۲۹ جمادی الاول ۱۴۱۵ قمری – اثبات‌ مقام‌ امامت‌ و ولايت‌

 اثبات‌ مقام‌ امامت‌ و ولايت‌ 29 ج‌ 1 1415

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. انا اعطينفاك‌ الكوثر فصل‌ لربك‌ و انحر ان‌ شانئك‌ هو الابتر.

 شب‌ گذشته‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ اين‌ عطيه‌اي‌ كه‌ پروردگار بوسيلة‌ اين‌ سوره‌ به‌ پيغمبر اكرمش‌ اخطار مي‌كند كه‌ عنايت‌ فرموده‌، تقريبا ده‌ تفسير يعني‌ ده‌ معنا و ده‌ تفسير دربارة‌ كلمه‌ كوثر در كتب‌ تفسير نقل‌ شده‌. من‌ نمي‌خوام‌ تمام‌ آنها را براي‌ شما عرض‌ كنم‌. بلكه‌ همان‌ مقداري‌ كه‌ مربوط‌ به‌ خود آية‌ شريفه‌ و سورة‌ مباركه‌ هست‌ كه‌ از ظاهرش‌ استفاده‌ مي‌شود عرض‌ مي‌كنم‌. چون‌ قرآن‌ ظاهري‌ و باطني‌ دارد. در احايث‌ و روايات‌ باطن‌ قرآن‌، بيان‌ شده‌. اما اگر ظاهرش‌ يك‌ مطلبي‌ را بيان‌ مي‌كند ديگه‌ در روايات‌ نيامده‌. اين‌ را عرض‌ مي‌كنم‌ بخاطر اينكه‌ توي‌ روايات‌ نگفته‌اند كه‌ كوثر فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. بجهت‌ اينكه‌ اين‌ مربوط‌ به‌ ظاهر قرآنه‌. چون‌ وقتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در اين‌ سوره‌ مي‌فرمايد ان‌ شانئك‌ هو الابتر، ما به‌ تو كوثر داديم‌ دشمن‌ تو مقطوع‌ النسله‌ و فرزند نداره‌، خواهي‌ نخواهي‌ معناي‌ كوثر، فاطمة‌ زهرا ميشه‌. اين‌ را براي‌ عموم‌ نميگم‌. بخاطر اينكه‌ همه‌ مي‌دونند سورة‌ كوثر براي‌ فاطمة‌ زهرا نازل‌ شده‌ و در وصف‌ فاطمة‌ زهراست‌. اين‌ را عرض‌ كردم‌ بخاطر اينكه‌ بعضي‌ ممكنه‌ اهل‌ تحقيق‌ و تفسير باشند. ببيند ده‌، دوازده‌ تا معنا براي‌ كوثر شده‌ ولي‌ هيچكدومش‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها نيست‌. پس‌ معلومه‌ ما همة‌ حرفها را بيخود مي‌زديم‌. نه‌ كوثر معاني‌ ديگري‌ كه‌ برايش‌ شده‌ در احايث‌ آنها تفسير و تأويل‌ قرآنه‌. اما فاطمة‌ زهرا ظاهر قرآنه‌. شما مثلا اگر در شأن‌ نزول‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ نگاه‌ كنيد مي‌بينيد پيغمبر محزون‌ شده‌ بخاطر اينكه‌ گفتند اين‌ فرزند نداره‌ و خدا مي‌فرمايد نه‌ تو كوثر داري‌ و شان‌ء تو، دشمن‌ تو، مبغض‌ تو اي‌ پيغمبر مقطوع‌ النسله‌ و فرزند نداره‌. ظاهر قرآنه‌. بعلاوه‌ يكي‌ از اسماء فاطمة‌ زهرا كوثره‌. اين‌ كوثر را اگر بتوانيد روي‌ دخترهاتون‌ اسم‌ بگذاريد. در خارج‌ زياد مي‌گذارند. در خليج‌ و شيعيان‌ خليج‌ كلمة‌ كوثر را روي‌ دختراشون‌ اسم‌ گذاشتند. ما در ايران‌ يا من‌ نديدم‌ يا كم‌ ديدم‌. من‌ تا حالا فكر مي‌كنم‌ نديدم‌ كه‌ دختر را اسمش‌ را كوثر بگذارند. كوثر اسم‌ فاطمة‌ زهراست‌. مساويست‌ اين‌ كلمه‌ با اينكه‌ بگن‌ انا اعطيناك‌ فاطمه‌. اناا عطيناك‌ زهرا فصل‌ لربك‌ و انحر ان‌ شانئك‌ هو الابتر. كوثر البته‌ همانطوري‌ كه‌ فاطمه‌ معنا داره‌، همانطوري‌ كه‌ زهرا معنا داره‌، كوثر هم‌ معنا داره‌. فاطمه‌ معناش‌ مي‌دونيد چيه‌؟ يعني‌ جدا كننده‌. چي‌ را از چي‌ جدا ميكنه‌ فاطمة‌ زهرا؟ حق‌ را از باطل‌. شيعيانش‌ را از آتش‌ جهنم‌. دوستانش‌ را از بدبختيهاي‌ اخروي‌. روايات‌ داره‌. زهرا به‌ چه‌ معناست‌؟ به‌ معناي‌ اين‌ كه‌ نور فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها هر صبح‌ و ظهر و شب‌ تمام‌ مدينه‌ را روشن‌ مي‌كرد. حتي‌ نور ظاهري‌ داشت‌. آخه‌ ماها نور ائمه‌ را ظاهري‌ نمي‌دونيم‌. مثلا فرض‌ كنيد حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ در يك‌ جائي‌ كه‌ تاريك‌ بود كه‌ مي‌نشست‌، آنجا را روشن‌ نمي‌كرد. كار چراغ‌ را نمي‌كرد. نور معنوي‌ و نور علم‌ بود كه‌ در وجود مقدس‌ رسول‌ اكرم‌ بود. اما در خصوص‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها گفتند حالا اين‌ چطوري‌ ميشد نمي‌دونم‌. كه‌ وقتي‌ صبح‌ شروع‌ مي‌كرد به‌ نماز خوندن‌ تمام‌ خانه‌هاي‌ مدينه‌ روشن‌ مي‌شد. اصلا روشن‌ مي‌شد. ووقتي‌ كه‌ نماز ظهر يا عصر مي‌خوند، تمام‌ خانه‌هاي‌ مدينه‌، با اينكه‌ روزه‌، روز روشنايي‌ چندان‌ تأثيري‌ نداره‌. ولي‌ آن‌ نور يك‌ نوري‌ بود كه‌ خورشيد را تحت‌ الشعاع‌ قرار مي‌داد. موقع‌ مغرب‌ و عشاء هم‌ همينطور. اين‌ روايت‌ داره‌.

 كوثر هم‌ معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ خير كثير. خير كثير براي‌ معناي‌ كوثر هست‌. نهري‌ كه‌ در بهشت‌ هست‌، براي‌ كوثر گفته‌اند. نهر كوثر. شفاعت‌ كبري‌ پيغمبر، معناي‌ كوثر هست‌. فراگيري‌ اسلام‌ در تمام‌ عالم‌ معني‌ كوثر هست‌. محبت‌ پيغمبر به‌ تمام‌ مردم‌ كه‌ رحمة‌ للعالمين‌ است‌، معناي‌ كوثر هست‌. علم‌ و حكمتي‌ كه‌ پروردگار به‌ پيغمبر عنايت‌ كرده‌، معناي‌ كوثره‌. و حالا عرض‌ كردم‌ اين‌ دوازده‌ معنا يا ده‌ تا معنا را نمي‌خوام‌ امشب‌ عرض‌ كنم‌. اما همة‌ اينها باز بر مي‌گيرده‌ به‌ حضرت‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها. يعني‌ همانطوري‌ كه‌ گفتيم‌ فاطمه‌ به‌ معناي‌ جدا كننده‌ است‌، چي‌ را جدا ميكنه‌؟ حق‌ را از باطل‌. چي‌ را جدا ميكنه‌؟ شيعيانش‌ را از جهنم‌. چي‌ را جدا ميكنه‌؟ ذريه‌اش‌ را از جهنم‌. چي‌ را جدا ميكنه‌؟ دشمنانش‌ را از بهشت‌ و همينطور. چند تا معنا شد. سه‌ چهار تا معنا شد خودش‌. فاطمه‌ سه‌ چهار تا معنا داره‌. همينطور كوثر هم‌ سه‌ چهار تا بلكه‌ ده‌ تا معنا داره‌ كه‌ انشاء الله‌ شايد يكي‌ دو شب‌ ديگه‌ عرض‌ كنم‌.

 كوثر به‌ معناي‌ خير كثير، اينهم‌ يكي‌ از معناهاشه‌، خير كثير. خير كثير يعني‌ خوبي‌ زياد. فارسيش‌ بكنيم‌ خير كثير يعني‌ خوبي‌ زياد. خوبي‌ زياد بهت‌ داديم‌. خوب‌ اين‌ خوبي‌ زياد چيه‌؟ اين‌ خوبي‌ زياد بايد مناسب‌ پيغمبر و خدا باشه‌. براي‌ ماها خوبي‌ زياد اينه‌ كه‌ يك‌ چند ميليون‌ پولي‌ بهمون‌ بدهند. براي‌ ما خوبي‌ زياد اينكه‌ كه‌ يك‌ سر و ساماني‌ به‌ زندگيمون‌ بدهند. براي‌ ما خوبي‌ زياد اينكه‌ مزاجمون‌ سالم‌ باشه‌. اما براي‌ پيغمبر خوبي‌ زياد چيه‌؟ در روز وفاتش‌ جبرئيل‌ آمد خوبيهاي‌ زيادي‌ را به‌ پيغمبر گفت‌. كه‌ ما بهشت‌ را، چطور، مرتبش‌ كرديم‌، برنامه‌ها را چطور منظمش‌ كرديم‌. ملائكه‌ صف‌ بستند منتظرند. در بهشت‌ را باز گذاشتيم‌. خلاصه‌ منتظر شما هستند. خدا و تمام‌ مخلوقش‌ مي‌خواهند استقبال‌ كنند. گفت‌ يك‌ چيزي‌ بگو كه‌ خوشحال‌ بشم‌. چي‌ بگه‌ ديگه‌ جبرئيل‌. چي‌ بگه‌ كه‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ را خوشحال‌ بكنه‌. چي‌ مي‌خواي‌ يا رسول‌ الله‌؟ فرمود دربارة‌ امت‌ من‌ بالاخره‌ چه‌ تصميم‌ مي‌گيره‌ خداي‌ تعالي‌؟ يك‌ امتي‌ كه‌ اينها معصيتكارند، اينها تنبلند، اينها اهل‌ كمالات‌ نيستند. به‌ راه‌ تزكية‌ نفس‌ قدم‌ بر نمي‌دارند. بعد از هزار و چهارصد سال‌ هنوز تازه‌ يك‌ عده‌ مرددند كه‌ تزكية‌ نفس‌ هم‌ بايد انجام‌ بشه‌ يا نشه‌. ببينيد آنروزها چي‌ بوده‌. آن‌ روزها اصلا آمادگي‌ براي‌ اين‌ جهت‌ نداشتند. و خباثت‌ باطن‌ اصحاب‌ پيغمبر اينقدر شديد بود كه‌ آنهمه‌ اختلاف‌ بوجود آوردند. فرق‌ اسلامي‌ فرقه‌هاي‌ مختلف‌ از همانجا شروع‌ شد.

 شما يك‌ كتابي‌ هست‌ بنام‌ ملل‌ و نحل‌ مال‌ يكي‌ از دانشمندان‌ اهل‌ سنته‌ بنام‌ شهرستاني‌. كتاب‌ هم‌ فارسي‌ نوشته‌. خط‌ قديمي‌ و عبارات‌ خيلي‌ قديميه‌. معلومه‌ كه‌ مال‌ ششصد يا هفتصد سال‌ قبله‌. الان‌ ترديد از منه‌. حدودا مال‌ ششصد يا هفتصد سال‌ قبله‌. يعني‌ قرن‌ ششم‌ ظاهرا بوده‌. ايشون‌ در اول‌ كتاب‌، در مقدمة‌ كتاب‌ شروع‌ كرده‌ به‌ اينكه‌ علت‌ اختلاف‌ مسلمونها چي‌ شد؟ آخه‌ يك‌ جمعيتي‌ كه‌ يك‌ خدا دارند، يك‌ قرآن‌ دارند، با داشتن‌ قانوننامه‌ و اساسنامه‌ و معارف‌ نامه‌ انسان‌ نبايد اختلاف‌ داشته‌ باشه‌. شما ميشه‌ توي‌ يك‌ اداره‌ بر سر يك‌ حكمي‌ همه‌اتون‌ با هم‌ اختلاف‌ داشته‌ باشيد؟ حال‌ آنكه‌ يك‌ قانونامه‌اي‌، كارنامه‌اي‌، يك‌ اساسنامه‌اي‌ توي‌ آن‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ مثلا اداره‌ هست‌؟ نه‌. خوب‌ مي‌ريد مراجعه‌ مي‌كنيد. به‌ مجرد اينكه‌ اختلاف‌ پيدا كرديد با يكديگر، بايد بريم‌ مراجعه‌ بكنيم‌ به‌ اين‌ قانونامه‌، ببينيم‌ قانون‌ چي‌ ميگه‌؟ همين‌ توي‌ مملكت‌. به‌ مجرد اينكه‌ اختلافي‌ بين‌ دو دسته‌ از اين‌ مردم‌ مملكت‌ شد سر يك‌ موضوعي‌، مراجعه‌ مي‌كنند به‌ قانون‌ اساسي‌ ببيند قانون‌ اساسي‌ چي‌ ميگه‌؟ اگر در متن‌ قانون‌ اساسي‌ مطلب‌ بود، بود، قانون‌ اساسي‌ ميگه‌ كه‌ فورا ارجاع‌ داده‌ بشه‌ به‌ مجلس‌ شوراي‌ اسلامي‌. آنها باصطلاح‌ روش‌ بحث‌ كنند. يعني‌ همين‌ قانون‌ اساسي‌ را تفسير كنند ببيند با كدوم‌ يكي‌ از تفاسير، اين‌ خواسته‌ تطبيق‌ ميكنه‌؟ اين‌ نظر تطبيق‌ ميكنه‌. اگر اكثريت‌ گفتند كه‌ با اين‌ قانون‌ تطبيق‌ ميكنه‌ و درسته‌ از نظر قانون‌ اساسي‌، يك‌ نظارتي‌ هم‌ شوراي‌ نگهبان‌ داره‌ و بعد ميگه‌ آقا حق‌ با اين‌ دسته‌ است‌. آن‌ دسته‌ هم‌ برن‌ كنار. بيخود ميگن‌. تموم‌ ميشه‌ مطلب‌.

 ما قرآن‌ داريم‌ چرا بايد اختلاف‌ داشته‌ باشيم‌؟ ما كتاب‌ داريم‌، مدرس‌ قرآن‌ داريم‌، ما امام‌ معصوم‌ داريم‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ اختلاف‌. چرا اختلاف‌ شد؟ شما به‌ همين‌ كتاب‌ مراجعه‌ كنيد ببينيد چرا اختلاف‌ شد؟ چرا اين‌ اختلافات‌ بوجود آمد؟ مي‌فرمايد ايشان‌ اين‌ دانشمند سني‌ مذهب‌ ميگه‌ كه‌ اول‌ اختلافي‌ كه‌ پيدا شد، در كنار بستر پيغمبر بود. هنوز پيغمبر زنده‌ بود. پيغمبر اكرم‌ فرمود ايتوني‌ بدوات‌ و بياض‌، ايشون‌ نقل‌ ميكنه‌. براي‌ من‌ قلم‌ و كاغذ بياوريد تا وصيتنامه‌ بنويسم‌. سر قلم‌ و كاغذ آوردن‌ اختلاف‌ شد. ببينيد اين‌ اختلاف‌ نيست‌ها. به‌ هيچوجه‌ نمي‌خوان‌ به‌ اصطلاح‌ كار درستي‌ را بكنند. يك‌ عده‌ گفتند نه‌ ما به‌ نوشتة‌ پيغمبر احتياجي‌ نداريم‌. مخصوصا الان‌ كه‌ پيغمبر مريض‌ است‌ و تب‌ قد عليه‌ الوجع‌. درد بهش‌ فشار آورده‌. حرفهايش‌ را نمي‌فهمه‌ چي‌ ميگه‌ نستجير بالله‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. كفر آوره‌ اين‌ حرف‌. اين‌ دانشمند اهل‌ سنت‌ داره‌ ميگه‌ نمي‌فهمه‌ داره‌ چي‌ ميگه‌. ان‌ الرجل‌ ليهجر. قد غلب‌ علي‌ الوجع‌. درد برش‌ فشار آورده‌ ديگه‌. وقتي‌ كه‌ انسان‌ مرض‌ بهش‌ فشار مياره‌، البته‌ همه‌ اينطور نيستند. بعضي‌ها وقتي‌ كه‌ خيلي‌ تب‌ شديدي‌ مي‌كنند هذيان‌ مي‌گويند. آنهم‌ در همان‌ بين‌ خواب‌ و بيداري‌. اين‌ مي‌خواست‌ بگه‌ اينجوري‌ جريان‌. او آنوقت‌ ميگه‌ چون‌ سنيه‌، فاروق‌ بين‌ حق‌ الثواب‌. كسي‌ كه‌ بين‌ حق‌ و ثواب‌ را جدا ميكنه‌. با سيدنا، سيد ما عمر بن‌ خطاب‌ گفت‌ ان‌ الرجل‌ ليهجر. اول‌ اختلاف‌ از همينجا شروع‌ شد. دو دسته‌ شدند.

 اختلاف‌ دومي‌ چه‌ بود؟ اينها راكه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ به‌ همين‌ ترتيب‌ آمده‌ جلو. همة‌ اهل‌ سنت‌ هم‌ شهرستاني‌ را قبولش‌ دارند. ميگه‌ دومين‌ اختلاف‌ در وقتي‌ شد كه‌ پيغمبر از دار دنيا رفت‌. عمر آمد دم‌ در گفت‌ هر كه‌ بگه‌ پيغمبر مرده‌ ميكشمش‌. گفتند چرا. گفت‌ چطور شد حضرت‌ عيسي‌ بره‌ به‌ آسمون‌. پيغمبر ما كه‌ بالاتر از حضرت‌ عيسي‌ است‌. چرا روي‌ زمين‌ بره‌ زير زمين‌. گفتند پس‌ چيكار كنيم‌ حالا. نگيد. پيغمبر نميميره‌. حالا پيغمبر توي‌ خانه‌ كنار بسترش‌ فاطمة‌ زهرا و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نشستند و دارند اشك‌ مي‌ريزند. اين‌ حالا وايستاده‌ دم‌ در خونه‌ داره‌ اين‌ حرفها را ميزنه‌. اجازه‌ هم‌ نميده‌ كسي‌ وارد بشه‌. قلدري‌ هم‌ واقعا اندازه‌اي‌ داره‌. حرف‌ مفت‌ گفتن‌ هم‌ اندازه‌اي‌ داره‌. من‌ از كتاب‌ ملل‌ و نحل‌ دارم‌ نقل‌ مي‌كنم‌ها. گفتند چيكار كنيم‌؟ يك‌ نفر از طرف‌ ابي‌ بكر آمد. با عجله‌. گفت‌ ابي‌ بكر ميگه‌ بيا تا من‌ برات‌ مطلبي‌ را بگم‌. با جمعيت‌ رفتند پيش‌ ابي‌ بكر.

 ما وقتي‌ نجف‌ بوديم‌، مشغول‌ تحصيل‌ بوديم‌، در اطراف‌ كوفه‌ يك‌ قبريست‌ بنام‌ ذو الكفل‌. كفل‌ پيغمبر. صحني‌ داره‌ و گنبدي‌، گلدسته‌اي‌ و تشكيلاتي‌. يهوديها مي‌گفتند اين‌ مال‌ ماست‌ چون‌ از انبياء بني‌ اسرائيله‌ و مسلمانها هم‌ مي‌گفتند مال‌ ماست‌. بنا شد يك‌ هيئتي‌ از بغداد بياد بررسي‌ بكنه‌ ببينه‌ ساختمان‌ و طرز ساختمان‌ به‌ ساختمانهاي‌ اسلامي‌ ميخوره‌ يا به‌ ساختمانهاي‌ يهودي‌. اگر به‌ ساختمانهاي‌ يهودي‌ ميخوره‌ مال‌ يهوديهاست‌. اگر به‌ ساختمانهاي‌ مسلمانها مي‌خوره‌، مال‌ مسلموناست‌. خوب‌ قبلا كه‌ مي‌خواستن‌ بيان‌ قرار گذاشتن‌ ساختمانهاي‌ اسلامي‌ چه‌ جوره‌؟ گنبد داره‌، گلدسته‌ داره‌. ساختمانهاي‌ غير اسلامي‌ ناقوس‌ داره‌، مثلا فرض‌ كنيد شبيه‌ به‌ گلدسته‌ آن‌ وسطش‌ يك‌ زنگي‌ داره‌. يا يهوديها گلدسته‌ بالاخره‌ نداره‌. اين‌ ساختمان‌ ذو الكفل‌ هم‌ دو تا گلدستة‌ بلند داشت‌. آمدند از بغداد يك‌ هيئتي‌. يهوديها فورا پول‌ به‌ اينها دادند. اينها رفتند گفتنه‌ نه‌ گلدسته‌ نداره‌. گلدستة‌ به‌ آن‌ بلندي‌، خرابش‌ هم‌ نكردند. الان‌ هم‌ كه‌ شما بريد ذوالكفل‌ گلدسته‌ داره‌. حالا شهادت‌ اينها را قبول‌ كردند و ساختمان‌ را دادند به‌ يهوديها.

 حالا جريان‌ اينطوريه‌. پيغمبر توي‌ خونه‌. بريد ببينيد مرده‌ يا نمرده‌. پشت‌ سر عمر. گفت‌ چرا تو ميگي‌ پيغمبر از دنيا نميره‌. گفت‌ بخاطر اينكه‌ حضرت‌ عيسي‌ رفت‌ به‌ آسمان‌. پيغمبر ما هم‌ بايد بره‌ آسمان‌. ابي‌ بكر گفت‌ تو مگر قرآن‌ نخوندي‌ مرد حسابي‌. كجاي‌ قرآن‌ نوشته‌. انك‌ ميت‌ و انهم‌ ميتون‌. تو هم‌ مي‌ميري‌. هم‌ مردم‌ ميميرند. پس‌ پيغمبر ما ميميره‌. گفت‌ عجب‌ مرد دانشمندي‌ تو هستي‌. حالا مردم‌ هم‌ وايستادند. دستت‌ را بده‌ به‌ من‌ تو به‌ درد خلافت‌ مي‌خوري‌. يك‌ دسته‌ هم‌ خوب‌ آنها كه‌ ميگه‌ يك‌ دسته‌ هم‌ كه‌ داخل‌ بودند ديدند پيغمبر از دنيا رفته‌، از همينجا اختلاف‌ شد، يك‌ عده‌ الان‌ هم‌ هستند مي‌گويند پيغمبر از دنيا نرفته‌.

  سوم‌ اختلافي‌ كه‌ در بين‌ مردم‌ مسلمان‌ بوجود آمد، ايشان‌ ميگه‌ به‌ همين‌ ترتيب‌ ميره‌ جلو. پيغمبر فرموده‌ بود لعن‌ الله‌ ان‌ تخلف‌ ان‌ جيش‌ الاسامه‌. خدا لعنت‌ كنه‌ كسي‌ را كه‌ از جيش‌ اسامه‌ تخلف‌ كنه‌. اسامه‌ يك‌ مرد مسلمان‌ فرمانده‌ جوان‌ خوبي‌ بود. پيغمبر اكرم‌ به‌ اون‌ فرماندهي‌ داد و گفت‌ همه‌ بريد چون‌ در مقابل‌ دشمن‌ آمده‌. بريد و تحت‌ فرمان‌ او جنگ‌ كنيد. مي‌خواست‌ پيغمبر اكرم‌ همة‌ اينها را بفرسته‌ بيرون‌ كه‌ اينجا توطئه‌ نكنند، سقيفه‌ تشكيل‌ ندهند. اينها هم‌ گفتند نه‌ ما نمي‌تونيم‌ پيغمبر را در اين‌ حال‌ كسالت‌ بگذاريم‌ و بريم‌ براي‌ جنگ‌ تخلف‌ كردند و همين‌ ماية‌ تفرقه‌ شد. همينجور يكي‌ يكي‌ نقل‌ ميكنه‌ و تمامش‌ را نسبت‌ ميده‌ به‌ فاروق‌ حق‌ و ثواب‌، سيد، در بعضي‌ جاها ميگه‌ آقاي‌ اهل‌ دنيا، عمر بن‌ خطاب‌. ايشان‌ سبب‌ اختلاف‌ شد. حالا چطور ميشه‌ اينقدر براي‌ او احترام‌ قائله‌، خوب‌ طبيعت‌ كاره‌. سر جريان‌ فدك‌، سر جريان‌ فاطمة‌ زهرا، سر جريان‌ اينكه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بايد بياد با ابي‌ بكر بيعت‌ بكنه‌. تمام‌ اينها علت‌ اختلاف‌ مردم‌ مسلمان‌ شد. و الان‌ دو فرقة‌ بسيار بزرگ‌ اسلامي‌، به‌ بقيه‌اشون‌ كاري‌ نداريم‌. شيعه‌ و سني‌. اينها ببينيد از كجا اختلاف‌ بوجود آمده‌؟ اگر همانطوري‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود كه‌ من‌ كنت‌ مولاه‌ و هذا علي‌ مولاه‌. هركس‌ من‌ مولاي‌ او هستم‌، علي‌ مولاي‌ اوست‌. همانطوري‌ كه‌ فرمود كه‌ در غدير خم‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را روي‌ دست‌ بلند كرد، آخر مي‌دونيد، براي‌ رفع‌ اختلاف‌ اين‌ كار را كرد. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را روي‌ دست‌ بلند كرده‌. چون‌ لازم‌ نبود، علي‌ را مي‌شناختند همه‌. براي‌ اينكه‌ تاريخ‌ نويسها بعد نگن‌ كه‌ يك‌ علي‌ ديگه‌اي‌ منظور بوده‌. حالا يك‌ دونه‌ علي‌ بيشتر در زمان‌ پيغمبر اكرم‌ نبود و همه‌ هم‌ علي‌ را ميشناختند. گرفت‌ كمربند علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را روي‌ دست‌ بلند كرد. فرمود كسي‌ كه‌ من‌ مولاي‌ او هستم‌، اين‌ علي‌، ببينيدش‌، اين‌ علي‌ مولاي‌ اوست‌. با همة‌ اين‌ كارها در عين‌ حال‌ گفتند نه‌ ما خودمون‌ بهتر مي‌فهميم‌. از خدا و پيغمبر بهتر مي‌فهميم‌. سبب‌ اختلاف‌ اينها شدند.

 منظورم‌ اينها نبود. من‌ مي‌خواستم‌ دربارة‌ كوثر صحبت‌ كنم‌. كوثر بمعناي‌ خير كثير. خوبيهاي‌ زياد يكي‌ از آن‌ معاني‌ خير كثير كه‌ در اين‌ سورة‌ مباركه‌ منظور شده‌، وجود فاطمة‌ زهراست‌. خود فاطمه‌. ما به‌ تو فاطمه‌ داديم‌. هيچ‌ فرقي‌ نميكنه‌. شما نگيد كه‌ آخر كوثر به‌ معناي‌ فاطمه‌ نيست‌. يكي‌ از اسماء فاطمة‌ زهرا كوثره‌ و شما شيعيان‌ انشاء الله‌ خدا از همين‌ الان‌ به‌ بعد به‌ همه‌اتون‌ يك‌ دختر بده‌، حالا نفرين‌ هم‌ هست‌ باشه‌، نفرين‌ كه‌ نيست‌، و اسمش‌ را حتما مقيد باشيد كه‌ كوثر بگذاريد تا از اين‌ معنا بيفته‌، اسم‌ بشه‌ براي‌ فاطمة‌ زهرا. اسم‌ بشه‌. كوثر. خيلي‌ هم‌ اسم‌ قشنگيه‌. شبيه‌ به‌ خارجيها هم‌ هست‌ كه‌ بعضي‌ها مي‌روند مي‌گردند يك‌ اسمائي‌ كه‌ شبيه‌ به‌ اسمهاي‌ خارجي‌ باشه‌. فاطمه‌ ديگه‌ داخليه‌، وطني‌، مثلا. خدمت‌ شما زهرا داخلي‌ حساب‌ ميشه‌. ولي‌ كوثر اين‌ عربها اسم‌ مي‌گذارند. خوب‌ بالاخره‌ خارج‌ از مرزه‌. ماها چون‌ مثل‌ گداهايي‌ هستيم‌ كه‌ روي‌ گنج‌ نشستيم‌ و دستمون‌ را به‌ طرف‌ خارج‌ از مملكت‌ خودمون‌ دراز مي‌كنيم‌. و الا اين‌ اسماء بعضي‌ اسما را من‌ اصلا نمي‌فهمه‌ يعني‌ چي‌؟ از خود طرف‌ مي‌پرسند معناي‌ اين‌ اسمت‌ چيه‌؟ سميرا، و امثال‌ اينها. ميگه‌ نميدونم‌. باباش‌ هم‌ نمي‌فهميده‌، خودش‌ هم‌ نفهميده‌ و كسي‌ هم‌ نمي‌فهمه‌. فقط‌ يك‌ خورده‌اي‌ شبيه‌ به‌ اين‌ خارجيها، بعضي‌هايش‌ هم‌ خارجي‌ نيست‌ شبيه‌ به‌ خارجيه‌، مارك‌ خارجي‌ خورده‌. بسيار خوبيست‌. مخصوصا خانمهايي‌ كه‌ اسمهايي‌ مثل‌ پروانه‌ و بعضي‌ اسمها هست‌ واقعا انسان‌ تعجب‌ ميكنه‌. آخه‌ پروانه‌ هم‌ چيزيه‌ كه‌ روي‌ انسان‌ بگذارند. انساني‌ كه‌ خدا عقل‌ و هوش‌ داده‌ و پروانه‌اي‌ كه‌ اصلا عقل‌ و هوشي‌ نداره‌، تو مي‌خواي‌ چه‌ استفاده‌اي‌ از او بكني‌. پرنده‌ هستي‌؟ خدمت‌ شما عرض‌ شود. پروانه‌. اينها اسم‌ نيست‌. خانمهايي‌ كه‌ معمولا. يكي‌ از خانمها ديدم‌ اسمش‌ يكي‌ از اين‌ اسماء عوضيه‌، بهش‌ گفتيم‌ كه‌ اسمت‌ را عوض‌ كن‌. گفت‌ همة‌ اسمهاي‌ فاطمه‌ و زهرا توي‌ فاميلمون‌ هست‌. كوثر نيستش‌ الالن‌ نيست‌. خوب‌ كوثر بگذاره‌ انشاء الله‌. كوثر خيلي‌ خوبه‌. كوثر اسم‌ فاطمة‌ زهراست‌. من‌ اين‌ را اصرار دارم‌ براتون‌ بگم‌ كه‌ اسمه‌ براي‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. كوثر بمعناي‌ خير كثيره‌. خير كثير هم‌ حكمت‌ را خدا در قرآن‌ فرموده‌ خير كثير. فمن‌ يؤتي‌ الحكمه‌ فقد اوتي‌ خيرا كثيرا. حكمت‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ شناخت‌ حقايق‌ اشياء آنطوري‌ كه‌ هست‌. ما در بعضي‌ از دعاها مي‌گيم‌ كه‌ اللهم‌ ارنا الاشياء كما هي‌. خدايا اشياء را همانطور كه‌ هست‌ به‌ ما نشان‌ بده‌. ما خيلي‌ از آدمها را مي‌بينيم‌ آدم‌ نيستند ولي‌ به‌ شكل‌ آدم‌ مي‌بينيمشون‌. آنطوري‌ كه‌ هستند نمي‌بينيمشون‌. خيلي‌ چيزها را ما آنطور، اين‌ حرم‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را آنطور كه‌ هست‌ ما نمي‌بينيم‌. آنطوري‌ كه‌ هست‌ چيه‌؟ طبق‌ روايات‌. بين‌ جبلي‌ طوس‌، بين‌ اين‌ دو تا كوه‌ شهر طوس‌ كه‌ شامل‌ اين‌ كوههاي‌ هزار مسجد و كوههاي‌ خلج‌ ميشه‌، روضة‌ من‌ رياض‌ الجنه‌. يعني‌ باغي‌ از باغهاي‌ بهشت‌. خوب‌ شما باغي‌ از باغهاي‌ بهشت‌، نه‌ ما آنجوري‌ كه‌ هست‌ نمي‌بينيم‌. ملكوت‌ عالم‌ را نمي‌بينيم‌. حقايق‌ اشياء را نمي‌بينيم‌. تازه‌ ما به‌ خواص‌ اشياء پي‌ نمي‌بريم‌، نبرديم‌. اما اگر بهمون‌ حكمت‌ دادند همة‌ اينها را متوجه‌ ميشيم‌. حقيقت‌ اشياء را درك‌ مي‌كنيم‌.

 حقايق‌ همه‌ چيز را ما درك‌ مي‌كنيم‌ كه‌ انسان‌ تا تزكية‌ نفس‌ نكنه‌، دقت‌ كنيد و خودش‌ را پاك‌ نكنه‌، تزكية‌ نفس‌ يعني‌ پاك‌ شدن‌ و يك‌ چند تا مرحله‌ را هم‌ بعد از تزكية‌ نفس‌ نپيمايه‌ و به‌ كمالاتي‌ نرسه‌ حكمت‌ را بهش‌ نمي‌دهند. وقتي‌ انسان‌ به‌ چند مرحله‌ بعد از مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ قدم‌ گذاشت‌، تازه‌ نم‌نمي‌ از اقيانوس‌ حكمت‌ به‌ قلبش‌ جاري‌ ميشه‌. ميبينه‌ يك‌ چيزهايي‌ ميفهمه‌، يك‌ حقايقي‌ را درك‌ ميكنه‌. يك‌ الهاماتي‌ بهش‌ ميشه‌.(قطع‌ صداي‌ نوار)

 چون‌ او خير كثيره‌. شما بدانيد ما نمي‌خواهيم‌ بگيم‌ ائمة‌ اطهار هر چه‌ دارند از او دارند. يا مثلا فرض‌ كنيد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هر چه‌ داره‌ از او داره‌. ولي‌ خدا رحمت‌ كنه‌ يادمه‌ يك‌ منبر خيلي‌ پر محتوايي‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ در يكي‌ از منزلهاي‌ تهران‌ كه‌ مجلسي‌ بود رفت‌، دربارة‌ همين‌ كوثر صحبت‌ مي‌كرد. مي‌گفت‌ حوض‌ كوثر داريم‌، نهر كوثر داريم‌، فاطمة‌ زهرا داريم‌. حوض‌، حوض‌ كوثر. نهر كوثر مي‌آيد وارد كوثر ميشه‌، وارد حوض‌ ميشه‌ و از آن‌ طرف‌ خارج‌ ميشه‌. علوم‌ الهي‌، ايشان‌ مي‌گفت‌، علوم‌ الهي‌ وارد بر قلب‌ فاطمة‌ زهرا ميشه‌ و از قلب‌ فاطمة‌ زهرا به‌ ائمة‌ اطهار عنايت‌ ميشه‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. كه‌ اين‌ حوض‌ كوثره‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها. اين‌ خود كوثره‌، و تمام‌ علم‌ و حكمتي‌ كه‌ ايشان‌ مي‌گفت‌، من‌ نميتونم‌ بگم‌. چون‌ انسان‌ بايد به‌ يك‌ جائي‌ برسه‌ تا بتونه‌ حرفي‌ را كه‌ اندازة‌ دهنشه‌ بزنه‌. ايشان‌ ميگفت‌ كه‌ آنچه‌ كه‌ بر ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ ميرسه‌ از جانب‌ خدا، عين‌ يك‌ جوي‌ آب‌ مي‌آد وارد اين‌ حوض‌ ميشه‌، از اين‌ حوض‌ ميره‌ توي‌ دوازده‌ حوض‌ يا دوازده‌ نهر و لذا روز قيامت‌ هر امامي‌ به‌ دوستانش‌، به‌ پيروانش‌، به‌ اهل‌ زمانش‌، از نهر كوثر عنايت‌ مي‌كنه‌. يعني‌ هر كسي‌ يك‌ نهري‌ از آن‌ حوض‌ كوثر داره‌ ديگه‌. از آن‌ عنايت‌ مي‌كنه‌.

 آنوقت‌ يك‌ ملكي‌ داره‌ اين‌ نهر كوثر يك‌ ملكوتي‌. ملكش‌ همينه‌ كه‌ وسقنا بحوض‌ جده‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ بكأسه‌ و بيده‌ ريا رويا هنيئا صاعقا لازقا بعده‌ انسان‌ تشنه‌ لب‌، رسيده‌ يك‌ آبي‌ از همون‌ نهر كوثر امام‌ زمان‌، آن‌ جويي‌ كه‌ آمده‌ طرف‌ امام‌ زمان‌ از فاطمة‌ زهرا. اين‌ از آن‌ آب‌ بهش‌ مي‌دهند، از آن‌ آب‌ بهش‌ ميدن‌ اين‌ ديگه‌ تشنه‌ نميشه‌. و يك‌ ملكوتي‌ هم‌ داره‌. كه‌ علوم‌ اولين‌ و آخرين‌ را با يك‌ جام‌، به‌ هر بهشتي‌ مي‌دهند كه‌ در بهشت‌ داراي‌ علم‌ و حكمت‌ باشه‌ و همه‌ چيزها را خوب‌ بشناسه‌ و بفهمه‌. توي‌ بهشت‌ ديگه‌ اينطوريه‌ انسان‌. همونجا داراي‌ علم‌ و دانش‌ ميشه‌. مال‌ فاطمة‌ زهراست‌ و همه‌اش‌ مال‌ كوثره‌ و همه‌اش‌ مال‌ اين‌ حوضه‌. خيلي‌ عجيب‌. حالا عرض‌ كردم‌، او بايد خود ايشان‌، اي‌ كاش‌ آنوقتها خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ ضبطي‌ مي‌بود، نواري‌ مي‌بود. ما مي‌تونستيم‌ صداي‌ ايشان‌ را ضبط‌ كنيم‌ براي‌ شما بگيم‌.

 پس‌ حالا عرض‌ كردم‌ من‌ جرأت‌ نمي‌كنم‌، گفتم‌ نمي‌تونم‌ اونجوري‌ كه‌ او مي‌فرمود، من‌ بگم‌ كه‌ تمام‌ علوم‌ اولين‌ و آخرين‌. خداي‌ تعالي‌ ببينيد تشبيه‌ كنيد به‌ يك‌ درياي‌ بينهايتي‌ از علم‌ كه‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگاره‌. از اينجا جاري‌ شده‌. آمده‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ رسيده‌. از پيغمبر آمده‌ در اين‌ حوض‌ ريخته‌ و از اين‌ حوض‌ دوازده‌ جوي‌ ،دوازده‌ نهر منشعب‌ شده‌ و به‌ همة‌ اينها از علم‌ و حكمت‌ واصل‌ شده‌. هر كه‌، هر چه‌ دارد از فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها دارد. آنوقت‌ شما حالا ببينيد فاطمه‌ يعني‌ چي‌؟ بيجهت‌ اسمش‌ را كوثر نمي‌گذارند. كوثر يعني‌ حكمت‌. فاطمة‌ زهرا وقتي‌ حرف‌ ميزنه‌، حرفاش‌ كلمه‌ به‌ كلمه‌، بخدا قسم‌ علماي‌ بزرگ‌ بايد بنشينند رويش‌ كار بكنند. تازه‌ نگذاشتند فاطمة‌ زهرا كجا وقت‌ حرف‌ زدن‌ داشت‌؟ خودش‌ وقتي‌ روز قيامت‌ ميشه‌ آن‌ تجليلي‌ كه‌ از فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها در قيامت‌ ميشه‌، چون‌ مهمترين‌ جا و پرجمعيت‌ترين‌ جا صحراي‌ محشره‌. از زمان‌ حضرت‌ آدم‌ تا آخر دنيا، هر چي‌ آدم‌ آمده‌ توي‌ كرة‌ زمين‌، خداي‌ تعالي‌ در اينجا جمع‌ مي‌كنه‌. ميگيد مگه‌ جا ميشه‌؟ بعله‌ حالا من‌ ميگم‌ چيكار ميشه‌. از قرآن‌ استفاده‌ ميكنيم‌ چطوري‌ ميشه‌ كه‌ جا ميشه‌. درياها خشك‌ ميشه‌. كوهها را خدا خوردش‌ ميكنه‌ مثل‌ شن‌ نرم‌. اينها را ميريزه‌ توي‌ درياها. تمام‌ اين‌ كرة‌ زمين‌، ما الان‌ در يك‌ ربع‌ از زمين‌ زندگي‌ مي‌كنيم‌. هر چي‌ هم‌ مرده‌ باشند. تمام‌ اين‌ كرة‌ زمين‌ ميشه‌ جايگاه‌ ايستادن‌. جاي‌ ايستادن‌. پهلوي‌ هم‌ هم‌ مي‌ايستند. حتي‌ چسبيدة‌ به‌ هم‌ مي‌ايستند. من‌ يك‌ وقتي‌ خواب‌ ديدم‌ صحراي‌ محشر را. من‌ نمي‌دونم‌ حالا چطوري‌ بود كه‌، البته‌ يك‌ رواياتي‌ داره‌ كه‌ بعضي‌ از سادات‌ مثلا چه‌، چطوري‌ بود كه‌ من‌ جا نداشتم‌، هي‌ مي‌پريدم‌ مي‌خواستم‌ خودم‌ را پهلوي‌ يك‌ كسي‌ جا كنم‌، جا نبود. اينقدر چفت‌ در جفت‌ ايستاده‌ بودند. جا ميشيم‌. اينقدر هم‌ فشار هست‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ چون‌ نه‌ آبه‌، نه‌ هواست‌، هوا البته‌ به‌ اندازة‌ تنفس‌ با زحمت‌، نه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ نه‌ بادي‌ مي‌آد، نه‌ پنكه‌اي‌، نه‌ كولري‌ هيچي‌ هيچي‌. يك‌ همچين‌ جائي‌ انسان‌ را معطل‌ مي‌كنند كه‌ اهل‌ محشر ميگن‌ خدايا ما را ببر به‌ جهنم‌. آنجا يك‌ دودي‌، يك‌ تغييري‌ ميشه‌. آخه‌ انسان‌ گاهي‌ تغيير را مي‌خواد. از اينجا نجات‌ پيدا كنيم‌ ولو الي‌ النار. آنجا پيغمبر اكرم‌ و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ يك‌ جاي‌ خاصي‌ دارند. شيعيان‌ علي‌، كوشش‌ كنيد جزء شيعيان‌ باشيد. شيعتك‌ علي‌ منابر من‌ النور مبيضة‌ وجوههم‌. اينها صورتهايشون‌ مثل‌ ماه‌ ميدرخشه‌. چون‌ تاريك‌ هم‌ هست‌.

 يك‌ دفعه‌ مي‌بينند از گوشة‌ محشر چون‌ توي‌ تاريكي‌ اگر يك‌ نوري‌، ولو ضعيف‌ هم‌ باشه‌، خيلي‌ جلب‌ توجه‌ ميكنه‌. اما يك‌ نوري‌ كه‌ تمام‌ كرة‌ زمين‌ را منور مي‌كنه‌، مي‌بينند شفق‌ زد. چه‌ خبره‌؟ يك‌ صدايي‌ مي‌آد كه‌ چشمهاتون‌ را بپوشونيد. حتي‌ تجوز فاطمه‌ بنت‌ محمد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ اللهم‌ صلي‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌ چشمها را بپوشونيد. تا مي‌خواد فاطمه‌ بگذره‌. مردم‌ چشمهاشون‌ بي‌ اختيار ميره‌ روي‌ هم‌. راوي‌ از امام‌ صادق‌ سؤال‌ ميكنه‌ كه‌ سادات‌ چطور؟ خيال‌ ميكنه‌ محرم‌ و نامحرمي‌ مطرحه‌. حضرت‌ ميفرمايد اين‌ مال‌ محرم‌ و نامحرمي‌ نيست‌. اين‌ احكام‌ مال‌ اين‌ دنياسنت‌

 مي‌فرمايد هيچ‌ چشمي‌ نميتونه‌ عظمت‌ فاطمة‌ زهرا را ببينه‌. اينقدر با عظمته‌. هفتاد هزار ملك‌ جلو ميروند، هفتاد هزار طرف‌ راست‌. اين‌ هفتادها هم‌ ضمنا بهتون‌ عرض‌ كنم‌. هر جا ميگن‌ هفتاد هزار يا هفتاد تا يا هفت‌ تا اينها مي‌خوان‌ كثرت‌ را بگن‌. الان‌ داشتند آقاي‌ رفيعي‌ مي‌گفتند كه‌ مثلا امت‌ حضرت‌ موسي‌ هفتاد و دو فرقه‌ شدند، امت‌ حضرت‌ عيسي‌ هفتاد، اين‌ همة‌ هفتادها، يعني‌ زياد متفرق‌ ميشن‌. كثرت‌ را مي‌خواد برسونه‌. هفتاد هزار يعني‌ ملائكة‌ زياد. منتهي‌ اگر كثرت‌ كمي‌ باشه‌ ميگن‌ هفت‌ تا، يا هفتاد تا. اما اگر كثرت‌ خيلي‌. گاهي‌ ميشه‌ كثرت‌ خيلي‌ زياديست‌ هفتاد هزار ميگن‌ يا هفتصد هزار ميگن‌. اين‌ بعنوان‌ كثرته‌. ملائكة‌ زيادي‌، كمش‌ هفتاد هزاره‌. جلو دارن‌ ميرن‌. اينطرف‌، آنطرف‌، از پشت‌ سر. فاطمة‌ زهرا هم‌ با عظمت‌ داره‌ از وسط‌ داره‌ حركت‌ ميكنه‌. ميرسه‌ در بهشت‌. خوب‌ رفت‌ رسيد در بهشت‌. خدايا ما در دنيا كه‌ بوديم‌ هيچكس‌ ما را نشناخت‌. حالا هم‌ كه‌ شما دستور داديد چشمها را بپوشونند. اينجا هم‌ كسي‌ ما را نديد. بعد هم‌ توي‌ بهشت‌ هم‌ هر كسي‌ ميره‌ سر زندگي‌ خودش‌ و هيچي‌. پس‌ من‌ كجا شناخته‌ بشم‌؟ المجهولة‌ قدرا و المخفية‌ قبرا. فاطمة‌ زهرا را ما هيچ‌ جا نمي‌تونيم‌ بشناسيم‌ و حقيقت‌ هم‌ فاطمة‌ زهراست‌. همه‌ چيز فاطمة‌ زهراست‌. در خانة‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ بريد، سورة‌ كوثر كوچكترين‌ سوره‌ها و با عظمت‌ترين‌ سوره‌ها را خوب‌ مطالعه‌ كنيد. ببينيد فاطمه‌ يعني‌ چه‌؟ همة‌ ائمه‌ افتخار مي‌كردند كه‌ مادري‌ چون‌ فاطمة‌ زهرا دارند و علتش‌ هم‌ اينست‌ كه‌ او حوض‌ كوثره‌. تمام‌ علوم‌ اولين‌ و آخرين‌، تمام‌ حكمت‌ اولين‌ و آخرين‌، بوسيلة‌ فاطمة‌ زهرا، البته‌ ايني‌ كه‌ ميگم‌ ايشان‌ ميگفت‌ من‌ نميگم‌، چون‌ واقعش‌ اينه‌ نمي‌تونم‌ بگم‌ كه‌ ائمه‌ هر چه‌ دارند از فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها دارند. نه‌ در اين‌ عالم‌ در همون‌ عالم‌ اول‌، همون‌ خلقت‌ اول‌. خوب‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ فاطمة‌ زهرا ميگه‌ خوب‌ چي‌ مي‌خواي‌؟ برگرد. حقيقت‌ همه‌ مال‌ تو بوده‌ حالا البته‌ مردم‌ متوجه‌ نشدند. برگرد حالا مي‌خواي‌ چيكار بكني‌؟ توي‌ محشر. برميگرده‌. آخه‌ بهشت‌ خيلي‌ بالا توي‌ آسمانهاست‌. باز برميگرده‌ توي‌ كرة‌ زمين‌. فاطمة‌ زهرا در روايت‌ داره‌ كه‌، البته‌ تشبيهي‌ است‌ كه‌ روايت‌ كرده‌، مثل‌ مرغي‌ كه‌ دانة‌ خوب‌ را از دانة‌ بد جدا ميكنه‌، دوستانش‌ را، شيعيانش‌ را، محبينش‌ را، محبين‌ فرزندانش‌ را از ميان‌ اهل‌ محشر جدا ميكنه‌. حتي‌ جائي‌ ميرسه‌ كه‌ يكنفر ميگه‌ يا فاطمه‌ من‌ به‌ تو هم‌ حق‌ دارم‌. چه‌ حقي‌ تو داري‌؟ معلومه‌ هيچ‌ حقي‌ جز اين‌ حق‌ نداشته‌. ميگه‌ من‌ در يك‌ شهري‌ بودم‌. روز گرمي‌ بود. ديوار خانه‌ام‌ بلند بود. سايه‌ انداخته‌ بود توي‌ كوچه‌. يكي‌ از فرزندان‌ تو آمد پاي‌ ساية‌ ديوار من‌ توي‌ كوچه‌ نشست‌ و يك‌ چند دقيقه‌ استراحت‌ كرد. حضرت‌ او را هم‌ شفاعت‌ ميكنه‌. خيليه‌ها. خوب‌ حالا در همين‌ روايت‌ هست‌ كه‌ اين‌ شفيع‌ شده‌ها، اينهايي‌ كه‌ طفيلي‌ دارن‌ ميرن‌ توي‌ بهشت‌، آخه‌ شفاعت‌ طفيلي‌ آدم‌ ميره‌ توي‌ بهشت‌. اينهايي‌ كه‌ طفيلي‌ دارن‌ ميرن‌ توي‌ بهشت‌ ميگن‌ ما نميريم‌ خدايا. شما براي‌ چي‌؟ ما را در دنيا كه‌ بوديم‌، محبين‌ فاطمة‌ زهرا را نشناختند مردم‌. الان‌ شماها را نمي‌شناسند. شما با كوثر در ارتباطيد. بريد توي‌ انگلستان‌، توي‌ آمريكا، هيچكس‌ شما را احترامي‌ قائل‌ نيست‌ براي‌ شما؟ شما را نمي‌شناسند. خوب‌ شما چي‌ مي‌خوايد. ما هم‌ مي‌خوايم‌ بشناسنمون‌. شما هم‌ برگرديد بريد دوستانتون‌ را شفاعت‌ كنيد. اينها هم‌ بر مي‌گردند مي‌آيند دوستتانشون‌ را آنهايي‌ كه‌ بهشون‌ محبت‌ كردند، آنهايي‌ كه‌ در باصطلاح‌ دنيا به‌ اينها احترام‌ گذاشتند، همة‌ اينها را شفاعت‌ مي‌كنند مي‌برند توي‌ بهشت‌.

 شفاعت‌ هم‌ اين‌ نيست‌ كه‌ بيا برو توي‌ بهشت‌. اين‌ نيست‌. اين‌ را من‌ مكرر گفتم‌. يعني‌ گذرنامه‌اشون‌ را ويزا مي‌كنند، امضا مي‌كنند. شما مي‌تونيد توي‌ بهشت‌ مي‌ريد. البته‌ كمكشون‌ مي‌كنند. يكي‌ يكي‌ از اين‌ دوستان‌ فاطمة‌ زهرا و خود فاطمة‌ زهرا و ائمة‌ اطهار كمكشون‌ مي‌كنند كه‌ خوب‌ خودشون‌ را بسازند، تزكية‌ نفس‌ كنند زودتر خودشون‌ را بسازند، تزكية‌ نفس‌ كنند برند توي‌ بهشت‌. سر مرز نمي‌دونم‌ گير كرديد يا نه‌. من‌ گاهي‌ گير كرد. سر مرز گذرنامة‌ انسان‌ يك‌ اشكالي‌ داشته‌ باشه‌. ميبيني‌ يك‌ نفر پيدا ميشه‌، زبان‌ هم‌ بلده‌، ميره‌ اينطرف‌ آنطرف‌، كمك‌ ميكنه‌ راه‌ مي‌اندازه‌، كمك‌ ميكنه‌، و الا خود انسان‌ باشه‌ نميتونه‌. ما در مرز سعودي‌ با ماشين‌ كه‌ ميرفتم‌ ديدم‌ كه‌ يك‌ جواني‌ تبريزي‌ بود ايشان‌ گفت‌ كه‌ فلاني‌ من‌ ديروز با زن‌ و بچه‌ توي‌ اين‌ هواي‌ سرد اينجا معطلم‌. گفتم‌ چيه‌؟ گفتم‌ به‌ هر كي‌ من‌ كه‌ زبان‌ نمي‌فهمم‌. او اهل‌ آذربايجان‌ بود، زبان‌ فارسي‌ را اگر متوجه‌ ميشد زودتر كارش‌ راه‌ مي‌افتاد مختصريه‌. برداشتيم‌ برديم‌، اين‌ معناي‌ شفاعته‌ها، برديم‌ اين‌ كارش‌ را ديگه‌ همه‌ جا ميگفت‌ كه‌ توي‌ تركيه‌ به‌ من‌ گفت‌ من‌ مترجم‌ شما ميشم‌، توي‌ سوريه‌ شما مترجم‌ ما باشيد. و خوب‌ هم‌ بود. خدا رحمتش‌ كنه‌. اين‌ معناي‌ شفاعته‌. مي‌گيرن‌ گذرنامه‌ات‌ را درست‌ ميكنند، خودت‌ را درست‌ ميكنند. و الا بگيم‌ آقاي‌ كافر بيا محبت‌ به‌ فاطمه زهرا داشتي‌، يا يكي‌ از سادات‌ را براش‌ احترام‌ قائل‌ شدي‌، بيا برو توي‌ بهشت‌. نه‌ اينجور نيستش‌. تا اينجا ما در بارة‌ كوثر صحبت‌ كرديم‌ و انشاء الله‌ باز شبهاي‌ آينده‌ دربارة‌ معاني‌ ديگه‌ كوثر عرض‌ مي‌كنيم‌. نتيجه‌اي‌ كه‌ امشب‌ ما ميگيرم‌ انشاء الله‌ دختراتون‌ را اسمش‌ را كوثر بگذاريد. جوآنها مخصوصا، آنهايي‌ كه‌ بچه‌ دار نشدند، نذر كنند خدا بچه‌اي‌ بهشون‌ بده‌ اولين‌ بچه‌ كه‌ دختره‌ انشاء الله‌ و ماية‌ رحمتو بركت‌ هم‌ خواهد بود، كوثر اسمش‌ را بگذارند.

 انا اعطيناك‌ الكوثر. اي‌ پيغمبر به‌ تو كوثر داديم‌. ان‌ شانئك‌ هو الابتر. دشمن‌ تو، مبغض‌ تو، اوست‌ كه‌ مقطوع‌ النسله‌. آن‌ دانشمند ميگه‌ كه‌ اينهمه‌ فرزندان‌ پيغمبر، شما بريد بگرديد يك‌ دونه‌ از فرزندان‌ بني‌ اميه‌ اگر پيدا كرديد. پيدا نميشه‌. قطع‌ شد نسلشون‌. فقط‌ يك‌ رشته‌ ظاهرا ميمونه‌ كه‌ سفياني‌، عثمان‌ بن‌ عنبسه‌ جزء بني‌ اميه‌ است‌. مثل‌ اينكه‌ يك‌ خط‌ مانده‌، يك‌ نسل‌ مانده‌، كه‌ او هم‌ بياد هشت‌ ماه‌ از خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اين‌ هزار ماهي‌ كه‌ بني‌ اميه‌ حكومت‌ مي‌كردند، هشت‌ ماهش‌ مانده‌، آن‌ هشت‌ ماه‌ را حكومت‌ بكنه‌ و بعد خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ امام‌ زمان‌ بياد ديگه‌ آخرين‌ ريشه‌ را بكنه‌ و انشاء الله‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ سفياني‌ را از بين‌ ميبره‌. و به‌ همين‌ جهت‌ به‌ فاطمة‌ زهرا بيشتر از همه‌ دشمنان‌ اذيت‌ كردند. خيلي‌ عجيبه‌. ميگه‌ صبت‌ علي‌ مصائب‌. صبّ به‌ معناي‌ ريخته‌ شدنه‌. يعني‌ ريخت‌ بر من‌ مصيبتهايي‌. لو انها صبت‌ علي‌ الايام‌، سرن‌ لياليا. اگر به‌ روزها اين‌ مصيبتها ريخته‌ ميشد، شب‌ ميشد، خيلي‌ عجيبه‌. معلومه‌ فاطمة‌ زهرا خيلي‌ اذيت‌ شده‌ و حق‌ هم‌ دارن‌. فاطمة‌ زهرا از مردن‌ نمي‌ترسيد. بلكه‌ يكي‌ از آرزوهاش‌ اين‌ بود كه‌ از دار دنيا بره‌. و اينهم‌ وقتي‌ رسول‌ اكرم‌ توي‌ بستر افتاده‌ بود و فاطمه‌ زياد براي‌ فراق‌ رسول‌ اكرم‌ گريه‌ ميكرد، پيغمبر اكرم‌ صداش‌ زد. بيا جلو. آمد جلو در گوش‌ فاطمه‌ يك‌ چيزي‌ گفت‌ فاطمه‌ خنديد. چي‌ گفتند؟ چي‌ گفت‌ كه‌ تو آنهمه‌ ناراحت‌ بودي‌. گفت‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود اول‌ كسي‌ كه‌ از فرزندان‌ من‌ به‌ من‌ ملحق‌ ميشه‌، اول‌ كسي‌ كه‌ از اقرباي‌ من‌، از اقوام‌ من‌، از خويشاوندان‌ من‌، از دوستان‌ من‌، به‌ من‌ ملحق‌ ميشه‌ تو هستي‌. خوشحال‌ شد. پس‌ فاطمة‌ زهرا چرا اينقدر گريه‌ ميكرد؟ چرا اينقدر اشك‌ مي‌ريخت‌؟ كه‌ جزء گريه‌ كنندگان‌ عالم‌ محسوب‌ ميشه‌ كه‌ چهارنفر ميگن‌ گريه‌ كردند. يكي‌ حضرت‌ آدم‌ بود، يكي‌ يعقوب‌ بود، يكي‌ حضرت‌ سجاد بود يكي‌ هم‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهرا. آنها زمانشون‌ طولاني‌ بود. ولي‌ فاطمة‌ زهرا در مدت‌ هفتاد و پنج‌ روز يا نود و پنج‌ روز اينهمه‌ گريه‌ كرد. البته‌ من‌ آن‌ روايات‌ را كه‌ ميگه‌ مردم‌ شهر مدينه‌ اذيت‌ شدند و گفتند يا روز گريه‌ بكن‌ يا شب‌ گريه‌ بكن‌، نمي‌فهمم‌. چيزي‌ را هم‌ كه‌ نمي‌فهمم‌، نميگم‌. و در آن‌ روايت‌ داره‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا مردم‌ مدينه‌ را اذيت‌ ميكرد. اذيت‌ شدند. گفتند برو بيرون‌. اين‌ را من‌ نمي‌فهمم‌. بهرحال‌ با بلندگو كه‌ گريه‌ نميكرده‌ حضرت‌. بعدهم‌ يك‌ خونة‌ همسايه‌ حضرت‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ بعد هم‌ يك‌ خانة‌ همسايه‌ مثلا صداي‌ يك‌ زني‌ شيون‌ بكنه‌ بره‌، حالا شهري‌ را آنجور صداش‌ بپيچه‌، آنهم‌ صداي‌ يك‌ زن‌، آنهم‌ زن‌ عفيفه‌اي‌ مثل‌ فاطمة‌ زهرا. من‌ احساس‌ مي‌كنم‌ اين‌ را يك‌ رواياتي‌ داره‌ كه‌ شايد دشمنها درستش‌ كردند. و الا گريه‌ را هر چه‌ هم‌ انسان‌، از يك‌ اطاق‌ از دو تا اطاق‌، از توي‌ خونه‌ بيشتر خارج‌ نشه‌. حالا اينها را عرض‌ كردم‌ هر چي‌ را من‌ نمي‌فهمم‌ دليل‌ نداره‌ ردش‌ كنم‌. ولي‌ خيلي‌ گريه‌ كرد فاطمه‌ خيلي‌ هم‌ متأثر بود. براي‌ چي‌ متأثر بود؟ براي‌ مردن‌؟ نه‌. اين‌ كه‌ خوشحال‌ شد وقتي‌ بهش‌ خبر وفاتش‌ را دادند. براي‌ چي‌؟ براي‌ اينكه‌ مي‌بينه‌ اين‌ نهر كوثر، اين‌ علم‌ و دانش‌،اين‌ منبع‌ حكمت‌، اين‌ جاري‌ شده‌، مردم‌ ازش‌ استفاده‌ نميكنند. نميگذارند مردم‌ ازش‌ استفاده‌ بكنند. يك‌ آب‌ زلالي‌ باشه‌، مردم‌ تشنگي‌ دارند مي‌ميرند. يك‌ نفر بياد مانع‌ بشه‌ كه‌ كسي‌ از اين‌ آب‌ بخوره‌، از اين‌ آب‌ استفاده‌ بكنه‌ ببينيد چقدر بده‌. براي‌ اين‌. لذا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را وقتي‌ كه‌ بردند به‌ طرف‌ مسجد، حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها مي‌بينيد همه‌اش‌ دفاع‌ از او ميكنه‌. نميگه‌ حالا پهلوم‌ درد ميكنه‌ مه‌ كاري‌ نداشته‌ باشم‌، نميگه‌ محسنم‌ سقط‌ شده‌ حالا ازم‌ تكليف‌ برداشته‌ شده‌. نمي‌فرمايد كه‌ من‌ ديگه‌ نمي‌تونم‌، طاقت‌ ندارم‌ برم‌ دنبال‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. نه‌. حركت‌ ميكنه‌ و تمام‌ قدرتش‌ را هم‌ اعمال‌ ميكنه‌. تمام‌ قدرتش‌ را اعمال‌ ميكنه‌.

 اين‌ مكاشفه‌اي‌ كه‌ ديشب‌ هم‌ اشاره‌اي‌ كردم‌، يكي‌ از افرادي‌ كه‌ خوب‌ اهل‌ مكاشفه‌ است‌، اين‌ ديده‌ بود. ميگفت‌ دم‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا در عالم‌ مكاشفه‌ ايستاده‌ بودم‌، با روايات‌ چون‌ تطبيق‌ ميكنه‌، ايستاده‌ بودم‌ در كه‌ به‌ پهلوي‌ به‌ من‌ خطاب‌ ميكرد، اشك‌ مي‌ريخت‌، به‌ پهلوي‌ مادرتون‌ زهراكه‌ خورد، حضرت‌ افتاد روي‌ زمين‌. آنجا يك‌ پله‌اي‌ بود. افتاد از آن‌ پله‌ هم‌ پائينتر. فضه‌ هم‌ خودش‌ را زود رسوند. سر فاطمة‌ زهرا را روي‌ دامن‌ گرفته‌. دستش‌ را گذاشته‌ روي‌ پهلوي‌ فاطمه‌. توي‌ خانه‌ است‌. طبعا فاطمة‌ زهرا افتاده‌ در يك‌ حال‌ عجيبي‌. در شكست‌ هجوم‌ آوردند كه‌ ايشان‌ مي‌گفت‌ فضه‌ كشيد بدن‌ فاطمه‌ را به‌ يك‌ كنار. و الا لگد مي‌كردند. زير پا بدن‌ فاطمه‌ را شايد از بين‌ مي‌بردند. فضه‌ كشيد آنطرف‌. خوب‌ ريختد توي‌ خانه‌. خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بسيار خانة‌ كوچكي‌ هست‌. هنوز هست‌. من‌ خجالت‌ مي‌كشم‌ كه‌ اين‌ حرفها را توي‌ چشم‌ دوستان‌ فاطمة‌ زهرا نگاه‌ كنم‌ و بگم‌. چراغها را خاموش‌ كنيد. شب‌ اول‌ ماه‌ جمادي‌ الثاني‌ است‌. شب‌ اول‌ عزاي‌ فاطمة‌ زهراست‌. ميگه‌ بدن‌ فاطمة‌ را به‌ كناري‌ كشيد مبادا اين‌ هجوم‌ جمعيت‌ بدن‌ فاطمه‌ را لگدمال‌ كند. فضه‌ داره‌ دست‌ به‌ صورت‌ زهرا ميكشه‌. عرق‌ صورت‌ فاطمه‌ را پاك‌ ميكنه‌. موهاي‌ مقدسش‌ را از صورتش‌ عقب‌ ميزنه‌. گاهي‌ خم‌ ميشه‌ صورت‌ فاطمة‌ زهرا را ميبوسه‌ و فضه‌ اشك‌ ميريخت‌. اشك‌ چشم‌ فضه‌ روي‌ صورت‌ فاطمة‌ زهرا ريخت‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها آن‌ چشمهاي‌ بيحالش‌ را باز كرد. اول‌ جمله‌اي‌ كه‌ سؤال‌ كرد پسر عمم‌ چه‌ شد؟ كجاست‌؟ گفت‌ بي‌بي‌ ريختند مردم‌ توي‌ منزل‌ علي‌ را دستگيرش‌ كردند. بطرف‌ مسجد دارند ميبرن‌. فاطمة‌ زهرا به‌ فضه‌ فرمود به‌ من‌ كمك‌ كن‌ من‌ از جا بلند بشم‌. چيزيم‌ نيست‌، من‌ مي‌خوام‌ نگذارم‌ پسر عمم‌ را با اين‌ حال‌ به‌ مسجد ببرن‌. فضه‌ زير بغل‌ فاطمة‌ زهرا را گرفت‌. حركت‌ كرد. خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ با مسجد يك‌ ديوار بيشتر فاصله‌ نبود. يك‌ در بيشتر فاصله‌ نبود. جائي‌ فاطمه‌ به‌ علي‌ رسيد كه‌ ديگه‌ وارد مسجدش‌ كرده‌ بودند. جمعيت‌ مسلمانهاي‌ بي‌ وفاي‌ بي‌ محبت‌ هم‌ آنجا اجتماع‌ كرده‌ بودند. اما حدود چهل‌ نفر بودند كه‌ علي‌ را به‌ طرف‌ محراب‌ مسجد كه‌ ابي‌ بكر نشسته‌ بود، مي‌بردند. فاطمة‌ زهرا كمربند علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را گرفت‌. به‌ طرف‌ خانه‌ كشيد. نمي‌گذارم‌ پسر عمم‌ را با اين‌ حال‌ ببريد. اينجا آن‌ دومي‌ لعين‌ رو كرد به‌ قنفذ. شما بدونيد ايشان‌ ميگه‌. ميگه‌ من‌ نگاه‌ مي‌كردم‌ اشك‌ مي‌ريختم‌. قنفذ خودش‌ را يك‌ خورده‌اي‌ عقب‌ كشيد. شمشيرش‌ را در آورد از ميان‌ غلاف‌. غلاف‌ را به‌ دست‌ گرفت‌. غلاف‌ شمشير را گاهي‌ از آهن‌ درست‌ مي‌كردند. من‌ اگر ايام‌ فاطميه‌ نبود اين‌ مكاشفه‌ را عرض‌ نمي‌كردم‌. غلاف‌ شمشير رامعمولا از آهن‌ درست‌ مي‌كردند. شمشير كارش‌ بريدنه‌. اما غلاف‌ ميشكنه‌ ولي‌ خوني‌ بيرون‌ نميريزه‌. قنفذ آمد جلو با غلاف‌ شمشير. زد به‌ بازوي‌ فاطمة‌ زهرا. سايرين‌ هم‌ ريختند همه‌اشون‌ فاطمة‌ زهرا را كتك‌ زدند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را بردند به‌ طرف‌ محراب‌. سلمان‌ ايستاده‌، اباذر ايستاده‌، شيعيان‌ باوفا ايستادند، امام‌ حسن‌، امام‌ حسين‌ اينها همه‌ مايل‌ بودند كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ فرمان‌ بده‌ تا تمام‌ اين‌ مردم‌ را با دم‌ شمشير بگذرانند. اما علي‌ اشاره‌ ميكرد نه‌. نه‌. ما بندة‌ خدائيم‌. خدا ميخواد اينها را معرفي‌ كنه‌ تا مردم‌ شيعه‌ لااقل‌ حلالزاده‌ها، پيرو اينها نباشند و اينها را بشناسند. فاطمة‌ زهرا رفت‌ كنار مسجد. ايشان‌ ميگه‌ من‌ ديدم‌ فاطمه‌ رفت‌ كنار مسجد نشست‌. عرض‌ كردم‌ اگر با روايات‌ تطبيق‌ نمي‌كرد، نمي‌گفتم‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را هم‌ بردند توي‌ محراب‌. ابي‌ بكر هم‌ نشسته‌ دستش‌ را دراز كرده‌. شمشير را روي‌ سر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نگه‌ داشتند. بيعت‌ كن‌. همه‌ ميگن‌ بيعت‌ كن‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها بلند شد. چشمش‌ به‌ اين‌ منظره‌ افتاد. فرمود خلب‌ ابن‌ عمي‌ ول‌ كنيد پسر عمم‌ را. او لاكشف‌ بدعا رأسي‌ و اشكو لا اله‌ اشكوني‌. پسر عمم‌ را آزاد كنيد، ول‌ كنيد. و الا در خانة‌ خدا ميرم‌. همين‌ گوشة‌ مسجد سرم‌ را برهنه‌ مي‌كنم‌ و نفرينتون‌ مي‌كنم‌. همة‌ اصحاب‌ ايستادند، مردم‌ ايستادند. پايه‌هاي‌ مسجد بنا كرد لرزيدن‌. گرد و غباري‌ بلند شد، علي‌ زير شمشيره‌. صدا زد سلمان‌ بيا. برو زود پيغام‌ من‌ را به‌ فاطمة‌ زهرا برسون‌. به‌ فاطمه‌ بگو اگر مي‌خواي‌ اسلام‌ باقي‌ بمانه‌ نفرين‌ نكن‌، نفرين‌ نكن‌، مردم‌ هم‌ كه‌ اين‌ اوضاع‌ را ديدند، دست‌ كشيدند از علي‌ بن‌ ابيطالب‌. علي‌ رفت‌ در ميان‌ خانه‌ نشست‌. فاطمة‌ پهلو شكسته‌ هم‌ در كنارش‌ توي‌ بستر افتاد. امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ و زينب‌ و ام‌ كلثوم‌ هم‌ نشستند به‌ اين‌ پدر و مادر غريب‌ مظلوم‌ گريه‌ كردند. همانطوري‌ كه‌ شما الان‌ گريه‌ مي‌كنيد. اجركم‌ الله‌ يا بقية‌ الله‌. همانطوري‌ كه‌ شما داريد گريه‌ مي‌كنيد براي‌ مادرتون‌.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *