رمضان ۱۴۱۴ قمری – صبر و استقامت
صبر و استقامت رمضان ۱۴۱۴
«أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم الحمد الله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الأنبياء و المرسلين سيدنا و نبينا ابی القاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين لا سيما علي سيدنا و مولانا حجة بن الحسن رُوحي و الأرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي أعدائهم أجمعين من الآن إلي قيام يوم الدين
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً»[1]
اين آيهاي كه الآن خواندم آيه بسيار جالبي براي شما به نظر من رسيد، چون آيات قرآن هر كدام، در هر كجا و درباره هر كس يك فايده و يك اثر خاصي دارد. اين آيه درباره صبر است، البته خطاب به پيغمبر اكرم است ولي منظور ما هستيم. «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ» انسان بايد در مقابل دستور پروردگار پرتحمل باشد، ضعيف نباشد، داراي تحمل و پرقدرت و قوي باشد. هرچه ظرفيت انسان بيشتر باشد، خداي تعالي بيشتر به او لطف دارد. علي بن ابيطالب (عليه الصلاة و السلام) فرمود: اين دلهاي شما مثل ظرف است بهترين آن، آن كسي است كه ظرفيت آن بيشتر باشد، پذيرش او بيشتر باشد، بيشتر مطالب را بگيرد. افرادي كه ظرفيت ندارند، مطالب را درك نميكنند، يك عده هستند كه اصلاً قبول نميكنند، مثل ظرف كوچكي كه شما فرض كنيد در يك استكان آب بخواهيد ده ليتر آب وارد كنيد، اين قبول نميكند، نميپذيرد، يا فرض كنيد در يك جايي كه بسيار ظرفيت آن كم است با فشار يك چيزي را بخواهيد در آن قرار بدهيد، اين پس ميزند. شما بعضي از كلمات را، بعضي از احكام را، بعضي از دستورات را، اگر به بعضي بدهيد فكر نكنيد كه اين آقا خيلي متجدد است، خيلي در سطح بالا است، اين حرفها را قبول نميكند، نه، ظرفيت اين كم است. بعضي وقتها ما اشتباه ميكنيم، يك آقاي دكتري فرض كنيد با كيف آمده است و ديگر اسلام را قبول ندارد، فقط تحقيقات پزشكي خود را ميپذيرد.
به ياد دارم يك وقتي يك كسالتي در بيني كسي واقع شد، من در حضور بيمار به طبيب گفتم: مستحب است كه انسان در موقع وضو گرفتن سه مرتبه آب در دهان خود مضمضه كند و سه مرتبه هم استنشاق كند، يعني تا يك حدي آب در دماغ خود بكند، دماغ او تميز ميشود، ببخشيد بيني او، دماغ به مغز ميگويند، بيني. اين آقاي طبيب مثل همان ظرف كوچكي كه با فشار يك شيء بزرگي را انسان بخواهد جا بدهد، اين عكسالعمل نشان داد، گفت: همين حرفهاي بيربط است كه اين مرضها را به وجود آورده است، و حال اينكه هيچ مربوط نبود، شايد اگر اين آقا شستشو ميكرد در او اين مرض به وجود نميآمد ولي در عين حال، ببينيد اين را از باب مثال عرض كردم، نميخواهم انتقاد به اين شخص بكنم، ببينيد اين عكسالعمل براي نداشتن شخصيت است. بو علي سينا ميگويد: هر چه كه به گوش تو رسيد «من العجائب فذره في بقعة الإمكان»[2] زود عكسالعمل نشان نده، در خزانه قلب خود نگه بدار، يك روزي ممكن است كه اين براي تو واضح بشود، يك روزي براي تو روشن بشود. در مقابل حكم پروردگار ظرفيتهاي ماها فرق ميكند. گاهي نميفهميم، گاهي با آن عناد ميورزيم، گاهي هم عكسالعمل نشان ميدهيم. درباره احكام قرآن و آنچه در قرآن آمده است… الآن خيلي از مسائل هست…، اينها را كه عرض ميكنم من اين شبها دوست ندارم كه وقت شما را بيجهت بگذرانم، همه اينها يك جايي به درد شما ميخورد. اينها إنشاءالله جنبه تربیتی دارد، براي شما مفيد است، خوب گوش بدهيد. در قرآن خيلي از مطالب هست كه الآن ما ظرفيت آن را نداريم، من و شما و همين جمع، مثلاً فرض كنيد قضيه آصف بن برخيا خيلي بزرگتر از ظرف ما است، بزرگتر از عقل ما است، نميتوانيم بفهميم. قصه بقره و بني إسرائيل كه يك شخصي در بنيإسرائيل كشته شده بود و نميدانستند كه اين شخص را چه كسي كشته است، حضرت موسي از طرف خدا به آنها فرمود: گاوي را بكشيد، دُم آن را به اين مُرده بزنيد، به اين كشته شده بزنيد، او زنده ميشود و ميگويد: قاتل من كيست، كه قضيه آن مفصل است. اين قضيه از چيزهايي است كه ما نميفهميم، يعني ظرف دل ما هنوز نميتواند اين را در خود جا بدهد، و امثال اين قضايا به خصوص در قرآن زياد است. اگر بخواهيم قضاياي غير قابل هضم قرآن را در يك كتاب بنويسيم، شايد يك كتاب بسيار قطوري بشود. پس ميبينيم كه خيلي از چيزها هست كه ما ظرفيت آن را نداريم، ولي اين ظرفيت را داريم كه بگوييم چون خدا گفته است درست است، اما ما نميفهميم، اين مثل اين ميماند كه درِ خانه شما براي شما مثلاً فرض كنيد صد خروار سيبزميني بياورند و شما جاي آن را نداريد ولي ميگوييد باشد، براي ما، من ميپذيرم اما الآن در خانه جاي آن را ندارم كه اينها را جا بدهم. ما در مغز خود جاي آن را نداريم كه اينها را جا بدهيم، اما ميپذيريم، اينها را قبول داريم، تملك ميكنيم، اما بعضيها هستند كه ميگويند: نه، اينها اصلاً درست نيست، زير بار نميروند. عكسالعمل دارند، نميتوانند تحمل كنند. كوشش كنيد كه اگر ميتوانيد در مرحله اول قلب خود را، روح خود را آنچنان بسازيد كه إنشاءالله خواهيد ساخت و إنشاءالله با همين مراحل كمالات به آنجا خواهيد رسيد كه همه مطالب را بفهميد. اگر يك نمونه كوچك از قضيه آصف بن برخيا را خود شما داشته باشيد، بزرگ آن را هم از او ميپذيريد، ميفهميد، مثلاً اگر شما يك طيالأرض داشته باشيد، يك سفر روحي داشته باشيد، ميتوانيد بفهميد آصف بن برخيا چه كرده است و شما خانهاي بزرگي خواهيد داشت كه همه آن ده خروار را در خانه خود جا بدهيد. اگر شما يك سوره حمد را هفت مرتبه بالاي سر يك مريضِ محتضر خوانديد، با آن ايماني كه خدا به شما لطف كرده است، او بلند شد و نشست و خوب شد، شما ميتوانيد بفهميد كه حضرت عيسي يا شاگردان حضرت عيسي چطور مُرده را زنده ميكردند. شما اگر به اراده الهي توجه كرديد و خدا را شناختيد و خود شما، چشم شما، گوش شما، دست شما، زبان شما، دل شما، همه آنها جنبه خدايي پيدا كرد، شما ميتوانيد بعد بفهميد كه چطور حضرت عيسي كه در قرآن آمده است، خلقت كرده است يا مثلاً حضرت ابراهيم چهار پرنده را گرفته است، در ميان هاونگ كوبيده است و چهار قسمت كرده است و هر قسمتي را در سر يك كوه گذاشته است و بعد اينها را صدا زده است و اينها با عجله «يَأْتينَكَ سَعْياً»[3] با عجله خود را به او رساندند يعني چه؟ اگر شما بنده خدا شديد و خود را وصل به خدا كرديد و از قدرت پروردگار استمداد كرديد، آنوقت ميفهميد كه همه كارها را يك انسان ميتواند بكند، متكياً به پروردگار. بنابراين اين ظرفيت را اول قبول كنيد، اول آنچه كه از ناحيه بزرگان ميرسد بپذيريد، ولو نميفهميد، ولو روح شما جا ندارد كه در آن جا بدهيد، خانه شما هنوز كوچك است، نميتوانيد همه را در انبار بگذاريد ولي قبول كنيد، كمكم ظرف شما وسيع ميشود، خانه شما بزرگ ميشود و بعد هم إنشاءالله خواهيد فهميد «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ» اين جمله اول، كه اين مطالب معني اين جمله اول بود.
«وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً» اطاعت از اينها نكن. اگر ميخواهيد ظرفيت شما إنشاءالله تكميل بشود مطيع غير نباشيد، مطيع خدا باشيد. به پيغمبر اكرم ميفرمايد: «وَ لا تُطِعْ» اي پيغمبر تو اطاعت نكن، اگر انسان اطاعت هر كسي را كرد و هر راهي را كه به او پيشنهاد كردند رفت و هر روز سر يك شاخهاي بود و هر روز يك مسلكي را انتخاب كرد دچار بدبختي ميشود، يعني هيچ وقت هيچ چيز نميشود. «وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً» اطاعت نكن از مردم، در جلسات مختلف كه ميرويد و همه دارند غيبت ميكنند، تو غيبت نكن. تو آنجا ننشين، اينها آثم هستند، اينها معصيتكار هستند. در مجالس مختلف كه شما تشريف ميبريد، اينها اهل افراط و تفريط هستند، با اينها معاشرت نكن. شما معاشرت نكنيد، پيغمبر هم نبايد اطاعت آنها را بكند. اگر يك وقتي، روزگاري شما رفتيد براي مثلاً خارج از ايران در ممالك كفار، آنجا تغيير وضع نده. اگر براي من ميسر بود اينهايي كه در مرحله استقامت هستند را يك سفر خارج ميفرستاديم تا ببينيم آيا آنجا استقامت دارند يا نه؟ آنجا تغيير حال ميدهند يا نميدهند؟ بعضيها را فرستاديم، يعني خود آنها در همين مرحله رفتند. اگر در يك مملكت كفري رفتيد، ما الآن كسي را داريم، زني است كه در آمريكا زندگي ميكند، آن مراحل كمالات را گذرانده است و يك عدهاي را تربيت كرده است. خود او هم هيچ تغيير رأي، تغيير فكر، تغيير در عمل نداده است. افراد كفار را شما براي خود مطاع قرار ندهيد، دقت كرديد. افرادي هم هستند كه خدمت شما عرض شود كه شايد در حرم تحت تأثير معصيتكارها و كفار قرار بگيرند. يك انسان با استقامتِ بااستقلالِ قاطعِ معتمد به خدا و لا به غير، اين شخص هيچ وقت در هيچ چيز و در هيچ كجا تكان نميخورد، نميلرزد، يك پشه در هوا از هر طرف كه باد بيايد به آن طرف ميرود، به خدا قسم افراد كماستقامت اگر تنها به خاطر همين جمله اميرالمؤمنين داراي استقامت بشوند ميارزد كه اميرالمؤمنين (عليه الصلاة و السلام) به آنها ميگويد: «همج الرعاع» پشه داخل فضا. به نظر من بدترين كلامي است كه بر اينها اطلاق شده است، كف روي آب، انسان بايد داراي شخصيت باشد.
يك وقتي در سال ۴۱، در آن سالي كه وضعيت روحانيت خيلي خراب شده بود و امام (رضوان الله عليه) را گرفته بودند، عدهاي از علماي شهرستانها را دستگير كرده بودند، به مناسبتي دوازدهم محرّم هم بود، پانزده خرداد بود و دوازدهم محرّم، منبرها به هم ريخته بود، من هم در تهران منبر ميرفتم و مجبور شديم روز سيزده محرّم كه شانزده خرداد ميشود از تهران براي مشهد بيايم. من به قيافههاي يك عده در قطار نگاه ميكردم ميديدم اكثراً آشنا هستند، بعد كه تحقيق كردم ديدم همه روحاني هستند، كت و شلوار پوشيدند و دارند ميآيند -شايد هم حق با آنها بود- و تنها كسي كه در آن اوضاع با همين لباس…، شايد شماها باور نكنيد، من در جاهاي حساسي گفتند لباس خود را دربياور براي من سخت بود، با همين لباس در آن روز براي مشهد ميآمديم. بعضيها ميگفتند: آقا تو نميترسي؟ گفتم: نه آقا، از چه چيزي بترسم. بالأخره اين عمامه ما كفن ما است و بايد با او باشيم، و خدا ميداند متجاوز از سيصد نفر را من معمّم كردم و به همه آنها گفتم: اين عمامه در وقتي روي سر شما باشد كه سر شما هم باشد وإلّا اگر خواست عمامه برود سر شما هم با آن برود. نه اينكه فكر كنيد من براي عمامه ميگويم، اگر تصميم گرفتيد كت و شلواري باشيد، با كت و شلوار خود تا آخر عمر خود باشيد. اگر تصميم گرفتيد مؤمن باشيد تا آخر عمر خود مؤمن باشيد. اگر تصميم گرفتيد كه يك انسان خوبي باشيد هميشه باشيد. حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميفرمايد: «شَيَّبَتْنِي سُورَةُ هُودٍ»[4] سوره هود من را پير كرد. چرا آقا؟ «لمكانت هذه الآيه» براي اين آيهاي كه داخل آن هست. آن آيه چيست؟ «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ»[5] تو اي پيغمبر استقامت كن، هر كسي هم كه مرحله توبه را گذرانده است، با تو استقامت كند.
من ديدم يكي از مفسرين نوشته است چون استقامت كار مشكلي است، پيغمبر اكرم نميتوانست استقامت كند از اين نظر فرمود: من پير شدم. من در كتاب پاسخ ما، جواب او را دادم كه عين اين آيه «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ» در سوره شوري هم هست «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ»[6]، آنجا ميگويد: «وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ» پيرو هواها و خواستههاي مردم نباش، خود تو استقامت كن. حكم استقامت روي سر خود پيغمبر اكرم آمده است، اما اينجا ميگويد: هم خود تو و هم آنها. چيزي كه يك پيغمبر را، يك رهبر را، يك نفر كه مسئوليت يك عدهاي را به عهده دارد، يك معلم، يك استاد، هر چيزي كه شما ميخواهيد اسم آن را بگذاريد، يك مديرِ يك اداره، يك مديرِ يك كارخانه، چيزي كه او را پير ميكند، اين ضعف و سستي كارمندان و كارگران و اينهايي را كه ميخواهد تحت برنامه قرار بدهد هست. يكي دير ميآيد، يكي زود ميآيد، يكي نميآيد، يكي به اندك چيزي عذر دارد، خيلي انسان را ميشكند. يك وقت هست نه، آقاي بهرامي بنده را دعوت كرده است اينجا منبر بروم، يك پولي هم ميخواهد به من بدهد بروم. با خود فكر ميكنم هر كسي ميخواهد بيايد، هر كسي ميخواهد نيايد، به من چه؟ من منبر خود را ميروم و بعد هم ميروم. اينجا انسان مسئول نيست، اما يك وقت هست نه، من ميخواهم تا آخر ماه رمضان، اگر خداي نكرده، خداي نكرده آقا ظهور نكردند شماها را لااقل در اين ماه رمضان به اندازه يك سال پيش ببرم و اگر حضرت ظهور كردند شما را تحويل بدهم، اينجا خيلي جوش ميخورم كه ميبينم چندتا نيامدند. خدا ميداند خيلي غصه ميخورم، خسته ميشوم كه ميبينيم بعضيها… اينكه ديشب ديديد آنطور ناراحت شدم، سر خود را پايين انداختم، خجالت هم ميكشم كه در صورت شما دوستان با اين باصفايي، با اين باوفايي، با اين پرمحبتي نگاه بكنم و تند صحبت كنم ولي در عين حال مجبور هستم بگويم، وإلّا ميگفتم: شبهاي إحياء بياييد منزل ما و اين شبها هم خود من ميرفتم استراحت ميكردم. شايد هم شما بيشتر من را دوست داشتيد، البته اكثر شما اينطور نيستيد ولي خدا ميداند احساس مسئوليت ميكنم. إنشاءالله دوستان جدي بگيريد، اميدواريم كه تمام شماها يك روزي مايه سرفرازي دين باشيد، سرفرازي امام زمان باشيد، جزء آن افرادي كه «صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ»[7] باشيد، و لذا باز هم توصيه ميكنم كه اين آيهاي كه امشب در سوره هل أتي، سوره دهر، سوره أميرالمؤمنين، سورهاي كه بسيار پرعظمت و پراهميت است، تلاوت شد إنشاءالله گوش بدهيم.
«فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ» در مرحله اول يك شرح صدري داشته باشيد كه در راه امام زمان اگر به شما فحش دادند، اگر شما را اذيت كردند، شما را متهم كردند، به خاطر امام زمان تحمل كنيد و طوري نباشيد كه فكر بكنيد كه مثلاً حالا چرا ما بايد اين همه تحمل كنيم، ميارزد. نابرده رنج گنج ميسر نميشود، هر كه را طاووس بايد جور هندوستان كشد. گر صبر بود ز غوره حلوا سازي. اگر گفتيد چطور از غوره ميشود حلوا ساخت؟ صبر ميكنند غوره انگور ميشود، بعد انگور را ميجوشانند و آن را شيره ميكنند، بعد با شيره آن حلوا درست ميكنند. إنشاءالله، اگرچه الآن ما غوره هستيم، اگرچه الآن ما ترش هستيم، اخلاق ما خوب نيست اما إنشاءالله با صبر و تحمل همه ما انگور ميشويم، همه ما شيرين ميشويم، همه ما آنچنان شيرين ميشويم كه بشود بهترين حلواها را كه لايق محضر حجة بن الحسن (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) است بسازيم و در حضور ايشان قرار بگيريم.
حالا اينها موعظه ما، حالا امشب ما موعظه را، مطلب را، قبل از مسئله گفتيم. مسائل را هم بگوييم براي شما كه عقب نمانيم. إنشاءالله اميدواريم اين مطالبي را كه گفتم از ياد نبريد و فراموش نكنيد. اگر من و شما بدانيم كه افرادي در اين راه چه رياضتهاي پرمشقتي را كشيدند، اين يكي دو ساعت شب اينجا آمدن و سروقت آمدن و به حرفها گوش دادند و ياد گرفتن احكام و مسائل و معارف ديني اينها خيلي كارهاي سهل و ساده و آساني است. يك وقتي به ياد دارم يكي از ماههاي رمضان ما دو نفر بوديم، ظرفيت من بيشتر بود، يك استادي داشتيم به ما يك دستوري داده بود، از بين ما دو نفر او ديوانه شد، يك رفيقي داشتيم ديوانه شد، بس كه روزها روزه ميگرفت، روزهاي تابستان بود و بلند بود، اوايل تكليف ما بود، و شبها هم تا صبح مشغول ذكر و عبادت و اينها بوديم. آن ديوانه من نبودم، و آن رفيق ما در حدود پانزدهم، شانزدهم ديوانه شد. ما هم فهميديم اين استاد ما خيلي استاد نيست، او را رها كرديم. به هر حال خيلي كار بايد كرد، رياضت بايد كشيد و إنشاءالله شما با لطف حضرت وليعصر بهتر از آن برنامهها پيش ميرويد، به شرط اينكه در همين مراحل آسان جدي باشيد. عرض كردم اگر به خدا قسم همين الآن اكثريت شما رأي بدهيد كه جلسه نباشد، من خوشحال…، يعني خستگي من رفع ميشود، حالا شايد خوشحال نشوم ولي خستگي من رفع ميشود وإلّا هيچ عذري… يكي از آقايان الآن آمد به من گفت: فلاني گفته است زن من مريض شده است، او را دكتر بردم و نميتوانم بيايم. آقا دكتر را يك وقت ديگر ببر، ميخواستي روز ببري، بيا اينجا دعا كن زن تو خوب ميشود و ميخواهم بگويم اين عذرها هيچ در اين مجلس پذيرفته نيست، خلاصه تا اين حد.