۹ محرم ۱۴۱۶- معرفت امامزاده‎ها

معرفت امامزادهها نهم محرم 1416 هجري قمري

آنچه مسلم است در عالم كارهاي غير عادي و غير طبيعي و خارق العاده به وجود ميآيد اين كارها يا هنر بشر است يا هنر طبيعت است و يا مافوق طبيعت و مافوق فكر بشر خيلي خيلي از علوم هست كه بشر ميتواند بر خلاف طبيعت كارهايي را انجام بدهد اينها را ميگويد خارق العاده كارهاي سحر آميز كارهايي كه هنري است ياد گرفتن دارد از قبيل كارهاي شعبده بازها هنرهاي فوق العادهاي كا بعضي از اشخاص دارند از قبيل كيمياگرها مثلاً كه نميخواهم زياد سر اين مطالب براي شما بحث كنم به خاطر اينكه اكثرتان يا همهتان بعضي از چيزهاي غيرطبيعي و غير عادي را ديدهايد بعضي از چيزهاي غيرعادي و غير طبيعي را خود طبيعت انجام ميدهد كه شبيه به كارهاي فوق العده است مثلا فرض كنيد در همين اطراف مشهد يك محلّي است كه كوه شكافته دقيقاً مثل اين است كه يك شمشيري گذاشته باشند يا يك چاقويي گذاشته باشند وسط پنير و دو نيمش كرده باشند انسان نگاه ميكند ميبيند فوق العاده غير طبيعي است همين نزديك مشهد هم هست قضايا و حكاياتي هم درباره آن گفته ميشود به هر حال هر چه هست يك چيز غير عادي است و لذا اين قبيل چيزها در سراسر كره زمين زياد است.

كار طبيعت باشد و تصادف طبيعت امّا اينطور طبيعي به نظر ميآيد و فوق العاده به نظر ميآيد تمام كارهاي كه با طبيعت چه به وسيله انسان و چه به وسيله خود طبيعت اينها نه اسمش كرامت است نه معجره. يك مسألهي ديگري هست در رديف همين مسايل كه اسمش كرامت است مثلاً شما به يك امامزاده متوسل ميشويد ميرويد نذري براي يك امامزاده ميكنيد فرزند مريضتان شفا پيدا ميكند يا به حسينهاي نذري ميبريد حاجتي كه معمولاً روي برنامههاي طبيعي انجام نميشود ميبينيد انجام شد شايد براي همهتان گفته باشم در همين نزديك ساري حسينهاي است به نام حسينيه پهنه كلا كه بعضي از شماها رفتهايد در آنجا مردم ميآيند شايد در هر هفته دهها نفر مريض معالجه ميشود مريضهايي كه اطبّا نميتوانند علاجش كنند نه امامزاده است نه معصومزاده است نه امام است يك حسينيه است فقط به خاطر نام مقدّس ابي عبد الله الحسين يك همچنين جرياني دارد اين را ميگويند كرامت معني كرامت را عرض كنم كرامت كار خداست منتها خداي تعالي بندهاش را اكرام ميكند به اينكه به دست او يك كاري را انجام بدهد شما يك نفري را دوست داريد او پول خودش ندارد كه خرج كند و در بين مردم با عظمت بشود كه يك مقداري پول به او ميدهيد ميگوييد تو به نام خودت خرج بكن تا مردم تو را احترامت كنند شما او را اكرامش ميكنيد قدرت مالي به او ميدهيد خداي متعال هم اين امامزادهها را چون اينها باب مبتلا به الناس است مردم بايد در خانه اينها بروند مردم بدون احتياج و بدون گرفتن حاجت در خانه كسي نميروند خداي تعالي اين امامزاده را اكرامش كرده كه مردم يكي دو تا دهتا حاجت بگيرند غالباً هم حوائج مادي و ظاهري است و به هم خبر بدهند و اينجا مجتمع بشوند و در اينجا عبادت يا اعمال خيري انجام بدهند و لذا در هر محلي كه اين تجربه شده يك امامزاده معتبري دفن است مردم آن محل بهتر از مردم شهر حتي ميروند ما با يكي از دوستان از شهر رشت آمديم براي آستانه اشرفيه اتفاقاً آن دوستمان توي همين مجلس هم هست پسر كوچكي همراه ايشان بود ميگفت توي آن شهر شمردم هفتتا چادري بيشتر نديدم من به او گفتم توي شهر آستانه اشرفيه نگاه كن شايد يكي بي چادر پيدا نشود اين چرا؟ با اينكه چهل كيلومتر بيشتر بين اين دو تا شهر فاصله نيست محيط هم يك محيط اين به خاطر اين امامزاده يا يك امامزاده ديگري كه آنجا هست به خاطر وجود اينها مردم آن شهر متديّنترند اين را بدانيد اين ستارگان فاطمه زهرا (س) كه دعبل ميگويد افاطمه قومي يا بنه الخير و اندبي نجوم سماوات، بأرض فلاتي اي فاطمه اي دختر خير خلق الله از جابرخيز گريه كن كه ستارگان آسمان روي زمين پراكنده شدهاند و گوشه و كنار هستند و اينها ستارگانند اينها نجوم هدايتند اينها چراغ هدايتند ولذا من اين سفارش را همانطور كه استادمان به من ميكرد من هم به شما عرض ميكنم كه هر كجا امامزادهاي ديديد احترام كنيد بعضي از افراد بسيار حتي بگويم كم فكر اينها اوّل ميروند ببينند آيا اين امامزداده سندي دارد يا ندارد بعد هم آيا آن امامزاده هست يا نيست من عرض ميكنم اصلا فرض كنيد امامزادهاي نيست آنجا اينجا به نام يك امامزادهاي بالاخره اين تشكيلات بر پا شده طبعاً خانه آن امامزادههست حالا ميخواهد بدنش زير خاكهاي اين امامزاده باشد يا نباشد ما به بدن امامزاده كه كار نداريم شما حوائجتان را از بدن امامزاده ميگيريد يا از روح امامزاده در همهجا هست يا اگر روح معيني باشد هر كجا به او متوسّل بشويد به شما كمك ما زياد ديديممن يكي از اين امامزاده معتبر را چهار جا زيارت كردم حمزه پسر موسي بن جعفر حضرت موسي بن جعفر يك پسر به نام حمزه بيشتر طبعاً نداشته در كاشمر باغ مزار حمزه بن موسي بن جعفر زيارت كردم در حضرت عبدالعظيم پشت سر حضرت عبدالعظيم را زيارت كردم در قم گنبد و بارگاه دارد حمزه بن موسي بن جعفر را زيارت كردم در شيراز هم اطراف شيراز حمزه بن موسي بن جعفر هست همه جا هم به قصد زيارت حضرت حمزه من رفتم ما كه بدن امامزاده را كه زيارت نميكنيم بدن اگر مثل بدن بعضي از اولياي خدا باشد كه زير خاك سالم مانده باشد با زحماتي روي قبر را هم باز كنند ما به ايشان سلام نميكنيم چون از دنيا رفتهبالاخره اگر هم خاك شده باشد باز زيارت كردني نيست روح امامزاده است كه ما از او حاجت ميخواهيم ميگوييم السلام عليك يابن رسول الله شما به حرم حضرت معصومه يا حرم حضرت عبدالظيم كه ميرويد به بدنش ميگوييد السلام عليك يا بن رسول الله السلام عليك يا بنت رسول الله يا به روحش. روح است كه همه كاره است آنجا هم حاضر است و خدا رحمت كند مرحوم حاج ملا آقا جان ميگفت كه وارد حرم حضرت معصومه شدم ديدم حضرت معصومه تا آنجا هم نميدانستم كه سه تا خانم ديگر هم توي آن ضريح دفن‎‎اند ديدم چهار نفر از خانمها نشستهاند چشم برزخياش باز شد بود اينجور مشاهده كرده بود به من گفتند روضه بخوان من اشعار دعبل را شروع كردم به خواندن ديدم بلند شدند خيال كردم خوب نخواندم معمولاً علامت اينكه يك منبري منبرش نميگيرد توي مجلس يك عده بلند ميشوند ميروند بلند شدند از جا بلند شدند. ديدم نور مقدس فاطمه زهرا (س) از در قبله وارد شد و اينها به خاطر احترام حضرت زهرا بلند شدند حضرت وسط نشستند آنها هم نشستند گفتند حالا بخوان بعد كه تحقيق كردم ديديم كه بله سه ته خانم ديگر هم از دختران امام صادق و حضرت موسي بن جعفر اينها در آنجا دفناند اينكه اينجا نشستند و ميگويند روضه بخوان اين بدن از زير خاك در آمده اين كار را ميكند يا روح مقدسشان هستند روح مقدسشان هست آنها هستند كه كرامت ميكنند آنوقت پروردگار متعال به اين ارواح مقدّسه به بعضي از اينها يك كمكهايي ميكنند يك وادي عجيبي است كه اگر كسي وارد بشود آنقدر تفريح دارد ديدني است كه اين ارواح هر كدام يك شغلي دارند شما خيال ميكنيد اولياي خدا آنهايي كه تزكيه نفس كردهاند روحشان در عالم آزاد است اينها وقتي مردند ديگر همينجور بيكار توي فضا هستند اينها به مردمي كه روي كره زمين زندگي ميكنند كمك ميكنند تقسيم بندي شده كمكهايشان يك عده ثروتمندان را به آنها كمك ميكنند يك عده به فقرا كمك ميكنند يك عده به زنها كمك ميكنند يك عده به مردها عجيب جرياني است. من هم مثل شما اطلاعي ندارم ولي از روايات و تجربيات و اينها خوب استفاده ميشود عجيب است شما ميكنيد الان جمعي اينجا آمدهاند شب تاسوعا است نشستهاند خيلي ساده بدانيد اگر مجلس مجلس با اخلاصي باشد اگر مجلس مرضي خدا و پيغمبر و ائمه باشد اين را بدانيد ارواح مؤمنين گذشته بيشتر از جمعيّت شما هست ملائكه بيشتراند باز، همه اينها هستند و حتي مؤمنين اجنّه زياد شركت ميكنند منتها خوب ما خودمان را ميبينيم ما در و ديوار ميبينيم. ما ملكوت را نميبينيم ما جلوي پايمان را فقط ميبينيم حالا خدا كند همين را هم ببينيم و الا ولهم اعين لا يبصرون بها خيليها هستند چشم دارند به وسيله آن چشم نميبينند هر چه ميبينند پول هست و خوردنيها هست و پوشيدنيها هست و ديدنيهاي ظاهري هست هيچ وقت شده نصف شب بلند شويد با خدا مناجات كنيد ملائكه را اطراف خودتان مشاهده كنيد من به يكي از آقايان گفتم خداي تعالي در قرآن ميفرمايد بعد از دو مرحله ملائكه بر ايشان نازل ميشوند الذين قالوا ربنا الله اين توبه است ثم استقاموا استقامت فوراً بعدش تتنزّل عليهم الملائكه ملائكه بر اينها نازل ميشوند الا تخافوا و لا تحزنوا ملائكه كمك شما ميكنند بچهتان از پله افتاده طبيعي اين است كه سرش بخورد به زمين و مغزش تكان بخورد ملك ميگيرد و ميگذاردش زمين آنقدر بلاها را از ما دفع كنند شما دست بچه دو ساله سه ساله را گرفته باشيد و از توي ترافيكها و از توي خطرات ردش كنيد آن بچه مشغول بازي خودش است هيچ هم احتمال نميدهد خطري در كار بوده باشد ولي شما ميدانيد كه چقدر خطر بوده و اين را از خطرات عبورش داديد ماها مثل همان بچهايم آنقدر خطرات دار البلاء محفوفه عجيب است دنيا يك خانهاي است كه به بلا پيچيده شده است همهجايش بلا است اگر ما بدانيد من يك طبيبي را ديدم خيلي استاد بود امّا خيلي نگران بود مطالبي در علم طب و ميكروب و در مسايل مختلف ميگفت گفتم تعجب است كه تو اصلاً ميخوابي ميكربهاي مختلف در اين فضا پخشند هر جايي از بدنتان را كه فكر كنيد هر سلولي ار از بدن احتمال تبديل به سلول سرطاني ممكن است بشود احتمالش هست و از همانجا كار شما را خراب كند و سلول پوست سلول پوستي باشد. سرطان انسان پوستش سرطان ميگيرد استخوانش سرطان ميگيرد. خونش سرطان ميگيرد مغزش سرطان ميگيرد شماها اينجا سالم نشستهايد اين را كه دفع كرده از شما كه دفع ميكند اينهمه خطرات را از شما ماها متوجه نيستيم عين آن بچه دو ساله خانهاي كه به بلا پيچيده شده خداي تعالي ميفرمايد: و المدبرات امرا آن ملائكه مدبرات امرند مواظب شما هستند هر جا هم كه تجربه كنيد يك اشكالي در كارتان پيش ميآيد. يك مرضي يك ناراحتياي از خودتان است از خودتان است كه بايد بگوييد لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين خوب ملائكه هستند ارواح يك قدري تزكيه نفس بكن ببين ارواح را هم به تو كمك ميكنند يا نه ملائكه در مرحله دوم شما را كمك ميكنند الّا تخافوا. ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه چه كار ميكنند؟ با انسان حرف ميزنند نترس ما هستيم محزون نباش خدا هست الا تخافوا و لا تحزنوا تو استقامت را تحكيم كن تو استقامت داشت باش نه از چيزي بترس نه براي چيزي محزون باش خوب اينها همه هستند ارواحشان هستند ما در بين ارواح امامزادهها غير از ائمه اطهار داريم كه به علماء و مراجع تقليد كمك ميكنند در بين افراد امامزادهها داريم افرادي كه بخ اصطلاح به افرادي كه داراي سير و سلوك و كمالات هستند كمك ميكنند استاد اينها هستند و از اين قبيل كه مجلس هم حتي مقتضي شرح بعضي از مسايل نيست. خوب شما رفتيد آن امامزاده را زيارت كرديد اولاً خانه پيغمبر است ميگوييد كه در اذن دخولش ميگوييد كه اللهم اني وقفت علي باب من ايستادم در درم دري از در خانههاي پيغمبر (ص) علي باب من ابواب بيوت نبيك اينجا خانه پيغمبر است اين پسر پيغمبر است. خوب حالا بر فرض چيزي هم نياشد خوب ميتوانيد اينجا محل عبادت است مردم اينجا ميآيند گناه ميكنند يا عبادت ميكنند. در يكي از شهرهاي اطراف كرمان رفته بوديم يك آشيخ چه عرض كنم بي سليقهاي يك نفر رفته در آنجا يك امامزادهاي بچهاش مريض بوده سرطان داشته اين امامزاده را ميسازم شفا پيدا كرده ثروتمند هم بوده امامزاده معصوم نيست كه واقعيت داشته باشد ولش كن خوب اين سليقهاست ديگر‎. خوب حالا اينجا هيچي نباشد اين كار هم بر فرض نشده باشد آقا مسجد مگر چيزي است تويش اين خانه كعبهاي كه اينجور حجاج دوربرش ميچرخند نه كسي تويش دفن است تازه اگر كنارش هاجر و اسماعيل دفن نباشند دور قبر پيغمبر اينجور مردم طواف پيغمبر اكرم اينجور طواف نميكنند اين چون منتسب به خدا است. شما يك امامزادهاي را متسب حالا آن كسي كه اوّل جعل كرده آن گناهش را كرده ولي شما از حالا ثواب ميبريد اينجا خانه پيغمبر است مثل حسينيه مثل مسجد منتسب به خدا است يك مسجد انسان ميسازد حق ندارد سر سوزن او را نجسش كند حتي اگر مسجد نجس شد و شما ميتوانيد اين مسجد را پاكش كنيد اگر نماز خوانديد اوّل و بعد مسجد را پاك كرديد نمازتان باطل است اوّل پاك كردن مسجد بعد نماز خواندن اين چون طهارت مسجد فوري است ولي نماز وقت داريد مگر آخر وقت باشد كه وقتي براي نماز خواندن نباشد مسجد چه وارد. انتساب به خدا داردٍ. اين هم انتساب به پيغمبر دارد اين هم انتساب به يك فرزند پيغمبر دارد و لذا با كمال اخلاص به هر امامزاده كه توي هر كوره دهي بود برويد زيارت كنيد گناهش گردن من ثوابش براي شما رسماً من دارم ميگويم و حاجتتان را هم مي‎‎گيريد با اخلاص اين امامزاده نباشد هيچكس هم نباشد پيغمبر هست خدا هست و خداي تعالي اكرام ميكند اين مقابر اين خانهها اين بقعههاي نور را اكرام ميكند تا مردم به آنجا رفت و آمد كنند.

والباب المبتلي به الناس خاندان عصمت دري هستند كه مردم بايد به آنجا وابسته باشند من اتيكم نجي هر كس بيايد در خانه شما نجات پيدا ميكند و من لم ياتكم هلك هر كس نيايد در خانه شما هلاك مي‎‎شود به خدا قسم حتي اينهايي كه با امامزادههاي كوچك. ما يك وقتي با چند نفر جوان رفته بوديم حضرت عبدالعظيم يكي از اين جوانها كه اتفاقا ماشين هم مال او بود اين نيامد توي حرم من به او گفتم بيا حرم گفت نه نميآيم رفتيم حضرت عبدالعظيم نيامد من ترسيدم توي ماشينش سوار بشوم آنقدر دعا خواندم چه اينها در عين حال خدا ميخواست بفهماند كه اين ماشين خطراتي ديگر دارد براي اينكه صاحبش نيامد توي حرم از شهر تهران ميخواستيم بياييم بيرون يك پنچري شد خوب ايستاديم تا پنچري را گرفت يك مقداري ديگر راه آمديم پنچر شد زاپاسش هم ديديم بادش در  رفته آنجا كه با كرده بود در رفته خوب مانديم خوب رفتيم اينطرف آنطرف به طرف چالوس ميرفتيم سر آن گردنههاي چالوس اين چرخش به كلي از بين رفت كه ما چند ساعتي سر آن كوهها سرما مانديم حالا شما ميگوييد اين تصادف بگويييد شايد هم براي هر كسي اين پيشامد نكند براي ما كه ديگر حواسمان جمع باشد حرم حضرت عبدالظيم خودش هم گريه كرد و همانجا و وسيلهاي فراهم شد كه ما به كاميون كه يك كاميون آمد ما را برداشت آورد تا شهر رساند من اينها را عقيدهدارم حالا بگوييد تو خيلي عوامي باشد تو خيلي نفهمي باشد تو خيلي سادهاي باشد شماها كه خيلي زرنگيد نكنيد از اين كارها. ما ميخواستيم برويم يكي از شهرها در قم رسيديم گفتيم آقا حتماً من بايد بروم زيارت يا بياييد از خارج شهر عبور كنيد توي شهر قم وارد شديم ميخواستيم برويم اصفهان توي شهر قم وارد شديم من بايد بروم زيارت ولو وقت گرفته باشد اينجوري بود اينها يك مسايلي است يك اعتقاداتي است امامزادهها كمك ميكنند به انسان انسان بايد احترام اينها را داشته باشد حالا امامزادهها بعضيشان بر بعضي فضيلت دارند بعضيهايشان يك امامزادهاي مثلاً فرض كنيد ناصر و ياصر توي آن گلستان مشهد كسي هم نميشناسد اينها فرزند كداميك از ائمه هستند با چند پشت واسطه اين واسطهها مسألهاي نيست شما نگوييد اين فاصلهاش زياد است با امام. پيغمبر اكرم فرمود‎: كل حسب و نسب منقطع الا حسبي و نسبي حضرت امامزاده داوود كه در تهران نزديك تهران هست يازده پشت ميرسد به امام من هر دفعه كه آنجا رفتم از او يك كرامت ديدم حضرت عبدالعظيم سه پشت ميرسد به امام آنهم به امام حسن مجتبي (عص) اينجا چه است گفتند كه اينجا يك امامزاده است رفتيم ما امامزاده را دوست داريم ميرويم زيارت حدالمقدور من اگر فرصتي باشد ميروم ديديم پسر اين امامزاده اينجا متولّي مردم است اينجا آخر خود آقازاده اينجا است.

پيرمردي بو و ما هم رفتيم خدمتش و آقا آنچنان كرامت دارد سيد عباس به او ميگويند گنبدي تشكيلاتي مگر فرق ميكند شجر نامهرا آوردند ديديم كه شجرنامه بسيار مرتب و خوب از آن امامزادههاي تعبير آن عربها در آن زماني كه جنگ بود كه اكثر آن قسمتها را بالاصطلاح عراق گرفته بود اين امامزاده مأمن و پناهگاه مردم بود از امامزادهها استفاده كنيد حالا امامزادهاي هست غير معروف گاهي بي حال به يك امامزادهاي گفتيم كه پسر عمو يك معجزهاي كرامتي يك كاري يكن يك خرده مردم بياورند پول بريزند اين ساختمان درست بشود  قضيه اينجوري است بعضي از امامزادهها هم مثل حضرت اباالفضل (ع) كه انسان سختش است بگويد امامزاده مثل قمر بني هاشم عجيب است امام فرمود: ان عمي العباس براي عمويم عباس خداي تعالي در بهشت خدايي تعالي يك مقامي قرار داده كه يغبطه جميع الشهداء. عجيب است اين عجيب شهداء غبطه ميخورند عجيب اباالفضل را ببين قمر بني هاشم را ببين چه مقامي دارد. من نميتوانم بگويم كه سيد الشهداء هم شايد آن مقام با عظمت را البته حالا ميگويم حضرت سيد الشهداء استثناء ولي حمزه سيد الشهداء يقيناً غبطه ميخورند كه يك امامزادهاي است يك امامزاده ديگر مثل علي اكبر خوب اينها خدا ميداند عرض ميكنم هم من سختم است بگويم امامزاده هم شما سختتان است بشنويد كه امامزاده است ولي امامزادهاند اينها آنقدر بزرگند آقا شما يك چيزي ميشنويد خدا قسمتتان كند برويد كنار قبر حضرت ابو الفضل من معتقدم يكسره حضرت ابا الفضل دارد كرامت ميكند معجزه ميكند آقا مثل بيمارستان اطراف ضريح حضرت ابوالفضل مريض خواباندهاند من مريضهاي مردني انسان ميرود بالاسر دو ركعت نماز بخواند ميبيند بر ميگردد ميبيند يكي دو تا از اينها خوب شدهاند خيلي عجيب است در همين مشهداين روي اين گردنه الله اكبر راه دزگز  معرف شده خيلي توي مشهد يك رانندهي ارمني اين ماشينش ميآيد كنار پرتگاه حتي تايرش هم ميآيد كنار پرتگاه ميگويد يا اباالفضل اينها همه ديده بودند كه ماشين معلق ايستاده بود سر گردنه مشهديها ميدانند شما شنيدهايد ديگر يادتان است شما خودتان ديديد عجيب اين اباالفضل است مسلمانها اينجوري كرامت ميكند تا چه رسد به پدر اباالفضل برادر ابوالفضل تا ميرسد به مثلاً پيغمبر اكرم لذا اسلام آورد مسلمان شد آنقدر از اين قضايا زياد است كه حساب ندارد پس دست كم نگيريد اين بزرگان دين را حالا ابوالفضل را شما شناختهايد در ميان همين فرزندان ائمه (عع) هستند كساني كه آنچنان با عظمتند با چند نفر گله كردهبودند رفته بودند مدينه از علماء چون مكرّر شده من خلاصهاش را ميگويم به پيغمبر اكرم گله كرده بودند كه قبر فاطمه زهرا را ما دوست پيدا كنيم كنار قبر فاطمه زهرا بنشينيم حضرت فرموده بودند فاطمه معصومه در قم به جاي قبر فاطمهالزهرا است آنجا را برويد زيارت كنيد من زار فاطمه بقم وجبت له الجنه خيلي عجبب است ها كسي كه زيارت كند حضرت معصومه را در قم واجب ميشود بهشت به او امام در زيارت حضرت معصومه دستور فرمودهاند كه بگوييد يا فاطمهاشفعي لي في الجنه اي فاطمه شفاعت كن من را در بهشت فان لك عند الله شاناً من الشأن پيش خدا در نزد خدا تو يك شأني داري تو يك مقامي داري آن شخص قمي در عالم رؤيا حضرت مرحوم صاحب قوانين را ديد صاحب قوانين در شيخان قم دفن است از علماي بزرگ بوده و بسيار مرر بزرگواري بوده در خواب به ايشان عرض ميكند حضرت معصومه مقام و شأنش اين است كه تمام مردم كرهي زمين را شفاعت ميكند‎. حالا يك دختر جوان به خاطر اينكه دختر تزكيه شدهي پاك حضرت فرمود. امامزادهها را خيلي احترام كنيد خوب امشب شب تاسوعا است من اين مقدمه را عرض كردم به خاطر اينكه تعجب نكنيد اگر خدا حضرت ابوالفضل (عص) ار داراي اينهمه كرامت كرده اكرامش ميكند قدرتش را خدا ميريزد توي جيب حضرت ابوالفضل ميگويد خرج كن كارت نباشد چرا؟ چرا؟ چرا خدا او را دست خودش قرار داده؟ چرا خداي متعال ابوالفضل العباس را دوست دارد كه در بين مرديم معروف بشود به باب الحوائج چرا؟ براي اينكه ابوالفضل هر چه داشت در راه خدا داد همين امروز يك نفري از من يكي از مبليغين محترم از من سؤال ميكرد اين اشعار منظور چه است آخر ميشود انسان از دستش از بدنش قطع شده باشد يك خرده به اينها فكر كنيد در عين حال دارد اين فكر ممكن است كه بايد بگويد آخ دستم به خودش بپيچد ببينيد چه ميگويد اصلاً به فكر درد دست اصلاً نيست. هر كس بگويد مصيبت براي اينها بوده اشتباه كرده محبتشان اين بوده كه چرا مردم متوجه خدا و دين نميشوند ببينيد دست راست قطع شده ميگويد والله قسم ميخورد ابوالفضل براي اين‏كه فردا نگويند همينجور گفت و رجز خوانده والله ان قطعتموا يميني خوب گوش بدهيد به خدا قسم اگر دست راست من را قطع كرديد اني احامي ابداً عن ديني من از دين حمايت ميكنم و عن امام صادق اليقيني از          ما اگر يك سيلي بخوريم از امام زمانمان حمايت نميكنيم ما اگر يك كلمه حرف بشنويم از امام زمانمان حمايت نميكنيم اباالفضل دستش از بازو قطع شده خون دارد ميريزد بالاخره حالت بشري دارد جنبه بشرياش مثل ما است ميگويد: و الله ان قطعتموا يميني اني احامي ابداً عن ديني يعني هيچي در من تاثير ندارد. دست چپش را قطع ميكنند باز همينطور اصلاً تكان نميخورد اينها به خدا قسم قصه نيست انسان ممكن است خودش را به يك جايي برساند كه هيچ مسألهاي باريش مهم نباشد فقط دين مهم باشد و اين تعليماتي است كه به ما ميدهند و الًا حضرت ابوالفضل (عص) نميخواست توي صحراي كربلا شعر بخواند بعضيها ميگويند خودش را ميخواسته تقويت كند نه خدا تقويتش كرد امير المؤمنين او را تقويتش كرده بود حضرت امام حسن مجتبي او را تقويتش كرده بود حضرت سيدالشهداء او را تقويتش كرده بود در دامن اين ائمه تربيت شده بود آنوقت دو تا بگر دارد حضرت ابوالفضل يكي مشك آب را برساند يكي هم. روز تاسوعا را ميدانيد چرا منتسب را حضرت ابوالفضل (عص) ميكنند به خاطر دو چيز يكي اينكه مثل فردايي شمر ميآيد وارد كربلا ميشود حكم آورده از طرف عمر سعد و از طرف ابن زياد كه كار را يكسرهاش كنيد يكسو بشود يا بيعت يا جنگ اين را برداشته آورده ابن زياد اين دست و آن دست ميكرد يك خرده باصطلاح ا ز الاغ، شعورش يك خر ذره بيشتر بود. چه بگويم حيف اسم آنها است روز اين افراد. كه روز قيامت اگر از ما سؤال كند الاغ كه من چه كرده بودم كه من را به اين‏ها تشبيه كردي ما چه جواب بدهيم. اين دست و آن دست ميكرد ولي شمر آمد با قاطعيت ……حمله كردند لشگر عمر سعد به طرف خيمه‏ها يك دفعه دسته جمعي آمدند حضرت سيد الشهداء هم كنار يكي از خيمهها نشسته و به صورت ظاهر سرش را روي زانو گذاشته تنها است حضرت زينب (س) دوان دوان آمد خدمت برادر كه برادر اين‏ها دارند حمله ميكنند حضرت سيد الشهداء برادرش است يك شعري يكي از علماء گفت خودش پشيمان شد گفت: يوم الا بالفضل استجار به الهدي. روز عاشورا روزي بود كه هدي مركز هدايت حضرت سيد الشهدا است حضرت سيدالشهداء از ابوالفضل پناه خواست بعد خودش گفت اين چه شعري بود من گفتم در خواب حضرت سيد الشهداء را ديد حضرت سيد الشهداء فرمودند يوم الا بالفضل  استجار به الهدي گفت جانم به قربانت برادر برو ببين آنها چه ميگويند جريان ديگري كه روز تاسوعا حضرت ابوالفضل دارد نشستهاند توي خيمه با اصحاب و برادرش و گرم صحبتهاي علمي و معنوي هستند همه با هم نشستهاند شايد خوشترين ايامشان اين بوده اين روزها بوده ايامي كه در خدمت ابي عبدالله الحسين اين اصحاب خاص مينشستند يك‎‎دفعه از پشت خيمه صدايي بلند شد اين نبوا اختنا پسران خواهر ما كجا هستند حضرت ابوالفضل شناخت صداي شمر بود حضرت سيد الشهداء هم شناخت حضرت ابوالفضل سرش را انداخت پايين. خدا برايتان نياورد يك آدم بد نام كثيفي بيايد توي مجلسي كه شما با عدهاي از شخصيتها نشستيد صدا بزند كه قوم و خويشما به عنوان انتساب به شما شما را صدا بزند خجالت ميكشيد ميگويند ابوالفضل (عص) در كنار ابي عبدالله سرش را پايين انداخته عرق كرده حضرت سيد الشهداء فرمود كه جوابش را بده  ولو كان فاسقا اگر چه اين شخص فاسق است ما ميدانيم با تو هيچ ارتباطي ندارد جوابش را بده آمد بيرون حضرت ابوالفضل آمد بيرون شمر گفت كه من براي تو امان نامه آوردهام فردا اينجا جنگ ميشود همه كشته ميشوند و من راضي نميشوم تو با اين انتسابت انتسابي هم نبوده اجدادامالبنين با اجداد شمر تقريباً از يك فاميل بودهاند يك فاصلهاي. فردا اينجا جنگي ميشود كشته ميشوند همه تو بيا اين امان نامه را بگير هر كس جلويت را گرفت بگو من از طرف ابن زياد در امانم حضرت ابوالفضل گفت خدا تو را و آن كسي كه اين امان نامه را نوشته و امان نامه را لعنت كند براي من امان نامه ميآوري كه من برادر عزيزم را امام زمانم را تنها بگذارم و بروم خدايا ما را هم در ركاب امام عصر (ا) نميخواهيم بگوييم لياقتش را نداريم بگوييم مثل ابوالفضل ولي پايدار با استقامت قرار بده، روز تاسوعا يك همچنين روزي است متعلق به ابوالفضل العباس است براي اينكه فكرتان راحت باشد روز عاشورا فقط و فقط عزاداري كنيد باب الحوائج است خدا ميداند گاهي در كربلا كه بوديم بعضي ها زيارت حضرت سيد الشهداء كه ميرفتند از حضرت سيد الشهداء چيزي نميخواستند ميگفتند ميرويم حرم باب الحوائج ابوالفضل العباس حوائجمان را عرض ميكنيم و خدا هم همينطور دستور داده امامها هم همينطور دستور دادهاند كه زيارت كه كردي آداب زيارت حضرت ابوالفضل از است وقتي زيارت كرديد برويد بالاسر دو ركعت نماز بخوانيد و بعد از خدا حوائجتان را را بخواهيد كه اينجا بر آورده ميشود و هر كجا روضه حضرت ابوالفضل خوانده بشود آنجا مثل كنار قبر مطهر حضرت ابوالفضل است يك قضيهاي توي ذهنم ميآيد كه عرض كنم خدا رحمت كند مرحوم حاج ملا آقا جان ميگفت كه من يك سال در كربلا بودم  جايم هم توي يكي از اين مقبرههاي صحن حضرت سيد الشهداء بود يك شب ديدم كه رفته بودم حرم حضرت ابوالفضل زيارت ديدم تا جوان آمدند يكيشان آمد گفت      ابوالفضل خورد به زمين يكي ديگر هم فرار كرد جمع شدند اين را برداشتند ديدند بيهوش شده برداشتند آن بزرگشان گفت كه اگر كسي او را شفا بدهد حضرت سيد الشهداء (ع) است برداشتند آوردند اتفاقاً انداختند همان كنار مقبرهاي كه ما آنجا شبها ميخوابيديم شب اول و دوم و سوم چون يك كسي كه مورد غضب واقع ميشود تا سه روز بيشتر زنده نيست من شب سوم منتظر     اين يا بايد خوب بشود يا بميرد همينجور نگاهش ميكردم يك وقت ديدم بلند شد و نشست داد زد جمعي كه مواظبش بودند ريختند گفت يك ريسمان بياوريد به گردن من ببنديد بكشيد طرف حرم حضرت ابوالفضل ميگفت اين كار را كردند بعد در صحن كه رسيد گفت اين ريسمان را ببنديد به پاي من و من را بكشيد گفتند سرت ميخورد به سنگها به پلهها گفت آن كسي كه مرا شفا داده من را مواظب است آوردنش توي صحن ايستاد. در مقابل ضريح حضرت ابوالفضل عرض كرد آقا من غلطي كردم شما چرا آبروي مرا برديد و بعد هم دستور داد يك پولي به همان جواني كه آن شب همراهش بود دادند و يك صدقهاي هم دادند و خلاصه دورش كه خلوت شد گفتم كه من از اوّل تا به آخر بودم جريان چه است؟ گفت آن جواني كه با من بود آن از من پولي ميخواست خيلي فشار آورده بود من گفتم تو نميخواهي از من گفت بيا قسم بخور به ابوالفضل رسممان شده. من هم بي حيايي كردم آمدم توي صحن گفتم به جان ابوالفضل ديگر افتادم بدنم درد ميكرد در فشار بدي بودم تا به امشب كه ديدم ملائكه رفت و آمد ميكنند تشريفاتي قائل شدهاند گفتم چه خبر است گفتند حضرت ابوالفضل به زيارت برادرش سيد الشهداء ميروند آمدم سر راهش حضرت به من يك تك پايي زدند فرمودند در خانهاي آمدي كه اگر جن و انس در اين خانه جمع شوند خدا آنها را مأيوس بر نميگرداند بلند شو من بلند شدم خوب شدم حالا فهميديد كجا ميرويد و چه كسي واسطهتان امشب هست و از همه مهمتر محبت حضرت بقيه الله (ا) به عمويش ابوالفضل العباس كه در يك جريان فرمود به حاج محمد علي فشندي فرمود كه روز عرفه چون توي خيمه شما اين قضيه را من نوشتهام چون توي خيمه شما روضه عمويم ابوالفضل خوانده ميشود من ميآيم آنجا ميگويد روز عرفه شروع كردم روضه حضرت ابوالفضل خواندن ديدم آقا نيامد آمدم از در خيمه بيرون ديدم گوشش را گذاشته به ديوار خيمه و دارد روضه را گوش ميدهد و اشك ميريزد حالا چراغها را خاموش كنيد ميخواهيم عزاداري كنيم شب تاسوعا است از همه التماس دعا دوستان و ياران حضرت بقيه الله از اينكه جايتان تنگ است گرم است از زن و مرد عذر ميخواهم ولي بدانيد ما امشب چون همهجا نام مقدس حضرت ابوالفضل برده ميشود امشب ما ميزباني چون حضرت بقيه الله (ا) داريم آقا جان من اجازه ميدهيد اجازه ميدهيد من بخوانم يا بقيه الله شما آنجا روح مقدستان بوده در كربلا ديديد آنوقتي كه عموتان حضرت ابوالفضل آمد كنار خيمهها ديد صداي همهمهاي از ميان يكي از خيمهها بلند است دامن خيمه را پايين زد چشمش افتاد نگاه كرد ديد اين اطفال خردسال دامنهاي عربي را بالا زدهاند از كثرت عطش از رطوبت زمين استفاده ميكنند آقا ابوالفضل آمد خدمت برادر لقد        صدري برادر سينهام تنگ شده برادر ديگر دنيا بر من فشار آودهاجازه ميدان به من بده بروم جانم را قربانت كنم حضرت سيد الشهداء و حضرت ابوالفضل حركت كردند حضرت ابوالفضل به طرف شريعه ميرود جنگي ميكند حضرت سيد الشهداء به طرف شمال حركت كرده و جنگ ميكند به يك ديگر با كلمهالله اكبر خبر سلامتي يكديگر را ميشنوند در اين بين حضرت ابوالفضل وارد شريعه شد دست برد زير آب آب را آورد در مقابل صورتش يا نفس هوني الحسين معطّشا اي نفس من خوار شو حسين تشنه لب است تو ميخواهي آب بخوري جانمان به قربانت يا ابوالفضل العباس مشك ر ا پر از آب كرد از شريعه بيرون آمد صدا زد الله اكبر حسين هم جواب داد الله اكبر اين دو تا برادر به هم فهماندند هنوز سالمند امّا يك وقت صداي ابوالفضل بلند شد يا اخا ادرك اخاك برادر برادرت را درياب راوي ميگويد سيد الشهداء او را برگرداند به طرف صداي ابوالفضل امّا با همه سرعتي كه به طرف برادر ميآمد دو دفعه از اسب پياده شد از روي زمين يك چيزي برداشت بوسيد نگاه كردم ديدم دستهاي ابوالفضل است ابوالفضل يا ابوالفضل ابوالفضل يا ابوالفضل… 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *