نوشته‌ها

۷ جمادي الاول ۱۴۲۴ قمری – ۱۶ تير ۱۳۸۲ شمسی – اعتقادات(قیامت)

 

@متن سخنراني 7 جمادي الاول 1424 مصادف با 16 تير 1382 و 7 جولاي 2003

 

1- خطبه

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِ اللهِ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

2- عبارت قرآني آغازين (سوره مباركه زلزله)

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا زُلْزِلَتْ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا، وَأَخْرَجَتْ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا، وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا، يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا، بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا، يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ، فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَه، وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه»([1])

 

3- آغاز مباحث عالم قيامت

بحثمان درباره‌ي سكرات موت تا حدّي تمام شد. بايد به يك مسأله‌ي مهمّ مربوطِ به عالم بعد از اين عالم و عوالمي كه در پيش داريم توضيح داده بشود. يكي از چيزهايي كه ما در پيش داريم مسأله‌ي قيامت است، شايد مهم‌ترين برنامه‌اي كه ما بايد با آن برخورد بكنيم اين مسأله‌ي مهمّ و اين عالم بسيار پُراهميّت است.

 

Cزلزله قيامت

در سوره‌ي مباركه‌ي "زلزله" خداي تعالي اين طور مسأله را مطرح مي‌كند و يك سوره را براي اين جهت اختصاص داده است، زماني كه زمين يك زلزله‌ي شديدي داشته باشد تا روز قيامت و تا اين زلزله

 

cزلزله هاي دنيايي

هر وقت زلزله مي‌شود يك گوشه‌اي از زمين تكان مي‌خورد؛ حالا بخارات زمين است، گازهاي زمين است، مسأله‌ي ديگري است من در اين باره نمي‌خواهم وقتتان را بگيرم، هميني است كه مي‌بينيد گاهي به پنج ريشتر، گاهي شش، گاهي هفت كه شش و هفتش مخرّب است و خراب‌كننده است، اين ها زلزله‌هاي بسيار مختصري است، موضعي و مربوط به مكان خاصّي است، شايد در همين يكي دو ماه اخير متجاوز از پنج و شش مرتبه در ايران زلزله شده و هيچ كدام از شما متوجّه زلزله نبوده‌ايد يا اگر بوده‌ايد خرابي آنچنان نداشته، من در زلزله گناباد و فرودس بودم يعني نه اين كه در موقع زلزله بودم بعد از يكي دو روز براي كمك‌رسانيِ به زلزله‌زدگان گناباد و طبس رفتم، در هر نيم ساعت يك مرتبه زلزله مي‌شد ولي ضعيف، امّا آن زلزله‌ي اوّل يك شكاف‌هايي روي زمين بوجود آورده بود كه ما گاهي سنگ مي‌انداختيم يا حتي اين زلزله رودبار هم همين طور بود، من رفتم، سنگ مي‌انداختيم بعد از مدّتي به عمق آن درز و آن شكاف مي‌رسيد، اين ها زلزله‌هاي كوچكي است،

 

cخصوصيات زلزله قيامت

امّا اينجا خداي تعالي مي‌فرمايد: «إِذَا زُلْزِلَتْ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا»،زمين، تمام زمين آن زلزله‌اي كه بايد داشته باشد، آن تكان شديدي كه بايد بخورد، آن تكاني كه كوه ها خُرد شود و در ميانِ گودالهاي زمين بريزد، آب زمين خشك شده، كوه ها نرم شده، خُرد شده و يك طوفان عجيبي مي‌آيد تمام اين سنگ‌خرده‌ها، اين شن‌ها را در ميان گودال‌هاي زمين مي‌ريزد، اين زلزله را خدا مي‌گويد: «إِذَا زُلْزِلَتْ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا»،آن زلزله‌اي كه بايد در او انجام بشود وقتي كه انجام ‌بشود، زلزله‌ي زمين آني كه بايد انجام بشود يعني چه؟

 

cچگونه زلزله مهيب قيامت در زمين به وقوع مي پيوندد

ببينيد اين زمين را شما تصوّر كنيد مثل يك جعبه‌اي كه با ميخ‌ها او را نگهش داشته‌اند، كوه ها ميخ زمينند، «أَلَمْ نَجْعَلْ الْأَرْضَ»([2])،در آن آيه‌ي سوره‌ي ظاهراً نبأ است كه مي‌فرمايد: «وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا»([3])كوه ها را خداي تعالي براي زمين ميخ قرار داده، حالا اگر اين ميخ‌‌ها تكان خورد و كنده شد، اگر اين وضع بهم خورد، يك فشاري روي اين جعبه آمد كه همه‌ي ميخ‌هايش در آمد و همه‌ي چوب هايش بهم ريخت، اگر روي زمين يك چنين فشاري بيايد و طبعاً زمين داراي اين فشار هم هست؛ يعني شما مي‌دانيد كه زميني كه ما در آن زندگي مي‌كنيم با سرعتِ عجيبي به دور خورشيد مي‌گردد، آن قدر سرعت دارد كه زمين باصطلاح به عقب پرت نمي‌شود، شما اگر يك مثلاً آتش‌گردان را بچرخانيد، قاعده‌اش اين است كه وقتي كه فشار روي آتش‌گردان مي‌آيد اين آتش‌ها وقتي كه معمولي باشد، اين آتش‌ها از بالا مي‌ريزد، شما يك آتش‌گردان را اين جور راست نگه داريد هر چه در آن آتشش است مي‌ريزد، امّا اين كه مي‌بينيد آتش نمي‌ريزد مال اين است كه به طور جدّي، با فشار به طرف عقب پرت مي‌شود و عقبش هم بسته است كه اين را مي‌گويند: "نيروي گريز از مركز"، زمين بايد پرت بشود ولي آنچنان در چرخش سريع است كه از جاي خودش تجاوز نمي‌كند و از آن طرف جاذبه‌ي عمومي آنچنان آن را به طرف خودش مي‌كشد كه در يك حدّ متعادلي زمين ايستاده ولي به خاطر حركتِ سريعي كه به دور خودش مي‌چرخد كه در شبانه‌روز يك مرتبه به دور خود مي‌چرخد و در سال يك مرتبه به دور خورشيد مي‌چرخد، اسمش را مي‌گذارند: "جاذبه‌ي عمومي" – ببخشيد – و جاذبه‌ي زمين و نيروي گريز از مركز اين دو چيز آن را كنترل مي‌كند و آنچه را كه بايد درباره‌ي اين جهت گفت يكي اين است كه اين زمين به خاطر اين كه در شبانه‌روز يك دفعه به دور خودش مي‌‌چرخد شب و روز را به وجود مي‌آورد و به خاطر ‌اين كه يك مرتبه در دوره‌ي سال به دور خورشيد مي‌چرخد، زمستان و تابستان را بوجود مي‌آورد، حالا اين ها بحث‌هايي است كه وقت جلسه گرفته مي‌شود، اين حركت شديدي كه به زمين وارد مي‌شود بايد حتماً زمين را مدوّر كند كه كرده ولي گودال‌ و بلندي، گودي و بلندي نداشته باشد، همه صاف بشود، چه چيز اين گودي و بلندي را نگه داشته؟ همين ميخ‌هاي زمين، كوه هاي زمين، اين وضع را حفظ كرده، اگر شما كوه ها را برداريد كه كوه ها در قيامت مانند پنبه‌ي زده، پشم‌زده، نرم مي‌شود وقتي كه نرم شد كوه ها برداشته مي‌شود، كوه ها كه برداشته شد زمين تكان شديدي مي‌خورد، آن چنان تكان مي‌خورد كه زلزله‌ي خودش را به دست مي‌آورد، آنچه كه بايد زمين داشته باشد، آن حركتي كه آن تكاني كه زمين بايد داشته باشد، به دست مي‌آورد، چون از ميخ‌ها رها شده، اين معني «إِذَا زُلْزِلَتْ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا»،

 

Cزمين تمام چيزهاي سنگينش را بيرون مي اندازد

در يك چنين وقتي چه مي‌كند؟ «وَأَخْرَجَتْ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا»، هر چه سنگيني در آن باشد، هر سنگ سنگيني، هر انسان سنگيني، هر موجود سنگيني را از خودش بيرون مي‌اندازد، يك وضع خاصّي پيدا مي‌كند، من هنوز نمي‌خواهم درباره‌ي خصوصيّات قيامت چيزي عرض كنم، آنچه كه مي‌خواهم عرض مي‌كنم در ارتباط با اين سوره‌ي مباركه است، «وَأَخْرَجَتْ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا»،

 

Cامام عليه السلامزمين را آرام مي نمايد

اينجا "انسان كامل"، امام و حجّت كره‌ي زمين، مي‌آيد مي‌گويد: «چه شده است تو را؟ «مَا لَهَا»،چه‌ات هست؟ براي چه؟» دستي دارد به زمين مي‌زند زمين آرام مي‌گيرد، اعجاز پروردگار، اراده‌اي الهي، زمين را با همان حال حفظ مي‌كند.

 

Cزمين به سخن مي‌آيد

«يَوْمَئِذٍ»، زمين به سخن مي‌آيد، اين اتم‌هاي زمين، صداهاي امروز شما و گذشته‌ها را، اعمال شما و گذشته‌ها را همه را ضبط كرده، عين ضبط صوت، الان ما فكر مي‌كنيم اين دَر و ديوار صداي ما را نمي‌شنوند، اين ها چه ارتباطي دارند با شنيدن و ضبط كردن، وقتي ضبط صوت را جلويتان مي‌گذاريد مي‌بينيد يك تشكيلاتِ آهني هست، يك چيزي هم آنجا مي‌چرخد، كسي كه از حقيقت اطلاع نداشته باشد مي‌گويد: اين چي هست؟ ولي وقتي كه نوار بر مي‌گردد، صدايش را باز مي‌كنند مي‌بينيد حتّي صداي نفسِ شما را ضبط كرده، حتّي تُن صداي شما را ضبط كرده، جرأت نمي‌كنيد بگوييد: اين صداي من نيست، چون با اين كه از مصنوعِ دست بشر است، خداي با عظمت، اين آسمان و زمين را آن طور قرار داده كه حتّي دانشمندان در يك مجلّه‌أي ديدم كه مي‌خواستند صداي اميرالمؤمنين، ائمّه‌ي اطهار را در مسجد كوفه و يا در مسجد مدينه از همين اتم‌هايي كه از زمين هست، در آنجا هست از همين‌ها صداي آن بزرگان را بيرون بياورند،

 

cاينترنت و ساير پيشرفتهاي انجام گرفته و در دست اقدام گواه كوچكي بر مدعاي قرآن است

شماها شايد نتوانيد، شايد هم علم به جايي برسد كه بتوانيد، چون در گذشته‌ها دويست سال قبل هيچ وقت فكر نمي‌كرديم كه يك روزي يك وسيله‌اي پيدا بشود مثل اينترنت كه آن طرف دنيا شما صحبت مي‌كنيد، اين طرف مي‌گيرند، همه از حال هم مطّلعند، همه همديگر را مي‌شناسند، هنوز در ايران خيلي مسأله‌ي سايت و اينترنت پيشرفت نكرده در بعضي از ممالك، در يكي از ممالك دنيا به من خبر مي‌دادند، تلفني يك كسي از دوستانمان كه در اينجا بود، مي‌گفت: مثل ‌اين كه تلفن در همه‌ي خانه‌ها هست، آنجا مسأله‌ي اينترنت و سايت و امثال اين ها حل شده و در كنار ما هست، حالا درباره‌ي همين سايت خودمان من يك مطلبي ديروز براي من بعضي از دوستان گفتند كه من تعجّب كردم، ايشان مي‌گفت: در ماه شصت‌هزار نفر به سايت شما مراجعه كرده اند، صورتش را آورده بود، خيلي عجيب است، يك ماه شصت هزار نفر در، حالا اين كمترين باصطلاح مسأله است، شايد سايت‌هايي باشد، بيشتر، هزارها برابر بيشتر، همه با هم، دور هم هستند، مثل گذشته نيست كه ما اگر خواستيم يك كاري بكنيم مخفي بتوانيم توي خانه آن كار را انجام بدهيم، يك قدري پيشرفتش بيشتر بشود شايد به جايي برسد كه ما حتّي توي خانه‌ي خلوت خودمان نتوانيم حرف بزنيم و حرفمان را منتقل كنند به همه جا، اين كره‌ي زمين را خداي اين جوري قرار داده،

 

cاتم هاي زمين صداي مردم را ضبط كرده است

تمام اتم‌هايش صداي شما را ضبط كرده، بدون اشتباه، بدون هيچ مسأله‌اي، اين كار را مي‌كند اينجا خداي تعالي اشاره كرده، «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ»، در آن روز، «تُحَدِّثُ»،يعني زمين بيان مي‌كند، حديث مي‌كند، اخباري كه تويش بوده، حضرت آدم چه كرد؟ حضرت نوح چه كرد؟ خيلي‌ها را ما نمي‌شناسيم اين ها چه كردند، پيغمبراسلام چه كرد، همه‌ي اين ها سخناني كه در او ضبط شده، ضبط را خدا باز مي‌كند، «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا»،خوب اين اخبار را كي اين ضبط را باز مي‌كند؟

 

cچگونه زمين اخبار ساكنينش را ضبط كرده است

«بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا»، تحقيقاً پروردگار تو اي پيغمبر! به اين زمين وحي كرده، ما وحي را يك اشتباهي داريم در وحي؛ وحي يك مقداري آن چيزهايي هست كه در وجود ما هست، در وجودِ حيوانات هست، دليلش آياتِ قرآن است، خداي تعالي درباره‌ي نحل مي‌فرمايد كه ما به نحل وحي كرديم، يعني در فطرتش گذاشتيم، در وجودش گذاشتيم، با او ارتباط برقرار كرديم كه چه كار كند؟ «أَنْ اتَّخِذِي مِنْ الْجِبَالِ بُيُوتًا»([4])، اين كه از كوه ها و از كوهستان خانه براي خودت درست كن، از درخت ها خانه براي خودت درست كن و از تو بايد عسلي بيرون بيايد كه "شفا" براي مردم باشد، ببينيد وحي شده به او، به همه چيز وحي مي‌شود، خدا همه چيز را تحت نظر دارد، خدا همه چيز را در احاطه‌ي خودش دارد، اينجا باز مي‌كند روز قيامت، اين ضبط صوتي كه در عالَم بوده، شما مي‌بينيد آن شب، نصف شب يك حرفي زديد اين را باز كردند دارد برايتان مي‌گويد، تصويرتان را هم مي‌گويد، نشان مي‌دهد، صداي شما است، صدايِ آهسته‌ي شما است، صدايِ بلند شما است، گناهاني كه كرده‌ايد، مسائلي كه در دنيا داشته‌ايد كه خيال مي‌كنيد هيچ كس نفهميده، به خدا هم كه زياد اعتقادي نداريم، به ائمّه‌ي اطهار هم كه اعتقادي نداريم،

 

#اگر انسان حقايق عالم هستي را درك كند به درجاتي از عصمت دست مي يابد

والاّ خدا دارد مي‌بينيد، ائمّه‌ي اطهار دارند مي‌بينند، شما مي‌گوييد: چطور مي‌شود؟ خدا مي‌گويد: دو تا مَلِك من برايتان قرار دادم، «مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ»، لفظي از زبانتان بيرون نمي‌آيد از كلامتان، «إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ»([5])،دو تا ملك اين ها را ضبط مي‌كند، اين ها را باور كنيم آقايان! اين ها را چون باور نداريم هر كاري كه دلمان مي‌خواهد مي‌كنيم، باور كنيم، از يك بچّه خجالت مي‌كشيم كه گناه بكنيم، از دو تا مَلك، نمي‌گويم خدا، نمي‌گويم پيغمبراكرم، ببينيد در آيات قرآن خداي‌تعالي مي‌فرمايد: «وَقُلْ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»([6])،هر كاري مي‌خواهيد بكنيد مانعي ندارد بكنيد، ولي خدا مي‌بيند، پيغمبر مي‌بيند، ائمّه‌ي اطهار مي‌بينند، دو تا ملك همراه‌تان هست مي‌بينند، آدم اين قدر در يك چارچوبه سختي قرار گرفته اگر ايمان داشته باشد، اگر معتقد باشد، اگر بفهمد كه انسانيّت يعني چه؟ اگر بفهمد كه چرا آمده توي دنيا و در چه موقعيتي است نمي‌تواند كاري بر خلاف انجام بدهد، يك معصومي مي‌شود، «بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا،

 

Cمردم براي ديدن اعمالشان از قبر خارج مي شوند

يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا»،مردم دسته‌دسته از توي قبرها مي‌آيند بيرون، در سوره‌ي ياسين خداي تعالي از قول اين ها مي‌گويد كه امروز چه روزي است؟ چه خبر است؟ أي واي بر ما! اين چيزي است كه انبياء به ما گفتند و ما باور نكرديم، هر كاري خواستيم كرديم، در قرآن، اين ها آيات قرآن است، در قرآن خدا بيان كرده، چطور انسان مي‌تواند گناه بكند و حال ‌اين كه خدا دارد مي‌بيند، پيغمبر دارد مي‌بيند، چهارده معصوم عليهم‌السلامدارند مي‌بينند. يك كسي از من مي‌پرسيد كه من يك كسالتي دارم و غالباً كسالت‌هايم را به حضرت زهرا ارجاع مي‌دهم، خودم مراجعه مي‌كنم، يك كسالتي دارم حالا كسالتش چي بود بماند، من رويم نمي‌شود به حضرت زهرا چيزي بگويم، گفتم: حضرت زهرا خودش مي‌بيند، تو توي دلت همان قدر، توي دل به زبان نمي‌خواهد بياوري، بعضي ها اين جور توجّه دارند، من يك مطلبي را مربوط به آيت‌اللّه كوهستاني در كتاب پرواز روح نوشته‌ام، خدا مي‌داند هر وقت يادم مي‌آيد از آن توجّه اين مرد بزرگ به ائمّه‌ي اطهار يك بحث ما داشتيم، من يك طرف بحث بودم، ايشان يك طرف، طبعاً بحث‌مان طوري بود كه ايشان مي‌خواست مثلاً يكي بگويد: بعضي از فرزندان حضرت زهرا اين ها ممكن است كه مورد لطف حضرت زهرا واقع نشوند و من مي‌گفتم: مي‌شوند، يك دفعه ديدم مثل ‌اين كه رنگش بپرد، آقايان! خدا هست به خدا قسم، به چي بگويم؟ ائمّه دارند مي‌بينند ما را، رنگش پريد، گفت: حالا مي‌ترسم بي‌بي، يك طرفي را اشاره كرد، بي‌بي از من ناراحت بشود من دارم اين بحث را، چرا من را توي بحث انداختي؟ بي‌بي مي‌ترسم ناراحت بشود كه من اين جوري دارم مثل ‌اين كه حضرت زهرا را داشت مي‌ديد، شما اگر آن حالتِ آن مرد را مي‌ديديد مي‌گفتيد: حتماً ايشان حضرت زهرا را مي‌ديده، يك همچين حالتي ما بايد داشته باشيم، «يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ»،در آن روز، مردم مي‌آيند بيرون براي ‌اين كه اعمالشان را ببينند، تو چه كردي؟ خودت نگاه كن،

 

cنشان ندادن فيلمهاي دنيايي در روز قيامت فقط يك راه دارد و آنهم "بندگي" است

انسان گاهي يك فيلم هايي مربوط به بيست سال، سي سال قبل مي‌بيند، نگاه مي‌كند مي‌گويد: عجب قيافه‌اي من داشتم، عجب وضعي داشتم، اين كار سبكي را من انجام دادم؟ در حال مثلاً بازي كردن، كوچك‌تر بودي مشغول خاك‌بازي بوديد، يكي آمده فيلمتان را گرفته، حالا يك مثلاً آيت‌اللّهي شديد، يك دكتر شديد، يك مهندسي، شخصيّت‌تان بالا رفته، مي‌گوييد: اين فيلم را نشان نده، اين ها دوستان من اينجا نبينند كه من در آن موقع خاكبازي كردم، روز قيامت مي‌خواهيد فيلم‌هايتان را نشان ندهند؟ يك راه دارد و آن اين است كه «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ»([7])،با خدا سازش كنيد،

 

cدقت فوق العاده ثبت اخبار از سوي خداي تعالي

به خود خدا قسم، چون بعضي‌ وقت ها بهترين استدلالها براي مثل شماها همان قسم خوردن است كه اين ها هست، حقيقت دارد، باور كنيد، فيلمي از شما نشان مي‌دهند، از قلبت هم فيلم مي‌گيرند، از چشمت هم فيلم گرفتند، هر چه فيلم دقيق و قوي باشد، وقتي كه شما دارند از شما فيلم‌ مي‌گيرند نهايت مي‌توانند يك نگاه كنند، بگويند، يا مثلاً نشان بدهند كه شما داشتيد به يك زن نامحرمي نگاه مي‌كرديد، حالا اين زن روي شهوت نگاه مي‌كرديد، روي غيرشهوت نگاه مي‌كرديد، هر جوري نگاه مي‌كرديد بالاخره توي فيلم نشان مي‌دهند، امّا آن فيلم‌برداري پروردگار، شما داريد نگاه مي‌كنيد از باطنت هم فيلم مي‌گيرد كه اين دارد روي شهوت نگاه مي‌كند، از باطنت فيلم مي‌گيرد كه تو داري به قصد بعضي از مسائل جنسي اين كار را مي‌كني، از حالاتتان فيلم مي‌گيرند، از روحيّاتتان فيلم مي‌گيرند و همه را نشان مي‌دهد اين صريح قرآن است كه خداي تعالي «لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ»،بيرونت مي‌آورد تا اين كه ببينيد اعمالتان را، نشانتان بدهد اعمالتتان را،

 

Cبه وزن ذره اي از خوبي يا بدي در روز قيامت حسابرسي مي شود

خوب همين جا تمام شد، خيلي خوب ديديم، نه، «وَمَن يَعْمَلْ»،كسي كه عمل بكند به وزن ذرّه‌اي، ذرّه وزني ندارد ها! به وزن ذرّه‌اي، عمل خوبي داشته باشد، خيلي مهم است، مي‌بينيد، الان شايد نبينيد ولي آن‌جا مي‌بينيد، «وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه»،اگر به اندازه‌‌ي ذرّه‌اي كار خوب كرده باشيد مي‌بينيد، اگر به اندازه‌ي ذرّه‌ا‌ي كار بد كرده باشيد خواهيد ديد،

 

Cبه فشار دنيا راضي شدن به مراتب بهتر از فشار قيامت است

گاهي بعضي از مسائل پيش مي‌آيد ممكن است انسان فشار را ببيند من به دوستان مي‌گويم خوبيش اين است كه دنيا دوامي ندارد، يك وقتي آخر، يك وقت ديگري هم هست، يك قيامتي هست، يك روز جزايي هست،

 

 Cدر قيامت همه كس از همه جاي عالَم بايد بر روي زمين جمع شوند

حالا ما بحث‌مان ان‌شاءاللّه از امروز درباره‌ي قيامت و روز قيامت است، روز قيامت را خداي تعالي اسامي مختلفي در قرآن برايش بيان كرده، يكي از اسامي همين امروز تلاوت شد كه «يَوْمَ الْجَمْعِ»([8])، روزي كه همه جمع مي‌شوند، هر كس در آسمان چهارم باشد بايد بيايد، هر كس در عالم بيهوشي باشد بايد بيايد، هر كس در عالَم عذاب باشد بايد بيايد، يك وضع خاصّي دارد كره‌ي زمين تمامش توي هم كوبيده شده يك زمينِ شني نرمي ولي بي‌آب و بسيار صاف، خداي تعالي قرار داده، اين ها از آيات قرآن كاملاً استفاده مي‌شود، خورشيد نورش را از دست داده ولي حرارتش را دارد، زمين خودش خيلي داغ است، چون الان كه زمين يك خرده‌اي ابر مي‌شود و هوا و بادي مي‌آيد اين مسايل مال درياها است و اين آب هايي است كه در توي كره‌ي زمين هست امّا فرض كنيد آبش خشك شود، «وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ»([9])، تمام درياها خشك مي‌شود، كوه ها خُرد مي‌شود مي‌ريزد چون زمين در حركت خودش مثل باصطلاح گردونه دارد مي‌گردد خودش دايره‌وار و سنگ‌ها و سنگهاي ريزه‌ اين گودالي‌ها مي‌ريزد همه بايد بيايند، همه، حتّي پيغمبران،

 

cانبياء در صحنه قيامت تا تعيين تكليف تمام امتشان مي مانند

دو دسته هستند از خوبان كه توي اين قيامت مي‌مانند، تا آخر هم بايد بمانند، يكي پيغمبران، پيغمبر مسئوليت دارد نسبت به امّتش، امّتش گرو اعمالشان هستند بايد اين ها را به آن‌ها برسد، اوّل كسي كه در روز قيامت از او سؤال مي‌شود كه «هَلْ بَلَّغْتَ؟»از انبياء، حضرت نوح است، حضرت نوح از او خداي تعالي مي‌پرسد كه تو تبليغ رسالت بالاخره بعد از همه‌ي اين حرفها و به تعبير ما بعد از نهصد و پنجاه سال كاري كردي؟ مي‌گويد: «دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا»([10])، شب و روز داشتم تبليغ مي‌كردم، نصف شب مي‌رفتم دَرِ خانه‌هايشان كه بياييد و از اين كارهايتان دست بكشيد، با خدا آشتي كنيد، به قدري حالات انبياء را اگر بخوانيد به قدري دلتان مي‌سوزد، خدا مي‌گويد: «يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون»([11])،چقدر حسرت خدا، خدا مي‌گويد: «يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ»،پيغمبري نيامد براي اين ها مگر ‌اين كه اين ها او را مسخره‌اش كردند، نصف شب پا شدي آمدي در خانه‌ي ما كه بياييد ايمان به خدا پيدا كنيد؟

نصف شب مي‌آيي موسيقي‌ات را بلند مي‌كني مردم محل را ناراحت مي‌كني در اين كار فرقي نمي‌كند چه اشعار مذهبي بگذاريد و مردم را اذيّت كنيد، چه موسيقي بزنيد، چه كار، هر كاري مي‌خواهيد، مردم‌آزاري بد است، در همسايه‌ي ديوار به ديوار شما شايد يك مريضِ اعصابي باشد ديوانه بشود با اين كار شما، ايّام عاشورا، ايّام ماه رمضان در ضمن كارهاي خوبي كه مي‌كنيد مبادا يك همچين گناهاني بكنيد، افرادي، حضرت نوح مي‌گويد كه بله من تبليغ كردم نصف و شب، «لَيْلًا وَنَهَارًا»،اگر قرآن نمي‌گفت من نمي‌گفتم منتها رعايت همه‌ي جهاتش را مي‌كرده، نصف شب با خودش فكر مي‌كرده حضرت نوح كه اگر بروم سرش خلوت است، مشغله‌أي ندارد، يك دَرِي مي‌زنم آهسته اگر بيدار بودند كه مي‌آيند، اگر بيدار هم نبودند ديگر تكرار نمي‌كنم، مي‌آمد صاحب‌خانه مي‌آمد برو پيرمرد، تو هم حالا ديگر وقت گير آوردي، «إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون»،بالاخره يك هشت و ده نفري يك چند نفري با او هماهنگ شدند، اصلاً مي‌گفتند: اين ها ديوانه‌اند، انبياء را، اكثر انبياء را گفتند: ديوانه است، «إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»([12])، وقتي به پيغمبر كه عقل كلّ است بگويند: «إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»، با نون تأكيد بگويند: اين ديوانه است ديگر به بقيّه معلوم است، حضرت نوح مي‌گويد: خدايا! تبليغ كردم، شاهدي داري؟ بله، روز قيامت سخت مي گيرند "يوم‌الجمع"است، "يوم‌الدين"است، روز جزا است، درباره‌ي هر يكي از اين اسما‌ء شايد ان‌شاءاللّه وقتي باشد صحبت كنم، كي هست شاهدت؟ پيغمبر اسلام، شما باشيد، ما باشيم، مي‌گوييم پيغمبراسلام شايد هشت‌هزار سال بعد آمده، تو حالا او را شاهد گرفتي؟ پيغمبراكرم احاطه‌ي بر ماسوي اللّه از روزي كه خدا كره‌ي زمين را خلق كرده تا همين الان و از حالا هم تا بعدها، حضرت نوح مي‌داند.

حضرت نوح مي‌گويد: پيغمبراسلام، برو بگو بيايد شهادت بدهد يا برو به او بگو ببين قبول مي‌كند شهادتت را يا نه؟ شهادتش را يا نه؟ مي‌شكافد، صحراي محشر، از همين كره‌ي زمين آنچه كه از زمان حضرت آدم مُردند و آنچه كه بعدها مي‌ميرند و آنچه كه زمان ظهور تا وقتي كه قيامت برپا مي‌شود اين ها همه مي‌خواهند بايستند در روي كره‌ي زمين، آنچنان فشارند كه چه عرض كنم؟ همه چسبيده به هم، ايستاده اند، منتظرند همه، ايشان جمعيّت را مي‌شكافد مي‌رساند خودش را به پيغمبراكرم، يا رسول‌اللّه! دستم به دامنت، حضرت مي‌فرمايد كه جعفر و حمزه، دو شاهد عادل برويد براي ايشان شهادت بدهيد و در روايت دارد كه در روز قيامت 124000 پيغمبر را اين دو بزرگوار از ورطه‌ي قيامت نجات مي‌دهند([13])، حالا اين ها كه نمي‌توانند تنها بروند توي بهشت، بايد امّتشان را با خودشان ببرند، «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»([14])، روز قيامت از خصوصيّاتش اين است كه هر كسي را با پيشوايش مي‌خوانند، تو پيشوايت كه بوده؟ حضرت نوح، تو پيشوايت كِه بوده؟ حضرت عيسي، حضرت عيسي بايد باشد در قيامت تا امّتش را جمع‌آوري بكند، ترتيب كارشان را بدهد، هر كدامشان قابل شفاعتند شفاعتشان بكند، هر كدام قابل شفاعت نيستند مطرودشان بكند و پيغمبراكرم هم در قيامت باقي مي‌ماند و ائمّه‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلامهستند و ان‌شاءاللّه ما و شما هم زير سايه‌ي پيغمبراكرم و ائمّه‌ي اطهار باشيم.

 

cافرادي كه در دنيا تزكيه نفس نكرده اند در قيامت بمدت پنجاه هزار سال شايد بمانند تا تزكيه شوند

دسته‌ي دوّمي كه در قيامت باقي مي‌مانند كه در گذشته هم عرض كردم افرادي هستند كه تزكيه‌ي نفس نكردند، از واجبات اوليّه‌ي است آقايان! كه انسان نفسش را از رذايل پاك كند، اين‌هايي كه تزكيه‌ي نفس نكردند خوب روز قيامت شيعه هستند، محبّند، حتّي معصيت نكردند، امّا تزكيه‌ي نفس هم نكردند روز قيامت مي‌گويند: آقا! با اين حالت نمي‌تواني بروي به بهشت برو آن گوشه، يك گوشه‌اي به او نشان مي‌دهند برو آن گوشه  بنشين تزكيه‌ي نفس كن، خودت را پاك كن، شماها نمي‌دانم زميني به خارج از كشور رفتيد يا نه؟ اگر گذرنامه‌ي انسان يك مشكلي داشته باشد سر مرز، مي‌گويند: آقا تا اين مشكلش را حل نكني حق عبور نداري، حالا من چطور مشكلش حل كنم؟ تو ويزا نداري مثلاً، تو مدّت گذرنامه‌ات اصلاً گذشته، مجبور است انسان از مرز بازرگان برگردد تهران، كارهايش را درست كند يا خيلي به او محبّت كنند همان جا يك تشكيلاتي دارند كه آنجا اين مسأله را حلّش مي‌كنند ولي طول مي‌كشد، تا ارتباط برقرار كنند به تهران، شما را آن‌ها بشناسند، بعد برگرديد، اين حرفها را من نمونه‌هايش را ديدم، اين مدّتي طول مي‌كشد، خوب چه كار كنيم؟ پنجاه هزار سال خدا برايتان وقت قائل شده، پنجاه هزار سال خيلي وقتِ زيادي است ها! پنجاه هزار سال مي‌توانيد در آنجا خودتان را بسازيد، چون با اين روحيّات و با اين مسائل مختلفي كه من واقعاً متأسفم حتّي براي اهل تزكيه‌ي نفس، كه اسماً، ماها اكثراً اسماً اهل تزكيه‌ي نفس هستيم متأسفم، آخر يك صفت رذيله در يك نفر ممكن است باشد اين را هر كارش مي‌كنيم، هر چه زور خودش مي‌زند، ما زور مي‌زنيم چون جدّي نگرفتند نمي‌توانند خودشان را از اين صفت رذيله نجات بدهند، اينجا كه همه‌ي وسايل تزكيه‌ي نفس هست در قيامت نيست، با عذاب شده بايد تزكيه بشوي، با فشار شده بايد تزكيه بشود، تزكيه نفس بايد بكند، محال است كه يك نفر بدون تزكيه‌ي نفس و با داشتن يك صفتِ كوچك رذيله اين را راهش بدهند توي بهشت، حتّي اگر توي بهشت هم برود بيرونش مي‌كنند، حضرت آدم شما فكر نكنيد تزكيه‌ي نفس نكرده بود، پاك بود، پيغمبر بود، «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ»([15])، خدا اصلاً انتخابش كرده، برگزيده‌اش، توي بهشت هم گذاشته او را، حضرت آدم چه مشكلي داشت؟ چه مشكلي داشت؟ ديديد ديگر توي قرآن خدا مكرّر قضيّه‌اش را نقل كرده مشكل حضرت آدم اين بود كه يك خرده‌اي نفسش فعّال بوده، نه نفس خودش، حتي نفس همسرش فعّال بود او كمك شد براي ‌اين كه  نفس ايشان هم يك خرده فعّاليّت خيلي كم‌ ضرري داشته باشد، شما پاي يك سفره‌اي نشسته‌ايد همه‌ي غذاها هم در اختيارتان هست يك وقت مي‌بينيد دلتان مي‌خواهد يك چند تا برنج از آن رفيق پهلويتان همچين مخفي برداريد، يك كار كوچكي است، مهم نيست خوب بردار، امّا به تو گفتند: دست نزن، شما برداشتي آقا آسمان كه به زمين نيامده كه من چند تا برنج از اين رفيقم برداشتم، خوب يك ديس آقا برنج بياوريد يك باصطلاح كفگير برنج برايش بريزيد، مي‌گويند نه آن روحيّه‌ات خراب است، تو بدرد اين مجلس نمي‌خوري. آفتابه دزد هم دزد است، آني هم كه بانك را مي‌زند دزد است، دزدي، صفتِ دزدي بد است، به شغلش و كارش، منتها آن آفتابه‌دزد، دزدِ بي‌عرضه است، آن بانك‌زن دزد باعرضه و شجاع است، بالاخره اينطوري، حضرت آدم رفت يك چند تا دانه گندم ببيند چه مزّه مي‌دهد چون حضرت حوّا فرموده بود كه اين خوب است، خوشمزه است، حالا گندم مزّه‌ي خوبي هم مخصوصاً خامش ندارد، هيچي نبود، ببينيد چه اندازه دقيق است، اطاعت خدا چقدر مهم است، شما فكر نكنيد كه حالا چي مي‌شد؟ كاشكي خدا، أي كاش! اصلاً مطالبه نمي‌كرد، حرفش را نمي‌زد، نه، بنده‌ي مطيع خدا مي‌خواهد بشود، اين اگر به او چيزي نمي‌گفتند حضرت آدم بعد آدم نمي‌شد، اگر حضرت آدم توي بهشت اين كار را كرد مي‌گفتند خوب حالا اين دفعه بخشيديم تو را، دفعه‌ي ديگر كار بزرگتري مي‌كرد، لذا دويست سال گريه كرد، دويست سال گريه كرد، اشك ريخت، صفات رذيله را از خودش دور كرد، با خدا سازش كرد، با خدا رابطه‌اش را برقرار كرد كه وقتي از دنيا رفت باز هم همان آدم قبلي، همان انسان قبلي، همان شخصيّتِ والاي قبلي شد و رفت به عالَم قيامت. «ان‌شاءاللّه» اميدواريم ما همه‌مان دقيق باشيم، بنده‌ي خدا باشيم، اطاعت پروردگار را بكنيم و از خودمان هيچ سليقه‌اي اظهار نكنيم و راه خدا را در پيش بگيريم و موفّق بشويم و ان‌شاءاللّه درباره‌ي اين سوره‌ي مباركه و آنچه مربوط به قيامت است كه خيلي بحث دارد، خيلي حرف دارد، ان‌شاءاللّه چند هفته‌اي درباره‌اش صحبت مي‌كنم و اميدواريم آنچه كه مربوط به مبدأ و معاد است شما خوب ياد بگيريد و اعتقاد صحيح‌تان ان‌شاءاللّه همين‌ها باشد.

 

4- فضائل فاطمه زهرا سلام الله عليها

ايّام ديگر كم‌كم تعلّق دارد به فاطمه‌ي اطهر سلام اللّه عليها، مظلومه‌ي عالم، فاطمه‌اي كه اگر بگوييم خانم‌ها افتخار كنند كه آن حضرت از آن‌ها و از نوع آن‌ها بوده و مردها افتخار مي‌كنند كه پيغمبراكرم و ائمّه‌ي اطهار از آن‌ها بودند خدا مي‌داند نمي‌خواهم يك حرفي بزنم كه يك طرف جريان يك مقداري مسأله پيدا كند ولي اين افتخار مساوي است با آن افتخار، هر كه از اين حرف من مي‌فهميد و احساس مي‌كنيد نوش جانتان، فاطمه‌ي زهرا كوثر است، سرچشمه علم و حكمت است، علي بن ابيطالب بود، فاطمه‌ي زهرا هم بود، پيغمبر مي‌توانست هر دو دست را ببوسد امّا دست فاطمه‌ي زهرا را مي‌بوسيد، فاطمه‌ي زهرا بود، علي بن ابيطالب هم بود با همه‌ي اهتمامي كه پيغمبر داشت كه علي را معرّفي كند به خلافت خودش، فضائل علي بن ابيطالب را بيان كند امّا اسم فاطمه‌ي زهرا را كوثر گذاشت، خيركثير گذاشت، «فِدَاهَا اَبُوهَا» گفت، «فِدَاهَا اَبُوهَا»([16])،دنيا لياقت ‌اين كه فاطمه‌ي زهرا بيشتر از هيجده سال در اين دنيا بماند نداشت،

 

Cذكر مصيبت فاطمه زهرا سلام الله عليها

«ومجمعي حطب علي البيت        الذي لم يجتمع لولا شمل الديني

الداخل علي البتول ببيتها والمسقطين لها عزجنيني».

يا فاطمة‌الزهراءامروز ما را به عنوان فرزندان خودت، به عنوان دوستانت، به عنوان كسي كه تو را با تمام وجود دوست دارد از كوثرت، از علم و حكمتت به ما قطره‌اي بچشان.

 

5- دعاي ختم مجلس

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب‌الزمان يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا الرحمن و الرحيم، يا مقلّب القلوب، يا قاضي‌الحاجات يا ربّاه يا سيّداه

عجل لوليّك الفرج

عجل لمولانا الفرج

عجّل لسيدنا الفرج،

خدايا! قلب فاطمه‌ي زهرا را با فرج امام زمان خشنود بفرما،

پروردگارا! به آبروي خاندان عصمت و طهارت قسمت مي‌دهيم اين جمع را و همه‌ي دوستان ما را و همه‌ي كساني كه در راه تزكيه‌ي نفس قدم بر مي‌دارند به آبروي فاطمه‌ي زهرا از ياران خوب امام زمان قرار بده،

همه‌ي ما را از بندگان خالص خودمان قرارمان بده،

پروردگارا! به آبروي خاندان عصمت و طهارت در روز قيامت ما را از كنار پيغمبر و ائمّه‌ي اطهار و فاطمه‌ي زهرا دور نفرما، خدايا! به آبروي خاندان عصمت ايمان كامل به ما مرحمت بفرما،

عقل كامل به ما مرحمت بفرما،

خدايا! ما را از صراط مستقيم يك لحظه دور نفرما،

پروردگارا! مريض‌هاي اسلام، مريض منظور، مريضه‌ي منظوره الساعه! لباس عافيت بپوشان،

امواتمان را غريق رحمت بفرما،

شهداءمان با شهداي كربلا محشور بفرما،

عاقبت ختم بخير بفرما.

و عجل الوليك الفرج .



[1]سوره مباركه زلزله

[2]نبأ/6

[3]نبأ/7

[4]نحل/68

[5]ق/18

[6]توبه/105

[7]تغابن/12

[8]«000تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ»شورى/7«يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ000»تغابن/9

[9]تكوير/6

[10]نوح/5

[11]يس/30

[12]قلم/51

[13]«إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ وَ جَمَعَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْخَلَائِقَ كَانَ نُوحٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ أَوَّلَ مَنْ يُدْعَى بِهِ فَيُقَالُ لَهُ هَلْ بَلَّغْتَ فَيَقُولُ نَعَمْ فَيُقَالُ لَهُ مَنْ يَشْهَدُ لَكَ فَيَقُولُ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ ص قَالَ فَيَخْرُجُ نُوحٌ ع فَيَتَخَطَّى النَّاسَ حَتَّى يَجِي‏ءَ إِلَى مُحَمَّدٍ ص وَ هُوَ عَلَى كَثِيبِ الْمِسْكِ وَ مَعَهُ عَلِيٌّ ع وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُول نُوحٌ لِمُحَمَّدٍ ص يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَأَلَنِي هَلْ بَلَّغْتَ فَقُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ مَنْ يَشْهَدُ لَكَ فَقُلْتُ مُحَمَّدٌ ص فَيَقُولُ يَا جَعْفَرُ يَا حَمْزَةُ اذْهَبَا وَ اشْهَدَا لَهُ أَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَجَعْفَرٌ وَ حَمْزَةُ هُمَا الشَّاهِدَانِ لِلْأَنْبِيَاءِ ع بِمَا بَلَّغُوا فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَعَلِيٌّ ع أَيْنَ هُوَ فَقَالَ هُوَ أَعْظَمُ مَنْزِلَةً مِنْ ذَلِكَ»كافي:8/267، بحار:7/282، تأويل الآيات: 681

[14]إسراء/ 71

[15]آل عمران/33

[16]امالي صدوق:234، بحار: 43/20

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

۲۸ ربيع الاول ۱۴۲۴ قمری – ۹ خرداد ۱۳۸۲ شمسی – جلسه بیست و سوم اعتقادات

 

@ متن سخنراني 28 ربيع الاول 1424 مصادف با 9 خرداد 1382 30 مي 2003

 

1- خطبه

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِ اللهِ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

2- تغيير ساعت جلسه

تابستان است و مشكلاتي براي آمدن من در روزهاي جمعه وجود دارد و شايد بعضي از دوستان هم با پيشنهادي كه الان مي‌دهم تمايل بيشتري داشته باشند و آن اين است كه ان‌شاءاللّه از هفته‌هاي آينده‌ اين جلسه در عصر دوشنبه از ساعت هفت تا هشت مثل گذشته‌هايي كه داشتيم ان‌شاءاللّه برگزار مي‌شود و مقيّديم كه ساعت هفت تا هشت باشد براي اينكه مشهد تقريباً ساعت هشت اذان مي‌گويند و اينجا هم نيم ساعتي تا اذان براي اينكه دوستان وضو بگيرند، كارهايشان را انجام بدهند مناسب است،

 

3- مكاشفاتتان را براي ديگران نقل نكنيد

اين تذكّر را ‌خواستم عرض كنم و يك تقاضايي از دوستان دارم كه اين تقاضا بسيار از نظر من اهمّيّت دارد و آن اين است كه طبعاً هر كسي مكاشفاتي دارد، خواب‌هاي خوبي دارد، شايد الهاماتي داشته باشد چون مكّرر از من شنيده‌ايد كه عرض كرده‌ام كه اگر اينها باشد، براي رسيدن به مقصد مثل كسي است كه در يك وسيله‌ي مثلاً ماشين يا هواپيماي عمومي نشسته باشد و در راه باشد، در بين راه از او براي تشويقش، پذيرايي مي‌كنند، مثلاً توي هواپيما مي‌آيند به انسان اوّل شكلاتي مي‌دهند يا غذايي مي‌دهند يا بالاخره يك كارهايي كه اين در راهش، در رفتنش و در رسيدن به مقصدش تشويق شود، اين به همين اندازه بيشتر در راه شما مؤثّر نيست و لذا خود من شايد الان ده سال باشد كه با شماها در ارتباط با تزكيه‌ي نفس حرف مي‌زنم و مي‌بينيد سخني از مكاشفات، از خواب‎ها، از كرامات‌ و امثال اينها حتّي از ديگران نمي‌زنم و شما هم اين مطالب را به كسي لااقل نگوييد، فقط براي تشويق خودتان اگر هست، باشد چون بسيار كوتاه‌فكري است، مثلاً اگر توي هواپيما نشسته باشيد به سوي مشهد مي‌رويد يك مهمان‌دار آمد به شما يك شكلات داد، اگر اين شكلات را برداشتيد به همه نشان داديد كه به من شكلات دادند همه به شما مي‌خندند، همه مي‌گويند اين چه آدمي است شكلات‌نديده كه براي گرفتن يك شكلات اين جور احساساتي شده. راه پُرعظمت رسيدن به مقصد، به لقا‌ء پروردگار، به كمالات روحي، يك خواب هر چه خوب باشد، يك مكاشفه هر چه بالا باشد و حتّي اگر شما معرفتِ امام را نداشته باشيد و به محضرِ امام مشرّف شويد هر چه باشد در راه پُرعظمت رسيدن به خدا، در راه پُرعظمت رسيدن به معرفتِ امام و آخرت و خداي تعالي بسيار كوچك، البتّه اگر كسي به محضر حضرت بقيةالله برسد، با آن معرفتي كه بايد داشته باشد، هيچ كوچك نيست، اين حقيقت است، اين مقصد است، امّا اگر نه مثل ماها همين قدر ملاقات ظاهر و بدن آن حضرت را كرديم و نمي‌دانستيم امام يعني چه؟ معرفتِ امام يعني چه؟ اين را نمي‌دانستيم از امام عصر ارواحنافداهبالاتر پيغمبراكرم بوده كه هر روز شايد اكثر روزها ابوسفيان و منافقين چشم‌شان به جمالِ پيغمبر مي‌افتاد امّا چون معرفت نداشتند علاوه بر آنكه فايده‌اي براي آنها نداشت، «وَلا يَزِيدُ الظّالِمِينَ إِلّا خَسارا»([1])،مانند قرآن بودند، «رُبَّ تَالِ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ يَلْعَنُهُ»([2])،چه بسا تلاوت‌كنندگان قرآن هستند كه در همان وقت تلاوت قرآن لعنت‌شان مي‌كند! بنابراين تقاضايي كه از دوستان دارم، اگر يك وقتي در راه رسيدن به كمالات چيزي به شما عنايت كردند، البتّه عنايت پروردگار هر چه باشد پُرارزش است، امّا شوق‌زده نشويد به طوري كه دست از راه بكشيد و (من با اينكه موبايلم را خاموش كردم، آقايان ديدند، باز هم نمي‌دانم كي هست كه اطّلاع از وضع كارهاي ما ندارد؟ شما هم گاهي حق داريد، آقاي نعمتي، دو تا شاهد عادل ديدند كه من موبايلم را خاموش كردم، همين شيطان است.) بله، بهرحال شوق‌زده نشويد، شوق‌زده هم اگر هستيد در دل باشد، تشويق به راه بشويد، يك وقتي ان‌شاءاللّه به كوري چشم دشمنان با همين عرايضي كه به ياري پروردگار از قرآن و احاديث خدمت‌تان عرض مي‌كنم از همين مطالب «ان‌شاءاللّه» به جايي مي‌رسيد كه به لقاء پروردگار مي‌رسيد، «ان‌شاءاللّه» امام زمانتان را آنچنان كه سلمان پيغمبر را مي‌شناخت مي‌شناسيد، اميدوارم تمام صفات رذيله‌تان كه همه‌ي مردم با آن درگير هستند، كلّ جهانِ بشريّت امروز گرفتار صفات رذيله هستند، شما نجات پيدا كنيد و قرآن و روايات فقط و فقط مدرك كار ما است و به هيچ وجه نه اتّكايي به مكاشفات داريم، نه اتّكايي به معنويّات آنچناني كه حال و بزم، حتّي يك حالِ بسيار خوبي اگر پيدا كرديد در يك مجلسي، حال است مي‌آيد و بعد هم مي‌رود، بعضي از متصوفّه مقيّدند كه به دوستانشان حال بدهند، در يك مجلسي حالي به آنها مي‌دهند، آنها يك گريه‌اي از شوق مي‌كنند، يا مثلاً يك خوشحالي دارند و بعد مي‌آيند بيرون، اوّلين گناهي را كه مي‌كنند همه‌ي آن حالات از بين مي‌رود، ديديد، شايد براي شماها هم اتّفاق افتاده باشد، امّا هدف ما، به ياري پروردگار و شايد همه‌ي شماها به اين معنا رسيده باشيد و من مي‌دانم اگر بخواهم آمار بگيرم، اگر بخواهم بپرسم، سؤال كنم، همه‌تان مي‌گوييد هدف فهم است، درك است، علم است، معرفت است، فهميدن آياتِ شريفه‌ي قرآن است، مي‌بينيد در اوّل مجلس آياتي از قرآن خوانده مي‌شود، ترجمه مي‌شود، يك هفته اين ديگر همه‌تان توي جريان هستيد، يك هفته سي آيه را مكرّر مي‌خوانيد، مكرّر افرادي به من گفته‌اند كه ما قرآن خواندن را بلد نبوديم با تكرار يك هفته و ترجمه‌اش هم قرآن خواندن را بلد شديم، هم ترجمه قرآن را تا حدّي فهميديم، اين اوّل برنامه است و تمام آنچه كه من صحبت مي‌كنم، ده‌ها شايد صدها نوار گرفته مي‌شود و پخش مي‌شود، من هدفم خدايم شاهد است و خدا نيامرزد آنهايي را كه مي‌خواهند «صدّ عن سبيل‌الله» بكنند و نسبت‌هاي بدي به ما و شما مي‌دهند، ما هدف‌مان قرآن است، كتاب خدا است، فهميدن كتاب خدا است و روايات معصومين كه از لابلاي اينها مطالبي در بياوريم، شما وقتش را خودتان نداريد، همين عرايضي كه روزهاي جمعه مي‌شود، اگر شما هر كدامتان، حتّي بعضي از اهلِ علم، غير از دوستاني كه با من بزرگ شده‎اند و خوب هر چه ما گاهي هم داريم از اينها داريم، خدا حفظ كند بعضي از اين دوستان واقعاً تعجّب مي‌كنم، مي‌بينم چيزهايي كه من بلد نيستم اينها بلدند، من زياد سوادي ندارم، زياد ادّعايي ندارم، حالا سنّم بيشتر است اين دوستان به ما احترامي مي‌گذارند والاّ هدف، قرآن است، اگر شما فرد فردتان بخواهيد همين مطالبي يك ساعتي كه من در جلسه عرض مي‌كنم بخواهيد در طول هفته پيدا كنيد از آيات و روايات، شايد برايتان تمام وقت‌تان را بگيرد، شما برويد سر كارتان، با خيال راحت زندگي كنيد، اين زحمت را ما يا كشيده‌ايم يا مي‌كشيم و در اختيار شما مي‌گذاريم و همه‌تان مي‌دانيد نه توقّعي از شما دارم، نه سهم امام‌تان را مي‌خواهم، نه سهم سادات‌تان را مي‌خواهم، نه دنبال اين هستم كه شما به عنوان مريد عقب سر من ‌بياييد، حتّي خدا مي‌داند الان اعلام مي‌كنم، قلباً راضي نيستم اگر سيّد نبودم كه اصلاً نمي‌گذاشتم، راضي نيستم دست من را ببوسيد، اظهار محبّت‌ كنيد، اصلاً، همه‌تان هم مي‌دانيد اين را، پس با اينكه مكاشفات‌تان را بيان كنيد سو‌ژه به دست دشمنان ندهيد كه به اين اندازه پست با افكار من بعضي روبرو مي‌شوند كه فلاني با گفتن مكاشفه و خواب مردم را جمع كرده، فلاني با ادّعاي اينكه من شما را به امام زمان مي‌رسانم شما را جمع كرده، من يك دفعه به شما گفته‎ام من شما را به امام زمان مي‌رسانم؟ چقدر بعضي‌ها بي‌حيايند، اقلاً توي جلسات ما بيايند ببينند چه مسائلي مطرح مي‌شود، من قدم به قدم از معرفت خدا تا معرفتِ پيغمبر و امام و قرآن شروع كرده‌ام، آمده‌ام و حالا وارد مسائل آخرت مي‌شويم كه بعضي‌ها متأسفانه، من به يكي از اينها گفتم: «تو فيلسوف بزرگي هستي»، گفت: چطور؟ خوشش آمد، گفتم: «به خاطر اينكه هيچ يك از فلاسفه يقين نكرده‌اند كه قيامتي نيست،» هيچ كدام، احتمال مي‌دهند و تو يقين كردي، آخر فردا مي‌ميرد انسان، سؤال مي‌كنند، «إِنَّ السَّمْعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْئُولاً»([3])،چشم، گوش، دل، زبان چون دروغ مي‌گويد آنجا هم مي‌خواهد در مقابل پروردگار دروغ بگويد، لسان را نگفتند، اينها همه از آنها سؤال مي‌شود، من نمي‌خواستم اين حرف‌ها را بزنم ولي يك تقاضا دارم كه سوژه دست افرادي كه اين طوري هستند ندهيد و مكاشفاتي يا داريد يا نداريد، نداريد مهمّ نيست باز هم به مقصد مي‌رسيد، توي هواپيما اگر يك شكلاتي به يكي ندادند بالاخره به مشهد مي‌رساند او را، و اگر هم داريد خوشحال باشيد كه شما را مهمان‌دارها كه ملائكه هستند كه خدا در قرآن مي‌فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ المَلائِكَةُ»([4])،ملائكه نازل مي‌شوند، بعد خلاصه بعد از چند جمله مي‌فرمايند: «نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيا»([5])،ما كمك‌تان هستيم، سرپرستي‌تان را مي‌كنيم، مواظبتتان هستيم، مثل مهماندار توي هواپيما به شما شكلات مي‌دهيم تا به مقصد برسيد، اينها را نگوييد، نبايد هم بگوييد، نه اينكه براي اين جهت كه حالا اين حرفها را مي‌زنند، دشمنان اين حرفها را مي‌زنند، نگوييد، نه، نبايد هم بگوييد، (آقا تلفن ما امروز رواني شده، همان جا خاموشش كنيد،) دقّت كرديد، حالا ديگر، خوب، پس بنابراين اين را از شما تقاضا مي‌كنم. مسأله‌اي كه مربوط به بحث‌هاي هفته‌ي گذشته بود،

 

4- تا زمان ظهور حضرت ولي عصر ارواحنافداهشيطان فعال است

من يك تجربه‌اي دارم، شيطان اين را بدانيد شيطان عجيب دخالت دارد، من شيطان را به شما معرّفي نكردم خوب، شيطان مي‌رود يك عدّه‌اي را مي‌بيند، وسوسه مي‌كند: بنويسيد، بگوييد، فلاني را از كار بيندازيد، خوب، يا مثلاً همين تلفن، همين، خدا مي‌داند ما هم آن دفعه، هم اين دفعه، تلفن را بستم، قفلش كردم، شيطان وارد مي‌شود كه ما نتوانيم حرف‌هايمان را بزنيم، ولي اين حرفها هست، اينها هست، تا وقتي كه توي دنيا هستيد، شيطان هم هست مگر «ان‌شاءاللّه» زمانِ ظهور را درك كنيد كه آن وقتِ معلوم برسد و اين خبيث را از كار بركنارش كنند، انبيا‌ء را مي‌رفته وسوسه مي‌كرده، موانع ايجاد مي‌كرده، حضرت موسي يك سيلي به آن طرف زد كه دست از اين شيعه‌ي خودش، يعني از يك نفر از بني‌اسرائيل دست بكشد آن فرعوني، «فَقَضى»([6])،اين مُرد، خوب با يك سيلي كسي نمي‌ميرد، حضرت موسي را آواره كرد، «إِنَّ المَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ»،ملأ يعني بزرگان قوم، اطرافيان فرعون، اينها با هم توطئه مي‌كنند تو را بكُشند، «فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النّاصِحِينَ»([7])از شهر بيرون برو، حضرت موسي فرار كرد رفت به مدين، اگر چه همه‌ي كارها به نفع او تمام شد اين را بدانيد كه اگر شيطان هر كاري بكند و شما دامن خدا را قرص گرفته باشيد و شما خودتان را به ائمّه‌ي اطهار متصّل كرده باشيد، هر كاري بشود آخرش مي‌بينيد بهتر شد، بيشتر به نفعت شد، حضرت موسي رفت، فرار كرد، «خائِفاً يَتَرَقَّبُ»([8])،هم مي‌ترسيد، هم اطرافش را نگاه مي‌كرد كه كسي دنبالش نكند، رسيد به مدين، آنجا شعيب او را زير بال گرفت، تربيتش كرد، استاد اوّلش شعيب بوده، هشت سال او را نگهداري كرد، بعد گوسفند به او داد، بعد از همه مهمّ‌تر دخترش را به او داد و با او دخترش ازدواج كرد و بعد هم آمد عليه فرعون، اگر آن روز مي‌خواست با فرعون در بيفتد نمي‌شد، خدا در كوه طور به او دو معجزه عنايت كرد، لياقت پيدا كرده بوده كه دو معجزه به او بدهد، يكي عصايش اژدها بشود، يكي دستش وقتي كه بيرون مي‌آورد همه جا را روشن مي‌كرد، اينها را به او داد بعد فرستادش پيش فرعون، يك وقت فكر نكنيد كه شيطان آمده، چرا، پس معلوم است كه شيطان با ما رفيق است كه زياد پيش ما مي‌آيد، نخير، به رفقاهايش خيلي كار ندارد، رفقا را، رفقا هم، كمكش هم مي‌كنند، شما دستِ يك جوان را گرفتيد در روز جمعه برديد، مثلاً فرض كنيد يك جاهايي كه پُر از معصيت است، ديگر شيطان چه‎كار مي‌خواهد بكند، تو رفيقشي و كمكش هستي و اينها000، امّا اگر يك جواني دست شما را گرفت به دعاي ندبه برد، به مجالس پُرمعنويّت برد، اينجا مي‌آيد توي راه، ولش كن، يك روز جمعه است اقلاً برو بخواب، ما يك مقداري روي همين خوابِ آقايان در روزهاي جمعه فكر كردم كه مثل اينكه بعضي‌ها خوب بچه‌ها هستند ديگر، شب جمعه بيدار مي‌خواهند بنشينند، تلويزيون نگاه كنند، بعد خدمت شما عرض شود كه فيلم نگاه كنند، فردا هم كه تعطيلند مي‌خوابند، آن وقت شما اين وسط بخواهيد صبح زود پا شويد بياييد بيرون، سر شب كه از خواب افتاديد، صبح هم كه نخوابيد، بعد آقا يك آدم كسل، بي‌حالي مي‌شود، بهر حال حالا بگذاريم از اين مسائل متفرعِ متفرق

 

5- به سوي خداي عزيز و محبوبمان حركت كنيم

و ان‌شاءاللّه اگر شيطان بگذارد و اگر دستِ ما از دامن پروردگارمان كوتاه نشود به ياري پروردگار اين دوره مباحثِ اعتقادي را تمام كنيم و بعد «ان‌شاءاللّه» با شما بر يك اساسِ صحيح‌تري روبرو باشيم و به سوي خداي عزيزمان، محبوب‌مان، آن موجودي كه هر لحظه، خدا خودش بهتر مي‌داند هر لحظه به فكر است، هر لحظه به ياد ما است، ما اصلاً از خدا فراموش مي‌كنيم ولو براي يك لحظاتي ولي او، «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلا نَوْمٌ»([9])،نه خواب دارد، نه چُرت مي‌زند، نه غافل مي‌شود، يعني لحظه به لحظه، يك لحظه اگر غفلت كند شما از بين مي‌رويد، لحظه به لحظه دارد خلق مي‌كند، خلقت مي‌كند، محبّت مي‌كند، با شما با كمال محبّت روبرو مي‌شود، به خدا قسم اگر به بعضي از جرثومه‌هاي خبيث شما روبرو بشويد، مي‌گوييد: خدا چرا تو صبر اين قدر داري؟ يك كارهايي مي‌كنند كه انسان اصلاً واقعاً توي دلش، حالا به زبان نياورد خيلي آدم خوبي باشد توي دلش مي‌گويد: «چقدر خدا صبر دارد» شما برويد كربلا ببينيد حضرت امام حسين را، روز عاشورا واقعاً، «عَجَبَتْ مِنْ صَبْرِكَ مَلائِكَةُ السَّمَا‌وَاتِ»([10])،حسين عليه الصلوة و السلامخودش مظهر پروردگار است، مظهر صفات پروردگار است، «عَجَبَتْ»،تمام ملائكه‌ي آسمان با اينكه آنها غضب و شهوت ندارند در عين حال تعجّب مي‌كنند، آخر مگر مي‌شود؟! واقعاً من الان نمي‌توانم توضيح بدهم، مگر مي‌شود! امام با آن عظمت و شمر با اين پستي، اين بيايد جسارت كند به حضرت سيّدالشهداء، واقعاً آدم بُهتش مي‌زند،

 

Cبيهوش شدن افراد در تصادفات يا در بعد از دنيا بخاطر محبت خداي تعالي به مردم است

خدا مهربان است، اين خداي مهربان در هفته‌ي گذشته عرض كردم كه وقتي انسان يك تصادفي مي‌كند قبل از آن كه درد را احساس كند انسان را بي‌هوش مي‌كند، بي‌هوش مي‌شود، مي‌گويد: ديگر نفهميدم چه شد توي بيمارستان كه بهوش آمده‌ام و به من آمپول‌هاي تخديركننده زدند، آنجا فهميدم كه من تصادف كردم، اينها محبّت‌هاي خدا است، اينها كساني هستند كه از آن لحظه برگشته‎اند به دنيا و قضايا را براي ما نقل مي‌كنند، آنهايي كه از اين دنيا مي‌روند تا مُردند بيهوش، اگر بهوش باشند، آن صفات رذيله‌ي خودشان را ببيند، آن غُل و زنجيرهايي كه خودشان به دست خودشان به زمين كوبيده‎اند با ميخ‌هاي بزرگ كه نمي‌توانند تكان بخورند، آنها را مشاهده بكنند و از آن طرف ملكوت عالَم را هم مشاهده بكنند مگر مي‌توانند طاقت بياورند، ولي چون صفات رذيله داري، اعتقاداتت خوب است، حالا نقداً بي‌هوش باش تا آيات همين امروز كه همه را، «يَوْمَ الجَمْعِ»([11])روزي كه همه جمع مي‌شوند، همه باشند، همه را خداي تعالي يكجا حساب‌شان را برسد، يكجا با آنها روبرو بشود، ديگر مشكلاتي نداشته باشد، اگر چه طول مي‌كشد پنجاه هزار سال شايد اين كار به طول بكشد ولي لااقل شيعيان با يك برخورد و يك تصميم تزكيه‌ي نفس و يك اراده‌ي الهي هم شايد پشت سرش باشد صفات رذيله را كنار بگذاريد برويد وارد بهشت بشويد.

 

6- اولياء خدا در بعد از دنيا

دسته‌ي اوّل عرض كردم اولياء خدا هستند، درباره‌ي دسته‌ي اوّل امروز عرايضي عرض مي‌كنم، وقتم كم شد، ان‌شاءاللّه در هفته‌هاي آينده درباره‌ي آنهايي كه باصطلاحِ ما، ديگران، البتّه آن يك دسته‌ي آخر چون ارتباطي با شماها ندارد شايد زياد درباره‌اش بحث نكنم، در كتابِ عالم عجيب ارواح درباره‌ي جهنّم من زياد حرف نزدم، همين اندازه كه در آيات است، چون واقعاً جهنّم بد جايي است!

 

Cاولياء خدا بلافاصله پس از مرگ داراي بدن برزخي مي‎شوند

درباره‌ي اولياي خدا عرض كردم در احاديث هست، در روايات هست، به مجرّد اينكه روح از بدنشان خارج مي‌شود فوراً خداي تعالي يك بدني مانند همين بدن يعني شما اگر او را ببيند با اين هيچ فرقي با هم نمي‌گذاريد، خدا عنايت مي‌كند

 

cنحوه‎ي انتقال اولياء خدا به آسمان چهارم

و با سرعتي كه شايد خود انسان متوجّه نشود چون اين را بدانيد «طيّ‌الارض» بر خلاف جريانات طبيعي است، شما با جريانات طبيعي اگر بخواهيد انتقال تخت سليمان را از شش ماه راه به يك چشم برهم زدن به كنار سليمان برسانيد محال مي‌‌گويند، حتّي فلاسفه آن را محال مي‌دانند، مي‌گويند آصف بن برخيا آن را معدوم كرد اين را اينجا ايجاد كرد، چون اين كار آسان‎تر است تا اينكه بگوييم همان را آورد، معدوم كردن او و از بين رفتن او، آسان‌تر است و ايجاد همان تخت با همان خصوصيّات در مقابلِ سليمان آسان‎تر است از اين كه اين تخت را از آنجا بردارند بياورند و حال اينكه خداي تعالي در قرآن مي‌فرمايد، شايد اگر در قرآن نبود ما هم همين جور فكر مي‌كرديم كه «مَن يَأْتِينِي بِعَرْشِها»([12])،كي هست همان عرش را، همان تخت را بياورد؟ بعد هم كه آورد همان را آورد، اين صريح قرآن است. حالا چطور شد؟ نمي‌دانيم، كسي كه طي‌ّ‌الارض مي‌كند از او بپرسند چطور شد كه تو از مكّه (يك جرياني هست) يك لحظه سرت به سجده بود روي پشت بام خانه‌ي آن وهابي، يك دفعه صداي بچّه‌ات را در خانه‌ي خودت در يزد شنيدي؟ مي‌گويد من نفهميدم، اگر مي‌فهميدم كه وقتي كه بچّه‌ام صدايش از توي خانه بلند ‌شد من تعجّب نمي‌كردم، خود آن كسي كه طيّ‌الارض مي‌كند نمي‌فهمد چي شد، قدرت پروردگار، اراده‌ي الهي است و اراده‌ي الهي را هيچ كس نمي‌فهمد، به همين طيّ‌الارض اين بدن و اين روح از روايات استفاده نمي‌شود كه روح وقتي كه قبض مي‌شود در دنيا وارد اين بدن مي‌شود يا مي‌برند او را آسمان چهارم و آنجا وارد بدن جديدش مي‌كنند؟ ولي هر چه هست در يك لحظه انجام مي‌شود و انسان نمي‌فهمد كه چه شد؟ مي‌بيند كه در يك بدني هست،

 

cخصوصيات بدن برزخي اولياء خدا

آينه‌اي باشد بدهند به شما، مي‌گوييد اين همان بدن قبلي است، منتها آن مريض بود اين مريض نيست، آن غدّه‌ي سرطان توي صورت در آورده بود اين ندارد، آن فلج بود اين فلج نيست و با اين سرعت اين كار را خداي تعالي مي‌كند چرا؟

 

cاولين برخورد محبت آميز خداي تعالي با اوليائش در نخستين لحظه‎ي پس از مرگ

به همان دليلي كه وقتي تصادف مي‌كني با آن سرعت تو را بي‌هوشت مي‌كند، نه داروي بي‌هوشي مي‌خواهي، نه مقدماتي مي‌خواهد، نه متخصّص بي‌هوشي مي‌خواهد، فوراً بي‌هوشت مي‌كند به همان ترتيب، نمي‌خواهد تو سختي ببيني، نمي‌خواهد تو ناراحتي بكشي، دوستت دارد و چون دوستت دارد، در يك لحظه اين كار انجام مي‌شود،

 

cبهشت آسمان چهارم و خصوصيات آن

انسان يك وقت مي‌بيند در يك جمعي است،

 

#خصوصيات افراد آن

در يك جمع بسيار باصفا، نه حسادتي هست، نه كينه‌اي هست، نه تفوق‌طلبي هست، نه حضرت آية‌اللّه و جناب دكتر و جناب مهندسي كه باد به غبغبه بياندازد هست، حضرت امام حسين با همه‌ي عظمتش كه وجه‌اللّه است، عين‌اللّه است، يداللّه است، خيال مي‌كني آمده بالاي سرت نشسته، علي بن ابيطالب خيال مي‌كني توي قبر آمده، بالاي سرت نشسته، همه هستند، اقوامي كه از دنيا رفتند هستند، مي‌ريزند دور شما، شما خدا نكند، ها؟ دور كسي كه از دنيا رفته، نه خدا بكند، من الان يك دفعه توي ذهنم آمد كه چرا گفتم خدا نكند؟ همه‌ي هدفمان آقايان، خداي من شاهد است واللّه الان قسم مي‌خورم جز اين نيّت چيز ديگري براي آمدن اينجا و صحبت كردن و اينها ندارم كه شما برسيد به آنجا، برسيد به آنجايي كه وقتي كه وارد آسمان چهارم شديد و خودتان نفهميديد چه شد، بعدها مي‌پرسيد اينجا كجا است؟ اقوام همه مي‌ريزند، اولياء خدا همه مي‌ريزند، روبوسي مي‌كنند، سلام مي‌گويند، دست مي‌دهند، با كمالِ محبّت در آغوش مي‌گيرند، خوب از كجا مي‌آيي؟ از اين دنيا، بله دنيا بودم من، رفقا چطورند؟ كي چطور است؟ چون يك جمعي از اولياي خدا آن قدر در آسمان چهارم و بهشتِ آسمانِ چهارم به آن‌ها خوش مي‌گذرد كه به فكر دنيا ديگر نمي‌افتند، به فكر دنيا نمي‌افتند، فلاني چي بود؟ چطوري بود؟ خوب بود، سرحال، فلان دوست‌مان چطور بود؟ اينها در روايت است ها، من نه مكاشفه‌اي داشتم، نه مشاهده‌اي، نه، هيچي، نه علم ‌غيب بلد بودم، اينها توي روايت است، هر چه من مي‌گويم اين آقاي مسعودي شاهد است كه توي روايات دارد، چون ايشان فوراً مي‌رود رواياتش را پيدا مي‌كند، همه مي‌گويند با هم صحبت مي‌كنند، شما را در وسط مي‌گيرند، خوب آقاي فلان چطور بود؟ خوب بود، الحمدللّه،

 

 #انتقال بعضي افراد به آسمان چهارم مدتها بعد از فوت انجام مي‎گيرد

فلاني؟ فلاني دو سال است مرده است، اِ، مرده است؟ بله، پس معلوم است اهل تزكيه‌ي نفس نبوده، از اولياء خدا نبوده، اينجا نياوردند او را، شما مي‌گوييد: آسمان چهارم مگر يك قلّك است كه همه همديگر را مي‌بينند؟ آن قلّك نيست، بزرگ است، شايد صدها برابر بزرگ‌تر از دنياي ما است و كره‌ي زمين ما است، امّا اينها روحشان قوي است، در يك لحظه مي‌توانند تمام آسمان چهارم را دور بزنند، روح شما قوي است، اين روحي كه الان توي اين بدن قرار گرفته مثل كبوتري است كه توي قفسش كرده باشند، روح قوي است. فلاني نيامده اينجا، يا اهل عذاب بوده، يا اهل تزكيه‌ي نفس نبوده، غصّه مي‌خورند برايش، حتّي دارد كه مي‌نشيند دعا مي‌كنند، خدايا فلاني را نجات بده، و زيادي از آنهايي كه در حالتِ بي‌هوشي هستند به وسيله‌ي ديگران نجات پيدا مي‌كنند و مي‌روند در آسمان چهارم، با اوليا‌ي خدا هستند، حالا يا دعاي آنها مستجاب مي‌شود، يا فرزندان صالحي كه گذاشتند توي كره‌ي زمين اينها كار مي‌كنند و يا باقيات‌الصالحاتي دارند كه آنها خودش خود به خود ثواب‌هايشان را خداي تعالي به حساب آنها مي‌ريزد و آنها را نجات مي‌دهد خيلي‌ اين طوري هستند، اينها دعا مي‌كنند،

 

#همنشيني با اهل بيت عليهم السلامدر آسمان چهارم

يك دفعه مي‌بينند نورهايي از آن دور دارد به طرف اينها مي‌آيد، آن آقا كي هست؟ مي‌پرسيد شما، آن آقا كي هست؟ اين امام هادي است، آن آقاي آن طرف، پشت سر ايشان است كي هست؟ اين امام عسكري است، اين آقاي با اين عظمت كه دارد مي‌آيد و همه در مقابلش تعظيم مي‌كنند اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب است، مي‌شود ما پيغمبراكرم را ببينيم؟ بله، خانه‌ات پهلوي خانه‌ي پيغمبر است، پيغمبر اكرم با كمال تواضع تشريف مي‌آورند، «وَاخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ المُؤْمِنِينَ»([13])، اين توي دنياي تنها نيست، خفض‌جناح كن، تواضع كن براي مؤمنين، در مقابل مؤمنين، آنهايي كه از تو تبعيّت كرده‎اند، آقايان دو روز دنيا، صد سال توي اين دنيا، آدم تبعيّت از پيغمبر بكند و محبوب خدا بشود و به اينجا برسد ارزش ندارد؟!

 

#بهشت برزخي رابط بين بهشت خُلد و دنيا است

در بهشتِ آسمانِ چهارم كه بهشتِ برزخي به آن مي‌گوييم خيلي امتياز با دنياي ما دارد، خيلي امتياز، يك رابطي است بين بهشت خُلد و دنيا، يعني نه آن صد درصدي كه در بهشت خُلد هست اينجا هست نه اين هيچي كه در دنيا هست آنجا هست، آخر ما هيچي، بايد بگوييم،

 

 #اقامت در بهشت برزخي شايد ميلياردها سال طول بكشد

از زمان ما تا وقتي كه «إِذا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ، وَإِذا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ»([14])و وقتي كه آب‌هاي درياها خشك بشود و تا وقتي كه كوه‌ها تفتيده بشود و خُرد بشود و توي گودال‌هاي درياها بريزد ببينيد چقدر ممكن است هم از نظر علمي مي‌شود حدسش زد هم از نظر عادي، شايد ميليون‌ها، ميلياردها سال طول بكشد، شما در اين ميلياردها سال توي آن بهشتيد، نه مثل بهشت خُلد آن اطمينان را داريد كه هميشه اينجا باشيد، بالاخره آخرش بايد بياييد روي كره‌ي زمين و برويد به بهشت خُلد، و نه مثل دنيا است كه هر لحظه انتظار مرگ انسان بكشد، ما هيچ خبر نداريم، فردا آقا كي مي‌تواند بگويد ما فردا حتماً هستيم، ولي در بهشت برزخ تا قيامت هستيد،

 

#بهشت برزخي آب و هواي بسيار لطيف و عالي دارد

آنجا هواي كثيف وجود ندارد، هيچ، هوا لطيف، نه ييلاق مي‌خواهد انسان، نه قشلاق، نه عرق مي‌ريزد نه سرما مي‌خورد، هوا بسيار خوب، شما الان شايد نتوانيد تصوّرش را بكنيد كه با كدام يكي از اين هواهاي دنيا تطبيق مي‌كند، نه، نمي‌توانيد تصوّر كنيد، ولي در كمال لطافت، من در يك محلّي يك وقتي با يكي از دوستان بودم، گفتم: ببين آدم احساس نمي‌كند اينجا هواي خوبي داشت كه هوا آدم را سرما بدهد يا عرق بكند انسان، حالا اين در مقابل آن باز هم صفر است، هوا بسيار خوب، آب، چون اين دو چيز خيلي مهم است در زندگي بشر، آب بسيار عالي، يعني چشمه‌هايي هست كه اين آب‌ها از آن چشمه‌ها فوران دارد، كوچك‌ترين املاحي توي اينها نيست، بدهند آزمايش املاح مضر اصلاً وجود ندارد توي آن و هر چه هست مفيد است، اين آب و هوا،

 

#درختان بهشت برزخي

درخت‌هايي كه، «أُكُلُها دائِمٌ»([15])، يعني شما پاي يك درختي مي‌رويد، اينها قصّه من برايتان نمي‌گويم، به خدا قسم حاضر نيستم حتّي به عنوان مَثل يك قصّه‌اي برايتان بگويم، اينها آيات قرآن است، اگر معتقد نباشيد كافريد، «أُكُلُها دائِمٌ»،زير درخت انسان مي‌رود، مي‌بيند اين درخت هم گلابي دارد، هم سيب دارد، هم زمستان، زمستان و تابستان كه نيست، دائماً ميوه دارد، ميوه‌هاي رسيده، درخت‌هايش اين طورند.

 

#در بهشت برزخي ملائكه خدمتگزاري مي‎كنند

درباره‌ي حور العين و غلمان كه نمونه‌هايي در، نمونه‌هايي از بهشت خُلد است من مناسب نمي‌دانم چيزي عرض كنم الان، چون مي‌ترسم، يكي كسي من با او درباره‌ي بهشتِ برزخ صحبت كرده بودم، زنش براي من مي‌گفت: اين شب تا صبح نشسته بود مي‌گفت: خدايا! من را ببر، شما چي گفتيد؟ اگر چه آن يقين را ما نداريم، شايد غفلت بعضي از روايات دارد كه غفلت هم گاهي براي انسان در اين دنيا نعمت است، شايد غفلت نگذارد ما آن جور فكر بكنيم، ولي اين طور است، حورالعين، غلمان، خدمتگزاران شما هستند از ملائكه،

 

#در بهشت برزخي اثري از بديها نيست و آنچه وجود دارد خوبي مي‎باشد

هر چه كه شما فكر كنيد در دنيا اذيّت‌تان مي‌كند در آنجا نيست، غصّه اينكه آن رئيس بانك حالا چك من را مي‌فرستد در خانه، ديگر نيست، اگر پول لازم باشد هر چه بخواهي اراده كني داري، غصّه‌ي اينكه فلان كس چشمش را ديروز دوخته بود به باغ ما و يك عكس هم گرفت، حتماً مي‌رود برايم توطئه مي‌كند اين هم ديگر نيست،  غصّه اينكه فلان اداري يا فلان فرض كنيد مسئول مقام بالا، اموالش تحت كنترل است، يك قِران اگر اضافه بشود حالا يك قِران تعبير مبالغه‌اي من است، اگر يك مختصر اضافه بشود آقا تو اين را از كجا آوردي؟ اينها نيست؛ در آنجا چشم خيانتكار وجود ندارد، مرض اصلاً وجود ندارد، آدم بداند مثلاً صد سال زنده است، حالا و هيچ وقت هم مريض نمي‌شود و هميشه هم خوش است، چقدر خوشيد، آنجا انسان به هيچ وجه مريض نمي‌شود، به هيچ وجه نمي‌ميرد، به هيچ وجه مشكلي از ناحيه‌ي ديگران پيدا نمي‌كند، همه انبياء هستند، همه شهدا‌ء هستند، همه ‌صديقينند، همه صالحينند، تو هم از آن‌ها هستي، هيچ وقت ديديد يك پيغمبر ديگر با يك پيغمبري دعوايش بشود كه آقا چرا جمعيّت‌ پاي صحبت‌هاي تو بيشتر هستند از جمعيّت پاي صحبت‌هاي من، شده؟ حضرت نوح پيغمبر اولوالعزم بود، خيلي كه نوشتند هفتاد نفر، آن هم نهصد و پنجاه سال كار كرد، ولي حضرت يونس را بعد از آن جريان كه شنيديد، بعد از آن جريانِ ماهي خدا به صدها هزار، آخر آن وقت‌ها صدهزار خيلي بوده، ايشان را برگرداند كه پاي منبرش بنشينند حرفهايش را گوش بدهند، هيچ هم حضرت يونس بگويد من اين جوري هستم، كه خيلي حرفهاي من گوش كردند، حضرت نوح هم بگويد: اي فلان فلان شده تو از كجا آمدي مگر بهتر از من صحبت مي‌كني؟ علمت بهتر از من است، دانشت بهتر از من است، فلاني كه درس نخوانده چرا حرفهايش را گوش مي‌دهند؛ اين حرفها ندارد، آنجا نيست، حضرت نوح هستند، پيغمبراكرم،

 

#امام زمان ارواحنا فداهبه آسمان چهارم سر مي‎زنند

امام زمانتان هم سر مي‌زنند، درست است ساكن كره‌ي زمين هستند ولي آنجا سر مي‌زنند، يك پايشان اين جا است، يك پايشان آنجا، با هم ارتباط دارند، آقا مي‌بيني آمدند، از توي دنيا آمدند،

 

#علت ماندن امام زمان ارواحنا فداهدر دنيا «اصلاح» است و الا ايشان زنداني دنيا نيستند

زنداني نيست حضرت ولي‌عصر توي اين دنيا كه حق نداشته باشد از اينجا خارج بشود، تعبيراتي گاهي من خوشم نمي‌آيد بعضي‌ مي‌كنند «زنداني‌ غريب ما»، نه آزاد، ولي، ولي به خاطر اينكه ما را يك روزي اصلاح كند، يك لحظه‌اش هم برايش به يك عنوان زندان است، اين‌ها همه هستند، توي دنيايِ برتري جويي،

 

#دنياي محل برتري‎جويي است

دنيا اصلاً برتري‌جويي است، محل برتري‌جويي است، پدر مي‌گويد: چرا تو پسر احترامات من را حفظ نكردي؟ خوب اگر از قول خدا و پيغمبر بگويد اشكالي ندارد، پسر مي‌گويد: آقا ما ديگر حالا زماني هست كه حالا پدر و پسر هر دو بايد به هم متقابلاً يك احترام كنند به من چه؟ پدر بيشتر بايد مواظب فرزند باشد

 

$رعايت احترامات بين فرزندان و والدين

و حال اينكه خداي تعالي در قرآن بچّه‌ها را هَول داده به طرف احترام پدرها، «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَلا تَنْهَرْهُما وَقُلْ لَهُما قَوْلاً كَرِيما»([16])، و به هيچ وجه به پدر چون پدر خودش احترام مي‌كند بچّه‌اش را، دوستش دارد، به پدر فشار نياورده كه بچّه‌ات را احترام كن، مواظب بچّه‌ات باش، هميشه قاعده يك شخص عاقل، خداي حكيم اين است كه اگر مردم به طرف يك چيزي سرازير شدند خودشان دارند مي‌روند اينها را ديگر هَولشان نمي‌دهد، به طرف ماديّات، به طرف دنيا، به طرف اختراعات، به طرف اكتشافات، خدا و دين و ائمّه هُولشان نداده‌اند، بلكه جلويشان را هم گرفتند، مثل ماشيني كه توي سرازيري است يكهُو اگر گاز بدهيد سقوط مي‌كند، بايد ترمزش كرد، امّا در مسائل معنوي خيلي روي افرادِ بشر فشار آوردند، به فرزندان خيلي فشار آورند كه پدر و مادر را احترام كنند، ولي به پدر و مادر چيزي نگفتند به خاطر اينكه خودش مواظب بچّه‌ها هست، زيادي هم مواظب بچّه است.

 

#در آسمان چهارم ابدا برتري‎جويي وجود ندارد

آنجا در آسمان چهارم، پيغمبر توي اين دنياي برتري‌جويي وقتي كه دور هم نشسته بودند، يكي هم پيغمبر بود يك شخص تازه‌وارد كه مي‌آمد متوجّه نمي‌شد كه پيغمبر كدام يكي از اينها هست. حالا يك خصوصيّتي داشته باشد، يك وضعِ خاصّي داشته باشد، نبود، در آسمان چهارم كه همه‌ پيغمبرند، همه از اولياء خدا هستند، همه پاكند، همه تزكيه‌ي نفس كردند، آنجا كه اصلاً شما را به اين آساني‌ها ممكن است پيغمبر را نشناسيد، همه دور هم هستند، همه با هم، همه مأنوس با هم، آقا يا رسول‌اللّه! مي‌شود مي‌خواهيم بياييم منزل شما، بفرماييد، يا علي‌بن ابيطالب ما نهار مي‌خواهيم بياييم آنجا، بفرماييد، ما از درخت شما مي‌خواهيم، ما يك چند تا از درخت‌هاي شما، البّته بهتر نيست، همه يكي هستند، حالا مي‌خواهيم تبرّكاً از اينجا، بفرماييد، هيچ مانعي، هيچ چيزي نيست، من زياد اينها را توضيح نمي‌دهم به خاطر اينكه در اين كتاب عالم عجيب ارواح چاپ اخيرش تمام فرق‌هايي كه بين دنيا و آسمان چهارم و بهشتِ آسمان چهارم هست آنجا نوشتم، اخيراً هم اين را پخش كرديم، هر كدام‌تان فرصت كرديد، يا در كتابخانه، يا در كتابخانه‌ي دوست‌تان، يا خودتان ان‌شاءاللّه مطالعه كنيد.

 

7- دنيا، بد يا خوب به سرعت مي‎گذرد

خوب، امروز وقت‌مان را يك قدري گرفتيم ان‌شاءاللّه دوشنبه آينده، اگر كسي ضمناً اعتراضي دارد كه من نمي‌فهمم بگويد ها، دوشنبه آينده نه، چون ما تازه صحبت كرديم با شما، دوشنبه بعد ان‌شاءاللّه در همين جا فعلاً و بعد هم چون اينجا يك تعميراتي دارد بايد جاي‌مان هم مثل هر سال جاي تابستاني‌مان قرار بدهيم اگر صاحبش راضي باشد، چون با ايشان من صحبت نكردم و ان‌شاءاللّه آنجا باشد، حالا هفته‌ي بعد ان‌شاءاللّه همينجا، هنوز آنجا سرد است، اميدواريم ان‌شاءاللّه كه خداي تعالي به همه‌ي ما توفيق بدهد، من اگر كه قبول كنيد و باور كنيد وقتي كه اين مسائل مربوط به عالَم برزخ را برايتان گفتم ديگر دقدقه‌ي مريض شدن و مُردن و ناراحتي‌هاي دنيا را نداريد، هر چه هم طول بكشد زود مي‌گذرد، زود تمام مي‌شود، چه‎كار مي‌خواهيم بكنيم صد سال، الان، به يك نفر گفت كه فلاني مُرده، گفتند: خدا رحمتش كند، خيلي تسليت گفت، گفتند نود سال عمرش بود، يعني بيشتر از اين هم حق نداشت بماند، حالا نه نود سال، نه، صد سال، ان‌شاءاللّه تك‌تك شما صد و بيست سال عمر مي‌كنيد، بخيل كه نيستيم، خدا هم كه خودش مي‌داند چه‎كار بكند، بنابراين ان‌شاءاللّه بعد از صد و بيست سال زبانم لال، نمي‌دانم چه، چه، چه، اگر رفتيد يك جاي خوبي «ان‌شاءاللّه» برويد، يك جايي برويد كه

اي كه گفتي فَمَنْ يَمُتْ يَرَنِي

جان فداي كلام دلجويت

كاش روزي هزار مرتبه من مُردمي

تا بديدمي رويت

يك شخصي مريضِ سختي بود خيلي قبل، سختي بود، خيلي سخت، اين شب و روز هم گريه مي‌كرد، چون يقيني بود مي‌ميرد، رفتم يك مقداري حدود يك ساعت از همين صحبت‌ها برايش كردم، آن قدر خوشش آمد، آن قدر خوشحال شد و خانواده‌اش مي‌گفت: تا موقعِ مرگش مي‌خنديد، و مي‌گفت من دارم مي‌روم، چرا اين جوري نباشيم؟

 

Cذكر مصيبت امام حسين عليه السلام

حضرت ابي‌عبداللّه الحسين در ميان گودي قتلگاه، رضاً برضائك، خوشحالم، خوشنودم به خوشنودي تو، تسليماً لامرك، لا معبود سواك، يا غياث‌المستغثين، زينب كبري آمد در ميان گودي قتلگاه، بدنِ مباركِ حضرت سيّدالشهداءرا روي دست بلند كرد، گفت: خدايا! اين قرباني را از آل‌محمّد قبول بفرما. «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا اَبَاعَبْدِاللّهِ وَ عَلَي الْاَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللّهِ اَبَدًا مِا بِقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَي الْحُسَينِ وَ عَلَي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَينِ وَ عَلَي اَوْلادِ الْحُسَينِ وَ عَلَي اَصْحَابِ الْحُسَينِ».

 

8- دعاي ختم مجلس

نسئلك اللّهم و ندعوك و باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا رحمن و يا رحيم، يا غياث المستغثين

عجّل لِوليك الفرج، عجّل لاِمامنا الفرج

خدايا! فرج مولاي ما، آقاي ما، امام زمان ما را برسان

خدايا! جمعه است روزِ مهماني حضرت بقية‌اللّههست خدايا! به ما لطف آن حضرت، عدل و داد آن حضرت را براي ما مقدّر بفرما

دشمنان امام زمان را خدايا! منكوب بفرما

دوستان امام زمان را عزيز بفرما

پروردگارا! صفاتِ رذيله را از ما دور بفرما

امراض روحي را از ما دور بفرما

مريض‌هاي اسلام شفا مرحمت بفرما

مريض معلوم الساعه! لباس عافيت بپوشان

امواتمان غريق رحمت بفرما

شهداءمان، امام راحلمان غريق رحمت بفرما

اساتيدي كه از دنيا رفتند و به ما حقّ دارند خدايا! آن‌ها را هم غريق رحمت بفرما

كساني كه به ما حقّي دارند خدايا! خودت جزاي آنها را عنايت بفرما

عاقبت امرمان ختم بخير بفرما، و عجل في فرج مولانا.



[1]اسراء/82

[2]بحار: 89/184، مستدرك سفينه البحار: 8/461 (كَمْ مِنْ قَارِئِ الْقُرآنِ وَ الْقُرْآنُ يَلْعَنُهُ)

[3]اسراء/36

[4]فصلت/30

[5]فصلت/31

[6]قصص/15

[7]قصص/20

[8]قصص/21

[9]بقره/255

[10]بحار: 98/239 و 322

[11]شوري/7

[12]نمل/38

[13]شعراء/215

[14]تكوير/1 و 2

[15]رعد/35

[16]اسراء/23

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

۲۹ صفر ۱۴۲۴ قمری – ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۲ شمسی – جلسه نوزدهم اعتقادات – ولایت

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

 

1-خطبه

اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آل الله لَا سِیمَا عَلَی بَقِیةِ اللهِ رُوحِی وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الآنِ اِلَی قِیامِ یوْمِ الدِّینِ.

 

2- عبارت قرآنی آغازین

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ

" إِنَّمَا وَلِیكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ " (مائده/55)

 

3- اوصاف ائمه علیهم‌السلام قابل احصاء نیست

درباره‌ی این آیه‌ی شریفه كه یكی از آیاتی است كه در فضیلت علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام و ائمّه‌ی‌اطهار علیهم‌السلام نازل شده، اگر سال‎ها، ماه‎ها، صحبت كنیم، باز " لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّی "( كهف/109) دریاها خشك شود و نتوانیم كلمات پروردگارمان را احصا كنیم. من هر چه می‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم به مسأله‌ی قیامت و برزخ و بهشت و جهنّم، در اعتقادات مختصری كه در این مجلس بحث می‌‌‌‌‌‌‌كنیم، وارد شوم باز در وسط هفته، دوستان مطالبی را تذكّر می‌‌‌‌‌‌دهند كه گاهی احساس می‌‌‌‌‌‌كنم، اینها را در گذشته عرض كرده‌ام و گاهی هم می‌‌‌‌‌بینم حقّ با آنها است باید تذكّر داده شود. یك چند جمله در خصوص ولایتِ علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام و بحث امامت باز هم باید عرض كنم و درباره‌ی خود آیه‌ی شریفه و شأن نزول این آیه‌ی مباركه، مطالبی بعضی از دشمنان علی علیه‌السلام گفته‌اند كه برای رفع آن شبهات؛ كه شاید در اذهان بعضی از دوستانِ مجلس‌مان هم با وسوسه‌ی آنها وارد شود باید آنها را هم توضیح دهم.

 

4- پیغمبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله عقل كل است

یكی از مطالبی كه در تلفن‌های متعدّد در هفته‌ی گذشته به من تذكّر داده شد؛ كه این كه می‌‌‌گویند و شاید در روایات هم اشاره شده باشد، كه پیغمبر‌اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله عقل كلّ است یعنی چه؟ و اساساً عقل به چه معنا است و این كه ما دارای عقل هستیم از نظر خاندان عصمت‌و‌طهارت علیهم‌السلام، از نظر ثقل اكبر و اصغر كه اگر ان‌شاء‌الله طبق آن نظر ما معتقد به این مطلب شدیم، وقتی كه بر پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در كنار حوض كوثر آن منبع علم و دانش، وقتی وارد شدیم، خجالت نكشیم.

 

شرمساری مؤمنین در پیشگاه رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله

یك جمله‌ای در این وسط عرض كنم، گاهی انسانی دانشمند، فرض كنید یك معلّم مدرسه، نزد یك دبیری كه، یا مدیر مدرسه كه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود خیلی خجالت نمی‌كشد، چون در همان رشته این هم تحصیلاتی دارد و در همان راه قرار گرفته است؛ امّا گاهی یك جاهل به تمام معنا، در نزد یك عالم به تمام معنا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد وارد بشود، از لحظه‌ای كه وارد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود تا وقتی آنجا نشسته هم دلهره دارد و هم خجالت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشد، به خصوص اگر آن عالِم با چشم منفی به او نگاه كند و احتمالاً به او اعتراضی داشته باشد، ما اگر در دنیا علوم‌مان، غیر از علوم قرآنی و علوم خاندان عصمت و طهارت باشد، وقتی در قیامت بر پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله وارد می‌‌‌‌‌شویم اگر با همان علمی كه پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از جانب خدا آورده و با همان علمی كه خودش نشر داده و توضیح كرده به وسیله ائمّه‌ی‌اطهار علیهم‌السلام اگر وارد شویم كه خیلی بعید است وارد شویم خجالت می‌‌‌‌كشیم و بسیار شرمنده‌ایم، جاهلیم، پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: " إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ ثَقَلَینِ كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضِ "(تفسيرالقمی/2/446) در كنار حوض كوثر، تمام حكمتی كه پروردگار برای بشر و بلكه برای عالَم هستی منظور كرده نامش را حوض گذاشته‌اند، وقتی انسان می‌‌خواهد بر آنها وارد شود، یك قطره‌ای یك مختصری از این حكمت باید همراه داشته باشد تا بقیه‌اش را؛ یعنی مذاق خوردن آب كوثر را داشته باشد، یعنی ذائقه‌اش با این حكمت و علم آشنا باشد تا آن كه بتوانیم بگوییم " وَ اسْقِنَا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صلی‌اللّه‌علیه‌وآله بِكَأْسِهِ وَ بِیدِهِ رَیاً رَویاًّ هَنِیاًّ سَآئِغاً لاظَمَأَ بَعْدَهُ "( بحار 99/108، إقبال‏ الأعمال/299) اگر ذائقه‌اش را نداشتیم، یك وقتی با یك كسی من نشسته بودم بحث‌هایی پیش آمد، گفت: این آقایی كه شما دارید با او بحث می‌‌كنید كه فایده‌ای هم ندارد ذائقه‌ی تصوّف دارد، من هم صحبت‌هایم را دیگر تمام كردم. چون ذائقه‌ی كمونیستی، ذائقه‌ی بهایی‌گری و ذائقه‌ی تصوف و امثال اینها با ذائقه‌ی حكمت و آب كوثر و آن كوثر عظیمی كه پیغمبراكرم صلی‌اللّه‌علیه‌وآله در بهشت كنارش نشسته منافات دارد. ولی اگر شما ان‌شاء‌الله اهل قرآن شدید، اهل روایات شدید، اهل ذائقه‌ی قرآنی و روایی گردیدید بر پیغمبراكرم صلی‌اللّه‌علیه‌وآله كه وارد می‌‌شوید هم زمان، ثقل اكبر و ثقل اصغر بر پیغمبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله وارد می‌‌شوند و شما از آن آب گوارا، از آن حكمت الهی آنچنان استفاده می‌‌كنید كه بعد از آن تشنه‌ی هیچ فلسفه‌ای، هیچ مذاقی، هیچ حتّی علمی نخواهید شد و همیشه از همین آب استفاده خواهید كرد. این یك مطلبی بود در وسط خواستم عرض كنم.

 

نكراء و شیطنت شبیه به عقل است

بنابراین، ما مردم یك کلمه‌ی " عقلی‌ " شنیده‌ایم و خیلی هم بیجا این واژه را مصرف می‌‌كنیم، از نظر ما بعد از هزار و سیصد سال، عقل یك معنایی دارد كه هزار و سیصد سال قبل، آن معنا از نظر امام صادق علیه‌السلام مطرود است. الان اگر یك سیاست‌مدار بسیار زرنگِ فعّالی را كه دین ندارد از حالاتش، از ما سؤال كنند می‌‌گوییم: عاقل است و حال اینكه امام صادق علیه‌السلام وقتی كه از ایشان سؤال كردند معاویه؟ فرمود: عاقل نیست. " لَیسَتْ بِالْعَقْلِ "، این جمله‌ی امام صادق علیه‌السلام است، " تِلْكَ النَّكْرَاءُ وَ تِلْكَ الشَّیطَنَةُ "( وسائل‏الشيعه 15/205، كافي1 /11، بحار1/116، محاسن1/195، معاني‏الأخبار 239) این گول زدن است، شیطنت است، این عقل نیست، ولو اینكه مقام مقدّس امیرالمؤمنین علیه‌السلام را زیر سؤال می‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد، ولو اینكه تمام عالم اسلام را تسخیر كرده، امّا عاقل نیست. چرا؟ به خاطر اینكه عاقل كسی است كه حكمت و علم الهی را آموخته باشد.

 

عقل به معنای كلی

ببینید من درباره‌ی عقل و معنای عقل یك جمله‌ایی را عرض می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم و آن این است كه " عقل " در لغت عرب از " عقال " گرفته شده، عقال؛ یعنی یك چیزی كه پای شتر را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بندند كه در اختیار باشد، در اختیار آنها باشد. یعنی این زانویش را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بندند كه از تحت فرمان بودن بیرون نرود، عرب از این لفظ و بلكه قبل از نزول قرآن و حتّی خود قرآن، از این لفظ و از این معنا استفاده كرده، هر كسی كه در بندی باشد، در بند چیزی باشد او را عاقل می‌‌‌‌‌‌‌‌دانند، نه هر چیزی، دربند خدا باشد، ما اگر عاقل باشیم حتماً و حتماً باید دربند باشیم، آزادی مطلق نداریم.

 

هیچ یك از افراد بشر آزادی مطلق ندارند و به نحوی در بند هستند

مثلاً یك نفر كه نه دین دارد، نه می‌‌‌‌‌‌خواهد هوای نفس داشته باشد، می‌‌‌‌‌‌خواهد از نفسش و دینش و اجتماعش آزاد باشد، این طبعاً یك روز لخت مادرزاد می‌‌‌‌آید بیرون، آزاد می‌‌‌‌خواهد باشد، یك وقت ممكن است با لباس مثلا فرض كنید كت و شلوار بیاید بیرون، یك روز هم در جامعه با لباس روحانیت می‌آید بیرون، هر كاری دلش می‌خواهد می‌كند، هر جوری كه می‌خواهد آزاد باشد، آزادی مطلق این است،

 

افراد منحرف در بند جامعه و نفس اماره و شیطانند

شما نمی‌توانید هر كه باشید آن كافری كه هیچ اعتقادی به هیچ مبنایی ندارد، مبانی‎ای ندارد این هم نمی‌تواند در بند نباشد، دربند جامعه است. باید كاری بكند مردم بد نگویند، برخلاف متعارف حركت نكند، این هم در بند است. یا انسان در بند شیطان و هوای نفس است، شیطان این را دربند كشیده، نفس امّاره‌ بالسوء‌اش دربند كشیده، این شخص هم یله و رها است؛ منتها باز در بند جامعه ممكن است نباشد زیاد، در بند دین هم ممكن است نباشد، امّا در بند شیطان است و زیاد از این قبیل افراد دیدیم.

 

اولیاء خدا در بند خدا هستند و آزاده می‎باشند

یك عدّه هم هستند كه اینها ولی خدا هستند، می‌‌روند كه از اولیاء خدا شوند، اینها خودشان را در بند خدا قرار داده‎اند، بنده‌ی خدا هستند، بنده‌ی پیغمبر و ائمّه‌ی‌اطهار علیهم‌السلام هستند، این هم بند است، امّا این بند تا آن بند و آن بند تا آن بند، خیلی فرقش است،

 

بهترین بند و عقال بندگی خدا است

این بند است كه بنده‌ی خدا است، آن در بند است كه بنده‌ی شیطان است، آن هم دربند است كه بنده‌ی جامعه و مردم كوچه و بازار است، پس بهترین دربندها و بهترین بندگی‌ها چی هست؟ شیطان و نفس امّاره كه یكسره به ما بدی را، در بند آنها كه باشیم تعلیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند این بركنار، جامعه‌مان هم یك جامعه‌ای هست كه غالباً، در فسادند، در بی‌بند و باری هستند ما را به همان طرف می‌‌‌‌‌كشانند، باقی می‌‌‌‌‌ماند بندگی خدا كه فرمود، آن شاعر هم گفته و در روایات هم هست كه

من نكردم خلق تا سودی كنم / بلكه تا بر بندگان جودی كنم

 

خدای تعالی و پیغمبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله حتی برای كفار نارحتی را نمی‎خواهند

خدا یك سر سوزن برایش بندگی شما فایده ندارد،

گر جمله‌ی كائنات كافر گردند/ بر دامن كبریااش ننشیند گرد

هر چه دستور داده، هر چه جزا می‌‌دهد، هر چه می‌‌كند به نفع بندگان است، برای این كه بندگانش در رفاه باشند. خدای تعالی را- من مكرّر عرض كردم- یك لحظه، كوچك‌ترین چیزی كه برای زحمت شما باشد، ناراحتی‌ شما باشد، قرار نداده. پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله كه درباره‌شان در روز ظاهراً شب پنجشنبه بود در قم عرض كردم، این پیغمبر خدای‌تعالی در قرآن درباره‌اش فرموده كه " لَقَدْ جائَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ "، كوچك‌ترین ناراحتی اگر به شما برسد، بر پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله سخت می‌‌گذرد، خدا آیا دوست دارد كه بر پیغمبرش سخت بگذرد. ابدا، پس دوست ندارد ناراحتی‌ای‌ شما داشته باشید، این مال كفّار و غیر كفّار است، " عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیكُمْ "، به جهت اینكه بعدش می‌‌فرماید: " حَرِیصٌ عَلَیكُمْ " بر شما حرص دارد كه مسلمان بشوید.

 

خدای تعالی و پیغمبر اكرم صلی‌‌الله‌علیه‌وآله به مؤمنین مهربانی خاصی دارند

امّا " بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ "( توبه/128) نسبت به مؤمنین یك مهربانی خاصّی دارد كه از تتمه‌ی آیه استفاده می‌شود كه " لَقَدْ جائَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ " به همه‌ی مردم دنیا این خطاب شده است، آن وقت خدای تعالی می‌‌آید برای شما ناراحتی بخواهد؟

 

آنچه از مصائب به مؤمنین می‎رسد از دست خودشان است

اگر یك وقتی یك ناراحتی از قبیل مرض، فقر یا هر چیزی دیگری پیدا كردید، نگویید: خدا خواسته. چون این اگر روی فهم بگویید كفر است و بسیار حرف غلطی است و حتّی در آیات قرآن این نهی شده، چرا، ممكن است به خاطر گناهی كه شما كرده‌اید، خدای تعالی قضاوت كرده باشد و او با قهّاریتش شما را مبتلا كرده، امّا اصل و ریشه كار در دست خود شما است.

 

عاقل كیست؟

بنابراین، هر كس در بند خدا است عاقل است، هر كس بیشتر در بند خدا و بندگی خدا است عاقل‌تر است و پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله كه ما در تشهّد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم " وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ "( فقيه: 1/318، تهذيب: 2/92 و 99)، شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهیم كه پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله اوّل عبد خدا است، عبد یعنی در بند، عبد یعنی بنده، خدای تعالی به پیغمبرش خطاب می‌‌‌‌‌‌‌‌كند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید: " قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ "(زخرف/81)، اگر خدا فرزندی می‌‌‌‌‌‌خواست داشته باشد، خوب من كه اوّل دربندم، اوّل بنده هستم من باید فرزندش باشم، معلوم است كه حضرت عیسی را خدا و پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در آن حدّ از بندگی نمی‌داند كه می‌‌‌‌‌‌فرماید: "‌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ " البته یك مقدار توضیح می‌‌‌‌خواهد، ولی می‌‌‌‌ترسم از مطلبم پرت بشوم و آنهایی كه می‌‌‌‌فهمند، كه الحمدللّه توی مجلس‌مان علماء هستند، نویسندگان هستند و مطالب را خوب می‌‌توانند حل و فصل كنند، اگر حل و فصلش كردند برای اینكه من بتوانم مطلبمم را تمام كنم، ان‌شاء‌الله به عهده‌ی آنها می‌‌گذارم، " فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ " بنابراین، عبادت پیغمبراكرم و ائمّه‌ی‌اطهار علیهم‌السلام در رتبه‌ی بسیار بالاتر از حتّی حضرت عیسی و پیغمبران اولوالعزم هست،

 

عقل در مقابل جهل است نه در مقابل دیوانگی

پس اگر می‌‌خواهد كسی معنی عقل را بفهمد، عقل را بداند در روایات ما، در آیات، در كنار " جهل " گذاشته‎اند، یعنی هر كه عاقل است عالِم است و هر كِه عاقل نیست جاهل است و یا هر كس جاهل است عاقل نیست. در كتاب بحارالانوار، به نظرم یا دو جلد كتاب یا یك جلد قطورش الان فراموش كردم كتاب " عقل و جهل " است. ما عقل را در مقابل دیوانگی می‌گذاریم. یك نفری مریض است، سلول‌های مغزیش تورم كرده، كارهای بی‌ربط و بی‌جا می‌‌كند می‌‌گوییم عاقل نیست، عقل ندارد، این اشتباه است. این از نظر قرآن اشتباه است، از نظر روایات اشتباه است.

 

جاهل نباشیم

آن كسی كه می‌‌بینید صد درصد طبق هوای نفسش كار می‌‌كند، دنیا را چسبیده و آخرت را ول كرده، همه‌ی توجهّش به دنیا و جاه‌طلبی و ریاست‌طلبی است و كل آرزویش این است كه به یك پست و مقامی برسد این شخص عاقل نیست. معاویه عاقل نیست، " مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ "( كافی2/298، وسائل‏الشيعه 5/351، بحار70/151) ملعون كسی است از نظر روایات كه به خودش هی وعده‌ی ریاست بدهد، تسلط بر مردم بدهد، یك مقام و ریاستی را احراز كند و لایق نباشد.

 

شناخت عقل از نظر امام معصوم علیه‌السلام

عاقل كسی است كه در بند خدا باشد، لذا فرمود: " اَلْعَقْلُ "، امام دارد عقل را معرفی می‌‌كند، " اَلْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ "( كافی 1/11، وسائل‏الشيعه 15/205، بحار 1/116، محاسن 1/195، معانی‏الأخبار 239)، عقل چیزی است كه انسان را دربند خدا بكشد، انسان را به بندگی خدا وادار كند و به وسیله عقل كسب بهشت می‌‌شود.

 

معاویه و امثال او لعنهم الله جاهل‎اند

ببینید یك مطلبی را یك مثالی بزنم، كه فكر نكنید تحمیلی امام صادق علیه‌السلام فرموده است كه معاویه عاقل نبود و مثلاً فلان صحابی امام صادق علیه‌السلام كه نه مال دارد، نه پول دارد همیشه هم در تقیه است این شخص عاقل بود. اگر یك چك مثلاً پانصدهزارتومانی دست شما باشد، یك نفر بیاید یكی از آن یك قِرانی‌های سابق كه اكثر شماها ندیدید و ما دیدیم همان یك ریالی‌های سابق، بیاورد به این شخص بدهد بگوید: آن كاغذ را ولش كن این پول سكّه را بگیر، ببین این طرفش عكس شیر و خورشید دارد، آن طرفش نوشته‌ی یك ریالی دارد، شما هم بدهید، یكی كه آنجا ایستاده چه می‌‌گوید؟ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: عجب بی‌عقلی است، راست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید، اینجا بی‌عقل است، چرا بی‌عقل است؟ به جهت اینكه نمی‌داند این یك ریالی، آن ارزش را ندارد كه پانصدهزارتومانی دارد، درست است؟ علمش را ندارد، دیوانه نیست، خیلی هم عاقلانه از نظر اصطلاح ما كار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند امّا در اینجا دیوانگی كرده، یعنی بی‌عقلی كرده، اینجا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند بی‌عقل، چرا بی‌عقل است برای اینكه جاهل است، نمی‌داند این چقدر ارزش دارد و آن چقدر ارزش دارد. دقّت كردید؟ معاویه دنیا را گرفته، دنیا چقدر ارزش دارد، الان به خدا قسم من شخصاً اعتقادم این است، شما خودتان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانید، شماها هم باید همین اعتقادتتان باشد، كه اگر تاج كره‌ی زمین را بر سر شما بگذرند، سلطنت كره‌ی زمین و به شما بگویند آخرتتان را باید بدهید، آخرت دیگر خبری نیست، شما اگر عوض کردید، به خود خدا بدتر از آن یك ریال و پانصد‌تومانی است، چرا؟ آن پانصدهزارتومان هم محدود است، این یك ریال هم محدود است، امّا زندگی دنیا محدود و راحتی و زندگی آخرت كیفاً، كمّاً و كیفاً به اصطلاح نامحدود، هم از نظر كمیت نامحدود است، " خالِدِینَ فِیها أَبَداً "( تغابن/9) هم كیفاً نامحدود است، آن قدر لذّت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بری كه مثال زدند برای ماها، بچّه‌ی در شكم مادر با كسی كه در دنیا آمده چقدر فاصله دارد؟ همان اندازه كسی كه در دنیا است با زندگی در بهشت شاید هم بیشتر فاصله دارد، پس هم كمّاً، هم كیفاً، بسیار بزرگ و بلكه بی‌نهایت است آخرت، و دنیا همین است كه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید.

بعضی وقت‌ها یك نفری كه صد سال دارد، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میرد به صاحبان عزا كه تسلیت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند: آقا صد سال داشت؛ یعنی دیگر تسلیت لازم نیست، بلكه تبریك بگویید كه مزاحمت را كم كرد، بیشتر از این می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد زندگی بكند؟ این جوری است، همین، همینی كه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید، این را كه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید اگر آن را نمی‌بینید، پس بنابراین اگر كسی " فَمَا عَاقِلًا بَاعَ الآخِرَتَهُ بِدُنْیا "( فقيه: 4/352، وسائل‏الشيعه 16/34، بحار: 74/46،)، ولو شعرش چیزی دیگر است ولی من این را این طوری استفاده می‌‌‌‌‌‌كنم، عاقل نیست كسی كه، آخرت را بفروشد به دنیایش، پس معاویه و امثال معاویه، آنهایی كه مثلاً مأمون‌الرشید لعنه‌اللّه، امروز خیلی خوشحال شد كه توانست حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام را مسموم كند، شما هم مأمون را عاقل می‌‌‌دانید با همین مثال‌هایی كه گفتم؟ فكر نمی‌كنم، عاقل نیست. دیوانه‌ی بدبختی را كه دیوانه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، اگر دیوانگی‌اش از طریق كارهای خودش باشد یا دیوانه‌هایی كه در جامعه هستند، اینها یك مریض‌هایی هستند بالاخره می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برندشان معالجه‌شان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند اگر دیده باشید وقتی یك دیوانه‌ای خیلی سخت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، مردم آزار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند به بیمارستان، حالا اسم‎هایش عوض كردند سابق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند: " دارالمجانین، دیوانه‌خانه "، حالا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند: " تیمارستان "، تیمارستان هم اسمش عوض شده یك چیز دیگری حالا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند: بهرحال " بیمارستان روانی "، این طوری غالباً می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند، حالا؛ این جوری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند او را و درستش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، امّا مثلاً صدام را كجا ببرند عاقلش كنند؟ معاویه را كجا ببرند عاقل كنند؟ كدام بیمارستان؟ در كجا؟ مگر وارد بشود در بیمارستان الهی كه همین قرآن و اهل‌بیت‌عصمت علیهم‌السلام هستند.

 

اهل بیت علیهم‌السلام عقل كل‎اند یعنی در بندگی كامل خدا می‎باشند

ببینید معنای عقل كل كه ما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم درباره‌ی ائمّه‌ی‌اطهار علیهم‌السلام كه اوّل چیزی بوده كه خدا خلق كرده امام صادق علیه‌السلام فرمود: " اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ الْعَقْلُ "(بحار 54/170)، همین امام صادق علیه‌السلام فرموده است: " اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ نُورُ رَسُولِ اللّهِ " مثلاً، یا خود پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید: " نُورُ نَبِیكَ یا جَابِرُ " پس " اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ " عقل كلّ است. آنی است كه در بندگی كامل خدا است، دربند كامل خدا است.

 

هر كس به میزان بندگی‎اش عاقل است

و هر كس یك نمونه‌ای از آن دربند بودن، از آن بندگی داشتن، از آن بندگی داشته باشد، همان اندازه عاقل است، همان اندازه. مثل یك شخصیت بسیار بزرگی، که یك جا ایستانده باشند، یك مشت هم آیینه‌های مختلفی هم دورشان باشد، دور این شخص باشد هر كدام یكی چشم این شخص را منعكس كرده، یكی گوشش را، یكی زبانش را، یكی بدنش را، یكی دستش را، یكی پایش را و در هر آیینه‌ایی یك جزیی از اجزا‌ی این شخص افتاده باشد، درست است آنی كه در آن آیینه است، این نیست امّا گاهی بعضی افراد هستند، چشم‌شان را خوب حفظ می‌‌‌‌كنند، دربند خدا هست، گاهی بعضی از افراد هستند زبان‌شان را خوب حفظ می‌‌كنند، گاهی بعضی‌ها گوش‌شان را خوب حفظ می‌‌كنند، گاهی بعضی‌ها یا نمی‌توانند یا به‎هرحال دستشان را از ظلم كردن حفظ می‌‌كنند، اینها به همین اندازه عاقلند.

 

انسان به مقام عقل كامل می‎رسد، اما عقل كل فقط اهل بیت علیهم‌السلام هستند

مؤمن كامل، عقل كامل است كه ما در دعاها عرض می‌‌كنیم: خدایا! " اُرْزُقْنَا عَقْلاً كَامِلاً "(بحار 99/172) عقل كامل به حد خودمان، عقل كل حضرت رسول‌اكرم و علی‌بن‌ابیطالب و ائمّه‌ی‌اطهار علیهم‌السلام هستند و امروز حضرت بقیة‌اللّه اروحنافداه هست و ما هم هر چه به آنها نزدیك‌تر باشیم، هر چه آیینه‌ی دلمان را شفّاف‌تر كنیم، سیمای آنها را هر چه بیشتر در خودمان جلوه‌گر كنیم، صفات حمیده‌ی آنها به خصوص بندگی‌شان را در خودمان بیشتر ایجاد كنیم ما هم می‌‌شویم عاقل، پس معنی عقل كل فهمیده شد.

 

5- چرا بعضی چیزها را خدای تعالی به خودش نسبت می‎دهد

یك چند جمله دیگر هم دوستان باز اشاره كردند، من اگر نظرتان باشد در مشهد بودم هفته‌ی قبل، گفتم كه این هفته می‌‌خواهم برای مسأله‌ی معاد صحبت كنم، ولی ظاهراً این هفته و هفته‌ی آینده هم نمی‌شود، چند جمله‌ی دیگر دوستان تذكّر دادند، یكی معنی " روح‌اللّه "،معنی " ثاراللّه "، معنی " بیت‌اللّه "، خوب اینها چه معنا دارد؟ این سه چیز را من با یك بحث خیلی كوتاه، عرض می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم به اندازه‌ای كه وقت داریم. بعضی از چیزها هست به قدری ارزش دارد كه انسان دلش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد به خودش نسبت بدهد، مخصوصاً این كه خودش درستش كرده باشد،

 

خانه‎ی كعبه بیت محترم الله است

خانه‌ی خدا، این مسجدالحرام را كه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند بیت‌اللّه، بیت‌اللّه الحرام، خانه‌ی خدای با حرمت، این خیلی خانه‌ی با حرمتی است، چرا می‌‌‌‌‌گویند؟ اولاً موّاد اصلیش را خدا خلق كرده، بنّایش را خدا خلق كرده، اجتماعی كه در آن جا جمع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود از اوّل تا به آخر خدا خلق كرده و مردم برای خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند آنجا و به دور " اِمَامُ الارْضِ " كه رَبُّ الارْضِ "( تفسير نور الثقلين – الشيخ الحويزی 4/503) است و به خاطر خدا دور آن كعبه طواف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، دقّت كردید؟ پس بنابراین، این خانه‌ای است كه روز اوّل خدای تعالی اوّل چیزی كه از زیر آب بیرون آورد این مكان مقدّس بود بعد دحوالارض شد، یعنی زمین از زیر این خانه بیرون آمد و مسكونی شد تا زمانِ حضرت ابراهیم، حضرت ابراهیم علیه‌السلام به دستور پروردگار زن و فرزندش را بعد از سال‎ها انتظار، پیرمردی شده، زنش نازا است، خدا یك فرزند داده به او " اسماعیل "، این اسماعیل شیرخوار است، زن هم بسیار محبوبه‌ی حضرت ابراهیم علیه‌السلام، باید این دو را ببری در وسط بیابان بی‌آب و علف بگذاری، فوری هم برگردی، كدام یك از ماها این كاره هستیم؟ ما كه ادّعا داریم بنده‌ی خدا هستیم، عاقلیم، برای قیامت‌مان اگر پیش بیاید یك چنین كاری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنیم؟ حضرت هاجر هم بنده‌ی خدا است قبول می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، حضرت اسماعیل هم بعدها معلوم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود چطور بالاتر از این را قبول می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. بُرد گذاشت، آمد روی بلندی نگاه كرد، یك زن آنجا نشسته، طفل شیرخوارش هم توی بغلش است، یك كوزه‌ی آب هم دارد، یك مقدار هم نان دارد، این بالاخره تا شب این آب و نان تمام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود اینجاها هم هر چه نگاه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؛ پرنده پَر نمی‌زند، گفت: " رَبَّنا إِنِّی أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیتِی بِوادٍ غَیرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیتِكَ الْمُحَرَّمِ "، این جا اوّل كسی بود حضرت ابراهیم علیه‌السلام كه این خانه را به خدا نسبت داد، خانه‌ی تو، بیت تو، كه محترم است. " رَبَّنا لِیقِیمُوا الصَّلاةَ "( ابراهيم/38) برای این كه نماز برپا بشود، " تارك‌الصلات‌ها " مخصوصاً توی تابستان كه، حالا شماها لااقل این طورید یقین دارم كه اگر بعد از آفتاب بیدار شدید غصّه می‌‌‌‌‌‌خورید كه چرا نمازمان قضا شد، یك عدّه هم غصّه نمی‌‌‌‌‌خورند، " لِیقِیمُوا الصَّلاةَ "، این تقاضا را از خدا كرد، یك تقاضای دیگر هم كرد، " فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ "، خدایا دلهای مردم را آنچنان نسبت به این زن و فرزند پُر محبّت كن كه به سوی اینها حركت كنند، یكی دو یا سه شبانه روز بیشتر نگذشت، دو یا سه شبانه‌روز، حضرت هاجر هر جوری بود این نان و آب را با احتیاط میل كرد و بعد آب تمام شد، شیرش تمام شد، بچّه‌ هل‌هل می‌‌زند توی آفتاب، آمد سر كوه‌ی صفا یك نگاهی این طرف، آن طرف، می‌‌دانست اینجاها بیابانی است بی‌آب و علف، از آنجا دوید، برایتان پیش نیامده كه انسان اضطراب داشته باشد، یك چیزی را بخواهد می‌‌داند نیست ولی می‌‌دود نمی‌تواند راحت بنشیند، از صفا دوید طرف مروه، از مروه دوید طرف صفا، هفت مرتبه این كار را كرد از بالای كوه مروه یك نگاهی كرد دید یك برقش آبی زیر پای اسماعیل هست، آمد دید یك چشمه‌ی آبی باز شده، همین چاهِ زمزمی كه الان هست، كه هنوز هم آبی است كه تمام شهر مكّه را آب می‌‌دهد؛ حتّی مدینه را هم امسال دیدم كه آب بردند از آب زمزم، آمد دور آب را گرفت، زمزم، زمزم به معنای این است كه مثلاً محدود باشد، راه نیافتد، سیل راه نیفتد از اینجا و نگهش داشت، پرنده‌ها كم‌كم آمدند از این آب خوردند، گله‌دارها دیدند اینجا پرنده‌ها پرواز می‌‌كنند، فهمیدند كه این جا آب است، گوسفندهایشان را آوردند، حضرت هاجر گفت: این مال من است، خوب شیر به تو می‌‌دهیم، گوشت به تو می‌‌دهیم، نان به تو می‌‌دهیم، بگذار ما از این آب استفاده كنیم، محبّت مردم آنچنان شدید شد تا امروز كه همه‌ی شما الان اگر برای شما بلیط و گذرنامه بیاورند بگویند: مكّه می‌‌روی؟ همه‌ی كارهایت را ول می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رویم، " أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ "، بعد هم خود حضرت ابراهیم علیه‌السلام این خانه را خوب ساخت، بعد هم آمدند ائمّه‌ی‌اطهار علیهم‌السلام این خانه را با عظمت درستش كردند همین خانه‌ی سنگی، خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند، حالا تلقین، من گاهی خودم می‌‌‌‌‌گویم شاید به خودم تلقین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم ولی نه، یك جریاناتی پیش آمد كه تلقین نشد، یك بوسه‌ی این سنگ‌های نتراشیده‌ی كامل، آنچنان لذّت‌بخش است كه حساب ندارد، همان " فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ " اینجا این بیت‌اللّه شد چون خیلی عزیز است، دست‌های بسیار خوبی برای ساختمان این خانه به كار رفته.

 

در ساخت بِناها از افراد با تقوا استفاده كنید

من مكرّر گفتم و تأثیرش هم دیدم افرادی كه برای بنّایی ساختمان‌تان می‌‌آورید، افرادی كه برای مخصوصاً مساجد و ساختمانهای مقدّسی می‌‌آورید، كوشش كنید افراد باتقوا باشند، كمتر كار كنند، بگویید: فلانی باتقوا است اوّل ظهر دست‎هایش را می‌‌شوید برای نماز می‌‌رود، آن كارش پُربركت‌تر از این آدم بی‌تقوایی است كه نماز نمی‌‌خواند یا اگر می‌‌خواند آخر وقت می‌‌خواند، این قدر تنگ‌نظر نباشید برای یك ساعتی كه این می‌‌خواهد برود نماز بخواند بعدش هم نهار بخورد، شما بگویید: این چون این جوری است من این را برای بنّایی نمی‌برم، اینها خیلی مهم است

 

ساخت خانه‎ی كعبه بدست افراد مخلِص بوده‎است

خدای تعالی آن خانه‌ای كه در مقابل این ساختمان‌هایی كه توی تهران هست، توی دنیا هست، همان كنار كعبه هست، اصلاً ساختمان نیست، این را انتخاب كرده، چرا؟ روی تقوا ساخته شده، گفت حضرت ابراهیم علیه‌السلام " تَقَبَّلْ مِنَّا "( بقره/127)، خدایا! این را قبول كن از ما، با آن اخلاص ساخته، بعد هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید " تَقَبَّلْ مِنَّا "،

 

خون ابی عبدالله الحسین علیه السلام خون خدا است

اینی كه شما دو ماه برای سیدالشهداء علیه‌السلام عزاداری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنید، برای این است كه حضرت زینب سلام‌اللّه‌علیها در میان گودی قتلگاه گفت كه این قربانی را از آل محمّد قبول كن، قبول كرده بود خدا، قبل از اینكه خلقتش بكند در دنیا، ولی در عین حال این مسأله خیلی تأثیر دارد، این شد بیت‌اللّه. خون ابی‌عبداللّه الحسین علیه‌السلام چون پاك‌ترین خون‌ها است، تمام مردم معصیتكار را این خون نجات می‌‌‌‌‌‌دهد، این را شما بدانید، یك قطره‌ی اشك در عزای ابی‌عبداللّه الحسین علیه‌السلام ریخته بشود؛ روایت دارد یك نفر را می‌‌‌‌‌آورند در روز قیامت این میزان اعمالش خیلی سنگین است و هیچ چیز از كارهای خوبش جبران این همه‌ گناه را نمی‌كند، می‌‌‌‌‌گویند یك چیز باقی مانده، یك قطره‌ی اشك در فلان مجلس ریخت آن را می‌‌آورند می‌‌گذارند مساوی می‌‌شود یا بهتر، و اهل بهشتش می‌‌كنند، من به این روایت معتقدم بر خلاف خیلی‌ها كه معتقد نیستند كه " مَنْ بَكَی اَوْ اَبْكَی اَوْ تَبَاكَی وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ "(مثيرالأحزان/14)، كسی كه گریه بكند، یا بگریاند، یا حالا گریه‌اش نمی‌آید حزن در دلش زیاد شده، محبّت سیدالشهداء‌ علیه‌السلام در دلش هست، سرش را می‌‌اندازد پایین، مثل گریه‌كنندگان خودش را نشان می‌‌دهد، یا خودش را وادار به گریه می‌‌كند، بهشت مال همین‌ها است، لذا خون ابی‌عبداللّه‌الحسین علیه‌السلام خون خدا شده، " ثاراللّه " می‌‌گویند، یعنی این خون مال من است. شما اگر یك بچّه‌ای از همسایه‌ بیاید خیلی به شما كمك‌ بكند، اطاعت شما را بكند، هر چه شما بگویید گوش می‌‌كند، فداكاری در مقابل شما بكند شما می‌‌گویید: این بچّه‌ی من است. حتّی گاهی سؤال می‌‌كنند: آقا این بچّه‌ی كیه؟ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: این بچّه‌ی من است. این معنای اضافه‌ی تشریفاتی است.

 

روح انسان روح خدا است

و روح مقدّس پیغمبراكرم صلی‌الله‌و‌علیه‌وآله، روح انسان، انسانی كه خدا خواسته و آفریده این روح هم روح خدا است، همان‎طوری كه بیت‌، بیت خدا است، همان‎طوری كه خون خون خدا است، روح انسان هم روح خدا است، " نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی "( ص/72)، در بدن حضرت آدم خدا از روح خودش دمید، از روح خودش یعنی آن روحی كه مال خودش بود؛ یعنی این یك آیینه‌ای است كه تمام قد و قامت خدا را و تمام صفات پروردگار را نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، اینجا اسم این روح هم شد روح‌اللّه، روح من و شما هم اگر شیطان بگذارد، اگر نفس امّاره بگذارد، اگر آلودگی‌هایی كه در دنیا پیش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید كثیفش نكند، روح من و شما هم مثل بیت‌اللّه و ثاراللّه، روح خدا است، بعضی از افرادی كه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند مردم را گول بزنند، از این راه وارد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند به " حلول " مردم را متوجّه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند؛ یعنی خدا آمده توی بدن ما- آن قدر خدانشناس‎اند- كه خیال می‌‌‌‌‌‌‌كنند یك بخشی از خدا جدا شده آمده توی بدن ما، " وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی "، به همان معنای ظاهرش كه حتّی معنای ظاهرش هم این نیست، این جوری معنا می‌‌‌‌‌كنند، نه! روح‌اللّه، ثاراللّه، بیت‌اللّه، این‌ها همه مساوی هم هستند. امیدوارم ان‌شاء‌الله این چهار معنا را هم، كه یكی هم معنای عقل بود ان‌شاء‌الله خوب یاد گرفته باشید

 

6- مناسبت شهادت امام رضا علیه‌السلام

و چون امروز روز شهادت حضرت اباالحسن‌الرضا علیه‌السلام است درباره‌ی آن حضرت و ان‌شاء‌الله بعد از یك استراحتی، یك تنفّسی جناب حاج آقای رفیعی دوست عزیزمان كه واقعاً من از زحمات ایشان خیلی، نه من، من كه لیاقت ندارم خدای تعالی از زحمات ایشان باید متشكّر باشد، از اوّل محرم شاید اكثر شهرهای بزرگ ایران را رفته‌اند، تبلیغ كرده‌اند و دیشب هم از اصفهان تشریف آورده‌اند و امروز هم ما را مستفیض میکنند و ان‌شاء‌الله آقایانی هم كه با تلفن مجلس‌ را می‌‌گیرند برای ساعت معینی كه من نمی‌دانم حالا خود آقایان بگویند ان‌شاء‌الله از سخنرانی‌های، صحبت‌های آقای رفیعی استفاده كنند.

 

حضرت رضا علیه‌السلام امام رئوف است

حضرت علی بن موسی‌الرضا علیه‌السلام، امام رئوف، صفات خاصّی به حضرت نسبت می‌‌دهند كه این صفات همه‌ی ائمّه‌ی علیهم‌السلام دارند ولی در ایشان به مناسبت زمانشان ظاهر شد، یكی رأفت و مهربانی حضرت، احدی از ایشان رنجیده نشد، به امام جواد علیه‌السلام عرض كردند: آقا چرا حضرت علی‌بن‌موسی علیه‌السلام را رضا نامیدند؟ فرمود: به خاطر اینكه دوست و دشمن از ایشان راضی بود،

 

حضرت رضا علیه‌السلام حزن‎های روز عاشوراء را تهییج كرد

" اَلسَّلامُ عَلَی الْاِمَامِ الرَّئُوفِ الَّذِی هَیجَ اَحْزَانَ یوْمِ الطُّفُوفِ "(بحار99/55) ، من یك مدّتی معنای این روایت را نمی‌فهمیدم كه تهییج كرد حزن‌های روز عاشورا را، در آن سالی كه منافقین از خدا بی‌‌خبر توی حرم حضرت رضا علیه‌السلام بمبی منفجر كردند و عدّه‌ای كنار ضریح مقدس كشته شدند، روز عاشورا بود، گفتم ببین امام جواد در هزار و دویست سال قبل " اَلَّذِی هَیجَ اَحْزَانَ یوْمِ الطُّفُوفِ "، آن را تذكّر داد.

 

حضرت رضا علیه‌السلام امام غریب است

" اَلسَّلامُ عَلَی مَنْ اَمَرَ اَوْلادَهُ وَ عَیالَهُ بِالنِّیاحَةِ عَلَیهِ "(بحار99/52) سلام بر آن آقایی كه امر كرد اولادش را، اهل‌بیتش را كه بیایند نوحه كنند، یعنی گریه‌ی با صدا كنند، دورش بشینند، حضرت هم گریه می‌‌كرد خودش، آنها هم هماهنگی كنند، منتها حضرت می‌‌دانست چه می‌‌شود، چقدر مردم عقب می‌‌افتند به خاطر این عمل جنایتكارانه‌ی مأمون از اسلام و دین ولی اهل‌بیتش شاید نمی‌دانستند غیر از امام جواد علیه‌السلام، لذا آنها را وادارشان كرد: بیایید با هم بنشینیم گریه كنیم. حضرت رضا علیه‌السلام شما فكر كنید از مدینه تا طوس، تا مشهد فعلی چقدر راه است؟ مأمون ایشان را احضار كرد، باید بیاید اگر نیاید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كُشند او را؛ حضرت بلند شد و تشریف آورد با همان چیزهایی كه اكثرتان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانید، چقدر اذیت كرد حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام را و بعد هم در آن مقداری كه از روایات هست یا با انگور یا با آب انار حضرت را شهید كرد. مثل امروزی بود، روز آخر ماه صفر، محبّت مردمِ خراسان عجیب بود نسبت به علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام، حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام در طوس كه الان حدود تقریباً چهار فرسخ با محل دفن حضرت فاصله است مردم این جنازه را بلند كردند، همه آمدند، آن زمان‎ها رسم بود زن‎ها توی خانه بنشینند، یعنی طبق دستور اسلام عمل می‌‌‌‌‌‌كردند، زن‎ها حاضر شدند مهریه‌هایشان را به شوهرشان ببخشند، بتوانند چند قدمی عقب جنازه علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام حركت كنند، آوردند جنازه‌ی علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام را در باغی كه متعلّق به حمید بن قحطبه بود، حمید بن قحطبه استاندار خراسان بود در زمان هارون، بعد كه هارون از دنیا رفت و او را در همان باغ كه بین نوغان و سناباد بود دفن كردند، یك باغ بسیار مفصّلی و دو تا دِه دو طرف این باغ بود به نام نوغان و سناباد، یك چشمه‌ی آب بسیار زلال و خوبی در سناباد بود كه بدن علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام را آوردند آنجا غسل دادند از نظر ظاهر و آوردند در كنار قبر هارون‌الرشید دفنش كردند.

 

تشریف فرمایی امام جواد علیه‌السلام در شهادت پدر بزرگوارشان امام رضا علیه‌السلام

امّا اباصلت می‌‌گوید: من در میان خانه‌ ایستاده بودم، طبعاً خانه‌ی علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام یك جای وسیعی بوده و حضرت در میان حُجره " یتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ "(مستدرك/ 11/238، بحار/ 33/250، امالی/624)، مثل مارگزیده به خود می‌‌پیچد و گاه‎گاهی می‌‌شنوم فرزندش را صدا می‌‌كند، هر امامی را باید امام بعد از آن غسل و كفن كند، می‌‌گوید در وسط خانه ایستاده بودم، حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام هم به من دستور داده بود هیچ كس را راه ندهید، كسی هم نیامده، خانه خلوت، یك وقت دیدم یك جوانی وارد خانه شد، آقا من درها را كه بسته بودم شما از كجا وارد شدید؟ فرمود: آن خدایی كه من را با یك چشم بهم زدن از مدینه به طوس آورد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند از در بسته هم وارد كند، فهمیدم امام جواد علیه‌السلام است، وارد حجره شد، دیدم علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام در مقابل فرزندِ امامش از جا بلند شد، فرزندش را در بغل گرفت، چند دقیقه‌ای بیشتر طول نكشید دیدم امام جواد علیه‌السلام از میان حجره خارج شد، اشك می‌‌‌‌‌ریزد می‌‌‌‌‌گوید: اباصلت پدرم از دار دنیا رفت. " لاحول و لاقوة اللّه باللّه العلی العظیم ".

 

7- ذكر مصیبت امام حسین علیه‌السلام از زبان امام رضا علیه‌السلام

یك سفارش خود حضرت رضا علیه‌السلام را هم ما امروز عمل كنیم، پسر شبیب وقتی كه در روز اوّل محرم خدمت حضرت رضا علیه‌السلام رسید حضرت فرمودند: " إِنْ كُنْتَ بَاكِیاً لِشَی‏ءٍ "، اگر گریه‌كننده‌ای به چیزی هستی " فَلْیبْكِ عَلَی الْحُسَینِ "(وسائل‏الشيعه 14/502، بحار 44/ 285، بحار 98/102، إقبال‏الاعمال 544، الامالي‏للصدوق 129)، بر جدّم حسین علیه‌السلام گریه كن، زیرا او را مانند گوسفند سر بُریدند.

 

8- ذكر مصیبت امام حسن علیه‌السلام

" اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا اَبَاعَبْدِاللّهِ، فَلْیبْكِ الْبَاكُونَ وَ اِیاهُمْ فَلْینْدُبِ النَّادِبُونَ وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتُذْرَفِ الدُّمُوعَ وَ لْیصْرُخِ الصَّارِخُونَ وَ یضِّجَ الضَّاجُّونَ أَینَ الْحَسَنُ أَینَ الْحُسَینُ، أَینَ الُحَسْنُ أَینَ الْحُسَینُ "( بحار99/ 106) آقاجان امام زمان، امام حسن علیه‌السلام را مثل دیروزی شهیدش كردند، پاره‌های جگر، خون از حلقومش در میان طشت ریخت و امام حسین علیه‌السلام را در میان گودی قتلگاه قطعه‌قطعه‌اش كردند. " لا حَولَ وَ لاقُوَّةَ الا بِاللّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ ".

 

9- جمعه میهمان امام زمان عجل‌الله‌فرجه هستیم

همه با توجّه در خانه‌ی خدا برویم، از خدا امام زمانمان را بخواهیم، جمعه است، روز میهمانی آن حضرت است از ما، آن حضرت میهمانی روحی، غذای روح به ما عنایت می‌‌كند حواس‌مان جمع باشد، همه با توجّه

 

10- دعای ختم مجلس

نسئلك اللّهم و ندعوك بأعظم اسمائك و بمولانا صاحب‌الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه،

خدایا! امروز دیگر جواب ما را بر ما مرحمت كن، فرج امام زمان ما را برسان

قلب مقدّسش را از ما راضی بفرما

خدایا! همه‌ی ما را از یاران لایق آن حضرت قرار بده

خدایا! همه‌ی ما را سربازان خوب آن حضرت قرار بده

پروردگارا! خیر دنیا و آخرت به ما مرحمت بفرما

شر دنیا و آخرت را از ما دور بفرما

پروردگارا! ایمان كامل به ما مرحمت بفرما

توفیق تزكیه‌ی نفس به همه‌مان مرحمت بفرما

خدایا! ما را از متطهرین قرارمان بده

پروردگارا! ما را از توابین قرارمان بده

پروردگارا! مرض‌های روحی را از ما دور بفرما

مریض‌های بدنی اسلام را از الساعه شفا مرحمت بفرما

مریض‌های منظور، مریض منظور از الساعه لباس عافیت بپوشان

امواتمان غریق رحمت بفرما، شهدامان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما عاقبت‌مان را ختم بخیر بفرما

وَ عَجِّلْ فِی فَرَجِ مَوْلانَا.

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

 لینک دانلود 

کلیک راست و ذخیره

 

 

 

۲۴ محرم ۱۴۲۴ قمری – ۸ فروردین ۱۳۸۲شمسی – جلسه چهاردهم اعتقادات- امامت

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

خطبه

اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ آلِهِ اَجْمَعِینَ لَا سِیمَا عَلَی بَقِیةَ اللهِ رُوحِی وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الآنِ اِلَی قِیامِ یوْمِ الدِّینِ.

 

عبارت قرآنی آغازین

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ

" إِنَّمَا وَلِیكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ "(مائده/55)

 

ولایت الهی از آن كیست؟

اجمالاً بحث های خداشناسی و بحث نبوّت كه در هفته ی گذشته عرض كردیم به هرحال آن موارد مشكلش را توضیح دادم و باقی مانده است بحث امامت، که در همین آیه خدای تعالی به آن اشاره فرموده است. یك بحث اجمالی درباره ی همین آیه ی عرض كنم، كلمه ی " اِنَّما " كه در این آیه آمده، معروف است كه " اِنَّما " كلمه ی حصر است، كلمه ی حصر به معنای این است كه: این است و جزء این نیست. یعنی آن افرادی را كه به عنوان ولی، در این آیه ی تعیین شدند فقط همین ها ولی شما هستند و لاغیر و حال این كه ما می بینیم در آیات قرآن خدای تعالی می فرماید: " وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ " (توبه/71)، مؤمنین و مؤمنات بعضیشان اولیاء یعنی ولی بعضی دیگرند. ممكن است كسی بگوید با این آیه منافات دارد. ما ممكن است بگوییم كه خدای تعالی در این آیه ی می فرماید: ولی شما خدا است و پیغمبر است و كسانی كه ایمان آورده اند. پس " وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ " با این آیه منافات ندارد، ما در جواب می گوییم كه اگر آن تتمه ی آیه نبود، می گفتیم كه همه ی مؤمنین منظورند و در یك چنین صورتی حصر معنا نداشت. ولی آن تتمه ی آیه یك نشانه ای و آدرسی می دهد، که می فرماید: آن مؤمنینی كه نماز می خوانند و زكات در حال ركوع می دهند، كه طبعاً همه ی مؤمنین را شامل نمی شود و اگر یك فرد را شامل نشود بالاخره كسانی كه در حال ركوع زكات می دهند، شامل آن ها می شود فقط. و از نظر روایات و تفسیر این آیه، فقط علی بن ابیطالب علیه السلام است كه در حال ركوع انگشترش را به سائل داد و این معنا در خصوص آن حضرت تحقّق پیدا كرد و كلمه ی حصر هم معنا پیدا كرد.

 

مراتب ولایت

خوب با این مطلب، آن آیه ای كه می فرماید: " وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ " چه معنا دارد؟ ولایت در چند مرتبه است؛ یكی ولایت مطلقه ی الهیه است. مرتبه ی دوّمش؛ ولایت فقیه است و مرحله ی سوّمش؛ ولایت هر كسی است كه دیگری را نهی از منكر و یا امر به معروف می كند. این سلسله مراتب در ولایت هست، شما مثلاً ولی فرزندتان هستید، شما اسمتان ولی هست ولی در یك محدوده ی بسیار كوچك، اگر یك فرزند داشته باشید ولی او هستید و اگر دو فرزند یا ده فرزند داشته باشید ولی آن ها هستید، ولی دیگر ولی بچّه ی همسایه نیستید، ولی سایر مردم نیستید، این ولایت، ولایتِ بسیار محدود و ولایت مؤمن بر مؤمن هم از همین قبیل است. مثلاً انسان وقتی كه در كوچه و بازار حركت می كند و یك منكری را می بیند، در همان لحظه ای كه این مؤمن منكری را دید این مؤمن می شود ولی آن شخص در خصوص این كار كه به او امر كند یا نهی كند.

 

ولی فقیه كیست؟

و بعد از آن ولایت فقیه است. فقیه یعنی چه؟ یعنی كسی كه تمام حقایق دین را می فهمد، فهیم است، فقیه یعنی فهیم، در لغت معنی فقیه به معنای فهم است. " اَلْفِقهُ فِی اللُّغَةِ، الْفَهْمُ "، كسی كه فهیم است، كسی كه دین را می فمهد، حقایق دین را از راه صحیحی درك كرده و احكام و معارف دین را صحیحاً متوجّه هست، این شخص فقیه است. در خصوص سیاست و مملكت داری و یا دنیاداری، باید فهیم باشد. در مسائل سیاسی، در مسائل اجتماعی بهترین باشد، یعنی بالاترین باشد، یعنی تمام مسائل مملكت داری و سیاست های اجتماعی را فقیه مبسوط الید باید داشته باشد و احكام دین را. این چنین فقیهی را كه تشخیصش برای مردم عوام مشكل است، باید عدّه ای از فقهایی كه در درجه ی بعد از او هستند جمع بشوند و این فقیه را تعیین كنند و درباره اش قضاوت كنند كه آن كسی كه سیاست را بهتر از دیگران می فهمد و امور اجتماعی را بهتر از دیگران متوجّه هست، آن شخص را تعیین كنند برای این كه ولی مطلق مسلمین باشد در امور سیاسی و اجتماعی و طبعاً چون امور عبادی امور ضعیفتری هست آن را هم طبعاً باید داشته باشد. این چنین فقیهی ولی امر مسلمین در یك محدوده ای، باز، یعنی در امور شرعی، در احكام. در امور شرعی و احكام یعنی چه؟ یعنی اگر مصلحتی دید یك حُكمی را مدّت كوتاهی متوقّف كند می تواند و یا اگر مسائلی را برای مردم یك مملكت و یا یك شهر مشاهده كرد ولو برخلاف نظر دین، برخلاف نظر اصلی دین باشد برای یك مدّت موقّتی می تواند نهی كند و یا امر كند. از باب مثال: مثلاً ولی امر مسلمین وقتی كه می خواهد یك خیابانی كه به نفع همه ی مردم شهر است بكشد یك خانه وسط این خیابان قرار گرفته طبعاً صاحبش، مالكش هست و می گوید من راضی نیستم كه این خانه را خراب كنید، امّا مصلحت مردمِ یك شهر در این است كه این خیابان كشیده بشود این جا ولی امر مسلمین این ولایت را دارد چون محبّتش، چون امرش باید مطاع باشد دستور بدهد این خانه را خراب كنند و نهایت پول خانه را به او بدهند. همین معنایی كه خدای تعالی در قرآن می فرماید: " النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ " ( احزاب/6)، پیغمبر اولی است بر مردم از جانشان، از مالشان، یك فقیهِ ولی امر مسلمینی كه خُبره ها او را تعیین كرده اند این اندازه ولایت بر مردم دارد، این ولایت مرحله ی دوم هست.

 

اثبات ولایت مطلقه الهی برای پیغمبراكرم صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السّلام

مرحله ی سوّم، ولایتِ مطلقه ای است كه در این آیه ذكر شده. این ولایت، یك ولایتی است كه عطف شده است به ولایت رسول اكرم و به ولایت خدا. خدای تعالی ولی شما است، " وَ رَسُولُهُ "، و رسولش ولی خدا است، والمؤمنون " الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ "، ببینید با یك واو عطف، رسول را به خدا و مؤمنینی كه در نماز زكات می دهند به رسول، عطف كرده و در ادبیات ما این مطلب را خوانده ایم كه هر چیزی كه به چیزی عطف شد تمام حكمی كه در معطوفٌ علیه است در معطوف هم هست. مثلاً اگر گفتیم " جَاءَ زَیدٌ وَ عَمْروٌ "، زید آمد و عَمْرو هم آمد. باید كلمه ی جاء را بر عَمرو هم اطلاق كنیم، هر چیزی كه به چیزی عطف شود، به مقتضی حال آن چیز معطوف، باید معطوفٌ علیه هم داشته باشد، یعنی آنچه معطوفٌ علیه هم دارد معطوف هم داشته باشد. این مطلب علمی و ادبی است كه جای حرف نیست. وقتی كه ما می گوییم " إِنَّمَا وَلِیكُمُ اللَّهُ "، چقدر خدا ولایت بر ما دارد؟ خالق ما هست، همه چیز ما از او است، می تواند ما را زنده نگه دارد می تواند ما را بمیراند، " یُحْیی وَیُمِیتُ " (بقره/258)، " وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى " (نجم/43)، می تواند ما را به گریه بیاندازند، می تواند ما را به خنده بیاندازد، می تواند ما را خوشحال كند، می تواند ما را بدحال كند و بالاخره هر چه مصلحت بداند بدون این كه با ما مشورت كند، می تواند درباره ی ما انجام دهد.

 

مشورت به چه جهت انجام می گیرد؟

در دعای یستشیر می خوانیم: " وَ لا خَلْقٍ مِنْ عِبَادِهِ یسْتَشِیرُ " با خلقش در هیچ كاری مشورت نمی كند، چرا مشورت نمی كند؟ با این كه " وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَینَهُمْ " (شوری/38)، " وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ " (آل عمران/159) خدا در قرآن می فرماید كه مردم مسلمان، امورشان در مشورت با یكدیگر می باشد و به پیغمبر صلی الله علیه وآله می فرماید: " وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ "، با مردم مشورت كن، خدا چرا مشورت نمی كند؟! به جهت این كه مشورت غالباً به دو جهت انجام می شود، یكی این كه انسان بر عقلش یك مطلبی را بیفزاید، مثلاً من یك كاری را می خواهم بكنم گوشه و كنار و جوانب كار را ممكن است درست درك نكنم، از دیگری می پرسم، آن دیگری یك مقدار بیشتر از من روی این مسأله فكر كرده، طبعاً من یك استفاده هایی از او می كنم، این معنای كه در خدا اصلاً غلط است. ما اگر یك چنین اعتقادی به خدا داشته باشیم كه خدا حتّی از پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله ممكن است چیزی یاد بگیرد، خدا را مخلوق دانسته ایم و خدا، خدا نیست. و اگر مسأله ی دوّم باشد، یعنی مشورت می كنند برای احترام مردم آن چنان كه پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله همه چیز را خودش می دانست، از همه ی مردم بهتر از همه چیز اطلاع داشت این كه خدا فرموده: " وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ "، با اصحابت و با دیگران مشورت كن، این فقط یك احترامی است به آن ها گذاشتن و آن ها را در جریان گذاشتن بیشتر نیست. یك احترامی من می كنم، وقتی كه آمدم با شما مشورت كردم، طبعاً شما یك نظراتی می دهید نظر اكثریت با نظر من موافق طبعاً خواهد بود و شما كه نظر دادید خودتان در كار جدّی تر هستید و با من همكاری می كنید، لذا خدای تعالی بعد از این جمله كه " وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ "، می فرماید: " فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ "( آل عمران/159)، نمی فرماید: " وَ إِذَا عَزَمْتَ "، تو عزم كردی، مشورت فقط برای احترام اصحابت است و در جریان گذاشتن اصحاب و الاّ فایده ی دیگری برای پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله كه همه ی علوم را می داند و همه ی مصالح را می فهمد معنا ندارد.

پس این كه خدا مشورت نمی كند به هیچ دلیلی نباید مشورت كند و همه ی كارها را با آن ولایتی كه بر مخلوقش دارد انجام می دهد. پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله هم همین طور، یعنی آنچه را كه پیغمبر صلی الله علیه وآله مصلحت دانست با توجّه به عصمت پیغمبر صلی الله علیه وآله و با توجّه به این كه پیغمبر صلی الله علیه وآله همه ی علوم را می داند و معصوم از جهل است، بنابراین مشورتش فقط به خاطر این است كه به دیگران احترام بگذارد.

 

علّت وجود ولایت مطلقه تامه برای پیغمبر صلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام به خاطر جهات عصمت و آگهی بهتر آن ها از مصالح امور است

و الاّ ولی امر تمام عالَم هستی است یعنی ردیف خدا، یعنی در طول با خدا این طوری است اوّل خدا بعد پیغمبر، اگر پیغمبر خواست یك نفر در روی كره ی زمین نباشد، یا خواست یك فردی باشد، یا خواست مردی زنش را طلاق بگوید، یا خواست كسی با كسی ازدواج كند، یا خواست مثلاً فلان كس، فلان خانه را نداشته باشد و یا داشته باشد و امثال این ها، در تمام این امور ولایت دارد، یعنی اولی است، حقّ است، باید حرف او مقدّم بر حرف دیگران باشد. ولو این كه پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله به خاطر این كه مردم ظرفیت نداشتند، زیاد به این ولایت عمل نكرد، ولی آیه ی شریفه می فرماید: " النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ " (احزاب/6)، پیغمبر اولی است بر مؤمنین در خصوص جانشان و مالشان، او مقدّم است، او جلوتر است. هر چه او بخواهد همان خواهد شد برای این كه مصالح كلّی را او بهتر می فهمد و طبق مصالح كلّی عمل می كند، بر همین اساس حتّی بعضی از پیغمبران گذشته هم این طور بودند، حضرت خضر علیه السلام می زند آن جوان را می كُشد كه حضرت موسی علیه السلام عرض می كند " أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِیةً بِغَیرِ نَفْسٍ "( كهف/74)، این كه كسی را نكشته بود چرا تو او را كشتی؟ بعد مصلحتش را برای حضرت موسی علیه السلام می گوید كه این فرزند پدر و مادر صالحی داشتند و این بچّه بزرگ می شد، آن ها را از راه منحرف می كرد من این كار را كردم تا آن ها منحرف نشوند، یا بر مال مردم؛ در میان كشتی می نشیند، كشتی را می شكند، سوارخ می كند، كشتی مال دیگری است، حقّ تصرف این گونه بر كسی، برای كسی نیست. ولی چون او پیغمبر است، ولایت دارد، مصالح را بهتر از صاحب كشتی می فهمد، صاحب كشتی نمی داند كه یك سلطانی آن طرف دریاچه نشسته و هر كشتی را به غصب می گیرد و تصرّف می كند و این كشتی اگر سوارخ بود این كشتی را نخواهد گرفت. مصلحت خود صاحب كشتی در این است كه این سوراخ بشود، ولو این كه او الان چون متوجّه عاقبت امور نیست مانع می شود و راضی ممكن است نباشد. پس ببینید ولایت پیغمبر بر مال و جان مردم، چرا؟ برای این كه مصالح را او بهتر می فهمد، " عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَیئًا وَهُوَ خَیرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ "( بقره/216)، چه بسا یك چیزهایی را شما بدتان می آید برایتان خوب است، چه بسا یك چیزهایی هست كه شما خوشتان می آید برایتان بد است. شماها عاقبت امور را نمی دانید، خدا است كه: " وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ "( حج/41)، عاقبت امور را آن چه كه مفیدتر است، آن چه كه بهتر است می داند. این خدا همین ولایت را نه در سطح بی نهایت، بلكه در ارتباط با كره ی زمین یا بیشتر در خصوص پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله اگر بگوییم در ارتباط با ماسوی اللّه همین ولایت را در تكوینیات و در تشریعیات دارد. ولایت تكوینی یعنی چه كه پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله دارد، و ائمّه ی اطهار دارند؟ و ولایت تشریعی یعنی چه؟

 

معنای ولایت تكوینی پیغمبراكرم و ائمه اطهار علیهم السلام و منشع انشعاب این ولایت

ولایت تكوینی یعنی روی محبّت و مصلحت اندیشی گاهی ممكن است اراده كند خدای تعالی یا پیغمبر صلی الله علیه و آله كه یك چیزی در عالم كون نباشد و یا یك چیزی در عالم كون باشد به طور كلّی، شما نباشید، او باشد، این كره باشد، آن كره نباشد و همان طور در تمام ماسوی اللّه. این را می گویند ولایت تكوینی، این ولایت تكوینی منشعب از ولایت اللّه است كه در همین آیه بیان فرموده." إِنَّمَا وَلِیكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا "،

 

معنای ولایت تشریعی و یكسان بودن آن برای خدای تعالی، پیغمبراكرم و ائمه علیهم السلام و ولی فقیه

ولایت تشریعی معنایش این است كه در شرع یعنی در احكام شرع پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله یا صاحب شریعت، ذات مقدّس پروردگار و ائمّه ی اطهار می توانند دخالت كنند یا نه، این ولایت تشریعی از خدا گرفته تا ولی فقیه در یك محدوده ای می توانند دخالت كنند، یعنی این طوری باید بگوییم كه می توانند دخالت كنند، خدا یك حكمی را گفته بعد نسخ كرده، مثلاً به مردم مسلمانِ زمان پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله برای امتحانشان فرمود که هر كس می خواهد وارد بر پیغمبر بشود باید قبلش صدقه بدهد، " بَینَ یدَی نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً " ( مجادله/12)، آیه ی نجوا معروف است، بعد این آیه نسخ شد، چون جز علی بن ابیطالب علیه السلام كه صدقه داد و وارد شد، كسی دیگر این كار را نكرد و مردم دور و بر پیغمبر صلی الله علیه وآله نرفتند و امتحانشان را دادند، مصلحت این آیه ی منسوخه هم همین بود كه مردم و اصحاب پیغمبر امتحان شدند و بعد این آیه نسخ شد هر كس می خواهد برود خدمت پیغمبر صلی الله علیه وآله لازم نیست صدقه بدهد و دیگر هم صدقه ندادند. ببینید یك حكمی را عنوان می كند، كلّی هم عنوان می كند، مدّت هم برایش نمی گذارد ولی چون مردم امتحان باید بشوند این آیه نازل می شود بعد هم نسخ می شود. آیات ناسخ و منسوخ توی قرآن هست. پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله، احكامی را كه پروردگار به او وحی كرده و به او دستور داده آیا می تواند نسخ یا به اصطلاح از بین ببرد برای یك مدّت كوتاهی؟ بله! برای یك مصلحتی كه خودش منظور كرده چون " لِعِلْمِه عَاقِبَةُ الْأُمُورِ "، جوان كشتن، و كسی كه كسی را نكشته، نفس زكیه است از این جهت كه قاتل نیست این حرام است كشتن او، در آیات قرآن هست. امّا پیغمبر؛ جناب خضر، این جوان را كشت یعنی برای یك دفعه و برای همین مسأله و برای مصلحتی كه دارد آن حرام تبدیل به حلال و یا واجب می شود و این معنای ولایتی است كه پیغمبر در شرع دارد، حرامی را حلال كند و همین موضوع عیناً برای امام هست. در دین مقدّس اسلام خیلی چیزها هست كه این ها حرام است امام می تواند برای مدّت معینی حلالش كند، به طور كلّی نه پیغمبر و نه امام نمی توانند یك حكمی را كه خدا داده او را از بین ببرند، ولی برای مدّت معینی. یادم می آید با یكی از علمای اهل سنّت صحبت می كردم درباره ی مُتعِه، ایشان گفت كه در زمانی كه عمر زندگی می كرد مُتعِه بسیار كار بدی شده بود، سوءاستفاده می شد. لذا عمر گفت: " مُتْعَتَانِ مُحَلَّلَتَانِ فِی زَمَنِ رَسُولِاللّهِ وَ اَنَا أُحَرِّمِهُمَا "، كه من ایراد گرفتم كه عمر كه می گوید من حرامش می كنم، آیا او پیغمبر بود یا وصی پیغمبر؟ گفت: وصی پیغمبر بود. گفتم: اگر كسی بعد از پیغمبر چیزی را حرام كند یا یك چیزی را واجب كند و این حكم، یا از جانب خدا است به او وحی شده كه این پیغمبر آخر است و اگر از جانب خدا نیست روی خواسته ی نفسانی خودش هست، این هوای نفس دارد و نمی تواند جانشین پیغمبر بشود. او گفت برای یك مدّتی در زمان خودش مصلحت دید كه این مسأله را حرام كند. من گفتم: چرا تا این زمان بعد از هزار و چهارصد سال شما ادامه اش دادید؟ كه این جا ماند. در یك زمانِ معینی یك واجبی را امام، آن هم امامی كه در این آیه خدا به او ولایت داده می تواند یك چیزی را حرام كند یا یك چیزی را حلال كند. و الاّ هیچ كس حقِّ دخالت در امر الهی و در شرع ندارد. ولی ولی فقیهی كه مبسوط الید است و جانشین امام یا جانشین پیغمبر است، این شخص هم اگر نكند نمی تواند حكومت تشكیل بدهد و این ولایت را دارد. كه البتّه این نحوه ی از ولایت مطلقه ی تشریعی را كه الان من عرض می كنم یك عدّه از علماء هستند كه قبول ندارند و فقط در امور حسّیه می گویند ولایت دارد ولی بالضروره، یعنی ثابت است، مسلّم است كه اگر در زمان غیبت كبری كسی بخواهد حكومتی تشكیل بدهد، فقیهی بخواهد حكومتی تشكیل بدهد، حتماً این نحوه ولایت را باید داشته باشد، چون به محذوراتی برخورد می كند، به مسائلی برخورد می كند كه اصل حكومت را متزلزل خواهد كرد. این ها بحث های فرعی بود که وارد بحثمان شد، چون می خواستم ولایت تكوینی و تشریعی را توضیح دهم.

 

ولایت مطلقه الهیه از آنِ خدای تعالی و پیغمبراكرم و ائمه علیهم السلام است و ولایت ولی فقیه صرفاً ولایت مطلقه تشریعی است

 ائمّه ی اطهار علیهم السلام هم ولایت تكوینی دارند هم ولایت تشریعی، چون در این آیه ی " إِنَّمَا وَلِیكُمُ اللَّهُ " آمده اند و رسول اكرم ولایت تكوینی و تشریعی دارد، آن هم ولایت مطلقه و ولی فقیه كه در مرتبه ی دوّمِ ولایت است، ولایت مطلقه ی تشریعی دارد امّا طبعاً ولایت تكوینی نمی تواند داشته باشد. چون یك بشر است و مثلاً فرض كنید، ولی فقیه نمی تواند بگوید كه یكی از كرات نباشد یا یك موضوعی وجود نداشته باشد، یا یك موضوعی وجود داشته باشد. لذا در این آیه با كلمه ی حصر خدای تعالی خودش و رسولش و آن مؤمنی كه در مسجد در حال ركوع، درحال نماز، زكات داد كه طبعاً و یقیناً به تصدیق سنّی و شیعه علی بن ابیطالب علیه السلام بوده این ها ولایت تكوینی و تشریعی، همان ولایت اللّه را دارند. و ولی فقیه در ولایت تشریعیِ مطلقه جانشین امام است و مصالح را باید منظور كند و ولایت دارد.

 

امام یعنی چه؟

 خوب ما درباره ی امام داریم صحبت می كنیم، امام كیست و چیست؟ كلمه ی امام در لغت و در اصطلاح فرقی نمی كند؛ به راهنما، رهنما، كسی كه راه را نشان می دهد، امام می گویند. در فارسی راهنما در عربی امام، امام بر چند بخش تقسیم می شود: از كسی كه یك آدرسی به شما می دهد، شما به آن محل می رسید امام شما هست، تا آن امامی كه " وَ كُلَّ شَیءٍ أحْصَینَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِین " (یس/12)، هر چه از او بپرسید بلد است، معصوم از جهل است،

 

جز بندگان مخلَص خدا، نمی توانند خدا را بشناسانند

اگر آدرس خدا را پرسیدید، می بینید خدا را آن چنان معرّفی می كند كه خدا می فرماید: " سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یصِفُونَ، إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ " (صافات/159-160)، هیچ كس به هیچ وجه حق ندارد خدا را توصیف كند، مگر بندگان مخلَص كه قدر مسلّمش ائمّه ی اطهار علهیم السلامند. ببینید آدرس خدا را این ها اینچنین بلدند كه خدا به مخلوقش، به بندگانش، می گوید هر چه این ها گفتند، آدرس صحیحی است. بقیه آدرس دورغی می دهند حواستان جمع باشد، هر چه دانشمند توی عالَم فكر كنید همه پشت به پشت هم بدهند، بخواهند آدرس خدا و معرّف خدا باشند " سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یصِفُونَ "، هر كس هر نوع وصفی از خدا بكند غلط است " سُبْحَانَ اللَّهِ "، خدا از آن وصف، از آن آدرس، از آن نشانی، خدا منزّه هست مگر بندگان مخلَص، این ها هستند كه می توانند خدا را معرّفی كنند، وصف كنند، آدرس خدا را بدهند و خدا را به مردم بشناسانند.

 

مراتب امامت

پس بنابراین امام از همین جا شروع می شود، الان من به شما می گویم خانه ی فلانی در فلان كوچه هست، من امام هستم تا یك كسی كه چند دقیقه می خواهد جلو بایستد و مردم به او اقتدا بكند، امام جماعت است؛ یا نماز جمعه بخواند و مردم از او پیروی كنند، امام جمعه است؛ و تا آن دانشمند و عالمی كه بخواهد شما را به یك حقیقتی برساند امام هست؛ و می رسد به آن كسی كه هیچ چیز برای او مجهول نیست و هر چه از او سؤال می كنند درست، صحیح جواب می دهد آن هم امام هست.

 

همگان به مقام امامت مطلق علی علیه السّلام معترف هستند

به قول یكی از دانشمندان درباره ی علی بن ابیطالب علیه السلام می گوید " اِحْتیاجُ الْكُلِّ اِلَیهِ "، احتیاج همه به او، شما تاریخ را ورق بزنید، ببینید بعد از پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله همه از مسائل مشكلی كه داشتند چه در ارتباط با معنویات چه در ارتباط با ظواهر و امور معمولی همه از علی علیه السلام سؤال می كردند، ولی او از احدی چیزی سؤال نكرد " وَ اِسْتِغْنَائِهِ عَنِ الْكُلِّ دَلِیلٌ عَلَی أَنَّهُ اِمَامُ الْكُلِّ "، یک همچین امامی، نمی تواند كسی كه هفتاد مرتبه گفت: " لَوْلا عَلیٌ لَهَلَكَ فُلانٌ "، اگر علی علیه السلام در غوامض مسائل مشكل كنار من نبود كه از او سؤال بكنم، من هلاك می شدم. این نمی تواند بگوید من امام كل هستم، چون آدرس ها را خوب بلد نیست، حقایق را خوب نمی داند یا " اَقِیلُونِی لَسْتُ بِخَیرِكُمْ وَ عَلِی فِیكُمْ "، من از شما بهتر نیستم من را ول كنید علی علیه السلام در بین شما است. آن همه سخنانی كه در حل مشكلات، علی بن ابیطالب علیه السلام بیان كرده كه آن دانشمند در كتاب الامام علی، نوشته ی جرج جرداق مسیحی از قول یك دانشمندی نقل می كند می گوید: حیف علی علیه السلام كه در مسجد كوفه سخن می گفت، برای كسانی كه وقتی می گفت: " سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی "، از تعداد موی سر و صورتشان از علی می پرسیدند، او می گفت من به راه های آسمان آشناتر از شما به راه های زمین هستم، ای كاش امروز می بود ما مشكلات فضایی مان را از علی علیه السلام سؤال می كردیم، راه های آسمان ها را از او می پرسیدیم و به كرات بالا می رفتیم. علی علیه السلام آن كسی بود كه هیچ مسأله ای نبود كه خدا در ارتباط با مخلوقش بداند یا پیغمبر صلی الله و علیه وآله بداند و علی علیه السلام نداند.

 

مقام علی علیه السّلام

علی بن ابیطالب علیه السلام آن امام مبینی است، در این آیه ی سوره ی یس خدای تعالی می فرماید: " اِمامٌ مُبین "، مبین یعنی آشكار، مبین یعنی كسی كه، چیزی كه خیلی روشن است، خیلی آشكار است، این معنایش چی هست؟ معنایش این است كه هر كس بدون غرض و مرضی، بدون تعصبّی، بیاید كنار علی بن ابیطالب علیه السلام بنشیند امامت او را مشاهده می كند، یعنی همه ی مسائل و حقایق را چون می داند امامت بر هر چیزی دارد، امام مطلق است، امام مطلق یعنی چه؟ یعنی هیچ جا نیازی به هیچ كس در چیزی كه برایش مجهول باشد ندارد، اما همه به او نیازمندند، همه به او توجّه می كنند، لذا ببینید در روز غدیر خم، جمله ای كه خیلی معروف است خطبه ی غدیر خم را همه جور نقل كرده اند بعضی خطبه ای نقل كرده اند كه همین طور اگر ما بخواهیم بخوانیم، دو ساعت طول می كشد. بعضی جملات كوتاهی در این روز نقل كرده اند، مسائل مختلفی گفته اند، ولی آنچه من به نظرم می رسد كه در همه ی خطبه ها هست و در همه ی نقل هایی كه از خطبه ی غدیر كرده اند وجود دارد این است كه " مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا عَلِی مَوْلاهُ ". آن ولایتی كه خدا به او داده، " إِنَّمَا وَلِیُكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولهُ " آن ولایتی كه " النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ "، پیغمبر اولی است بر مؤمنین از جانشان و مالشان، ببینید این جا همه ی آن را منتقل به علی بن ابیطالب علیه السلام می كند، می فرماید: " مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا عَلِی مَوْلاهُ " اهل سنت نتوانستند این كلمه را به خصوص منكر بشوند، بعضی ها ممكن است منكر غدیر خم بشوند، بعضی ها ممكن است منكر این خطبات طولانی بشوند، امّا این كه پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله فرمود: " مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا عَلِی مَوْلاهُ " این را هیچ كس منكر نشده، نهایت می گویند مولا منظور دوست است یعنی هر كِه من دوست او هستم یا هر كِه من را دوست دارد علی علیه السلام را دوست داشته باشد. که این با آن معنایی كه از مولا خدمتتان عرض كردم منافات دارد و علاوه به قول آن دانشمند سنّی، ما اگر یك نستجیرباللّه- پیغمبر كه عقل كلّ بود- اگر یك نادانی این همه مردم، هفتاد هزار نفر را توی بیابان گرم، سه روز معطل كند برای این كه بگوید هر كِه من را دوست دارد باید علی بن ابیطالب علیه السلام را دوست داشته باشد، این كار بسیار اشتباه بود. انتقال ولایت به علی بن ابیطالب علیه السلام است، انتقال قدرت به علی بن ابیطالب علیه السلام است، انتقال آن چه كه پیغمبر صلی الله علیه وآله داشت به علی بن ابیطالب علیه السلام است، غیر از نبوّت كه خوب آن مسأله ی خاصی است. بنابراین امام، آن كسی است كه امامِ مطلق، یعنی بدون قید و شرط، بدون محدودیت، آن كسی كه آدرس به شما می دهد فقط در آدرس دادن امام شما است، امّا دیگر در چیزهای دیگر امام شما نیست، امام جماعت فقط در نماز امام شما است، امام جمعه فقط در نماز جمعه امام شما است، امّا در چیزهای دیگر امام شما نیست. امّا امام مطلق، آن كسی كه هر چه پیغمبر دارد به او داده، آن پیغمبری كه هر چه خدا در آن خلقت دارد به او داده، این امام، امامِ مطلق است.

 

مشخّصات امام مطلق

پس ما امروز فقط در این مسأله خواستیم صحبت بكنیم در موضوع امامت، كه امام آن كسی است كه، امام مطلق آن كسی است كه معصوم از جهل باشد و از ناحیه ی خدای تعالی و پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله ولایت تكوینی و تشریعی داشته باشد و همه چیز در اختیارش، به اذن پروردگار باشد و در بین مردم زندگی بكند. لذا درباره ی پیغمبر صلی الله علیه وآله هم ما می توانیم بگوییم امام است، نگویید امام دوازده نفر است، نه پیغمبراكرم هم امام هست، شما در همین دعای توسل می گویید: " یا اِمَامَ الرَّحْمَةِ، یا اَبَاالْقَاسِمِ یا رَسُولَ اللّهِ یا اِمَامَ الرَّحْمَةِ "، حضرت ابراهیم علیه السلام از خدا تقاضا كرد كه ذریه ی مرا امام قرار بده، راهنما، " قَالَ وَمِنْ ذُرِّیتِی "، وقتی كه خدا به او فرمود: " إِنِّی جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ اِماما "، من تو را برای مردم امام قرار می دهم، امام قرار دادن یعنی هر چه مردم آدرس می خواهند، توصیفی از چیزی می خواهند، از خدا گرفته تا ریزترین چیزهایی كه در عالم هست، تو امام مردم باشی. " إِنِّی جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا " ؛ قَالَ وَمِنْ ذُرِّیتِی "( بقره/124)، از اولاد من هم امام می شوند؟ " قَالَ لَا ینَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ "، این " لَا ینَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ " (بقره/124) معنایش این نیست كه نه از اولاد تو امام نمی شوند، نه. این عهد من، این همان عهدی است كه در همین آیه هست، " إِنَّمَا وَلِیكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ " (مائده/55)، این همان ولایت تكوینی است كه هر پیغمبری، هر امامی دارد. " لَا ینَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ "، آن هایی كه ستمگر باشند، چه به خودشان ظلم كرده باشند، چه به دیگران. یعنی گناهكار باشند، یعنی معصیتكار باشند، " إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ "( لقمان/13)، ولو برای یك لحظه شریك برای خدا تعیین كرده باشند كه این ظلم بسیار بزرگی است، به این ها عهد من نخواهد رسید، این امامت به آن ها نخواهد رسید و حال آن كه ما می بینیم ظالمترین افراد گاهی آدرس را درست می گوید و امام است، امّا معلوم است این امامت خاصّی هست كه عهد الهی بر آن است و تعهّد در مقابل همه ی اوامر پروردگار باید در آن شخص باشد، و آن شخصی كه ظالم نباشد و امام مطلق باشد البتّه معصومین علیهم الصلوة و السلام و پیغمبراكرم است و لذا امام یك كلمه ی عامی است هم بر پیغمبر صلی الله علیه وآله، هم بر ائمّه ی معصومین علیهم السلام و هم بر هر كسی كه یك راهنمایی درستی دیگری را بكند و بلكه به آن هایی هم كه راهنمایی ناصحیح كردند گاهی امام گفته می شود " أَئِمَّةً یدْعُونَ إِلَى النَّارِ " (قصص/41)، یك راهنمایی هایی هستند، یك امام هایی هستند كه مردم را به سوی آتش جهنم دعوت می كنند، به راه بد می كشانند به آن ها هم كلمه ی امام اطلاق می شود. بنابراین آن امام مطلق است، معصومی كه از جهل معصوم باشد و هیچ كار خطایی نكند و طبق مصالح مردم كار بكند خدا و پیغمبر صلی الله علیه وآله بعد هم علی بن ابیطالب علیه السلام،

 

چرا در آیه ولایت، امام مطلق به نام معرفی نشده است؟

حالا چرا این كلمه را در این آیه با كلمه ی مؤمنون بیان كرده است؟ مثلاً همان طوری كه اسم پیغمبراکرم صلی الله علیه وآله را رسول برده بگوید " إِنَّمَا وَلِیكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ "، وَالَّذِینَ دیگر نمی خواهد، بگوید و علی بن ابیطالب علیه السلام چرا با این صراحت مطلب را بیان نكرده است؟ به جهت این كه در آن وقتی كه این آیه نازل شد یك نفر بیشتر از آن مؤمنینی كه، این خصوصیت را داشتند و ولایت را ممكن است ممكن بوده بپذیرند جزء علی بن ابیطالب علیه السلام وجود نداشت، آن وقتی كه این آیه نازل شد، به مردمی كه آن وقت بودند با كلمه ی " یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ "، علی علیه السلام را معرّفی كرد و اگر كلمه ی علی بن ابیطالب علیه السلام در این آیه ی فقط گفته می شد شاید عدّه ای می گفتند امام حسن و امام حسین علیهما السلام و ائمّه ی دیگر این ها جزء این ولایت نبودند و این ولایت را نداشتند. امّا " وَالَّذِینَ آمَنُوا " گفته " وَالَّذِینَ آمَنُوا "، الَّذِینَ تا این جا جمع است " یقِیمُونَ الصَّلَاةَ "، یعنی عین علی بن ابیطالب علیه السلام "یقِیمُونَ الصَّلَاةَ "، عین علی بن ابیطالب علیه السلام " یؤْتُونَ الزَّكَاةَ "، عین علی بن ابیطالب علیه السلام در ركوع هم ممكن است " یؤْتُونَ الزَّكَاةَ "، این جوری باشند، البتّه آن وقت با آیات دیگر قرآن و با روایات، بقیه را تعیین كردند و در ردیف آن ها قرار دادند كه در روایات متعددی پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله فرمود كه من دوازده جانشین دارم كه در علم و عصمت مانند من هستند، غیر از نبوّت. بنابراین مسأله روشن می شود و این كلمه ی " وَالَّذِینَ آمَنُوا " و آیه ی شریفه این است می فرماید كه " إِنَّمَا وَلِیكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ "، كه جمع آورده و همه ی دوازده نفر را در این آیه ی اجمالاً تعیین كرده ولی تفصیلش و به اسامی شان روایات زیادی در كُتب اهل سنت و كُتب شیعه، كُتب اسلامی حالا این كلمه ی سنّی و شیعه را ما در تمام بحث هایمان باید حذف كنیم، چون آنچه من ان شاءالله برای شما می گویم مورد اتّفاق شیعه و سنی است، در كُتب مسلمین این روایت نقل شده، كتابی است به نام منتخب الاثر، انتخاب شده ی از آثار و روایات كه مرحوم آیت اللّه بروجردی طرحش را داده و شاگرد ایشان آیت اللّه صافی تنظیمش كرده، بسیار كار خوبی است، از این جا شروع كرده فهرست وار جلو می آیند كه پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله فرمود: " خُلَفَائِی مِنْ بَعْدِی اِثْنَاعَشَرَ "، خلفای من بعد از من دوازده نفرند. دسته ی دوّم روایات این است كه " كُلُّهُمْ مِنْ قُرَیشَ "، همهشان از قریشند، دسته ی سوّم می گوید: " كُلُّهُمْ مِنْ بَنِی هَاشِمَ "، همه شان از بنی هاشمند، دسته ی چهارم روایت می گوید: " اَوَّلُهُمْ عَلِی بْنُ اَبِیطَالِبٍ وَ آخِرُهُمْ الْمَهْدِی " و دسته ی ششم روایات، اسم یك یك از ائمّه را اسم می برد تا می رسد به آخر آن ها، " اَوَّلُهُمْ عَلِی بْنُ اَبِیطَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَینُ، ثُمَّ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی الْبَاقِرِ " كه به جابر وقتی می فرماید این روایت را، به جابر می فرماید تو او را خواهی دید " وَ إقرَأْ مِنِّی السَّلامُ عَلَیهِ "، سلام من را به او برسان و بعد یك یك از ائمّه علیهم السلام را اسم می برد، توضیحات خیلی واضحی داده است در آن روایات كه شاید حدود دو هزار روایت باشد و آن چنان روشن كرده مطلب را كه جای حرف نیست. و صلی اللّه علی سیدنا محمّد و آله اجمعین.

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۲۲ صفر ۱۴۲۴ قمری- ۵ اردیبهشت ۱۳۸۲ شمسی- جلسه هجدهم اعتقادات- ولایت

 

@ متن سخنراني 22 صفر المظفر 1424 مصادف با 5 ارديبهشت 1382 و 25 آوريل 2003

 

1- خطبه

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِ اللهِ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

2- عبارت قرآني آغازين(مائده/55)

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ إِنَّمَا وَلِيُّكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»([1])

 

3- معرفت امام عليه السلام

اگر چه مي‌‌‌خواستم اين هفته بحث ولايت و امامت را تمام كنم ولي اصرار بعضي از خوبان كه مطالب را خوب دقّت مي‌‌كنند و ان‌شاء اللّه مي‌‌روند كه زيربناي وجوديشان، روحيشان را كه اعتقادات باشد كاملاً درست كنند؛ بعضي از واژه‌هايي كه در قرآن و يا در روايات نسبت به ائمّه‌ي اطهار و چهارده معصوم عليهم الصلوة و السلام آمده كه من سختم بود آن‌ها را هم در مجلس توضيح بدهم خواهش كردند كه آن‌ها را هر طور ممكن است عرض كنم. در هفته گذشته، معني عين‌اللّه و يد‌اللّه و وجه‌اللّه و اذن‌اللّه و لسان‌اللّه را تا حدي توضيح دادم جملاتي كه باقي ‌ماند: يكي «جنب‌اللّه» است، و ديگري «نفس‌اللّه» و سومي «كلمة‌اللّه» است اين سه اسم كه روي چهارده معصوم پاك عليهم الصلوة و السلام در روايات گذاشته شده اگر چه مشكل است توضيحش، ولي از خدا كمك مي‌‌گيرم كه هم بتوانم توضيح بدهم و هم ان‌شاءاللّه شما بفهميد([2]).

 

C امام عليه السلام جنب الله است

اوّل كلمه‌ي «جنب‌اللّه»: جنب به معناي كنار، به معناي همجوار و اين مطلب و اين كلمه در روايات مكرّراً بيان شده، «نَحْنُ جَنْبُ‌اللّهِ([3])، عَلِيٌّ جَنْبُ اللهِ([4])».

 

c معناي «جنب الله»

جنب به معناي آن چيزي است كه لياقت دارد كه در كنار خدا و كسي كه در كنار خدا قرار گرفت و همنشين پروردگار بود و ممسوس در ذات خدا بود؛ آن كسي است كه تمام صفات الهي را به قدر ظرفيتش داشته باشد،

 

c چرا خداي تعالي براي خودش جَنبي قرار داده‎است؟

درست است كه «مَا لِتُرَابِ وَ رَبِّ الْاَرْبَابِ»، خدا كجا و مخلوقش كجا؟ امّا پروردگار متعال براي آن‌كه اين فاصله عجيب و عميق بين مخلوق و خالق برطرف شود، براي خودش يك جنبي قرار داده، كناري قرار داده، واسطه‌اي قرار داده كه افراد متديّني كه مي‌خواهند بسوي خدا حركت كنند، از اين راه حركت كنند يعني راه ديگري نروند.

 

c درك دقيق معنا و مفهوم «جنب الله»

شيطان هم جنبي دارد، رفيقي دارد، همنشيني دارد و خداي تعالي هم همنشيني دارد.يعني همان‌طوري كه اگر در يك مجلسي قرار گرفتيد، يك دفعه چشمتان به يك دوست صميمي‌تان مي‌‌افتد در مجلس جا نيست امّا وقتي او را ديديد اشاره مي‌‌كنيد: «بيا پهلوي من بنشين، تو با من رفيقي، تو با من هماهنگي، تو با من هم‌صفت و همراهي»، كنار خودتان مي‌‌نشانيدش؛ هر كس ببيند اين تصور در وجودش قطعي است كه اين شخص وارد از دوستان بسيار صميمي اين شخص است، چرا؟ به خاطر اين‌كه پهلوي خودش نشاند، چرا؟ به خاطر اين‌كه او را مقرّب خودش قرار داد. در حقيقت مقربترين،

 

# مقام قرب الهي يعني چه؟

مقرب كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم و «قرب الي‌اللّه» كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم؛ يعني در صفات به پروردگار نزديك بودن و الاّ خداي تعالي كه مكاني ندارد كه پهلو داشته باشد يا جايي باشد كه به او نزديك انسان بشود، از نظر مكاني «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»([5])، از رگ گردن خدا به همه حتي به دشمنان دين نزديك‌تر است.

 

# 14 معصوم عليهم السلام مقربترين هستند

پس اين قرب، اين هم‌جواري، اين جنب و پهلوي او قرار گرفتن فقط و فقط در بُعد معنوي است؛ يعني صفات الهي را اين چهارده معصوم عليهم ‌السلام آنچنان در وجودشان ظاهر و بارز است كه آن‌ها كنار خدا هستند، آن‌ها با خدا هستند،

 

# ائمه‎ي اطهار عليهم السلام مع‎الحق هستند

كه در روايات دارد، «عَلَي مَعَ الْحَقِّ»([6])، حق مطلق خدا است و علي با حق است و حق با علي است، حق مطلق؛ يعني راستي و صداقت مطلق، واقعيّت مطلق؛ يعني آن كسي كه محال است حادثه‌اي بر او وارد شود، محال است از نظر عقلي كه نباشد. امّا شخصي كه باصطلاح ما مخلوق است و خلق شده همه حوادث ممكن است بر او وارد شود. مخلوق؛ يعني مركز هجوم حوادث، مركز هجوم نابودي‌ها، در ميان مخلوقات خدا چه حيوانات، چه انسان‌ها، چه اجنه و چه ملائكه، چهارده نفرند كه اين‌ها چون به خدا متصلند، چون جنب‌اللّه‌اند به هيچ حادثه‌اي و هيچ مشكلي و هيچ فنايي برخورد نمي‌كنند،

 

$ اهميت دنيا و متعلقات و حوادث آن

حادثه‌اي دنيايي اين‌ها حادثه نيست نه براي شما و نه براي آن‌ها، كشته شدن و از بين رفتن «ان‌شاءاللّه» از هفته آينده درباره‌ي مرگ و عالم برزخ كه سخن گفتم آن وقت مي‌‌فهميد كه مُردن و زنده بودن و مريض شدن و بيچاره شدن در دنيا اين‌ها اصلاً قابل ذكر براي يك بشر نيست، براي ما افراد ضعيف، افرادي كه تمام حواسمان متوجّه دنيايمان هست، نه به خدا فكر مي‌‌كنيم، نه به قيامت فكر مي‌‌كنيم، نه به بهشت و جهنم فكر مي‌‌كنيم، اين‌ها مسأله است و الاّ براي ائمّه‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلام اين‌ها به هيچ وجه مسأله نيست. اگر مثلاً فرض كنيد شما مركبي داشته باشيد، مركب شما كه مثلاً فرض كنيد مي‌‌خواهيد صد سال در دنيا زندگي كنيد يك روز به شما يك مركبي دادند اين مركب حالا شَل باشد، كور باشد، هر حادثه‌اي بر او وارد شود براي شما اهميّت ندارد، بلكه از مركب هم يك خرده‌اي نزديك‌تر لباس شما، لباستان اگر گوشه‌اي قبلاً كثيف شد به جايي گير كرد، پاره شد و يا مثلاً در جايي گذاشته بوديد شما صدها دست لباس داريد در جايي گذاشته بوديد بنزين ريختند و آتش دادند شايد ده روز بعدش فراموش كنيد، برايتان اهميّت ندارد، اين بدن در دنيا همين‎طور است؛ براي كسي كه مي‌‌داند كه از كجا شروع كرده و به كجا ختم مي‌‌شود يا بگويم اصلاً ختم نمي‌شود، يك همچنين فردي؛ صد سال توي دنيا برفرض در تمام اين صد سال مبتلا به سرطان باشد مسأله‌اي نيست. چند صد سال بعدش را فراموش مي‌‌كند، يادش مي‌‌رود، تا چه برسد به اين‌كه يك ساعت در جبهه به او مثلاًخمپاره بخورد و قطعه قطعه شود، بدن است، لباس است كه ان‎شاءالله اين مسأله خيلي اهميّت دارد و اميدوارم از هفته‌هاي آينده خوب دقّت كنيد و اين معنا را بفهميد كه تمام سعادتتان به همين معنا است و شناختن اين معنا است. بگذريم،

 

$ ائمه اطهار عليهم السلام تحت تأثير هيچ چيز واقع نمي‎شوند

ائمّه‌ اطهار هيچ حادثه‌اي برايشان پيش نيامد و نخواهد آمد و هيچ چيز آن‌ها را تحت تأثير قرار نمي‌دهد؛ يك روز ايمانشان قوي باشد، يك روز ايمانشان ضعيف باشد، يك روز دچار به افسردگي باشند از نظر روحي، يك روز مثلاً اعتقاداتشان كامل و يك روز ناقص، ابدا،

 

$ مقام باعظمت خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام

آن‌ها ممسوس، آن‌ها جنب‌اللّه‌اند، آن‌ها ممسوس در ذات خدا هستند، فقط فرقشان همين است كه آن‌ها مخلوقند و خدا خالق، خدا هر چه برايش امكان داشته كه در ممكن قدرت‌نمايي كند در روح مقدّس خاندان عصمت و طهارت قدرت‌نمايي كرده كه در مقدمه اذن دخول بعضي از حرم‌هاي مطهره هست كه «اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِي»، خدا را شكر مي‌‌كنيم، حمد مي‌‌كنيم كه براي ما ائمّه‌اي قرار داد – خوب دقّت كنيد – ائمّه‌اي قرار داد كه اگر بنا بود خودش به طور محال در مكاني، در مكاني مجسم بشود، اين‌ها مي‌‌شدند، «اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِي مَنَّ عَلَينَا بِحُكَّامٍ يَقُومُونَ مَقَامَهُ لَوْ كَانَ حَاضِراً فِي الْمَكَانِ»([7]) بنابراين، نمي‌دانم توانستم معني جنب‌اللّه را عرض كنم يا نه.

معني جنب‌اللّه اين است كه كنار خدا، داراي همه‌ي امتيازاتي كه پروردگار دارد جز احديّت و جز خالقيّت مطلق و جز علم مطلق كه آنچه خاندان عصمت دارند معلومات و يادگرفته‌هايي است از پروردگار.

 

C امام عليه السلام نفس الله است

و امّا معناي «نفس‌اللّه»،

 

c معناي نفس

نفس در لغت به معني خود است – خوب دقّت كنيد – مي‌‌گويند فلاني خودش آمد، نفسش آمد، به شما گفته‌اند تزكيه‌ي نفس كنيد، يعني خودتان را پاك كنيد، خود، خوديّت.

 

c علي عليه السلام نفس پيغمبر صلي الله عليه و آله است

در بعضي از روايات و آيات قرآن اين جمله به ائمّه‌ي اطهار اطلاق شده، در قرآن آمده كه «وَيُحَذِّرُكُمْ اللَّهُ نَفْسَهُ»([8])، خدا شما را از نفسش مي‌‌ترساند. در قرآن مجيد وقتي كه نصاري نجران با رسول‌اكرم بنا شد مباهله كنند خداي‌ تعالي به پيغمبراكرم فرمود: «قُلْ»، بگو: «تَعَالَوْا نَدْعُ»، بگو بياوريد در اين محفل، «أَبْنَائَنَا وَأَبْنَائَكُمْ»، ما فرزندانمان را بياوريم شما هم فرزندانتان را بياوريد، «أَبْنَائَنَا وَأَبْنَائَكُمْ وَنِسَائَنَا وَنِسَائَكُمْ»، زنهايمان را ما مي‌‌آوريم شما هم زنهايتان را بياوريد، «وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ»؛ درباره اين آيه خيلي حرف است چرا گفته است ابناءنا، چرا فرموده است نسا‌ئنا، كه فقط فاطمه زهرا را آورد؟ خيلي حرف است كه اين‌ها بماند. آن جمله‌اي كه مي‌‌خواهم استفاده كنم اين است كه فرمود: «وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ»([9])، قطعاً، يقيناً طبق روايات سني و شيعه منظور از كلمه‌ي «أَنْفُسَنَا» علي ابن ابيطالب است خودمان را، چرا پيغمبر اينجا فرمود: خودمان را بياوريم، دعوت كنيم؟ آخر انسان خودش را كه به جايي كه مال خودش است كه دعوت نمي‌كند! چرا فرمود خودمان را، علي را خودش تصور كرد، آيا علي ابن ابي‌طالب از نظر شكل و قيافه مثلاً اين‌ها دو برادر دو قلو بودند، شبيه به هم هر كدامشان رفتند مانعي نداشته باشد؟ نه از چه جهت، پيغمبر فرمود «وَأَنْفُسَنَا»؟ يك مقدار بسيار مختصر اگر فكر كنيد به اين نتيجه مي‌‌‌رسيد كه چون پيغمبراكرم هر چه داشت از علم و تقوا و ايمان و عصمت علي ابن ابيطالب داشت، چيزي كم نداشت جز اين‌كه نام اين علي است و نام او محمّد صلي اللّه عليه و آله وسلم، فرق ديگري نبود. شما اگر فرق ديگري كه كلمه «أَنْفُسَنَا» را به آن اطلاق كرد پيدا كرديد ابدا،

 

c چگونه امام عليه السلام نفس الله است؟

خداي‌ تعالي چرا اين جمله را براي علي ابن ابيطالب يا ساير ائمّه فرموده؟ چون خدا با مخلوقش هيچ تناسبي ندارد، من الان برايتان توضيح مي‌‌‌دهم.

خداي‌ تعالي چند صفت و چند موضوع دارد كه عقل مي‌‌گويد دومي ندارد. (يكي ازليتش، يكي مجرد بودنش و صفات ذاتش) به هر حال كه نمي‌شود بگوييم دو تا موجود در عالم وجود دارد كه يكي او است و يكي هم خدا است، نه، عقل ما مي‌‌گويد. پس باصطلاح اهل علم در درس‌هاي علمي‌مان گفته‌ايم و شنيده‌ايم از اين صفات علي ابن ابيطالب وقتي كه مي‌‌گويند: «أَنْفُسَنَا»، منصرف است، مثلاً اگر گفتند پيغمبر نفس علي است و علي نفس پيغمبر، شما مي‌‌دانيد كه هر دويشان از مثلاً فرض كنيد از فاطمه بنت‌اسد متولّد نشده‌اند و هر دويشان از آمنه متولّد نشده‌اند، از اين منصرف است، از اين‌كه اين‌ها هر دويشان در يك سن هم باشند باز ما چون مي‌‌دانيم آن‌ها سن‌هايشان با هم فرق مي‌‌كند از اين هم منصرف است ، معناي انصراف يعني اين؛ چيزي كه باقي مي‌‌ماند اين است كه هر چه از صفات و خصوصيّات پيغمبر دارد علي ابن ابيطالب هم دارد، همين‌طور هر چه از صفات و خصوصيّاتي كه مي‌‌تواند يك ممكن از خداي‌ تعالي داشته باشد علي ابن ابيطالب عليه الصلوة والسلام دارد، ازلي نيست، ابدي نيست، خالق نيست و علم مطلق و مجرد نيست، امّا بقيّه هست، اين مطلبي است كه در ماه رجب كه چهار ماه ديگران‌شاءالله به‌سراغتان مي‌‌آيد در دعاي رجبيه مي‌‌خوانيد «لافَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ اِلَّا اَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ»([10])، جدايي نيست بين خدا و بين ائمّه‌ي اطهار. «ولات امر»، ولات مطلق الهي آن اوليايي كه از طرف پروردگار كه چند هفته قبل تذكّر دادم ولايت خاص‌الخاص دارند بين آن‌ها و تُويِ خدا فرقي نيست، جز اين‌كه آن‌ها مخلوق تواند و بنده تو هم هستند و الاّ در صفت رحمانيّت، رحيميّت و كل صفاتي كه از خدا به مخلوقش اظهار مي‌‌شود اين‌ها دارا هستند. اين معني نفس‌اللّه است، «وَيُحَذِّرُكُمْ اللَّهُ نَفْسَهُ »([11])

در زيارت اميرالمؤمنين عرض مي‌‌كنيم: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا نَفْسَ اللّهِ»([12])، اي نفس خدا! اين هم معناي نفس‌اللّه و

 

C امام كلمه‌الله است

معني «كلمة‌اللّه»، كلمة‌اللّه، البته درباره‌ي حضرت عيسي هم اين گفته شده،

 

c اقسام كلمه‌الله

كلمة‌اللّه، طبق همان صفاتي كه در هفته گذشته عرض كردم به خاص‌ و خاص‌الخاص و عام تقسيم مي‌‌شود: «كلمة‌اللّه العام»، «كلمة‌اللّه الخاص»، «كلمة‌اللّه الخاص‌الخاص».

 

c معناي «كلمه» و شناخت كلمه‌الله عام

اوّل معني كلمه را عرض كنم، چون وقتي كه به ما مي‌‌گويند كلمه يعني حرفي كه ما زديم اين را توي ذهنمان مي‌‌آيد ولي يك قدري وسيع‌تر از اين است.

«كلمه» چيزي است كه آنچه در باطن انسان است به وسيله او ظاهر مي‌‌شود، الان من امروز براي شما حرف مي‌‌زنم، هر چه كه در باطن دارم، هر چه كه مي‌‌فهمم براي شما با سخنم عرض مي‌‌كنم، اظهار علم به هر وسيله‌اي كه انجام شد آن مي‌‌شود كلمه آن شخص.

خداي‌ تعالي بشر را خلق كرده، موجودات مخلتف را خلق كرده، همه‎ي اين‌ها كلمة‌اللّه‌اند، منتها عام، همه كلمة‌اللّه‎ايم، يعني اظهار قدرت پروردگار؛ اظهار خلقت پروردگار، قرآن را كه كلمة‌اللّه مي‌‌گوييم، كلام خدا مي‌گوييم مال اين است كه هر چه خدا از علم مي‌‌خواسته در اختيار بشر بگذارد در قرآن گذاشته اين شده كلمة‌اللّه و خلاصه معني كلمه اظهار آنچه در باطن است، حالا به وسيله زبان باشد، به وسيله اشاره باشد، به وسيله ايجاد يك چيزي باشد، شما وارد يك اتاقي مي‌‌شويد مي‌‌بينيد ده تا مجسمه بسيار زيبا اينجا گذاشته شده مي‌‌فهميد صاحب‌خانه با اين علمش يك چيزي به شما گفته و آن اين‌كه من مجسمه ‌‌سازم، توي يك عكّاسي وارد مي‌‌شويد مي‌‌بينيد عكس‌هاي زيادي آنجا هست معلوم مي‌‌شود صاحب اين مغازه عكاس است و همين‎طور، خداي تعالي ماها را خلق كرده با خلقش سخن گفته كلمه‌اي فرموده؛ يعني من اين قدرت را دارم، من اين خالقيّت را دارم، من رازقم كه دارم به همه روزي مي‌‌دهم، پس – بنابراين، معني كلمه را فهميديد حالا هر چه بشر خداي تعالي كه سهل است، اگر هر چه خلق كرده همه به يك معنا اسمش كلمة‌اللّه‌اند، اين معناي كلمة‌اللّه العام.

 

c اولياء الهي كلمه‎ي خاص خدا هستند

«كلمة‌اللّه الخاص» چه هست؟ آخر كلمة الله العام حتي حيوانات را هم شامل مي‌شود، كلمة‌اللّه العام حتّي حيوانات را هم شامل مي‌‌‌‌‌شود اگر يك فردي هم روحش را درست كرد، صفات حميده پروردگار را در خودش به وجود آورد، خليفة‌اللّه شد در حد خودش و اخلاق انساني پيدا كرد كه همان اخلاق الهي است كه «تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ اللّهِ»([13]).

اگر اين طوري شد كه اكثراً اولياء خدا اين‌طورند، اين‌ها كلمة‌اللّه الخاصند، يعني يك خصوصيّاتي در اين‌ هست كه بهتر خدا را نشان مي‌‌دهد سخن خدا را بهتر معرّفي مي‌‌كنند. شما اگر وارد مثلاً يك اتاقي شديد ديديد كه يك مشت مجسمه‌هاي گِلي بي‌ارزش اينجا هست شما پي به هنر مجسمه‌ساز نمي‌بريد يا لااقل مي‌‌گوييد اين همين است. امّا اگر يك مجسمه بسيار زيبا، بسيار حسّاس ديديد درست كرده، بهتر نشان مي‌‌دهد هنر آن مجسمه‌ساز را، اولياء خدا بهتر خدا را معرفي مي‌‌كنند، اخلاقشان، كردارشان، رفتارشان همه چيزشان روي حساب، در صراط مستقيم، دقيقاً طبق آنچه خدا خواسته اين را مي‌‌گويند كلمة‌اللّه الخاص كه

 

# رمز موفقيت اولياء الهي

حضرت عيسي از اين قبيل بود و «وَكَلِمَتُهُ»([14])‎ كه خدا در قرآن مي‌‌گويد روي اين اساس مي‌‌گويد. كلمة‌اللّه الخاص، يك كلمه‌اي است كه تمام مردم وقتي نگاهش مي‌‌كنند، حرف‌هايش را گوش مي‌‌دهند، مطالبش را مي‌‌شنوند، مي‌‌گويند: اين ارتباط با خدا دارد. حتماً خدا هست، خداي‌ تعالي در قرآن مي‌‌فرمايد: «قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»([15]). اين علم كتاب را دارد و در يك جا درباره‌ي آصف بن برخيا، آصف بن برخيا كلمة‌اللّه خاص است كه وقتي حضرت سليمان گفت: تخت بلقيس را كيست براي من بياورد؟ گفت: «أَنَا آتِيكَ»([16])، من براي تو مي‌‌آورم چشمت به هم نخورد، چشم بهم خوردن خيلي سريع است و آورد. اين كلمة‌الله خاص است؛ يعني در ممكنات تصرّف مي‌‌كند، مي‌‌تواند با خدا آنچنان پيمان بسته باشد كه از قدرت پروردگار يك چنين استفاده‌اي بكند كه از خدا بخواهد كه خدايا! اين تخت بلقيس را تو مي‌‌تواني بياوري من كه زورم نمي‌رسد يك ارتباطِ خيلي فوري.

 

$ اسم اعظم خدا

تعبيراتي در كلمات افراد هست كه اين‌ها «اسم اعظم» دارند، من يك جمله‌اي درباره‌ي اسم اعظم برايتان عرض كنم، نمي‌دانم توي جاهاي ممنوعي كه يك عدّه خاصي حق دارند بروند رفتيد يا نه؟ اين‌ها يك اسمي دارند، يك رمزي دارند رمزش ممكن است هيچ معنا هم نداشته با شد، هيچ مناسبتي هم نداشته باشد ولي آن رمز را كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند كلمه رمز شب مثلاً وقتي آن كلمه را آن شخصي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد وارد منطقه ممنوعه بشود گفت، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند: بفرمائيد بفرمائيد. اسم اعظم پروردگار، همه اسم‌هاي خدا اعظم است همه‌اش، منتها بعضي‌هايش به درد بعضي جاها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد نه اين‌كه فكر كنيد، باز آن مثلاً «الف» و «لام» و «ه» اين‌ها مؤثّر است بعضي‌ها خيال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند اين حروف مؤثّر است، بسيار حرف بيخودي است. اگر بگويند حرف، حروف مستقلاً مؤثّر است شريك براي خدا تعيين كرده‌اند و پيدا كرده‌اند، نه. آن كلمه را مي‌‌‌‌‌‌‌گويند، ملائكه مي‌‌‌‌‌‌‌آيند كمكش، مي‌‌‌‌‌‌‌برندش و او را بر‌گردانند، منتها بايد اوّل وليّ‌خدا شد، بعد «امانت‌دار» شد، امانت‌دار. تو را مي‌‌‌‌برند توي انبار مهمّات، اگر يك چند تا از آن مثلاً هفت تيرها برداري زير لباس قايم كني مي‌‌‌‌گيرند و كتكت هم مي‌‌‌‌زنند، علاوه بر اين خداي‌ تعالي مي‌‌‌‌داند كه اين آدم متغلبي است، اصلاً به او نه كلمه رمز مي‌‌‌دهد نه وليّي از اولياءش قرارش مي‌‌‌دهد.

گاهي كلمه اسم اعظم «علي» است، بعضي جاها كار مي‌‌كند، اسم اعظم «حسين» است، البته خداي‌ تعالي حتي در اسم اعظم حرف بي‌ربط بي‌ارزش را قرار نداده، اسماء خودش و اسماء اوليائش را قرار داده، امّا آصف بن برخيا مثلاً حال من نمي‌گويم اين جمله را گفت مي‌‌گويد: «يا علي»، تخت حاضر مي‌‌شود، يا علي گفتن هم لازم نيست همه حروفش را بگويد، همين قدر بگويد: «يا»، تخت حاضر است يك چشم بهم زدن اين اولياء خدا اسم اعظم را بلدند، البتّه نه اين‌كه همه‌ي اسم اعظم همه اختيارات در اختيار اين‌ها باشد هر وليّ خدايي را پيدا كرديد نه اين جوري نيست، براي ضرروت و الاّ آصف ابن برخيا با اين قدرتي كه داشت يك مغازه حمل اثاثيه اين جوري چه مي‌‌گويند، اين‌جوري باز مي‌‌كرد خيلي درآمد داشت، خيلي هم مشكلات مردم رفع مي‌‌شد، نه! يك دفعه به او گفتند اين كار را بكن و كرد، يا آنقدر نزديك بود به خدا، كه خداي تعالي به او اجازه داد براي اين‌كه توي قرآن بيايد، براي اين‌كه بشر بداند به كجا ممكن است برسد، براي اين‌كه مردم را درس بدهد، اين كار را كرد والاّ هميشه اين كارها نبود؛ يعني اگر خدا مي‌‌خواست هميشه بود، ببينيد و در قرآن خوب دقّت كنيد در اين آياتي كه مربوط به حضرت عيسي است مي‌‌گويد: «وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ»([17])، همه جا مي‌‌گويد: «باذن‌اللّه يا باذني»، اذن خدا، اجازه خدا، اراده خدا، حضرت عيسي اگر از من بپرسيد بالشخصه قدرت حتّي يك مورچه را نداشت، امّا در ارتباط با خدا هر چه خدا لازم بود قدرت در اختيارش مي‌‌گذاشت. در اختيار ما نمي‌گذارد چرا در اختيار ما نمي‌گذارد؟ خوب اين سؤالي است و در اختيار حضرت عيسي و علي‌ابن ابيطالب گذاشته است؟ نه خودمان خودمان را بهتر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسيم، الان شب يك دعا كنيم فوراً مستجاب بشود ببينيد با اين چقدر دكّان باز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم، چقدر با آن فخر بر ديگران مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فروشيم، چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم؟! دوستان هر كس به شما گفت كه آقا فرموده است: تو بايد اين كار را بكني. اعتنا نكنيد؛ آخر يك چيزي كه من هميشه از آن پرهيز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم و شماها بعضي‌هايتان متأسفانه مبتلا به اين‌ها هستيد همين ارتباطات دورغي يا بعضي‌هايش شيطاني يا بعضي‌هايش برفرض راست، مي‌‌‌‌‌‌‌‌آييد براي مردم مي‌‌‌‌گوييد، نكنيد اين كارها را هيچ، انسانيّت انسان ارزش دارد.

 

$ عبوديت

من اگر بنا بود مكاشفاتي را نقل كنم خيلي از اين‌ها نقل مي‌‌كردم، مكاشفاتي كه ارزش دارد «مكاشفات علمي» است، بنشين ببين علي ابن ابيطالب چقدر بزرگ است، اين را كشف كن، اين مكاشفه برايت اهميت دارد حالا مثلاً نشستي داري [مي‌‌گويي:] «السلام عليك يا علي [ابن ابيطالب]، يك دفعه مي‌‌بيني در حرم جلويت باز شد، وارد حرم شدي، خوب چي مي‌‌شود تو به كجا رسيدي؟ خوب در بيداري هم همين كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، نگوييد كه اين جور چيز به اين مهمي! بله!، بله من شماها را مي‌‌‌‌‌‌‌خواهم «ان‎شاءالله» خيلي از اين بالاترها باشيد يعني صد درصد در اختيار خدا باشيد، خداي تعالي مي‌‌‌‌‌‌‌گويد كه زير دست يك بوزينه كه بدتر از بوزينه است خودتان قرار بدهيد، ريسمان به گردنتان بيندازند، بكشندتان، ببرند شما را توي مسجد، بگوييد: چشم. بگويد: در خيبر را بكن، بالا نگه دار لشكر عبور كنند، بگو: چشم هيچكدامشان برايت فرقي نكند، نه آن غصّه‌ات بدهد، نه اين افتخاري برايت باشد، مي‌‌‌‌‌توانيد برسيد به اينجا، مي‌‌‌‌‌گوييد: اين كار علي ابن ابيطالب بود اگر تنها كار علي بود، بيان نمي‌كردند، يك معلم توي كلاس اگر برداشت روي تخته سياه يك چيزي نوشت، براي خودش ننوشته براي تو نوشته، هر دعايي كه در دعاهاي صحيفه سجّاديه مي‌‌‌‌بينيد براي شما است و الاّ نصف شب يكي پا مي‌شود من و شما پا مي‌‌‌‌شويم با خدا مناجات مي‌‌‌‌كنيم فردا بر نمي‌داريم بنويسيم بدهيم دست مردم، اين‌ها براي ما است، آن ارتباط خاص‌الخاصي كه آن‌ها با خدا دارند نه براي ما قابل فهم است، نه هم براي ما مي‌‌‌گويند، نه هم لازم است كه ما بدانيم. دقّت كرديد.

پس اولياء خدا آن‌هايي كه خاصند مثل آصف ابن برخيا، مثل حضرت عيسي، مثل انبياء بزرگ، مثل صالحين، مثل صديقين، مثل شهداء بعد از اين عالم اين‌ها كلمة‌اللّه الخاصند،

 

c امام عليه السلام كلمه خاص‎الخاص الهي است

امّا «كلمة‌اللّه الخاص‌الخاص»، خاص‌الخاص كه بايد ما ائمّه‌ي اطهار را به اين عنوان بشناسيم، بايد بشناسيم، هر چه خدا، هر چه خدا، ببينيد من با اين تعريف كه عرض مي‌‌كنم همين‌جور ياد بگيريد كه مبتلا به شرك و انحراف نشويد. ببينيد به يك نقّاش يك تابلو مي‌‌دهند يك متر در يك متر است، مي‌‌گويند روي اين نقاشي كن، اين تابلو محدود است كه بيشتر از اين نقاشي نكرده، اين تو هستي كه نمي‌تواني بيشتر از اين بفهمي. خداي‌ تعالي بي‌نهايت در علم و قدرت است اصلاً قابل فهم براي ما نيست علم و قدرت پروردگار، امّا در ممكن، ممكن را يك تابلو تصوّر كنيد در ممكن آن حدّي كه امكان داشته خدا علم قرار بدهد، امكان داشته قدرت قرار بدهد، امكان داشته كه صفاتش را در آن‌ها قرار بدهد در اين چهارده معصوم عليهم الصلوة و السلام قرار داده باز فردا بعضي‌ها تلفن به من مي‌‌كنند تعجب مي‌‌كنم من اين‌قدرهمه جان مي‌‌كَنم، زحمت مي‌‌كشم، توضيح مي‌‌دهم، باز بعضي‌ها حضرت جواد سنش كم بود، علمش كمتر بود، حضرت اميرالمؤمنين سنش بيشتر بود پس علمش بيشتر بود، من وقتي اين سؤالات را گوش مي‌‌دهم مي‌‌گويم: «يا حسرتا»! من چي دارم مي‌‌گويم براي من و شما سن مطرح نيست، نبايد باشد، ان شاء الله برايتان شرح مي‌‌دهم. سن يعني چه؟ آني كه سنش زياد است اگر خوب از امتحان بيرون آمده باشد خوش به‌حالش، زودتر امتحانش را داده، آن كسي هم سنش كمتر است اگر مي‌‌‌خواهد امتحان بدهد «ان شاء الله» خدا توفيقش بدهد همين!

آني كه سنش بيشتر است ايمانش بيشتر است نه اينجور نيست، خيلي افراد پيرمرد بي‌ايمان‌ترين‌اند و خيلي جوان‌ها هستند با ايمان‌ترين‌اند. اصلاً سن مطرح نيست مي‌‌خواهم ان‌شاءاللّه كم‌كم آماده بشويد براي آنچه كه درباره‌ي قيامت و معاد مي‌خواهم صحبت كنم، ان شاء الله گوش بدهيد آن كسي كه كلمة‌اللّه الخاص الخاص است كه حضرت عيسي انبياء كلشان حتي حضرت ابراهيم و هيچ يك از صالحين، هيچ يك از اوليا‌ء خدا به آن مقام نمي‌رسند اين كلمة‌اللّه الخاص الخاص است كه هر چه بايد خداي‌ تعالي در كره زمين نه، در تمام ماسوي اللّه از علم قرار بدهد به اين‌ها داده از قدرت انجام بدهد، به اين‌ها عنايت كرده، منتها فرق همين است كه او ازلي است او نامحدود است و اين‌ها در همين محدوده عالم خلقت قدرت و علم دارند و اين كم نيست و براي ما هم فرقي نمي‌كند. لذا «وَقُلْ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»([18]).

 

# آيا مي‎دانيم وقتي مي‎گوييم «يا‎صاحب‎الزمان» يعني چه؟

حالا متوجّه مقام امام عصر عليه ‌السلام شديد روز جمعه است دعاي ندبه خوانديم، هي مي‌‌گوييد: «اَيْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الْاَرْضِ وَ السَّمَاءِ»([19])، معناي اين جمله را امروز شايد با اين سه كلمه‌اي كه ترجمه كردم و من خودم واقعاً در مقابل حقايق مثل يك بچّه شيرخواري هستم كه هيچي نمي‌فهمم ولي خوب چه كنم ديگر حالا اين منبر پيغمبر و اين محافل پر نور شماها به دست افرادي مثل من افتاده‎است. آيا مي‌‌شود آقا بيايد با شما صحبت كند، «كلمة‌الله الاعظم»، كلمة‌الله الخاص الخاص آن كلمة‌اللّهي كه در قرآن خداي‌ تعالي فرموده كه اگر تمام درياها مركب بشود، (اين صريح قرآن است) اگر تمام درخت‌ها قلم بشود، اگر هفت برابر اين دريا، دريا اضافه كنند، «لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي»([20])، قبل از اين‌كه كلمات خدا تمام بشود، كلمات خدا و ائمّه‌ي اطهار، فضائلشان تمام بشود، درياها تمام مي‌‌شوند، حالا مي‌‌دانيد اسم كه را مي‌‌بريد وقتي مي‌‌گوييد: «يا صاحب‌الزمان»، مي‌‌دانيد چقدر لياقت پيدا كرده‌ايد كه اسم يك چنين موجودي به شما اجازه داده‌شده كه به او عرض ارادت كني و روز جمعه خودتان را ميهمان آقا بدانيد، «مَوْلايَ اَنَا مَوْلاكَ … هَذَا يَو‎مُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ»([21]).

آقاجان! امروز ما توقع داريم، اگر بگوييد شما ليقات داريد همه‌مان مي‌‌گويم: نه، يك وقتي من بچّه بودم، استادم به من، گفتم: چرا من خدمت آقا نمي‌رسم، حتّي آنقدر بچّه بودم فكر مي‌‌كردم خدمت امام زمان رسيدن يعني خدمت بدنشان بايد برسم، اين را مي‌‌پرسيدم، ايشان به من گفتند كه تو هنوز بچّه‌اي، گفتم: «اگر به لياقت ما باشد كه سلمان هم لياقت ندارد خدمت امام زمان برسد، – حالا اين حرف من نمي‌دانم چطور گفتم – اگر به آقاي آن‌ها باشد به يك سنگي هم ممكن است اين لياقت را بدهند». ايشان بلند شد لب‌هاي من را بوسيد گفت: بارك اللّه! حالا آقا اين حرف را ما از بچگي گفتيم وقتي گفتيم كه استادم به ما گفت: تو بچّه‌اي، حالا هم بچّه‌ايم، حالا هم نمي‌فهميم شما يعني چه، ما يعني چه؟ ولي به لطفتان، به كرمتان، به محبّتتان، به رحمانيّت و رحيميّتتان عنايتي كنيد، «وَ اَنَا فِيهِ ضَيْفُكَ وَ جَارُكَ فَاَضِفْنِي وَاَجِرْنِي يَا مَوْلايَ وَ اَنْتَ كَريِمٌ مِنْ اَوْلادِ الٌكِرَامِ وَ مَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَ الْاِجَارَةِ»([22]).

 

4- روضه‎ي امام حسين عليه السلام

صلّي اللّه عليك يا اباعبداللّه، ايّام اربعين اباعبدالله الحسين است، اميدواريم كه ما ان شاء الله از عزاداران ابي‌عبداللّه الحسين در اين دو ماهي كه عزاداري كرديم قرارمان بدهد و همه‌مان را از ياران حجة‌ابن الحسن قرار دهد.

 

5- دعاي ختم مجلس

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، يا رحمن يا رحيم يا غياث المستغثين

عجل لوليك الفرج

عجل لمولانا الفرج

خدايا! فرج امام ما، امام عزيز ما را الساعة برسان، همه‌ي ما را لايق محضرش قرار بده

پروردگارا! همه‌ي ما را لايق شنيدن صداي مباركش قرار بده

همه‌ي ما را چشم‌هاي همه‌ي ما را لايق زيارت بدن مقدسش قرار بده

پروردگارا! ايمان كامل به ما مرحمت بفرما، توفيق تزكيه‌ي نفس به ما عنايت بفرما

همه ما را از اولياء خودت قرارمان بده

پررودگارا! به آبروي ولي‌عصر قسمت مي‌‌دهيم گرفتاري‌هاي شيعه را در كره زمين بالاخص شيعيان عراق را برطرف بفرما

خدايا! زيارت خانه‌ات، زيارت قبور ائمّه‌ي بقيع و رسول اكرم و زيارت ائمّه‌ي عراق را همين امسال نصيب همه‌مان بفرما

از همه آفات و بليّات همه ما را حفظ بفرما

امواتمان را غريق رحمت بفرما.

 



[1] مائده/55

[2] «أَنَا عُرْوَةُ اللهِ الْوُثْقَى وَ كَلِمَةُ اللهِ التَّقْوَى وَ أَنَا عَيْنُ اللهِ وَ لِسَانُهُ الصَّادِقُ وَ يَدُهُ وَ أَنَا جَنْبُ اللهِ الَّذِي يَقُولُ أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتِى عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَ أَنَا يَدُ اللهِ الْمَبْسُوطَةُ عَلَى عِبَادِهِ بِالرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ» معاني‏الأخبار: 17

[3] غايه المرام، مكيال 2/10

[4] نهج الايمان: 568، كشف اليقين: 24

[5] ق/16

[6] «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ» احتجاج: 1/97، صوارم المهرقه: 148، بحار: 33/331«عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دَارَ» شهب الثواقب: 72، الشافي في الامامه: 1/202، شرح احقاق الحق: 1/58، الغدير: 3/176، بحار: 28/368«عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَي الْحَوْضِ» الغدير: 3/177، غايه المرام: 1/245، منهاج الكرامه: 72، استغاثه: 1/9، بحار: 29/15، اسناد بسيار زياد

[7] بحار 99/115

[8] آل عمران/28

[9] «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»آل عمران/61

[10] مكيال: 2/296، البيان في عقائد اهل الايمان: 121، «لافَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا اِلَّا اَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ» بحار: 95/393، مصباح الكفعمي: 529، مصباح المتهجد: 803

[11] آل عمران/28

[12] «اَلسَّلامُ عَلَي نَفْسِ اللهِ الْعُلْيَا»، «اَلسَّلامُ عَلَي نَفْسِ اللهِ الْقَائِمَةِ» مكيال: 2/296

[13] بحار: 58/129، جامع السعادات: 3/116

[14] نساء/171

[15] رعد/43

[16] نمل/40

[17] آل عمران/49

[18] توبه/105

[19] بحار 99/106، مكيال 1/38، مفاتيح الجنان، دعاي ندبه

[20] كهف/109

[21] «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ اَنَا مَوْلاكَ… هَذَا يَو‎مُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ»بحار: 99/215، جمال الاسبوع: 37

[22] «000أَنَا يَا مَوْلايَ فِيْهِ ضَيْفُكَ وَ جَارُكَ وَ أَنْتَ يَا مَوْلايَ كَريْمٌ مِنْ أَوْلادِ الْكِرَامِ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِي وَ أَجِرْنِي000» همان مأخذ

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره