۱۹ رجب ۱۴۱۴ – كنترل‌ نمودن‌ هواي‌ نفس‌ اخلاق‌ ۶۸

 كنترل‌ نمودن‌ هواي‌ نفس‌ اخلاق‌ 68

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و اما من‌ خاف‌ مقام‌ ربه‌ و نفسا عن‌ الهوي‌ فان‌ الجنة‌ هي‌ المأوي‌.

 اين‌ آيه‌اي‌ بود كه‌ در همين‌ سورة‌ عبس‌ خونده‌ شد. معناي‌ اين‌ آيه‌ اين‌ است‌ كه‌ كسي‌ كه‌ مقام‌ پروردگارش‌ را از روز قيامت‌ باصطلاح‌ بترسد و نفس‌ عن‌ الهوي‌. نهي‌ كند نفسش‌ را از خواسته‌هاي‌ نفساني‌. بهشت‌، همون‌ بهشت‌ مأوايش‌، محل‌ زندگي‌ او خواهد بود. آيا ما مي‌توانيم‌ نفس‌ اماره‌امون‌ را، نفس‌ امارة‌ بالسوء را، آيا مي‌توانيم‌ از خواسته‌هايش‌ نهيش‌ كنيم‌. آيا اين‌ كار براي‌ ما ميسر هست‌ يا نيست‌؟ و آيا چه‌ شرائطي‌ دارد مخالفت‌ با هواي‌ نفس‌. مخالفت‌ با هواي‌ نفس‌ چه‌ شرائطي‌ داره‌؟ هواي‌ نفس‌ چي‌ هست‌. هر نفسي‌ آيا بايد با هوايش‌ و خواسته‌هايش‌ مبارزه‌ كرد. گرچه‌ اگر نفس‌ يك‌ خواسته‌هاي‌ مشروعي‌ داشت‌ نبايد باهاش‌ مبارزه‌ كرد. بطور كلي‌ يكي‌ از شرائط‌ جهاد با نفس‌ و تربيت‌ نفس‌ و تهذيب‌ نفس‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ يك‌ مراحلي‌ را طي‌ كند كه‌ شما بحمدالله‌ جمعي‌ از شما لااقل‌ اين‌ مراحل‌ را طي‌ كرده‌ايد و بعضي‌ از شماها هم‌ در راه‌ طي‌ كردن‌ اون‌ مراحل‌ هستيد. ايني‌ كه‌ انسان‌ از اين‌ ساعت‌ تصميم‌ ميگيره‌ با نفسش‌ مبارزه‌ بكنه‌، اين‌ غالبا با موفقيت‌ روبرو نيست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ خواسته‌هاي‌ نفساني‌ به‌ قدري‌ قويه‌، به‌ قول‌ آن‌ شاعر، نفس‌ اژدرهاست‌ او كي‌ خفته‌ است‌. گاهي‌ تشبيه‌ كرده‌اند به‌ اژدها، گاهي‌ تشبيه‌ كردند به‌ سگ‌ درنده‌. گاهي‌ به‌ گرگ‌. در كتب‌ اخلاقی‌ اين‌ مسائل‌ را گفته‌اند. ما هم‌ خيلي‌ به‌ نفس‌ اهانت‌ نمي‌كنم‌. من‌ ميگم‌ مثل‌ اسب‌ وحشيه‌. اسبهايي‌ هستند در بيابان‌، اينها وحشي‌ هستند. رام‌ نيستند. مدتي‌ بايد انسان‌ زحمت‌ بكشه‌ تا اسب‌ وحشي‌ را رامش‌ كنه‌. مراحلي‌ هم‌ داره‌ اين‌ رام‌ كردن‌ اسب‌. حيواني‌ است‌ در بيابان‌، آزاد داره‌ راه‌ ميره‌. هر چي‌ مي‌خواد ميخوره‌. هر كاري‌ كه‌ مي‌خواد ميكنه‌. اما ارزش‌ وجودي‌ براي‌ آن‌ هدفي‌ كه‌ پروردگار او را خلق‌ كرده‌ نداره‌. سالها بايد توي‌ بيابان‌ مشغول‌ چرا و خوردن‌ و خوابيدن‌ هست‌، يا در آخر در يك‌ گوشه‌اي‌ سقط‌ ميشه‌ و يا گير يك‌ حيوان‌ درنده‌اي‌ مي‌افته‌ او را پاره‌اش‌ ميكنه‌. يك‌ عمري‌ در دنيا آمده‌ و رفته‌، وجودش‌ هيچ‌ فايده‌اي‌ نداشته‌ و خداي‌ تعالي‌ هم‌ او را خلق‌ كرده‌ براي‌ اينكه‌ مردم‌ را، براي‌ استراحت‌ مردم‌ و سواري‌ دادن‌ براي‌ مردم‌ و اطاعت‌ از مردم‌ و اون‌ هيچ‌ فايده‌اي‌ براي‌ مردم‌ نداشته‌. اكثر بيشتر ما مردمي‌ كه‌ توي‌ كرة‌ زمين‌ زندگي‌ ميكنيم‌، حالمون‌ حال‌ همون‌ اسب‌ وحشيه‌ كه‌ از روزي‌ كه‌ سرپا ايستاديم‌ به‌ فكر خوردن‌ و خوابيدن‌ و تهية‌ آذوقه‌ و بالاخره‌ توالد و تناسل‌ و بالاخره‌ مردن‌ و سقط‌ شدنه‌. بعضي‌ها هستند كه‌ در همين‌ وضع‌ فرو رفته‌اند. كه‌ مردم‌ را من‌ به‌، نه‌ من‌، قرآن‌، روايات‌؛ به‌ سه‌ بخش‌ تقسيم‌ كرده‌: يك‌ دسته‌ افراد مردة‌ اجتماع‌. انك‌ لا تسمع‌ الموتي‌. اي‌ پيغمبر تو به‌ مرده‌ها نميتواني‌ چيز بشنواني‌. حتي‌ گوش‌ كه‌ بازترين‌ حواس‌ انسانه‌، و ديرتر بخواب‌ ميره‌، اين‌ را خداي‌ تعالي‌ ميگه‌ به‌ مرده‌، چون‌ وقتي‌ انسان‌ مرد ديگه‌ گوشش‌ هم‌ از شنيدن‌ مي‌افته‌. يك‌ كسي‌ را اگر بخواهيد بيدارش‌ كنيد با صدا زدن‌ بيدار مي‌كنيد. چون‌ گوشش‌ بازه‌. اما با چيزي‌ نشان‌ دادن‌ نمي‌تونيد بيدارش‌ كنيد. يك‌ عكس‌ زيبايي‌ را بيار جلوي‌ چشم‌ آدم‌ خواب‌ كه‌ بيدار بشه‌. او از راه‌ چشم‌ بيدار نميشه‌. از راه‌ گوش‌ زودتر بيدار ميشه‌. اما اگر صدا زدي‌ بيدار ميشه‌. مرده‌ گوشش‌ هم‌ نمي‌شنوه‌، چشمش‌ كه‌ نمي‌بينه‌ بمانه‌، گوشش‌ هم‌ نمي‌شنوه‌. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد انك‌ لا تسمع‌ الموتي‌. مرده‌ها را نمي‌تواني‌ چيز بشنواني‌. اين‌ مرده‌. يك‌ مرده‌اي‌ كه‌ قلبش‌ مرده‌ شده‌. شما صد روز در گوش‌ اين‌ بگيد كه‌ اين‌ كارهايي‌ كه‌ ميكني‌، اين‌ گناهاني‌ كه‌ ميكني‌ بده‌. او اصلا بد نميفهمه‌ كه‌ چي‌ هست‌. بدي‌ را ما درك‌ نمي‌كنيم‌. همين‌ امروز توي‌ جلسه‌اي‌ كه‌ مخصوص‌ خانمهاي‌ باصطلاح‌ مراحل‌ بالا بود بهشون‌ ميگفتم‌، يك‌ روايتي‌ دارد كه‌ لا يكال‌ المؤمن‌ مؤمنا حتي‌، حالا شايد اين‌ مختصري‌ عبارت‌ را من‌ اشتباه‌ بگم‌، بهرحال‌ به‌ اين‌ مضامين‌، حتي‌ يقول‌ الف‌ صديق‌ انه‌ مجنون‌. الف‌ بود ايني‌ كه‌ من‌ ديدم‌ هزار راستگو بگند كه‌ اين‌ ديوانه‌ است‌. اين‌ مؤمن‌ در آخر الزمان‌ مؤمن‌ حسابي‌ نميشه‌ مگر اينكه‌ هزار راستگو، راستگوها، مردماني‌ كه‌ توي‌ مردم‌ معروف‌ شدند به‌ راستگويي‌، بگند اين‌ آدم‌ ديوانه‌ است‌. گفتم‌ مي‌خواهيد براتون‌ روشن‌ كنم‌ مطلب‌ را؟ حالا به‌ زنها مي‌گفتم‌. لااقل‌ مي‌خواستم‌ براي‌ آنها روشن‌ كنم‌. حالا براي‌ شما هم‌ هست‌ مطلب‌. گفتم‌ يك‌ دختري‌ كه‌، چون‌ در بين‌ اين‌ خانمها بودند يك‌ همچين‌ افرادي‌، يك‌ دختري‌ كه‌ سال‌ آخر دانشگاهش‌ باشه‌، آمده‌ مي‌خواد تزكية‌ نفس‌ بكنه‌. سال‌ آخر دانشگاهشه‌. بهش‌ گفتيم‌ كه‌ تو بيا بسوي‌ خدا برگرد. اين‌ شب‌ نشسته‌ با خودش‌ حساب‌ كرده‌ كه‌ من‌ بر فرض‌ مدركم‌ را گرفتم‌ و بعد كارمند شدم‌ و بعد حقوق‌ قابل‌ توجهي‌ داشتم‌، بعد شوهر كردم‌. شوهرم‌ به‌ قصد اينكه‌ من‌ حقوق‌ دارم‌، آمد با من‌ ازدواج‌ كرد. هر روز من‌ پولهايم‌ را دادم‌ به‌ شوهرم‌، هر ماه‌ دادم‌ به‌ شوهرم‌. يك‌ مرتبه‌ اگر هزار تومان‌ از اين‌ پولها را برداري‌ بدون‌ اجازة‌ او خرج‌ كني‌، دعواتون‌ ميشه‌. چون‌ تزكية‌ نفس‌ كه‌ نشده‌. روي‌ اين‌ حساب‌ من‌ همين‌ الان‌، همين‌ سال‌ آخر هم‌ كه‌ هست‌ باشه‌. من‌ ترك‌ ميكنم‌ دانشگاهم‌ را، حالا براي‌ مفاسد ديگه‌ هم‌ كه‌ هست‌. دختر و پسر مخلوطند، دختري‌ كه‌ يك‌ رفيق‌ دانشجو توي‌ دانشگاه‌ نداشته‌ باشه‌ خيلي‌ بيعرضه‌ است‌، نميدونم‌ بعضي‌ از آقايون‌ دانشجويند سرشون‌ را تكون‌ ميدهند ميگن‌ حاج‌ آقا از كجا ميدونه‌؟! اگر يك‌ دانشجو اول‌ وقت‌ بره‌ نمازش‌ را توي‌ مسجد دانشگاه‌ بخونه‌، اين‌ امل‌ هست‌. اينهايش‌ بمانه‌. نشسته‌ حساب‌ ميكنه‌ مي‌بينه‌ كه‌ بالاخره‌ فايده‌ نداره‌. ترك‌ مي‌كنه‌. گفتم‌ هيچ‌ لازم‌ نيست‌ شما دنبال‌ افراد بگرديد. از همينجا بلند شديد تا در صحن‌ حركت‌ كنيد. بگيد ما اگر يك‌ همچين‌ كاري‌ بكنيم‌ چطوره‌؟ ميگند ديوانه‌اي‌ مگر! اينها راستگو هم‌ هستندها. چون‌ مردم‌ دليلي‌ نداره‌ دروغگو باشند. ميگند ديوانه‌اي‌ مگر! يعني‌ اگر اين‌ كار را كردي‌ ديوانه‌اي‌. صد نفر توي‌ راهتونه‌، هزار نفر. اين‌ كه‌ لا يكون‌ المؤمن‌ مؤمنا حتي‌ چه‌… تا آخر حديث‌، هزار صديق‌، راستگو ميگند انه‌ مجنون‌. خدا رحمت‌ كنه‌ شب‌ سالگرد مرحوم‌ استادمون‌، حاج‌ ملا آقاجانه‌ امشب‌. چون‌ شب‌ بيستم‌ ماه‌ رجبه‌. من‌ ديدم‌ دوستاني‌ كه‌ در دزفول‌ هستند و در بعضي‌ از شهرها، از آنجا براي‌ ما تسليت‌ فرستادند. و ما هم‌ امشب‌ آنجا جلسه‌ داريم‌. خدا رحمتش‌ كنه‌، خودش‌ را راحت‌ كرده‌ بود. آني‌ كه‌ مردم‌ ميخوان‌ بگند ديوانه‌، خودش‌ اسمش‌ را گذاشته‌ بود ديوانه‌. مجنون‌. امضاء ميكرد. الان‌ در نامه‌اي‌ از ايشان‌، به‌ خط‌ خود ايشان‌ به‌ آميرزا تقي‌ زرگري‌ هست‌ كه‌ نوشته‌ محمود المجنون‌. امضاء كرده‌. حالا آني‌ كه‌ مردم‌ ميخوان‌ بگند اين‌ ديوانه‌ است‌، يك‌ آقايي‌ من‌ ديدم‌ اول‌ انقلاب‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، لباس‌ روحانيتش‌ را كنده‌. من‌ خيال‌ كردم‌ خلع‌ لباسش‌ كردند. گفت‌ نه‌ من‌ گفتم‌ بالاخره‌ ما را خلع‌ لباسم‌ مي‌كنند. من‌ قبل‌ از اينكه‌ خلع‌ لباسم‌ بكنند خودم‌ خلع‌ لباس‌ بكنم‌ خودم‌ را. حالا گاهي‌ ميشه‌ انسان‌ قبل‌ از اينكه‌ ديگران‌ بهش‌ فشار اينطوري‌ بيارن‌ خودش‌ كاري‌ انجام‌ مي‌ده‌. اسم‌ ايشان‌ معروف‌ بود در زنجان‌ ما كه‌ مي‌رفتيم‌ خدمت‌ ايشان‌ با همة‌ كراماتي‌ كه‌ داشت‌ يعني‌ پيرمردي‌ كه‌ ايشان‌ را ديده‌ باشه‌ در زنجان‌ چه‌ مخالف‌، چه‌ موافق‌. چه‌ اون‌ كسي‌ كه‌ مي‌گفت‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ آدم‌ خوبيه‌، چه‌ اون‌ كسي‌ كه‌ مي‌گفت‌ بده‌. اقلا دو سه‌ تا كرامات‌ ازش‌ ديده‌ بودند. يكي‌ از كرامتهاش‌ كه‌ به‌ نظر من‌ اين‌ كرامتش‌ خيلي‌ كرامت‌ مهمي‌ است‌ كه‌ وقتي‌ منبر مي‌رفت‌، چون‌ كارش‌ منبر رفتن‌ بود و اسم‌ خودش‌ را نوشته‌ بود حالا محترمانش‌ كه‌ مي‌خواست‌ مردم‌ مثلا مردم‌ خوب‌ نمي‌گفتن‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ مجنون‌. مردم‌ مي‌گفتن‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ روضه‌ خوان‌. اين‌ قدر منبر مي‌رفت‌ گاهي‌ شبي‌ مثلا پنج‌، شش‌ تا منبر مي‌رفت‌ كه‌ اين‌ معروف‌ به‌ روضه‌ خوان‌ شده‌ بود و منبرهاي‌ مختلفي‌ مي‌رفت‌. يكي‌ از كراماتش‌ اين‌ بود كه‌ همه‌ به‌ من‌ مي‌گفتند كه‌ وقتي‌ كه‌ منبر مي‌رفت‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ زبان‌ او مطالبي‌ را كه‌ مردم‌ براشون‌ مشكل‌ بود، و در مجلس‌ او حاضر شده‌ بودند به‌ زبان‌ او جاري‌ مي‌كرد.

 كه‌ بعضي‌، آخه‌ مجالس‌ او كم‌ اين‌ اندازه‌ جمعييت‌ داشت‌. گاهي‌ مي‌شد كه‌ براي‌ چند نفر، سه‌ نفر، چهار نفر مي‌رفت‌ منبر. گاهي‌ خودش‌ مي‌گفت‌ كه‌ براي‌ يك‌ پيرزن‌ رفتم‌ منبر. گاهي‌ هم‌ البته‌ در مسجد سيدي‌ بود در زنجان‌ جاي‌ بسيار بزرگي‌ است‌، و شايد مدرسة‌ معروفي‌ اونجا باشه‌ ايشان‌ منبر مي‌رفت‌ پر بود از جمعيت‌. فرقي‌ هم‌ براش‌ نمي‌كرد. در مجالس‌ خصوصي‌ به‌ خصوص‌ مي‌آمدند به‌ من‌ مي‌گفتند كه‌ اين‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ مثل‌ اين‌ كه‌ از دل‌ ما خبر داشت‌. او حرفي‌ را زد كه‌ ما فكر كرده‌ بوديم‌ از او سؤال‌ كنيم‌ و اين‌ خيلي‌ لطفه‌. خدا كنه‌ ما قلبمون‌، زبانمون‌ حلال‌ مشكلات‌ مردم‌ باشه‌.و به‌ جا هم‌ واقع‌ بشه‌. يعني‌ مردم‌ يك‌ چيزي‌ نخواسته‌ باشن‌ ما بشه‌ توي‌ مردم‌ نظر خودمون‌ توي‌ منزل‌ كه‌ نشستيم‌ يك‌ مطلب‌ ديگري‌ را فكر كنيم‌ و بياييم‌ براي‌ مردم‌ بگيم‌. اين‌ يكي‌ از كرامات‌ اين‌ مرد بود و كرامات‌ زيادي‌ داشت‌. ولي‌ وقتي‌ انسان‌ مي‌ديدش‌ گاهي‌ مي‌شد در زنجان‌ من‌ اين‌ را نديدم‌ ولي‌ در مشهد خدا رحمتش‌ كنه‌ گاهي‌ عمامه‌اش‌ را مي‌گذاشت‌ خونه‌ و يك‌ عبا روي‌ دوشش‌ مي‌انداخت‌، قبا هم‌ نمي‌پوشيد گرمش‌ بود با عبا مي‌رفت‌ بيرون‌. كه‌ اولين‌ دفعه‌اي‌ كه‌ من‌ در بيداري‌ و در مدرسة‌ نواب‌، توي‌ كتاب‌ پرواز روح‌ نوشته‌ام‌ ديدمش‌ همين‌ حالت‌ را داشت‌. يك‌ عرق‌ چين‌ سرش‌ بود، پيرهن‌ و زيرشلواري‌، عبايي‌ هم‌ روي‌ پيرهن‌ انداخته‌ بود و راحت‌ شده‌ بود، خودش‌ به‌ خودش‌ گفته‌ بود مجنون‌، راحت‌ شده‌ بود. ايني‌ كه‌ مردم‌ مي‌خوان‌ بهت‌ بگن‌ ديونه‌ خودت‌ به‌ خودت‌ بگو ديونه‌. قيد مردم‌ را بزن‌. اگر ديوانگي‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ فقط‌ خداو پيغمبر اكرم‌ و ائمة‌ اطهار و حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفدا را دارد و مردم‌ را ول‌ كرده‌ اول‌ ديوانة‌ عالم‌ بايد بگيم‌ سلمانه‌، ابيذره‌.

 اصحاب‌ خاص‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامند. اونها مردم‌ را كاري‌ نداشتند. و لا تخافوهم‌ و لا خافون‌ من‌ كنتم‌ مؤمنين‌. اگر با ايمانيد اگر اعتقاد به‌ خدا داريد اگر ايمان‌ به‌ آخرت‌ داريد از مردم‌ نترسيد. از خدا بترسيد. من‌ رجبك‌ فماذا فقط‌ كسي‌ كه‌ خدايا تو را دارد، كي‌ را ندارد؟ و كسي‌ كه‌ تو را نداره‌ چي‌ داره‌؟ و اما من‌ خاف‌ مقام‌ ربه‌ و سعلل‌ هواي‌ فان‌ الجنت‌ ان‌ المعوا. بهشت‌ معواي‌ او خواهد بود. بهشت‌ هم‌ نه‌ فكر كنيد بهشت‌ گلابي‌، بهشت‌ مخطه‌، بهشت‌ فرش‌، بهشت‌ جوي‌ شيرين‌ عسل‌، بهشت‌ محضر شيرين‌ پروردگار. فمسعد الصدق‌ عند مليكة‌ المقتدر، بهشت‌ محضر امام‌ عصر. و سقانا بكاس‌ جده‌ صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌. بكاسه‌ و سقانا من‌ حوض‌ من‌ جده‌. اين‌ جمله‌ است‌ و بيده‌ آب‌ هم‌ كه‌ انسان‌ مي‌خورده‌ لذت‌ آب‌ كوثر بيشتره‌ يا لذت‌ اين‌ كه‌ از دست‌ مولا انسان‌ آب‌ مي‌گيره‌. تو زهر دهي‌ به‌ كه‌ ديگري‌ ترياك‌.

 تو زخم‌ زني‌ به‌ كه‌ ديگري‌ مرحم‌. از دست‌ مولا انسان‌ بگيره‌ هر چي‌ باشه‌، هر مزه‌اي‌ داشته‌ باشه‌. بكاسه‌ و بيده‌ قويا، ربيا، حميا لا زمع‌ بعده‌. اين‌ بهشت‌. بهشتي‌ كه‌ انسان‌ وقتي‌ نشسته‌ يك‌ طرفش‌ نگاه‌ مي‌كنه‌ پيغمبر اكرم‌ يك‌ طرف‌ ديگر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ يك‌ طرف‌ امام‌ حسن‌، يك‌ طرف‌ امام‌ حسين‌. نه‌ بهشت‌ حور العين‌. نه‌ بهشت‌ به‌ اصطلاح‌ درختهاي‌ سر به‌ فلك‌ كشيده‌. اونهايي‌ كه‌ اهل‌ عشق‌ و محبتند به‌ اين‌ بهشت‌ بيشتر فكر مي‌كنند و اما من‌ خاف‌، خوف‌ از خدا هم‌ ناشي‌ از عشق‌ به‌ خداست‌. ناشي‌ از محبت‌ به‌ خداست‌ و الا خدا كه‌ ظالم‌ نيست‌ كه‌ انسان‌ ازش‌ بترسه‌. محبت‌ عرفا، خشيت‌ علما كه‌ انما يخشي‌ الله‌ من‌ عباده‌ العلما اين‌ خشيت‌ و اين‌ خوف‌ مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ بلا تشبيه‌ گفت‌ كه‌ در مثل‌ مناقشه‌اي‌ نيست‌، ليلي‌ را آوردند پيش‌ مجنون‌ نشست‌ گريه‌ كردن‌. گفتند چرا گريه‌ مي‌كني‌ حالا كه‌ به‌ وصل‌ رسيدي‌، گفت‌ مي‌ترسم‌ از دستم‌ بگيرند، از دستم‌ بره‌. محب‌ اون‌ كه‌ محبوبي‌ داره‌، اوني‌ كه‌ محبت‌ داره‌ اون‌ بيشتر از هر چيز از دست‌ رفتن‌ محبوبش‌ مي‌ترسه‌. از هيچي‌ انسان‌ نبايد بترسه‌. شما مرحلة‌ اولي‌ كه‌ قدم‌ در راه‌ خدا برمي‌ داريد استقامته‌ كه‌ ان‌ الذين‌ قالوا ربنا الله‌ ثم‌ الستقاموا. اين‌ استقامت‌ هست‌. وقتي‌ انسان‌ استقامت‌ داشته‌ ديگه‌ از چيزي‌ نمي‌ترسه‌. اول‌ قدمش‌ اينه‌ كه‌ ترسها را همه‌ را بريزه‌ دور. از هيچي‌ نترسه‌. از چي‌ پس‌ ما بترسيم‌؟ از گناهتون‌.

 يك‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌ گناه‌ نكنيد. شما از گناهتون‌. اولياء خدا از مكروهات‌. بالاترش‌ از ترك‌ اولي‌. انسان‌ از اينها بايد بترسه‌ و لا يخافن‌ احد منكم‌ ببينيد با نون‌ تأكيد ثقيله‌ انشاء الله‌ درس‌ بخونيد، نمي‌دونم‌ چقدر درس‌ بنا شد بخونيد چند نفرتون‌ همت‌ داشتيد و من‌ از همه‌ مي‌خوام‌ كه‌ انشاء الله‌ عربي‌ را به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ اين‌ روايات‌ و آيات‌ را ديگه‌ من‌ لازم‌ نباشه‌ ترجمه‌ كنم‌ براتون‌. لا يخافن‌ اين‌ لا يخافن‌ يعني‌ هرگز، هرگز از چيزي‌ نترسيد، هيچ‌ كس‌. احد منكم‌. احدي‌ از شما از هيچي‌ نترسيد. الا ذنبه‌. چيزي‌ كه‌ انسان‌ را از خدا دور مي‌كنه‌ گناهه‌. گناهش‌ است‌. چيزي‌ كه‌ انسان‌ را از خدا دور مي‌كنه‌ كه‌ محبوب‌ رو مي‌گردونه‌ و لا تصرف‌ عني‌ وجهك‌. خدايا روي‌ از من‌ نگردون‌. خدايا من‌ را تنها نگذار. و لا تكلني‌ الا نفسي‌. من‌ را تنها نگذار. خدايا هميشه‌ دستم‌ توي‌ دستت‌ باشه‌. يد الله‌ فوق‌ ايديهم‌. خدايا من‌ را به‌ خودم‌ وامگذار. من‌ يك‌ وقتي‌ در معني‌ هدايت‌ و ظلالت‌ فكر مي‌كردم‌. ظلالت‌ يعني‌ چي‌؟ خدا ظلالت‌، گمراه‌ مي‌كنه‌ هر كي‌ را بخواد، يظل‌ من‌ يشاء يعني‌ چي‌؟ با يك‌ نفر مكه‌ مشرف‌ شده‌ بوديم‌، تكفل‌ نگهداري‌ اين‌ شخص‌ با من‌ بود. او نه‌ آدرس‌ داشت‌، نه‌ مشخصات‌ را بلد بود، نه‌ مي‌دونست‌ كجا بره‌. فكر مي‌كردم‌ تا دستش‌ را ول‌ كنم‌ توي‌ اون‌ شلوغي‌ يك‌ نفر بين‌ من‌ و او فاصله‌ بياندازه‌ اين‌ گمراه‌ شده‌، اصلا گم‌ شده‌. يك‌ لحظه‌ خدا انسان‌ را ولش‌ كنه‌. آخه‌ با كي‌ ما مي‌خواييم‌ گناه‌ و معصيت‌ و درگيري‌ داشته‌ باشيم‌. و لا تكلني‌ الي‌ نفسي‌ طرفت‌ عين‌. يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌. خدا اگر يك‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدن‌ ما را ترك‌ كنه‌ ما اصلا نيستيم‌.

 و ترس‌ از خدا اينطور ترسي‌ است‌. بترسيم‌ از خدا اگر دوستش‌ داريم‌. علما و عرفا و البته‌ عرفا كه‌ مي‌گيم‌ اين‌ صوفيها را نمي‌گيم‌. خودتون‌ مي‌دونيد كه‌ شما صوفيها چقدر بي‌ ارزشند. عرفاي‌ واقعي‌ و علماي‌ با معرفت‌ اينها از خدا مي‌ترسند يخش‌ الله‌ من‌ عباده‌ العلما. شما اگر يك‌ جواهر قيمتي‌ توي‌ جيبتون‌ باشه‌. توي‌ كوچه‌ و بازار هم‌ كه‌ مي‌ريد دستتون‌ را مي‌گزاريد روش‌. هي‌ مي‌ترسيد كه‌ مبادا دزد از جيبتون‌ برداره‌. اما يك‌ سنگي‌ توي‌ جيبتون‌ باشه‌، يا اگر جواهر باشه‌ ارزشش‌ را ندونيد، ندونيد اين‌ قيمت‌ داره‌، يادتون‌ هم‌ مي‌ره‌ كه‌ اين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود سنگ‌ يا جواهر توي‌ جيبتون‌ بوده‌ . ترس‌ اين‌ ترسه‌ والا خدا چه‌ ترسي‌. بعضي‌ از افرادي‌ كه‌ وارد نيستند مي‌گن‌ كه‌ شايد ماتمام‌ عمر تزكية‌ نفس‌ كرديم‌ و تقوا داشته‌ باشيم‌ و همة‌ كارهامون‌ هم‌ مرتب‌ باشه‌ و خدا به‌ هر حال‌ مالك‌ ماست‌ ممكنه‌ كه‌ خدا ما را ببره‌ به‌ جهنم‌. نه‌ خدا اين‌ كار را نمي‌كنه‌. خداي‌ تعالي‌ اينجوري‌ ما نمي‌شناسيمش‌. اتسلط‌ النار علي‌ وجوه‌ خرت‌ لعظمتك‌ ساجده‌. آيا بر صورتي‌ كه‌ روي‌ خاك‌ بخاطر عظمت‌ تو پيشاني‌ گذاشته‌ اين‌ آتش‌ مي‌ياد برش‌ تسلط‌ پيدا مي‌كنه‌. نمي‌گه‌ من‌ معصيت‌ نكردم‌. اتسلط‌ النار علي‌ وجوه‌ خرت‌ لعظمتك‌ ساجده‌ و علي‌ السنن‌ نطقت‌ بتوحيدك‌ صادقه‌ و علي‌ قلوب‌ العترفت‌ بالهيتك‌ محققه‌. دلهايي‌ كه‌ اعتراف‌ به‌ خدايي‌ تو كرده‌ مي‌ياد آتش‌ جهنم‌ برش‌ مسلط‌. هيهات‌، ابدا، ماذالك‌ ظن‌ البك‌. اصلا من‌ يك‌ چنين‌ گماني‌ به‌ تو ندارم‌. و للمعروف‌ من‌ فضلك‌. ما از فضل‌ و محبت‌ و لطف‌ تو يك‌ چنين‌ چيزي‌ را نمي‌شناسيم‌. شما هم‌ نشناسيد اين‌ حرفها نيست‌. و للمعروف‌ من‌ فضلك‌ و لا مشبه‌ لما آمنت‌ به‌ الموحدين‌ من‌ برك‌ و احسانك‌ فباليقين‌. ببينيد چقدر تعليم‌ مي‌ده‌ امير المؤمنين‌ ما را فباليقين‌ اقطع‌ به‌ قطع‌ و مسلم‌ قطع‌ دارن‌ يقين‌ دارند لولا  ما حكمت‌ به‌ من‌ تعذيب‌ جاهديك‌ و قضيت‌ به‌ من‌ اخلاد معانديك‌. دو دسته‌ هستند يك‌ عده‌ خدا را اصلا منكر شدن‌ لجعلت‌ النار كلها بردا و سلاما. خدا تو اين‌ قدر مهرباني‌ اگر دشمنان‌ اهل‌ بيت‌ نبودند اگر عمر و ابابكر و عثمان‌ و معاويه‌ و يزيد نبودند لجعلت‌ النار كلها بردا و سلاما. خدا را اينجوري‌ بشناسيد. تمام‌ آتش‌ را برد و سلام‌. همان‌ كاري‌ كه‌ براي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ كردي‌ براي‌ بقيه‌ هم‌ مي‌كردي‌. كلها بردا و سلاما و ما كان‌ لاحد، احدي‌، آخه‌ خداي‌ مهربان‌.

 ببينيد چقدر خدا را بايد انسان‌ به‌ غضب‌ بياره‌ كه‌ خدا اون‌ آتش‌ را براش‌ به‌ وجود بياره‌. حتي‌ اگر خدا روز (قطع‌ نوار). ماها كه‌ راضي‌ نيستيم‌. چرا؟ اين‌ قدر انسان‌ پست‌، اين‌ قدر انسان‌ بد مي‌شه‌، هواي‌ نفس‌ انسان‌ اين‌ قدر شديد مي‌شه‌ كه‌ بياد فاطمة‌ زهرا را اون‌ طور اذيت‌ كنه‌. سيلي‌ به‌ صورت‌ فاطمة‌ زهرا بزنه‌. براي‌ اونها، والا محبوب‌ اون‌ كسي‌ كه‌ ما مشمول‌ رحمانيت‌ او هستيم‌، مشمول‌ رحميت‌ او هستيم‌ او مي‌ياد آتش‌ درست‌ كنه‌ و ما را بياندازه‌ توي‌ آتش‌. مي‌گه‌ آمن‌ ارجوا له‌ لكل‌ خير. اي‌ خدا ما اميد همة‌ خوبيها را از تو داريم‌. اميد تمام‌ خوبيها لكل‌ خير. و آمنوا سخطهوا عند كل‌ شر. با هر شري‌ انسان‌ اگر روبه‌ رو بشه‌ عينا اگر خدا داشته‌ باشه‌. و آمنوا سخط‌ عند كل‌ شي‌ يعطي‌ الكثير يد اي‌ خدايي‌ كه‌ با عمل‌ كم‌، با عمل‌ بي‌ ارزش‌ مزد زياد، هر كسي‌ هم‌ به‌ اندازة‌ ظرفيتش‌ بهش‌ مزد مي‌دن‌. به‌ تويي‌ كه‌ اهل‌ سيب‌ و گلابي‌ و مخطئه‌ و حور العين‌ و اينها هستي‌ بهشت‌ بهت‌ مي‌دن‌ و جنت‌ الارضه‌ السموات‌ و الارض‌. به‌ تويي‌ كه‌ مرحلة‌ محبت‌ را طي‌ كردي‌ و به‌ مرحلة‌ محبت‌ رسيدي‌ و مي‌گي‌ اي‌ خدا من‌ را ببري‌ تو جهنم‌ هم‌ دوستت‌ دارم‌. اونجا اگر من‌ را ببري‌ توي‌ جهنم‌ مي‌دوني‌ چكار مي‌كنم‌ آبروريزي‌ مي‌كنم‌، سر و صدا راه‌ مي‌اندازم‌. مي‌گم‌ مردم‌ جهنم‌ بدونيد من‌ خدا را دوست‌ داشتم‌ من‌ را آورده‌ اينجا. مضامين‌ دعاي‌ كميله‌. بهشتي‌ كه‌ اهل‌ محبت‌ دارند، بهشتي‌ كه‌ اونهايي‌ كه‌ مقام‌ پروردگار را ازش‌ مي‌ترسند اين‌ بهشت‌، بهشتي‌ است‌ كه‌ دست‌ محبوب‌ كه‌ دراز مي‌شه‌ براي‌ آب‌ كوثر دادن‌ قبل‌ از اينكه‌ بوي‌ آب‌ كوثر انسان‌ را زنده‌ كنه‌، قبل‌ از اينكه‌ لذت‌ شهد آب‌ كوثر انسان‌ را زنده‌ كنه‌ نگاي‌ به‌ صورت‌ محبوب‌ انسان‌ را زنده‌ مي‌كنه‌. اون‌ دست‌ يد اللهي‌ كه‌ دراز شده‌ و مي‌گه‌ خيلي‌ خسته‌ شدي‌ توي‌ صحراي‌ محشر، عرق‌ كردي‌. در صحراي‌ محشر تشنه‌ شدي‌. چون‌ انسان‌ زبانش‌ از حلقومش‌ از تشنگي‌ بيرون‌ مي‌ياد. رسيده‌ يك‌ جام‌ آب‌ به‌ انسان‌ مي‌ده‌ مي‌گه‌ به‌، به‌. خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ سيد ابن‌ طاوس‌ را وارد حرم‌ اميرالمؤمنين‌ شد ديد آقا داره‌ قرآن‌ مي‌خونه‌. گفت‌ چه‌ خوش‌ است‌ صوت‌ قرآن‌ ز تو دلربا شنيدن‌. ز رخت‌ نظاره‌ كردن‌ سخن‌ خدا شنيدن‌. خوب‌ انسان‌ آيا مي‌تونه‌ نفس‌ پر از هواش‌ را درست‌ كنه‌؟ بله‌ خيلي‌ ساده‌ و آسون‌. اگر نمي‌تونست‌ درست‌ كنه‌ خداي‌ تعالي‌ بهش‌ نمي‌فرمود كه‌ قد افلح‌ من‌ ذكي‌. رستگار كسي‌ است‌ كه‌ نفسش‌ را تزكيه‌ كنه‌. اين‌ اسب‌ وحشي‌ را مي‌گيرند، هر جوري‌ هست‌ يك‌ ريسموني‌ به‌ گردنش‌ مي‌اندازند. مي‌رن‌ اون‌ دورها وايمي‌ ايستند اين‌ سر اين‌ ريسمون‌ را قرص‌ گرفتن‌ اين‌ اسب‌ مي‌دوه‌. لنگ‌ و لقد مي‌زنه‌. خوب‌ چرا اگر نزديك‌ انسان‌ بشه‌، خوب‌ انسان‌ با لنگ‌ و لقد او از پا درمي‌ياد. شما بايد اين‌ كار را بكنيد يك‌ قدري‌ بهش‌ ميدان‌ بديد. يك‌ دفعه‌ روش‌ فشار نياريد. اينهايي‌ كه‌ يك‌ دفعه‌ روي‌ هواي‌ نفسشون‌ فشار مي‌يارن‌ و نفس‌ را يك‌ دفعه‌ مي‌خوان‌ از بين‌ ببرند، حالا با روزه‌ گرفتن‌ و نماز شب‌ خوندن‌ و اينها از پاي‌ در مي‌ياد. يا تو را از پاي‌ در مي‌ياره‌ يا خودش‌ از پا در مي‌ياد. شما مي‌دونيد يك‌ اسبي‌ مي‌خوايي‌ زير پاتون‌ كه‌ هم‌ قوي‌ باشه‌، هم‌ قهرمان‌ باشه‌ هم‌ مطيع‌ باشه‌. اسبي‌ كه‌ جو بهش‌ ندادي‌ بي‌ حال‌ شده‌، يك‌ گوشه‌اي‌ افتاده‌، خوب‌ اين‌ را كه‌ هر بچه‌اي‌ مي‌تونه‌ سوارش‌ بشه‌. در مقابل‌ هر بچه‌اي‌ رامه‌. نه‌ بايد تقويتش‌ هم‌ بكنيد.

 روزه‌ گرفتن‌ و عبادت‌ زياد كردن‌ و شب‌ تا صبح‌ توي‌ حرم‌ موندن‌ و ضعيف‌ و لاغر شدن‌ بعضي‌ وقتها استاد انسان‌ اگر براي‌ طرف‌ تجويز بكنه‌ مسئله‌اي‌ نيست‌ والا اين‌ راهش‌ نيست‌. اين‌ تا باز يك‌ غذاي‌ خوب‌ خورده‌ يك‌ جايي‌ مهماني‌ بوده‌، غذاي‌ خوب‌ خوردي‌ باز بلند مي‌شه‌. و از غم‌ بي‌ آلتي‌ افسرده‌ است‌. نفس‌ اژدرهاست‌ او كي‌ مرده‌ است‌. از غم‌ بي‌ آلتي‌ افسرده‌ است‌. غذاش‌ ندادي‌ خوب‌ حال‌ تحرك‌ نداره‌. حال‌ رفتن‌ به‌ خدمتون‌ عرض‌ شود ميخانه‌ و سينما و اين‌ حرفها را نداره‌، حال‌ فحش‌ دادن‌ نداره‌. روزه‌ گرفتي‌ خودت‌ را زجر دادي‌ توي‌ حرم‌ شب‌ تا صبح‌ موندي‌ چرت‌ زدي‌ اين‌ راهش‌ نيست‌.

 خوب‌ راهش‌ چيه‌؟ بگذار بدوه‌. فقط‌ در محرمات‌ جلوش‌ را بگير. ببينيد اون‌ ريسموني‌ را كه‌ به‌ گردنش‌ بستن‌ ده‌ متر، بيست‌ متر ريسمونه‌ يك‌ دايره‌ تشكيل‌ داده‌ از حدود خارج‌ نمي‌هش‌ نمي‌تونه‌ از حدود خارج‌ بشه‌. و من‌ يتعده‌ حدود الله‌ فاولئك‌ هم‌ الفاسقون‌. حد الهي‌ واجبات‌ و محرماته‌. شما نگذار توي‌ دايرة‌ محرمات‌ بره‌، ولي‌ سر تا پات‌ حالا حسد هست‌، بخل‌ هست‌، صفات‌ رزيله‌ داري‌ حالا فشار نيار كم‌ كم‌. اين‌ همين‌ طور كه‌ اين‌ حيوان‌ داره‌ مي‌دوه‌، يك‌ دايره‌ گرفته‌ داره‌ مي‌دوه‌ كم‌ كم‌ اين‌ ريسمون‌ را كوتاهش‌ مي‌كنند. اين‌ كم‌ كم‌ نزديك‌ مي‌شه‌ مي‌بينه‌ نه‌ انسان‌ موجود بي‌ خطريه‌. گاهي‌ ماها خيال‌ مي‌كنيم‌. يك‌ نفر آمده‌ بود پيش‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ اگر وارد تزكية‌ نفس‌ بشم‌ چون‌ شبها ملائكه‌ را مي‌بينم‌ و روزها اجنه‌ را مي‌بينم‌ مي‌ترسم‌. از كارهاي‌ غير عادي‌ من‌ وحشت‌ دارم‌. به‌ من‌ مي‌گفت‌ اين‌ كتاب‌ عالم‌ عجيب‌ ارواح‌ شما را من‌ هر وقت‌ مي‌بينم‌ من‌ از ترس‌ شب‌ تا صبح‌ خوابم‌ نمي‌بره‌. نفس‌ انسان‌ اينطوريه‌. خوب‌ نزديك‌ مي‌شه‌ مي‌بينه‌ نه‌ ترسي‌ نداره‌. ملائكه‌ مدبرات‌ امرند كمك‌ به‌ شما مي‌كنند. در يك‌ جنگ‌ هزارها ملك‌ آمدند به‌ صورت‌ انسان‌ و لشگريان‌ پيغمبر اكرم‌ را كمك‌ كردند. بعضي‌ وقتها اين‌ لشگريان‌ كمك‌ مي‌كردند ولي‌ ديده‌ نمي‌شدند. به‌ هر حال‌ اين‌ وقتي‌ كه‌ نزديك‌ شد مي‌ياد هي‌ نزديك‌ مي‌شه‌ مي‌بينه‌ نه‌ ضرري‌ نداره‌. گاهي‌ هم‌ يك‌ علفي‌ بهش‌ بديد. نكنه‌ يك‌ وقت‌ بگيد نه‌ بايد از گرسنگي‌ از پا بيافته‌. نه‌ محبت‌ بهش‌ بكنيد.

 قل‌ من‌ حرتمت‌ زينت‌ حرمت‌ الله‌ اخرج‌ العباده‌ طيبات‌ من‌ الرزق‌. بگو اي‌ پيغمبر كي‌ زينت‌ خدا را كه‌، خدا را از زمين‌ خارج‌ كرده‌اي‌ يا براي‌ شما قرار داده‌ حرام‌ كرده‌ و غذاهاي‌ خوب‌ را. غذاي‌ خوب‌ بخور. منتهي‌ از حدود الهي‌ خارج‌ نشه‌. حرام‌ بهش‌ نده‌ بخوره‌. اين‌ اولشه‌. بعد هي‌ بيارش‌ نزديك‌، بيارش‌ نزديك‌، بيارش‌ نزديك‌ تا ريسمون‌ ديگه‌ آخرش‌ برسه‌ يك‌ دستي‌ هم‌ به‌ سر و كله‌اش‌ بكش‌ مي‌بيني‌ يك‌ چند تا شيهه‌ مي‌كشه‌ و يك‌ چند تا لنگ‌ و لقد مي‌زنه‌ بعد آرام‌ مي‌شه‌. بپر روش‌ بله‌. او اولش‌ هم‌ باز يك‌ خرده‌ لنگ‌ و لقد مي‌زنه‌. كم‌ كم‌ آرام‌ مي‌شه‌. كم‌ كم‌ طوري‌ مي‌شه‌ كه‌ همين‌ اسب‌ وحشي‌ مخصوصا اصالت‌ و نجابت‌ ذاتي‌ هم‌ داشته‌ باشه‌. چون‌ اصالت‌ خيلي‌ مهمه‌.

 خدا رحمت‌ كنه‌ پدران‌ ما را كه‌ مذهب‌ تشيع‌ را انتخاب‌  كردن‌. خدا باز رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آيت‌ الله‌ كوهستاني‌ مي‌فرمود كه‌ من‌ براي‌ اون‌ جد اعلام‌ كه‌ تشيع‌ را پذيرفته‌ هميشه‌ بعد از نمازهام‌ فاتحه‌اي‌ مي‌خونم‌. براي‌ اين‌ كه‌ كار ما را آسون‌ كرده‌. والا اگر خودمون‌، حالا اگر همشون‌ سني‌ بودن‌ ما مي‌خواست‌ بريم‌ تحقيق‌ كنيم‌ تشيع‌ را پيدا كنيم‌. چقدر زحمت‌ مي‌افتاديم‌. بله‌. پدر و مادر خيلي‌ مؤثرند. نجابت‌ خانوادگي‌ خيلي‌ مؤثره‌. اينها كمكه‌ صدي‌ پنجاه‌ تزكية‌ نفس‌ را الان‌ افرادي‌ كه‌ در خانواده‌هاي‌ خوب‌ تربيت‌ مي‌شه‌ واقعا انجام‌ دادن‌. هيچ‌ وقت‌ خيانت‌ اينها نمي‌كنند، حتي‌ المقدور اينها دروغ‌ نمي‌گن‌ كم‌ كم‌ اين‌ عادت‌ شده‌ براشون‌، صفات‌ رزيله‌ ده‌ در صدش‌ از بين‌ رفته‌. خوب‌ اصالت‌ هم‌ داشته‌ باشه‌ اين‌ اسب‌ سوارش‌ بشيد. كم‌ كم‌ اين‌ اسب‌، همين‌ اسب‌ وحشي‌ها طوري‌ ميشه‌ آرام‌، رام‌. هر وقت‌ شما سوارش‌ ميشيد حركت‌ ميكنه‌. هر وقت‌ ميگيد بايست‌ مي‌ايسته‌. يا ايتها النفس‌ المطمئنه‌. اي‌ نفس‌ آرام‌ اينجا ديگه‌ هوا نداره‌. خودش‌ اسب‌ را اينجا بستي‌، شما بگيد خودش‌ بكنه‌ و بره‌ جايي‌ كه‌ دلش‌ مي‌خواد ديگه‌ نداريم‌. هر چي‌ صاحبش‌ مي‌خواد. صاحب‌ ما كيه‌؟ خدا. هر چه‌ خدا مي‌خواد ما همون‌ كار را مي‌كنيم‌. همون‌ كار. و بعد به‌ مرحلة‌ عبوديت‌ انسان‌ ميرسه‌. واقعا گاهي‌ من‌، خوب‌ ما هم‌ چشمهايمون‌ ميخوره‌ بالاخره‌. شما نگيد آقا تو از كجا ميدوني‌. پريروز من‌ از كانون‌ گفته‌ بودم‌ هنر هفتم‌، گفته‌ بودند آقا تو هنر هفتم‌ از كجا ميدوني‌؟ شايد ما هم‌ بنشينيم‌ نگاه‌ كنيم‌. بهرحال‌ نميگم‌، انشاء الله‌ شب‌ جمعه‌ شما اين‌ كارها را نكنيد، ما هم‌ انشاء الله‌ نمي‌كنيم‌. ولي‌ بهرحال‌ چشممون‌ برخورد كه‌ ميكنه‌. گاهي‌ اين‌ اسب‌ دوانيها را من‌ ديدم‌، اين‌ ورزشهايي‌ هست‌ بهش‌ كه‌ مستحب‌ هم‌ هست‌ اين‌ قسمت‌ از ورزش‌ مستحبه‌، اين‌ اسب‌ حيوان‌، بهترين‌ اسبها، قويترين‌ اسبها اين‌ را سوار ميشه‌ سواركار، سواركار هم‌ آدم‌ حسابي‌. مهارش‌ را گرفته‌ آنطرف‌ راه‌ صافه‌، اينطرف‌ هم‌ راه‌ صافه‌. اين‌ را ميگه‌ از اينجا بپر. اينهم‌ حيوان‌ جفت‌ ميكنه‌ از اينجا مي‌پره‌ به‌ طوري‌ كه‌ پايش‌ هم‌ به‌ اين‌ ديوار به‌ اين‌ بلندي‌ نميخوره‌. اينجور ما بايد بندة‌ خدا باشيم‌. هيچ‌ هم‌ نگيم‌ آنجا راه‌ صاف‌ هست‌، ما چرا از اينجا بريم‌. هيچ‌ شده‌ اين‌ اسب‌، نفستون‌ اينطور بايد بندة‌ خدا باشه‌، هيچوقت‌ شده‌ اين‌ اسب‌ بگه‌ آخه‌ بابا اينور هم‌ راه‌ صاف‌، آنور هم‌ راه‌ صاف‌. چرا من‌ از اينجا برم‌؟ تازه‌ اينجا جايزه‌اش‌ مال‌ آن‌ سواركار ميگيره‌ها. جايزه‌ را اسبه‌ نميگيره‌. ولي‌ در وقتي‌ كه‌ تو بندگي‌ خدا كني‌، جايزه‌ را خودت‌ مي‌گيري‌. من‌ نكردم‌ خلق‌ تا سودي‌ كنم‌، بلكه‌ تا بر بندگان‌ جودي‌ كنم‌. همة‌ بندگيهاي‌ ما، عبادتهاي‌ ما، همة‌ اينها، نفعش‌ برميگرده‌ به‌ خودمون‌.

 خوب‌ اينجور وقتي‌ كه‌ بنده‌ شدي‌، اينطور وقتي‌ بندة‌ خدا شديد، اين‌ معناي‌ نهي‌ النفس‌ عن‌ الهوي‌. يك‌ وقت‌ هست‌ نهي‌ با زوره‌، يك‌ وقت‌ هستش‌ نه‌. ديگه‌ تكويني‌ انسان‌ ميشه‌. نفس‌ انسان‌ نهي‌ شده‌ از هوي‌. خودت‌ هيچ‌. اي‌ اسب‌ قهرمان‌ خوب‌. اينجا يكي‌ از بزرگان‌ اين‌ روايت‌ را اينطوري‌ معنا ميكرد و اين‌ معنا را من‌ لطيفتر مي‌پسندم‌ تا اين‌ معناي‌ ظاهرش‌ كه‌ اكثرا معنا مي‌كنند. العبد يدبر و الله‌ يقدر. معناي‌ عموميش‌ اينه‌ كه‌ خدا براي‌ خودش‌ تقديراتي‌ داره‌. بنده‌ هم‌ مي‌نشينه‌ براي‌ خودش‌ تدبيراتي‌ داره‌. تدبير ميكنه‌ با تقدير الهي‌ هم‌ سازش‌ نداره‌. اما آن‌ معناي‌ لطيفي‌ كه‌ داره‌ اينه‌. عبد، عبد كه‌ تدبير ميكنه‌، خدا هم‌ طبق‌ تدبير او تقدير ميكنه‌. تو بگو من‌ فلان‌ چيز را ميخوام‌، خدا ميگه‌ چشم‌ محبوب‌ من‌! بخدا قسم‌ خدا بيشتر به‌ ما عشق‌ مي‌ورزه‌ تا ما به‌ خدا. ما چون‌ نمي‌فهميم‌ او متوجهه‌. او خيلي‌ به‌ ما، يك‌ نفر ميگفت‌ نشسته‌ بودم‌ همينجور ميگفتم‌ خداجانم‌، همينجور حالا ذكري‌ نيست‌ شما بعنوان‌ ذكري‌ چيزي‌ نگيد. اين‌ عشقش‌ گرفته‌ خداجانم‌، خداجانم‌، گفت‌ ديدم‌ در تمام‌ آسمان‌ همه‌ جا نوشته‌ جانم‌ جانم‌ جانم‌. بعله‌. ميگه‌ العبد يدبر. عبد تدبير ميكنه‌، مي‌نشينه‌ ميگه‌ اگر اينجوري‌ ميشد، فكر ميكنه‌. خدا هم‌ ميگه‌ فورا تقدير ميكنه‌. تقدير ميكنه‌. دستمون‌ از دامن‌ امام‌ زمانمون‌ دور، كوتاه‌ نشه‌. امام‌ زمان‌ هم‌ قلب‌ مقدسش‌ ظرف‌ مشيت‌ پروردگاره‌. ارادة‌ الرب‌ في‌ مقادير اموره‌ تحبط‌ اليكم‌ و تصدر من‌ بيوتكم‌. ارادة‌ خدا مي‌آيد در قلوب‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ نزول‌ ميكنه‌ و وارد ميشه‌ و از آنجا صادر ميشه‌.

 خوب‌. خدا رحمت‌ كنه‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ را. يك‌ وقتي‌ مي‌گفت‌ كه‌ صبح‌ سيزدة‌ ماه‌ رجب‌ يك‌ عيدي‌ كه‌ بهش‌ داده‌ بود امام‌ جواد اينكه‌ سر سفره‌اش‌ زياد بنشينند و از غذايش‌ زياد استفاده‌ بكنند. اين‌ را توي‌ همان‌ دفتر نوشته‌ بود. به‌ جهت‌ اينكه‌ يك‌ روزي‌ هم‌ به‌ من‌ گفت‌. گفتم‌ شما كه‌ خيلي‌ هم‌ مهمون‌ نداريد آخه‌. دويست‌ نفر آخه‌ هر روز شما داشتيد. گفت‌ منظور استفاده‌هاي‌ معنويست‌. و واقعا اينطوره‌. حالا من‌ گاهي‌ فكر ميكنم‌ همين‌، همين‌ مختصري‌ كه‌ من‌ درباره‌اش‌ نوشتم‌. و عجيبه‌ها، عده‌اي‌ از شما آقايون‌، خودتون‌ ميدونيد و توي‌ خانمها هم‌ هستند؛ كه‌ رسما با مرحوم‌ حاج‌ ملاآقاجان‌ ارتباط‌ دارند. ارتباط‌ دارند. و او روح‌ معينه‌. آخه‌ بعضي‌ از ارواح‌ علماي‌ گذشته‌ معينند. يعني‌ كمك‌ مي‌كنند به‌. شما فكر نكنيد ما، انشاء الله‌ همه‌امون‌ وقتي‌ از دار دنيا رفتيم‌، انا انشاء الله‌ بكم‌ لاحقون‌، نگيد كه‌ اين‌ چه‌ حرفيه‌، انشاء الله‌ چرا ميگي‌؟ نه‌. بالاخره‌ انشاء الله‌ هست‌ و هيچ‌ اشكالي‌ هم‌ نداره‌. اگر از دار دنيا رفتيم‌، يعني‌ اگر تزكية‌ نفس‌ كرديد و روحتون‌ آزاد بوده‌ و باصطلاح‌ خوب‌ به‌ مراحل‌ كمال‌ رسيديد، همه‌اتون‌ آنجا وظيفه‌ داريد كه‌ يك‌ عده‌اي‌ را راهنمائي‌ كنيد. حالا چطور؟ چطور نداره‌. شما مي‌ريد فاتحه‌ مي‌خونيد سر قبر يك‌ ولي‌ خدا. ازش‌ حاجت‌ داريد مي‌خوايد. كمكتون‌ ميكنه‌. حاجتتون‌ را اگر بده‌ كمكتون‌ كرده‌. روح‌ معين‌ معناش‌ اينه‌، آزادهايي‌ كه‌ خدا بهش‌ اجازه‌ داده‌ باشه‌ دستگيري‌ بكنه‌.

 خوب‌. الان‌ ممكنه‌ حالا اسم‌ نمي‌خوام‌ ببرم‌، بعضي‌ از رفقا بگند كه‌ ما همين‌ الان‌ متوجه‌ روح‌ مقدس‌ مرحوم‌ حاج‌ ملاآقاجان‌ هستيم‌. و يقينا ايشان‌ اين‌ لطف‌ را دارند و ازشون‌ مي‌خواهيم‌ كه‌، عصري‌ يك‌ كسي‌ تلفن‌ مي‌زد. گفت‌ يك‌ مطلبي‌ دارم‌ خصوصي‌ مي‌خوام‌ بيام‌ مشهد بهت‌ بگم‌. گفتم‌ ممكنه‌ آن‌ روزي‌ كه‌ شما ميگيد من‌ نباشم‌ در مشهد. تلفني‌ بگو. گفت‌ آخه‌ الان‌ توي‌ اطاق‌ كسيه‌ خلاصه‌ گفتم‌ به‌ اون‌ صاحبخانه‌ بگو بره‌ بيرون‌. چون‌ مهمان‌ بود. به‌ او گفت‌ برو بيرون‌. خلاصه‌ در تلفن‌ يك‌ جمله‌اي‌ گفت‌ كه‌ بشارتي‌ است‌. گفت‌ ما روضه‌ داشتيم‌ در خانه‌. بعد از روضه‌ ديدم‌ يك‌ آقايي‌ در اطاق‌ ما هست‌. خيلي‌ هم‌ تعجب‌ كردم‌. به‌ من‌ گفت‌ كه‌ مشهد، در مشهد به‌ سيد حسن‌ بگو كه‌ آماده‌ باشند به‌ همين‌ زودي‌ امام‌ زمان‌، آقا، ظهور ميكنند. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) ميگه‌ گفتم‌ سيد حسن‌ كيه‌؟ چون‌ چند تا سيد حسن‌ در مشهد مي‌شناسم‌. ولو ذهن‌ من‌ منتقل‌ به‌ شما شد. گفتش‌ فلاني‌. لقبم‌ گفت‌. بعد برگشتم‌ كه‌ برم‌ چايي‌ بيارم‌ براي‌ ايشان‌ پذيراييش‌ بكنم‌ ديدم‌ نيستند. همين‌ امروز عصري‌. حالا من‌ وقت‌ تعيين‌ نمي‌كنم‌ و شماها هم‌ وقت‌ تعيين‌ نكنيد. شايد هم‌ بديهاي‌ ما مردم‌ كرة‌ زمين‌ خداي‌ تعالي‌ اجازه‌ نده‌ كه‌ ما حتي‌ مثلا هزار سال‌ ديگه‌ هم‌ امام‌ زمان‌ تشريف‌ بياورند. اما زمان‌ غيبت‌ و زمان‌ حضور فرقي‌ نميكنه‌. در هر دو حال‌ ما مي‌تونيم‌ يار امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ باشيم‌. يار حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ السلام‌ باشيم‌. خوابهاي‌ زيادي‌ هم‌ كه‌ ديده‌ شده‌، بهرحال‌ بايد انسان‌ آمادگي‌ داشته‌ باشه‌ و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ در هر صورت‌ در اين‌ ماه‌ رجب‌ اقلا در همين‌ لحظات‌ حتي‌، چون‌ انسان‌ بگه‌ دو روز ديگه‌، سه‌ روز ديگه‌ هم‌، واقعا انسان‌ دلش‌ نمي‌خواهد اين‌ حرف‌ را بزنه‌. انشاء الله‌ آقا تشريف‌ بياورند. شماها كاري‌ بكنيد ارتباطتون‌ با امام‌ زمانتون‌ برقرار باشه‌ و حضرت‌ تشريف‌ بياورند براي‌ اينكه‌ اين‌ جهال‌ و نادانهايي‌ كه‌ توي‌ دنيا دارند حيواني‌ متولد مي‌شوند و حيواني‌ هم‌ مي‌ميرند، اينها از بدبختي‌ نجات‌ پيدا بكنند.

 خدا رحمت‌ كنه‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ را. من‌ دلم‌ مي‌خواد امشب‌ بيشتر ياد ايشان‌ را بكنيم‌. ايشان‌ به‌ يكي‌ از دوستان‌ ميگفت‌ توي‌ حرم‌ امامزاده‌ طاهر ايشان‌ داشت‌ براي‌ ما حرف‌ ميزد. من‌ سرم‌ را گذاشته‌ بودم‌ روي‌ زانوم‌. يك‌ دفعه‌ ديدم‌ پرده‌اي‌ از جلوي‌ چشمم‌ برداشته‌ شد. ديدم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ نگاه‌ ميكنه‌ به‌ يك‌ محلي‌. حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر آنجا نشسته‌اند. حضرت‌ بهش‌ مي‌فرمايند كه‌ اينهم‌ داره‌ همون‌ را ميگه‌. سرم‌ را برداشتم‌ ديدم‌ نه‌، حاج‌ ملاآقاجان‌ داره‌ همونجا نگاه‌ ميكنه‌. باز سرم‌ را گذاشتم‌ ديدم‌ باز حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر تشريف‌ آوردند. خوب‌ اين‌ منظره‌ را من‌ يكي‌ دو سه‌ مرتبه‌ ديدم‌. بعد از بيرون‌ آمدن‌ از امامزاده‌ ديدم‌ بهش‌ بگم‌ كه‌ حاج‌ آقا يك‌ همچين‌ مكاشفه‌اي‌ براي‌ من‌ شد، ديدم‌ قبل‌ از اينكه‌ من‌ به‌ ايشان‌ چيزي‌ بگم‌، ايشان‌ گفت‌ كه‌ در پس‌ آينه‌ طوطي‌ صفتم‌ داشته‌اند. آنچه‌ استاد ازل‌ گفت‌ بگو ميگويم‌. ايشان‌ علاقة‌ عجيبي‌ به‌ حضرت‌ علي‌ اكبر داشت‌. عجيب‌. يك‌ اشعاري‌ از ايشان‌، ولو ايشان‌ شاعر نبود. ولي‌ روي‌ سوز و گداز شعرها را ميگفت‌. آخه‌ شعر انسان‌ ميگه‌، كتاب‌ مي‌نويسه‌، حرف‌ ميزنه‌، بايد سوز و گدازي‌ خودش‌ داشته‌ باشه‌. يك‌ وقتي‌ ميگند كه‌ نيّر معروف‌، شاعر معروف‌، يك‌ قصيده‌اي‌ براي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ گفته‌ بود. رفت‌ در جلوي‌ ضريح‌ خوند، خيلي‌ شعر غرّاي‌ خوبي‌. حضرت‌ را خواب‌ ديد. صله‌ خواست‌ از حضرت‌. حضرت‌ فرمود كه‌ تو شعرت‌ خوب‌ نبود. يك‌ شاعر خوبي‌ ما داريم‌ در صحن‌، او شعرهاي‌ خوبي‌ ميگه‌. شعر ميگه‌! ميگه‌ از خواب‌ بيدار شدم‌ گفتم‌ بريم‌ ببينيم‌ اين‌ شاعر كيه‌ در صحن‌ شمع‌ فروشه‌. ميگه‌ ديدم‌ يك‌ شمع‌ فروشي‌ نشسته‌، اين‌ شمعها را گرد ميكنه‌، چشمش‌ را به‌ گنبد دوخته‌ ميگه‌ شمع‌ ميسازم‌ برايت‌ يا امير المؤمنين‌، هر يكي‌ به‌ اندازة‌ گلدسته‌هايت‌ يا امير المؤمنين‌. اين‌ شعر نيست‌ كه‌. حالا اون‌ خلوص‌، شعرهاي‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ را چاپ‌ اول‌ چاپ‌ كرده‌ بوديم‌. بعضي‌ها گفتند آقا اين‌ مردم‌ نمي‌فهمند، ميگن‌ اينها شعر نيست‌. ما هم‌ كمش‌ كرديم‌. در اشعارش‌ كه‌ فارسي‌ گفته‌ مخصوصا، نسبت‌ به‌ حضرت‌ علي‌ اكبر خيلي‌ اظهار محبت‌ كرده‌. يك‌ روز به‌ من‌ گفت‌ كه‌ فلاني‌، من‌ نشسته‌ بودم‌ بعد از نماز صبح‌. ديدم‌ از اين‌ گوشة‌ اطاق‌ دود بلند ميشه‌. من‌ اول‌ خيال‌ كردم‌ آتيش‌ گرفته‌ اونجا. ديدم‌ اين‌ دود بلند شد به‌ اندازة‌ قد يك‌ انسان‌، كم‌كم‌ صورت‌ انسان‌ به‌ خودش‌ گرفت‌ و با من‌ داره‌ حرف‌ ميزنه‌. گفتم‌ تو كي‌ هستي‌؟ گفت‌ من‌ از بزرگان‌ جنم‌. گفتش‌ كه‌ معلوم‌ بود شيطان‌ بود. گفت‌ تو محبت‌ علي‌ اكبر را به‌ زبان‌، ميدونم‌ در دل‌، نميتوني‌ از دلت‌ بيرون‌ كني‌. به‌ زبان‌ بگو من‌ علي‌ اكبر امام‌ حسين‌ را دوست‌ ندارم‌، من‌ هر كاري‌ بگي‌ برايت‌ ميكنم‌. حتي‌ به‌ من‌ ميگفت‌ صدايش‌ مثل‌ صداي‌ دو تا آهن‌ را به‌ هم‌ بكشند كه‌ انسان‌ چندشش‌ ميشه‌ اينجوري‌ بود. ميگفت‌ من‌ بهش‌ گفتم‌ كه‌ اگر تمام‌ كرة‌ زمين‌ را كف‌ دست‌ من‌ بگذاري‌ من‌ اين‌ كلمه‌ را نميگم‌. ميگفت‌ اين‌ دود يك‌ دفعه‌ مثل‌ اينكه‌ باد بخوره‌ بهم‌ بپاشه‌، پاشيد بهم‌، يك‌ صدايي‌ كرد كه‌ من‌ حالت‌ ضعفي‌ بهم‌ دست‌ داد. يك‌ همچين‌ علاقه‌اي‌ به‌ حضرت‌ علي‌ اكبر داشت‌. و امشب‌ ما هم‌ توجه‌ به‌ حضرت‌ علي‌ اكبر مي‌كنيم‌. ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ فرزندش‌ را به‌ طرف‌ لشگر فرستاد. صدا زد اللهم‌ اشهد علي‌ هؤلاء القوم‌ لقد برز عليهم‌ غلام‌ اشبه‌ الناس‌ خلقا و خلقا و منطقا برسولك‌. كنا اذ اشتقنا. خدايا وقتي‌ كه‌ ما مشتاق‌ ميشيدم‌ پيغمبرت‌ را ببينيم‌، نظرنا اليه‌. به‌ او نگاه‌ مي‌كرديم‌. وقتي‌ هم‌ كه‌ به‌ رو به‌ روي‌ زمين‌ افتاد علي‌ اكبر، حسين‌ بن‌ علي‌ آمد سرش‌ را به‌ زانو گرفت‌. نگاه‌ كرد ديد بدن‌ علي‌ اكبر را قطعه‌ قطعه‌ كردند. و قطعوه‌ بسيوف‌ اربا. صدا زد يابن‌ سعد اي‌ پسر سعد خدا رحمت‌ را قطع‌ كند كما قطعت‌ رحمي‌. بعد حسين‌ بن‌ علي‌ از جا برخاست‌. صدا زد يا فتيان‌ بني‌ هاشم‌ احملوا نعش‌ اخيكم‌ من‌ الفسطاط‌. جوانان‌ بني‌ هاشم‌ بيائيد نعش‌ علي‌ اكبر را به‌ خيمه‌ها ببريد.

 ماه‌ مبارك‌ رجب‌ است‌. يك‌ چند لحظه‌ توجه‌ به‌ پرودگار مناسب‌ است‌.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *