی‌ غیر شیعی‌ از علادم‌ ظهور استفاده‌ می‌شود كه‌ انشاء الله‌ ظهور اون‌ حضرت‌ خیلی‌ نزدیک است‌. یک مطلبی‌ را می‌خوام‌ فقط‌ تذكر بدم‌ من‌ چون‌ زیاد نمی‌خوام‌ وقتتون‌ را بگیرم‌، شاید چند دقیقه‌ای‌ دیگر عرایضم‌ تمام‌ بشه‌ یک جمله‌ای‌ را می‌خواستم‌ تذكر بدهم‌ و اون‌ این‌ است‌ كه‌ احتمالا طبق‌ علائمی‌ كه‌ در روایات‌ و اشاراتی‌ در آیات‌ قرآن‌ هست‌ انشاءالله‌ ظهور حجت‌ ابن‌ الحسن‌ خیلی‌ نزدیكه‌. این‌ به‌ معنای‌ این‌ نیست‌ كه‌ من‌ بخوام‌ وقت‌ تعیین‌ كنم‌ این‌ به‌ معنای‌ این‌ است‌ كه‌ احتمال‌ اگر برود كه‌ اون‌ حضرت‌ تشریف‌ بیاورد ما باید خودمون‌ را آماده‌ كنیم‌. یعنی‌ زندگیمون‌ را، قلبمون‌ را، اعمالمون‌ را، قلبمون‌ را باید تزكیه‌ كنیم‌. همان‌ تزكیه‌ای‌ كه‌ در آیات‌ قرآن‌ هست‌ كه‌ خدای‌ تعالی‌ یازده‌ قسم‌ می‌خورد در سوره والشمس‌ كه‌ قد افلح‌ من‌ ذكییها. تنها و تنها كسی‌ رستگار است‌ در این‌ دنیا كه‌ تزكیه نفس‌ كرده‌ باشد. اعمالمون‌ را صالح‌ كنیم‌ كه‌ می‌فرماید والعصر ان‌ الانسان‌ لفی‌ خسر ان‌ الذین‌ آمنوا و عملوا الصالحات‌. و زندگیمون‌ را طوری‌ ترتیب‌ بدهیم‌ كه‌ اگر روزی‌ بنا شد اون‌ حضرت‌ ظاهر بشوند به‌ زندگی‌ ما به‌ اعمال‌ ما به‌ صفات‌ ما وقتی‌ نظر كنند كوچكترین‌ اشكالی‌ نبینند. این‌ جمله‌ای‌ بود كه‌ من‌ می‌خواستم‌ عرض‌ كنم‌ و به‌ خدا قسم‌ آقایون‌ اونقدر مسئله حجت‌ ابن‌ الحسن‌ حق‌ است‌ اونقدر مسلم‌ است‌ كه‌ به‌ اعتقاد من‌ در عالم‌ اون‌ قدر كه‌ به‌ امام‌ زمان‌ مردم‌ معتقدند به‌ پیغمبر اسلام‌ اعتقاد ندارند. چون‌ تمام‌ مسلمانها، اگر شما كتبشون‌ را نگاه‌ كنید تمام‌ مسلمانها نسبت‌ به‌ امام‌ زمان‌ اعتراف‌ دارند. همین‌ اخیرا از كه‌ شما می‌شناسیدش‌، كه‌ شما در مملكت‌ او زندگی‌ می‌كنید با همه خصوصیاتی‌ كه‌ من‌ یک وقتی‌ با او در مدینه‌ بحثی‌ داشتم‌ و صحبتی‌ كردم‌ با همه خصوصیاتی‌ كه‌ شما ازش‌ اطلاع‌ دارید نوشته‌ای‌ ازش‌ دارم‌ كه‌ درباره امام‌ عصر علیه‌ الصلاه و السلام‌ اعتراف‌ كرده‌ بود و اعتقاد داشت‌.

 در دو سال‌ قبل‌ یا سه‌ سال‌ قبل‌ در یک كنفرانسی‌ در آتن‌ از من‌ دعوت‌ كرده‌ بودند كه‌ مشتركات‌ بین‌ اسلام‌ و مسیحیت‌ را بیان‌ كنید. از همه ممالک اونجا جمع‌ بودند. مطلبی‌ كه‌ من‌ اونجا مطرح‌ كردم‌ این‌ بود كه‌ به‌ صورت‌ كتابی‌ هم‌ در آمده‌ و همان‌ وقت‌ هم‌  به‌ چند زبان‌ در اونجا ترجمه‌ شد. مطلبی‌ را كه‌ من‌ عنوان‌ كرده‌ بودم‌ این‌ بود كه‌ حكومت‌ دین‌ بر جهان‌ به‌ وسیله مصلح‌ آخر زمان‌ است‌. و این‌ مطلب‌ را از قرآن‌ و انجیل‌ در اون‌ مجلس‌ اثبات‌ كردم‌. تمام‌ خصوصیاتی‌ كه‌ قرآن‌ برای‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفدا بیان‌ كرده‌ كتاب‌ انجیل‌ هم‌ گفته‌ و این‌  كه‌ شما شنیدید مسیحیها می‌گن‌ حضرت‌ عیسی‌ می‌یاد درست‌ نیست‌. در انجیل‌ آمده‌ كه‌ حضرت‌ عیسی‌ می‌گه‌ من‌ اون‌ روح‌ راستی‌ و اون‌ پسر انسان‌ و اون‌ شخصیت‌ والا را می‌فرستم‌ از جانب‌ پدر به‌ این‌ تعبیر می‌فرستم‌ تا اونچه‌ را كه‌ من‌ نگفته‌ام‌ برای‌ شما بگوید. و وقتی‌ این‌ مقاله‌ را من‌ در اونجا خوندم‌. شواهدی‌ هست‌ كه‌ در مجلات‌ اونها پخش‌ شد بسیار با احساسات‌ خوبی‌ رو به‌ رو شد و حتی‌ یک نفر از میان‌ جمع‌ برخاست‌ كه‌ شخصیتی‌ هم‌ بود. یعنی‌ شهردار اونجا بود و گفت‌ باید برای‌ این‌ موضوعی‌ كه‌ ایشان‌ مطرح‌ كرده‌ یک سنفزیوم‌ مستقلی‌ تشكیل‌ بدهیم‌ و یک كنفرانس‌ جدیتری‌ تشكیل‌ بدهیم‌ و متأسفانه‌ ما مردم‌ شیعه‌ كه‌ محور یعنی‌ به‌ همین‌ یک جمله‌ اگر ما توجه‌ كنیم‌، امام‌ زمان‌ این‌ كلمه‌ای‌ كه‌ همیشه‌ تو زبانهامون‌ هست‌ كه‌ امام‌ زمان‌ اساسا یعنی‌ چی‌؟ یعنی‌ امام‌ این‌ زمان‌. هممون‌ باید او را بشناسیم‌ و اقتدا بهش‌ بكنیم‌ و الا معنا ندارد كه‌ او امام‌ زمان‌ ما باشد. همه‌ باید به‌ او اقتدا كه‌ می‌كنیم‌ هیچ‌ حتی‌ منتظر ملاقاتش‌ باشیم‌. آیه شریفه قرآن‌ را شما در تفسیر برهان‌ هست‌ در تفسیر نور الثقلین‌ هست‌. جناب‌ آقای‌ دكتر طالقانی‌ كه‌ تخصص‌ در مسئله قرآن‌ دارند و در خدمتشون‌ هستیم‌ ایشان‌ می‌دونند آیه شریفه یا ایها الذین‌ امنوا اصبروا و صابروا و رابطو امام‌ می‌فرماید ای‌ رابطوا مع‌ امامکم المنتظر. رابطه‌ پیدا كنید با امامی‌ كه‌ منتظرش‌ هستید. رابطه‌ نمی‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ جسمانی‌ باشد. كه‌ مثلا حضرت‌ در فلان‌ محل‌ هست‌ و من‌ خوبه‌ پاشم‌ برم‌ از او سؤالی‌ بكنم‌ ولو این‌ هم‌ ممكن‌ است‌ نه‌ به‌ عنوان‌ بابیت‌ و نه‌ به‌ عنوان‌ ضیافت‌ خاص‌ بلكه‌ به‌ عنوان‌ انتظار ممكن‌ است‌ ولی‌ رابطه روحی‌ پیدا كنیم‌. ببینیم‌ امام‌ زمان‌ ما چه‌ خواسته‌ از ما. آیا اگر ما دارای‌ صفات‌ رزیله‌ بودیم‌، خدای‌ نكرده‌ غیبت‌ كردیم‌، تهمت‌ زدیم‌، خدای‌ نكرده‌ صفات‌ زشتی‌ از خودمون‌ نشون‌ دادیم‌ آیا می‌توانیم‌ رابطه روحی‌ با حجت‌ ابن‌  الحسن‌ پیدا كنیم‌. من‌ این‌ قضیه‌ را به‌ عنوان‌ عیدی‌ و هدیه‌ با این‌ كه‌ كم‌ نقل‌ می‌كنیم‌ این‌ قضیه‌ را نقل‌ می‌كنم‌ و چون‌ الان‌ تو ذهنم‌ آمد و تقریبا نیمه‌ الهامی‌ شد قضیه‌ خیلی‌ جالبه‌ و در بعضی‌ از كتابها هم‌ من‌ نوشته‌ام‌.

 یک شب‌ در مدینه منوره‌ بودیم‌ با یكی‌ از دوستان‌ اهل‌، این‌ قضیه‌ را نقل‌ می‌كنم‌ بخاطر این‌ كه‌ تو ببین‌ اگر یک مقدار حالی‌ داشته‌ باشی‌ توجهی‌ داشته‌ باشی‌، با اسرع‌ وقت‌ به‌ امام‌ زمان‌ می‌رسید. با یكی‌ از دوستان‌ علما و اهل‌ حال‌ نشسته‌ بودیم‌ پشت‌ دیوار مسجد النبی‌ چون‌ درها بسته‌ بود نیمه‌ شب‌ بود. این‌ دوست‌ محترممون‌ به‌ من‌ گفت‌ من‌ معتدم‌ در مدینه‌ امام‌ عصر خانه‌ای‌ دارد. شما چیه‌ نظرتون‌؟ من‌ گفتم‌ نه‌ من‌ همچین‌ اعتقادی‌ ندارم‌. ایشان‌ گفت‌ نه‌ من‌ معتقدم‌. گفتم‌ با یک كلماتی‌ كه‌ مفصل‌ بود. می‌خواستم‌ او را به‌ حال‌ بیشتری‌ بیارمش‌، گفتم‌ اگر اعتقاد تو را من‌ می‌داشتم‌ از روزی‌ كه‌ وارد مدینه‌ شدیم‌ درهای‌ خانه‌ها را یک یک می‌زدیم‌ سؤال‌ می‌كردم‌ این‌ خانه‌ صاحب‌ داره‌، صاحبش‌ اسمش‌ چیه‌؟ اونقدر گفتم‌ كه‌ تا به‌ اون‌ موقع‌ شب‌ ایشان‌ حركت‌ كرد من‌ هم‌ حركت‌ كردم‌. تا ایستادیم‌ به‌ فاصله سیصد متر از انتهای‌ خیابان‌، یک نفر در اون‌ نیمه‌ شب‌ صدا می‌زند صداش‌ به‌ گوشمون‌ می‌رسید ولی‌ شخصش‌ را نمی‌شناختیم‌. اشاره‌ می‌كرد از این‌ طرف‌، از این‌ طرف‌، از این‌ طرف‌ سه‌ دفعه‌. ما به‌ اون‌ طرف‌ رفتیم‌ من‌ با خودم‌ فكر كردم‌ كه‌ شاید این‌ یک نفر از دوستانه‌ خیال‌ می‌كنه‌ ما راه‌ را گم‌ كردیم‌ ما را صدا می‌زنه‌. وقتی‌ كه‌ رسیدیم‌ به‌ اون‌ محل‌ او رفته‌ بود. اونجا كه‌ رسیدیم‌ سر سه‌ راهی‌ بود. یک موتور سوار، شما می‌دونید موتور سوار ایرانی‌ یا نیست‌ یا خیلی‌ كمه‌. در همان‌ نیمه شب‌ یک موتور سوار از عقب‌ خیابان‌ آمد رسید جلوی‌ ما به‌ فاصله دو متر با زبان‌ فارسی‌ اشاره‌ كرد از این‌ طرف‌. عین‌ كلام‌ او، از این‌ طرف‌. از این‌ طرف‌. اینجا من‌ تقریبا یقین‌ كردم‌ كه‌ جریان‌ غیر عادیه‌. ما از این‌ طرفی‌ كه‌ او اشاره‌ كرده‌ بود، این‌ شخصی‌ كه‌ می‌گم‌ همراه‌ منه‌، همراه‌ من‌ بود این‌ جریان‌ هم‌ مال‌ او بود من‌ خودم‌ را نه‌ لایق‌ می‌دونستم‌ نه‌ حالش‌ را داشتم‌ از اینجا من‌ به‌ فكر افتادم‌ كه‌ این‌ شخص‌، اولا موتور سوار در مدینه‌، ثانیا این‌ دیگه‌ ما را شناخت‌ چون‌ از دو متری‌ به‌ ما نگاه‌ می‌كرد. این‌ چرا گفت‌ از این‌ طرف‌ و موتورش‌ را سوار شد و رفت‌. ما از همان‌ طرفی‌ كه‌ او اشاره‌ كرده‌ بود رفتیم‌ ده‌ قدمی‌ كه‌ رفتیم‌ دیدیم‌ یک آقای‌ بزرگواری‌ یک عرقچین‌ سرشونه‌، یک عبا سرشونه‌ جمعی‌ هم‌ از اون‌ جوانان‌ به‌ قول‌ دوستمون‌ جزیره خضرائی‌ حالا من‌ این‌ كلمه‌ را نمی‌خوام‌ عرض‌ كنم‌. بخوام‌ جزیره خضرا را تكذیب‌ كنم‌ ولی‌ تعبیر ایشان‌ جوانان‌ بسیار رشید دورش‌ را گرفته‌اند ایشان‌ تا به‌ ما رسید، این‌ را هم‌ خدمتون‌ عرض‌ كنم‌ اكثرا كسانی‌ كه‌ خدمت‌ حضرت‌ بقیه الله‌ رسیده‌اند حضرت‌ ابتدا سلام‌ كرده‌اند. مثل‌ جد بزرگوارش‌. ایشان‌ تا به‌ رسید گفتند سلام‌ علیكم‌. ما هم‌ گفتیم‌ علیكم‌ السلام‌. یک حال‌ تردید عجیبی‌ كه‌ این‌ كی‌ بود، این‌ نیمه‌ شب‌ از كجا بیرون‌ آمدند. چند قدمی‌ كه‌ از ما دور شدند دیدم‌ یک خانه‌ هست‌ اینجا درش‌ تقریبا بازه‌، چراغش‌ روشنه‌. متوجه‌ شدم‌، یقین‌ كردم‌ كه‌ از این‌ خانه‌ بیرون‌ آمده‌اند. این‌ خانه‌ تقریبا پشت‌ فندق‌ الحرم‌ مدینه‌ اون‌ وقت‌ واقع‌ می‌شد. حالا من‌ رفتم‌، امسال‌ كه‌ رفتم‌ چون‌ نه‌ سال‌ قبل‌ كه‌ من‌ مشرف‌ شده‌ بودم‌ اون‌ خانه‌ بود. ولی‌ این‌ سفر كه‌ رفتم‌ دیدم‌ نه‌ صافش‌ كرده‌اند. یک خانه‌ای‌ معلومه‌ كه‌ این‌ جمع‌ از اونجا بیرون‌ آمده‌اند. چیزی‌ كه‌ خیلی‌ برای‌ من‌ مهم‌ بود، به‌ خدا قسم‌ آقایان‌ من‌ خیلی‌ مطالب‌ علمی‌، مطالب‌ عقلانی‌ دارم‌ برای‌ شما بگم‌ از همانهایی‌ است‌ كه‌ تو كتابهام‌ نوشته‌ام‌ بگم‌ ولی‌ این‌ لازمه‌، دلم‌ می‌خواد دلهاتون‌ متوجه‌ امام‌ زمان‌ ارواحنا فدا باشه‌. خودش‌ فرمود به‌ مردم‌ بگید من‌ مظلومم‌، مه‌ غریبم‌ كسی‌ به‌ یاد من‌ نیست‌. باز یک قضیه‌ای‌ كه‌ باز قضیه‌ را نمی‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ وقت‌ دوستان‌ را نمی‌خوام‌ بگیرم‌.

 در باز، نیمه‌ باز البته‌ تا ما نزدیک شدیم‌ در بسته‌ شد. ولی‌ از پشت‌ در یک نفر اونطرف‌ ایستاده‌ بود و چراغی‌ هم‌ توی‌ حال‌ منزل‌ روشن‌ بود و در هم‌ شیشه‌ نبود كه‌ من‌ نتونم‌ با اون‌ طرف‌ صحبت‌ كنم‌ اما موضوع‌ این‌ بود. یک تابلو روی‌ در زده‌ شده‌ بود چراغی‌ هم‌ روی‌ تابلو روشن‌ بود كه‌ یقینا یک چنین‌ تابلویی‌ در تمام‌ مكه‌ و مدینه‌ نخواهید دید.نوشته‌ شده‌ بود منزل‌ المهدی‌، خدا ما چشممون‌ به‌ این‌ تابلو كه‌ افتاد اون‌ دوستمون‌ كه‌ تقریبا از حال‌ رفت‌. همانطور نشست‌ و گریه‌ كردن‌، من‌ یک مقداری‌ حال‌ داشتم‌. رفتم‌ پشت‌ در گفت‌ صاحب‌ بیت‌ فی‌، گفت‌ الان‌ راه‌ می‌افتیم‌، همین‌ الان‌. كه‌ معلوم‌ شد همان‌ بزرگواری‌ كه‌ تشریف‌ می‌بردند صاحب‌ خانه‌ بودند. اون‌ شب‌ ما نشستیم‌. من‌ به‌ دوستم‌ گفتم‌ ببین‌ ما فكر می‌كردیم‌ باید اقلا ده‌ تا در را بزنیم‌، ده‌ فحش‌ از صاحب‌ خونه‌ها بشنویم‌ بعد آقا خودش‌ را به‌ ما نشان‌ بده‌. یک حركت‌، قل‌ انما اعظكم‌ بواحده‌ ان تقوموا لله مثنی و فرادی. حركتی‌ بكنیم‌. بیاییم‌ اقلا در شبانه‌ روز با امام‌ زمانمون‌ توی‌ اطاق‌ خلوت‌ كنیم‌. عرض‌ ادب‌ بكنیم‌. به‌ خدا قسم‌ آقایان‌ من‌ تضمین‌ می‌كنم‌ این‌ مجلس‌ را، و خدا را شاهد می‌گیرم‌ كه‌ صدها نفر تجربه‌ كرده‌اند روزی‌ پنج‌ دقیقه‌،پنج‌ دقیقه‌ شما در مقابل‌ امام‌ زمانتون‌، با خدا برنامه‌ دارید قطعا مناجات‌ دارید، نماز می‌خونید اون‌ را توصیه‌ نمی‌كنم‌ به‌ جهتی‌ كه‌ دارید. روزی‌ پنج‌ دقیقه‌ رو به‌ قبله‌ بنشینید بگید السلام‌ علیک یا بقیه الله‌. جانم‌ به‌ قربانت‌، دیگه‌ بقیه‌اش‌ با خودتون‌، بقیه‌اش‌ با اون‌. صحبت‌ كنید. اگر اهل‌ دعا هستید، اهل‌ زیارت‌ هستید می‌تونید زیارت‌ بخونید این‌ زیارت‌ آل‌ یاسین‌ كه‌ بسیار زیارت‌ خوبی‌ است‌ این‌ را بخوانید و حوائجتون‌ را بگیرید. به‌ خدا قسم‌ دنیاتون‌ به‌ بهترین‌ وجه‌، یعنی‌ كارهاتون‌ ردیف‌ می‌شه‌، هیچ‌ مشكلی‌ هیچ‌ وقت‌ در كارتون‌ پیدا نمی‌شه‌. و آخرتتون‌ را هم‌ كه‌ خدا تضمین‌ كرده‌. و یک چنین‌ هدیه‌ای‌ به‌ عنوان‌ شب‌ عید، من‌ حالا كه‌ دستور دارم‌ براتون‌ عرایضی‌ عرض‌ كنم‌ من‌ خدمتتون‌ عرض‌ كردم‌.

  امیدواریم‌ خدای‌ تعالی‌ این‌ اعیاد شریفه‌ را جمع‌ بزنه‌ عیدیش‌ را و به‌ ما فرج‌ امام‌ زمان‌ را عیدی‌ عنایت‌ كنه‌(الهی‌ آمین‌). اگر هم‌ حالا ما چه‌ خبر داریم‌ مصالحی‌ در كار است‌ كه‌ حالا به‌ این‌ زودیها خدایی‌ نكرده‌، خدایی‌ نكرده‌ فرجی‌ نیست‌ چشممون‌ به‌ جمال‌ اون‌ حضرت‌ روشن‌ بشه‌ و انشاء الله‌ امیدواریم‌ كه‌ سایه مقدس‌ اون‌ آقا بر سرمون‌ مستدام‌ باشد و از همه برادران‌ تقاضا می‌كنم‌ كه‌ از خدا بخواهند كه‌ خدا ما را هم‌ خدمتگزار دوستان‌ حضرت‌ بقیه الله‌ قرار بده‌(الهی‌ آمین‌). الهم‌ صل‌ علی‌ محمد و آل‌ محمد.

 برای‌ سلامتی‌ علمای‌ اسلام‌ اجماعا صلوات‌ (اللهم‌ صل‌ علی‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) من‌ را به‌ یاد یک جریانی‌ انداخته‌ است‌ از سال‌ چهل‌ و نه‌ كه‌ من‌ مشرف‌ بودم‌ شاهد بودم‌ در مدینه‌ قبرهای‌ مخصوصی‌ كه‌ بود در آنجا و اینها یكی‌ از زراری‌ فاطمه زهرا سلام‌ الله‌، یک سید جمالی‌ بود، حالا فامیلیش‌ را نمیدونم‌، كه‌ این‌ عاشق‌ این‌ مسیر بود و در این‌ مسیر شركت‌ میكرد. عشقی‌ داشت‌، توی‌ عالمی‌ بود (نامفهوم‌) فیوضات‌ آنها بهره‌هایی‌ گرفته‌ بود. ایشان‌ در این‌ شارع‌ ابیذر نزدیک مصطفی‌ عطار داشت‌ قدم‌ میزد و میرفت‌ به‌ سمت‌ حرم‌، آسید جمال‌. میگه‌ یک وقت‌ دیدم‌ یک آقا سید بسیار نورانی‌ و بزرگوار و خیلی‌ زیبا. مرا به‌ اسم‌ صدا زد. آسید جمال‌ فلانی‌. بعله‌ حاج‌ آقا. گفت‌ بیا بشین‌. من‌ هر چی‌ فكر كردم‌ این‌ آقا كیه‌ نشناختم‌. این‌ را عرض‌ میكنم‌ شماها كه‌ بیشتر توی‌ این‌ مسیر هستید و همانطور كه‌ حاج‌ آقا فرمودند بیشتر به‌ یاد مولایمون‌ باشیم‌. آقا را اگر جستجو كنید توی‌ مدینه‌ یا مكه‌، می‌تونید پیدایش‌ كنید. خودش‌ عنایت‌ میكنه‌. گفتند آسید جمال‌ بشین‌. گفت‌ هر چی‌ فكر كردم‌ كه‌ این‌ آقا كیه‌ نتونستم‌ بشناسم‌. نشستم‌ سر قهوه‌ خانه‌. نشستیم‌ دو تایی‌. ایشون‌ دستور دادند كه‌ برای‌ من‌ قلیون‌ آوردند. چایی‌ هم‌ دستور دادند آوردند. داشتیم‌ دو تایی‌ حرف‌ میزدیم‌. من‌ تعارف‌ كردم‌ گفتم‌ آقا شما قلیون‌ بكشید گفتند ما نمی‌كشیم‌. فرمودند كه‌ شما چون‌ شما دوست‌ دارید گفتم‌ برایتون‌ بیاورند. بعد چایی‌ را هم‌ باز هم‌ ایشون‌ استنكاف‌ كردند. گفتم‌ آقا شما كی‌ هستید؟ فرمودند من‌ سید مهدی‌ هستم‌. گفت‌ عرض‌ كردم‌ آقاجون‌ با كدوم‌ كاروان‌ آمدید شما، من‌ شما را ندیدم‌ تا حالا. ایشون‌ فرمودند (نامفهوم‌) یک مقداری‌ كه‌ با هم‌ صحبت‌ كردیم‌ توی‌ عالم‌ خودمون‌، آقا فرمودند من‌ كار دارم‌ اجازه‌ میدهی‌ من‌ بروم‌؟ بلند شدند و حركت‌ كردند. افتادم‌ دنبالشون‌ گفتم‌ یک چایی‌ هم‌ كه‌ با ما نخوردید. ممكنه‌ بعدا باز شما را ببینیم‌؟ گفت‌ خداحافظ‌ شما. یک مقداری‌ كه‌ رفتم‌ من‌ برگشتم‌ دیدم‌ نیستند. من‌ فكر كردم‌ یعنی‌ چی‌؟! قهوه‌چی‌ را صدا زدم‌ گفتم‌ این‌ آقایی‌ كه‌ به‌ شما دستور چایی‌ داد كی‌ بود؟ گفت‌ كسی‌ اینجا نبود. تو خودت‌ تنها اینجا نشسته‌ بودی‌. كسی‌ نبود تو خودت‌ دستور چایی‌ دادی‌. خودت‌ گفتی‌ قلیون‌ بیاور. گفت‌ یک مرتبه‌ من‌ متوجه‌ شدم‌. بازهم‌ من‌ می‌دیدمش‌ این‌ مرد تا وقتی‌ از عرفات‌ بیائیم‌ این‌ دیوانه‌ اصلا حالش‌ منقلب‌ بود. هر وقت‌ بهش‌ برمیخوردم‌ می‌دیدم‌ گریه‌ میكنه‌. میگه‌ آقا خودش‌ به‌ من‌ تعارف‌ كرد و من‌ نفهمیدم‌.

 حالا در این‌ مسیر ما خیلی‌ انتظار داریم‌ كه‌ عنایت‌ بشه‌. در سال‌ آتش‌سوزی‌ هم‌ آقا خودش‌ عنایت‌ كرد در آن‌ خیمه‌ای‌ كه‌ ما در آن‌ مسیر بودیم‌. قبل‌ از آتش‌ سوزی‌ فرمودند كه‌ فردا مصیبت‌ عجیبی‌ است‌. حالا جریانش‌ مفصله‌ كه‌ فرمودند در عرفات‌ داشتم‌ توسل‌ ایشان‌ هم‌ عجیب‌ بود كه‌ در عرفات‌ توسلها، دیگه‌ از آن‌ سال‌ به‌ بعد من‌ هر سال‌ در عرفات‌ باشم‌ حتما یک توسل‌ به‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ دارم‌ كه‌ هر كجا نام‌ عمویم‌ برده‌ بشه‌، من‌ حتما می‌آیم‌ به‌ آنجا. و آنجا عنایت‌ داشتند كه‌ آنجا كه‌ فردایش‌ آتش‌سوزی‌ شد؛ ایشون‌ فرمودند فردا مصیبت‌ عظیمی‌ است‌. (نامفهوم‌) حالا دیگه‌ آقا اینجوری‌ فرمودند و اینجوری‌ كشیده‌ شده‌. جای‌ دیگه‌ هم‌ نمی‌تونیم‌ برویم‌ و…

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌. یا جان‌ یا جانان‌ ولی‌ نمیدانم‌. همه‌ هستی‌ تویی‌ صد جمله‌ نمیدانم‌. بجز تو بر همه‌ عالم‌ دگر دلبر نمی‌بینم‌. بجز تو در همه‌ گیتی‌ دگر جانان‌ نمی‌دانم‌. بجز غوغای‌ عشق‌ تو درون‌ دل‌ نمی‌یابم‌. بجز سودای‌ وصل‌ تو میان‌ جان‌ نمی‌خوانم‌. نمی‌دانم‌. چه‌ آرم‌ بر در وصلت‌ كه‌ دل‌ لایق‌ نمی‌افتد. چه‌ بازم‌ در ره‌ عشقت‌ كه‌ جان‌ شایان‌ نمی‌دانم‌. مولای‌ من‌، یكی‌ دل‌ داشتم‌ پرخون‌. شد آنهم‌ از كفم‌ بیرون‌. كجا افتاده‌ آن‌ مجنون‌، در این‌ دوران‌ نمیدانم‌. چو بیرون‌ ریزم‌ جانا كه‌ از وصل‌ تو محرومم‌. چرا شد قسمت‌ بختم‌ زتو پنهان‌ نمیدانم‌. تو اندر چشم‌ هر ذره‌ چو خورشید آشكارایی‌. چرایی‌ از من‌ حیران‌ چنین‌ پنهان‌ نمیدانم‌. چرایی‌ از من‌ حیران‌ چنین‌ پنهان‌ نمیدانم‌. مولای‌ من‌، نمی‌یابم‌ تو را در دل‌ نه‌ در عالم‌ نه‌ در گیتی‌، كجا جویم‌ تو را آخر من‌ حیران‌ نمیدانم‌. همیدانم‌ عجبتر اینكه‌ می‌بینم‌ جمال‌ تو عیان‌ لیكن‌، نمیدانم‌ چه‌ می‌بینم‌ من‌ نادان‌ نمیدانم‌. همیدانم‌ كه‌ روز و شب‌ جهان‌ روشن‌ به‌ نور توست‌، ولیكن‌ آفتابی‌ یا مه‌ تابان‌ نمیدانم‌. اگر مولای‌ من‌، اگر مقصود تو جان‌ است‌ رخ‌ بنما و جان‌ بستان‌، اگر مقصود تو جان‌ است‌ رخ‌ بنما و جان‌ بستان‌، اگر قصد دگر داری‌ من‌ نالان‌ نمیدانم‌. به‌ امید وصال‌ تو دلم‌ را شاد میدارم‌، هی‌ به‌ خودم‌ وعده‌ میدم‌، انشاء الله‌ می‌بینمت‌، به‌ امید وصال‌ تو دلم‌ را شاد میدارم‌، چرا درد دل‌ خود را دگر درمان‌ نمیدانم‌. اجازه‌ بدید از قول‌ اشعاری‌ كه‌ روز عرفه‌ خوندم‌ خدمت‌ مولایمون‌ روشن‌ كرده‌ بود، همان‌ را بخونم‌. حالا كه‌ اینجوری‌ پیش‌ آمده‌. رفته‌ام‌ چون‌ پاک بازان‌ در دل‌ پاكان‌ نشینم‌، غم‌ ندارم‌ زان‌ كه‌ با اهل‌ حقیقت‌ همنشینم‌، گاهگاهی‌ چون‌ نسیم‌ صبحگاهان‌ با صفایم‌، گاهگاهی‌ چون‌ كلام‌ عشق‌بازان‌ دل‌ نشینم‌. گاه‌ در سوز و گدازم‌، گاه‌ در راز و نیازم‌، گاه‌ در اوج‌ معانی‌، گاه‌ در اوج‌ یقینم‌، مرغ‌ روحم‌ زآشیان‌ جسم‌ در پرواز آمد، یافتم‌ دیدار قلب‌ اولین‌ و آخرینم‌، جمله‌ موجودات‌ را دیدم‌ كه‌ در فخرند بر هم‌، هر یكی‌ میگفت‌ در فضل‌ و شرف‌ من‌ اولینم‌، خاک گفتا من‌ حسین‌ ابن‌ علی‌ را گرد راهم‌، آب‌ گفتا مهر زهرا مام‌ الانس‌ الطالبینم‌، باد گفتا من‌ مطیع‌ و عشقباز كوی‌ اویم‌، نار گفتا دشمنش‌ سوزد به‌ مرز آتشینم‌. گفت‌ جبرائیل‌ هستم‌ بنده دربار اون‌ شاه‌، خوند میكائیل‌ مدحش‌ گفت‌ عبدش‌ را معینم‌، گفت‌ اسرافیل‌ كه‌ عبد او را جان‌ نثارم‌، گفت‌ كه‌ عزرائیل‌ با خصمش‌ گه‌ مردن‌ خصم‌ كینم‌. چرخ‌ گفتا دور شمع‌ او پروانه‌ هستم‌، عرش‌ گفتا فرش‌ زیر پای‌ آن‌ حبل‌ المتینم‌، گفتند ای‌ انسان‌ تو با عشقش‌ چه‌ كردی‌؟ گفت‌ من‌ صاحب‌ لسان‌ آن‌ عشق‌ عشق‌ آفرینم‌. روز عاشورا به‌ موجودات‌ بانگ‌ اخرجوا زد، جز من‌ را در مرتبت‌ در خاک اجلالش‌ متینم‌. سر دادم‌، دست‌ دادم‌، چشم‌ دادم‌، جسم‌ دادم‌، تا فدا گردید جان‌ در راه‌ آن‌ نور مبینم‌. آن‌ یكی‌ شد دست‌ بوسش‌، آن‌ دگر شد پای‌ بوسش‌، و آن‌ یكی‌ با اشک گفتش‌ كیستی‌ ای‌ نو ذبیحه‌، گفت‌ من‌ ماه‌ بنی‌ هاشم‌، سرور قلب‌ زهرا، ابوالفضل‌، گفت‌ من‌ ماه‌ بنی‌ هاشم‌، سرور قلب‌ زهرا، شبه‌ حیدر، زاده آزاده ام‌ البنینم‌، مهدی‌ درس‌ وفایم‌، حامی‌ راه‌ بقایم‌، جرعه‌ نوش‌ چشمه علم‌ امیر المؤمنینم‌. دست‌ من‌ را روز محشر آورد زهرا شفاعت‌، دستهای‌ نازنین‌، روز محشر هر شهیدی‌ می‌برد حسرت‌ به‌ جاهم‌، زان‌ كه‌ پرچمدار نور چشم‌ ختم‌ المرسلینم‌. دست‌ دادم‌ در ره‌ دین‌، تا كه‌ یزدان‌ داد بالم‌، با همه‌ قدوسیان‌ طیار بر خلد برینم‌، گر بیارم‌ روز مردی‌ خم‌ به‌ ابروی‌ كمانم‌، آیه نصر من‌ الله‌ نقش‌ بندد بر جبینم‌، اگر امروز روز ولادتش‌ نبود، روز گریه‌ نبود، برایتون‌ می‌خوندم‌. دستش‌ را بالا زد علی‌ این‌ دستها را بوسید. علی‌ گریه‌ كرد. چرا گریه‌ نكنم‌ برایت‌ عباس‌ جان‌. تو خودت‌ میدونی‌ كه‌ چقدر دلم‌ تنگته‌. اینهمه‌ همت‌ را از كجا بدست‌ آوردی‌؟ بگذار خودش‌ بگه‌. تشنه‌ لب‌ در آب‌ رفتم‌ این‌ سخن‌ با خویش‌ گفتم‌ من‌ چگونه‌ آب‌ نوشم‌ شاه‌ را عطشان‌ ببینم‌؟ مشک را پر كردم‌ از آب‌ و به‌ خود گفتم‌ باید راه‌ نزدیكی‌ برای‌ خیمه‌ رفتن‌ برگزینم‌. راه‌ نخلستان‌ گرفتم‌ لیک از شمشیر دشمن‌ قطع‌ شد دست‌ علمگیر، از یسار و از یمینم‌. فكر كردم‌ دست‌ دادم‌، آب‌ دارم‌، غم‌ ندارم‌. سرفرازم‌، ساقی‌ اطفال‌ عطشان‌ و حزینم‌. خدایا آب‌ دارم‌ غم‌ ندارم‌. ناگهان‌ دیدم‌ كه‌ از سر ریخت‌ آب‌ و سوخت‌ جانم‌، تیر زد بر مشک آن‌ فردی‌ كه‌ بود اندر كمینم‌. دگر از اطفال‌ حسین‌ شرمنده‌ بودم‌. تیر زد دشمن‌ به‌ چشمم‌ تا كه‌ طفلان‌ را نبینم‌. گفتم‌ اكنون‌ برگردم‌ به‌ خیمه‌، ناگهان‌ بر سر فرود آمد عمود آهنینم‌. صدا زدم‌ برادر بیا.

 اللهم‌ صل‌ علی‌ محمد و آل‌ محمد.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *