شب اول ربیع الاول ۱۴۰۹ – مرض روحی حرص و طمع

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین  والصلاة و السلام علی سیّد و نبینا ابالقاسم محمّد و علی  ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه و لعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین

مرض روحی حرص و طمع

موضوع بحث امشب ما در مورد مرض حرص و طمع  هست . در این باب آیاتی از قرآن هست و همچنین روایاتی . امشب چند تا از روایات و کلمات ائمه اطهارعلیهم السلام را برایتان می‌خوانم و بعد معقوله‌ی حرص و طمع را عرض می‌کنم و بعد هم اگر توفیقی بود راه علاج این مرض خطرناک را عرض می کنیم .

روایاتی که در این باب آمده زیاد است ، حتّی چند شب هم نمی توانیم تنها روایات را بخوانیم ، ولی یک مقدار از آنها را انتخاب کردم و انشاالله اینها را آقایون دقّت کنند و جنبه‌ی این داشته باشد که استفاده کنیم . کلام اهل بیت عصمت نور است ، کلامکم نور[1] ، در زیارت جامعه می خوانیم که ای خاندان عصمت کلام شما نور است . نور معنایش این است که مانند نورهای ظاهری و چراغ یا خورشید یا هرنوری که درعالم هست ، اینها راه گشای ما هستند و راهنمای ما هستند . در دریاها و زمین و آسمان‌ها آنچه راهنمای انسان از ذلالت و تاریکی هست و نجات می‌دهد نور است .

کلام خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام تشبیه شده به نور ویکی از اسماِ الله ، نور است . معنا ندارد خدا را تشبیه به این نور ظاهری کنیم بلکه باید این نور ظاهری را به نور معنوی تشبیه کرد . نور معنوی و واقعی، چون ذات اقدس الهی  خودش بوده وهمیشه ازلیست و پدید آورنده‌ی تمام موجودات هست. لذا نور ظاهری جز مخلوقات خدای تعالی هست .

چراغ علاوه براینکه خودش را نشان می‌دهد بماند ، به دیگران هم راه را نشان می‌دهد . از این جهت اسم چراغ را نور گذاشتن و خدایتعالی هم خودش بوده و به وجود آورنده ی اشیا ِ دیگر هم بوده است ، لذا : الله نورالسماوات والارض[2]  خدا نور آسمان ها و زمین است.آیاتی که خیلی در این جهت موَثر است همین آیه « الله نورالسموات و الارض مثل نوره کمشکوة فیهما مصاح المصباح فی زجاجة الزجاجة [3]»  در بعضی از احادیث دارد که اسامی تمام ائمه از این آیه شریفه  بیرون می‌آید «یهدی  الله لنوره من یشاِ »[4]  منظور حضرت بقیة الله است  . لذا هر کس در زمان غیبت کبری بخصوص لیاقت نداره  که مستقیم از نور حضرت ولی عصر استفاده کند به هر حال در این موضوع نمی‌خواستم بحث کنم . کلام خاندان عصمت نور هست . متاَسفانه مسلمان‌ها به جایی رسیدند که کلام دانشمندان خارجی را بیشتر از کلام امام صادق اهمیّت می‌دهند ، یا وقتی که یک سخنگو درمنبریا درهر کجا یا حتّی در یک کتاب که انسان  مطالعه می کند می بینند که یک  فرد خارجی یک الفاظ خارجی را می‌گوید ، را بهتر قبول دارند . تا اینکه ببینند  نوشته : قال صادق علیه السلام .

در کتابها هم همینطور است و بدبختی این است که اگرببینیم  استدلال به کلمات دانشمندان غیر مسلمان در آن هست می‌گوییم کتاب علمی است . امّا اگر یک کتابی را ببینیم که استدلال به قرآن و روایات کرده آن را کتاب دینی می دانیم . فکر می‌کنیم علم یعنی مزخرفات  فلان فیلسوف یا جدید گفتن که هرروز عوض بشود . جالبش این است که فلاسفه قدیم  در فلسفه که بحث می کنند وقتی می رسیدند به مسئله‌ی معراج . میگفتن : که معراج محال هست ، به جهت اینکه یکی بخواهد  به آسمان  برود، به آسمان هفتم !  برود به آسمان اوّل و آن را پاره کند و یک درزی برایش با چاقو ببرند بعد پیغمبر اکرم را عبور بدهند و وقتی برگشت باز یک نفری بیاید و بدوزد  خرق والتیام  لازمه ی این خرق و التیام یعنی پاره  کردن  دوختن .امّا امروز معلوم شد که نه این آسمان  آن جوری که فکر میکردند نیست  بلکه  آسمان یک فضای باز است .

همینطورکه قرآن  فرموده : « يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لاَ تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطَانٍ‌ [5] » ای گروه جن و انس  اگر خواستید به آسمان  بروید  با وسیله بروید همینطوری نمی‌شه  لایستطیعون  همینطوری نمی توانید . لا تتخذ ون  نفوذ نمی توانید بکنید . الا بسلطان .  وَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذٰلِکَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَکَّرُونَ‌ [6].

أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لاَ هُدًى وَ لاَ کِتَابٍ مُنِيرٍ [7].

وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دَائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ [8] .

    خدا راه را آنطوری باز کرده ولی فلاسفه‌ی قدیم می گفتند: که همه ی اشیا ِ از یک اجزایی درست شده که یک جزئش که اتم تشخیص دادند . اون جزِ آخر قابل تجزیه  نیست و حال اینکه  تجزیه‌اش می کنند و نمی‌خوام واردش بشوم  . یک خورده‌ای میخواستم اشاره کنم که ما ها در صراط مستقیم نیستیم ، خدا می‌داند ما فکر میکنیم دوستدار خاندان عصمت و طهارت هستیم ، دوستی ما هم خلاصه می‌شود در روزعاشورا که بیاییم و سینه‌ای بزنیم یا در روز بیست وهشتم ماه صفر عزاداری کنیم … همش همین میدانیم . من یک کتابی حدود سی سال قبل یک کتابی نوشتم به نام اتّحاد و دوستی ، یک کتاب دیدم مال یکی از دانشمندان آمریکایی به نام آیین دوستیابی. این در مقدّمه‌اش نوشته بود چهار میلیون و پانصد هزاراز این کتاب قبل از این چاپی که من دارم الان چاپش می‌کنند نه مرتبه به زبان فارسی ترجمه شده در ایران و مردم آنطور از این کتاب استقبال  می کنند .

من در همین کتاب اتّحاد و دوستی  برداشتم کلمات آن را با کلمات روایات  و ائمه اطهار علیهم السلام تطبیق دادم . دیدم هر چه کلام خوب دارد بهترش در کلمات خاندان عصمت هست وبه یک سری از مطالب اصلاَ برخورد نکرده بود .

او در کتابش شش وسیله ی دوست یابی به قول خودش از ابتکارات فکریش بود در آن کتاب نوشته بود . من حدود سی و یک یا سی و دو تا  وسیله دوست یابی را از روایات  انتخاب کردم  ولی در عین حال چون اسمش خارجی هست بیشتر اهمیّت می دهیم . یک کالایی را ما می خواهیم به ایرانی ‌ها بفروشیم  باید رویش شماره خارجی  و مهر خارجی بزنیم .

 این مال بی شخصیّتی خودمان است . حالا ان شاالله دربین ما نیست ، ولی این مال بی شخصیّتی انسان است ، اگر انسان خودش شخصیّت داشته باشد باید همه تابع او باشند  ائمه شیعه و دین شیعه و خود شیعه باید امام بشریّت باشد .

امام یعنی الگو ، اینکه گفتند لباستان شبیه به دیگران قرار ندهید . من این را اصراردارم و حرام می دانم اگر یک لباسی بپوشید که شبیه لباس غیر مسلمان باشد . این بخاطر این است که استقلال شما را حفظ شود . شما مستقل باشید و از خودتان لباس داشته باشید ، شما خودتان ابتکار داشته باشید ، خودتان هنر داشته باشید ، همه چیز خودتان داشته باشید ، استقلال داشته باشید .

استقلالی که ما باید داشته باشیم این است که ما همه چیز از خودمان داشته باشیم ، حتّی در طرز لباس پوشیدن  استقلال داشته باشید . جمعیّت و قومی  که هر روز وضع قیافه شان راعوض می کنند و برایشان قیافه و لباس دیگران خیلی اهمیّت دارد ، این جمعیّت هیچ وقت به سعادت  نمی‌رسند .

یک چیزی را بهتون بگویم . عجیبه !الان کتابهایی نوشته می شود ، علم روز و قرآن  ، خدا در قرآن مسلئه‌ی کرویت زمین را گفته پس چرا این را پانصد  سال قبل مسلمانان اعلام نکرده اند ؟ این امتییازش مال مسلمانان بود اما دیگران  اعلام کردند .

چرا مسلمانان امتیازش را نگرفتند ؟ چون ایمان نداشتند ! گفتند شاید درست در نیاید . یعنی قرآن را احتمال می دهند  مسلمانان .

 احتمال اشتباه و دروغ می‌دهند والاّ قرآن با این صراحت حرکت وضعی و حرکت انتقالی زمین را بیان می کند .

ایمان نداریم ، به خدا قسم همین الان راجع به زندگی بعد از ظهور در کتابها شرح داده شده ، باور کنید ما در دنیا آنقدر بی شخصیّت هستم که جراَت نمی‌کنیم بگوییم مسئله ی ظهور امام زمان  مال ما هست و عنوان نمی کنیم .

یک مساَله‌ای کاملاً علمی و عقلی . شما اگر سیر تاریخی کنید می بینید از زمان اسکندر و ذوالقرنین این مساِله مطرح شده تا الان ! مساِله‌ای که دنیا باید تحت یک حکومت باشد و یک فرمانده باشد . من در کتاب مصلح اخرالزمان مفصّل این مطلب را توضیح دادم و بحث کردم و اینجا نمی خوام بحث کنم یک چیزی است که آرزوی تمام دنیاست . یعنی این سازمان مللی که الان درست شده به همین دلیل و به همین ایده تشکیل شده . که تمام مردم کره ی زمین تحت یک حکومت و یک برنامه باشند و یک حاکم بر آنها فرمانده ای کند . خب شما می توانید ده روز در همین ایّام  نیمه شعبان در رادیو و تلویزیون در این مورد صحبت کنید ، نه ! دنیا نمی پسنده ! ، نه نمی شود، یکی از منبریها در زمان شاه من خودم بهش گفتم : آقا شما روی منبرتان از امام زمان صحبت کنید. گفت : من در مورد چیزی که مسلمانان در موردش اتّفاق ندارند صحبت نمی کنم . به قول خودش بیست و پنج سال منبری بود و یک بار نام مقدّس امام زمان را روی منبر نیاورده بود .

این مساَله را نه تنها مسلمانان اتّفاق دارند بلکه کل دنیا آرزویش را دارد . من در این کتاب مصلح غیبی شرح داده‌ام که حتّی راسل در بعضی از نوشته هایش می گوید : که دنیا اگر می خواهد روی سعادت را ببیند باید یک حکومت واحدی داشته باشد و یک مجری مقتدر و پاک ، مطلع از همه‌ی علوم و مصالح مردم .

که اتفاقاَ ما معتقدیم که چنین فردی هست امّا مردم هنوز لایق نیستند که ایشان را قبول کنند و خدا حدود هزار و صد و پنجاه ساله ایشان را نگه داشته برای اینکه مردم آمادگی پیدا کنند ، قدرت خدا در اختیار ایشان هست ، یدالله .

 خدای‌تعالی در قرآن می فرماید :همه ی علوم را ما در امام مبین قرار دایم و معصومه و کوچک ترین خطایی نمی کند . خب ما داریم پس چرا معرفی نمی کنیم ؟ می ترسیم . می ترسیم بگوییم امام صادق این مطلب را فرموده  . خودمون هستیم زیاد (نا مفهوم )محبت  اینها نیست .

محبت وقتی هست که شما به من وقتی محبت دارید که زمانی من یک جمله ای به شما بگویم شما بگویید چشم . چشم گفتن محبت را می رساند ، اما اگر بی اعتنایی کردید به خدا قسم ما بخواهیم یا نخواهیم خدا لعنت کند آنهایی که این فکر را در ذهن مسلمانان ها فرو کردند،تقرباَ عادت شده ، الان اگر بشنویم فلان خارجی این طوری گفته همه بیشتر به حرفها گوش میدهند . البته شما ها را عرض نمی کنم ، کلی ، مسلمانها بالخصوص تیپ جوان بیشتر خوششان میاید تا بگویند امام صادق این مطلب را گفته . این معنای این است که ما صد در صد از صراط مستقیم منحرف هستیم . ما نوی راه راست نیستیم ، ما دوستدار خاندان عصمت نیستیم . دوستی همین نشد که بگیم آقا جان ما شما را دوست داریم ولی حرفتان را قبول ندارم .بیاییم یک خورده ای پای این دوستی بایستیم . یک خورده ای این دوستی را بفهمیم .

علی بم ابیطالب را کسی دوست دارد که کلمات علی بن ابیطالب را همینطوری که حداقل خارجی ها به آن توجه میکنند آن هم به آن صحبت ها توجه بکند . واقعاَ شرم آور است که بگیم به اندازه ی یک مسیحی برای کلام علی بن ابیطالب احترام قائل هستیم .جرجردا وقتی آمد به نجف خیلی احترامش کردند بخاطر شش کتاب ی که طابه نام صوت العدالت الانسانیة در وصف علی بن ابیطالب نوشته بود . به شیعه گفت به خدا قسم شرم آور است در سخنرانی اش گفت شیعیان من علی بن ابیطالب علیه السلام را در آسمان هفتم می بینم و شما شیعیان علی بن ابیطالب را روی زمین می بینید !

یک عده هستند که خدا لعنت شان کند این وهابی مسلک ها که در توی شیعه ها پیدا شدند که ائمه اطهار علیهم السلام را به عنوان یک عالم می دانند و گاهی خودشان را عالم تر از اهل بیت علیهم السلام می دانند . ولایت تکوینی ندارند . فرزند علی بن ابیطالب علیه السلام  ، حضرت علی بن موسی الرضا در یک شب یادمه بیست و سه نفر را یکجا شفا دادند ، اینها ولایت تکوینی است .

من خودم به آستانه گفتم در ماه به طور متوسط چند تا معجزه که برای شما ثابت میشه در دفتر آستانه ثبت می شود ؟ گفت به طور متوسط آن چیزی که برای ما ثابت می شود و اسم و خصوصیات آن در معجزات ثبت می شود حوالی سی معجزه است . در ماه حالا چقدر حرفش را نمیزنند ! گاهی خود مریض هم متوجه نمی شود و بعدها می بیند که شفا گرفته است ، چقدر معجزه هست ؟ امراض روحی که شفا داده می شود که اصلاَ به حساب نمیاید ، چقدر از مشکلات حل می شود .

محبت های ما واقعی نیست . ما برای خاندان عصمت ارزشی قائل نیستیم . حرف حساب را انسان از دشمن هم که شده باید بشنود . یکی از دانشمندان خارجی می گفت : مسلمانان مثل گداهایی هستند که روی گنج خوابیده اند و دست گدائی به طرف گداهای دنیا دراز کردند . واقعاَ همین طور هست .

شما بروید کتابهای مذهبی را بردارید و بخوانید توی همین مشهد شهر مذهبی بگردید من نمی خواهم آمار بدهم بروید ببینید کتاب فروشی ها ی مذهبی چند تا است و کتاب فروشی های غیر مذهبی چند تا هستند ؟ شهرهایی هستند که اصلاَ کتاب فروشی مذهبی ندارند . شهرهای بزرگ هم که دارند دو یا سه تا آن هم کارشان کساد است . حالا از این بحث بگذریم .

اینها را تذکرش را لازم میدانستم ، خدا می داند اگر ما محبت مان را تکمیل کنیم صددر صد در صر اط مستقیم قرار می گیریم . این دوستی نیست که هی قربون و صدقه بریم ،البته این از لوازم دوستی هست ولی یک دوستی خیلی معمولی و سطحی! شما ضریح را بگیرید در بغل و ببوسید خیلی کار خوبی کردی امّا اگر بجای این یک روایت را گوش می دادید و عمل می کردید صد برابر /ان ارزش دارد .

حالا ما روایت خاندان عصمت را بخوانیم که ما امید داریم انشاالله در ما چون نور اثر بگذارد . عن ابی عبدالله علیه السلام  قال ابوجعفر علیه السلام مثل حریص علی الدنیا کمثل دوده المز …..حضرت امام صادق علیه السلام از قول پدر بزرگوارشان امام باقر علیه السلام فرمودند :آدم حریص در دنیا مانند کرم ابریشم است آنهایی که کرم ابریشم را دیده اند می دانند که این آنقدر دور خودش تار می تابد تا اینکه خودش میان تارها می ماند و نمی تواند بیاید بیرون . خیلی کلام حکمت آمیز بزرگی است ، تا اینکه در میان این تارها می میرد . ببینید آدم حریص چگونه است . البته حرص را برایتان معنا میکنم . حرص یک زمان هست ، حرص بر ماندن در دنیا است که این در آیه شریفه قرآن هم هست که انسان اصرار دارد در دنیا زیاد بماند  ، ولتجدنهم (بقره96)انسان دوست دارد که هزار سال تو دنیا بماند ، الان اگر به ما بگویند خدا یک عمر هزار ساله به شما بدهد شما می گویید خدا پدرت را بیامرزد درحالی که این از آن دعاهایی است که مستجاب نمی شود تازه مستجاب هم اگر بشود باعث زحمت است .

تا این سن پنجاه سالگی که می رسیم رو به ضعف هستیم تا چه برسد به هزار سال . اما این حرص در دنیا در تمام ما هست . یک آدم متدین می گوید من در دنیا بیشتر بمانم تا در دنیا ثواب بیشتری کسب کنم از یک جهتی هم راست می گوید بمانیم در دنیا تا ثواب بیشتری بدست بیاوریم در حالی که روز به روز گناهانش بیشتر می شود . یکی دیگه می گوید : بمانم در دنیا شاید در زمان ظهور باشم خب این نسبت به همه ی آرزوها از همه بهتر است خب تو اگر بری از دنیا زمانی که حضرت بقیةالله  ارواحنافداه تشریف بیاورند تو می توانی برگردی رجعت هست . خیلی اصرار نداشته باش به ماندن . این هم بهتون بگم عشق و محبت ما ایجاب نمی کند که بگوییم یک سال دیگر امام زمان تشریف میاورند ! نه انشاالله از فردا صبح هم زودتر حضرت تشریف میارند . هر کس به شما گفت : امام زمان حالا حالاها  ممکن نیست که بیاید بدانید این اهل محبت نیست . همچنین ماها نسبت به زندگی حریص هستیم ، امام زمان ارواحنافداه را بهانه می کنیم ، گاهی تقوا را بهانه می کنیم ،گاهی اگر اهل دنیا باشد می گوید بچه هایم را داماد و عروس کنم . اصل مطلب حرص بر ماندن است . خلاصه اش ولتجدنهم احرص الناس علی حیوة….

الذین اشرکوا  حتی از مشرکین اینا حریص تر هستند دوست دارند هزار سال عمر کنند این حرص به دنیا است . از یک بد نیست یا بد بختانه باید بگویم در اکثر ماها هست که می خواهیم در دنیا زیاد بمانیم . در دعاها هم هست که خدایا به ما طول عمر عنایت کن . این از آن دعاهایی است که انسان خیلی دوست دارد حریصه .

یکی هم حرص بر مالی است . بر مال دنیا هم حریص هست ، همه چیز دارد باز می گوید یک چیز دیگری داشته باشم آقا این شهر مال تو باشد چطوره ؟ میگه : آن شهر دیگه هم سندش را بدید ، اگر تمام کره ی زمین را هم بهش بدند باز چشمش به کره ی ماه هست ! انسان حریص به داشتن هست . خیال می کند از این راه می تواند کسب قدرت کند .

انسان تا وقتی بچه هست می خواهد کست رضایت مادرش را بکند تا هر زمان شیر خواست مادرش بهش بدهد ،بعد می بیند مادر هم اختیارش در دست پدر است ، دامنه اختیارش وسیع تر است پول از آنجا میرسه ، تلاش می کند جلب رضایت پدر را بکند ، بعد می بیند اینها هر دوتا نمی توانند حرص او را تاَمین کنند ، هی دایره را وسیع تر می کند و اتکا به چیزهای دیگر می کند تا این که عقل و شعورش که زیاد بشود می فهمد که جز خدا کسی نمی تواند خواسته های او را تاَمین کند . الا بذکرالله تطمئن القلوب . چون هر کس هر کاری بتواند برای انسان انجام بدهد تا شب اوّل قبر است دیگر بیشتر قدرت کارها را ندارد . محدودیتش در همین دنیاست .بدن هر کس که هر چه قدر آدم شریفی هم باشد همین که گذاشتن توی قبر دیگر یک نفر هم پلویش نمی خوابد (نامفهوم) حتی هنوز خارج قبر روی زمین هست ازش فرار می کنند . انسان همین قدر که روح نداشته باشد دیگر بدنش به درد نمی خورد .آدم عاقل این کار را می کند که با کسی ارتباط برقرار می کند که در شب اوّل قبر با او باشد و تنهایش نگذارد و آن خداست ، آن ائمه اطهار و امام زمان ارواحنافداه هستند . ماها در دنیا در امور مادی آنقدر مال دور خودمان جمع می کنیم تا مثل آن کرم ابریشم خودمان را خفه کنیم . در روایت دارد پیامبر اکرم صل الله علیه وآله با گوسفند داری برخورد کرد ازش خواستند تا کمی شیر به آنها بدهد او عذر آورد و گفت : صبح شیر ها را دوشیده ام و الان ندارم ، خلاصه حضرت به او فرمودند : خدا آنقدر بهت بدهد که نتوانی جمع کنی . از او عبور کردند رسیدند به یک چوپان دیگری تا او پیغمبر را دید سریع رفتگوسفندی را دوشید و شیرش را برای حضرت آورد و خیلی هم احترام کرد . رسول اکرم به او فرمودند : خدا آنقدر بهت بده تا کافی باشد . از حضرت علّت اینگونه دعا کردن را اصحاب پرسیدند ؟ حضرت فرمود : آن دعا بهتر است که انسان آنقدر داشته باشد کفافش باشد ، آن فرد را در اصل من نفرین کردم که نتواند جمع کند ! انسان گرفتار می شود مثلاً نداند این پول نقدش را کجا بگذارد ،تو بانک بذاره ممکن است ازش مالیات بگیرند ، حالا آینده معلوم نیست ممکن است بانک ورشکست بشود ، پولش را در خانه بگذارد ، بچه اش ندزد ، کلفتش ندزد، آن زمان ها سماورها زغالی بودند یک نفر پولش را داخل سماور قائم کرده بود زنش هم که خبر نداشت رفته بود آن سماور را آتش انداخته بود و روشن کرده بود و دیده بود خوب می سوزد . و پولها می سوزد . سابقاً بانک که نبود و این گنج هایی که گاهی پیدا می شود ، آن گنج ها مال این بوده که مردم نمی دانستند پولهایشان را کجا بذارند لذا توی یک کوزه ای می گذاشتند و دفن می کردند.

انسان می شود گاهی آنقدر دور خودش مال جمع میکند که واقعاً بیچاره می شود . نمی داند با آنها چکار کند ، همانطور که امام صادق علیه السلام فرمودند : واقعاً می کشد خودش را در وسط گرفتاریهای این اموال . مثل کرم ابریشم .

در روایت دیگری هست . امام هادی علیه السلام فرمود : قال ما استراح .بالحرص  صاحب حرص هیچ وقت استراحت نمی کند . خدایتعالی در قرآن می فرماید : و جعلنا نومکم سباتا (نبا 9) خدا خواب شما را در بر گیرنده ی شما قرار داد . باور کنید اگر این خواب نباشد انسانها آنقدر کار می کنند تا بمیرند . من دیده بودم کسی را اینطوری . این خواب مثل مادر مهربان انسان را میاید در بغل می گیرد و به قدری استراحت کن که بدنت آرام بگیرد و لذا سباة در لغت یعنی در بر گیرنده ، خواب انسان را در بر می گیرد و انسان آرامش پیدا می کند ،بدن ارام می شود ولذا دستور هست که 24 ساعت شبانه روزتان را به سه قسمت تقسیم کنید ،8ساعت برای استراحت ، هشت ساعت هم برای کار و هشت ساعت هم برای مال عبادت . خب هر کس در شبانه روز یک ساعت هم عبادت کند خیلی کار کرده !نماز های واجب ، زیارت ائمه ، نیم جزو قرآن همه را حساب کنید یک ساعت یا یک ساعتو نیم می شود .

یکی گفته بود معده راباید سه قسمت تقسیم کنیم یک قسمت برای غذا و یک قسمت دیگر برای آب و یک قسمت برای نفس کشیدن . یک نفر دیگری می گفت ما هرسه قسمت را از غذا پر میکنیم، آب راه خودش را باز می کنه ، نفس هم می خواد بیاد ، می خواد نیاد . حالا گاهی ماها هر سه قسمت وقتمان را کار می کنیم خواب که خودش میاید ، راه خودش را باز می کند عبادت هم اگر آدم خوبی باشد می گوید همان کسب ما عبادت هست . بالاخره آقایون در شبانه روز حداقل یک ساعت عبادت کنید .سعی کنید در روز نوافل را بخوانید ،نماز غفیله بخوانید ،حتماً قرآن بخوانید. عبادتتان را ترک نکنید  این نمازهای ما  که می خوانیم واقعاً عجیب است در قرآن آمده حافظوا علی الصلوات (بقره 238) نمازهایتان را حفاظت کنید الصلاة وسطی (بقره238)بالخصوص نماز وسط را که نماز ظهر یا عصر است . محافظتش این است که انسان رکوع و سجودش را صحیح انجام بدهد یک طوری نماز نخواند که پیغمبر اکرم فرممود : اگر این شخص همین طور که نماز می خواند از دنیا برود مثل یک کلاغی که به زمین نوک می زند خدا آن را با آتش جهنم می سو زاند .

اینکه سه تا سبحان الله در رکوع می گویید این طور نباشد که یکی را در حال رکوع رفتن ،یکی هم در حال برگشتن ، یکی هم تصادفاً در حال رکوع قرار می گیرد . خدمت بعضی از علما رفته بودم برای اینکه تسبیحات اربعه سه دفعه واجب است یا یک دفعه ؟ ایشان نظرش این بود که یک دفعه بیشتر واجب نیست همان موقع یک نفر آمد و پرسید آقا تسبیحات اربعه را چند با ر بخوانم فرممود : سه دفعه .گفتند آقا شما همین الان  اصرار داشتید که یک بار واجب است ؟گفت برای این سه دفعه لازم است چون یکی را موقع بلند شدن از تشهد می گه یکی هم در حال رکوع رفتن ، یکی را هم در وسط می گه ! حالا ما اینجوری نماز نخوانیم ، نمازهایمان را اهمیت بدهیم و باید بلد باشیم .

چقدر عجیبه !یک زمانی ما در این کانون مشهد تورست هایی می آمدند و می خواستیم اینها را به اسلام دعوت کنیم خب دانشجو ها هم انگلیسی بلد بودند ، استادهای دانشگاها هم انگلیسی بلد بودند امّا بهترین انگلیسی دان یک بازاری بود چون این با توریست ها برخورد داشت و می خواست کمالاهایش را بفروشد انگلیسی را خیلی خوب حرف می زد .سواد هم نداشت . چرا آقا تو انگلیسی بلد شدی ؟ برای اینکه گاهی یک خارجی تو بازار مشهد جنسی بخرد این بتواند به آنها جنسش را بفروشد . بازاری های مشهد ترکی هم خوب بلد هستند ،حالا ما با خدا اینقدر باید کم ارتباط داشته باشیم ، ما با خدا روزی نیم ساعت حداقل عربی  می کنیم برایمان ارزش ندارد که یاد بگیریم که تابتوانیم با خدا صحبت کنیم و بفهمیم که چی می گوییم ! اگر به ما گفته بودند که روزی نیم ساعت بروید در بازار و انگلیسی صحبت کنید حتماً الان همه انگلیسی بلد بودند .اینجا شیطان نمی گذارد ما عربی یاد بگیریم ،حال اینکه زبان دین ما است . اگر واجب نباشد استحباب دارد.

ولی متاسفانه ما بلد نمی شویم . به هرحال ما باید نمازهایمان را محافظت کنیم . امشب من خیلی پراکنده گویی کردم چون می خواستم در مورد حرص صحبت کنم .

روایت دیگری در مورد حرص می فرماید : ازل النفس کالحرص هیچ چیز انسان را مثل حرص ذلیل نمی کند .واقعاً حریص ذلیل هست علی بن ابی طالب علیه السلام از ایشان سوال کردند من فقر ؟ آخه ما خیال میکنیم فقر یعنی بی پولی ،خیلی از افراد هستند که ثروت زیادی دارند ولی به اصطلاح گدا طبع هستند . خیلی افراد هستند که هیچی ندارند ولی بزرگ طبع هستند .

یحسب هم الجاهل اغنیا من التعفف..(بقره273)

آیه شریفه یک عده فقرا هستند که اینها فقیرند چیزی ندارند امّا جهلٌ کسی آنها را نمی شناسد خیال می کنند اینها ثروتمند هستند اَغنیا من التعفف از بس که عفّت دارند ، به قول ما صورتش را با سیلی سرخ نگه میدارند ، اینها ثروتمند و غنی هستند ، یعنی هر چه خودشان را بی نیاز از مخلوق بدانند غنی هستند . و هر کس خودش را محتاج به خلق بداند این فقیر هست ولو پولدار باشد ! حرص انسان را ذلیل می کند .

پیغمبر اکرم صل الله علیه و آله : اغنی الناس من لم یکن للحرص اسیرا . غنی ترین ،ثروتمند ترین ، بی نیاز ترین مردم کسی است که خودش را اسیر حرص نکند .

حالا حرص به این معنا است که انسان زیاده طلب باشد ،بی حساب از پول شمردن خوشش میاید ، هی پولها را می شمارد .الّذی جمع مالاً وعدده (همزه 2) از شمردن خوششان میاید …(همزه3) خیال میکنند مال وثروت را همیشه می توانند نگه بدارند .آقا انسان مریض میشه وقتی پول دار باشه فوراً به طبیب مراجعه میکند ، غذای خوب میلش کشید فوراً پول می دهد و می خرد . اگرچه حساب نمی کنند که انسان همیشه سالم و زنده نیست ، هارون الرشید  وقتی در بستر بیماری افتاد انجا همین فکر را کرد و گفت : عجب این ثروت ، این ریاست ، این قدرت هیچ کدام به فریاد من نیامد ، تمام قدرتمندان دنیا همین را می گویند تمام ثروتمندان هنگام مرگ به همین نتیجه می رسند ، هارون الرشیدی که به ابر می گفت ای ابر کجا می خواهی بروی بباری که ملک من نباشد . متوکل عباسی یک روز امام هادی علیه السلام را آورد و از لشگرش خواست تا در مقابل امام هادی رژه بروند ، دید امام هادی اهمیّت نمی دهد ،آخه توقع داشت رنگ حضرت بپرد ،خیلی بترسد . گفت : می دانی چرا اینها را در مقابل شما رژه دادم ، برای اینکه بدانید من چقدر قدرت دارم و به فکر خلافت نیوفتید . حضرت فرمود : می خواهی لشگر من را ببینی ؟ حضرت را آورده در لشگرگاه تو زندان ، گفت : بله بفرما نشان بده ! حضرت یک اشاره ای به آسمان کرد از مغرب تا مشرق عالم ملائکه ایستاده بودند تحت فرمان حضرت وفقط یکی از آنهابرای نابود کردن تمام زندگی متوکل کافی بود  ، افتاد به دست و پای حضرت  که آقا اشاره ای نکنند .

به خدا قسم اولیای خدا در مقابل اهل دنیا مثل این می مانند که یک آدم بزرگی می بینه که یک بچه کنار کوچه یک مشت گل درست کرده و یک خانه ساخته و دارد با آن بازی می کند بعد ناراحت می شود که معلوم است تو به این خانه ای که من ساخته ام طمع داری ! مال خودت آن خانه به درد خودت می خورد . عین این مطلب ائمه اطهار علیهم السلام آمده اند و می گویند : این دنیا به درد نمی خورد امّا بشر می گوید اینها طمع به مال ما دارند .

شب شهادت امام رضا علیه السلام است اگر آقایون اجازه بدهند من بقیّه عرایضم رادر مورد حرص انشاالله فردا شب عرض می کنم .

در زمان هارون و ماَمون قدرت بنی عباس خیلی به اوج رسیده بود در مقابل هم بنی هاشم اینطورتنها ، وقتی که حضرت رضا صلوات الله علیه در مشهد بودند چهار هزار از بنی هاشم از سادات با حضرت احمد بن موسی  شاه چراغ  آمدند که ملحق بشوند به حضرت رضا علیه السلام و به اصطلاح ریشه ی بنی عباس را بکنند که جلوی اینها را گرفتند و حضرت احمد بن موسی چون فرمانده سادات بودند به سادات فرمودند : پخش شوید در شهرهای ایران و عملاً خودتان را به مردم نشان بدهید و به اصطلاح بذر تشیّع را در ایران بکارید و محبّت خاندان عصمت را در دلهای مردم زیاد کنید این امام زاده ها آمدند د رکوه و دشت  ببینید تاریخ نشان  می دهد . در زمان امام رضا علیه السلام این ملک وسلطنت برای ماَمون همانند همان خانه ی یگلی بود که ساخته بود که اسمش را گذاشته بود خلافت، می خواست بگوید به حضرت رضا تو هم بیا با ما شریک باش که این افرادی که به شما علاقه دارند اینها سر بلند نکنند ، سادات سر بلند نکنند. حضرت رضا را آورد در خراسان و تحمیل کرد که ایشان ولیعهدی را قبول کند . حضرت هم با او شرط کرد که من در هیچ کاری از سیاست دخالت نمی کنم .باید بگم  خدا به ما ایرانیان لطفی کرده که امام رضا عل یه السلام را در ایران قرار داده است . شما یقین بدانید که همه ی این سادات که کشته شده اند به وسیله ی همان عمال بنی عباس کشته شده اند . امّا مردم ایران خیلی به اینها محبت می کردند ، در دو یا سه تا شهر  حتی جراَت نمی کردند بنی عباس به سادات جسارت کنند ، یکی شهر قم بود که حرم اهل بیت بود یعنی حریمی برا ی اهل بیت قائل بودند ، احترانی قائل بودند . یکی هم کاشان بود ، یکی هم ساوه بود . ظاهراً این قسمت تحت نظر شیعیان خالص بود که در تاریخ قم خیلی شهر عجیب است حرم خاندان عصمت بود .

امام می فرماید : که برای پغمبر حرمی است که مدینه هست و برای علی بن ابیطالب حرمیست که کوفه هست و برای ما خاندان عصمت هم حرمی هست و آن قم است .

قم این چنین شهری است . در همین شهر مشهد هم مردم خیلی به سادات احترام می گذاشتند و محبت می کردند . حضرت امام رضا علیه اسلام را از مدینه حرکت دادند به طرف طوس . در قسمت های عراق قبل از عراق هیچ برننامه ای در تاریخ نقل نشده است که مثلاًمردم استقبالی کرده باشند تا جایی که حضرت به نیشابور می رسند . حالا ببینید شهر میشابور چه شهری بوده ،از شهرهای پرجمعیت وقدیمی ،که ده ها هزار قلم دان طلا و نقره جمع شده بودند که این روایت سلسلة الذهب را بنویسند حالا چقدر جمعیت جمع شده بود ؟ شما حساب کنید در آن زمان شاید صد هزار جمعیت جمع شده بودند که برای استقبال حضرت علی بن موسی الزضا علیه السلام آمده بودند . حضرت وارد شدند از معلوم قرار بنای توقفی ظاهراً نداشتند .در چهار فرسخی نیشابور ظاهراً یک توقف کوتاهی داشتند . وقتی که رسیدند به نیشابور مردم گفتند :آقا یک روایتی ما می خواهین ، خیلی مردم زرنگی بودند اینکه می گویند : یک روایتی از آبا َتون وپیغمبر یک اینجور روایتی می خواهیم . این نه بخاطر اینکه به حضرت رضا اطمینان نداشتند ، اگر اعتماد نداشتند که روایت نمی خواستند بلکه روایتی طلب می کنند که از زبان اجداد حضرت بیان شده از این رو حدیث  سلسلة الذهب  نامیدند یعنی این سلسله سندش از طلا است .آنها از حضرت رسول اکرم خواستند حضرت هم این حدیث را به جبرئیل رساند و جبرئیل به لوح و قلم خدا ی تعالی می گوید . با سند ده هزار نفر با آن قلمدان ها نوشتند . چه فرمود :من از پدرم موسی بن جعفر شنیدم ، پدرم از پدرش امامصادق شنیده بود و امام صادق از پدرش امام باقر شنیده بود  و امام باقراز پدرشان امام سجاد شنیده بود و امام سجاد از پدرش امام حسین شنیده بود و امام حسین از پدرشان حضرت علی بن ابیطالب شنیده بود و حضرت علی بن ابیطالب از پیغمبر شنیده بود و پیغمبر اکرم از جبرئیل شنیده بود و جبرئیل فرمود : که من از خدا وحی آورده ام که کلمة الله لا اله الّاالله حصنی ، کلمه ی لا اله الاالله اگر انسان به زبان و قلب بگوید این حصار محکمی است . حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی  هر کس توی این حصار وارد شد از عذاب خدا در امان است . ناقه ی حضرت یک حرکتی کرد بعد باز نگه داشته شد ، مردم دوباره اعلام توجه دادند . حضرت فرمود : به شرطهاوشروطها ، این لا اله الا الله فکر نکنید هر کس گفت در امانه هست ، نه باید از ما خاندان عصمت توحید را یاد بگیرید و الاّ فرعون هم میگفت لا اله الا فرعون ، یک دونه هم بیشتر نیست ،آن بت پرست هم می گوید فقط یک بت خداست .آن خورشید پرست هم می گوید : لااله الاخورشید ، این لااله الاالله شرطش  این است که صفات وخصوصیات خدا را از خاندان عصمت یاد بگیرید .

به شرطها و شروطها  و انا من شروطها  از من یاد بگیرید . معلّم خداشناسی من هستم . بنا عرف الله  ، به وسیله ی ما خدا شناخته می شود ما اهل بیت باید راهنمای شما باشیم .

ولو لاناما عبدالله  اگر ما نبودیم خدا عبادت نمی شد ،ولو لا نا ما عرف الله اگر ما نبودیم خدا شناخته نمی شد و خدا بندگی نمی شد ، سبحنا فسبحت الملائکة شما که سهلید  ملائکه هم وقتی ما سجده کردیم آنها هم سجده کردند .

خب خواهش دوّم مردم نیشابور این بود که آقا در محمل نشسته بودند ، آن زمان روی شتر یک اتاقچه ای درست می کردند یک پرده ای هم جلویش می انداختند برای محفوظ بودن از سرما و گرما . خواهش دوّم مردم این بود که ما جمال زیبای شما را ببینیم ، من نمی دانم آیا امامزمان ما امشب خواهش ما را قبول می کند ؟ السلام علیک یا وارث علی بن موسی الرضا . وقتی حضرت پرده ی محمل را کنار زد و جمال زیبایش را مثل خورشیدی به مردم نشان داد و مردم نگاه کردند دارد در تاریخ جمعیتها از دیدن امام زمانشان  از خوشحالی غش کردند و روی زمین افتادند . السلام علیک یا امام الرئوف به امام جواد عرض کردند آقا چرا پدر شما را رضا نامیدند حضرت فرمود : به خاطر اینکه دوست و دشمن از ایشان راضی بودند به قدری امام رضا علیه السلام مهربان است که من فکر می کنمچون در تاریخ نقل شده است که وقتی حضرت رضا تشریف آوردند در خانه به اباسلت  گفتند : که درها را ببند این بخاطر این نبود که چون غریب بودند و کسی به دیدن حضرت نمیاید ، نه اینطور نبود آنها مردمی بودند که زنهایشان مهریه هایشان را بخشیدند تا در تشیع جنازه ی حضرت شرکت کنند آنها اینطور نبودند که اگر بشنوند علی بن موسی الرضا مریض است به عیادت شان نیایند . من فکر میکنم که حضرت درها را گفتند ببندید چون طبعاً سران مملکت میامدند به عیادت حضرت و حضرت به آنها مجبور بود کهبگوید که چه کسی ایشان را مسموم کرده است . این خلاف آن آقایی و مهربانی ایشان بود این معنای رضا است ، دوست و دشمن از ایشان راضی بودند .

لذا فرمود درها را ببندند تا مردم اطلاع از کسالت حضرت نداشته باشند . حضرت مانند مار گزیده ها به خودشان می پیچیدند ، غلامان زیادی داشتند ، اینها نگران حال حضرت بودند و غذا نمی خوردند ، حضرت فرمود : سفره بیندازید ، سفره انداختند ، امام است خودشان را کنترل کردند و و سر سفره نشستند با غلامان غذا خوردند وقتی اینها غذا خوردند خوشحال هم بودند که شاید الحمدالله آقا حالشان بهتر شده است کهغذا خوردند . غذا که تمام شد حضرت فرمود درها را ببندید در تاریخ دارد که در میان حجره مثل مار گزیده حضرت به خودشان می پیچیدند .

اباسلت می گوید : من ایستاده بودم نگران آقا بودم درها هم بسته بود یک وقت دیدم یک جوانی شبیه ترین مردم مبه علی بن موسی الرضا وارد منزل شد ، من نمی شناختم ایشان را. چون امام جواد را ندیده بود .گفتم: آقا جان شما از کجا وارد شده اید من که همه ی درها را بسته بودم  فرمود : آن خدایی که من را به یک چشم به هم زدن از مدینه به طوس آورده است می تواند از درها ی بسته هم وارد کند .

می گوید : فهمیدم امام جواد علیه السلام است . امام جواد وارد حجره شد علی بن موسی الرضا وقتی چشم شان به به جمال جوادش افتاد از جا برخواست و ایشان را در بغل گرفت و این دو انچنان گریه کردند تا هر دو بی حال به زمین افتادند من یک چند دقیقه ای ایستاده بودم دیدم امام جواد از حجره بیرون آمدند و رو به من کردند و فرمودند : اباسلت پدرم از دار دنیا رفتند حالا چراغ ها را خاموش کنید روبه قبله بنشینیم و خدمت حضرت حجةبن الحسن عرض کنیم : شب شهادت حضرت رضا علیه السلام است آخر ماه صفر هست دوماه عزاداری کردیم از بهتر نمی شود امشب کنار قبر علی بن موسی الرضا در مشهد هستیم یا حجةبن الحسن از شما ممنون یم . وقتی امامممجواد وارد حجره شدند چشم پدر به جوادش می افتد بلند می شود و یشان را در بغل می کند و اشک می ریزد تا جایی که حال ضعف به آنها دست می دهد ، نمی دونم چه حالی داشت حضرت سیدالشهدا وقتی آمد به بالین جوانش را دید روی زمین افتاده ، فرق تا ابرویش شکافته شده ، آقایون این روضه ی سیدالشهدا در کربلا را می خوانیم ، این توصیه ی خود علی بن موسی الرضا علیه السلام است : اگر خواستید به چیزی گریه کنید بر جدّ غریبم حسین بن علی  گریه کنید . برنامه ی سید الشهدا این بود که خودش بدن شهدا را به طرف خیام دار الحرب  می برد ولی (قطع صدا  دو دقیقه آخر )                                                         

                                                               تمام

[1] – مفاتیح الجنان ،زیارت جامعه

[2] – سوره نور ،آیه3

[3] – سورهنور ،آیه35

[4] – همان

[5] – سوره الرحمن ،آیه33

[6] – سوره الجاثیه ، آیه13

[7] – سوره لقمان ، آیه20

[8] – سوره ابراهیم ، آیه33

 

لینک فایل صوتی

شب ۲۹ صفر ۱۴۰۹ قمری – مرض حرص و راه درمان

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی أشرف الأنبیاء و المرسلین سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین لا سیما علی سیدنا و مولانا حجة بن الحسن روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

موضوع بحث ما امشب درباره مرض پرضرر حرص است. زیاد شنیدید که یکی از امراض روحی انسان در دنیا حرص و طمع است، در این باب آیاتی از قرآن هست، روایاتی هست. چندتا روایت از کلمات خاندان عصمت علیهم السلام برای شما می‌خوانیم و بعد معنای حرص و طمع را عرض می‌کنیم و بعد هم إن‌شاءالله اگر توفیقی بود و وقتی بود راه علاج این مرض خطرناک را عرض خواهیم کرد. روایاتی که در این باب آمده است زیاد است که ما در چند شب هم نمی‌توانیم تنها روایات آن را بخوانیم ولی یک مقدار از آن‌ها را انتخاب کردیم و إن‌شاءالله این‌ها را آقایان دقت کنند،

 

کلام اهل بیت نور است

جنبهٔ این را داشته باشد که از کلمات خاندان عصمت ما طلب نورکنیم، یعنی کلام اهل بیت عصمت نور است «کلَامُکمْ نُورٌ»[1] در زیارت جامعه می‌خوانیم که‌ای خاندان عصمت کلام شما نور است، معنای نور این است که همانطوری که نورهای ظاهری و چراغ یا خورشید یا هر نوری که در عالم هست این‌ها راهگشای ما هستند، راهنمای ما هستند، در دریا و زمین و آسمان چیزی که راهگشای انسان است، راهنمای انسان است، انسان را از ضلالت نجات می‌دهد نور است و کلام خاندان عصمت به نور تشبیه شده است یا نور ظاهری تشبیه شده است به کلام خاندان عصمت علیم السلام، در این مساله بحث است که آیا به این چراغ‌ها، به این نور ظاهری که ما نور می‌گوییم این را تشبیه کردیم به آن نور معنوی و یا نور معنوی را تشبیه کردیم به این چراغ‌ها.

ظاهر آن این است که این نور ظاهری را باید تشبیه کرده باشیم به نور معنوی، چون «اللَّهُ نُورُ»[2] یکی از اسماءالله نور است، معنا ندارد خدا را تشبیه کنیم به این نور ظاهری، باید این نور ظاهری را تشبیه کنیم به نور معنوی و واقعی، چون خود ذات اقدس پروردگار همیشه بوده است و ازلی است و پدیدآورندهٔ تمام موجودات است، همین‌طور نور ظاهری هم به خودی خود روشن است و روشنگر موجودات دیگر است. یک چراغ آن‌جا اگر روشن است خود این چراغ که خود را نشان می‌دهد بماند، دیگران را هم نشان می‌دهد، از این جهت اسم این چراغ را نور گذاشتند و خود خدای تعالی هم هست، خود او بوده است و به وجود آورندهٔ اشیا دیگر هم بوده است. لذا «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» خدا نور آسمان‌ها و زمین است «مَثَلُ نُورِهِ کمِشْکاةٍ» مَثَل نور خدا مثل همان چراغی است… که حالا این‌جا بحثی دارد که این آیهٔ شریفه از آن آیاتی است که بعضی گفتند زیاد خواندن آن نورانیتی به انسان می‌دهد و چشم انسان لیاقتی پیدا می‌کند که می‌تواند نور واقعی را ببیند و آن حضرت بقیةالله ارواحنا فداه است، یکی از آیاتی که خیلی در این جهت مؤثر است همین آیهٔ شریفهٔ «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کمِشْکاةٍ فی‌ها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کأَنَّها کوْکبٌ دُرِّی یوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکةٍ زَیتُونَةٍ لا شَرْقِیةٍ وَ لا غَرْبِیةٍ یکادُ زَیتُها یضی‌ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یشاءُ» که در بعضی از احادیث دارد که اسامی تمام ائمه علیهم السلام از این آیهٔ شریفه بیرون می‌آید و آن «نُورٌ عَلی نُورٍ» که در آخر آیهٔ شریفه است و «یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یشاءُ» منظور حضرت بقیةالله ارواحنافداه است و لذا هر کسی به خصوص در زمان غیبت کبری لیاقت ندارد که مستقیم از نور حضرت ولیعصر ارواحنافداه استفاده کند. به هر حال در این موضوع نمی‌خواستم بحث کنم، کلام خاندان عصمت نور است، اگر خدایی نکرده ما مسلمان‌ها به آن‌جا رسیدیم که بعضی از ما رسیده‌اند که کلام دانشمندان خارجی را بیشتر از کلام امام صادق اهمیت دادیم، یا وقتی که یک سخنگو در منبر یا در هر کجا یا حتی در یک کتابی انسان مطالعه می‌کند می‌بیند یک مرد خارجی مثلاً از این الفاظ خارجی گفتند آن‌ها را بهتر قبول می‌کند تا ببیند قال الصادق علیه السلام نوشته است. در کتاب‌ها هم همین‌طور است و بدبختی این است که اگر ببینیم در یک کتابی استدلال به کلمات دانشمندان غیر مسلمان شده است می‌گوییم کتاب علمی است اما اگر یک کتابی را ببینیم که در آن استدلال به قرآن و روایات کرده است آن را کتاب دینی می‌دانیم.

 

علم نزد اهل بیت است نه دیگران

فکر می‌کنیم علم یعنی این مزخرفاتی که فلاسفهٔ قدیم یا جدید گفتند که جالب است هر روز هم عوض می‌شوند. فلاسفهٔ قدیم در فلسفه وقتی که بحث می‌کردند و وارد می‌شدند فلسفه را به سه بخش تقسیم می‌کردند: یکی فلکیات، یکی هم طبیعیات، یکی هم الهیات. فلکی‌ات از این قبیل بود که وقتی می‌رسیدند به مسئلهٔ معراج می‌گفتند که معراج محال است، به جهتی که یکی بخواهد به آسمان هفتم برود باید آسمان اول را پاره بکنند، یک درزی برای آن با چاقو ببُرند مثل اینکه این سقف را مثلاً {می‌بُرند} بعد پیغمبر اکرم را عبور بدهند و وقتی هم که برگشت باز یک نفری بیاید آن را بدوزد، لذا می‌گفتند: خرق یعنی پاره کردن و التیام یعنی دوختن لازم است. امروز معلوم شد که نه این آسمان آن‌طور که فکر می‌کردیم نیست، بلکه آسمان یک فضای بازی است همانطوری که قرآن فرموده است، بهترین حکمت وبهترین مطالب را امروز ما درک می‌کنیم که قرآن فرموده است که «إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ»[3] ِ{می‌فرماید} «یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» ای معاشر جن و إنس، ای گروه جن و إنس اگر خواستید به آسمان بروید باید با وسیله بروید، همین‌طوری نمی‌شود «لا یسْتَطیعُونَ» همین‌طور نمی‌توانید «لا تَنْفُذُونَ» نمی‌توانید نفوذ کنید «إِلاَّ بِسُلْطانٍ» یا «سَخَّرَ لَکمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»[4] یا «سَخَّرَ لَکمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ»[5] خدا راه را این‌طور باز کرده است ولی فلاسفهٔ قدیم این‌طور می‌گفتند. باز فلاسفهٔ قدیم در طبیعیات می‌گفتند که همهٔ اشیا از یک اجزایی درست شده است که آن جزء آخریِ – که امروز آن را اتم تشخیص داده‌اند- قابل تجزیه نیست و حال اینکه حالا آن را تجزیه می‌کنند، نمی‌خواهم در این مسائل وارد بشوم {فقط} می‌خواستم یک مقداری اشاره کنم که ماها در صراط مستقیم نیستیم، خدا می‌داند ما فکر می‌کنیم که دوستان خاندان عصمت هستیم، دوستی ما هم خلاصه می‌شود به اینکه یک روز عاشورایی بیاید یک قدری خود را بزنیم، یک روز بیست و هشتم صفری باشد یک قدری خود را مجروح کنیم، یک سینه‌ای بزنیم، همین

 

توجه به اروپایی‌ها نشانه بی شخصیتی است

من تقریباً در سی سال قبل یک کتابی نوشتم به نام «اتحاد و دوستی»، یک کتاب دیدم برای یکی از دانشمندان آمریکایی به نام «آیین دوست‌یابی»، این مترجم در مقدمه کتاب نوشته بود-خدا می‌داند جگر من آب شد، قلب من ذوب شد که نوشته بود- چهار میلیون و پانصد هزار جلد از این کتاب قبل از این پخش شده است و نُه مرتبه به فارسی در ایران ترجمه شده است و مردم این‌طور از آن استقبال می‌کنند. من در همین کتاب «اتحاد و دوستی» برداشتم کلمات او را با کلمات روایات ائمه علیهم السلام تطبیق دادم دیدم هرچه کلام خوب دارد بهتر آن در کلمات خاندان عصمت علیهم السلام هست و یک تعدادی را هم اصلاً این شخص برخورد نکرده است. او در کتاب خود شش وسیلهٔ دوست‌یابی را نوشته است که به قول این شخص از ابتکارات فکری او است اما من 31 یا 32 وسیلهٔ دوست‌یابی را از روایات انتخاب کردم ولی در عین حال چون اسم او خارجی است و یک کالایی را ما می‌خواهیم به ایرانی‌ها بفروشیم باید روی آن شمارهٔ خارجی، مُهر خارجی بزنیم، یک پارچه‌ای را در کارخانه‌های ایران می‌خواهیم ببافیم و بین مردم پخش کنیم حاشیهٔ آن مثلاً همان ساخت ایران، کارخانهٔ فلان باید خارجی باشد! بدون تعارف می‌گویم این‌ها برای بی‌شخصیتی ما است، حالا إن‌شاءالله که در بین ماها از این‌طور افراد نیستند ولی برای بی‌شخصیتی است. اگر خود انسان شخصیت داشته باشد باید همه تابع او باشند، شیعه و ائمهٔ شیعه و دین شیعه باید امام بشریت باشد، امام یعنی الگو، اینکه گفتند لباس شما لباس تشبّه به کفار نباشد، خود را شبیه به دیگران قرار ندهید «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ»[6] اینکه به این اصرار دارند و حرام است اگر شما یک لباسی بپوشید که شبیه به غیر مسلمان‌ها باشید این به خاطر این است که استقلال شما را حفظ کنند، شما مستقل باشید، خود شما لباس داشته باشید، خود شما ابتکار داشته باشید، خود شما فُرم داشته باشید، خود شما هنر داشته باشید، همه چیز را خود شما داشته باشید، این کلمهٔ استقلال سال‌های قبل از انقلاب هم گفته می‌شد، استقلالی که ما باید داشته باشیم این است که همه چیز از خودمان باشد، حتی طرز لباس پوشیدن ما. جمعیت و قومی که هر روز وضع قیافهٔ خود را عوض می‌کنند و برای آن‌ها قیافه‌ها و لباس‌های دیگران خیلی اهمیت دارد این جمعیت و قوم هیچ وقت به سعادت نمی‌رسند- من یک چیزی را به شما بگویم عجیب است، الآن کتاب‌هایی نوشته می‌شود در همین زمان ما که در این کتاب‌ها مثلاً علم روز و قرآن، امثال این تعبیرها که حالا در ذهن من هست، کتاب‌هایی از این قبیل که نوشته می‌شود می‌بینیم در این کتاب می‌گوید کُرویت زمین را خدا در قرآن گفته است، حرکت زمین را خدا در قرآن گفته است، پس چرا این را شما مسلمان‌ها پانصد سال قبل اعلام نکردید تا امتیاز آن برای شما باشد تا دیگران بروند اعلام کنند و امتیاز آن را بگیرند؟ چرا شما امتیاز آن را نگرفتید؟ چون ایمان نداشتیم، می‌گفتیم شاید درست درنیاید، یعنی احتمال می‌دادیم که قرآن دروغ بگوید؟! وإلّا به این صراحت در قرآن، هم حرکت وضعی و هم حرکت انتقالی زمین بیان شده است که اگرزمان مناسبی باشد من عرض می‌کنم که به صراحت این در قرآن گفته شده است، پس چرا نگفتید؟ چرا اعلام نکردید که زمین یک حرکت وضعی دارد و یک حرکت انتقالی دارد؟ برای اینکه ترسیدیم دروغ دربیاید، چرا ترسیدید؟ مگر قرآن دروغ دارد؟ چون ایمان نداریم.

 

نشانه ضعف ایمانمان به امام زمان ارواحنافداه

به خدا قسم همین الآن راجع به زندگی بعد از ظهور که این‌طور در کتاب‌ها شرح داده شده است… باور کنید ما در دنیا این‌قدر بی‌شخصیت هستیم که جرأت نمی‌کنیم مسئلهٔ ظهور امام زمان ارواحنافداه را در دنیا عنوان بکنیم، یک مسئلهٔ علمی، صددرصد علمی که اگر سِیر تاریخیِ همین مسئله را و آرزوی بشریت را برای این مسئله ما بسنجیم از زمان اسکندر ذوالقرنین این مسئله مطرح شده است تا به حال، این مسئله که دنیا باید تحت یک حکومت و یک فرمانده باشد و من در کتاب «مصلح غیبی» این مطلب را مشروح بحث کردم و دیگر این‌جا نمی‌خواهم بحث کنم. یک چیزی است که آرزوی تمام دنیا است، یعنی این سازمان مللی که الآن درست شده است روی همین علم درست شده است، بعد از جنگ جهانی اول و دوم، یعنی هدف تمام انبیا همین معنا بوده است که تمام مردم، تمام جمعیت کرهٔ زمین زیر یک حکومت باشند و تحت یک برنامه باشند و یک حاکم بر آن‌ها فرماندهی داشته باشد، حالا همین چیزی که دنیا انتظار آن را داشته است و برای همه ایده است و همه استقبال می‌کنند شما می‌توانید ده شب به مناسبت نیمهٔ شعبان در رادیوی ایران در سراسر دنیا عنوان کنید و پخش بشود، می‌گویند نه دنیا نمی‌پسندد، نه نمی‌شود.

خود من به یکی از منبری‌های زمان شاه گفتم، البته دیگران هم گفته بودند که آقا شما دربارهٔ امام زمان ارواحنافداه هم صحبت کن، خودش می‌گفت: من بیست و پنج سال است در رادیو صحبت می‌کنم. در تمام دوران عمرش حتی شب نیمهٔ شعبان یک دفعه نام مقدس امام زمان ارواحنافداه را کسی از زبان او نشنیده بود. وقتی این جمله به او گفته شد گفت: من دربارهٔ چیزی که همهٔ مسلمان‌ها به آن اتفاق ندارند حرف نمی‌زنم! در حالیکه تمام مسلمان‌ها علاوه بر اینکه بر این مسئله اتفاق دارند، اصلاً آرزوی تمام دنیا است.

من در این کتاب «مصلح غیبی» شرح داده‌ام که حتی دانشمندی به نام «راسل» در بعضی از نوشته‌های خود می‌گوید دنیا اگر می‌خواهد روی سعادت را ببیند باید یک حکومت واحده‌ای داشته باشد و چون یک مجریِ مقتدرِ پاکِ مطلع از همهٔ علوم و مصالح مردم وجود ندارد این حکومت برپا نشده است. من در آن‌جا نوشتم که اتفاقاً ما معتقد هستیم آن آن مجری مقتدر وجود دارد ولی مردم هنوز لایق نیستند که او را قبول کنند و خدا حدود 1150 سال است که او را نگه داشته است برای اینکه مردم آمادگی پیدا کنند. اوآن‌قدر مقتدر است که قدرت خدا در اختیار او است «یدُ اللَّهِ» است و آن‌قدر عالم است که خدا در قرآن فرموده است همهٔ علوم را ما در امام مبین قرار دادیم و آن‌قدر پاک است که معصوم است، حتی کوچکترین خطایی نمی‌کند.

ما داریم پس چرا عَرضه نمی‌کنیم؟ چون می‌ترسیم. می‌خواهم بگویم که ما این‌طوری هستیم، می‌ترسیم. می‌ترسیم بگوییم امام صادق ما چنین حرفی زده است، خود ما هم زیاد دوست نداریم (چنین حرفی زده شود). آقایان این‌ها محبت نیست، شما زمانی به من محبت دارید که وقتی من یک جمله‌ای به شما گفتم شما بگویید: چشم، ولو بی‌جهت هم بگویید ولی این چشم گفتن محبت را می‌رساند اما اگر بی‌اعتنایی کردید.

خدا لعنت کند آن‌هایی را که این فکر را در مغز مسلمان‌ها فرو کردند و تقریباً عادت شده است و در خمیرهٔ ما قرار گرفته است که الآن اگر من بنشینم مدام بگویم فلان خارجی این‌طوری گفته است، فلان خارجی {آن‌طوری گفته است} افراد مسلمان و به خصوص تیپ جوان بیشتر لذت می‌برند تا بگویم امام صادق علیه السلام این‌طوری گفته است و همچنین اگر کتابی به این صورت بخوانیم.

و این به این معنا است که ما صددرصد از صراط مستقیم منحرف هستیم، ما در راه راست نیستیم، ما شیعهٔ واقعی نیستیم، ما دوستدار خاندان عصمت علیهم السلام نیستیم. دوستی که فقط این نیست که {بگوییم} آقاجان من تو را دوست دارم، یا یک کسی به کسی دیگر بگوید من تو را دوست دارم ولی نه حرف تو را قبول می‌کنم، نه ارزشی برای تو قائل هستم، نه تو را احترام می‌کنم و نه هیچ چیز دیگری، فقط تو را دوست دارم!

 

توجه بیشتر دانشمندان غیر مسلمانان به ائمه علیهم السلام

بیاییم یک مقداری پای این دوستی بایستیم، یک مقداری این دوستی را بفهمیم. علی بن ابیطالب علیه السلام را کسی دوست دارد که کلمات آن حضرت را همانطوری که لااقل خارجی‌ها به آن توجه دارند او هم به آن توجه داشته باشد. واقعاً شرم‌آور است که ما می‌گوییم به اندازه‌ای که یک مسیحیِ لبنانی برای علی بن ابیطالب علیه السلام احترام قائل است و برای کلمات او اهمیت قائل است ما شیعه‌ها هم قائل باشیم. جرج جرداق وقتی که نجف آمد خیلی او را احترام کردند به خاطر شش جلد کتابی که به نام «صوت العدالة الإنسانیه» در وصف علی بن ابیطالب علیه السلام نوشته بود.

به خدا قسم شرم‌آور است در سخنرانی خود به شیعه {این‌طور} گفت، گفت: شیعیان، من علی بن ابیطالب را در آسمان هفتم می‌بینم و شما شیعیان علی بن ابیطالب را در زمین دارید می‌بینید.

حالا ماها که علاقمندان و اهل ولا و اهل محبت هستیم، یک عده هستند که خدا إن‌شاءالله آن‌ها را لعنت کند و به عقیدهٔ من ممکن است یک وقتی خدا یهودی‌ها را به بهشت ببرد ولی این وهابی مسلک‌هایی که مخصوصاً در شیعه پیدا شدند که علی بن ابیطالب و خاندان عصمت علیهم السلام و ائمهٔ اطهار را یک عده علمای خیلی باسوادی می‌دانند و گاهی هم خود این‌ها باسوادتر از آن‌ها می‌شوند که مسئله خوب بلد بودند، ولی ولایت تکوینی نداشتند، ولایت تکوینی را گاهی دوستان علی بن ابیطالب علیه السلام دارند، خاک پای علی بن ابیطالب علیه السلام ولایت تکوینی دارد. آصف بن برخیایی که شاگرد و وزیر سلیمانی است که سلیمان جزء انبیای پایین است او ولایت تکوینی دارد ولی علی بن ابیطالب علیه السلام ولایت تکوینی ندارد؟!

اگر ولایت تکوینی را علی علیه السلام نمی‌داشت چطور درِ خیبر را آن‌طور کَنده است و روی دست نگه داشته است و لشکر را از این طرف خندق به آن طرف خندق حمل می‌کند و وقتی هم که آن شخص تعجب می‌کند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید که به پاهای علی نگاه کن، می‌گوید به پاهای او نگاه کردم دیدم پاهای او بین زمین و آسمان مُعلق است. اگر علی بن ابیطالب علیه السلام ولایت تکوینی ندارد در شبانه‌روز فرزند علی بن ابیطالب علیه السلام حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام چطور این همه مریض را شفا می‌دهد که در یک شب یازده ذیقعده گزارش دادند بیست و سه نفر را حضرت یک جا شفا دادند، این‌ها ولایت تکوینی است. من به خود آستانه گفتم به طور متوسط در ماه چند تا معجزه که برای شما ثابت است –چون آن‌ها هم خیلی بدپسند هستند- در دفتر آستانه ثبت می‌شود؟ گفت: به طور متوسط، آن چیزی که برای ما ثابت می‌شود و ما قبول می‌کنیم و اسم و خصوصیات او را ثبت می‌کنیم دو الی سه معجزه در ماه است. حالا چقدر هست که حرف آن را نمی‌زنند، چقدر هستند که حتی خود مریض نمی‌فهمد، چقدر معجزات و امراض روحی است که شفا داده می‌شود که ما اصلاً به حساب معجزه نمی‌آوریم، چقدر کارها انجام می‌شود، حالا آن‌ها بماند.

محبت‌های ما خیلی محبت‌های حرفی است، خدا می‌داند حرفی است. تا جایی که زحمتی نداشته باشد تا جایی که احترامی لازم نداشته باشد تا جایی که… چه عرض کنم، نمی‌خواهم زیاد توهین کنم چون خود من را هم شامل می‌شود، اقلاً به خودمان خیلی توهین نکنیم، ما برای خاندان عصمت علیهم السلام ارزش قائل نیستیم.

یکی از دانشمندان خارجی می‌گوید: مسلمان‌ها مثل گداهایی هستند که روی گنج خوابیده‌اند و دست گدایی به طرف گداهای دنیا دراز کرده‌اند، واقعاً هم همین‌طور است. این کتاب‌های مذهبی را بردارید بخوانید، در این شهر مقدس مشهد بروید بگردید ببینید کتابفروشی مذهبی چندتا است و کتابفروشی‌های غیر مذهبی چندتا است، در شهر مقدس مشهد، در ایران اسلامی، در جمهوری اسلامی. من اطلاع دارم این چیزی را که می‌گویم و دوستان هم در مجلس هستند که تأیید بکنند، بعضی شهرها اصلاً کتابفروشی مذهبی ندارند، شهرهای بزرگ، بعضی شهرها هم دارد {شاید} دو تا سه تا چهارتا کتابفروشی دارد که آن هم بازار کسادی دارد.

حالا از این بحث بگذریم من این تذکرات را لازم می‌دانستم، خدا می‌داند ما باید محبت خود را به خاندان عصمت علیهم السلام تکمیل کنیم، دوستی این نیست که مدام قربان صدقهٔ آن‌ها برویم، البته این هم از لوازم دوستی است ولی دوستیِ معمولیِ خیلی سطحی است، یک ساعت ضریح را شما در بغل خود بگیرید و ببوسید خیلی کار خوبی کرده‌اید اما اگر به جای این، یک روایت را گوش بدهید و عمل کنید صد برابر آن قیمت دارد.

 

انسان حریص مثل کرم ابریشم است

حالا روایات خاندان عصمت علیهم السلام را در عین حال ما بخوانیم که إن‌شاءالله امیدوار هستیم در ما اثر بگذارد چون نور است «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: مَثَلُ الْحَرِیصِ عَلَی الدُّنْیا کمَثَلِ دُودَةِ الْقَزِّ، کلَّمَا ازْدَادَتْ عَلی نَفْسِهَا لَفّاً، کانَ أَبْعَدَ لَهَا مِنَ الْخُرُوجِ حَتّی تَمُوتَ غَمّاً»[7] حضرت صادق علیه السلام از قول پدر بزرگوار خود امام باقر علیه السلام فرمودند: انسان حریص در دنیا مثل کرم ابریشم می‌ماند، آن‌هایی که کرم ابریشم را دیده‌اند می‌دانند این کرم این‌قدر دُور خود ابریشم می‌تند و تار می‌تند تا اینکه خود را داخل آن می‌پیچاند و بعد نمی‌تواند از میان این تارها بیرون بیاید تا اینکه در میان این تارها می‌میرد، خیلی کلام حکمت‌آمیز و بزرگی است.

 

حرص به ماندن در دنیا

البته حرص را برای شما بگویم، یک وقت هست حرص بر ماندن در دنیا است که این در آیهٔ شریفهٔ قرآن هم هست که انسان اصرار دارد که در دنیا زیاد بماند «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکوا یوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ»[8] انسان دوست دارد که هزار سال در دنیا بماند، الآن اگر به هریک از ما بگویند: خدا یک عمر هزارساله به تو بدهد می‌گویید: خدا پدر تو را بیامرزد و حال اینکه اصلاً از آن دعاهایی است که مستجاب نمی‌شود، تازه مستجاب هم بشود اسباب زحمت است، الآن که به سن پنجاه سالگی رسیدیم رو به ضعف هستیم تا چه برسد به هزار سال. پیرمردی را انسان می‌بیند می‌گوید: بعد از 120 سال اگر خدای نکرده، خدای نکرده، خدای نکرده، سه دفعه بگویید بهتر است چون او بیشتر دوست دارد، اگر یک طوری شد، نباید بگویید که مُردی، به جهتی که ما از مرگ و مردن و این مسائل بیزار هستیم، اگر طوری شد شما را کجا دفن کنند؟

مگر 120 سال دیگر خود تو زنده هستی؟ حالا اگر او بماند تو که نیستی، آن هم خدای نکرده {اگر می‌گویی خدایی نکرده پس} چطور تو می‌خواهی به فکر کفن و دفن او باشی؟ بگو اگر مُردی تو را چه کار کنند؟ اگر إن‌شاءالله از این زندان دنیا نجات پیدا کردی چه برنامه‌ای برای بعد از خودت قرار داده‌ای؟ آن چیزی که مؤمن واقعی باید بگوید این است.

 این حرص بر دنیا در تمام ماها هست، یک انسان خوبی است، خیلی متدین، می‌گوید بمانم در دنیا تا ثواب بیشتری کسب کنم، هر کدام از ماها یک جهتی هم درست می‌کنیم، بمانم در دنیا تا ثواب بیشتری کسب کنم و حال اینکه دارد روز به روز بیشتر گناه می‌کند. یکی دیگر می‌گوید: در دنیا بمانم شاید زمان ظهور باشم، این نسبت به همهٔ آرزوها یک آرزویی است که تا حدی {قابل قبول است} آقا تو نمان، امام زمان ارواحنافداه هر وقت تشریف بیاورند تو را برمی‌گردانند، رجعت هست، خیلی اصرار به ماندن نداشته باشید، آیا می‌شود چنین حرفی هم زد؟ نه من باید بمانم امام زمان ارواحنافداه بیاید.

 این را هم به شما بگویم عشق و محبت ما ایجاب نمی‌کند بگوییم: یک سال دیگر امام زمان ارواحنافداه می‌آید، نه إن‌شاءالله إن‌شاءالله إن‌شاءالله از فردا صبح هم زودتر بیاید، عشق ایجاب می‌کند، هر کس به شما گفت که امام زمان ارواحنافداه حالا به این زودی‌ها معلوم نیست بیاید بدانید این اهل محبت نیست، همین‌طور صاف به شما بگویم.

ماها نسبت به زندگی حریص هستیم {ولی} گاهی امام زمان ارواحنافداه را بهانه می‌کنیم، گاهی تقوا را بهانه می‌کنیم، گاهی اگر یک مقدار اهل دنیا باشد می‌گوید: بچه‌های خود را عروس کنم، داماد کنم و این را بهانه می‌کنیم، یکی می‌گوید: کارهای خود را ردیف کنم، هزار تا گناه کردم، معصیت کردم، وقتی داشته باشم تا توبه کنم و امثال این‌ها، اصل مطلب حرص بر ماندن است، خلاصه عرض کنم «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکوا» که حتی از مشرکین این‌ها حریص‌تر هستند «یوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ» بعضی از آن‌ها دوست دارند که هزار سال عمر کنند. این حرص به عمر و ماندن در دنیا از یک جهت بد نیست اما بدبختانه در اکثر ماها هست یعنی همه می‌خواهیم در این دنیا زیاد بمانیم، بهترین دعاها این است که خدایا طول عمر به این آقا عنایت کن. شب‌های ماه رمضان چون شب‌های تقدیر است و آن شب‌هایی است که تقدیرات تعیین می‌شود وقتی که می‌گویم: خدایا ایمان کامل به ما عنایت کن خیلی الهی آمین‌ها محکم نیست ولی وقتی می‌گوییم خدایا به همهٔ ما طول عمر بده همه می‌گویند الهی آمین، واقعاً معلوم است یکی از چیزهایی است که خیلی انسان دوست دارد و حریص است ماندن در دنیاست.

 

حرص به مال دنیا

یکی هم حرص بر مال دنیا است، انسان بر مال دنیا هم حریص است، همه چیز دارد ولی باز هم می‌گوید یک چیزی را داشته باشم. آقا سند این شهر برای تو باشد، چطور است؟ می‌گوید سند آن شهر دیگر را هم به نام من بزنید، اگرآن شهر را هم دادند، آن شهر دیگر را می‌خواهد و اگر تمام کرهٔ زمین را هم دادند چشم خود را باز می‌کند می‌گوید کرهٔ ماه که آن بالا است آن هم برای ما باشد، کرهٔ ماه را هم به او بدهند باز می‌گوید بالاتر. انسان حریص به داشتن است، خیال می‌کند از این راه می‌تواند کسب قدرت بکند. انسان تا وقتی بچه است و در دامن پدر و مادر است اول می‌خواهد جلب رضایت مادر را بکند که البته این هم روی حرص است برای اینکه هر وقت شیر خواست، نان خواست، هرچیزی خواست به او بدهند، بعد می‌بیند اختیارات این مادر هم در خانه محدود است می‌فهمد دایرهٔ اختیارات پدر وسیع‌تر است، پول از آن‌جا می‌رسد، می‌بینید که جلب رضایت پدر را می‌کند، بعد می‌بیند که نه هردوی این‌ها زیاد حرص او را تأمین نمی‌کنند مدام دایره را وسیع می‌کند، دایره را وسیع می‌کند و اتکای به این‌ها پیدا می‌کند و حال اینکه وقتی حسابی عاقل بشود می‌فهمد که اختیارات همه محدود است و خواستهٔ او را تأمین نمی‌کنند مگر خدا که می‌فرماید: «أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[9] ُِ چون هر کس هر کاری بتواند برای انسان بکند تا شب اول قبر است و بیشتر از آن قدرت‌ها کار نمی‌کند، محدودیت آن در همین دنیا است، بدن هر کسی باشد، هرچه هم انسان شریفی باشد، اگر او را داخل قبر گذاشتند دیگر یک نفر هم کنار او نمی‌خوابد و او باید آن‌جا بخوابد، حتی هنوز خارج قبر است، روی زمین است ولی از او فرار می‌کنند که مرده است، همان قدر که روح نداشته باشد دیگر به درد نمی‌خورد.

باید با کس دیگری ارتباط برقرار کنیم که در شب اول قبر و روز اول برزخ باید ارتباط با او باشد و آن خدا است و آن ائمهٔ اطهار علیهم السلام هستند و آن حضرت ولی عصر ارواحنافداه است؛ و انسان عاقل این کار را می‌کند. ماها در دنیا در امور مادّی آن‌قدر دُور خود جمع می‌کنیم تا مثل آن کرم ابریشم خود را خفه کنیم. در روایت دارد که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به یک گوسفندچرانی، شترچرانی برخورد کرد، از او خواستند که شیری به آن حضرت و اصحابشان بدهد، او هم عذر آورد، گفت صبح من شیرها را دوشیدم و الآن این‌ها شیری ندارند، خلاصه عذر آورد، رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: خدا این‌قدر به تو بدهد که نتوانی جمع کنی. از او عبور کرد، به یک چوپان دیگری رسیدند، این چوپان تا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را دید فوراً یک گوسفند جلوی پای پیغمبر کُشت و شیر دوشید و آورد و خیلی هم احترام کرد، رسول اکرم صلی الله علیه و آله به او فرمودند: خدا این‌قدر به تو بدهد که کافی باشد، محتاج به لئام خلق (انسان‌های پست) نباشی.

اصحاب گفتند: آن دعا -به تعبیر ما -بهتر است که آن‌قدر انسان داشته باشد که نتواند جمع کند، حضرت فرمود: نه من او را در واقع نفرین کردم، انسان آن‌قدر بخواهد برای چه؟ آن گرفتاری است، انسان کاری بکند که دارای گرفتاری باشد، مثلاً نداند پول‌های نقد خود را کجا بگذارد، اگر در بانک بگذارد ممکن است اوضاع یک طوری بشود بفهمند که این پول زیادی دارد مثلاً بیایند و مالیات {از او بگیرند} یا حالا هر کاری که می‌شود، یعنی در آینده معلوم نیست چه می‌شود. پول‌ها را بخواهد در خانه بگذارد اولاً نباید پول خُرد باشد باید از این اسکانس‌ها بگیردکه آن هم کمیاب است، کجا بگذاردکه بچه‌اش ندزدد، کُلفَتش ندزدد، زندگی او به هم نخورد، آتش نگیرد. آن وقت‌ها که سماورها ذغالی بود یک کسی پول‌های اسکناس خود را داخل یک سماور بزرگ گذاشته بود، یک روز کُلفَتش رفته بود داخلش آتش انداخته بود دیده بود خوب می‌سوزد، پول‌ها همه سوخت. این گنج‌هایی که گاهی پیدا می‌شود- که الآن اگر بگویم خدا نصیب شما کند همه می‌گویید الهی آمین- آن گنج‌ها برای این بود که سابق‌ها بانک نبود و مردم نمی‌دانستند پول‌های خود را چه کار کنند، در یک کوزه‌ای می‌کردند و داخل خاک می‌گذاشتند و بعد هم می‌مردند و این‌ها می‌ماند، ورثه هم اطلاع نداشتند، بعدها این‌ها به صورت گنج درمی‌آمد.

گاهی می‌شود این‌قدر انسان مال دنیا را دُور خود جمع می‌کند که واقعاً بیچاره می‌شود، نمی‌داند چه کار کند و همین‌طور که امام صادق علیه السلام فرمودند واقعاً خود را در وسط این گرفتاری‌ها، این اموال، مثل همان کرم ابریشم می‌کُشد.

 

حریص استراحت نمی‌کند

در روایت دیگر امام هادی علیه السلام فرمودند: صاحب حرص هیچ وقت استراحت نمی‌کند. خدای تعالی در قرآن می‌گوید «وَ جَعَلْنا نَوْمَکمْ سُباتاً»[10] خدا خواب شما را دربرگیرندهٔ شما قرار داده است. باور کنید اگر این خواب نباشد انسان این‌قدر کار می‌کند تا بمیرد، من دیده بودم کسی را که این‌طوری بود، این خواب مثل مادر مهربان می‌آید انسان را که ده دوازده ساعت کار می‌کند در بغل می‌گیرد می‌گوید یک قدری استراحت کن تا بدن تو آرام بگیرد و لذا در لغت معنای سبات، دربرگیرنده است، خواب انسان را در برمی‌گیرد؛ و انسان آرامش پیدا می‌کند، بدن آرام می‌شود

 

تقسیم شبانه روز به سه قسمت

و لذا دستور این است که شبانه‌روز شما راکه 24 ساعت است به سه قسمت تقسیم بکنید: هشت ساعت برای استراحت، البته هشت ساعت خواب ضرورت ندارد، با شش ساعت هم {انسان سرحال می‌شود} حتی بعضی‌ها تقلیل هم می‌توانند بکنند، خواب کمتری داشته باشند و همان نشاط را داشته باشند که آن بحث دیگری است، هشت ساعت برای کار و هشت ساعت هم برای عبادت.

عبادت که هر کس یک ساعت در شبانه‌روز عبادت کند خیلی کار کرده است، به جهتی که شما اگر نمازهای واجب خود را بخوانید، زیارت ائمهٔ اطهارعلیهم السلام را هم انجام بدهید، چندتا دعا هم بخوانید، روزی نیم جزء قرآن هم که بخوانید معلوم نیست که همهٔ آن‌ها یک ساعت یا یک ساعت و نیم بیشتر بشود، حالا بنشینید حساب کنید. به یک کسی گفته بودند باید انسان معدهٔ خود را سه قسمت تقسیم بکند، یک قسمت آن برای غذا، یک قسمت آن برای آب و یک قسمت هم برای نفس کشیدن، این گفته بود ما هر سه قسمت را از غذا پر می‌کنیم، آب راه خود را باز می‌کند، نفس هم می‌خواهد بیاید و می‌خواهد نیاید.

حالا گاهی ماها می‌گوییم هر سه قسمت را کار می‌کنیم، خواب که خود به خود می‌آید، راه خود را باز می‌کند، عبادت هم اگر انسان خوبی باشیم می‌گوییم همان کسب ما عبادت است، همان فعالیت ما عبادت است و اگر هم حالا نخواسته باشیم این‌طوری بگوییم به هر حال در شبانه‌روز یک ساعت یا یک ساعت و نیم عبادت کنید همهٔ این کارها را کردید، چون نماز مغرب و عشا نهایت یک ربع طول بکشد، نماز ظهر و عصر هم یک ربع، این می‌شود نیم ساعت، نماز صبح هم که خیلی با تأنی بخوانیم پنج دقیقه، این می‌شود 35 دقیقه، 25 دقیقهٔ دیگر را شما زیارت هم می‌توانید بخوانید، قرآن هم می‌توانید بخوانید، همه کار می‌توانید بکنید، نوافل را بخوانید، نماز غفیله بخوانید، قرآن بخوانید، همهٔ این کارها یک ساعت و نیم طول می‌کشد، دیگر چه کار می‌خواهید بکنید؟

عابدترین ما آن کسی است که وقتی صبح از خواب بیدار می‌شود نماز صبح خود را می‌خواند، بعد هم نیم جزء قرآن بخواند، انسان یک جزء قرآن را مثل عبدالباسط با تمام خصوصیات بخواند آن یک ساعت طول می‌کشد، در ماه رمضان دیده‌اید که دریک ساعت یک جزء قرآن می‌خوانند ولی شما نیم جزء بخوانید نیم ساعت طول می‌کشد و شما تندتر هم می‌خوانید چون شما روان‌تر از آن‌ها هستید، به هرحال یک ربع یا بیست دقیقه بیشتر طول نمی‌کشد.

 

محافظت بر نمازها

 اما حالا نمازهایی که ماها می‌خوانیم، در آیات قرآن هست که «حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ»[11] نمازهای خود را محافظت کنید «وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی» و به خصوص نماز وسط را که بعضی‌ها می‌گویند نماز ظهر است، بعضی‌ها می‌گویند نماز عصر است، حالا به هر حال نماز ظهر و عصر را محافظت کنید، محافظت آن هم این است که انسان رکوع و سجود خود را صحیح انجام بدهد، یک طوری نماز نخواند که پیغمبر اکرم فرمود: اگر این شخص همین‌طور که نماز می‌خواند از دنیا برود خدا او را با آتش جهنم می‌سوزاند، مثل کلاغی که به زمین نوک بزند. من یک نفری را در یک جا دیدم نماز می‌خواند، به او گفتم اگر نماز مستحبی می‌خوانی که هیچ ولی اگر نماز واجب است قطعاً باطل است، سه تا «سبحان الله» که در رکوع می‌خواست بگوید یکی را در حال رفتن می‌گفت، یکی را در حال برگشتن و یکی هم تصادفاً در حال رکوع قرار می‌گرفت چون نمی‌شد دیگر بالأخره انسان هر طوری بخواهد نماز بخواند یک «سبحان‌الله» در رکوع می‌گوید.

 خدمت بعضی از علما رفته بودم برای اینکه بپرسم آیا تسبیحات اربعه سه دفعه واجب است یا یک دفعه؟ نظر ایشان این بود که یک دفعه بیشتر واجب نیست، حالا علما داشتند با هم بحث می‌کردند، یک نفر از راه رسید گفت: تسبیحات أربعه چند دفعه بگوییم؟ فرمودند: سه دفعه، گفتند: آقا شما که الآن اصرار داشتید که یک دفعه بس است، گفت: برای این سه دفعه واجب است، چون یکی را در موقع بلند شدن از تشهد می‌گویند، یکی را هم در موقع رفتن به رکوع می‌گویند، یکی را که وسط می‌خوانند همان یکی است که واجب است.

ما این‌طوری نماز نخوانیم، به نمازهای خود اهمیت بدهیم، معنای نماز را باید بلد باشیم، چقدر عجیب است، یک وقتی ما در کانون این توریست‌هایی که می‌آمدند می‌خواستیم این‌ها را دعوت به اسلام کنیم، دانشجوها انگلیسی بلد بودند، بعضی از اساتید دانشگاه انگلیسی بلد بودند اما بهترین کسانی که انگلیسی می‌دانستند آن بازاری‌ها بودند چون با این توریست‌ها برخورد داشتند و می‌خواستند کالای خود را به آن‌ها بفروشند. باور کنید یک جوانی در بازار بود که این جنس‌ها را می‌فروخت و درس هم نخوانده بود آن‌قدر خوب انگلیسی حرف می‌زد که چه عرض کنم، چرا آقا تو انگلیسی بلد شدی؟ برای اینکه گاهی از داخل بازار، آن هم مشهد، یک خارجی انگلیسی‌زبان عبور می‌کند و می‌خواهیم به او جنس بفروشیم باید بلد باشیم. این بازاری‌های مشهد ترکی خوب بلد هستند، انگلیسی را خوب بلد هستند، سابق‌ها که شوروی‌ها در مشهد بودند زبان روسی را خوب بلد شده بودند.

ما با خدا این‌قدر باید کم‌ارتباط باشیم که خدا به ما گفته است لااقل روزی نیم ساعت عربی صحبت کنید، این‌قدر برای ما ارزش ندارد که ما عربی را یاد بگیریم تا بدانیم با خدا چه حرفی می‌زنیم، از اول تکلیف اگر به ما می‌گفتند آقا روزی نیم ساعت در بازار برو و انگلیسی حرف بزن، همهٔ ما انگلیسی بلد می‌شدیم، اما این‌جا شیطان نمی‌گذارد. زبان عربی را ما نمی‌توانیم بلد بشویم، بلد نشدیم و حال اینکه زبان دین ما است، استحباب دارد اگر واجب نباشد «تعلم العربیه فإنها لسان دینکم» ولی متأسفانه ما بلد نمی‌شویم. به هر حال نماز خود را باید محافظت کنیم

 

حرص انسان را ذلیل می‌کند

روایت دیگری در باب حرص هست که می‌فرماید «مَا أَذَلَّ النَّفْسَ کالْحِرْصِ»[12] هیچ چیز انسان را مثل حرص ذلیل نمی‌کند، واقعاً حریص ذلیل است و هیچ چیز مثل حرص انسان را ذلیل نمی‌کند. از علی بن ابیطالب علیه السلام سؤال کردند «مَا الْفَقْر» فقر چیست؟ چون ما خیال می‌کنیم فقر یعنی پول نداشتن، خیلی از افراد هستند که ثروت زیادی دارند ولی پَست‌تر هستند، گدا هستند و خیلی افراد هستند که هیچ چیزی ندارند ولی بزرگتر هستند «یحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ»[13] آیهٔ شریفهٔ قرآن است «لِلْفُقَراءِ الَّذینَ أُحْصِرُوا» یک عده فقرا هستند که این‌ها چیزی ندارند اما جاهل، یعنی کسی که آن‌ها را نمی‌شناسد خیال می‌کند که این‌ها ثروتمند هستند «أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ» از بس که عفت دارند. به قول ما صورت خود را با سیلی سرخ نگه می‌دارند، یعنی هر کسی خود را بی‌نیاز از مخلوق بداند غنی است و هر کسی خود را محتاج به خلق بداند فقیر است ولو پولدار باشد، ولو ثروتمند باشد. آن‌قدری که حرص انسان را ذلیل می‌کند هیچ چیز دیگری ذلیل نمی‌کند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید «أَغْنَی النَّاسِ مَنْ لَمْ یکنْ لِلْحِرْصِ أَسِیراً»[14] غنی‌ترین و ثروتمندترین و بی‌نیازترین مردم کسی است که خود را اسیر حرص نکند، حالا حرص این است که انسان بی‌حساب زیاده‌طلب باشد، از پول شمردن لذت ببرد، بعضی‌ها هستند که از پول شمردن لذت می‌برند، مدام پول‌ها را می‌شمارند که «الَّذی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ»[15]‌ این آیهٔ شریفهٔ قرآن است، مال را جمع کرده است و مدام می‌شمارد. شب تا پول‌های خود را نشمارد نمی‌تواند بخوابد تا املاک خود را نشمارد نمی‌تواند بخوابد «الَّذی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ» از خودِ شمردن لذت می‌برد «یحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ»[16]‌ خیال می‌کند که مال او همیشه او را نگه می‌دارد. فکر می‌کند انسان پولدار اگر مریض شد فوراً به طبیب مراجعه می‌کند پول می‌دهد {دکتر} خلاف نوبت بالای سر انسان می‌آید و انسان سالم می‌شود، اگر مثلاً دلش غذای خوب خواست فوراً پول می‌دهد می‌خرد و می‌خورد،{بنابراین} همیشه انسان سالم و زنده و سرحال می‌ماند!

 این‌جا دو دوتا چهارتا نمی‌شود، این‌جا را اشتباه کرده است. هارون الرشید وقتی که در بستر مرض افتاده بود آن‌جا همین فکرها را می‌کرد، می‌گفت عجب، این سفره، این ریاست، این قدرت، هیچ کدام به فریاد من نمی‌رسد. تمام قدرتمندان دنیا همین را می‌گفتند، تمام ثروتمندان دنیا در موقعی که مرگ به سراغشان آمد همین را می‌گفتند و هارون الرشید، آن مردم قدرتمند عالَم که به ابر می‌گفت کجا می‌خواهی بروی بباری که در مُلک من نباشی؟ متوکل عباسی، فرعون بنی العباس، أکفر بنی العباس، همهٔ این‌ها مُردند. متوکل عباسی یک روز امام هادی علیه السلام را آورد روی تَلی که از توبره‌های اسب‌ها خاک آن را جمع کرده بود و با حضرت هادی علیه السلام دو نفری ایستادند، به لشکر خود گفت رژه بروید، آن‌ها هم رژه رفتند، دید امام هادی علیه السلام اهمیت نمی‌دهد، چون باید رنگ او بپرد، خیلی بترسد. گفت: می‌دانی چرا این‌ها را در مقابل تو رژه دادم؟ حضرت هادی علیه السلام فرمود: برای چه؟ گفت: برای اینکه بدانی من چقدر قدرتمند هستم و به فکر خلافت نیفتی. حضرت فرمود: می‌خواهی لشکر من را هم ببینی؟ گفت: شما لشکر دارید؟ حضرت فرمود: بله گفت: بفرمایید. حضرت یک اشاره به آسمان کرد از مغرب تا به مشرق عالم ملائکه ایستاده بودند در فرمان امام هادی علیه السلام که یک نفر آن‌ها کافی بود تا متوکل و تمام زندگی متوکل را از بین ببرد، افتاد به دست و پای امام علیه السلام. حضرت فرمود: برو، این بازی نیست.

به خدا قسم اولیا خدا در مقابل اهل دنیا مثل این می‌مانند که یک انسان بزرگی می‌بیند یک بچه‌ای کنار کوچه بول کرده است، یک مُشت گِل درست کرده است، یک خانه ساخته است و دارد با آن بازی می‌کند، بعد هم ناراحت می‌شود که تو به این خانه‌ای که من ساختم طمع داری! برو، ما به تو طمع نداریم، برای خود تو باشد، آن خانه به درد خود تو می‌خورد، مثل همین است، ائمۀاطهار علیهم السلام آمدند به تو بگویند که تو دنبال این خانه‌ها نباش، این اصلاً نجس است، آن را رها کن و برو. می‌گوید نه این حریص نسبت به مال و منال است ولذا بزرگ‌ترین کاری که می‌خواهند بکنند می‌گویند باشد، شما را هم ما یک قدری در این خانه شریک می‌کنیم، دیگر ما را اذیت نکنید.

 

چگونگی پخش شدن سادات در ایران

 شب شهادت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام است، در زمان هارون و مأمون قدرت بنی العباس خیلی به اوج رسید در مقابل آنها بنی هاشم بودند، تنها وقتی که حضرت رضا علیه السلام در این سرزمین بود چهار هزار از بنی هاشم و از سادات با حضرت احمد بن موسی شاهچراغ آمدند که به حضرت رضا علیه السلام ملحق بشوند و ریشهٔ بنی العباس را بکَنند که در قسمت شیراز جلوی آن‌ها را گرفتند و چون حضرت احمد بن موسی شاهچراغ فرمانده سادات بود به آن‌ها فرمود که پخش بشوید در شهرهای ایران و عملاً خود را به مردم نشان بدهید و تخم تشیّع را در ایران بکارید و محبت خاندان عصمت علیهم السلام را در دل‌های مردم زیاد کنید و این امامزاده‌هایی که در کوه و دشت و همه جا می‌بینید پخش هستند غالباً تاریخشان به آن‌جا می‌رسد. در زمان حضرت رضا علیه السلام وضع به گونه‌ای بود که از طرفی مأمون با برادر خود امین اختلاف داشت و از طرف دیگر اراضی خراسان و ایران محبوبیتی از خاندان عصمت علیهم السلام دیده بودند لذا مأمون برای {حفظ} خلافت می‌خواست به حضرت رضا بگوید تو هم بیا با ما شریک باش که این افرادی که به تو علاقه دارند سر بلند نکنند، سادات هم سر بلند نکنند لذا حضرت رضا را در خراسان آورد و تحمیل کرد که او ولیعهدش باشد، حضرت هم با او شرط کرد که من در هیچ کاری نسبت به امور سیاسی دخالت نخواهم کرد، او هم از خدا خواسته قبول کرد، زیرا او فقط همین اندازه می‌خواست که حضرت رضا این‌جا باشد.

 

محبت ایرانی‌ها به اهل بیت

خدای تعالی به ما ایرانیها لطفی کرده است که ما را در سرزمینی قرار داده است که از هزار و دویست، سیصد سال قبل محبت خاندان عصمت در آن بحمدالله به طور وفور بوده است و مأمن فرزندان پیغمبر بوده است. شما یقین بدانید هر یک از این سادات که کشته شدند به وسیلهٔ همان عُمال بنی العباس کشته شدند وإلّا مردم ایران خیلی به این‌ها محبت می‌کردند. در سه تا شهر حتی عُمال بنی العباس جرأت نداشتند به سادات آن‌جا جسارت کنند، یکی شهر قم بود که حرم اهل بیت بود، یعنی حریمی برای اهل بیت قائل بودند، احترامی قائل بودند، یکی هم کاشان بود و یکی هم آوه که همان ساوه است، ظاهراً این قسمت در تحت نظر شیعیان خالص بود که در تاریخ قم نوشته است از روزی که قم شهر شد یک خانوادهٔ سنّی تا به حال آن‌جا زندگی نکرده است، خیلی عجیب است، شهری است حرم خاندان عصمت. امام علیه السلام می‌فرماید که برای پیغمبر یک حرمی است که آن مدینه است و برای علی بن ابیطالب علیه السلام حرمی است که آن کوفه است و برای ما خاندان عصمت حرمی است و آن قم است، قم چنین شهری است. بقیهٔ شهرهای ایران هم در عین اینکه بنی العباس نفوذ داشتند ولی در عین حال مردم نسبت به سادات خیلی احترام می‌کردند. من در همین کتاب «انوار زهرا سلام الله علیها» قضایای زیادی در این باره نقل کرده‌ام و محدودهٔ این خراسان را هم فکر نکنید همین قسمت است، نه تا بلخ وبخارا و آن قسمت‌ها جزء خراسان بود و در همه جا شیعیان بودند که حتی نسبت به سادات، نسبت به شیعیان خیلی محبت می‌کردند.

 نشانه‌هایی که از محبت مردم ایران دربارهٔ حضرت رضا علیه السلام در تاریخ نقل شده است یکی این است که حضرت از مدینه حرکت کردند و به طرف طوس می‌آیند، در قسمت‌های عراق و قبل از عراق هیچ برنامه‌ای در تاریخ نقل نشده است که مثلاً مردم استقبالی کرده باشند، احترامی کرده باشند، از آن‌جا به بعد دیگر هرچه نزدیک‌تر به خراسان می‌شود استقبال مردم بیشتر می‌شود تا جایی که وقتی حضرت به نیشابور می‌رسند، حالا ببینید شهر نیشابور چه شهری بوده است، از شهرهای بسیار پُرجمعیت و قدیمی بوده است که می‌گویند ده هزار قلمدان طلا و نقره جمع شده بود که این روایت را که حدیث سلسلة الذهب است بنویسند، حالا بقیهٔ آن چه خبر بوده است و چقدر جمعیت جمع شده بود، شما حساب بکنید در آن زمان شاید صدهزار جمعیت جمع شده بودند برای استقبال از علی بن موسی الرضا علیه الصلاة و السلام.

 

حدیث سلسله الذهب

حضرت وارد شده است، ظاهراً بنای توقفی هم در نیشابور نداشتند و در چهار فرسخی نیشابور ظاهراً یک توقف کوتاهی داشتند و لابد در منزل‌های مختلف توقف می‌کردند. وقتی که به نیشابور رسیدند مردم نیشابور گفتند آقا یک روایت ما می‌خواهیم، خیلی مردم زرنگی بودند، ببینید اینکه می‌گویند یک روایت نقل کن که از آباء خود شنیده باشی و آن‌ها از پیغمبر، این‌طور روایتی می‌خواهیم، ببینید این نه به خاطر این است که به حضرت رضا اعتماد نداشتند، اگر اعتماد نداشتند که روایت او را قبول نمی‌کردند، می‌خواهند در این روایت نام خود حضرت رضا که هست نام پدر او هم باشد، از زبان جدّ او هم رسیده باشد، از زبان حضرت باقر هم باشد، از زبان حضرت سجاد هم باشد، از زبان حضرت سیدالشهداء هم باشد، حدیث را سلسلةالذهب نامیدند، یعنی سلسلهٔ سند این روایت از طلا است، حضرت هم به قول ما آن را چرب‌تر کرد، آن‌ها از حضرت رسول اکرم یک حدیث خواستند که بیان بشود ولی حضرت برد این حدیث را از پیغمبر رد کرد و به جبرئیل رساند و جبرئیل به لوح و قلم خدای تعالی رساند. حالا که شما می‌گویید از پیغمبر ما از خدا برای شما می‌گوییم، این روایت در تمام کتب شیعه و سنّی نوشته شده است، حدیثی است با سند… چون ده هزار نفر تنها با آن قلمدان‌ها نوشتند، سند زیادی دارد.

چه فرمود؟ فرمود که من از پدر خود موسی بن جعفر شنیدم، پدر من فرمود که من از پدر خود امام صادق شنیدم، امام صادق فرمود که من از پدر خود امام باقر شنیدم، امام باقر فرمود که من از پدر خود امام سجاد شنیدم، امام سجاد فرمود که من از پدر خود سیدالشهداء شنیدم که سیدالشهداء فرمود من از پدر خود علی بن ابیطالب شنیدم و علی بن ابیطالب فرمود من از پیغمبر اکرم شنیدم و پیغمبر فرمود من از جبرئیل شنیدم، جبرئیل هم فرمود که من از خدا وحی آورده‌ام که «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی»[17] کلمهٔ «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» انسان به زبان و قلب اگر گفت، این حصار محکمی است «فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ عَذَابِی» هرکس در این حصار وارد شد از عذاب خدا محفوظ است، در امان است. کار آسانی هم هست و خیلی راحت می‌گوییم «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» حضرت فرمود… «مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ» ناقه یک حرکتی کرد، این به خاطر این بود که مردم اهمیت موضوع را بفهمند، چون اگر ردیف می‌گفت معمولی بود، ناقهٔ حضرت یک حرکتی کرد بعد باز نگه داشت، مردم را دومرتبه اعلان توجه داد «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» فکر نکنید هر کس «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» گفت درست است، نه باید از ما خاندان عصمت توحید را یاد بگیرد وإلّا آن کسی هم که می‌گوید فرعون خدا هست او هم می‌گوید «لا إله إلّا فرعون» یکی هم بیشتر نیست، یک فرعون است و او را می‌پرستد، آن کسانی هم که بت‌های دیگر را می‌پرستند همین‌طور هستند.

من در بنارس یک محلی را دیدم یک صحن با 22 تا گنبد طلا داشت، زیر هر گنبد طلایی 30 تا بت بود و این‌ها می‌پرستیدند، بت‌های عجیب و غریب که اگر بعضی از آن‌ها را در خواب ببینید می‌ترسید و از خواب می‌پرید. هر کسی در تصور خود یک خدایی درست کرده است و آن کسی هم که خورشیدپرست است می‌گوید «لا إله إلّا الشمس» اما شرط آن این است که صفات و خصوصیات خدا را از خاندان عصمت یاد بگیریم لذا حضرت فرمودند: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» از من یاد بگیرید، معلم خداشناسی من هستم «بِنَا عُرِفَ اللَّهُ»[18] به وسیلهٔ ما خدا شناخته می‌شود، ماها باید راهنمای شما باشیم «لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّهُ»[19] اگر ما نبودیم خدا عبادت نمی‌شد «لَوْلَانَا مَا عُرِفَ اللَّهُ»[20] اگر ما نبودیم خدا شناخته نمی‌شد و خدا بندگی نمی‌شد «سبحنا و سبحت الملائکة»[21] شما که سهل هستید، وقتی ما تسبیح کردیم ملائکه هم تسبیح کردند، وقتی ما «لا إله إلّا الله» گفتیم آن‌ها هم «لا إله إلّا الله» گفتند.

خواهش دوم مردم نیشابور زمانی مطرح شد که حضرت در محمل نشسته بود، آن زمان‌ها روی شتر یک اتاقچه‌ای درست می‌کردند و پرده‌ای هم جلوی آن می‌انداختند، محملی بود تا از سرما و گرما محفوظ باشند، حضرت رضا را آن‌جا نشانده بودند، {مردم نیشابور گفتند} آقا خواهش دوم ما این است که ما جمال زیبای شما را ببینیم، من نمی‌دانم امام زمان ما آیا خواهش ما را هم امشب قبول می‌کنند؟ «السلام علیک یا وارث علی بن موسی الرضا» من گریهٔ بعضی از دوستان را می‌دانم چیست، وقتی که حضرت پردهٔ محمل را عقب زد جمال زیبای ایشان مثل خورشید در افق سیطره انداخت و نور انداخت مردم نگاه کردند، در تاریخ دارد که جمعیت‌هایی از جمال زیبای امام زمان خود و از خوشحالی غش کردند و روی زمین افتادند. این محبت مردم به خاندان عصمت بود، در هیچ کجا نداریم که یکی از ائمه این‌طور باشند، إن‌شاءالله ما هم نسبت به امام زمان خود این‌طور باشیم. حضرت حرکت کردند آمدند

 

مطالبی درباره قدمگاه

خود من یک خوابی دیدم راجع به این قدمگاه، بد نیست شب شهادت حضرت رضا علیه السلام عرض کنم، ما یک وقتی نسبت به این قدمگاه زیاد توجه نداشتم، البته من به زیارت می‌رفتم، همان روز آن‌جا زیارت رفته بودم، بعد یک خوابی دیدم، خود من احتمال می‌دهم که این خواب درست باشد، دیدم که یک قافله‌ای دارد می‌آید، معلوم است که حضرت رضا علیه السلام دارند تشریف می‌آورند و این محل هم یک دِهی است و جمعیت دِه هم برای استقبال آمدند، حضرت این‌جا تشریف آوردند، این‌جا یک چشمه‌ای بود که الآن هم آن چشمه هست و کنار این چشمه یک سنگی بود حضرت رفتند روی سنگ ایستادند که پاهای خود را از این چشمه بشویند، چون راه است، به هر حال گرد و غباری بود. یک پیرمردی که بزرگتر آن دِه بود آمد و اجازه گرفت که پای حضرت را بشوید و آب ریخت و پای حضرت را شست، بعد هم آن سنگ را برداشت و به منزل برد به خاطر اینکه این افتخار را حضرت رضا علیه السلام به او دادند و این‌طور به نظر من می‌آمد که بعدها آن جای پا را روی آن سنگ کَند که این از بین نرود و همیشه بماند و بدانند حضرت رضا علیه السلام یک روزی پای خود را روی این سنگ گذاشته است، من این‌طور توجیه شدم، خود من همان جا رفتم زیارت این قدمگاه و اگر هر کدام از آقایان با ماشین آمدند و آن‌جا می‌روند خود این هم یک عرض ادبی است و اظهار ارادتی است و بد نیست زیارت این سنگ پا.

 البته فکر نکنید مسلمان‌ها این مساله را قبول ندارند، نه اگر مکه رفته باشید جای پای حضرت ابراهیم را در روی آن سنگ در مقام ابراهیم همه زیارت می‌کنند، آن خیلی جالب‌تر از این نیست، این هم مثل آن است و آن هم مثل این است.

 

روضه امام رضا علیه السلام

از این‌جا می‌خواهم دیگر حال عزا به خود بگیریم، من فقط نقل تاریخ می‌کنم، آنچه را هم که مسلّم است عرض می‌کنم، حالا دیگر به حواشی آن زیاد نمی‌خواهم بپردازم «السلام علی الإمام رئوف» سلام بر امام مهربان، به امام جواد علیه السلام عرض کردند: آقا چرا پدر شما را رضا گفتند؟ حضرت فرمود: به خاطر اینکه دوست و دشمن از او راضی بودند. به قدری علی بن موسی الرضا علیه السلام مهربان است. در تاریخ نقل شده است که وقتی حضرت رضا علیه السلام تشریف آوردند در خانه به اباصلت گفتند درها را ببند، بعضی می‌گویند به خاطر اینکه حضرت می‌خواست بگوید من غریب هستم و کسی به دیدن من نمی‌آید ولی نه این‌طور نبود، آن مردمی که چند هزار نفر از آن‌ها…، حتی خانم‌ها به خاطر اینکه ممکن بود شوهرهای آن‌ها اجازه ندهند مهریه‌های خود را بخشیدند و به تشییع جنازهٔ حضرت رضا علیه السلام آمدند، آن‌ها این‌طور نبودند که اگر بشنوند علی بن موسی الرضا علیه السلام مریض است به عیادت او نیایند، من فکر می‌کنم که حضرت این‌طوری فکر می‌کرد که طبعاً سران مملکت به عیادت می‌آیند، حضرت به این‌ها بگوید من را مأمون مسموم کرده است این خلاف آن آقایی و مهربانی و آن معنای رضا بودن او و اینکه دوست و دشمن از او راضی بودند هست، لذا فرمود درها را بندد تا کسی نیاید، مردم هم که اطلاع نداشتند از کسالت علی بن موسی الرضا علیه السلام. اول ظهر شده است حضرت «یتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ» مثل مارگزیده به خود می‌پیچد، غلامان زیادی هستند که این‌ها نگران حال علی بن موسی الرضا علیه السلام هستند، غذا نخوردند، حضرت فرمود سفره بیندازند، سفره انداختند، امام است، خود را کنترل کرد و سر سفره نشست تا غلامان غذا بخورند، وقتی این‌ها غذا خوردند، شاید خوشحال هم بودند که الحمدلله حال آقا یک مقداری بهتر است، غذای خود را خوردند، حضرت فرمود دیگر حالا درها را بندد. در تاریخ دارد که در میان حجره مثل مارگزیده به خود می‌پیچد، اباصلت می‌گوید من ایستاده بودم، نگران حال علی بن موسی الرضا علیه السلام بودم، درها هم بسته بود در آن قسمتی که من بودم، چون بعید نیست که منزل مثلاً قسمت‌های مختلفی داشته است، آن قسمتی که مخصوص علی بن موسی الرضا علیه السلام بوده است و اتاق مخصوص علی بن موسی الرضا علیه السلام بود درهای آن قسمت بسته بود، من هم ایستاده بودم، یک وقت دیدم یک جوانی شبیه‌ترین مردم به علی بن موسی الرضا علیه السلام وارد منزل شد، من او را نمی‌شناختم، چون اباصلت مربوط به اهل این حدود بود و امام جواد علیه السلام را ندیده بود، گفتم آقاجان شما از کجا وارد شدید من که درها را بسته بودم؟ فرمود: آن خدایی که من را به یک چشم برهم زدن از مدینه به طوس آورده است می‌تواند از در بسته هم وارد کند، می‌گوید دانستم امام جواد علیه السلام است، وارد حجره شد، وقتی چشم علی بن موسی الرضا علیه السلام به جمال جواد خود افتاد از جا برخاست او را در بغل گرفت و این دو آن‌چنان گریه کردند و زاری کردند تا «غُشیَ علیهما» هر دو بی‌حال شدند، من یک چند دقیقه‌ای ایستادم، یک وقت دیدم امام جواد علیه السلام از میان حجره بیرون آمد به من رو کرد و فرمود: اباصلت پدر من از دار دنیا رفت.

حالا چراغ‌ها را خاموش کنیم و رو به قبله بنشینیم و تسلیتی به آقای خود حجة بن الحسن علیه السلام عرض کنیم. شب شهادت حضرت رضا علیه السلام است. شب آخر ماه صفر است، دو ماه عزاداری کردیم، فرداشب هم شب شهادت امام عسکری علیه السلام پدر حجة بن الحسن علیه السلام است إن‌شاءالله عزاداری می‌کنیم. امشب برای علی بن موسی الرضا علیه السلام عزاداری می‌کنیم، از این بهتر نمی‌شود شب شهادت علی بن موسی الرضا علیه السلام در مشهد کنار قبر علی بن موسی الرضا علیه السلام، به خدا قسم 250 میلیون شیعهٔ دنیا الآن آرزو داشتند جای شما بودند و در کنار قبر علی بن موسی الرضا علیه السلام بودند و این توفیق را پروردگار به شما داده است. خدایا تو را شکر می‌کنیم، حجة بن الحسن از شما تشکر می‌کنیم آقا. امام جواد وقتی وارد حجره می‌شود چشم پدر به جمال جوان خود می‌افتد بلند می‌شود او را در بغل می‌گیرد، اشک می‌ریزد تا جایی که حال ضعف به آن‌ها دست می‌دهد. نمی‌دانم چه حالی داشت حسین بن علی علیه السلام وقتی که آمد بالین علی اکبر، جوان خود را دید که روی زمین افتاده است، فرق تا طاق ابرو شکافته شده است، از دل صدا زد جوان من علی. برنامهٔ سیدالشهداء این بود… آقایان اینکه روضهٔ سیدالشهداء و کربلا را می‌خوانیم این توصیهٔ خود علی بن موسی الرضا علیه السلام به پسر شبیب است، فرمود: «یا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کنْتَ بَاکیاً لِشَی‌ءٍ فَابْک لِلْحُسَینِ»[22] اگر خواستی به چیزی گریه کنی بر جدّ غریب من حسین بن علی علیه السلام گریه کن. برنامهٔ سیدالشهداء علیه السلام این بود که خود ایشان بدن شهدا را به طرف خیمهٔ دارالحرب می‌برد ولی…

[1]. بحار الأنوار، ج ‌99، ص 132.

[2]. سوره نور، آیه 35.

[3]. سوره رحمن، آیه 33.

[4]. سوره لقمان، آیه 20.

[5]. سوره ابراهیم، آیه 33.

[6]. بحار الأنوار، ج ‌11، ص 174.

[7]. الکافی، ج ‌3، ص 347.

[8]. سوره بقره، آیه 96.

[9]. سوره رعد، آیه 28.

[10]. سوره نبأ، آیه 9.

[11]. سوره بقره، آیه 238.

[12]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 688.

[13]. سوره بقره، آیه 273.

[14]. الکافی، ج ‌3، ص 770.

[15]. سوره همزه، آیه 2.

[16]. سوره همزه، آیه 3.

[17]. بحار الأنوار، ج ‌3، ص 7.

[18]. الکافی، ج ‌1، ص 145.

[19]. الکافی، ج ‌1، ص 193.

[20]. بحار الأنوار، ج ‌25، ص 5.

[21]. منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئی)، ج ‌14، ص 95.

[22]. بحار الأنوار، ج ‌44، ص 286.

 

لینک صوت 

شب ۲۸ صفر ۱۴۰۹ قمری – مرض حب دنیا و راه درمان آن

حب دنیا یکی از امراض خطرناک روحی

یکی از امراض خطرناک که بر روح انسان خیلی اثر بد دارد و بسیار باید اهمیت داده شود، محبّت به دنیا است. این را دیگر زیاد شنیده‌اید. محبّت دنیا این است که انسان دلبستگی زیادی به دنیا داشته باشد. به مال دنیا علاقه داشته باشد و به تمام شئون دنیا علاقه داشته باشد.

درباره این موضوع مایلم چند تا از روایات را بخوانم تا معنی واقعی حبّ دنیا را شرح بدهم و بعد هم راه علاج این مرض خطرناک را عرض کنم. این روایت که معروف هم هست و شاید اکثر شما حفظ باشید و در کتب مختلف، هم کتب اخلاقی سنّی و هم شیعه این روایت را نقل کردند. از امام صادق علیه السلام که فرمودند: «حُبُ الدُّنْیا رَأْسُ کلِّ خَطِیئَةٍ»[1] سر تمام بدی‌ها محبت دنیا است.

امراض روحی مثل امراض بدنی است

امراض روحی را باید مثل امراض بدنی تقریباً تصوّر کرد، گاهی می‌شود یک مرض ممکن است که نمودارهای مختلفی در بدن داشته باشد همین‌طور هم می‌شود یک مرض کلی در روح انسان هست که ظواهر و امراض مختلفی در انسان به وجود می‌آورد. مثلاً انسان ممکن است مبتلا به معده درد باشد و سرش، دستش، دلش هم درد بگیرد، قلبش هم درد بگیرد، همین‌طور گاهی یک مرض روحی باعث می‌شود که امراض روحی دیگری ایجاد بشود. مثلاً حبّ دنیا سبب طمع، حرص، خیانت و دزدی و دروغ می‌شود.

امراض روحی مثل امراض بدنی است. در امراض بدنی گفته‌اند: مثلاً «المعدة بیت کل داء»[2]. معده خانهٔ تمام دردهاست. اگر معده را خالی نگه‌دارید خیلی از امراض رفع می‌شود و اگر امتناع داشته باشید خیلی از امراض به وجود می‌آید در مورد امراض روحی حبّ دنیا همین‌طور هست. اگر انسان محبت دنیا را داشته باشد خیلی از امراض در روحش به وجود می‌آید و اگر حبّ دنیا را نداشته باشد خیلی از امراض رفع می‌شود و لذا در این روایت و روایات مختلفی این مضمون از ائمه اطهار علیهم السلام گفته شده که از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل است که فرمودند: حُبُ الدُّنْیا رَأْسُ کلِّ خَطِیئَةٍ.

گناه زیاد، به خاطر محبت دنیاست

سلمان فارسی نقل می‌کند که پیغمبر اکرم فرمودند: حُبُ الدُّنْیا رَأْسُ کلِّ خَطِیئَةٍ این در سندهای مختلفی نقل شده و باز امام صادق علیه السلام فرمود: که حضرت عیسی فرموده: «قَسْوَةُ الْقَلْبِ مِنْ جَفْوَةِ الْعُیونِ وَ جَفْوَةُ الْعُیونِ مِنْ کثْرَةِ الذُّنُوبِ وَ کثْرَةُ الذُّنُوبِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا وَ حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کلِّ خَطِیئَة»[3] معنایش این است که قساوت قلب در اثر خشکی چشم است. البته اینجا باید جمله‌ای را تذکر بدهم که اشکی که اینجا می‌گویند، خیلی‌ها هستند که قساوت قلب دارند ولی اشکشان هم می‌آید و خیلی‌ها هم قساوت قلب ندارند ولی از چشمشان اشک نمی‌آید. در حقیقت در مقابل مظلوم اگر انسان دلش شکست و عواطفش تحریک شد، این قساوت ندارد و اگر ظلمی‌که به مظلوم می‌شود هیچ اثری در انسان نکرد و بی‌تفاوت از کنارش گذشت این قساوت قلب دارد. حالا در مسئلهٔ قساوت قلب که یکی از امراض روحی است یک شب دیگر در موردش صحبت می‌کنم ولی حالا می‌خواستم این خشکی چشم را که در اینجا گفته شده را توضیح بدهم که منظور اشک نیست. حالا خیلی‌ها هم هستند که بی‌جهت گریه می‌کنند که به قول یکی از دانشمندان فرمود که آن زمانی که برادران حضرت یوسف آمدند و گریه دروغی پیش پدرشان کردند، اعتبار گریه از بین رفت. چون گریه وقتی اعتبار دارد که از قلب باشد و از ناراحتی باطن و حزن باشد والاّ با یک مقدار پیاز خورد کردن انسان اشکش جاری می‌شود.

بعد فرمود: خشکی چشم مربوط به کثرت گناه است. «وَ کثْرَةُ الذُّنُوبِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا»، این جمله‌ای که می‌خواستم از این روایت عرض کنم این است که گناه زیاد کردن به خاطر حبّ دنیا است. اگر انسان محبتّ دنیا را داشته باشد گناه زیاد می‌کند «حُبُ الدُّنْیا رَأْسُ کلِّ خَطِیئَةٍ» باز از زبان حضرت عیسی هم این کلام آمده که محبّت دنیا سرِ تمام بدی‌ها و خطاها است.

محبت دنیا و خدا، در یک دل جمع نمی‌شود

خدای تعالی به حضرت داود وحی کرد: «إِنْ کنْتَ تُحِبُّنِی فَأَخْرِجْ حُبَ الدُّنْیا مِنْ قَلْبِک»[4]. اگر مرا دوست داری محبّت دنیا را از قلبت بیرون کن «فَإِنَّ حُبی‌وَ حُبَّهَا لَا یجْتَمِعَانِ فِی قَلْبٍ»[5]. محبّت خدا و محبّت دنیا هر دو با هم در یک دل جا نمی‌گیرد و یک جا جمع نمی‌شود.

روایاتی در مذمّت محبت دنیا

روایت دیگر از علی بن ابیطالب علیه السلام است که می‌فرماید: «اعظم الخطایا حب الدنیا» بدترین و عظیم‌ترین خطاها محبت دنیاست.

و باز علی ابن ابیطالب فرموده: «حب الدنیا رأس الفتن و اصل المحن»[6]. محبّت دنیا رأس تمام فتنه‌ها است؛ یعنی تمام فتنه‌ها که در دنیا به وجود می‌آید در اثر محبّت دنیا است و اصل و ریشهٔ تمام محنت‌ها و ناراحتی‌ها است.

باز علی بن ابیطالب علیه السلام فرمود: «حبّ الدنیا یفسد العقل»[7]. محبت دنیا عقل را فاسد می‌کند. حالا اینها همش شرح دارد. من اجمالاً می‌خواهم مطالبی‌را از روایات برایتان توضیح بدهم. محبّت دنیا عقل را فاسد می‌کند، آن‌هایی که محبت دنیا دارند و محبت دنیا کاملاً بر مغزشان مستولی شده اینها عقل درستی ندارند و قلبشان از شنیدن حکمت کر شده و موجب عقاب دردناکی خواهند بود.

باز علی بن ابیطالب علیه السلام می‌فرماید: «ان کنتم تحبون الله فاخرجوا من قلوبکم حبّ الدنیا»[8]. اگر شما خدا را دوست دارید و محبت به‌خدا دارید؛ حبّ دنیا را از قلوبتان خارج کنید.

و باز حضرت فرمودند: «کیفَ یدَّعِی حُبَ اللَّهِ مَنْ سَکنَ قَلْبَهُ حُبُّ الدُّنْیا»[9]. چطور ادّعا می‌کند محبّت خدا را کسی که در قلبش حبّ دنیا جا گرفته و ساکن شده.

و باز امام صادق علیه السلام فرمودند: در ذیل آیه شریفه «الاّ من آتی الله بقلب سلیم»[10] بعضی از افراد هستند که اینها وقتی که در روز قیامت می‌آیند یا در همین دنیا کسانی هستند که با قلب سلیم، با قلب سالم به نزد خدا می‌آیند. در تفسیر این آیه شریفه امام صادق علیه السلام فرمود: «هُوَ الْقَلْبُ الَّذِی سَلِمَ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا»[11] قلب سالم آن قلبی‌است که از محبت دنیا سالم باشد چون اگر محبّت دنیا از قلب انسان بیرون رفت آن‌جاست که قلب انسان صد در صد سالم است.

باز امام صادق فرمودند: که محبّت دنیا انسان را کور و کر می‌کند. از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «مَا مِنْ عَمَلٍ أَفْضَلَ عِنْدَ اللَّهِ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَیتِهِ مِنْ بُغْضِ الدُّنْیا»[12]. در نزد خدا بعد از شناختن خدا و پیامبر و اهل بیت علیهم السلام بعد از اینها چیزی بهتر از بغض دنیا و دشمنی با دنیا هیچ چیزی نیست. این‌ها تعدادی از روایات بود که برایتان خواندم. روایات زیاد است. آیات قرآن هم در این ارتباط زیاد است. من یک مقدارش را هم در کتاب در محضر استاد جلد اول آورده‌ام.

معنای محبت دنیا و زهد در دنیا

محبّت دنیا چیست؟ غالباً محبّت دنیا را با دنیا داری و زندگی دنیا اشتباه می‌گیریم! هر چه روایت هست رفته روی محبّت دنیا، روی مسئلهٔ داشتن دنیا نرفته! در انبیا افرادی بودند که آنقدر ثروتمند بودند که قبل و بعد از آنها ثروتمندی مثل آنها نیامد و نخواهد آمد. حضرت سلیمان صریح قرآن است که گفت: خدایا یک ملکی به من بده، یک قدرت و یک ثروتی به من بده که برای احدی قبل از من و بعد از من سزاوار نباشد. حضرت یوسف عزیز مصر است و آن همه عظمت از نظر مالی دارد، حضرت ابراهیم یک فرد ثروتمندی بود که از این کوتاه به آن کوه گوسفندانش قرار گرفته بودند، حضرت خدیجه از ثروتمندترین افراد مکّه بود و همین‌طور خود ائمّه اطهار علیهم السلام این‌ها ثروتمند بودند و بعضی از اولیای خدا دارای ثروتی بودند. انسان داشته باشد و محبتّش را نداشته باشد این فضیلت دارد تا اینکه نداشته باشد و محبّت هم نداشته باشد. این برنامه اسلام است که می‌گوید: محبت نداشته باش ولی ثروت داشته باش؛ یک تربیت خوبی‌انسان را می‌کند؛ یعنی انسان را وادار می‌کند به تلاش و فعالیّت و به کارهای اساسی و از طرفی چون محبّت آنچه که جمع کرده ندارد طبعاً در راه خدا آسان انفاق می‌کند.

ماها اشتباه می‌کنیم. محبّت دنیا را به داشتن دنیا می‌دانیم. اگر یک نفر را فرض کنیم که در گوشهٔ اتاق خانهٔ خیلی محقری یک زیلو انداخته باشد، نان و ماست مختصری بخورد می‌گوییم: عجب آدم زاهد و تارک دنیایی است و حال اینکه چه بسا همین آدم محبتّش به دنیا بیشتر از حضرت سلیمان است و اگر دیدیم یک نفر در خانهٔ مجلّلی زندگی می‌کند و وضع زندگی‌اش خوب است می‌گوییم: این چقدر طالب دنیا است. این اشتباه است. می‌خواهم معنی حبّ دنیا و معنی زهد در دنیا را برایتان عرض کنم.

زهد یعنی بی‌رغبتی به دنیا، یعنی انسان به دنیا بی‌رغبت باشد، روزی که در عالم میثاق به صریح اوائل دعای ندبه از همهٔ انبیا خدای تعالی تعهّد گرفت که باید زهد در دنیا داشته باشید. «و شرطت علیهم الزهد فی درجات هذه الدنیا الدنیة و زخرفها و زبرجها فشرطوا لک ذلک و علمت منهم الوفاءَ به فقبلتهم»[13]. معنی این است که خدایا تو با انبیا شرط کردی که در این دنیا زهد بورزند و بی‌رغبت باشند به دنیا؛ و آنها قبول کردند «و علمت منهم الوفاءَ به»؛ و تو می‌دانستی اینها وفا می‌کنند.

با ماها هم شرط کردند و ما هم قبول کردیم منتها ما بی‌وفا بودیم، انبیا با وفا بودند چون می‌دانستی وفا می‌کنند «فقبلتهم» قبولشان کردی «و قرّبتهم» و آنها را نزدیکشان کردی؛ و خلاصه‌اش این که آنها را پیغمبرشان قرار دادی.

این یکی از شرایطی بود که ذات مقدّس پروردگار با انبیا داشته. آن وقت اگر دنیا داشتن خلاف زهد بود باید بگوییم که حضرت سلیمان تخلف کرده! حضرت یوسف تخلّف کرده در حالی که خدای تعالی بعد از هزارها سال همین انبیا را با همان خصوصیّات در قرآن مدح می‌کند و می‌فرماید: «وَ کَانَ رَسُولاً نَبِیا»[14]. این‌ها نبی‌بودند، پیغمبر بودند و ما قبولشان داریم و دوستشان داریم.

معروف است که یک درویشی شنیده بود که یک مرد بزرگواری در اصفهان هست به نام علّامه مجلسی رحمة الله علیه- ایشان یکی از بزرگان شیعه است، ایشان شخصی است که حقّی به گردن شیعه دارد. شاید بعد از ائمّه اطهار علیهم السلام از همه بیشتر حق به گردن شیعه دارد؛ و یکی از مراجع قم می‌گفت: من در عالم رؤیا دیدم که قیامت برپاست و واقعاً این رویای صادقه است و دربارهٔ علّامه مجلسی باید انسان یک چنین اعتقادی داشته باشد.

دیدم که مراجع تقلید همه صف بستند و منتظر هستند که به حسابشان رسیدگی شود و وارد بهشت بشوند ایشان هم از مراجع تقلید بود و در صف بود. می‌گوید من سرکشیدم تا ببینم که چرا صف معطّل شده؟ دیدم که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نشسته‌اند کنار پیامبر اکرم یک پیرمرد روحانی نشسته و بعضی از مراجع که کارشان گیر دارد، این پیر مرد که پهلوی پیامبر نشسته واسطه می‌شود و شفاعت می‌کند و آنها را رد می‌کند و می‌روند به بهشت. گفتم که خب ما اسم این آقا را بلد باشیم اگر کار من گیر کرد اسم این آقا را ببرم. در ضمن این را هم بلد باشید یه جاهایی که کارتان گیر کرد اگر اسم صاحب کار را آن کسی که در رأس کار است بلد باشید در پیشرفت کارتان موثّر است. من از جلویی پرسیدم: آن پیرمرد کیست؟ گفت: علاّمه مجلسی. گفتم: الحمدالله شناختمشان ما خیلی به ایشان ارادت داشتیم. نوبت به ما رسید اتفاقاً یک گیری هم کار ما داشت و گفتیم: آقای مجلسی ما از ارادتمندان شما هستیم، کتاب‌های شما را خوانده‌ایم و اینها. خلاصه ما را رد کردند.

مجلسی یک همچین فردی است. وزین است، بزرگوار است واقعاً اگر رفتید اصفهان ان‌شاءالله حتماً به سر قبر ایشان بروید و زیارت کنید. قبر ایشان کنار مسجد جامع اصفهان است و از مزارش مردم حاجت می‌گیرند- درویش شنیده بود که علّامه مجلسی مرد بسیار بزرگ و زاهدی است، از شهر خودش حالا هر جا بود حرکت کرد و وارد اصفهان شد و پرسید: منزل علّامه مجلسی کجا است؟ نشانش دادند. وقتی رسید به خانهٔ علّامه مجلسی با منزل خیلی مفصّلی روبه‌رو شد! خب چه کسی کتاب بحارالآنوار را نوشته؟ بحارالآنوار یکی از ده‌ها کتاب مرحوم مجلسی است. امروزه بحارالآنوار صد و ده جلد شده و بزرگترین کار یک روحانی این است که بتواند یک دوره کتاب بحارالآنوار را بررسی کند و بخواند. طبیعی است که یک عده از شاگردان ایشان اطرافشان باشند و با ایشان زندگی کنند، خدمتگذارانی داشته باشد، اتاق‌های متعدّدی می‌خواهد- این درویش وقتی وارد شد از همان اوّل پشیمان شد گفت: چرا من آمدم؟ ما شنیدیم این مرد زاهد است؛ اهل الله است؛ از اولیای خدا است خب حالا آمده پیش علامه نشسته و عرض ارادتی کرده و خب یک دو یا سه روزی اینجا باشم و بنشینم و چند روزی با او باشم ببینم ایشان کیست چیست چطور است؟ زود قضاوت نکنم.

طبعاً بزرگان متوجه اهداف اشخاص می‌شوند. یک روز مرحوم مجلسی صبح زود گفت: پاشو یک مقدار راه برویم. با هم از شهر اصفهان خارج شدند. آن درویش دید علّامه همین‌طوری دارد می‌رود. گفت: کجا می‌رویم؟ علّامه گفت: می‌خواهیم- تعبیر من این است- که مثلاً مثل اصحاب کهف برویم در یکی ازغارها زندگی کنیم. از این به بعد زاهد واقعی بشویم. ایشان گفت: خب اگر قرار بود به همچین مسافرتی برویم و دیگر بر نگردیم چرا نگفتید تا من کشکولم را بردارم؟ کشکولم جا مانده! علّامه مجلسی گفت: تو دلت به کشکولت بند است امّا من دلم به آن ساختمان، زندگی و آن خانه مرفّه بند نیست.

معنی زهد این است. رغبتی به دنیا نداشته باشید. الآن حضرت عزرائیل سلام الله علیه تشریف بیاورند بگویند که برویم؟ سریع بگوید برویم.

دنیا انسان را گول می‌زند

بزرگ‌ترین نعمت این است که انسان از خانه غرور پهلو خالی کند. تمام این دنیا گول است، خدا می‌داند انسان گاهی با یک دانشمند روحی که می‌نشینید و صحبت می‌کند، می‌بیند باز یک گوشه‌اش دل بستگی به دنیا دارد.

این دنیا انسان را گول می‌زند. وسایل زندگی گول می‌زند، پولش، شخصیتش، ریاستش، احترامات مردم انسان را گول می‌زند. همه چیزش انسان راگول می‌زند اصلاً دنیا دار گول خوردن و گول زدن است. جایی است که همهٔ در و دیوارش می‌خواهند انسان را از حقیقت و از معنویت باز بدارد. یک همچین جایی است. این را می‌گویند دارالغرور.

خدایا به ماعنایت کن که ما به آن خانه همیشگی برگردیم برویم به طرفش «وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ»[15] آمادگی برای مرگ «قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْت» قبل ازاینکه مرگ برسد. آقا آماده‌ای؟ بله.

دیدید بعضی‌ها چمدانشان را بستند و هر کاری هم داشتند انجام داده‌اند و بلیط‌شان دردستشان است اما هواپیمایشان تأخیر کرده؟ چه حالی دارند؟ تا در بلندگوی فرودگاه می‌گویند که پرواز شماره فلان سوار بشوند همچین بی‌اختیار مثل فنر می‌پرند. یک همچین حالتی. «استعداد للموت» اینجوری باید باشد. انسان باید مثل کسی که منتظر است انتظار داشته باشد. این‌طور حالتی داشته باشید، دنیا زندان است. این در روایت هم هست. من که این حرفها را می‌زنم شما از دنیا خیلی بدتان نیاید. دنیا را اگر از راه صحیحش وارد بشوید می‌شود هم خیلی در دنیا ماند و هم خیلی از دنیا استفاده کرد و باید هم انسان این‌طوری به دنیا محبت داشته باشد.

اگر سه قسمت کتاب عالم عجیب ارواح را نگاه کنید تا حدّی روح معلوم می‌شود که چه موجودی است. روح یک موجودی است که به یک چشم به هم زدن میلیاردها کیلومتر نوری، میلیاردها سال نوری را سیر و حرکت می‌کند.

یکی از دانشمندان خارجی می‌گفت: من وقتی مُردم به یک چشم به هم زدن رفتم به یکی از کرات بالا، از آنجا وطنم را نگاه می‌کردم دیدم من در سن یک سالگی در بغل مادرم هستم. خب این سؤال انگیز است! چطور می‌شود یک همچین چیزی؟ آن دانشمند در جواب گفته: نور در هر ثانیه‌ای سیصد هزار کیلومتر حرکت می‌کند. آن وقتی که من در بغل مادرم بودم هفتاد سال نورِ زمین طول کشیده تا به آن کره رسیده و من هفتاد سال قبل کره زمین را می‌دیدم!

روح اینقدر قوی است و هر چیزی لطافتش بیشتر باشد سرعتش بیشتر است. مثلاً هوا لطافتش کمتراز نور است می‌بینید که امواج هوا دیرتر به انسان می‌رسد تا سرعت نور. نور سریع‌تر می‌آید.

روح انسان آنقدر قوی است که با یک چشم به هم زدن ممکن است تمام افلاک را بچرخد! آن وقت آن را کرده‌اند در قالبی که اگر از ده تا پله بخواهد بالا برود به نفس نفس می‌افتد. این نفس نفس زدن مربوط به بدن است. والاّ روح نفس نفس ندارد.

دنیا زندان مؤمن است

دنیا زندان مؤمن است. در تخلیه‌های روح یا در خوابها، می‌بینیم مثلاً درکربلا داریم زیارت می‌کنیم یکی که به ما دست می‌زند و بیدار می‌شویم. این چطور است؟ مگر روح آنجا نیست؟ البته یک شواهد صدقی دارد که آنجا هست. روح سرعت سیرش این‌طوری است که فوراً منتقل می‌شود به بدن. به هر حال دنیا برای مؤمن زندان است آن هم زندان تک سلولی با اعمال شاقّه.

ان شاالله که هیچ کسی زندان نرفته باشد ولی آنهایی که رفته‌اند می‌دانند که تا اسم انسان را می‌خوانند احتمال می‌دهد که می‌خواهند آزادش کنند مخصوصاً که پرونده‌اش خیلی سنگین نباشد و الا ممکن است احتمال اعدام داشته باشد. تا می‌گویند اسبابت راجمع کن، آنچنان با سرعت وسایلش را جمع می‌کند که هیچ وقت برای هیچ مسافرتی با این سرعت وسیله جمع نکرده بود. هرچه دارد جمع می‌کند و آنقدر عجله دارد که شاید بعضی از وسائلش را جا بگذارد امّا می‌گوید مهم نیست ما از این زندان نجات پیدا کنیم بقیه‌اش مهم نیست این دنیا این‌طوراست.

ما اگر ماهیّت دنیارا بشناسیم، دنیا بازی است. دنیا لهواست، دنیا ارزش ندارد «إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ[16]» آنقدر آیات قرآن و روایات در این باره داریم که حساب ندارد.

لذا اگر یک حالت معنوی خوبی‌با مناجات خدا بتوانید پیدا کنید و نشاطی داشته باشید مثل زمانی که دریک مجلسی عزاداری توسل می‌کنید آن اواخرش که ازدنیا قطع شدید وبه خدا وصل شدید و یک حال نشاطی دارید، حالا این حال نشاط را صدبرابر بیشترش کنید چقدر قیمت دارد؟ این دنیا غفلت محض است، وقتی انسان در آن دنیا واقع می‌شود آن حالت راپیدا می‌کند، یعنی اینجا وقتی امام‌زمان ارواحنافداه را در خواب می‌بینیم اینقدر نشاط داریم. آنجا چهارده معصوم علیهم السلام همه با روی باز منتظرتان هستند، اینجا اگر ما یک مقدار سرما خوردگی داشته باشیم نمی‌توانیم از این میوه‌ها و ازاین نعمت‌ها استفاده کنیم، آنجا دیگر سرماخوردگی نیست و نعمت‌ها و میوه‌ها و متاعی که درآنجا هست قابل مقایسه با این دنیا نیست.

خب حالاشما را بگذارند این وسط هم اینجا را ببینید هم آنجارا ببینید؛ یک لحظه هم حاضر نیستیم اینجا صبرکنیم. همان حالت زندان و منتظر آزادی است که تا به ما بگویند: آقا بیا بیرون. بعضی‌ها با زحمت از این دنیا می‌روند، گاهی با هول و فشار و زحمت می‌روند وبعضی ها هم یک دفعه از این دنیا می‌روند.

در حدیث داریم که «مَوْتُ الْفَجْأَةِ رَاحَةُ الْمُؤْمِنِ[17]». بهترین مرگ برای مؤمن این است که یک دفعه بمیرد. ممکن است از نظر بازماندگان یک مقداری ناراحتی داشته باشد، اما از نظر خودش راحت‌تر است که یک دفعه از دنیا برود. اینهاکه البته در این زندان بهشان سخت می‌گذرد. این‌ها «فراق الاحبه» است همان که امام سجاد علیه السلام فرمود اما برای خودش راحت تراست؛ به هرحال محبت دنیا، حتی من یک کتاب دیدم به نام کتاب «عالم پس از مرگ» مال لئوندنی فرانسوی است، بااینکه او در مسائل معنوی زیاد وارد نیست می‌گوید: تجربه ثابت کرده کسانی که دل بستگی به دنیا دارند، بد جان می‌کنند.

 فکر نکنیم جان کندن این است که دیر بمیرد. یک نفر مثلاً دو هفته افتاده در بستر و دیر می‌میرد، نه! این نیست. بد جان کندن جدا شدن از بدن است از دنیا؛ یعنی اورا ممکن است با سکته یا جلوی توپ ببندندش و فوراً بمیرد. امّا این روح بدن را رها نمی‌کند، به این بدن محبّت دارد و آنجا بهش سخت می‌گذرد، گاهی هم ممکن است یک نفر دو هفته جان کندنش طول بکشد امّا خودش در حال اغماست و چیزی نمی‌فهمد و بعداز دوهفته هم می‌میرد این مسئله‌ای نیست، البتّه ما از دید خودمان قیاس به بدی می‌کنیم. خیال می‌کنیم آنکه شش ماه سرطان بگیرد طبیعی مرده و راحت شد که مرد، اماگرکه ساختمان بالای سرش خراب بشود یامثلا زیرماشین برود و مغزش متلاشی بشود، می‌گوییم خیلی بدمرد! معلوم نیست این بد باشد آن خوب

باید برای خود آنطرف را درنظربگیریم آن یکی یکدفعه مرده و راحت ازبین رفته و این زجرکشیده ومرده.

 

راههای علاج مرض حبّ دنیا

و اما آن چیزی که محبت دنیا را علاج می‌کند، چند چیز است:

1-محبت خدا

یکی محبّت خدا است. هر چقدر محبّت خدا در دل انسان زیادتر باشد به همان مقدار محبّت دنیا از بین می‌رود. در همین روایتی که برایتان خواندم داشت که این دو تا محبّت در یک دل جا نمی‌گیرد. دیو چو بیرون رود فرشته درآید. محبّت دنیا بیرون رفت محبّت خدا می‌آید. محبّت خدا وارد شد محبت دنیا ازبین می‌رود. انسان خدارا دوست داشته باشد محبت خداراپیداکند محبت خداهم حاصل نمی‌شود مگر با معرفت خدا، انسان خدا را بشناسد.

 همیشه محبّت فرع برمعرفت هست؛ یعنی اگر شما دوستتان را بشناسید که دارای چه صفات خوبی‌است، کمالاتی دارد به او محبّت پیدا می‌کنید. اگر او را نشناسید همینطوری معنی ندارد که یک آدم ناشناسی را انسان دوست داشته باشد. خداهم همین‌طور است اگر خدا را بشناسید محبّت به او پیدا می‌کنید.

 وقتی محبّتمان به خدا کامل شد، بدانید که محبّتمان از دنیا کنده شده است. هر کس به دنیا محبّت دارد بدانید که محبّتش به خدا یا کم است یا محبّت ندارد و هرکس که محبت به دنیا ندارد احتمالاً محبت خدادرقلبش باشد.

وقتی عزرائیل برای قبض روح حضرت ابراهیم آمد، حضرت ابراهیم به عزرائیل گفت: برو به خدا بگو: آیا هیچ وقت دیده‌ای دوستی بخواهد دوستش را بمیراند؟ عزرائیل برگشت و به پروردگار عرض کرد که حضرت ابراهیم این‌طوری گفته، خدای تعالی هم فرمود: که به او بگو که آیا دوستی را دیده‌ای که ملاقات دوستش را نخواسته باشد؟ حضرت ابراهیم وقتی این جواب را شنید تسلیم شد.

اگر انسان خدا را بشناسد محبّت خدا دردلش پیدامی‌شود حتماً محبّت دنیا را ندارد واگرکسی هم که محبت دنیا رانداشت آمادهٔ برای مرگ است. ببینید در آیات شریفه قرآن هست که اولیای خدا تمنّای مرگ می‌کنند «قُلْ یا أَیهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ[18]» اگر شما معتقد هستید که از اولیای خدایید، پس تمنّای مرگ کنید؛ یعنی کسی که ولی خداست تمنای مرگ می‌کند. در خطبهٔ همّام حضرت امیر علیه‌السلام می‌فرماید:

«لَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِی کتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَینٍ شَوْقاً إِلَی الثَّوَابِ[19]». اگر آن اجل‌هایی که خدا برای متقین نوشته نبود اینها نمی‌توانستند زنده بمانند.

 

2- فکر کردن به بی‌اعتباری دنیا

یکی محبّت خداست که محبّت دنیا را از دل می‌برد و یکی هم فکر کردن به بی‌اعتباری دنیا است. آقا این دنیا خیلی بی‌اعتبار است. فکر دربی‌اعتباری دنیا. شمااگریک خانه‌ای را شش ماهه اجاره کرده باشید خیلی هم زیبا باشد، وقتی که اجاره‌تان سرآمد آیا می‌گویید که این خانه را من نباید ولش کنم؟ من هستم؟ ترکش نمی‌کنم؟!

از آن ساعت اولی که وارد این خانه شدید شش ماهه آمدید در این خانه، هیچ وقت هم دل به هیچ جایش نبستید. چرا؟ به جهت اینکه می‌دانید این امانت است این مال شما نیست این را ملک شما قرارش ندادند اینجوری است دیگر دل نبستید.

عمده محبّت به دنیا که ماداریم مال دلبستگی مان ازابتداست. از ابتدا وقتی که آمدیم در این خانه گفتیم این سندش به نام ما است و ملک ما است ودلمان را بایک محبتی گره زدیم به این دنیا، این رااشتباه کردیم.

دلبستگی به دنیا پیدا نکنید وفکر کنید اگر دراین دنیا صد سال، دویست سال پانصدسال هم بمانیم آخرش باید برویم برای دیگران بگذاریم. دلبستگی پیدانکنید. حالابه هروسیله ای!

اگریک کسی خیلی محبت به دنیا دارد دستور داده‌اند برود به قبرستان‌ها نگاه کند! سنگ‌های قبر خیلی کم پیدا می‌شود که صد سال در این دنیا مانده باشد. می‌گویند: بهلول می‌رفت سرقبرستان و هی لگد می‌زد به این قبرها و می‌گفت: ای دروغگو! یکی گفت: آقا تو از کجا می‌شناسی این شخص دروغگو بوده؟ گفت: این‌ها وقتی در دنیا بودند می‌گفتند: شهر ما، کوچه ما، خانهٔ ما، دنیای ما؛ مملکت ما، کو؟ اگر مال شما است پس چرا اینجا هستید؟ اگرمال شماست پس چرا اینها برای شما دوام نداشت؟ حتّی انسان نمی‌تواند بگوید: بچهٔ من! نمی‌تواند بگوید زن من! نمی‌تواند بگویدفرش من؛ کتاب من! هیچی.

در همین قطعه‌ای از زمین که اینجاهست دویست سال قبل چه کسی بود؟ چه کسی اینجازندگی می‌کرد؟ نه من می‌دانم نه همسایه‌ها می‌دانند هیچ کس نمی‌داند. دویست سال قبل، حالا هزار سال دیگر، اصلاً نامی‌ازماها از این جمعی که اینجا نشستیم و خیلی هم هرکدام برای خودمان شخصیت و سِمَتی داریم نیست. از ما حرفی نمی‌ماند. اگرهم یک شخصی خیلی با عظمت باشد خداکند به نیکی اسمش رادرتاریخ ثبت کنند و الا در دنیا دیگر خبری بیشترازاین نیست. دراین جهت اگرمافکرکنیم دل به دنیا نمی‌بندیم

 

3-بدانیم از کجا آمده‌ایم و در کجا هستیم و به کجا خواهیم رفت

سوّمین نسخهٔ علاج این است که ما بدانیم از کجا آمده‌ایم و در کجا هستیم و به کجا خواهیم رفت. «رحم اللَّه امرء … علم من أین و فی أین و إلی أین[20]» خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده و کجاهست وبه کجاخواهد رفت. مافقط جایی راکه الآن هستیم رایادمان هست بقیه‌اش رایادمان نیست ولی خب ائمه اطهار و قرآن اینها بیان کرده‌اند. ما اولاً روحمان شخصیت مارا تشکیل داده نه این بدنمان! این بدن یقیناً ده سال قبل با ما نبوده.

یک کسی از یک حکیمی‌پرسیده بود که: آقا عمر شما چقدر است؟ گفت: کدام عمرم؟ اگر عمر روحی‌ام را می‌گویی که از زمانی که خدا روح مرا خلق کرده 12 هزار سال گذشته، اگر عمر بدنی مرا می‌گویی، این بدن من حداکثر هفت هشت سال که از آن می‌گذرد یک سرسوزن ازسلولهای بدن هفت هشت سال قبل باقی نمانده است!

ما باید بدانیم که روحمان کجا بوده. عالم ارواح و عالم میثاق عوالمی‌است که ماگذرانده ایم و بعد از این عالم، عالم برزخ است یعنی بین این عالم و عالم آخرت که شاید یک میلیون سال تا این کرهٔ زمین بهم بخورد آنجا خواهیم ماند و بعد از آن هم الی الابد خواهیم ماند واین صد سال، این شصت سال این چند سال که این وسط هست درمقابل اصل عمرما اصلاً حساب نمی‌شود تا چه برسد به این که همه چیزها را این بدانیم. عیناً مثل این که انسان در مدت عمرشصت ساله‌اش بخواهد یک ربع جایی بایستد یک ربع هم کمتر. این که می‌گویند: دنیا پل محلّ عبور است. به خاطر مقایسه با عمرما است که می‌گویند. خب وقتی که فکرکنیم دردنیا زمانی نیست خدامی‌داند آن‌هایی که درسنین من هستند و بزرگترازمن آنهابهترمی‌دانند که چقدر زود گذشت! این پنجاه سال چقدر زود گذشت من از سن پنج سالگیم خوب یادم است مثل اینکه دیروز بود. این دیگر تکه کلاممان است که می‌گوییم مثل این که دیروز بود در کوچه فلان محله با بچه‌های مشهد بازی می‌کردیم و به دوستمان می‌گوییم: هی تو هم پیرشدی؟ ما صبح به صبح درآینه نگاه می‌کنیم خیال می‌کنیم ما فقط پیرشدیم وقتی با رفیقمان برخورد می‌کنیم می‌بینیم او هم پیرشده. یکی را می‌بینیم ازماپیرتر شده بااینکه باهم درمدرسه هم سن بودیم، توچراینقدرشکسته شدی؟ او هم می‌گوید: توچقدر پیر شدی؟

کم کم هم وانگهی بانگی برآمد خواجه مرد. هیچی برایش تشییع جنازه می‌گیرند. چقدرعمرش بود؟ 60 سال 70 سال. خب الحمدالله عمر خوبی‌کرد! عمرخوب ما 70 سال است؟ می‌گویند: هفتادسال عمرکرده ناراحت نباشید گریه نکنید 70 سال عمرداشته!

اهمیت تلاش برای دنیاداری و انفاق

اگر به اینها فکر کنید محبّت دنیا از دلتان بیرون می‌رود، دنبال جمع آوری دنیا نمی‌روید، به اندازهٔ کفاف از دنیا را نگه خواهید داشت و برایش تلاش می‌کنید. چقدر خوب است انسان ثروت را به دست بیاورد و تلاش کند دنبال دنیا برود و پول زیادی هم داشته باشد و در راه خدا انفاق کند. به قلبش بسته نباشد که بتواند انفاق کند به بیچاره کمک کند.

 

 در روایات درباره انفاق، ثواب زیادی نقل کرده‌اند که یک عدهّ مستمند اطراف پیغمبر اکرم جمع شدند که یا رسول الله پس ما چکار کنیم؟ حضرت هم فرمود: شما اگر ثروتمند بودید دوست داشتید انفاق کنید یا نه؟ چون «انما الاعمال بالنی‌ات[21]» گفتند بله دوست داشتیم. حضرت به آنها فرمود: خدا اجر آنها را به شما خواهدداد. زحمت نکشیده اجر خواهید برد.

پس بین این دو موضوع یکی ترک حبّ دنیا و زهد و بی‌رغبتی به دنیا و یکی هم تلاش و فعالیّت نتیجه‌اش این می‌شود که هم انسان خودش و هم واجب‌النفقه اش در رفاه هستند و هم آقا است به مردم کمک کرده؛ این که می‌گویم آقا است به مردم کمک کرده است، یک کسی نگوید من فقیرباشم هیچی نداشته باشم و مثلامحبت دنیا نداشته باشم! آن ارزشی ندارد. انسان فعالیّت کرده باشد و ثروتمند باشد. علی بن ابیطالب علیه السلام نخلستان‌های بزرگ ترتیب می‌داد و درخت کاری می‌کرد و باغ بزرگی درست می‌کرد می‌فروخت پولش را می‌ریخت دردامنش می‌آورد درمسجد می‌نشست بین فقرا تقسیم می‌کرد باز دومرتبه می‌رفت یک باغ دیگری احداث می‌کرد. انسان بداند که اگر به مستمندان انفاق کند، یدالله خواهد بود یعنی دست خدا می‌شود. خدا روزی آنها را می‌خواهد بدهد به وسیلهٔ تو داده و تو را واسطه قرار داده است.

انسان اعمالش را انجام بدهد، برنامه‌هایش را در دنیا صحیح انجام بدهد و عبادتهایش را صحیح انجام دهد کارش کاملاً منظّم می‌شود. تمام گرفتاریهایی که درگذشته بوده مربوط به حبّ دنیا است.

 

حبّ دنیا در میان دشمنان اهل بیت

شما می‌بینید همین امروز که روز شهادت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و آله است. این‌هایی که دور بستر پیغمبر اکرم جمع شده بودند و این همه لعن و نفرین را برای خودشان خریدند و تا ابد مردم آنها را لعن می‌کنند به خاطر این بود که محبّت به دنیا داشتند، حبّ جاه و ریاست داشتند.

امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: معاویه عقل نداشت، عقل نداشت؟! از نظر ما که عاقل بود کسی که درمقابل علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام بیفتد وعلی علیه‌السلام را یا امام حسن مجتبی‌علیه‌السلام را خانه نشین بکند، این از نظر ما خیلی سیاستمدار و باهوش و پرعقل است. ولی امام صادق علیه السلام می‌فرماید: او اصلاً عقل نداشت، ببینید اگر یک بچه‌ای یک سکّه یک قرانی دردست کسی ببیند و در دست خودش یک میلیون تومان پول باشد حالا ازهرجا گیرش آمده یک میلیون تومان رامی‌دهد واین یک قرانی رامی‌گیرد! می‌گویید: بچه است عقلش نمی‌رسد!

اگر کسی دنیای به این کوتاهی را بگیرد وزندگی ابدی عالم آخرت رابدهد این ازآن بچه هم بی‌عقل‌تر است! و خدانکند ماها هم این‌طورباشیم.

حضرت فرمود معاویه عقل نداشت، «فتلک شیطنة و نکراء و هی شبیهة بالعقل[22]» آنقدر هم این دنیا، این ریاست برایش ارزش داشت که امام مجتبی‌علیه السلام را مسموم می‌کند و یک چنین ظلم بزرگی به عالم بشریت می‌کند.

شما فکر نکنید که مثلاً ما از این جهت خیلی برای امام مجتبی‌علیه السلام متأثر هستیم که حضرت با زهر مسموم شدند و زهر، سوزش داشت، درد داشت! این مصیبت زیاد مصیبت مهمی‌نیست یا مثلاً فرض کنیدکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله که از دنیا می‌رود مثل افرادی که از مرگ پدرشان یا هر کسی متأثر می‌شوند نیست که این تأثر یک سال، دو سال ده سال طول بکشد بلکه بعد از هزار و چهار صد سال هنوز این موج را در دنیا ایجاد می‌کند. این مو ج مال برای است که با از دنیا رفتن رسول اکرم صلی الله علیه و آله، درب خانهٔ وحی بسته شد.

خدا می‌داند جملهٔ «حسبنا کتاب الله» آن جمله‌ای که نگذاشتند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وصیّت کند و خلیفهٔ بعد از خودش را معرّفی کند، این مصیبت است. این مصیبت گریه دارد. این مصیبت است که امروز حتّی الآن بر ما فشار می‌آورد و شیعه‌ها را اذیّت می‌کند، شما ببینید درب خانه علی بن ابیطالب علیه السلام چهارسال باز بود. شما این نهج البلاغه ای که دنیا روی آن توجه کرده است را ببینید، ده برابراین هم کلمات دیگر علی ابن ابیطالب علیه السلام است ببینید چه اثری کرده دردنیا، وحال آنکه حضرت 25 سال در خانه نشسته است، آن چهارسالی هم که تازه علی بن ابیطالب علیه السلام درب خانه‌اش باز بود، ایشان را مبتلا کردند به جنگ جمل و نهروان وصفّین و اینها و علی ابن ابیطالب نمی‌توانست صد در صد باخیال راحت معارف حقه را برای مردم بگوید. امام حسن مجتبی‌و ائمه اطهار علیهم السلام هم دیگر طبعاً نمی‌توانستند فعالیتی کنند وحضرت بقیه الله هم که درغیبت است.

این کلمه خیلی عجیب است که «مارا قرآن بس است»! مثل این است که دریک دانشگاهی شما بروید و استاد بخواهد به دانشجوها درس بدهد، می‌گویند: آقا ما خودمان کتاب را می‌خوانیم شما بفرمایید. عین این جمله است منتها این کوچکش است و کلامی‌که آن مرد پست گفت بزرگش است. این مصیبت است. مااگرواقعا بفهمیم و بخواهیم تصورکنیم پیغمبری که 23 سال زحمت کشیده وقتی که فرمود: «ایتونی بدوات وبیاض[23]» برای من قلم وکاغذی بیاورید، زن‌ها گفتند: برویم برای حضرت تهیّه کنیم، معلوم است که زنها آنجا پشت پرده نشسته بودند وفرمایشات پیامبر را می‌شنیدند.

 فاطمه زهراسلام الله علیها هست، زن‌های پیامبر هستند، اقوام و نزدیکان آنجا جمع شدند و یک چنین جمله‌ای القا شد. این خبیث عجیب سیاستمدار به معنای روز بود فوق العاده هم خودش راحفظ می‌کرد هم کارش راانجام می‌داد. اینجااین حرف راگفته خب کافر شده چون به صریح قرآن مسلمانان باید این را کافر بدانند به جهت اینکه قرآن می‌گوید: «وَ مَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَی[24]»‌ پیامبر روی هوای نفس حرف نمی‌زند، وحی از طرف خداست. اینجا این دارد می‌گوید: که نه بی‌خود می‌گوید! ولی خب در خانه سربسته است یک عده کمی‌آنجاهستند. باید این راجبران کند. وقتی پیغمبر از دنیا رفت آمد دستش را زد به دو طرف درب خانهٔ رسول اکرم و به مردم گفت: پبغمبر نمرده! گفتند: چطور نمرده! آخر این همه شیون و داد و فریاد صدایش می‌آید، این‌ها را اهل سنّت در کتابهایشان نوشته‌اند. گفت: چطور حضرت عیسی به آسمان برود پیغمبر ما با این عظمتش بمیرد؟! درضمن قبلاً با ابوبکر توطئه کرده بود که من یک همچین حرفی را می‌زنم بعد جمعیّت را می‌آورم پیش تو تو برنامه را ترتیب بده تا من کارم را انجام بدهم. اینجا ببینید ازاین عملش که پیغمبرنمرده و این شعار راداد خودش را ازآن لکه ننگ نجات داد. چون اگر اینهایی که داخل منزل بودند بیایند و بگویند که این گفته: «انّ الرجل لیهجر[25]» به پیغمبر جسارت کرده، مردم می‌گویند: این که آدم خوبی‌است می‌گوید پیغمبر ما بالاتر از حضرت عیسی است و نمی‌میرد!

 خب این حرف را القا کرده حتّی شمشیر کشیده و می‌گوید: هر کس بگوید پیغمبر مرده من او را می‌کشم. نمی‌گویدکه برویم در داخل منزل ببینیم که پیغمبر خدا ازدنیارفته یا نه! چون این چیزی نیست که درتاریخ بماند. خب چکارکنیم؟ کسی هم جراَت ندارد حرف بزند مسلمانهای ترسو؛ دراین بین ازطرف ابوبکر یک نفرآمد که عمر بیا کارت دارم جمعیّت هم بروند ببینندچه می‌گوید. می‌خواهند چه حرفی بزنند؟! جمعیت هم عقب سر او راه افتادند. ابی‌بکر به او گفت که مگر تو نشنیده‌ای که خدا در قرآن فرموده: ِنَّکَ مَیتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیتُونَ[26]‌. ای پیغمبر تو می‌میری و مردم هم می‌میرند، گفت: تو عجب آدم دانشمندی در بین ما هستی. بارک الله حق باشماست. دستت رابده باتو بیعت کنم -ببینید با این سیاست مردم را برده در خانهٔ ابی‌بکر- نقداً هم خودش نمی‌خواهد خلافت کند به جهت اینکه هرکاری اولش فحش دارد فحش‌ها را به ابوبکر بدهند بعد نوبت او می‌رسد. اواینقدر عقلش سیاستش کار می‌کند که مسئله را به نفع خودش تمام کند. فلذاتمام مصیبت همین امروز است. دریک روایت دارد ابن عباس می‌گفت: روز دوشنبه عجب روز سختی بود. نتیجه‌اش این شد که باید امام مجتبی‌علیه السلام آن همه اذیّت بشود.

 به خدا قسم ما چون بیشتر اهل ظاهرهستیم باید روضهٔ قبرستان بقیع را بخوانیم والاّ امام مجتبی‌علیه السلام درزمان حیاتشان آنقدر مصیبت کشیدند که یک لحظه‌اش را یک ساعتش را خدامی‌داند ماها نمی‌توانیم بشنویم. شماالآن تصورکنید دریک مجلسی نشسته باشید به یک عالمی‌یک مجتهدی هم خیلی علاقه داشته باشید، یک نفر می‌رود منبر وبه اوفحش می‌دهد، انسان نمی‌تواند اعصابش راکنترل کند. هرچه معرفت شما به آن عالم زیادتر باشد ناراحتی شما زیادتراست تاچه برسدبه امام معصومی‌که تمام دنیابایدمتوجهش باشد آنوقت به دستورمعاویه 70 سال در بعضی روایات داردکه علی علیه السلام را لعن می‌کردند.

امام مجتبی‌علیه السلام مجبور باشد بنشیند پای منبر، این که می‌گویند «والحلم الحسنیه» حلم امام مجتبی‌علیه السلام فوق العاده است.

روضه امام مجتبی‌علیه السلام

خب امروز روزشهادت این دو آقا و دومولای ما است. خدایا به آبروی امام مجتبی‌علیه السلام و ر سول اکرم صلی الله علیه و آله فرج امام زمان ما را برسان و ما را از این فشارهای روزگار نجات مرحمت بفرما. بدن امام مجتبی‌علیه السلام را حرکت دادند، بنی‌هاشم هم ماموریّت دارند پای جنازهٔ امام مجتبی‌علیه السلام خونی ریخته نشود اینها برداشتند و بردند بدن امام مجتبی‌علیه السلام را به طرف قبرستان بقیع، قبرستان عمومی‌مدینه که در آنجا دفن کنند همان جایی که اکثر شما رفتید و زیارت کردید که هنوز وارثین معاویه اظهار دشمنی‌شان رانسبت به قبر امام مجتبی‌علیه السلام می‌کنند.

خدا می‌داند من گاهی فکر کرده‌ام درهمان قبرستان بقیع قبری غریب‌تراز قبر امام مجتبی‌علیه السلام نه از نظر ظاهر بلکه از نظر وضع ساختمان و از نظر وضع قبر بودن نیست. این ایّام که دیگر زائر هم ندارد، الآن شب شهادتش کنار قبر فرزندش علی بن موسی الرضا علیه السلام جمعیّتی عجیب آمده‌اند ولی اگر بروید مدینه شاید شیعیان مدینه هم امشب روی تقیه نتوانند بیایند کنار قبر امام مجتبی‌علیه السلام عرض ارادت کنند: «السلام علیک ایها الامام المسموم»، ای امام مسموم ای امامی‌که با آن حالت عجیب از دار دنیا رفتی.

 شب شام غریبان امام مجتبی‌علیه السلام است چراغها راخاموش کنید. ما نمی‌فهمیم که بلای ما چقدرعظیم است آنها به ما گفتند که بگویید: «الهی عظم البلاء[27]». این دستور از طرف خود امام زمان ارواحنافداه است. امام زمان مثل یک بینایی که دارد به یک مشت کور از دوستانش نگاه می‌کند و اینها را می‌بیند که درچه وضعی گرفتارهستند و راه نجاتشان هم این است که درِ خانهٔ خدا تضرّع کنند و اشک بریزند.

امام زمان علیه السلام می‌داند که ما در دنیایی واقع شدیم که این دنیا برای ما خیلی تنگ است. «وضاقت الارض»

 وامام عصر علیه السلام می‌داند که ما در یک زمانی هستیم که وقتی زیاد دعا می‌کنیم و دعایمان اجابت نمی‌شود، قطع امیدمان خواهد شد، فرموده بگویید: «انقطع الرجا». می‌داند که ما نمی‌توانیم به آسمان پرواز کنیم و به طرف خدا برویم چون نه بینایی‌اش را داریم و نه شنوایی‌اش را داریم. یک مفلوکی هستیم دراین دنیا افتاده‌ایم. مثل یک شخصی که درمثالها گفتند که دریک چاهی افتاده دستش به دوتا ریشه درخت بند شده و در چاه اژدهایی دهن بازکرده می‌خواهد اورا ببلعد؛ او به دیوارچاه نگاه می‌کند می‌بیند یک مقدارعسل توام باخاک چاه است و با این حال مشغول خوردن عسل شده وهمه چیز را فراموش کرده و ازهمه چیز غافل شده. امام زمان می‌داند که مااین‌طورهستیم لذا به مادستورداده مادرهرمجلسی بین هرجمعیت؛ باخودمان تنها؛ این دعا رابخوانیم وبگوییم: «وضاقت الارض ومنعت السماء و انت المستعان» فقط راهش این است که ازخداکمک بگیریم، ازخدااستعانت بگیریم و شکایتمان رابه درخانه خداببریم.

 

توضیح دعای الهی عظم البلاء

من درضمن بیان این جملات می‌خواهم که ترجمه این دعا راهم بدانید بعد هم اگرخدابه مااعتنایی نکرد که می‌کند ولی باید واسطه داشته باشیم، برویم درب خانه پیغمبر و آل پیغمبر ازآنهاکمک بگیریم مخصوصاً امشب بگوییم: «یا محمد یا علی یاعلی ویامحمد اکفیانی» شما دو نفر بیایید به ما برسید ما بیچاره‌ایم شماکه می‌بینید ماچقدربیچاره ایم شما به ماکمک کنید «وانصرانی وانّکما ناصران» شما دو نفربه ما کمک کنید و دست ما را به دامن امام زمانمان برسانید.

در یک قضیه‌ای دارد در تخت فولاد اصفهان یکی از علما خدمت حضرت بقیةالله ارواحنافداه رسید و یک دعایی حضرت دستور دادند و فرمودند هر وقت گرفتار شدید این دعا را بخوانید: «یامحمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان ادرکنی ولا تهلکنی».

می‌گوید: من چون آقا را نمی‌شناختم وقتی این دعا را به من فرمود یک مقدار صبر کردم دیدم از نظر ادبی‌درست نیست؟ چون چهار نفر را من صدا می‌زنیم بعد می‌گویم «ادرکنی» یعنی یک نفر مرا دریاب.

حضرت فرمودندکه: محمد و علی و فاطمه علیهم السلام را شفیع قرار بدهید ولی امام زمان ارواحنافداه باید به فریاد تو برسد. واین خطاب «ادرکنی» فقط به امام زمان است. حالاماهم دراین دعای فرج که می‌گوییم: «یامحمد ویاعلی» بعدش تقاضا می‌کنیم که مثلاً «اکفیانی یا انصرانی» ما را یاری کنید این معنیش این است که یاریمان بکنید تا دستمان به دامن امام زمانمان برسد لذا بعدش هم اونها واسطه هستند وفوری ارتباط برقرار می‌کنند می‌گوییم: «یامولانا یاصاحب الزمان». بعد دیگر باید باحضرت صحبت بکنیم.

 حالا با این توجه روبه قبله بنشینیم امشب امام زمان شاید کنار قبرستان بقیع باشد گاهی هم می‌آیدکنار ضریح رسول اکرم، یارسول الله خودت ازخدا تقاضاکن به امام زمان امرکن که خروج کند وازخداتقاضاکن که وسایل فرجش رافراهم کند. تاکی درکناراین دوهمسایه ای که سیلی به صورت دخترت زدند پهلوی دخترت راشکستند، ریسمان به گردن پسرعمویت و وصی‌ات انداختند بایدباشی؟! یارسول الله تاکی باید درمدینه ای که یک عده وهابیت جنایتکار که درآنجا حکومت می‌کنند شماباید قبرتان در آنجاباشد؟! «الی متی» آقاجان یارسول الله.

حالاباتوجه بگویید: یا صاحب الامر خودتان دستور فرمودید ما این دعا را بخوانیم. خودتان از خدا بخواهید تا حال توجهی به این جمع داده شود تا دعاهای این جمع امشب مستجاب گردد.

«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الهی عظم البلا…». یا بقیة الله جمعی هستیم از دور و نزدیک جمع شدیم قدرمشترک این جمع را من می‌دانم این است که همه‌مان ادّعا داریم که از دوستان شما هستیم و قطعاً از دشمنان شما نیستیم. آقاجان علامت دوستی ما این است که اگر یک شب ما شما را در خواب ببینیم تا چند روزدر نشاط هستیم و اگر دشمنانتان رادرخواب ببینیم ناراحتیم. دشمنان شماراکه می‌بینیم یاصاحب الزمان خودتان می‌دانید که ازآنها متنفریم. دوستانتان راکه می‌بینیم دلمان روشن می‌شود وخوشحال می‌شویم که الحمدالله دوستان امام زمان رادیده ایم. همین اندازه ما علامت محبتمان به شمااست. یابقیه الله یاصاحب الزمان آقاجان یک دستی بر سر ما بکش، ما یتیمیم، مافقیریم، مامسکینیم؛ ما اسیر هوای نفسیم، در قرآن این آیه آمده که «و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً ویتیماً و اسیرا[28]»، در خانهٔ جدّت امیرالمؤمنین آمدند و اظهار مسکنت کردند، اظهار فقر کردند، آن‌ها هر چه داشتند از افطارشان به آنها دادند. حالا ما هم گدای در خانهٔ شماییم. ما هم در زمان شما واقع شدیم، بهترین زمانهاست از باب اینکه شما امام ما هستید، یا صاحب الزمان روز قیامت هم افتخار می‌کنیم که تحت لوای شما باشیم. «یوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[29]». روز قیامت هر دسته‌ای را با امام زمانشان به طرف بهشت دعوت می‌کنند آن روز همان شاالله تحت لوای شما باشیم. یاصاحب الزمان چه می‌شود که بقیّه عمرمان هم در زمان ظهور شما باشد شما را ببینیم و از محضرتان استفاده کنیم و در رکاب شما شمشیر بزنیم و محبّتمان را به شما نشان بدهیم یا بقیة الله یا صاحب الزمان.

[1] – بحارالانوار ج 70، باب 122، ص 119

[2] – بحارالانوار ج 59، باب 89، ص 290

[3] – مستدرک الوسائل، ج 12، باب 76، ص 96

[4] – مستدرک الوسائل، ج 12، باب 61، ص 39

[5] – مستدرک الوسائل، ج 12، باب 61، ص 40

[6] – مستدرک الوسائل، ج 12، باب 61، ص 41

[7] – مستدرک الوسائل، ج 12، باب 61، ص 41

[8] – مستدرک الوسائل، ج 12، باب 61، ص 40

[9] – مستدرک الوسائل، ج 12، باب 61، ص 41

[10] – سوره شعرا، آیه 89

[11] – بحارالانوار ج 7، باب 8، ص 152

[12] – مستدرک الوسائل؛ ج 12؛ ص 36

[13] – مفاتیح الجنان، دعای ندبه

[14] – سوره مریم، آیه 51

[15] – بحار الأنوار؛ ج 95؛ ص 63

[16] – سوره محمد، آیه 36

[17] – بحارالانوار، ج 74، باب 3، ص 54

[18] – سورهٔ جمعه، آیه 6

[19] – نهج البلاغه- خطبهٔ همّام

[20] – الوافی؛ ج 1؛ ص 116

[21] – بحارالانوار، ج 67، باب 53، ص 212

[22] – شرح کافی مولی صالح مازندرانی؛ ج 1؛ ص 192

[23] – بحارالانوار، ج 21، باب 30، ص 26

[24] – سوره نجم، آیه 3

[25] – بحارالانوار، ج 22، باب 1، ص 468

[26] – سوره زمر، آیه 30

[27] – مفاتیح الجنان، دعای فرج

[28] – سوره انسان، آیه 8

[29] – سوره اسرا، آیه 71

 

لینک صوت

شب ۱۰ محرم ۱۴۰۹ قمری – ارزش اظهار محبت به اهل بیت و امام زمان علیهم السلام 

 

اعوذبالله من الشیطان الرجیم. «انّ ربّک لبالمرصاد»
آیاتی‌که تلاوت شد راجع به انسان است که انسان در یک بعد دارای‌صفاتی‌می‌شود که خودش از این صفات پشیمان خواهد شد. شاید در دنیا غفلت و نسیان او را به هر حال راضی‌نگه دارد امّا یک روز به اصطلاح «یوْمَ تُبْلَی‌السَّرَائِرُ» است یعنی‌باطن او که سرّ او هست ظاهر می‌شود.
آداب گوش دادن به قرآن
کسانی‌که در موقع خواندن قرآن گوش نمی‌دهند برای‌این است که قرآن را نمی‌فهمند. ما کلام خدا را اعتنا نمی‌کنیم! خدای‌تعالی در قرآن می‌فرماید: «وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا » حتی بعضی می‌گویند: ذکر گفتن در زمان قرآن خواندن کراهت دارد؛ یعنی اگر موقع خواندن قرآن لااله‌الاالله بگویید این هم کراهت دارد، خود قرآن می‌گوید: وَ «أَنْصِتُوا» یعنی چیزی نگویید، «فَاسْتَمِعُوا لَهُ» شش دنگ حواستان به قرآن باشد. انسان باید استماع بکند و ساکت باشد حتی ذکر هم نگوید حتی صلوات هم نباید بفرستد، صلواتی که این‌قدر ثواب دارد موقع خواندن قرآن شدیداً کراهت دارد. در نماز زمانی‌که امام جماعت حمد و سوره را می‌خواند واجب است انسان ساکت باشد و گوش دهد و هیچ چیز نگوید.
ماها فرهنگمان خراب شده است، در مجالس فاتحه عوض این‌که فاتحه‌های ما محبوب پروردگار واقع بشود و طلب مغفرتی برای متوفی بشود، متاسفانه یا اعمال مکروه انجام می‌دهیم یا حرام، در مجالس ما وقتی قرآن خوانده می‌شود یکی سیگار می‌کشد، یکی چای تعارف می‌کند آن دیگری پایش را دراز کرده! وقتی قرآن خوانده می‌شود خدا دارد با ما صحبت می‌کند!
من یک وقت بچه بودم خیلی کوچک بودم. پیش پدرم نشسته بودم، پدرم داشت مرا نصیحت می‌کرد. من دیدم یک گنجشکی رفت داخل سوراخی به پدرم گفتم: یک گنجشک رفت آنجا. آنقدر عصبانی شد که تا آخر عمرش به من می‌گفت: وقتی من با تو صحبت می‌کردم تو حواست رفت دنبال گنجشک!
خداوند روز قیامت حق دارد بگوید ما داشتیم با تو حرف می‌زدیم تو داشتی چای می‌خوردی، با رفیقت صحبت می‌کردی!
اگر روز قیامت پرسید شما چه می‌گویید؟ ماها خدا و اهلبیت را یک خیال تصور کرده‌ایم. مجالس فاتحهٔ ما با این وضعی که دارد معلوم نیست برای متوفی ثوابی کسب بشود! آن کسی‌هم که می‌آید برای صاحب مرده است. به یک کسی گفتند: نوکر فلانی مرده است، رفت برای‌تشیع جنازه، در بین راه به او گفتند: خود فلانی‌مرده. بر گشت. گفتند: چرا بر می‌گردی؟ گفت: می‌رفتم که آن رفیقم ببیند که من برای‌تشیع جنازهٔ نوکرش آمدم امّا حالا برای‌چه کسی بروم؟!
کارهای ما برای خدا نیست. بروم طرف ببیند، برای این‌که صاحب مرده ببیند خب البته بد هم نیست صاحب مرده یک خورده‌ای تسلی بشود، عیبی ندارد.
ارزش اظهار محبت به اهل بیت
به هر حال امشب شب عاشورا است شبی که در عالم وجود از امشب پر حزن‌تر نیست. ان شاءالله برای حضرت سیّدالشهدا علیه السلام عزاداری کنید، عزاداری برای سیدالشهدا هم هر طور باشد خوب است. محدود به حدی نیست چون اظهار محبّت است. من مکرر برای شما گفته‌ام که آن محبت ارزش دارد نه کاری‌که انجام می‌دهید. مثلاً فرض کنید انسان برای‌سلامتی‌امام زمان علیه السلام نماز می‌خواند، صلوات می‌فرستد، در زیارت آل یاسین می‌خوانیم: «السلام علیک ایها الامام المامون» . امامی که در امان است. در امن است. هیچ آسیبی به او نمی‌رسد. «و احفظه من بین یدیه ومن خلفه وعن یمینه و عن شماله» به هیچ وجه آسیبی‌به امام زمان نمی‌رسد. پس چرا ما این دعاها را می‌خوانیم؟ برای‌اظهار محبّت.
حضرت سلیمان روی تخت نشسته بود همه برای ایشان هدایایی به اندازه قدرت جیبشان می‌آوردند؛ دید یک مورچه یک ران ملخی را برایش هدیه می‌آورد، مورچه فکر می‌کرد بهترین چیز برای هدیه دادن ران پرگوشت ملخ است، بیشتر از این هم زورش نمی‌رسید ولی آورد. حالا اگر فکر می‌کرد که خب حالا حضرت سلیمان با این عمل من یک شبانه روز گوشت خانه‌اش تأمین می‌شود، مورچه خیلی نادانی بود که فکر کند خدمتی به حضرت سلیمان کرده؛ ما هم اگر فکر کنیم با این اعمالمان؛ نماز برای سلامتی امام زمان ارواحنافداه می‌خوانیم، حج می‌رویم، صدقه می‌دهیم، خدمتی به امام زمان کردیم؛ و دیگر امام زمانمان با این صدقاتی که دادیم مسموم نمی‌شود، پایش به سنگ نمی‌خورد، این حرفها را اگر فکر کردیم سخت در اشتباه هستیم و مانند همان مورچه می‌مانیم.
حالا این کارها را بکنیم یا نکنیم؟ بکنید باید کرد، امّا فکر نکنید این کارها برای‌امام زمان علیه السلام مفید است؛ برای شما مفید است، شما اظهار محبّتی کرده‌اید و در ردیف محبّان حضرت قرار گرفته‌اید. شما اجر زیادی می‌برید و روز قیامت سر افرازید که خدایا من هر چه از دستم برآمد در راه محبوبت انجام دادم دیگر چه کنم؟ البته همین‌طور باید باشد، اگر همان مورچه کمتر از ران ملخی را می‌برد یا چیز دیگری می‌برد باز هم توهین بود. انسان باید در راه امام زمانش محبّتش را در حدّ کمال انجام دهد ولو به درد حضرت نمی‌خورد.
صبح به صبح یک پولی می‌اندازد در قلک که این جمع بشود در سال یک صدقه‌ای برای آقا داده باشد! که با امام زمان ارواحنافداه یا با ابالفضل علیه السلام شریک بشود! همیشه هم ضررها را پای حضرت ابالفضل حساب می‌کند نه نفعش را.
اهمیت حرکت درصراط مستقیم
ما باید یک مقداری به فکر برنامه‌هایمان و صراط مستقیم باشیم. این سوره حمد را زیاد می‌خوانیم؛ بیشترین قرآنی که ما در شبانه‌روز می‌خوانیم سوره حمد است. سوره قل هو الله بعدش هست ولی گاهی ممکن است انسان سوره «و العصر» یا سوره «انا انزلنا» را بخواند ولی‌حمد را باید حتماً خواند. در این سوره حمد ما می‌گوییم: «اهدنا الصراط المستقیم»، خدایا ما را به صراط مستقیم هدایت کن. مگر ما در صراط مستقیم نیستیم؟ ما که شیعهٔ علی بن ابیطالب علیه السلام و دوازده امامی هستیم. چه کم داریم که اینقدر دعا می‌کنیم تا خدا دست ما را بگیرد و به راه راست هدایت کند؟
جوابش این است که ما در صراط مستقیم نیستیم، اگر شما رانندگی کرده باشید می‌فهمید مسئله راه چقدر مهّم است. صراط مستقیم معنایش این است که اگر با شاقُل یا هر چیزی اندازه‌گیری کردید از اول راه تا 100 کیلومتر یا 1000 کیلومتر، یک سانتیمتر انحراف نداشته باشید. اگر شما در عین حرکت کمی فرمان ماشین را به راست یا چپ بچرخانید، چه می‌شود؟ از اینجا تا ده متر جلوتر معلوم نمی‌شود که کج رفتید ولی سر بیست متری راهت کج می‌شود و سر سی متری داخل دره می‌افتید! امتحان کنید. در یک جاده راست یک ذره بدون این‌که نفر کنار شما متوجه بشود فرمان را کج کنید ببینید چه می‌شود؟ ما فکر نکنیم که در دین غیر از این است؛ یک مختصر از آن الگویی که به دست ما داده‌اند نباید تخطی کنیم، من گاهی در همین مجلس می‌گویم: اگر مثلاً آخر زیارت آل یاسین یک دفعه «یا ذالجلال و الاکرام یا ارحم الراحمین» نوشته، همان یک دفعه را بخوانید. اگر بیشتر تکرار کردید این از صراط مستقیم خارج است چون آنچه که آنها گفته‌اند در صراط مستقیم است.
شاید شما توجه نکنید، در مستحبّات و مکروهات خدای تعالی زیاد پا پیچ ما نشده است. در دعای کمیل «یارب یارب یارب» سه دفعه هست، شما اگر نُه‌مرتبه گفتید، یا شما بهتر فهمیدید یا علی بن ابیطالب علیه السلام؛ دیگر نمی‌شود بگوییم: هم من خوب فهمیدم هم علی بن ابیطالب علیه السلام. اگر لازم بود خود حضرت به کمیل می‌گفتند: نُه دفعه بگو. این را هم بگویم اگر جایی دیدید نروید به آنها بگویید: شما از صراط مستقیم خارج هستید! نه من به شما می‌گویم چون شماها همه از رفقا هستید و من می‌خواهم متّه به خشخاش بگذاریم.
می‌خواهم «یعفوا عن کثیر» را معنا کنم که خدای تعالی‌از خیلی کارها می‌گذرد. مثلاً یک کسی‌که رانندگی خوب بلد نیست، گاز می‌دهد و فرمان را می‌چرخاند، ترمز می‌گیرد، امّا آن کسی‌که رانندگی بلد است و کنارش نشسته دستش را احتیاطاً روی‌فرمان می‌گذارد وکمکش می‌کند و مراقبش است. خدا با ما این کار را می‌کند؛ و الاّ ما در صراط مستقیم نیستیم. امام صادق علیه السلام به شخصی فرمود: بگو: «یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک» و آن فرد گفت: «یا مقلب القلوب و الابصار ثبت قلبی علی دینک». حضرت فرمود: خد ا «مقلب القلوب و الابصار» هست ولی- این توضیح من است- من که «و الابصار» را نگفتم تو از کجا گفتی؟ صراط مستقیم، ائمه اطهار علیهم السلام هستند، به همین اندازه که تخلف کردی و این حرف را اضافه گفتی از صراط مستقیم خارج شدی! ائمه اطهار علیهم السلام ولیّ امر ما هستند، حضرت بقیة الله ارواحنافداه ولیّ‌عصر ما هستند. هیچ وقت فکرش را کرده‌اید چرا خدای تعالی‌تمام اختیارات ما را به دست پیغمبر و ائمه اطهار علیهم السلام داده است؟ چرا؟ اگر ما بخواهیم زنده باشیم و آقا رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله نخواسته باشد ما نمی‌توانیم زنده باشیم! اگر ما یک چیزی بخواهیم و ائمه علیهم السلام نخواهند، ما نباید داشته باشیم. چرا؟ چون آنها معصوم هستند ولی شما معصوم نیستید، آن‌ها اشتباه نمی‌کنند ولی شما اشتباه می‌کنید. او مرتبط با خدایی است که هیچ اشتباهی در ذات مقدسش معنا ندارد و شما ارتباطت یا با نفست است یا با شیطان اگر تخلف کردی! خب اگر قرار باشد یک خطاکار و یک معصوم در مقابل هم قرار بگیرند حق با کدام طرف است؟ با معصوم. لذا حق با ائمه اطهار علیهم السلام است و هر چه می‌گویند و دستور می‌دهند باید شما انجام بدهید و از خودتان کوچک‌ترین اظهار رأی نکنید و از صراط مستقیم تخلّف نکنید.
این‌که از راه طرد نمی‌شویم، در دره نمی‌افتیم و به اصطلاح به مرگ ابدی مبتلا نمی‌شویم در عین این‌که تخلّفاتی از صراط مستقیم ما داریم و در رانندگی ناشی هستیم، به‌خاطر این است که دست استاد روی فرمان است، شما خیال نکنید خوب رانندگی می‌کنید. شما دائم از این طرف به آن طرف فرمان را می‌چرخانید ولی آنها درستش می‌کنند. همین‌که می‌گویید: «یا رب، یارب، یارب» و حالی پیدا می‌کنید و با خودتان می‌گویید حالا که حالی پیدا کردم صد بار بگویم، داری فرمان را به این طرف و آن طرف می‌چرخانی ولی ائمه اطهار علیهم السلام دائماً کارهای شما را درست می‌کنند؛ و الاّ ما در صراط مستقیم نیستیم.
دوری‌از هرگونه افراط و تفریط
صراط مستقیم این است که باید یک سر سوزن از آنچه که فرموده‌اند تخلف نکنیم. نه افراط و نه تفریط. افراط مثلاً چطور؟ این‌که زیاده روی بکند انسان مثلاً اسلام گفته آقا شما اگر دستت نجس شد دو دفعه زیر آب قلیل بشویی پاک است، در صورتی که عین نجاست در آن نباشد. این آقا می‌گوید: آب که مفت است و وقت هم که دارم من ده دفعه می‌شویم. اینجا تخلّف از صراط مستقیم دین کردی!
اگر گفتی: «إِیاکَ نَعْبُدُ وَ إِیاکَ نَسْتَعِینُ»‌ که در نماز امام زمان علیه السلام گفته‌اند صدمرتبه بگو. خب پس در نماز ظهر و عصر هم هفت هشت‌مرتبه می‌گوییم در نماز پنج‌مرتبه می‌گویم! تا این کار را کردی نمازتان باطل است. چرا؟ چطور آنجا صدمرتبه بگویم باطل نمی‌شود اینجا پنج‌مرتبه بگویم باطل می‌شود؟! برای این‌که از صراط مستقیم تخلّف می‌کنید. ماها خیلی تخلف می‌کنیم. مسئله خیلی واضح است. ما در صراط مستقیم نیستیم. لذا دائم می‌گوییم: «اهدنا الصراط المستقیم». باز به همان مثال رانندگی برگردیم تا همه بفهمند؛ ما پشت فرمان نشسته‌ایم، ما داریم ماشین را می‌بریم امّا این مربی ما مراقب ما هست تا ما ماشین را ته درّه نیندازیم.
روزی ده‌دفعه بهش می‌گوییم مواظب ما باش، ما را در راه راست ببر، یک وقت فرمان را ول نکنی، ما هی کج می‌رویم و می‌افتیم توی درهّ. این معنای «اهدنا الصراط المستقیم» است. من حواسم نیست، شما حواستان باشد، حالا خدا را در نظر می‌گیرید یا امام زمان ارواحنافداه را فرقی نمی‌کند. چون دست خدا امام زمان علیه السلام است.
من امشب در بحث توبه می‌خواستم وارد بشوم چون شب عاشورا، شب توبه است. اگر ما در صراط مستقیم باشیم آن کاری را می‌کنیم که اصحاب سیّدالشهدا علیه السلام امشب انجام دادند.
اهل محبت، با امام زمانشان می‌مانند
امشب شب امتحان است. برای آنهایی‌که از این امتحان رفوزه شده‌اند و می‌روند که هیچ. امّا آنهایی‌که رفوزه نشدند و نمره آورده‌اند و می‌مانند باید توبه کنند تا لایق بشوند پا بگذارند جای پای حضرت سیّدالشهدا علیه السلام. ای‌کاش ما هم در خیمه امام زمان‌مان امشب بودیم. ولی خیلی مشکل است! حتی اصرار هم داشتند، تنها چیزی‌که انسان را آنجا نگه می‌دارد محبّت است.
سیّدالشهدا علیه السلام چراغ‌ها را خاموش کرده وسرشان را هم پایین انداختند تا نبینند چه کسی‌می‌رود و چه کسی‌می‌ماند، یک عده بلند شدند رفتند. خیلی‌ها متجاوز از هزار نفر بودند، وقتی امتحان پیش آمد همه رفتند بجز 72 نفر؛ می‌بینید چقدر امتحان عجیب است!
خیلی کم اتفّاق می‌افتد که یک جلسه امتحانی باشد از هزار نفر، 72 نفر قبول بشوند، رفتند! امّا آنهایی‌که ماندند فقط روی محبّت ماندند. اهل محبّت و عشق باشید، اهل عاطفه باشید تا با امام زمانتان بمانید و الاّ هر چه مقدس بشوید ممکن است از دور در بروید.
ما عبادت می‌کردیم که روزیمان غذایمان وضع زندگیمان مرتّب باشد. امام زمان هم که دعا می‌کنید تشریف بیاورد برای این‌که از این فشارها و کمبودها نجات پیدا کنید. اهل محبّت نیستیم حضرت ولیّ‌عصر ارواحنافداه هم به ما اعتنایی‌ندارد؛ اما اگراهل محبت شدید حضرت سیّدالشهدا علیه السلام دستور داد که چراغها را روشن کنند، یک عده مانده بودند. فرمود: شما چرا نرفتید؟ یکی گفت: اگر من را هفتاد بار بکشند باز هم دست از یاری شما بر نمی‌دارم. یکی دیگر گفت: پسر فاطمه زهرا را در میان دشمن بگذارم و به کجا بروم؟ یک اظهار محبّت‌هایی کردند. حضرت سیّدالشهدا علیه السلام دید این‌ها پروانهٔ شمع وجود او هستند و تا آخرین نفس ایستاده‌اند. فرمود: حالا مشغول عبادت و توبه به در خانه‌ی‌خدا بشوید یک شبه ره صدساله می‌روید!
اگر به حالات اصحاب سیّدالشهدا علیه السلام توجه کنید. افرادی بودند که روز قبل کاملاً دور از همهٔ معنویات، در یک شب بلکه در یک ساعت تمام مراحل سیر و سلوک را پیمودند.
خوشا به حالشان، بهترین نمونه‌اش حرّ بن یزید ریاحی بود؛ که به اصطلاح از مرحلهٔ توبه شروع کرد تا مرحلهٔ فناء فی‌االله در ظرف یکی دو ساعت قدم برداشت. یک مواردی می‌بینید این‌طوری است این‌طور حساس، این‌طوری انسان می‌تواند زود پیشرفت کند. این طفل یک شبه ره صدساله می‌رود. افرادی بودند که روز تاسوعا اصلاً نمی‌دانستند امام حسین یعنی چه؟ کمالات روحی یعنی چه؟ فقط یک چیز داشتند و آن محبّت به حسین بن علی علیه السلام بود. من به بعضی از دوستانم گفتم: محبّت مثل بنزین است که در ماشین می‌ریزید و مایه محّرک ماشین است. آن‌ها یک چیز داشتند فقط محبت، شب شده چراغها را خاموش کردند امتحان پیش آمده، چیزی‌که این‌ها را جذب کرده محبّت به حسین بن علی‌علیه السلام است که آنها را نگه داشته و لذا عرض می‌کنم اگر می‌خواهید خوب از امتحان بیرون بیایید محبّتتان را به امام حسین وبه امام زمان‌تان و به خدا زیاد کنید.
هر چه انسان محبّتش به دنیا زیاد می‌شود به همان مقدار می‌ماند و هر چه محبّتش به خدا زیاد باشد به همان مقدار سرعتش پیش می‌رود. حضرت سیّدالشهدا علیه السلام دید یک عده‌ای مانده‌اند که اهل محبّت‌اند. حضرت فرمود: امشب شب دعاست، شب عبادت، شب توبه است. شبی است که باید با خدا مناجات کنید. حضرت نفرمود: امشب شب آخر عمرتان است و امشب را استراحت کنید که فردا خیلی کار داریم، نیرو داشته باشید تا بتوانید با دشمن جنگ کنید! چون اهل ایمان نیرو دارند. چون آن‌که اهل محبت است، نیرومند است.
عجباً من محبّ کیف ینام
کل نوم علی‌المحب حرام.
ترجمه‌اش این است که: عجب از عاشقی‌که خواب کند خواب بر عاشقان حرام بود. در صحرای‌کربلا در تاریخ و مقتل هست که ندارد یک نفر از اصحاب سیّدالشهدا علیه السلام در امشب خوابیده باشد هیچ ندارد مثلاً حضرت اباالفضل رفته باشد یک گوشه‌ای و استراحت کرده باشد. چون فردا صبح می‌خواهند جنگ کنند باید نیرو داشته باشند، ماها باشیم این فکرها را می‌کنیم.
در روایت هست که بعضی‌شان با هم شوخی می‌کردند. مسلم بن اوسجه می‌گوید: به حبیب گفتم: تو چطور امشب داری شوخی می‌کنی؟ تو اهل این حرفها نبودی؟ گفت: من در عمرم شوخی نکردم. امشب بهترین شبهای دوره عمرم است، امشب خیلی خوشحالم. خوش به حالشان حضرت سیّدالشهدا علیه السلام جاهایشان را به آنها نشان داد، این معنایی‌که من عرض می‌کنم باز برای آنها کوچک است ولی خب آنچه که برای ما می‌توانستند بگویند و نقل کنند این است. من الآن پیش تو هستم و فردا شب در بهشت با ذات مقدس پروردگار و با حورالعین و امثال آن هستم. این‌طوری‌هستند.
آقا مردن خیلی‌آسان است، یکدفعه جلد عوض کردن و رسیدن به مقام قرب، چه از این بهتر که انسان با امام زمانش قدم بردارد و به درگاه پروردگار مشرّف بشود.
شما را به یک مهمانی دعوت کنند دسته جمعی، یک طرف فلان شخصیت باشد، یک طرف فلان مرجع تقلید باشد، یک طرف هم شما باشید. خیلی‌مهم است
امام حسین علیه السلام مهمان است، علی اکبر مهمان است حضرت ابالفضل مهمان است، قاسم بن الحسن مهمان است، جعفر و حبیب بن مظاهر مهمانند، آن غلام سیاه هم مهمان است. روز عاشورا حضرت به آن غلام سیاه فرمود: تو می‌توانی بروی. گفت: آقا تا حالا من خدمتگذار شما بودم حالا که وقت نتیجه شده به من می‌فرمایید برو؟! اجازه نمی‌دهید خون کثیف من با خون طیّب شما مخلوط بشود؟
در تاریخ دارد که حضرت همان عمل که با حضرت علی‌اکبر انجام داد با این غلام هم انجام داد. ببینید چقدر انسان به کمال می‌رسد! «یا ایهاالذین امنوا اتقوا الله و کونوا مع الصدقین» ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید تقوا داشته باشید و با صادقین باشید. در تفسیر دارد مراد از صادقین، ائمه اطهار علیهم السلام هستند. با امامتان باشید. هیچ زحمتی ندارد با امام زمانتان هر روز صبح که بیدار می‌شوید بیعت کنید. هر روز صبح دعای عهد را بخوانید و عرض کنید «اللَّهُمَ بَلِّغْ مَوْلَانَا الْإِمَامَ الْهَادِی الْمَهْدِی» هر روز صبح دست‌تان را در دست دیگرتان بگذارید و با جضرت بیعت کنید. واقعاً انسان لذت می‌برد اگربفهمید. من یک جایی مجلسی‌بودم دیدم یک منبری دارد می‌گوید: یاالله، یاالله، یاالله. دیدم یکی با تسبیحش بازی می‌کند و بقیه هم وسط یاالله گفتن داشتند حرف می‌زدند. این جوری خدا را صدا می‌کردند. از این معنا بیاییم بیرون، به ما گفته‌اند این دستت را به جای دست امام زمانت بگذار و آن دست دیگرت را به جای دست خودت بگذار در دست امام زمانت، بگذار ببین چه لذّتی‌دارد. به‌خدا قسم یک لذتی دارد، یک شخصی می‌گفت من احساس می‌کردم یک لطافت خاصی این دستم پیدا کرده است. در یک لحظه فکر می‌کردم دستم را گذاشتم در دست امام زمان. با این توجه هر روز با امام زمان‌تان بیعت کنید. فکر نکنید که امام زمان اینجا نیست و من دارم سر خودم کلاه می‌گذارم! نه. امام زمان محیط بر شماست، هر جا خدا هست، امام زمان هم هست. ما در محضر حضرت بقیة الله هستیم و در ذرّات دست شما هم احاطه علمی‌دارد. با واقعیت پیش بروید ببینید احساس لطافت دست امام زمان را می‌کنید یانه؟ من بیشتر از این نمی‌توانم در مجلس پرده بردارم.
به‌خدا قسم انسان چند روز اگر این عمل را انجام بدهد روی واقعیت و روی توجه کم‌کم شاید حس کند حضرت ولیّ‌عصر ارواحنافداه تشریف آورده‌اند. شما تحقیق کنید درباره اصحاب سیّدالشهدا علیه السلام تنها کسانی که امشب ماندند، آن‌هایی هستند که اهل محبّت بودند. با علی ابن ابیطالب اهل محبت بودند. این محبّتتان را تشدید کنید. همه هم محبت دارند، یک وقت فکر نکنید اهل محبّت نیستید، نه شما محبّتتان را از دنیا بکشید از زن وبچه‌تان بکشید از اموالتان بکشید و تحویل خدا بدهید، ببینید چه عشقی به خدا پیدا می‌کنید! چه عشقی به امام حسین علیه السلام به امام زمان ارواحنافداه پیدا می‌کنید. شما یک مقدار محبّت داشتید و آن را تقسیم کردید یک ذره دادید به زن وبچه‌تان، یک ذره دادید به باغتان به اموالتان و یک ذره را هم به خدا و امام حسین و امام زمان علیهم السلام دادید، هر اندازه شما در مجلس عزای امام حسین گریه می‌کنید. به همان اندازه نصیبتان می‌شود. دیدید ذرهّ‌بین را که نور آفتاب را جمع می‌کند یک جا و آتش می‌زند امّا اگر بجای ذرهّ‌بین یک شیشه را مقابل آفتاب بگذارید آتش که نمی‌زند هیچ، حتّی مانع رد شدن گرمای آفتاب هم می‌شود.
شما محبّتتان، خواسته‌هایتان را جمع کنید، هر چه که دارید و تحویل امام حسین بدهید ببینید چه تغییری در روحتان ایجاد می‌شود. شما همین امشب و فردا اگر قطعه قطعه‌تان کنند که بعضی کارها را انجام بدهید، می‌گویید: نه! امروز مال این کارها نیست. امروز من حتماً باید بروم یک جایی‌تا بتوانم عزاداری کنم. توی دسته‌ها به سینه بزنم، به سر بزنم ظهر هم می‌آیم خانه گردآلود، بعضی‌ها بودند آن سابق که مردم غذاهای حلال‌تری می‌خوردند و وضع بهتری داشتند روز عاشورا گِل به سرو صورت می‌زدند، پای برهنه در خیابان‌ها راه می‌افتادند حتی ظهر عاشورا می‌گفتند: مگر عزادار نهار می‌خورد؛ و اینجوری اظهار محبّت به حضرت سیّدالشهدا علیه السلام می‌کردند، گاهی مکان، محبت انسان راجمع می‌کند؛ مثلاحرم حضرت سیدالشهدا علیه السلام. واقعاً اگر بروید کربلا مخصوصاً اگر دفعهٔ اوّلتان باشد تا از در صحن وارد می‌شوید و چشمتان به آن ضریح می‌افتد، به آن گنبد می‌افتد، چشمتان به آن جمله السلام علیک یا ثارالله که روی قبر حضرت سیّد الشهدا نوشته می‌افتد می‌بینید که دلتان جز حضرت سیّدالشهدا علیه السلام چیز دیگری را نمی‌خواهد و همه چیز را فراموش می‌کنید.
محبّتتان جمع می‌شود و یک جا تحویل سیّدالشهدا علیه السلام می‌کنید. مکان مؤثر است. می‌روید مسجد جمکران آنجایی که حضرت بقیة الله ارواحناه فداه نشسته بودند آن محراب وسط، انسان می‌بیند هیچ نمی‌خواهد جز امام زمان را، این مکان مؤثر است امّا چقدر خوب است که انسان خودش را بسازد تا همیشه نسبت به خاندان عصمت و طهارت محبّت داشته باشد و جانش را بدهد.
البتّه به جان و مال ما آنقدر احتیاجی نیست ولی جان بده، مال بده تا خدای تعالی‌در عوضش «هل ادلّکم علی تجرةٍ تنجیکم من عذاب الیم» آیا دلالت کنم شما را به یک تجارتی‌که شما را نجات دهد از عذاب دردناک؟ «تومنون بالله» ایمان به خدا داشته باشید، محبّت به خاندان عصمت علیهم السلام داشته باشید.
اظهار محبت به اهل بیت، اجر پیامبر است
پیغمبر اکرم وقتی می‌خواست از دنیا برود این را همه مورّخین نوشته‌اند و تمام روایات آمده که اصحابش را دور خودش جمع کرد و فرمود: خدای تعالی به من فرموده: «قل لا اسئلکم علیه اجرًا الا المودّة فی‌القربی» کلمه «قل» را هر جا در قرآن آورده‌اند می‌خواهند آن کلام را که بعد از «قل» می‌گوید خیلی محکم‌تر به خدا نسبت بدهد. فرموده: «قل لا اسئلکم علیه اجرًا الا المودّة فی‌القربی» پیغمبر فرمود من، البته هیچ آیه بلکه هیچ روایتی‌هم ازجانب خودش نفرموده. خود خدای تعالی‌در قرآن می‌فرماید: «ما ینطق عن الهوی» یعنی پیامبر کلامی روی هوای نفس نمی‌زند مگر این‌که وحی است و از جانب خدا است. خب این کلیّتش مسلم است ولی بعضی جاها گفته «قل» یعنی‌عین کلام خدا را نقل کرده است
از اوّل تا آخر قرآن به پیغمبر گفته می‌شود که بگو: «الحمدالله رب العالمین»، چون این قرآن کلام خود پیامبر نیست. ولی بعضی‌از جاها می‌خواهند خیلی محکم کنند گفته می‌شود «قل» یعنی بدانید که حتماً مال پیغمبر نیست؛ یعنی متذکر باشند که مال پیغمبر نیست لذا فرموده: «قل لا اسئلکم علیه اجراً» بگو: ای پیغمبر من از شما اجری نمی‌خواهم، در برابر زحماتی که برای هدایت شما کشیدم هیچ اجری نمی‌خواهم. اگر یک نفر برای شما همیشه کار کند و همیشه محبّت کند شما در ذهنتان می‌آید که حتماً یک طمعی به من دارد و یک چیزی از من می‌خواهد، حالا چطوری از خجالتش در بیاییم؟ بعضی افراد نمی‌توانند درک کنند که می‌شود در راه محبّت خدمتگزار کسی بود و هیچ توقعی هم نداشت.
آن‌ها دائم می‌آمدند و به پیغمبر می‌گفتند: از ما یک مزدی بخواه، پیغمبر چه بخواهد؟ یعنی چه دارند که به اوبدهند؟ آنچه او می‌خواهد که در دست آنها نیست و در دست پیغمبر است که پیغمبر خودش می‌خواهد به آنها بدهد. روایت دارد که یا با سکوت رد می‌شد یا پیغمبر تقاضای آنها را رد می‌کرد. تا این‌که آیه نازل شد. آن هم موقع وفات پیغمبر. حال که شما اصرار دارید، یک چیزی باشد که به نفع شما هم باشد، پس این کار را انجام بدهید «قل لا اسئلکم علیه اجراً الاّ المودّة فی‌القربی» این بچه‌های من را دوست داشته باشید، ذریّه من را دوست داشته باشید و اظهار دوستی با آنها بکنید. در مقابل این اظهار دوستی که باید هم بکنید و در فطرت شما هم هست خدای تعالی اجر و ثواب هم به شما می‌دهد.
در روایتی که سنی و شیعه نقل کرده‌اند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید: «أَرْبَعَةٌ أَنَا شَفِیعٌ لَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَوْ أَتَوْا بِذُنُوبِ أَهْلِ الْأَرْض» در روز قیامت من چهار دسته را شفیع می‌شوم ولو این‌که اینقدر گناه کرده باشند که تمام گناهان اهل دنیا به دوششان باشد
۱- کسی‌که ذرّیه من را دوست داشته باشد، چون کسی‌که ذرّیه پیامبر را دوست داشته باشد گناه نمی‌کند. پیغمبر می‌داند چه می‌گوید، چطور می‌شود من امام زمان که یکی‌از ذرّیه‌های پیغمبر است دوستش داشته باشم و هر روز قلبش را برنجانم!
2- اگر یک وقت حاجتی داشتند، حاجتشان را برآورده کند. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: من شفیع آنها هستم ولو گناهان اهل دنیا به گردنشان باشد
3- وقتی سادات و فرزندان پیغمبر مطرود واقع می‌شوند، پراکنده می‌شوند، در آن زمان‌ها زیاد بوده و الآن هم گاهی هست. شخصی می‌گفت سادات بعضی‌هاشان سید نیستند و ادعای سیادت می‌کنند! من گفتم: قبول ندارم چون سیادت یک امتیاز دنیایی نیست که یک نفر خودش را سید معرفی کند و از آن بهره ببرد. شما یک زمان را نام ببرید که سادات را اینقدر اکرام کرده باشند که غیر از سیدها بخواهند سید بشوند. مثلاً یک پولی را دراختیار آن‌ها گذاشته باشند. حالاشما می‌گویید خمس. خمس را که به علما می‌دهند نصفش سهم امام و نصف آن سهم سادات است که به غیر سید زکات می‌دهند سادات همیشه در هر زمان در فشار بودند.
زمان خلفای اموی، عباسی، آن شبی که حمید بن قحطبه، لعنة الله علیه 60 نفر سیّد را در همین توس در کنار قبر فردوسی، همین ایوانی که هست، اینجا با احترام بروید اینجا قبر 60 سیّد است؛ که نصف شب حمید بن قحطبه به امر هارون الرشید این‌ها را سر برید و ریخت درچاهی. در روایت هست که هارون الرشید همیشه مرتب از این برنامه‌ها داشت یعنی‌متعدّد سادات را می‌کشت؛ و همه خلفا این‌طور بودند، مثلاً متوکل سادات را لای دیوار می‌گذاشت. آن زمان سادات ممکن بود حتی خودشان را مخفی کنند. با این همه فشار هیچ وقت یک نفر به دروغ نمی‌آمد بگوید: من سیّد هستم! که یا او را در چاه بیندازند یا سرش را قطع کنند یا او را لای دیوار بگذارند!
خب وقتی‌که این‌ها مطرود و محزون واقع شدند و در وسط بیابان‌ها داشتند می‌گشتند شما رسیدید و دیدید و به عقیده و ایمان خودتان شخصی سید بود ولو سیّد هم نباشد این‌ها را پناهشان بدهید. پیغمبر می‌فرماید: که من شفیع آنها هستم در روز قیامت.
4- آن‌هایی‌هستند که فرزندان من را با قلب وبه زبان اکرام می‌کنند.
این 4 تا است. مجموعش خلاصه‌اش اظهار محبّت به فرزندان پیغمبر است. به فرزندان پیغمبر باید اظهارمحبت کرد.
علامت سیادت
شما مردم اگر به سادات اظهار محبت می‌کردید آنها علامت سیادت به خودشان می‌گذاشتند. بعضی‌از سادات یک علامتی برای خودشان می‌گذارند، یک شال سبزی استفاده می‌کنند ولی در کل من چون خودم جزء سادات هستم نمی‌خواهم بیشتر از این دربارهٔ احترام به سادات صحبت کنم. مطالب در کتاب انوار زهرا سلام الله علیها هست.
«قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودّة فی‌القربی» و در آیه دیگر می‌فرماید: «قل ما سئلتکم من اجر فهو لکم» بگو ای پیغمبر آن چیزی که من از شما درخواست کردم، از این‌که گفتم محبّت به ذوالقربای من را داشته باشید این به نفع شما است. چون شما عقب سر این‌ها راه می‌افتید این‌ها می‌روند به بهشت و شما هم می‌روید بهشت.

لینک صوت