۳ شعبان ۱۴۲۶ قمری

«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیة الله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً»)احقاف/15)

من با این‌که یک سرماخوردگی مختصری دارم، در عین حال برای رفع کسالت و عرض ارادت به پیشگاه مقدس حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین آمدم. اگرچه امروز به دو سه دلیل دوستان کمتر تشریف آوردند: یکی این‌که تعطیل نبوده است و دیگر این‌که اطلاع نداشتند و سوم این‌که شب‌ها از محضر جناب آقای مسعودی استفاده می‌کنند. ولی در عین حال بزرگداشت روز میلاد حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین خیلی اهمیت دارد و امیدوار هستیم خدای‌تعالی ما را در دنیا و آخرت از جیره‌خواران آن وجود مقدس قرار دهد. این آیه‌ای که تلاوت کردم در روایات هست که دربارۀ حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین (علیه‌السلام) تأویل شده است. که حضرت سیدالشهداء (علیه‌الصلاةوالسلام) شش ماه در رَحِم مادر بوده است و دو سال هم در دنیا از حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) شیر میل کرده‌اند. «وَ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً» مسئله‌ای که در این آیه است این است که می‌فرماید: «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً» هم در مدت حمل با ناراحتی‌هایی که از مصائب حضرت سیدالشهداء خود امام‌حسین برای مادر خود نقل می‌کردند با فشار و ناراحتی برخورد داشتند و هم بعد از تولد. یک جمله‌ای را جناب آقای کاشانی اشاره فرمودند که من همان جمله را توضیح می‌دهم و این إن‌شاءالله برای شما امروز عیدی باشد. بسیار مطلب پُراهمیتی است، ایشان زود عبور کردند ولی من یک مقداری برای شما این را باز می‌کنم، چون ما قدر جناب آقای کاشانی را، مخصوصاً رفقا، نمی‌دانند، مطلب بسیار مهم است. به طور کلی ما یک رحمت عام داریم، یک رحمت خاص و یک رحمت خاص‌الخاص که من در درس‌های عقاید این مطلب را توضیح داده‌ام. رحمت عام شامل همه موجوداتی که در عالم هست و حیات دارند می‌شود، یعنی تمام مردم کُرۀ زمین چه معصیت‌کار و چه غیر معصیت‌کار، چه کافر و چه مسلمان، همه مشمول رحمت عام پروردگار هستند. حتی یزید و شمر در وقتی که در دنیا بودند مشمول رحمت عام پروردگار بودند. چون خدای‌تعالی به آن‌ها غذا می‌داد، سلامتی داده بود، زنده بودند، نفس می‌کشیدند، این‌ها همه از جانب خدا بود. این رحمت عام باید از ناحیۀ خاندان عصمت بر مردم برسد. ما در دعای ماه رجبی که گذشت یک جمله داشتیم که «يَا مُرْسِلَ الرَّحْمَةِ مِنْ مَعَادِنِهَا» ای کسی که رحمت را از معدن آن برای ما ارسال می‌کنی. در دعای کمیل هست که حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌الصلاةوالسلام) به کمیل می‌فرماید: «رَحْمَتَهُ وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ» رحمت خدا بر هر چیزی شامل می‌شود، تا رحمت پروردگار که منظور همین رحمت عامه است اگر نباشد هیچ چیز موجود نمی‌شود. رحمت پروردگار حتماً از جانب معدن رحمت است. که در زیارت جامعه عرض می‌کنیم «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِكَةِ وَ مَهْبِطَ الْوَحْيِ وَ مَعْدِنَ الرَّحْمَةِ» معدن رحمت اهل‌بیت عصمت‌وطهارت هستند. و خدا هم رحمت را از معدن آن برای ما می‌فرستد و رحمت خدای‌تعالی بر هر چیزی شامل می‌شود، سه جمله؛ یکی از دعای رجبیه، یکی از زیارت جامعه و دیگری هم از دعای کمیل. پس می‌بینید این سه چیز ما را به این‌جا می‌رساند که رحمت عام یا خاص یا خاص‌الخاص به هر حال از اهل‌بیت عصمت‌وطهارت به ما می‌رسد. رحمت پروردگار به این وسیله به همه موجودات خواهد رسید. حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین (علیه‌الصلاةوالسلام) «رَحْمَةُ اللَّهِ الْوَاسِعَةُ» است، در زیارت ایشان هم گفته شده است و ما هم زیاد شنیدیم که حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین «رَحْمَةُ اللَّهِ الْوَاسِعَةُ» است، رحمت واسعۀ پروردگار یعنی به همه چیز رحمت خدا که ابی‌عبدالله‌الحسین باشد احاطه دارد، شامل آن می‌شود و موجودیت هر چیزی که در عالم هست مربوط به رحمت خدا است، پس به وسیلۀ حسین (علیه‌الصلاةوالسلام) همه چیز، هرچه در عالم هست… (حالا این‌جا بحث مفصلی دارد که باید برویم در موضوع شب‌قدر و در موضوع تنظیم و ایجاد و ارسال رحمت پروردگار به وسیلۀ حقیقت قرآن بر همه چیزی که در عالم وجود دارد {بحث کنیم}) که یکی از چیزهایی که رحمت پروردگار بر آن نازل شده است نظم عجیب عالم است، هر چیزی را کنار یکدیگر گذاشتن، در جای خود قرار دادن و لذا ما این را ناگزیر هستیم بپذیریم که اول چیزی که خدای‌تعالی خلق فرمود؛ نور پاک پیغمبر اکرم و انوار طیبۀ اهل‌بیت عصمت‌وطهارت بوده است، چون هر چیزی که بخواهد مشمول رحمت پروردگار واقع شود باید مشمول ارادۀ خاندان عصمت‌وطهارت (علیهم‌الصلاةوالسلام) واقع گردد که دربارۀ ابی‌عبدالله‌الحسین (علیه‌الصلاةوالسلام) در زیارت آن حضرت هست که «إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ» ای خاندان عصمت یا اباعبدالله ارادۀ خدا که همان خلق خدا است «إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ» مقادیر امور همان چیزی است که در شب‌قدر تنظیم شده است، همان «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»(قدر/3) است. «فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ» هرچه خدا خواسته است خلق می‌کند، هرچه پروردگار تقدیر فرموده است، همه کهکشان‌ها، همه آنچه که در عالم هستی وجود دارد، این‌ها تحت نفوذ ارادۀ پروردگار است. خدا می‌توانست اراده بکند که همه چیزها یک دفعه خلق بشود، مثلاً فرض کنید شما گلابی دوست دارید، میوه‌جات مختلف می‌خواهید، بدون این‌که به باغ بروید و درختی باشد و چیدن از درختی باشد و جدا کردن خوب و بدی باشد یک دفعه خدا یک سبد گلابی جلوی شما خلق کند، اگر حتی به آسانی و سختی باشد برای خدا همه چیز یکسان است، سختی و آسانی ندارد اما این‌که دانه‌ای را بکارند و درختی بشود و بعد از چند سال گلابی بدهد و آن گلابی را باید بروند از روی درخت بچینند و امثال این‌ کارها، شما یک سبد گلابی لازم دارید، همان کاری که خدای‌تعالی در بهشت خواهد کرد، شما این سبد گلابی را می‌روید از یک جایی برمی‌دارید می‌آورید و مشغول خوردن آن می‌شوید، اما خدا نخواسته است، خدای‌تعالی اِبا دارد «اَن يَجرى الاُمور اِلا باَسبابِها» همه کارها را با اسباب خود اجرا کند. اسباب ارسال رحمت پروردگار هم که اصل کلی است و ریشۀ همه چیزها است و سبب همه چیزها است خاندان عصمت‌وطهارت (علیهم‌الصلاةوالسلام) هستند. ببینید می‌گوید «إِرَادَةُ الرَّبِّ» ربّ در این‌جا قطعاً پروردگار مطلق است، چون در کلمۀ ربّ هم زیاد حرف است که ربّ شامل خیلی افراد می‌شود ولی ربّ مطلق فقط به ذات مقدس پروردگار می‌گویند. وإلّا پدر و مادر را خود خدا در قرآن ربّ دانسته است؛ «رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّياني‏ صَغيراً»(اسراء/24) این‌ها ربّ من در کوچکی بودند. صاحب‌خانه ربّ‌البیت است، هر چیزی را که انسان تربیت بکند آن انسان ربّ است و این مربوب است. شما حتی مربا هم که درست می‌کنید شما ربّ هستید و مربا هم مربای شما است، تربیت‌شدۀ شما است ولی وقتی که ربّ مطلق گفته می‌شود فقط ذات مقدس پروردگار است که ائمۀ‌اطهار (علیهم‌الصلاةوالسلام) در مکرر از کلمات خود فرموده‌اند: «نَزِلونا عن الربوبیه» ما را پایین بیاورید از حدّ ربّ بودن، منظور ربّ مطلق است، یعنی هیچ چیز نباشد که تحت تربیت خدای‌تعالی نیست، این‌طوری است، خدای‌تعالی ربّ مطلق است، حتی ربّ علی‌بن‌ابیطالب، حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین، رسول‌اکرم، ربّ همه هست. از خدا بگذریم ربوبیت‌ها بعد از آن مقید می‌شود، این شخص ربّ چیست؟ ممکن است خدا ربّ همه چیز هست، ربّ مطلق است ولی رسول‌اکرم ربّ مخلوق خدا است و مثلاً شما پدر و آن مادر ربّ فرزند هستید. بنابراین «إِرَادَةُ الرَّبِّ» منظور در این‌جا ربّ مطلق است «فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ» مقادیر یعنی تقدیرات امور خدا، این‌جا نمی‌توانیم بگوییم این یک ربّ دیگر است، نه، خدای‌تعالی در هر چیزی که می‌خواهد بسازد، تدبیر کند، تقدیر کند، آن را در جای و محل خود قرار بدهد باید ارادۀ آن را در دل خاندان عصمت‌وطهارت قرار بدهد. این دلی هم که ما می‌گوییم مثل دل ما نیست که مثلاً در دل شما یک مطلبی بیفتد و شما یک مسئله‌ای را اراده کنید، دل آن‌ها یک ظرفی است، یک حوض‌کوثری است که هر چیزی را که خدا می‌خواهد در دورترین نقاط عالم و در جهان هستی خلق کند اول در دل آن‌ها، فکر آن را، علم آن را، خصوصیات آن را القاء می‌کند. «إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ» یعنی از مرحلۀ علم ذاتی پروردگار… من اکثر این مطالب را برای شما توضیح دادم وإلّا این‌ها خیلی حرف دارد، از علم ذاتی پروردگار که مجرد مطلق است این «تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ» همان حرفی که دربارۀ نزول اول قرآن برای شما توضیح داده شده است «تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ» در دل شما می‌آید، یعنی معلوماتی می‌شود «وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ» از خانه‌های شما، هر کسی می‌خواهد به همه رحمت پروردگار برسد باید درِ خانۀ خاندان عصمت‌وطهارت بیاید. من همین چند روز قبل در شبانه‌روز فکر می‌کردم حرم حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا چه موقع خلوت است، از قدیم به یاد داشتم که مثلاً بعد از نماز صبح مردم حرم می‌آیند و شلوغ می‌شود تا اول آفتاب، اول آفتاب اکثراً دیگر کسل شده‌اند و برای صبحانه می‌روند حرم تا حدی خلوت است تا قبل از ظهر، مثلاً تا ساعت دَه. آن موقع را انتخاب کردم، اوایل آفتاب رفتیم حرم، دیدم به قدری شلوغ است، عجیب است، ماه رجب «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَشْهَدَنَا مَشْهَدَ أَوْلِيَائِهِ فِي رَجَبٍ» که زیارت ماه رجب از اولیاء خدا خیلی اهمیت دارد و حتی در ماه رمضان و ماه شعبان و این‌ها این‌طور زیارتی وارد نشده است. آن‌قدر شلوغ که از پارک ماشین گرفته شلوغی شروع می‌شد تا جایی که داخل حرم دیگر انسان نمی‌توانست زیاد تحمل کند. این‌ها چرا این‌جا می‌آیند؟ این‌ها چه چیزی فهمیدند که این‌جا می‌آیند؟ برای این‌که ارادۀ پروردگار این‌جا نازل شده است، نه در این چهاردیواری. یک چیزی را به شما بگویم بعضی‌ها در این‌گونه مسائل افراط و تفریط می‌کنند، می‌گویند امام‌حسین، حضرت رضا (علیه‌الصلاةوالسلام) که در این حرم نیست، او بزرگتر از این‌ها است، تمام عالم وجود تحت اراده و احاطۀ آن‌ها است و ما هرجا باشیم بگوییم «السلام‌علیک یا ابا‌الحسن یا علی‌بن‌موسی‌الرضا» درست است، یک عده‌ این‌طوری می‌گویند، به نظر من این تفریط است، این چیزی که می‌گویی هست اما باید برای زیارت قبر مطهر حضرت رضا بروید، آن‌جا چه چیزی هست؟ همان چیزی که در کعبه هست. ما با سنّی‌ها راجع به این جهت صحبت کردیم، می‌گویند این‌جا چه چیزی است که شماها این‌قدر دارید طواف می‌کنید، می‌گردید، اظهار ارادت می‌کنید؟ می‌گوییم در این ساختمان سنگی چه چیزی هست که شما دائماً دارید طواف می‌کنید، این‌قدر هم شلوغ می‌کنید؟ آن‌جا چیست؟ این‌جا باز یک چند روزی، یک وقتی بدن امام هشتم (علیه‌الصلاةوالسلام) دفن شده است، آن‌جا که هیچ چیزی هم دفن نشده است. روز اول ماه شعبان لابد دیدید درِ حرم کعبه را باز کرده بودند، سالی یک روز درِ کعبه را باز می‌کنند مردم آن‌طور صف می‌بندند که داخل کعبه را ببینند، داخل کعبه چه چیزی دارد از نظر… چه بگویم؟ قبر کسی است؟ که نیست، خدا آن‌جا است؟ که نیست، نه این‌که خدا نیست، خدا همه جا هست، چه چیزی است؟ هر چه دربارۀ آن‌جا بگویید ما دربارۀ این‌جا می‌گوییم، بلکه بالاتر از آن. اگر تو دربارۀ کعبه می‌گویی بوسیدن آن جایز است و بلکه مستحب است حجرالأسود بوسیده بشود و آن‌طور در مُستجار دست به پردۀ خانۀ کعبه می‌زنی و می‌گویی دعا این‌جا بهتر مستجاب می‌شود، ما هم در حرم حضرت سیدالشهداء همین کار را می‌کنیم، خیلی روشن است، این‌ها را یاد بگیرید، فردا از شما پرسیدند این‌جا چیست؟ آن‌وقت تنها بخواهیم روی این فکر کنیم، بله ممکن است انسان دچار افراط و تفریط بشود، هرچه آن‌جا می‌گویید ما این‌جا می‌گوییم. به خود من این‌ها را گفتند، می‌گویند کنار قبور نماز خواندن کراهت دارد، در بقیع به همین جهت نمی‌گذارند کسی نماز بخواند، می‌گویم همه شما در مسجدالنبی کنار قبر پیغمبر و ابوبکر و عُمر نماز می‌خوانید، چطور آن‌جا کراهت دارد یا حرام است ولی این‌جا مستحب است؟ از این بالاتر کنار کعبه در حجر اسماعیل حضرت اسماعیل دفن است، حضرت هاجر دفن است، بعضی‌ها خیلی بیشتر گفتند که از انبیا دفن هستند، آن‌جا که اصلاً روی آن می‌ایستید و نماز می‌خوانید. این‌ها وقتی که یک حرفی را می‌زنند آن جهات دیگر آن را متوجه نیستند. کعبۀ واقعی وجود مقدس ائمۀ‌اطهار (علیهم‌الصلاةوالسلام) است. اگر علی‌بن‌ابیطالب در کعبه دفن نمی‌شد که کعبه چیزی نداشت، جز یک سابقۀ بت‌خانه‌ای که سال‌ها در آن بت بود ولی این جهت را ضریح مقدس حضرت رضا ندارد. علی‌بن‌ابیطالب آن را پاکسازی کرد وإلّا کعبه الآن یک بتخانه‌ای بود. من نمی‌دانم چرا این‌ها سر عقل نمی‌آیند؟ حالا اگر به این‌جا رسیدیم که «إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ» نمی‌گوید: «مِنْ قُلُبِکُم» می‌گوید: «مِنْ بُيُوتِكُمْ» بیت‌الرضا، حرم حضرت رضا از آن‌جا صادر می‌شود. از حرم حضرت سیدالشهداء صادر می‌شود، می‌گویید نه؟ بروید ببینید چقدر دعاها مستجاب می‌شود. شما فکر می‌کنید این مردمی که به زیارت حضرت رضا در این ایام یا در همه ایام می‌آیند، میلیون میلیون جمعیت می‌آیند، خوشی این‌ها به این است؟ هوای‌نفس آن‌ها می‌گوید بروید در حرم حضرت رضا (صلوات‌الله‌علیه) یک طواف کنید بیایید؟ در آن شلوغی، هوای‌نفس که این را نمی‌گوید، هوای‌نفس همان چیزی را می‌گوید که اروپایی‌ها مشغول هستند در پارک‌های خود، در زندگی‌های خود، آن‌ها را هوای‌نفس می‌گوید، هوای‌نفس به انسان نمی‌گوید بیا برو داخل یک جمعیت شلوغی آن‌جا تو را فشار بدهند و بعد بیرون بیا. آنچه که می‌گوید این است که از همین‌جا ارادۀ الهی و رحمت الهی {صادر می‌شود}، هم رحمت عام الهی از این‌جا صادر می‌شود و هم رحمت خاص الهی از این‌جا صادر می‌شود و هم رحمت خاص‌الخاص الهی از همین‌جا صادر می‌شود. رحمت عام اگر این خاندان نبودند…، من نمی‌خواستم این‌قدر صحبت کنم، اگر این خاندان نبودند، اگر ستاره‌های روی زمین نبودند، این‌ها را که می‌گویم مضامین روایات را می‌خواهم عرض کنم، اگر اوتاد ارض نبودند، شما می‌فهمیدید که «لو لا الحُجة لَساخت الارض بِاهلِها» یک جعبه‌ای را درست کرده باشند میخ نکرده باشند، مثلاً با آب دهان به هم چسبانده باشند، تا آن را بردارید به هم می‌ریزد، این‌ها اوتاد أرض هستند، تازه این کلمۀ اوتاد شأن ائمۀ‌اطهار نیست، اوتاد دوستان این‌ها هستند، یعنی میخ زمین، وَتَد یعنی میخ، میخ زمین چون به ایشان مراجعه می‌کردند آقا ما مدتی است بی‌حال شدیم، بی‌توجه شدیم، که اکثراً تنبلی‌های خود آن‌ها است، به اصطلاح سیر و سلوک برای ما بسته شده است، ایشان می‌فرمود: مشهد برو و متوسل به حضرت رضا بشو. رحمت خاص‌الخاص پروردگار از آن‌جا صادر می‌شود، این هم رحمت خاص، رحمت خاص‌الخاص که ملائکه نازل می‌شوند صلوات خدا… آن‌قدر صلوات و رحمت خاص‌الخاص از آن‌جا صادر می‌شود که حساب ندارد. پس «إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ».

خدا إن‌شاءالله در این روز عزیز، روز میلاد‌مسعود حضرت سیدالشهداء که در ماه شعبان قرار گرفته است…، همان‌طوری که به یاد دارم هر سال من این مطلب را می‌گویم که از حالا باید برای خود لباس تقوا تهیه کنید، در ماه رمضان به مهمانی خدا دعوت شده‌اید. تمرین تقوا کنید، اولیا خدا دو ماه قبل از ماه رمضان را روزه می‌گرفتند، شب‌ها به عبادت مشغول بودند، حضرت رسول‌اکرم در ماه شعبان «يَدْأَبُ فِي صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ» دأب او این بود که روزها روزه بگیرد و شب‌ها تا صبح مشغول عبادت باشد. حالا برای ما تنبل‌ها یا برای همان زرنگ‌ها هم وجود مقدس حضرت سیدالشهداء که «رَحْمَةُ اللَّهِ الْوَاسِعَةُ» است قرار دادند که إن‌شاءالله این لباس را برای ما بدوزند، بعد هم باب‌الحوائج حضرت ابوالفضل‌العباس که فردا روز تولد ایشان است و بعد هم حضرت سجاد که من فکر می‌کنم که هریک از این‌ها را روی برنامۀ خاصی {قرار داده‌اند} حالا مقتضیاتی پیش آمد عرض می‌کنم که چرا این ترتیب داده شده است و از همه پُراهمیت‌تر نیمۀ ماه شعبان است، تولد مُصلح کل، تولد مُصلح غیبی، تولد آن کسی که وقتی از حضرت رضا می‌پرسند: «أَنْتَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ؟» آیا شما هستید که دنیا را پُر از عدل و داد می‌کنید؟ می‌گوید: من؟ من با این جثه؟ البته بزرگان این‌طور هستند که هیچ‌وقت نواقص را به دیگران نسبت نمی‌دهند، نمی‌گویند مردمِ این‌طوری که امام‌کُش هستند، مکر و حیله با امام خود می‌کنند، حتی با خدای‌تعالی مکر می‌کنند، این را امام نمی‌فرماید، می‌گوید: من؟ آن کسی صاحب این امر است که نام او وقتی برده می‌شود، به تعبیر من، می‌بینید من دست روی سر می‌گذارم و او را احترام می‌کنم. امام صادق می‌گوید: «وَ لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ حَيَاتِي» اگر من او را درک می‌کردم تا زنده بودم خدمتگزار او بودم. همین اباعبدالله‌الحسین که امروز روز تولد ایشان است عین این عبارت را و بلکه همه ائمه همین را {بیان کرده‌اند} و هدف آن‌ها این بوده است، آمدن آن‌ها به کُرۀ زمین برای این بوده است که دنیا را پُر از عدل و داد کنند و تمام دین برای خدا باشد. «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ»(انفال/39) همه دین برای خدا باشد و لذا امیدوار هستیم این بخش از شناخت و معرفت را که از فرمایشات جناب آقای کاشانی اقتباس کردم در نظر شما باشد و همیشه إن‌شاءالله متوسل به این خاندان باشید. «وَ الْبَابُ الْمُبْتَلَى بِهِ النَّاسُ» این‌ها یک خانواده‌ای هستند، یک خاندانی هستند که مردم باید به آن‌ها مراجعه کنند. «مَنْ أَتَاكُمْ نَجَا» هر کسی می‌خواهد باشد، هر کسی به طرف شما آمد نجات پیدا می‌کند. «وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْكُمْ [هَلَک]» هر کس هم که مخالفت کند…، مخالفت‌ها هم مختلف است، یکی رسماً می‌گوید من امام‌زمان را قبول ندارم، یکی هم با کنایه‌دادن و گوشه‌دادن و حرف مفت گفتن و به دوستان امام‌زمان اظهار بی‌محبتی کردن و امثال این‌ها تخلف می‌کند، حیف که صبر شما کم است وإلّا خواهید دید این‌هایی که با امام زمان تخلف می‌کنند یا حتی کم محبت هستند، این‌ها بدبخت و بیچاره می‌شوند. یک مُبلّغ بهایی آمده بود با من بحث می‌کرد، گفتم: یکی از نشانه‌های امام‌زمان این است که دنیا را پُر از عدل و داد می‌کند، همه گفتند، این ارباب شما این‌قدر همت نکرده است که أقلاً شماها را در امنیت قرار بدهد، همین تابعین خود را، یک عدل و دادی برای این‌ها بیاورد، حالا دنیا را رها کن. به من جواب می‌داد که صبر خدا زیاد است، این‌قدر باید صبر کرد تا همه دنیا که از بین رفت، خود او هم که از بین رفت، آن‌وقت مثلاً… از این چرندیات می‌گفت؛ یا به آن شش امامی گفته بودند این امام شما شراب می‌خورد، می‌گفت: از گلوی او پایین که می‌رود شربت می‌شود، همین شراب شربت می‌شود، حالا باید این آقا را کالبدشکافی کنیم ببینیم شربت شده است یا نه. یک مُشت انسان‌هایی که اصلاً نه منطق دارند، هیچ و هیچ. آن‌وقت شما خوبان، شما کسانی که همه مسائل شما روی علم و عقل و فکر است، محکم به برنامه‌های خود نچسبیدید. مخصوصاً نسبت به حضرت بقیةالله، خیلی جدی باشید، نیمۀ شعبان نزدیک است، هر کس هر طوری که می‌تواند باید در نیمۀ شعبان اظهار ارادت به حضرت ولیعصر بکند و اجر خود را هم خواهد گرفت.

«نسئلک اللهم و ندعوک بأعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان‌ یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا رحمن و یا رحیم یا غیاث المستغیثین عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا العظیم الفرج، عجل لسیدنا المحبوب الفرج» خدایا این نیمۀ شعبان ما را با ظهور حضرت مزیّن بفرما. خدایا در این نیمۀ شعبان وجود مقدس خود او را هم در بین همۀ مردم دنیا قرار بده. پروردگارا ما را از یاران نزدیک ایشان قرار بده. خدایا گرفتاری‌های ما برطرف بفرما. توجه ما را به امام‌زمان زیاد بفرما. معرفت ما را نسبت به ابی‌عبدالله‌الحسین زیادتر بفرما. پروردگارا مرض‌های روحی ما شفا عنایت بفرما. مرض‌های بدنی ما شفا مرحمت بفرما. مریضۀ منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان. اموات ما غریق رحمت بفرما. عاقبت ما ختم به خیر بفرما «و عجل فی فرج مولانا»

 

فایل صوتی جلسه

۲۰ جمادی الثانی ۱۴۲۶ قمری

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیة الله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ‏
” إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ * إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ ” (کوثر/1-3)
یک چیزی که همیشه هر شخصیت والایی که در جامعه بیشتر از همه محبوب واقع می‌شود و مورد اعتماد مردم قرار می‌گیرد و مردم از او پیروی می‌کنند، دشمنان زیادی است که منتظر هستند او را از پا درآورند و اگر نتوانستند او را از پای دربیاورند، حتماً منتظر آن می‌شوند که او از دنیا برود و جانشین او را فلج کنند و بتوانند جای او را بگیرند. در خصوص رسول اکرم و نبیّ‌معظم‌اسلام حضرت‌خاتم‌الانبیاء صلی‌الله‌علیه‌و‌آله این‌چنین مسئله‌ای اتفاق می‌افتاد. خدای تعالی قبل از رحلت آن حضرت به وسایل مختلف خواست درِ این عمل دشمنان را ببندد ولی از باب اینکه خدای تعالی نمی‌خواهد بشر را مجبور به کاری بکند و او را دارای اختیار قرار داده است و به همین جهت او را اکرام کرده است، احترام کرده است، چون به او اختیار داده است، مردمِ پُرتوقعِ بی‌ایمانِ بعد از پیغمبر اکرم صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله به فکر این افتادند که آثار رسول اکرم صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله را از بین ببرند. یکی از آثار رسول اکرم صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله فاطمه‌ی‌زهرا علیهاسلام بود، پیغمبراکرم صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله از ناحیه‌ی پروردگار مأمور بود که به صورت ظاهر نقشی که حضرت خدیجه علیهاسلام برای پیغمبراکرم صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله داشت، حضرت فاطمه‌یزهرا سلام‌الله علیها قوی‌تر، بهتر و سالم‌ترِ آن را برای علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام داشته باشد، زیرا علی‌ علیه‌‌السلام دشمنان شخصی داشت. علی‌بن‌ابیطالب علیه‌‌السلام دشمنانی داشت که پیغمبراکرم صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله آن دشمنان را نداشت. دشمنان رسول‌اکرم صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله دشمنان مسلکی بودند، یعنی می‌گفتند چرا ما باید خدایان خود را با یک خدای تو عوض کنیم و این راه خود را که از تو جدا بوده است با تو موافق کنیم، دشمنی در همین حدّ بود ولی با علی بن ابیطالب علیه‌السلام دو نوع دشمنی بود: یکی همین دشمنی که حتی در قلوب مسلمانان ظاهری آن زمان بت‌پرستی و شرک از بین نرفته بود و دشمنی دوم این بود که علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام به امر رسول‌اکرم صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله در جنگ‌های مختلف آبا و شخصیت‌های آن‌ها را کشته بود ” فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقَاداً بَدْرِيَّةً وَ خَيْبَرِيَّةً وَ حُنَيْنِيَّةً ” عقده‌هایی که در دل‌های این‌ها از جنگ‌های مختلف به وجود آمده بود، از آن دشمنی اهمیتش بیشتر بود. با علی بن ابیطالب علیه‌السلام آن‌چنان دشمن بودند که در جنگ‌ها گاهی اظهار می‌کردند که ما به خاطر آن مسائلی که در بدر و در بعضی از غزوات با تو پیدا کرده‌ایم این کارها را انجام می‌دهیم. حتی حضرت‌ابی‌‌عبدالله‌الحسین علیه‌السلام را وقتی در کربلا شهید می‌کنند، به حضرتش عرض می‌کردند: ” حقداً لأبیک ” ما به خاطر دشمنی با پدر تو با تو این معامله را می‌کنیم. لذا فاطمه‌ی زهرایی که در صورت ظاهر و در دنیای ما پشتوانه‌ی حضرت أمیرالمؤمنین علیه‌السلام است باید قوی‌تر از خدیجه‌ی کبری علیها‌السلام که پشتوانه‌ی رسول اکرم صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله بود باشد و لذا فاطمه علیها‌السلام را ذات مقدس پروردگار از نظر علمی آن‌چنان قوی کرده است که گاهی از نظر مسائل پشت پرده‌ای که در علم غیب پروردگار است ” وَ لَا يَعْلَمُ الغَيْبَ إلّا اللَّهُ ” و جز ذات مقدس پروردگار کسی از آن علم اطلاعی ندارد، قبل از همه می‌بینیم فاطمه‌ی زهرا علیهاسلام محدثه است. محدثه یعنی کسی که به او حدیث، جریانات جدید، اخبار تازه گفته می‌شود. اخبار تازه‌ای که از جانب پروردگار عنوان می‌شود اخباری نیست که در وقت خلقت رسول‌اکرم صلی‌الله‌وعلیه‌و‌آله به او القاء شده است، این اخبار جدید است، صددرصد جدید. هیچ کس نمی‌داند، هیچ کس اطلاعی ندارد. حالا ما در بحث‌های گذشته‌ی خود عرض کردیم که علم بداء یکی از آن علوم است و چون وجود ذات مقدس پروردگار علم است و ذات او علم است و ذات خدا لایتناهی است، پس بنابراین هرچه مخلوق بداند در مقابل علم پروردگار صفر است و بیشتر باید آن را بداند. روی این حساب محدثه است، یعنی حدیث به او می‌شود، حدیث جدید است، خبرهای جدید و دست‌اول که هنوز بعضی از آن‌ها به علی بن ابیطالب و پیغمبر اکرم علیهما‌السلام نرسیده است، چون فاطمه علیها‌السلام کوثر است، چون فاطمه علیها‌السلام همان علمی است که پروردگار به رسول اکرم صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله در روز اول عنایت کرد ” وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى ” (ضحی/7) ای پیغمبر وقتی خدای تعالی آن ظرف وجودی تو را خلق فرمود، روح تو را خلق کرد، اگر همانطور تو را باقی می‌گذاشت، یعنی به تو کوثر نمی‌داد، به تو علم نمی‌داد، آن همه حکمت را به تو وحی نمی‌کرد، تو ضالّ بودی، گمراه بودی، چون مخلوق ذاتاً گمراه است، مگر خدا دست او را بگیرد. ضمناً فکر نکنید که یک مدتی پیغمبر صلی‌الله‌و‌علی‌و‌آله ضالّ بود، گمراه بود، این فکر بسیار غلط است، در همان لحظه‌ای که قلب مقدس پیغمبر صلی‌الله‌و‌علی‌و‌آله را خلق کرد در همان لحظه همه‌ی علوم را به او عنایت کرد، همه‌ی حقایق قرآن را به او عنایت کرد. اینکه می‌فرماید ” إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ ” ما به تو خیر کثیر عنایت کردیم شما فکر نکنید در دنیا بوده است، در همان لحظه‌ی اول خلقت چون رتبةً، خوب دقت کنید، رتبةً ظرف باید مقدم بر مظروف باشد، یعنی اول ظرفی باشد و بعد مظروف، آنچه که در ظرف ریخته می‌شود باشد، از نظر رتبه مقدم و مؤخر است وإلّا از نظر زمان مقدم و مؤخر نیستند. در همان لحظه‌ای که ظرف قلب پیغمبراکرم صلی‌الله‌و‌علی‌و‌آله را خدا خلق فرمود، که خود رسول‌اکرم صلی‌الله‌و‌علی‌و‌آله به جابر می‌فرماید: ” يا جابر، أوّل ما خلق اللّه نور نبيّك ” یا ” يا جابر، أوّل ما خلق اللّه روح نبيّك ” این فرقی ندارد، آن‌چنان این‌ها با هم و نزدیک به هم بودند که تقدم و تأخر زمانی مفهومی ندارد و در همان لحظه‌ی اول خلقت ما برای آن نوری که در قلب پیغمبراکرم صلی‌الله‌و‌علی‌و‌آله پیدا شد اسامی مختلفی در قرآن و روایات پیدا کرده‌ایم. یکی از اسماء آن قرآن است، یکی از اسماء آن نور است، یکی از اسماء آن کوثر است و یکی از اسماء آن فاطمه است. چرا فاطمه گفته‌اند؟ در خود روایات هست، اگر ما گفتیم فاطمه به خاطر اینکه هنوز گرفتار دنیا هستیم، همه‌ی چیزهای حقیقی و معنوی را با این دنیای ملموس خود می‌خواهیم مقایسه کنیم فوراً در ذهن ما یک خانمی می‌آید، مثلاً تا سن هجده‌سالگی، بیشتر از این هم نه، ولی وقتی فاطمه علیها‌السلام را پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نام می‌برد معنای آن را قصد می‌کند. مثل اسامی ما نیست که اسم یکی را مثل من حسن می‌گذارند، هیچ حُسنی ندارد. اسم یک کسی را محمد می‌گذارند، هیچ پسندیده نیست، اسم یکی را تقی یا باتقوا می‌گذارند، ممکن است تقوا نداشته باشند، حالا این اسامی را که می‌گویم و از خود شروع کردم برای این است که این مطالب گاهی اتفاق می‌افتد. اسامی غیراسلامی هم همین‌طور است، مثلاً اسم یکی را پروانه می‌گذارند که هیچ نمی‌پرد، بلکه روی زمین هم با سختی راه می‌رود. اما ائمه‌ی اطهار علیهم‌السلام، ائمه‌ی اطهار و پیغمبر اکرم علیهم‌السلام بالأخص اسامی فرزندان خود را باید حتماً از جانب پروردگار با سرنوشتی که در آینده خواهند داشت یا از اول خلقت دارند نامگذاری کنند. می‌بینید علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام را حضرت‌ابیطالب علیه‌السلام که به نظر من از انبیا بسیار بزرگ بوده است، از انبیا بوده است ولی رسول نبوده است، مثل پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله تا چهل‌سالگی نبی بود ولی رسول نبود، ایشان درِ خانه‌ی خدا می‌آید و از خدای تعالی می‌خواهد که نام فرزند او را خدا تعیین کند و خدا هم تعین می‌کند و اسم او را علی می‌گذارند، اشعاری هم هست که حالا نمی‌خواهم بخوانم، شاید هم اشعار را خوب نخوانم، اشعاری در این‌جا گفتند که یک مقدار آن از زبان ابیطالب است و یک مقدار آن هم از زبان خدای تعالی است ولی اسم او را علی بگذار. امام حسن و امام حسین علیهما‌السلام تا جبرئیل نازل نشد و از جانب خدا، آن هم با مقایسه‌ی با فرزندان هارون، وصیّ حضرت موسی علیه‌السلام، که آن‌جا عبری بود و این‌جا عربی است، اسم امام حسن و امام حسین علیهما‌السلام را گذاشتند. فاطمه‌ی زهرا علیها‌السلام را ما یک فاطمه می‌گوییم، اما فاطمه‌ای که خدا گفته است، فاطمه‌ای که پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌گوید، فاطمه‌ای که پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌گوید، آن فاطمه‌ای است که خود پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله باید دست او را ببوسد، بوی بهشت از او استشمام کند، بگوید این روح من است که این جمله خیلی مهم است ” بَيْنَ جَنْبَيِ ” روح من. یک وقت هست من و شما هستیم، پدر هستیم، بچه‌ی خود را هم روی هر جهتی دوست داریم، می‌گوییم این روح من است، این مجاز است اما پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مجازی حرف نمی‌زند، روح من که در دو طرف من، یعنی از این پهلو تا آن پهلو، از این سر زندگی من تا آن سر زندگی من، از اول اسلامی که من آوردم تا آخر اسلامی که هست، از اول قرآنی که من آوردم تا آخر قرآن، فاطمه علیها‌السلام است. فاطمه‌ی زهرا علیها‌السلام را در احادیث به قدر فهم ما بیان کرده‌اند. فاطمه یعنی چه؟ امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: ” لِأَنَّهَا فُطِمَتْ هِيَ وَ شِيعَتُهَا وَ ذُرِّيَّتُهَا مِنَ النَّارِ ” این نار هم به نظر من جهنم تنها نیست، نار گفته است، جهنم نگفته است، یعنی اگر کسی متوسل باشد، توسل هم به این معنا نیست که بگوییم ” يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِي لَنَا عِنْدَ اللَّهِ ” توسل یعنی من وصل به تو هستم، با تو هستم ” فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ غَيْرِكُمْ ” یا ” مَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ عَدُوِّكُمْ ” وصل به فاطمه باشد، از آتش جدا است، آتش بدبختی، آتش جهل، آتش صفات رذیله، آتش عدم تزکیه‌ی نفس. اگر در برداشت‌هایی که ما در آیات داشتیم ملاحظه کنید می‌بینید همه‌ی آتش‌ها در اثر عدم تزکیه‌ی نفس و نرسیدن به کمالات است ” فُطِمَتْ هِی وَ شِيعَتُهَا وَ ذُرِّيَّتُهَا مِنَ النَّارِ ” از آتش نجات پیدا می‌کنند. پس چرا ما گاهی این‌قدر گرفتار هستیم؟ یادتان می‌رود از فاطمه علیها‌السلام، هر گرفتاری برای شما پیش می‌آید بگویید یا فاطمه علیها‌السلام، نه با زبان لاأقل به اندازه‌ای که به یک طبیب حاذق در خصوص یک مرض اعتماد دارید و خاکِ من به دهان، که من این مقدار فاطمه علیها‌السلام را باید پایین بیاورم. روی این معنای تکیه کردم، مکرر در مکرر که پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌گوید ” يا فاطمة إنّي لاجد في بدنى ضعفا ” او هم نمی‌گوید یا رسول الله شما آقا هستید، همه باید به شما متوسل شوند، می‌فرماید: ” اعيذك باللّه يا ابتاه من الضّعف ” من تو را پناه به خدا می‌دهم. آقایان این فکر در مغز شما باشد، اگر بدهکار هستید بگویید یا فاطمه، اگر مریض هستید بگویید یا فاطمه، اگر مشکل دارید بگویید یا فاطمه، فاطمه‌ای که پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌گفت، هر روز صبح می‌آمد، شما این مسئله را یک قصه فکر می‌کنید که روضه‌خوان‌ها روی منبر برای شما گفته‌اند، می‌آمد درِ منزل فاطمه علیها‌السلام دست خود را به دو طرف چهارچوب خانه‌ی فاطمه می‌گذاشت و می‌گفت: ” السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ ” سلام بر شما ای اهل بیت پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، اهل بیت نبوت، که این‌جا خیلی بحث دارد، نمی‌گوید اهل بیت من، اهل بیت نبوت، ارتباط با خدا، این مطلب خیلی مهم است. اگر روز تولد فاطمه‌ی زهرا علیها‌السلام نبود نمی‌گفتم، فاطمه‌ی زهرا علیها‌السلام همانطوری که در شب گذشته و چند روزی است که عرض می‌کنم و دوست عزیز من جناب آقای سبزی اشاره فرمودند- حتی یکی از دوستان به خاطر گفتن این روایت که مضمون روایت بود و در هفته‌ی گذشته گفتم ” من أدرک فاطمه “، شاید ” من أدرکها ” باشد و ” من عرف فاطمه ” یا ” من عرفها ” باشد، فرقی نمی‌کند- ” فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ… وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ ” ای پیغمبر تو از کجا می‌دانی لیله‌ی قدر چیست؟ وای بر ما، پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله با علم الهی در همان لحظات اول فهمید این مربوط به قبل از آن اعطای کوثر به پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است، یعنی همان وقتی که هنوز علوم به او القاء نشده بود ” وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ ” چه چیزی برای تو بگویم. انسانی وقتی که در یک مطلبی با یک فردی برخورد می‌کند که نمی‌تواند خوب به او بفهماند، به یک مثال معمولی مَثَل می‌زند، خدای تعالی در قرآن خیلی از این مَثَل‌ها زده است، به اندازه‌ی فهم ما، حقیقت دارد. نه اینکه خدای نکرده بخواهیم بگوییم مثال‌های پروردگار مثال‌های صحیحی نیست، ولی این‌قدر آن را تنزل داده است تا ما بفهمیم. گاهی به پشه مَثَل می‌زند، گاهی به مگس مَثَل می‌زند، گاهی به حیوانات دیگر مَثَل می‌زند ” أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ ” (اعراف/179) پروردگار درباره‌ی فاطمه علیها‌السلام چه چیزی بفرماید که مردم آن زمان و این زمان همه بفهمند؟ به لیله‌ی قدر، لیله‌ی قدر چیست؟ حالا یک جریانی در شب قدر اول اتفاق افتاد و تمام شد، قرآنی نازل شد، حالا نزول قرآن یعنی چه، همه‌ی این‌ها مطالبی دارد که متأسفانه به دو دلیل برای ما بیان نشده است: اول اینکه مبلغین فهم عموم را سنجیدند و بیان نکردند و ما بحمدالله این مسئله را نداریم، چون همه‌ی شما یا اکثر شماها اهل تزکیه‌ی نفس هستید و یک مقداری قلب خود را جلوه دادید و جلا دادید و بعضی از تصویرها را در آینه‌ی قلب خود می‌بینید. و علت دوم هم این است که همیشه در اسلام قرار این بوده است که اول پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله منبر برود، بعد ائمه‌ی‌اطهار علیهم‌السلام منبر بروند و یا لااقل مجتهدین در آن مسئله‌ای که می‌خواهند بیان کنند منبر بروند. جای من و امثال من منبر پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نیست، هرچه به زبان ما آمد، دشمنان القاء کردند، ما رفتیم روی منبر گفتیم. در خصوص حضرت زهرا علیها‌السلام، آن‌قدر حضرت زهرا علیها‌السلام را پایین آوردند تا به جایی رساندند که فاطمه وقتی برای خوف از خدا گریه می‌کرد، اشک خود را در شیشه می‌کرد تا بتواند ارائه بدهد که من گریه کردم، اما فاطمه، فاطمه علیها‌السلام، که جان همه‌ی ما به قربان او، اسم اعظم پروردگار است. شنیدید اگر کسی اسم اعظم را بلد باشد همه کار می‌تواند بکند اسم فاطمه علیها‌السلام را بلد باشید، همه‌ی ما بلد هستیم پس چرا کاری نمی‌توانیم انجام بدهیم؟ نه، بلد نیستید، اسم فاطمه علیها‌السلام را بلد نیستید، نه شما، من و امثال من، حتی آصف بن برخیا را که خدای تعالی آن همه به او قدرت داد امام علیه‌السلام می‌فرماید: به قدر بال مگسی که در اقیانوس علم بگذرد یا بگذارد به آن اندازه استفاده کرده است، او هم بلد نبوده است. مبالغه نیست، خدای من شاهد است، نام فاطمه را اگر من و شما بلد شدیم آن‌طوری که پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بلد بود، آن‌طوری که علی بن ابیطالب علیه‌السلام بلد بود، همه کار می‌توانستیم بکنیم. گفت: ” خلوا ابن عمی أو لأکشف الله الدعا * رأسی وأشکو للإله شجونی ” یک کلمه‌ی ظاهری از زبان فاطمه‌ی‌زهرا علیها‌السلام خارج شد، قصد نداشت نفرین کند، قصد نداشت مردم را از بین ببرد، تهدید می‌کرد، به مجرد این تهدید، تمام ملائکه‌ای که در عالم بودند، اعلام حضور کردند، پایه‌های مسجد بنا کرد به تکان خوردن، یعنی ما حاضر هستیم، این معنی فاطمه است. روز قیامت که می‌شود- این‌ها را قصه نقل نکنند و نشنوید- روز قیامت بزرگ‌ترین روزی است که بر زندگی بشر می‌گذرد، ما عالم ارواح داشتیم، عالم زر داشتیم، عالم رَحِم داشتیم، عالم دنیا داشتیم، عالم برزخ داریم و یک روز هم هست که روز قیامت است، خدا اسامی مختلفی هم برای روز قیامت تعیین فرموده است. روز قیامت که می‌شود ندایی می‌آید، من فکر می‌کنم- منادی خود خدا است- چون منادی را معرفی نکردند و هرکجا منادی معرفی نمی‌شود، خود ذات مقدس پروردگار است که ” غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ ” همه‌ی شما چشم‌های خود را بپوشانید. یک سیدی آن‌جا خدمت امام علیه‌السلام بود گفت: آقا ما که مَحرم هستیم- همین حرف‌هایی که ماها می‌زنیم- ما دیگر چرا؟خیال کرد حضرت زهرا علیها‌السلام سربرهنه است و ایشان هم که محرم است و مانعی ندارد نگاه کند، چشم خود را پایین نیندازد، حضرت فرمودند: یک عظمتی فاطمه علیها‌السلام دارد، آن عظمت ایشان ظاهر می‌شود، یک عظمتی دارد که هیچ چشمی نمی‌تواند او را ببیند، حتی امام‌زاده‌های محترم، نمی‌توانند او را ببینند ” حتی تَجُوزَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ ” می‌آید درِ بهشت و می‌خواهد وارد بشود، می‌فرماید: خدایا من دوستانی در دنیا داشتم، این‌ها من را شناخته بودند، اجر رسالت پیغمبر صلی‌الله‌وعلیه‌وآله را داده بودند، اظهار عشق و علاقه به من می‌کردند، با نام من آشنا بودند، این‌ها در قیامت گرفتار هستند، بعضی تزکیه‌ی نفس نکردند و گرفتار هستند، بعضی‌گنهکار هستند و گرفتار هستند، ولی من را دوست داشتند، ای محبوب من، به تعبیر من ای عزیز من، چه می‌خواهی؟ من برگردم این‌ها را بردارم و با خودم ببرم در بهشت، این‌جا فاطمه علیها‌السلام تنزل می‌کند و باز به همان صورت اول برمی‌گردد، به صورت دنیایی ما برمی‌گردد، به صورت آن بی‌بی که پشت در و دیوار صدای او بلند شد ” يَا فِضَّةُ خُذِينِي ” و این مردم بد امتحانی دادند، برمی‌گردد می‌آید. عجیب است، امام علیه‌السلام می‌فرماید: آن‌چنان که مرغ دانه‌ی خوب را از میان دانه‌های بد جدا می‌کند، شیعیان خود، دوستان خود، محبین خود را و ذریه‌ی خود را از میان مردم جدا می‌کند و وارد بهشت می‌کند. این‌جا قضیه تمام نمی‌شود، یک عده هستند که فاطمه علیها‌السلام را نمی‌شناسند، شاید دوست هم نداشته باشند، چون اگر فاطمه علیهاالسلام را می‌شناختند و دوست می‌داشتند در همان دفعه‌ی اول همه‌ی آن‌ها وارد بهشت می‌شدند. این‌هایی که به محبت فاطمه علیهاالسلام دارند وارد می‌شوند، با یک نگاه فاطمه علیهاالسلام همه تزکیه‌ی نفس می‌شوند وإلّا می‌خواست پنجاه هزار سال در صحرای قیامت، طبق آنچه حدیث داریم، بمانند، وقتی این‌ها می‌خواهند وارد بهشت بشوند می‌گویند: خدایا ما هم دوستانی داشتیم، دوست ما بودند، من نمی‌خواهم این‌جا مطلب را خوب باز کنم- این روایت را سنّی و شیعه نقل کردند- ما هم دوستانی داشتیم، حالا بگویم این دوستان چه اشخاصی بودند، ممکن است من مبالغه بکنم، ممکن است من روی ارادتی که به ایشان دارم یک وقتی حرف باطلی بزنم ولی بالأخره دوستانِ دوستان فاطمه‌ی‌زهرا علیهاالسلام هم به خاطر این اظهار محبت، می‌دانید محبت در چه سطحی است؟ در این سطح است که یک نفر در صحرای قیامت مورد توجه فاطمه‌ی‌زهرا علیهاالسلام واقع نشده است، مورد توجه محبین فاطمه‌ی‌زهرا علیهاالسلام هم واقع نشده است و مانده است، به فاطمه‌ی‌اطهر علیهاالسلام عرض می‌کند: بی‌بی من به شما حق دارم، تو چه حق داری؟ می‌گوید خانه‌ی من در یک شهری بود که هوا گرم بود، یکی از فرزندان تو یا از محبین تو در سایه‌ی دیوار من چند دقیقه‌ای نشست و استفاده کرد، این‌ها قصه نیست، من خود را موظف کردم، شما هم من را می‌شناسید تا جایی که بتوانم روایتی را که خود من نتوانم آن را تحلیل کنم در مجلس نمی‌گویم، حضرت به این شخص هم می‌گوید: تو هم بیا، حق داری، درست است. من این هدیه را امروز به شما می‌دهم و آن هدیه این است که هر کاری می‌خواهید بکنید در پیشرفت‌های خود، در موفقیت‌های روحی خود، در کمالات خود، نه اینکه هر گناهی خواستید بکنید، نه، فاطمه در این جهت خیلی حساس است، شاید روز قیامت شما را شفاعتتان بکند ولی در دنیا به مجرد اینکه از شما روی گرداند، غضب خدا سرازیر می‌شود و شما را گرفتار می‌کند. بگویید یا فاطمه، یا فاطمه، به خود او قسم الآن همه‌ی شماها را می‌بیند، از خطورات قلبی شما اطلاع دارد، از کمیت و کیفیت محبت شما کاملاً مطلع است، همه‌ی شما را می‌شناسد، اسم این آقا چیست؟ اسم این آقا این است، اسم پدر او این است، روحیات او این است، در قلب او همین الآن فلان چیز خطور کرد که آیا این حرف‌های فلانی راست است یا راست نیست؟ ولی این‌طور فکری نکنید، من و صدها و هزاران فرد اگر بخواهند افکار خود را روی هم بریزند و فاطمه‌ی‌زهرا علیهاالسلام را معرفی کنند نمی‌توانند، فاطمه علیهاالسلام را نشناخت جز علی و پیغمبر و خدا، این مسلّم است ولی خدای تعالی خواسته است که ما او را بشناسیم، به پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌فرماید: من- نه من، ما- وقتی یک شخصی می‌خواهد یک چیز بزرگی را به کسی بدهد نمی‌گوید من این کار را کردم، می‌گوید ما این کار را کردیم، با کمال تکبر، خدای تعالی متکبر است، با کمال تکبر و بزرگی می‌گوید ما عطا کردیم، عطیه است، یعنی تو کاری نکردی که ما این را به تو بدهیم، ما عطیه، هدیه به تو دادیم. چه چیزی دادی؟ اسم او را هم یک طوری گفته است که شاید ما یک مقداری بفهمیم، بزرگترین چیزی که خدا به پیغمبر اکرم داده است چیست؟ ما الآن در همین مجلس می‌نشینیم و این را بررسی می‌کنیم، بزرگترین چیست؟ می‌گویید عصمت است، عصمت از چه چیزی؟ از جهل، دو دو تا چهار تا است. عصمت از جهل است، هم معصوم است، هم عالم است، وقتی فاطمه علیهاالسلام را حضرت رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله دریافت کرد، شما نگویید کوثر فاطمه نیست، چون مفسرین و مخصوصاً مفسرین اهل سنت خیلی حرف زدند، گفتند قرآن است، باشد، ما هم قبول داریم قرآن است، ولی حقیقت قرآن فاطمه علیها‌السلام است. می‌گویید شفاعت کبرای پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله روز قیامت است، حقیقت شفاعت دیدید در همین روایتی که خود آن‌ها نقل کردند فاطمه است علیها‌السلام. می‌گویید علمی است که خدا به پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در روز اول داده است، کوثر آن است، ما می‌گوییم همان هم فاطمه علیهاالسلام است، چون پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به وسیله‌ی فاطمه علیهاالسلام از عدم عصمت- این‌طوری بگویم که همه نفهمند- از عدم عصمت جدا شد. فاطمه علیهاالسلام مردم را از آتش جهنم جدا می‌کند. این‌جا خیلی حرف دارد، نمی‌دانم من این‌طور کوتاه می‌گویم می‌فهمید یا نه؟ حتماً خود حضرت زهرا علیهاالسلام یک تفضلی می‌کنند و قلب‌های شما را باز می‌کنند، ظرف‌های شما را وسیع می‌کنند تا فاطمه‌ی زهرا علیهاالسلام را بشناسید، من با همه‌ی جهل خود، با همه‌ی نافهمی خود اگر ده روز درباره‌ی همین کلمه‌ی کوثر صحبت کنم می‌توانم، کوثر یعنی این. خود خدای تعالی هم در قرآن کوثر را خودش معنا کرده است، خیلی معنای جالبی است، که همه نوشتند کوثر اصلاً به معنای کثیر است، زیاد است، طبعاً خدای تعالی که می‌خواهد چیز زیادی به پیغمبر بدهد خیر است، چون از خدا جز خیر نمی‌رسد، پس معنای کوثر همین خیر کثیر است، دو دوتا چهارتا است، خیلی بحث‌های لغوی نمی‌خواهم بکنم، خیر کثیر اصلاً از خود قرآن استفاده می‌شود، چون خدا که شر کثیر به کسی نمی‌دهد، به احدی شری نمی‌دهد، شر از جانب خدا نیست ” وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ ” (نسا/79) از جانب خود شما است، خیر است که از جانب خدا است. اگر ما عطا کردیم به تو کوثر را، یعنی زیاد را، ممکن است یکی بگوید، در این‌جا خیر نیست، ولی خدا چه چیز زیادی را به پیغمبر خود با این تشکیلات می‌دهد که آن هم بعد بگوید ” فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ ” نماز بخوان، شتر قربانی کن برای این خیر کثیری که ما به تو دادیم؟ شر کثیر که نمی‌شود، خیر کثیر است، در این حرفی نیست، خدا در قرآن می‌فرماید: ” وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً ” (بقره/269) یعنی به هر کسی از این حکمت داده بشود، خیر کثیر به او داده شده است و یقیناً به همه تمام خیر کثیر داده نمی‌شود، چون همه‌ی آن به پیغمبراکرم صلی‌الله‌وعلیه‌و‌آله داده شده است، آصف بن برخیا هم به اندازه‌ی بال مگسی استفاده کرده. ” إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ * فَصَلِّ ” کلمه‌ی ” صَلِّ ” که آمد یک توصیه‌ای به یاد من آمد. فراموش کردید، من گفتم وقتی دعاها را می‌کنید باید با توجه به خدا باشد و بهترین و بالاترین دعا صلوات است. مغز نماز همان صلواتی است که در تشهد است که ” الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ ” دعا مغز عبادت است و لذا اسم نماز را هم صلاة گذاشتند. صلوات می‌دانید چه عظمتی دارد؟ من امروز یک مختصری- الحمدلله رفقای ما این‌طوری نیستند- ولی مختصری احساس کردم که باز فراموش کردند که می‌خواهند نفسی تازه کنند صلوات بفرستند، می‌خواهند یک کسی از آن‌جا تا این‌جا بیاید و وقت زیادی دارند صلوات می‌فرستند، این طوری نشود که توهین به صلوات بشود، صلوات برای این حرف‌ها نیست، در صلوات باید اول خدا را نظر بگیرید، بعد پیغمبر و آلش علیهم‌السلام را در نظر بگیرید، احتیاج پیغمبر و آل پیغمبر علیهم‌السلام به خدا را در نظر بگیرید و خود را در مقامی قرار بدهید که برای پیغمبر و آل او دارید دعا می‌کنید، این چند چیز را باید در نظر بگیرید، آقا می‌خواهد آب بخورد می‌گوید صلوات بفرستید، یکی می‌خواهد از آن طرف تا این‌ طرف بیاید، تا وقتی که ایشان می‌آید یک لحظاتی طول می‌کشد صلوات بفرستید، این‌طوری نباشید، البته باشید ولی این چهار چیز را منظور کنید، خدا کند دائماً ما صلوات بفرستیم ولی این چهار چیز باید منظور بشود، اول دعا و ارتباط با خدا، دوم نیاز پیغمبر اکرم و آل پیغمبر علیهم‌السلام که اشرف مخلوقات جهان هستی هستند و احتیاج آن‌ها به خدا در رحمت- دقت کردید؟- سوم ولایت، این‌ها عزیزان ما هستند و خیلی از مطالب، این‌ها را منظور کنید. در مجلس ما، خود من، در خطبه‌ی صحبت‌های من اسم خاص پیغمبر صلی‌الله‌و‌علیه‌وآله را برای این جهت نمی‌برم که آن‌طور صلوات نفرستید، اگر می‌خواهید صلوات بفرستید چندتا کار را در صلوات انجام بدهید: یکی اینکه صلوات را همه بفرستند، شخصیت هر کس بالاتر است بلندتر صلوات بفرستد، علما و معممین تا عمامه سر خود می‌گذارند دیگر صلوات آن‌ها آهسته می‌شود، این کار درست نیست یا آن آقا شخصیتی است حالا تکیه داده است، این صحیح نیست. صلوات ارتباط با خدا است. در ارتباط با خدا باید از همه بانشاط‌تر و سرحال‌تر باشید. امام صادق علیه‌السلام فرمود: ” ارْفَعُوا ” بلند کنید ” أَصْوَاتَكُمْ ” صداهای خود را بر صلوات بر محمد صلی‌الله‌علیه وآله، این خوب است، چرا؟ برای اینکه نفاق را از بین می‌برد. حالا اگر هفت هشت نفر دوستان خیلی صمیمی کنار هم نشستید، شاید مثلاً لازم نباشد ” ارْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ ” دقت کردید؟ یا باید در اقامه‌ی نماز انسان تند اقامه را بگوید چون همه ایستادند و آماده‌ی برای نماز هستند، حالا طولانی کردن لازم نیست آهسته صلوات بفرستید. ولی در اذان صلوات را باید بلند فرستاد. شما فکر کنید مثلاً اگر اهل سنت به این مسئله عمل می‌کردند که وقتی نام پیغمبر صلی‌الله‌وعلیه‌وآله در اذان برده می‌شد صلوات می‌فرستادند آن‌وقت در مسجدالحرام چه صدایی طنین می‌انداخت، چقدر وحدت مسلمان‌ها را تشدید و تأیید می‌کرد، منتها یک کلمه‌ی غلطی که از نظر فکری غلط است آن را بلند می‌گویند، آمین، من از علمای آن‌ها پرسیدم که این ” اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ ” (فاتحه/6) شما به عنوان قرآن می‌خوانید یا به عنوان دعای خود؟ چون اگر به عنوان قرآن بخوانند آمین غلط است، قرآنی دارد می‌خواند، خدا این‌طوری گفته است، مثلاً شما پیش من بیایید، بگویید فلانی گفته است در مواقعی که خواستید من را صدا بزنید مثلاً فلان چیز را بگو و من همان جا بگویم، این برای بعد است. ما داریم قرآن می‌خوانیم، نامه‌ی الهی به دست ما رسیده است و داریم طبق این نامه برنامه‌ریزی می‌کنیم. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله میلانی را، یک وقتی ایشان در مسجد گوهرشاد درس می‌گفت در تشهد، یک عده هم از این زوّار آمده بودند آن‌جا ایستاده بودند و تماشا می‌کردند، آقای میلانی فرمودند بعد از اینکه شهادتین را گفتید یک صلوات بفرستید، آن جمعیت صلوات فرستادند، حواس همه را پرت کردند، بعد هم گفتند جلو را بگیرید این‌ها نیایند نزدیک بایستند. او نمی‌فهمد که کجا فقیه دارد می‌گوید که در تشهد وقتی نماز می‌خوانید، در این‌جا باید صلوات بفرستید، خیال می‌کردند همین الآن می‌گوید صلوات بفرستید. آمین برای بعد از دعا است، همه‌ی ما می‌دانیم، ما دعا نکردیم که تو می‌گویی آمین. این یکی را بلند می‌گویند، به ما گفتند بگویید ” الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ‏ ” این هم شماها مقید باشید بگویید، می‌دانید چرا؟ به جهتی که خدا برنامه‌ی زندگی را با سوره‌ی حمد به ما عطا کرده است و ما باید بگوییم ” الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ ” خدا را شکر می‌کنیم که چنین لطفی به ما کرد و این درست است. پس مغز عبادت صلوات است، مغز نماز صلوات است و در این صلوات ذکر خدا هم هست. در صلوات ولایت هم اظهار می‌شود، اظهار ولایت، اظهار محبت به پیغمبر صلی‌الله‌وعلیه‌وآله، آن‌هایی که آل را به پیغمبراکرم صلی‌الله‌وعلیه‌وآله وصل نمی‌کنند و می‌گوییند ” اللهم صلی علی محمد ” و آن را این‌جا قطع می‌کنند یا کار مکروه کردند، طبق روایات سنّی و شیعه، یا کار حرام کردند، چون مورد نهی است، علاوه بر اینکه ثوابی نمی‌برند یکی از این دوتا کار را هم کردند، چون فرمود ” لَا تُصَلُّوا عَلَيَّ صَلَاةً مَبْتُورَةً” یا ” الْبَتْرَاءِ ” بر من صلوات کوتاه نفرستید، نهی کرده است. گفتند: آقا صلوات چطور بفرستیم؟ فرمود: بگویید ” اللهم صلی علی محمد و آل محمد ” آل من را از من جدا نکنید، چون بزرگترین شیطنتی که بعد از پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله انجام شد همین بود که آل پیغمبر را از پیغمبر جدا کردند و همه‌ی این انحرافات، وهابیت، نمی‌دانم سنّی‌های شافعی، حنبلی، مالکی، حنفی، این‌‌ها به وجود آمدند، همه به خاطر همین جمله بود که آل محمد را از محمد صلی‌الله‌وعلیه‌وآله جدا کردند، این جدایی خیلی بد است. فاطمه علیها‌السلام را جدا کردند، علی علیه‌السلام را جدا کردند، ائمه‌اطهار علیهم‌السلام را جدا کردند. و امروز هم که تنها شیعه است که بحمدلله و المنة خدا را شکر می‌کنیم که نام امام عصر ارواحنافداه را می‌برد و آن‌ها عقیده دارند، ولی نام آن حضرت را نمی‌برند. به خاطر همین است که آن‌ها آل را از پیغمبر جدا کردند و ما جدا نکردیم. ما هر روز بلند می‌شویم به حضرت ولیعصر می‌گوییم ” السلام علیک یابن رسول الله “الحمدلله خدا را شکر می‌کنیم که تا حدی- نمی‌خواهم بگویم صددرصد و یا شماها مثلاً فکر کنید من ترویج از بعضی از رسانه‌های مملکت می‌کنم ولی تا حدی- نام مقدس امام زمان ارواحنافداه الحمدلله در رسانه‌ها هست، إن‌شاءالله امیدوار هستیم دولت آینده هم همین‌طوری که تا حدی خود را می‌خواهد نشان بدهد- من هیچ شناختی ندارم- إن‌شاءالله او هم همین‌طور ادامه بدهد و ما به یک جایی برسیم که لااقل همه‌ی مردم ایران امام زمانی باشند. مساجد همه متعلق به امام زمان ارواحنافداه است ولی مسجد سهله و مسجد جمکران بیشتر، در همه‌ی مساجد بروید متوسل به امام عصر ارواحنافداه بشوید، إن‌شاءالله حضرت به داد شما خواهد رسید و إن‌شاءالله مادر ایشان همه‌ی ما را از ضعف نجات می‌دهد همانطوری که پیغمبراکرم صلی‌الله‌وعلیه‌وآله را به خدا پناه داد از ضعف ” و صرت أنظر إليه ” یک وقتی فاطمه‌ی‌زهرا علیهاالسلام برگردد به ماها نگاه کند، بگوید این من بودم که شماها را در پناه خدا از آن ضعف و بیچارگی نجات دادم ” و صرت أنظر إليه و إذا وجهه يتلألأ كأنّه البدر في ليلة تمامه و كماله ” مثل شب چهارده همین‌طوری که الحمدلله، شما امروز نمی‌دانید در کجا نشستید و در چه وضعی هستید و در چه کیفیتی دارید زندگی می‌کنید، صورت‌ها مثل ماه می‌درخشد، کسانی که قلب آن‌ها با فاطمه‌ی زهرا علیهاالسلام است و در پناه فاطمه‌ی زهرا علیهاالسلام نشستند، نمی‌شود صورت‌ این‌ها مثل ماه ندرخشد. اشعاری که می‌خواندند، من همین فکر را می‌کردم، می‌گفتم این اشعار که من از اکثر این آقایان اطلاع دارم که از روی اخلاص می‌خوانند، یک اخلاصی خاصی، وجه آن مثل ماه می‌درخشید، ای کاش همه‌ی ما چشم ملکوتی‌بین می‌داشتیم و می‌دیدیم که فاطمه‌ی زهرا چه اظهار محبتی به شما دوستانش می‌کند.
نزدیک ظهر است و إن‌شاءالله آقایان خود را مهیا برای نماز ظهر می‌کنند و از آن‌ها پذیرایی می‌شود و حیف که امروزِ ما دارد کم‌کم می‌گذرد ولی اگر دل شما با فاطمه‌ی‌زهرا علیهاالسلام باشد همیشه و هر شب، شب قدر است، هر شب، شب فاطمه‌ی‌زهرا علیها‌السلام است، اگر امام زمان ما ظهور کند می‌گوییم هر روز، روز فاطمه‌ی زهرا است ولی الآن چون معرفت به فاطمه‌ی‌اطهر علیهاالسلام نداریم هر شب ما شب فاطمه‌ی‌زهرا است، چون اسم او را ” لَيْلَةِ الْقَدْر ” گذاشتند، ” یوم القدر ” نگذاشتند.
” نسئلک اللهم و ندعوک بأعظم اسمائک و بمولانا و سیدتنا فاطمة الزهرا و بإسمک الأعظم الأعظم الأعظم فاطمة الزهرا یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله ” خدایا به آبروی فاطمه‌ی‌زهرا علیها‌السلام فرج فرزند او را برسان. خدایا اخلاص کامل به همه‌ی ما مرحمت بفرما. خدایا چشم فاطمه‌بین به همه‌ی ما عنایت بفرما. پروردگارا لیاقت ملاقات امام‌زمان ما را به چشم‌های ما مرحمت بفرما. گوش ما را لایق شنیدن سخنان اهل‌بیت عصمت بالأخص امام زمان‌مان بفرما. پروردگارا به آبروی حجة‌بن‌الحسن خدمتگزاران به دین، خدمتگزاران به این مملکت شیعه‌نشین، خدمتگزاران به محبین فاطمه‌ی‌زهرا علیها‌السلام را مؤید و منصور بدار. پروردگارا به آبروی آقای ما حجة‌بن‌الحسن تو را قسم می‌دهیم ولو یک سرسوزن از کوثر پیغمبر اکرم و کوثر خودِ تو و کوثری که ” وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً ” به ما مرحمت بفرما. خدایا به آبروی ولیعصر ارواحنافداه توفیق اطاعت و بندگی به همه‌ی ما عنایت بفرما. توفیق پیشرفت در تزکیه‌ی نفس به همه‌ی ما مرحمت بفرما. خدایا دوستانی که دیروز امتحان دادند و موفق بودند و جدی هستند مؤیدشان بدار. دوستانی که یک مقدار سستی می‌کنند، خدایا توفیق جدیت به آن‌ها مرحمت بفرما. پروردگارا به آبروی فاطمه‌ی‌زهرا علیهاالسلام می‌دهیم، به آبروی فاطمه‌ی‌زهرا علیها‌السلام قَسَمَت می‌دهیم ما را در این امتحان فاطمی موفق، مؤید بفرما. پروردگارا به آبروی آقایمان حجةابن‌الحسن ارواحنافداه، به آبروی مولایمان حجةابن‌الحسن ارواحنافداه ما را انسان کامل معرفی بفرما. خدایا نام ما را در کتاب علی به آبروی علی‌ابن‌ابیطالب علیه‌السلام در زمره‌ی یاران حجةابن‌الحسن ارواحنافداه قرار بده. امراض روحی‌مان را شفا مرحمت بفرما. امراض بدنی دوستانمان را شفا مرحمت بفرما. مریضهای منظور، مریضهای روحی منظور، مریضهای بدنی منظور الساعه لباس عافیت بپوشان. مریض منظور الساعه لباس عافیت بپوشان. امواتمان غریق رحمت بفرما. عاقبتمان ختم به خیر بفرما. و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان.

 

فایل صوتی جلسه

۱۹ جمادی الثانی ۱۴۲۶ قمری – سمینار صراط و محبت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیة الله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین

مجدداً از تشریف‌فرمایی دوستان به این مجلس تشکر می‌کنم از اینکه زحمت کشیدید و شما را زحمت دادیم، الآن حدوداً سه ساعت و نیم است که در مجلس مشغول هستید یا به استماع یا به امتحان و امشب بسیار شب پُرارزش و پُر اهمیتی است. دوستانی که از راه‌های دور تشریف آوردند إن‌شاءالله خدای تعالی به هر قدم آن‌ها اجر جزیلی عنایت خواهد فرمود. مطلبی که عصر اشاره کردم بسیار مطلب مهمی است که باز امشب فرصت نیست بتوانم مشروعاً مطلب را توضیح بدهم ولی اجمالاً عرض می‌کنم که دنیا دار امتحان است و این از نظر آیات شریفۀ قرآن مسلّم است «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ»[1]‏َ و امتحان انسان به این وسیله‌ای که عرض می‌کنم و اجمالاً عرض خواهم کرد این است که در وصف فاطمۀ زهرا به وسیلۀ پیغمبر اکرم خیلی روایات و احادیث و حتی آیات قرآن وارد شده است که مِن‌جمله سورۀ کوثر است، مِن‌جمله گفتن اینکه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ»[2] اطلاق ذی القربی کردن به فاطمۀ زهرا است و روایات زیادی که در حقیقت پیغمبر اکرم هرچه فرموده است «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏»[3] از روی هوای نفس چیزی نگفته است، اگر فرموده است «فِدَاهَا أَبُوهَا» اگر فرموده است که مثلاً… مطالب زیادی که حالا اگر بخواهم همه را بگویم مشکل می‌شود «فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ»[4] از این مطالب زیاد دربارۀ فضائل فاطمۀ زهرا فرموده است و از طرفی در آیات قرآن این معنا به چشم می‌‌خورد که «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏»[5] یا «قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ»[6] یا «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبيلاً»[7] که اجر رسالت به طور کلی با اینکه آن اجر به نفع خود ما است و آن اجر راهی به سوی پروردگار است برای ذی القربی پیغمبر… البته من در کتاب انوار زهرا (سلام الله علیها) نوشتم که ذی القربی همۀ فرزندان فاطمۀ زهرا را شامل می‌شود و علی بن ابیطالب را هم شامل می‌شود و ذی القربی کسی است که قرابتی با پیغمبر اکرم داشته باشد «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏» بگو ای پیغمبر من از شما اجری سؤال نمی‌کنم مگر محبت به قرابت خود را، آن کسی که به من نزدیک است، از نظر بدنی باشد، از نظر روحی باشد، طبق آنچه که دربارۀ فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) نقل شده است ذی القربی قدر مسلّم و قُربا قدر مسلّم فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) است. ببینید خیلی روشن است اجر رسالت را محبت و مودت فاطمۀ زهرا قدر مسلّم قرار داده است و بعد از رحلت رسول اکرم می‌بینیم فاطمۀ زهرا حداکثر 95 و حداقل 45 روز در بین مردم مانده است، خیلی امتحان کوتاهی، در بین مردم مانده است و امتحان مردم مسلمان آن زمان این بوده است که اظهار محبت به فاطمۀ زهرا بکنند و کسانی از مسلمان‌ها که اظهار محبت به فاطمۀ زهرا نکردند امتحان این‌ها صفر است، به خاطر اینکه قدر مسلّم از ذی القربی فاطمۀ زهرا است و اجر رسالت پیغمبر محبت به ذی القربی است. پس اگر محبت به فاطمۀ زهرا و لااقل اظهار محبت نکردند خوب امتحان ندادند، خیلی روشن است. من عصر که این ورقه‌های امتحانی را دست شما می‌دادم، به یاد آوردم که امشب هم به این مناسبت این ورقۀ امتحانی است، وجود مقدس فاطمۀ زهرا برای مسلمان‌ها و به همین دلیل… این دلیلی که عرض کردم این دلیل قرآنی است، یعنی مسلمان نمی‌تواند باشد و این دلیل را قبول نکند، حالا برمی‌گردیم به اینکه چه کسی اظهار محبت به فاطمۀ زهرا می‌کند و هر کس اظهار محبت به فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) کرد اجر رسالت پیغمبر را داده است و اجر رسالت پیغمبر را که دستور آن از جانب خدا آمده است هر کسی داد در این دنیا خوب امتحان داده است و هر کس هم نداده است بد امتحان داده است.

در زمان پیغمبر اکرم، در زمان خود رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تا زمان حیاتی که حضرت داشتند، یعنی در دنیا بودند زیاد مسئله واضح نبود که کسی اظهار محبت می‌کند روی اجر رسالت یا نه، به جهتی که آن کسانی هم که اظهار محبت می‌کردند به خاطر پیغمبر شاید اظهار محبت می‌کردند ولی بعد از وفات پیغمبر اکرم همین مسلمان‌ها آن‌قدر بی‌محبتی کردند که قبر فاطمۀ زهرا برای آن‌ها مشخص نبود که کجا است. ببینید یک نفر که از دار دنیا می‌رود یا در دنیا است اظهار محبت به او این است که وقتی از دار دنیا رفت او را تشییع جنازه کنند، طبعاً بدانند قبر او کجا است، از همان زمان تا امروز قبر مطهر حضرت زهرا معلوم نیست که کجا بوده است. ما این‌جا می‌گوییم اگر در مرحلۀ اول ابابکر و عُمر و عثمان تشییع جنازه کرده بودند و اظهار محبت کرده بودند به فاطمۀ زهرا که ذی القربی پیغمبر است و اجر رسالت پیغمبر اظهار محبت به فاطمۀ زهرا است، اگر این‌ها اظهار محبت کرده بودند طبعاً تشییع جنازه می‌کردند، طبعاً قبر ایشان برای آن‌ها روشن بود که کجا است و هر روز به خاطر همین اظهار محبت خود سر مرقد مطهر حضرت زهرا می‌رفتند و آن‌جا اشک می‌ریختند یا لااقل فاتحه‌ای می‌خواندند. از اینکه قبر حضرت زهرا پیدا نیست معلوم است که نرفتند، اظهار محبت نکردند و همین‌طور بعد از آن. الآن اگر شما در ممالک مختلف جهان که مسلمان‌ها هستند، اگر خوب دقت کنید می‌بینید تنها شیعه است که امشب را جشن می‌گیرد، تنها شیعه است که اظهار محبت به فاطمۀ زهرا می‌کند. شما در مرکز اسلام که مکه و مدینه است الآن بروید هیچ خبری از اظهار محبت به فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) نیست، قبر مطهر ایشان هم معلوم نیست، به هیچ وجه یک جشنی، چراغانی، یک برنامه‌ای که محبت این‌ها را به حضرت زهرا (سلام الله علیها) نشان بدهد وجود ندارد. پس همه در مقابل این امتحان طبعاً مردود هستند، فقط فرقۀ ناجیه است… ما نمی‌خواهیم اسم خود را به زور فرقۀ ناجیه بگذاریم، همین جا مطلب را روشن می‌کند، همین امشب تکلیف روشن می‌شود، چه کسی اظهار محبت به ذی القربی پیغمبر می‌کند و چه کسی اجر رسالت پیغمبر را می‌دهد، جز شیعه کس دیگری این کار را می‌کند؟ پس شیعه آن کسی است که خدا و پیغمبر او را قبول دارد و در امتحان قبول شده است، ما حق داریم این‌جا بگوییم ورقۀ امتحانی مردم مسلمان چه در زمانی که پیغمبر وفات کرد و چه در این زمان وجود مقدس فاطمۀ زهرا است، به بقیۀ مسائل کاری نداریم و همۀ شما خوشحال باشید که خدای تعالی این لطف را به شما کرده است که فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) را دوست دارید و اظهار محبت هم به او می‌کنید، همین اظهار محبت است که این‌جا جمع شدید و جشن گرفتید، شاد هستید، همین اظهار محبت است، آن‌ها از شما چیزی بیشتر از این نمی‌خواهند، چون همان اظهار محبتی که به فاطمۀ زهرا می‌کنید سَبیلی به سوی خدا است «قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ» بگو ای پیغمبر آنچه که من از اجر از شما سؤال کردم به نفع خود شما است «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبيلاً» بگو ای پیغمبر من از شما اجری سؤال نمی‌کنم مگر کسی که بخواهد راهی به سوی خدا پیدا بکند، پس اجر رسالت که محبت به فاطمۀ زهرا است راهی به سوی خدا است و به نفع خود ما است و علامت آن فرقۀ ناجیه است، آن کسانی که نجات پیدا می‌کنند، چون راه خدا را پیدا کردند، روی این اصل امشب با این اجتماع شما، این اظهار محبت شما، این خوشحالی شما اجر رسالت رسول اکرم را دادید، ورقۀ امتحانی خود را نوشتید و إن‌شاءالله ورقه‌های امتحانی امشب شما هم همانطوری که در مسئلۀ ولایت إن‌شاءالله بیست هستید این‌جا هم نمرۀ شما بیست باشد. حالا چون نوشتید و امتحان خود را هم دادید و دیگر به ورقه‌های خود دسترسی ندارید و نمره‌های شما را إن‌شاءالله بعد با کارت شما برای شما می‌فرستیم یک توضیحی من دربارۀ آنچه که در مرحلۀ صراط مستقیم گفتیم بدهم تا اذهان شما روشن باشد.

س: اول نوشتیم که اثر وضعی حرامی که انسان از حرمت آن اطلاع ندارد صحیح است یا خیر؟ توضیح بدهید. چه کسی را انتخاب کنم ببینم جواب آن چیست؟

ج: بعضی از متصوفه معتقد هستند اگر شما یک غذایی را که نمی‌دانی حرام است خوردی، چه بخواهی و چه نخواهی، چه خدا دوست داشته باشد و چه نداشته باشد تو را از خدا دور می‌کند، این حرف درست است یا نه؟ چه کسی است که می‌گوید درست است؟ کسی نیست؟ این که معلوم است. ببینید اگر گفتیم که اثر وضعی دارد این شرک است، به جهتی که یک قدرت در مقابل قدرت خدا برای این غذا منظور کردید. بله، حرام اثر دارد، چون خدا آن اثر را می‌گذارد، اما خود خدای تعالی فرموده است این غذا را بخور، اشکال ندارد بخورد، اصالة البرائة به قول روحانیون می‌گوید این غذا برای تو حلال است، آن‌وقت حلال باشد و من را از خدا دور کند؟ اگر در کتاب محضر استاد دیده باشید زهر حرام‌ترین غذاهایی است که انسان می‌خورد، اگر اثر وضعی داشته باشد حالا چه نداند و بخورد و چه او را مجبور کنند بخورد، این باید انسان را از خدا دور کند، بنابراین ائمۀ اطهار (علیهم الصلاة و السلام) که به زور زهر به آن‌ها می‌دادند بخورند اگر اثر وضعی می‌داشت می‌خواست بعد از خوردن زهر آن‌ها را از خدا دور کرده باشد.

مسئلۀ دوم در صراط

س: راه انحرافی که مورد تأیید شرع است در صراط مستقیم چیست؟

ج: متضاد است دیگر، مگر می‌شود هم صراط مستقیم باشد و هم راه انحرافی داشته باشد؟ من گفتم مثل این جاده‌های اتوبانی که دشمن آمده است یک جای آن را بریده است، برای یک مدتی گفتند از این کنارگذر عبور کنید، این راه انحرافی است دیگر، از کنارگذر عبور کنید و باز در صراط بیفتید، تا زمان ظهور حضرت ولیعصر این اتوبان به طرف خدا را هر کسی آمده است یک کلنگی وسط آن زده است، یک راه انحرافی، حالا در بعضی از بخش‌های آن اسم آن را تقیه گذاشتند، یک راه انحرافی از آن طرف کشیدند که شما از آن طرف بروید. پس راه انحرافی که مورد تأیید شرع است در صراط مستقیم وجود دارد.

اعتقاد به اینکه حرزها، عقیق، انگشتر عقیق که در نماز دست خود می‌کنید یا مثلاً فیروزه، حتی تربت حضرت سیدالشهداء شفا می‌دهد «وَ الشِّفَاءَ فِي تُرْبَتِهِ»[8] که در روایت است، این‌ها را اگر ما بگوییم که چه خدا بخواهد و چه نخواهد این‌ها مفید است، خود این‌ها مستقلاً، بدون اینکه خدا این فایده را روی آن بگذارد، خدا فایده را روی تربت حضرت سیدالشهداء می‌گذارد به خاطر حضرت سیدالشهداء، بگوییم نه، ما به خدا کار نداریم، حالا اگر این‌طور تربت سیدالشهداء (صلوات الله علیه) را یک کافر معاند با خدا و کسی که اصلاً خدا را قبول ندارد خورد باز هم شفا است؟ می‌گوییم نه، درست است یا نه؟

سؤال چهارم ما در صراط مستقیم این بود که آیا شناخت پروردگار و یا کسب عقاید به وسیلۀ افکار بشری مستقل از وحی امکان دارد یا خیر؟

ج: ببینید گاهی می‌شود انسان دربارۀ اصل وجود خدا بله، اصل وجود خدا که آیا خدایی هست یا نیست، چرا «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ»[9] در اصل وجود خدا است، اما شناخت صفات خدا تنها و تنها راه آن این است که ما از زبان قرآن و ائمه یاد بگیریم، به جهت اینکه همۀ این‌هایی که در دنیا هستند می‌گویند خداشناس، خداپرست، گاوپرست‌ها، بت‌پرست‌ها، این‌ها هم خدا را قبول دارند، حتی فرعون به عنوان اینکه یک خدایی است، حتی «لا إله إلّا فرعون» من از یک علی‌اللهی شنیدم گفت «لا إله إلّا علی» حتی او را به وحدانیت هم قبول دارند، اما چون از طریق ائمۀ اطهار نیست و با افکار خود آن‌ها است این خدا خدای واقعی نیست «كل ما صورتموه بأوهامكم في أدق المعاني فهو مخلوق لكم مردود اليكم24:46»[10]هرچه را که شما فکر کردید که او خدا است، از نظر صفات، آن مردود به شما است و مخلوق شما است.

عادت‌ها و اعتیادهای غیر حرام آیا انسان را از صراط مستقیم باز می‌دارد یا خیر؟

ببینید در عادت انسان گیر می‌کند، شما فرض کنید خدایی نکرده یک اعتیادی داشته باشید مسافرت خود را طوری تنظیم می‌کنید که به آن اعتیاد شما صدمه‌ای نخورد یا به همراه خود یک بسته هروئین برمی‌دارید یا یک بسته سیگار برمی‌دارید یا کتری و قوری و چایی و این‌ها را برمی‌دارید، بالأخره اگر نشد یا مشکل دارید اگر اعتیاد قوی باشد اصلاً مانع راه شما است، اگر ضعیف باشد مشکل پیدا می‌کنید، پس بنابراین اعتیاد تا حدی انسان را از صراط مستقیم بازمی‌دارد.

این سؤالات صراط مستقیم بود، إن‌شاءالله همه همین‌طور جواب داده باشید، اگر هم غیر از این جواب دادید و پشیمان هستید دیگر پشیمانی سودی ندارد. باید مثل قیامت با شما عمل بشود تا حواس خود را جمع کنید که روز قیامت شخصی که در دنیا بد امتحان داده است می‌گوید خدایا «رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً»[11] خدایا من را برگردان شاید دومرتبه خوب امتحان بدهم، حالا می‌فهمم این مسائل خیلی ساده هم بوده است و خیلی آسان بوده است و من بد نوشته بودم. خدا چه می‌فرماید؟ «كَلاَّ» این یک جلسه است، شب تولد حضرت زهرا تمام شد.

سؤالات مربوط به مرحلۀ محبت، البته در مورد این سؤالات من بودم، مثل مقالات شما نیست، چون أهم مسئلۀ ما این امتحان کتبی شما است، مقالات را حالا در پرونده‌های شما می‌گذاریم.

س: آیا در مرحلۀ محبت مراحل گذشته را باید حفظ و منظور کرد یا خیر؟

ج: افرادی بودند در مرحلۀ عشق نسبت به هر چیزی، حتی خدا، اما صراط مستقیم نبودند، به قول مُلای رومی می‌گوید سنگ‌تراشی بود اندر کوه طور، یک سنگ‌تراشی در کوه طور بود می‌گفت

تو کجایی تا شوم من چاکرت                    چارُقت دوزم کنم شانه سرت

انسان این‌طوری می‌شود دیگر، برای خود می‌نشیند یک خدایی درست می‌کند که چارقی دارد و موهای سر او هم بلند است، کسی هم نیست که خدا را حمام ببرد، پس بنابراین باید سر او را شانه بکنیم، تمیز کنیم، این‌طوری از کار درمی‌آید. پس بنابراین باید حتماً قبل از محبت صراط مستقیم باشد، شما فکر نکنید که این برنامه همین‌طوری روی هوای نفس تنظیم شده است، حساب شده است، حساب کافی و کاملی هم شده است. اگر انسان محبت هم داشته باشد به خدا استقامت نداشته باشد، حتی اگر شما بدانید یکی در محبت خود استقامت ندارد، حالا الآن قربون‌صدقۀ شما می‌رود ولی فردا پدر شما را درمی‌آورد، این محبت به درد نمی‌خورد، در محبت باید استقامت داشته باشید. یک جمله‌ای است برای علی بن ابیطالب، این شعر آن را من الآن به یاد دارم ولی اصل جمله را فراموش کردم، می‌گوید: مَطَلب تو وفا ز مرد ملول، از مردی که ملالت پیدا می‌کند، زود بیزار می‌شود، آقا چرا این این‌طوری کرد؟ مَطَلب تو وفا ز مردم ملول، چون در فارسی خیال می‌کنیم ملول یعنی آن کسی که مثلاً ملول است ولی نه، ملول یعنی ملالت، ملالت‌گیر، ملالت‌پذیر، کسی که زود بیزار می‌شود، از این شخص هیچ وقت وفا نطلب. نشود مجتمع ملال و وفا، این‌ها با هم جمع نمی‌شود. پس بنابراین خیلی افراد هستند که محبت آن‌ها موقت است، حالا چه نسبت به خدا و چه نسبت به خلق، چه در محبت مجازی و چه در محبت حقیقی، یک مدتی خوش هستند، حالا در بین مردم با محبت واقع شدند و اهل محبت شدند، بنابراین هم استقامت لازم است و هم صراط مستقیم. یک وقتی در یک جا یک مثلی زدم که مثلاً انسان یک معشوقی دارد که داخل حیاط ایستاده است، این آقا هم رو پشت‌بام است، اگر عقل یا صراط مستقیم حاکم بر این عاشق نباشد از همان پشت‌بام برای اینکه راه را نزدیک کند پایین می‌پرد و قبل از اینکه به معشوق خود برسد می‌میرد، اما اگر عقل و صراط مستقیم حاکم بود می‌رود از پله‌ها پایین می‌آید و در دامن محبوب خود قرار می‌گیرد، از راهی که خود معشوق می‌گوید {از آن طرف می‌آید} می‌گوید من می‌گویم از آن طرف بیا، از این طرف می‌افتی، خدا هم همین‌طور است، به ما می‌گوید از این راه بیا تا به من برسی، از آن راه نرو، پرت می‌شوی، ما می‌گوییم نه، هرچه دل ما بخواهد. پس بنابراین مراحل گذشته کاملاً باید در مرحلۀ محبت منظور بشود.

س: معنای تنظیم محبت چطوری است؟ چطوری آن را تنظیم کنیم؟

ج: خود محبت تنظیم می‌شود، محبت شما حقیقی باشد تنظیم می‌شود. ببینید مثالی که من مکرر زدم این است که شما مثلاً حضرت رضا را دوست دارید، وارد صحن حضرت رضا می‌شوید، اول درِ صحن را می‌بوسید، بعد درِ حرم را می‌بوسید، بعد ضریح را می‌بوسید، اگر شما را راه بدهند قبر مطهر را می‌بوسید، اگر خود حضرت رضا باشند دست حضرت را می‌بوسید ولی در عین حال آن‌قدری که علاقه دارید دست حضرت را ببوسید قبر را علاقه ندارید، آن‌قدری که قبر را علاقه دارید ببوسید ضریح را علاقه ندارید، آن‌قدری که ضریح را علاقه دارید ببوسید درِ حرم را علاقه ندارید، ببینید تنظیم شده است، مثلاً فرض کنید قبر مطرح را بخواهید ببوسید با ضریح منافات داشته باشد، یعنی بگویند یا ضریح را ببوس و یا قبر را، تنظیم شده است شما قبر را می‌بوسید. بنابراین معنا و روش تنظیم محبت را باید توضیح بدهید، یعنی اگر انسان محبت واقعی به خدا داشته باشد هر کس و هر چیزی به خدا نزدیک‌تر باشد او را بیشتر دوست دارد، این خلاصۀ حرف است.

س: اختلاف و منشأ محبت حقیقی و مجازی چیست؟ چرا ما محبت را به دو بخش تقسیم کردیم: محبت مجازی و محبت حقیقی؟

ج: هر محبتی که مستقل از ذات مقدس پروردگار باشد، هرچه می‌خواهد باشد، یعنی انسان را در محبت از خدا جدا کند، مثلاً شما طلا دوست دارید، صد کیلو طلا به شما می‌دهند، دوست هم دارید و خیلی هم مواظب آن هستید ولی در آخر این طلا انسان را به خدا نمی‌رساند، مگر از آن استفادۀ الهی بکند وإلّا طلا، طلا است، اما طلای ضریح حضرت رضا (صلوات الله علیه) انسان آن ضریح را دوست دارد طلای آن را می‌رود می‌بوسد اما بعد آن چه؟ بعد آن ضریح است، بعد آن حضرت رضا است، بعد از حضرت رضا (صلوات الله علیه) خدا است، می‌گوییم حالا چه می‌شود ما آن‌جا هم ترتیبی داریم، می‌گوییم آخر آن‌جا هیچ ولی آخر این‌جا همه چیز هست. خوب متوجه شدید؟ من نمی‌توانم همه را بگویم، همۀ این‌ها کلی شرح دارد، هر محبتی که آخر آن به یک بن‌بستی گیر می‌کند و پایان پیدا می‌کند این مجازی است، هرچه می‌خواهد باشد. هر چیزی که به خدا می‌رسید، چون خدا همیشه هست این محبت هم همیشه هست، پایان‌پذیر نیست و همه چیز هم در این‌جا است، این حقیقی می‌شود.

س: چگونه پیروی از پیغمبر اکرم که در قرآن هست که «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ»[12]…35:22

ج: پیروی از پیغمبر اکرم انسان را به محبت خدا می‌رساند، چون اگر انسان پیروی از پیغمبر اکرم کرد از توابین خواهد بود، از متطهرین خواهد بود، از محسنین خواهد بود، از مستغفرین خواهد بود که همۀ این‌ها را خدا می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ»[13] یا «يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ‏»[14]‏َ‏ٌ و امثال این‌ها. پس طبق دستور پیغمبر اگر ما توبه کردیم، استغفار کردیم، تزکیۀ نفس کردیم، خدای تعالی ما را دوست خواهد داشت و می‌فرماید: که «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ»

س: ولایت اهل بیت عصمت (علهیم الصلاة و السلام) و محبت پروردگار چه ارتباطی با هم دارد؟

ج: این را دیگر خوب بلد هستید، چون اگر انسان خدا را دوست داشته باشد ولایت آن‌ها را می‌پذیرد، اگر ولایت آن‌ها را قبول کند آن‌ها دستور می‌دهند که چه کار بکن و چگونه حرکت بکن تا خدا را دوست داشته باشی.

إن‌شاءالله امیدوار هستیم همۀ آقایان…، چون ممکن است بعضی همین امشب بخواهند تشریف ببرند، از همۀ آقایان متشکر هستیم، ممنون هستیم، إن‌شاءالله دو چیز را من از همۀ شما می‌خواهم: حالا اگر همه مثل جناب آقای موسوی باشند که دو چیز را می‌پذیرند و اگر هم که نباشند دیگر به ما چه. دو چیز را از شما می‌خواهم: یکی جدیت و یکی دقت. جدیت در اینکه کوشش کنید إن‌شاءالله خود را به کمالات برسانید، دقت هم اینکه بدانید چه کار دارید می‌کنید، روی آن کار کنید، فکر کنید. در چه مرحله‌ای هستید، تمام تمرکز شما باید در آن مرحله باشد. این دو چیز را هم إن‌شاءالله اگر عمل بکنید به من عیدی خوبی دادید، اگرچه ما نتوانستیم به شماها یک اظهار ارادتی بکنیم و خدمتی به شما بکنیم. إن‌شاءالله ما را دعا می‌فرمایید و امیدوار هستیم همۀ شما زیر سایۀ حضرت بقیة‌الله (ارواحنا فداه) جدی و دقیق باشید و آماده بشوید إن‌شاءالله وقتی حضرت تشریف آوردند… چون گفتم دو چیز یقینی هست و یک چیز احتمالی، یقیناً امام زمان هست و یقیناً حضرت می‌آید، احتمال هم دارد که در زمان ما باشد، ما باید خود را مهیا کنیم و إن‌شاءالله به محضر ایشان مشرف بشویم. از همۀ شما التماس دعا داریم، حالا من چندتا دعا می‌کنم و همۀ شما با توجه آمین بگویید.

«نسئلک اللهم و ندعوک بأعظم اسمائک و باسمک الأعظم الأعظم الأعظم، فاطمة الزهرا، یا الله یا الله یا الله یا الله» پروردگارا به آبروی فاطمۀ زهرا فرج امام زمان ما را برسان. همۀ ما را از یاران خوب امام زمان قرار بده. خدایا این قدم‌هایی که این دوستان در راه رسیدن به تو برمی‌دارند قدم‌های آن‌ها را قبول بفرما. زحمات آن‌ها را قبول بفرما. پروردگارا این جمع و تمام دوستان که حالا نوبت آن‌ها یا گذشته است یا شده است یا نشده است و جزو برنامه هستند و در راه تزکیۀ نفس هستند خدایا همۀ این‌ها را در دنیا سلامت، در آخرت سلامت، با قلب سلیم در محضر خود قرار بده. پروردگارا به آبروی ولیعصر ما را در این راهی که انتخاب کرده‌ایم ثابت قدم بدار. پروردگارا مریض‌های اسلام شفا عنایت بفرما. مریض منظور، مریضۀ منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان. اموات ما غریق رحمت بفرما. عاقبت امر ما ختم به خیر بفرما «و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان»

 

 

[1]. عنکبوت، آیه 2.

[2]. إسراء، آیه 26.

[3]. نجم، آیات 3 و 4.

[4]. بحار الأنوار، ج ‏43، ص 65.

[5]. شوری، آیه 23.

[6]. سبأ، آیه 47.

[7]. فرقان، آیه 57.

[8]. بحار الأنوار، ج ‏36، ص 286.

[9]. لقمان، آیه 25.

[10]. التوحيد (للصدوق)، ص 59.

[11]. مؤمنون، آیات 99 و 100.

[12]. آل عمران، آیه 31.

[13]. بقره، آیه 222.

[14]. بقره، آیه 195.

 

فایل صوتی جلسه

۹ رجب ۱۴۲۳

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ الصلاة و السلام عَلَی سیدنا و نبینا أبی القاسم مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطیببن الطَّاهِرِینَ لاسیما علی بقیة الله فی العالمین روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الان إلی قیام یوم الدین».

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

«اصْبرِ عَلی مَا یقُولُونَ وَ اذْکرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ ذَا الْأَیدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ، إِنَّا سَخَّرْنَا الجِبَالَ مَعَهُ یسَبِّحْنَ بِالْعَشی وَ الْاشْرَاقِ، وَ الطَّیرْه محَشُورَةً کلُ لَّهُ أَوَّابٌ، وَ شَدَدْنَا مُلْکهُ وَ ءَاتَینَهُ الْحِکمَةَ وَ فَصْلَ الخْطَاب»[1]

آیاتی که این هفته تلاوت می‌کنید مربوط به چند نفر از انبیاء که خدای مهربان و عزیز، خدایی که با همهٔ عظمتش که انسان به هر مقامی برسد، نمی‌تواند او را وصف کند و یا اظهار ارادت حتی به او بکند و یا بندگی او را بنماید. این خدای مهربان، مهربانیش آنقدر عجیب است که با پیامبرانی که مقداری این پیامبران اذیت کشیدند، مشکلاتی داشته‌اند، بخصوص پیغمبر اکرم که فرمود: «ما اُوذی نبی مثلَ ما اُوذیت»[2] آنقدری که من اذیت شدم هیچ پیغمبری اذیت نشد و از آیات شریفهٔ قرآن استفاده می‌شود که اذیتی که به پیغمبر شد، اذیت زبانی بود. زبان بیشتر از هر چیز دیگران را اذیت می‌کند.

یک کتابی در گذشته بود به نام (جامع التمثیل) حکایاتی از حیوانات و حشرات و امثال اینها نقل کرده بودند ولی همه‌اش حکمت آمیز و مربی و تربیت کننده اخلاقیات انسانی به عکس آنچه که متأسفانه امروزه بین بچه‌ها پخش می‌شود که زیاد آنطوری که لازم است تربیت کننده اطفال نیست. خیلی باید دوستان کوشش کنند تا فرزندانشان را درست تربیت کنند. فرزند انسان باید از اسباب‌بازی گرفته تا کتاب‌های کودکان و نوجوان و امثال اینها همه‌اش در کودک مؤثر است. اگر به دست او چیزهایی دادید که او از آن چیزها تعلیمات بدی گرفت، مقصر هستید و اگر کتابی یا عکسی به دست او دادید که او تعلیمات زشتی گرفت و یا لااقل بی‌فایده بود و فقط سرگرم کننده بود از نظر اسلام و از نظر تربیت کودک مقصر هستید.

پروردگار متعال در قرآن مجید حتی حکایاتی که نقل کرده تمامش حکمت و تعلیمات است. آن کتاب یادم هست در آن نوشته بود، اسمش کتاب جامع التمثیل بود. در آنجا جریاناتی از حیوانات و سخن گفتن آنها با انسان نوشته بود که یکی از حکایات این بود که یک انسانی با یک شیری رفیق شد. یک روز شیر دهانش را نزدیک آن انسان آورد، آن انسان به آن شیر گفت: دهانت چقدر متعفن است. شیر عصبانی شد و بلند شد و شمشیر او را برداشت و گفت: بازوی مرا با این شمشیر محکم بزن. هر چه اصرار کرد که این کار را نکند او روی این انسان فشار آورد و او را مجبور کرد که آن شمشیر را به بازوی شیر بزند. بازوی شیر خونی و مجروح شد و رفت. یکسالی گذشت و شیر برگشت، گفت: ببین بازویم خوب شد و زخمی از آن باقی نمانده است اما درد دل من آن جمله‌ای که گفته‌ای هنوز جراحتش هست. روایت است که «جراحات السّنان لها التیام، و لا یلتام ما جرح اللّسان»[3] زخم زبان از هم چیز مشکل‌تر و اثرش دیرتر از بین می‌رود.

این همه در روایات و حتی آیات قرآن سفارش شده است که (صَمت) داشته باشید، کم حرف بزنید، سکوت کنید، حساب زبانتان را داشته باشید، کوشش کنید که اگر با مردم حرف بزنید «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا»[4] آیهٔ قرآن است با مردم نیکو حرف بزنید. خدا در اینجا با آن عظمت در کمال مهربانی به پیغمبر اکرم می‌فرماید: «وَ اصْبِرْ عَلی ما یقُولُون»[5] در مقابل زخم زبان مردم صبر کن و بردبار باش. اینکه پیغمبر اکرم می‌فرماید: «ما اُوذی نبی مثلَ ما اُوذیت» آنچنان که من اذیت شدم هیچ پیغمبری اذیت نشد به جهت اینکه در زمان پیغمبر یک مردم جاهلِ نادان ولی به ظاهر خودشان را متمدن می‌گرفتند. فکر می‌کردند همه جای دنیا به مکه می‌آیند و اشعارشان را یا کلمات ادبی‌شان را به خانهٔ کعبه آویز می‌کنند و آن همه اظهار ادبیات ناصحیح دارند، این‌ها می‌توانند در مقابل پیغمبر اکرم عرض اندام کنند.

 گاهی به پیغمبر اکرم کلمهٔ مجنون می‌گفتند. عقل کُل با این جمله چه نسبتی دارد. فحاشی‌های عجیبی می‌کردند، سخنان ناسزایی به پیغمبر اکرم می‌گفتند. خدای تعالی می‌فرماید: «وَ اصْبِرْ عَلی ما یقُولُون»، «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما»[6] وقتی که جُهال؛ چون آدمی‌که بد دهن است، کنایه می‌زند، انسانی که غیبت می‌کند، انسانی که دروغ می‌گوید هر چقدر دانشمند باشد، هر چقدر عالم باشد، جاهل است به جهت اینکه عواقب سوء این جملات و زخم زبانها را نمی‌داند. گاهی یک کلمه حرف آنچنان تأثیر بدی در روحیهٔ یک نفر دارد که حساب ندارد. بعد از سالها می‌بینی یک نفر می‌آید به انسان می‌گوید: من هنوز از آن جمله‌ای که تو در فلان مجلس در فلان محل به من گفتی، هنوز ناراحتم. ما اصلاً هر چه فکر می‌کنیم این چنین مجلسی یادمان نیست. یک چنین سخنی به ذهن و نظرمان نمی‌آید اما او هنوز ناراحت است.

من به بعضی از افرادی که مشکلاتی برایشان به وجود می‌آید، وقتی که به من مراجعه می‌کنند به آنها می‌گویم از سه چیز تحقیق کن یک چیز باید در زندگی تو باشد. یکی اینکه من همین اولی الان می‌گویم این است که یک نفری از تو ناراحت است، مظلومی از تو قلبش محزون است. این عجیب در زندگی انسان پیچ می‌آورد. از نظر مالی ممکن است برای انسان زحمت به وجود بیاورد، از نظر بدنی کسالت بدنی، از نظر روحی بسیار حساس‌تر و تأثیر بیشتری دارد و نهایتاً چون ما روح سالمی نداریم و بر دردهای روحمان یک درد اضافه بشود چی می‌شود، نمی‌فهمیم والا این را بدانید اول تأثیری که این حزن طرف دارد روی آن انسانی که این کلام یا اذیت را کرده به روحیات او است. روحیاتش عوض می‌شود، کسالت‌های روحی پیدا می‌کند، قلبش همیشه در حال قبض است. باید انسان این جهات را رعایت کند.

هر چه طرف انسان محبوب‌تر نزد خدا تعالی باشد، تأثیراش بیشتر است. اینکه بعضی از کفار زمان پیغمبر اکرم به هیچ‌وجه هدایت نشدند و مردند و اهل جهنم هم مردند، این بود که قلب مقدس پیغمبر را رنج داده بودند. رنجش نگذارید برای مسلمانها، برای شیعیان علی بن ابیطالب، برای اولیای خدا به وجود بیاید. خدا اگر به پیغمبرش نمی‌فرمود: «وَ اصْبِرْ عَلی ما یقُولُون» در مقابل سخن مردم صبر کن، بردبار باش، استقامت بکن. کوشش بکن که اینها به نظر تو نیاید، اگر پیغمبر اکرم واقعاً محزون می‌شد و یک آه می‌کشید یقیناً بدانید خدای تعالی به خاطر آن محبتی که به رسول اکرم داشت شاید همهٔ مردم را از بین می‌برد. بعد خدای مهربان به پیغمبر اکرم در قرآنی که جاوید همیشگی هست، می‌فرماید: «وَ اذْکرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ» من به این آیات گاهی که می‌رسم، چه در مجلس باشم، چه در تنهایی باشم که خدای عزیز می‌گوید: این بندهٔ ما را داخل این قرآنت یاد کن. 1400 سال است که مسلمانها دارند این آیات را می‌خوانند «وَ اذْکرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ» اسم او را ذکر کنید. او خوب بنده‌ای بود «إِنَّهُ أَوَّاب»[7] با اینکه قدرت داشت، «ذاألاَید»[8] بود، صاحب قدرت بود اما همیشه توبه می‌کرد، همیشه بازگشت می‌کرد، در مقابل خدا می‌گفت: خدایا اگر من اشتباهی کردم، اگر نافرمانی از من سرزده و من متوجه نبودم من را بپذیر، من را به طرف خودت بکش «إِنَّهُ أَوَّاب».

کوشش کنید هر چه می‌توانید در زندگی توبه زیاد کنید. بعضی‌ها می‌گویند ما مرحلهٔ توبه را گذراندیم، ما دیگر توبه‌ای نداریم نه در همه حال تا وقتی که در دنیا هستید و بلکه حتی در بهشت باید توبه کنید. توبه به معنای حرکت و بازگشت به سوی خدا است. به معنای استغفار در مقابل گناه نیست. انسان همیشه باید به سوی خدا برود «إِنَّهُ أَوَّاب». خدا خواسته که پیغمبر اکرم در این کتاب، در این قرآنی که همهٔ انبیاء مقدمهٔ نزول این قرآن بودند. همهٔ کلاسهایی که بشر دیده است برای این است بتواند این قرآن را بفهمد و تمام ائمه ناشر حقایق این قرآن بودند و امام عصر ارواحنا فداه ناشر حقایق این قرآن است و زمانی که آن حضرت ظهور کند این قرآن با توضیحاتی که پیغمبر اکرم داده است و با خط علی بن ابیطالب و توضیح و تشریحی که حضرت بقیة الله ارواحنا فداه می‌کند، تفسیری که آن حضرت می‌کند شاید صدها برابر این قرآن فعلی بشود. همان مقداری که پیغمبر اکرم و علی بن ابیطالب توضیح دادند، در روایت دارد که کتاب علی بن ابیطالب به قطر ران شتر نوشته است. یک چنین کتابی است و حال اینکه از تمام 28 قسمت علم قرآن، دو قسمت‌اش را همهٔ انبیاء و ائمه توضیح دادند. 26 بخش دیگراش مانده است. این چه کتابی می‌شود و اگر شما یک مسئله‌ای است که یک جایی بحث شد که نمی‌توانم برایتان در این مجلس توضیح بدهم بیشتر از آنچه که الان می‌خواهم عرض کنم، اگر یک یک شما بندهٔ خدا بشوید چه می‌خواهد معروف باشید و چه معروف نباشید و هر که می‌خواهید باشید، یک آیت الله العظمی باشید یا یک فرد کارگر بی‌سواد. اگر بندهٔ خدا شدید، مراحل تزکیهٔ نفس را طی کردید، مرحلهٔ عبودیت را به کمال رساندید، بدانید در آن کتاب خدای مهربان استثناء قائل نیست، در آن کتاب اسم شما گذاشته می‌شود. آن کتابی که بعداً کتاب درسی تمام مردم دنیا تا قیامت خواهد بود و بلکه در بهشت «واذکر فی الکتاب فلانی را». آن یک نفر دیگر را، آن بندهٔ خوبمان را، آن کسی که زیاد توبه می‌کرد، آن کسی که زیاد شکر می‌کرد، این‌ها را در کتاب یاد کنید. منتها در مورد انبیاء در ظاهر کتاب هستند ولی آنجا باطن کتاب ظاهر می‌شود. شکر پروردگار این طوری است. نگویید بندهٔ خوب خدا شدیم چه کسی می‌فهمد.

«وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کتابٍ مُبین»[9] آن کتابی که مبین و آشکار است، آن کتابی که همهٔ حقایق‌اش روشن و آشکار می‌شود، آن کتابی که هر کسی بخواند هر چه بخواهد در او خواهد دید. تر و خشکی نیست. اسم شما که بالاتر از تر و خشک‌ها است. اسم بندهٔ خدا، آن کسی که واقعاً بندهٔ خدا است او که خیلی بالاتر است. شاید همان کتابها را متفرق می‌کنند و می‌دهند دست آنهایی که اصحاب یمین‌اند، می‌دهند. ببین نام تو در کتاب علی که اسمش هم کتاب علی است، برده شده است. تو آدم خوبی هستی. این صحیفهٔ اعمال تو است که خلاصه‌اش در این کتاب است «وَ اذْکرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ» پیغمبر بوده «ذا الأیدی» این با قدرت بوده. انسان وقتی با قدرت است خوب که به طرف خدا برود نه وقتی که نیازمند و محتاج است. وقتی که آنچنان محتاج است که همهٔ طلب کارها سراش فرود آمدند، همهٔ گرفتاریها به سراش فرود آمده، اینجا نصف شب بلند می‌شود و می‌گوید خدا. نه «ذو الأیدی» قدرت و سلامتی بدن دارد، ثروت دارد، چون انبیاء همه‌شان ثروتمند بودند. ثروت دارد اما «أوّاب» است.

«ذوالأیدی و إنّه أوّاب» خدای تعالی در مقابل این بندگی‌اش، (نامفهوم:23:13) بندگی خالصش برای خدا و بخاطر اینکه «أوّاب» چی به او داده است؟ «إنّا سَخَّرْنَا الْجِبال»[10]‌ کوه‌ها را مسخراش کردیم حالا شما می‌گویید لابد به کوهها می‌گفت: شما هم همراه من بیاید. من می‌خواهم به یک مسافرتی بروم، شما هم همراه ما بیایید. کوههای تهران به مشهد منتقل شود و کوههای مشهد آنطرف‌تر بروند که ما می‌خواهیم مسافرت کنیم، نه. یک تأویلی دارد که حالا این تأویلش بماند ولی ظاهرش این است کوهها مسخراش بودند. هر چه معدن شما می‌بینید در کوهها است. حتی همین نفتی که شما خیال می‌کنید از زمین صاف به دست می‌آید، نه این روغن حیواناتی است که در دریا در طول زمان مرده‌اند در زمین نفوذ می‌کند و پای کوهها جمع می‌شود. هر جا چاه نفتی هست حتماً آنجا کوه است. همهٔ معادن در کوه است. ما کوهها را مسخر او کردیم؛ یعنی به نفع او قرار دادیم. از کوهها استفاده می‌کنیم. اراده می‌کند نفتش بیرون می‌آید، اراده می‌کند تمام آن چه در کوهها از قبیل طلا، نقره، فیروزه، عقیق و هر چه که هست، این‌ها خودشان در اختیار حضرت داوود علیه السلام بود «إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ یسَبِّحْنَ بِالْعَشِی وَ الْإِشْراق»[11] به علاوه با او خدا را در صبح و شام تسبیح می‌کردند.

یک مطلب حکمت آمیزی را برایتان عرض کنم که وضع شما هم روشن شود. همهٔ موجوداتی که در عالم هستند هم بندهٔ خدا هستند و هم خدا را تسبیح می‌کنند؛ یعنی هر چه خدا اراده می‌کند آنها همان هستند. خدا اراده بکند یک کوهی همه‌اش مثلاً فرض کنید فیروزه بشود، می‌شود. همه‌اش نمک بشود، می‌شود. همهٔ این کوه سنگ مرمر شود، می‌شود. همهٔ عالم تحت فرما پروردگاراند. بندهٔ تکوینی خدا هستند حتی ماها هم بندهٔ تکوینی خدا هستیم؛ یعنی خدا خواسته که من این شکل باشم، هستم. خدا خواسته که من سفید پوست باشم، هستم. نمی‌توانم هم نباشم. در تکوینیات همه بندهٔ خدا هستند.

در تشریعیات آنچه که خدا به شما اختیار داده است، اگر مطابق بندگی همهٔ اشیاء شما هم بنده بودید جزء این خلقت و جزء این عالم مُلک الهی هستید اما اگر شما معصیت کار شدید، فاجر و فاسق شدید مثل یک پیچی می‌مانید در یک کارخانه‌ای هرز شده باشد. با کارخانه کار نمی‌کند. این پیچ را باید عوضش کنند وگرنه کارخانه لق‌لق می‌کند. این کارخانه نمی‌تواند درست کار کند. تنها انسان است که از عبودیت پروردگار می‌تواند خارج شود. خدای تعالی در قرآن شریف صریحاً می‌فرماید: اگر شما درست کار نکنید و بندهٔ خدا نباشید، بالاخره اگر اینطوری نباشید «یأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَ یحِبُّونَه»[12] یک جمعیتی را سر جای شما می‌گذارد. به جای این پیچ‌های هرز که خوب کار نمی‌کنند یک پیچ‌های صحیح و سالمی می‌گذارد که هم صاحب این عالم از آنها راضی باشد و هم آنها از او راضی باشند. اگر یک پیچ کارخانه‌ای هرز شده بود، شما برداشتید و پیچ را که می‌گذارید، شما می‌گویید راحت شدیم، خیالمان راحت شد. دیگر سر و صدایی این کارخانه ندارد، این کلی است. شما اگر خوب کار کردید، بندگی خوب کردید، راهی که خدا به شما نشان داده است، آن را طبق دستور عمل کردید همیشه باشید «رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه»[13] هم خدا از شما راضی هست و شما از او راضی هستید اما اگر دید که خوب کار نمی‌کنید، نماز صبح‌تان را خواب ماندی قضا کردی، نماز ظهرتان را تأخیر انداختی، دروغ می‌گویید، خیانت می‌کنید، مالی مردم را می‌خورید و معصیت‌های مختلف می‌کنید، چه مردم بگویند چه بسیار آدم خوبی هستید و چه نگویند، شما بدرد این عالم مُلک، همین زندگی عالم هستی نمی‌خورید. خدای تعالی یک مقدار با شما صحبت می‌کند، اگر درست شدید، درست شدید. اگر درست نشدید بازتان می‌کند و داخل جهنم می‌اندازد و یک پیچ سالم جایش می‌اندازد بدون حرف.

بندهٔ خدا حضرت داوود است. وقتی با عالم حرکت می‌کند، او هم بنده است، جِبال و خورشید و ماه و تمام کرات بندهٔ خدا هستند، این هم بندهٔ خدا است. این عاقل هم هست چرا آنها گوش به حرفش ندهند؟ این با آنها هماهنگ شده است و آنها هم با او هماهنگ‌اند.

«وَ الطَّیرَ مَحْشُورَةً کلٌّ لَهُ أَوَّابٌ»[14] حتی پرنده‌ها، پرنده‌ای که بندهٔ خدا است با این بندهٔ خدا هماهنگ، پرنده‌هایی که تو آسمان هستند چرا پیش شما نمی‌آیند؟ شما به آنها محبت می‌کنید؟ نه، ما که بچه که بودیم با سر گنجشک را می‌کندیم بعداش بال‌هایش را می‌کندیم بعد هم اگر بیاید داخل قفس‌اش می‌کنیم یا می‌کشیم. آن‌ها از شما فرار می‌کنند. با شما هماهنگ نیستند. تو مثل حضرت سلیمان علیه السلام، مثل حضرت داوود به اینها محبت بکن، ببین چطور دورات جمع می‌شوند. افراد زیادی داشتیم که وقتی حیوانات از آن شخص محبت دیدند دورش جمع شدند. حیوانات از نوع ما آنقدر که اذیت کشیدند از ما هم فرار می‌کنند ولو اینکه نیت ما هم درست باشد. شما اهل معنا بشو، اهل تقوا بشو یک طوری حرکت بکن که کسی آزاری از شما نبیند، به کسی آزاری نرسان، ببین همه دورات جمع می‌شوند یا نه.

آیهٔ شریفهٔ قرآن است که می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّا»[15] کسانی که ایمان آوردند و عمل شایسته و درست و صحیح انجام دادند، پروردگار متعال محبت او را در دلها می‌اندازد. علی بن ابیطالب هیچ دشمن نداشت، همه دوست علی بن ابیطالب بودند. می‌گویند ابن ملجم چرا علی بن ابیطالب را کشت؟ اشتباه کرد، نه اینکه از نظر ما بلکه از نظر خودش هم اشتباه کرد. او علی را نمی‌شناخت، اشتباه گرفته بود. اگر می‌دانست علی بن ابیطالب علیه الصلاة و السلام همان مرد عالم، پاک با معنویت است هیچ وقت این کار را نمی‌کرد وقتی در کنار کعبه سه نفری نشستند، اینقدر این‌ها با علی بن ابیطالب ناآشنا بودند که گفتند: معاویه، علی بن ابیطالب و عمروعاص. علی نمی‌شناختند والا اگر از همان ابن ملجم سؤال می‌کردید که علم را دوست داری؟ می‌گفت: بله. عالم را دوست داری؟ بله. عالمی‌که اذیتی به کسی نرساند و تمام همتش هدایت مردم باشد و مردم را بخواهد به سعادت برساند، دوستش داری؟ به خدا قسم می‌گفت: بله. یک فرد پاکی که حتی کوچکترین خطایی نمی‌کند، او را دوستش داری؟ می‌گفت: بله. ولی نمی‌فهمید علی بن ابیطالب آن کسی است که دوستش دارد والا نمی‌کشت. مؤمن کسی که متقی باشد یک مقداری خدا کمکش می‌کند، یک مقداری برای امتحان مردم، چون ممکن است نسبت به او جاهل باشند ولی مؤمن، متقی کسی که عملش را سالم می‌کند «سَیجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّا» هم در این دنیا هم برای آخرت؛ چون کلمه‌ای که مهم است کلمهٔ «سیجعل» استفاده می‌شود که آنچه که در آخرت برای او هست و آن محبتی که در دلها در آخرت خدای تعالی قرار می‌دهد، آن اهمیت دارد.

وقتی که انسان هماهنگ با خلقت شد، با مردمی‌که اولیای خدا هستند، مردمی‌که اهل تقوا هستند، مردمی‌که بندهٔ خدا هستند با آنها هماهنگ شد تمام موجودات با او هماهنگ می‌شوند «یسَبِّحْنَ بِالْعَشِی وَ الْإِشْراق وَ الطَّیرَ مَحْشُورَةً کلٌّ لَهُ أَوَّابٌ وَ شَدَدْنا مُلْکه»[16] و ملک او را تشدید و محکم کردیم و سلطنت او به هر بادی نمی‌لغزید. او دارای یک سلطنت و حکومت بسیار محکمی بود. إن شاءالله مسئولین جمهوری اسلامی هم این را متوجه بشوند که هستند برای اینکه خدا مُلک‌شان را تشدید بکند باید بندهٔ خدا باشند و (اوّاب) باشند. این دو صفت را خدا تعالی به حضرت داوود نسبت می‌دهد و به همین جهت «وَ شَدَدْنا مُلْکهُ وَ آتَیناهُ الْحِکمَة»[17]و از همه مهمتر خدا حکمت را به او عنایت کرد. دلتان می‌خواهد پر از حکمت باشد، هر چه را که می‌بینید حقیقتش را بفهمید «الّلهم ارن الأشیاء کما هی» خدایا اشیاء را آنچنان که هست نشان بده. وقتی که یک نفری که بندهٔ خدا است و تحت فرمان پروردگار است و هر چه که خدا گفته او گفته چشم، این شخص دارای حکمت می‌شود. «آتَیناهُ الْحِکمَة» خیلی مهم است.

«وَ مَنْ یؤْتَ الْحِکمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیراً کثیرا»[18] و ملحق به کوثر پیغمبر اکرم می‌شود؛ چون کوثر خیر کثیر است و کسی که دارای حکمت می‌شود دارای خیر کثیر است و اینجا خدا می‌فرماید: «آتَیناهُ الْحِکمَة» و یک چیزی در مغز حکمت است؛ چون آدم ممکن است حکمت را بلد باشد و همه چیز را بداند و همه چیز را هم بفهمد اما از بیانش عاجز باشد و برای دیگران نتواند بگوید.

«وَ فَصْلَ الخِطَاب»[19] یعنی جان کلام را گفتن، حقیقت کلام را گفتن. گاهی شما آدرس می‌خواهید آنقدر شما را می‌پیچاند آخر آدرس را درست به شما نمی‌دهد، سرگردانتان می‌کند. یکی هم دقیق آدرس می‌دهد. از اینجا در معنای «فصلُ الخطاب» شروع می‌کنیم. یکی برای شما کلی فلسفه می‌بافت، آخر نمی‌فهمید که خدایی هست یا نیست. یکی با پنج تا کلمه آنچنان در اعماق وجود شما حقیقت را فرو می‌کند که حساب ندارد، حضرت داوود اینگونه بود. خدای متعالی فصل الخطاب است؛ چون از کلمهٔ فصل الخطاب استفاده می‌شود که مربوط به بیرون ریختن حکمت از قلب. تأثیر عجیبی در افراد دارد حتی این کلمه دربارهٔ نوشته‌ها پیش می‌آید. یک نوشته است که آدم راحت می‌خواند مثل قرآن مجید که خدای تعالی مکرر در مکرر می‌فرماید: «وَلَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکر»[20] ما قرآن را برای ذکر و یادآوری نازل کردیم. قرآن خیلی آسان است حتی عجیب است از نهج البلاغه هم آسانتر است. شما یک صفحه نهج البلاغه بخوان، یک صفحه قرآن، ببین کدام برایت روشن‌تر است با اینکه کلام امیر است و جدای از کلام خدا نیست اما در عین حال چون الفاظ در عالم ملک تنظیم شده و قرآن در عالم ملکوت در غیب الغیوب تنظیم شده این دو تا را با هم فرق می‌گذاریم. آن معجزه است این معجزه نیست. این خیلی برای خواندن آسان است ولی آن آسان نیست ولو از زبان امیر بیرون بیاید ولی این از لسان خدای تعالی است.

از کلمهٔ «فصل الخطاب» استفاده می‌شود که کتابی که آسان نوشته بشود. مطالب علمی‌که آسان بیان بشود. البته تنها آسان بودنش نیست؛ چون انسان ممکن است که خیلی آسان صحبت کند ولی در عین حال «فصل الخطاب» نباشد اما گاهی می‌شود جان کلام را در دو کلمه یک نفر به انسان می‌گوید، این معنای (فصل الخطاب) است که خدای تعالی به حضرت داوود عنایت کرده است. امیدوارم این عرایض و کلمات ولو فصل الخطاب نیست و دور از همهٔ حقایق شاید باشد؛ چون آدم کور هر چقدر بخواهد تعریف دیدنیها را بکند، نمی‌تواند و دعا بفرمایید که ما کور نباشیم و اگر کور هستیم حقیقت را بگوییم و إن شاءالله شما آنچه را که خدای تعالی راضی است از مطالب استفاده کنید و إن شاءالله موفق باشید.

ماه رجب است. در این ماه مبارک در نیمهٔ این ماه زیارتی مخصوص أبی عبدالله الحسین است حتی آن وقتی که ما در نجف بودیم، می‌دیدیم که نیمهٔ ماه رمضان علما، مراجع پیاده حرکت می‌کردند؛ چون در خصوص حضرت سیدالشهداء مستحب است که انسان با رنج و تعب وارد کربلا بشود و خیلی خوشحال نباشد. تا می‌تواند خودش را محزون نگه دارد. نیمهٔ ماهٔ رجب، نیمهٔ ماه شعبان، شبهای عزیز احیاء و شب قدر مستحب است که به زیارت أبی عبدالله الحسین برویم. ماه رجب است چه می‌شد یا اباعبدالله در مقابل ضریحت می‌ایستادیم، عرض می‌کردیم «الحمد لله الذی‌اشهدنا مشهد اولیائه فی رجب و أوجب من حقهم ما قد وجب» خدایا تو را شکر می‌کنیم که در ماه رجب در یکی از مشاهد مشرفه، مشهد اولیائش به ما توفیق زیارت قبر مطهراش را داد. گرچه دوریم به یاد تو سخن می‌گوییم.

[1]. ص، آیهٔ 17 تا 20.

[2]. عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال (مستدرک سیدة النساء إلی الإمام الجواد)، ج 23، ص 214.

[3]. منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه (خوئی)، ج 3، ص 58.

[4]. بقره، آیهٔ 83.

[5]. مزمل، ایهٔ 10.

[6]. فرقان، آیهٔ 63.

[7]. ص، آیهٔ 17.

[8]. ص، آیهٔ 17.

[9]. انعام، آیهٔ 59.

[10]. ص، آیهٔ 18.

[11]. ص، آیهٔ 18.

[12]. مائده، آیهٔ 54.

[13]. مائده، آیهٔ 119.

[14]. ص، آیهٔ 19.

[15]. مریم، آیهٔ 96.

[16]. ص، آیهٔ 18 تا 20.

[17]. ص، آبهٔ 20.

[18]. بقره، آیهٔ 269.

[19]. ص، آیهٔ 20.

[20]. قمر، آیهٔ 17.

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۲۵ رجب ۱۴۲۳ – ۱۱ مهر ۱۳۸۱

«أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیة‌الله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین»

تزکیه‌ی نفس موقت و تزکیه‌ی نفس دائمی

روز شهادت حضرت امام موسی بن جعفر است، به همه‌ی شما تسلیت عرض می‌کنم، امیدوارم که زیر سایه‌ی حضرت بقیة‌الله ارواحنا فداه همه محفوظ از جمیع آفات و آهات و بلیّات باشید. چند روز دیگری از ماه رجب بیشتر باقی نیست و بعد، ماه شعبان پیش می‌آید و بعد هم ماه رمضان، این یکی‌دو سه ماه، خیلی برای تزکیه‌ی نفس و پاک شدن روح از جمیع امراض روحی، مناسب است.
تزکیه‌ی نفس و معالجه‌ی امراض روحی، به دو بخش تقسیم می‌شود: یکی درازمدت است، یکی هم موقّت است. همانطوری که ایمان مستقرّ و مستودع داریم؛ گاهی می‌شود که انسان ایمان دارد ولی گاهی هم ندارد؛ تا یک حدی هم، اختیارش در دست خود انسان است؛ گاهی به غفلتهای مختلف مبتلا می‌شود یا به‌ هرصورت برای او پیش می‌آید و یا این‌که طبیعی، این‌طوری می‌شود، چون صفات رذیله دارد؛ صفات رذیله وقتی ظهور کرد، ایمان فرار می‌کند.
همین طور تزکیه‌ی نفس هم به دو بخش تقسیم می‌شود: یکی موقت است، شما می‌توانید در ماه رجب و شعبان برای ضیافة‌الله مثلاً یک تزکیه‌ی نفس کاملی، ولی موقت انجام بدهید، به‌خاطر این‌که بر ضیافة‌الله وارد می‌شوید، چون این برای بعضی از دوستان یک شبهه‌ای بود که ما گاهی می‌گفتیم روح خود را پاک کنید و این مسائل؛ آنها فکر می‌کردند وقتی گفتیم خودتان را پاک کنید، دیگر پاک می‌شوند و دیگر به تزکیه‌ی نفس نیازی نیست! نه، این طور نیست، موقت داریم و مستدام. در موقت آن می‌شود با یکی دو ماه، تمام مراحل تزکیه‌ی نفس را انجام داد بلکه گاهی می‌شود با چند دقیقه، چند لحظه، چند ثانیه؛ انسان خودش را موقتاً پاک کند و گاهی می‌شود که نه؛ این کافی نیست، به قول معروف: حافظه‌ای که با کُندر بیاید با ماست هم می‌رود! با یک مثلاً توجه، توسل، یک شب بیدار ماندن؛ یک شب‌احیاء تا صبح بیدار بودن؛ ممکن‌است انسان صد‌در‌صد هم پاک بشود اما با یک غفلت از بین می‌رود. این‌که گاهی می‌بینید هر مرحله‌ی تزکیه‌ی نفس؛ یک سال طول می‌کشد این برای این‌است که میخ‌کوب بشود، خوب محکم بشود، طوری بشود که دیگر، با هر چیزی از بین نرود. این، یک برنامه‌ی درازمدتی که همین‌طور که مشغول هستید بلکه گاهی می‌شود، بیشتر از این هم باید انسان، کار بکند، اما یک برنامه‌ی تزکیه‌ی نفس موقت هم هست؛ به این هم باید توجه بشود؛ مثلاً حالا ماه‌رمضان می‌خواهد پیش بیاید، در این دو ماه رجب و شعبان، انسان ممکن است واقعاً خود را موقتاً بسازد، مثلاً انسان می‌خواهد یک مهمانی برود، لباس ندارد، لباس فاخر و مناسبی برای آن جلسه‌ی مهمانی را ندارد، حالا چه کار کند؟ نه پول دارد: مثلاً فرض کنید لباس تهیه بکند و نه هیچ چیز دیگر، می‌رود از یک نفری که لباس فاخری دارد و از آن لباس دو دست هم دارد موقتاً لباس می‌گیرد، حالا یا کرایه می‌کند یا از روی دوستی می‌گیرد، این لباس موقت است، بعد از تمام شدن مجلس مهمانی باید به او پس داد، برای تزکیه‌ی نفس موقت و تزکیه‌ی نفس دائمی، چنین تصوری بکنید. تزکیه‌ی نفس موقت را البته انسان باید دائماً انجام بدهد، مناسبت‌هایی در دوره‌ی سال پیش می‌آید که اگر آنها را انجام ندهد، ممکن است در آن مهمانی، دیگر او را راه ندهند یا اگر او را راه دادند، خیلی با سرزنش و منّت و این مسائل او را راه بدهند.

هر ده روز ماه رجب و شعبان برای مرور یک مرحله‌ی تزکیه‌ی نفس

در ماه رجب و شعبان، پروردگار متعال، طوری قرار داده است که به‌هر‌حال شما یک لباس موقتی هم که شده است، یک لباس تقوای موقتی هم که شده است، حتماً تهیه کنید. دعاهایی که در این دو ماه هست، دستوراتی که در این دو ماه هست، توجهاتی که هست، حتی تا مرحله‌ی انس با خدا و حتی توکل و تسلیم و رضا، اینها را می‌تواند انسان در این دو ماه، عرض کردم موقتاً به اندازه‌ای که در ماه رمضان آبرومند باشد و بتواند در ضیافة‌الله شرکت بکند، برای خود تهیه بکند، راه آن هم، همین خواندن دعاها و عبادتهایی است که در این دو ماه دستور داده شده است و تقسیم کردن این دو ماه لااقل به ده روز، ده روز، برای مراحل می‌باشد. هیچ اشکالی ندارد که شما پیش خودتان، منظور کنید که ده روز اول ماه رجب، برای توبه باشد؛ ده روز برای استقامت باشد، البته عرض کردم، همه‌ی اینها جنبه‌ی موقت دارد و با تزکیه‌ی نفس کامل، منافات ندارد. به‌این‌صورت که ده روز در صراط مستقیم خود را بسازید، ده روز اول ماه شعبان در محبت، بخصوص که تولد حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین علیه‌السلام مظهر عشق و محبت به پروردگار در این ده روز اول ماه شعبان است و در دهه‌ی دوم ماه شعبان چون تولّد حضرت بقیة‌الله ارواحنا فداه هست، کوشش بشود که در جهاد با نفس و عبودیت و اینها باشد و دهه‌ی آخر برای این‌که انسان صد‌در‌صد پاک بشود که در روایت دارد: انسان اگر در دهه‌ی آخر ماه شعبان یا پانزده روز آخر ماه شعبان قرار گرفت؛ این دعا را زیاد بخواند: «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِيمَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ»(بحار‌الأنوار، ج ‏۹۴، ص ۷۳) معلوم است که در مابقی ماه شعبان حتماً باید انسان یک کاری انجام بدهد که بتواند به ضیافة‌الله وارد بشود. از اول ماه رمضان دیگر مرحله‌ی اُنس با پروردگار، عرض کردم، ولو موقت، باید شروع بشود. آنهایی که این مراحل را عمیقاً انجام داده‌اند، کار، خیلی برای آنها ساده است، یعنی زحمت رو انداختن به بزرگان و زحمت این‌که بالأخره یک لباس تقوای مناسبی تهیه کردن و اینها را ندارند اما برای آنهایی که: نه، هنوز مراحل آنها تکمیل نشده است؛ چرا؛ باید خود را به این طرف و آن طرف بزنند و کارهایی انجام بدهند و کوشش بکنند که در این دو ماه..

مهمانی عام و خاص پروردگار

که بعضی از اولیاء‌خدا دو ماه رجب و شعبان را روزه می‌گرفتند، دو ماه رجب و شعبان را شبها، به عبادت می‌گذراندند، دو ماه رجب و شعبان را تا می‌توانستند، خودشان را از همه‌ی رذایل پاک می‌کردند، فرق کاری که ما می‌کنیم با کاری که آنها در این دو ماه می‌کردند این است که اگر کسی بتواند تزکیه‌ی نفس بکند در دراز مدت و عمیق، دیگر راحت است، همیشه برای ضیافة¬الله آماده است، همیشه ما مهمان خدا هستیم، حتی به حضرت ولی‌عصر ارواحنا عرض می‌کنیم: «نَزيلُكَ حَيْثُ ما اتَّجَهْتْ رِكابي ‌وَضَيْفُكَ حَيْثُ كُنْتُ مِنَ البِلادِ» ما هر جایی از بلاد دنیا باشیم، مهمان تو هستیم، در هر جا که مَرکب ما فرود بیاید در کنار تو هستیم و ما همیشه مهمان خدا؛ اصلاً مهمان معنا ندارد! ما مملوک خدا هستیم و رزق ما با ذات مقدس پروردگار است و همیشه مهمان نماینده‌ی خدا، خلیفه‌ی خدا، حضرت بقیة‌الله ارواحنا فداه، هستیم.
اما یک مهمانیهای خاصی هست؛ چرا نگفتنه‌اند ماه شعبان، مهمان خدا هستید؟ ماه شوال، مهمان خدا هستید؟
این یک مهمانی خاص است. ببینید خدای تعالی دو صفت که زیاد هم تذکر داده است: به نام رحمان و رحیم دارد، رحمان و رحیم یک معنا دارد، یعنی مهربان و مهربانی ولی به دوتا لفظ گفته شده است؛ یکی رحمان گفته‌اند و یکی رحیم گفته‌اند و علت آن این است که خدای تعالی دو تا سفره انداخته است.
یکی عام است، برای همه‌ی مردم هست، حتی شمر و یزید و اینها هم دارند از این سفره‌ی عام پروردگار که همان معنای رحمانیت است، استفاده می‌کنند. این رحمانیت همیشه هست، یعنی از حیوانات ذره‌بینی گرفته تا پیغمبر اکرم، برای همه این رحمانیت هست، این بخشندگی هست، روزی به همه می‌دهد، خوب، بد، کوچک، بزرگ، زن، مرد، حیوان، انسان؛ این رحمت عام پروردگار و بخشندگی پروردگار شامل حال همه می‌شود؛ یعنی اگر شما یک وقتی گفتید ماه رمضان مهمان خدا هستیم، بعد از شما ¬بپرسند چه موقع ما مهمان خدا نیستیم؟! شما بی‌جواب نمانید: جواب آن این است که یک رحمانیتی پروردگار دارد؛ یک سفره‌ی عامی دارد؛ همه را راه داده است؛ همه آمده‌اند.
یک سفره‌ی خاصی هم که تحت عنوان رحیمیت است؛ آن را هم دارد. ما با یک کسی، یک جایی مهمانی رفته بودیم برای آن شخص، یک سفره‌ی خاصی انداخته بودند که خیلی باشکوه بود ولی به بقیه برای مثال، شله، حلیم و این طور چیزها می‌دادند. مردم می‌آمدند می‌خوردند، می‌رفتند، یک عده‌ای از شخصیتها… حالا مطابق فکرمیزبان که برای چه کسی شخصیت قائل باشد، برای شخصیتها اتاق خاصی داشتند، اتاقی که اصلاً آن جا شُله و به‌این‌صورت این حرفها نبود که هر کس بیاید بخورد و برود! نه، حساب داشت، خیلی دقیق، خیلی باشکوه، خیلی با احترام.

معیار در شخصیت و احترام افراد در نزد مردم و خدای تعالی

این جمله را هم عرض کنم؛ از نظر افراد، شخصیتها فرق می‌کنند. شخصیت یک فردی، به قدرت او است! رئیس فلان اداره است، رئیس فلان قسمت است، رئیس چه هست و اینها. شخصیت یک کسی، به قلدری او است! سابق، در محله‌های شهرها، یک افراد قلدری بودند که مردم به اینها خیلی احترام می‌گذاشتند! به خاطر ترس آنها از این آقا که نصف شب مست می‌کند و می‌آید و عربده می‌کشد! برای خاطر‌همین، بعضیها بودند که او را احترام می‌کردند. یکی هست که مثلاً فرض کنید، برای رئیس جمهور، احترام قائل است، یکی، برای رهبر، احترام قائل است، همین‌طور هر کسی یک فکری دارد و احترامی، برای یک شخصیتی که برای آن شخصیت، اهمیت دارد، ممکن است برای همان، احترام قائل باشد اما خدای تعالی؛ دیگر معلوم نیست که برای رئیس جمهور و رهبر و بالا و پایین و این و آن احترام خاصی قائل باشد، همان‌چیزی که خود او در قرآن فرموده است که «عِنْدِ اللَّهِ»(حجرات/۱۳) احترام برای آنها قائل است؛ همان را قائل است دیگر؛ «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ» ببینید «عِنْدَ اللَّهِ» یعنی نزد خدا، نزد شما ممکن است که غیر از «أَتْقاكُمْ» باشد. ماها یک انسان باتقواترینی را اگر پیدا کردیم اگر پول داشت او را احترام می‌کنیم، اگر قدرت داشت او را احترام می‌کنیم، اما اگر هیچ چیزی نداشت، هیچ کدام از اینها را نداشت، فقط تقوا داشت! نوش جان تو! و تقوای خود را هم باید مخفی نگه بداری! که کسی نبیند! برای خود تو! یا علم احیای نفس خود را داشت؛ این مهم است؛ احیای نفس خود؛ احیای دیگران را؛ احیاء هم این نیست که حالا یک نفر سکته کرده است فوراً انسان یک دارویی به او بمالد و او احیاء بشود، این احیاء؛ احیای موقت است، احیای روح مردم، احیای ابدی مردم، آن زندگی ابدی که مردم دارند، این دو چیز در نزد پروردگار ارزش دارد، یعنی خود خدا در قرآن فرموده است وإلّا ما حق نداشتیم که درباره‌ی نظر پروردگار، خواست پروردگار اظهارنظر کنیم ولی خود او فرموده است «هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ»(زمر/۹) و ما هم می‌دانیم که علم در نزد خاندان عصمت، همان علم حیات ابدی است و علم احیای دیگران است حالا اگر یک قدری بهتر خود را زنده کرده باشد دیگران را هم زنده کند، زندگی ابدی. یکی این است و یکی هم تقوا است، پاکی، تمیزی، اینها است.

مهمان‌های خاص و عام پروردگار

در نزد خدا، خدای تعالی، یک مهمانی خاصی دارد که آنهایی که اهل تقوا و اهل علم هستند و در آن مجلس، وارد می‌شوند می‌فهمند، اینهایی را که دیدید در هیأت وارد می‌شوند و شُله می‌خورند، حلیم می‌خورند، یکی پای خود را دراز کرده است و دارد می‌خورد، یکی به آن یکی دارد فحش می‌دهد و دارد می‌خورد، (یکی نان جلوی او هست و دارد می‌خورد، یکی نان نیست و دارد می‌خورد، همین طور شلوغ در شلوغ! اینها باشند، اینها را خدای تعالی این‌طور پذیرفته است، عین حیوانات، یعنی برای ذات مقدس پروردگار فرقی نمی‌کند از آن جانور ذره‌بینی که هست، بعد آن جُعَلی که کثافت را گِرد می‌کند تا می‌رسد به یزید و شمر و بقیه‌ی مردم، همه دعوت هستند، همه بیایند بخورند و بروند، جنبه‌ی حیوانی هم دارد؛ صددرصد.
اما یک عده هستند که نه، اینها از نظر خدا «عِنْدَ اللَّهِ» باید إکرام بشوند «أَكْرَمَكُمْ» إکرام باید بشوند از نظر آنها، آنها چه کسانی هستند؟ قدر مسلّم آنها ائمه‌ی اطهار علیهم الصلاة و السلام هستند، آنها را نمی‌شود با رحمانیت تنها از سر باز کرد، نه، آنها شخصیتی هستند؛ خود خدا به آنها شخصیت داده است، مثل یک رئیس جمهوری که به وزیر خود شخصیت داده است، این یک انسان عادی بود ولی حالا این را وزیر خود کرده است. پیغمبر اکرم و ائمه‌ی اطهار هم همین طور هستند، البته ماها ممکن است گاهی بی‌جهت یک شخصیتی به یک کسی بدهیم اما خدای تعالی روی حساب، روی تقوا، روی علم، روی دانش به یک فردی شخصیت می‌دهد. از ائمه‌ی اطهار علیهم الصلاة و السلام بگذریم در مرحله‌ی اول انبیا، بعد هم شهدا، بعد هم صالحین و صدیقین هستند، اینها محترم هستند، اینها می‌توانند از آن ضیافة¬الله خاص استفاده بکنند «دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ»(بحار الأنوار، ج‏ ۹۳، ص ۳۵۶) حالا یکی یک طوری است که مثلاً در همان راهرو به او غذا می‌دهند می‌خورد و یکی را در اتاق بالا می‌برند و سفره و چه و با یک خصوصیت خاصی، با احترام خاصی به او محبت می‌کنند، هم اسب او را، هم مَرکب او را غذا می‌دهند و هم خود او را، همه گونه پذیرایی کامل برای او انجام می‌دهند.

در ماه رجب و شعبان موقتا از اولیاء خدا شوید

اولیاء‌خدا؛ موقت می‌توانند ولیّ خدا بشوند ولی موقت است، مثلاً اول ماه رجب و شعبان انسان کار می‌کند، همین دعاها خیلی انسان‌ساز است ولی چون روی آن کار نکرده‌اید موقت است، مثلاً فرض کنید معارف شما مثل آنچه که در دعای حضرت بقیة‌الله گفته شده است که همان جمله‌ی آن معروف است که «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ»(بحار الأنوار، ج ‏۹۵، ص ۳۹۳) یا می‌فرماید «يَا مُرْسِلَ الرَّحْمَةِ مِنْ مَعَادِنِهَا»(إقبال الأعمال، ج ‏۲، ص ۶۵۸) آن‌قدر معرفت بالا رفته است که ما امام را معدن رحمت خدا می‌دانیم و همه‌ی آنچه که به ما می‌رسد همه‌ی آن از طرف خدا است و منبع و معدن آن ائمه‌ی اطهار علیهم الصلاة و السلام هستند، این از نظر اعتقادات است. از نظر اخلاقیات هم که این دعاهایی که در ماه رجب هست، اخلاق به انسان تعلیم می‌دهد، همین دعای معروف که اکثراً همه هم حفظ هستند: «يَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ من [عِنْدَ] كُلِّ شَرٍّ يَا مَنْ يُعْطِي الْكَثِيرَ بِالْقَلِيلِ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ سَأَلَهُ»(بحار الأنوار، ج ۹۵، ص ۳۹۰).

سؤال و درخواست باید از خدای واقعی باشد

که من در روز دوشنبه در جلسه‌ای که خانمها جمع بودند، گفتم: «مَنْ سَأَلَهُ» کسی که سؤال بکند از خدا؛ چون ما غالباً سؤالاتمان از خدا نیست، از خدایی است که در ذهن خود ساخته‌ایم، آن خدایی که ائمه‌ی اطهار علیهم الصلاة و السلام معرفی کردند ما از او سؤال نمی‌کنیم! به این‌جهت که ما او را حتی نمی‌شناسیم، حتی آن‌قدر از او دور هستیم که نمی‌دانیم اصلاً چه صفتی دارد، او ساخته‌ی خود ما است! «کُلَّمَا مَيَّزْتُمُوهُ بِأَوْهَامِکُمْ فِي أَدَقِّ الْمَعَانِي فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مِثْلُکُمْ مَرْدُودٌ إِلَيْکُمْ»(بحار الأنوار، ج ‏۶۶، ص ۲۹۳) هرچه را که شما فکر می‌کنید که خدا است و این طوری آن را تمیز بدهید این مخلوق شما است، به خود شما مردود است، خدای خود شما است، یعنی «مَنْ سَأَلَهُ» نیست «يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ سَأَلَهُ» اگر از خدا سؤال بکنید؛ با همان ایمان قوی و با شناختی که علی بن ابیطالب از خدا دارد؛ فوراً خدا می‌دهد، هرچه هم باشد می‌دهد، اما «مَنْ سَأَلَهُ» نیست، البته این را توضیح دادم.

پاک کردن خود برای ورود به مهمانی خاص و جمع اولیاء‌خدا

همین دعاها انسان را خوب، می‌سازد؛ خیلی عالی می‌سازد، دعاهایی در همین ماه رجب است که اعتقادات انسان را درست می‌کند، در ماه شعبان هم همین طور اعتقادات را درست می‌کند، خود تولدها اعتقادات انسان را درست می‌کند، انسان را نزدیک می‌کند، مقرب می‌کند تا این‌که ماه رمضان می‌رسد، ماه رمضان هم ممکن است انسان را، البته اگر این شخص سوءاستفاده نکند، انسان خیلی لغزنده‌ای نباشد، خیلی پای او روی پوست خربزه نباشد، خیلی همج‌الرعاع نباشد شاید او را در آن مهمانی خاص راه بدهند وإلّا اگر نه، موقتاً درست کرده است، می‌دانند که این انسان پَستی است و رفته است لباس کرایه کرده است که بتواند داخل مجلس برود، این را غالباً، راه نمی‌دهند، یعنی لذتی که اولیاء خدا از آن مهمانی و از ضیافة‌الله می‌برند این نمی‌برد، این موقت است، برای همین جهت هم هست که من زیاد اصرار دارم زودتر تزکیه‌ی نفس خود را دقیق و عمیق و روی عادتی که باید به هر صفتی از صفات بکنید انجام بدهید تا وقتی که دَم در وارد می‌شوید، بگویند آقا بفرمایید، شما از این طرف؛ همان‌طوری که در قیامت هم همین‌طور است «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ‏»(حجر/۴۰)؛ «إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ‏»(صافات/۴۰) اینها در قیامت هم که وارد می‌شوند… یک وقت می‌بینید می‌گویند آقا برو در صحرا بایست تا نوبت تو بشود، اما گاهی یک کسی وارد می‌شود که او را می‌شناسند که این یک فرد شاخصی است، یک شخصیتی است، اینهایی هم که الآن ایستاده‌اند و حتی معطل هم شده‌اند، اینها را کنار می‌زنند و می‌گویند آقا شما بیا از این کنار، برای مثال، از خط سبز عبور کن، این طوری می‌شود. شماها افرادی باشید که از خط سبز، از کنار گمرک، از هرچه می‌خواهید اسم آن را بگذارید، اینها مثالهایی است که ما مجبور هستیم برای استئناف شما و مأنوس شدن شما به حرف، برای شما عرض کنیم و إلّا کوچکترین گیری داشته باشد، می‌گویند برو در جمعیت بایست تا ببینیم چه برنامه‌ای خواهی داشت. حالا فعلاً آن چیزی که من می‌خواهم در عرایض خود عرض کنم و برای شما فعلاً مفید است این است که موقتاً هم که شده‌است، خودتان را در بین مخلَصین بیندازید، لااقل به اندازه‌ی همین ماه رمضان، یک وقت ممکن است خدای تعالی؛ البته این که می‌گوییم ممکن‌است، نه این که بعید باشد، ممکن است خدای تعالی ببیند، تو در آن مهمانی خاص آمده‌ای برای همیشه تو را آن جا نگه دارد، هست، احتمال آن هست، چون از رحمت پروردگار بعید است که یک کسی را موقتاً یک جایی راه بدهند، به او نشان بدهند، نعمتها را ببیند و بعد دیگر او را محروم کنند. در دعاها این مطلب هست، در آن دعای بعد از زیارت حضرت رضا صلوات الله علیه هست: «مَولايَ قَد تَكَرَّرَ وَقُوفي لِضِيافَتِكَ» می‌گوید مکرر اتفاق افتاده است که من در ضیافت و مهمانی تو وارد شده‌ام؛ «فَلا تَحرِمني ما وَعَدتَ المُتَعَرِّضِينَ لِمَسألَتِكَ» ای خدا من را محروم نکن از آنچه که به اولیاء خود وعده‌کرده‌ای، به آنها وعده کردی دیگر، آنها را که می‌بری، ما هم دیده‌ایم که برده‌ای، ولو یک شب در ماه رمضان شما بتوانید وارد آن رحمت خاصه بشوید احتمال آن هست که شما را نگه دارند،

مراحل تزکیه نفس و اخلاص و خلوص خود را محکم و تثبیت کنید

بنابراین این کار موقت را هر کس چه مرحله‌ی او پایین باشد، چه بالا باشد، چه کار کرده باشد، چه جدی باشد و چه غیر جدی، این موقت را، این اخلاص موقت را، این خلوص موقت را به دست می‌آورد وإلّا همه‌ی ما، برای یک روز ممکن است استقامت کنیم، برای یک جریان استقامت کنیم، همه‌ی ما برای یک مدت کوتاهی صراط مستقیم داشته باشیم، همه‌ی ما با نفس خود برای بعضی وقتها جهاد داشته باشیم، همه‌ی ما در مقابل پروردگار بندگی داشته باشیم، پس ما چه می‌گوییم؟ ما می‌گوییم اینها را محکم کنید، مثل همان نقاشی که عرض کردم با مداد روی دیوار خط می‌کشد و یک نقاشی با مداد می‌کند ولی بعد باید بیاید آن را تکمیل بکند، یک دست روی آن بکشند پاک می‌شود، با مدادپاک کن پاک می‌شود و از بین می‌رود. تقوا و خلوصی که موقت باشد از بین می‌رود، همه‌ی زحمات شماها و ما و همه در این است که این جا بیفتد، اگر جا نیفتاد ممکن است خراب بشود. شما یک دری را دارید در پنجره‌ای می‌گذارید، دو طرف آن را یک آجر می‌گذارید، نقداً ایستاده است، مثل این است که اصلاً کار گذاشتید اما تا آن را گچ نکنید، تا آن را محکم نکنید این حتی هر لحظه ممکن است به دیگران صدمه هم بزند و لذا افرادی که موقت مخلِص هستند و بعد دست می‌کشند از برنامه‌های کمالات روحی خود یا برای آنها عادی می‌شود یا مثل پشه‌ای که در فضا باد آن را این طرف و آن طرف می‌کند هستند علاوه‌ی بر این‌که وجود اینها برای خود اینها هم مفید نیست یک قیافه‌ای از سلامت نفس، یک قیافه‌ای از خلوص پیدا کردند و دارند ممکن است گاهی ضرر هم برای دیگران داشته باشند چون مردم فکر می‌کنند این همان انسان خالص آن روز است، این همان انسان پاک آن روز است، خود را به او می‌سپارند یا به او اعتماد می‌کنند، او هم آن خلوص را از دست داده است، آن وضع را از دست داده است، حالا رشوه می‌گیرد، حالا دزدی می‌کند، حالا خیانت می‌کند، حالا کارهای زشت می‌کند و آن وقت شما می‌بینید می‌گویید ما این را انسان خوبی می‌دانستیم، بی‌خود خوب می‌دانستید، انسان تا مراحل کمالات را محکم طی نکند نمی‌شود به او اعتماد کرد، تا خود این دیوار خوب محکم نباشد من نمی‌توانم به آن تکیه بکنم، نمی‌شود اصلاً تکیه کرد. اگر دیوار سست باشد، من تکیه کردم؛ آن قسمت بالای آن روی سر من می‌ریزد.

افاضه خاص پروردگار در ایام الله

پس دو‌کار دارید؛ برای ماه رمضان الآن چون در پیش است یک کار و یک کار هم برای ابد، دائمی یا مثلاً حتی برای فرض کنید: عید غدیر، مثلاً ماه ذیحجه؛ عید غدیر است یا عید قربان یا عید فطر یا حتی شب نیمه‌ی شعبان، اینها یک ایامی است که خدای تعالی در قرآن می‌فرماید ای پیغمبر ایام‌الله را به یاد مردم بیاور. معنی ایام‌الله این است که یک افاضه‌ی خاصی خدای تعالی در آن روز به مردم دارد. حالا مردم، چطور مردمی باشند، بتوانند در آن مجلس خاص وارد بشوند یا نتوانند ولی خدا سفره‌ی خود را انداخته است، ولی ما الآن چون ماه قمری را اصلاً مطرح نمی‌کنیم از ایام‌الله هم اطلاع نداریم! اگر خیلی هم بخواهیم ایام‌اللهی را منظور کنیم ۲۲ بهمن را ایام‌الله می‌گوییم! و حال‌این‌که در برج نباید باشد، اصلاً ایام‌الله در ماه‌های قمری است، خدای تعالی در قرآن می‌فرماید وقتی یک افاضه‌ی خاصی به انسان می‌رسد، هر وقتی باشد، آن زمان، زمان خدا است، حالا در برج های شمسی باشد و یا در ماه‌های قمری فرقی نمی‌کند ولی آن ایام‌اللهی که خدا در قرآن متذکر می‌شود همان روزهای حساس مثل شبهای احیا، مثل نیمه‌ی شعبان، مثل تولد حضرت سیدالشهداء، مثل مبعث پیغمبر اکرم، در مرحله‌ی اول اینها منظور است و خودتان را بسازید، البته این را هم به شما بگویم آن کسی که می‌خواهد خودش را به کمالات روحی برساند باید اول خود را بسازد، در این مجالس موقت هم شرکت کند، اگر موقت آن نباشد دائمی آن نمی‌شود. خود را در این مجالس موقت برساند، لااقل اگر در مجلس عمومی که به همه غذا می‌دهند وارد شد برود پشت درِ آن اتاقی بنشیند که اقلاً بوی آن به بینی او بخورد. غذای خصوصی می‌دهند اقلاً تا آن پشت در برود، نه این‌که بی‌اعتنا باشد، بی‌اهمیت باشد، شکم ما سیر شد و تمام شد، مسأله حل شد، اینها نباشد. پس از این ایام باید کمال استفاده را کرد، شما یک دفعه ماه رمضان مثلاً به عنوان مهمانی خدا، مهمانی خاص خدا در آن اتاق خاص رفتید ولو یک شب، شب احیا، آن‌جایی که امام زمان صلوات الله علیه نشسته است، آن‌جایی که اولیاء‌خدا هستند، شهدا هستند، صدیقین هستند، شما فکر نکنید شهدا که از دنیا رفتند، نه آن لطف الهی که سرازیر می‌شود به تمام عالم وجود سرازیر می‌شود. حالا یک شب هم شما وارد شدید، شما توانستید وارد بشوید یا شما را نگه می‌دارند و می‌گویند حالا که آمدی باش یا این‌که اقلاً با وضع آن مجلس و شرایط آن مجلس آشنا می‌شوی. انسان می‌بیند اینهایی که این جا نشستند چه خصوصیاتی دارند، چطور لباس پوشیده‌اند، چطور مرتب هستند، چه وضعی دارند، اقلاً انسان آشنا می‌شود و إلّا کسی که همیشه دمِ در آمده است، آن جا یک کاسه آش به او دادند، همان جا نشسته است خورده است این هیچ‌وقت نمی‌فهمد که آن اتاق بالا و آن اتاق پذیرایی خاص چه چیزی هست و چه کسی هست و چه می‌دهند، اصلاً نمی‌فهمد و اکثریت مردم متأسفانه همین طور هستند.

لذت های معنوی اولیاء‌خدا

اکثریت مردم نمی‌دانند که اولیاء‌خدا که رهبر آنها و بزرگ آنها، ائمه‌ی اطهار علیهم الصلاة و السلام هستند و بعد هم اولیاء‌خدا هستند چه لذتی می‌برند. الآن مجلس مناسب نیست که من عرض کنم، یک نفر با یکی از این لذایذ ظاهری در درجه‌ی أعلا از نظر مُلکی؛ برخورد کرده بود ولی اهل معنا و اهل کمالاتی بود؛ می‌گفت اصلاً نمی‌شود با هم مقایسه کرد، واقعاً نمی‌شود مقایسه کرد. لذتی که اولیاء‌خدا در وقتی که با خدای تعالی مناجات می‌کنند، دعا می‌خوانند، قرآن می‌خوانند؛ اصلاً هیچی، همین طور نشسته‌اند، لذتی که در زمان بیکاری خود می‌برند مردم دیگر و ماها اصلاً از بهترین لذایذ آن لذت را نمی‌بریم! یعنی یک سرسوزن لذت نمی‌بریم. ما نمی‌دانیم که الآن خدای تعالی… حتی ممکن است یک کسی بگوید اگر همیشه انسان در بهشت باشد حوصله‌ی او سر می‌رود، آن برای این است که خیال می‌کند همان دَم در حیاط کاسه‌ی آش را به او دادند و این خورد، همان جا اصلاً حوصله‌ی انسان سر می‌رود یا در طویله فرض کنید بخواهد او را پذیرایی کنند انسان دوست دارد زودتر از طویله بیرون بزند و برود. اصلاً ماها نمی‌فهمیم که اولیاء خدا چه می‌کنند که اگر میلیارد میلیارد سال انسان وقت داشته باشد باز می‌گوید کم است، این قدر لذت‌بخش است، باز می‌گوید زود تمام شد. مجالس خیلی پُرنشاطی که گاهی اتفاق می‌افتد و می‌روید می‌بینید ساعت شد یک بعد از نصف شب، می‌گویید چه زود گذشت صدها برابر، هزاران برابر این را زیاد کنید. می‌بینید آن شاعر می گوید «سنة الوصال سنة»(عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج ‏۱، ص ۱۵۱) سال وصال یک لحظه است: یک سنه است «و سنة الفراق سنة» یک لحظه‌ی فراق یک سال است و واقعاً این طور است. شاید برای اکثر ماها پیش نیامده باشد آن لحظاتی که انسان به محبوب خود برسد، حالا محبوب او هرچه می‌خواهد باشد، هر کسی می‌خواهد باشد، محبوب‌های مجازی، مجازی است دیگر، اصلاً ارزشی ندارد. محبوب حقیقی، ذات مقدس پروردگار یک لذتی انسان می‌برد که اصلاً انسان نمی‌تواند آن را وصف کند، حتی خود او نمی‌تواند درباره‌ی آن فکر کند، همین طور بیکار نشسته است، نصف شب دارد با خدا حرف می‌زند یا حرف هم نمی‌زند، اصلاً خدا را تماشا می‌کند، خدا را می‌بیند، خدا را حس می‌کند، لقاء پروردگار است، این در همان بیکار نشستن… یکی از دوستان چندی قبل به من تلفن زد گفت برای من این طور حالی پیدا شده است، چطور است؟ خوب است یا بد است، نه حال دعا خواندن دارم، نه حال چه، فلان، یعنی نه این‌که آن حال را نخواسته باشد، می‌گفت این برای من لذت‌بخش‌تر است که همین طور بنشینم و به خدا نگاه کنم. شما می‌گویید: مگر می‌شود به خدا نگاه کرد؟ با این دو تا چشم نه، ولی خدایی که الآن همه‌ی ذرات عالم را مثل منظومه‌ی شمسی، حتی اتم را دارد می‌چرخاند، همه‌ی کارها را دارد می‌کند اصلاً انسان نمی‌تواند او را نبیند «ما رايت شيئا الا و رأيت اللَّه قبله و بعده‏»(درخشان پرتوى از اصول كافى، ج ‏۱، ص ۱۱۵) حضرت امیر صلوات الله علیه می‌فرماید. انسان به آن جا که می‌رسد یک حالتی پیدا می‌کند لذت‌بخش، سرتا پا لذت است، سرتا پا شیرین است، می‌گوید چون ذکر دوست می‌گویم دهانم می‌شود شیرین، حالا شعر بعدی آن را بلد نیستم ولی: «سراپا قندم خوشا حالم»؛ این طوری می‌شود. اصلاً دیوانه‌ترین انسانها آن انسانی است که این لذت را احساس کرده باشد، برای همین می‌گویم موقت آن را بپذیرید، چون وقتی انسان موقت آن را پذیرفت نمی‌تواند دیگر رها کند، نمی‌تواند جدا بشود، این لذت را بچشد، این لذت را احساس کند، ولو این لذت را احتمال بدهد و با لذایذ دنیایی سرگرم بشود، یعنی محال است.

کوشش در انس با خدا

بنابراین إن‌شاءالله این کوشش را بکنید، البته همه‌ی شما در راه هستید و یک قدم‌های بلندی برداشتید ولی در عین حال کوشش کنید برای ماه رمضان شب اول ماه رمضان در آن اتاق خصوصی کنار امام عصر ارواحنا فداه نشسته باشید، مهمانی خدا را این طوری استقبال کرده باشید و دیگر حالا قرآن می‌خواهید بخوانید یا می‌خواهید نخوانید، دعاهای ماه رمضان را می‌خواهید بخوانید یا می‌خواهید نخوانید، یعنی نمی‌توانید قرآن نخوانید، آزاد هستید، یک ختم قرآن را کسی می‌خواند که بیرون در نشسته باشد و بخواهد خود را به این وسیله داخل اتاق خاص بکشاند. یک ختم قرآن که سهل است اگر وقت داشته باشید صد ختم قرآن می‌خوانید، هر شب دعای جوشن کبیر را، دعای ابوحمزه‌ی ثمالی را حتماً می‌خوانید، این که می‌گویم بعضی از علما در گذشته در قنوت نماز شب خود دعای ابوحمزه‌ی ثمالی را می‌خواندند این حرف چیزی نیست، اصلاً میل آنها می‌کشید، حالت آنها ایجاب می‌کرد، الآن هم هر کس از دوستان از من می‌پرسد ما دعاهای ماه رجب و ماه شعبان و اینها را بخوانیم یا نه؟ می‌گویم اگر خسته نمی‌شوید بخوانید، اگر حال آن را دارید بخوانید. غذایی جلوی تو گذاشتند اگر اشتهای آن را داری بخور، کسی جلوی تو را نمی‌گیرد اما اگر بخواهی با زور بخوری، با فشار بخوری، خسته بشوی، چُرت بزنی و بخوانی، نه نخوان، خسته می‌شوی، خستگی برای انسان ضرر دارد. بعضیها هم هستند که از اول خسته هستند، اصلاً مریض هستند، اشتها که ندارند هیچ، گلوی آنها را غده‌ی سرطان گرفته است و اصلاً نمی‌توانند یک لقمه قورت بدهند، آنها که هیچ، دعا اصلاً نمی‌توانند بخوانند، یک نماز واجب خود را می‌خواهند بخوانند خیلی با فشار و با ناراحتی می‌خوانند، خسته می‌شوند، خوشحال می‌شوند که مسافر هستند و دو رکعت نماز آنها کمتر شده است و از این حرفها، اینها که هیچ، اصلاً باید بگوییم سخت مریض هستند ولی اهل معنا گاهی آن‌طور… یعنی آنهایی که جزو صدیقین هستند، جزو شهدا، جزو صالحین هستند، جزو انبیا هستند، اینها همیشه با خدا هستند. می‌بینید حضرت موسی وقتی در کوه طور قرار می‌گیرد هم خدا دوست دارد با حضرت موسی زیاد صحبت کند و هم حضرت موسی دوست دارد زیاد با خدا صحبت کند «وَ ما تِلْكَ بِيَمينِكَ يا مُوسى‏»(طه/۱۷) سؤال برای خدا جز اظهار محبت و حرف زدن و تکلم کردن چیز دیگری نیست، خدا نمی‌داند چه‌چیز دست موسی است؟ هر عاقلی جلوی حضرت موسی بود می‌دانست این عصا است، حضرت موسی هم نگفت می‌بینید «علمک بحالی کفی عن مقالی» که ما گاهی می‌گوییم، خود تو می‌دانی که دست من چیست، گفت: «هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى‏ غَنَمي‏»(طه/۱۸) اگر می‌گفت «هِيَ عَصايَ» معلوم می شد خیلی بامحبت نیست، ولی بقیه‌ی آن را که گفت، گفت، گفت، از آخر هم خود او خجالت کشید، دید خیلی پُرحرفی کرده است؛ گفت «وَ لِيَ فيها مَآرِبُ أُخْرى» کارهای دیگر هم با آن می‌کنم وإلّا همه را می‌خواست بگوید و دل نمی‌کَند از کوه طور، از آن‌جایی که با خدا دارد حرف می‌زند. زنی را که الآن دارد وضع حمل می‌کند، اصلاً فراموش کرده بود و حرفی از او نمی‌زد، آن‌جا داشت خدا می‌فرمود: «اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى * فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً‏»(طه، آیات ۴۳ و ۴۴) ببینید آنها کجا بودند، آنها چه لذتی از مناجات و صحبت با خدا می‌بردند و حالا قرآن برای ما هست ولی هیچ استفاده‌ای نمی‌بریم با کمال تأسف من اطلاع دارم بعضیها هنوز سی آیه‌ی از قرآن که در هفته باید خوانده شود، نمی‌خوانند، إن‌شاءالله هر کسی خود او؛ «كَفى‏ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً»(إسراء، آیه ۱۴)؛ خدای‌تعالی در روز قیامت می‌فرماید خود تو برای خود حسابگر خوبی هستی، خود تو حساب بکن، ببین چقدر تو به ما اعتنا کرده‌ای و چقدر ما به تو اعتنا کرده‌ایم. چقدر ما به تو رسیده‌ایم و چقدر تو به ما رسیده‌ای. گفتم یک نماز بخوان مدام… چند شب قبل این‌جا گفتم که تمام نماز مغرب و عشایی که ما این جا می‌خوانیم، نیم‌ساعت طول می کشد، وسط آن بیرون می‌روند، دیر می‌آیند، حرف‌های متفرقه می‌زنند، نیم‌ساعت است، نمی‌دانم چه می‌گویند، بعضی وقتها ممکن است من حرفهای خلاف عفت زبان بزنم، نیم‌ساعت است! هر طوری هست بمان، تکان نخور، حرف نزن، حرکت نکن، حالا این نیم ساعت این طوری باش از ۲۴ ساعت وقت خود نیم ساعت این طوری باش. نماز ظهر و عصر را که پای سفره می‌خوانی، برای تو غذا کشیدند و باید بروی، بعد از آن هم که انسان کسل است. نماز صبح هم که خواب آلوده هستیم، شب تا ساعت یک نشستیم و صبح چُرتی هستیم، آن هم که هیچ، اقلاً نماز مغرب و عشا که دیگر مرضی نداری! این را هم شیطان نمی‌گذارد. کوشش کنید إن‌شاءالله که با خدا انس بگیرید، اگر نگیرید، نه دنیا دارید، نه آخرت، نه بهشت، نه هیچ‌چیز دیگری. حالا ممکن است بعد از مدتها شما را در بهشت راه بدهند ولی واقع آن این است که خود انسان خجالت می‌کشد، خود او می‌گوید من چه حقی دارم که با خدا حرف بزنم، بگویم خدایا به من برس، خدایا من را ببخش، حتی گاهی شخص، خجالت می‌کشد که بگوید خدایا من را ببخش، برای این‌که این قدر بی‌اعتنایی به خدای تعالی کرده است که چه عرض کنم نمی‌گویم گناه کرده است، ممکن است انسان حال گناه را هم نداشته باشد ولی این قدر بی‌اعتنایی به ذات مقدس پروردگار کرده است، خدایی که همیشه با ما است، هرچه گفته است ما بی‌اعتنایی کرده‌ایم، هرچه دستور داده است ما بی‌اعتنایی کردیم، آن قدر انسان خود را از خدای‌تعالی دور نگه داشته است که اگر فرسخها بدَود باز هم ممکن است به خدا نرسد. إن‌شاءالله امیدوار هستیم… ما این تذکرات را فقط به عنوان این گفتیم که ماه رجب دارد تمام می‌شود، ماه شعبان دارد إن‌شاءالله کم کم شروع می‌شود، یک لباس تقوایی ولو برویم از اولیاء خدا اجاره بکنیم، ریش گِرو بگذاریم، خواهش بکنیم و یک لباس تقوایی تهیه بکنیم. بهترین فرد هم برای این‌که لباس تقوا را بشود از او کرایه کرد، از او درخواست کرد حضرت موسی بن جعفر علیه الصلاة و السلام است.

ذکر مصیبت حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام
امروز روز شهادت این آقا بود، من چند شب قبل هم گفتم که حضرت موسی بن جعفر در رساندن انسان به کمالات روحی و رفع امراض روحی… حالا رفع امراض روحی موقت آن باشد یا دائمی باشد، دائمی آن برای خود انسان هم کمک کند «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»(عنکبوت/۶۹) اما موقت آن را لااقل این ساعت آخر روز بیست و پنجم ماه رجب یک کاری بکنیم که إن‌شاءالله حضرت موسی بن جعفر یک توجهی به ما بفرماید «[السَّلَامُ عَلَى‏] الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ»(بحار الأنوار، ج ‏۹۹، ص ۱۷) یا اباالحسن یا موسی بن جعفر، آقاجان دست ما دامان تو، آن قدر قدرة‌اللهی که در کنار دجله وقتی جنازه‌ی مقدس ایشان را گذاشته بودند هارون می‌خواست کاری بکند که شهادت موسی بن جعفر به گردن او نیفتد، از شیعیان می‌ترسید، می‌خواستند شایعه بکنند که آقا در زندان به أجل خود از دنیا رفته است، یک شیعه‌ی بااخلاص، یک شیعه‌ای که… کاش خدا ما را هم جزو آن شیعیان قرار بدهد، گفت: امام ما مرده و زنده ندارد، چرا مردم معطل هستید از خود ایشان سؤال می‌کنیم، آقا، موسی بن جعفر، آیا شما را کشتند یا به أجل خود از دنیا رفتید؟ حضرت سر خود را یک مقدار بلند کردند، لب‌های ایشان تکان خورد، فرمود: «قتلاً قتلا، قتلاً قتلا»
«لا حول و لا قوة إلّا بالله العلی العظیم»
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» خدایا فرج مولای ما، امام زمان ما را برسان. خدایا به حق آن آقا، ما را آماده‌ی برای ضیافة‌الله آن هم مجلس خاص قرار بده. خدایا عنایت خود را بر ما و بر این جمع نازل بفرما. خدایا روح دین و اسلام و حقیقت را به همه‌ی ما مرحمت بفرما. لذت مناجات خود را به همه‌ی ما عنایت بفرما.
«و صلی الله علی سیدنا محمد و آله أجمعین»

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۲۲ رجب ۱۴۲۳

 

اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله والصّلوة والسّلام علی رسول الله وعلی آله آل الله. لاسیّما علی بقیة الله روحی وارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

إِنَّا أَعْطَيْنَاکَ الْکَوْثَرَ (1) فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ (2) إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3) (سوره کوثر)

      ماه مبارک رجب است، در این ماه دعاهایی دستور داده شده که باید انسان از این دعاها اعتقادش را، اعتقاداتش را، افکارش را، اعمالش را یاد بگیرد و در تمام مسائل روحی به آن اتکا کند.  یکی از آن دعاها همین دعایی است که بعد از هر نماز غالباً خوانده می شود و معنی کوثر را در اوّلین جمله ای که از این دعا قرائت می شود بیان کرده و آن جمله این است که خدای تعالی در این دعا، متّصف به این صفت می گردد؛ که «یا من ارجوه لکلّ خیر» ما در هفته های گذشته درباره ی کلمه ی کوثر، گفتیم که منظور از کوثر «خیرکثیر» است. خیر کثیر نسبت به فاطمه زهرا (سلام الله علیها) داده می شود ولی کلّ خیر، امیدواریم ما از ذات مقدّس پروردگار، که به ما برسد. خدای تعالی کلّ خیر است و کلّ خیرات نصیب بندگان خوب خدا می شود. فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و هر کس در راه آن بی بی قرار بگیرد کوثر است، خیر کثیر است. خیر کثیر، خیر کم را هم در کنار دارد، ولی کلّ خیر چیزی را استثناء نکرده است. لذا در این دعا می گوییم: ای کسی که به او امید همه ی خوبی هاست. همه ی خوبی ها در اختیار خداست. خیر کثیر متعلّق به فاطمه ی زهراست. وهر کس در راه آن بی بی قرار بگیرد از خیر نصیبی برده است. حالا یا آنکه همه ی خیرات یعنی همان خیر کثیر را، مَظهر و مُظهِر می شود و یا آنکه بعضی از خیرات را و خوبی ها را در وجود خود جای می دهد. یک سالک الی الله، کسی که به سوی خدا حرکت می کند، باید خودش را به سر چشمه ی حقیقت که فاطمه اطهر (سلام الله علیها) است، برساند. یعنی همه ی خوبیها را که برای یک بشر ممکن است که همان خیر کثیر است در وجود خود بوجود بیاورد. فاطمه زهرا (سلام الله علیها) کوثر است. در این ماه، ما خدای تعالی را به کلّ خیر نسبت می دهیم و از او این را امید داریم و در مقابل، بعد می گوییم « و امن سخطهُ عند کلّ شر» سخط پروردگار را هم در مقابل هر بدی، ایمنیم. یعنی اگر خودتان را به خدا منتسب کردید و وصل به خدا شدید و از خدای تعالی کمک گرفتید و توانستید به لقاء پروردگار برسید از هر شرّی در امان هستید. بعد در این دعا خدای تعالی را اینطور معرفی می کنیم «یا من یعطی الکثیر بالقلیل» ای خدایی که در مقابل عمل بسیار کم ما، به ما عطای زیادی عنایت می کنی. خدا آن کسی است که در مقابل عمل بسیار کم، جزای بسیار زیادی مرحمت می کند. بعد می گوییم «یا من یعطی من سأله» اگر کسی مرتبط با خدا باشد، لقاء پروردگار را موفق بشود، انس با ذات مقدّس پروردگار نصیبش گردد، این شخص، این فرد برای اینکه انسش را تکمیل کند و با خدا حرف بزند، دعا می کند، درخواست می کند، و چیزهایی را که نیازمند به اوست که به حضرت موسی خدای تعالی خطاب فرمود که: موسی حتی نمک آشت را از من بخواه. یک فردی که باخدا مأنوس است، با خدای تعالی مرتبط است، هر چه که لازم دارد از خدا می خواهد، حتی اگر می خواهد چیزی را از زمین بردارد قبل از آنکه دستش را دراز کند، خدای تعالی به یادش می آید. کلمه ی «لاحول ولا قوة الّا با الله العلی العظیم» را متذکّر می شود. این حرکت که دست من دارد، این خم شدنی که من دارم، این با حول و قوه ی پروردگار است و از خدا با زبان حال می خواهد که خدایا این قدرت را از من نگیر تا من آن چیزی را که به آن نیازمندم از زمین بردارم. کم کم طوری می شود که مانند علی ابن ابیطالب (علیه الصلاة و السلام) که فرمود: من چیزی را ندیدم، حالا برداشتن که سهل است، ندیدم جز آنکه خدا را قبل از آن دیدم، خدا را بعد از آن دیدم، خدا را با آن دیدم. این چنین شخصی، همه ی اعمالش دعاست و همه ی کارهایی که انجام می شود اجابت پروردگار است. لذا در این دعا می گوییم «یا من یعطی من سأله» آنهایی که خدا را می شناسند، چه با زبان حال چه با زبان قال، چه با حرکات و افکارشان و چه با زبانشان، همه ی کارها را از خدا می خواهند. دیگر اگر نیازی شما مثلاً درباره ی مسأله ای داشته باشید، نمی گویید من نمی توانم. نمی توانم شما، نتوانستن خداست. باید همه ی کارها را، حتی مانند آصف بن برخیا که تخت بلقیس را از شش ماه راه به یک چشم بر هم زدن در مقابل حضرت سلیمان حاضر کرد، همه ی اینها را چون متصل به قدرت پروردگار هستید باید بتوانید و یا بگویید که خدای تعالی مصلحت ندانسته. و زبان حالتان، ان شاءالله متوجه نکته ی حسّاسش می شوید، زبان حالتان و زبان گویایتان هر دو می گوید: خدایا این عمل را انجام بده. شما یک لیوان آب را بر می دارید بخورید، اگر قدرت خدا کمکتان نکند، نمی توانید و قدرت خدا اگر در میان باشد، چه تخت بلقیس را از شش ماه راه بیاورید، فرقی نمی کند با آن وقتی که یک سوزن را از زمین  بردارید. اگر انسان به همین جمله دعا توجّه کند «یا مَن یُعطی مَن سأله » سؤال از شما، عطا از خدا. سؤالی را که ما می کنیم و اکثراً حتی نیمه های شب، از ذات مقدّس پروردگار طلب می کنیم و می خواهیم، محدود است. یعنی هیچ وقت شما دعا نمی کنید که خدایا همین الان من را از اینجا بلند کن، بگذار تو حرم علی ابن موسی الرّضا (علیه الصّلاة و السّلام) سئوال این است که آیا این اظهار قدرت از شما می خواهد انجام بشود؟ که شما قوّتی ندارید. اگر از خدا می خواهد انجام بشود که خدا نامحدود است، قدرت و قوتش. پس اینجا مشکل چه هست؟ مشکل ضعف ایمان ماست. سؤال واقعی، ما از خدای تعالی نمی کنیم. «یا مَن یُعطی مَن سأله » نیستیم. سوال می کنیم از خودمان در واقع، اول قدرت خودمان را می سنجیم، می بینیم ما بیشتر از اینکه ده پله پائین برویم، قدرت نداریم. اگر قوّت و قدرت خدا را در اول کارمان ببینیم، همه چیز ممکن است و همه کارها انجام می شود و سؤال را آنطوری باید کرد که وقتی انسان سؤال می کند، توان مسئول، توان کسی را که از او سؤال می کنیم، باید منظور کنیم. شما اگر به یک فقیری مراجعه کنید، بخواهید از او صد میلیون پول بگیرید، همه به شما می خندند. چرا اول توان این شخص فقیر را منظور نکردی و بعد تقاضا کردی؟ باید انسان توان طرف را منظور کند. یک کسی که هر دو دستش فلج است، شما هیچ وقت به او نمی گوئید که فلان ظرف آب را به من بده. چرا؟ می گوئید در توانش نیست. چرا باید ما آنچنان خدا را نشناسیم که بدانیم هر چیزی در توان ذات مقدّس پروردگار هست، هر وقت ما از اینچنین فردی، از چنین قدرتمندی، سئوال کردیم، به ما عطا می کند که اگر بخواهیم به این مرحله برسیم باید کوشش کنیم، تزکیه نفس کنیم، خودمان را به کمال برسانیم، خودمان را به مخلصین برسانیم.

شما در همین آیاتی که در هفته قبل یا همین هفته، می خواندید، به این معنا رسیدید که حضرت داوود چون جزء مخلصین بود «سخّرنا له الجبال» کوه، که پرعظمت ترین چیزهائیست که در کره زمین است، مسخّر حضرت داوود شد و خدا هم مسخّر کرد، چرا؟ به خاطر اینکه معرفت حضرت داوود نسبت به ذات مقدّس پروردگار اینگونه بود که همه چیز را خدای تعالی می تواند انجام بدهد. شما در مقابل خدائی ایستاده اید که قدرتش بی نهایت است بنابراین از بی نهایت می توانید از او سئوال کنید، در مقابل خدائی که مثل شماست نایستاده اید که توان خودتان را با او قیاس می کنید و به اندازه ی  توان خودتان از او سئوال می کنید! توان شما، توان اطبائی که دور شما هستند و در دنیای شما هستند، امروز نمی توانند بعضی از امراض را معالجه کنند مثلاً سرطان. اما توان خدا مافوق اینهاست. لذا اگر کسی مبتلا به سرطان شد معرفت پروردگار را هم آنچنان که داوود داشت، آنچنان که علی بن ابیطالب داشت، آن معرفت را هم داشت می تواند آن مقداری که معتقد به توان خداست، به قدرت خداست، از او سؤال کند. لذا بعضی که مریض هستند وقتی که می آیند اظهار کسالت می کنند ما مثلاً دعائی می کنیم بسیار مختصر، آنها می گویند آقا مرض ما اینجوری نیست که شما دعا کردید! مرض سرطانی است که همه اطباء ما را جواب کردند. من به آنها جواب می دهم که برای خدا معالجه سرطان  و بالاتر از سرطان و معالجه سردرد مختصر فرقی نمی کند. « اذا اراد ا لله لشیء أن یقول له کن فیکون» وقتی که خدا به چیزی که اراده می کند که باشد، هست. حالا هر چه می خواهد باشد. اینطور خدا را سؤال کنید، اینطور از خدا تقاضا بکنید و بالاخره و جان کلام و فصل الخطاب این است که اول معرفتتان را بالا ببرید و خدا را قدرتمندترین بشناسد، قادر مافوق بدانید که همه ی چیزها در اختیار اوست و بعد اگر سؤال کردید « یُعطی مَن سأله » عطا می کند کسی را که از او سؤال کند هر سؤالی باشد. البته، جای تردید نیست که کسی که بنده ی خداست باید سوال کند، کسی که خدا را می شناسد باید سؤال کند، کسی که مشیّت و خواست او با مشیّت و خواست خدا یکی است سؤال کند. اما اگر ما روی هوای نفس، روی خواسته های نفسانی از خدا سؤال کردیم ولو معتقد به قدرت پروردگار باشیم، خدا به ما نمی دهد، عطا نمی کند. اگر الان به یکی از شما بگویند سه تا دعایتان مستجاب است چه می کنید؟ لابد می گوئید اولیش را امتحان می کنم، این کیفی که جلوی من است یک چند متری بیاید بالا بیاید پائین! یکی را هدر دادید، خوب چه فایده داشت؟ دوم چقدر ثروت نصیبم بشود. چه فایده دارد؟ تو مصلحت را نمی فهمی. اگر این مقدار زیاد مثلاً از ثروت نصیب تو شد، تو نمی دانی چقدر گرفتاری داری و چقدر از خدا غافل می شوی و چقدر آخرتت را ضایع می کنی. خدا نمی دهد. چرا؟ به جهت اینکه روی هوای نفس، تو سؤال کرده ای، و سؤال سوّمت هم شاید این باشد که خدایا روز قیامت من را بهترین روز و بهشت من را بهترین بهشت قرار بده. این را هم خدا نمی دهد. چرا؟ به خاطر اینکه تمام اینها با عمل و امتحانِ صحیح انجام می شود. مثل بچه ای است که در دبیرستان روز آخر امتحانش پشت در امتحان بایستد، بگوید نمره من را همین الان قبل از ورود به جلسه ی  امتحان بیست بدهید. به او نمی دهند. به او می گویند برو در جلسه امتحان بنشین کارهایت را انجام بده و ممکن است تخفیفی به تو داده بشود، ممکن است لطفی به تو بشود، لذا امیرالمومنین علی (علیه الصّلاة و السّلام  فرمود که: نگوئید خدایا ما را امتحان نکن، دنیا برای امتحان است، بگوئید خدایا ما را از مضلّات فتن حفظ کن، یعنی ما را امتحان آسان بکن، آسان بگیر، تخفیف عنایت کن، نمره مان را بیشتر بنویس. اینها ممکن است و خدای تعالی انجام می دهد. کلّی شرایط دارد سؤال از خدا. سؤال شما اگر از خدا باشد، همان خدائی که علی می شناسد، همان خدائی که امامتان حضرت بقیة الله (ارواحنا فداه ) می شناسد. اگر آن خدا را سؤال کنید « یعطی من سأله» « یا من یعطی من لم یسأله و من لم یعرفه تحنّنا منه و رحمة » از باب رحمت، خدا حتی به آنهائی که از او نخواسته اند چیزی، از او سؤال نکرده اند، بلکه او را نمی شناسند، عنایت می کند. در دنیا مادیین و مشرکینی هستند که هم بدن سالم دارند، هم روزی می خورند، هم نفس می کشند و هم گاهی خوشبختند، اینها بدون اینکه خدا را بشناسند، رحمانیّت پروردگار شامل حال آنها می شود و آنها هم از عطای پروردگار که رحمانیّت پروردگار است برخوردارند. این چند جمله را در ارتباط با این دعا که در ماه مبارک رجب می خوانید، عرض کردم.

از همه مهمتر که اصل همه ی چیزهاست، شما اگر در دنیا هر چه خواستید، خدا فوراً به شما عنایت کرد، مانند حضرت سلیمان. گفت: خدایا یک سلطنتی به من عطا کن که برای هیچکس قبل از من سزاوار نبوده و بعد از من هم سزاوار نباشد. خدا به او عنایت کرد. عظمت به او داد، پرندگان می آمدند روی سرش پر می زدند، هم او را خنک می کردند و هم سایه روی سرش می انداختند. باد را دستور داده بود ذات مقدّس پروردگار، که عرش او را در هر روز یک ماه راه  می بردند. همه جای عالم تحت تسخیرش بود. حتی یک روز وقتی که هدهد را ندید، نگاه کرد بالای سر، دید یک روزنه ای که جای هدهد بوده، آنجا باز است، آفتاب می تابد « ما لی لا أری الهدهد » چطوره؟ من چطورم شده که هدهد را نمی بینم؟ گفتند که او رفته، غیبت کرده، مرخصی نگرفته و بدون مرخصی رفته. حضرت سلیمان فرمود: که اگر بیاید، یا عذاب دردناکی او را انجام خواهم داد یا می کشمش. هدهد آمد یک خبر مهمی « باالنبأ العظیم » یک خبر مهمی آورده، در سراسر کره زمین هیچ کس حکومت نمی کند ولی در سبا یک خانمی است به نام بلقیس. ایشان شاه است و اطرافش را یک عده ای گرفته اند، اینها خورشید را می پرستند. حضرت سلیمان نامه ای نوشت « انّه من سلیمان و انّه بسم الله الرحمن الرحیم أن لا تعلوا علیّ وأتونی مسلمین » تسلیم بشو و همه ی شما بیائید به طرف من و مسلمان بشوید و بر من قصد تجاوز نداشته باشید. نامه را برد، بلقیس یک زن بسیار عاقلی است از تمام مردهائی که دور و برش بودند، عاقلتر. اینجاست که بعضی از اوقات، من تأسف می خورم به حال خانمها که اگر جائی که باید قدم بگذارند، قدم بگذارند، تجاوز از حق خودشان نکنند، اینجا خدای تعالی به آنها کمک می کند حتی مثل حضرت سلیمانی را به عنوان راهنما به طرفشان می فرستد. بسیار خانم با فهم و با شعور. از اطرافیانش از وزراء سؤال کرد که من چه کنم در مقابل این نامه؟ آنها گفتند ما همه زور بازو داریم، جرأت داریم در مقابلش می ایستیم. بلقیس گفت: نه. این کسی که هدهد در اختیارش است، این کسی که باد در اختیارش است، این کسی که خودش، خودش را چیزی نمی داند ولی می گوید: « انّه من سلیمان و انّه بسم الله الرحمن الرحیم » با خدای رحمان و رحیم در ارتباط است، با قدرت بی نهایت الهی در ارتباط است، ما نمی توانیم با او درگیر بشویم، بهتر این است که یک هدیه ای برایش بفرستیم. هدیه ای فرستاد، حضرت سلیمان قبول نکرد و او را دعوت کرد که بیاید به طرف حضرت سلیمان. ولی در همان حالی که او حرکت کرده بود می آمد و شش ماه راه می خواست بپیماید، تا به محضر سلیمان برسد، حضرت سلیمان روی تخت نشسته، اطرافیانش هم  از جنّ و انس بودند، اجنّه را و شیاطین از اجنّه را یک عده از آنها را در غل و زنجیر کرده بود، که مردم را آزار ندهند و یک عده را هم به عنوان بنّا و غوّاص بکار گرفته بود و اطرافیانش را دید. یکی از اجنّه گفت، مؤمن بود با کمال بود، گفت که من قبل از اینکه تو از جایت حرکت کنی، تختش را می آورم. معمول حضرت سلیمان این بود که صبح می آمد می نشست برای قضاوت و حکومت، و ظهر بر می خواست، یعنی تا ظهر من این تخت را می آورم. « و قال الّذی عنده علم من الکتاب » که همه حرف من همین است که اقلاً حرفی از کتاب را یاد بگیرید، علمی از قرآن را بیاموزید، وای بر آن زنی که قبل از اینکه علم کتاب و علم تزکیه نفس را، علم رسیدن به خدا را بیاموزد، علم مادی دنیائی را اهمیت بیشتری بدهد، این زن اگر بفهمد بزرگترین توهین را به پروردگار کرده، بزرگترین اهانت را به خدای تعالی کرده، که علم فیزیک و شیمی و امثال اینها، مهمتر از علم معرفت پروردگار برای او یا برای فرزندش باشد. « و قال الّذی عنده علم مِن الکتاب » آن کسی که در نزد او علمی از کتاب بود، همه ی علم نبود. از امام صادق سؤال کردند علی ابن ابیطالب که همه علم کتاب را به تصدیق قرآن داشته با آن کسی که بعضی از علم کتاب را داشته، آخه بعض ممکن است یک سوم باشد، ممکن است یک چهارم باشد، چقدر بوده؟ از امام سوال کردند فرمود: آصف ابن برخیا در مقابل علی ابن ابیطالب به اندازه ای که مگسی بالش را به دریا بزند، چقدر رطوبت می گیرد؟ آصف ابن برخیا این مقدار از علم کتاب و اقیانوس علم علی ابن ابیطالب را داشت. اقلاً به این اندازه. ما باید علم قرآن را بلد باشیم، ما باید علم حقیقت را بلد باشیم، باید علم خداشناسی را بدانیم. لذا چشم حضرت سلیمان رفت روی هم و باز شد، دید تخت بلقیس در مقابلش هست. بعد از مدتی که بلقیس آمد، حضرت سلیمان از او پرسید این تخت را می شناسی؟ گفت: « کأنّ » تخت من است، «کأنّه هو » این همان تخت من است. آنجا تعظیم کرد. فهم و درک این خانم را باید از همین جا فهمید، تعظیم کرد. ما صدها آیات الهی را در مقابل خودمان می بینیم، در مقابل پروردگار تعظیم نمی کنیم. کوشش کنید که خدا را بشناسید. به جائی باید برسید که فرمود: «لا فرق بینک و بینهم الّا انّهم عبادک و خلقک » انسان بداند مخلوق خداست و بداند که بنده خداست. بنده خدا بشوید، بندگانی خدای تعالی در کره زمین دارد شاید اکثر اوتاد و ابدال همین طور باشند، بندگانی دارد که اگر بخواهند آسمان را به زمین بیاورند، زمین را به آسمان ببرند، می توانند. ولی به خاطر اینکه بنده ی خدا هستند، اگر این کار درست است خدا خودش این کار را بکند. « لا یسبقونه باالقول » بر خدا حتی در کلام سبقت نمی گیرند « و هم بامره یعملون » اینطور انسان که شد، آنچنان با خدا ارتباط داشت و بنده ی خدا بود که مانند علی ابن ابیطالب ( علیه الصّلاة والسّلام )، ما معتقدیم علی ابن ابیطالب به یک چشم به هم زدن، آسمانها و زمین را می تواند خلق کند، می تواند ایجاد کند، با اذن پروردگار. حضرت عیسی که یکی از شاگردان مکتب علی ابن ابیطالب است با دو جمله دعا، مرده را زنده می کرد. در قرآن خدا از قول حضرت عیسی می فرماید: « و ابرء الاکمه و الابرص باذن الله » به اذن پروردگار من کور را شفا می دهم، پیسی را از بین می برم، فلج را معالجه می کنم، به اذن پروردگار. حضرت عیسی شاگرد ابجد خوان امیرالمومنین یا امام زمان شماست. امام زمان یا علی ابن ابیطالب که امتحانش را داده، اینطور قدرت دارد. قدرتی دارد که در خیبر را کنده، که وزن کرده اند هزار کیلو، یعنی یک تن وزن در خیبر است، این را روی دست بلند کرده، لشکر از آن طرف خندق به این طرف، مانند پلی عبور می کنند. شخصی خدمت پیغمبر اکرم  بود عرض کرد یا رسول الله، پسر عمّت چه می کند؟ حضرت فرمود: به پاهایش نگاه کن. می گوید به پاهایش نگاه کردم، دیدم پایش هم روی زمین نیست، معلّق است. معلوم است این شخص که سؤال کرده، یک قدری ممکن بوده دچار ناراحتی روحی بشود، حضرت فرمود: پاهایش روی پر جبرئیل است. این علی ابن ابیطالب چه صبری دارد! چقدر قدرت بندگیش کامل است! ما اگر ببینیم یک نفر به فاطمه ی زهرا جسارت بکند، شاید نمی توانیم طاقت بیاوریم، از پا در می آئیم، اما علی ابن ابیطالب می بیند به صورت فاطمه ی زهرا سیلی زدند، پهلویش را شکستند، به او توهین کردند، چون پیغمبر اکرم از زبان خدای تعالی فرموده: یا علی صبر کن، صبر می کند. این معنای بندگی است. معنای بندگی را حتی ماها در بین خودمان هم می توانیم پیاده کنیم، می بینید یک سرباز، به او هفت تیر دادند، یکی می آید سیلی به صورتش می زند و این از هفت تیرش استفاده نمی کند. چرا؟ به خاطر اینکه به او اجازه ندادند. ماها اگر مستجاب الدعوة شدیم، یکی دو تا دعایمان، تصادفاً یا احتمالاً مستجاب شد، دیگه دست به سینه می زنیم و نفرین می کنیم و دائما مردم را نفرین می کنیم. پیغمبر اکرم که فرمود: « ما اوذی نبیّ مثل ما اوذیت » آنچنان که من اذیّت شدم هیچ پیغمبری یعنی یکصدو بیست و چهار هزار پیغمبر که بودند، هیچکدام مثل من اذیّت نشدند، هیچ وقت امتش را نفرین نکرد، « رحمة للعالمین » بود. معنای انسانیت و اقتدای به پیغمبر اکرم این است. زیاد اتفاق می افتد به من تلفن می زنند، که آقا ما عصبانی شدیم، نفهمیدیم، مثلا جسارتی به خدای تعالی کردیم، خدا چشم باز کردی ما را دیدی؟! همه ی بلاها باید به طرف ما بیاید؟! یک همچین حرفهائی! آنوقت توقع هم داریم که خدای تعالی هر وقت ما دعا می کنیم، فوری بگوید: چشم بنده ی من الان اجابت می کنم و تأخیر هم نیاندازد! معنای بندگی این است که هر چه خدا فرموده ما اطاعت کنیم، و قبل از اینکه می خواهیم از خدا سؤال کنیم  به این مقام باید برسید، اگر می خواهید دعایتان مستجاب بشود، قبل از اینکه می خواهیم سؤال کنیم توان الهی را منظور کنیم. اگر خدا توانی نداره که سؤال نباید کرد. از شخص فلجی که دست ندارد می شود تقاضا کرد که فلان چیز را به من بده؟ ماها خدا را اینطور تشخیص دادیم نستجیر باالله. و بعد باید حتماً بنده ی خدا باشیم. اول معرفت، بعد بندگی، که اگر تمام قدرتش را خدا، قدرت محدودی برای بشر خدای تعالی عنایت کرد، بیجا استفاده نشود. شخصی آمده بود همین چندی قبل، که ما روح شیخ بهائی را حاضر کردیم و از خانه مان پرسیدیم و اینکه در خانه ی ما چه می گذرد؟ در کجا چه می گذرد؟ از این حرفها. گفتم آن روح شیخ بهائی نبوده، روح یک شیطانی بوده که تو احضارش کردی و این مطالب را گفته. مقام شیخ بهائی به این کوچکی نیست که تو او را بیاوری حاضرش کنی و با او بازی بکنی و به خانه ات او را بفرستی، ببینی در خانه ی تو چه خبره؟ تازه کار ضروری هم نداشته باشی. ما همه چیز را می خواهیم به بازی بگیریم. آن روحیّه ی طفولیّتی که در ما بوده و هر چیزی را به عنوان اسباب بازی انتخاب می کردیم، حالا هم می خواهیم بزرگ شدیم چیزهای بزرگتر را به عنوان اسباب بازی انتخاب بکنیم، از خدا و پیغمبر و ائمه و نماز و عبادت، همه ی اینها را می خواهیم خدای نکرده، اسباب بازی قرار دهیم، سرگرمی با اینها داشته باشیم. خدا این کار را بکند ببینم چه می شود؟ آن کار را بکند ببینم چه می شود؟ و بنده ی خدا بالاخره نیستی. ان شاءالله امیدوارم همه ی ما بنده ی خدا باشیم. خدا گاهی بندگانش را در همین ارتباط امتحان می کند. قدرت به آنها می دهد، مال و ثروت به آنها می دهد، زندگی خوب به آنها می دهد، ببیند، نه او ببیند، بلکه ما ببینیم. چون امتحان دو جهت دارد، یکی اینکه معلّم یک وقت نمی داند این بچه آیا خوب درس خوانده یا نخوانده؟ امتحانش می کند ببیند خوب درس خوانده یا نه. یک وقت هم به خود بچه ی مغرور می خواهند بفهمانند که تو چیزی بلد نیستی. یا اگر هم بلدی آنوقت، مثلا فرض کن به خودت ببال. امتحانش می کنند برای این جهت. خدا که می داند ما که هستیم، ما چه هستیم، چکاره هستیم. پس امتحان پروردگار برای این نیست که خودش چیزی بفهمد. برای این است که به ما بفهماند. قدرت می دهد، قوّت می دهد، مکاشفات حتی می دهد، خوابهای خوب می دهد، ببیند این چکار می کند. ظرفیّتش را دارد که اینها را حفظ کند؟ ظرفیّتش را دارد که اینها را به کسی نگوید؟ ظرفیّتش را دارد که اینها را برای خودش دکّان قرار ندهد؟ گاهی نیست. یک خواب خوب می بیند یا یک مکاشفه ای دارد، ده تا هم دروغ از خودش روی آن می گذارد به دوستش می گوید تا او را مُرید خودش بکند و به این وسیله بازی در بیاورد. این شخص را خدای تعالی در قرآن فرموده: قطع وتینش می کنم. یعنی رگ حیاتش را می زنم. خانمها خیلی مواظب باشید اگر یک خواب خوبی دیدید، اگر یک مکاشفه ی خوبی داشتید، اگر الهاماتی به شما شد، مبادا در مرحله ی اول به کسی بگوئید، در مرحله ی دوم لازم است به کسی بگوئید چیزی اضافه نکنید پیاز داغش را به اصطلاح خودتان زیاد نکنید، همان که بوده بگوئید و از خدا بخواهید که شیطان را خدای تعالی در این ارتباط با شما قرین قرار ندهد. خیلی جدّی و دقیق باشید. مخصوصاً خانمهائی که زیاد در راه تزکیه نفس قدم برداشتند. یک وقتی سَکّاکی نشسته بود داشت مطالعه می کرد دید که یک سوسک از این دیوار می گیره میره بالا تا میرسه نزدیک سقف، از آنجا پایش گیر نمی کند می افتد، باز دو مرتبه، باز سه مرتبه، شماها اینطوری نباشید، کوشش کنید که ان شاءالله قدمهائی که بر می دارید چون وقتمان کم است، وقت زندگی دنیایمان کم است، فرصت نداریم که چند دفعه خودمان را برسانیم به کمال باز سقوط کنیم ممکن است با یک دروغ خدای نکرده با یک مکاشفه ی با پیاز داغ و چرب تر از آنچه که بوده، خدای نکرده از اعلی علیّین سقوط کنیم و به پائین بیفتیم. خیلی حواستان جمع باشد خیلی باید مواظب باشید؛ اگر مکاشفه ی خوبی دارید، اگر مشاهده ی خوبی دارید، اگر خواب خوبی می بینید اینها غیر از مقصد شماست. من یک استادی داشتم غیر از مرحوم حاج ملا آقاجان، بعد از ایشان بود می رفتم پیش او بعضی از مکاشفات و خوابهای خوب خودم را می گفتم فکر می کردم حالا ایشان می گوید: به به تو عجب آدم خوبی شدی! می دیدم که می فرمود که اینها چیزی نیست از اینها همه کس می بینند، همه کس اینجور چیزها را مشاهده می کند. آنچنان من سرد می شدم که چه عرض کنم، بعدها به من توضیح داد، گفت: اگر انسان در هواپیما بنشیند خیلی خوشحال بشود که به او یک شکلات داده اند و اصلاً  مقصدش را فراموش کند یا بنشیند و به او شکلاتی در هواپیما ندهند و ناراحت بشود و بخواهد از این راه برگردد این چقدر ارزش وجودی دارد؟ این چقدر آدم پستی است! ما داریم در رفقائی که اهل تزکیه ی نفس هستند، برای اینکه یک مختصر محبت به آنها نشده، احترام نشده، یا یک مکاشفه نداشته اند، یا یک خواب خوب ندیده اند، از راه بر می گردند. اینها اشتباهشان این است که در این قسمت ساختمانهای اکباتان، آنجا یک هواپیمائی هست، رستوران است، آنجا می خواسته بروند، نه اینکه بنشینند در هواپیمای مشهد و به قصد مشهد بخواهند بروند. آنجا می رفتید هم به شما شکلات می دادند، هم بستنی می دادند همه چیز. و این صوفی هایی که همه ی هدفشان همین مکاشفات و خوابهای خوب و حالات خوب است، اینها اینطوری هستند، مثل اینکه در آن هواپیما نشسته اند. و شمائی که ان شاءالله می خواهید به خدا برسید، به امام زمان برسید بهتان توهین بکنند می روید، بهتان خدای تعالی اظهار محبت حتی نکند، می گوئید من ان شاءالله به تو که رسیدم آنوقت محبتت را می فهمم. در هر حال می روید چه در حال قبض باشید، چه در حال بسط باشید، چه برایتان شَعَفی داشته باشد این حرکت، چه ناراحتی داشته باشد، حرکت می کنید و با استقامت کامل، آنچنان که حضرت زهرا ( سلام الله علیها )  حرکت می کرد، خواهید رفت؛ آنجا اسم شما را می گذارند کوثر. دارای خیر کثیر.

 شما نگوئید من در دنیا چکار می کنم، افرادی هستند آنقدر کوته نظرند که فکر می کنند اگر رفتند یک پُستی در اداره ای اشغال کردند و جای مردهای متعدد  بیکار را گرفتند اینها خدمت به بشر کرده اند. خدمت شما اینجا نیست. همین دیروز از سر قبر مرحوم حاج ملا آقاجان ( رحمة الله علیه ) جمعی که الان هم شاید در مجلس باشند برگشته اند. روح او بعد از چهل و هشت سال دارد کار می کند، مردم را هدایت می کند. این هدایت و این کار پیش خاندان عصمت و طهارت ارزش دارد. نه بعد از چهل و هشت سال، بلکه بعد از صدها سال باز این وجود مؤثر است و کسی بوده که در دنیا وقتی زندگی می کرد، همسایه اش نمی شناخت، که من وقتی مثل عبد ذلیل در مقابلش، پشت سرش در کوچه ها حرکت می کردم، یک کسی می گفت ما این را دیوانه می دانستیم، ولی از آن دیوانه تر توئی که عقب سر این راه افتادی، و حالا شهر زنجان تکان می خورد برای سالگرد چهل و هشت سال از در گذشت ایشان.

 بیائید یک خورده ای حواسمان را جمع کنیم، تکان بخوریم. انسان بشویم. چه بگویم من در مقابل بعضی از ضعف ها، بعضی از ندید پدیدها، نمی دانم چه بگویم. خدا می داند آنقدر غصه می خورم که سر اینکه این خانم به من پشتش را کرده ناراحت است دو شبانه روز وقتش را می گذراند چرا در فلان مجلس، فلان خانم مگر چه کردم من؟ پشتش را به من کرده، رویش را از من گردانده. بالاتر از این فکر کنید، خدا از شما رو نگرداند، امام زمانتان از شما رو نگرداند. من ایشان را در خواب دیدم از ایشان پرسیدم شما در کجای بهشت هستی؟ گفت من دربان سیدالشهداء هستم. ده ها برابر همین امسال از آنچه که من در کتاب پرواز روح نوشتم از مردم زنجان قصه و حکایت که آمده بودند برای سالگرد ایشان نقل می کردند. یک روز در دنیا ایشان را فحش می داد ند و جسارت می کردند به ایشان، و امروز در چه وضعی است؟ یک وقتی من در مشهد بودم دو تا خواهر آمدند پیش من، که حاج ملا آقاجان ما را پیش شما فرستاده، که الان الحمد لله به مرحله ی کمالاتی به حدّ خودشان رسیده اند و از این قبیل زیاد. دارد کار میکند این کار مطابق شأن انسانیّت است یا اینکه بروی در اداره، رئیس اداره بیاید سرزنشت کند، آن هم یکی بیاید به چشم خیانت به تو نگاه کند، جای چند تا مرد بیکاری که اینها زن و بچه باید نان بدهند که چند میلیون الآن مرد بیکار داریم، این واقعاً درست است؟ خدا ان شاءالله به همه ی ما عقل بدهد. خدا همه ی ما را از خواب غفلت بیدار کند.

چند روز دیگر وفات حضرت موسی بن جعفر ( علیه الصّلاة و السّلام ) است. بیست و پنج ماه رجب شهادت حضرت موسی بن جعفر است. یا جدّاه یا اباالحسن یا موسی بن جعفر یا باب الحوائج. «السّلام علی المعذّب فی قعر السجون وظلم المطامیر ذی السّاق مرضوض بحلق القیود و الجنازه»  حتی جنازه حضرت موسی بن جعفر را دشمنان ترک نکردند، جسارت می کردند، فحش می داد ند. اگر بغداد رفته باشید، قبر ابوحنیفه امام اعظم اهل سنّت آن طرف جِسر است، قبر حضرت موسی بن جعفر این طرف جِسر بغداد است. آن قبر دائما بسته، کسی مراجعه نمی کند، اما قبر موسی بن جعفر شب و روز ارباب حوائج بهش مراجعه می کنند آنقدر که آن حضرت را باب الحوائج گفته اند. مرحوم حاج ملا آقاجان خدا رحمتش کند چون این ایامی بود که ما در نجف بودیم این ایام، و مصیبت زده ی فوت استادمان بودیم. در حرم حضرت موسی بن جعفر می فرمود: من وارد حرم شدم، دیدم حضرت موسی بن جعفر و امام جواد نشسته اند، می فرمود من یک دفعه دیدم این دو نفر بلند شدند ایستادند، حضرت جواد سرش را بالا گرفته خیلی مودّب ایستاده و حضرت موسی بن جعفر ایستادند، اما سرشان را پائین انداختند. یک دفعه دیدم نوری مثل خورشید وارد حرم شد. علی بن موسی الرضا آمدند بین این دو امام نشستند. رو کردند به امام جواد که ما چند نفر در کاظمین شیعه داریم، چرا اینها را رسیدگی نمی کنید، حوائجشان را نمی دهید؟ حضرت موسی بن جعفر رو به امام جواد فرمودند: اسم هایشان را یادداشت کن تا حوائجشان داده شود. بعد از هزار سال ببینید ائمه ی ما این هستند. حضرت رضا فرمود: حضرت جواد اسمها را یادداشت کرد. یکی دو تا از اینها را می گفت من می شناختم. یکی از اینها طبع شعر می خواست از حضرت موسی بن جعفر. می گفت بعد از آنکه از حرم آمدم بیرون، با آن رفیقم برخورد کردم  گفت از دیشب من طبع شعری پیدا کرده ام که نمی توانم حرفهای عادیم را حتی با شعر نگویم. ببینید این معنای بندگی است. این معنای این است که انسان اگر با خدا بود حالا باشد به جنازه اش هم فحش بدهند. «والجنازة المنادی بذّل الاستخفاف » یعنی بدترین تخفیف، بدترین حرفها را به او می زدند، حالا اهل منبر اصلاً جرأت نمی کنند نقل کنند که آنها چه می گفتند، فقط این جمله اش را می گفتند و نقل کرده اند که « هذا امام الرافضیین » امام آن کسانی هستند که رافضی هستند، حرف بیخود می زنند، می گویند علی بن ابیطالب خلیفه ی بلا فصل است.

خدایا به آبروی موسی بن جعفر به آبروی این بزرگوارانی که در این ماه تولدشان و وفاتشان بوده، همه ی ما را در صراط مستقیم قرار بده.

نسئلک و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا موسی بن جعفر و حجّة بن الحسن یا الله یاالله یاالله…

پروردگارا به آبروی ولی عصر فرج آن حضرت را برسان. ما را از بهترین یاران و اصحابش قرار بده. قلب مقدّسش را از ما راضی بفرما. خدایا گرفتاریهای مسلمین بر طرف بفرما. خدایا ما را با آن حقایقی که تو برای بشر منظور کرده ای برسان. خدایا ما را از جمیع بلیّات دنیائی و اخروی حفظ بفرما. خدایا تمام خیرات را نصیبمان بفرما. خدایا ما را زیر سایه ی فاطمه ی زهرا از خیر کثیر بهره مند بفرما. پروردگارا به آبروی امام زمان مرحوم حاج ملا آقاجان را اجرش عالیست، مقامش عالیست متعالی بفرما. همه ی دوستانش را غریق رحمت بفرما. ما را در راهی که خاندان عصمت پیموده اند قرارمان بده. مریضهای اسلام شفا مرحمت بفرما. مریض منظور الساعه لباس عافیت بپوشان. امواتمان شهدائمان غریق رحمت بفرما. عاقبتمان ختم به خیر بفرما. وعجّل فی فرجهم.                        

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید