۱۹ جمادی الاول ۱۴۲۷ قمری – ۲۶ خرداد ۱۳۸۵ شمسی – تقوا، انفاق، موانع راه – جمعه ۱۴۳ تهران

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.

 اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، “یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُلْهِکمْ أَمْوَالُکمْ وَ لَا أَوْلَادُکمْ عَنْ ذِکرِ اللَّهِ وَ مَنْ یفْعَلْ ذَلِک فَأُولَئِک هُمُ الْخَاسِرُونَ “(منافقون/۹)
در آیاتی که تلاوت شد، تقریباً روی سه موضوع که خدای‌تعالی به آنها اشاره فرموده بحث زیادتری باید نمود. یکی مسأله ی انفاق است. دوّم مسأله ی تقواست، سوّم هم چیزهایی که انسان را از خدا نگه می دارد این . این سه چیز از چیزهایی است که برای سالک‌الی‌اللّه {لازم است} و این کلمه {سالک الی الله}که ما زیاد هم در عرایضمان و در برداشت هایمان یادآوری می کنیم اهمیت زیادی از باب تذکر دارد، که متأسفانه باید بگویم کمتر هم متذکریم. سالک به معنای رونده به سوی خداست، سالک‌الی‌اللّه یعنی کسی که راهی را برای خدا و برای رسیدن به خدا طی می کند. کسی که می خواهد در کارهای دنیوی هم حتّی به نزد بزرگی موفق و مشرّف شود طبعاً یک شرایطی از جهت لباس، از جهت آداب، از جهت وقت شناسی، از جهت این‌که وقتی آن‌جا وارد شد چه بگوید، چه بشنود خواهی‌نخواهی دارد. بزرگترین چیزهایی که وصف نمی شود خداست. درباره “اللّه‌اکبر” از امام صادق علیه‌الصلوةوالسلام سؤال می کنند که معنی اللّه‌اکبر چیست؟ خدا بزرگتر از چه چیز است؟ امام علیه‌الصلوةوالسلام می فرماید: “مِن اَن یوصَف” (الكافی/ج‏۱ ،ص ۱۱۷) ، از هر چه که شما وصف کنید خدا بزرگتر است. هر چه که درباره ی خدا از توصیفات، از مسائل مختلف، از معارف درباره ی خدا بگویید خدا باز از آن بزرگتر است. شما به کُنه معرفت پروردگار نمی رسید. لذا در نزد بزرگترین از آن‌چه که وصف می شود می خواهید مشرف شوید. طبعاً هر چه ملاقات شونده بزرگتر باشد طبعاً شرایط تشرّف به محضرش زیادتر است. شما نمی شود در مرحله ی اوّل با لباس کثیف پُر از کثافات مختلف از قبیل نجاست و … به نزد آن بزرگ برای ملاقات مشرّف شوید. در مرحله ی دوّم یک آداب عملی هست که باید همه ی اینها رعایت شود. در مرحله ی سوم باید در قلب انسان نفاق و دورویی وجود نداشته باشد. مخصوصاً {وقتی که} آن بزرگ آن‌قدر آگاه است که قلب شما را با ظاهر شما هر دو با هم می بیند و می تواند مقایسه کند. همه این مسائل در سیرالی‌اللّه و در سالک‌الی‌اللّه باید در مرحله اول وجود داشته باشد. وا لاّ هر چه اسمش را یک انسان سالک‌الی‌اللّه بگذارد {بدون عمل} فقط اسم است و لقلقه ی لسان، “یَعبُدُ اللّه علی الحرف”(حج/۱۱)، عبادت با زبان، با حرف، لذا ما مقیدیم که این کلمه را زیاد به گوش شما برسانیم. سالک‌الی‌اللّه اید! یعنی به سوی خدا می روید، به سوی خدا برای چه می روید؟ برای ملاقات با پروردگار می روید. ملاقات با پروردگار یعنی چه؟ یعنی یک روز، یا در همین دنیا و یا در آخرت و الی الابد به جایی می رسید که هیچ‌چیز و هیچ‌کس و هیچ‌موجودی غیر از خدا به دردتان نمی خورد. لذا خدای‌تعالی در همین اول آیاتی که این هفته انتخاب شده بود می فرماید: “یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا”؛ ای کسانی که ایمان دارید،” لَا تُلْهِکمْ أَمْوَالُکمْ وَ لَا أَوْلَادُکمْ عَنْ ذِکرِ اللَّهِ”(منافقون/۹)؛ شما را اموالتان، اولادتان ـ اینها را دیگر من از اینجا به بعد می گویم ـ فوتبال تان، بازی تان، شغل تان، عیدنوروزتان، از یاد خدا باز ندارد. برای دیدن فوتبال چقدر نمازها قضا شد و می شود! چقدر باید انسان پست باشد که برای این‌گونه چیزها ـ خدا اولاد و اموال را می فرماید ـ {با این حال}ببینید پستیِ ما به کجا منتهی شده که زن و فرزندمان هم که ما را باز می دارند بماند، بازی دیگران هم ما را از یاد خدا باز می دارد. اولادتان، اموالتان شما را از یاد خدا باز ندارد. کسی که این کار را بکند، -یعنی انسان از اولاد و اموال چیزی بهتر در دنیا از نظر ظاهر ندارد لذا خدا این را فرموده-، کسی که این کار را بکند “وَ مَنْ یفْعَلْ ذَلِک”؛ اینها ضرر کردند. {برای مثال فرض کنید شخصی را که}آمده در دنیا که متجر اولیاء خداست، محل تجارت است، یک شخصی یک پول زیادی از شهر خودش برداشته آمده تهران که تجارت کند همه را بی جا خرج کرده، دست‌خالی، برشکست شده، نه روی برگشتن به وطن دارد، نه می تواند زندگی اش را اداره کند و ادامه بدهد و مورد لعن و نفرین همه افراد هم واقع شده است. “أُولَئِک هُمُ الْخَاسِرُونَ”؛ اینها ضرر کردند. در این آیات، اول چیزی که باید بحث بشود و تا حدّی برداشت هم شده در مرحله ی اول تقوا است، تقوا داشته باشید. تقوا یعنی یک سالک‌الی‌اللّه باید خودش را از انحرافات حفظ کند، از عقاید باطل حفظ کند، از کارهای اشتباه حفظ کند، از کارهایی که او را از یاد خدا باز می دارد حفظ کند، از همه چیزهایی که او را از رسیدن به لقای پروردگار مانع می شود حفظ کند. باید خودش را نگه بدارد، تقوا به معنای نگه‌داشتن است، خودتان را نگه بدارید. از همه ی این راه ها فقط یک صراط‌مستقیم که منتهی می شود به خانه‌ی خدا، به محضر پروردگار، به آن‌چه که خدا دوست دارد فقط آن راه را انتخاب کنید. نه بچّه مانع‌تان بشود، نه اموالتان مانع تان باشد، نه هیچ‌چیز از چیزهای دنیوی مانع‌تان نباشد اگر می خواهید به خدا برسید! تقوا را نگهداری بکنید، بعضی ها فکر کردند که ما می گوییم تقوا در کنار تزکیه‌نفس است، {بلکه تقوا}اساس تزکیه‌نفس است! اینجا گفتیم در کنار تزکیه‌نفس ولی مثل این می ماند که به شما بگویند که اگر خواستید به فلان شهر بروید ماشین تان را کاملاً حفظ کنید. که خراب نشود و شما راه را متوجّه باشید امّا مهمتر از راه ماشین است، مهمتر از راه، نیروی بدنی خود شماست، مهمتر از راه وجود شماست که باید این راه را برود. ما اگر گفتیم تزکیه‌نفس راهی است به سوی خدا، تقوا اساس کار است. تقوا را از آن لحظه ای که شما وارد مراحل تزکیه‌نفس می شوید، از آن لحظه ای که یقظه به شما دست می دهد {باید داشته باشید}. شما ببینید در دفاترتان نوشته شده که واجبات را انجام بدهید، محرمات را ترک کنید این معنای تقواست. تقوا از اول {در برنامه}هست منتها در کنار این کاری است، این راهی است که دارید می روید، نه در کنار یعنی در حاشیه، بود بود، نبود نبود{اینطور نیست}. معنایش این‌است که در وقتی دارید راه را می روید، ماشین تان درست است، مرتب است توجه به انحرافات راه داشته باشید، باید شما محاسبه و مراقبه راه را داشته باشید. لذا ما درباره ی راه صحبت می کنیم مثل یک مأمور راهنمایی و رانندگی که آن‌چه که می گوید درباره ی تعمیرات ماشین تان نمی گوید، درباره ی پیچ و خم های جاده و علائم راهنمائی با شما صحبت می کند. ما اگر درباره ی سیر و سلوک حرف می زنیم، اگر یقظه و توبه و استقامت و صراط‌مستقیم را برایتان شرح می دهیم نه به خاطر این‌است که تقوا را کاری نداشته باشید و در حاشیه قرارش بدهید، نه! تقوا اساس کار است. در همه ی جاهایی که خاندان عصمت و طهارت با مردم صحبت می کرده اند یا دستور است که امام‌جمعه درباره ی تقوا صحبت کند این به خاطر این‌است که ریشه و اساس همه چیز تقواست. خدای‌تعالی در این آیات درباره ی تقوا مطالب بسیار جالبی که باید هر سالک‌الی‌اللّه داشته باشد فرموده است. در یکی از این آیات می فرماید: “وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً “(طلاق/۲) کسی که تقوا را داشته باشد خدای‌تعالی برایش فرجی می رساند. شما تقوا داشته باشید ـ مخرج یعنی همان فرج ـ یکی از چیزهای بسیار مهم یک سالک‌الی‌اللّه فرج است. فرج هم تنها فرج امام‌زمان علیه‌الصلاةوالسلام نیست. آن اساس فرج ها است و فرج خود شما، {این است که}از یک مشکلی بیرون بیایید، از یک کار ناراحت کننده ای، یک غفلتی از یاد خدا بیرون بیایید، از پیچیدگی در کارتان، از گرفتاری های دنیایی تان اگر می خواهید بیرون بیایید و مخرجی پیدا کنید، محل بیرون آمدنی داشته باشید تقوا داشته باشید. “وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً”، -محل خروج-، {مثلا}شما در یک جایی قرار گرفتید نمی دانید دَر خروجی کجاست. می گردید {می بینید} همه جا بسته است. آخر اینجا دَر خروجی کجاست ؟ از خدای‌تعالی می پرسید که ما در این دنیا “دار بالبلاء محفوفه”(نهج البلاغه/خطبه۲۲۶)، این دنیا، این خانه ای که همه جای آن بلا هست و این خانه پیچیده شده است به بلا، ما از کجا بیرون برویم، از این بلاها چطور فرار کنیم؟! تقوا داشته باشید!، تقوا یعنی چی؟ یعنی حواست جمع باشد، حواست جمع باشد دور و برت را نگاه کن، همان جور سر به هوا بخواهی بروی در چاله می اُفتی ، به آن دیواری که آن‌جا دَر نیست می خوری ، سرت می شکند، خیلی ساده است. خدایا دَر خروجی کجاست؟ تقوا، حواست را جمع کن، خودت پیدا می کنی، خودت را نگه دار از بدی، خودت پیدا می کنی. واللّه و باللّه ـ این قسم را می خورم برای این‌که برای شما دیگر قسم باید خورد، برای کفّار باید استدلال کرد، برای شما دیگر استدلال معنا ندارد ، به حقیقت رسیدید ـ واللّه و باللّه راهی برای نجات از گرفتاری های دنیا چه مادی و چه معنوی نیست مگر آن‌که تقوا داشته باشید. تقوا هم این نیست که زیاد دستتان را سر دستشویی بشویید، وسواس پیدا کنید، نمازها را ده مرتبه تکرار بکنید، تقوا این‌است که انسان بدی نکند، بد را بشناسد و بدی نکند. بد را انتخاب نکند، چیزی را که چه مردم بفهمند و چه خدا بفهمد و بد باشد آن را انتخاب نکند، تمام شد. همین، “یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً”، این یک، یک فایده اش، دوّم چه کار می شود اگر من تقوا داشته باشم؟ “وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ”، خدا روزی ای به او می دهد که خودش حساب نمی کرده است. مثلاً شما می روید {دم} دَر یک تجارتخانه ای می نشینید. فرض کنید حساب می کنید که این زمینها مثلاً این‌قدر قیمت داشته حالا این‌قدر قیمت پیدا کرده پس من امروز اگر این زمینم را در بنگاهی فروختم ، این قدر پول به دستم می آید، این “یَحتَسِب”، “تَحتَسِب”، حساب کردی دیگر، حالا حسابت هم ان‌شاءاللّه درست خواهد بود ولی گاهی می شود که …خدا رحمت کند استاد ما را، به من می فرمود که در مجموع {سال}حساب کن {که چقدر دستت آمده}، حساب تک تک نکن{جزئی نشو}؛ درآمد خیلی کم، خرج خیلی زیاداست، گفتم: خدایا من که بیشتر از این نمی توانم درآمدی داشته باشم، خرجم هم زیاد است توکل بر تو، آدم سر سالش می رسد {وقتی}حساب می کند می بیند یک چیزهایی هم اضافه دارد، {در این مدت} هم خوب خرج کرده، {تازه}اضافه {هم}دارد، باید خمس بدهد، از کجا آمد؟ من که دزدی نکردم، من که سر کسی کلاه نگذاشتم، حسابها هم که این‌طوری است، این اضافه از کجاست؟ من صدها مورد این‌جوری {سراغ}دارم حتی الان بخواهم به شما بگویم می توانم؛ و یکی دیگر هم هست که تقوا ندارد. “وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمَی” (طه/۱۲۴) کسی که از یاد خدا بماند، همه اش به فکر این باشد که من بروم {مغزه}یک مشتری چاق و چلّه ای {مایه داری}بیاید، پولدار، بتوانم این جنس بَدم را به او غالب کنم. این نشسته{در مغازه}، {مشتری}آمده، پولدار هم هست، پول زیادی هم از او گرفت جنس بدش را هم به او فروخت، خوشحال است از این بابت، ولی سر سال {وقتی}حساب می کند می بیند چقدر عقب افتاده! آقا این برشکستگی از کجا پیدا شد، من که همه کارهایم درست بود؟ “فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً”، باز این هم صدها مورد ـ اینجا کمتر {است البته چون}خدا مهربان است ـ ولی صدها مورد پیدا شده است.یک قدری خدا را هم شریک زندگی تان قرار بدهید، به قول مرحوم شوشتری فرموده بود که یکصدوبیست‌وچهار هزار پیغمبر آمدند گفتند موحّد بشوید، من می گویم شما مشرک بشوید! سؤال کردند معنایش چیست ؟ گفت: همه گفتند فقط خدا، من می گویم خدا هم در کارتان باشد ، یک ذرّه خدا! یک سالک‌الی‌اللّه اگر یک دقیقه وقتش را بگذارد سر این‌که ببیند که فوتبال چطور انجام شد این ضرر کرده، از یاد خدا باز مانده است، من این حرف را به شما می توانم بزنم {اما گفتن} این مسائل در دنیای امروز شاید حتّی بد هم باشد، اگر {حرفهای من}پخش بشود بد باشد ولی من از این مسائل نمی ترسم! نکنید این کارها را! {می گویند}نماز را بعد می خوانیم بگذار ببینیم چه کسی موفق شد، وقتی موفق می شوند خوشحالی شان به اندازه ای می شود که نمی فهمند چه کار می کنند و وقتی موفق نمی شوند بدحالی شان آن‌قدر می شود که …، به تو چه اصلاً، اگر این مملکت در اختیار پروردگار و امام‌زمان است که ما مدّعی ایم حضرت بقیةاللّه این مملکت را نگه می دارد همین‌طوری که انجام داده، سرافرازترین ممالک دنیا خواهد بود و اگر هم نخواسته باشد زشت ترین ممالک دنیا خواهد شد. الان از نظر آبرومندی دارند می گویند و ادّعا می کنند که ایران یک مملکت سربلند و آمریکای با آن قدرت زشت ترین و پست ترین وضع حکومتی را دارد، یعنی چه که شمااین‌قدر به {دنبال} هر چیزی که آنها دنبالش هستند شما هم حرکت می کنید؟! آنها خدا ندارند. زمان پیغمبراکرم مسلمانها شعارشان در مقابل کفّار این بود که: “اللّه مولانا و لا مولا لکم”( کامل/ابن اثیر، ج۲، ص۱۶۰)، آخر آنها می گفتند که: “انّ لنا العزی”، بُت عزّی را برداشته بودند روی دست بلند کرده بودند می گفتند: “انّ لنا العزی و لا عزّی لکم”( سبل الهدی/ ج‌۴، ص‌۳۶ )، ما بُت داریم شما بُت ندارید. مسلمانها به صورت ظاهر کسر آورده بودند ، شکست خورده بودند، سربلند نبودند، به اصطلاح امروز ما افتخار نداشتند ، پیغمبراکرم فرمود: همه تان شعار بدهید، داد بزنید، -حقیقت هم همین است- که “اللّه مولانا و لا مولا لکم”، چه موقع ما می خواهیم این‌طوری بشویم؟ امام‌زمان مولای ماست. این افتخار ما باید باشد، خدا مولای ماست این افتخار ماست، در دنیا منحصراً علی‌بن‌ابیطالب ولی خداست و مولای ماست که در اذان و اقامه می گوییم: “أشهد انّ علی‌ولی‌اللّه” و لا مولا للدنیا و اهل الدنیا ، هیچ جای دنیا یک چنین شعار به این خوبی که “أشهد انّ علی‌ولی‌اللّه” ندارند، آنها ندارند و ما داریم، اینها افتخارتان است. افتخارتان تقوای تان باشد، چقدر ما باید بیچارگی بکشیم با این خلاف قرآن عمل کردنی که قرآن می فرماید: “یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَ النَّصَارَی أَوْلِیاءَ” (مائده/۵۱) ای کسانی که ایمان آورده اید یهود و نصارا را اولیای خودتان قرار ندهید، زباناً ممکن است بگوییم مرگ بر آمریکا ولی عملاً آنها را پیشوای خودمان قرار می دهیم، هر کاری که آنها بکنند ما نباید بکنیم. هر کاری که آنها می کنند ولو به اصطلاح به اسم دنیای مترقّی، مگر ترقّی اصلاً در چه هست که دنیایش، دنیای مترقی باشد. ترقّی انسان در ایمانش است، در تقوایش است، در داشتن مولایش است، در داشتن رهبر عظیم الشأنی مثل حجة‌بن‌الحسن و علی‌بن‌ابیطالب است. نه در این‌که حالا دو تا جوان تمام فکر و ذکرشان را گذاشتند برای این که توپ را به کجا بزنند ، و این افتخاری برای ما باشد. خیلی خودتان را رعایت کنید و حفظ کنید، تقوا داشته باشید، اوّل تقوا و باز خدای‌تعالی می فرماید: “یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ”، از جایی که حساب ندارید. در امور معنوی…، در امور مادّی که خیلی دیدیم، من اگر بخواهم وضع شهریه ی حوزه ی علمیه را برای شما بگویم اصلاً تعجّب می کنید که مگر می شود انسان با این مقدار از پول زندگی بکند آن هم با زن و بچّه! و خدای‌تعالی به آنها داده {و تامینشان کرده}، گاهی می نشینم فکر می کنم فلانی از کجا روزی می خورد، از کجا می خورد. ما یک وقتی در مشهد بودیم یک کسی چیزی از این قبیل {پیش ما}گفته بود، گفته بودم این آقا می رود دزدی، گفت نه آقا، این آقا دروغ هم نمی گوید. گفتم پس لابد مثلاً جیب کسی را زده در حرم امام‌رضا، گفت: نه آقا، اهل این حرفها اصلاً نیست، از این کارها نمی کند، گفتم: پس لابد مردم خیلی دوستش دارند پول به او می دهند، گفت: این‌قدر هم دوستش ندارند که پول به او بدهند. آخر پول دادن مثل جان دادن نیست که آسان باشد، و پول به او بدهند. گفتم: پس تقوا دارد خدا به او می دهد، دیگر راه دیگری، جایی نماند. گفت: بله، گفتم: پس تو چرا حسادت می کنی؟ تو هم تقوا داشته باش تا به تو بدهند. بله، واقعاً این‌طور است! این از جهت مادّی که بحثی نیست. یک خورده ای عمیق بشوید می فهمید. از نظر معنوی، “یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ”؛ خدا شما را کنار یک انسانی می گذارد که این شخص دائماً شما را متذّکر می کند، {روحتان را}سیر نگه تان می دارد؛ {در غیر این حالت}پای هر صحبتی می روید ، هر منبری، هر جلسه ای، می بینید نه، از آنجا گرسنه برگشتید. چیزی گیرتان نیامد، چرا؟ -البتّه من خودم معتقدم و عمل هم می کنم که گاهی می شود انسان از یک مجلسی چیزی گیرش نمی آید ولی چند قطره اشکی می ریزد که این خیلی قیمت دارد. حالا باز هم این فایده اش باشد خوب است امّا گاهی همین هم نیست.- انسان سیر نمی شود یعنی یک غذایی، یک صبحانه ی مختصری یک نان و پنیری هم به انسان نمی دهند. گاهی هم می شود که با یک نفر مأنوس می شود می بیند حسابی سیر نگه اش می دارد. هر چه می خواهد در چنته ی این رفیق هست. ما با یک کسی آشنا شده بودیم یک توبره ای روی دوشش انداخته بود ، هر چه را می گفتیم در آن بود، شکلات می خواستیم داشت، پنیر می خواستیم داشت، نان می خواستیم داشت خوب البتّه من به او گفتم این همه چیز را تو چطور جا دادی {بگذار}ما ببینیم. نشان نمی داد به ما، بله، گاهی بعضی ها این‌جوری هستند. انسان پهلوی شان می نشیند می بیند دائماً دارند غذا در دهان انسان می گذارند. بچّه های کوچک را دیده اید؟ نشسته کنار پدر، مادر، این به احتمال این‌که بچّه گرسنه بشود یک لقمه ای در می آورد به دهانش می گذارد ، اگر خورد معلوم است گرسنه بوده و الاّ سیر است. این‌جوری، “مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ”؛ تو حسابش نمی کردی که این قدّ و قواره ای که در راه تزکیه‌نفس وارد شده و در یکی از شهرهای دور اُفتاده زندگی می کرده این‌قدر علم و حکمت در قلبش باشد، در این چنته اش باشد، می گویی آقا درباره ی خدا حرف بزن، کلّی حرف می زند روشن می شوی، سیر می شوی، سر حال می شوی، {می گویی}درباره ی امام‌زمان صحبت کن، یک چیزهایی می گوید نمی توانی طاقت بیاوری، محبّتت به حضرت بقیةاللّه زیاد می شود. درباره ی آخرت با من صحبت کن، یک مطالب دسته کرده به تو می دهد که می بینی که کاملاً راه برایت روشن شد. دوستان یکی از گرفتاری هایمان این‌است که نمی دانیم عالَم بعد از این عالَم چه می شود، آن را به دست فراموشی گذاشته ایم ، اگر بدانیم تا مُردیم بعد چه خبر می شود، این خیلی مهمّ است. این یک رزقی است که باید ما هر روز به فکرش باشیم “وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ” (بقره/۴) یک عدّه ای هستند که به آخرت یقین دارند. لذا این فایده ی دوّم تقواست. “وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ “چرا بعد از “وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ بعد وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ” را فرموده؟ برای این‌که کسی که تقوا را به پایان برساند و از آن رزق “من حَیثُ لایَحتَسِب” استفاده بکند طبعاً تمام کارهایش را به خدا وا می گذارد ، حالا که تو همه چیز در چنته ات هست، حالا که روزی معنوی و مادّی ما را می دهی، حالا که تو این‌طوری هستی که مخرج را یعنی محل خروج را بلدی و وارد هستی، پس من چرا حرف بزنم؟ توکل بر تو، زمام اختیار من را در دست بگیر ، هر چه بگویی گوش می کنیم، هر راهی را معرفی بکنی ما انجام می دهیم. “وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ”؛ خدا به تو نمی گوید که نه، خودت راه را پیدا کن، نه، “فَهُوَ حَسْبُهُ”، یعنی او برایش کفایت می کند ، بس است. خدا را داری همه چیز داری، در دعای مناجات مریدین ما می خوانیم که: “یا دنیایی و آخرتی یا نعیمی و جنتی”، ای دنیای من، ای آخرت من، ای بهشت من، ای نعمت من، همه چیز تو هستی، خیلی راحت. “مَن وَجَدکَ فَماذا فَقَد”، کسی که تو را پیدا کرده چه را گم کرده؟ و کسی که تو را گم کرده چه دارد؟ چه دارد؟! “فَهُوَ حَسْبُهُ”، در آیه همین جزوه باز هست که درباره ی تقوا می فرماید: “وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یسْراً” (طلاق/۴) کسی که تقوا داشته باشد خدا در کارهایش آسانی برقرار می کند، آخر یک وقت هست انسان راه را پیدا کرده ولی {به سوی} این راه رفتن مشکلاتی دارد ، خیلی مشکل است. نه، تو تقوا داشته باش “یجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یسْراً”، در امورش، در کارش آسانی قرار می دهد. “ذَلِک أَمْرُ اللَّهِ “(طلاق/۴) این هم اراده ی پروردگار است. خوب اینها مربوط به تقوا، مربوط به انفاقی که در این آیات هست که عرض کردم، انفاق از نَفَقه است یعنی جدا کردن، آخر تو امروز این همه پول به دستت آمده یک قدری از آن را برای همنوعت جدا کن ، برای کارهای خیر، برای کارهای صحیح، این معنای انفاق است. جدا کنید، من دیده بودم بعضی از بزرگان، از اولیای خدا بودند در همین تهران، در آن وقتها به آن حدود می گفتند میدان ژاله و حالا می گویند میدان شهداء آن حدودها مغازه داشت، دم غروبی بود من آن‌جا پیش او رفتم دیدم دارد محاسبه می کند. گفتم: حسابها را خود شما می کنید؟ چون حسابدار داشت. گفت: نه، امروز به من گفتند این‌قدر درآمدم بوده، این‌قدر مال خرجم است، این‌قدرش زیادی است جدا کردم برای دیگران، حالا برای کارهایی که داشت، دوستانی که داشت. خیلی عالی، ببینید هم تقدیر معیشت کرده، {حساب کرده که}این {مقدار}مال مخارجم است، مخارج امروزم، این مال سرمایه حالا هر چه، و این هم مال انفاق است. جدا بکنید و به محلّ خودش، من مکرر گفته ام آن‌چه در اختیار شماست از پیراهنتان گرفته تا هر چه دارید شما مالک نیستید این را بدانید، حتّی بدنتان را هم مالک نیستید، تولیتش را خدا به شما داده، شما ولایت دارید. تولیت هم از همان ولایت می آید یعنی ولایتش را شما دارید، این خانه با این سند ولایتش دست شماست، این زمین با این سند ولایتش دست شما، این لباسهایی که داری ولایتش در دست شما، این بدنی هم که داری ولایتش در دست شماست، باید این‌جوری فکر بکنید اگر غیر از این فکر بکنید نادانید، مگر از نادان کلمه ی بدتر هم هست؟ بله، این‌که قرآن در قرآن فرموده: سفیه، احمق، غیر از این فکر اگر کسی بکند اشتباه کرده، مال شما نیست.{اگر} مال تو هست امشب سکته می کنی {اموالت را }فردا صبح نگه ‌دار! می شود؟! می گویی یک ثلثش را که ما مالک هستیم، باز هم مالک نیستی، می گویند: جزء انفاق است، جزء همان جدا کردن است. بقیه اش هم اصلاً تو حقّ دخالت نداری، اگر هم وصیت نکرده باشی که هیچ کجایش را حق دخالت نداری. راحت! تو که مالک نیستی، تولیتش در دست توست و باید هم خوب حفظش کنی، یک متولّی خوب آن کسی است که موقوفه را دقیقاً حفظ می کند درآمدش را مواظب است خرج خودش می کند یک خورده هم به عنوان حقّ‌الزحمه بر می دارد می خورد و تمام، این‌جوری باید بود. انفاق معنایش این‌است. شما در دنیا درآمد دارید انفاق {هم}باید داشته باشید اگر می توانید! اگر هم نمی شود خوب نمی شود. شما این را بدانید تقدیر معیشت تقسیم شده ، اوّل واجب‌النفقه تان کاملاً در رفاه و آسایش، مطابق شؤون خودتان و شؤون زن و بچّه تان از آن‌چه در آورده اید استفاده کنید. {می گویید}زیاد هم هست، خوب زیادی اش را هم انفاق کنید، انفاق هم یعنی جدا کردن ” یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُ اللهُ “( بحارالانوار/ ج۱، ص۲۲۴)، پول را می گذارند همان جا که خدا دوست دارد، امر کرده، تو هم چون مالک نیستی، خدا مالک است{موظفی به این کار}. ” أَنْ لاَ یَرَی‌ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَهُ مِلْکًا “، امام صادق فرمود: تازه به یک سنّی فرمود: -به شما که در طبع اوّلیه فرموده- این‌که انسان در اموال خودش مالکیتی نبیند و بعد می فرماید: “یضعونه حیث امره اللّه” {در اثر رعایت این مساله}این‌قدر ارتباطش با خدا تنگاتنگ است که خدا می گوید این پول را بده به او می گوید چشم، می گوید این را نگه‌دار، چشم، آن فرش را فلان جا بینداز، چشم، این‌جوری “مِن حَیث امره اللّه”، پس انفاق هم معنایش این‌است. مسأله سومی که عرض کردم که در این آیات هست و خیلی هم به آن توجّه دارد موانع راهتان را از جلوی پایتان بردارید. آقا انسان هم ممکن است راه را بلد باشد هم ماشینش درست باشد هم همه ی کارهایش مرتب باشد ولی هفت هشت ده تا سنگ های بسیار بزرگ در جادّه افتاده، موانع است. موانع چیست؟ خدا در همین آیات فرموده: اول: مال است، اموال! {می گوید}ای آقا اگر من این کار را بکنم ضرر می کنم، تو مگر {از ابتدا}مالی داشتی که ضرر بکنی یا نفع بکنی؟ {می گوید}پولم از دستم رفت بیچاره شدم پول فلانی را می خورم که یک خورده ای وضعم بهتر بشود، همه ی این حرفها، همه ی این کارهایی که می بینید برای کم و زیاد شدن مال در دنیا دارد انجام می شود ، این مال مانع از رفتنتان به سوی خدا است ، نمی گویم آن را بردارید {منظورم این باشد که یعنی}بریزید بیرون، نه، فکر کنید مال، مال شما نیست، همین یک کلمه.ما یک جایی رفته بودیم یک زمینی بود می خواستیم ببینیم وضعش چطوری است ، گفت: آن گوشه صدمترش موقوفه است. خوب موقوفه چه می شود؟ موقوفه است دیگریعنی من نمی توانم بفروشمش، صاحبش کس دیگر است، خداست. گفتم: بقیه اش چه؟ گفت: بقیه اش نه، مال من است. البته آن‌جا من چیزی نگفتم ولی {در حقیقت}مال تو نیست. آن هم مثل همان موقوفه است منتها موقوفه وقف کردند که یک کاری خاصّی درباره اش انجام بدهند بقیه زمین تو را خدای‌تعالی داده گفته تو حالا هر کاری می خواهی انجام بده، کارهای حلال را با محدودیت، مالتان مانع تان نشود.” وَ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ” (انفال/۷۲) مالتان را فقط بگذارید در راه خدا، فقط! زن و بچّه تان چه؟ زن و بچّه که واجب النفقه شما هستند. یعنی این پولی که در آوردی آن قسمتی که واجب است مثل نماز صبح و نماز شب، قسمتی که واجب است آن نفقه را جدا می کنی مال زن و بچّه است. رفاه و آسایش کامل، به اندازه ای که شئوناتشان هست. این کار را می کنی بعد مثل نماز شب، اگر نماز شب را بخوانی نماز صبح را قضا کنی که نمی شود. زن و بچّه را به آنها فشار بیاوری… شما یک وقت فکر نکنید که حضرت امیرالمومنین علیه‌الصلوةوالسلام در آن جریان “هَل اَتی” به زور از زن و بچّه اش خوراکشان را گرفت داد به یتیم و اسیر و مسکین، نه! آنها همه شان همان بودند که علی‌بن‌ابیطالب بود. علی‌بن‌ابیطالب منتها خوب بزرگتر است، پیشگام است. علی داد آنها هم دادند، یعنی فکری در مغز حضرت زهرا و حضرت امام حسن‌مجتبی و حضرت سیدالشهداء جز آن‌چه علی‌بن‌ابیطالب فکر می کرد برای آنها فکری نبود. خودشان دادند، زن و بچّه ی تو هم اگر همین کار را کردند بکنند، چه بهتر، با تو هماهنگ باشند. امّا اگر تو گفتی نه، شما امشب گرسنه بخوابید من می خواهم به فقیر و اسیر و مسکین غذا بدهم که اینها سیر باشند این کار درست نیست، انفاق تان باید روی حساب باشد، اگر مهمان به خانه می برید حساب کنید که خرجش را شما می دهید درست است، امّا زحمتش را که زن و بچّه تان می کشند یک کاری بکنید زن و بچّه تان یک ایمانی به داشتن مهمان، به انجام انفاق پیدا بکنند که بگویند چطور تو پولش را بدهی ما زحمتش را نکشیم؟ ما هم زحمتش را می کشیم. تو خرجش را بده ما کارش را می کنیم یک چنین زن و بچّه ای داشته باش خودشان خودکار انجام می دهند. امّا اگر نه، زنت به شما می گوید آقا باز مهمان آوردی و تو می روی پهلوی مهمان می نشینی ما اینجا تنها، غذا اگر کم آمد ما باید نخوریم و شما باید غذا آن‌جا زیاد بیاید، زیادی هم داشته باشی، اسراف هم بکنی از این حرفها اگر شد، نه، مهمان نبر. زنت را اول درست کن، اوّل روحیه ی ایمان به او بده تا این‌که از مهمان استقبال کند. من دیده بودم یکی از اولیاء خدا وقتی که مهمان برده بود که یکی از آن مهمانها خود من بودم ، به قدری زنش خوشحال شده بود که امروز من یک کار ثواب قابل توجّهی نکرده بودم خدا خیرت بدهد مهمان آوردی من امروز به یک کار خوبی موفق شدم. این‌جوری باشد زنتان، اگر این‌جوری شد، حالا من نمی گویم همه باید بروید امروز دعوا کنید که تو چرا این‌جور هستی، نه این یک ایمان باطنی می خواهد، یک برنامه ی پیش فرضی می خواهد، یک برنامه ی دراز مدتی می خواهد تا این‌جوری بشوند والاّ زنت مریض است، ناراحت است به همه بگو آقا ببخشید ما امروز نمی توانیم مهمان ببریم. خدا رحمت کند یکی از علما بود در لبنان، البته ما را پذیرایی کرد، من در کتاب شبهای مکه نوشتم ولی معروف بود که این وقتی مهمان می رود به در خانه اش یک پولی در می آورد می گوید این هتل، این بغل هست این هم پولش، شما برو آن‌جا من در خانه مانع دارم که بتوانم از شما پذیرایی کنم. واقعاً هم این‌طوری بود، مرحوم حاج شیخ‌جوادمغنیه، البته حالا طوعاً یا کرهاً ما را در لبنان پذیرایی کرد به هرحال خیلی محبت کرد ولی این‌جوری بود. می شود، طرف هم نباید بدش بیاید اگر بدش آمد منافق است، خوب تو مانع داری. حضرت صادق صلوات‌اللّه‌علیه با حضرت اسماعیل پسر ارشدشان داشتند می رفتند یک نفر هم همراه شد، در راه سؤال می کرد رسیدند به دَرب منزل حضرت صادق صلوات‌اللّه‌علیه، حضرت خداحافظی کردند، {از هم جدا شدند و}رفتند. حضرت اسماعیل به پدر عرض کرد: اقلاً تعارف ظاهری می کردید، بد شد. حضرت فرمود: نه، بد نشد، می دانی که ما در خانه مانع داریم من هم خلاف آن‌چه که {میتوانم}انجام بدهم نمی خواهم بگویم لذا تعارف نکردم. حالا البته این هم ضمناً باشد که بعضی ها هم میزبان، هم میهمان می دانند دارند تعارف می کنند، ولی این خودش یک تحیتی است اگر می داند که نباید {داخل}بیاید بالأخره بد نیست باز هم تعارف را بکنید امّا اگر یک کسی بود {مثل}این دوست امام صادق صلوات‌اللّه‌علیه از آن آدمهای باصفا بوده، {اگر حضرت به او تعارف می کردند}زود می آمده داخل که حضرت به او تعارف نکردند و الاّ در بعضی از روایات دارد: یک تعارف هایی خودش تحیت است ، مثل سلام است که گاهی این دیگر مقتضیات وضع را باید طرف خودش بسنجد، والاّ ممکن است همین تعارف نکردن ظاهری هم گاهی به عداوت منجر بشود. خوب موانع راه را باید برداشت، صحبت این بود ، زنتان را یک جوری بسازید که مانع راهتان نشود، بچّه هایتان را طوری بسازید که مانع راهتان نشوند، اموالتان را جوری محاسبه بکنید که مانع راهتان نباشد، چون انسان متولی بودن تا مالک بودن خیلی فرق می کند، مالک مانع راهش است اگر اموالش زیاد باشد مخصوصاً، ولی متولّی نه، چون یک طرفش صاحب ملک است، صاحب مِلک هم دخالت دارد او هم ناظر است مخصوصاً صاحب ملکی که بالای ملکش وایستاده باشد، اینجا تا جایی که شما قدرت دارید کار می کنید بقیه اش هم انجام می دهید، یعنی به او وا می گذاری وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ، از موانع غفلت است. خودتان را تا می توانید متذکر به پروردگار کنید. به یاد خدا باشید، غافل از پروردگارتان نباشید، که این کاری است که البته باید باز در درازمدت انجام بشود انسان آن‌قدر خودش را پاک کند تا خدا بیاید در دلش و یاد خدا در دلش قرار بگیرد و همیشه متذکر پروردگار باشد. یک موانع جزئی دیگری هست که ان‌شاءاللّه امیدواریم خودتان بفهمید و خودتان می فهمید و درک می کنید. موانع را از سر راهتان بردارید. امیدواریم این عرایض که جز آن‌چه که در آیات قرآن هست بیشتر از این گفته شده که یک جمله همین الان باز در چشمم افتاد روی آیه قرآن، یک چیزی دیدم: وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیئَاتِهِ عجیب است! وَ یُعْظِمْ لَهُ أَجْراً (طلاق/۵) کسی که تقوا داشته باشد گناهانش را خدا جبران می کند. یعنی از حالا مثلاً تصمیم می گیرد تقوا داشته باشد، از حالا تصمیم می گیرد آدم خوبی باشد، توبه می کند گناهان گذشته اش را خدا جبران می کند. در بعضی از آیات دارد که گناهان گذشته را تبدیل به حسنات می کند، وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیئَاتِهِ وَ یُعْظِمْ لَهُ أَجْراً، اجرش هم بزرگ می کند، اجرش زیاد می شود. ما سابق نمی دانستیم برنج وقتی می پزند زیاد می شود. همان اندازه ای که برای مهمانها برنج لازم بود فکر می کردیم ریختیم در قابلمه، بعد دیدیم سر قابلمه را برداشته برده بالا، من آن‌جا فهمیدم که برنج زیاد می شود. حالا اگر یک کار کوچکی شما کردید که بر اساس تقوا بود یک وقت نگاه می کنید می بینید یک کار از آن فکر شما بالاتر برده وَ یُعْظِمْ لَهُ أَجْراً، اجرتان را عظیم می کند خدای‌تعالی و ان‌شاءاللّه امیدواریم که همه تان موفق به این کارهایی که امروز گفته شد و کارهایی که در هفته گذشته در آیات و برداشت ها و ترجمه خواندید خدا موفقتان بدارد و همه تان را ان‌شاءاللّه در صراط‌مستقیم قرار بدهد و از خدا بخواهید که خدا توفیقاتمان را در این راه زیاد بفرماید.
نسئلک اللهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه خدایا به آبروی ولی‌عصر فرج آن حضرت را برسان، ما را از بهترین یاران و اصحابش قرار بده، توفیق عمل به دستوراتت را به ما مرحمت بفرما، قلب مقدس امام‌زمانمان را از ما راضی بفرما، پروردگارا گرفتاری های مسلمین برطرف بفرما، موانع راهشان را برطرف بفرما، تقوای کامل به ما مرحمت بفرما، پروردگارا به آبروی ولی عصر ما را در یاد خودت دائم قرار بده، پروردگارا به آبروی ولی عصر قسمت می دهیم ما را در سیر و سلوک و رسیدن به لقای خودت از همه موفق تر بفرما، مریض های اسلام، مریض های روحی و بدنی را به آبروی ولی عصر برطرف بفرما، مریض منظور، مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، عاقبتمان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا.

 

لینک ویدیو  در آپارات: 

کلیک کنید

 

جهت دانلود و یا پخش صدا کلیک کنید

 
 

۱۲ جمادی الاول ۱۴۲۷ قمری – ۱۹ خرداد ۱۳۸۵ شمسی – فضائل حضرت زهرا (سلام الله علیها) – جمعه ۱۴۲

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.

 اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، “هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَ الْحِکمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ” (جمعه/۲) این دو ماه، ماه جمادی الاول و جمادی الثانی به یک صورتی تعلّق به ملکه ی عالَم‌هستی حضرت فاطمه‌اطهر سلام‌اللّه‌علیها دارد. ما اگر بخواهیم کتاب فضل آن حضرت را ورق بزنیم آب بحر کافی نیست که تَر کنیم سر انگشت و صفحه بشماریم. هر کجا که دیدید دشمن، دشمن اسلام روی یک چیزی بیشتر حسّاس است بدانید که آن چیز برای اسلام اهمیتش بیشتر است و دشمن می خواهد این ریشه ی حسّاس را بزند تا بتواند دین مقدّس اسلام را ضایع کند و یا از بین ببرد. از چیزهایی که دشمنها حسّاسند ـ یک دشمنی داخلی داریم که اسماً مسلمان هستند و یک دشمن خارجی که مسلمان نیستند ـ اینها هر دو با اسلام ناب با اسلام واقعی مخالف هستند، لذا چند چیز را در بررسی هایی که داشتیم {متوجه شدیم} دشمنان روی آن حسّاسیت فوق العاده ای دارند. یکی از آنها مسأله ی معرفت و مقام و عظمت فاطمه‌زهراست. شما اگر در کتابهای خودمان و یا در کتابهای اهل سنّت نگاه کنید می بینید یک مطالبی را به آن حضرت نسبت داده اند که بتوانند حضرت زهرا سلام‌اللّه‌علیها را یک خانم متعصّب حسّاس و زودرنج و کارهای نامناسب در زندگی کرده نشان بدهند تا بگویند این‌که حضرت با ابی بکر در میان مسجد با آن تندی سخن گفت و صدا زد: “یابن ابی قحافه، أترث اباک و لا أرث ابی”(بلاغات النساء /جلد ۱،صفحه ۲۳)، این چون یک خانم متعصب تندرویی بوده و این‌گونه با شخص اوّل مملکت و اسلام بعد از پیغمبر صحبت کرده است، نسبت های ناروایی به حضرت داده اند، بعضی هایش هم در کتابهای ما متأسفانه وارد شده است. مثلاً نزاعی که سر یک سوءظن ـ به اصطلاح آنها ـ با علی‌بن‌ابیطالب پیدا می کند و آنها نقل می کنند که پیغمبراکرم واسطه شد تا این نزاع حل شد یکی از آنهاست که بگویند وقتی خانمی با علی‌بن‌ابیطالب علیه‌الصلوةوالسلام درگیر می شود حتماً با یک فرد غریبه هم درگیر خواهد شد. حال این‌که عصمت فاطمه‌زهرا طبق احادیث فراوان و آیات قرآن مسلّم است که لااقل در مسأله آیه تطهیر داخل است و عصمت علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام هم مسلّم و محال است که دو معصومی که وابسته به پروردگار هستند با هم اختلاف داشته باشند. این اصل مسلّمی است که باید هر مسلمانی به آن معتقد باشد. اگر بین دو معصوم در یک زمان، در یک مسأل، اختلاف اساسی واقع شد یقیناً باید بگوییم که یکی از این دو نفر معصوم نیستند و لذا این روایات را جعل کرده اند، تا فاطمه‌اطهر سلام‌اللّه‌علیها با این‌که کوثر است، با این‌که ذوی القربی پیغمبر است، با این‌که آیه‌ی تطهیر در شأنش نازل شده -این سه چیز را اهل‌مطالعه و اهل‌دقّت روی آن کار کنند هر سه چیز که عرض شد دلیل بر عصمت از جهل حضرت زهرا سلام‌اللّه‌علیها است-، ایشان را از کار بیندازند. سخنانی که حضرت زهرا در مسجد در مقابل ابی بکر و اصحاب پیغمبراکرم فرمود آن‌قدر مستند است، آن‌قدر عالی است که از غیر معصوم بعید است که این‌گونه تسلط، این‌گونه فصاحت و بلاغت از کسی صادر بشود. بنابراین یکی از کارهایی که دشمن کرده نه به خاطر این‌که یک خانمی را از کار بیندازد، نه! به خاطر این‌که اسلام را از کار بیندازد، به خاطر این‌که پیغمبری که به همین دلیل فاطمه‌زهرا ام ابیهاست، اگر ام ابیها را از کار انداخت و به عنوان کسی که مردم آزار است ـ نستجیرباللّه ـ اهل‌مدینه را اذیت می کند، کارهای خرافی انجام می دهد، آن‌قدر متأسفانه در بین ما این مطالب گفته شده که من حتّی همین الان جرأت نمی کنم تصریح کنم. یک کارهایی که از یک زن معمولی انجام نمی شود به صورت روایات وارد روایات ما کرده اند و فاطمه‌اطهری که‌ـ تکرار می کنم روی این سه جمله دقّت کنیدـ کوثر است، ذوی القربی پیغمبر است و در آیه‌ی تطهیر در هر کجا که این آیه شریفه نازل شده -چون مکررّ نازل گردیده است- فاطمه‌زهرا سلام‌اللّه‌علیها وجود داشته، این سه دلیل تمام فضائل فاطمه‌زهرا سلام‌اللّه‌علیها را می رساند ، که اگر ان‌شاءاللّه فرصت کنم ولو تکرار است در این دو ماهه این سه جمله را اگر باز هم فرصتی باشد، به اصطلاح زمینه ای باشد توضیح می دهم که چگونه به وسیله کوثر، فاطمه‌اطهر، معصوم از جهل است، چگونه با کلمه ذوی القربی حضرتش نزدیکترین فرد به پیغمبر نه از نظر بدنی، بلکه از نظر روحی و صفات حمیده به پیغمبراکرم نزدیک است. و این‌که هم قدم شده با رسول‌اکرم که از نظر اعتقادی حضرتش معصوم از جهل است. با علی‌بن‌ابیطالب که از نظر اعتقادی {هم قدم شده}معصوم از جهل است. چون خدای‌تعالی در قرآن فرموده:” وَ کلّ شَی‏ءٍ أَحْصَینَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ” (یس / ۱۲). و حضرت امام‌حسن و امام‌حسین به خاطر این‌که تمام کارهایشان با صحّه گذاشتن رسول‌اکرم و معصوم از جهل بودنشان تصریح شده در روایات و سوره هل اتی به این پنج نفر اشاره کرده که من یک وقتی با یکی از علمای اهل سنت صحبت می کردم او دوازده دلیل از این سوره‌ی مبارکه بر عصمت علی‌بن‌ابیطالب و فاطمه‌زهرا و حضرت مجتبی ، حضرت سیدالشهداء برای من توضیح می داد؛ آن‌وقت یک چنین خانمی را گاهی بگوییم سنشان کم بوده، گاهی برای این‌که دیگران را بگریانیم یک مطالبی را نسبت به آن حضرت بدهیم! واقعاً شرم آور است که حتّی برای یک زن معمولی گفته شود. چند روز قبل یکی از اهل سنت در سایت ما نوشته بود که شما می گویید پیغمبراکرم وقتی به فاطمه‌زهرا می رسید میان سینه فاطمه‌زهرا را می بوسید و این کار را شما برای پدرها جایز می دانید که نسبت به دخترهایشان انجام بدهند. من ولو آنکه آن روزی که جواب او را دادم روایات را بررسی نکرده بودم ولی نوشتم اوّلاً این روایت ضعیف است و ثانیاً تو پیغمبراکرم را با خودت مقایسه کردی ؟! که تو به مجرّد این‌که‌ـ این‌قدر بعضی ها حالشان یک جور دیگر است که تا چشم شان به زنی می افتد همه‌ی جنبه های شهوانی در نظرشان می آیدـ بعد خدا حفظ کند یکی از دوستان فاضل هستند آمد گفت حاج آقا من بررسی کردم این روایت را تنها عایشه نقل کرده. -خوب دقّت کنید- چون من آن شب به دوستان نزدیکم گفتم چه کسی دیده {در روایات}که پیغمبر این کار را کرده؟ یا باید خود فاطمه‌زهرا نقل کند، یا علی‌بن‌ابیطالب باید نقل کند و یا پیغمبراکرم، دیگران که یا نامحرم بودند یا آن‌قدر نزدیک نبودند که یک چنین مسأله ای را ببینند، بعد ایشان آمد گفت عایشه دیده، معلوم است که جناب عایشه، ایشان در زمانی که همسر پیغمبراکرم بود و بعدش هم {بی محبتی اش}ظاهر شدـ من این اندازه را به صراحت عرض می کنم و تقیه هم در کار نیست ـ که همیشه نسبت به فاطمه‌زهرا و نسبت به علی‌بن‌ابیطالب اظهار بی محبّتی می کرد، در زمان پیغمبر زیاد جرأت نمی کرد ظاهر کند، اگر چه بعضی از کتب اهل سنت نقل کرده اند؛ که او ظاهر هم می کرد ولی بعد از پیغمبر قضیه جنگ جمل را هیچ مورّخی به اصطلاح منکر نشده که یک عدّه ای را علیه خلیفه تمام مسلمین، -این‌جا دیگر سنی و شیعه نداشت – ، همه مسلمانهای عالَم دست بیعت به علی‌بن‌ابیطالب دادند و آن حضرت را خلیفه پیغمبراکرم ثبت کردند. حالا از نظر معنا از عالَم‌ارواح علی‌بن‌ابیطالب خلیفه پیغمبر بود بماند، ولی دیگر این‌جا در این چهار سال تمام مردم بافهم و نافهم، مؤمن و غیر مؤمن، منافق و غیر منافق همه شان با علی‌بن‌ابیطالب طوعاً أو کرهاً بیعت کردند، جنگ جمل چه وقت انجام شد؟ برای چه انجام شد؟ و علی‌بن‌ابیطالب چقدر محبّت به جناب عایشه کرد که حتّی وقتی که او را دستگیر کردند با یک عدّه حرکتشان دادند به طرف مدینه، یک گله ای کرد که علی من را با مردها فرستاده، همه از روی صورتشان پرده برداشتند دیدند همه اینها زن است، حتّی تا این اندازه ملاحظه عایشه را کرد، آن‌وقت این ناراحتی همیشه بود. همیشه تا وقتی که معاویه زمینه قتل عایشه را به وجود آورد این دشمنی، این چه عرض کنم عدم تزکیه‌نفس در این خانم بوده، آن‌وقت یک چنین خانمی می آید این قضیه را نقل می کند و این چنین سنّی به شیعه نسبت می دهد و بدتر از همه این‌که هر پدری باید مثلاً سینه دخترش را ببوسد! ببینید چقدر دشمنی اظهار می شود، ما به دستور خدا و دینمان و علی‌بن‌ابیطالب علیه‌الصلوةوالسلام هر چه بتوانیم دست اخوّت و برادری را بین مسلمانها قطع نمی کنیم امّا هر یک از این کارها سبب تفرقه بین مردم مسلمان می شود. شیعه یک جمعیت کم و قلیلی نیست که اگر جدا شد از بظاهر مسلمانها، این کسری نیاورند. شیعه اگر بنای تفرقه را داشته باشد که نخواهد داشت، بنای این را داشته باشد که خودش را جدا کند یک مسلمان روی کره زمین می تواند نگذارد. همان‌طوری که در جنگ نهروان علی‌بن‌ابیطالب فرمود و عمل کرد، شیعه این‌قدر قدرتمند است به پشتیبانی حضرت بقیةاللّه، شما شیعه را دست‌کم نگیرید، جمعیت ممکن است کم باشد امّا یک قدرتِ فوق العاده ای پشت سر همین چند نفر شیعه هست که اگر ما قدرش را بدانیم، که تمام مردم کره زمین را ان‌شاءاللّه یک روز آدمشان خواهیم کرد، یک روز به رهبری آن بزرگوار، آن فرزند فاطمه‌اطهر سلام‌اللّه‌علیها، آن نهری که از این کوثر در بین بشریت جاری شده ان‌شاءاللّه آنها را از بین می بریم، یا باید کشته شوند یا باید شیعه علی‌بن‌ابیطالب باشند، منتها حالا آقایمان گفته من یک کناری هستم شما هم آرام باشید و الاّ این قدرتمندان کره زمین چه ارزشی دارند که بتوانند حتی با یک نفر شیعه درست و حسابی مبارزه کنند؟ من نمی خواهم وارد سیاست بشوم و نخواهم شد ولی همین اندازه عرض می کنم تنها مملکتی که صددرصد پشتوانه اش امام‌زمان است و تنها مملکتی که وابسته به قدرتمندان امروز جهان نیست، همین مملکت است.- و شما فکر نکنید- تمام کره زمین امروز دشمن شما هستند، هر کدام به یک نحوی، سنّی به یک نحو، مسیحی به یک نحو، یهودی به یک نحو و مثل مَرد ـ نه مثل مَرد ـ از یک جهت مثل مرد، چون اگر مرد نام علی‌بن‌ابیطالب باشد مثل مرد، در مقابل همه اینها ایستاده ایم و آرامش مان را داریم، هیچ مسأله ای نه تحریم هایشان، نه مسائل مختلف شان در روحیه این مردم تأثیر ندارد. به خدا قسم اگر مردم عراق هم این یکپارچگی و مقام رهبری را حفظ می کردند، افغانستان هم همین کار را می کردند مثل ما از روز اوّل آرام بودند و در مقابل هر دشمنی می ایستادند ولو هشت‌سال جنگ طول بکشد. ما حیف که زبانمان بسته است، دست مان بسته است آن هم نه با ریسمان خودمان یا دشمن، با اذن حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه ، او ما را اجازه نمی دهد، حضرت زهرای ما یک تنه در مقابل آن کسی که ریسمان انداخته گردن علی‌بن‌ابیطالب و به طرف مسجد می کشد ایستاده، “خَلُو ابن عَمّی”( تفسیر العیاشی/ج۲ ،ص۶۶ ،ح ۷۶ )، پسر عمویم را رها کنید، “او لاکشف بالدعاء رأسی و اشکوه للاله شجونی”، من پشت پرده در میان زنها سرم را باز می کنم و شکایت شما را به خدا می کنم. اگر راوی غیر از سلمان بود ما نمی پذیرفتیم، سلمان از نظر ما از اهل بیت است، می گوید دیدم پایه های مسجد به لرزه افتاده، نزدیک است سقف مسجد روی سر همه خراب بشود که علی‌بن‌ابیطالب من را صدا زد گفت به فاطمه بگو صبر کند. {فاطمه ی زهرا}کسی است که در مقابل این افراد می گوید: یابن ابی قحافه، این کلمه خیلی تند است! ای پسر آن پیرمردی که زنده است {اما}تو به خاطر این‌که سنّت از همه بیشتر است ادّعای خلافت می کنی؛ وقتی به پدرش گفتند که ابی بکر خلیفه شد، گفت که: برای چه؟ گفتند: به خاطر این‌که سنّش زیاد است. گفت: خوب من پدر او هستم چرا من را خلیفه نکردند. حالا کار به این بحث ها نداریم. نمی خواهم وارد این بحث ها بشوم، یک مقدار حواستان جمع باشد اقل کاری که باید بکنید این‌است که حرفهایی که دشمن در خصوص فاطمه‌زهرا سلام‌اللّه‌علیها درست کرده در این دو ماه نگویید و گوش ندهید و کمک به دشمن نکنید. با اشاره عرض کردم. فاطمه‌زهرا سلام‌اللّه‌علیها آن‌قدر عزیز است نزد خدا که وقتی خدا او را به پیغمبراکرم عنایت کرد، اوّلاً یک کار بزرگی را که یک کسی می کند می گوید: “اِنّا”، ما، قرآن را که نازل می کند می گوید: “إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ” (قدر / ۱) بعد هم اگر چیز بزرگی باشد با کلمه عطا، آن هم از جانب خدا، آن هم به پیغمبراکرم داده می شود. “إِنَّا أَعْطَینَاک” (کوثر / ۱) سوم: کلمه کوثر، خیر کثیر که خدا وقتی می گوید ای پیغمبر به تو خیر کثیر دادم، متأسفانه مفسرین کوشش کرده اند که اسم فاطمه‌زهرا را در این جمله نبرند، حالا یا دستور دشمن بوده یا خودشان دشمن بودند. ولی از سیاق آیه و سوره استفاده می شود که خیر کثیر فقط فاطمه‌زهرا سلام‌اللّه‌علیها است. اگر {منظور}قرآن هم هست در قلب فاطمه است، هر خیری که هست در قلب فاطمه‌زهرا و صاحبش فاطمه‌زهراست. من در مجلسی صحبت می کنم که سالهاست شما پای حرفها نشستید و حقایق را تا حدّی می دانید. دیگر خیر کثیر در آن نمی شود که مثلاً فرض کنید یک بزرگی به شما بگوید یک گونی گندم پاک کرده دادم به تو، {تازه}در آن کلّی آشغال {هم}داشته باشد. {در چنین شرایطی که }خدا خیر کثیر را به پیغمبر با آنکه می گوید “إِنَّا أَعْطَینَاک”، {در نتیجه}هیچ جهلی در فاطمه‌زهرا سلام‌اللّه‌علیها نبوده و نیست. خیر کثیر، -جمله بعدی-، تمام این جملات سوره کوثر همه اش اهمیت فاطمه‌زهرا سلام‌اللّه‌علیها را می رساند. “فَصَّل”، حالا که من به تو این عنایت را کردم نماز بخوان، شکر چند نوع است: یکی این‌که بگوید انسان شکراً للّه، یکی این‌که انسان سرش را بگذارد به سجده بگوید شکراً،شکرا، شکراً، شکرا، یکی این‌که نماز شکر بخواند. نماز شکر باید خیلی عطای پروردگار بزرگ باشد که همه زندگی پیغمبر را شامل بشود تا بگویند “فَصَّل”، آن هم “فَصَلِّ لِرَبِّک”، آن خدایی که تو را تربیت کرده، ساخته و تو را پیغمبر با این همه عظمت قرار داده. خوب نماز خواندیم برای پروردگارمان، برای مربّی مان، کافی است؟ نه! بالاترین قربانی ها را -در منی و عرفات هم که بروید یک قربانی گوسفند است، یک قربانی گاو است-، بالاترین قربانی ها که شخصیت های مهمّ برای قبول شدن حجّ شان انجام می دهند کشتن شتر است. شتر، “وَ انْحَرْ”، با وَاقتل، با این جملات نمی گوید که اشتباه بشود بین گوسفند و گاو و امثال اینها، نحر کن، یک شتر بکش، گوشتش زیاد است به فقرا بده، جملهی دیگر که از همه مهمتر است و از معجزاتی است که به خاطر فاطمه‌زهرا در اسلام واقع شد. “إِنَّ شَانِئَک هُوَ الْأَبْتَرُ “(کوثر / ۳) آخر انسان گاهی غیضش می گیرد یک چیزی می گوید تند هم می گوید امّا خدا که این‌طور نیست، خدا به خاطر فاطمه‌زهرا بنی امیه را که یک فامیل بزرگی بودند،- من خودم باور نمی کردم وقتی در تاریخ نگاه می کردم یعنی {انسان} سختش است که باور کند روزی که ابی عبداللّه الحسین در عاشورا شهید شد ده هزار گهواره طلا و نقره که تنها بچّه های شیرخوار را می گذارند در آن، در میان بنی امیه در حرکت بود، ببنیید به کجا رسیده بودند.- اینها دشمنان فاطمه‌زهرا بودند. دشمنی هایشان را هم به انـحا ء مختلف انجام دادند. در جنگ جمل همه آنهایی که اطراف رهبرشان بودند اکثراً از بنی امیه بودند، کارهایشان را انجام دادند. ده هزار گهواره طلا و نقره در حرکت بود، همه جای اسلام را گرفته بودند، آن‌قدر مغرور شده بودند که یزید می گوید: لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء ولا وحی نظر خیلی غرور می خواهد در میان مسلمانها آدم بگوید که نه وحی نازل شده و نه این مسائل بوده، اسلامی در کار نبوده، اسلام آمده ما را شاه کند و ما هم که حالا شاه شدیم. تا این‌جا رسیده بود. ـ این نویسنده کتاب که فکر می کنم صاحب کتاب حالاـ یکی از کتب اهل سنت و فکر هم می کنم در انوارزهراء سلام‌اللّه‌علیها نوشته باشم، این شخص می گوید که الان بعد از پانصدسال، یک نفر پیدا نمی کنید بگوید من از بنی امیه هستم. ولی هشتاد میلیون، هشتاد میلیون ساداتی هستند که نسب نامه دارند. اینها همه نشانه های فاطمه‌زهراست. فاطمه‌زهرا چقدر مردم دنیا نسبت به او ارادت دارند؟ اقلاًّ همه مسلمانها، حتّی مسلمانهای ناصبی هم {درباره آتش زدن در}می گویند نه! این حرفها را شیعه درست کرده. هیچ وقت حضرت زهرا را دَر به پهلویش نمی زنند، هیچ وقت نمی کشند، هیچ وقت این کارها را انجام نمی دهند. که ما برایشان ثابت می کنیم که نه، خودتان گفتید. کتب خودتان نوشته، شما این کارها را انجام دادید، خوب؛ “إِنَّ شَانِئَک هُوَ الْأَبْتَرُ”؛ این دشمنت کوتاه است. للباطل جوله، باطل یک جولانی دارد. الان این سردی این کولر نسبت به هوای تابستان، این جولانی دارد، تا وقتی روشن باشد، برق باشد، یک قدری خنک هست ما هم می گوییم به به! ولی حقیقت این نیست. حقیقت آنی است که باشد، از جانب خدا باشد. باطل یعنی چیزی که دوام ندارد، دنیا باطل است چون دوام ندارد. و امثال اینها، هر چیزی که دیدید بود و خیلی هم خوب است، خیلی هم قشنگ است ولی نمی ماند. این را شما در ردیف باطل ها، منتها بعضی از باطلهاست مفید است، خدا خلق کرده برای راحتی ما بعضی هایش هم، نه باطل صددرصد است. “إِنَّ شَانِئَک هُوَ الْأَبْتَرُ”؛ پیغمبراکرم فرمود: “کُل حَسب و نَسب مُنقطع الاّ حسبی و نسبی”( بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام /جلد ۶، صفحه ۳۱۹ )، فاطمه‌زهرا در وصیتنامه اش فرمود: “وَ أَقْرَأُ عَلَى وُلْدِيَ السَّلَامَ إِلَى يَوْمِ القیامة”( بحارالانوار/ ج۴٣، ص١٨۵) ، ببینید آن هم می گوید الی یوم القیامه، این هم الی یوم القیامه، “اَلْأَخِلَّاءُ یوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ” (زخرف / ۶۷) اینها دوام دارند. افراد بی دوام مثل بنی امیه هستند. در زیارت عاشورا می گویید: “اللّهم العن بنی امیة قاطبة، خدایا قاطبه بنی امیه را لعن شان کن، این منظور این نیست که هر چه از نسل بنی امیه باشد بد است چون جبر که در کار نیست، ولی لازمه ی این نسل ـ نسل را دارد می گوید ـ یعنی همان‌طوری که ما اهل بیت پیغمبر را در زیارت جامعه خطاب می کنیم ، تمام فضایل را به آنها نسبت می دهیم، چرا؟ به خاطر این‌که یک عده ای از آنها همه فضائل را داشتند، همین‌طور ما نسبت به بنی امیه به عکس {این مسئله را می بینیم}، همه شان ملعون هستند، قاطبه شان، جمعیتشان، اجتماعشان، همه شان از رحمت خدا دور هستند، حالا گاهی استثناء هم دارد بعضی از خوبان هم بودند در بنی امیه و خیلی هم خدمت کردند و ارزش هم دارند ولی {از نظر}کلّی کار، این خاندان این‌طور هستند، این خاندان با حضرت زهرا در افتادند، این خاندان با ذریه ی فاطمه‌زهرا در افتادند، “إِنَّ شَانِئَک هُوَ الْأَبْتَرُ”، دشمنت، آن {شخص}، حتّی به صورت فرد آورده، همه ی دشمنان فاطمه‌زهرا را “شانئ” می داند، دشمن می داند، با هُوَ هم گفته برای این‌که این‌قدر بی لیاقت و بی ارزش هستند که به عنوان یک فرد هم نباید معرّفی بشوند.” إِنَّ شَانِئَک هُوَ الْأَبْتَرُ”، این‌قدر این سوره مبارکه معنا دارد، این‌قدر معجزه آساست، شما در تمام ممالک اسلامی بروید بگردید اولاد بنی امیه وجود ندارد. هستش! هست ولی نمی توانند خودشان را معرفی بکنند. یک کسی می گفت من از اولاد خالدبن‌ولیدم، یکی هم آن‌جا بیکار بود بر سرش زد ، {گفت}خاک بر سرت که یک چنین افتخاری می کنی. اولاد معاویه که اصلاً نیست، اولاد عثمان و اینها {بقیه}کجا هستند؟ کجا رفتند؟ الحمدللّه در زمانی واقع شدیم که این سوره‌ی مبارکه اعجازش کاملاً روشن شده، به هرحال “هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ”(جمعه/۲)، خدای‌تعالی این پیغمبر را فرستاده که آیات قرآن را تلاوت کند. من چون ممکن است –این جزوه تمام شود- و دیگر من نتوانم این مطالب را بگویم یک مختصری اشاره می کنم. “یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ”، این کاری که شما انجام می دهید، ما از همین جا اقتباس کردیم برای این جهت هم اصرار دارم که بگویم. انسان اوّل باید آیات الهی را بخواند، حالا خودش سواد ندارد چون اینها {مردم مکه} همه شان اُمیین بودند. شما اگر در خانه می بینید مادرتان، پدرتان سواد ندارد همین جزوه را برایشان بخوانید. من دیدم {افراد}در خانه ها می نشینند یک کسی که قرائتش صحیح است آیات جزوات را، -این بیست آیه است، چیزی نیست- بخوانید. یا خودتان {به تنهایی}بخوانید، این‌جا خدای‌تعالی می فرماید: پیغمبر برایشان می خواند چون سواد نداشتند، چون اُمّی بودند. اُمّی دو تا معنا دارد درباره ی پیغمبر، در این‌جا به عنوان بی سوادها و اهل اُم القری {است}، چون مکه اُم القری است و مردم مکه هم اُمیین هستند. یک معنای ظاهری تر آن که بیشتر هم انصراف دارد همین است که بی سواد بودند. اوّل قرآن خواندن، آقایان قرآن تان را بخوانید ، -من متأسفم- روز قیامت می بینید دو تا شاکی دارید، قرآن جلو می آید می گوید خدایا، این مردم مرا مهجور کردند. جزوه را خریدند به خانه بردند و نخواندند و من هم می گویم خدایا من نوشتم، ترجمه اش هم کردم، به آنها هم دادم، پولی که از آنها گرفته می شود، یک قِرانش صرف کاری که خدا راضی نباشد نمی شود. البته یک مقدار خرج دارد، چون بعضی ها می نشینند خشکه با ما محاسبه می کنند. یک مقداری از آن شاید نصف از این پول خرج دارد و نصف دیگرش خرج کارهای پرمنفعتی که ان‌شاءاللّه همه شما راضی هستید {می شود}، روز قیامت “یوم تُبلی السَرائر”(طارق/۹) می فهمید که زحمتش را ما کشیدیم، ثوابش را شما بردید. این را بخوانید، نکند که بخرید ببرید در خانه بگذارید، {حتی}یک روزش هم که نخواندید باور کنید روز قیامت باید جواب بدهید. هر روز، {خواندن}این کاری ندارد. می خواهید ساعت بگذاریم ببینیم چقدر{طول می کشد}، الان آقا چقدر طول کشید؟ یک ربع طول کشید، ایشان با قرائت خواند و همه چیز، یک ربع آدم وقتش را صرف شنیدن کلام خدا نکند خیلی بد است. واقعاً هر کس نخواند من خودم روز قیامت از او شکایت می کنم. قیامت هم خیلی نزدیک است خیال نکنید که {دور است و بگویید}کجاست قیامت؟ نه! “إِنَّهُمْ یرَوْنَهُ بَعِیداً ٭ وَ نَرَاهُ قَرِیباً” (معارج / ۶-۷) این درباره ی قیامت کبری هم هست. “وَ یُزَکیهِمْ”، تزکیه‌نفس همین هفت مرحله ای است که دستور داده می شود، یعنی تزکیه‌نفس هم جور دیگری هم می شود ولی این‌طوری {با این مراحل}انجام می شود{عملی است}، آن طوری ها {به روش های دیگر}من تا حالا ندیدم انجام بشود. “وَ یعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَ الْحِکمَةَ”، ببینید اول می گوید: “یَتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ”، بعد می فرماید: “وَ یعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَ الْحِکمَةَ”، بعد از تزکیه‌نفس تعلیم کتاب و حکمت است. اگر کسی را دیدید که تزکیه‌نفس نمی کند بدانید قرآن را نمی فهمد ولو فخر رازی باشد، -معلّم کبیر تفسیر قرآن،- نمی فهمد، من دلائلی دارم که قرآن را نمی فهمد. چرا؟ به جهت این‌که کسی که علی‌بن‌ابیطالب را نفهمد که خلیفه اوّل است این شخص دیگر می خواهد باقی قرآن را بفهمد؟! حکمت، آن حکمتی که خدای‌تعالی در عالم‌ارواح به ما یاد داده آن را باز دو مرتبه پیغمبراکرم تعلیم می دهد، تذکر می دهد که البته منظور تذکر است. “وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ”(جمعه/۲)، پس ان‌شاءاللّه کوشش کنید این مسائل را انجام بدهید بعد خدای‌تعالی می فرماید: “ذَلِک فَضْلُ اللَّهِ یؤْتِیهِ مَنْ یشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ” (جمعه / ۴) طرف مقابلی که همه قرآن را می گیرند و می برند می خوانند یا نمی خوانند ولی عمل نمی کنند این آیه ی بعد است: “مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ”(جمعه/۵)، مَثل کسانی که تورات را حمل می کنند، {فرض کنید مثل} یک خاخامی {است که}یک توراتی زیر بغلش گذاشته و هر روز هم می رود کنیسه و بر می گردد، ولی عملش عمل توراتی نیست. خدا می بینید با چه تندی، من الان خجالت می کشم که بگویم. که می فرماید: “ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا”، یعنی این را عمل نمی کنند. “کمَثَلِ الْحِمَارِ”، مثل خر هستند، خوب این کلمه بد است من بگویم، ولی اگر بد بود باید گاهی آن‌جوری گفت که به قلب طرف بخورد. تیر را آن چنان باید با فشار کشید که قلبش سوراخ بشود، “یحْمِلُ أَسْفاراً”، در آن خورجین خر یک مقدار کتاب بار کردید این چه استفاده ای از این کتابها می کند؟ و خدا هم خودش می گوید بد مثلی بود زدیم ولی برای این‌که شماها بفهمید. “مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا کمَثَلِ الْحِمَارِ یحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ” (جمعه / ۵) آیات خدا را اهمیت نمی دهند، تکذیب می کنند، به ثمن قلیل می فروشند. “وَ اللَّهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ”، بعد دیگر” قُلْ یا أَیهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ” (جمعه / ۶) همه اش تکمیل همان {مطلب} است که شما مثل الاغی که بارتان فقط کتاب است {می باشید} و الاّ اگر راست می گویید، اگر ولی خدا شدید ـ چون انسان کتاب می خواند که ولی خدا بشود ـ کتابی که خدا دوست دارد اگر شما بخوانید باید ولی خدا بشوید، مهندس شدید، شدید، نشدید، نشدید، دکتر شدید شدید، نشدید نشدید، آنها هیچ{مهم نیست} ، اگر ولی خدا شدید و قرآن یا کتاب تورات یا کتابی را خواندید باید این‌جوری بشوید: “إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ” (جمعه / ۶) تمنّای مرگ بکنید. البتّه حالا شما هم خیلی دستپاچه نشوید. نگویید پس ما از آن بخش اوّل نیستیم! ان‌شاءاللّه می رسید {به آن مرحله}، راه را شروع کردید، آدم وقتی که در ماشین نشست خواست به مشهد برود ، از همان لحظه اوّل مشهد نیست، صبر کنید، {کم کم}داریم می رویم. همین قدر که انسان دارد می رود { و در راه است}، مشهدی است. { می پرسند}کجا رفت؟ هنوز مثلاً فرض کنید این شریف آباد تهران هستید می پرسند کجاست آقا؟ کجا رفت؟ می گوییم رفت مشهد، رفتیم مشهد، و ان‌شاءاللّه شما رفتید پیش خدا، راه افتادید. هر جایی هم که موفق نشدید، -نه ناموفق به خاطر کوتاهی کردن-، یک وقت خدای نکرده مرگی، چیزی رسید خدا شما را می گیرد ، می برد ، {می گوید}دوست ما به طرف ما راه افتاده ، محال است که او را در بیابانها رهایش کنیم ، نه! شما را می برند. امشب شب شهادت حضرت زهرا سلام‌اللّه‌علیها است. واقعاً مظلومه بود، واقعاً غریبه بود، حضرت زهرا سلام‌اللّه‌علیها تنها کسی است که {صددرصدمشمول این آیه می شود که }خدای‌تعالی به پیغمبر فرمود: “قُلْ لَا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی” (شوری / ۲۳) هر کسی را بخواهند منکر بشوند که ذوبی القربی پیغمبر است، فاطمه‌زهرا را نمی توانند منکر بشوند. ذوبی القربی یعنی آن کسی که یک نزدیکی زیادی به یک شخص دارد، {اشکال گیرندگان}می توانند بگویند امام‌حسن و امام‌حسین چطور، حضرت امیرالمومنین چطور، ائمه‌اطهار چطور، نمی فهمند که قرب و نزدیکی {حقیقی}، نزدیکی معنوی است. فاطمه‌زهرا هم نزدیکی معنوی دارد هم نزدیکی ظاهری، بدنی. خدا می داند گاهی من نمی توانم روضه ی تندی بخوانم. اینها چه کردند، آتش آورده پشت دَر گذاشته، یکی از این آدمهایی که ضعیف الایمان ولی بالاخره شناختی از اسلام داشت. گفت: فیها فاطمه، دَر هم دَر مسجد است، چون دَر خانه علی‌بن‌ابیطالب داخل مسجد باز می شد، یک دَر هم بیشتر نداشت. “فیها فاطمه”، {دومی}گفت: باشد! باشه اش می دانید یعنی چه؟ یعنی ما هدفمان شکستن پهلوی اوست، هدفمان سقط‌جنین اوست، هدفمان اذیت اوست. روزی که فاطمه‌زهرا از دار دنیا می رفت، اینها آمدند کنار فاطمه نشستند، فاطمه‌زهرا سؤال کرد شما آیا از پدرم شنیدید که فرمود: “فاطمة بضعة منّی من آذاها فقد آذانی”، کسی که فاطمه را اذیت کند من را اذیت کرده، گفتند شنیدیم. حضرت دست به دعا برداشت، گفت: خدایا شاهد باش اینها من را اذیت کردند. آن یکی به رفیقش گفت: بلند شو برویم، بگذار در دنیا یک زن هم از ما هم راضی نباشد و لعن خدا و پیغمبر که: “إِنَّ الَّذِینَ یؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ” (احزاب / ۵۷) را برای خودش خرید. خدایا آنی و لحظه ای قلب ما را در دنیا و آخرت متوجّه این دو نفر مفرما. من یک وقتی با مرحوم حاج ملاآقاجان به کوفه رفته بودم ، زیارت قبر مسلم‌بن‌عقیل، آن {قبر}پشت قبر مختار است. ایشان برای من توضیح می داد، می گفت مختار، برای خاطر این کاری که کرد- قاتلین سیدالشهداء را کشت- خدا او را به بهشت می برد ، ولی اوّل او را کنار جهنّم می برند و یک ترس فوق العاده ای بر می دارد. بعد حضرت سیدالشهداء می آیند شفاعتش می کنند. گفتم: چرا او را کنار جهنّم می برند ؟ گفت: یک مختصری محبّت اینها را {اولی و دومی}در دل داشت. خیلی حواستان جمع باشد، خیلی مواظب روحیاتتان باشید. نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه پروردگارا به آبروی ولی عصر فرج آن حضرت را برسان، خدایا همه ی ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده، پروردگارا ما را از محبّین حضرت فاطمه‌زهرا قرارمان بده، محبّت آن حضرت را در دلهای ما زیادتر بفرما، خدایا جان مان، مالمان، هر چه داریم قربان آن حضرت قرار بده، فدای آن حضرت قرار بده، خدایا همان‌طوری که در حدیث کساء هست که حضرت زهرا سلام‌اللّه‌علیها آن‌قدر عظمت دارد که وقتی جبرئیل سؤال می کند اینها چه کسانی اند، که این‌قدر اهمیت دارند زیر کساء هستند، خدا می فرماید: “هم فاطمة و ابوها”، این محبوبه ی خداست، اسم او را بیشتر از همه می برد. “هم فاطمة و ابوها، و بعلها و بنوها”، خدایا به حق این فاطمه، فرج امام زمان ما را برسان. خدایا چشم فاطمه‌زهرا را، دل فاطمه‌زهرا را با ظهور امام زمان روشن بفرما، پروردگارا این دوستان فاطمه‌زهرا را به آبروی ولی عصر در پناه امام زمان حفظ بفرما، خدایا اینها را موفق به کمالات روحی بفرما، پروردگارا به آبروی حجةبن‌الحسن، به آبروی امام زمان قسمت می دهیم همه ی ما را به لقای معنوی و حقیقی پروردگارمان موفق بفرما، خدایا عامل به قرآنت همه ما را قرار بده، خدایا به آبروی آقایمان حجةبن‌الحسن، ما را شیعه واقعی علی‌بن‌ابیطالب قرارمان بده، خدایا مریض های اسلام شفا مرحمت بفرما، مریضه منظوره، مریض منظور الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، من یک مادری داشتم خیلی در تربیت ما کار می کرد حالا من درست تربیت نشده ام، ما هر سال مقیدیم که برای ایشان یک طلب مغفرتی کنیم که ایشان روز سیزده ماه جمادی الاول از دار دنیا رفت. لذا به خاطر این‌که {هدیه ای باشد}به هرحال دلم می خواهد آقایان همان‌طوری که نشسته اند یک حمد و سه قل هو اللّه برای ایشان بخوانند. و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان.

 

لینک دانلود ویدیو: 

کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۵ جمادی الاول ۱۴۲۷ قمری – ۱۲ خرداد ۱۳۸۵ شمسی – توضیح آیات آخر سوره حشر (و ما من دابة فی الارض) ، حدیث کساء

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.

 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، ” یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اِتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ٭ وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ” (حشر/۱۸ـ ۱۹). آیاتِ بسیار تكان دهنده ی پُر از حكمت و مطالب بسیار عالی، كه من گاهی فكر می كنم كه اگر تمام حكمای عالم بخواهند مطالب بسیار خوبی از خودشان یا از تمام دانشمندان جمع كنند، اگر بیایند از قرآن مجید استفاده كنند، بهترینش و كاملترینش را پیدا می كنند. خدای تعالی در قرآن زیاد به تقوا اشاره فرموده، تقوا یعنی خودنگهداشتن، همان جمله ای كه درباره ی فقهائی كه مرجع تقلید می شوند، امام فرموده است: ” صائناً لنفسه”( وسائل الشیعه/ ج ۲۷، ص ۱۳۱)، یعنی خودنگهدار، این مسأله‌ی خودنگهداری خیلی اهمیت دارد، انسان خودش را از گناه نگه بدارد، خودش را از آمال و آرزوهای زیاد نگه بدارد، خودش را از صفات رذیله نگه بدارد، روایاتی هست كه ائمه‌اطهار علیهم‌السلام فرموده اند و در قرآن هم مكرر، -حتی در یكی دو هفته‌ی قبل {در آیاتی که خواندیم} به آن اشاره ای فرموده- ذات مقدّس پروردگار- كه دنیا ارزش ندارد. شاید این جمله برای مردم دنیا خیلی تعجّب آور باشد كه چطور دنیا ارزش ندارد؟ یكی در فقر و فلاكت زندگی كند و یكی در كمال راحتی و خوشی زندگی كند؛ معنای این جمله این است كه هر دو باید فكر نكنند كه اهمیت دارد، چه ثروتش و چه فقرش، این قابل توجّه و تعجّب خیلی ها ممكن است واقع شود. ولی برای كسانی كه معتقد به قرآن هستند یعنی قرآن را قبول دارند، اسلام را قبول دارند به این مسأله قطعاً برخورد می كنند، چون این مسأله در قرآن مجید فراوان ذكر شده كه انسان ابدی است. چه كافر باشد چه مسلمان، چه خوب باشد چه بد، انسان با مردن برنامه اش تمام نمی شود ، همیشه خواهد بود و بی نهایت در مقابل محدود قابل مقایسه نیست. محدود صفر و بی نهایت همه چیز است. بنابراین حالا فرض كنید اگر از باب مثل ، یك فرد ثروتمند بسیار در رفاه و آسایش، به یك لحظه ناراحتی یا یك لحظه خوشی برخورد می كند ، اگر عاقل باشد این را هیچ وقت به حساب نمی آورد. مثلاً فرض كنید كه یك زنبوری آمد برخورد كرد به دست انسان و حتّی نزد، زهر نریخت، ولی یك برخورد مختصری كرد و رفت، اگر دیدید این شخص خیلی ناله و فریاد می كند، بدانید خیلی انسان ابلهی است. اگر ما مسلمان باشیم و معتقد به قرآن و ذات مقدّس پروردگار باشیم، دنیا در مقابل آن زندگی‌ای كه ما خواهیم داشت، یك لحظه است. خیلی كم! نه خوشی اش قابل توجّه است و نه ناراحتی اش، چون هر چیزی كه گذرا بود بالأخره فراموش می شود. ما عالم ذر به آن طولانی را فراموش كردیم، عالم ارواح را فراموش كردیم كه انبیاء باید بیایند به یاد ما بیاورند و متذكّرمان كنند آن وقت دنیایی كه نهایت اگر كسی زیاد عمر كند، صد سال، صد و بیست سال، این در مقابل بی نهایت چه ارزشی دارد؟ و یقیناً یك روزی خواهد رسید كه ما دنیا را فراموش می كنیم. نه اینكه یك فراموشی مثل فراموشی كه در دنیا نسبت به عوالم قبل داریم، فراموشی به خاطر جزئی بودنش، به خاطر كوچك بودنش، به خاطر قابل توجّه نبودنش، ما فراموشش می كنیم. آن وقت در این یك لحظه ای كه بر ما می گذرد، اگر آمد و افرادی پیدا شدند كه این یك لحظه را همه چیز بدانند، آخرت ابدی را اصلاً یا قبول نداشته باشند یا به آن توجّه نداشته باشند، اگر یك فردی در دنیا پیدا شد كه همه ی فكرش، این كه امیرالمؤمنین علیه‌السلام می فرماید: ” لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فی کُلِّ یَومٍ فَاِن مرة “( کافی/ ج۲، ص ۴۵۳ )، از ما نیست اگر كسی در شبانه روز یك مرتبه لااقل خودش را حساب نكند، برای این جهت است كه اگر انسانی پیدا شد که در شبانه روز به حساب خودش نرسید، یعنی فقط به فكر همین لحظه ای كه الان در آن هست بود، همین دنیا را برای خودش خواست روبراه كند، همان اندازه كه آخرت و زندگی انسان بی نهایت است و پرارزش و دنیا بسیار كوچك، این شخص هم همان اندازه پست و بسیار كوچك است. هیچ وقت اسباب بازی را به دست آدم بزرگ نمی دهند. شما این را بدانید اگر الان شخصی از مسافرت بیاید شما هم مثلاً یك آیت اللّه هستید برای شما یك عروسكی مثلاً از فلان شهر خریده كه یك صدایی می كند، آورد به شما داد، {گفت} آقا این را برای شما سوغات آورده ایم، علاوه كه به شما بر می خورد و از او تشكّر نمی كنید، بسیار این مرد را بی عقل تصوّر می كنید، {پیش خودتان می گویید} عجب آدم بی شعوری است، عجب آدم بی عقلی است. اینجوری است، حساب دو دو تا چهارتاست، دنیا لعب است، لهو است و اسباب بازی است. آخرت “لَهِیَ الْحَيَوانُ ” (عنکبوت/۶۴)، حیات دائمی؛ حالا شما هم یك فردی هستید كه دائماً به فكر آخرتید و آن حیات ابدی و اهل سیر و سلوك و لقاء پروردگار، حالا یك نفر آمد گفت آقا از فردا تو رئیس جمهوری، تو وزیر فلان قسمتی، تو مدیر كلّی، باور كنید اگر انسان، انسان بشود و عاقل باشد از آن عروسكی كه یك نفر از مسافرت كه می آید برای یك آیت‌اللّهی، یك حكیمی، یك دانشمندی می آورد مسخره تر است. این را جدّی می گویم، باید معتقد باشید. اگر كسی یك- مثلاً فرض كنید- خانه ای به شما هدیه داد، یك ماشینی به شما هدیه داد، یك فردی بود كه یك ثروت زیادی را به شما هدیه داد شما اگر متقی است، باید از او خوشتان بیاید برای تقوایش، و الاّ با این كارش -حالا به اندازه ی فهمش كار كرده-، من نمی گویم از یك چنین شخصی بدتان بیاید ، من نمی گویم كه از یك چنین شخصی تشكّر نكنید ، ولی بدانید این مثل آن مورچه ای است كه برای حضرت سلیمان ران ملخ هدیه می برد. اگر شما سلیمان باشید، اگر شما انسان باشید، اگر نه، به آن چشم نگاه نكردید، به آن چشمی كه حضرت سلیمان به مورچه نگاه كرد و در عین حال از او تشكر كرد و گفتند: “ان الهدایا علی المقدارمهدیها “، اگر با این چشم نگاه كردید بسیار خوب، امّا اگر گفتید بارك اللّه، تو زندگی من را نجات دادی، تو من را حیات بخشیدی، تو به من همه چیز دادی، اگر این طوری شد- خدای نكرده- هیچ وقت به خدا نمی رسید، نمی توانید سالك الی اللّه باشید. این یك مطلب بود كه در قرآن از همین آیات استفاده می شد، كه اگر انسان تقوا داشته باشد، خودش را نگه بدارد، از افكار پلید خودش را نگه بدارد- شما فكر نكنید كه افكار پلید فقط فكر دزدی و خیانت و زناست- كسی افكار پلید دارد كه دنیا را همه چیز بداند و آخرت را اهمیت ندهد، این فكر پلید است، خبیث است، اگر یك شخصی را دیدید که تمام فكرش روی درآمد است، به دین كار ندارد، بلند می شود به مسافرت های طولانی می رود، در این هوای گرم، با بی دینی ها روبرو می شود كه یك مقداری پول بدست بیاورد. آن هم اگر دزد نباشد، تازه یك فكر پلیدی دارد. خدای تعالی فرموده است كه: ” وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا وَ یعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِی كِتَابٍ مُبِینٍ ” (هود/۶) این را بدانید “دابه” یعنی جاندار، از آن موجود یك سلولی گرفته تا فرض كنید بزرگترین حیوانات و از نظر شخصیت بزرگترین حیوانات انسان است، از نظر هیكل بزرگترین حیوانات شاید در زمان ما فیل باشد، همه را می شناسد، همه را روزی می دهد، ” إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا “، بر عهده ی خداست كه روزی او را بدهد، اصلاً عهده گرفته، تعهّد كرده كه روزی انسان را بدهد، یك آدم نافهمی- نمی دانم، چون می ترسم شامل خیلی ها بشود- می گوید: پس چرا ما وقتی دنبال كار نمی رویم پول نداریم؟ زندگی نداریم؟ خدا از آن طرف فرموده: ” وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْكاً ” (طه/۱۲۴) انسان باید وظیفه اش را انجام بدهد، واجب است كه آنچه خدا امر كرده انجام بدهد، كار بكند، كوشش بكند، اگر می تواند شب و روز كار بكند برای اینكه خدای تعالی دستور فرموده، شما نماز شب می خوانید پول می گیرید؟ شما مثلاً نمازهای یومیه را می خوانید پول می گیرید؟ نه! این كارتان هم همین طور باشد. نمی گویم پول نگیرید و كار بكنید، كار کردنتان برای پول نباشد. روزی تان را خدا می دهد، كارتان برای خدا باشد، این یك فایده دارد. من یك وقتی در یك مجلّه ای خیلی قدیم خواندم كه در مدارس فلان مملكت از اوّلی كه یك بچّه را در مدرسه می گذارند ، زیر نظر هست تا وقتی كه مثلاً لیسانسش می گیرد، دكترایش را می گیرد زیر نظر است. هر كدام استعداد فوق العاده ای دارند، در بین جوانهای ما هم زیاد است، منتهی آن برنامه را ما عمل نمی كنیم و شاید هم نباید بكنیم. او را زیر نظر می گیرند، می بینند این جوان، این بچّه، این مرد خیلی بااستعداد است. بعد از اینكه برایشان ثابت شد كه خیلی بااستعداد است به سراغش می آیند، به او می گویند كه به تو زن می دهیم، به تو خانه می دهیم، به تو ماشین می دهیم، هر چه بخواهی به تو می دهیم، تو فقط مثلاً در آزمایشگاه، در این محل كارت بنشین فكر كن، فكرت راحت باشد. من وقتی این را در آن مجلّه خواندم ، گفتم خدای تعالی و اسلام این كار را برای همه كرده، حالا هر كدام استعدادشان بهتر بود، خوب از این كار استفاده می كنند هر كدام استعدادشان كمتر بود خودبخود ردّ می شوند. خدا فرموده: روزی ات با من، هر چی می خواهی با من، حتّی هیچ وقت مریض نمی شوی، در همین دنیا- این را به شما عرض كنم- هر چه می خواهید خدا به شما می دهد، تو هم هر چه خدا می خواهد عمل كن. اگر شما – امر پروردگار را تجربه {کردن}صحیح نیست -، عمل بكنید، صد درصد عمل بكنید، نه اینكه نصفش برای خدا باشد نصفش برای پول، نصفش برای شهرت باشد، نصفش برای خدا، {در این صورت} خدای تعالی می گوید: من شریك خوبی هستم شما من را با هر چه شریك بكنید من حصه‌ی خودم را، قسمت خودم را به طرفم وا می گذارم، تو نصف كار را برای من كردی، نصفش را برای پول، من همه اش را می گذارم برای پول، همه را می گذارم برای مردم، تو برای شهرت این كار را كردی همه اش مال آنها، ما نمی خواهیم، ما از تو توقعی نداریم، التماس دعا. امّا اگر انسان صد درصد برای خدا كار كرد و تقوا داشت و خدا را فراموش نكرد، آن وقت شما یقین بدانید -اگر مسلمانید كه باید یقین بدانید، تجربه هم نمی خواهد چون- از آن طرف می گوید: ” وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ، نَحْنُ قَسَمْنَا بَینَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ ” (زخرف/۳۲) معیشت مایه ی عیش است، هر چه كه مایه ی عیش و راحتی شماست، ما بین شما معیشت تان را تقسیم كردیم ، ” كُلٌّ فِی كِتَابٍ مُبِینٍ “(هود/۶)، همه اش در كتاب نوشته شده، قطعی شده، امضاء شده، ولی كیست كه ایمان داشته باشد؟ انسان باید دنبال وسیله باشد، همه‌ی كارهایی كه یك كارگر انجام می دهد، تو هم باید انجام بدهی، منتهی فرقش این است كه او برای پول و ثروت است تو برای خدا انجام می دهی، اگر می خواهید به خدا برسید باید این بخش دوّم را تعقیب كنید، خدای تعالی در همین آیات می فرماید كه: ” وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ ” (حشر/۱۹) شما مثل كسانی كه خدا را فراموش كرده اند نباشید، اینها اگر خدا را فراموش كردند خودشان را هم فراموش می كنند، شما فكر می كنید مردم دنیاپرست خودشان را فراموش نكرده اند؟ خدا انسان را خلق كرده برای اینكه ابدی باشد. اگر فراموش نكرده اند چرا مرگ را نهایت و پایان زندگی می دانند، چرا آخرتِ بی نهایت را به دنیای محدود می فروشند؟ اگر این طوری نیست خدای تعالی می فرماید كه: ” أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ “(حشر/۱۹)، اینهایی كه خدا را فراموش كردند، ببینید فراموشی هم كم و زیاد دارد، یك وقت هست یك نفر در شبانه روز {به طور کلی}خدا را فراموش كرده ، خدا هم یك كاری می كند او همیشه خودش را فراموش می كند، خودتان را فراموش نكنید، شما انسانید، ” رحم اللّه امرء عرف قدره “(مناقب/۳۷۵)، حدّ خودتان را بدانید، بدانید از كجا آمدید به كجا می روید و كجا هستید، اینها را بدانید، ما علماً می دانیم ولی عملاً اكثرمان نمی دانیم، اكثرمان اگر به ما بگویند، خدا مرگت بدهد بدمان می آید، خودت را مرگ بده چرا من را؟ حتّی بعضی وقتها انسان می گوید به جان شما، می گوید چرا جان ما را مایه می گذاری؟ انگار که ما الان گفتیم به جان شما، جانش رفت درعالم محو و فنا و از بین رفتن، خیلی هم غصّه می‌خورد كه چرا گفته به جان من ؟ اگر به انسان بگویند خدا مرگت بدهد، این دعاست!! اگر ولی خدا باشی این دعاست برای تو، كه از این زندان تو را نجات می دهند، اگر به یك زندانی- شما رفتید به دیدنش- از پشت آن میله ها گفتید: خدا تو را از زندان آزاد كند بدش می آید؟ اولیای خدا ” یتمنون الموت “، تمنّای مرگ می كنند، منتهی خدا خواسته كه ما در این دنیا امتحانمان تكمیل بشود بعد بمیریم. خودتان را فراموش نكنید كه اگر خودتان را فراموش كردید فاسقید، ” أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ “(حشر/۱۹)، خدا می گوید: ” لَا یسْتَوِی أَصْحَابُ النَّارِ وَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ ” (حشر/۲۰) ما مساوی می دانیم، وقتی یك فاسقی را می بینیم {می گوییم} خوب این از اقوام مان است، از نزدیكان مان است، فاسق است ولی خوب نمی شود كه با او كنار نیامد! حضرت صادق علیه‌السلام یكی از اصحاب را دیدند كه با یك نفر دارد صحبت می كند، حضرت عبور كردند، بعد كه او را دیدند فرمودند این شخص كه بود تو با او صحبت می كردی؟ گفت: این دایی من است. حضرت فرمودند: از این به بعد یا با او حرف می زنی یا با ما، چرا آقا؟ چون او قائل به تقدیر است، یعنی به جبر است. صوفی مسلك است بالاخره، یا با او یا با ما، دایی‌ات هست كه باشد چون كم كم همین آقادایی شما را به جهنّم می برد، آنقدر با شما حرف می زند تا شما هم قائل به جبر می شوی و بعد كسی كه قائل به جبر است، همه‌ی كارها را {اینطور می گوید که} به نظر من بیخود نماز می خوانید ، بیخود عبادت می كنید. یك وقتی با یكی از علما بحث بود می گفت: ” جف القلم “، یعنی نوشته شد، هر چه كه سرنوشت ما بوده خدا نوشته و مركّبش هم خشك شده، تمام شده، گذاشته كنار، خدای تعالی همه‌ی كارها را انجام داده، خدا خودش می گوید این جور نكنید، این جور نیست. ما می گوییم نه! خدایا تو حتماً شكسته نفسی می كنی و الاّ همین طور است. كوشش بكنید كه تحت تأثیر متصوفه، تحت تأثیر وهابیت كه به خصوص در زمان ما برای افراد احمق خیلی صورت ظاهرِ خوبی دارد، تحت تأثیر اینها واقع نشوید. توسّلات خاندان عصمت علیهم‌السلام در آن حدّ است، من یك روایتی همین چند وقت قبل دیدم كه امام هادی علیه‌السلام كسالتی پیدا می كنند می فرمایند كه من در سامرّاء تحت نظر هستم یك نفر به كربلا برود ، برای من دعا كند تا خوب بشوم. این شخص هم كه خدمتشان بود عرض كرد آقا من می روم، این شخص آمد بیرون ، به یكی از اصحاب برخورد كرد آن صحابه با معرفت زیادی بود ، گفت: این حرفها چیست؟ حضرت هادی علیه‌السلام خودش در مقام بالایی است كه باید كربلا را تبرّك كند- البته اسم حضرت سیدالشهداء در روایت نیست- كربلا را باید تبرّك كند، یعنی چه؟ می گوید اینقدر حرف زد حرفهایش هم درست، من با خود او برگشتم خدمت امام هادی علیه‌السلام، حضرت فرمود كه پیغمبر صلی‌الله‌وعلیه‌و‌آله بالاتر است یا كعبه؟ علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام بالاتر است یا كعبه؟ كعبه یك مشت سنگ است. ولی همین پیغمبر صلی‌الله‌وعلیه‌و‌آله دور خانه ی كعبه طواف می كرد، علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام دور خانه ی كعبه طواف می كرد. این كه من می گویم شما بروید كربلا دعا كنید یك امكنه ای است “فی بیوتٍ”- این تعبیر من است در آن روایت نیست، ولی ترجمه اش و تفسیرش همان است- ” فی بیوت اذن اللّه ان ترفع و یذكر فیها اسمه “(نور/۳۶)، یك خانه هایی هست كه خدا اجازه داده آنجا دعا مستجاب بشود. {مثل}حرم حضرت رضا علیه‌السلام. یكی از علما که مذاق تصوّف داشت را از شهر دوری آوردند در شهر قم كه دفنش كنند. بعد معلوم شد كه ایشان را به حرم حضرت معصومه علیها‌السلام نبردند، من از یكی از نزدیكان ایشان كه در تشییع جنازه او هم بود پرسیدم این طوری شنیدم، راست است یا نه؟ گفت: بله! من نگذاشتم ببرند! گفتم: چرا؟! گفت: برای اینكه ایشان در مرحله‌ی دهم از ایمان بود حضرت معصومه علیها‌السلام در مرحله ی هشتم ایمان، حالا چطوری وزن كردند و این مسائل، اینها حرفهای بیهوده‌ی لغوِ خلاف اسلام است. بعضی از متصوفه این طورند، آب دهان فلان مرشد، فلان مثلاً فرض كنید قطب را می رفتند چون خودش نمی توانست آب دهانش را جمع كند از دو طرف دهانش می ریخت، با پارچه جمع می كردند تبرّكی می بردند و آن وقت به حرم حضرت معصومه علیها‌السلام نمی برند كه ایشان در مرحله ی هشتم است، حضرت معصومه علیها‌السلام باید بیاید دور این آقای قطب بگردد. ” طوفوا حولی فمكّه بیت اللّه و أنا اللّه “( الأنوار النعمانیه/ ج ۲، ص ۱۹۳ ۱۹ )، یكی از این اقطاب صوفیه گفت: كه بیایید دور من بگردید؛ من كه از كعبه كه كمتر نیستم. ملای رومی می فرماید: روا باشد أنا الحق از درختی، چرا نبود روا از نیكبختی؟ چطور شد درخت گفت ” أنا الحق، أنا اللّه “، من نمی توانم بگویم ” أنا اللّه “، از این حرفها زیاد است، آن شخص هم رفت كربلا در حرم حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام و دعا كرد امام هادی علیه‌السلام از كسالتشان الحمدللّه نجات پیدا كردند و شاید هم، همه ی اینها برای ما درس بوده ، توسلاتتان را زیاد كنید. من در مجله خورشید مكّه همین شماره ای كه الان در دست هست، خدا جناب آقای نعمتی را حفظ كند ، من سالها بود می گفتم: حدیث كساء از احادیث بسیار معتبر خوبی است. ایشان سندش را نقل كردند و من یك چند دقیقه ای كه وقت داریم درباره ی اهمیت حدیث كساء امروز می خواهم عرض كنم ، چون ماه جمادی الاول و جمادی الثانی متعلّق به حضرت فاطمه زهرا ‌علیهاالسلام است. ما نمی گوییم كه پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله كمتر از فاطمه زهرا ‌علیهاالسلام بود یا بگوییم كه حضرت زهرا علیهاالسلام باید ضعف پیغمبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را جبران كند. ولی همین روایتی كه برایتان خواندم مطلب را توضیح می دهد. فاطمه‌ی زهرا علیهاالسلام مركز استجابت دعاست. مركز شفای بیماران است، مركز همه چیز انسان است، خدای تعالی او را معصوم از جهل قرارش داده، حالا انبیاء اگر معصومند برای اینكه حجّت برای مردم تمام بشود، ائمّه همین طور، امّا حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نه امام است نه پیغمبر است به صورت ظاهر ولی معصوم از جهل {است}، همین امروز خود من بعد از اینكه مجلّه را یك قدری مطالعه كردم، حدیث كسا ء را برداشتم نگاه كردم، {ما از }خیلی قدیم می خواندیم، حتّی حفظ بودم و ان‌شاءاللّه از این به بعد هم حالا هر جوری كه صلاح می دانید، در هفته یك جلسه ای داشته باشید حدیث كساء را بخوانید. یكی از اولیای خدا در قم- خدا رحمتش كند- به نام آقای رضوی، ایشان عصر جمعه مجلسی داشت و مرحوم استادمان آیت اللّه خندق آبادی می آمد و منبر می رفت ، {شروع می کرد از روی مفاتیح می خواند ” روی عن فاطمة زهرا علیهاالسلام… “، و بعد حتّی روضه هم یادم نمی آید که می خواند {یا نه}. با اینكه ایشان آیت اللّه‌ی بود، آقای برجرودی رحمةاللّه علیه ایشان را مشاور نزدیك خودشان قرار داده بودند در كارهای حوزه، در عین حال این حدیث كساء را كه می خواند بعد می رفت می نشست. آن مجلس هم همین بود، چون در این حدیث پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می فرماید: ” و الذی بعثنی بالحق نبیا و اصطفانی بالرسالة نجیا ما ذكر خبرُنا هذا فی محفل من محافل اهل الارض و فیه جمع من شیعتنا و محبینا … و فیهم مهموم إلّا و فرّج اللّه همّه، و لا مغموم إلّا و کشف اللّه غمّه، و لا طالب حاجة إلّا و قضی اللّه حاجته ” (مستدرک عوالم العلوم(من فاطمة الزهراء ع إلی الإمام الجواد ع)/ج‌۱۱،قسم ۲ فاطمةس)، ناراحتی هایش رفع می شود، مرض هایش شفا پیدا می كنند، حوائجش برآورده می شود، خیلی عجیب است! این حدیث را چون خیلی مطلب دارد مخصوصاً در فضائل فاطمه زهرا علیهاالسلام، این حدیث را شیطان آمده به {سراغ} بعضی علماء حتّی، {که} سندش معلوم نیست صحیح باشد. این سندشان را ایشان نوشته از زمان ما تا زمان جابر بن عبداللّه انصاری، مطالعه كنید، این زحمات دوستانتان را قدر بدانید، تا زمان جابر بن عبداللّه انصاری كه ایشان خدمت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها رسید و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها این مطلب را فرمودند: كه یك روزی پدرم بر من وارد شد و فرمود: ” أنّی اجد فی بدنی ضُعفا “، ببینید به خدا قسم درهای رحمت را به ما نشان داده‌اند، ما نمی فهمیم. سؤال اینست كه آیا پیغمبر بالاتر است یا فاطمه زهرا؟ چرا پیغمبر آمد پناهنده به فاطمه زهرا شد، فاطمه زهرا هم بدون تعارف گفت كه من: ” اُعیذُكَ بالله یا ابتاه من الضُعف “، من تو را پناه می دهم به خدا، از خدا كمك می گیرم برای رفع ضعف تو، این چرا {اینطوریست}؟ این روایت امام هادی علیه‌السلام خوب از آن استفاده می شود، كه فاطمه ی زهرا علیهاالسلام، اگر كسالتی داشتید آقا سرت را بگذار به سجده، آدم نمی شود به یك كسی خطاب بكند و كسی دیگر منظورش باشد، سجده می گویند مال خداست ولی اینجا استثناء دارد. سرت را بگذار به سجده، صد مرتبه بگو: ” یا مولاتی یا فاطمةُ اغیثینی “، اگر حاجتی دارید، یك وقت وهابی نشوید ، كه بگویید كه ما دَر خانه خدا می رویم ، اگر من جرأت می كردم می گفتم خدای تعالی به شما اعتنا نمی كند اگر برایش واسطه نبرید! البته من این حرف را نمی زنم چون بالاخره ائمه اطهار علیهم‌السلام اُذُن اللّه اند و دعایی هم كه ما می خوانیم آنها هم می شنوند و خدا هم محیط بر ماست. در یك چنین شرایطی، نه اینكه پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله تنها یك قدری خوب خوابید و بعد چشمش باز شد و خستگی اش رفع شد، نه! می گوید: ” وصِرتُ اَنظرُ علَیه “، وقتی كه فرمود برای من كساء یمانی بیاور ” فغطّینی به ” تو روی من بینداز، -من یك وقتی یك كسالتی داشتم پتو روی خودم می كشیدم می گفتم ” یا فاطمة اغیثینی “، این قدر مؤثر است كه حساب ندارد. نام فاطمه زهرا علیهاالسلام را ببرید و لحاف، پتو، ملافه، هر چه هست روی خودتان بكشید ، ” غطّینی به “، بكش روی من- و می گوید تا كشیدم این عبا را، عبا یك چیزی بوده كه خوب معمولاً در خانه‌ی كسانی كه اهل عبا هستند، هست. همان عبا را بیاور، یك عبایی یك خصوصیتی می دانید نداشته{معمولی بوده}، دست فاطمه ی زهرا علیهاالسلام یك خصوصیتی داشته، ” فغطّینی به و صرت انظر الیه و اذا وجهه “، می دانید که آدم خسته ، یك خورده ای صورتش گرفته است ، حتّی ممكن است رنگش هم فرق كرده باشد، می گوید وقتی نگاهش كردم -اعجاز فاطمه زهرا علیهاالسلام می خواهد نشان داده بشود-، تا نگاهش كردم دیدم كه “وَجْهُهُ یتَلاَلَؤُ”( الکافی/ ج۲، ص۸ )، تلالو می كند، نور می زند، پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از آن خستگی به كلّی بیرون آمد، ” وجهه یتلالؤ كانّه البدر ” مثل ماه شب چهارده، صورتش دارد می درخشد. بعد هم یكی یكی، امام حسن علیه‌السلام آمد، امام حسین علیه‌السلام آمد، علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام آمد، همه نشستند زیر كساء، این در ذهن انسان می آید كه خوابیدند، این شاید درست نباشد چون در آخر همین روایت حضرت امیر علیه‌السلام از پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله سؤال می كند كه ” ما لجلوسنا هذا تحت الكساء من الفضل “، این نشست ما، نشستن ما، معلوم است كه دیگر پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از اینكه استراحت بكند و دراز بكشد در آمد و نشست و عبا را دور خودشان گرفتند كه همه شان به هم چسبیده باشند، با یك محبّت كامل، بعد همه آمدند. این قدر مسأله مهم شد، نورافشانی شد، در همه‌ی عالم هستی {تا جایی }كه جبرئیل به طمع افتاد كه خدایا اجازه می دهی ما برویم بشویم ششمی اینها؟ {فرمود باشد} حالا كه تو می روی این آیه را هم ببر، آیه تطهیر: ” إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً “(احزاب/۳۳) پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می فرماید: به خدایی كه من را مبعوث به رسالت كرده و خدایی كه من را به این مقام رسانده ” ما ذكر خبرنا “، این متأسفانه در رفقای ما – حالا شاید مربوط به غفلت من بوده، مربوط به همین وسوسه های شیاطین بوده- نیست. ان‌شاءاللّه خانمها به جای اینكه می خواهند جلسه‌ی ختم چه می دانم ، -بعضی از سوره ها را از خودشان درست كردند- یك غذایی می دهند و ختم انعام و از این حرفها، بنشینند همین روایت را بخوانند. اگر می توانند معنایش را هم بفهمند، اگر می توانند توضیحات هم بدهند، اگر می توانند توسّلی هم به حضرت زهرا علیهاالسلام پیدا كنند و الاّ می شود فقط و فقط همین حدیث را خواند، حدیث بسیار صحیح و بسیار عالی و روایتی است كه تمام بزرگان دین مثل مرحوم علامه‌ی حلّی، مرحوم مجلسی، نگاه كنید اینها این حدیث عظیم را نقل كردند. حالا نمی دانم من نمی خواهم جلسه‌ی خاصّی ترتیب بدهم، حالا اگر مثلاً شبهای جمعه، اوّل حدیث كساء را بخوانید یا یك جلساتی خانم ها روزهایی كه به اصطلاح قبل از ظهرها كه كمتر كار دارند اینها جلسه ای تشكیل بدهند، این حدیث را بخوانند. این حدیث، خواندنش، همین خواندنش، همین بیان كردنش، همین كه فاطمه زهرا علیها‌السلام را مطرح بكنید، می گوید: ” ما ذكرنا خبرنا هذا فی محفل من محافل اهل الارض و فیه جمع من شیعتنا و محبینا “، اگر شما در این مراحل نبودید، اهل تزكیه نفس نبودید می گفتم آدم های متدینی را جمع كنید ولی شما الحمدللّه حداقلش این است كه واجبات را انجام می دهید و محرمات را ترك می كنید، شماها جمع بشوید، صدای من را هر كس می شنود ان‌شاءاللّه یك فكری روی این جهت بكند نمی خواهم محدودتان بكنم، هر جوری كه برایتان ممكن است برایتان شعار باشد كه حدیث كساء را بخوانید. ” ما ذكرنا خبرنا هذا فی محفل من محافل اهل الارض و فیه جمع من شیعتنا و محبینا… الاّ و فرّج اللّه همّه و لا طالب حاجة الا و قضی اللّه حاجته “، عجیب است! پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله قسم می خورد ، دو دفعه هم حضرت امیر علیه‌السلام این مسأله را در همین حدیث سؤال می كند! پایان حدیث دو دفعه حضرت علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام سؤال می كند كه: ” ما لجلوسنا هذا؟ ” این نشست ما چه فایده‌ای دارد؟ چه اهمیتی دارد؟ چه قیمتی دارد كه پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله اینطوری جواب می فرمایند و جبرئیل هم می آید آیه تطهیر را نازل می كند كه یكی از مواردی كه آیه تطهیر در آنجا نازل شده، همین مسأله‌ی كساء یمانی است. خدا ان‌شاءاللّه همه‌ی ما را متوجّه مقام با عظمت فاطمه‌زهرا علیها‌السلام بكند، آن قدر عظمت دارد فاطمه‌اطهر سلام اللّه علیها، كه پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله صبح به صبح می آمد{و عرض می کرد}: ” السلام علیكم یا اهل بیت النبوة “، می خواست به مسجد برود ، وقت نماز است و سلام می كرد، اگر فاطمه‌زهرا علیها‌السلام می آمد طبق معمول صدای پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را كه می شنوید می دوید دم دَر خانه، پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دست فاطمه‌زهرا علیها‌السلام را می بوسید، تمام وجود فاطمه‌زهرا علیها‌السلام پُر ارزش بود، صورتش را می بوسید، حتّی بدنش، ” فاطمه بضعة منّی ” (طبری/ دلائل الامامة، ص۱۳۴) فاطمه پاره ی تن من است، ” من آذاها فقد آذانی “، كسی كه او را اذیت كند، من را اذیت كرده. ولی خدای تعالی این بزرگوار را خیلی دوست داشت نخواست بیشتر از هیجده سال در بین این مردم پست، در این زندان پُرشكنجه، در این {مکان}لهو و لعب او را بگذارد و الاّ در این ماه و ماه آینده، باید ان‌شاءاللّه آماده باشید برای عزاداری شهادت فاطمه‌زهرا علیها‌السلام، آنقدر اذیتش كردند كه فرمود: ” صُبَّتْ عَلىَّ مَصآئِبٌ لَوْ اَنَّها صُبَّتْ عَلَى الاْيّامِ صِرْنَ لَيالِيا “(روضة الواعظین و بصیرة المتعظین/ج۱، ص ۷۵ )، خدا ان‌شاءاللّه همه شان را لعنت كند و به آبروی خاندان عصمت و طهارت لحظه به لحظه عذاب آنهایی را كه فاطمه‌اطهر را اذیت كردند زیاد بفرماید. نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه خدایا به حقّ فاطمه‌زهرا، به آبروی فاطمه‌زهرا فرج فرزندش صاحب الزمان را برسان، همه‌ی ما را از بهترین اصحاب و یاورانش قرار بده، قلب ما را مملوّ از محبّت فاطمه زهرا علیهاالسلام قرار بده، معرفت حضرت زهرا را به ما مرحمت بفرما، توفیق عزاداری در این دو ماه برای شهادت فاطمه‌زهرا به ما عنایت بفرما، خدایا به آبروی فاطمه‌زهرا همه‌ی ما را از اهل بیت عصمت و طهارت قرارمان بده، خدایا همه‌ی ما را جزء شیعیان، محبین خاندان عصمت قرارمان بده، پروردگارا امام زمانمان را از ما راضی بفرما، خدایا به آبروی ولی عصر قسمت می دهیم مریض های اسلام، مر ض های روحی و جسمی شان را برطرف بفرما، مریض منظور، مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، عاقبت مان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان .

 

لینک دانلود ویدیو: 

کلیک کنید

 
 

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۸ ربیع الثانی ۱۴۲۷ قمری – ۵ خرداد ۱۳۸۵ شمسی – فلاح و رستگاری ، توضیح آیاتی از سوره مبارکه مجادله- جمعه ۱۴۰

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.

 اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم “لَا تَجِدُ قَوْماً یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ یوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُوا آبَاءَ‌هُمْ أَوْ أَبْنَاءَ‌هُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَ أَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ” (مجادله / ۲۱ ـ ۲۲) یکی از چیزهایی که همه افراد بشر بسیار علاقه دارند که به آن برسند فلاح و رستگاری است. فلاح و رستگاری به چه؟ به آنچه که خدای تعالی خواسته و {چیزی که} انسان را می‌سازد و ربوبیت پروردگار تحت همین عنوان باید انجام شود. {در} نهایت یک مقدار جدیت بیشتری برای همه افراد لازم است تا جائی که خدای تعالی به پیغمبراکرم دقیقاً می فرماید که “لَا تَجِدُ قَوْماً یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ”؛ شما افرادی که ادّعای ایمان به خدا و روز قیامت دارند زیاد دیده‌اید، افرادی که مؤمنند، مسلمانند ولی اظهار دوستی به دشمنان خدا می‌کنند. حالا گاهی گروهی است و گاهی فردی است. خدای تعالی یک چنین جدیتی از افراد بشر می‌خواهد که اگر پدر‌‌ و مادر انسان و نزدیکانش با خدا دشمنی کنند نباید با آنها دوستی کرد چون {در این صورت} دیگر نمی‌توانید ادعای محبت به خدای تعالی بنمائید. یکی از چیزهایی که ما خیلی نسبت به آن جدی نیستیم و خدا خیلی جدی است مسأله تعهّد است. تعهد داشتن در مقابل وعده‌ها، در مقابل قراردادها، در مقابل گفتارتان، در مقابل دینتان، در مقابل معاشرت‌های اخلاقی و اجتماعی‌تان؛ خدای تعالی درباره‌ی متعهدین آن‌چنان جدیت نشان داده و بشر را در این ارتباط آن‌چنان در تنگنا گذاشته که در آیات مختلف، در قرآن مجید می‌فرماید: “أَوْفُوا بِالْعَهْدِ” (احزاب / ۳۴) اوّل کاری که می‌کنید به عهدتان وفا کنید، عهد شامل همه اینها می‌شود. تعهد اگر کسی نداشته باشد مساوی با حیوانات است. یکی از امتیازات انسان بر حیوانات همین است که انسان باید متعهد باشد ولی حیوانات تعهد ندارند. شما اگر در بین حیوانات بگردید کوچک‌ترین تعهدی در بین آنها که با عقل توأم باشد نمی‌بینید، {اینکه} سر وعده بیاید، یا مثلاً فرض کنید طعمه ای که مال دیگری است نخورد و امثال اینها، تعهّد به هیچ وجه ندارد. انسان هر چه در این صفت قوی‌تر باشد انسانیتش بهتر و قوی‌تر است. اگر شما با کسی وعده کرده‌اید که مثلاً سر ساعت نُه خودتان را در آن محل حاضر کنید اگر یک دقیقه دیر کردید یک درجه از انسانیت فاصله گرفته‌اید، اگر بیشتر گذشت بیشتر؛ این یکی از چیزهایی است که عقلی است. یعنی در عالم ارواح این را به ما تعلیم دادند که انسان است و تعهدش، باید در مسائل مختلف کوشش بکند که تعهّدش را رعایت کند. اگر وعده دادید که یک کاری را بکنید بعد وسط ‌کار متوجّه شدید که این کار زیاد فایده ای ندارد، یا آن فایده ای را که فکر می‌کردید ندارد، در وسط ‌کار هم هستید، سست نشوید، می گویید: آخر این زیاد فایده‌ای ندارد، جلوی ضرر را هر جا بگیرم نفع است؛ ضرر بله، ولی این را بدانید اگر شما یک چنین کاری کردید حالت تعهّدتان که پیش خودتان قرار گذاشتید از بین می رود و این ضرر بسیار زیادی است. انسان یک کاری را شروع کرده ـ یک قدری بیشتر توضیح بدهم ـ با یک شوقی مشغول این کار است، وسط ‌کار می‌بیند نه، آن اندازه‌ای که شوق دارد، نباید شوق داشته باشد {ارزشش را ندارد} طبعاً به همین جهت سست می شود. کار عقب می افتد، اینجا برای اینکه خودتان را تربیت کنید ـ خوب دقّت کنید! ـ خودتان را تربیت کنید، خودتان را بسازید، روحتان را متعهّد قرار بدهید این‌کار را با همان شوق ادامه بدهید. البته عرض کردم استثناء دارد در صورتی که ضرری داشته باشد و شما از اوّل متوجّه نبودید و یا اصلاً کار لغوی بوده شما خیال می‌کردید که نفعی دارد باز با همان جدیت که در مقابل کارهای مضر باید خودتان را نگه بدارید با همان جدیت خودتان را نگه دارید. همان‌جا {کار را} بگذارید زمین، نگویید مردم چه می گویند، دیگران چه قضاوت می کنند، نه! با همان قاطعیت این‌ کار را بگذارید زمین، این درباره ی خودتان و تربیت خودتان، اگر هم کار از اوّل همان نفعی که منظور کردید را دارد که باید ادامه بدهید و بالأخره تعهدتان را با خودتان جدّی بگیرید و خودتان را در {مقابل} نفس خودتان، متعهد بسازید. در مرحله دوم تعهدتان با مردم، با هر کس هر تعهدی دارید {به آن عمل کنید}، یک کاری به شما می گویند، شما برای اینکه طرف مقابلتان را جذب کنید یا نگهش بدارید یا هر چه که می خواهید فکر کنید، غیر از تعهدی که طرف را راضی کند نباید داشته باشید. مثلاً اگر یک فرشی را می خواهید ببافید به خریدار می گویید تا یک ماه دیگر این فرش را به تو می دهم ـ من این را زیاد به دوستان سفارش کردم ـ اگر از اوّل می دانید که نمی توانید این فرش را تا یک ماه دیگر به طرف تحویل بدهید و گفتید من تحویل می‌دهم، دروغگو هستید، دروغ گفتید! یک آدم دروغگو و فریب دهنده دیگران؛ اگر فکر می کردید که تا یک ماه دیگر می توانید این فرش را تحویل بدهید ولی موانعی پیش آمد و نتوانستید فرش را در یک ماه دیگر تحویل بدهید، اینجا دروغ نگفتید امّا مسامحه کردید، احتیاطاً می گفتی یک ماه و نیم دیگر که قطعاً و یقیناً این کار را تحویل می دادی و سرفراز بودی، طرف هم می خواهد قبول بکند حالا {چون} عجله دارد ممکن است قبول نکند، {خوب} نکند! روزیِ تو را خدا می دهد، {در عوض} تو از تعهّدت فاصله نگرفتی، یک شخص متعهدی هستی و فعلت را انجام دادی، همیشه انسان تعهدش را باید جوری ردیف کند که سرِ وقت نسبت به آن شخصی که با او تعهدی می بندد تعهدش را عملی کند. {به کسی می گویی} یک ساعت دیگر می آیم، در ترافیک گیر کردی و نتوانستی بیایی، جای این اشکال هست که تو که در شهر تهران می دیدی غالباً یا بعضی از اوقات ترافیک می شود و گاهی یک ساعت در ترافیک معطل می شوی بگو دو ساعت دیگر می آیم، اگر یک ساعت زودتر رفتی کسی نمی گوید چرا زودتر آمدی؟. این هم تعهّدی که انسان با مردم باید داشته باشد. یک قدری {مراتب} بالا می آید، ما تعهداتی با ذات مقدس پروردگار بسته ایم، خدای تعالی تنها با بشر عالم میثاق داشته، عالم تعهد داشته، وقتی که آن علوم عجیب را که می شود گفت همه علوم قرآن هست در عالم ارواح، ائمه اطهار و پیغمبراکرم علیهم الصلوه و السلام به ما تعلیم دادند آنها را یاد گرفتیم که هنوز هم به یاد داریم و هنوز هم با تذکّر به یادمان می آورند وقتی‌که این‌کار در همان اوّل عالم ذر انجام شد، وقتی که خدای تعالی حضرت آدم را خلق کرده، روح در بدنش دمیده در همان جا همه مان را جمع کرد. روایات زیاد داریم {در این خصوص}، حتّی من یک وقتی حساب می کردم شاید دو هزار روایت در این ارتباط وجود دارد، آیه شریفه قرآن است که می فرماید: “وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی” (اعراف / ۱۷۲) اوّل خدا یک سؤال می کند که آیا من ربّ شما نیستم؟ همه گفتیم که چرا، تو خدای ما هستی، مربّی ما هستی، ما را به همه‌ی علوم آگاه کردی، ما تحت تعلیمات تو قرار گرفتیم، تو ربّ هستی، نمی گوید “ألست برحمانکم”، “ألست برحیمکم”، می فرماید: “ألست بربکم”، ربّ یعنی مربّی، سازنده، تربیت کننده، همه مان گفتیم: بلی، بعد از این بلی خدای تعالی از ما میثاق گرفت، اسم عالم ذر، اسم اوّلش عالم میثاق است. میثاق گرفت، این میثاق ها عبارت بودند از معرفت پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله، حالا معرفت خدا را که داشتیم زیاد هم احتیاج به اینکه میثاقی گرفته بشود نداشتیم به خاطر اینکه خدای تعالی در قرآن می فرماید:” وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ … لَیقُولُنَّ اَللَّهُ” (عنکبوت / ۶۱) اصلاً در همه چیز می گویند خدا، همه خدا را قبول دارند. میثاقی به عنوان اینکه خدایی هست لازم نیست. به جهت اینکه حتّی بُت پرستها هم می گویند خدایی هست. منتها در صفات خدا اشتباه می کنند، لذا بعد از آنکه ما بلی را گفتیم، خدا پیغمبراکرم را به ما شناساند، {که} این همان کسی است که در دو هزار سال روح شما را به اذن من تربیت کرد -روح ما را با پیغمبراکرم آشنا کرد- باید به نبوّتش تعهد بدهید و همه شما متعهد بشوید که این پیغمبر فرستاده ی من است. لذا کلمه ی اسلام دو کلمه است، شهادت “أن لااله‌الااللّه” که در ضمیر انسان است و شهادت “أن محمّداً رسول اللّه صلی اللّه علیه وآله و سلم” که میثاق دوّمی است که ما با پروردگارمان بسته ایم. تعهد کرده ایم که پیرو این شخص باشیم. خدای تعالی در قرآن می فرماید: “أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ” (نساء / ۵۹) یک وقتی در حوزه وقتی که من مشغول تحصیل بودم یکی از بزرگان یک مطلبی را در مجلسی عنوان کرد و آن مطلب این بود که چرا در هر کجا که اسم خدا و پیغمبر برده شده با واو عاطفه عطف داده شده است؟ مثلاً “إِنَّمَا وَلِیکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ” (مائده / ۵۵) ولی در اینجا خدای تعالی می فرماید: “أَطِیعُوا اللَّهَ”، کلمه “اطیعوا” را تکرار می کند. می‌شد بفرماید “أطیعوا اللّه و رسول”، ولی “وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ”، این تکرار برای چیست؟ من آن وقت یک چیزی به ذهنم آمد و مورد پسند هم واقع شد و آن این بود که “أَطِیعُوا اللَّهَ” یک امر ارشادی است. امر ارشادی چیست؟ علما می‌دانند ولی خوب برای شما من توضیح می دهم. یک وقت هست انسان به یک کسی امر می کند که آن شخص خودش می داند که باید این کار را بکند. مثلاً به شما می گویند که دروغ نگو، خودت هم می دانستی که دروغ نباید بگویی، ارشاد به عقلت می کنند که دروغ گفتن بد است و این امر، امر ارشادی است یعنی راهنمایی به عقلت می کنند. {اما} یک وقت هست نه، کاری به عقلتان ندارند می گویند که “أَطِیعُوا الرَّسُول”، اطاعت خدا، خوب خدا خالق ما است باید ما اطاعت کنیم امّا رسول را چرا؟ مولا امر فرموده چه بفهمی و چه نفهمی، چه به عقلت برسی چه نرسی، تو باید صبح نماز بخوانی چه بفهمی، چه نفهمی، تو باید سر این چهار راه با این چراغ قرمز توقف کنی، چه بفهمی که چرا چه نفهمی، این را می گویند امر مولوی، یعنی مولا امر کرده. اگر از شما بپرسند که چرا این کار را می کنی، می گویی دستور این است. امّا اگر بگویند چرا دروغ نمی گویی؟ دروغ بگو، می گویی دروغ بد است، عقلم به من می گوید که دروغ نگو، ببینید فرق امر ارشادی با امر مولوی این است. ما آنجا وقتی این را گفتیم مورد پسند واقع شد و تکرار این جمله {را} به این جهت گفتند {و} لازم است. بنابراین خدای تعالی به ما فرموده و همین میثاق ما است که “أَطِیعُوا الرَّسُولَ”، “أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ”، ولی “وَ أُولِی الْأَمْرِ”، ائمه اطهار {اطاعتشان} مثل همان رسول است. بنابراین اول میثاقی که از ما گرفتند اطاعت از پیغمبر بود. این بود که ما باید “مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ” (حشر / ۷) -در همین آیات بود-، هر چه که پیغمبر برایتان آورده را بگیرید، حرفهایش حکمت آمیز است. سخنانش صد درصد صحیح است، “فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا”، هر چه که نهی تان کرده از آن شما هم نهی بشوید، خودتان را از انجام دادنش نگه بدارید ، این اول میثاقی بود که پروردگار متعال از ما گرفت و در مرحله اول انبیاء لبیک گفتند و اجابت کردند و در مراحل بعد هم ارواح ما این را پذیرفتند و قبول کردند. دوّم یا سوّم ولایت علی بن ابی‌طالب و ائمه اطهار علیهم الصلوه والسلام بود که خدای تعالی از همه ی مردم گرفته حتّی کافرترین مردم، حتّی فرعون، حتی شمر و یزید، همه اینها به ولایت علی بن ابی‌طالب آگاهند و عهد بستند. چطور عهد بستند؟ ما یک وقتی با یکی از علمای سنّی که به نظر من ناصبی هم بود و می‌خواست مقام علی بن ابی‌طالب را پایین بیاورد و بگوید که در عالم ذر با ما این عهد را نبستند که ما محبت علی بن ابی‌طالب را داشته باشیم. من به او گفتم که آیا شما در عالم یک نفر را که علم دوست نداشته باشد پیدا می کنید ؟ گفت: نه، شما هم در عالم یک نفر پیدا نمی کنید که علم را دوست نداشته باشد. هر چه هم عالم علمش بیشتر باشد انسان بیشتر دوستش دارد، یک نفر پیدا می کنید که عصمت و پاکی را دوست نداشته باشد؟ باز هم نه، همه پاکی را دوست دارند، همه صداقت را دوست دارند، همه درستی را دوست دارند، در شناخت اینکه این پاکی در درجه ی اعلا و این علم در درجه اعلا به چه کسی تعلق دارد در این ما بحث داریم، شما می گویید که به خلیفه اوّل ابی بکر این علم و عصمت تعلق دارد.‌ ( هر چند چنین اعتقادی ندارند!) ما می گوییم در علی بن ابی‌طالب، پس اصل علم و عصمت که روح ایمان است، روح خاندان عصمت و طهارت است این را احدی نیست که دوست نداشته باشد و این تعهد را هم خدای تعالی از همه گرفته، در اسم گذاری و در بدن آن شخص بحث است. بعضی ها اشتباه کرده اند. تو به تاریکی علی را دیده ای ما به روشنایی علی را دیده ایم، ما علی را با همه ی صفات حمیده اش دیده ایم، نه اینکه خودمان دیده باشیم قرآن سیصد آیه درباره ی علم علی بن ابی‌طالب، عصمت علی‌بن ابی‌طالب، فضائل علی بن ابی‌طالب نازل فرموده. چطور می شود که یک چنین فردی را ما دوست نداشته باشیم؟ یک شخصی که شعراء درباره اش اشعاری گفتند که اگر غلوّ نباشد لااقل بسیار عالی است. بعضی هایش را ما واقعاً نمی فهمیم، پیغمبراکرم درباره ی حضرت امیرالمومنین یک مطالبی فرموده که بعضی از آنها در همین کتب اهل سنت به صراحت هست که ما متوجه همان ها اگر بشویم علی بن ابی‌طالب را از همه بیشتر دوست داریم و چون دوستی ما به علی علیه الصلوه والسلام به خاطر علم و عصمتش هست و به خصوص اگر گفتیم امام مبین علی بن ابی‌طالب است اینجا ما به اصطلاح به حقیقت رسیده ایم، ما ولایت علی بن ابی‌طالب را درک کرده ایم، ولایت علی بن ابی‌طالب معنایش همین است که هم او را عالِم و معصوم بدانیم و هم مطیعش باشیم و او را دوست داشته باشیم. می بینید با همین مقدمه این تعهدی که در اوّل عالم ذر داده ایم درست می شود. همه مان باید تابع علی بن ابی‌طالب باشیم سنّی ها نمی فهمند، دشمنان علی بن ابی‌طالب نمی فهمند، بخواهند یا نخواهند تا وقتی عاقل باشند ولایت علی‌بن‌ابی‌طالب علیه الصلوه والسلام را طبق همین مطالبی که عرض کردم معتقدند؛ و بعد درباره ی آخرت از ما تعهد گرفتند که تعهدمان این بود که یک: همه شما الی الابد زنده هستید، همیشه هستید، هیچ وقت از بین نمی روید، مگر {اینکه} راه خدا را انتخاب نکنید، آنجا هم بدنتان، روحتان صد درصد از بین نمی رود ولی ای کاش از بین می رفت. چون کفّار می‌گویند: “یا لَیتَنِی کُنْتُ تُرَاباً” (مرسلات / ۴۰) ای کاش ما خاک بودیم، خلق نمی شدیم، این‌طوری می شود انسان، خدا انسان را نگه می دارد تا عذاب را به او بچشاند، “لِیذُوقُوا الْعَذَابَ” (نساء / ۵۶) عذاب را به او بفهماند که نتیجه ظلم و ستم و اذیت مردم، مخصوصاً اولیاء خدا این ‌است، لذا این‌کار را پروردگار متعال می کند و “وَ یبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ” (رحمن / ۲۷) همه مردم فانی می شوند، یعنی از این دنیا نفی می شوند، وقتی که از این دنیا نفی شدند، چه باقی می ماند؟ چه کسی باقی می ماند؟ کسی که وجه الهی داشته باشد، کسی که صفات الهی داشته باشد، “وَ یبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ”، درباره ی عالم آخرت هم این تعهد را از ما گرفتند؛ در دنیا هم تعهد گرفتند که هر وقت شما را وارد دنیا کردیم یک امتحانی باید بدهید، “أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یتْرَکُوا أَنْ یقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یفْتَنُونَ” (عنکبوت / ۲) دنیا دار امتحان است، باید امتحان بدهید. مسائل مختلفی در عالم ذر از ما خدای تعالی خودش مستقیماً تعهد گرفته و همه ی ما هم متعهد شدیم، هر کس به این تعهدات بهتر، کاملتر عمل بکند و انجام بدهد قطعاً به خدا نزدیکتر است. به طور کلّی مطلبی را که امروز می خواستم خدمت دوستان مخصوصاً با توجّه به آیات شریفه قرآن و آیاتی که همین امروز تلاوت شد {عرض کنم این بود که}، انسان باید در تعهدش محکم و قوی باشد که اگر پدر، مادر، برادر، هر کسی که تصوّر بفرمایید بخواهد جلوی تعهدات شما را بگیرد، شما باید از او دوری کنید. اگر کاملاً متعهد باشید شما را به حزب خدا دعوت می کنند. شما فرض کنید یک نفری یک حزبی تشکیل می دهد چه افرادی را در حزبش راه می دهد؟ اسم نویسی می کند؟ آن کسانی که متعهد باشند، پابرجا باشند، همیشه باشند، “الا َإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ” (مائده / ۵۶) “رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ”، شما درباره ی همین جمله که باز در همین آیه هست دقّت کنید خدای تعالی می فرماید که آنها هم از خدا راضی هستند خدا هم از آنها راضی است. اگر دوستی داشته باشید {که} به همه ی تعهداتش خوب عمل بکند، سرِ وقت کار بکند، سرِ وقت عمل بکند شما از او راضی می شوید او هم به خاطر اینکه مزد خوبی به او می دهید از شما راضی است. هر دو متعهّد، خدا که متعهد است، خدا که دائماً چه ما از او روزی بخواهیم چه نخواهیم، چه بفهمیم، چه نفهمیم “یا من یعطی من سئله، یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه تحنّنا منه و رحمه”( بحار الأنوار / الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار / ۹۵/ ۳۹۰)، خدای تعالی به همه روزی می دهد، رحمانیتش شامل حال همه می شود. چه از او بخواهند چه نخواهند، چه او را بشناسند چه نشناسند ، دشنمش باشند یا دوستش! او خوب متعهد است ولی ما هم باید متعهد باشیم تا “رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ” این معنا تحقّق پیدا بکند. در این آیات مسائل اخلاقی دیگری هم گفته شد که اینها هم زیر سایه همان تعهدات هست، اگر در مجلسی وارد شدید یا در مجلسی نشسته اید، دیدید یک عده ای خیلی راحت طلب، چهارزانو نشسته اند، در روایت دارد کسی که جای تنگ چهارزانو بنشیند احمق است، این روایت است ها! آخر تو جا باز کن، دیگران را جا بده، جایتان وسعت داشته باشد و اگر یک وقتی جا هست، -گاهی ما در مجلس مان همین مسأله پیش می آید- جا هست همه یک جا جمع شدند خیلی تنگ نشستند اینها هم باز صحیح نیست. هر جا، جا هست بنشینید، مجالس غالباً بالا و پایین ندارد فقط هر کس با تقواتر و داناتر است را بیشتر باید احترامش کرد. این که به طورکلّی همه امتیازات در اسلام از بین رفته باشد نیست، یعنی می شود گفت اسلام امتیازاتی به وجود آورده،” َرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ” (مجادله / ۱۰)” إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ” (حجرات / ۱۳) درباره ی افرادی که از جهت نسب یا از جهات دیگر یک ارتباطاتی دارند که حقیقی است، گاهی می شود یک شخصی وارد مجلس می شود فرض کنید پدر یکی از این شاه های ظالم حالا قاجاریه باشد، افشاریه باشد هر کسی می خواهد باشد وارد شده، مردم جلویش بلند می شوند، احترامش می کنند این امتیاز، امتیاز بیهوده ای است. وابستگی به ظالم است. این امتیاز نیست ولی اگر پدر یک فرد مؤمن، صالح، عالِم، متّقی بود،- من غالباً فرزندان مرحوم حاج ملاّآقاجان را خیلی احترام می کنم-، اگر یک همچنین فردی بود، اگر یک فرزندی بود که به پیغمبراکرم انتساب پیدا می کرد، مثلاً سادات، یا به یک فرد عالِم معروفی انتساب پیدا می کرد اینجا به خاطر پدر، -یعنی گاهی می شود می گوییم خوب، گیرم پدر تو بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل، هیچ حاصلی این بچه از فضل پدر ندارد ولی- گاهی می شود احترام این {شخص}، احترام پدر است. این هم که می گویند به سادات احترام کنید به خاطر احترام به پیغمبر است. پیغمبراکرم فرمود: “اکرموا اولادی صالحهم” (جامع الاخبار/ ص ۱۴۰ )، صالح شان را به خاطر اینکه تقوا دارند و خدای تعالی فرموده است که: “إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ”، برای این جهت، طالح شان چطور؟ معصیتکارشان چطور؟ حضرت فرمود: به خاطر من، “و طالحهم لی”(جامع الاخبار/ ص ۱۴۰ )، ، به خاطر من احترامشان کنید. این نوع احترام، در حقیقت احترام به پیغمبر است نه احترام به شخص، {این احترام } هم یک جوری باشد که طرف بفهمد که به خاطر گناهش نیست که احترامش می کنید، به خاطر ظلمش نیست که احترامش می کنید، به خاطر پیغمبر است. مثلاً فرض کنید اگر الان در بین ما که پسر یک عالِمی، یک مجتهدی بیاید و ما او را نشناسیم ، خیال کنیم بچّه ی همسایه در این اتاق آمده است، خوب شاید بی تفاوت باشیم، اما به محض اینکه فهمیدیم این پسر مثلاً فلان عالِم است، فلان دانشمند است، فلان شخصیتِ باتقواست، با فضیلت است، می گوییم آقا ببخشید ما شما را نشناختیم؛ ببینید خود همین عملِ فطری ما یک حقیقتی است که باید انجام بدهیم. احترامات را باید رعایت کرد، ولی اگر همه مساویند، بالاخره همه اهل تقوایند مثل اهل مجلس ما که بحمداللّه همه اهل تزکیه نفسند، همه اهل تقوا هستند اینجا مسأله ای نیست بالا و پایین ندارد. “فَافْسَحُوا فی المجالس یفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ” (مجادله / ۱۱) دارد {که} در قیامت خدا جای تان را باز می کند. من یک وقتی در عالم رؤیا دیدم که قیامت است و این عدّه ای که اینجا هستند همه بهشتی اند ولی باید حساب پس بدهند، بهشتی ها در گذرنامه شان می نویسند که چون شیعه ی علی بن ابی‌طالب هستی و معتقدی بهشت را به تو دادیم ولی چون این موانع اخلاقی را داری، در اینجا بنشین، بمان، تا این موانع اخلاقی ات که نمی گذارد وارد بهشت بشوی اینها را رفع کنی، یک همچین جایی بود آن چنان چسبیده به هم بودند، در روایت دارد که تا زانوی انسان عرق مردم می ریزد، این عرق تا زانو می آید، من این را نمی فهمیدم آخر چطور می شود عرق اینقدر زیاد بشود که تا زانو بیاید؟ یک شب در حرم نجف، هوا گرم بود من رفته بودم برای زیارت، دیدم زیر پایم آب است. گفتم این آب چیست؟ گفتند که این عرق مردم است! من اول باور نکردم که از عرق کف حرم آب راه افتاده باشد ، یک چند دقیقه ای خودم ایستاده بودم دیدم بله، درست است. چون اکثراً هم جوراب نداشتند آن وقتها، مخصوصاً عرب ها جوراب ندارند واقعاً داشت عرق از من طوری می ریخت که همین جوری می شد، از همه که بریزد اینطوری می شود. یک همچین جایی، گرم، حرارت خورشید فوق العاده شدید، قطره ای آب در قیامت پیدا نمی شود و اگر مرگ را خدا از بین نبرده بود همه از هوای کثیف داغ روز قیامت می مردند، حالا یک همچین جایی همه چسبیده ی به هم، من در آن رؤیا می دیدم جایی که من بودم از آنجا پرواز کردم پیش یکی از رفقایم رفتم، که استاد من هم بود در شرح لمعه، هر چه پایم را فشار دادم که وارد بشوم، پهلویش بایستم دیدم جا نمی شوم. اینقدر چسبیده به هم بودند و یک همچین جایی خدای تعالی می گوید: “فَافْسَحُوا فی المجالس یفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ”، یک نفر وارد شده، جا ندارد، خدا به شما جا می دهد، خیلی اهمیت بدهید. خدا مرحوم آیت اللّه کوهستانی را رحمت کند، ایشان در زمان حیاتشان به من یک دفعه گفتند که اگر من مُردم در همین خانه ی خودم من را دفن کنند. من این را شنیده بودم از ایشان و وقتی که ایشان از دنیا رفتند من مشهد بودم، به من اطّلاع دادند که جنازه شان را دارند می آورند طرف مشهد، که ما تا قوچان هم استقبال رفتیم. بعد از این که در حرم دفن شدند به آقای شاهرودی از علمای بهشهر بود گفتم چطور شد، ایشان همیشه می گفت من را همین جا دفن کنید و اگر اینجا هم دفن می کردند واقعاً از یک امامزاده هم بیشتر رفت و آمد بود، چطور شد؟ ایشان گفتند که من را ببرید مشهد؟ گفت: من شب قبلش خدمت ایشان رسیدم ایشان به من گفتند که یک خوابی دیدم، خواب دیدم که وارد یک منزلی شدم چهارده معصوم علیهم الصلوه والسلام دور نشستند و هیچ جایی برای من نیست. یعنی اگر بخواهم وسط بنشینم بالاخره پشتم به چند نفر از اینها می شود، اگر بخواهم بروم مزاحمشان بشوم خوب{نمی شود} همان بیرون ایستادم دیدم حضرت رضا صلوات اللّه علیه اشاره فرمودند بیا پهلوی من بنشین، جا باز کردند من رفتم خدمت ایشان نشستم و لذا به من ـ آقای شاهرودی می فرمودند که ـ به من وصیت کردند که من را به مشهد ببرید، اگر جا بود من را همان جا دفن کنید ، اگر هم جا نبود من را برگردانید همین جا و عجیب بود، آنجا را دیگر من شاهد بودم. زمان طاغوتی ترین استاندارهای مشهد بود، به مجرّدی که به او گفتند که فلانی از دنیا رفته گفت من باید با شاه تماس بگیرم، او هم تماس گرفته بود، شاه گفته بود بهترین جاهای حرم را! حالا چطوری، خدای مقلب القلوب این چنین یک مرد خبیث آنطوری را {وادار کرد} و در بالای سر حضرت و یک قسمت خوبی که مشخص است دفن شده. “یفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ”، خدا برایتان جا باز می کند. روز قیامت وارد می شوید آنقدر فشار است، -مخصوصاً آنهایی که تزکیه نفس نکردند آنقدر در فشارند- که حساب ندارد، هم روایت دارد، هم قاعدتاً باید اینطور باشد. از زمان حضرت آدم تا قیامت هر کسی می میرد باید بیاید روی کره ی زمین، البته دریاها خشک می شود، کوهها خرد می شود در گودال های دریا می ریزد و زمین را صافش می کنند، باز هم جمعیت زیاد است! اینها همه باید بیا‌یند و نفری نیست که در دنیا باشد و بمیرد و روز قیامت نیاید، این را بدانید یوم الجمع است، روزی است که حتّی انبیاء هم می آیند برای شفاعت، “و شیعتک علی منابر من نور مبیضه وجوههم حولی فی الجنه” (شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار / جلد ۲،صفحه ۳۸۱ ) شیعیان و فرزندان پیغمبر روز قیامت یک قدری در وسعتند و حالا بحث مفصّلی دارد. “فَافْسَحُوا فی المجالس یفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ”، در دستورات اخلاقی این آیاتی که امروز خواندید در سوره مجادله یکی هم این بود که می فرماید که هیچ وقت به دروغ تظاهر به ایمان نکنید، مخصوصاً اگر بخواهید “صدّ عن سبیل اللّه” باشید، من تعجّب می کنم از بعضی از دوستانی که اهل تزکیه نفسند و خیلی هم پیشرفت کردند هنوز حبّ جاه و ریاست در دلشان هست، از همان لحظه ی اوّل یقظه باید حبّ جاه و ریاست از دلشان بیرون برود. “اِتَّخَذُوا أَیمَانَهُمْ جُنَّهً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ” (مجادله / ۱۶) این خورده ایمانی که از راه تزکیه نفس پیدا کردند ، این را برای خودشان سپری قرار می دهند که “صدّ عن سبیل اللّه” بشوند، “فَلَهُمْ عَذَابٌ”، خدای تعالی عذاب سختی برایشان قرار داده. به هرحال کوشش بکنید ان‌شاءاللّه که تا می توانید به دستورات دین عمل کنید، یکی از چیزهایی که من را گاهی نگران می کند این است که این بیست آیه از قرآن را بعضی از دوستان نمی‌خوانند و دقّت روی ترجمه و برداشت هایش ندارند و خودشان ضرر می کنند این را هم ان‌شاءاللّه دقیق باشید، مقید باشید، اگر پول یک جزوه قرآن را دادید، خریدید، اهمیت دادید ولی گذاشتید گوشه طاقچه، این بیشتر از آن قرآنی که در خانه بوده، روز قیامت به پروردگار شکایت می کند که “اِتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً” (فرقان / ۳۰) خدایا این مردم، این قرآن را کنار گذاشته تصوّر کردند، امیدواریم موفق باشید. مثل اینکه وقتمان تمام شد و کسانی که در مرحله جهاد با نفسند ان‌شاءاللّه شب دوشنبه منتها از عصر دوشنبه، همان‌طوری که در دعوت نامه هایشان نوشته شده، بیایند برای اینکه شبها کوتاه شده شاید بعضی از کارها را در عصر یکشنبه قرار بدهیم و امیدواریم خدای تعالی همه ی ما را در صراط مستقیم دین، در هدایت کامل اهل یقین قرارمان بدهد. نسئلک اللهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمحمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین و الائمه المعصومین من ولد الحسین بالحجه بالحجه بالحجه یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه خدایا فرج امام زمان ما را برسان، ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده، قلب مقدّسش را از ما راضی بفرما، دین و دنیا و آخرتمان در پناه امام زمانمان حفظ بفرما، پروردگارا به آبروی ولی عصر گرفتاری های مسلمین، مؤمنین، شیعیان علی بن ابی‌طالب برطرف بفرما، امراض روحی مان شفا عنایت بفرما، امراض بدنی مان شفا مرحمت بفرما، پروردگارا مریضه منظوره، مریض منظور الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا.

لینک دانلود ویدیو : 

کلیک راست و ذخیره

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۲۱ ربیع الثانی ۱۴۲۷ – ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۵ – اهمیت آیات قرآن در مقابل سخنان دانشمندان بشری – جمعه ۱۳۹

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.

 اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، أَلَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لَا یکونُوا کالَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَیهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ (حدید/۱۶)
یکی از مسائل بسیار مهمّی که باید اهل تزکیه‌نفس رعایت آن را بکنند تدبّر در قرآن شریف است. من همین الان که نشسته بودم و درباره‌ی این بیست و دو برداشتی که در آخرین قسمت جزوه مطرح می شد فکر می کردم که من در وقتی که اوائل جوانی بود کتاب اتحاد و دوستی را می نوشتم شاید متجاوز از پنجاه جلد از کتب غربی ها را درباره ی اخلاق و مسائل اخلاقی می دیدم. امروز فکر می کردم که چقدر کتاب خدا و سخنان پروردگار با مطالبی که آنها به وسیله‌ی فلسفه آن هم فلسفه‌ی غرب{گفته اند}، تفاوت دارد. آنها با این‌که ما به افکار نوینی درباره شان معتقدیم و بسیار جنس‌شان را گران می فروشند! که حتّی یک کتابی به نام آیین دوست یابی چند میلیون از این کتاب به چاپ رسیده بود. من وقتی نگاه می کردم به آیات قرآن ـ صرف نظر از روایات ـ می دیدم مثل هِل پوچی است که در مقابل صدها میلیون مروارید قرار گرفته باشد، سخنان الهی این‌طور است. مردم مسلمان مثل گدایی هستند که روی گنجینه های بسیار پرمحتوا خوابیده باشند و دست گدایی به طرف مردم بی چیز، فقیر، بی پول دراز کرده باشند. ما هر چه را که از خارج وارد بشود یا یک دانشمند آمریکایی با همه‌ی فریادهایی که می زنیم و می گوییم: مرگ بر آمریکا، اگر بیاید بسیار برایش ارزش قائلیم امّا در همین جا، در همین جزوه مختصر، در همین بیست آیه حدوداً شاید بیست‌وهشت یا بیشتر پند، اندرز، کلمات بسیار عالی گفته می شود. بعضی ممکن است کسل بشوند، بعضی یاد نگرفته باشند، به خدا قسم اگر روز قیامت همین قرآن از شما سالکین‌الی‌اللّه گله کند، که بیست‌ودو چیز در چند آیه تمامش با آخرین نظرات فلاسفه که سهل است، با آخرین نظرات حکمت و اهل حکمت تطبیق می کند و بلکه بالاتر، و در آیات دیگر چرا شماها گوش ندادید، چرا عمل نکردید، یک هفته این کلمات در اختیارتان بود حفظ نکردید، عمل نکردید! این کارها یک خدمتی است که ان شاءاللّه ما وظیفه مان را انجام داده‌ایم. روزها نشسته‌ام اینها را از داخل آیات خلاصه کرده ام و در اختیارتان گذاشته ام، بعضی را می بینم که گاهی مقید نیستند که هر روز بخوانند و گاهی اگر می خوانند سر سری می خوانند والاّ در هر هفته اگر انسان بیست‌ودو ـ لااقل ـ کلمه ی حکمت آمیز آن هم از قرآن و تدبّر در قرآن، آن هم به زبان فارسی، آن هم با سهولت یاد نگیرد من می گویم به خودش بگوید: من انسان نیستم! حالا یک نفر ممکن است کارهایی در دستش نباشد، یا مثلاً گرفتاری های دنیوی داشته باشد، یا کسی کمکش نکند و در خواب‌غفلت باشد، ممکن است حالا با او با مسامحه برخورد شود امّا برای شما دوستان اهل تزکیه‌نفس که می دانید قرآن باید در آن تدبّر شود، “أَفَلَا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ” (نساء / ۸۲) قرآن را چرا تدبّر نمی کنید؟ خدا در قرآن مجید این جمله را فرموده: آیا قفل باز کردن را یا کلید باز کردن این قفل را ندارید؟ باید متوجّه این حقایق باشید، اوّل خوب یاد بگیرید. قرآن برایتان ترجمه شد، سالها ترجمه‌ی قرآن را خواندید و بعد برداشتی که لازمه‌ی کار خود شماست ما انجام دادیم و تدبّری که شما باید بکنید برایتان تدبّر کردیم و در اختیارتان گذاشتیم، ولی هیچ فرقی انسان نکند، نه تعهّد داشته باشد، نه پایبند به احکام دین باشد، نه اخلاق انسانی داشته باشد، نه برای بزرگتر احترامی قائل باشد و نه برای قرآن ارزش قائل باشد و مشمول این آیه‌ی شریفه گردد که چرا آیات خدا را به ثمین قلیلی می فروشید؟! من نمی دانم بعضی دوستان چه موقع می خواهند از خواب‌غفلت بیدار شوند! چه موقع به این وظایف عمل کنند!؟ من نمی خواهم بگویم همه این طورند، ولی زیاد از دوستان هستند که اینها به این مسائل توجّه ندارند، ارزشی برای قرآن قائل نیستند! و قرآن روز قیامت ـ نه فکر کنید احترام قرآن ـ شما احترام قرآن را طوعاً و کرهاً انجام می دهید در لااقل جلسه، همه دو زانو می نشینید، ساکت می شوید، حرف با هم نمی زنید ولی در غیر این مجلس هم این کار را می کنید؟ اگر نکنید فرقی با آن افرادی که در غیر این مجالس هستند ندارید، این احترام ظاهری را من از شما بیشتر از این تقاضا ندارم. ولی احترام واقعی که این همه کلماتِ حکمت آمیز، از آیات قرآن، همین آیه ای که تلاوت کردم: “أَلَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اللَّهِ”، شما دقّت کنید. این جمله خیلی جمله‌ی تکان دهنده ی عجیبی است! خدای غریب، خدای مظلوم به بندگانش می گوید آیا وقت آن نرسیده که دلهایتان با یاد خدا خاشع بشود؟! چه موقع می خواهید؟ سنّی از شما گذاشته، تا چه موقع می خواهید تا در غفلت باشید؟ تا چه موقع مایلید همه چیز را بر ذکر خدا، بر یاد خدا، بر کلام خدا، بر کلمات حکمت آمیز خدا ترجیح بدهید؟! قرآن است، سخن خداست. حتّی خدای‌تعالی نخواسته که به دست بشر بیفتد که او را ترجمه کند و ترجمه اش مطلب را نرساند، همان‌طوری که نمی رساند و آن‌چه پروردگار فرموده تنظیم حروفش با خود خداست برای این‌که دست نخورد. “إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ “(حِجر / ۹) خودش حفظش کرده برای این‌که انسان نگوید که بد ترجمه کرده اند. همه باید زبان‌عربی را بلد باشند تا لطایف و حقایقی را که انسان درک می کند با نوشته انجام نمی شود، با گفتار بیان نمی شود، آنها را بداند. “أَلَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اللَّهِ”، در مقابل قرآن که ذکر خداست، در مقابل یاد خدا وقتش نرسیده که دل انسان خاشع شود؟! ما از آن دزدی که نیمه‌شب حرکت کرده و برای دزدی می رود این آیه را یک بنده‌ی خدا در نماز شبش می خواند که: “أَلَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اللَّهِ”، این دزد در حال دزدی اشکش جاری می شود، صدا می زند: چرا خدا وقتش شده، وقت آن شده که دلم خاشع شود. این دزد خواب بود، بیدار شد، نکند که ما بیدار نشویم و نکند که مرده ای باشیم که هر چه روی سرمان فریاد می زنند تکان نخوریم، همان برنامه های دوران قبل از توبه‌ی نصوح و بلکه قبل از یقظه را داشته باشیم، این مطالب بسیار اهمیّت دارد باید انسان تکان بخورد، خداست، کلام خداست، سخن خداست، تو هم مخلوق خدایی باید یک تکانی بخوری، این آیات را وقتی که شنید از دزدی دست کشید، خودش را به مولایش امام صادق علیه السلام رساند و توبه کرد. هر چه از مردم در دستش بود برد به آنها برگرداند. چند روز قبل یکی از دوستان از اصفهان به من تلفن می کرد می گفت: می شود قرض الحسنه به کسی امروز داد؟ قرض الحسنه می دهم، با تقاضای خود طرف پول به او می دهم، پول را می خورد، اصلاً مثل این‌که هیچ کاری انجام نداده، طوری شده امروز با کمال تأسّف یک افراد چه عرض کنم؟ نمی خواهم تند صحبت کنم زیاد، یک افراد دور از خدا، دور از قیامت، افرادی که می خواهند تمام دوستان ما را با این زحماتی که کشیده‌اند ضایع کنند، می دانند نمی توانند ادای دینشان را بکنند، با چک و سفته و همه‌ی چیزها که می دهند پول مردم را می خورند و در بین ما هم وارد می شوند، به خدا قسم! اگر از این به بعد کسی را ببینم که این کارها را می کند من در بین مردم معرفی اش می کنم چون وظیفه است و وظیفه ام این است که دیگران به آن {شخص}اعتماد نکنند. در مجلس که افراد می آیند مردم فکر می کنند اینها علاوه بر این‌که گناه نمی کنند، علاوه بر این‌که هیچ مکروهی نمی خواهند انجام بدهند، به آنها اعتماد می کنند ولی قرض الحسنه که به آنها می دهند یا برای هر فکری، به این اعتماد کرده پولی به دستش داده گفته من کار می کنم، مُضاربه انجام می دهم، خود من تا به حال مکرّر به این افراد برخورد کرده ام و خوشبختانه آنهایی که با من مستقیماً این برنامه را انجام دادند به هر حیله ای بوده از مجلس خارجشان کرده‌ام و این کار را نسبت به دیگران را هم اگر یقینی برایم بشود انجام می دهم. می گفت: قرض الحسنه من بدهم یا قرض السیئه؟ قرض الحسنه‌ای که خدای‌تعالی در قرآن می بینید در این آیات می فرماید: “مَنْ ذَا الَّذِی یقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً” (حدید /۱۱) این قرض الحسنه را نسبت به خودش می دهد، که به من می دهد. من به دوستانی که در مراحل بالا هستند گفتم اصلاً نباید چک بی محل بکشید ولو به عنوان این‌که سند باشد. ولی متأسفانه دارد این کارها در بین دوستان انجام می شود، یکی از دوستان ما که من مثل نور چشمم دوستش دارم تقریباً هشتاد میلیون یکی دو نفر به عنوان قرض از او گرفته‌اند، او هم مال مردم را داده به او، الان وضع مالی اش خراب شده، بیچاره شده، بیچاره می کنند یکدیگر را، وقتی که خدای‌تعالی در قرآن می فرماید: هر که می خواهد ربا بگیرد، ربا چیست؟ ربا این‌است که پول سر جای خودش، استفاده ی این پول را چه تو کار رویش بکنی چه نکنی باید به من بدهی، که متأسفانه حالا در همه جا باب شده، کسی که ربا بگیرد ـ پول سر جای خودش است! ـ ربا بگیرد یا بدهد:” فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ” (بقره / ۲۷۹) خیلی عجیب است! نمی دانم چه کسی جرأت می کند اعلان جنگ به خدا بدهد. اعلان جنگ بدهید به خدا، “فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ”، وقتی که ربا که فرع پول است این‌طور باشد خوردن اصل و فرع و همه اش یک آب هم بالایش خوردن، این چه حالتی دارد؟ خدا با اینها چکار می کند؟ من اگر قاطعیت می داشتم ـ بعضی از دوستان معتقدند من قاطعیت ندارم ـ قاطعیت ندارم به خاطر این‌که می بینم بعضی از دوستان تازه وارد شده‌اند، تازه حرکتی به طرف کمالات می کنند، می گویم شاید از پا در بیایند و مقصّر من باشم امّا در مقابل گناه این‌گونه نیستم، نباید باشم، قاطعیت اگر بخواهیم داشته باشیم یک گناه ازیک نفر از این دوستان اگر دیدید، این شخص خلاف تعهّدی که امضاء کرده و روز اول در دفترش نوشته شده انجام داده و آدم غیر متعهد مبارز با خداست و جنگ با خدا کرده، معنا ندارد در جلسه‌ی ما پیدایش بشود. یک دانه گناه، اگر بنشینم برای شما نقل کنم که دهها نفر به خاطر یک گناه شاید صغیره من دیگر در جلسات خصوصی به آنها گفتم دیگر تشریف نیاورید، و ردّشان کردم و یا عملاً کاری کردم که دیگر نیایند در جلسات ما، حالا شخصیت هایی بودند، از تجّار محترم بودند، از مسئولین محترم بودند ما به اینها کاری نداریم. نه پولش به درد ما می خورد نه عنوانش و نه قدرتش و نه ارزش اجتماعی اش، ما یک چند روزی می خواهیم در این دنیا همان‌طوری که در این آیات تلاوت کردید: “أَنَّمَا اَلْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ” (حدید / ۲۰) دنیا بازی است، بازی بیهوده، اگر شما به خاطر این‌که یک بچّه ای کنار کوچه گِل بازی می کند. من یک وقتی فکر می کردم، مکاشفاتی بود که آنهایی که کاخ می سازند برای این‌که راحت باشند، از حلال و حرام جمع می کنند و ساختمان های مفصّل می سازند و زندگی شان را زندگی الهی قرار نمی دهند و خودشان را همان‌طوری که دوست عزیزمان دیشب فرمودند خودشان را متوّلی کار نمی دانند بلکه مالک می دانند اینها لعب است. مثل همان بچّه ای است که کنار کوچه -این مکاشفه ای بود من شاید نقل هم کرده باشم-، خاکی جمع کرده بود و آب گیرش نیامده بود بول کرده بود، که این آبها گِل بشود و با این گِل یک لانه‌ی کوچکی ساخته بود، ما به خاطر این‌که این آقا این خانه را ساخته برایش یک احترام خاصّی قائل باشیم، مرد ثروتمندی است نمی شود برای یک ریش تراشیدن، برای یک سیگار کشیدن به این آسانی ترکش کرد آخر احترامی دارد، ولی از نظر من و شما نباید احترام داشته باشد، آن بولی که کرده آن بول همان پول حرامی است که وارد این ساختمان کرده و همان دلبستگی به این ساختمان همان عمل بچّه گانه ای است که او انجام داده. پس اگر یک چنین فردی را دیدید هیچ وقت در مقابلش تعظیم نکنید، پول دارد برای خودش دارد، ثروت دارد برای خودش دارد، ثروتی که از راه حرام به دست آمده باشد، مالی که محبّتش در دلش جا گرفته باشد این چه ارزشی دارد؟ به تو چه فایده ای دارد؟ “أَنَّمَا اَلْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ”… “وَ تَفَاخُرٌ” من یک چنین ساختمانی دارم، من یک چنین خانه ای دارم، من یک چنین باغی دارم، من یک چنین ثروتی دارم این تفاخر است، مردم را پست کردن، من آقا باشم! چرا؟ برای این‌که پول دارم. چقدر باید انسان پست بشود که خودش شخصیتی نداشته باشد پولش به او شخصیت بدهد، شما ده مَن طلا را به گردن یک الاغ بیندازید و الاغ را احترام کنید الاغی که هیچی نمی فهمد “کالحمار”، مثل الاغ که “یَحْمِلُ أَسْفاراً” (جمعه / ۵) این حتّی کتاب هم بارش بشود طلا که ارزشی ندارد، این شخص را احترام کنید، ابدا! سالک‌الی‌اللّه باید با معروف از کسی احترام کند و با منکر همه را فسخ کند، صاحب منکر و فاسق و فاجر پیش خدا محبوب نیستند، قارون را خدا توصیف می کند در قرآن که قارون به قدری پولدار بود که گنجه هایش را،- آن وقتها بانک نبود- اینها را در خانه هایی طلاها را می ریختند و قفلش می کردند، کلید این خانه های پُرطلا را یک عدّه بار می بردند که صاحب زور و بازو بودند، حالا یک همچنین شخص پولداری، تا آمد با دین یک خورده ای سر ناسازگاری بگذارد ـ شما سالک‌الی‌اللّه هستید همین‌طور باید باشید ـ به نفرین حضرت موسی زمین او را گرفت و در دل زمین از همان زمان زنده معذّب است تا روز قیامت، اینها آیات قرآن است، می آیید در مقابل قدرتمندان، قدرت دارد ما در همین دوران انقلاب، آن‌قدر افراد قدرتمندی که حتی رئیس‌جمهور بودند هم با یک اشاره یک مرد روحانی آن‌قدر ذلیل شدند که الان بیست‌وشش سال در ذلّت زندگی می کنند، تقوا و معنویت این‌طوری است، افراد دارای زور و بازو، چه کار می توانید بکنید؟ هر چه تو زور و بازویت زیاد باشد پنج برابر وزن خودت بیشتر نمی توانی بلند کنی امّا این مورچه را ببینید، اینها عبرت است، یک مورچه با دندان آن هم که تازه وزنه بر می دارد با دستش، متدینین شان با یا ابوالفضل، غیر متدینین شان با مسائل دیگر، تازه با دست بلند کرده اند، زور زده اند، اذیت شده اند ولی مورچه با دندانش، با دندانش وزنه ها را بر می دارد که گاهی بیست برابر وزن خودش است. بر می دارد، تو که ای؟ اگر اینها مایه مزیت می بود که به حیوانات خدا نمی داد، مورچه آن‌قدر در شش ماه تابستان آذوقه تأمین می کند که در زمستان نمی تواند همه اش را استفاده کند، می بینید اوّل بهار که می شود یک مشت چیزهایی را می آورد می ریزد بیرون، آفتاب می دهد که باز اگر اینها به درد می خورد که وارد خانه اش کند. چه خبرتان است؟! دنیا لعب است، لهو است، همه‌ی متعلّقاتش، لعب و لهو، بزرگترین دانشمندان دنیا اگر بیایند ـ دانشمندان غیر دینی ـ پرفسورهایی که هر روز متأسفانه یک شخص متجاهر به فسق در پشت تلویزیون می آید {می گوید} ما درباره ی فیزیک این کار را کردیم، درباره ی شیمی آن کار را کردیم، حالا مردمی که اصلاً فیزیک و شیمی نمی شناختند مگر نبودند در دنیا و زندگی نکردند؟ ما نمی گوییم این علوم بد است ولی این‌قدر ارزش ندارد که تو تقوایت را جلوی پای او بریزی، آن‌قدر ارزش ندارد که خدایت را فدای او بکنی، آن‌قدر ارزش ندارد که اسم امام‌زمان به خاطر این‌که او نمی پسندد نبری! آن‌قدر ارزش ندارد که همه چیزت را فدای خاک پای او بکنی، ارزش ندارد. پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله در مسجد دیدند یک نفر را دورش را مثل ماها که دور اینها را می گیریم، دورش را گرفته‌اند. خیلی دانشمند بزرگی بود، فکر نکنید یک شخص کوچکی بود. از نظر زمان ما، ما هر روز یا هر روز چند دفعه به عنوان فرزانگان در تلویزیون می بینم، این آقا چه کاره است؟ اشعار فردوسی را همه اش را حفظ است. بارک اللّه، اشعار سعدی و حافظ را همه اش را حفظ است، استاد دانشکده‌ی ادبیات است، خوب بسیار خوب، حالا چکارش کنیم! یک همچنین آدمی پیدا شد، اشعار عرب را بلد بود، حفظ بود، می خواند، انساب را بلد بود، می خواند، می گفت، -حالا آن‌چه که در حدیث داریم همان را من عرض می کنم، همین دوتا بس است.- یعنی شما اگر می گفتید پدرم که است، او دیگر تا حضرت آدم برایت می شمرد! خیلی عجیب است! یک چنین دانشمندی آمده در مسجد، حضرت می فرماید: چه خبر است؟ مردم گفتند: علامه! علاّمه صفت مبالغه‌ی علم است، یعنی کسی که خیلی علم دارد این را می گویند علاّمه، حضرت فرمود: “و ما العلامه”؟ ـ این “ما” به معنای این‌است که هر کس که از عقلاء نباشد به آن “ما” می گویند، والاّ “مَن”باید بگویند، ـ علامه چیست؟ چیست نه کیست، این خودش فرق می کند، فرمود: علامه چیست؟ گفتند: آقا انساب عرب را می داند، اشعار زمان جاهلیت را همه را می داند، خیلی دانشمند است. حضرت فرمود: “انّما العلم الثلاثه” (بحار الأنوار/ ج ۱ ،ص۲۱۱ ) ، “انّما” می گوید! علم سه تاست. حالا من علّت این مطلب را می گویم، یکی علم خداشناسی و اعتقادات، علم تزکیه‌نفس و علم احکام، حالا چرا حضرت {اینطور فرمود}؟ روی تعصب این حرف را زد؟ روی احساسات این حرف را زد؟ همین‌طور که ما گاهی می بینیم یک نفری را خیلی تعریفش می کنند می خواهیم خرابش کنیم یک چیزی می گوییم، این جوری بود؟! نه! ما برای این دنیا خلق شدیم یا برای ابد؟ شما بنشینید فکر کنید برای ابدیت چه چیزهایی لازم است، چه علمی لازم است، شما دانشمندترین مردم دنیا باشید در علم دنیایی وقتی که مُردید تمام است، تمام می شود، نه دیگر برای خودتان فایده دارد نه برای مردم، حتّی اگر برای مردم هم فایده داشته باشد تو برای خدا که انجام ندادی برای مردم بود، مزدت هم از مردم گرفتی، معنا ندارد من برای شما کار کرده باشم بروم مزدم را از این آقا بگیرم. برای مردم کار کردی مزدت را یا داده‌اند یا نداده‌اند، {اگر}داده‌اند امتیازاتی به تو دادند، پولهایی به تو دادند، کامل، اگر هم نداده‌اند آنها مقصّرند که نداده‌اند از خدا چه طلبی داری؟ اگر برای خدا البته اگر انجام داده باشد آنجا خدا مزد مناسبی به او خواهد داد. این حرفی نیست، دو دو تا چهارتا، خیلی هم بحثی نداریم. لذا آن علمی که آن عملی که برای همیشه‌ی ما به درد می خورد آن ارزش دارد، آن صحیح است، اینها که فضل است. حالا فضل را بعضی از دانشمندان گفتند یعنی فضیلت است بعضی ها هم می گویند یعنی زیادی است، حالا ما همان حرفی که خیلی به دانشمندان فلاسفه‌ی بشری توهین نشود چون هر چه که در دنیا از علوم هست اینها همه اش به اصطلاح فلسفه است. به فلاسفه توهین نشود می گوییم فضل است یعنی فضیلت است، این سه تا کار را انجام بده بعد برو دنبال این زیادی ها، مثل نماز صبح و نماز شب، خیلی مقام اینها را بخواهیم بالا ببریم و اگر برای خدا باشد نماز صبح را نخوان نماز شب بخوان، فایده اش چیست؟ نماز صبحت را بخوان، واجب است. در روایات که همه سنّی و شیعه من یک وقتی تحقیق می کردم سنی و شیعه نقل کردند که پیغمبراکرم صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود که: “طلب العلم فریضة کلّ مسلم و مسلمه”( الکافي/ جلد۱،صفحه۳۰ )، یک تحلیلی بکنید، آن علمی که واجب است بر هر مسلمان، زن باشد یا مرد، واجب است! فریضه یعنی واجب، اغلب چیست؟ همه‌ی علوم مادی است؟!؟ که هیچ کس تا به حال به این واجب عمل نکرده، آن علمی که واجب است چون “العلم” دارد، “طلب العلم”، العلم الف و لامش، الف و لام عهد است یعنی طلب آن علمی که ما گفتیم علم است و فضل نیست و به درد دنیا و آخرتتان می خورد این واجب است بر هر مرد مسلمان و بر هر زن مسلمان، بنابراین در این آیات خیلی تأمّل کنید، این آیات را سرمشق زندگی تان قرار بدهید، من نمی توانم همه‌ی این آیات را برایتان بیان کنم ولی کوشش کنید که تابع قدرت نباشید، در مقابل قدرت تعظیم نکنید، در مقابل ثروت تعظیم نکنید، در مقابل هر چیزی مربوط به دنیاست و تقوای شما را بالا نمی برد تعظیم نکنید آن کسی را معظّم بشمارید که حقیقتاً و واقعاً ـ نه تظاهر به این کار کرده باشد ـ که اهل تقوا باشد، خدای‌تعالی می فرماید:” إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ” (حجرات / ۱۳) ما چه موقع می خواهیم خدایی بشویم؟ چه موقع می خواهیم آن‌چه خدا گفته ما هم همان را بگوییم؟ “اکرمکم”، گرامی ترین شما ثروتمندترین شماست؟! دزدترین شماست؟! چه عرض کنم عجیب است بعضی ها خیال می کنند زرنگی در این است که مال مردم را بخورند، من گاهی نفرین می کنم و واقعاً هم شما هم نفرین کنید کسانی که در این رشته می آیند، در این برنامه می آیند و چه قصد کرده باشند و چه قصد نکرده باشند یک کارهایی می کنند که آبروی اهل تزکیه‌نفس را می برند، ما شده اموال زیادی به دست افرادی از اهل تزکیه‌نفس سپردیم با فقر کاملی که داشتند یا با نیازمندی کاملی که داشتند حتّی برنداشتند مثلاً یک استفاده ی جزئی از آن بکنند که هیچ، موقّتاً هم برنداشتند استفاده کنند، نقل می کنند در زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله یکی از نزدیکان پیغمبراکرم رفته بود از صاحب بیت المال یک چیزی را امانت گرفته بود، پیغمبر به قدری با او برخورد تندی کرد، موقّت {گرفته بود}! یک طلایی آنجا مانده در صندوق، من برداشتم دادم به خانمم که استفاده ی چند روزی بکند، در مجلس عروسی برود و دارای طلا باشد! اصلاً مال تو نیست، حقّ تصرّف نداری، حق نداری که کوچکترین اظهار علاقه ای به این چیز بکنی و فکر نکنید که این تنها مال امانت است، نه! هر چه که شما دارید حتّی، هر چه که در زندگی در اختیار شماست، مِلک شما که نیست، این را بدانید، خودتان هم، حتی بدنتان هم مِلک شما نیست، مِلک خداست. اگر به قصد استفاده ی نامشروع حتّی از بدنتان، حتّی از لباستان، حتّی از فکرتان بکنید خیانت کردید و اهل تزکیه‌نفس اهل خیانت نیستند. این آیات شریفه ی قرآن است، تفاخر نکنید، حتّی با لباستان، من به خانمها گفتم که اگر لباسی که در عروسی ها می پوشید اگر یک نفر نداشته باشد در این عروسی این لباس را بپوشد، غصّه بخورد، آن واکنش غصّه ی این شخص متوجّه شما می شود. سرگردان می شوید که چرا من در جا دارم می زنم، خیلی خانمها از من می پرسند چرا ما در جا می زنیم؟ پارسال تا امسالمان هیچ فرقی از نظر روحیات نکردیم، من یک خورده ای تحقیق می کنم می بینم از همین کارها کردند، اینها همه اش تأثیر دارد، این که من می گویم که در بین مردم نروید به خانم‌ها می گویم نروند و لباس تنگ نپوشند چون بالاخره لباس تنگ، نتیجه اش این است که بعضی از جوانها به شهوت می افتند، گناه می کنند، ممکن است گناه متوجّه او نشود ولی واکنشش متوجّه ی شخص سالک‌الی‌اللّه می شود و خواهی نخواهی عقب می افتد. اینها مسائل روحی است که خیلی مهمّ است و شاید هر کسی هم متوجّه نباشد و عمده‌ی عقب افتادن ها مربوط به این جهت باشد.
آیات بسیار عالی و فوق العاده تکان دهنده بود، همه ی آیات قرآن همین‌طور است منتهی بعضی هایش برای بعضی بیشتر مفید است، چرا؟ به خاطر این‌که در معرضند. من امروز این را اعلام کردم و ان‌شاءاللّه خواهید دید عمل خواهم کرد که اگر کسی از کسی پولی بگیرد و به وقت ندهد یا خدای نکرده ندهد این از بین ما مطرود است و ما دیگر با او کاری نداریم. اگر هم حالا اخلاقاً -چون گفتند با کفّار و دشمنان دین برخوردتان مهربانانه باشد- ما اگر مهربانانه با آنها برخورد کردیم این دلیل بر این‌که او در راه هست و با ما هست نخواهد بود. این مطلب مربوط به امروز بود که قرض الحسنه به کلّی دارد از بین می رود، ثواب‌هایی که برای قرض الحسنه گفته اند از بین رفته، انفاق از بین رفته و هیچ کس به هیچ کس اعتمادی ندارد و ما اگر ان‌شاءاللّه موفق به این مسأله شدیم و این افراد را از بین خودمان بیرونشان کردیم ان‌شاءاللّه من به شما اطمینان می دهم که هر کس پول زیادی دارد به دیگری که پول ندارد قرض بدهد و سر ساعت هم، سر دقیقه، یک نفر دیدم یک جا ایستاده، گفتم: چرا اینجا ایستادی؟ گفت: من {به شخصی}گفتم این ساعت می آیم پولت را می دهم و این شخص خانه نیست ، من اینجا ایستادم تا بیاید. چقدر این ارزش دارد تا آن کسی که ده دفعه می روی در خانه اش {می گویی}آقا پول من را بده، من خودم نیاز دارم.
عنان مال خودت را به دست غیر مده که مال خود طلبیدن کم از گدایی نیست
این جوری نباشد ان‌شاءاللّه و آن‌طوری که آن شخص را من دیدم از همان جا یک احترام خاصّی پیش من دارد و من فوق العاده دوستش دارم. دوستی این است و ان‌شاءاللّه امیدواریم اینها عملی بشود و این مطلب که امروز گفته شد همه تان در گوش تان باشد ـ نمی گویم برای خودتان ـ الحمدللّه اکثرتان یا همه تان الاّ چند نفری بحمداللّه مقید به این مسأله هستید و مورد اعتماد ولی این چند نفر کافی است که همه تان را خراب کنند و شماها هم باید به من کمک کنید ان‌شاءاللّه هر کس که پولی به او دادید سر ساعتی که قرار بوده به شما برگرداند اگر نداد من واجب می دانم که به من بگویید، این نمّامی نیست، غیبت نیست، به من بگویید تا ما ان‌شاءاللّه یک جمع مورد اعتمادی در نزد ذات مقدّس پروردگار ارائه بدهیم و داشته باشیم. امیدواریم موفق باشید، همه تان با خدا، با امام‌زمان در این خصوص به خصوص بیعت کنید و مقید به این مسأله باشید.
نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه، پروردگارا به آبروی ولی‌عصر فرج آن حضرت را برسان، همه‌ی ما را از بهترین یاران و اصحابش قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضی بفرما، خدایا ما را افراد متعهّد، مسئول، مقید به وظایف دینی قرارمان بده، خدایا ما را از هر گونه ناامنی، بی تعهدی، نجات مرحمت بفرما، پروردگارا به آبروی ولی عصر ما را اهل قرآن قرار بده، اهل عمل به قرآن قرارمان بده، ما را از بهترین اصحاب و یاوران دین قرارمان بده، خدایا چشمان را به جمال امام‌زمانمان روشن بفرما، مریض های اسلام، مریض منظور الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، عاقبت مان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان.

 

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۱۴ ربیع الثانی ۱۴۲۷ – ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۵ – توضیح آیاتی از سوره واقعه، مبدا و معاد – جمعه ۱۳۸

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.

 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ * وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ * إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کرِیمٌ * فِی کتَابٍ مَکنُونٍ * لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ * تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ * أَفَبِهَذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ (واقعه / ۷۵-۸۱)
در این سوره های اواخر قرآن به خصوص سوره ی واقعه که حضرت رسول‌اکرم فرمود: شَیَبتنی سورة هود و الواقعه، مطالب تکان دهنده ای در ارتباط با مبدأ و معاد وجود دارد، که بسیار افراد باهوش و با استعداد و دارای شرح صدر باید به آن توجّه کنند. درباره ی “فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ” (واقعه/۷۵) که در این آیات آخر سوره‌ی واقعه هست بحث شد و دوستان صحبت کردند و توجّه به این‌که “إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ” (واقعه / ۷۶) مواقع نجوم از نظر ظاهر زیاد اهمیت ندارد که خدای‌عظیم تنها مواقع نجوم مُلکی را این‌گونه با آن برخورد کند و قسم عظیمش بداند. و بعد هم معلوم است که چیزی است که به این آسانی انسان یاد نمی گیرد. چون با کلمه ی لو بیان کرده و می فرماید: “لَوْ تَعْلَمُونَ” اگر بفهمید! و شاید منظور این باشد که نمی فهمید مثل “لوْ کانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ” (انبیاء / ۲۲) برای فرض محال است، “لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ”، اگر بفهمید عظیم است. شاید بیشتر نظر پروردگار از نجوم، همان نجومی است که در روایات آمده که: “مَثَلُ اهل بیتی کالنجوم” (مستدرک صحیحین /ج۳، ص۱۶۲ )، اهل بیت پیغمبر مانند نجوم و ستارگان آسمانند برای اهل زمین، همان‌طوری که در آن روایت می فرماید که: نجوم امانند برای آسمانها، اهل‌بیت من امانند برای اهل زمین. و در تفاسیر هم آمده که منظور از مواقع نجوم، موقعیت هایی که اهل بیت پیغمبر داشته و دارند{می باشد}. یازده نفر آنها در مواقع خاصّی واقع شدند و حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه در موقع خاصّی که بسیار اهمیت دارد، هزاروصدوهفتادو چند سال در پس پرده‌ی غیبت ما را گذاشته و در عین حال امان است برای اهل دنیا و بلکه برای جمیع عالم هستی ولی مقرّ و مسکن و توقف حضرت در روی کره زمین است و لذا این موقعیت خیلی اهمیت دارد برای ذات مقدّس پروردگار که می فرماید: “إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ” (واقعه/۷۶)، این ضمیر” إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کرِیمٌ”(واقعه/۷۷) خیلی مطلب دارد که متأسفانه من نمی توانم مشروح در جلسات عرض کنم. امّا اجمالاً قرآن ناطق اهل بیت پیغمبراکرم هستند که آن قرآن در کتابی است که تکوین شده، نوشته شده، آماده شده، در دست مواقع نجوم است. یعنی در دست حضرت بقیةاللّه است که خدا وحی کرده، پیغمبراکرم دریافت فرموده و به علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌الصلوةوالسلام بیان کرده و آن حضرت نوشته است، کتاب مکنون که” فِی کتَابٍ مَکنُونٍ “(واقعه / ۷۸) با این عنایت، قرآن کریمی است که در کتاب مکنونی واقع شده و این از خصوصیاتش این است که “لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ”(واقعه / ۷۹) می بینید خیلی روشن در اینجا خدای‌تعالی از کتاب علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌الصلوةوالسلام ـ نه نهج البلاغه ـ چون بعضی ممکن است متوجّه مطلب ما نباشند. ما امروز به دست خودمان علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌الصلوةوالسلام را محدود به نهج البلاغه می کنیم! و حال آن‌که علمای شیعه به عنوان مستدرک کلمات علی‌بن‌ابی‌طالب یا مستدرک کتاب علی و یا سخنان علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌الصلوةوالسلام آن‌قدر نوشته اند که شاید ده برابر نهج البلاغه اگر بخواهد چاپ بشود که بعضی اش شده، کلمات علی‌بن‌ابی‌طالب است. یک کتاب همین دیروز در دستم بود قبلاً هم دیده بودم، درباره ی خطبه تُتُنجیه، یک کتاب نوشته شده، کلمات علی‌بن‌ابی‌طالب درباره ی آخرالزمان، که چه چیزهایی در این دوره واقع می شود آن حضرت مطالب عجیبی فرموده، بعضی اش جدّاً معجزه است چون از پیشگوئی هایی است که تکوینیات آن را بیان نمی کند. گاهی هست مثلاً فرض کنید شما پشت فرمان ماشین می نشینید و با صدکیلومتر سرعت حرکت می کنید. خوب می توانید پیش بینی کنید که سر یک ساعت در صدکیلومتری هستید این مسأله ای نیست همه می توانند این کار را بکنند. امّا اگر آمدید شما گفتید که سر ده‌کیلومتری یک مانعی پیش می آید و یک حادثه ای به وجود می آید و در عین حال من از آنجا عبور می کنم. این معلوم است که شما از یک جای دیگری اطّلاعی دارید روی برنامه ی طبیعی نیست. در خطبه تُتُنجیه، یک چنین مسائلی برای افراد باهوش وجود دارد. یعنی مثلاً فرض کنید در سر کلمه ی عدل دو دسته از عجم اختلاف می کنند و شیخ طبرسی که شیخ فضل‌اللّه نوری منظور است، نور از طبرستان است، طبرستان مازندران فعلی است این: “یصلب و یقتل”، خیلی عجیب است، این دیگر از نظر طبیعی نمی شود حسابش را کرد و امثال اینها در خطبات علی‌بن‌ابی‌طالب که در نهج البلاغه وجود ندارد زیاد است. مرحوم سیدرضی نهج البلاغه را که جمع کرد در زمانی بود که نظر مبارک ایشان این بود خطبه هایی را، کلماتی را، رساله هایی را در یک کتاب جمع کند که سنّی و شیعه بپذیرند و مسأله خاصّی نداشته باشد. همه ی به اصطلاح ارواح منحرف و غیر منحرف بتواند هضمش کند. در عین حال خطبه‌ی شِقشِقیه را فقط خلاف انتظار اهل‌سنت است والاّ بقیه اش را همه قبول دارند و علی‌بن‌ابی‌طالب را بعد از قرآن کلماتش را می پذیرند. از یک نفر از دانشمندان اهل سنت سؤال شد که آیا کسی می تواند مثل قرآن را بیاورد؟ او در جواب گفت: در فصاحت و بلاغت یک شاگردی دارد قرآن، که اگر کسی بتواند کتاب آن شاگرد را بیاورد ممکن است ما احتمال بدهیم که مثل قرآن را بیاورد و آن کتاب نهج البلاغه است. خیلی مرحوم سیدرضی کوشش کرده که هم فصیح باشد، هم بلیغ باشد، هم قابل هضم برای شیعیان عوام باشد، هم قابل تحلیل و استدلال و بیان برای دانشمندان باشد همه قبولش کنند، کتاب نهج البلاغه را تنظیم فرموده، امّا نهج البلاغه تنها کتاب علی نیست. دهها کتاب در توان علمای شیعه هست که مثل نهج البلاغه را بیاورند و به هرحال باز هم آنها کتاب علی که ما می گوییم نیست. بد نیست امروز یک مقداری در این موضوع صحبت کنیم. کتاب علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌الصلوةوالسلام یک کتابی است، حالا چند متر اگر این کتابها را کنار هم بگذارید کتاب می شود تا هفتاد زراع گفته‌اند، روایت دارد. چقدر قطر هر یک از این کتابها باشد باز بیان کردند که مثل ران شتر، شما اگر شتر را دیده باشید خوابیده یک کتاب بگذارید که مساوی با ران او باشد. این اقلاً باید ده‌هزار صفحه داشته باشد تا این اندازه قطور باشد. این کتاب در آن همه چیز هست این صریح شاید دهها روایت است، همه چیز دارد، احکام همه چیز، معارف در همه چیز، خدا را معرّفی کرده و اسمش هم هست: حکمت، چرا گفته‌اند کتاب علی؟ چون به خط علی‌بن‌ابی‌طالب نوشته شده، یک حرکت و یا یک «الف» یا یک «ب» یا یکی از حروف کم و زیاد نشده، هر چه پیغمبراکرم فرموده علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌الصلوةوالسلام نوشته، امام علیه‌الصلوةوالسلام درباره ی این‌که این چه کتابی است و چقدر مطلب دارد به یک جمله فرموده که: “حَتی الارشِ الخَدش”( اصول کافي/ ج ۱، ص ۲۳۹، ح ۱) ، مثلاً شما فرض کنید اگر شما دستتان و ناخن تان عمداً روی دست کسی کشیدید یک خطّی قرمز افتاد این آیا دیه دارد یا ندارد؟ در کتاب علی علیه‌الصلوةوالسلام این مطلب هست که چقدر دیه اش هست، خیلی دقیق است! وقتی یک چنین چیزی باشد بقیه‌ی احکام همه اش هست، “حَتی الارشِ الخَدش”، و این کتاب را علی‌بن‌ابی‌طالب نوشته است. چه فرقی با نهج البلاغه دارد؟ نهج البلاغه آنچه از روایاتش صحیحه باشد، چون گاهی می شود به بعضی اسناد روایاتی که در نهج البلاغه سیدرضی جمع کرده خَدشِه کرد ولی با نهج البلاغه فرقش این است که این یک حرفش، یک حرکتش مورد اختلاف نیست، همه اش صحیح است به این ترتیب که پیغمبراکرم فرموده، پیغمبراکرم هم از جانب خودش نگفته، به او وحی شده، آیه ی “وَ مَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَی * عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی” (نجم / ۳-۵) این آیه ناظر بر این کتاب است، یعنی هر چه در این کتاب است از جانب خدا به وسیله‌ی جبرئیل نازل شده، جبرئیل امین وحی الهی است، یک حرف، یک حرکت حتّی کم و زیاد نکرده و خدای‌تعالی وحی کرده. از نظر معنا و حقیقت عین قرآن است. فقط یک اختلاف دارد و آن این است که کلماتِ آن کتاب لازم نیست معجزه باشد. آخر ما معتقدیم که قرآن معجزه است ولی آن لازم نیست معجزه باشد، به صورت روایت هم ائمه علیهم‌الصلوة‌والسلام آن را نقل کرده اند. مثلاً شخصی می آمد خدمت امام صادق علیه‌الصلوةوالسلام، یک سؤالی می کرد که آقا شما درباره ی فلان مطلب چه می فرمایید؟ حضرت می فرمود: این‌است حکمش، راوی سؤال می کرد که آقا آیا این را از خودتان می گویید یا از پیغمبراکرم؟ البتّه مثل اکثر ما مردم، آن معرفتی که باید به امام داشته باشند نداشتند، آن معرفتی که ما ان‌شاءاللّه الان داریم اکثراً ندارند، حضرت می فرمود: من یک کلمه از خودم نقل نمی کنم و بیان نمی کنم، هر چه می گویم از پیغمبراکرم است. حتّی گاهی ناگزیر می شدند در مقابل افراد مورد اعتماد، کتاب علی‌بن‌ابی‌طالب را، همان جلدی که این مطلب در آن بود برمی داشتند می آوردند که راوی می گوید من کتابی دیدم به قطر ران شتر، حضرت باز کردند و مطلب را در آنجا به من نشان دادند. اینجا معلوم است که کلام امام حتّی همین روایاتی که الان در کتب ما هست اگر به یکی دو مشکل برخورد نمی کرد اینها در حقیقت همان کتاب علی بود. این روایاتی که در صد و ده جلد در کتاب بحار نقل شده اینها تمامش اگر مشکلی که حالا عرض می کنم نمی داشت همه از مطالب کتاب علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌الصلوةوالسلام بود. این یکی دو تا مشکل هم طول زمانی که ما از ائمه (علیهم‌السلام) فاصله افتاده ایم، یعنی امام صادق مثلاً به محمدبن‌مسلم گفته، محمدبن‌مسلم مورد اعتماد است امّا ما که از محمدبن‌مسلم نشنیده ایم، او به یکی دیگر گفته، او به یک نفر دیگری گفته، آن‌قدر گفته ‌اند که شاید حدوداً آن روایاتی که در کتاب کافی و سایر کتب آن زمان نقل نشده و بلکه بعضی از روایات هست که سینه به سینه نقل شده و یک عدّه همین الان به اصطلاح می خواهند که ما یا علماء اجازه ی روایی به آنها بدهند. معنی اجازه ی روایی این است که من اجازه دارم یک روایتی که شما از استادتان، استادتان از استادش، استادش از استادش تا زمان امام صادق نقل کرده آیا ما اجازه داریم از شما نقل کنیم؟ شما ببینید این‌جور، حالا اگر یک نفر این وسط افتاده باشد یعنی ما بفهمیم، در کتب رجال هست، اگر ما بفهمیم که این آقا، آن آقا را ندیده ولی روایت از او نقل می کند می فهمیم که این روایت به اصطلاح مُرسله است، اسمش مرسله و باید درباره ی آن شخص واسطه، آن حلقه ی مفقوده ما ببینیم او چه کاره بوده، شاید همان نفر یک آدم دروغگوی روایت سازی باشد لذا این اندازه اهمیت دارد. ولی باز هم اعتبار دارد، ما که اینها را ندیدیم که یکی از اینها یک خورده ای کم و زیاد کرده باشند روایت را، بنابراین این روایات با کتاب علی این فرق را دارد، که کتاب علی‌بن‌ابی طالب چون نوشته شده، ثبت شده، یک حرفش، یک حرکتش، کم و زیاد نشده مثل خود قرآن، و این قرآن در کتاب علی است. چطور؟ شما می بینید حتّی در روزنامه ها و در مجّلات این مطلب هست که یک فهرستی، یک سرصفحه نوشته ای، یک تیتری می بینید در این کتابها، در این روزنامه ها هست، شما تا روزنامه را باز می کنید ملاحظه می کنید یک مطلبی را به صورت مختصر و مُجمَل و خلاصه نوشته ‌اند. بقیه را می نویسد در صفحه فلان، شما آن صفحه را باز می کنید مشروح مطلب را می بینید. بلاتشبیه ـ البته قرآن این طور نیست ـ ولی برای نزدیک شدن به ذهن شما عرض می کنم، قرآن یک همچنین چیزی است که خدا به طور اجمال یک مطلبی را بیان فرموده ولو این‌که قرآن” وَ لَقَد یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکرٍ” (قمر/۱۷) قرآن یک طوری است برای یادآوری و برای این‌که متذکر بشوید این را آسانش هم قرار داده امّا نمی آیند هیچ وقت تمام مطالبِ امتحانی را به طور صریح به یک دانشجویی که در جلسه‌ی امتحان نشسته، بگویند. خیلی محبّت کنند، خیلی طرف را بخواهند راهش بیندازند و برایش مطلب را بیان کنند یک اشاره ای می بینیم روی یک کاغذی، همه‌ی کتاب مثلاً یک کلاس را که نمی آورند بنویسند به دستش بدهند، یک اشاره ای از تمام مطالب، که مطالب طبعاً یادش بیاید. دیدید بعضی از شعراء یا بعضی از کسانی که شعر حفظ کردند یا بعضی که قرآن را حفظ کردند می گویند اوّلش را بگو تا آخرش را ما بگوییم، این‌جوری می شود. اوّلش را می گویند، حتّی برای ائمه‌اطهار و اولیای خدا یک همچنین مطلبی دارد، “الم”(بقره/۱)، “کهعیص”(مریم/۱)، این مطلب را وقتی می بیند یادش می آید از مطالبی که در آن کلاس ها درس خوانده و شروع می کند به جواب دادن، البته این مطالبی که در اوائل سُوَر واقع شده و مثل “الم، حم، قاف” و امثال اینها، اینها برای ما هم حتّی نیست. شاید برای مردم بعد از ظهور باشد و شاید هم برای ائمه‌اطهار و پیغمبراکرم باشد. ولی من معتقدم -چون مرحوم فیض کاشانی می گوید که مال ائمه‌اطهار و پیغمبراکرم است- ولی من معتقدم که اگر برای آنها بود، آنها این جملات را برای خودشان نگه می داشتند، دیگر در قرآن ما، در قرآنی که در اختیار ما هست قرارش نمی دادند، حالا اینجا بحث مفصّلی است که خیلی هم مفید نیست برای جلسات ما که درباره اش بحث کنیم، ولی اعتقاد من این است که این از همان بیست‌وشش حرفی است که زمان ظهور حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه به آن اشاره خواهد شد و بازش خواهد کرد و ان شاءاللّه باز خواهد شد. این کتاب، این قرآن در کتاب مکنون جلوه می کند، آن کتاب یعنی این قرآن با آن کتاب احدی از مردمِ دنیا که بماند، جنّ و انس اگر پشت به پشت هم بدهند نمی توانند یک سوره ی کوچکی از آن را، مثل سوره کوثر را بیاورند. آن کتاب را به دست ناپاکان نمی دهند، همان‌طوری که در شاید برداشت باشد یا ترجمه باشد یادم می آید که نوشته ایم،” لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ” (واقعه/۷۹) معنایش این است که بی وضو کسی نباید آن را مسّ کند، دست بکشد، همین عملی که ما انجام می دهیم، قرآن و اسماء پروردگار را، قرآن و اسماء ائمه‌اطهار را دست بی وضو نمی زنیم حالا این شخص وضودار هر چه هم خبیث و ظالم و بی بند و بار باشد می تواند دست به صفحات قرآن بزند ولی در آیه می گوید: “لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ”؛ اهل علم می فهمند که این شبیه به خبر است، یعنی غیر از “مطّهر”، غیر از پاکها، این را مسّش نمی کنند. اگر ظاهر قرآن باشد که قرآن در دست همه ی کفّار هم هست منظور شاید و در روایت هم دارد که افرادِ مطّهر، یعنی آنهایی که در آیه ی شریفه به طهارت آنها خدای‌تعالی اشاره فرموده،” إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً” (احزاب/۳۳) اهل بیت پیغمبر می توانند آن را مسّ بکنند، نگه بدارند، آن در اختیار همه کس طبعاً نباید واقع بشود مگر همه “السلمان منّا اهل البیت”(بحار الانوار، ج ۱۰، ص ۱۲۱) بشوند. مگر به مرحله ای برسند که تزکیه‌نفس کرده باشند و صد در صد پاک باشند و خدای‌تعالی به پاکی آنها اقرار کرده باشد، “لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ”؛ مس نمی کند -ببینید نمی گوید مس نکند- مسّ نمی کند، احساسش نمی کند، نمی فهمد، نمی تواند نگهش بدارد مگر پاکان، پاکانند که می توانند آن را نگه دارند، می بینیم که وقتی پیغمبراکرم این کتاب را به علی‌بن‌ابی‌طالب فرمود، علی‌بن‌ابی‌طالب هم برای این‌که اتمام حجّت بشود و خلافت بلافصل علی‌بن‌ابی‌طالب و حضرت مجتبی و بعد هم سیدالشهداء و بعد هم ائمه‌اطهار و خلاصه ما به این گرفتاری امروز مبتلا نشویم و همه مان پاک و پاکیزه بشویم علی‌بن‌ابی‌طالب آورد در مسجد به مردم داد. گفت این کتاب خداست، نشان هم داد، یک عدّه افراد غیرپاک نگاه کردند دیدند با ناپاکی آنها این کتاب سازش ندارد، به علی‌بن‌ابی‌طالب دادند گفتند کتابت مال خودت و بعد طلحه و زیبر آمدند خیلی اصرار کردند حضرت فرمود: دیگر نخواهید این کتاب را دید مگر به دست فرزندم حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه، این کتاب دیگر در دست مطّهرون بود، آنها نگهش می داشتند، مطّهرونی مثل حضرت امام مجتبی، حضرت سیدالشهدا ء، حضرت علی‌بن‌الحسین تا حالا که در زمان ظهور است و ان شاءاللّه ظهور صغری انجام شده ظهور کبری هم به زودی انجام می شود و امیدواریم ما هم جزء مطّهرون باشیم و این را هم بدانید که اگر قبل از زمان ظهور کامل ـ نمی دانم این کلمه را بگویم یا نگویم ـ اقلاً به طمع این‌که می خواهم بگویم جدّی باشید در تزکیه‌نفس که اگر کسی در این زمان هم قبل از ظهور، خوب خودش را پاک کند، واقعاً پاک باشد، واقعاً به مرحله ی کامل از پاکی برسد خودش را هم گول نزند مردم را هم گول نزند، گاهی بنشینید با خودتان محاسبه و مراقبه داشته باشید، دو نوع محاسبه و مراقبه داریم، یک نوع محاسبه دائمی که یک سالک‌الی‌اللّه دائماً باید محاسبه کند و دائماً در مراقبه باشد. مثل راننده ای که پشت فرمان نشسته با یک سرعتی دارد حرکت می کند هم محاسبه دارد هم مراقبه دارد، محاسبه دارد سر پیچ ها، سرعتش را می آورد پایین، مراقبت هم می کند که در درّه نیفتد، این محاسبه و مراقبه برای سالک‌الی‌اللّه دائمی است. یک محاسبه و مراقبه هم برای همین فرد در شبانه روز لااقل یک مرتبه هست که علی‌بن‌ابیطالب می فرماید: “لیس منّا”، یعنی در کاروان ما نیست، از ما نیست، شیعه ما نیست، در برنامه های ما نیست کسی که در شبانه روز یک مرتبه محاسبه و مراقبت ندارد. این محاسبه و مراقبه همین است که عرض می کنم: بشینید حساب کنید، ببینید چقدر نفس تان موفّق بوده و چقدر ناموفق، به خودتان نمره بدهید هر جوری که می توانید این مساله را بنشینید برای خودتان درست کنید. محاسبه کنید، باید انسان محاسبه داشته باشد، خوب که پاک شد حالا بر فرض یکی آمد به من گفت آقا من در این مرحله کاملم، ما هم برداشتیم بله، زمانت هم خیلی زیاد شده و یک مرحله ی دیگری برایش نوشتیم. چه اثری دارد؟ چه فایده ای دارد اگر واقعاً درست نشده باشد، اگر محاسبه کردید و مراقبت شدیدی داشتید ولو در شبانه روز یک مرتبه و خودتان را پاک کردید، مطلبی که می خواهم بگویم {این است که} از آن کتاب علی، از آن حکمتی که در آن کتاب هست، از آنچه که پیغمبر مأمور شده که به شما تعلیم بدهد ـ شما می گویید پیغمبر مأمور شده که به ما حکمت تعلیم بدهد چرا نداده؟ ـ می گوییم شما یک کاغذ سفیدی بیاورید تا بنویسد، نه قلم می دهید، نه کاغذ می دهید، بلکه یک کاغذ کثیف سیاهی به او دادید که اصلاً قابل تصوّر نیست، قابل نگاه کردن نیست، چطور می شود که پیغمبراکرم به شما حکمت تعلیم بدهد؟ نمونه های زیادی در زمان خود پیغمبراکرم صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم بوده که اینها در محضر پیغمبر بوده ‌اند ولی چون ناپاک بوده ‌اند، چون تزکیه‌نفس نکرده بودند، شما فکر می کنید ابوجهل یا ابولهب، یا بعضی از افراد اصحاب که اسم لااله الاّ اللّه و محمّدرسول‌اللّه صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم را می بردند و اسلام را به ظاهر قبول کردند اینها کلمات پیغمبر را نمی شنیدند؟ همین قرآن را می شنیدند، بلکه بعضی هایشان حفظ بودند! در جنگ نهروان چند هزار حتی افرادی که قرآن را حفظ بودند مبغوض علی‌بن‌ابیطالب علیه‌الصلاةوالسلام واقع شدند، مسّ نکرده بودند، حقیقت قرآن را درک نمی کنند، حالا شما یک قرآن و یک کتاب بسیار مزخرفی را در کتابخانه تان پهلوی هم گذاشتید، از آن قرآن هیچ حکمتی توی این کتاب و از این کتاب هم هیچ مطلبی بیهوده در آن کتاب وارد نمی شود، خدا در قرآن می فرماید: “مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا کمَثَلِ الْحِمَارِ یحْمِلُ أَسْفاراً ” (جمعه/۵) آنهایی که تورات را زیر بغل شان می گیرند هر روز می روند در کتابخانه، یا مکتب و تورات می خوانند چون هر جا اسم پیغمبر است می گویند این را قبول نداریم و هر جایی که اسم حقیقت است این را قبول نداریم، مثل اصحاب انجیل، حالا در قرآن تورات می گوید ولی انجیلش هم همین‌طور است که کتاب انجیل را شاید دهها کتاب انجیل بعد از حضرت عیسی نوشتند و پنج تایش را دیگر نمی توانستند ردّش کنند. یکی انجیل لوقا بود، یکی انجیل یوحنا بود، یک انجیل متی بود، یکی انجیل مرقُس یکی هم برناوا؛ برناوا شخصیت مهم از همه ی اینها، از مرقس و نمی دانم متی و اینها بالاتر بود، از مقرّبین حضرت عیسی بود این را نتوانستند بپذیرند، این‌جور کتاب خواندن به درد خودشان می خورد، چرا؟! به جهت این‌که چهل جا اسم پیغمبراکرم برده شده، علائم ظهور رسول‌اکرم در آن کتاب گفته شده، انجیل برناوا را بعضی از علمای فارسی زبان ترجمه هم کرده‌اند، خیلی هم معروف است، بگیرید مطالعه کنید ببینید چه چیزهایی نوشته، این یکی را مسیحیت قبول نکردند. خوب این‌جور کتاب خواندن فایده ای ندارد. هر آیه ای از قرآن که به نفع شماست قبول کردید هر آیه ای هم که به ضررتان است ردّش کردید، با فلسفه تان، با گفتار دانشمندتان تطبیق نکرد آن را توجیه اش کردید، ردش کردید، چرا این کار را کردید؟ برای این‌که پاک نیستی، یک هوای‌نفس خودت داری، یک چیزهایی در دلت می گذرد که این آیه ی قرآن با آن تطبیق نمی کند. پس حالا ندیده بگیریمش، یا مثل مسیحی ها به نظر من مسیحی ها بهتر است از این افرادی که در اسلام هستند، باشند. چون آنها رسماً گفتند ما این کتاب را قبول نمی کنیم. ماها می گوییم این کتاب را قبول داریم، معجزه هم هست، کلام خداست ولی اینجا معنایش یک چیز دیگرست، به همین جهت هم هست که: “مَن فَسّر القرآن برأیه فلیتبوء مقعده علی النار فهو الکافر” (عوالی اللئالی/ ج ۴، ص ۱۰۴، ح ۱۵۴)، این‌جوری گفته‌اند. قرآن که طبق سلیقه‌ی تو نازل نشده، پاک باید انسان باشد، افراد پاک صد درصد تسلیم پروردگار هستند: “وَ مَا تَشَاؤُنَ إِلَّا أَنْ یشَاءَ اللَّهُ” (تکویر/۲۹) هر چه خدا بخواهد همان را می خواهند، افراد پاک یک کلمه از خودشان حرف نمی زنند، افراد پاک مواظبند که حتّی اشتباه نکنند، افراد پاک مواظبند سهو نکنند، ما اگر مواظبت نکردیم در واقع قرآن را خدا اجازه نمی دهد که ما مسش کنیم، ما بفهمیم آن را، درکش کنیم، اگر دوران تزکیه‌نفس تان تمام شد دیدید که در قلبتان حکمت ظاهر نشده، -چون هست، حکمت باید ظاهر بشود-، ظاهر نشده، از قلبتان به زبانتان جاری نشده، چون نمی شود یک سدّ آبی پر از آب باشد از گوشه و کنارش یا از سرش سرریز نکند، حتماً سرریز می کند. “مَن اَخلَص للّه اربعین صباحاً جَرت یَنابیع الحکمة” (نهج الفصاحه، ح ۲۸۳۶ )نمی گوید “یجری”، خود انسان آن را جریان می دهد، “جرت” می گوید، خودبه خود “جرت ینابیع الحکمة من قلبه الی لسانه”، نمی تواند در یک مجلسی بنشیند و حرف‌های بیهوده بزند و یک کلمه حرف حکمت آمیز نزند، خودتان را دوستان تربیت کنید که این راه حکمت را از قلبتان به زبانتان باز کنید، شاید برای همه کس میسّر نباشد اگر میسّر نشد بداند که متأسفانه تزکیه‌نفس درست نکرده، انسان باید روی منبر که می نشیند ـ به اهل منبر عرض می کنم ـ در مجلس دوستان که می نشیند، دو نفر که با هم می خواهند صحبت بکنند این خواهی نخواهی اگر شما پشت سد آبی نشستید و این سدّ هم پر بود خواهی نخواهی از بالایش شده، از گوشه و کنارش شده، از مجرایش شده آب می آید به سمت آن طرف، می آید. شما نگویید من در ذهنم نیامد، خوب، گاهی می شود که انسان با بعضی افراد ناباب می نشیند اینها لایق نیستند، این در صورتی است که در دست تو باشد اختیار حکمت، اختیار آن آب پشت سدّ، در اینجا امام نمی فرماید: “جَرت یَنابیع الحکمة”، “جرت” درست نیست، باید بگوییم “أجری”، فلانی جاریش می کند، اختیار در دست او نیست، شما وقتی در یک مجلسی نشستید با همسرتان نشستید، با فرزندتان نشستید، باید تمام حرف هایتان حکمت آمیز باشد، حکمت باشد! یک کلمه به ضرر کسی حرف نزنید، چون آنچه به ضرر مردم مسلمان باشد حکمت نیست. همه اش حکمت، شناخت حقیقت، حقایق اشیاء را باید شما بیان کنید، “جرت ینابیع الحکمه من قلبه الی لسانه”، بنابراین یک ارتباطی قلب شما اگر تزکیه‌ی کامل بکنید به آن کتاب علی و کتاب علی به آن خدای‌عظیم که نهایت ندارد وصل می شود. شما راحت، آب‌علم، مَاءً غَدَقاً (جنّ/۱۶) از خدا جاری، می آید در قلب پیغمبراکرم که آمده این دو برنامه اش انجام شده، از آنجا آمده در قلب علی‌بن‌ابی‌طالب و ائمه‌اطهار و از آنجا برای این‌که در مُلک هم اثری از خودش نشان بدهد در کتاب علی، “فِی کتَابٍ مَکنُونٍ” در کتاب تکوین شده‌ی علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌الصلوةوالسلام و از آنجا هم در قلب شما، قلبتان را باید گوشه کنارش را به اصطلاح سدّ کنید، بپوشانید، نمی دانم هر کاری که بنّاها می کنند که آب از این سدّ ردّ نشود بکنید، خوب تا یک مدّتی ردّ نمی شود. آنهایی که مشغول تزکیه‌نفس هستند چون آن طرف لوله های آبی که از سدّ کشیده شده کثیف است، آنها را تمیز کنند، کاری بکنند که خرابی نکند، بعد دیگر باید خودش “جَرت یَنابیع الحکمه مِن قلبه الی لسانه” بشود، دیگر چرا معطل است؟ و ان‌شاءاللّه امیدوارم که تمام دوستان به این مسأله توجّه کنند، فکر نکنید یک کار بیهوده ای می کنید، آخر این لوله آب را، این قلب خودمان را خوب اگر حسود نباشیم که پیشرفت نمی کنیم! عجیب توجیهاتی بعضی ها دارند! سردی مردم هم برای تزکیه‌نفس با این همه تأکیدی که شده به خاطر همین است که خوب چه فایده ای دارد؟ من این لجن ها را از این لوله ی آب کشیدم، این کثافت ها را بیرون آوردم، کدام کثافت است در این دنیا که از همه بدتر باشد، آن‌قدر بد باشد که اگر تو این کثافت را داشته باشی از هفتاد سال ـ شاید سال نوری هم باشد ـ بوی بهشت استشمام می شود، ولی تو استشمام نمی کنی، این کدام کثافت است؟ کبر، کبر! عُجب! هر یک از صفات رذیله، خوب چرا این‌قدر معطلی؟؟ شب و روزمان اگر مشغول این کار باشیم باز کم کردیم، خدا باید کمک مان بکند والاّ به هیچ وجه ما نمی توانیم موفق بشویم. خدای‌تعالی هم کمک می کند، شما فکر نکنید که خدا کمک نمی کند! می گوید: “وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا” (عنکبوت / ۶۹) کسی که در راه ما جهاد بکند، جدّی باشد ما کمکش می کنیم، هدایتش می کنیم، همان‌طوری که پیغمبراکرم را هدایت کردیم و علوم را به او عنایت کردیم.
میفرماید: “فِی کتَابٍ مَکنُونٍ * لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ”؛ پس خوب فهمیدید معنای “مطّهرون” چه کسانی هستند، “تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ” (واقعه/۸۰) این “تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ” یعنی این کتاب مکنونی که “لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ”؛ این از جانب خدای مرّبی عالم ها، یعنی هر چه خدا خلق کرده مشمول رحمانیت خداست و او ربّ العالمین است. حالا شما “أ فَبِهَذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ “(واقعه/۸۱)!، خیلی عجیب است این کلمات! من دنبال این می گردم که “مدهنون” را چه معنایی کردم چون طبق لغت معنا کردم، آیا به این حدیث بی توجّهی می کنید، کوچک می شمرید، آیا به این حدیث شما بی توجّهی می کنید، نگویید {منظورشان}با مردمند، یکی از مشکلات رفقای ما این است که وقتی با آنها حرف می زنیم خیال می کنند با مردم دیگر ما داریم صحبت می کنیم منتهی مورد خطاب شما هستید، نه! هر کاری شما بکنید، باز هم کوچک شمرده اید. شب و روز اگر عرق بریزید فقط و فقط برای تزکیه‌نفس کار کنید، شما می گویید کارهای دیگرمان چیه؟ همه ی کارهایتان را هم می توانید در این راه واردش کنید، برای تزکیه‌نفس کار کنید باز کم کردید، باز کوچک شمرده اید، فکر هم نکنید تزکیه‌نفس این است که بروید در یک اتاق بنشینید و دائم به خودتان تلقین تزکیه‌نفس کنید، نه! کار می کنی درست کار کن، این خودش شما را تزکیه‌نفس می کند، حرف می زنی راست بگو، این خودش شما را تزکیه‌نفس می کند، همین ها وسایل تزکیه‌نفس است. شما فرض کنید هر کاری -حالا هر کسی یک کاری دارد- هر کاری راکه می کنید در بعد از این مراحل تزکیه‌نفس یا قبلش، انسان استقامت دارد درست کار بکن. دیروز یکی از رفقا آمد جایی که داشت کار می کرد به من گفت چند تا سؤال دارم می شود شما جواب بدهید؟ گفتم: نه، گفت: چرا؟ گفتم: برای این‌که تو مشغول این کار هستی، آن کار را ترک کردی آمدی…، آن تو را تزکیه‌نفس می کند، درستی، اگر یک {شخص}اداره ای در اداره سر ساعت بیاید و ارباب‌رجوع را خوب جواب بدهد و ظهر هم که می رود خانه، این خودش این چند ساعتی که آنجا کار کرده تزکیه‌نفس شده، اصلاً تزکیه‌نفس همین است، همه اش ذکر نیست. بعضی ها خیال می کنند تزکیه‌نفس این است روزی چند دفعه بگوییم مثلاً یا قوی، اینها به اصطلاح چه می گویند، نمی توانم به چیزی تشبیه کنم اینها اصل نیست بالاخره، کار می کنید درست کار کن، مزد می گیری اندازه‌ی مزدت کار کن، دیوار می چینی راست بچین، صحیح بچین که فردا اگر یک نفر آمد ردّ شد نگوید عجب آدم بیخودی بوده این دیوار برای چه کج کشیده، هر کاری که می کنید! روحانی هستی، دَرست را دُرست بخوان، با صداقت کار کن، منبری هستی قبلاً مطالعه کن اگر حکمت جاری نشده از قلبت به لسانت، آن‌که حکمت جاری شده از قلبش به لسانش، روی زمین هم که بنشیند حرف خودش را می زند، آنچه وظیفه اش است. درسها را در عالَم‌ارواح به ما یاد دادند، ما همه چیز را بلدیم، همان وجدانیات، فطریات را اگر انسان برای مردم بگوید همین ها حکمت است. هر کس در هر کاری که می کند، در مجلس نشستید در اینجا، یک کسی می گفت که یک اشتباهی یک منبری از نظر ادبی روی منبر کرد من دیگر نفهمیدم این چه گفت تا آخر، گفتم: بگذار پیاده بشود- حالا باز هم آدم خوبی بوده وسط صحبت چیزی نگفته- بگذار از روی منبر بیاید پایین، من پدری از او در بیاورم، این سواد ندارد رفته روی منبر، سواد اصلاً لازم نیست، همچنین من دارم در جمعیت شاید دو هزار نفری می گویم. اصلاً لازم نیست، خوب است داشته باشد انسان، خوب است که کلمات را ادیبانه بگوید، طبق فقاهت بگوید، خوب است اینها، امّا اگر خوب پاک شده باشد اصلا “جرت ینابیع الحکمه من قلبه الی لسانه”، این‌جوری است. متأسفانه ما در کارهای مان تزکیه‌نفس را قرار نمی دهیم، صبح که می رویم سر کار اوّل بگوییم خدایا چون تو دوست داری من این کار را می کنم، این چقدر انسان را بالا می برد، بعد هم وسط کار هم، همه ی کارهایش چون خدا دوست دارد این کار را بکن. الان این رفقای ما که بحمداللّه خیلی به اکثرشان اطمینان و اعتماد داریم برای همین فکر است. شماها همه تان الحمدللّه، همین فکرها را دارید برای خدا کار کنم، برای محبّت کار کنم، برای امام زمان صلوات‌اللّه‌علیه کار کنم، یکی هم اگر یک وقتی لنگ زد همه تان مواظب باشید که “کُلُّکُم راع و کُلُّکُم مسئول عن رعیته”( صحيح مسلم /ج ۳، ص ۱۴۵۹، ح ۲۰)، همه تان مؤمنید و مرآت برای یکدیگر باشید، تذکر بدهید. من دیروز یک جایی رفتم دیدم یک جوانی ریشش را تراشیده، هنوز وارد آن محلّ نشده بودم گفتم: چرا ریشت را آقاجون تراشیدی؟ ریشت را نتراش، خیلی قول هم داد که ریشش را نتراشد. من بعد تحقیق کردم دوستان ما با این‌که همه شان از دوستان ما بودند، تا به حال به این نگفتند ریشت را نتراش، خیلی جای تأسّف است. حالا کارگر آوردید کار می کند، ریشش را هم تراشیده، خوب بگویید آقا ریشت را نتراش. این بالاخره آدمهای حسابی، در همین فیلمهای مزخرفی هم که نشان داده می شود آدمهای متدین را ریشدار می گذارند، آدم های بی بند و بار و عوضی را بی ریش، ریش تراشیده می گذارند. خوب این دیگر یک چیزی است که این‌جوری شده، آقا یک آقایی گفته این‌طور، گفتیم حالا آن آقا التماس دعا، این حرفها را خیلی جدّی بگیرید. وارد یک مجلسی شدید زمینه همین قدر دیدید فوراً نهی از منکر کنید، نهی از منکر یکی از واجبات اولیه است،امر به معروف. یک کارگری آوردید نماز نمی خواند شما نماز اوّل وقتت را بخوان، تا می گویند: “حی علی الصلاة”همه تان دست از کار بکشید، دوستانی که اینجا کار می کنند من از قول آقای کاشانی هم می گویم نیابت نداده‌اند به من، ولی من می گویم فوراً دست از کار بکشید، بگذارید دو ساعت کارتان عقب بیفتد مشغول نماز بشوید. این برکت دارد، چون “لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ”؛ امیدواریم خدای‌تعالی این مسائلی که در اینجا عرض می کنیم همه اش در شما تأثیر عمیقی داشته باشد.
من مکرر گفته‌ام کاغذ در مجلس به من ندهید، در هفته گذشته ما یک چیزی را فراموش کردیم ولی این هفته قضایش را به جا می آوریم. مادرخانم جناب آقای سیدی مان در مشهد در هفته گذشته از دار دنیا رفته بودند و من نمی دانم چه شد، یک چیزی شد که من فراموش کردم عرض کنم فاتحه بخوانید ولی در مجالس بعد گفتیم و خواندند دوستان در شب تولّد حضرت امام حسن‌عسکری در منزل گفتم و حالا همین‌طوری که شما نشستید و همه تان در هر کجایی که هستید یک حمد و سه قل‌هواللّه برای روح این مرحومه بخوانید.
نسئلک اللهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا رحمن یا رحیم، یا غیاث المستغیثین، عجّل لولیک الفرج، عجّل لمولانا الفرج، خدایا فرج مولای ما، آقای ما، امام زمان را برسان، خدایا همه ما را از بهترین اصحاب و یاورانش قرار بده، قلب مقدّسش را از ما راضی بفرما، خدایا دین و دنیا و آخرتمان زیر سایه ی حجة‌ابن‌الحسن از خطرات محفوظ بدار، پروردگارا آنهایی که به ما حقّی دارند خودت جزای آنها را کاملاً مرحمت بفرما، پروردگارا به آبروی حجة‌ابن‌الحسن قسمت می دهیم گرفتاری های مسلمین برطرف بفرما، خدایا هر چه زودتر به آبروی امام زمان چشم مان به جمال امام زمان مان روشن بفرما، خدایا قرض مقروضین ادا بفرما، امراض روحی مان شفا مرحمت بفرما، مریض های اسلام، مریض منظور، مریض منظور، مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، خدایا به آبروی خاندان عصمت و طهارت قسمت می دهیم پروردگارا این مملکت، کسانی که به این مملکت صادقانه خدمت می کنند در پناه امام زمان حفظ بفرما، خدایا امواتمان غریق رحمت بفرما، شهداءمان با شهدای کربلا محشور بفرما، عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان.

 

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۷ ربیع الثانی ۱۴۲۷ – ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۵ – توضیح آیات ابتدای سوره رحمن – جمعه ۱۳۷

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.

 اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
“بسم اللّه الرحمن الرحیم٭ اَلرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ الْإِنْسَانَ ٭ عَلَّمَهُ الْبَیانَ ٭ اَلشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ٭ وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یسْجُدَانِ ٭ وَ السَّمَاءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزَانَ ٭ أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ” (رحمن/۱-۸)
سوره‌ی مباركه ی رحمن كه در هفته گذشته تلاوت كرده اید، به ما می فهماند كه از اوّل خلقت، ذات مقدس پروردگار به همه ی مخلوقش مهربان بوده و در روایات متعدده ای هست كه در تفسیر “بسم اللّه الرحمن الرحیم” كه رحمن به معنای مهربانی پروردگار است به عموم، و رحیم مهربانی خدای تعالی است به مؤمنین خاصّه. مردم با ایمان از جانب پروردگار یك مهربانی خاصّی دریافت می كنند كه سایرین ندارند. این مهربانی، مهربانی مادّی نیست، یعنی مثلاً افراد مومن در دنیا ثروتمندتر باشند، بدنشان سالم تر باشد و نعمت های ظاهری را بیشتر یا بهتر از دیگران داشته باشند! در مرحله ی اوّل رحیم به معنای مهربانی خاصّ پروردگار است در هدایت، لذا فرموده است: كسانی كه در راه ما جهاد بكنند، زحمت بكشند، برخلاف نفس امّاره شان عمل بكنند ما آنها را هدایت خاصّی خواهیم كرد؛ “وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا” (عنكبوت/۶۹) از یك حقایقی آنها را بهره مند می كنیم یك حقایقی را به آنها عنایت می كنیم تا آنها امام المتقین باشند، تا آنها بتوانند اهل تقوا را راهنمایی كنند. در این سوره‌ی مباركه كه از سوره های بسیار پرعظمت قرآن است، پروردگار متعال به نزول دوّم قرآن در حقیقت اشاره فرموده و می گوید: ” اَلرَّحْمنُ ” یعنی آن كسی كه در همه جا و همه حال مؤثّر در عالم وجود است، خداست با این خصوصیت كه فرقی بین مطیع و غیر مطیع، آدم بد و آدم خوب، چیزهایی كه در عالم از نظر ظاهر بد است و چیزهایی كه خوب است نمی گذارد. همه مورد مهربانی پروردگارند یعنی با مهربانی آنها را خلق كرده و با مهربانی آنها را روزی می دهد. مهربانی با محبّت- شاید چندی قبل گفتم- فرق می كند. ممكن است انسان یا حتّی ذات مقدس پروردگار به چیزی مهربان باشد ولی محبّت نداشته باشد. “وَ اللَّهُ لَا یحِبُّ الظَّالِمِینَ” (آل عمران/۵۷) و یا مثلاً “لا یحبُّ الفاسقین”، خدا فاسق، ظالم، افراد فاجر را دوست ندارد؛ صریحاً در قرآن فرموده؛ ولی در عین حال به همان ها مهربان است. یعنی به آنها روزی می دهد، سلامتی می دهد، نعمت هایش را می دهد، از باب مثال اگر بگوییم مثلاً شما از خیابانی، كوچه ای عبور می كنید یك سگ بسیار كثیف پر از مرض در گوشه ای افتاده و این گرسنه است، شما ممكن است طعمه ای برای او روی مهربانی بدهید، اما به هیچ وجه او را دوست ندارید. این فرق مهربانی و محبّت است. خدا به همه مهربان است، حتّی یزید در آن وقتی كه قصد كرده حسین بن علی علیه‌السلام را شهید كند، در آن موقع قطعاً خدای تعالی او را مورد غضب قرار می دهد و به هیچ وجه به او محبّت ندارد، امّا در عین حال، در همان حال به او نفس داده، جان داده، نعمت داده و همان طوری كه در مثل عرض كردم به او مهربانی كرده در عین آنكه از او بسیار متنفّر است. “اَلرَّحْمنُ” یعنی به همه‌ی افراد، بد و خوب خدای تعالی مهربانی می كند و دأب پروردگار نیست كه مهربانی به مردم در كره زمین نكند و این هم از مختصّات كره زمین است والاّ در قیامت به عذاب شدیدی آنها را مبتلا می كند. “اَلرَّحْمنُ” یك چنین خدایی داریم، یك چنین خدای مهربانی داریم، “عَلَّمَ الْقُرْآنَ” در ابتدای خلقت، در آن وقتی كه قرآن را خدا در مرحله‌ی اوّل نازل فرمود به قلب مقدّس رسول اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نازل كرد و قرآن را تعلیم داد. هنوز انسان را خلقت نكرده بود، هنوز هیچ چیز خلقت نفرموده بود، اوّل چیزی را كه خدا خلق كرد، این طوری عرض كنم یك ظرف بسیار وسیعی كه در آن علمش را به نام قرآن بریزد كه روح مقدّس پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بود خلق فرمود. بعد می فرماید: “خَلَقَ الْإِنْسَانَ”، یعنی بعد از آنكه “اَلرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ”؛ قرآن را تعلیم داد، بعد از معرّفی رحمانیت خودش قرآن را تعلیم داده، قرآن را قبل از خلقت انسان تعلیم داده، به پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله تعلیم داده، آن نور مقدّسی كه ما مكرر گفته ایم یك قوّه ی درّاكه‌ی بسیار قوی كه علم الهی و مصلحت اندیشی الهی را تا وقتی كه عالم خلقت وجود دارد، از اوّل خلقت تا آخر، چون می خواهد پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله واسطه‌ی رحمانیت پروردگار به خلق باشد باید به او تعلیم بدهد و همه‌ی علومی كه برای موجودات عالم هستی لازم است به نام قرآن، همین قرآنی كه پنج مرتبه تنزّل كرده تا به ما رسیده، همین قرآنی كه امروز در بین ” دفتین ” یعنی دو جلد، دو طرف آن جلد واقع شده همین قرآن در روز اول، در خلقت اول به پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نازل شد. “عَلَّمَ الْقُرْآنَ” بعد “خَلَقَ الْإِنْسَانَ”؛ انسان را خلق كرد، انسان بعد از اینكه شاید بی نهایت، یعنی ما از نظر ریاضی نمی توانیم برایش وقتی تعیین كنیم، چون هم زمان با خلقت روح مقدس پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله كه “اول ما خلق اللّه”(بحار الأنوار/ جلد ‏۵۴ ، صفحه ۱۷۰) است، این علم نازل شد، نه اینكه مدتها مثلاً روح مقدس رسول اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله جاهل باشد، ضال باشد، گمراه باشد، چون در بعضی از روایات كه مربوط به خلقت نور مقدّس پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است میفرماید كه: “نوری”، در آن روایت به جابر میفرماید: “اول ما خلق اللّه نور نبیك یا جابر”(بحارالأنوار/ ج۱، ص۹۷)، نور باید علاوه بر اینكه خودش روشن است، روشنگر چیزهای دیگر هم باشد. بنابراین نور نمی شود علم نداشته باشد، نور معنوی حتماً علم دارد، لذا “اول ما خلق اللّه روحی”، “اول ما خلق اللّه نوری”، اگر این جملات گفته می شود در حقیقت معنی اش این است كه همزمان با خلقت روح پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله علم الهی هم بر آن توأم شد، نازل شد، نه اینكه فكر كنید مثلاً اوّل روح پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله خلق شده بعد به او علم قرآن داده شده- بعد از مدتها- نه این طور نیست. اگر هم قبلش روح را می گویند بعد نور را می گویند به خاطر این است كه رتبتاً، یعنی اوّل باید ظرف باشد و بعد مظروف، اوّل باید مثلاً شما اگر رفتید بخواهید شیری، چیزی بخرید از بازار، اوّل باید ظرف را ببرید. بعد در ظرف آن چیز را بریزند، این به خاطر رتبه است نه به خاطر زمان، یعنی مدّتی ظرف بوده بدون نور و بعد نور در آن ایجاد شده، همزمان و به همین دلیل هم گاهی می فرماید: “اوّل ما خلق اللّه روحی، و اوّل ما خلق اللّه نور نبیك یا جابر”، بنابراین هم زمان، با ایجاد روح، نور هم ایجاد شده كه “اَلرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ”؛ قرآن را خدا تعلیم داده، چرا تعلیم داده؟ در مرحله‌ی اوّل برای اینكه همان جمله‌ی دعای ندبه: “و اودعته علم ما كان و ما یكون الی انقضاء خلقك”، خدایا تو به ودیعه، امانت گذاشتی “علم ماكان و مایكون” را تا “انقضاء خلق”، یعنی تا خلقت وجود دارد در رسول اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و این همان نوری است كه می فرماید: ” نور نبیك یا جابر “، بعد می فرماید: “خَلَقَ الْإِنْسَانَ”؛ بعد از آن انسان را خلق كرد، حالا این انسان منظور انسانهای اوّلیه باشند، انسانهای كرات دیگر باشند هر چه می خواهد باشد الان خدا با ما صحبت می كند، یعنی در این سوره‌ی مباركه كه به زبان عربی قرآن هست و نزول پنجم را هم گذرانده با ما مردم كره‌ی زمین صحبت می كند و می فرماید: “خَلَقَ الْإِنْسَانَ”؛ انسان من و شما هستیم. انسان حسابی آن انسانی است كه با حیوانات متمایز باشد، نمی شود تمام صفات یك حیوان را، یك انسان داشته باشد، فقط به خاطر اینكه دوپا راه می رود این اسمش انسان باشد، انسان نمونه اش وجود مقدس حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام كه در قرآن می فرماید كه خدای تعالی وقتی كه انسان را خلق كرد یا در سوره‌ی “هل اتی” می فرماید: “هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ” (دهر/۱) یا در آن آیه ی مباركه می فرماید كه ما انسان را خلق كردیم در رحم، در شكم مادر كه حمل و فصالش یعنی حامله بودن زن این انسان را و دوران شیرخوارگی اش سی ماه طول می كشد “وَ وَصَّینَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیهِ إِحْسَاناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْراً” (احقاب/۱۵)؛ كه در اكثر تفاسیر و بلكه تفاسیر اهل سنت می گویند منظور حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام هستند به خاطر اینكه حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام در شش ماهگی متولّد شد و بیست و چهار ماه هم دوران شیرخوارگی طول كشید و مجموعاً شد سی ماه، این آیه درباره ی حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام است. منظورم این است كه انسان یعنی حسین بن علی علیه‌السلام ، انسان در سوره‌ی هل أتی یعنی علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام ، یكی دو تا یا بلكه دوازده انسان نمونه به ما نشان داده اند كه انسان یعنی چه؟ و انسان كیست، اگر انسان همیشه به فكر خوردن و خوابیدن و لذّت بردن از مسائل دنیایی و اینها باشد و به فكر زندگی ابدی خود نباشد این انسان نیست، انسانی كه همه ی افكارش معصیت و زشتی و انحراف است انسان نیست. انسان آن كسی است كه اقتدا به رسول اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله كرده باشد كه: “لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ” (احزاب/۲۱) باید اقتدا به پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله كند، اقتدا به دوازده امام علیهم‌السلام كند، اقتدا به فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها كند، این انسان است. اگر به شما یك نمونه ای بدهند، گفتند هر كجا یك چنین چیزی را پیدا كردی اسمش این است، شما دیگر چیزهای دیگر را اسمِ آن چیز را رویش نمی گذارید – این خواهی نخواهی است- هر چقدر هم شبیه باشد! حالا شما یك حیوانی را پیدا كردید یك خورده ای شبیه به انسان است نمی گوییدش انسان! انسان ارزشش، انسان اهمیتش، انسان انسانیتش به روحش و صفات حمیده اش می باشد. بنابراین خدای تعالی انسان خلق كرد، حیوانات را كاری ندارد. برای سرگرمی انسان شاید نعمت هایی باشند كه برای انسان: ” هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماء” (بقره/۲۹)، خدا صریحاً در قرآن می فرماید كه خلق كرده هر چه كه در آسمانها و زمین است برای شما انسانها، كه شما انسان باشید. شما آدم باشید، شما خلیفةاللّه روی زمین باشید و شما دارای كرامات انسانی باشید. بنابراین خلقت انسان بعد از این بوده كه بر پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله قرآن نازل شده، ” خَلَقَ الْإِنْسَانَ “؛ اگر انسان اقتدا كند به انسان كامل، به چهارده نور مقدّس علیهم‌السلام كه الگوهای ما هستند اگر اقتدا كرد اینجا حكمتی كه در عالم ارواح به او تعلیم داده شده باید آن حكمت را اظهار كند، آن حكمت از قلبش باید به زبانش جاری شود. “من اخلص للّه اربعین صباحاً جرت ینابیع الحكمه من قلبه الی لسانه” (نهج الفصاحه، ح ۲۸۳۶)، حالا اگر مثلاً بیان را بلد نبود و خدا انسان را دارای لسان نكرده بود، حرف نمی توانست بزند، مثل سایر حیوانات كه نمی توانند حرف بزنند و یا اگر طوطی چند كلمه ای حرف می زند، خودش نمی فهمد كه این حرفها معنایش چه است؟ باید اوّل حكمت در قلبش پر بشود و بعد به زبانش جاری بشود. اگر خواست به زبانش جاری بشود باید “عَلَّمَهُ الْبَیانَ” باید بیان كردن را یاد داشته باشد، لذا خدا در بین همه‌ی حیوانات به انسانی كه دارای حكمت است بیان تعلیم داده، والاّ اگر حكمت را یاد نگرفته بود در عالم ارواح، بیان كردن بی فایده بود. بقیه‌ی حرف زدن ها یا لغو است یا بیهوده است. اگر روی حكمت صحبت نكند – در حالات متّقین، در حالات اولیاء خدا همه‌ی روایات و بزرگان فرموده اند كه- این حرفش لغو است. {اگر} تمام كوشش انسان این باشد كه حرف های دنیوی بزند، در مسجد حرف دنیا اگر زدید برایتان ضرر دارد، در موقع نماز، در موقع اذان اگر حرف دنیا زدید كه صریحاً روایت می فرماید: ” من تكلم بكلام الدنیا عند الاذان یتلجلج لسانه عند الموت “(شرح الازهار /ج۱ ، ص۲۲۵)، زبانش موقع مرگ بند می آید. اساساً دنیایی كه “لهب” است، “لهو” است به صریح قرآن كه: ” إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ ” (محمد/۳۶) اگر حكمتی در كار نباشد، اگر در عالم ارواح به ما حكمت تعلیم نداده باشند، ما چه طور می توانیم به لهویات و لغویات بپردازیم و مجبوریم تنها حرف دنیا را بزنیم. خدا آیا به ما تعلیم بیان می كند كه حرف های بیهوده و لغو و لعب را بزنیم؟ ابدا! لذا می فرماید درباره ی مؤمنین: “وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ” (مؤمنون/۳) اگر بنا باشد- این یك نكته حسّاسی است كه باید ان‌شاءاللّه دوستان تعلیم بگیرند- اگر بنا باشد كه ما در عالم ارواح هیچی یاد نگرفته باشیم و همان طوری كه اكثراً فكر می كنند متأسفانه!{که از اول} بچّه بودیم، از مادر متولّد شدیم و بعد هم پدر و مادر به ما حرف زدن یاد دادند، یك حرف دو حرف در زبانم تا آخر، این جوری ما حرف زدن را یاد گرفتیم. آقا چرا حرف زدن را یاد گرفته ایم؟! برای اینكه راجع به دنیا و لهو و لغو صحبت كنیم. اینجا كه می فرماید: ” وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ “(مومنون/۳)؛ پس خدا كه بیان را به ما تعلیم داده برای این است كه هر كدام زودتر حكمت هایی را كه خدای تعالی در عالم ارواح به ما تعلیم داده آنها را برای دیگران بیان كنیم. این مطلب علمی است من بیشتر از این نمی توانم بازش كنم، همین آیه- “عَلَّمَهُ الْبَیانَ”- همین آیه دلالت دارد كه ما چیزی بلد هستیم كه به دیگران بگوییم و لغویات هم نباید بگوییم پس بنابراین حكمت و علوم و معارف را در عالم ارواح، عالم قبل از این عالم به ما تعلیم داده اند. این مطلب جدّاً درباره ی كسانی كه معتقدند كه انسان از بدن دارای رشدهای معنوی می شود به مبارزه ی آنها می رود. “عَلَّمَهُ الْبَیانَ”، تا اینجا درباره ی خلقت انسان و نزول اوّل قرآن و بعد هم نزول قرآن و تعلیمات خاندان عصمت علیهم‌السلام به ما افراد بشر برای اینكه انسان را بسازند خدای تعالی بیان فرموده. از اینجا “اَلشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ٭ وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یسْجُدَانِ ٭ وَ السَّمَاءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزَانَ” تا اینجا این چند آیه دلالت عجیبی دارد بر نزول دوم قرآن كه در شب قدر بوده كه برایتان اجمالاً گفته‌ام. قرآن در مرحله ی دوم نازل شد، یعنی پایین آمد. از قلب پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، از آن معلوماتی كه از جانب ذات مقدّس پروردگار خدای تعالی به پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله تعلیم داده و پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله یاد گرفته می خواهد بیاید روی عالم خلقت پیاده بشود. عالم خلقت باید حساب داشته باشد، اگر بنا باشد كه “حُسبان” نباشد، دارای حساب نباشد، نظم نداشته باشد، فرض كنید هر چه خورشید و ماه و ستارگان هست بی حساب در فضا ریخته باشد، اینها حتماً با هم تصادف می كنند، حتماً از بین می روند، حتماً وضع نامنظم شان آنها را به نابسامانی می كشاند. ولی ذات مقدّس پروردگار از طریق رسول اكرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌- اینی كه ما می گوییم رسول اكرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و ائمه اطهار علیهم‌السلام واسطه‌ی فیض اند- كه در بعضی دعاها هست مثلاً در همین دعای ندبه: “أین السبب المتصل بین الارض و السماء”، بین سماء یعنی بلندی و ارض یعنی مادونِ بلندی، بین خدا كه در ارفع بلندی هاست و ربّ اعلای ماست و بین مخلوق كه ما هستیم و از خاكیم، این وجود مقدّس یعنی پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و ائمه‌ی اطهار علیهم‌السلام واسطه فیضند و این واسطه‌ی فیض همیشه بوده، یعنی نظم عالم دنیا و بلكه جهان، با علم آنها كه خدای تعالی به آنها داده و خدای تعالی هم دستش بسته نیست به وسیله‌ی بداء، اظهار قدرت می كند، ولی واسطه‌ی فیض وجود مقدس پیغمبراكرم و ائمه اطهار علیهم‌السلامند. اینجاست كه “اَلشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ”(رحمن/۵)؛ شمس و قمر، تمام ستارگان و بالاخره تمام مخلوق های خدای تعالی اینها رویشان حساب شده، شب قدر آن شبی نیست كه- البته تنها- آن شبی نیست كه تقدیرات ما تعیین می شود بلكه شب قدر اول پس از خلقت آسمانها و زمین همزمان كه شب تشكیل شد و روز تشكیل شد خدای تعالی همه‌ی تقدیرات موجوداتی كه در عالم هست همه‌ی آنها را تعیین كرده، خورشید در چه مداری بچرخد، ماه در كجا باشد، كره‌ی زمین در چه مداری حركت كند و سایر كراتی كه هست كه بعضی هایش را تشخیص داده‌اند و میلیاردها از كره را تشخیص نداده‌اند همه ی اینها را خدای تعالی اسم شمس و قمر و نجوم را كه می برد به خاطر دید ماست، به خاطر اینكه ما بیشتر از این نمی توانیم بفهمیم و نمی توانیم ببینیم، لذا خورشید را كه می بینید چقدر منظّم است، ماه را كه می بینید چقدر منظّم است، زمین را می بینید چقدر با آرامش حركت می كند با آن سرعتی كه بالاخره در شبانه روز یك دفعه به دور خودش می چرخد، حركت وضعی و انتقالی زمین را می بینید اینها را كه می بینید ما برایتان می گوییم آنهایی را هم كه نمی بینید همین جور خودتان قیاس كنید، ” اَلشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ٭ وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدَانِ ” (رحمن/۵-۶)، هی می آید پایین، از خورشید شروع كرده، ماه، بعد می آید به ستاره، از نظر دید ما دارد حرف می زند ذات مقدّس پروردگار، برای اینكه می خواهد به ما چیزی بفهماند، شب قدر را معرّفی كند بعد می رسد به درخت، حالا شما ماه و خورشید و ستارگان را نمی فهمید باز هم، “وَ الشَّجَرُ”؛ اینها سجده می كنند، شما كنار یك درختی بایستید الان وقت خوبی است، بهار است، دو ماه قبل، این درخت یك چوب خشكی به ظاهر بود، حتّی نمی دانستید این درخت خشك شده یا خشك نشده، امّا حالا نگاه كنید،این رنگهای مختلف، این برگهای مختلف، این آثار عجیبی كه همه از درون یك خاك بیرون آمده ، نه زیر خاك رنگ آمیزی بوده، یك كارخانه‌ی رنگ آمیزی زیر خاك گذاشته باشند در یك شاخه، چند تا برگ هر برگی یك رنگ و هر گُلی یك رنگ، اینها را بیرون آورده، اینها كه گوش به امر الهی و اراده‌ی الهی داده اند تكویناً، اینها در حقیقت سجده كرده‌اند خدا را، “یسْجُدَانِ”؛ خیلی عجیب است! یعنی ذهنتان را ببرید روی این مخلوقات الهی، گاهی انسان یك پیچك را می بیند پنجاه متر رفته جلو، از همین ریشه آب می خورد در مقابل خورشید، برگ اوّلش با برگ آخرش فرقی از نظر رطوبت نمی كند. آخر، این اولی باید پر از آب باشد آن آخری كم آب باشد، امّا نه! هر پمپ قوی ای هم كه شما پای یك ریشه ی درختی بگذارید، مخصوصاً داخلش هم خالی نباشد بخواهید این جور منظّمش كنید،این طور باشد كه برگ اوّلی با برگ آخری در پنجاه متر هیچ فرقی از نظر رطوبت و طراوت نداشته باشد این معلوم است كه یك كس دیگری را دارد سجده می كند، دارد خدا را سجده می كند، چون كار غیر خدا محال است كه این جوری باشد، دارد خدا را سجده می كند، “اَلشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ”، آن قدر این شمس و قمر حساب دارد كه در علم نجوم هست، كه اگر سیصد سال دیگر بخواهد ماه یا خورشید بگیرد امروز می فهمند، باید این چقدر روی حساب حركت بكند كه اینها حدس بزنند و بگویند علم است و درست هم واقع می شود كه در فلان روز سیصد سال دیگر، خورشید در سر دقیقه و ثانیه‌ی معین شروع به گرفتن می كند و فلان لحظه خارج می شود از گرفتگی، می دانید كه گرفتن ماه و خورشید به خاطر حایل شدن خورشید در مقابل ماه است یا ماه در مقابل خورشید است، این دیگر بحث هایش شده، خیلی بحث های پیش پا افتاده ای است كه من بخواهم حرفش را بزنم، اینها می فهمند، حساب دارد، “اَلشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ٭ وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یسْجُدَانِ”؛ نجم را شما نمی فهمید كه چطور سجده می كند، آنها از نظر علم نجوم معلوم است امّا عموماً اگر می خواهید بفهمید “شجر”، درخت، “بحُسبان، یسجُدان”، بعد دیگر برمی گردد “وَ السَّمَاءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزَانَ” (رحمن/۷) آسمان را خدا بلند كرده، شما در این آسمانی كه روی سرتان هست شاید میلیونها كراتی كه بزرگتر از زمین است وجود داشته باشد، اینها همه اش میزان دارد والاّ با هم تصادف می كردند فاجعه به وجود می آورد، این همه سنگ های آسمانی كه به طرف زمین پرتاب می شود، یكی اش به زمین نمی خورد همه را دفع می كند ذات مقدّس پروردگار، این همه ستاره كه هست به هم تصادف نمی كنند، تا حالا نشنیده ایم كه یك ستاره ای به ستاره ی دیگر تصادف كند یك روز و دو روز هم نیست، میلیاردها سال است كه این عمل دارد انجام می شود. “یسْجُدَانِ ٭ وَ السَّمَاءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزَانَ”؛ همین میزان باید شما را معتقد به آن قادر متعالی كه الرحمن است و شما باید طبق دستور او انسان باشید{بکند}. انسان باشید، تزكیه نفس كنید تا اینكه روحتان تمیز بشود، حكمتی كه به شما تعلیم داده شده به زبانتان جاری بشود. من یك وقت مثال زدم گفتم كه اگر یك لوله ی آبی باشد، منبع آب هست، یك تشنه ای هم این طرف ایستاده، یك لوله ی آبی است كه پُر از میكروب و كثافت این لوله دارد، هیچ وقت سازمان آب هم در این لوله آب جاری نمی كند، اگر انسان قلبش پر از میكروب باشد، پر از صفات رذیله باشد، خدای تعالی كه حكیم است حمكت را در این زبان، در این شخص برای دیگران جاری نمی كند، حواستان جمع باشد. باید خودتان را بسازید، تمیز كنید، این كه خدای تعالی یازده قسم می خورد كه “قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا” (شمس/۹) به تحقیق رستگاری مال كسی است كه تزكیه كند، این عین این است كه شما بروید به سازمان آب، در همان محلّه ی خودتان هر كجا هستید، بگویید آقا یك انشعاب آب به ما بده، می گوید: برو آن لوله را تمیزش كن؛ چشم! اصلاً آب برای تو است. تو می گویی: نه، من حوصله‌ی تمیز كردن لوله و مجرای آب را ندارم، خدای تعالی می گوید اگر می خواهی رستگار بشوی، موفق بشوی، به آب حیات برسی، آن آبی كه “مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَی‏ءٍ حَی ” (انبیاء/۳۰) حیات تو به آن است برسی، این لوله را تمیز كن، این قلبت را پاك كن، “إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ” (شعراء/۸۹) دلت را سالم كن، از كینه توزی ها، حسادت ها، تكبّرها، صفات رذیله مختلف پاك كن تا ما آب را جاری كنیم. “لَأَسْقَینَاهُمْ مَاءً غَدَقاً ” (جنّ/۱۶) ” وَ أَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ “، ببینید خیلی صریح، اگر مردم استقامت داشته باشند، روی طریقه‌ی اسلام حركت كنند، در صراط مستقیم حركت كنند به جایی می رسند كه: ” لَأَسْقَینَاهُمْ مَاءً غَدَقاً “؛ یك آب تَر و تمیز به اصطلاح پاكِ بسیار خوب به آنها می آشامیم، باید بیاشامند، این آب را خدا برای اینها خلق كرده، حیات آنها را تظمین كرده، بنابراین “وَ وَضَعَ الْمِیزَانَ”؛ یك دفعه خدا می آید، ببینید همین جور از بالا از رحمن گرفته می آید پایین، پایین، این از فصاحت و بلاغت عظیم قرآن است كه ” أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ ” (رحمن/۸) شماها اختیار دست تان است، همه‌ی چیزها در اختیار خداست امّا خدا به خاطر كرامتی كه به انسان داده، اختیار را داده دست خودش، “أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ”، در میزان طغیان نكنید، تجاوز نكنید، در چه میزانی؟ منظور ترازو است؟ نه! تنها، ترازو نیست، منظور در وجود خودتان است. افراط و تفریط نداشته باشید، در صراط مستقیم باشید، از هر گونه افراط و تفریط دور باشید، نه وسواسی باشید نه بی بند و بار، ” َلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ”، البته بعدش می فرماید ” َلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ ٭ وَ أَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ ” (رحمن/۸-۹) اگر چه همین آیه را هم می شود به همان میزان اخلاقیات و زندگی خودمان بر گردانیم ولی خوب چون تفاسیر دارد كه در ترازو كم فروشی نكنید، چون این نمونه ی بی حسابگری طرف است، “أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ ٭ وَ أَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْط” با عدالت وزن را انجام دهید، “وَ لَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ”، كم فروشی نكنید. ببینید پروردگار متعال همه چیز را روی حساب خودش بیان كرده، “وَ الْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ”(رحمن/۱۰)، خدا زمین را برای مردم گذاشته، همه چیز هم در آن قرار داده “فِیهَا فَاكِهَةٌ” میوه های مختلف، آخر خدا چقدر مهربان است. میوه های مختلف، “وَ النَّخْلُ”، درخت خرما، “وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّیحَانُ”(رحمن/۱۲)، حالا به كدام یك از نعمت های خدا شما تكذیب می كنید. اگر نگوییم به همه اش! چه نعمتی؟ نعمت كجا داده خدا؟ درخت را خودمان كاشتیم، اینجا باغ را خودمان به وجود آوردیم، وارد شد در باغش، گفت كه من فكر نمی كنم آخرتی باشد، در سوره‌ی كهف اكثرتان خوانده‌اید كه چه حرف ها زد و خدای تعالی یك آتشی فرستاد، فردا صبح- جنگل های به این بزرگی را طعمه‌ی آتش می كند- خدای تعالی، این باغ تو را كه آن طرف یك باغ، این طرف یك باغ، وسطش هم كشاورزی می كردی، این را نمی تواند طعمه آتش كند؟ فردا صبح آمد دید كه تمامش خاكستر شده بود. گفت كه من چه اشتباهی كردم! حتماً باید با انسان خدا این طوری رفتار كند تا به اشتباهش پی ببرد؟ این درخت ها را تو كاشتی یا خدا كاشته؟! “أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ” (واقعه/۶۴) خوب تو چه كار كردی؟ تو روی خاكی كه طبعش پوساندن است دانه را انداختی، بقیه اش به دست خداست. دلیلش این است كه تو ده تا دانه می كاری یكی اش ممكن است درست بشود، اگر تو كاره ای هستی همه اش را بیرون بیاور، می رود زیر خاك، ریشه برایش درست می كند، تنه برایش درست می كند، رنگ آمیزی‌اش می كند، همه كارش را خدا می كند. واقعاً بدون هیچ به اصطلاح تبلیغی، خوب چه كار كردی؟ شما گندم كاشتی چقدر كار كردی؟ مخصوصاً گندم های دیمه‌ی حدود مازندران كه آب هم نمی خواهد به آن بدهی، تو چه كار كردی؟ گندم را پاشیدی فقط، بقیه‌ی كارها را خدا كرده، آن وقت تو زارعی، خدا هیچی بیكاره؟! ” أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ”، میوه را تو شیرینش كردی؟ تو معطّرش كردی، تو رنگ آمیزی‌اش كردی؟ كه انسان از نظر رنگش خوشش می آید از این میوه استفاده كند، از نظر مزه اش خوشش می آید از این میوه استفاده كند، از نظر بو، خوشش می آید از این میوه استفاده كند، اینها را تو انجام دادی؟ اگر تو انجام دادی همه‌ی سیب ها را قرمز و قشنگ و خوشبو قرار بده، نه! خدا در كنار هر میوه ای یك میوه‌ی به اصطلاح ما مشهد می گوییم اَنك، نمی دانم شماها چی می گویید. میوه به اصطلاح غیر از آن میوه اصلی كه ما دوست داریم قرار داده كه بفهمیم كه كار، كارِ تو نیست، كار خداست. ما پیوند می زنیم، درستش می كنیم، تو باز هم نمی توانی، خیلی پیوندها نمی گیرد، خیلی كارها انجام نمی شود و حال آنكه تو دلت می خواهد همه‌ی كارها به نفع تو و صحیح انجام بشود. بنابراین خوب دقّت كنید، خدا را در هر حال در نظر بگیرید. بعد می فرماید: حالا تو خودت چی هستی؟ “خَلَقَ الْإِنْسَانَ”، بدن انسان را “مِنْ صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ” (رحمن/۱۴) از یك به اصطلاح خاكِ شبیه به آجر خلق كردیم. تو چه كار می توانی بكنی؟ “وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ” (رحمن/۱۵) جنّ را هم از آتش خلقش كرده، حالا اینجا همه بحث های مفصّلی است. چون اسم جنّ و انسان را برده، می فرماید ” فَبِأَی آلَاءِ رَبِّكُمَا “، به كدام نعمت پروردگارتان شما دو نفر، شما دو موجود ” تُكَذِّبَانِ ” این كلمه را خیلی تكرار كرده. انسان گاهی دلش به قول یكی می گفت به حال خدا می سوزد كه بعضی وقت ها هی می گوید مثلا “وَ لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ” (قمر/۱۷) دیدید در سوره‌ی قبل، كه مكرر می فرماید: كه ما قرآن را آسان قرار دادیم برای اینكه یادتان بیاید علوم عالم ارواحتان، اینجا هم مدام می فرماید ” فَبِأَی آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ” به كدام نعمت پروردگارتان تكذیب می كنید، ما باید در جواب بگوییم به همه‌ی نعمت ها! كدام نعمت را قبول كردیم به عنوان نعمت؟ به همه اش {تکذیب کردیم}، چون ” وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا ” (ابراهیم/۳۴) شما اگر بخواهید نعمت های خدا را بشمارید نمی توانید حساب بكنید، ” فَبِأَی آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ “.
امیدوارم خدای تعالی در این شبِ مبارك و عزیز همه‌ی ما را انسان واقعی قرار بدهد و از سلامت قلب، ما همه مان برخوردار باشیم و توفیق تزكیه نفس خدای تعالی به همه مان عنایت بفرماید و میلاد مسعود حضرت امام عسكری علیه‌السلام بسیار موقعیت خوبی است برای استجابت دعاها، مخصوصاً این امام غریب، پدر حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه كه واقعاً ما در زمانی واقع شده ایم كه به امام هادی و امام عسكری علیهم‌السلام توجّه نمی كنیم و یك علّت بدبختی ما هم همین است. اینها در زمان زندگی شان غریب بودند، در بعد وفاتشان هم غریب بودند و الان هم با این وضعی كه خدا لعنت كند دشمنان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام را، اینها همان هایی هستند و همان هدفی را كه درباره ی قبرستان بقیع انجام دادند دوست دارند در اینجا هم انجام بدهند و ان‌شاءاللّه این آرزو را به گور -بگوییم كم شان است- به زمان ظهور منتهی می‌كنند تا حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه جزای اینها را بدهد و دوستان البتّه بحمداللّه خیلی كمك كردند ما از همه شان متشكریم و ان‌شاءاللّه وقتی كه شروع كردند برای ساختمان حرم مطّهر امام عسكری علیه‌السلام، ان‌شاءاللّه پولهایی كه آقایان داده‌اند، خانمها طلاهایی كه داده‌اند ان‌شاءاللّه در آنجا مصرف خواهد شد. منتهی با كمال احتیاطی كه ان‌شاءاللّه ما خواهیم داشت.
نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائِك و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه خدایا به آبروی آقایمان حجة ابن الحسن فرج آن حضرت را برسان، همه ما را از یاوران خوب آن حضرت قرار بده، قلب مقدش را از ما راضی بفرما، دین و دنیا و آخرتمان را در پناه آن حضرت از همه‌ی آفات محفوظ بدار، پروردگارا به آبروی حجة ابن الحسن ما را از خدمتگزاران به دینت قرارمان بده، ما را در صراط مستقیم دینت قرارمان بده، خدایا ما را انسان كامل قرارمان بده، خدایا ما را در اقتدای به حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه قرارمان بده، پروردگارا به آبروی حجة ابن الحسن ارواحنافداه گرفتاری هایمان برطرف بفرما، مریض های اسلام شفا عنایت بفرما، مریض منظور، مریضه‌ی منظوره، مریض منظور الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان، شهداءمان غریق رحمت بفرما، عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان.

 

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۹ صفر ۱۴۲۷ – ۲۳ اسفند ۱۳۸۴ – ریشه خرافات ، بی اهمیت بودن نسبت به دین

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.

 اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم “هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَاناً مَعَ إِیمَانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ کَانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً “(فتح / ۴) ایّام ماه صفر که در مرحله دوم ماه عزاداری و ماه مصیبت برای شیعیانی که دارای دین و ایمان هستند می باشد، بشرِ امروز به خاطر همان علتی که در هفته های گذشته عرض کردم که از صراط مستقیم اکثراً منحرف شده اند یا آنها را رسومات و القائات دشمنان دین منحرف کرده، در وضع خاصی به سر می برند. بنا بود راه هایی که دشمن از صراط مستقیم، از راه راست منحرف کرده و یا راه راست را قطع کرده که بعضی ها را باید تقیّه کرد و بعضی ها را باید انسان تحمّل کند و یا از آن طریقی که آنها تعیین کرده اند نرود. یکی از کارهایی که عرض شد که از زمانی که سقیفه تشکیل شد تا به زمانی که غیبت صغری و کبری شروع شد و از زمان غیبت کبری تا امروز دائماً دشمنان به فکر قطع راه راست بوده اند که نامشان قطّاع الطریق و دزدان دین می‌باشد، این بوده که خرافات را وارد دین کنند. شما در یک راهی که انتخاب می کنید برای اینکه به یک مقصدی بروید اگر عدّه ای دشمن شما باشند و نخواسته باشند شما به آن مقصد برسید تمهیداتی برای شما می کنند. یک عدّه می آیند راه ها را می بُرند، یک عدّه در کمین شما کارهایی انجام می دهند و می نشینند و خلاصه نمی خواهند بگذارند شما به مقصد برسید، یک عدّه هم هستند که در عین آنکه دشمنند، دشمن نادان هستند و کارهایی می کنند که آبروی خودشان را می برند، ما در این زمانی که قرار گرفته ایم هزار و تقریباً چهارصد سال است که دشمن روی این راه شما فعالیّت کرده، که شما از راه منحرف بشوید، حالا به صورت دوست و گاهی به صورت دشمن و تنها چیزی که ما را نگاه داشته و امروز می توانیم دور یکدیگر جمع بشویم و به صراط مستقیم مان ادامه بدهیم قرآن و روایات اهل بیت عصمت و طهارت است. می بینید که همه دشمنان متوجّه شده اند که قرآن کهف است، پناهگاه، میزان و نور است و لذا اخیراً می بینیم کم کم به قرآن و اهل بیت جسارت می کنند که این عظمت قرآن و اهل بیت را در نظر ما از بین ببرند، وقتی عظمت کاسته شد خواهی نخواهی از بین بُردن آن چیز دیگر برای آنها آسان می شود. حالا نمی خواهم درباره جسارت هایی که به قرآن و پیغمبر و ائمه اطهار علیهم الصلوه والسلام شده وارد بشوم. چون خدای‌تعالی وعده فرموده است، پیغمبراکرم به ما فرموده اند که دین پیغمبر “مستمرٌ الی یوم القیامه” (کافی/ ج۲، ص۱۷) تا روز قیامت این دین باقی است. ممکن است گاهی یک مختصر ضعفی یا قوّتی از نظر ما در آن پیدا بشود ولی به هیچ وجه از بین نخواهد رفت. دین مقدّس اسلام دینی است علمی، دینی است بسیار عمیق، پاسخگوی تمام مشکلات بشر و قرآن آن قدر عظمت دارد که اگر جنّ و انس جمع بشوند “لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً “(اسراء / ۸۸) نمی توانند مانندش را بیاورند و این قرآن کهف ماست، حامی ماست، و قرآن ناطق که حضرت بقیة الله ارواحنافداه باشد همچنین “لن یفترقا” این دو از هم جدا نمی شوند، قرآن هم اگر به آن توجّه بشود، امام زمان علیه الصلوه والسلام هم اگر به او توجّه بشود همیشه حامی ما خواهند بود آن چنان که در گذشته صدها مرتبه تجربه شده است -که تجربه کردن قرآن و امام زمان خودش بی ادبی است- و لذا دین اسلام، یک دین بسیار علمی، تحقیقی، متأسفانه ما این دین را کنار گذاشتیم! به یک مشت خرافات بستگی پیدا کردیم، یکی از دانشمندان غربی آن قدر دین را کوچک تصوّر کرده که می گوید: دین بین خرافه و علم است. ما هم تبعیّت کرده ایم. من در چند هفته قبل گفتم که وقتی می گویند: زبان… آقا چه کار می کنی؟ من تحصیل زبان می کنم و منظور هم این است “اطلاق المطلق ینصرف الی فرد الاکمل”، وقتی که یک چیزی را مطلقا به زبان آوردند به آن چیز بالاتر و کامل تر اطلاق می شود. زبان انگلیسی امروز در بین مردم شیعه و مسلمان زبان مهمّ است ولی زبان عربی که زبان خداست، زبان پیغمبر است، زبان نماز ماست، این در بین ما زبان رسمی حتّی مملکتی ما، حتی دینی ما نیست! وقتی که به کلماتِ بعضی از فلاسفه توجه می شود چشم ها درشت می شود! دهان باز می شود! سقراط این حرف را زده! افلاطون این جمله را گفته! و سایر فلاسفه؛ امّا اگر گفتیم قرآن این مطلب را به صراحت بیان کرده، زیاد باورمان نمی آید! دینمان امروز آن قدر از نظر ما پایین آمده که بین خرافات و علم قرار گرفته، ما اگر گفتیم علم می گوید این‌طور، ذهنمان می رود در علوم مادی که همه اش فرضیات است، و هیچ وقت ذهنمان در کلام ائمه اطهار و سخنان قرآن نمی رود. اینها همه اش تأسف بار است، چرا؟ به جهت اینکه ما عمل نکردیم به قرآن، به قرآن توجّه نکردیم، به کلمات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام دقّت نکردیم. شما روایات را بردارید ببینید، من یک وقتی شاید در اوائلی بود که قلم به دست گرفتم و کتاب اتحاد و دوستی را نوشتم که اولین کتاب من بود، در آن وقت شاید سِنم حدودا قبل از سی سالگی بود، کتابی بود به نام آئین دوست یابی، مال یک آمریکایی، او در مقدمه کتابش نوشته بود که تا به امروز این کتاب متجاوز از پنج میلیون بار چاپ شده، این مسأله را گفته بود. مطالب این کتاب، -مطالبی بود که خود او نوشته بود که- در هیچ کجا پیدا نمی شود. من آن وقت برداشتم – در همین مقدمه کتاب اتحاد و دوستی هست – او شش چیز برای جلب محبت نوشته بود، می‌خواهید شما محبوب بشوید این شش کار را بکنید محبوبیت پیدا می کنید. من در همان موقع برداشتم نوشتم که سی و دو چیز در روایات ما هست که این شش چیزی که ایشان نوشته و با مثال های بسیار زشتی عنوان کرده ما در اسلام داریم، سی و دو چیز که اینها جلب محبت می کند. شش مورد همین ها است و بقیّه اش هم از روایاتی که ایشان به دستش نرسیده بود. مثال هایی هم که می زد این بود می خواهید محبّت دیگران را جلب کنید به آنها اظهار محبت کنید، آن وقت نوشته بود من یک سگی دارم این به من خیلی اظهار محبت می کند او را از همه بیشتر دوست دارم! اینها مثالش بود. من در آنجا نوشتم که مسلمان ها مثل گدایی هستند که در روی گنج خوابیده باشند و دستشان را به طرف مردم دراز کرده باشند و از آنها بخواهند صدقه بگیرند! باور کنید این‌طوری هستیم. چرا؟! در اثر اعمال مان، نفهمی مان، من شما را نمی گویم، شما از بیست سال تا یکی دو سال گرفته مشغول تهذیب‌نفس و تزکیه‌نفس هستید، ولی بروید در کوچه و بازار ببینید این مردم چه کار می کنند؟ خرافات از این بالاتر می شود که شب چهارشنبه سوری، حالا چهارشنبه، سورش، حالا اسم هایش را هم ما نمی فهمیم اصلاً یعنی چه، این قدر مردم آزاری بشود، آن قدر کارهای زشت بشود، جوان های ما نماز صبح شان قضا می شود، جوانهای ما مردم مسلمان اصلاً قرآن را شاید نتوانند بخوانند تا چه برسد هر روز صبح قرآن بخوانند، امّا بلدند چطور مردم آزاری کنند! من خودم دیشب یک جایی بودم برداشتم به پلیس تلفن زدم {گفتم}آقا چرا شما جلوی اینها را نمی گیرید؟! همین دیشب، همین شب چهارشنبه سوری بود. آن وقت در چه موقعیتی؟ در موقعیتی که ما به پیغمبرمان جسارت شده، در موقعیتی که در بعضی از جاها قرآن را آتش زدند، در موقعیتی که حرم مطهر امام هادی و امام عسکری را منفجر کردند، در ماه صفر که متأسفانه یا خوشبختانه برای اهل دین که ان‌شاءالله امیدوارم این مسأله عیدنوروز و سیزده به در و چهارشنبه سوری ریشه کن بشود در همین روز اوّل ماه فروردین مساوی است با روز اربعین، ایّام سیزده هم که مساوی و مصادف است با وفات پیغمبراکرم، امام مجتبی، حضرت علی‌بن موسی الرضا، حضرت امام عسکری علیهم الصلوه و السلام که اوّل ماه ربیع الاول است. حق دارد آن خارجی بگوید که دین اسلام یا هر دینی بین خرافه و علم است، باز هم منصف بوده که نگفته کلاًّ خرافه است. شما بروید الان در این ایّام بازار مسلمان ها را ببینید برای خرید عید چقدر هجوم آورده‌اند، چه می کنند! من دیروز در ماشین نشسته بودم وضع را که می دیدم با اینکه ما از جایی که عبور می کردیم بازار نبود، می گفتم مردم ایران در دوره سال یک مدّتی دیوانه می شوند! واقعا دیوانگی است، همه هم ناراحتند، زن ناراحت که چرا وسائلی که ما برای عید می‌خواستیم تو نخریدی، مرد ناراحت است که چه فشاری من باید بکشم، شخصیت های اوّل فامیل باید فرار کنند که این بچّه ها می ریزند، عیدی می خواهند، با آن لباس های مختلف، زن و مرد مخلوط۱ شما می خواهی متدین باشی؟! جوان ها دیگر مثل اینکه از آسمان نازل شده بی بندوبار باش، مشغول بی بندوباری می‌شوند، خدا شاهد است اهل معنا و آنهایی که اهل یک تهذیب‌نفس و تزکیه‌نفسی هستند مصیبت بارترین مدت برای آنها همین چند روز ایّام فروردین است و از چهارشنبه قبل شروع می‌شود تا سیزده که ای کاش این ایّام نبود! یک وقتی من در یکی از ممالک اسلامی بودم گفتند مردم ماست می آورند این دریاچه ای که تقریباً یک قدری کوچکتر از دریاچه خزر بود این را دوغش می کنند! در یک روز معیّنی! ما خندیدیم، دیدم من بی خود می خندم اوّل باید به خودم بخندم، شب چهارشنبه از آتش پریدن این چه کارتان می کند؟! جز اینکه اگر دامن تان یک وضع آتش زایی داشته باشد آتش تان بدهد؟ چه کاری می کند؟ خدا لعنت کند آن رژیم های قبل از دولت هایی که قبل از انقلاب بودند، من یک شب دیدم هویدا نخست وزیر مملکت دارد از روی آتش می پرد می گوید: زردی من از تو، سرخی تو از من، اتفاقاً همان سال های اخیرش بود که هم سرخش از بین رفت هم زردیش! ، حالا هم دارند می گویند! هیچ به یاد اینکه اربعین سیدالشهداء در پیش است {نیستند}، شما اگر سرتان را به سجده بگذارید و خدا را شکر کنید که از این مسائل نجات پیدا کردید به خاطر تهذیب‌نفس، جا دارد! ما الحمدللّه رفقا حتی روز اول فروردین که به من می رسند تبریک هم نمی گویند، همه راحت شدید، همه آزاد شدید، دین معنایش پیش ما عوض شده، من یک وقتی فکر می کردم که به اصطلاح بی توجّه ترین مسائلی که در دبستان و دبیرستان و حتی دانشگاه مورد توجّه است، مسائل دینی ، کلاس دینی‌ و معلم دینی است و بالاترینش هم خوب معلوم است دیگر، شما بهتر از من می دانید! تا می آید انسان می گوید این‌طور نباش، دین این‌طوری نمی گوید، می گوید آقا ما به دین کار نداریم، سیاست مان این‌طوری دستور می دهد، فرهنگ مان این‌طوری دستور می دهد، فرهنگش و سیاستش و همه چیزش غیر از دین است پس چرا اسمت را مسلمان گذاشتی؟ بروید خدا را شکر کنید، و الا گرفتاری داشتید، سیزده به در یعنی چه؟ ما الان نمی دانیم برای هفته آینده چه کار کنیم، مجلسمان، برنامه هایمان، سیزده به در یعنی چه؟ نه جدّاً یکی برای من معنای موجّهی بکند تا من هم با شما بیایم سیزده به در! یعنی چه!؟ بدترین کار، کاری است که انسان ندانسته بکند، نگذارید جوان هایتانف حالا یک وقت همه دارند می روند ما هم داریم می رویم، تو اگر می خواهی این‌طوری باشی بدان یک قدم در راه تزکیه‌نفس نمی توانی برداری. نه، {در زمان}حضرت ابراهیم یک سیزده به دری شبیه این سیزده بدر برای مردم پیدا شد، همه رفتند، ایشان گفت: “إِنِّی سَقِیمٌ” (صافات / ۸۹)، من حال ندارم. خوب تو باش. ماند، چه کار کرد؟ یک تبری برداشت گفت حالا من می دانم با شما چه کار کنم! وارد بت خانه شد-آقایان هیچ اشکالی ندارد که شما قرص و محکم بایستید بگویید من فردا می روم بیرون، دیروز هم که دیدید من بیرون بودم، امروز نمی روم- “إِنِّی سَقِیمٌ”، انسان کسالت را به خودش نسبت بدهد اگر تنها بودید و الا اکثر شما پدر، مادر، همه فامیلتان، تقریباً با شما هماهنگند، می فهمند، چون یکی از امتیازات زمان غیبت مخصوصاً این اواخر این‌ است که فهم مردم بالا رفته، همین حرفی که من به شما زدم شما هم بگویید، اگر اصرارتان کردند بروید بیرون، بگویید یک توجیه عاقلانه ای برای ما بکن، یک فایده ای، ولو جزئی هم باشد. آن کسی که سیگار می کشد می گوید یک قدری نئشه می شوم! خوب اندازه همین اقلاً، اصلاً برویم بیرون چه کار کنیم؟ جز دعوا، جز گناه، جز اذیّت و آزار مردم چیز دیگری دارد؟ چرا می رویم؟ اگر توجیه شدید که بله، عقلائی است و با دینم و با مثلاً راهم منافات ندارد بروید. هفت‌سین آقا یعنی چه؟ حالا هشت‌سین باشد بهتر است. ولید گفت که نماز صبح را من شش رکعت می خوانم چون حالش را دارم! حالا اجازه بدهید بیشتر هم حاضرم بخوانم! چون امروز مشروب زیاد خوردم. آخر هفت تا سین، کدام سین منظور است؟ نه به خدا قسم ما باید خجالت بکشیم، از این ملتی که ما داریم. نه از خودتان، کار شما الحمدللّه روبراه است. یعنی چه؟ در تلویزیون هم تعلیم می دهند، که این هفت‌سین من که الان یادم نمی تواند بیاید که این هفت‌سین چیست؟! خوب هفت تا چیزی که سین داشته باشد. خوب این چه کار می کند؟ چه فعلی انجام می دهد؟ یکی از چیزهایی که من گفتم که یاری امام زمان است{این است که} اینها را بگویید به مردم، تبلیغ کنید. بگویید آقا هفت‌سین یعنی چه؟ اگر خدا می خواهد خوشبخت تان کند که باید در قرآنش فرموده باشد که موقع تحویل هفت تا سین جلوی چشمتان باشد تا خوشبخت بشوید! در قرآن که نگفته، در روایات هم که نیست، پس چه هست؟ {می گویند}آقا اینها رسومات باستانی است! خیلی چیزها است که شما کنار گذاشتید و باید می گذاشتید، من اگر بخواهم برایتان بشمارم کارهایی که آنها می کردند، یعنی روز سیزده، پیغمبرشان را کشتند این هم رسم باید باشد دیگر! دوازده تا بُت بود، درخت بود، می پرستیدند به نام فروردین و اردیبهشت، در تفسیر برهان هست روایاتش… تا می رسند به فروردین، بعد در آنجا همه جمع می شدند پای آن بُت‌بزرگ که اسمش فروردین بود و عبادت می کردند سیزده روز، روز سیزدهم در بیابان پخش می شدند پیغمبرشان آمد گفت این کار را نکنید کشتند و او را در چاه انداختندف این بقیّه اش را هم یک کاری بکنید! بالاخره آدم باید هر کاری را کامل انجام بدهد، آخر انسان یک چیزی را مقدماتش را انجام بدهد ولی آخرش را انجام ندهد، کار را کِه کرد؟ آنکه تمام کرد! شما مایلید در صف پیغمبرکش ها واقع بشوید؟؟ متأسفانه شدید! {قضیه}اصحاب رسّ را شما بردارید نگاه کنید، همین مردمی بودند که دور و بَر رود ارس بودند، ببینید عید نوروز را ائمه اطهار چطوری با آن برخورد می کنند، اگر یکی دو تا کلمه هم که یک قدری بوی تأیید می آید {فرموده باشند} به خاطر تقیّه بوده است. ما در دستورات دینی مان داریم که هر جایی که موافق با دشمن، امام چیزی فرموده بود تقیه است و هر چه که ضدّ آن گفته بود درست است. بروید ببینید، این روایاتش هست، هارون الرشید می آید در ایران، می بیند یک رسمی دارند مردم جمع می شوند، حالا هر رسمی که انسان خوشش آمد که نباید باقی باشد، ایشان هم تحت تأثیر واقع شد حضرت موسی‌بن‌جعفر را وادار کرد، مجبور کرد که بروید روز عیدنوروز بروید بنشینید، مردم بیایند تبریک بگویند، چون اینها غالباً از هدایا آوردن و تبریک گفتن و تعظیم کردن خوششان می آمد، اینها را که گفته برای ما؟ ما نمی خواهیم مسائلی که درباره ی عیدنوروز هست برایتان بگوییم، همین‌قدر شما لااقل اهل تهذیب نفس هستید، اهل تزکیه‌نفس هستید اگر یک قدم کوتاه برای این رسومات بردارید، که در روایات و آیات قرآن نباشد من شخصاً شما را به عنوان تهذیب‌نفس قبول ندارم و شما هم خودتان را قبول نداشته باشید و خدا و پیغمبر هم قبول ندارد شما یک عنوان دیگری دارید، شما “همج الرعاء”( کافی / ج۱، ص ۶۷) نیستید که به هر بادی بلغزید و هر چه زمان ایجاب کند شما هم به همان تن بدهید. نه؛ شما حضرت ابراهیم‌خلیل باید باشید. “إِنِّی سَقِیمٌ”، من حالش را ندارم. اقلاً این اندازه اش را در کار باشید. امیدوارم ان‌شاءالله هر چه زودتر صاحب اصلی دین بیاید و ما را از این خرافات نجات بدهد. من تحقیق کردم این عمره مفرده را بنا بود زودتر ببرند، گفتند عربستان سعودی گفته یکی دو هفته عقب بیفتد. ایّام نوروز شما را ما قبول نداریم. راست هم می گوید، من خودم در مسجدالحرام، کنار عالِم بزرگ مکّه نشسته بودم، سال تحویل شد، من هم یادم نبود، یک عدّه ایرانی در گوشه مسجدالحرام، مشغول کف زدن و سوت زدن شدند، این بنده خدا از من پرسید که چه خبر است؟! چه بگویم؟ خدا می داند انسان خجالت می کشد، یک مقدمه ای از خودم درست کردم که شما هم بلد نیستید! گفتم ایران یک مملکت سردسیری است، برف می آید، مقدماتی برایش گفتم و چون امروز اول بهار است این مردم از آن سرماها نجات پیدا کردند خوشحالند. گفت: اینجا که هوا سرد نبود! اینها اینجا چرا خوشحالند؟! گفتم دیگر عادت کرده‌اند، همه جا خوشحالند، اینجا هم خوشحالند. امّا سیزده به در و شب چهارشنبه سوری را برایش نگفتم و این حرف هم درست نیست چون یک نفر از اینهایی که موقع سال تحویل در صحن امام‌رضا این قدر جمع می شوند که یک عدّه کشته می شوند زیر دست و پا یا هر جای دیگر، یک نفرشان به فکر این نیست که زمستانی بوده و حالا بهار شده و ما باید خوشحال باشیم! چون شما اهل همین ایران هستید دیگر، ما این‌طوری این حرف ها را درست کردیم به او گفتیم! آن هم به خاطر حفظ آبروی اهل مملکت مان؛ و لذا راهشان نمی دهند. بد نیست!؟ بد نیست یک عدّه مردمی که آن قدر پستند، آن قدر… چه بگویم؟ برخلاف عقل و فکر اعتقاد دارند، اینها ما را راه ندهند برای اینکه شما این کارها را می کنید. بد نیست؟! این سدّی نیست برای ظهور حضرت بقیة الله؟ خوب مردمی که این‌طوری فکر می کنند حضرت بیاید به اینها چه بگوید؟ نه جدّاً چه بگوید؟ اوّل چیزی که بگوید، بگوید این عیدنوروزتان را یک قدری تخفیف بدهید یا آن را به هم بزنید، این جمعیت مگر قبول می کنند؟ بروید اینها را درست کنید تا حضرت زودتر ظهور کنند. اللهم عجل لولیک الفرج، این تنها کاری را از وسط بر نمی دارد. ما یقین داریم روزی که امام عسکری علیه الصلوه والسلام از دار دنیا رفتند روز بعدش مال حضرت بقیة الله بود، یعنی از همان روز باید ظاهر می شد، چه چیزی این را عقب انداخته؟ بداء! کارهای ما و مصلحت ندانستن خدا که حضرت ظهور کند! خوب اینها را رفع کنید، من به شما این را عرض کردم، همه تان می توانید،” کلّکم راع و کلّکم مسئول عن رعیته”( بحارالانوار/ج۷۲، ص۳۸ )، همه شما سرپرست دیگران هستید، بیایید به فامیل تان بگویید اقلاً بگویید ما عیدنوروز نمی دانیم چه عیدی است؟ نفهمیدیم، چه شده مثلاً، خودتان را بزنید به نافمهی! اشکال ندارد. “إِنِّی سَقِیمٌ”، حضرت ابراهیم با آن عظمت نرفت، دید اینها عذری هم نمی پذیرند، گفت: من حال ندارم، واقعاً حال رفتن به بیرون و سیزده به در را نداشت. {بگویید} ما نمی توانیم، نمی فهمیم، این عید یعنی چه؟ اصلاً کسی تولد پیدا کرده؟ نه جدّاً ما و شما که همه از خودیم، همه تان را من می شناسم، کسی متولّد شده؟ روز نیمه شعبان هم شما همین‌طور از چند ماه قبلش، از یک ماه قبلش به فکر لباس تازه، میوه خوب و شیرینی خوبید؟ -که قحطی بشود؟!- تولّد که نیست! خدا در قرآن گفته مثل عیدقربان و عیدفطر و عیدغدیر و امثال اینها عید است؟ روز عید غدیر خدا “اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا” (مائده / ۳) این همه برکات مال عیدغدیر است، حالا روز اول فروردین چه خبر است؟ می گویند حضرت آدم توبه اش قبول شد! خوب سال اول، فروردین توبه حضرت آدم قبول شد، سال بعد ده روز رفته این طرف، می دانید دیگر، از نظر ما مسلمان ها ماه قمری رسمیت دارد، والا باید بگردیم ببینیم عاشورا چندم بهمن بوده، عاشورا را همان روز چندم بهمن بگیریم. هر چه مربوط به دین است روی ماه های قمری است، خیلی خوب، حضرت آدم روز عیدنوروز به اصطلاح شما توبه اش قبول شد، کشتی حضرت‌نوح کجا قرار گرفته و همین حرف هایی که هست، بعضی متأسفانه افرادِ کم سواد همین ها را بادش می دهند، خوب باشد، این سال اوّل بود. شما پارسال عاشورا را چندم ماه بود، که گرفتید امسال ده روز بعد آن هست، این یقینی است، اگر حرفی دارید بگویید، ما اینجا این مطالب را به نظریه شما می گذاریم، هر چه از چیزها می گویند، خوبی ها می گویند مال سال اول بوده، سال بعدش ده روز آمده این طرف، سال بعدش ده روز آمده این طرف، مدام ده روز ده روز گشته تا تمام شده! در روز عیدنوروز می گویند بگویید: “یا مقلب القلوب الابصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول حول و الاحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال”، بسیار دعای خوبی است، همیشه بگویید، چرا آن روز تنها می نشینید می گویید؟ چرا زن برادرتان، نامحرم هایی که در فامیل محرم شدند اینها با آرایش بیایند دور هفت‌سین بنشینید آن وقت شما {می گویید} یا مقلب القلوب! آن مقلب القلوب می زند توی سرتان، با گناه می شود گفت “یا مقلب القلوب و الابصار”؟! تو معتقدی به “مقلب القلوب و الابصار”؟ بدبختی ها هم از همین جا شروع می شود چون خدا به شما اعتنا نمی کند و ” حول حالنا الی احسن الحال”، نمی شود. حالمان را به بهترین حال برگردان؛ می بینی به بدترین حال برگردانید، خدای‌تعالی این‌طور… به هرحال امیدواریم که این خرافات را بگذارید کنار، یاری کنیم امام زمان مان را، یاری امام زمان عرض کردم با شمشیر گرفتن و جلوی حضرت با دشمن جنگ کردن تنها نیست، قبل از ظهور شما یاری کنید حضرت تشریف بیاورند تا بعد از ظهور شما از یاران آن حضرت باشید، یک عدّه هستند اصلاً خرافی هستند، همه چیزها برایشان برکت می آورد جز خدا و دین و قرآن! به اینها اهمیت نمی دهند و این خرافات در همه مذاهب هست منتها در مذهب اسلام و بالأخص در لُب اسلام، مغز اسلام، حقیقت اسلام که پیروی از علی بن ابیطالب علیه الصلوه والسلام، امام معصوم، امامی که معصوم از جهل است، معصوم از گناه است، معصوم از اشتباه است این حقیقت دین مقدس اسلام است، آن وقت شما و این همه خرافات؟! آخر در یک مدت کوتاهی، در مدّت شاید بیست روز، اینقدر خرافات که هر کدامش شرم آور و خجالت آور است و در دنیا بی‌سابقه است، خوشحال می شوند بعضی ها که بله، فلان مملکت نمی دانم تاجیکستان و فلان اینها هم مثلاً عیدنوروز را اهمیت می دهند! خوشحال باشید که نیمه شعبان، عیدغدیر را اهمیّت بدهند! “هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ”(فتح/۴)، خدا آن کسی است که آرامش را در دل مؤمنین قرار داد؛ سکینه به معنای آرامش است، با پیغمبراکرم در غار آن یک نفری بود که سکینه یعنی آرامش نباید در دلش باشد، کنار پیغمبر آدم بترسد خوب معلوم است… لذا آنجا می بینید که خدای تعالی می فرماید که: “ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ” (توبه / ۴۰) خدا سکینه را بر پیغمبر نازل کرد، اینجا هم همین است. “فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ، آرامش نازل می شود، مؤمن باش تا دلت آرامش پیدا بکند که در آخر آن سوره می فرماید که: “یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ” (فجر / ۲۷) نفست مطمئنه بشود، آرامش داشته باشد، “أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ” (رعد / ۲۸) دل ها با یاد خدا آرامش پیدا می کند، اینجا هم مومن باش تا خدا آرامش که بسیار مهمّ است در دلت وارد کند، “لِیَزْدَادُوا إِیمَاناً”، برای چه این آرامش را به شما می دهد؟ برای اینکه ایمانتان را زیاد کنید، نه اینکه بروید تفریح، خوش باشید، الحمدللّه از این حالت دائم الحزن من نجات پیدا کردم، حالا خوش باشم! نه، خوش باش با ایمان بیشتر، “لِیَزْدَادُوا إِیمَاناً مَعَ إِیمَانِهِمْ” و خدای‌تعالی جنودی دارد، جنود آسمان ها و زمین، لشکریانی که از آسمان و زمین می آیند و شما را کمک می کنند “وَ کَانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً”. من یک پیشنهادی داشتم برای دوستان که اگر بشود چون بعد از این ایّام بهار و تابستان است و روزهای جمعه یک قدری مشکل است برای من مخصوصاً آمدن، حالا آقای بختیاری و دوستان روی آن فکر بکنند، ساعت ها هم یک ساعت تغییر می کند طبعاً، اگر بشود این جلسه را مثل قدیم عصرهای دوشنبه باشد، بتوانند دوستان بیایند، حالا ما خودمان از خودتان رأی بگیریم، هر کس موافق است روز دوشنبه قبل از مغرب جلسه برقرار بشود، از اوّل فروردین دستش را بلند کند. البته ما دست های آقایان شهرستان ها را نمی بینیم آنها هم به ما گزارش بدهند که مردم دست ها را بلند کردند یا نه، که البته فایده ای هم ندارد به جهت آنکه ما آنچه را که می بینیم به حقایق که اطلاعی نمی توانیم پیدا بکنیم ولی اکثراً چون قبلاً هم بوده، جلسه این‌طوری بوده، روزهای جمعه چون در تابستان ها من می روم طرف شمال، رفت و آمدم خیلی مشکل است. باید یک قدری جلوتر یک قدری دیرتر بیایم و بروم. و این دوشنبه خوب است، حالا ساعتش را هفته دیگر این طرف فروردین یا آن طرف فروردین، جمعه بعد ان‌شاءالله قطعی اش را تعیین می کنیم ان‌شاءالله. حتی همین جمعه بودنش و جمعه نبودنش ببینیم شهرستانی ها… آخر همه حال شما تهرانی ها را ندارند. چون تهرانی ها عصرها تقریباً تعطیلند دیگر و راه ها هم دور است حرکت می کنند می آیند ولی شهرستان ها گاهی همان سرشب -می گویند سرچراغ- کارهایش مربوط به همان سرشب است. حالا به هرحال ما خودمان را تا بتوانیم با شما تطبیق می دهیم که ان‌شاءالله شما هم تا می توانید خودتان را با خدا و دین و ائمه اطهار ان‌شاءالله تطبیق بدهید. نسئلک اللهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یااللّه و یااللّه و یااللّه و یااللّه و یااللّه و یااللّه یااللّه و یااللّه، ای خدایی که از رگ گردن به ما نزدیک تری، ای خدایی که ما از تو غافلیم، ای خدایی که همه چیز را می بینیم تو را نمی بینیم، ای خدا، خودت بیچارگی ما را می بینی، ای خدا تا چه موقع بنشینیم دور یکدیگر بگوییم “أین‌الحسن و این‌الحسین، أین‌ابناء الحسین”(مفاتیح الجنان/ندبه)، تا برسیم بگوییم “أین‌بقیة الله”، خدایا این امام ها را برای ما نازلشان کرده ای در کره زمین، “خلقته لنا عصمه و ملاذا”، خدایا چرا ما باید این قدر در زمان غیبت در دوری با امام زمان مان به سر ببریم؟ خدایا فرج امام زمان ما را برسان، خدایا دست مان را از دامن اهل بیت عصمت و طهارت کوتاه مفرما، محبت شان در دل های ما زیادتر بفرما، خدایا به آبروی ولی عصر معرفت خاندان عصمت را به ما مرحمت بفرما، پروردگارا ما را از همه خرافات و همه ندانم کاری ها و همه جهل ها نجات مرحمت بفرما، خدایا ما را بیدار در امور دینمان قرار بده، پروردگارا به آبروی حجه‌بن‌الحسن گرفتاری های مسلمین برطرف بفرما، امواتمان غریق رحمت بفرما، مرض های روحی مان شفا مرحمت بفرما، مرض های بدنی مان شفا مرحمت بفرما، عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما. و عجل فی فرج مولانا.

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲ صفر ۱۴۲۷ – ۱۲ اسفند ۱۳۸۴ – امتحانات الهی، توضیح صبر در زمان غیبت

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.

 اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم ” وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِینَ وَ نَبْلُوَا أَخْبَارَکُمْ ” (محمد/۳۱).

جمعه‌ی اول ماه صفر است، ماهی {است}که در این ماه هم مصیبت و هم سرور توأم وجود دارد. فردا بنا به نقلی تولد حضرت امام باقر علیه السلام است و هفتم این ماه تولد حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام است. در این ماه اربعین واقع شده و شهادتِ حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام هست و شهادت حضرت‌رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و امام‌مجتبی علیه‌السلام است. و از نظر باستانی- به اصطلاح- سنّتی عید نوروز هم در این ماه واقع شده است. در این ماه انسان باید خودش را کاملا آزمایش کند، امتحان کند، چون امتحانات الهی برای اینکه بر علم خدا در خصوص حالات شما، چیزی افزوده شود نیست. بلکه به خاطر اینست که ” لِیبْلُوَکُمْ أَیکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ” (هود/۷) خدا به شما بفهماند که کدام یک از شما بهتر عمل کرده یا می کنید. حواستان در این ماه جمع باشد، هر چیزی را در جای خود قرار دهید، چون تولّد موسی بن جعفر علیه‌السلام تنها هفتم ماه صفر گفته شده بسیار باید در آن روز شاد بود، اگر چه بنی امیه و نسل بنی امیه- که خدا لعنتشان کند- برای شیعیان و مسلمانان واقعی عیدی نگذاشتند، با خرابی حرم مطّهر حضرت امام‌هادی و امام‌عسکری و حضرت‌ نرجس خاتون و حضرت حکیمه سلام‌اللّه‌علیهم برای ما سروری نخواهد بود، ولی همه مسائل نسبی است، یعنی روز عاشورا با روز تولّد حضرت موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام باید فرقی داشته باشد و در باطن همه‌ی شیعیان در این اوقات، در این ایام محزونند چون امامشان، مرجع و پناهشان حضرت بقیة الله ارواحنافداه غائب است و اجازه ندارد از جانب خدا و خدای تعالی مصلحت نمی داند و مصالح را رعایت می کند والاّ اگر ظاهر بود این مشکلات برای ما نبود و ” غیبتُهُ مِنّا “(تهذیب الاصول/ج۳،ص۱۴۶)، ناپدید شدن امام عصر ارواحنافداه از ناحیه ما است، در واقع ما ناپدیدیم. در هشت حدیث رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ، حضرت بقیة الله ارواحنافداه را به خورشید تشبیه کرده اند، اگر یک جمعی در یک شهری یا در یک مملکتی پشت ابر واقع شدند می گویند خورشید پشت ابر است و حال اینکه خورشید پشت ابر نیست! دارد منظومه شمسی را نور می دهد، یک گوشه ی بسیار مختصر در مقابلِ آن منظومهی با عظمت شاید به قدر سر سوزنی محسوب شود، ” غیبتُهُ مِنّا “، یک شخصی اگر سرش را زیر پتو کرده باشد خیال بکند شب شده، این اشتباه کرده، حضرت بقیة الله ارواحنافداه همه‌ی عوالم وجود، یعنی ” إِرَادَهُ الرَّبِّ فِی مَقَادِیرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَیْکُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُیُوتِکُمْ “(کافی/ج۴،ص۵٧٧)، خدای تعالی چون ” أَبَى اللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَابِ “( بحارالأنوار/ج ٢،ص ٩٠)، اسباب خلقت را این چهارده معصوم علیهم‌السلام قرار داده و امروز وجود مقدّس حضرت بقیة الله ارواحنافداه است؛ بنابراین کار امام زمان ارواحنافداه این نیست که- یعنی تنها این نیست که- تشریف بیاورد قرض شما را ادا کند، مرض شما را شفا دهد، بلکه آن وجود مقدّس اِرادهُ اللّه است، آن وجود مقدس عین اللّه است، اُذُن اللّه است، لسان اللّه است و بالاخره جَنب اللّه و نَفسُ اللّه است، روی این حساب ما در غیبتیم، ما کَر و کوریم، ما در حجابیم نه آن وجود مقدّس، حالا ما شامل بر مردم کره‌ی زمین که در مقابل کهکشان ها و مخلوقات پروردگار به مقدار سر سوزنی حساب نمی شود، ما پشت پرده و حجابیم. اگر بخواهیم از این حجاب نجات پیدا کنیم باید توجّه به یک واژه ای که خدای تعالی در قرآن بسیار به کار برده و از نظر ما زیاد اهمیت ندارد، ولی از نظر قرآن بسیار پراهمیت است، -که من حتّی همین امروز وقتی آیات را گوش می دادم با خودم گفتم ببینم یک آیه در این مسأله وجود دارد که من همان را مطرح کنم، دیدم بله- در زیاد از آیات قرآن این جمله هست که آن جمله کلمه صبر است. من در هفته گذشته خدمت دوستان عرض کردم که چون واژه ها تحریف شده این واژه ها را تحقیق کنید من هم در کنار شما تحقیق می کنم؛ ببینیم بعضی از چیزها را خدا در قرآن خیلی اهمیت داده، امّا ما زیاد به آن توجّه نداریم. چرا؟ به خاطر اینکه معنای این جمله در ذهن ما چیز دیگری قرار گرفته است. اگر یک نفر مثلا منتظر کسی است، می گویند همین گوشه کوچه صبر کن تا بیاید. معنی صبر هم در اینجا این است که بیکار اینجا بایست! کاری نکن! جائی نرو! همین اندازه بیشتر از صبر در تمام کارها در ذهن ما رسوخ نکرده، در همین آیاتی که این هفته تلاوت کرده اید این آیه ای که تلاوت کردم ” وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ “، ” وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ ” معنایش این است که شما را در یک آزمایش سختی قرارتان می دهیم، که چه بشود؟ ” حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنْکُمْ “(محمد/۳۱)، تا اینکه مجاهدین از شما و صابرین از شما مشخص شوند. خدای تعالی به خودش نسبت می دهد، ما از خارج می دانیم که خدا نمی خواهد بداند، بلکه قائده‌ی کلّی ادب در کلام این است- خوب دقّت کنید- که اگر بخواهند یک نفری را تربیت کنند و اکرامش هم بکنند، کارِ سختی را، کار مشکلی را به او مستقیم نسبت نمی دهند، خدا می فرماید: ” وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّی نَعْلَمَ “؛ تا ما بدانیم. من در ابتدای عرضم، اوّل کلامم گفتم که خدا نمایندگانی دارد ” أَبَى اللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَابِ “، اسباب خلقت اُذُن اللّه آن کسی که باید بداند گاهی می شود که امام زمانِ شماست. ” نَعْلَمَ ” با کلمه جمع و متکلم مع‌الغیر گفته شده، یعنی ما بدانیم، نه خدا بداند، از خارج ما می دانیم که خدا می داند. ما بدانیم، اینجا یک بحث بسیار علمی مفصّلی است.اگر خدای تعالی بخواهد چیزی را بداند و نمی دانسته طبعاً، یعنی شما وقتی می خواهید چیزی را بدانید که قبلاً ندانید، اگر یک چنین چیزی را ما به خدا نسبت دادیم نستجیرباللّه، علم خدا کم و زیاد می شود، علم خدا هم عین ذات خداست- خیلی مختصر عرض می کنم- چون علم خدا عین ذات خداست یعنی ذات خدا کم و زیاد می شود، پس این کلمه ” نَعْلَمَ ” از خدا فاصله می گیرد، می آید در جمعی که با خدا هستند، افرادی که از معصومین علیهم‌السلام نفس اللّه اند، عین اللّه اند، اذن اللّه اند، شامل آنها می شود، شما ممکن است در جواب بگوئید آنها هم نمایندگان الهی هستند در همین دعای ندبه همین امروز درباره ی پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله گفتیم که: ” وَ أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ إِلَى انْقِضَاءِ خَلْقِکَ ” خدایا تو علم گذشته و علم آنچه بوده و آنچه خواهد بود به پیغمبر عنایت کردی، درست هم هست، پس پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله چه را می خواهد بداند؟ عرض می کنیم که یک بخشی از علم را که خدا به معصومین علیهم‌السلام داده ولی به خاطر اینکه علم غیب است و بداء شاملش می شود -که مکرر درباره ی بداء صحبت کرده ام- می توان گفت که از اعمال ما، چون در اختیار ما است- اینها همه اش حرف دارد، بحث دارد ولی خیلی کم می بینم در جمعیت مان که سابقه بحث های ما را نداشته باشند- چون مربوط به آینده است و آینده غیب است و غیب در آینده گاهی وعده است گاهی وعید است، وعده ها حتما انجام می شود، وعیدها احتمال دارد که انجام نشود و گاهی هم، نه وعده است نه وعید، خدا اختیار کار را در دست بشر داده، خدا دوست دارد همه شما مطیع پروردگار باشید. ” وَ قَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ وَ بِالْوَالِدَینِ إِحْسَاناً ” (اسراء / ۲۳) خدا گذرانده که همه بنده خدا بشوند، بعضی از بزرگان متصوفه خیال کرده‌اند که انسان هر کاری بکند بندگی خدا است، نمی شود خدا این اراده بکند و دیگران بندگی نکنند، پس همه کار بندگی خداست و حال اینکه این فکر، این کلام بر خلاف صریح قرآن است، اختیار کار را، اختیار بندگی را داده دست ما، ما ممکن است بکنیم، ممکن است نکنیم، خدا می داند که ما می کنیم یا نمی کنیم، در آنجا حرفی نیست، ولی پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله یا سائر معصومین علیهم‌السلام اینها نمی دانند، از چیزهایی که نمی دانند این است، از چیزهایی که نمی دانند چیزهایی است که خدای تعالی برای آینده منظور کرده ولی خدا ممکن است عوضش کند، که معنی بداء همین است. ” وَ قَالَتِ الْیهُودُ یدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ ” (مائده/۶۴)، یهود گفتند که- این در مکتب یهود الان هم هست- که دست خدا بسته است – خوب دقّت کنید! اینها جنبه ی درسی دارد آنهایی که متفرقه آمده‌اند شاید هیچی یا نفهمند یا برایشان مشکل هم ایجاد کند- یهود گفتند دست خدا بسته است، چطور بسته است؟ برای اینکه مثلا خدا می داند که شما آدم بدی خواهی شد، و دیگر هم باید همینطور بشود، نه اینطور نیست! آن ولدالزنایی که خبیث ترین وضع را دارد با اختیار خودش می تواند بهترین افراد باشد، اگر غیر از این باشد او دیگر تقصیری ندارد، اختیار عمل در دست ما است، حتّی ملای رومی می گوید: اینکه گویی این کنم یا آن کنم/خود دلیل اختیار است ای صنم اینکه می گویی این کار را بکنم یا آن کار را، ولو اینکه ایشان حرف های جبری ها را در مثنوی اش زیاد گفته ولی این جمله اش را- چون جمله معترضه برای اینکه خیال نکنید حالا هر چه ملای رومی گفته ما قبول داریم- در همان اول مثنوی می گوید که: ما همه شیران ولی شیر علم/حمله مان از باد باشد دم به دم شیر علم را دیده اید؟ این عَلم هایی که در سینه زنی ها بر می دارند یک عکس شیر هم رویش هست، این مدام حمله می کند، مدام باد می آید این را وادار به حمله می کند حمله از خودش نیست، می گوید ما اعمالمان از این قبیل است که بسیار حرف نادرستی است، مخالف وجدان و مخالف همین کلام خودش که می گوید: اینکه گویی این کنم یا آن کنم/خود دلیل اختیار است ای صنم به هر حال اختیار در دست ما است، ” وَ نَبْلُوَا أَخْبَارَکُمْ “؛ خبرهای شما به پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می رسد. ” وَ قُلْ اِعْمَلُوا فَسَیرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ ” (توبه/۱۰۵) بنابراین می بینید که تا اینجا یک بحثی بود درباره ی صبر نبود، امّا بحث بداء خیلی مفصّل است نمی توانم الان برایتان عرض کنم ولی این جمله را می خواستم عرض کنم: ” نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِینَ “؛ مجاهدین و صابرین را خدا می خواهد به شما و به مربیان شما بفهماند. پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله چه می‌داند؟! که این آقا می رود در جنگ، بعد در جنگ احد فرار می کند که علی بن ابیطالب علیه‌السلام حمله کرد، فرمود: اول باید شما افراد ضعیف را بکشم و بعد به کفّار حمله کنم که مکرّر عمر بن خطاب می گفت من از آن چهره غضبناک علی علیه‌السلام که عقب سر ما می دوید خیلی وحشت می کنم، هر وقت به یادم می آید بدنم می لرزد. مجاهدین از شما و صابرین، جمله‌ی صابرین مورد بحث من است. صبر آن معنایی که در اذهان ما هست، نیست. شما به کتاب های لغت نگاه کنید، صبر را فارسی اش می گویند شکیبایی، ایستادن در مقابل مشکلات، تحمل مشکلات، مشکلات را تحمل کردن تا به مقصد رسیدن، تحمل مشکلات در راه رسیدن به مقصد، شما از اینجا حرکت می کنید می خواهید یک مسافرتی بروید، یک مشکلاتی در راهتان هست همه اینها را تحمل می کنید این را می گویند صبر. اگر یک نفر رفت در خانه خوابید و منتظر فرج، همین فرجی که خیلی ما اصرار هم به آن داریم که منتظرش باشید، ولی با درون خانه خوابیدن، منتظر فرج بودن و گاهی هم چرتش پاره می شود یک کلمه ای بگوید ” اللهم عجل لولیک الفرج “، با این کارها صبر انجام نمی شود. صبر یک مسأله ای بسیار مهم تر از اینها است. صبر یعنی حرکت کن، طبعاً وقتی که امر به معروف و نهی از منکر می کنی، جهاد می کنی، طبعا وقتی که در مقابل کفار می ایستی اینها به تو فشار می آورند، اذیت می کنند، اینجا صبر کن، یعنی از پا ننشین، نیفت، فرار نکن، کوتاه نیا، این معنای صبر است. در دهخدا یک وقت نگاه می کردم، حدود شاید هفت هشت صفحه از این کتاب های معمولی ما در معنی صبر گفته است و همه اش همین است معنایش، همین جمله ای که گفتم. شما در زمان غیبت صبر کنید، خوب، صبر می کنیم، چه کاری داریم؟! یعنی حرکت کنید، جاده را برای ظهور صاف کنید، برای رسیدن به مقصد مردم را وادار به صبر کنید. در سوره نصر خدای تعالی می فرماید: ” إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ ٭ وَ رَأَیتَ النَّاسَ یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً ” (نصر/۱-۲) این ” إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ ” چه موقع خواهد شد؟ وقتی که مردم حرکت کردند، حرکت کنند، آنهایی که در خانه نشسته اند که ” فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً ” (نساء/۹۵) آنهایی که در خانه نشسته‌اند شاید بگوییم آنها صبر کرده اند! قوم موسی به حضرت موسی علیه‌السلام گفتند که تو برو با خدا، دو نفری هر دوی تان قدرتمندید، تو سیاستمدار، خدا هم قدرتمند، بروید مصر را فتح کنید ” إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ ” (مائده/۲۴) ما اینجا نشستیم! منتظریم، صبر می کنیم! خدای تعالی چهل سال آنها را سرگردان کرد و به مصر راهشان نداد! باید با حضرت موسی علیه‌السلام می رفتند، جنگ می کردند، فتح می کردند تا مصر در اختیارشان قرار بگیرد. یک منتظر امام عصر ارواحنافداه در این زمان چه کار باید بکند؟ در مرحله اول اعمال خودش را صالح کند، عمل خوب داشته باشد، تزکیه نفس کند، تزکیه نفس جزء اعمال خوب است یا بد؟ نمی دانیم! خدا یازده‌تا قسم خورده که رستگاری منحصرا مال تزکیه نفس است! اهمیت نمی دهیم، خیلی خوب، حالا ان‌شاءالله هر وقت فرصت شد، بازنشست شدیم کارهای مشکلی داریم اینها حلّ شد، بعد ببینیم حالا… یکی که می گفت تزکیه نفس مال صوفی ها است! صوفی ها اگر تزکیه نفس می کردند صوفی نمی شدند، درویش اگر تزکیه نفس می کرد درویش نمی شد، در یک راه راستی قرار می گرفت. {می گویند}تزکیه نفس مال عرفاء است، عرفاء که هستند؟ عرفای اصطلاحی که متأسفانه یک سر سوزن تزکیه نفس نکرده اند، خودنمایی ها، حتّی در لباس گاهی طوری حرکت می کنند که مردم بگویند این زاهد است، این عابد است. تزکیه نفس یعنی تمام صفات رذیله را دور ریختن و کم کم صفات الهی را در خود ایجاد کردن است. دقت کردید؟ تزکیه نفس مال انسان است، مکرر در مکرر در قرآن خدای تعالی می فرماید که یا حیوان باشید یا تزکیه نفس کنید، چون صفاتی که انسان دارد این صفات یا حیوانی است یا شیطانی است یا الهی، بعضی از صفات حیوانی را باید کنترل کرد، مثل شهوت و غضب، همه صفات شیطانی را باید از بین برد و صفات الهی در خودش انسان به وجود بیاورد. غیر از این نمی تواند باشد. ما را خدا انسان خلق کرده تا نه حیوان باشیم که ” کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ ” (محمد/۱۲)، در همین آیات بود، همانطوری که حیوانات کار می کنند و می خورند و بچّه می زایند و مسائل این سنخی دارند، یک عدّه مردم هم همینطورند، من یک وقتی مثال زدم گفتم که انسان صالح که هست؟ انسان صالح که خدای تعالی در قرآن می فرماید که یک عدّه از کسانی که با انبیاء و شهداء محشورند و وارد بهشت می شوند صالحین هستند، صالح کیست؟ شایسته، یک انسان شایسته، حالا یک مثال می زنم تا بفهمید شایسته با غیرشایسته چه هست، اگر شما یک اسبی داشته باشید ، این نمی دود، در طویله می خوابد، ولی خوب شیر می دهد! این اسب صالحی است؟! شیر زیاد می دهد، نُه مَن شیر می دهد. یک گاوی هم دارید این شیر نمی دهد ولی خوب می دود! هیچ کدامشان صالح نیستند، امّا اگر یک گاوی داشته باشید خیلی شیر می دهد می گویید عجب گاو خوبی است، صالحی است، صالح یعنی خوب، مناسب، یک اسب هم دارید خوب می دود این هم صالح است. انسان را برای چه خلق کردند؟ اسب را ما می دانیم برای چه خلق کردند، گاو را هم می دانیم برای چه خلقش کردند، انسان را برای چه خلقش کردند؟ برای پریدن به آسمان؟ برای چه؟ من نمی خواهم حالا خصوصیات را بگویم. خدای تعالی می گوید که: ” إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً “(بقره/۳۰) ” وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ ” (ذاریات/۵۶) پس معلوم است ما را برای چه خلق کرده، هر انسانی که غیر از این باشد مثل همان گاوی می ماند که کارهای دیگر را خوب می کند. آقا نمی دانی چه مهندسی است!! -ببخشید مهندس ها بدشان نیاید، مهندسانی که خدا را قبول ندارند یا خدا را نمی شناسند و مهندسی شان در راه خدا نیست- نمی دانی چه هست! اینقدر دقیق، مواظب، خوب مثل همان اسبی است که نُه من شیر می دهد، ده من شیر می دهد، ما که بخیل نیستیم، صد من شیر می دهد، مهم نیست! هر چه می خواهد شیر بدهد، اسبی {که} شیر می دهد، خوب شیرهایش اسباب دردسر است، به خدا قسم اگر چشم دل مان را باز کنیم، که چشم دل یعنی فهم، فهمیدن، اگر بازش کنیم خیلی از کارهای بزرگِ دنیا که الان دارد انجام می شود چون محدود است، آخر دارد، پایان دارد و دنیا خودش پایان دارد همین طوری است. ” مَا عِنْدَکُمْ ینْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ ” (نحل/۹۶) انسان در راه رسیدن به تزکیه نفس باید صبر کند، صبر کند یعنی چه؟ یعنی فحشش دادند هیچ نگوید، یعنی اگر ظالمی آمد به او ظلم کرد ساکت بنشیند؟ این جریان سامراء هفته گذشته واقعاً خیلی مشکل بود، دیدید که هم شما خیلی گریه کردید و هم ما و هم دنیای تشیّع واقعاً تحت تأثیر این مصیبت عظمی واقع شد و من در هفته‌ی گذشته گفتم ان‌شاءالله باید به خاطر این چهار نفری که در یک ضریح دفن اند و خانه حضرت بقیة الله ارواحنافداه آنجا بوده، شما یک شب حضرت ولی عصر ارواحنافداه تشریف آوردند در جمکران، شما ببینید چه تشکیلاتی برایشان ساخته‌اید، تا پنج سالگی مسلم مسلم است محل تولد حضرت ولی عصر ارواحنافداه در همین محل سامراء بودند، در همین حرم مطهر، در همین خانه، در همان سرداب مطهر علاوه بر اینکه امام عسگری علیه‌السلام آنجا زندگی می کرده، امام هادی علیه‌السلام آنجا تبعید شده، یک همچنین جایی بوده، در دنیا مثلش را نداریم، باور کنید! در دنیا! شما می گویید مدینه چطور؟ مدینه محلّ تولد معصومی نیست، یعنی پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله یا فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها لااقل جائی که مثلاً حضرت امام مجتبی علیه‌السلام که یا امام سجاد علیه‌السلام حالا بگوییم متولد شدند آنجایی نیست که دفن شدند، بقیع است، بقیع محلّ زندگی اینها نبوده. امّا این مقدار از زمین محلّ تولّد حضرت بقیة الله ارواحنافداه است، خیلی باید اهمیت بدهید، شما سابقه من را دارید من هیچ وقت گدایی لااقل از شما نکرده‌ام، ولی امروز دارم عرض می کنم چون یک عده ای در حسابهای متفرق پول ریخته‌اند، ما گفتیم جمع بشود این را اگر کسی قلم و کاغذ دارد و می خواهد کمک به اینها بکند این شماره حساب را یادداشت کند، من هم بیشتر به شما آقایانی که اینجا نشسته اید نمی گویم، خیلی از جاها هست که دارند صدای من را می شنوند. ۰۱۰۰۹۳۳۰۳۲۰۰۶ البته ما می خواستیم به نام شخص معینی نباشد، ولی چون فرصت نبود این دوست عزیزمان من از چشمم بیشتر به ایشان اعتماد دارم، جناب آقای حاج آقا رضای بختیاری، حساب سیبای ایشان است، ان‌شاءالله دوستان بریزند، یک مقدار هم به حساب من و بعضی از دوستان دیگر ریخته‌اند آنها را هم منتقل می کنیم به همان‌جا تا ان‌شاءالله زودتر این ساختمان عظیمی که ان‌شاءالله شیعیان می سازند ما هم یک هل پوچی در آن انداخته باشیم، حالا این هل پوچ نمی دانم اصطلاح شما هم هست یا نه؟ مشهد وقتی آبگوشت درست می کنند یک هل پوچی یکی می آید می اندازد می گوید ما هم شریک بشویم، یک عطری پیدا کند. به هرحال ان‌شاءالله امیدواریم این بنای عظیم که همیشه غریب بودند، همیشه غریب بودند، خدا لعنت کند متوکل عباسی را که این امام ها را در آنجا قرار داد ولو اینکه حتّی در زمان بعضی از خلفای عباسی یک شخصی گفت قبور اجداد شما که خلیفه بودند در سامراء خرابه است ولی قبور دشمنان شما خیلی آباد است، آن خلیفه عباسی از آن خلفای آخر بود- من الان اسمش را یادم رفته- سر به آسمان بلند کرد گفت که: ” هذا امر سماوی “!(کشف الغمه فی معرفه الأئمه/ج ۲، ص ۵۱۹ ) این مربوط به خدا است. ما برای قبور اجدادمان- ان‌شاءالله رفتید سامراء، در کنار سامراء قبور اینها هست، حالا که اصلاً اثری از آن نیست- ما قبور اجدادمان را مدام می رویم می سازیم، فرش می بریم، می آیند فرش های اینجا را می دزند می برند در حرم سامراء می اندازند! البته این تعبیر او بود. مردم جانشان را می دهند! من به یک عالم وهابی در مکّه گفتم وقتی که داشتم توضیح حرم حضرت رضا علیه‌السلام را می دادم گفتم گنبد طلاست، گفت که این همه فقیر شما در ایران دارید چرا- در زمان قبل از انقلاب بود- چرا این طلاها را نمی دهید به آن فقراء؟ گفتم: یک چیزی را شما بدان و آن این است که اگر روح انسان به اندازه سر سوزنی می شد و بنا بود این روح ها را روی هم بگذارند، یک گنبد درست کنند، مردم شیعه می دادند و گنبد را درست می کردند، اینکه دیگر طلا است، در بازار زیاد است. جدّاً محبّت این کار را می کند. محبّت به سیدالشهداء علیه‌السلام من گفتم اگر راه باز بشود، کربلا آزاد بشود، نیمی از مردم ایران در عراقند، ما اینها را ارزان گیر نیاورده ایم، ما ائمه مان را، اعتقادات مان را ارزان به دست نیاورده‌ایم، اینقدر کشته داده‌ایم، آنقدر شهید داده‌ایم، آنقدر از اموالمان را دادیم که حساب ندارد. همین الانش رنج هایی که شیعه می کشد، در کنار قبر ابی عبدالله‌الحسین علیه‌السلام هر لحظه باید آماده شهادت باشیم، این ارزان دستمان نرسیده، جان ها را فدایشان می کنیم. در تمام زیارت ها هست: ” بابی انت و امّی و نفسی “، پدر و مادر و جانمان به قربانت، این دروغ نیست. ما نمی گوییم این حرف ها را، امام سجّاد علیه‌السلام، ائمه اطهار علیهم‌السلام می آیند در مقابلِ انصار سیدالشهداء علیه‌السلام می ایستند: ” بابی انتم و امّی “، پدر امام سجّاد علیه‌السلام چه کسی هست؟ در زیارت جامعه پنج مورد می گوییم: ” بابی انتم و امّی و نفسی و مالی و اسرتی “، البته در هر پنج تا ” اسرتی ” ندارد. ما هر چه داریم مال آنها است. چرا؟ حضرت سجّاد علیه‌السلام می فرماید که اگر مردم عرب ما را روی دوششان سوار کنند و نگذارند ما پیاده راه برویم جایش است به جهت اینکه خدا در قرآن می فرماید: ” وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا ” (آل عمران/۱۰۳) شما لبِ گودی آتش بودید، اگر یک شخصی لب پشت بام ایستاده باشد، یک پایش هم آن طرف افتاده، دارد می افتد یکی بگیرد او را، بیاوردش این طرف، این جانش را مدیون این شخص است. جانش را مدیون است، ما هر چه داریم از آنها است. به خدا قسم بروید بگردید در دنیا، ببینید آنهایی که به خاندان عصمت علاقه ای ندارند، نمی شناسند ببینید چه زندگی های بدی در همین دنیا دارند. آخرت که اصلاً که همیشگی است آن هیچ، هیچی ندارند. مردن همانا و عذاب قبر همان و جهنّم هم پشت سرش، این نمی ارزد که انسان جانش را فدای اینها بکند؟ جانش را فدای خاک پای اینها بکند، ما در وقتی که می خواهیم عرض ادبی به حضرت بقیة الله ارواحنافداه بکنیم می گوئیم: ” روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه “، شعار نیست. تمام مردم اگر جانشان را فدای خاک پای امام زمان ارواحنافداه بکنند کاری نکرده‌اند. همه چیز همان جاست، همه‌ی حیات در همان جاست. امیدواریم ان‌شاءالله با همّت عالی دوستان- فکر هم نکنید که من که چیزی ندارم، کم است، نه، گاهی می شود همان کم بیشتر از آن زیاد ارزش دارد- جریان شطیطه را لابد شنیده‌اید دیگر، معروف است. و ان‌شاءالله آنهایی که مرحله شان یقظه است شب تولّد حضرت موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام البته دعوت می شوند، بدون دعوت و کارت دعوت تشریف نمی آورند و دفترهایشان را هم بیاورند آنهایی که یکسال بیشتر در این مرحله بودند تا ببینیم چرا در این مرحله بیشتر از یک سال مانده‌اند. ” السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیک یابن رسول اللّه، بابی انتم و امی و اهلی و مالی و اسرتی ” قربانتان بشویم، فدایتان بشویم، ابی عبداللّه الحسین در گودی قتلگاه به فکر هدایت شماست، به فکر این است که مبادا شما از صراط مستقیم، لااقل از صراط مستقیم انسانیت خارج بشوید. می فرماید: ” ان لم یکن لکم دین “( بحارالانوار/ج ۴۵، ص ۴۹ )، اگر دین ندارید، این جمله را می دانید کجا می گوید؟ آن وقتی که به دست های مبارکش تکیه زده و می بیند لشکر به طرف خیام حرم می روند، اگر دین ندارید ” فکونوا احرارا فی دنیاکم “، اقلاً در دنیا آزاده باشید، آزادمرد باشید، انسان باشید، من با شما جنگ می کنم، شما با من جنگ می کنید، این زن ها که گناهی ندارند. ” لاحول و لاقوه الا باللّه العلی العظیم “. همه با توجّه: نسئلک اللهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب‌الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه خدایا دستمان را از دامن امام زمان مان کوتاه نفرما؛ فرج آن حضرت را برسان، چشم مان به جمالش روشن بفرما، خدایا همه ما را از اصحاب و یاوران خوب آن حضرت قرار بده، پروردگارا ما را در خدمت به اسلام موفق بفرما، خدایا همه ما را از خواب های غفلتی که دور و بر ما قرار گرفته بیدار بفرما، پروردگارا ما را به کمالات روحی موفق بفرما، خدایا به آبروی خاندان عصمت و طهارت محبت این خاندان را لحظه به لحظه در دل های ما زیادتر بفرما، معرفتشان را به ما عنایت بفرما، پروردگارا مرض های روحی مان شفا مرحمت بفرما، مریض های بدنی را خدایا الساعه شفا مرحمت بفرما، مریض منظور، مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، شهدای اسلام، شهدایی که در آن جنگ شهید شدند، شهدایی که الان شهید می شوند در راه اسلام، خدایا آنها را با شهدای کربلا محشور بفرما، پروردگارا اساتید ما، بزرگانی که به ما معرفت خودت، معرفت خاندان عصمت را تعلیم دادند غریق رحمت بفرما، امام راحلمان غریق رحمت بفرما، عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما. و عجل فی فرج مولانا.

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۲۵ محرم ۱۴۲۷ – ۵ اسفند ۱۳۸۴ – تخریب حرم عسکریین علیهما السلام ، راه یاری امام زمان

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.

 اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم ” وَ سَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنقَلَبٍ ینقَلِبونَ “(شعراء/۲۲۷)

مصیبت عظمای اهانتِ به مقام مقدس اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و خراب شدن حرم مطهر امام هادی و امام عسگری علیهما السلام را به پیشگاه صاحب آن خانه، حضرت بقیة الله ارواحنا فداه تسلیت عرض می کنم. امیدوارم جواب دشمنان خاندان عصمت و طهارت را هر چه زودتر صاحب خانه, هر چه زودتر ولیّ مسلمان ها بدهد. شنیدن این جریان، قلوب مسلمین، قلوب شیعیان علی بن ابی طالب علیه السلام را به درد آورده، خدا وعده فرموده که جواب این افراد را هر چه زودتر بدهد و می گذارد آنها خودشان را نشان بدهند تا شیعیان دوستانشان را از دشمنانشان تشخیص دهند، ” لِیمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیبِ “(انفال/۳۷)، صف ها جدا شود، مسلمان ها به هم همبستگی پیدا کنند و در مقابل دشمنان مشترکشان بایستند. یک روز اهانت به رسول اکرم صلی الله علیه و آله کردند، دیدند مردم مسلمان وابستگی شان به یکدیگر بیشتر شد، شیعه و سنی همه قیام کردند، همه از جا برخاستند، متوجه شدند که از این راه نمی توانند مسلمانان را از پای در آورند، گفتند که باید تفرقه انداخت و آن وقت حکومت کرد. لذا شاید مدتهااست {که} روی این مسئله فکر کردند. اگر قبر مطهر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را صدمه بزنند باز علی علیه السلام هم خلیفه اهل سنت است و هم خلیفه شیعیان و هر دو دسته به او اعتقاد دارند. حرم حضرت سید الشهداء علیه السلام را اگر صدمه بزنند آن ها هم، اهل سنت هم، بالاخره امام حسین علیه السلام را فرزند پیغمبر می دانند و قبور چهار امام علیهم السلام را در بقیع خراب کردند، از آن هم صرف نظر کردند. قبر مطهر حضرت رضا علیه السلام که عاشقان اهل بیت پروانه وار دور حرم مطهرش می چرخند آن جا هم که دسترسی ندارند. مطالعه شد، فکر شد، دیدند قبر مطهر امام هادی و امام عسکری علیهما السلام که متأسفانه یک مقدار تقصیر خود شیعه است که وقتی به عراق می روند، همه جا گاهی ده روز گاهی بیشتر گاهی کمتر می مانند ولی وقتی که به امام عسکری و امام هادی علیهما السلام می رسند- که ظلم اول را ما خودمان می کردیم{که اینگونه شد}- یک ماشین مُرَجّعی می گیرند می روند یک زیارتی می کنند و با همان ماشین بر می گردند، یک عده اهل سنت هم که آنجا جمعند. من از همین مجلس اعلام می کنم که دوستان مان، اهل تزکیه نفس، اگر موفق شدند به عتبات عالیات بروند، اگر در کربلا دو روز می مانند باید به حساب خودش در سامراء لااقل شش روز بمانند. چرا؟ به خاطر اینکه در یک ضریح مرقد مطهر حضرت امام هادی علیه السلام که از نظر ما شیعه امام هادی علیه السلام با امیرالمؤمنین علیه السلام هیچ فرقی در علم و عصمت ندارد، امام عسکری علیه السلام که همچنین هیچ فرقی با سایر ائمه ندارند، ای خاک بر سر من که باید در بین شما من مقام مقدس امام هادی و امام عسکری علیهما السلام را عرض کنم و از اصول مسلّمه¬ی اسلام برایتان توضیح بدهم، ولی عمل مان خواسته یا ناخواسته همین طور بوده که فرق می گذاشتیم. در همان ضریح مطهر که امروز سقفش بر آن ضریح خراب شده، قبر مطهر حضرت حکیمه علیها السلام و قبر مطهر مادر امام زمان مان حضرت نرجس علیها السلام قرار دارد. علاوه بر همه اینها هیچ یک از مشاهد مشرفه اینگونه نیست که سال های زیاد خانه امام باشد یعنی این حرم مطهر امام هادی و امام عسکری علیهما السلام و سرداب مطهر سالها امام هادی علیه السلام در آن زندگی می کردند، تمام عمر امام عسکری علیه السلام در آنجا بوده و در آخر آقای شما، امام زمان شما، تا وقتی که امام عسکری علیه السلام از دنیا می رود لااقل آن جا زندگی می کردند. شما مسجد جمکران را به خاطر اینکه یک شب حضرت بقیه اللّه ارواحنافداه آنجا تشریف داشتند این همه عظمت می دهید، خانه‌ی امام زمانتان، جائی که امام زمان متولد شده، جایی که مدتها در آن زندگی کرده, آنجا را من می دانم, همه‌ی مردم شیعه از کارشان معلوم می شود, برای یک شب که امام زمان ارواحنافداه در یک جا بوده‌اند این همه ساختمان و گنبد و تشکیلات ساختند, برای جائی که پنج سال لااقل، سالها دو امام معصوم، امام عسکری و امام هادی علیهما السلام زندگی می کرده اند, یقیناً آنجا را از همه‌ی مشاهد مشرفه- حتی باید این چنین بشود- و انشاء الله بهتر خواهد شد. از مشهد مقدس هم باید وضعش, ساختمانش، توجه مردم به آنجا برای اینکه قربی به امام زمان علیه السلام پیدا کنند بهتر انجام خواهد شد. عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. وقتی دزد وارد خانه شود و صاحبخانه بیدار است دیگر تا صبح خوابش نمی برد. حالا باید شیعیان حجه بن الحسن علیه السلام خوابشان نبرد. سامراء باید انشاءالله مرکز شیعه باشد، سامراء باید پایتخت شیعه باشد, سامراء باید انشاءالله از لوث وجود دشمنان اسلام پاک شود و انشاء الله ” إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ ینْصُرْکُمْ وَ یثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ “(محمد/۷) اگر خدا را یاری کردید، اگر خانه امام عصر علیه السلام را ساختید و مهیا کردید، خدا یاری تان می کند و بدانید ” بَقِیهُ اللَّهِ خَیرٌ لَکُمْ إِنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ (هود/۸۶) اگر مؤمن باشیم، هر چه که از جانب خدا برای ما باقی مانده، از چهارده معصوم علیهم السلام و یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر، یک امام زمان برای ما باقی مانده، این بقیهالله است، ” خَیرٌ لَکُمْ إِنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ “، فقط باید ایمان داشت، مؤمن بود. من الان اینجا نشسته بودم، این آیات را که تلاوت می کردند، گفتم ای کاش دوستان با حوادثی که این اخیر اتفاق افتاد، مخصوصاً هفته‌ی گذشته, این آیات را تطبیق می کردند. چه آیاتی, آیات عجیبی است! شاید در سراسر قرآن آیاتی مناسب تر از این آیات با توجّه به این حوادث نبوده ” اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ” (محمد/۱) آیه‌ی اوّل، کسانی که راه خدا را می بندند، راه خدا چه کسی بود؟ در دعای ندبه همین امروز چند دقیقه ی قبل خواندید ” قل لا اسئلکم علیه من اجر الا من شاء ان یتخذ الی ربه سبیلاً “( اقبال الاعمال/ص۶۰۹ـ۶۰۴)، من اجر و مزدی که از شما تقاضا کردم، برای کسانی است که راهی به سوی خدا می خواهند پیدا کنند. حرم مطهر حضرت امام هادی و امام عسکری علیهما السلام را خراب می کنند که “سدّ عن سبیل الله” بشوند. راه را گم کرده ‌اند، اشتباه کرده ‌اند، این کار که انجام نمی شود بهتر می شود. من شاید هیچ وقت این تقاضا را از دوستانم در تهران و شهرستان ها نکرده بودم که وقتی به سامراء می روید، زیاد بمانید. من خودم در جوانی یک وقت مشرف شده بودم به عتبات عالیات، ماه رمضانی را در سامراء ماندم به خاطر این که می دیدم شیعیان می آیند یک سلامی عرض می کنند آن هم به خاطر اینکه وقتی به ایران برگشتند بگویند ما سامراء هم رفتیم. ولی الان دارم عرض می کنم از این به بعد هر کس می رود، من خودم همین الان که اینجا خدمتتان نشسته ام، خانواد ه ام، فرزندم اینها رفته¬اند کربلا، به همه شان گفتم چون سامراء نمی شود رفت من نمی آیم. خانه امام زمان ماست. اعتصاب اگر می کردند مردم ایران که سامراء را یا باید امنیتش را تأمین کنید یا ما قدم به عراق نمی گذاریم، باور کنید آنها به خاطر درآمدشان که بود امنیت آن راه را تأمین می کردند. چهار امام را زیارت نکنیم، خانه امام زمانمان که مأوای ماست، در و دیوار آن خانه را باید بوسید، آقا آنجا پنج سال زندگی می کرده، آنجا را نبینیم و بیاییم برویم ما حضرت سیدالشهداء علیه السلام که جانمان بقربانش که زیارت سید الشهداء علیه السلام هزار حج و هزار عمره است و حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام که باز جانمان بفدایش، تنها آنها را زیارت کنیم! چرا؟ پس انشاءاللّه با خودتان قرار بگذارید راه که باز شد من هم انشاءاللّه خدمتگزارتان خواهم بود، انشاء الله کفشهایتان را جفت خواهم کرد، خاک پایتان را خواهم بوسید، فدای همه تان می شوم، برویم سامراء مدتی بمانیم، شرطش اینست که انشاءاللّه جاناً مالاً همّت کنیم. {به وسیله}ما شیعیان تمام عتبات را اگر بروید می بینید ساخته اند، حتی شیعیان ایران ساخته-اند و آنجا که یک مکان مشخصی بیشتر نیست. و این بشارت را هم به شما بدهم، خیلی می دانم قلب هایتان محزون و مجروح است چون قلب امام زمان ارواحنافداه محزون است، قلب عالم امکان محزون است، من خوب یادم است قبل {از}انقلاب به مکه مشرف شده بودم یک نفر پهلوی من نشسته بود از من پرسید تو چه مذهبی داری؟ چون مذاهب اهل سنت بعضی حنفی است, بعضی حنبلی است, بعضی شافعی است، بعضی ها هم مالکی هستند. دید من دست باز نماز می خوانم از من پرسید تو چه مذهبی داری؟ گفتم من شیعه هستم. خدا می داند نشناخت، مدام توضیح دادم چون مقید بودم بگویم شیعه هستم، تا فهمید گفت: شما شاید جعفری هستید؟ گفتم بله، همین طور است. شیعه هستم، گفت در شهر ما خارطوم یک عده ای آنجا هستند پنج وعده نماز را در سه وعده می خوانند و روحانیون ما گفته‌اند به اینها نزدیک نشوید لذا ما هم اطلاعی از وضع شما نداریم، مقداری صحبت کردم. بعد انقلاب اسلامی ایران بر پا شد, یک مدتی گذشت, من باز مشرف به مکه شدم در عمره بودم می دیدم همه از وجود مقدس امام زمان ارواحنافداه سؤال می کنند، کتابخانه های مکه و مدینه را دیدم که پرفروش ترین کتابها، کتابی است که مربوط به امام زمان ارواحنافداه باشد. -خوب دقت کنید!- حتی آن موقع من کتاب مصلح غیبی و کتاب مصلح آخرالزمان را فکر می کنم نوشته بودم کتاب فروش های آنجا گفتند اگر به عربی است ما خیلی طالبیم چون اینجا کتاب هایی که در این ارتباط باشد خیلی می خرند. همه جا نام امام زمان ارواحنافداه بود, نه تنها نام تشیّع و مذهب شیعه، نام امام زمان ارواحنافداه بود. من در این فکر فرو رفتم که این انقلاب به خصوص جنگ تحمیلی که پشت سرش بود، اخبار را در دنیا پخش کرد. پسر من آن موقع رئیس کل صدای ایران بود می گفت ۴۵ درصد اخبار دنیا مربوط به ایران و جنگ بین ایران و عراق است، تمام مردم خبردار شدند که یک عالِم، یک فقیه یک روحانی که بالاترین منصبش این است که نائب امام زمان ارواحنافداه باشد قیام کرده و آن چنان اظهار قدرت کرده است که شاه و تمام رژیم سلطنتی را سرنگون کرده و خودش ولیّ امر مسلمین شده است. این امام زمان ارواحنافداه کیست که نایبش اینکاره است؟! به فکر تحقیق افتادند. آقایان! مردم دنیا اکثراً مثل ما نیستند که هر چه پیش آید خوش آید، نه! تحقیق می کنند این کیست؟ این شخصیت آیا وجود دارد یا وجود ندارد؟ نایبش وقتی که این قدرت را داشته باشد پس خودش چه کاره است؟! لذا در فکر تحقیق از مذهب تشیّع و امام زمان ارواحنافداه شدند. مسئله ای که مهم بود از نظر شخص من آن موقع ظهور صغری بود که یک ظهور بسیار پرفروغی از حضرت بقیة الله علیه السلام در عالم بوجود آمد. مردم تمام دنیا, حتی بی سوادهای دنیا در ظرف هشت سال که این دفاع مقدس برگزار شد فهمیدند که یک امام زمانی هست. شما الان می بینید سنی، شیعه، مسیحی، زرتشتی، تمام مذاهب دارند درباره حضرت بقیهالله ارواحنافداه تحقیق می کنند و مردم شیعه سیل آسا به طرف هر جایی که حضرت بقیة الله ارواحنافداه قدمی گذاشته, می روند. شما بروید مسجد جمکران را نگاه کنید. همین پریشب بود، جا برای اینکه آنجا اتراق کنند نبود. پس، صدام جنگ را بر ما تحمیل کرد، شهدایی ما داشتیم، عده ای شهید شدند اما یک قدم بسیار بلندی به طرف ظهور برداشته شد که این مشهود همه هست، هر کس اهل مطالعه باشد خوب این معنا را درک می کند و این هفته، این هفته من معتقدم قدم بسیار بلندی باز برداشته شد به طرف ظهور؛ آقاجان! آیا می شود این آخرین قدم باشد؟ بسیار بلند! امام هادی و امام عسکری علیهما السلام را ما با سایر ائمه فرقی نمی گذاشتیم ولی دیگران فرق می گذاشتند. خدایا طاقت نداریم درست است فرموده ای ” وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ ” (بقره/۱۵۵) اما خیلی طاقتمان کم است، ما بدن مان ” عن قلیل من بلاء الدنیا و عقوباتها “(مفاتیح الجنان/دعای کمیل) طاقت ندارد. خدایا لطفی کن، عنایتی کن که این آخرین قدم باشد. یک مرتبه ببینیم خورشید وجود مقدس امام زمان مان ظاهر شد{بفرماید} به خانه پدر من, خانه پدر بزرگ من، به خانه مادر من، به خانه عمه من، به خانه من جسارت می کنید؟! دیگر آمدم. ای خدا این قدم آخر مراحل ظهور باشد. امروز دنیا حتی ممالک اروپایی تظاهرات می کنند، امروز در همین تهران خودمان که امیدوارم دوستان هر چه زودتر خودشان را برسانند، من اگر اطلاع قبلی می بود می گفتم همه بروند, امروز تظاهرات می کنند ما امام هادی مان را دوست داریم، امام عسکری مان را دوست داریم، امام زمان مان را دوست داریم، جزء اینهایی باشید که آیه بعدی این جزوه می گوید ” الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ” (محمد/۲) کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح کرده اند و ایمان به آنچه بر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله که حق است {آورده اند}” وَ آمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَی مُحَمَّد وَ هُوَ الْحَقُّ ” (محمد/۲) یک عده خیال می کنند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله حق نیست. خدای تعالی فرموده است که ” جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً “(اسراء/۸۱) این وعده را داشته باشید، دیروز دیدم که آن کسی که به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله، اول کسی که این جسارت را کرده آمده در جلوی مردم عذرخواهی می کند. من نمی دانستم این قدر مسلمانها با هم متحدند، نمی دانستم که تمام چیزهایی که مربوط به آن مملکت است مردم تحریم می کنند، این شکست، این شکست اقتصادی بر این مملکت وارد می شود. مرحبا به مردم مسلمان، بارک الله به این اتحاد، انشاء الله در مرحله دوم هم وحدتشان را حفظ کنند، آمدند امام هادی و امام عسکری علیهما السلام را پیدا کردند که اینها مخصوص شیعیانند. ما اگر اینجا را خراب کردیم شیعه و سنی به جان یکدیگر می افتند، اختلاف بیانداز و حکومت کن، این کار را کردند. امیدوارم خود حضرت بقیة الله ارواحنافداه کمک بکند، آنچه آنها می خواهند نشود. همانطور که در این آیات خدای تعالی تذکر داده ” هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیئَاتِهِمْ “(محمد/۳) شما بدانید امروز اگر برای حضرت امام هادی و امام عسکری علیهم السلام اظهار محبت کردید مالاً، جاناً، خدا گناهان شما را، همه اش را می آمرزد. ” کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیئَاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ “(محمد/۲) کارهایتان را اصلاح می کند، همه کارهایتان را، “ذَلِکَ بِأَنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا اِتَّبَعُوا الْبَاطِلَ “(محمد/۳)؛ این به خاطر این است که آنهایی که کافرند، دشمن اسلامند بر باطلند، ” وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ “(اسراء/۸۱)، البته اینجا ” وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ ” از آیه دیگرست. و باطل از بین می رود، همیشه این را بدانید. ” وَ أَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اِتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ “(محمد/۳)؛ کسانی که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ایمان دارند، اینها طرفدار حق اند. ” جَاءَ الْحَقُّ “؛ شما طرفدار حقید. ” کَذَلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ “(محمد/۳)؛ مثل های مردم را اینطوری خدای تعالی می زند، ببینید چقدر تطبیق می کند! همیشه هم تطبیق می کرده. بقیه آیات هم در اوّل سوره رسول اکرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، شما اگر برداشتی داشته باشید بنشینید نگاه کنید همه اش مربوط به همین مسائل روز است. نه اینکه برای امروز نازل شده نه! برای همیشه است. امیدوارم خدای تعالی این اظهار تأسف ما را هم مثل آن کلافی که آن پیرزن برای خریداری یوسف آورده بود قبول بفرماید. من امروز می خواستم درباره صبر صحبت کنم و انشاءاللّه کوشش می کنم از این هفته به بعد هر هفته در هر کجا هستم این ساعت را صحبت کنم، فُرجه ای پیدا شد این وسط، یک امتحانی برای شما بود که الحمدلله امتحانتان را خوب دادید و یک مقدارای هم شاید ما کوتاهی کردیم که از شما عذر می خواهیم. انشاءاللّه هر هفته این جلسه حالا اگر در تهران بودم از تهران پخش می شود و اگر در شهرستانهای دیگر بودم از همان جا پخش می شود و انشاءاللّه درباره ی واژه های تحریف شده، چون یک جمله ای برایتان بگویم در هفته ی قبل بود، این هفته ای که گذشت نه، هفته قبل بود. یک مکاشفه علمی شد برای من که یاری امام زمان ارواحنافداه در چیست؟ ما مدام می گوییم خدایا ما را موفق به یاری امام زمان ارواحنافداه بکن. همان طوری که در ذهن شما می آید و در ذهن من هم می آمد این بود که یاری امام زمان ارواحنافداه این است که وقتی آقا تشریف آوردند یک شمشیر بگیریم و جلوی حضرت ولی عصر ارواحنافداه با دشمنان جنگ کنیم، یک چندتایی را هم بکشیم. طبعاً بیشتر در ذهن ها این است. خوب این طبعاً فقط در وقت ظهور خواهد شد و آن هم چند سالی که دنیا تحت فرمان حضرت قرار نگرفته، قبلش یاری امام زمان ارواحنافداه چیست؟ بعد از این چند سال یاری حضرت چیست؟ دیگر یاری تمام می شود یا باز هم هست؟ چیزی که برای من یعنی یک دفعه هجوم آورد و شاید هم وظیفه ام باشد به همه بگویم یاری حضرت ولی‌عصر علیه السلام چیزی است که کمک به آن حضرت باشد، وقتی حضرت بقیة الله ارواحنافداه تشریف می آورند البته یک موانعی سر راهشان از افراد هست، به نظر من خیلی هم جزئی است چون ما بزرگش کردیم بزرگ به نظرمان می آید. خیلی جزئی است با سلاح هایی که حضرت دارند و مسائلی که حضرت دارند در روایات هست، این مسأله زود تمام می شود، مسأله ای که مشکل است و از همین الان ما می توانیم انشاءاللّه شروع کنیم و بار سنگینش هم روی دوش شیعیان است و بعد سنگین ترش باید عرض کنم روی دوش شما اهل تزکیه نفس است، این است که از زمانی که علی بن ابیطالب علیه السلام را خانه نشین کردند تا امروز، تا همین امروز، دائماً دشمنان دانا و دوستان نادان این صراط مستقیم را خراب کرده اند، گاهی برایتان مثال زده¬ام که خدای تعالی یک جادّه ی اتوبان مستقیم به مقصد باز کرده، آمدند وسط هایش را حفره هایی درست کردند که انسان بعضی هایش را مجبور است که از کنار گذر ردّ بشود و بعضی ها را با دست انداز و آهسته حرکت کردن و با احتیاط حرکت کردن عبور می کند. خیلی چیزها است، حتّی بعضی هایش را ما دست انداز هم تصور نمی کنیم و حال اینکه گاهی مهلک است، خیلی چیزها؛ شما لااقل آنهایی که بیشتر پای عرایض من بودند مقدار زیادی از این انحرافات و دست اندازهای جادّه را متوجه شده اند {که چه چیزهایی هستند}و اگر امروز نبود شاید من اوّل این حرف را نمی زدم، این دست اندازها را باید امام زمان ارواحنافداه از بین ببرد تا همه به سوی خدا با سرعت بروند، یاری حضرت ولی‌عصر علیه السلام اینجا خیلی خودش را نشان می دهد که شما باید کوشش کنید راه های انحرافی که افراد را به مقصد نمی رساند اینها را یا ببندید یا به مردم اطلاع بدهید که اینها راه نیست. یک وقتی سوار یک ماشینی بودیم راننده از یکی از این کنارگذرها در حدود بجنورد بود رفت راه را گم کرد، باور کنید راه گم می شود، چون دیگر نفهمید از کجا باید وارد جادّه اصلی بشود، تابلو و چیزی هم نبود، مدت زیادی در بیابان های خاکی رفتیم بعد گفت مثل اینکه ما باید برگردیم، کلّی وقتمان را گرفت! این مثال را چرا گفتم؟ برای اینکه اگر گاهی هست و شاید نود درصد این راه های انحرافی که دشمنان در مذهب و در دین قرار داده ‌اند اینطوری باشد که اگر انسان بیرون رفت، خوب رفته بیرون، از آن طرف سر صد متری بر می گردد در جاده، یک قدری وقتش گرفته می شود، امّا اگر منحرف شد و دائماً هم منحرف بود، یا خوابش برد، رفته خسته شده حالا می گوید بخوابم از راه باقی می ماند. پس آنچه که من می خواهم عرض کنم این است که وظیفه شما اگر می خواهید اسمتان در زمره یاران حجه بن الحسن علیه الصلوه والسلام قرار بگیرد این است که این راه های انحرافی را یا ببندید که غالباً نمی توانیم ببندیم، چون اکثریت مردم طرفدار این راه های انحرافی و این کجروی ها هستند و یا لااقل تذکر بدهید که آقا این راه نیست. این ره که تو می روی به جهنم است نه به بهشت، این راه نیست! انشاءاللّه به یاری پروردگار برنامه ی سخن من در هفته های آینده تذکّر این راه های انحرافی است که برای مردم پیدا شده منتها جست و گریخته عرض می کنم نه روی ترتیب، به خاطر اینکه یک عدّه هستند مکتبشان همین راه های انحرافی است به آنها بر نخورد و دشمنی با ما نکنند. هر چه گفتم شما بدانید همان را باید انشاءاللّه شما انجام بدهید و همان طور فکر کنید و همان کار را بکنید. امروز می خواستم درباره ی صبر با شما صحبت کنم که وقت گذشت انشاءاللّه هفته آینده، {درباره}صبر یعنی چه و چگونه ما جزء صابرین باشیم و مردم چگونه خودشان را صابر می دانند {صحبت می کنم}. امیدواریم در ماه محرم این ماه عزا، این ماه عزاداری که همه مشکلات ما در این ماه با شهادت حضرت سیدالشهداء علیه السلام به وجود آمد و برطرف شد. به وجود آمد که ما باید روز جمعه بنشینیم، روز عید غدیر بنشینیم، روز عید فطر و عید قربان بنشینیم بگوییم ” أین الحسن و أین الحسین “(مفاتیح الجنان/دعای ندبه)، امام حسن علیه السلام کجاست؟ چرا در بین ما نیست؟ امام حسین علیه السلام کجاست؟ و بعد هم گریه کنیم ” فعلی الاطایب من اهل بیت محمد و علی صلوات اللّه علیهما، فلیبک الباکون ” بر پاکان از اهل بیت پیغمبر و علی بن ابیطالب علیهم السلام گریه کنند، گریه کنندگان، ” و یضج الضاجون و یعجّ العاجون، أین الحسن و أین الحسین، أین ابناء الحسین ” خدایا ما را تنها در این دنیای پر محنت و پربلا قرار دادی، رهبر ما، عزیزترین فرد عالم وجود حضرت حجه بن الحسن ارواحنافداه را در پس پرده غیبت ما را قرار دادی، غایب از آن حضرتیم، آن حضرت را نمی بینیم. خدایا به خاطر خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام، به خاطر امام زمانمان بر این بی سامانی ما، بر این بی کسی ما، بر این بلای عظیمی که ” الهی عظم البلاء ” پایان مرحمت بفرما.

” نسئلک اللهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا حجه بن الحسن یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه ” خدایا به آبروی حضرت ولی‌عصر علیه السلام فرج آن حضرت را برسان. همه ما را از بهترین اصحاب و یارانش قرار بده. قلب مقدسش را تشفّی عنایت بفرما. خدایا همّت شیعیان آن حضرت را آن قدر زیاد کن تا در اسرع وقت به بهترین وجه مرقد امام هادی و امام عسکری علیهما السلام را بازسازی کنند، مردم آنجا بروند زیارت کنند و از معنویات آن مقام مقدس بهره مند شوند. پروردگارا گرفتاری های شیعه را برطرف بفرما، خدایا این قدم هایی که به طرف ظهور برداشته می شود پروردگارا هر چه زودتر پایان مرحمت بفرما. پروردگارا به آبروی حجه بن الحسن علیه السلام قسمت می دهیم مرض های روحی مان شفا مرحمت بفرما، مریض های بدنی را شفا مرحمت بفرما، خدایا مریض های منظور، مریضه منظوره شفا مرحمت بفرما، امواتمان غریق رحمت بفرما، شهداءمان با شهداء کربلا محشور بفرما، عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما. ضمناً آقایان در این جلسه روز جمعه کارت لازم نیست به متصدیان جلسات عرض می کنیم که هر کس – البته شرایط جلسه را داشته باشد – اجازه دارد وارد جلسه بشود و کارت برای جلسات خصوصی مرحله ای است که آنجا باید کارتشان را حتماً بیاورند و دفترهایشان را بیاورند و انشاءاللّه زودتر بتوانیم خودمان را بسازیم. آقایان دارد دیر می شود، دارد نزدیک می شود ظهور آقا انشاءاللّه. و به هرحال دیر دارد می شود این را اجمالاً عرض بکنم به هم بگردید، زودتر خودتان را درست کنید، زودتر صفات رذیله تان را از بین ببرید و انشاءاللّه حالا چون انسان به ظهور برخورد بکند به هرحال باید خودش را درست بکند و امیدواریم همه تان به نحو احسن خودتان و خانواده تان و تمام متعلقین و متعلقاتتان را در راه دین و حقیقت دین و لُب دین قرار بدهید. ” و عجل اللّهم فی فرج مولانا صاحب الزمان “.

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

شب ۱۲ محرم ۱۴۲۷ – ۲۱ بهمن ۱۳۸۴ – شهادت امام سجاد علیه السلام، اعمال امام سجاد بعد از شهادت امام حسین علیهما السلام

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسولالله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیةالله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین.

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، بسم اللّه الرحمن الرحیم إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ ٭ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ ٭ إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ (سوره کوثر)

شب شهادت امام سجاد علیه الصلوة والسلام است به نقلی که شده و شب بیست و پنجم این ماه هم گفته شده که شب شهادت حضرت سجاد علیه الصلوة والسلام خواهد بود. بهرحال ایّام عزاداری اهل بیت عصمت و طهارت است و بهترین اعمال در این ایّام بیان فضائل خاندان عصمت علیهم الصلوة والسلام خواهد بود. امام سجّاد در بعد از شهادت حضرت سیدالشهداء سه عمل انجام داده که هر سه عمل برای عالم تشیّع بسیار مفید بوده است. اوّل همانطوری که فرمودند زنده نگه داشتنِ مسأله عاشورا و مسأله شهادت حضرت سیدالشهداء، در آن زمانها ارتباطات خیلی ضعیف بود یک هفتاد و دو نفری با یک جمعی جنگ کردند و ممکن بود همانطوری که مردم کوفه از جریان مطّلع نشده اند مسأله به طور کلّی خاموش بشود و فراموش بشود و هیچ کس از جریان غیر از همان عدّه ای که در آن جا بوده اند مطلع نشوند و اصحاب سیدالشهداء علیه الصلوة والسلام که همه شان شهید شدند مبلّغ این جریان نبودند و آن چه هم باقی مانده بود دشمنان بودند که آنها هم طبعاً به نفع جبهه خودشان تبلیغ می کردند و مسأله تمام می شد. امّا امام سجّاد از همین امروز و فردا و تا مدّتی که در دنیا بوده اند دائماً به هر وسیله ای که بود مسأله شهادت حضرت سیدالشهداء را مطرح می کردند و بسیار مردم را متوجّه به خباثت بنی امیّه که در زیارت عاشورا می خوانید اللهم العن بنی امیه قاطبة، بنی امیّه، شجره ملعونه ای بودند که خدا در قرآن مَثل کلمه خبیثه را به شجره خبیثه بیان می کند. که پیغمبراکرم در زمان حیاتشان در دنیا، خوابی دیدند که در آن خواب حضرت دیدند که بوزینه ها بر منبرشان بالا می روند که خدای تعالی در قرآن این خواب را و تعبیرش را توضیح می دهد و تفسیرش همین بود که هزار ماه بنی امیّه به منبر پیغمبر می نشینند و مردم را گمراه می کنند. و این خودِ این مسأله در قرآن می فرماید که: فِتْنَةً لِلنَّاسِ (اسراء / 60) برای مردم مایه امتحانِ پرمشقتی بود. البته از هزار ماه هشت ماهش باقی مانده یا هشت سال، هشت ماه باقی مانده که یکی از بنی امیّه می آید حکومت می کند و این هشت ماهش تمام می شود در قبل از ظهور حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه که می گویند سفیانی است آن فرد که از بنی امیه است و این هزار ماه در سوره قدر بیان شده که لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (قدر / 3) از هزار ماهی که آنها حکومت کرده‌اند و بسیار هم در ناز و نعمت خودشان را قرار داده‌اند یک شب قدر که ملائکه و روح بر امام عصر نازل می شوند عظمتش بهتر از هزار ماهی است که آنها سلطنت کردند. و این مدّت اینها در دنیا تاخت و تازهای عجیبی داشتند. هر چه که معاویه کرد و هر چه یزید و هر چی خلفایی که بعد از یزید از بنی امیّه بودند. امام سجاد اگر مسأله کربلا را زنده نگه نمی داشت با همان مسائلی که ایشان بیان کردند که به هر بهانه ای که می شد حضرت یادی از پدر بزرگوارشان می کردند. گاهی زنده نگه داشتن یک موضوع با همین مجالس، با همین عزاداری ها، با همین حتّی سینه زدنها و عَلَم کتل برداشتن ها که یکی از علمای شیعه می گوید ما در مسأله غدیر اشتباه کردیم اگر هر سال روز عید غدیر را ما یک شبیه ای، یک تعزیه ای قرار می دادیم، یک نفر را پیغمبر می کردیم علی بن ابیطالب را بعد او را روی دست بلند می کرد هر سال این کار را می کردیم این مسأله به این روشنی را اهل سنت منکر نمی شدند. در مسأله عاشورا الان هیچ کس منکر نیست که بزرگترین ظلم را این بنی امیّه نسبت به خاندان عصمت و طهارت کرده‌اند. یادم است ابن باز که یکی از علمای بزرگ وهابیت بود وقتی از او سؤال شد ما تقول فی هذا الحدیث الائمة من بعدی اثنی عشر، گفت روایة صحیحة یک روایت درستی است، بسیار روایت خوبی است و بعد سمّهم، این خلفای دوازده گانه را اسم ببر، گفت اول ابی بکر بعد عمر بعد عثمان بعد علی بعد معاویه اینجا توقف کرد. گفتیم خوب باقیش؟ یک کسی آنجا بود خیال کرد این فراموش کرده گفت ثم یزید، گفت: نه، یزید شارب الخمر بود، ظالم بود، قاتل بود، ببینید منظورم این تکّه بود که فراموش نشده همین عزاداری‌ها، همین کارها شیعه را زنده نگه داشته. این عزاداری ها را اگر کوچک بشمارید بگویید چه فایده ای دارد ما برویم سینه بزنیم، به سر بزنیم، زنجیر بزنیم، این کارها چیه؟ این کم کم سرد می شود. حتی همه می گویند انقلاب در زیر سایه روز عاشورا و حضرت سیدالشهداء محکم شد، فایده اش همین است که همه مردم متوجّه این معنا هستند و کی این را نگه داشت؟ این مسأله را کی حفظش کرد؟ حضرت سجّاد، چون اوائل کار خیلی عجیب بود، می خواستند هر طوری که هست مسأله مخفی بماند و ابداً اسمی از آن برده نشود، حضرت سجاد صلوات اللّه علیه به هر کِه می رسید سوژه ای پیدا می کرد، عزاداری می کرد. مثلاً فرض کنید همینطوری که گفتند گوسفندی را توی کوچه دارند می کشند آی دست نگه دار، آبش دادی یا نه؟ می گفت که ما آقا رسم مان اینست هر وقت می خواهیم گوسفندی را بکشیم آب می دهیم اوّل، شاید تشنه باشد. حضرت سرش را می گذاشت به دیوار، اشک می ریخت میفرمود پدر من را با لبهای تشنه کشتند. در میان جمع حضرت طلب آب می کرد، آب می آورند، گاهی به آب نگاه می کرد، گاهی سرش را بلند می کرد، یک مدّتی این برنامه را پیاده می کرد که یادِ این جهت که پدر من را با لبهای تشنه شهید کردند. مجلس عروسی تشکیل می شد، شنیدید می فرمود که ما از وقتی که پدرمان را شهید کردند عزادارم، به این مجالس شادی نمی آیم، عرض می کردند آقا ما در آنجا ذکر مصائب ابی عبدالله الحسین را می کنیم. می فرمود حالا اگر اینطور است می آیم. ببینید زنده نگه داشتن معنایش همین هاست. زنده نگه داشت که امروز بعد از هزار و سیصد سال شما دیدید دیروز مردم اصلاً آرامش نداشتند، یعنی محال بود که یک نفر در خانه، صبح تا غروب عاشورا بماند و مشغول شادی باشد و گریه نکند و در یکی از این عزاداری ها شرکت نکند. دوّمین کاری که امام سجاد علیه الصلوة والسلام کرد چون لازم بود در آن زمان، حضرت با پولشان می فرستادند غلام می خریدند. آن موقع هنوز برده گیری و برده فروشی رایج بود. غلام می خریدند، برده می آوردند، اینها غالباً کفّاری بودند که اسیر شده بودند، اینها را امام سجاد می خرید، آنقدر هم زیاد می آورد و تربیت شان می کرد. آقا تربیت افراد خیلی اهمیت دارد، این را بدانید! یکی از بزرگترین کارهایی که باید علماء، دانشمندان، حتّی آنهایی که یک قدرتی دارند، یک تسلّطی بر مملکت دارند باید بکنند اینست که تربیت کنند. مربّی باشند. خدا از صفات بسیار بزرگش یکی اینست که ربّ العالمین است، ربّ است. تربیت هم لازم نیست که حالا حتماً هی نق بزند انسان به یک نفر، بگوید این جور باش، آن جور باش، من همین امشب وسط دو نماز فکر می کردم این جمعیت در اوّل تا به آخر نماز خدا را شکر کنید کوچکترین صدایی از شما بلند نمی شود. همه مرتب، همه منظم، هر چه دستور داده شده انجام می دهید، چه مستحب، چه واجب، ولی جاهای دیگر اینطوری نیست، در مساجد بروید می بینید یکی دارد با همدیگر صحبت می کنند، یکی سیگار می کشد، یکی نمی دانم تعقیب می خواند، یک جایی در مسجدی من بودم در اینکه کی تعقیب را بخواند دعوا شد، او می خواست او بخواند، این می خواست این بخواند. تعقیب باید آهسته خوانده بشود که حواس یکدیگر را انسان پرت نکند. هر کاری که می کنند چون در کنار جمع وایستادم مایه حواس پرتی دیگران را قرار ندهند. شما ببینید اگر رکعت دوم نماز شما رسیدید رکعت سوم امام است و رکعت دوم شما، حمد و سوره مغرب و عشاء را چکار باید بکنید؟ آهسته بخوانید. چرا؟ – در نماز جماعت باید آهسته بخوانید – برای اینکه حواس دیگران پرت نشود. تربیت خیلی مهم است، عملاً انسان گاهی باید تربیت کند، گاهی هم زباناً، خوب ما به دوستان گفتیم تعقیب نمی خواهد، هر کِه هر چی بلد است بخواند. تسبیح حضرت زهرا را که بلدید بهترین تعقیب نماز تسبیح حضرت زهرا سلام اللّه علیهاست. یعنی سی و چهار مرتبه اللّه اکبر، سی و سه مرتبه الحمدلله، سی و سه مرتبه هم سبحان اللّه، خوب این را بخوانید. این دیگر سر و صدا ندارد. از خودشان بعضی وقتها چیزهایی درست می کنند که ان اللّه وملائکته یصلون علی النبی، ما روایت نداریم که بعد از هر نماز خوانده بشود و صلوات هم سه تا فرستاده بشود به هیچ وجه هم روایتی نداریم. فقط یک روایت هست که بعد از نماز مغرب بگویید ان اللّه و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلّم تسلیما، اللهم صل علی محمد و ذریة، یا اللهم صل علی النبی محمد و ذریته، همین، این یکی بله، این هم آهسته می شود خواند. خوب وقتی که ما وارد نشده چی از خودمان درست می کنیم؟ عملاً انسان باید ولو یک نفر را بسازد. وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ (توبه / 71) شما ولیّ آن آقا هستید. باید شما امر به معروف و نهی از منکر کنید، یعنی تربیت کنید، مربّی باشید. کلکم راع و کلکم مسئول عن الرعیته، همه شما مسئول آن رعیت – رعیت یعنی کسی که تحت فرمان شماست – راعی را هم به همین جهت می گویند. به هر حال حضرت سجاد اینها را می خرید می آورد در خانه، تربیتشان می کرد. تربیت به حدّی بود، به حدّی بود که اینها از اولیاء خدا می شدند. شما می گویید چطور از اولیاء خدا می شدند؟ یک شخصی می گوید که من منزلم در کنار بیابانی بود، مردم آمدند در آن بیابان نماز باران خواندند. باران نیامده بود، هر چه کردند باران نیامد. فردایش شده یا چند روز بعد بوده دیدم یک غلام سیاهی آمد همان جا دو رکعت نماز خواند، سرش را گذاشت به سجده، گفت خدایا باران رحمتت را نازل کن. هنوز این بلند نشده بود ابرها آمد روی آسمان، و باران عجیبی آمد. من فقط دیدم. پاشدم آمدم پایین از قصرم، رفتم عقب سر این شخص ببینم این کجا می رود، این کیه؟ دیدم وارد خانه امام سجاد شد. فردایش رفتم خدمت امام سجاد، گفتم آقا من یکی از این غلامان شما را می خواهم، پولش را بگویید می دهم. خریدارم، می خواهم، طالبم. حضرت فرمودند اینها همه غلامان هستند بروید بگردید توی شان هر کدام را که مایلید بردار برو. تربیت هایی که امام سجاد می کردند همه اش حساب داشت. در روایت دارد که تقریباً اواخر ماه رمضان اینها همه شان را جمع می کرد، می فرمود یادت هست فلان روز فلان چیز را گفتم گوش نکردی؟ بله آقا، ببخشید. تو فلان کار را گفتم نکردی؟ بله، فلان حرف بیخود را زدی، ببینید تربیت اینهاست ها. بله آقا، تو فلان حرکت نابجا را انجام دادی، بله، خوب حالا چکار کنم؟ هر چه بفرمایید. آقا می فرمود شما یک کار بکنید من هم همه تان را می بخشم. چکار کنیم؟ از خدا بخواهید – اینها همه جنبه تربیتی دارد – از خدا بخواهید خدا امام سجاد را از آتش جهنم نجات بدهد تا من همه شما را ببخشم. اینها هم دعا می کردند، هدف نجات از آتش جهنم است. دعا می کردند حضرت می گفت همه تان را بخشیدم. روزِ عید فطر هم که می شد همه ی اینها را آزاد می کرد، یک سرمایه ای هم به اینها می داد اینها غلام بودند که بروید مشغول کار و کسب بشوید. اینها چه فایده ای داشت این کار؟ اینها می آمدند توی مردمی که تحت تربیت بنی امیّه بودند مگر اینها دست از اهل بیت عصمت و طهارت می کشند؟ تبلیغ می کردند، غلامند، از جان گذشته اند، همه چیزشان از امام سجّاد است. تبلیغ می کردند و مذهب تشیّع که امام سجاد امام چهارمش است برای مردم بیان می کردند. این هم یک کار امام سجّاد، کار سوّمی که برای ما تا حالا هم مانده و بسیار پرارزش است مسأله دعا خواندن امام سجاد بود. این صحیفه ی سجادیه را دیدید؟ ما در میان کتابها، اوّل قرآن، بعد صحیفه سجادیه، بعد توضیح المسائل این سه تا کتاب برای ما معتبر است، حجّت است. نمی گویم توضیح المسائل، رساله مرجع تقلیدش، حجّت است. قرآن که معلوم است، معجزه است، حرفی در آن نیست. صحیفه سجادیه هم به اسناد مختلف از امام سجاد رسیده، متوکل بن هارون یکی از اصحاب امام سجاد است می گوید من رفتم خدمت امام صادق علیه الصلوة والسلام بعد آمدم به خراسان، در مقدمه صحیفه سجادیه این قضیه هست می توانید نگاه کنید ولی خوب عرض می کنم. دیدم یحیی بن زید از سرخس قیام کرده و می خواهد برود علیه خلافت خلفای بنی امیّه قیام کند، جنگ کند. وقتی من را دید گفت کجا بودی؟ گفتم مدینه بودم، خدمت امام صادق، گفت آقا چیزی درباره ی من نفرمود؟ من گفتم شما نظرتان نسبت به امام صادق چیه؟ ایشان گفت خدای تعالی به ما و ایشان علم داده امّا آنچه را که او می داند من نمی دانم ولی هر چه که من می دانم او می داند. دلیل بر اینست که حضرت یحیی امامت حضرت صادق صلوات اللّه علیه را قبول داشت. بعد گفتم که خوب من می بینم امام صادق این کارهایی که شما می کنید بالاخره نمی کند. فرمود که خدا به ما هم علم داده – همان مختصر علمی که داده – و هم شمشیر داده، ولی امام صادق شمشیر را بر نمی دارد. حالا این دلیل بر بی معرفتی اش نیست چون روایاتی داریم که هر کدام از این سادات مثل زید بن علی بن حسین، یحیی بن زید اینها اگر خلافت را می گرفتند تحویل ما می دادند. خودشان نمی خواستند مستقیم وارد این مسائل بشوند بهرحال می گوید بعد گفتم که ولی یک چیزی درباره شما گفت که من رویم نمی شود به شما بگویم. گفت: من را از مرگ می ترسانی؟ معرفت عجیبی داشته حضرت یحیی، من را از مرگ می ترسانی؟ یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ (رعد / 39) گفتم که بله، امام صادق فرمودند همان بلایی که بنی امیّه به پدرت – پدرشان زید بن علی بن حسین بود که در کناسه کوفه ایشان را شهید کردند و بعد به دار آویختند و ایشان را آتش زدند و خاکسترش را به باد دادند – گفتم شما را هم به دار می زنند، امام صادق فرموده و در پشت دروازه جوزجان که دعبل هم می گوید و بعض بالارض جزجان محلها، حالا جوزجان کجاست یا همین اطراف مشهد است یا در افغانستان است، بالاخره تردید در این که قبر حضرت یحیی بن زید کجاست. بعد گفت که حالا اینطوری که امام صادق فرمودند من یک گنجینه ی بسیار پرقیمتی در اختیارم هست این را من به تو تحویل می دهم به بنی اعمامم حضرت ابراهیم که از سادات در زمان امام صادق بودند برو به آنها تحویل بده. آورد همین کتاب صحیفه سجادیه را، می گوید من بعد که رفتم به مدینه با صحیفه سجادیه ای که حضرت سجاد به امام باقر داده بود امام باقر به امام صادق داده بود تطبیق کردم یک حرف با هم فرقی نداشت. بهرحال این مسأله صحیفه سجادیه است. صحیفه سجادیه کتابی است که در روایت دارد که یک کتاب از جانب خدا آمد به طرف خلق، یک کتاب هم از خلق رفت به طرف خدا، دعاهای صحیفه سجادیه همه اش معارف و حقایقی است که بسیار قیمت دارد و در زمان ما هست. نه اینکه این صحیفه ی سجادیه ای که راویش این متوکل هارون است این یک صحیفه سجادیه است، یک وقتی ما جمع آوری کردیم هشت صحیفه سجادیه است. ظاهراً چاپ هم شد و حالا نمی دانم در کتابخانه ها باشد یا نباشد. این هم کار سوم امام سجاد، حضرت سجاد صلوات اللّه علیه به وسیله صحیفه سجادیه تمام مردم تا این زمان و تا زمان ظهور و شاید بعد از ظهور، همه را سیراب از معنویّت و ارتباط با ذات مقدّس پروردگار کرد، حالا مثل فردایی شاید باشد، شاید هم بیست و پنجم این ماه باشد چون زمان بنی امیّه زیاد مقیّد نبودند که این تواریخ را خوب ضبط کنند. از دارد دنیا رفت، صار المدینه ضجّة واحده، شهر مدینه یکپارچه ضجّه شد. یک امامی را از دست دادند که در تمام عمر برای حضرت ابی عبدالله الحسین اشک می‌ریخت. همیشه به یاد حضرت ابی عبدالله الحسین بود. السلام علیک یا مولای یا اباالحسن یا علی بن الحسین ایّها السجاد یابن رسول اللّه این ایّام هم که در حال اسارت، مردم کوفه با مردم شام فرق داشتند. مردم کوفه تحت تربیت امیرالمومنین بودند درست است بی وفا بودند، درست است که سست بودند امّا مردم دلرحم و با محبتی بودند. وقتی که اسرای اهل بیت را مثل فردایی شاید بوده وارد کوفه می کنند، برخورد مردم یک جور دیگر است، اوّلاً نمی شناسند. مسلم جساس می گوید من داشتم در دارالعماره گچکاری می کردم از جریانات اطلاعی نداشتم یک کارگری هم کنار دست من کار می کرد، به من گچ می داد گفتم چه خبر است بیرون؟ گفت یک نفر بر امام زمان، امیرالمومنین، یزید بن معاویه خروج کرده اینی هم که می بینید در روایات دارد هذا رأس الخارجی، یعنی خروج کننده، نه اینکه مثلاً خارجی با اصطلاح ما منظور نیست. خروج کرده و او را کشتند دارند زن و بچّه اش را اسیر کردند، سرهایشان را روی نیزه کردند. گفتم اسم این خارجی چیه؟ گفت: حسین بن علی، می گوید یک خورده ای صبر کردم، این کارگر از توی آن جایی که من بودم بیرون رفت، با همان دستهایی که پر از گچ بود آن چنان به صورتم زدم که نزدیک بود چشمانم از حدقه بیرون بیاید. مردم نمی شناختند، خبر به مردم – با اینکه کوفه تا کربلا راهی نبود – خبر به مردم نداده بودند، وقتی که مثل دیشبی سر ابی عبدالله الحسین را خولی می آورد خانه، زنش تعجب می کند. می گوید تو چند روز است کجا بودی؟ این سر کیه تو آوردی؟ می گوید این سر سیدالشهداء ابی عبدالله الحسین است. مردم اطلاعی نداشتند، می آوردند، اشک می ریختند به رسم تصدّق به اسراء نان و خرما می دادند که حضرت زینب یا ام کلثوم اینها را از دست بچّه ها می گرفتند می گفت ما از آل محمدیم، ما فرزندان پیغمبریم، صدقه بر ما حرام است. تا وقتی که حضرت زینب سخنرانی معروفش را کرد، بعضی از علما می گویند که برای یکی دو سه شبانه روز ولایت را خدای تعالی، ولایت تکوینی و تشریعی را به حضرت زینب عنایت کرده. سر و صدا می کردند، نمی خواستند بگذارند که زینب کبری خودش را معرفی بکند به وسیله زنگ شتر، به وسیله هلهله هایی که داشتند نمی گذاشتند. حضرت زینب یک اشاره ای کرد در روایت دارد که حتی زنگهای شتر از صدا افتاد که همین دلیل بر ولایت تکوینی حضرت زینب سلام اللّه علیهاست. بعد خطبه را خواند، می دانید ما کی هستیم؟ اطلاع دارید که ما چه افرادی هستیم؟ امام سجاد در مجلس ابن زیاد وارد می شود، زینب کبری در مجلس ابن زیاد وارد می شود، حضرت زینب سلام اللّه علیها خوب به کافر که نباید سلام کرد، سلام نمی کند. می گوید من هذه المتکبره؟ این زنی که تکبر کرد و به من سلام نکرد کی بود؟ می گویند: هذه زینب بنت علی بن ابیطالب، تا متوجه می شود که این دختر امیرالمومنین است می گوید هل رأیت آیا دیدی که خدا با شما چه کرد؟ هل رأیت صنع اللّه علیک؟ چی باید جوابش را بدهد؟ سرزنش می کند. سر برادرش را از یک طرف وارد کردند، همه را اسیر کردند، در بعضی از مقاتل دارد اگر امشب نبود نمی گفتم. که همه را با یک زنجیر، با غل جامعه وارد مجلس کردند. جایی که زینب را آرزو می کردند زنها که یک لحظه خدمتش بنشینند حضرت سرش را بلند کرد فرمود: ما رأیت الاّ جمیلا، از خدا جز خوبی من هیچی ندیدم. خیلی عجیب است! ای کاش این حالت تسلیم و رضا در ماها هم به وجود بیاید. ما رأیت اللّه الاّ جمیلا، یک عدّه مردم حیوان صفت، حیوان سیرت بر ما هجوم کردند این وضع را به وجود آوردند. حضرت سجاد هم سخنانی دارد و خلاصه این عزاداری را ما مرهون حضرت سجّاد و حضرت زینب سلام اللّه علیها هستیم. امیدوارم خدای تعالی همه ما را از پیروان خوب خاندان عصمت و طهارت قرار بدهد. همه ما را از یاوران خوب امام عصر قرار بدهد. محبتشان و معرفتشان را در دلهای ما زیاد بفرماید.

 

لینک دانلود فیلم جلسه

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

شب ۱۱ محرم ۱۴۲۷ مطابق با ۲۰ بهمن ۱۳۸۴

فهرست محتوا:

 

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیةِ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ” قُلْ لَا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبَى ” (شورى/۲۳) در تعقیب بیانات عزیزمان جناب حجهالاسلام کاشانى درباره ى محبّت که اساس همه چیز و سبب موفقیت های مختلف مى شود{عرض میکنم که} محبّت فرع بر معرفت است، یعنى محبت صحیح فرع بر معرفت است، انسان اگر به یک چیزى محبّت صحیحى داشت طبعاً به طرف آن کشیده مى شود. شما مى بینید که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله بیست و سه سال براى مردم زحمت کشید، مردمى که خدا در قرآن مى فرماید: ” وَ کُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ ” (آل عمران/۱۰۳) بر لب گودى آتش بودید. زمان جاهلیت آن چنان رسومات ناخواسته مردم را به طرف بدبختى کشیده بود که بعضى از حالات آنها را خداى تعالى در قرآن توضیح مى دهد، ” إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ ” (نحل/۵۸) وقتى یکى از اینها را بشارت به دختر مى دادند و مى گفتند زنت دختر زائیده، صورتش سیاه مى شد. این سیاه شدن صورت یک کار ساده اى نیست، انسان باید خیلى در فشارِ غضب واقع بشود تا صورت سیاه بشود. خودش را کنترل مى کرد، از بین مردم فرار مى کرد، ” یَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ ” (نحل/۵۹) از بدى این بشارتى که به او داده شده متوارى مى شد، حالات مردم عجیب بود. در نهج البلاغه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام یک مقدار از حالات اینها را بیان مى کند و فکر هم نکنید تنها دختر را زیر خاک مى کردند، بلکه در آیات قرآن هست که مى فرماید: ” وَ لَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلَاقٍ ” (اسراء/۳۱) به خاطر ترس از فقر و نادارى فرزندانتان را نکشید، این دیگر مربوط به دخترکشى آنها نبود، با زنها طورى رفتار مى کردند که با حیوانات رفتار مى کردند. یک رسومات بسیار غلطى داشتند که متأسفانه در بین ما مردمِ این زمان هم بعضى از رسومات هست و به آنها افتخار هم مى کنیم. بالاخره آنچه که خداى تعالى در قرآن فرموده خلاصه اش همین است که: ” وَ کُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ ” (آل عمران/۱۰۳) ؛ یک گودالى از آتش را تصور کنید اینها لب گودال ایستاده بودند و یک پایشان داخل گودال بود و یک پایشان بیرون. پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله آمد، در ظرف بیست و سه سال تمام علومى که براى بشر مورد احتیاج است با نزول هاى مختلف، قابل براى این که مردم از آن استفاده کنند کرده بود. با کمال مهربانى که در قرآن مى فرماید خداى تعالى پیغمبرى را در بین شما مبعوث کرد که: ” عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ ” (توبه/۱۲۸) یک ناراحتى مختصرى اگر برایتان پیدا بشود بر او خیلى سخت مى گذرد. ” حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ ” (توبه/۱۲۸)؛ این نسبت به مردم غیرمسلمان و غیر مؤمن است ولى ” بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ “، نسبت به مؤمنین بسیار با رأفت و مهربان است. در آیه دیگر مى فرماید: اى پیغمبر، ” إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ ” (قلم/۴) تو خیلى اخلاقت مهم است، بزرگ است. در آیه ى دیگر مى فرماید که: ” وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ” (آل عمران/۱۵۹) اگر یک انسانى بودى سخت دل، یک جورى بودى که هر کس در مقابلت هر ناراحتى داشت تحت تأثیر قرار نمى گرفتى، ناراحت نمى شدى، اگر یک همچنین آدمى بودى مردم از اطرافت پراکنده مى شدند. ” لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ “، با کمال محبت و با کمال مهربانى حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله با مردم برخورد کرد و اینها را از لب گودى آتش نجات داد. در اواخر عمر پیغمبر اکرم صلى¬الله¬علیه¬وآله، مردم آمدند {عرض کردند} یا رسول اللّه شما خیلى براى ما زحمت کشیدید، ما را از بدبختى ها نجات دادید، یک اجرى از ما بخواه، ما یک کارى برایت بکنیم، آخر همه اش تو براى ما کار کردى ما کارى براى تو نکردیم. فرمود: ” إِنْ أَجْرِى إِلَّا عَلَى اللَّهِ ” (یونس/۷۲) من بى مزد نمى مانم. مزدى که شما مى دهید خیلى محدود است ولى مزدى که خدا مى دهد آن ارزش دارد. من اصلاً از شما مزدى نمى خواهم، من براى خدا کار کردم مزدم را هم از خدا مى گیرم. همه پیغمبرها هم همینطور بودند،{مردم} اصرار کردند این آیه نازل شد ” قُلْ لَا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبَى ” (شورا/۲۳)، من از شما اجرى نمى خواهم یک چیزى مى خواهم، نسبت به ذوبى القربایم اظهار محبت کنید. محبت تان را نسبت به اینها اظهار کنید. انسان با افراد جاهل نافهم که روبرو مى شود که متأسفانه الان یادم آمد، همین امروز ما با چنین مسأله اى روبرو شدیم، ولى کلمه جاهل نافهم را به این مسأله نمى خواهم ارتباط بدهم، چون بعد از اینکه گفتم با افراد جاهل نافهم روبرو مى شویم بعد یادم آمد، یک نفر برداشته براى من نوشته که شما این پول جزوه ها را چه کار مى کنید؟ جزوه هایى از قرآن که پخش مى¬شود، حق هم دارند شاید، حساب هم کرده بود که چقدر مى شود، این آقاى مدّاح اینجا هست، {شاهد است که}اگر ما نخواسته باشیم پولى از جیب مان بدهیم هیچى اضافه نمى شود، بعد هم این را بدانید ما قرآن را نمى فروشیم، پولى که به این بهانه گرفته مى شود ، یک آیه اى همین امشب تلاوت شد که اگر مى خواهید تزکیه نفس کنید باید انفاق کنید، آن آیه معروف که در ذهن همه تان هست که خداى تعالى به پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید: ” خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِهَا وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ ” (توبه/۱۰۳) این آیه که خوب دلالت دارد فقط به پیغمبراکرم صلى الله علیه و آله گفته نشده چون الان در زمان ما پیغمبر صلى الله علیه و آله از دار دنیا رفته، حتّى وصى برحقش حضرت بقیة الله ارواحنافداه هم غایب است و گرفتن صدقه {به وسیله}دست معینى مطرح نیست، صدقه دادن سبب مى شود که انسان پاک بشود، تزکیه نفس بشود، ” تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِهَا “، یعنى با این صدقه تزکیه مى شوید ” وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ “، پیغمبر صلى الله علیه و آله الان دارد مى بیند که شما چه انفاقى مى کنید ” وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ “، این صلواتى که پیغمبر صلى الله علیه و آله براى شما مى فرستد نتیجه اش آرامشى است که در شما پیدا مى شود. ما بحمدالله صورت حسابها هست، نه احتیاجى به این پول هست، ولى دفاترى که جمعى در آن مشغول به کارند و خدماتى دارد انجام مى شود اینها طبعاً تعطیل مى شود و من هم خستگى ام گرفته مى شود، راحت مى شوم، شماها خودتان مى دانید، مى خواهم عرض کنم که بعضى وقتها هست که وقتى انسان از کسى چیزى مى خواهد با اصرار خودشان، {بعد می پرسند}چه کارش مى کنى این پول را؟. تو دلت مى خواهد ما فرزندانت را دوست داشته باشیم، براى چه مى خواهد؟ پیغمبر چرا مى خواهد شما فرزندان پیغمبر را دوست داشته باشید؟ خداى تعالى براى اینکه پیغمبر اگر خودش بگوید شاید باز این مردم جاهلِ لب گودى آتش باور نکنند، خداى تعالى مى فرماید: ” قُلْ مَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ ” (سبا/۴۷) بگو اى پیغمبر که اجرى را که من از شما سؤال کردم و با اصرار خودتان درخواست کردم این به نفع شماست. در جاى دیگر مى فرماید: ” قُلْ مَا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلاً ” (فرقان/۵۷) من اجرى که سؤال کردم از شما براى این است که شما راهى به سوى خدا پیدا کنید. اگر شما فاطمه زهراى من را دوست داشته باشید شما به جهنّم مى روید؟ یا به خدا نزدیک مى شوید؟ اگر على بن ابیطالب، امام حسن، امام حسین علیهم السلام را دوست داشته باشید به کجا راهنمائى تان مى کنند؟ کجا شما را مى فرستند؟ مى بینید که خداى تعالى براى اینکه مردم پیغمبر صلى الله علیه و آله را متهم نکنند که این بچّه دوست است و دوست دارد که بچّه هایش را دوست داشته باشند و مردم اظهار دشمنى با آنها نکنند، این دو آیه دیگر را هم ذکر کرده که در دعاى ندبه که هم مفسر قرآن است و هم بسیار دعاى عالى و متعالى است این سه آیه را کنار هم آورده است. یعنى اگر شما حسین بن على علیه السلام را دوست داشته باشید، شما ببینید این مردمى که امروز، مردمى که دیروز از اول محرم اظهار ارادت به ابى عبدالله الحسین علیه السلام مى کنند چه فایده اى برایشان داشته؟ آیا منحرف شده‌اند، آیا به خدا نزدیک شدند یا به شیطان؟ آیا به معصیت نزدیک شدند یا به اطاعت؟ چه کار کردند؟ امروز که روز عاشورا بود خوب در تمام رسانه هاى عالم پخش مى شود که این مردمى که در ایران یا در سایر ممالک شیعه هستند و این نحوه اظهار ارادت به حضرت ابى عبدالله الحسین علیه السلام مى کنند این مردم در مقابل شان نمى شود ایستاد. شما اگر مى خواهید دشمن را بترسانید یک راهپیمایى مى کنید، این راهپیمایى عجیب، خودجوش، بدون دستور، حتّى باید رئیس جمهورها و تمام شخصیت ها بیایند در بین این راهپیمایى ها حرکت کنند تا وجهه اى پیدا کنند. ما در ترکیه بودیم یکى از علماى ساکن آنجا به من گفت این مسجد را مى بینى؟ گفتم: بله، گفت: روز عاشورا که مى شود تمام مردم شیعه و سنّى اینجا اینقدر جمع مى شوند و اظهار ارادت به ابى عبدالله الحسین علیه السلام مى کنند که اصلاً نمى شود حدّى برایش قائل شد. در سایر دنیا، ممالک دنیا حتّى غیرمسلمانها {هم همینطور هستند}من در هندوستان بودم چند نفر بُت پرست روز عاشورا حالا چطور مى شد{با اعتقادات آنها}، {که می آمدند و} یک عرض ارادت عجیبى به حضرت ابى عبدالله الحسین علیه السلام مى کردند. آیا انسان با این اظهار محبت ضرر مى کند ؟ فایده اى براى پیغمبراکرم صلى الله علیه و آله دارد؟ چرا؟ {علت این است که}محبّت اصل و ریشه ى همه چیزهاست. ” هل الدین الاّ الحب؟ “( بحارالانوار/ج‏۲۷، ص ۹۵) امام صادق علیه السلام مى فرماید دین مگر غیر از محبت چیزى هست؟ تو که محبّتت خالص براى خدا و دین مقدس اسلام است و کسى که دوست دارد مى فرماید: ” فَاتَّبِعُونِى یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ ” (آل عمران/۳۱) چون چه خوش بی‌مهربانی هر دو سر بی / که یک سر مهربانى دردسر بى اگر مجنون دل شوریده اى داشت / دل لیلى از او شوریده تر بى اینجورى، اگر مى خواهى خدا هم تو را دوستت داشته باشد…آخر گاهى مى شود انسان محبتش یک طرفه است، باید هم یک طرفه باشد چون کمالاتى که پروردگار متعال و پیغمبراکرم و اهل بیت عصمت علیهم السلام دارند ما که نداریم آنها محبوبند، آنها مورد محبتند، اما مى خواهید خدا هم شما را دوست داشته باشد؟ ” رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ” (مائده/۱۱۹) هم خدا از شما خوشش بیاید هم شما از خدا خوشتان بیاید، محبت دو طرفه باشد، ” فَاتَّبِعُونِى “، از من پیروى کنید. من راهنماى شما هستم به اینکه به محبت پروردگار برسید، ” فَاتَّبِعُونِى یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ، وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ” (بقره/۱۶۵) کسانى که ایمان دارند، علامت ایمان این است که خدا را از همه چیز بیشتر دوست داشته باشید. من یک وقتى درباره ى محبت حقیقى و محبت مجازى در مرحله محبت بود که در یک جلسه اى که مخصوص آقایان بود عرض کردم. محبت گاهى مجازى است، محبت به غیر خدا، هر چى مى خواهد باشد مجازى است. به جهت اینکه قطع مى شود، پایان دارد. هر چیزى که پایان داشت عاقبت ندارد. شما فرض کنید یک معشوقه اى دارید بالاخره مى میرد و تو هم مى میرى تمام مى شود. یک محبوبى انسان دارد که ” اَلْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ” (زخرف/۶۷) روز قیامت که مى شود انسان یک معشوقه اى داشته در دنیا، این را از خدا غافلش کرده، از همه چیز غافلش کرده، روز قیامت مى گوید که این بود که ما را از همه چیز غافل کرد. ” یَا لَیْتَ بَیْنِى وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ ” (زخرف/۳۸) بد قرینى من داشتم. هر چه مى خواهد باشد، کارت باشد، شغلت باشد، زنت باشد، فرزندت باشد، هر چیزى که غیر خدا باشد اگر قطع شد، وصل به خدا نشد– اگر وصل به خدا شد که همان محبت به خداست– شاعر مى گوید: این محبت، از محبت ها جداست / حب محبوب خدا حبّ خداست من اگر شما را به خاطر محبّت تان به خداى تعالى دوست داشتم و چون خدا شما را دوست دارد من شما را دوست داشته باشم این محبت در حقیقت محبت به خداست. آن بچه کنار کوچه ایستاده بود پیغمبراکرم صلى الله علیه و آله به او رسیدند فرمودند من را بیشتر دوست دارى یا پدر و مادرت را؟ گفت شما را، {فرمود}من را بیشتر دوست دارى یا چه و چه، از آخر حضرت سؤال کرد که من را بیشتر دوست دارى یا خدا را؟ گفت خدا، اللّه، من شما را که دوست دارم به خاطر خدا دوست دارم، چون نماینده ى خدائى، حضرت رو کردند به اصحابشان فرمودند اینطورى باشید. اگر محبت قطع بشود، یک مثال خیلى ساده اى برایتان بزنم، شما یک وقت هست طلا را دوست دارید، {می گویید} این طلا در دکان زرگرى کاش همه اش مال ما بود و دوستش دارید، وقتى هم که گیرتان مى آید مى روید یک جایى مخفى اش مى کنید، دزد نبرد و دوستش دارید. این را چقدر مى توانید، چند زمان مى توانید دوستش داشته باشید؟ بالاخره آخرش تمام مى شود. امّا یک وقت هست که ضریح حضرت رضا علیه السلام را دوست دارید که طلاست، هر دو طلاست ها و شما هم طلاها را دارید مى بوسید امّا اینجا یک راهى باز مى شود مى رسد به خدا، این طلاى ضریح تعلق دارد به حضرت رضا علیه السلام، حضرت رضا علیه السلام امام است، نماینده خداست و ذوبى القربى پیغمبر است، اجر رسالت است، پیغمبر صلى الله علیه و آله را دوست دارید براى خدا، پس خدا را دوست دارید. خیلى ساده، این راهش را باز مى کند، امّا اگر یک محبتى مى بود که قطع مى شد، هر چه مى خواهد باشد، حتى انسان على بن ابیطالب علیه السلام را دوست داشته باشد نه به خاطر خدا، {بلکه به دلایل غیر صحیح}به خاطر اینکه خود همین على اللّهى ها عجیب عشقى دارند به على بن ابیطالب علیه السلام ولى چون قطع مى شود به خدا نمى رسد، حضرت امیرالمومنین علیه السلام با اینها درگیر شد، نمى رسد به خدا. من در سوریه {بودم} یک راننده اى بود معلوم بود از قیافه اش که على اللهى است با او یک قدرى صحبت کردم احساساتى شد گفت: لا اله الاّ على، لا معبوداً الا على، یک جورى اظهار عشق به على بن ابیطالب علیه السلام مى کرد که واقعاً فوق العاده بود؛ گفتم فقط تو یک جایش را اشتباه کردى، یک خورده اى بیا جلوتر، بگو على علیه السلام محبوب خداست و چون محبوب خداست من دوستش دارم، خوب وصلش کن به خداى تعالى، هر چه تو بگویى درباره ى على بن ابیطالب علیه السلام ما بالاترش را مى گوییم هر چه بگویى! چون در روایات داریم، متعدد هم هست که فرمودند خود على بن ابیطالب علیه السلام مى فرماید که ما را ” نزلونا عن الربوبیه “(بحارالانوار/ ج٢۵، ص٢٨٩) ، ربّ مطلق ما را ندانید، ربّ مطلق با ربّ مقید فرق مى کند. ربّ مطلق یعنى هر چه که در عالم هستى هست ربّش آن است، این خداست. ولى ربّ محدود، این از پدر و مادر گرفته، در قرآن هست، همین دیشب بود آیاتش را خواندند ” رَبِّ اِرْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِى “(اسراء/۲۴) این دو تا در کوچکى ربّ من بودند، ” صغیرا “، این دعا را ما الان هم براى پدر و مادرمان مى کنیم که ” رَبِّ اِرْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِى صَغِیراً ” ، روایت دارد “ربُ الارض امام الارض”( تفسیر قمی/ ج ۲، ص ۲۵۳ ). امّا رب مطلق خداست و پروردگار ماست. بنابراین ” نزلونا عن الربوبیه “، ما را از ربوبیت پایین بیاورید، ربوبیت مطلق منظور است والاّ ” وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً ” (دهر/۲۱) که در بهشت هست به على بن ابیطالب علیه السلام تفسیر شده، ” و ارفعوا عنا حظوظ البشریه “( اثباه الهداه /ج ۷ / ص۴۷۸ )، از حدود بشریت هم ما را بالاتر ببرید. این بشرى که ما مى بینیم ” لا یقاس بنا احد “( بحار الأنوار/ج ۶۵، ص ۴۵، حدیث ۹۰)، هیچ کس به آنها قیاس نمى شود، ” فقولوا فینا ما شئتم “( الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسی)/ج ۲، ص ۴۳۸ )، هر چه دلتان مى خواهد بگویید. این دوتا را نگویید، نگویید ما خدا هستیم، نگویید ما بنده خدا نیستیم. همان جمله اى که در دعاى رجبیه از ناحیه مقدس حضرت بقیة الله ارواحنافداه رسیده که مى فرماید: ” لا فرق بینک و بینهم الاّ انّهم عبادک و خلقک “(مفاتیح الجنان)، این جمله خیلى عجیب است. ولات امرى که ما باید ولایتشان را بپذیریم این ولات امر اینجورى هستند، چون قبلش مربوط به ولات امر است، اینقدر مقامشان بالاست که فرقى– فرق یعنى جدایى– جدایى در هیچ صفتى، در هیچ اسمى، در هیچ اِعمال قدرتى، فرقى بین توى خدا و آنها نیست جز دو چیز، یکى اینکه اینها را تو خلقشان کردى، نبودند بودشان کردى، نداشتند به آنها دادى، آیه شریفه اى که امشب تلاوت شد ” وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى “(ضحى/۷) اگر خدا به پیغمبراکرم صلى الله علیه و آله کمک نمى فرمود {در این وضع}پیغمبر هم مثل ما، مخلوق است. اگر هدایت از جانب پروردگار نبود، نه در دنیا! آخر ماها همه اش آمدیم در این یک سلول تنگ و تاریکى به ما در این دنیا دادند همه را همین جا مى خواهیم پىاده اش کنىم. در آن روز اول خلقت که حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله را خدا خلق فرمود که “اوّل ما خلق اللّه نورى”( بحار الأنوار/جلد ‏۵۴ ، صفحه ۱۷۰ )، در آن روز حتى یک لحظه هم فاصله نشد. اوّل خدا خلقش کرد چون مخلوق لازمه اش گمراهى است فوراً یک لحظه هم فاصله نشد،” فهدى “، هدایتش کرد، یعنى تمام علوم قرآن ، علوم اولین و آخرین را به پیغمبر اکرم صلى الله و علیه و آله داد.” و اودعته علم ما کان و ما یکون الى انقضاء خلقک “(دعای ندبه)، “اودعته” یعنى در تو– ما اینجا البته با خدا حرف مى زنیم– مى گوییم تو خودت در پیغمبراکرم به ودیعه گذاشتى علم آن چه را که در گذشته است و آینده است و آن چه که الان هست. خوب پس بنابراین اگر ما به یک على اللهى گفتیم که هر چه تو بگویى ما بالاترش را مى گوییم او چیزى نمى گفت! ما هم مى گوییم لا اله الاّ على بعد از خدا، بله، درباره ى اینکه در اول زیارت جامعه وقتى که وارد حرم هاى مطهره ى اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام که انشاءالله هر چه زودتر نصیب مان بشود برویم اعتاب مقدسه عراق را هم زیارت کنیم وقتى وارد مى شویم مى گویند صد مرتبه بگویید اللّه اکبر، من یادم است خیلى سنم زیاد نبود، از یکى از بزرگان پرسیدم که چرا این اللّه اکبر، اینجا چه معنا دارد؟ گفت براى اینکه در زیارت جامعه،دچار غلوّ نشوید، گفتم کجایش غلو دارد؟ ایشان فرمود که: ” اِن ذُکر الخیر “، اگر از خوبى یاد بشود؛ اینجا مى توانیم بگوییم چطورى اگر از خوبى یادى بشود ” کنتم ” شما اوّلش هستید، آخرش هستید، اصلش هستید، فرعش هستید و نهایتش هستید خوب این دیگر براى خدا چیزى باقى نمى گذارد! اگر نگویید اللّه اکبر! اصل خیر باشند، وجود خیر است، یکى اش{از موارد گفته شده در زیارت}، اصل وجود باشند، همه چیز آنها باشند “ان ذکر الخیر کنتم” اگر یادى از خیر بشود شما همه چیز او هستید. دیدم راست مى گوید، آدم اگر خدا را فکر نکند همان على اللهى مى شود که او بود. اظهارِ ارادت به على بن ابیطالب علیه السلام مى کرد. خوب از ما پیغمبر صلى الله و علیه و آله خواسته که اینها را دوستشان داشته باشید، این ذوبى القربى پىغمبر را دوست داشته باشىد براى خودمان، به نفع خودتان است. عقب سر اینها اگر راه افتادید یقیناً به بهشت مى روید و قدر مسلّم–فکر نکنید من {تنها}اینجا عرض مى کنم، با یک سنى صحبت کردم– قدر مسلّم از ذوبى القربى پیغمبر صلى الله و علیه و آله تنها دخترى بود که از پیغمبر صلى الله و علیه و آله باقى مانده بود، قدر مسلّم! آخر اگر پیغمبر اکرم صلى الله و علیه و آله یک مردى بود که صد تا بچّه داشت، بگوید حالا این یکى را من دوستش ندارم مى روم به او {دیگری}اظهار محبت مى کنم، امّا یک دختر دیگر بیشتر از او نبود، ذوبى القربى پیغمبر صلى الله و علیه و آله؛ حالا ما مى گوییم على بن ابیطالب علیه السلام نه، امام حسن نه، چه چه، اینها نه، ولى فاطمه زهرا علیها السلام ذوبى القربى پىغمبر نیست؟ امام حسن و امام حسین علیهما السلام که پیغمبر صلى الله و علیه و آله اینقدر به آنها اظهار عشق و محبت مى کرد ذوبى القربى پیغمبر صلى الله و علیه و آله نیست؟ مى خواهد براى مباهله برود، کسانى را که مى برد این دو تا آقازاده ى محبوب، اینها را در بغل مى گیرد مى گوید ” الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه “( بحار الأنوار/ ج۳۶،ص۲۶۳ ،ب۴۱،ح۸۳)، دست اینها را مى گیرد مى¬رود در مسجد، مى گوید “ابناى”، این دو تا پسران من هستند. اینها امامند، ” امامان قاما او قعدا “(بحار الانوار/ج۴۳، ص۲۹۱ )، اگر قیام هم بکنند اینها محبوب منند اگر در خانه هم بنشینند باز هم محبوب منند که اشاره به قیام سیدالشهداء علیه السلام و صلح امام مجتبى علیه السلام است. فکر نکنىد حالا ما امام حسن علیه السلام را دوست نداریم ولى امام حسین علیه السلام را دوست داریم، نه! فرقى نمى کند. آیا اینها فرزندان پىغمبر صلى الله و علیه و آله نبودند؟ اگر بخواهیم خلاصه گیرى بکنیم اجر رسالت پیغمبر اکرم صلى الله و علیه و آله لااقل متوجه این سه نفر باید بشود دیگر، این فاطمه زهراست، این هم دوتا پسرش هستند. شما تاریخ را مراجعه کنید. تاریخى که عرض مى کنم همه نوشتند، اهل سنت هم نوشتند، ابى مخنف از اهل سنت است، خیلى ها هستند که سنى اند ولى تاریخ را نوشته¬اند، جریانات عاشورا را نوشته¬اند، که حضرت سجّاد علیه السلام فرمود اگر به جاى سفارشى که پیغمبر درباره ى ما کرد اگر اصرار مى کرد که هر چه مى توانید اذیّتشان کنید بیشتر از این نمى توانستند ما را اذیّت کنند. شب یازدهم محرّم است، خدایا شاهد باش که ما فرزندان پیغمبرت را دوست داریم. تا اسم حسینت را مى شنویم اشکمان جارى مى شود. خدایا این محبت ما را نسبت به ابى عبدالله الحسین علیه السلام قبول بفرما. امروز عصرى شاید همین ساعتها بوده که خیمه ها را آتش زدند، حضرت زینب سلام اللّه علیها آمد خدمت امام زمانش حضرت سجّاد علیه السلام، عرض کرد که آقا خیمه ها را آتش زدند آیا ما هم باید بسوزیم؟ یعنى خدا اینطورى خواسته؟ همانطورى که مردان ما کشته شدند؟ یا از خیمه ها فرار کنیم؟ حضرت فرمودند فرار کنید، لذا هشتاد نفر زن و بچّه که بعضى از تواریخ نوشته اند چهل نفر زن بودند، چهل نفر هم بچّه هاى خردسالى بودند اینها فرار کردند. معلوم است در بیابانى از خیمه بیرون بیایند ، کجا بروند؟ دشمن آنها را احاطه کرده، اوّل غارت کرده بعد خیمه ها را آتش زده. یک خبیثى که ناقل قضیه است مى گوید- من شب یازدهم اگر نبود نمى گفتم– مى گوید ما سه نفر بودیم، به یکى از این خیمه ها حمله کردیم، شما دیدید خیمه یک عمودى در وسط خیمه دارد مى گوید یک بچّه، دختربچّه اى از ترس دستش را به عمود خیمه گرفته، مى گوید نگاه مى کردم آنقدر این مى لرزید که حلقه اى که در گوشش بود این تکان مى خورد، اینقدر عمل زشت بوده که این شخص نمى گوید چه کسی این کار را کرد، مى گوید یکى از ما سه نفر، که ناقل قضیه مى گوید خود این خبیث بوده. مى گوید خم شدم یا خم شد با شمشیر زد این طفل خردسال را کشت. این اثر محبتى است که پیغمبراکرم صلى الله علیه و آله سفارش کرده. زینب کبرى سلام الله علیها را دیدند وارد خیمه اى مى شود، این خیمه نیم سوخته است، خارج مى شود یکى به او گفت که خانم شما چرا اینجا متوقفى فرار کن، آتش ممکن است شما را بسوزاند. گفت من یک بیمارى در این خیمه… السلام علیکم یا اهل بیت النبوه چون امشب شب جمعه است استادى من داشتم به نام مرحوم حاج شیخ محمد رازى که کتابهاى زیادى هم نوشته‌اند چند سال قبلى در چنین روزى از دار دنیا رفتند و پدرِ حاج خانم ما، یعنى پدر مرحوم شهید هاشمى نژاد هم چند سال قبل در چنین روزى از دار دنیا رفتند همینطورى که نشستید آقاى فانى هم تشریف مى آورند منبر، یک حمد و سه قل هو اللّه براى این دو نفر قرائت بفرمائید.

 

 

لینک دانلود فیلم جلسه

 
 
 

شب ۱۰ محرم ۱۴۲۷ مطابق با ۱۸ بهمن ۱۳۸۴

فهرست محتوا:

حزن اهل بیت و شیعیان در ایام محرم

خلقت روح، عالم ذر و علت مسکوت ماندن این حقایق

اهمیت عقل، تفاوت فکر با عقل، عقل حجیت دارد

شب عاشورا محکی برای شیعیان، تعهدات شب عاشوراء

روضه‌ی سیدالشهداء علیه السلام

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیةِ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین

 أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم، وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَات وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ، اَلَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَة قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ، أُوْلَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَة وَ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (بقره/۱۵۵ – ۱۵۷)

حزن اهل بیت و شیعیان در ایام محرم

شب‌ِ عاشوراست، امشب و فردا بزرگترین شب‌ و روزی است که برای اهل بیت عصمت‌ و طهارت بوده است و حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌الصلوةوالسلام در روز اول محرم به ابن‌شبیب می‌فرماید: «أصائم أنت؟» (المصنف لابن أبی شیبه / ج۴)، امروز روز اوّل ماه محرم است، روزه‌دار هستی؟ و بعد می‌فرماید: از روز اوّلِ محرم که هِلال محرم ظاهر می‌شود، حزن قلوب ما اهل بیت را می‌گیرد و روز به‌روز اضافه می‌شود تا آن‌که به شب و روز عاشورا می‌رسیم دیگر طاقت‌مان طاق می‌شود و نمی‌توانیم بدون گریه‌ و زاری تحمّل داشته باشیم، بعد حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا روضه می‌خواند، ابن‌شبیب گریه می‌کند و این برنامه‌ای است که بعد از هزار و سیصد سال هنوز مردم در شب و روزِ عاشوراء در هر کجای عالَم که شیعه‌ای باشد و بلکه حتّی اهل سنّت و از سائر ادیان یک حالت انقلابی عجیبی دارند. یقیناً شما امشب با شب‌های دیگر برای‌تان فرق می‌کند، حزن تمام قلوب شیعیان را می‌گیرد، فرمود: شیعیان ما از زیادی طینت ما خلق شده‌اند و به آب ولایت‌مان معجون گردیده‌اند، با خوشحالی ما خوشحال و با حزن ما محزون می‌شوند.

خلقت روح، عالم ذر و علت مسکوت ماندن این حقایق

یک مطلبی که امشب می‌خواستم تذکّر بدهم تا ان‌شاءاللّه بتوانیم خودمان را به خیمه‌های حضرت سیدالشهداء برسانیم و امشب با اصحاب امام‌ حسین همراه بشویم و آن‌جا ما را راه بدهند، این‌ است که یک مطلبی که از آیات و روایات همین امروز فکر می‌کردم و استفاده می‌کنیم این‌ است که یک عالَم‌ ارواحی داشتیم، یک عالم‌ ذَری داشتیم… من جوان بودم، در اوائل زندگی گاهی منبر می‌رفتم، در سنین جوانی دیدم یکی از علماء که پای منبر من نشسته بود به من گفت: سخن از عالَم‌ ارواح و عالَم‌ ذَر نگو! گفتم: چرا؟ گفت: مردم متوجّه نمی‌شوند. من زیاد روی آن فکر کردم، به یک نکته‌ی سیاسی عجیبی برخورد کردم که امشب می‌خواهم نتیجه‌ی همه‌ی افکاری که در گذشته داشتم و مبارزه‌ای که یک عدّه با روایات و آیات قرآن داشته‌اند برای‌تان بگویم. روایات ما زیاد به این مسأله توجّه داشته و شاید متجاوز از هزار حدیث درباره‌ی این مطلب جزئی که می‌خواهم عرض کنم که از نظر حجم بسیار جزئی است ولی از نظر معنا بسیار پراهمیّت است و یک عدّه با این فکر، با این برداشت از آیات و روایات کاملاً مبارزه کرده‌اند و آن برداشتی که می‌خواهم عرض کنم این‌ است که ما در وقتی‌که خدا خلق‌مان کرد، اکثراً فکر می‌کنند که در شکم مادر، یا نهایتاً در وقتی‌که نطفه‌ی پدر بسته شد انسان خلق شده و همین انسان در دنیا آمده، کم‌کم روح معمولی‌اش که در حیوانات هم هست، این روح قابل رشد بوده و از بدن تبدیل به روح شده و روح تقویت شده و بعد گفت که: «از جمادی مُردم و نامی شدم/ وز نما مُردم ز حیوان سر زدم/ بار دیگر از ملک پَرّان شوم/ آن‌چه اندر وهم ناید آن شوم» (مثنوی معنوی) این شعری که خواندم بسیار غلط و مخالف متجاوز از هزار حدیث و تعدادی از آیات قرآن است. اگر ما بخواهیم با تأویل و تفسیرِ آیات قرآن عرض کنیم، شاید متجاوز از صد الی دویست آیه ضدّ این شعر است. این شعر به ما می‌گوید: ما جمادی بودیم، خاک بودیم، نامی شدیم، یعنی مثل یک گیاهی یک روحی در ما پیدا شد که نُموّ پیدا کردیم و بعد به صورت حیوانی در آمدیم، یک مقدار دید داشتیم، شنوایی داشتیم و بعد هم از حیوانیت به آن‌جا می‌رسیم که از مَلک پَرّان می‌شویم. ظاهر این حرف با افرادی که فکرشان بسیار محدود است تطبیق می‌کند، افرادی در بین من و شما در بین این جامعه هستند که هر چه می‌بینند همان را قبول دارند، ولی این مطلبی را که عرض کردم شاید صدها آیه و متجاوز از هزار حدیث خلاف این مطلب را بیان می‌کند. دوست داشتم یک عدّه اهل تحقیق می‌بودند، آیات قرآن که می‌فرماید: قرآن ذکر است، پیغمبر مذکّر است، «لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» (انعام / ۱۵۲) و بسیار آیه داریم که ارجاع ما به قرآن برای یادآوری را بیان فرموده و به‌علاوه در چند آیه صریحاً خدای‌ تعالی از عوالِم قبلِ ما توضیح داده که یکی از آن آیات این‌ است که می‌فرماید: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ… اَلَستُ بِرَبِکُم قالُوا بَلی» (اعراف / ۱۷۲) و آیات دیگر اگر تحقیق بشود، روایات زیادی داریم: روایات طینت هست، روایات عالَم‌ ذَر هست، روایات عالَم‌ ارواح هست، که اگر آن‌ها را جمع بزنیم از هزار حدیث بیشتر است. در بخشی از این احادیث خدای‌ تعالی یک برنامه‌ای را مقرّر فرموده که آن را بیان می‌کند: «خلق اللّه الارواح قبل الابدان بالفی عام» (بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام/ جلد ۵۸،صفحه ۱۳۱ )، خدا روح را قبل از بدن (نه این بدن) به دو هزارسال خلق کرد. احادیث و روایات و آیات خیلی صریح است. یک جمله این‌جا بگویم: چرا نهی می‌کردند که درباره‌ی عالَم‌ ذَر حرف نزنید؟ چون به اربابان‌شان، به آن‌هایی که این شعر را گفته‌اند و معنای این شعر را می‌خواهند به کُرسی بنشانند برخورد داشت. اصطلاح علمی‌اش را نمی‌گویم برای این‌که یک عدّه ممکن است با ما باز برخورد کنند، ولی احادیث زیاد، آیات زیاد، روایات فراوان، این چند جمله‌ای را که می‌خواهم عرض کنم به صراحت بیان فرموده‌اند. روح دو هزارسال قبل از بدن‌مان خلق شد، منظور از بدن، این بدن فعلی نیست، چون اگر این بدن بود با آن‌چه که آیه‌ی عالَم ‌ذر بیان می‌کند منافات داشت، دو هزارسال قبل تقریباً زمان حضرت‌ عیسی می‌شود که اگر روح ما را آن‌وقت خلق کرده باشند با آن میثاقی که بعد از خلقت حضرت‌ آدم از ما گرفتند منافات پیدا می‌کند. این دو هزارسالی که روح ما قبل از بدن ما خلق شده منظور همان بدن عالَم‌ ذر است، خوب دقّت کنید! بدن عالَم‌ ذر، در روایات فراوان داریم، این عالَم، که اسمش را گذاشتند: ذَر! به٬خاطر این‌است که بدن مانند ذرّه‌ای بوده و ماکت همین بدن فعلی هم بوده و روح هم به آن تعلّق گرفته است. فطرت و غرائز ما را در این دو هزارسال ساختند، در روح‌مان تعلیماتی به ما دادند. من وظیفه‌ام می‌دانم که در این شب حساس که همه‌تان منتظر گریه‌کردن هستید این مطالب را بگویم و حقیقت را که متأسفانه جمع زیادی از دانشمندان و علمای بزرگ مانعش بودند عرض کنم. دو هزارسال ما مشغول درس بودیم، نه فکر کنید که اختیار نداشتیم ولی طوری خدای‌ تعالی مقرّر فرموده بود که مثل بچّه‌ای که نمی‌تواند در سنّ‌ هفت‌سالگی به مدرسه نرود، ما در سرِ درس خاندان عصمت‌ و طهارت نشستیم و خدا به دستورِ خودش خاندان عصمت‌ و طهارت را وادار کرد که درس‌ها را به ما بدهندُ ربّ اصلی خداست، مربیان ما که اهل بیت عصمت علیهم‌الصلوةوالسلام باشند و منظور هم از اهل بیت عصمت‌ علیهم‌الصلوةوالسلام یک نور واحد است که فرمود: «کلنا واحد، اولنا محمّد، آخرنا محمّد و کلّنا محمّد صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم» (الغیبه/ص۸۵)؛ همه‌مان یکی هستیم، آن نور مقدّس، آن «اوّل ما خلق اللّه»، آن عقل کلّ، او ما را درس می‌داد. خدای‌ تعالی درباره‌ی یک فرد از همه‌ی این جمعیت که تا روز قیامت خواهند آمد می‌فرماید: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا» (بقره / ۳۱) خدا همه‌ی نشانه‌ها را به حضرت‌ آدم تعلیم داد، فکر نکنید که حضرت‌ آدم هیچ چیز نمی‌دانست و یک‌دفعه عالِم شد، نه! در همان دو هزارسال او هم با ما بود، هنوز اسماً پدر و فرزندی در کار نبود، او با ما این را یاد گرفت، حالا در نهایت شروع شده بر این‌که یکی پدر باشد، یکی فرزند باشد، یکی ذریه باشد، و الّا پدر که نمی‌شود مثلاً کم شخصیت‌تر از فرزند باشد، فرزندان حضرت‌ آدم، انبیاء اولوالعزم بودند، ائمه‌‌ی اطهار علیهم‌الصلوةوالسلام بودند، پدر و فرزندی یک اعتباری است که بعدها به‌وجود آمده است (حالا کاری به این مطلب نداریم) یک نمونه‌اش «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا»؛ و خدای‌ تعالی او را در معرض نمایش گذاشت، «ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلَائِکَة» (بقره/۳۱)، در معرض نمایش و دید ملائکه گذاشت، «فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاء إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ» (بقره/۳۱)، شما هم چنین علمی دارید؟

اهمیت عقل، تفاوت فکر با عقل، عقل حجیت دارد

ارزش آدم، ارزش بنی‌آدم، ارزش بشر که «وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا‌ بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً» (اسراء/ ۷۰) چرا این بنی‌آدم این‌قدر ارزش پیدا کرده؟ چرا؟ بیاییم الان بنشینیم با حیواناتی که الان روی کره‌ی زمین‌اند مقایسه کنیم، بشر چه امتیازی دارد؟ چه فرقی دارد؟ همه بدون استثناء می‌گویند: چون انسان عقل دارد و حیوانات عقل ندارند، درست هم هست. عقل چیست؟ عقل را معنا کردیم، زیاد هم معنا کردیم که عقل از عِقال است، کسی که عقل دارد بنده‌ی خداست و به‌وسیله‌ی عقل، بهشت را کسب می‌کند، از این نشانی می‌توانیم پیدا کنیم که عقل چیست: «العقل ما عُبِد به الرحمن و اکتسب به الجنان» (اصول کافی/ترجمه مصطفوی؛ج۱،ص ۱۱)، عقل آن چیزی است که با آن خدا عبادت می‌شود و به‌وسیله‌ی او کسب بهشت می‌شود. ما به چه وسیله خدا را عبادت می‌کنیم؟ می‌آییم سر این مطلب که به چه وسیله خدا را عبادت می‌کنیم و کسب بهشت می‌کنیم؟ سؤال! به‌وسیله‌ی فطرت و وجدانیات‌مان، این‌طور است دیگر! خدای‌ تعالی دو حجّت برای بشر قرار داده، یک حجّت‌ باطنی که همان عقل است و یک حجّت‌ ظاهری که انبیاء و رُسُل هستند، این در احادیث فراوانی هست. حجّت‌ باطن، فکر انسان نیست که متأسفانه دانشمندان اکثراً عقل را با فکر اشتباه کرده‌اند، می‌گویند: ما عقل داریم! عقل داری چه کار می‌کنی؟ یعنی فکر می‌کنیم! نه، عقل این نیست، خیلی‌ها هستند که فکر می‌کنند امّا فکرشان اشتباه می‌رود و نمی‌شود چیزی که اشتباه می‌کند حجّت باشد و خیلی از افراد هم با فکر، انحراف پیدا می‌کنند. عقل همان چیزهایی است که در وجود ما خدا قرار داده، یعنی ما دارای یک فطرتی هستیم. این‌جا مطلب یک مقداری فهمش مشکل است، من از آن عبور می‌کنم و اگر کسی خواست برایش می‌توانم خصوصی بگویم، با فکر او حرف بزنم. از این‌جا خدا در وجود ما، در فطرت ما، کاری کرده که ما با حیوانات فرق می‌کنیم، شما فکر نکنید که حیوانات فکر ندارند، نه! فکر دارند، عقل ندارند، به‌جهت این‌که من یک وقتی خودم دیدم یک الاغی از روی یک پلی عبور نمی‌کرد، صاحبش او را می‌زد ، این باز هم نمی‌رفت، شما هم حتماً یک چنین منظره‌هایی دیده‌اید، من از صاحبش پرسیدم که این الاغ از پل قبلی عبور کرد، این‌جا را چرا عبور نکرد؟ گفت: چون یک‌دفعه از این‌جا عبور کرده پایش در گودال رفته، فکر آن‌وقت را می‌کند و الان هم از روی این پل عبور نمی‌کند، پس معلوم است فکر دارد، امّا خدای‌ تعالی در وجود او معرفت خدا را نگذاشته، خدای‌ تعالی در وجود این الاغ معرفت امام، محبت به علم، محبت به عصمت و سایر فطریات و غرائز ما را که در وجود ما هست و ما را کنترل می‌کند نگذاشته؛ کجا در ما گذاشت و کجا در آن‌ها نگذاشت؟ خدای‌ تعالی ما را در همان عالَم‌ ارواح وقتی که روح ما را خلق کرد، همان جا دو هزارسال… من روی این دو هزارسال تکیه می‌کنم، زمان زیادی است، از نظر ما که اگر کسی نود سال عمر می‌کند می‌گوییم خیلی عمر کرده زمان زیادی است، امّا خدا در این دو هزار سال کاری در وجود ما کرده که اگر نمی‌کرد با حیوانات مساوی بودیم و فهم و درک نداشتیم، قرآن و پیغمبر مذکّر ما نبودند، و فکر نکنید زمان زیادی است، کار خداست و الّا خیلی بیشتر از این‌ها باید وقت صرف بشود تا انسان این‌طوری بشود. در دو هزارسال این‌ها را یاد گرفتیم، بعد در عالم‌ذر، عالم‌میثاق، همان عالمی که وقتی حضرت‌ آدم را خدای‌ تعالی خلق فرمود اخذ میثاق کرد، من در کتاب محضر استاد نوشته‌ام، یک منظره‌ای را تصور کرده‌ایم که فرض کنید میلیاردها میلیارد جمعیت همه ایستاده‌اند دارند تماشا می‌کنند، ملائکه هم هستند، خدای‌ تعالی وقتی آدم را نشان داد… در آن وقت لازم نبود ملائکه به همه‌ی افراد بشر سجده کنند ولی همیشه سجده می‌کنند، شما فکر نکنید که الان ملائکه بر ما سجده نمی‌کنند، امام علیه‌الصلوةوالسلام فرمود: «انّ الملائکة لخدامنا و خدّام محبینا» (تفسیر نور الثقلین /جلد ۳،صفحه ۱۸۸)، شما شیعه بشو، همه‌ی آن‌چه را که به تو تعلیم داده‌اند یادت بیاید و به آن عمل کن! ملائکه خدمتگزارانت خواهند شد، «خدّامنا» معنایش این‌ است، خدمت همان سجده است، خضوع و تواضع است که ملائکه دارند. بعد از آن خدای‌ تعالی از ما میثاق گرفت، میثاقی بود که از همه گرفت که وقتی وارد دنیا شدید باید زهد داشته باشید، «وشَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فِی دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّة وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَکَ ذَلِکَ» (دعای ندبه) ،  خدای‌ تعالی یکی از میثاق‌هایی که از همه‌مان گرفت و می‌خواست ما را در دنیا بفرستد، این بود که شما باید ترک دنیا بکنید! دل به دنیا نبندید! دنیا یک خانه‌ی امتحان است، وارد آن‌جا که شدید… ( این‌جا این آیه تلاوت شد در اول سوره‌ی کهف، این آیه‌ی هفت سوره‌ی کهف است) خدای‌ تعالی می‌فرماید: ما بشر را وارد دنیا می‌کنیم، دنیا یک‌ دار زینتی است برای مردم، وارد یک جلسه‌ی امتحان می‌شوید، می‌بینید که یک مُشت صندلی شکسته گذاشته‌اند، یک مشت هم مبل گذاشته‌اند، نقش و نگار عجیبی هم به در و دیوار این سالن ریخته‌اند، برای چه؟ «لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (کهف /۷) برای این‌که به شما بفهماند که کدام یکی‌تان بهتر عمل می‌کنید، «أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»، انسان وارد این تالار امتحان می‌شود، یک مشت نقاشی به دَر و دیوار است، اوّل آن‌ها را نگاه می‌کند، بعد سر این‌که چرا من روی صندلی شکسته بنشینم آن آقا روی مبل بنشیند دعوا می کند! این آقایی که پهلوی من نشسته چرا دهانش بو می‌دهد، این کیست؟ من چرا پهلوی این بنشینم؟ و امثال این‌ها، اگر  با زندگی دنیا تطبیق بکنید خوب این مسأله را لمس می‌کنید، چرا این‌طور؟ چرا آن‌طور؟ این مدت‌ کوتاهی که ما باید به ورقه‌ی امتحانی‌مان برسیم را از بین می‌بریم، بعد هم اجل می‌رسد باید برویم، این سیر روح و بدن ما است، بدن چیست؟ خدای‌ تعالی در قرآن می‌فرماید، خیلی هم به این جهت ما را توجه داده که متکبّر و دارای صفات رذیله نشویم: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَة أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ» (دهر / ۲) ما بدن انسان را از نطفه خلق کردیم، نطفه‌ای که مخلوط شده، نطفه‌ی زن و نطفه‌ی مرد و بعد هم مبتلا و گرفتارش می‌کنیم، بعد «جَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً، ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ» (مومنون /۱۴) در وجودش یک خلقت دیگری قرار می‌دهیم، «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»، که همان روح را در چهارماهگی در شکم‌ مادر بر فرزند وارد می‌کنیم. خیلی مطلب این‌جا هست که متاسفانه نه وقت‌مان ایجاب می‌کند همه را عرض کنم و نه حال من و شما در شب عاشوراء که من این مطالب علمی را برای‌تان توضیح بدهم، از این مقدمه می‌خواهم یک مطلب را برای‌تان بگویم که ان‌شاءاللّه حواس‌تان جمع باشد و به این مطلب عمل کنید و آن مطلب این‌ است: امشب اصحاب عمر سعد و اصحاب حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین مطرح هستند، این دو دسته در مقابل چشم ما قرار گرفته‌اند، یک گروه را ما لعن می‌کنیم، بر گروه دیگر درود و سلام و صلوات می‌فرستیم، یک دسته را مطرود و کافر و مرتد می‌دانیم ولی برای یک دسته آن‌قدر احترام قائلیم که امام‌مان حضرت سجّاد علیه‌الصلوةوالسلام در مقابل آن‌ها می‌ایستد و می‌فرماید: «بأبی انتم و امّی»، پدر و مادرم به قربان‌تان! آن‌ها چه کردند که آن‌گونه شدند و این‌ها چه کردند که این‌طوری شدند؟ آن‌ها چرا باید این‌قدر مطرود باشند که الان شاید دنیای اسلام و تشیّع بر آن‌ها لعنت می‌کند و به این‌‌طرفی‌ها اظهار ارادت می‌کنیم، اسم هر کدام‌شان را که می‌بریم به آن‌ها آن‌قدر اظهار ارادت می‌کنیم که نقل می‌کنند که امام‌ عصر ارواحنافداه فرمود: اگر اشک چشمم برای شما تمام بشود من خون گریه می‌کنم. چرا؟! ما در زندگی باید خودمان را به کجا ببریم؟ به کجا بکشانیم؟ یک قدری فکر کنید، شب‌عاشوراست، یک قدری با خودتان تعقّل کنید، عقل‌تان را به کار بیندازید، فکر، دلیل عقل است، با فکر، خودتان را به عقل‌تان برسانید، این‎ها رهبرشان عقل‎شان بود، نشستند حساب کردند، خدا را قبول داریم، پیغمبر را قبول داریم، پیغمبر، امام‌حسین را به عنوان امامت برای ما تعیین کرده، امام معصوم می‌گوید این کار را بکنید و ما هم انجام می‌دهیم، خیلی صریح و واضح! آن‌ها چه کردند؟ خدا گفته ظلم نکن، کردند! خدا گفته دل و روحیه‌ی یک عدّه زن و بچّه را نلرزان، انجام دادند! آب را بر خیمه‌ها بستند، از خودشان آن‌چنان قساوتی نشان دادند که وقتی روز یازدهم محرم در خیمه‌ها می‌ریزند، این بچّه‌ها و این زن‌ها از خیمه‌ها فرار می‌کنند و بدن‌شان مثل بید می‌لرزد و از آن‌ها می‌ترسند. عمده ‌ی مسأله در همین‌جاست: آن‌ها ظلم کردند، ظالم بودند، از رحمت خدا دور بودند، خدا به آن‌ها محبّتِ رحیمیّتی نمی‌کرد، ولی اصحاب ابی‌عبدالله‌الحسین مشمول رحیمیت پروردگار شدند، آن دسته خباثت‌شان از عالَم‌ ذر شروع شده چون روایت دارد که کسانی که دشمن خاندان عصمت‌ و طهارت‌اند در نطفه‌شان یک خللی هست، خلل در نطفه مربوط به عالَم‌ ذر است، یعنی این‌ها در عالم‌ ذر بد کردند، در نتیجه روح این‌ها را خدای‌ تعالی در بدنی آورد که از زِنا یا از انحرافات تشکیل شده و وارد دنیاشان کرد؛ امّا اصحاب امام حسین، حبیب‌بن‌مظاهر، هانی‌بن‌عروة، حتّی حرّ‌بن‌یزید ریاحی، (البته حرّ یک مدتی با بدان بنشست، با بدها زندگی کرد، آن معنویّتش را از دست داد ولی به‌کلّی از بین نبرده بود) همه‌ی این‌ها از آن‌جا (عالم ذر) شروع شده، آمده وارد دنیا شده، در دنیا هم کم‌کم این‌ها وارد دستگاه بنی‌امیّه شدند و آن روزی هم که گفتند: باید به جنگ ابی‌عبدالله‌الحسین بروی… ببینید، عمر سعد یک کلمه دارد که خوب می توانید با این کلمه معنای داشتن عقل و نداشتن آن را بفهمید، امشب یا شب‌های قبل وقتی که گفتند: باید جنگ کنید، نشست فکر کرد، فکر، حجّت نیست، اگر انسان را به عقل برساند درست است؛ فکر کرد، فکرش او را به عقل نرساند! عقل چه بود؟ این‌که خدایی هست، پیغمبری هست، پیغمبر هم وصی‌ای دارد به نام ابی‌عبدالله‌الحسین و قیامتی هست و بالأخره من اگر حسین‌بن‌علی را کُشتم روز قیامت باید جواب بدهم، اگر این‌ها برایش روشنِ‌ روشن بود هیچ‌وقت این کار را نمی‌کرد، امّا گفت: «یقولون»، می‌گویند که قیامتی هست! ببینید، به عقل نرسیده، «یقولون» که قیامتی هست، اگر بود من توبه می‌کنم اگر هم نبود که من زندگی دنیایی خوبی دارم. این‌که می‌گویند: کربلا کلاس و مدرسه است، دانشگاه و حوزه است، (هر چه می‌خواهید اسمش را بگذارید) محل چیز یاد گرفتن است، برای این‌ است، هم انسان از مخالف می‌تواند چیز یاد بگیرد هم از موافق. عمر سعد گفت: این‌طوری می‌گویند، آن‌وقت نسبت به عقل هم می‌دهد! خدا نکند ما پیرو عمر سعد بشویم، فکرمان را عقل بدانیم، «فما عاقل باع الوجود بدینی»، هیچ عاقلی! نقد را به نسیه نمی‌دهد، این فکر توست، و الّا اگر تو با فطرتت زندگی می‌کردی، اگر تو عقلت را به کار می‌انداختی، آخرت برایت نقد بود و این دنیایی که از دستت گرفته می‌شود و بالأخره از بین می‌رود نسیه بود. شب که صبح شد با حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین جنگ کرد و آن کاری را که تمام انبیاء و اولیاء در مقابلش اشک ریختند انجام داد. این دو دسته هستند.

شب عاشورا محکی برای شیعیان، تعهدات شب عاشوراء

ما شب‌ عاشورا یک برنامه‌ی خاصّی داریم، نه ما، شیعه باید داشته باشد، خودش را محک بزند، باید خودش را بسازد، ما در این مراحلی که در گذشته بوده یک مسائلی را به عنوان قطعنامه برای دو یا سه مرحله نوشته‌ایم و برای آن‌ها فرستاده‌ایم، اکثرتان هم شاید داشته باشید، ولی این‌ها را من امشب می‌خواهم از شماها تعهد بگیرم، هر که هم طبق برنامه‌های سال‌های قبل نمی‌خواهد تعهد بدهد آزاد است. جلساتی برای مرحله‌ی استقامت، مرحله‌ی صراط‌ مستقیم، مرحله‌ی محبت ترتیب دادیم که برای این سه مرحله قطعنامه‌ای نوشتیم و قاطعانه از دوستان اهل تزکیه‌ی نفس می‌خواهم که ان‌شاءاللّه به این‌ها عمل کنند. من این‌ها را برای شما می‌خوانم که ان‌شاءاللّه باز برای‌تان تذکّری باشد و من در تمام صحبت‌هایی که می‌کنم، سخنرانی‌هایی که می‌کنم، حرف‌هایی که می‌زنم هدفم این‌ است که ان‌شاءاللّه شما به مقصد برسید. این مطالب در خصوص مرحله‌ی استقامت در تاریخ دوازدهم رجب ۱۴۲۶ شب میلاد مسعود حضرت‌ امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام که جلسه‌ای در دفتر تهران تشکیل شد نوشته شده بود؛ یک: ما سالکین‌الی‌اللّه (چون همه‌مان باید به سوی خدا برویم، این آیه‌ای که تلاوت کردم خدای‌ تعالی می فرماید: «وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»؛ همه‌ی ما به سوی خدا می رویم، حالا بعضی‌ها با بی‌ایمانی می‌خواهند بروند و بعضی‌ها هم با بصیرت حرکت می‌کنند) باید خود را برای خدمتگزاری به دین و امام‌ عصر ارواحنافداه صد درصد آماده کنیم و به هیچ‌وجه ضعفی در خود راه ندهیم، دوّم: همه‌ی ما باید واجبات الهی را صحیح و کامل انجام دهیم و محرمات را ترک کنیم زیرا توبه‌ی نصوح کرده‌ایم و از خواب‌ِ غفلت بیدار شده‌ایم، سه: همه باید از مرجع دینی و ولیّ‌ فقیه تقلید کنیم و یا بکوشیم تا مجتهد شویم، چون در مرحله‌ی اوّل دستور است که انسان در احکام دین مجتهد بشود، حالا برای این‌که اگر نتوانست باید از مرجع دینی، مرجع تقلید، همان مرجعی که امام علیه‌الصلوةوالسلام در وصفش فرموده: «صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه، مطیعاً لامر مولاه» (وسائل الشیعه/ج ۱۸،باب ۱۰، ح ۲۰)، از او باید تقلید کنیم، چهار: ما نباید پیرو غیر مسلمان‌ها در قوانین اجتماعی باشیم، خدای‌ تعالی در قرآن می‌فرماید: «لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصَارَی أَوْلِیَاءَ» (مائده / ۵۱) زیرا اسلام کامل‌ترین قوانین اجتماعی را به ما ارائه فرموده است، پنج: باید به هم‌نوعان خود مهربان باشیم و کوشش کنیم اخلاق حسنه را شعار خود قرار بدهیم، شش: باید در امر دین‌مان دارای استقامت باشیم و امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنیم، هفت: باید در سیرالی‌اللّه جدّی باشیم و در هر مرحله‌ای که هستیم تنها به همان مرحله تمرکز کنیم و حتی در دعاهای‌مان از خدای تعالی موفقیت در همان مرحله را تقاضا نماییم، هشت: با اهل دنیا و کسانی که فقط هدف‌شان دنیاست کمتر معاشرت کنیم و یا آن‌ها را به سوی خدا دعوت نمائیم و آن‌ها را متوجه زندگی ابدی و حیات طیّبه در دنیا و آخرت بنمائیم، نُه: باید به وابستگان‌مان حقایق را بفهمانیم و آن‌ها را از خوابِ‌ غفلت بیدار کنیم، ده: باید برای بقاء حالات روحی و بقاء یقظه‌ی کامل، همه روزه قرآن بخوانیم و توسّل به ائمه‌ی اطهار علیهم‌الصلاةوالسلام به‌خصوص امام‌ عصر روحی‌فداه داشته باشیم و برای آن حضرت بسیار دعا کنیم تا موفق شویم. این‌ها ده مادّه در این قطعنامه بود که باید ان‌شاءالله همه‌ی افراد تعهد بدهند، دیگر اقل مرحله‌ای که دوستان دارند استقامت است و این استقامت در همه‌ی مراحل باید وجود داشته باشد. ما الان فکر می‌کنیم خودمان را در خیمه‌های حضرت ابی‌عبداللّه قرار داده‌ایم و آن‌هایی که اهل تزکیه‌ی نفس نیستند، آن‌هایی که معصیت‌کارند، آن‌هایی که اهل غیبت و دروغ هستند، آن‌هایی که کفران نعمت پروردگار را می‌کنند، آن‌هایی که کافر باللّه‌العظیم هستند، این‌ها را ما یک‌طرف قرار می‌دهیم و یک‌طرف هم آن‌هایی که خدا در قرآن وصف‌شان کرده: «أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ» (نساء / ۶۹) که صدیقین و صالحینش ان‌شاءالله شامل ما بشود، چون از انبیاء که نمی‌توانیم باشیم، شهادت هم که شاید نصیب‌مان نشود، پس امشب در اصحاب سیدالشهداء از صالحین و صدیقین هستند و بعد هم از شهداء بلکه از بهترین شهداء هم شدند! این‌ها هم این‌طرف، فرض کنید الان در صحرای کربلا قرار گرفته‌اید. ما یک دوستی داشتیم من خیلی به او اصرار می‌کردم نماز بخوان، درست باش، آدم درستی باش، ایشان زیاد گوش به حرف ما نمی‌داد، یک شب خودش خواب دیده بود، می‌گفت: خواب دیدم که اصحاب سیدالشهداء یک طرف‌اند و اصحاب عمر سعد هم یک طرف‌اند، شما هم داری من را به طرف اصحاب سیدالشهداء هُل می‌دهی و بالاخره هر طوری بود ما رفتیم طرف اصحاب سیدالشهداء. حالا همین‌طور است، همه‌ی حرف‌هایی که زده می‌شود برای همین است که هُل داده بشوید به طرف اصحاب سیدالشهداء، نمی‌خواهید در آخرت با حبیب‌بن‌مظاهر باشید؟ با قمر بنی‌هاشم باشید؟ با قاسم‌بن‌الحسن باشید؟ یا می‌خواهید که در جهنم بگویید: «وَ جَمَعْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلاَئِکَ وَ فَرَّقْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیَائِکَ» (بحارالانوار/ج۶۷-۶۸)، آخر در همین دنیا باید تصمیم‌مان را بگیریم! بیاییم برویم طرف خیمه‌های ابی‌عبدالله‌الحسین، آقا چراغ‌ها را خاموش کرده است که هر کس می‌خواهد برود برود، یعنی هر کس لیاقت این مقام شهادت را ندارد، هر کس نمی‌تواند با علی اکبر همراه و هماهنگ باشد خب برود، از میان ما برود، خارج بشود.

روضه‌ی سیدالشهداء علیه‌السلام

لذا من هم عرض می‌کنم حالا چراغ‌ها را خاموش کنند، یک حال‌ و هوایی در این مجلس از حال‌ و هوای خیمه‌های ابی‌عبداللّه‌الحسین به‌وجود بیاید، امام زمان ما هم که محیط بر ماست، همه‌جا هستند، با دلائل و آیات قرآن و احادیث فراوان، امام زمان احاطه بر ما دارند، آقا الان صدای «هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرنی»اش بلند است، شما هم در زیارت‌ها می‌خوانید: خدایا ما را جزء یاران امام زمان قرار بده، اگر کسی سرِسوزنی نسبت به حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه و یاری آن حضرت کوتاهی بکند به همان مقدار بدبخت است و هر چه بتواند آن حضرت را یاری بکند سعادت بیشتری پیدا می‌کند. الان فرض کنید در خیمه‌های حضرت ابی‌عبدالله هستید، تصمیم‌تان را بگیرید، خدای‌ حکیم الان به همه‌ی شما نظر دارد، امام زمان‌تان شما را می‌بیند، «وَ قُلْ اِعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ» (توبه / ۱۰۵) هم خدا شما را می‌بیند، اعمال شما را مشاهده می‌کند و با همان معنا پیغمبر اکرم هم می‌بیند و مؤمنین که در تفاسیر زیادی نقل شده منظور، دوازده امام هستند، آن‌ها هم شما را دارند می‌بینند. یا بقیةاللّه، یا صاحب‌الزمان، به ما کمک کن که اگر امشب خدا دعای ما را مستجاب کرد و فردا صبح‌ِ ظهور شما بود ما بتوانیم همان‌طوری که ابی‌عبدالله‌الحسین … که راوی می‌گوید: «لما اصبح الحسین یوم عاشوراء»، صبح عاشورا وقتی که حضرت سیدالشهداء نمازش را خواند، «و صلّی باصحابه صلاة الصبح قام خطیباً»، حضرت بلند شد خطبه خواند، برای مردم صحبت کرد، به مردم گفت: همان‌طوری که در گردنِ یک جوان، گردنبند افتاده است، مرگ هم برای همه مسلم است، همه‌تان امروز شهید می‌شوید، امشب هم فرمود، بعد از اینکه چراغ‌ها را روشن کردند به اصحابش فرمود که هر کس و هر مردی در این خیمه‌ها باشد کشته می‌شود، غیر از فرزندم علی‌بن‌الحسین امام‌سجّاد؛ قاسم‌بن‌الحسن بلند شد عرض کرد: عموجان! من هم کشته می‌شوم؟ حضرت فرمود: حتّی این طفل شیرخوارم هم کشته خواهد شد، آیا مرگ در ذائقه‌ات چگونه است؟ قاسم‌بن‌الحسن تربیت‌شده‌ی امام‌ مجتبی است، عرض کرد: «احلی مِنَ العسل»، مرگ برایم از عسل شیرین‌تر است، فرمود: تو هم کشته می‌شوی. روز عاشورا شد، در همان اوّل صبح عمر سعد اشاره ای کرد، تیراندازها تیراندازی کردند، پنجاه نفر از اصحاب سیدالشهداء به زمین افتادند و شهید شدند. بعد جنگ تن به‌تن شروع شد، اصحاب به هم گفتند که تا وقتی ما زنده باشیم نباید بگذاریم یک‌ نفر از بنی‌هاشم کشته بشود، به میدانرفتند، یک‌یک کشته شدند، تمام اصحاب ابی‌عبدالله‌الحسین شهید شدند، نوبت به بنی‌هاشم رسید، اوّل کسی که از بنی‌هاشم آمد حضرت‌ علی اکبر بود. از پدر درخواستِ رفتن به میدان کرد، سیدالشهداء یک نگاهی به قد و قامت علی اکبر کرد، این آیه را تلاوت کرد: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ، ذُرِّیَّهً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ» (آل عمران / ۳۳ – ۳۴) و بعد دست به دعا برداشت، صدا زد: «اللهم اشهد علی هولاء القوم»، خدایا شاهد باش، خودت نظاره کن بر این جمعیت، جوانی به مبارزه با این‌ها می‌رود که «اشبه الناس خَلقا و خُلقاً و منطقاً بِرَسولِک» (منتهی الآمال/ج ۱، ص ۳۷۵)، از جهت خَلق، از جهت اخلاق شبیه‌ترین مردم است به پیغمبر، وقتی که ما مشتاق می‌شدیم پیغمبر را ببینیم «نَظرنا الیه»، به او نگاه می‌کردیم. یک‌یک از بنی‌هاشم رفتند، شهید شدند، سیدالشهداء ایستاده، «نظر الی یمینه و یَسارِه»، یک نگاهی به اطرافش کرد، «فلم یر  احدا من اصحابه»، هیچ یک از اصحابش را ندید، «فنادی یا مسلم‌بن‌عقیل! و یا هانی‌بن‌عروه! یا بریر! یا زهیر! قوموا عن نومتکم ایّها الکرام» (معالی السبطین/ج ۲، ص ۱۷)، چرا مرا یاری نمی‌کنید…

 
 
 

۴ محرم ۱۴۲۷ مطابق ۱۴ بهمن ۱۳۸۴

فهرست محتوا :

نزول قرآن و نقش پیامبر اکرم در آن

بهترین زبان، زبان قرآن است

دنیا سالن امتحان است نه محل اقامت

معنای ذکر و تذکر

راه بیرون رفتن از تاریکی‌ها

نتیجه‌ی بی‌توجهی و غفلت

 

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیةِ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم، بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم، فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ، فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ (دخان/۵۸ – ۵۹)

نزول قرآن و نقش پیامبر اکرم در آن

اگر نظر مبارک دوستان باشد، در شبهای‌ احیا‌ء و به‌خصوص شب بیست‌وسوم عرض کردم که قرآن در چند مرحله نازل شده است. نزول قرآن به این معناست که از جانب پروردگار، از طرف آن علم بی‌نهایتِ مطلق، یک مقداری از آن علم، به صورت تعلیماتی به شخصِ اول عالم‌ خلقت، حضرت رسول‌ اکرم داده شده و لذا قلب‌ مقدس رسول‌ اکرم با همه‌ی وسعتش که جای پذیرش کلماتِ خدا را داشته آن را در خود جا داده، کلمات خدا هم در قرآن وصف شده که «لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی» (کهف/۱۰۹)، و بلکه در آیه‌ی دیگری می‌فرماید: اگر هفت دریا مثل این دریای آزاد دنیایی مُرکّب شوند کلمات خدا را نمی‌توانند احصاء کنند، آن ظرفی که این همه علم و کلمه را در خود جا داده، کلمات هم مطالب و علومی است که از ذات مقدس پروردگار به صورت کلمه صادر شده، کلمه یعنی وسیله‌ای که علمی را از جایی به جایی منتقل می‌کند، کلمةالله یعنی چیزی که علم‌ الهی را به مخلوق منتقل می‌کند، آن کلمات، که دریاها اگر مُرکب شوند بلکه اگر هفت برابر این دریا باشند و بخواهند کلمات خدا را بنویسند قبل از آن‌که کلمات خدا تمام شود دریاها تمام می‌شود، و این کلمات و این علم را خدای‌ تعالی وقتی که روح‌ مقدس رسول‌ اکرم خلق شد در وجود رسول‌ اکرم قرار داد، این نزول اول است، یعنی علم‌ الهی به صورت معلوم و کلمه در قلب‌ مقدس پیغمبر اکرم وارد شده و مراحل نزول را طی کرده تا رسیده به زمانی که پیغمبر اکرم مبعوث به رسالت شد، یعنی در سنّ چهل‌سالگی به‌خاطر این‌که مردم پیغمبر را بشناسند… شما بدانید اگر کسی را انسان نشناسد طبعاً درباره‌ی او دچار افراط یا تفریط می‌شود، مثلاً حضرت عیسی در روز تولد، مردم از او شناختی نداشتند، اول که مادر آن حضرت را به کارهای‌ زشت منتسب کردند و به حضرت مریم گفتند: «یَا اُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ مَا کَانَتْ اُمُّکِ بَغِیًّا» (مریم/۲۸) او را متهم کردند که تو چرا این‌طوری شدی؟ پدرت که مَرد بدی نبود، مادرت هم که تجاوزکار نبود، تو این فرزند را از کجا آوردی؟ می‌بینید بدون حمل بر صحت، بدون هیچ‌گونه رعایت‌ عفت، حضرت مریم و عیسی را به اعمال زشت منتسب کردند، چون نه مریم را می‌شناختند و نه حضرت عیسی را، به مجرّد آن‌که حضرت عیسی در روز اوّل تولد سخن گفت دچار افراط شدند، یعنی یک‌دفعه همین مردمی که فکر می کردند نستجیربالله این بچه از راه غیرحلال متولد شده، یک‌دفعه گفتند: این پسر خداست! از آن‌طرف افتادند، چرا؟ به‌خاطر این‌که حضرت عیسی و حضرت مریم را نمی‌شناختند، خدای‌ تعالی پیغمبر اکرم را چهل‌سال در بین مردم جاهلیت نگه داشت تا درباره‌ی رسول‌ اکرم دچار افراط و تفریط نشوند، او را کاملاً بشناسند، لذا خدای‌ تعالی در قرآن می‌فرماید: «أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَ فُرَادَی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّة» (سبأ/۴۶)  فکر کنید! این‌که با شما بوده، چهل‌سال با شما زندگی کرده، این کار مخفی نداشته، او را امین می‌شناسید، تا به حال یک دروغ نگفته، در سنّ چهل‌سالگی که معمولاً مردم عقل‌شان رشد می‌کند، حالا می‌آید دروغ بگوید؟ آن هم دروغ به خدا؟ نسبت به خدای‌ عظیم بیاید یک چنین دروغی بگوید؟! پس این‌که در سنّ چهل‌سالگی رسول‌ اکرم مبعوث شد مصلحتی داشته و اگر مثل حضرت عیسی متولّد می‌شد که از روز اوّل پیغمبر بود و سخن می‌گفت و با مردم حرف می‌زد، (همین‌طوری که مشاهده کرده‌اید و الان هم هنوز مسیحی‌ها بر همان افراطی که بوده‌اند هستند) درباره‌ی پیغمبر اکرم هم همان را می‌گفتند که درباره‌ی حضرت عیسی گفته‌اند. پیغمبراکرم آمده، چهل‌سال در بین مردم بوده، با مردم زندگی کرده، هیچ آثاری از آثار ندانم‌کاری‌ها و جهالت نداشته، تا چه برسد که جنون داشته باشد، «مَا بِصَاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّة»،

بهترین زبان، زبان قرآن است

بنابراین قرآن باز برای مرتبه‌ی چندم این‌جا نازل می‌شود، در این مرحله قرآن نازل شده باید برای مردم باشد. یک‌وقت خدای‌ تعالی با پیغمبر صحبت می‌کند، گوینده و شنونده در فکرِ بسیار متعالی هستند، گوینده حکیم است، شنونده عقل کلّ است، بنابراین ممکن است سخنانی بین آنها ردّ و بدل بشود که احدی متوجّه نشود، شما اگر در کنار دو عالِم بزرگ بنشینید، مخصوصاً اگر با اصطلاحات و رمزی صحبت کنند، شما متوجّه مکالمات آن‌ها نمی‌شوید، ولی اگر آمد و یکی از این‌ها خواست با شما صحبت کند، طبعاً از هنرهایی که باید داشته باشد و از کارهایی که باید بکند این‌ است که سخنش را طوری بیان کند که طرف بفهمد. یکی از خواسته‌های حضرت موسی از پروردگار در کوه‌ طور این بود که: «رَبِّ اِشْرَحْ لِی صَدْرِی،  وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی، وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی» (طه/۲۵ – ۲۷) خدایا از زبان من این گره‌ها را بردار، من با مردم طبق اصطلاح‌ فلسفی، طبق اصطلاح‌ علمی، طبق اصطلاحات مختلف صحبت نکنم، بتوانم طوری صحبت کنم که «یَفْقَهُوا قَوْلِی» (طه / ۲۸) حرف من را بفهمند،«یَسِّرْ لِی أَمْرِی، وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی، یَفْقَهُوا قَوْلِی». پروردگار متعال آن روزی که در اوّل خلقت با پیغمبر اکرم صحبت کرد، حتّی ملائکه هم نفهمیدند چه سخنی ردّ و بدل شد، چه سخنی خدا به پیغمبر گفت، احدی نفهمید، وقتی که در شب‌ قدر این قرآن بر ماسوی‌الله نازل شد و همه را طبق قوانین عالَم‌ خلقت و ذات‌ مقدّس پروردگار تنظیم فرمود، ستاره‌ها در جای خود، «و اَلشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ» (الرحمن/۵) خورشید و ماه روی حساب حرکت کنند، زمین در کجا قرار بگیرد، کهکشان‌ها چگونه حرکت کنند که به نظم عجیب عالَم صدمه‌ای نخورد، در شب‌ قدر همه‌ی این‌ها تنظیم شد، «لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ، تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ» (قدر/۳ – ۴) همه‌ی امور به وسیله‌ی ملائکه و روح‌ مقدسی تنظیم شد که گاهی اسمش را روح‌القدس گذاشته‌اند، گاهی روح‌الامین گذاشته‌اند و بالاخره روح‌ مقدس پیغمبر اکرم و معلوماتی که رسول‌ اکرم داشت به تمام عالم‌ هستی نفوذ کرد و همه را در سر جای خودشان قرار داد. بعد قرآن به زبان‌ عربی درآمد، این نزول سوّم است که قرآن می‌خواهد کم‌کم طوری باشد که با فهم ناقص ما قابل درک شود، شما فکر نکنید علامه‌های زمان فهم‌شان خیلی عالی است! بوعلی‌سینا که معروف‌ترین دانشمند شیعه است می‌گوید: من در کنار اقیانوس بی‌نهایت از علم ایستاده‌ام که یک شِنی از این دریا به دست من رسیده؛ انسان هر چه تحصیل بکند، در تمام رشته‌ها اگر متخصص شود، باز در مقابل علم‌ الهی صفر است و در مقابل علم پیغمبر اکرم بسیار کم و ناقص است. بعد از آن دو نزول، باید پیغمبر، پیغمبرِ مردم کره‌ی زمین واقع شود، لذا قرآن زبان می‌خواهد، ای پیغمبر! بدان که تو  با همه‌ی عظمتت نمی‌توانی با زبان خودت قرآن را برای مردم بیان کنی، معجزه نخواهد شد، قرآن معجزه است، چون کلمات را خدا خَلق و ایجاد کرده، پروردگار با اراده‌ی خودش ایجاد کرده و این حروف را در کنار یکدیگر گذاشته، این تنظیم حروف طبعاً باید با بهترین زبان‌های عالَم انجام بشود و بهترین زبان‌های عالَم در نزد پروردگار برخلاف افکارِ منحرف ما مردم شیعه و مسلمان، زبان‌ عربی‌ست، و الّا خدا زبان‌ عربی را انتخاب نمی‌کرد، زبان‌ خدا زبان‌ عربی‌ست، زبان‌ پیغمبر زبان‌ عربی‌ست، زبان‌ علی‌بن‌ابیطالب زبان‌ عربی‌ست و حضرت بقیةاللّه که همه‌مان فدای مقدمش بشویم زبانش عربی است، ولی زبان ما چه؟ می‌گویند: فلان دانشجو چه تحصیل می‌کند؟ می‌گوید: تحصیل زبان می‌کند، به اصطلاح بعضی‌ها: «اطلاق المطلق ینصرف الی فرد الاکمل» (جواهر البلاغة/ص ۱۰۰)، وقتی که یک کلمه‌ای را مطلق گفتند، به کامل‌ترینش منصرف می‌شود، بنابراین از نظر ما زبان‌ انگلیسی زبان کاملی است و وای بر ما! که این‌قدر از صراط‌ مستقیم دین فاصله گرفته‌ایم، کسی که زبان‌ انگلیسی را بلد نباشد شاید بعضی بی‌سوادش بدانند، اگر دقّت کرده باشید به‌وسیله‌ی چیزهای مختلف می‌خواهند شما را مجبور کنند که زبان‌ انگلیسی بلد باشید، در حالی‌که اسلام به وسائل مختلف خواسته شما را مجبور کند که زبان‌ عربی بلد باشید، یک مبارزه‌‌ی جدّی بین مردم زمان ما با مردم زمان پیغمبر و بلکه با خدا و پیغمبر شروع شده، منتها متوجه نیستیم، خیلی از مسائل را نمی‌فهمیم، درست درک نمی‌کنیم، مثل همین مبارزه‌‌ی جدّی در زبان، خدا ما را مجبور کرده که هر روز چند دقیقه با خدا به عربی صحبت کنیم، خدا با ما به عربی صحبت کند، در نمازها ما هیچ اعتناء نمی‌کنیم، امّا برای این‌که یک وقتی اگر یک نسخه‌ی دکتری دست‌مان رسید متوجه شویم (چون آنها مقیدند به انگلیسی بنویسند) ما انگلیسی را حتماً یاد بگیریم، من نمی‌خواهم بگویم: وای بر ما! ولی وای بر ما! چقدر تو عربی بلدی؟ چقدر انگلیسی بلدی؟ گاهی بعضی  به من می‌رسند می‌گویند: آقا شما انگلیسی بلد نیستید؟! من قاعدتاً باید خجالت بکشم اما با کمال شهامت می‌گویم، هر که هم می‌خواهد من را تحقیر کند بکند، من یک مدتی تحت تأثیر یک شخصی در خارج از ایران واقع شدم، به من یک مقدار انگلیسی یاد داد، ولی به جان همه‌تان، همه‌اش را فراموش کردم، نمی‌خواهم بگویم نمی‌خواهم یاد بگیرم اما می‌خواهم وقتم را صرف آن‌چه که خدا می‌گوید، آن‌چه که خدا می‌خواهد بکنم، ما یک‌ وقت که بیشتر نداریم، اقلاً شما اوّل عربی را خوب یاد بگیرید، قرآن را حفظ کنید، کلام‌ الهی را در ذهن‌تان بسپارید، نمازتان را با توجّه بخوانید، بعد بروید زبان‌های غیرمسلمان‌ها را یاد بگیرید. این چه دانشگاه اسلامی است که زبان‌ عربی در دانشگاه خیلی باید منحط باشد و زبان‌ انگلیسی را باید همه یاد بگیرند و بلد باشند؟! به هرحال از این موضوع بگذریم؛ خدای‌ تعالی بهترین زبان را انتخاب کرد، خودش با آن زبان صحبت کرد، که حتی پیغمبر اکرم این تلفیق حروف را نمی‌توانست انجام دهد، نه پیغمبر، بلکه: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً » (اسراء/۸۸) اگر تمام جنّ و انس جمع بشوند بخواهند این الفاظ را بیاورند نمی‌توانند ولو این‌که پشت‌به‌پشت هم بدهند و به هم کمک کنند، هرگز نمی‌توانند یک چنین کلماتی را سر هم کنند. قرآن در مرتبه‌ی سوم و چهارم برای ما و شما نازل شده، برای بشر به زبان‌ عربی نازل شده، و بعد تدریجاً برای بشر نازل شده، پیغمبراکرم در این آیه‌ی شریفه از خدا این جمله را دریافت می‌کند: «فَإِنَّمَا» جز این نیست (خوب دقت کنید) «یَسَّرْنَاهُ»، ضمیر به قرآن بر می‌گردد، یعنی قرآنی بوده، در قلب پیغمبر بوده، و این قرآن را آسانش کردیم، نازلش کردیم، «بِلِسَانِکَ» تو عرب هستی، آن را به زبان‌ عربی در آوردیم، چرا؟ خدایا چرا؟ برای این‌که عربی یاد بگیریم؟ که یاد نمی‌گیریم! «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»، شاید متذکر شوید؛ به تعبیر ما خیلی هم خدا امیدوار نیست، چطور خدای‌ تعالی می‌تواند بگوید: قطعاً؟ با وجود این‌که ما حتّی زبان‌مان را زبان‌ عربی قرار ندادیم، شما فکر نکنید در گذشته‌ها این‌طور بوده که ما هستیم، نه! علماء و دانشمندان گذشته، اوّلین کارشان این بوده که عربی یاد بگیرند. شما مثلاً درباره‌ی شیخ‌ کلینی ، درباره‌ی شیخ‌ طوسی، درباره‌ی علمای بزرگ اهل سنت مثل بخاری و ترمذی و مسلم و افرادی از این قبیل تحقیق کنید، متوجه می‌شوید این‌ها همه‌شان فارسی‌زبان بودند، یعنی ترمذی اهل ترمذ افغانستان، بخاری اهل بخارا، شیخ‌ طوسی اهل مشهد، مثلاً خواجه‌‌ نصیرالدین‌ طوسی اهل همان طوس مشهد، شیخ‌ کلینی اهل ری، (دهاتی از دهات شهر ری به نام کلین است) این‌ها هیچ‌جا مشکل زبان نداشتند، شما هیچ شنیدید این‌ها مشکل زبان داشته باشند؟ یعنی رفتند آن‌جا (مناطق عرب‌زبان)، شیخ‌ کلینی در بغداد دفن است، شیخ‌ طوسی در نجف دفن است، خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی در کاظمین دفن است، این‌ها همه آن طرف‌ها رفتند، حالا بخاری و ترمذی و این‌ها هم کتاب‌هایی نوشته‌اند، همه‌ی این‌ها به عربی کتاب نوشتند و آن زمان عربی حرف زدند و هیچ‌جا در تاریخِ زندگی‌شان نیست که مشکل زبان داشته باشند، خیلی عجیب است! یعنی یک جا مثلاً بگویند: شیخ‌ کلینی نمی‌توانست با علمای اهل‌سنت بحث کند، شیخ‌ طوسی نمی‌توانست بحث کند چون زبانش فارسی بود و آن‌ها عرب بودند! از آن طرف حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا امام است، امّا یک عدّه همراه حضرت رضا بودند آمدند در ایران، هیچ‌وقت مشکل زبان نداشتند، هم این‌ها عربی می‌فهمیدند هم آن‌ها، مسلمان باید عربی بلد باشد، شما تاریخ را مطالعه کنید هیچ جا مساله و مشکل زبان نداشتیم ولی الان داریم، الان بنده بخواهم بروم در یکی از این ممالک‌ عربی زندگی کنم، حالا شاید کتابی عقب و جلو کنم و یک مدتی آن‌جا باشم تا زبانم سرراست بشود، چون درسم از اوّل کودکی عربی بوده، کتاب‌ها عربی بوده، بالاخره یک کاری می‌کنم، ولی شماها نمی‌توانید، از شما می‌پرسند: آقا چرا نمی‌توانید؟ می‌گویید: خب ما درس نخواندیم. تو هر روز چند دقیقه عربی صحبت کردی! خب به فکرش نبودیم، ما تا الان به فکر این‌که «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» (حمد/۱-۳) یعنی چه نبودیم، «طوطی‌صفتم داشته‌اند»، عیناً طوطی که نمی‌فهمد چه می‌گوید! می‌بینی طوطی خیر مقدم هم می‌گوید، همه چیز هم می‌گوید، خوب است ما این‌طوری مثل طوطی باشیم؟ یک تکانی به خودتان بدهید!

دنیا سالن امتحان است نه محل اقامت

دو نزول قرآن برای این‌ است که بشر هدایت بشود، یکی نزول سوم و یکی نزول چهارم که خدای‌ تعالی تدریجاً برای مردم آیات را نازل می‌کند، «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»، شاید این مردم متذکر بشوند، همه‌ی این‌ها برای این‌ است که یادتان بیاید، یادتان بیاید که مدّتی شما در مکتب اهل بیت عصمت‌ و طهارت درس خواندید، به خدا قسم شما این موجودی که فکر می‌کنید نیستید، گذشته‌ای داشتید و آینده‌ای دارید، شما که مادّی نیستید که بگویید: «مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَ نَحْیَا وَ مَا یُهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ» (جاثیه/۲۴) آقا چرا این‌طور فرسوده شدی؟ چرا این‌طور چین و چروک در صورتت افتاده؟ طبیعت این‌طور کرده، پیر شدیم! چرا پیر شدی؟ چرا امام تو پیر نشد اما تو پیر شدی؟ چرا امام‌ زمان هزار و صد و هفتاد سال از عمرش می‌گذرد پیر نشده تو چرا پیر شدی؟ برای این‌که او ارتباطش را با خدا قطع نکرده ما قطع کردیم، به جان همه‌مان جریان این‌ است! پانزده‌سال که بچه بودیم خدای ما اسباب‌بازی‌ها بودند، بعد هم که به تکلیف رسیدیم خدای ما تحصیلات و شغل و آینده بودند، بعد هم که زن گرفتیم خدای ما زن بود، بچّه‌دار شدیم خدای ما بچه بود و بقیّه‌ی چیزها، ارتباط با خدا قطع شد، طبیعت‌ِ زندگی در دنیا ارتباط ما را با خدا قطع کرده، شیطان هم فعالیّت کرده، شما را یک جلسه‌ی امتحانی ببرند بخواهند خوب امتحان‌تان کنند، ببینند راجع به آینده‌تان چه فکر می‌کنید و گذشته‌تان را چقدر به یاد می‌آورید، اگر ممتحن زرنگ باشد به قدری این سالن امتحان را نقّاشی می‌کند، به قدری تزئینش می‌کند که شما از در که وارد بشوید اصلاً امتحان یادتان برود، همان‌طوری که ما الان مبتلا شدیم. به‌به! عجب نقشی در آن دیوار است، یک‌ربع بیشتر وقت ندارید، به اعماق نقش دیوار فرو رفتید! صندلی‌ها را جورواجور گذاشته‌اند، یکی مبله است، انسان وقتی می‌نشیند تا کمر در آن نرمی مبل فرو می‌رود، یکی را هم یک صندلی شکسته برایش گذاشته‌اند، انسان می‌گوید: آقا چرا این‌طور فرق دارد؟ کلّی دعوا سر این مسأله ایجاد شده، یکی زن است، یکی مرد است، دیگر همین‌طور شما خودتان حساب کنید. می‌بینید وارد بازار می‌شود گوشت‌ گوسفند را از گوشت‌ گاو خوب می‌شناسد امّا گاو و انسان را با هم فرقی نمی‌گذارد، میوه‌ها را خوب می‌شناسد، من خودم خربزه‌ی مشهد را از دور می‌شناسم، این‌ها را خوب بلدیم. ببینید، همیشه فکرمان در این‌ است که چرا او مبل دارد من ندارم! (نه مبل‌های ظاهری، مبل جلسه‌ی امتحان) چرا او را گفتند آن‌جا بنشیند من این‌جا بنشینم! یک قدری آدم فعالی باشد می‌دود می‌رود نزد ممتحن، می‌گوید: آقا چرا این‌طوری؟ این تفاوت، این تبعیض، یعنی چه؟ چرا ما را این‌جا نشاندی او را آن‌جا؟ ببینید در دنیا همین‌طور هست یا نه؟ چرا خدا به من بچّه نداده! ما الان دَه‌سال است ازدواج کردیم هنوز بچّه نداریم! به تو چه؟ تو کارت را بکن، امتحانت را بده، بچه می‌خواهی چه کار؟ آخرش این‌ است که خدا از این کارخانه نمی‌خواهد بچّه خارج کند، یک کسی از من پرسید: ما دَه‌سال است بچّه نداریم، دکتر هم هر چه رفتیم نشد، گفتم: به تو چه؟ گفت: چی به من چه؟ گفتم: بچّه به تو چه؟ گفت: همین؟ ما آمدیم این‌جا امتحان بدهیم، حالا این مسائل که هوا گرم است، هوا سرد است، هوا بد است، هوا خوب است؛ خب اکثرتان بالأخره یک جایی امتحان دادید، یا در حوزه، یا در دانشگاه یا اقلّش برای راهنمایی‌ رانندگی، یک امتحانی دادید، شما را به خدا هیچ‌وقت شده وارد جلسه امتحان بشوید وقت‌تان هم محدود باشد سر این مسائل اصلاً فکر کنید؟ می‌گویید: فقط بنشینم! حالا هر چه هست باشد، صندلی شکسته هم باشد بنشینم امتحانم را بدهم بروم بیرون. متذکّر بشوید، «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»، حواس‌تان جمع امتحان‌تان باشد، تو این‌جا نیامدی سر صندلی و سر جا و مکان دعوا کنی، هر چه خدا داده دستش درد نکند، البته گفتن دستش درد نکند به خدا غلط است، امّا دست خدا علی‌بن‌ابیطالب است، سیدالشهداء است، هر چه داده داده و هر چه هم نداده باز هم نداده، من امتحان بدهم زودتر این مجلس را ترک کنم و نمره‌ام بیست بشود، هر چه می‌خواهد بشود، غیر از این‌ است؟ «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»، شاید این‌ها متذکّر بشوند.

معنای ذکر و تذکر

طبق روایات متعدد و متواتر، شما دو هزار سال درس خواندید، می‌گویید: این‌قدر درس به چه درد ما می‌خورد؟ باور کنید یکی از صفات‌ حمیده اگر بخواهد خوب در مغز ما میخکوب بشود من فکر می‌کنم حالا دیگر مشکل باشد یا محال است بشود مگر این‌که سابقه‌ی قبلی باشد، یادآوری باشد، الان ما به الاغ (ببخشید، ببخشیدش هم بدتر از همه چیز است) بخواهیم بفهمانیم ظلم بد است، اگر توانستید؟!  اگر درس‌های خاندان عصمت‌ و طهارت در آن وقتی که خدا خلق‌مان کرد نبود، اگر آن قوّه‌ی دراکه‌ای که خدا به ما داده نبود، ما هم مثل حیوانات بودیم! شما اگر توانستید یک صفت بد را به او بفهمانید که بد است، یک صفت خوب را هم به او بفهمانید که خوب است؟ اگر توانستید آن‌وقت بگویید: دوهزار سال وقت لازم نبود! این‌که الان می‌گویند آقا ظلم بد است زود می‌فهمید برای این است که قبلاً به شما یاد دادند، الان یادتان می‌آید، (این مساله خیلی دقیق است، اگر برای شما نبود من این مطلب را نمی‌گفتم، خیلی دقیق است) یادتان می‌آید، متذکر بشوید، در تمام قرآن شاید زیاد برخورد می‌کنید به کلمه‌ی «مذکّر»، «ذکر»، «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»، که ذکر به معنای یاد است، یادآوری، یادآمدن، این‌هاست، با همه‌ی این حرف‌ها ما هم یادمان نمی‌آید! هر چه می‌گویند یادمان نمی‌آید! یادتان می‌آید و این را هم بدانید اگر یادتان نمی‌آمد این شخصی نبودید که الان هستید، اگر به ما یاد نداده بودند و یاد نگرفته بودیم الان مثل حیوانات بودیم، با حیوانات هیچ فرقی نمی‌کردیم. یک عدّه می‌خواهند خودشان را از خدا دور کنند، در همه چیز آمدند یک چیز بدلی کنارش گذاشته‌اند، خدا می‌فرماید: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا» (بقره/۳۱) این‌ها می‌گویند: ما غارنشین بودیم! خودمان با تجربه‌ی خودمان کم‌کم چیز یاد گرفتیم! عجیب است! در کتاب‌های‌مان هم پر است؛ خدا می‌گوید: من آدم را دفعتاً خلق کردم و همه‌ی شما نسل حضرت آدم هستید، می‌گویند: بهتر این‌ است که مرحوم آقای‌ داروین گفته که ما میمون بودیم! حتّی  ما در هندوستان یک جاییرسیدیم یک عده میمون آن‌جا بودند، یک دکتر محترمی هم بود، گفت: این‌ها اجداد ما هستند! بدبختی را ببینید تا کجاست؟! ما اجدادمان میمون‌ها باشند! حالا اگر باز سلسله‌ی حلقه‌ها را به هم می‌رساندند باز خب آدم به شک می‌افتاد، اما حلقه‌های مفقوده‌ای این وسط هست که نمی‌شود میمون یک‌دفعه آدم بشود، این وسط بین ما و میمون‌ها باید یک چند تا نسل دیگری وجود داشته باشد، این را می‌گویند: حلقه‌ی مفقوده، این‌ها گم شده، و الاّ اگر گم نشده بود هیچ! ببینید، همه‌جا با خدا مبارزه می‌کنیم، خدا می‌گوید: همه‌چیزتان من باشم، ما می‌گوییم: خدایا تو حوصله‌ی ما را سر می‌بَری، باشد شیطان ما را بهتر راهنمایی می‌کند! آقایان این را بدانید، (می‌خواهید حساب کنید، با حساب پیش بروید) تمام کارهایی که شیطان پیشنهاد می‌کند به زحمت‌تان می‌اندازد و زحمتش بیشتر از آن چیزهایی است که خدا پیشنهاد کرده، می‌گویید: نه؟ بنشینیم حساب کنیم، من حساب کردم، خدا راحتی برای شما می‌خواهد، خدا رحمن و رحیم است،

راه بیرون رفتن از تاریکی‌ها

خدای‌ تعالی می‌فرماید: «هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ» (احزاب / ۴۳) می‌خواهید در تاریکی بمانید؟ همین تاریکی‌هایی که الان ما داریم، همین تاریکی‌ها، می‌خواهید در همین تاریکی باشید؟ خدا صلوات بر تو می‌فرستد همان‌طوری که بر پیغمبر اکرم صلوات می‌فرستد، بر تو صلوات می‌فرستد برای این‌که از ظلمات به نور وارد بشوی، می‌خواهد چراغ به دستت بدهد، ما خدا را قبول نداریم، من همین امروز صبح بود از خدا تقاضا می‌کردم: «صلّ علیّ لتخرجنی من الظلمات الی النور»، بگویید: خدایا صلوات بر ما بفرست تا ما از ظلمات وارد نور بشویم. تا چه وقت می‌خواهید در تاریکی باشید؟ ما الان چقدر می‌بینیم؟ همین اطاق را، شما را، از همین ظاهر مُلک‌تان بگذرد مَلکوت‌تان را هیچ نمی‌بینیم، ملائکه‌ای که موکّل شما هستند نمی‌بینیم، خدایی که بر شما احاطه دارد نمی‌بینیم، معصومینی که دو آیه‌ی قرآن به این مضمون می‌فرماید: «وَ قُلْ اِعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ » (توبه/۱۰۵) ما مومنین، یعنی این چهارده‌ معصوم را نمی‌بینیم، این همه را نمی‌بینیم، برای چه؟ چون در تاریکی هستیم. یک تکانی به خودتان بدهید، یادتان بیاید، آدم دوهزار سال پای درس یک معلمی بنشیند باز هم او را نشناسد؟ «لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ»، شما صلوات خدا را نمی‌بینید، رحیمیت خدا را هم شاید بعضی نبینند، رحمانیت را که می‌بینید! همین الان خدا دارد رحمانیتش را صد درصد در شما اعمال می‌کند، نفس می‌کشید، سالم هستید، چشم‌تان می‌بیند، گوش‌تان می‌شنود، این را که دیگر نمی‌توانید بگویید من نمی‌بینم! عبادالرحمن باشید، «فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ»، ای پیغمبر! مراقب‌ باش، شما هم مراقب باشید، حواس‌تان پرت نشود، کنار در جلسه‌ی امتحان یکی ایستاده می‌گوید: حواست صد درصد روی امتحانت باشد، مراقب‌باش، چیزی حواست را پرت نکند، حواست به جایی پرت نشود؛ تا وقتی بچّه هستیم و شیرخوار هستیم حواس‌مان جمع است ولی چیزی نمی‌فهمیم، وقتی هم که بزرگ شدیم (من در کتاب سیرالی‌الله نوشته‌ام) آن‌قدر برای‌مان لالایی گفتند که مجبور شدیم به خواب برویم، لالایی‌ها را می‌شنوید، پدر می‌گوید: بچّه جان! فلان کار را بکن، حالا نمی‌خواهم بگویم چون می‌ترسم من باز لالایی برای شما بگویم، بعد مبارزه کنید که چرا انسان نخوابد؟ اکثراً با انسان مبارزه می‌کنند که ما سر جلسه‌ی امتحانآمدیم، یک‌ربع وقت داریم، باید این یک‌ربع را بخوابیم! خواب‌ها صحیح است، کسی که یک دوره تحصیلات جدید یا قدیم (فرقی نمی‌کند چه حوزه باشد چه دانشگاه) می‌کند برای این‌که فردا بتواند یک کاری در جامعه مشغول شود (نه برای خدا، باز برای خدا اگر باشد یک چیزی) برای درآمدش، برای زندگی و‌ سربلندی‌اش، برای این‌که اقوامش نگویند: چرا تو بچّه را بی‌سواد تربیت کردی؟ چرا مدرک نگرفتی؟ چون اسلام هم با بی‌سوادی مخالف است، این را بدانید، علم را خیلی اهمیت می‌دهد، امّا نه علمی که واجبش را ترک کنید مستحبش را بگیرید، علمِ واجب، «انما العلم ثلاثة» (اصول کافی/ج۱،ص ۳۲)، این‌ها را به انسان می‌گوید، هر بچّه‌ای در سنین تقریباً هفده هجده‌سالگی همه‌ی فکرش رفته روی این‌که من چه‌کار بکنم و چه بشوم و چه کسی بشوم که درآمدی داشته باشم، زندگی‌ خوبی داشته باشم، سری در سرها در بیاورم، ریاستی پیدا کنم و امثال این‌ها، هیچ به فکر آخرت نیست. من خوشحالم که الحمدلله اکثر دوستانی که در جلسه هستند جوان‌ها هستند، نمی‌گویم پیرها به درد نمی‌خورند، اگر آن‌ها نباشند ما نیستیم، این را بدانید، ولی خب، زود شروع کنید، زود حواس‌تان را جمع کنید، شما زمان‌تان خیلی محدود است، وقت جلسه‌ی امتحان‌تان خیلی محدود است، تمام فکرتان این باشد که وقتی روح از بدن‌تان بیرون می‌آید به دست‌تان یک ورقه‌ای بدهند که زیرش را وقتی دیدید (انسان اول نگاه نمی‌کند ببیند چه نوشته‌اند، اول نمره‌اش را نگاه می‌کند) نمره‌تان بیست باشد ان‌شاءالله، این فکرتان باشد، عین جلسه‌ی امتحان، «فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ».

نتیجه‌ی بی‌توجهی و غفلت

خدایا! به آبروی خاندان عصمت‌ و طهارت تو را قسم می‌دهیم ما را از خواب‌ غفلت بیدار بفرما، ما را از این سرگردانی‌هایی که در دنیا برای کسانی است که هیچ نمی‌فهمند ما را نجات بده. ماه‌ محرّم است، شما فکر نکنید تزکیه‌‌ی نفس نکردن به یک مُردن ختم می‌شود بعد دیگر تمام است، ما اگر شرح جریان کربلا را خوب دقت کنیم (من نمی‌خواهم روضه برای‌تان بخوانم، گریه و روضه را بروید تنها در خانه‌تان بنشینید خودتان بخوانید و گریه کنید بهتر است، ولی می‌خواهم به مناسبت زمان، یک چند تا کلماتی که ان‌شاءالله از خواب بیدارمان بکند عرض کنم) شما ببینید، عمرسعد می‌گوید: بعضی‌ها می‌گویند که آخرتی هست! ببینید ما این‌طوری نیستیم یا هستیم؟ اگر آخرتی بود که توبه می‌کنیم، و الاّ «وما عاقلٌ باعَ الوجودَ بدينِ» (اللهوف فی قتلى الطفوف/ص١٩٣)، عاقل نقد را به نسیه نمی‌دهد! من در یک جلسه‌ای اثبات کردم آخرت نقد و دنیا نسیه است، این شخص نمی‌فهمد، یعنی این‌قدر فهمش نمی‌رسد که بفهمد دنیا نسیه است، چون هر چه از دست انسان برود مال انسان نیست، هر چه که باقی می‌ماند مال انسان است، «مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ» خدا می‌فرماید: هر چه که دست شماست از بین می‌رود، «وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ » (نحل/۹۶)  شما را به خدا قسم! اگر یک پولی داشته باشید بدانید یک ساعت دیگر یک کسی می‌آید از شما می‌گیرد، این پول، پول است؟ برای شما پول می‌شود؟ یا پولی که در بانک گذاشتید و هیچ‌کس جرأت ندارد که به طرفش برود، هر وقت هم می‌خواهید می‌روید می‌گیرید؟ این پول مال تو نیست، یک مختاری قیام می‌کند، حالا ظاهرش این‌است که نه می‌گذارد تو به مُلک ری برسی، که عمر سعد منظورش این بود، حضرت سیدالشهداء به او فرمود: تو از گندم مُلک ری نصیبت نمی‌شود، گفت: اگر جوِ آن هم به من برسد خوب است! یک الاغی که جو می‌خواهد! روی این‌ها با دقّت کار کنید تا از خواب بیدارتان بکند، ما یک‌وقت این‌طوری نباشیم که «وما عاقلٌ باعَ الوجودَ بدينِ»، نقد را به نسیه نمی‌دهیم! شمر هم همین را می‌گفت، چرا این‌ها این کارها را کردند؟ انسان وجدان دارد. چرا حضرت سیدالشهداء را نمی‌شناختند؟ ما می‌گوییم امام‌ حسین را یک پسر برای پیغمبر بیشتر نمی‌دانستند، امّا چرا انسان این کارهای غیرانسانی را بکند؟ برای این‌که نزد یزیدی که از هر حیوانی حیوان‌تر بود موجّه بشوند، آن یکی را می‌بینید سر سیدالشهداء را از از کربلا تا کوفه (خیلی راه است) می‌تازد که ببرد به ابن زیاد بدهد، و از آن‌جا می‌تازند به شام ببرند به یزید بدهند، چرا؟ نه جدّاً چرا؟ این‌ها را فکر کنید، تنها برای گریه‌کردن عرض نمی‌کنم، درست است انسان نمی‌تواند گریه نکند، طبیعت انسان این‌ است که وقتی به این مصائب می‌رسد گریه می‌کند، آن هم گریه‌ی شما برای بدبختی خود بشر باشد که اگر ما این‌ها را در بین خودمان محترم جا می‌دادیم، از آن‌ها استفاده می‌کردیم، حالا بشریّت به کجا رسیده بود. خدایا به آبروی خاندان عصمت‌ و طهارت ما را در صف دشمنان خاندان عصمت قرار نده. در دعای کمیل می‌گوییم: «وَ جَمَعْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلاَئِکَ» خدایا! ما در دنیا نمی‌خواستیم بین ما و اهل بلا و دشمنان خاندان عصمت جمع بشود، حالا در جهنم بیاییم این طرف را نگاه کنیم یزید ببینیم، آن طرف را نگاه کنیم عمرسعد ببینیم، آن طرف را نگاه کنیم ابن زیاد ببینیم، آخر «هَیْهاتَ، ما ذلِکَ الظَّنُ بک»، هیهات! خدایا ما چنین گمانی به تو نداریم، ولی باید خودمان هم فعالیتی بکنیم، یک همتی بکنیم نگذاریم جزء آن‌ها باشیم، فکرمان فکر آن‌ها باشد و هدف‌مان هدف آنها باشد، و لو اسم‌مان مسلمان باشد، اسم آن‌ها هم مسلمان بود.

دعای ختم مجلس

نسئلک اللهم و ندعوک، باعظم اسمائک و بمولانا صاحب‌الزمان یا اللّه  یا اللّه  یا اللّه  یا اللّه  یا اللّه  یا اللّه، خدایا به آبروی ولی‌ عصر ما را متذکّر به تمام تعلیماتی که خاندان عصمت علیهم‌السلام به ما داده‌اند بفرما، پروردگارا فرج امام‌ زمان ما را برای همین هدف هرچه زودتر میسر بفرما، پروردگارا به آبروی حجةبن‌الحسن تو را قسم می‌دهیم همه‌ی ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده. قلب‌ مقدسش را از ما راضی بفرما. خدایا گرفتاری‌های مسلمین برطرف بفرما. خدایا ما را از امتحان دنیا سرافراز بیرون بیاور. خدایا ما نمی‌دانیم در نزد تو چه نمره‌ای دُرست است (حالا طبق اصطلاح خودمان) پروردگارا نمره‌ی ما را کامل بفرما. خدایا ما را از امتحان دنیا خشنود و با کمال بی‌حزنی از این دنیا ببر. خدایا دین و دنیا و آخرت‌مان را زیر سایه‌ی امام‌ زمان‌مان حفظ بفرما. خدایا بهره‌های زیادی که در این ماه‌ محرم است از همه‌ی آن‌ها ما را بهره‌مند بفرما، عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما. و عجل فی فرج مولانا.

 

  برای دانلود صوت و یا پخش آنلاین اینجا کلیک کنید

۲۶ ذی الحجه ۱۴۲۶ قمری – ۷ بهمن ۱۳۸۴ شمسی – جمعه آخر سال

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواحالعالمينلتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

 اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم کَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ ٭ وَ زُرُوعٍ وَ مَقَامٍ كَرِيمٍ ٭ وَ نَعْمَةٍ كَانُوا فِيهَا فَاكِهِينَ ٭ كَذَلِكَ وَ أَوْرَثْنَاهَا قَوْماً آخَرِينَ ٭ فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُوَ مَا كَانُوا مُنْظَرِينَ (دخان / 25 – 29)

جمعه آخر سال 1426، سال رسمي مذهب مقدّس اسلام، تاريخ قمري كه خداي تعالي در قرآن مي فرمايد: إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِاِثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللَّهِ (توبه / 36) عدد ماهها، در نزد خدا – نه در نزد زرتشتي ها و مسيحيت و مسلمانان بي توجه به مستحبات و واجبات- عِنْدَ اللَّهِ آنهايي كه خدايي هستند و اهميت به واجبات و مستحباتي كه ارتباطي با زمان دارد مثل حجّ و روزه و اعمال مستحبه اي كه در هر ماه قمري دستور داده شده، نزد اينها، نزد خدا، دوازده ماه است. كه اوّل آنها ماه محرم است و آخرين ماه دوازده گانه ماه ذيحجّه است. اِثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللَّهِ يك روزي انشاءالله كتاب اللّه حاكم بر ما كه شد يعني آن كتابي كه خداي تعالي با شرح و توضيح و حقايقي كه حتي أرش الخدش در آن هست و همه احكام و مسائل در آن گفته شده و خداي تعالي راضي است كه آن كتاب در بين ما باشد و اين كتاب اجمالي است كه مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ…  وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ (آل عمران / 7) -وسط آيه را متوجه هستم، مي خواستم به أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ اشاره كنم.- يك آياتي است در قرآن كه متشابه است و بدون مراجعه به معصوم و آنهايي كه قرآن به آنها خطاب شده كه انما يعرف القران من خوطب به، غير از آنها نمي فهمند و بايد حتماً آنها تفسير و تأويل كنند و آنها هستند كه راسخين در علمند كه منظور از علم هم در اينجا همان علمي است كه وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ (رعد / 43) همه علم كتابي كه يك مختصرش در آصف بن برخيا بود تخت بلقيس را با يك چشم به هم زدن از شش ماه راه منتقل كرد به محضر جناب سليمان، اين كتاب و اين علم بايد فقط راسخين در علم، آنهايي كه فرو رفته اند و حقيقت آن علم را بلدند از علم كتاب براي ما بگويند كه پيغمبراكرم باز هم اجمالاً فرمود به علي بن ابيطالب و علي عليه الصلوةوالسلام آنها را نوشت و به صورت كتاب مبين در آورد و آن كتاب مبين، لَا رَيْبَ فِيهِهُدًي لِلْمُتَّقِينَ (بقره / 2) كتابي است كه ديگر قابل شبهه نيست و أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ آن را خداي تعالي در آن كتاب آشكارا و توضيح داده شده بيان فرموده و كساني كه در دلهايشان زيغ و كم استعدادي يا غل و غشي است اينها ديگر از آن كتاب سوءاستفاده نمي كنند. فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌفَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُاِبْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ (آل عمران / 7) براي فتنه انگيزي، براي فساد روي كره زمين از آيات متشابه سوءاستفاده مي كنند ولي از آن كتاب ديگر سوءاستفاده نمي شود چون توضيح داده شده. به خط علي بن ابيطالب نوشته شده، من زياد اصرار دارم كه اين مطلب كه خدا رحمت كند مرحوم آيت اللّه بروجردي زياد اصرار داشتند كه كتاب علي معرفي شود و تمام آنچه كه در روايات صحيح آمده همه اش از آن كتاب نقل شده چه فرموده باشند در كتاب علي اينطور بوده چه امام عليه الصلوةوالسلام نفرموده باشد، همه اش از كتاب علي بن ابيطالب بيان شده، در آن كتاب عدد ماهها دوازده تاست. شما مي گوييد خوب ماه شمسي هم دوازده تاست، ماه ميلادي هم دوازده تا است، اما خود خدا اين دوازده ماه را با آن دوازده ماههاي ديگر، تفاوت گذاشته .آنجا كه مي آيند از پيغمبر سؤال مي كنند: يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِقُلْهِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ (بقره / 189) اين هلال هاي ماه كه در هر ماهي كه تمام مي شود ماه بعدي هلال هايي دارد از باريك ترين شروع مي شود و به پهن ترينش مي رسد و از پهن ترينش شروع مي شود و به باريك ترين باز مي رسد. از اين هلال سؤال مي كنند، چرا ماه قمري يا قمر چرا مثل خورشيد هميشه گرد نيست، نورش يك اندازه نيست؟ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِقُلْهِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ، آن براي وقت مردم است. از امتيازات ماه قمري اينست كه شما اگر تقويم نداشته باشيد، اگر هيچ مسأله اي كه به وسيله آن بخواهيد ماه را بفهميد و بشناسيد نداشته باشيد، فقط شما باشيد و يك بيابان و يك آسمان صاف، حدود ماه را لااقل مي توانيد بفهميد. سابقي ها كه دقيقاً چندم ماه هم هست، آن را هم مي فهميدند. چون انسان با هر چيزي كه ممارست بيشتري داشته باشد به آن دقيق تر مي شود. پس بنابراين اگر اوائل شب ماه هلالي بود معلوم است كه اوائل ماه است، آخر شب هلالي بود معلوم مي شود كه اواخر ماه است. اگر ماه گرد بود معلوم مي شود كه وسط هاي ماه است، اين اندازه را همه مي فهمند. امّا در ماههاي شمسي، يا ماه ميلادي، يا ساير ماههايي كه بعضي ها درست كرده اند شما به هيچ وجه، از هيچ جهتي جز تقويم نمي توانيد بفهميد كه چندم ماه است و در چه موقعيتي واقع شده ايد. بنابراين ما، ماه اسلامي مان، در مقدمه عرايضم عرض كردم عندالله، عندالله بعدش بايد عندالرسول هم باشد، عند الرسول ولَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (احزاب / 21) چون اقتدا ما بايد به پيغمبراكرم بكنيم نزد ما هم كه مسلمانيم بايد عدّه شهور، عدد ماهها دوازده تا باشد و از همين هلال ها هم بايد شروع بشود.

پس يكي از انحرافات ما از صراط مستقيم، بي توجهي ماست. حالا ايران كه هر دو ماهش يعني هم شمسي اش هم قمري اش از هجرت شروع مي شود ولي متأسفانه ممالك اسلامي غير ايران، بيشتر متوجه به ماه ميلادي و سال ميلادي هستند و حتی مبدأ تاريخ شان را  ماه ميلادي و ميلاد مسيح مي دانند. ما براي حضرت مسيح خيلي احترام قائليم، حرفي نيست، حضرت مسيح پيغمبر بسيار باعظمت و بسيار بزرگ كه بعد از پيغمبر ما در پيغمبرها شايد كم نظير باشد ولي در عين حال ماه قمري را ارج ندادن و ماه ميلادي را ارج دادن، علامت بي توجّهي و بي اعتنايي به قرآن و پيغمبر و هجرت پيغمبر و دين مقدس اسلام است. لذا خدا در آخر همين آيه مي فرمايد: ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ (توبه / 36) دوستان سائر الي اللّه وكساني كه سير و سلوكي براي خود منظور كرده ايد و مي خواهيد در صراط مستقيم باشيد يكي از انحرافات صراط مستقيم، بي توجهي به ماه قمري است. الان اگر از ما بپرسند چندم ماه است ما زياد توجّه به آن نداريم و حال اينكه، مثل امروزي آيه ي شريفه ي: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ (مائده / 55) شايد در همين ايّام بوده كه آيه تطهير كه بزرگترين و مهم ترين مسأله است براي خاندان عصمت و طهارت عليهم الصلوةوالسلام نازل شده كه متأسفانه باز هم تاريخش را نمي دانيم. عيد غدير در اين ماه بوده و بالاخره كلي از مسائل پراهميت كه اگر ما تاريخ را ندانيم، اگر ما، ماه قمري را درست اوقاتش را نشناسيم. بسياري از مستحبات، از دستمان مي رود. روز عيد غدير اگر كسي روزه بگيرد معادل با عمر دنيا اجر مي برد. شما ملاحظه كنيد اگر حالا يك جايي باشيد عيد غدير را نفهميد چه روزي است. اوّل وسط و آخر ماه كه روزه اش مستحب است متوجه نباشيد. در جايي باشيد كه همه ي مردم، نگوييد كه بين مسلمانها معروف است نه همچنين چيزی نيست، در ممالك عربي كه آنها بيشتر هم بايد توجه داشته باشند اين مسأله نيست. گاهي مي شود من به بعضي از مسلمانهاي خارج كشور در روزهاي حساس، نيمه شعبان را خوب يادم است. وقتي آنها تلفن مي زدند، سؤالي داشتند من تبريك به آنها مي گفتم، مي پرسيدند چرا تبريك مي گوييد؟ مطلع از نيمه شعبان نبودند! مطلع از شهادت حضرت ابي عبدالله در دهم ماه محرم نبودند! خيلي اهميت بدهيد الان آن چنان بايد حساس باشيد در اين روزها، كه روزهاي بسيار پربركتي است، يك روزهايي است كه خداي تعالي قرار داده براي اينكه سال گذشته را اگر يك ندانم كاري هايي داشته ايد به بركت علي بن ابيطالب عليه الصلوةوالسلام، به بركت خاندان عصمت، به بركت پنج نور مقدس كه زير كساء وقتي واقع شدند حتّي نصاراي نجران ترسيدند با آنها مباهله كنند، به بركت اين آيه شريفه كه تعيين ولايت مي كند بسيار آيه ي صريح و واضحي است. كه خداي تعالي مي فرمايد: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وليّ شما خداست، با واو عاطفه رسول خداست، با واو عاطفه والمومنون، حالا چرا نگفت علي بن ابيطالب؟ عللي من در همين جهت اينكه اسم حضرت را نبرد و فرمود: والمومنون، من در يكي از كتابهايم بيان كردم كه  الان وقتش را نداريم كه عرض كنم كه –مؤمنين- چرا جمع آورده، چرا اسم علي بن ابيطالب را نبرده و بعد هم در ركوع اگر چه در رواياتي است كه حضرت در حال نماز ركوع كرده بودند ولي نماز را در آيه ندارد. آنهايي كه زكات مي دهند وَ هُمْ رَاكِعُونَ، در حال عبادت، حالا در چه حالي علي بن ابيطالب بوده در حال عبادت بوده، همه مسلمانها قبول دارند كه حضرت در حال عبادت اين زكات را داده. زكات كه يك عبادت اجتماعي است و ركوع كه يك عبادت  فردي است هر دو را با هم توأم كرده يعني هم اجتماع را علي عليه الصلوةوالسلام دارد هم به جامعه مي رسد، هم شرح صدري دارد كه كوچك ترين كار اجتماعي از نظرش از بين نمي رود و هم مشغول عبادت است همان جمله اي كه: رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ (نور / 37) وليّ شما يك چنين شخصي است كه هم به اجتماع توجّه كاملي دارد، يك فقيري آمده يك چيزي مي خواهد، كمكي مي خواهد، نبايد از نظر رهبر مسلمين احتياج او مخفي باشد. در عين اينكه بزرگترين و حسّاس ترين عبادت را مي كند، ركوع حساس ترين عبادت است يعني يك عبادتي است كه بايد بيشتر از هر چيزي به آن انسان متوجه باشد. در حال قيام انسان همه جا را مي بيند، در حال سجده انسان هيچ جا را نمي بيند، در حال ركوع خيلي بايد انسان مواظب باشد كه ركوع سالمي داشته باشد، امّا در عين حال كه ركوع سالمي دارد كه خدا تصديق كرده ركوع اين شخصي را كه دارد در حال ركوع زكات مي دهد، انسان بايد داراي يك حالتي باشد كه لا يشغله شأن عن شأن، شما نمي شود كه مشغول يك كاري باشيد و يك كاري كه مخالف اين كار است هر دويش را صد درصد داشته باشيد و هر دويش مورد تصديق پروردگار باشد. يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ، ببينيد توأم كرده، يك چنين فردي را خداي تعالي به عنوان وليّ شما مردم مسلمان قرار مي دهد، وليّ شما مردم مسلمان كيست؟ خداست، خدا جاي خود دارد، خيلي معلوم، روشن، بعد از آن پيغمبر، پيغمبر هم مشخص است براي هر مسلماني پيغمبر معلوم است كه كيست و چيست و چه خصوصيتي دارد. – يك تذكر خوبي دادند دست تان درد نكند – و چه خصوصيتي دارد، پيغمبر معلوم است، مؤمنين، إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ؛ يك مطلبي را ايشان اشاره فرمودند بد نيست مطرح بشود. ايشان فكر كردند من در آيه يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ را متوجه نيستم. نه، من چيزي كه در ذهنم مي آيد البته روايات هم دارد كه در حال نماز حضرت بوده ولي چون يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ عام تر از آن چه كه ما فكر مي كنيم به نظر من مي آيد كه چون راكعون در حال زكات دادن ركوع كرده، البته همانطوري كه عرض كردم رواياتي هم دارد، من مي خواهم بگويم ركوع يك حالت عبادتي است، يك عبادت خاص، حالا چه در نماز باشد، چه در غير نماز، اينكه گفتم چه در نماز باشد چه در غير نماز، منظورم اين نبود كه در آيه يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ نيست، نخواندم هم من، من همه آيه را نخواندم، يك عبادت خاصي است اين نمازي كه ما مي خوانيم اين نماز ما، ركوع دارد امّا ركوع يك عبادت ديگري هم هست. مثلاً وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ (آل عمران / 43) به حضرت مريم خداي تعالي مي فرمايد كه ركوع كن با ركوع كنندگان، آنجا كه اين ركوع اينطوري و اصطلاحي و نماز كه نبوده، حالا نمي خواهم وارد اين مسائل بشوم اجمالاً ركوع يك حالت بسيار عبادت خاصي است. لذا به تنهايي ركن است، مثل سجده نيست كه دوتايش يك ركن باشد، سجده شايد از بعضي جهات اهميتش بيشتر است امّا دو تا سجده بكن تا يك ركن حساب بشود، ولي ركوع يك ركن است، مستقلاً ركن است و اين را هم بدانيد مثلاً – حالا كه در مسأله گفتن، افتاديم – اگر كسي به ركوع نماز جماعت رسيد ركعت اولش درست است امّا اگر به سجده رسيد، يعني اقتدا كرد رفت به سجده، مي خواست تبعيت كند از امام، اينجا بايد آن ركعت را، ركعت حساب نكند، ركعت بعدي را ركعت حساب بكند حالا اينها بحث هاي مختلف كه من اگر يك وقتي بخواهم در معناي ركوع تنها صحبت كنم برايتان عرايضي دارم. اين وليّ را خدا تعيين كرده، دقيق اين نكته را من مي خواستم تذكّر بدهم، خوب دقّت كنيد كه در حال ركوع كه حساس ترين عبادتي است كه شش دانگ توجه انسان به آن باشد در آن حالت به زكات پرداختن مهم است. انسان هم به كار اجتماعي برسد اين نمونه است هم به كار عبادي فردي برسد، هر دو با هم، انجام بشود، در خلفايي كه ادّعاي خلافت داشته اند غير از دوازده معصوم عليهم الصلوةوالسلام، شما يك نفر پيدا نمي كنيد كه يك چنين خصوصيتي داشته باشد، يعني هم در امور اجتماعي عادل باشد و دقيق آنچه خدا مي خواهد و تأييد مي كند انجام بدهد و هم در امور عبادي، لذا اين چنين كسي را خدا مثل امروزي براي پيشوايي و ولايت تعيين مي كند. إِنَّمَا، آن هم با كلمه إِنَّمَا، وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ زكات مي دهند؛ وَ هُمْ رَاكِعُونَ، ببينيد خيلي ساده، حالا چرا نفرمود علي بن ابيطالب؟ به عللي، يكي براي حفظ قرآن از خطر تحريف، كه اين بحث مفصلي دارد و دوّم به خاطر اينكه ساير ائمه را شامل بشود يك نمونه اش علي بن ابيطالب که در حال ركوع دارد زكات مي دهد و نمونه هاي ديگر با توضيحات حضرت رسول اكرم، يا در كتاب علي اينها بيان شده و همه اينها يك همچنين خصوصيّتي دارند. از اعمالشان هم اين خصوصيّت پيداست. تا مي خواست يك بي عدالتي بشود، مي ديديم كه اينها از همه ي مناصب دنيا دست مي كشند كه مبادا يك بي عدالتي به وسيله آنها انجام بشود. اگر علي بن ابيطالب يا حضرت علي بن موسي الرضا عليه الصلوةوالسلام مثل سايرين دست به شمشير مي بردند و قيام مي كردند كه قطعاً طرفدارهاي آنها خيلي بيشتر از طرفدارهاي بني العباس و بني اميه بودند، خيلي بيشتر، نهايت يك عدّه كشته مي شدند، خونريزي مي شد، افراد مظلوم زير دست و پا قرار مي گرفتند، بسياري از اموال مردم ضايع مي شد، پيغمبراكرم وقتي به جنگ مي رفتند در اكثراً دارد كه اعلام مي كردند كه مردم، اي مسلمانها، شما در اين جنگ كه مي رويد به مزارع مردم تجاوز نشود، درختي را از بين نبريد، در سر راهتان، پيرمردي، پيرزني، بچّه اي، طفلي قرار گرفت حواستان جمع باشد كه به آنها تعرّض نشود، كم كم بعد از بعضي از زمامدارهايي كه به نام اسلام زمامداري مي كردند شايع شده بود، يعني ديگر نمي شد جلويش را گرفت، اگر امام مجتبي عليه الصلوةوالسلام يا هر يك از ائمه عليهم السلام مي خواست جنگ كنند، چون آن طرفشان مسلمان بود و مسلمانها به جان يكديگر مي افتادند قطعاً زنهاي مسلمانها، بچّه هاي مسلمانها، افراد ضعيف مسلمان زير دست و پاي اينها اگر پايمال نمي شدند آنها بودند كه اينها را پايمال كنند. روي اين اساس اينها مي خواستند يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ، اين مسأله را دقيقاً به همانطوري كه بحث كردم و توضيح دادم، آن طوري عمل كنند، نمي شد. جبري هم كه نبود بنابراين به صلح تن مي دادند. به كناره گيري تن مي دادند، به اينكه يك گوشه اي باشند، در زندانها باشند، و از اجتماع دور باشند تا خون و عِرض مردم ريخته نشود، خون مردم مثل عرض مردم، عرض مردم مثل خون مردم است، اينطوري نشود. بنابراين اينكه در آيه شريفه فرموده: والمومنون، منظور همه ي يازده امامي است كه بعد از علي بن ابيطالب آمده اند. اينجا نمي خواستم زياد درباره ي اين موضوع بحث كنم چون روز ولايت است، روزي است كه اين آيه نازل شده و انشاءالله ما تابع اين آيه شريفه خواهيم بود و آيه ي مباهله هم كه شنيديد در چند مورد آيه تطهير نازل شد كه يكي از آن موارد در مجادله و مباحثه با نصاراي نجران بود.

پيغمبراكرم فرمود: قُلْتَعَالَوْانَدْعُ أَبْنَاءَ‌نَا وَ أَبْنَاءَ‌كُمْ وَ نِسَاءَ‌نَا وَ نِسَاءَ‌كُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْثُمَّ نَبْتَهِلْفَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْكَاذِبِينَ (آل عمران / 61) يا ما كافريم يا شما، كافر يعني چه؟ يعني حقّ را بپوشاند. پوشاندن حقّ كفر است، از كسي كه نعمت ديگري را مي پوشاند و اعتنا نمي كند و اهميّت نمي دهد و شاكر نيست كافر است تا آن كسي كه حقّ پروردگار را نديده مي گيرد، كفر مراتب دارد.

در آن شب گفتم يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ (كافرون / 1) در اين سوره مباركه، اي كافرين، اي كساني كه كافريد، ما بايد همه ي اين افراد مورد توجّه مان باشد. وقتي مي گوييم يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ، يعني اي كسي كه كفران نعمت مي كني، اين هم كافر است. اي كسي كه خدا را نديده مي گيري، آن هم كافر است. بنابراين فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْكَاذِبِينَ، نصاراي عرب بودند، معني كفر را مي فهميدند، حقّ را نبايد بپوشانند، پنج چهره نوراني، خود رسول اكرم، فاطمه اطهر، علي بن ابيطالب، حضرت امام مجتبي، حضرت سيدالشهداء عليهم السلام، اينها آمده اند. خوب بالاخره انسان وجدان دارد، همه انسانها يك وجداني در آنها هست، حقيقت را درك مي كنند، شما اگر ديديد كه يك نفري در همين مسأله مباهله كه متأسفانه در بين ما ور افتاده، نيست، اگر خدا را موثر بدانيم، چون هم نصاري خدا را مؤثر مي دانستند هم مسلمانها. در اين جهت با هم مشترك بودند و قدرت پروردگار را هم مؤثر بدانيم، قراردادمان هم اين باشد كه هر كس حقّ را بپوشاند و برخلاف حق حرف بزند لعنت خدا بر او باد يك عالم نصاري هر چه هم بي وجدان باشد اين را وجدان مي كند كه اين عدّه از افراد، اينكه پيغمبراكرم نرفته يك چند تا غريبه را با خودش بياورد، نرفته يك عدّه اي كه دوستانش را جمع بكند، جمعيت زياد بياورد، خوب بالاخره در اين جمعيت زياد، يك نفر دعايش مستجاب مي شود، مي ترساند طرف را، نصاري را ممكن است جمعيت زياد بترساند، يك عدّه افراد شجاع باصطلاح بعضي از افراد هستند، بعضي از مسئولين هستند يك افراد درشت قامت و خوش قيافه را پشت سر خودشان مي اندازند كه طرف بترسد از برخورد با آنها، نه! دو تا از نظر ظاهر بچّه، يك زن و در آن موقع يك جوان كه هنوز آنها درست نمي شناختد علي بن ابيطالب را، علي بن ابيطالب از نظر بدني خيلي باصطلاح قد بلند نبود.

 آنچنان هم آن دوتا قدبلند بودند كه علي بن ابيطالب يك روز وسطشان نشسته بود آنها به علي بن ابيطالب گفتند أنت في بيننا كَنون لنا، يعني ما دو تا دراز دو طرفت هستيم تو هم مثل نون لنا، ديده ايد؛ نون لنا را بنويسيد تو قد كوتاه هستي بالاخره، حضرت هم يك جواب ذوقي مثل خود آنها به آنها داد و فرمود: أنا ان لم اکن، اگر من نباشم شما لا، هستيم، دو تا، لا به هم مي چسبد مي شود لا، يعني هر دوي شما نيستيد. وجود شما با وجود من است، به هرحال قد بلند و رشيد و اينها نبود. حتي دارد اصلع البطين، حضرت از نظر قيافه ظاهري معمولي بود به هرحال. اينها آمدند، انسان اگر وجدان داشته باشد مي گويد كه ما شك داريم در حق، اينها حتماً شك ندارند، اقلاً يك طوري با آنها كنار مي آييم نفرين نكنند. لذا همين كار هم شد، كنار آمدند، آنها مسلمان نشدند با مباهله، چون اگر مباهله مي كردند، پايان پيدا مي كرد آنجا ممكن بود كه بقيه مسيحي ها مسلمان بشوند، ديدند آنها از بين رفتند يا مورد لعن پروردگار واقع شدند آنها هم مسلمان مي شدند ولي اينها ترسيدند و مباهله نكردند. پيغمبراكرم اينجا از آن جاهايي بود كه امام حسن و امام حسين را گرفت در بغل، حضرت زهرا را هم گرفت، علي بن ابيطالب هم كه با آنها بود و عبا را رويشان كشيد، جمع شان كرد، يعني ما همه يك واحديم، اولنا محمد، آخرنا محمّد، و كلّنا محمد صلي اللّه عليه وآله وسلم، و اين آيه نازل شد. آيه تطهير، آيه ي تطهير هم آنقدر حرف دارد كه من فكر مي كنم با كمال بي بضاعتي علمي كه دارم مي توانم يك كتاب قطور درباره ي آيه ي تطهير بنويسم. اينقدر مطلب دارد كه چه عرض كنم. إِنَّمَا؛ يكي از علماء نوشته بود حالا روايتش مرسله بود كه علي بن ابيطالب عليه الصلوةوالسلام ديدند يك جا نشسته، دارد با خودش فكر مي كند. سؤال كردند آقا چه فكر مي كنيد؟ حضرت فرمود: مردم چطور متوجّه نيستند، از إِنَّمَا آيه ي تطهير نام مقدس پيغمبراكرم و علي بن ابيطالب وصيّ بر حق در مي آيد، حالا زُبر دارد، بينات دارد، عرض كردم خيلي مطلب دارد و ما حساب كرديم مرحوم خواجه نصيرالدين طوسي حساب كرده همه ائمه را از آيه تطهير با حساب ابجد در آورده، حالا اين بحثي است كه اصل حساب ابجد يعني چه و چطور در مي آيد و چطور مي شود. خوب بعضي هايتان مي دانيد بعضي هايتان نمي دانيد -بنده خدا گفت آنهايي كه مي دانند به آنهايي كه نمي دانند بگويند.- بعد با كلمه يإِنَّمَا، جز اين نيست، خدا اين اراده را كرده بخواهيد يا نخواهيد،  إِنَّمَايُرِيدُ اللَّهُ، اراده پروردگار هم مربوط به آنچه كه اراده شده زمان و مكان دارد امّا براي خدا زمان و مكان ندارد كه اين بحثي است. يك عدّه شان را اراده كرده در گذشته، يريد، به معناي گذشته هم هست، چون زمان ندارد براي خدا، يك عدّه شان اراده شده و اراده كرده و دفع كرده از آنها رجس و پليدي را كه منظور ائمه اطهار عليهم الصلوةوالسلام اند و بعضي ها هم بعداً رجس و پليدي را از آنها رفع مي كند، كه خود اين معناي دفع و رفع خيلي حرف دارد شايد جست و گريخته من گاهي صحبت كرده باشم ولي در عين حال كامل نشده، خدا اراده كرده كه چه؟ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ، اي اهل خانه پيغمبر، اي كساني كه وابسته به خانه پيغمبريد، زنهاي پيغمبر گفتند ما هم هستيم، قائدتاً بايد بگوييم هستند به خاطر اينكه اهل بيت انسان همان زن انسان است، قاعدتاً حضرت موسي گفت: فقال لاهله اُمْكُثُواإِنِّي آنَسْتُ نَاراً (طه / 10) به اهلش گفت كه شما اينجا مكث كنيد من آتش برايتان بياورم، زياد در قرآن خداي تعالي اهل را به زن اطلاق كرده، امّا اينجا اهل البيت است، پيغمبر آنقدر عظمت دارد يك وابسته هايي كه وابستگي بتوانند به پيغمبراكرم داشته باشند. آخر گاهي بعضی چيزها را نبايد جزء خانه دانست، خانه اينقدر اهميت دارد – اين يك نكته دقيقي است دقّت كنيد! – خانه اينقدر اهميت دارد كه اگر شما يك شمش طلا هم آن گوشه گذاشته باشيد آن را نبايد جزء خانه دانست، خانه خيلي بالاتر از اينهاست. خانه پيغمبر، بيت پيغمبر، من اين نكته را نمي توانم خوب بفهمانم لااقل به بعضي ها، هر چه پيغمبر عظمت دارد بايد وابسته هاي به اين خانه و به پيغمبر عظمت داشته باشند، اهل بيت پيغمبر، بيت اول به پيغمبر و بعد هم اهل بيت، شما اگر در ضريح حضرت رضا عليه الصلوةوالسلام ميليونها پول بريزيد نمي گويند اين مال ضريح است بايد هميشه در ضريح باشد، امّا اگر يك قرآن برديد روي ضريح گذاشتيد، قرآن بسيار نفيس، اين مي شود مال ضريح. مثالهاي زيادي مي شود زد ولي اين نكته است، اين كه مي بينيد رسول اكرم (صلي اللّه عليه وآله وسلم) وقتي كه زير كساء بودند اهل بيت عصمت و همه را در بغل گرفته بود روايت دارد همين ام السلمه، بعضي از خانمهايي كه در خانه بودند حضرت گاهي در بغل مي گرفت ولي اينجا آيه نازل شده، همه شان را يكي حساب كن. اين در بغل گرفتن غير از آن در بغل گرفتن است. اين لباس بودن غير از اين لباس بودن است. اهل البيت، إِنَّمَايُرِيدُ اللَّهُلِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ، خدا اراده كرده، كي اراده كرده؟ وقتي كه پيغمبراكرم را خلق كرد، وقتي كه علي بن ابيطالب و انوار مقدّسه معصومين را خلق كرد همان جا چون مخلوق لازمه اش هجوم رجس است به او. شما ببينيد مي گويند خون اگر از بدن در بيايد، بيرون آمد نجس است، در داخل بدن پاك است به مجردي كه خون بيرون آمد از بدن، هجوم ميكروب ها به آن مي شود، ميكروبهايي كه در فضا هستند، يك انسان، يك مخلوق هر مخلوقي كه باشد چون فقير است، به مجرّدي كه خلق شد تمامِ بدي ها به او متوجه می شود، اين را بدانيد. لازمه ي مخلوق بودن است، جهل، ناداني، گناه، معصيت، اشتباه، همه ي اينها هست. به مجرد اينكه خدا اراده بكند كه نباشد، دفع بكند، پيغمبراكرم را خدا خلق كرد وَ وَجَدَكَ ضَالًّافَهَدَي (ضحي / 7) نه اينكه اوّل گمراه شد، بعد هدايت شد. نه اصلاً نگذاشت خدا به آنجا برسد كه پيغمبر گمراه بشود، دفع كرد جهل را از پيغمبر، رجس هم جزء همين هاست. يعني جهل جزء رجس است براي آنها، براي هر كسي، بنابراين پيغمبراكرم وقتي خلق شد ائمه اطهار هم كه نور واحدي بودند با آن خلق شدند خداي تعالي تمام پليدي ها را از آنها دفع كرد، يعني نگذاشت وارد بشود بعد رفع بكند اين يُرِيدُ اللَّهُلِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ تنها رجس را از آنها دفع نكرد بلكه يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً؛ (احزاب / 33) آن چنان هم پاك تان كرد كه وقتي ملائكه چشم شان به اين انوار مقدسه افتاد، به نور علي بن ابيطالب افتاد، اينها خيال كردند خدا اينها هستند. چون مخلوق، خالقش را فرقي برايش نمي كند، مي بيند يك كسي است مافوق آن به ميلياردها برابر، بعد امام مي فرمايد: فسبحنا، فسبحت الملائكه، ما تسبيح كرديم، اينها فهميدند يك كسي بالاتر هست كه ما داريم تسبيحش مي كنيم، فقدّسنا، فقدّست الملائكه، ما تقديس كرديم خدا را، ملائكه هم ياد گرفتند تقديس كردند، از اينجا بنا عرف اللّه، به وسيله ما خدا شناخته شد و به وسيله ما خداي تعالي عبادت شد، و بنا عُبد اللّه، بنابراين اين آيه هم در اين روزها نازل شده، مكرر هم نازل شده ولي در قضيّه نصاراي نجران اين ايّام نازل شده، اين قضيه خانه ي فاطمه زهرا سلام اللّه عليها كه عجيب است، چون بعضي آيات مكرر نازل شده، حضرت رسول اكرم در بين مردم، براي مردم صحبت كرد، تبليغ كرد. يك چيزي را به شما بگويم اگر يك جا صحبت كرديد همه به شما نظر مثبت داشته باشند، خيلي راحت مي توانيد صحبت بكنيد، امّا اگر همه نظر منفي داشته باشند حتي من تجربه كردم در مجلس اگر يك نفر نظر منفي به انسان داشته باشد انسان را خيلي خسته تر مي كند از آن وقتي كه نظر منفي ندارد. من امروز مريض بودم، حتّي فكر نمي كردم صحبت كنم ولي خوب مي دانم شما دوستاني هستيد همه تان بالاخره با اين مطالب آشنا هستيد و نظر منفي نداريد. همين من خودم، همين الان دارم تجربه مي كنم. گاهي يك كسي مي آيد مي خواهد بنشيند با انسان بحث هاي جدل آميز پرغوغاي، پرسرصدا انجام بدهد، اصلاً حاضر نيستي ده دقيقه با او صحبت كني. صحبت مي كنيم، پيغمبراكرم شرح صدرش از همين جا معلوم مي شود كه همه نظر منفي داشتند به او، در عين حال با كمال بلاغت و فصاحت حرفهايش را مي زد. نظر منفي خيلي بد است، يك عدّه باشند مثلاً فرض كنيد اصلاً خدا را قبول ندارند، شما مي توانيد اين حرفها را به آنها بزنيد؟ اهل كمالات نيستند، اهل فهم نيستند، اهل درك نيستند، حواسشان پرت جاي ديگر است، مي توانيد اين صحبت ها را بكنيد؟ انسان اين خصوصيّت را دارد.

از كجا آمدم اينجا؟ بله،حيف که همه تان يادتان رفته! -خوب حرفها را ياد بگيريد شما سركلاس نشسته ايد، من مكرّر گفته ام، گاهي هم خدا از ذهن من مي برد كه ببيند شما حواستان جمع است يا نه؟-

اين را عرض مي كردم كه پيغمبراكرم خسته شده، همه نظر منفي داشتند با پيغمبر، اين خستگي مي آورد، نگوييد پيغمبر نبايد خسته بشود. ما يك كلمه هم با بعضي از مخالفين نمي توانستيم صحبت كنيم، اين را بدانيد. پيغمبر بود كه اين همه صحبت مي كرد، طبيعتاً خسته مي شد، يك روز آمد منزل فاطمه ي زهرا، اني لاجد فی بدني ضعفا، فاطمه من يك ضعفي احساس مي كنم، يك عبايي بياور من رويم بكشم، يك قدري دراز بكشم. اين كار را هم شما بكنيد، يك وقتي خسته شديد دراز بكشيد دست هايتان را باز بگذاريد، حتّي آقاي دكتر به من مي گفت پنجه ات را هم تکان نده. اين خودش يك كاري است، ول كن، يك چند دقيقه خودتان را ول كنيد يك مقداري خستگي تان رفع بشود. خوابيدن هم لازم نيست، همين اندازه. كساء يماني را كه آنجا هست، مال يمن است بياور  فغطّيني به، روي من بكش، خيلي عجيب است! حيف كه ما مسلمانها، ما شيعيان قدر اين راهنمايي ها را نمي دانيم. خدا مي داند من خودم هر وقت كه مريض مي شوم يك چيزي مي كشم مي گويم يا فاطمة اغيثيني، خيلي مؤثر است، حالا مربوط به ايمان من است، مربوط به اينست كه تا چه اندازه ببينم دست فاطمه زهرا دارد اين پتو را روي من مي كشد.

يك مردي بود در مشهد، صد و بيست و پنج سال عمرش بود، سيدي بود من رفتم به ديدنش. گفتم راز طول عمر شما چيست؟ رفت يك لحافي آورد، گفت من مريض بودم حضرت رضا صلوات اللّه عليه تشريف آوردند به عيادت من، من لفظ شان را مي ديدم كه نوشته الّحاف المعاف، بعد آن لحاف را آورد ديدم عيناً خط كوفي نوشته شده كه اين را كشيد حضرت روي من، من خوب شدم. تا حالا هم مريض نشده ام. عقيده داشته باشيد، به خدا قسم اگر شما عقيده به اين مسائل كاملاً داشته باشيد هيچ وقت احتياج به كار غيرعادي لااقل، دوا هم مثل غذاست يا مثلاً فرض كنيد امثال اينها، غذا مي خوريد، دعوا هم ممكن است بخوريد ولي يك كار غيرعادي كه مريضي برايتان پيش بيايد كه اينطوري باشد پيدا نمي كنيد.

كساء يماني را كشيد روي حضرت، خودش مي گويد: فصرت انظر اليه، برگشتم نگاه كردم به پيغمبر، پيغمبري كه خسته شده، رنگش طبعاً يك مقداري ممكن است تغيير كرده باشد، آثار خستگي از سر و صورتش ديده بشود، مي گويد نگاهش كردم كأنّه البدر في ليلة تمامه و كماله، مثل ماه شب چهارده كه تمام و كمال  است آن طوري بود. ديگر مشغول خوشي شدند، حضرت امام حسن آمد، بوي پدربزرگ را من مي شنوم، خيلي است! شامّه قوي، نورانيّت و اظهار لطف رسول اكرم، حالا اين اشمُّ اين چه معنا دارد، خيلي معنا دارد. رائحة طيّبهيك بوي بسيار خوبي، چه عطري، خدايا ما را در دنيا كه از ارتباط با آنها كم موفقيت شده ايم، خدايا در آخرت ما را دائماً با آنها محشور بفرما.

اشمُّ عندك رائحة طيّبه كأنّها رائحة جدّي رسول اللّه، فقلت نعم، گفتم بله، همين طور است. انَّ جدّك تحت الكساء، خدا لعنت كند آنهايي كه مي خواهند به هر وسيله اي كه هست اين فضيلت با اين بزرگي را از فاطمه زهرا بگيرند. حديث كساء سندش چطور؟ وضعش چطور؟ مگر يك كسي ديگر مي تواند يك چنين كلماتي را رديف كند؟ فما كانت الاّ ساعة زماني نگذشت مگر يك چند دقيقه اي، يك چندين وقتي امام حسين آمد. بعد علي بن ابيطالب، همه رفتند دور اين بزرگوار، دور حضرتش جمع شدند حضرت هم اين عبا را كشيد روي سر همه شان، حضرت زهرا هم آمد، جبرئيل گفت: خدايا مي شود ما هم برويم با آنها ششمي شان بشويم؟ ششمي كه تو نمي تواني بشوي، خمسه طيّبه هستند، برو ولي، برو يك هديه هم برايشان ببر، اين آيه را دو مرتبه برايشان بگو، إِنَّمَايُرِيدُ اللَّهُلِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِوَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً؛ خداي تعالي فرمود كه: ما خلقت سماء مبنيه و لا ارضاً مدحيّة و لا قمرا منيرا و لا شمسا مضيئة، خلاصه هيچ جيزي را خلق نكردم الاّ لاجلكم، بايد هم اينطور باشد هر كس غير از اين بگويد، خيلي اشتباه كرده و محبتكم، از هر چه پرارزش تر كلام امير است كه سؤال مي كند از رسول اكرم ما لجلوسنا هذا؟ چه اجري هست براي اين؟ چه فايده اي است براي اين نشستن مان زير كساء؟ حضرت مي فرمايد كه اگر جمعي از شيعيان ما جمع شدند – يكي از علماء بسيار بزرگ اهل معنا در همين قم، منزل يكي از علماء بسيار محترم، فقط كارش اين بود كه مي آمد آنجا، يك عده طلبه ها مي آمدند عصرهاي جمعه حديث كساء مي خواند و مي رفت. خدا رحمت كند اين آقا را، در بهبوهه جنگ صدام و آمريكايي ها ايشان كه در مشهد فوت كرد جنازه اش را بردند كربلا، حالا چطور، من اصلاً بهتم زد. اينقدر امام حسيني بود اين آقا، دوستان مي شناسند. وقتي همين مجلس حديث كساء را كه تشكيل مي داد خودش مي نشست پاي سماور براي دوستاني كه اكثراً هم اهل چايي و اينها نبودند و آبجوش مي ريخت و چايي مي ريخت بالاخره خودش خدمت مي كرد، پيرمردي بود، محاسن سفيد، حديث كساء، يك روز يك چند تا از اين طلبه هاي جوان آمده بودند در آن مجلس، در همين قم كه آقا اين سند حديث كساء؟ آن عالم بزرگ، مرحوم آيت اللّه خندآبادي، كه من خودم خدمت ايشان رسائل و مكاسب و اينها را خواندم فرمودند تا شما دنبال سندش هستيد، برويد دنبال سندش، ما حوائج مان گرفتيم و رفتيم!

عاقل بكنار آب تا پل مي جست     ديوانه ی پا برهنه از آب گذشت

حالا البته نمي گوييم ديوانه باشيد، حديث كساء از احاديث بسيار متقن، متيقّن و بسيار خوب است. امّا ولو احاديث من بلغ هم شاملش بشود در آنجا مي فرمايد كه نمي شود يك عدّه از شيعيان مان دور هم جمع بشوند اين حديث را بخوانند، مکروبي در بين آنها باشد، يعني دل گرفته اي باشد، مغمومي باشد، يك كسي غمي به او رسيده باشد، و لا طالب حاجة يك حاجتي داشته باشد الاّ اينكه خدا به او عنايت كند. قدر اين ثروت هاي عظيم را بدانيد. جمع بشويد چه اشكال دارد؟ همين طوري كه دعاي ندبه را معروف كرديد حديث كساء هم در خانه هايتان بخوانيد، خودتان، زنتان، بچّه تان، خود اهل كساء بيشتر از پنج نفر نبودند، شما هم بيشتر از پنج نفر هم نشد، نشد اين حديث را بنشينيد بخوانيد، حاجتتان هم بگوييد چون حضرت رسول اكرم قسم خورد. و الذي بعثني نبيّا به خدا قسم خورده، كه حوائج داده بشود. خوب امروز من با اينكه مي خواستم كم صحبت كنم به آقاي مدنی گفته بودم شايد من اصلاً نتوانم صحبت كنم مثل اينكه زيادي هم صحبت كرديم. اميدواريم انشاءالله حضرت زهرا سلام اللّه عليها در اين آخر سال، در اين آخر ماه ذيحجه، به همه مان نظر لطف و عنايت خاصي داشته باشد و سال گذشته مان هر چه نواقص داشته ايم صرف نظر بفرمايند و سال آينده را برايمان ميمون و مبارك قرار بدهند. سال آينده چه بهتر از اينكه حضرت ابي عبدالله الحسين شافع روز جزا جلودار ما باشد. بنشينيد از روز اول ماه محرم براي ارتباطتان با حضرت سيدالشهداء يك چند قطره اشك بريزيد. من ديده بودم بزرگاني را، نماز صبح شان را مي خواندند يك قدري تعقيب، السلام عليك يا اباعبدالله قتلوك و ما عرفوك و من الماء منعوك، آقاجان شما را كشتند، شما را نشناختند، از آب منعت كردند، لعن اللّه من ظلمك و لعن اللّه من قتلك.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه پروردگارا به آبروي ولي عصر فرج آن حضرت را برسان، همه ما را از ياران خوب آن حضرت قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضي بفرما، پروردگارا به آبروي حجة بن الحسنگرفتاري هاي مسلمين برطرف بفرما. خدايا سال گذشته ما را نواقص مان، گناهانمان، كوتاهي هايمان را خدايا ببخش و بيامرز، در سال آينده ما را به آبروي ولي عصر موفق به تمام پيروزي ها، خوشبختي ها قرار بده، پروردگارا به آبروي ولي عصر از لحظه اي كه سال آينده كه ظاهراً شب سه شنبه است شروع مي شود خدايا دلهاي ما را متوجه خاندان عصمت و طهارت بفرما، ما را آني از آنها غافل مفرما. دستمان از دامنشان كوتاه نفرما، خدايا ما را به تمام حقايق  و معارف و حِكَمي كه اهل بيت عصمت عليهم الصلوةوالسلام داشتند موفق بفرما، مريض هاي اسلام به آبروي آقاي مان حجة بن الحسن، مرض هاي روحي مان شفا عنايت بفرما، مريض منظور، مريضه منظوره الساعه، مريض منظور، مريضه منظوره الساعه لباس عافيت بپوشان، امواتمان غريق رحمت بفرما. شهداءمان با شهداي كربلا محشور بفرما، عاقبت مان امرمان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا. 

 

لینک ویدیو در آپارات: 

کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۸ ذی الحجه ۱۴۲۶ قمری – ۳۰ دی ۱۳۸۴ شمسی – عید غدیر

اعوذ بالله من الشیطانالرجیم

بسم اللهالرحمنالرحیم

الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسولالله و علی آله آلالله لاسیما علی بقیةالله روحی و ارواحالعالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنةالدائمة علی أعدائهم اجمعین من الان الی قیام یومالدین .

اعوذ بالله من الشیطانالرجیم، «الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دينَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ ديناً» (مائده/۳)

 

مناسبت آیات قرآن با عید غدیر

امروز آن‌قدر مطلب زیاد است که انسان نمی‌تواند مطالب را در این ساعات بیان کند؛ امروز وقتی شروعِ سخن‌گفتن و خطبه‌خواندن و موعظه‌کردن از ناحیه‌ی رسول اکرم باشد، «از پشّه‌ی لاغری چه خیزد»! امروز باید خدای تعالی با ما صحبت کند. من آیات هفتگی را که مناسبت عجیبی با روز غدیر دارد خواندم، که یک گوشه‌ی بسیار پراهمیت قدر مربوط به امروز است، سوره‌ی دخان، – همان‌طوری که قبلا گفته‌ام- ما این آیات را چندین هفته‌ی قبل نوشته‌ایم و برداشت کرده‌ایم و هیچ فکر نمی‌کردم مثلاً سوره‌ی دخان در هفته‌ای که عید غدیر در آن است افتاده باشد. دیشب و امروز که این آیات را می‌خواندند و می‌خواندیم و مطالعه می‌کردم، فکر کردم عجب آیاتی و عجب مناسبتی! و این مسأله – تناسب آیات با جریانات هفتگی- مکرر انجام شده است.

 

فواتح سورهها اشاره به حقایقی دارد

آیاتی که امروز تلاوت شد و همین‌جا آورده‌اند؛ «حم» (دخان/۱)، این حروف مقطّعه‌ی قرآن اشارات عجیبی بر یک حقایقی دارد، مرحوم فیض کاشانی می‌نویسد: اگر تمام این فَواتِحِ سُوَر را جمع کنید، مکرراتش را کم کنید، این جمله از آن خارج می‌شود که «صراط علی حق نمسکه» (تفسیر الصافی، ج ‏۱، ص ۹۱)، راه علی حق است، همه باید به آن تمسک کنند. ببینید سوره‌ی دخان است، این کلمه‌ی اول آیاتی که امروز تلاوت شد، اولین کلمه‌ای که گفته می‌شود: «حم» است. فواتح سور، رموزاتی است که بین دو دوست انجام شده، خدا می‌داند که این چه معنا دارد و پیغمبر اکرم؛ پس چرا در قرآن گذاشتند؟ خب خدا برای پیغمبر اکرم خصوصی می‌فرمود! طبق روایات یک نفر دیگر هم که بتواند این‌ها را برای ما شرح بدهد می‌فهمد و می‌داند و آن حجة بن الحسن ارواحنافداه است، می‌آید می‌گوید این «حم» یعنی چه؟ «حم» چه معنایی دارد؟ درست است که از مغز این فواتح سور، «صراط علی حق نمسکه» در می‌آید، اما بیشتر از این‌ها معنا دارد، یعنی ما چرا مکرراتش را حذف کنیم؟ البته مکررات را حذف کردن و لُبّش را گرفتن یک کاری است، و الاّ «الف» زیاد داریم، «ح» زیاد داریم، «میم» زیاد داریم، «الم»، «حم»، «الم عسق»، این‌ها رموزی است که هر یکی از این رموز کلّی مطلب دارد، تنها این نیست که «صراط علی حق نمسکه»، این برای ماست که ما در زمانی واقع شده‌ایم که راه‌های دیگری هم سر راه ما و جلوی پای ما گذاشته‌اند، راه علی حق است نه راه اصحاب سقیفه، راه علی حق است نه راه خلفای اموی، راه علی حق است نه راه خلفای عباسی، راه علی حق است نه راه متصوفه و آن‌هایی که به‌اصطلاح با افکار بشری می‌خواهند راه را پیدا کنند، راه علی حق است که باید ما به آن تمسک کنیم، بچسبیم، محکم بگیریم تا به بهشت برسیم.

 

اشعار سید حمیری

خدا رحمت کند مرحوم سید حمیری را، سید حمیری یک شخصی است که صاحب الغدیر در اشعار غدیر در کتاب الغدیر از او نام برده و اشعارش را ذکر کرده (الغدیر، جلد دوم، ص ۲۲۲) ، – همان‌طوری که قبلا گفتم یا الان شنیدم- صاحب الغدیر فقط اشعاری که درباره‌ی غدیرخم گفته شده را جمع کرده و روایاتی هم که آورده – از روایات اهل سنت- برای این بوده که این اشعار را معنا کند، در آن‌جا اشعار سید حمیری را آورده، سید حمیری که هست؟ – سیدی که این‌جا گفته می‌شود سید فرزند پیغمبر نیست- سیدالشعراء است که حضرت رضا علیه الصلوة والسلام در آن خوابی که خودشان می‌فرمایند می‌گویند: من دیدم که یک نردبانی گذاشته‌اند صد تا پله دارد، من از این نردبان بالا رفتم، در آن‌جا دیدم که یک قصری است که ظاهرش از باطنش و باطنش از ظاهرش دیده می‌شود، به هرحال لابد یک قصر شیشه‌ای بوده یا بهتر از این، به اندازه‌ی عقل ما همان قصر شیشه‌ای می‌شود، دیدم پیغمبر اکرم نشسته‌اند، وارد شدم سلام عرض کردم، پیغمبر اکرم فرمودند: به پدرت علی بن ابی‌طالب هم سلام کن، سلام کردم، فرمودند: به مادرت فاطمه‌ی زهرا هم سلام کن، سلام کردم، فرمودند: به دو پدرت امام حسن و امام حسین سلام کن، من به آن‌ها هم سلام کردم – چون حضرت رضا و سایر ائمه غیر از امام سجاد و حتی سادات، این‌ها هم فرزندان امام حسین هستند هم امام حسن، چرا؟ به خاطر این‌که همسر حضرت سجاد علیه الصلوة والسلام دختر امام حسن مجتبی بود، سادات حسینی که الان هستند از طرف مادر حسنی هستند و از طرف پدر حسینی- می‌گوید: به این‌ها سلام کردم، یک آقای پیرمرد هم آن‌جا ایستاده بود، حضرت فرمودند: به سیدالشعراء هم سلام کن- به‌به! ان‌شاءالله آقای انوار و آقای بازوند و این‌هایی که این‌جا شعر خواندند و شعرشان هم از خودشان بود ان‌شاءالله زیر لوای این افراد واقع بشوند، تا می‌توانید اگر قریحه‌ی شعری دارید در مدح خاندان عصمت و طهارت شعر بگویید، شعر باقی‌ماندنی است- به این هم سلام کن، من نگاهش کردم، دیدم یک پیرمردی است ایستاده، از اولاد پیغمبر هم نیست ولی حضرت فرمود: سیدالشعراء، آقای شعراء، من به او هم سلام کردم، بعد حضرت فرمودند: شعرهایت را شروع کن، بقیه‌اش را بخوان – که معلوم است که با ورود حضرت رضا، آن آقا، آن سیدالشعراء اشعارش را متوقف کرده تا ایشان تشریف بیاورند بنشینند باز شروع کند- اشعار زیادی است که چون پیغمبر اکرم در خواب – خواب و بیداری ائمه یکی است- وقتی ایشان اشعار را خواند به حضرت رضا فرمودند: به شیعیانت بگو این اشعار را حفظ کنند، و لذا علماء، بزرگان، فتوا می‌دهند که مستحب است اشعار سید حمیری را حفظ کنند، شعرهایش زیاد است که الان هم وقت نیست همان‌طوری که آقای مسعودی نتوانستند خطبه‌ی حضرت رسول اکرم را در امروز بخوانند طولانی است، خیلی حضرت رسول اکرم بیانات دارند، نمی‌شود هفتاد هزار جمعیت را در بیابان سه روز معطل کنند فقط به مردم بگویند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» و خداحافظ! بعد هم این آقایان بنشینند «مولا» را به معنای دوست ترجمه کنند! بگویند که چون علی بن ابی‌طالب دشمن زیاد داشت پیغمبر می‌خواست بگوید با او دشمنی نکنید! دوستش داشته باشید! همین! این اشعار را هم نمی‌شود خواند، من خودم یک وقتی تصمیم داشتم حفظش کنم و الان هم شاید خوب حفظ نباشم، اولش این است که «لأم عمرو باللوی مربع» اشعار از این‌جا شروع می‌شود، یک اشعاری گفته، آن‌هم در زمان بنی‌امیه، بنی‌امیه‌ای که به هیچ کس رحم نمی‌کردند، آن هم در بغداد، که ما الان در مجالس‌مان از باب این‌که باید تقیه کنیم نمی‌توانیم بخوانیم، مضامین اشعارش را عرض می‌کنم این است: روز قیامت که می‌شود، هر کسی از این خلفای اسمی یک پرچمی برمی‌دارد، او صریحاً گفته، حالا نمی‌دانم ما می‌توانیم این‌جا بگوییم یا نه؟! یک پرچمی برمی‌دارد و یکی از آن‌ها ابابکر است، یکی از آن‌ها عمر است، یکی از آن‌ها عثمان است، تعبیراتی از این‌ها دارد که من الان هم باز به شما شیعه‌ها هم نمی‌گویم، که یکی از این‌ها را می‌گوید: «و رایةٌ» یک پرچمی است که بردارنده‌اش «نعثل»، یک روباهی است! این‌طور تعبیر دارد! و این‌ها همه راه‌شان را بلدند، می‌دانند کجا باید بروند، آخر می‌گوید: «و رایةٌ یقدمها حیدر»، یک پرچمی هم حیدر برمی‌دارد، «و وجهه کالشمس اذ تطلع» صورتش مثل خورشید است وقتی که طلوع می‌کند و دوستانش را طرف بهشت می‌برد و بهشت را پُر از این‌ها می‌کند، اشعارش درباره‌ی همین غدیر است که پیغمبر اکرم چطور علی بن ابی‌طالب علیه الصلوة والسلام را روی دست بلند کرد و چقدر عظمت برای علی بن ابی‌طالب علیه الصلوة والسلام قائل شد. من فکر می‌کنم تمام اشعار غدیر، تمام آن‌چه که شعراء درباره‌ی غدیر گفته‌اند – که شاید ده‌ها جلد کتاب باشد- یک طرف، و این دو سه کلمه‌ی قرآن درباره‌ی امروز یک طرف،

 

علی بن ابیطالب مخزن علم الهی است

معنی معجزه بودنِ قرآن همین است، دو سه کلمه، «اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکمُ الْإِسْلَامَ دِینًا»، شما چه می‌خواهید که در این سه جمله نباشد؟ چه هست؟ نعمت خدا تمام شد، یعنی خدا هر چه از این به بعد می‌خواهید به شما داده است، انسان امام خوبی داشته باشد، رهبر خوبی داشته باشد همه‌چیز دارد، انسان اگر امام عادل که خب خوب است، امام معصومی داشته باشد که نان جو که می‌خورد می‌گوید: مبادا کسی پیدا بشود که نان جو بخورد و من اگر نان گندم خوردم در روحیه‌ی او تأثیر کند و بگوید: ای کاش من جای علی بن ابی‌طالب بودم و نان گندم می‌خوردم! در این حدّ از عدالت! امامی که معصوم از جهل است، هیچ‌چیز برایش پوشیده نیست. گاه‌گاهی یک عدّه‌ای پیدا می‌شدند ولو این‌که در آن عده، افراد نخاله‌ای بودند، برای‌شان صحبت می‌کرد، تأسف می‌خورد که چرا این مردم توجّه ندارند، گاهی می‌فرمود: «إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً» (الخصال، ج ۲، ص ۱۸۶)، در این دل من یک مجموعه‌ای از علم الهی است. هر چه در قرآن است و هر چه در کتاب مبین است که همین‌جا خدا خدای تعالی قسم خورده «حم، وَ الْکتَابِ الْمُبِینِ» (دخان/۱-۲) که حتی «اَرشِ خَدش» (الکافی ۱، ص ۱۸۵) هم در آن کتاب هست، در دل من است، بیایید از من چیزی یاد بگیرید، «سلونی قبل ان تفقدونی» (نهج البلاغة/ خ ۱۸۹)، من همیشه بین شما نیستم، قبل از این‌که از بین شما بروم و من را دیگر نبینید از من بپرسید، نخاله‌هایی که پای منبر حضرت بودند – مثل سعد وقاص- بلند می‌شود می‌گوید: اگر تو راست می‌گویی و همه را می‌دانی در سر و صورت من چند تا مو هست؟!! حضرت فرمود: اگر بخواهم می‌گویم، نه تو حسابش را می‌توانی یادداشت کنی، چون باید عدد یک بگذاری و مثلاً جلویش چند تا صفر، تو اصلاً سوادش را نداری و نمی‌توانی بشماری، خب آدم باید بشمارد تا بداند که این راست می‌گوید یا دروغ، آن را هم که نمی‌توانی! ولی یک چیزی به تو می‌گویم که این را بعد بفهمی، یک بچّه‌ای تو در خانه داری، این بچّه‌ات بچّه‌ی من حسین بن علی را در کربلا می‌کشد؛ عمر سعد منظور بود، «بحار الأنوار طبع کمپانی؛ ج ۹؛ ص ۶۳۵» خیلی عجیب است! این آقا معصوم از جهل است، هیچ مطلبی در ماسوی‌اللّه نبود جز این‌که علی بن ابی‌طالب می‌دانست، گاهی در خطبه‌ی تطنجیه ایستاده و از آینده خبر می‌دهد، مثل کسی که آینده را دارد می‌بیند، مثل کسی که همه‌چیز جلوی چشمش است و هست؛ این‌طوری خواهد شد، این‌طوری خواهد شد، زن‌ها چطور خواهند شد، مردها چطور خواهند شد که مفصل است، حتی در این خطبه‌ی تطنجیه یک مطلبی که در زمان ما اتفاق افتاد صریحاً علی بن ابی‌طالب بیان کرده، اسم برده، «ثم یأتی بعد ذلک البهلول الایدح الانددی الاریح المشئوم یومه» (الزام الناصب/ص ۱۵۴)، خیلی عجیب است! بهلول در مشهد در زمان رضاخان قیام کرد، «ایدح الانددی» را ما تحقیق کردیم بود، حالا معنایش چه هست بماند، دو هزار نفر پای منبرش به‌خاطر تبلیغی که ایشان برای حجاب و حفظ حجاب می‌فرمودند، رضاخان کشت، این را صریحاً می‌فرماید، صریحاً حضرت در خطبه می‌فرماید که بر سر کلمه‌ی عدل، شیخ فضل‌اللّه نوری – حالا به تعبیر من- این قیام می‌کند، «فیصلب و یقتل» (الزام الناصب/ص ۱۰۰)، به دارش می‌زنند و کشته می‌شود! اگر خواستید من نشان‌تان می‌دهم، در همین کتابخانه هست، همه‌ی مطالب مثل آینه جلوی چشم علی بن ابی‌طالب بوده و همه هم اتفاق افتاده، بعضی‌هایش البته که ان‌شاءالله در زمان ما اتفاق می‌افتد درباره‌ی ظهور حضرت بقیةاللّه است که ایشان تشریف می‌آورند، دنیا را پر از عدل و داد می‌کنند، این‌ها همه مقدمات ظهور است، این‌ها همه علائم ظهور است. گاهی مجلس‌شان را مناسب می‌دیدند شروع می‌کردند به صحبت‌کردن، یک نفر یک سؤالی می‌کرد، حضرت می‌فرمودند: «شِقْشِقَة هَدَرَتْ» (نهج البلاغة/ خطبه ۳)، یک مطالبی بود که دیگر تمام شد، دیگر صحبت نمی‌کرد، خطبه‌ی شقشقیه معروف است.

 

امام مبین، علی علیهالسلام است

قرآن درباره‌ی علی بن ابی‌طالب فرموده که همه‌ی چیزها را ما در «إِمَامٍ مُبِينٍ» احصاء کردیم (یس/۱۲)، «کتاب مبین» علی است، «امام مبین» علی است؛ مبین یعنی چه؟ یعنی هر کسی یک مختصر عقل داشته باشد – تعصب نداشته باشد، عقل هم داشته باشد، همین دو تا مسأله کافی است – او را به امامت می‌شناسد، قبول دارد، مبین است، واضح است. به امام حسین می‌گفتند که ما تو را به خاطر دشمنی که با پدرت داریم می‌کشیم، این تعصب است، خب پدر یک کاری کرده چرا تو پسر را می‌کشی؟ تازه چرا با علی بن ابی‌طالب دشمن بودند؟ به جهت این‌که تحت فرمان پیغمبر بود؛ احقادی، حِقدهایی، کینه‌هایی از علی بن ابی‌طالب در دل گرفتند، «أَحْقاداً بَدْرِیَّهً وَ خَیْبَرِیَّهً وَ حُنَیْنِیَّهً وَ غَیْرَهُنَّ» (مفاتیح الجنان/ دعای ندبه)، در همه‌ی جنگ‌ها علی علیه‌السلام بود، خب طبعاً پدران همین‌ها بودند که کشته شدند، این‌ها کینه در دل گرفتند، این کینه‌ها سبب شد که زیر بار علم علی بن ابی‌طالب، امامت علی بن ابی‌طالب و همه‌ی فضائل علی بن ابی‌طالب نروند، خیلی عجیب است.

 

تعداد آیات قرآن در فضائل علی بن ابیطالب علیه‌السلام

شما در تمام قرآن بگردید، یک آیه درباره‌ی خلفای قبل از علی بن ابی‌طالب اسماً نیست، یک آیه! یک آیه‌ای هست که این را دیدم در حرم پیغمبر تابلو کردند: «ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا» (توبه/۴۰)، که این در شأن ابی‌بکر است، ما هم قبول داریم، ولی من به یک سنی گفتم که این آیه را برای ابی‌بکر نخوانید، گفت: چرا؟ گفتم: او را ضعیف‌الایمان معرفی می‌کنید، خب بالاخره همین‌طوری مسلمان‌های دیگر او را به عنوان یک مسلمان قبولش دارند، اما ضعیف‌الایمان. یکی از علمای مشهد سه هزار آیه درباره‌ی علی بن ابی‌طالب در کتابش جمع کرده بود، حالا آن را ما قبول نمی‌کنیم، یعنی می‌گوییم نه! هزار و پانصد علم از علوم علی بن ابی‌طالب را معرفی کرده بود، باز می‌گوییم خب شاید هزار و پانصد علم نباشد، اما نوشته است! الان کتاب داریم، کتابش شاید پیش من هم باشد، این هم هیچ، ولی آن‌چه که تمام اهل سنت نوشته‌اند سی‌صد آیه است – که من در شب‌های مکه نوشته‌ام- سی‌صد آیه خیلی زیاد است، یکی‌ همین سوره‌ی «هل اتی» است، «هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئًا مَّذْكُورًا» (دهر/۱)، یک عالم سنی برای من می‌گفت: دوازده دلیل در این سوره بر عصمت علی بن ابی‌طالب هست! خب ما خلیفه را برای چه می‌خواهیم؟ برای قیافه‌اش می‌خواهیم؟ زمان ما دیگر قیافه‌ی او هم نیست، برای اَخم و تَخم‌اش می‌خواهیم؟! عایشه را کتک می‌زد که چرا برای پدرت که مرده گریه می‌کنی؟! گریه حرام! الان هم بعضی‌ها گریه را حرام می‌دانند. علی بن ابی‌طالب وقتی چشمش به بچه‌ی یتیم می‌افتاد که آن زن و فرزندی که حضرت در منزل‌شان رفت و برای آن‌ها نان پخت، پدرشان در جنگ با علی کشته شده بود، یعنی جزء خوارج بود، پدر این بچه‌ها و شوهر این زن از دشمنان علی بن ابی‌طالب بود! حضرت می‌رود در خانه‌ی این خانم، کمکش می‌کند، می‌رود بچه‌هایش را نوازش می‌کند، حالا پدر جزء خوارج بوده در جنگ نهروان کشته شده، دلیلی ندارد که این بچه‌ها ناراحت باشند، می‌رود برای آن‌ها نان می‌پزد و صورتش را حضرت امیر روی آتش می‌گیرد، این انسان با آن فرد خیلی فرق دارد. خدا رحمت کند مرحوم آقای کوهستانی را، می‌گفت: «خدا یک علی داشت آن هم نصیب ما شد»، من با ایشان شوخی می‌کردم، – خدمت‌شان مشرف می‌شدم، خیلی مرد بزرگواری بود- می‌گفتم: خدا چهارتا علی داشت، می‌گفت: آن‌ها همه‌شان یکی بودند، «کلّنا واحد؛ اوّلنا محمّد، آخرنا محمّد و أوسطنا محمد و کلّنا محمد» صلی اللّه علیه و آله وسلم (بحار الأنوار: ۲۶/ ۶- ۷ باب نادر في معرفتهم بالنورانية من كتاب الإمامة ح ۱).

 

شکرگزار و قدردان نعمت ولایت و شیعهبودن باشیم

به خدا قسم قدر بدانید، امروز وقتی که دوستان علی بن ابی‌طالب به یکدیگر برخورد می‌کنند، وقتی همدیگر را می‌بینند،می‌گویند: «الحمدلله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة علی بن ابیطالب»، این دعا نیست که شما برای ثوابش انجام بدهید، این یک خواسته‌ی قلبی است، یک شعف قلبی است، یک خوشحالی است، دیدید مثلاً یک نفری خیلی مریض سختی است؟ یک‌دفعه شفا پیدا می‌کند، دو تا دوستش به هم می‌رسند می‌گویند: الحمدلله، حتی قبل از سلام، الحمدلله او خوب شد، یک چنین حالتی است، واقعاً باید شکر کرد، «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَٰذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ» (اعراف/۴۳)، ما خودمان ممکن بود به این‌جا نرسیم، خدا رحمت کند پدران‌مان را، باز مرحوم آقای کوهستانی – خدا رحمتش کند امروز اسم‌شان به زبانم جاری شد- می‌فرمود: من برای آن پدر اولی که تشیع را پذیرفت همیشه فاتحه می‌خوانم، بالاخره «ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِی إِلَّا ثَلَاثَةَ» (الإختصاص، ص۶)، در این آباء و اجدادمان یک کسی اقدام به کار کرده، زحمت ما را کم کرده، خودمان می‌خواست بیاییم تا برسیم به ولایت علی بن ابی‌طالب خیلی کار داشت.

 

کامل شدن نعمت خدا در عید غدیر

این سه جمله‌ی این آیه: «اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ»، ببینید حتی اگر شما یک مغازه دارید، اگر می‌خواهید جنسش جور باشد، یک نفر آدمِ متفکرِ خوش‌ذوقِ با استعداد که اجناس را بلد است که چطوری جور کند پیدا می‌کنید، وقتی او را آن‌جا می‌گذارید و می‌روید می‌گویید: دیگر امروز من مغازه را کاملش کردم، هنوز هیچ‌چیز نیاورده! می‌گویید: می‌دانم، درست می‌کند. «أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ»، خدا می‌گوید، «وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی»، شما هر چه می‌خواهید فکر کنید، نعمت خدا بر شما تمام شد، یعنی هر چه می‌خواستید خدا به شما نعمت داده، چرا؟ به جهت این‌که یک مسئولی، مدیری، امامی بر کار گذاشته که همه‌ی کارها را انجام می‌دهد! حالا خوشحالم که دین اسلام دین شما باشد، خوشنودم، حالا جمله‌ی دیگر هم هست: «اَلْیوْمَ یئِسَ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ دِینِکمْ» (مائده/۳)، امروز آن‌هایی که کافرند از این‌که دستبردی به دین‌تان بزنند مأیوس شدند؛ این سه جمله خیلی مهم است، از همه‌ مهم‌تر است. قسم به کتاب مبین که ما آن کتاب مبین را، احکامش را، دستوراتش را، «فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ فِيهَا يُفْرَقُ» (دخان/۳-۴) در قلب علی بن ابی‌طالب قرار دادیم؛ حضرت به خودش، به روح مقدسش اشاره می‌کرد و می‌فرمود: «اِنْدَمَجْتُ عَلَى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لاَضْطَرَبْتُمْ اِضْطِرَابَ اَلْأَرْشِيَةِ فِي اَلطَّوِيِّ اَلْبَعِيدَةِ» (شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد، جلد۱، صفحه ۲۱۳)

 

کتاب علی علیه‌السلام

و می‌فرمود که من «کتاب مبین» هستم؛ در «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُديً لِلْمُتَّقينَ» (بقره/۲)، آن کتابی که پیغمبر در تفسیر قرآن فرمود و علی بن ابی‌طالب نوشت که اسمش هم بین اهل‌بیت کتاب علی است، در روایات ما زیاد است (بحارالانوار/ ج۲، ص۲۱، روایت ۵۹)، که اگر آن می‌بود تمام روایات ذیل آیات خودش درج شده بود، البته هست، خدمت ائمه‌ی اطهار علیهم الصلوة والسلام بوده و اگر بعضی از اصحاب می‌آمدند یک جمله‌ای از امام‌شان سؤال می‌کردند، حضرت یک جوابی می‌داد، از امام می‌پرسیدند: این کلمه‌ای که شما فرمودید، این جوابی که شما گفتید از خودتان گفتید یا از پیغمبر؟ حضرت می‌فرمود: از خودم هیچ‌چیز نمی‌گویم، می‌رفت این کتاب را می‌آورد، باز می‌کرد، که طبعاً همان جلدی که این مطلب در آن نوشته بوده می‌آوردند، به قطر ران شتر بوده، بعضی از اصحاب این‌طوری گفته‌اند، حضرت باز می‌کرد می‌گفت: ببین! خط، خطِ علی بن ابی‌طالب، گفته هم گفته‌ی پیغمبر اکرم، پیغمبر اکرم می‌فرموده، علی بن ابی‌طالب می‌نوشته و این‌جاست! خیلی از اصحاب دیدند، در روایات ما زیاد است، منتها مردم به عنوان کتاب رسمی کلاسی خودشان قبول نکردند، چون در آن مطالبی داشت که مسائل را خیلی واضح می‌کرد و از مواریث امامت است و الان هم دست حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه است و آن‌هایی که خدمتش مشرف شده‌اند و یک مقداری خودشان را نباخته‌اند و توانسته‌اند با حضرت یک مقداری صحبت کنند – مثل علی بن مهزیار- شاید این کتاب را دیده باشند، و ان‌شاءالله تشریف می‌آورد، این کتاب دیگر خیلی احتیاج به توضیح و تبیین علماء، بزرگان و فلاسفه ندارد، خودش همه‌چیز را ظاهر نوشته، «وَ لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکرِ» (قمر/۱۷)، ما قرآن را آسان قرار دادیم برای این‌که همه‌تان متوجه بشوید، قرآن این‌طوری است، منتها این قرآنی که ما داریم اصلِ قرآن است، حقیقتِ قرآن است، اجمالِ قرآن است، و آن تفسیر قرآن است، تفسیری که پیغمبر فرموده است. متأسفانه برای شما نمی‌گویند، شما خیال می‌کنید این من‌درآوردی است، نه! درکتاب‌ها پر است از اسم کتاب علی، همین «کتاب مبین» که در قرآن آمده همان کتاب است «وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ» (انعام/۵۹) یا لوح محفوظ که در قرآن آمده «فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» (بروج/۲۲) این‌ها همان کتاب است، چون «و لَا رَطْبٍ وَ لَا یابِسٍ إِلَّا فِی کتَابٍ مُبِینٍ»، اگر منظور این قرآن باشد که هر تَر و خشکی در قرآن است، که نیست! مفسرین هم نمی‌گویند این کتاب مبین، منظور قرآن است، یک کتابی است! بعضی از مفسرین عامه گفته‌اند یک کتابی است! نخواسته‌اند بگویند کتاب علی است؛ شیعه می‌گوید کتاب علی است، اسمش کتاب علی است، چرا اسمش کتاب علی شده؟ چون به خط علی بن ابی‌طالب نوشته شده و علی بن ابی‌طالب در زمان خودشان خیلی خوش‌خط هم بوده، الان قرآن علی بن ابی‌طالب به خط کوفی در بعضی از کتابخانه‌ها هست، نه آن قرآن، نه آن کتاب، آن را خود علی بن ابی‌طالب در مسجد برد و به دست مردم داد، یک قدری نگاه کردند، گفتند: نه، ما خودمان جمع‌آوری می‌کنیم؛ طلحه و زبیر رفتند خیلی اصرار کردند که آقا این کتاب را اقلاً به ما بدهید، حضرت فرمود: دیگر به شما نمی‌دهم؛ چون به دست دو سه نفر غیر معصوم داده بشود این کتاب را بر می‌دارند اول و آخرش را می‌زنند و شلوغش می‌کنند.

 

بعضی از صفات علی بن ابیطالب علیه‌السلام در دعای ندبه

«وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ، إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ» (دخان/۲-۳)، ما درباره‌ی نزول قرآن بحث‌هایی داشته‌ایم که این کتاب را خدای تعالی در لیله‌ی مبارکه، در شب قدر نازل کرد. یک بخشِ مهمِ سعادت بشر که در شب قدر خدای تعالی تنزیل کرده، «فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ» (دخان/۴) که در این‌جا هست، مربوط به غدیر خم است، یعنی امروز وقتی که پیغمبر اکرم علی بن ابی‌طالب را روی دست بلند کرد، می‌بینید: «یفْرَقُ کلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ»؛ «لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ» (انفال/۳۷)، در دعای ندبه که امروز و روز جمعه و آن دو عید دیگر می‌خوانید می‌گویید: «وَ لَوْلا أَنْتَ یا عَلِىُّ»، اگر تو ای علی نبودی «لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى»، بعد از من مؤمنین شناخته نمی‌شدند؛ ببینید خیلی «یفْرَقُ کلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ» است! این‌طوری است، «لِیمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیبِ» است، «وَ لَوْلا أَنْتَ یا عَلِىُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى»، بعد می‌فرماید: «وَ کَانَ بَعْدَهُ هُدًی مِنَ الضَّلالِ وَ نُورا مِنَ الْعَمَی»، علی بن ابی‌طالب بعد از پیغمبر، هدایت بود از گمراهی، جدا می‌کرد، «وَ نُورا مِنَ الْعَمَی»، از کوری نوری بود که به چشم مؤمنینی که باید وارد بشود وارد می‌شد، ‌«وَ حَبْلَ اللهِ الْمَتِینَ»، و ریسمان محکم خدا بود که خدا برای رفع تفرقه‌ی بین مردم مسلمان به مردم داده بود، «وَ صِرَاطَهُ الْمُسْتَقِیمَ»، راه راست، راه علی بن ابی‌طالب است. امیدواریم که امروز عیدی ما را خدای تعالی رساندن دست‌مان به دامن آن کسی که «حَبْلَ اللهِ الْمَتِینَ» است، «صِرَاطَهُ الْمُسْتَقِیمَ» است، آن کسی که اگر نمی‌بود مؤمنین شناخته نمی‌شدند که امام زمان هم همین صفات و خصوصیات را دارد، دست‌مان را به دامنش برساند و کوشش کنیم که جزء دشمنان اسلام و آن‌هایی که حقایق را درک نمی‌کنند، گوش‌شان کر است نباشیم، «لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ» (اعراف/۱۷۹) این‌ها مثل حیوان‌اند، الان شما یک گوسفندی را گوشه‌ی مجلس بسته باشید از حرف‌های ما هیچ‌چیز نمی‌فهمد، از این‌جا هم بیرون ببرید باز هم آدم نشده، «کالْأَنْعَامِ»، آن حیوان آخر تقصیری ندارد، فهمش را خدا به او نداده، ولی به تو که فهم داده، «بَلْ هُمْ أَضَلُّ».

 

انتخاب امام معصوم فقط از طرف خداست

یک عید غدیر می‌آید تغییر کنیم، عید از عود است، یعنی انسان وقتی که عید می‌آید به خوشی‌هایش، به آن‌چه که مایه‌ی سعادتش است برمی‌گردد، از عود می‌آید. عید غدیر بزرگ‌ترین عیدی است که در جهان و در شب قدر خدای تعالی تقدیرش را کرده، شما فکر نکنید حالا ائمه را مردم درست کردند و مردم رفتند رای دادند! این حرف‌ها اصلاً نیست، «مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ» (قصص/۶۸) به مردم این اختیارات داده نشده، امام علیه الصلوة والسلام می‌فرماید: حضرت موسی بنی‌اسرائیل را از دست فرعون که نجات داد خب طبعاً همه مریدش بودند، معجزاتی هم دیده بودند، یکی از معجزات همین بود که این‌ها را وارد آب کرد، دیوار آبی -صریح قرآن است- درست شد، این‌ها که رفتند فرعون که آمد وارد شد آب‌ها به هم ریخت همه را غرق کرد، خب این خیلی مهم است، این عده دیده بودند، بعد معجزات زیادی، عصایش اژدها شد، ید بیضاء داشت، خیلی کارها، در عین حال در میان این‌ها هفتاد نفر را حضرت موسای پیغمبر انتخاب کرد، انتخابات ایشان چون روی جنبه‌های انتخابی بود، در کوه طور در آن میقات وقتی رفتند گفتند: یا موسی! از خدا بخواه که ما او را ببینیم! این‌قدر معرفت نداشتند که خدا با چشم سر دیده نمی‌شود، حضرت موسی دید این خیلی حرف بدی است، آخر گاهی می‌شود انسان یک حرف تند بدی را یک عده‌ای اصرار می‌کنند که بگو، از قول خودش می‌گوید، با خودش می‌گوید: حالا من را خدا کتک نمی‌زند ولی اگر بگویم این‌ها این‌طوری می‌گویند پدرشان را در می‌آورد؛ گفت: «رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ»، در عین حال حضرت موسی تنبیه شد، حضرت باری‌تعالی فرمود: «لَنْ تَرَانِي»، این «لَنْ تَرَانِي» را به آن‌ها گفت، حضرت موسی که اگر نمی‌دانست که خدا با چشم سر دیده نمی‌شود که حضرت موسی نبود! «وَلَٰكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ» به این کوه نگاه کن، «فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي» من یک اعمال قدرتی به آن می‌کنم – به تعبیر من- اگر جایش ایستاد، اگر این کوه ثابت ماند خب حالا می‌گوییم یک کاری برای تو هم می‌کنیم، موسی وقتی نگاه کرد دید این کوه «دَكًّا»، یعنی خُرد شد، «وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا» (اعراف/۱۴۳) حضرت موسی هم غش کرد و افتاد! حالا این با ظرفیت بود که غش کرد، اگر مثل بقیه ‌بود آن‌ها مردند، آن‌ها اصلا روح از بدن‌شان بیرون آمد، که حضرت موسی دست به دامن خدا شد، گفت: خدایا بنی‌اسرائیل که نمی‌دانند چه شد که این‌ها مُردند، بنی‌اسرائیل می‌گویند این خوب‌ها را جمع کردی آن‌جا بردی، خدا را نمی‌توانستی به آن‌ها نشان بدهی آن‌ها را کشتی و برگشتی! یک سمّی چیزی لابد به آنها داده‌ای! حالا این‌ها را زنده‌شان کن لااقل! و خدای تعالی این‌ها را زنده کرد، این‌طوری است،

 

محبت به فرزندان حضرت زهراء سلام الله علیها راه رفتن به بهشت

ان‌شاءالله امیدواریم که خدای تعالی دست ما را به دامن علی بن ابی‌طالب برساند، همه‌ی کارها درست می‌شود، به دامن امام زمان‌مان برساند، دست‌مان را به ریشه‌های چادر حضرت زهرا برساند، یک روایتی یادم آمد خدمت‌تان عرض کنم دیگر ان‌شاءالله مجلس خاتمه پیدا کند، آن روایت این است که روز قیامت که می‌شود، مردم دست‌شان را به ریشه‌های چادر حضرت زهرا بند می‌کنند و وارد بهشت می‌شوند (تفسیر الإمام ‏العسكری، ح ۴۳۲)، امام می‌فرماید: منظور از ریشه‌های چادر حضرت زهرا فرزندان حضرت زهرا هستند (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۸، صفحه ۶۸)، محبت فرزندان حضرت زهراست، و الاّ ریشه‌ی چادر یعنی چه؟ و بعد هم چطوری این همه جمعیت آویزان شوند؟ امیدواریم دست‌مان به ریشه‌های چادر حضرت زهرا و ولایت خاندان عصمت و محبت فرزندان فاطمه‌ی زهرا همیشه وصل باشد.

 

دعای ختم مجلس

نسئلک اللهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه، خدایا عید ما را عید واقعی قرار بده، خدایا در این عید تا اول محرم که دوازده روز طبعاً برای ما عید قرار دادند، خدایا دل ما را با ظهور امام زمان شاد بفرما، پروردگارا همه‌ی خوبی‌هایی که به پیغمبر و آل پیغمبر عنایت کردی به ما هم مرحمت بفرما، از همه‌ی شروری که آن‌ها را دور نگه‌داشتی ما را هم دور نگه‌دار، پروردگارا در دنیا و آخرت ما را با خاندان عصمت محشور بفرما، ما را از یاران خوب امام زمان قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضی بفرما، پروردگارا حوائج این جمع الساعة برآور، خدایا چشم بصیرت، گوش شنوا، زبان گویا، دلی با فهم به ما مرحمت بفرما، خدایا همه‌ی اعضای وجود ما و تمام حرکات ما و کارهای ما را برای رضای خودت قرار بده، در راه خودت قرار بده، در راه بندگی خودت قرار بده، خدایا آن‌هایی که از دار دنیا رفتند از دوستان، مخصوصاً چند نفر، پدر آقای رشیدی و پدرخانم آقای عابدینی، آقای ایمانی عزیزمان که در تصادف شهید شدند، خدایا همه را غریق رحمت بفرما، شهداءمان با شهدای کربلا محشور بفرما، امام راحل‌مان مقامش را عالی بفرما، خدایا به آبروی ولی‌عصر آن‌هایی که به این مملکت خدمت می‌کنند، در این مملکت برای امام عصر، برای دین مقدس اسلام، برای مذهب تشیع خدمت می‌کنند، بالاخص رهبر عزیزمان اجر جزیل مرحمت بفرما، خدایا همه‌ی ما را مشتِ واحد و محکمی در سر دشمنان مملکت و دشمنان دین قرار بده، اموات‌مان، شهداءمان غریق رحمت بفرما، خدایا مریض‌های اسلام شفا عنایت بفرما، مریض‌های منظور شفای کامل مرحمت بفرما، عاقبت امرمان ختم به خیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا.

 

 

لینک دانلود فیلم : کلیک راست و ذخیره

 

۱۰ ذی الحجه ۱۴۲۶ قمری – ۲۱ دی ۱۳۸۴ شمسی – عید قربان

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سيما علی مولانا بقية الله روحی و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم اجمعين من الان الی قيام يوم الدين

وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ (حج / 26).

روزي كه حضرت ابراهيم خانه كعبه را درست كرد خداي تعالي به او فرمود مردم را صدا بزن براي حج. مردم مي آيند از راههاي دور مي آيند مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ (حج / 26) اين يكي از معجزات الهي است. چون حضرت ابراهيم در ميان انبياء خيلي تنها بود و در مكّه به خصوص تنهاتر. در مكّه در آن تنهايي چطور ممكن است خداي تعالي بفرمايد وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ (حج / 26) اعلام كن مردم به حجّ بيايند. نه تلويزيوني بوده، نه بلندگويي بوده، نه راديويي بوده نه تلفن. اين چه معنايی دارد؟ آنهايي كه معتقد به عالم ذر نيستند اينجا بايد جواب بگويند. يا اين آيه و اين خطاب و اين دستور عبث است و يا كارآمد دارد. أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ؛ خود حضرت ابراهيم هم بايد اين كار را بكند. من مي خواهم كوشش كنم مثل آقاي كاشاني صحبت كنم چون گاهي خيلي تند صحبت مي كنم هم خودم خسته مي شوم هم ديگران. خيلي خوشم آمد از طرز صحبت ايشان، دعا كنيد موفق بشوم. اين طوري آدم مي تواند چند ساعت صحبت كند براي اينكه من مخصوصاً روي احساسات كه صحبت مي كنم خودم خسته مي كنم حالا شما را نمي دانم.

اين اعلام به حجّ، اگر مردمي كه در عالم ذر نبودند بگويند مردم در عالم ذر نبودند يا عالم قبل از اين عالم ما نمي داشتيم يا بايد بگوييم دستور پروردگار بيجا بوده و عبث بوده كه محال است يا بگوييم اعلام حضرت ابراهيم بيجا بوده چون شنونده اي نداشته اين هم صحيح نيست. پس ناگزير بايد بگوييم كه همه ما تا روز قيامت نسل مان، گذشتگان ما همه بوده اند حضرت ابراهيم هم به همه اعلام رفتن به حجّ داده. يك استدلال بسيار عالي است از قرآن، يَأْتُوكَ رِجَالاً (حج / 26) يك مرداني – چون رفتن به حجّ دو چيز لازم دارد، حتماً بايد اين دو چيز باشد يكي ايمان و اعتقاد به دين و دستور پروردگار و يكي هم استطاعت، هم استطاعت بدني بايد انسان داشته باشد هم استطاعت مالي، با همين كلمه استطاعت كه مستطيع واجب است به حج برود، نخبه ها را خواهي نخواهي خداي تعالي انتخاب كرده، نخبه در اين حدّ كه ايمان به خدا دارد و ايمان به حجّ و اعمال حج دارد و ديگر اينكه آدمي است پولدار مخصوصاً در گذشته ها كه شش ماه در راه باشد، زن و بچّه اش را خرجي داده باشد، وقتي بر مي گردد زندگيش به هم نريخته باشد و استطاعت مخارج راه خودش را داشته باشد و استطاعت بدني هم داشته باشد تقريباً يك آدمي است كه هم از نظر مالي و هم از نظر بدني و هم از نظر اعتقادي و روحي تا حدّي سالم است. اينها را دعوت كند، لذا اسم اينها را رجال گذاشته اند، منظور اين نيست كه مردها فقط دعوت شده اند به مكه. نه اينجا همين طوري كه روز جمعه بود عرض كردم رجال گفته مي شود يعني مردانه، كار مردانه است، كار قدرتمندان است، زني هم اگر در مورد خطاب واقع شد او مردصفت است، با شخصيت است، پس اين يك استفاده كه عالم ذر به صريح قرآن، حالا آيات ديگري هم هست ولي اين هم يكي از آياتي است كه وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ؛ مردمي كه در عالم ذر بودند كه ما هم بوده ايم آنها بعضي هايشان يك مرتبه جواب دادند بعضي ها خيلي شائق بودند ديده ايد مثلاً يك فردي شما صدايش مي زنيد اين چند دفعه مي گويد بله. فلاني؟ بله بله، دو دفعه مي گويد. بعضي ها هستند بيشتر. مي گويند شايد نشنيده باشد اين محبوب ما، ما را صدا زده چند دفعه مي گويند. در روايت هست كه در عالم ذر هر كس هر چند دفعه گفته باشد بله به حجّ، همان تعداد خواهد رفت. البته زمان ما زماني شده كه به نظر من اگر يك مجتهد باصطلاح قوي و يا به طور قطع شايد بشود گفت زمان ظهور اگر كسي حجّ واجبش را رفته باشد بايد دستور بدهند كه ديگر دفعه دوم يا سوم نرود. به خاطر اينكه يك جاي محدود افرادي كه حجّ واجب به گردنشان است اينها نروند، آنهايي كه چند دفعه مشرف شده اند بروند؟ اين از نظر وجداني صحيح نيست.

طبق حسابي كه كرده اند پنجاه درصد اين جمعيتي كه به حجّ مي آيند مكررات است يعني دفعه چندمين شان است. اين پنجاه درصد نروند. آنهايي كه در صف چند سال است پول داده اند و در گذشته كه اين طوري بوده كه بعضي هايشان از استطاعت مي افتند يا مرده اند و به حجّ واجبشان عمل نكرده اند آنها بروند. به هرحال عمره خيلي خوب است. عمره انسان مي رود همان ثواب ها را ممكن است ببرد، همان معنويت را ممكن است داشته باشد و بسيار هم خلوت، خوب، راحت پس آنهايي كه يكدفعه مشرّف شده اند تا مي توانند كوشش بكنند كه وقتشان را و پولشان را خرج عمره بكنند و به حجّ ايام حج نروند و جا را خالي بكنند براي آنهايي كه عقب افتاده اند. وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ؛ حضرت ابراهيم صدا زد عجيب اين بود كه شما فكر نكنيد قرآن و پيغمبراكرم حج را آورد همانطوري كه فرمودند مسأله حج از زمان حضرت ابراهيم كه اين چهارديواري كعبه درست شد رسميت پيدا كرد والاّ در روايت دارد كه حضرت آدم هم حج كرد. حتي يك نفر از اين مخالفين ادعا كرد كه سلوني قبل أن تفقدوني، از من سؤال كنيد قبل از اينكه من را نبينيد. يك نفر بلند شد از او پرسيد – غير علي بن ابيطالب- چون تنها كسي كه تمام جوابهای سؤالات مردم را مي داد و داد علي بن ابيطالب بود، اين شخص هم مي خواست يك چنين حرفي بزند – يك نفر بلند شد گفت كه حضرت آدم وقتي كه حج كرد چه کسی سرش را تراشيد؟ اين هم ماند که جواب بدهد!  گاهي مي شود كه به زبان يك عده افراد يك سوالاتي مي آيد كه طرف را مفتضح مي كنند. ادّعاي كمتري بكن. حالا شما بگوييد چه کسی تراشيد؟ مثلاً آقاي رفيعي مي گويد حضرت جبرئيل را خدا فرستاد، ساده است. هر جا مي مانيم مي گوييم جبرئيل خوب بوده. به هرحال اينها مطالبي است كه او نتوانست جواب بدهد، همين را هم نتوانست بگويد . پس حضرت آدم هم حج كرده، اول قطعه زميني كه از زير آب بيرون آمد سرزمين مكه بود و بقيه زمين روز دحو الارض شروع كرد به اينكه از زير كعبه و از زير آب خارج بشود. همين دحوالارضي كه تازه هم گذشت و اين سالگردش بود. پس بنابراين حضرت ابراهيم وقتي كه صدا زد به حج، حج از همان جا شروع شد و لذا در زمان جاهليت چون فاصله زيادي بين انبياي اولو العزم تا زمان جاهليت شده بود خيلي وضع حج عوض شده بود. ما مثلاً الان مي گوييم كه بايد مردها لباس شان را بكنند و مُحرم بشوند و لباس دوخته نپوشند قبل از زمان رسول اكرم اينطوري برنامه بود كه زن و مرد لخت مي شدند و دور خانه خدا طواف مي كردند. و طبعاً فحشاء و فجايع زيادي هم بوجود مي آوردند. پيغمبراكرم مطالب را در بيست و سه سال كه از عمر شريفشان گذشت مطالبِ دين را كم كم به مردم زمان جاهليت فهماندند. حتي خداي تعالي كنترل مي كرد چون به هرحال بشر محدود است. حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ (توبه / 127) پيغمبراكرم خيلي اصرار داشت كه زود مردم هدايت بشوند. خداي تعالي به پيغمبراكرم مي فرمود: وَ لَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَي إِلَيْكَ وَحْيُهُ (طه / 114) مي خواهد كنترل كند. كجا بگو، كجا نگو، كم كم بگو. مردم مشروب مي خورند مردم مسلمان، جلسات شُرب خمر و بدمستي در مكه انجام مي دادند پيغمبراكرم مأمور بود كه چيزي نگويد تا وقتي كه خدا بفرمايد كه: إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنصَابُ وَ الْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ (مائده / 90) تا وقتي كه اين آيه نازل بشود. اين طور نيست كه همان روز اولي كه پيغمبراكرم از غار حرا پايين آمد تمام قرآن را براي مردم بخواند. مردم در اين صورت يك كلمه اش را ياد نمي گرفتند. پس بايد چكار كند؟ كم كم، وَ لَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ آرام آرام مطالب را براي مردم بفرمايد. آرام آرام اعمال حج را به مردم بگويد. چون حجّ در وجود مردم جزيرةالعرب بود بخصوص. قبلاً مي آيند هم عياشي هايشان را دور خانه كعبه مي كردند هم برنامه هاي مختلفي كه مي خواستند خوش بگذرانند. تبديل شده بود مكّه به يك پارك پر از فحشاء، بُت ها هم كه اجازه مي دادند! سيصد و شصت تا بُت، اينها همه ساكت بودند در مقابل اين فحشايي كه اطراف خانه كعبه بود. همه ساكت. نه درباره اين جهت، درباره همه چيز ساكت  بودند اينها هم كه همه چيزشان را بُت ها مي دانستند. اينجا بود كه پيغمبراكرم تا سال آخر عمرش برنامه كامل حجّ را براي مردم نفرمود. سپس اعلام كردند هر چه مسلماني است كه مستطيع است مي تواند بيايد امسال پيغمبراكرم مي خواهد برود مكّه و اعمال مكّه را، اعمال حجّ را براي مردم بيان كند. همه آمدند، يعني همه ي كساني كه استطاعت داشتند قدر مسلمش آنهايي كه اطراف مكه بودند و بعد هم از مدينه، از طائف، از تمام جاها جمعيت آمدند، پيغمبراكرم هم اعلام فرمود كه هر كاري من مي كنم جايز است در حجّ شما انجام بدهيد و بعضي هايش را هم كه مي گويند واجب است و همين برنامه اي كه انشاءالله موفق باشيد برويد و خواهيد ديد  كه انسان يعني پيغمبراكرم اين كار را كرد. از مسجد شجره، مسجد شجره باغاتي بود مال علي بن ابيطالب عليه الصلوة والسلام، وسطش -چون اصحاب پيغمبر هر كدامشان كه يك مقداري ملك و املاك داشتند مثل سلمان، مثل خود علي بن ابيطالب كه در تاريخ ثبت است در  آن املاكشان- يك مسجد مي ساختند. چون آن وقتها وسيله و ماشين  نبود كه از مثلاً باغاتي كه در مسجد شجره است ده كيلومتر با شهر مدينه فاصله دارد بتوانند صبح و ظهر و شب، صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء هر دفعه حرکت کنند بيايند براي نماز خواندن در مسجد پيغمبر. همان جا در باغ خودشان، الان هم مستحب است اگر خانه خوبي داريد يك اتاقش را مسجد قرار بدهيد. ثواب مسجد را هم مي بريد. محل عبادتان قرار بدهيد بودند بعضي ها كه اينها در خانه شان يك اتاق را اختصاص مي دادند. ديگر آنجا عكس هاي  اقوام و – شما كه اهل اين حرفها نيستيد- هنرپيشه ها و عكس هاي جواني شان اينها را بگذارند نبوده. يك اتاق ساده اي كه يك سجاده اي هم وسطش افتاده باشد كه هر وقت شما وارد مي شويد ميل به خواندن نماز پيدا كنيد. گاهي انسان در يك اتاقي وارد مي شود ميل به يك چيزي پيدا مي كند بخاطر آنچه كه در آن اتاق است. مثلاً وارد كتابخانه مي شويد خوب يكي از اين كتابها را برداريم ببينيم چيه. وارد يك اتاقي شديد ديديد يك سجاده آنجا افتاده خوب مي گوييد حالا كه اين سجاده اينجا هست، اين هم كه مسجد است نماز تحيت هم كه مستحب است هر جا كه انسان وارد مسجد شد ولو براي تماشا، براي به مسجد اياصوفيا تركيه رفتيد كه خدا لعنت كند دشمنان اسلامي كه اسمشان هم ممكن است مسلمان باشد. ما در مسجد اياصوفي تركيه مي خواستيم نماز بخوانيم گفتند نماز خواندن اينجا ممنوع است! كه يكي از رفقا رفته بود مخفي نماز خوانده بود اين معروف شده بود كه ايشان در مسجد اياصوفي نماز خوانده است. نماز خواندن در مسجد وقتي كه انسان وارد مي شود، هر وقت  وارد شديد قبل از ظهر باشد، هر موقعي كه باشد نماز واجب تان را هم خوانده باشيد مستحب است يعني احترام مسجد به اين است، اگر نخوانديد بي احترامي كرديد به مسجد. وارد شديد اين مسجد را ببينم چطوري ساخته اند يك دو ركعت نماز به عنوان تحيت مسجد، مثل اينست كه انسان به يك كسي وارد بشود سلام نكند. مثل سلام كردن به مسجد است، به صاحب مسجد است. انسان يك دو ركعت نماز تحيت مي خواند وقتي كه يك اتاقي باشد در گوشه خانه شما، يك سجاده هم وسطش افتاده باشد شما هم اين حال را داشته باشيد كه اينجا را به نام مسجدش كنيد. البته انشاءالله اداره اوقاف نمي آيد به عنوان مسجد همه خانه ي شما را بگيرد. پيش خودتان مسجد قرار بدهيد. و من يك راهي به شما مي گويم كه اگر اين كار را بكنيد مي توانيد هم يك وقتي نخواستيد به هم بزنيد و آن اينست كه همين موزائيكي كه كف اين اتاق مي كنيد اين را به عنوان مسجد قرارش بدهيد. يك كاري كردم كه اين مسجد تمام شده، به هم زده، خيلي راحت تا وقتي هم كه باشد مسجد است. مساجدی که طبقه دوم مي سازند همين است. الان چند تا مسجد من يادم است كه اينها در طبقه دوم ساختمان، زيرش مغازه است بالايش مسجد، مربوط به نيت شماست. يك گوشه خانه را، يك اتاق درست مي كنيد حالا ولو اينكه يك اتاق كوچكي هم باشد به اندازه نماز. حضرت رسول اكرم در غار حرا انشاءالله اگر رفتيد برويد غار حراء مي بينيد به اندازه يك نفر نماز بخواند بيشتر غار حرا جا ندارد. يعني اگر شما داريد نماز مي خوانيد يك نفر ديگر نمي تواند بيايد پهلويتان بايستد نماز بخواند. مسجد كوچك باشد. يك متر در دو متر هم –قدش- بس است. يك مطالبي هم به در و ديوارش اگر خواستيد بزنيد كه همه اش مذكّر باشد شما را به معنويات، به حقايق، يادآور خيلي مسائل باشد كه هميشه غافليد. اينها خيلي لازم است. شما فكر نكنيد در مسيرتان براي رفتن و رسيدن به مقام شامخ انسانيت و ارتباط با خدا و انس با پروردگار همين طوري! نه، انسان وقتي در آن اتاق مي رود دَرش را هم مي بندد مي نشيند او هست و خدا هست، خدا هست و او و چهارده معصوم تشريف دارند و شاهدند بر قضيه، آنجا مي تواني با خدا خوب صحبت كني و لذا اگر وضع مادي انسان تا اين حد باشد كه بتواند يك خانه اي دست و پا كند و هر روز اجاره نشين نباشد و باصطلاح خانه هاي مردم كه نمي شود مسجدش كرد انشاءالله از خدا بخواهيد با اين نيت كه اگر خانه ي ملكي به شما داد يك مقداريش را مسجد قرار مي دهيد به همين ترتيبي هم كه من عرض كردم راه حل هست. لازم هم نيست به مردم بگوييد. آقا اين قسمت را ما در محله بهائي هاي مشهد مي خواستيم مسجد بسازيم. زمين مال مسجد گوهرشاد بود. يعني وقف مسجد گوهرشاد بود. همه زمين هايي كه آنجا هست حالا ممكن است يكي بگويد آن طرف تر مسجد بساز كه زمين ملكي بشود. از تقريباً خيلي جلوتر از دروازه قوچان مشهد تا وكيل آباد تمام اين زمينها مال مسجد گوهرشاد بود و ما نمي توانستيم جاي ديگري برويم چون اين محل برايمان مطرح بود. ما اين خيابان صاحب الزمان را كه قبل از انقلاب اسم گذاري كرديم به نام صاحب الزمان صلوات اللّه عليه، اين تا پارك ملت طولش بود.  خيلي خيابان است. يعني الان بعد از انقلاب آن خيابان چند تكه شده. اين كه الان اولش است خيابان صاحب الزمان است بعد شده خيابان آبكوه، بعد شده خيابان آيت اللّه دستغيب، بعد بلوار سجاد، بعد اين چهارتا پنج تا اسم روي اين قسمت از خيابان گذاشتند. يكي آمد به من گفت كه شما كه ثبت داديد و چه كرديد و اينها، يك اقدام بكنيد. گفتم حالا تمام كره زمين را به نام صاحب الزمان بگذارند ارزش ندارد. آن هدفي بود، صد و پنجاه خانوار بهائي را ما مي خواستيم از اينجا متفرقشان بكنيم. اينها با هم اينجا جمع شده بودند نمي گذاشتند شيعيان اينجا در نيمه شعبان جشن بگيرند. اين را خود من ناظر بودم، هدف اين نبود كه ما يك افتخاري به حضرت ولي عصر داده باشيم كه اسم شما را اينجا پياده كرديم. حالا ديگر تمام كره زمين كه چيزي نيست ماسوي اللّه به نام حجةبن الحسن عليه الصلوة والسلام است. اين هم كه مي بينيد اين تكه را ما اسمش را خودمان بر نمي داريم به خاطر اينكه توهيني از اين طرف نشود. باز مردم نگويند كه چرا اين نام را از بين برديد والا حالا ديگر اين مسائل نيست. مسجدي در خانه تان انشاءالله بسازيد. خيلي هم ساده، يك تكه از زمين يا اتاق، يك متر در دو متر از زمين، يك اتاقي كه مهمان خانه تان هم هست، مي شود اين را موزائيكش را، گچش، سيمانش، همان تكه اي كه هست اين را به عنوان مسجد بريزيد ثواب خواندن نماز در مسجد را به شما خواهند داد. در زمان علي بن ابيطالب عليه الصلوة والسلام و زمان ائمه عليهم السلام الان همين مسجد پيغمبر از همين قبيل است كه خانه پيغمبر كنار همين مسجد بوده يعني فاصله حتي به هيچ وجه نبوده خانه علي بن ابيطالب هم همين كنار مسجد بوده هيچ فاصله نداشته. اما اگر املاكي داشتند من مسجد سلمان را در اطراف مدينه كه در باغات حضرت سلمان بود ديده بودم در اوائلي كه مشرف شده بوديم به مكه، بعد وهابي ها خرابش كردند و حتي يك چند درخت را مي گفتند از زمان سلمان مانده كه من بعيد مي دانستم. ممكن است مثلاً آن درخت از بين رفته باشد بعد از دانه خرمای آن درخت مثلاً باز كاشته باشند حالا به هرحال چند تا درخت هم بود كه اينها را من يادم است همان سالي كه مسجد را خراب كردند اين هفت  هشت تا درختي هم كه مربوط به اين بود كه مي گفتند سلمان كاشته، اينها را هم آتش زده بودند و مدتي هم اين سوخته هاي درخت بود. بعد هم ديگر صافش كردند. آن دامنه بيابان مسجد شجره برويد مي بينيد كه يك جاي بسيار وسيعي است، حدود ده كيلومتري هم شايد با شهر مدينه فاصله داشته باشد اين مسجد شجره، اين محل اسمش بئار علي است. بئار جمع بئر است. بئر يعني چاه، آن وقتها آب رودخانه كه نبود آن زمان اينجا، چاههايي حضرت امير مي كَندند و از كلمه بئار هم استفاده مي شود كه چاههايي و وسط آن زمينها حضرت امير صلوات اللّه عليه مسجدي ساخته بود. وسط درختها، مال خود علي بن ابيطالب هم بود و لذا اسمش را گذاشته اند مسجد شجره، خود سعودي ها مي گويند بئار علي، به ما نمي گويند براي اينكه نرويم تصاحب كنيم بگوييم ما شيعه هستيم و بالاخره مال علي به ما مي رسد يا شما همه تان نه، لااقل سادات همانطوري كه فدك را غصب كردند اين درختهاي علي بن ابيطالب و چاهها را همه را  گرفتند، پر كردند، حالا لوله كشي كرده اند، مسجد شجره بسيار جاي مفصلي شده. مثل امروزي در آن اوائل حضرت ابراهيم وقتي كه خانه را تمام كرد وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ؛ حالا اعمالش را خودت انجام بده و روز آخر، روز اعمال حجّ، روز دهه ذيحجه، روز عرفه پيغمبراكرم دستور داد همه تان بياييد من مي خواهم اعمال مكّه را به شما تعليم بدهم. همه آمدند.لذا اختلافي هم بين شيعه و سني در مكه نيست تشريف بردند از ظهر عرفه رفتند به عرفات تا مغرب ماندند،  ماندن تنها در آنجا، دعا خوانديد چه بهتر، خوب طبعاً آدم در يك بياباني بيكار نمي نشيند، دعا مي خواند، توسلاتي دارد، خيلي هم بيابان نوراني عجيبي است. چون اكثرتان جوانيد ممكن است نرفته باشيد، يك نورانيت خاصي دارد حتي در غير موسم يعني اگر در فرض كنيد ماه ربيع الثاني هم كه برويد وقتي آدم مي رود در بيابان عرفات، مي فهمد كه يك نورانيت خاصي دارد مخصوصاً جبل الرحمه، يك كوهي است در وسط عرفات كه اسمش جبل الرحمه است. مردم معمولاً مي روند روي كوه آن هم خيلي بلند نيست كه هر كسي نتواند برود. نه، همه مي توانند بروند. پله هم زده اند و مي روند آن بالا، يك دو ركعتي هم -آنجا يك مسجدي است- نماز مي خوانند اين جبل الرحمه است. پيغمبراكرم از ظهر عرفه – يعني واجبش اينست – از ظهر عرفه تا مغرب آنجا وقوف اول است. ميقات اول است، انسان بايد آنجا بماند، مغرب كه شد ديدند پيغمبراكرم حركت كردند آمدند به اذان صبح، تا اذان صبح انسان وقت دارد. در راه مي خواهد معطل بشود راه زيادي نيست ولي تا اذان صبح وقت دارد كه خودش را برساند به مزدلفه، مزدلفه و مشعر اسم يك محل است. اينجا خودشان را رساندند از اذان صبح تا اول آفتاب اينجا وقوف كردند، توقف كردند. طبعاً انسان نماز صبحش را آنجا مي خواند برنامه هايش را انجام مي دهد و مشعر به عنوان سنگ جمع كردن نيست. حالا ديگر هر چيزي را ما رويش اسم گذاشته ايم. سنگ را انسان مي تواند از قبل از حرم، چون يك دايره اي است اطراف مكه تحت عنوان حرم، كه آنجا مشركين نبايد وارد بشوند، در آنجا احترام خاصي دارد و اگر خواستيد سنگي جمع هم بكنيد بايد از بيرون حرم بياوريد در داخل، چون مُني در داخل حرم است ولي مشعر در خارج حرم است. اينها را مي گويم كه انشاءالله رفتيد يادتان باشد خلاصه اي است كه اينها را پيغمبراكرم انجام داده. سنگ از آنجا جمع مي كنند به خاطر اينكه خارج حرم است حالا اگر شما آن طرف، طرف مثلاً غرب است شما از طرف شرق قبل از حرم شما سنگ برداشتيد اشكالي ندارد. ما يكي دو دفعه هم دوستاني كه همراه مان بودند اين دستور را دادم و عمل هم شده. دقت كرديد؟ از آنجا سنگ جمع كنيد. حالا اين چون سر راه حجاج واقع شده عجيب هم هست هر سال سنگ جمع مي كنند باز هم هست. سنگ هاي حساب شده ي تراشيده شده نه تراش مثل نگين انگشتر ولي همه يك اندازه، زياد هم هست. و سنگي هم که مصرف شد هم سني مي گويند هم شيعه، نبايد دو مرتبه مصرف بشود، مي آيند جمع مي كنند. از اطراف مكه هم هر كجا خارج از حرم بود مي توانيد سنگ جمع كنيد خيلي مسأله اي نيست، پيغمبراكرم از همين مشعر سنگ برداشت تشريف آورد براي مُني، مُني يك صحرايي است كه يك قدري گرفته است به عكس عرفات، حتي در بعضي روايات دارد كه اگر فلان خطا را حاجي كرد بايد يك قدري بيشتر در مُني بماند. سجن الحجاج مي گويند به آن. آدم به او فشار مي آيد هم از نظر جوش، هم از نظر كارش، اصلاً انسان فراموش مي كند كه عيد قربان است امروز! اينقدر گرفتاري انسان دارد. حالا بگويم چند تا گرفتاريش را، اول اينكه بايد با آن شلوغي به جمرات سنگ پرتاب كند كه گاهي پنجاه تا سنگ مي زديم هفت تايش مي ديديم مي خورده. آخر بايد ببيني سنگ تو به آن جمره خورد در هر لحظه هم هزاران سنگ مي آيد خيلي كار مشكلي است. دوم اينكه بايد گوسفند بكشي برگرد برو در آن مسلخ، يك جايي هست كه گوسفندها، حالا آن وقتهايي كه ما رفتيم آن گوسفندها را ريخته بودند  تا زانو پا را مي گذاشتيم توي خون گوسفندها، مي خواست برويم كه يك گوسفندي انتخاب كنيم آن وقت هم خود آدم بايد بكشد ما هم كه تا حالا قصابي نكرده بوديم قصاب مي كُشت ما دستمان را مي گذاشتيم با دست او حركت كند البته نائب گرفتن هم اشكال ندارد ولي خوب، قصابي اش بهتر است. گوسفند را بكشيم يك مقداري از گوشت اين گوسفند را بايد خودت بخوري كه كاروانچي ها نمي گذارند ولي در صريح قرآن است فَكُلُوا مِنْهَا (حج / 28)بخوريد از اين؛ ما هم مي خواستيم به اين عمل كنيم، يك ران گوسفند از آنجا برداشتيم تمام زندگي مان خوني و احراممان؛ همه اينها را بايد تطهير بكنيم بعد هم يك سلماني ناشي سرمان را از بيخ بتراشد! يك تكّه اينجا مو بگذارد، يك ذره آنجا، بد بتراشد و يك ذره خوني، اينقدر گرفتاري كه انسان واقعاً يادش مي رود كه عيد بوده. هر چه عرفات خوش گذاشته اينجا اينطوري است، روز عيد و تا شب هم بايد آنجا باشيد. ميقات اينست كه از اوّل مغرب تا نيمه شب حضرت رسول اكرم ماندند اينجا تا نيمه شب، بقيه اش آزادي مي تواني بروي مكه، اين طرف آن طرف مي تواني بروي ولي در مُني از اوّل شب يازدهم تا نيمه شب يازدهم و از اوّل شب دوازدهم تا نيمه شب دوازدهم يا از نيمه شب يازدهم تا اذان صبح، نصف از شب را بايد آنجا باشي، شب هم بايد باشد و باز هم روز دوم همين برنامه حالا گوسفند نمي خواهي بكُشي، سرت را  هم كه يك دفعه تراشيدي منتها رمي جمرات هست، رمي جمرات عقبه را خدا آن چنان مشكلش كرده كه ديگر گفت آه حاجي بالا مي آيد! من يكي از مراجع تقليد را كه در ايران مشكل بود ببينيمش ديدم اين خودش را جمع كرده و رفته جلو  ايستاده با دقت دارد به اين جمره عقبه سنگ مي اندازد ملت هم از اين طرف و به آن طرف، مي اندازندش . آخرش ما يك قدري كمكش كرديم چون آن موقع من جوان بودم او پيرمردي بود. خيلي مشكل است. واقعاً انسان را خدا با خاك يكسان مي كند، خيالتان راحت باشد. كاري كه در اتاق خانه تان نمي كنيد آنجا بايد انجام بدهيد. روي زمين ها بخوابيد همه اين كارها را پيغمبراكرم انجام داد. اينها را من همه را براي اين جهت مي گويم، جمره عقبه چون نيمي از پايه از هر طرف مي شود آن دو تا را زد ولي اين يكي را بايد از يك طرفش بزني يعني پشتش نبايد بزني. تمام اين جمعيت مي آيند اين جلو طبعاً، وقتي اين جمعيت آمدند جلو، يك ازدحام فوق العاده اي مي شود كه اكثراً آنجا يا مجروح زيادي داريم يا كشته شده هم داشتيم، زياد، چهارصد نفر آن سالي كه من بودم همان نزديك البته علت ديگري هم داشت كشته شدند. بعد پيغمبراكرم تشريف آوردند با تمام اصحابشان، با تمام مردم براي اعمال حج، اعمال حج چه هست؟ انسان وارد مسجدالحرام مي شود، مُحرم است هنوز ولو اينكه وقتي گوسفند كُشت ديگر از احرام تا يك حدي مي آيد بيرون، ولي صد درصد از احرام نيامده بيرون. مي آيد مسجدالحرام، آنجا طواف مي كند، جمعيت خيلي زياد، مخصوصاً الان .طواف كردند پيغمبراكرم، طواف هم با شتر طواف كردند، سواره طواف كردند به خاطر اينكه حالا اگر يك كسي نتوانست پياده طواف كند برود سوار بشود، لذا  گاهي يك چيزهايي هست روي سر مي گذاشتند آن وقتها، حالا نمي دانم چكار مي كنند من خيلي وقت است مشرف نشده ام به حجّ و افراد را مي نشانند خيال مي كرديم مريض ها را آنجا مي نشانند. نه! هر كسي دلش هم بخواهد مانعي ندارد. اگر خالي باشد با ماشين هم مي شود، با دوچرخه هم مي شود طواف كرد. حضرت رسول اكرم مخصوصاً سواره طواف كردند براي اينكه اين را به مردم بفهمانند مي شود طواف اينطوري كرد. طواف مطرح است، حالا دور خانه كعبه كه من پيشنهادي آن وقتها با بعضي از علماء آنجا آشنا بوديم گفتيم تله كابين بكشيد همه بيايند در تله كابين، دور بزنند اينكه اشكالي ندارد،  منتها گفتند نمي شود . يا مثلاً كف مسجدالحرام را يك طوري كنند كه خودش بچرخد. مثل اين  پله برقي ها، حالا پله نه، صاف بچرخد خودش. اينها هم بيايند بايستند، خسته نشوند، اينقدر تزاحم پيدا نشود و مي شود. اينها مي شود ولي از نظر اسلام خود سني ها و شيعه ها همه جايز مي دانند و بهترينش به نظر من تله كابين است كه دور بزند. حالا به هرحال پيشنهادهايي است كه به دردِكسي نمي خورد و آنها هم كه قبول نمي كنند و ما هم كه اينجا نشسته ايم حرفمان جايي نمي رسد.

بعد پيغمبراكرم تشريف بردند براي سعي بين صفا و مروه، البته بعدش دو ركعت نماز، وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ (بقره / 125) باز هم اسم حضرت ابراهيم مطرح است. بگيريد از مقام ابراهيم، مُصَلًّي،يك جايي نماز بخوانيد. اگر انشاءالله مشرف شديد نزديك مقام ابراهيم برويد ببينيد جاي دو تا پاي حضرت ابراهيم هست. اينهايي كه مي گويند قدمگاه حضرت رضا خرافات است آنجا را بروند ببينند. اين دو تا پا آنچنان هم فرو رفته در سنگ، شايد پنج سانتيمتر گودي اين جاي پا هست و آمده در قرآن، وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّي، همان حدود بايد نماز بخوانيد كه در مناسك هست. بعد مي رويد براي سعي صفا و مروه، سعي صفا و مروه از صفا شروع مي كنيد مي رويد به مروه، از مروه باز مي گرديد به صفا اين دو تا سعي است يعني هفت مرتبه بايد اين كار را بكنيد. هفت مرتبه يك رفتن، يك برگشتن، يك رفتن، يك برگشتن، يعني مثلاً مي رويد برمي گرديد، مي رويد بر مي گرديد، مي رويد بر مي گرديد، مي رويد تمام مي شود. نه اينكه هفت دفعه برويد و برگرديد اينطوري نيست. از صفا شروع مي شود به مروه تمام مي شود. در مروه هم تقسيم كنيد. اينها كارهايي بوده كه پيغمبراكرم انجام داده، بعد باز بر مي گرديد باز طواف نساء انجام مي دهيد. طواف نساء چه هست؟ با اين كار احرام انسان ديگر تمام مي شود، يعني با اين طواف نساء. اگر طواف نساء را نكنيد همين طور بياييد ديگر حق نداري به زن خودت و غير زن خودت، هر زني حلالي حق نزديكي نداري. محرم است ولي حق نزديكي نداري، زن، زنِ توست ولي كار زناشويي نمي تواني بكني. اگر كسي خراب كرده باشد طواف نساء را، خيلي بودند مخصوصاً گذشته ها كه مشكل هم بود رفتن، من يك مردي را مي شناختم، پيرمردي شده بود اين زن نگرفته بود من هم پرسيدم – معروف هم بود – گفتم چرا شما زن نگرفتيد؟ گفت من طواف نساءام خراب شده و امكانات براي رفتن دو مرتبه هم ندارم لذا نمي توانم زن بگيرم. اين كه مي بينيد حاجي ها آنجا به ياد نمازشان مي افتند نه بخاطر خداست بخاطر زنشان است! نماز طواف را آقا يك نائب پيدا كنيم، اينقدر آنجا يك معمم مي بينند آقا نماز طواف قبلي ات را  چكار كردي؟ آن را هر طور بود خوانديم! اين يكي مهم است! براي خدا نيست، طواف مي كنيد بعد دو ركعت نماز طواف نساء مي خوانيد تمام مي شود. يعني شما صد درصد ديگر از احرام بيرون آمديد. تا اينجا صد درصد نبود، وقتي قرباني كرديد تا حدّي آمده بوديد از احرام بيرون ولي صد درصد نبود. بعضي ازكارهايي كه در احرام نبايد انجام بدهيد اگر انجام داديد گاهي واجب است شتري بكُشيد حالا اين مسائلش  ديگر در مناسك ها نوشته شده. پيغمبراكرم اين كار را كردند و مردم را جمع كردند امّا اينها بهانه بود. چون هم پيغمبر نويسنده بود هم علي بن ابيطالب نويسنده بود ممکن بود اينها را در يك جزوه اي بنويسند بدهند دست مردم و بالاخره به مردم همانطوري كه نماز را رساندند، بقيه اعمال را رساندند اين هم مي رسانند. چرا خودشان تشريف بياورند، مردم را جمع كنند، يك جا ببينند حالا چرا حضرت رسول اكرم در مكّه علي بن ابيطالب را معرفي نكردند؟ آخر يكي از سني ها اين سؤال را از من كرد. گفت خوب در همان مكّه علي بن ابيطالب را معرفي مي كردند. چرا بردند سر چند فرسخي، آنجا معرفي كردند؟ اصلاً در اعمال حج، الان هم كه شما مشرف مي شويد مي بينيد فكرتان تمام اينست كه حجّ تان را درست انجام بدهيد. مسائل ديگر، هر چه هم تبليغ مي كنند كسي در سفر حج، آدم نمي شود مگر قبلاً خودش را آدم كرده باشد. چون آدم تمام فكرش، هر كسي هم اينطور است كه اين اعمال را صحيح  انجام بدهد و خيلي هم گرفتاري دارد. يعني اصلاً به شما بگويند بئسه مقام رهبري اينجا مجلس روضه است. كسي مگر مي رود؟ يك عدّه اي، هر كاري كه در آنجا اتفاق مي افتد خيلي مشكل است كه انسان به آن توجه داشته باشد.خود من را در معتمر عالم اسلام كه از همه ي ممالك دنيا آنجا علماءشان جمع شده بود دعوت كرده بودند البته يك مناسبتي من داشتم، واقعاً برايم مشكل بود تا آنجا من بروم و يك ساعت بنشينم در آن معتمر و سخنان آقايان را گوش بدهم.

رسول اكرم اينها را آوردشان بيرون، از آن محيط پرگرفتاري آورد بيرون و راه هم يكي است. فقط يك عدّه تندرو هستند، وسائلشان مثلاً، اسبي، استري كه دارند تند مي رود.  جلو رفته اند، منتها نه جلويي كه به خانه هايشان رسيده باشند، نه، مثلاً يكي دو كيلومتر جلوترند. يك عده هم يكي دو كيلومتر عقب ترند. اين با توقف و اعلام به آنها مخصوصاً اگر جمع با هم باشند همه را مي شود جمع شان كرد و توجّه داد همه را به يك مسأله خاص، ديگر اينجا طواف نساء در كار نيست، سعي صفا و مروه دركار نيست،  با شما يك كار داريم. ببينيد اين خيلي حسّاس است. ما يك كاري داريم، قاطي هم ندارد. پيغمبراكرم چه كار دارد كه اينقدر مهم است؟ گفته رفته ها برگردند آنهايي كه عقب ماندند صبر مي كنيم تا برسند. اين چه كاري است؟ مسأله خلافت علي بن ابيطالب را آنجا مطرح فرمود در غدير خم، حدود بيست جلد كتاب كه يازده جلدش را ما داريم چاپ شده ولي بيست جلد كتاب مي شود مرحوم علامه اميني درباره غدير، شما فكر نكنيد هر چه درباره ي غدير گفته اند ايشان نوشته، نه، شعرائي كه در لسان عربي يا ندرتاً فارسي درباره ي غدير شعر گفته اند فقط اينها را جمع كرده. شعراء قديم، خيلي هست. الان به شما بگويند هر شعري كه درباره ي حضرت معصومه سلام اللّه عليها گفته اند شما جمع كنيد، چقدر مي شود؟ يك كتاب. درباره ي حضرت رضا گفته اند حالا دو تا كتاب، اين همه كتاب آن هم از يك دسته، نه از شيعه ها؛ از اهل سنت، اولي آنها حَسّان بود كه پيغمبر به او دستور داد كه شعر بگو و شعر گفت. همين طور آمده تا وقتي كه ائمه اطهار بودند. همه شان، اينها در زمان آنها شعرهايي درباره ي غدير گفتند. البته ايشان توضيح داده اين روايتي كه مي بينيد مي گويند در كتاب الغدير بود اين شعر شاعر را مثلاً اشعار سيدحميري را، اينها را رواياتش را از كتب اهل سنت آورده كه جمله به جمله اينها در كُتب اهل سنت هست. حضرت يك خطبه اي خواندند، آخر بعضي ها خيال مي كنند فقط حضرت امير را   اين همه معطلي بلند كرد روي دست و فرمود: من كنت مولاه فهذا علي مولاه، انشاءالله روز غدير اگر يكي از دوستان، از دوستان اهل علم مان كه الحمدلله خيلي جدي هستند اين خطبه روز غدير را كه باز هم خيلي كمش كرده اند اين را پيدا كنند، انشاءالله يك قدري براي ديگران بخوانند تا استفاده كنند. خطبه غدير، حضرت علي بن ابيطالب را اينجا گرفته، كمربند علي بن ابيطالب را گرفته روي دست بلند كرده كه آن شخص مي گفت من ديدم پاهاي حضرت امير بلند شده از روي زمين، من كنت مولاه فهذا علي مولاه، اين يك كلمه كه يقيني است ديگر. همه نوشتند، يك كتابي هست كه مرحوم آيت اللّه نجفي مرعشي اين كتاب را تكميلش كردند، علامه حلي نوشته درباره ي خداشناسي و بعد پيغمبرشناسي، بعد امام شناسي، آنچه كه درباره ي علي بن ابيطالب است، اين كتاب به نام احقاق الحق، مرحوم علامه نوشته يك سني برداشته ردّ كرده به نام قاضي روزبهان، بعد قاضي نورالله شوشتري برداشته باز ردّ او را ردّ نوشته از كتب خودشان، ايشان _خدا رحمتش کند_بيست جلد است، قطور است مثل مفاتيح درباره ي حضرت علي بن ابيطالب، من نمي دانم واقعاً گفت كور، كور هم اقلاً با سر انگشت ها دست مي كشد يك حقي را مي فهمد. لَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا (اعراف / 179) كلمات علي، آقا ما امام را براي چهمي خواهيم؟ براي چه؟ نه خوشگل بودند اين سه تا كه ما بگوييم از اين جهت امامند! نه هيكل خوبي داشتند، عكس شان را آقا ديده! علم كه اصلاً، بقول معروف بله، از بيخ عرب بودند. اينقدر عرب بودند كه عربي را نمي فهميدند. خيلي عجيب است، كتب اهل سنت نوشته اند. يكي از علماي اهل سنت مي گويد كه احتياج الكلّ اليه و استغنائه عن الكلّ دليل علي انّه امام الكل، بي نيازي علي بن ابيطالب از همه و احتياج همه به او، -آخر امام براي چيست؟- براي اينكه همه به آن احتياج داشته باشند، دليل است بر اينكه او امام همه است. حالا من نمي خواهم مسأله غدير را برايتان شرح بدهم ولي در حجةالوداعرسول اكرم اين كار را كرد، هر عاقلي مي فهمد كه تمام اينها مقدمه اعلان غدير بود . اعلان ولايت علي بن ابيطالب بود. خدا هم سخت گرفته، يعني يك مسأله اي بود هم خدا با قاطعيت با آن برخورد كرد، پيغمبراكرم با قاطعيت، خدا جبرئيل را فرستاد مهار ناقه پيغمبر را گرفت: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ – تهديد مي كند هان! – فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ (مائده / 67) خيلي عجيب است! معلوم هم هست يك خطر فوق العاده بوده چون يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ديگر لازم نبود و معلوم هم هست كه قاطعيت دارد. همين جا بايد اين كار انجام بشود. رسول اكرم هم اينكار را كرد، هيچ كس هم منكر نشد، هر كس منكر اين قضيه غدير بشود در علماي اهل سنت مفتضح مي شود يعني مثل اينكه انكار روز را يك آدم ديوانه اي بكند و همه شان معترفند به اين مسأله، يكي از علماي اهل سنت به من خود من –به قول معروف مباشرتاً-گفت که اصحاب پيغمبر اينها جمع شدند و براي پيغمبر وصيّ تعيين كردند. ما ديگر چرا حرف بزنيم؟ خود علي بن ابيطالب هم حرف نزد. گفتم كجا جمع شدند؟ گفت در سقيفه.  گفتم سقيفه يعني چه؟ گفت: يك جاي سقف دار، در آن زمان هم سقف ها با تيرآهن  نبوده كه بگوييم يك سالن بسيار بزرگي بوده، يك جايي بوده با ضربي خاك و گل گفتم چقدر در اين سقيفه ها آدم جمع مي شد؟ گفت:  من داخلش نرفتم، نمي دانم. گفتم: حداكثر، يك جاي بزرگي كه سقف داشته باشد، مخصوصاً سقيفه مي گويند. آخر مي دانيد جايي كه چهار طرفش ديوار باشد مي شود يك هكتار زمين اطرافش را ديوار كشيد امّا نمي شود سقف زد. اسمش را سقيفه گذاشته اند براي همين كه ما بفهميم كه چطور جايي بوده. گفتم: چقدر مثلاً، حدسي، هر چه تو بگويي ما قبول داريم. گفت يك جايي كه هزار نفر جمعيت دارد. گفتم: مي تواني تصورش را بكني؟ هزار نفر خيلي جمعيت است؟ خلاصه خودش هم تنزل كرد گفت صد نفر، حالا اسامي آنهايي كه در سقيفه بودند تعيين شده، من مي خواستم محسوس باشد براي اين. گفتم: پانصد نفر من مي گويم. حالا مثلاً پانصد نفر جمعيت يك طرف جريان است، هفتاد هزار نفر جمعيت يك طرف،  آخراينهااصحاب پيغمبر بودند ديگر و پيغمبر هم در آنها بوده. يك معصوم هم در آن جمع بوده، در اين جمع نبوده، كدام اولي است؟     به شما مي گويند واقعاً من گاهي احساس مي كردم بزرگترين عالم اهل سنت در مقابل اين حرفهای ما مثل يك بچه مي شد كه همينطور مي ماند. آن موقعي كه آن بحث ها را من در مكّه كردم خيلي جوان بودم، اين حسين آقاي ما كه الان اينجا نشسته دو ساله بود آن موقع.حالا ماشاءالله يك مرد است. آن موقع واقعاً مثل شير واقعاً نه اينكه من اينطوري باشم در مقابل علماي شيعه من خيلي كوچكي بايد بكنم. به من گفتند علمای مدينه را من جمع كنم، علماء مدينه خيلي مساكم اللّه شان بخير است! حالا اينطوري بگويم، گفتم چرا اهل مدينه اينطوريند شما علماي مكه اينطوريد؟ گفت آنها چون هر كاري كه شما مي كنيد خلاف نظر آنهاست، مي بينند شما را چه كار مي كنيد. قبور را مي بوسيد،  چه مي كنيد چه مي كنيد ولي مكه هماهنگ است. گفت علماي مدينه را من جمع كنم شما مي آييد؟ گفتم بله مي آيم. حالا من چند تا مشكل داشتم. يكي اينكه من مسلط بر زبان نبودم، آنها تندتند صحبت مي كردند من نمي توانستم صحبت كنم. خوب من فارسي زبانم، حالا يك قدري عربي شكسته  همينطور مي گفتم. دوم اينكه من غريب بودم آنها همه اهلي بودند. بعد هم من يك نفر بودم بعضي وقتها آنها دهها نفر بودند. آنها مسلط بر مطالب خودشان بودند منکمتر بر مطالب آنها مسلط بودم.  من پيش ابن باز معروف كه از علماي بسيار معروف است كه يكي دو سال قبل فوت كرد، رفتم گفتم كه – او كور بود من را نمي ديد والاّ همان اول متوجه مي شد شيعه ام هستم – در مجلسش كه نشستم گفتم كه درباره  روايت خلفائي من بعدي اثني عشرنظرتان چيست؟ پيغمبر فرمود خلفاي من بعد از من دوازده نفرند. گفت: رواية صحيحه، با همان لهجه پيرمردي و عربيش، متفق عليه، روايت صحيحي است كه همه به آن اتفاق دارند. ما گفتيم به ايشان كه: سمّهم، اسم هايشان را ببر، مي خواستم ببينم چه كار مي كند. گفت: اولهم ابي بكر ثم عمر ثم عثمان ثم علي ثم الحسن ثم معاويه اينها را ديگر شل مي گفت! بعد ديگر ايستاد. گفتم اين دوازده نفر نشد! پنج نفر شد. يك نفر آنجا خيال كرد اين پيرمرد يادش رفته، گفت ثم يزيد، گفت لا! يزيد نه، شارب الخمر بود و چه بود و چه بود، خيلي فحش داد به يزيد، من گفتم پس چه کسی؟ گفت: برو از خلفاي اموي و عباسي – ببينيد بدجنسي چه مي شود – خلفاي اموي و عباسي خوب هايشان را جمع كن تا دوازده نفر بشود! همان ها منظور مي شود. گفتم: در همين روايات اسم هايشان را برده شما زحمت بيخود مي كشيد. اولهم علي بن ابيطالب ثم الحسن ثم الحسين ثم علي بن الحسين ثم محمد بن علي و أنت يا جابر – خطاب به جابر است كه تو او را خواهي ديد و سلام من را به او برسان – گفت: أنت جعفري؟ اينجا فهميد ، گفت تو شيعه هستي؟ يكي آنجا بود گفت بله، او هم شروع کرد به فحش دادن به شيعه و من و همه، يكي به من اشاره كرد گفت شما برو و الاّ حكم اعدامت را مي دهد. اين طور گرفتاري ها هست. خدای من شاهد است همه اين مطالبي كه امروز به شما گفتم همه اينها را حاضرم در بزرگترين سمينارهاي اهل سنت بگويم و گفته ام. در هند رفته بوديم كه باصطلاح بين شيعه و سني ما آشتي بدهيم با چند نفر از علما يعني يك نفر ديگر از علماء، در دارالندوه يك جايي است كه هشتصد هزار مبلغ دارند كه خرجش را سعودي مي دهد. آن وقت  هشتصد هزار نفر بود و شيعه صد نفر بيشتر روحاني براي چهل ميليون جمعيت شيعه نداشت. همه اينها مشكلات ماست. در آن دارالندوه كه بازديد علماي اهل سنت رفته بوديم ما صحبت از وحدت مي كرديم. يك عالم سني بلند شد گفت شما صحبت از وحدت مي كنيد چون روز هفده ماه ربيع الاول بود ولي اين شيعه ها چند روز قبل، نهم ربيع يك عمر در چهارراه آتش زدند و پايش ايستادند و دست زدند!

خوب، بايد گفت قربان دستشان! ولي تا اين حرف را زد آن آقاي عبقاتی -انشاءالله خدا حفظش كند نوه صاحب عبقات- كتاب عبقات معروف است از كتاب هاي بسيار  مهم است. اين ديد من نمي توانم از عهده اينها بر بيايم، اين سنگ را انداخت. آقا ايشان بلند شد عليه خلفاي اهل سنت آن قدر مطالب گفت چون يك كتابي دارد مرحوم صاحب عبقات بنام المطاعن، تشديد المطاعن، مطاعن يعني بدگويي، اين را تشديدش كرده، خيلي شديدش كرده و روايات اهل سنت را جمع كرده عليه اينها، كتاب تشديد المطاعن اين در تمام ممالك دنيا ممنوع است چاپش، در دوران انقلاب در ايران چون كسي به كسي نبود اين را چاپ كردند و من هم اين كتاب را خريدم و به خانه تمام علما و مراجع هديه دادم كه اين كتاب بماند و در كتابخانه ها، الان هم هست در كتابخانه، اين مرد اين كتاب را نوشته، مي گويم حتي در ايران ممنوع است. ايران حق دارد ممنوع بكند به جهت اينكه اين واقعاً انقلاب مي كند، واقعاً تفرقه ايجاد مي كند تفرقه اي كه شايد خيلي اش ضرر داشته باشد ولي خوب اين كتابيست كتاب هم خيلي زياد است. ده جلد يا بيست جلد مرحوم آيت اللّه صدوقي داده بود در ايران چاپ كرده بودند و اين آقاي جزايري هم خيلي ريز كه آن را هم من دارم در سه جلد چاپ شده، حالا فردا نياييد كتابهاي ما را برداريد ببريد! اينجا هست بالاخره. اين صاحب عبقات اين دو تا كتاب را نوشته، يكي عبقات الانوار در تأييد فضائل خاندان عصمت يكي هم تشديد المطاعن در مذمّت آنها، همين مرد در مجلس بود يعني جزء همراهان ما بود كه ما از ايران رفته بوديم بلند شد. او زبان اردو خوب بلد بود، آنها هم اردو زبان، ما مي خواست يك چيزي بگوييم و يك مترجمي ترجمه بكند مسأله نمي رسيد درست. واقعاً اقدام عجيبي كرد، اينها گفته شده، هست. در كتابها هست، ما نمي دانيم كه چقدر شيطان دستش قوي است، خدا كند هر چه زودتر حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه تشريف بياورد تا به اينها بفهماند كه – به قول يكي از دوستان مي گويد بايد اينها تنبيه فيزيكي بشوند – من يك مدت نمي فهميدم چه مي گويد بعد گفت فلاني رفتند تنبيه فيزيكي كردند رفته بود كتك حسابي زده بود، آنجا فهميدم كه اين واقعاً تنبيه فيزيكي بشوند به قول ايشان، خوب اين يعني چه؟ با دروغ و كلك خدا حفظ كند اين آقاي تيجاني، يك نوارهايي دارد بحث مي كند با اينها، من يك چند تايش را گوش دادم عجب اين مردي كه تازه وارد تشيع شده چرا اينها نمي توانند جواب بدهند؟ به دروغ متوسل مي شوند شما اين ‌CDها را مي توانيد بگيريد ببينيد به دروغ متوسل مي شوند تا بتوانند او را بكوبندش. يك مردي كه تازه وارد تشيع شده، خدا به ما امروز و روز عيد غدير عيدي بدهد اماممان را به ما، عيدي بدهد، ما همه ي عيدي مان را جمع كنيم آقا اين را به ما بده. ما چيز ديگري هم نمي خواهيم، اگر آن را به ما دادي همه چيز دادي اگر او را به ما ندادي كه داده نه اينكه نداده، همين نام مقدس امام زمان مي توانيد روز عيد قربان در اينجا ببريد و در فراقش بنشينيد اشك بريزيد خودش همه چيز هست. همين كه جمكران را به ما داده همه چيز است، همين كه بدمان نمي آيد از ترويج نام ايشان و بلكه خوشمان مي آيد و هميشه دلمان مي خواهد مرّوج ايشان باشيم همين همه چيز است. اميد است خداي تعالي اين همه چيز را از ما نگيرد و ما را به اين همه چيز انشاءاللّه قدردان قرار بدهد. هر كاري مي كنيد به شما بگويم دست تان از دامن امام زمانتان كوتاه نشود. خدا را شاهد مي گيرم – اين كلمه آخر من است – خدا را شاهد مي گيرم كه دروغ نمي گويم، توريه هم نمي كنم، خلاف هم نمي گويم بلكه بيشتر از اين حقيقت كه مي خواهم بگويم هست. هر كس، هر كس من يك كسي را مي شناختم اين براي ريا اسم امام زمان را زياد مي برد، مي شناختمش، رفيقم بود براي اينكه خودش را جا بزند خدا او را هم بزرگش كرد. يك كافري را من مي شناختم كه اين به خاطر اينكه خودش را به شيعه نزديك بكند خيلي هم ظالم بود، يك كتابي نوشته بود در آن اسم امام زمان را ترويج كرده بود من در يكي از مناجاتهايم گفتم خدايا اين خبيث را كلكش را بكَن، – حالا چطوري به من الهام شد، گفتند، خواب ديدم اينهايش باشد- كه اين كتاب نوشته بود نمي دانستم اسم امام زمان را برده، اين يك حقي به امام زمان دارد اين در دنيا ما بايد به او بدهيم و اين يك مدت ديگري هست. بعد هم به فلاكت مُرد ولي خوب تا اين حدّ، نام مقدس امام زمان، اظهار محبت به امام زمان، خوب الحمدلله مردم دارند راهشان را پيدا مي كنند خيلي با ده پانزده سال قبل فرق كرده. هر كاري مي كنيد اين دامن از دستتان در نرود، اين نام مقدس از قلبتان زائل نشود، روزي يكدفعه پنج دقيقه بنشينيد بگوييد يا صاحب الزمان قربانت بروم، همين، خيلي فارسي، همين درست تان مي كند.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه خدايا عيدي ما را فرج امام زمانمان قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضي بفرما. دين و دنيا و آخرتمان را در زير سايه حجة بن الحسنحفظ بفرما. لحظه اي دستمان را از دامنش كوتاه نفرما. خدايا به آبروي آقايمان حجة بن الحسنما را از ظلمات به نور وارد بفرما. صلوات و سلامت را بر ما نثار كن. خدايا به آبروي ولي‌عصر قسمت مي دهيم همين طوري كه امروز را براي پيغمبر و آل پيغمبر مايه شرافت و مايه كرامت قرار دادي ما را هم از آل محمّد قرار بده. پروردگارا به آبروي خاندان عصمت و طهارت ما و تمام وابستگانمان و تمام خويشاوندانمان را در پناه امام مان حفظ بفرما. ما را به راه راست هدايت بفرما. پروردگارا دوستاني كه در بيمارستان هستند، تصادف كرده اند الساعه شفای عاجل به آنها عنايت بفرما. خدايا آقاي ايماني كه از دوستان اهل تزكيه نفس بود و از دنيا رفت و امروز يا ديروز ايشان را دفن كردند به آبروي حجة بن الحسنلحظه اي در قبر تنها او را نگذار. هر چه زودتر – يقيناً انجام شده ولي خوب ما خواستمان را داريم مي گوييم  – او را در بهشت خودت پروردگارا مستقر بفرما، مرحله جهاد بودند ايشان، كه يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ اِرْجِعِي إِلَي رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً ٭  فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَ ادْخُلِي جَنَّتِي اين وعده الهي است. خدايا به آبروي ولي عصر به اين وعده، به اين لطف و كرمت برسان. مريض هاي اسلام، مريض هاي منظور، مريضه منظوره لباس عافيت بپوشان، امواتمان غريق رحمت بفرما، عاقبتمان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا.

 

۵ ذی الحجه ۱۴۲۶ – ۱۶ دی ۱۳۸۴ – بی ارزش بودن دنیا

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، وَ لَوْلَا أَنْ یکونَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً لَجَعَلْنَا لِمَنْ یکفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّهٍ وَ مَعَارِجَ عَلَیهَا یظْهَرُونَ ، وَ لِبُیوتِهِمْ أَبْوَاباً وَ سُرُراً عَلَیهَا یتَّکؤُنَ ، وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کلُّ ذَلِک لَمَّا مَتَاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهُ عِنْدَ رَبِّک لِلْمُتَّقِینَ (زخرف/۳۳-۳۵)

 روحیه و راه و روش مردم بر اساس مالکین آنهاست

 آیات این هفته که تلاوت کرده‌اید یک مقداری ممکن است مورد بحثِ اهل فضل و تفسیر قرار بگیرد. بخصوص آیه‌ای که تلاوت کردم. خدای تعالی در این آیه می‌فرماید – و برداشت غیر از آنچه نوشته شده، ممکن است این باشد- که اگر مردم به کفر تشویق نمی‌شدند… گاهی بخصوص در زمان ما صنایع و اکتشافات و مال دنیا انسان را آن‌چنان به طرف خود می‌کشد که گاهی به هیچ‌وجه انسان به یاد خدا نمی‌افتد. اگر خدا به همین مسئله‌ای که جاذبه‌ی بسیار خوب ظاهری دارد کمک بکند، مردم همه کافر می‌شدند، خدا را ترک می‌کردند. الان هم تقریباً همین‌طور شده، آنچه که ما از همه چیز می‌بینیم چیزهای ظاهری و چیزهایی است که با حواس ظاهری‌مان سر و کار دارد. اگر ما دیدیم یک نفر کافر، سالم است خیال می‌کنیم به خاطر کفرش سلامتی را دارد یا اگر دیدیم که او ثروتمند است ما گمان می‌کنیم به خاطر کفرش ثروتمند شده. ما یک وقتی که برای یک عده از دوستان‌مان در مشهد درسِ روان‌شناسی و یک مقدار هم اعتقادات عرض می‌کردیم به یک مسأله‌ای من با یک تحقیقی که داشتم رسیدم و برای آنها گفتم؛ ما قبل از انقلاب اسلامی در هفته تقریباً دویست نفر از طلاب را مخارج‌شان را می‌دادیم که به دهات و قراء اطراف مشهد بروند و تبلیغ کنند. متأسفانه یا از جهتی خوشبختانه زمانی بود که شاه یک انقلابی کرده بود به اصطلاح خودش، به نام انقلاب سفید؛ شش ماده داشت که یکی از آنها تقسیم اراضی مالکین بود. البته آنهایی که سن‌شان ایجاب می‌کند یادشان هست که علماء قم و مشهد علیه او قیام کردند و تقریبا مسئله تا زمانی که انقلاب شد تقریباً راکد مانده ‌بود ولی چون تقسیم اراضی طرفداران زیادی داشت، طرفدارانی که در قراء و دهات بودند، این‌ها بخاطر جلب منافع‌شان و طبعاً زمینی که مستقلاً گیرشان می‌آمد طرفداری می‌کردند و ما در همان زمان، طلاب را برای تبلیغ به آن دهات می‌فرستادیم، خواهی نخواهی اولی که یک روحانی وارد یک ده می‌شد می‌دیدیم که با مخالفت مردم روبرو می‌شود. با اینکه ما زیاد کاری به این مسائل نداشتیم و نمی‌شد به این مسائلی که مطرح بود و سیاسی بود کاری داشته باشیم، وارد نمی‌شدیم، نمی‌توانستیم بشویم، امّا آنها برداشت‌شان این بود که این روحانی از طرف مالکین است، یا اگر از طرف من می‌روند مالک حتماً به من فشار آورده که برویم آنها را تبلیغ کنیم، متدین‌شان کنیم، طبعاً شخص متدین به مال غصبی دست دراز نمی‌کند و خواهی نخواهی این مسأله در آن قریه حل می‌شود. با مردم عجیبی روبرو می‌شدیم؛ هم کم‌سواد و هم سودجو و هم مخالف برنامه‌های تبلیغاتی. من از مجموع کارهایی که اینها می‌کردند، سخنرانی‌هایی که می‌کردند، برخوردهایی که این‌ها می‌کردند که نمی‌خواهم مفصّلا عرض کنم به یک مسأله توجه پیدا کردم: در این دهات که یا من خودم برای سرکشی می‌رفتم یا طلاب‌مان می‌رفتند وقتی که با روحانی برخورد می‌کردند افراد مختلفی بودند؛ یک عدّه خسیس به تمام معنا، یعنی حاضر نبودند که حتی یک غذا به این روحانی که آمده برای این‌ها تبلیغ می‌کند بدهند. یک عده سخی به تمام معنا؛ یعنی با همه‌ی مخالفت‌هایی که در آن ده بود می‌دیدیم که از یک مهمان خیلی پذیرایی کردند، نهایت می‌گفتند آقا زیاد از این حرف‌ها این‌جا نزن و پول رفت و برگشت و مخارجی که آن شب داشت می‌دادند و می‌گذشتند. من یادم هست یک وقت به دوستان گفتم شما ببینید علّت این‌که این ده با آن ده این همه تفاوت دارد چیست؟ آنها هم تحقیق کردند، خود من هم یک بررسی کردم دیدم علت این است: -خیلی مهم است- آن کدخدا –آن وقتها کدخداها بودند، خانه‌ی انصافی بود که کدخدا در آن‌جا مستقر بود- این کدخدا حالا دین داشت یا نداشت، اگر سخی بوده اهل ده سخی شدند، اگر بخیل بوده اهل ده بخیل شدند. به این نتیجه رسیدیم؛ علت این‌که این‌ها تحت تأثیر این اشخاص واقع شدند چه بوده؟ یک جمله‌ای از امام علیه الصلوه والسلام نقل شده که فرموده است: الناس علی دین ملوکهم (مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۱۰۲، ص ۷، موسسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ق؛ الاربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج ۲، ص ۲۱، مکتبه هاشمی، تبریز، ۱۳۸۱ق)، غالباً ملوک را به پادشاه‌ها و شاه‌ها معنا می‌کنند ولی ملوک جمع مالک است، کسی که مالک مردم است. نه این‌که به صورت برده مردم را دارد، نه، یک نفر بزرگ‌تر در یک ده که همه چشم‌شان را به او دوخته‌اند و فکر می‌کنند اگر هر کاری او کرد این‌ها هم بکنند کدخدا می‌شوند، بزرگ می‌شوند، شخصیت پیدا می‌کنند و چون چشم‌شان را به او دوخته‌اند بر روش مالکین خود هستند. دین در اینجا به معنای روش است، اصل دین به طور کلی در لغت به معنای راه و روش است. بر راه و روش مالکین‌شان هستند. حالا این مالکین یک سلطان محبوبی باشد که بیشتر، یک سلطان مبغوضی باشد کمتر و اگر خدای نکرده یک روحانی -که اینجا این تذکر را می‌خواهم به دوستان روحانی‌ام عرض کنم- که اگر یک روحانی محبوب در بین مردم باشد، هر کاری که او بکند اینها هم می‌خواهند بکنند تا شاید به آن مرحله برسند. این مسأله را اگر روی آن فکر کنید خیلی می‌بینید موارد زیادی دارد. یک مرجع تقلید چه خوانده؟ ما هم بخوانیم. حالا آنچه که او خوانده در زمان خودش لازم بوده و الان لازم نیست این‌ها مطرح نیست. یک تاجر موفق چه کار کرده؟ آیا با بی‌دینی موفق شده یا با دین‌داری موفق شده؟ هر چه او کرده ما هم بکنیم. این مسأله از نظر روانی، از نظر روان‌شناسی خیلی مهم است. یک دکتر، یک طبیبی که سالم باشد این چه می‌خورد، چگونه غذا می‌خورد، چه برنامه و چه رژیمی دارد؟ دقیق بشویم هر کاری او کرده ما هم بکنیم تا سالم باشیم. من خودم به یک طبیبی که خیلی دیدم قوی است حوصله دارد گفتم از آن داروهایی که خودت می‌خوری به ما هم بده شاید ما هم این حوصله و این قوت را پیدا کنیم. این یک مطلب. ان‌شاءالله این مطلب را خوب متوجه شدید.

دل بستن به دنیا بیهوده است

مطلب دوم برای این‌که این آیه را ما بتوانیم خوب بفهمیم این است که به طور کلّی دنیا از نظر اولیاء‌خدا -تا چه برسد به خدای‌تعالی- ارزش ندارد، به هیچ وجه ارزش ندارد و دنیا و آن‌چه در دنیا هست تحت رحمانیت پروردگار است که این رحمانیت پروردگار به شمر و دشمنان خاندان عصمت هم داده شده و شامل آنها هم می‌شود، این را بدانید؛ چون خدای‌تعالی در قرآن راجع به دنیا فرموده است: انَّمَا اَلْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ (محمد/۴۷) انّما کلمه‌ی حصر است؛ جز این نیست. حتی اگر شما در دنیا که محلّ امتحان شماست، دل به آن بخواهید ببندید، بخاطر اینکه باز هم می‌دانید دنیا محل امتحان است، این لهو است، بی‌خود است، بیهوده است، دل بستن به دنیا بیهوده است. چرا؟ علت چیست؟ چرا دنیا لهو است؟ لعب است؟ علتش این است که زودگذر است، همیشه مال ما نیست، چیزی که همیشه مال شما نباشد این بیخود است، خیلی ساده است. به شما یک عبا داده‌اند گفته‌اند آقا می‌خواهی بروی بالای منبر، این یک‌ربع، نیم‌ساعت، یک‌ساعتی که آن‌جا هستی این قشنگ‌تر است روی دوش تو باشد. خوب این چه فایده‌ای برای من دارد؟ اگر بازی‌مان هم بگیرند که خیلی بازی است، والا بی‌فایده است. اگر این عبا را می‌دهی همیشه مال من باشد ممنون، خیلی هم تشکر می‌کنیم و خیلی هم باید ممنون بود، امّا اگر بگویی آقا بعدش عبایم را بده، این خیلی بی‌فایده می‌شود. گاهی حسرتش هم هست، عجب عبای خوبی بود، بیخود از دست دادیم، انسان را به دزدی می‌کشاند، به غصب و غاصبیت و ظلم می‌کشاند، به خیلی چیزها می‌کشاند. دنیا را اگر کسی نفهمیده که دائمی نیست خیلی احمق است. به جهت این‌که بروید سر قبرستان، ببینید هر روز چقدر وارد می‌شوند، چقدر می‌آیند. تا به حال جز انگشت‌شمار ما نداریم که بیشتر از مثلاً فرض کنید دویست سال عمر کرده باشند، صدوپنجاه سال عمر کرده باشند. حضرت ولی‌عصر ارواحنافداه که قطعاً عمرشان زیاد بوده یا حضرت خضر یا بعضی می‌گویند الیاس و یا هر که، این‌ها نمی‌خواهند باشند و بوده‌اند. دنیا را لهو و لعب بدانید. دل به دنیا نبندید. این را هم توجه داشته باشید که دنیا از نظر اولیاء‌خدا و از نظر ائمه‌ی اطهار و از نظر ذات مقدس پروردگار، که خدا در قرآن فرموده، خاندان عصمت هم در ضمن کلمات‌شان فرمودند و عقل شما هم که حجّت باطن شماست به شما می‌گوید؛ یک نفر الان اگر اینجا باشد مثلاً صد و بیست سال عمر کرده باشد شما می‌گویید عجب؛ این چرا زنده است؟ این چطور شده که زنده مانده؟ بنابراین، این حرف عقلی است، عقل ما به ما می‌گوید که هر چه هم تو فعالیت بکنی با این وضعی که دنیا دارد -حالا شاید بعد از ظهور فرق کند آن هم باز دائمی نمی‌شود، یک قدری عمر انسان چون آب و هوا عوض می‌شود، وضع عوض می‌شود، خوراک‌ها عوض می‌شود، شاید عمر انسان طبق روایات یک قدری بیشتر باشد- باز هم تمام شدنی است، چون فرقی نمی‌کند مثلاً فرض کنید که انسان اوّل تولدش باشد یا در صد سالگی مثلاً زندگی بکند، این فرقی ندارد، الان بالاخره در این زمان ما رفتنی هستیم. دنیا به هیچ‌وجه نه پیش خدا باید ارزش داشته باشد که می‌بینید ندارد، نه نزد ائمه علیهم السلام و نه نزد اولیاء‌خدا.

رحمانیت پروردگار به کفار

خدای‌تعالی می‌فرماید که رحمانیت من -خوب دقت کنید– اگر پروردگار یک مصلحتی را منظور نمی‌کرد، رحمانیت خدا ایجاب می‌کرد –و یک مصلحتی دارد که این کار را نمی‌کند- که هر کس کافرتر بود بیش‌تر به او در دنیا می‌دادیم؛ هر کس کافرتر بود، چون دنیا که ارزش ندارد. یک کسی آمده تمام طلاهایی که سکه‌های زیادی داشته را ریخته؛ اینها را نمی‌خواهم، یک مشت از این کاه‌ها به من بدهید، برو انبار کاه مال تو! خوب دقّت کنید. همه‌ی این کاه‌ها، همه‌ی آن پِهِن‌ها، همه‌ی آن عذره‌ها، همه‌ی اینها مال تو. یک دانه از این سکه‌ها را هم بدهی ما همه را می‌دهیم.
رحمانیت پروردگار – اهل علم بخصوص دقت کنند؛ نه رحیمیت – رحمانیت پروردگار ایجاب می‌کند که سقف همه‌ی کفّار را -آخر سقف از نقره باشد نمی‌دانم شما فکر کرده‌اید که چگونه می‌شود؟ ما بعضی جاها دیدیم این شیروانی‌ها را از مس درست کرده‌اند می‌گوییم عجب خرجی کرده! حالا آمد و از نقره درست کرده- سقف‌شان از نقره باشد، متّکایشان از بهترین چیزهای نرم باشد، همین‌هایی که در این آیات هست، تمام این‌ها را ما به آنها می‌دادیم. اما یک مصلحتی را ما منظور می‌کنیم و ان‌شاءالله آن نصیب شما نشود و آن مصلحت این است که همه می‌رفتند به طرف مقدمه‌ی اول، همه می‌رفتند به طرف این کفّاری که سقف‌هایشان از نقره است. ببینید آیه خیلی صراحت دارد: وَ لَوْلَا أَنْ یکونَ النَّاسُ أُمَّهً واحده اگر این چنین نبود که همه‌ی مردم کافر می‌شدند – خوب دقت کنید – لَجَعَلْنَا لِمَنْ یکفُرُ بِالرَّحْمنِ، ما قرار می‌دادیم برای کسانی که به خدای رحمان -کلمه رحمان را هم آورده، این یک عنایت خاصی دارد، یعنی اگر کسی به رحمان کافر بشود دیگر کافر است، کافر مطلق است، یک وقت است ما به مهربانی خاصّ خدا کافریم؛ می‌گوییم چرا ما مریض شدیم خدا ما را شفا نداد، چرا دعای ما مستجاب نشد، چرا چنین شد، چرا آن طوری شد، مربوط به مهربانی خاص پروردگار است، یک وقت است به مهربانی عام پروردگار کافریم، این کافر مطلق است، یعنی نه نعمت چشم را منظور کرده، نه نعمت گوش را منظور کرده، نه نعمت سلامتی را منظور کرده، نه این همه نعمتی که در روی کره‌ی زمین هست هیچ‌کدام را منظور نکرده- این شخص را، همین شخص کافر در این حدّ، ما خانه‌اش را…. تو که از آن طلای پرقیمت صرف‌نظر کردی و از ما کاه می‌خواهی همه‌ی این کاه‌ها مال تو. یکی می‌آید می‌گوید آقا یک مشت علف به من بدهید؛ هر چه علف در بیابان است برو بِکَن، مال تو! این‌قدر از این خار و کاه و علف جمع بکن برای خودت که اصلا نتوانی جمعش کنی، اینطوری باش. ببینید: لَجَعَلْنَا لِمَنْ یکفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّهٍ این‌طورشان می‌کنیم. خوب این بیچاره از همه چیز صرف‌نظر کرده، شما مثلاً فرض کنید چند میلیارد سال بعد از این در نعمت خدا دنیا هستید؟ می‌گویید چند میلیارد؟ تمام‌شدنی نیست، خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً (نساء/۵۷) در بهشت همیشه مخلّد هستید، ابدا است، تا خدا خدایی می‌کند هستید. این یک طرف، صدوپنجاه سال -ما هم خیلی دست بالا را می‌گیریم- صدوپنجاه سال زندگی در این دنیا با کمال خوشی، که این‌قدر پول داشتی که رفتی سقف خانه‌ات را نقره گرفتی، آن قدر پول داشتی که نردبان پله‌های منزلت را همه از نقره و امثال اینها درست کردی، بهترین کاخ‌ها را درست کردی، تمامش در مقابل بی‌نهایت نعمت‌های قیامت و بهشت و بهشتی که عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ (آل‌عمران/۱۳۳) به اندازه‌ی آسمان‌ها و زمین است، این چه ارزشی دارد؟ امّا یک بدبختی این‌جا هست که همان سبب شده به آنها هم خدا ندهد و آن چه هست؟ این است که همه‌ی ما می‌رفتیم آن‌طرف، همان طوری که توضیح دادم؛ کدخدای ده بخیل است اینها همه بخیل شدند به امید اینکه یک روزی شاید کدخدا بشوند، رئیس‌جمهور یک مملکتی آدم متقی و با تقوایی است، همه‌شان با تقوا می‌شوند، فرعون آدم‌کش است همه‌شان آدم‌کش می‌شوند و لذا در قرآن خدای‌تعالی می‌فرماید: أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ (غافر/۴۶) اینهایی که پیرو فرعون هستند را به شدیدترین عذاب وارد کنید. مردمی خوب، خوب تربیت می‌کنند، مردمی بد، بد تربیت می‌کنند.

اهل تزکیه نفس نباید کار خلاف تزکیه نفس بکنند

در اینجا عرض می‌کنم اگر شما که اهل تزکیه‌ی نفس هستید و این اسم را روی خودتان گذاشته‌اید یا دیگران گذاشته‌اند یا واقعاً هستید؛ کوشش کنید که مبادا یک وقت خدای‌نکرده یک کاری بکنید که بگویند این هم اهل تزکیه‌ی نفس! این هم افرادی که پاک‌اند! یک اوقات تلخی، یک عصبانیت، یک کار خلاف اخلاق. من یک نفر -از علماء هم بود- دیدم سیگار می‌کشید، گفتم چرا تو این سیگار را می‌کشی، ضرر دارد. گفت: فلانی – یکی از بزرگان را گفت که من نتوانستم دیگر حرف بزنم که خود من هم ارادت داشتم نسبت به ایشان – فلانی می‌کشد من هم می‌کشم. ببینید، اثر دارد. فلانی، فلان گناه را می‌کند من هم می‌کنم. فلانی فلان کار خلاف متعارف را می‌کند من هم می‌کنم. گاهی می‌شود او روی مصالح مختلفی و با حساب دقیقی این کار را کرده، این کاری که از نظر شما یا از نظر عرف مثلاً فرض کنید بد است، دیگر شما نباید بکنید. او شاید مصالحی منظور کرده. خیلی باید رعایت کنید، شما تنها نیستید، یک روحانی تنها خودش نیست. یک سالک الی اللّه خودش تنها نیست، یک عدّه بخواهد یا نخواهد عقب سرش راه می‌افتند، مخصوصاً اگر همین‌طور که عرض کردم روحانی باشد، عالم باشد، مجتهد باشد، یک فرد مشخصّی باشد، یک استادِ دانشگاهی باشد، یک کسی باشد که یک عدّه به او چشم دوخته‌اند و کوشش می‌کنند مثل او بشوند، در کارهای خلافش هم مثل او می‌شوند. این را بدانید. اگر تو کار خلاف کردی بدان تنها تو را خدای تعالی به خاطر کار خلاف شخصی خودت، مؤاخذه نمی‌کند، برای خاطر این‌که یک عدّه هم پشت سر تو آمدند مؤاخذه می‌کند. نگذارید کارهایی که انجام می‌دهید مخصوصاً معصیت، مخصوصاً کارِ خلاف متعارف، مردم بفهمند. اینکه می‌بینید روزه خوردن در خفا این کفّاره دارد، طبیعی است، امّا اگر آمد علناً در میان کوچه و بازار در روز ماه رمضان روزه خورد، این علاوه بر کفّاره کتک هم دارد. شلاقش هم باید بزنند، چرا؟ به جهت اینکه تو حیثیت ماه رمضان را بردی. اگر بالاتر از این، کسی حیثیت اولیاء‌خدا را برد؛ ما همه از اولیاء خدا هستیم، می‌خواهیم ولی خدا باشیم، علی بن ابیطالب یک ولی خدا، شما هم در زیارت آل‌یس می‌گویید که ولی لک، نمی‌گویید؟ زیارت آل‌یس معمولاً هفته‌ای یک جلسه در مجالس ما خوانده می‌شود؛ می‌گویید انّا ولی لک، آقا امام زمان؛ من ولی‌اللّه‌ هستم، چون ولیِ امام زمان: من والاکم فقد والی اللّه (زیارت جامعه کبیره،مفاتیح الجنان)، کسی که شما را، ولایت شما را قبول بکند، ولی امام‌زمان بشود، ولی‌اللّه هم هست، خدا هم ولی اوست؛ اَللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ (بقره/۲۵۷) تو ولی‌خدایی با همین زیارت آل‌یس خواندنت، ولیّ‌خدا هستی، علی بن ابیطالب هم ولی خداست، ببین در چه صفی واقع شدی، در یک صفی واقع شدی که اوّل صف، علی بن ابیطالب قرار دارد حالا آخر صف هم تو،

دقت نظر علی بن ابیطالب علیه‌السلام در ارتباط با دنیا و ثروت و مردم

شما شیعه‌ی علی بن ابیطالب هستید، ببینید علی علیه‌الصلوه والسلام چقدر دقت داشت، با همه‌ی ثروتی که داشت چقدر دقّت داشت. من معتقدم که ائمه‌ی اطهار ثروتمند بودند منتها در عمل، غیر از ثروتمندهای معمولی بودند. ثروتمند معمولی و دور از خدا اینطوری است که مثلاً همه را برای خودش جمع می‌کند، خودش خوب می‌خورد، خودش فرش در خانه‌اش تهیه می‌کند، همه‌ی وسایل خوبی را برای خودش آماده می‌کند، به کسی هم کاری ندارد. امّا ثروتمندِ الهی که ائمه‌ی اطهار در این جهت باید مقتدای ما باشند اینها چه‌کار می‌کنند؟ کار می‌کنند، فعالیت می‌کنند، پول در می‌آورند، ثروت‌شان را زیاد می‌کنند که دست‌شان باز باشد برای اینکه به فقرا و کسانی که باید به آن‌ها پول برسانند، برسانند. همین. می‌خواهم یک مقداری در این جهت صحبت کنم تا شما فکر نکنید که آنطوری که علی را معرفی کرده‌اند نستجیربالله درست بوده، حتی این روایاتی که اینطوری گفته باید اینها را فاضربوه علی الجدار (الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج۱، ص۶۹، ط اسلامی) که این‌قدر علی یا مثلاً فاطمه‌ی زهرا آن‌قدر پول نداشته‌اند، آ‌ن‌قدر گرسنه بوده‌اند که می‌رفتند نزد یهودی -که اینها را می‌گویند روایات اسرائیلیات- از یهودی پول قرض می‌کردند تا بتوانند خودشان را از گرسنگی نجات بدهند! یا چادر حضرت زهرا هفتاد جایش وصله داشت! حالا اقلاّ بگو ده جایش که قبول بشود، باور بشود! آن هم از لیف خرما وصله‌اش کرده بودند! شما ببینید این حرف‌ها را دوست نادان ممکن است باور کند و بزند ولی دشمن دانا جعلش کرده، مسلّم است. علی بن ابیطالب مکرر در حالات حضرت نوشته‌اند که نخلستان ایجاد می‌کرد که اینها از چاه‌هایی که خود علی بن ابیطالب زده بود آب می‌خوردند، الان همین مسجد شجره‌ای که حجّاج از مدینه وقتی می‌خواهند بروند برای مکه، در آنجا مُحرم می‌شوند و شاید علت اینکه از همان جا باید مُحرم بشوند همین باشد، آنجا اسمش بئار علی است، اسم اصلی‌اش بئار علی است، تازه مسجد شجره هم که می‌گویند بخاطر این است که درخت‌هایی که علی بن ابیطالب در آنجا کاشته، آنجا یک مسجدی شده که اطرافش پُر از درخت بود. این بئار علی یعنی چه؟ یعنی چاه‌های علی، بئر یعنی چاه، چاه‌های علی بن ابیطالب. از همان جا هم انسان مُحرِم می‌شود، از همان جا هم قصد خدا را می‌کند. علی بن ابیطالب در یک باغ هزار درخت کاشته بود که این را می‌فروخت، باز می‌کاشت، باز می‌فروخت -شما دقت کنید به این مسائل- و هزار تا درخت آقایان، چقدر زمین می‌خواهد؟ و چند تا چاه آب می‌خواهد؟ درخت خرما را نمی‌شود چفت‌ در چفت کاشت، اقلاً باید بین‌شان ده متر فاصله باشد، ببینید چه می‌شود؟ چند هکتار زمین؟ چند هکتار زمین آباد؟ حضرت زهرا با اینکه فدکش را گرفته بودند؛ هفت پارچه آبادی روز وفاتش به حسن بن علی علیه‌السلام توصیه کرد که تولیت اینها با شما باشد، شما در جایی که لازم است خرجش کنید. امّا در عین حال، این در نهج‌البلاغه است که این‌قدر دقیق است؛ رهبر، حالا فرقی نمی‌کند، یک وقتی هست رهبر یک جامعه‌ی اسلامی است، یک وقت هست رهبر یک خانواده است، ایشان نان جو می‌خورد -آن موقع‌ها جو ارزشش خیلی کمتر از گندم بود. حالا مثل اینکه نان جو گران‌تر است تا نان گندم. چون دولت برای نام گندم سوبسید می‌دهد، برای نان جو نمی‌دهد، از این جهت گران‌تر می‌فروشند ولی آن موقع‌ها یقیناً جو ارزان‌تر بوده- حضرت این را می‌خورد که اگر یک وقتی بین مردم مسلمان شیعه، بین دوستانش کسی پیدا شد که نتوانست گندم بخرد و جو خرید و خورد بگوید اگر من جو می‌خورم علی بن ابیطالب هم همین را می‌خورد. علی علیه‌الصلوه والسلام می‌فرماید: من این غذا را می‌خورم، این نان را می‌خورم که در بین مردم مسلمان کسی پیدا نشود حسرت مرا بخورد. این بخاطر مالکیت است، این مال مقام رهبریت است، این مال کسی است که می‌بیند، دیدی دارد که یک عده پشت سر این دارند می‌آیند، اگر کج برود آنها هم کج می‌روند، اگر راست بروند آنها هم راست می‌روند. والاّ سایر ائمه امامتشان را مردم خلع کرده بودند، آنها امام بودند ولی خلع کرده بودند، حضرت مجتبی وقتی که با معاویه صلح فرمود همه‌ی بار گران را انداخت روی دوش معاویه، حالا تو برو روز قیامت جواب بده، یک مهمانخانه‌ی مفصّلی باز کرد، مردم بیایید بخورید و بروید. اینطوری بود.

در گفتار و شنیدنی‌ها عقل‌مان را به کار بیندازیم

در دنیا اگر مردم این حالت را نمی‌داشتند، یک قدری عقل‌شان را به‌کار می‌انداختند، عقل چطور به‌کار بیفتد؟ عقل‌شان را اینطوری به‌کار می‌انداختند که خدا در قرآن می‌فرماید که: اَلَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِک الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولَئِک هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ (زمر/۱۸) صاحبان لُب چه کسانی هستند؟ آنهایی که حرف را گوش می‌دهند، خوبش را انتخاب می‌کنند. تو سخن را نگر که حالش چیست، بر گذرانده‌ی سخن منگر. شما الان در همین جامعه‌ی خودمان، اگر یک سخنی را یک دانشمند معروف منحرف -آخر دانشمندان معروف ما یک عدّه‌شان منحرف‌اند، یک عدّه‌شان غیرمنحرف، حالا یک دانشمند معروف منحرف- گفته باشد و من یک حرفی را این‌جا خلاف او بگویم، یکی از آن‌جا می‌گوید آقا فلانی چنین حرفی گفته! بگوید! معصوم که نیست! این روحیه را در خودتان به طور کلّی از بین ببرید. من باید ببینم این کلام فایده دارد؟ خوب است یا خوب نیست؟ جز معصومین که آن بحث دیگری است که ما در خصوص معصومین علیهم‌الصلوه والسلام یک دلیل عقلی داریم که هر چه گفتند باید ما قبول کنیم؛ آنچه را که نمی‌فهمیم بگذاریم به قول معروف بزرگ می‌شویم یا مثلا عقل‌مان به جا می‌آید می‌فهمیم یا اینکه تا ابد هم نفهمیدیم، نفهمیدیم. اگر یک وقتی هم یک کلامی را به معصوم در زمان ما نسبت دادند، ما اگر با عقل‌مان، با آیات قرآن بررسی کردیم دیدیم حرف بیخودی است، ولو از امام باشد خود امام فرموده هر چه که با قرآن مخالفت داشت فاضربوه علی الجدار، بزن آن را به دیوار، یعنی دور بینداز، پس می‌بینید ما باید در گفتارها عقل‌مان را بکار بیندازیم، اگر می‌خواهیم اولوا‌الالباب باشیم. در شنیدنی‌ها به طور مسلّم و بیشتر؛ من شنیدم فلانی فلان کار را کرده، یک کارِ خوبی است، شاید ان شاء الله. آقا فلان آقا نماز شب خوانده؟ بسیار خوب. بگو بله. باز هم نباید تو صددرصد قبول بکنی، امّا اگر گفتند فلانی فلان گناه را کرده، اینجا اگر قبول کردی اوّلاً او ‌که دارد به شما می‌گوید غیبت کرده، مسلّماً غیبت معنایش همین است، شما که داری می‌شنوی غیبت شنیدی، از زنا بدتر است این کار، بعد هم بدتر از این، که حالا او گفته و تو شنیدی، انسان این را شایعش بکند، به همه بگوید، آقا خبر داری؟ بعضی‌ها نُقل مجلس‌شان است، دروغ‌گویی را کم‌کم به ما دارند تعلیم می‌دهند، غیبت‌کردن را به ما تعلیم دارند می‌دهند. خدا رحمت کند امام رضوان اللّه علیه را، فرمود که تلویزیون یک دانشگاه است، واقعاً اگر دانشگاه ما به ما دروغ تعلیم داد، غیبت‌کردن تعلیم داد، ما باید از این دانشگاه بیرون بیاییم یا نه؟ در ضمن همین سریال‌ها و فیلم‌ها و حتی بعضی از مطالب جدّی دارند به ما دروغ را تعلیم می‌دهند، در امور دینی‌مان دروغ را به ما تعلیم می‌دهند، باید یک مقداری به فکر باشیم.

ملاقات با امام زمان علیه السلام طبق مصلحت است

کفار درجه‌ی یک؛ کفار درجه‌ی یک چه کسانی هستند؟ آن‌هایی که حتی به رحمانیت خدا کافرند، یکفُرُ بِالرَّحْمنِ، ببینید، کفر می‌ورزند به رحمانیت خدا، خوب این چشم را تو از کجا آوردی؟ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَیقُولُنَّ اَللَّهُ (زمر/۳۸) همه می‌گویند خدا، تو به این خدایی که چشم به تو داده، زبان به تو داده، سلامتی به تو داده، غذا و روزی به تو داده، تو کافر می‌شوی؟ تو کافرترین کفّار هستی، عرض کردم، یک وقت انسان به رحیمیت خدا کافر می‌شود، آن‌طور کافر نیست، خوب رحیمیت به او نرسیده. یکی می‌گوید حضرت ولی‌عصر صلوات‌اللّه‌علیه دیده نمی‌شود. خوب این آقا هفتاد سال است در دنیا هست ندیده، آدم خوبی هم بوده، می‌گوید اگر بنا بود که کسی امام‌زمان را ببیند چرا آن مرد عوام بقال دید، من ندیدم؟ پس نمی‌شود. دیشب به یکی از دوستان همین را می‌گفتم، در زمان غیبت صغری علمای بسیار بزرگی بودند که بعد از هزارودویست سال تقریباً ما هنوز مرهون علم آنها هستیم؛ مثل شیخ کلینی صاحب کتاب کافی، مثل شیخ صدوق صاحب من لایحضره الفقیه و کتب دیگر، اینها در زمان غیبت صغری بودند. حضرت، چهارتا نائب خاص دارد که با آنها رفت و آمد دارد، این علمای بزرگ با یک شرح صدری با اینها برخورد کرده‌اند، علامت عالم خوب همین است که به این‌ها نگفتند آقای روغن‌فروش -آخر حسین بن روح در بازار بغداد روغن‌فروشی می‌کرد- چرا تو امام زمان را هر روز ببینی و ما با این علم و دانش و تقوا و فضیلت‌مان نبینیم؟ نه، این‌قدر خوب بودند که می‌رفتند نامه‌های‌شان را به همین‌ها می‌دادند می‌گفتند برسان به امام زمان، این‌قدر خوب بودند که – یعنی اینطوری ما باید خوب بشویم – این‌قدر خوب بودند که یک دفعه در هیچ‌جا دیده نشده که مثلاً مرحوم کلینی -پدرش هم بوده که قبر پدرش الان در ری است و قبر خود مرحوم کلینی در بغداد است. اینها هر دو از علماء بوده‌اند کتاب نوشته‌اند، خیلی باشخصیت، سُنی‌ها قبول‌شان داشتند- مرحوم صدوق پدر و پسر، این‌ها در هیچ‌جا از کلمات‌شان گفته نشده که ما غیبت صغری را قبول نداریم، ما این نواب را قبول نداریم، ما این حرف‌ها را قبول نداریم. الان چرا باید این حرف‌ها زده بشود؟ جز این‌که این افراد خودشان را خراب می‌کنند؟ به خدا قسم خودشان را از چشم امام زمان می‌اندازند. چرا؟ به خاطر همین حسادت، به خاطر همین خودخواهی، بخاطر همین خودنمایی و تکبر. امام زمان علیه‌الصلوه والسلام اگر خودش اراده بکند هر کس، نه مقام بالایی برای حضرت ارزش دارد آن طوری که باید مثلاً حضرت مجبور بشود برود خودش را به آنها نشان بدهد، نه مقامِ پایین، نه هیچ چیز، هر که را مصلحت بداند، این را معتقد باشید و همین را بگویید که هر که را حضرت مصلحت بداند چون اختیار در دست اوست، به او ملاقات می‌دهد، هر که را هم مصلحت نداند ملاقات نمی‌دهد. همین. حالا اگر گفتیم که نه! ما هر روز با آقا رفت و آمد داریم، غلط است، یا سالی یک دفعه هم رفت و آمد داریم و اختیار دست من است ، این هم غلط و اگر هم کسی بگوید اصلاً دیده نمی‌شود، خوب چرا دیده نشود؟ این هم غلط. بهترین حرف همین است که بگوییم اختیار دست خودشان است، هر چه آن مولا کند شیرین بود، هر چه می‌خواهد، هرچه مصلحت بداند، مصلحت دانستند که مثل منی هم حتی ملاقات با حضرت بکنند، خوب آقا مصلحت دانسته تو چه حرفی داری؟

دادن دنیای بی‌ارزش به کفار

این مطلب را بالاخره دقّت کنید که خدای‌تعالی در قرآن می‌فرماید: وَ لَوْلَا أَنْ یکونَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً خیلی عجیب است، اگر این طور نبود که مردم همه‌شان کافر می‌شدند -همه کافر می‌شدند- لَجَعَلْنَا لِمَنْ یکفُرُ بِالرَّحْمنِ برای کفاری که به خدای رحمان کافر شده‌اند لِبُیوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّهٍ، اصلاً همه‌ی دنیا را به آنها می‌دادیم، حالا اینطوری من بگویم بهتر است؛ نه اینکه بهتر از کلام خداست، نستجیربالله، ولی یک چنین حرفی را ما بهتر می‌فهمیم، همه را می‌دادیم به آنها، همه را، بروند خانه‌هایشان را، پشت بام‌شان را از فضه قرار دهند، درون خانه‌شان پر از طلا باشد، همه چیز داشته باشند؛ کلفت، نوکر، همه خدمتگزارش باشند، اینطوری هم بوده؛ فرعون تقریباً همین‌طورها بود، فراعنه‌ی مصر همین‌طورها بودند، بعضی از سلاطین همین الان در زمان ما تقریباً همین‌طورها هستند. امّا امّت واحده می‌شوند، همه‌شان کافر می‌شوند. اگر می‌بینید همه‌شان کافر نشدند برای این است که در هر مملکتی یک شاه بیشتر لازم نیست، چون می‌دانند که اینها دیگر شاه نمی‌شوند مخصوصاً شاه‌هایی که آباء و اجدادی شاه بودند و اصلاً شاه متولد شدند، خوب اینها معلوم است که مملکت یکی بیشتر شاه نمی‌خواهد، از این جهت مأیوس‌اند والاّ همه‌شان کوشش می‌کردند مثل او بشوند. وَ مَعَارِجَ عَلَیهَا یظْهَرُونَ وَ لِبُیوتِهِمْ أَبْوَاباً درهای خانه‌ی آقا، چند تا در دارد، ده بیست تا در دارد مثلاً، هر دری هم چند تا دربان دارد وَ سُرُراً سریرهایی، متکّاهایی حالا الحمدللّه شاید در بین شما کسانی نباشند که در دربار شاه رفته باشند و دیده باشند آنها چه وسائل راحتی‌هایی دارند وَ سُرُراً عَلَیهَا یتَّکؤُنَ؛ تکیه بکنند وَ زُخْرُفاً، زخرف یعنی زینت‌ها، چیزهایی که جزء تزئینات است. آن‌قدر مجسمه‌ی طلا در یک کاخی می‌بینید وجود دارد که آدم تعجّب می‌کند که این‌ها را برای چه این‌جا گذاشتند؟ خدای تعالی می‌گوید: وَ إِنْ کلُّ ذَلِک لَمَّا مَتَاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا اینها همه‌اش متاعِ زندگی دنیاست. آقا شما که می‌خواهید امتحان بدهید در جلسه‌ی امتحان نشستید صندلی‌ات از طلا باشد بهتر است یا از چوب؟ می‌گویی فرقی نمی‌کند. من امتحان بدهم، یک ربع زودتر بروم، خوب امتحان بدهم آن مهم است. دقت کردید؟

تقوا اساس همه کارهاست

وَ الْآخِرَهُ عِنْدَ رَبِّک لِلْمُتَّقِینَ آقا تقوا اساس همه‌ی کارهاست. از مرحله‌ی یقظه باید تقوا را شما شروع بکنید، همین‌طور تقوا کنار شما می‌آید تا می‌رسید به مرحله‌ی اعتصام. اعتصام چه هست؟ اعتصام از مادّه‌ی عَصَم است که معصوم هم از همین ماده است. به جایی می‌رسی که نمی‌خواهی گناه بکنی، یک جایی می‌رسی که واجباتت را اول وقت انجام می‌دهی، یک جایی می‌رسی با اشتهای کامل به طرف خوبی‌ها می‌روی و از تمام بدی‌ها دور می‌شوی همانطور که انبیاء بودند. لذا خدای تعالی می‌فرماید: وَ اعْتَصِمُوا باللّه (نساء/۱۴۶) معرفت خدا را پیدا بکنید، تقوا را داشته باشید تا اعتصام به خدا پیدا کنید، همه‌تان باید معتصم‌بالله بشوید یا وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ (آل‌عمران/۱۰۳) به حبل خدا، با معرفت خاندان عصمت و طهارت، شما خودتان را به مرحله‌ی اعتصام برسانید. من هم جرأت نمی‌کنم بگویم معصوم بشوید به جهت اینکه نمی‌دانم چه کسی به ما گفته که معصوم چهارده تاست؟ آن معصوم از جهل است و همان چهارده‌تاست، امّا معصوم از گناه، خدا امر کرده که باید گناه نکنید، باید واجبات‌تان را انجام بدهید.

از ذکر رحمان کناره نگیرید

وَ مَنْ یعْشُ عَنْ ذِکرِ الرَّحْمنِ نُقَیضْ لَهُ شَیطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ (زخرف/۳۶) اگر هرچه هستید از ذکر رحمان کناره نگیرید، ذکر رحیم نمی‌گویند، -نه ذکر‌گفتن- یاد خدای رحمان باشید. آقا به دست خودت نگاه کن ببین اگر این دست، بند نمی‌داشت، همه‌اش راست ایستاده بود، -بعضی‌ها هستند عمل می‌کنند انگشت‌شان راست می‌ایستد- این هیچ‌کار نمی‌توانست بکند، این را بند برایش درست کرده، این ناخن پشت انگشت چرا هست؟ من یک دفعه ناخنم شکسته بود که هنوز هم تمام درست نشده یک فشاری که می‌آمد این‌قدر سر این انگشتم درد می‌گرفت، این پشتوانه این گوشت جلوی انگشت است، نگه داشته، شما دست‌تان را هر چه هم فشار بدهید درد نمی‌گیرد، امّا ناخن نداشته باشید درد می‌گیرد. این خطوط سرانگشت‌ها را دیگر مکرر هم شنیده‌اید و هم علمی شده و هم در دنیا مهم شده، حتی از امضاء اهمیتش بیشتر است، این را هم می‌دانید. این‌ها معنای دقّت یاد رحمان است. اینها همه‌اش رحمانیت خداست. نقش سرانگشت‌ها مال شمر هم هست، مال دزد هم هست، مال اولین ولی‌خدا هم هست. اینها رحمانیت خداست دیگر، خوب این معنای رحمانیت را بفهمید. معده که غذا را هضم می‌کند برای همه‌ی اینها هست. سلامتی بدن برای همه هست، چشم برای همه هست، گوش برای همه هست، برای همه‌ی اینهایی که هستند؛ چه مسلمان، غیر مسلمان، بد، خوب، هر که هست خدای‌تعالی یک مهربانی عامی دارد که همه را شامل شده.

علامتهای رحیمیت خدا

ولی رحیمیت اینطوری نیست، للمؤمنین خاصه، می‌بینید شما یک حالتی دارید که از حرف خوب و صراط مستقیم خوش‌تان می‌آید، این مربوط به رحیمیت است، همه اینطوری نیستند، نصف شب بیدار می‌شوی می‌گویی خدایا من مناجات در خلوت را با تو دوست دارم و سرت را می‌گذاری به سجده و اشک می‌ریزی، همه اینطور نیستند، این‌ها رحیمیت خداست. آمدی به طرف تحصیل علوم اسلامی که واجب است و برای آخرتت بدرد می‌خورد، این رحیمیت خداست. معتقد به عالم آخرت هستی و همیشه به فکر تأمین زندگی عالم آخرتت هستی، این رحیمیت خداست. نمازت را اول وقت مقیدی بخوانی این رحیمیت خداست و توفیق خداست،

تدریجی بودن ظهور امام زمان ارواحنا فداه و هجوم شیاطین

ولی اگر کسی از رحمانیت خدا فراموش کند، رحمانیت خدا را فراموش کند نُقَیضْ لَهُ شَیطَاناً، شما اگر سگ‌ها را در بیابان دیده باشید می‌بینید همه یک‌جا جمع شدند. چه هست؟ یک لاشه مرده اینجا افتاده فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ کنارش هست، سیر می‌شود، می‌نشیند یک مقداری هضم بشود، باز دو مرتبه، شیطان برای ما این‌طور است. حواس‌تان جمع باشد، من هر شبی که می‌گویند آسمان شهاب‌باران می‌شود که سال گذشته زیاد هم شد، می‌گویم یک خبرهایی می‌خواهد بشود. حالا شما می‌گویید چه خبری؟ هیچ خبری هم نشد. نه! شیاطین حواس‌شان جمع‌تر از ما است، چون می‌خواهند کار بکنند، این‌ها وقتی که در روی کره زمین خبری از ظهور می‌شود، یک آمادگی پیدا می‌شود، این‌ها هجوم می‌برند به طرف آسمان که بروند ببینند بین ملائکه چه خبر است؟ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ (صافات/۱۰) ما چون ظاهربین هستیم می‌گوییم آقا سنگ است، از بالا افتاده به زمین نخورده، همین! و فقط آتش گرفته و ردّ شده، امّا باطن قضیه‌ی همین سنگ‌ها، باطنش این است که شیاطین هجوم می‌آورند. آخر یک جایی که مانع می‌شوند، اگر دسته‌جمعی حرکت بکنند در را معمولاً باز می‌کنند، جلو می‌روند، ولی هر چه این‌ها زیاد باشند خدای‌تعالی ملک زیاد‌تری و سنگ زیادتری و شهاب ثاقب زیادتری دارد و آن وقت‌ها یک خبری در روی کره‌ی زمین دارد می‌شود و شده. فرج این‌طور نیست یک‌دفعه حضرت ظهور کند که همه منکرش بشوند. نه! کم‌کم، همان‌طوری که می‌بینید بحمدالله از ده سال قبل، از بیست سال قبل تا حالا نام مقدس حضرت بقیة الله چقدر شایع شده، چقدر حضرت ظهور کرده، چقدر پیشرفتِ باصطلاح ظهوریِ نامی شده، مثل صبح بین‌الطلوعین که می‌بینیم که هوا روشنِ روشن شده. امّا اگر خدای نکرده از ذکر رحمان غافل شدید… ذکر رحمان را لااقل یادتان نرود، ذکر رحیمیت خدا را هم داشته باشید، امّا رحمانیت خدا را لااقل داشته باشید، والاّ اگر این کار را نکنید، غافل بشوید، نُقَیضْ لَهُ شَیطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ شیطان کنارتان قرار می‌گیرد و بعضی از مشکلاتی که بعداً در این آیات هست برای شما ایجاد می‌کند که شما خواندید و این مطالب هم خیلی روی آن دقت کنید و ان‌شاءالله جزء خوبان باشید.

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۶ ذی القعده ۱۴۲۶ قمری

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكَارِ (غافر / 55)

مطلبی كه در ابتدا بايد عرض كنم اين‌است كه ان‌شاءاللّه همه ما هدفمان فكر می كنم يک چيز باشد و آن اين‌كه رضايت ذات‌مقدس پروردگار و حضرت بقيةاللّه و رضايت خودمان را از خودمان، به دست بياوريم. اين‌كه عرض كردم رضايت خدا و امام عصر (ارواحنافداه) و بعد رضايت خودمان، برای اين بود كه رضايت ما بايد تابع رضايت آنها باشد. اگر رضايت ما تابع رضايت آنها نباشد هوای‌نفس و شيطان است و جهاد با نفس نكرده ايم. جهاد با نفس مقصد اصلی نيست بلكه رفعِ مانع رسيدن به خداست. حتی بندگی و اطاعت هدف اصلی انسان نيست ولی هدفی است كه نزديک به هدف اصلی است و برای همين جهت خدای‌تعالی در قرآن می فرمايد: وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (ذاريات / 56) عبادت خودش به تنهايی هدف اصلی نيست ولی اگر اين كار را انسان كرد با مقدماتی كه دارد به هدف اصلی می رسد. يعنی رسيدن به مرحله ی عبوديت همان و – البته با مقدماتش – و رسيدن به مقام خليفة اللّهی و انس با پروردگار و اخلاص و خلوص و توحيد حتی به معنايی كه من در كتاب در محضر استاد نوشته ام فناء‌فی‌اللّه همان، پس از همه چيز بالاتر اين‌است كه انسان با نفسش جهاد بكند و نفس را وقتی رام كرد و او را نفس امّاره ‌بالسوء ديگر ندانست و بلكه نفس انسان امّاره به خوبی ها شد، بندگی‌خدا را كرد و اُنس با پروردگار متعال پيدا نمود و مدتی با خدا اُنس داشت – نه مدتی – چون خدا هميشه هست تو هم هميشه هستی و اين ارتباط و اُنس بايد هميشه باشد چون معنا ندارد كه انسان با خوبی ها بعد از آن‌كه خوبی ها را تشخيص داد جدايی پيدا كند. پس از همه ی كارها لازمتر در زندگی انسان جهاد با نفس است، انسان نفسش را بايد بسازد تا آمر به معروف باشد يعنی خود انسان خودش را امر كند به نيكی و خودش را، خودش از بدی ها دور نگه دارد. همه ی ما هدفمان همين هاست مگر كسی اشتباهی در جلسات شما آمده باشد كه آن هم وقتی خودش مدتی ماند ديد چيزی كه به درد او بخورد در اينجا گير نمی آيد خواهی‌نخواهی خسته می شود و جدا می شود. بنابراين دوستان عزيزمان كه بحمداللّه بسيارند اين را بدانند كه تا مرحله ی‌جهاد مقدمه است برای اين‌كه جهاد صحيحی انجام دهيم. ما يک ترتيبی داديم كه خودبخود ان‌شاءاللّه تمام كارها زير نظر جمعی از دوستانمان كه سالها در خدمتشان بوديم و به‌عنوان داور آنها را منظور كرده ايم همه كارها بيايد زير نظر اين جمع و من هم در خدمتشان باشم.

يک عدّه در يقظه هستند تازه وارد شدند، جلساتی كه برای آنها بوده گذشته و ان‌شاءاللّه بعداً هم خواهد بود. يک عدّه در استقامت بودند كه در هفته ی گذشته آنها جمع شدند از سراسر كشور و مطالبی به آنها گفته شد و نوار جلسه قبلش به آنها داده شد و تمام كوشش ما اين‌است كه شما كار كنيد و فعّال باشيد تا خودتان را بسازيد و روزی كه از اين دنيای فانی می رويد در مقابل پروردگار روسفيد باشيد. هفته ی آينده شب ميلادِمسعود حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا عليه‌الصلوةوالسلام دوستانی كه در مرحله ی صراط‌مستقيم هستند يعنی در اين مسأله كار می كنند، دارند خودشان را می سازند كه كج نروند، افراط‌وتفريط نداشته باشند، از وسط صراط‌مستقيم با توجه به علائم راهنمائی‌ورانندگی حركت می كنند، پيچ های خطرناک و غيرخطرناک را مواظبند، اينها ان‌شاءاللّه شب چهارشنبه تشريف بياورند تا با آنها صحبت كنيم به آنها بگوييم كه چه كار خطرناكی را مشغولند، جاده هايی هست كه پر پيچ‌وخم است. آن جادّه را در نظر بگيرند بايد در مرحله ی‌استقامت همه ی دوستانی كه در اين مرحله وارد می شوند بايد در حركت، كاملاً استاد باشند، در عين اين‌كه استادند چراغ پرنوری هم در دستشان هست تمام تاريكی ها را بوسيله قرآن‌مجيد و برداشت ها و ترجمه ها هر هفته گوش داده و عمل كرده اند يک‌چنين نوری در دست دارند امّا در عين حال بدانند الناس كُلّهم هالكون الاّ العالِمون و العالِمون كُلّهم هالِكون الاّ العامِلون و العامِلون كُلّهم هالِکون الا المُخلِصون با اخلاص آمده ايد، اين جادّه را انتخاب كرده ايد، ماشين تان هم بسيار پراستقامت همه چيزش هم مرتّب، چراغ جلو، راهنمایی، چراغ ترمز همه اش درست، بسيارعالی شما هم دست فرمانتان خيلی خوب، حرفی در آن نيست. به مقصد می رسيد؟ يک مشكل اين وسط داريد آن مشكل شيطان است كه قسم خورده، قسم خورده به خدا قسم خورده، فَبِعِزَّتِكَ به عزت خودت قسم، لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ (ص / 82) همه شان را اغوا می كنم. اغوا يعنی چه؟ يک بچّه ای می گفت من خوشم می آمد كنار جادّه می ايستادم حركت می‌كردم كه راننده خيال كند من می خواهم ردّ بشوم ترمز می كرد من خنده ام می گرفت. يک بچّه ی شيطانی بود، شما می گوييد بچّه شيطان. امّا اينجا شيطان واقعی است، حتّی ممكن است شما را بترساند كه بيفتيد در درّه، اينجا شيطانی است كه قسم خورده با كمال بی حيايی در مقابل پروردگار ايستاده كه لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ، اين خطر هست. لذا والمُخلِصون في خَطرعظيم، در يک خطر بسيار عظيمی هستند چرا خدای‌تعالی حالا اين كار را كرده؟ خوب اين بابا را از سر ما بردارد، برای اين‌كه شما را می خواهد امتحان كند. ببيند جرأتت چقدر است، قدرتت چقدر است، چقدر انسانی؟ چقدر آدمی؟ آيا مثل آدم‌ابوالبشر بعد از اين‌كه وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا (بقره / 31) باز هم اغوای‌شيطان را از آن‌هم می خواهد بالاتر باشی. حضرت آدم خدا اسماء را به او ياد داد يعنی معارف و نشانه هائی كه خاندان عصمت‌وطهارت عليهم‌الصلوة والسلام داشتند كه بهترين تفاسير درباره ی اسما ء اين‌است. به حضرت آدم تعليم داد. امّا تو، همين اسماء و صاحبان همين اسما ء رهبران تو هستند! آنهايی هستند كه از شما خواهش می كنند عقب سر ما بياييد، از شما تقاضا دارند كه عقب سر ما بياييد، به شما می فرمايند ولو اين‌كه خدای‌تعالی به پيغمبراكرم كه اعظم اهل بيت عصمت‌وطهارت است می فرمايد: وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (شعراء / 216) خفض جناح كن، كوچكی كن، والاّ می گفتم اگر می خواست طبق روايت بگويم می گفتم خواهش می كنند، عرض می كنند، تقاضا می كنند تو عقب سر ما بيا، بيا تا شيطان به تو كاری نداشته باشد، بيا تا نفس امّاره‌بالسوء تو مسلمان بشود، اسلم شيطانی بيدي، مسلمان و تسليم بشود، هر كار خوبی را به تو بگويد نه هر كار بدی به تو امر كند. در دعای ندبه می خوانيم: خَلقتَه لَنا عِصمَة و مَلاذا، خدايا تو امام زمان را برای ما نگهدارنده، پناهگاه قرار دادی. به زبانهای مختلف و مثالهای مختلف ما را عقب سر آنها خواسته‌اند بيندازند تا شيطان اغوايمان نكند. گاهی گفته اند كشتی نوحند، گاهی گفته اند چراغ هدايتند، گاهی گفته اند كه شما متوسل به اينها بشويد، بگوييد: يا وجيهاً عندالله اشفع لنا عندالله، به روشهای مختلف، طرز مناجات با پروردگار را حضرت سجاد و ائمه‌اطهار به ما تعليم داده اند. طرز كارِ پيشرفت مان را در راه خدا به ما گفته اند. قرآنی پيغمبراكرم آورده كه خدا با ما صحبت كند در همين آيات خوانديم كه خدا گاهی با انسان حرف می زند. چطور حرف می زند؟ وَ مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ (شوری / 52) من وراء حجابش هست، يرسل رسولا هم هست، وحيش هم گاهگاهی هست، همه طور با ما صحبت می كند. يک طورش همگانی است و آن قرآن است. آقا قرآن كه می خوانيد صدا كه مال تو نيست، خدا اگر حلقومت را محکم ببندد، نمی توانی حرف بزنی، صدايت در نمی آيد. صدا را خدا داده، لب و دهان و همه چيز را خدا داده، قرآن هم كه مال خداست. پس چه چیزش مال تو هست؟ فقط يک اراده اش مال توست. آن هم باز خدا داده، امّا خوب تو اين اراده را بكن، بی عرضه ترين دوستان ما – اين را من به شما جدی می گويم – بی عرضه ترين دوستان ما و بدترين كسانی كه ممكن است به هيچ وجه موفق به كمالات نشوند آنهايی هستند كه اين بيست آيه را هر روز نخوانند. تنبلی كنند. حالا گاهی انسان عذری دارد يک حرفی، امّا تنبلی كند. اين را من تعهد می كنم چون توهين به پروردگار است، خدای‌تعالی زمينه را برايتان فراهم كرده بيست آيه هم بيشتر نيست، چقدر طول می كشد؟ الان بيست آيه را خواندند با اين‌كه اين آياتی كه امروز تلاوت می شد آيات طولانی نسبتاً بود، چقدر طول كشيد؟ من ساعت نگاه كردم ده دقيقه، ده دقيقه نمی خواهی خدا با تو حرف بزند؟ ای بی انصاف! ای- چه بگويد انسان؟ به نظر من صدتا بی اگر انسان داشته باشد بايد به اين آدم اين بی‌ها را بگويد، حالا ديگر متعلقش را نمی‌گویم.- چرا؟ اين يک راه صحبت كردن با خداست، از اين راه  وارد می شود انسان بعد الهامات  می بينی سرازير شد، خوب بياييد در صراط‌مستقيم. ببينيد خدا می گويد: فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ (نحل / 98) می دانيد معنايش چه هست؟ يعنی اگر تو قرآن بخوانی شيطان از تو دور می شود والاّ قرآن خواندن خصوصيتی ندارد، بايد آنجا لحظه ی حساسی است كه شيطان خيلی فعال است كه تو قرآن نخوان. امّا اگر قرآن خواندی تو ديگر می توانی پناه به خدا ببری از شرّ شيطان رانده شده، تو هم رانده نخواهی شد، فَاسْتَعِذْ بِاللَّه مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ، صراط‌مستقيم اين مشكل را دارد، حالا هوای‌نفس كه كسی اگر در صراط‌مستقيم هوای‌نفس را اِعمال كند كه بايد گفت بی عقل است. آدم همه چيز هايش مرتب، ماشينش مرتب، بنزين‌پُر، هيچ مشكلی ندارد دلش خواسته كه فرمان را بپيچاند بيفتد در درّه! خيلی ديوانه است. چرا چنين كاری كردی؟ می گويد دلم خواست، دل خواستن از يک لقمه‌غذايی كه نبايد بخوری مساوی است با آن دل خواستنی كه می اُفتی در دره و از بين می روی. چون هر دويش دل می خواهد. اول كاری كه می كنيد بعد از همه ی اينها بايد دلتان را درست كنيد، دلتان هيچ چيز نخواهد جز آنچه خدا بخواهد، وَ مَا تَشَاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ (دهر / 30) و همين‌طور ما ان‌شاءاللّه با شرائطی كه داريم فقط خواهش من از دوستانی كه نمی خواهند اخلال كنند، يک عده می خواهند اخلال كنند ما هم با آنها می سازيم، آنهايی كه نمی خواهند اخلال كنند منظم باشند، دعوت از آنها شد ما كلّی خرج می كنيم خودمان از راه دور می آييم. نامه ی دعوت بدستشان رسيد تا می توانند عذر موجّهی اگر ندارند خودشان را به جايی كه صحبت می شود و بحث و جلسه می شود برسانند. نمی گويم بياييد صحبت های من را بشنويد من كه اينجا نشسته‌ام خدمت شما دارم صحبت می كنم و كوشش هم می كنم صحبت هايی باشد كه برای تک تک شما مفيد باشد. نمی گويم بياييد پای صحبت های من جمع بشويد والاّ همه را می گفتم بياييد، جمعيت خيلی می شد چون ما مثلا يک مرحله ی صراط‌مستقيم يک هفتم جمعيت ماست ولی می گويم خود اين حركت از شهرتان حركت كنيد بياييد اينجا، نشانگر اهميت دادن شماست به مسأله.

بعضی ها می آيند پيش من می گويند آقا ما پول نداريم جزوه را بخريم. می گويم يک روز نهار نخور پولش را بگذار برای جزوه، چطور می شود؟ اِ؟! بله! قرآن خريدن نه! هديه كردن. اين پول هم برای قرآن نيست ما ديديم كه قرآنی كه شايد برای خودمان اگر می خواست طبق كتاب فروشی ها عمل كنيم شايد ده‌هزار تومان در می آمد. من حقُ التأليف نگرفته ام ديگری حقُ النشر نگرفت و اصلاً يک دانه اش تا اين ساعت نفروختيم. پس معلوم است كه نمی خواهيم قرآن بفروشيم. يک حسابی دارد، جدّی بودن شما را ما می‌خواهيم. چون ما با زبان پيغام برايتان آورديم گفتيم كه همه شان می گويند جدی باشيد، ديديم نه، باز هم يک افرادی پيدا می شوند كه جدّی نيستند. ديگر خودمان دست به كار شديم كارهايی می كنيم كه جديت شما معلوم بشود. هر كدام هم نخواستيد بياييد نياييد، خيلی راحت، حتی خود من بعد از يک چند هفته نياييد ببينيد من می گويم چرا نيامديد؟ به خاطر اين‌كه خدای نكرده مريض نباشيد. اگر گفتی نه، دلم نمی خواهد بيايم. من عين قبل رفيقم با شما، هيچ فرقی ندارد دنبال اين حرفها نيستم. نشان هم داده‌ايم خودمان را در ظرف اين بيست سال. من طبعاً آدمهای جدی را بيشتر دوست دارم، اين است. جدّی باشيد. شايد هفته ی بعدش اگر خدا لطفی به ما بفرمايد شايد جلسه بعدی را در مشهد بگذاريم همه بياييد زيارت مخصوص حضرت رضا صلوات‌اللّه‌عليه، آقا آنجا دور است، خرج دارد! ديگر حالا ميل خودتان است. و هر كس هم هفته ی بعد نيايد ديگر ما دعوتش نمی كنيم مگر يک عذر خيلی موجّهی داشته باشد اين را مكرر گفته‌ام. اگر ديديد برای صراط‌مستقيم دعوت نشديد و در مرحله هم هستيد بدانيد يک مشكلی در آن هفته های – چون ما دو جلسه درباره ی صراط‌مستقيم جلسه تشكيل داديم – آنجا داشتيد. هر چه گفتيم آقا اين را دانشگاه حساب كنيد، اين را مثل درسهای دانشگاهی تان بدانيد ديديم نشد حالا خودمان ترتيبش را داديم ان‌شاءاللّه می شود، اين‌طوری می شود، اين هم نشد خداحافظ شما. ديگر معلوم است از ما كاری بر نمی آيد. كوشش كنيد ان‌شاءاللّه هيچ‌كس در هيچ جا به هيچ‌وجه مرحله حق ندارد به كسی بدهد، جز مرحله‌يقظه كه چون شروع كار است آن هم با همان شرائطی كه نوشتيم و گفتيم اوّل بايد آن بيست‌وپنج چيز را – دوتايش را كم كرديم، ديروز با رفقا نشستيم، خوب رحم مان آمد دوتايش را كم كرديم – بيست‌وسه تا شد. اين بيست‌وسه چيز را بايد تعهد بدهيد، تعهد! و بعد نوارهای اعتقادات – نوار هم نخواستيد اعتقاداتتان آن‌‌طوری كه ما می خواهيم باشد، امتحان می گيريم – ولی خوب زحمتش را ما كشيده‌ايم، دوستانتان زحمت كشيده‌اند، به صورت نوار در آوردند اينها را اينجا حاضريم اگر پول نداريد ما مجانی به شما بدهيم. هفته گذشته چهارصدوپنجاه تا نوار مجانی داديم به دوستان در يقظه، که در استقامت گوش بدهند. اينها مسأله ای نيست برای اين تشكيلات، ان‌شاءاللّه خدای‌تعالی و امام زمان كمک می كنند ولی اين سی تا نوار را گوش بدهيد، با دقت هم گوش بدهيد امتحان هم از جاهای حساسش از شما گرفته خواهد شد. و ان‌شاءاللّه كوشش بكنيد به جلسات خودتان را برسانيد روزهای جمعه را من بعد از ماه‌رمضان تصميم نداشتم ديگر صحبت كنم ولی خودم حيفم آمد. امّا يک مسأله را به شما بگويم همه دوستانِ سخنگوی ما در هر كجای ايران كه هستند جلسه تشكيل می دهند همين آيات هفتگی را مطرح كنند. شما درباره ی هر موضوعی بخواهيد صحبت كنيد بالأخره در اين آيات، در اين بيست آيه– خدای‌تعالی عجب معجونی به ما داده- در اين آيات بيست گانه پيدا می شود، می گویيد نه، امتحان كنيد. درباره ی چه؟ الان ممكن است من سؤال بكنم آقا درباره چه می خواهی صحبت كنی؟ می‌گويی مثلاً درباره ی حُسن‌خُلق. يا علی! من فكر قبلی نكردم والاّ پيدا می كردم به شما می گفتم. ببينيد همين آيه ای كه امروز تلاوت كردند فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ (غافر / 55) دو جمله، يكی صبر، يكی وعده خدا حق است. إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ استغفار كن برای گناه، وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ می خواهيد درباره ی تسبيح خدا صحبت كنيد، درباره ی منزه بودن خدا صحبت كنيد. دوستانی كه اهل صحبت هستند به هرحال كوشش كنند اين هم كمكی است به ما كه درباره ی همين آيات انتخاب شده هفته هم ديگران تشويق می شوند هم خودشان مطلبشان معلوم است. ما نمی خواهيم دوستان منبری ما، سخنگوی‌ ما كه واقعاً گاهی می بينم چقدر اينها رشد كرده‌اند بدون مقدمه مثلاً همين ديشب بود به يكی از دوستان گفتم پاشو برو منبر، بسيار مطالبِ‌خوبی گفتند. بدون مقدمه، ما شب دوشنبه هفته ی گذشته بدون اين‌كه ايشان اطلاع داشته باشد به آقای معلم يک چيزی گفتم كه بروند صحبت كنند همان جا گفتم شما برو صحبت كن قبل از من، واقعاً يک مطالبی گفتند من خودم احساس كردم اين شخص لمس كرده اين مراحل را، دارد اين طور صحبت می كند. بايد مطالب را لمس كنيد اين آيات را شما يک هفته هست خوانده‌ايد حالا روز چهارشنبه صحبت می كنيد، روز دوشنبه بالاخره چند دفعه ای خوانديد، ترجمه اش هم كه نوشته شده برداشتش هم كه تا حدّی هست. چرا غذای آماده را انسان رها كند برود غذا را خودش حالا معلوم نيست چه در بياورد شور در بياورد، ترش در بياورد، چطوری در بياورد آنها را برود صحبت كند. اين هم ان‌شاءاللّه برای دوستانی كه می خواهند صحبت كنند، هميشه هم هست. ان‌شاءاللّه ما دوستانی داريم خدا می داند من نمی خواهم مبالغه كنم گاهی می نشينم اينها می گويند كه ما هر چه داريم از تو داريم ولی گاهی می بينم من بعضيی چيزها را از اينها دارم، ياد می گيرم از اينها، از حرفهايشان استفاده می كنم، برنامه هايتان را بهم نزنيد روزهای جمعه، حالا يک هفته ای من هم خوب بالاخره انسانم، مشكلی ممكن است داشته باشم، نتوانم خدمتتان صحبت كنم. شب دوشنبه صحبت كنم، روز جمعه صحبت كنم  پشت سر هم صحبت هايم بالأخره اگر انسان پای كوه طلا هم نشسته باشد بخواهد اين‌طور خرج كند درآمد، صادرات داشته باشد واردات نداشته باشد بالأخره تمام می شود. من نمی خواهم بگويم تمام شده چون قرآن بَحرٌ عَميق، ما هر چه از قرآن صحبت كنيم باز يک قطره از اقيانوس بی نهايت برنداشته‌ايم امّا خوب بالأخره هر چيزی تمام‌شدنی است و بعد هم چرا ما از اين دوستان استفاده نكنيم؟ چرا از اين همه مطالبی که اينها ياد گرفته‌اند، ظرف دلشان پر شده از جواهرات، چرا يک مقداری به ما ندهند و ان‌شاءاللّه روزهای جمعه جلسات را داشته باشيد من هم تا بتوانم، تا برايم مقدور باشد كوشش می كنم ان‌شاءاللّه خودم خدمتتان باشم چون دلم‌تنگ می شود يک‌هفته دوستان را واقعاً نبينم اين‌طور خود من می بينم كسر دارم اين را بدانيد.

و امّا مسأله خانمها كه يكی از مشكلات ما كه روی نظم نيامده مسأله خانمهاست كه شما بشنويد به خانم هايتان بگوييد خانم ها هم كه می شنوند ان‌شاءاللّه حواسشان جمع بشود. ترتيبی كه داده شده اين‌است كه برای هر مرحله ای، چون نمی شود خانمها را دعوت كرد، يكجا جمع شان كرد. آخر شما فكر نكنيد از قم تنها جمعيت جمع می شود، نه، از شهرهای بسيار دور كه حتّی واقعاً من بعضی از مردهايی كه می آيند جلسه، خودشان را می رسانند احساس می كنم خيلی پرقدرتند، خيلی جدّی هستند ولی خوب، خانم‌ها اوّلاً خدا اختيار حضور و غياب شان را داده دست شوهر، اين يک مشكل، مشكل بعدی ، راه است، مسافرت است، مشكلاتی گاهی پيدا می شود بخواهد با شوهرش بيايد شايد شوهرش در مرحله نباشد بخواهد بدون شوهر بيايد كه آن عفت و پاكی كه خانم‌های تزكيه‌نفس دارند ايجاب نمی كند لذا ما برای اينها، برای هر مرحله ای گفتيم يک مقاله بنويسند الان مقالات صراطمستقیم است ظاهراً، بررسی شده. برای ما مشكل تر است كارشان ولی از خودشان استفاده می كنيم، وضع خودشان را می سنجيم، مقالاتشان را بفرستند برای ما، دوستان حتی ديروز ديدم جناب حجةالاسلام و المسلمين آقای‌رفيعی كه واقعاً نورِچشم ما هستند در جلسه نشسته‌اند دارند عقايد را تصحيح می كنند، می خوانند كه من به ايشان عرض كردم آخر يک جايی، يک اتاقی را اختصاص بدهيد به كارتان. دوستان ديگر، جناب آقای‌نعمتی، جناب آقای‌مسعودی، جناب آقای، اين‌قدر جناب آقا داريم الحمدلله كه… بله، خوب هم هستند و  خوب هم تصحيح می كنند و نمره می دهند البته تنها اينها نيستند چون يک دفعه يادم آمد كه اين دو نفر حالا همه می دانند جزء هيأت داوران هستند ولی بقيه را نمی خواهيم بگوييم، بگويند چرا نمره به ما كم داديد و خانم ها بحمدالله همين ديروز من نگاه می كردم نمراتشان، نمره صراط‌مستقیمشان از ده به پايين نبود كه من يک عده را گفتم كه هر كس از ده به پايين است بگوييد كه ممكن است مردود واقع بشود و همه شان ده به بالا بودند و خيلی خوشحالمان كردند و ما نمراتشان را با قطعنامه ای كه از اين همين جا اعلام می كنم اين قطعنامه را كه برای مرحله ی صراط‌مستقیم نوشته شده اگر بتوانند قاب بگيرند – چون خيلی زيبا چاپ كرده‌اند – قاب بگيرند در منزلشان داشته باشند كه بدانند چكاره هستند، هميشه هم به دردشان می خورد و ان‌شاءاللّه يک كاری باقی می ماند كه درباره ی آقايان انجام شده كه آن مرحله دادن و تعويض مرحله است ولی خانم ها مشكل داريم. ان‌شاءاللّه يک عدّه از خانم ها آماده شده ‌اند كه در شهرها بروند لااقل در دفاتر و خانم هايی كه مرحله شان زياد طول كشيده اينها را مرحله بدهند. كاملاً برنامه ها ان‌شاءاللّه تنظيم شده است و ما می سپاريم همه مراحل و مسائل و مطالب مختلف را به دوستانی كه اينها بعضی شان ده سال، پانزده سال كار كرده ‌اند. ان‌شاءاللّه اميدواريم كه خدای‌تعالی به همه مان كمک كند و لااقل اين آيه را خوب دقّت كنيد از همه اين آياتی كه تلاوت شد. فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ استقامت داشته‌باش، محكم‌باش، صبركن، بردبارباش، در راه رسيدن به هدفت محكم‌باش، خوب چه می شود؟ وعده خدا حق است، وعده خدا چه بود؟ وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ ٭ اَلَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ٭ أُوْلَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبّهم(بقره / 155 – 157) اين وعده خداست. صلوات از جانب خدا بر شما نازل می شود، آقا! صلوات خيلی مهم است من در يک جلسه يادم است كه گفتم، رحمت خدا بر سه بخش تقسيم می شود، رحمت‌عام، رحمت‌عام همان وقتی كه شمر – می خواهم بگويم تا اين‌جاست – دارد حضرت سيدالشهداء را شهيد می كند اين نفس می كشد از طرف خدا به او همه چيز كه يک انسان سالم دارد، داده اين رحمت خداست. رحمانيّت اوست. رحيميت للمؤمنين خاصّه، خاص است. اگر تو جهاد بكنی خودت را يک مسلمان واقعی قرار بدهی خدا يک مهربانی خاصّی به تو دارد ولی صلوات رحمت خاصّ الخاص پروردگار است مخصوص پيغمبراكرم، آن‌قدر مفيد است صلوات كه يُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ (احزاب / 43) عجيب است فعاليّت صلوات، هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ از ظلمات، از همه حجابها، تو صلوات بفرست می بينی كه حجابی پاره شد، يک انسانی را كرده باشند در يک سلولی پشت اين ديوار سلول، صدتا ديوار وجود دارد، وقتی می خواهند اينها را خراب كنند چه از اين طرف خراب كنند چه از آن طرف، تو متوجه نمی‌شوی. تو هنوز در تاريكی هستی، آن آخرين ديوار را كه خراب می كنند يک‌دفعه می‌بينی روشن شد. ما هر چه كار بكنيم باز هم در ظلمتيم، ما هر چه كار بكنيم باز هم در حجابيم، حجاب های ظلمانی از بين برود در حجاب های نورانی هستيم ولی اگر مشمول صلوات خدا شديم يُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ؛ از ظلمت به نور وارد می شويم. آن ديوار آخری خراب می شود، می آييد در يک فضای نورانی. در آيه ديگر می فرمايد به پيغمبراكرم، خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِهَا تا اينجا خيلی خوب، پاكشان كن با گرفتن صدقه از آنها و تزكيه شان كن، وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ از خدا تقاضای رحمت خاص الخاص می كند. إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ (توبه / 102) اين صلاة تو، اين درخواست رحمت خاص الخاص تو از خدا آرامش به اينها می دهد. خيلی آرامش مهم است. الان ما اينجا نشسته‌ايم نمی دانيم اگر اين سقف خراب شد، اين هواپيما زد به ساختمان مان در جا مُرديم خدا با ما چه می كند؟ نمی دانيم، دلهره داريم ديگر! آيا خدا عذابمان می كند؟ در قبر ما را دچار نكير و منكر می كند چه می شود؟  ناآرامی داريم. اما اگر صلوات خدا و پيغمبر و ملائكه بر شما نازل شد آرامش پيدا می كنيد. همان زير زلزله هم می گوييد: به به! عجب مُردنی من كردم. اگر در بيمارستان شش ماه با سرطان دردآور می بودم بهتر بود يا الان يک‌دفعه حتی نفهميدم چه شد، كدام يكی اش؟ اين شخص صلوات خدا بر او نازل می شود، آرامش پيدا كرده، آرامش، فكرش هم كه می كند باز هم آرام است. می گويد خوب چه بهتر، آقا زلزله دارد می آيد، خيلی خوب. واجب است، واجب كرده است خدا كه خودتان را نكشيد و خدای‌تعالی واجب كرده كه حفظ جان كنيد. اين مثل نماز واجب است. والاّ اگر مثل نماز واجب نبود همانی بود كه علی‌بن‌ابيطالب در خطبه همام می فرمايد: ولو لا الاجال التي كتب اللّه لهم لماتوا شوقاً الي الثواب، اصلاً می مُردند نه خودكشی بكنند، خودشان را قالب تهی می كردند! نمونه اش هم می خواهيد ببينيد مرحوم آقای كه؟! هَمام! در همان خطبه بعد از خطبه فَصَعِق همام صعقة يک‌دفعه يک دادی زد و جانش هم در همان داد بيرون آمد! راحت !چقدر عالی، شما نگوييد حالا كه از ترس بود. خيلی هم خوب بود، خيلی هم خوب شد. اين‌طور آرامش انسان دارد، شما نگوييد از ترس همام مُرد، نه! اين شوقاً الي الثواب… انسان در يک سلول تنگ و تاريک با اعمال شاقّه باشد يكی بيايد برايش پشت در و بگويد كه اين‌طور است اين‌طور است اين‌طور است، باغها چه فلان، حورالعين چه، بگويد همين‌طور كه علی‌بن‌ابيطالب فرمود البته نبايد بلند شود دَر را بشكند امّا ديگر در هم خيلی شل بود يک‌دفعه شكست از داخل اين سلول بيرون می آيد، می رود آنجايی كه آقا برايش توصيف كرده. اين معنای فصعق همام صعقة اين همان است. اين‌طوری می شود انسان، چقدر عالی است. أُوْلَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ان‌شاءاللّه اميدواريم همه مان همين‌طور حركت كنيم. إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ برای انسان استغفار خيلی قيمت دارد، هر طوری هست استغفار زياد بكند. تذكّر دادند البته راست هم هست، مقالات خانم‌ها مرحله صراط و محبّت است كه امتحان دادند و نمره به آنها داده می شود و تا روز آخر شوال بايد مقالات استقامت شان را بفرستند ولی ظاهراً هنوز آنها تصحيح نشده، آنها كه تصحيح شد نمراتشان داده می شود و باز برنامه اينها به آنها داده می شود. اميدواريم خدای‌تعالی همه ما را از كسانی قرار بدهد كه هر كاری می كنيم بدانيم كه ممكن است برايمان دنباله داشته باشد. ذنب يعنی دنباله داشتن، دنباله ای نداشته باشد. خدايا تمامش كن، ما اين همه بدی كرديم با ما درگير نشو. ديده‌ايد يک دعوايی مثلاً دو نفر دعوا می كنند، آقا تمامش كنيد. يعنی از هم بگذريد، استغفار للذنب، ذنب اصلاً به معنای دنباله است، دنباله اش را نگيری. خدايا استغفراللّه بخشش می‌خواهی، دنباله اش از بين برود، پشتش را نگير، روز قيامت نگو به ما كه تو فلان گناه را كردی، تو فلان معصيت را كردی و استغفار زياد بكنيد چون در خود قرآن فوائد زيادی برای استغفار است. وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ سَبِّحْ؛ خدا را تسبيح كنيد، خدا هيچ مسأله ای ندارد اين را شما بدانيد. هيچ بدی برای شما نمی خواهد، هيچ مرضی برای شما نمی خواهد. هيچ چیز از شما نمی خواهد هر كاری هم می كنی از دست خودت بدان. با حمد پروردگارت بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكَارِ شب و صبح. ان‌شاءاللّه خدا به شما توفيق بدهد كه هم استغفار كنيد، هم تسبيح بگوييد، هم حمد خدا را بگوييد در شبانه روز و هميشه توفيقات تان زياد باشد.

ماه ذيقعده است، ماه زيارتی حضرت رضا صلوات‌اللّه‌عليه است و ان‌شاءاللّه شب زيارتی فكر می كنم دوستان مشهد باشند– مرحله‌محبت– و اظهار محبت به حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا بكنند و خدا هم به ما كمک بكند تا توفيق داشته باشيم به زيارت حضرت رضا صلوات‌اللّه‌عليه برويم و ان‌شاءاللّه دعوت نامه برای كسانی كه اهل جديّت هستند فرستاده می شود و ان‌شاءاللّه تشريف می‌آورند. علی‌بن‌موسی‌الرضا امام هشتم رضا است. رضا نتيجه محبّت است، يادم می آيد مرحوم حاج‌ملاآقاجان – بعضيی ها می آمدند می گفتند آقا ما هر كاری می كنيم پيشرفت معنوی نداريم – می گفت برويد مشهد، حتی در مرحله‌توبه هم برای اين‌كه انسان موفق بشود ايشان می فرستاد مشهد، حضرت رضا صلوات‌اللّه‌عليه، توسل به حضرت رضا خيلی كار انجام می دهد و هزار حجّ، هزار عمره حضرت فرمود من و آباءم شفعاءش هستيم روز قيامت، من دلم می خواست درباره ی شفاعت يک مقداری بيشتر با شما صحبت كنم و در روايت ديگر هست كه هر كس مرا زيارت كند من سه جا به بازديدش می آيم، به زيارتش می آيم. عندالصراط، عندالميزان، عندتطاير الكتب، بازديد می كنم. بزرگواری ببينيد چقدر زياد است! يک‌دفعه مثلاً شما رفتی زيارت سه دفعه بازديد! زيارت حضرت رضا صلوات‌اللّه‌عليه در آن روايت می فرمايد كه كسی‌كه زيارت كند حضرت رضا را غفراللّه‌له ذنوبه می خواهيد دنباله اش را خدا نگيرد تا وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ (زلزله / 8) دنباله اش را خدا نگيرد يک طوماری به دستتان ندهند كه لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَ لَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا (كهف / 49) اگر می خواهيد اين كار را بكنيد زيارت كنيد حضرت رضا را، غفراللّه‌له ذنوبه ما تقدم منها و ما تأخّر، هر چه قبل ها گناه كردی هر چه بعدش گناه كردی ولو كان مثل عدد النجوم و و قطر الامطار و ورقة الاشجار، اگر بخواهم اينها را ترجمه بكنم می ترسم كه بعضی سوءاستفاده كنند ولی نه! گناهان قبلی ات، جوانی ها هر چه كردی اين اواخر هم هر چه كردی اينها را همه خدا به خاطر زيارت حضرت رضا می بخشد. يک كسی در يک مكاشفه ای ديده بود كه رفته مغازه زرگری يک انگشتر خيلی قيمتی داشته ولی خيلی كثيفش كرده. ديده‌ايد بعضی انگشترها روی آن هم كثافت چسبيده روی حلقه اش هم كثافت چسبيده، اين تا گرفت از او، برد پشت با تشكيلاتی كه داشت تميزش كرد، برّاقش كرد آورد دادش، گفت اين مثلاً انگشتر اين‌قدر قيمتش است من هم خريدم. می فروشی به من؟ حاضرم بخرم. شما تا وارد حرم حضرت رضا شديد قلبتان را نشان داديد حضرت می گيرد همه ی ما تقدم منها و ما تأخّر همه را تميزش می كند، بعد می گويد من خريدارم. إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ (توبه / 109) چند می خری آقا؟ يک بهشتی به تو می دهيم، يک زمينی به تو می دهيم، حالا يک زمين، زمين كوير قم هم باشد می ارزد كه عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ (آل عمران / 134) عرضش، متراژش به اندازه آسمانها و زمين است. و جنّات هم اسمش گذاشتند برای اين‌كه پر از درخت است. جاهايی ديگر هم اين جنّت را توصيف كردند كه تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ (بقره / 25) از دامن اين بهشت نهرها جاری است. چون حيات هر باغی به آب است، شما يک روز دو روز آبش را قطع بكنيد می بينيد كه درختها پژمرده شدند. همه چيز هم در اينجا هست. أُكُلُهَا دَائِمٌ (رعد / 35) شما هر وقت برويد پای درختی، هر درختی باشد در دنيا بالاخره يک خزانی دارد، بالاخره يک وقتی ميوه ندارد امّا درختهای ميوه بهشت هميشگی است، هر وقت بروی پايش می بينی كه ميوه دارد، ميوه خوردنی دارد نه ميوه نارس. مُتَّكِئِينَ عَلَي فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ (رحمن / 54) يا مُتَقَابِلِينَ (واقعه / 16) حالا اينها یک چيزهايی است كه می ترسم هوس بيفتيد و بگوييد روز جمعه است خدايا ما را ببر آنجا كه هيچكس هم اين هوسها را نمی كند. همين تصادف هواپيما تا يكی به من گفت گفتم خوش بحالشان، هيچ نفهميدند كه جان كندن يعنی چه. خدا رحمتشان كند و در روايت هم دارد كه اين‌گونه تصادفها، اين‌گونه كشتن ها، اين‌گونه كشته شدنها شهادت است اينها شهيد می شوند، حالا باز حرف درست نكنند كه نمی دانم يكی شان ريش تراشيده بود، يكی شان چه بود، يكی شان… از اين حرفها، حرف درست می كنند چون يكی از علماء با ما درگير شد اصلاً كه چرا تو گفتی زلزله زده ها اينها شهيدند، ممكن است شهيد باشند. به هر حال اميدواريم خدای‌تعالی همه ی ما را موفق به استغفار، به زيارت علی‌بن‌موسی‌الرضا بكند تا مثل روزی كه از مادر متولد می شويم همان‌طور پاک، بدون گناه، بدون هيچ مشكلی و بدون هيچ ذنبی باشیم.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه پروردگارا به آبروی وليعصر فرج آن حضرت را برسان. همه ما را از ياران خوب آن حضرت قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضی بفرما. پروردگارا به آبروی حجة بن الحسن، به آبروی حجة بن الحسن ما را در راه تزكيه‌نفس موفق بفرما. ما را در راه تزكيه‌نفس از ظلمات به نور وارد بفرما. پروردگارا صلواتت را بر ما نازل بفرما. پروردگارا صبر و تحمل و استقامت به ما مرحمت بفرما. خدايا همه ما را در صراط‌مستقيم دين قرار بده. خدايا هر چه زودتر فرج امام زمان ما را برسان. ما را از اين راه و به اين وسيله موفق به همه كمالات بفرما. مريض های اسلام شفا عنايت بفرما. مريض منظور شفا كامل عنايت بفرما. امواتمان غريق رحمت بفرما. شهداءمان با شهدای كربلا محشور بفرما. عاقبت امرمان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا.

 

لینک ویدیو در آپارات : 

کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۹ شوال ۱۴۲۶ قمری – ۱۱ آذر ۱۳۸۴ شمسی – اهمیت ماه های قمری

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

  الحمد لله و الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله لا سيما علي مولانا و سيدنا بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اعداء الله من الان الي قيام يوم الدين

 اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، وَ قَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُأَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَرَبِّيَ اللَّهُوَ قَدْ جَاءَ‌كُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْوَ إِنْ يَكُ كَاذِباًفَعَلَيْهِ كَذِبُهُوَ إِنْ يَكُ صَادِقاًيُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْإِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ.(غافر / 28)

امشب يا فردا شب، شب اوّل ماه ذيقعدةالحرام اول ماههاي حرام است كه احترام خاصّي خداي تعالي براي اين سه ماه و ماه رجب قائل شده و فرموده است: فَلَا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ (توبه / 35) در اين چهار ماه كوشش كنيد كه به خودتان ظلم نكنيد ولو اينكه انسان عقلش به او مي گويد كه نبايد در هيچ وقت به خودش ظلم كند. ظلم به خود، منظور اينست كه انسان كاري كه مي داند به ضرر خودش هست انجام بدهد و اين عمل مربوط به مردم بي عقل و ديوانه است. ديوانگان اينطورند كه گاهي كارهايي كه يا در آينده و يا در حال يا بدني و يا مالي و يا عِرض و آبرويي دارد نسبت به خودشان انجام مي دهند. ديوانگاني هستند كه اينها با وسائلِ مجروح كننده، بدن خود را مجروح مي كنند و گاهي از بين مي برند. گاهي بعضي از ديوانگان در ميان جامعه كاري مي كنند كه آبروي خودشان را از بين مي برند و بعضي از ديوانگان آن طورند كه اموال خودشان را بيهوده اسراف مي كنند و خودشان را به ضرر مي اندازند و يا برشكست مي شوند و يا مورد اعتراض ديگران و حبس و زندان و امثال اينها واقع مي گردند. اينها را مردم مي گويند ديوانه! گاهي ديوانگي محسوسِ ظاهري زياد نيست. مثلاً گاهي مي شود انسان مي داند كه اگر فلان كار را كرد – در روزنامه اي ديدم كه بطور متوسط افراد سيگاركش مثلاً چند سال عمرشان كم مي شود، آنهايي كه معتاد به سيگارند. اين فرد اگر اين مسأله را يقين بداند مثل اينست كه يك شخصي مثلاً ده سال مانده بميرد خودكشي كند، اگر خودكشي كرد، خودش را كشت اين را مي گويند ديوانه. اگر تدريجي و مخفي اين ده سال را جلو انداخت و خود را كشت اين هم با آن فرقي نمي كند. اين هم يك نوع جنون است، بعضي از كارهايي كه ما مردم داريم حيات و زندگي را كم كم از بين مي بريم. ما به ديوانه آن وقتي مي گوييم ديوانه كه يك دفعه كار خطرناكي را عليه خودش بكند، امّا اگر اين كار خطرناك تدريجي باشد به او ديوانه نمي گوييم، اين مال سطحي فكر كردن و سطحي اعتقاد پيدا كردن است. فرقي نمي كند، چه ده سال از عمر انسان در آخر تدريجاً انسان اين ده سال را، كمي عمر را مثلاً بوجود بياورد و يا آنكه دفعتاً خودكشي كند و خودش را از بين ببرد. حالا مسأله زندگي دنيا غالباً همينطور است، يا مثلاً صد ميليون تومان پول داريد، اين را يكدفعه در يك چاهي بريزيد و خودتان را بي پول كنيد و يا دست به بعضي از تجارت هايي كه مي دانيد ضرر مي كنيد، تقلب هايي كه مي دانيد نتيجه اش ضرر است انجام بدهيد و در مدّت يك سال صدميليون شما از بين برود، اين هر دويش با هم مساوي است، اين تدريجي بوده آن يكي دفعي بوده، فقط فرقش همين است.

دفعتاً و تدريجاً اگر انسان بداند چه مي شود هر دوي آن ديوانگي است كه انسان انجام بدهد، در زمان فرعون و حضرت موسي يك مردي بود به نام مؤمن آل فرعون، فرعون يك دسته آل داشت. آل يعني چه؟ يعني وابستگان به او، كساني كه يك ارتباط خاصّي با او داشتند، افرادي بودند كه اينها خودشان را در دربار فرعون عزيز كرده بودند، شايد در زماني كه جاهل بودند به خاطر دادن رشوه، به خاطر خوش رقصي هايي كه مي كردند، به خاطر اينكه منافق بودند و چاپلوس اينها جزء نزديكان فرعون شده بودند. يك عده هم منسوبين فرعون بودند و جمعي هم به خاطر اينكه فرعون مي ديد اينها افراد برجسته و محبوب جامعه هستند، او اينها را به خود نزديك كرده بود، به هرحال در تفاسير مختلف درباره ي اين شخص صحبت شده، اجمالاً آنچه قرآن فرموده مؤمني بود به خدا ولي از آل فرعون يَكْتُمُ إِيمَانَهُ، كه ايمانش را كتمان مي كرد.

بعضي از مردم مسلمان اينها مي گويند تقيّه كار درستي نيست، تقيّه دو معنا دارد يك معناي لغوي، معناي لغويش كه هر كِه بگويد درست نيست بايد بگوييم جزء همان بي عقل هايي است كه نمي فهمد. تقيّه از وقي يقي است به معناي نگه داشتن خود، اگر گفتند فلاني تقيّه كرد يعني خودش را نگه داشت، نگه داشتن از چه؟ از چيزي كه انسان  ضرر مي كند – طبعاً اينطور است – و يا نفع قابل توجّهي در مقابل اين كاري كه مي كند وجود ندارد. اين را از نظر لغت مي گويند تقيّه و همه ي عقلاء اين تقيّه را دارند، الان اگر شما بدانيد يك چاقو در شكم خودتان فرو مي كنيد و طبعاً يا مجروح مي شويد و يا از بين مي رويد و اگر نكرديد تقيّه كرديد. حضرت سيدالشهداء عليه الصلوة والسلام با اينكه همه مي گوييم حضرت سيدالشهداء تقيّه نكرد ولي حضرت مجتبي تقيّه كرد امّا از نظر لغت حضرت سيدالشهداء عليه الصلوة والسلام تقيّه اي در سطح بالا كرد. يعني به وسيله كشته شدن خودش و اصحابش و اولادش اين، مانع اين شد كه به ضررهاي عالم اسلام يا ضررهايي كه در عالم قيامت ممكن است از ناحيه بني اميه براي مردم مسلمان وجود داشته باشد حضرت با شهادتش مانع اين ضررها شد پس تقيّه شد. يك تقيّه هم به معناي اصطلاحي است، همان كه در ذهن ها هست. اين معناي واقعي تقيّه نيست معناي اصطلاحي تقيّه است و شايد هم بعضي از روايات اين طوري تقيّه را معنا كرده اند كه انسان كاري بكند كه دشمن متوجّه نشود كه اين شخص دشمن اوست. با هم رفاقت كنند، با هم صميميت داشته باشند مثلاً سني و شيعه تا مي توانند در مقابل دشمنان مشتركشان وحدت داشته باشند، كاري نكنند درگيري بوجود بيايد، اين يك قرآن داشته باشد آن يك قرآن، اين يك برنامه داشته باشد آن يك برنامه و خلاصه اگر يك جايي اختلاف شد تقيّه بكند، يعني آن اختلاف را ظاهر نكند. اين هم يك معناي تقيّه. اهل سنت مي گويند تقيّه غلط است، يك نوع نفاق است به اين معناي اصطلاحي، يعني آن طوري كه در دل هستي در ظاهر نيستي اين يك نوع نفاق است يعني غير از آني كه تو هستي، خودت را نشان مي دهي. اينجا ما مي گوييم كه گاهي مي شود همين كار امر است از طرف پروردگار و از طرف خاندان عصمت كه ما آنها را وابسته به خدا مي دانيم از طرف آنها امر شده و بهترين آيه اي كه اين معنا را تأييد مي كند همين آيه است: وَ قَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ؛ ببينيد اين شخص مومن به حضرت موسي است و به خداست از آل فرعون است ولي يَكْتُمُ إِيمَانَهُ، اينكه او طرفدار حضرت موسي است حالا بياوريد روي مرحله خودمان، اينكه شما طرفدار علي بن ابيطالبيد او طرفدار حضرت موسي است، در دستگاه فرعون هم هست حالا مثلاً در رژيم طاغوت در دستگاه مثلاً سلطنت هم بود يَكْتُمُ إِيمَانَهُ، طبعاً بايد ايمانش را كتمان كند، تقيّه كند، حالا در اسم گذاري كه نبايد ما دعوا داشته باشيم.

اهل سنت چطور مي توانند به خودشان جرأت بدهند كه تقيّه را از مسائل مورد اعتراض به شيعه قرار بدهند و حال اينكه اين آيه صراحت دارد و خدا هم از اين شخص تعريف مي كند، مدح مي كند كه مطالبش را بعد بيان مي كند. پس بنابراين تقيه به معناي اصطلاحي در قرآن علاوه بر آنچه كه آمده و صراحت هم دارد در احاديث متواتر از طرف خاندان عصمت كه ما معتقديم يك روايت چه امام صادق عليه الصلوة والسلام و چه ساير ائمه عليهم السلام از زبان خودشان، از وحي الهي به آنها مستقلاً بيان نمي كنند. اين را بدانيد، اين ايمان ماست، اين اعتقاد ماست. پس اگر امام صادق عليه الصلوة و السلام فرمود: التقية ديني و دين آبائي، اين از قول رسول اكرم (صلي اللّه عليه وآله و سلم) فرموده، نه از قول خودش تنها. گاهي بعضي از اصحاب خدمت امام صادق عليه الصلوة و السلام مي آمدند و گاهي ديده ايد بعضي افراد خيلي صريحند، باصطلاح ما پررو، گاهي وقتها حتّي بي ادب، آقا اين حرف را شما از كجا مي گوييد؟ به امامي كه معصوم است و آيه تطهير در شأنش نازل شده اينطور نبايد صحبت كرد، آيا از قول خودتان مي گوييد يعني ما به آن توجّه نكنيم يا از قول پيغمبراكرم؟ چون يك عده مسلمانها بودند در زمان ائمه اطهار عليهم الصلوة و السلام خيلي معتقد به امام نبودند، مسلمان بودند مثل اهل سنت اين زمان ولي ائمه را مردمان خوبي مي دانستند. الان هم از اهل سنت اگر بپرسيد امام صادق عليه الصلوة و السلام چطور آدمي است؟ مي گويند بسيار فرد خوب و درستكار و عادل و صحيح و معصومش نمي دانند.

اگر از قول خودت مي گويي خوب ما در برنامه، در كارها تجديد نظر بكنيم امّا اگر از قول پيغمبر مي گويي چون تو را قبول داريم، آنهايي كه از آنها روايت نقل مي كني قبولشان داريم، مثل يك عالمي كه باصطلاح اجازه احاديث و روايات را از اساتيد خودش دارد تا مي رسد به پيغمبراكرم، اگر اين طور است يك حرف ديگر است. ما بهتر عمل مي كنيم چون شما راستگو هستيد، از پدرتان كه نقل كرديد او هم راستگو بود، از جدّتان كه نقل كرديد او هم راستگو بود خلاصه از علي بن ابيطالب كه نقل كرديد او هم راستگو بود، قبولتان داريم. امام با اينكه معصوم است، با اينكه از نظر ما شيعه در علم و عصمت مساوي با پيغمبراكرم است، در همين دعاي ندبه مي گوييم: الاّ انه لا نبي بعدي، پيغمبراكرم فرمود: يا علي لحمك من لحمي و دمك من دمي و سلمك سلمي و حربك حربي و انت منّي بمنزلة هارون من موسي، مثل هارون براي موسي، چطور بود؟ خليفه او بود ولي چون در آن زمان كتاب نبود. اين را علتش را بگويم كه چرا هارون پيغمبر بود ولي علي بن ابيطالب پيغمبر نبود، در آن زمان كتاب نبود، قرآن نبود، چيزي كه بنويسند بدهند دست آن جانشين نبود، از اين جهت خدا بايد مستقيم به هارون هم وحي بكند و چيزهايي كه به حضرت موسي در موارد خاص بيان نكرده به هارون بيان كند. لذا پيغمبر است، فقط فرق پيغمبر با معصوم، با ائمه اطهار همين است ولي در خصوص علي بن ابيطالب عليه الصلوة و السلام اينطوري بوده كه هم كتاب بوده، كتاب نه تنها اين قرآن مجمل و باصطلاح خلاصه، آن كتابي كه: فيه ارش الخدش، همه چيز در آن بوده كه الان هم محفوظ است و اسمش هم كتاب علي است. اين كتاب را پيغمبر نشست بيان كرد حالا چقدر طول كشيد؟ به نظر من زياد طول نكشيد شايد يك شب، يا يك ساعت، حالا هر چه طول كشيد، كتابي با اين قطر و هفتاد متر طولش، قطرش به قطر ران شتر، شما مي دانيد چه كتابي مي شود. اگر با چاپ امروز بخواهند چاپ كنند شايد صدها جلد كتاب بشود، اين كتاب را حتي علي بن ابيطالب آورد براي مردم و مردم بخوانند و همه ي مطالب را از جانب خداي تعالي پيغمبر دريافت كرد در ارتباط با دين – اين را هم بدانيد – نه در ارتباط با كارهاي شخصي، حتّي اصحاب حضرت بقيةاللّه كه چند نفرند بعضي روايات مي گويند اسامي شان گفته شده كه اين را من در كتاب مصلح غيبي ردّ كردم ولي از تعدادشان، خصوصيّاتشان، اينها هم نقل شده. شايد اسم عده اي از شما آنجا باشد تا ببينيم كه يار كِه را خواهد و ميلش به كِه باشد. و گاهگاهي مي آمدند خدمت ائمه عليهم الصلوة و السلام عرض مي كردند آقا، فلاني ادّعاي خلافت مي خواهد بكند، ادّعاي خلافت مي كند تمام زمينه ها هم برايش فراهم است هم مردم كانديدش كردند هم محبوبيّت زيادي دارد مثلاً، هم مردم خوب رأي مي دهند برايش، حضرت يك مراجعه فكري – چون امام لازم نيست برود كتاب را بياورد نگاه كند – يك مراجعه فكري در تمام آن كتاب مي كرد، مي گفت: نام اين شخص به عنوان خليفه يا به عنوان سلطان مثلاً در كتاب علي من نديدم. او نمي شود و نمي شد. ببينيد تا اين دقّت، در عين اينكه ما امام را معصوم مي دانيم ولي به خاطر اينكه همه را به پيغمبراكرم خداي تعالي وحي كرده خوب چيزي نمانده كه بشر لازم داشته باشد و به پيغمبر وحي نشده باشد بنابراين به علي بن ابيطالب ديگر چيزي در ارتباط با معارف و احكام وحي نشد و علي هر چه فرمود، اين را شما بدانيد هر چه در نهج البلاغه است مثلاً، اينها قول پيغمبر است و قول پيغمبر هم وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي ٭ عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي (نجم / 3 – 5)لذا در روايات ما هست كه اگر يك روايتي از امام صادق باشد شما عمداً حتي بگوييد كه پيغمبراكرم فرمود مثلاً: التقية ديني و دين آبائي،گناهي نكردي، بعضي علماء فتوا مي دهند اگر روز ماه رمضان هم اين طور گفتيد روزه تان باطل نيست، لازم نيست كه حتماً بگوييد امام صادق، چون هر چه امام صادق گفته و فرموده در امر دين، پيغمبراكرم فرموده منتها بعضي از اصحاب بودند مي آمدند مي گفتند: آقا اين را از خودت مي گويي يا از آنجا؟ ايمانشان ضعيف بود، انشاءالله ما كه اين طور نيستيم. ما اگر حضرت بقيةاللّه تشريف بياورد مي گوييم تسليميم. يك شخصي بود در كوفه به نام كليب، اين هر كه مي رفت مدينه، يك كلامي از امام صادق مي آورد اين مي گفت كه تسلميم، چشم، اسمش را گذاشته بودند كليب تسليم، بس كه تسليم بود.

زني است به نام ام خالد معبديه اين شخص، اين خانم آمد خدمت امام صادق، ابي بصير هم نشسته بود عرض كرد آقا من يك دل درد كهنه اي دارم، خيلي سال است درد مي كند اطبّاي عراق به اين نتيجه رسيده اند كه ما بايد مشروب بخوريم، شراب بخورم تا خوب بشوم. حضرت فرمود: چرا آمدي از من سؤال مي كني؟! زماني بود كه مردم يك دسته شان مي رفتند در خانه ابوحنيفه، يك دسته مي رفتند در خانه مالك بن انس و امثال اينها، خيلي حضرت غريب است كه حالا يك زن آمده سؤالي از حضرت مي كند. عرض كرد: اقلّدک ديني، من از شما دينم را تقليد مي كنم، هر چه شما بفرماييد. مي خواهم روز قيامت اگر شراب نخوردم و مُردم خدا سؤال كرد چرا خودكشي كردي مثلاً؟ بگويم كه امام صادق فرمود، خلاصه بيندازم گردن شما. اگر خوردم گفت چرا خوردي چيز حرام را؟ بگويم امام صادق فرموده. حضرت خوشش آمد، رو كرد به ابي بصير، ببين چه زن بامعرفتي است و بعد حضرت فرمود: اگر جانت به لبت بيايد من اجازه نمي دهم يك قطره شراب تو بخوري. او هم گفت چشم، چشم. و رفت و همانطوري كه در روايات دارد كه در حرام شفا نيست خداي تعالي او را شفا داد و احتياج به اين داروي مزخرفي كه مُسكره است پيدا نكرد. يك چيزي را در اين پرانتز عرض مي كنم بعضي ها سواد انگليسي داريد، داروها و شربت هايي كه در آن الكل مست كننده دارد ولو اطباء تجويز مي كنند نخوريد چون نجس است، به هرحال اين تسليم در مقابل امر امام، خيلي اهميت دارد. به ما چه كه پيغمبر گفته يا نگفته؟ در اعتقادات ماست كه هر چه امام معصوم عليه الصلوة والسلام مي فرمايد همه اش كلام پيغمبر است، حتي ما درباره ي مجتهد جامع الشرايط، اين مجتهد جامع الشرايط شما بدانيد شرايط را يك بخشش را در رساله ها نوشته اند يك بخشش هم امام عليه الصلوة والسلام فرموده كه تزكيه نفس بايد كرده باشد، صائناً لنفسه، حافظاً لدينه، مخالفاً علي هواه، مطيعاً لامر مولاه، فللعوام ان يقلّدوه، حتي اگر مجتهد اين چنيني يك حرفي را زد، يك فتوايي داد شما بايد بگوييد: هذا ما افتي به المفتي، اين، آني است كه مفتي و فتوادهنده، فتوا به آن داده و كل ما افتي به المفتي  فهو حكم اللّه هر چه كه فتوا بدهد آن مفتي، فتوادهنده، اين حكم خداست پس اين هم حكم خداست. دقّت كرديد؟ اينها رااصلاً در كتاب هاي درسي ما به عنوان صغري و كبري و نتيجه نوشته اند. بنابراين ديگر فضولي به ما نمانده اگر يك مرجع تقليد.

اين را تمرين كنيد در زمان غيبت، من نمي خواهم بگويم كه حالا هر چه مرجع تقليد مي گويد درست است، دليل بر درست نبودن بعضي از اين فتواها همين اختلافاتي است كه هست. ولي تمرين كنيد، انسان گاهي بايد يك كارهايي را تمرين كند، اكثر كارها را شما تمرين مي كنيد، قبلاً يك كارهايي شبيه به آن انجام مي دهيد شما ببينيد در اين مانورهايي كه بعضي وقتها ارتش يا لشكر يا فلان مملكت انجام مي دهند كلّي هم خرج مي كنند براي اينكه تمرين بكنند كه اگر دشمن به آنها حمله كرد آماده باشند. اين خيلي ساده است، اگر در مقابل دوست خواستيد يك كاري بكنيد بايد تمرين كنيد، شما عادت كرده ايد به بعضي از كارهاي زشت و بعضي از كارهاي خوب را هم اصلاً نمي كنيد، عادت به آن نكرده ايد حالا امام زمان صلوات اللّه عليه آمد، آقا ببخشيد من پايم درد مي كند اين پايم را آن طرف دراز مي كنم. حضرت هم ممكن است بگويند اشكال ندارد چون اين خليفه همان پيغمبري است كه اگر شنيده باشيد در روايات هست، مي آمدند كنار حضرت مي خوابيدند مثلاً حضرت آن طرف نشسته بود سرشان را مي گذاشتند اين طرف، پاهايشان را طرف حضرت دراز مي كردند گاهي هم خوششان مي آمد پايشان را بگذارند روي دوش پيغمبر و گاهي هم با دو تا انگشت پايشان با لاله گوش پيغمبر بازي كنند و بعد هم مي گفتند: يا محمد! حدثني! براي ما حديث كن. حضرت هم حديث برايشان مي گفت تا اينها را آدمشان كرد، آدم شده شان سقيفه تشكيل دادند! آدم شده هايشان باصطلاح، آن وقت شما چطور مي خواهيد در زمان غيبت، خودتان را نسازيد و امام زمان را بطلبيد كه بحمداللّه امروز، روزي شده، زماني شده كه لااقل شيعيان ايران متوجه امام زمان عليه الصلوة والسلام شده اند. توجّه تنها كافي نيست، بايد ادب حضور را هم ياد گرفت، امام عصر غير از پيغمبراكرم است از جهت اين مسائل، امام عصر آمده و مي آيد انشاءالله به همين زودي ها كه آنچه كه هزار و چهارصد سال ائمه اطهار و پيغمبر زحمت كشيده اند نتيجه اش را بردارد، آن را تحكيم كند. بعضي از شخصيت ها هستند آدم مي بيند كه هيچ ادب حضور ندارند، تمرين بايد بكنيد. اين چشم گفتن را لااقل بايد تمرين كنيد. چشم گفتن، سلّمنا، تسليميم. اول در مقابل كه؟ در مقابل مرجع تقليدتان، در مقابل رهبرتان، در مقابل كسي كه مي خواهيد پشت سرش حركت كنيد، در مقابل حتّي رئيس كارواني كه مي خواهد شما را ببرد به مكّه، اگر تو بروي مثلاً به مدينه، او مكه باشد يا تو در مكه باشي او در مدينه باشد، اگر اختلاف داشته باشيد، پشت سر او حركت نكنيد زندگي به هم مي ريزد. بايد تمرين كنيد، اين تمرين خيلي فايده دارد، تمرين ادب خيلي اهميّت دارد اگر تمرين نكنيد حضرت ولي عصر مي فرمايند اين كار را بكن. مي گويي آقا شما اين را از كجا مي گوييد؟ همينطور كه بعضي از اصحاب مي آمدند مي گفتند. شما از خودتان مي گوييد يا از قول پيغمبر و خدا؟ فرصت اين حرفها نيست. اينكه امام را معصوم قرار داده اند و تمام علوم پيغمبر را به او داده اند، عصمت پيغمبراكرم به او داده اند براي همين است كه معطل نشويد. خدا رحمت كند حضرت امام يك وقتي مسائلي بود آن اوائل انقلاب، مي گفتند از قول ايشان كه اگر گاهي آدم بخواهد مشورت كند دو سه روز طول مي كشد، دشمن مي آيد پايتخت را هم مي گيرد. بعضي وقتها اصلاً وقت مشورت نيست، وقت چون و چرا نيست. بايد يك امام معصوم باشد يا تالي تلوش، وقتي گفت اين كار بايد بشود، بشود. و همه ي گرفتاري هاي ممالك اسلامي كه تحت نفوذ دشمن واقع شده اند همين است، و همه سربلندي هايي كه ما مردم داريم مربوط به همين است. يك وقتي چيزي به ما مي گويند، مي گوييم چشم. به آنها وقتي مي گويند، يكي مي گويد نه، من قبول ندارم. مي رود تروريست مي شود، مي رود انفجاراتي بوجود مي آورد، امثال اينها چون مخالف عقيده اش است. الان اين خطر ما را دارد تهديد مي كند همه ي ما به امام زمان عليه الصلوة والسلام معتقديم، نمي شود كه شيعه باشد و امام زمان را قبول نداشته باشد. اگر امام زمان را قبول داريد، ديدنش، مسجد جمكرانش، محبّت به مخلوقِ شيعه اش، همه اينها درست است ديگر، هست، اگر هم قبول نداري اعلام كن اين تيپ بهائيت را تقويت كن، آنها قبول ندارند يا مي گويند آمده و رفته، يا اصلا قبول ندارند. به عقيده من اصلاًهيچ چيز را قبول ندارند، برو بين آنها باش، راحت باش، كه از تو دعوت كرده بيايي شيعه دوازده امامي بشوي؟ همه چيزش را بايد قبول كرد. بنفسي أنت، تو مي گويي جانم به فدايت، جانم به فدايت يعني من نباشم  تو باش. همين، اختيارات من نباشد اختيارات تو باشد. بنفسي أنت معنايش اينست كه هر چه من دارم مال تو، اين حرفها چه هست؟ بدبختي هايي دچار ما امروز شده، تا مي آيد يك كسي يك نامي از حضرت بقيةاللّه ببرد، حالا درست يا نادرست من نمي دانم به هر صورتي، من نادرستش هم معتقدم چون ترويج نام ايشان است، امام عصر قبول مي كند. پس بنابراين كوشش كنيم قبل از رسيدن وجود مقدسش، من يقين دارم الان در همين جمعيت يك نفر شاك ما نداريم مگر نفوذي باشد، بيخود آمده باشد اينجا. يك نفر كه شك داشته باشد كه آيا امام زماني هست يا نيست، ما نداريم. حالا كه اينطور است پس بياييم به همه ي شرائطش عمل كنيم. تمرين كنيم، هيچ اشكالي ندارد، شما روزي يك ساعتي در خانه و اتاق خلوت تان دو زانو، مؤدّب مثل اينكه حضرت آمده اند، هستند، تشريف دارند، احاطه علمي بر شما دارند، اين زيارت آل ياسين همه تان مي گوييد: السلام عليك يا داعي اللّه، تشريف دارند، خوب همه ي مقدماتش هست فقط تو تمرين كن، نمي گويم جدّي بگير. تمرين كن، دو زانو بنشين، همانطوري كه وقتي آقا اگر جلويت ايستاده باشد چطور هستي؟ همان طور باش، اين به عنوان تمرين، من نمي گويم واقعي، والاّ بايد واقعي باشد. روز يك ساعت اين كار را بكنيد و بر هر كسي كه تزكيه نفس مي كند اين كار لازم است والاّ فردا بيايد مي گويد فلاني رعايت ادب را نمي كند، مردم ديگر هم رعايت ادب نمي كنند. خوب ادب چه فايده اي دارد براي امام زمان؟ حالا نكنند، به حرفهايش هم توجه نمي كنند. چون احترام قلبي منجر مي شود به احترام ظاهري، احترام ظاهري منجر مي شود باز به احترام قلبي و عملي، اينها با هم وابسته اند. شما در مقابل يك مرجع تقليد رفته باشيد، دراز كشيده باشيد و همينطور كه آن عرب مي گويد: يا محمّد حدّثني، همان كارها را بكني، هيچ وقت حرفهايش را گوش نمي كنيد، اين را بدانيد. مي گوييد اين رفيق خودمان است، بيا عكسش را ببين با من چطوري عكس گرفته، چطور رفتار من با اوست، حرفهايش ولش! ولي اگر نه، مؤدّب بوديد. اين مسأله را خيلي جدي بگيريد آقايان! خيلي هم مهم است، من از همه ي مردم اين توقع را ندارم ولي از شماها توقع دارم مكرر گفتم كه امام زمان اگر الان تشريف بياورد، وارد خانه تان بشود بگويد بارك اللّه، دختر و پسر و اهل تان را وقتي مي بيند بگويد بارك اللّه، عجب خوب تربيت كردي، مگر اينكه بفهمد كه اين از تربيت تو خارج شده، خودشان مي دانند، زماني است ديگر حضرت نوح بچّه اش از تربيتش خارج شد، هر چه به او گفت لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ (هود / 43) امروز تو نمي تواني پناهگاهي داشته باشي، گفت: سَآوِي إِلَي جَبَلٍيَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ (هود / 43) من پناه مي برم به كوه، اينقدر احمق بود كه به كوه پناه برد به كشتي نوح پناه نبرد. ماها هم همينطور احمق نباشيم، خداي نكرده به پول، به مال، به قوم و خويش، به دوستان پناه ببريم و به كشتي نجات حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه پناه نبريم. اين بچّه ي احمق اين طوري مي شود از دور در مي رود. از تحت تربيت پدر بيرون مي آيد ولي اگر بيرون نيامد شما بايد آنها را هم هدايت كنيد، من صحبتم باصطلاح يك قدري در اين قسمت طول كشيد. وَ قَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ، چون تصميم داشتند حضرت موسي را بكشند، أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَرَبِّيَ اللَّهُ آيا مي خواهيد كسي را بكشيد كه مي گويد تحت تربيت خدا هستم؟ خدا مواظب من است، نمي توانيد يك همچنين كاري بكنيد، اين را شما بدانيد. وَ قَدْ جَاءَ‌كُمْ بِالْبَيِّناتِ، آخر معجزه براي شما آورده، بزرگترين معجزه استدلالات عقلي است. شما فكر نكنيد اگر الان يك شخصي آمد عصايش را انداخت مثل حضرت موسي و اژدها شد اگر اين را بهتر پذيرفتيد به حقانيّت تا آن كسي كه چند تا استدلال قوي براي وجود خدا مي كند، براي وجود پيغمبر مي كند، براي عالم آخرتتان مي كند، اگر اين يكي را بهتر پذيرفتيد، بهتر ايمان آورديد تا آن يكي، تو يك آدم سطحي هستي، يك آدم ظاهربين هستي، اين را بدانيد. امّا اگر استدلالات عقلي را خوب فهميدي، ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِهُدًي لِلْمُتَّقِينَ ٭ اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ (بقره / 2 – 3) غيب همين است، يعني به مشهودات تان توجّه نكرديد، چون قاطي است. گاهي كارهاي شيطاني هم مخلوط مي شود، خيلي مثل سحره كه در زمان حضرت موسي بودند بايد خيلي حساس باشد تا بفهمد معجزه چه  هست و سحر چه هست. بقيّه نفهميدند! آنها فهميدند. چرا مي خواهيد كسي را بكشيد كه مي گويد: پروردگار ما خداست، جَاءَ‌كُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ اگر دروغگو باشد. البته يك مسأله اي اينجا هست، من يك مطلبي به شما بگويم كه تا مي توانيد افرادي كه قاطعانه يك چيزي را بد مي دانند يا يك چيزي را خوب مي دانند و خلاف هم هست اين را به شك بيندازيد. مثلاً نسبت به يك مادّي كمونيست، شما اين را به شك بيندازيد كه امكان دارد خدا باشد، يك قدري مي آيد پايين، يك قدم آمده بالا، اگر صد درصد، چون آن كه به هيچ درد نمي خورد كسي است كه داراي جهل مركب باشد.

آن كس که نداند و نداند كه نداند      در جهل مركب ابدالدهر بماند

نمي داند كه نمي داند، اگر بداند كه نمي داند اين دنبالش مي رود كه بداند.

آن كس كه بداند كه نداند       لنگان خرك خويش به منزل برساند

بالاخره در فكر اينست كه آخر من نمي دانم، يا سكوت مي كند، يا بحث نمي كند، يا جدل نمي كند و گاهي هم در فكر تحقيق است كه ببيند حقيقت چه هست، ايشان از همين فنّ استفاده كرد. مي گويد: اگر راست مي گويد كه وَ إِنْ يَكُ كَاذِباًفَعَلَيْهِ كَذِبُهُ اگر دروغ گفته برود ردّ كارش، ولي اگر صادق باشد و آنچه كه مي گويد به شما مي رسد، كلّي ضرر مي كنيد، مي گويد عذاب از طرف پروردگار دارد مي آيد و همين هم شد. وقتي كه آل فرعون عقب فرعون حركت كردند كه تعقيبش مي كردند و آمدند لب دريا، حضرت موسي وارد دريا شد آبها رفتند كنار، ولي فرعون وقتي وارد دريا شد آبها به هم ريختند، همين. يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْإِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ، كسي كه ديگران را همين طور مطلقا تكذيب بكند، تو دروغ مي گويي، تو بيخود مي گويي، از آن اوائل كه هنوز اسم امام زمان قاچاق بود تا يك حدّي، در آن زمانهايي كه ما اوائلي بود كه كانون را تشكيل داده بوديم بعضي ها مي گفتند، حتي يكي از معروفين از شخصيت ها، من در مشهد ميدان و خياباني در قبل از انقلاب به نام صاحب الزمان گذاشته بودم. اين در حرم – مي گويم معروف است، الان اسمش را ببرم با اينكه شما تهراني هستيد، مي شناسيد او را، شنيده ايد اسمش را لااقل – گفت اگر حالا در اين ميدان و خيابان – به من گفت – اگر گناه بشود به گردن كه هست؟ من اصلاً تعجب كردم از اين آدم، يك همچنين حرفي بزند. گفت: چرا اين نام را گذاشتي روي اين ميدان و خيابان، گفتم: در حرم امام رضا اگر گناهي بشود به گردن كه هست؟ آخر من جوابي نداشتم بدهم، گفت: شما همين طور… . خيلي خوب. ما صد و پنجاه خانوار بهايي را از اينجا پراكنده كرديم به وسيله همين نام، حالا نمي دانم ما اگر اسم امام زمان را برديم و خيلي هم مردم استقبال كردند و به ياد امام زمان افتادند. من رفته بودم در سمينار سمپوزيم يونان، مطلبم اين بود كه در آخرالزمان بالاخره دين حاكم مي شود و مصلح آخرالزمان هم اجراء مي كند دين را. اين خلاصه اي بود از آن مقاله كه در كتاب مصلح آخرالزمان نوشته ام.

يكي از بزرگان! ايشان كنار من نشست گفت تو چه نوشتي؟ معمولاً گاهي سؤال نمي كردند بعضي ها مي آمدند سؤال مي كردند. گفتم يك همچنين چيزي. گفت: نه! اينجا، از اين حرفها، در شهر آتن، يك مسجد حتي وجود ندارد   گفتم: حالا من ديگر كاري هم كه نمي توانستم بكنم و نمي خواستم هم الحمدللّه بكنم. آقا؛ گفتم، به قدري استقبال كردند. حالا تازه آقايان راه افتاده اند كه بله، همه ي اديان معتقد به اين مسأله هستند. ديده ايد ديگر، در سايت ها هست، در كتاب ها هست، همه جا هست. ما به خاطر اينكه معتقد نيستيم والاّ مي گوييم، مي گوييم امام زمان مي آيد، مي گوييم همه كارها مي شود، مي گوييم همه گونه به ما كمك مي كند و آخرش هم خواهد شد، چون باور كرديم. امّا كسي كه باور نكرده مي ترسد، مي ترسد كه مبادا نشود آبروي – آن هم كاسه از آش داغ تر – خدا گفته، پيغمبر گفته، ائمه همه فرمودند يك همچنين چيزي مي شود، ما مي گوييم شايد نشود بعد آبروي اسلام مي رود، نمي گويد من دوست ندارم، آبروي اسلام مي رود. اين حرفها چه هست؟! خدا ما را هدايت كند، خدا ما را از شرّ شيطان واقعاً جدّاً از خدا بخواهيد از شرّ شيطان حفظ مان كند. خدا آن روزي كه در قرآن أَلَمْ تَرَكَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ (فيل / 1) جريان اصحاب فيل را گفت، نگفت يك وقت ممكن است دروغ بشود، دروغ در بيايد، آبروي قرآن از بين برود. يك چيزي كه قابل هضم است. يك سنگي بيندازند روي سر يك آدم، با فيلش يك لحظه بشود كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ (فيل / 5) مثل گوشت چرخ كرده به تعبير ما، اينطوري بشود. كه باور مي كند؟ مگر هر چه مردم باور نكردند نبايد گفت؟ بايد گفت تا باور كنند. آنقدر مي گوييم قرآن معجزه است تا باور كنند، اينقدر مي گوييم حضرت بقيةاللّه خواهد آمد تا باور كنند و بيايد. اين است، مگر در قرآن با دم مرده گاو، آدم مرده را زنده مي كنند. كه باور مي كند؟! ولي قرآن آنقدر گفته كه الان يك نفر شما يا جرأت نمي كنيد يا معتقديد كه اين درست است. بايد گفت، مگر هر چه كه ما نديديم چون نديدند ره افسانه زدند، چون نديدند حقيقت، ره افسانه زدند كه نبايد باشد. بياييد ببينيد، واللّه و باللّه مكرر در مكرر ديده شده كه حضرت بقيةاللّه اين مملكت را حفظ كرده اند، مردم اين مملكت را حفظ كرده اند با اين همه دشمناني كه در اطراف هستند. وقت من گذشت، از همه ي آقايان عذر مي خواهم. مي خواستم درباره ي جريان مؤمن آل فرعون يك مقداري صحبت كنم ولي خوب همين ها هم لازم بود و انشاءالله اميدواريم اعتقادات تان را تمرين كنيد، خودتان را بسازيد براي ظهور و حتماً حضرت مي آيد، حتماً وجود دارد، خدا رحمت كند اين تكّه را ختامه مسک     بشود.

مرحوم آقا سيدابوالحسن اصفهاني، يك بحرالعلوم، آن بحرالعلوم معروف نه، يك بحرالعلومي بود، شش امامي بود در طرفهاي يمن، براي مرحوم آقا سيدابوالحسن اصفهاني نامه نوشت آن شخص، كه امام زمان را شما ثابت كنيد. ايشان فرموده بودند كه بيا نجف، من ثابت كنم. ببينيد اين ايمان به درد مي خورد، او هم بلند شد و با پسرانش و يك عدّه اي آمده بودند نجف، اين را با يك واسطه من نقل مي كنم، مرحوم آقاي ميرجهاني خدا رحمتش كند، اهل اصفهان، از علماء بود كتابهاي زيادي نوشته بود ايشان، خودش بود در جريان. مي گويد شب اينها بلند شدند فقط آن بحرالعلوم و مرحوم سيد ابوالحسن و يك خادم و پسر بحرالعلوم، رفتند در وادي السلام، يك جايي است به نام مقام ولي عصر، آنهايي كه رفته اند مي دانند. رفتيم آنجا، در را بستند، پسر و خادم را بيرون گذاشتند همين بحرالعلوم و خود آقا سيدابوالحسن رفتند. آنهايي كه بيرون بودند مي گفتند ما ديديم يك نوري – آخر نورهاي ظاهري گاهي با نورهاي باطني قاطي مي شود، ما نمي گوييم حضرت ولي عصر هر جا نشسته همه آنجاها را مثل چراغ پرنوري نوراني كرده، اين توهين به حضرت است ولي گاهي لازم است براي افراد ظاهربين يك اشعه اي نشان بدهند و ديده شده، يك نوري كه از اين درزهاي در – در چوبي بوده سابق – درزهاي در، نور زد بيرون. بحرالعلوم هم افتاد و غش كرد. بعد ما را صدا زدند آمديم و ايشان را به هوش آورديم. گفتند چه ديدي؟ گفت: خود حضرت را ديدم. خوب بايد اين طور اعتقاد داشته باشيم. از يمن دعوتش مي كند به نجف، بيا برويم آنجا ببين، وقتي كه چيزي را ببيني ديگر جاي حرف ندارد. و امثال اينها، قضايا، شايد صدها، هزارها، من اينها را بايد بگويم ميليون ها افراد خدمت حضرت مي رسند هم نور مي بينند، هم در تاريكي مي بينند، همه جا هست. اين حرفها چه هست كه ما مي زنيم؟ چرا اينقدر سطحي بين هستيم؟

خوب ماه ذيقعده در پيش است انشاءالله، ماه حضرت رضا عليه الصلوة والسلام، يك دوستي داشتيم. باز عرض كنم، به نام حاج حاج آقا در ابهر بود، خيلي آدم ساده اي بود، خيلي ساده، اين يك روز آمد خدمت حاج ملاآقاجان، حاج ملاآقاجان مشهد بود. ديديم يك دسته گلي از اين گلهاي طبيعي در بغلش هست. گفتيم اين را از كجا آوردي؟ ديديم گريه مي كند. گفت: ديدم حضرت روي ضريح نشسته اند هر چه فكر كردم حاجتم چه بود من از حضرت مي خواستم، يادم نيامد. گفتم: آقا همين دسته گل را بدهيد به من. آن وقت هم يك ضريح فولادي بود در حرم، كوتاه بود كه اين را برداشتند بعد مرحوم آقاي حافظيان ضريحي ساخت براي حضرت رضا و بعد از آن ضريح ديگري كه جديداً ساخته بودند. آن ضريح فولاد، من يادم است كوتاه بود. حضرت دادند و همه ديدند. آقا اين گل را برداشت من هم برداشتم، فرار كردم مسافرخانه اي كه مرحوم حاج ملاآقاجان در آن بود همان دم در صحن بود آورده بود خدمتشان. اي بابا! ما كجاييم؟ هر چه هم – بدانيد آقايان – هر چه هم ما متجددتر،  متعين تر بشويم و دنياپرست تر بشويم اين مسائل مي رود كنار، نيست. لذا ما اصلاً گفتيم اين حرفها را نه خودمان مي زنيم نه شما بزنيد به آن حقيقت تان، به صفات حميده تان فكر كنيد و صفات حميده در خودتان بوجود بياوريد و صفات رذيله را از خودتان دور كنيد. كه يك وقت چشم باز مي كنيد مي بينيد همه اينها را داريد ولي مي گويند -به قول معروف- هيس! هيچ چيز نگو. چرا؟ به خاطر اينكه مردم نمي فهمند. درك نمي كنند، نمي خواهم بعضي حرفها را بزنم ولي خداي تعالي در قرآن فرموده: حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ (مدثر / 50) بعضي وقتها به خشب، چوب، بعضي وقتها قلب هايشان را به سنگ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً (بقره / 74) اينها نمي فهمند، اينها را رهايشان كن. پس حرف نزن، لذا مي گويم هر چه مكاشفه ديديد، هر چه خواب خوب ديديد، هر چه مشاهداتي داشتيد، هر چه از اين قبيل داشتيد به كسي نگوييد. انشاءالله يك روزي مي شود كه شما سرتان بالا است، آنهايي كه منكر بودند سرشان را پايين مي اندازند و همان بهشت شماست و همان جهنم آنهاست.

نسئلك اللهم و ندعوك باسمك العظيم الاعظم الاعز الاجل الاكرم اقسمك بامام زماننا يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، پروردگارا به آبروي ولي عصر فرج آن حضرت را برسان. همه ي ما را از بهترين اصحاب و يارانش قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضي بفرما. خدايا به آبروي آقاي مان حجة بن الحسن گرفتاري هاي مسلمين برطرف بفرما. خدايا امام زمان ما را مورد معرفت زياد ما، محبت زياد ما، قرار بده. معرفت كامل آن حضرت را در دلهاي ما زياد بفرما. ادب در محضر آن حضرت را خدايا نصيب ما بفرما. خدايا ما را مطيع آن حضرت، مجتهد در اطاعت آن حضرت قرارمان بده. پروردگارا به آبروي آقايمان حجة بن الحسن آنهايي كه در راه تزكيه نفس قدم برداشته اند موفق شان بفرما. همه ي مسائلي كه مانع راهشان هست از آنها برطرف بفرما، امواتمان، شهداءمان غريق رحمت بفرما، عاقبت مان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا. 

 

لینک آپارات : کلیک کنید

 

۲۲ شوال ۱۴۲۶ قمری – ۴ آذر ۱۳۸۴ شمسی

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيموَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَي الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَي اللَّهِوُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌأَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًي لِلْمُتَكَبِّرِينَ ٭ وَ يُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْلَا يَمَسُّهُمُ السُّوءُوَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ.(زمر / 60 – 61)

تمام همّت يك سالك الي اللّه و كساني كه به سوي خدا حركت كرده اند بايد زندگي طيّبه ابدي باشد. زندگي طيبه ابدي به هيچ وجه ميسر نمي شود مگر آنكه انسان باور هايي داشته باشد. يعني به آنچه معتقد است اعتقادش را تقويت كند و به آنها ايمان داشته باشد. در دنيا شايد هفت ميليارد جمعيّت باشند و هر دسته اي يك اعتقادي داشته باشند و بلكه هر جمعيتي ديني داشته باشند. ولي اكثر اين مردم دينشان – چه مسلمان باشد چه غير مسلمان – زباني است، جدّي نيست، رويش فكر نكرده اند، ايمان به آن دين اكثراً نياورده اند. اين كه عرض مي كنم تحقيقاتي در مدت شايد چهل و چند سال من درباره ي اين موضوع داشته ام. گاهي انسان فكر مي كند كه ما مسلمانها پايبند به دين مان نيستيم ولي اينطور نيست اديان ديگر هم در بين آنها خيلي نادر افرادي پيدا مي شوند كه صد درصد معتقد به دين شان باشند. كشيش هاي مسيحي را من ديده ام، رهبران مذاهب مختلف را يك وقتي كه در هندوستان بوده ام با آنها صحبت كرده ام اينها همانطوري كه ما هم هستيم يك ديني از پدر و مادر به ارث برده اند و اسماً اكثراً به آن دين پايبندند ولي افرادِ باحقيقت، افرادي كه باصطلاح بايد دين شان هميشه با آنها باشد تحقيق بيشتري مي كنند و دين را به عنوان يك تشريفات نپذيرفته اند. به عنوان راهنما، رهبر، رهبري كه موفقيّت حتماً با آن است پذيرفته اند و جدّاً به دستوراتش عمل مي كند. در مذاهب مختلف كمتر و در دين اسلام بيشتر اين گونه افراد ديده مي شوند كه پايبندند، مقيّدند، تا جايي كه برايشان ممكن است خدا و قيامت را راست مي دانند، درست مي دانند و برنامه هاي زندگي شان را طبق اعتقادشان و ايمان شان به خدا و روز قيامت تنظيم مي كنند اين افراد موفقند، در اين آيه اي كه تلاوت شد در صدر آياتي است كه در هفته ي گذشته تلاوت كرده ايد، روز قيامت كساني كه اينها خدا را دروغ پنداشته اند صورت هايشان سياه نشان داده مي شود و مسيري جز در جهنّم براي اينها نيست. مطلبي كه من امروز مي خواهم خدمت برادران عزيزم عرض كنم همين كلمه ي كَذَبُوا عَلَي اللَّهِ است كه ما اول خدا را دروغ ندانيم. البته الان اگر از افراد سؤال شود كه شما خدا را راست مي دانيد؟ همه مي گويند بله، امّا عملاً گاهي ما خدا را راست نمي دانيم، درست نمي دانيم، معتقد به ذات مقدّس پروردگار نيستيم، چطور ممكن است انسان معتقد باشد كه خدايي هست و معتقد به احاطه ي علمي او نباشد؟ و چطور ممكن است انسان معتقد به احاطه ي علمي خدا باشد و او را همه جا حاضر و ناظر نداند و چطور ممكن است انسان معتقد به اينكه خدا همه جا حاضر است، همه جا ناظر است احاطه علمي بر همه ي اعمال ما و نيّات ما دارد و اين اعمال را كه از اكثر ما انجام مي شود داشته باشد. كسي كه معتقد باشد در كنارش يك فردي دارد راه مي رود مثلاً كه هم قدرت اين را دارد به انسان محبّت كند، پاداش بدهد، نعمت بدهد و هم قدرت دارد كه اگر از راه راست تخلّف كردي تو را معذّبت كند، ناديده بگيرد، تو طوري باشي كه خدا با تو حرف نزند، يك همچنين حالتي، يك فردِ اين چنيني در كنار انسان هست، انسان دست از پا خطا نمي كند، به هيچ وجه حاضر نيست كه كاري بكند – مخصوصاً اگر آن شخص را انسان خيلي هم دوست داشته باشد كه اين دوستش از او رنجيده شود – به هيچ وجه حاضر نيست كاري بكند كه او اين شخص را معذّب كند. ما همه مسلمانيم، اوّلين جمله اي كه رسول اكرم در ابتداي تبليغاتش به مردم فرمود اين بود كه قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحوا، يك رستگاري هست كه در قرآن به بعضي ها نسبت داده شده و به بعضي ها وعده داده شده و به بعضي ها گفته شده، رستگاري، همه چيز هاست. اگر به يك نفر گفتند تو واقعاً در تجارت رستگاري ، اگر گفتند تو در همه كارت موفقي، اگر به يك نفر گفتند كه تو هميشه كارهايت با سلامتي، با رستگاري، با موفقيّت روبرو است، اين شخص هيچ مشكلي طبعاً نخواهد داشت. اگر خداي تعالي به يك انساني گفت تو رستگاري، يا رستگار مي شوي، يا رستگار آن كسي است كه اين چنين باشد قطعاً اين شخص رستگار خواهد بود. ما در قرآن كريم به اين كلمه زياد برخورد كرديم كلمه اي كه ريشه اش فلح است، به عنوان قَدْ أَفْلَحَ(مؤمنون / 1) است، به عنوان لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (بقره / 189)، به عناوين مختلف اين كلمه در قرآن آمده مي بينيم افرادي كه از نظر قرآن رستگارند آن كساني هستند كه ايمانشان تقويت شده، قوي است و كساني هستند كه به دستورات دين صد درصد عمل مي كنند و كساني هستند كه خود را از رذائل پاك كرده اند. در سوره ي مؤمنون خداي تعالي مي فرمايد: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ نه تنها ايمان انسان را رستگار كند ايماني كه با شرايط و با مسائلي كه بعد خود همين آيات و همين سوره بيان مي كند قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ٭ اَلَّذِينَهُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ تا آخر آيات. اين افراد رستگارند. يك عدّه هستند اگر يك كار را انجام بدهند رستگارند و آن يك كار كه شامل همه خوبي هاست كه حتّي شامل آنچه كه در سوره ي مؤمنون هست مي شود آيه اي است كه در سوره ي شمس است قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا (شمس / 9) رستگار حتماً كسي است كه تزكيه نفس كند. تزكيه نفس در حقيقت آنهايي هستند كه اَلَّذِينَهُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ٭ وَ الَّذِينَهُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ٭ وَ الَّذِينَهُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ الي آخر آيات. گاهي خداي تعالي مي فرمايد: لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (آل عمران / 130) اين كارها را بكنيد شايد رستگار شويد. در آن دو آيه اي كه تلاوت كردم كسي كه تزكيه نفس كند حتماً رستگار است، كسي هم كه آن صفاتي كه در سوره مؤمنون گفته شده آنها را داشته باشد حتماً رستگار است، امّا گاهي هست بعضي از اعمال و عبادات است كه اين منوط به جديّت شما هست، مربوط به فعاليت شماست، خداي تعالي قطعاً و جدّاً نمي فرمايد كه شما با اين كار رستگاريد، مي فرمايد: لَعَلَّكُمْ شايد شما رستگار بشويد، چرا؟ به خاطر اينكه انسان داراي نشيب و فراز است. هر روزش يك طور است، خداي تعالي براي انسان نفحاتي دارد، ان للّه علي الناس نفحات، يك زمينه هايي خداي تعالي براي انسان فراهم مي كند كه بتواند رستگار بشود، همه ي مردم در طول عمرشان -اين را بدانيد- يك وقتي مي بينيد يك حالت يقظه خوبي پيدا مي كنند گاهي در جواني هاست كه اكثراً هم همينطور است. بعضي از جوانها سؤال مي كنند كه خدا چرا ما را خلق كرد؟ به خاطر اينكه حقيقت انسانيت را درك نكرده اند، يك دنيايي ديده اند كه از اول تولد تا موقع مرگ جز رنج، ناراحتي، زحمت، حيوانات راحت مي روند در آخور وضع حمل مي كنند و بچّه شان هم صبح اول وقت بلند مي شود سرپا بدون اينكه قابله و بيمارستان و آمپول و امثال اينها بخواهد بلند مي شود شير مي خورد، بزرگ مي شود زحمتي ندارد. مرگش هم در يك گوشه اي     مي شود نه تشييع جنازه اي دارد، نه گريه اي، نه مصيبتي، نه هيچ چيز. امّا انسان از اوّلي كه متولد مي شود شما همه ديده ايد و مشاهده كرده ايد جز ناراحتي يا براي خودش يا براي ديگران، بچّه ي انسان وقتي كه از مادر متولد مي شود از گريه اش ما مي فهميم متولد شد. از همان لحظه ي اول گريه شروع مي شود صداي خنده اش بلند نمي شود اصلاً خنده ندارد بعد هم اطرافي ها بايد زحمت جدّي بكشند تا اين به جايي برسد كه شير بخورد و يك حركتي بكند و بعد هم امراض مختلف به سراغش بيايد و بعد هم كه مُرد بدنش وحشتناك ترين چيزها باشد و مورد تنفر حتي هم جنس هايش باشد. اين دنيا، اين اگر باشد به هيچ وجه رستگاري ندارد هر چه هم انسان پولدارتر باشد، هر چه زندگي اش مرتب باشد، آنهايي كه خانه ندارند مي گويند يك آرزو داريم يك خانه اي داشته باشيم، اين را اشتباه مي كنند خانه داشته باشند امراض مختلف را چه مي كنند؟ حسادت مردم را چه مي كنند؟ باصطلاح آن همه ناراحتي هايي كه براي انسان ديگران پيش مي آورند چه مي كنند؟ اينها هست. اگر اين باشد هيچ وقت رستگاري وجود ندارد، هيچ وقت خوشي وجود ندارد، عرض كردم از لحظه ي تولد گريه است تا وقتي انسان مي ميرد امّا اگر آن طوري باشد كه خدا در قرآن رستگاري را توضيح داده، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا، قَدْ أَفْلَحَ مَنْتَزَكَّي (اعلي / 14) و شمايي كه شك داريد كَذَبُوا عَلَي اللَّهِ؛ خيلي خدا را جدّي نگرفته ايد، قيامت را جدّي نگرفته ايد، خدا قبل از تولد شماست و آخرت هم بعد از تولد شماست اين دو تا را اگر جدّي بگيريد مبدأ و معاد را قبول كنيد و اينها را به آن يقين بكنيد اين جا رستگاري هست، كي هست؟ اين وسط نه، يعني دنيا جاي رستگاري نيست، مقدمه است براي رستگاري يعني رستگاري را شما مي توانيد از دنيا به دست بياوريد، اميرالمؤمنين عليه الصلوةوالسلام فرمود: الدنيا متجر اولياء اللّه، محل تجارت است. شما اگر رفتيد در يك شهري و سرمايه اي گذاشتيد و تجارتي كرديد در آنجا ممكن است زحماتي بكشيد، در شهر غربت رفته ايد، در مسافرخانه يا هتل تنها زندگي كرده ايد با صاحب جنس كلّي بحث و مجادله كرده ايد اينها همه اش زحمت است، اينها رستگاري نيست. رستگاري آن است كه با فشار و فكر و هجرت و دور از اقوام و زن و فرزند در يك جايي چند روزي شرح صدر نشان بدهيد باصطلاح صبر كنيد، در آنجا فكر كنيد يك تجارتي بكنيد كه وقتي وارد شهرتان شديد آنجا خستگي تان را بگيريد، آن تجارت باصطلاح بسيار سود مي كند، ناراحتي هاي شما را برطرف مي كند اين را از باب مثال عرض كردم والاّ همان جا اگر همين باشد باز همين وقتي هم كه سود مي كني خوشحالي جزئي است بعد بقيّه گرفتاري ها شروع مي شود. امّا اگر دنيا را شما متجر بدانيد، محل تجارت بدانيد، دنيا را محلّ كار و كوشش براي آخرت بدانيد، دنيا را محل زاد و توشه گرفتن براي زندگي ابدي تان بدانيد كه امام عليه الصلوةوالسلام فرمود: تزوّدوا فإن خير الزاد التقوي، تقوي را پيشه كنيد، در دنيا اين زاد و توشه را براي خودتان فراهم كنيد، كارهايي كه اجر و مزد زيادي دارد، درآمد زيادي دارد آنها را انتخاب كنيد و همه ي اينها را پروردگار متعال در حساب تان بريزد كه وقتي وارد عالم آخرت شديد از آن حساب تان برداريد و زندگي راحتي داشته باشيد و اگر كسر هم داشته باشيد خداي تعالي بيفزايد كه: مَنْ ذَا الَّذِييُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً (بقره / 245) چه كسي است كه به خدا قرض بدهد يعني الان بدهد فردا بگيرد، الان بدهد فردا چندين برابر، صدها برابر در آيه اي مي فرمايد: فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا (انعام / 160) ده برابر به تو مي دهيم، در آيه ي ديگر مي فرمايد كساني كه انفاق مي كنند فِي سَبِيلِ اللَّهِكَمَثَلِ حَبَّةٍأَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَفِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ (بقره / 261) يك بر هفتصد، هيچ كجا يك چنين باصطلاح استفاده اي به انسان نمي دهند كه شما مثلاً صد تومان بدهيد صدها هزار تومان به شما پاسخ بدهند. يك چنين اعتقادي داشته باشيد. اگر نماز جماعت رفتيد، اگر بعضي از اعمال را انجام داديد كه خيلي ثواب دارد اينها برايمان عجيب نباشد، خداست و تمام قدرت در دست خداست و تمام خزائن زمين و آنچه خلق كرده در دست اوست هر چه بخواهد به هر كس مي دهد از مُلكش هم چيزي كم نمي شود بنابراين تنها چيزي كه باقي مي ماند ما بايد انجام بدهيم اينست كه خدا را راست بدانيم، كنار خودمان بدانيم، محيط بر خودمان بدانيم و او را در هر حال متوجه باشيم و جدّي هم اين مطلب را بدانيم. مثلاً: ما الان اينجا هستيم مي شماريم جمعيت مان، چند نفريم؟ مثلاً فرض كنيد دويست نفر، نه! دويست و يك نفر، نمي شود شما دو نفر باشيد كه سوّمي شما خدا نباشد، نمي شود شما سه نفر باشيد چهارمي تان خدا نباشد، خدا در همه حال با شما هست. بلكه از رگ گردن نزديكتر است. اگر كسي اين چنين خدا را منظور بكند و اين چنين خدا را راست بداند رستگاري همين الان به سراغش مي آيد به جهت اينكه ما مي گوييم: اياك نستعين، خدايا ما تنها تو را كمك خودمان مي دانيم و خداي تعالي كمك هست. امّا اگر اين طور نشد خدا را نديده بگيريم، از همين دنيا زندگي مان سياه است، از همين دنيا ما صورتمان سياه است، اين كلمه ي وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ كنايه از اينست كه روح مان تاريك مي شود، بدبخت مي شويم، در دنيا كه بدبختيم حالا همه بدبختند، همه بيچاره اند، البلية اذا عمّ  طابت، اگر بليه همگاني شد قابل تحمل است امّا اگر همه نور دارند تو نور نداري، همه مي فهمند تو نمي فهمي، همه دارند طرف بهشت مي روند تو را جلويت را گرفتند نگذاشتند بروي، همه دارند به كمالات خودشان افتخار مي كنند تو بيچاره اي اينجا مشكل است، بسيار هم مشكل است. اينجا انسان تاريك است، وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ، خوب اينهايي كه صورت شان سياه است چه بايد بكنند؟ أَلَيْسَ، خداي تعالي خودش سؤال مي كند آيا مثواي ديگري، جايگاه ديگري، مكان ديگري براي متكبرين هست؟ شما از دَر يك نفر مي بينيد وارد شد خيلي متكبرانه وارد شد نه به صاحبخانه اعتنا كرد، نه براي كسي ارزش قائل شد، هيچ چيز هم ندارد اين سرش را انداخته پايين، منتظر است همه سلامش كنند و همه جا به او بدهند، چون انسان فطرتاً از متكبّر بدش مي آيد همه به او بي اعتنايي مي كنند اگر آزاد باشند، اگر قدرتي پشت سر اين تكبّرشان نباشد گاهي قدرت و ظلم مي آيد پشت تكبر قرار مي گيرد، اين را بدانيد. پشت آن بزرگ خواهي و بزرگ منشي قرار مي گيرد اينجا انسان مجبور است بله، بفرماييد آقا! خيلي هم احترام كند و اين آقاي متكبّر را بالا بنشاند، امّا اگر آزاد بودند هر چه اين تكبر بكند فرود مي آيد، من تواضع للّه رفعه اللّه، كسي كه تواضع بكند براي خدا، خدا بالايش مي برد من يادم مي آيد يكي از علماي بزرگ در مشهد اهل معنا بود اين وقتي وارد مجلسي شد كه من بودم رفت همان وسط نشست، تمام جمعيّت بلند شدند او را احترام كردند بردند بهترين جا نشاندنش، من يادم مي آيد همان جا اين معنا درذهنم آمد من تواضع للّه رفعه اللّه، گاهي مي شود انسان بازي در مي آورد يعني در واقع متكبر است ولي خودش را متواضع نشان مي دهد كه احترامش كنند. يك وقتي يك منبري بود منبر مي رفت وقتي از منبر مي آمد مذّمت از منبر خودش مي كرد ما هم طبعاً تعريف مي كرديم نه آقا، منبر خوبي داشتي! همين را مي خواست. يك دفعه من درسش را خواندم، گفتم هر چه مذّمت كني از اين منبرت ديگر من تعريف نمي كنم چون اين منبر خوبي نبود گاهي انسان تواضع مي كند، گاهي ترك دنيا مي كند به خاطر دنيا. مي گويند دوّمي نان جو و سركه مي خورد كه مردم بگويند يك مرد زاهدي است ولي براي خدا نبود. علي بن ابيطالب عليه الصلوةوالسلام يك انفاق كرد، صدقه داد در هر حال ركوع برايش آن آيه ي عجيب نازل شد كه: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ (مائده / 55) ولي ديگري صد مرتبه، صدتا شايد انگشتر قيمتي به سائل در ركوع داد يك آيه برايش نازل نشد. مثالي است مي زنند مي گويند كه بهلول زمان هارون اين داشت گوشه كوچه با گِل و سنگ و خاك يك خانه هاي بچّگانه مي ساخت زن هارون الرشيد رسيد به او گفت: چكار مي كني؟! گفت: خانه ي آخرت مي سازم. گفت: يكي از اينها را به من بفروش. گفت: اين قدر مي شود قيمتش، پول را داد و خانه اي به اصطلاح خريد بهلول هم آن پولها را برد به فقرا داد، انفاق كرد، حالا هر كاري كرد. شب هارون الرشيد زبيده را خواب ديد، ديد در يك قصري نشسته، گفت: اين خانه را تو از كجا آوردي؟! گفت: ديروز از بهلول خريدم. اين را گفت، فردا صبح از زنش پرسيد چه بوده جريان؟ زنش گفت كه بله، ما همينطوري كنار كوچه ديديم بهلول مشغول گِل بازي است پول مي خواستم به او بدهم براي خدا به اين عنوان به او دادم. فردا هارون الرشيد آمد ديد كه باز هم دارد خانه مي سازد، گفت: يكي از اين خانه ها را به من بفروش. گفت: آن ديروزي نديده خريد تو ديدي و مي خري! حالا گاهي انسان يك كارهايي را براي خدا انجام مي دهد. تا مي توانيد نيّت تان را خالص كنيد براي خدا، همه ي كارهايتان براي خدا باشد. همه ي اعمالتان براي خدا باشد، يقين بدانيد كه خداي تعالي اوّلاً فراموش نمي كند، ثانياً پاداش شما را صدها، هزارها، صدها هزار بالاتر مي دهد، يك همچنين وضعي خيلي عالي است و الان هم ممكن است به شما ندهد چون الان نمي توانيد نگه داريد. الان به يك جواني اگر صد ميليارد تومان بدهند اين اصلا ممكن است ديوانه بشود بگويد اين را چه كارش بكنم؟! شب دزد مي آيد به سراغم، اگر آن شخصي كه مي خواهد اين پول را به شما بدهد عاقل و حكيم باشد شماره حساب تان را مي گيرد مي ريزد در حساب تان، به دستتان نمي دهد. خداي حكيم هيچ وقت ثواب هايي كه وعده فرموده است به دست شما نمي دهد، مي خواهي چه كار كني؟ آنقدر به شما مكنت و ثروت مي دهد با يك ركعت مثلاً نماز جماعت خواندني كه بيشتر از ده نفر جمع شده باشند كه اگر تمام ملائكه نويسنده بشوند، تمام درياها مركّب بشوند نمي توانند ثوابش را بنويسند اين را شما چطور مي خواهي جمع آوريش كني؟ ثواب هم فكر نكنيد يك چيزي است تصوّري، وهمي، نه! به شما رسماً باغ مي دهند، خانه مي دهند، زندگي مي دهند، همسر مي دهند، كجا؟ همان جا كه لازم داشته باشي. وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ (آل عمران / 134) يك بهشتي كه وسعتش به مقدار آسمان ها و زمين است. خوب الان چطوري مي خواهي نگه بداري يك همچنين جايي را، الان به شما بدهند؟ خدا را راست بدانيد، حقيقت بدانيد، سخنان قرآن را لااقل واقعيّت تصور كنيد، آخر گاهي مي شود سخنان قرآن را ما واقعيت تصور نمي كنيم، ديگر قرآن كه نمي شود گفت كه اين كلمه اش درست نيست. وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ، اين همه ثواب را شما در دنيا اصلاً جا ندارد دنيا كه به آن جا بدهيد. شما اگر فرض كنيد صدتا خزائن ثروت و پول را داشته باشيد با يك مشت كليد كه همه اش دو كيلو وزنش شايد بيشتر نباشد. زمان قارون وزن كليدها زياد بود كه يك عدّه اي حمل مي كردند كليدهاي گنجهاي قارون را، الان كليدها كوچك شده بعضي هايش با باصطلاح رمزي از دور باز مي شود، بدون اينكه كليدي بيندازيد. يك همچنين وضعي، دو كيلو كليد است نهايت حالا همراه داشته باشيد، مگر مي شود در دنيا اصلاً جايش داد؟ مگر مي شود ثواب يك ركعت نماز جماعت – اين كه من مي گويم يك ركعت نماز جماعت، والاّ خيلي چيزها هست كه شبيه به اينست – يك ركعت نماز جماعت مگر مي شود اصلاً در كره زمين جايش داد؟ مي ريزند به حساب، آنجا چون الي الابد بايد زندگي كني، هميشه بايد باشيد خيلي خرج داريد، خيلي خرج داريد. بنابراين خدا را راست بدانيد، قيامت را راست بدانيد، چه کساني نجات پيدا مي كنند و روز قيامت را دارند؟ وَ يُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا؛ كساني كه تقوا داشته باشند، راه تقوا هم همين مراحل تزكيه نفس است. اگر مي خواهيد تقوايتان تقويت بشود، به كمال برسد بايد همين راه را انتخاب كنيد، همين راهي كه براي حتّي مرجع تقليد گفته اند اين راه را بايد برود بعد مرجع تقليد بشود. صائناً لنفسه، حافظاً لدينه، مخالفاً لهواه، مطيعاً لامر مولاه بعد چه مي شود؟ فللعوام ان يقلدوه، وَ يُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْلَا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ حالا گاهي انسان يك گنج بزرگي دارد، يك ثروت زيادي دارد ولي بدي او را مسّ مي كند، دزد هست چگونه ببرم اين همه اموال را، كجا جايش بدهم؟ بانك ها هم يك وقت ممكن است برشكست بشوند پول من را بخورند، چه كارش بكنم؟ اينها همه سوء است ولي خداي تعالي ثواب هايي كه به شما مي دهد هيچ بدي ندارد، خودش كارهايش را انجام مي دهد فقط شما برداشت كنيد، شمااستفاده كنيد والاّ به بانك مي برد، در حساب تان مي ريزد، نمي گذارد كسي بدزدد، حفظش مي كند همه چيز، اينها وعده هاي الهي است لَا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ، بدي نمي آيد به طرف اينها، وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ هيچ حزني هم براي انسان پيدا نمي شود، دلواپسي پيدا نمي شود، هيچ! خدا خالق كلّ شي است. وَ هُوَ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَكِيلٌ (زمر / 61) بر هر چيزي وكيل شماست، آيا وكيلِ نگه داشتن پول ماست؟ بانك فقط پول را نگه مي دارد ديگر حالا در راه دزد به تو زد به او مربوط نيست، وزن اين بار سنگين است به او مربوط نيست، تو چك را بد بكشي مي خواهي ده هزار تومان مثلاً چك بكشي يك نقطه اضافه مي كند صد هزار تومان مي شود، آن به بانك مربوط نيست، او همان صد هزار تومان را مي دهد امّا وَ هُوَ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَكِيلٌ، مي گويد از آن لحظه اي كه پول را خودم مي دهم، خودم مي برم به بانك، خودم همه ي مسئوليتش را عهده دارم، خودم مي پردازم وقتي كه بخواهي، خيلي عالي است، بهتر از اين نمي شود، شما از بازاري ها بپرسيد يك همچنين وضعي پيدا بشود چقدر عالي است. من در اتاق، در خانه ام نشستم پولم را خودش داده، خودش برده به بانك، خودش مسئوليت هايش را به عهده گرفته من هم خوشحال در خانه نشستم كه در بانك اينقدر پول دارم. چقدر خوب است. وَ هُوَ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ، همه اين چيزهايش، خودمان وكيل مي شويم. خود خدا عهده دارش است. حالا اينجا، خدا خودش مي فرمايد: قُلْ، بگو اي پيغمبر! أَفَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي آيا به غير خدا من را امر مي كنيد؟ حالا چه کسي را انسان پيدا بكند كه اين قدر وكيل خوبي باشد؟ اين قدر عهده دار همه گرفتاري هاي انسان باشد، شما آيا به غير خدا من را امر مي كنيد كه أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجَاهِلُونَ (زمر / 64) قدرتمندترين مردم روي كره زمين هر که مي خواهد باشد يك همچنين كاري را كه خدا مي كند به هر چيزي وكيل ماست او نمي تواند بكند نه اينكه نكند، نمي تواند بكند. اولاً آن قدر ثواب از كجا مي خواهد بياورد بدهد؟ ثانياً آنقدر قدرت ندارد كه همه ي كارها را خودش بكند و فقط راحتي اش مال من باشد. قُلْأَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجَاهِلُونَ، اين طور افراد هم جاهلند. اگر به شما گفتند فلاني خيلي آدم خوبي است، قدرت فوق العاده اي هم دارد، بيا برو دست و پايش را ببوس شايد به تو كمك بكند. يك كسي به من مي گفت: ما در مقابل يك نفر خضوع مي كنيم و بر همه ي مردم آقايي مي كنيم. من واقعاً فكر كردم منظورش خداست ولي آن شخص ديدم منظورش غير خداست. گفتم نه اين طور نيست، اين تا امروز اين قدرت را دارد فردا ممكن است از قدرت بيفتد ديگر تو مي خواهي چه كار بكني؟ تواضع بي خودي كردي، تا امروز پولدار است، فردا پول ندارد، تواضع بيخودي كردي، تا امروز داراي همه ي قدرتهاي كره ي زمين است، بله؟! فردا مُرد، چكار مي خواهي بكني؟! خدا خودش را اينطوري معرفي مي كند: لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لَا نَوْمٌ (بقره / 255) حتي خدا چرت نمي زند، بگوييم لحظه اي كه چرتش گرفت مي آيند همه ي اموالش را بر مي دارند مي برند. اموال من كه دست اوست از بين مي رود، لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لَا نَوْمٌ، خوب يك همچنين خدايي را انسان ترك بكند؟ پس تمام كوشش تان بايد اين باشد كه به سوي خدا برويد. اين كه مي گوييم به سوي خدا برويد نه اينكه خدا جايي ايستاده ما اينجا هستيم ما هم داريم مي رويم به سوي او، نه! منظور اينست كه به خدا ايمانتان زياد بشود، سنخيت وجودي با ذات مقدس پروردگار از نظر صفات پيدا بكنيد، هر صفت حميده اي كه پروردگار دارد شما هم داشته باشيد. هر صفتي بدي كه شيطان دارد شما نداشته باشيد، اين معني قرب به خداست. شما مثلاً در نماز مي گوييد كه نماز ظهر مي خوانم قربة الي اللّه اين قربةالي اللّه معنايش اين نيست كه من به خدا نزديك بدني يا مكاني يا زماني بشوم. معنايش اينست كه من صفات الهي را پيدا بكنم. اگر يكي بخيل باشد يكي سخي، فاصله دارند اين دو نفر با هم، امّا هر دويشان سخي شدند، يكي مي شوند، نزديك مي شوند. يكي صفات رذيله دارد يكي صفات حميده اينها از هم دورند، فاصله دارند. خيلي اتفاق افتاده مي گوييم با فلاني مي خواهيم مسافرت برويم، طرف مي گويد كه با فلاني مسافرت نكنيد او با شما هم افق و هماهنگ نيست. ما با او فاصله داريم، چرا؟ براي اينكه يكي سخي است، يكي بخيل، يكي متكبر است، يكي متواضع، متواضع هم كه هميشه نمي تواند در مقابل متكبر متواضع باشد، بالاخره يك حدّي دارد حتي گاهي لازم است در مقابل متكبر انسان تكبر بكند، التكبر مع المتكبّر عباده، تا بفهمد تكبر بد است. خوب اينها همه فاصله هايي است كه اگر ما داشته باشيم اين صفات رذيله را با امام زمان فاصله داريم، با خدا فاصله داريم، با خوبان فاصله داريم، با اولياء خدا فاصله داريم امّا اگر اين صفات را كمش كرديم هي نزديك مي شويم، كم كرديم، كم كرديم به جايي رسيديم كه تخلّقوا باخلاق اللّه مظهر صفات الهي شديم اينكه ما عرض مي كنيم حضرت بقيةاللّه آنقدر به خدا نزديك است كه من احبكم فقد احب اللّه، كسي كه شما را دوست داشته باشد خدا را دوست دارد. من ابغضكم فقد ابغض اللّه كسي كه شما را دشمن داشته باشد خدا را دشمن داشته دارد. من عرفكم فقد عرف اللّه كسي كه شما را بشناسد خدا را شناخته و بنا عبدالله، بنا عرف اللّه و امثال اين روايات و آيات قرآني كه زياد است. پس انشاءالله كوشش كنيم تا مي توانيم طبق همين آياتي كه تلاوت كرديد در ظرف يك هفته، از كساني باشيد كه خدا را راست بدانيم وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (نمل / 3) آخرت را يقين داشته باشيم تا انشاءالله رستگار باشيم. ايام ايامي است كه نزديك وفات امام صادق عليه الصلوةوالسلام است روز دوشنبه ظاهراً شهادت حضرت صادق عليه الصلوةوالسلام است. انشاءالله به عنوان تعظيم شعائر عزاداري كنيم براي آن وجود مقدس، قلب مقدس حضرت زهرا سلام اللّه عليها را شاد كنيم. امام صادق عليه الصلوةوالسلام در لحظاتي كه نزديك وفاتشان بود اقوام و اهل بيتشان را جمع كردند و اين روايت معروف است و همه تان شنيده ايد كه فرمود: لا تنال شفاعتنا، شفاعت را معنا كردم برايتان، يعني اگر كم و كسري داشته باشيد روز قيامت، چه از نظر اعمال، چه از نظر روحيات و اعتقاداتتان خوب باشد ما آن كم و كسر را جبران مي كنيم. امّا كسي كه مستخفاً للصلاه،كسي كه نماز را سبك بشمارد، خفت يعني سبك، خفيف يعني سبك، سبك بشمارد حالا فارسيش همين بهتر است ترجمه مستخفاً للصلاة همين است كه سبك بشمارد. ظاهراً سبك شمردن هم همين است كه انسان آن اهميتي كه بايد بدهد، ندهد. اهميتي كه بايد بدهد چه هست؟ اگر يك بزرگتري از شما هجده مرتبه بگويد بدو بيا، بدو، عجله كن، شما آنجا ايستاده باشي اصلاً اعتنا نكني، بگويي خوب مي آييم! اين ظاهراً ديگر از اين بيشتر و واضح تر سبك شمردنِ امر كسي نمي تواند باشد. شما پدريد به بچّه تان مي گوييد بدو كارت دارم، يك كار لازمي، بدو، علّتش هم مي گوييد، مي گوييد رستگاري اينجاست. حي علي الفلاح، اوّل مي گويد: حي علي الصلاةبعد مي گويد: حي علي الفلاح، يعني صلاةبراي فلاح است و فلاح هم براي رسيدن به بهترين چيزهاست. هي هم دارد علّت را مي گويد. مي گويد يك پولي اينجا افتاده، بدو بيا بردار. يك جواهري اينجا افتاده بيا بردار. شما آنجا يك رفيقي دارد، اسباب بازي دارد خيلي سرگرم كننده است با او مشغول بازي هستيد، اين مستخف بالصلاةهمين اندازه، ظاهراً ديگر از اين بيشتر نمي تواند باشد. من خيلي از دوستان اهل تزكيه نفس را ديدم موقعي كه اذان مي گويند مشغول كارهاي -حالا هر كاري- هر كاري باشد فوراً بگذاريد كنار، يك گچكار بالاخره اين دستش را بايد بشويد، وسط كارش هم هست. من آنجا را مي گويم كه سخت ترينش هست ظاهراً، دست هايش هم پر از گچ است با اين دعوت پروردگار بايد انسان  دست هايش را بشويد، وضو بگيرد و نمازش را بخواند باز بيايد گچكاريش را بكند. ديگر از اين سخت تر شايد نباشد. حالا من گچ هاي دستم را چكار كنم. هر كاري كه عصري مي خواهي بكني همين الان بكن. كوشش كنيد تا صداي اذان بلند مي شود من مي خواهم يك قدري محکمتر بگيرم مي ترسم عمل نكنيد بعد گناهش بيفتد گردن من، تا مي گويند حي علي الصلاة حالا شهادتينش و اينها هميشه ما شهادت مي دهيم ولي تا گفتند حي علي الصلاة بگوييد چشم، لبيك، چه کسي مگر مي گويد حي علي الصلاة؟يا خدا گفته يا پيغمبر نستجيرباللّه از خودش در آورده يا ائمه فرموده اند هر كس گفته اينها همه پيش ما مقدس و محترمند و بزرگتر از ما هستند. حي علي الصلاة، حي علي الفلاح، ديگر احتياجي به گفتن حي علي الفلاح نباشد. ولو استانداردش همين است بايد بگويند ولي شما اقلاً نبايد نيازمند به اين معنا باشيد. صلاة كه گفتند يعني رحمت، رحمت خاص الخاص پروردگار، حضرت فرمود: لا تنال شفاعتنا، بايد هم اين طور باشد تو كه به نماز اعتنا نداري، تو كه به دعوت پروردگار اعتنا نداري ما بياييم شفاعتت را بكنيم؟ لا تنال شفاعتنا  مستخفاً للصلاة، انشاءالله اميدواريم همين معنا را در ذهنتان بگيريد و بهترين اظهار محبت به حضرت صادق عليه الصلوةوالسلام عمل كردن به همين سفارش خاص حضرتصادقاست. خدايا به آبروي ولي عصر ما را موفق به انجام وظايف مان بخصوص نماز اول وقت مان بفرما.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان، يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه  و يا اللّه و يا اللّه پروردگارا به آبروي ولي عصر فرج آن حضرت را برسان. همه ي ما را از بهترين اصحاب و يارانش قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضي بفرما. خدايا به آبروي ولي عصر خدمتگزاران به دين، خدمتگزاران به شيعه، خدمتگزاران به اين مملكت شيعه نشين در پناه امام زمان حفظ بفرما. پروردگارا حوائج اين جمع برآورده بفرما. خدايا ما را از نماز گزاران واقعي قرارمان بده. خدايا شفاعت خاندان عصمت و طهارت را نصيب مان بفرما. پروردگارا مريض هاي اسلام، مريض منظور، مريض منظور الساعه لباس عافيت بپوشان. امواتمان غريق رحمت بفرما. شهداءمان با شهداي كربلا محشور بفرما. پروردگارا به آبروي ولي عصر توفيق تزكيه نفس به همه مان عنايت بفرما. عواقب امورمان ختم بخير بفرما.و عجل  في فرج مولانا.

 

لینک آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۵ شوال ۱۴۲۶ قمری – ۲۷ آبان ۱۳۸۴ شمسی – توضیح آیات هفتگی، بیداری

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه رب العالمين والصلوة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين سيدنا و نبينا ابي القاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمينلتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم،وَ لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍلَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ٭ قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (زمر / 27 – 28)

آياتي است درباره ي حالت يقظه و بيداري از خواب غفلت كه اساس همه ي موفقيّت هاي انسان است. خداي تعالي در قرآن مثلِ يك شخصي كه كمال محبّت را به زير دستش دارد – تعبير پدر و فرزند نمي كنم به خاطر اينكه در قرآن از اين تعبير نهي شده – وقتي كه يك فرد جاهل در مقابل پروردگار حكيم آن خداي با عظمتي كه به قدري با عظمت است كه تمام انبياء و بالاخص رسول اكرم و ائمه اطهار عليهم الصلوة و السلام با همه ي عظمت شان كه عقل بشر به كُنه معرفت آنها نمي رسد در مقابل پروردگار سر به خاك مي گذارند و خدا را احترام مي كنند و نسبت به پروردگار آن قدر كوچكي مي كنند كه گاهي ديده شده كه ائمه اطهار عليهم الصلوة والسلام شب تا صبح سر به سجده آنچنان كه درباره ي حضرت زين العابدين لقب سجّاد به آن حضرت داده اند. سجّاد يعني بسيار سجده كننده، ما اگر توانستيم ائمه اطهار را بشناسيم آن وقت عظمتِ ذات مقدّس پروردگار را مي فهميم ولي در عين حال اين خداي با عظمت، خدايي كه آن قدر عظمت دارد كه مي فرمايد: إِذَا أَرَادَ شَيْئاًأَنْ يَقُولَ لَهُكُنْفَيَكُونُ (يس / 82) اگر خدا چيزي را اراده كند آن چيز آسمانها و كهكشانها و تمام ماسوي اللّه باشد كه بسيار كوچك است در مقابلِ روحِ مقدّس رسول اكرم تا برسد به روحِ مقدس رسول اكرم، من زمين و آسمان و كهكشانها را كوچك ترين قرار دادم و روح مقدس رسول اكرم را بزرگترين، از آنجا گرفته تا آنجا اگر اراده كند كه بگويد باش، هست. إِذَا أَرَادَ شَيْئاًأَنْ يَقُولَ لَهُكُنْفَيَكُونُ، اين طوري، اين خداي با اين عظمت شب، روز، موقع خواب، در اوّل صبح براي شما قصّه مي گويد، براي شما مَثل هايي مي زند، با همه ي بي ارزشي هايي كه ما داريم مي بينيم اين بزرگ، اين باعظمت، كسي كه گفته اند زياد بگوييد اللّه اكبر، از امام پرسيدند كه اللّه اكبر يعني چه؟ از چه چيز خدا بزرگتر است. آخر، اللّه اكبر يعني خدا بزرگتر است، نفرمود از پيغمبراكرم چون سنخيّتي بين مخلوق و خالق نيست بر خلاف بعضي اقوال فلاسفه و منحرفين از كتاب و سنّت، تباين كلّي بين خالق و مخلوق است، خالق ازلي است و قديم است و مخلوق حادث است، بنابراين نمي شود با چيزي خداي تعالي را مقايسه كرد. اللّه اكبر حضرت صادق فرمودند من اَن يوصف، من اَن يوصف يعني چه؟ يعني اگر تمام دانشمندان بزرگ دنيا و تمام انبياء و اولياء و حتّي رسول اكرم اگر بخواهند كاملاً خدا را وصف كنند يعني ديگر صفتي براي خداي تعالي باقي نمانده باشد كه آنها نگفته باشند، محال است. به همين معناست كه پيغمبراكرم مي فرمايد يا به پروردگارش عرض مي كند: ما عرفناكَ حق معرفتك، ما حقّ معرفت تو را نشناخته ايم و نخواهيم شناخت و محال است كه محدود بتواند بر كسي كه نامحدود است، محاط بر محيط احاطه پيدا كند، اين محال است. بنابراين اين خداي با اين عظمت، شب شما قرآن را باز مي كنيد مي بينيد برايتان مَثل مي زند، قصّه مي گويد، كدام دوستِ مهربانيست، كدام پدر مهربانيست، كدام مادر مهربانيست كه اينچنين با مخلوق خودش حرف بزند؟! وَ لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ؛چرا اين قصّه ها را براي ما مي گويد، چرا به ما اعتنا مي كند؟ چرا اجازه داده ما اسمش را ببريم؟ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ؛ شايد! شايد! شايد شما بيدار بشويد، شايد يادتان بيايد كه چهارده معصوم در مدّت دو هزار سال به شما تعليمات معارف و حقايق را در عالم ارواح داده اند. شايد! خداي تعالي در اوّلي كه پيغمبراكرم و انوار ائمه اطهار عليهم الصلوة والسلام را خلق فرمود در مدّت – شايد مدت غلط باشد بگويم – در فوريّت بالايي تمام علوم قرآن را به صورت معلومات، به پيغمبراكرم و اهل بيت عصمت و طهارت عنايت كرد. اين قرآن، آنچه كه در دست ما قرار گرفته، بعد از نزول هاي مختلف كه همه تان شنيده ايد و ديگر انشاءالله حفظ كرده ايد پنج نزول، قرآن پيدا كرده و در نزول سومش قرآن عربي شده، قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ؛يك قرآني است كه وقتي يك عرب مي خواند احتياج به مراجعه به كتاب لغت ندارد، وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ (قمر / 17) قرآن را براي ذكر ما آسان قرار داديم، غَيْرَ ذِي عِوَجٍ؛ چرا ؟! لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ، شايد تقوي پيدا كنيد، ببينيد در اين دو آيه خداي تعالي دو چيز را از ما خواسته كه در حقيقت يكي اش مهم تر و ديگري عملاً مهم است، اوّل لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ؛ به خدا قسم اگر ما يادمان بيايد كه چه چيزهايي به ما تعليم داده اند و در فطرت ما الان هست و طبق فطرت عمل كنيم داراي تقوي خواهيم بود. فطرت، هر انساني يك غرائزي، يك فطرتي دارد، همان فطرت گفتن بهتر است، كلّ مولودٌ يولد علي الفطره، هر بچّه اي كه در عالم متولد مي شود طبق همان فطرتي است كه در آن دو هزار سال به ما ائمه اطهار تعليم داده اند، اينكه عرض مي كنم روايات زيادي دارد غير قابل انكار است علاوه بر آنكه آيات شريفه قرآن كاملاً و روشن تر از روايات اين مطلب را بيان كرده، ما بايد متذكر بشويم. متذكّر از ذكر و از ياد و از ياد آمدن مي آيد. يك چيزي را انسان بلد شده يك مدتي است فاصله انداخته يادش رفته، شما رفته ايد زبان انگليسي را خوب ياد گرفته ايد مدتي مراجعه نكرده ايد يادتان رفته، اين كه عرض مي كنم اين مَثل درباره ي خودِ من است. يادش مي رود انسان، يك مدّتي مخصوصاً يك مشكلاتي هم در راه اين فاصله اي كه بين ياد گرفتن و فراموش كردن باشد. شما در عالم ارواح همه را ياد گرفتيد، همين الان هم ياد داريد منتها بايد يك مقدار به يادتان بياورند، ياد آمدن با ياد گرفتن فرق مي كند. مثلاً شما هيچ تا حالا در اين اتاق نيامده ايد الان كه مي آييد ياد مي گيريد سقف اين اتاق چه نحوه است، لوستر هايش چه نحوه است، چقدر جمعيت مي گيرد، بياييد. دفعه دوم اگر خصوصيات اين اتاق را فراموش كرده باشيد تا نگاه كنيد يادتان مي آيد. مي بينيد يك فرق بين ياد گرفتن و ياد آمدن است. اين خيلي نكته ي مهمي است، بسيار اهميّت دارد، ما بعد از اينكه در رحم مادر و بعد عالم خردسالي و باصطلاح بازي هاي كودكي و تا رسيديم به سنّ بلوغ اين مدت همه ي چيز يادمان رفت. حتّي گاهي ديده شده يك بچّه گرم يك بازي است گرسنه است يادش مي رود كه گرسنه است صدايش مي زنند كه بيا نهار بخور، بعد يادش مي آيد، بله من موقع نهار است بايد بروم نهار بخورم. ما يادمان رفته، به همين دليل قرآن براي تذكر است، يعني يادآوري، به ما مي گويند ببين خدايي است، به اين دليل، دليل يعني راهنمايي، به اين راهنمايي، با اين راهنمايي، با اين راهنمايي خدايي هست. مي گوييد بله، خدايي هست قبول كردم. چه را قبول كرديم؟ هماني كه يادمان دادند يادمان آمد. به شما مي گويند ظلم بد است، نكنيد ظلم، يك دفعه متوجه مي شويد كه نبايد ظلم كنيد. در آيات قرآن هست كه انسان گاهي هست كه فراموش كرده، مؤمن كسي است كه وقتي به او تذكّر مي دهند وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ (انفال / 2) دلش مي ترسد با تذكر، اگر من به شما گفتم آقا پشت دَر يك شيري هست شما برايتان معلوم نبود بلكه بعيد هم مي دانستيد، بلكه اصلاً معتقد نبوديد از چيزي نمي ترسيد. امّا اگر از در كه مي آمديد شير را آنجا ديديد در را هم بستيد، به شما گفتند كه ممكن است از اين در وارد بشود، اين طرف هم يك دَر باز هست اينجا دلتان يك دفعه مي ريزد. درباره ي مؤمن اينطوري خداي تعالي مي گويد: إِذَا ذُكِرَ اللَّهُوَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ؛ چرا وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ؟ براي اينكه مي دانسته خدايي هست، وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْمَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ اگر از اين مردم سؤال بكنيد كه آسمانها و زمين و اين نظمي كه در آسمانها و زمين است، ديشب گفتند از ساعت يازده تا نزديك اذان صبح شهاب باران شده آسمان دنيا، يكي اش به زمين نخورد، لابد شما هم شنيديد سنگها مي آيد از ستاره هاي دنباله دار، به امر پروردگار، وقتي كه مي خواهد يك خبري بشود انشاءالله خبر ظهور مي خواهد باشد اينها به طرف آسمان زمين پرتاب مي شوند كه شياطين نروند خبردار بشوند، استراق سمع كنند، منجمين فقط آن سنگ هايي كه دارد مي آيد مي بينند مثلاً يك جا تيرباران مي شود تير را فقط مي بينند، به كجا مي خورد متوجّه نيستند، براي چه تيراندازي مي كنند متوجه نيستند، احمق هايي هستند در زمان ما كه فقط مي گويند تيراندازي مي شود، چرا تيراندازي مي شود، براي چه؟ ما نمي دانيم. اين خداي باعظمت، اين خداي بزرگ، شما ديشب خوابيديد از ساعت يازده، دوازده، حالا هر چه، تا صبح بالاخره بيدار نبوديد آسمان شهاب باران شد، شما هم راحت، آخر يكي از اين سنگها ممكن است روي پشت بام تو بيفتد به كلّي تو رااز بين ببرد، مي گوييد نه، چرا نه؟ كي مواظب تو هست؟ تو آسمان ها را خلق كردي؟ تو اين سنگ ها را خلق كردي؟ نه! خالق اينها كسي ديگر است او مواظب است، او رحمن است، او رحيم است، من زير يك خانه ي گِلي هم خوابيده باشم من محفوظم. ببينيد، كي مي خواهيم متذكّر بشويم؟! آنها را بايد يادمان بيايد، پيغمبراكرم آمده براي اينكه ما را يادآوري كند. انبياء يكصد و بيست و چهار هزار پيغمبر كه قدر مسلّمش است والاّ انبياء بيشتر شايد بودند اينها آمدند براي اينكه ما را متذكّر كنند. خدا درباره ي پيغمبراكرم مي فرمايد: إِنَّمَا، اين كلمه ي إِنَّمَا همه مي دانيم كه معنايش حصر است، جز اين نيست يعني غير از اين چيز ديگري نيست كه إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ (غاشيه / 21) تو يادآوري مي كني، همه ممكن است سؤال كنند چه را يادآوري مي كند؟ ما كه از مادر متولد شديم چيزي ياد نگرفتيم بعد هم مدرسه رفتيم، پيغمبر هم كه از اين حرفهاي مدرسه اي به ما نمي زند، رياضيات و نمي دانم مسائلي كه در مدارس است آنها را هم كه بيان نمي كند، چه چيز را پس تذكر مي دهد؟ چه چيز را به ياد ما مي آورد؟ آنچه كه خودش درس داده به شما، آنچه كه خودش در عالم ارواح به شما تعليم داده، هر معلمي اگر بخواهد شاگردش را يادآوري كند همان چه را كه به او تعليم داده، به او يادآوري مي كند چيزهاي ديگر را كار ندارد. پيغمبراكرم مذكّر است يعني آنچه را كه خودش به شما تعليم داده، باورتان شايد نيايد در آينه نگاه كنيد شما در آينه چيزي نمي بينيد، لباس مي بينيد، بدن مي بينيد، در آينه اگر حقيقت تان را ببينيد به خدا قسم، انسان نمي تواند طاقت بياورد آن روحي كه خداي تعالي آن قدر برايش ارزش قائل است كه: وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي (حِجر / 29) به خودش نسبت مي دهد، آن روح را اگر شما ببينيد محال است كه يك لحظه از خدا غفلت كنيد، محال است كه يك لحظه از آخرت غفلت كنيد، محال است كه يك لحظه از زندگي ابدي تان غفلت كنيد، محال است! زندگي ابدي داريد شما، درست است شما ازلي نيستيد يعني هميشه نبوديد يك وقتي خدا خلق تان كرد، نبوديد خلق تان كرد بود شديد امّا پروردگاري كه يك مهرباني به كسي كرده ولو به مخلوقش هيچ وقت مهرباني اش را پس نمي گيرد به همين دليل هم هيچ وقت شما ديگر نابود نمي شويد، به صورت اوّل بر نمي گرديد، اين را در ذهن تان ثبت كنيد مُردن فقط يك لباس عوض كردن است، مردن اگر انسان از اين لباسي كه بَرش است مواظبت كرد حالا خودبخود يك مقداري اين لباس كثيف شد، مهربان خدا مي دانيد چكار مي كند؟ مي آيد مي گويد لباست كثيف است، چروك شده، باصطلاح گوشه و كنارش پاره شده بيا عوضش كن. مادرها را ديده ايد بچّه شان حوصله حمام رفتن ندارد، حوصله لباس عوض كردن ندارد، مي روند مي گيرند مي بوسندش، خواهش مي كنند مي برندش حمام لباسش را عوض مي كنند، مي گويند حالا برو بازيت را بكن، برو زندگيت بكن، اينطوري بگوييم بهتر است. خداي تعالي هم بچّه بوديم به ما مي گفتند خدا از مادر مهربان تر است. خوب اين قيافه است تو داري؟! چند جاي بدنت را عمل كردي، صورتت چروك شده، ريشت سفيد شده، موهاي سرت ريخته، پايت درد مي كند، كمرت درد مي كند امثال اين مرض ها، مرضهاي سخت و بالا را انشاءالله شما اهل تزكيه نفس، نخواهيد داشت. آنها را نمي گويم، همين، بيا لباست را عوض كن. با مهرباني، اي كاش اينها را ما مي فهميديم، اينها را اي كاش درك مي كرديم، اگر مي فهميديم و درك مي كرديم همانطوري كه خداي تعالي درباره ي يهود مي فرمايد كه اي يهود اگر شما مدّعي هستيد از اولياء خدا هستيد فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ (جمعه / 6) تمنّاي مردن بكنيد. امّا يك بچّه است اين لباسش را تا مي پوشد پاره مي كند، تا به اصطلاح حمام مي رود بعدش مي رود در زباله داني كثيف مي شود. اين طور بچّه مي گويند خوب اينكه تميزي سرش نمي رود، تقوا همان معناي تميزي است ! كه در اين آيه لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ؛ دارد، تقوا سرش نمي شود، خوب بگذار حالا كه كثيفي را دوست دارد كثيف تر بشود، وقتي كه انسان مي ميرد كفن هم زيادي است به او بدهند. به او لباس تميز ديگر نمي دهند، اگر كافر باشد كه لباس تقوا اصلاً نپوشيده اين شخص را همينطور مي گذارندش عذابش هم مي كنند، همان مسائلي كه هست كه من در مقام اينكه آنها را براي شما بگويم نيستم. يك دسته كفّار باشند آنهايي كه نه خدا را قبول دارند، نه ائمه اطهار را قبول دارند برايم پيش آمده كه عرض مي كنم در همين مشهد شخصِ كافري پيش من آمد از همان اول كه وارد شد خيلي متكبرانه گفت من خدا را قبول ندارم با من حرف مي زني؟ گفتم اگر خدا را قبول مي داشتي كه حرفي نداشتيم! خوب من هم خدا را قبول دارم تو هم خدا را قبول داري، تو هم الان مي گويي روز است من هم مي گويم روز است ما ديگر بحثي نداريم، چرا؟ يك مقدار با او صحبت كردم ديدم چشم هايش قرمز شد، اشكش جاري شد اين طور نپخته آيات قرآن را نبايد براي مردم گفت حتي براي كفّار كه خدا عذابت مي كند.

يك جواني خيلي منحرف شده بود، پدرش گفت كه مي دانيد چرا اين بچّه ام اين طوري شده؟ گفتم: نه، گفت: پيش فلان عالم -يكي را اسم برد من نمي شناختمش- رفتم خواهش كردم كه اين بچّه من را نصحيت كنيد، اين پسر من موهاي سرش بلند بود و از بچّه ام هم خواستم همه ي اين زحماتي كه من برايت كشيدم، معاوضه مي كني با يك چند دقيقه پيش اين عالم بيايي بنشيني اين تو را نصحيت كند، گفت خيلي خوب، بعد ديگر نگويي من پدرم تو فرزندي و من آن طور در بچگي براي تو زحمت كشيدم و اين حرفها!گفتم نه. آمد پيش آقا، اين آقا اوّلاً كه زياد نگاهش نكرد مشغول اذكارش بود، توجه به خدا داشت -حالا آنهايش بماند- بعد رو كرد به اين جوان موهاي سرش را گرفت گفت اگر ديگر گناه بكني با اين موها خدا تو را در جهنم آويزان مي كند! اين هم مي گفت كلّه اش را كشيد بلند شد، از آنجا به بعد بدترين بچّه ها شده1 اين راهش نيست، بايد همان طوري كه عرض كردم. بله آقا، تو خدا را قبول نداري درست است اگر الان اين را واقعي بگويي نجس هستي، كافر هستي، بايد تو را كشت ولي ما نه حاكم شرع ايم، نه قاضي ايم، نه هيچ، ما فقط راهنما هستيم اگر اين طوري بود پيغمبراكرم همان روز اول كه از غار حراء آمده بود پايين همان جا يك شمشير دستش مي گرفت شمشير هم لازم نبود اراده مي كرد همه ي كفّار مي مردند و از بين مي رفتند. آن قدر اخلاق از خودش نشان داد كه وقتي خداي تعالي مي فرمايد: إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ (قلم / 4) هيچ كس انكار نمي كند، هر چيزي بالاخره حسابي دارد نمي خواهم بگويم هميشه هم با اخلاق، هميشه هم با محبّت، حالا اينها يك مسائلي است كه برنامه هاي خاصّ خودش را دارد ولي با شما دارم صحبت مي كنم شمايي كه لااقل كارتان كه واقعاً از همه ممنونم كه لااقل كارتان اينست كه واجبات تان را انجام مي دهيد، محرّماتتان را ترك مي كنيد، شب دوشنبه گذشته در تهران بودم جمعيت خوبِ قابل توجّه اي در مرحله ي يقظه آمده بودند همين آيات هم تلاوت شد كه به نظر من به جناب آقاي معلم عرض كردم كه اينها كرامتي شده كه اين آيات در اين شب و در اين هفته دارد گفته مي شود، بيدار شدن از خواب غفلت، متذكر شدن، فَذَكِّرْ (اعلي / 9) اين وَ ذَكِّرْفَإِنَّ الذِّكْرَي تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ (ذاريات / 55) هر چه كه مؤمن باشد، اهل تقوا باشد باز هم بايد به او تذكّر داد چون دو هزار سال آقايان كم وقت نيست، معلمين هم كوتاهي نكرده اند، نمي دانم تعطيلي داشته باشند، تابستان داشته باشند، فرض كنيد مرخصي داشته باشند، دير به سر كلاس بيايند، نه! ائمه اطهار بودند به امر الهي من در آن مجلس چون يك عده اهل يقظه هستند و يك عدّه بالاتر، ديگر دليلي ندارد دو مرتبه تكرار كنم، ولي گفتم به قدري مهم است شما اگر بتوانيد به يك نفري كه اين نمي داند ظلم خوب است يا بد است اين را در ذاتش فرو كنيد كه ظلم بد است، آن طوري كه الان ما مي فهميم اين خيلي مشكل است. خيلي كار دارد، تا چه برسد به ذات مقدس پروردگار و اينكه خدا را در مغزها قرار بدهيم كه پنجاه درصد حكمت، توحيد است. ببينيد حضرت لقمان به پسرش مي گويد وقتي كه خداي تعالي مي فرمايد ما به لقمان حكمت آموختيم، حكمتش چه بود؟ به فرزندش گفت: لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِإِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ (لقمان / 13) خيلي عجيب است! لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ؛ شرك نداشته باش، خود اين كلمه ي شرك چرا ظلم است، به كه ظلم است؟ ظلم عظيمي است، ظلم مي دانيد به چه معناست؟ به معناي در نظر نگرفتن حقوق ديگران يا حقّ شخصي، اگر امام يا فاطمه ي زهرا سلام اللّه عليها را حقّش را در نظر مي گرفتند از همه ي مردم بيشتر آنها را احترام مي گذاشتند نه اينكه ظلم بكنند، نه اينكه حقشان را در نظر نگرفتند. اگر حقّ پروردگار را كه به شما تعليم توحيد داده در نظر نگيريد اين ظلم به خدا است، إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ؛ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ؛ پنجاه درصد همه ي مسائل همين است، اينقدر هم خوب ائمه اطهار به ما تعليم داده اند به مجرّد اينكه خداي تعالي -ديده ايد شاگردهاي مدرسه چقدر خوبند، بعضي هايشان حاضر جواب، فوري اين را جواب مي دهند يكپارچه هم جواب مي دهند- تا فرمود: أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ، يكي از آن گوشه نگفت كه بلي، اين يكي بگويد نمي دانم! آن يكي بگويد اين طور، يكي سرش را پايين بيندازد! يكي رأي كبود بدهد! يكي رأي منفي بدهد، يكي رأي مثبت بدهد! اين حرفها نبود، قَالُوابَلَي (اعراف  / 172) من يك وقتي روي اين مسأله فكر مي كردم اوّلاً خدا گفته  أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ، من مربّي شما نيستم؟ يك معلّمي مي آيد مي گويد من شما را درس ندادم؟ من شما را تعليمات آنچناني نگفتم؟ شاگردها همه گفتند بله، اگر من آنجا بودم مي گفتم قربانت بروم ما هر چه داريم از توست. بَلَي، اين بَلَي معنايش اين است كه ما هر چه ياد داريم از شما ياد داريم، از تو ياد داريم. وسيله اش كه بوده؟ خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام، اينها بودند، اينها بودند كه اول ما خلق اللّه بودند، جبرئيل وارد مي شود بر پيغمبراكرم خدمت پيغمبراكرم است، مي بيند علي بن ابيطالب وارد شد، جبرئيل مي خواهد يك طوري از يك جايي فرار كند، كوچكي كرد، -براي اينكه به ما برسد والاّ هم پيغمبراكرم و هم علي بن ابيطالب همه مي دانند- كه چرا تو اين قدر كوچكي مي كني؟ گفت اين معلّم من بوده، بنا عبدالله، خود ائمه مي فرمايند به وسيله ما خدا بندگي شد، بنا عرف اللّه، بوسيله ي ما خدا شناخته شد، خدا را تعليم دادند به ما آنچنان كه ياد گرفتيم، با كافرترين اشخاص انسان صحبت كند يك قدري از نظم عالم، اينكه ما از نظم عالم صحبت مي كنيم دليل است، دليل يعني راهنما، راهنما به چه؟ به آن واقعيت، واقعيت از كجا براي اينكه به ما قبلاً تعليم دادند. با يك نفر باصطلاح – در كتاب هايم شايد نوشته باشم – يك كشتي اقيانوس پيمايي اعلاميه در كشتي صادر مي كنند كه در مقابل، كوه يخي است و احتمال خطر دارد چند نفر هم قبل درباره ي خدا بحث مي كردند، چند تايشان مادي بودند و قبل از اين هم يك كشتي به يك كوه يخي برخورد مي كند و همه ي سرنشينانش و حتي كشتي هم غرق مي شود، از بين مي روند، با آن توجّه، مي گويد همه رفتيم براي دعا ديگر. راه ديگري نداشتيم. ديديم آن دو نفري هم كه با ما بحث مي كردند كه خدايي نيست و معنايي ندارد آنچه كه ديده نمي شود باشد و از اين حرفهايي كه ديگر حالا براي شما سنّار هم به قول معروف نمي ارزد به هم مي زدند. مي گفت: ديدم همان دو نفري كه مادي بودند آنها هم آمدند يك جا نشستند و دو زانو به طرف حالا مثلاً به هر طرفي دارند دعا مي كنند، گفتيم كه شما كه معتقد به خدا نبوديد، گفتند كه حالا وقت اين حرفها نيست. بله، در وقت بحث و نزاع و دعوا گاهي يك حرفهايي انسان مي زند والاّ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا (روم / 30) مي گويند مرحوم سيد جزايري شروع كرده بود يك كتاب بنويسد، يك خانمي حالا كلفتش بوده، كنيزش بوده، هر چه بوده خدمت مي كرده در خانه ايشان، آمد از ايشان سؤال كرد چه كار مي خواهي بكني؟ گفت: مي خواهم يك كتاب در اثبات وجود خدا بنويسم. ايشان گفت: اَ في الله شك فاطر السماوات و الارض؟ مي گويند سيد جزايري قلم را گذاشت پايين! آيا در خدا هم شكي است؟ يك وقتي در يك مجلّه اي من ديدم كه در انگلستان آمار گرفته بودند ببينند خداشناس، اعتقاد به خدا در بين مردم چطوري است وضعش؟ نود و هشت درصد مردم به وجود خدا اعتقاد داشتند، گفتم لابد آن دو درصد هم از ديوانه خانه لابد بوده اند! ديگر براي همه هست، از آنجا بوده والاّ كسي مي شود اين همه آثار صُنع الهي را در وجود خودش ببيند و منكر خدا بشود. اينها دليل است. دليل به چه؟ به آنچه كه ياد گرفتيم، بعد از همه دلايل مي گويند بله، خدا است، اين بله هماني است كه وقتي كه در اين اتاق دفعه دوم وارد مي شويد مي گوييد بله من اينجا را قبول دارم. آن دليل هم، آن كسي كه دست شما را مي گيرد مي آورد شما را داخل اين اتاق، يك نكته ي خيلي مهمي است. خوب، پس بنابراين  – مشهد هم اينقدر زود ظهر مي شود آن هم روز جمعه كه مي خواهيد برويد نماز جمعه و اينها، فرصت بحث براي انسان نيست – وَ لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ؛ اين قرآن را خيلي دوست داشته باشيد آقايان! قدر قرآن را بدانيد، خدا مي داند اگر به من فرصت داده مي شد تمام لحظاتم را دلم مي خواست با قرآن و توضيح آيات قرآن و برداشت هايي از قرآن به اندازه ي عقلم بگذرانم. ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ، مثل پشه خدا زده، مثل فيل زده، مَثل ابابيل زده، هر چه دلتان مي خواهدمِنْ كُلِّ مَثَلٍلَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ، شايد يادتان بيايد، شايد متذكّر بشويد، شايد به خودتان بيايد، شايد يادتان بيايد حالا خدايي هم بود، استادي هم داشتيم، پيغمبري بود، ائمّه اطهاري بودند، امام زماني بود، نگوييد امام زمان هنوز نبود، نخير! امام زمان هم همان جا كلاس دوازدهم را درس مي داد به شما، حالا چه بوده ديگر باز من هم مثل شما يادم رفته، لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ، همه ي اين مسائل يك جا جمع شده بود، همه ي آن چه كه به شما ياد داده بودند، قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ؛ اين قرآن اوّلش بود بعد عربي شد در رتبه ي سوم، هيچ اعوجاجي نداشت، چرا؟ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ، شايد اينها تقوا داشته باشند، تقوا را هم برايتان معنا كردم مفصّل، آيات بعد هم همين حرفهاست، همين مسائل مهم است، ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاًرَجُلاً فِيهِ شُرَكَاءُ مُتَشَاكِسُونَ (زمر / 29) تا آخر آيات، اين آيه بد نيست عرض كنم چون آيات همه اش مربوط به همين مسأله يقظه و بيداري است، وَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ وقتي كه مي گوييد ما يك خدا داريم، اِشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ، عجيب است ها! دل آنهايي كه همچنين ايمان به آخرت ندارند مشمئز مي شود، باصطلاح خوششان نمي آيد. علامت افراد خوب با افراد بد اينست كه وسط دعوا، يك كسي دارد دعوا مي كند، ظلم هم مي كند، قدرت هم دارد در همه ي ادارات هم حرفش را مي خوانند در اينجا به او بگوييد خدا، اين اگر تكان خورد، دست كشيد از دعوا، نگفت خدا چه هست! ديده ايد؟! بعضي ها مي كنند اين کار را. اين اِشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ، براي اينكه به آخرت ايمان ندارد، خيلي عجيب است!  وَ إِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِإِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (زمر / 45) خوشحال مي شوند إِذَا ذُكِرَ اللَّهُوَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ دلشان مي ترسد، دست مي كشند، آقاي رئيس فلان اداره اين ظلم است اين كاري كه داري مي كني، اين رشوه اي كه مي خواهي بگيري اين ظلم است به من، من پول ندارم وگرنه دنبال تو راه نمي افتادم، نمي آمدم به تو بگويم آقا بيا اين سند من را امضاء كن، هر چه حالا، روميزي، زيرميزي!  همين جا بگو خدا هم هست، الراشي و المرتشي كليهما في النار، هم رشوه دهنده، هم رشوه گيرنده هر دويشان در آتش جهنم مي سوزند، اگر ديديد گفت خيلي خوب، الان امضاء مي كنم، معلوم است آدم خوبي است. حالا اشتباه كرده، غلط كرده، امّا اگر گفت آقا! اين حرفها چه هست؟ ما زندگي داريم، زن و بچّه داريم، حقوق مان كفايت نمي كند، خدا هم كه اصلاً قبول نداريم، كه بگوييم خدا به تو روزي مي دهد اين آدم هيچ وقت روي سعادت را نخواهد ديد، از همين جا خودتان مي توانيد آزمايش كنيد افراد را، افراد را مي توانيد آزمايش كنيد. اميدواريم همه ي ما جزء ياران خوب امام عصر باشيم و اين مطالب را انشاءالله ياد بگيريم و چند تذكّر به همه دوستان در هر كجا كه هستند عرض مي كنم، يكي اينكه شب دوشنبه اين هفته كه مي آيد نه، هفته بعد شب وفات حضرت صادق عليه الصلوة والسلام است و ما جلسه اي در تهران خواهيم داشت انشاءالله كه مرحله ي استقامتي ها با داشتن كارت و دعوت نامه، چون ما برنامه مان اينست يك هفته ببينيم يك كسي بدون عذر نيامد ديگر دعوتش نمي كنيم، اين را شما مطمئن باشيد. چون بعضي ها هستند خيلي سهل گرفته اند كارها را، ما هم مي خواهيم خيلي سخت بگيريم  كارها را. هر كس در مرحله ي استقامت است، كارت كه داريد حتماً والاّ استقامت نمي رفتيد و دعوتش هم شد، حالا ممكن است مرحله ي استقامت باشد، كارت داشته باشد دعوت نشود، چرا دعوت نشود؟ براي اينكه ما جلسه ي سوم را خواهيم گرفت براي استقامت، دو جلسه يا يك جلسه را نيامده ما ديگر او را در برنامه نمي گذاريم مگر اينكه عذر موجّه، موجّه هم نه اينكه مثلاً خانمم نگذاشت، نه، اينها عذر موجّه نيست. پايش شكسته باشد، در بيمارستاني باشد، گواهي دكتر آورده باشد، يك چيزي از اين قبيل! -حالا بخنديد ولي وقت عمل خواهيد ديد كه انجام مي دهيم انشاءالله- بعد ديگر دعوتش نمي كنيم. معنا ندارد من و يك عدّه از دوستان بنشينند و باصطلاح دعوت كنند محترمانه. مخارج زيادي تقريباً پانصد  ششصد نفر اهل استقامتند، اينها را بايد شام ما بدهيم، پذيرايي شان كنيم تا حدي كه برايمان ممكن است. خوب اين همه كار مي كنيم براي چه؟ براي همان مسامحه تو؟! كه در جلسه ي نيمه شعبان يك عده اهل استقامتي ها نيامده بودند ما هم همه ي اسم هايشان را خط زديم و انشاءالله اين جدّي است! ما مي خواهيم هي كم بشويد -نه اينكه فكر كنيد، شما جمعيت تان هي كم بشود- كم بشود تا به عدّه اي كه جدّي هستند برسيم انشاءالله و انشاءالله تشريف مي آورند و دعوت هم نمي كنم، اصراري هم ندارم بياييد، مي خواهيد بياييد مي خواهيد نياييد و انشاءالله آنجا صحبت هاي خاصّ مرحله ي استقامت را عرض خواهم كرد. و مسأله ديگر اينكه روز دوشنبه، همين دوشنبه اي كه مي آيد ساعت ده صبح چون ما نسبت به خانم ها نمي توانيم خدمات مان را انجام بدهيم، انشاءالله خانم هايي كه در مشهد هستند روز دوشنبه، ساعت ده صبح انشاءالله تشريف بياورند تا يك قدري برايشان صحبت كنيم، از همه ي مراحل فرقي نمي كند. ديگر با شوهرهايشان دعوايشان نشود بعد بيايند بگويند چرا تو گفتي، بيايند ما كه دَر را براي كسي نمي بنديم، البته خانم ها با همان كارت هايشان بيايند، ديگر چيزي به نظرم فعلاً نمي آيد.

از حالا هم تعيين نمي كنيم مثلاً مرحله ي صراط مستقيم كي بيايند، چون ممكن است تأخير بشود، ممكن است جلو بيفتد، ممكن است عقب بيفتد اين مسائل هست.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و باسمك الاعظم الاعظم الاعظم الحجة بن الحسن يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، يا اللّه يا اللّه خدايا امام زمان ما را برسان. خدايا امروز روزي است كه توقّع ظهور حضرتش را داريم اين توقّع ما را با لطف و كرمت عملي بفرما. پروردگارا همه ي ما را از اصحاب خوب آن حضرت قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضي بفرما، گرفتاري هاي مسلمين بالاخص شيعه را برطرف بفرما. عدل و داد در سراسر عالم به وسيله حجة بن الحسن مقرر بفرما. پروردگارا به آبروي ولي عصر نام ما را در زمره ي محبين امام زمان قرار بده. قلب ما را مملو از معرفت و محبت امام عصر قرار بده. پروردگارا مرضهاي روحي مان شفا مرحمت بفرما، صفات رذيله را از ما دور بفرما، خدايا به آبروي ولي عصر مرض هاي بدني آنهايي كه مريضند برطرف بفرما. مريض هاي منظور، طفل مريضي، مريضه منظوره الساعه لباس عافيت بپوشان. امواتمان غريق رحمت بفرما، شهداءمان با شهداي كربلا محشور بفرما. عاقبت مان ختم بخير بفرما و عجل في فرج مولانا صاحب الزمان.

لینک ویدیو در آپارات : 

کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۸ شوال ۱۴۲۶ قمری – ۲۰ آبان ۱۳۸۴ شمسی – واسطه بودن اولیاء خدا

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم،تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ٭ إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّفَاعْبُدِ اللَّهَمُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ ٭ أَلَالِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُوَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَمَا نَعْبُدُهُمْإِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَيإِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَإِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ (زمر / 1 -3)

يكي از بحث هايي كه امروز در بين مسلمانها بسيار رايج است و گاهي دامن شيعه را هم گرفته است و بعضي از شيعيان هم نعوذباللّه معتقد به آن شده اند مسأله واسطه بودن اولياء خداست بين بشر و ذات مقدس پروردگار. آيا اين مسأله تا چه حدّي درست است و تا چه حدّي غلط؟ تحت يك عنوان اگر ما مطرح كنيم كفر است و تحت يك عنوان بسيار براي بشر لازم و حتمي است و سنّت الهي است. امّا آنكه كفر است اينست كه به وسائط، آنهايي كه واسطه هستند از پيغمبراكرم گرفته تا هر فردي كه تصورش را بفرماييد اگر مستقلاً منهاي ارتباط با پروردگار و پشتوانه ي الهي معتقد شديم كه كسي يا معصومين عليهم الصلوةو السلام مستقلاً مي توانند كارهايي كه پروردگار متعال بايد بكند آنها بدون اذن خدا، بدون اينكه از خدا قدرت بخواهند و معتقد بشويم كه آنها قدرت ذاتي دارند و قدرتشان به اذن پروردگار نيست و خودشان همه كارها را مي توانند انجام بدهند اين طبعاً شرك است، كفر است و بسيار در آيات قرآن از اين فكر مذمّت شده، اگر شما رفتيد در حرم حضرت علي بن موسي الرضا عليه الصلوةو السلام به امام هشتم توسل كرديد و گفتيد كه خدا نمي خواهد كه اين كار انجام بشود ولي شما اين كار را براي من انجام دهيد. و بالأخره آنچنان برداشت داشته باشيد كه فكر كنيد خداي تعالي جداي از ائمه اطهار است و ائمه اطهار جداي از خدا، همانطوري كه مشركين، بُت پرستان يا حتي بعضي از مذاهب رسمي دنيا معتقدند آنها مي گفتند كه بُت ما وساطت ندارد خودش مستقلاً كار مي كند يا اگر مراجعه كنيد به كتب مسيحي ها مخصوصاً در قديم اينها قائل به تثليث بودند. يعني سه قدرت، سه وجود، سه وجودي كه با هم سازش نهايت كردند، اب، ابن و روح القدس، پدر كه خدا باشد از نظر آنها و پسر كه عيسي باشد از نظر آنها و روح القدس كه بعضي گفته اند مادر حضرت عيسي منظور است و بعضي هم يك روحي كه به اصطلاح پاك است و واسطه است از آيات قرآن استفاده مي شود كه همان مادر حضرت عيسي منظور است. چون خداي تعالي به حضرت عيسي مي فرمايد: أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اِتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلَهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ (نساء / 116) تو گفتي به مردم كه من و مادرم را دو خدا بدانيد، غير از خداي تعالي. از همين آيه كه در آن زمان گفته شده و مسيحي ها در مقابلش نايستاده اند و منكر نشده اند ما مي فهميم كه منظور از روح القدس در تثليث كه اب، ابن، روح القدس منظور حضرت مريم است. به هر حال آنها هم مستقلاً حضرت عيسي و روح القدس را به اصطلاح صاحب قدرت مي دانند و معتقدند كه آنها دو خدا هستند در مقابل خداي تعالي، اين معنا به طور كلي كفر است. از تثليث گرفته تا هر نفري كه معتقد باشد يك چيزي مستقلاً منهاي پروردگار بدون اذن پروردگار، بدون اِعمال قدرت پروردگار جداي از پروردگار كاري مي تواند بكند كفر است. حتّي اگر شما گفتيد روز سيزدهم ماه فروردين اين نحس است. حالا خدا مي تواند نحسي را بردارد يا نه؟ گفتيد كه نه، اين نحسي ذاتي است و حتماً نحس است و معنايش هم اين بود كه خدا نمي تواند اين نحسي را از روي سيزدهم ماه فروردين بردارد، شما با همين كلامتان خداي نكرده اگر گفتيد كافريد. هر چيزي را كه مستقلاً به آن قدرت داديد، به آن استقلال الوهيّت داديد و گفتيد كاره اي است در عالم، حتّي قدرتمندان بزرگ دنيا، ائمه اطهار عليهم الصلوةوالسلام و بياييد تا كوچكترين چيزها، اگر خداي نكرده استقلال قدرت به آنها داديد انسان را كافر مي كند و خداي تعالي هم در قرآن زياد اين مسأله را نهي كرده و كساني كه يك چنين فكر و عقيده اي دارند آنها را مشرك دانسته است. امّا آنچه كه حق است و متأسفانه اكثر آنهايي كه امروز بحمداللّه دارند رسوا مي شوند و متوجّه علّت رسوايي شان نيستند، اعتقاد به مسلك وهابيّت است. آنها مي گويند ائمه اطهار، پيغمبراكرم هر چيزي كه با خداي تعالي هم ارتباطي داشته باشد نبايد توسّل به آنها كرد، توسل به آنها كفر است و شرك، حتّي اظهار محبتي كه در قرآن صريحاً نسبت به ذوي القرباي پيغمبر دستور داده شده و اجر رسالت است آنها منكرند. خداي تعالي در قرآن مي فرمايد: قل ما اسَألكُمْ عليه مِنْ أَجْرٍ(فرقان / 57)  إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي اللَّهِ (يونس / 72) و در يك آيه ي ديگر قُلْلَا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراًإِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي (شوري / 23) اظهار محبّت به ذوبي القربي، شما اگر  به مدينه مشرف بشويد اظهار محبتي كه شما به مرقد مطهر رسول اكرم مي كنيد آنها شما را نهي مي كنند. اظهار محبت ممنوع! توسل ممنوع! شفاعت ممنوع! ما با دلايل عقلي و نقلي، ثابت مي كنيم نه آنكه تنها ثابت كنيم بلكه به نظر من از اوضح واضحاتي است كه در قرآن مجيد خداي تعالي بيان كرده و روايات فراواني در كتب اهل سنت است و مسائلي كه از نظر عقلي در بين خودمان مرسوم است. ما اگر چيزي از كسي خواستيم، مثلاً مشرف شديد حرم علي بن موسي الرضا صلوات اللّه عليه به حضرت عرض كرديد آقا فرزند من، پدر من، مادر من سرطان سختِ پيشرفته اي دارد شما شفايش بدهيد. چون در باطن شيعه و در باطن هر انساني اين مطلب خوابيده كه چون علي بن موسي الرضا عليه الصلوةوالسلام واسطه ي بين خدا و خلق است هيچ مشكلي ندارد كه ما يك چنين تقاضايي از امام هشتم بكنيم. اين مسلّم است، حتّي به نظر من لازم نيست به حضرت رضا بگوييد اگر خدا صلاح مي داند. اين معلوم است، چون حضرت رضا نوكرهايش، خدمتگزارانش كه ملائكه باشند و هميشه اطراف قبر مطهر آن حضرت مي چرخند خداي تعالي درباره ي آنها فرموده: لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِوَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ (انبياء / 27) اين ملائكه خدمتگزار حضرت علي بن موسي الرضا اينها حتّي پيشي در سخن بر خدا نمي گيرند، وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ آنها به امر پروردگارشان عمل مي كنند. هيچ گاه نمي شود كه يك ملك بخواهد به بشر كمك بكند، مستقلاً كمك كند بدون اذن پروردگار و يا اگر خدا هم نخواسته باشد اينها كارشان را انجام بدهند. هيچ يك از ائمه اطهار يك چنين كاري را نمي كنند. هيچ وليّ از اولياء خدا اينگونه كاري را انجام نمي دهند. خوب اعتقاداتتان را تصحيح كنيد، نه وهابي باشيد كه بگوييد هيچ يك از قدرتهايي كه در دنيا هست كاري نمي تواند انجام بدهد، اين بسيار غلط است و آن طور هم نباشيد كه بگوييد همه ي كارها را اينها انجام مي دهند خدا بخواهد يا نخواهد كارشان را مي كنند. اين امر بين الامرين كه در كلمات ائمه اطهار هست و در قرآن هم اشاره شده معنايش همين است كه نه افراط داشته باشيد نه تفريط، شما حضرت علي بن موسي الرضا را دوست داريد به خاطر اينكه خدا او را دوست دارد. من احبكم فقد احب اللّه، يا اگر بخواهيم ما خدا را دوست داشته باشيم در همين دعاي ندبه مي گوييم: أين وجه اللّه الذي اليه يتوجه اولياء، شما بايد با پيغمبراكرم، با ائمه اطهار عليهم الصلوةو السلام ارتباط داشته باشيد همانطوري كه در قرآن خداي تعالي مي فرمايد: وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ (مائده / 35) اگر خواستيد به خدا راهي پيدا كنيد، با خدا در ارتباط باشيد يك واسطه، يك وسيله اي بايد داشته باشيد. وقتي كه برادران يوسف از عمل شان پشيمان شدند آمدند نزد پدر، يَا أَبَانَااِسْتَغْفِرْ لَنَا (يوسف / 97) اي پدر ما! براي ما استغفار كن، طلب بخشش كن از خدا، حضرت يعقوب با اينكه پيغمبر بود با اينكه معرفتش از محمد بن عبدالوهاب و همه ي علماي ما بيشتر بود نگفت كه برويد در خانه خدا و خدا دربان و واسطه نمي خواهد. گفت: سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ (يوسف / 98) به همين زودي برايتان از طرف پروردگارم استغفار مي كنم. در آيه ي ديگري از قرآن خداي تعالي مي فرمايد: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْجَاؤُكَفَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَوَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ (نساء / 64) اگر يك عدّه معصيت كارها نزد تو آمدند و اينها طلب بخشش مي خواهند از خدا بكنند. دو  كار بايد انجام بشود يكي خودشان استغفار كنند، وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ و ديگر اينكه پيغمبر براي آنها استغفار كند واسطه گري كند، از خدا بخواهد كه اينها را خدا ببخشد، آن وقت لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً، آن وقت شما مي بينيد كه خدا آنها را بخشيد و توبه شان را قبول كرد. بنابراين ببينيد هم از آيات قرآن و هم از عقل، اگر شما به دوست تان گفتيد آن – مثلاً – ليوان آب را به من بده، اينجا مشركيد؟! به خدا چرا نمي گوييد؟! بگوييد خدايا آن ليوان آب را به من بده. به اين آقاياني كه يك همچنين حرفهايي مي زنند كه متأسفانه عرض كردم در بين شيعيان هم گاهي شياطين وسوسه كرده اند بايد اين را جواب داد. ما اوّل توان طرف را منظور مي كنيم. ببينيد هيچ وقت به من نمي گويند دويست كيلو بار را بردار، امّا به يك قدرتمندِ ورزشكار مي گويند دويست كيلو بار را بردار. چرا؟ به جهتي كه توان من را مي سنجند –  همه ي عقلاء اينطورند – توان من را اوّل مي سنجند ببينند من اين كاره هستم؟ بعد به من بگويند. ما هم بايد همينطور باشيم. آيا ائمه اطهار با قدرتِ پروردگار مي توانند آسمانها و زمين ديگري غير از اين آسمان و زمين خلق كنند؟ اگر توانش را دارند ما از آنها بخواهيم، اگر توانش را ندارند، نخواهيم، آيا ائمه اطهار عليهم الصلوةوالسلام مي توانند با اراده شفا بدهند؟ اوّل بايد معرفت به ائمه پيدا كرد، توان آنها را منظور كرد و بعد به آنها گفت كه مريض ما را شفا بدهيد. ما اول بايد معرفت به طرف پيدا كنيم كه دو چيز بايد حتماً وجود پيدا كند. يكي اينكه ما بايد معتقد باشيم كه لاحول و لا قوة الاّ بالله العلي العظيم، هيچ حول و قوه اي نيست، هيچ قدرتي نيست، هيچ تواني نيست مگر مال خداست. خداي تعالي در اختيار اوليائش گذاشته، اوليائش از توان الهي اگر استفاده كنند هر كاري را كه خدا مي تواند بكند اينها هم مي توانند بكنند. اگر بخواهند جداي از توان الهي كاري بكنند، روي هواي نفس، روي خواسته هاي خودشان جداي از خدا به عقيده ي ما هيچ كاري نمي توانند بكنند و اگر روي اختيار خودشان كاري برخلاف خواسته ي پروردگار بكنند طبعاً مورد مؤاخذه خدا واقع مي شوند و يا خدا مانع مي شود حتي اين مسأله در قرآن هم هست كه پروردگار متعال مي فرمايد: كه اگر يك كلمه اي پيغمبر، يك كلمه! يك قول بدون اينكه من به تو گفته باشم و به من نسبت بدهي بگويي من قطع وتينت مي كنم، يك عده افراد هستند خودشان را طوري جا زدند بين اولياء خدا كه حرفشان را مردم به عنوان حرف خدا مي پذيرند. اينها حتّي از توان طبيعي شان، از توان اختياري شان نبايد استفاده كنند و اگر استفاده كردند قطع وتين شان خداي تعالي مي كنند. ما ديده ايم در مسالك مختلفي كه در دنيا واقع شده مثلاً مسيلمه كذاب آمده ادّعاي پيغمبري كرده، گفته من از جانب خدا آمده ام. يك كتاب هم آورده، در همان كتابي كه هيچ عاقلي به زبانش جاري نمي شود آورده كه به نظر من قطع وتين مذهب او و راه و روش اوست. مثلاً حالا در يكي از آياتي كه – عرب است، زبان عربي هم خوب بلد است. – مي گويد: ان الذين يغسلون ثيابهم و لا يجدون ما يلبسون اولئك هم المفلسون كه من در كتاب پاسخ ما اين را توضيح دادم. اولاً اين چه حرفي است كه تو آمدي با اين كتابت مي خواهي كه قرآن را از بين ببري. اين مطلبي است كسي كه لباسش را مي شويد و لباس ندارد بپوشد اين بي پول است! وبعد هم اشکالاتي دارد؛ كسي كه لباسش را مي شويد حالا اگر در غربت بود خوب ميليونها هم پول در بانك داشت و لباسي نداشت كه عوض كند، اين بي پول است؟! پول دارد، پول كه لباس نيست. بعد هم ان الذين يغلسون ثيابهم و لا يجدون ما يلبسون، شما اگر معنايش را ندانيد خيال مي كنيد اين هم يكي از آيات نستجيرباللّه قرآن است! يا مثلاً علي محمد باب در كتاب بيان، كتاب بيان كتابي است كه نوشته اين كتاب را داشته باشيد و همه ي كتابها را بسوزانيد! اين كتاب مفيد است فقط براي شما، آنقدر مطالبِ كه به عقيده ي من ديده ايد اين معلمين مدرسه وقتي كه مي بينند يك صفحه ي مثلاً ديكته يك جوان همه اش غلط است يك خطي از آن طرف مي كشند يكي هم از آن طرف، ضربدر مي كشند رويش و ديگر نمي گذارند اصلاً اين صفحه را غلط گيريش كنند. به نظر من اين كتاب بيان را خداي تعالي به وسيله ي خودش، آخر مهم هم اينست كه به دست خود شاگرد قلم را بدهند كه باطل كند صفحه را، مثلاً حالا چند جمله اي كه از جواني ها من يادم مانده حالا بتوانم دقيق آن را برايتان عرض كنم مثلاً مي گويد: و لا تضربنّ البيضه علي شيئ فيضيع ما  فيه!  تخم مرغ را به جايي نزنيد براي اينكه هر چه در آن هست مي ريزد،از بين مي رود! ضايع مي شود! اين؛ و لتعلمنّ خط الشكسته، كه به او گفتند چرا خط شكسته فارسي است آخر؟! چرا در اين كتاب عربي آوردي؟ گفت: من  آزاد كردم هر چه مسائل است آزاد باشد، فارسي بيايد در عربي، عربي بيايد در فارسي! غلط بخوانيد، درست بخوانيد! و امثال اينها. اينطوري خدا چوب مي زند. فكر نكنيد تا كه يك دروغي من به خدا بستم و يا مثلاً يك مكاشفه ي دروغي براي شما گفتم همان جا خدا اين رگ پشت من را قطع مي كند. نه، يك كاري مي كند كه تو پدرت در بيايد. يك عاقل ديگر به تو گرايش پيدا كند، يك كاري مي كند كه تو نتواني سر بلند كني. مگر حالا يك اغنام اللّه! آخر ايشان وقتي مي خواست خطاب بكند به مريدانش، مي گفت: يا اغنام اللّه!! اي گوسفندان خدا! خوب گوسفند نه چيزي مي فهمد، نه عاطفه اي دارد. حتي در مقابل چشمش گوسفندان را مي كُشند به هيچ وجه از خودش عكس العملي نشان نمي دهد. من در مني ديدم اين را، يك گله گوسفند داشتند اين طرف علف مي خوردند بقيّه اجساد گوسفندان اين طرف ريخته بود روي زمين، هيچ به فكرش نبودند كه يك ساعت ديگر اين بلا به سر ما هم خواهد آمد. اغنام اللّه اند.

هميشه متاع كفر و دين بي مشتري نيست      

گروهي اين، گروهي آن پسندند.

مي بينيد اولو الالباب را در همين آياتي كه امروز خوانديد. اولو الالباب چه کساني هستند؟ صاحبان مغز، لُب يعني مغز، مغز يعني روح سالم، چه کساني هستند؟ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ؛ حرفها را گوش مي دهند. درباره ي فلاني مردم حرف مي زنند، اين قدر حرف بزنند بيشتر از آنچه كه به پيغمبر حرف زدند، كه نزدند. تا بحال به يكي از علماء بزرگ مان ديوانه نگفته اند ولي اين را به پيغمبر نستجيرباللّه صريحاً گفتند إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ (حجر / 6) درباره ي فلاني و كتاب هايش حرفها هست! باشد، اگر حرفها نبود كه اين نبود. خوب، بنابراين اَلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ، هر كتابي را كه ديديد برداريد نگاه كنيد. اگر اولوالبابيد  اگر باصطلاح تزكيه نفس كرده ايد، اگر با فكر و عقل و پاكي كتاب را برداشتيد داريد مطالعه مي كنيد. مي گويند يك دانشمندي گفت آن كتاب چه هست؟ بدهيد من ردّش را بنويسم. بعضي ها اين مرض در آنها هست. مي خواهند ردّ كتاب بنويسند، برداشتند ديدند قرآن است. او هم ديد در قرآن نوشته كه: خَرَّ مُوسَي صَعِقًا (اعراف / 143) گفت: خر مال حضرت عيسي بود! اينجا اشتباه است. حاشيه نوشت كه و خرّ عيسي صعقا، خوب، باز يك قدري خواند از اين قرآن ديد شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا (فتح / 11) گفت من غلطش را رفع كردم و شدُرُستنااموالنا!! بعضي ها اين مرض را دارند. خدا نكند كه يك چند نفر به او بگويند بارك اللّه، كتابي مي نويسند، جزوه مي نويسند، تهمت مي زنند، امثال اينها، اَلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ، عاقل باشيد، پاك باشيد، قرآن را خداي تعالي مي فرمايد: لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (واقعه / 79) لمس نمي كنند قرآن را، يك معناي فقهي دارد كه يعني بي وضو نبايد دست به قرآن زد آن جاي خودش. امّا در تفسير و تأويل دارد كه مسّ نمي كند قرآن را، احساس نمي كند، درك نمي كند برداشت از قرآن ندارد، خوشحاليم بحمداللّه من بعد از شش ماه رفتم قم، ديدم آن قدر دوستا ن مان برداشت از همين آياتي كه من هم برداشت دارم آنها هم برداشت غير از آنچه كه من برداشت داشتم نوشته اند كه ما يك لجنه اي تشكيل داديم، اينها را بررسي كنيد به نام خود آقايان چاپ كنيد. اين معنايش چه هست؟ همه ي مردم همينطورند؟ ديگران اصلاً قرآن را غلط مي خوانند. غلط نخوانند با قرائت صحيح بخوانند از قرآن درك نمي كنند كه حق با آيا با علي بن ابيطالب است؟ علي اي كه سيصد آيه به تصديق خود اهل سنت درباره ي فضائل اميرالمومنين نازل شده، اين را درك نمي كنند و فرقي بين علي بن ابيطالب و ساير صحابه اي كه حالا بعضي هايشان اصلاً خداي تعالي به نفاقشان، تصريح كرده و يا اصحاب ديگر نمي گذارند. ببينيد اين معناي اينست كه لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ، قدر راهتان را بدانيد. خودتان را پاك كنيد، هر چه بيشتر از قرآن استفاده بكنيد بدانيد پاك تر شده ايد. هر چه كه از برداشت هاي قرآن بيشتر چيز بفهميد بدانيد طاهرتر شده ايدلَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ، هر كتابي كه برداريد ديگر شما مصونيت داريد، مصونيت شما اينست كه شما پاكيد، روي يك چيز پاك و تميز اگر يك سر سوزن غبار بنشيند محسوس است. روي يك زباله اي اگر شما ده كيلو هم غبار بريزيد معلوم نمي شود. امّا روي آئينه صاف و زلال و تميز شده اگر يك غبار معمولي هم بيايد روي آن بنشيند مي بينيد كه محسوس است، حس مي شود، درك مي شود. هر كتابي را كه شما بعد از گذراندن اعتقادات و مراحل تزكيه نفس برداريد مطالعه كنيد، خوب هايش را جمع مي كنيد، هيچ اشكالي ندارد. خيلي از كتابها هست كه خيلي بد است. گاهي انسان مي بيند كه مطالب خوب هم بالاخره دارد، آنها را بردار، بقيّه اش را بريز  دور، قرآن همه اش خوب است، شما يك كلمه – خداي من شاهد است روي تعصب عرض نمي كنم كه چون مسلمانم و مثلاً شيعه ام اين را عرض كنم- با خودم گاهي مي نشينم فكر مي كنم اگر من مسيحي بودم و به اين كتاب برخورد مي كردم حتماً به آن گرايش پيدا مي كردم، تمامش پاك – شما يك كلمه حرف بيهوده ببينيد در آن هست؟ اگر بود جايزه مي دهم-. مطهر باشيد، پاك باشيد تا بتوانيد اَلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَفَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ بهترينش را شما پيروي كنيد. خداي تعالي مي فرمايد اينها هدايت مي شوند. اگر مي خواهيد ببينيد آيا موفق به كمالاتي مي شويد، به جايي مي رسيد كه اولياء خدا رسيدند، در محضر ائمه اطهار هستيد با دعاها و با مثلاً گريه و زاري ها و پاك نبودن، آخر گريه و زاري هم گاهي مي شود روي پاكي مي شود، دعا هم روي پاكي خوانده مي شود، آن را عرض نمي كنم پاك نبودن، گناه بكن ولي دعا ندبه هم بخوان، اينگونه رستگار نمي شوي، فلاح نداري، موفق نمي شوي، البته تو بهتري از آني كه دعاي ندبه هم نمي خواند و گناه هم مي كند. أُولَئِكَ الَّذِينَهَدَاهُمُ اللَّهُ خدا هدايتشان مي كند، دستشان را مي گيرد، وَ أُولَئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ، (زمر / 18) اولوا الالباب يعني صاحب مغزند، اگر يک كسي به شما بگويد تو مُخ نداري، مغز نداري، بدت مي آيد. خدا مي گويد غير از اينها مُخ ندارند، مغز ندارند. كتاب را مي خواند دنبال اينست كه ببيند كجايش عيب دارد آن را بردارد حالا يا از آن خودش استفاده كند يا يك نفري را نوشته اين كتاب را، به او حمله كند. اينكه اولوا الالباب نيست، قرآن را هم بايد همينطور بخوانيد. قرآن را هم بايد به آن دقّت كرد، آخر در قرآن هست كه خداي تعالي فرموده بدون من، به غير من توجّه نكنيد، امّا از آن طرف هم مي بينيم خداي تعالي بخشش بندگانِ معصيت كارش را منوط به اين كرده كه پيغمبر واسطه بشود و براي آنها استغفار كند، اين چطوري مي شود؟ خيلي واضح است. غير خدا، يعني كسي كه مي گويد من مستقلاً خودم داراي قدرتم، و لذا اين حالت را هم از خودتان بيرون كنيد، خداي نكرده اگر در بين شما كساني هستند كه به بعضي از چيزها، بعضي از چيزها را ذاتاً نحس مي دانند، بعضي چيزها را ذاتاً مايه بركت مي دانند، مستقلاً عرض مي كنم در ارتباط با خدا، حتي مي بينيم انگشتر عقيق در دست داشتن نماز انسان هر ركعتي شصت ركعت است، اين انگشتر عقيق اين كار را مي كند؟ نه، خدا دوست دارد تو زينت داشته باشي، انگشتر دستت باشد خداي تعالي يك ركعتت را شصت ركعت قرار مي دهد. خداي تعالي به علي بن موسي الرضا قدرت مي دهد كه مريض تان شفا پيدا كند. خداي تعالي به حضرت رسول اكرم قرآن را وحي كرده تا به آن شيريني، به آن زيبايي يك مردي كه از نظر ظاهر در زماني زندگي مي كرده كه: و لم يكن احد من العرب يقرأ كتابا، عجيب است! مكرر حضرت امير در نهج البلاغه در همان زمان فرموده، يك نفر از عربها نمي توانست بخواند. يك وضع خاصّي داشته، همان چه را كه قرآن در وضع آنها بيان كرده ما بيان مي كنيم. چون قرآن در همان زمان بوده اگر غير از اين بود حتماً مردم اعتراض مي كردند. الان من اينجا يك كلمه اي بگويم كه در بين مردم مخصوصاً درباره ي شخصي نباشد، مي بيني فردا سيل اعتراضات است. هيچ هم اعتراض نشد، يك نفري كه باصطلاح وَ لَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ (عنكبوت / 48) تو با دستت چيزي ننوشتي، تو پيش كسي درس نخواندي، حتّي آنهايي كه گفتند اين دروغي فرار كرده رفته درس خوانده اين را خداي تعالي در قرآن مي فرمايد كه اينها اشتباه مي كنند، تو زير نظر اينها بودي كه من مشروح مطلب را در مقدمه توضيح آيات قرآن و كتاب دو مقاله نوشته ام. مفصل است كه اصلاً محال بوده پيغمبر حتّي براي يك روز پيش كسي برود چيز ياد بگيرد آن وقت كتابي آورده با آن ادّعاي عجيب! هيچ نويسنده اي تا حالا يك چنين ادّعايي نكرده، مگر اينكه بيخود اين حرف را زده، همه فهميده اند كه بيخود گفته. مي گويد كه اگر جنّ و انس پشت به پشت هم بدهند، عَلَي أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِلَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً(اسراء / 88) ظهير يعني از نظر قدرت خودشان را بسازند! با هم متحد بشوند، وحدت پيدا كنند، هر اشتباهي او كرد اين يكي درست كند، اينطوري ! نمي توانند، نمي توانند مثل قرآن بياورند. حتّي نمي توانند يك سوره مثل قرآن بياورند براي اينكه يك سوره ي قرآن خوب مثل سوره ي كوثر نمي توانند. خوب دشمن نداشت كه با همين كلام پيغمبر، پيغمبر را از بين ببرند؟ دشمن فراوان! الان اگر دنيا هفت ميليارد جمعيت داشته باشد نهايت يك يا دو ميلياردش مسلمانند بقيّه دشمنند با قرآن، مي خواهند هر طوري هست اين قرآن را از بين ببرند ولي اين قرآن مثل نور، مثل خورشيد دارد تابش مي كند و تمام دانشمندان مسلمان هم رويش كار مي كنند و هنوز دو حرف از بيست و هشت حرفِ علمِ قرآن را نتوانستند توضيح بدهند آن هم با كمك ائمّه و بقيه اش به وسيله حضرت بقيةاللّه كه جان همه مان به قربانش، خواهد آمد و توضيح خواهد داد.

قرآن را با نور بخوانيد، لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ، پاك باشيد، نتيجه تزكيه نفس همين است كه وقتي كه قرآن مي خوانيد تدبّر كنيد، اين نتيجه داده بيست سال است كه دوستان دارند بعضي هايشان زحمت مي كشند حالا به نتيجه رسيدند، شما يك قدري از وضع خودتان بياييد بيرون يا بياييد در دفتر قم تا به شما نشان بدهيم كه چقدر برداشت دوستان از قرآني كه هفتگي مي خوانند داشته اند. اين دوره ي سوم قرآن ماست. يك دفعه قرآن را روخواني در هر هفته كردند، يك دفعه با ترجمه، حالا هم با برداشت و مرحله ي چهارمش هم اينست كه خودتان برداشت بايد بدهيد، اينها خيال نكنيد كارهاي كوچكي هست، چيزي نيست. نه، باور نمي كنيد كه بعضي از دانشمندان بزرگ هم حتّي اين كار را مقيّد نيستند كه بكنند. يك چيزي انسان از آنها سؤال مي كند، بايد برويم به تفسير… همين برداشت ظاهري، برداشت تفسير نيست. برداشت از قرآن ترجمه هم نيست، پس چه هست آقا؟ ما مي خواهيم دستمان را بكنيم در دريا يك قدري تَرش كنيم.

آب دريا را اگر نتوان چشيد     هم به قدري تشنگي بايد چشيد

تا آقايمان انشاءالله بيايد يك ترتيبي بدهد كه ما بتوانيم تمامِ درياي قرآن را، تمام علوم قرآن را، مثل آنهايي كه دريا را تسخير مي كنند ما انشاءالله تسخير كنيم، ما انشاءالله در اختيار بگيريم. متوجّه اش بشويم. اميدواريم خداي تعالي به همه مان اين نيرو را عنايت كند كه صاحب مغز باشيم، صاحب فكر باشيم، صاحب عقل باشيم و تفكّر در آيات الهي داشته باشيم و انشاءالله يك فكرمان، يك مغزمان به طرف قرآن باشد و يك طرفش هم وصل به امام عصرمان باشد و از هر گونه افراط و تفريط دور باشيم. نه وهابي باشيم، نه جزء القاعده باشيم كه الحمدللّه تنها جمعيتي كه جزء اينها نمي توانند باشند مردم شيعه هستند، شيعه بالاخره مي بيني اگر هر هفته نگويد يا وجيهاً عندالله اشفع لنا عنداللّه،در دلش، در قلبش اين معنا ثبت شده و نه هم آن طوري باشيم كه خدا را فراموش كرده باشيم و همه چيزمان خاندان عصمت باشند منهاي از خدا.

خدايا به آبروي ولي عصر فرج آن حضرت را برسان، ما را از همه ي حقايقِ بهره مند بفرما. ضمناً عرض كنم من امروز اگر اينجا هستم بايد روز يكشنبه تهران باشم و دوستاني كه در مرحله ي يقظه هستند انشاءالله آنجا خدمت شان باشيم و انشاءالله باز خداي تعالي لطفي دارد به ما مي كند كه هفته ي ديگر را هم شايد مشهد باشم، برگردم به مشهد و ضمناً بايد دوستاني كه در شهرستانها هستند كوشش كنند كه براي من و صحبت مستقيم من يك وقتي جمع نشوند، ما مي آييم اين طرف را درست كنيم آن طرف خراب بشود، نباشد .اين علامت ضعف شماهاست و انشاءالله كوشش بكنند در جلسه حاضر بشوند، صحبت هايي كه مي شود همين صحبتي كه امروز شد خدا مي داند الان در مجامع علمي مطرح است و من طوري برايتان توضيح دادم كه انشاءالله هر عقلِ حتي ضعيفي هم مي فهمد كه چطوري بايد باشد، نه وهابي باشد نه مشرك باشد، يك وضعي داشته باشد كه بتواند روز قيامت به خدا جواب بدهد. اگر پرسيدند تو چرا توسل به حضرت رضا كردي؟ بگوييد برادران يوسف متوسل به حضرت يعقوب شدند، خدايا تو خودت گفتي! اگر خداي تعالي روز قيامت از شما پرسيد كه چرا همه ي توجّه تان را به من نداديد، به امام رضا، يا پيغمبر يا اولياء خدا داديد، خودت گفتي! اجازه فرمودي! چرا مشرك شدي؟ مشرك نشويد، چرا مثلاً فرض كنيد كه از من فراموش نكردي و همه ي توسلت را به ائمه ندادي؟ باز خودت فرمودي. يك طوري باشيد مجتهد . شما فكر نكنيد مجتهد شدن خيلي كار سختي است. همان قدر بتوانيد حقايق را درك بكنيد، از لابلاي آيات و روايات عقايدتان را كاملاً استنباط بكنيد، حالا همه مجتهديني كه هستند همه شان استاد داشتند، همه شان يك نفر اينها را راهنمايي كرده، هيچ فردي غير از حضرت عيسي مجتهد از مادر متولد نشده. شما در عقايدتان كه زيربناي همه چيز است بايد از همين باصطلاح برداشت ها، از همين مطالبي كه گفته مي شود، از همين دقت نظرها انشاءالله اجتهاد بكنيد، استنباط بكنيد و آنچه لازم تان است همان را براي خودتان انشاءالله نگه داريد و به آن معتقد باشيد.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، يا رحمن يا رحيم، يا غياث المستغيثين، اللّهم عجّل لوليك الفرج، خدايا امام زمان ما را برسان. همه ي ما را از بهترين اصحاب و يارانش قرار بده. سلام ما را به آن حضرت برسان. پروردگارا به آبروي ولي عصر قَسمت مي دهيم حوائج اين جمع فوق رغبتشان برآور. پروردگارا كساني كه به اسلام و امام زمان خدمت مي كنند و كساني كه به اين مملكت شيعه نشين و به شيعيان علي بن ابيطالب خدمت مي كنند زير سايه امام زمان حفظ بفرما. خدايا به آبروي ولي عصر قَسمت مي دهيم مرض هاي روحي مان شفا مرحمت بفرما. توفيق تزكيه نفس به همه مان مرحمت بفرما. خدايا مريض هاي اسلام، مريض هاي بدني را شفا عنايت بفرما. مريضه منظوره، مريض منظور الساعه لباس عافيت بپوشان، امواتمان غريق رحمت بفرما. مرحومه تازه گذشته را غريق رحمت بفرما. عاقبت مان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا.

 

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱ شوال ۱۴۲۶ – ۱۳ آبان ۱۳۸۴ – عید فطر

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و الارواح لتراب مقدمه الفداء و العنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم اللّه الرحمن الرحيم، إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ٭ وَ مَا أَدْرَاكَمَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ ٭ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ٭ تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ ٭ سَلَامٌ هِيَحَتَّي مَطْلَعِ الْفَجْرِ.

عيد سعيد فطر را به همه ي دوستان حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه تبريك عرض مي كنم اميدواريم امروز كه دو عيد با هم توأم شده عيد عظيم فطر و عيد بزرگ جمعه، خداي تعالي الطافش را بيش از پيش به ما مرحمت بفرمايد و همه ي ما را از ياران خوب امام عصر ارواحنافداه قرار دهد.

ماه مبارك رمضان تمام شد اميدواريم تا زمان ظهور خدا ما را زير سايه امام زمان حفظ كند و هر چه زودتر به اين مسائلي كه امروز دشمنانِ امام زمان به وجود آورده اند پايان دهد. روز عيد است. عيد به معناي عود است، برگشت، برگشتن به همه ي آن حقايقي كه در ماه مبارك رمضان خداي تعالي به ما مرحمت فرمود. روز اوّل ماه شوال را خداي تعالي عيد قرار داد و فضائل زيادي براي ديشب و امروز از احاديث استفاده مي شود كه خدا قرار داده است. اين براي آن است كه فكر نكنيم يك ماه رمضان ميهمان خدا بوديم، تنها ماه رمضان بود كه خداي عزيز به ما الطاف زيادتري داشته، اگر به آنچه در ماه رمضان خداي عزيز به ما مرحمت فرموده ما خوب رفتار كنيم و قدر بدانيم خدا دأبش اينست عمل هم كرده كه وقتي حضرت موسي به كوه طور به ميهماني خدا رفت و خدا او را وعده گرفت، وَ وَاعَدْنَا مُوسَي ثَلَاثِينَ لَيْلَةً؛ (اعراف / 142) سي شبانه روز خدا حضرت موسي را دعوت كرد ولي چون ميهمان خوبي بود چون اهل محبّت بود، چون حضرت موسي به خداي تعالي محبّت مي ورزيد، آنقدر كه وقتي حضرت موسي با قومش مي خواست به كوه طور برود آنها يك خورده اي با تأنّي مي آمدند، آهسته حركت مي كردند حضرت موسي سرعتش بيشتر بود او رسيد ولي اينها نرسيدند خداي تعالي فرمود كه چرا اينقدر زود آمدي؟ عرض كرد: وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّلِتَرْضَي (طه / 84) روي عشقم، روي محبّتم، روي اينكه تو را دوست دارم آنها مثل من نبودند به تعبير من، آنها عجله نداشتند من عجله داشتم كه با تو صحبت كنم،  عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّلِتَرْضَي؛ يك همچين ميهماني كه به ميزبان عشق بورزد و اظهار محبت كند اين ميهمان را صاحبخانه بيشتر نگهش مي دارد، وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ؛ (اعراف / 142) شما يقين بدانيد كه حضرت موسي اگر وظايف ديگري بني اسرائيل نمي داشت خدا براي هميشه او را آنجا نگه مي داشت همين ده روز هم كه اضافه نگه داشت مردم بني اسرائيل را در امتحان قرار داد و اينها بد امتحان دادند. آن چنان امتحانشان بد شد كه وقتي حضرت موسي آمد در بين مردم بني اسرائيل ديد همه گوساله پرست شدند انسان وقتي غضب مي كند و طرف مقابل هم نمي شود زياد مورد غضب واقع بشود به نزديكانش اظهار غضب مي كند. برادرش هارون را كشيد جلو، موي سرش را گرفته بود، ريشش را گرفته بود كه چرا تو گذاشتي كه اينها گوساله پرست بشوند؟ ده روز من در بين شما نبودم شما گوساله پرست شديد اگر اين جهت نبود يعني اگر مصلحتي كه پروردگار متعال از بودن حضرت موسي در ميان قومش منظور فرموده بود نبود، حضرت موسي را براي هميشه نزد خودش نگه مي داشت. يعني از طرف ميزبان اصرار بود كه بماند. شما هم اگر ماه رمضان را آن طوري كه بوده و حقيقتش آن است اگر ارج مي گذاشتيد شماها كه انشاءالله گذاشتيد و خداي تعالي هم شما را نگه مي دارد پيش خودش، نگه مي دارد با انس خودش، نگه مي دارد با صحبتهايي كه بايد با شما بوسيله الهاماتش بكند امّا اگر همه ي مردم تمام مردم مسلمان  اگر از ماه رمضان و ميهماني پروردگار و نعمت هايي كه در سفره ي احسان پروردگار ريخته كمال استفاده را مي كردند مي فهميدند چه دارند مي كنند و چه فعلي را خدا انجام داده و معني ضيافت اللّه را مي فهميدند. به خدا قسم اين نماينده ي خودش، آن مظهر خودش، آن كسي كه من عرفكم فقد عرف اللّه آن كسي كه من احبكم فقد احبّ اللّه او را در بين ما قرار مي داد و ما با او مأنوس مي شديم. در اين ماه رمضان يك مقداري نگراني هاي زيادي براي شخص من بوجود آمد كه من با خودم مي گفتم كه اين ماه رمضان است، ما مهمان خدا هستيم، چرا با اين كه شيعه هستيم اين گونه عمل مي كنيم؟ در اينترنت تقريباً در سايتهايي كه من بررسي كردم متجاوز از هفتصد مورد اسم مسجد جمكران برده شده بود مسجد جمكران يكي از مظاهرِ ظهور صغري است كه بايد عظمت پيدا كند و بحمداللّه از طريق دشمنان نادان، از طريق آنهايي كه با امام زمان دشمنند دارد اين كار انجام مي شود مسجدي در يك گوشه اي از دنيا واقع شده كه شايد مثلاً حدوداً بيست سال قبل، سي سال قبل اسم زيادي اين مسجد در حتّي شهر قم نداشت، اگر يك نفر وارد شهر قم مي شد سؤال مي كرد راه مسجد جمكران كجاست اكثراً بلد نبودند. امروز بحمداللّه مسجد جمكران جزء يكي از معروف ترين مساجد در عالم شده ولي از طرفي يك عدّه افرادِ بي معرفت، متحجّر، كساني كه نمي توانند ببينند كه امام زمان عليه الصلوةوالسلام نامش در بين مردم برده مي شود به همه چيز مسجد اعتراض مي كنند. مي گويند رئيس جمهورمان يك ميليارد تومان از مال ملّت به مسجد جمكران براي توسعه، براي اينكه مثلاً هتل بسازنند، ساختمان كنند، راهش را باز كنند اختصاص داده، اين چرا؟ مردم گرسنه اند، مردم بيچاره اند، اين يك ميليارد را به مردمان مستمند بدهند، اما در مقابل همين مسجد جمكران باشگاه هاي فوتبال درست مي شود كه دهها ميليارد تومان خرجش مي شود براي اينكه مردم بيايند بنيشنند ببينند كدام جوان توپش را توي دروازه انداخت و باصطلاح برنده شد، همين! صدها ميليارد تومان نه ايران تنها بلكه در دنيا دارد خرج مي شود امّا براي امام زمان فرض مي كنيم مسجد جمكران حقيقت نداشته باشند، يك عده امروز طرفداران آن دكتر باصطلاح از دنيا رفته مي گويند اين پول چرا از بيت المال مسلمين داده مي شود؟ من امروز از نظر قرآن به شما عرض مي كنم كه اگر صدها ميليون هم بدهند كم دادند، مال خود امام را ندادند. شما به رساله هاي مراجع تقليدتان مراجعه كنيد همه مي گويند كه معادن خمس دارد، معادن يعني چه؟ طلا، تمام معدن ها، نفت، اينها خمس دارد و بايد خمسش داده بشود. يك دهم تمام معادن – من يك قلمش را عرض مي كنم – يك دهم تمام معادن مال امام زمان است، يك دهم معادن چقدر مي شود؟ شما يك نفت را بررسي كنيد ببينيد چقدر مي شود، ملك امام زمان است. به صريح قرآن وَ اعْلَمُواأَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍفَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَي وَ الْيَتَامَي وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ (انفال / 41) اگر غنيمتي به دستتان رسيد مالِ يافته اي كه معادن جزء آنهاست رويش زحمت نكشيديد به دستتان رسيد اگر زحمت هم كشيديد، زيادتر از معونه تان بود بايد باز هم خمسش را بدهيد، مال خداست، مال پيغمبر است، اين دو تا كه پيغمبراكرم از دار دنيا رفته خدا هم به اين پولها اعتنا ندارد مي رسد به امام، مال امام، ببينيد چقدر ما از امام زمان دوريم كه مال خودش را سختمان است كه به خانه ي او، جائي كه خودش فرموده اينجا را درست كنيد. من در كتاب ملاقات با امام زمان نمي خواستم قصّه نقل كنم مي خواستم بگويم كه اين مكان شريف كه در اولين ملاقاتي كه در كتاب ملاقات با امام زمان نقل كرده ام قضيّه مسجد جمكران است. مي خواستم بگويم كه امام عصر ارواحنافداه در هزار و چند سال قبل در آن وقتي كه حسن مثله را در خانه اش صدا مي زنند، در بيداري بوده اوّل كاري كه دشمنان خواستند بكنند اينست كه بعضي نوشته اند ايشان در خواب مي بيند امام زمان را، نخير! همه ي كساني كه قضيه را نقل كرده اند گفته اند او را بيدارش كردند، او را بردند در اين مكاني كه الان مسجد جمكران است و در اينجا حضرت نشسته بودند دستور فرمودند كه اين مكان را شما مسجد قرار بدهيد. اين را همه ي كساني كه قضيه را نقل كرده اند نوشته اند. دستور مستقيم امام عصر است كه دو ركعت نماز به عنوان تحيّت مسجد و بعد هم دو ركعت نماز كه صد مرتبه اياك نعبد و اياك نستعين در ركعت اول و صد مرتبه در ركعت دوم در اينجا بخوانند. بعد فرمود خود امام فرمود: فمن صلّهما فكانّما صلي في بيت العتيق اين دو تا نماز را اگر كسي در اينجا خواند مثل اينست كه در خانه ي كعبه نماز خوانده، يك همچين مكان مقدسي آن هم ما همه ي احكام و دستوراتي كه الان داريم به خاطر رواياتي است كه به ما رسيده، روايات ديگر به اسناد مختلف نقل شده كه ممكن است بعضي از اين افرادي كه در وسطند اينها افرادي باشند كه جاعل باشند، جعل كرده باشند ولي اينجا بدون واسطه است. حسن مثله آمد به بزرگترين عالم شهر جريان را گفت، چند تا كرامت و معجزه هم همراهش آورد و اقدام كردند و از آن زمان تا به حال آنچه كه من خودم يادم هست مرحوم آيت اللّه بروجردي اينجا دستور ساختن و تعميرش را دادند بعد هم يكي از اولياء خدا كه من به او ارادت دارم ايشان نقشه اي قبل از اينكه اين مسجد را بسازنند يعني اين ساختمان جديدش پياده بشود آمد به من نشان داد، گفت آقا به من دستور دادند كه با اين نقشه اين ساختمان ساخته بشود و بعد از شايد سي سال يا بيست و پنج سال دقيقاً يادم نيست چون كه من آن نقشه را كي ديدم، بيشتر از بيست و پنج سال چون قبل از انقلاب بود اين به من گفت كه يك همچين دستوري هست و تا بحال آن برنامه و آن نقشه را من خودم دارم مي بينم كه پياده شد. آن شخص ممكن است خودش مستقلاً پياده نكرده باشد ولي طبيعتاً پياده شده و بيشتر از اين هم خواهد بود آن وقت يك عدّه افرادي كه من فكر مي كنم اينها يك عنادي با امام عصر ارواحنافداه دارند دستور چاهي كه در آنجا هست امام زمان نداده امّا به طور كلّي در زمان غيبت صغري از ناحيه نوّاب خاصّه، چهار نفر بودند كه نايب خاص بودند كه در زمان غيبت صغري بودند اينها دستور دادند كه اگر خواستيد از اين بعد با امام زمانتان ارتباط داشته باشيد نامه بنويسيد. توي كتاب منتهي الامال هم هست، در خيلي جاها نقل شده. يك نامه برداريد بنويسيد يا بيندازيد يا توي آب روان كه مضمحل بشود و يا در چاهي بيندازيد خوب مسجد جمكران مردم مراجعه مي كنند آنجا كه به اصطلاح آب رواني نيست چون يك محلّ كويري است، آب صحيحي هم پيدا نمي شود تا چه برسد به آب روان و لذا يك چاهي خود هيئت امناء كندند كه نامه ها را آن توي بيندازند و همين چاه من در سايت گوگل زدم چاه، اينقدر اعتراض كه چاه تحجّر است، خوب ما چي مان پس تحجّر نيست، كعبه مان كه قديمي تر است چون اين يك كلمه خيلي حرف دارد، اين كلمه بر مي گردد به تمام مقدّساتي كه ما داريم، اين سخن، سخنِ وهابيّت است كه با همه ي آثار اسلامي مخالف است. شما اگر مكّه برويد مي بينيد قبر مطهر حضرت عبداللّه پدر پيغمبر را محوش كردند، مي بينيد اگر به آنها اجازه بدهند اثري از قبرستان بقيع باقي نمي ماند، قبر پيغمبر را تعمير نمي كنند تا خراب بشود. محلي كه پيغمبراكرم چهل سال مي رفته آنجا عبادت خصوصي مي كرده غار حراء اگر كسي بخواهد آنجا برود هم منعش مي كنند و هم يك جوري رفتار كرده اند كه افراد جوان كوهنرود بايد برود، وهابيّت يك غدّه سرطاني است كه در پهلوي راست بشريّت قرار گرفته و اسرائيل يك غدّه سرطاني است كه در پهلوي چپ بشريّت قرار گرفته. ما نمي دانيم كه كدام يك از اين دو مي خواهد بشريّت را از بين ببرد و اميدواريم دست توانايي كه گفت به محضر امام رسيدم، اسماعيل هرقلي، يك غدّه اي به پايم بود، روي رانم بود، از روي اسب خم شدند و آن غدّه را فشار دادند خوب شد. فقط و فقط آقايان اين دو غدّه ي سرطان را بايد دست با كفايت حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه بيايد و از بين ببرد. ما خيلي وضع مان بد است، شيعه، معروف، نمي دانم يك مدتي مسئوليّت بعضي از قسمت هاي مملكت را داشته اگر خود حضرت ولي عصر نبود اينها آثاري از آثار اسلام نمي گذاشتند. حالا آمده ما مي گوييم آقايان، مسجد جمكران نه، مسجد هم نه، يك پارك، مردم در دوره ي هفته آنجا جمع مي شوند توي خاكها، توي بيابان مي خوابند بر عهده ي دولت نيست كه لااقل چندين ميليارد بدهد آنجا را درست كند، حالا مردم مي روند آنجا بالاخره، اين جز دشمني با حجةبن الحسن ارواحنافداه هست در ماه مبارك رمضان اين همه جسارت بكنند؟ اين همه بدگويي بكنند براي يك رئيس جمهور بعد از بيست و شش سال كه رؤساي جمهور آمدند و رفتند به اين فكر نيفتادند حالا اون هم لايق مقام حضرت بقيةاللّه نيست اين مقدار پول، از پول خودش است. كاري ندارد دولت يكي از معادن را كه نفت است اين خمسش را، سهم ساداتش هم مال آنها، سهم امامش را بدهند اين مسجد را درست كنند، اين كجايش عيب دارد؟ حيف كه صداي من به هم شماها مي رسد، انسان بايد از غصّه بميرد كه توي مملكتي زندگي مي كند كه يك عدّه به خاطر اينكه آن كسي كه مورد توجّه شان بوده كه مي خواسته مثلاً سني ها را بياورد در كابينه و آن هم مردم نخواستند، اين بيايد اين جور با امام زمان دشمني بكند؟ خدا مي داند من در اين ماه رمضان مخصوصاً از شب بيست و سوم به اين طرف تعجّب مي كنم، آخه به چه حساب؟ من مي گويم اگر به حساب پارك باشد خوب رفاه مردم است، خوب اينها هم انسانند اين مؤمنيني كه مي روند آنجا و شب چهارشبنه متجاوز از پانصد هزار نفر آنجا مي روند مي مانند اينها هم انسانند، اينها هم جزء مردم ايرانند، كدام پارك است كه پانصد هزار نفر شب تويش بخوابد؟ پول اينجا خرج نشود، اگر مسجد باشد خانه ي خداست به امر امام زمان نه، يك مسجدي است، مردم هم مراجعه مي كنند تا آن وقتي كه مراجعه نكرده بودند و خلوت بود كه كسي خرجي نكرد، مردم تا بحال خودشان پول مي دادند يك قِران از دولت به آنجا كمك نشد بلكه در بعضي از جاها بود كه در دولت قبل، در دولتهاي قبل ما پيشنهاد كرديم يك كيلومتر جادّه را آسفالت كنند براي يك امامزاده اي، عمل نكردند حالا در اين زمان يكي پيدا شده نام ارباب ما را برده توي آن سازمان ملل گفته، دعا براي وجود او كرده خداي من شاهد است من اين رئيس جمهور را يك دفعه هم نديدم، ولي ما هدف داريم، مقصد داريم، ما صاحب داريم روي حساب مسجد، مسجدي است كه مردم  مراجعه مي كنند طبعاً يك جايي مي خواهند مسجدِ فرض كنيد چه عرض كنم فلان ده، حالا مردم مي آيند من منزلم همان نزديك است خدا مي داند شبها مي بينم توي اين خاكها مردم مي خوابند و براي امام زمانشان اشك مي ريزند. خدايا تا كي صبر كنيم؟ بهائيت از يك طرف موذيانه دارد امام زمان را ضربت مي زند، بعضي از روحانيين متأسفانه از طرف ديگر، آن وقت آن مردمي هم كه باصطلاح كه خدا هر روشنفكري اين چنيني را كه با امام زمان ارتباط نمي خواهد داشته باشد اگر قابل هدايت نيست خدا ذليلش كند، تا آمدند يك جايي بسازند، عرض كردم هر چه الان ساخته شده مربوط به مردم است من توي جريانش هستم و حالا دولت خيال مي كند اين مال خودش است مي خواهد بده، مال شماها را مي دهد، مال ملّت ايران را مي دهد اگر مسلمانند كه همه راضيند كه به مسجد و به امام زمان اين كمك بشود، اگر هم مسلمان نيستند كه ما به آنها كاري نداريم، آنها نان خور ملّت ما هستند، آنها اهل كتاب باشند بايد جزيه هم بدهند چرا؟ براي اينكه حمايت شان مي كنيم، دولت اسلامي حمايتشان مي كند رهبر محترم انقلاب مكرّر اسم حضرت بقيةاللّه را به عظمت مي برد، ما كجائيم؟ چكاره هستيم توي اين مملكت؟ تمام كساني كه خوب حالا شخصيّتي دارند، عظمتي دارند اينقدر مسخره كردند كه كابينه دولت چرا با هم متعهد شدند كه در راه امام زمان خدمت كنند؟ و برداشتند نامه اي نوشتند به امام زمان كه آقا ما خدمتگزار تو هستيم، بردند انداختند توي چاه مسجد جمكران، شما كلمه ي چاه را توي اينترنت بزنيد ببينيد چقدر مسخره كردند، خودشان در چاه عميقِ ظلمت هستند و احساس نمي كنند، درك نمي كنند، افرادي كه سابقه هاي سوء كمونيستي حتي داشتند مي گويند متحجّرانه است اين اعمال، تحجّر مال توست كه هنوز جيره خوار يك جوانِ چه عرض كنم؟ يك جواني كه از اسلام خيلي كم اطلاع دارد به دعاي ندبه يك روز اعتراض مي كرد، يك روز خلاصه هر چيزي، مقدسات، به مرحوم مجلسي كه اگر مرحوم مجلسي نبود ما اصلاً هيچي نداشتيم كه امام رحمةاللّه عليه فرمود كه اگر مرحوم مجلسي درباري بوده همه مان درباري هستيم، آقاي نعمتي خودمان دو جلد كتاب از كلمات حضرت امام رحمة اللّه عليهكه درباره ي امام زمان نوشته و فرموده ايشان جمع آوري كرده، خوانديد من نمي دانم ما انقلابي هستيم؟ ما مسلمان هستيم؟ ما شيعه هستيم؟ سايت اهل سنت را من چند روز قبل نگاه مي كردم مي ديدم كه درباره ي مهدي موعود آنقدر مطالب نوشتند فقط يك اشتباهي كرده بود كه اين سايت البته، نه اكثريّت اهل سنت معتقدند كه ايشان فرزند امام حسن عسكري است ولي اين اشتباه كرده بود كه حضرت هنوز متولّد نشده، يعني از آن نسلِ كثيف ماها بعداً حضرت مي خواهد متولد بشود، خداي تعالي جوري تنظيم كرده كه از نسل پاكان حضرت بقيةاللّه متولد بشود و نگهداشتن هزار و صد و هفتاد و يك سال زياد براي خدا مشكل نيست، خدا برايش اين كار آسان است. اينها نوشته اند، تمام مردم دنيا معتقدند به اين مسأله، آخه تو كيه؟ خيلي دعا كنيد براي اينكه عيدتان، عيد باشد. از آنچه در ماه رمضان شما ببينيد شب بيست و سوم ماه رمضان بهترين دعا چيه؟ اللهم كن لوليك الحجة بن الحسن امروز اگر نماز عيد رفته باشيد يا طبعاً مي دانيد جعلته للمسلمين عيدا و لمحمداً صلي اللّه عليه وآله وسلم ذخراً و شرفاً و مزيداً باز هم أن تصلي علي محمد و آل محمد، امام زمان از آل محمد نيست؟ همه ي آل محمد فداي يك تار موي آن حضرت، حالا من معصومين را كار ندارم ولي معصومين هم حضرت سيدالشهداء اي بدبخت هايي كه نمي توانيد ببينيد امام زمان يعني چي؟ نمي توانيد امام زمان را بفهميد محبّتش يعني چي، من به يك سنّي گفتم اگر روح ما هر كدام به اندازه ي يك سر سوزن بود و اين را مي خواست روي هم بگذارند و گنبد حضرت رضا را بسازند ما حاضر بوديم، عشق مان است، مسجد جمكران مثل حرم امام رضاست، اگر شما مسلمانيد حضرت سيدالشهداء مي گويد: لو ادركته لخدمته اگر من اون حضرت را درك مي كردم خدمتگزارش بودم، ايّام حياتي، تمام مدّت عمرم، حضرت صادق گريه مي كند كه اصحابش عرض مي كنند چي شده؟ كسي فوت كرده؟ مي گويد: نه من به ياد زمان غيبت حضرت توي كتاب علي داشتم نگاه مي كردم شيعيان من چه مي كشند، چه زخم زباني هايي متوجّه مي شوند، مال خود امام را مي خوريم حاضر نيستيم نامش را ببريم، امامي مظلومتر از حضرت حجة بن الحسن ديده ايد؟ حضرت اميرالمؤمنين در كنار دشمنان بيست و پنج سال صبر كرد مي فرمايد: صبرت و في العين قذي و في الحق شجا، امام عصر هزار و صد و هفتاد سال است كه دارد در كنار اين مردمِ حتّي شيعه كه اسمشان شيعه است صبر مي كند، نبايد به مظلوميّتش اشك ريخت؟ درباره ي علي بن ابيطالب مي گوييم السلام علي اوّل المظلوم، سلام بر اوّل مظلوم، آن وقت دربار ه ي امام زمان بايد چي بگوييم؟ آقايان محكم بشويد، من نمي خواستم اينقدر صحبت كنم ولي خدا مي داند يك شب مخصوصاً يك مطلبي را ديدم تا صبح نخوابيدم يعني نمي توانستم بخوابم كه ما چقدر بايد امام مان مظلوم باشد، آقاجان من اين دوستانم را مي شناسم، خداي تعالي لطفي كرده كه يك عدّه اي از دوستان رويشان هم داريم كار مي كنيم بهتر از اين بشوند مي شناسم كه اگر شما نازي كنيد يك گوشه ي چشمي به اينها كنيد يك اظهار لطفي به اينها كرده ايد و مي كنيد و باز هم ادامه بدهيد همه جانشان را فداي خاك پاي دوستانت مي كنند، ما در همه ي منبرهايم، در همه صحبت ها عرض مي كنم روحي، ما غير از روح ديگه چيزي نداريم، روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمك الفداء، خاك پايت آقا، قبول مان كن، خدايا امام زمان ما مظلومترين مظلوم هاست، غريب ترين غريب هاست، خدايا او را ياري كن ما را هم فداي مقدمش بفرما.

من از روزي كه مرحوم آيت اللّه ميلاني و آيت اللّه قمي در شايد چهل سال قبل شايد هم بيشتر به من دستور دادند كه اينجا محلّه ي بهائي هاست، همين محل نزديك است، همين ميدان صاحب الزمان فعلي، اينجا مسجدي ساخته بشود، زمينش را تهيه كردند، ساختمانش را تهيه شد با همّت مردم محبّ امام زمان من نمي خواهم بگويم امروز احساساتي شدم شماها من را مي شناسيم حالا اگر من تهران باشم مي گويند ادعا مي كند ولي مشهدي ها مي دانند اين ميدان و خيابان به نام ميدان و خيابان گوهرشاد بود همه تان يادتان است، اقلاً آنهايي كه سنّي از آنها گذشته، بقيّه هم مي دانند من خدا لطف كرد مثل امروزي اين مسجد افتتاح شد، مثل همين امروزي من به خاطر همين هم اين مطلب را گفتم يادم است مردمِ محبّ امام زمان، دوستاني كه ما در كانون بحث و انتقاد ديني در خيابان شاه رضانو سابق بود الان نمي دانم اسمش چيه، در آن خيابان روبروي باغ نادري ما فعاليت مي كرديم جوانها را باصطلاح همين طوري كه فكر مي كنيم حالا جوانها را باصطلاح امام زماني شان تربيت مي كرديم اينها آنقدر جمعيّت مثل امروزي براي نماز عيد فطر و افتتاح اين مسجد در محلّي كه صد و پنجاه خانوار دور اين مسجد بهائي است ما نماز عيد فطر را خوانديم، آنقدر هم جمعيت از محل نه، محل يك عدّه ي كمي، از اطراف مشهد براي اينكه نام مقدس امام زمان حفظ بشود آمدند يادم است توي فلكه هم جمعيّت ايستاده بودند هم از طرف مرحوم آيت اللّه ميلاني و هم از بيت آيت اللّه قمي قبل از اين گرفتاري هاي ايشان بود، قبل از اينكه ايشان در زمانِ محمدرضا پهلوي تبعيد به كرج بشوند ايشان آنجا پانزده سال تبعيد بودند در كرج كه من چند دفعه خودم به ديدنشان رفتم، اينها همه از بيت شان آمده بودند، مردم آمده بودند يك وضع خاصي كه همين به ما كمك كرد كه ما توانستيم اين مسجد را، كانون را، برنامه ها را انجام بدهيم، كانوني كه پهلوي مسجد ساختند اين در روزي كه حكومت نظامي شد در مشهد قبل از انقلاب، روز افتتاحش بود كه يادم است سربازها ريختند گفتند چهار نفر نبايد دور هم جمع بشوند شما اين جمعيت را اينجا جمع كرديد، گفتيم ما خبر نداشتيم، بهم زدند. كه همان جا من توي ذهنم آمدم كه اينجا دوام نخواهد داشت، بعد خداي تعالي لطف كرد نمي خواهم شرح آنجا را بدهم شماها مشهدي هستيد بزرگتر هايتان يادشان هست نمي خواهم شرح بدهم كه امام زمان چه كرد، يك روزي چشم باز كرديم در تمام مشهد محلّه اي كه بيشتر از همه طرفدار امام زمانند همين جاست و يك نفر از اين مسلكِ پوچ در اين محل وجود ندارد، اين كار ما بود، ميدان و خيابان را هم بعد به نام امام عصر كرديم قبل از انقلاب، ما معمولاً از مسئولين زمان شاه فرار مي كرديم يك استانداري آمده بود مشهد كه آدم نسبت به آنهاي ديگر مي گفتند خوب است و خيلي دوست داشت من را ببيند، به توصيه بعضي از علماي بزرگ – چون قبلش شيراز بود ايشان – من هم نمي توانستم اين كار را بكنم و نمي خواستم، خوب بالاخره ايشان هم جزء اتباع ظلم و ظلمه است، تا در يك مسجدي مجلس جشني بود ايشان دست من – من نمي شناختمش – ايشان دست من را گرفت پهلوي خودش نشاند گفتم خدايا به كفّاره ي اينكه من اينجا نشستم يا بقيةاللّه تو عنايت كن يك چيزي توي ذهن من بيايد من به اين بگويم. خداي من شاهد است مثل چي بگويم مثل وحي، نمي گويم وحي بود به من القاء شد كه اين ميدان و خيابان صاحب الزمان را براي تير خلاص از ايشان تقاضا كن كه به نام امام زمان اسم گذاري بكند چون من كه نمي توانستم خودم اين كار را بكنم، ايشان هم گفتم انجام داد كه همين هم باعث شد وقتي كه انقلاب شد گرفتنش بعد بحمداللّه امام زمان كمكش كرد نجات پيدا كرد. فردا شبش من رفقا را ديدم، رفقاي با همّتي آن وقت داشتيم الان هم داريم الحمدللّه كه بياييد چهارتا تابلو نئون تهيه بكنيد بزنيد چهار طرف اين ميدان و چند تا هم تابلو درست كنيد براي خيابان، ميدان صاحب الزمان، خيابان صاحب الزمان و اين كار را كردند بعد چون من مي دانستم اين پشتبانه دارد، پشت دارد بعد از ناحيه ي نخست وزير مملكت، دكتر مخصوص شاه كه هويدا و ايادي بود به اين استاندار فشار آوردند كه ايشان به من گفتند يك جاي ديگر را شما به نام صاحب الزمان، بزرگترين خيابانهاي مشهد را، گفتم آقا من مقصودي دارم، بهائي ها رويت فشار آورده اند؟ كه گفت اين است جريان؟ گفتم بله، جريان را به او گفتم، گفت تا آخرين قطره خون هستم. شما باور كنيد و انشاءالله اينها را مي گويم براي شماها كه همه دوستانم هستيد، به همه تان من واقعاً اظهار علاقه ي شديدي مي كنم اين را عرض مي كنم براي اينكه شما هم ايستادگي بكنيد، اگر من ده تا مسجد بزرگ مي ساختم زحمت ايني كه اين ميدان و اين خيابان به نام صاحب الزمان باشد نداشته، اين خيابان هم فكر نكنيد تا خيابان آبكوه تمام مي شود تا آن پاركِ ملّت در نقشه هاي آن وقت هست به نام صاحب الزمان است كه آن وقت هنوز خيابان سجاد و بلوار سجاد و اينها نبود، حالا بعد از انقلاب ديگر همه جا به نام صاحب الزمان عليه الصلوةوالسلام است ولي آنجا خيلي براي من اهميّت داشت، امام عصر ارواحنافداه خيلي به ما كمك كرد، خيلي زياد من وقتم كم شد يك نفر آمده بود روي لجبازي يك مغازه باز كرده بود پپسي مي فروخت، البته آن وقتها پپسي مال بهائي ها بود مال ثابت سالار بود امتيازش كه از آمريكا آورده بود و او بهائي بود و نمي خوردند، بزرگان هم تحريم كرده بودند اين را آورده بود توي خيابان صاحب الزمان دكّه زده بود، ما شب رفتيم به او گفتيم آقا ما حاضريم از كوكا كولا خرجش را هم بدهيم بيا اين دكّه ات را عوض كن و اسم كوكا كولا را بزن، گفت نه، همان بهائي ها بهتر از شما مسلمانان هستند. پدرش هم آن عقب نشسته بود بيشتر تندي به ما كرد، چي شد؟ من نمي خواهم بگويم، من راضي نبودم در عين حال، خدا مي داند من راضي نبودم ولي وقتي خدا به غضب مي آيد، امام عصر به غضب بيايد ما چون حقيقت را نمي فهميم از اين جهت ما راضي نبوديم والاّ آنها مهربانتر از ما هستند، آنها حقيقت را مي دانند ما حقيقت را نمي دانيم شب يكي از اين درختهاي خيابان باد مي اندازد روي اين دكّه، پدرِ كه توي همان دكه كشته مي شود و اين هم هر چه سرمايه داشت از بين رفته بود كه صبح آمده بود به دست و پاي من افتاد كه آقا من را ببخشيد، گفتم من كه مسأله اي با تو نداشتم و چند تا از اين كارها انجام شد توي همين خيابان، اينها كمك ها و امدادهاي غيبي بود، اين مسجد جمكران يك وقتي بود كه من شب جمعه تنها بودم توي مسجد، نصف هاي شب بعضي ها مي آمدند اينقدر خلوت، ما در قم طلبه بودم با مرحوم شهيد هاشمي نژاد اين را من تا بحال شايد قضيه را براي مجالس نقل نكردم ولي الان ايجاب مي كند هر چه مي توانيد نام امام زمان را بيشتر ببريد، كرامتش را نقل كنيد، خدا حفظ كند اين دوست عزيزمان جناب حجةالاسلامآقاي سبزي يك كتاب نوشته كساني كه در عصر حاضر خدمت امام زمان رسيده اند. شماها هم همه تان هر كس هر قضيه اي از امام زمان دارد بگويد گناهش به گردن من، ثوابش مال شما، نبايد گفت. دشمنان اول مي گويند امام زمان را نمي شود ديد، ثانياً مي گويند هر كس ديده به كسي نگفته، پس اينهايي كه نقل كردند لابد چطور شده اين جريانات به يكي گفتند بالاخره، نمي شود كه بعد از مردن بگويند، تا زنده بودند نگفتند، خوب زنده بودند پس اين را كي نقل كرده؟ لابد جنازه اش را آوردند بيرون نقل كردند. حرفهايي مي زنند اينها همه اش اظهار دشمني با امام زمان است. اين جريان را من وقتم كم است ولي عرض مي كنم، مي دانم خسته هم هستيد اگر نماز عيد هم رفته باشيد كه قطعاً اكثرتان رفتيد خسته ايد اين جريان را من نگفتم نمي دانم توي كتاب هم نوشتم يا نه؟ ولي فكر مي كنم توي پرواز روح نوشته باشم.

ما در قم مستأجر بوديم يك خانه اي دربست گرفته بوديم من و مرحوم شهيد هاشمي نژاد كه الان كه دارم صحبت مي كنم لااقل اقوام و نزديكان و همشيره شان و اينها دارند گوش مي دهند. يك خانه گرفته بوديم در قم، صاحبخانه يك زني بود اينكه حالا مي آمد آب كم بريزيد، حالا خانه دربست ها! آب كم بريزيد، چكار بكنيد خوب اينها را تحمل مي كرديم يك روز ديديم كه خانواده ي ما و آقاي هاشمي نژاد كه خوب ايشان همشيره ما بود اين هم، اينها خيلي ناراحت، گريه مي كردند كه اين صاحبخانه آمده خيلي ما را اذيّت كرده، روز جمعه بود من خيلي دلم گرفت، حركت كردم رفتم مسجد جمكران، پياده هم يادم است رفتم همان جا به آقا عرض كردم آقا ما خانه نداشته باشيم؟ خداي من شاهد است مثل كسي كه صد نفر به او بگويند كه يقين بكند، آن كسي كه خانه ما دستور داديم برايتان بخرد توي خانه تان نشسته، شما نيستيد ولي الان توي خانه تان نشسته، من برگشتم خانه، ديگر طبعاً برگشتم ديدم بله يكي از دوستان است ولي از قيافه اش و وضعش و اينها نمي خورد كه اين خانه بخرد براي ما، نشستيم احوال و… خوب اين اينقدر صميمي بود كه خانواده هاي ما كه توي خانه بودند ايشان آمده بود تو نشسته بود، حالتان چطور است؟ الحمدللّه. گفتم چطور قم آمديد؟ اهل تهران بود، گفت آمدم زيارت و مي خواهم يك مقبره بخرم كه دوستاني كه از دنيا مي روند توي اين ابوعلي بود مقبره ساخته بود، دوستاني كه از دنيا مي روند اينجا دفن بشوند يك خيراتي باشد، من توي دلم گفتم يا صاحب العصر پس معلوم است ديگر ما خانه ي آخرت را بايد به فكر باشيم همچين كسل هم شديم علاوه اينكه خوشحال هم نشديم خوب شب ايشان خوابيد و منزل ما ماند و صبح رفتيم صبحانه برايش ببريم به من گفتش كه من ديشب هر چي فكر كردم خوب هر كي بيايد اينجا يك جايي دفنش مي كنند، من يك خانه بخرم اينجا بهتر است كه دوستانمان از تهران مي آيند. قم رسم بود حالا هم شايد رسم باشد كه يك عده پولدارهاي تهران مي آيند قم خانه مي خرند بعد يك نفر هم مي آورند اينجا مي گذارند مي شود سرايدار تقريباً، سرايدار بي حقوق – ميهمان هايمان مي آيند شما هم خوب طبعاً توقّع پذيرايي داشتند- اين هم خيلي باز نزديك نكرده بود به مسئله كمتر از همان مقبره نمي آورد. گفت شما بگرديد يك خانه براي من پيدا بكنيد كه به شما اعتماد دارم، البته من و مرحوم شهيد هاشمي نژاد، خوب او رفيق بود رفتيم دنبال خانه برايش و يك چند جايي هم ديديم و وقتي آمد تقريباً اين زمانش حدود شايد يك ماه طول كشيد در تمام اين مدت خوب آن حرف چي بود با اين آقا با اين حرفها خيلي فرق مي كند وقتي كه آمد و پول بدهد و پول را داد بدست من، گفتم چرا مي دهي؟ گفت خانه براي شما مي خرم. خانه ي خوبي هم بود، ديوار به ديوار مرحوم امام خميني بود كه در اثر همين رفت و آمد خانوادگي هم ما با ايشان پيدا كرديم بعدها و ايشان استاد ما بود و خيلي جاي خوب، يخچال قاضي معروف بود كه الان خانه امام را نگه داشتند ولي خانه ي ما توي خيابان افتاده ولي آن را هم وسط خيابان نگه داشتند. بله، پول را داد به من خوب طبعاً ما آنجا سؤال دارد كه چرا يك ماه ما را توي اين وضع قرار دادند؟ يك چيزي را در اينجا به شما بگويم، شما دعا بكنيد خداي تعالي مثل ما عجول نيست همانجا بگذارد توي دستمان، ما اينجوري دوست داريم ها! همان جا بگذارد توي دست مان و به ما آنچه را كه مي خواهيم بدهد. خدا خفي الالطاف است يعني اگر يكدفعه اين خانه را به ما مي دادند من همه جا نقل مي كردم يك جور ديگري مي شد. فرمودند كه اين بخاطر اينكه چشمت نكنند، بخاطر اينكه يكدفعه ذوق زده نشوي، يكدفعه نمي دانم چه نشوي، اين مسائل را دارد. شخصي از همين جا، از علماء بود مي گفت من جوان بودم. من را مي خواستند ببرند سربازي، زمان رضاخان، رفتم متوسل به حضرت رضا شدم حضرت رضا در خواب به من فرمود برو جمكران، آنجا حاجتت را بگير. رفتم آنجا و حاجتم را گرفتم يعني من را نبردند. آقايان مسجد جمكران، يك شخصي آمد به من گفت كه آقا فرمودند فلان پول را بده، گفتم من شك دارم تو راست مي گويي يا نه، ولي چون اسم آقا را مي بري چشم. اسم آقا رويش است و حال اينكه اين مسجد جمكران سندش مثلِ خيلي واجباتي است كه ما انجام مي دهيم، خيلي از مستحباتي است كه ما انجام مي دهيم، مطلب پاياني تان چند دقيقه به اذان بيشتر نمانده عرض مي كنم برنامه هاي ماه رمضان، برنامه هاي قبل از ماه رمضان كه شش شب و يك روز جشن داشتيم نيمه شعبان و دوستان را دعوت كرده بوديم خيلي نتايج خوبي داشت لذا براي آينده اين برنامه ها را خواهيم داشت انشاءالله، از مرحله ي يقظه شروع مي شود انشاءالله به حول و قوه ي پروردگار روزِ يكشنبه ي اين هفته كه مي آيد نه پس فردا باشد، هفته ي بعد همه ي كساني كه در مرحله ي يقظه هستند دوره ي عقايد را خوب گوش دادند و امتحان دادند و كارت دارند اين سه شرط را توجّه داشته باشيد يكي در مرحله ي يقظه، يكي دوره ي اعتقادات را امتحان داده باشند يكي هم خوب طبعاً كارت گرفته باشند چون بعد از امتحان كارت به آنها داده مي شود. اينها دعوت مي شوند به وسيله نامه، كاملاً كنترل مي شود و انشاءالله تشريف مي آوردند در تهران و احتمال هم دارد كه بعدش هم جاهاي ديگر باشد در تهران تشريف بياورند، موقع مغرب هستند تا وقتي كه پذيرايي بشوند، شام خوب بخورند و بعد تشريف ببرند يك قدري با آنها صحبت مرحله اي بكنيم. البته باز دعوت مي شوند مرحله ي استقامت، باز دعوت مي شوند مرحله ي… يعني دو هفته در ميان تقريباً اين جوري است كه در سه ماه و يك فصل همه دعوت مي شوند به نوبت تا تشريف بياورند درباره ي مرحله شان صحبت بشود. الان كارت مرحله ي يقظه را به من نشان دادند خيلي هم با احترام، همه برنامه ها روي احترام است. كسي بدون كارت، بدون امتحان، بدون دفتر، آنهايي هم كه مرحله ي يقظه شان طول كشيده يا هر مرحله اي را، دفترشان را هم بياورند كه شايد دوستان اينجا هستند مرحله را عوض كنند. انشاءالله روز يكشنبه ي هفته آينده اينهايي كه در اين مرحله هستند با در دست داشتن كارت و اگر طولاني شده مرحله شان با دفتر تشريف بياورند. تا بعد اعلام بشود مرحله ي استقامت كي تشريف بياورند. اينها همين جور به آنها كارت داده مي شود، ايني كه من الان مي گويم يعني دعوتنامه فرستاده مي شود، ايني كه من الان دارم مي گويم خارج از نوبت است. چون اولش است مي گويم ديگر بوسيله همان نامه ها، و هر كسي هم نيايد يعني مثل مرحله ي استقامت ماه رمضان حدوداً ششصد نفر بودند، صد نفر نيامده بودند ما هم ديگر كارشان نداريم به جهت اينكه اينقدر برايش اهميت ندارد كه بيايد، كاري به آنها نداريم ديگر هم دعوتشان نمي كنيم چون يك دفعه دعوت مي شوند و اين را يك جوري باشد ما مقدماتش را فراهم كنند انشاءالله يك شبانه روز پا مي شوند مي آيند و بر مي گردند و باز هم تبريك روز عيد را به شما عرض مي كنيم اميدواريم انشاءالله بتوانيم يك مشت سرباز خوب براي امام زمان و انشاءالله از ميان شما مردم به دست بياوريم. سربازي كه وقتي حضرت صدا زد الا يا اهل العالم، اي مردم دنيا، من امامي هستم كه همه تان منتظرم بوديد آمدم. شما اوّل بگوييد لبيك، فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ (بقره / 148) انشاءالله همه تان جزء آنها باشيد من چند تا دعا مي كنم آمين بگوييد اميدوارم خداي تعالي به همه مان كمك بكند كه ما از ياران آن حضرت باشيم.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا اله العالمين، يا خالق الائمة الطاهرين، يا معين صاحب الزمان، اي خدايي كه در همه حال بايد به تو متوجّه شد و تو را به ياري طلبيد، دوستان امام زمان را به خاطر كمك شان به امام زمان در مرحله ي اوّل خودت تزكيه نفسشان كن و در مرحله ي ثاني همه ما را از ياران خوب امام زمان قرار بده، پروردگارا گرفتاري هاي مسلمين با ظهور امام زمان برطرف بفرما، خدايا دشمنان امام زمان اگر قابل هدايت نيستند ذليلشان بفرما، خدايا توفيق اينكه مسجد جمكران يك روز بزرگترين مركز اجتماع شيعه بشود و حضرت بقيةاللّهدست با كفايتشان روي سر شيعه شان قرار بگيرد، خدايا قرارش بده، پروردگارا توفيق عبادت در مسجد جمكران به همه ي ما مرحمت بفرما، خدايا توفيق ارتباط با امام زمان ولو بوسيله نامه كه اين اقلّ ارتباط است، به همه ي ما مرحمت بفرما. خدايا دشمنان مان، دشمنان كساني كه به امام زمان توجّه دارند، دشمنان كساني كه به امام زمان اظهار محبّت مي كنند، آنهايي كه به امام زمان توجّه ندارند خدايا اگر قابل هدايت نيستند ذليلشان بفرما، پروردگار همه ي ما را از بهترين اصحاب و ياران آن حضرت قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضي بفرما، خدايا به حق محمد و آل محمد كساني كه به امام زمان خدمت مي كنند كساني كه به اين مملكت شيعه نشين خدمت مي كنند در زير سايه امام زمان حفظشان بفرما، خدايا اعمال عبادي ما را بخاطر امام عصر ارواحنافداه در ماه رمضان قبول بفرما. خدايا عيدي ما را ظهور حجة بن الحسنقرار بده، پروردگارا توفيق عبادت و ترك معصيت به همه مان مرحمت بفرما، خدايا ما را مجتهد در امربري و فرمان امام زمان قرار بده، پروردگارا به آبروي حجة بن الحسن علم و حكمت را در دلهاي ما سرازير بفرما، خدايا به آبروي آقايمان حجة بن الحسن ائمه اطهار را از ما راضي بفرما، پروردگارا پدر و مادر و تمام اقوام و نزديكان مان را غريق رحمت بفرما، خدايا آنهايي از استادانمان كه در قيد حيات نيستند، در قيد زندگي دنيا نيستند مقامشان را رفيع تر و بالاتر قرار بده، خدايا آنهايي كه زنده هستند در پناه امام زمان با ولايت و محبت كامل به حجة بن الحسن زير سايه امام زمان حفظ بفرما، علماء، بزرگان، خدمتگزاران به امام زمان در پناه امام زمان حفظ بفرما، پروردگارا به آبروي حجة بن الحسنقسمت مي دهيم خدايا صحت، سلامتي، طول عمر به همه ي ما مرحمت بفرما، همه ي ما را در اين امتحانات دنيا سرافراز قرار بده. امواتمان، شهداءمان، امام راحلمان غريق رحمت بفرما، خدايا رهبر عزيزمان در پناه امام زمانمان حفظ بفرما، عاقبت امرمان ختم بخير بفرما. 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۵ رمضان ۱۴۲۶ قمری – میلاد امام مجتبی (علیه السلام)

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقية اللّه روحي وارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

 

ميلاد مسعود حضرت امام مجتبي عليه الصلوة و السلام به محضر مقدس حضرت بقيةاللّه تبريك عرض مي كنيم، اميدواريم همه مان زير سايه ي آن حضرت از بركات اين ماه و امشب بهره ي كافي ببريم. خداي تعالي در اين مهماني عظيم كه بسيار مهماني پر عظمتي بود و هست مطالبي و دستوراتي براي بيدار شدن ما از خواب غفلت قرار داده و شايد به اين وسيله ما متوجّه حقايق و آنچه خداي تعالي منظور فرموده از خلقت بشر برسيم.

يكي از اعمالي كه در اين ماه به آن زياد توجّه شده همين مسأله روزه است. كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ (بقره / ۱۸۳) براي شما هم همانطوري كه درباره ي گذشتگان و معتقدين به اديان گذشته نوشته شده بود براي شما هم روزه نوشته شده، روزه درست است كه تمام فكر ما به جنبه هاي نخوردن و نياشاميدن متمركز شده است ولي يكي از جزئي ترين چيزهايي كه در ماه رمضان به آن توجّه شده مسأله روزه است. همانطوري كه شما در نماز حق خوردن غذا نداريد در ماه رمضان هم روزهايش از مبطلات روزه بايد خودتان را حفظ كنيد والاّ حقيقت ماه رمضان چيز ديگريست. حقيقت ماه رمضان همانطوري كه حقيقتِ نماز خوردن و آشاميدن يعني نخوردن و نياشاميدن نيست همانطور ماه رمضان تنها روزه گرفتن نيست، در ماه رمضان خدا شما را دعوت كرده، دعيتم فيه الی ضيافة اللّه؛ شما به ضيافت پروردگار دعوت شده ايد. اگر ضيافت نخوردن و نياشاميدن باشد خوب ما اكثر اوقات در غير ماه رمضان هم نمي خوريم و نمي آشاميم. خيلي اتفاق مي افتد که ساعتها بلكه بيشتر از روزهای ماه رمضان در غير از ماه رمضان غذا يا گيرمان نمي آيد يا حوصله نمي كنيم يا مرضي داريم يا مشكلاتي داريم كه بيشتر صائميم، يعني روزه داريم، يعني نداريم بخوريم و بياشاميم مثلاً.

آنچه كه حقيقت اين ضيافت است ـ همانطوري كه حقيقت نماز آنچه كه ظاهر نماز است نيست حقيقت ديگري دارد ـ حقيقت ماه رمضان چند چيز است كه متأسفانه به آن چند چيز اكثراً حتّي صائمين توجّه ندارند. اوّل چيزي كه حقيقت ماه مبارک رمضان است كه بسيار اهميّت دارد اينست كه ما مشمول رحمت پروردگار بشويم. دعيتم فيه الي ضيافة اللّه بالبركة و الرحمة و المغفرة، رحمت پروردگار را بتوانيم جلب كنيم، اين رحمت، رحمت عام و معناي رحمانيّت نيست. اين رحمت، رحمت خاص است كه معني رحيميت پروردگار است يعني در اين ماه بتوانيم طوري حركت كنيم كه رحمت خاصّه پروردگار شامل حالمان بشود. يعني همانطوري كه اولياء خدا از رحمت خاصّه پروردگار استفاده مي كنند شما لااقل در يك ماه از رحمت خاصّه پروردگار و لذّت آن رحمت استفاده كنيد. اين رحمت خيلي اهميّت دارد بهترين غذاي ماه مبارك رمضان است. خودتان را در اين ماه به وسيله اين رحمت شستشو كنيد. خودتان را در اين ماه بوسيله اين رحمت آزمايش كنيد كه تا چه حدّ مورد عنايات پروردگار هستيد، تا چه حدّ از اولياء خدا هستيد، تا چه حدّ بندگي خدا را مي كنيد، تا چه حدّ در صراط مستقيميد، تا چه حد محبّت پروردگار را در دل داريد و محبّت تان متمركز به خواسته هاي پروردگار و خداي تعالي است، خودتان را آزمايش كنيد كه تا چه حدّ جهاد با نفس كرده ايد و تا چه حدّ مي توانيد نفستان را كنترل كنيد، نه در خوردن و آشاميدن، عرض كردم اين مسأله بسيار كوچك است در آنچه كه خداي تعالي از اين ماه منظور كرده، آنكه مهم است همان جهاد اكبر است كه كنترل نفسِ امّاره بالسوء است كه يك جهتش اينست كه شما تشنه ايد، گرسنه ايد، حتي ممكن است معتاد به چيزي باشيد كه روزه را باطل مي كند ولي در اين ماه كنار مي گذاريد، پس مي توانيد. مي توانيد با نفستان در اين ماه جهاد كنيد، مي توانيد بنده رسمي خدا باشيد، مرحله ي عبوديت را در اين ماه بسيار جالب مي توانيد بگذرانيد. شيطان را از خودتان دور كنيد، شيطان نبايد در اين ماه دور و بر شما بيايد، حالا كه شيطان در حبس است شيطان را محبوسش كرده اند و مي گويند در اين ماه شيطان نيست شما بايد بنده ي رسمي خدا باشيد. اگر شخصي را ديديد در اين ماه نتوانست خودش را كنترل كند و گناه كرد بدانيد كه او ديگر به اصطلاح معروف نمي تواند خودش را حفظ كند. چون در غير ماه رمضان با تأييد شيطان كارهاي معصيت را مي كرد ولي حالا كه شيطاني در كار نيست، شيطان را كه حبس كرده اند، در ماه رمضان نمونه اي از زمان ظهور بايد براي شما باشد كه شيطاني وجود نبايد داشته باشد و نبايد گناهي باشد و نبايد وسوسه اي باشد، بنابراين اينها رحمت هاي الهي است كه در اين ماه براي آنهايي كه ذائقه استفاده ي از رحمت را دارند وجود دارد،

آخر شما ممكن است با خودتان بگوييد خوب چرا در اين ماه، ما رحمت را احساس نمي كنيم؟ چرا رحمت پروردگار را زياد متوجّه نيستيم؟ واقعش اينست كه ما آنقدر وضع روحي مان خراب است كه مانند يك مريضي كه سر سفره ي مفصلي نشسته باشد ولي ذائقه ي خوردن و آشاميدن نداشته باشد، ميل به خوردن و آشاميدن نداشته باشد خوب اين شخص چه چیزی جز رنج مي برد؟ جز اینکه تأسف مي خورد كه يك عدّه مردم هستند در كنار حجة بن الحسن ارواحنا فداه با آن حضرت روزه مي گيرند، با آن حضرت سحری مي خورند، با آن حضرت افطار مي كنند امّا اينها اصلاً لذّتي از اين سفره ي احسان پروردگار نمي برند.

ماه رمضان را خداي تعالي در يك وضعي قرار داده كه گاهي انسان محاسبه مي كند مي بيند كه بسيار جالب، نيمه ي شعبان آن طور با آن مفصلي خداي تعالي مقدّمه ي ماه رمضان قرار داده، ماه شعبان را كه ماه پيغمبر است مقدمه ي ماه رمضان قرار داده، شما بايد در ماه شعبان خودتان را مهيّا كنيد براي اين ضيافت اللّه كه من مكرر در ماه شعبان چه سالهاي قبل و شايد هم همين امسال گفتم كه لباس تقوا بايد براي خودتان تهيه كنيد. يك لباسي كه مناسب مجلس رحمت پروردگار و سفره ي احسان پروردگار باشد، لباسِ تقوا يعني همان رحمت پروردگار، لباس غذاخوري، لباس مهماني، بعضي ها كه اهل يك نظم خاصّي هستند يك دست لباس براي نمازشان دارند، يك دست لباس براي مهمانی رفتنشان دارند، يك دست لباس براي كارشان دارند، نمي شود با يك لباس هم كار كرد ـ مخصوصاً كارهايي كه يك قدري آلودگي دارد ـ هم با آن كار كرد هم با آن مهماني رفت، هم با آن نماز رفت، نمي شود! لباس خاصي بايد انسان بپوشد. اگر يك انساني پيدا شد كه پيدا شده و هست كه لباسِ شب و روزش، لباس مهماني و كارش، هميشه يك دست لباس تميز است. سر كار هم كه مي رود لباسش تميز، وقتي كه مهماني مي رود با همان لباس آبرومند است مي رود، وقتي هم كه در خانه است با همان لباس است، اين خيلي آدمِ پرقيمتِ منظمِ تميزِ پاكي است. ما بايد اينطوري باشيم. يك دست لباس تقوي، لباس تقوي مي دانيد چه هست؟ همان چيزي است كه تمام دوستان من، خود من، اگر به هر كدامتان مرحله ي يقظه يا توبه مي دهيم مي گوييم كه واجبات را انجام بده، محرمات را ترك كن، اين لباس تقوي است. شما اگر اين كار را كرديد، همين يك قلم كار را، بعضي ها مي گويند تزكيه نفس شما تمام است. ما مي گوييم تزكيه عمل شما تمام است، تزكيه نفستان انشاءالله از همين راه به وجود مي آيد، بايد از اين راه وارد شد. اين لباس را تا نپوشيد، مثل يك پليس تا لباسِ پليسي نپوشد مي بينيد كسي به او اعتنا نمي كند.

تا شما لباس تقوي نپوشيد نمي توانيد در اين ماه از رحمت خاصّ پروردگار استفاده كنيد، بحمداللّه تا حدّي من در نيمه ي شعبان در جلسات مختلفي كه داشتيم هفت جلسه در همين مجلس تشكيل شد براي دوستان مختلف و مراحل مختلف بحمداللّه بسيار مفيد بود كه من همين امروز در ماشين كه مي آمدم نوارِ شبِ آخر كه شب يقظه بود خودم گوش مي دادم، به دوستان عرض كردم كه همه ي آقايان بايد اين نوار را گوش بدهند، نه به خاطر اينكه من دوست داشته باشم شما باز صداي من را بشنويد، نه! براي اينكه شرايطي آنجا هست، انسان را از خواب غفلت بيدار مي كند، اين را ان شاءالله آنهايي كه مخصوصاً در مرحله ي يقظه و توبه و استقامت هستند حتماً زياد گوش بدهند تا بفهمند مجالس ما يعني چه؟

در اين شبها كلّي از بزرگان و علماء در تلويزيون صحبت مي كنند مستمعينشان را هم گاهي نشان مي دهند، مستمعين بيداري مثل شما جمعيّت من كم ديدم، مستمعینی که بيدار باشند، حواسشان جمع باشد، تا قرآن خوانده مي شود دو زانو بنشينند، برداشت داشته باشند از قرآن، تدبر كنند در قرآن، همين امشب من فكر مي كردم سر همين قسمت اول سوره ي صاد من شايد دو ساعت معطل شدم تا اين چند تا برداشت را برداشتم و به شما امشب تحويل دادم. از قرآن برداشت داشته باشيد، فكر كنيد روي قرآن، غُل به چشم و فكرتان زده نشده باشد، أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ (نساء / ۸۲) در قرآن اگر تدبّر كنيد همه چيز دارد، همه چيز، من منتظر بودم دوستان اهل تزكيه نفس كه مخصوصاً آنهايي كه قلمشان آزاد است، فكرشان آزاد است، محدوديّت فكري و محدوديّت بي سوادي ندارند اگر شما تدبّر نمي كنید اينها برداشتهاي فوق العاده اي از آياتي كه هفت روز مي خوانند به ما تحويل بدهند تا ما از آنها استفاده كنيم، ان شاءالله هم از اين به بعد شايد باشد، ولي خيلي ما بي حاليم نسبت به دينمان، نسبت به راهمان، نسبت به قيامتمان، نسبت به هر چه كه مايه  فضيلت است. خيلي بي حال هستیم، آقا شما ماه رمضان را گذرانديد، چطور گذرانديد؟ خوب مي گوييد ما روزه ها را گرفتيم، همين؟!

مهمترين چيزي كه در ماه مبارک رمضان سبب نزول رحمت پروردگار، رحمت خاصّه ي پروردگار مي شود خواندن قرآن و تدبّر در قرآن است. قرآن در اين ماه نازل شده، قرآن در اين ماه بايد خوانده شود، قرآن وقتي نازل شد در شبِ قدر تمام اين عالم هستي را تحت كنترل قرار داد. لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (قدر / ۳) شبِ قدر اهميّتش كه بهتر از هزار ماه است به جهت اينست كه اِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ (قدر / ۱) البته در اين سوره ي مباركه مي خواهد شب قدر را معرفي كند، امّا شب قدر مي دانيد يعني چه؟ يعني در آن شب قدر اوّل ما اين شبهاي قدري كه ان شاءاللّه در پيش داريم يا شبهاي احياء و شب قدر، اينها سالگرد آن شب قدر اوّل است. شب قدر الان كه قرآن نازل نمي شود، يعني مثلاً شب بيست و يكم، بيست و سوم، شب نوزدهم، امسال هم قرآن نازل مي شود؟ نه! ولي شما مي توانيد كاري كنيد كه قرآن بر شما نازل بشود، يعني اين قرآن پايين بيايد به اندازه ي فهم شما، شما اگر تدبّر كنيد در قرآن، قرآن را بفهميد، سوره ي روم و باصطلاح عنكبوت را بخوانيد، سوره ي حم دخان را بخوانيد، سوره هاي مختلفي كه در اين شبها مخصوصاً سوره ي  اِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ را هزار مرتبه فرموده اند اگر كسي بتواند بخواند. اينها يك مسائلي است كه همه اش مربوط به قرآن است.

قرآن را اهميت بدهيد، قرآن كتابي است كه از هزار و چهارصد سال قبل تا حالا دارد در مقابل دشمنان صدا مي زند كه اگر مي توانيد يك سوره مثل قرآن بياوريد، فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ (بقره / ۲۳) يك سوره مثل قرآن بياوريد، يك سوره كوثر، سه تا آيه بيشتر ندارد اين سوره كوثر هم پيشگويي كرده، همه آنچه كه از جانب پروردگار بر پيغمبر از علم و عصمت نازل شده با يك كلمه ي كوثر بيان كرده، يك همچنين چيزي كه اينطور حقيقت داشته باشد و اينطور واقعيّت داشته باشد محال است افكار بشر بتواند كه مثلش را بياورد. شرايطي كه براي شكر اين نعمت بزرگ خداي تعالي به پيغمبر فرموده اين شرايط خيلي عجيب است كه: فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ (كوثر / ۲) سوره ي كوثر را خيلي اهميّت بدهيد، توِ پيغمبر! با همه ي عظمتت، با همه ي بزرگيت كه در عالم وجود بهتر از تو وجود ندارد بايد به خاطر اين كوثر تعظيم كني، نحر كني، قرباني يك گوسفند كافي نيست، شتر قرباني كني، وَ انْحَرْ ٭ إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ (كوثر /۲-۳) دشمنت را اين تعبير مال من است ترجمه اين جمله نيست دشمنت را خداي تعالي مقطوعش مي كند، قطعش مي كند، مي بُرد او را، از بين مي برد. همانطوري كه تا به حال ديده شده، دشمنِ پيغمبراكرم هر كجا واقع شده با ذلّت، با بدبختي زندگي كرده، إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ؛ بني اميه دشمنان سرسخت پيغمبر بودند الان يك نفر از نسل بني اميّه وجود ندارد ولي از نسل فاطمه ي زهرا سلام اللّه عليها كه در سنّ هيجده سالگي تقريباً از دار دنيا رفته است مي بينيد كه تا چندي قبل يادم است كه هشتاد ميليون سادات پدری تنها، در عالم وجود داشته. إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ؛ قرآن بخوانيد، چرا وقتي كه قرآن مي خوانيد عوض اينكه بيدار بشويد خوابتان مي برد؟ يكي از رفقا مي گفت كه من سحري خورده بودم بعد شروع كردم به قرآن خواندن، – قرآن را يك وقتي كه حال داريد بخوانيد، گاهي طبيعت همان طبيعت انسان خوب خواب است به سراغ انسان مي آيد يك وقتي كه خوابتان را كرده ايد، غذايتان يك قدری هضم شده، مي بينيد كه من امشب گلويم گرفت به خاطر اينكه بعد از غذا آمدم برايتان صحبت مي كنم. غذايتان تا يك حدّي هضم بشود، سبك بشويد، آماده براي شنيدن كلام پروردگار بشويد آن وقت قرآن بخوانيد، نه اينكه در دستتان قرآن باشد بيفتد – مي گفت قرآن افتاده حالا من گناه كردم يا نه؟ گفتم حالا قرآن را كه عمداً نينداختي ولي اينكه آن وقت و آنطور قرآن را به دستت گرفتي و خواندي آن بيشتر اشكال دارد. خيلي حواستان جمع باشد،

قرآن را اهميّت بدهيد. تمام ماه رمضان يك طرف قرآن يك طرف، در اين ماه وجود مقدس حضرت مجتبي در نيمه ي اين ماه در ماه ضيافت اللّه بايد در دنيا بيايد. در ماه شعبان نيمه ي شعبان حضرت بقية اللّه آمده، آنجا چرا او در ماه پيغمبر آمد و اين در ماه خدا آمد؟ حضرت ولي عصر عليه الصلوة و السلام بايد يك روزي بيايد دنيا را تحتِ نفوذ ديني كه پيغمبر آورده قرار بدهد امّا امام مجتبي عليه الصلوة و السلام بايد ما از اعمالش، از رفتارش، از امامتش، از زندگي پر رنجش راه خدا را بيابيم. چون امام مجتبي عليه الصلوة و السلام كه جانمان به قربانش، مظلوم ترين ائمّه است. امامي است كه شايد نتوانيد چون برايتان پيش نيامده كه پدرِ بزرگوارش نه با معرفتي كه ما نسبت به علي بن ابيطالب داريم با معرفتي كه آن حضرت به علي عليه الصلوة و السلام داشت  ميدانيد معرفت ما هر چه هم بالا باشد باز نسبت به اقيانوس معرفت امام و امام مجتبي يك قطره است، يك سر سوزن است، امام مجتبي است پيغمبراكرم فرمود يا علي، تو را نشناخت جز من و خدا، خدا را نشناخت جز من و تو، من را نشناخت جز تو و خدا، شناختن خيلي مهم است، يك وقت است من يك شخصي را خوب معمولي مي شناسم، هر چه اين را اذيّتش كنند، بكُشند او را، خوب همان اندازه من ناراحت مي شوم، امّا يك وقتي است يك شخصي را شما مي شناسيد، ما مي شناسيم اين خيلي باتقوا است، خيلي باعظمت است، از اولياء خداست اين را ببينيم اذيّت مي كنند بيشتر ناراحت مي شويم. حالا همينطور برويد بالا تا برسيد به وجود مقدس اميرالمؤمنين من همين جا نشسته بودم در آيات مردم به پيغمبراكرم عرض ميكردند كه تو دروغگويي! آنقدر تكان خوردم، گفتم نستجيرباللّه، پيغمبر و دروغ؟! إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ (حجر / ۶) تو ديوانه اي! يك چنين جسارت هايي به پيغمبراكرم مي كردند، انسان يك مختصري معرفت دارد خيلي ناراحت مي شود. حالا اگر اين معرفت اوج گرفت كه هيچ كس جز امام مجتبي در زمان خودش و خدا، علي بن ابيطالب را نمي شناسد. اين بنشيند جسارت كنند، حرف بزنند، توهين كنند، حضرت صبر كند، چرا صبر مي كرد؟ براي خدا. راه خدا را به شما نشان مي دهد، راه خدا اينست كه اول با خدا بودن و بعد استقامت در راه خدا. اين راه خداست. إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا (فصلت / ۳۰) بعد استقامت، اين را بايد ياد بگيريد، از امام مجتبي امشب بايد ياد بگيريد. رئيس سفره ي احسان پروردگار طبق اين وضعي كه ما داريم حضرت مجتبي عليه الصلوة و السلام است. حضرت مجتبي با صلحش مي دانيد چه كرد؟! خيلي مختصر عرض مي كنم، با صلحشان امام مجتبي عليه الصلوة و السلام ايشان يقه معاويه را گرفتند كشاندندش به كوفه، يقه يزيد را گرفتند كشاندندش به كوفه چون مردم كوفه فكر مي كردند يزيد و معاويه يك آدمهاي معمولي هستند، حالا به مرحله ي امام نمي شناختند او را البته، ولي به مرحله ي اينكه يك آدمي است او هم يك رياستي دارد، يك كسي است. حضرت امير فرمود: انزلنی الدهر حتي قيل علي و معاويه! اين قدر من را زمانه پايين آورد كه گفتند علي يكي، معاويه هم يكي، يك خليفه در جهان اسلام هست به نام معاويه يك خليفه در جهان اسلام است به نام علي، نه شامي ها علي را مي شناختند نه كوفي ها معاويه را، امام مجتبي با اين صلحي كه فرمود، صلح معنيش اينست كه بيا جلو، بيا جلو، معاويه حرکت کرد آمد كوفه، در مسجد كوفه منبر رفت. آنجا عهدنامه اي كه با امام مجتبي نوشته بود پاره كرد انداخت زير پايش، امضاء خودش، همه ي مردم يك دفعه متوجّه شدند كه اين آدم بسيار آدم بدي است. بالاخره انسان وجدان دارد. دوستان علي بن ابيطالب هم رفتند به شام، خودشان را معرّفي كردند. هم آنها يك قدري از خواب غفلت بيدار شدند هم اينها از خواب غفلت بيدار شدند. اگر تنها نتيجه ي صلح امام مجتبي همين باشد كافي است. چون تمام انبياء و اولياء آمدند مردم را از خواب غفلت بيدار كنند و اينها را به حقيقت برسانند. اين را خيلي مختصر عرض كردم من فكر مي كنم در كتاب امام مجتبي عليه الصلوة و السلام اين مطلب را توضيح داده باشم.

حضرت مجتبي عليه الصلوة و السلام آمد در خانه نشست، نه اینکه فكر كنيد وظيفه اش را از دست داد، نه! منتظر بود كه اين بني اميه بديها را به اوج برسانند، إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً (آل عمران / ۱۷۸) خداي تعالي در قرآن مي فرمايد: ما مهلت مي دهيم به اينها تا خودشان را به اوج برسانند، به اوج برسانند به اوج برسند. بني اميه خودشان به دست خودشان، خودشان را سرنگون كنند و همينطور هم شد.

من تعبيرم اينست كه امام مجتبي يقه ي معاويه را گرفت آوردش جلو، حضرت سيدالشهداء صلوات اللّه عليه توگوشي را زد. كسي كه آن دور ايستاده كه نمي شود كتكش زد بايد يكي بكشدش جلو، يكي هم بزند و كاملاً آبروي بني اميّه با اين صلح از بين رفت و فضيلت حضرت مجتبي عليه الصلوة و السلام بر ملا شد. خداي تعالي در اين ماه اين وجود مقدس را بر ما منّت گذاشته و در ميان ما قرارش داده، اگر تمام دنيا شادي كنند براي آمدن اين وجود مقدس در بين افراد بشر جا دارد، امّا چند دفعه امام مجتبي عليه الصلوة و السلام را مسموم كردند ما از همين جا بايد بفهميم كه كارهاي زشتمان، كارهاي بدمان، كارهايي كه برخلاف حقيقت و اسلام است اينها چقدر زشت و بد است. يك وقت خداي نكرده به طرف گناه نرويم. درست است در اين ماه خداي تعالي درهاي مغفرتش را باز كرده، دعيتم فيه الی ضيافة اللّه بالبركة و الرحمة و المغفرة و در هر شب جمعه بخصوص در هر ساعتي يك ميليون جمعيت را از آتش جهنم آزاد مي كند و مي بخشد. در غير شب هاي جمعه در هر شبانه روز يك ميليون جمعيت را مي بخشد امّا شرطش اينست كه از اين مغفرت كسي بتواند استفاده كند. از اين رحمت كسي بتواند استفاده كند. شما بركات دوره ي سالتان را بايد در اين ماه و از اين ماه براي خودتان ان شاءالله استفاده كنيد. ان شاءالله ما هم در شبهاي احياء و شايد موفق بشويم شب قدر ان شاءالله اگر خداي تعالي كمك كند و توفيقش را عنايت بفرمايد در قم ان شاءالله اين مجلس، مجلس احياء خواهد بود و بعد از ماه مبارك رمضان ما ديگر مجلس مختلط اين طوري شايد كمتر داشته باشيم و اگر هم باشد همان روزهاي جمعه خواهد بود ولي اين را عرض كنم يعني اين فرصتي است كه به دوستان ما مي دهيم. در اين شبهايي كه مجلسمان خاصّ است، جمع خاصّي بود خيلي استفاده هاي خوبي شد بسيار عالي بود، دوستان يك تحرّكي در آنها پيدا شد مقالاتشان بسيار خوب بود، مقالات خانمها بسيار عالي بود و بحمداللّه خيلي استفاده هاي خوبي شد ولي خوب عدّه اي هم بودند كه مسامحه شان چه در نيامدن در جلسه و چه در نوشتن مقاله و چه در بعضي از مسائلي كه ما از آنها توقّع داشتيم زیاد بود و خيلي ضعيف بودند. اينها ان شاءالله در اين مدّت يعني تا ماه شوال كه نوبت دعوت بعدي خواهد شد جبران كنند اگر كارت ندارند يا كارت دارند، دعوتنامه براي آنها نيامده يك فعاليّتي بكنند چون ما آنهايي را كه انتخابشان كرديم و خوب بودند برايشان دعوت نامه مي فرستيم، احترامشان مي كنيم و در جلسه مي گوييم تشريف بياورند. اگر يك وقتي ديديد براي همه آمد براي شما نيامد يك سستي در شما ديده شده كوشش كنيد اين را رفعش كنيد، ما دوست نداريم يك نفر از شما عقب گرد كند و لذا اگر دعوت نامه اي كه براي جلسه ي مرحله ي خودتان باید برایتان بیاید، ملاحظه کردید که برايتان نيامد اين ديگر تقصير ما نيست، تقصير خودتان است كه يك مسامحه اي داشتيد، يك نمره كمي داشتيد، يك مسائلي داشتيد، ان شاءالله اينها را رعايت بكنيد و جبران بكنيد. ما همان عدّه ي خاصي كه از نظر ما پذيرفته شدند و كارت دارند آنها را ان شاءالله دعوت مي كنيم. روي نوبت برنامه ي خاصي هيئت داوران که با آنها مشورت مي كنيم منظور كرده اند و ان شاءالله آنها را عمل كنند. يك قدري هم خودمان و ديگراني كه تحت برنامه ي ما هستند چون من بحمداللّه الان مي بينم اكثر دوستان هستند و اگر هم در مجلس نيستند شايد صداي من را بشنوند. اين دوستان خيلي مايلند كه شما انشاءالله زودتر به مقامات عاليه برسيد،

ماه رمضان است ماه تصميم است، ماهي است كه حتّي من دهها نفر را ديدم سيگار مي كشيدند در ماه رمضان ترك كرده اند، ماه جهاد با نفس است، يك كاري بكنيد كه انشاءالله جديّتتان در پيشرفتتان روشن بشود، ماهي است كه از اوّل ماه تا امشب كه نيمه ي ماه است بايد انسان خودش را تزكيه نفس كرده باشد، مراحل تزكيه نفس را گذرانده باشد، حالا بدبختي اينست كه تا من اين حرف را می زنم ـ پارسال هم يادم است همچنين حرفي زدم ـ فوراً مي گويند آقا ما چكار كنيم در اين پانزده شب تمام دوره ي تزكيه نفس را گذرانده باشيم؟ به شما عرض مي كنم در يك ساعت من تمام مراحل تزكيه نفس را به شما مي گويم، بقيّه اش مربوط به شماست. شما بايد تمرين كنيد، شما بايد توبه را طوري تمرين كنيد كه اگر شما را صد نفر هل مي دهند به طرف گناه نرويد، اگر ضعفي داريد برطرف كنيد آخر نمي شود كه انسان هي بشنود، يكي از آقايان بزرگان به من مي گفت كه اين همه مطالب در ماه رمضان، در مجالس گفته مي شود در عين حال ما مي بينيم پاي سخنان اين آقايان افراد ريش تراشيدهِ مثلاً فرض كنيد متظاهر به فسق نشسته اند، اين دوربين تلويزيون هم مي رود روي آنها، حالا مي خواهد نشان بدهد كه اينها، اينند. چرا اينند؟ گفتم: به خاطر اينكه اين آقايان بناي تربيت ندارند، اگر من در اين مجلس ديدم يك نفر ريشش را تراشيده، يك نفر مثلاً فرض كنيد يك زن بدحجاب جلويم نشسته، يك نفر مثلاً رباخواري كه مي شناسمش جلوي من نشسته همان جا به او گفتم، آقا تو گناه كردي، اين ديگر جرأت نمي كند بيايد پاي صحبتهاي من، چون آبرويش مي رود، پاي صحبتهاي من بنشيند با همين حال؟

تربيت قاطعيّت مي خواهد. من شماها را ـ همه تان را ـ مي خواهم كه مربّي باشيد، يا مربّي يك جامعه اي باشيد يا مربّي يك فرد يا افراد خانواده تان. با قاطعيّت يك، صراحت دو، من اينجا نشسته ام مثلاً مي بينم ماست سفره ي افطار اشکالی دارد و تذکر می دهم. ممكن است بعضيها بگويند آقا شأن تو حرف بزني، من بگويم از اين بدترش را من هستم، من در ماشين نشسته ام يك ماشيني بد مي رود دلم مي خواهد اين راننده نگه بدارد من به او تذكر بدهم كه آقا تو چرا اين طور حركت مي كني در جاده؟ غالباً اينطور است.

مربّي باشيد، قاطعيّت داشته باشيد، با شل بازي و ببخشيد آقا شما چه، خوب تو صد دفعه به اين آقا گفتي كه آقا مثلاً اين گناه را نكن، با ببخشيد و خواهش مي كنم و اينها تاثیری نکرده، در گوشش اول گفتي گوش نكرده، بعضي ها   زود گوش مي كنند، چشم. بعضيها هستند نه، اعتنا نمي كنند، دفعه دوم بلند گفتي، دفعه سوم يك دفعه در مجلس بگو آبرويش بگذار برود يا برود گم شود، يا برود به طرف جهنم يا اينكه آدم بشود. خيلي صريح و اگر غير از اين باشد پيشرفت ندارد. الان همه مان مسلمانيم، همه مان هم شيعه علي بن ابيطالبيم، امّا دين را به بازي گرفته ايم و الدين لعب علی السنتهم، به زبان مي گوييم ما مسلمانيم، پايش بيفتد دينمان را ارزان مي فروشيم. مي بينيم همه غيبت مي كنند، خوب ما هم ديگر نمي شود برنامه را بهم بزنیم، خانممان مي خواهد برود در مجالسی که مثلاً مردي كه با چشم بد به او نگاه ميكند هم در انجا هست، نمي شود آقا جلويش را گرفت، چرا؟ براي اينكه تو قاطعيت نداري، تو صراحت نداري، تو روي دينت محكم نايستاده اي، محكم بايستيد، قاطعيت داشته باشيد، صراحت داشته باشيد كارتان پيش مي رود. اگر انسان بخواهد همينطور بي تفاوت باشد در همه جا، گناه مي كنند جلويش فرقي نداشته باشد برايش، وليّ خدا نمي شود، وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِوَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ (توبه / ۷۰) شماها بايد همه تان نسبت به هم وليّ همديگر باشيد، ولايت عام اصلاً معنايش همين است. اقلاً ولايت عام داشته باشيد، نسبت به ديگران امر به معروف كنيد، نهي از منكر كنيد. من دوستان خيلي خوبي باصطلاح قدرتمند، پولدار، داشتم حرف من را گوش نكردند تركشان كردم، نه اينكه حرف من را چون گوش نكردند، شما هر چه كه ديديد حرف من است گوش نكنيد، من خودم دارم به شما مي گويم، هر چه ديديد حرف خداست، سخن ائمه است يك دليلي از قرآن دارد حرف من را گوش نداديد حرف خدا را گوش نداديد.

بنابراين ان شاءالله به خاطر حضرت مجتبي عليه الصلوة و السلام، بخاطر اينكه مقدمه ي شبهاي احياء و شب قدرِ معيّن آينده بشويد و ان شاءالله تقديرات پروردگار آن تقديرات مختصري كه براي مردم دنيا در هر سال خداي تعالي گذاشته آن را برخوردار باشيد، همين امشب با تمامِ جديّت تصميم بگيريد، قاطعيت، ربوبيت در عين حال رحيميت و در عين حال صراحت ان شاءالله داشته باشيد تا بتوانيد موفق بشويد.

اميدواريم كه در اين ماه خداي تعالي از همه ي نعمتهايي كه به اولياءش عنايت مي كند، از همه ي بركاتي كه به اولياءش ميدهد، از همه ي رحمت خاصّه اي كه متوجّه اولياءش مي فرمايد، از همه ي مغفرتي كه خداي تعالي به بندگان خوبش عنايت مي كند كمال استفاده را بكنيم و اميدواريم كه همه مان از ياران خوب امام عصر ارواحنافداه بشويم و ان شاءالله اين ماه پايان پيدا نكند مگر آنكه حضرت ولي عصر عليه الصلوة و السلام ظهور بفرمايند.

 

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه،

پروردگارا به آبروي ولي عصر فرج آن حضرت را برسان.

همه ي ما را از اين ماه پربركت بهره مند بفرما.

خدايا اعمال ما را در اين ماه قبول بفرما.

پروردگار همه ي ما را در اين ماه ببخش و بيامرز.

خدايا به آبروي آقايمان حجة بن الحسن قلب مقدس امام زمان را از ما راضي و خشنود بفرما.

خدايا ماه دعاست، ماه عبادتست، ماه رحمت توست پروردگارا پيغمبر تو به ما فرموده است كه اكرم الضيف و لو كان كافرا، مهمان را گرامي بداريد ولو اينكه كافر باشد خدايا ما هر چه هستيم مهمان تو هستيم به آبروي امام زمانمان همه ي حوائجمان را در اين ماه برآورده بفرما.

خدايا دعاهايمان را در شب هاي احياء و شب قدر مستجاب بفرما،

توفيق احياء شب قدر را به ما مرحمت بفرما،

توفيق بندگي خودت را در اين ماه به ما مرحمت بفرما،

خدايا به آبروي ولي عصر قَسمت مي دهيم به خاطر امام زمانمان خدايا به ما رحم بفرما.

صلوات و سلامت را بر ما نازل بفرما.

پروردگارا به آبروي ولي عصر قَسمت مي دهيم مراحل تزكيه نفس را در ما ثبت بفرما،

ما را آني از اين مسائل روحي و معنوي دور مفرما،

خدايا ما را آني از الطاف خودت، از محبتهاي خودت خدايا دور مفرما،

پروردگارا به آبروي حجة بن الحسن مرضهاي روحيمان شفا عنایت بفرما.

مريضهاي منظور شفا عنايت بفرما،

امواتمان غريق رحمت بفرما.

خدايا شهداءمان با شهداي كربلا محشور بفرما،

عاقبت امرمان ختم بخير بفرما.

و عجل في فرج مولانا صاحب الزمان.

 

لینک ویدیو در آپارات: 

کلیک کنید

 
 

۱۵ شعبان ۱۴۲۶ قمری – ۲۹ شهریور ۱۳۸۴ شمسی – میلاد حضرت بقیة الله (ارواحنافداه)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیةالله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

 ” بسم اللّه الرحمن الرحیم ٭ وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا ٭ فَالزَّاجِرَاتِ زَجْراً ٭ فَالتَّالِیاتِ ذِكْراً ٭ إِنَّ إِلَهَكُمْ لَوَاحِدٌ ٭ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَینَهُمَا وَ رَبُّ الْمَشَارِقِ ٭ إِنَّا زَینَّا السَّمَاءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْكَوَاكِبِ ٭ وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَیطَانٍ مَارِدٍ ٭ لَا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلَی وَ یقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ ” (صافات/1-8)

میلاد مسعود پُربركت حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه به همه ی شما دوستان عزیز و یاران آن حضرت تبریك عرض می كنم. امیدواریم زیر سایه ی آن حضرت در هر زمانی كه هستیم از همه ی آفات و آهات و مشكلاتی كه موجود است و خطراتی كه متوجّه شیعیانِ معتقدین به حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه می رسد محفوظ باشیم و زیر سایه ی آن حضرت به همه ی وظائفمان موفق گردیم.

 این آیه ی شریفه كه اوّل سوره ی مباركه ی صافات واقع شده و برنامه ی این هفته ی شما بوده و جزوه ی قرآن تان كه این هفته تلاوت می كردید چقدر مناسب با مطالبی كه من می خواستم خدمت دوستان عرض كنم واقع شد. قرآن كریم به اعتقادِ چند صد میلیون یا یك میلیارد و نیم جمعیت مسلمان معجزه است و كلام خداست و حرف اوّل را قرآن می زند و حرفی در آن و خدشه ای در آن نباید واقع شود. در زمان ما كه انشاءاللّه زمان نزدیك به ظهور است و ظهور اصغر واقع شده و این دعاهایی كه شما می كنید قدم به قدم به ظهور شما را نزدیك می كند. یك وقت فكر نكنید كه ما همیشه دعا می كنیم برای حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه، چرا حضرت تشریف نمی آورد؟ همه ی دعاهای شما مستجاب می شود. این را بدانید، دعایی است، دعای فرج، مستجاب، ولی همه ی كارهای خدا چون خفی الالطاف است تدریجی انجام می شود و روی مصلحت، فرج به معنی گشایش است. یعنی خدایا گشایشی برای امام عصر ارواحنافداه فراهم كن و گشایشی برای ما فراهم كن تا بتوانیم از دینی كه تو برای ما قرار دادی كمال استفاده را بكنیم. در این زمان، زمان حسّاس، زمان مبارزه ی با دشمن، زمانی كه دشمنان امام زمان ارواحنافداه را سركوب كرده اند و شما مسلمانها و شیعیان علی بن ابیطالب علیه السلام توانسته اید آنها را در انزوای كامل قرار بدهید. طبعاً اینطور است كه وقتی دشمن در انزوا قرار گرفت خواهی نخواهی از راهِ نفوذ به میان دوستان و حركاتِ پشت پرده ای و حتّی شاید به عنوان دوست نفوذ می كند و مردم را از آنچه كه باید در آن باشند دور می كند. زمان ما شما اگر یك مقداری در این سایتها وارد بشوید می بینید چطور دشمن نفوذ كرده و چگونه دارد مسأله وجود مقدس حضرت بقیة اللّه ارواحنافداه را كه هزاروصدوهفتادویك سال از این مسأله گذشته و هر چه عاقل توی دنیا و هر چه اهل تهذیب نفس توی دنیا و هر چه دانشمند واقعی توی دنیا بوده، به او معتقدند، می خواهند از دست ما مردم بگیرد. ولی من مخصوصاً این چند روز اخیر معتقد شده ام كه ما نتوانستیم كاری برای امام زمانمان بكنیم. روحانیت علاوه بر اینكه نتوانسته كاری و خدمتی بكند با این مختصرها كه چند مجلّه یا مثلاً فرض كنید سررسید به نام امام عصر ارواحنافداه چاپ می شود و نشر می گردد اینها كار قابل توجّهی برای آن حركتِ انقلابی جهانی حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه نیست ولی امام عصر ارواحنافداه خودش دست به كار شده و انشاءاللّه كور باشد چشمی كه دست امام زمان علیه السلام را در تأیید نام مقدّس آن حضرت و تأیید ظهور اصغر نبیند. ما هیچ وقت برایمان امكان ندارد هر چه مجله چاپ كنیم، هر چه جلسات تشكیل بدهیم، بتوانیم به تمام دنیا نام مقدّس امام عصر ارواحنافداه را ببریم. در سال 46 شمسی من در مكّه بودم، دلم می خواست راجع به تشیُع صحبت كنم با بعضی از كسانی كه در ممالك دورافتاده بودند. وقتی كه می گفتند مذهبتان چیست؟ من می گفتم: شیعه، نمی فهمیدند شیعه یعنی چه؟ كلّی برایشان می خواست شرح بدهم كه شیعه یعنی پیروان علی بن ابیطالب علیه السلام و كسانی كه بعد از پیغمبراكرم صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را به عنوان خلیفه پیغمبر می شناسند. ولی امروز بحمداللّه خیلی سال نگذشته، خیلی مدّت نگذشته حدود 38 سال بیشتر نگذشته، آن قدر، آن قدر بحمداللّه عجیب شده كه نام مقدّس آن حضرت و استدلال به وجود آن حضرت در سازمان مللی كه از نظر دانشمندان، از نظر سیاستمداران مغز كره ی زمین است، افكارِ صلح جویانه ی بشریت باید در آنجا ترسیم شود، با مشكلاتی كه مردم ایران دارند و طبعاً باید در مدّت نیم ساعتی كه رئیس جمهور درباره ی مشكلات مادّی و دنیایی مردم صبحت كند، مقداری از وقتش را كه به رغم حرف آنهایی كه همین را نمی توانند ببینند، من معتقدم اگر تمام وقتش را روی این مسأله می گذاشت باز هم كم بود ولی مقداری از وقتش را در این مسأله اختصاص بدهد و نام مقدس حجةابن الحسن مهدی موعود ارواحنافداه، آن كسی كه تمام دنیا به انتظار او هستند، نامش برده شود و استدلال بشود و احترامی برای آن حضرت گفته شود و در رسانه های جهانی دنبال این جهت باشند كه بهتر حجةابن الحسن ارواحنافداه را باید شناخت نام مقدّسش در اینجا وارد شده، نامش به سازمان ملل كشیده شده، نامش به گوش رؤسای جمهوری كه اكثراً یا همه شان به فكر دنیای دو روزه شان هستند، به فكر این هستند كه از حیوانات عقب نیفتند و عقب افتاده اند با همه ی تلاشی كه كرده اند، حیوانات بهتر از ما زندگی می كنند، با همه ی تلاش و همه ی جنگ و نزاعها و با همه ی سازمان ملل تشكیل دادنها و همه ی كارهای سیاسی عجیب و غریبی كه تا می توانند سر یكدیگر را كلاه بگذارند، تحت استعمار دیگران را بكشند، به مسائل مهمی كه یك مملكت با آزادی مطلق می خواهد تصمیم بگیرد مانع بشوند، در مقابل اینها از مسأله عدالت سخن به میان آمده آن هم نه عدالت در دنیا، ما عدالت را توی دنیا هر جوری بوده، ظلم را، عدالت را گذارنده ایم، سالهای عمرمان زیر سلطه ی خاندان پهلوی كثیف بوده ایم، گذشته، در عدالت اسلامی و جمهوری اسلامی هم می گذرد آنچه كه نمی گذرد، آنچه كه باقی است، آنچه كه این مغز پوك ما اگر بفهمد باید به آن معتقد شود آن چیزی است كه نگذشتنی است، همیشه هست و آن مسأله ارتباط بشریت است با ذات مقدّس پروردگار و اتّخاذ معارف و عدالت برای زندگی ابدی ما اگر مسلمانیم، اگر قرآن را قبول داریم زندگی ابدی ما كه راحت، آزاد، صمیمانه با یكدیگر، با وحدت كامل، با هماهنگی كامل زندگی كنیم. این مهم است. ما امام عصر ارواحنافداه را برای دنیایمان از این جهت ممكن است بخواهیم- حواستان را امروز جمع كنید- می گوییم ” یملا الارض قسطاً و عدلا ” دنیا پر از عدل و داد بشود چه فایده ای برای ماها دارد؟ هیچ فكرش را كردید؟! ظلم هم بشود می گذرد، عدل هم باشد می گذرد. برای دنیا باید یك فایده ای بالاتری داشته باشد، برای اینكه الان در دنیا در ممالكی كه تحت سیطره ی كامل آمریكا هستند، شما اگر می خواهید یك مقداری این معنا را بفهمید به همین عراق همسایه ی ما و همین افغانستان همسایه ی ما و همین لبنان و مردم فلسطین همسایه ما نگاه كنید، آنها هم دارند می گذرانند. می گذرد، گذشتنی به هر صورتی كه باشد می گذرد و احمق ترین مردم- این را به شما بگویم، من اگر جمله ی مؤدبانه تری پیدا می كردم كه لایق اینها باشد آن را می گفتم- آنهایی هستند كه از اوّل تولد تا موقع مرگ را فكر می كنند، مردمی بودند از دانشمندان بزرگ كه تمام عمرشان را توی زندان بسر برده اند، گذشته، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام كه امام برحقّ مسلمین است چهارده سال توی زندان بود پنجاه و چند سال هم بیشتر عمر نكرده، گذشت. چیزی كه نمی گذرد و همیشه هست، حیاتِ شماست. عدلی كه باید بر سر شما حكومت كند تا به كمال برسید، اینی كه ما برویم كار كنیم، یك جوان تحصیلاتی كرده، لیسانسش را گرفته یا ورقه ی اجتهادش را گرفته، بعد بیكار در بین مردم بماند و اگر كاری گیرش بیاید باید خیلی خوشحال باشد، اینكه اهمیتی ندارد، دنیای شما این نیست. این دنیا یك جلسه ی امتحان است، با حساب عمری كه شما مردم كردید و می كنید صد سال اگر در دنیا ماندید كمتر از یك ربع ساعت كه در جلسه ی امتحان می نشینید ارزش دارد، به مناسبت زمان. چه ارزشی دارد كه ما حالا همه ی فكرمان، همه ی تربیتهای غلط مان، همه زندگی مان منحصر به تأمین دنیایمان باشد. اگر كسی گفت: آخرت، بگویند این ارتجاعی است. ارتجاعی كه به ما حیات می دهد، آن ارتجاع از روشن فكری است. مغزهای پوسیده ای كه خیال می كنند هر چه هست سیاست است، هر چه هست دنیاست، هر چه هست همین چند روزه زندگی دنیاست این سیاست چه ارزشی دارد؟ این زندگی چه ارزشی دارد؟ من تعجّب می كنم برای بعضی ها كه معتقد به آخرت نیستند، خیال نكنید من غیرمسلمانها را می گویم همین مسلمانها، همین هایی كه دارای قلم، دارای سایت، دارای كتاب، دارای مجلاّت كثیرالانتشار هستند، گاهی می نشینم به آنها نگاه می كنم اینها به چه امیدی زنده هستند؟ مگر نمی بینند كه تا یك ساعت دیگر نمی توانند بگویند قطعاً ما هستیم؟ به چی دلخوشند؟ ای كاش ما اگر می خواست اینجوری باشیم، آخرتی نباشد ای كاش ما حیوان بودیم. حیوان خوشبخت نسبت به آنهایی كه دنیایی فكر می كنند و حیوان بدبخت نسبت به آنچه كه خدا به آنها نداده، این می رود روزها كار می كند، وقتی كه خسته شد می آید توی طویله، یك خرغلطی می كند، یك مقداری علف می خورد، یك مقداری استراحت می كند، باز دو مرتبه مشغول كار، همین. با زنش دعوا می كند كه كار من دیر شد، چرا صبحانه به من ندادی؟ نه اخلاقی، نه انسانیتی، نه هماهنگی با مردمی، نه اسم امام زمانی توی خونه اش و نه خدایی و نه پیغمبری و نه قرآنی، یعنی چی؟ هر چه آنها به ما بخاطر تحجّرمان به قول آنها بخندند، ما به تمام قد و قامتشان می خندیم. در یک دوره ای كه می گویند یكی شاه بوده و یكی اش وزیر در یكی از كتابها نقل كردند. اینها حركت كردند رفتند توی بیابان شب بگردند، یكی شان مثل این مردم دنیاپرست كه معتقدین به آخرت، معتقدین به امام زمان ارواحنافداه را متحجّر می دانند، یكی شان هم یك خورده ای عاقل بود غیرحیوانی فكر می كرد. آمدند رسیدند به یك دخمه ای كه یك عده یك زن و مرد برای خودشان درست كرده بودند. از سرگین حیوانات برای خودشان مخطّی ای درست كرده بودند و توی یك كاسه ی كثیفی شراب ریخته بودند و زنه می رقصید و مردِ هم می خندید. من نمی دانم چطوری بگویم. كسانی كه دیشب توی این جلسه بودید و مرحله تان بالاست شما را به خدا به این ماهواره ها اگر یك وقتی گذارتان افتاد نگاه كنید، ببینید غیر از اینی است كه این دو نفر دیدند زندگی مردم دنیا و همان روشنفكرهای احمقی كه فكر می كنند ما متحجریم؟ خوشند، آن وزیر به شاه گفت: اینها چه زندگی دارند، اینها كی  اند دیگر؟ گفت: بعضی ها هستند زندگی من و تو را، شاه و وزیر را همینطور دارند نگاه می كنند كه تو داری به اینها نگاه می كنی. به خدا قسم آقایان از خواب غفلت روز نیمه ی شعبان است باید بیدار بشوید. از این غفلتِ سر به گمی كه نصیبمان شده و همه چیز یادمان رفته، به بعضی ها؛ من دیشب به یك نفری- از دوستان اهل تزكیه نفس نبود- گفت شما چرا به من تبریك گفتید؟ توی جریان نبود! توی یكی از شهرها، ما چند روز قبل شمال بودیم طرف گیلان، یك پرچم حتّی به در و دیوار زده نشده بود، این شیعیانند، حالا من جاهای دیگر را نبودم، یك وقت فكر نكنید كه آنجا را می خواهم مذمّت كنم، نه، یك نیمه شعبان می آید، از امام زمان ارواحنافداه خبری نیست. نهایت یك مشت مداح یك گوشه ای پیدا بشوند، حتی مسجد جمكران دست بزنند مردم اینها شعر بخوانند، همان آهنگهای قدیمی را گاهی بیاورند توی جنبه های مذهبی وارد كنند و برای بیدار كردن شما ملّت مسلمان هیچ اقدامی نشود و بدتر از همه، بدتر از همه، ما الان نمی دانیم مراجع و علمای بزرگ ما- من این حق را دارم كه این حرف را بزنم- بالأخره امام زمان ارواحنا فداه را می شود دید یا نمی شود دید؟ آقا چیه نظرتان؟ بالأخره امام زمانی هست یا نیست؟ بالأخره ما باید چكار كنیم؟ جمكران برویم یا نرویم؟ توی سایت، دو روز پیش من دیدم یكی از اینها نوشته بود، كه شریعتی یك وقتی گفت دعای ندبه سند ندارد و علما سركوبش كردند، ولی ما باز می خواهیم این مسأله را مطرح كنیم. دو مرتبه راجع به دعای ندبه بحث كنیم، شروع كردند. دعای ندبه ای كه تمام فرازهایش یا با روایات متواتره تطبیق می كند یا با آیات قرآن، سند نداشته باشد، سند دارد، سند معتبر هم دارد، ولی این هم هست. متأسفانه سهم امام، این حتمی است، هست، باید داده بشود، بله، ولی خود امام دیده می شود، نمی شود؟ آیا لازمه ی دیده نشدن مطلق اینست كه نباشد یا مثل نستجیرباللّه جنّی باشد كه ما نمی بینیمش والاّ توی این بدن باصطلاح معمولی كه فرمودند در بدن معمولی هست حضرت همانطوری كه اجدادش بود، چطور می شود یك كسی باشد و دیده نشود؟ چرا؟ دیده نمی شود. آقا آن عمامه ات را بردار، این لباست را بكَن، بگو نیست، بهتر می پذیرنت، خدا رحمت كند مرحوم حاج ملا آقاجان یك روز من یك قدری شل بازی در آورده بودم در كارهای معنویی مان، گفت برو بهائی بشو، چرا تو خودت را اینجا معطل كردی؟ با شك و تردید؟ خوب آنجا برو پذیرایی از تو می كنند، معمّمی پذیرایی از تو می كنند. دیده نمی شود! یعنی چه؟ این همه علماء دیدند، هر كس كتاب درباره ی امام زمان ارواحنافداه نوشته، یك بحث جالبش ملاقات با حضرت است. این را بدانید اگر توانستند به شما بگویند كه دیده نمی شود یك دلیل بسیار محكمِ وجود مقدس امام زمان ارواحنافداه از دست شما گرفته اند، چون بهترین دلیل بر وجود كسی دیدنش است. انحاء مختلف حضرت را دیدند و ما كم دیدیم حضرت را، ماها كم موفّق بودیم، من یك وقتی توی یك مجلسی گفتم الان هم اینجا ممكن است، اینجا خوب شاید بعضی ها نخواسته باشند، كه توی این همین مجلس اگر من بگویم هر كس امام زمان علیه السلام را دیده و یقین كرده امام عصر علیه السلام است، بلند شود شاید عدّه ی زیادی اینجا بلند شوند. چی می گویید شماها؟ آقا نمی شود- اینهایی كه می گویم مطرح كردند- نمی شود یك نفر اینقدر عمر پیدا كند. من از شما سؤال می كنم: مردن علّت دارد یا بودن؟ شما وقتی یك كسی می میرد می گویید چی شد كه مُرد؟ هیچ وقت كه نمی گویید كه چرا زنده است. اگر همه ی مردم دو هزار سال عمر می كردند امام زمان ارواحنافداه هنوز نصف از عمرش را بیشتر نكرده بود، هیچ مسأله ای هم نبود. چرا مردم كم عمر می كنند و امام زمان علیه السلام زیاد عمر كرده؟ دو تا چیز هست كه اگر به شما هم بدهند همان دو چیز را طبعاً عمل می كنید، این اندازه بلكه بیشتر عمر می كنید. دو چیز، یكی: علم به همه ی چیزها، كه ما ثابت كردیم در بحثهای اعتقادی مان كه امام، معصوم از جهل است، چیزی نمی شود در عالم باشد كه امام به آن جاهل باشد. گیاه های شفابخش، طرز زندگی، تنفس در هوای خوب، آب سالم خوردن. شماها یادتان نیست من یادم هست، یك وقتی بود در همین مملكت، در همین تهران حتّی آب لوله كشی نبوده، وضع آب مردم خیلی ناسالم بود، اكثر بچّه ها یعنی اگر یك مادری ده تا بچّه داشت حتماً پنج تایشان می مُردند همان اوّل و اكثراً هم مریض بودند وبا می آمد تمام مردم را گاهی از بین می برد. مثل وبای سیاسی زمان ما نبود كه یك نفر از اطّباء به من می گفت من روزی هفتاد تا مریض دارم، یك دانه تا حالا وبایی پیش من مراجعه نكرده. اینقدر بی عرضه باشد، اینقدر فعّال نباشد، اینجوری نبود. یك وبا می آمد، حضرت عُزیر آمد كنار یك قریه دید همه مُردند، یك نفر زنده نمانده، آنقدر بود كه تعجّب كرد خوب اینها بعد خاك هایشان با هم قاطی می شود، چه می شود ” كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها ” (روم/50)، این مُرده ها را چطور خدا زنده می كند؟ ” فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ ” (بقره/259) صد سال او را میراند، بعد زنده اش كرد، خوب خودش نفهمید چی شده، ولی خدای تعالی فرمود: ” وَ انْظُرْ إِلَی حِمَارِكَ ” (بقره/259) به الاغت نگاه كن، دید مختصر خاك آنجا بود، این الاغ توست، یك مقدار خاكها را هم باد برده بود، طبعاً باد می آید، سیل می آید می رود این طرف، آن طرف، بادی حركت كرد و غباری حركت كرد، كم كم این الاغ را مجسمه اش را درست كرد، بعد هم روح در او دمید، روح خودش را، روح الاغه آمد وارد بدنش شد، مشغول حركت شد. ولكن دو چیز متضاد، الاغ اقلاً هفت هشت سالی ممكن بود بماند امّا غذای حضرت عُزیر نمی ماند، یك شبانه روز توی آفتاب بماند خراب می شود ” فَانْظُرْ إِلَی طَعَامِكَ وَ شَرابِکَ لَمْ یتَسَنَّهْ ” (بقره/259) خدا چطور سالم، گرم، تازه نگه اش داشته، آخه با خدا طرفید. مرضهای عجیبی در گذشته ها بخاطر نداشتن جنبه های حفظ الصحه ی آب و امثال اینها بود، ولی الان نیست. كم شده، سنّ مردم هم بالا رفته و اگر یك نفر همه ی علوم را داشت و معصوم هم بود، ترك اولی هم انجام نداد، این دو چیز، اصلاً اگر بمیرد تعجّب است، نَه! هزاروصدوهفتاد سال، یك میلیون سال، همانطوری كه بچّه رشد می كند این هم رشد می كند، این دودوتا چهارتاست. خیلی بدیهی است، ما اینكه می گوییم ائمه ما یا كشته شدند یا مسموم شدند به دست ظالمین، ولی نمردند هیچ كدامشان به اجل طبیعی این به خاطر همین است، مریض هم نشدند، استدلال از این محكم تر می شود؟ كجایش یك نفر می تواند خدشه كند؟ اِ ماها نشدیم، تو برای نفهمی ات نشدی، تو برای بی اطلاعیت نشدی، خدا هم به تو نداده آن علم را كه نشوی، همه اش، همیشه زنده نمانی، ” یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ ” (نحل/70) خدای تعالی شما را بر می گرداند به پست ترین عمر، شكسته ترین وضع كه انسان وقتی كه پیر می شود اعضای بدنش سست می شود، شكسته می شود كم كم می میرد، این طبیعی است. این طبیعی كه من می گویم، یعنی بخاطر ندانستن ماست. ما یك كاری می كنیم كه می میریم. امام زمان ارواحنافداه آن كار را نمی كند. نباید هم بكند، چون حرام است اگر آن كار را بكند. ماها هم خودكشی برایمان حرام است. این مسائل گفته شده، مگر كسی می فهمد؟ این حرفهای قدیمی است. زود جرأت نمی كنند بگویند حرفهای قرآن است ها! برای اینكه كافر می شوند دیگر، تحجّر می گویند، قدیمی می گویند، مگر قدیمی ترین حرف این نیست كه دروغ نگویید؟ حرف قدیمی است می خواهید من ده بیست تا حرفهای قدیمی، قدیمی، قدیمی برایتان بگویم، دروغ نگویید، ظلم نكنید، به مال مردم تجاوز نكنید، اینها همه اش قدیمی است. هزاروچهارصد سال قبل خدا در قرآن گفته. حتّی بشرهایی از حكماء و فلاسفه ی قدیم هم این حرفها را زده اند، توی كتابهایشان نوشته اند. هر كس حرف قدیمی زد این متحجّر است و اگر حرفهای باصطلاح نافهمانه ی حیوانی زد این روشنفكر است؟ در سخنانِ مرحوم امام شما دقّت كنید همه ی حرفهایش قدیمی است، قدیمیِ، قدیمی، توانست یك انقلابِ با این عظمت را بوجود بیاورد، چطور شد به او نگفتید كه تو متحجّری؟! گفتند ها! گفتند و حرف هم زدند، ولی یك آدم با استقامتی كه مثل شماها انشاءالله همه تان آن طوری باشید پیرو امام زمانتان باشید، همین آقای نعمتی خودمان یك كتاب از سخنانِ مرحوم امام درباره ی حضرت ولی عصر ارواحنافداه جمع آوری كردند و نوشته اند، شما حالا می خواهید بعد از همه ی این شهید دادنها، بعد از همه ی این زحمات، خط بطلانی روی كلمات امام رحمة اللّه علیه بكشید؟ چه می كنید؟ انشاءالله صدای ما به گوش دشمنان امام زمان ارواحنافداه، دشمنان دوست نمای امام زمان ارواحنافداه برسد، من یك روزی در مشهد بودم گفتم چه می شد كه یك راهپیمایی روز نیمه شعبان برای امام زمان ارواحنافداه هم می شد؟ شاید توی نوارهایم باشد. آنقدر به ما بد گفتند كه حساب نداشت، آقا راهپیمایی؟! مگر چیه؟ حالا الحمدللّه می بینید، به من خبر دادند مشهد، اصفهان، كرمان، خیلی شهرها حالا، حتّی یكی از چناران به من تلفن می كرد اینجا راهپیمایی است ما چكار كنیم جلسه امروز را؟ ما حرفهای شما را گوش بدهیم یا برویم راهپیمایی؟ می شود، كارها انشاءالله می شود، امیدی هست. خود آقا دست بكار شده، آن چنان توی دهن اینهایی كه این سفسطه ها را این وسوسه ها را می كنند بزند كه من و شما بگوییم. ” الحمدلله رب العالمین، وَ أَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلَأَ وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلا “، آن نهایت درجه ی نهایی اش است، ” وَ أَذَقْتَ أَعْدَاءَكَ هَوَانا وَ عِقَابا “، بچشانی به دشمنانت ” هوان و عقاب “، پستی و خواری را، پست می شوند، آنقدر پست شده اند كه حساب ندارد. ” وَ أَبَرْتَ الْعُتَاةَ وَ جَحَدَةَ الْحَقِّ وَ قَطَعْتَ دَابِرَ الْمُتَكَبِّرِينَ وَ اجْتَثَثْتَ أُصُولَ الظَّالِمِينَ وَ نَحْنُ نَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ “، این الحمدلله به آن الحمدلله ای كه قبل گفتم وصل است. ” الحمدلله رب العالمین “. مسأله حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه یك مسأله ای نیست، كه دشمن دارد یك مسأله- چطوری عرض كنم، می ترسم من هم توهین بكنم- یك مسأله معمولی فكرش كند، اینطور نیست. تمام مسائل وجود مقدسش، غیبتش، رؤیتش، همه ی اینها با استدلالات عقلی، من سی و پنج سال توی كانون بحث انتقاد و دینی در میدان صاحب الزمان ارواحنافداه مشهد، توی محلّه ی بهائی ها این بحثها را كرده ام بعضی از مشهدی ها هستند و یادشان هست، راجع به امام زمان ارواحنافداه ، یك نقطه ی ضعف كه من بمانم این جواب چی بدهم نداشتیم. اینقدر مسأله روشن است، ولی خوب تحقیق كنید. من كه نمی توانم توی یك مجلسی كه یك ساعت طبعاً وقت دارم همه ی مطالب را بگویم. ولی همه ی مطالب را گفتم، كتاب انوار صاحب الزمان ارواحنافداه پاسخ سؤالات متجاوز از سیصد سؤال است كه درباره ی حجة ابن الحسن ارواحنافداه از من پرسیدند و من جواب گفتم و چاپ شده و هنوز خیلی باقیست. آنچه كه در انوار صاحب الزمان ارواحنافداه هست در مصلح غیبی كه هفتاد سؤال است آنها نیست. در مصلح آخرالزمان كه یك كتاب دیگری است مطالب آن در اینجا نیست كه اگر اینها را اضافه كنیم متجاوز از پانصد سؤال می شود درباره ی امام زمان ارواحنافداه. مسأله خیلی روشن توی كتابها نوشته شده، شما اگر این كتاب انوار صاحب الزمان ارواحنافداه را خواندید و مشكلی درباره ی حجةابن الحسن ارواحنافداه داشتید من حاضرم جریمه بدهم. هیچ باقی نمانده، استدلالات علمی، عقلی، خدای من شاهد است گاهی به قصد كشتن، آخه یك محلّی در مشهد بود بنام بهائی ها و ما در وسط آنها، كانون بحث و انتقاد دینی را گذاشته بودیم طبعاً سؤالات زیاد می آمد در این ارتباط، خوب اینها دشمنند، ناراحت می شوند. ولی عجیب مولایی داریم، قربانش برویم. اینقدر بزرگوار است كه من اگر یك مختصری شرح حالات خودم قاطی شرح حالات حاج ملاآقاجان شده، بعضی ها می گویند تو از خودت می خواستی تعریف كنی. ما چه تعریفی از خودمان كردیم؟ دشمن اینجوری است ها! حالا اگر الطاف حضرت را من برای شما نقل كنم در همان مقطع، شما متوجه می شوید كه امام زمان ارواحنافداه همچین حضور دارد همه جا، دقیق ریزه كاری ها را هم مواظب است. یك قدری مطالعه بكنید، امام زمانتان تشریف آورد بشناسیدش، معرفت به حقّش داشته باشید، با دشمنانش مبارزه بكنید، به دوستانش اظهار محبّت بكنید، طرفداری بكنید، تنها نگذارید بعضی از نویسندگان، بعضی از شخصیت هایی كه جانشان، مالشان، همه چیزشان را فدای امام زمان ارواحنافداه كردند شما تنها نگذاریدشان. می بینید چند تا مجله درباره حضرت ولی عصر ارواحنافداه هست اگر نقص دارد نقصش را برطرف كنید، اگر كامل است تأییدش كنید، نگویید رفته گشته توی مجلّه ای كه دوست عزیزم جناب آقای سبزی نوشتند، این اخبار ظهور یعنی چی؟ من چند دفعه روی اخبار ظهور گریه كردم، نمی خواهم بگویم حالا باز هم اخبار ظهور را بنویسند، تأییدشان نمی خواهم از این جهت بكنم. من یك روز صبحی در اوائل انقلاب بود از رادیو گوش دادم توی اخبار گفت كه شخصی به نام مهدی مُنتَظر- همین جمله- در مكّه ظهور كرده و مسجدالحرام را گرفته، الان هم گریه ام می گیرد. آنقدر من گریه كردم، یكی از علما كه خیلی هم معروف است به من گفت تو عجب آدم نافهمی  بودی! چی شده؟ گفتند به من، خوب جریان خلاف آنچه بود كه من فكر می كردم، ولی یك چیزی توی ذهنم آمد گفتم اگر به فكر امام زمان ارواحنافداه بودی، اگر هر صدایی را می شنیدی، هر خبری را می شنیدی می گفتی شاید یار من، شاید دوست من دارد می آید. یك كسی زیاد خدمت امام زمان ارواحنافداه رسیده بود یك مقدّسی هم بود در مشهد، هیچ وقت خدمت امام زمان ارواحنافداه نرسیده بود. گفتند چطور آن آدم به آن خوبی خدمت حضرت نرسیده، این آدم خدمت حضرت رسیده؟ گفتم من می دانم چرا، می رویم حالا از خودشان می پرسیم. به این آقای متدین گفتم شما هیچ وقت شده یك كاری بكنید كه خدمت حضرت برسید، یا به فكر حضرت باشید؟ گفت: نه، خوب كسی كه به فكرش نیست جلویش هم ایستاده باشد باز هم نمی بیندش، از او پرسیدیم. گفت: من می روم توی حرم، هر سیدی را می بینم یك قدری براندازش می كنم ببینم شاید این آقای من باشد. خوب بعضی هایش یقین كردم. گفتم  این علتش، تو نه زندگیت، نه هیكلت، نه قیافه ات، نه قلبت، نه فكرت هیچش به فكر امام زمان ارواحنافداه نیست آن وقت می خواهی تشرّف هم مثل آن آقایی كه هر چه را بینم خیالم كه تویی، مثل او باشی؟! می رود مسجد جمكران یك گوشه ای می نشیند، هر كسی كه وارد می شود یك براندازی می كند شاید امام زمان من این باشد. یكی هم می رود آنجا یك گاز پیك نیك می برد و زن و بچّه اش را بر می دارد می برد آنجا و حالا می خواهد یك جایی برود برای تفریح حالا اینجا هم مردم می گویند رفته جمكران هم تفریحی كرده یكی هم اینجوری. به فكر آقا باشید، به یاد حجةابن الحسن ارواحنافداه باشید، مخصوصاً سربازان حضرت، آنهایی كه لباس روحانیت پوشیده اند. من اینها را به این دو دوستی كه امروز می خواهند لباس بپوشند هم عرض می كنم، باید از همین الان به فكر این باشید كه ما یار حجة ابن الحسن ایم، از همین الان به فكر این باشید كه باید ما امام زمان ارواحنافداه را ببینم، من یك عده ای را می بینم می گویند امام زمان ارواحنافداه دیده نمی شود، یعنی حضرت خودش هم اختیار ندارد كه خودش را به كسی نشان بدهد، یك عدّه می گویند ما با امام زمان ارواحنافداه ارتباط داریم، اختیار دست ماست هر وقت می خواهیم برویم خدمت حضرت می گوییم آقا ما آمدیم آقا آماده باش باشد، این هم توهین است به امام زمان ارواحنافداه. یك عدّه می گویند تمام اختیار دست آقا و مولاست، هر وقت او بخواهد نخواسته باشد نخواسته، خواسته باشد می خواهد، نه به زهد انسان كاری دارد، آخه اینقدر حرف می زنند كه این آدمهای پرحرف را خدا خفه كند، بعضی هایشان را البته كه حرف بیخود می زنند، بحث می اندازند امام زمان ارواحنافداه را می شود دید یا نمی شود دید؟ یك؛ دوّم اینكه خدمتتان عرض شود اگر كسی دید می تواند دائماً ببیند یا نه؟ در خواب می شود دید، اینقدر از این حرفها، یك كلمه: اختیار دست حضرت، اگر بخواهد آدمهای متّقی خوب، پارسال یكی از علمای بزرگِ قم بود فرموده بودند كه اوحدی از مردم كه خیلی پاك باشند، خیلی عالم باشند، خیلی بزرگوار باشند می توانند ببینند. و هر كس بگوید من حضرت را دیدم این ادعاها را دارد، از كجا می گویی این حرف را؟ چطور پیغمبر را ابوسفیان هر روز می دید، عمر و ابابكر و علی بن ابیطالب علیه السلام و اصحاب خوب و بد حضرت همه همیشه می دیدند حضرت را، حالا چه طور شده كه امام عصر ارواحنافداه حتماً آنهایی كه خیلی بالا هستند باید ببیند، صلاح بداند كافرترین مردم برای هدایتش خودش را به آنها نشان می دهد، این جمله را از من داشته باشید من اعتقادم اینست كه تمام اختیار در دست حضرت ولی عصر ارواحنا فداه است، بخواهد دیده بشود می بینید نخواسته باشد دیده بشود، جلویتان هم ایستاده باشد نه اینكه نمی شناسیدش، خیلی ساده است هر كی هم حرفی دارد در این مورد بیاید بگوید. اصلاً نمی شود دید، ما ارتباط داریم با حضرت، حضرت را می شود دید ولی حتماً نمی شناسیم؟ چرا؟ چرا نمی شناسیم؟ مرحوم علامه حلّی داشت با یك عربی راه می رفت دید خیلی مرد بزرگ است از نظر علمی، تا رسید به جایی كه ایشان فرمود كه این مسأله ای كه من دارم می گویم توی كتاب تو هست منتها تو حاشیه اش نوشته شده تو به چشمت نخورده؟ این به فكر افتاد، پس می شود امام زمان ارواحنافداه را در زمان غیبت دید؟ نه اینكه شك داشته باشد ولی خواست بفهمد آقا كیه؟ حضرت فرمود چطور نمی شود دید من دارم این چوب دستی ات را، یا شلاقت را دارم به تو می دهم، خوب آنجا نشناخت باز هم؟ چون شناخته نمی شود. این حرفها چیه؟ بیاییم از بحث امام زمان ارواحنافداه بیرون بیاییم، بد است، توهین است هر نوع بحثی درباره ی امام عصر ارواحنافداه مگر آنچه كه حقیقت است گفتنش برای افراد شاك توهین به حضرت است. یك روز بیا اینجا یكی از علما را بنشانیم، این آقا علم دارد یا نه؟ هست یا نیست؟ مثل جنّ است یا مثل انسان است؟ این بحثها را در اطرافش، بروید خفه بشوید، درباره ی من چكار داری صحبت می كنی؟ هر چه هستم برای خودم هستم.

امیدواریم انشاءالله همه ی ما به حقیقتِ معرفتِ وجود مقدّس حجةابن الحسن ارواحنافداه آشنا شویم و هر چه زودتر با معرفت او را ملاقات كنیم و در محضرش باشیم و از محضرش استفاده كنیم و انشاءالله همه ی ما از كسانی باشیم كه آن حضرت را الگوی خودمان قرار داده باشیم و دنیا و آخرتمان را به این وسیله تأمین كرده باشیم.

خوب این آقایانی كه می خواهند معمّم بشوند اسم و خصوصیاتشان را هم بگویید دو نفر از آقایان مثل یك سربازی كه سردوشی می گیرد، باید اینجوری فكر كنند، می خواهند معمّم بشوند. یكی از این آقایان جناب آقای افشارند كه سابقه شان را خیلی داریم و در قم هستند و یكی هم جناب آقای مرادی كه در كازرون طلبه هستند ما در موقعی كه عمامه را می گذاریم آقایان بایستند و صلوات بفرستند.

انشاءالله آقایان موفق باشند امیدواریم كه همانطوری كه دو سرباز برای امام زمان ارواحنافداه اضافه شده انشاءالله همه ی ماها را حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه به عنوان یار خودش، سرباز خودش انشاءالله قبول بفرماید و امیدواریم همه مان موفق باشیم.

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه پروردگارا به آبروی ولی عصر ارواحنافداه فرج آن حضرت را برسان. همه ی ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضی بفرما. معرفت كامل آن حضرت را به ما عطا بفرما. پروردگارا از كوثر فاطمه زهرا سلام الله علیها، از حكمت خاندان عصمت علیهم السلام به وسیله امام زمان ارواحنافداه نصیب ما بفرما. خدایا به آبروی ولی عصر ارواحنافداه شر شیطان و شیطان سیرتان را از ما دور بفرما. امواتمان غریق رحمت بفرما. عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما. و عجل فی فرج مولانا.

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۱ شعبان ۱۴۲۶ قمری – ۲۵ شهریور ۱۳۸۴ شمسی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله و الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله لا سيما علي مولانا بقيةالله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَي حِمْلِهَا لَا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْ‏ءٌ وَ لَوْ كَانَ ذَا قُرْبَي إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ مَنْ تَزَكَّي فَإِنَّمَا يَتَزَكَّي لِنَفْسِهِ وَ إِلَي اللَّهِ الْمَصِيرُ (فاطر / 18)

همانطوري كه همه اطلاع داريد روز سه شنبه آينده ميلاد مسعودِ حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه است و انشاءالله قبل از آن فرج وجود مقدسش هم باشد  تا در محضرش جشن تولدش را بگيريم. و لذا همانطوري كه اعلام شد از شب سه شنبه تا شش شب در تهران براي مراحل مختلف مجلس جشن هست و روز نيمه شعبان انشاءالله براي عموم مجلس جشني خواهد بود و ترتيب برنامه هم از اين قرار است كه فقط و فقط مردها و كساني كه در مرحله ي عبوديتند، مرحله ي پاياني تزكيه نفس، انشاءالله از اوّل مغرب مجلس شروع مي شود يعني بعد از نماز مغرب و عشاء و سپس سخنراني خواهد بود و بعد هم پذيرايي ولي كوشش كنند دوستاني كه در اين مرحله هستند حتماً  در مجلس حاضر باشند از هر كجاي ايران كه تشريف دارند. به همين ترتيب شب دوم مرحله جهاد يعني شب چهارشنبه و شب بعد مرحله ي تقوا و محبّت و بعد مرحله ي صراط مستقيم و بعد مرحله ي استقامت و شب آخر كه شب پاياني مجلس است و طبعاً باشكوه تر از قبلاً خواهد بود چون جمعيّتش بيشتر و از همين جهت هم گفتم كه چون يك مقدار آمار در دستمان نيست در مرحله يقظه و توبه، دوستاني كه در اين مرحله از استادي مرحله گرفته اند اعلام كنند تا از نظر پذيرايي ميزاني در دست دوستانِ تهران باشد. جشن بسيار بزرگي در پيش داريم، بسيار باعظمت، اگر انشاءالله با ظهور آن حضرت توأم باشد كه جشني خواهد بود آرزو و هدف غائي    تمام انبياء و رسول اكرم و نزول قرآن و تمام ائمه اطهار عليهم الصلوةوالسلام تا جايي كه امام صادق را ديدند سرش را پايين انداخته، مثل بچه مرده اشك مي ريزد، كه سدير صيرفي گفت من فكر كردم يكي از عزيزترين افراد امام صادق از دار دنيا رفته، سؤال كردم فرمود در كتاب علي نگاه مي كردم آنچه كه بر سر دوستانم، دوستانمان در زمان غيبت فرزندم مي آيد كه ما امروز خودمان متوجّه نيستيم، يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَ‌كُمْوَ يَسْتَحْيُونَ نِسَاءَ‌كُمْوَ فِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ (بقره / 49) يك بلاي بزرگي براي كساني كه در اواخر زمان غيبت آمده كه متأسفانه به همه ي ما يك آمپول بيهوشي، خواب آور زده اند كه احساس ناامني، احساس ظلم، احساس شقاوت و بدبختي را كه در جامعه مان پياده شده نمي كنيم و اهميّت نمي دهيم. دوستان! بدانيد كه دنياي بي امام زمان، طاغوتهاي زمان، فرزندان پسر شما را در جلوي چشم شما و بدست خود شما ذبح مي كنند و مي كشند و روحشان را از بين مي برند و زنها كه متأسفانه شامل آنها هم دارد اين ظلم مي شود كه امام فرمود بدتر از زمان بني اسرائيل كارها انجام خواهد شد، زمان فرعون فقط فرزندان پسر را مي كشتند در زمان ما هم پسر و هم دختر، نه تنها از نظر بدني و يك لباس ظاهري بلكه از نظر روحي آن چنان از بين برده اند به وسائل مختلف با تهاجم فرهنگي غرب كه بوسيله رسانه ها و به وسيله ماهواره ها و بوسيله آنچه در دانشگاهها مي گذرد و بوسيله آنچه در جامعه مان واقع مي شود مي كشند و از بين مي برند و كم اشخاصي هستند كه بتوانند تزكيه نفس كنند، خودشان را از آلودگي پاك كنند و نجات پيدا كنند كه در همين آيات شريفه قرآن همين آيه اي كه تلاوت كردم خداي تعالي مي فرمايد كسي كه تزكيه نفس كند به نفع خودش تزكيه كرده، براي خودش اين كار را كرده، اين نفع براي او خواهد بود و اگر تزكيه نكند به كسي ضرر نزده، بلكه به جامعه اش ضرر زده است. اي كاش همانطوري كه بعضي از مسئولين مملكت ما متوجّه شده اند تمام دنيا متوجّه مي شدند كه تزكيه نفس چقدر اهميّت دارد، همين ديروز بود رهبر عزيزمان، مي فرمودند كه تمام مديران بايد تزكيه نفس كنند. شما ديديد و ما در تقريباً چهل سال قبل عرض كرديم كه زمان ما، زمان ظهور صغري است. جمله اي بود كه استاد حكيمم، استاد بزرگوارمم، مرحوم حاج ملا آقاجان، من درباره ي ايشان نه آيت اللّه مي گويم، نه حجةالاسلام، چون همه ي اينها تعارف است. مرحوم حاج ملا آقاجان اسمش بود، ايشان من نشسته بودم سنّم مقتضي نبود شايد كه بيشتر از اين شرح به من بدهند ولي گرفتم اميدوارم همه ي شما دوستان در سراسر ايران اين جمله را گرفته باشيد و هدف را بشناسيد و آنچه عرض مي شود به محضرتان كه در حقيقت من زبان آن مرحومم، چهار سال در خدمتش بودم اون هم نه مستدام، ايشان گاهگاهي يك جمله مي فرمود كه من سالها بعد رويش فكر مي كردم عجب جمله اي بوده. نشسته بودم خدمتش مؤدّب، با كمال تواضع منتها بچّگانه، ايشان فرمود از سال چهل قمري تا بحال هزار و سيصد و چهل، تقريباً شصت و شش سال، هشتاد و شش سال از آن وقت مي گذرد فرمود ظهور صغري، ظهور اصغر، ظهور صغري هم شايد غلط باشد ادباً، ظهور اصغر ظاهر شده، اين يك جمله اي بود گفتند و من فراموش نكردم. ولي ناظر بودم، در آن زمان يعني در همان وقتي كه اين بزرگوار در من يك آتشي شعله ور كرده بود نسبت به وجود مقدس حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه كه گاهي شبها تنها به مسجد جمكران با آن راه قديميش مي رفتم در همين مسجد جمكران كه الان زمينهاي بيابانش را مردم دارند جا براي خودشان مي گيرند در شب جمعه يك نفر بيشتر در مسجد نبود. آن مسجد جمكران مخروبه آن وقت و بحمداللّه در دنيا مانديم تا اينكه ديديم تا حدود سه ميليون جمعيّت در شب نيمه و اين ايّام در آنجا جمع مي شوند. نام هيچ يك از شهرها و يا خيابانها و يا مساجد به نام حضرت بقيةاللّهارواحنافداه نبود. مسجد صاحب الزمان جمكران را هم مسجد جمكران هم چنان كه الان هم مي گوييم مسجد جمكران مي گفتند. در سراسر ايران نامي از امام عصر ارواحنافداه نبود. امروز همه جا نام مقدسش هست. شما مي توانيد به تاريخ مراجعه كنيد نامي از دعاي ندبه و توسّل به امام عصر در سراسر عالم تشيّع زياد نبود، فقط در اعتقادات بود كه وقتي من كتاب ملاقات با امام زمان را نوشتم جمع زيادي حتّي از علماء به من اعتراض كردند ولي الان دهها كتاب بلكه هزار و سيصد جلد كتاب تنها من دارم درباره ي امام عصر عليه الصلوة والسلام نوشته شده و همه طالب اينگونه كتابها هستند. در تلويزيون و راديو و رسانه ها حتّي بعد از انقلاب و اوائل انقلاب از حضرت بقيةاللّه نامي نبود. يكي از مسئولين راديو كه به من خيلي نزديك بود به او گفتم دعاي ندبه را چرا در راديو نمي گذاريد؟ گفت: نمي پسندند. الان اكثر كانالهاي تلويزيوني حتّي در خارج و داخل دعاي ندبه خوانده مي شود و برنامه بسوي ظهور دارد و علماء دانا و جاهل را در اين ارتباط، چون اگر مطلقا جاهل گفته شوند كه عالم گفته نمي شوند. پشت تلويزيون مي آورند و در اين ارتباط هم علماء عالم به حقيقت و هم علماء جاهل به حقيقت صحبت مي كنند. مورد بحث واقع شده، حتّي كسي نمي دانست كه دنياي اديان درباره ي حضرت ولي عصر چيزي گفته اند يا نه؟ چند شب قبل مي ديديم كه در بعضي از ممالك بودائي ها حتّي رو به معبدشان يا به هر كجا نشسته اند و اشك مي ريزند براي آمدن مصلح و آن مصلح آخرالزمان، جمعيّت زيادي اين برنامه را انجام مي دادند، اين معناي ظهور اصغر اگر نباشد معنايش چيست و از همه بالاتر كه من تا اين ساعت، در اين موقع نام كسي را از مسئولين به عنوان مدح نبرده بودم ولي چون خدمت بزرگي به مسأله ي ظهور اصغر كردند عرض مي كنم رئيس جمهور ما، كه خدا پشتيبانش باشد در سازمان ملل دعاي اللهم عجّل لوليك الفرج را خواند و به دنيا فهماند كه ما صاحب داريم، به دنياي اسلام و غير اسلام فهماند كه ما منتظريم، فهماند كه از خداي عزيز فرج آن حضرت را مي خواهيم، فرج يعني گشايش، يعني اي ابرقدرتهايي كه مانع وجود مقدس آن حضرتيد، اي ابرقدرتهايي كه خيال مي كنيد مي توانيد جلوي اين كار را بگيريد ما مردم مسلمانِ ايران، ما مردم دنيا مي خواهيم كه فرج آن حضرت گشايشي براي آن حضرت از دست شما مردمِ حيوان سيرت بَلْ هُمْ أَضَلُّ (اعراف / 179) پيدا بشود اين را از خدا مي خواهيم. بسيار عبارت خوبي را هم انتخاب فرموده بودند اللهم عجل لوليك الفرج، و العافية و النصر، مردم ايران، مردم شيعه، سالكين الي اللّه نكند دنيا در همه ي چيزها به شما از عمل به قرآن جلو افتادند در اين جهت هم آنها جلو بيفتند، نكند، آقايتان را معرفي كنيد، دنيا بايد بفهمد كه ما صاحب داريم اينكه مي بينيد ما مثلِ لبنان و افغانستان و عراق نشديم با اينكه آنها هم شيعيان زيادي دارند امّا دخالت دشمنان امام زمان مانع از آنچه كه ما داريم آنها داشته باشند اين بخاطر امام زمان است. من از روز اوّل خدايم شاهد است در انقلاب اسلامي گفتم امام زمان قدم به قدم، دستش روي سر ماست. به مجرّد اينكه مي بيند كم كم مردم مي خواهند فقط مردم سالاري باشد، مي خواهند فقط خودشان بر خودشان حكومت كنند، اسلام را كنار كم كم دارند مي زنند، امام زمان سالاري را نديده مي گيرند، كم كم ديدند اينطوري دارد مي شود آقا ولي عصر دست بكار شد، همه تان مي دانيد خارجي ها شايد ندانند اين رئيس جمهور عزيزمان هيچ نام و نشاني در بين مردم شهرستانها لااقل نداشت و من خودم حتّي ايشان را تا بحال نديدم و نمي شناختم و خداي تعالي حضرت بقيةاللّه ايشان را روي كار آورد همين اندازه كه تا حالا انجام شده من بعدش را نمي دانم، نه علم غيب دارم همين اندازه اگر باشد و بس، امام عصر ارواحنافداه كار خودش را كرده، آقايان شما شايد بعضي تان متوجّه نباشيد كه در سازمان ملل، در وقتي كه همه ي سران در آنجا جمع اند، تمامِ رسانه ها آنجا مستقيم پخش مي كنند، در دنيا شخصي پيدا نمي شود كه يا با واسطه يا بدون واسطه اين جمله ي اللهم عجل لوليك الفرج را نشنيده باشد، ترجمه شد به دنيا اعلام شد و اگر اين معناي ظهور اصغر نباشد ديگر معناي ظهور اصغري كه چهل و نه سال قبل بلكه بايد بگويم پنجاه سال قبل، چون قطعاً روز وفاتش چهل و نه سال گذشته كه دوستان در زنجان جمع شدند. من قبل از اين از او شنيدم، پنجاه سال قبل لااقل، يك كلمه گفت، ظهور اصغر، حالا كه اينطور است شماها در ظهور اصغر واقع شديد يك وقتي حدوداً شايد بيست سال قبل يكي از من پرسيد ظهور اصغر چون تشبيه به خورشيد شده، وجود مقدس امام زمان چه موقع از ظهور اصغر مي آيد بيرون، يعني از اول اذان صبح تا اوّل آفتاب بين الطلوعين است، دارد خورشيد ظاهر مي شود، چه موقع؟ گفتم آن قدر نزديك، بيست سال قبل، حالا مي گوييد چطور تو بيست سال قبل را گفتي نزديك است؟ عرض مي كنم، گفتم اينقدر نزديك است كه وقت وضو گرفتن نيست، تيمم كن و خودت را برسان و نماز بخوان. اگر انسان وقتي از خواب بلند شد ديد آه مي خواهد خورشيد در بيايد، شما آنجا وقت وضو گرفتن نداريد نمازت قضا مي شود بايد تيمم كني و نماز بخواني، اينجوري. حالا مي گوييد بيست سال گذشت و نشد چرا نشد؟ ظهور امام عصر ارواحنافداه فكر نكنيد كه اين تقدير الهي بوده بايد حتماً در غيبت باشد، غيبته منّا، غيبت حضرت از طرف ما از روزي كه امام عسكري از دار دنيا رفت شروع شد. ما يك بچّه هاي بي ادبي، نه من و شما را نمي گويم، انشاءالله ما نيستيم ولي مردم دنيا، مردم كلاس حجة ابن الحسن ارواحنافداه يك بچّه هاي بي ادبي كه همه اش مشغول توي سر يكديگر زدن در كلاسيم هست، يازده نفر از اين اساتيد بزرگ آمدند سر اين كلاس آنها را هم توي دعوايشان وارد كردند و كُشتند و از بين بردند. اگر امام عصر الان بيايد شما فكر مي كنيد با شيعيانِ آن حضرت كه آن كاري كه در همين وفات حضرت موسي بن جعفر در بغداد كردند با خود امام عصر انجام نمي دهند؟ شما فكر مي كنيد وهابيّت ملعون كه من از نظرِ مملكتشان نمي گويم، همين عدّه اي كه هستند اينها به امام زمان شما رحم مي كنند؟ اينها مي گويند قبر حضرت رسول اكرم بايد خراب بشود همانطوري كه قبور ائمه بقيع خراب شده، اينها مي گويند شما توسّلات تان به امام زمان غلط است، يعني چه؟ ما بايد به خدايي كه خودشان ساخته اند نه خداي اسلام، نه خداي قرآن، كتاب فتح المجيد من خودم خواندم و الان هم آن كتاب را دارم كه وهابيت نوشته است خدا را در قيامت مي شود ديد در دنيا هم فقط پشت گردنش را مي شود ديد و شبهاي جمعه مي آيد در پشت بام كعبه و آنجا يك استراحتي مي كند و به داد مردم مي رسد. همان حرفهايي كه در تورات تحريف شده كه خدا آمد به زمين و با يعقوب كشتي گرفت و به زمين افتاد و از خدا تقاضا كرد كه بين الطلوعين است من بايد به آسمان بروم، برنامه ي غذايي مردم را ترتيب بدهم همان حرفها را اينها مي زنند. پيغمبري در كار نيست، امامي در كار نيست، كور باد چشمي كه همين مملكت ايران را با همين انسجامش، با همين قاطعيّتش، با همين ايستادگيش در مقابل ابرقدرتي كه همه از آن مي ترسند اين به اتّكاي من و شماست؟ ما كه كاري نمي كنيم. امام عصر عليه الصلوةوالسلام يك مملكت دارد كه انشاءالله اين مملكت هدفش، افكارش را به تمام عالم صادر خواهد كرد، كلامي كه روز اوّل امام فرمود كه اين انقلاب را صادر مي كنيم، صادر هم شده، همه ي كار و فعاليّت دنيا بر اين است كه صادر نشود، وارد نشود، تهاجم غربي همه اش براي اينست كه مانع اين جهت بشود. شماها كمك نكنيد، كمك نكنيد، حالا مي گوييد چطور ما كمك مي كنيم؟ محكم بايستيد، يار امام زمان باشيد خداي من شاهد است هدفي از تمام اين فعاليتها كه يك روز مشهد باشم، يك روز رشت باشم، يك روز در تهران باشم با اين وضعي كه دارم فقط و فقط براي اينست كه يار امام زمان تربيت بكنم. شماها يار امام زمان باشيد، قدم اوّلش هم، قدم اوّل اوّلش هم اينست كه واجباتتان را انجام بدهيد، كوچكترين فعل حرام هم نكنيد و تزكيه نفس كنيد. اين يك قدم اوّل، چون اگر انسان خودش تزكيه نفس نكرده باشد، خودش پاك نباشد چطور مي تواند كار پاك بكند؟ چطور مي تواند حرفش پاك باشد، چطور آدم منافق مي تواند راست بگويد. چگونه يك انسان متقلّب مي تواند بي تقلب باشد، يك فرد متكبر، خودخواه، خودنما چطور مي تواند مردم را بسازد، اول قدم اينست و ما از همه تان هر چه هم كه شما مايل باشيد من تواضع كنم و خاضع بشوم و دست و پاي شما را ببوسم براي اينست كه انشاءالله به اين هدف زودتر خودتان را برسانيد. إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً (معراج / 6) غيرمسلمانها ظهور حضرت بقيةاللّه رادور مي بينند خدا مي گويد وَ نَرَاهُ قَرِيباً (معراج / 7) و ما نزديكش مي بينيم، مكرر گفته ام كه دو چيز يقيني و يك چيز احتمالي سبب مي شود كه ما حتماً اقدام به تزكيه نفس كنيم. از علمايتان بخواهيد يك حرف كوچكي نيست كه بگويند فلاني گفته بدرد نمي خورد، من هر چه مي گويم هيچ ارزشي ندارد اگر مربوط به شخص خودم باشد ولي مربوط به قرآن و روايات را كه نمي توانم بگويم كه ارزشي ندارد، از علماء شهرتان بپرسيد، از علماء مملكتتان، از مراجع تقليدتان بخواهيد خدايي كه در قرآن يازده قسم خورده كه قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا (شمس / 9) اين را به ما تعليم بدهيد، يادمان بدهيد، اكثر مي گويند واجبات را انجام بده محرّمات را ترك كن، بكن، خوب، مقدّمه ي خوبي است اين تزكيه عمل است، تزكيه نفس هم پشت سرش خواهد آمد اكثراً اين را مي گويند، هيچ كس نمي گويد حرام را انجام بدهيد واجبات را ترك كنيد آنكه نمي شود يك عالمي يك همچين حرفي بزند مراجعه كنيد، بخواهيد، تقاضا كنيد و خودتان را بسازيد براي اين امر عظيمي كه خداي تعالي در قرآن و روايات فراوان قيامت را به قيامت صغري و قيامت كبري ناميد. إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا (زلزال / 1) آن وقتي كه يك تكاني زميني بخورد، زلزله يعني تكان خوردن، حالا تكان خوردن يك تعبيري دارد يك ظاهري، ظاهرش همين است كه يك زلزله بيايد و ديوارها را خراب بكند. شما ناظر زلزله رودبار بوديد من هم آمدم ديدم اين يك، زلزله مُلكي امّا يك زلزله ملكوتي است. شما هم وقتي بازارتان رواج بشود مي گوييد بازار يك تكاني خورده، اين طرفهاي ما كه مي گويند. وقتي كه خريد و فروش زمين يك مقداري راكد مي شود مي گوييد راكد شده، هيچ زميني راكت نمي شود ولي خريد و فروش راكد شده، وقتي كه باز دلّالها توي كار مي افتند مي بينيد مي گوييد كه نه يك تكاني خورد، اين تكان در قرآن هم آمده، وقتي كه زمين تكان بخورد يك تحوّلي در آن ايجاد بشود اين مربوط به قيامت صغري است، ظهور حضرت بقيةاللّه است زمين تكان مي خورد، آب و هوايش عوض مي شود نه اينكه غير عادي بشود الان آب و هوا را ما عوض كرديم ولي نمي گذارند شما عوض كنيد، الان توي بازار مي رويد بايد اگر يك مقدار پول توي جيبتان است دست رويش بگذاريد كسي از جيبتان نزند ولي آن موقع نه راه هست، امنيت كامل، احدي طمعي به جزءترين چيز ديگري ندارد، اينها معناي تكان خوردن است. عدل و داد حكومت مي كند همان چيزي كه در همه ي روايات سنّي و شيعه آمده يملا الارض قسطاً و عدلا بعد ما مئلت ظلماً و جورا اين تكان، إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ٭ وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا زمين چيزهاي گرانقيمتش را بيرون مي آورد، ما دويست سال قبل نه از نفت خبر داشتيم، نه از اورانيوم خبر داشتيم، نه از معادن مختلف خبر داشتيم، از خواص اشياء خبر نداشتيم، از هيچ چيز خبر نداشتيم امروز همه ي اينها را داريم، شما احتمال نمي دهيد بعد از ظهور حضرت كه بيست و هفت حرف از بيست و نه حرف، يعني دو حرفش تمام انبياء و اولياء كه آمدند ظاهر كردند بيست و هفت حرف ديگر از علم باقي مانده آنها را حضرت ظاهرش مي كند يك چيزهايي از زمين استخراج بشود كه الان ما فكرش را هم نمي كنيم، وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ٭ وَ قَالَ الْإِنْسَانُمَا لَهَا انسان كامل به زمين خطاب مي كند كه چه ات شده؟ منظم باش تحت عدالت قرار بگير وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ٭ وَ قَالَ الْإِنْسَانُمَا لَهَا ٭ يَوْمَئِذٍتُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا (زلزال / 2– 4) اينجا زمين ها! تمام خبرهايي كه از زمان حضرت آدم و يا قبل براي او اتّفاق افتاده همه ي آنها را براي شما بيان مي كند. شما مي بينيد اين ديوار دارد حرف مي زند. ديگر احتياجي به راديو و تلويزيون و اينها نداريد؟

تا     زمين بگو مي بينيد يك چيزهايي افرادي بودند، چه كردند، چه كردند تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا، خوب اين چطور آخه مي شود؟ بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَي لَهَا (زلزال / 5) خداي تو به آنها وحي مي كند، خدا همه جا هست، يَوْمَئِذٍيَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتاًلِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ (زلزال / 6) روز قيامت صغري مردمي از آن عالم مي آيند به اين عالم، رجعت شروع مي شود، شما در همين زيارت آل يس مي خوانيد و ان رجعتكم حق لا ريب فيها، رجعت شما حق است، شكي در آن نيست. أَشْتَاتاًلِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ اينجا فَمَنْ كسي كه به وزن ذرّه اي كار خوب كرده باشد مي بيند، به وزن ذرّه اي هم كار بد كرده باشد مي بيند، امّا يك امام مهرباني داريم. اگر اين اعمال بدتان، اگر اين اعمال زشت و يا صفات رذيله تان از بين برده باشيد اين امام مهربان است. امامي كه وقتي عمويش حضرت جعفر تائب كه همه مي گويند جعفر كذّاب، خيلي هم اعمالش بد بوده. وقتي آمد خدمت حضرت ولي عصر و توبه كرد فرمودند ديگر نگوييد جعفر كذّاب، بگوييد جعفر تائب. ما از يوسف كه كمتر نيستيم. يوسف با اينكه برادرانش آن همه به او ظلم كردند گفت: لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ (يوسف / 92)ما هم همين را مي گوييم. هيچ مسأله اي نيست، همه اش گذشت كردند، لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَيَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ خدا شما را مي آمرزد. اين امام مهربان اگر حالت جعفر را پيدا كرديد در مقابلش منتها نه آخر كار، اوائل همين الان، هنوز نيامده، چون در همين زيارت آل يس مي گوييد كه و ان رجعتكم حق لا ريب فيها يوم لا ينفع نفساً ايمانها لم تكن آمنت من قبل، ما در اين انقلاب ديديم افرادي صبر كردند ببينند بالاخره شاه موفق مي شود يا امام؟ بعد كه ديدند نه ايشان موفق شد، آمدند گفتند آقا ما هم هستيم. خوب ماها چون از حقايق اطّلاعي نداريم ممكن است قبول كنيم امّا امام زمان قبول نمي كند. ببينيد و ان رجعتكم حق رجعت مربوط به ائمّه ديگر است يعني بعد از هشت سال كه امام زمان دنيا را پر از عدل و داد كرده مي سپارد به دست اجداد بزرگوارش كه آنها رجعت مي كنند. آن روز لاينفع نفساً ايمانها لم تكن آمنت من قبل، اگر مي خواستي روز اوّل، قبل از ظهور، همين الان، قبل از ظهور كي هست؟ يأتي بغتة ناگهان تشريف مي آورد، شما هر لحظه اي كه همين الان هنوز ظاهر نشده الان قبل از ظهور است يك ساعت ديگر چطور؟ شايد بعد از ظهور باشد و انشاءالله هست و دعا كنيد كه باشد. پس بنابراين همين الان بايد ايمانتان را تقويت كنيد، ايمانتان را تصحيح كنيد، همين الان بايد شروع به تزكيه نفس كنيد، همين الان بايد تصميم تان را بگيريد. يوم لا ينفع نفساً ايمانها لم تكن آمنت من قبل، بنابراين كوشش بكنيم انشاءالله يك جوري باشد كه وقتي آقا تشريف مي آورند ماها شروع كرده باشيم لااقل، اقلاً يقظه را داشته باشيم، بيدار شده باشيم، ترك گناه كرده باشيم، واجباتمان را صحيح انجام بدهيم. شما يك خانه اي مي خواهيد بسازيد پرده اش چطور، درش چطور، خصوصيّاتش چطور، همه ي اينها را ملاحظه مي كنيد شايد هم بعدش فروختيد دست كس ديگري افتاد، دينتان را، مراحلتان را، حمد و سوره تان را، نمازتان، حمد و سوره نمازتان پيش متخصص بخوانيد، مسائلتان را ياد بگيريد، احكامتان را متوجّه باشيد، قيافه اي داشته باشيد كه اگر الان امام زمان آمد بتوانيد خودتان را متشرّع لااقل نشان بدهيد. من براي همين جهت است به تمام دوستان و الحمدللّه موفق هم بوديم گفتيم محاسنتان را نتراشيد، چون يك وقت امام زمان مي آيد مي گويد آقا اين چيه؟ عادت به چيزي نداشته باشيد، سيگار نكشيد، دهانتان بوي سيگار ندهد مي خواهيد با امام زمانتان ملاقات كنيد، من حرمت و حليّتش و ضرر و اينهاش كاري ندارم، من مكرر ديدم دوستان وقتي مي خواهند بيايند اوّلين دفعه اي است كه با من برخورد كنند مي خواهند با من مناقعه كنند احساس مي كنم كه تازه عطر زدند. نمي فهمد شايد زكام باشم، اصلاً بوي عطر هم نفهمم شما يك بوي خوبي براي او تهيّه مي كنيد، براي امام زمانتان چكار مي كنيد؟ هميشه لباستان تميز باشد حتّي همين جزئيات، هميشه مرتّب باشيد. اگر الان از دَر امام عصرتان وارد شد به در و ديوار نگاه مي كند بارك اللّه سوره قرآن را، آيات قرآن را به ديوار كوبيديد، اينجا بارك اللّه، امّا اگر عكس يك هنرپيشه زده باشيد به ديوار منزلتان، آن هم به شما مي گويد بارك اللّه؟ اگر مي گويد بزنيد. اگر نمي گويد برداريد، همين الان كه رفتيد خانه برداريد، شما نداريد، من مي خواهم صدايم به همه برسد. همين الان وضع قلبتان كه مرحله ي مهمتر است توي قلبتان وسوسه هاي شيطاني هست، به فلان نامحرم نگاه مي كنم بعد استغفار مي كنم، اين يك تصويري از آن در قلبتان منعكس مي كند، يك عكسي مثل اينكه به ديوار از يك نامحرم زديد، نكنيد، بترسيد از امام زمانتان. كوشش كنيد تمام وجودتان جوري باشد كه امام زمان را خوشحال كند. من گاهگاهي انگشتر عقيقم را دست چپم همينطور بي توجّه مي كنم بعد مي گويم در روايت دارد انگشتر عقيق مخصوصاً چون مال يمن است يمن هم از يمين مي آيد، يمين هم يعني راست، انگشت راستم بكنم. چرا؟ شايد الان امام زمان تشريف بياورند، لطفي فرمودند، به من يك توجّهي فرمودند و هميشه توجّه معنوي دارند، بگويند چرا كار مستحبي كه بوده انجام ندادي. نمي خواهم بگويم همه ي مستحبات را انجام مي دهم نه من شايد از همه تان غافلتر باشم شايد هم همه تان از من بهتر باشيد از نظر توجّه ولي خوب تا اين اندازه. لذا دوستان ما بايد كوشش بكنند من يك جمله فقط براي دوستان مي گويم، يك جمله، همه ي حرفهايم هم در شرح اين يك جمله است، هر هفته صحبت مي كنم، هر شب تولد انشاءالله صحبت مي كنم، انشاءالله كوشش مي كنم با همه تان صحبت كنم، يك جمله، و آن اينكه وقتي امام زمان شما را ديد قلبتان، ظاهرتان، خانه تان، زنتان، فرزندتان، وقتي كه ديد ايرادي به شما نداشته باشد، اين يك جمله، قلب شما را نگاه مي كند ايرادي ندارد. بارك اللّه، إِلَّا مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (شعراء / 89) قلب سالم داشته باشيد. به لباستان، به قيافه تان نگاه مي كند بارك اللّه از اين بهتر نمي شود. مي آيد توي خانه تان، مي گويد بارك اللّه چه خانه مرتّب و خوبي داري. به زن و بچّه تان و تربيت شدگانتان نگاه مي كند كه قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَاراً (تحريم / 6) اي مردم خودتان و اهلتان را از آتش نجات بدهيد، نگاه مي كند بارك اللّه خيلي عالي تربيت كردي، آقا خانمت كجاست؟ ببخشيد از اداره امروز ديرتر آمده، جان ما جواب شما را چه بدهيم؟ بچّه ات كجاست؟ توي اين پارك بغلي با بچّه ها بازي مي كند خداي نكرده پشت درختها هم موادّ مخدّره ردّ و بدل مي كنند. اكثر جوانهاي ما گرفتار اين جهات شدند در مملكت اسلامي، اينها مشكل نيست خداي تعالي مي گويد: فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَي طَعَامِهِ (عبس / 24) وقتي مي خواهيد غذا بخوريد نظارت داشته باش در طعامت، حلال است يا حرام است؟ يك، اول، دوّم آيا اين براي تو مفيد است يا مضرّ است؟ سوّم: چقدر بايد از اين غذا بايد بخوري؟ و همينطور، نظارت داشته باش. هر چه رسيد، هر كاري شد، حرام، حلال از افرادي از همين دوستان اهل تزكيه نفس دارم كه بعضي جاها مي گويند برويم يا نرويم؟ از من سؤال مي كنند. چون مي بينيم فلاني خمس نمي دهد برويم خانه اش يا نه؟ مي گويم چيزهايي كه مي دانيد خمس نداده حق پا گذاشتن روي آن را نداريد بجهت اينكه غصب است و حرام، چرا غصب است؟ خودش خريده، از منافعش، اگر مي دانيد خمس نداده آن چيز را، با اين توجّه، اين يك پنجمش مال امام و سادات است و پنجم يك گوشه اش مي توانيم بگوييم ما آن گوشه اش پا نمي گذاريم؟ يك پنجم مشاعي است يعني در هر مويي از اين فرش يك پنجمش، لذا نمي توانيد قدم بگذاريد. مال كيه؟ امام، مال فردي هم نيست كه زورش نرسد به شما. هي مي بينيد گرفتاري تان روز به روز زيادتر مي شود، بدبختي تان بيشتر مي شود، چوب خدا صدا ندارد. اينجوري، خدا خفي الالطاف هم هست چوبش هم بقول معروف صدا ندارد، حواستان جمع باشد. دنيا دار رياضت است، دار زحمت است، اگر خوب توي راه صحيح حركت كرديد بهترين خوشي ها مال شماست. هم نظارت بر غذايتان داشته باشيد، هم نظارت بر اهل بيت و خانواده تان داشته باشيد، هم نظارت بر طرز زندگي تان، طرز كسبتان، شغلتان، همه اينها را نظارت داشته باشيد، هم منظم مي شود كارهايتان، هم راحت مي شود هم فكرتان آسوده مي شود. در زمان قبل از انقلاب من يك وقتي رفتم توي يك رستوراني توي راه بود، خوب يك چند نفر از زنهاي بي حجاب، آن وقت بي حجاب كامل بودند حالا بدحجابند، آن وقت بي حجاب بودند. نشسته بودند با مردشان، اهل بيت ما هم با پوشيه وارد شد. يكي از آن خانمها به آن خانم ديگر گفت ببين چطور آخوندها چطور ايشان را توي سياهچالش كردند و همينطور. من آنها را نشاندمشان و آمدم رو كردم به مردِ باغيرتي كه آنجا نشسته بود، گفتم ببين حجاب و بي حجابي دو تا عادت است. يعني الان به اين خانم بگويند يك ميليون به تو مي دهيم – حالا آن يك ميليون آن موقع شايد من نگفتم – مثلاً ده هزار تومان، آن وقتها پول قيمت داشت. ده هزار تومان من به تو مي دهم تو براي يك ساعت برو توي خيابان همين پوشيه را بزن و همين چادر را بينداز، گفتم بپرسيد ببينيد مي كند اين كار يا نه؟ گفت بله، ده هزار تومان هم كه زياد است، بگذار سؤال كنم ببينم اين كار را مي كند. گفتم ولي شما صد هزار تومان بدهيد به اين حاج خانم ما بگوييد يك ساعت بي چادر مثل اينها برو توي كوچه ها، نمي رود. دو تا عادت است. اين عادتش شديدتر است و لذا راحتتر هم لباس چادر را مي پوشد اين هم عادتش ضعيفتر است لذا با هزار تومان هم مي تواند عادتش را بهم بزند. تا اينجايش مساوي است بلكه او بيشتر يك مسأله باقي مي ماند اينجا. من اين را براي همه ي برنامه هايم مي گويم. يك مسأله اينجا باقي مانده اين حاج خانم دلش، فكرش، خيالش راحت است كه روز قيامت خدا براي حجاب او را مؤاخذه نمي كند چون در قرآن آمده كه حجاب داشته باشيد. ولي اين خانم شما فكرش راحت نيست، مي گويد شايد – نمي گويم يقيناً – شايد قيامتي باشد، شايد خدايي باشد، شايد ديني باشد، شايد آنچه روحانيين گفتند درست باشد، همان اضطراب را دارد كه اين ندارد. ديدم اين خانمه دستش را گرفت- چادر كه ندارد – گرفت به پيشاني گفت: فلسفه ي خيلي عالي است، راست مي گويد. من رفتم خانه كه ديگر حجابم را حفظ كنم. حالا همه تان، همه دوستان آخرين عرايضم است همه ي دوستان اين را بدانند معصيتكار فكرش راحت نيست، با تقوا فكرش راحت است، آني كه ديشب شب جمعه نمازشب خوانده و صبح هم نمازش را اوّل وقت خوانده، ديگر نمي گويد خداي تعالي روز قيامت خدا من را عذاب خواهد كرد براي نمازشب و نماز صبح، فكرش راحت است. و ايني هم كه تبليغ مي كنند كه هر كاري بكنيد باز خداي ظالم – نستجير باللّه – تو را به جهنّم ممكن است ببرد اين حرفها نيست. اين خلاف وعده الهي است، ان وعد اللّه حق، إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ (آل عمران / 9) تو وظايفت را انجام بدهد خدا وعده اش را وفا مي كند. خوب، ايني كه نماز شبش را نخوانده هيچي، نماز صبحش را هم نخوانده. قضا كرده، آني كه ده تا دروغ هم گفته، اين يقيناً فكرش ناراحت است. معصيت هميشه اين را بدانيد زحمتش بيشتر از كار ثواب است. چرا؟ به جهت اينكه آني كه دروغ گفته هميشه مي ترسد دروغش ظاهر بشود، زحمت دارد چون گفتن كه يكي است. چه من بگويم بله، چه بگويم نه، هر دويش يك لبي تكان مي خورد و يك كلامي گفته مي شود. امّا آني كه دروغ گفته مي گويد مبادا بفهمند من دروغ گفتم، مبادا بفهمند من غيبت كردم. آن شخص كه غيبت شده يك وقت متوجّه اين تهمت و غيبت من نشود پدر من را در مي آورد. اين زحمتش بيشتر است، خوب غيبت نكن. دروغ نگو، حرف بد، فحش به كسي نده، عصباني نشو بي جهت، با زنت درگير نشو سر يك چيزي، شرح صدر داشته باش سر يك چيزهاي جزئي، زن با شوهرش درگير نشود سر يك مسائل جزئي اينها همه اش راحتتر است، من اينجوري حالا فكر مي كنم شايد هم نمي دانم بعضي ها مي گويند گناه كردن آسانتر است. كجايش آسانتر است؟ شما مردان عاقل، زنهاي عاقل داريد حرفهاي من را مي شنويد شما يك گناه پيدا بكنيد كه گناه كردنش آسانتر، ممكن است انسان خوشش بيايد ولي آسانتر از گناه نكردن باشد، مشروب خوردن، آدم مي خورد، بعد هم يك آب بدمزه تلخي اينجوري كه نقل مي كنند ما كه نخورديم و خيلي بدمزه مي گويند هست. طبعاً هم بايد اينجوري باشد، چون انگور است بالأخره، بالأخره ترش مي شود، سركه مي شود، نمي دانم چي مي شود، بعدش يك چيز نكبتي مي شود بعد هم بدمستي مي كند انسان عقلش را از دست مي دهد حالا اين كار را نكن. حالا ما نكرديم چطور شد؟ چي شد؟ توي مجلس عروسي رفتي ديدي همه زن و مرد دارند مي رقصند كه متأسفانه رسم شده و انشاءاللّه امام عصر (ارواحنافداه) براي اين جهت هم يك كاري بايد انجام بده و مي دهد، خوب توي عروسي رفتي مي بيني همه مي رقصند تو هم خوشت مي آيد پاشوي برقصي، ولي يك قدري توي آينه نگاه كن، به قيافه خودت نگاه كن، تو انساني، تو شخصيت داري، تو بچّه نيستي كه پاشوي با بچّه ها بازي بكني و همه بازي ها و لهو و لعبها و بيهوده ها كه قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ٭ اَلَّذِينَهُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ٭ وَ الَّذِينَهُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (مؤمنون / 1 – 3) اصلاً اعراض مي كنند از لغو، بيهوده، اميدواريم خداي تعالي در اين نيمه ي شعبان امام زمان ما را برساند و همه ما از همه ي اين گرفتاري ها نجات پيدا كنيم.

السلام عليك يا اباعبدالله اولين لحظاتي كه حضرتش تشريف بياورد يعني ظهور اكبر انجام بشود و همه ديگر اجازه دارند كه جمال مقدسش را ببينند پشت به خانه ي كعبه داده، يا جدّاه شايد صدا بزند من امامي كه منتظرش بوديد هستم. بعد مي فرمايد انّ جدّي الحسين قتلوا العطشان، جدّم را در كربلا با لبهاي تشنه كشتند، منظور مباركش اينست كه هدفي كه ابي عبدالله الحسين براي آن هدف كشته شد امروز من آمدم آن را پياده كنم، انجام بدهم.

السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلّت بفنائك عليك منّي سلام اللّه ابداً ما بقيت و بقي الليل و النهار و ما جعله اللّه آخر العهد منّي لزيارتكم، السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين و رحمة اللّه و بركاته.

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه. يا غياث المستغيثين، يا اله القلوب العارفين، يا ربّاه، يا سيّداه، عجل لوليك الفرج، معلوم است خيلي طالب فرج نيستيد. با توجّه بيشتر آمين بگوييد. اللهم عجل لوليك الفرج، اللهم عجل لوليك الفرج، خداياديگر حوصله مان سر آمد، خدايا ما احساس ظلم را در عالم مي كنيم به آبروي ولي عصر فرجش را تا همين نيمه ي شعبان برسان. خدايا گرفتاري هاي مسلمين برطرف بفرما. خدمتگزاران به دين، خدمتگزاران به امام زمان، خدمتگزاران به اين مملكت شيعه نشين در پناه امام زمان حفظ بفرما. مروجين دين، مروجين مذهب مقدّس شيعه كه حقيقت اسلام است و مروجّين نام مقدس امام زمان را در پناه امام زمان حفظ بفرما. خدايا شهداءمان با شهداء كربلا محشور بفرما. امام راحلمان غريق رحمت بفرما. رهبر عزيزمان به آبروي ولي عصر در پناه امام زمان حفظ بفرما. پروردگارا هر چه خوبي بوده به ما مرحمت فرموده اي نعمتهايت را بر ما زيادتر بفرما. مريض هاي اسلام شفا عنايت بفرما. مريضهاي منظور شفا مرحمت بفرما. عاقبت امرمان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا صاحب الزمان.

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۴ شعبان ۱۴۲۶ قمری – ۱۷ شهریور ۱۳۸۴ شمسی – فضائل اهل بیت علیهم السلام

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدللّه والصلوة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

” هُوَ الَّذِی یصَلِّی عَلَیكُمْ وَ مَلَائِكَتُهُ لِیخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَ كَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً ” (احزاب/44)

میلاد مسعود حضرت سید الشهداء و حضرت اباالفضل العباس و امام سجّاد علیهم السلام را به پیشگاه مقدس حضرت بقیةالله ارواحنافداه تبریك عرض می كنم و امیدواریم همه مان زیر سایه ی آن حضرت به بركات مادی و معنوی این ایام و ایامی كه در پیش داریم برسیم. ماه شعبان است و ماه پر بركت و ماه پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله، الذی كان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم ” یدأب فی صیامه و قیامه “، دأب حضرت در این ماه عبادتهای گوناگونی بود و هر چه می توانست بخاطر اسوه بودنش و بخاطر اینكه آن حضرت الگوست و ما عمل كنیم، در این ماه كوشش نمود كه به خدای تعالی و اعمال عبادی بیشتر مبادرت فرماید تا ما یاد بگیریم. در این ماه، باید هر چه می توانیم غفران پروردگار را، محبّت الهی را، مهربانی خدا را به خود جلب كنیم تا در میهمانی بزرگ الهی كه ماه مبارك رمضان است جزء میهمانان خوب و با ارزش و پر احترام پروردگار باشیم. آیه ی مناسبی كه در اوّلین آیاتِ این هفته داشتید كه بسیار مناسب است همین آیه ای است كه تلاوت كردم ” هُوَ الَّذِی یصَلِّی عَلَیكُمْ ” خدا آن كسی است كه رحمت خاص الخاصش را بر شما نازل می كند، شما را بالاخص در این ماه و در ماه مبارك رمضان كاری می كند، رحمت خاصه اش فرود می آید ” لِیخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ “، برای اینكه شما از تاریكی به نور وارد شوید. ابرِ رحمت پروردگار همیشه روی سر ما قرار گرفته و خدای تعالی نه تنها به رحمانیتش و نه تنها به رحیمیت كه مهربانی خاص پروردگار است بلكه به رحمت خاص الخاصش مثل باران بر سر همه ی ما، مسلمان و غیرمسلمان؛ همه ی افراد بشر می ریزد، ولی به قول معروف:

باران كه در لطافت طبعش خلاف نیست   در باغ لاله روید و در شوره زار خس

رحمت خاص الخاص پروردگار، از این آیه استفاده می شود كه همیشه بر همه نازل می گردد. قرآن رحمت خاص الخاص است، حقیقتش و معنای واقعیش رحمتی است كه خیلی اهمیت دارد و همه ی افراد را به طرف نور دعوت می كند. ” لِیخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ “، ولی بعضی از افراد هستند كه ظرفیت دارند یا ظرفیتی برای خودشان ایجاد كرده اند، تزكیه نفس كرده اند، دلشان را پاك نموده اند و این ظرف با آن وسعتی كه دارد، تنها به رحمانیت پروردگار نمی تواند اكتفا كند، مثل یك باغ پرگُلی كه با ترشّحات آب نمی تواند زندگی كند. باید سیلابی در این باغ ریخته شود تا این گلها همیشه با نشاط و پُررُشد باشند. بعضی افراد هستند كه قلبشان پاك است، تزكیه نفس كرده اند، زمینی دارند، ظرفی دارند كه اگر به آن رسیدگی بشود، پُر از گل، پُر از ثمره، پُر از همه چیز خواهد بود. این باغ را و این دل را خدای تعالی، رحمت خاص الخاصش را از آن آب زلال بدون میكروب، از آن آب فراوان چشمه ی هدایت در این دل و باغ می ریزد، برای چه؟ برای اینكه رشدش بیشتر شود. باغی باشد ملفوف، درختها سر به هم آورده، پُر از گُل و همیشه پُر ثمر و پُر فایده باشد. همین آب و همین آب فراوان اگر انسان، انسان باشد بر دلش جاری می شود. ببینید یك باغبان اگر آب بسیار خوبی از كوهسار به طرف باغش كشانده باشد و آورده باشد در كنار این باغ یك زمین بایری كه شوره زار هم هست وجود داشته باشد، درست است كه این آب دارد از كوه می آید، فراوان هم هست شاید زیادتر از همه ی زمینهای اطرافش باشد، امّا این زمین شوره زار است. از این آب استفاده ای نمی كند، جز لجن شدن و به اصطلاح بعضی از مردم، لش شدن و بی فایده بودن، باصطلاح ما مشهدی ها لوش شدن، هیچ فایده ی دیگری ندارد. این آب را از آن طرف باغبان رد نمی كند، چون خراب می شود. هم آب از بین می رود، هم زمین لجن تر از این كه هست، می شود. آب می آید ” هُوَ الَّذِی یصَلِّی عَلَیكُمْ وَ مَلَائِكَتُهُ ” كارشان این است، خدای مهربان بشر را خلق كرده برای اینكه كمالاتی داشته باشد، به جایی برسد كه از هر باغی، باغتر باشد، از هر انسانی، انسانتر باشد. امّا وقتی كه تو این زمینه ی دلت را لجن كرده ای، كثافت در آنجا ریخته ای، هیچ كودی، هیچ چیزی كه مایه ی رشد آنچه كه ثمره ی توست وجود ندارد، این آب را نمی گذارد در آن لجن زار وارد بشود. ولی می آید، آب هست، این قنات سرشار از آن آب صادر می شود. پس آب را كجا می برد؟ می برد در باغی كه از همه جهت این باغ آمادگی برای پذیرفتن گلهای گوناگون، درختهای گوناگون، میوه جات مختلف، در آنجا این آب را روانه می كند. خدای تعالی می فرماید: ” هُوَ الَّذِی یصَلِّی عَلَیكُمْ ” بر همه ی شما خدا صلوات می فرستد، نه اینكه بر پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله، نه اینكه بر آل پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله، نه اینكه بر صابرین، بر همه، این مهربانیش، این مهربانی خاص الخاصش برای همه هست. یك باغ، یك دل مثل قلب مقدس حضرت اباالفضل العباس علیه السلام كه جان همه مان به قربانش، آنقدر گُل و گیاه، آنقدر ثمره، آنقدر میوه می دهد كه مردم دنیا تا به امروز از این میوه جاتش، از این ثمره اش استفاده می كنند. نه تنها مسلمانها، بلكه دیده شده و قضایای مكرّری گفته شده كه غیر مسلمانها هم وقتی كه صدا می زنند یا اباالفضل علیه السلام از میوه ی وجود او، از رحمت واسعه پروردگار كه به او عنایت كرده استفاده می كنند. من نمی خواهم قضایایی در این ارتباط عرض كنم، حضرت اباالفضل عباس علیه السلام هم یك فرزند امام است، حتّی فرزند پیغمبر نیست، از ام البنین است، از فاطمه ی زهرا سلام الله علیها نیست امّا آنقدر مقامش بالا می رود كه ” فِداكَ “، حضرت سیدالشهداء علیه السلام می فرماید: برادر به قربانت- در روز تاسوعا-. این برای چیست؟ برای اینكه به من و شما بگویند شما هم لااقل یك قدری این سرزمین دلتان را بسازید، خار و خاشاك را از آن جمع كنید، علفهای هرزه را از میان این گلها بكَنید تا این گلها، این درختهای پر ثمر، ثمر بدهد و مردم از آن استفاده كنند. اباالفضل العباس علیه السلام یك استادی است در دانشگاه عاشورا كه آنقدر درسهایش برای بشریت پرارزش است كه حتّی امروز با این همه رشد علم و دانش از سخنان حضرت اباالفضل علیه السلام دارند مردم استفاده می كنند. این كلمه ی ” یا نفس هونی والحُسین مُعطَّشُ”، این كلمه را شما به عنوان روضه گوش دادید، حق هم دارید، به حقیقتش نرسیده اید.” یا نفس هونی ” یعنی باید انسان تزكیه نفس كند، سه روز، چهار روز است آب نخورده و تشنگی لبهایش آنقدر زیاد است كه مثل چوب به هم می خورد، بعد از آن همه فشار كه چهارهزار نفر را از اطراف شریعه دور كرده وارد شریعه شده. اینجا حساب می كند، چرا باید آب بخورم؟ اگر حسین تشنه نبود می خوردم، خدا هم دوست داشت، امّا وفاداریم، محبّتم، درسی كه باید به مردم بدهم در وفاداری، اینها از بین می رود.” هونی “، هونی یعنی كوچك بشو، آسان بگیر، آسان بشو، فشار نیاور، من مطیع تو نبوده ام و نخواهم بود، اینطوری باشید. نه اینكه در آن حدّ شاید ما نتوانیم ولی لااقل ” و لَكُمْ فِی رَسُولِ الله أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ” (احزاب/21) برای شما در پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله كه بالاتر از اباالفضل علیه السلام است الگوی خوبی است كه آن حضرت را الگو قرار بدهید. اقلاً این اندازه باشد كه اگر می بینید همسایه تان در فشار است و شما می توانید راحتی خود را با ناراحتی همسایه تقسیم كنید، یك قدری تقسیم بكنید. صداهای مختلف، اذیتهای مختلف لااقل به همسایه تان نداشته باشید، تا دیدید نفستان به شما فشار آورد بگویید یا نفس هونی، و همسایه اذیت می شود، یا نفس هونی و حال اینكه دوستانم در فشارند، فلان دوستم گرسنه است، فلان همدینم تشنه است، گرسنه است، یا نفس هونی. بعد نفرموده و اطفال الحسین چون آنچه كه حضرت اباالفضل علیه السلام در روز عاشورا دید، العطش اطفال سیدالشهداء علیه السلام بود، این جمله را نفرمود. چون امامش از همه چیز برایش اهمیتش بیشتر است، امامش احترامش برای او از فرزندان امامش بیشتر است، ما باشیم می گوییم آن اطفال ضعیف، آنها تشنه بودند، آنها طاقت ندارند باید بیشتر به فكر آنها بود. این از نظر شاید ظاهری درست باشد امّا از نظر امام شناس واقعی، آن عبد صالحی كه خدای تعالی او را می ستاید، آن عبد صالحی كه امام به او می فرماید: ” السلام علی عبد الصالح، السلام علی اباالفضل العباس، ” سلام بر تو ای كسی كه بنده ی صالح خدا بودی، بنده ی صالح خدا اینطوری است كه وقتی امامش یك ناراحتی دارد، هیچ وقت او را بر خودش ترجیح نمی دهد.” و الحسین معطّشُ “، فرزندان حضرت سیدالشهداء علیه السلام را هم كه حضرت اباالفضل علیه السلام، یا همه ی ما دوست داریم بخاطر حضرت سیدالشهداء علیه السلام است. همه چیز دور حسین علیه السلام می چرخد، همه باید به یاد امام زمانشان باشند. ما ان شاءالله در نیمه ی شعبان كه روزِ سه شنبه ی هفته ی بعد خواهد بود، اگر آقا ظهور نكردند كه خدا نكند و اگر ظهور كردند، خودشان هر چه بفرمایند انجام خواهیم داد. ولی اگر ظهور نكردند خدای نكرده ان شاءالله قرار است شش شب و یك روز در این مكان شریف جشن بگیریم و دوستان روی نوبت تشریف بیاورند و ترتیبش هم این است- چون جای پذیرایی از همه نداریم- ترتیبش هم این است كه شبِ سه شنبه كه شب تولّد است، آنهایی كه در مرحله ی عبودیت اند- خوب دقّت كنید- در مرحله ی عبودیت اند، اینها تشریف می آورند و غیر از اینها اگر از راه دور یا نزدیك بیایند متأسفیم نمی توانیم راهشان بدهیم چون یك سخنان كلاسیكی می خواهیم برای اینها داشته باشیم و با اینها شب تولّد حضرت بقیة الله ارواحنا فداه كه اینها طبعاً نزدیكترند به بیعت با حضرت حجة ابن الحسن ان شاءالله تشریف بیاورند، كارتهایشان را هم می آورند همراه خودشان و اسامی شان هم پیش ما محفوظ است و امتحاناتشان هم که بحمدالله اكثراً خوب شده و مرحله ی عبودیت به بالا، دوشنبه، شبِ سه شنبه، شب تولّد حضرت بقیةالله ان شاءالله مرحله ی عبودیت و بندگی تشریف می آورند و اینجا یك مقدار با آنها صحبت می كنیم و امتحان و این حرفها هم در كار نیست نترسید! همه اش خوشی و خوشحالی و بارك الله و تبریك است و ان شاء الله امیدواریم كه این دوستان زودتر به حضرت ولی عصر ارواحنافداه برسند نه اینكه در ظاهر یا در زمان غیبت، نه، شما لیاقت پیدا می كنید و پیدا كرده اید كه ان شاء الله اگر حضرتش تشریف آوردند بگویید آقا ما بنده ی خالص شما هستیم و دلمان را از غیر شما پاك كردیم و می خواهیم با شما باشیم، ” معكم معكم لا مع غیركم “، روز سه شنبه یعنی روز میلاد ان شاء الله از ساعت 9 صبح تا ظهر، نهارتان را می خورید و روزِ سه شنبه برای همه آزاد است. همه تشریف بیاورند، محدودیتی ندارد و انشاءالله ما جا داشته باشیم بقیه اش مسأله ای نیست و از همه تان ان شاء الله دوستان عزیزمان پذیرایی می كنند. شب چهارشنبه كه شب بعد از روز نیمه است، یعنی سه شنبه شب، مرحله ی جهاد تشریف می آورند، آنهایی كه در مرحله ی جهاد هستند تشریف می آورند پذیرایی بشوند، تشكّر بشود از آنها و ان شاء الله هر كدامشان لیاقت خوبی از خودشان نشان داده باشند مرحله شان بالا می رود و موفق خواهند بود. شب پنج شنبه، چهارشنبه شب مرحله ی محبّت و تقوا ان شاء الله تشریف می آورند به همین ترتیبی كه عرض كردم و پذیرایی می شوند، سخنانی برایشان در همین مرحله گفته می شود و ان شاءالله موفق خواهند بود. ببینید دو مرتبه می خوانم. دوشنبه شب عید میلادِ نیمه ی شعبان مرحله ی عبودیت، سه شنبه شب شانزده شعبان جهاد با نفس، چهارشنبه شب هفده شعبان محبت و تقوا، پنج شنبه شب هیجده شعبان صراط مستقیم، جمعه شب نوزده شعبان استقامت، شنبه شب بیست شعبان مرحله ی یقظه و توبه، خوب فهمیدید یا نه؟ از ساعت چهار به بعد- چهار بعدازظهر- می توانید تشریف بیاورید منتها مجلس ما از اوّل اذان شروع می شود، چون بعضی ها مسافرند ممكن است از بعضی شهرها بخواهند بیایند و از ساعت چهار می توانید تشریف بیاورید اینجا. ولی مجلس ما از نماز مغرب و عشاء شروع می شود یك سخنرانی بعد از نماز است و پذیرایی می شوید و ان شاءالله هر كدام خواستید تشریف ببرید مانعی ندارد. حتّی جا هم برای خوابیدن و استراحت در همین جا هست و از اذان مغرب دیرتر نیایند دوستان. چون محدودیت زمانی داریم، متوجّه باشید. و روز سه شنبه نیمه شعبان هم ان شاءالله از ساعت 9 تشریف بیاورند، مدّاحان زیادتری مثل امروز نباشد، این آقایان شعر خودشان گفته بودند ولی مدّاحان زیادتری تشریف بیاورند و اشعاری می خوانند و ان شاء الله خدا به من هم توفیق بدهد، به دوستان عزیزمان هم توفیق بدهد درباره ی معرفت امام عصر ارواحنافداه صحبت كنیم و ان شاءالله بعد نمازی خوانده می شود، پذیرایی می شوید. اینكه روزهای جمعه ما نماز را اینجا اقامه نمی كنیم بخاطر اینكه آقایان زودتر اگر می خواهند به نماز جمعه برسند، بروند ولی روز سه شنبه نمازِ جمعه دیگر نیست و اینجا نماز خوانده می شود و ان شاء الله بعد نهار میل می كنند، تشریف می برند. مسأله ای كه تذكّرش خوب بود و لازم بود و من یادم رفت، اینكه این برنامه فقط برای آقایان است، برای خانمها نیست. به جهت اینكه خانمها نه اینكه ما كنار بخواهیم بزنیم، خانمها متأسفانه مشكلاتی دارند كه بعضی مخصوصاً از شهرستانها كه می آیند، برایشان مشكل است آمدن، ما یك برنامه ی خاصّی برایشان ترتیب می دهیم، همانطوری كه در امتحانات ترتیب دادیم. دیگر اگر جمعه ی هفته ی بعدی، یعنی این هفته كه می آید هست. جمعه ی هفته ی بعدی دیگر تعطیل باشد برای همان شب تشریف می آورند. روز عید خانمها، جا بعید داشته باشیم در عین حال اگر بچّه هایشان را نیاورند، جای وسیعی پیدا بشود، همسایه ما تعمیراتشان تمام بشود انشاءالله، عیبی ندارد روز عید است تشریف بیاورند. رشته ی سخن از دستمان در رفت، من هم یك قدری سرما خورده ام فقط همین آیه را تلاوت می كنم ” هُوَ الَّذِی یصَلِّی عَلَیكُمْ وَ مَلَائِكَتُهُ لِیخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَ كَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً “(احزاب/44)، این جمله خیلی مهم است كه خدای تعالی به مؤمنین، آنهایی كه زمینه فراهم كرده اند، آنهایی كه باغشان را به اصطلاح ما شخم زده اند، آنهایی كه زمین باغشان را مهیا كرده اند و ایمان دارند خدا یك مهربانی خاصّی به آنها دارد و آن قنات آب كوثر را به طرف باغ آنها سرازیر می كند. این آیه خیلی عجیب است، خیلی مطلب دارد الان همه ی ما در ظلماتیم، این را بدانید، در ظلماتی كه نه در این تاریكی خدا را می بینیم، نه ائمه اطهار علیهم السلام را می بینیم، نه حقایق را خوب درك می كنیم و در ظلمات مطلقیم، هر كسی هم برای خودش یك چیزی تصور می كند، یك سلیقه ای اظهار می كند ولی این را بدانید اگر ان شاءالله زمینه ی تزكیه نفس را در خودمان بوجود بیاوریم و صلوات خدا بر ما نازل بشود و ملائكه كه ” إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا الله ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلَائِكَةُ ” (فصلت/30) ملائكه بر ما نازل بشود ان شاءالله از ظلمات به سوی نور خارج بشویم و نورِ الهی در دل هایمان می تابد و حكمت پروردگار به وسیله ملائكه بر ما نازل می شود و ما همه ی حقایق را درك می كنیم. ” یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیوتَ النَّبِی إِلَّا أَنْ یؤْذَنَ لَكُمْ ” (احزاب/53) در بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله داخل نشوید مگر با اذن. خانه های فرزندان پیغمبر صلی الله علیه و آله خانه ی پیغمبر صلی الله علیه و آله است بدون اجازه داخل نشوید، حالا اینجا من خیلی حرف دارم كه در محدوده ی سخنان خاندان عصمت علیهم السلام، در محدوده ی دستورات آنها شما داخل نشوید و از خودتان حرف درست نكنید، از خودتان معارفی بوجود نیاورید، نگویید خدا اینطور است، پیغمبر صلی الله علیه و آله اینطور است مگر آنچه كه از جانب پروردگار و ائمه اطهار علیهم السلام رسیده و اذن به شما داده شده كه بیان كنید. و بوسیله سخنانتان و بوسیله سخنانتان، پیغمبراكرم صلی الله علیه و آله را اذیت نكنید، حرفهای بیخود در وقتی كه پیغمبر صلی الله علیه و آله طعامتان داده، این همه غذای معنوی به شما داده، ” وَ لَا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ یؤْذِی النَّبِی “،(احزاب/53) وای به حال آنهایی كه كلمات غربی ها را می آورند كنار دینشان به بحث و گفتگو می گذارند، پیغمبر صلی الله علیه و آله حیا می كند از شما كه چیزی به شما بگوید، همه مان اسممان را مسلمان گذاشته ایم، می گوییم كه كلمات مثلاً سقراط و افلاطون اهمیت زیادی دارد. ولی كلمات خاندان عصمت علیهم السلام اهمیت ندارد،” إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ یؤْذِی النَّبِی فَیسْتَحْیی مِنْكُمْ وَ الله لَا یسْتَحْیی مِنَ الْحَقِّ ” یك روزی به خدا كه رسیدید خدا از حقّ حیا نمیكند، ” وَ مَا كَانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ الله “، به شما نرسیده كه پیغمبر صلی الله علیه و آله را اذیت كنید،” وَ لَا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِنْدَ الله عَظِیماً ” (احزاب/53)، ” إِنَّ الله وَ مَلَائِكَتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبِی یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً ” (احزاب/56)، در مسأله ی صلوات اینجا دو تا كلمه برایتان عرض كنم: اوّل اینكه اگر خواستید صلوات بفرستید، بلند بفرستید، همه تان بلند بفرستید، این یك. دوّم صلوات را با توجّه به اینكه از خدا دارید چیزی می خواهید بفرستید و سوّم اینكه بدانید صلوات بهترین اذكاری است كه در قرآن و در روایات و در همه جا هست. از ” لا اله الاّ الله ” بهتر، از ” لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم ” بهتر، از ذكرهای دیگر، همه اش بهتر. چرا؟ بخاطر اینكه هم در آن ولایت هست، هم دعاست كه مخ عبادتست و هم ذكر خداست. بنابراین این را به شما توصیه می كنم. من گاهی واقعاً از بعضی یك قدری مكدّرم، نماز می خوانم صلوات می خواهند بفرستند یك گوشه كاملاً معلوم است كه این دسته صلوات نفرستادند، یا مثلاً دو سه نفر از این طرف صلوات فرستادند، بعضیها بخاطر اینكه- خودم را می گویم- عمامه به سرم است صلوات بلند نمی فرستیم، بعضی ها بخاطر اینكه زیاد غذا خوردند صلوات بلند نمی فرستند، بعضی ها بخاطر اینكه شخصیتشان ایجاب نمی كند صلوات بلند نمی فرستند، آن روزهایی كه انقلاب می كردید تكبیر را من یادم است، خودم در یكی از این راهپیمایی ها بودم وقتی كه الله اكبر می گفتند، آنقدر من خودم الله اكبر گفته بودم كه صدایم گرفته بود. هیچ به فكر اینكه ما آخوندیم و عمّامه به سرمان است نبودیم، برای اینكه می خواستیم كاری انجام بدهیم. حالا هم اگر می خواهید كاری انجام بدهید رحمت پروردگار را به طرف خودتان و به طرف اولاد پیغمبر و پیغمبراكرم  صلی الله علیه و آله كه اجر رسالت پیغمبراكرم صلی الله علیه و آله است بدهید، باید صلوات را بلند بفرستید. چون امام علیه السلام فرمود كه ” ارفعوا ” صدایتان را بلند كنید به صلوات بر من، چرا؟ بخاطر اینكه ” تذهب بالنفاق “، نفاق را از بین می برد. حالا یك صلوات اینطوری بفرستید ببینم. 

” نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان یا الله و یا الله و یا الله و یا الله و یا الله و یا الله و یا الله و یا الله، یا رحمن یا رحیم، یا غیاث المستغیثین، یا اله العالمین یا ربّاه، یا سیداه، عجّل لولیك الفرج، عجل لمولانا الفرج ” خدایا ما خیلی عیدی طلب كاریم، دیروز، امروز، فردا، خود نیمه ی شعبان، پروردگارا همه اش را در یك ظرف بریز و آن فرج حضرت بقیة الله ارواحنافداه باشد، خدایا فرج امام زمان ارواحنافداه ما را برسان. گرفتاری های شیعیان علی بن ابیطالب علیه السلام را برطرف بفرما. امواتمان غریق رحمت بفرما. خدایا به آبروی ولی عصر ارواحنافداه همه ی این جمع را از یاران خوب امام زمان ارواحنافداه قرار بده، توفیق تزكیه نفس به همه مان مرحمت بفرما. خدایا شهداءمان با شهداء كربلا محشور بفرما. پروردگارا به آبروی امام عصر ارواحنافداه و به آبروی اباالفضل العباس علیه السلام حوائج این جمع را به وسیله باب الحوائج، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام برآورده بفرما. مرض های روحی مان شفا مرحمت بفرما. مریضهای منظور، مریض منظور الساعه لباس عافیت بپوشان. امواتمان غریق رحمت بفرما. عاقبتمان ختم بخیر بفرما. و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان.

 

لینک ویدیو در آپارات: 

کلیک کنید

 

۲۷ رجب ۱۴۲۶ قمری – ۱۱ شهریور ۱۳۸۴ شمسی – مبعث رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم،لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌلِمَنْكَانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَوَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً (احزاب / 21).

روزِ مبعث رسول اكرم صلي اللّه عليه وآله وسلم و روزِ عيد بزرگ مسلمانان جمعه كه متعلّق به حضرت بقيةاللّه است به همه ي شما تبريك عرض مي كنيم و اميدواريم زير سايه ي حضرت بقيةاللّه از همه ي بركات دنيوي و اخروي بهره مند گرديد. و وجود مقدّسش هميشه سايه ي مباركش بر سر ما باشد و براي هدايت مان ما را دستگيري كند. مناسب است كه امروز درباره ي حالات رسول اكرم صحبت كنيم ولي خوشبتخانه آياتي كه امروز و اين هفته اي كه گذشت همه تان تلاوت  كرديد يك مقدار زيادش مربوط به پيغمبراكرم و ارتباط ما با آن حضرت و تكليف زنهايي كه مايلند ارتباطي با رسول اكرم داشته باشند بوده است، همين آيه اي كه تلاوت كردم خداي تعالي مي فرمايد لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ، ما هر چه در امروز به عنوان تعظيم شعائر اسلامي جشن بگيريم و چراغاني كنيم و خوشحال باشيم شعائر اسلامي است كه فرموده است: وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِفَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ (حج / 32) كسي كه شعائر الهي را عظمت بدهد، بزرگ بشمارد نشانه ي تقواي دل اوست. اين بجای خود كه الحمدللّه مردم ما موفقند و شما هم موفقيد و مملكتي داريم كه امتحانشان را درباره ي ذي القرباي پيغمبر خوب داده اند و تنها مملكتي است كه اين شعائر را عمل مي كنند ولي اگر به سائر ممالك اسلامي كه شيعه در آنجا وجود ندارد و يا اگر وجود دارد دشمنان بر آنها مسلّطند اين اظهار محبّت را به اهل بيت پيغمبراكرم نمي كنند ولي از اين مهم تر كه در اسلام به آن اهميّت بيشتري داده شده اصل تقواست. خود تقواست، تعظيم شعائر اسلامي از ترشّحات تقواست. فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ؛ولي خود تقوا كه معنيش نگه داشتن خود از گناه و انحرافات و صفات رذيله است اهميّت بيشتري دارد و راه به وجود آوردن اين تقوا همان جمله اي است كه امروز تلاوت كردند و در هفته ي گذشته شما -طبعاً آنهايي كه مقيّد بودند و طبعاً همه تان مقيّديد- هفت روز يا هشت روز همين آيه را تلاوت كرديد. انشاءالله به حقيقتش متوجّه شده باشيد. لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ ببينيد اين آيه به اين صراحت لِمَنْكَانَ يَرْجُوا اللَّهَ براي كسي كه اميد خدا را دارد. از فرد فرد شما دوستان، چه در اينجا و چه در ساير شهرها اگر سؤال شود كه چرا مي خواهيد تزكيه نفس كنيد؟ طبعاً آنکه بر اساس صحيحي در اين راه قدم برداشته مي گويد مي خواهيم به خدا و لقاء پروردگار و اينكه آخرتمان، آخرت اولياء خدا باشد، باشيم. در اين آيه راه رسيدن به اين مقصد را خداي تعالي بيان كرده، لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ شما ببينيد پيغمبراكرم صلوات اللّه و سلامه عليه و آله كه امروز مبعوث مي شود چه صفاتي، چه خصوصياتي داشته كه ما بايد او را الگو قرار بدهيم. با شرح صدر كاملي چهل سال، با داشتن تمام علوم و حقايق، با داشتن قرآني كه بر او چهار مرتبه طبق آنچه كه قبلاً توضيح داده بودم نازل شده، با داشتن آن همه علم و دانش كه در همين دعاي ندبه خوانديد كه خداي تعالي علم ما كان و ما يكون را در او به وديعه گذاشته، با مردمي كه در احاديث و روايات و حتّي صريحاً در آيات قرآن گفته است كه اينها يك مردمان متعصّبِ نادانِ جاهلي بودند كه فرزندان خودشان را زنده در خاك مي كردند. مردم جاهلي بودند كه از شهرهاي مختلف كه به مكّه طبق رسوماتي كه بود مي آمدند و جهل آنها را مي ديدند نام آن زمان را، زمان جاهليّت گذاشته بودند. يعني زمان نفهمي، زمان ناداني، زمان بي بند و باري. اينقدر رسول اكرم شرح صدر داشت چهل سال با اين مردم زندگي كرد و چون از طرف پروردگارش مأموريّت نداشت با آنها با كمال مهرباني و امانتداري عمل فرمود تا آنجا كه او را امين ناميدند. همه تان شنيده ايد كه پيغمبر هنوز مبعوث نشده بود او را به عنوان امين معرّفي مي كردند. اين يك قدم، شما افرادي كه مي خواهيد به پيغمبر اقتدا كنيد لااقل، در مرحله ي اوّل با دوستانتان، هم كيشانتان، همسايگانتان، اقوام و خويشاوندانتان خوشرفتاري كنيد كه در ميان آنها معروف بشويد كه امينيد، خوبيد، پاكيد، راستگو و درستكاريد، همانطوري كه پيغمبراكرم اين چنين در مدّت چهل سال عمل كرد و خودش را معروف به اين جهت فرمود. دوّم در عبادتهايتان تا مي توانيد كاري كنيد كه ظاهرنمائي نشود. يك خلوتي داشته باشيد، با خدا مناجات كنيد. در خانه تان اگر يك اتاقي را انتخاب براي عبادت بكنيد لااقل ضرورت دارد. در آنجا برويد تنها با خداي عزيز حرف بزنيد، انس بگيريد و يك مقدار بين خود و خدايتان را خلوت كنيد. بعضي از مردم هستند حتّي سالكين الي اللّه در خانه با زن و فرزند، خارج خانه هم با مردم آنقدر مشغله ي بيهوده ي اجتماعي و خانوادگي دارند كه به خدا نوبت نمي رسد. اين دور است از كسي كه بايد سالك الي اللّه باشد. پيغمبراكرم چون مردم خيلي از او جدا بودند، فوق العاده منحرف بودند، وقتي كه مي خواستند خدا را بپرستند بُت مي پرستيدند. وقتي كه مي خواستند با اجتماع زندگي كنند با تكبّر و تبختر زندگي مي كردند. دروغ مي گفتند. به طرف مال دنيا بيشتر از هر چيزي حركت مي كردند، هيچ يك از صفاتشان با صفات پيغمبراكرم توافق نداشت. لذا آن حضرت در اين مدّت به غار حرا مي رفت، شما اگر به مكّه رفته باشيد مي بينيد كه غار حراء – قبلاً از شهر خيلي فاصله داشت، حالا كه نزديك شده باز از پايين كوه تا سر كوه خيلي راه است – آنجا مي رفت. يك غاري هم نبود كه اقلاً مثل غار اصحاب كهف، هفت هشت نفري را در خود جای بدهد، فقط يك نفر، آن هم رو به كعبه، آنهايي كه رفته اند مي دانند يك غاري است، جاي يك نفر كه نماز بخواند بيشتر نيست. آخر غار يك سوراخي است كه از همان جا مسجدالحرام ديده مي شود و لذا پيغمبراكرم به اعتقاد من نه با مسامحه با تحقيق عرض مي كنم كه قبل از بعثت به دستوراتي كه خدا در عالم قبل به او در قرآن داده بود عمل مي كرد و نماز را به طرف كعبه مي خواند. ولو اينكه وقتي مبعوث شد روي مصالحي يك مدتي رو به بيت المقدس يا قدس شريف نماز مي خواند و بعد به طرف كعبه برگردانده شد. فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ (بقره / 144) بنابراين پيغمبراكرم در آنجا اعمالش را انجام مي داد، با خدا در ارتباط بود و خدا بشكند قلم آنهايي را كه مي گويند پيغمبراكرم سواد نداشت، هيچ چيز نمي دانست وقتي جبرئيل آمد و گفت: اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِيخَلَقَ (علق / 1) آنجا تازه يك چيزي فهميد!اين كلامي كه من عرض كردم امام باقر، امام صادق، ائمه اطهار همه فرموده اند كه پيغمبراكرم با هفتاد زبان مي خواند و مي نوشت. امام صادق استدلال مي فرمايد، مي فرمايد: چطور ممكن است كسي كه كتابت ندارد، نمي نويسد و نه هم مي تواند بخواند چطور او به ديگران ياد مي دهد؟! هيچ وقت شده يك معلّم بي سوادي كه نه مي تواند بنويسد و نه هم بخواند اين را بفرستندش سر كلاس بگويند به بچّه ها چيز ياد بده؟! خداي تعالي در همين آيه اي كه تلاوت كردم مي فرمايد: لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَإِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْيَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ يتلوا يعني تلاوت مي كرد، مي خواند. وَ يُزَكِّيهِمْوَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ (آل عمران / 164) تعليم كتاب به آنها مي داد، تعليم نوشتن به آنها مي داد، تعليم خواندن به آنها مي داد. پيغمبراكرم همه ي علومي كه در دعاي ندبه هست و اودعته علم ما كان و ما يكون الي انقضاء خلقک همه را پيغمبر مي دانست و در آنجا اجازه ي بيان آنچه را كه مي داند به پيغمبراكرم داده شد و معني رسالت هم همين است. سنّي و شيعه نقل كرده اند كه پيغمبراكرم فرمود: كنت نبيّا و الادم بين الماء و الطين، من پيغمبر بودم، نبيّ يعني چه؟ يعني منبئ عن الله تعالی. از جانب خدا همه ي حقايق به او خبر داده شده و حتّي درباره ي علي بن ابيطالب، به علي مي فرمايد: كنت وليّا و الادم بين الماء و الطين، پيغمبراكرم تمام علوم را در همان لحظه اي كه خلقت شد خدا تعليمش داد. يعني در اوّل مخلوقي كه خدا خلق كرد. در بحارالانوار صدها روايت در اين باب و در كتاب ينابيع الموده اهل سنت و ساير كتب اهل سنت اين معنا آمده كه اوّل ما خلق اللّه نوري، اول چيزي كه خدا  خلق كرد نور من بود، به جابر مي فرمايد: نور نبيك يا جابر، اي جابر اوّل چيزي كه خدا خلق كرد نور پيغمبر تو بود. اول چيزي كه خدا خلق كرد روح مقدس رسول اكرم بود و لذا همان جا در همان لحظه اين ظرف را كه خلق فرمود علوم اوّلين و آخرين، هر چه كه بشريت و يا بلكه ماسوي اللّه به او نيازمند است از احكام و حقايق و معارف به پيغمبراكرم عنايت شد. از نظر مخلوقي وَ وَجَدَكَ ضَالًّاو از نظر اينكه با خدا بايد مأنوس باشد فَهَدَي (ضحي / 7) يك لحظه هم فاصله اش بيشتر نبود كه حالا بگوييد يك مدّتي پيغمبر گمراه بود بعد مثلاً فرض كنيد خدا هدايتش كرد. حرفهايي كه شبه سخناني كه سلمان رشدي در كتابش -خدا لعنتش كند- نوشته، شما مسلمانها و يا لااقل شما شيعيان معتقد نباشيد. خداي تعالي همه ي علوم را به او داد، فاتح لما سبق همه ي پيغمبران به او نيازمندند، همه ي مردم به او محتاجند، همه ي كائنات در تمام افلاك تنظيم احكامشان را پيغمبراكرم مي كند و خداي تعالي در شب قدر اين كار را انجام داد. لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (قدر / 3) چون اكثراً سخنان من را شنيده ايد متوجّه مي شويد چه عرض مي كنم. پيغمبراكرم همه ي علوم را مي دانست، بعد در غار حراء چه شد پس؟ در غار حراء فقط رسالت به پيغمبراكرم داده شد، يعني از سنّ چهل سالگي به او دستور داده شد كه آنچه كه مي داني بگو. بخوان، خواندن تنها كه در غار حراء فايده اي ندارد، براي مردم بخوان. به اسم خدايت بخوان، اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِيخَلَقَ، به اسم خدايي كه خالق است بخوان. كسي كه سواد ندارد چطور بخواند؟ چرا به او مي گويند: اِقْرَأْ، چه معنا دارد؟! در تمام كتب اهل سنت و شيعه نوشته شده كه پيغمبراكرم حتّي صاحب ينابيع الموده مي نويسد پيغمبراكرم به دليلي از قرآن اوّل موجودي بوده كه خلق شده، چون همه ي موجوداتي كه در عالم هستند يا تكويناً و يا تشريعاً بنده خدا هستند. پيغمبراكرم مأموريت پيدا مي كند از جانب پروردگار كه بفرمايد به مردم، مخصوصاً به مسيحي ها كه معتقد به اينند كه خدا فرزندي دارد كه بگو: قُلْإِنْ كَانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌفَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ (زخرف / 81) اگر براي خدا فرزندي هست من اوّل عابدم، اوّل عابد، اوّل مخلوق هم هست. چون همه ي مخلوقات بنده ي خدا هستند تكويناً يا تشريعاً، شما مي بينيد اين خورشيد تكويناً بنده ي خداست، يعني هر چه خدا امر مي كند همان كار را مي كند، اين معناي بندگي تكويني است. معني بندگي تشريعي اينست كه اختيار را داده به دست شما، ولي گفته نماز را اوّل وقت بخوان. شما مي خواهي مي خواني، نمي خواهي نمي خواني، اينجا معلوم است اختيار صددرصد در دست خدا در اينجا نيست. نه اينكه نيست، هست ولي خوب اجازه داده به شما كه يك لحظاتي، يك مدت كوتاهي تا حدّي اختيار داشته باشيد اين را مي گويند تشريعي. بنابراين موجودات عالم هستي همه شان، يا تكويناً و يا تشريعاً هم شما كه نمازت را نمي خواني فكر نكن باز بنده ي خدا نيستي، بدنت بنده ي خداست. خواسته سفيدپوست باشي، سفيدپوستي. خواسته مرد باشي، مردي، خواسته زن باشد، زن است. در اين تكوينيات كه بنده خدا هستي و لذا به بندگانش خدا خطاب مي كند:يَا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْلَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ (زمر / 53) اي بندگان من كه زياد گناه كرديد، همين گناهكاري كه زياد گناه كرده همين بنده ي خداست. حالا اگر از نظر تشريع بنده ي خدا نباشد از نظر تكوين بنده ي خداست. بنابراين رسول اكرم بنده ي كامل خدا و اگر مي خواهيد به خدا برسيد لِمَنْكَانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ، كسي كه اميد به خدا دارد، كجا مي روي آقا؟ سير الي اللّه مي كنم. چكاره اي؟ سالك الي اللّه هستم. اگر راست مي گويي لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة، يك كارواني حركت كرده دارد به جايي مي رود آنكه مي خواهد به خطر حتماً مبتلا نشود و حتماً به مقصد زودتر برسد هر چه بيشتر خودش را به رئيس كاروان نزديك مي كند چون او راه را بلد است، او همه چيز را مي داند اگر تو عقب افتادي، جدّي نبودي، پشت سر رئيس كاروان حركت نكردي ممكن است آن عقب ها گرگها حمله كنند  طبعاً وقتي حمله بكنند جلویي ها را كاري ندارند، آن كسي كه راه را بلد است به او نمي توانند كاري داشته باشند اين عقبي ها، آنهايي كه عقب مانده اند آنها را مي گيرد. أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ، نزديك بشويد به پيغمبر. مهم ترين چيزي كه امروز ما بايد درس بگيريم از بعثت پيغمبر، اينست كه به پيغمبر نزديك بشويم. همين امروز صبح خودم، عرض سلام به پيغمبراكرم كردم و گفتم: يا رسول اللّه لا اله الاّ اللّه. هر سال آدم بايد اين كار را بكند، شاهد باش. چون فرمود: قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحوا اگر با چشم دل نگاه كنيد شايد همين ساعتها بوده، پيغمبراكرم از كوه آمد پايين. جمعيت متوحش بودند، حالا به هر جهتي، من تاريخ نمي خواهم برايتان نقل كنم در كتاب رسول اكرم نوشته ام، مردم جمع شدند دنبال پيغمبر مي گردند تا آمد پايين، صدا زد قولوا لا اله الاّ اللّهدراين كلمه اي كه در اين ساعت ممكن است فرموده باشد خيلي حرف است، خيلي حرف است. كلمة التوحيد، كلمه ي وحدانيّت پروردگار است. كلمه اي است كه حضرت علي بن موسي الرضا در نيشابور وقتي كه فرمود و بيست هزار جمعيت نوشتند و خيلي صدا كرد سندش را هم سلسلةالذهب گذاشتند اين بود، لا اله الاّ اللّه خدا فرموده: لا اله الاّ اللّه حصني، حصن يعني يك ديوار محكمي، يك گره محكمي، يك چيزي كه انسان در پناهش از همه چيز محفوظ است اين را مي گويند حصن. حصن خدا، فمن دخل فی حصني، هر كه بيايد در اين حصار، در اين محفظه، امن من عذابي، فكرش راحت باشد ديگر خدا عذابش نمي كند. خوب اگر اينطور است ما روزي حاضريم هزارها لا اله الاّ اللّه بگوييم! بگو ولي معنايش را هم بفهم. لقلقه ي لسان نباشد، قُلْإِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَفَاتَّبِعُونِييُحْبِبْكُمُ اللَّهُ (آل عمران / 31) كي خدا شما را در حصار توحيد خودش قرارتان مي دهد؟ وقتي كه دوستتان داشته باشد، كي دوستتان دارد؟ وقتي كه شما پيغمبراكرم را اسوه ي خود قرار بدهيد، همين آيه شريفه لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ، يك اسوه ي بسيار خوب، هيچ مشكل ندارد. شما مسافرت مي خواهيد برويد، ماشين را در و ديوارش را نگاه مي كنيد، تايرهايش را نگاه مي كنيد، آيا اين سایيدگي نداشته باشد، در راه پنجر نشود، ما را معطل نكند باصطلاح راننده را يك بررسي مي كنيد كه اين دزد نباشد ما را برود در بيراهه، لختمان كند، همه ي اين كارها را مي كنيد. يعني يا طبيعتاً مي كنيد يا برايتان انجام شده يا خودتان بررسي مي كنيد. ما يك سفري در نجف بوديم مي خواستيم برويم كربلا، با اينكه بررسي كرديم حسابي ولي در عين حال ما را بردند مي خواستند در يك درّه اي در راه كربلا و نجف لختمان كنند. با اينكه بررسي كرده بوديم. اگر مي خواهيد به خدا برسيد خدايي كه قرآن را بر شما نازل كرده و اعجاز قرآن را شما در بحثتان خوب فهميديد و قرآن را معجزه مي دانيد و اين قرآن معجزه مي گويد اگر مي خواهي سالم به مقصد برسي برو در اين حصن حصين، حصن حصين چه هست؟ دو چيز است. اني تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتي، يكي كتاب خداست.اين قرآن است. قرآن آيات متشابه دارد، حالا آيات محكمش هم زياد ما نمي فهميم ولي آيات متشابهش را لااقل نمي فهميم وَ مِنهُ آياتٌ مُحکَمات وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌكه چه؟ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌفَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُاِبْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ (آل عمران / 7) براي اينكه پدر شما را در بياورند يك آياتي مي آورند در كار كه مايه ي فتنه بشود. مايه ي بدبختي تان از يك جهت بشود از يك جهت هم با زحمت از آن بيرون بياييد. آنهايي كه اهل معنويّت باشند و خدا دستشان را بگيرد با زحمت از اين آيات متشابهي كه ديگران القاء كرده اند در مي آيند و آنهايي هم كه نه، سرشان را مي اندازند پايين و پيروي شيطانند و شيطان سيرتان آنها ديگر در نمي آيند. اينطوري است، پس بنابراين چكار بايد كرد؟ ثقلين گفته اند، نگفته اند ثقلٌ، ثقلين معني اش اين است كه دو ثقل است. لم يفترقا اينها هرگز از هم جدا نمي شوند، ما ان تمسّكتم بهما نمي گويد ما ان تمسّكتم به، ما ان تمسّكتم بهما لن تضلوا ابدا اگر به هر دوي اينها تمسّك كنيد هرگز گمراه نمي شويد. اينها كه هستند؟ تا زماني كه خود پيغمبراكرم بودند كه خودشان، معلّم قرآن، مفسر قرآن، بيان كننده حكمت قرآن، والاّ مردم عرب زمان رسالت پيغمبراكرم خوب آنهايي كه ايمان آورده بودند ديگر لازم نبود كه قرآن را تعليمشان مي داد، لازم نبود كه يُعَلِّمُهُمُ الْحِكْمَةَ به مردم حكمت ياد بده. اين قرآني كه شما مي بينيد خدا شاهد است كه اگر هشتاد سال رويش كار كنيد باز وقتي كه دو مرتبه نگاهش مي كنيد مي بينيد يك مطالبي جديدي به دستتان آمد. خدا رحمت كند مرحوم آيت اللّه بروجردي تخصص ايشان در فقه بود و در فقه هم اين جمله را مي گفتند كه من مكرر دوره ي فقه را براي طلاب بيان كردم، سال آخر عمرشان چون من يك مقداري، يك مدتي درس ايشان مي رفتم من سنّم ايجاب نمي كرد كه چهل و چند سال قبل باصطلاح چند دروه از فقه ايشان را ديده باشم. ايشان آنجا مي گفتند شايد سال آخر يا سال قبل آخر بود كه من ديشب فكر مي كردم كه حالا من اين همه درس فقه گفتم ديگر احتياج به مطالعه ندارم ديروز آمدم درس گفتم، ديدم نه، احتياج به مطالعه دارم. ديشب مطالعه كردم يك مطالبي بعد بيان فرمودند مربوط به روز قبل بود كه روز قبل چون مطالعه نكردم اينها اشتباه بود. ببينيد، اين آيات احكام الهي، يك بخش شايد حتّي ضعيف قرآن است آيات احكام. قرآن يك چنين چيزي است، بايد تعليم حكمتش را پيغمبراكرم به مردم بدهد. بعد از پيغمبر چون اين روايت را خود پيغمبر در اواخر عمرشان فرمودند اني تارك فيكم الثقلين بعد از پيغمبر، عترت است. اي كاش ما زمان اهل بيت عصمت و طهارت مي بوديم، اي كاش به شما مردم به تمام مردم دنيا بفهماند خداي تعالي كه وجود مقدس امام عصر چقدر براي رهبري مردم و فهميدن حقايق قرآن اهميّت دارد. ما الان مثل آدم هاي كر و كوري هستيم كه با دست كشيدن به اين طرف و آن طرف يك چيزي مي فهميم. در يك تاريكي، در يك طويله تاريكي فيل را گذاشته بودند. رفتند مردم فيل را ببينند. آمدند دست كشيدند يكي دستش به پاي فيل رسيد، يكي دستش به گوش فيل رسيد، يكي دستش به پشت فيل رسيد. آمدند بيرون با هم اختلاف، هر كسي يك چيزي مي گفت. آقا فيل چطوري بود؟ يكي مي گفت مثل بادبزن بود، او دستش به گوشش رسيده بود. يكي مي گفت مثل تخت بود، يكي مي گفت مثل ستون بود. اختلافاتي كه الان ما داريم همه اش بر اساس همين است. دور شديم از قرآن و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام، بخصوص ما كه دور مكاني هم هستيم. آدرس امام زمانمان را نمي دانيم، ارتباطي نداريم. اگر يك وقتي هم كسي خدمت حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه مي رسد با اجازه ي خود حضرت است، با اختيار خود حضرت است، گاهي به انسان مهلت نمي دهند كه آدم، آقا را بشناسد حتّي، اين كه ملاقات نشد. حتّي به انسان اجازه نمي دهد -خود آقا!- اجازه نمي دهد كه سؤالاتش را بكند، همه سؤالاتش را فراموش مي كند. مي گويد من مشرف شدم حرم حضرت رضا، ديدم حضرت آنجا هستند. هر چه فكر كردم كه من يك مشت حاجت داشتم، چه بود؟ يادم نيامد. گفتم: آقا، معروف است كه اين ني قليان كه در آب است اگر بيفتد در آب، پول گيرش مي آيد انسان، راست است؟ حضرت گفتند: شايد! همين اندازه استفاده كردم بعد هم تشريف بردند. من اگر خدمت امام زمان رسيدم، حوائجم را مي گويم، چه مي كنم، چه مي كنم اختيارش دست تو نيست، چه رسيدنش چه نرسيدنش، آن هم كه گفته اند تكذيبش كنيد كسي است كه بگويد من مي روم خدمت حضرت و همه ي سؤالات شما و حوائج شما و حوائج خودم را مي گيرم و مي آيم اين را تكذيبش كنيد. امّا اگر خودبخود آقا يعني خواستند كه با شما يك ملاقات كنند حالا براي اينكه ايمانتان تكميل بشود يا براي اينكه چشمتان روشن بشود آن هم در يك محدوده اي، اين هر كه بگويد اين هم نيست، قدرت امام زمان و اختيار امام زمان را منكر شده و اين هم غلط است. اين را خوب ياد داشته باشيد، همه تان بدانيد اگر كسي گفت فلاني گفته ارتباط با امام زمان ممكن است، ارتباط نيست، ربط است از طرف امام زمان، اختيار هست، امام زمان صلوات اللّه عليه تشريف دارند و كسي را بخواهند انتخاب كنند گاهي يك سنّي ناصبي را انتخاب مي كنند گاهي يك شيعه خوب را. حتّي در زمان غيبت صغري علماء بسيار بزرگي بودند مثل شيخ صدوق، مثل شیخ مفيد، امثال اينها، علماء بزرگي بودند مثل شيخ كليني صاحب كافي، اينها را انتخاب نكرده حضرت، اختيار دارد. مصالح را منظور مي كند، رفته يك روغن فروشي به نام حسين بن روح در بازار بغداد او را به عنوان نائب خاصش انتخاب كرده. اختيار دست آنهاست. با تقواي ما، ما علماء گاهي اينطوري مي گوييم، مي گوييم: من با اين همه تقوا و علم و عمامه و عبا چرا بايد من خدمت امام زمان نرسيده باشم و فلاني با آن هيكل قناسش خدمت حضرت رسيده باشد؟! پس نمي شود خدمت حضرت رسيد! اعلام هم مي كند. اين حرفها نيست، اختيار دست آقاست. هست آقا يا نيست؟ اگر هست اختيار دارد يا ندارد؟ اگر هست و اختيار دارد خوب خودش انتخاب مي كند. بعضي ها ممكن است يك دفعه هم خدمت حضرت نرسند. خيلي هم خوبند، آدمهاي خوبي اند. ضرورت ندارد، ضرورت ندارد كه شيخ صدوق خدمت حضرت برسد. دارد كار خودش را مي كند، راه خودش را دارد مي رود، خيلي هم آدم خوب و سر براهي است. حالا مصالحي، حالا نمي خواهم بگويم هر كه هم خدمت حضرت رسيد او ايمانش ضعيف بوده. نه، مصالحي را منظور مي كند حضرت بقيةاللّه.  چه کسي می گويد این حرف غلط است؟ كه مي تواند بگويد اين حرف كه عرض مي كنم غلط است؟ خيلي ها هم رسيدند خدمت حضرت، بنابراين ثقلين، هم ثِقلين خوانده شده هم ثَقلين، فكر نكنيد ثِقلين كسي خواند غلط است.     من يك روز هم بحث كردم. تارك فيكم الثقلين، دو چيز بزرگ سنگين، به اينها متمسك بشويد. اگر به اينها متمسك شديد  لن تضلّوا، الان چطوري ما متسمك بشويم؟ تمسك هم يعني دست به ضريح اينطوري بچسباني اين معناي غلطي است براي تمسك، يعني پيروي آنها باشي، با آنها باشي، معكم معكم لا مع غيركم هر چه به گوشتان رسيد اگر از قرآن است كه صدق اللّه العلي العظيم اگر از روايات است ببين از كه مي شنوي، اگر از آدم درستي مي شنوي و سندش هم صحيح است باز هم صدق اللّه العلي العظيم و صدق رسوله باز هم مال آنهاست. همینها را پیدا کنید. سخنان ديگران را بريزيد دور، به شرط اينكه -سخناني كه مي گويم: فاضربوه علي الجدار، بريزيد دور- غير از قرآن و روايات باشد. اگر ترجمه قرآن و روايات و برداشتي از قرآن و روايات باشد كه خوب شما هم عقل داريد آيات را مي بينيد، استفاده اي از آن آيات را هم خودتان مي توانيد نگاه كنيد. من به همه تان سفارش كرده ام حالا نمي دانم چقدر عمل مي شود چون همه در قم بايگاني مي شود تا آخر اين برداشتها، كه شما هم برداشتتان را بنويسيد، بفرستيد براي ما، ما شايد از شما استفاده كنيم.

أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ اسوه ي خوبي پيغمبر برايتان باشد، اگر مي خواهيد به سوي خدا حركت كنيد، اگر مي خواهيد سالك الي اللّه باشيد لِمَنْكَانَ يَرْجُوا اللَّه، اگر كسي خدا را مي خواهد، اگر كسي مي خواهد اميدي به خدا داشته باشد، اگر مي خواهد به خدا برسد، اگر سالك الي اللّه هست،  وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ روز آخر را هم – آخر نه اينكه بعدش ديگر روزي نيست – نه، يك روز بسیار طولاني كه تا خدا خدايي مي كند اين روز ادامه دارد، روز هم هست. شب تاريك نيست. روز قيامت گفته اند، يعني انسان همه چيز را جلوي چشمش مي بيند، همه ي حقايق را مشاهده مي كند، از اين جهت آخرت را، قيامت را، روز گفته اند. وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً، و ياد خدا را كه زياد هم ياد مي كنند، آخر ما بنشينيد حساب كنيد ببينيد چقدر به ياد خدا هستيد، همين الان، همين ما! چون تحت تأثير گوشمان، چشممان، لمسمان، ذائقه مان و امثال اينها واقع مي شويم كم ياد خدا هستيم. حتي بعضي ها مي گويند ما در نماز چكار كنيم به ياد خدا باشيم؟ خيلي حرف است كه در نماز هم گاهي به ياد خدا نيستيم. اين شخص اگر مي خواهد به اين مسائل برسد اسوه ي حسنه اش پيغمبراكرم است كه امروز مبعوث شد. بعثت از اين جهت بسيار مايه ي خوشحالي است و عيد بزرگي است كه خداي تعالي در قرآن مي فرمايد: لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ، كفّار اينقدر ارزش ندارند كه خدا حتّي منت به آنها بگذارد. آخر منّت گذاشتن هم بر سر كسي بايد يك ارزش طرف داشته باشد، بفهمد، سرش بشود، شما يك سفره اي انداختيد همه آمده اند. يك عده اصلاً نه شما را مي شناسند، شكم را فقط مي شناسند. به اينها آدم بگويد اگر دم در بگوييد ببين ما چه سفره اي برايت انداخته ايم، چون نمي شناسد و نمي فهمد يك فحش هم ممكن است به شما بدهد. آقا شكممان را به آن برسيم. مؤمن بايد باشيد، عَلَي الْمُؤْمِنِينَ، اگر مؤمن نيست منّتي هم خدا به او، اصلاً لايق اين نیست كه منّت به او بگذارد خداي تعالي، بعد از ايمان، بعد از اينكه مؤمن شدي لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ، حالا اقتدا كن به اسوه حسنه، والاّ هيچ وقت ابوسفيان یا معاويه به او نمي گويند اقتدا كن به پيغمبر، چون نمي كند. گفته اند ولي او لايق اين جهت نيست. لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ، لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ، والاّ مي فرمود علي الناس، والاّ مي فرمود مثلاً علي البشريه، فرموده عَلَي الْمُؤْمِنِينَ، إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مؤمنيني كه چه کسانی هستند؟ مثل جعفر، مثل علي بن ابيطالب، مثل خديجه از همان روز اوّل خدا منّت گذاشت. الان هم شما اگر بدانيد امام زمان را خدا بفرست بر ما منّت گذاشته، امّا كفاري كه آن سر دنيا دنبال كارهاي زشتشان هستند نمي فهمند كه اين لازم است يا لازم نيست. وجود امام عصر ارواحنافداه را با وجود يك ابرقدرتي فرق نمي گذارند. عَلَي الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفَسِهِمْ بعضي از قراء خواندند، بعضي ها هم خواندند مِنْ أَنْفُسِهِمْ، مِنْ أَنْفُسِهِمْ معنايش اينست كه از خودتان، قُلْإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ (كهف / 110)قيافه شما را دارد، وقتي پيغمبراكرم مي نشست دائره كه مي نشستند يك نفر از خارج مي آمد نمي شناخت كه پيغمبر كدام يك از اينهاست. فرقي با ديگران نداشت. اگر مِنْ أَنْفَسِهِمْ، از نفيس ترين خانداني كه در آن زمان بوده اند. من يادم است اوّل كتاب سيوطي كه مي خوانديم آنجا يك روايتي مال سنّي ها هم هست ولي خوب، كه خداي تعالي وقتي بشر را خلق كرد نگاه كرد از ميان بشر قريش را انتخاب كرد، از ميان قريش بني هاشم، از ميان بني هاشم هم من را انتخاب كرد فلم ازل خياراً من خيار، يكسره من اختيار شده از سوي اختيارشده ها هستم. خاندان پيغمبر يك خاندان نفيسي بودند. شما فكر نكنيد سيادت از پيغمبر و از علي بن ابيطالب به سادات رسيده اصل ريشه اش از هاشم بوده. هاشم سيّد قريش بوده، سيّد بني هاشم بوده، لذا عباس عموي پيغمبر هم سيّد است كه زكات نمي شود به او داد، به فرزندان عباس هم نمي شود زكات داد و خمس مي شود به آنها داد. منتها خوب آن سيادت با اين سيادتي كه كسي از اولاد فاطمه ي زهرا باشد خيلي اهميّتش بيشتر است. اصلاً قابل مقايسه نيست، هي تشديد شد، تشديد شد مثل اينكه يك سنگي را شما پيدا كنيد يك قدری طلا داخلش داشته باشد اين طلاهايش را بكنند، در آورند، هي نابش كنند، چند عيارش كنند، كاملش كنند بعد تحويل بدهند. يعني آن فرزندان حضرت زهرا نخبه ترين ساداتند كه حتّي فرزندان علي بن ابيطالب از نسل مثلاً حضرت اباالفضل العباس  اين طور نيستند. خيلي بخاطر فاطمه ي زهرا به سادات كه از اولاد علي و فاطمه هستند اهميّت داده شده. اميدواريم كه امروز اين روز عيد عزيزمان، عيد شريفمان كه خداي تعالي بر ما منّت گذاشته و پيغمبراكرم را مبعوث كرده و بعد هم علي بن ابيطالب بهترين خلق خدا بعد از پيغمبر را امام ما قرار داده و الان هم تنها مملكتي كه نام مقدس امام عصر در سراسر آن طنين مي اندازد بدون تقيّه، در آن مملكت ما را قرار داده و انشاءالله سوّمي اش هم انجام مي شود و آن اينست كه انشاءالله حضرت بقيةاللّه تشريف بياورند و همه مان را زير سايه خودشان قرار بدهند متي ترانا و نراك، كي مي شود آقاجان كه ما تو را ببينيم، تو هم ما را ببيني، متي ترانا و نراك و قد نشرت لواء النصر تری پرچم نصر را كه دارد در بعضي روايات كه روي پرچم امام عصر نوشته: نصر من اللّه و فتح قريب،  اترانا نحفّ بك، خيلي جمله عجيبي است. آيا مي شود، مي بينيم آن روزي را كه ما دورت جمع شده باشيم، نحفّ بك، يعني دورت باشيم و أنت تأمّ الملأ  تو آقاجان تمام شخصيّتهاي بزرگ، ملأ به معناي شخصيتهاي بزرگ دنيا، تأمّ الملأ امامت همه را به عهده گرفتي، لقد ملأت الارض عدلادنيا را پر از عدل و داد كرده باشي و اذقت اعدائك هواناً و عقابا دشمنانت را به تعبير ما پدرشان را در آورده باشي، هوان و عقاب متوجّه آنها كرده باشي. حالا ما چه مي گوييم؟ مي گوييم: الحمدللّه رب العالمين، و نحن نقول الحمدللّه رب العالمين، خدايا شكر، اجدادمان، حتي انبياء، حتي امام صادق نشسته بود و اشك مي ريخت و به اميد يك چنين روزي بود، مي شود آقاجان؟ قربانت برويم. روز جمعه است. أنت الكريم من اولاد الكرام و مأمور بالضيافة و الاجاره فاضفني و اجرني صلوات اللّه عليك، پيغمبراكرم فرمود: أكرم الضيف ولو كان كافرا، آقاجان ما مي دانيم كفران كرديم، كفران نعمتهاي الهي را كرديم ولي اكرام مان بكن، امروز به ما عيدي مرحمت كن و خودت اگر يك كلمه خدا به او اجازه بدهد كه بگويد خدايا ديگر فرج من را برسان به خودش قسم خدا فرجش را مي رساند. امروز عيدي ما را اين قرار بده. خدايا به آبروي امام عصر قسمت مي دهيم همه ما را از اصحاب و ياوران خوب امام زمانمان قرار بده.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، پروردگارا به اسم اعظمت كه از نظر اهل معنا وجود مقدس امام زمان است قسمت مي دهيم الان فرج امام زمان ما را برسان. همه ي ما را از بهترين اصحاب و ياورانش قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضي بفرما. خدايا به آبروي رسول اكرم ما را مسلمان واقعي قرارمان بده. به آبروي رسول اكرم قسمت مي دهيم ما را به فرزند عزيزش حجة ابن الحسن برسان. خدايا پيغمبر را براي ما اسوه، اسوه ي حسنه قرار بده. خدايا ما را به لقاء خودت، به لقاء روز قيامت با راحتي و بدون حزن برسان. پروردگارا خدمتگزاران به دين، خدمتگزاران به اين مملكت شيعه نشين به آبروي ولي عصر همه ي آنها را ياري بفرما. دشمنان اين مملكت را ذليل بفرما. پروردگارا به آبروي ولیعصر قسمت مي دهيم مرض هاي روحي مان شفا مرحمت بفرما. مريضهاي بدني، مريضهاي منظور، مريض منظور، مريضه منظوره الساعه لباس عافيت بپوشان. امواتمان، شهدامان غريق رحمت بفرما، عاقبتمان ختم بخير بفرما، و عجل في فرج مولانا.

 

لینک ویدیو در آپارات : 

کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۰ رجب ۱۴۲۶ قمری – ۴ شهریور ۱۳۸۴ شمسی – شرح حالات مرحوم حاج ملاآقاجان

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواحُ العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم،

بسم اللّه الرحمن الرحيم

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اِتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَ الْمُنَافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً ٭ وَ اتَّبِعْ مَا يُوحَي إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً ٭ وَ تَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ وَ كَفَي بِاللَّهِ وَكِيلاً (سوره احزاب / آيات 1 – 3)

همانطوري كه همه تان مطّلع هستيد امروز كه بيستم ماه رجب است. روزِ رحلت مرحومِ آقاي حاج ملاآقاجان زنجاني است كه به گردن مان حقّ دارد و همانطوري كه ميدانيد جمعيّت زيادي ديروز و ديشب در زنجان براي بزرگداشت چهل و نهمين سال رحلت ايشان، اجتماع كردند و اينجا معلوم ميشود كه حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه چگونه معزّ الاولياءست.

يك فردي كه در روز رحلتش من در زنجان نبودم، نجف اشرف مشرف بودم از دنيا كه رفته بود شايد عدّه اي محدودي تشييعش كردند و در قبرستان عمومي بسيار غريبانه و مظلومانه او را به خاك سپردند ولي هر سال كه بر سالگردش مي گذرد ميبينيم محبّت مردم، استقبال مردم نسبت به ايشان بيشتر مي شود و من به خصوص هيچ سال از اين همه سال موفق نبودم كه چنين روزي كنار قبر ايشان باشم و بعضي از سالها عمداً نمي رفتم كه بعضي افراد ظاهرِبين پست مي گويند فلاني محرّك اين جمعيّت است و مسجد اعظم يا حسينيه اعظم زنجان به خاطر او، مملوّ از جمعيّت و صدها و بلكه هزارها جمعيّت مثل ديروز و ديشبي اطعام ميشوند و اظهار محبّت ميكنند.

من فكر ميكنم چون از كلمات خود آن مرحوم است كه ظهور اصغر، شروع شده و همين كه مردم ناخودآگاه يا خودآگاه به طرف اظهار محبّت نسبت به حضرت بقيةاللّه هستند و حتّي كاري ميكنند كه روسا، رئيس جمهورشان توجّه به حضرت وليعصر ارواحنا فداه اگر داشته باشد بيشتر مردمي و مورد علاقه مردم واقع ميشود.

گاهي بعضي از افراد كه خدا انشاءالله هدايتشان كند رفتار شما دوستان عزيزمان را بخصوص در اين ماههاي اخير كه امتحاني يا سميناري يا گردهمايي باشكوهي براي شما بوده ديدم يك كسي نوشته كه: تزكيه نفس شكم سير شدن است! تزكيه نفس كار و كوشش كردن است.

تزكيه نفس – اينهايش را من ديگر ميگويم – مثل الاغ كار كردن و هيچ نفهميدن و شب در يك طويله اي استراحت كردن است!

از انسانيّت هيچ خبري نيست كه حتّي مينويسند، حتّي در سايتها تذكّر ميدهند! ولي، خدا را شكر كنيد كه شما با قرآن آشناييد، شما با كلمات خاندان عصمت آشنائيد، شما جزء آنهايي هستيد من در اين امتحانات فهميدم كه خداي تعالي ميفرمايد در اوائل قرآن ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًي لِلْمُتَّقِينَ ٭ اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ (بقره / 3 – 4).

يا، نستجير باللّه اسلام و قرآن در زمان ما كناري برود و يا اينكه اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ شماييد كه بوجود مقدّس حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه ايمان داريد، به آن حضرت متوسليّد، اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ… مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ از آنچه كه از خوان احسان مرحوم حاج ملاآقاجان رحمةاللّه عليه – شايد بعضيها خيال كنند به وسيله ي من- من بچّه ي خردسالي هستم كه سفره ي او را براي ضيافت شما پهن ميكنم، ديده ايد در جلسات مهماني بخصوص اگر مهماني خصوصي باشد، يك بچّه مي آيد سفره پهن ميكند غذا را از پشت پرده ميگيرد، در سفره ميگذارد و ميهمانان عزيز از آن استفاده ميكنند، نقش من بيشتر از اين نبوده – او از مواليانش هر چه بوده گرفته كه يك مردي كه از نظر ظاهر شايد او را عالم كه نميدانستند بماند يك مرد معمولي كشاورز تصوّرش ميكردند، پشت پرده بود، غذاهاي معنوي، حكمتهاي الهي را من بچّه بودم، ظرفيّت نداشتم، ظرف من كوچك بود ولي در عين حال هر چه ميتوانست و من قدرت داشتم به دست من ميداد و من در اين سفره ميگذاشتم كه يكي از اين سفره ها كتاب پرواز روح است.

اين كتاب پرواز روح من اگر بخواهم خودم بگويم چون به من ميرسد، كسي ديگري شايد كمتر اطّلاع داشته باشد، كتاب پرواز روح درباره ي مسائل اختلافي بين شيعه و سنّي نوشته نشده، ولي خانواده هايي از سنّي ها را شيعه كرده و معتقد به امام زمان علیه السلام نموده كه همه ي اينها محفوظ است.

افرادي كه اصلاً مذهب پوچِ بدون هيچ ارزشي داشته اند – نميخواهم اسم ببرم چون بحمداللّه نامشان لااقل در ايران محو شده – اينها مسلمان شده اند. دهها يا صدها و يا هزارها بي ايمان بوسيله اين كتابي كه سي و نه مرتبه تجديد طبع شده، به اسلام و معنويت و حقيقت گرايش پيدا كرده اند اين تمامش بخاطر آن وجود مقدس ميزباني است كه از دست مولايش مواد خام را گرفته و پخته و خوشمزه قرارش داده و به دست كودكي مثل من داده تا در ميان سفره تان بگذارم.

لذا زياد نقل كردهاند حتّي در جزوهاي من ديروز ديدم كه به مناسبت سالگرد ايشان نوشته بودند كه مكرّر سر مرقدش او را با بدن معمولي ديده اند و شايد در مجلسمان افراد زياد متعددي باشند و اين مشاهده را كرده باشند و او كراماتي از خود نشان داده، نه سيّد بوده، نه امامزاده بوده، نه يك فرد معروف جهاني بوده نه يك نابغه ي اصطلاحي بوده، نه يك كاشف دنيوي بوده بلكه يك فرد الهي بود. است.

گاهي به ايشان عرض ميكردم كه چرا فلان كار را نميكنيد؟ – يك كاري بود كه الان خودم خجالت ميكشم که بيان كنم – ميگفت: ميترسم اين دماغم – ميزد به دماغ خودش – باد و غروري پيدا كند و من را از خدا دور كند.

ما در هفته ي گذشته روز جمعه دوستان جمع شده بودند در تهران، بسيار عالي سخن گفتند آنهايي كه مقاله شان خوب بود. بعضي هنوز يكي دو سه ماه بيشتر از مدّت ورودشان به مراحل تزكيه نفس نگذشته بود آن چنان مسائل علمي كه گاهي مورد اشكال بعضي از دانشمندان است بيان ميكردند و بازش ميكردند و توضيح ميدادند كه من تعجّب ميكردم تا چه برسد به آنهايي كه مراحل بالايي دارند و بسيار من در اين مدّت خوشحال شدم و به روح پر فتوح مرحوم حاج ملاآقاجان، كه من نه حجةالاسلامش ميگويم در امروز و نه آيت اللّه، چون اينها، اين اسامي اصطلاحي براي اين وليّ خدا كم است بلكه همان جمله اي كه أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ (يونس / 62).

يك سال دقيقاً قبل از رحلت ايشان روز بيستم رجب بود، با هم در كربلا بوديم، صبحي ايشان آمد به من گفت: من اينجا ميمانم. گفتم خوب است، ما هم براي تحصيل ميرويم نجف هفته ایي يك دفعه كه براي زيارت حضرت ابيعبداللّه الحسين علیه السلام مي آيم شما را زيارت ميكنم.

فرمود: نه اينطور! من اينجا امروز از دنيا ميروم! من به ايشان گفتم، چون ايشان … ، بقيّه مطالب را در كتاب بخوانيد نميتوانم بگويم چون حالم عوض ميشود، عقده گلويم را گرفته است.

سال بعد ما در نجف بوديم صبح جمعه اي بود چند روز بعد از بيستم رجب، يكي از علماي مشهد بسيار مرد بزرگواري بود آمد به من گفت كه ديشب من در صحن مطّهر ابيعبداللّه الحسين علیه السلام حاج ملاآقاجان را ديدم مدّتي هم با هم صحبت كرديم. ميشناختش. ايشان (حاج ملا آقا جان) به من فرمودند: خانه عوض كرده ام، آمدم يك زيارت دوره اي بكنم بروم. من گفتم دوستان – چون من را چون فرزندش ميدانستند – تلگرافهاي تسليتي به من زده اند، ايشان از دنيا رفته است. گفت بي خود ميگويند از اين شايعات زياد است.

چيزي نگذشت شايد چند دقيقه ایي، نيم ساعتي، يك شخصي بود از ارادتمندان ايشان، آمد وارد منزل ما شد رو كرد به من و گفت تسليت عرض ميكنم. گفتم: براي چه؟ گفت: براي وفات مرحوم استادتان. گفتم: ايشان ميگويند ديشب در حرم، در صحن ابيعبداللّه الحسين او را ديده اند. اين آقاي حاج آقا مصطفي گفت من هم ديدم. من از دَر قبله وارد صحن شدم ايشان داشت خارج مي شد مثل نسيمي به من خورد و از من عبور كرد. ولي من در تهران فاتحه ايشان رفتم، مسلّم است كه ايشان از دنيا رفته اند و اين روح مطّهر اين بزرگوار بوده است. خيلي عجيب است كه در صحن براي زيارت حضرت سيدالشهداء آمده است.

من خودم چند شب بعد در عالم رؤيا ديدمش گفتم: كجاي بهشت هستي؟ فرمود: من دربان حضرت سيّدالشهدايم.

آقايان، همه آنچه كه در دنيا داريد ميبينيد دروغ است و همه ي آنچه در قرآن نوشته راست است. آنهايي ارزش دارند كه اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ، مرگ شما دروغ است! عجب! و انّ الموت الحق، ولي اينطوري كه تو فكر ميكني مرگ را، اين دروغ است. آخرين منزل هستي قبر نيست كه مينويسيد آخرين منزل هستي اين است. رفت ديگر بين ما نيست، دروغ است. رفت و بين ما هست، در ميان ما هست.

ايشان از خودش ميگفت به من، اوّلِ آزادي انسان وقتي است كه ميميرد. اوّلِ حيات انسان وقتي است كه امتحانش را داده، نمره ي بيست گرفته، سرافراز بين جمعيّت خوبان آمده است.

ما فكر ميكنيم كه مُرديم و رفتيم زير خاك و آن زير قبر داخل آن تاريكي ها مار و عقرب ها هم ريختند به جانمان و مسأله تمام شد. اينها دروغ است، هر چه كه در قرآن هست چون كلام حقّ است راست است.

خوب شما دربان حضرت سيدالشهداء هستيد. بله، دربان دارد حضرت سيدالشهداء، افتخار ميدهد به بعضيها كه دربانش باشند. شما چرا تزكيه نفس ميكنيد؟ چرا نام امام عصر را ميبريد؟ چرا مسلمانيد؟ چرا انسان و عاقليد؟ جواب اين چراها همه اش اين است كه حيات ابدي داريد، زندگي هميشگي داريد.

شما را به خدا اين را براي خودتان امتحان فكري قرار بدهيد كه اگر الان به شما از جانب پروردگار وحي برسد و يقين كنيد هزار سال زنده ايد بيشتر خوشحال ميشويد يا آنچه در قرآن آمده كه هميشه خواهيد بود؟ فكر ميكنم آن هزار سال را بيشتر خوشحال بشويد. چرا؟ بخاطر اينكه اين را زياد شنيده ايد، از اين حرفها زياد شنيده ايد! خيلي بد است!

درست كنيد خودتان را، خداي تعالي ميفرمايد بعد از اين دنيا مرگي نخواهد بود، چه در جهنّم چه در بهشت، خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً (نساء / 122).

من وقتي به زلزله برخورد كردم در بم گفتم خوشا بحالشان، عجب! اينها اهل عذابند! اينها همهشان بد بودند! بدتر از بمي ها كسي نبود؟! به خدا قسم اگر آنچه حقيقت است ما بفهميم، همين ما بفهميم خوشحال ميشويم اين سقف روي سرمان يك دفعه فرود بيايد و همه مان بدون دردسر از دنيا برويم و اهل بهشت باشيم.

من دربان حضرت سيدالشهداء هستم! يكي از اطبّاي بسيار خوبمان -كه من خيلي دوستش دارم- ميگويد از وقتي كه پاي صحبتهاي شما در ارتباط با آخرت و قيامت نشسته ام اصلاً از مرگ نه اينكه ميترسم مرگ برايم مطرح نيست.

مرگ جز يك لباس عوض كردن و از جايي به جايي منتقل شدن يا از سلولي با اعمال شاقّه به باغ بزرگي كه مُتَّكِئِينَ عَلَيْهَا (واقعه / 16) يا مثلاً جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ (حديد / 12) مگر غير از اين است؟ اگر بگوييد غير از اين است ممكن است خدا و دين و نه تنها دين اسلام بلكه دين مسيحيت و يهوديت و… همه شان اين است، و اگر بگويي درست است حاج ملا آقاجان جاي رفيعي دارد خودش انتخاب كرده كه دربان حضرت سيدالشهداء باشد.

خضر عليه السلام در تمام مدّت عمرش يكي از خوشحالي هايش، امتيازاتش – استاد حضرت موسي! – بخاطر اينكه دربان حضرت وليعصر است.

 اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ…وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ، دوستان تنها به آنچه كه معتقديد خودتان اكتفا نكنيد. مومن به غيب باشید اين روزي است كه خدا به شما عنايت كرده و از اين انفاق كنيد.

امام عصرتان را معرّفي كنيد. مثل ساير شيعيان كه در اعتقاداتشان تنها وجود مقدس امام عصر هست نباشيد. حضرتش را بياوريد به مردم معرفي كنيد. در صحنه قرارش بدهيد او خودش بالاخره يك روزي خواهد آمد و امام عصر موردِ عنايات پروردگار است و اگر ميخواهي عزيز بشوي وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ، از آنچه خدا به تو روزي كرده حالا از هر كجايي اين روزي به تو رسيده اين روزي حلال را به مردم انفاق كن. براي مردم بيان كن.

نكند يك وقتي فكر كني اگر زياد اسم امام زمان را بردي ممكن است تو را متحجّر فكر كنند. متحجّر آن كسي است كه به آنچه زمان جاهليّت مردم اكتفا ميكرده اند به آنها اكتفا بكند. متحجّر آن كسي است كه فقط خانه و ماشين و مسائل مختلف دنيوي را ببيند اين تحجّر دارد، تحجّر يعني مثل سنگ يك جا افتادن نه اينكه جَولاني در روايات و آيات و حكمت الهي داشته باشد و در هر زماني خودش را با قرآن تطبيق بدهد. حالا مردم هر كاري ميخواهند بكنند بكنند.

قرآن شما كم نيست. هم در امور دنيايتان مسائل بسياري فرموده و هم در امور آخرتتان، وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ(بقره / 4)اينها كساني هستند كه به آنچه كه بر تو نازل شده و به آنچه كه قبل از تو نازل شده به همه ي اينها ايمان دارند.

ميگويند خدا گفته، ميگويد: چشم. خداي تعالي ميفرمايد: وَ مَا كَانَ لِبَشَرٍأَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ (آلعمران / 80) براي بشري نيست كه خدا با او صحبت كند. خدا! بشر! بشري كه مِنْ مَنِيٍّ يُمْنَي (قيامت / 37) بشري كه من علقة مضغة اگر به بُعد بدني ميخواهيد نگاه كنيد، اگر ميخواهيد با حركت جوهري خودتان را بسازيد اين بشر خيلي بي ارزش است! إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ يك نطفه نجسي كه يك بخشش از پدر، يك بخشش از مادر اينها با هم مخلوط ميشود أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ (دهر / 2) بيچاره، ضعيف، در بيمارستان اگر متولّد نشود بايد تقريباً منتظر از بين رفتنش بود، از حيوانات هم پست تر.

فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً حالا به تو بصيرت داده، به تو شنوايي داده پس بشنو، پس ببين، سَمِيعاً بَصِيراً؛ اگر نشنوي و نبيني و اگر أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ (مومنون / 14) وجود نداشته باشد، يك خلقت ديگري به تو نداده باشد از هر حيواني پست تر هستی.

ولي وقتي آن روح را در تو ميدمد، روحي كه گاهي به خودش نسبت ميدهد كه وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي (ص / 72) گاهي به قدري باعظمت قرارش ميدهد كه ميفرمايد: إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ تا آنجا كه تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَ الرُّوحُ اين روح نازل ميشود، كوچك شده. از امام پرسيدند كه آقا اين ارواح ما قبل از ابدان ما كجا بودند؟ و چرا اينطوري وارد دنيايش كردند؟ لااقل ما را هم مثل حيوانات وارد دنيا ميكردند، در طويله شب گاو آبستن است، صبح ميآيند ميبينند بچّه اش سر پا ايستاده! نه قابله ميخواهد! نه دكتر ميخواهد، نه آمپول ميخواهد! نه تَر و خشك كردن ميخواهد.

چرا خدا ما را اينطوري در دنيا فرستاد؟ امام صادق فرمود: اگر يك طور ديگري ميفرستاد، اينها ادّعاي خدايي ميكردند!

اينطوري فرستاده باز هم فرعون ميگويد: أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي (نازعات / 24)، تكبّر! برگرد به اوّلت ببين چه بودي؟ من يك آدم قدرتمندي هستم، تو؟! اگر قدرتمند بودي، آدم قدرتمندي بودي وقتي كه از مادرت متولد ميشدي بلند ميشدي اقلاً مثل جوجه راه مي افتادي! ميدانستي چه بخوري! سنگ و گندم را جلويت مي ريختند سنگها را نمي خوردي، گندم ها را مي خوردي.

أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَييعني چه؟! حضرت لقمان همين آياتي كه امروز خوانديد، خداي تعالي ميفرمايد: وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لَاِبْنِهِ وقتي كه لقمان به پسرش گفت يَا بُنَيَّ اوّل سفارشش چه بود؟ لَاتُشْرِكْ بِاللَّهِ هيچ چيز را شريك خدا قرار نده.

آقا مگر ميشود قابله نباشد من متولّد بشوم؟ مگر ميشود دكترها نباشند من سالم باشم؟ مگر ميشود بيمارستان نباشد من چطور بشوم؟ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ اينها وسيله هستند، نمی گويند نبَريد دكتر و بيمارستان، ولي شرك پيدا نكنيد.

چرا ما شرك نداشته باشيم؟ مشرك نباشيم؟ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ (لقمان / 13) روي اين كلمه، مخصوصاً دانشمندان تان فكر كنيد كه چرا ظلم بزرگي است؟ خيلي ظلم است. خيلي ظلم است. يك شخصيتي الان وارد اين مجلس بشود به او بي اعتنايي كنند، هيچ احترامي برايش قائل نشوند، هيچ! ميگويند ظلم است به او. اين مردِ عالم باتقوايي است، اين ظلم است.

همانطور برويد بالا، برويد بالا امام زمانتان وارد مجلس بشود به او بي اعتنايي كنيد. ظلم است. اين ظلم بزرگي است. الان ما بي اعتناي به امام زمانمان هستيم شما الحمدللّه همين اندازه هم باز ظاهر را حفظ مي كنيد خوب است.

موقعي كه دعاي ندبه مي خوانيد خوب وقتي كه به نام مقدّس آقا مي رسيد بلند مي شويد مي ايستيد. در تهران من ميديدم اينجا خوب، از روحيه حضرت معلّم، احساس مي كنم هست نديدم!

چه حال خضوعي مثل اينكه آقا جلويش ايستاده بابي انت و امّي لك الوقاء و الحمي، جانم به قربانت، پدر و مادرم به قربانت، اگر اين كارها را نكنيد مثل ديگران كه تشريفاتي دعاي ندبه ميخوانند گاهي پايشان دراز است. من يك وقتي ميديدم سيگار هم در ضمن دعا خواندن ميكشند و بقيّه مسائل، اين ظلم است.

حالا اگر خدا بگوييد كه خدايا تو هم هستي، اين گاو را هم من قبول دارم به مؤثر بودن! ما در يكي از سؤالات امتحان صراط مستقيم مان كه داشتيم همين مطلب بود. كه اگر چيزي را مؤثر بدانيد در مقابل خدا، چيزي را مؤثر بدانيد در مقابل خدا و مستقل مؤثر بدانيد در مقابل خدا، ظلم است.

إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ؛ بعد مسائل ديگر را حضرت لقمان به پسرش ميگويد. آنها هم خيلي مهم است. ولي إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ شرك بسيار ظلم بزرگي است. به خدا بي اعتنايي؟! خدا را در نظر نگرفتن؟! پس وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ اين آيه را من نميخوانم خطاب به شما مي كنم منتها زير سايه آيه، مما رزقناكم انشاءالله تنفقون.

اسم امام زمان را ياد گرفتي به بچّه ات ياد بده. اسم حضرت بقيةاللّه ارواحنا فداه را در خانه ات بزن بچّه ات باسواد شد بگو اين را بخوان، هر روز بخوان تا ياد بگيرد.

وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ اينجا ديگر تقريباً دايره جمع ميشود مي آيد روي يك وجود مقدّس، در كتابهاي قديم مثل تورات و انجيل و زبور و كتابهايي كه به عنوان كتاب مقدس مسيحي ها جمعش كرده اند كه حدود سي و چند كتاب است در همه ي اينها و بعلاوه در كتابهاي زردتشتيها، بعلاوه در كتاب هندوها عجيب است! هندويي كه بُت ميپرستد، همه نوشته اند كه در آخرالزمان يك شخصي خواهد آمد كه همه ي دنيا را زير عدل و داد مي كشاند به اين ايمان بياوريد.

وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ در قرآن كه فراوان، صد و سي و سه آيه يك وقتي من ديدم كه تقريباً صريح به وجود مقدس حضرت بقيةاللّه است. وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ نازل شده قبل از تو، حتّي كلمه ي احمد، كلمه ي ايستاده، من فارسي اش را ميگويم.

كه يكي از خيانت هايي كه مسيحيت به وجود مقدس حضرت بقيةاللّه كرده، اين بوده كه اسم خاصّ را ترجمه كرده اند. اسم خاص را نبايد ترجمه كرد. يعني مثلاً اسم من اگر حسن است در فارسي زبانها بگويند نيكو، عربها بگويند حسن، انگليسيها حالا من نميدانم چه ميگويند به يك چيزي كه نيكو است. هر جايي اين اسمها را ترجمه بكنند اين خيانت است. چون يك كاري را، يك حَسن نامي كرده است، اگر رفتيد گفتيد آقاي نيكو اين كار را كرده مي روند دنبال آن نيكو مي گردند كه او را ببينند اين كار را كرده يا نكرده است. در فارسي روح راستي، در عربي احمد، كه هر دو يكي هستند، اوّلنا محمّد، آخرنا محمّد، اوسطنا محمّد و كلنّا محمّد، احمد، خدا در قرآن ميفرمايد: وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اِسْمُهُ أَحْمَدُ (صف / 6) اين در كتابها هست.

“بسيار ستوده”، فارسي اش كرده اند. در عبري پارقُليطا گفته اند، در زبان يوناني پرکلتوس گفته اند، از اين حرفها! اسم را ترجمه كردند كه حواس مردم را پرت كنند، و الاّ ایشان يك اسم كه بيشتر ندارد.

اين شخص خواهد آمد و دنيا را پر از عدل و داد ميكند. بعضيها ميگويند پيغمبر منظور است بعضيها ميگويند حضرت مهدي صلوات اللّه عليه منظور است. هر دويشان منظور است. اسمهُ اسمي خود پيغمبراكرم ميفرمايد: اسمش اسم من است، لقبش لقب من است، كُنيه اش كنيه من است. او هم ابوالقاسم است اين هم ابوالقاسم است كه جانمان به قربانش.

در كتابهاي گذشتگان همه جا برخورد ميكنيم، جمع كردند بعضي از آنها را من هم در كتاب “مصلح آخرالزمان” يك چند تا نوشته ام ولي خوب همانطوري كه ميدانيد من نسبت به علماي بزرگ و متتابعين خيلي كم بضاعتم.

خوب ببينيد آيه قرآن ميفرمايد: وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ چه نازل شده بر پيغمبر؟ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ؛ به آخرت هم اينها يقين دارند نه مثل يقين ما، يقيني كه چه عرض كنم؟ اقلّ اقلش شما يك چكي براي فردا مينويسيد، امروز بايد پول را جمع كني بريزي در حسابت، چقدر يقين داري كه فردا ميرسد و اين آقا ميخواهد چك را بگيرد و اگر نداشته باشي آبرويت ميرود و از اين حرفها، و حال اينكه صد تا امّا، در آن مي خورد.

می گویی رئيس جمهور با ما رفيق است، خب خوشحالي الحمدللّه اين رئيس جمهوري كه آمد روي كار با ما خيلي رفيق است و هر روز مي آمده در مغازه ي ما و اينجا مينشسته است، ديگر من نانم در روغن است! خب تا فردا معلوم نيست رئيس جمهور اصلاً به تو اعتناء بكند، معلوم نيست اصلاً ديگر تحويل بگيرد، معلوم نيست كارهايش يك طوري ميشود كه به نفع تو باشد. اينقدر خوشحالي كه چه بگويم ولي به قيامت ما اينقدر دلبستگي نداريم، نداريم! به امام زمانمان دلبستگي نداريم.

آقا يك كاري بكن كه آن كسي كه همه چيز در دستش است، أين السبب المتصل بين الارض و السماء، در اينجا ارض ما هستيم، سماء خداست معناي ظاهريش هم همين است. اين واسطه قدرتمندِ هميشگي در دنيا هم واسطه ي توست، در برزخ هم واسطه ي توست، در بهشت هم واسطه ي توست چرا به اين دل نبستي؟ آخر جوابمان را نميدهند !

من خودم از طرف شما حرف ميزنم – جواب ما را نميدهند! اينقدر بچّه نباش كه تا گفتي آقا، بگويد: بله، عملاً ميگويد بله. پدر بزرگواري بچّهاي دارد، بچّه اش هي تكرار، بابا پول بده، بابا پول بده، ميدهد امّا اينطور كه هي تندتند يك قِران قِران دست بكند در جيبش، به تو بدهد نه، يك كاري ميكند كه تو هميشه پولدار باشي. خفيّ الالطاف است خدا.

خدا رحمت كند مرحوم حاج ملاآقاجان را، من گفتم ما هر چه ميخواهيم به ما نمي دهند. گفت: داده اند، گفتند: پارسال اين موقع يادت هست چه مي خواستي؟ گفتم: بله، گفت: تا حالا دادند يا نه، فكر كرديم بله، بله، گفت: حالا اين كار بچّه گانه است كه مثلاً تا تو ميگويي يك چيزي بده فوراً دست كنند در جيبشان بدهند! اين را بچّه فكر مي كند. خب يك قدري شرح صدر داشته باش، تحمّل داشته باش، صبر داشته باش، بهترش را به تو ميدهند. بعضي افراد مُسن كه خانه دارند، زندگي دارند، ماشين دارند جوان كه بودند ميگفتند خدايا يك اتاق به ما بده در آن زندگي كنيم. خدا آنجا نداد ولي بعدها حالا يك خانه اي داري مثلاً چند صد متر، ماشين داري، تشكيلات داري. مي دهد منتها يك قدري مي خواهد تو را درستت كند. خدا ربّ است، ربُّ الارباب است و يك مقدار هم تو خطا كردي. اين هم حواست جمع باشد اگر به تو نداده است خطا كردي. بنشين به فكر خطاهاي خودت باش، به فكر خطاهاي خودت باش.

خدا رحمت كند ايشان را، بله! بعد از مدّتي من ايشان را خواب ديدم. قبرش را ساخته بودم به همين ترتيب كه خود ايشان اشاره داشت و همين طوري كه الان هست و خيلي هم واقعاً خلاف شأن ايشان است. ولي من ميخواستم قبر ايشان را بسازم به من در رؤيا گفت همسايه ها قبرهايشان خراب نشود. ميخواهي يك خانه ي مفصّلي براي ما بسازي خانه هاي همسايه يك كاري بايد بكني. ما هر چه حساب كرديم ديديم قبرها بالاخره يك چند تايش بهم ميخورد. الان هم گير همين مسأله هستند يك عدّه از افراد ثروتمند، افراد خيّر ميخواهند آنجا را بسازند باز هم به يك كسي ديگري اشاره كرده قبرهاي اطراف خراب نشود.

قربان اين آدمهاي حسابي! همسايهِ مُرده بدنش آنجاست شايد قبرهاي اطرافش هم سي سال گذشته كه نبش قبر هم بعد از سي سال اشكال ندارد ما گفتيم: حالا آن وقتها بوده، حالا ديگر گذشته، يكي از بزرگان اهل معنا باز ايشان را ديده گفته قبرهاي اطراف ما خراب نشود.

ما آمديم چهار تا پايه گذاشتيم، چهار تا پايه ديگر قبري را خراب نميكند، يك سقفي و اخيراً احساس مي كنم يك عدّه اي نقل ميكنند شبهاي سرد، زنجان سرد است مي روند آنجا تا صبح مي خوابند، متوسّلند سرما نخورند، ديديم يك طوري مي شد يك حفاظي ميداشت كه گرم ميشد اينجا باز هم ايشان جلو را گرفته. آدم اينقدر مواظب همسايه!

حالا تو، زمينت را به آن تراكم دادند مي سازي ميروي بالا، مثل گلدسته! خانه هاي اطراف تمامش تحت نظر شماست. ميگوييد ما اشراف داريم، آنها كه بر ما اشراف ندارند! خوشا بحالت كه تو اشراف داري! همسايه ها وضعشان بد نشود!

ما اين را درست كرديم و ديديم بعد از ما تشكّر كرد. در يك عالم رؤيا گفت خيلي خوب شد چون مردم، دوستان ميآمدند در قبرستان سرگردان ميشدند قبر من را پيدا نميكردند و من يك قدري در ذهنم آمد كه ايشان خوشحال شده چرا كه ما قبرش را درست كرديم!؟ مي دانيد آدم هاي قشري خيال مي كنند كه هر چه يك نفري معروفتر بشود، به نفعش است! از اين حرفها.

گفت نه! نه؛ اين طور فكر نكن. من فكر كردم. گفت: اينطور فكر نكن. مي آيند فاتحه مي خوانند ثوابش به من مي رسد درجات من بالا ميرود حالا بخاطر همين جهت اگر كه حاجتي داري، من از ارباب، از آقا بخواهم. گفتم از كدام آقا؟ گفت: آن دفعه به تو گفتم كه من دربان حضرت سيدالشهداء هستم. خوب معمولاً سه تا حاجت همه هم ميگويند حالا خواب بود و سه تا حاجت به او گفتيم كه يكي اش مربوط به دنيايمان بود دو تايش هم مربوط به آخرتمان بود. دنيويش درست شده انشاءالله دعا كنيد آخرتي اش هم درست بشود.

بله، اينها اينطوري هستند. بياييد همه مان همينطوري بشويم. يك قدري پشت پا بزنيم به هواهاي نفساني، اين پولها اصلاً براي انسان بدرد نميخورد. اين زندگي بدرد نميخورد. الان اگر مرگ بيايد همه را بايد رها كني بروي. رهايش كن، نميگويم رهايش كن و همين الان ديوانه بشو و برو زن و بچّه ات را در فشار بگذار و خانه ات را بده به فقراء! اين حرفها را نميگويم. نه، تو متولّي آن چيزي هستي كه خدا از راه حلال به تو داده است. اولين ثروتمند دنيا هم كه باشي توليّتش دست تو هست بايد مواظب باشي. مثل يك متولّي اوقاف. مثل يك رئيس جمهور كه يك مملكت را دستش دادند، بايد خيلي مواظب باشد.

خودت هم استفاده بكن نگذار هم هدر برود، اسراف بشود وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ؛ انفاق هم بكن.

اميدواريم كه بحث امروزمان براي دوستان و چون به ياد مرحوم حاج ملاآقاجان بوديم مفيد باشد و ضمناً ما يك دوره ي امتحانات از همه ي مراحل انجام داديم. يك قدري اگر نمرات تان تأخير شده يا مثلاً نتيجه ي امتحانات تان به شما هنوز نرسيده چون كار بسيار مشكلي بوده است، زن و مرد تقريباً نزديك چهار هزار مقاله و مسأله داشتند. اينها يك عدّه اي خيلي محدودي هستند كه ما انتخابشان كرديم براي اينكه داوري درباره ي اين جهت بكنند. من كه خودم آن آخرين لحظه نمرات را ميدهم. نمره معدل ها را مينويسم ولي خيلي زحمت دارد براي دوستاني كه در قم يا تهران هستند و لذا يك قدري تحمّل كنيد انشاءالله كارتهايتان، نتايج امتحاناتتان به شما مي رسد و اميدواريم كه به قلممان، به دست ما اشتباهي صادر نشود و انشاءالله كارها درست باشد و انشاءالله شما همه تان موفق باشيد و اين برنامه را دعا كنيد ما بتوانيم از عهده اش بر بیاییم سالي يكدفعه اقلاً دوستان را در يك جا مجتمع ببينيم.

ماه رجب است؛ بيست و پنجم اين ماه شهادت حضرت موسي بن جعفر است، السلامُ علی الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ ، سلام بر آن آقايي كه مردم به او ظلم كردند، مردم قدرش را ندانستند، عمر شريفش را در زندانها گذراند، يحمل من سجن الي سجن، نتيجه ي دنيادوستي و دنياپرستي همين است كه با امام با عظمتي مثل موسي بن جعفر عليه السلام اينگونه رفتار كنند.

 السلام عليك يا اباالحسن، يا موسي بن جعفر و رحمة اللّه و بركاته. السلام عليك يا ابا ابراهيم يا سيّدي يا جدّاه، السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه،

خدايا روز جمعه است المتوقع فيه ظهوره خدايا امروز ما توقّع ظهور امام زمانمان را داريم.

به آبروي آن حضرت فرجش را برسان.

همه ي ما را از بهترين اصحاب و ياورانش قرار بده.

قلب مقدسش را از ما راضي بفرما.

پروردگارا به آبروي حجة ابن الحسن، مرحوم حاج ملاآقاجان را غريق رحمت بفرما.

خدايا او را توفيق سفارش ما را به مولايش ابيعبداللّه الحسين عنايت بفرما.

خدايا به آبروي خاندان عصمت و طهارت قَسمت ميدهيم ما را در راهمان در پيشرفت مان موفق بفرما.

خدايا ما را به كمالات روحي برسان.

مريض هاي اسلام، مريض هاي منظور الساعه لباس عافيت بپوشان.

امواتمان، شهداءمان غريق رحمت بفرما.

عاقبتمان ختم بخير بفرما.

و عجل في فرج مولانا.

لینک ویدیو در آپارات: 

کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۳ رجب ۱۴۲۶ قمری – ۲۸ مرداد ۱۳۸۴ شمسی – میلاد امیرالمومنین (علیه السلام)

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بعض الذي عملوا لعلهم يرجعون (روم / 41)

روزِ ميلادِ مسعودِ حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه الصلوة و السلام است، اين ميلادِ وصي اوّل رسول اللّه را به آخرين وصي پيغمبر حضرت بقيةاللّه (ارواحنافداه) تبريك عرض مي كنيم و اميدواريم همه ي ما زير سايه ي آن حضرت توفيقات كاملي در راهِ تزكيه نفس و در نتيجه سربازي خوب امام عصر (ارواحنافداه) ببريم. آياتي كه امروز تلاوت شد يك آيه مناسبِ زمان ما و مناسبِ مجلس ماست اگر چه همه آيات امروز تذكراتي است براي كساني كه مي خواهند قدمي در راه خداي تعالي و معرفتِ اميرالمؤمنين (عليه السلام) بردارند وجود دارد ولي اين آيه وضع زمان ما را بيان مي كند. مي فرمايد: ظَهَرَ الْفَسَادُ كه در آن سيصد و سي و سه آيه اي كه در روايات است و يا آن صد و سي آيه اي كه مرحوم سيد بن طاووس نقل كرده يكي از آياتِ بارزش اين ظَهَرَ الْفَسَادُ درباره ي حضرت بقيةاللّه است. كه در زمان غيبت كبري در روي زمين فساد هم در دريا و هم در بيابان بخاطر كار مردم، به خاطر اينكه مردم كارهايي كرده اند كه اين فسادها بوجود آمده و ظاهر شده است اين فسادها را خداي تعالي جلويش را نگرفته براي اينكه در تنگنايي بعضي از كساني را كه اعمال زشتي انجام داده اند و فساد را در روي زمين بوجود آورده اند اين تنگنايي را مشاهده كنند شايد به سوي خدا برگردند. اگر از جانب پروردگار فشاري بر شما آمد، اگر فرجي براي شما نبود و تنگنايي بوجود آمده بود بدانيد باز هم آن محبوبمان، خداي رحمان و رحيم مان مي خواهد شايد ما به سوي او برگرديم. راه برگشتن به سوي خدا همين است كه از همه ي بلاهاي دنيا عبرت بگيريم و بدانيم كه هيچ ملجا و پناهي جز ذات مقدس پروردگار نيست و بالاخره به طرف او مراجعت كنيم و سيري به سوي او داشته باشيم و در دامن او باز گرديم. همين مقدار درباره ي اين آيه كافي است كه شما دوستان عزيز را در امروز كه روزِ مهمّي است از ايّام اللّه است، روزي است كه در حقيقت اوّلين آياتي كه با زبان عربي بر پيغمبراكرم آن هم به وسيله ي نه جبرئيل بلكه به وسيله آن روح پاكي كه در اوّل خلقت خلق شده و همراه و همگام پيغمبراكرم بوده اوّلين آيات امروز بر پيغمبر قبل از بعثت نازل شده است. وقتي كه قنداقه ي علي بن ابيطالب را به رسول اكرم دادند تا آنجا علي عليه الصلوةوالسلام چشم باز نكرده بود، نمي خواست دنيا را قبل از پيغمبر ببيند، نمي خواست هيچ كس را قبل از پيغمبر مشاهده كند، وقتي كه قناداقه ي علي بن ابيطالب را به دست رسول اكرم دادند چشم باز كرد، دو دوستي كه مدّت كوتاهي از نظر بدني همديگر را نديده اند يك تبسّم آشنايي به صورت رسول اكرم و رسول اكرم صلوات اللّه و سلامه عليه و آله به علي بن ابيطالب فرمود، يار آشنا كجا بودي؟! چند روز در كعبه بودي، كعبه ي خشكي كه هنوز بُتها در آن فعّالند و خدا از آن بخاطر اين بتها بيزار است، دلهاي شما هم همين طور است. تا دلهاي شما سالكين الي اللّه داراي بتهاي مختلفي است، داراي محبتهاي مختلفي كه گاهي انسان به مالش، گاهي به زنش، گاهي به اولادش، گاهي به سيصد بُت كه همه اش بُت است و غير خداست تا اينها در دل ما هست مسأله تولّد اميرالمومنين و كعبه و بتها و بعد به وسيله علي بن ابيطالب بتها از بين رفتن و همه ي اينها مثالي است براي من و شما، مُلكي است براي ملكوت من و شما، ما قبل از تزكيه نفس دلهاي مان پر از بُت است. به هر طرف از دلمان که نگاه مي كنيم يك بتي نصب است. يك وقتي در هندوستان من رفته بودم، شهري به نام بنارس، بتخانه اي را ديدم كه حدوداً متجاوز از صد بُت در آنجا بود. از آن كسي كه راهنماي ما بود پرسيدم اگر خدا يكي است بايد يك شكل داشته باشد حالا از مجسّم بودن خدا صرف نظر مي كنيم شما مي گوييد اينها مجسمه ي خداست، خوب يك خدا كه بيشتر نداريم. شما اينجا بيشتر از صد بُت گذاشته ايد و همه اش به اَشكال مختلف، گفت: يكي از اين بتها – كه نشان مي داد – اين پول به انسان مي دهد، يكي از اينها به مجرّدها زن مي دهد، يكي از اينها به بيچارگان چاره مي دهد، شمرد ديگر من يادم رفته، ولي وقتي كه به دل خودمان مراجعه كنيم مي بينيم همه ي اين بتها هستند، دراين بتخانه ي دلمان هستند، در اين كعبه اي كه حضرت ابراهيم نه، خدا براي خانه ي خودش، براي نزول خودش خلق كرده همه ي اينها را ما نصب كرده ايم. يك قدري نصف شب بلند شويد ببينيد چند تا بُت در دلتان است، اگر بتها را بيرون ريختيد آن هم بوسيله مولايي كه امروز تولّدش هست، به وسيله ي هر يك از ائمه عليهم السلام، بوسيله محبّت حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه، اگر اين بتها را بيرون ريختيد خانه ي دلتان، خانه ي كعبه اي مي شود كه مردم بُت پرست، مردم بي توجّه به حقائق حتّي دائماً آرزو مي كنند دور شما طواف كنند. دور دل شما بگردند، جان به قربانتان كنند اين كار را اگر كرديد از نظر مُلكي خدا مَثَلش را به شما نشان داده. از نظر مُلكي علي بن ابيطالب از سه روز قبل وارد كعبه شده، در محضر مادرش فاطمه بنت اسد نگوييد هنوز متولّد نشده بود او خالقِ يا واضح تر عرض كنم دست خالقِ خلق است. همه چيز را خلق كرده، در آن روايت دارد كه در نهج البلاغه هم نقل شده نحن صنائع ربنا و الخلق بعد صنائعنا، همه ي مردم صنعت ما هستند و مخلوق ما هستند چون خدا به ما اذن خلقت داده. حضرت عيسي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ (آل عمران / 49) من خلق مي كنم، -صريح قرآن است- از خاك به هيئت طير، امّا به او اجازه نداده بودند از خاك به هيئت بشري خلق كند. در همان حدّ است، در كلاس ابتدايي بشري است. امّا علي بن ابيطالب عليه الصلوةوالسلام بخاطر اذن پروردگار، به امر پروردگار خالق جميع خلق است. والخلق بعد صنائعنا، اين موجود پرعظمت من اگر اينطوري تعبير كردم كه در محضر مادرش وارد كعبه شد نه اينكه مادرش او را به كعبه برد بلكه او مادر را به كعبه برد. به وسيله مادر به كعبه وارد شد، مادر به وسيله او به كعبه وارد گرديد، والاّ فاطمه ي بنت اسد كجا و شكافتن ديوار خانه ي خدا كجا؟ درست است مادر علي بن ابيطالب است ولي اراده ي تكويني الهي به دست مولا اميرالمومنين علي عليه الصلوةوالسلام است. وارد كعبه شده آنجا ميزبانش خداست، مهمان فاطمه ي بنت اسد، صاحب خانه علي عليه السلام، چند روزي بوسيله زنهاي محترمه اي از فاطمه ي بنت اسد پذيرايي شد. چرا؟ بخاطر اينكه چند ماهي بدن مقدس علي بن ابيطالب را پذيرايي كرده، در بغل نگه داشته، عزيزش نگه داشته و متولّد شد مثل امروزي علي بن ابيطالب عليه الصلوةوالسلام. او را مي خواهند اسم گذاري كنند. اوّل كاري كه يك پدر و مادر مهربان نسبت به فرزندشان مي كنند چه هست؟ اين است كه يك اسمي بگذارند. اهل معرفت باشند، اهل آداب و رسوم باشند مي گويند بزرگتر فاميل بيايد اسمي براي اين بگذارد. اگر يك مقداري بالاتر فكر كنند مي گويند قرآن را باز مي كنيم هر چه در اوّلين صفحه قرآن آمد و مناسب بود آن اسم را رويش مي گذاريم و بالاخره طبق رسومات به يكي از اين مسائل متوسّل مي شوند براي چه؟ براي نامگذاري. اين را بدانيد نام هر شخصي بسيار اهميّت  دارد يكي از چيزهايي كه روز قيامت خود انسان در فشار واقع مي شود و  خدا در فشارش مي گذارد در اسم گذاري فرزندان است. الاسماء تنزل من السماء، اسم از آسمان نازل مي شود. در دل پدر مي افتد كه اسم فرزندت را مثلاً كسري بگذار، كلمه ي قشنگي است! اين را شيطان در دلت انداخته. اسم دخترت را پروانه بگذار! خدا كه نمي گويد پروانه اسم دخترت را بگذار، از آسمان آمده ولي الهام بخشت يا وسوسه بخشت شيطان است. فرزند تو عقب اسم خودش حركت مي كند، اين را بدانيد اگر اسم فرزندي علي بود كم كم به فكر اين مي افتد علي كه هست؟ محبّت او در دلش مي افتد. اگر يك قدري عميق تر جلو برود مي بيند كه علي اسم خداست. اسم اعظم پروردگار است. اين اسم را بايد به آن توجّه داشت. آقا اسمت چه هست؟ علي، علي يعني چه؟ يعني علي بن ابيطالب، علي بن ابيطالب چرا اسمش علي شد؟ به جهت اينكه در رفعت و بزرگي و معرفتِ ذات مقدس پروردگار را در دلش داشت و مَثَل اعلاي پروردگار بود. تو مي خواهي چكاره بشوي؟ ما هم انشاءالله جزء شيعيانش خواهيم شد. امّا اسامي ديگر، نه! اقل كارش اينست كه فايده اي براي صاحب اسم ندارد. ابي طالب سلام اللّه عليه، فاطمه بنت اسد سلام اللّه عليها اين دو جز خدا كسي را ندارند، بزرگشان خداست. يا ربّ يا ذا الغسق الدجيّ؛ آمدند كنار كعبه، مادر از داخل كعبه پدر از خارج كعبه، كنار كعبه اي خدا!اسم اين فرزند را چه بگذاريم؟ ببينيد ادب يعني چه. گاهي به من تلفن مي زنند دوستان كه خدا فرزندي به ما داده، اسمش را چه بگذاريم؟ مي گويم از پدر بزرگش بپرسيد. از پدر مادرش بپرسيد، از بزرگ خانواده تان بپرسيد. خيلي اصرار مي كنند مناسبتهاي زمان را كه همين ديروز يكي از دوستان خدا پسري به او داده بود گفتم اسمش را بگذار علي. چه بهتر از علي. گفت: پدرش هم اسمش علي است. اگر چه من با او اين شرح را ندادم گفتم اسمش را بگذاريد امير، ولي چه اشكال دارد؟ امام حسين علي بن ابيطالب را دوست داشت، پدرش است، ولايت حسين بن علي از علي بن ابيطالب برايش اهميّتش بيشتر از ولادت آن حضرت است از علي. چرا امام صادق مي فرمايد: ولايتي لعلي أحب اليّ من ولادتي منه،من ولايت علي بن ابيطالب برايم اهميتش بيشتر از اينست كه فرزند علي بن ابيطالب باشم. حسين بن علي عليه الصلوةوالسلام يك علي اكبر دارد، يك علي اصغر دارد، يك علي اوسط دارد اين اوسط و اصغر و اكبر را تازه ما براي اينكه فرق بگذاريم گذاشتيم والاّ همه شان علي. چون علي را دوست داشتند، علي اسم اعظم پروردگار است. اينرا روي باصطلاح تعصّب نمي گويم، روي شيعه گري نمي گويم از نظر معنا سنّي و شيعه قبول دارند كه علي يعني علوّ، برتر و برتر اسم اعظم پروردگار است. فوراً جواب آمد خُصّصتما بالولد الزّكيّ، به به! شما استثنائاً بين همه ي ملّت دنيا اختصاص پيدا كرديد به اينكه يك پسر پاك و پاكيزه، پاك و پاكيزه به شما داده بشود. اسم خدا علي است، ديگر از اين بالاتر نمي شود او را هم علي بناميد. نامش علي باشد. به شما خدا يك پسر پاك و پاكيزه داده. نه اين پاك و پاكيزه هايي كه ما فكر مي كنيم اگر تمام عالَم وجود را بگرديد يك موجود پاك، صد درصد پاك، خدا مَثَل اعلاي خودش قرار داده و آن چيزي بود كه اوّل خلقت، خلق شد. فقال له خداي تعالي به اين نور پرعظمت فرمود: أقبل فأقبل، ثم قال له ادبر فادبر، بنده واقعي خدا شد. اينجا خداي تعالي اشاره فرمود اين نور دو نصف شد. حالا هر چه مي فهميد از اين عرايض، بفهميد. فقال للنصف كن محمّداً و قال للنصف كن عليّاً؛ همان يك نور، اين نور را خدا خلق كرده. زكّي به تمام معنا. و للّه الامثال العليا؛ براي خدا يك مَثَلهاي بسيار بلندي است. اين مَثَل اعلاي پروردگار است. لذا مي گويد: خصّصتما بالولد الزّكيّ يك ولد زكي، تزكيه شده، پاك، خوب به تمام معنا. اسمش را علي بگذاريد. اسم من كه خدا هستم علي است اسم او را هم علي بگذاريد. چرا؟ به جهت اينكه مَثَل اعلاي پروردگار است. اله الارض است. در آيات قرآن است. و للارض اله، براي زمين يك خدايي است، يك الهي است، حالا اله را به هر معنايي كه بخواهيد تصوّر كنيد مانعي ندارد. امام مي فرمايد: هل رأيت احداً يسبّ اللّه، به راوي مي فرمايد كه ديدي كسي خدا را فحش بدهد؟ گفت: نه، چون آنهايي كه معتقد به خدايند كه جرأت نمي كنند به خدا فحش بدهند آنهايي هم كه معتقد نيستند به چه فحش بدهند؟ فرمود: اينجا اين آيه ي شريفه وَ لَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ (مائده / 108) منظور امام است. وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ (آل عمران / 28) منظور امام است. اين امام را خدا به اين دو بزرگوار، خدا لعنت كند كساني را كه مي گويند ابي طالب، شخصيت  ابي طالب را پايين مي آورند به دشمني با علي بن ابيطالب، ابيطالب نبيّ است دليل نبوتش هم همين كه امروز از جانب خدا بر او وحي شد و اسم علي را دستور داد پروردگارش كه بر روي فرزندش بگذارد. اين بچّه را گرفتند حالا مي گوييد كجا لباس پوشاندش، كجا مثلاً تميزش كردند، آن خانم هايي كه آمده بودند هم لباس از بهشت آورده بودند علي هم كه طاهر و پاك و پاكيزه وارد اين دنيا شده چند روزي با من و شما بنشيند شايد هدايت شويم. حضرت موسي و هارون را نزد فرعون مي فرستد خداي تعالي شايد فرعون هدايت بشود. ما شايد هدايت بشويم. چشم هايش بسته، يعني باز نكرده، ديده ايد بچّه وقتي متولّد مي شود چشمش بسته است. آن يك نوع بستن است، اين يك نوع، آوردند خدمت رسول اكرم.اين كه گفتم اوّلين آيه اي كه از قرآن نازل شد بر رسول اكرم حتّي قبل از بعثت همين جا بود. چشمها را باز كرد، نگاهي كرد، بسم اللّه الرحمن الرحيم، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، اَلَّذِينَهُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ (مومنون / 1 و 2) شما تصور كنيد روي دست پيغمبر يك فرزند تازه متولد شده، لبهايش مثل غنچه باز بشود، آيه اي كه هنوز پيغمبر اجازه ندارد بخواند نه اينكه نازل نشده باشد، من در نزول قرآن تقسيماتي كه از آيات و روايات كرده ام اكثرتان بلديد اين نزول سوّم است كه بايد بوسيله إذن پروردگار بر پيغمبراكرم نازل بشود يا نزول چهارم است در نزول چهارم قرآن اول كسي كه قدم برداشت براي نزول چهارم كه امروز من و شما همه مان هدايت شده ايم كه خداي تعالي مي فرمايد: ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًي لِلْمُتَّقِينَ (بقره / 2) و در روايت دارد مراد از كتاب، علي بن ابيطالب عليه الصلوةوالسلام است هدايت است براي متّقين و او هم امام متقّين است. و اينجا هم قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، من مكرر اين مطلب را عرض كردم كه خداي تعالي در قرآن درباره ي تزكيه نفس چند جا صحبت كرده، صريح ترينش قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا (شمس / 9) است ولي اجمالي و مشروحش قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، كه دارد شرح مي دهد چه خصوصياتي دارند مؤمنين كه نتيجه اش قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا است. اين آيات را خواند نه جبرئيل اين آيات را آورده بود براي پيغمبر، پيغمبر هم فكر نكنيد – خدا لعنت كند – من اين كه مي گويم خدا لعنت كند بيشتر از اين مي خواهم فحش بدهم منتها ادب كلام اجازه نمي دهد، چون خيلي دلم پر است از آنهايي كه مي گويند پيغمبر تا چهل سالگي سواد نداشت. هيچ چيز بلد نبود! جبرئيل آمد گفت: إقرأ، گفت: ما أنا بقاري، ما أنا بقاري، يعني من خواندن را ياد نگرفتم نه خواندن را بلد نيستم. اينكه مي گويم خدا لعنت كند بخاطر اينست كه امام باقر فرموده است خدا لعنتشان كند يا مي فرمايد رسول اكرم با هفتاد زبان حرف مي زد و با هفتاد زبان مي نوشت و چطور مي شود كسي كه خودش نوشتن و خواندن بلد نباشد وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ (بقره / 129) نوشتن را به مردم تعليم بدهد؟ آيه ي شريفه است هُوَ الَّذِيبَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ (جمعه / 2) اين را امام باقر مي فرمايد، خواندن نمي دانست شيعه ها هم مي گويند حتّي بعضي ها خيال مي كنند اين يك افتخاري است كه خدا يكدفعه يك نفري را، خوب يكدفعه همان اوّل يك نفري را، زمانش كه معجزه نيست. زمان كه معجزه نمي تواند باشد. ما هم مي گوييم يكدفعه خدا وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَي (ضحي / 7) يكدفعه خدا همه ي حقايق را به قلب پيغمبر نازل فرمود، ما هم مي گوييم يكدفعه منتها يكدفعه اي كه شما مي گوييد بعد از چهل سال كه بين اين بُت پرستها بوده، چرا كار خوب مي كرد؟ پيغمبر هم هواي نفس طبعاً – نستجيرباللّه – داشته باشد و همان كارهايي كه آنها مي كنند بكند، بله؟! پس اولين آياتي كه در نزول چهارم بر پيغمبر نازل شد بوسيله علي بن ابيطالب بود. اجازه داده شد كه بگويند: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ پيغمبراكرم هم فرمود أنت امامهم، يا علي تو امامشان هستي، توامام اين مؤمنين هستي. امامتان را بشناسيد امروز، اگر اهل تزكيه نفسيد، اگر جزء مؤمنين واقعي هستيد، اگر جز ء كساني هستيد كه اَلَّذِينَهُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ٭ وَ الَّذِينَهُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (مومنون / 2 -3)از لغو اعراض مي كنيد بدانيد كه امروز امامتان متولّد شد. يعني با خودش آيات قرآن را آورد، فتح باب كرد براي اينكه قرآني كه هُدًي لِلْمُتَّقِينَ اين در بين مردم انشاءالله پياده بشود، عملي بشود و اين قرآن آمد. نزول چهارم را شروع كرد. اين درباره ي اين، ولي متأسفانه همه ي زحمات پيغمبراكرم و زحمات علي بن ابيطالب و زحمات ائمه اطهار و زحمات همه ي مصلحين دنيا با ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ، شما يك حركتي در عراق بكنيد، يك حركتي درافغانستان بكنيد، يك حركتي در بين ممالك اسلامي داشته باشيد، در بيابانها من يك وقتي در لبنان يك قدم گفتند جلوتر نرويد كه اينجا تمامش مين دفن كرده اند و خطرناك است در بيابان! از طرف اسرائيل اينجا مين گذاري شده، فِي الْبَرِّ  در دريا نرويد تمام ناراحتي ها مي بينيد از دريا بوجود مي آيد. علم و صنعت عوض اينكه مفيد براي بشريّت باشد شما فكر نكنيد كه اين سفينه هاي فضانورد و هواپيماها و اينها را اولياء خدا بلد نبودند بسازند، آصف بن برخيا با علم نه با معنويت و معجزه، از اعجاز نيست، از اعجاز آصف نيست كه تخت بلقيس را از شش ماه راه به يك چشم بهم زدن آورد. قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ (نمل /40) از آن كتاب، از آن نوشته هايي كه از حكمت سرچشمه مي گيرد و حقيقت اشياء را مي شناخت كه چطور مي تواند يك تخت با آن عظمت را از شش ماه راه به يك چشم بهم زدن بياورد. كم كم مردم دارند مي رسند، بين مشهد و تهران شش ماه راه است با يك ساعت هواپيما بالاخره مي روند. اين از طريق علم است. بلكه اگر سفينه هاي فضانورد را ما حساب بكنيم شايد به يك چشم بهم زدن شش ماه راه را طي كنند، ما اين علم را كنار گذاشتيم. علم معنوي را كه بالاتر از اين كار مي كند آنرا كنار گذاشتيم، علوم مختلف را كنار گذاشتيم مثل حيوانات نه علي را مي شناسيم، خاك بر سر آن كسي كه، تو به تاريكي علي را ديده اي ٭ زين سبب غيري بر او بگزيدي، من نمي خواهم خيلي تصريح كنم براي اينكه، نه اينكه بترسم، امروز ترس بين شيعه و سنّي و غير مسلمان نبايد باشد. همه همديگر را مي شناسند كتابهايشان هم گوياي همه چيز هست. زماني است كه بوسيله اينترنت همه ي مطالب را به هم مي گويند پس ديگر تقيّه به آن صورت نيست. ولي تفرقه من معتقدم كه تفرقه بين مسلمانها، بين حتي يهود و نصاري و مسلمانها نبايد باشد چون خداي تعالي در قرآن مي فرمايد: يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ (آل عمران / 64) از اين جهت ، والاّ ما للتراب و رب الارباب، آنكه تمام عالم خلقت را زير نظر پروردگار دارد هدايت مي كند، ايجاد مي كند، او كجا و كسي كه -چه عرض كنم؟!- حتي نمي تواند خودش را جمع و جور كند، نمي تواند معني أبّ را در روايات متعددي هست كه پرسيدند از اينها كه أبّ چه معنايي دارد که در قرآن هست؟ گفتند: نمي دانيم، برويم از علي بپرسيم. علي فرمود: أب به معناي علوفه است. اينجا گفت كه: لو لا عليّ لهلك فلان! اينطوري است، علي بن ابيطالبي كه محور است، آخر كدام آدم بي انصافي است که سيصد آيه قرآن در شأن علي كه يكي اش سوره ي هل أتي است كه همه قبول دارند در شأن علي بن ابيطالب نقل بكند اين را ترجيح ندهند بر آن كسي كه يك آيه هم برايش نازل نشده. بلكه در مذمّتش خودشان نقل مي كنند يك آيه اي حالا براي اوّلي نازل شده كه: ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا (توبه / 39) اين در مذّمت است! فكر نكنيد در مدح است، چون اولياء خدا هيچ وقت حزني ندارند اقلش اينست كه ايشان كنار پيغمبر، حالا هر چه به سر پيغمبر مي آيد به سر تو هم بيايد. من يك وقتي در حرم حضرت رضا وقتي كه بمب گذاري كردند يك چند نفر كشته شدند گفتم اي كاش من يكي از آنها بودم. در حرم كسي بميرد خيلي خوب است. كنار پيغمبر، چسبيده به پيغمبر، بدنش مي لرزيد كه لرزشش را پيغمبر احساس مي كرد،  چسبيده به پيغمبر! اينجا بترسد كه پيغمبر بگويد لا تحزن، اين آيه است. من در اين بحث عرض كردم نمي خواهم وارد بشوم زياد هم وارد نشدم و حتّي در كتاب شبهاي مكّه هم وقتي بحث اين مسائل را وارد شدم خيلي رعايت احترامات مسلمانها را در فرق مختلف كرده ام كه طوري نباشد كه درگير بشوم. حتّي چند نفر از علماي اهل سنت وقتي اين كتاب را خواندند با من تماس گرفته بودند بعضي هايشان كه حقّ با شماست، انصافاً خوب، منصفانه نوشتي. خوب، علي كجا؟! غير علي كجا؟! حضرت فرمود: انزلني الدهر شما مردم اينقدر من را پايين آورديد انزلني الدهر حتي قيل علي و معاويه؛ گفتند يك خليفه علي است يكي هم معاويه است. بدترين توهين به علي بن ابيطالب اينست كه بگويند اوّل فلان و دوم فلان و سوم فلان، چهارم علي بن ابيطالب، شما نگوييد آنها علي را قبول دارند. چه قبولي دارند؟ به هر حال ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ؛ اين دشمنان دينند كه هر روزي تحت عنوان تروريست و امثال اينها مسلمانها را دارند متهم مي كنند، افرادي را دارند مي كُشند، آنهايي كه به ائمّه اطهار اعتقاد ندارند برويد تحقيق كنيد ببينيد چه کساني اين كارها را مي كنند. به كلّي مي گويند پيغمبر مُرد من با خيلي هايشان بحث كرده ام و ديگر از پيغمبراكرم خبري نيست و ائمّه اطهار كه به طريق اُوليٰ و امام زمان هم حالا چون خيلي روايت دارد ايشان بعداً متولّد مي شود از امام حسن عسكري، لابد امام حسن عسكري هم بعداً متولّد مي شود، لابد امام هادي هم بعداً متولد مي شود، آخر  فاصله را، هيچ حواسشان نيست. مي گويند يك دروغگو وقتي از دور مي آيد يك پايش مي لنگد. آخر چطور تو مي گويي اين پسر امام حسن عسكري است؟ امام حسن عسكري هزار و صد و هفتاد سال قبل از دنيا رفته حالا هنوز ايشان متولّد نشده. اينطوري مي شود. به هرحال اميدواريم كه امروزمان روز خوبي باشد، جمعه است، بگوييم علي بن ابيطالب از امام زمان تقاضا كند، امام زمان از علي بن ابيطالب تقاضا كند، هر دويشان از خداي تعالي كه حقّش هم همين است تقاضا كنند كه ديگر اين  فساد از بين برود. اين وضع تمام بشود، اقلاً بيابانها تحت عدل و داد قرار بگيرد، اقلاً روحانيين و حوزه ها تحت نفوذ اهل بيت عصمت و طهارت باشد، اقلاً مسلمانها بتوانند درست فكر كنند و درست عمل كنند و به امام زمانشان نزديك بشوند. ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ. خدا انشاءالله همه ي ما را از همه ي بلاها حفظ كند و ما امروز به خاطر اينكه روز جمعه است و نماز جمعه را هر هفته يك ساعت زودتر كه تمام مي كرديم از ظهر و اينجا خودمان نماز نمي خوانديم بخاطر نماز جمعه که وحدت مسلمانها حفظ بشود و امروز كه روز فوق العاده اي است كه خود رهبر انقلاب تشريف مي آورند لذا زودتر جلسه مان – زودتر هم تمام نمي شود – منتها خوب روزهاي عيد آقايان را نگه مي داشتيم، نهاري به آنها مي داديم امروز با شيريني پذيرايي كرديم و انشاءالله اميدواريم همه ي همت مان را براي روز ميلادِ مسعود ولي عصر و عيد مبعث پيغمبراكرم، در بيست و هفتم ماه رجب انشاءالله دو تا عيد داريم كه انشاءالله اميدواريم كه بتوانيم جلسات پرشور و پرمحتوا و پرمعنايي در خدمت آقايان داشته باشيم. مراحل كه عرض كردم بحمداللّه همه امتحاناتشان را دادند وانشاءالله آنهايي كه اهميّت مي دهند، جديّت مي كنند، انتخاب مي شوند و جدّي تر با دوستانمان مشغول فعاليّت مي شوند،  پيشرفت مي كنند و ما هم كوشش مي كنيم تا بتوانيم بهترين برنامه هايي كه به  فكرمان مي رسد و از روايات و آيات استفاده مي كنيم به دوستانمان پيشنهاد مي كنيم و اميدواريم شما هم جدّاً عمل بكنيد و از اينكه ديشب آن جمعيت زيادي كه اينجا بودند بعضي هايشان همان شبي رفتند، بعضي هايشان جا براي استراحت خيال مي كردند ندارند ولي ما يك چند تا منزل را براي استراحت آقايان تهيّه كرده بوديم و منتها بعضي اطلاع پيدا نمي كردند با اينكه گفته بودند آقايان و بعضي با خانواده آمده بودند كه من اصرار كرده بودم كه با خانواده هايتان نياييد چون ما حساب جاي مان را مي كرديم و ما دلمان نمي خواهد كساني كه اهل تزكيه نفسند شب مثلاً در پارك و اين پارك مجاور خداي نكرده استراحت كنند بخاطر اينكه زن و بچّه شان را آورده اند، بخاطر اينكه خوب دقّت به برنامه ها نكردند و حتّي خودِ من يك هفته اي دنبال يك هتلي مي گشتم كه خالي باشد، همه را جا بدهيم متأسفانه پيدا نكرديم و اميدواريم در عين حال، به هرحال آقايان ما را ببخشند. ما جايمان همين است ديگر، آن سه طبقه را ما ديشب تخليه كرده بوديم حتي زنهايي كه در اينجا ساكنند آنها هم تشريف برده بودند و جا را براي آقايان باز كرده بودند. دعا بفرماييد كه آقا تشريف بياورد، آنقدر جايتان وسيع مي شود كه هر كدامتان روي يک تخت دو نفره دراز بكشيد. دو نفره نه اينكه يك نفرش بخوابد ولي جايش وسيع باشد، شما خنده تان من را به فكر يك چيزي انداخت كه يعني دو نفره بخوابيد! نه، آن بايد يك تخت چهار نفره باشد. اميدواريم موفّق باشيد.

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا رحمن و يا رحيم يا غياث المستغيثين، يا ربّاه، يا سيّداه، عجّل لوليك الفرج، عجّل لمولانا الفرج، عجل لسيدنا العزيز الفرج، خدايا همه ي ما را موفق به تزكيه نفس بفرما. خدايا حبّ جاه و رياست و حب مال و حبّ غير خودت را از دلهاي ما بيرون بفرما. استقامت كامل در راه دينت بخاطر امام زمان به ما مرحمت بفرما. خدايا به آبروي ولي عصر موفق به جهاد نفس ما را بفرما. موفق به بندگي كاملت همه ي ما را بفرما. خدايا به آبروي آقايمان حجة ابن الحسن خير دنيا و آخرت به ما مرحمت بفرما. خدايا تو قادري، تعلم حاجتي تو حاجت ما را بهتر از ما مي داني نيازمندي ها ما را بهتر از ما مي داني خدايا تمام نيازمندي هاي ما را به آبروي امام زمان برطرف بفرما. عاقبت امرمان ختم بخير بفرما. مريض هاي اسلام شفا عنايت بفرما. خدايا مريض هايي كه در مدّ نظر اين جمعند، مريض منظور، مريضه منظوره الساعه لباس عافيت بپوشان، امواتمان غريق رحمت بفرما. عاقبت امرمان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا.

 

 

لینک ویدیو در آپارات: 

کلیک کنید

 
 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۶ رجب ۱۴۲۶ قمری – ۲۱ مرداد ۱۳۸۴ شمسی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله لا سيما علي بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (عنكبوت / 20)

جمعه آينده انشاءالله چون روز ميلاد مسعودِ حضرت اميرالمومنين علي بن ابيطالب عليه الصلوةوالسلام است انشاءالله مجلسي در همين محل خواهيم داشت. متأسفانه مجلس ما فعلاً در تهران كه اينطور است در بعضي از شهرهاي منظّم مان اينگونه نيست، كه افراد مختلف فعلاً در اين جلسه جمع مي شوند و حتّي به من گزارش داده اند كه خانمها بچّه هاي كوچكشان را به مجلس مي آورند و ما هميشه تذكّر داده ايم كه اين مجلس را چون آيات قرآن تلاوت مي شود به صورت كلاس يا درس و يا يك جلسه اي كه بايد حضور قلب بيشتري داشت معامله كنند. يك بچّه كه در مجلس مي آيد نه آن بچّه از اين مجلس استفاده مي كند و هم مانع پدر يا مادر يا كساني كه اطرافش نشسته اند مي شود. مهم قضيه اين نيست كه حالا حواس يك يا چند نفر پرت شد و چيزي را نفهميدند مهمّ قضيه اينست كه گاهي من احساس مي كنم يك مطالبي را به من نسبت مي دهند كه من اصلاً عقيدتاً با آن مطلب مخالفم. عيناً جريان آن شخصي كه در آيات قرآن ديده بود كه وَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ (ماعون / 4) واي بر نمازگزاران، بقيّه اش را متوجّه نشده بود و نماز نمي خواند! مي گفت نماز هم بخوانيم و زحمت هم بكشيم باز هم خداي تعالي به ما بگويد واي بر شما. گاهي مطلب اينطوري مي شود. دقيقاً من دقّت كردم كه يك بخش از عرايض من را دقيقاً، درست بيان هم مي كنند ولي آن متمّمش را يا نشنيده اند يا متوجّه نشده اند يا گوش نداده اند يا بچّه نگذاشته بفهمند يا اينكه نوار را گرفته اند در آشپزخانه خانم هم آشپزي مي كند هم نوار گوش مي دهد حالا قسمت ما يا مربوط به ما نشده كه در تلويزيون و يا در راديو صحبت كنيم كه باز از نوار هم بدتر است. چون وقتي انسان حوصله اش در تلويزيون سر آمد فوراً خاموش مي كند حالا آن آقا وسط صحبتش است، مي خواهد نتيجه بگيرد، توضيح بدهد حوصله آقا يا خانم سر رفته و تلويزيون را خاموش كرده. من انشاءاللّه فكر مي كنم بعد از اين امتحانات يك برنامه ي دقيقتري براي آنهايي كه امتحان داده ‌‌اند، امتحانشان خوب بوده است بگذاريم تا از اين نابساماني نجات پيدا كنيم. يك نفر يك هفته مي آيد بعد باز نمي آيد. باز يك هفته ي بعدش مي آيد من از يك طرف خوب صحبت نمي كنم، تُن صدايم خوب نيست از طرف ديگر گاهي مطالب مربوط به هفته هاي گذشته است. گاهي مطالب را من سربسته عرض مي كنم چون يك هفته اين آيات را شما با برداشتش با ترجمه اش خوانده ايد من خودم را با اين عدّه افراد طرف مي دانم لذا اين وضعي كه فعلاً بوجود آمده نمي شود. انشاءاللّه روزِ پنج شنبه هفته ي آينده با همين دقّت نظري كه عرض مي كنم آنهايي كه در مرحله ي استقامند – مرحله ي يقظه نه – مرحله ي استقامتند، توبه هم چون مدتش كوتاه است حتماً توبه كرده اند و من هم بعد از اينكه مشغول اين امتحانات شديم به كسي مرحله ندادم. بنابراين مرحله ي توبه فكر نمي كنم در بين دوستان زن و مرد با شد فقط مرحله ي استقامت، آنهايي هم كه تا امروز مقاله شان را نفرستاده اند ديگر از آنها قبول نخواهيم كرد  ولي اگر مرحله شان استقامت باشد مي توانند در جلسه تشريف بياورند از همه ما مقاله انتظار نداريم بنويسند ولي انشاءاللّه ساعت پنج روزِ پنج شنبه همه اينجا حاضر باشند چون جمعيّت زياد است و بايد اينها اسم نويسي بشوند كارتهايشان همراهشان باشند و همه شان انشاءاللّه سر ساعت بيايند تا ساعت شش بعد از ظهر جلسه شروع مي شود اوّل يك صحبتي، سخنراني خواهد شد بعد پنج نفر از كساني كه مقالاتشان بهترين است انتخاب مي شود و بعد يك امتحان كتبي در جلسه مي دهند و بعد هم شايد وقت نماز باشد نمازي خوانده مي شود و بعد از نماز هم انشاءاللّه يك عرايضي من با دوستان خواهم نمود و بعد هم پذيرايي مي شوند و هر كس مي خواهد به شهرش يا وطنش يا اگر اهل تهران است به خانه اش برود التماس دعا، ما بعد از اين كارتها را كه مي خواهيم برگردانيم ما در مرحله ي صراط مستقيم و محبّت كارتها را گرفتيم كه يك قطعنامه اي – چون در مجلس نمي شد قطعنامه را براي همه گفت، بايد حتماً نوشته بشود و انشاءاللّه تابلو بشود در ذهنتان تا وقتي كه در مرحله ي استقامت هستيد اين تابلو در ذهنتان باشد و كار كنيد و ما اينجا اين جلسه را به همه ي افرادي كه  صداي من را مي شنوند عرض مي كنم و به قول معروف حاضرين به غائبين برسانند. خداي من شاهد است است كه جز اينكه يك عده اهل تزكيه نفس و ترك گناهان و انجام واجبات و از لغويّات اعراض كردن و بالأخره بنده ي واقعي خدا شدن، هيچ نظر ديگري نداريم. نه به قدرت شما نيازمنديم چون لاحول و لاقوة الاّ باللّه العلي العظيم، نه به پول شما نيازمنديم چون أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ آدم به فقير هر چه هم ثروتمند باشد، نيازمند باشد خيلي احمق و نادان است  أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ (فاطر / 15) ما همه ي فعاليّتمان اين است كه شما را به اينجا برسانيم كه هُوَ الْغَنِيُّ، وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ هر چه مي خواهيد از خدا بخواهيد. هر كس غير از اين درباره ي ما فكر بكند انشاءالله روز قيامت جلويش را خواهيم گرفت و از ثوابهايش مي گيريم و از خداي تعالي مي خواهيم كه اين ثوابها را بر ثوابهايي كه ما داريم يا نداريم اضافه كند و ما را از جهنّم نجات بدهد و نه هم اهل اين هستم و دوستانمان كه مي گويم خودم تنها را نمي گويم. دوستان اهل تزكيه نفسمان آنهايي كه به كمالاتي تا حدّي رسيده اند اهل اين نيستيم كه جمعيت زياد كنيم و با هيچ فردي يا افرادي يا حزبي يا تشكيلاتي مبارزه نخواهيم كرد و همه را انشاءالله مي خواهيم به طرف دين دعوت كنيم حتّي ما با كفّاري كه با ما مبارزه نكنند مبارزه نخواهيم كرد. بخاطر اينكه مبارزه با كفّاري كه با ما مبارزه مي كنند و سر جنگ دارند كه البته در داخل ايران الحمد لله با وضع فعلي كسي را اينطوري نداريم در خارج از ايران انشاءالله يك يك اين دوستان مدافع اسلام خواهند بود و اينها همان بسيجيهايي هستند كه در صدر انقلاب لباسِ رزم پوشيدند و با دشمن مبارزه كردند و بحمداللّه از هفده هجده سال قبل تا بحال كه اين برنامه را ما داشته ايم خداي تعالي لطف كرده اگر آن روزها نام مقدّس امام زمان يك مقدار قاچاق بود حالا هفده هجده سال تا بيست و پنج سال قبل، بيست و شش سال قبل باز هم بهتر بود ولي قبل از انقلاب من يادم است در زماني شروع به معرّفي حضرت بقيةاللّه كرديم كه در محلّه ي بهائي هاي مشهد همه مي دانند، شما اكثرتان جوانيد شايد آن وقت را درك نكرده باشيد ولي آنهايي كه سي سال به بالا دارند مخصوصاً مشهدي ها يك محلّه اي در مشهد به نام سعدآباد كه – البتّه زياد نبودند – ولي مجمتع شده بودند صدو پنجاه خانوار از فرقه ي ضالّه ي بهائيت آنجا اجتماع كرده بودند كه اگر يك مسلمان مي خواست برود آنجا مغازه اي باز كند مي خواست بگويد من بهائي هستم، تا بپذيرندش. خداي تعالي هيچ فردي، هيچ كس جز به عنوان اسباب دخالت نداشت، اسباب هم، سبب هم بيشتر حضرت ولي عصر ارواحنافداه بودند من در جلسات اين حرفها را كمتر مي زنم براي اينكه عرض كردم مجلس، مجلس درس بايد باشد ولي مي خواهم به شما بفهمانم كه امام عصر ارواحنا فداه معزّ الاولياءاست. هميشه آنهايي كه ولو به صورت ظاهر خدمتگزارش باشند آنها را عزيز مي كند. يك محلّه اي اينطوري با چه مشكلاتي زميني را كه خود آنها مي خواستند سينما آن هم سينماي زمان شاه درست كنند ما – نه من؛ نه ما – امام عصر ارواحنافداه و خداي تعالي اراده كرده اند كه آنجا مسجد بشود، مسجد صاحب الزمان الان هم هست. عمله و كارگرش را يكي من را انتخاب كردند به عنوان كارگر. مسجد درست شد به قدري مسجد غريب بود كه از همه ي جاي شهر به عنوان ترّحم و به عنوان مبارزه مي آمدند به آن مسجد و مسجد هميشه پر از جمعيّت بود. صداي من را حتماً مشهدي ها هم مي شنوند و آنها شاهد جريانند. مسجد هميشه پر از جمعيّت از همه ي مساجد پررونق تر در مقابل چشم آنها، با يك برنامه ي امام زماني شب نيمه ي شعبان توفيق پيدا كرديم كه رسماً در چه زماني؟ در زماني كه نخست وزير مملكت يا بهائي بود يا بي ديني كه پدرش بهائي بود و در عُكا دفن است. طبيب مخصوص شاه ايادي بهائي و مبلّغ بهائي ها بود در يك چنين زماني آقا ولي عصر ارواحنافداه يك ميدان و يك خيابان طولاني كه حالا كوتاه شده ولي آن موقع اقلاً سه كيلومتر اين خيابان طولش بود و در نقشه ها هست به نام صاحب الزمان، كه يك خيابان در ايران در آن موقع به نام صاحب الزمان نبود. حالا هست، بعد از انقلاب هست ولي آن تقريباً هشت سال قبل از انقلاب بود. اين را هم نامگذاري كرديم، نه من نامگذاري كردم طوري شد شوراي شهر آن وقت، استاندار آن وقت، شهردار آن وقت؛ نفهميدند؟ نمي دانم! كر و كور شدند؟ نمي دانم! هر چه بود تصويب كردند كه اين ميدان و خيابان به نام صاحب الزمان باشد. اي كاش مي بوديد – بعضي از دوستاني كه در مجلس هستند چشمم به جناب اقاي فاني افتاد يادم آمد كه بودند – اي كاش مي بوديد همه تان مي ديديد كه چطور با اين فكر مبارزه مي شود و چطور پياده شد. شرحش مفصّل است، اگر مي بوديد و مي ديديد مي گفتيد عجب حجة ابن الحسنارواحنافداه دست در كارند! عجب اين صد و پنجاه خانواري كه خودشان را مستقل در يك محلّ مشهد كنار قبر علي بن موسي الرضا مي دانستند پراكنده شدند! يكي از معمارهاي آن محل كه بنگاهكي هم داشت خدا رحمتش كند به نام حاج آقاي صبوري به من گفت بيست و پنج خانه ي اينها را من به قيمت كم خريدم و اينها از اين محل رفتند. يك عدّه شان آمدند پيش ما مسلمان شدند. با اينكه انجمن حجيّته آن وقت فعّال بود ما مستقلاً بدون ارتباط با آنها نه بخاطر اينكه من با آنها بد باشم يا خداي نكرده آنها بد عمل بكنند من به اين مسائل و چيزهايي كه معروف است اينها همه اش بعد از انقلاب به وجود آمده، قبل از انقلاب آن طور نبود. ولي  ما مستقل كار مي كرديم به آنها ارتباطي نداشتيم الان حتماً گوشه و كنار خودشان مي شنوند و من هم نمي خواهم خودم را خيلي دروغگو معرفي بكنم اين را يقين بدانيد. چون اگر من با آنها مي بودم با آنها كار مي كردم يا آنها كمك من مي كردند خوب الان اين حرفم دروغ بود و آنها مي شنيدند و آبرويم مي رفت ولي نه، همه مي دانند و حضرت بقيةاللّه طوري اين محل را در مدّت بسيار كوتاه شايد چند سال امام زماني كرد كه در مشهد محلّه ي صاحب الزمان معروف شد. يعني حتّي آنجا آن وقتها اين نوشابه پپسي مال ثابت پاسال بهائي بود و نفعي هم به اسرائيل مي فرستاد و بزرگانِ دين تحريم كرده بودند و يك شيشه نوشابه در اين خيابان و در اين ميدان به فروش نمي رسيد و بلكه اگر بعضي ها مي آمدند آنجا مي خواستند فعاليّتهاي ضدّ امام زمان انجام دهند كه مركز شده بود براي دشمنان كه حمله كنند امام زمان تو دهني شان مي زد. نمونه هايي داريم كه معجزاتي محسوب مي شود من به خاطر اينكه خيلي كشف سر نكنم عرض نمي كنم چون بعضي هايشان توبه كردند بعضي هايشان كشته شدند زير همان نام پپسي كه متعلّق به آنها بود و بالاخره اين خيابان و ميدان هنوز هم كه هست به نام حضرت بقيةاللّه است. اين عرايض را كردم براي اينكه يك جمله را به شما بگويم تا وقتي كه طرفدار امام زمانيد، تا وقتي كه در خانه تان اسم امام زمان به ديوار اتاقتان زده شده، تا وقتي كه در سخنانتان اقلاً براي حضرت دعا مي كنيد و مي گوييد اللهم عجل لوليك الفرج و العافية والنصر، هر چه بشود شما پيروزيد. ولي وقتي كه خداي نكرده اين را از شما گرفتند، لياقت به شما ندادند كه حتّي يك مرتبه نام مقدّس امام زمان را ببريد آنجا بدانيد هر چه هم به صورت ظاهر موفّق باشيد و معروف بشويد به ضررتان خواهد بود. ما در مملكتي زندگي مي كنيم كه همه چيزمان از امام زمان عليه الصلوةوالسلام است. بنابراين ما از تشكيلات جلساتمان والله قسم مي خورم اگر جلسات را همه اش تعطيل بشود و به من بگويند تو ديگر حقّ نداري صحبت كني آن روز، روزِ جشن من است – نه اينكه خوشم بيايد – اين توفيقي است كه با شما روبرو هستم. ولي خوب رفع خستگي مي شود عذري هم پيش خداي تعالي داريم و از خداي تعالي مي خواهيم كه اجرِ آن كساني كه راضي به عملي هستند و نمي توانند انجام بدهند به ما پروردگارمان عنايت بفرمايد. اين يك مطلب. مطلبي كه به عنوان مقدّمه عرض كردم ولي ذي المقدمه اش اينست كه من هدفم اينست شما همه تان بلكه تمام كره ي زمين، تمام مردم كره ي زمين -كه خواهد شد- از خوبانِ يارانِ امام زمان باشيد. ولي بدانيد اگر شما امروز خودتان را ساختيد براي اين جهت، وقتي كه آقا ظهور كند يك عدّه طبعاً طوعاً يا كرهاً چه با كراهت چه با تسليم شدن به هر عنواني مي آيند محضر حضرت امّا تويي كه از قبل خودت را آماده كردي يك ارزش ديگري داري. در همين انقلاب اسلامي ايران كه انقلاب كوچكي در مقابل آن انقلاب بزرگ بود يك عدّه بودند با اينكه از ناحيه دربار و شاه مردم را ممنوع كرده بودند كه اسم امام را ببرند، عكس امام را داشته باشند يا به يك نوعي از امام ترويج كنند اينها در عين حال مخفيانه، با جديّت اين كار را مي كردند. حالا هر نوع ترويجي كه بود اينها وقتي كه امام تشريف آوردند به ايران يك ارزش ديگري داشتند تا آنهايي كه حالا آمده بودند. تا آنهايي كه حالا كه مي بينند انقلابي شدهآمدند. اين يك نمونه، شما در زيارت آل يس مي خوانيد يك روزي مي شود كه آقا تشريف مي آورند و ان رجعتكم حقّ لا ريب فيه، اين نيست؟ رجعت شما اي خاندان عصمت حق است كه شكّي در آن نيست. ما درباره ي انقلاب آن انقلابيونِ بزرگ آنها اين يقين را نداشتند كه حتماً آقا مي آيد مملكت را منقلب مي كند ولي ما درباره ي امام زمان اين يقين را داريم. حقّ لا ريب فيه،علاوه اينكه حق است شكّي هم در آن پيدا نمي شود. خوب؛ امّا يوم لا ينفع نفساً ايمانها لم تكن آمنت من قبل أو كسبت في ايمانها خيرا. اين رجعت وقتي انجام شد يعني حضرت تشريف آوردند مستقر شدند بر تمام كره ي زمين اينجا حالا يكي بيايد بگويد آقا من هم هستم قبول نمي شود. اگر هم قبول بشود مقرّب نمي شود. امّا شمايي كه نمي دانيد كي آقا ظهور مي كند و شمايي كه روي عشق و علاقه هم خودتان را مي سازيد هم ساخته مي شويد براي اينكه در كنارِ امام زمان باشيد شما فرقي با آن كسي كه مي گويد آقا اين حرفها تحجّر است، مال گذشته هاست. امام زمان يعني چه؟ فرقي نمي كنيد؟! حالا هر دو هم آمده باشند مومن شده باشند، مسلمان شده باشند شما فرق مي كنيد! ولو اينكه كوتاهي كرده باشيد كه من راضي نيستم كوتاهي كنيد به خدا قسم اينقدر دلم مي خواهد كه شما هماني كه در مراحلي يقظه است و استقامت هر چه زودتر خودش را برساند به يك جايي كه آقا اگر تشريف آوردند بگويند اين خوب است براي من، انتخاب شد. آقا اين يك آدمِ مثلاً كارآموزده اي نيست، اين يك فردِ مبارزي نيست، اين با دشمن كه روبرو بشود رنگش مي پرد حضرت مي گويد چون به فكر من بوده درستش مي كنم. ارادة الربّ في مقادير اموره تهبط اليكم و تصدر من بيوتكم، اگر خدا نمي تواند امام زمان هم نمي تواند. اگر خدا مي تواند تويِ تنبلِ بي حالِ مريضِ پيرمردي كه نمي تواني راحت از زمين بلند بشوي يك جوان سرحالت مي كند چون قيامتِ صغري برپا شده. قيامت يعني همان انقلاب. همان نشسته ها بلندشدن، همان بيكارها به كار افتادن، همان ناتوانها تواناشدن، يعني اين. قيام يعني اين. انقلاب يعني اين. در آن روز شما مشغول باش، بگو يا صاحب الزمان، بگو آقاجان من هم مي آيم، بگو آقاجان من هم طرفدار توام. زبانت كه درد نمي گيرد هر صبح و شام بگو اللهم عجل لوليك الفرج، ديگر آدمي كه زبانش را هم نتواند حركت بدهد او به درد هيچ چيز نمي خورد. دعا كه مي تواني بكني، شماها بايد ساخته بشويد براي اين جهت، ما هفته ي آينده شايد حدوداً متجاوز از پانصد نفر اهل استقامت داريم بايد اينها امتحان بدهند ببينيم اينها فهميدند يعني چه استقامت؟ استقامتي كه خدا به پيغمبرش در دو جاي از قرآن مي فرمايد: فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ (هود / 112 – شوري / 15) استقامت كن همانطوري كه امر شدي. شما جزء آن دسته اي نباشيد كه در سوره ي هود خدا اسم مي برد. جز ء آنهايي باشيد كه در سوره ي شوري خدا اسم مي برد در دو جاي قرآن فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ هست، يكي در سوره ي شوري است يكي در سوره ي هود است، در سوره ي هود از آنها نباشيد كه حضرت فرمود: شيّبتني سورة هود لمكانة هذه الايه، من را سوره ي هود پير كرد. هي پيغمبر گفت استقامت كنيد نكردند، حضرت موسي به بني اسرائيل فرمود: بياييم برويم مصر را افتتاح كنيم، مصر بجنگيم، مصريها همان فرعونيها را از آنجا بيرونشان كنيم، گفتند ما اينجا مي نشينيم در اين بيابان ما يك قدري استراحت مي كنيم تو و خدا هر دويتان قدرت داريد برويد آنجا را فتح كنيد، إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ (مائده / 24) ما اينجا نشسته ايم منتظريم كه كار را رو به راه كنيد ما بياييم. خانه ها را تقسيم خواستيد بكنيد به ما يك چيزي برسد، تقريباً – البته اين كلام قرآن نيست – إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ خداي تعالي چهل سال اينها را در همان بيابان نگه شان داشت! در بيابان ، به اين آساني ها نيست كه تو و خدا با هم برويد كار كنيد ما هستيم. ما اينجا نشسته ايم، پيغمبراكرم خودش، مي گويد كه خداي تعالي مي فرمايد: فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَوَ مَنْ تَابَ مَعَكَ آنهايي كه توبه كردند – مي بينيد مرحله ي توبه قبل از مرحله ي استقامت است، در چند آيه ي قرآن هم اين معنا اشاره شده ما هم از همان جا گرفته ايم – وَ مَنْ تَابَ مَعَكَ، كسي كه با تو توبه كرده، بازگشت كرده اينها هم استقامت كنند از اين، حضرت پير شد. شيّبتني سورة هود لمكانة هذه الايه براي اينكه مردمي كه با او هستند بعد از مرحله ي توبه استقامت هم بايد بكنند. ولي در سوره ي شوري مي فرمايد – خيلي راحت مي كند پيغمبراكرم را – مي فرمايد: وَ اسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَائَهُمْ، از هواهاي نفساني مردم پيروي نكن، ولشان كن، هر چه كه مي خواهند نبايد به آنها داد. اينجا راحت شده. الان كه هست امام زمانتان هم به ايشان خداي تعالي همان  فاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ را گفته حالا ببينيم كه وَ مَنْ تَابَ مَعَكَ ، يا بقيةالله اينهايي كه توبه كرده اند، مرحله ي استقامت وارد شده اند اينها آيا خوب مي آيند جلو يا نه، اگر همين طوري كه ما داريم حركت مي كنيم كه امام زمانمان را هم پير مي كنيم و انشاءالله در بين شما من ديدم، من يك نامه اي ديروز ديدم خيلي تحت تأثير قرار گرفتم و اينطور نامه ها زياد و اين طور كارها زياد الحمدللّه، ما را كه شما جوان كرده ايد حالا چون نمي فهميم جوانمان كرديد و خوشحالمان كرديد يا انشاءالله واقعيّت دارد امام زمانتان را هم به حال مي آوريد با استقامت تان. يك نفر از يك شهري با اينكه مقاله اش را نوشته بود، محبّتش را كرده بود موقع آمدن تصادف مي كند و در بيمارستان مي افتد نامه نوشته من اينكه نيامدم تصادف كردم، من به آقاي مسعودي عرض ميكردم ببين چقدر اينها مقيّدند. خوب تصادف كردي خوب، ما الان شما را باصطلاح نشمرديم ببينيم كه آمده، حاضر و غائب نكرديم، حتّي آن روز بعضي هايتان كه بوديد گفتم هر چه مي توانيد از روي هم تقلّب بكنيد كه هيچ كس هم با دقّت فكر مي كردم تقلّب نكرده، اينجا امتحان دانشگاه كه شب جلسه بخوانيد و صبح هم با هر وضعي شده يك نمره اي بياوريد نيست. اينجا شما هستيد و وجدانتان و خدا و در محضر امام زمان صلوات اللّه عليه. انشاءالله كوشش بكنيد حالا من حرفهايم به همين حرفهاي متفرّقه تمام شد شايد اين ترتيب از جلسات شايد امروز آخرين جلسه اش باشد كه يك ترتيبي بدهيم. بعضي ها ناراحت شده بودند يكي از شهرهاي خيلي دور كه شما گفتيد تعطيلش مي كنيم، گفتم: حالا من كه نمي توانم اينها را ولشان كنم، اينها بايد من را شفاعت كنند، وارد بهشتم كنند تا آنجا دست از دامنشان بر نمي دارم ولي يك نظمي داده بشود، يك ترتيبي داده بشود انشاءالله كه بهتر از اين بهره برداري بشود.

شما يك سيري بكنيد در روي زمين، يك آيه اي از اين قرآن را هم كه دو جا در همين جزوه تكرار شده سِيرُوا فِي الْأَرْضِ، يك قدري از لاكِ خودتان بياييد بيرون، از خانه تان بياييد بيرون، ببينيد مردم دنيا در چه وضعي هستند. خدا مي داند آدم بهتش مي زند كه اينها انسانند؟ حيوان هم اي كاش مي بودند، حيوانات اين كارها را نمي كردند كه اين طور خودشان را مبتلا كردند به گناه، معصيت آن هم گناهان و معصيتهاي علني، خودشان، زنشان، بچّه شان، يكي به من مي گفت كه من بيست سال است دارم زندگي مي كنم لااقل روزي دو مرتبه در خانه ي من با زنم دعوا شده! لااقل مي گفت! اين زندگي شد؟! دو تا الاغ با هم همين طور زندگي مي كنند؟! سر هر چيزي دعواست. بالاخره مرد غيرت دارد كافر هم باشد غيرت دارد، دلش نمي خواهد هر كاري زنش بكند. بالاخره انسان عقل دارد اين كارهايي كه انجام مي شود كه اي كاش شما ندانيد چه كارها انجام مي شود و اي كاش من هم نمي دانستم و اي كاش به من نمي گفتند كه هيچ حيواني اين كارهايي كه يك عدّه حتي مسلمانها انجام مي دهند، انجام بدهد. تشييع فاحشه مي شود والاّ به شما مي گفتم. انسان و گناه؟! يك ظرفي پر از نجاست بكنند بگذارند در يك سفره اي كه همه نوع غذا هست اگر ديديد يك نفر رفت از همان كاسه ي نجاست فقط خورد، همان را فقط خيلي دوست دارد، خورد. شما چه فكر مي كنيد درباره ي او؟ به خدا قسم، اوليا ء خدا اين غذاهاي حرامي كه مردم مي خورند، كارهاي حرام و معصيتي كه مردم مي كنند عين اين مي بينند. اگر يك همچنين چيزي شما ببينيد آدم حسابي اين همه غذا هست اينجا، غذاهاي خوشمزه، سي جور خورش بيشتر، بي نهايت، وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا  (ابراهيم / 34) روزِ اول به ما خدا مي خواست بگويد تو كه هستي؟ حضرت آدم را در بهشت، آن آدم پاك، آدم حسابي، آدمي كه وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا (بقره / 31) ولش كرده در باغ، همه نوع ميوه، صدها شايد هزارها ميوه هاي خوشمزه شما برويد گندم بخوريد ببينيد خامش مخصوصاً چه مزّه اي مي دهد؟! اين تويي! اين تازه خوبت هست. خوب ترينت است. در اين سفره ي پرنعمت پروردگار كه واقعاً عجيب است هر چه انسان مي خورد خوشمزه، زيبا، خوب، مقوّي، مفيد، تو رفتي چه مي خوري؟! بدتر از نجاست خدا مي داند، نجاست فقط يك قدري انسان را ممكن است مريض كند نهايتش آن هم بدني، امّا اينهايي كه از حرام در مي آورند، حرام مي خورند و ديوانه مي شوند، من تازگي شنيدم يك قرصهايي مي خورند ديوانه مي شوند. احمق! تو مي خواستي ديوانه بشوي يك كار ديگري بكن، مشتي بزن به سرت، نمي دانم چه بگويم؟ آن وقت تو مي روي اينها را مي خوري؟ شما اگر سر يك سفره اي يك چنين فردي را ببينيد مي گوييد بلند شو ديوانه از اين مجلس برو بيرون. اصلاً نمي توانم، من كه نمي توانم طاقت بياورم. اگر كسي حتّي خمسش را نداده باشد يك پنجم از اين غذايي كه مي خورد از همان غذاست. براي اينكه حرام است، حرام يعني آن، چه بگويد آدم؟! مشكلاتمان خيلي زياد است خدا مي داند. و شما خدا را شاكر باشيد كه پروردگارتان اين نعمت را به شما داده كه مي توانيد ترك گناه بكنيد، مي توانيد خودتان را حاضر كنيد از آن غذا نخوريد اگر دستتان را يك نفر، رفيقتان نگيرد و بگويد بايد از اين غذا بخوري. اينقدر شكايت مي كنند كه در فاميل ما همه گناهكار و معصيتكار و حرام خور و ما مانده ايم چه كار كنيم. دختره به من مي گويد كه پدرم از راه ربا مثلاً پول مي آورد خانه از همان هم غذا مي گيرد به من مي دهد، من چه كار كنم؟! يك دختر مي تواند چه كار بكند در خانه؟ ربايي كه خداي تعالي مي فرمايد: فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ (بقره / 279) اينقدر خدا به غضب آمده در رباخوار و رباخوري كه مي گويد بيا با هم جنگ كنيم. اعلان جنگ داده. رشوه الراشي و المرتشي كليهما في النار هم راشي كه رشوه دهنده باشد هم مرتشي كه رشوه گيرنده باشد هر دويشان در جهنّم خواهند سوخت. اي آقا! هديه داديم. اسمش را عوض كردي درست شد؟ من رفتم، اين كشويش را كشيد جلو معنايش اينست يك چيزي اين تو بريز تا كارت را راه بيندازم. در جمهوري اسلامي يك چنين كارهايي قبيح نيست؟! خوب مي آورد خانه، زن و بچّه هم مجبورند. چه كار كنند؟ نمي گويم مجبورند، نخور. مي ميرم نخورم! بمير. آدم بميرد و نجاست نخورد بهتر از اينست كه هر روز و هر شب نجاست بخورد. بمير! من آخرش  همين را مي گويم. بعضي ها مي گويند: اِ، بمير! بله، مُردن راحتي تو خواهد بود. به همين جديّت، با همين واقعيّت، سير كنيد در روي زمين، ببينيد كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ خدا خلقت را از كجا شروع كرده، از محبّت، از دوستي، از سلامتي، خدا انسان را سلامت خلق كرده، نمي خواهد برويد آمريكا آنجا ببينيد. انشاءالله خدا يك فرزندي به شما داد شما ببينيد اين فرزند چشم به او داده، گوش به او داده، سلامت متولّد شده. اين بدأ خلق است. كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ، چطور خدا خلقت را شروع كرده؟ تو گفته بودي شير برايت آماده كنند كه بهترين غذاست براي بچّه ي نوزاد؟ نه! تو گفته بودي كه مادرت اينقدر محبّت به تو داشته باشد كه شب تا صبح چند دفعه بيدار شود تو را تَر و خشكت كند و اخم به صورتش نياورد؟ تو گفته بودي؟! نه، تو گفته بودي كه چشمي برايم بساز كه همه جا را ببينم، روشن بشود همه جا دور و برم؟! نه! تو گفته بودي كه گوشي براي من خلق كن تا من صداها را بشنوم تا دوست و دشمن، حكمت، اينها را همه را بفهمم؟! نه، تو گفته بودي كه يك شامّه اي براي من قرار بده كه بوي بد و خوب را حتّي من فرق بگذارم؟! نه! تو گفته بودي كه من را مثلاً فرض كن در يك خانواده ي متديّني – آخر دريچه هايي كه انسان وارد دنيا مي شود مختلف است يك وقت هست در تلاويو يك بچّه اي از يك خانواده ي يهودي متولّد مي شود يكي هم هست كه در كنار مثلاً حالا مشهد به يادم آمد، كنار قبر حضرت رضا يا در تهران يا در ممالك اسلامي متولّد مي شود اسلام خيلي برايش آسان به دست مي آيد – تو گفته بودي؟ كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ كره ي زمين را تو گفته بودي كه خورشيد را در جاي معيّني قرار بگيرد، ستاره ها در جاي معيّني قرار بگيرند، اين شهاب سنگ هايي كه اين شبها مي گويند خيلي زياد هم به طرف كره ي زمين هجوم آورده يكي اش به زمين نخورد، اگر يكي اش به زمين بخورد يك زلزله اي به پا مي شود كه هر كجا كه بيفتد يك منطقه اي را خراب مي كند، همه را خدا پرتشان مي كند آن طرف، برويد در اين زمين اولياي من هستند، در اين زمين امام زمان هست، در اين زمين نبايد شما وارد بشويد كه شياطين را خدا به اين وسيله پرتشان مي كند، دورشان مي كند. تو گفته بودي؟ نه! ببينيد، اين طوري كره ي زمين را خلق كرد، تابستان مي شود، زمستان مي شود، زمستان يك قدري بيشتر طول بكشد ناراحتي، تابستان يك قدري بيشتر طول بكشد ناراحتي، همه چيز به تو داده، اينقدر داده كه ما اصلاً نمي توانيم ياد بكنيم، وقت شمردنش را نداريم، وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا، از همه چيز فراموش كردي جز از گناه؟ روز جمعه است بلند بشويم برويم پارك، آنجا شلوغ است، زنهاي بدحجاب هستند. خوب اتّفاقاً جاي شلوغ را انتخاب مي كنند. اتّفاقاً شب وفات حضرت زهرا سلام اللّه عليها مي روند در دريا، دريا كه جاي عزاداري كه نيست و جمع زيادي غرق مي شوند اين هم براي تنبيه مردم است. در هيچ يك از تلوزيونها و رسانه ها نگفتند آقا يك قدري شايد يك پنجاه درصدش مربوط به اين است كه شب وفات اين كار را كردند، آنجا نمي دانم جايي كه ناامن بوده رفتند، جايي كه نمي دانم چه بوده رفته اند از اين حرفها، من گوش دادم ببينم يكي شان مي گويد يا نه، خيلي مسأله داريم انشاءالله اميدواريم دوستاني كه امتحان داده اند كارتشان را گرفتند حالا نمي دانم كارتها به همه رسيده يا نه، يك قطعنامه اي در مرحله ي صراط و در مرحله ي محبت براي دوستان داده ايم حتماً عمل كنند. يك امتحاني بعدش خواهند داشت، آنهايي هم كه در مرحله ي بالاتر بودند آنها را ما ديگر گفت: به لقمان حكمت آموختن غلط است ديگر. چه كارشان كنيم؟ اينها هنوز وسط راهند ولي آنها هر چه مي خواستند بشوند شده اند اگر يك صفت رذيله از خودشان نشان بدهند ما نمي خواهد مطرودشان كنيم خدا و پيغمبر و امام مطرودشان كرده، كسي كه در مرحله ي جهاد با نفس است، مرحله ي بندگي خداست هيچ وقت ديده ايد يك كارمند شهرداري برود در فرمانداري يك دو روز كار كند؟ هيچ وقت همچنين كاري يك كسي نمي كند. مي گويد من كارمند شهرداريم. آقا اين كارت خوب نيست، يك كار بهتري اينجا به تو مي دهم. مي گويد: اينجا حالا هستيم. كارمند خدا هستي، اي كسي كه در مرحله ي عبوديتي، كارمند شيطان اگر شدي پدرت را خدا در مي آورد! همچنين ساده ي ساده عرض مي كنم. كلكت را مي كَند، تو كارمند خدايي! مي گويي نه، تجربه كن. ما به آنها قطعنامه اي نداديم چون ديگر، شما هم ان شاءالله وقتي كه برسيد به آن مرحله ديگر باز هم قطعنامه نمي دهيم. قطعنامه را عمل كنيد تمام نتيجه ي كارهاي ما روي آن قطعنامه است. خانمهايي هم كه خوب جلسه نداشتند، اينها هم يك قطعنامه اي برايشان فرستاده شده با نامه آنها هم حتماً عمل كنند. ببخشيد اين حرف را عرض مي كنم، زن در زمان ما از صراط مستقيم خارج شده، مگر همين عدّه ي قليلي كه به طرف تزكيه نفس آمدند. اصلاً به طور كلّي خارج شده. به خاطر اينكه هم تشويقشان مي كنند، هم آيات قرآن را نديده مي گيرند، هم زنها روي هواي نفسِ بيشتري به اين كارها مي پردازند از صراط مستقيم خارجند. خدا صريحاً در قرآن مي فرمايد: وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَي (احزاب / 33) زمانهاي قبل از پيغمبر، زنها در معرضِ فروش بودند يا وسيله ي فروش كالا بودند يا وسيله ي رقص و شادي دلِ كفّار بودند و خدا به بهترين زنها، اين را بدانيد اگر موقعيّتشان را حفظ مي كردند كه حفظ هم كردند، يكي دو تايشان حالا باصطلاح انحراف پيدا كردند والاّ حفظ كردند، بهترين زنها بعد از فاطمه ي زهرا زنهاي پيغمبرند. به آن بهترين ها مي گويد – اگر كار بدي بود نمي گفت، به آنها لااقل نمي گفت – وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ در خانه يتان بنشينيد بچّه تان را تربيت كنيد و بيرون نياييد، در معرض فروشِ، خودتان، كالاهاي مردم؛ بس است. خوب شما يك چيزي كه عيان است چه حاجت به بيان است. شما برويد ببينيد در برنامه ها چه هست، الحمدللّه ايران كمتر يا نيست ولي در خارج زن مايه ي همه اين چيزهاست. اگر اين انحراف را زنها پيدا نمي كردند من شانزده تا امتياز براي آنها در قرآن و در احاديث پيدا كرده ام كه شانزده امتياز دارند كه مردها ندارند. متأسفانه خودشان از دست دادند. بنابراين براي آنها هم قطعنامه اي ما فرستاده ايم بايد هم عمل بكنند. خداي نكرده انحراف پيدا نشود و انشاءالله براي اين مرحله ي پنج شنبه كه امتحان شدند  همه كارتهايشان را بياورند كه با كارتشان بايد قطعنامه برايشان بفرستيم و اگر كارتشان را نياوردند و ندادند در برنامه هاي ما طبعاً، طبيعتاً نخواهند بود. خوب، ماه رجب است. ماه بسيار پرارزشي است. رجب الاصب. رحمت پروردگار در اين ماه فرو ريخته، ماهي است كه آن شاعر گفت:

اسد اللّه در وجود آمد        در پس پرده هر چه بود آمد

هر چه خدا داشت ديگر داد. خدا رحمت كند مرحوم آيت اللّه كوهستاني البتّه مطلب علمي نمي خواست بگويد، در جلسات همينطور كه نشسته بوديم گاهي مي فرمود كه خدا يك علي داشت آن هم به ما داد. نگوييد چهارتا علي داشت، نه آنها چهارتا نيستند يكي اند. كلّنا واحد، فرمود: كلّنا واحد اوّلنا محمّد آخرنا محمّد و كلّنا محمّد صلي اللّه عليه وآله وسلم. انشاءالله اميدواريم كه من دوست دارم دوستانمان – ديگر به زبانم آمد، اين دو دفعه است – دوستانمان اين بوق ماشينشان را اينطوري نگذارند. چون خوب الان اينها ماشينهاي شماهاست ديگر، هيچ كس هم بلند نشد برود ببيند كه ماشينش را دارد دزد مي برد، دزدگير نگذارند يا نگذارند يا صدايش را ببندند، هم مردم را اذيّت مي كند هم خودشان را اذيّت مي كند. انشاءالله رفقا صدايش را قطع بكنند خلاف اخلاق شماهاست لااقل كه در كوچه اي كه شما در منزلش نشسته ايد ماشينتان صدا كند، بدون اطّلاع شما و بدون اختيار شما. آن هفته مي خواستم بگويم گفتم نگويم شرح صدر، اين هفته چون دو دفعه شد شرح صدر ما بهم خورد! ببخشيد و اين خلاف شرح صدر هم هست. نكنيد، چه لزومي دارد، ما خودمان ماشين داريم هيچ وقت از آن استفاده اي، قابل استفاده نيست به نظر من.

يك مطلبي را گفتم، حالا اين كسي كه اين نامه را نوشته ظاهراً آن موقع متوجّه نشده كه من گفتم، هفته ي ديگر جلسه ي امتحان كه حتماً بچّه ها را نمي آورند و خانمها هم كه طبعاً نمي آيند ولي روزِ تولّد براي اينكه همسايه كه بچّه دارها را مي فرستاديم در خانه ي همسايه، خانه اش را دارد تعمير مي كند و جا نداريم. ايشان خوب تذكّري دادند از شهرستانها بعضي ها با بچّه هايشان مي آيند و ما نمي توانيم راه بدهيم بچّه دار را، يا نيايند و يا لااقل بچّه شان را نياورند. بچّه هايي كه چيزي نمي فهمند نه اينكه مثلاً از هفت و هشت ساله به پايين بلكه از ده و دوازده ساله به پايين نياورند. خوب است، تذكّرش بد نيست، ولي خوب من قبلاً هم عرض كردم.

ماه رجب ماهي است كه روز اولش تولّد امام باقر، روز دوّمش تولّد امام هادي، روز سوّمش وفات امام هادي، روز دهمش تولّد امام جواد عليه الصلوةوالسلام، سيزدهم تولد مولا اميرالمومنين عليه آلاف التحيةو الثناء، ايّام البيض است كه نيمه ي ماه رجب زيارتي مخصوصِ حضرت ابي عبداللّه الحسين است. اولش زيارتي مخصوص حضرت ابي عبداللّه الحسين است و روز بيست و پنجم اين ماه وفاتِ حضرت موسي بن جعفر صلوات اللّه عليه و روز بيست و هفتم مبعث پيغمبراكرم است. و خلاصه يك ماه بسيار پربركت از هر جهت، مُلك و ملكوت انشاءالله قدرش را بدانيد و دعاهايي كه در اين ماه وارد شده بخوانيد، همه بخوانند مربوط به مرحله شان هم نيست. هر چه هم مي توانند، حالش را دارند، حال توجّه اش را دارند انشاءالله بخوانند و ماه شادي است تا حدّي انشاءالله ماه شعبان هم كه در پيش است آن هم پربركت. مقدّمات را خدا خوب براي ماه خودش فراهم كرده، ماه شعبان، سوم شعبان تولّد حضرت سيدالشهدا ء، چهارم شعبان تولّد حضرت ابوالفضل العباس، پنجم شعبان تولّد حضرت زين العابدين ديگر نيمه شعبان هم كه تولّد خداي روي زمين، اينطوري بگوييم كه راحتتان كنيم. بله، اله الارض، در آيه قرآن است: رَبِّ الْأَرْضِ (جاثيه / 36) البتّه قائل به شرك نيستيم ولي خدا هر چه مي خواهد بكند بوسيله امام عصر ارواحنافداه مي كند و دوستانمان – اين از افتخارات ماست، من افتخار مي كنم به دوستاني كه هر طوري برايشان ميّسر شده مجلاتي براي حضرت ولي عصر كه دو نفرشان الان جلوي من نشسته اند، سه نفرشان، صاحب امتياز سه تا مجلّه ويژه امام زمان صلوات اللّه عليه الان من ديدمشان. سه تا مجله، اينجا الان در مجلسند. يك مجلّه هم كه مال آقاي نعمتي است كه در مجلس نيستند، ديگر كه بود؟ آقاي معلّم هم در مشهد مجلّه اي دارند درباره ي امام عصر، آن وقت اين باصطلاح سررسيدهايي كه درست شده كه هر كدامشان كتابي است. خدا را شكر مي كنيم، آن محض يار، آن الحجةالمنتظر و نور علي نور، خلاصه ما اسم هايشان را هم كم كم ياد مي گيريم، خورشيد كعبه و… اينها هست، كتابها هم كه زياد نوشتند. خيلي، اين را بدانيد آقايان از همين برنامه ها خداي تعالي خيلي لطف كرده به شما دوستان و هر كدامتان هم كه كم كاري بكنيد بعد پشيمان مي شويد. مي گويند ذوالقرنين وقتي كه وارد ظلمات شد پاي اسبشان كه – حالا اين نمي دانم معناي ظلمات چه هست و اين طور حرفها، معنايش را نمي دانم – پاي اسبها كه مي خورد به يك چيزهايي، صدا مي كرد. پرسيدند اينها چه هست؟ گفت: اين چيزي است كه اگر برداريد هم پشيمانيد بر هم نداريد پشيمانيد. يك عدّه برداشتند، آوردند ديدند تمام جواهرات است. آنهايي كه برداشته بودند پشيمان شدند كه چرا خوب ما كه جوال اسبمان زياد جا داشت، چرا زيادتر بر نداشتيم. آن هم كه برنداشته بود كه حسابي پشيمان بود. حالا انشاءالله آنهايي كه مشغولند، جدّي هستند، كتاب مي نويسند، درباره ي حضرت ولي عصر فعاليّت مي كنند، اينها زيادتر و آنهايي هم كه اصلاً نمي كنند خيلي پشيمان مي شوند. روز قيامت يوم الحسره است، حسرت مي بريد. هر طوري مي توانيد انشاءالله در اين دو ماه بخصوص درباره ي حضرت ولي عصر صلوات اللّه عليه كار كنيد، فعاليّت كنيد، همه تان امام زماني باشيد. بگذاريد هر چه هم مي خواهند بگويند، بگويند. هر چه بيشتر فحشتان دادند اجرتان روز قيامت بيشتر است. اين همچنين صاف به شما بگويم البتّه خودتان را در معرض فحش دادن مردم قرار ندهيد، در معرض تهمت هم قرار ندهيد امّا اگر خودبخود، اشكال ندارد، چه بهتر. ما روز قيامت اينها را همه را در نامه ي اعمالمان مي نويسند كه در راه امام زمان به اين آقايان فحش دادند، به به!

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بفاطمة و ابيها و بعلها و بنيها و السّر المستودع فيها يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه اللّهم عجّل لوليك الفرج، اللّهم عجّل لوليك الفرج، اللّهم عجّل لوليك الفرج، خدايا همه ي ما را از ياران خوب آن حضرت قرار بده. قلب مقدّسش را از همه ي ما راضي بفرما. خدايا توفيق خدمتگزاري در راه او و در راه دوستان او به همه مان مرحمت بفرما. پروردگارا به آبروي ولي عصر قسمت مي دهيم مرضهاي روحي مان شفا عنايت بفرما. مرضهاي بدني مان شفا مرحمت بفرما. مريضه منظوره الساعه لباس عافيت بپوشان. مريضه منظوره، مريض منظور الساعه لباس عافيت بپوشان. امواتمان غريق رحمت بفرما، عاقبت مان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا.

 

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۲۹ جمادی الثانی ۱۴۲۶ قمری – ۱۴ مرداد ۱۳۸۴ شمسی

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و العنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

وَ إِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَكُمْ أَعْمَالُكُمْ… ٭ إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (قصص / 55  و57)

قبل از مطالبي كه امروز منظور است عرض كنم اين جمله را به سمع دوستان و برادران عزيزم برسانم كه غرض از اين جلسات امتحان و سمينار و جمع شدن دوستان مختلفي كه در مراحل مختلف هستند اين نيست كه شماها را ما فقط اذيّت كنيم. بلكه منظور اينست كه ما شايد سالهاست دفاتر شماها را نديده ايم و مشكل هم هست كه دفاترتان را مطالعه كنيم چون زياد شده جمعيّت مان بحمداللّه و لذا اين امتحانات را گذاشتيم كه آخرين برنامه ي امتحانات هم در همين ماه رجب پايان مي پذيرد و كوشش مي كنيم انشاءاللّه كه نمرات اشخاص را به خودشان برسانيم. منتها يك مقداري طول مي كشد به خاطر اينكه همه توجيه نيستند كه چرا نمره شان مثلاً صفر يا مافوق صفر است تا ده. چون اينها طبعاً ما كه ديگر به آنها اميدي نداريم حالا اگر خودشان اميد دارند، فعاليّت كنند و بعضي از دوستان متأسفانه به همه جا هم مي گويند ما جزء شاگردان فلاني هستيم و من شاگرد اصلاً ندارم. و اين را هم بدانيد من توي هر جايي هم كه نوشته ام، نوشتم دوستان ولي غيبت مي كنند، تهمت مي زنند، پرحرفي دارد. چيزهايي كه اُمّ الفساد است تقريباً در راه تزكيه نفس، ربا به عناوين مختلف مي خورند، رشوه را نشنيدم ولي مسائل ديگر هم دارند اينها انشاءاللّه بررسي مي شود يك تذكّري الان كلّي به همه دارم مي دهم و آن اينست كه نقلِ تهمت هم تهمت است، نقل دروغ هم دروغ است، حتّي امام عليه الصلوةو السلام فرمود كافي است يك نفر دروغگو نزد خدا محسوب بشود و حال آنكه فقط به همين يك كار عمل كرده كه هر چه شنيده بيان كرده، تحقيق نكرده كه اين حرف راست است يا دروغ و اگر راست است جايز هست نقلش يا جايز نيست. چون خيلي حرفها راست است ولي شما حق نداريد بگوييد غيبت محسوب مي شود. اينها انشاءاللّه از توي سربازان امام عصر (ارواحنافداه) بيرون بيايند چون من شخصاً همانطوري كه شايد جنبه ي شعاريّت براي من پيدا كرده يعني زياد مي گويم و آن اينست كه دو چيز يقيني و يك چيز احتمالي ما را وادار مي كند كه هر چه زودتر خودمان را براي استقبال حضرت بقيةاللّه (ارواحنافداه) بسازيم. آن دو چيز يقيني را همه تان بلديد يكي اينكه امام زماني هست و دوّم حتماً خواهد آمد. آن چيزي كه احتمالي است اينست كه شايد در زمان ما تشريف بياورد. بنابراين به همين احتمال ما بايد خودمان را بسازيم چون فرموده ‌‌‌‌اند: يأتي بغتةً اين عنوان دفعي تشريف فرمايي حضرتش هم در انجيل هست هم در كُتب ديگر مذاهب هست و هم در قرآن مجيد آمده و در روايات هم كه فراوان هست. حضرتش هيچ نگاهي به علائم كه آيا علائمي كه احتمالاً يا بايد انجام بشود انجام شده يا نشده، منتظر امر پروردگار است كه وقتي خداي تعالي اراده كند به چيزي، إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (يس / 82) تا بگويد باش هست. كن فيكون معنايش اينست باش هست، همان لحظه اي كه خدا اراده مي كند كه يك چيزي باشد همان لحظه حتّي يك ثانيه هم فاصله بينش نمي شود كه آن چيز وجود پيدا مي كند. شايد ظهور حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه جزء همين اراده ي الهي هست كه هست جز ء اراده ي الهي منتها جنبه ي فوريّتش شايد مورد توجّه و عنايت پروردگار واقع بشود و ايني كه عرض كردم اراده فرموده است وَ نُرِيدُأَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا (قصص / 5) بيانگر اين حقيقت هست. بنابراين من از دوستاني كه تنبلند، از دوستاني كه برنامه ي تزكيه نفس را جدّي نگرفته اند، از دوستاني كه مي خواهند هم غيبت كنند، هم تهمت بزنند، هم سوءظن داشته باشند و هم تزكيه نفس كنند من جدّاً خواهش مي كنم كه ما را لااقل سرد نكنند من در دوره ي هفته دائماً مشغول كار شما هستم. حالا شما يك بخشي اش را مي بينيد كه من از يك شهري بلند مي شوم مي آيم توي اين شهر و راههاي شلوغ و گرفتاري هاي مختلف ديگر را تحمّل مي كنم بالاخره سنّي هم از ما گذشته خيلي از خودم توقّع ندارم كه بتوانم فعاليّتهاي زيادي يعني بيشتر از اين بكنم همين فعاليّتي كه داريم خواهش مي كنم خودشان، خودشان را كنار بكشند و يا در لجنه ي سربازان حضرت بقيةاللّهارواحنافداه كه صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ (صف / 4) باشند و اين توقّع را دارم هميشه هم گفتم و انشاءالله اميدواريم كه امتحانات كه تمام شد دوستاني كه اينطوري هستند خودشان را كنار بكشند، از جلسات ما دور بشوند و يا اينكه جدّ ي تر بشوند، فعال تر بشوند و خودشان را هميشه فكر كنند توي سربازخانه – اكثرتان سربازي رفتيد – توي سربازخانه هستيد و باصطلاح قبل از اذان صبح همه تان را بيدارباش مي گويند. بيدار باشِ فرمانده ي لشكر خيلي ارزشش بيشتر از فرمانده ي معنوي و روحي شما نيست، اعمالتان را همانطوري كه گفته اند به همان ترتيب حالا گاهي انسان در برنامه هاي ارتش نگاه مي كند مي گويد شايد اينها بي فايده باشد ولي برنامه هاي ارتش حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه هيچ كلمه اش، هيچ حركتش بي فايده نيست. اگر هم فايده اش را ما نفهميم چون او معصوم از جهل است، معصوم است، پاك است او مي داند و تعبّد ما مي رساند كه ما كار بي فايده نمي كنيم و آن حضرت هم كار بي فايده به ما فرمان نمي دهد. خودمان را انشاءالله بسازيم براي اينكه فرمانهاي حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه كم كم مستقيم باشد. گاهي من خودم فكر مي كنم مي بينم يك نفري احتمالاً حرف مرا گوش ندهد و بايد هم اين مطلب به او گفته بشود به وسيله كس ديگري مطالبم را به او مي گويم اگر قبول نكرد به من توهين نشده اگر هم قبول كرد كه به موفقيّت رسيده. حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه هم گاهي مي شود فرمانهايشان را بوسيله – منظورم فرمان هاي نمي دانم به من الهام شد و به من گفته شد و من خدمت حضرت رسيدم و… اين ارتباطات نيست – همان فرمانهايي كه توي قرآن و روايات و… اينها همه اش مال حضرت ولي عصر است و اين فرمانها را مستقيم به شما نمي گويند. چرا؟ به جهت اينكه يكي دو سه تا از فرمانهاي كه با نفستان موافقت ندارد دادند به شما و شما كم كم سست شديد يك توهيني به امام زمانتان كرده ايد كه آن توهين ديگر قابل جبران نيست. توهين به امام زمان توهين به خداست و توهين به خدا كفرآور است و كار را خيلي خراب مي كند. و لذا يك نفري را مثل من وادار مي كنند كه به شماها مطالب را بگوييم. نه اينكه باز بيايد حضرت شب، نصف شب درِ خانه ي من بيايد بگويد برو اين حرفها را بزن. اينها را من مجبورم بگويم بخاطر اينكه فردا همه تان مي رويد به اين و آن مي گويند بله، فلاني همچين ادّعايي كرده. نه، من مثل شما يا اي كاش مثل شما بودم ما را وادار مي كنند، يك تحصيلاتي توي مدرسه كرديم و يك آياتي از قرآن را مطالعه كرديم و يك چيزهايي هم برداشت كرديم همانها را به شما مي گوييم. ولي بدانيد كه كلام امامتان هم همين است. سخن امامتان هم همين هست. اگر مي خواست الان خصوصي هم به شما حرفي بزند همينها را مي گفت و خوب اگر گوش كرديد ولو اينكه اگر شما يقين بدانيد كه اين كلام، كلام امام است و خواسته، خواسته ي امام است و عمل نكنيد باز هم توهين كرده ايد. مستقيم باشد يا غيرمستقيم، امّا حالا حمل به صحّت داريم، محمل داريم باصطلاح، مي گوييم كه فلاني گفته حالا ولو اينكه آيه ي قرآن خوانده باشم ولي مي گوييد فلاني گفته، فلاني هم كه آنقدر ارزشي ندارد كه ما حرفهايش را در علن و پنهان عمل بكنيم ولي اين هست. ما هم براي خودمان بهرحال بخاطر اينكه بلندگو انشاءالله خواهيم بود ارزشي قائليم. بلندگوي امام زمان بلندگوي پرقيمتي است و اگر كسي بخواهد هم غيبت بكند، هم تهمت بزند زياد در بين دوستان هم مي بينم متأسفانه، به عنوان صلاحديد تلفن به من مي زنند تا شروع مي كنند از يك نفر از دوستانشان مذّمت كنند مي گويم غيبت نكن، تهمت نزن و نمّامي نكن. و از چمشم مي افتيد. يعني گاهي آنقدر من هم كم شرح صدرم كه گاهي اصلاً نمي توانم دوستش داشته باشم. كوشش كنيد غيبت نكنيد، تهمت نزنيد. هر دروغ و راستي را نقل نكنيد راستش را اگر نقل كنيد و گناه باشد اين را بدانيد نمّامي است خودش گناه است باز. يك گناهي يك كسي كرده، يك فحشي مثلاً به من داده شما آمديد گفتيد فلاني فحشت داده اين نمّامي است. اين هم گناه است، خيلي حواستان جمع باشد. خيلي دقيق است، حقّ هم داريد توي جامعه اي واقع شديد كه نُقل مجلس شان همينهاست و شما هم عادت به اينها كرديد و ما همه ي هدفمان وقتي كه مي گويم عادت به سيگار و چايي و امثال اينها نكنيد عادت به دروغ به طريق اولي است، عادت به غيبت به طريق اولي است. اِ، اين مادر شوهرم است. اذيّتم مي كند حالا خود اين خانم اذيّتش مي كند ولي مي آيد كلّي پيرزنِ باصطلاح حالا مشكل دار يا غير مشكل دار را غيبت مي كند كه بگويد من چرا به او بي اعتنايم. همين اندازه! كلّي پيرمردِ توي خانه افتاده، همين ديروز بود يك نفر مي گفت پدرشوهرم زمين گير شده من جلسات بيايم يا نه؟ گفتم: مي تواني يك كاري – البته از قول من گفتند – يك كاري بكني كه مثلاً راحت باشد؟ آن گفت: نه، وابستگي به من دارد. گفتم بمان، نيا جلسات و من راضي نيستم كسي كه يك چنين كارهايي دارد بيايد توي اين جلسات. جلسه اي است درسي و انشاءالله مي خواهيم حرفهاي حضرت بقيةاللّه را از طريقِ آن هم باواسطه مباشرتاً نه، مستقيم نه، با واسطه، واسطه مان هم آيات قرآن و روايات است براي شما نقل كنيم. انشاءالله اميدواريم خداي تعالي كمكتان كند اين جوش زدن ما هم زياد شايد جايز نباشد من اين حرفها را قبل از خواندن اين آيات تصميم گرفته بودم بگويم ولي اتفاقاً آيات شريفه اي كه همين الان تلاوت كردم همين ها را مي گويد. مي گويد: إِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ وقتي كه حرف بيهوده اي مي شنوند دوستت آمده، پهلويت نشسته چرت و پرت دارد برايت مي گويد أَعْرَضُوا عَنْهُ آقا اعراض كن. خوب مي بينيد شما اين آيه را يك هفته خوانديد، ترجمه اش را هم خوانديد، برداشتش را هم خوانديد وقتي كه مي شنوند لغو را، أَعْرَضُوا عَنْهُ، أَعْرَضُوا عَنْهُ اعراض مي كنند. همين حرفي كه الان زدم. وَ قَالُوالَنَا أَعْمَالُنَاوَ لَكُمْ أَعْمَالُكُمْ چي مي گويند؟ آخه يك عدّه هستند نصحيت بردار نيستند. شما نمي توانيد هدايتشان كنيد. شما نمي توانيد اينها را درستشان كنيد، اينها را بايد از آنها اعراض كنيد يعني تا الان آقاي محترم كه چند دفعه آمدي پيش من نشستي غيبت كردي، لغو گفتي، تهمت زدي من نصحيتت كردم و نهي از منكرت كردم و باز هم گوش نمي دهي، خداحافظ. از اين ساعت ديگر من و تو با هم رفيق نيستيم. لَكُمْ أَعْمَالُكُمْ برو سر كار خودت، اين راهي كه تو مي روي به جهنم است و ما نمي توانيم با تو همراه باشيم. لَكُمْ أَعْمَالُكُمْ وَ لَنَا أَعْمَالُنَا، لَنَا أَعْمَالُنَاوَ لَكُمْ أَعْمَالُكُمْ تو برو به راه خودت. عين اين جمله را خداي تعالي در سوره ي كافرون هم مي گويد: لَا أَعْبُدُ مَاتَعْبُدُونَ ٭ وَ لَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَاأَعْبُدُ (كافرون / 2 – 3) لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ (كافرون / 6)تمام شد. بخدا قسم هيچ آسماني به زمين نمي آيد. هيچ مشكلي پيش نمي آيد با يك چنين فردي كه مرتّب هم شما او را نهي از منكر كرديد آقا عِرض مردم مثل خون مردم ارزش دارد. اگر يك كسي خون كسي را جلوي شما بريزد با او باز هم رفقيد؟ مي گوييد تو قاتلي. عرضش را اگر ريختي، سالها براي خودش زحمت كشيده، مواظبت كرده، آبرويش را حفظ كرده تو با يك جمله آبرويش را مي بري. عمل تو مال خودت، عمل ما هم مال خودمان. خوب بعد مي نشيني پشت سر من حرف مي زني، ممكن است آن طرف. چون انسان از بعضي ها مي ترسد. اگر از او جدا شديم اين آدمِ تهمت زنِ دروغگويِ سوءظني اين مي رود آبروي ما را مي برد و من مخصوصاً پي گير قضيّه باشم. پي گير قضيّه هم نباش شما. من يك نفر از كساني كه دائماً پشت سر من حرف مي زد من چيزي نمي گفتم اذيّتهايي كرد، يك روز خواستمش، گفتم: تا حالا شنيدي از كسي كه من چيز بدي پشت سرت گفته باشم؟ گفت: نه، گفتم: تو هم ديگر نگو. آخه بد است آدم. سلام، عليك دارد. فحش جواب دارد كه نبايد شخصِ مسلمانِ اهل تزكيه نفس فحش مردم را هم جواب بدهد حالا، شما بگوييد سَلَامٌ عَلَيْكُمْ مطمئن باش من  پشت سر تو حرف نمي زنم. خودت را اينجوري معرفي كن، عملاً، من تو را اذيّت نمي كنم. هر چه از ناحيه ي من هست سلامتي است. يكي از مراجع تقليد را الان يادم آمد كه اين آيه را كاملاً تطبيق روي او، آن وقت كردم. در اوائل انقلاب يكي از مراجع تقليد را يك سخنگويِ بي حيايي رفته بود توي جمعيت عليه اش فحاشي كرده بود، اسمش را برده بود، خيلي بد گفته بود بعد پشيمان شده بود. اين آمد خدمت اين آقا، من فكر كردم اينها – چون من شنيده بودم فحشها را – فكر كردم اينها قبلاً همديگر را ديدند بعد از اين فحش ها با هم بالاخره كنار آمدند. ايشان بلند شد، اين را توي بغلش گرفت اظهار محبّت، وقتي كه رفت من گفتم بعد از آن جلسه آقا شما ايشان را ديديد؟ گفتند: نه، حرفي، تلفني، چيزي؟ نه! يكدفعه اين آيه توي ذهن من آمده سَلَامٌ عَلَيْكُمْ از ناحيه ي من سلامتي است. قربانت برويم كه اين حرفها را پشت سر من زدي، اجر من را روز قيامت زياد كردي و گرفتاري خودت – اگر من دشنمت باشم كه گرفتاريت مايه شادي من هم هست – و من هم مهربانتر از خدا براي تو نيستم. اين را بدانيد، اينجا خوشحالي اش هست. از ناحيه ي من سلام. يك كسي آمده پيش من يك غيبتي از يك عالم بزرگواري مي كرد. گفتم: اينها اگر به گوشش برسد تو را اذيّت نكند. گفت: نه، اون آدمي نيست پشت سر كسي حرف بزند. اي كاش ما هم همينطور باشيم. بگذار بگويند! يك كسي ناراحت بود از اينكه فلاني پشت سرش خيلي حرف زده، آمد پيش من. گفتم كه خوشحال باش! گفت: چرا؟! گفتم: اگر همين دنيا بود نه، خوشحال نمي شديم. چرا او حرف بزند ما حرف نزنيم؟ چرا او بزند ما نزنيم؟ امّا يك جايي مي رسد دنيا همين نيست، اينجا جاي امتحان است مي خواهند ببينند تو كيه؟ يك وقتي مي رسد كه خدا جبران مي كند و روايت دارد و امتحان هم – روايت را نه امتحان كرده باشيم نستجيرباللّه – ولي امتحان هم شده كه اگر يك ظالمي به شما ظلم كرد و شما به خدا واگذاشتيد، خدا يك جوري جبران مي كند كه تو صد برابر اين قدرت را هم كه داشته باشي نمي تواني آن جوري جبران كني، اين را بدانيد. لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَكُمْ أَعْمَالُكُمْ فوراً خدا از قول آن تزكيه ي شده ها، آنهايي كه اهل تزكيه نفس اند مي فرمايد كه:سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ، لَا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ را ببينم با تحقيق خودم چه معنا كردم؟ معناي ظاهريش معلوم است ها، ما طرفدار نادانان نيستيم. يعني تو كه فحش مي دهي، ناداني، احمقي. تو كه غيبت مي كني احمقي، تو كه تهمت مي زني احمقي براي اينكه خيال مي كني هيچ خبري نيست. يعني نمي فهمي كه خدايي هست. نمي فهمي كه قيامتي هست. نمي فهمي كه مُردني هست. نمي فهمي كه عالم برزخي هست. تو جاهلي، ما هم پيرو جاهلها نيستيم. تو فحش دادي ما هم بياييم فحش بدهيم. اگر تو فحش دادي من هم فحش دادم هر دويمان يكي هستيم. گفت:

من بد كنم و تو بد مكافات كني    پس فرق ميان من و تو چيست؟ بگو

اگر من هم گفتم آقاي فلاني، فلان گناه را كرده و تو هم گفتي كه يك همچين مسأله اي را عنوان كردي براي كس ديگر، تو و من با هم فرقي نداريم. تو هم فحاشي من هم فحاشم. تو هم بدي من هم بدم ولي من مي گويم سلام عليكم، تو فحش مي دهي. مطالب اينجا زياد است. لَا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ ما پيرو نادانان نيستيم و اي پيغمبر، اين را ديگر خداي تعالي به پيغمبراكرم فرموده شما يك وقت شامل اين مسأله نشويد كه پيغمبر حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ (توبه / 127) حرص مي زد كه همه تان طرف خدا برويد. مي آمد در خانه هايتان با شما محبّت مي كرد كمال محبّت را رعايت مي كرد، زحمت مي كشيد پيغمبراكرم، مي ديد يكي نماز، دو روز است نيامده، چرا فلاني نماز نيامده؟ ايشان مريض است. فردايش مي رفت عيادتش. يك يهودي بود اين بالا هر وقت من از اينجا ردّ مي شدم خاكستر مي ريخت روي سر من، دو سه روز است نمي ريزد، چي شده؟ چه اش هست؟ گفتند: مريض است، برويم به عيادتش! مي فهميد؟ كي مي خواهيم ما به پيغمبر اقتدا كنيم كه و لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (احزاب / 21) كي؟ حالا اگر ما برويم بگوييم آقا فلاني چرا به جلسه نيامد؟ ما از اين جهت نمي رويم، احتمالش هست يقيني هم شايد باشد. فلاني مُريد باز است، دنبال مريدها، يكي شان نيايد مي رود دَرِ خانه اش. هيچ ضع فعل اخيك علي احسنه ‌هم نيست كه شايد اين هم مثل پيغمبر مي خواهد عمل كند، ابدا. آخه اين چه فايده اي براي او دارد؟ اين هم فكرش را نمي كنند. همين، خداي تعالي مي گويد اي پيغمبر آب پاكي به دستت بريزم كار را تمام كنم، هر كسي را دوست داري كه كسي كه او دوست داشته باشد خدا هم دوست دارد ولي اين را براي ما مي گويد، اين الان خطاب به من و شما مي كند تو كسي را كه دوست داشته باشي نمي تواني هدايتش بكني. عمويش را انسان دوست دارد، پسرش را دوست دارد، همسرش را دوست دارد اين دوستي ها اگر براي خدا باشد كه خدا هم دوست دارد و هدايتش مي كند. اگر نه، خدا دوستش ندارد تو دوستش داري. مي خواهيد نمونه هايي از قرآن برايتان بياورم؟ پسرش را دوست داشت يك مختصر والاّ نه زد به سرش، نه گريه كرد نه هيچ اهميّت داد بلكه از جمله اي كه گفت استغفار كرد. حضرت نوح گفت: إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي (هود / 45) بچّه ام دارد غرق مي شود، پسر من است. اهل من است و تو وعده كردي كه اهلت را نجات مي دهم اوّل خدا به او فرمود: إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ نه تو اشتباه كردي، او اهل تو نيست. دوّم اينكه عمل بد كرده، حواست هست يا نه؟ خيال مي كني بچّه ات هر جوري بود اشكالي ندارد. عمل غير صالح كرده، سوّم إِنِّي أَعِظُكَأَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ (هود / 46) تو خودت را توي جهّال نينداز. هيچ دلت نسوزد بايد تو هم خودت از خدا بخواهي كه خدا اين را زودتر هلاكش كند گناهانش كمتر بشود، أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ. ببينيد اين از پسر، از زن چطور؟ حضرت لوط تا آن ساعتي كه زنش را خدا به عذاب مبتلا كرد با حضرت لوط بود، حركت كرده اند خوب نمي تواند انسان كارهايي كه مي خواهد انجام بشود از زنش هم پنهان كند. من به يك كسي مي گفتم، مي گفتم بعضي حرفها را به آن خانم درست است از مريدهاي توست نگو مي رود به شوهرش مي گويد. شوهرش هم از دشمنهاي توست. خيلي اظهار محبّت مي كنند يكي از اظهار محبّتشان اينست كه اسرار را به هم مي گويند. دقّت كرديد؟ اين بالاخره حضرت لوط نمي تواند بگويد كه فردا صبح بايد از اين شهر خارج بشود، همه شان حركت كردند رفتند توي راه يك جوري خدا زمين را بلند كرد يك وجب جلوتر زير پاي او را بلند كرد او رفت بالا، حضرت لوط و فرزندانش و دوتا دختر داشت و كساني كه خلاصه به او ايمان آورده بودند آنها ماندند. او رفت بالا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا (هود / 82) زمين طوري رفت بالا، زلزله ي معمولي نبود ها! زلزله اصلاً نبود. زمين بلند شد، چپه شد. اين همه خاك حالا از چند متري بلند كردن مربوط به زور آن ملائكه بوده است ديگر كه چقدر اينها زور داشتند. شايد از صدمتري بلند كردند همه را ريختند روي سر اينها، اصلاً مدفون شدند به تمام معنا، رويش را هم خدا يك باران شني ديديد – شما توي كوير نبوديد اكثرتان – من يك وقتي گير كرده بودم، يك باران شني مي آيد كه در ظرف شايد نيم ساعت ماشينهاي تريلي را زير خاك مي كند اصلاً مثل اينكه هيچ خبري نبوده اينجا و اصلاً مردم عبور مي كنند خيال مي كنند اينجا كوير است، شنزار است. دقّت كرديد؟ پس مي بينيد فرزند، زن، عمو، پدر حتّي، پدر حالا يا پدر واقعي اش بوده يا عمويش بوده كه حضرت ابراهيم راجع به آذر، حضرت رسول اكرم نسبت به مثلاً  ابي جهل و امثال اينها. نه، تو اينها را كه دوست داري نمي تواني هدايت كني. يك جواني آمده پيش من خيلي عالي، خيلي خوب، خيلي متدين، الان به تمام معنا خوب. حالا من دارم هدايتش مي كنم؟ نه، اين فردا رفت نشست چون هنوز اوائل كار مخصوصاً آقايان بدانيد ايني كه من مي گويم استقامت، بيشتر براي همين است. اوائل كار زود زير پايتان شل مي شود، زود از پا مي افتيد. با هر كسي ننشينيد. مي نشينند، آقا اين حرفها چيه؟ خدا غفور است. مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ (انفطار / 6) خدا غفور است را پيغمبر نمي فهميد؟ ائمه اطهار نمي فهميدند كه اين همه عبادت مي كردند؟ خداي تعالي مهربان است. مهرباني هايش را خدا كرده و دارد مي كند همين الان نفس شما، جان شما، همه اينها مال مهرباني خداست ولي روايت دارد كه بگوييد اعوذ من غضب الحليم. اگر يك نفر سي سال، چهل سال، پنجاه سال، صد سال به شما مهرباني كرد شما همه اش به او صدمه وارد كرديد، همه اش او را اذيّت كرديد اينجا اگر غضب بكند ديگر قابل براي اينكه عذرخواهي بكنيد نيست، كلاّ، اخسا، اخس را به سگ مي گويند. مي گويد خدايا من يك دفعه ديگر، يك مهلت ديگر، آخه چقدر مهلت به تو بدهيم؟ روزي چند دفعه مهلت به تو داده باشيم؟ چقدر به شماها عفو خورده باشد؟ يك دزدي مي رود دزدي مي كند مي برندش قاضي عفوش مي كند، دوم، سوم، دهم، صدم، آخه ديگر اگر عفو كنند اصلاً خلاف عدالت است حتّي، وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ  (شوري / 30) از بيشتر كارهاي شما اينقدر عفو كرده خدا كه ما اصلاً خدا را فراموش كرديم ولي خدا كسي را كه بخواهد مَنْ يَشَاءُ، اين مَنْ يَشَاءُ را غالباً در خيلي جاهاي قرآن هم هست بد معنا مي كنند. شما كي را مي خواهي؟ چه كسي را دوست داري؟ هر كسي كه مطابق ميل تو اخلاقیاتش، اعمالش باشد. يك كسي كه صد درصد مخالف تو هست تو مي خواهيش؟ مي گويي برو گم بشود، نمي بينمش. مَنْ يَشَاءُ يعني خدا كسي را كه بخواهد هدايتش مي كند. نه اينكه همين جور از كوچه و بازار يك نفر را، هر كي را همين طور قرعه كشي ، هر كي آمد جلو من او را مي خواهم بعد همان را هدايت مي كنم. آني كه از همه ي روحيّات انسان اطّلاع دارد. از قلب انسان اطلاع دارد، از همه ي اعمال انسان اطلاع دارد او اگر كسي را بخواهد يك خواستن قرعه اي نيست، يك خواستن نيست، يك خواستن واقعي است. پس تو راحت باش يا رسول اللّه، إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ (رعد / 7) تو مردم را بترسان بگو اين راهي كه مي رويد راه كج است، عاقبتش بد است. اين دروغي كه مي گويي اين درست نيست. اين اعمالي كه انجام مي دهي اينها درست نيست. تو مي تواني اينها را بگويي به فكر اين نباش كه اينها گوش مي دهند يا نمي دهند كه بايد گوش بدهند. گوش ندادند سركارشان با ماست، تو كارت نباشد. بنابراين وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ مي بينيد اين جمله را اينجا، خداي تعالي تكميل مي كند كه خدا داناتر است به آنهايي كه هدايت مي شوند، قابل هدايتند. آنهايي كه هدايت پذيرند. آخه بعضي ها هدايت پذير نيستند. من خودم را يك وقتي پدرم داشت نصحيت مي كرد بچّه بودم، خيلي بچّه بودم ها خيال نكنيد اين بچّگي هاي الانم بودم. پدرم دوست  داشت نصيحت مي كرد. من هم زياد گوش نمي دادم حواسم اين بود يك گنجشكي رفته بود توي آن سوراخ ديوار، ما به ايشان گفتيم: آقاجان يك گنجشك رفت آنجا، وسط نصيحت خدا دارد قرآن مي خواند تو چايي مي خوري؟! كلام خدا را دارد بيان مي كند. خدا دارد با تو حرف مي زند تو پايت را دراز كردي و با رفقيت داري حرف مي زني. حواست دنبال مثلاً گنجشك است؟ اينجوري مي شود. پدرم بدش آمد، خيلي هم بدش آمد هميشه هم به من مي گفت اينقدر مي گفت كه من همين جور يادم مانده كه وسط حرف بزرگتر – بزرگتر از خدا هم كه كسي نيست – اين عمل شما كه همه تان دو زانو مي نشيند من ديدم افرادي كه واقعاً مشكلشان هست دو زانو نشستن، پايشان هم درد مي كند در اين حال مقيّدند دو زانو بنشيند خوب گوش بدهند كلام خدا را و مخصوصاً يك هفته ترجمه و برداشت را هم ديده اند، شنيدند آنها را به نظرشان مي آورد و آيات عذاب وقتي كه مي آيد گريه مي كنند وقتي كه آيات بهشت و مثلاً نعمتهاي بهشت گفته مي شود قرائت مي شود تصميم مي گيرند كه اينها را بدست بياورند خوب اين با آن كسي كه توي مجلس فاتحه نشسته يك صدايي حالا بيايد مجلس فاتحه ساكت نباشد يك صدايي بيايد حالا آهنگ باشد خوب رسم بود آهنگ مي گذاشتيد. خدمتتان عرض شود كه بعضي جاها هم مي گذرند. ما توي هند رفتيم توي يك مسجدي ديديم چون فهميدند ما باصطلاح غريبه هستيم فوراً رفتند ساز و آواز و اينهايشان را آوردند توي محراب، مشغول آهنگ زدن شدند. من به او گفتم اين كارها را نكن توي محراب، گفت ما اين همه زحمت كشيديم براي شما كه شما. رسمشان بود، بله. آهنگ مي زنند آهنگ اقلش اينست كه لغو است، حرام هم اگر يك جوري بشود كه… حالا بعضي ها مي گويند غذاي روح است البتّه روح آنها غذاي مثل قرآن و اينها به مزاجشان سازش ندارد، مي گويند يك نفري – ملاي رومي يعني مي گويد – يك كسي رفت توي بازار عطرفروشها غش كرد. دكترها آمدند چي شده، يكي آمد گفت الان من به هوشش مي آورم. رفت يك مقدار نجاست آورد دم دماغش بلند شد. گفتند اين چه دوايي بود؟ گفت: اين كنّاس است. مشهدي ها مي گويند چاهخو، ما نمي دانيم شماها چي مي گوييد؟ مُقنّي، اين هميشه با بوهاي بد ارتباط داشته عادت كرده از بوي عطر بيهوش شده ما  فهميديم چه اش است. انشاءالله تهراني ها از بوي گازوئيل و دود گازوئيل عادت نكنند لااقل، گاهي بروند يك هوايي بيرون بخورند، بروند تفريح، يك جاهاي خوش آب و هوايي كه عادت نشود كه اگر يك وقتي هم رفتند يك جاي خوش آب و هوايي غش نكنند و مجبور باشند يك ماشين گازوئيلي پردودي بياورند در دماغشان، تا باز دو مرتبه زنده بشوند. سيگاري ها كه تا حدّي همين جوري هستند چون در يك روزنامه اي ديده بودم كه نوشته بود تهراني ها از هوا روزي به اندازه دو جعبه سيگار دود استنشاق مي كنند. حالا از اين حرفها به ما نرسيده و انشاءالله اميدواريم كه امام عصرمان بيايد وسائلي در اختيارمان بگذارد كه اصلاً هوا را تميز هم بكند علاوه بر اينكه هوا را كثيف نمي كند تميز هم بكند. إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ بعضي ها اصلاً گوش به حرف نمي دهند. اعتناي به حرف نمي كنند به خدا قسم آقايان اگر همان تعهداتي كه شبهاي عاشورا و شبهاي احيا ء و شب قدر از شما گرفتيم اگر به همانها عمل كنيد از هر تزكيه نفس كرده اي بهتر مي شويد. همانها را، گفتم بعضي هايش را بدهند، در اختيار دوستان بگذارند و هدف ما از همه ي زندگي دنيا آقايان، زندگي دنيا خدا مي داند هدف هر عاقلي، هدف هر نبي اي، هدف هر صالحي، هدف هر باصطلاح راستگويي اين است كه يك كاري بكنيم رضايت پروردگار را بدست بياوريم و راه راست را انتخاب كنيم و به سوي خدا برويم. وَ قَالُواإِنْ نَتَّبِعِ الْهُدَي مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً (قصص / 58) قربون اين خدا برويم. چقدر مهربان است، اينها مي گويند كه ما با تو از هدايت پيروي كنيم و حال اينكه چطوري هستيم، با ما بدرفتاري مي كني، اجمالش اينست كه با ما بدرفتاري مي كني. بدرفتاري هم چيه؟ كه مي گويد از خانه هايتان بياييد بيرون، يك كاري براي خدا بكنيد، يك هدفي را تعقيب كنيد، خداي تعالي مي فرمايد: ما مگر براي اينها حرم آمني، امني، اين كره ي زمين. شما حساب بكنيد رگهاي ريزي كه توي بدن انسان هست اينها نمي گيرد، شصت سال، هفتادسال، صد سال، يك خورده اي در خودتان بنشينيد فكر كنيد. خدا مي داند حالا بعضي ها را من ديدم اكثر وقتشان را توي بدن خودشان دارند كار مي كنند سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ (فصلت / 53) نشانه هاي خدا توي خودتان است. گوش تان مي شنود، چطوري مي شنود؟ چشمتان مي بيند، چطوري مي بيند؟ زبانتان حرف مي زند، چطوري حرف مي زند؟ مغزتان همه چيز را مي فهمد و درك مي كند، آخه چيه آن تو؟ چه چيزي هست آنجا كه اين همه علوم را آنجا ضبط كرده، قيافه ها را ضبط كرده من يك دفعه تو را ديدم آن هم بيست سال قبل، قيافه اش آنجا فوراً محفوظ است. اينها را بنشينيد فكر كنيد. اين نقشه هايي كه در بدنتان كه در سرانگشتها ظهور پيدا كرده كه يكي از دانشمندان مي گويد من از همين جا خدا را شناختم.

يك كتابي است به نام كتاب «آفرينش انسان» مال يك شخصي است ظاهراً آلماني است. نوشته، ترجمه هم شده. آنجا مي گويد اگر يك كوري بخواهد ده صفحه كتاب را تنظيم كند از يك تا ده، خوب يكي اوّل را كه بر مي دارد اوّلي اگر بود از ده تا احتمال، يك احتمال است. يعني احتمال دارد دومي را بردارد، احتمال دارد سومي، احتمال دارد چهارمي، احتمال دارد پنجمي، همين طور مي رود تا بالا تا ده تا. يك احتمال از ده احتمال است كه اولي را اوّل بردارد و اين را بگذارد اينجا بخواهد صفحه ي دومش را بعد از آن بردارد از صد احتمال يك احتمال، ده ضربدر ده، مي شود صد تا. بخواهد سوّمي را بردارد بگذارد روي آن از ده هزار احتمال يك احتمال است. اصلاً احتمال به قدري ضعيف مي شود كه اصلاً احتمال داده نمي شود كه يك كوري ده صفحه را پشت سر هم برداشته باشد و روي هم گذاشته باشد. شما حساب كنيد الان تقريباً هفت ميليارد جمعيّت است روي كره ي زمين. حالا چقدر از دنيا رفتند چقدر بعداً خواهند آمد دو تا سر انگشت، دو تا سرانگشت از دو نفر اگر با هم يكي باشد علم انگشت نگاري كه مهم تر از امضاء است از بين مي رود. اين كي اين كار را كرده؟ كي توي دلِ مادر آن جا بوده كه نقش سرانگشتان اين بچّه اي كه مي خواهد متولّد بشود با همه ي مردم كره ي زمين متفاوتش كند؟ از اين ديگر نزديكتر نمي شود انسان دليلي براي وجود خدا داشته باشد. بگوييد طبيعي شده كه گاهي طبيعتاً دو تا نقش سر انگشت يكي مي شود. فكر نكنيد كه فقط سرانگشت است ها! تمام اين خطوطي كه توي بدنها هست، شكلها، دو نفر در دنيا پيدا نمي كنيد كه صد درصد هم از نظر نقش، هم از نظر شكل، هم از نظر… حتّي دوقلوها. من يك دوقلو ديدم گفتم من بايد اينها را از هم تشخيص بدهم چون بعضي حرفها را به اين مي زدم بقيّه اش را به او مي گفتم نمي شد، قروقاطي مي شد. بعد ديدم بله، خدا يك نشانه اي اينجاي دماغش گذاشته، تشخيص مي دادم.

اين خدا را بيايد به طرفش، بياييد با هم برويم به طرف خدا، من هيچي از شما نمي خواهم جزء اينكه با كمال صداقت به طرف خدا حركت كنيم، امتحان والاّ چرا من بكنم؟ گفتم آن روز به دوستان، گفتم هر چه مي توانيد از هم تقلّب كنيد، از همديگر بنويسيد و بحمداللّه اكثراً هم خوب شدند و خود من از يك گوشه اي يك لحظه اي نگاه كردم ديدم هيچ كس به همديگر كاري ندارد. آن تقلّبهايي كه توي دانشگاه گاهي مي شود ها اينجا با اينكه فاصله همان جوري كه الان نشستيد، نشسته بودند اينجا بدون فاصله نگاه به همديگر  نمي كردند. اگر آزادي باشد و انسان تقلّب نكند خيلي قيمت دارد. و لذا من خدمتگزارتان انشاءالله خواهم بود. انشاءالله تا جايي كه برايم قدرت باشد، تا جايي كه خدا به من اجازه بدهد خدمتتان مي كنم و انشاءالله موفّق خواهيد بود و انشاءالله به هدفتان خواهيد رسيد.

ايّام سرور اهلبيت عصمت و طهارت عليهم الصلوةوالسلام است. من ماههاي دوره ي سال را – ماههاي قمري را – يك تقسيمي يك وقتي مي كردم تا حدّي البته صد درصد نيست ولي تا حدّي صحيح است. دو ماه به دو ماه يعني ماه رجب و شعبان ماه سرور است، ماه رمضان درست است عيد است ولي وفات اميرالمومنين عليه السلام در آن واقع شده و ماه شوّال ماه تقريباً حزن است. ذي قعد و ذي حجّ ماه سرور است. محرّم و صفر ماه حزن است، ربيع الاول و ربيع الاخر ماه سرور است. خودتان بعد فكرش را بكنيد و جمادي الاول و جمادي الثاني ماه حزن است. بعد هم ديگر باز ماه رجب باز هي بخواهم بگويم كه وقت زياد گرفته مي شود. انشاءالله فكرش بكنيد البته تويش يك چيزهايي هست. تولد امام مجتبي در ماه رمضان است، تولّد حضرت موسي بن جعفر صلوات اللّه عليه در ماه صفر است ولي اكثراً به طور غالب اين شش ماه، اين شش تا دو ماه اين طوري است با يك فاصله اي اينجوري است. بله؟ قبول داريد؟ پس ماهِ جمادي الثاني ماه حزن است ولو تولّد حضرت زهرا در آن هست حالا علّتش چيه، ببخشيد چطوري هست اينها هر كدامش البته اينهايي كه من مي گويم ذوقيّات خودم است خيلي مربوط به قرآن و روايات و اينها نيست، بعضي اين طور چيزها نه بقيّه حرفهايم، بگوييد فلاني خودش اينجوري گفته. نه، هر چيزي كه نسبت به قرآن و آيات و روايات مي دهم كه مربوط به انشاءالله صحيح زندگي كردن شماست چرا، ولي اينها را خودم مي گويم. همين جور نشستم فكر كردم و ماه حزن است ماه جمادي الثاني. حتي العجب كل العجب بين الجمادي و الرجب واقعاً مسأله ي عجيبي اتّفاق افتاد وفات فاطمه ي زهرا و تولّد حضرت زهرا. آن همه عجيب بود حالا شرح اينكه چطور عجيب بود و چطور تولّد عجيب، وفات عجيب. هيچ پيغمبري، هيچ امامي، حتي خود پيغمبراكرم نه اينجور تولّد داشته نه اينجور وفات. عجيب است. بنشيند فكر كنيد ببينيد چطور عجيب است. هيچ پيغمبري و هيچ امامي به پدرش نگفتند چهل روز بايد تو از همسرت فاصله بگيري، نطفه اي هيچ پيغمبري و هيچ امامي با اين تشريفات كه از بهشت برايش ميوه بياورند و او را بخورد نداريم. بوي بهشت را از فاطمه ي زهرا حضرت رسول اكرم استشمام مي كرد و مسائل ديگر.

خدايا به آبروي حضرت زهرا – اين كوثر است – پيغمبراكرم و ائمه اطهار و خداي تعالي كه قبل از اينكه اين كوثر به رسول اكرم و علي بن ابيطالب عنايت شود مال خود خدا بوده، خدايا به آبروي اين كوثر خير كثير به ما مرحمت بفرما. البتّه هر كسي به اندازه ي ظرف خودش از اين خير كثير استفاده مي كند حتّي انبياء ولي خدايا هر چه بيشتر ظرفيّت ما را بيشتر و بيشتر بفرما. خدايا ايمان ما را كامل بفرما.

نسئلك اللهم و ندعوك و باعظم اسمائك و باسمك الاعظم الاعظم الاعظم فاطمة الزهراء يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّهخدايا به آبروي ولي عصر فرج آن حضرت را برسان. به آبروي ولي عصر قسمت مي دهيم ما را معرفت فاطمه ي زهرا عنايت بفرما. پروردگارا ما را از كوثر بهره مند بفرما. از خير كثيري كه در قرآنت فرموده اي بهره مند بفرما. پروردگارا به آبروي ولي عصر امراض روحي و بدني ما را برطرف بفرما. پروردگارا به آبروي ولي عصر قسمت مي دهيم مرض هاي بدني، مريض منظور الساعه لباس عافيت بپوشان. خدايا دوستانمان را هميشه زير سايه ي امام زمان از همه ي امراض سلامت بدار. پروردگارا گرفتاري هايمان را برطرف بفرما. خدايا به آبروي ولي عصر قسمت مي دهيم ما را توفيق فعاليّت بيشتري در راه تزكيه نفس عنايت بفرما. پروردگارا ما را در صراط مستقيم دين قرارمان بده. خدايا استقامت مان را كامل بفرما. پروردگارا همه ي ما را از بندگان خوب خودت قرارمان بده. خداي نفس امّاره ي ما را با اراده ي خودت سركوب بفرما. شيطان را از ما دور بفرما. پروردگار به آبروي آقايمان حجة ابن الحسن ما را از جميع گناهان، جميع معصيتها حفظ بفرما. توفيق اطاعت و بندگي به همه مان مرحمت بفرما. خدايا عاقبت امرمان ختم بخير بفرما.و عجل في فرج مولانا. 

 

لینک ویدیو در آپارات : 

کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۲ جمادی الثانی ۱۴۲۶ قمری – ۷ مرداد ۱۳۸۴ شمسی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله و الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله لا سيما علي مولانا بقيةالله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُوَ اسْتَوَيآتَيْنَاهُ حُكْماً وَ عِلْماًوَ كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (قصص / 14).

مطالبي را بايد تذكّر بدهم اوّل آنكه دو سال قبل در چنين ايّامي پسر بسيار عزيزمان پسر جناب آقاي بختياري  در تصادفي از دار دنيا رفتند براي شادي روح ايشان همه يك حمد و سه قل هو اللّه قرائت كنيد.

مسأله دوّم اينكه، آنهايي كه در مرحله ي استقامت هستند انشاءاللّه از همين امروز شروع كنند براي نوشتن مقاله كه نشانگر روحيّاتشان باشد و كوشش كنند كه تا پنجم ماه رجب مقالاتشان را به ما برسانند و انشاءاللّه در سيزدهم ماه رجب يا روز دوازدهم ماه رجب مثل ساير برادرانشان كه جمع شدند در گذشته، آنها هم جمع بشوند و يك امتحان كتبي از آنها بشود و انشاءاللّه اين مطلب مربوط به آقايان است و خانمهايي كه در مرحله ي صراط مستقيم و محبّت هستند آنها هم به همين ترتيب مقالاتشان را بنويسند و براي ما تا سيزدهم ماه رجب ارسال كنند. كوشش بكنيد هر دو دسته از آقايان و خانمها مطالب متفرقه اي ننويسند. مسائل متفرقه را اگر نوشتند  حتّي اگر مربوط به اعتقاداتشان باشد ما نمي پذيريم و مثل اينست كه مقاله اي ننوشته اند. يا مسائل و درددلهايي كه معمولاً دارند فقط روحيّاتشان را در مرحله ي استقامت آقايان و در مرحله ي محبت و صراط مستقيم خانمها بنويسند و براي ما انشاءاللّه به همين ترتيبي كه عرض كردم تا پنجم رجب آقايان و تا سيزدهم ماه رجب خانمها مقالاتشان را به دفتر تهران برسانند.

مطلب ديگري كه تذكّر داده مي شود اينست كه كساني كه در مرحله ي جهاد، در مرحله ي محبّت، در مرحله ي صراط مستقيم اين سه مرحله هستند اگر يك سال از مرحله شان گذشته است يك؛ دوّم اگر ما نمرات امتحاني شان را قبول كرديم و به آنها اعلام كرديم و سوّم اگر انظباطشان را رعايت كرده باشند چون در صراط مستقيم انضباط زندگي و انضباط حضور در جلسه و انضباط دفاتر و حركات مختلف ديگر، مثلاً در همين روز نوزدهم ماه جمادي الثاني جمعي از دوستان كارتشان همراهشان نبود. دفترشان را، كه من ديدم اكثراً چون نياوردند نخواستيم از آنها و كارهاي بي انضباطي از اين قبيل كرده باشند نمراتشان كم مي شود يا اصلاً قبولشان نمي كنيم. اين مسائل را منظور كنند. كارتهايشان همراهشان باشند و مسأله چهارم اينكه اينهايي كه كارتهايشان در دست ماست انشاءاللّه با نمراتشان به وسيله ي نامه برايشان مي فرستيم اگر در شهرستانها باشند و اگر در تهران باشند براي يكي دو روز ديگر با يك قطعنامه جلسه انشاءاللّه به آنها تقديم مي شود و مي آيند از دفتر تهران مي گيرند.

حالا با توجّه روز جمعه است همانطوري كه عرض كردم صلوات بلندي بفرستيد. آياتي كه امروز تلاوت شد بيشتر مربوط به حضرت موسي بن عمران (علي نبينا و آله و عليه السلام) بود. در قرآن كريم شايد بيشتر از همه قضايا، قضيه ي حضرت موسي تكرار شده و يا اگر بگوييم كه تكرار نشده و هر دفعه كه خداي تعالي يك قسمتي از قضيه ي حضرت موسي را بيان فرموده ولو آنكه از نظر ظاهر تكرار فكر مي شود به يك حقايقي خداي تعالي اشاره فرموده كه بسيار مهمّ است. يعني اگر كسي با قرآن آشنايي داشته باشد و بفهمد كه اين تكرارها، تكرار واقعي نيست و بلكه از نظر الفاظ لازمه ي بيان آن حقيقت تكرار است آن وقت انسان متوجّه اينكه تكرار واقعي نيست، تكراري است كه اشاره اي به يك حقايقي است. مثلاً در اينجا خداي تعالي مي فرمايد: وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ؛ وقتي كه حضرت موسي به مرحله ي بلوغ رسيد و خلقتش درست شد و كامل شد آتَيْنَاهُ حُكْماً وَ عِلْماً ما به او علم و حكمت عطا كرديم يا داديم و يا براي او از جانب ما آمد. وَ كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ما اين چنين جزا مي دهيم نيكوكاران را، ببينيد در همين آيه ي شريفه خداي تعالي يك اشاره ي بسيار صريح و بلكه بسيار علمي به عالم قبل از اين عالم دارد. آنجا كه مي فرمايد: وَ كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ، بايد محسني باشد تا خدا جزايش را علم و حكمت بدهد. اين نيكويي و نيكوكاري حتماً در عالم قبل از اين عالم بوده چون وقتي كه حضرت موسي به حدّ بلوغ مي رسد تا آنجا كار نيكويي كه جزء محسنين محسوب بشود شايد نكرده باشد. بعد علم و حكمت به او داده مي شود شيعه اي بايد باشد تا اينكه در وقت خلقت او ائمه اطهار فرموده باشند كه شيعتنا خلقوا من فاضل طينتنا؛ شيعيان ما از زيادي گِل ما خلق شده اند. ببينيد اوّل شيعه اي بايد باشد تا خلقت بدن او از زيادي خاك آنها باشد. اوّل محسني بايد باشد تا جزاي او علم و حكمت باشد. ولذا ما در برداشت چون ممكن است بعضي ها بگويند اين برداشت درست نيست. سالك الي اللّه بايد بداند كه خداي تعالي انبياء را در عالم ذر تزكيه كرده و بعد آنها را به علم و حكمت مزيّن فرموده است. قبلاً در عالم ذر خداي تعالي انبيا را تزكيه كرده، اينها پاك بودند حالا يا خودشان روي اختيار خودشان يا براي اينكه رهبري مردم را به عهده بگيرند اينها را پاك خلقشان كرده. يا پاكشان كرده، يا كمك به پاكي شان فرموده و بعد كه آمدند در دنيا آتَيْنَاهُ حُكْماً وَ عِلْماً علم و حكمت به آنها عطا فرموده تا بتوانند رهبري مردم را به عهده بگيرند. بعد قضيه ي حضرت موسي را از وقتي كه به سني رسيده است و يك مردي شده است و مردِ قوي هم هست كه با يك سيلي يك نفر را كشته، حالا البته آن شخصي كه طرف بوده وَ هَذَا مِنْ عَدُوِّهِ؛ اين شخص از دشمنان حضرت موسي بوده است ممكن است يك مشكلي داشته باشد، گاهي بعضي از افراد با يك اشاره مي ميرند. اين طوري نيست كه با يك سيلي انسان از دنيا برود يا بميرد. هر چه بوده حضرت موسي اين قصد را نداشت كه آن طرف را بكشد بلكه مي خواست اينها را از دعوا نجات بدهد و دعوا با يكديگر نكنند و نزاع نكنند. درست است كه هَذَا مِنْ شِيعَتِهِوَ هَذَا مِنْ عَدُوِّهِ اين از پيروان واقعي حضرت موسي بود، چون هنوز حضرت موسي اظهار نبوّت نكرده بود ولي در واقع از پيروان حضرت موسي بود يعني از غير قبطيان بود، غير از آل فرعون بود و داشت با يك نفر از آل فرعون دعوا مي كرد آنكه از شيعيان حضرت موسي بود فَاسْتَغَاثَهُ؛ استغاثه كرد. استغاثه به معناي طلب ياري كردن. شما به حضرت بقيةاللّه(ارواحنافداه) كه مي گوييد اغثني يعني من را پناه بده، من را ياري كن. فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَي الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ بر آن كسي كه او از دشمنان حضرت موسي بود فَوَكَزَهُ مُوسَي؛ كاري نكرد، فَقَضَي عَلَيْهِ حالا خلاصه اش اينكه مُرد. حضرت موسي چه گفت؟ فرمود: هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ، گاهي انسان قصد هم ندارد امّا شيطان مي آيد دخالت مي كند. شما داري يك كاري را مي كني، كار اصلاح طلبانه، كار صحيح ولي شيطان مي آيد دخالت مي كند كارِ صحيح شما را خراب مي كند. آن كار درست شما را به هم مي ريزد. اين حتّي در قسمتي كه مربوطِ به انبياء است در آيات قرآن اشاره به آن شده. مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ، هم خدا مي داند بخاطر اينكه در قرآن اين را بيان فرموده و هم همه ي مردم بايد بدانند كه اين كار شيطان بود، عقل هم همين را مي گويد با يك سيلي زدن، با يك مشت زدن هيچ وقت كسي نمي ميرد هر جايش را هم مي خواهيد بزنيد ولي ايني كه مُرد شيطان آمد دخالت كرد، حواستان جمع باشد در كارهايتان هر كاري كه مي خواهيد بكنيد از قرآن خواندن كاري شايد بهتر و بالاتر و پرفايده تر نباشد. قرآن هر حرفي اش ده حسنه به شما مي دهند ببينيد چقدر اهميّت دارد ولي در عين حال پروردگار متعال در خود قرآن مي فرمايد اگر خواستيد قرآن بخوانيد فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِمِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ (نحل / 98) شيطان همان جا هم مي آيد دخالت مي كند. يعني كلام، كلام خدا، تو هم بنده خدا، زبانت هم زباني است كه خدا خلق كرده براي تو، امّا قرآن را روي غنا گاهي مي خوانند و از علائم آخرالزمان است. صداي قاري را گوش مي دهند براي اينكه تُن صدايش خيلي انسان را از حالي به حالي مي آورد. قرآنهايي كه غالباً اين قرّاء مصري مي خوانند در عين اينكه بسيار عالي مي خوانند امّا خود آنها هم با قرائتهاي مختلف، با الحان مختلف مي خوانند شنونده هم با الحان مختلفي كه آنها دارند بيشتر گوش مي دهند تا به اينكه تدبر در قرآن بكنند. انشاءالله در اين مسائل شيطان دخالت ندارد امّا گاهي هم دارد. يكي از دوستان پيش يكي از علما – من هم بودم – ايشان از من سؤال كرد ترتيل قرآن را بخوانند يا غير ترتيل؟ آن آقا گفت كه ترتيل چه هست مي خواهي بخواني؟ يك آوازي، يك صدايي، كه من آنجا به اين فكر افتادم كه ما قرآن را غالباً بخاطر صدايش مي شنويم. ما در اين CDها هم قرآن آقاي رضازاده را داريم هم قرآن سديس، سديس چون صدايش بهتر است بيشتر ديدم بعضي از دوستان گوش مي دهند با اينكه سنّي است، با اينكه بسم اللّه الرحمن الرحيم بهترين قسمت قرآن است در اوّل سوره ها نمي گويد او را بيشتر دوست دارند شايد – انشاءاللّه كه اين طور نيست، همه اين طور نيستند – ولي شايد كه اينجا اعوذ بالله من الشيطان الرجيم نگفته باشد، شيطان مي آيد دخالت مي كند.

 حضرت موسي رفته براي اينكه اين دو تا دشمن، اين دو نفر يكي دشمن است يكي دوست است، اينها هم به شدت داشتند با هم دعوا مي كردند. آمده اينها را از هم جدا كند. شيطان آمده، نصف كار را ايشان كرده، نصف كار را شيطان، همان عمل شيطان سبب شد كه حضرت موسي از شهر خودش فرار بكند، خَائِفاً يَتَرَقَّبُ، خَائِفاً يَتَرَقَّبُ يعني در دل ترسان و مراقب خودش هم هست كه نگيرندش و فرار، يك نفر هم از دور آمده، از اقصي المدينه آمده كه من به تو سفارش مي كنم كه زود از شهر فرار كن إِنَّ الْمَلَأَ يأتمرون بک ليقتلوک   «ملأ» يعني بزرگان قوم، اينها جلسه كرده اند كه تو را بكُشند. همه هم حكم كردند كه بله، اين يك نفر را كشته بايد كُشتش و همين عمل شيطان سبب شد كه حضرت موسي سرافكنده بشود. عرض بكند به پروردگارش كه رَبِّإِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي (قصص / 17) من چه كار داشتم دخالت در اين كار کنم؟ هنوز كه مأموريت نداشتم. اين روي ايماني خودم و واقع بيني خودم بود، واجب نبود كه دخالت كنم إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي، من به خودم ظلم كردم. فَاغْفِرْ لِي؛ خدايا پرده پوشي كن اين مسأله را، بالاخره نگيرند ما را، نفهمند كه ما كرديم. ما بتوانيم، مهلتي داشته باشيم تا فرار كنيم. غَفر به معناي پرده پوشي است. فَغَفَرَ لَهُ خداي تعالي اين كار را كرد، إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ اگر انسان كارهايش روي حساب باشد خدا هم كارهاي بد او را پرده پوشي مي كند هم به مومنين يك مهرباني خاصي دارد، غفور است، رحيم است. هر كس توبه بكند در خانه ي خدا بيايد هم پروردگارش نسبت به او گناهان گذشته را مي پوشاند، اصلا مثل اينكه هيچ كاري نكرده. فَأُوْلَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ (فرقان / 70) اصلاً مثل اين است كه كار خوب كردي به جاي اينكه آن كارهاي بد را كرده باشي. و كم من ثناء جميل لست اهلا له نشرته، چه كارهاي جميلي كه من اصلاً اهلش نبودم، من در عمرم نمازشب نخواندم مي آيند مي گويند آقا نمازشبش ترك نمي شود. من خيلي دروغ گفتم مي گويند عجب آدم راستگويي است! اگر به طرف پروردگارمان برگرديم. اگر كه مورد غفران پروردگارمان قرار بگيريم. چون آقا مردم هيچ وقت گناه انسان را نمي بخشند. شما الان بهترين فرد اهل تقوا باشيد در جواني يك گناهي كرديد. مي بينيد مي گويند همان آدم است، همان دزد قديمي است. اين همان كسي است كه سوءسابقه دارد. مردم نمي بخشند. لذا مي گويند گناه علني كه مردم بفهمند نكنيد. خدا زود مي بخشد. خدا غفور است. خدا پرده پوشي مي كند. گناهان بد شما را پرده مي اندازد و بعلاوه رحيم هم هست. مهربان هم هست. يك رحمت خاصّه اي دارد. بنابراين حضرت موسي فوراً عرض كرد رَبِّبِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ (قصص / 17) خدايا بخاطر اين محبتّي كه به من كردي، اين نعمتي كه به من دادي، من را كمك معصيت كارها قرار نده، من را ظهير براي مجرمين قرار نده، حضرت موسي در عين حال فَخَرَجَ مِنْهَاخَائِفاً يَتَرَقَّبُ در شهر وقتي كه حضرت موسي از خانه بيرون آمد مواظب خودش بود، مي ترسيد. چون اين طبيعت انسان است. اگر انسان يك كار خطايي كرده باشد بالاخره شيطان را كه مردم نمي بينند به او نسبت مي دهند مي گويند تو كُشتي. هر چه انسان بگويد من آقا! قصد كشتن نداشتم مي گويند معنا ندارد. الان هم اگر به دادگاه هاي همين مملكت اسلامي مراجعه بشود يك نفر زده باشد يك نفر را كشته باشد شيطان را باصطلاح طرف دعوا قرار نمي دهند. بگويند نصفش مال شيطان باشد، نصفش مال تو. تو مشت را زدي، شيطان كُشتش، اين را قرار نمي دهند. تو كشتي اش، و جزاي قاتل هم چه هست؟ اعدام. مخصوصاً، يعني حتماً قتل عمد هم هست. چون انسان با دستش قتل غير عمد ندارد. با ماشين يك وقت بزند به كسي ممكن است غير عمد باشد، ولي با مشت زده، سيلي زده اينطوري كه قتل عمد است. حالا من نيّت، نيت تو را من اصلاً قبول ندارم. نيّتت كاره اي نيست در چنين جايي. بنابراين بايد انسان بترسد، مراقب باشد. نگوييد حضرت موسي چرا ترسيد؟ حضرت موسي چرا مراقب خودش بود؟ حتي اين جمله در مورد علي بن ابيطالب هم گفته شده، فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ آن دوستش كه ديروز اين را به ياري طلبيده بود، امروز هم داشت باز دعوا مي كرد. معلوم است آدم دعوايي بوده و حضرت موسي به طرف آنها حركت كرد. مي خواست با همان دشمنش، باز هم كه دشمن هر دويشان بود هم دشمن آن شيعه بود هم دشمن حضرت موسي بود با او طرف بشود. اين فكر كرد ديروز كه او دعوا مي كرده، امروز هم دعوا دارد مي كند حضرت موسي مي خواهد او را بزند. مشت حضرت موسي خيلي كاري، اين را بكشد. بلند گفت – حالا تا حالا نمي شناختند حضرت موسي را –  بلند گفت كه يَا مُوسَيأَتُرِيدُأَنْ تَقْتُلَنِيكَمَا قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِهمانطوري كه ديروز يك نفر را كشتي معلوم شد ايشان كشته، مي خواهي من را بكشي؟  إِنْ تُرِيدُإِلَّا أَنْ تَكُونَ جَبَّاراً فِي الْأَرْضِ تو مي خواهي هر روز يك نفري را بكشي، جباري باشي در روي زمين، وَ مَا تُرِيدُأَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ (قصص / 19) نمي خواهي اصلاح كني، ديروز را ما فكر مي كرديم مي خواهي اصلاح كني ولي امروز ديگر هيچ، در همين بين جَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَي الْمَدِينَةِ يَسْعَي همين شخصي كه مؤمن آل فرعون اسمش را در قرآن ذكر كرده اند اين شخص از دور مدينه، راه دور مي دويد إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَفَاخْرُجْإِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ اينها مقدماتي بود كه عرض كردم. حضرت موسي از خدا خواست كه او را از قوم ظالم نجاتش بدهد و آمد حضرت موسي در مدين كه آن وقت شهري بوده كه حضرت شعيب در آنجا زندگي مي كرده. مقدمات را خداي تعالي فراهم كرده كه او را به محضر استادي چون شعيب برساند. در آنجا يك چاهي خارج شهر بود، همه داشتند آب مي كشيدند اين ديد دو تا دختر آن كنار نشسته اند و نمي روند در صف، آخر صفي بود. از چاه آب بكشند بروند خانه، مردها همه ايستاده بودند اينها، آن كنار نشسته بودند كه آخرين فردي باشند كه مثلاً بروند آب بگيرند و ببرند براي خانه. آمد به اينها گفت كه شما چرا در صف نمي رويد؟ آنها گفتند که ما آب بر نمي داريم تا اينكه صف تمام بشود و وقتي كه تمام شد ما مي رويم آب بر مي داريم. خوب، خانمها معمولاً اين از زمان قديم بوده و الان دارد خيلي از بين مي رود و ما از خانمهايي كه اهل تزكيه نفس هستند مي خواهيم به اين حقايق عمل كنند. و آن اينست كه ضمناً حضرت موسي زبان حالش بود خوب شما چرا آمديد براي آب بردن؟ زن بنا نيست که بيايد براي كارهاي خارج از منزل فعّال باشد. نه اداره ي دولتي بايد برود، نه در بازار براي خريد بايد برود، نه آب بردارد بياورد خانه، برود آب كشي بكند بياورد خانه، تو چرا؟ شما چرا اينجا هستيد؟ اين زبان حال حضرت موسي بود. آنها فهميدند كه اين كار درست نيست، گفتند: وَ أَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ (قصص / 23) يك پدر پيري ما در خانه داريم كه نمي تواند بيايد آب بردارد و كسي را هم نداريم. ما هستيم و او، يعني عذرشان را بيان كردند، اينكه گفتند وَ أَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ، گفت خوب من هستم. فوراً سطل هاي آنها را گرفت و رفت در چاه انداخت و آب كشيد و داد دستشان، بفرماييد. بعد خوب آب را كشيده داده دستشان ديگر، چكار كنند؟ اين مطالب را دقّت كنند. بعضي از خانمها خيال مي كنند ما اينكه گفتيم خانمها در خانه باشند و بيرون نيايند در جزوات شايد يكي دو هفته ي آينده خواهيد ديد درباره ي زنهاي پيغمبر خداي تعالي چه مي فرمايد، وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ (احزاب / 33) از اين صراحت بيشتر نمي شود باشد. در خانه ها بنشينند و در ميان مردها تبرّج نكنند، وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَي مثل كساني كه در گذشته و قبل از زمان پيغمبر، قبل از اينكه قوانين اسلامي بيايد اينها نروند بيرون، روي ناداني اين كارها را نكنند. لذا برگشت به طرف سايه، رفت زير سايه نشست و تنهاست و تازه وارد اين شهر شده و از هيچ جا هم اطلاع ندارد، آن موقعها هم نه هتلي، نه رستوراني نبود. نشست يك تكيه اي داد. گفت: خدايا رَبِّإِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ (قصص / 24) خدايا من براي آنچه كه تو بر من از خوبيها نازل كردي يك قدري كسر دارم، كم دارم. چه كم دارد حضرت موسي؟ همه چيز خدا به او داده، از دست دشمنان نجاتش داده، يكي خانه كم دارد. حالا شبي كجا برود؟ دوم اينكه خوب جوان است، زن مي خواهد. سوم اينكه خوب يك دوستي، يك راهنمايي، يك تسلّي دهنده اي، يك شخصي كه به او كمك روحي بكند كه از همه مهم تر است. از اين جهات الان فقير است. خداي تعالي فوراً جوابش را داد. اين دخترها وقتي كه آب را بردند در خانه، پدرشان ديد اين دفعه زود آمدند، چه شد؟ پدر بايد خيلي مواظب دخترش باشد. تو كجا بودي؟ كجا رفتي؟ چرا امروز زود آمدي؟ زود آمدن كار خوبي است، ولي هر دفعه دير مي آمديد، مي مانديد تا تمام مردم آب را ببرند بعد شما بياوريد. چي شد؟ خيلي بايد مواظب فرزندانتان مخصوصاً آنهايي كه دختر دارند، پسر هم همينطور. كجا رفته بودي تو؟ تو رفته اي نان بخري دو ساعت طولش دادي. تو امروز زودتر آمدي خانه چه شده؟ يك قدري اين جهات را توجّه داشته باشيد، رعايت كنيد. جريان را گفتند براي پدر، جريان را كه گفتند براي پدرشان، پدرشان گفت يكي از شما – هر دويتان هم نرويد – يكي تان برويد بگوييد ايشان بيايد يك مزدي به او بدهيم. محبّت كرده. اين را بدانيد مزد هر كارگري را به هر وضعي كه هست، يا اوّل طي كنيد با او، كه علي بن موسي الرضا عليه الصلوةوالسلام مي فرمايد كه اگر كارگري گرفتيد، طي نكرديد هر چه به او بدهيد كم است. و او هم ممكن است بعد از جريان يك مقداري طلبكار خودش را بداند. اما وقتي طي كردي، گفتي كه آقا من امروز تو كار برايم بكني اين قدر به تو مي دهم، اگر همانقدر دادي راضي است، اگر بيشتر دادي خيلي راضي مي شود. اين كار را توجّه داشته باشيد. و اساساً فعل مسلم محترم است. من اگر به شما گفتم آقا يك ليوان آب بياور، شما به من فرموديد كه من مي روم ولي ده تومان مي گيرم. من اوقاتم تلخ نشود. نه نياور، نمي خواهي اينقدر پول بدهي نياور. اگر كه خواستي، بگويي خيلي خوب بياور. بايد مزدش را بدهي. فعل مسلمان محترم است. فَجَاءَ‌تْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَي اسْتِحْيَاءٍ خانمها متوجه باشند. دارد مي رود خدمت حضرت موسي، كه فرستادش؟ حضرت شعيب، ولي در عين حال با حياء دارد مي آيد. حالا هر نحوي حيا آن وقت انجام مي شده با همان حيا، تَمْشِي عَلَي اسْتِحْيَاءٍقَالَتْإِنَّ أَبِي يَدْعُوكَلِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ همين اندازه ي ضرورت حرف زدند كه بيا پدرمان مي خواهند به شما مزد آن چيزي كه براي ما كار كردي بدهد. حضرت موسي هم رفت خدمت شعيب قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ تمام قصه ها را برايش گفت، براي حضرت شعيب گفت، حضرت شعيب هم فرمود: لَا تَخَفْنَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (قصص / 25) اينجا امن است ديگر، تو از قوم ظالم نجات پيدا كردي. يك مطلبي اينجا از همين آيات شايد من در برداشتها ننوشته باشم چون برداشتها را گذاشتيم براي شما هم كه انشاءالله شما هم بنويسيد. همه را اگر من بخواهم بنويسم براي شما ممكن است چيزي نماند. شايد من ننوشته باشم ظاهراً ننوشتم الان كه مي خواندم و آن اين بود كه پيشنهاد ازدواج هميشه بايد از طرف زن باشد. نه با بي حيايي، همينطوري كه ببينيد دختر حضرت شعيب پيشنهاد داد قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يكي از اين دو تا دختر گفتش كه يَا أَبَتِاِسْتَأْجِرْهُاين را اجيرش كن، همين باشد پيش ما، همين علامت اين است كه خوب است. إِنَّ خَيْرَ مَنْاِسْتَأْجَرْتَاَلْقَوِيُّ الْأَمِينُ(قصص / 26)دو چيز ارزش دارد، يكي با استقامت انسان باشد. اگر خواستيد براي دخترتان يا خانمي خواست براي خودش شوهري انتخاب كند بايد اول امانتداري و – قدرت بدني مطرح نيست، قدرت بدني هم بايد داشته باشد – امّا بايد قوي باشد، قوي يعني در خود نگه داشتن. اين جوانان ما باشند، آنهايي كه استقامت ندارند، تزكيه نفس نكردند دو تا دختر در شهر غربت حالا آب هم برايشان كشيده خوب پشت سر اينها راه مي افتد. بعد ببيند كدام خانه مي روند، بعد برود براي خواستگاري لااقل، ضعف اينقدر دارد كه نمي تواند خودش را كنترل كند. ولي حضرت موسي آب را داد دستشان، التماس دعا، برويد. من اين اندازه مي توانستم برايتان. بقيّه اش را كه هر روز انجام مي دهيد. اين را عقب افتاده بوديد از صف من كمكتان كردم. استقامت دارد. استقامت را در همه ي كارها انسان بايد رعايت كند. يكي هم امين باش. امانتدار باش. هيچ وقت اگر هر چيزي در اختيارت قرار گرفت به آن خيانت نكن. انسان خائن نبايد باشد. امين بايد باشد. اگر خيانت كرد اين شخص از دائره سير و سلوك و تزكيه نفس خارج مي رود. اگر پيشنهاد اين دختر، مسأله ازدواج نبود كه در اين لسان براي حضرت شعيب گفت – اگر نبود – حضرت شعيب فهميد چه مي گويد اين دختر. لذا بعدش مي گويد: إِنِّي أُرِيدُأَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَي ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ يكي از اين دو تا دختر را مي خواهم به تو بدهم. منتها بايد هشت سال اينجا باشي كار كني. خوب هشت سال را براي چه كار كنم؟ براي چه حضرت موسي اين هشت سال را كار كند؟ يكي اينكه بشناسدش، دختره در دانشگاه پسره را ديده خوشش آمده بايد حتماً اين دختر را بگيرد! و آن پسر هم بايد با هم ازدواج كنند! در دانشگاه ديدند. پدرش را مي شناسي؟ نه! مادرش را مي شناسي؟ نه! اخلاقیاتش را مي فهمي؟ نه! خوشم آمده از او، اين كه هواي نفس است. هشت سال بايد اينجا باشي، به مهر هم كاري ندارد، همان مزدت مهرش باشد. مزدي كه من بناست به تو بدهم آن را نمي دهم به تو، به دختر مي دهم به عنوان مهر. اگر ده سال را تمام كردي فَمِنْ عِنْدِكَ اين دو سال ديگرش مال خودت، كار خودت است. وَ مَا أُرِيدُأَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَاي كاش ما اين قرآن را واقعاً در قلبمان جاي بدهيم. من قصد ندارم سخت به تو بگيرم. كار معمولي ات را بكن حالا زمان ما اينطور شده كه هشت ساعت كار، قديمها براي بنّاها – مخصوصاً يادم است – براي بنّاها، كارگرها مي گفتند بايد اول آفتاب بيايي غروب هم بروي، نهارت را همان جا بخوري، بهانه هم نبايد داشته باشي. امّا حالا مي گويند زمستان هم هشت ساعت، تابستان هم هشت ساعت، بسيار برنامه خوبي است وَ مَا أُرِيدُأَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ من قصد ندارم كه بر تو سخت بگيرم. تو را در مشقت بيندازم و سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ (قصص / 27) انشاءالله مرا را خواهي ديد كه از صالحين هستم. حضرت موسي هنوز نمي شناخت شعيب را، كه هست ايشان؟ قالَذَلِكَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ حالا اين قرداد بين من و شما باشد أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُفَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّوَ اللَّهُ عَلَي مَا نَقُولُ وَكِيلٌ (قصص / 28) نوشته شان و امضا ءشان و سند همكاريشان همين يك جمله بود كه وَ اللَّهُ عَلَي مَا نَقُولُ وَكِيلٌخدا طرف ماست و بهترين كس هم خداست. من از باب اينكه مطالبي را در ارتباط با تزكيه نفس نگفته ام همينها مسائلي بود كه لازم بود. بايد تذكّر بدهم و انشاءالله اميدواريم كه جدّي باشيد در مراحلتان، در انسانيّت تان، در كارهايي كه طبق دستور قرآن انجام مي دهيد خداي تعالي يك بركتِ خاصي به شما خواهد داد. هم براي كارفرما، هم براي كارگر. كارفرما بايد همينطوري كه حضرت شعيب فرمود عمل بكند كارگر هم بايد همانطوري كه حضرت موسي عمل كرد، عمل بكند. مسأله ازدواج ديگر براي ما مطرح نيست ولي فرقي نمي كند مزد با ازدواج فرقي نمي كند. كوشش بكنيد انشاءالله براي هر كس كار مي كنيد اگر كارفرما هستيد با ايمان كامل، با توجّه به خدا، بهترين انسان آن كسي است كه خودش را جاي ديگري بگذارد. اعدل الناس من رضي للناس ما رضاه لنفسه، عادل ترين مردم آن كسي است كه براي خودش همان را بخواهد كه براي ديگران هم مي خواهد. براي ديگران همان را بخواهد كه برايش خودش  بخواهد. و كارگر كه همه مان بايد كارگر باشيم مخصوصاً در مقابل خدا و پيغمبر و ائمه اطهار كه در حقيقت كارفرماها آنها هستند. ما كارگريم. گفته اند بكن، مي كنيم. انسان بايد عبوديّت داشته باشد. زن در مقابل شوهر، مرد در مقابل كافرماي اصلي؛ اول خدا، بعد ائمه اطهار خاندان عصمت و طهارت و بعد هم در مقابل رئيس اداره اش كارفرما، آن چنان اطاعت كند كه رضايت او را جلب كند. اگر شخص ظالمي است، كارفرماهاي ما كه الحمدللّه گفتيم اول خداست، بعد ائمه اطهار بعد هم اسلام، اينها ظالم نمي توانند باشند امّا اگر كارفرمايي – يك كسي در اداره اي كار مي كند – طرف ظالم است، فكر اين را نكند من از اينجا بيايم بيرون بعد چه كار كنم؟ بعد بمير! به نظر من اگر خدايي نيست بهتر از همه اينست كه از اداره بيرونش كردند بخاطر امر به معروف و نهي از منكر و نام مقدس امام عصر و مسائل از اين قيبل و صداقت و اينها بيرونش كردند من به شما چند نفري كه اينجا نشستيد نمي گويم اين حرفها را، به خيلي ها مي گويم. بيرونش كردند بهتر هم اينست كه آدم بميرد. از اين زندان نجات پيدا كند و خدا نمي گذرد تو بميري. واللّه و باللّه من دلم نمي خواهد قسم بخورم ولي بعضي وقتها انسان مجبور مي شود قسم بخورد چون اعتقاد افراد ممكن است آن طور جا نيفتاده، واللّه و باللّه خدا تو را تنهايت نمي گذارد. خدا تو را وا نمي گذارد. به تو مي رسد، تو براي خدا اين كار را ترك كردي خدا اينقدر كار به سرت مي ريزد و آنقدر كار آسان و مزد زياد كه خودت تعجّب مي كني. يكي از دوستان پدرش نمي گذاشت بيايد در مراحل تزكيه نفس، يقيناً الان صداي من را مي شنود و اصرار مي كرد تو نبايد روحاني بشوي تو بايد بروي صحافي و امثال اينها. خوب ما هر طوري بود، خودش ماشاءاللّه، هر طوري بود اوائل مخفي بعد كم كم پدر ديد اين تغيير كرده، گفت چه شده تو خيلي تغيير روحيّه داده اي؟ گفت من اين كار را مي كنم. گفتند خوب اينجا اشكال ندارد و اجازه اش دادند. بعد به من مي گفت از زمين و آسمان از نظر مادّي به من مي رسد. نه رفتم مشغول كار شدم نه هيچ و به خدا قسم شايد صدها مورد آنهايي كه روي اخلاص كار كردند همين طور بوده برايشان. بگذار از اداره بيرونت كنند براي دينت، براي خدا، اگر در رأس كار يك نفري باشد كه خدا و دين و امام زمان سرش بشود كه تو را بيرون نمي كند. اگر يك كسي است كه نه خدا و نه دين و نه امام زمان و همه اش به سياست فكر مي كند با اينها اصلاً كار نكنيد. با اين طور آدمها حرف نزنيد. اميدواريم خداي تعالي به همه مان كمك كند و همه مان را از ياران خوب امام عصر قرار بدهد و انشاءالله دوستاني كه در مرحله ي استقامت و قبلش يعني مرحله ي توبه چون چهل روز بيشتر نيست نمي شود بگوييم آنها هم بيايند اگر هستند بيايند عيبي ندارد و مرحله ي يقظه هم بايد حتماً يك مدّتي باشند آنها هم مي توانند نيايند. آنها هم نيايند فقط مرحله ي استقامت انشاءالله با دفاترشان با كارتشان روز دوازدهم ماهِ رجب كه شب تولّد مولا اميرالمومنين عليه السلام است انشاءالله در تهران جمع بشوند و خانمها هم در مرحله ي صراط مستقيم و محبّت انشاءالله مقالات خودشان را بنويسند و براي همه وقتي جمع شد انشاءالله نمرات كساني كه نمره شان خوب باشد چون ما بناي محزون كردن ديگران را نداريم ولي هر كاري بكنيم بالاخره محزون مي شوند چه نمره شان را برايشان بفرستيم و بد باشد و يا نمره شان را برايشان نفرستيم ولي چه كنيم كار خودشان است، دست خودشان بوده و انشاءالله مواظب باشند بعدش جبران كنند. چون آن افرادي كه خوب كار نمي كنند با يك باصطلاح تنبيه به كار مي افتند و براي آينده شان خوب است. اميدواريم خداي تعالي به همه ي ما كمك بكند تا بتوانيم به خداي تعالي برسيم. آن هم كه نمره داده خواهد شد در مورد همان سؤالات كتبي است كه در جلسه پرسيديم البته مقالاتشان كمكي به نمره شان مي كند. انظباطشان، ايمانشان اينها كمكهايي است به نمراتشان چون اين كار را خود من بايد انجام بدهم و كار خود من است لذا ممكن است با تأخير انجام بشود.

خدايا ما را از محبيّن فاطمه ي زهرا، از عارفين به حق فاطمه ي زهرا، از كساني كه در امتحان وجود مقدّس فاطمه ي زهرا سرافراز روز قيامت بيرون مي آيند قرارمان بده. ديگر من امروز روضه نمي خوانم ولو اينكه بايد بنشينيم براي خودمان در مقابل اين رهبران مان، پيشوايانمان، ائمه اطهارمان كه چقدر همنوعانمان به آنها ظلم كردند و خدا نكند ما هم جزء همان كساني باشيم كه در زيارت عاشورا عرض مي كنيم كه اللّهم العن اوّل ظالم ظلم حق محمّد و آل محمّد و آخر تابع له علي ذلك، ما جزء تابعين آنها نباشيم.

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و باسمك الاعظم الاعظم الاعظم الحجة ابن الحسن يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه؛خدايا به آبروي ولي عصر فرج آن حضرت را برسان. همه ي ما را از بهترين اصحاب و ياورانش قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضي بفرما. خدايا ما را از محبّين و دوستان فاطمه ي زهرا قرارمان بده. پروردگارا به آبروي حجة ابن الحسن،به آبروي حجة ابن الحسنما را از بهترين اصحاب آن حضرت، از بهترين ياران آن حضرت، خدايا ما را از بهترين سالكين الي اللّه قرارمان بده. خدايا امراض روحي را از ما دور بفرما. مريضهاي اسلام شفا مرحمت بفرما. خدايا آنهايي كه به اين مملكت شيعه نشين امام زماني خدمت مي كنند به آبروي ولي عصر مؤيّد و منصورشان بدار. آنهايي كه به اين مملكت ظلم مي كنند، منحرف مي كنند مردم اين مملكت را، اگر قابل هدايت نيستند ذليلشان بفرما. پروردگارا به آبروي آقايمان حجة ابن الحسن قسمت مي دهيم امروز كه روز مهماني امام عصر است خدايا به آبروي آن حضرت همين امروز فرج آن حضرت را اگر صلاح مي داني مقدّر، معيّن بفرما. پروردگارا اين تأخير ظهور را خدايا مربوط به ماست پروردگارا به ما عقل برداشتن موانع ظهور را عنايت بفرما. همه ي مردم دنيا را آماده ي ظهور حضرت ولي عصر بفرما. عاقبت امرمان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا.

 

لینک ویدیو در آپارات : 

کلیک کنید

 
 

۱۵ جمادی الثانی ۱۴۲۶ قمری – ۳۱ تیر ۱۳۸۴ شمسی – امامت متقین – دعا برای فرج – حکومت مستضعفین

ٰاعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

 الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل لله لا سيما علي بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي أعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين .

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، و نريد أن نمنّ علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمّة و نجعلهم الوارثين و نمکّن لهم في الارض و نري فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا يحذرون.

 ان شاءالله روز چهارشنبه هفته اي که مي آيد ميلاد مسعود حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليهاست. همانطوري كه در هفته هاي گذشته عرض شد روز سه شنبه دوستاني كه در مرحله ي محبت و تقوا و صراط مستقيم هستند غير از خانمها، آنهايي كه مقاله نوشته اند و يا ننوشته باشند ولي در مرحله هستند روز سه شنبه كه شب ميلاد مسعود فاطمه ي اطهر است تشريف بياورند دفتر تهران، از ساعت تقريباً شش بعدازظهر تا شب يك امتحان كتبي دارند كه بايد در جلسه امتحان بدهند تا براي خودشان معلوم بشود كه در چه وضعي از وضع روحي هستند و روز تولد از ساعت ده انشاءاللّه تا دوازده يا مثلاً دوازده و نيم، -آن طرفش زياد مشخص نيست- انشاءاللّه مجلس جشني براي اين لطفي كه خداي تعالي به بشر در كره ي زمين فرموده يك مدّت كوتاهي به خاطر لياقت بشر كه بيشتر لياقت نداشته فاطمه ي اطهر را به دنيا نازل فرموده است. انشاءاللّه بخاطر اين لطف مهم پروردگار كه به پيغمبراكرم مي فرمايد: اعطيناك الكوثر، ما هم خوشحاليم. به قدر لياقتمان جشن مي گيريم و انشاءاللّه دوستان عموماً مي توانند در آن جلسه شركت كنند. و چون هواي تهران گرم است برنامه ي دوستاني كه در مراحل بالاتر بودند مي گذاريم براي ماه رجب كه آنها را دعوت مي كنيم با نامه و با دعوت نامه انشاءاللّه تشريف مي آورند. البته همه ي اين آمد و شدها براي آقايان است خانمها چون مشكل است برايشان رفت و آمد از اين جهت مزاحمشان نمي شويم. و آنها هم انشاءاللّه شايد اول رجب يا سيزده رجب، يا بيست و هفت رجب بالاخره بايد خدمتشان برسيم و از محضرشان استفاده هاي معنوي بكنيم  و انشاءاللّه پنج نفر از دوستاني كه اهل تزكيه نفس هستند در مرحله ي محبت و تقوا و صراط مستقيم، هيئت داوران تعيين مي كنند و آنها بايد در روز سه شنبه هفته ي آينده صحبت كنند و يا لااقل مقاله شان را بخوانند. همانطوري كه در مراحل بالاتر انجام شد. انشاءاللّه اين مطالب را هر كس كه صداي من را شنيد عمل مي كند و آنهايي هم كه به هر جهتي صداي من را نشنيدند آنهايي كه شنيده اند به آنها مي گويند. منتظر همه ي دوستان انشاءاللّه با خواست خدا در روز سه شنبه شب تولد حضرت زهرا سلام الله عليها خواهيم بود. دوستان خيلي همّت كرده اند. مقالات را خيلي خوب نوشتند. متجاوز از دويست نفر مقاله داده اند و بسيار برنامه شان خوب بوده و انشاءاللّه زيارتشان هم خواهيم كرد. تصادفاً آيه اي كه در هفته ي گذشته تلاوت كرديد از معروفترين آياتي است كه در شأن حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه نازل شده است. آيه ي «و نريد أن نمنّ استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين». بعضي از مفسرين اين آيه شريفه را مربوط به حضرت موسي و بني اسرائيل دانسته اند به علت اينكه بعد از اين آيه اسم فرعون و هامان و جنودشان برده شده. ولي به طور كلي اين آيه براي همه ي مستضعفين روي زمين است و بخصوص مستضعفيني كه در آخرالزمان قرار گرفته اند. مردم زمان ما، مردمي كه حتّي در ممالك اسلامي، اسلام را نمي توانند پياده كنند و دشمنان به آنها هجوم آوردند و آنها را ضعيف قرار داده اند. مستضعف يعني كسي كه به هر دليلي ضعيف واقع شده باشد، مظلوم واقع شده باشد حقّ با او باشد و دشمن قوي شده باشد به هر دليلي و دشمن باصطلاح ظالم شده باشد، ظلم و جور را روي  افراد متديّن و صالحين فشار آورده باشد، اين اشخاص را يعني افرادي كه مظلوم و مستضعفند اينها را قرآن مستضعف ناميده و در تمام دورانها بوده اند. دسته جاتي در زمان انبياء گذشته بودند كه يك نمونه اش يعني نمونه بسيار ظاهر و بارزش بني اسرائيل بوده، چون بني اسرائيل موردِ عذاب و فشار فوق العاده تري از فرزندان انبياء گذشته و اقوام گذشته قرار گرفتند. آن چنان ضعيف شده بودند كه در قرآن شريف آمده، يذبّحون ابنائهم و يستحيون نسائهم جلوي چشم مادري كه نوزادش تازه متولد شده و همه ي مادرها وقتي كه پسري خدا به آنها مي دهد خوشحال مي شوند اينها محزون مي شدند و مي خواست مخفي كنند و اگر فرزندشان را مخفي نمي كردند جلوي چشم مادرها ذبح مي شدند و دخترها را هم كه نگاه مي داشتند چون از جانب آنها خطري احساس نمي كردند. همان وهميّاتي كه هر چه زمان به طرف ظهور نزديكتر مي شود كمتر مي گردد و طبعاً در گذشته اين وهميّات و تخيّلات زيادتر بود و به علم نجوم  و سحر و جادو بيشتر متوجه بودند اين وهميّات خبر داده بود كه يك فردي مي آيد تاج و تخت فرعون را برهم مي ريزد و اين شخص از نسل اسرائيل يا از بني اسرائيل است.  لذا مي خواست جلوي اين كار را بگيرد. فرعون اين تصميم را گرفت فرعون زمان ما هم تصميم گرفته اند – كه در رسانه هاي خبري اين معنا به خوبي مشاهده مي شود اگر چه ما شيعيان در خوابيم در اين بخش ولي دشمن بيدار است، – مي خواهد جلوي ظهور حضرت بقيةالله ارواحنافداه را بگيرد. لذا كارهاي زيادي كرده اول قدمش اين بوده و اينست كه اگر ما بيدار باشيم بايد توجّه كنيم اينكه اصحاب امام عصر، ياران امام عصر را از بين ببرند. در بين شيعه، امروز بسيار مساله ظهور حضرت ولي عصر ضعيف قرار گرفته. اگر چه رشد فكري و دور شدن از موهومات زياد شده و يك عده زيادي بحمداللّه متوجه مقام مقدس حضرت حجة ابن الحسن هستند ولي يك عده از مردم حتّي مسلمان و حتي شيعه با اين فكر مخالفند يعني با فكر ظهور و تشريف فرمايي حضرت بقيةالله مخالفت مي كنند. مخالفتها به اقسام مختلف انجام مي شوند. يك عده هستند كه اساساً به ياد حضرت نيستند و هر كس هم زياد نام امام عصر را ببرد مسخره اش مي كنند. شما حتي در همين مملكت ديديد بعضي از ملوك، – ملوك كه من مي گويم به خاطر اينست كه مالك افكار مردمند حالا مي خواهد اين شخص باصطلاح رئيس كل باشد يا مديران هر اداره اي باشد و يا هر كسي كه مي خواهد ولو چند نفري را و افكار چند نفري را به مالكيت خودشان در آورده باشد.- علي دين ملوكهم، اينها عملاً اسمي از امام زمان عليه الصلوة و السلام در سخنراني ها نمي برند تا امام زمان فراموش شود. يك  عده اينطور حالا خودآگاه يا ناخودآگاه عمل مي كنند. يك عده وقتي مي بينند يك نفر زياد از امام عصر ارواحنافداه اسم مي برد متهم به گروههاي مختلف که از يك طرف هم آن گروه يا آن گروهها را بدنام كرده اند مي كنند. يك عده از دشمنان هم كه به طور كلي هر كجا كه اسم امام عصر ارواحنافداه بيشتر برده مي شود با آن مبارزه مي كنند و دشمنان هم كه بيدارتر از شيعيان در اين موضوع هستند و عمل مي كنند كه رسماً كارشناسان  مختلفِ با اسم و رسم را دعوت مي كنند كه آيا مي شود جلوي اين پديده ي مهمي كه مي خواهد كاخهاي ابرقدرتها را خراب كند آيا مي شود جلوي اين را گرفت و آنها هم بخاطر رشوه هايي كه گرفته اند يا بخاطر خودعزيزي ها مي گويند بله مي شود، اول كاري كه بايد كرد اينست كه دوستان آن آقا را از بين برد چون تنهايي كه نمي تواند كاري بكند. ما از آنچه كه آنها مي گويند و عمل مي كنند ما بايد پند بگيريم. ما بايد اظهار دوستي مان را بيشتر بكنيم. معني ظهور صغري از همين جا شروع مي شود كه در مقابل دشمن، در مقابل دوست ناداني كه اهداف دشمن را دارد ترويج مي كند آنچنان خودمان را قوي بكنيم كه خداي تعالي در قرآن مي فرمايد: « و أعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة و من رباط الخيل ترهبون به عدوّ الله وعدوّکم » دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانيد. فراري دهيد. دور و بر اين موضوع نيايند، آنچنان قدرت و قوت و اسلحه و همه چيز داشته باشيد تا نتواند دشمن اين گونه با امام شما مبارزه كند. وقتي با امامتان مبارزه كرد طبعاً با شما هم مبارزه مي كند. وقتي شما را از بين برد امامتان ظهورش به تأخير مي افتد يكي از علل اينكه شياطين را خدا اجازه نمي دهد كه از جوّ زمين خارج شوند بخاطر اين است كه تصميمات ظهور در عالم بالاي اين جوّ زمين گرفته مي شود و آنجا ممكن است به ائمه اطهار عليهم الصلوة و السلام، به پيغمبراكرم، به انبياء، به صالحين، به شهداء، آنهايي كه در بهشت برزخي زندگي مي كنند به آنها مساله ظهور و وقت ظهور گفته شود. و اگر شياطين بتوانند به آنجا نفوذ بكنند همانطوري كه شيطان در زمان حضرت آدم در بهشت وارد شد و نفوذ كرد اگر شياطين زمان ما هم بتوا نند نفوذ كنند و بروند طبعاً از اسرار مطلع مي شوند. و اينها مي آيند در زمين كارهايي مي كنند، فسادهايي مي كنند كه ظهور به تأخير بيفتد. حالا چرا  اين كار را مي كنند؟ اينها همه اش مربوط به آيات قرآن است براي اينكه خداي تعالي وقتي كه شيطان گفت انظرني الي يوم يبعثون، من را تا روز قيامت مهلت بده كه بتوانم همه ي بندگانت را اغوا كنم خداي تعالي تا ظهور به او وعده فرمود. انك من المنظرين الي يوم الوقت المعلوم، تا روز ظهور امام عصر تو مي تواني باشي. و لذا شيطان و شياطين نمي خواهند اين همه مريد را از دست بدهند، اين همه پيرو را از دست بدهند.  اين همه كساني كه اغوا كرده اند از دست بدهند لذا تمام كوشش شيطان و شياطين حتي شياطين انسي اينست كه اين مساله انجام نشود. چون اگر اين مساله انجام شد روز مرگ آنهاست. روز از بين رفتن آنهاست. بنابراين ما كه انشاءاللّه مي خواهيم اين مساله انجام بشود در هر دعايمان عجل فرجهم كه فرج آل پيغمبر، كه فرج امام زمان است ما وقتي كه صلوات مي فرستيم و عرض مي كنيم خدايا رحمت خاص الخاصت را بر پيغمبر و آلش فرو فرست بعد مي گوييم وعجل فرجهم. خدايا فرج آل محمّد را هم برسان، آل محمّد عبارت از مستضعفيني هستند كه در زمان ما قرار گرفته اند. اينها ائمه هستند. اينها پيشوايان دين هستند. فرزندان فاطمه ي زهرا سلام الله عليها چه صالحشان، چه طالحشان، چه معصومشان و چه غير معصومشان از بعد از آنكه علي بن ابيطالب را خانه نشين كردند هميشه رهبري مبارزات ديني را به عهده داشته اند و مردم را آماده ي براي ظهور حضرت بقيةالله مي كردند. معصومينشان با كلمات قاطعشان، با سخنان پرارزششان كه در كتابهاي متعددي از حضرت رسول اكرم، از فاطمه ي زهرا، از علي بن ابيطالب به ترتيب تا امام عسكري عليه الصلوة و السلام خبر قطعي و حتمي ظهور حضرت بقيةالله را داده اند. غير معصومين حتي در زمان ائمه يك عده قيام مي كردند، آقا چرا قيام كردي در مقابل – مثلا فرض كنيد متوكل عباسي يا در مقابل – هشام بن عبدالملك مروان؟ چرا قيام كرديد؟ بخاطر اينكه بعضي شان مثل زيد بن علي بن الحسين فرمود بخاطر اينكه زمينه ظهور منجي كل را من فراهم بياورم. امام هشتم مي فرمود كه اگر زيد بن علي بن الحسين موفق مي شد حكومت را به ما معصومين تحويل مي داد. يا بعضي شان  متوجه هم نبودند مثل زيدالنار فرزند حضرت موسي بن جعفر با ظلم مبارزه مي كرد لازمه ي مبارزه با ظلم اينست كه زمينه براي ظهور فراهم بشود. با ظلم مبارزه مي كرد، از ظلم بدش مي آمد. در زمان بني العباس خانه هاي بني العباس را آتش مي زد، وقتي او را دستگير كردند آوردند نزد مأمون، مأمون گفت خوب بود اول خانه هاي دشمنان مشتركمان را تو آتش مي زدي بعد خانه ما بني العباس كه از اقوام شما هستيم! گفت: حالا كه نقداً در دست تو گرفتارم اگر نجات پيدا كنم اين كار را خواهم كرد! همه ي اينها اين برنامه شان بود. يا مستقيماً مي خواستند تحويل ائمه اطهار عليهم الصلوة و السلام بدهند حكومت را و يا آنكه با ظلم مبارزه مي كردند كه لازمه اش رسيدن حكومت در دست معصومين عليهم الصلوة و السلام بود ولي خوب زمانش نرسيده بود مردم آمادگي نداشتند، مردم درك و فهم اين معنا را نداشتند كه بفهمند دوستانشان كه هست، دشمنشان كه هست، ولي زمان ما تا حدّي -نمي خواهم عرض كنم صد درصد- ولي اگر مردم را انسان روشن كند، بيدارشان كند و به آنها بفهماند دوستانتان كه هست، دشمن تان كه هست، حتي اگر به غير مسلمانها اين معنا را خوب بتوانيم بفهمانيم اينها غير ازآنها هستند، قبول مي كنند، شايد انشاءاللّه با همين جمعيت كم مان، با همين عده اي كه دوست امام زمان هستند با همين جمعيتي كه شبهاي چهارشنبه، شبهاي جمعه به جمكران مي روند با همين دسته اي كه شبهاي چهارشنبه به مسجد سهله مي روند با همين جمعيتي كه وقتي صلوات مي فرستند عجّل فرجهم را هم مي گويند، با همين مردمي كه نام مقدس امام عصر را حتماً در خانه ها شان روي سرشان زده اند. با همين جمعيت مختصري كه بعد از نماز سلام به محضر مقدس امام عصر مي دهند. اگر مي خواهند بخوابند من ديده ام عدّه اي -و انشاءاللّه دوستان هم اين كاررا بكنند- يك سلامي خدمت حضرت بقيةالله عرض كنند، اگر پدر شما بالاي سر شما ايستاده باشد و شما هم خوابتان گرفته باشد به پدر مي گوييد با اجازه، خداحافظ، من مي خواهم بخوابم. لااقل اين كار را مي كنيد. صبح هم كه از خواب بلند مي شويد مي بينيد باز پدر بالاي سرتان ايستاده سلام به او مي كنيد. نسبت به حضرت بقيةالله ارواحنافداه اين كار را دوستان بكنند. خودشان را خوب از نظر روحي بسازند، قوي باشند كه اگر نداي مقدس حضرت حجة ابن الحسن بلند شد كه من آمدم. آمدم  شما را نجات بدهم فوراً اجابت كنند و از جهات مختلف ديگر، از نظر علمي، از نظر درك سياسي، از نظر آن كارهايي كه حجة ابن الحسن دوست دارد هر كسي در يك رشته وارد بشود و انشاءاللّه موفق باشد من در لبنان يك عدّه از دوستاني كه آنجا داريم جزء حزب الله يا رهبران حز ب الله هستند ديدم تمام فكرشان ظهور حضرت بقيةالله ارواحنافداه است. تمام فكرتان اين باشد. حتّي اگر خانه اي مي سازيد يك طوري بسازيد كه امام زمان را بتوانيد دعوت كنيد در خانه ي خودتان و آن حضرت از شما راضي باشد. زن و فرزندتان را طوري تربيت كنيد كه آنها هم بتوانند دست به دامن امام عصر باشند. تا مي توانيد به اين آيه شريفه توجه داشته باشيد كه و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض، شما بخواهيد يا نخواهيد ضعيف الان هستيد، مستضعف هستيد. در مقابلتان نزديك به پنج ميليارد دشمن قرار گرفته، يعني اگر جمعيت كره زمين شش ميليارد باشد لااقل چهار ميلياردو نيم اين جمعيت غير مسلمانند و دشمن شما، يك عده هم كه مسلمانند ولي باز هم دشمن شما، و بايد عرض كرد كه شش ميليارد دشمن داريد، ضعيفيد، هر چه باشيد ضعيفيد پس بايد خودتان را تقويت كنيد و ضمناً بدانيد كه خداي تعالي كمك تان است، نمي گويد و تريدون، شما  اراده كرديد يا اراده بكنيد مي گويد و نريد، ما اراده كرديم. اراده خدا هم مو لاي درزش نمي رود، به هيچ وجه به اصطلاح تزلزل ندارد، هر جا گفته اراده كرده اراده عمل شده و انجام شده. و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا، نه اينكه فكر كنيد باز هم قوت و قدرت شما مفيد است شما كارتان را بايد بكنيد. ما اراده كرديم، و نريد ان نمن، منت هم مي گذاريم بر سرتان. شما كساني هستيد كه اگر بخواهيد زياد اسم امامتان را ببريد ممكن است يك عده ناراحت بشوند و به شما هجوم بياورند ولي ما اراده كرديم كه و نريد ان نمن، منت مي گذاريم روي سرتان، شما را از دست ظالم نجات مي دهيم. آزادي مطلق مطابق اعتقاداتتان – آخر آزادي انسان آن وقتي است كه هر چه مي فهمد و هر چه معتقد است و در صراط مستقيم است عمل بكند- ما اين كار را خواهيم كرد. و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض، در روي زمين ضعفاء ببينيد كه هستند. همه ي ما ضعيفيم. مي گويم در مقابل اين همه دشمني كه ما داريم ما مستضعفيم. «مستضعفين» و نجعلهم الائمه همه ي شما را خدا يك روزي انشاءاللّه چشم باز مي كنيد مي بينيد به شما مأموريتهايي دادند همه تان اماميد. فلاني برود فلان شهر را رهبري كند، فلان مملكت را رهبري كند، فلان جمعيت را رهبري كند. شما مگر خودتان در قرآن نمي گوييد که « و اجعلنا للمتقين اماما»، خدايا ما را براي اهل تقوا امام قرار بده. شما عبادالرحمانيد، عبادالرحمن آنهايي هستند كه الذين يمشون علي الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً و بالاخره و خلاصه مراحل تزكيه نفس را گذرانده اند. عبادالرحمن شده اند آنها مي گويند و اجعلنا للمتقين اماما، هدفتان اين باشد كه يك روزي مي شود كه همه ي مردم كره ي زمين متقينند، شما نبايد جزء آنها فقط باشيد. خوب است باشيد، جز ء متقين بايد باشيد امّا نه، رهبري آنها را به عهده بگيريد. حالا الان حضرت بقيةالله ارواحنافداه ظهور فرمود خوب اينها مي خواهند تزكيه نفس كنند، جوّ حاكم اينطوري مي خواهد. كه مي خواهد اينها را رهبري كند؟ راهنمايي كند؟ شما. مي گوييد از خواب غفلت بيدار شدي، – يقظه اش انجام شده، چون حضرت ولي عصر آمدند- ولي كارهاي قبلي را نكن، توبه كن، در زير سايه ي ولي عصر بايد استقامت كني. پشت سر آن حضرت حركت كني و داراي صراط مستقيم باشي. عشق و علاقه به حجة ابن الحسن و خداي حجة ابن الحسن داشته باشي و با محبت باشي. و نفس امّاره ي بسوءت را كه همه ي بدبختيها از اينجا شروع مي شود بايد كنار بگذاري و عبادالرحمن باشي. كه قد افلح المومنون الذين هم في صلاتهم خاشعون و قد افلح من زكّاها، ببينيد مسأله خيلي روشن و وظايف شما هم خيلي روشن. هدف اصلي هم امامت بر متقيني كه وقتي امام عصر ارواحنافداه مي آيد يا الان هدف اصلي اينست كه امامت كنيد. نگوييد ما چهارده تا امام داريم، نه هر كسي به هر شخصي آدرسي حتي بدهد -من در معناي امام گفتم در درسهاي اعتقادات- يك آدرسي به شخصي بدهد اين مي شود امام او، رهبر او، هر چه مي خواهيد اسمش را بگذاريد. ولي بايد براي متقين امام باشيد، و اجعلنا خودتان در دعاهايتان بگوييد واجعلنا للمتقين اماما، خدايا ما را قرار بده براي متقين امام. تمام كره ي زمين انشاءاللّه بعد از ظهور همه با تقوا خواهند بود ولي راه تزكيه نفس را ممكن است بلد نباشند. زحماتي كشيده شده تا اين مراحل تنظيم شده  و تازه اگر الهامات و فرمايشات ائمه اطهار عليهم الصلوة و السلام نبود ما كجا مي توانستيم اين راه را پيدا كنيم؟ حالا كه راه  بلديد، حالا كه مي دانيد خانه ي خدا از كدام طرف مي رود، به سوي خدا از چه طريقي حركت مي كند شما اماميد و خواهيد بود. براي كه؟ براي كفّار؟ ائمة يدعون الي النار، شما فكر نكنيد اين مردم كوچه و بازاري كه به سوي بديها دعوت مي كنند مردم را اينها امام نيستند، اينها هم اماماني هستند كه يدعون الي النار، مردم را به سوي آتش دعوت مي كنند. شما امام متقين بايد باشيد، عبادالرحمن، فكرهم نكنيد كه اگر شما خواستيد عبادالرحمن بشويد بايد از همه چيز دست بكشيد. نه، به همه چيز مي توانيد متوجه باشيد. يك فرد عبادالرحمن ببينيد خداي تعالي از كجا شروع كرده. از يك سلام و عليك السلامي كه خيلي جزئي است نسبت به كارهاي مهم زندگي، الذين يمشون علي الارض هونا، راه رفتن در مرحله ي اول، و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً، از چيزهاي جزئي، جزئي و كلي را بايد انسان منظور كند. و خوبهايش را بردارد. اگر يك شخصي كه مي خواهد راهنماي ديگران باشد برد انسان را، به مقصد هم رساند ولي از جاده ي خاكي برد اين راهنماي خوبي نيست. اگر از راه دورتري برد راهنماي خوبي نيست. رسانده شما را به مقصد، امّا خوب راهنمايي نكرده، يك راه اتوبان، ميانبرِ صحيح با سرعتي كه طرف هيچ مشكلي پيدا نكند. اين مي شود امام خوب، راهنماي خوب، راهنماها بنابراين بر سه بخش تقسيم مي شوند. يك عده شما را به سوي آتش مي كشانند رهبري مي كنند، يك عده بد رهبري مي كنند ولي به مقصد ممكن است با هر زحمتي كه شده برسيد و يك عده خوب رهبري مي كنند. از آيات قبل از اين آيه كه و اجعلنا للمتقين اماما خوب استفاده مي شود كه خوب بايد رهبري كنيد. هر كسي از هر دوستش، از رفيقش، ازكسي كه از او پيروي مي كند بدش بيايد اين اولين قدمي است كه نمي تواند رهبري كند. شما يك قافله را حركت داده ايد داريد مي رويد براي مسافرت، خيلي بدعنق و بد اخلاق هستيد تا برسيد به مقصد مي بينيد همه از شما عقب كشيدند خودشان را. حواستان جمع باشد اوّل اخلاق دوم رعايت حال مردم، امر به معروف و نهي از منكر، حالا اين مربوط به شخصي است كه مي خواهد رهبر باشد، رهبري بكند. نگوييد من با اين سوادي چطور رهبري كنم؟ همه ي افرادي كه رهبر شده اند اولش بي سواد بودند، يك قدري فكر داشتند ولي. بايد شماها الحمدلله – من چون نزديك امتحان مرحله ي بعد است اينها را عرض مي كنم – همه تان در صراط مستقيم دين باشيد، همه تان پيروي خاندان عصمت و طهارت عليهم الصلوة و السلام باشيد. و اجعلنا للمتقين اماما، مستضعفين انشاءاللّه با ظهور حضرت ولي عصر از استضعاف بيرون مي آيند و متقين مي شوند و انشاءاللّه تا فرصت است چون در زمان غيبت كسي اهل تقوا باشد ارزشش بيشتر است تا  فرصت هست هم خودتان تزكيه نفس كنيد هم انشاءاللّه كوشش كنيد كه انشاءاللّه براي متقين رهبري داشته باشيد و اين آيه را فراموش نكنيد كه« و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم الائمه» اين فكر نكنيد منظور امام زمان صلوات الله عليه است، بعد از ظهور اينطوري است همه مستضفعين از استضعاف در مي آيند و امام مي شوند. آخر گاهي ممكن است انسان رهبر باشد ولي همه توي سرش بزنند، همه بدش را بگويند، حالا اينجا مطلب زياد است نمي خواهم زياد توضيح بدهم. مهمش اينست « و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين». اما اگر يك مملكتي شخص اولش شما باشيد، قدرتمند باشيد، وارث زمين باشد، اينجا ديگر كسي جرأت نمي كند توي سرتان بزند، بگويد چرا امامت مي كني؟ اين مخصوص بعد از ظهور است. ونجعلهم الوارثين و نمكن لهم في الارض، يك امكاناتي به شما داده مي شود. الان در زمان غيبت ما امكانات نداريم. يعني اگر خواستيم يك عده اي را وادار به تزكيه نفس كنيم خيلي ضعيف، همينطوري است كه مي بينيد، نه مي شود با آنها با تندي برخورد كرد، نمي شود با آنها قاطعيت داشت، نمي شود در مسائل مختلفِ كه هست مثلا مسأله سياسي و امثال اينها حرف زد خيلي محدود. ولي وقتي كه آقا ظهور كنند و نمكن لهم في الارض، امكانات به شما داده مي شود. بياييد اينها را باور كنيم. زمين مال ما مي شود نه مال ما كه اهل تزكيه نفسيم. در دنيا آدمهاي خوب زيادند، آدمهاي تزكيه شده، استادها، معلمين زيادند، حالا انشاءاللّه ما هم جزء آنها باشيم. و نمكن لهم في الارض. نمونه اش چه هست؟ اگر يک كسي مثلا يك مطلبي مي گويد كه مربوط به آينده است مي خواهد  مثلي بزند از تاريخ گذشتگان حرف بزند از اينجايش مربوط به جريان حضرت موسي و فرعون است و نري فرعون و هامان و جنودهما، فرعون ، وزيرش هامان و لشكر فرعون و هامان، از همان چيزي كه مي ترسيدند، از چه مي ترسيدند؟ از اينكه بدبخت بشوند. همه ي فشار ظالم اينست كه – چون ظالم ترسوتر از مظلوم است- همه ي فشار ظالم براي اينست كه شكست نخورد. بدبخت نشود. از اين قدرت نيفتد. از اين مسأله كه هست در آن پايين نيايد. وقتي كه در دريا فرعون داشت غرق مي شد آنجا فهميد كه به سرش آمد از آنچه كه مي ترسيد. و نري فرعون و هامان و جنودهما ما كانوا يحذرون، از آنچه كه حذر مي كردند، دوري مي كردند. انشاءاللّه خواهيم ديد. ما معتقديم و با اين اعتقاد انشاءاللّه زندگي مي كنيم، خواهيم ديد. اگر از دنيا هم برويم باز خواهيم ديد. در عالم برزخ هم مي شود ديد يعني خواهيم ديد كه فرعون و هامان، فرعون اين را بدانيد اسم شخص هم بوده اسم يك جمعي  كه ظالم ترين بودند هم بوده، فراعنه مصر معروف است، فراعنه مي گويند جمع فرعون است. فرعونها، هر كس كه ظلم را در حد اكثر نسبت به مظلوم بكند هر چه هم مظلومش ضعيفتر باشد اين نامش فرعون است. و در آخرالزمان دجّال هست. دجّال به معني كسي كه حق را مي پوشاند و باطل را جلوه مي دهد، كه در روايت دارد چهل دجّال قبل از ظهور امام عصر ارواحنافداه بر مردم حكومت مي كنند و ظاهراً زمان ما از چهل تا گذشته. ما فقط ايران را فكر نكنيم در دنيا هر حاكمي كه بر هر مملكتي كه دارد حكومت مي كند تقريباً دجال است. يعني آن چيزي  را كه خيال مي كند يا باطل مي داند حتي، همان را جلوه مي دههد و حق را از بين مي برد. ما اينگونه نباشيم. زمان ما زماني است كه اقتضاي دجال بودن زياد در آن هست. اي بابا! تزكيه نفس چه هست؟! اي بابا! قرآن چه هست، اي بابا! پيغمبر چه هست، اينها يك چيزهايي بوده گذشته، اگر حالا ما همانها را معتقد باشيم متحجريم و مسائل ديگر كه مي ترسم يك قدري توضيح بدهم شخصي بشود. يعني ذهنها برود روي يك شخص، نه ؛ كلّي، تحجّر اين نيست كه انسان مثلا معتقد به پيغمبر باشد، روي پيغمبر ايستادي تا حالا، اين همه دانشمندان آمدند معتقد به آنها نشدي، پيغمبر كه از هزار و چهارصد سال قبل آمده رفته هنوز با آن حضرت هستي، با علي بن ابيطالب هستي، با امام زمان هستي. اينها انشاءاللّه حقيقتي است. حقايق تكان نمي خورد از جايش. اين را بدانيد، حتي حقايق طبيعي، شب و روز از شايد يك ميليارد سال قبل هم بيشتر است، ما هنوز هم معتقديم كه شبي است و روزي است. خورشيدي است و ماه و ستاره اي است. اين معنايش آقا تو هنوز معتقدي كه شب و روزي است، ماه و ستاره اي است؟ هنوز ندارد. تا وقتي باشد هست. تا وقتي كه پيغمبراكرم قرآنش دارد حكومت مي كند. شما را به خدا قسم همين قرآني كه با برداشتش خوانده شد چقدر لذت بخش بود. كدام حكيمي است كه اينطور و بهتر از اين يا مثل اين صحبت بكند. « قل لئن اجتمعت الجن و الانس علي أن يأتوا بمثله لا يأتون بمثله  و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا» شما بياوريد. كدام دانشمند بزرگ است كه مثل قرآن بتواند صحبت بكند، حرف بزند؟ بنابراين بايد پايبند بود، كوشش كنيد انشاءاللّه اين راهي كه من به شما عرض مي كنم امروز، اين راهي است كه شما را به امامت مي رساند. امام متقين است كه در گذشته ها ائمه اطهار بودند و بعداً هم بطور كلّي به معناي كلّ حضرت بقيةالله است ولي به طور جزئيش ولو يك نفر، ولو ده نفر، با خودتان تصميم بگيريد مخصوصاً كساني كه مراحلشان بالاست، تصميم بگيرند كه امامت بكنند. امامت يعني چه؟ اول امر به معروف و نهي از منكر، بعد هم تزكيه نفس. امر کنيد به تزكيه نفس .  با هر زباني كه هست. الحمدللّه موفقيد، من خيلي نمي خواهم اين مسأله را به شما تأكيد كنم انسان وقتي يك چيزي دانست دوستي پيدا كرد حتما به او مي گويد. همه ي شما الحمدلله طوري شده ايد كه مي توانيد لا اقل خانواده هايتان را تربيت كنيد، امامت كنيد و خداي تعالي به ما كمك كند. اين دعاي ما را من ديده بودم يكي از اولياي خدا خدا رحمتش كند اين در دعاي دستش مي خواند واجعلنا للمتقين اماما، اين خيلي معنا دارد. يعني ظهور را خدايا برسان. گاهي انسان عجل فرجهم نمي گويد آدم خيال مي كند اين در برنامه نيست ولي مي گويد واجعلنا للمتقين اماما، يعني هم ظهور بشود، هم مردم همه تحت پوشش عدالت قرار بگيرند. هم مردم كارهاي عادلانه بكنند، تقوا داشته باشند هم اينكه من راهنمايشان باشم. به كمالات برسانمشان.

ايام ميلاد مسعود حضرت زهرا سلام الله عليها است. انشاءاللّه اميدواريم خداي تعالي به دوستان فاطمه ي زهرا كمال محبت را داشته باشد. كوشش كنيد در نمازهايتان لااقل در شبانه روز يك مرتبه سوره ي قدر و سوره كوثر را بخوانيد. هفته ي گذشته در باره اين دو سوره و قدر و كوثر مطالبي عرض كردم كه خيلي ها تلفن كردند و اظهار محبت كردند كه من چيزي از خودم بلد نيستم هر چه هست از روايات و آيات استفاده مي شود. و ما ممنويم از خاندان عصمت ولو در فشار و در كمال استضعاف بوده اند اين مطالب را از كتاب علي رسانده اند و ما هم از همان مطالب عرض مي كنيم و انشاءاللّه اميدواريم كه هم از كوثر فاطمه ي زهرا كه من اينطوري مي بينم اين كوثر مثل يك فرض كنيد يك سدي است كه پشت اين سدّ آب زيادي قرار گرفته منتها چون مردم نمي فهمند، كشاورزي بلد نيستند يك مقدار آب به اندازه اي كه نميرند، به مقداري كه اسلام نميرد از كنار اين سدّ باز كرده بودند در زمان گذشته حتّي سدهاي ديگري هم بوده كه ائمه اطهار عليهم الصلوة و السلام بوده اند و در زمان ما يك قدري بيشتر بازش كردند. حضرت بقيةالله كه بيايند همه را باز مي كنند، هم كشاورزي بلدند، هم از آب استفاده كردن بلدند، هم يك قطره اش نمي گذارند حرام بشود و شما انشاءاللّه بايد جوي ها را باز كنيد كه من اخلص لله اربعين صباحا جرت ينابيع الحكمه من قلبه علي لسانه، به زبان جاري كنيد هر كدامتان يك رودخانه راه بيندازيد انشاءاللّه و يك عده زيادي از اين رودخانه استفاده كنند و امام عصر ارواحنافداه اقيانوس اين كوثر است و همه اش در اختيار حضرت ولي عصر است و اگر قدر بدانيم، اگر بفهميم كه قدر يعني چه، اينجاست كه مي گويند ليلة القدر خير من الف شهر، يعني ظهور بشود آن وقت مي فهميد كه اين سد چقدر آب دارد، چقدر حيات پشت سرش ايستاده، چقدر زندگي پشت سرش ايستاده. خدايا من ديگر مصائب حضرت زهرا را نمي خوانم بخاطر اينكه اينها از نظر ما مصيبت است، مصيبت اينست كه اين حكمت پر ارزش كه و من يوت الحكمه فقد اوتي خيراً كثيرا، اين پشت اين سد باشد و ما تشنه لب از تشنگي بميريم. اين مصيبت است. مصيبت اينست كه ما چرا از ائمه اطهار استفاده نمي كنيم. مصيبت اينست كه چرا از ولي عصرمان كه الان در كره ي زمين ماست چرا بهره مند نمي شويم. اينها مصيبت است. مصيبت اينست كه چرا ما نمي توانيم در دنيا نام امام زمانمان را ببريم و او را معرفي كنيم. همه ي مردم دنيا الان اسم رئيس جمهور پست آمريكا را مي دانند چه دشمن چه دوست ولي مردم دنيا هنوز نام مقدس حجة ابن الحسن را عده اي شان نشنيده اند. خدايا اين مصيبت را بر ما آسان بفرما.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا حجة ابن الحسن يا الله و يا الله و يا الله و يا الله و يا الله و يا الله و يا الله و يا الله و يا الله و يا الله،خدايا به آبروي فاطمه زهرا قسَمت مي دهيم ما را از اين مصائب نجات مرحمت بفرما. خدايا از اين كوثرِ پيغمبراكرم از اين وجود مقدس خدايا ما را بهره مند بفرما. خدايا امام زمان ما را به ما برسان. فرج آن حضرت را هر چه زودتر براي اين مردم مستضعف قرار بده. پروردگارا به آبروي آقايمان حجة ابن الحسن قسمت مي دهيم عيد سعيدِ ميلاد مسعود حضرت فاطمه ي زهرا كه بر مردم منت گذاشتي اين وجود مقدس را چند روزي در دنيا فرستادي خدايا از بركات  اين عيد سعيد، از محبتها و رحمت و رحمانيت و رحيميت در اين عيد سعيد ما را بهره مند بفرما. اين عيد را بر همه مان مبارك قرار بده. خدايا  الطاف فاطمه ي زهرا را نصيبمان بفرما. خدايا فاطمه ي اطهر را كه نامش فاطمه است بخاطر اينكه شيعيان و دوستان و ذريه اش را از آتش جهنم دور نگه مي دارد خدايا از اين وجود مقدس ما را هم بهره مند بفرما. پروردگارا حوائج دنيا و آخرتمان برآور، پروردگارا به آبروي ولي عصر قسمت مي دهيم گرفتاري هاي مسلمين برطرف بفرما. شيعيان حجة ابن الحسن خدايا موفق و مؤيد و منصور بدار. خدايا واجعلنا للمتقين اماما. پروردگارا ما را از عبادالرحمن قرار بده. پروردگارا مريضهاي اسلام شفا عنايت بفرما. مرضهاي بدني همه دوستان امام زمان را شفا عنايت بفرما. مريضهاي منظور، مريضه منظور، مريض منظور الساعه لباس عافيت بپوشان، امواتمان غريق رحمت بفرما، عاقبتمان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا. 

 

لینک ویدیو در آپارات: 

کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۸ جمادی الثانی ۱۴۲۶ قمری – ۲۴ تیر ۱۳۸۴ شمسی – فضائل حضرت زهرا (سلام الله علیها) و ارتباط ایشان با شب قدر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله و صلی الله علی رسول الله  و علی آله آل الله لاسیما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم انّ ربّک یقضی بینهم بحکمه و هو العزیز العلیم  و توكّل علی الله انك علی الحقّ المبین (آیه ۷۸ سوره مبارکه نمل).

ایّامی است كه تعلّق شدیدی به حضرت فاطمه ی اطهر سلام الله علیها دارد. در گذشته به نقلِ بزرگان دین و مورخین شهادت آن حضرت در چهل و پنج روز بعد از وفات پیغمبر وهفتاد  وپنج روز بعد از وفات آن حضرت و نود و پنج روز بعد از رحلت رسول اكرم مورخیّن نوشته اند. و در آینده میلاد مسعود فاطمه ی زهرا را در پیش داریم كه ان شاءاللّه بهره های كافی و كاملی از این میلاد مبارك خواهیم برد. روایتی دیدم كه پیغمبراكرم و یا هر یك از ائمه – درپرانتز عرض كنم كه اگر روایتی از یكی از ائمه اطهار علیهم السلام نقل شد و شما نسبت به پیغمبراكرم دادید درست است و اشكالی ندارد. چون بالاخره ائمه اطهار علیهم الصلوة و السلام همه شان راویان احادیثی كه از پیغمبر باید نقل شود بودند. فرمود: من ادرك فاطمه فقد ادرك لیلة القدر (بحار الأنوار 42: 105). كسی كه فاطمه را درك كند، بفهمد، بشناسد، شب قدر را درك كرده و شناخته است. درباره ی این حدیث یك مقداری امروز صحبت می كنم و انشاءاللّه برای شما دوستان هم تحكیم اعتقاداتتان به وجود مقدس فاطمه ی زهرا باشد و هم از نظر اخلاقی و تزكیه نفس بتوانید از این وجود مقدس بهره بردارید. بحث این كلاس امروز بسیار بحثِ پرمعنا و پرمحتواست. در شهرهای مختلف كه الان صدای مرا می شنوند خوب با دقّت این مطلب را و این بحث را یاد بگیرند چون ممكن است به خاطر كمالاتشان به خاطر رشد فكریشان مورد امتحان واقع شوند.  اگر یادتان باشد و مكرّر من در عرایضم در بحثهایی كه در شبهای قدر داشته ام عرض كرده ام كه در شب قدر قرآن نازل شده این معنا را قرآن در دو جا بیان كرده یكی در سوره ی قدر. اگر چه در سوره قدر اسم قرآن برده نشده و با ضمیری كه همه ی مفسرین و ائمه اطهار علیهم الصلاة و السلام توضیح داده اند. که «انّا انزلناه فی لیلة القدر» این ضمیر«انزلناه» را به قرآن برگردانده اند. ولی در سوره ی دخان خدای تعالی می فرماید: « كتاب مبین»، آنجا هم كلمه ی قرآن گفته نشده، ولی یك مقدار روشنتر است. اسم كتاب برده شده،« فیها یفرق كل امر حكیم» این كتاب مبین در شب پربركتی كه بركتش را در سوره ی قدر بیان كرده كه «لیلة القدر خیر من الف شهر»، و در هر دو سوره فرموده است و اشاره دارد كه فیها یفرق كل امر حكیم، در سوره ی قدر هم می فرماید لیلة القدر خیر من الف شهر تنزل الملائكة و الروح، این جدا كردن هر مساله ی بسیار محكم و قطعی را این نحوه كه بوسیله ملائكه و روح كه نازل می شوند تنزل الملائكة و الروح فیها در آن شب، درباره ی مسائل مختلفی كه باید در عالم انجام شود یفرق كل امر حكیم امرا من عندنا، تمام این امور از جانب پروردگار است تنزل الملائكة و الروح فیها باذن ربهم، در سوره ی قدر هم می فرماید همه ی اینها با اذن پروردگار و از جانب پروردگار است. من كل  امر، ولی این را بدانید كه سلام هی، همه ی آنچه كه از جانب پروردگار نازل شده تمام سلامتی است، راحتی است، خوشحالی و خوشی است و در آیات زیادی از قرآن خدای تعالی می فرماید كه هر چه بدی به شما می رسد دست آورد خود شماست و هر چه نیكی به شما می رسد از جانب پروردگار است، خدا بشر را خلق نكرده كه در نكبت و ناراحتی او را قرار بدهد، نكبت ها، ناراحتی ها از جانب خود انسان است و دستاورد خود انسان است و انسان خودش برای خودش مشكل درست می كند، اگر در صراط مستقیم حركت كند، راهی را كه خدای تعالی تعیین فرموده در همان راه برود هیچگاه در میانِ دره های  وحشتناك، و دره های پر از جانورها و بیهودگیها و از بین رفتنها قرار نمی گیرد. در این باره من زیاد نمی خواهم صحبت كنم. این دو آیه و دو سوره را با یكدیگر خواستم تطبیق بدهم. شب قدر آن شبی بود كه قرآن نازل شد، چرا قرآن نازل شد؟ ایا قرآن بر پیغمبراكرم نازل شده یا بر ما نازل شده، و یا بر جهان هستی نازل شده؟ اگر یادتان باشد حقیقت قرآن كه معلوماتی است كه منشعب شده از ذات مقدس پروردگار -كه او علم محض است- بر قلب پیغمبر در ابتدای خلق و در وقتی كه خدای تعالی به وسیله ی انوارِ مقدسه ی خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام كه در راس آنها رسول اكرم بود بر عالم هستی، آن وقتی كه عالم هستی را خلق كرد و خلقتِ اصلی و اوّلیه تمام شد شبِ قدر قرار داد. شب قدر یعنی هر چیزی در جای خودش قرار بگیرد نظام عالم بر پا شود، نظم جهان هستی آنچنان كه خدا دوست  دارد مقرّر گردد. این همه كهكشانها، این همه عوالم خلقت همه در كنار هم، منظم، بدون كوچكترین فسادی قرار بگیرد. وقتی كه خدای تعالی همه ی موجودات را خلق كرد اندازه گیری كرد، اندازه گیری معنایش اینست كه خورشید در فاصله ی بین زمین در چه اندازه فاصله قرار بگیرد تا كره ی زمین دارای حیات بشود و بشر بتواند در آن زندگی كند. این را از باب مَثل عرض كردم باید شب و روز داشته باشد که  در آن وقتی كه خدا این تقدیر را انجام داد در كره ی زمین شب بیست و سوم ماه رمضان در محاسباتی كه بعداً به وجود آمد بود.لذا سالگرد آن شب پر اهمیت را ما هر سال  در ماه رمضان داریم و خواهی نخواهی در پرتو آن شب قدر اوّل یك فوائدی هم نصیب ما در میلیونها و میلیاردها سال بعد خواهد شد و بسیار این فوائد در مقابل عالم هستی كوچك است. شما فكر نكنید كه شب قدر را خدا فقط برای من و شما خلق كرده در كره ی زمین، همانطوری كه خورشید وقتی نور می دهد اگر هوا ابر باشد ما فكر می كنیم خورشید پشت ابر است و حال آنكه ما پشت ابریم، خورشید تمام منظومه ی شمسی را دارد نور می دهد او پشت ابر نیست. ما پشت ابریم، همین طور ممكن است ما فكر كنیم كه شب قدر را خدا فقط برای ما قرار داده، و این آیات فقط برای ما نازل شده. این اشاره ای بود برای اینكه این فكر را از سرمان بیرون كنیم. ولی همانطوری كه خورشید برای هر نفری مفید است، هر وقتی كه نور بدهد مفید است، هر جا كه نور پخش كند مفید است همانطور شب قدر اوّل و شب قدر ماه رمضان 1425 كه گذشت برای ما به همان اندازه مفید است. این یك مطلب علمی بود كه از نظر احادیث و روایات و قرآن لازم بود بیان كنم. و بعد از آن نزول دوم، قرآن در قالب عربی و در قالب زبان عربی نازل شد، پایین آمد كه ما بفهمیم، مردم كره ی زمین هم از این قرآن استفاده كنند و بعد هم كه می دانید به ترتیب وقتی كه پیغمبراكرم مبعوث شدند خدای تعالی در ابتدا به او فرمود و لا تعجل بالقران من قبل ان یقضی الیک  وحیه (آیه ۱۱۴ سوره طه)، قبل از اینكه وحی قرآن به تو برسد عجله نكن و آن را بیان نكن. و لذا گاهی تا چهل روز پیغمبراكرم منتظر می ماند تا یك آیه بر او نازل شود. نه اینكه قرآن را نداند. اینها بحثهایی بود كه در گذشته داشتم. به عنوان مقدمه آنچه را كه عرض كردم این بود كه یادآوری كنم كه در شب قدر چه اتفاقی افتاده و چگونه با فاطمه ی زهرا تطبیق می كند. كه فرمود: من ادرك فاطمه كسی كه درك كند فاطمه را، نه بشناسد، نه آنكه بداند چند سال عمر كرده، نه آنكه بداند پدرش كه بوده و مادرش كه بوده نه آنكه در چه سالی متولد شده و در چه سالی وفات كرده. همانطوری كه شب قدر همیشه هست. شما بدانید آنکه ما عرض كردیم که وقتی نظام عالم را، لیلة القدر را تنظیم می كند و تنظیم كرده، فیها یفرق كل امر حكیم، با حكمتش پروردگار متعال همه ی امور را از هم جدا كرده و در جای خودش قرار داده، وقتی این جمله را گفتیم معنیش این است كه وقتی فاطمه زهرا سلام الله علیها، به وجود آمد خدای تعالی او را خلق كرده، همیشه در كنار عالم خلقت باید فاطمه باشد اگر قوانینی را یك قانون گذار وضع كرد و در یك ساعتی او را مقرر نمود آنكه این قوانین را اجرا می كند، مجری  آن قوانین است. اگر مجری باشد قانون نباشد، اگر قانون باشد مجری نباشد این دو باید با هم باشند اگر از هم جدا شدند یكی بود، یكی نبود هیچگاه نظم به وجود نمی آید. درست است پیغمبراكرم و ائمه اطهار همه شان اینها مجریان قوانین الهی هستند ولی آن كسی كه را كه به عنوان شب قدر تعیین كرده اند و همانطوری كه قوانین آمده و تمام موجودات عالم را منظم كرده، همانطور باید مجری قانون آن كسی كه قانون را اجرا می كند یعنی ماه و ستاره را، خورشید و ماه را در جای خودش قرار می دهد و- در پرانتز باز خدای تعالی خودش قادر بر همه چیز هست ولی ابی الله ان یجری  الامور الا باسبابها (الكافي : 1/183/7)، اسباب تنظیم احكام الهی بر عالم هستی فاطمه ی زهرا سلام الله علیهاست. مجری است، مجری احكام است. حالا شاید -دوستان خوب دقت كنند- حالا شاید یك نفر بگوید شما شیعیان برای یك دختر كه از پیغمبر باقی مانده این ادّعاها را دارید من می خواهم عرض كنم این مطلبی است كه هر عاقلی اگر فكر كند به این مطلب معتقد می شود تا چه رسد كه مسلمان باشد یا شیعه علی بن ابیطالب علیه الصلوة و السلام و آن مطلب اینست : فاطمه ی زهرا طرز تولدش برخلاف تولد همه ی مردم دنیاست. یعنی پیغمبراكرم رفته به معراج، این را برای مسلمانها می گویم همه هم قبول دارند میوه بهشتی خورده، آمده در كره ی زمین، -اینها مورد اتفاق مسلمانهاست- آمده در كره ی زمین دستور دارد كه چهل شبانه روز خودش را پاكتر از آنچه هست در ارتباط با توالد و تناسل قرار دهد، جدای از زن، كسی كه نُه تا زن دارد چهل شب باید جدا باشی البته آن زمان حضرت رسول اكرم كه چهل شب جدا بود تنها حضرت خدیجه زنش بود ولی این استعداد جنسی در او هست، كمال مطلق را دارد. چهل شب باید جدا باشی، یعنی خودت را خوب پاك كنی، هر شب در این چهل شب غذا علی ابن ابی طالب برای او بیاورد. شب آخر باز از طریق ظاهر نباشد. جبرئیل نازل شد، میوه بهشتی آورده این میوه بهشتی خیال نكنید كه میوه های معمولی منتها یك مقدار بهتر، نه! ما همین الان هم معتقدیم كه بهشت در عالم خلقت خلق شده و اعدّت للمتقین، آماده برای اهل تقواست و این برای خدا كاری ندارد. حالا می گوییم که این سالهاست خلق شده، شاید ساختمانش خراب بشود، باران خرابش بكند، اینها مال این دنیای  دنی و پست ماست والاّ همانطوری كه میوه هایش را خدای تعالی می فرماید لم یتغیر، تغییر پیدا نمی كند، آب آنجا مزّه اش عوض نمی شود همان طور ساختمانهایش هم همانگونه است و نعمتهایش هم همانگونه است والاّ آقایان بدانید اگر ما معتقد به بهشت نباشیم، معتقد به نعمتهای بعد از مرگ تا روز قیامت نباشیم چه بخواهیم چه نخواهیم یك آدم پوچی هستیم. بخواهیم كه یك فرد فعّال بگویند آقا! ریاست جمهوری كره ی زمین تا زنده  هستی مال تو، این آدم پوچی هست، به جهت اینکه چقدر انسان زنده است؟ چند روز زنده است؟ می گوییم ما از خدا تعهد گرفته ایم كه صد و ده سال، صد و بیست سال زنده باشیم، باز هم تمام می شود. آخرش هیچی! هر چیزی كه آخرش هیچ باشد آقا تو دارای ثروت فوق العاده ای هستی. خوب مردی چه؟ هیچ! ببینید این كلمه ی هیچ پشت سر همه ی اینها هست. ولی خدا تو را برای هیچ خلق نكرده. برای زندگی ابدی خلق كرده. خالدین فیها ابداً، همیشه خواهی بود و همیشه هم اگر از راه راست بروی به مقصد خوبی خواهی رسید. بین راه یك مشكلاتی دارد، انسان فكر می كند من اگر فرض كنید یك آدم باتقوایی شدم، دست از همه ی گناهان كشیدم و عبادت پروردگار را كردم چقدر مشكل است؟ این مشكل را حلّ كن، تو اگر بخواهی از اینجا به مشهد بروی خوب طبعاً یك مشكلاتی دارد حتی هواپیمایش در فرودگاه اگر تأخیر داشته باشد یك مدتی منتظر بشوی، اعصابت خورد بشود، مشكلات در راه هست. امّا اگر رسیدی به جایی كه دیدی این صاحب خانه، آن جایی كه تو می خواهی مقرّراً، دارالقرار توست می خواهی آنجا بمانی، ببینی سر راهت، در بیابان، من عرض كردم یك وقتی یك دهی ما را دعوت كرده بودند، در خارج ده یك كیلومتر تقریباً مانده بود به آن ده كه می خواستم پیاده بقیّه را برویم حدوداً شاید سی تا گوسفند آنطوری كه نقل می كردند، من نشمردم، جلوی پای ما كشتند. حالا اگر انسان اینقدر بی عقل باشد بگوید این مردم من را می برند در  ده، مرا می اندازند در گودال آتش، و آنجا من را می سوزانند! این علامت چه هست؟علامت بی عقلیت هست. آقا این همه از تو احترام كردند. خدای تعالی در این قنطره در این راه رفتنت به آخرت که دنیا باشد گلها همه رنگ هر چه تو تصور کنی سر راهت ریخته ؛ این بی عقلی نیست که آدم بگوید خدا می خواهد مرا به بهشت نبرد احترامم نکند ! به خدایی خدا قسم ! به جان فاطمه اش قسم ! که خدای تعالی دوست ندارد که یک نفر از افراد بشر به جهنم بروند . همه را مورد  رحمت خودش قرار داده، جهنمیها خودشان خودشان را جهنمی می كنند. یعنی نه اینکه با گناهان مختلف با عقاید باطل – چند روز بنشین خیلی راحت عقائدت را درست کن شیعه علی محسوب بشو من تعهد می دهم – شاید بگویید تو را از کجا پیدایت کنیم روز قیامت ؟! – عرض می کنم خدا تعهد داده ، خدا را که باید پیدا بکنی ، خدا تعهد داده تو تقوی داشته باش ببین تو را به بهشت می بریم  یا نه! « لأغوینّهم اجمعین » شیطان گفت همه را اغوا می کنم « الا عبادک منهم المخلصین » مگر بندگان پاکت را .

بنده پاک چه خصوصیتی دارد ؟  بنده پاک ؛ «إن المتقین فی جنات و عیون » (آیه ۱۵ سوره ذاریات) اینها وعده های الهیست.روز قیامت كه می شود یك نفر آنقدر بد است كه دارند می برندش جهنم، می گوید خدایا من در دنیا بودم به امید عفو تو گناه می كردم، خدای تعالی می فرماید ای ملائكه من! این دروغ می گوید، در دنیا اصلاً به یاد ما نبود، باور نمی كرد اصلا بهشتی باشد، مهربانی ما را باور نمی كرد، امّا برای همین حرفش ببریدش به بهشت. خیلی عجیب است! حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها این مجری تمامِ قوانین و احكام الهی است در ماسوی الله. چون ابی الله  ان یجری الامور الا باسبابها. بنابراین یك خدای تعالی به رسول اكرم در معجزه آمیزتر از همه ی سوره های قرآن – چون سوره ی كوثر اعجازش از همه ی آیات قرآن بیشتر است. و كوچكترین سوره ها و بزرگترین حقیقت می فرماید: انّا اعطیناك الكوثر، ای پیغمبر ما به تو كوثر دادیم. تفسیر قرآن در دست همه است، صوفی تفسیر می كند، فیلسوف تفسیر می كند، فقیه تفسیر می كنند، سنّی هم تفسیر می كند، شیعه هم تفسیر می كند. ولی امام معصوم، امام معصوم هم حتّی به تفسیر هم نیازی نیست وقتی که می گوید انّا اعطیناك الكوثر آخرش این جمله را امام فرمود كه تفسیر می كند انّ شانئك هو الابتر، دشمن تو او مقطوع النسل است، تو نسل داری، نسل پیغمبر كه بود؟ چرا پیغمبر با داشتن نُه تا زن یك فرزند بیشتر از او باقی نماند؟ برای اینكه ان شانئك هو الابتر، كوثر را تفسیر بكند. خوب می فهمید این مطلب را؟ طبعاً از این واضحتر نمی شود گفت، انّا اعطیناك الكوثر، ای پیغمبر! ما،  وقتی كه یك نفر یك چیز بزرگی به یك كسی هدیه می دهد با ما عنوانش می كند. والاّ اگر چیز كوچكی به كسی هدیه بدهد ما و اعطیناك و این حرفها ندارد. یك: انّا، دو: اعطیناك، از عطا می آید، از لطف می آید در مقابل كاری كه كردی نیست، عطیه است، هدیه است. سوم: كلمه ی كوثر را خدای تعالی روی این چیزی كه به پیغمبر داده اطلاق كرده، كوثر را ترجمه اش را همه می توانید از روایات و كتاب لغت پیدا كنید. كوثر به معنای كثیر است. كثیر چیزی كه خدا با این مقدمه عطا كرده به پیغمبر، شرّ كسی یقیناً نیست، شرّ زیادی نیست، چیز معمولی زیادی هم نیست. باید حتما خیر كثیر باشد و این طور هم تفسیر كرده اند و در یك آیه ی قرآن می فرماید:« و من یؤت الحكمه فقد اوتی خیراً كثیرا» (آیه ۲۶۹ سوره بقره) كسی كه حكمت به او داده بشود خیر كثیر داده شده، پس معلوم است خیر كثیر حكمت است. حكمت یعنی شناختن حقایق و آن هم جمیع حقایق كه خدا به پیغمبر داده و این همان معلوماتی است كه خدای تعالی در روز اول وقتی كه پیغمبر را خلق فرمود به او عنایت كرد. ببینید در واقع فاطمه ی زهرا سلام الله علیها آن معلوماتی است كه حضرت رسول اكرم از ذات مقدس پروردگار دریافت كرده. لازمه ی این علم و حكمت چه هست؟ لازمه ی این علم و حكمت چه هست؟ صلّ لربّك، تقاضای رحمت خاصه را از خدا بكن. نماز دو ركعت خواندن شاید در ضمنش بوده ولی این منظور نیست. صلّ،  رحمت كه من گفتم در یك بحث مفصلی – من این بحثها را دیگر انشاءاللّه كم كم تمامش می كنم و این جلسه هم شاید دوامی نداشته باشد ولی همانها را دارم جمع و جور می كنم.- صلّ لربك، دو جمله یكی طلب رحمت از پروردگار است. رحمت خاصّه، گفتم رحمت عام رحمان است، رحمت خاص رحیم است، رحمت خاص الخاص صلوات است. صل لربك، كلمه ی لربك ای پیغمبر برای آنكه تو را ساخته و تربیتت كرده، مرّبی تو بوده، وانحر، وانحر را تفسیر كرده اند حالا همانی كه اكثراً تفسیر كرده اند كه قربانی كن. حالا تفاسیر مختلف را نمی  توانم وقت نیست عرض کنم. یعنی بزرگترین حیوان حلال گوشت را در راه خدا نحر كن. نگفت واذبح، ذبح كن كه بگوییم گوسفند را هم شامل می شود، نحر مخصوص شتر است. وانحر، ان شانئك هو الابتر، یكی سوره ی قدر را همیشه در نمازهایتان ولو در یك ركعت بخوانید یكی هم سوره ی كوثر را. شما مرتبط می شوید با حكمت الهی، این دو سوره خیلی مهم است. هر  دویش هم مربوط به فاطمه ی زهراست. یعنی یكی  اشاره به مجری شب قدر است یكی معرّفی شب قدر است. خوب فاطمه ی زهرا را شناختید؟ اگر بشناسید شب قدر را می شناسید. اگر بشناسید همه ی حقایق را می شناسید. می بینید فاطمه ی اطهر تا ما می گوییم فاطمه فكر می كنید یك دختر خانم هجده ساله ای كه پهلویش را شكستند و از بین بردندش. تمام! خدا ما را نمی آمرزد با این فكر. فاطمه ی زهرا آن روح مقدسی است که ببینید در تولد بدن ظاهریش كه چون لباسی است برای حضرت زهرا آن هم در آن هجده سالی كه در دنیا بوده است، برای تولدش كه چون ما اهل ظاهر هستیم میوه بهشتی است. جدا بودن از خدیجه، غذای خاصّ كه باصطلاح بدن انسان است، فرقی نمی كند بدن انسان باید از نطفه بوجود بیاید این هم نباید از همین دنیای دنی باشد. و بعد هم پیغمبراكرم – من زیاد نمی توانم زیر بار این حرفها بروم همه را قبول دارم،فذره  فی بقعة الامکان  ولی اینكه- فاطمه از پیغمبر جدا شد، در فراق پیغمبر فاطمه ی زهرا گریه می كرد، جزء بكّائین شد. مردم مدینه را به عذاب در آورده بود بس كه گریه می كرد، اگر هم گریه می كرد چرا در این دنیا مانده، برای این بود. یك دانشمند بسیار بزرگی را – نمی توانم مثال بزنم، گفت خاك بر فرق من و تمثیل من، یك دانشمند بسیار بزرگی را – بگیرند در یك اتاق تنگ و تاریكش بكنند، یك عده ابله هم انجا باشند اذیتش كنند، ابله، خدا رحمت كند یكی از دوستان را به زندان برده بودند مرد فاضلی بود می گفت نمی دانی چه گذشت بر من در آن اتاق مثلا یك ساعت خوابیدی، استراحت كردی. گفت: نه! استراحت نبود، هم اطاقیهای ما یكی شان می گفت من مامانم را كشته ام! یكی دیگر می گفت من همسرم را ده تا چاقو زدم! یك آدم های عجیب و غریبی كنار ما بودند به هیچ وجه  مرا درك نمی كردند كه آخر یك چیزهایی از من بپرسید، استفاده كنید از من. اینجا است كه می گوید من ادرك فاطمه، ما  فاطمه ی زهرا را درك نمی كنیم. خیال می كنید اولی و دومی فاطمه ی زهرا را درك می كردند، ابله تر از اینها كسی بود در عالم؟ شما فكر می كنید حتی سلمان فاطمه ی زهرا را درك می كرد آن طوری  كه باید درك كند. بعد از سالها آمدند  ابا ذر و سلمان خدمت علی بن ابیطالب، كه  یا علی خودت را به ما معرفی كن، به نورانیّت.-یك قدم از ما بالاتر- به نورانیت معرفی كن. درجه دهم ایمان از این جهت بودند كه از ما بالاتر بودند. حالا آیا درك فاطمه می شود؟ خدای تعالی فاطمه را شناخت، فاطمه خدا را شناخت، و فاطمه پیغمبر و علی بن ابیطالب را شناخت. و علی بن ابیطالب و پیغمبر فاطمه را شناختند. به همین دلایلی كه الان از قرآن و مطالب برایتان عرض كردم. ما كجاییم؟! یك فاطمه ای شنیده ایم! ظرف ما، ظرفی كه ما داریم چقدر ظرفیّت دارد، این اندازه ظرفیّت دارد -ببخشید چون صدایم همه جا پخش می شود می ترسم که بعضی برایشان سخت باشد، نتوانند هضم کنند.- فهمی كه، ظرفی كه ما برای فاطمه ی زهرا سلام الله علیها داریم اینست كه سیدة نساء العالمین، اینست كه كوثر بدون توجه به این معنایی كه عرض كردم. اینست كه فاطمه شیعیانش را از جهنّم جدا كرده، امثال اینها، همانهایی كه روی منابر از زبان شیعیان شنیده اید. دشمنان كه هر چه توانستند گفتند. فاطمه زهرا سلام الله علیها همانطوری هم كه قبلا دراین مجلس بود گفتم -یا در مجلس دیگری بود چون گاهی برایم شك می شود در این مجلس گفتم  تكرار نكنم. ولی حالا می گویم اشكالی ندارد- فاطمه ی زهرا سلام الله علیها این نود و پنج روز كه حداكثر بود، در بین مردم بود یك ورقه امتحان بود، این یكی از چیزهاست. تمام مردم كره ی زمین باید امتحان بدهند. روز قیامت كه می شود ورقه های امتحانی از طرف پروردگار به سر مردم می ریزد، دستها بی اختیار حركت می كند. ورقه را بگیرد. یكی دست چپش می رود بالا، یكی دست راستش می رود بالا. خدای تعالی آن روز را روزی قرار داده كه اختیارات را سلب كند چون ما همه مان دروغگوییم. زبانمان را می بندد چون ما از این زبان عادت كرده ایم دروغ بگوییم. زبانمان را می بندد. «فاما من اوتی كتابه بیمینه» (آیه ۱۹ سوره حاقه) اگر اختیار داشت كه همه با دست راست، مگر چپ دستها، گاهی می شود دست چپها بهتر از آنهایی هستند كه راست دستند. از نظر تقوا، اینجا معلوم است كه اختیار از آدم سلب می شود. «فمن اوتی كتابه بیمینه» (آیه ۷۱ سوره اسراء) كتاب می آید به دست راست. و یك عدّه هم هستند كه كتابشان، آن نوشته شان، نامه ی اعمالشان به دست چپشان می افتد. از همانجا می فهمند چكاره هستند. اصحاب الیمین، یك عده اصحاب راستند. یا از یُمن بگیریم، حالا همان طور كه شما در ذهنتان هست. بنابراین اینها وقتی كه روز قیامت می  شود همه ی مردم جمع شدند. یوم الجمع است، یك عدّه با فاطمه ی زهرا می روند در بهشت بدون معطلی، بدون معطلی، حالا یك عدّه شان بدون شفاعت، یعنی شفاعتی لازم ندارند چون خوبند، یك عّده شان با شفاعت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها، اول شفیعه است. اول كسی است كه مردم را به بهشت راهنمایی می كنند. در همین دنیا هم همینطور است. عجیب است من هر وقت به این جمله می رسم كه پیغمبراكرم آمد انی وجدت فی بدنی ضعفا، یا ضُعفا، هر دویش درست است. من در بدنم یك ضعفی احساس می كنم. ببینید مربوط به بدن هم فاطمه زهرا  كار دارد. مربوط به روح انسان هم كه مهم كارش است و اهمّ كارش است كار دارد. روحت را بسپار به فاطمه، بدنت را بسپار به فاطمه ی زهرا سلام الله علیها. خدا می داند این را تجربه كردم و تجربه لازم نیست.  بی حیایی است انسان بگوید كلام خدا را، كلام ائمه را تجربه كردم. كه وقتی انسان مریض می شود بگوید یا فاطمه خودم را به تو سپردم. می برندش، عملش می كنند، می برند، می دوزند، خدا می داند كوچكترین ناراحتی برای انسان پیش نمی آید. در سجده ای كه برای خداست می گوید سرت را بگذار صد مرتبه بگو: یا مولاتی یا فاطمة اغیثینی، ای مولای من، ای خانم بزرگواری كه مجریِ احكام الهی هستی اغیثینی، به من پناه بده. اگر روی اعتقاد انسان -همه اش سر ایمان انسان است كه كار گیر است- روی اعتقاد بگو، بلند شو اگر تو از همه ی بدی هایی که به وسیله خودت این بدیها برایت بوجود آمده نجات پیدا نكردی من دارم صریحاً می گویم آب دهن به صورتم بینداز. این فاطمه است. پیغمبر، آقا پیغمبر فكر نكنید یك فرد عادی بوده، بعد از هزار و چهارصد سال هنوز میلیارد مسلمان و بلكه بالاتر دارند بندگی اش را می كنند، اطاعتش را می كنند. این پیغمبر خسته شده،بین  مردم راه رفته، مردم اذیتش كرده اند، سنگ به او زدند، خلاصه اذیّتهایی كه نوشته اند در تاریخ در اثر جهل مردم برای پیغمبراكرم بوجود می آمد كه  فرمود: ما اوذی نبی بمثل ما اوذیت (بحارالانوار، ج 39، ص 56) ، آن چنان كه من اذیّت شدم هیچ پیغمبری اذیّت نشد. خسته شده. لاجد فی بدنی ضعفا، ای فاطمه من در بدنم یك ضعفی احساس می كنم. فاطمه ی زهرا نمی گوید که پدرجان! قربانت بروم؛ چرا اینطوری می شود، بنشیند پای او گریه كند، نه! با كمال بزرگواری، شب قدر است و لیله القدر است و نمودار این یعنی باید بگوییم كه ملكوتِ لیله قدر است این لیله قدر اندازه گیری می كند. نه، پدرم نباید اینطوری باشد. انی اعیذك بالله یا ابتاه من الضعف، من تو را پناهت می دهم، من تو را پناهت می دهم. حالا بیایند دنیا این معنا را بفهمند. تو فاطمه پیغمبر را پناه بدهی به خدا، یعنی من واسطه ی خدا هستم با تو. من كوثری هستم كه خدا به تو عطا كرده، من ملكوت شب قدرم، اعیذك بالله یا ابتاه من الضعف، می دانید چقدر طول كشید از وقتی كه فاطمه پیغمبر را پناه داد به خدا تا وقتی كه نگاهش كرد. شاید یك دقیقه، یك لحظه، فصرت  انظر الیه اذا وجهه یتلألو  كانه البدر فی  لیلة تمامه و کماله، آقایان فكر نكنید رنگ پیغمبر مثلاً پریده بود حالا رنگش به جا آمد. نه! از آن بالاتر، مثل ماه شب چهارده صورتش می درخشید. یك بشّاشیتی پیدا كرده . یك حالی پیغمبراكرم پیدا كرده بود، حال نشاط. این را شما بدانید وقتی آدم خیلی خسته و افسرده و بی حال می شود دوست ندارد كسی دور و برش بیاید می خواهد یك قدری استراحت كند. امّا امام حسن امد حضرت را در بغل گرفت، به به! به فاطمه هم نفرمود كسی نیاید دور و بر من، فاطمه گفت كه پدر بزرگتان زیر آن عبا خوابیده، آنها هم رفتند پیشش، در بغلش، امام حسین آمد رفت در بغلش، علی بن ابیطالب آمد رفت در بلغش، همه  را در بغل گرفت جبرئیل به طمع افتاد از آن بالا كه اجازه بدهید ما هم برویم. كه آیا اجازه می دهید من ششمی شما باشم؟ لكم سادساً؟ برای آنها هدیه آورد، پروردگارتان سلام به شما می رسد یقرئک  السلام و یخصّك، مخصوص شما یك تحیت و اكرامی قرار داده. اجازه بدهید ما هم خدمتتان برسیم. خوب تو جا نمی گیری -به تعبیر ما- بیا، تو هم ملك هستی دیگر، جبرئیل هم كم كسی نیست، خیلی شخصیت است. بین ملائكه همان موقعیتی را دارد كه پیغمبر در بین بشر آن موقعیت را داشت. جبرئیل خیلی مهم است ولی خادمِ خاندان عصمت و طهارت است. افتخار خدمتگزاری را دارد. می گوید وقتی من خلق شدم خدای تعالی از من پرسید تو كه هستی؟ -امتحان است دیگر-، گفت من منم، تو هم تویی! فوراً علی بن ابیطالب آمد فرمود ای جبرئیل این طور صحبت نكن با پروردگارت، بگو من بنده ی تو جبرئیلم. -این ادب را از آن روز خدای تعالی به مردم حتی آموخت- من بنده ی تو جبرئیلم، تو پروردگار و ربّ جلیل منی، اگر این حرف را من نمی زدم لیاقت پیدا نمی كردم كه جبرئیل باشم. جبرئیل هم آمده وارد شده. خوب چه آورده ای جبرئیل؟ اولاً سلام خدا را، تحیّت و اكرام خدا را. سلام خدا خیلی مهم است. وقتی كه پیغمبراكرم از دار دنیا رفت جبرئیل آمد بر فاطمه ی زهرا كه خدای تعالی به تو سلام می رساند. فرمود: او سلام هست، علیك السلام نمی گوییم به خدا، و منه السلام، سلامتی ها از اوست، و الیه یعود السلام و سلام به خود او بر می گردد. دوّم، جبرئیل چه آورده ای؟ خدای تعالی یك كار بسیار مهمی كرده كه ای كاش می توانستم حقیقتش را برایتان بگویم. ولی ظاهرش را می گویم و آن اینست كه انّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا، خدا خواسته، اراده كرده و انجام هم داده. تمام شد كه اهل بیت تو را از همه ی نجاستها و كثافتها و رجس ها پاك كند. لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا،(سوره احزاب آیه ۳۳) پاكتان می كند. یك پاك كردن خیلی عالی، انشاءاللّه سادات ابی و امی  قدر خودشان را می دانند. اینقدر در نجاستهای دنیا خودشان را نغلطانند و بدانند پاك هستند چون جزء اهل بیت پیغمبرند. یا رسول الله! ما لیاقت این ورقه ی امتحانی  تو را نه ما، نه اهل سنت، نه سایر مردم كره زمین نداشتیم. البته حالا ما با این عرض ارادتمان به فاطمه ی زهرا شاید یكی دو نمره به ما بدهند ولی بقیه صفر و زیر صفر. خدایا به آبروی فاطمه از همین جا عرض ارادتی به آن وجود مقدس می كنیم. السلام علیك یا امّاه یا فاطمة الزهرا، یا بنت رسول اللّه، ای کاش ما تو را درک می کردیم . ای کاش شب قدر را درک می کردیم . ای کاش می فهمیدیم خدا ما را در این دنیا برای چه خلق کرده و چرا آمده ایم . السلام علیک یا فاطمة البتول یا قرة عین الرسول یا سیدتنا و مولاتنا انا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیهة عند الله اشفعی لنا عند الله فی الدنیا و الاخره.

  نسئلک اللهم و ندعوک بأعظم اسمائک و بمولاتنا فاطمة الزهراء یا الله  یا الله  یا الله  یا الله  یا الله  یا الله  یا الله  پروردگارا به آبروی حجة ابن الحسن میزبان عزیزمان هر چه زودتر فرجش را نزدیک بفرما . –آمین را بهتر بگویید- خدایا به آبروی آقایمان حجةابن الحسن همه ما را از بهترین اصحاب و یارانش قرار بده . پروردگارا به آبروی آقایمان حجة ابن الحسن توفیق تزکیه نفس به همه مان عنایت بفرما. صراط مستقیم دین را به همه مان عنایت بفرما . امراض روحی مان برطرف بفرما. پروردگارا به آبروی آقایمان حجة ابن الحسن ؛فاطمه اطهر را از ما راضی بفرما . خدایا به آبروی مولایمان امام زمان این مملکت ، کسانی که به این مملکت برای خدا خدمت می کنند زیر سایه امام زمان حفظ بفرما . مرضهای روحیمان شفا مرحمت بفرما . مریض منظور الساعه لباس عافیت بپوشان . امواتمان غریق رحمت بفرما . عاقبتمان ختم به خیر بفرما . و عجّل فی فرج مولانا صاحب الزمان. 

 

 

لینک ویدیو در آپارارت : 

کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱ جمادی الثانی ۱۴۲۶ قمری – ۱۷ تیر ۱۳۸۴ شمسی – توضیح آیات سوره نمل

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

قبل از سخن كه درباره ي اين آيات حرفي بزنيم امروز روز اوّل ماه جمادي الثاني است و طبق قراري كه ما با دوستان داشتيم همه ي افرادي كه در مرحله ي محبّت و تقوا و صراط مستقيم بوده ‌اند اينها تا امروز پايان مهلت مقاله اي كه مي خواست ارسال كنند بوده است. لذا امروز ديگر را هم مقالات را قبول مي كنيم و از اين به بعد مقالاتي را اگر نفرستاده باشند پذيرفته نيست چون فرصت براي مطالعه اين همه مقالات نخواهد بود و انشاءاللّه يا شب تولّد حضرت زهرا كه روز چهارشنبه است و يا روز تولد از همه ي آقاياني كه مقاله فرستاده ‌اند – اگر مقاله نفرستاده اند البته خودشان مي دانند كه مشكل است كه آنها را بپذيريم و با كارت هم بايد تشريف بياورند – و انشاءاللّه يك امتحان كتبي هم خواهد بود که در يك جلسه اي در همان شب و روز، انشاءاللّه انجام مي دهند و عدّه اي كه جدّي هستند براي تزكيه نفس آنها را انشاءاللّه انتخاب مي كنيم تا بقيّه بي جهت معطّل نشوند. اينكه شب و روزش را تعيين نمي كنم چون بايد شرايط را بررسي كنيم افرادي كه مي خواهند تشريف بياورند چقدر باشند، چه زماني باشد، از شهرستانها ممكن است راهشان دور باشد بخواهند بيايند لذا در هفته هاي ديگر چون هنوز فرصت زياد است، بيست روز وقت داريم در هفته هاي آينده ساعت و روز يا شبش را تعيين مي كنيم و برنامه ي دوّمي كه باز قبلاً عرض كرده ام آنهايي كه در مراحل جهاد با نفس و عبوديّت هستند از خانمها اينها هم تا امروز فرصت داشتند كه هر چه مربوط به روحيّات  خودشان هست بنويسند و براي ما بفرستند، البته از خانمها دعوت نمي كنيم كه تشريف بياورند به علّت اينكه مشكلاتي كه سر راه خانمها هست بيشتر از آقايان است از اين جهت به مقالاتشان با تيزهوشي كه هيئت باصطلاح بررسي كننده دارند مي فهمند كه اينها اهل تزكيه نفس و پيشرفت هستند يا نه و انشاءاللّه باز به آنها هم نمره داده مي شود و انتخاب مي شوند. لذا خانمها تشريف نياورند و جلسه ي كتبي فقط برای آقاياني است كه در مرحله ي صراط مستقيم و محبّت و تقوا بوده ‌اند. و لذا به دوستان هم توصيه مي شود كه از فردا مقاله اي را ديگر نپذيرند و اگر حالا پست آورد يا هر چه، كنار بگذارند تا رويش تصميم گرفته بشود. مطلبي ديگر نيست.

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم، إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ لَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ ٭ وَجَدْتُهَا وَ قَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ ٭ أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْ‏ءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ (نمل / 23 – 25)

هدهد آمد خدمت حضرت سليمان و يك خبر مهمي براي حضرت سليمان آورده بود و آن خبر مهم اين بود كه يك خانمي را به عنوان پادشاه در يك بخش از كره ي زمين ديده بود كه بر مردم حكومت مي كند و مردمي كه دور و بر او هستند اينها در مقابل خورشيد خضوع مي كنند ولي در مقابل پروردگار خضوعي ندارند. شيطان اعمالشان را برايشان جلوه داده بود به خاطر اينكه ترک نمي كردند اين كار را، هر روز هم شيطان يك برنامه اي براي آنها پياده مي كرد كه اينها خيال مي كردند اين كرامت و معجزه از جناب خورشيد است! و به همين وسيله خورشيد آنها را از راه صحيح باز داشته بود و آنچنان پايبند به اين مذهبشان بودند كه هدهد نظرش اين بود كه لَا يَهْتَدُونَ اينها هدايت ديگر نمي شوند، در همين جا يا هدهد و يا اينكه يك جمله اي در پرانتز از جانب پروردگار ولي ظاهرش اينست كه هدهد اين كلمات را مي گويد و وقتي يك حيوان اين سخنان را بگويد خيلي سرافكندگي براي انسان است كه اين مطالب را نفهمد. أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْ‏ءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ؛ چرا اينها خدايي كه اين همه اظهار قدرت در آسمانها و زمين دارد چرا آن خدا را سجده نمي كنيد؟ خورشيد چكاره است؟ خورشيد خودش يك بنده اي است از بندگان الهي كه تكويناً بندگي مي كند و او هيچ را نمي فهمد ولي خداي تعالي وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ؛ هر چه را كه مخفي مي كنيد و هر چه را که علني مي كنيد خداي تعالي مي داند. اَللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ (نمل / 26) خدا، هيچ خدايي جز او نيست. اين را فطرت انسان مي گويد، اين را عقل انسان مي گويد حتّي حيوانات هم به همين مسأله معترفند كه خدايي جز او كه پروردگار اين فضاي بي نهايت و اين كهكشانهاي بي عدد – از شمارش خارج – و اين همه كرات و اين همه مخلوقات است اينها چطور اين خدا را نمي پرستند و خورشيدي كه يك بخش بسيار كوچكي از جهان هستي را روشن كرده او را مي پرستند؟ -اين جملات را حالا هدهد به حضرت سليمان مي گويد كه بيشتر احتمالش همين است و يا اينكه حالا از اين جريان خداي تعالي به پيغمبراكرم مي فرمايد، چون اختلاف است در مسأله- حضرت سليمان با اينكه مي گويند حرف راست را یا از بچّه بشنويد يا از ديوانه، چون اينها هنوز حقّه بازي را بلد نشدند، حيوان به طريق اولي، مي گويند يك نفر رفته بود سر يك آسيابهاي قديمي كه اسب مي بستند و روغن كشي مي كردند حالا شايد شما جوانها نديده باشيد اين چشم اسب را مي بستند. يكي آمد گفت چرا چشم حيوان را بستي؟! گفت براي اينكه سرش گيج نخورد – دور خودش دارد مي چرخد – سرش گيج نخورد. گفت چرا آن زنگوله را بستي به گردنش؟ آن ديگر براي چه؟! گفت براي اينكه اگر ايستاد من آن طرف داشتم با كسي صحبت مي كردم بفهمم كه اين ايستاده، بيايم بزنم، باز راه بيفتد. گفت اگر حالا يك جا ايستاد سرش را تكان داد زنگوله كار مي كند ولي دارد استراحت مي كند، گفت برو از اينجا! اين حرفها را، اين كارها را به اسب ما ياد نده كه از اين شيطنت ها هنوز بلد نشده كه يك جا بايستد، سرش را تكان بدهد! حالا حيوان طبعاً خيلي پاك است، خيلي راستگو است. اين آمده مي گويد كه من يك زني را ديدم داشت خورشيد را مي پرستيد، تابعينش هم مي پرستيدند. حضرت سليمان – ببينيد اينجا يك نكته ي مهمّي به شما اهل تزكيه نفس لااقل درس مي دهد – و آن نكته ي مهم اينست كه حضرت سليمان فرمود: سَنَنْظُرُ أَصَدَقْتَ تو اين حرفت را راست مي گويي أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ (نمل / 27) يا دروغ مي گويي. بهانه اي آوردي، عذري مي خواهي بياوري كه ما تو را عذابت نكنيم كه جايت را خالي گذاشتي، بنابراين من تحقيق مي كنم. هم به مسائل ديني خيلي دقيق باشيد مخصوصاً در ارتباط با آبروي مردم، خيلي دقّت كنيد. هر كس هر چه به شما گفت فوري نگوييد درست است، شما هم نقل كنيد. آقا شنيدم آقاي فلان، فلان مشكل را دارد. تو بيخود شنيده اي! دقيقاً همينطور، چرا شنيده اي؟ نمي خواست بشنوي. حتّي گوشت را بايد بگيري از مذّمتي كه كسي پشت سر ديگري مي كند. گوشت را بايد بگيري! من ديده بودم يكي از خوبان همين تهران شما بود تا يك كسي شروع مي كرد به غيبت كردن اين انگشتهايش را مي گذاشت روی گوشش، هم نهي از منكر مي كرد او را، هم اينكه خودش گوش نمي داد. آمده هدهد مي گويد كه در يك بخشي از اين كره، در مُلك سبا يك خانمي خورشيد را مي پرستد و خدا را نمي پرستد. من تحقيق مي كنم تو راست مي گويي؟ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ يا از دروغگويان هستي. يك روايتي دارد برايتان عرض كنم مي فرمايد كسي كه هر چه شنيد نقل بكند اين از دروغگوها محسوب مي شود. يعني روز قيامت كه وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ (نسا ء / 69) اين شخص جزء صديقين لااقل نيست. خيلي حواستان جمع باشد. يك جرياني پيش مي آيد مثلاً همين انتخابات يكي را ردّ مي كنيم، يكي را اثبات مي كنيم، يكي را بدي هايش را نمي گوييم يكي را بدي هايش را مي گوييم همه اش هم هواي نفس است، واقعيّت نيست. يك تحقيقي كنيد. اين آقايي كه آمده پيش تو و دارد از كسي مذّمت مي كند از دو حال خارج نيست. يا راست مي گويد يا دروغ، اگر راست بگويد نمّام است، اگر دروغ بگويد هم نمّام است هم كذّاب، من مكرّر به دوستاني كه مي آيند مذّمت مي كنند از افراد پيش من همين را مي گويم. مي گويم تو يقيناً فاسقي! چون يا نمّامي يا نمّام و كذّاب. تو فاسق، او را من نمي دانم  فاسق است يا فاسق نيست، حواستان جمع باشد پيش من مذّمت از كسي مخصوصاً در ارتباط با گناه نكنيد. غيبت كسي را پيش من نكنيد، چون اگر هم به زبان نياورم در دلم اينست كه تو آدم فاسقي، خداي تعالي هم در قرآن مي فرمايد: إِنْ جَاءَ‌كُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا (حجرات / 6) اگر يك فاسقي خبري براي شما آورد به حرفش اعتنا نكنيد، كار خودتان را بكنيد تحقيق بكنيد ببينيد راست مي گويد يا نه، اگر ارتباطي هم به شما دارد. اگر ارتباطي هم به شما ندارد که هيچ. حالا ما تحقيقمان اينست – حضرت سليمان می گوید – تحقيق مان اينست. اِذْهَبْ بِكِتَابِي هَذَا اين نوشته را بردار ببر بينداز جلويش فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ بعد برو كنار بايست، برو كنار بايست ببين چكار مي كند. خيلي اينها مطالب آموزنده اي دارد. واقعاً جز كلام پروردگار كلام ديگري اين اندازه در هر كلمه اش آن هم تازه در حدّ فهم ما نمي تواند حكمت آميز باشد. اين را مي اندازي آنجا، دو دستي تقديم نمي كني، احترام زيادي نمي كني، تا وقتي معلوم بشود كه اين بالاخره كه هست؟ اگر خورشيدپرست باشد كه اصلاً از حيوان، حيوانتر است. تو با اينكه یک هدهدي هستي و يك حيوان بسيار كوچكي هستي تو مي فهمي كه نبايد غير از خدا را پرستيد او آنقدر پست و حيوان ترين حيوانات بَلْ هُمْ أَضَلُّ (اعراف / 179) آنقدر پست است كه هيچ ارزشي ندارد كه تو كه هدهدي در مقابل او احترام كني، أَلْقِهْ إِلَيْهِمْ، بينداز جلويش، اين نامه را پرت كن جلويش، -دقّت مي كنيد؟- بله، نامه را برد هدهد ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ (نمل / 28) ببين بالاخره چه مي كنند؟ برگشتشان، برگشت جوابشان چه هست؟ هدهد هم اين كار را كرد، رفت نامه را پرت كرد جلويشان را، اين برداشت و مثل پادشاه ايران نبود كه نامه ي پيغمبراكرم را بگيرد پاره كند. باز هم اين زن از همين جا خودش را دارد نشان مي دهد، اين نامه را خواند، اوّل رو كرد به همان اطرافيانش، بزرگان قومش كه إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ (نمل / 29)  – البته پرت شده جلوي من، انداخته شده – امّا كتاب كريم است، كتاب خيلي باارزش است. إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ دارد بلقيس به قومش مي گويد. من هفته ي گذشته بود ظاهراً يا در مشهد بود يا در كلاردشت نمي دانم، اين مطلب را گفتم كه در نامه نوشته بود إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ . نه! اين را بلقيس دارد مي گويد به همان ملأ قومش، افرادي كه در اطرافش هستند كه إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ اين نامه از طرف سليمان است، وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بنابراين بياني كه امروز دارم عرض مي كنم اوّل نامه بسم اللّه الرحمن الرحيم بوده. البتّه تفسير هم شده به آن كه هفته ي گذشته گفتم كه در نامه نوشته شده بود إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (نمل / 30) كه عرض كردم چرا اسم حضرت سليمان قبل از نام خدا برده شده كه توضيح دادم ولي در اينجا الان در ذهنم مي آيد كه در تفسير هم همينطور باشد و ظاهرش هم اينطور است كه إِنَّهُ يعني اين نامه از جانب سليمان است وَ إِنَّهُ و قطعاً اين چنين است كه بعد نوشته بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ يك جمله، هميشه نامه ي بزرگان خيلي كوتاه، مفيد، مختصر بيان مي شود. أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ دو تا كلمه، بر من به فكر تفوّق نيفتيد، خيال نكنيد مي توانيد بر من مسلّط بشويد، به فكرش هم نيفتيد بلكه تسليم شده بياييد طرف من. به بلقيس هم خطاب نمي كند به همه ي آن قوم و به شاه و رعيّت همه شان خطاب مي كند وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ (نمل / 31) همه تان براي من تسليم شده بياييد. خوب تا اينجا معلوم شد. بلقيس چه كار كرد؟ قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ ملأ را معمولاً به بزرگان يك قوم مي گويند، به مديران، مسئولان، وزراء، شخصيّت هاي بالا. در تمام آيات قرآن هم قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ (اعراف / 60) ملأيي از قومش،خطابهايي هست در آيات شريفه ي قرآن كه وقتي پيغمبرها به ملأشان حرف مي زنند يعني بزرگان قومشان، به بزرگان قومش گفت كه:  أَفْتُونِي همه تان فتوا بدهيد، نظر بدهيد، فكر كنيد. چون فتوا دادن، بعد از فكر كردن و تحقيق كردن است. حرف زدن همينطوري – لغو – فكر نمي خواهد، خواب هم باشد انسان حرف مي زند، بعضي ها در خواب حرف مي زنند أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنْتُ قَاطِعَةً أَمْراً حَتَّي تَشْهَدُونِ (نمل / 32) شما مي دانيد كه من اخلاقم اينست تا وقتي که شما شهادت ندهيد، حقيقت قضيّه را براي من توضيح ندهيد، با شما من هم فکر نشوم من قاطعيّتي پيدا نمي كنم. قَالُوا نَحْنُ أُولُوا قوّة ببينيد هميشه من اين را باصطلاح در وضعِ خودمان هم بررسي كرده ام. يك عدّه پولدار، يك عدّه قدرتمند تا با آنها انسان حرفي مي زند فوراً ذهنشان روي پولشان يا روي قدرتشان مي رود. اينكه خدا چه مي خواهد خيلي کم اتّفاق مي افتد اين افراد داشته باشند يا عقل چه مي گويد خيلي كم اتّفاق مي افتد كه اين افراد عقلشان را به كار بياندازند. شما اگر برويد پيش يك وزيری –  البته نمي گويم وزيرهاي جمهوري اسلامي، چون اينها بالاخره بعضي هايشان يا همه شان يك اعتقادي به خدا دارند امّا يك جاي ديگر، شما برويد پيش شان بگوييد فلاني، فلان حرف را زده. این فكر نمي كند كه اين حرف حقّ است يا حقّ نيست. مراجعه مي كند به هواي نفسش مي بيند خلاف هواي نفسش است مي گويد پدرش را در مي آوريم! همين! و حال اينكه اگر قدرت نمي داشت نمي گفت پدرش را در مي آوريم. مي گفت بايد فكر كنيم. ولي دين مقدّس اسلام مي گويد از پيغمبراكرم كه مهم ترين و قدرتمندترين و ثروتمندترين مردمِ -عالم كه نه- ماسوي اللّه است وقتي مي آيند مي گويند كه از طرف مكّه يك عدّه اي حركت كرده اند دارند مي آيند براي جنگ با شما، مي گويد خوب نظر شما چه هست؟ به مردم مي گويد چه كار كنيم حالا با اينها؟ اينها دارند مي آيند، طرف مدينه دارند مي آيند. هر كسي يك چيزي مي گويد. سلمان مي گويد خندق بكَنيم آب در آن راه بيندازيم نتوانند وارد شهر يكدفعه بشوند. حضرت اين نظريّه را مي پسندد. وَ شَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ به پيغمبراكرم خداي تعالي مي فرمايد با مردم مشورت كن فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ (آل عمران / 159)  مشورت كن، فكرت به جايي كه منتهي شد و ديدي مشورتي كه كردي برايت مفيد بود آن وقت توكّل بر خدا بكن، و عزم كن و تصميم بگير و پيش برو. أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنْتُ قَاطِعَةً أَمْراً حَتَّي تَشْهَدُونِ ٭ قَالُوانَحْنُ أُولُوا قُوَّة، همين! ما قدرت داريم. شما فكر نكنيد ارتش ما ضعيف است، حالا چه كار كنيم دست و پا افتاديم، نه! ما صاحب قوّتيم وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ ما باصطلاح نيروي بسيار قوي داريم. نه نيروي بدني، مثلاً فرض كنيد كه حالا در آن وقت شمشيرهاي زيادي داشتند، سنگهايي در پلخمون -باصطلاح مشهدیها- مي كردند و پرت مي كردند و امثال اينها. به هرحال وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ ببينيد كلمه به كلمه اينها حساب دارد، در عين اينكه ما داراي قوّت هستيم، بأس شديد هستيم، قدرت هستيم در عين حال وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ تو مَلكه ي ما هستي، تو رهبر ما هستي، تو وليّ ما هستي، امر دست توست. ببين چه بايد بكنيم؟ چه امري خواهي كرد هر چه بگويي ما گوش مي كنيم. من اينجا نمي خواهم بگويم كه بايد انسان حتماً يك رهبري داشته باشد و امر هم در دست او باشد تا وحدت مسلمانها محفوظ باشد. حضرت امير صلوات اللّه عليه در نهج البلاغه مي فرمايد: واللّه لابدّ للناس من امير، واللّه قسم مي خورد. من زياد اين كلمه را نقل كردم واللّه اش را تازه ديدم در نهج البلاغه كه قسم مي خورد حضرت اميرالمومنين عليه الصلوةوالسلام كه واجب است، لابدّ للناس من امير من برّ أو فاجر برّ بود بهتر، اگر برّي نبود يعني امير خوبِ فقيهِ واجب التعظيم، لازم التعظيمي نبود حتّي اگر يك نفر حالا خودش، حالا به هر وسيله اي همانطوري كه ما زياد در قبل از انقلاب تجربه كرديم با زور، با فشار با هر چه كه ممكنشان بود زود مي آمدند در رأس كار قرار مي گرفتند، اينجا به مسلمانها مي گويند اگر زورت مي رسد پايينش بياور اگر زورت هم نمي رسد تبعيّت كن. ائمه اطهار هم همين كار را مي كردند، اختلاف ايجاد نكن. قَالَتْإِنَّ الْمُلُوكَ –اوّل اينها را ترساند- اين مي آيد به طرف ما وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ اين مي آيد به طرف ما، ما را تسليم مي كند ولي اين را بدانيد إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وقتي كه وارد يك قريه اي مي شوند، وارد يك محلّي مي شوند، وارد يك مملكتي مي شوند حالا اينجا چرا قريه گفته اند خداي تعالي هم قريه فرموده و قريه به چه اطلاق مي شود بحثي دارد كه مفصّل است اگر يك وقت فرصت شد عرض مي كنم. أَفْسَدُوهَا اين محلّي كه وارد مي شوند فاسدش مي كنند يعني شما هر چيزي را هر جايي گذاشتيد جايش را عوض مي كنند. جمهوري اسلامي آمده سينماها را تبديل به مسجد كرده، اين بالنسبه به آن نظمي كه آن طاغوت قبلي درست كرده اين كار خرابكاري است ديگر طبعاً، اينطوري است. كارهاي خوبتان را كه از نظر شما خوب است او خراب مي كند و يك كار ديگري مي كند. انشاءالله حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه بيايند آن وقت مي فهميد كدام مسجد را بايد خراب كند همانطوري كه پيغمبراكرم مسجد ضرار را خراب كرد و كدام مسجد بر اساس أُسِّسَ عَلَي التَّقْوَي (انفال / 107) بايد نگهش بدارد مثل مسجد قبا. حضرت بقيةاللّه كه بيايند خيلي از ساختمانهايي كه بر اساس بي تقوايي درست شده براي ضرر به مسلمين درست شده اينها را خراب مي كند و خيلي از تأسيساتي كه باصطلاح كامل نشده تكميلش مي كند. اينها در روايات هست. وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً يك عدّه عزيزند. عزيز بي جهت، چون خيلي پيش شاه، پيش مثلاً ممالك ديگر رئيس جمهورها خيلي رفته اند تواضع كرده اند، خيلي كرنش كرده اند، در يك كتابي من ديدم، شخصي، حكيمي به شخصي توصيه مي كرد كه در مقابل يك نفر كوچكي كن در مقابل بقيّه مردم آقايي كن. برو پيش شاه مثلاً، خيلي اظهار كوچكي كن، دستش را ببوس، پايش را ببوس، بالاخره تو را يك كاره ای مي كند بعد هم برو در مقابل همه ي مردم آقايي كن، مي ارزد. اي كاش همه ي اين كارها بر اساس تقوا بود، اي كاش يك رئيس جمهور كه مي آمد روي كار فكر مي كرد تقواي كدام يك از اين مديران بيشتر و بهتر است او را بهتر و پرمسئوليّت ترش مي كرد، اي كاش اين كار مي شد. يا لااقل تا حدّي مي شد، يا لااقل آنهايي كه در دورانهاي قبل رشوه گرفته اند و مردم آزاري كرده اند آنها را اقلاً بركنار مي كرد، آنهايي كه متديّن بودند به موقع سر كارشان بودند، زندگي سالمي دارند و زندگي سالمي داشته اند اينها را بزرگشان مي كرد. اين لااقل است والاّ همه ي آنهايي كه در رژيم قبل بودند ديديد كه خيلي هم عزيز بودند ذليلشان كردند و خيلي افراد بودند كه آن موقع ذليل بودند، در زندانها بودند. اكثر اينهايي كه در رأس كار قرار گرفتند اوّل انقلاب، اينها اكثراً زندان رفته بودند، زندان هم باصطلاح خيلي جاي خوبي نيست. يك جاي محدود است. بعضي هايشان شكنجه مي شدند، ذليل ظاهري بودند، پيش خدا كه عزيز و ذليل محفوظ است جايش، ولي ذليل ظاهري بودند اينها آمدند عزيز شدند. وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَ كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ (نمل / 34) اينطوري كار مي كنند. وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ؛ تصميمش را حضرت بلقيس – بايد بگوييم حضرت ديگر، بخاطر اينكه بعد مسلمان شد – تصميمش را گرفت، من يك هديه اي برايش مي فرستم. هدیه؛ رشوه كه نيست، خيلي محترمانه يك چند نفرتان بلند بشويد يك هديه قابل توجّهي برداريد، اين اسم رشوه را در اواخر انسان مي بيند اصرار هم مي كنند كه آقا هديه مي خواهيم بدهيم. هديه مي دهند، آدمي كه سالك الي اللّه است و راه خدا را پيش گرفته ببينيد چه كرد حضرت سليمان شما هم همين كار را بكنيد. يك هديه ي خيلي قابل توجّهي برداشتند آمدند خدمت حضرت سليمان، قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ شما ما را مي خواهيد بكشانيد به طرف خودتان با مال؟ واقعاً بدترين انسانها آن انساني است كه در وقتي كه بايد امتحان بدهد نتواند امتحان خوب بدهد. امتحان چه هست؟ پولي هست، استفاده اي است، مالي هست، اين را نمي شود ولش كرد. هديه آورده اند آقا! من را فكر مي كنند يك روحاني هستم يك پول زيادي مي آورند به من مي خواهند بدهند. من اگر كه اينجا الان لحظه ي حسّاس آزمايش است و از من يك كار خلافي را هم مي خواهند من بگويم كه حالا يك كارش مي كنيم، نقداً تو هديه ات را بگذار برو. اينطوري انسان پست مي شود، پست مي گويد نمي شود، ما كار را انجام مي دهيم بعدش هم خیلی آقايي مي كنيم، نه پيش خدا پست مي شوي. وقتي كه حضرت سليمان برايش اين هديه را آوردند گفت مرا با مال مي خواهيد بخريد؟!

ما يك وقتي با يكي از اقطاب صوفيه در مشهد بحث كرديم و بحمداللّه لطفي هم از طرف پروردگار شد كه مجابش كردم – شاهدي هم اينجا داريم آقاي فاني مان بوده در جريان، – مجابش كرديم. وقتي آمديم بيرون ديديم يكي از مديران مهم مشهد هم بود زمان شاه البتّه، ديديم يك پاكت پولي آورده كه شما خرج كانون بكنيد – حالا به خود من هم نمي گويد شما خرج كانون بكنيد – كه آقا عذرخواهي هم كردند. من به آن واسطه اش گفتم اين پول را مي بري به او مي دهي، مي گويي اگر بخواهی اين طور برنامه ها را ادامه بدهي به مردم مي گويم چه گفتم و طرف من چه جواب داده و آبرويتان را مي برم، همينطور! كه الحمدللّه كلكش كنده شد وگرنه مي خواست ما را با همه ي دوستانمان را جزء اين دسته از صوفيه بكشاند. بله، حضرت سليمان مي گويد كه شما مي خواهيد با مالتان ما را به طرف خودتان بكشانيد؟ من آنچه كه دارم، آنچه كه خدا به من داده، آخر يك وقت هست مي گويم من خودم رفتم كار و كسب و فعاليّت كردم و دارم يك وقت مي گويم خدا به من داده و من يقين دارم ثروت حضرت سليمان، منظور حضرت سليمان نبود. اين معنويّتي كه شما الان داريد، آن حالتي كه در همين مقالاتتان ولو اينكه مرحله تان هنوز پايين است نوشته ايد، آن حجابي كه در اين اوضاع كه من ديروز متأسفانه از شمال مي آمدم به تهران با اينكه شلوغ هم بود يك زن چادري – شايد من نديدم – ولي همه يك روسري هايي كه موهايشان هم پيدا بود بودند، اينطوري و شما خانم هايتان همه شان با حجابند. شما بحمداللّه اگر يك روز نماز صبحتان قضا بشود آن هم غيرعمد من ديده ام چه حالي پيش من پيدا مي كنند يا تلفني، چه كار كنيم؟ چرا اينطور بي توفيق شديم، اين حالت. آن حالتي كه نصف شب بلند مي شويد با خدای خودتان در اين شبهاي كوتاه مناجات مي كنيد اينها ثروتهايي است كه خدا به شما داده. زنتان همراه شما، فرزندتان همراه شما، يك خانمي همين قبل از جلسه آمده بود پيش من، بحمداللّه دو دسته گل داريم، شوهر خوب داريم، خانواده ي خوبي هستند. و اين خيلي قيمت دارد! فكر نكنيد يك وقتي اينها كم ارزش است، به خود امام عصر كه امروز ما مهمان آن حضرت هستيم گاهي مي شود كه انسان اگر ميلياردها خرج بكند يك فرزندش را نمي تواند در راه بياورد و ميلياردها اين فرزند به شما ضرر خواهد زد. كوشش بكنيد اين نعمت را برايش ارزش قائل بشويد. مَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتَاكُمْ آنچه كه خدا به من داده بهتر است از آنچه كه شما تمام كره ي زمين را به من هديه بدهيد. ابوسفيان و يك عدّه از اعمام پيغمبر و اقوام پيغمبر جمع شدند كه به پيغمبر اي ابوطالب بگو هر چه بخواهد به او مي دهيم، ما ثروتمنديم. ابوطالب به حضرت عرض كرد، حضرت فرمود به اينها بگو اگر خورشيد را در كف يك دست، ماه را در كف دست ديگر بگذارند كه قدرتش را ندارند – يعني منظومه شمسي هر چه هست. اين معنايش منظومه شمسي است منتها آن موقع منظومه شمسي نمي فهميدند – اگر بگذارند من ايمانم را، رسالتم را، همين كاري كه الان مي كنم از دست نمي دهم. به خدا قسم آقايان من نمي خواهم زياده روي بكنم همين قبل از جلسه به يكي از دوستان عرض مي كردم مي گفتم كه من مي ترسم روز قيامت اينها همه بروند در بهشت، من در جهنم من بگويم آخر شما با حرفهاي ما رفتيد – چون روايت دارد – با حرفهاي ما داريد مي رويد در بهشت، دست ما را هم بگيريد. من نمي خواهم بگويم من كاري كردم، شما كار كرديد. شما موفق بوديد، شما پاك بوديد، قلب پاك شما، شما را كشانده به اينكه هيچ كدامتان گناه نكنيد، پشت سر – چون مخلوط داريم ببخشيد – والاّ قديمها مي گفتم پشت سر همه تان من نماز مي خوانم. چرا؟ به جهت اينكه از اوّلي كه وارد اين برنامه ها شديد اوّل تعهدي كه داشتيد و اوّل عملي كه كرديد ترك محرّمات و انجام واجبات بوده، همه ي آقايان هستند، دفترهايشان را بياورند ببينند همه. و كسي كه ترك محرّمات بكند و واجباتش را خوب انجام بدهد عادل است و من كه نه، همه مي توانند پشت سرشان نماز بخوانند. ارزش براي اين حرفها قائل باشيد، براي اين معنويّت قائل باشيد، برويد در خيابانهاي تهران – بخصوص – ببينيد مردم چقدر خواب و حواسشان پرت است، چه مي كنند؟ دو روز دنيا چقدر ارزش دارد كه انسان در اين دنيا به هيچ چیز از معنويّات توجّه نداشته باشد؟ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ (نمل / 36)  شما با اين هديه ي مزخرفي كه آورده ايد چون هر چه در دنيا باشد من فقط يك چيز هديه را خيلي اهميّت مي دهم و آن قرآن كريم و كلام خوب و سخنِ حساب شده اي كه از جانب پروردگار تأييد بشود آن را هديه ي خوبي مي دانم والاّ بقيّه اش چه هست؟ مال دنيا. شما با اين هديه تان خيلي خوشحال هم هستيد كه ما براي فلاني هديه برديم. إرجع الیهم تو برگرد حضرت سليمان به آن هديه آورنده فرمود برگرد من يك لشكري بر مي دارم مي آورم كه خيلي مهمّ، با ذلّت همه تان را از مُلك سبا بيرون مي كنم، وقتي اين نامه جواب آمد براي بلقيس خيلي حواسش پرت شد، گفت چه كار كنيم؟ از آن طرف هم يك ضربه شصتي حضرت سليمان به بلقيس نشان داد. رو كرد به اطرافيانش – چون جنّ و انس در خدمتش بودند – شخصيّتهاي مهم جنّ و انس در خدمتش بودند، قَالَيَا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (نمل / 37) اين دارد مي آيد حالا كيست كه آن تختش را بياورد؟ چون هدهد گفته بود وَ لَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ يك تخت بسيار بزرگي دارد. سابقها سلاطين مي رفتند يك منبري، شبيه به منبر رويش مي نشستند بعد هم فرمانفرمايي مي كردند، شايد در فيلم ها ديده باشيد و ايشان يك تختي داشت كه خيلي بزرگ بود. يعني شايد مثلاً حدود يك هكتار زمين را گرفته بود، خيلي چيز بزرگي بود. كيست اين را بياورد؟ قَالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ (نمل / 39) يك عفريتي از جن، از بزرگان جنّ بود. عفریت به معنای- آخر ما فحش مي دانيم عفريت را، عفريته مثلاً، مخصوصاً شوهرها به زنهايشان مي گويند عفريته، اين پير شده باشد محخصوصاً- اين نيست معنايش. يك بزرگي از اجنّه گفت من قبل از اينكه از جايت بلند بشوي من تخت را برايت مي آورم، خيلي است! شش ماه راه بوده، بالاخره يك مملكت ديگري بوده كه حضرت سليمان از آن خبر نداشته ديگر. قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ قبل از اينكه چشمت به هم بخورد من مي آورم و آورد، ديگر اجازه بخواهد بگيرد و حالا اجازه مي دهيد و اينها نمي شود ديگر، چون چشم به هم خوردن خيلي فاصله اش كمتر است، وقت كمتري مي خواهد. اينجا من ديگر بايد عرايضم را تمام كنم روز اول ماه جمادي الثاني است. همه ي مفسرين، همه ي مفسرين! يك عدّه ي خيلي كمي گفته اند منظور از وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ (رعد / 43) كه در يك آيه ي ديگر هست اين يك شخص ديگريست، يكي از اهل كتاب. ولي همه گفته اند كه علي بن ابيطالب است. مدركي كه هم در دسترس است هم زود مي توانيد به آن برسيد عربي مي توانم به شما بدهم كتاب «احقاق الحق» صدها روايت از اهل سنت نقل كرده كه عِلْمُ الْكِتَابِ در نزد علي بن ابيطالب است. و فارسيش كتاب «شبهاي پيشاور» حالا ما چون بعد از اينها بوديم در كتابهاي خودمان نقل كرده ايم مراجعه كنيد. اين آيه در اين خصوص نازل شده، مخصوصاً پروردگار اسم آصف بن برخيا را نبرده و اسم قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ كه شما مفسرين مقايسه بكنيد با قُلْ كَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ همه مي دانند علم كتاب يعني علم كلّ كتاب و همه هم مي فهميم عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ يعني علم بعضي از كتاب، اين خيلي روشن است. دو دوتا چهارتا. اين كسي كه علمي از كتاب، بعضي از كتاب را داشت، كتاب حالا چه هست؟ فكر مي كنم وقت ندارم برايتان بگويم، انشاءالله در همين هفته هاي آينده خواهم گفت. علم كتاب چه هست؟ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ (انعام / 59) اين كتاب را بايد پيدا كنيد. ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًي لِلْمُتَّقِينَ (بقره / 2) متقيني كه اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ (بقره / 3) اين متقين، اين كتاب هدايتشان مي كند، هر كسي را هدايت نمي كند! ما اگر مراجعه كنيم به كتابهاي پزشكي نمي توانيم معالجه بكنيم كسي را. بايد باصطلاح كسي باشد كه سالها در دانشكده ي پزشكي درس خوانده باشد. او ممكن است از كتاب علم پزشكي اطلاع پيدا بكند. اين كتابي كه وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍإِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ كه هست اهلش؟ اهل كتابش كه هست؟ ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًي لِلْمُتَّقِينَ اوّل تقوا و دوّم يقين به آخرت، وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (بقره / 4) ما الان يقين به آخرت داريم؟! من به يك قاتلی گفتم تو فیلسوف بسيار بزرگي هستي، گفت: چطور؟! -خيلي خوشش آمد- گفتم براي اينكه همان بدترين افراد، كافرترين افراد اين يقين به اينكه عالم آخرتي نباشد ندارد، بله؟ شك دارند، مي گويند شايد باشد، ولي تو يقين كردي كه آخرتي نيست. اگر يقين نمي داشتي، شك مي داشتي احتياط مي كردي. بي گدار اينقدر آدم نمي كشتي. آدم يقين به آخرت داشته باشد و اين همه فجائع و اين همه غيبت، دروغ، تهمت، معصيت، احتمال هم انسان بدهد. الان به شما بگويند زير اين فرش احتمالاً يك چاهي است، شما پايتان را مي گذاريد يك قدري فشار مي دهي ببيني فرش مي آيد پايين يا نه؟ يك احتمالي مي دهي، ولو يك بچّه گفته باشد، يك بچّه اي كه عقرب را نمي شناسد اگر شب بگويد كه در اتاق من يك عقرب ديدم رفت در آن سوراخ، شب تا صبح خوابت نمي برد، چه يقيني به عالم آخرت داري؟ حضرت زهرا (سلام اللّه عليها) ايشان كوثر است. كوثر يعني چه؟ يعني خدا به پيغمبر خيلي چيزها داده، خيلي، يكي از چيزهاي مهمي كه داده و اسمش را هم عوض كرده و با اسمش خواسته همه ي چيزها را در آن بگنجاند و اهميّتش را برساند كوثر است. كوثر يعني خير كثير، خوبي زياد، خوب اين خير كثير را به ما دادي، فَصَلِّ ببينيد به پيغمبراكرم مي گويد براي اين خصوص نماز بخوان، يعني خضوع كن، آنقدر اين مسأله مهم است و اهميّتش هم تا حالا ما فهميده ايم، اهميّت فاطمه ي زهرا را تا حالا فهميده ايم. فاطمه فاروق است، فاروقه است. فاروق يعني چه؟ يعني بين حق و باطل جدا مي شود به وسيله فاطمه. فاطمه را فاطمه مي گويند چون در روايت دارد كه بديها را از خوبيها جدا مي كند، فاطمه را خداي تعالي مهم ترين وسيله ي امتحان اصحاب پيغمبر بعد از پيغمبر قرار داد. لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ (انفال / 37) چه کسانی خبيثند؟ چه کسانی طيّب و پاكند، فاطمه ي زهرا (سلام اللّه عليها) را خداي تعالي گذشته والاّ براي پيغمبراكرم فرزندي باقي نماند. فقط فاطمه است كه ببيند مردم مسلمان با فاطمه چه مي كنند؟ آياتي درباره ي فاطمه ي زهرا لااقل باید بگوييم چون قدر مسلّم از ذوي القرباي پيغمبر بعد از پيغمبر شما هر كه را قبول نكنيد فاطمه را نمي توانيد قبول نكنيد، هم از نظر ظاهر جزء ذوي القرباي پيغمبر است هم از نظر باطن. اين را گذاشته، لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ به خدا قسم قدر اين ولايتتان را، قدر اين محبّتتان را، قدر همين كه الان اسم فاطمه ي زهرا كه برده مي شود اشك مي ريزد. اگر بدانيد بهشت برای شماست. نمي خواهد حضرت زهرا (سلام اللّه عليها) بعد از اينكه قيامت بر پا شد بيايد مردم را جمع كند، جمع شده هستيد، به قلبتان خداي تعالي مراجعه مي كند يك سر سوزن هم محبت فاطمه ي زهرا در دلهايتان باشد امتحانتان بيست است. همه تان خوبيد، اگر غير از اين بود روز قيامت همه تان بگوييد فلاني را خدايا ببر به جهنّم و به او غضب كن. اصلاً ذاتي است اين كار. گذاشته او را، فاطمه ي زهرا ببينند به اين ذوي القرباي پيغمبر چه معامله اي مي كنند؟ چون روز يكشنبه به قول اصح وفات فاطمه ي زهراست. ببينند مردم با اين پاره ي تن پيغمبر چه مي كنند، بااين سيّده ي نساء عالمين چه مي كنند. ببينند چه كار مي كنند، مخصوصاً در معرض هم قرارش داده، يعني علي بن ابيطالب نيامد دم دَر، فاطمه ي زهرا آمد دم دَر. چون مادّه ي امتحاني است. چه بايد كرد؟ خدايا شكرت، اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ (اعراف / 43) ما نمي خواهيم آنها را مذّمت كنيم يا بگوييم چه کسانی خوب بودند چه کسانی بد بودند. علي بن ابيطالب دستور سكوت دارد، سلمان و ابي ذر و همه ي خوبان دستور سكوت دارد، ساكت! مردم مي خواهند امتحان بدهند، مسلمانها مي خواهند امتحان بدهند. محلّ امتحان هم بايد ساكت باشد. كسي مزاحم كسي نشود، آزادي باشد. و مجمّعي حطب امّا بسيار بد امتحان دادند. خود فاطمه ي زهرا آمد در مسجد به اينها نمره ي صفر و زير صفر داد. فرمود: هذا السامري و عجله ، يا رسول اللّه اين سامري است كه روي منبر نشسته، اين عجلش است، اين گوساله اش است و اين خبيث هم كه پايين منبر نشسته سامري است. اينها امتحانشان را اينطوري دادند. نمي توانم، خدا مي داند وقتي آدم فكر مي كند، روضه را بس كه براي ما زياد خوانده اند ممكن است که ما نتوانيم حقيقتش را درك كنيم. امّا شما فكر كنيد مظهر پروردگار، محبوبه ي پروردگار، نور چشم رسول اللّه، پاره ي تن پيغمبر پشتِ در بايستد صدايش را بلند كند كه بدانند فاطمه است پشت در، آن هم كه نمي دانست گفتند به او فيها فاطمه، در مسجد، دَر خانه ي وحي، دَر جبرئيل، برويد الان مدينه ببينيد دَر جبرئيل كجاست، خانه ي فاطمه ي زهرا كجاست. دَري كه جبرئيل وقتي مي آمد دست به سينه، اجازه مي گرفت وارد مي شد. عزرائيل چند مرتبه اجازه گرفت خواست وارد خانه ي فاطمه ي زهرا بشود. اينها دَر را شكستند، دَر را آتش زدند، پهلوي فاطمه ي زهرا را شكستند. خيلي بد امتحان دادند مسلمانهاي صدر اسلام، حالا اين سنّي ها به ما مي گويند چرا می گویید ارتّد الناس بعد النبي الاّ ثلاث أو سبعه چند نفر به حمايت فاطمه ي زهرا آمدند؟ چقدر كمكش كردند، چرا بايد فاطمه تنها فضّه را صدا بزند، چرا نگويد يا امّة رسول اللّه، فقط بگويد يا فضّة خذيني؟ فضّه آمده محسن فاطمه ي زهرا را روي دست گرفته، زير بغل فاطمه را گرفته، فاطمه ي زهرا از هوش رفته، فرمود: فضّه پسر عمّم چه شد؟ كجا او را بردند؟ وقتي شنيد به مسجد او را بردند آمد وارد مسجد شد، گفت يا دست از پسر عمّم برداريد، أو لأکشف بالدعاء رأسی و أشکو للإله شجونی كار را به جايي برسانند كه فاطمه ي زهرا بگويد من سرم را برهنه مي كنم، اين ناراحتي هايم را به خدا شكايت مي كنم كه ديدند پايه هاي مسجد بنا كرد لرزيدن، علي گفت سلمان به داد برس، سلمان به فاطمه بگو دست به دعا بلند نكند. به خدا قسم اگر فاطمه دست به دعا بلند مي كرد، آنها را نفرين مي كرد همه شان  از سگ شايد بدتر مي شدند. روز قيامت اگر سگها بيايند بگويند ما چه كرده بوديم آنها را تشبيه به ما كردي ما جوابی نداريم. و اشكوا للاله شجونی لاحول و لا قوة الاّ بالله العلي العظيم.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و باسمك الاعظم الاعظم الاعظم فاطمة الزهراء يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه آقاجان! يا صاحب الزمان مهماناني هستيم كه باز دلتان را به درد آورديم، پيغمبراكرم فرموده: اكرم الضيف ولو كان كافراً ما نمي گوييم خيلي مسلمانيم، عنايت كنيد خودتان درخواست كنيد از پروردگارتان كه همين امروز فرجتان را مقدّر و تأييد بفرمايد. خدايا تا كي بشنويم اين مظلومه ي عزيزه محبوبه ي تو، پاره ي تن پيغمبر را اينطور در سنّ هجده سالگي شهيدش كردند، خدايا فرج مولاي ما را برسان. خدايا هر كس ترويجي از نام فاطمه ي زهرا در اين ايّام و نام مقدس حضرت بقيةاللّه مي كند موفق و مؤيّدش بدار. خدايا مملكت ما را مملكت امام زمان قرار بده. خدايا ما مردمان بي ادب در مقابل خاندان عصمت و طهارت را هدايت بفرما. پروردگارا به آبروي خاندان عصمت و طهارت قسمت مي دهيم توفيق تزكيه نفس به همه مان مرحمت بفرما. رذائل و امراض روحي را از ما برطرف بفرما. خدايا خدمتگزاران به اين مملكت صاحب الزمان، آنهايي كه زير سايه ي امام زمان به اين مملكت خدمت مي كنند مويّد و منصورشان بدار، مريض هاي اسلام، مريض منظور، مريض منظور، مريضه منظوره الساعه لباس عافيت بپوشان.  امواتمان غريق رحمت بفرما. عاقبتمان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا. 

لینک ویدیو در آپارات: 

کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۴ جمادی الاول ۱۴۲۶ قمری – ۱۰ تیر ۱۳۸۴ شمسی

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمينلتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، إِذْ قَالَ مُوسَي لِأَهْلِهِإِنِّي آنَسْتُ نَاراًسَآتِيكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِيكُمْ بِشِهَابٍ قَبَسٍلَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ ٭ فَلَمَّا جَاءَ‌هانُودِيَأَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِوَ مَنْ حَوْلَهَاوَ سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (نمل / 7 – 8) در قرآن مجيد خداي تعالي مكّرر قسمت هايي از قضايايي كه حضرت موسي علي نبينا و آله و عليه السلام داشته بيان فرموده است. پس از آنكه مدّتي از محضر جناب شعيب استفاده هاي علمي و راه و روش تبليغاتي و نبوتخود را فرا گرفت حركت كرد براي اينكه به وطن برگردد و با زن و اهلش در بيابان با گوسفنداني كه به او داده شده بود مي رفت. شب شد، در نيمه هاي شب درد زايمان به همسر حضرت موسي عارض شد. هوا سرد است، طبيعي است كه وقتي يك زني زايمان مي كند بايد خودش و فرزندش جاي گرمي داشته باشند در همين بين، از دور روشنايي جلب توجّهش كرد و باصطلاح شعله هاي آتشي به نظرش رسيد. حضرت موسي به اهلش گفت: من مي روم شايد خبري از آبادي و يا لااقل يك گلوله ي آتش برايتان بياورم شايد گرم شويد. آمد. وقتي كه به آن محل مقدّس، آن مكان پاك، آنجايي كه خدا تجلّي كرده بود رسيد از جانب درختي كه سرتاپا نور بود، به نظر او آتش بود صدايي آمد كه من خداي تو هستم، إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (نمل / 9) از اينجا حضرت موسي يك حال و هواي ديگري پيدا كرد. به كلّي از زن و فرزند و مالش فراموش كرد. تمام دلش را متوجّه خداي تعالي كرد، خداي تعالي هم به او دستوراتي عنايت فرمود و او را مأموريت تبليغِ دين و مذهب به او فرمود. كه فرعون طغيان كرده، در روي زمين خودش را برتر مي داند و ادّعاي خدايي كرده، بايد به سوي او بروي شايد او هدايت شود و از كارهاي زشتش دست بكشد. حالا در اينجا در آيات ديگري كه هست حضرت موسي تقاضاهايي داشت كه حتماً شنيده ايد و در آيات جزوات قبل بيان شده است. يكي از تقاضاهايش اين بود كه من كمك مي خواهم. من بازوي محكمي مي خواهم. براي من يك فردي كه كمكم باشد، وزيرم باشد، وزر و وبالي كه متوجّه ي من مي شود تحمّل كند، به من عنايت كن. خودش پيشنهاد داد كه برادرم هارون، ايشان بسيار كمك من است و مرا ياري مي كند، با من همفكر است، با من هم افق است. او كسي است كه هميشه با من مشقّات را تحمّل كرده و رفق و مدارا دارد و رفيق من است. و علاوه أَفْصَحُ مِنِّي (قصص / 34) آخر ايشان وقتي كه در ميان جمعي كه نسبت به آنها يك ناراحتي ايجاد كرده خودش نمي تواند صريح صحبت كند. حتي اگر حقّ هم باشد آن ناراحتي، چون مردم به او اعتراض مي كنند ما تو را در زير حمايت خودمان بزرگت كرديم، تو علاوه بر انكه به ما محبّت نكردي يكي از افراد ما را كُشتي و فرار كردي. حضرت موسي يك مقداري زبانش در اين جهت كُند بود كه بتواند صريحاً تبليغ كند به جهت اينكه اين اعتراض به او مي شد. ولي حضرت هارون اينگونه نبود هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي؛ او فصيح تر از من  صحبت مي كند، راحت تر از من صحبت مي كند او را وزير من قرار بده. وزير به معناي كسي است كه وزر و وبال را به عهده مي گيرد، به وزير از اين جهت وزير گفته اند يعني وزر و وبال مملكت، وزر و وبال اين قسمت از امور مملكت مثلاً وزير اقتصاد وزر و وبال اقتصاد مملكت بر عهده اوست. او وزير من باشد. أَفْصَحُ مِنِّي؛ و به علاوه رَبِّاِشْرَحْ لِي صَدْرِي ٭ وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي ٭ وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي (طه / 25 – 27) خدايا مرا آن طور قرار بده كه من زبانم باز باشد، بتوانم با مردم راحت حرف بزنم. به فكر اينكه از آنها كسي را كُشته ام و فرار كرده ام نباشم در مقابل اوامر تو. وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي آنچنان گره از زبانم برداشته شود كه من طوري حرف بزنم يَفْقَهُوا قَوْلِي (طه / 28) همه، حرفهاي مرا بفهمند، متوجّه سخنان من بشوند. حضرت موسي حركت كرد به طرف فرعون رفت و ديگر در اين قسمت از آيات سخن از اينكه با اهلش، با مالش، با فرزندِ در راهش چه شد و چه گذشت نيست. آيا همه را فراموش كرد؟ نه! سخن قابل طرحي حضرت موسي در اينجا ندارد. يك مقام بسيار باعظمتي را خداي تعالي به او عنايت كرده، مسأله ي زن و فرزند و مال مسأله ي بسيار كوچك و غيرقابل گفتن است. اين مطلب را دوستان در نظر داشته باشند كه هر چه انسان شخصيتش بالا مي رود به جزئيات در مقابل كارهاي مهمّ كمتر توجّه مي كند. يعني يك انسانِ اهل تزكيه نفس بيشتر از هر چيز در مرحله ي اوّل به خداي تعالي فكر مي كند. اوّل خدا، آنقدر ارزش دارد ارتباط با ذات مقدس پروردگار كه ارتباط با دوستان، ارتباط با شخصيتهاي بسيار بزرگ، ارتباط با زن و فرزند اصلاً قابل ذكر نيست. شما مثلاً اگر خواستيد با يك شخصيّت بسيار مهمّي ملاقات كنيد مي خواهيد حركت كنيد به نزد او برويد و در امور مهم مملكتي با او حرف بزنيد و موثّر هم هست. اوّل كاري كه مي كنيد بايد خدا را در نظر بگيريد، آيا خداي تعالي اجازه مي دهد كه تو بروي يا خير؟ خداي تعالي آيا راضي است كه اين كار را بكني يا خير؟ قبل از رفتنت و قبل از ملاقاتت با آن شخصيت حالا مي خواهد مثلاً رئيس جمهور باشد، مي خواهد رهبر انقلاب باشد، اول شخص مملكت باشد هر كِه مي خواهد باشد آيا خدا راضي هست يا نيست؟ افراد بزرگ، اولياء خدا اينگونه كار مي كنند، انبياء گذشته مثل حضرت عيسي و يا انبيايي مثل حضرت ابراهيم هر كاري كه مي كردند مي گفتند: بِإِذْنِ اللَّهِ. أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ يا  أُحْيِ الْمَوْتَي (آل عمران / 49) اگر من يك فلجي را شفا مي دهم و يا اگر پيسي را شفا مي دهم و يا اگر مرده اي را زنده مي كنم به اذن خداست. يعني قبلاً با خدا حرف زده ام، با خدا صحبت كرده ام، خدا به من اجازه داده اين كارها را بكنم از اين جهت انجام مي دهم. حضرت موسي يقيناً بعد از اين القايي كه به او شد، وحيي كه به او شد حتماً برگشت نزد زن و فرزندش و هر كاري بود كرد ولي آنچه كه او را بسيار متوجّه خود كرده و همه را از نظر ظاهر فراموش كرده و اگر زن و فرزندش را احترام كرده، مواظبت كرده به خاطر آن وحيي كه به او شده در نظر ظاهر فراموش كرده و همه ي توجّهش به اين است كه دستورات پروردگار را عمل بكند از اين جهت سخني از زن و فرزندش آن هم در آن وضع بحراني و حساس در قرآن نبرده و حرفي از او نزده است. بنابراين اوّل كاري كه ما بايد بكنيم انس مان را با پروردگار زياد كنيم. همه چيزها را در وزنه بگذاريم آن كه سنگين تر است مدّ نظرمان باشد، آن كه ارزشمندتر است مورد توجّه مان باشد. آنچه كه اهميتش بيشتر است بايد آن را بيشتر رعايت كنيم. ببينيد در شبهاي قدر، در شبهاي بسيار حسّاس ائمه اطهار عليهم الصلوةوالسلام اينها دعاهايشان اين است كه ما را از عتقاء از جهنم خدايا قرار بده. مي شد به جاي اين دعا مثلاً بگويند خدايا ما را از اين خليفه ي عباسي، از دست اين خليفه ي اموي، از دست اين ظالمي كه فرزندان پيغمبر را زنده زنده به گور مي كند از دست اينها ما را نجات بده يا آنها را از بين ببر.  امّا ابداً توجّهي به اين مسائل نيست اينها جزئي است نهايت اينها مي توانند در اين دنيا يك فعاليتي بكنند، نهايت كاري كه مي توانند بكنند و آخرين درجه ي ظلم شان اين است كه زندگي دنيا را از ما بگيرند. زندگي دنيا دني است، پست است، كوتاه است. مدّت بسيار كمي است، بالاخره از بين مي رود به اين نبايد توجّه كرد. شما اگر مسافرتي مي رويد، مي خواهيد برويد يك شهري زندگي كنيد بين راه اگر ماشين تان خراب شد يك ساعتي آنجا خواستيد بمانيد اهميّت نمي دهيد. همه اش به فكر اين هستيد كه در آن محل اقامه خوش بگذرد، دارالمقامه طوري باشد كه به شما بد نگذرد، همه ي فكرتان اين است. نمي گوييد حالا كسي از مشهد مي خواهد برود تهران، زياد اهميّت ندارد كه مثلاً يكي از شهرهاي بين راه هوايش خيلي گرم باشد يا خيلي سرد باشد ولي تلفني سؤال مي كنيد تهران آيا هوايش قابل تحمّل است يا نيست؟ چون بالاخره من چند روزي آنجا مي مانم همانطور كره ي زمين محلّ اقامه نيست. دنيا جاي  فناست، از بين رفتني است، ممّر است، قنطره است، پلي است كه از رويش مي خواهيد عبور كنيد. هوايش مي خواهد هر چه باشد. زندگيش هر چه باشد مطرح نبايد باشد پس سالك الي اللّه اوّل خدا و بعد مي بينيم ائمه اطهار عليهم الصلوةوالسلام اسئلك الجنه، اسئلك مثلاً نعمتهاي بهشتي و نجات از آتش جهنم. يك مقدار جلوتر مي آييم بعد از بهشت و جهنم و لقاء پروردگار مي رسيم به عالم برزخ، مي بينيم باز اهميتش بيشتر از دنياست به آن توجّه كرده اند. بنابراين اين يك سبكي است براي اولياء خدا، براي ائمه اطهار، براي انبياء اينكه چيزهاي بزرگ را بيشتر مورد توجّه قرار مي دهند. آنكه بقائش بيشتر است بيشتر مورد توجّه است، آنكه فنائش زودتر است بايد به آن بي توجّه تر بود. زن و فرزند و مال مربوط به اين دنياست. دنيا خودش محدود است، كوچك است تا چه برسد به متعلقاتش. ضمناً اين هم معلوم باشد كه اگر انسان زن و فرزندش را نگهداري كرد، احترام كرد و مواظب آنها بود امر الهي را اگر انجام داده باشد باز مربوط به خدا و لقاي پروردگار است، بايد اهميّت بدهد. امّا اگر نه، زن و فرزند آنقدر مربوط به خدا نبودند، خداي تعالي را آنها رعايت نكردند، تقوا نداشتند، خير. و از اين آيات كه مي گذريم جريان حضرت موسي به يك نكته ي ديگري امروز مي خواهم برايتان تقريباً درسي باشد و متوجّه باشيد. آيات بخش سوّم اين جزوه است كه مربوط به حضرت سليمان است و حضرت داوود. حضرت سليمان از حضرت داوود به صريح قرآن از حضرت داوود ارث مي برد. وَ وَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ (نمل / 16) حضرت سليمان از حضرت داوود ارث برد. در اينجا متوجّه ي كلام فاطمه ي زهرا – بخصوص به مناسبت ايّام – مي رسيم و آن اين بود كه حضرت زهرا سلام اللّه عليها آمد در ميان مسجد، ابن ابي قحافه يعني ابي بكر ايشان در سخنانش يك مطلبي را بيان كرد گفت كه من از پيغمبراكرم شنيدم كه پيغمبراكرم فرمود: نحن معاشر الانبياء لا نورّث؛ ما جمعيت انبياء چيزي ارث نمي گذاريم. لا نورث يعني وارثي نداريم، كسي از ما ارث نمي برد كه اينجا فاطمه ي زهرا سلام اللّه عليها به همين آيه استدلال كرد كه چطور شد سليمان از حضرت داود ارث برد صريح قرآن است و تو ابي بكر از پدرت ارث مي بري و من حقّ ندارم كه از  پدرم ارث ببرم؟! اين مطلب به مناسبت ايّام به يادم آمد مطلبي كه مي خواستم عرض كنم اين بود. كه بعضي از مسائل به گوشتان مي خورد غيرقابل هضم است براي شما. ببينيد مسائل مختلفي كه هست بعضي ها را زود هضم مي كنيم، خيلي ساده است، استدلالي لازم ندارد زود حلّ مي شود. بعضي از مسائل است كه با زحمت هضمش مي كنيم. عيناً غذاهاي بدني هم همين طور است، مثلاً ميوه جات زود هضم مي شود، خيلي هم خوش خوراک و خوشمزه است زود هم هضم مي شود، از آن بگذريم يك غذاهايي هست كه يك قدري معطل مي كند تا هضم بشود، حالا نمي خواهم مثال بزنم اين مسلّم است كه زود هضم هم نيست، دير هضم هم نيست يعني با يك مقدار تأمّل هضم مي شود. مثل خيلي چيزهايي كه در ارتباط با روحيّاتمان است. فلان صفت بد را نداشته باش، چرا نداشته باشم؟ يك مقدار فكر كن خودت مي رسي به اينكه نبايد داشته باشي،  فلان غضب را نبايد داشته باشي، غضبت بيجا بود، حركتت بيجا بود، از اين مطالب ما زياد داريم يك مقدار اگر ما فكر كنيم، تأمّل كنيم مي بينيم راست است، درست است و عمل هم مي كنيم. يك چيزهايي هست كه خيلي ديرهضم است و در قرآن فراوان است. يا بايد قرآن را نستجيرباللّه كنار بگذاريم يا بايد اينها را هر طوري که هست هضمش كنيم اگر هم هضم نشد بايد بالاخره دورش نياندازيم، قرآن است، بيان كرده ما نمي فهميم. معده ي روحِ ما اين لياقت را ندارد كه اين مطلب را هضم كند ولي خداي تعالي فرموده، ائمه اطهار فرموده اند، گاهي برخورد مي كنيم يا بعضي از دوستان اهل تزكيه نفس و غير آنها، افراد مختلف يك مطلبي را كه خيلي هم غيرقابل هضم نيست گفته مي شود مي گويند نه آقا! مگر مي شود يك چنين چيزهايي وجود داشته باشد؟ من فراموش نمي كنم اوائل كه كتاب پرواز روح را نوشته بودم به من مراجعه مي شد مگر مي شود يك انسان مثل حاج ملاآقاجان آن طور شخصيتي را پيدا كند مثلاً فلان طور را، -حالا مطلبي هم در آن نداشت مطلب مهمي كه غيرقابل هضم باشد ننوشته بوديم- والاّ مطالب زيادي غيرقابل هضم است كه بعضي ها مي گويند: هر كِه را اسرار حق آموختند ٭ مهر كردند و دهانش دوختند و به همين دليل مهر مي كنند همين افراد، دهان افراد را مي دوزند و بعضي ها مي گويند اين حرفها اصلاً باوركردني نيست و حال اينكه در قرآن كريم از اوّل قرآن كه شروع كنيم دهها چيز است كه اگر يكي از آنها را مقايسه كنيم با همين كتابهايي كه نوشته شده که غير قابل هضم است، صد برابر غيرقابل هضم است. اوّل، سوره ي بقره. مي بينيم كه به بني اسرائيل مي گويند شما يك گاوي را بكشيد دم گاو مرده يا كشته شده اين را به شخصي كه كشتند بزنيد تا زنده بشود. اين كجايش قابل هضم است؟! كه هست مي تواند الان در اين مجلس هضمش كند؟ فلاسفه نشستند خواستند يك طوري حلّش كنند نتوانستند. اگر دم گاو زنده كننده ي انسان بود خود گاو را زنده مي كرد. اين خيلي غيرقابل هضم است ولي چون خدا فرموده ما بايد هضمش كنيم. بايد بپذيريمش. بوعلي سينا مي گويد: اگر يك چيزي به گوشت خورد و نتواستي هضمش كني فذره في بقعة الامكان بگو شايد حالا من نمي فهمم بگذارش يك گوشه اي تا مزاجت قوي بشود  بتواني بپذيري ردّش نكني. از اين قضايا زياد داريم، حضرت سليمان منطق طير را مي فهميد. مورچه صحبت مي كرد، مي فهميد. هدهد حرف مي زد مي فهميد. حالا اين چطوري حرف مي زد؟ چرا ما نمي فهميم؟ گوشي كه حضرت سليمان داشت خوب ما هم داريم. بعضي ها گوششان خيلي قوي است. چرا ما متوجّه نمي شويم؟! اگر منطق هدهد را مي فهميد مورچه هر چه صدايش را بلند كند حضرت سليمان به آن دوري وسط لشكر او چطور صداي او را فهميد؟ اينكه ما مي گوييم چطور شد، چطور شد؟ به خاطر اين است كه همه ي چيزها را با وضع خودمان تطبيق مي خواهيم بدهيم. حتي خدا را، اهل سنت خدا را مي گويند شكل انسان است. و يك روايتي هم -شايد هم روايتش درست باشد منتها آنها نفهميدند- كه ان اللّه خلق آدم علي صورته خدا آدم را به صورت خودش آفريد پس معلوم است كه خدا به صورت حضرت آدم است و آدم به صورت حضرت باري تعالي است. اين روايت را از حضرت علي بن موسي الرضا سؤال مي كنند كه آقا معني اين روايت چه هست؟ حضرت فرمود: يكي به يكي فحش مي داد و به او مي گفت كه خدا صورت تو را و صورت كساني كه شكل تو هستند پست كند. حضرت رسول اكرم فرمود: ان اللّه خلق آدم علي صورته، اين ضمير صورت به صورت كسي كه به آن فحش مي داد مي خورد نه به صورت خدا. مسأله هضم شد. دقّت كرديد؟ درباره ي خدا انسان وقتي مي خواهد صحبت كند ضمير را بر مي گرداند به خدا، مي گويد خدا هم به شكل ماست. يا بدتر از اين؛ خدا نصيبتان نكند برويد در بُتخانه هاي هندوستان يك اَشكالي براي خدا كشيده اند و مجسمه هايي به عنوان بُت براي خدا ترسيم كرده اند كه انسان وحشت مي كند، جدّاً وحشت مي كند. اگر شب در خواب ببينيد وحشت مي كنيد. مي گويند اين مظهر غضب پروردگار است. يك صورت زيبايي كه اسمش رام است كشيده اند در همان بُتخانه ها كه بسيار زيبا، كه نقّاشي هاي بسيار جالبي كردند مي گويند اين خداي مهرباني و رحمت و محبّت است. و امثال اينها، چون انسان هر چيزي را مي خواهد با خودش تطبيق بدهد. ما الان وقتي كه سخن گفتن هدهد را با حضرت سليمان مي خواهيم بفهميم فكر مي كنيم اين هدهد، منقارش را باز كرد صدايي از آن بيرون آمد و آن صدا هم به زبان حضرت سليمان بود، حالا عبري بود، عربي بود، فارسي بود،آن طوري بود و هيچ كس صداي او را نشنيد جز حضرت سليمان. اين حرف بسيار غلط است. اين مقايسه با خودمان است، پس چه هست اصل مطلب؟ حضرت سليمان از طرز ارتباطِ دو هدهد با هم از آن مطّلع شده بود، خدا به او ياد داده بود. دو تا هدهد پهلوي هم نشسته اند اينها مي خواهند با هم صحبت كنند. چه مي گويند، چطور مي فهمند كه اين يكي به آن ديگري مي گويد كه فلان جا يك غذاي خوبي است برو آنجا. مورچه ها را نمي دانم ديده ايد يا نه؟ يك مورچه اي برخورد مي كند به يك طعمه ي بسيار خوبِ صحيح قابل نگه داشتني، اين حركت مي كند – حالا يك مقدارش را يا بر مي دارد يا بر نمي دارد – مي رود سراغ يك مورچه به او مي گويد. من اين را روي مورچه ها دقت كرده ام. حتي يك وقتي به بعضي از رفقا مي گفتم يك مقدار طعمه اي يک جا گذاشته بودم يك مورچه هم آمد بررسي كرد رفت. به هر مورچه اي كه مي رسيد سرش را مي گذاشت روي سر او، او هم راهش را كج مي كرد طرف همين طعمه. اين معناي حرف زدنشان است. حالا صدا از آن در آمد، يا مثلاً فرض كنيد گوش او صدايي شنيد و گوش ما نشنيد چون ما كه نشنيديم. صدا را مي توانيم بفهميم اين چه صدايي است ولي گوشمان بايد صدا را بشنود، ممكن است نفهميم لغت را مثل دو نفر انگليسي مثلاً با هم صحبت مي كنند ما نمي فهميم. اين ممكن است ولي صدا را بالاخره مي شنويم. ما هر چه گوش مي داديم مي ديديم صدايي در كار نيست. حضرت سليمان آنچه که يك مورچه با مورچه ديگر ارتباط برقرار مي كند و آن مورچه ي ديگر مي فهمد آن چه را اراده  كرده او را مي دانست. اين مسلم است، اين قابل هضم است. خدا هم به او ياد داده بود، منطق طير را خدا به او ياد داده بود والاّ حضرت سليمان با آن همه لشكر كه جنودي از انس و جن همراهش بودند، آن عرش عظيمي كه باد با سرعت حركتش مي داد طبعاً سر و صدايي هم داشت. اين باد وقتي حركت مي داد تخت را يك سر و صدايي دارد. با آن همه همهمه و سر و صدا، صداي مورچه را در وادي نمل، وادي نمل فاصله داشته با تخت سليمان چون اينها تا بروند داخل لانه هايشان و راه را باز كنند براي حضرت سليمان مدتي طول مي كشد و تخت حضرت سليمان از صبح تا غروب يك ماه راهِ معمولي را مي پيمود بنابراين فاصله هم داشته. يك مورچه اي قَالَتْ نَمْلَةٌ يك مورچه اي صدا زد يَا أَيُّهَا النَّمْلُاُدْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ – در واقع حضرت سليمان و خداي تعالي براي ما ترجمه كرده اند آن ارتباط را – يَا أَيُّهَا النَّمْلُاُدْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَ جُنُودُهُ، سليمان و جنودش يك وقت شما را پايمال نكنند. وادي نمل بود، در جاهاي گرمسير من ديده ام يك وقتي در هند ديده بودم و در روايات هم دارد، جاهاي گرمسير مورچه زياد مي شود. يعني در تابستان و زمستان پرورش پيدا مي كنند و يك بياباني از مورچه گاهي بوجود مي آيد. جمعيت آنقدر زياد است كه بيابان را سياه مي كنند. اين را وادي نمل مي گويند يعني بيابان مورچه. در جرياندلف بن مجيرهم دارد كه در مداين با علي بن ابيطالب داشت قدم مي زد رسيد به وادي نمل، مورچه خيلي زياد بود. دلف   از علي بن ابيطالب پرسيد كه كسي هست كه تعداد اين همه مورچه را بداند؟ حضرت فرمود كسي هست كه علاوه بر اينكه تعداد اين مورچه ها را مي داند تعداد نر و ماده هايشان را هم مي داند حتي در دلهاي آنها چه مي گذرد آن را هم مي داند. عرض كرد آيا دليل از قرآن داريد؟ حضرت فرمود: آيه ي شريفه ي وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ (يس / 12) اين آيه؛ هر چيزي را ما در امام مبين احصاء كرديم، علمش را به او داديم. در اين وادي نمل يك مورچه به همه ي مورچه ها گفت كه برويد در خانه هايتان سليمان و جنودش شما را پايمال نكنند. اينها نمي فهمند، نه اينكه شعور ندارند آنها شعورشان بهتر از ما باشد، نه! منظور اينست كه اينها زير پايشان را – الان شما تا هر كجا كه برويد زير پايتان را نگاه مي كنيد ببينيد مورچه نباشد لگدش كني؟ – بالاخره اين جمعيت مي خواهند عبور كنند، مورچه ها بايد كنار بروند والاّ اين كلمه ي لَا يَشْعُرُونَ (نمل / 19) يعني فكرشان به اين مسائل توجّه پيدا نمي كند. حضرت سليمان خنده اش گرفت. فَتَبَسَّمَ ضَاحِكاً از كلام اين مورچه خنده اش گرفت و آنچه كه در اين آيات هفته ي گذشته خوانديد و ديديد. پس ببينيد اگر يك مقداري ما روي آيات فكر كنيم اينها قابل هضم است. يا مثلاً هدهد، روي سر حضرت سليمان در آفتاب مختلفِ ممالك مختلف، جاهاي گرمسير دارد، جاهاي سردسير دارد، جاهايي كه ابر است، جاهايي كه آفتاب است هست. اين تخت حضرت سليمان را هم باد دارد مي برد يك سايبان طبعاً حضرت سليمان لازم دارد. پرنده ها آمده اند پرهايشان را به همديگر چسبانده اند هم باد مي زنند حضرت سليمان را، هم سايه انداخته اند. دو تا فايده داشت، طبعاً سايه هم دارد، چسبانده اند به هم، حضرت سليمان نگاه كرد ديد يك سوراخي آنجا باز است، اينجا جاي كه هست؟ آنچنان هم كارها منظم بود يك وقت نامنظمي در كارهايتان نباشد. افراد نامنظم حساب هيچ كاري را ندارند. امّا حضرت سليمان براي اينكه پرنده هاي مختلفي بودند كه سايه انداخته اند. هدهد هم يك حيوان كوچكي است شما در همين كلاردشت زياد هدهد مي بينيد كوچك است، خيلي سايه ندارد ولي چون حضرت سليمان منظم بود نگفت آنجا جاي كِه هست؟ تا به او بگويند جاي هدهد است و آن وقت هدهد را مؤاخذه بكند. مَا لِيَلَا أَرَي الْهُدْهُدَ ببينيد مثل اينكه يک پنكه وسط اين اتاق آويز باشد پنكه نباشد خوب اينجا انسان مي گويد پنكه چه شد؟ امّا آن همه پرنده هاي بزرگ و كوچك يك سوراخ كوچكي آفتاب دارد مي تابد. بايد خيلي انسان منظم باشد، حسابش درست باشد. نگذاريد پاي اينكه او پيغمبر بوده علم داشته، نه! حضرت سليمان مي بينيد مي گويد هدهد كجاست؟ همين دليل بر اين است كه علم آن طوري نداشته كه همه چيزها را بداند مثل ائمه معصومين عليهم الصلوةوالسلام نبوده كه معصوم از جهل باشد. نه! مَا لِيَلَا أَرَي الْهُدْهُدَ فقط آنكه دارد مي بيند بيان مي كند و اين دليل بر نظم عجيبي است كه حضرت سليمان داشت و كوشش كنيد در تمام كارهايتان نظم داشته باشيد. هر كس بگويد مثلاً من نمي دانم اين انبر دستم بود كجا گذاشتم؟ اين معلوم است آدم بي نظمي است. همه چيزهايتان، در اتاقتان تا اينكه پيدايش كنيد برويد يكسره جايش، مي دانيد كجاست. در ذهنتان حتّي بدانيد كجاست و اين از وظايف يك سالك الي اللّه است. مَا لِيَلَا أَرَي الْهُدْهُدَ،(نمل / 20)  چه شده من هدهد را نمي بينم؟ هدهد در جاي خودش نيست. اگر بيايد عذري نداشته باشد من او را عذاب دردناكي خواهم كرد. عَذَاب أليم. كه مي گويند در روايت دارد عذاب بد با يك ناجنسي او را رفيقش مي كنم، در قفسش مي كنم يك كلاغ هم مي گذارم آنجا تا مرتب اين را نوك بزند. اين عذاب دردناكي است. انسانها هم با هم اينطوريند. تا مي توانيد با هم هماهنگ باشيد، رفقاي هماهنگي با خودتان داشته باشيد. يك رفيق فاسق بود، آمد با شما رفيق شد. ريشش را مي تراشد ناراحت مي شويد، نماز نمي خواند ناراحت مي شويد، دروغ مي گويد ناراحت مي شويد، غيبت مي كند ناراحت مي شويد. همه اش ناراحتي است هيچ خوشي با او نداريد. كوشش كنيد با كسي كه با شما هم افق باشد با او زندگي كنيد. هدهد آمد گفت كه من به يك چيزي علم پيدا كردم كه شما نمي دانيد. شما با همه ي عظمتتان نمي دانيد و آن اين است كه من ديدم يك زني پادشاه است و يك عدّه ي زيادي هم با او هستند و از او پيروي مي كنند. يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ (نمل / 24) خورشيد را مي پرستند. حضرت سليمان هم يك نامه اي نوشت گفت خودت ببر چون جايش را بلدي، اين نامه را بده إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَوَ إِنَّهُبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ٭ أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّوَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ (نمل / 30 – 31) ببينيد بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِرا نوشت. حالا بعضي از مفسرين گفته اند چرا اسم خودش را جلوتر از اسم خدا نوشت اكثراً فلسفه ي اين مطلب و حكمت اين مطلب را نگفته اند ولي آنچه كه به نظر مي رسد اين است كه بلقيس خداي رحمان و رحيم را که نمي شناخت. حضرت سليمان اول بايد خودش را معرّفي كند كه من كه هستم و بعد اثبات ذات مقدس پروردگار را بكند. اگر شما با يك كافري برخورد بكنيد از اوّل نمي آييد بگوييد خدا اينطور است مثلاً، اثبات وجود خدا و صفات پروردگار را بگوييد. اول مي گوييد من مسلمانم، من اين خصوصيّات را دارم بعد اثبات مي كنيد. إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَوَ إِنَّهُبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ولي اين مطلبي كه مي خواست به او بگويد بعد از بسم اللّه گفت. أَلَّا تَعْلُوا بر من به فكر مبارزه نيفتيد وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ تسليم بشويد بياييد به طرف من.  بلقيس رو كرد به جمعيتش گفت چكار كنيم؟ گفتند ما بازوهايمان قوي، مي زنيم، مي كوبيم. مشورت كرد اينها اينطوري جواب دادند. بلقيس گفت كه نه، شما اشتباه مي كنيد إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةًأَفْسَدُوهَا؛ اگر يك پادشاهي وارد يك مملكتي شد اوّل بهم مي ريزدش. تو به چه دليلي آمدي شدي وزيرالوزراء مثلاً؟ بيا برو بيرون، آن يكي، آن يكي همه را بهم مي ريزد. و بعد وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً(نمل / 34) اين افرادي كه عزيز بودند اينها را ذليلشان مي كند. ذليلها را عزيزشان مي كند. اين كاري كه شما مي گوييد درست نيست چون ما قدرت آن را نداريم. كسي كه هدهد تحت فرمانش است اين نمي شود با او جنگ كرد. گفتند چكار كنيم؟ خودش گفت يك هديه اي برايشان مي فرستيم، از راه محبّت پيش مي رويم. اين را بدانيد به طور كلّي از نظر اخلاقی، از راه محبت دشمن را بهتر مي شود رامش كرد تا از باب زور و قدرت و دشمني، هديه بفرستيم. حضرت سليمان هم ديگر جريانش مفصّل است. هديه ي آنها را قبول نكرد و بعد دعوتشان كرد اينها هم حركت كردند و آمدند يك زور بازوي خوبي هم به آنها نشان داد كه فرمود: من يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا (نمل / 38) كيست كه براي من تخت بلقيس را بياورد؟ قَالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ (نمل / 39) يك جني، يك شخصيّت مهم از اجنّه گفت: من قبل از اينكه از جايت بلند بشوي اينجا كه نشستي -معمولاً تا ظهر مي نشست نظارت مي كرد- قبل از اينكه از جايت بلند بشوي من مي آورم. قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ (نمل / 40) آن كسي كه در نزد او يك جزئي از كتاب بود چون ببينيد مِن، من تبعيضيه است بدون حرف. هميشه بعضي از چيزي كمترينش است. يعني مثلاً يك چيزي را نصف كنند اينها بعضي از بعض هست ولي اين هم بعض است آن هم بعض، نمي گويند بعضي از بعض. ولي اگر يك چيز كمي را از يك كلّي جدا كرديد مي گويند بعض از او، و همه او نيست. البته آن تعيين نشده در آيه شريفه كه چقدر بعضي از بعض كتاب در نزد حضرت آصف بن برخيا بود ولي در روايات تعيين شده. در يك روايت دارد كه به قدر بال مگسي كه از دريا تَر بشود آنقدر  داشت ولي در روايات اسم اعظم كه حالا اسم اعظم هم بحثي دارد كه هفتاد و سه حرف است يك حرف در بعضي از روايات، دو حرف، يعني يك هفتادم يا دو نسبت به هفتاد و دوتا از علم كتاب در نزد آصف بن برخيا بود. اين يك همچنين كاري كرد. يعني با آن علمش اين كار را كرد، علم هم نبود معلوماتي بود كه از جانب خدا به او داده شده بود. و در همين جا خود قرآن مي فرمايد که نزد علي بن ابيطالب علم همه ي كتاب بود كه حتّي اهل سنت نوشته اند. خدا رحمت كند مرحوم آيت اللّه نجفي مرعشي، كتاب احقاق الحق را حاشيه زدند شايد دهها مورد از كُتب اهل سنت نقل كرده اند كه اين آيه درباره ي علي بن ابيطالب عليه الصلوةوالسلام نازل شده و خدا خودش را با علي بن ابيطالب دو شاهد بر رسالت رسول اكرم معرّفي فرموده. اين خودش موازنه و دو شاهد عادل كه يكي علي بن ابيطالب باشد و يكي هم خداي تعالي باشد خيلي اهميّت دارد. علاوه بر اينكه مي فرمايد علم كتاب در نزد اوست. اين علي بن ابيطالب را در اين دنياي فانيِ بي ارزش آنقدر اذيّت كردند كه فاطمه ي اطهر را در اين ايّام از او گرفتند. آنقدر فشار روي علي بن ابيطالب آمده كه سر قبر فاطمه ي زهرا اشك مي ريزد، گريه مي كند و صدا مي زند نفسي علي زفراتها اين جانم در بدنم محبوس شده، اي كاش با اشك چشمم از بدنم خارج مي شد. اي فاطمه لاخير بعدک في الحياة  اي فاطمه ي عزيز بعد از تو در زندگي دنيا خيري نيست و انما ابکي من گريه مي كنم و انما ابكي من گريه مي كنم مي ترسم زندگي من بعد از تو به طول بكشد، اين مفارقت ظاهريمان طولاني شود. لاحول ولاقوة الا باللّه العلي العظيم.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه خدايا به آبروي علي بن ابيطالب و به آبروي فاطمه ي زهرا فرج امام زمان ما را برسان. همه ي ما را از بهترين اصحاب و يارانش قرار بده.  قلب مقدسش را از ما راضي بفرما. خدايا گرفتاري هاي مسلمين برطرف بفرما. خدايا به آبروي ولي عصر اين مملكتي كه به نام حجة ابن الحسن عليه السلام دارد ثبت مي شود از همه ي آفات و خطرات محفوظش بدار. خدمتگزاران به امام زمان و به اين مملكت در پناه امام زمان حفظ بفرما. پروردگارا گرفتاري هاي مسلمين در سراسر عالم به آبروي امام زمان برطرف بفرما. دشمنانشان ذليل بفرما. امراض روحي مان برطرف بفرما. مريض هاي بدني به آبروي ولي عصر بالاخص منظورين، بالاخص منظور الساعه لباس عافيت بپوشان. امواتمان غريق رحمت بفرما. عاقبتمان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا صاحب الزمان. 

 

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 
 
 

۱۷ جمادی الاول ۱۴۲۶ قمری – ۳ تیر ۱۳۸۴ شمسی

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، کذّب اصحاب الايکة المرسلين  إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌأَ لَا تَتَّقُونَ ٭ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (شعراء / 177 – 178) در سوره شعراء حالات انبياء گفته شده و بيشتر آيات آن تنبّهي است براي سالكين الي اللّه و آنهايي كه جدّاً به سوي خداي تعالي با قدم هاي استوار در راه راست و با محبت حركت مي كنند. يكي از آن انبياء عظام حضرت شعيب است. به گفته ي بعضي از روايات و فرمايشات ائمه اطهار استادِ دوره ي اوّل حضرت موسي است. همه ي انبياء اگر چه از ناحيه ي پروردگار به آنها وحي مي رسيد و ربّ آنها همان پروردگار متعال كه ربّ العالمين است بوده است، ولي در عين حال براي بعضي از كارهاي جزئي پيامبري و رهبري و ارشاد مردم به بعضي از انبياء ديگر نيازمند بودند. لذا خداي تعالي در قرآن مي فرمايد كه ما انبياء را يك جمعشان را بر يك جمع ديگر فضيلت داديم، فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ (اسراء / 21) حضرت شيعب درست است كه از انبياء اولوالعزم نبوده ولي در ابتداي كار در آن وقتي كه حضرت موسي تازه از دامن حضرت آسيه بيرون آمده، جوان رشيدي شده و دربار فرعون و در آن مركز پر از فساد از نظر اعتقادي زندگي كرده بايد يك مدّتي تحت يك برنامه ي معنوي قرار بگيرد، زندگي ساده ي حضرت شيعب. نه فكر كنيد زندگي ساده يعني بي مال و منال و بي پول و فقير. همه ي انبياء از خصوصيّاتشان اين بوده است كه به قدري ثروت داشتند چون درستكار بودند و چون اهل تقوا بودند و چون خداي تعالي فرموده است وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَيَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَ يَرْزُقْهُمِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ (طلاق / 2 و 3) ثروت زيادي لااقل به قدر كفاف داشته اند. اينكه مي بيند حضرت شيعب همين جا مي فرمايد: وَ مَا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍإِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمِينَ (شعراء / 180) معناي همان وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَيَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً است. اين نه اينکه با گفتار فقط بيان شده چون خيلي از افراد هستند كه ادعاي بي تفاوتي در مقابل مردم مي كنند، مردم را به حساب نمي آورند، اجر و مزدي به صورت ظاهر از آنها نمي خواهند ولي يك طوري حركت مي كنند كه مردم به آنها كمك كنند! اين كلام و اين جمله شرح حال زندگي حضرت شعيب بوده. يعني شما مي بينيد. حتّي شايد به زبان هم نياورده باشد چون كلمه ي قالدر اينجا خداي تعالي نفرموده، وَ مَا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ، شرح زندگي حضرت شعيب اين بوده. ديدند گوسفند زيادي دارد، كشاورزي دارد، باصطلاح گله هاي گوسفند به طوري كه حضرت موسي وقتي كه به او وعده داده شد مي تواني بروي و اگر امسال هر چه خداي تعالي به اين گوسفندها برّه عنايت كرد مال تو باشد مخصوصاً يك بخشي كه ابلقند يعني دورنگند. آنها را به حضرت موسي داد، و آن  گلّه ي بسيار بزرگي شد. از همين جا استفاده مي شود كه حضرت شعيب ثروتمند بوده و مردم مي دانستند كه حضرت شعيب براي مال دنيا نمي خواهد مردم را دور خودش جمع كند و فقط و فقط زندگي ساده اي كه عرض مي كنم يعني يك زندگي كه از اسراف و تبذير دور بوده. گاهي بعضي از زندگي ها هست بسيار فقيرانه است ولي اسراف و تبذير در آن است و بعضي زندگي هاست كه با داشتن ثروت زياد، صاحب ثروت آنقدر مقيّد است كه يك كبريت حتّي نبايد اسراف بشود و اسراف نمي كند. نمي گويد حالا كه من پول دارم بايد هر كاري كه مي خواهم، هر چيزي كه مي خواهم بخرم و اگر هم يك مقدار هم زياد آمد در ميان زباله داني بريزم. اين اخلاق، اخلاق انبياء نبوده، انبياء تا آخرين ذرّه ي طعام، آب و يا هر چيزي كه در اختيارشان بوده استفاده مي كردند، متاسفانه يكي از مسائلي كه امروز ما مبتلاي به آن هستيم حالا به خاطر مثلاً تنبلي مان است نمي دانم، بخاطر اينست كه اين يخچال ها و فريزرها و امثال اينها در زندگي مان پيدا شده، گوشت زيادي تهيّه مي كنيم، غذاي زيادي تهيّه مي كنيم به اميد اينكه اگر زياد آمد در يخچال مي گذاريم و محفوظ مي ماند. و بعد هم مي بينيم نه، آن طوري كه ما مي خواستيم محفوظ نماند و يا بيرون مي ريزيم و يا به حيوانات مي دهيم. اينها اسراف است. انبياء را خداي تعالي چون الگو قرار داده اين را بدانيد دوستان، آنها الگو بودند. ثروت زياد داشتند و در عين حال اسراف و تبذير نداشتند. مقيّد بودند كه از اين ثروت زياد دقيقاً استفاده كنند. چون اگر يك چيزي را پروردگار متعال زياد در اختيار انسان گذاشت شكرش اين است كه دقيقاً از آن استفاده كند و هيچ چيز را از بين نبرد. اينكه شما مي بينيد اگر يك قطعه ناني كنار خيابان افتاده بعضي از متديّنين بر مي دارند و آن را تميز مي كنند و از آن استفاده مي كنند اين نه در خصوص نان است اين مسأله.هر يك از نعمتهاي الهي همين طور است. من يادم است يك وقتي در نجف بعد از درس مرحوم آيت اللّه خوئي بيرون آمده بودند يك تكه نان خشكي افتاده بود كه زير پا ظاهراً خورد شده بود. ايشان نشستند يك طلبه هم اتفاقاً كنار ايشان با ايشان بحث مي كرد او ايستاده، ايشان نشسته، چون نان خورد شده بود انگشتشان را با آب دهانشان تَر مي كردند اين نانها را جمع مي كردند مي گذاشتند كف دستشان، حالا ما با همين ناني كه مي گوييم بركت خداست چكار مي كنيم؟ با برنج كه از آن بهتر است چه برنامه اي داريم؟ اينهاست كه از خوي انبياء سالك الي اللّه را خارج مي كند. دارد در روايت شايد هم شنيده باشيد كه امام صادق عليه الصلوةوالسلام وارد مستراح شدند ديدند يك قطعه ي ناني آنجا افتاده، حضرت برداشتند به خادمشان – خادم دارند – كسي كه عبايشان را نگه داشته دارند، به او حقوق مي دهند ولي سر اين قطعه ي نان گيرند. نان را دادند به آن خادم، گفتند اين را نگه دار من وقتي كارم تمام شد مي آيم اين نان را مي شويم و مي خورم. آن خادم در همين فرصت رفت نان را شست و خورد وقتي كه امام صادق تشريف آوردند گفتند نان را چه كردي؟ گفت من خوردم. حضرت فرمود به خاطر اين عملت تو در راه خدا آزادي! ببينيد چقدر ما فاصله داريم با روش انبياء و ائمه اطهار عليهم الصلوةوالسلام. من نمي گويم نان مثلاً در مستراح افتاده را برداريد بخوريد. اين كه اصلاً امروز معقول نيست، امروزي كه اسم اسلام براي يك عدّه تحجّر است، عمل به دستورات اسلام به كساني كه مي خواهند انجام بدهند و به وظايفشان عمل كنند متحجّر مي گويند امروز كه اين پيشنهاد را اصلاً نمي توانيم بكنيم. اقلاً نان توي سفره ات را بخور. نگو حالا كه من نان مي گيرم بگذار ده تا بگيرم، ماند مي دهيم به گربه ها يا مثلاً به حيوانات مسأله اي نيست. ناني كه تو مي خري از بازار براي تو خلق شده، براي تو نانوا تهيّه كرده نه براي سگ و گربه. ببينيد حضرت شعيب با اين ثروت زيادي كه دارد طوري در بين مردم خودش را معرّفي كرده كه شعارِ وجوديش اين است كه مي فرمايد – نه با زبان – با زندگي، من اگر گفتم من از شما اجر و مزدي نمي خواهم و كار براي خدا مي كنم امّا مشتري را كناري كشيدم گفتم اين كار برايت خرج دارد، چقدر خرج دارد؟ ا ينقدر! بسيار خوب من مي دهم! كه الراشي و المرتشي كليهما في النار هم رشوه دهنده – مجبور بودم – چه مجبوري؟ مي ميري نهايتش از گرسنگي، ملكت از دستت مي رود. خوب برود! دنيا اينقدر اهميت ندارد كه تو اهل جهنّم كني خودت را، پول هم بدهي و در مقابل پروردگار هم يك كافري محسوب بشوي. من جدّاً به دوستان امروز دارم عرض مي كنم، از نظر اخلاقی هم مي گويم كه ربا نگيريد و ندهيد. رشوه نگيريد و ندهيد. چون اگر اين دو تا كار را بخصوص که يكي اش فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ (بقره / 279) هست و ديگريش في النار است، در آتش است اگر كرديد همه ي زحماتتان به هدر رفته، فايده اي ديگر اين كارهايتان ندارد. من اعلام مي كنم كسي كه نتواند اين كارها را بكند از همين الان نه در جلسات بيايد نه خودش را به زحمت بياندازد. حضرت شعيب اولين جمله اي كه به مردم مي گويد مي گويد: فَاتَّقُوا اللَّهَوَ أَطِيعُونِ (شعراء / 179) خودتان را از اين مسائل نگه داريد. اينها كه از گناهان كبيره بود اين دو چيزي كه گفتم، گناهان صغيره را هم خودتان را حفظ كنيد. اين چك دادنها و چك بازي ها و اين كارهايي كه در بازار انجام مي شود صد درصد با تزكيه نفس منافات دارد. نكنيد، آقا از گرسنگي مي ميريم! بهتر. از اين زندان نجات پيدا مي كنيد، اگر سالك الي اللّه ايد. من با شما دارم حرف مي زنم نه در مثلاً تلويزيون براي عموم مردم، نكنيد. آخرش مردن است. چه بهتر، اين دنيا مگر براي شما زندان نبوده؟ تا كي مي خواهيد دوستانتان را از خودتان ناراضي كنيد براي مال دنيا؟ رشوه بگيريد. شما فكر نكنيد رشوه، يك ترسيمي مي كنيد از رشوه كه مثلاً وارد يك اداره اي شديد رئيس اداره اين كشوي ميزش را كشيده عقب، اشاره مي كند شما هم يك پولي مي اندازيد آنجا، اين رشوه است. نه! گاهي مي شود دو تا رفيق به هم رشوه مي دهند كه هر دويشان در جهنمند. مثلاً چطور؟ يك محبتهايي مي كند كه اين يك كارهاي خلافي براي اين بكند. اين معناي رشوه است. جلوي محبت را نمي گيرند ولي براي كار خلاف نبايد تو حتّي سلام بكني به كسي كه او وادار به كار خلاف بشود براي تو. نبايد كلامي بگويي كه آن كلامت منظورت اين باشد كه اين يك كار بدي را، يك كار خلافي را، يك قتلي را، -يك جواني بود به يك بچه اي خيلي اظهار محبت مي كرد. گفتم چرا به اين اينقدر اظهار محبت مي كني؟ گفت اين از ديوار خوب مي رود بالا مي رود از داخل باغ براي من ميوه مي چيند مي آورد!- اين از اين پاينتر نمي شود ديگر رشوه دادن، حواستان جمع باشد. يك وقت فكر نكنيد يله و رهاست. كار بد از همه بد است، ولي از تو بدتر است. اين كلام امام صادق عليه الصلوةوالسلام است. چرا؟ براي اينكه تو هر هفته سي آيه قرآن مي خواني، براي اينكه تو هر هفته داري اسم سالك الي اللّه را مي شنوي، من كوشش كردم در اول هر برداشتي بنويسم سالك الي اللّه بايد مثلاً به قدري در صراط مستقيم حركت كند -كه اينجا الان دارم مي بينم- چرا سالك الي اللّه؟ مگر مسلمانهاي ديگر چكاره اند؟ ما الان با آنها صحبت نمي كنيم، طرف صحبتمان آنها نيستند، حتّي اعلام كردم كساني كه جدّي نيستند به آنها جزوه ندهيد چون سالك الي اللّه نيست. ما دنبال شما نفرستاديم كه بياييد اين جزوه هاي ما را، ما اصلاً جزوه به شما نمي فروشيم. ديديد قرآن به آن قطوري را كه سه هزار تا چاپ شد و سه هزار تا الان زير چاپ است و ده هزار تا درخواست چاپ كرده اند ما يك دانه اش را در مقابلش پول نگرفتيم قرآن كه فروشي نيست. كلام خداست، همه را هديه داديم. اين جزوه ها را ما پول نمي گيريم از شما، اين را بدانيد. ولي تا اينكه آن پولي كه مي دهيد براي تزكيه نفس تان مفيد است، خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةًتُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِهَاوَ صَلِّ عَلَيْهِمْإِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ (توبه / 103) من همين امروز در حرم همين قبل از اين جلسه براي شما سلام عرض كردم خدمت امام رضا و بر شما مشهدي ها يك پيشنهادي داده بودم قبلاً ظاهراً يادشان رفته، يكي دو نفر شايد يادشان مانده باشد كه شما اقلاً آن مقداري كه من فكر مي كنم شايد صد، صد و پنجاه نفر باشيد. همه تان هر وقت حرم مشرف مي شويد صد مرتبه بگوييد السلام عليك يا مولاي، خيلي كوتاه، براي دوستان اهل تزكيه نفستان. خدا هم خودش  مي داند اين صد تا را كه به يك نفر نمي دهد، به هر كه صلاح باشد به او تحويل مي دهد، به نام او مي نويسد. شما صد نفريد مثلاً، صد تا سلام گفتيد، چقدر مي شود؟ صد صد تا؟ ده هزارتا، ما اينقدر جمعيت نداريم، براي همه سلام گفتيد و اين كار را انشاءالله بكنيد اين براي خودتان خوب است. هر كس به ياد دوستانش باشد دوستانش هم چون ارحم ترحم تو رحم كن، تو مهرباني كن تا مورد مهرباني خدا واقع بشوي. روايت دارد اگر يك كسي يك صلوات براي محمد و آل محمّد عليهم الصلوةوالسلام بفرستد خدا ده صلوات بر او مي فرستد. اين كار را بكنيد. و به دوستان شهرستاني ها هم عرض مي كنم وقتي وارد يك امامزاده ي محترمي مثل حضرت معصومه و حضرت شاهچراغ و ساير امامزاده هاي محترم وقتي وارد مي شويد شما هم براي مشهدي ها اين كار را بكنيد. حالا شما مثلاً فرض كنيد كمتر خواستيد سلام عرض كنيد اشكال ندارد، السلام عليك يا مولاي، همان ثواب را به شما مي دهند. ثواب زيارت حضرت رضا چقدر است؟ تعيين نكردند زيارت جامعه باشد يا زيارت امين اللّه يا مثلاً زيارتهاي طولاني. نه! السلام عليك يا مولاي و رحمة اللّه و بركاته در روايات هم تصريح شده. چه هست ثواب اين كار؟ ثواب هم نه فكر كنيد كار خوب، نه خداي تعالي انقدر به شما اجر مي دهد كه مبلغش را تعيين كردند. يك سلام، السلام عليك يا مولاي و رحمة اللّه و بركاته يك سلام! هزار حجّ، آقا چرتكه داري بنشين حساب كن ببين كه هزار حج امروز چقدر خرجش است. هزار عمره، چقدر خرجش است؟ اين را حساب كن. حساب كه كردي مي گويي اين همه پول را من مي خواهم براي چه؟ يك وقتي من به شما مي گويم كه اين همه پول را مي خواهيد براي چه. شما از وقتي چشم باز كرديد در اين عالَم انهايي كه آپارتمان نشينند يك هفتاد متر، شصت متر، تا دويست ديگر بالايش دويست متر است. يك همچنين جايي نشستيد مي گوييد بيشتر از اين من مي خواهم چه كنم؟ بچّه ي داخل رحم – چون مثال زدند – بچه ي داخل رحم مي گويد من بيشتر از اين جا مي خواهم چه كنم؟ هر چه به او مي گويند آقا تو يك جايي خواهي رفت، همان كسي هم كه در آپارتمان مي نشيند ده هزار برابر اينجا به شما مي دهند. مي گويد من وحشت مي كنم. همچنين جايي را مي خواهم چه كنم؟ عقلش نمي رسد. روز قيامت بهشتي را كه به شما مي دهند مطابق عمرتان مي دهند، عمر شما چقدر است؟ بي نهايت! هر كس بگويد: من قبول ندارم همين الان كافر است. چرا؟! به جهت اينكه صريح آياتِ متعددهِ قرآن است. أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (يونس / 26) خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً (نساء / 57) اين معناي آخرت است. آن وقت شما مي خواهيد چه كنيد؟! اگر كم نياوريد چون محدود است و شما بي نهايتيد اگر كم نياوريد زياد نمي آوريد. اگر يك ركعت نماز جماعتي كه ده نفر جمع شده باشند مي گويند به شما كه اگر تمام ملائكه نويسنده بشوند، تمام درياها مركّب بشود و تمام درخت ها قلم بشود نمي توانند ثواب اين را بنويسند شما مي گوييد عجب! ما كه هر روز مي رويم نماز جماعت. تو اگر هزار سال هم اگر عمر كني، هر روز هم بروي نماز جماعت، براي هر ركعتش هم همين اندازه ثواب به تو بدهند باز آنجا كم مي آوري، بايد خدا به تو تفضل كند تا بتواني زندگيت را تأمين كني. شما يك سال مي خواهيد برويد مثلاً در يك شهري زندگي بكنيد. مي نشيني حساب مي كني هر روزي مثلاً ده هزار تومان خرج دارد ماهش مي شود سيصد هزار تومان، خوب ديگر ما ماهي سيصد هزار تومان داشته باشيم بس است. اگر گفتند بي نهايت بايد اينجا باشي، آنجا ديگر فكر  ديگري مي كني، كي مي خواهيم از خواب غفلت بيدار بشويم؟! به خودتان مراجعه كنيد ببينيد در خواب غفلت هستيد يا نه؟ شما همين مرحله ي يقظه را درست تكميل نكرديد. يك چند روز مرحله اش عقب افتاده ما نگفتيم بيا عوض كن مرحله ات را، دادش بالا مي رود هنوز يقظه ات را خوب نفهميدي. بيداري يعني هر كاري مي كني به فكر عالم آخرتت باشي، آنجا را منظور كني. چقدر من اينجا مي خواهم زندگي كنم، چقدر بايد داشته باشم؟ چه چيزي بايد داشته باشم؟ اينطوري باشيد. فَاتَّقُوا اللَّهَوَ أَطِيعُونِ اطيعونِ را هم در هفته گذشته برايتان معنا كردم. وَ مَا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍإِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمِينَ آقا من مزدم پيش خداست. يك كارمند يك فرمانداري مي گويد آقا من، حقوقم را فرمانداري مي دهد. به تو مربوط نيست. به او مي گويي آقا شايد فردا بيرونت كردند. مي گويد مگر مي شود؟ بله مي شود! خيلي ساده، خيلي ها را از رياست جمهوري بيرون كردند. ما در همين اول انقلاب ديديم آن يكي اولي، رئيس جمهوري را از رياست جمهوري بيرونش كردند. مرحوم امام تنفيذ كرد و بعد هم بيرونش كردند، مردم بيرونش كردند. همين طور همه چيز را مي بينيد كه روي باد هوا دارد حركت مي كند آن وقت شما مي گوييد مگر مي شود ما را بيرون كنند؟! بيرونت مي كنند، بيرونت نكنند خدا مي تواند بيرونت بكند يا نه؟! نصف شب يك سكته بكني، ديگر نه هم معاون فرمانداري، نه رئيس جمهوري، نه معاونش هستي، هيچ نيستي. اين آن است كه مربوط به دنياست هيچ نيستي. اوّل جمله اي كه بعد از مطالب كلي حضرت شعيب مي فرمايد، مي فرمايد: أَوْفُوا الْكَيْلَآقا يك كيل و وزن و حدّي كه داريد اين را درست به مردم بدهيد. من بچّه بودم پيش يك سيب فروشي بودم مي گفت سيبهاي كوچك و كال بردار بياور اوّل، – من البتّه كارمند او نبودم من را به كار مي كشيد مي گفت بيا- مي گفتم چرا مي گويد اوّل اينها را بياور؟ ريخت ته جعبه، سيب هاي درشت و خوب را مي گذاشت روي جعبه! اين طوري نباشيد. نگذاريد بدي هايي كه مي خواهيد به مردم تحويل بدهيد لااقل آن را مخفي كنيد. اين غش است. غش اصلاً به معناي پوشاندن بدي هاست و ظاهر كردن خوبي ها. أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ لَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ (شعراء / 181) از آنهايي كه خسارت بر مي دارند نباشيد. معلوم است اگر وزن را خوب و درست انجام ندهيد، كيل و ميزان را خوب انجام ندهيد شما ضرر كرديد نه آن كسي كه و يا ضرر به كسي بزنيد. وَ زِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ (شعراء / 182) اول برو ترازويت را درست كن بعد بيا بكش. نكنيد. حالا چون آيات قرآن پيش آمده شما انشاءالله قطعاً اكثرتان اينطوري نيستيد. وَ زِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ آنچه درباره ي شما مي توانم بگويم اين است افكارتان را وزن كنيد، اوّل افكارتان. اعمالتان را وزن كنيد در صراط مستقيم باشد. زبانتان را وزن كنيد، شنيدني هايتان را وزن كنيد، اينها را همه را وزن كنيد در صراط مستقيم قرارش بدهيد. هر جا اشتباه داريد آن اشتباهات را رفع كنيد. وَ لَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَ‌هُمْوَ لَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (شعراء / 183) آقا يك عدّه هستند اصلاً ذاتاً مثل اينكه فساد مي خواهند بكنند. مي خواهند  فسادگر باشند. در دنيا چه ارزشي دارد آدم فساد كند. اگر در جلسه ي امتحاني، دانشگاهي، يا هر جلسه ي امتحان يكي باشد شلوغ كند. يكي بزند توي سر او، با يكي دعوا کند، مي گويند که اين ديوانه است. به خدا قسم اين مردمي كه اينطور با هم دارند دعوا مي كنند سر مسائل جزئي در جلسه ي امتحان ديوانه – چه عرض كنم- زنجيري هستند. بايد اينها را زنجيرشان کرد! سر مسائل جزئي، سر مسائلي كه اصلاً من ارزش نمي بينم كه درباره اش صحبت كنم. فحش به هم مي دهند، همديگر را اذيّت مي كنند. الان اينجا اين آيات بعد مي گويد كه هيچ وقت به هم تهمت نزنيد. حضرت باري تعالي مي فرمايد: هَلْ أُنَبِّئُكُمْعَلَي مَنْ تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ (شعراء / 221) مي خواهيد بگويم شيطان بر چه کساني نازل مي شود – بر رسول اكرم جبرئيل نازل مي شد بر اينها شيطان نازل مي شد – بر انبياء ملائكه نازل مي شد، وحي نازل مي شد، بر اينها شياطين نازل مي شد. خدا مي گويد: مي خواهيد بگويم بر چه کساني شيطان نازل مي شود. تَنَزَّلُ عَلَي كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ (شعراء / 222) افّاك مي دانيد چه کسي است؟ آنكه تهمت مي زند. تهمت! آقا هر چه مي گويي نگفتم، باز مي رود به آنجا مي گويد كه اين همچنين حرفي زده! من نمي خواهم جريان را خصوصيش كنم. يك جا ايستاده بودم يك جرياني را يك نفر آمد از من پرسيد، من هم اطّلاع داشتم از آن، گفتم جريان اين طور است. اين آنچنان وارونه اش كرد، به يك كسي به دومي كه آمد آن هم باز از من سؤال مي كرد او مهلت نداد گفت كه اينطوري فلاني مي گويد. اصلاً عوضي آقا چه مي گويي؟! من اصلاً يك همچنين حرفي نزدم. نه من استنباط كردم كه شما منظورتان اين بود! غلط كردي استنباط كردي. عجيب است ! تهمت مي زنند. من از روزي كه متولد شدم شخص خودم را مي گويم تا همين الان براي پنج دقيقه يك قدرتمندي به من نگفته بايد تو آنجا باشي. دو سه سال قبل آمده بودم اينجا، يك روزنامه اي برداشته بود نوشته بود فلاني از تبعيد برگشت! كي تبعيد بوديم كه حالا برگشته باشيم؟! آقاي حلبي كه از دنيا رفت وصيت كرد كه آقاي ابطحي جانشين ايشان در انجمن حجّتيه باشد!! من اصلا نمي دانم انجمن حجّتيه چه اساسنامه اي دارد، چه هست! ببينيد! هر چه هم بگوييم آقا نيست، مي گويند شما نمي فهميد! ما مي گوييم هست. اينقدر انسان بي شعور، اينقدر افّاك؟ شيطان اين چنين بر او نازل مي شود و اينطور حرف مي زند. خيلي عجيب است! تَنَزَّلُ عَلَي كُلِّ أَفَّاكٍ؛ افّاك يعني تهمت زن، تهمت زن أَثِيمٍيعني گناهكار، خوب ديگر شما دوستان ما هستيد ما هم اينجا خدمت شما بوديم. اين حرفها درست است؟ هر چه هم آدم بزرگتر مي شود تهمت هاي بزرگتري به او مي زنند. چون زورشان نمي رسد كه يك كسي را بخوابانند. من نمي خواهم بگويم من بهتر از آقاياني كه در انجمن حجّتيه بودند هستم. ولي خوب نبودم، من حتّي مشهد هم بودم نبودم. نمي خواهم از خودم دفاع كنم. اينقدر بگويند تا چه عرض كنم. ولي اين شياطين، شما اگر كسي ديديد يك كسي يك حرف اضافي دارد براي يك كسي مي زند تهمت مي زند، تهمت هم نزند اگر همين طور آمد نقل كرد اين نمّام است. گناهكار است، خانمها حواستان جمع باشد مخصوصاً به خانمها عرض مي كنم نمي شود كه شيطان بر شما مرتب شب و روز نازل بشود و به سوي خدا هم حركت كنيد! ما يك امتحاني داريم، كم كم، خيلي همچنين تدريجي دارد انجام مي شود چون هم فرصت من ندارم و هم بايد اينطوري باشد. ما مي شناسيم كساني را كه شياطين بر آنها نازل مي شوند. اين افراد نمي توانند حركت كنند به سوي خدا، در دهنت را ببند. تهمت نزن. تهمت بدتر از غيبت است، غيبت بدتر از زناست. خوب اگر تو اهل گناهي مي خواهي خيلي گناه بكني برو زنا كن! اينقدر انسان بي فهم و بي شعور؟! يُلْقُونَ السَّمْعَوَ أَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ (شعراء / 223) القاي سمع مي شود، حتي گاهي مي شود آدم خيال مي كند يك كسي دارد به او مي گويد. بعضي احمقها مي گويند كه به ما الهام شده كه ما به فلاني تهمت بزنيم. عجيب است! به من الهام شد كه من بگويم فلاني فلان كاره است. عجب! تو اسمش را بلد نيستي، وسوسه شده! وَ أَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ بيشترشان هم دروغ مي گويند. يعني آدم نمي تواند اهل تهمت زدن و غيبت كردن باشد و دروغي قاطيش نكند. چون مي خواهد بزرگش كند. حرفي زده، تهمت زده حالا چه اشكال دارد. آقا جزء انجمن حجتيه است. مگر انجمن حجّتيه چه هست؟ دو سه تا مي اندازد پشتش. اينها ضدّ ولايت فقيه اند. اينها مي گويند دنيا را بايد فاسد كرد. ما اين همه داريم جان مي كَنيم، نه از كسي پول مي گيريم. اين طرف مي دويدم، آن طرف مي دويم، حالا اگر ما اينطوري باشيم شما را مي خواهيم فاسدتان كنيم آن وقت؟ اقلاً دو سه هزار جمعيت اصلاح شدند كه حتّي ريش شان را نمي تراشند. مي خواهيم فاسد بشود. كي تا حالا من به شما گفتم كه -مثلاً-  كي تا حالا من به شما عرض كردم يک دزدي بكنيد، يك غيبتي بكنيد، يك تهمتي بزنيد. بگذاريد دنيا فاسد بشود. -البته به من نگفتند الحمدللّه- و شايد به همانهايي كه گفتند. چه کسي همچنين حرفهايي مي زند! تا كي انسان بايد هر چه شنيد همان را بگويد؟ روايت دارد كه دروغگوترين افراد كسي است از نظر اسلام كه هر چه شنيد نقل كند، هر چه شنيد! شنيدم فلاني آدم بدي است. خوب شنيدي باطل است. حضرت امير مي فرمايد: بين حق و باطل چهار انگشت است، تازه آنكه ديدي نبايد بگويي تا چه برسد به آنكه شنيدي. وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ٭ أَ لَمْ تَرَأَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ (شعراء / 224 – 225) شعر در زمان ائمه اطهار و تا همين زمانها شايد الان هم تا حدّي باشد. شعر از روزنامه و از مجلّه كه الان چاپ مي شود خيلي قويتر كار مي كرد. الان روزنامه هايي كه زمانِ مثلاً ابوالقاسم فرودسي چاپ شده نمانده. اگر بوده نمانده، مجلات نمانده، شايد بعضي كتابها هم نمانده باشد. امّا شعرهايشان مانده. شعر حافظ مانده، شعر خيلي قوي كار مي كند. اگر شاعر منحرف شد، هر روز براي يك كسي شعر مي گويد فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ به هر وادي وارد مي شود. يك قدري پولش مي دهند در مدح شما شعر مي گويد. يكي ديگر مي آيد مي گويد آقا اين پول را بگير هم من را مدح كن هم او را مذمّت كن. چشم! فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ، چرا؟! وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَالَا يَفْعَلُونَ(شعراء / 226)مي دانند اين آدم خوبي است ولي شعر عليهش مي گويند. بعضي شعراء ايمان دارند، إِلَّا الَّذِينَآمَنُواوَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ يك عدّه از شعراء هستند كه اينها ايمان دارند. فرزدق شاعر را شنيده ايد. فرزدق شاعر دربار خليفه ي عبّاسي بود، اصلاً آنجا كارمند بود، هشام در مسجدالحرام ايستاده بود ديد كه يك آقايي آمد خودش خواست حَجر را ببوسد نتوانست. ديد يك آقايي آمد مردم كوچه دادند، راه را باز كردند، حجَر ديده شد حضرت با آرامي رفتند حجر را بوسيدند برگشتند. خيلي اوقاتش تلخ شد. چون افرادِ متكبر هميشه دلشان مي خواهد كه بالاترين باشند. معناي تكبّر همين است. كاري نكرده كه ارزشي پيدا كند اسمي فقط رويش گذاشته شده كه اين خليفه ي عبّاسي است. مي خواهد برتر باشد. آخر اين كه بود رفت و بوسيد ما را نگذاشتند ببوسيم! فرزدق گفت كه هذا الذي تعرف البطحاء وطأته جاي پايش را تمام سرزمين مكّه مي شناسد. خلاصه اش اشعاري گفت كه هشام را خيلي ناراحت كرد. و البيت يعرفه و الحلّ و الحرم، اين هذا ابن فاطمة ان كنت جاهله اين پسر فاطمه است، حضرت سجاد صلوات اللّه عليه برايش يك مقداري بعد به عنوان هديه فرستادند، صله ي اشعارش فرستادند. گفت آقا! من براي خدا شعر گفتم. هشام او را از دربارش بيرون كرد، زندانش كرد، براي خدا. ببينيد إِلَّا الَّذِينَآمَنُواوَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِوَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً اين شعرايي كه براي فضيلت خاندان عصمت و طهارت شعر مي گويند، مدح مي كنند، ذكر خدا مي گويند. ياد خدا هستند، اينها ارزش دارند و اسم اين سوره را هم به همين خاطر سوره ي شعراء گفتند. ولي به طور كلّي اين را بدانيد -چون در يك آيه ي ديگري دارد كه پيغمبراكرم شاعر نيست. وَ مَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَوَ مَا يَنْبَغِي لَهُ (يس / 69)اصلاً سزاوار نيست كه پيغمبر شاعر باشد. چرا؟! به جهت اينكه اساس شعر روي دروغ است- پايه ي شعر روي دروغ است. بهترين شعرها خودشان مي گويند احسنها اكذبهابهترين شعرها دروغش است. مي گويد كه: عزيزم كاسه ي چشمم سرايت! دروغ است ديگر. نمي شود كاسه ي چشم انسان خانه ي كسي باشد ولي خوب گفته. عزيزم كاسه ي چشمم سرايت يا از آن ترسم كه غافل پا نهي تو – رود تيغ مژگانم به پايت. اين دروغ است. ولي خوب است، معلوم است كه خوب بيان كرده. يك دهان خواهم به پهناي فلك ٭ تا بگويم وصف آن مثلاً دوست عزيزم، -ببخشيد قافيه اش جور در نمي آيد تقصير من است والاّ شاعر خوب شعر گفته.- كتاب وصف – اين البته راست است من اين را بعد از تحقيقاتي ديدم اين شعر راست است – كتاب  وصف تو را آب بحر كافي نيست كه تَر كنم سر انگشت و صفحه بشمارم. اين درباره ي علي بن ابيطالب است. اين راست است، مبالغه هست، شاعر هم شايد خواسته مبالغه كند امّا طبق آنچه كه خدا در قرآن مي فرمايد كه: لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِكَلِمَاتِ رَبِّيلَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي (كهف / 109) و اگر چه هفت برابر دريا اضافه بشود باز هم كم است معلوم است اين شعر يك مقداري از معرفت علي بن ابيطالب شاعرش فهمي داشته. به هرحال إِلَّا الَّذِينَآمَنُواوَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِوَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراًوَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُواوَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُواأَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ (شعراء / 227) من به همه ي دوستان توصيه مي كنم در همه ي جاها و شهرهاي ديگر كه اين تلفن هايي كه وصل مي كنند ما چون در تهران گاهي     مبتلاي به اين مسئله هستيم، شهرهاي ديگر هم همين امروز يك مطلبي اشاره شد كه يا حالا تقصير فرستنده است يا تقصير گيرنده است كه بيشتر طبعاً تقصير گيرنده است كه نصف كلامي كه در تهران مي گويند نصفش را مي گويند نصفش را نمي گويند. همين امروز دوستان مشهدي فهميدند كه براي مادر ما كه روز دوشنبه كه سالگردش بود فاتحه خوانده شد ولي صداي جناب آقاي بختياري از اينجا، از جايي كه فاتحه مي خوانند مثلاً رسيد. خيلي دقّت كنند، حالا من نمي دانم چه کسي اينجا متصدي است  يك افراد كارآزموده، دقيق، كسي كه علاقمند به اين است كه اين حرفها به ديگران برسد. اينها دقّت كنند و اگر نمي توانند دقّت كنند يك دو دفعه تخلف ديدند يكي ديگر از دوستان -الحمدللّه زيادند- آنها را بگذارند جاي اينها، وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُواأَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ اين خيلي مطلب دارد. ظالم بداند – نكند ما ظالم باشيم، نكند ما جزء آنهايي باشيم كه اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد حق محمّد و آل محمّد آقايان فكر نكنيد همين است كه مثلاً شمر و يزيد كردند، ظلم كردند به حقشان، حق آنها اين است كه شما مسلمان حسابي باشيد، به دستورات اسلام دقيقاً عمل كنيد. زحمت كشيدند از عرش آمدند روي كره ي زمين، با آن همه رنج و زحمت، در زندانها، كشته شدنها، خانواده هايشان اسير شدنها كه شما فلان گناه را نكنيد و فلان واجب را انجام بدهيد. اگر كوتاهي كرديد، اينكه مي بينيد امام صادق عليه الصلوة والسلام مي فرمايد كه به شفاعت ما نمي رسد كسي كه كاهل به نماز باشد اين مال اين جهت است. حقّشان ضايع شده، اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علي ذلك، صد مرتبه بايد در زيارت عاشورا شما اينها را لعن كنيد، نكند خودمان، خودمان را لعن كنيم. حق محمّد و آل محمّد چه هست؟ نمازت را اوّل وقت بخوان، دروغ نگويي، راست بگويي. تقلّب نكني، همه ي كارهاي بد نكردنش حق آل محمّد است و اعمال واجبه ات را ترك بكني باز حق آل محمّد است. مي گوييد نه، برويد تمام كتب لغت، معنا، هر چيزي كه تصور مي كنيد تحقيق كنيد ببينيد اينها جزء حقوق  آل محمّد هست يا نيست. اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علي ذلك بعدش نوبت به جريان حضرت سيدالشهداء صلوات الله عليه مي رسد. در اينجا مي فرمايد: وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ما خيلي دور مي بينيم خدا خيلي نزديك مي بيند، إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً ٭ وَ نَرَاهُ قَرِيباً (معارج / 6 – 7) من چند روز قبل آلبومم را نگاه مي كردم عكس هايي كه از جوانيها تا حالا با دوستان برداشتيم ديدم اكثرشان مردند. عجب! اين مُرد، اين آقا مُرد، اين آقا شهيد شد، آن آقا چه شد. مي ميريم، خيلي زود هم مي گذرد، خيلي سريع. نه ما كه زود به ما نگذشته! خيلي خوب حالا بعداً مي بينيد كه مثل يك چشم بهم زدن گذشته، وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا به زودي آنهايي كه ظالمند مي فهمند، مي دانند كه چه انقلابي، -خوش و خرم تكيه زده به عريكه و تخت قدرت فلاني را ببريد زندان. يادش هم مي رود، يك نفر را بي جهت گفته ببريد زندان، حالا به او چه مي گذرد، به خانواده اش چه مي گذرد. خدا نكند يك چنين رئيس جمهوري بر سر شما مسلط بشود. يك چنين قدرتمندي بر سر شما مسلط بشود، نگذاريد، نكنيد، الحمدللّه آزادي داريد، وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُواأَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ –يك انقلابي مي شود، چه انقلابي خواهد شد. همه ي خوشي هايش. به التماس مي افتد تا حالا من آقاي كه بودم، روي تخت نشسته بودم، صد تا كلفت و نوكر در اختيارم بود حالا تو سيلي به من مي زني؟! تازه اين اولش است، هنوز اوّل كار است. نكير و منكر شروع مي كنند، بله، وقتي كه از خاك بلند مي شوي تازه اگر شيعه باشد والاّ ادامه دارد اين سيلي ها، اگر شيعه باشي، اعتقادات خوب باشد، ظالم باشي و تزكيه نفس نكرده باشي تا سرت را از خاك بلند كردي در قيامت مي بيني كه كتك ها شروع شد، آقا! پيغمبراكرم كجا هستند ما امتش بوديم. برو مرد حسابي! تو با پيغمبر در دنيا كاري نداشتي، الْيَوْمَ نَنْسَاهُمْكَمَا نَسُوا لِقَاءَ يَوْمِهِمْ هَذَا (يس / 51) حالا باش اينجا، يك جايي كه مردم قيامت مي گويند خدايا ما را از اين مهلكه نجات بده ولو الي النار ولو اينكه ما را ببري در جهنم. حالا فکر مي کند جهنم بهتر از آنجاست.  بله! به فاطمه ي اطهر آنقدر اذيّت وارد كردند، ايّام متعلق به اين بي بي است، صرفنظر از همه ي عظمتي كه فاطمه ي زهرا دارد، دختر پيغمبر است اين را كه نمي توانيد منكر بشويد. يك دختري است كه سه روز بيشتر نيست كه پدرش از دار دنيا رفته، آن هم آن پدر، كاري به شما ندارد، شما رفتيد در سقيفه نشستيد خليفه تعيين كرديد نيامد آنجا داد و فرياد بكند. به شما كاري نداشت، اگر علي بيعت نكند گوشه ي كار لنگ است. همان، ولي اين در خانه ي فاطمه ي زهرا، شما فكر نكنيد يك خانه ي معمولي بوده، درش به مسجد باز مي شده، درش به مسجد باز مي شده، اين جمع در مسجد ايستاده بودند آنهايي كه پشت دَر خانه ي فاطمه ي زهرا ايستاده بودند در مسجد ايستاده بودند جايي كه پيغمبر دائماً آنجا نماز مي خواند. آنجا بود، در مسجدِ پيغمبر يك چنين ظلمي، سنگِ اوّل را انداختند، ظلم به خاندان عصمت و طهارت كردند. فيها فاطمة در اين خانه فاطمه است. باشد! ما كه دين نداريم، هر چه مي خواهد پيش بيايد بيايد، اعتقادي نيست. حق درد علي بن ابيطالب اين روزها برود سر قبر فاطمه ي زهرا صدا بزند نفسي علي زفراتها محبوسة يا ليتها خرجت مع الزفرات ،لاخير بعدک في الحياة  و انما ابکي مخافة ان تطول حياتي. لاحول ولاقوة الا باللّه العلي العظيم.

همه با توجّه! نسئلك اللهمو ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه  يا اللّه  يا اللّه يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا رحمن يا رحيم يا غياث المستغيثين، يا اله العالمين يا ربّاه يا سيّداه عجل لوليك الفرج. عجل لمولانا الفرج. خدايا فرج امام زمان ما را برسان. همه ي ما را از بهترين اصحاب و ياورانش قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضي بفرما. خدايا امّت شيعه و اسلامي را به آبروي ولي عصر در پناه خودت از همه ي ظلمها. نگراني ها محفوظ بدار. پروردگارا در پناه امام زمانمان ما را از جميع افكار شيطاني، نزول شيطان بر ما و تهمت و غيبت و هر گناهي كه از نظر تو گناه است خدايا همه ي ما را حفظ بفرما. پروردگارا به آبروي حجةابن الحسن قسَمت مي دهيم عزاداري هاي ما را، اظهار محبتهاي ما را به خاندان عصمت و طهارت بالاخص فاطمه ي زهرا پروردگارا همه ي اينها را قبول بفرما. خدايا مرض هاي روحيمان شفا عنايت بفرما. خدايا جديّت كامل در راه تزكيه نفس به همه مان مرحمت بفرما، مريض هاي اسلام، مريض منظور الساعه لباس عافيت بپوشان، امواتمان غريق رحمت بفرما. عاقبتمان ختم بخير بفرما.

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

۱۰ جمادی الاول ۱۴۲۶ قمری – ۲۷ خرداد ۱۳۸۴ شمسی – اطاعت و عبودیت

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و الارواح لتراب مقدمه الفداء و العنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم فَاتَّقُوا اللَّهَوَ أَطِيعُونِ ٭ وَ مَا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍإِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمِينَ (شعراء / 143 و 145) در اين سوره مباركه مطالبي پروردگار متعال درباره ي انبياء و رهبران دين بيان فرموده است كه بايد تمام مبلغين و رهبران جزئي و عمومي و كلّي، از آن انبياء پيروي كنند و آنچه آنها عمل كردند آنها هم عمل نمايند. مهم ترين هدفي كه انبياء عظام در هر حال متوجه آن بوده اند، اين بوده است كه رابطه ي بين خدا و خلق ايجاد كنند، يك رابطه قابل توجّهي كه صد درصد مخلوق خدا بشر بخصوص اطاعت از پروردگار بنمايند. حيوانات در فطرتشان خداي تعالي گذاشته كه تحت فرمان پروردگار باشند. همينطور افلاك و خورشيد و ماه و تمام ستارگاني كه در عالم هستند، اينها تحت فرمان پروردگارند. اگر شما تمامِ عالم خلقت را به يك كارخانه تشبيه كنيد، تمام جزئيات و قسمت هاي مختلف اين كارخانه مشغول كارند و تحت فرمانِ صاحب كارخانه هستند. اگر در اين ميان يك پيچ و مهره اي هرز شود و  كار خود را انجام ندهد بر عهده ي صاحب كارخانه است كه آن بخش را ترميم كند و عوض كند و يك بخش بهتري، يك اجزاي بهتري، پيچ و مهره هاي تازه اي در آنجا بگذارد تا بتواند اين كارخانه و نظام كار خود را انجام بدهد. عالم خلقت همه تحت فرمانِ خالق متعال هستند، وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍإِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ (اسراء / 44) چيزي در عالم نيست مگر اينكه تحتِ فرمان پروردگار و پروردگار را از كوتاهي كردن نسبت به آنها تنزيه مي كنند. در اين ميان بشر ولو از اعضا ي اين خلقت هست ولي چون احترامي خدا براي بشر قائل شده، به او عقل داده، اختيار داده، به حال خودش وا گذاشته در عين اينكه او را امر به معروف و نهي از منكر كرده در عين حال اختياري هم دارد. ولي همين بشر نتوانسته با نظام عالم خلقت كه نظام بندگي است و نظام اطاعت و عبوديّت است خودش را هماهنگ كند. چرا در وقتي كه حضرت بقيةاللّه ارواحنافداهبيايد و بيشترِ    خلقت بشر بخاطر بعد از ظهور بوده و قبل از ظهور حضرت بقيةاللّه مقدماتي بوده اند همه اينگونه خواهند شد. و لذا در يكي از آيات قرآن خداي تعالي مي فرمايد كه اگر شما اطاعت نكنيد فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ (مائده / 54) يك جمعيتي خدا خواهد آورد كه هم خدا آنها را دوست دارد و هم آنها خدا را دوست دارند و تحت فرمان پروردگارند كه اشاره است به همان زمان ظهور كه دنيا تمامش تحت فرمان يك فرمانده آن هم از جانب پروردگار كه إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ (انعام / 57) حكومت فقط مال خداست و اگر ائمه    حكومت مي كنند، ائمه اطهار حكومت مي كنند يا در بعضي از ممالك اسلامي وليّ فقيه حكومت مي كند اينها تمامش تحت فرمان پروردگارند و در حقيقت خدا در اين ممالك، بر اين افراد بشر حكومت مي كند كه متأسفانه تا به امروز هنوز به طور كلّي حتي در يك مملكت حكومت اللّه پياده نشده يا آنكه افكار نادرستي آنهايي كه در رأس كار بودند داشتند و يا آنكه تحت تأثير ممالك ديگر كه مبادا آنها به ما چيزي بگويند واقع شده اند. من ديشب فكر مي كردم كه تمام برنامه هاي شما را تقريباً گفته ام. مدتها بود، سالها بود كه درباره ي تزكيه نفس صحبت كردم، يك سالي تقريباً درباره ي اعتقادات كه سي نوار شده برايتان مطالب را گفتم و بعد هم دوره ي تزكيه نفس تا جايي كه ممكن است بود عرض كردم آنچه كه در جنب تزكيه نفس بايد گفته شود آنها را هم بيان كردم و ديگر مطلبي به آن صورت براي شما لازم باشد باقي نمانده كه عرض كنم. و لذا چند مسأله كلّي است كه حتّي قبل از جلسه با بعضي از دوستان صحبت مي كردم تصادفاً پيش آمد والاّ قصد نداشتم كه امروز اين مطالب را براي دوستان عرض كنم. و آن اين است كه اوّل غالباً يك مسأله را دوستان اهل تزكيه نفس متوجّه نيستند كه بايد انشاءالله همين امروز متوجّه بشوند و اگر متوجّه هستند بايد به خودشان تلقين كنند و عمل نمايند. مسائل جزئي در زندگي افراد پيش مي آيد. مردي با زنش اختلاف دارد، زني با شوهرش اختلاف دارد، جواني مي خواهد ازدواج كند، دختري مي خواهد شوهر انتخاب كند، دانشگاه برود. زني مي خواهد كارمند دولت يا غير دولت باشد مسائل مختلفي از اين قبيل داريم در بين دوستانمان. آنها مسائلي است كه گاهي من احساس مي كنم كه با داشتن اين مسائل نمي توانند راه تزكيه نفس را پيش بگيرند. خوب اگر آسان باشد يا خود طرف بتواند مسأله اش را حلّ كند ما هم كمكش مي كنيم مسأله اي ندارد. امّا يك مطلب را همه بايد بدانند كه اين مسائل هيچ ارتباطي با ما ندارد خودشان بايد حلّش كنند. اگر يك مردي نمي تواند زنش را رام كند، به راه دين وادار كند ما چگونه مي توانيم او را وادار به راه دين كنيم بعلاوه چگونه تزكيه نفس كرده، چگونه اين در راه و صراط مستقيم قرار گرفته كه نمي تواند يك زندگي كوچك كه عبارتست از داشتن يك زن يا دو زن يا سه زن يا چهار زن، بالاخره كوچك است و داشتن چند تا فرزند. نمي تواند اين زندگي را اداره كند. ما شماها را مي خواستيم طوري بسازيم كه يك ملّتي را اداره كنيد، اعمالتان الگو براي يك جميعتي باشد شما نمي توانيد زندگيتان را اداره كنيد. در همين آيات كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ ٭ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ (شعراء 160 و 161) برادر خودشان – نه برادر نسبي – حضرت لوط از همان مردم اهل آن قريه اي بود كه در آنجا مبعوث شده، ايشان الگو هستند براي ما. شما از جريان حضرت لوط فقط يك مسأله را ممكن است متوجّه شده باشيد ولي حضرت لوط وقتي كه قومش را به طرف خدا دعوت كرد در همين موقعي كه دعوت مي كرد يك زني داشت برخلاف حضرت لوط عمل مي كرد. يعني هر چه او تبليغ رسالت مي كرد او مي رفت مخالفت مي كرد. تا جايي اين زن خلاف انجام داد و كار خلاف كرد كه وقتي كه خداي تعالي عذاب بر قوم لوط نازل فرمود آن زن هم با آنها يعني با حضرت لوط و  فرزندان حضرت لوط حركت كردند كه از شهر خارج بشوند كه وقتي عذاب نازل مي شود به حضرت لوط و فرزندانش وارد نشود اين زن بين اينها بود. امّا خداي تعالي طوري تنظيم كرد كه از زير پاي آن زن از وسط آنها زمين را بلند كرد و او در عذاب واقع شد. من به آن مطلب كاري ندارم مطلبي كه مي خواهم عرض كنم حضرت لوط تا آن لحظه اي كه آن زن زنده بود با او مدارا كرد. شما تا زنتان يك بداخلاقی مي كند من مي روم به فلاني مي گويم او هم اتفاقاً پيش من آبرو دارد نمي خواهد آبرويش بريزد ساكت مي شود. ظلم هاي او را تحمل مي كند، اين زندگي شد؟! فرزنداني انبياء و يا حتّي ائمه عليهم الصلوةوالسلام داشتند كه اينها خلافكار بودند. تحملشان مي كردند پيغمبرها و ائمه اطهار عليهم الصلوةوالسلام، شما شنيديد جعفر كذاب كه به ما بعداً فرمودند به او بگوييد جعفر تائب، ايشان وقتي كه ادّعاي امامت كرد حضرت ولي عصر فرمودند كه ايشان چهل روز نماز صبحش را نخوانده و قضا كرده، اين شخص شيشه هاي مشروبش در خانه است. اين پس در زمان حضرت هادي اين مسائل بوده و او هم پسر امام هادي است. شما در روايات پيدا نمي كنيد كه حضرت هادي كوچكترين مذّمتي ايشان را در بُعد اجتماعي كرده باشد، آزاد است. يك جوان همين كه به تكليف رسيد يك راهنمايي پدر و مادر بايد بكنند ولي تكليفش به گردن خودش است و معصيت اگر كرد از دو حال خارج نيست يا حرف شما را گوش نمي دهد خداحافظ! در دلتان اگر اهل تزكيه نفسيد كوچكترين محبتي نسبت به او نداشته باشيد و نسبت به يك غريبه كه اهل تقواست داشته باشيد. حضرت نوح بچّه اش در مقابل چشمش غرق دارد مي شود، دارد غرق مي شود! به او مي گويد بيا توي كشتي، محبّت پدرانه را مي كند، صله رحم را مي كند، بيا توي كشتي ولي نمي آيد. مي گفت من مي روم سر كوهها، قَالَ سَآوِي إِلَي جَبَلٍيَ عْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ (هود / 43) من مي روم سر يك كوهي كه آن كوه مرا نگه بدارد از آب كه غرق بشوم. خوب غرق هم مي شود. حضرت نوح يك مختصر در دلش يك مسأله اي پيدا مي شود پسرم است! خوب پسرت باشد. پسر مخالف با خدا باشد. آخر تو وعده اي كردي به من كه تو و اهلت را از غرق شدن نجات مي دهم. خداي تعالي خوب معلوم است از آيات كه با تشر به او فرمود كه إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ (هود / 46) اهل آن كسي است كه با تو هماهنگ باشد. با تو همفكر باشد، با تو در راه خدا در حركت باشد، يا پشت سر تو يا كنار تو به سوي خدا برود. إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ، إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ خوب شير فهم كرد حضرت نوح را باصطلاح خداي تعالي، يك عمل غير صالحي است. إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ (هود / 46) آدم جاهل آن كسي است كه فكر كند فرزندم را بايد دوست داشته باشم هر چه مي خواهد باشد، اين جاهل است، آدم عاقل آن كسي است كه بگويد هر كسي كه اهل تقواست من دوستش دارم. هر كه باخداست من دوستش دارم شما بنشيند زنتان بدترين زنهاي روزگار از زن لوط كه بدتر نيست. بگذار خدا اگر مي خواهد عذابي به او نازل بكند، بكند. تو نمي خواهد خودت اين همه از هم دَر كني، اگر صبوري، اگر صبر داري، اگر مي تواني زندگي را اداره كني با همين خاري كه توي زندگيت پيدا شده تو اهل تزكيه نفسي. مرحله ي عبوديّت را طي كردي. استقامت داري، در صراط مستقيمي، بخاطر خدا با يك قراري كه با اين زن گذاشتي كه زندگي با تو بكند زندگي مي كني، تو لباس براي او باش بدي هايش را حتي به پدر و مادرش نگو، مي فهميد چي مي گويم؟! خودت اداره كن زندگيت را، هر چه بد باشد. زن نوح هم همينطور بود. حالا توضيح داده نشده در قرآن درباره ي حضرت نوح ولي اجمالاً فرموده است كه دو تا زن بودند تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا (تحريم / 10) يك نوح است، يكي لوط است. از آن طرف به خانمها عرض مي كنم. شوهرم بداخلاق است! بداخلاق تر از  فرعون است؟! شوهرم منحرف است، اعتقاداتش خوب نيست. بدتر از فرعون است؟! شوهرم سازش ندارد، بدتر از فرعون است؟! فرعون يك زن دارد به نام آسيه، آنقدر اين زن مقامش بالاست نمي خواهم عرض كنم اگر شوهر يك خانمي كافر بود مي تواند با او همسر باشد آن احكامش در دستورات فقهي است. اگر يك زني  شوهري دارد معصيتكار، نهي از منكرش كند. شوهري دارد بداخلاق تحملش كند. شوهري دارد كه اين شخص اهل عبادت نيست. تحملش كن. يك دستوراتي در زمانهاي قبل بوده كه شايد شوهر كافر با زن مسلمان در آن دستورات اشكالي نداشته كه با هم باشند فقط كافر اگر شد و كافر هم آن كسي است كه اعتقاد داشته باشد خدايي نيست. اعتقاد داشته باشد به اينكه نماز و واجباتي كه از فرائض مسلّم است اينها را منكر بشود. يك چنين مردي است. يا به ائمه عليهم الصلوةوالسلام جسارت كند يا امام زمان را قبول نداشته باشد يا يكي از مسلميّات دين، صد درصد دين را منكر باشد. اينها البته حكمش در دستورات اسلام داده شده و اين هم بايد جدّي باشد نه اينكه حالا، اينقدر اذيّت كرده خانم شوهرش را كه او گفته بر او ديني كه تو داري – آن هم مي گويد تو داري – من اين دين را قبول ندارم. تو هم آمده اي از يك مرجعي فوراً سؤال كردي و او هم جواب داده كافر است و الان بر تو حرام است و تو هم خوشحال شدي. اين حرفها نيست، قاضي بايد حكم بكند و قاضي هم دليل داشته باشد. حالا بحث فقهي اين جهت را من نمي خواهم عرض كنم. خانمها تا اوقاتشان تلخ مي شود من از اين شوهر بايد جدا بشوم. چرا؟! اين آدم نيست، خوب تو آدم باش. تو زندگي بكن. تو كه كمتر از حضرت آسيه نمي خواهي باشي. وقتي كه جاي خودش قرار مي گيرد همين هفته به من تلفن مي زنند كه شما اين امتحاني كه گرفتيد از آقاياني كه در مرحله ي عبوديتند يا خانم هايي كه مي خواهيد از آنها امتحان بگيريد اينها مي روند به مردم مي گويند كه ما وليّ از اولياء خدا هستيم شما حق نداريم با ما مثلاً خيلي بي توجّه باشيد. يك كسي به من تلفن مي زد اينجوري مي گفت. گفتم اگر وليّ از اولياء خدا بود اين حرف را نمي زد. خاضعتر بود، خشوع پيدا مي كرد. انسان هر چه كه كمالاتش بالاتر مي رود از پيغمبراكرم كه بالاتر كه نمي رود. خداي تعالي به پيغمبراكرم مي فرمايد: وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (فرقان / 216) خفض جناح كن اگر يك مؤمني به تو اظهار محبت كرد تو بيشتر ابراز محبت كن، تكبر كه جزء برنامه اولياء خدا نيست و بعد هم من به آن طرف پيغام دادم گفتم به او بگوييد كه ما هنوز جواب اينكه آقايان امتحانشان چه نمره اي دارند به احدي نگفتيم. مگر يك چند نفر كه خودشان جزء هيئت داوران بودند خودشان مي دانند. والاّ به هيچ كس نگفتيم. همه را هم نمره هايشان را من مي دانم. آني كه براي ما مهم است آن نمره هايي است كه در جلسه ي امتحان دادند و كتبي بوده آن مهم است. چون آن مقالاتي كه نوشتند آنها ممكن است يك كسي كمكشان كرده باشد، ممكن است كه در طول زمان مثلاً مطلبي را ياد گرفته باشند والاّ ما كسي از اولياء خدا هنوز معرفي نكرده ايم. ولو اينكه هستند علامت اينكه هستند خودشان، خودشان را از اولياء خدا در حضور مردم نمي دانند. به رخ مردم نمي كشند. ممكن است در قلبش بفهمد كه اين از اولياء خداست ولي لااقل به مردم ديگر نمي خواهد اين را به رخشان بكشد. آسيه يك خانمي است كه – مخصوصاً اين مسأله در خانمها زياد است – به من تلفن مي زنند كه ما مي آييم كلاردشت پيش شما مزاحم شما نمي شويم. مي خواهيم تفريح كنيم. برو جاي ديگري تفريح كن، يعني چي؟! يك افكار عجيبي توي كلّه ها هست كه متأسفانه صد درصد با تزكيه نفس و اين راه مقدّس منافات دارد. بعضي از افراد مسائل جزئي شان را مي آيند با من مطرح مي كنند. ما مي گويم كه شما اگر نتوانيد خانه تان را، نتوانيد زندگيتان را، نتوانيد همسرتان را، نتوانيد بچّه تان را، نتوانيد ازدواجتان را بفهميد چه فايده داريد؟ اين را الان دارم مي گويم به همه ي آقايان. به من آنچه كه بايد مراجعه بشود نه به من تنها، به دوستاني كه كمالاتي دارند مي خواهد مراجعه بشود درباره ي همين مشكلات تزكيه نفس است. با چند واسطه مي خورد به آنجا بدرد ما نمي خورد، نه! آقا صراط مستقيم يعني چي؟! ما برش مي گوييم. استقامت يعني چي؟ اين هم گفتيم، اينقدر هم تكرار كرديم كه بعضي ها مي گويند مثل سوره ي حمد در نماز است ما هر روز داريم اين حرفها را مي شنويم. تكرار هم شده. زندگي تان را خودتان اداره كنيد. فرزندتان را خودتان تربيت كنيد. نشد هم تربيت نشدن، شما مثل امام هادي يا فرزندتان مثل جعفر كذاب، شما مثل حضرت نوح و فرزندتان مثل پسر نوح مهم نيست. خدا از مقام شما، از كمالات شما اگر وظيفه تان را انجام داده باشيد نمي كاهد. اين را بدانيد، ننگ است براي ما يك همچين پسري، معتادِ قمار بازِ مشروب خوري داشته باشيم، تو بيخود اصلاً اين را پسر خودت مي داني تا ننگت باشد. تو بيخود اصلاً اين را توي زندگيت قبول داري بگذارش كنار، خدا را او را باز كرده  تو هم، چرا آشنائيد؟ فرزند اينطور است. دختر شما اصرار دارد من يك نفري را مي شناختم از علماء بود سعادت دنيايش را كه بهم زد بخاطر اينكه دخترش مي خواست در فلان شهر باشد و دانشگاه اش را ادامه بدهد. سعادت دنيايش را كه من توي جريانش بودم بهم زد. خوب برود. برود دانشگاهش را برود شما چرا خودت را اينقدر ناراحت مي كني؟! من اين را بدانيد اينكه در آن بيست و پنج مورد گفته ام كه خانمها كه كارمندند ما نمي پذيريم آنها را، ما نمي پذيريم اين بخاطر اينست كه من مي بينم هر چه ما مي ريسيم آنها پنبه اش مي كنند با يك رفتن توي يك اداره اي كه مردها هستند و اين هم هنوز هواي نفس دارد با مردم نامحرم مي گويد و مي خندد اگر همان لحظه شوهرش وارد بشود خودش را جمع مي كند، منافات دارد. اگر يك كسي خواست يك شله اي به كسي بدهد – مشهدي ها مي گويند شله شما مي گوييد آش – يك آشي به يك عدّه اي بدهد بگويد هر كِه دهنش پاك است، دستش پاك است، نجس نيست بيايد از اين شله بگيرد، از اين آش بگيرد اين نمي شود يك همچين شرطي ما بكنيم. هر كي چشمش پاك است، هر كي وظيفه ي الهي اش را دارد انجام مي دهد. توي خانه نشسته بچّه هايش را دارد تربيت بكند اين بيايد خوب ما مراحل را بهش مي دهيم. ما افرادي داريم از خانمها متأسفانه كه قبل از اينكه ما اين شرط را بگذاريم يك نفر از آنهايي كه قبل از اين  شرط توي ادارات بودند و اهل تزكيه نفس شدند حالا يك نفر گوشه كنار شايد باشد من نمي دانم ولي مبالغه نباشد آنهايي كه من مي شناسم نتوانستند موفق بشوند كه به كمالات خودشان را برسانند با اينكه زياد هم سال است كه در همين برنامه ها هستند. بياييم ما امروز تصميم بگيريم دو تا كار را انشاءالله انجام بدهيم. يكي اينكه مشكلات خانوادگي مان را هر چه هست خودمان حل كنيم، خودمان حل كنيم. به هيچ كس نگوييم. نمي شود حل، آقا اين زن ما نمي شود حلش كنيم خدا راه برايت باز گذاشته طلاقش بده، خيلي ساده! باز نرويد از قول من برويد به زنتان بگوييد كه فلاني گفته طلاقت بدهم. آخه بدبختي من يكي هم اينست كه ما توي مجلس مي گوييم او مي رود به زنش مي گويد كه حاج آقا گفته من تو را بايد طلاق بدهم. نه راه باز است. شوهر بد است، حالا يك وقت شوهر بد است اخيراً در اين قباله هايي كه هست يك شرايطي قائل شدند شما مي توانيد از همان شرايط استفاده كنيد چون آنها گفته مي شود. يا مثلاً مي گوييد كه اين بچّه ام بد است، بيرونش كن از خانه، مي گويد آخر اين سرمايه ندارد، اينقدر سرمايه دار توي اين مملكت هست كه چي بگويم. جواني كه سرمايه ندارد، اين هم يكيش، آخر اين بچّه ام است، ها! همين جا حضرت نوح هم گفت. إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي (هود / 45) اين بچّه ام است. بيخود بچّه ات است. اين مسائلتان را خودتان حل كنيد اين يك، دوّم  فقط و فقط به دوستاني كه به كمالاتي رسيدند و ما قبولشان داريم انشاءالله درباره ي مسائل تزكيه نفستان مراجعه بكنيد. مسائلي كه هست، خيلي مسأله هست. آقا من داراي يك صفت رذيله هستم يك قدري متكبرم چكار كنم؟ جناب آقاي كاشاني، جناب آقاي مسعودي، دوستاني كه خوب الحمدللّه مي شناسيدشان،خيلي ها هستند چه كار بكنم و به من هم اگر بگوييد من مي گويم چكار بكنيد. اينها، و انشاءالله كوشش بكنيد در زندگي سير و سلوكتان كاري نكنيد كه جمود فكري پيدا كنيد. جمود فكري، خدا هم دوست ندارد شما جمود فكري پيدا كنيد. ائمه اطهار هم دوست ندارد شما جمود فكري پيدا كنيد، جمود فكري چطور پيدا مي شود؟ انسان يك مرشدي يك قطبي داشته باشد همه كارهايش را برود از او سؤال بكند بگويد چشم، اطاعت مي كنم. فكر كن يك خورده اي! حتي اينكه مي بينيد در توضيح المسائل يك سطر حتّي براي استخاره نوشته نشده خدا دوست ندارد شما هر كاري را كه باصطلاح مي خواهيد بكنيد استخاره كنيد. نه يك آيه قرآن داريم، نه زمان دوازده امام يك نفر از اصحابشان نرفت خدمت امام بگويد آقا يك استخاره براي من بكنيد. اگر شما ديديد به من بگوييد، من نديدم. يك استخاره بكنيد، من همين الان اگر شماها را اينطوري باصطلاح ساخته بودم شايد بعد از نماز يا بعد از منبر صف مي كشيديد براي استخاره كه من استخاره بكنم. من براي خودم ماهي يك دفعه هم استخاره نمي كنم. چون استخاره مورد دارد منكر استخاره نيستم، ولي مورد دارد. مي دانيد موردش كجاست؟ انسان فكر كرده درباره ي اين كار هيچ عقلش به جايي نرسيده، رفته مشورت كرده مشورت هم جوابي به او نداده، اينجا اسلام مي گويد سر دو راهي واي نايست، تو نبايد سر دو راهي وايستي، لا مقال لكم معطل نشو، اينجا استخاره كن، براي اينكه جمود فكري پيدا نكنيد. شما هر روز كه از خانه بيرون مي آييد بايد فكر كنيد ببينيد آيا چه كارهايي ضرورت دارد انجام بدهيد بدون استخاره، چه كارهايي را بايد بكنيد تصميم بگيريد، برنامه ريزي كنيد، راه و روشتان را بر آن برنامه ريزي قرار بدهيد همين. اگر بنا شد كه يك قطبي، يك مرشدي، يك راهنماي غير معصومي همه اختيارات فكري شما را در تمام كارها بدست بگيرد مثل اين دراويش مي شويد كه مي گويد شاربت را بلند كن، بلند مي كني، حمّام نرو، بسيار خوب، روزه وصال بگير، چشم. و حال اينكه اين شارب هم از راه تنفس بيني به آن بخارات وارد مي شود هم از دهان بالا مي رود بخارات مي خورد و طبعاً توي فضا ميكروب زياد است اينجا جمع مي شود ميكروبها مايه كثافت است. اين را گفتند كوتاهش كن، ولي قطب گفته نه. يك عده اي – در مشهد من بودم – آمده بودند يك مرشدي داشتند آمدند مشهد يك چند روزي هم ماندند، من نمي دانستم اين اندازه اينقدر تحت فرمان آن قطبشان و آن مرشدشان هستند. از آنها پرسيدم زيارت رفتيد؟ گفتند: مرشد به ما گفته مشهد مي رويد زيارت نرويد. اين احمقها هم نرفته بودند، هيچ هم نپرسيده بودند كه چرا ما زيارت نرويم؟ حقّ چرا ندارند. يك مردي بود از دوستان ما در زمان خيلي قبل اين ذهبي شده بود يك بخشي از صوفيه هستند وقتي آمد پيش ما من خيلي سر و كله زدم كه او اين راه انحرافي را نرود. وقتي آمد پيش ما، گفت من دست از اين راه كشيدم، گفتم چرا؟ گفت: قطب نشسته بود روز ماه رمضان، دستور داد چايي بياورند. ما گفتيم شايد فراموش كرده ماه رمضان است، هي گفتيم آقا ماه رمضان است، ديديم همه به ما بد نگاه كردند. گفتيم چيه؟ گفتند نمي داني كه سخن قطب، دستور قطب مافوق شرع است؟ و ما را مجبور مي خواستند بكنند. من از همان جا پاشدم آمدم بيرون. آقايان يك ديني ما داريم به خدا قسم هر كس از آن افراد از اعلا تا ادني يكي از قوانين دين را منكر بشود كافر است مخصوصاً اگر از ضروريات دين باشد. ما دين داريم، دينمان همه چيز ماست، نه قطب، نه امام، امام معصوم نه پيغمبر هيچكس نمي تواند احكام دين را عوض كند، احكامي كه خدا دستور داده. خدا در قرآن صريحاً مي فرمايد اگر اين پيغمبر يك كلمه اي را به ما نسبت بدهد كه ما نگفته باشيم قطع وتينش را مي كنيم يعني رگ حياتش را مي زنيم، پيغمبر! كي حق دارد بگويد كه روز ماه رمضان روزه ات را بخور اشكال ندارد؟ كي حق دارد بگويد حجاب مي شود آزاد بود. بدانيد موي سر زن، موي سر زن اين جزء – خوب دقت كنيد – موي سر زن جز زينت زن است، يك لاخش بيرون گذاشتنش حرام است، خداي تعالي در قرآن مي فرمايد: وَ لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ (نور / 31) موي سر زن زينتش نيست؟ ببينيد دو دوتا چهارتا، موي جلوي سر باشد يا عقب سر، موي سر زن زينت زن است. يك زني را پيدا بكنيد كه سرش را از بيخ تراشيده باشند خيلي بدتركيب مي شود، زينتش را از دست داده. وَ لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ، حالا اگر يك كسي گفت اشكال ندارد، ما اصلاً به هيچ عنواني قبولش نداريم، به هيچ عنوان يا كاري حتي بكند كه ترويج اين كار بشود. اينها احكام دين است، آيه قرآن است وَ لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ،  برايشوهرشان زينتشان را ظاهر كنند. ما تا مي آييم از اين حرفها بزنيم يك عدّه اي كه دنبال شهوتراني ها هستند مي خواهند زنها را خوب ببينند اينها را منكر مي شوند، ما را متهم مي كنند. همين امروز روز انتخابات است، همه تان طبق دستور ولي فقيه واجب است كه برويد رأي بدهيد. من به آقايان نشان دادم انگشت خودم را، اوّل وقت رفتم رأي دادم ولي بدانيد كسي كه منكر احكام دين مي شود در سخنراني هايشان خودشان راخوب نشان دادند مواظب باشيد كه آنها چهار سال رئيس جمهور شما نشوند. من چند هفته مكرر گفتم كه عدالت شرط اوّل رئيس جمهور است، داريم هم الحمدللّه افرادي ممكن است باشند كه متقي باشند، اهل تقوا باشند. خوب به آنها رأي بدهيد. كسي نمي گويد به فلاني رأي بدهيد كوشش بكنيد مسائل خودتان را، مسائل سياسي تان را، مسائل اجتماعي تان را، مسائل خانوادگي تان را، مسائل شخصي تان را اينها را خودتان حل و فصل بكنيد من تا به همين امروز به احدي نگفتم به كي رأي بدهيد، واقعاً خودتان فكر كنيد، جمود فكري پيدا نكنيد. فكر كنيد، تا مي توانيد فكر كنيد، فكور باشيد. يك زماني ما واقع شديم كه بايد با فكر پيش رفت نه بر ما استبدادي بايد مسلط باشد نه ترسي مسلط باشد فقط به ما گفتند كه بايد تحت فرمان خدا باشيد. فَاتَّقُوا اللَّهَ تقواي خدا را داشته باشيد، دستورات خدا را عمل كنيد. خوب! در مرحله ي دوم خدا با ما آنقدر ما كم فهميم كه خدا با ما صحبت نمي كند وَ أَطِيعُونِ، أَطِيعُونِ مي دانيد يعني چي؟ يعني من را اطاعت كنيد، حضرت لوط مي گويد من را اطاعت كنيد، أَطِيعُونِ است اگر توي قرآن ديده باشيد اين نون اطيعون كسره دارد، اين كسره به جاي ياء متكلم وحده است، يعني وَ أَطِيعُونِي بوده وَ أَطِيعُون شده، يعني من را اطاعت كنيد، خوب پس ديگر اين آقا كه دارد حرف مي زند، اين مرجع تقليد كه دارد صحبت مي كند، راهنمايي تان مي كند اين پيغمبر كه دارد راهنمايي تان مي كند. اين را كه داريد مي بينيد خدا را نمي بينيد، صداي خدا را نمي شنويد اين را كه مي شنويد. اين وظيفه ي ماست، در اينجا چون حكومت با خداست، فرماندهي با خداست و خدا پيغمبر فرستاده و در زمان ما دستور امام بر اين است كه امام زمانمان بر اين است كه اگر من را نمي بينيد فانهم حجتي عليكم و أنا حجة اللّه من مراجع تقليد را به جاي حجّت مي گذارم چرا؟ به خاطر اينكه من حجّت خدا هستم. اين كار را بايد بكنيد، فقط همين جا فقط در مسائل اجتماعي، در مسائل ديني والاّ تو با زنت دعوا داري، زنت با تو دعوا دارد، بچّه ات فرمانبرداري نمي كند. به يكي گفتم پانزده سال است تو بچّه ات را بد تربيت كردي حالا يك جلسه آوردي پيش من، من با او صبحت كنم درست بشود؟ مگر مي شود؟ اميدواريم خداي تعالي به همه ي ما عقل و فكر و هوش و درك و فهم و قوه ي تفكّر قوي مرحمت بفرمايد.

ايّام فاطميه است، فاطمه ي زهرا سلام اللّه عليها فرمود براي زن بهتر از هر چيز اين است كه نه او مرد نامحرمي را كه مريض باشد – اين توضيحات مال من است لازمه ي فرمايش اين است – كه مريض باشد، با چشم ريبه به زن نگاه كند، با چشم بد به زن نگاه كند او را ببيند فرمود بهترين چيز براي زن اين است كه مردي او را نبيند اين چنين مردي، و بهترين چيز براي زن اين است كه مردي را هم نبيند با همين چشم، اين را بدانيد توضيحش در روايات ديگر هست. داري مي بيني كه مردِ با يك چشمِ مشكوكي دارد به تو نگاه مي كند صورتت را بپوشان، همان صورتي كه، وجه كفيني كه اشكال ندارد بدون موي سر اشكال ندارد كه بعضي ها احتياط وجوبي دارند همان را بايد بپوشاني. زنهاي پيغمبر كه عزيزترين زنهاي عالم بايد باشند كه بعضي شان با اينكه پيغمبراكرم در كمالِ خوبي بود بعضي هايشان خوب نبودند، اطاعت پيغمبر نكردند ولي از نظر مقام در جايي واقع شدند كه بهترين زنها بايد آنجا باشند، اين را بدانيد. اينقدر اينها ارزش دارند كه خداي تعالي در قرآن مي فرمايد وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ (احزاب / 6) زنهاي پيغمبر مادرهاي شما هستند. آنقدر اينها ارزش دارند كه بعد از پيغمبر هيچ مردي لياقت ندارد كه همسر آنها بشود و حرام است كه با مرد ديگري ازدواج كنند براي آنها، يك همچنين زنهايي را كه ديگر پاكند. وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيُوبِهِنَّ (نور / 31) همين مقنعه و همين چادر كه بدنشان ديده نشود و صورتشان پوشيده بشود اين حرفهاست. تا جايي مي فرمايد كه صدايتان را بلند نكنيد، فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ (احزاب / 32) طمع به شما مي كند، آنكه در قلبش مرض است، تزكيه نفس نكرده، دل پاكي ندارد اين طمع به شما پيدا نكند. اين فاطمه ي زهرا، اين كلام را فرموده كه نه مردي به آن زن چشمش افتاده باشد، مرد ناپاكي، روي شهوت نه اين زن چشمش به مردي افتاده باشد. اين فاطمه ي زهراست. اين ايّام كه متعلّق به ايشان است كه از دهم تا پانزدهم تقريباً تعلق به فاطمه ي زهرا دارد و انشاءالله دوستان مجلس عزاداري برپا مي كنند و بعد هم در ماه جمادي الثاني همينطور ايشان سفارشاتي دارند، توصيه هايي دارند، آمد در مسجد با مردم  صحبت كرد. حرفهايي كه من مي زنم هيچ كدامش با هم تضادي كوشش مي كنم نداشته باشد. ضرورت داشته باشد برو سخنراني كن، ضرورت داشته باشد حفظ مقام امامت باشد، ولايت باشد برو حرف بزن. امّا براي مسائل ديگر چطور؟ ببين چه مسأله اي باشد مربوط به دين باشد و منحصراً تو بايد حرف بزني، برو بزن. آمد در مسجد، خطاب به آن كسي كه اسماً مسلمانهاي آن زمان يعني همان هفت هشت ده نفر او را به عنوان خليفه تعيين كرده بودند فرمود: يابن ابي قحافه، اترث اباك و لا ترثي ابي؟ منكر ارث مي شوي؟ مگر پيغمبرها ارث براي وارثينشان نگذاشتند؟ انبياء توي قرآن است كه بعضي از انبياء براي فرزندشان ارث گذاشتند، اينكه روايت دارد شايد توي روايات ما هم باشد كه انّ الانبياء انبياء اينها ارثي نمي گذارند لا يورثون، معنايش اين است كه اينها هر چه داشتند در زمان حياتشان خرج كردند پولي نداشتند كه بگذارند. نداشتند كه بگذارند نه اينكه نمي گذارند، حالا اگر داشتند چرا، در صريح قرآن است كه ارث گذاشتند. لقد جئت شيئاً فريا، (بحارالانوار رجل 29 ص 226) يك حرف نابابي تو زدي، با آنها درگير شد، صحبت كرد، علي بن ابيطالب را معرّفي فرمود، پيغمبراكرم را معرّفي فرمود، ولي خدا انشاءالله ما را، همه ي شماها را از حبّ جاه و رياست حفظ كند كه اگر حبّ جاه و رياست آمد ما به جايي مي رسيم كه پا روي همه ي مقدسات مي گذاريم. حضرت زهرا، دين، علي بن ابيطالب، پيغمبراكرم، قرآن، همه اينها را زير پا مي گذاريم. خدا نياورد برايمان. هر چه مي توانيد فعاليت كنيد كه حبّ جاه و مقام و رياست از دلتان برود بيرون با تزكيه نفس، گفتند به اون كسي كه حبّ جاه و مقام در دلش بود كه فيها فاطمه، پيغمبراكرم فقط فرمود كه من از شما اجر و مزدي نمي خواهم، إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي (شوري / 23) من اجر و مزدم دوستي با ذوي القربي من هست در آن روز ذوي القربي قدر مسلم فاطمه ي زهرا بود. آيا اين دوستي است كه بگويند فيها فاطمة بگويد باشد. دستها را حضرت زهرا گذاشته پشت در، كه در را باز نكنند، در نيمه سوخته شده چنان با لگد به درب زد كه صداي فاطمه ي پشت در ديوار بلند شد.

السلام عليك يا فاطمه، يا بنت رسول اللّه، السلام عليك و رحمة اللّه و بركاته.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولاتنا فاطمة الزهراء يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه. خدايا به آبروي فاطمه ي اطهر فرج فرزند عزيزش را ميسر بفرما. هر چه زودتر ما را به زيارت وجود مقدس امام زمانمان موفق بفرما. خدايا همه ي ما را از اصحاب و ياران آن حضرت قرار بده. خدايا قوه ي تفكر و تدبر ما را زياد بفرما، پروردگارا به آبروي حجة ابن الحسن قسمت مي دهيم گرفتاري هاي مسلمين برطرف بفرما. خدايا آن رئيس جمهوري كه مرضي توست به خاطر امام زمان براي ما معرّفي و مقدّر بفرما. خدايا يك مشت شيعه هستند، اينها نمي فهمند، نمي دانند چه بايد بكنند خدايا دلهاي اينها را به طرف حقيقت، خدايا بكشان. خدايا به آبروي ولي عصر قسمت مي دهيم، به آبروي حجة ابن الحسن قسمت مي دهيم حقيقت دين، حقيقت احكام دين، حقيقت معارف دين را به ما معرفي بفرما. خدايا قوه ي تزكيه نفس را به ما عنايت بفرما، پروردگارا به آبروي حجة ابن الحسن قسمت مي دهيم مرضهاي روحي مان شفا عنايت بفرما، مريض هاي منظور شفا مرحمت بفرما، مريض منظور الساعه لباس عافيت بپوشان، امواتمان غريق رحمت بفرما، خدايا صبر و اجري به جناب آقاي نوبختي مرحمت بفرما، خدايا به آبروي ولي عصر قسمت مي دهيم عاقبت امرمان، عاقبت دينمان، عاقبت زندگي مان را به خير قرار بده، و عجل في فرج مولانا. 

 

 

لینک ویدیو در آپارات : کلیک کنید

 
 

۳ جمادی الاول ۱۴۲۶ قمری – ۲۰ خرداد ۱۳۸۴ شمسی – توضیح آیات هفتگی

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ ٭ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌأَ لَا تَتَّقُونَ ٭ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ٭ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ ٭ وَ مَا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍإِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمِينَ (شعراء / 123 – 127)

 در هفته هاي گذشته درباره ي تقوا و شرح صدر و ايمان به قدر گنجايش وقت مجلس و استعدادها عرايضي عرض شد. البته درباره ي ايمان بيشتر از اينها مي خواهد صحبت كنيم ولي كلّياتش را عرض كردم. مطلبي كه در اين جزوه اي که هفته ي گذشته قرائت فرموده ايد زياد به چشم مي خورد بحثي است كه افراد نادان با انبياء عظام در طول زمان داشته ‌اند. خداي تعالي براي اينكه حجّت را بر همه تمام كند انبياء را مبعوث فرموده كه اينها سه دليل داشتند كه هر يك از اين دلايل ايجاب مي كند كه مردم از آنها اطاعت كنند دليل اوّل اين بود كه آنها مي گفتند ما از شما مزدي نمي خواهيم. اگر كسي آمد سخن نيكي به شما گفت و شما يقين كرديد كه طمعي به شما و مال شما ندارد طبعاً بايد از او تشكّر كنيد و ممنونش باشيد و اطاعت دستوراتش را بنمائيد. اگر غير از اين عمل را انجام داديد غرور است، دور از انسانيّت است، شما در مقابل يك جماد گاهي اين كار را مي كنيد مثلاً آينه اي را در مقابل صورتتان نگه مي داريد اگر ديديد آينه به شما مي گويد صورتت لكّه اي دارد اين آينه نه توقّعي از شما دارد و نه با شما دشمني دارد اگر شما با او دشمني كرديد سخن او را گوش نداديد حمل بر هيچ چيز جز غرور شما، جز جهل شما، جز ناداني شما ندارد. حالا اين آينه اگر تبديل شد به يك نبيّ معصومي كه در بين مردم بوده با مردم دوستي كرده، نامش امين بوده و هميشه خيرخواه مردم باشد اگر آمد گفت من براي شما رسول اميني هستم، من امانتدارم و فرستاده ي خدايم، من چه مي گويم؟ مي گويم: فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ، تقوا داشته باشيد، ملاحظه خدا را بكنيد خدا را در كنار خودتان مشاهده كنيد. وقتي كه خدا را در كنار خودتان مشاهده كرديد و ديديد حواستان نسبت به او جمع باشد. فَاتَّقُوا اللَّهَ؛از او – باصطلاح – بپرهيزد، او را به حساب بياوريد، او را در زندگي خودتان جاي دهيد اين همه معني فَاتَّقُوا اللَّهَاست فقط يك كلمه كه در ترجمه ها گفته مي شود از خدا بپرهيزيد و پرهيز هم در فارسي به معناي اين است كه دور بشويد، جدا بشويد و نزديك خدا نشويد، اين بسيار اشتباه است. فَاتَّقُوا اللَّهَ يعني خدا كه از شما جدا نمي شود، در كنار شماست، بلکه احاطه ي علمي بر تمام سلولهاي بدن شما دارد پس مواظبش باشيد، احترامش را حفظ كنيد، كاري نكنيد كه او را به غضب بياوريد، گناه نكنيد و لازمه ي تقوا الهي اين است كه أَطِيعُونِ، يعني من كه فرستاده ي او هستم شما از من اطاعت كنيد. خوب! تو از كجا معلوم كه از جانب پروردگار آمده باشي؟ فوراً خودش جواب اين معنا را مي دهد وَ مَا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ، من از شما كه مزدي نخواستم، شخصيّتي كه پيدا نمي كنم، اگر مي بينيد يك نفر براي اينكه مثلاً رئيس جمهور بشود اين همه تبليغ مي كند، اين همه فعاليّت مي كند خوب ! ممكن است بگوييم اجرش اين است كه شخصيّت والايي، شخصيت دوّمي در مملكت پيدا مي كند. امّا يك نبيّ، سنگ و جسارت و تهمت و اذيّت چيز ديگري ندارد حالا اگر يك عدّه قليلي او را به عنوان پيغمبر قبول كردند كه والاترينشان و بهترينشان حضرت رسول اكرم صلي اللّه عليه وآله وسلم است ايشان يك عدّه اي دور و برشان بودند كه همانها بيشتر اذيّت مي كردند. تا آنجا اذيّت كردند كه پيغمبراكرم فرمود: ما اوذي نبيّ مثل ما اوذيت، آنقدري كه من اذيّت شدم هيچ پيغمبري اذيّت نشد اين نتيجه ي كار است. مزدي در كار نيست كه بماند اذيّت و آزار هم هست. هيچ كس احترام كه نمي كند بماند سنگ و چوب و فحش هم به او مي دهند. در وقتي كه رسول اكرم رفتند براي طائف، در آنجا آنقدر سنگ به طرف حضرتش پرتاب كردند كه حضرت مجبور شدند از طائف بيرون بيايند. كجا شده كه در طول زندگي پيغمبراكرم يك جا، يك احترام فوق العاده اي، يك محبّت فوق العاده اي، يك چيزي كه بيارزد انسان بيست و سه سال زحمت بكشد تا به آن نتيجه برسد غير از مسائل اخروي كه مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ (نحل / 96) هر چه كه در نزد خداست باقي مي ماند هر چه در نزد مردم است -پول هم مي دادند- يَنْفَدُ از بين مي رفت. پس كسي كه از شما اجر و مزدی  سؤال نمي كند علاوه بر اينكه سؤال نمي كند كمكتان هم مي كند، هميشه به فكر آتيه ي شماست، هميشه به فكر اينست كه شما سعادتمند بشويد اين شخص را اطاعت كنيد، فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ. اين يك مسأله. مسأله دوم درباره ي انبياء اين بوده كه در طول عمرشان كه در بين مردم زندگي كرده اند حتّي كوچكترين گناه نكرده اند. خداي تعالي درباره ي پيغمبراكرم مي فرمايد كه: مَا لَكُمْ (نساء / 75) شما را چه شده؟ أَيْنَ تَذْهَبُونَ (تكوير / 25) كجا مي رويد؟ اين پيغمبري كه در كنار شماست مَا بِصَاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ (اعراف / 184) اين همراه شما بوده، چهل سال .از مادر متولد نشده مثل حضرت عيسي كه خوب همه چيز بلد باشد البته پيغمبر اكرم همه چيز را بلد بود ولي از نظر مردم مكّه اين طور نبود. چهل سال در بين مردم بوده، خودش را نشان داده، با مردم تماس داشته، تا بحال هيچ علامت جنون و ديوانگي در او نبوده، حرف گتره نزده، دروغگو نبوده، تمامِ وجودش علم و دانش و فضل و فضيلت بوده شما همه تان منحرف بوديد، لب گودي آتش بوديد وَ كُنْتُمْ عَلَي شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ (آل عمران / 103) يك چنين پيغمبري حالا با اينكه امين اسمش هست، پيغمبر امين است در عين حال آمده به شما مي گويد كه مردم! اگر من بگويم پشت اين كوهها يك دشمني منتظر شماست، شما باور مي كنيد؟ همه شان گفتند ما از تو جز صداقت و راستي چيزي نديديم، فرمود من به شما مي گويم – نزديكتر از آن – اگر تا پشت كوه بخواهيد برويد شايد ساعت ها طول بكشد امّا نزديكتر وَ مَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ (قمر / 50) مثل يك چشم بهم زدن مرگ به سراغتان مي آيد من مي گويم كه عذاب داريد، خدايي هست، مواخذه مي كند، حواستان را جمع كنيد. پيغمبرِ امين، من آمده ام مي گويم بگوييد لا اله الاّ اللّه تا رستگار بشويد من آمده ام به شما مي گويم دروغ نگوييد، بد حرفي است؟ همديگر را اذيّت نكنيد، بد حرفي است؟ به يكديگر تهمت نزديد، اين حرف بدي است؟ اينها را من به شما مي گويم اگر به شما گفتم كه بياييد تقلّب كنيد، دروغ بگوييد، مردم آزاري كنيد شما گوش ندهيد. مَا بِصَاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ، چهل سال آن هم دريك دهي كه همه با هم مأنوسند، شهر تهران نبوده مكّه كه بگوييم همسايه همسايه را نمي شناسد. يك دهي بوده كه نهايت حالا دهاتش كوچكتر. ده مكه امّ القري است . خدا هم در قرآن فرموده أُمَّ الْقُرَي (انعام / 92) يعني مركز بخش، تازه مربوط به آن زمانها كه شهرش شايد بيشتر از هزار نفر، دو هزار نفر جمعيت نداشته آنجا كه ده است. و همه ي مردم مبتلا بودند به اينكه از يك چاه آب بردارند هم براي شستشو هم براي خوردن و آشاميدن. اين طور با هم مأنوسند. اينها همه اش دلايل است كه من در كتاب دو مقاله و يا مقدمه ي توضيح آيات قرآن توضيح داده ام. اينكه يك چاه مركز آبشان باشد كه هنوز هم هست، اينكه در يك محيط بسته اي كه اطرافش هيچ آبادي نباشد كه الان هم هست. اينكه مردم قريش همه فاميل بودند كه در دهات ما هنوز هم هست. دهات كوچك اينطور است، اينها همه نشانه اينست كه اين پيغمبر هر چه دارد از خدا دارد، از كسي ياد نگرفته. نمي شود انسان در يك محيطي زندگي كند همه ي فضائل و همه علوم را ياد بگيرد و داشته باشد و مردم هيچ يك از اينها را نفهمند. نمي شود. مورد دومي نداشته. علاوه بر اينها از نظر همان مردم اين امين بوده، تا آن روزي كه پيغمبراكرم را متهم به دروغ كردند يك دروغ از او نشنيده بودند، تا وقتي كه او را متهم به مسائل مختلف كردند، مجنون به او گفتند يك كار غيرعاقلانه نكرده. اگر كرده بود همان را به رخ پيغمبر مي كشيدند اگر يك دقيقه نزد استادي درس خوانده بود يا لااقل به يك نفر گفته بود من اين مطلب را نمي فهمم شما توضيح بدهيد براي من، اگر يك چنين كاري كرده بود به رُخش مي كشيدند. دشمن بودند، دشمن دنبال سوژه است چيزي كه نبوده به رخش كشيدند چيزي كه باشد همينطور به طريق اولي، پس بنابراين ببينيد دومين چيز اين است كه مي شناسيدش. يك كسي از خارج نيامده كه بگويد من پيغمبرم و من چه هستم و… شما بگوييد شايد اينطور باشد، درباره ي حسين علي بها كه در بغداد زندگي مي كرد او هم گفت من درس نخوانده ام! امّا چه کسی مي داند راست مي گويد، چه کسی مي داند دروغ مي گويد. به ضميمه دروغهاي ديگرش دروغ مي گويد. خوب الان هم اگر يك كسي از بغداد يا از تهران، فرقي نمي كند هر دو شهر بزرگي است بيايد يك چيز بگويد ما از اين قبيل نمي توانيم بگوييم راست مي گويد يا دروغ مي گويد اگر دروغهاي ديگري هم بگويد به ضميمه آنها مي فهميم كه دروغ مي گويد چون آن به دروغ نزديكتر است تا راست، امّا در شهر مكّه كه همه سر يك چاه جمع مي شوند و همه چيزشان آب است، مي خواهند گوسفنددار باشند آب مي خواهند. مي خواهند كشاورزي داشته باشند كه نداشت آب مي خواهند. مي خواهند زنده باشند آب مي خواهند. يك چاه هم بيشتر نيست. اينها هر روز همديگر را مي ديدند. مخصوصاً اينکه قوم و خويش بودند. شما بين يك قوم و خويشي، فاميلي يك نفر رفته باشد اروپا درس خوانده باشد يا آمده باشد همه فهميده اند. هنوز نرفته مي فهمند تا چه برسد برود و برگردد. پيغمبر درس نخوانده، ولي هفتاد زبان را – اين هفتاد هم به معناي كثرت است – يعني هر چه زبان در گذشته، در آينده، در آن زمان بوده پيغمبراكرم بلد بوده و با هفتاد زبان مي نوشته. اين را امام باقر و امام صادق مي فرمايند  كلمه هفتاد هم در عربي به معني اين است كه زياد، يعني ممكن است صدها، هزارها زبان بلد باشد. اينها را مي ديدند مردم، اينها را مشاهده مي كردند. شما الان اين قرآني  كه آن زمان در آن محيط پيغمبراكرم آمده زماني بوده كه نه دانشمنداني بودند، نه اطبّاي بالايي بودند، يك زماني بوده خيلي وحشيانه! آنقدر آن زمان بد بوده كه اسمش را زمان جاهليت به لفظ مطلق مي گفتند! يعني چه لفظ مطلق؟ يعني اصلاً هيچ چيزي را نمي دانستند. هيچ چيز را! جاهليت يعني هيچ چيز نمي دانستند. حتّي زندگي عاديشان را هم بلد نبودند. اگر يك وقت مي بينيد فيلم پيغمبراكرم را درست كرده اند اينها باز هم يك گردي، يك غباري از زمان تمدن خودشان قاطيش كرده اند والاّ يك مشت حيوان آنجا جمع مي شدند. اي كاش حيوان! چون حيوان هيچ وقت فرزند خودش را به دست خودش زير خاك نمي كند! هيچ وقت حيوان اينطوري نيست! هيچ حيواني اينطوري نيست كه خودش خودش را يعني همديگر را بكشند. چند تا گرگ اگر گرسنه هم باشند خيلي كم نقل مي كنند كه مثلاً به همديگر حمله مي كنند، و الّا به هم حمله نمي كنند اين انسان است كه هر روز يك جمعي جمع مي شدند مي آمدند به پيغمبراكرم حمله مي كردند و همه شان هم مي ترسيدند از پيغمبر. چون يك انسان عاقل حسابگرِ صحيح كاري بود. غزوات پيغمبر چند تا به جنگ منتهي شد بقيّه اش تا پيغمبر حركت مي كرد اينها فرار مي كردند و جنگ اتفاق نمي افتاد. شايد صد غزوه بوده، بيشتر از صد غزوه بوده. فرار مي كردند. چرا فرار مي كنيد؟ ابوسفيان مي گفت كه اين آدم باهوشي  است. حساب كرده از آنجا بيايد تا اينجا، تازه ما برسيم آنجا حمله مي كنند، من رفتم! در جنگ ظاهراً بدر بود ابوسفيان فرار كرد، بقيّه ماندند كه كشته شدند. آنطوري بود. چرا؟ به جهت اينكه باهوش بود حالا صرفنظر از مقام پرعظمت رسالتش كه اول شخصِ عالم امكان بوده و بعد از خدا از همه دانشمندتر و عالمتر بوده امّا اينها می گفتند اين مرد باهوشي است. مَا بِصَاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ، اين كه همراه شما بوده جنوني كه نيست هيچ، يك عقل كلّ است كه همان موقع عقل كلّ اسمش را گذاشتند. شما الان فكر مي كنيد چرا مردمِ مسلمان شيعه اينطور پيغمبراكرم كه نيست، ائمه اطهار هم كه نبودند و نيستند حضرت بقيةاللّه چرا ظاهر نمي شود ما را نجات بدهد؟ آنها با خدا در ارتباطند. عقل كلّند، شما نمي فهميد. اگر كه الان بيايد ، بيايد در مجلس ما، شايد اوائلش يك قدري احترامش كنيد بعد ظهر مي شود آقا! حاج خانم منتظر است من بايد بروم خانه! كم كم دور و برش را خالي مي كنيد. حالا در دلتان ممكن است بعضي تان بگوييد نه! ما اينطوري نيستيم ولي بالاخره اينطور خواهد شد. حضرت مسلم بن عقيل آمد در كوفه، آن همه جمعيت تمام مردم كوفه با او بيعت كردند. يك قدري فشار آمد رويشان كه يك چند نفري براي نماز عشاء ماندند بعد از نماز عشاء حضرت برگشت نگاه كرد ديد همانها هم رفته اند. خيلي بايد خودتان را محكم بسازيد، اين استدلالات را خوب متوجّه باشيد. ما همين طور بِِِِِی جهت اسم مان را گذاشتيم مسلمان، اسم مان را گذاشتيم شيعه، اسم مان را گذاشتيم اهل تزكيه نفس، كافي نيست. مي گوييد نه، يك شبانه روز،  يك شبانه روز فقط ، دقيق روي كارهايتان حساب كنيد چند تايش روي هواي نفس است چند تايش براي خداست. خيلي ساده، اگر تمامش براي خدا بود بارك اللّه موفق خواهي شد. يك روز انسان فقط براي خدا كار بكند خدا محال است دستش را نگيرد. يك روز، زبانت تحت كنترل خدا باشد. گوشت تحت كنترل خدا باشد. تمام اعضاي وجودت تحت كنترل خدا باشد. فكرت تحت كنترل او باشد. يك شبانه روز، يك شبانه روزي كه امام زمان بپسندد نه خودت بپسندي. اينطوري. بقيّه اش را خدا دستت را مي گيرد آن يك قدمي كه تو برداشتي و صدها و هزارها كيلومتر راه دوستت بايد به طرفت بيايد و مي آيد. يكي از دلايلي كه آمده همين است. خداي با آن عظمت كه كره ي زمين ما كه باصطلاح خيال مي كنيم جز اين كره ي زمين خدا موجودي ندارد تازه يك ربعش، بعد يك مملكت ايرانش، بعد يك شهرش، يك خانه اش آنقدر براي ما اهميت دارد اينها همه اش در مقابل خلقت پروردگار همين خلقت محدودِ پروردگار به اندازه ي سر سوزني، سر سوزن! مي گوييد نه، آنچه كه كشف شده شايد ميليونها از آنچه كشف شده اضافه باشد و كشف نشده. شما در همين هايي كه كشف شده برداريد نگاه كنيد ببينيد كره زمين چقدر    اندازه دارد، چقدر وزن دارد، چقدر ارزش دارد. اين خدا، اين خدا با همه ي عظمت و قدرت و علمش آمده با شما صحبت مي كند. برايتان قصّه مي گويد. قصص قرآن را نگاه كنيد كدام دوست است كه خيلي عظمت داشته باشد يك رئيس جمهور، يك مرجع تقليد بيايد بنشيند براي شما شب، روز، دائماً قصّه بگويد تا شما هدايت بشويد. بيايد براي شما همه اش حرف بزند در گوشت و اعتنايش نكني، آواز خدا هميشه در گوش دل است. من ثابت مي كنم كه خدا هميشه با شما صحبت مي كند و شما چون اعتنا نمي كنيد متوجّه نمي شويد. هميشه. اين كار را بكن، آن كار را نكن، اين طور حركت كن، خدا در قرآن مي فرمايد: وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا (شمس / 7 – 8) الهام همان صحبت كردن خداست. هم فجورش را، بدي ها را مي گويد آقا! اين كار بد است. اين كار را نكن، مردم ببينند من دارم مي بينم مي بخشم تو را، ولي مردم ببينند نمي بخشندت. مردم گذشت ندارند نكن! فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا اين كار خوب است، تو را نگه مي دارد تو را با خدا در ارتباط قرار مي دهد، اين كار را بكن. اين صريح قرآن است، روايات هم كه فراوان دارد. دائماً خدا با ما صحبت مي كند. پس چرا ما نمي فهميم؟ پس چرا ما صدايش را نمي شنويم. تو دلت مي خواهد همانطوري كه صداي تق تق چكش را به ديوار مي شنوي صدای خدا را هم بشنوي! اين قدر توهين به پروردگارت مي كني. همانطوري كه صداي گنجشك را مي شنوي صداي خدا را هم بشنوي! خدا از اين طريق با هيچ كس صحبت نكرده، فقط يك مورد آن هم از ناحيه ي درخت كه نخواسته به خودش مستقيماً نسبت بدهد. مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ (قصص / 30) از درخت داشت صدا در مي آمد. عظمت خدا اين طور است. پس چطور با ما صحبت مي كند؟ در قلبت الهام مي كند يعني نشستي يكدفعه چيزي در دلت افتاد. اينقدر اعتنا نكردي مي گويي هيچ! اوليا ء خدا اينطور نيستند هان! حساب دارد. يك وقت هست تخيّل است. تخيل بدون مقدمه نمي شود يك وقت هست وسوسه است، وسوسه هم به كارهاي بد شيطان مي آيد وسوسه مي كند. مي خواهم برايتان ميزان را به دستتان بدهم كه فرق بين الهام و وسوسه و تخيّل را بدانيد. يك وقت هم هست الهام است. بدون مقدمه نشسته ايد يكدفعه به فكر اين مي افتيد -مي گوييد نه تجربه كنيد. من صدها مرتبه اين را تجربه كردم- به دلتان مي افتد كه فلان كس وضع ماليش خوب نيست من بايد در اولين فرصت بروم كمكش كنم. مي رويد مي بينيد همان ساعتي كه تو در دلت اين حرف افتاده همان ساعت اين داشته دعا مي كرده كه خدايا وضع مالي من را بهتر كن. منتها مي دانيد فرقش چه هست؟ ما الان كه برايمان يك همچنين چيزهايي كه القا مي شود اول كه مي گوييم كه شايد وسوسه باشد. خوب اين كنار، شايد شيطان باشد، شايد خيالات باشد، اين هم كنار، اصل الهامش را هم اهميّت نمي دهيم و توجّه نمي كنيم. والاّ هست. چطور شد به حيوانات خداي تعالي اين همه الهام مي كند؟ وحي مي كند، حيوانات! از زنبور عسل شايد بين حشرات كوچكتر ، كمتر موجودي است، حشرات زيادند ولي حشراتي كه ما برخورد با آنها داريم از حشرات كوچكند. خداي تعالي در قرآن مي فرمايد كه: وَ أَوْحَي رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ (نحل / 68) وحي كرديم به نحل، نحل همان زنبور عسل است. تو چطور، چكار مي كني؟ اگر زنبورهاي عسل تنها كار مي كردند يكي از دستوراتي كه خدا به آنها داده اينست كه شما بايد رهبر داشته باشيد، رئيس داشته باشيد، ملكه داشته باشيد يكي از دستورات خدا به او اين است. اگر تنها خواست كار كند يك زنبور عسل مي رفت به يك درختي يك جای خوش آب و هوايي اين چقدر عسل مي داد؟ چه فايده داشت وجودش؟ به اندازه اي كه شما حتّي به چشمت نمي ديدي آن عسلي كه او به ديوار ماليده. ولي همين كه خودشان را دور يك نفر جمع كردند و كار دسته جمعي مي كنند، همين! همين سبب شده كه وجودشان اين همه مفيد واقع بشود كه خداي تعالي در قرآن مي فرمايد كه: شِفَاءٌ لِلنَّاسِ (نحل / 69) تو انسانِ اشرف مخلوقات بايد دنبال عسل خوب بگردي تا از مرضت شفا پيدا بكني و همين انسانِ اشرف مخلوقات در عسل آن بيچاره غش قاطي كند تا شفايش را كم كند! اين هم مال ما! وحي كرده خدا نه به زنبور عسل – يك موردش را گفته – زنبور عسل مقتضیاتی ندارد. و همه ي حيوانات به آنها صحبت مي كند من مجلسم خيلي يكپارچه نيست كه بعضي چيزها را جدّاً بگويم چطور خدا به همه ي حيوانات وحي مي كند كه بكن يا نكن! ولي اين كار را مي كند، امّا ما، يك زنبور عسل وقتي ملكه اش بدون هيچ  دليل عُقلايي از داخل كندو مي آيد بيرون مي رود روي درخت پرخطري كه خطرِ باد و خطرِ حيوانات و خطرِ همه چيز است مي رود آنجا مي نشيند همه مي ريزند دورش، همانجا مي نشيند. اسلام فرموده: لابدّ للناس من امير؛ مجبورند مردم كه امير داشته باشند، چون اجتماعي زندگي مي كنند. زنبور عسل فقط براي يك عسل دادن – حالا يا براي غذاي خودش يا براي غذاي شما – اين اجتماع را دارد ما همه چيزمان وابسته به همه است. شما الان همين جا كه نشسته ايد لباستان، پنبه ي لباستان، حتّي احتياج به يك سلماني داريد، اگر بخواهيد بشماريد شايد  حدود اقلاً -در همين مجلس مي گويم-  ده پانزده تا نيازمندي داريد كه بايد باشند تا شما اين بشويد كه هستيد. در عين حال ما مي گوييم كه نه! ما خودمان، خودمان بايد خودمان را اداره كنيم. نمي خواهم بعضي از كلمات كه اين روزها شايع است و در تلويزيون گفته مي شود اينها را بگويم كه چقدر اشتباه است بعضي هايش. ما تمام توجّه مان بايد به خدا باشد، خدا بايد به دلت بيندازد كه اين كانديدا اين به درد چهار سال زير سايه اش زندگي كردن مي خورد يا نمي خورد. شرايطي هست خود شما بايد عمل كنيد كه من در هفته هاي گذشته هم عرض كردم كه اول شرطش عدالت و كارداني و فهم و شعور است. هر كه آمد كه نمي شود. مي خواهد رئيس هفتاد ميليون جمعيت بشود. خوب؛ اگر يك چنين فردي را پيدا كرديد -كه انشاءالله پيدا مي شود- صد درصد بايد همانطوري كه زنبور عسل عقب ملكه مي افتد شما هم بايد بياييد. البته اين مطلب را درباره ي رئيس جمهور نمي گوييم درباره ي وليّ فقيه بايد بگوييم ديگر     هم نداشته باشد. بايد اين كار بشود اگر سعادت مي خواهيد. شما مي دانيد چقدر دشمن در داخل و خارج مملكت همين شما مردم شيعه داريد و بايد از شما دفاع بشود؟ امام زمانتان مي دانيد چقدر دشمن دارد؟ من معتقدم به رئيس جمهوري كه طرفدار امام زمان نباشد و فكرش حضرت بقيةاللّه نباشد و كمك ايشان نباشد نبايد توجّه كرد. بگويم رأي ندهيد مي ترسيم هيچكدامشان اينطوري نباشند آن وقت شما بي رأي مي مانيد. فكر كنيد. امام زمان ما تا حالا اين مملكت را اينطوري نگه داشته، خداي من شاهد است من اين را مشاهده مي كنم شما هم حواستان را جمع كنيد مشاهده مي كنيد. چقدر خطر دور و بر ما هست! چقدر ما را مي خواهند اذيّت كنند، به خونمان تشنه هستند مملكت را مي خواهند فاسد كنند، به هم بريزند، ما هم كه الحمدللّه اينقدر بي عقليم و بي شعور، واقعاً بس كه ناراحتم عرض مي كنم. پريشب من رفته بودم با يكي از دوستان به امامزاده داوود موقع اذان مغرب بود، در مسجد، در امامزاده داوود كسي نبود براي نماز كه بعد با زحمت جمع شان كردند ولي يك تلويزيون آنجا گذاشته بودند جمع شده بودند همه – حالا او دارد آنجا فوتبال را مي زند درون دروازه يك چيزي گيرش مي آيد تو چه گيرت مي آيد؟! – نمازت را رها كرده اي! حيّ علي الصلوة را با بلندگو در گوش آن چنان فرو مي كردند همان موقع كه واقعاً انسان مي ديد اعصابش خورد مي شود خيلي بلند است امّا صداي آن ناقل فوتبال را بهتر اين طرف مي شنويد. اصلاً حواسش نبود من گفتم حالا موقع نماز است!در خدمت -جناب آقاي كاشاني بوديم- غفلت. شما يك مقدار فكر كنيد اين چه فايده اي دارد؟ اگر مي گوييد مملكتمان سرافراز مي شود تو که سرافرازش نمي كني! تو در امامزاده داوود چطوري سرافرازش مي كني؟! گفت: من آنم كه رستم بود پهلوان! من آني هستم كه رستم پهلوان است. تو برو سر نمازت، تو با خدا ارتباط داشته باش. برو همان جا دعا كن خدايا اين فوتباليستها را موفق كن مملكت ما سرافراز بشود.اين خوب است باز يك چيزي است. نه اينكه تو هم بنشيني بگویی بزن! واقعاً عجيب است ! من نمي توانستم نگاه كنم. بعد هم حالا اگر موفق شدند يك طور مردم آزاري مي كنند در كوچه و بازار و طرقّه و اينها، اگر هم موفّق نشدند باز يك طور ديگر مردم آزاري مي كنند. خيلي عجيب است! ما كجاييم؟! أَيْنَ تَذْهَبُونَ (تكوير  / 26) كجا مي رويد؟! پيغمبر از شما مزدي نمي خواهد، وَ مَا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍإِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعالَمِينَ (شعراء / 127) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (شعراء / 131) تقوا داشته باشيد و اطاعت كنيد، وَ اتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُمْ بِمَا تَعْلَمُونَ (شعراء / 132) آن خدايي كه شما را به آنچه كه تا حالا دانستيد – مي دانيد – كمكتان كرده. خوب ممالكي در اطراف ما هست اگر امام زمان كمك نمي كرد، خدا كمك نمي كرد ما هم مثل آنها بوديم، خوب اين افغانستان است، آن عراق است الان هفت تا از ائمه آنجا قبر مطهرشان هست، حضرت اباالفضل كه تمامِ ممالك را ممكن است به يك اراده از بين ببرد، آنجا قبر مطّهرش است. چرا؟ چون آن نعمتي كه خدا به شما داده و آن آرامشي كه خدا به شما داده، آن امنيّتی كه خدا به شما داده به آنها نداده؟ علتش اين است كه آنها فرق بين ولايتِ خاندان عصمت و طهارت را صد درصد نمي گذارند شما مي گذاريد. شما امام زماني هستيد. به جان خود حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه – اين اعتقادم است دارم عرض مي كنم – كه يك يكِ سلامتي هاي شما، آرامش شما، امنيّت شما را حضرت ولي عصر منظور كرده حالا چه رهبران، مسئولين بفهمند اين را يا نفهمند. بگويند ما كرديم. امام زمان منيّت ندارد، مي كند ولي حالا شما بگوييد كه من كردم! خوب بكنيد والاّ هم خودشان – ببينيد اينجا مي فرمايد كه وَ اتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُمْ بِمَا تَعْلَمُونَ به آنچه كه شما عمل می کنيد مددتان كرده، اين را مي فهميد؟ مدددتان كرده، كمك تان كرده. أَمَدَّكُمْ بِأَنْعَامٍ وَ بَنِينَ (شعراء / 133) كمكتان كرده به داشتن حيوانات آنچه كه مايع بركت است، فرزندان؛ وَ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ (شعراء / 134) اينجا جنّات به معني بهشتِ عالم آخرت نيست، باغ به شما داده، چشمه هايي به شما عنايت كرده، يكي دو سال قبل بود همه تان دلواپس بوديد كه اين خشكسالي چه خواهد كرد؟ خوب امسال الحمدللّه جبران كرد. إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (شعراء / 135) من مي ترسم. پيغمبر فرموده – پيغمبر ما نه البته – پيغمبر ما هست فرقي نمي كند يكصد و بيست و چهار هزار پيغمبر همه پيغمبر ما هستند ولي اينجا سخن از حضرت هود عليه السلام است، إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ روز بسيار باعظمت و بزرگي در پيش داريد من مي ترسم آن روز شما به عذاب مبتلا بشويد. مي دانيد جواب چه گفتند؟ شما اين جواب را ندهيد! زباناً اگر نمي گوييد باطناً هم نگوييد. اين جواب خيلي بد جوابي است يعني براي بشر بدتر از اين نمي شود كه انسان معتقد باشد و جواب بدهد. قَالُوا سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْوَاعِظِينَ (شعراء / 136) تو ما را موعظه بكني و موعظه نكني ما فرقي نمي دهيم تکانی نمی خوريم. يعني چه؟ يعني مرده ايم. چون فقط مرده هيچ تكاني نمي خورد هر چه داد بزنند سرش، راهنمايي اش بكنند. يعني ما انسان نيستيم. شما در گوش الاغ هر چه قرآن، روايت بخوانيد باز سرش را مي كند پايين علفها را مي خورد. بگذار به كارمان برسيم. در مغازه اش بروي بگويي آقا! غش در كارت نكن، چه نكن چه نكن، صحبتهایی که معمولاً بايد بگويند، رشوه نگير، آقا تو نماينده ي جمهوري اسلامي هستي، ولو جزئي، ولو مثلاً دفترداري، ولي رشوه نگير، الراشي و المرتشي کليهما في النارهم رشوه دهنده و هم رشوه گيرنده هر دويشان در آتشند. ربا را خداي تعالي مي گويد: فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ (بقره / 279) كسي كه ربا مي گيرد يا مي دهد اعلام جنگ بكند به خدا، مي گويد كه آخر بهره ي آن دو سه روزي كه ديرتر پول را دادي چه مي شود؟ هيچ. آن بهره اش چه مي شود؟ كلاه شرعي اش هم مثل – يك مقداري حواستان جمع باشد  خودتان را گول نزنيد، خدا را مي خواهيد گول بزنيد- مردم بني اسرائيل، بني اسرائيل گفتند شنبه آقا تعطيل، ماهي نگيريد، ماهيگير بودند همه شان. اينها روز شنبه گفتند ما ماهي نمي گيريم، رفتند يك گودالي كندند ماهي ها هم از كنار اين گودال رَد مي شدند مي افتادند در آن. روز يكشنبه راحت مي رفتند مي گرفتند. كلاه شرعي است ديگر. ما ماهي نگرفتيم، گودال كنديم گودال را كه نگفتند نكنيد، ما گودال كنديم. خداي تعالي اينها را مسخ شان كرد! بوزينه شان كرد! كلاه شرعي و… يك سير نباتي كه هيچ نمي ارزد تو مي گويي كه يك ميليون ما اين نبات را به تو فروختيم! واقعاً عجيب است ! ولو من نمي خواهم اينجا حكمي عرض كنم، من نمي خواهم فتوايي بگويم ولي ما نظيرش را در قرآن داريم نظير اين كارهاست. باغ به شما داده، خانه به شما داده اين همه درخت به شما داده، قَالُواسَوَاءٌ عَلَيْنَاأَ وَعَظْتَ موعظه مان بكني، خودت را زحمت نده، أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْوَاعِظِينَ اين حالاتي كه در ما مي بيني خُلُقُ الْأَوَّلِينَ (شعراء / 137)  هميشه اخلاقمان همين بوده ما نمي توانيم تغيير بدهيم، ما نمي توانيم خودمان را عوض كنيم، ما نمي توانيم انسان بشويم، ما نمي توانيم دست از رشوه گرفتن و ربا گرفتن… اصلاً اگر ربا نگيريم پس چه بخوريم؟ خُلُقُ الْأَوَّلِينَ ما عذاب هم نمي شويم، خدا كريم است. بعضي ها اينطوري مي گويندوَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ(شعراء / 138) ولي خدا مي گويد ما هلاكشان كرديموَ مَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (شعراء / 139) اكثر اينها ايمان نياوردند. خدايا ما را در پناه خودت از همه ي انحرافات حفظ بفرما. خدايا ما را به اندازه ي يك مورچه، زنبور عسل، به اندازه ي يك موريانه خدايا ما را راهنمايي بفرما. دست ما را بگير. اميدواريم خداي تعالي همانطوري كه در تمام طول عمر بشريّت به بشر مهربان بوده و با رحمانيّتش با ما برخورد كرده انشاءالله در باقيمانده ي از عمرمان با رحيميت و رحمانيتش با ما رفتار بفرمايد. ماه جمادي الاول است احتمال زيادي دارد كه وفات فاطمه ي زهرا سلام اللّه عليها در اين ماه باشد و احتمالي هم هست كه در ماه جمادي الثاني باشد. اي كاش اين مردمي كه دور و بر پيغمبراكرم بودند – البته يك عدّه شان- اينها همانطوري كه اينها به حضرت هود گفتند تو موعظه مان بكني و موعظه مان نكني فرقي نمي كند آنها هم همانطور مي گفتند. نه اينكه سالها منتظر بودند پيغمبر از دنيا برود و جاي او بنشينند و خاندانش را كنار بزنند. طبيعي است ديگر، كسي كه مي خواهد يك كسي را كنار بزند حق هم با آن كس باشد خواهي نخواهي رياست طلب هم باشد خواهي نخواهي بايد مزاحمين را از سر راه بردارد. آنها علي بن ابيطالب را مزاحم خودشان مي دانستند عليّ مع الحق و الحق مع عليّ يدور حيث دار علي با حق بود، نمي توانست ببيند يك باطلي همانطوري كه فاطمه ي زهرا آمد در مسجد صدا زد: هذا السّامري و عجله اين سامري است و اين هم گوساله اش است. گوساله را گذاشته اند مردم بپرستند و از هاروني كه پيغمبراكرم تعيين كرده مردم دوري كردند. امّا آمدند مي خواستند علي بن ابيطالب را خوار كنند، از نظر مردم بيندازند. چون چيزي كه مردم زياد ديده بودند و از علي بن ابيطالب عليه السلام بخاطر همان مي ترسيدند شجاعت حضرت بود، اراده مي كرد همه ي مردم از بين مي رفتند. اين را مي خواستند از بين ببرند لذا آمدند ريسمان به گردن حضرت اميرالمؤمنين انداختند. مخصوصاً وقتي فهميدند كه علي عليه السلام مأمور به صبر است. فاصله اي بين خانه ي علي عليه السلام و مسجد نبود ولي اين كار را بخاطر اينكه او را تحقير كنند انجام دادند. حضرت زهرا سلام اللّه عليها پشت دَر ايستاده، مانع مي خواهد بشود. از مقام امامت و ولايت دفاع كند.

 صدا زد براي من هيزم يا چيزهاي آتش زا بياوريد مي خواهم دَر اين خانه را آتش بزنم. مطالبي كه عرض مي كنم در كُتب اهل سنت هم هست گفتند: فيها فاطمة در اين خانه فاطمه است، گفت باشد. دَرهاي خانه هاي قديمي آن هم مخصوصاً در مسجد باشد -چون در مسجد بود اين دَر- روي يك چوبه اي مي چرخيد همان را كه آتش زدند سوخت و احساس مي كرد فاطمه ي زهرا دو دستي دستش را پشت دَر گذاشته كه دَر را باز نكنند، لگدي به دَر زد كه صداي فاطمه ي زهرا بين دَر و ديوار بلند شد. صدا زد: يا فضّه خذيني.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا ربّاه يا سيّداه عجل لوليك الفرج، عجل لمولانا العظيم الفرج. خدايا فرج مولاي ما امام زمانمان را برسان. ما را از ياران خوب آن حضرت قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضي بفرما. پروردگارا به آبروي حجة ابن الحسن قَسمت مي دهيم گرفتاري هاي مردم مسلمان را در سراسر كره ي زمين برطرف بفرما. خدايا مرضهاي روحي مان شفا مرحمت بفرما. مرض هاي بدني مان شفا مرحمت بفرما. مريض منظور الساعه لباس عافيت بپوشان. امواتمان غريق رحمت بفرما. عاقبتمان ختم بخير بفرما. و عجّل في فرج مولانا.

 

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 
 

۲۵ ربیع الثانی ۱۴۲۶ قمری – ۱۳ خرداد ۱۳۸۴ شمسی – عدم ایمان و عدم باور به حقایق قرآن

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ / وَ مَا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍإِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعالَمِينَ (شعراء / 109 – 110).

مطلبي كه هفته ي گذشته عرض شد و اين هفته تكرار مي شود بخاطر اينكه بعضي در وسط هفته تلفن كرده بودند و مطلب را درست دريافت نكرده بودند. و آن مطلب راجع به مقالاتي بود كه خانم هايي كه در مرحله ي جهاد با نفس و عبوديّت هستند اينها از حالات خودشان مقاله شان را بنويسند، وضع فعلي شان بدون حرف، بدون تشتّت فكر، كساني كه در اين دو مرحله هستند و تا اوّل جمادي الثاني براي ما مقالاتشان را بفرستند تا انتخاب بشوند و از روحياتشان اطلاع پيدا كنيم. ضمناً آقايان – نه خانمها – آنهايي كه در مرحله ي محبت و صراط مستقيم هستند مقاله بنويسند درباره ي همين دو مرحله و تا اوّل ماه جمادي الثاني براي ما بفرستند تا بعد براي آنها بيان شود كه چه وقت براي جلسه ي اختصاصي آنها بايد بيايند. همين دو مطلب بود. مطلب ديگري نداريم و خيلي ساده و ديگر انشاءاللّه دوستان چه آقايان و چه خانمها كوشش كنند -كه من يك قدری در وسط هفته به شك افتادم كه اصلاً حرفهاي ديگر ما را هم اگر همينطور بخواهند بفهمند كار مشكلي است. خيلي روشن و ساده عرض شد. درباره ي ايمان بحث مان بود. چند هفته است كه درباره ي ايمان و اينكه معني ايمان چيست عرايضي عرض شد و در آياتي كه هفته ي گذشته تلاوت كرديد برخورد به اين جمله كه فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ(شعراء / 108) در حالات انبياء گفته شد. بعد هم انبياء فرمودند به مردم كه وَ مَا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ (شعراء / 109) ما بر اين زحماتمان، براي اين تبليغمان، از شما اجر و مزدي نمي خواهيم. اجر ما به عهده ي خداست و خداي تعالي به ما اجر خواهد داد. من در يك سميناري بود در قم وقتي كه مرحوم آيت اللّه گلپايگاني حيات داشتند سمينار براي مفاهيم قرآن بود يكي از مسائلي كه در آنجا من بخصوص مطرح كردم مسأله ي ايمان بود. به طور كلّي ما بخاطر نداشتن ايمانمان و يا ضعف ايمانمان در دنيا امتيازاتي را به عنوان مسلمانان از دست داده ايم. مطالبي كه امروز به صورت علم و يا به صورت مسائل فنّي در دنيا مطرح است اكثر آنها را قرآن و اهل بيت عصمت و طهارت در هزار و چهارصد سال قبل بيان كرده اند و ما چون ايمان به اين حقيقت نداشتيم يا ضعف ايمانی نسبت به اسلام داشته ايم اينها را مطرح نكرديم تا آنكه بعدها مردمي كه مسلمان نبودند و اين مطالب را در اسلام ديدند و پيگيري كردند و به آن رسيدند به نام خود، آن امتيازات را گرفتند. در مسائل اكتشافي و صنعتي كه مربوط به دنيا بود، آنچنان پيش رفتند كه امروز همه ي صنايع را در دست گرفته اند و امتيازش را براي خود مضبوط كرده اند و ما متأسفانه جيره خوار آنها شده ايم و اگر بخواهيم يك حركتي هم بكنيم بايد با اجازه ي آنها باشد! اين مساله و اين گرفتاري كه مردم مسلمان امروز پيدا كرده اند بيشتر بخاطر همين است كه ايمان نداشته ايم. ما اگر ايمان داشتيم و به قرآن معتقد بوديم همانجا كه دين مقدس اسلام در روايات و آيات قرآن فرمودند كه مثلاً نطفه ي فرزند بيشتر مربوط به مادر است، كه در قرآن مي بينيم امام حسن و امام حسين عليهما السلام را نسبت به پيغمبر مي دهند، يا در آيات مختلف وقتي كه اسم نطفه برده مي شود نطفه را دو نطفه ميدانند يكي مربوط به زن، يكي مربوط به مرد. يا ائمه اطهار عليهم الصلاة و السلام همه جا به ما گفته اند كه وقتي نام هر كدام از فرزندان فاطمه ي زهرا را مي بريد و يا مي خواهيد به آنها سلام عرض كنيد اول بگوييد يابن رسول اللّه اي پسر پيغمبر، السلام عليك يابن رسول اللّه بعد مي گوييم السلام عليك يابن فاطمة الزهراء يا السلام عليك يابن اميرالمؤمنين اين مطلب مطرح بوده، خلفاي عباسي كه با اين مطلب مخالفت مي كردند و يا آن مرد گفت: بنونا بنو ابناءنا اين نه بخاطر اين است كه يك حقيقت ديگري را منظور كرده بودند، بخاطر آن بود كه آن امتياز را از بني هاشم، از بني فاطمه بگيرند والاّ نه آنها آن زمان اطلاع داشتند كه فرزند انسان، هم فرزند مادر است و هم پدر ولي اينها از ناحيه ي حكمت و از ناحيه وحي -كه فرق بين حكمت و فلسفه را بيان كرده ام- از ناحيه حكمت و وحي كه متكي است حكمت به وحي، اينها مي خواست آن روز اين امتياز را بگيرند نه اينكه بعد از تقريباً هزار و سيصد سال يك شخص كشيشي بيايد به عنوان اينكه من كاشف اين مسأله هستم و در دنيا امتيازش را مخصوص خودش قرار دهد. در بسياري از اين مسائل اين حقيقت هست و در مسائل مختلفِ علمي، فيزيك، شيمي، آنچه كه امروز در رياضيات مطرح است، علماي بزرگ، شاگردان ائمه اطهار عليهم الصلوةوالسلام مثل جابر بن حيّان كه از شاگردان امام صادق بود و كتابهايي در اين باره نوشته شده منتها چون ايمان مردم مسلمان نداشتند اينها را جدّي نگرفتند يعني با خودشان فكر مي كردند شايد حقيقت نداشته باشد – اين معني نداشتن ايمان است – شايد حقيقت نداشته باشد بعد ما در دنيا شرمنده بشويم! اگر مطمئن بوديم، اگر لااقل حكمت را به اندازه ي فلسفه به آن پايبند بوديم، اگر شيطان آن چنان كه درباره ي حفظ مطالب فلسفه كمك مي كند، روح ما، ايمان ما، روح ايمان ما كمك به ما مي كرد ما امروز همه ي امتيازات را داشتيم. جرج جرداق يكي از نويسنده هاست. مي گويد: آن روزي كه علي بن ابيطالب عليه الصلوةوالسلام در مسجد كوفه مي فرمود من به طُرق آسمانها آشنا هستم، اگر ما آنجا مي بوديم، پاي منبرش نشسته بوديم، به جاي آنكه سعد  وقاص بگويد سر و صورت من چند دانه مو دارد؟! از علي بن ابيطالب سؤال مي كرديم كه راه رفتن به فضایی كه خداي تعالي در قرآن فرموده: سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ (لقمان / 20) و فرموده است كه: اگر مي خواهيد به آسمانها برويد، فَانْفُذُوا لَاتَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ (رحمان / 33) آن سلطه را، آن خصوصيّتي كه با آن امكان دارد ما به فضا برويم چيست و از آن حضرت جواب مي گرفتيم و علي بن ابيطالب جواب فرموده، ائمه اطهار جواب فرموده اند، نهايت چيزي كه ما نتوانستيم آنها را براي ديگران بيان كنيم نداشتن ايمان بوده. ايمان نداشتيم. الان هم كه يك چيزهايي مربوط به آينده است، در آينده انجام خواهد شد، باز چون ايمان نداريم در سطح جهاني نمي توانيم مطرحش كنيم. مي ترسيم شايد نشود و آبروي ما برود. فراموش نمي كنم در يونان در آتن من مقاله اي نوشته بودم چون همه ي دانشمنداني كه از تمام ممالك آنجا جمع شده بودند مقالاتي داشتند در مسائلي كه مورد اتّفاق مسيحيّت و اسلام بود من يك مقاله اي نوشته بودم به يكي از دانشمندان ايران كه از من پرسيد تو مقاله ات در چه موضوعي است؟ من گفتم: در باره مصلح آخر الزمان است. گفت: اين حرفها را اينجا مطرح نكنيد كه شايد اين مسائل تحقق پيدا نكند و ما شرمنده بشويم! من گفتم: من كه شرمنده نيستم و نمي شوم! تا اين اندازه ما ايمانمان ضعيف است! مسلمان، شيعه، دانشمند، فيلسوف ولي به من مي گويد شايد نشد! از چيزهايي كه قرآن 133 آيه درباره اش تفسير شده و روايات زيادي كه شايد متجاوز از چند هزار روايت سني و شيعه نقل كرده اند و حتّي اديان مختلف هم به آن معتقدند مسأله ي ظهور حضرت بقيةاللّه كه ما اين اسم را بيشتر را مي گوييم چون اين كلمه ي بقيةالله از نظر مذاهب مختلف هم معنا مي دهد و همين معنا را در كُتب مقدّس خودشان نقل كرده اند. به اين ما معتقديم يعني همه گفته اند كه يك چنين فردي خواهد آمد و دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد. گاهي كه با بعضي از افراد انسان برخورد مي كند مي بيند خارجي ها، غير مسلمانها، ايمانشان نسبت به اين مسأله بهتر و بيشتر است تا ايمان ما! ما بايد ايمان داشته باشيم به آنچه كه پيغمبراكرم در گذشته فرموده اگر يك نفر صد تا مسأله را پيشگويي كرد و نود و نُه تاي اين مسائل تحقق پيدا كرد يك مسأله اش باقي مانده اگر اين یک مسأله را ما شك درباره اش داشته باشيم بسيار آدم نادان و نافهميم. تا چه برسد كه او متكّي به خدا باشد، تا چه برسد كه كلامش كلام وحي باشد. پيغمبراكرم چه در قرآن و چه در روايات به وسيله ي وحي بيان بسيار مطالب ارزنده اي كه همه اش تحقق پيدا كرده داشته. إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ/ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ / إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ (كوثر / 1 – 3) در اين سوره ي مباركه يقيناً از شانیء كه دشمن و مبغض رسول اكرم تفسير شده منظور بني اميّه اند و كوثر كثرت نسل پيغمبراكرم از طريق فاطمه ي زهراست. اين را سنّي و شيعه همينطور تفسير كرده اند و غير از اين هم سياق آيه و ظاهر آيه دلالتي ندارد. اين را وقتي رسول اكرم فرمود و از جانب خدا نازل كرد كه بني اميه در روي زمين بودند در مقابل بني هاشم و يكي از دانشمندان اهل سنت پانصد سال قبل در كتابش نوشته كه روزي كه حسين بن علي عليه الصلوةوالسلام شهيد شدند ده هزار گهواره از بني اميه در حركت بود. ولي از نسل فاطمه ي زهرا، از نسل كوثر جز علي بن الحسين عليه الصلوةوالسلام كسي نبود ولي امروز – مي گويم پانصد سال قبل او اين مطلب را نوشته – امروز در سراسر جهان از نسل حضرت علي بن الحسين سادات هستند و يك نفر به عنوان اينكه نسلش به بني اميّه برسد وجود ندارد. از اين پيشگويي بهتر؟! از اين معجزه بهتر؟! چرا ما ايمان نداريم به آنچه كه در آتيه مي خواهد تحقق پيدا كند. چرا ما بايد ايمانمان اينقدر ضعيف باشد؟ به ما گفته اند كه شما را خدا روزي تان را مي دهد، وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا (هود / 6) همه ي مردم حتّي جاندارهاي بسيار ضعيف خدا روزي شان را مي دهد و مي بينيم هم كه مي دهد. در عين حال اگر يك روز دنبال كار مفيدي نشد برويم يا نتوانستيم برويم شب ممكن است خوابمان نبرد كه وضعِ كاري من چرا اينطور شد؟ چرا از نظر مالي من اينقدر ضعيفم؟ چرا من بايد مثلاً نيازمند به مردم باشم؟ و امثال اينها، اين بخاطر چه هست؟ بخاطر اين است كه ايمانمان به خدايي كه أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ (زمر / 36) كم است. آيا خدا براي بنده اش كافي نيست؟ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ (آل عمران / 173) بهترين و خوبترين وكيل ما خداست كه اين براي ما كافي است. امّا آن ايمان را نداريم. متزلزيم. خداي تعالي در سراسر قرآن فرموده كه هر كس تقوا داشته باشد و هر كس رعايت تقوا را بكند خداي تعالي در دنيا مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ (طلاق / 3) روزيش را مي رساند و خداي تعالي او را به بهشت مي برد، در همين آياتي كه اين هفته خوانديد بود كه: وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ (شعراء / 90) خداي تعالي براي متقيّن بهشت را قرار داده. ما در عين حال تمام كوشش مان براي دو روز دنياست که در دنيا راحت باشيم امّا آخرت را نمي دانيم چه خواهد شد. چون ايمان نداريم. من خودم يك وقتي فكر مي كردم كه فلان وعده اي كه به من در يك دعايي وعده ايي به من داده شده بود، که خيلي برايم مفيد بود، آيا اين تحقق پيدا مي كند يا نمي كند؟ ديدم فوراً به قلبم الهام شد كه إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ (آل عمران / 9) خدا وعده هايش را تخلّف نمي كند. آخر ما چرا ايمانمان ضعيف است؟ يك مقدار فكر كنيد براي چه اينقدر كم ايمانيم؟ از نظر مادّي، خدا وعده كرده كه كمك مي كند. شما يك زوج جواني كه با هم مي خواهند ازدواج كنند اينها اگر ايمان داشته باشند، نه به فكر خانه هستند، نه به فكر ماشين، نه به فكر شغل. البته وظيفه است واجب است بايد دنبالش برود. يك پدر و مادري كه داراي يك دختر هستند يك جواني مي آيد پيش شان كه با  دختر او ازدواج كند، آدم بسيار متديّني هم هست پدر، بسيار آدم خوبي هم هست اول سؤالي كه از داماد مي كند مي گويد شغلت چه هست؟ بسيار خوب، بايد شغلي داشته باشد. به يك آدم تنبل بي تقوا – چون تنبلي مساوي است با بي تقوايي – به يك آدم تنبلِ بي تقوا نبايد زن داد. مكروه هم هست، شايد از اين جهت شغلش را سؤال كرده، بعد مي پرسد كه آيا خانه اي دارد؟ پولي دارد؟ اينجاهايش ديگر اگر شغل دارد، فعّال است، تنبل نيست بقيّه اش ديگر زيادي است. چقدر تحصيل كرده؟ اقلاً بايد – بلد هم نيست ديپلم را درست ادا كند  دِپلم مي گويند، دُپلم مي گويند، از اين حرفها- خودش اصلاً  سواد نداشته، ثروتمند شده، خدا به او روزي داده ايمان به او نداده كه اقلاً به خودش قياس كند. آيا مدركي دارد يا نه؟ اگر نداشته باشد، نه! شما اگر صد نفر از پدراني كه مي خواهند دخترشان را به يك جواني بدهند در ميانِ صد نفر يك نفر پيدا نمي كنيد كه از ايمان داماد بپرسد، از تقوای او بپرسد كه اصل اينهاست. خدا صريحاً در قرآن فرموده: وَ أَنْكِحُوا الْأَيَامَي مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ (نور / 32) خوب از اين صريحتر مي شود؟! شما فرزندانتان را، دخترتان، پسرتان و حتّي آنهايي كه در بردگي شما هستند اينها را ازدواج بكنيد يعني آنها را وادار به ازدواج بكنيد اگر فقير باشند إِنْ يَكُونُوا ببينيد كلمه ي إِنْ يَكُونُوا اگر فقير باشند، فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ يك با ايمان پيدا كنيد كه به همين يك مسأله، به همين مسأله اي كه خداي تعالي به اين صراحت در قرآن فرموده ايمان داشته باشد. خيلي عجيب است! و اين ضعف ايمان ما سبب شد كه امروز -و حال اينكه مي خواست دنيا را اسلام بگيرد- مردم مسلمان ضعيفند. با اينكه خداي تعالي فرموده: لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصَارَي أَوْلِيَاءَ (مائده / 51) غير از ايران ظاهراً همه ي ممالك اسلامي تحت نفوذ يهود و نصارا است. يك مملكت حالا آن هم خدا رحمت كند مرحوم امام -رضوان اللّه تعالي عليه- را كه امشب هم شب وفات ايشان است، يك قيامي كردند واقعاً مفيد بود و متأسفانه دارد از دستمان مي رود، من همين امروز صبح گوش مي دادم يكي از علماء و يك دكتر داشتند شرايط رئيس جمهور را بيان مي كردند بيشتر حرفشان اين بود كه بايد رئيس جمهور طوري باشد كه وضع مادي مردم را تأمين كند. شما هم شنيده ايد. اصلاً سخن از تقوای او و عدالت او متأسفانه نبود، یعنی آن جلسه را من نديدم كه بگويند. من خيلي وقت اينكه تلويزيون گوش بدهم، نگاه كنم شايد ندارم، شايد گفته باشند ولي اينطوري وقتي برخورد مي كنيم چيزي كه رعايت نمي شود تقواي طرف است. آقا بين اين هشت نفر ببينيد كدام يكي از آنها متقي ترند؟ كدام يك از اينها ايمانشان بهتر است؟ به گفتار خدا و ائمه اطهار كدام يك از اينها بيشتر توجّه دارند، كدام يك به افكار بشري بيشتر پايبندند يا به حكمت الهي. به خدا قسم اگر آن حالتي كه مرحوم امام داشت همه مان مي داشتيم، اهل تزكيه نفس بوديم، اعتقاداتمان هم صحيح بود امروز اينطور نبوديم كه ندانيم رئيس جمهورمان كه هست و چه كسي را انتخاب كنيم؟ همه به خودشان اجازه بدهند بيايند نام نويسي كنند و باز هم هشت نفر در وسط ندانيم كه كدام يك از آنها بايد انتخاب بشود! و به شما دوستان عرض مي كنم بين اين هشت نفر دو جمله را توجّه داشته باشيد. يك جمله اول كه چون ما در ايران تابع ولايت فقيه هستيم و ايشان فرموده اند كه همه بايد رأي بدهند، رأي بدهيد ولي مطلب دوّم ببينيد كدام يك از اينها سابقه ي تقوايشان، عدالتشان، متكّي بودنشان به قرآن و احاديث و حكمت اسلامي بيشتر است، به او رأي بدهيد. به خدا قسم واجب است بر شما كه به اين دو موضوع عمل كنيد. ايمانمان را بايد تقويت كنيم. اگر همين چند نفري كه در اين مجلس هستند و همين عدّه اي كه صداي من را مي شنوند اگر دقّت بكنند و معتقد باشند به آنچه كه خدا و پيغمبر فرموده و ايمان به آن هم داشته باشند دنيا را ممكن است متحوّل كنند به جهت اينكه ايمان خيلي كار مي كند. يك ايماني كه مثل ايمانِ سلمان باشد، مثل ايمان ابي ذر باشد، مثل ايمان اويس قرن باشد، اويس قرن را خيلي نقل نكرده اند كه در درجه ي چندم از ايمان بود ولي عملش، از يمن در آن زمان حركت مي كند مي آيد مدينه، -خيلي راه است اين مسافت- مي آيد مدينه پيغمبر را ببينيد، پيغمبر نبودند در وطن، مادرش هم گفته بود كه اگر پيغمبر نبود معطل نمي شوي بر مي گردي. ببينيد چه ايماني است، اين پا و آن پا هم نكرد، خودش را معطل نكرد، همانجا كه رسيد و گفتند پيغمبر نيست و ممكن است تا چند روز ديگر هم نيايد برگشت. چرا؟ به خاطر اينكه به اسلام ايمان داشت. افرادي كه ايمان داشته باشند استقامت دارند، در صراط مستقيم هستند، جهاد با نفس مي كنند، چرا؟ به جهت اينكه ايمان دارند. و بنده ي كامل خدا هم خواهند بود. امّا اگر كسي ايمان نداشته باشد به قول معروف پايش روي پوست خربزه باشد به مجرّد اينكه منافعش – آن هم منافع خيالي اش – در خطر بيفتد مي بينيد كه دست از اسلام كشيد، دست از برنامه اش كشيد، دست از حتي تزكيه نفس كه از نظر تمام مردم دنيا اهميت فوق العاده ای دارد از آن هم دست كشيد. زياد داريم، زياد داريم كه منافع تخيّلي شان – تخيلي– به خطر مي افتد يا يك حرفي من برخلاف ميلشان مي زنم مي بينيد كه دست از همه چيز كشيدند. برخلاف ميل. بر فرض من اشتباه كرده باشم آنها نبايد به دست انداز بيفتند، بيايند ببينند قرآن چه مي گويد، احاديث پيغمبراكرم چه مي گويد و بالاخره بايد متوجّه اين بود كه ايمانتان را آنچنان بايد محكم كنيد متوجّه اين معنا باشيد كه هيچ بادي آن را نلغزاند، هيچ دانشمندي كه تا حالا فكر مي كرديد اين آدم بسيار خوبي است ولي خوب نبود، خوب او نبود من نبايد بگويم كه اگر اسلام حق بود فلاني چرا اين طور لغزيد؟ نه! ايمان بايد تقويت بشود. مَثل ايمان مثل كبوتري است كه در خانه ي شما لانه برايش درست كرده باشيد، يك كبوتري بياوريد در يك لانه اي بگذاريد ولي پايين اين اتاق، اين خانه درنده هايي هستند، گربه هايي هستند، سگ هايي هستند و در اينجا در حركتند، حمله هم به اين كبوتر مي كنند. اين كبوتر اينجا جا نمي گيرد هر چه هم شما بزور بخواهيد اينجا جايش بدهيد بالهايش را هم ببنديد يا حتّي بچينيد بگذاريدش آنجا با ترس و وحشت آنجا خواهد ماند و فرار مي كند. ايمان شما اينطوري است، اين صفات رذيله در حكم همان درنده ها هستند، در حكم همان گربه اي است كه در همان اتاقي كه شما مي خواهيد ايمان را نگه داريد در آنجا وجود دارد. نمي ماند، مستقر نمي شود. مستودع است، يعني وديعه است، موقتاً است امّا يك جلسه اي مي رويد در دانشگاه مي بينيد استادتان فاسق است، شما را هم دوست دارد كه جزء فسّاق باشيد، اگر نباشيد نمره خوبي به شما نمي دهد تحت تأثير او واقع مي شويد. چرا؟ به جهت اينكه ايمان نداريد و هر يك از اين كارها همين طور است. انسان بايد ايمانش آنچنان قوي باشد، امر به معروف بكند، نهي از منكر بكند و معتقد به همه ي حقايقي كه در آينده گفته اند باشد اگر اينطوري شد شما بي صاحب نيستيد، ايمان داريد به اينكه حضرت ولي عصر ارواحنافداه با شماست. ايمان داريد كه خداي تعالي با شماست. ائمه اطهار عليهم الصلوةوالسلام با شما هستند، ملائكه پروردگار يار و مددكار شما هستند، اين را ايمان داريد. چون ايمانتان محكم است همه جا پاي همه ي مشكلات ايستاده ايد. المؤمن كالجبل الراسخ بعضي كوهها هستند كه آنها هم راسخ نيستند. اينكه فرموده كالجبل الراسخ اگر در كوير برويد مي بينيد يك كوه بسيار بزرگي جلويتان است، فردا مي آييد باد تندي اگر آمده باشد كوه را برداشته زمين را صاف كرده اين را مؤمن نمي گويند. مؤمن را تشبيه به اين نمي كنند. مؤمن را تشبيه به جبل راسخ، يك كوه سنگي كه ديده ايد زياد هم هست در جايي هست سالهاست بادهاي تند، سيلهاي بسيار قوي آمده اين همينطور هست. اين را مي گويند جبل راسخ. مؤمن مثل جبل راسخ است، با بادهاي كوچك و كم فشار از پا در نمي آيد كه بماند با بادهاي بسيار شديد هم از پا در نمي آيد. با سيل و زلزله هم از پا در نمي آيد. هيچ چيز آن را از پا نمي اندازد، بنابراين پيغمبراكرم تشبيه كرده مؤمن را به جبل راسخ. لا تحرّكه العواصف عواصف هر خطري كه تصور كنيد، زلزله آمده گوشه و كنارهاي كوه را ممكن است تكان داده باشد ولي خود كوه را تكان نداده، ما ديديم مؤمنيني كه در اين حدّ بودند. خدا رحمت كند مرحوم حاج ملاآقاجان به نظر من يك مرد مجتهد، باسواد، بسيار مطّلع ولي زمان رضاخان روضه خواندن ممنوع شد. ايشان براي اينكه بتواند نام مقدس اباعبداللّه الحسين را در همان محيط خودش، در آن محيط كوچك خودش حفظ كند حاضر شد به او بگويند ديوانه، خيلي است هان! علاوه بر اينكه مردم به او مي گفتند خودش هم رفت در شناسنامه اش فاميلش را مجنون گذاشت كه وقتي من خدمتشان رسيدم بعد چون جريان عوض شده بود فاميلش را عتيق گذاشت و معروف به عتيق شد. در ميان كوچه و بازار كه راه مي رفت يك كسي به من مي گفت ديوانه تر از او تويي كه تو عقب سر او راه افتاده اي! ولي قلبش پر از ايمان و حكمت بود. ما داريم شايد معروف تر از ايشان به علم و دانش باشند امّا بخاطر اينكه يك مريدشان بدش نيايد خيلي از كارهاي بد و گناه را مي كنند بخاطر او. اين فرق مؤمن و غير مؤمن است. مؤمن باشيد، يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ (نساء / 136) اي كساني كه ايمان آورده ايد ايمان بياوريد، ايمانتان ضعيف است ايمانتان را تقويت كنيد. با خودتان تصميم بگيريد همان چيزي را كه در مرحله ي استقامت گفتيم تصميم بگيريد كه به هيچ وجه از برنامه هايتان، از برنامه هاي خوب زندگيتان، از صفايتان، از صميمت تان، از حقيقتي كه به سراغتان آمده، از مطالبي كه برايتان گفته شده نسبت به آنها ضعف پيدا نكنيد. اميدوارم خداي تعالي به همه تان كمك كند و ايمانتان را تقويت كند و ايمان به حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه داشته باشيم و بدانيم روزي آن حضرت خواهد آمد و دنيا را پر از عدل و داد مي كند و اگر شما هم مايل باشيد يا در آن زمان انشاءالله باشيد در اين دنيا خواهيد بود و اگر هم از دنيا رفتيد ديگر نوبت ما وجود مقدس امام زمان نشد، نه! شد، شما اين را بدانيد چه در اين دنيا باشيد، چه در عالم برزخ باشيد اگر اهل تزكيه نفس باشيد از ياران امام زمان عليه الصلوةوالسلام هستيد و لو نستيجرباللّه، زبانم لال بعد از مثلاً پنجاه سال ديگر حضرت تشريف بياورند شما هستيد. الان كه هستيد بعد هم هستيد ايمان داشته باشيم به اين معنا. مُردن معنايش اين است كه انسان از جايي به جايي منتقل مي شود. از محدوده اي، يك سلولي، زنداني بيرون مي آيد و در يك  فضاي باز قرار مي گيرد. خوب شما مي گوييد كه ما همين جا خوشيم.  تو نمي فهمي! اينجا خوش نيستي، اينجا سرت درد مي آيد. سرما مي خوري، وضعت نامناسب است، اينجا گرسنه مي شوي، أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَ لَا تَعْرَي (طه / 118) حضرت آدم را وقتی كه بردند در بهشت، اين بهشت خلد نبود همان بهشتهايي كه در همين كره زمين بوده يا نهايتاً در آسمان چهارم كه انشاءالله ما هم خواهيم رفت خدا به او فرمود كه تو كوشش كن از اينجا بيرون نروي، به جهت اينكه أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَ لَا تَعْرَي نه گرسنه مي شوي و نه  عريان مي شوي. ديگر نمي خواهد لباس تهيه كني، ما لباست را  دستور داديم و غذايت هم مرتّب. اينجا جاي خوبي نيست ما هستيم. صبح انسان بيدار مي شود از خواب مي بيند بدنش درد مي كند، يك ساعت بعدش صبحانه مي خورد سرش درد مي گيرد، ظهر نهار مي خورد چرتش مي گيرد، كار مي كند خسته مي شود. اينجا جاي زندگي نيست تو بيخود فكر كردي خوشي در اينجا، من كه خوشم! نه، بيخود مي گويي! هر چه باشي، هر كِه باشي، در روايت دارد اگر كسي در اين دنيا مي خواست خوش باشد كان هو سليمان بن داوود سليمان اين طوري بود. باد، جن، بشر، همه در اختيارش بودند تكيه داده بود به عصايش نگاه مي كرد به به! چقدر مسجد معظمي من ساختم، چه كردم، چه كردم، خوش بود. مردم ديدند همين طور دارد نگاه مي كند، كسي هم جرأت نمي كند برود نزديكش تا موريانه آمد عصايش را كه به آن تكيه داده بود جويد آقاي سليمان افتاد فهميدند مرده. تو چه فكر مي كني؟ بر چه چيز خودت مالكي؟ به اينها چرا ايمان پيدا نمي كني و خودت را از اين همه ناراحتي نجات نمي دهي؟ لااقل در اين دنيا مقدمات راحتي خودت را فراهم كن و آن تزكيه نفس است. خودتان را پاك كنيد. يك آلودگي، يك صفت رذيله تحت تأثير شما را قرار داده باشد، يك صفت رذيله! مثل يك سنگ يك تُني كه به پاي شما بسته باشد شما را نمي گذارد از جايت تكان بخوري. مهمترين كار، تزكيه نفس است، پاكي روح است، و قعدت بي اغلالي و حبسني نفسي بعد آمالي اين غُلهايي كه بر من وارد شده، من را نشانده –ديده ايد يك نفر را دستش را يك زنجير بسته باشند و به يك جايي قفلش كرده باشد، اين دستش هم همينطور آن پايش هم همينطور، آن پايش هم همينطور قفلش كرده باشند، زنم يك خواهش دارد، فرزندم يك خواهش دارد، – همه اش خلاف شرع- دل خودم يك خواهشي دارد، جمعيتي كه دور و بر من هستند خواهش هايي دارند، جامعه ام يك خواهش خاصّي دارد، خوب اينها همه اش قفل شده ما را نشانده، كليدش هم ندارم يا قفل سازي بايد بياوري بالاخره اين كليدها را بياورد و اين قفل ها را باز كند يا اينكه بايد همينطور بماني. ائمه اطهار عليهم الصلوةوالسلام همه كليدها در دست آنهاست و خداي تعالي هم  فرموده اين قفلها را روي ندانم كاري هايت به دست و پايت زدي. مَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍفَمِنْ نَفْسِكَ (نساء / 79) همه اش از جانب خودت است خودت را اينطور بيچاره كردي، پس بيا ما يك عدّه كليدساز، كليددار فرستاده ايم، خلقكم اللّه انوارا فجعلكم بعرشه محدقين حتي منّ علينا بكم منّت هم دارد، بله بايد هم داشته باشد. تو هم قفل هايت را باز كن. تو مي گويي نه باشد! باشد همين جا خوب است، همينطوري باشم خوب است. نه خواهشي نه تمنّايي، نه… اقلاً آنها خواهش مي كنند تو جوابگو باش. و قعدت بي اغلالي و حسبني عن نفعي بعد آمالي. آمال و آروزهايي كه برخلاف خواسته هاي پروردگار من دارم اينها من را حبسم كرده.

اين ايّام ايّامي است كه طبعاً بخاطر اينكه تعطيلات است مي بينيد معصيتها زيادتر شده، گرفتاري هاي مردم زياد است مردم از ايمانشان دور شدند و عمل صالح هم طبعاً نمي كنند چون هر جا سخن از ايمان برده شده عمل صالح پشت سرش است لازمه ي ايمان عمل صالح است كه در هفته هاي قبل عرض كردم. اميدواريم خداي تعالي به ما ايماني بدهد كه تباشر به قلبي اين قلب ما را مباشر باشد. در ماه رمضان زياد اين جمله را عرض مي كنيم ايماناًتباشر به قلبي مباشر باشد، مباشر دل ما باشد، مواظب دل ما باشد ايماناً تباشر به اعضاء بدني – البته اين جمله شايد از دعا نباشد ولي من عرض مي كنم- ايماني كه همه ي اعضاي بدن من را مباشرت بكند، مواظبت بكند، ايمان نفوذ بكند چشمم را مواظب است، گوشم را مواظب است، زبانم را مواظب است، تمام اعضاي بدنم را مواظب است. خدايا يك چنين ايماني را به ما مرحمت بفرما. ايماني به ما مرحمت بفرما كه هر چه در گذشته به ما گفته اند قبول داشته باشيم و هر چه در آينده بناست انجام بشود آنها را هم صد درصد معتقد باشيم.

السلام عليكِ يا فاطمة المعصومه، السلام  عليكِ يا امّ الائمة المعصومين عليهم السلام ايّامي است كه همه اش مصيبت است. چه از نظر ماه شمسي فردا وفات مرحوم امام و پس فردا پانزده خرداد كه من در جريان پانزده خرداد بودم. شايد اكثر شما نبوديد خيلي به مردم مسلمان در پانزده خرداد ظلم شد. كشتار زيادي شد و از نظر ماه قمري كه اصل است ايّام تعلق به فاطمه ي زهرا سلام اللّه عليها دارد تا تقريباً دهم ماه جمادي الثاني اين ايّام را بايد ما عزاداري كنيم. به ياد اين كوثر اسلام، كوثر خدا، كوثر رسول اكرم باشيم. يك جمله اي در زيارت حضرت زهرا سلام اللّه عليها هست خيلي جمله عجيبي است و لو دشمنان زياد دوست ندارند مطرح باشد كه يا ممتحنة امتحنك اللّه قبل ان يخلقك اي امتحان شده قبل از اينكه خدا خلقت بكند، در اين دنيا بياورد تو را، امتحانت كند فوجدكِ صابره . به به! خدا بنده اش را يافت كه صابر است. صابر يعني چه؟ یعنی آنچنان ايمانش قوي است آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ (بقره / 285) آمنت فاطمة سلام اللّه عليها بما انزل الي رسول اللّه من ربّه اينطوري بود. عجيب است! وقتي كه پيغمبر در بستر احتضار افتاده بود فاطمه ي زهرا طبيعي است براي همان مدّت كوتاهي كه مي خواهد بعد از پيغمبر در دنيا بماند گريه مي كرد. حضرت يك چيزي در گوشش فرمودند – ببينيد ايمان چكار مي كند – فرمودند اولين كسي كه بر من و نزد من مي آيد تو هستي. ديدند تبسم كرد. آن حالت گريه فوق العاده يك دفعه به خوشحالي برگشت. چرا؟ بخاطر اينكه به او گفتند تو مي آيي و او هم يقين داشت، ايمان داشت به  گفته پيغمبراكرم. خداي تعالي در عالم ذر امتحان كرد حضرت زهرا سلام اللّه عليها را، فوجدك صابره صبور، صبري كه اينجا گفته مي شود فكر نكنيد كه مثل صبر من و شماست که يك ناراحتي پيش آمده صبر كرديم. نه! فاطمه ي زهرا دارد مي بيند كه دايره اسلام دارد از صراط مستقيم خارج مي شود، مي بيند علي بن ابيطالب با آن همه عظمت كه فقط خداي تعالي مي داند علي يعني چه و پيغمبر، -اين در روايت است- و فاطمه ي زهرا، اين دارد از دست مي رود. اين صبر اهميت دارد، لذا وقتي كه از دار دنيا رفت فاطمه ي زهرا علي بن ابيطالب آمد كنار قبرش مي ديدند علي دارد اشك مي ريزد نفسي علي زفراتها محبوسة يا ليتها خرجت مع زفراتی لا خير بعدك في الحياة  و انما ابکی مخافة ان تطول حياتي.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه. اللهم عجل لوليك الفرج. خدايا فرج آقاي ما امام زمان را برسان.ما را از ياران خوب آن حضرت قرار بده.قلب مقدسش را از ما راضي بفرما. دين و دنيا و آخرتمان را زير سايه امام زمانمان حفظ بفرما. پروردگارا گرفتاري هاي مسلمين برطرف بفرما. خدايا كساني كه مي خواهند به اين مملكت خدمت كنند قلبشان را تو راهنمايي بفرما. خدايا آنهايي كه مي خواهند به اين مملكت صدمه بزنند ذليلشان بفرما. پروردگارا ما را در دنيا و آخرت از ياران حجت بن الحسن قرار بده. مرض هاي روحي مان شفا عنايت بفرما. مرض هاي بدني مان شفا مرحمت بفرما. مريض منظور، مريضه منظوره الساعه لباس عافيت بپوشان. امواتمان غريق رحمت بفرما. عاقبتمان ختم بخير بفرما.و عجل في فرج مولانا.

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 
 

۱۸ ربیع الثانی ۱۴۲۶ قمری – ۶ خرداد ۱۳۸۴ شمسی – تذکرات، ایمان

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ (69) إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ (70) قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ (71) قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ (72) أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ (73) قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ (74) (شعراء/69-74).

قبل از عرايضي كه درباره‌ي ايمان به خدا و مراحلِ ايمان بايد سخن بگويم چند موضوع را كه غالباً منتظرش هستند بايد تذكر بدهم. ما يك امتحاني از مراحل بالا، از دوستاني كه سالهاست زحمت مي‌‌كشند از آقايان گرفتيم، بحمدالله بسيار مفيد بود و بسيار پربار. ولي مسأله‌اي كه باقي مانده نسبت به خانم‌هاست. ما هر چه بررسي كرديم ديديم آمدن خانمها به تهران و تشكيل جلسه‌ي امتحان برايشان خيلي مشكل است. ولو اين‌كه اگر همين درخواست را، همين مسأله را به دانشجويان زن بكنند سر كوهي هم باشد مشكل نيست برايشان ولي خوب امر دين بسيار، امر مشكلي است. سدهايي شيطان سر راهشان مي‌‌گذارد مخصوصاً از ناحيه و به وسيله شوهرها و پدر و مادرها و تبليغات سوء، لذا اين طور تصميم گرفته شد كه خانم‌ها مسائلي را كه مطرح مي‌‌كنيم در مرحله‌ي جهاد با نفس و عبوديّت ان‌شاءاللّه امتحان بدهند كه اين مسأله موكول به هفته‌هاي بعد مي‌‌شود، اين سؤالات براي هر يك از آن‌ها به وسيله نامه فرستاده مي‌‌شود. ولی تا روز اوّل جمادي الثاني كه بيست روز به تولد حضرت زهرا سلام اللّه عليها مانده، مقالاتشان را در ارتباط با جهاد با نفس و در ارتباط با بندگي خدا، آنهايي كه در آن مرحله هستند براي ما بفرستند تا بررسي شود كه آن‌ها چه كرده اند و به هيچ وجه از آنها تزهايي كه نوشته اند يا مطالبي كه در تزهايشان نوشته اند و به ما تحويل داده اند اگر از آن‌جا بخواهند رونويس كنند و بفرستند قبول نمي‌شود. بايد كاملاً از باطنشان، از وضع فعلي‌شان، مطالب را بنويسند و به ما تحويل بدهند. ما مي‌‌فهميم ان‌شاءاللّه كه چه کسي جدي‌تر است و چه کسي ضعيف‌تر است و اين‌ها امتحان نه براي اين است كه ما طرفها را بشناسيم چون پنجاه درصد را مي‌‌شناسيم كه نه اهل تزكيه نفسند و نه، آن پنجاه درصدي كه شركت مي‌‌كنند امتحان دهنده‌ها و زياد هم اهميت نمي‌دهند. ولي خوب براي اين‌كه خودشان به فكر بيفتند، زحمت كشيده اند، لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنْ الطَّيِّب (انفال / 37) ان‌شاءاللّه اين امتحان برقرار خواهد شد. پس آن‌چه كه خانمها در همه جا در شهرهاي مختلف امروز يادداشت بايد بكنند و فراموش نشود اينست كه تا اوّل ماه جمادي الثاني بايد مقالاتشان را براي ما بفرستند كه بيست روز هم هيئت داوران مهلت داشته باشند اين‌ها را بررسي كنند. مسأله دوم كه ان‌شاءاللّه باز بايد به آن توجّه‌ي كاملي بشود مرحله‌ي تقوا و محبت و مرحله‌ي صراط مستقيم اين آقايان فعلاً آقايان است تنها تا روز اوّل جمادي الثاني كساني كه در اين دو مرحله هستند مقالاتي در همين ارتباط و در همين مرحله بنويسند و براي ما بفرستند كه شايد روز قبل از تولد يا روز بعد از تولد يا وقت ديگري كه تصميم گرفته مي‌‌شود ان‌شاءاللّه يك امتحان حضوري مثل همان امتحان  قبلي براي اين دسته از آقايان داشته باشيم و تا اين امتحان داده نشود اين مراحل عوض نمي‌شود ولو اين‌كه چند سالي هم در اين مراحل باشند اين امتحان داده بشود، بررسي بشود و تا اوّل ماه جمادي‌الثاني مقالاتشان را بفرستند و ان‌شاءاللّه براي امتحان كتبي و حضوري در حول و حوش تولد بي‌بي فاطمه‌ي زهرا سلام اللّه عليها امتحانشان داده بشود و گرفته بشود. مسأله بعدي براي دوستاني كه در قبل امتحان دادند آن‌ها بعضي‌هايشان خيلي امتحانشان خوب بوده و بعضي خيلي خراب بوده و بعضي متوسط، در عين حال ما با همه بايد كار كنيم، درست است براي خودمان زحمت درست مي‌‌كنيم ولي گفت كه اين باري كه روي دوشمان گذاشته شده مي‌‌خواهيم ان‌شاءاللّه به منزل برسانيم و روي اين را داشته باشيم كه به حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه بگوييم يك عدّه را يا خودشان با زحمات خودشان آماده براي كمك به شما كرده‌اند. بيشتر بايد كار كرد، بيشتر بايد توجّه كرد، ما پنج تا سؤال براي مرحله‌ي جهاد با نفس عنوان كرده بوديم اكثراً كامل جواب نداده بودند الاّ يك عده‌ي خاصي كه ما از قبل هم مي‌‌شناختيم اين‌ها بسيار خوبند و ان‌شاءاللّه براي اين‌كه آن‌ها هم بيايند نمره‌هايشان را ببينند يا با آن‌ها صحبت بشود نواقصشان رفع بشود ان‌شاءاللّه با اعلام بعدي در كوتاه‌ترين زمان خصوصي به آن‌ها تذكر داده مي‌‌شود و ان‌شاءاللّه جمع مي‌‌شوند و صحبت با آنها خواهد شد. اين موضوعِ ايمان را كه در هفته‌هاي گذشته بحث شد و عبادالرحمن در اين سوره‌ي مباركه معرفي شدند يك نمونه‌ي بارزي بعد از عبادالرحمن و بيان پروردگار درباره‌ي بندگان خاص خدا بيان فرموده كه خيلي جالب است. يك فردِ با ايمان، بايد بسنجد كه آيا ايمانش ضعفي دارد يا ندارد، خودش را آزمايش كند، چرا بايد مرد با ايمان، زن با ايمان از مرگ بترسد؟ معلوم است كه ايمانش ضعيف است. چرا بايد در عبادت سستي نشان بدهد معني‌اش اين است كه ايمانش ضعيف است. اينهايي كه عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم شما را متوجّه به ضعف ايمان بكنم. ضعفهايي است در ايمان كه اين‌ها علامت ضعف ايمان است. چرا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسد امر به معروف و نهي از منكر بكند؟ چون ايمانش ضعيف است، چرا از يك مرضي كه نهايتاً او را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشد وحشت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؟ چون ايمانش ضعيف است و امثال اين مسائل، اگر ضرر مالي كرد چرا اينگونه دست وپاي خود را گم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؟ چون ايمانش ضعيف است، اگر يك شغلي نداشت كه زندگي زن و بچّه‌اش را تأمين كند و خودش كوتاهي نكرده، تنبلي نكرده، چرا از اين جهت وحشت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؟ چون ايمانش ضعيف است، و خيلي از مطالب هست كه همه‌ علامت ضعف ايمان است. هر انسان سالك الي اللهي بايد كوشش كند و در شبانه‌روز به فكر باشد كه ضعفهاي ايمانش را برطرف كند، يك قضيه‌ي از حضرت ابراهيم نقل كرده است كه امروز تمام آياتي كه تلاوت شد و برداشتي كه از اين آيات شد، مربوط به همين موضوع است. حضرت ابراهيم بسيار مورد ستايش و محبّت پروردگار است در قرآن مجيد، شايد بعد از پيغمبراكرم هيچ پيغمبري را خداي‌تعالي اينقدر احترام نكرده و مخصوصاً به حضرت رسول اكرم خطاب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كه وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ اي پيغمبر تلاوت كن براي آنها، بيان كن براي آنها، خبر حضرت ابراهيم را، براي شما بايد خبر حضرت ابراهيم را بگويند تا بفهميد عبادالرحمن چه اشخاصي هستند و آن‌هايي كه ايمانشان قوي است چه مردمي بودند، چگونه به وضع خودشان توجّه داشتند. يك فردي كه شب و روز به فكر ماديّات است، شب و روز به فكر آن چيزهايي است كه جلوي پايش هست، شب و روز مشغول كارهاي بيهوده يا نهايتاً مربوط به دنياست اين شخص نمي‌تواند ايمانش را تقويت كند. بايد به فكر ايمانتان باشيد، بايد به فكر زندگي پس از مرگتان باشيد چون او حيات است. زندگي پس از مرگ محل اقامت است. دار المقامه، در يك جا مي‌‌فرمايد که محل اقامت شما، آخرت است. اين راهي كه شما داريد مي‌‌رويد راه سفر شماست. بايد براي آن تزودوا فانّ خير الزّاد التقوي، بايد براي محلّ اقامتتان زاد و توشه فراهم كنيد. قضيه حضرت ابراهيم را براي اين مردم بگو، اولاً حضرت ابراهيم از آن كساني بوده شايد بين انبياء هم كم نظير باشد كه زياد به فكر ايمانش بوده. يك روز نشسته بود فكر كرد يك لكه‌ي ضعفي در ايمانش احساس مي‌‌شود آن لكه‌ي ضعف با تفسيري كه حضرت علي بن موسي الرضا عليه الصلاةوالسلام درباره‌ي اين آيه تلاوت مي‌‌كنند، مربوط به آن بوده كه آيا من خليل‌اللّه هستم يا نيستم، مي‌‌داند كه در اين كره‌ي زمين كسي به حدّ ايمان او نيست، كسي در كمالات به حدّ او نيست و از خدا هم شنيده كه فرموده من از ميان بندگان مي‌‌خواهم يك دوست انتخاب كنم. اگر الان به شما كسي بگويد كه مثلاً فلان شخصيت مي‌‌خواهد يك نفر را از بين شما به عنوان دوست انتخاب كند. ولو اين‌كه مي‌‌بينيد همه‌ي شرائطي كه او دارد در شما جمع است، ولي يك نشانه‌اي گذاشته كه آن نشانه كاملاً روشن مي‌‌كند كه دوست كيست. فرموده بود خداي‌تعالي كه من به وسيله‌ي خليلم مرده زنده مي‌‌كنم. اينقدر اين دوست من پرارزش است كه با من يكي مي‌‌شود. من كه خداي شما هستم با اراده مرده زنده مي‌‌كنم، او هم آن‌قدر با من صميمي است كه اراده‌ي او هم اراده‌ي من است و با اراده‌ي او هم مرده زنده مي‌‌شود. اين را شنيده بود حضرت ابراهيم، باصطلاح ما دل توي دلش نبود كه شايد گوشه كنار يك فردي باشد كه آن خليل‌اللّه باشد، اگر چه کاوش كرده، كسي را در اين حد نديده، خدا هم فرموده كه ابراهيم امت واحده‌اي است. يعني اگر يك نفر در عالم باشد ابراهيم است. ولي در عين حال، امضا‌ء مي‌‌خواهد، تأييد مي‌‌خواهد چون اين مسأله بسيار مهم است. خداي با آن عظمت، پروردگاري كه همه‌ي اختيارات در دست اوست، جان همه‌ي مخلوق در دست اوست. بهشت در دست اوست، همه چيز در دست اوست او با يك فردي خليل بشود، دوست بشود. اين اهميت دارد، رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتَى، نتوانست صريح بپرسد من هستم يا نه؟ خدايا نشان بده كه چگونه مرده زنده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني، مرده را چطوري زنده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني. حضرت ابراهيم شك داشت كه چطوري مرده زنده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؟! اين بياناتي كه عرض كردم مشروح فرمايشات حضرت علي بن موسي الرضا بود. قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ تو هنوز ايمان نداري، مثل كسي كه خيلي عشق به كسي دارد در بغل اوست، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد آيا مرا دوست داري؟ زياد اتفاق افتاده، اهل محبّت مي‌‌فهمند. در بغلش است. مي‌گويد ايمان مگر نداري؟ نمي‌بيني؟ بلي، دلم مي‌‌خواهد آرام بگيرد. دلم مي‌خواهد اين مساله ثبت بشود، ما همين دنياي‌مان تنها نيست. اين را به عنوان مدرك مي‌‌خواهم در كتاب ثبت كنم. در قرآني كه هميشه باقي خواهد ماند آن‌جا ثبت بشود. براي من مدركي باشد روز قيامت، بعد از حبيب‌اللّه خليل‌اللّه است و آن من هستم. قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي اين دل مقّلب، قلب را به اين جهت قلب گفته اند كه در تقلّب است، نه تقلّب زبان فارسي، يعني در زير و رو شدن است، گاهي آنچنان توجّه‌تان به خدا زياد است كه حساب ندارد، گاهي هم يادتان مي‌‌رود از خدامقلب القلوب بايد قلب انسان را در يك راستا قرار بدهد. من در كتاب «در محضر استاد» نوشته ام كه اين قلب انسان مثل چراغ قوه‌ي پرنور هست، همه‌ي انسانها. گاهي شما اين چراغ قوه را طرف مزبله نگه مي‌‌داريد، چه به شما نشان مي‌‌دهد؟ همان چيزي كه در مزبله است. همان زباله‌ها را به شما نشان مي دهد. امّا اگر به طرف يك بوته گل قرار داديد گل‌ها را به شما نشان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. فقط كار شما اين است كه جهت قلبتان را بچرخانيد. خوب دقت كنيد كه به كجا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تابد؟ قلبتان را با قلب پيغمبر، قلبتان را با ذات مقدّس پروردگار و صفات حميده‌اش بايد روبرو كنيد تا همه آنچه که درآن‌جا از حسنات است به قلب شما منعكس بشود. حضرت ابراهيم گفت: رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَىچرا قبول دارم، وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي، يك قدری دلهره دارم اگر الان خدا گفت تويي ديگر هميشه منم. چون إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ (آل عمران / 9) اگر يك الهامي يا يك وحي به شما شد كه يك خوبي را خداي‌تعالي به شما وعده كرد بدانيد برو برگرد ندارد حتّي بداء هم بر آن شامل نمي‌شود، به جهت اين‌كه إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ. يك كسي مريض بود خودش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت به من الهام شده يقين دارم از جانب خدا يا امام عصر ارواحنافداه است كه من خوب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوم، گفتم پس چرا ناراحتي؟ گفت: حالا شايد نشود، گفتم: نه! إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ، حتماً خوب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوي، حالا دير و زود دارد سوخت و سوز ندارد. حتماً خوب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوي و همينطور هم شد. يك كسالت بسيار سختي داشت، -چون مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسم تطبيق كنيد، خودش هم راضي نيست بگويم- خيلي سخت، گفتم خوب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوي. اين را ايمان داشته باشيد، همين را ايمان داشته باشيد اين در امور دنيايي‌تان، دكترتان است آمده گفته ما ديگر از تو مأيوسيم، بگو برو رد كارت، خداي من، همين جا خدا مي گويد همين جا از قول ابراهيم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِي (الشعراء/80)، وقتي من مريض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوم، البتّه مرضها را ما خودمان براي خودمان ايجاد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم، مرضها را، شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد ما نفهميديم، خوب دقت نكردي. متوجّه نبودي، به تو گفتند آب آلوده نخور، خوردي، به تو گفتند غذاي بازار را كه نمي‌داني چه درست كرده اند نخور، يا مثلاً -حالا رستورانها از ما ناراحت نشوند- مثلاً غذايي كه نمي‌داني، فَلْيَنْظُرْ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ (عبس/24) آقا! كباب كوبيده‌اي كه از بازار گرفتي در آن چه هست؟ اين اندازه بايد مواظبت داشته باشي خوب مريض كردي خودت را، پاي مرض بنشين تا شفا پيدا كني، فَهُوَ يَشْفِينِ. نه اينكه كارمان باشد ما خودمان را هي مريض كنيم هي خدا شفا بدهد! نه، يك دفعه، دو دفعه حالا! تو بي‌توجّه باشي، ولي نه ديگر، يك وقت هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد آنچنان تنبيه‌ات كرد كه ديگر نتوانستي خودت را از اين تنبيه نجات بدهي. حضرت ابراهيم به او دستور داده شد خيلي خوب، حالا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي امضاء بگيري؟ تا ابد تو خليل ما باشي و هستي؟ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنْ الطَّيْرِ چهار تا پرنده را بگير، يك طوري هم به او دستور داد كه نگويد خوب حيوان مرده باز دو مرتبه بادي به او خورده بلند شده! فَصُرْهُنَّ؛ اينها را در هم بكوب، چرخ گوشت كه نداشتند آن‌جا. آن وقتها، با يك سنگي ، چيزي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كوبيدند. اين چند تا حيوان را در هم بكوب، خوب مثل چرخ گوشت ممزوجشان كن، مخلوطشان كن، بعد دو مرتبه چهار قسمتش بكن، بگذار سر چهار تا كوه، ثُمَّ ادْعُهُنَّاين‌ها را صدايشان بزند، اي خروس بيا، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيني يك تكّه از آن طرف يك تكّه از آن طرف، يك تكّه از آن طرف، يك تكّه از اين طرف اين‌ها جمع شدند يك خروس زنده‌اي شد آمد جلو. اين كار خداست فقط، حضرت عيسي مرده زنده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد اين مرده‌اي كه اين وسط افتاده بود زنده‌اش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد. امّا اين كار خيلي فوق‌العاده است. همه‌ي كارهاي خدا فوق‌العاده است. به خدا قسم اگر به خودتان نگاه كنيد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد عين اين كار درباره‌ي شما، فرد شما انجام شده منتها ما حواسمان نيست. پدر و مادرمان رفته اند غذاهاي مختلف خورده اند، گوشت مرغ خورده اند و گوشت گوسفند خورده اند و گوشت گاو خورده اند و سبزيجات خورده اند اين‌ها همه‌اش مثل جريان حضرت ابراهيم است. همه‌شان را خدا جمع كرده در رحم مادر، ثُمَّ ادْعُهُنَّ؛ اين‌ها را بخوان، بفرماييد بيرون، نُه ماه است اينجاييد اين هم آمده بيرون، هماني كه بنا بوده بشود شده، ايمانش را تكميل كرده اين درس است براي شما. بنشينيد ببينيد كجاي ايمانتان اشكال دارد؟ چرا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد ما شايد بهشتي باشيم؟ چرا قطعاً بهشتي نباشيد؟ در اين دنيا بايد خودتان را قطعاً بهشتي كنيد. ببينيد کجاي كارتان اشكال دارد كه اين شك در دلتان است؟ اين ايمان را نداريد؟ مشكلتان كجاست؟ آخر علماء گفته اند هيچ عالمي همچنين حرفي نمي‌زند كه من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم بگويم علماء گفته اند انسان هر چه هم با تقوا باشد، صالح باشد، صديق باشد، اين ممكن است لحظه‌ي آخر بي‌دين باشد! چرا؟ چه کسی اين كار را مي‌‌‌‌كند؟ خدا؟! يعني خدا را اين طور ظالم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داني تو؟! آقا! خوف و رجاء چه مي‌‌‌‌‌‌شود؟! خوف و رجاء را من برايتان شرح دادم به آن نوارها مراجعه كنيد. يعني چه. خوف و رجاء يعني خدا را ظالم بدانيم از يك طرف، از يك طرف هم خدا را رحمان و رحيم بدانيم! اين حرف درست است؟! به خود خدا قسم درست نيست و خوف و رجاء در عين اين‌كه انسان باز تكرار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم در عين اين‌كه انسان از يك فردي كمال وحشت را دارد بخاطر بزرگي و عظمت او ولي خيلي هم مهربان است، از اوّل و بلكه از قبل از اين‌كه تو انساني بشوي، خدا به تو مهرباني كرده تا حالا، از حالا هم تا آخر، ولي در عين حال ابهّت پروردگار اگر كسي خدا را بشناسد عظمت پروردگار آن چنان بدن انسان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لرزد و شايد از حال برود، حتّي براي افرادي كه مراحل تزكيه نفس را گذرانده‌اند اين حالت پيش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد، اين ترسش، اين خوفش، آن هم رجائش. والاّ خدا صريحاً در قرآن  فرموده به قدر مثقال ذره‌اي خدا به كسي ظلم نمي‌كند، اينکه ظلم است كه تا آخر عمر، تا آن لحظه‌اي كه در بستر افتادي هميشه كار خوب كردي، هميشه ايمانت خوب بوده، هميشه سالم بودي حالا اين‌جا بيايد خدا عوضت كند يا بيندازد تو را در جهنم؟! اگر يك چنين حرفي را زديد كفر است، نگوييد اين صحبتها را، اين حرفها را نزنيد. چرا؛ بلعم باعورا يك كاري كرد كه همه‌ي كارهاي گذشته‌اش از بين رفت و آن مسأله مبارزه با انبياء، با پيغمبر خدا، با اين بود. خوب حضرت ابراهيم اوّل كاري كه كرد در بين مردم روي ايمانش در هفته‌هاي گذشته عرض كردم اوّل چيزي كه ايمان به انسان دستور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد به نزديكترين افرادت بايد امر به معروف و نهي از منكر كني. اين پسرم است، اين دخترم است، اين دلش خواسته اينطوري بشود، اين حرفها نيست. نزديكترين افراد، جدّي هم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بگوييد، قاطعانه هم با او برخورد كنيد، صريح اين آيه است، إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ چرا قضيه‌ي حضرت ابراهيم را من براي مردم بخوانم؟ وقتي كه گفت لِأَبِيهِ، مفسرين گفته اند كه ايشان پدرش نبوده، ولي عمويش بوده. خوب عمو خيلي نزديك است مخصوصاً بعد از پدر. بعد از پدر عمويي كه متكفّل امور فرزندان متوفي است عمو است. حالا چه عمو باشد چه پدر، خيلي نزديك است. چون اين هم كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد: لِأَبِيهِ، در روايات دارد كه حضرت ابراهيم پدرش از دنيا رفته بود و همين آقاي آزر كه مشرك بود متكفّل حضرت ابراهيم بود و دستوراتي هم به حضرت ابراهيم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داد، ولي نهي از منكر را ايشان ترک نكرده، چرا؟ چون ايمان دارد، هر جا ديدي كه نمي‌تواني امر به معروف و نهي از منكر كني، خجالت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشي، برادرت ريشش را تراشيده، نمي‌گويي آقا چرا ريشت را تراشيدي؟ آخر حالا مهمان ماست. احترامش بكن، برايش چايي بياور، خيلي هم محبت به او بكن ولي اين را هم به او بگو، اين را كه مي‌‌بيني. لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ به مردم هم گفت، مَا تَعْبُدُونَ آخر اين چه هست كه شما مي‌پرستيد ما بگوييم ما الحمدلله مشرك نيستيم، كافر نيستيم، ما كه بُت نمي‌پرستيم، نخير! الان مي‌‌بينيد بعدش چه مي‌‌گويد، هر چه كه پدرانتان عمل مي‌‌كردند شما هم باصطلاح چشم بسته و گوش بسته عمل بكنيد همين است. قبلي‌ها عمل كرده اند. من اگر الان خودم بخواهم بشمارم كه در همين جامعه ما آنچه را كه فقط و فقط بخاطر پدران و جامعه و رسم و اينطور چيزها ما عمل مي‌‌كنيم شايد متجاوز از پنجاه تا باشد. اين يكي‌اش را انجام مي‌‌داده، قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ ما يك بُتهايي را مي‌‌پرستيم خيلي هم اعتكاف هم مي‌‌كنيم و در كنارشان  هستيم . يك استدلال علمي برايشان كرد ديد نه اين‌ها پست‌تر از اين هستند كه استدلالات علمي را بفهمند. چون اوّل بايد با استدلال رفت جلو، قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ؛ وقتي كه شما اين‌ها را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانيد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنوند جواب شما را بدهند؟ استدلال علمي است. أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ (شعراء / 73) آيا اين‌ها به شما نفعي هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند؟ مثلاً هر روز صبح برويد صبحانه‌تان را اقلاً كنار اين‌ها بخوريد! برويد مثلاً فرض كنيد يك پولي صبح به صبح به شما بدهند يا اقلاً يك چيزي از شما بگيرند، يك كاري بكنند بالأخره، حالا گاهي انسان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيند هيچ كاري، ديوار هيچ كاري نمي‌كند حالا اين ديوار و سقف باز هم يك كاري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، از سرما و گرما ما را حفظ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، اين‌ها هيچ هيچ! ببينيد جوابي كه آن‌ها به حضرت ابراهيم دادند آيا ما غير از اين جواب را داريم در بعضي از كارهايمان؟ من نمي‌خواهم انگشت بگذارم چون متأسفانه همين مجلس ممكن است عليه من بگويند آقا اين حرفها چه هست، آقا ديگر رسم است. كلي‌اش را بگويم در كارهايي كه هيچ فايده‌اي برايتان ندارد و انجام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيد و رسم است و جوّ به شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد بايد بكني، قوم و خويش‌ها سرزنشت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند همين، ايشان هم همين را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند: قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ (الشعراء/74) ما پدرانمان را ‌- حالا آن‌ها پدرشان ما بچّه‌هايمان اينطورند! پدر  يك احترامي دارد، گفته اين كار را بكن.  يك مردي بود اين ريشش را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تراشيد خيلي هم آدم خوبي بود، حتّي نماز شب هم من ديده بودم مي‌‌‌‌‌‌‌‌خواند. گفتم چرا تو اين كار را مي‌‌‌‌‌‌كني؟ گفت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می دانم! پدرم ريشش را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تراشيد من هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تراشم! عين همين جمله! تا آخر عمرش هم اين كار را كرد! يا زنم، آن روز من به يكي گفتم، گفت زنم گفته ريشت را بتراش! گفتم تو ريشت را داده اي دست زنت؟! گفت از روز اوّل، شب اوّل ريش ما را گرفت! قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَائَنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ اين‌ها خوبي‌شان اين است كه آباءشان گفته اند كه اين چنين بكنيد. تا اين‌كه مطالب را حالا بخواهم تمامش را شرح بدهم، حضرت ابراهيم هم حسابي زد به آن ريشه‌ي مطلب، گفت شما و پدرانتان و بلكه همه‌تان دشمن من هستيد، إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ (الشعراء/77) مگر خداي جهانيان، پروردگار جهانيان.اين خدا را معرفي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كه بُتهاي اين‌ها هيچ اين صفات را نداشتند، الَّذِي خَلَقَنِي (شعراء / 78) خدا آن كسي است كه من را خلق كرد، فَهُوَ يَهْدِينِ، بعد هدايتم كرد. خدا يك عقلي به شما داده، يك فكري به شما داده كه همه چيزهاي خوب و بد را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهميد، همان آدم بدكارِ بدكار هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمد بد كرده، يك كسي كه دائماً دروغ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد به او بگوييد اي دروغگو! بدش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد، چرا؟ براي اين‌كه كار بدي است. خدا هدايتش كرده كه دروغ نگويد. به فرعون شما برويد بگوييد اي ظالم، بدش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد. چون ظلم بد است. چون ظلم كرده، ظالم بد است. خدا هدايت کرده منتها ما سرپيچي كرده ايم. به وسيله اراده‌ي قبلي هم هدايت نكرده باشد بر فرض، قرآن فرستاده، يكصد و بيست و چهار هزار پيغمبر فرستاده، فَهُوَ يَهْدِينِي، وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ (شعراء / 79) هم به من غذا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد هم به من آب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، حالا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد ما با تلاش خودمان، حالا كرم زير خاك با چه تلاشي؟اگر دور و برش تا يك كيلومتر هيچ غذاي قابل خوردن نمي‌داشت، چطور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد؟ هست. وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا (هود / 6)وَإِذَا مَرِضْتُ  اين‌جا مرض را به خودش نسبت می دهد. خدا هيچ وقت هيچ كسي را مريض نمي‌كند، اين را بدانيد. تهمت هم نزنيد به خدا، بگوييد خدا خواسته من مريض بشوم، نه! خدا هيچ وقت نمي‌خواهد. اصلاً خدا همه را سالم هم از نظر روح و هم از نظر بدن خلق كرده، حتّي بچّه‌ي فلجي كه متولد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود ديگر اين را كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد دست خداست، نه اين مربوط به عالم قبلش است. شما عالم قبل را نديده ايد، قبول شايد نداشته باشيد، مربوط به عالم قبلش است يا مربوط به پدر و مادرش است. اگر پدر و مادر اوّل تولد دست بچّه‌ را بريدند مي‌‌‌‌‌‌گوييد خدا اينطوري خواسته؟! نه، اعمالي هم انسان انجام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد كه در رحم يا در اوّل تولد اين بچّه فلج مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، الان چرا فلج را از ايران به كلّي ريشه‌كن كردند؟ براي اين‌كه داروهايي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواسته استفاده بشود، غذاهايتان طوري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواسته باشد كه همين واكسن مثلاً فلج در آن‌ها ممكن بوده باشد و بچه فلج نشود، پس شما اشتباه كرديد. پدر و مادر اشتباه كردند يا تشكيلات پزشكي اشتباه كرده بالأخره خدا اين كار را نمي‌كند، خدا هيچ كس را مريض، چه از نظر روح، چه از نظر بدن خلق نمي‌كند، وَإِذَا مَرِضْتُ وقتي من مريض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوم حضرت ابراهيم را ببينيد چه معرفتي دارد ‌- وَإِذَا مَرِضْتُ  فَهُوَ يَشْفِينِي (شعراء / 80) او شفا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. ندانم كاري‌ها مال من، درست كاريها مال او، وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ (شعراء / 81) خدا آن كسي است كه من را مي ميراند،  مي ميراند فقط؟ حالا اگر مُردم بعد از آن زندگي ابدي نباشد كه بد است. همان طوري كه ما بد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيم مردن را، الان شما به يك كسي، به رفيقت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويي الهي بميري، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد خودت بميري. چرا فحش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهي! و حال اين‌كه اولياء خدا تمنّاي مرگ  مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند خدا از دهانت بشنود! ان‌شاءاللّه! خودتان كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رويد سر قبرستان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد: السلام علي اهل لا اله الاّ اللّه تا آنجايي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسيد انّا ان شاء اللّه بكم لاحقون، ما ان‌شاءاللّه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آييم خدمتتان، با شما هستيم، و همه هم رفته اند. وَالَّذِي يُمِيتُنِي امّا ثُمَّ يُحْيِينِ يك حياتي به من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد كه الي‌الابد من هستم. وَالَّذِي أَطْمَعُهميشه اين طمع را داشته باشيد، طمع بد است در هر چيزي ولي اين‌جا خوب است، چه طمعي؟ أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ، من طمع اين را دارم كه خدا روز قيامت خطاهاي من را ببخشد. چون هر كاري بكنيم باز خطاكاريم، چون محدوديم، چون مخلوقيم در مقابل پروردگار، اين را خدا مي‌‌بخشد. رَبِّ هَبْ لِيحالا به اين‌جا كه رسيديد ايمانتان كامل شد رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًاحكمت به من بده، حالا فهميديد كجا حكمت به انسان خدا مي‌‌دهد؟ قلبش مملو از حكمت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. هر چه را كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيند عبرت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيرد. حكمت فكر نكنيد حالا شما اگر حكمت خدا به شما داد از قلب افراد مطلع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد چكار كنيد قلب افراد را؟! من گاهي اين حرف را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنم، چكار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي بكني؟ خود او بيشتر از تو از قلبش مطلع است، چكار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؟ من اگر از حكمت آگاه باشم سيرت افراد را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمم، من خيلي با اين حرف مخالفم. ببخشيد ها! خيلي هم در كتابها نوشته اند، شايد خود من هم مواردي، يك چيزهايي نوشته باشم كه مردم را به صورت حيوانات مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينند. خوب  اين که بد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود برايت . تو با حيوانات كه نمي‌تواني زندگي كني، يك نفر آمده بود، دست و پايش را گم کرده بود، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لرزيد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت من مردم را به صورت حيوانات مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينم حالا چكار كنم؟ گفتم فرض كن تو كارمند باغ وحشي! او چكار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؟ تو هم همان كار را بكن، اين‌ها آسانتر است رام كردنش تا شير و ببر و پلنگ! بيخود هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت. يك چيزهايي به فكرش افتاده بود،    ديده ايد تب كرديد، تب شديد، من نمي‌خواهم با معنويات منكر بشوم. آن كسي كه به آن جاها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد، نه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسد، نه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لرزد، نه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد چكار بكنم. چون آن كه از طرف خدا، با هدايت خدا رفته جلو، او زمينه‌هايش را، مقدماتش را خدا فراهم كرده. يك دفعه كه اين كار نمي‌شود . رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا،حكمت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيد چه هست؟ اين است كه بفهميد، حقيقت خدا را بشناسيد. وجود خدا را احساس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد، حقيقت حكمت اين است كه پيغمبراكرم را، ائمه‌اطهار را محيط بر خودت از نظر علمي بداني، وَقُلْ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ (توبه / 105) حقيقت حكمت اين است كه انسان بداند كه اگر مريض شد از جانب خدا نيست و از جانب خودش است دنبال اشكال كارش بگردد. حقيقت حكمت اين است كه وقتي در دهان ماهي افتاد و ظاهراً خدا هم انداخته بگويد: لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنْ الظَّالِمِينَ (انبياء / 78) بفهمد خودش ظلم كرده بر خودش، خدا منزه است از اين‌كه او را بي‌جهت بيندازد در دهان ماهي، حقيقت حكمت اين است كه جبر معتقد نباشد، تفويض معتقد نباشد، خيلي از چيزهايي كه حالا شرحش در اين‌جا براي همه صلاح نيست. رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًاوقتي به شما حُكم داده شد، حكمت داده شد آن وقت خداي‌تعالي ملحقتان مي‌‌‌‌كند به صالحين، آن صالحيني كه وَمَنْ يُطِعْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ همه ما اميدمان اين است كه ملحق به آن‌ها بشويم، آن‌ها چه کسانی هستند؟ انبياء هستند، شهداء هستند، صديقين هستند، صالحين هم يكي از آن‌هاست، وَمَنْ يُطِعْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُوْلَئِكَ رَفِيقًا (نساء / 69) رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ، وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ (شعراء 83 84) حضرت ابراهيم است مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد خدايا يك زبان راستگويي در آخرت، -حالا ظاهرش اين است در آخرت- براي من قرار بده. من دروغ به تو نگويم. ما همه‌مان دروغگويم به خدا. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند بهلول رفت سر قبرستان هي لگد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زد به قبرها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت اي دروغگوها! يكي گفت تو اين‌ها را از كجا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسي كه همه‌شان دروغگويند؟ گفت اين‌ها هر كدامشان در يك محله‌اي خانه اجاره كرده بودند مثلاً، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند: شهر ما، خانه‌ي ما، محله‌ي ما، كوچه‌ي ما، خانه اجاره كرده دو روز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد اين‌جا بماند، همه را به خودش نسبت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد دروغ است. اگر راست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویي باز هم در همان كوچه باش، در همان خانه باش، در همان شهر باش. چرا رها كردي؟ اگر مال تو بود چرا رها كردي؟ حتّي اينطور دروغي هم نبايد بگوييم. حتّي وطنمان، من مثلاً وطنم افتخارم اين است كه مشهد هست. وطنمان بگوييم مشهد است. اگر بگوييم وطن دائمي كه قيامتی هم بعدش نباشد و همه‌ي اين‌ها را فراموش كنيم. خوب غلط است، دروغ است. يك چند روزي آمدي، يك شش ماه ماندي در يك جا مردم هم گفتند اين‌جا توطّن كرده، خودت هم نيت وطنیت كردي، تازه وطن مجازيت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود نه وطن واقعي. لا مقام لكم، يا اهل يثرب لا مقام لكم فيها در اين‌جا شما محل اقامتتان نيست. وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ آن وقت اين‌جا، وَاجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ(شعراء / 85) حالا اين‌جا وارث بهشت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد. شما حق داريد مثل يك اتصالي به خدايي كه صاحب بهشت است پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني و خدا كه خودش بهشت نمي‌خواهد، تو وارثش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوي، تو جانشينش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوي، تو بهره‌هايي كه بايد از بهشت برداريد تو بر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داري.  با اين‌كه حضرت ابراهيم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانست كه پدرش يعني عمويش اين آدم خيلي منحرف است آخر بت ساز بود و به حضرت ابراهيم مي‌‌گفت اين‌ها را بفروش و حضرت ابراهيم هم در راه خيلي توهين به اين بُتها مي‌‌كرد، به گردنش يك ريسمان مي‌‌انداخت، نمي‌خواست بيندازد روي دوشش، مي‌‌كشيدش در كوچه‌ها و بياييد اين‌ها را بخريد مثلاً! ما يك وقتي رفته بوديم سر قبر يكي از مخالفان اهل‌بيت عليهم‌السلام، خواستيم تماشا كنيم. به رفيقم گفتم يك طوري بايد برويم آن‌جا كه بفهمند ما مخالفيم، ما نيامديم براي زيارت. رفتند كليد را آوردند ، ما پشت كرديم به قبر و رو كرديم آن بالا و مشغول مطالعه شديم! و گفتم اين قبر كه است ؟! گفت: اِ! شما نمي‌دانستيد اين قبر که هست؟ گفتيم نه!- مثلاً ً- ما حقيقت اين آقا را نمي‌شناختيم، كه هست؟ گفتند: فلاني است. امام كه هست. گفتم عجب! بعد آن بالاها را نگاه كرديم و يك قدري اين طرف و آن طرف را، خلاصه حسابي فهماندميشان كه، اگر يك وقتي يك همچنين جاهايي رفتيد، حالا مجبور شديد رفتيد يك طوري خودتان را نشان بدهيد كه جزء آن‌ها نيستيد والاّ خدا ممكن است البتّه خداي تعالي اين كار را نمي‌كند ولي ملائكه گاهي همين ظاهر را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌نويسند كه بله، فلاني هم جزء صوفيه است! جزء مثلاً مخالفين اهل‌بيت! اين‌جا اين جمله را مي‌‌‌‌‌‌‌‌خواستم تذكر بدهم كه هر چه اقوامتان بد باشند برايشان دعا كنيد، نگوييد اين ديگر بدرد نمي‌خورد. حضرت ابراهيم مي‌‌‌‌‌‌‌‌گويد: وَاغْفِرْ لِأَبِي، خدايا اين ناپدري ما يا پدر ما را بيامرز، إِنَّهُ كَانَ مِنْ الضَّالِّينَ (شعرا‌ء / 86) او گمراه شده تو ببخشش، خدايا به آبروي ولي‌عصر ما را مهربان به همه‌ي اقواممان، خويشاوندانمان، مخصوصا پدر و مادرمان قرار بده. خدايا ايمان ما را كامل بفرما.

السلام عليكِ يا فاطمة الزهراء، السلام عليكِ يا بنت رسول الله، السلام عليكِ يا امّ ائمة الاطهار، السلام عليكِ صلي اللّه عليكِ و رحمة اللّه و بركاته. لعن اللّه من ظلمكِ و لعن اللّه من غصب حقكِ و لعن اللّه من ظلم اولادكِ اللهم صل علي محمد و آل محمد. شيعه هيچگاه فراموش نمي‌كند آن لحظه‌اي را كه فاطمه‌ي زهرا بين در و ديوار صدا زد: يا فضة خذينی، فضه مرا درياب، محسنم را سقط كردند، پهلويم را شكستند. السلام عليكِ و رحمة اللّه و بركاته.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه. پروردگارا به آبروي ولي‌عصر ظالمين به فاطمه‌ي زهرا را الساعه عذابشان را شديدتر بفرما. ما را از محبين اهل بيت عصمت و طهارت بالاخص فاطمه‌ي زهرا قرارمان بده. فرج امام زمان ما را بخاطر فاطمه‌ي اطهر الساعه تعجيل بفرما. پروردگارا همه‌ي ما را از ياران آن حضرت قرار بده. توفيق عزاداري فاطمه‌ي اطهر را به همه‌ي ما مرحمت بفرما. پروردگارا به آبروي حجة ابن الحسن قسمت مي‌‌دهيم گرفتاري‌هاي همه‌ي ما را برطرف بفرما. گناهان همه ما را ببخش و بيامرز، خدايا راههاي هدايت به خودت را به ما ارائه عنايت بفرما. پروردگارا مرضهاي روحي‌مان شفا مرحمت بفرما. مرض‌هاي بدني‌مان شفا مرحمت بفرما. مريض منظور، مريضه منظوره الساعه لباس عافيت بپوشان. امواتمان غريق رحمت بفرما. خدايا پدر آقاي فوقاني را هم غريق رحمت بفرما. شهدائمان با شهداء كربلا محشور بفرما. خدايا عاقبت امرمان ختم بخير بفرما، و عجل في فرج مولانا. 

 

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۱ ربیع الثانی ۱۴۲۶ قمری – ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۴ شمسی – ایمان

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواحالعالمينلتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم اللّه الرحمن الرحيم، وَ عِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَيَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناًوَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَقَالُوا سَلَاماً/  وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِيَاماً (فرقان / 63 64).

موضوع سخنِ ما در هفته‌هاي گذشته درباره‌ي ايمان و آرامش به يقيني كه در اثر تفحّص و اعتقاد به ما دست داده است، بود. چند مطلب در اين ارتباط باقي مانده است كه ان‌شاءاللّه امروز به آن چند مطلب اشاره خواهد شد. تقاضايم اين است كه كوشش كنيد ان‌شاءاللّه مطالب را با دقّت توجّه كنيد و مطالب قرآن را آن طوري كه خداي‌تعالي طلب كرده ان‌شاءاللّه به آن ايمان پيدا كنيم.

يكي از مسائلي كه در هفته‌ي گذشته هم اشاره كردم و بيشتر بايد توجّه شود اين است كه ايمان در مقابل كفر است. در حديثي كه هشام از حضرت موسي بن جعفر عليه الصلاةوالسلام نقل مي‌‌كند مي‌‌گويد كه حضرت موسي بن جعفر فرمودند كه عقل و جهل اينها هر كدام هفتاد جُند و سرباز دارند. ولي وزير عقل ايمان است و وزير جهل كفر است. ايمان و كفر را در مقابل يكديگر انداخته، ايمان -در هفته‌هاي گذشته عرض كردم- همان آرامشي است كه بعد از اعتقاد و عقيده و بلكه يقين برايش ممكن است بوجود بيايد. كفر به معناي پوشاندن حقيقتي است كه انسان بعد از يقين و بلكه اعتقاد آن را مي‌‌پوشاند و چيز ديگري را جلوه مي‌‌دهد. در مقابل كفر و كفران، شكر و تشكّر قرار گرفته و اين‌ها هر دو معنايش يكي است و بلكه لازم ملزوم همديگرند. ايمان و شكر، كفر و كفران و لذا از همان لحظه‌ي اوّل كه شروع مي‌‌شود كفر و ايمان، از همان درجه‌ي اوّل كفر و ايمان كنار يكديگر هستند و شكر و كفران هم كنار يكديگر، كه در حقيقت هر دو يك معنا دارند. انسان اگر شاكرِ نعمتي بود، نعمتي كه براي انسان يقيني شده نعمت است و نقمت نبود، اگر ايمانش باشد و ايمان داشته باشد شكر هم در كنارش خواهد بود. و اگر ايمان نداشته باشد، آرامش به آن نعمت نداشته باشد و يقين و اعتقاد داشته باشد به آنچه انجام مي‌‌دهد پرده‌پوشي كردن‌هايش، اعمالي كه منافات با شكر دارد، آن را كفران مي‌‌گويند. فكر مي‌‌كنم با مطالبي كه هفته‌هاي گذشته عرض شد اين معنا واضح شده باشد. مردم با ايمان كه اعتقادات خوبي دارند و عقايدشان خوب است اينها از خصوصيّاتشان اين است كه نمي‌توانند مسأله ولايت بر ديگران را نديده بگيرند. پروردگار متعال در قرآن فرموده: وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ (توبه / 70) مؤمنين و مؤمنات بعضي‌شان وليّ ديگري هستند. چرا؟ به خاطر اين‌كه ايمانشان، آنچه كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند و يقين به آن دارند ايجاب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كه امر به معروف و نهي از منكر كنند. امر به معروف و نهي از منكر مقياس ايمان انسان است. گاهي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه انسان ايمانش ضعيف است، به منكري كه برخورد كرد يا بخاطر اينكه صاحب اين معصيت فرزند اوست، چيزي به او نمي‌گويد. يا بخاطر اينكه مثلاً برادر اوست يا بخاطر اين‌كه منافعي در دست او دارد و منافعش در نزد اوست و يا بخاطر مسائل مختلف ديگر امر به معروف و نهي از منكر نمي‌كند. اين معناي ايمان ضعيف است. ايمان و اعتقاد دارد ولي آن قدرت را ايمانش ندارد كه او را وادار به يك مختصر خجالت، يك مختصر ضرر، يك مختصر خلاف دوستي و صداقت انجام بدهد. ولي آن‌هايي كه ايمانشان كامل است، وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ ايمان كاملي دارند، خودشان را وليّ ديگران مي‌‌‌‌‌‌‌دانند، بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ، –البتّه مسأله ولايت را تقسيم كردم در گذشته و عرض كردم كه ولايت عام داريم، ولايت خاص و ولايت خاص‌الخاص، ولايت عام همين ولايتي است كه آن كسي كه كار بد نمي‌كند و مؤمن است نسبت به آن كسي كه معصيت مي‌‌كند و ايمانش ضعيف است، امر به معروف و نهي از منكر مي‌‌كند.- وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ولي ديگران هستند و مكرّر در مكرّر گفته ام كه وليّ به معناي كسي است كه فرمان مي‌‌دهد و روي محبّت هم فرمان مي‌‌دهد. متأسفانه اين مطلب را اكثراً متوجّه نيستند. فرمانده با محبّت و از آن طرف معني وليّ باز دو معنا دارد، فرمانبردار از روي محبّت. اين را يادتان باشد كه در امتحانات گذشته هم اين سؤال شد و اكثراً هم متوجّه نبودند متأسفانه. وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وليّ ديگران هستند، حالا اين شخص مؤمني كه دستور مي‌‌دهد و امر به معروف و نهي از منكر مي‌‌كند اين مي‌‌خواهد پدر باشد، برادر باشد يا يك فرد غريبه، فرقي نمي‌كند. روي اين اصل مرحله‌ي اوّل ايمان آن است كه شما ايمان داريد كه اين كاري كه طرفتان مي‌‌كند بد است و يا ايمان داريد اين كاري كه نمي‌كند خوب بود مي‌‌كرد. او را امر به معروف و نهي از منكر مي‌‌كنيد. ايمان قويّ هيچ چيز مانعش نمي‌شود كه انسان وظيفه‌اش را انجام بدهد، اگر ايمان ما قوي مي‌‌بود نهي از منكر فراوان ريخته، امر به معروف بعد از نهي از منكر فراوان هست. بايد يكديگر را امر به معروف و نهي از منكر كنيم. در آياتي كه امروز و هفته‌ي گذشته تلاوت كرديد بسيار آياتِ پر فراز و بسيار پُرمعنا كه شايد كمتر كلامي است كه اين اندازه حقيقت و معنويّت قرآن را نشان بدهد. من جمله اين مطلب بسيار مهمّ است كه: وَ عِبَادُ الرَّحْمنِ عباد، همه هستند -اين را بدانيد- حتّي آن كسي كه گناهان زيادي كرده و گناهش بسيار است باز هم خدا او را از بندگان خودش بيان كرده و مي‌‌فرمايد: قُلْيَا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْلَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ (زمر / 53) آن‌قدر گناه كرده كه زمينه‌ي يأس از رحمت پروردگار در او هست و خداي تعالي به او مي‌‌فرمايد كه لَا تَقْنَطُوا مأيوس نشويد از رحمت خدا. پس اين را هم عباد گفته، اين‌جا هم وَ عِبَادُ الرَّحْمنِ بندگان رحمان، كه حالا چرا كلمه‌ي رحمان را اينجا بكار برده و رحيم و رئوف و سائر اسماء جماليّه را اسم نبرده بحث مفصّلي دارد كه اگر بخواهم وارد اين بحث بشوم خودش شايد تمام وقت مجلس را بگيرد. عِبَادُ الرَّحْمنِ، بندگان خدا، همانهايي كه در جاي ديگر قرآن مي‌‌فرمايد: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (مؤمنون / 1) همان مؤمنيني كه عباد الرحمانند، همان عباد الرحماني كه مراحل تزكيه نفس را گذرانده‌اند و جزء بنده های واقعي و رسمي خدا شده‌اند. نه بندگاني كه أَسْرَفُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ اسراف كرده اند در گناه بر ضرر نفسشان. عباد الرحمان آن‌هايي هستند كه: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، رستگارند، عباد الرحمن اين كاره‌اند. ببينيد به فعل ماضي بيان كردده. يعني اين‌ها اينطوريند، خصوصيّاتشان اين است، علائمشان اين است كه  يَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناً چرا اوّل اين جمله را بيان كرده در اين آياتي كه صفات بندگان خوب خدا را بيان مي‌‌كند؟ بخاطر اين است كه از همين جا كه همه‌ي مردم متوجّه آن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و همه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينند كه چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، يَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناً يك روزي علي بن ابي‌طالب تنها در زمان خلافتش، با داشتن آن دشمنان عجيبي كه خوارج نام داشتند در ميان نخلستانها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفت، متوجّه شد كه قنبر از دور مواظب حضرت است. حضرت برگشتند به او نگاه كردند، فرمودند: كجا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيي؟ عرض كرد: من چون مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانم شما دشمنان زيادي داريد و آن‌ها در كمينند و شما را اگر تنها پيدا كنند ممكن است ترورتان كنند و بكُشند، لذا من مواظبم از كنار تا به شما زخمي وارد نشود. حضرت فرمود: تو مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي مرا از بلاهاي آسماني -يعني آن بلايي كه ممكن است خدا بخاطر كارهاي بدِ من متوجّه من كرده باشد- يا از بلاهاي زميني -يعني بلاهايي كه مثلاً در اثر ظلم مردم ممكن است متوجّه من باشد- حفظ كني؟ مرا خدا حفظ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، برگرد. الَّذِينَيَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناً، هون به معناي ساده حركت كردن، ساده زيستن، يعني خيلي راحت حركت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، نه هيچ محافظي دارند و نه هيچ مشكلي. اين جمله‌ي من اعتراضي به بعضي از مسئولين نيست كه بعضي‌ها با محافظيني حركت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. البتّه بحث علي بن ابي‌طالب و بحث اين‌ها از هم جداست. ولي معني هون را من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستم عرض كنم، خيلي راحت؛ راحت حركت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. در دلشان طلب جاه و رياست نمي‌كنند. گاهي انسان دلش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد ولو خطري نيست ولي چند تا ماشين عقب سرش به عنوان محافظ حركت كند و افراد مسلّح اطرافش را بگيرند براي تشريفات، اين را عبادالرحمن ندارند. امّا اگر خطري هست، انسان احساس مي‌‌‌‌‌كند كنار او خطري است، نه! اعتراض به بعضي مسائل نداشته باشيد. خطر هست، شما همانطوري كه وقتي مي‌‌‌بينيد يك آجر از سقف پرت مي‌‌شود، دستتان را جلويش مي‌‌گيريد، همانطور هم انسان بايد از خطر خودش را حفظ كند و اين از وظايف است. اگر شما در حال نماز باشيد و ببينيد يك خطري متوجّه‌تان شد، مثلاً زلزله‌ي شديدي شد شما بگوييد من نمازم را بايد ادامه بدهم تا تمام بشود. نمازتان را ادامه داديد و تمام كرديد اين نماز را بايد قضا كنيد. مي‌‌خواسته از خطر فرار كنيد، نماز را بشكنيد. ادامه‌ي نماز صحيح نيست. تا اين اندازه مسأله خيلي واضح است، همه هم فتوا مي‌‌دهند. بنابراين خطر فرق مي‌‌كند، خطر مسلّم فرق مي‌‌كند با آن‌كه انسان در دل بخواهد كه تشريفاتي برايش قائل باشند. چرا من وقتي وارد مجلس شدم همه جلوي پاي من قيام نكردند؟ چرا مردم تعظيم نكردند؟ چرا مردم به من احترام قائل نشدند؟ اينهاست كه عبادالرحمن ندارند، وَ عِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَيَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناً بايد انسان خيلي ساده، چه فرقي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند تو با يك فرد ديگري كه هستيد؟ به حضرت سلمان يكي از دشمنان گفت: ريش تو بهتر است يا دُم سگ؟! -به همين صراحت- حضرت سلمان گفت اگر از صراط عبور كردم و به دَر بهشت رسيدم و نجات پيدا كردم ريش من، والاّ دم سگ! ببينيد! هيچ هم به او بر نخورد، شرح صدري كه در جلسات قبل برايتان گفتم به طور كامل داشت. ما باشيم، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم: آقا چرا جسارت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني؟ همين كه بگوييم چرا جسارت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني، و او هم اين حرف را گفته تا فسادي بوجود بياورد همين علامت اين است كه تو از عبادالرحمن نيستي. وَ عِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَيَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناً همان مطلب قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ اين‌جا به يك زبان ديگري بيان شده، مؤمنين چه کسانی  هستند كه رستگارند؟ اَلَّذِينَهُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ (مؤمنون / 2) اين از اين طرف شروع كرده برود به بالا، آن از بالا شروع كرده آمده پايين، در قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَاز نماز و ارتباط با پروردگار شروع كرده و عِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَيَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناً از ميان مردم و در ارتباط با مردم شروع كرده و به بالا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود. تا به جايي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد در همين آيات كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد: وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً (فرقان / 74) اين عباد الرحمن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند: خدايا ما را براي اهل تقوا، -اهل تقوا- امام قرار بده، اهل معصيت و گناه لياقت ندارند كه انسان امامتشان را بكند، يك كارواني حركت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد مثلاً به مكّه برود يا به عتبات مقدسه اهل بيت عصمت به عراق مشرّف بشود يك رئيس كاروان است، مي‌‌‌آيد پيش مثلاً رئيس حجّ و زيارت مي‌‌گويد آدم‌هاي باتقوايي را در كاروان من قرار بده، چرا؟ بخاطر اين‌كه اين‌ها حرف گوش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند، خيلي از مسائل را خودشان بلدند، زحمتشان كم است و مزاحم ديگران هم نيستند، يكي از دعاهايتان اين باشد كه خدايا اگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي ما را رهبر قرار بدهي، اگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي يك عدّه‌اي با ما باشند اينها اهل‌ تقوا باشند. از يَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناً شروع مي‌‌‌‌‌‌‌كند صفات عباد الرحمن را تا مي‌‌‌‌‌‌‌رسد وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً در قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَاز آنجا شروع مي‌‌‌‌‌كند كه فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ تا مي‌‌‌‌رسد به مسائل ريزي كه در آن آيات هست و از صفات مؤمنين است. پس يك فرد با ايمان همان عباد الرحمن است. اگر مرحله‌ي عبوديّت‌تان بسيار كامل شد بدانيد بايد ايمانتان هم كامل باشد. دو تا مسأله هست كه در زندگي ما تا به وجود نيايد ايمانمان به درجه‌ي دهم از مراحل ايمان نرسيده. اوّل اينكه ما خودمان را مخصوص اين كره‌ي زمين و اين زندگي دنيا ندانيم. ما سالها قبل از اين عالم زندگي كرده‌ايم و سالها و بلكه بي‌نهايت بعد از اين عالم زندگي مي‌‌كنيم. زندگي دنيا يك محدوده‌اي است بسيار كوچك، و يك محل امتحاني است، يك دفتر امتحاني است، يك سالن امتحاني است كه بايد امتحاناتمان را بدهيم و برويم. اين يك. دوّم اينكه هميشه خدا را در اطراف خودمان، خودمان را در محضر پروردگار مشاهده كنيم، آنچنان كه مي‌‌فرمايد: إِنَّمَااَلْمُؤْمِنُونَ مؤمنين چه کسانی هستند؟ آنهايي هستند كه لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ(نور / 37) نه تجارت، نه بيع از ياد خدا اينها را باز نمي‌دارد. لَا تُلْهِيهِمْ، تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ الله . همه جا به ياد خدا هستند. معني به ياد خدا هم اين نيست كه دائم بگوييم يا اللّه. نه! شما الان همين نمي‌دانم اين‌جا بود يا در جاي ديگري بود صحبت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردم كه همين- كه شما يك راهي را انتخاب كرديد و اين راه شما را به يك مقصدي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رساند و مرضيّ خدا هم هست ديگر تا در اين راهيد براي خدا داريد حركت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد. شما ببينيد مشهد مثلاً مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد برويد. سوار اتوبوسي كه در ترمينال به مشهد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشينيد. شما از همان جا مشهدي هستيد، مطيع خدا هستيد، مطيع محبوب‌تان هستيد، به هر نيّتي كه نشستيد در آن حال هستيد تا برسيد به مشهد، يك وقتي فكر نكنيد كه ما كه نمي‌توانيم همه‌اش بگوييم  يا اللّه، يا اللّه با توجّه آن هم! خوب اين از همه كار و زندگي مي‌‌مانيم. آن مال افراد خيلي محدود فكركن و افراد بسيار مقدّسي كه اسماً مقدسند هست. ذكر خدا همين است كه شما در راه خدا حركت كنيد. از همين الان اگر تصميم بگيريد يك گناه نكنيد و واجباتتان همه‌اش انجام بشود و هيچ ترك اولي هم حتّي نكنيد، هر كاري كه مي‌‌كنيد حالا نمي‌خواهد قبلش بگوييد من اين كار را مي‌‌كنم قربة الي اللّه و وارد بشويد، نه! همه‌ي كارهايتان درست است. اين معني ذكر خداست. تا يك انحرافي پيش مي‌‌آيد پشت فرمان ماشين نشسته ايد، يك قدري مي‌‌بينيد طرف چپ يا راست مي‌‌كشد فوراً نگه مي‌‌داريد، چرا نگه داشتيد؟ اين طرف راست كشيده، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم ببينم پنجر نباشد، نگاه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رويد دنبال يك اشكال ديگري، خوب حالا پنجر باشد، بكشد طرف راست، پرت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوم! از جادّه بيرون مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر‌وم، از راه به مقصد نمي‌رسم. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد همه‌ي اين‌ها را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد. در زندگي دنيايتان اين طوري باشيد. تقوا داشته باشيد، به ياد خدا باشيد، همه‌ي كارهايتان براي خدا باشد، خود شما وقتي روزه مي‌‌‌‌‌‌‌گيريد در سحر نيّت مي‌‌‌‌‌‌‌كنيد، ديگر از صبح تا غروب فقط كارهايي كه منافات با روزه داشته باشد، نمي‌كنيد. مبطلات روزه را مانع مي‌‌‌‌شويد و مواظب خودتان هستيد. ديگر نيّت همين است. همين نيّت باصطلاح روزه است. اگر در نماز گفته‌اند كه شما بايد توجّه داشته باشيد چون كلماتي مي‌‌‌‌گوييد كه به معناي آن كلمات بايد متوجّه باشيد، آن كلمات را بايد معنايش را بفهميد. آن مَثلش مثل اين است كه شما همه‌تان رفته باشيد يا يك نفري رفته باشيد با بزرگي مي‌‌‌‌خواهيد صحبت كنيد متوجّه اين‌كه چه حرفی مي‌‌‌‌زنيد نباشيد. اين درست نيست، اين بحثش جداست. ولي به طور كلّي در زندگي اگر خواستيد به ياد خدا باشيد، با خدا باشيد، در راه خدا باشيد، سالك الي اللّه باشيد، اوّل كارش اين است كه تصميم جدّي بگيريد كه گناه نكنيد و واجباتتان را انجام بدهيد، اهل تقوا باشيد. تقوا همين است معنايش. لذا مي‌‌بينيد ما در دفاترتان اوّل جمله‌اي كه مي‌‌نويسيم اين است كه واجبات بايد انجام بشود، محرّمات هم بايد ترك بشود و جزء عبادالرحمن باشيد. الَّذِينَيَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناًوَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَقَالُوا سَلَاماً،  يك جاهلي، نافهمي كه نمي‌فهمد مقام شما چه هست، نمي‌فهمد كه تقواي شما در چه حدّي است، نمي‌داند شما در چه وضعي از علم هستيد، يك خطابي به شما كرد، خلاف شئوناتتان بود، شما اظهار محبت به او بكنيد. جاهل باشد، امّا اگر آمد و دشمن دين شما بود، مي‌‌دانست كه شما مسلمانيد و شيعه هستيد و قرآن شما مقدّس است، اين را مي‌‌دانست و خواست اذيّتتان كند. خواست عليه دينتان، عليه قرآنتان حركتي بكند، اين‌جا نه! اين‌جا نگوييد خوب كاري كردي قرآن را جسارت كردي! -همين طوري كه اين روزها بحثِ بسيار از ممالك اسلامي است كه به قرآنها و به قرآن جسارت شده از طرف دشمنان اسلام، كه مسلمانها را به جان يكديگر بيندازند و بلكه غير مسلمانها را به جان مسلمانها بيندازند و تفرقه ايجاد كنند.- اينجا نه! بايد مرد باشي. اينجا نرو بگو آقاي سرباز آمريكايي خوب كاري كردي که به اين قرآن توهين كردي! اين‌جا اگر دستت مي‌‌رسد بايد قلع و قمع‌اش كني، بايد او را از بين ببري، نگذاري اين‌ها روي زمين زنده باشند كه به كلام پروردگار اهانت كنند كه كلام پروردگار همان خداي تعالي است و سخنان و علم پروردگار است. ولي اگر يك جاهلي، آقا شما را نشناختم. مالك اشتر داشت عبور مي‌‌كرد، يك جواني از اين جهّال برداشت يك سنگي زد به سر مالك، مالك رفت، يكي بعد گفت مي‌‌داني اين فرمانده‌ي لشكر اميرالمؤمنين بود، اين شخصيّت بزرگ، مالك اشتر بود. خيلي ترسيد. کجا رفت ؟ بروم عذرخواهي كنم تا كار به دستم نداده، -قياسش كرد با ساير افرادي كه روي باصطلاح ناداني ولو كسي كاري كرده باشد مواخذه‌اش مي‌‌كنند- رفت دنبالش، ديد رفته در مسجد، نماز مي‌‌خواند. نشست، نمازش كه تمام شد، عرض كرد كه آقا ببخشيد من نشناختم شما را، ايشان فرمودند من دو ركعت نماز براي غفران تو خواندم، خدا تو را بيامرزد كه افرادي كه نمي‌شناسي توهين به آن‌ها مي‌‌كني. چون اين خودش گناه است، او بايد بگويد سلام، نه اين‌كه پيش خدا مؤاخذه ندارد، حتّي اگر از دوستانتان يك چيزي شنيديد، شنيديد يك دوستتان به دوست ديگرتان تهمتي زد، اوّل برويد از خودش بپرسيد كه آيا اين مسأله درست است كه تو اين حرف را پشت سر من زدي يا نه؟ اگر گفت: بله، تازه دعايش كن، والاّ اگر خداي نكرده دشمن توست از حالا ديگر دوستت نباشد. وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَقَالُوا سَلَاماً، جاهل است، متشكّرم آقا! بله، اشكالي ندارد، مرا نشناختي كه يك شيعه هستم. شما فكر نكنيد كه امتيازات ملغي شده، امتياز تقوا و علم را اسلام ايجاد كرده، علاوه بر آن‌كه ملغي نكرده، إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ (حجرات / 13) تو اگر بداني اين شخص، اين شخصي كه داري به او توهين مي‌‌‌‌‌‌‌كني اگر بداني كه اين مؤمن و شيعه و اهل تقواست و خدا اكرامش كرده و تو به او توهين مي‌‌‌‌‌‌‌كني، كافري. اوليائي تحت ردائي،خداي‌تعالي در يك حديث قدسي مي‌‌‌‌‌‌‌فرمايد كه اولياء من در زير لباس من هستند، لا يعرفهم غيري، غير از من ممكن است نشناسدشان، شما الان چه مي‌‌‌‌‌‌‌دانيد كه بين اين جمعيت وليّ خدا كه هست و حتی دشمن خدا كه هست؟ تحت ردائي لا يعرفهم غيري بر اين اساس آدم‌هايي كه عاقلند، هيچ وقت به هيچ كس توهين نمي‌كنند، شايد اين از اولياء خدا باشد. روي اين جهت، اگر يك جاهلي به آن‌ها توهين كرد علامتش اين است مي‌‌‌‌‌‌گويند: سلام، سلام معناي سلامي كه من و شما به همديگر مي‌‌‌‌‌‌كنيم نيست، گاهي اين سلام‌ها از فحش بدتر است! كسي يك كاري كرده مي‌‌‌‌‌‌گوييم: سلام! اين مي‌‌بينيد برايش بيشتر ناراحتي ايجاد مي‌‌كند. سلام يعني از من اين را به تو اعلام مي‌‌كنم از من هيچ ناراحتي به تو نمي‌رسد، در مقابل اين حرف، در مقابل اين كارت، اگر جاهل باشد! ببينيد قيد مي‌‌كند  وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَجاهل به اين است كه اين كار بد است، جاهل بر اين است كه تو كه هستي، جاهل بر اين است كه نبايد اين كار را بكند، اينجا فعلاً از او بگذر و جوابش را نده، بعد با او اگر برخورد داري برخورد كن، نصيحتش كن، هدايتش كن، والاّ التماس دعا! ديگري بايد او را نصيحتش كند و درستش كند. وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِيَاماً اينها، عبادالرحمن مثل همان قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ / اَلَّذِينَهُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ در نمازشان خاشعند، اين‌ها هم به اين صورت خداي‌تعالي بيان كرده وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ شب را به صبح مي‌‌آورند، شب تا صبح بيدارند، مشغول عبادتند، شبها كوتاه است من نماز صبحم را نمي‌توانم بخوانم. -خيلي‌ها سؤال مي‌‌كنند- جواب مي‌‌دانيد چه هست؟ روز بخواب، روز كه كاري نداري، روز بخواب، شب زودتر بخواب. آخر اين فيلم‌هاي آخر شب يك مزّه‌ي ديگري دارد. بله! نماز شب چه؟ مزه ندارد! نماز صبح؟ با خستگي چون واجب است مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانم. اين‌ها عبادالرحمن نيستند، آن عبادالرحمني كه خدا در اين‌جا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد و قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ كه آن‌جا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد، اين‌ها نيستند. نگوييد خوب شامل همه‌مان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود! چه كنم؟ من چه كنم؟! خدا در قرآن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً  يعني يا در سجده‌اند، سجده هم نه سجده‌اي كه آدم خوابش ببرد، من بچّه بودم پدرم من را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد مسجد سر كوچه، نماز شبشان را ايشان آن‌جا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند و نماز صبح هم آقا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمد جماعت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند و بود. ما را هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد، سجده‌ي اوّل ركعت اوّل من خوابم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد. واقعاً مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم، يك وقت بيدار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد البتّه هنوز تكليف هم نشده بوديم به من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت حسن آقا پا شو، نماز صبح شده! -خدا رحمتش كند.- و ما را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواست اينطوري تربيت كند، البتّه شما نكنيد اين كار را، چون ممكن است كم‌كم انسان ناراحت بشود از دين و همه چيز، آن هم مخصوصاً اين زماني كه بچّه‌هاي شما در مدارس و دانشگاه‌ها اين‌ها همه‌ي چيزها را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنوند و فيلم‌هايي كه در ماهواره‌ها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينند و شما كه نداريد براي اين‌ها مي‌‌‌‌‌‌‌‌گويند و اين‌ها را حواس‌هايشان را پرت مي‌‌‌كنند حالا اين مسائل برای آن وقت‌هايي بود كه نه راديو بود برايمان، نه تلويزيون بود، هيچ چيز نبود.  پدرمان ما را مي‌‌برد نماز شب بخوانيم. هنوز حتّي برق هم در خانه‌ي ما نبود لااقل و سر شب با چراغ نفتي شاممان را هر طور بود مي‌‌خورديم و فوراً مي‌‌خوابيديم. وقت هم براي نماز شب بود. حتّي برای به مسجد رفتن براي نماز شب وقت بود. حتّي خلاف توقعش مي‌‌شد كه بچّه‌اي كه هنوز تكليف نشده چرا اين نماز شب نمي‌خواند؟ خوابش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد؟ حالا كه چه عرض كنم؟ حالا بايد اينطوري بگوييم: وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ در مقابل لربّهم هم بايد ربّ را هم معنايش كرد كه ربّمان خدا كند شيطان نباشد والاّ لِرَبِّهِمْهم بايد بگوييم. بيتوته مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، ربّشان كه هست؟ ماهواره، تلويزيون، فيلم‌هاي عجيبي كه اينطور كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند ديگر، چكار كنيم، واقعاً! سُجَّداً هم فكر نكنيد سرتان را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاريد روي مهر و ذكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد، اينطوري كه نمي‌بينيد تلويزيون را! سجده اصلاً به معناي كمال خضوع است. و اين كمال خضوع را ما داريم در مقابل اين فيلم‌ها، به شما نگفته اند كه مثلاً تلويزيون حرام است ولي بدآموزي‌هايي كه در اين تلويزيون‌ها هست، اين را حرام بدانيد. حال نماز شب من ندارم، عباد الرحمن نيستي، بدون ترديد. مريضم، بلند شو نماز شبت را بخوان تا مرضت رفع بشود. نماز رفع كسالت مي‌‌‌‌‌‌كند. سُجَّداً وَ قِيَاماً هم از نظر بدني سجده مي‌‌‌‌‌‌كنند در مقابل پروردگارشان، هم ايستاده در مقابل پروردگارشان شب را به صبح مي‌‌‌‌‌آورند، وَ الَّذِينَ يَقُولُونَرَبَّنَااِصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جهنم اين‌جا وقتي اينطوري شدند آن وقت مي‌‌‌‌‌توانيد بگوييد كه خدايا عذاب جهنّم را از ما بردار، خدا هم فوري مي‌‌‌‌‌گويد بسيار خوب، بر مي‌‌‌‌دارم. چون خدا خودش فرموده كه بعد از اين مسائل دو چيز، يكي جنبه‌هاي اجتماعيت خوب باشد، با مردم محبّت داشته باش، تكبّر بر مردم نفروش. يكي ديگر هم در مقابل پروردگارت تواضع داشته باش چه در حال سجده، چه در حال ايستاده. دو چيز، خدا و خلق. آن وقت اين‌جا مي‌‌گويند: وَ الَّذِينَ يَقُولُونَرَبَّنَااِصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ خدايا عذاب جهنّم را از ما بگردان، عذاب جهنّم متوجّه ما نشود، إِنَّ عَذَابَها كَانَ غَرَاماً (فرقان / 65) واقعاً غرامتي است كه هر غرامتي در مقابل اين غرامت بي‌اهميّت است. شما ضررهاي زيادي كرده‌ايد، هر چه داشتيد رفتيد و فروختيد و يك چيزي تجارت كرديد، تجارتتان هم در دريا غرق شده، آس و پاس شديد! اين ضرر نيست در مقابل جهنّم، چرا؟ به جهت اين‌كه اين بالأخره مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرد، تو صد سال ديگر چه داشته باشي چه نداشته باشي نيستي، خودت هم نيستي يعني بدنت نيست. اين بدن، ولي اگر جهنّمي شدي هميشه اين ضرر را خواهي برداشت، كَانَ غَرَاماً / إِنَّهَا سَاءَ‌تْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقَاماً(فرقان / 66) ما اين‌جا، در اين دنيا محل اقامت‌مان نيست. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيم عبور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم. اگر محل اقامت بود يک نفر اقلاً مثلاً ده هزار ساله، بيست هزار ساله مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌بود. اگر يكي دو نفر هم خداي تعالي نگه داشته آن‌ها حجّت خدا هستند، نوبت به شما نمي‌رسد. اگر حضرت ولي‌عصر ارواحنافداه يا حضرت خضر را نگه داشته اين براي اين است كه برنامه‌اي دارد خدا، امّا شما چه برنامه‌اي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد داشته باشيد؟ جز‌ اين‌كه يك مشت گناه بيشتري بكنيد. يكي از علماي بزرگ مشهد بود خدا رحمتش كند ايشان از شخصيّت‌هاي معنوي فوق‌العاده بودند، دعاي ندبه را در مشهد ايشان -كه ابوي ما هم با ايشان شريك بود در اين كار-  تأسيس كردند. چون قبلاً دعاي ندبه‌اي در كار نبود و توجّهي به حضرت ولي‌عصر نبود و در زمان غيبت كبري بود و ظهور صغري هنوز شايد شروع نشده بود يا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواست شروع بشود. اين آقا من بودم، بچّه بودم، شايد مثلاً هفت هشت سال بيشتر نداشتم، يادم است كه- گفت: خدايا اگر مي‌‌‌‌‌‌خواهد ايمانمان از دستمان برود مرگ مرا برسان، مردم هم كه ديده ايد هر چه مي‌‌‌‌‌‌گويد يك كسي، آن‌ها هم مي‌‌‌‌‌‌گويند آمين! همه گفتند الهي آمين! بعد هم متوجّه شدند اين گفته مرگ مرا برسان، اين آمين نمي‌خواهد ديگر. يك وقتي در مسجد ما  در مشهد، يك منبري رفته بود منبر، ما نمي‌دانستيم اين طوري است والاّ دعوتش نمي‌كرديم. محمدرضا پهلوي را دعا كرد، مردم هم گفتند: آمين! من رفتم منبر بعد گفتم مردم، -همان وقت !- اگر كسي به شما بگويد خدايا همه‌ي ما را ببر به جهنّم، شما مي‌‌‌‌گوييد آمين؟! خوب اين چه آميني است؟ حواستان جمع باشد در آمين گفتن. آمين‌تان هم حواستان جمع باشد. همه گفتند آمين، هفته‌ي بعد ايشان فوت كرد كه همه‌ي اهل مجلس گفتند كه معلوم است حتّي ايمان ايشان هم ممكن است در اين زمان ‌- چون زمان بدي بود جوانهاي ما نمي‌دانند كه چه زماني ما گذرانديم. زماني بود كه در يك مرحله‌اش مادر و خواهر شما نمي‌توانستند حتّي با روسري بيايند بيرون، و بعدش هم يك زماني شد كه شايد به يك جهت بدتر از آن. تا وقتي كه اين نعمت انقلاب را خدا به ما عنايت كرده كه داريم از دست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيم. حواستان جمع باشد. من همين جا به شما يك توصيه‌اي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم آقايان، چون ولي فقيه امر كرده رأي بدهيد، رأي بدهيد امّا مواظب باشيد به هر كسي رأي ندهيد، هواي نفستان را براي خودتان امام قرار ندهيد. من از اين آقا خوشم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد، چرا خوشت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد؟ خوشم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد از او، همين؟! اين نباشد. اوّل شرطش اين است كه عادل باشد، عادل يعني چه؟ يعني واجباتش را انجام بدهد، محرّمات را ترك كند، شما دو ركعت نماز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد پشت سر يك آقايي بخوانيد، اوّل شرطش چه هست؟ اينكه عادل باشد، چهار سال با يك نفر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد زندگي كنيد، همه‌ چيزتان در دست او باشد، عدالت شرطش نيست؟! حداقل همين يك كلمه را شما عمل بكنيد بقيّه‌اش مهم نيست، حالا هر كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد باشد. عادل باشد، يعني واجباتش را انجام بدهد، طبق دستور خدا حركت كند و محرّمات را نه ترويج بكند نه خودش عمل بكند. اين! اين هم ما كه وارد اين مسائل نمي‌شديم ولي حالا لازم است، اين چند روزه خيلي مهم است. دنبال يك عادل بگرديد كه همه‌ي اينهايي كه كانديد شده اند عادلشان را پيدا كنيد، با تقوايشان را پيدا كنيد، اگر به من باشد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم اهل تزكيه نفسش را پيدا كنيد، منتها خوب حالا اهل تزكيه نفس متأسفانه نمي‌شود به اين آساني پيدا كرد، اقلاً عادل باشد، خيلي مواظبت كنيد اين انقلاب با اين همه شهيد، با اين همه زحمت، با اين همه شهادت علماي بزرگ از دستتان نرود و به هر جاي دنيا هم بگوييد كه فلاني گفته عادل باشد نمي‌گويند بد گفته. شما حتّي اگر به رئيس جمهور آمريكا بگوييد كه ما شرط اولمان اين است كه اين شخص مطيع امر پروردگار باشد، مطيع قرآن باشد، مطيع دستورات دينمان باشد، چون دين رسمي ما مذهب حقّه‌ي شيعه است نمي‌گويد بيخود كرديد. بسيار حرفِ كاملِ جامعي است. قدرش را بدانيد. ان‌شاءاللّه از دست ندهيد. متأسفانه مدتهاست كه دارد -حالا تقصير كه هست نمي‌دانم، يعني مي‌‌دانم ولي نمي‌گويم- و شما تقصير در اين جهت نكنيد. وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِيَاماً/وَ الَّذِينَ يَقُولُونَرَبَّنَااِصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَإِنَّ عَذَابَها كَانَ غَرَاماً / إِنَّهَا سَاءَ‌تْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقَاماً محل اقامت ما آخرت است. يك خانه‌ي سختِ مشكلِ پر از رنج، يك خانه‌ي خوش و خرّم پر از فرح، آن‌جا محل اقامت است، محل زندگي است، محل دائمي است. ولي خدا مي‌‌فرمايد كه جهنّم سَاءَ‌تْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقَاماً يعني بسيار بد مستقري است و بد محلّ اقامتي است. اميدواريم خداي‌تعالي همه‌ي ما را از ياران امام عصر قرار بدهد و امام ما را حجة بن الحسن قرار بدهد و ما را از متقينی قرار بدهد كه او امامت بر ما بكند و ما هم در پي دستورات اسلام و دين و آن حضرت باشيم. السلام عليكِ يا بنت رسول اللّه يا فاطمة المعصومه ديروز وفات حضرت معصومه سلام اللّه عليها بود، چرا در ميان امامزادگان حضرت معصومه اين مقام و عظمت را دارد؟ من به گنبد و بارگاه كه ظاهراً كاري نمي‌خواهيم داشته باشيم، چون اين تشكيلات زائيده اين كلام امام است كه من زارها وجبت له الجنة كسي كه فاطمه‌ي معصومه را در قم زيارت كند، بهشت بر او واجب است، خيلي عجيب است. خوب دقّت كنيد روي اين كلام. در زيارت حضرت معصومه هم كه مأثوره است و از ناحيه‌ي امام رسيده عرض مي‌‌‌‌‌‌‌كنيم: يا فاطمة اشفعي لي فی الجنة اي فاطمه! شفاعت كن مرا درباره‌ي بهشت. يعني روز قيامت حتّي اگر تزكيه نفس هم نكرده باشيد حضرت فاطمه‌ي معصومه ايشان شما را وارد بهشت مي‌‌‌‌‌‌‌كنند و درستتان مي‌‌‌‌‌‌‌كنند. يك وقتي شخصي مرحوم ميرزاي قمي را -كه از علماي بزرگ شيعه است كه فعلاً در شيخان وسط شهر قم دفن است- در خواب ديده بود. اين قمي بود، عرض كرده بود كه مردم قم را حضرت معصومه شفاعت مي‌‌‌‌‌كند روز قيامت؟ ايشان خيلي تند به او گفته بودند كه شفاعت دنيا به عهده‌ي حضرت معصومه است. شما قمي‌‌ها را ما بايد شفاعت كنيم! يك همچنين مقامي دارد، فان لك عندالله شأن من الشأن خيلي اين جمله مهم است، اين را امام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد. در امامزاده‌هاي ديگر از اين زيارت استفاده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و اسمش را عوض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند به امامزاده‌هاي ديگر، ولي در خصوص حضرت معصومه سلام اللّه عليها مستقيماً از ناحيه امام جواد صلوات اللّه عليه اين زیارت نقل شده، خيلي عجيب است! ببينيد سه جمله، وجبت له الجنة، اشفعي لي في الجنة، فأن لك عندالله شأن من الشأن، جا دارد كه بزرگترين عالم قم كه آن زمان هم قم شيعه‌نشين بوده بيايد افتخار بكند، مهار ناقه‌ي حضرت معصومه را بگيرد و بگويد كه از من بهتر كه شتربانِ دختر موسي بن جعفرم؟ السلام عليك يا فاطمة المعصومه، يا بنت موسي بن جعفر، يا اخت ولي اللّه يا عمة ولي اللّه يا سيدتي و مولاتي و رحمة اللّه و بركاته.

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا الهل و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه. يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، يا اللّه يا اللّه يا اللّه اللهم صل علي محمد و آل محمد، اللّهم عجل لوليك الفرج، اللهم عجل لمولانا الفرج. خدايا فرج امام زمان ما را برسان. همه‌ي ما را از بهترين اصحاب و يارانش قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضي بفرما. خدايا به آبروي ولي‌عصر همه‌ي ما را در صراط مستقيم دينت قرارمان بده. همه‌ي ما را اهل تقوا قرارمان بده. همه‌ي ما را جزء عباد الرحمن قرارمان بده. پروردگارا ايمان ما را كامل بفرما. خدايا به آبروي ولي‌عصر قَسمت مي‌‌دهيم مشكلات‌مان برطرف بفرما. مريض‌هاي روحي‌مان شفا عنايت بفرما. خدايا مريض منظور، مريضه منظوره، مريض منظور الساعه لباس عافيت بپوشان، مادر يكي از دوستان فوت كرده، همه‌تان همين طور كه نشسته‌ايد فاتحه‌اي براي ايشان بخوانيد. اللهم صل علي محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم. و عجل في فرج مولانا صاحب الزمان.

 

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 
 

۴ ربیع الثانی ۱۴۲۶ قمری – ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۴ شمسی – ایمان

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.«

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم، وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواإِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَ أَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَفَقَدْ جَاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً (فرقان / 4) در هفته‌اي كه گذشت پدر دوست عزيزمان كه يكي از سالكين الي اللّه هستند از دار دنيا رفتند و ما به اين وسيله تسليت به ايشان عرض مي‌‌كنيم، اميدواريم خداي‌تعالي او را با شهداء و صديقين و صالحين محشور بفرمايد و از همه‌تان تشكر مي‌‌كنيم كه در اظهار محبّت و تسليت نسبت به ايشان كوتاهي نفرموديد و همانطوري كه در جلسه روز شانزدهم ماه ربيع‌الاول به دوستان خاص‌مان عرض كردم ان‌شاءاللّه هميشه وحدت و محبّت و صميمت‌تان را حفظ مي‌‌كنيد و اختلاف ايجاد نمي‌كنيد كه بدترين صفت در بين افراد بشر داشتن اختلاف و تفرقه است و دوستان ما كساني هستند كه كوچكترين اختلافي با يكديگر نداشته باشند و در تمام سختي‌ها و آساني‌ها و ناراحتي‌ها و خوشي‌ها با هم باشند و كساني كه موجب تفرقه هستند اين‌ها را از بين خودشان بيرون كنند كه فرمود: إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ (نساء / 145) مطلبي كه در هفته‌هاي گذشته درباره‌اش صحبت مي‌‌كرديم مسأله‌ي ايمان به خدا و روز قيامت بود، در قرآن بيشتر از هر چيز به اين مسأله توجّه شده و همه‌ي هدف ما براي سير و سلوك و تهذيب نفس اين است كه به اين ايمان برسيم. در مقابل ايمان، كفر است. ايمان به معناي اين است كه انسان به يك چيزي علاوه بر آن كه معتقد است ايمان هم داشته باشد. كفر به معناي اين است كه ممكن است انسان به چيزي معتقد باشد ولي ايمان به آن چيز يا از خود نشان ندهد و يا نداشته باشد. كَفَر به معناي پوشاندن است. بيشتر كفر در آنجايي اطلاق مي‌‌شود كه انسان يك حقّي را بشناسد و آن را نديده بگيرد و كفر از مرحله‌ي كفران نعمت شروع مي‌‌شود تا جايي كه به كفران يك حقيقت بارز و وجود ظاهر كه همه‌ي اشياء و يا لااقل همه‌ي جاندارها و يا انسانها به آن معتقدند و آن وجود مقدّس پروردگار است كه وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْمَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَلَيَقُولُنَّاَللَّهُ (عنكبوت / 61) اگر از مردم سؤال كني  -همه‌ي مردمي كه در عالم هستند سؤال كني- خالق آسمانها و زمين كيست؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند خداست و در عالم هيچ فيلسوفي هر چه بزرگ باشد، معتقد نشده كه خدايي در عالم نيست، مادّيين فقط تا آن‌جا رفته‌اند كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند براي ما ثابت نشده كه خدايي هست يا نيست. بنابراين كفر و پوشاندن حقايق و نعمت‌ها از كفران نعمت، از يك سلام كردن و جواب ندادن به طرف شروع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و به كفر باللّه العظيم ختم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد. اگر گفتند: وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواآنهايي كه كافر شدند گاهي سيره انسان، كفر است، يعني بعضي افراد هستند كه اهل تشكر و اهل اظهار نعمت افراد نيستند. صفتشان اين است، فكرشان اين است كه تشكّر نمي‌كنند، در يك حديث هست كه من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق اگر كسي مخلوق را شكر نكند خالق را شكر نكرده، اين معنايش اين است كه روحيّات اين طرف اينگونه است، يك انسان خودخواه هر كسي كه به او محبّت مي‌‌‌‌‌‌‌‌كند، محبّت طرف را در نظر نمي‌گيرد و مثل اين‌كه فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌كند طرف وظيفه‌اش اين بوده كه اين خدمات را به او بكند. لذا  اسلام از آن‌جا شروع مي‌‌‌‌‌‌‌‌كندکه : إِذَاحُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍفَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَاأَوْ رُدُّوهَا (نساء /86) مي‌‌‌‌خواهد روحيّه تشكّر و محبّت و نعمت را منظور كردن در طرف ايجاد كند. يك كسي به شما سلام كرد واجب است كه شما جواب سلام او را بدهيد. چرا واجب؟ او يك كار مستحبي انجام داده، طرف چرا برايش واجب باشد؟ براي اين‌كه يك مربّي آن هم رب‌الارباب، آن هم ربّ العالمين بايد اين گونه بشر را تربيت كند كه حتّي يك كلمه سلام كه يك نفر حالا كارگر، نوكر يا هر فردي كه به صورت ظاهر زياد اهميّتي ندارد به شما سلام كرد شما اگر جواب نداديد از همين جا انحرافتان شروع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، عدم تزكيه نفس شما شروع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، بي‌توجّهي‌تان به حقايق شروع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، از همين جا كج مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رويد، راه را منحرف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رويد. سلام جواب دارد نه تنها سلام، خداي‌تعالي در قرآن سلام را تنها نفرموده كه اگر كسي به ما سلام كرد يك جوابي خواهيم داد،  إِذَاحُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍيك تحيّتي، يك اظهار محبّتي، سلام كوچكترينش است، بزرگترينش اين كه مثلاً يك لباسي به شما هديه بدهند، يك دعوتي از شما به نهار يا شام بكنند و يا مثلاً بزرگتر از اين، اين كه مثلاً از زندگي كه شما ساقط شده بودي و زندگيت از بين رفته بود و يك نفر زيربالت را گرفت و بلندت كرد از او هم تشكّر بكني. كار او و محبّت او را نديده نگيري و بالاتر از اين، پيغمبري آمده، آن كسي كه در عالم هستي مثلش وجود ندارد و در عرش با ذات مقدّس پروردگار انس داشته، خلقكم اللّه انواراً  فجعلكم بعرشه محدقين، با خدا در اطرافِ لطف پروردگار و رحمت پروردگار زندگي مي‌‌كردند، شما ان‌شاءاللّه بعد از فوت و موت متوجّه مي‌‌شويد كه اين دنيا چقدر كوچك و چقدر بي‌ارزش و اسمي پست‌تر از اين اسم نمي‌شود روي اين كره و روي اين زندگي گذاشت كه خدا گذاشته. دنيا! دنيا از دني و پست مي‌‌آيد. يعني موجود پست، يك زنداني كه داراي اعمال شاقّه است، ما به آن عادت كرده ايم. در اين زندان، در اين محل پست، در اين زنداني كه مردمش به جان يكديگر افتاده اند و خون يكديگر را مي‌‌مكند، در اين زندان شصت و سه سال پيغمبراكرم را فرستاده، لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَإِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْيَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِوَ يُزَكِّيهِمْوَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَوَ إِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (آل‌عمران / 164) او را فرستاده که شما تزكيه شويد، پاك شويد، او را فرستاده تا شما را درس بدهد و تعليم خواندن و نوشتن بدهد، تعليم كتاب بدهد اين پيغمبر را فرستاده در اين دنيا، اين را اگر ما نديده گرفتيم، اگر كُفر ورزيديم، اگر به آن اهميّت نداديم خداي‌تعالي آن‌قدر به اين رسولش اهميّت داده كه در شبانه و روز مستحب و واجب هم به او بايد سلام بكنيم در تشهد نمازمان، هم بر او صلوات بفرستيد، در تشهد نمازتان، هم نام او را شهادت بدهيد كه هم بنده‌ي خداست و هم رسول خداست در تشهدتان، كه تشهد بعد از ركعات نماز يك حالت آرامشي است كه انسان نشسته و به اصطلاح پايان‌نامه‌ي كارش را بيان مي‌‌كند. تشهد به معناي اساس نامه‌ي يك كاري است كه انسان انجام داده. در تشهد شما سه مرتبه مخصوصاً تشهد آخر يكي صلوات بر او مي‌‌فرستيد، سلام بر او مي‌‌گوييد و شهادت به رسالت و بندگي او نسبت به ذات مقدّس پروردگار مي‌‌دهيد. علاوه بر اين، دو مرتبه در اذان اعلامي، دو مرتبه در اذان نماز، دو مرتبه در اقامه شهادت به رسالت رسول اكرم مي‌‌دهيد. يك چنين پيغمبري كه خدا اين همه برايش ارزش قائل شده اين آمده در كره‌ي زمين. به دست مردم بي‌فكرِ بي‌حساب افتاده، نسبت به او كفر ورزيدند، كلماتي كه ركيك‌ترين كلمات است در بين مردم به او گفتند! إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ (قلم / 51) آن‌قدر اذيّتش كردند كه خدا در اين‌جا مي‌‌فرمايد: وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواإِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ، اين قرآني كه پيغمبر آورده اين يك چيزي است كه، يك تهمتي است كه به خدا مي‌‌زند، وَ أَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَفَقَدْ جَاؤُا ظُلْماً وَ زُوراً يك دسته‌اي به او كمك كردند، خدا در قرآن در جاي ديگر مي‌‌فرمايد: شما ديديد پيغمبر با كسي تماس نگرفته، در زير نظر شما در اين ده كوچك‌تان كه مكّه باشد مكّه امروز بزرگ شده  در زير نظرتان زندگي مي‌‌كند. مَا بِصَاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ (اعراف / 184) اين كسي كه هميشه زيرنظرتان بوده، جنوني هم كه ندارد بنابراين اين حرف بسيار ظلم است و بيهوده است و بي‌فايده. من در كتاب دو مقاله و همچنين در مقدمه كتاب توضيح آيات قرآن نوشته‌ام و بحث مفصلي در اين باره دارم و تحقيق كرده‌ايم كه رسول اكرم حتّي براي يك ربع ساعت نمي‌توانست با يك دانشمندي كه در بين مردم دانشمند است نشسته باشد و از او چيزي ياد گرفته باشد. از مردمي كه در مكّه بودند كه علي بن ابي‌طالب عليه الصلاة والسلام مي‌‌فرمايد: و لم يكن احداً من العرب يقرأ كتابا، يك نفر از اين‌ها خواننده‌ي كتابي نبود! سواد نداشت، اگر شنيده ايد اشعاري مي‌‌آوردند به خانه‌ي كعبه نصب مي‌‌كردند از اطراف بود. از مردم مكه جز خوردن و خوابيدن و مثل حيوانات زندگي كردن بلكه بدتر از حيوانات كه خدا در قرآن مي‌‌فرمايد: وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَيظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّاوَ هُوَ كَظِيمٌ/  يَتَوَارَي مِنَ الْقَوْمِ (نحل / 58 59) اينقدر خبر دختر دار شدن بر اين‌ها سخت بود كه صورتشان سياه مي‌‌شد، از ميان مردم متواري مي‌‌شدند و اگر دستشان مي‌‌رسيدو مادر فشار نمي‌آورد او را در خاك فرو مي‌‌بردند، بخاطر ننگي كه باصطلاح خودشان، به اصطلاح امروز ما هم يك چنين مسائلي هست كه سنّت است، سنّت را بايد عمل كرد، دختر را نبايد نگه داشت. بلكه يك عدّه از گرسنه‌هایشان فرزندان پسرشان را هم مي‌‌كشتند، وَ لَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ، نكُشيد فرزندانتان را بخاطر ترس از فقر و تنگدستي، نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ، (اسراء / 31) ما شما را رزق مي‌‌دهيم  آنها را هم ما رزق می دهیم . به شما چه ارتباطي دارد! يك چنين مردمي پيغمبراكرم آمده در بين آن‌ها، يك چنين تهمت‌هايي به او مي‌‌زنند، وَ قَالُواأَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ (فرقان / 5) اين نوشته‌ها مال گذشته‌هاست كه نه كتابخانه‌اي در مكّه بوده و نه كسي كه نويسنده باشد در آن‌جا بوده، قُلْأَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِإِنَّهُ كَانَ غَفُوراً رَحِيماً (فرقان / 6) مطلبي كه اينجا هست و خلاصه‌اش را گفتم اين بود كه بايد يك مؤمن، كسي كه ايمان به خدا دارد و اگر شما خواستيد آن مؤمن را بشناسيد با اين مطلب بايد بشناسيد اين است كه اگر يك سر سوزن محبّت  ديگري را انسان منظور نكرد، حتّي يك كلمه سلام را که اين از باب مثال است يك كلمه سلام را جواب نداد، اگر تشكّر از زحمات ديگران كه به نفع شما واقع شده نكرد، اين شخص كافر است. كافر نه به معناي اين‌كه دست تَر نمي‌شود به او زد. چون كفر مراتب دارد. مرتبه‌ي اولش اين است كه انسان نعمت و محبّت ديگري را منظور نكند. مرحله‌ي بعديش اين است كه اگر خداي‌تعالي پيغمبري را فرستاد و ما اطاعتش را نكرديم ولو در جزئی ترين چيز، اين شخص كافر است. لذا ببينيد مي‌‌فرمايد: من ترك الصلاة عامداً، متعمداً فقد كفر و لو بركعة كسي كه نماز را متعمّداً ترك كند حالا يك وقت صبح خوابش برده، چون همين جا مسأله به سه بخش تقسيم مي‌‌شود. يكي مي‌‌خواسته بيدار بشود، اصرار هم داشته بيدار بشود ولي خوابش برده اين‌جا مسأله‌اي نيست قضايش را بجا مي‌‌آورد. يكي به فكر نماز صبح خواندن نبوده و خوابش برده، خوابش برد، برد، نبرد هم بيدار مي‌‌شود و نمازش را مي‌‌خواند. اين شخص به شفاعت اهل‌بيت نمي‌رسد آن‌جا كه امام صادق فرمود: لا تنال شفاعتنا مستخفاً بالصلاة، ببينيد اگر شما مثلاً ساعت بين‌الطلوعين يك بليط هواپيما داشته باشيد خوابتان ببرد، مي‌‌گويند تو مسامحه كردي، مي‌‌خواسته زنگ ساعتي بگذاري، حواست را جمع كني، به فكرش باشي نه اين‌كه خوابت ببرد. به هر كه بگويي من بليط هواپيما داشتم و خوابم برد به تو مي‌‌خندند. چرا؟ به جهت اين‌كه مستخف به اين كارت بودي، اين هم يك دسته كه اين‌ها روز قيامت شفاعت نمي‌شوند، اهل‌بيت فرموده اند كه ما شفاعتش نمي‌كنيم. آقايان تابستان است، شبها كوتاه است، شايد اكثر شما موقع نماز صبح كسل باشيد، كاري كنيد كسل نباشيد. كسالتش در حال نماز خودش استخفاف در نماز است. من از همين جا به شما توصيه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم كه يك ركعت نماز اگر ترك شود و يا استخفاف به آن بشود اين شخص كافر است، كلمه‌ي كافر را طبق روايات مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود رويش گذاشت و يك دسته سوم آن‌هايي هستند كه عمداً آن‌جا متعمداً مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد عمداً نمازشان را ترك بكنند. من افرادي را ديده بودم حالا الحمدلله با اين گونه افراد تماسي ندارم ديده بودم كه در مسافرت‌ها اين‌ها نماز نمي‌خواندند! نماز صبح بخصوص. يا در اتوبوس نشسته ايد، ما يك وقتي در اتوبوسي با يكي از علماء كه خدا رحمتش كند نشسته بوديم، همه‌ي اهل اتوبوس نماز خواندند جز راننده، من احساس مي‌‌‌‌‌‌كردم كه آن وليّ خدا -كه اگر اسمش را ببرم همه‌تان مي‌‌‌‌‌‌شناسيد، مرحوم حاج ملاآقاجان نبود، چون از او ذهنتان يك قدری اين كارشان اشكال داشت از نظر من، ايشان آمد در اتوبوس گفت بر بي‌نماز لعنت! مسافرين هم همه‌ آدم‌هاي حسابي خوبي بودند گفتند بر بي‌نماز لعنت! راننده فهميد كه به او دارد مي‌‌گويد، ماشين را يك كناري نگه داشت و گفت: -نستجيربالله- ولي آن‌چه كه او گفت و منظور او بود شايد اشكالي نداشت. گفت بر نويسنده‌ي قرآن مثلاً چه، لعنت! حتّي كلمه لعنت را برد، ريختند، مسافرين به سرش كتكش زدند، حالا يا كسي به او گفت يا خودش فكرش بعد رسيد گفت من منظورم سوّمي بوده، چون مي‌‌گويند او هم قرآن را نوشته، خوب تا حدّي آرام گرفتند طرز امر به معروف و نهي از منكر اين نيست ولي واقعاً بي‌نماز را خدا لعنت مي‌‌كند، ما ديده ايم. همه‌ پياده شدند نماز خواندند جز اين يك نفر، نماز نخواند، مسلمان هم بود. بدانيد كه كسي عمداً نماز را ترك كند اين نه اين‌كه دو ركعت نماز نخوانده، بلكه به خداي‌تعالي اهانت كرده، امر او را زير پا گذاشته و هر گناهي همين طور است، هر ترك واجبي همين طور است. ببينيد درباره‌ي تارك‌الصلوة مي‌‌گويند: وقتي كه از دار دنيا مي‌‌خواهد برود مت يهوديّاً أو نصرانيّا، تو آدم لياقت نداري كه مسلمان از دنيا بروي! يا يهودي بمير، يا نصراني! حالا دستورات تورات و انجيل را هم اين طبعاً عمل نكرده بايد از يهودي و نصراني هم بدتر بميرد. كوشش كنيد كه هميشه خودتان را در محضر خدا بدانيد و در محضر خدا باشيد، تقوا در سر و پا و دست و قلب شما سرايت كرده باشد، هيچ كاري برخلاف دستورات پروردگار نكنيد، والاّ هر كاري را ولو يك ركعت، ما نماز يك ركعتي واجب نداريم امّا حداقل نماز را گفته اند ولو يك ركعت نماز را عمداً ترك كنيد كفران كرده‌ايد، كافر شده‌ايد، خداي‌تعالي را نديده‌ گرفته‌ايد، به خدا اعتنا نكرده ايد و همچنين ساير گناهان. بعد ايرادهاي ديگري در اين آياتي كه تلاوت كرديد به پيغمبر مي‌‌گرفتند. چون آدمي كه اهل تشكّر نيست و دشمن خداست مي‌‌نشيند با خودش يك اشكالاتي هم به خدا مي‌‌گيرد كه اين چه پيغمبري است كه خدا فرستاده؟ غذا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد! آخر اگر او غذا نمي‌خورد، اگر او در بازار راه نمي‌رفت، اگر يك ملكي بود كه گاهي غايب مي‌‌‌‌‌‌‌شد و گاهي ظاهر مي‌‌‌‌‌‌‌شد شما نمي‌توانستيد با او مأنوس باشيد خدا آن موجود با عظمت را آنچنان تنزّل داده كه آورده است با شما  افراد اين چنيني مأنوستان كرده، مأنوس نمي‌توانستيد بشويد، قضايايي كه در اين بيست و سه سال پيغمبراكرم در ميان مردم مسلمان دارد برويد نگاه كنيد ببينيد چه كارهايي شده و چگونه پيغمبر خودش را و صفات حميده‌اش را و صفات الهي‌اش را به مردم گفته است و با عملش فهمانده است. مسائل ديگري خوب طبعاً انسان اينطوري است هميشه دلش مي‌‌‌‌‌‌خواهد طرفدار پولدارها باشد، آخر اين پيغمبري كه پول ندارد ما چرا طرفدارش باشيم؟! اين پيغمبري كه نه باغي دارد خوب تابستان است، ما را پيك‌نيك ببرد در باغش، يك  يك غذايي بدهد اين را هم كه ندارد و مسائل ديگر هم كه ما از او نديديم! آخر مسائل معنوي براي مردم امروز ما ارزش ندارد تا چه برسد به مردم هزار و چهارصد سال قبل. الان كجا، كدام يك از ما به فكر مرض‌هاي روحي‌مان هستيم؟ مگر من چه مرضي دارم؟ از يك آقايي پرسيدم چطور است حال شما؟ گفت پنج تا مرض در من هست دعا كن رفع بشود. من خيال كردم امراض روحي را مخلوط امراض بدني كرده، ديدم نه! همه‌اش امراض بدني است و حال آن‌كه اگر به من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند ده‌ها مرض روحي در اين شخص بود و به فكرش نبود. بعد خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: اُنْظُرْكَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَفَضَلُّوافَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً (فرقان / 9) اين روحيّه اگر اموال خديجه نبود پيغمبر موفق نمي‌شد! اگر اموال خديجه نبود پيغمبر از قول خودم نمي‌گويم!- از قول يك نويسنده معروف كه اكثرتان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسيدش اگر پيغمبر نبود و اموال خديجه نبود علي بن ابي‌طالب را نمي‌توانست بفرستد به مدرسه تا اينگونه سواد پيدا كند! يكي از نويسندگان شما در تفسير قرآن نوشته است كه علي را پيغمبر از مال خديجه خرج كرد پول دبستان و دبيرستان و دانشگاهش را -كه نبوده در آن وقت- داد و ايشان با سواد شد و خود پيغمبر چون سنّش گذشته بود ديگر باسواد نشد! اُنْظُرْكَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ، ببين چطور با خودشان مقايسه مي‌‌‌كنند پيغمبر را، علي بن ابي‌طالب را، فَضَلُّواگمراهند، فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً هيچ راهي را هم نمي‌توانند بروند، بروند همان طوري كه مي‌‌روند ته درّه و در جهنّم بروند گم شوند و انسان نباشند. خوب اين مطالبي است كه در اين‌جا آمده يك عدّه هم هستند كه ايمان ندارند، لَا يَرْجُونَ لِقَاءَ‌نَا (فرقان / 21) اميد اينكه ما را يك روزي ببينند، با ما ملاقات كنند ندارند، شما اكثرتان اينطوري هستيد البته نه بخاطر اين‌كه طرف مي‌‌تواند و انجام نمي‌دهد. بلكه بخاطر تراكم كارها شما اميد اين‌كه يك روزي يك ساعتي پيش رئيس جمهور بنشينيد و با او حرف بزنيد نداريد، لَا يَرْجُونَ لِقَاءَ‌ه چرا؟ در اين‌جا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد او خيلي كار دارد ولي خدا كه لا يشغله شأن عن شأن او دعوتتان كرده، اُدْعُونِيأَسْتَجِبْ لَكُمْ (غافر / 60) در همين آياتي كه امروز خوانديد داريم امروز خواندند البته در اين آيات جزوه نيست كه يك عدّه هستند )اَلَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَاماً ايستادي با خدا حرف بزن، قُعُوداً (آل عمران / 194) نشستي با خدا حرف بزن، بلكه خوابيدي به طرف راستت يا به طرف چپت با خدا حرف بزن، خدايي كه خوابيده‌ات را قبول دارد، ايستاده‌ات را قبول دارد، نشسته‌ات را قبول دارد، همه‌ي برنامه‌هايت را قبول دارد خوب اين‌كه ديگر نوبت نمي‌خواهد، هر چه كسر باشد از جانب توست، بي‌توجّهي توست، بي‌اعتنايي توست و اميد لقاء را اگر نداشته باشي اصلاً بگويي نمي‌شود خدا را ديد، نمي‌شود با خدا ملاقات كرد، نمي‌شود به ياد خدا بود اگر اين‌ها را داشته باشي كه كافري. يعني به قرآن لااقل كافري، لَا يَرْجُونَ لِقَاءَ‌نَااين‌ها اميد لقاء ما را ندارند و بدتر از اين روز قيامت اين‌هايي كه به خودشان ظلم كردند همه‌ي اين‌هايي كه عرض كردم همه ظلم به خودش است انسان. اگر اميد به لقاء پروردگار را نداشته باشيد، كفران وجود پيغمبر را بكنيد، كفران نعمت‌هاي مردم را بكنيد، حتی كفران كوچكترين ابراز محبّت مردم را بكنيد اين‌ها اسمشان ظالم است. حضرت يونس چكار كرد كه گفت: إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ (انبياء / 87) من از ظالمين هستم، يك ترك‌اولي كرد. رفته در يك قريه‌اي تبليغ كرده، هيچ كس اعتنا نكرده، اذيّتش هم كرده اند گفت ديگر من از بين مردم مي‌‌روم، كاري ندارم به اينها، خدا او را در زندان انداخت و آن‌جا گفت: إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ، ببينيد ظلم با ترك اولي براي كساني كه به مرحله‌ي عبوديت رسيده اند اسم‌گذاري مي‌‌شود حواستان جمع باشد. يَوْمَيَعَضُّ الظَّالِمُ -ظالم به نفس به اين افراد مي‌‌گويند- عَلَي يَدَيْهِ دستش را به دستش مي‌‌زند. اموالتان در دريا خيلي هم ثروتمند بوديد همه را بار كرديد ببريد در خارج بفروشيد، در دريا غرق شد اين‌جا چكار مي‌‌كنيد دستت را بي‌اختيار به دستتان مي‌‌زنید. يَوْمَيَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَي يَدَيْهِيَقُولُ چه مي‌‌گويد؟ در دنيا من دارم به شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم بايد عمل بكنيد كه آن‌جا شما اين حرف را نزنيد لااقل، شما جمع نزنيد لَمْ أَتَّخِذْ فُلَاناً خَلِيلاً (فرقان / 28) اي كاش فلاني را ما رفيق خودمان نمي‌كرديم. همه جا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود، ولي جاهاي خوب نمي‌رود، با همه رفيق است ولي با مردم با تقوا رفيق نيست، فلاني را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويي؟ هي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد غيبت نكن، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم برويم يك قدری تفريح كنيم نمي‌گذارد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد حرام است. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم با يك زني مثلاً صحبت كنيم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد اخلاقت خراب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود! اينجورهاست. اي كاش با اين من رفيق نمي‌شدم. درست است آن‌جا خوش گذشت، در آن پارك رفتيم نشستيم گناه كرديم، يك چند دقيقه‌اي، خوب آن هم بخاطر اين‌كه باطنم باطن انساني نبود خوش گذشت امّا حالا براي ابد بايد بد بگذرد! براي ابد! لَمْ أَتَّخِذْ فُلَاناً خَلِيلاً تفسير شده به بعضي از دشمنان فاطمه‌ي زهرا كه با هم رفيق شدند و دَر به پهلوي فاطمه‌ي زهرا زدند به روايت 45 روز اين ايّام متعلق به حضرت زهرا سلام اللّه عليها است. در به پهلو آن هم بهترين فرد، در عالم هستی.حالا آن درجه‌ي اعلايش است. درجه‌ي نازله‌اش هم ما هستيم، با كوچكترين كار ممكن است همان راه و روش را حركت بكنيم، لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ اين من را از راه و ياد خدا گمراهم كرد، بَعْدَ إِذْ جَاءَ‌نِي بعد از اين‌كه راه خدا را به ما نشان دادند، مراحل تزكيه نفس را براي ما بيان كردند، وَ كَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولاً (فرقان / 29) حالا پيغمبر چكار مي‌‌كند؟ همان كسي كه شفاعت همه را به عهده دارد امام عليه الصلاة والسلام فرمود ويل لمن كان شفعاءه خصماءه، واي بر كسي كه شفيعش خصمش باشد، با شما يك كسي آمده كه باصطلاح توصيه‌تان بكند، پيش يك بزرگي كه شما را بپذيرند براي كاري، براي عملي، براي مسأله‌اي همان بيايد بگويد آقا! از اين بپرهيز! اين آدم دزد دروغگوي خطاكار است. اين معناي شفعاءه خصماءه است. پيغمبر بلند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، وَ قَالَ الرَّسُولُيَا رَبِّ پيغمبر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد، عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند به پروردگار، اي پروردگار من، إِنَّ قَوْمِياِتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً قوم من اين قرآن را كنارگذاشته قرار دادند. من اين كه عرض مي‌‌‌‌‌‌كنم روزی سي آيه، بيست آيه قرآن بخوانيد با ترجمه‌اش، با برداشتش، براي اين‌كه اين كلام را پيغمبر نسبت به شما نفرمايد. آيا اين كار و اين سفارش بد سفارشي است؟ من به بعضي از دوستاني كه قرآنها را توزيع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند اين‌ها بعضي وسط هفته مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيند قرآن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم به آن‌ها ندهيد. يعني از روز شنبه تا روز دوشنبه چكار مي‌‌‌‌‌‌‌‌كرديد؟ اگر بگوييم خودتان بر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داشتيد قرآن را از لب طاقچه و مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانديد كه ما همه‌ي دوستاني كه اسماً مسلمانند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسيم. بعضي اصلاً قرآن بلد نبودند، بعضي قرآن بلد بودند قرآن نمي‌خواندند، بعضي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشستند با يكديگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند قرآن عربي را كه ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانيم چه فايده برايمان دارد؟! و بعضي هم ترجمه قرآن را توجّه نمي‌كردند. اگر يك دوستي فرض كنيد در يك مملكت عربي داشته باشيد اين يك نامه ای براي شما عربي نوشته باشد شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد ولش كن عربي است به درد من نمي‌خورد؟! اين علامت بي‌محبتي‌تان است به او، اگر دوستش داشته باشيد نامه‌اش را باز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد، اين طرف، آن طرف يك عرب زباني كه فارسي هم بلد باشد پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد آقا نامه‌ي دوست ما را براي ما بخوان ببينيم چه نوشته، چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد از ما، شايد سفارشي دارد، شايد يك چيزي از ايران مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد براي او بفرستيم نامه نوشته، احتمالش است. با احتمال يك نفر را پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد، ترجمه اين نامه را از او مي‌‌‌‌‌‌‌‌گيريد. خدا به وسيله پيغمبر، با بهترين زبانها زبان عربي، اينكه مي‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد زبان انگليسي بهتر است براي اين‌كه تنبليد! براي اين‌كه آنرا زودتر انسان ياد مي‌‌‌‌‌‌‌‌گيرد، با بهترين زبانها و كامل‌ترين زبانها زبان عربي، براي شما نامه نوشته، چقدر خدا را دوست داري؟ من؟! بي‌نهايت! هيچ چيز را بيشتر از خدا دوست ندارم! اي دروغگو! پس چرا اين نامه‌هايش را نگاه نمي‌كني، روزی يك صفحه از نامه‌اش را نگاه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردي حالا ده بار قرآن را تمام كرده بودي. درست است يا نه؟ دلم مي‌‌خواهد يك كسي بلند بشود بگويد اين حرفها درست نيست به اين دليل. دليل هم بياورد. و يا بايد از همين امروز به اینعمل بكنيد، هر كس هست در مجلس ما، مي‌‌گويند افراد متفرقه زياد مي‌‌آيند، خوب بيايند همين حرفها را خواهيم زد والاّ روز قيامت همان كسي كه شفيع شما بايد باشد بگويد: خدايا اين نماز نخوانده به من ببخشش، اين فلان گناه را كرده به من ببخشش، اين چه كرده من درستش مي‌‌كنم، همان آدم بگويد اين آدم با اصل كار مخالف بوده! يا مسامحه كرده يا توجّه نداشته و به تو اي خدا محبّت نداشته، اين معناي اِتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (فرقان / 30) خوب امروز عرايضمان درباره‌ي كفر و ايمان تمام شد يعني وقت‌مان تمام شد والاّ مطلب اين‌جا زياد است فقط ما امتحاناتي كه از عدّه خاص گرفتيم چون اكثراً متوجّه مطالب سالهاي گذشته‌اي كه ما براي آن‌ها صحبت كرديم چون اين عدّه از دوستان كه امتحان داده اند اقلاًّ هفت هشت سال، در صحبت‌هاي ما، پاي صحبت‌هاي ما بوده اند متأسفانه از نمره يك داريم تا بيست! يعني اينقدر مسائل همين طورهاست. و من مي‌‌خواستم امروز درباره‌ي اين مطالب صحبت كنم چون مجلس عمومي است، عمومي شده – يعني ما كه عمومي نمي‌خواستيم باشد – عمومي شده، خانم‌ها با شرائطي كه ما داريم در مجلس شركت نمي‌كنند وقتي اعتراض به آن‌ها مي‌‌كنند با قياس به مجالس ديگر، كه مجالس ديگر مجالس روضه‌خواني و بسيار هم خوب است و لازم است اعتراض به معترضين مي‌‌كنند. بين آقايان مردها هم من گاهي مي‌‌بينم افرادي با شرايط ما موافق نيستند عملاً و تشريف مي‌‌آورند، لذا اين‌ها را منصرف شدم از خواندن، همين الان كه به جمعيت نگاه مي‌‌كنم مي‌‌بينم كه خوب مخلوطند. ولي اين‌ها بايد ان‌شاءاللّه تجديد بشود چون تمام اين ده سؤالي كه شده كليدي بوده مثلاً بعضي‌هايش در باره اش ده تا صحبت، ده تا سخنراني  كرده ام و مي‌‌خواسته در ذهنها فرو رفته باشد و بعضي‌ها هم اصلاً مثل اين‌كه در مرحله نيستند و اين‌ها ان‌شاءاللّه دارد بررسي مي‌‌شود چون رويش خيلي كار شده تازه از ديروز به دست من رسيده و اميدواريم كه ان‌شاءاللّه دوستان دقّت بيشتري به عرايض بكنند. چون عمل نمي‌كنيم فراموش مي‌‌كنيم. خيلي معذرت مي‌‌خواهم با اين صراحت عرض مي‌‌كنم چون ما عمل نمي‌كنيم. شما اگر يك حرفي يك كسي زد، يك كسي به كسي گفته بود هر روز بگو يا اسمع السامعين روزی صد دفعه، اين نگفته بود بعدش هم يادش آمده بود كه حالا گرفتاري‌ام زياد شده، بعد ياد نگرفته بود، حفظ نشده بود هي ذكر مي‌‌گفت يا اسفل السافلين! يا اسفل السافلين! چرا؟ به جهت اين‌كه آن روز اوّل آنكه او گفته همان را تمرين نكرده بود، حالا ما هم داريم اين‌جا صحبت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم، حرف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنيم، شما يك مقداري عمل كنيد، دقّت كنيد. من از بيگانگان هرگز ننالم، مردم كوچه و بازار كه توقّعي از آن‌ها نيست. گفتم جدّي باشيد، اگر عمل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرديد به شما يكي‌اش را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم. به شما وقتي گفته مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد كه، -يكي را بخوانم كه همه بدانند كه چقدر اشتباه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند- نوشتيم مثلاً نفس امّاره را بايد تقويت كرد يا تضعيفش نمود؟ يك سؤال به اين كوتاهي، يك عدّه نوشته اند تضعيفش بايد كرد يك عدّه نوشته اند بايد تقويتش كرد، يك عدّه هم درست نوشته اند. حالا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد كه، خوب هر كدامتان داريد در مغزتان يك چيزی مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد، كه كدام يكي درست است. نفس امّاره بالسوءي داريم، نفس امّاره به حُسني داريم، نفس را بايد تقويت كرد. منتها راهنمايي‌اش كرد، تهذيبش كرد تا امّاره بالسوء نباشد والاّ نفس را بايد تقويت كرد مثلاً يك سؤال كوتاه اينطوري، خوب من چقدر درباره‌ي همين مسأله صحبت كرده باشم؟ فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم لااقل، اقلش كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانم يقيناً بگويم ده جلسه بيشتر صحبت كردم، ده جلسه! از اين‌جا كه رفتي بيرون اوّل با رفيقت سر پا صحبت کرديد، باباجان درس است اينها، واللّه و باللّه اين‌ها از درس دانشگاهي‌تان مهمّ‌تر است مگر مسلمان نباشيد، مگر مسلمان نباشيد. من گفتم آن روز خوب همه مقاله نوشته بودند، بسيار هم خوب بود امّا اين سؤالها چون هم فرصت كم بود، من بيشتر دوستان را به آقاي مسعودي و دوستان گفتم شايد وقتشان كم بوده اينطور نوشته اند، ايشان گفتند نه، آزاد بودند. آقايان كار بكنيد براي آخرتتان، تزوّدوا فانّ خير زاد التقوي، يك كاري بكنيد كه ان‌شاءاللّه درست بشود كارها.

ما باز هم فوت مرحوم پدر آقاي اكبري را به ايشان -نمي‌دانم تشريف دارند يا نه؟ تشريف دارند،- تسليت عرض مي‌‌‌‌‌كنيم به جنابعالي، همه‌ي دوستان تسليت مي‌‌‌‌‌گويند اميدواريم كه خداي‌تعالي ايشان را با اجداد ما محشور بفرمايد و خودشان را هم با مواليانشان و اجدادشان محشور بفرمايد. ان‌شاءاللّه مريض‌ها را دعا بفرماييد، خدا ان‌شاءاللّه مريض‌هاي اسلام مخصوصاً منظورين را شفای كامل عنايت بفرمايد.

السلامعليك يا اباعبدالله، السلام عليك و رحمة اللّه و بركاته. السلام عليك يا فاطمهالبتول، يا قرّة العين الرسول، السلام عليكِ صلي اللّه عليك، السلام عليكِ و علي ابيك و بعلك و بنيك، يا فاطمة الزهراء لعن اللّه من ظلمك و لعن اللّه من قتلك و لعن اللّه من غصب ارثك، السلام عليك صلي اللّه عليك و علي روحك و بدنك السلام عليك و رحمة اللّه و بركاته.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، يا رحمن و يا رحيم يا غياث المستغيثين يا اله العالمين يا ربّاه، يا سيّداه، عجل لوليك الفرج، عجل لمولانا العظيم العزيز الفرج. خدايا هر چه زودتر آقا و مولاي ما را برسان. خدايا همه‌ي ما را از اصحاب خوب آن حضرت قرار بده. پروردگارا گرفتاري‌هاي مردم مسلمان را هر چه زودتر برطرف بفرما. دشمنانشان ذليل بفرما، پروردگارا به آبروي حجة بن الحسن قَسمت مي‌‌دهيم ما را در فهم حقايق موفق بفرما. حكمت در قلبمان جاري بفرما، پروردگارا به آبروي ولي‌عصر توفيق تزكيه نفس به همه‌ي ما مرحمت بفرما. امواتمان غريق رحمت بفرما، مرحوم تازه گذشته را غريق رحمت بفرما. مريض‌هاي اسلام، مريضه منظوره، مريض منظور الساعه لباس عافيت بپوشان، امواتمان غريق رحمت بفرما. شهداءمان غريق رحمت بفرما، امام راحلمان غريق رحمت بفرما، آنهايي كه به ما حق دارند اساتیدمان غريق رحمت بفرما، عاقبت امرمان ختم بخير بفرما. وعجل في فرج مولانا صاحب الزمان.

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۷ ربیع الاول ۱۴۲۶ قمری – ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴ شمسی – ایمان

ٰاعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.«

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم اللّه الرحمن الرحيم، الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذَاكَانُوا مَعَهُ عَلَي أَمْرٍ جَامِعٍلَمْ يَذْهَبُواحَتَّي يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولَئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَااِسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ. (نور / 62)

موضوع بحث ما در هفته‌هاي گذشته درباره‌ي ايمانِ به خدا و عالم آخرت و آنچه مربوط به اعتقاداتمان بايد باشد بود. آيات آخري كه در هفته‌ي گذشته خوانديد يكي از آن آيات درباره‌ي ايمان و نشانه‌هاي ايمان است. با كلمه‌ي تأكيد و حصر خداي‌تعالي مي‌‌فرمايد جز اين نيست كه مؤمنين آن كساني كه ايمان به خدا و رسولش آورده‌اند اين‌جا در پرانتز عرض كنم كه همان طوري كه هفته‌هاي قبل گفتم ايمان در هر چيزي لازم است ولي ايمان به خدا و پيامبر در رأس ايمانهاي مختلف كه از نظر روحي و اخلاقی بايد انسان داشته باشد واقع شده. شما هر كاري كه مي‌‌كنيد بايد به درستي و صحّت آن ايمان داشته باشيد والاّ يا سست كار را مي‌‌كنيد و يا به پايان نمي‌رسانيد ولي در اين‌جا مي‌‌بينيد خداي‌تعالي مي‌‌فرمايد جز اين نيست كه مؤمنين كساني هستند كه ايمان به خدا و رسولش كه اهميّتش از همه‌ي ايمانها زيادتر است دارند و يكي از نشانه‌هاي ايمان آن‌ها اين است كه وقتي كه به يك امور كلّي مي‌‌خواهند برخورد كنند، به يك مسائل مهمّي برخورد كنند اين‌ها مي‌‌آيند از تو اجازه مي‌‌گيرند، اين‌ها هستند كساني كه به خدا و رسولش ايمان آورده‌اند، خداي‌تعالي هم مي‌‌فرمايد اگر اين‌ها آمدند از تو اجازه خواستند به آنها اجازه بده البتّه لحاظ كن، ملاحظه كن ببين اين‌ها درباره چه موضوعي از تو اجازه مي‌‌گيرند. البتّه مؤمن به خدا و رسول خدا در مسائل معصيت و گناه و حتّي لغو از پيغمبر اجازه نمي‌گيرند. اين‌ها تزكيه شده‌اند و درباره‌ي همين موضوع هم ان‌شاءاللّه عرايضي خواهم داشت و اگر اينطور شد كه آمدند و از تو اذن گرفتند براي امورِ كلّي‌شان، براي امور مهم‌شان به آنها اذن بده و براي آنها طلب بخشش از خدا بكن. چون خداي‌تعالي در اين صورت هم مهربان است از مهرباني خاصّش آنها برخوردار هستند و هم غفور است و بخشنده است. دو سه مطلب امروز بايد به مناسبت همين آيه و به مناسبت مطالبي كه در هفته‌هاي گذشته عرض كردم و راه و روش برنامه‌ي سخنم عرض كنم. اوّل اين‌كه همانطوري كه هفته‌ي قبل گفتم ايمان مراتبي دارد. يعني از درجه‌ي اول ايمان شروع مي‌‌شود تا به درجه‌ي دهم ختم مي‌‌گردد. محدود است يعني به يك مرحله‌اي كه ايمان رسيد ديگر بالاترش معنا ندارد مثلاً الان شما ايمان داريد كه روز است ديگر بيشتر از اين ايمان براي انسان درباره‌ي روز بودن الان معنا ندارد اگرانسان ايمان به خدا و رسول يا به خدا و عالم آخرت كه اينها بسيار مهمّند پيدا كرد همانطوري كه الان شما ايمان به روز بودن داريد همان طور خدا را در تمام جريان زندگي‌اش گذاشت اجازه‌ي پيغمبر را در تمام امور زندگي‌اش قرار داد اين شخص ايمانش كامل در درجه‌ي دهم ايمان واقع شده و بسيار پر ارزش است. از اوّل مرحله‌ي يقظه در هر مرحله‌اي كه انسان واقع مي‌‌شود بايد شرايط ايمان در او وجود داشته باشد. كارهايي كه انسان براي تقويت ايمانش در هر مرحله‌اي كه هست بايد انجام بدهد يعني ايمانش را كامل كند نسبت به همان مرحله يكي اين است كه انسان در هر روز چند دقيقه‌اي كنار يكي از آيات الهي اعمّ از گياهان يا مثلاً امور تكويني كارهايي كه صُنع پروردگار را بيشتر به انسان نشان مي‌‌دهد بنشيند و فكر كند و تفكّرش را يكي از عبادات خودش فرض كند. همانطوري كه نماز صبح مي‌‌خوانيد، ظهر و عصر و مغرب و عشاء مي‌‌خوانيد همانطور مقيّد باشيد و بر خودتان واجب بدانيد كه در هر روز چند دقيقه‌اي لااقل درباره‌ي آيات الهي فكر كنيد. مثلاً ايّام بهار است، گلها همه از غنچه‌ها سر بيرون آورده‌اند و بسيار آيات الهي دارد خودش را نشان مي‌‌دهد بي‌تفاوت در مقابل اين نشانه‌هاي الهي نباشيد. اين را كه عرض مي‌‌كنم بايد جزء برنامه‌هاي مراحل‌تان بدانيد، همانطوري كه يك ماشين را اگر برداشتيد به سفر رفتيد در راه متوجّه بنزينش نبوديد يا بنزين نزديد بالأخره يك جايي از راه شما را به زمين مي‌‌گذارد همين طور اگر اين تفكّر هر روز ولو چند دقيقه نباشد آن روحيّاتتان، سيرتان را از شما مي‌‌گيرد. هر روز تفكّر كنيد، هر روز فكر كنيد در مرحله‌ي يقظه تا مرحله‌ي عبوديّت در تمام اين مراحل بايد اين مسأله وجود داشته باشد. بعضي افراد هستند جدّي‌ترند. شما مي‌‌بينيد بعضي از افراد وقتي كه ماشينشان را مي‌‌خواهند بنزين بزنند چند ليتري مي‌‌زنند مي‌‌گويند تا آن محلّي كه ما مي‌‌خواهيم برويم مي‌‌رسد. ولي بعضي‌ها محتاطند، درستكارند مي‌‌گويند حالا كه ما در پمپ بنزين آمده‌ايم پس چه بهتر بنزين كاملي بزنيم حالا ولو راه ما اينقدر بنزين نخواسته باشد ولي آماده باشيم. هر چه بيشتر تفكّر در آيات الهي بكنيد، بهتر. هر چه كامل‌تر بهتر و بلكه در بعضي از روايات آمده كه تفكّر ساعة تفكّر ساعتي ساعت منظور شصت دقيقه نيست- يعني يك وقتي تفكّر يك چند لحظه‌اي، تفكّر چند دقيقه‌اي، حتی تفكّر چند ساعتي اين بهتر از هفت سال كه شما هر شب نمازشب بخوانيد، نمازهاي واجبتان را بخوانيد، نمازهاي مستحب، روزه‌هاي واجب و مستحب از اين‌ها هفت سال بهتر است. چرا؟ به جهت اين‌كه نماز بي‌فكر حتّي ارزشي ندارد، روزه‌ي بي‌فكر ارزش ندارد، كارهاي بي‌تفكّر يك ذرّه ارزشي ندارد. بايد انسان تفكّر داشته باشد الان شما در مرحله‌ي يقظه هستيد، بايد فكر كنيد كه مثلاً خداي‌تعالي چه نشانه‌هايي از خود در اين عالم گذاشته و چگونه شما را هدايت كرده و چگونه شما را راهنمايي نموده. شما اگر در ميان حشرات وارد بشويد. من بعضي‌ها را ديدم تلويزيون نگاه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند دنبال نشانه‌هاي الهي هستند. از يك نفر پرسيدم از همه‌ي برنامه‌هاي تلويزيون از كدام يكي‌اش بيشتر استفاده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني؟ گفت: از آن برنامه‌اي كه حيوانات و حشرات را و هوش آنها را و آنچه آنها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند من استفاده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم. حرف بسيار درستي بود. چرا؟ به خاطر اين‌كه يكي از دلائل محكم ذات مقدّس پروردگار شعور حيواني است. اين شعوري كه حيوانات دارند، آنچه كه حيوانات مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند از نظر خوردن، استراحت كردن، توالد و تناسل و از تمام اين موضوعاتي كه شما شايد بهتر از من بدانيد از اينها انسان استفاده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كه اينها نه جايي اين كارها را ياد گرفته‌اند، دختر شما مادرش تمام كارهاي مثلاً فرزند به دنيا آوردن را ياد گرفته و بزرگ كردن فرزند را تعليم گرفته امّا هيچ كدامشان به راحتي حيوانات و چگونه حيوانات رعايت بهداشت را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و چگونه فرزندشان را نگه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دارند ياد نگرفتند. چه کسی يادشان داده؟ اينجا جواب همان است كه خداي‌تعالي در قرآن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْمَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ اگر تو سؤال كني از اين‌ها، يك مقداري در فكرشان بيندازي همان فكري كه عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم در مرحله‌ي يقظه هم لازم است. يك مقدار در فكرشان بيندازي مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ اين آسمان و زمين، اين موجودات، اين حشرات، اين نباتات اينها را كِه خلق كرده؟ لَيَقُولُنَّاَللَّهُ (عنكبوت / 61) با نون تأكيد ثقيله، حتماً و حتماً، قطعاً و قطعاً اگر فكر كنند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند خدا. لَيَقُولُنَّاَللَّهُ؛و همين طور مراحل بعد. در مرحله‌ي يقظه شما اينطور باشيد كه روزي چند دقيقه‌اي در اين موضوعات فكر كنيد. آخر اين حشره‌اي كه در ميان برگ‌هاي درختان مثل پروانه حركت مي‌‌‌كند اين نقش و نگاري روي بالش براي چيست؟ چرا؟ براي اين‌كه تو فكر كني، اين رنگ به اين زيبايي براي چيست؟ براي اين‌كه تو رويش فكر كني. والاّ نه مفيد براي پروانه است شايد هم گاهي ضرر داشته باشد پروانه‌هاي خوش خط و خال را مي‌گيرند مي‌كُشند به عنوان آلبوم نگه مي‌‌دارند اين براي چيست؟ بنشين فكر كن تا ايمانت كامل بشود. قطعاً و يقيناً اگر ماديّين اين كار را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند امروز مادّي نبودند. خدا از خورشيد روشنتر است براي اهل تفكّر و تعقّل، بنشين فكر كن. اين حيواناتي كه خدا خلق كرده اعمّ از حشرات، از حيوانات، خزنده‌ها، اين ماري كه خودش اصلاً نمي‌فهمد چه خط و خالي دارد و چه شكلي هست و انسان هم از او وحشت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند چرا اينقدر زيباست؟ اين طاووسي كه اصلاً خودش متوجّه نيست به رنگ و قيافه و نقش و نگارش چرا اينقدر زيباست؟ و صدها و هزارها حيوانات به نقش و نگار عجيب و غريب. اين از نظر ظاهر. از نظر باطن همه‌ي حيوانات مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند چه بايد بخورند، چه چيز برايشان ضرر دارد و چه چيز برايشان مفيد است. همه‌شان می دانند. اين انسان است كه نمي‌داند چكاره است. چرا؟ به خاطر اين‌كه خدا دو چيز به او داده يكي عقل، يكي اختيار، با عقلش فكر كن و با اختيارت انتخاب كن. با عقلت، با فكرت فكر كن و خدا را بشناس و با اختيارت راه صحيح را انتخاب كن. همين! اگر يك سالك الي اللّه اين كار را نكند بداند كه در راه مي‌ماند.

 ما خيلي از دوستانمان را مي‌‌بينيم در وقت خاصّي كه مي‌‌خواسته كار بكنند، فكر بكنند، فكر نكردند و در راه مانده‌اند. مراحل بالا هستند در همين امتحاناتي كه اخيراً در مراحل بالا داشتيم يك عدّه ديديم مانده‌اند. آقا چه‌ات است تو؟ چرا در راه ماندي؟ تفكّر نكردم! دوباره به خواب رفتم، بنزين ماشينم تمام شد. چرا در پمپ بنزين، بنزين نزدي؟ غفلت كردم! همه‌اش مربوط به تفكّر است. تفكّر كنيد در مرحله‌ي يقظه از همه بيشتر لازم است كه انسان فكر كند تا قدم‌هايي بردارد به مراحل بالاتر. در وقتي كه انسان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد توبه كند، توبه دو جور ممکن است. يكي همانطوري كه عرض كردم موقّت، كوتاه، يك چند ليتري بنزين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنيم ظاهراً تا پمپ بنزين بعدي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسيم. ما يك همچنين پيشامدي برايمان در يكي از ممالك كرد، در همين تركيه. به ما گفتند تا پمپ بنزين بعدي مثلاً پنجاه كيلومتر است. ما هم همان اندازه بنزين داشتيم، رفتيم ديديم پمپ بنزين تعطيل است، برق ندارد مثلاً مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم بنزين برايش نياوردند، آنجا مانديم. به خدا قسم آقايان اگر تفكّر در آيات الهي نكنيد و مرتّب مواظب بنزين ماشينتان نباشيد، مرتب مواظب پيشرفت‌هايتان، احتياط‌هايي كه بايد بكنيد نداشته باشيد در راه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مانيد، چنانچه عدّه‌ي زيادي از رفقایتان در ظرف بيست سالی كه من دارم اينطور با شما صحبت مي‌‌‌كنم مانده اند. تفكّر كنيد. ايمانتان تقويت مي‌‌شود. ايمان همان قدرت حركت است كه بايد انسان داشته باشد. در مرحله‌ي توبه نصوح؛ توبه نصوح، يك نوع توبه است موقّت، يك نحوه توبه هست تا هر كجا برويد انرژي داريد، بنزين داريد به هيچ وجه به خطر نمي‌افتيد، در هيچ جاي راه متوقّف نمي‌شويد. نصوح است. از امام سؤال كردند توبه نصوح چيست؟ فرمود: الاّ تعود به هيچ وجه بر نگردي به گناه ابدا، توبه نصوح معنايش اين است كه من الان كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم چهل روز خودم را معطل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم حداكثر هم چهل روز است معطل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم كه از خدا طلب بخشش كنم اين شخص حتماً بايد ديگر به اين گناهان برنگردد. شما اگر دو روز يك اتاقي را خوب تميزش كرديد، زير فرشها را نگاه كرديد، سوراخ‌هاي اتاق را نگاه كرديد، حتّي جاي ميخ‌ها را نگاه كرديد مثلاً در آن يك حشره‌اي نرفته باشد، كاملاً بررسي كرديد، دو روز خودتان را معطل كرديد به اين زودي‌ها دو مرتبه كثيفش نمي‌كنيد. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد من دو روز زحمت كشيده‌ام. يك عدّه از دوستان متأسفانه آن‌قدر عقلشان نمي‌رسد كه چهل روز معطل مرحله‌ي توبه شده‌اند باز هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند: ما گناه كرديم! چه كنيم؟! مثل اين است كه چهل روز يك اتاقي را تميز كرده باشيد يك ساعت بعدش يك مقدار زباله از بيرون آورده باشيد داخل اتاق ريخته باشيد. اين با تفكّر درست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود آقايان. فكر كنيد كه چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد؟ فكر كنيد كه به سوي چه شخصي بر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرديد، چه شخصيتي كه خداي‌تعالي است، يك لحظه يك رفيق ناجوري كنارتان نشسته شروع كرده به غيبت كردن شروع كرده به بدگويي، شما هم خجالت كشيديد! چهل روز زحمت كشيديد براي اينكه خجالت بكشيد که دفاع كنيد از غيبت، خودتان لااقل غيبت نكنيد شروع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد به غيبت كردن و تفكّر نداريد. شما را به خدا اگر خوب فكر كنيد اين شخص آيا عاقل است؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد: نه، چهل روز زحمت كشيده با يك لحظه آن هم بخاطر يك خطر واهي، يك مسأله خيلي ساده همه‌ي آنها را به باد داديد، توبه نصوح را از دست داديد يقين بدانيد. چون ديگر نصوح لااقل نيست. اي آقا دو تا پيش هم بنشيند حرف نزنند كه نمي‌شود! چرا نمي‌شود؟ من خودم يك ساعت خدمت يكي از اولياي خدا نشستم من فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردم چه سؤالی بكنم او هم خوب من سؤالي نكردم جوابي نمی‌داد هر دويمان اينطوري نشسته بوديم. اشكالي ندارد، اتفاقاً كمال شما را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رساند. من حدّ نهايي‌اش را دارم به شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم. چه اشكالي دارد آقا؟ روي منبر يكي از اولياي خدا –منبر- ديديم ساكت نشست يك چند لحظه‌اي، چند دقيقه‌اي. آقا چرا حرف نمي‌زني؟ منبر رفتي! يك چيزي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستم بگويم يادم رفته حالا دارم فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم، فكر كنيد هيچ اشكالي ندارد. من همانجا فهميدم اين آدم از اولياي خداست. در مرحله‌ي استقامتيد آقا انسان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد استقامت كند، چرا استقامت كند؟ براي هر چيزي كه تو باشي براي همان بايد استقامت داشته باشي. براي هر چيزي كه باشي. از الاغ و اسب و اينها كه كمتر نيستي! اين حيوانات اگر استقامت نداشته باشند به درد نمي‌خورند. بدانيد. آن اسبي بهتر است كه بتواند از تمام موانع بپرد و خودش را در ميدان مسابقات نشان بدهد او بهتر است. ولي اسبي كه از طويله بالأخره به زور بيرون مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد، اگر هم بيرون بيايد پاهايش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لرزد راه برود خوب اين چطور اسبي است؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييدبه درد نمي‌خورد. الاغش هم همينطور، أُوْلَئِكَ كَالْأَنْعَامِ اگر انسان باشد بَلْ هُمْ أَضَلُّ (اعراف / 169) نباشد ديگر. استقامت براي اين است. استقامت براي اين‌كه اگر تمام مصائب دنيا يك جا جمع شد خورد بر سر شما، شما بگوييد المؤمن كالجبل الراسخ،  مومن مثل كوه محكم است، لا تحرّكه العواصف هيچ مسأله‌اي نمي‌تواند من را از پا در بياورد، مگر من حشره هستم كه با فوت از بين بروم يا مسيرم را عوض كنم؟ يك عده از دوستان مسير عوض كرده‌اند زحمات فكري‌شان را ما بوجود آورديم رفته اند در دامن متصوفه كه آنها، چرا؟ به جهت اينكه فكر نكردند، اگر هم فکر كرده اند كج رفته اند، با خودشان فكر كردند اگر خوب راه خداست بايد انسان شاربش بلند باشد يك قدري هم حشيش و امثال اينها بكشد كه عالم بالا به سويش پرده‌هايش برداشته بشود. ما از اوّل گفتيم كه تمام مكاشفاتتان، تمام خوابهايتان، تمام مشاهداتتان همه‌ي اين‌ها مثل يك شكلاتي است كه در اين راهي كه ما انتخاب كرديم، مثل يك شكلاتي است كه در هواپيما وقتي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشينيد به شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. دهانتان شيرين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. اگر شكلات را به شما ندادند نمي‌گوييد اين چه هواپيمايي است! امّا اگر اين هواپيما نتوانست خودش را به مقصد برساند وسط راه در يك فرودگاه اضطراري پياده‌تان كرد اين بد هواپيمايي است. ما همه دنبال شكلاتيم! اي آقا من مدتي است در راه تزكيه نفسم يك خواب خوب نديده ام! خوب نديده باشي. كوتاهي كردند مهماندارها كه افرادي ممكن است مثل من كه خيال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم مهماندارم شكلات به شما ندادند. مهم نيست. آقا غصّه نخور تو آدم به اين بزرگي اينقدر ناراحتي! ما داريم اينهايي كه مي‌‌گويم. من الان مرحله‌ي عبوديّتم چرا وقتي كه به اين ديوار مي‌‌گويم برو عقب نمي‌رود؟! مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم عبوديّت معنايش اين است كه اگر به تو گفتند برو عقب بروي، نه به ديوار تو بگويي برو! تو مقام پروردگاري نبايد داشته باشي، دنبال اين‌ها نبايد باشي! فقط و فقط مقصد، مقصد هم چه هست؟ وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَإِلَّا لِيَعْبُدُونِ (ذاريات / 56) عبادت هر چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند بگو چشم، ما عقل‌مان -ببخشيد من خودم را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم اوايل البته الان اين فكر را نمي‌كنم والا براي شما صحبت نمي‌كردم- عقلم اين بود كه خوب من مرحله‌ي يقظه را كه شروع كردم بايد خواب خوب ببينم. مرحله‌ي توبه را كه شروع كردم بايد مثلاً فرض كنيد خداي‌تعالي بگويد بارك‌اللّه توبه‌ات قبول، مرحله‌ي  استقامت خدا خودش در قرآن فرموده: تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ (فصلت / 30‍) بايد شب و روز بيشتر از پيغمبراكرم كه گاهي چهل روز مثلاً جبرئيل به او نازل نمي‌شد من شب و روز ملائكه بر من نازل بشوند! آقا! مسّاكم اللّه بالخير! ديگر چيزي ديگر هم كه ندارند بگويند! و ما ملائكه را ببينيم چه شكلي‌اند؟! خوب! مرحله صراط مستقيم و بالاتر ديگر به ملائكه هم قائل نباشيم خود ائمه‌اطهار بايد بيايند ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيم چه شخصيتي داريم؟ پس چرا امام زمان را من نديدم؟ چرا چهل شب چهارشنبه رفتم مسجد جمكران آخر خدمتش نرسيدم؟ برو بچّه تو بازي‌ات را بكن با همه چيز مي‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي بازي بكني بكن، با خدا و ملائكه و ائمّه بازي نكن. اين‌ها بازي است. حالا تو آقا را ديدي مي‌‌خواهي چكار بكني؟ اگر مي‌‌خواهي صدايت را بگوشش برساني همين الان بگو. همين جا كه نشسته اي گوشتان با من است، در قلبتان با حضرت باشد حرفت را بزن، جوابت را هم مي‌‌دهند. جواب نمي‌دهند، عملاً جواب مي‌‌دهند. تو لياقت نداري كه گوشت صداي حضرت را بشنود، عملاً جوابت را مي‌‌دهند. ندادند هم مصلحت است. مي‌‌گوييم چشم. اين است راه و روش، راه صحيح، پس شما با همه‌ي مكاشفات و اينها مخالفيد؟ نه! من با شكلات مخالف نيستم! خوب است، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند يك فوايدي هم دارد در هواپيما انسان اولش يك شكلاتي بخورد. -نمي‌دانم من فوائدش را نفهميدم ولي خوب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند- نبود هم نبود. اينطور باشد فكرتان. تفكر كنيد در اين مسائل، در مرحله استقامت كه رسيديد خدا فرموده تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ نازل هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، امّا نزولي كه تو فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني نه، كه  فايده‌اي ندارد! عبث است! خدا كار عبث نمي‌كند، ملائكه چرا نازل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند؟ نازل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند راهنمايي كنند. به دلت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازند، حكمت در قلبت وارد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. به خدا قسم آن چنان انسان حقايق مسائل را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمد كه حساب ندارد. اينجا هم پس تفكّر لازم است در صراط مستقيم. تفكّر بايد بكنيد يك لحظه حواستان پشت فرمان پرت بشود مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد كه ماشين پرت شد، خودتان هم پرت شديد. يكي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت در ماشين نشسته بودم پشت فرمان، برگشتم ببينم بچّه بيدار است يا خواب، افتادم! يك وقت ديدم در درّه‌ام. بله! حواست را جمع كن. دائماً بايد محاسبه و مراقبه داشته باشي،دربرنامه‌هاي كساني كه متوقفند نباشيد، چون يك عدّه هستند ماشينشان را در پاركينگ پارك كردند شبانه‌روز هم يك دفعه بروند خبر بگيرند، ببينند وضع ماشين چطور است اشكالي ندارد. امّا كسي كه پشت فرمان است، سالك الي اللّه، من در اين جزوات همه جا اوّلش مي‌‌‌‌نويسم سالك الي اللّه يعني روي سخن با يك عدّه‌ي خاصّ است. يك عدّه‌ي خاصي كه دارند به سوي پروردگار حركت مي‌‌‌‌كنند با آنها ما  داريم صحبت مي‌‌‌‌كنيم. سالك الي اللّه، سالك الي اللّه كه هست؟ كسي كه ماشينش را از پاركينگ در آورده در اتوبان دارد با سرعت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود، در صراط مستقيم دارد راه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود. اين بايد دائماً محاسبه و مراقبت داشته باشد. دائماً! يعني اگر يك لحظه حواسش پرت بشود،-همه‌ي اينها را فكر درست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند.- يك لحظه اگر حواسش پرت بشود در درّه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد، يعني محاسبه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كه اينجا در چه سرعتي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند حركت كند. در فلان جا راه مستقيم، ماشيني هم نيست، هيچ خبري هم نيست هر چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانيد گاز بدهيد باز هم كنترل باشد از صد و ده و صد و بيست بيشتر نباشد، چون يك مسائل ديگري هم هست. يك وقت ممكن است ماشينت پنجر بشود بيفتي در درّه، اينها حساب دارد. عجله هم نكنيد، ولي چون داريد حركت مي‌‌‌‌كنيد محاسبه و مراقبت بايد داشته باشيد. خوباني كه به مراحل كلمات رسيدند اينها شما شايد نشناسيدشان. -در ضمن خداي تعالي مي‌‌‌‌گويد إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ (حجرات / 14) گرامي‌ترين شما در نزد خدا با تقواترين شماست. اگر فهميديد يك عدّه‌اي مراحل بالا دارند لااقل احتياطاً ممكن است حالا بعضيهاي‌شان خوب نيامده باشند بالا ولي شما بايد احترام كنيد. خدا وقتي اكرام مي‌‌كند شما به طريق اولي بايد اكرام كنيد. يك وقت فكر نكنيد كه مثلاً يك عدّه از اين افراد جوان مي‌‌گويند كه بايد امتيازات از بين برود! خداي‌تعالي آمده يك چند تا امتياز را تثبيت كرده كه در زمان جاهليّت نبود. فرق بين عالم و جاهل نبود، فرق بين متّقي و غيرمتّقي نبود. فرقي بين آنهايي كه كمالاتي دارند، علمي دارند، دانشي دارند نبود. آمد اينها را تثبيت كرد. يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ (مجادله / 11) اگر در مجلسي واقع شديد همه نوع آدم آنجا هست بگوييد كه از يك طرف برويد، اگر نمي‌شناسيد اشكالي ندارد امّا اگر مي‌‌شناسيد كه در بين اينها يك متّقي كاملي، يك عالم صحيحي، عالم ربّاني هست حتماً بايد آنها جلو بروند، حتماً در مقابل آن‌ها انسان بايد قيام بكند. حتماً در مقابل آنها بايد احترام بكند، خودش نبايد بخواهد. البته اگر خواست او داراي هواي نفس است، جاه‌طلب است امّا مردم چه؟ خيلي بايد رعايت اين جهات بشود همين آياتي كه امروز تلاوت شد )لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً (نور / 63) آنها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمدند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند: يا محمّد! با اسم كوچك صدا نزنيد، يا ايّها النبي، يا ايّها الرسول از خدا ياد بگيريد، يكي دو جا هم كه اسم پيغمبراكرم برده شده خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواسته بگويد كه اين هم مثل شماست. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ميرد از دنيا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود، يك وقت فكر نكنيد كه مثلاً آن هم خدا بگويد، خدا لازم نيست احترام بكند از احدي! غير ماست. متجدّدِ مي‌‌‌‌‌‌خواهد خيلي اظهار تجدّد كند، محمّد اينطور گفت، محمّد آن طور گفت! محمّد اين طور گفت! بسيار غلط است. بلكه حرام است! از نظر من شخصاً حالا من به كسي نسبت نمي‌دهم و از نظر اخلاق كه مهمّ‌تر از احكام است حرام است اسم پيغمبراكرم را با كلمه‌ي اينطوري كه من عرض كردم همانطوري كه درباره‌ي امام زمان صلوات اللّه عليه دارد كه امام عصر كه چون امام ماست، الان در بين ماست، آن اسم خاصّ را نبايد برد. احترام بايد كرد، بگوييد حجة ابن الحسن، بگوييد بقيةاللّه و امثال اينها. خيلي حواس بايد جمع باشد، كنترل بشود، همه‌ي اينها جزء صراط مستقيم است. مي‌‌رسيم به مرحله‌ي محبّت، مرحله‌ي محبّت كه ديگر انسان دلباخته‌ي پروردگار است. با خدا دائماً در راز و نياز است. ديگر اگر اين‌جا فكر نكند كجا مي‌‌خواهد فكر كند؟! شما بنشينيد فكر كنيد مكرّر در مكرّر خداي‌تعالي در قرآن و ائمه‌ عليهم‌السلام در روايات فرموده اند كه اين دنيا: کالقنطره، مثل يك پُلي است. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد برويد يك جاي ديگر. من يك وقتي يادم است سر يك پلي كه نزديك يك دهي بود قبل از انقلاب، من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستم بروم. آن مردم خيلي به من محبّت داشتند هنوز چند كيلومتري مانده بود به آن محل، آمدند آنجا سر پُل، گوسفندي كُشتند جلوي پايم، من ديگر فهميدم كه در ده خيلي بيشتر احترام خواهند كرد. در اين دنيا ببينيد خدا با شما چه كرده؟! هر طور گُلي كه هر كسی دوست دارد خلق كرده. بعضي‌ها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند اينها يعني چه؟! گُلها را بكَنيد بيندازيد دور، مثلاً گلهاي  بياباني، خدا خلق كرده، تو بريز دور من كار خودم را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم تو شايد  دوست داشته باشي. اگر فكر كنيد آقايان كه من خودم واقعاً اينطورم كه گاهي نمي‌توانم فكر كنم مجبور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوم باصطلاح مثل اينكه احساس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد روحم بپرد از بدنم بيرون!اينقدر رنگهاي مختلف در گُلها، در چيزهاي مختلف آن‌قدر انجام داده خدا كه ما خيال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم همين دنيا همين است و بس! آن شخص وارد باغش شد در سوره كهف خوانده ايد اكثرتان وارد باغش شد گفت كه من فكر نمي‌كنم ديگر بهتر از اين بشود. وَ مَا أَظُنُّ السَّاعَةَ (كهف / 50) من ديگر به قيامت اصلاً گمان هم ندارم. آخر از اين بهتر چه مي‌‌شود؟ يك باغ اين طرف، يك باغ آن طرف، وسط زمين كشاورزي، آب فراوان دارد از زير درختها عبور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. قصر اينطور، آخر چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد؟ خدا قصر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد كه ما داريم. درخت و باغ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بدهد به ما، كه داريم. آبي كه از زير درختها عبور كند كه داريم، كشاورزي داريم، چه داريم وَ مَا أَظُنُّ السَّاعَةَ،فكر كوتاه است به همين رنگ فرش! اينطوري نباشيد آقايان. گاهي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه انسان به او مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند كه اين عكسي كه جلوي نمازت هست اين را بردار. چرا؟ حواست پرت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسند تو را. تو حواست پرت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، نقش و نگار فرش ممكن است حواست را پرت كند. اين فرش خوبي است، اين فرش دستي خوبي است چقدر است قيمتش؟ يك وقت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيني نمازت تمام شد دنبال اين هستی كه ببيني نقش و نگارش خوب است و مال كدام تبريزي است، مشهدي است و اينها! قيمتش چطور است. تا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيي محاسبه قيمتش را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويي: السلام عليكم به جناب فرش! و رحمة اللّه و بركاته، اين به خاطر كم‌فكري است، كوتاه است فكرش، بعضي‌ها را ديديد جلوي پايشان را نگاه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند امروز شكممان سير بشود! هر چه جلوي پايتان را بيشتر نگاه كنيد، يعني نزديكتر نگاه كنيد به حيوانات نزديكتريد از نظر فكري. چون گوسفند، حيوانات ديگر الان خوردند سير شدند ديگر حالا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند ر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وي خاكها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌غلطند، خوشند ديگر. تمام است. آقا شب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي چكار بكني؟ نمي‌گويند حالا شب خدا كريم است. ما بايد بگوييم ولي اين‌ها اين را هم نمي‌گويند. اين به حيوانات نزديك است. دور را ببينيد، بهشت را ببينيد. ببينيد شب احياء من مكرّر گفته ام امام عليه الصلاةوالسلام وقتي قرآن روي سر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد بگيريد يا گرفته ايد در آن حساس‌ترين وقت شب قدر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد خدايا من را از آتش جهنم نجات بده. اينها هر چه باشد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرد هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (بقره / 25) نگذشتني است. تفكّر در راهتان داشته باشيد، در محبّت به خدا داشته باشيد، خدا را دوست داشته باشيد، خدا را نه براي نعمتهايش هم حتّي دوست داشته باشيد، نعمتها محبّت ايجاد مي‌‌‌‌‌‌كند امّا اين محبّت بايد بالاتر از اين باشد. يعني خدا را بخاطر خدا بودنش، خوب بودنش،دوست داشته باشید.تو چه خوبي را دوست داري كه همان را خدا نداشته باشد؟ علم را دوست داري؟ خدا دارد، پاكي را دوست داري كه خدا سبحان اللّه است. چه دوست داري؟ جمال را دوست داري كه خدا جميل است بلكه خالق جمال است. قدرت را دوست داري كه خدا قدیر است. چه را دوست داري كه خدا ندارد؟!

من يك وقتي طلبه بودم در مدرسه، يك دوستي داشتيم كه خدا ان‌شاءاللّه حفظش كند ديده بود من با بعضي – بچّه بودم آن موقع هفده سال بيشتر نداشتم با بعضي راه مي‌‌رفتم- گفت تو چه مي‌‌خواهي كه من ندارم؟! استاد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي، خودم هستم. هم‌مباحثه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي هستم، رفيق مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي كه هستم. من واقعاً آنجا به فكر اين معنا افتادم كه ما چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم كه خدا ندارد. حتّي ائمه‌اط را كه دوست داريم براي اينست كه آنها مظهر پروردگارند، واسطه‌ي وحي‌اند، واسطه‌ي بين ما و خداي‌تعالي هستند. اين مرحله‌ي محبّت. مراحل بالاتر هم همه‌اش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيم تفكّر در رأس كار  اين مراحل واقع شده. پس يكي از شرايطِ ايجاد ايمان در وجود هر كسي كه در مراحل كمالات است از ابتدا تا انتها بايد حتماً تفكّر كند، فكر بكند. روز به روز هم فكرش را زياد بكند. ديده ايد بعضي‌ها در پيري فكرشان كم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؟ بخاطر اين است كه با فكرشان كار نكرده اند. البته گاهي امراضي هست، يك مسائلي، مشكلاتي در سلولهاي مغزي بوجود مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد كه آلت كار را از دستشان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيرد، آنها را نمي‌گويم. يك وقتي به بعضي از علماي بزرگ بدبين نشويد اين فكر نكرده! نه، آدم سالمي است ولي حالا پير شده فكرش كوتاه شده. بيشتر به فكر اين است كه ما ديده ايم- بعضي از پيرمردهايي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند چند روز ديگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ميرند ولي بيشتر به فكر جمع‌آوري مالند، اين فكرش اينطوري است ديگر. از اوّل كار نكرده، شما جدولهاي روزنامه‌ها را كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد براي چه؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد: فكر انسان را فعّال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، خوب فعاليّت فكري‌تان روي آيات الهي باشد. بنشينید يك برگ درخت را بگذاريد جلويتان، هر ورقش دفتري است معرفت كردگار، واقعاً هر ورقش دفتري است معرفت كردگار. شما ببينيد اين رگها اين آب را خداي‌تعالي از ريشه -من يك وقتي پيچكي بود نگاه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردم سي متر تقريباً از ريشه تا انجايي كه رفته بود راه بود. با اين‌كه درونش هم خالي نيست، درون اين چوبها خالي نيست. پمپي هم كار نگذاشته امّا آن برگ سر درخت، سر سي‌متري عين برگ پاييني است. آن هم همان اندازه آب داشت كه اين داشت. خوب اين‌ها فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد، فكر كنيد. اين كتاب توحيد مفضل را بگيريد از زبان امام فكر كنيد، افكارتان را رشد بدهيد، وقتي كه سن‌تان رفت بالا مي‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد از همه فكرتان بهتر است، از همه بهتر فكر مي‌‌‌‌كنيد، مطالب واقعي را بهتر مي‌‌‌‌فهميد. اينطوري نيست كه ديگر ما از چهل ساله گذشته و ديگر فكري نداريم و چكار كنيم! و همه‌اش هم بر مي‌‌‌گردانند به مال دنيا، مال دنيا هم داشته باش ديگران براي تو كاشتند تو خوردي، تو براي ديگران بكار كه آنها بخورند. منافات ندارد، يك گُل را بگذار، من يك وقتي با جناب آقاي مهندس فرزانه آمده بودند يك جايي بوديم با هم، گفتم كه اين گل‌هايي كه مي‌‌بينيد تبسّم خداست به انسان. خداي‌تعالي. براي اين‌كه شما را دور كنند از خدا مي‌‌گويند طبيعت! طبيعت چه هست؟ امام صادق فرمود: طبيعت اگر شعور دارد، فهم دارد، حكمت دارد همان خداست. چرا اسمش را عوض كردي؟ حق نداري اسم طبيعت را بگذاري روي خدا. اگر هم ندارد اين كارهاي به اين قشنگي را يك موجود بي‌فكري كه موجوديّتش هم اصلاً معلوم نيست چه هست، موجوديّت طبيعت چه هست؟ چرا كارهاي به اين قشنگي را كرده؟ خدا، همه جا بگو خدا. چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد روز سيزده فروردين را حالا كه روز طبيعت گذاشته اند اسمش را، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاشتند روز خدا، يوم‌اللّه، -كه نمي‌چسبد البته به خدا بااين كارهايي كه ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم-. مثلاً بگويند روز شيطان! باز خودش يك مسأله‌اي است. روز خدا، خدا در قرآن فرموده: أَيَّامَ اللَّهِ(جاثيه / 14) روزهايي كه خدا بيشتر خودش را نشان داده، در ماه فروردين براي كورها هم خدا خودش را نشان داده، واي بر آن كوري كه در فروردين هم خدا را نبيند! بايد بگوييم كور، والاّ اين برفي كه از آسمان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد، اين حيواناتي كه دور و بر ما هستند، اين مورچه‌هايي كه در زير زمين دارند فعاليّت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند سر هر كدام از اين‌ها ما حالا خوب سنّي از ما گذشته و از چهارده سالگي هم در همين حرفها بوده ايم. ولو حالا كار نمي‌كرديم ولي خوب حرفش را داشتيم، به همه‌ي اين‌ها فكر كردم اين مورچه چطور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود اين همه آب مي‌‌‌‌‌‌‌‌آيد روي زميني كه او زيرش خانه دارد آب جمع مي‌‌شود، سيل مي‌‌آيد بعد مي‌‌بينيد باز مورچه بيرون آمد! چطوري ساختمانش را ساخته ما هم همين طور بسازيم وقتي سيل مي‌‌آيد اتاقهايمان پر نشود، ما خفه نشويم در آن! ان‌شاءاللّه كوشش بكنيد در هر مرحله‌اي كه هستيد يك چند دقيقه‌اي، چند لحظه‌اي، چند ساعتي، هر چه كه دلتان مي‌‌خواهد، هرچه كه كشش داريد، هر چه كه بيشتر مي‌‌توانيد به طرف خدا برويد اگر شب و روز هم فكر كنيد و در عين حال هم كارتان را انجام بدهيد مسأله‌اي نيست، رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ(نور / 37) اين‌ها همان‌هايي هستند كه تفكر مي‌‌كنند، فكر آخرت هستند، فكر خدا هستند، فكر پيغمبر هستند، فكر دين‌شان هستند، فكر حركاتشان هستند، همه چيز داشته باشيد و ان‌شاءاللّه اين مسأله را اهميّت بدهيد تا مراحل ايمان را هم به همين مناسبت برويد بالا. به جايي برسيد كه هر چه مي‌‌خواهيد خدا به شما بدهد. يك جا هم اگر انحرافي پيدا شد روي يك امتحانی شما بتوانيد جواب بدهيد.

درباره‌ي مقدّس اردبيلي نمي‌خواهد گفته بشود، ما مي‌‌گوييم يك نفر بود چطور بود، راست، دروغ، نه! درباره‌ي همه‌ي اولياء خدا بايد باشد. سطل را انداخت درون چاه، پر از جواهر آمد، من باشم يا شما باشيد يا هر كسي كه مثل ما باشد مي‌‌گويد حالا اين جواهرات را بر مي‌‌داريم، حالا سطل دوّم آب مي‌‌آيد. جواهرات قيمت دارد. فكر كرد ديد جواهرات لازم ندارد الان! چكارش كند؟ ما يك وقتي در جاده‌ي هراز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمديم شب بود گوزني جلوي ماشين ايستاده بود نگاه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد به چراغ رفيقي پهلوي ما نشسته بود گفت: بزن به او! يك شكاري كرده باشيم، گفتم: بعدش چكارش بكنيم؟! جدّاً! بعضي باشند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند، بعد ما جا داريم بر داريم ببريمش و از گوشتش استفاده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم؟! بالأخره ايستاديم، بوق زديم اين حيوان رفت بعد رفتيم آدم بايد فکر بكند، چكارش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد بكنيد؟ اين جواهرات آمده بالا مقدّس اردبيلي در جيبش بايد بريزد كه جيبش جا ندارد. -درست است جيب ما يك قدري جادار است! ولي باز هم هر چه باشد سطلهاي آن وقت هم بزرگ بود- سطل جواهر چكار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بكند؟! آب مي‌‌‌‌‌خواهد لبهايش تشنه است، چپه‌اش كرد گفت كه: – به چاه خطاب كرد گفت: مقدّس از تو آب مي‌‌‌‌خواهد نه جواهر! ما باشيم امتحانمان را مي‌‌‌‌دهيم، زود خودمان را از دست مي‌‌‌دهيم، به‌به! يَا بُشْرَي  هَذَا غُلَامٌ (يوسف / 19) گفتند تجّار، آي بشارت كه يك جواني آمده در سطل عوض آب! هَذَا غُلَامٌ. اميدواريم خداي‌تعالي همه‌ي شما را به همه‌ي خوبي‌ها، به همه‌ي افكار خوب و همه‌ي موفقيّت‌ها موفق بفرمايد.

السلام عليك يا اباعبدالله، السلام عليك و علي الارواح التي حلّت بفنائك، عليك منّي سلام اللّه ابداً ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله اللّه آخر العهد منّي لزيارتكم. السلام علي اباالفضل العباس العبد الصالح، المطيع للّه و لرسوله و لاميرالمومنين، السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين الذي بذلوا مهجهم دون الحسين عليه‌السلام. قتل اللّه قوم قتلوكم، و لعن اللّه من ظلموكم، و لعن اللّه من سمع بذلك و رضي به، اللّهم اجعلنا من أعوان صاحب الزمان، السلام عليكم يا اهل بيت النبوة جميعاً و رحمة اللّه و بركاته.

نسئلك اللهم و ندعوك و باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا رحمن يا رحيم، يا غياث المستغيثين، يا اله العالمين يا ربّاه، يا سيّداه، عجل لوليك الفرج. عجّل لمولانا العظيم العزيز الفرج، خدايا حالا ديگر امام زمان ما را اگر صلاح مي‌‌داني برسان. خدايا ما را از بندگان خالص خودت قرارمان بده. خدايا ما را مجتهد در بندگي امام زمانمان قرارمان بده. خدايا ما را از بندگان متفكّر خودت قرار بده. پروردگارا به آبروي امام عصر مريض منظور الساعه لباس عافيت بپوشان، امواتمان غريق رحمت بفرما. خدايا به آبروي آقايمان حجة بن الحسن عاقبتمان در دنيا و آخرت به خير و سلامتي قرار بده. و عجل في فرج مولانا.

 

لینک دانلود : کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۰ ربیع الاول ۱۴۲۶ قمری – ۹ اردیبهشت ۱۳۸۴ شمسی – ایمان

اعوذ باللّه من الشیطان‌الرجیم

بسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحیم

الحمدللّه و الصلوة و السلام علی رسول‌اللّه و علی آله آل‌اللّه لاسیما علی بقیةاللّه روحی و ارواح‌العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة‌الدائمة علی اعدائهم اجمعین من‌الان الی قیام یوم‌الدین.

اعوذ بالله من الشیطان‌الرجیم، «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ وَ مَنْ یتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ فَإِنَّهُ یأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکرِ وَ لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیکمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَکی مِنْکمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لَکنَّ اللَّهَ یزَکی مَنْ یشَاءُ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (نور/21)

سالک الی الله باید به همه‌ی کارهایش ایمان داشته باشد

موضوع سخن ما در هفته‌ی گذشته درباره‌ی ایمان به خدا و ایمان به آخرت و به طور کلّی ایمان به هر کاری و به هر چیزی که انسان سالک الی اللّه انجام می‌‌دهد بود. یکی از خصوصیات سیر الی اللّه و قدم‌هایی که انسان به سوی خدا بر می‌‌دارد این است که هر کاری که می‌‌کند؛ چه در امور دنیا و چه در امور آخرت، باید به آن ایمان داشته باشد، قلبش آرام باشد، مطمئن باشد که درست حرکت می‌‌کند، و الاّ ممکن است اندک چیزی انسان را از راه بیندازد، و بلکه از آیات شریفه‌ی قرآن استفاده می‌‌شود که انسان باید اوّل ایمان به همه‌ی چیزهایی که می‌‌خواهد انجام بدهد داشته باشد و بعد سیر الی اللّه بکند. همانطوری که در قرآن مجید می‌‌بینید، اکثر جاهایی که از مؤمنین یاد شده و یا مورد خطاب خدای‌تعالی واقع شده‌اند و خدا فرموده است: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا» و یا «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» بعد کلمه‌ی «و عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» (بقرة/82) می‌‌آید، بدون تردید عمل صالح همین تزکیه‌ی نفس است که قبل از آن کلمه‌‌ی ایمان آمده است. از باب مَثل؛ شما اگر بخواهید یک راهی را انتخاب کنید، مثلاً راه رفتن به یک شهری از این شهرهایی که نیت کرده‌اید بروید، چند تا راه دارد؛ یکی از آن طرف می‌‌رود، یکی از این طرف و بالأخره راه متعدد دارد، اگر شما مطمئن نباشید که این راهی که انتخاب کرده‌اید بسته نیست، اگر مطمئن باشید که این راه خطر دارد یا مطمئن نباشید که این راه یک مشکلی خواهد داشت، از آن راه حرکت نمی‌کنید، مثلاً یک پلی در راه خراب شده، یا مسیر، راه‌های انحرافی زیادی دارد، حتّی در داخل شهر یک راهی را انتخاب می‌‌کنید که چراغ قرمز کمتر داشته باشد، شما کمتر معطل شوید، اگر ایمان به این‌که این راهی را که انتخاب کرده‌اید شما را سریع‌تر و راحت‌تر و سالم‌تر به مقصد می‌‌رساند داشته باشید این ایمان و این اطمینان شما را وادار می‌‌کند که به آن راه بروید. همین‌طور راه خدا، راهی که انسان برای رسیدن به کمالات انتخاب می‌‌کند، اگر مطمئن شد و ایمان پیدا کرد که این راه خطری ندارد، انحرافی ندارد، مجبور نیستید که از کنار گذر عبور کنید، چراغ قرمز زیادی ندارد، اگر این ایمان را پیدا کردید با خیال راحت آن راه را انتخاب می‌‌کنید. ایمان به راه تزکیه‌ی نفس همه‌ی شماها باید در مرحله‌ی اوّل تحقیق کنید؛ این راهی که پیشنهاد شده و عدّه‌ای رفته‌اند و به مقصد رسیده‌اند، این راه آیا باز هم شما را به مقصد می‌‌رساند یا خیر؟ در اوایلی که بعضی‌ها یقظه‌ای برای‌شان حاصل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد من مقید بودم که به آن‌ها عرض کنم: حالا که شما معتقد به خدا هستید، شما معتقد به عالم آخرت هستید، شما معتقدید که یک مقصدی هست و شما باید به آن مقصد برسید، اگر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهید راحت باشید و فکرتان و ایمان‌تان کامل باشد به محضر علی بن موسی الرضا علیه الصلاة والسلام مشرّف بشوید و آن‌قدر از آن حضرت تقاضا کنید که ایمان شما را نسبت به این راه تکمیل کنند، حالا هر طوری که خودشان صلاح می‌‌‌‌‌‌‌دانند؛ صلاح می‌‌‌‌‌‌‌دانند که در خواب‌تان بیایند، چون بعضی هستند به خواب خیلی ایمان دارند، صلاح می‌‌‌‌‌‌دانند که قلب‌تان را آرام کنند که بهترینش همان است که قلب آرام بشود، و یا صلاح بدانند که در بیداری رسماً به شما بفرمایند که این راه صحیح است، اگر توانستید یک چنین ایمانی بدست بیاورید شما به‌درد این کار می‌‌‌‌خورید، می‌‌‌‌توانید حرکت کنید. هر عملی که حالا یا خودتان اگر مجتهد هستید یا اجتهاد در این مسأله کرده‌اید و یا استادی دارید و او به شما گفت، چون با ایمان هست جدّی هستید. ما یکی از اشتباهات‌مان، نه اشتباه من و شما، بلکه اشتباه کلّی این است که بعد از آن‌که یک عده‌ای را به راه انداختیم، در راه حرکت‌شان دادیم، بعد به آن‌ها سفارش می‌‌کنیم جدّی باشید، از یک نظر این کار اشتباه است؛ از نظر این‌که از اوّل باید یک ایمانی داشته باشند که جدّی حرکت کنند و تا روز آخر جدّی باشند و زود به مقصد برسند. ما در این سمیناری که در تهران داشتیم جمعیتی را که از قبل هم می‌‌شناختم، خب در مرحله‌ی عبودیت و جهاد با نفس جمع شده بودند، جمعیت بسیار قابل توجّهی بودند، امّا یک عده‌شان همین‌طور بودند، از روز اول که وارد شدند یا یقظه‌شان خوب نبوده، یا ایمان کاملی نداشتند و یا بعداً سست شدند، ولی یک‌عدّه از آن‌ها جدّی، آن‌چنان جدی وارد شدند که هنوز ولو من امتحانات کتبی آن‌ها را ندیدم و نتیجه‌اش را هم به من نگفتند ولی در همان مقالات‌شان بسیار عالی و در سطح بسیار خوب، این‌ها افرادی بودند که جدّی وارد شدند، از اوّل ایمان داشتند و از اوّل حرکت خوبی کرده بودند. آن‌هایی که در مراحل پایین‌ترند از حالا به آن‌ها عرض می‌‌کنم؛ جدّی باشید و ایمان به هدف‌تان داشته باشید. درجات ایمان ایمان خیلی اهمیت دارد، خدای تعالی حتّی به مؤمنین می‌‌فرماید: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، ایمان بیاورید. ایمان درجاتی دارد؛ درجه‌ی اول ایمان این است که انسان خدا را قبول داشته باشد و همه جا خودش را در محضر ذات مقدّس پروردگار ببیند و قیامت را کأنّه مثل این‌که در مقابل چشمش مشاهده می‌‌کند، به جهت این‌که «لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ» (شوری/17) قیامت بسیار نزدیک است، یعنی شما نمی‌دانید یک لحظه‌ی دیگر زنده هستید یا نه! پس بنابراین تا قیامت شما یک لحظه ممکن است باقی باشد، به روز قیامت ایمان دارند، یک عدّه هستند ایمان‌شان در مرتبه‌ی بعد و بعد و بعدتر و بالأخره تا درجه‌ی دهم ایمان رفته‌اند. الان شما جمعیت که این‌جا نشسته‌اید و یا هر کسی که صدای من را می‌‌شنود، در بعضی از چیزها ایمان‌شان در درجه‌ی دهم است، شما همه‌تان مثل سلمان در درجه‌ی دهم ایمان هستید، منتها سلمان ایمانش به غیب بود، شما ایمان‌تان به شهود هست، سلمان ایمانش به خدا و قیامت در درجه‌ی دهم بود شما ایمان‌تان به این‌که الان روز است در درجه‌ی دهم است، الان اگر صد نفر بیایند به شما بگویند الان شب است، می‌‌گویید نه، روز است، خورشید در آمده، اگر حضرت سلمان به پیغمبراکرم ایمانش در درجه‌ی دهم بود ما ایمان‌مان به بدی خودمان در درجه‌ی دهم است. اگر او ایمانش به علی بن ابی‌طالب در درجه‌ی دهم بود ما به این‌که خدا ما را انسانی خلق کرده در درجه‌ی دهم ایمان هستیم، الان اگر یک کسی بلند بشود به یک زن بگوید تو مَردی! و یا به یک مردی بگوید تو زنی، چون ایمان آن زن و ایمان این مرد در درجه‌ی دهم است صد درصد منکر می‌‌شود، می‌‌گوید نه! تو اشتباه می‌‌کنی. اگر این ایمان‌تان سرایت کرد، رشد کرد، ایمان شما در درجه‌ی دهم واقع شد، نسبت به چه؟ «اَلَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ» (بقرة/3)، به غیب، به ندیدنی‌ها، نشنیدنی‌ها، آن‌چه که حواس پنجگانه‌تان حس نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، اگر ایمان‌تان به آن‌ها در درجه‌ی دهم واقع شد دیگر خدا به شما نمی‌گوید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ» (نساء/136)، خوب دقت کنید، الان اگر من به شما آقایانی که در مجلس هستید به شما بگویم ایمان داشته باشید که مرد هستید، به من می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خندید، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویید ما ایمان داریم، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم بیشتر ایمان داشته باشید! می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویید معنا ندارد بیشتر از این ایمان داشته باشیم، یا به یک زن انسان بگوید ایمان داری زن هستی ولی ایمانت را تقویت کن، صد درصد بگو تو زن هستی، می‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: مگر من شک داشتم که زن هستم که تقویتش کنم؟ این مثال را زدم به خاطر این‌که معنی ایمان به خدا و روز قیامت را بفهمید که چطور ایمانی را خدای‌تعالی از شما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد، «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ» در وقتی صحیح است که شما نیمه ایمانی دارید و به شما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند ایمان تمام داشته باشید، و الاّ اگر ایمان‌تان تمام باشد به شما نمی‌گویند ایمان تمامی داشته باشید، همانطوری که مثال زدم. «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ»، شما به خیلی چیزها ایمان دارید، ایمان‌تان هم کامل، امّا به آن‌چه که ایمان ندارید یا ایمان‌تان ضعیف است ایمان بیاورید، ایمان به غیب خدای تعالی در اوّل سوره‌ی بقره که طبق آن‌چه که ما تحقیق کرده‌ایم که در بعضی از جلسات شبهای احیا‌ء و شب قدر گفتم؛ ایمانی که خیلی ارزش دارد و در دومین سوره‌ی قرآن -که به همین ترتیب هم نازل شده- پروردگار متعال می‌‌‌‌‌فرماید: «ذَلِک الْکتَابُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ» (بقرة/2) بعد «اَلَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیب» (بقرة/3) ایمان به غیب بیاورید، ایمان به ندیدنی‌ها، آن‌چه که در وجود انسان از حواس هست به آن‌ها نه، به آن‌هایی که شما نمی‌بینید، صدایش را نمی‌شنوید، با دست‌تان نمی‌توانید لمس بکنید، بالأخره احساسش نمی‌کنید، اگر مسلمانید و به این‌ها ایمان دارید ایمان بیاورید، آن‌ها چه هستند؟ چیزهایی هستند که معتقد هستید ولی ایمان ندارید، معتقدید که خدایی هست، الان در مجلس ما شاید کسی نباشد که اعتقاد به وجود مقدّس پروردگار نداشته باشد، امّا ایمان نداریم، عمل‌مان نشان می‌‌‌‌‌‌‌دهد که ایمان نداریم، یک کار خلافی که مردم هم خلاف می‌‌‌‌‌‌‌دانند – چون بعضی از خلاف‌ها هست که حالا دیگر مردم خلاف نمی‌دانند، ولی چیزهایی که خلاف است و مردم هم خلاف می‌‌‌‌‌‌‌دانند- در حضور یک طفل ممیز انجام نمی‌دهید ولی در حضور پروردگار انجام می‌‌‌‌دهید، این معنای ضعف ایمان‌مان به خدا است، اگر به ما بگویند – چند روز قبل مثال زدم- که اگر به ما بگویند تو اگر فلان خلاف را کردی ده روز زندان با اعمال شاقّه خواهی داشت، شما نمی‌کنید! هر قدر هم فشار بیاورند که این کار را بکنید می‌‌گویید نه، من حال زندان را ندارم، می‌‌گویند اعمال شاقه را هم از آن برداشتیم، می‌‌گوید باز هم نه، من باید کنار زن و بچّه‌ام باشم. از قدم‌هایی که شیطان پیشنهاد می‌دهد پیروی نکنید یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر و قرآن مجید، کلام مستقیم پروردگار، ببینید به ما چه می‌‌فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا» ای کسانی که ایمان دارید «لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ»، این قدم‌هایی که شیطان می‌‌خواهد شما بردارید، بر ندارید. روزها یک مقدار به زندگی‌تان فکر کنید، ببینید قدم‌هایی که شیطان به شما می‌‌گوید که بردارید چه هست؟ اگر هیچ ندارید و شیطان هم به هیچ وجه تسلّط بر شما ندارد – خوب دقّت کنید – شیطان تسلّط بر شما ندارد، وسوسه‌اش را کاری ندارم، او وسوسه‌اش را می‌‌‌‌کند ولی نمی‌تواند شما را به این قدم‌هایی که پیشنهاد می‌‌‌‌کند شما بردارید وادار بکند، اگر یک چنین حالتی در وجودتان هست، شما در مرحله‌ی یقظه هم باشید بیایید به من بگویید، دفترتان را بیاورید تا من مرحله‌ی عبودیت را بدهم، به شرطی که دقیق ببینید واقعاً دوست ندارید خطوات شیطان را تبعیت کنید، «لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ وَ مَنْ یتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ»، کسی که پیرو خطوات شیطان باشد، شیطان به فحشاء امرتان می‌‌کند، می‌‌گویید چشم، چه چیز خوبی، به این‌که مثلاً فلان گناهِ لذت‌بخش را بکنید امرتان می‌‌کند، می‌‌گویید که چقدر خوب است! یک نفر پیش من آمده بود، می‌‌گفت که من می‌‌خواهم توبه کنم، چرا؟ یک زمینه‌ی گناهی برای من پیش آمده بود، چون طرف مقابل هم باید قبول می‌کرد و او زیر بار پیروی از شیطان نمی‌رفت، حالا این‌جا من از خدا بخواهم که این تابع شیطان بشود؟ که خدا نمی‌خواهد! چه باید بکنم؟ یک چنین حالتی داشتم، یک شب تا صبح خوابم نبرد که خدا کند فلانی هم تابع شیطان بشود تا ما امشب مثلاً فلان لذّت را ببریم، حالا آمده توبه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، «وَ مَنْ یتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ فَإِنَّهُ یأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکرِ»، شیطان هیچ وقت شما را وادار به کار خوب نمی‌کند، به فحشاء امرتان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، به منکر، به طور کلّی به گناه، معصیت و انحراف از راه خدا. نزدیک کارهای شیطانی و انحراف نشوید من در آن روز به دوستان عرض کردم، در روز تولّد بود، که چیزی که من را خیلی زحمت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازد این است که دوستان ایمان‌شان ضعیف است و نزدیک خطر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. یک کاروانی راه انداخته باشید، یک عدّه‌ای همراه‌تان باشند، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید بچّه‌ها از لب پرتگاه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند، آدم خیلی متأثّر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که آقا بیا این طرف! پرت می‌‌‌‌‌شوی! نزدیک خطر نباید رفت. من یک وقتی در یک پمپ بنزینی دیدم که یک کارمند آن‌جا کف پایش – سابقا برای محکم بودن کفش، نعل می‌‌زدند- ایشان نعل ندارد، گفتم چطور شما…؟ گفت ممکن است پای ما به سنگی بخورد – خوب دقّت کنید، احتیاط معنایش این است- پای ما به سنگی بخورد، از این سنگ جرقه بپرد، آن‌جا بنزین باشد، بنزین آتش بگیرد، آتش به منبع بنزین سرایت بکند و فاجعه به‌وجود بیاورد، حالا ببینید چقدر فاصله دارد! اوّلاً زمین آسفالت سنگ ندارد، ثانیاً سنگی باشد، جرقه‌ای بزند، آن‌جا ممکن است بنزین نباشد، بنزین باشد ممکن است یک بخش کوچکی از بنزین باشد، خب می‌‌‌‌‌‌سوزد بعد خاموش می‌‌‌‌‌‌شود، این احتیاط را ببینید! علی بن ابی‌طالب علیه الصلاة و السلام هم نمونه‌اش را برای خودش بیان می‌‌‌‌‌کند، آقایان! نزدیک خطوات شیطان و کارهای شیطانی و انحراف نشوید، علی بن ابی‌طالب می‌‌‌‌‌فرماید: از گوسفندی که از چاهی که در آن چاه مشروب ریخته باشند آب بخورد از گوشت آن گوسفند من نمی‌خورم، ضمناً بدانید این «من نمی‌خورم» معنایش این نیست که حرام است، این همان احتیاطِ نعلِ کفِ کفشِ کارمندِ پمپِ بنزین است، همان است، تا این حدّ باید احتیاط کنید، تا این حدّ باید احتیاط کنید که به وسواس نیفتید، آخر چون یکی از خطوات شیطان «وسوسه» است، چون الان که من می‌‌‌گویم احتیاط کنید، یک عدّه افراد نادان خیال می‌‌کنند که باید وسواس داشته باشند، نه! خود وسواس همان خطوه‌ی شیطان است که نباید انسان نزدیکش بشود. ببینید چقدر کار دقیق است، احتیاط کن، وسواس نداشته باش، ایمانت را هدف قرار بده، «لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ وَ مَنْ یتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ فَإِنَّهُ یأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکرِ». بلند گوی صاف اهل بیت علیهم‌السلام باشید یک مطلب بسیار مهمی که در دل‌ها باید قرار بگیرد، چون یکی از خطوات شیطان – مخصوصاً بعد از این جلسه‌ای که در هفته‌ی گذشته ما داشتیم ممکن است خدای نکرده آن‌هایی که در مراحل عبودیت و در مراحل جهاد با نفس هستند این‌ها از این خطوه‌ی شیطان محفوظ نمانند- می‌‌فرماید: «وَ لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیکمْ وَ رَحْمَتُهُ»، یکی فضل خدا، یکی مهربانی خاصّ خدا، همان معنی رحیمیت پروردگار، اگر آن نباشد، «مَا زَکی مِنْکمْ مِنْ أَحَدٍ»، یک نفر از شما نمی‌تواند تزکیه‌ی نفس کند! حالا نگویید استاد ما خوب است و نمی‌دانم این حرف‌ها، هم من می‌‌فهمم، هم گوینده ان‌شاءاللّه بفهمد، این حرف‌ها نیست، ما فقط تا به حال از خدا خواستیم که صد درصد یک بلندگوی صافِ بی‌غل و غشی باشیم، کلمات خدای‌تعالی و ائمه‌ی ‌اطهار در کتاب‌ها هست، اما ساکت، شما تا کتاب را برنداری خودت نخوانی نمی‌فهمی، او برایت خودش حرف نمی‌زند، ما رفتیم یک بلندگویی شدیم برای آن‌چه که در قرآن و کتاب‌ها هست، ما هیچ کاره‌ایم، همه‌مان هیچ کاره‌ایم، حضرت استاد و حضرت آقای معلّم و گنجی و آقای جاویدی و امثال این‌ها ! این‌ها اگر باورشان بیاید خطای کاملی کردند و خطوه‌ی شیطان همین‌جا ظاهر می‌‌شود، اگر من باورم بیاید، به‌به! من چه آدم مهمی هستم که تا بحال توانسته‌ام صد و چند نفر را به مرحله‌ی بندگی برسانم و تزکیه‌ی نفس‌شان تکمیل بشود، تو که هستی؟ تو چکاره‌ای؟ صریح قرآن است «وَ لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیکمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَکی مِنْکمْ مِنْ أَحَدٍ»، شما هیچ کدام‌تان تزکیه نمی‌شدید، من اگر همین الان یک لحظه به من مهلت بدهید شاید ده نفر را بتوانم توی ذهنم بشمارم که این‌ها به مرحله‌ی عبودیت هم رسیدند ولی الان خطوات شیطان را صد درصد دارند عمل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، این طوری است! دقت نظر در کارها با ایمان کامل و اعمال صالح شیطان در هر لحظه جلوی پای شما سدّ ایجاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، به شماها بیشتر کار دارد تا به مردم کوچه و بازار! یکی از دوستان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت: چرا مسجدالحرام این‌قدر نمازشان منظّم و خوب است ولی مساجد شیعه شلوغ و بی‌نظم؟ من به او می‌‌‌‌‌گفتم چون شیطان به آن‌ها دیگر کاری ندارد، تیشه را زده! بگو ولایت را قبول ندارم، این‌قدر درک ندارم که فرق بین آن یک نفر را با علی بن ابی‌طالب نمی‌گذارم، این خیلی نفهمی است، کار را تمام کرده، امّا من و شما نه، تیشه را نتوانسته بزند، آمده شاخه‌ها را می‌‌‌‌زند؛ بعضی درخت‌ها این‌طورند، بس که شاخه‌هایش را می‌‌‌زنند خودش خشک می‌‌‌شود، از کشاورزها می‌‌‌توانید بپرسید، بعضی وقت‌ها بعضی شاخه‌های زائد را می‌‌شود زد که رشد بهتری بکند امّا شما کنار این درخت ایستاده باشید، دقیق، تا یک پُندی می‌‌زند، تا یک جوانه‌ای می‌‌زند، تا یک جَستی می‌‌زند، حالا به زبانهای مختلف، این را ببُرید، مدام تندتند کارتان همین باشد، این درخت کم‌کم خشک می‌‌شود، من تجربه کردم. اگر طوری بودید که شیطان شاخه‌های شما را زد، نمازتان با بی‌نظمی در مساجد انجام شد، اعمال‌تان نادرست انجام شد، کارهای‌تان غیر صحیح انجام شد، کم‌کم این تنه‌ی درخت ایمانی که به علی بن ابی‌طالب و پیغمبر داشتید این خشک می‌‌شود، از قرآن هم ما دلیلِ صریحی داریم، «ثُمَّ کانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُا السُّوأَی»، چه؟ «أَنْ کذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ» (روم/10) آیات خدا هم ائمه‌اطهار هستند، در دم مرگ هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند: «مت یهودیاً أو نصرانیاً» (بحارالانوار، ج ۷۷، صفحه ۵۸)، خیلی راحت! آن کاری که شما باید بکنید دقّت نظر با ایمان کامل در عمل صالح است، یک باغبان وقتی وارد باغ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیند یک شاخه آفت گرفته، این شاخه را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بُرد، اصلاح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، وقتی که یک درخت را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیند دارد از بین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود این را اصلاحش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، شما به وجودتان نگاه کنید، اگر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهید تزکیه‌ی نفس بشوید، اگر می‌‌‌‌‌‌‌خواهید خدا به شما کمک کند، این کارهایی که شما انجام می‌‌‌‌‌‌‌دهید، این حرکاتی که انجام می‌‌‌‌‌‌‌دهید کدام یکی‌اش مال خداست؟ کدام یکی‌اش پای حساب شیطان گذاشته می‌‌‌‌‌شود؟ چه چیزهایی را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانید پای حساب شیطان بگذارید؟ چه چیزهایی را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانید پای حساب خدا بگذارید؟ آن‌هایی که پای حساب شیطان گذاشته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود آن‌ها را حذفش کنید، ببُریدش، از وجودتان دور کنید. روز قیامت یوم‌الحسرة است آقایان! حالا شاید قیامت دور باشد و لو نزدیک است ولی عالم برزخ را چکار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید؟ اگر اهل اداره باشید ده روز به شما یک مرخّصی بدهند، یک باغ بسیار پُرنعمتی را هم برای‌تان منظور کرده باشند و همه‌ی وسائل استراحت را در آن‌جا برای‌تان گذاشته باشند، ده روز، شما بگویید نه! من حوصله‌اش را ندارم، توی همین زندانِ تک سلولی با اعمال شاقّه بهترم، ما یک جریانی شبیه به این که آن طرف عادت کرده بود تقریباً برای‌مان پیدا شد، عادت کرده، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند این یک‌ مقداری مغزش تکان خورده. از زمانی که ما ان‌شاءاللّه از دنیا برویم تا روز قیامت، این‌جا سید و غیر سید هم ندارد، «یحبس فی المقام» (مجمع البیان،ج‏۸، ص۶۳۸)، روایت دارد، درباره‌ی سادات است، تا روز قیامت چقدر راه است؟ «إِذَا الشَّمْسُ کوِّرَتْ، وَ إِذَا النُّجُومُ انْکدَرَتْ» (تکویر/1-2)، اقلاًّ باید یکی دو میلیارد سال باشد، اگر یک چند روزی توی دنیا تزکیه نفس کنی تو را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند در یک باغی که همه‌ی وسائل راحتی برایت هست و هیچ مشکلی نداری، بر فرض تو جزء آن دسته‌ای باشی که تزکیه‌ی نفس نکردی و مُردی و روز قیامت بلند شدی، که شاید لحظه‌ای به نظر ما بیاید، اگر برفرض آن‌طوری باشی، این را بالأخره تو از دست دادی، آن ده روزی که در مثال گفتم و این چند میلیارد سالی که در احادیث و روایات قرآن هست و گفتم، این را از دست دادید، ما سید هستیم! ما را به جهنّم نمی‌برند! خود شما توی کتاب نوشتی! حالا تا برسیم به جهنّم این وسط را چه‌کار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنی؟ تو در دنیا حاضر نیستی ده روز برای یک کار خلاف زندان بروی، چطور حاضری دو میلیارد سال از این همه نعمت دست بکشی و خدای‌نکرده «یحبس فی المقام»، روایت دارد در زندان حبس بشوی و در فشار باشی، دیوانگی است، پنجاه درصد تزکیه‌ی نفس با شما و پنجاه درصدش با خدا خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند نه من، بلکه همه‌ی ائمه‌ی ‌اطهار و اولیای خدا، همه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند این عدّه دیوانه هستند، این عدّه‌ای که خودشان را به مقام ولی‌ّخدا نمی‌رسانند دیوانه‌اند، و واللّه خود من به چشم یک دیوانه به این افراد نگاه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم، حالا من خودم هم شاید جزء آن‌ها باشم ولی دیوانه‌ها همدیگر را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسند، اگر شما دار‌المجانین رفته باشید، ما سابقاً برای کمک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفتیم، از یک دیوانه پرسیدم این‌ها چرا چنین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند؟ گفت این‌ها عقل‌شان کم است، خودش هم همانطور بود، ممکن است حالا من هم همانطور باشم ولی بالأخره من می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمم که این‌ها عقل‌شان کم است. کنار وجودتان بایستید، خودتان را مواظب باشید، پنجاه درصد تزکیه‌ی نفس که مقدّماتش هست در دست شماست، پنجاه درصد دوّم را خدا با فضل و رحمتش جلو می‌برد، و الاّ فضل و رحمت خدا که برای همه نیست، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا» (عنکبوت/69)، کسی که در راه ما مواظب خودش باشد، کوشش بکند، جهاد بکند، ما در راهی که باید آن‌ها را هدایت کنیم هدایت‌شان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم. «مَا زَکی مِنْکمْ مِنْ أَحَدٍ»، یک کسی به من می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت که آقا! شما چطور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویید تزکیه‌ی نفس کنید؟ خدا باید ما را تزکیه‌ی نفس کند! گفتم: پس فرمایش خدای‌تعالی در خود قرآن ضدّ و نقیض است، چون یک‌جا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاهَا» (شمس/9) به تحقیق کسی که تزکیه‌ی نفس کند رستگار است، خب ما که تزکیه‌ی نفس نباید بکنیم! خدایا خودت تزکیه‌ی نفس کن! ما که کاره‌ای نبودیم! این‌جا خودت می‌‌‌‌‌‌‌فرمایی که: «مَا زَکی مِنْکمْ مِنْ أَحَدٍ»، پس «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاهَا» یعنی چه؟ «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکی» (اعلی/14) یعنی چه؟ «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» (مؤمنون/1) یعنی چه؟ مقدّماتش را ما باید فراهم کنیم، ما حرکت کنیم، خدا کمک‌مان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، بوسیله‌ی انبیاء خدا کمک‌مان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، و الاّ به پیغمبراکرم فرمود: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکیهِمْ» (آل‌عمران/164) اگر خدا دارد تزکیه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند پس «یزَکیهِمْ» یعنی چه؟ خیلی مطلب واضح است، «مَا زَکی مِنْکمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لَکنَّ اللَّهَ یزَکی مَنْ یشَاءُ»، این کلمه‌ی «مَنْ یشَاءُ» می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانید یعنی چه؟ یعنی کسی را که خدا بخواهد، «مَنْ یشَاءُ»، یعنی خدا بخواهد، خدا حکیم است، یک عاقل هیچ‌وقت چنین کاری نمی‌کند که دو نفر مساوی نزد او بیایند، یکی را احترام کند یکی‌ را فحش بدهد، هیچ وقت یک عاقل این کار را نمی‌کند تا چه برسد به یک حکیم، اگر شما دیدید دو نفر نزد یک شخصیتی رفتند، یکی را زدند بیرونش کردند، یکی را نگه داشتند پول به او دادند، اکرامش کردند، هیچ وقت نمی‌گویید این شخصیت دیوانه است یا شخصیت، همین‌طور گُتره کار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که بعضی نسبت به ذات مقدس پروردگار این نسبت را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند که کفر محض است، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویید حتماً او یک کار بدی کرده که بیرونش کردند، این یک کار خوبی کرده که اکرامش کردند. هر که را خدا بخواهد تزکیه‌ی نفس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، حالا خدا چه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد؟ خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد آدم‌هایی که قدم‌های خوبی برداشتند، راهی را با زحمات زیاد پیمودند، آمده‌اند، خب خدا استقبال می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، خدا قبول می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، «وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»، هم خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنود، هم سمیع بیشتر از شنیدن است، احاطه‌ی علمی بر تمام گفتارتان دارد، گفتاری که گاهی لغو است، گاهی بیهوده است، که کسی که پایش را گذاشت – من یک نشانی برایتان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارم – پایش را در مرحله‌ی جهاد با نفس گذاشت، – البتّه از اوّل باید این کار را بکند- اگر دیدید یک حرف لغوی زد نه به‌ درد دنیا خورد، نه به درد آخرت، تا چه برسد به غیبت و گناهان! این را بدانید دروغ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید، تزکیه‌ی نفس نمی‌کند و جهاد با نفس هم نمی‌کند و نخواهد کرد، ما هم از همین راه‌ها این افراد را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسیم، حالا یک‌وقت از دست‌مان در می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود، چون علم غیب که نداریم، ولی یک قدری به او ور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رویم، از دور یک مقداری مواظبش هستیم ببینیم این حرف لغو می‌‌‌‌‌‌‌زند؟ نمی‌زند؟ چون «الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» (مؤمنون/3) همان‌طور که او خدا و پیغمبر را جدّی نگرفته ما هم او را جدّی نگرفتیم. یکی آمده به من می‌‌‌گوید من پنج سال است در فلان مرحله هستم، من تقصیر دارم یا تو؟ تو تقصیر داری، بنابراین کوشش کنید ایمان‌تان را تقویت کنید که اساس کار، ایمان است. منظور از عمل صالح، تزکیه‌ی نفس است هر جایی هم که در قرآن بعد از ایمان، عمل صالح اسم برده شده، بیشتر منظور تزکیه‌ی نفس است؛ تزکیه‌ی نفس، عمل صالح همان تزکیه‌ی نفس است، به جهت این‌که نمازخوان ممکن است صالح باشد یا صالح نباشد، روزه‌گیر همین‌طور، هر عملی که شما فکر می‌‌‌کنید صالح است دو بُعد دارد: یک بُعدش غیرصالح است، یک بُعدش صالح است، تنها چیزی که یک بُعد دارد تزکیه‌ی نفس است، نمی‌شود آدم تزکیه‌ی نفس بکند، باطنش را پاک بکند و پاک هم نباشد! دیگر نمی‌شود، این تضاد است، امّا می‌‌توانید نماز بخوانید اما ریایی، می‌‌توانید روزه بگیرید ریایی، می‌‌توانید حجّ بروید ریایی، خیلی چیزها دو بُعدی است، یعنی ممکن است ریایی باشد، ممکن است ظاهری باشد، یک نفر می‌‌بینید گوشه‌ی مسجد مشغول عبادت است، مدام ناله می‌‌‌کند و نماز می‌‌خواند، یکی کسی خیال می‌‌کرد یک نفر پشت‌ سرش هست، خیلی نمازش را با حال خواند، بعد دید یک سگی است که وارد مسجد شده، که خودش هم ناراحت شد که این سگ وارد شده و تا الان نمازش را برای یک سگ می‌‌خواند! می‌‌شود، گاهی هم وسط جمعیت، تنها چیزی را که می‌‌بیند خدای‌تعالی است و با خدا حرف می زند، ممکن است، امّا نمی‌شود بگوییم که یک نفر حسود هست و حسود نیست، یک نفر استقامت دارد و استقامت ندارد، یک نفر توبه کرده و توبه نکرده، نداریم، امّا یک نفر ممکن است بگوییم نماز خوانده و نماز نخوانده، بلکه گناه هم کرده، چون ریا گناه است. پس ایمان این اندازه اهمیت دارد. دوری از تشییع فاحشه و عذاب آن «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا»، ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خدا هم همه‌ی صحبتش با آن‌هایی است که ایمان دارند، غیرمؤمن یا خواب است یا مرده است یا اسماً انسان است، و الاً انسان نیست یا دیوانه است، دیگر یکی از اینهاست. ایمان بیاورید به خدا، «ولَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ»، خدای‌تعالی مهربانی عجیبی دارد، فحشاء و منکر را شایع نکنید، اگر کار بدی کردید – من الان در همین‌جا به همه‌تان عرض می‌‌کنم- اگر یک گناهی کردید، به عنوانِ توبه، به عنوان سرافکندگی هم برای دیگری نقل نکنید، جایز نیست، همانطوری که وقتی مریض می‌‌شوید پیش هر کسی مرض‌تان را نمی‌گویید. می‌‌گویند ناراحتی‌هایتان را برای دیگران نگویید چون دیگران از دو حال خارج نیستند؛ یا دشمن شما هستند یا دوست شما، ناراحتی‌ات را که برای دیگری گفتی اگر دشمن باشد خوشحال می‌‌شود و شما نباید دشمنت را خوشحال کنی، اگر دوست باشد محزون می‌‌شود، تو هم دوستت را محزون نکن، مگر طبیب. البته این دستور در تمام جاها سرایت می‌‌کند، تشییع فاحشه نکنید ولی حالا شما پای‌تان درد می‌‌کند، می‌‌گویید به این دکتر نگویم؟ رفیق‌تان هم هست، این محزون می‌‌شود؟ خب معالجه نمی‌شوید، یا سرتان درد می‌‌کند یا چشمتان نابینا شده، این موارد استثناء است، این را به شما بگویم، در این موارد اشکالی ندارد. گناهی کردید؛ به کسی که دقیقاً به شما بگوید چه بکن که این گناه برطرف بشود بگویید، لذا خدمت پیغمبراکرم و ائمه‌اطهار می‌‌آمدند گناهان‌شان را اعتراف می‌‌کردند و می‌‌گفتند و آن‌ها هم دستوری می‌‌دادند که این معالجه بشود. «إِنَّ الَّذِینَ یحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا» (نور/19) مخصوصاً گاهی می‌‌شود شخصیت‌های افراد مسأله را بزرگ می‌‌کند؛ فلانی را می‌‌شناسی؟ طرف هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید بله! آدم خوبی است، این فلان گناه را کرد، من دیدم! یا با من نشستیم در مجلس، کلّی با هم غیبت کردیم، او هم ککش نگزید، اگر اینطور گفتید خیلی بدتر است. اگر گفتید که مثلاً شما از یک مرجع تقلید یک گناهی ببینید خیلی اثرش بدتر است، یا خودش بگوید که من فلان گناه را کردم این خیلی اثرش بدتر است از آن‌که یک نفر آدم معمولی یک گناهی کرده باشد و بگوید، یا به او نسبت بدهند؛ نسبت هم نباید داده بشود، چون شما هم در این گناهان شریک هستید. «لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»، برای کسانی که تشییع فاحشه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. این شوهرها بدانند، زن‌ها بدانند که با راه شوهرتان یا با راه زن‌تان موافق نیستید، حرفی نزنید، تهمت به او نزنید، خیلی زیاد داریم! فلانی رفته تزکیه‌ی نفس کند امّا فلان دروغ را، فلان گناه را هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، فلان معصیت را هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، «لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»، هر جایی که کلمه‌ی عذاب الیم است آقایان! روز قیامت خیلی سخت است! این را بدانید، چون عذاب، خودش ناراحتی فوق‌العاده است، الیم یعنی بسیار دردناک، به این وضع مبتلا می‌‌‌‌‌شود. شوهر است، مثلاً زنش رفته جلسه‌ی تزکیه‌ی نفس یا حرم یا هر چه، حوصله‌ی آقا در خانه سر آمده، خودش هم اجازه داده، اگر بی‌اجازه رفته خب او گناه کرده، اما خودش هم اجازه داده، می‌‌آید به او تهمت می‌‌زند، حرف می‌‌زند، تو چطور تزکیه‌ی نفس می‌‌کنی!؟ تو چطور آدمی هستی؟! از این حرف‌ها، این شخص «لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»، نه تنها در آخرت؛ حالا چه کسی از آن طرف برگشته که از عذاب آن‌جا خبر بدهد؟! خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید در همین دنیا هم عذاب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشید، آن‌چنان بدبختت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، دچار یک افسردگی…، این افسردگی‌هایی که گاهی در بین اهل ایمان هست این‌ها بروند تجسس کنند که چه کردند؟ چون این حرف‌ها را آدم فراموش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، ما نشستیم یک چند تا حرف برای فلان شخص و فلان کس و فلان مثلاً دانشمند گفتیم، یادش هم رفته، یک نکبتی خدا در زندگی‌اش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازد که برایش عذاب الیمی است. یک شخصی به من می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت من در اثر افسردگی آن‌چنان در فشارم که دارم دیوانه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوم، حاضرم خدا مرا بکشد و جهنم ببرد و از این حال بیرون بیایم، خدا نصیب‌تان نکند، این افسردگی‌هایی که حالا مخصوصاً زیاد شده، تجسس کنید ببینید برای چه هست؟ چون خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید: «فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ»، هم در دنیا عذاب الیم خواهند داشت هم در آخرت، «وَ اللَّهُ یعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» (نور/19)، خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند، شما نمی‌دانید، شما نمی‌فهمید، نمی‌دانید دارید چه‌کار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید. خدایا به آبروی ولی‌عصر قسم‌ات می‌‌‌‌‌دهیم ایمان ما را کامل بفرما. ما را جزء آن مؤمنینی که رستگارند قرارمان بده، خدایا ما را جز‌ء آن مؤمنینی که تزکیه‌ی نفس می‌‌‌‌کنند و تو قبول‌شان داری قرارمان بده. خب ایام شادی خاندان عصمت و طهارت است، لذا فقط به سلامی خدمت حضرت ابی‌عبدالله الحسین اکتفا می‌‌کنیم، امیدواریم این سلام سبب بشود که این دعاهایی که کردیم مستجاب بشود. السلام علیک یا اباعبدالله، گرچه دوریم به یاد تو سخن می‌‌گوییم، السلام علیک یابن رسول اللّه، السلام علیک و علی الارواح التی حلّت بفنائک، علیک منّی سلام اللّه ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله اللّه آخر العهد منّی لزیارتکم، السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه‌السلام. دعای ختم مجلس نسئلک اللهم و ندعوک، باعظم اسمائک، و بمحمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین و الائمة المعصومین من ولد الحسین، و باسمک الاعظم الاعظم؛ الحجة بن الحسن؛ یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یااللّه یا اللّه، خدایا روز جمعه است، کنار قبر علی بن موسی الرضا صلوات اللّه علیه هستیم، قسم‌ات می‌‌دهیم همین امروز فرج امام زمان ما را برسان. ما را از بهترین اصحاب و یاورانش قرار بده. توفیق تزکیه‌ی نفس واقعی به همه‌مان مرحمت بفرما. پروردگارا به آبروی حجة بن الحسن قسم‌ات می‌‌دهیم ایمان ما را کامل بفرما. ایمان‌مان به عالم آخرت کامل بفرما، پروردگارا به آبروی آقای‌مان حجة بن الحسن قسم‌ات می‌‌دهیم شیطان را از ما دور بفرما. خدایا در راه تزکیه‌ی نفس به ما کمک بفرما. ما را از این حواس‌پرتی‌ها، از این انحرافاتی که در سر راه‌مان هست حفظ بفرما. پروردگارا به آبروی آقای‌مان حجة بن الحسن قسم‌ات می‌‌دهیم دنیا و آخرت‌مان را تأمین بفرما. زیر سایه‌ی امام زمان، ما را از همه‌ی خطرات مادّی و معنوی حفظ بفرما. اموات‌مان، شهدای‌مان، غریق رحمت بفرما، عاقبت امرمان ختم به خیر بفرما.

 

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۷ ربیع الاول ۱۴۲۶ قمری – ۶ اردیبهشت ۱۳۸۴ شمسی – میلاد رسول اکرم و امام صادق (علیهما و آلهما السلام)

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي وارواح العالمينلتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

 اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم لقد جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْعَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْحَرِيصٌ عَلَيْكُمْبِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ (توبه / 127) ميلادِ مسعود حضرت خاتم الانبياء و امام صادق عليهما الصلوةو علي آلهما السلام به همه‌ي عزيزان تبريك عرض مي‌‌كنيم اميدواريم زير سايه‌ي حضرت بقيةاللّهاز همه‌ي بركات برخوردار باشيم و عيدي ما را ظهور مقدّس آن حضرت قرار دهند. مطلبي كه از ساعت تقريباً ده تا به حالا دو ساعت و خورده‌اي در اين مجلس نشسته‌ايد و نشسته‌ايم بايد تذّكر بدهم به دوستان عزيزم با همه‌ي محبّتي كه دارند اينكه درباره‌ي من اين مطالب را نگويند. راه وقتي خودش روشن بود و يك عدّه‌ي زيادي استقبال كرده بودند احتياج به اينكه چه فردي اين راه را به ما نشان داده ندارد. راه را هم من نشان ندادهام تا توانسته‌ايم در صراط مستقيم خاندان عصمت حركت كرده ايم. مطلبي كه من در مدّت بيست سال براي دوستان شايد يك مقدار مؤثّر بوده ام اين بوده كه دوستان به راههاي انحرافي نروند كه آن هم اكثراً گوش كرده‌اند و بحمدالله به اينجا رسيده اند. زمان ما متأسفانه حتي با پنجاه سال قبل بسيار فرق كرده، مشكلاتي بوجود آمده كه امروز كه روز تولّد حضرت صادق عليه الصلاةوالسلام است بايد اين مطلب تذّكر داده شود كه اولين خانقاهي كه در اسلام پيدا شد زمان امام صادق بود. حضرت صادق عليه الصلاةوالسلام و بعد حضرت علي بن موسي الرضا و در اواخر، حضرت امام عسكري عليهما الصلوةو السلام آن‌قدر مي‌‌خواستند كه مردم از سُبل مختلفي كه در بين شيعه بوجود آمده مردم را حفظ كنند و آن‌قدر مواظب بودند كه شايد به مسائل خلافت و امر به معروف و نهي از منكر با اين تندي كوشش نمي‌فرمودند. حضرت رضا عليه الصلاةوالسلام مي‌‌فرمايد: من ذكر عنده الصوفيه اگر كسي نام صوفيه در نزد او برده شود و به قلب و زبان از آن‌ها تبرّي نكند از ما نيست. امام عسكري عليه الصلاةوالسلام مي‌‌فرمايد: علماؤهم –كه منظور شايد علماء اهل‌سنت باشند- يميلون الي الفسلفة و التصوف، علماؤهم شرار خلق اللّه علي وجه الارض، علماي آن زمان شرترين مردم روي زمين‌اند! چرا؟ بخاطر اين‌كه يميلون الي الفلسفة و التصوف و چون امروز تولّد امام صادق عليه الصلاةوالسلام مبيّن اسلام واقعي است و در پرانتز اين‌كه امام صادق را مؤسس مذهب شيعه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند بسيار غلط و لااقل دوستانمان نبايد به اين جمله تفوّه كنند. يا مثلاً فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند كه تا زمان امام صادق عليه الصلاةو السلام راه انحراف داشت ولي در آن زمان از انحراف باز ماند. در زمان امام صادق عليه الصلاةو السلام چون چهار مذهب اهل‌سنّت بوجود آمده بود، شافعي، حنفي، حنبلي و مالكي؛ شيعيان آن‌هايي كه مسلمان واقعي بودند بلكه بايد عرض كنم مسلمانان غير منحرف، آن‌هايي كه عقلشان بر احساساتشان، عقلشان بر غضبشان، عقلشان بر افكار پوسيده‌شان و يا آنچه كه آبائشان عبادت كردند اين‌ها هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستند عبادت كنند بودند و چهار مذهب تشكيل دادند، شيعيان و مسلمانان واقعي ما به غير شيعه مسلمان واقعي نمي‌توانيم عرض كنيم چون مسلمان كسي است كه تسليم پيغمبراكرم باشد، يٌسَلِّمُوا تَسْلِيماً (نساء / 65) در همان آيه صلوات مي‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ (احزاب / 56) راه به ما نشان مي‌‌‌‌‌دهند، اين راه خداست، راه پيغمبر است، إِنَّ اللَّهَ با كلمه‌ي إِنَّ بيان كرده، قطعاً خدا و پيغمبرش و ملائكه‌اش يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ با يك مختصر تفسير را مخلوط كردن عرض مي‌‌كنم كه پيغمبر را دعا مي‌‌كنند، پيرو او هستند، مقتدايشان پيغمبر است و اقتدا به پيغمبراكرم كرده‌اند چون معني صلوات همه‌ي اينهاست. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواصَلُّوا عَلَيْهِ همين راه را مؤمنين بايد بپيمايند و جمله‌اي كه مي‌‌خواستم استفاده كنم كه آن‌هايي كه اينگونه نيستند آن‌ها جزء مسلمانان در واقع نمي‌باشند اين جمله است كه: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواصَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً تسليم پيغمبر باشيد، سلام بر پيغمبر كنيد اگر از اين راه منحرف شديد، در ضلالت و گمراهي هستيد. در ابتدايي كه ما اين برنامه را شروع كرديم گاهي به خاطر اين‌كه دوستانمان تشويق به راه بشوند بعضي از مكاشفات يا مشاهدات را از قول ديگران كه برايشان پيش آمده بود نقل مي‌‌كردم يك عدّه گفتند فلاني به خاطر اين بيان اين مطالب اين مشاهدات و مكاشفات را نقل مي‌‌كند تا مردم را جمع كند. ما ترك كرديم، يعني حدود پانزده سال شايد بايد كه در جلساتمان صحبت از مكاشفات و مشاهدات با اين‌كه هر يك از دوستان اهل تزكيه نفس ‌‌- ديشب كه در جلسه‌ي دوستان مرحله‌ي عبوديّت نگاه مي‌‌كردم چون اسرارشان پيش من است اكثرشان را اهل مكاشفات و مشاهدات و تشرّفات مي‌‌ديدم، هم به آن‌ها گفتم نگوييد هم خودم نمي‌گويم اين را ترك كرديم، در مشهد براي اين‌كه يك عدّه افرادي كه به صورت ظاهر هم مقدّس بودند اين مطالب را به ما نسبت مي‌‌دادند يك باني داشتيم كه شب‌هاي جمعه آبگوشت مي‌‌داد. مي‌‌گفتند به خاطر دادن آبگوشت اين جمعيت جمع مي‌‌شوند. من ديدم به دوستانمان توهين مي‌‌شود چون ديگر حالا به خاطر برنج و مرغ و اين‌ها نبود، به خاطر آبگوشت فكر مي‌‌كردند مثلاً آقاي گنجي مي‌‌آيند. ديدم توهين مي‌‌شود از طرف تقاضا كردم كه ندهد. يك مدّتي گذشت گفتند كه فلاني با مردم گرم مي‌‌گيرد حتّي يكي به من گفت كه تو نويسنده‌ي كتاب اتحاد و دوستي هستي مردم را دور خودت جمع مي‌‌كني! مي‌‌بينيد در مجالس با اين‌كه من مستحب مؤكّد مي‌‌دانم كه براي سادات به تمام قد بايستم در كتاب انوار زهراء هم اين مسأله را از روايات تأكيد كرده ام امّا در عين حال بلند نمي‌شوم اين مستحب را ترك مي‌‌كنم و شايد از اكثر مردمي كه من مي‌‌شناسم با دوستاني كه: إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ(حجرات / 13) بايد نسبت به شما جمع من كمال تواضع را داشته باشم. خداي‌تعالي در قرآن به پيغمبر مي‌‌فرمايد: وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (نور / 216) خفض جناح كن، دست آن‌ها را ببوس، پيغمبر گاهي دست آن‌ها را مي‌‌بوسيد من اين را هم ترك كردم. سالهاست كه مشغول تزكيه نفس‌ايد. علاوه بر آن‌كه مردم با ترك همه‌ي اين مسائل كه شايد وظيفه‌ باشد و شايد هم خلاف اخلاق باشد من انجام مي‌‌دهم در عين حال چون من گوينده نيستم، من سخنگو نيستم، حرف، حرفِ من نيست، آقاياني كه شعر خواندند و حتّي جناب حجةالاسلام گنجي كه يك روزي يادم است كه چند نفر بيشتر در اين راه نبودند كه بهترين‌شان اين وجود مقدّس بود حتّي به ايشان عرض مي‌‌كنم كه اين‌ها مال من نيست، من هيچ كاره‌ام، ديشب يك مدّتي خدا مي‌‌داند شب خوابم نمي‌برد از خوشحالي كه البته كمتر از اين جمعيت ولي اين سالن پُر بود از كساني كه قدم اوّلشان، قدم اوّلشان ترك محرّمات و انجام واجبات بود و قدم آخرشان تا ديشب مقالات بسيار پر شور، عالمانه و تكان‌دهنده و هر چه كه درباره‌ي يك مقاله‌ي معنوي و راهنماي سير و سلوك لازم بود نوشته بودند. صد و بيست و چند نفر در ظرف يك هفته مقالاتشان را به هيئت داوران داده بودند. من خودم فرصت نداشتم و شايد هم حوصله‌اش را نداشتم دوستان را انتخاب كردم اين‌ها شب و روز مشغول خواندن اين مقالات بودند. بعضي از مقالات به صورت كتاب بود، آقاي قديريان جلوي من نشسته كتابي نوشته بود كه من با خودم تعجّب كردم اين در ظرف يك هفته چطور اين همه چيز نوشته. اين‌ها خوشحالي‌هايي است كه من دارم نه بخاطر اين‌كه من راهنمايي كردم، نه! همه‌تان همين الان در روز تولّد پيغمبراكرم، در روز تولد امام صادق بگوييد: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِيهَدَانَا لِهَذَاوَ مَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ . نه شما خودتان، خودتان را به اينجا رسانيد نه من ارزش اين معنا را داشتم كه دست كسي را بگيرم و به اين‌جا برسانم، حقيقت راه، حقيقت صراط مستقيم، حقيقت صافي اين جادّه بسيار پهن و اتوبانِ به سوي خدا كه در هر نماز مي‌‌گوييد: اهدنا الصراط المستقيم اين شما را به اينجا رسانده، امّا نه فكر كنيد كه همه كس را خدا مجبور مي‌‌كند که  بيايند، وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَالَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا (عنكبوت / 69) كسي كه قدم اوّل را بردارد يك وقتي مثال زدم برايتان، اگر يك دوستي داشته باشيد ثروتمند، داراي وسيله، قدرتمند، سريع،ولي شما پايتان فلج و نداشتن وسيله از يك طرف، نداشتن امكانات از يك طرف، شما يك جمله به طرف دوستتان نوشتيد كه: فلاني من سينه خيزان دارم به طرف تو مي‌‌آيم! او مشهد است مثلاً شما تهرانيد. مي‌‌گويد: نه عزيزم! – خدايا تو شاهدي كه اين دوستان اگر خودشان نمي‌فهمند من مي‌‌فهمم اين معنا را – نه عزيزم! تو نيا من آمدم. من آمدم. شما همان يك قدم اول كه آمديد و گفتيد فلاني من مي‌‌خواهم در اين راه وارد بشوم بدانيد كه خداي‌تعالي من ممكن است سخت بگيرم اين حرفها را نزنم ولي بدانيد خداي‌تعالي مي‌‌فرمايد: عزيزم، تو نيا من آمدم! من مي‌‌آيم. خداي‌تعالي سريع الحساب است، سريع الرضاست. در همان لحظه اوّل مي‌‌بينيد آمده شما را در بغل گرفته، ناز و نوازشتان كرده، ديشب من گفتم يكي دو نفر كه مقالاتشان يعني هر پنج نفرشان اينطوري بودند، مقالاتشان ممتاز شده بود و اين‌جا قرائت كردند كه اكثر شما ديشب بوديد، گرفتاري‌هاي دنيايي آن‌ها را آن عزيز مهربان رفع كرد. حتّي مشكلات سخت دنيايشان را به آساني برطرف كرد، اين سه نفر از مهندسين عالي‌رتبه كه هر سه‌شان از مسئولين مملكتي هستند كه مقاله شان را خواندند اين‌ها مشكلاتي خودشان نقل كردند كه من در جريانشان هستم، يك دلي هم خدا به ما داده سخت بايد بگويم، يا وسيع، چه عرض كنم كه بعضي از دوستان يكي از دوستان يادم است ماشينش چپ شده بود، خانمش در ماشين بود، بچّه‌اش پرت شده بود بيرون، آمده بود موبايل را گرفته بود همان لحظه‌ي اوّل به من، حاج آقا ما يك چنين وضعي پيدا كرديم چه كنيم؟ گفتم كارت را شروع كن ببين خانمت چطور است وضعش، اخبار شما، غالباً حالا آن‌هايي كه نزديكترند شايد، يا آن‌هايي كه زودتر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند به من خبر بدهند به من خبرها را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند، من مشكلاتتان را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانم چقدر هم خوب رفع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، به خدا قسم كسي درست وارد اين راه شده باشد يادم است آن اوائل يك نفر مريض شده بود گفتم چرا بايد اين مريض بشود، يك نفر فوت شده بود گفتم در برنامه‌ي ما تا ظهور حضرت مردن بنا نبود باشد، البته جوابهايي داده شد كه باز از همان‌هايي است كه قرار است در سخنراني‌ها نگويم، امروز من دو خوشحالي بسيار بزرگ دارم يك خوشحالي‌ام ميلاد مسعود امام صادق و پيغمبراكرم، يكي اين معنا كه رسول اكرم است، امام صادق است، رسول اكرم آورنده‌ي دين و امام صادق شرح‌دهنده دين، يكي بخاطر اين. همه‌تان هم خوشحاليد. امّا يك خوشحالي ويژه‌اي من دارم كه بيست سال است منتظرش هستم و آن اينکه بحمدالله يك عدّه‌اي به كمالاتي رسيده اند كه من بدون هيچ دغدغه‌اي پشت سر اين‌ها اقتدا مي‌‌كنم. اين‌ها را چون نمي‌توانم يك واقعيت‌هايي را برايتان بگويم ولي اين مقدار مي‌‌دانم كه حضرت بقيةاللّهاگر الان ظهور كنند از ميان شما عدّه‌اي را انتخاب خواهند كرد. اين خوشحالي نه بخاطر اين‌كه من اين كار را كردم به خاطر اين‌كه شب و روز به فكر اين بودم كه شما از آن راهي كه خداي‌تعالي براي موفقيّتتان قرار داده منحرف نشويد، شما گاهي مي‌‌گوييد فلاني چرا از ما احوال نمي‌پرسد؟! يك انحراف اگر من در يك عدّه‌ي خاصّي كه به آن‌ها علاقه‌ي زيادتري دارم و پيش رفته اند مثل يك كسي كه مثلاً از مشهد حركت كرده بيايد تهران، رنج سفر را كشيده، دم دروازه تهران مي‌‌خواهد منحرف بشود، به چاله بيفتد، در درّه پرت بشود خوب انسان بيشتر روي او حسّاس است، فوراً به هر وسيله‌اي كه شده گاهي مي‌‌شود بعضي‌ها متوجّه هم نمي‌شوند كه من به وسيله‌ي كسي آن‌ها را متوجّه انحرافشان كرده ام، از انحراف خيلي اصرار دارم كه شما محفوظ بمانيد، انحراف پيدا نكنيد و خيلي وسائل انحراف در افراد مردم اين زمان وجود دارد. گرايش به جنبه‌هاي مادّي از يك طرف، گرايش به اعتقادات ناصحيح از طرف ديگر، بي‌توجّهي به اين‌كه انسان در آينده چه خواهد بود و چه خواهد شد از يك طرف، دوستان نابابي كه ما را مخصوصاً زنهاي ما را- افراطي فكر مي‌‌كنند، اُمّل فكر مي‌‌كنند از طرف ديگر، اقوام و خويشاوندان منحرفِ سدّ عن سبيل‌اللّه از طرف ديگر، مردمي كه پيغمبر خبرشان را داد در زماني كه با سلمان صحبت مي‌‌فرمود، فرمود: يأتي زمانٌ علي اُمتّي يك زماني بر امّت من خواهد رسيد كه امر به معروف و نهي از منكر ترك مي‌‌شود، آيا اين كار خواهد شد؟ بدتر از اين خواهد شد، امر به منكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و نهي از معروف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، سلمان بر آشفتگفت آقا مگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود مسلمان امر به منكر بكند و نهي از معروف بكند؟ حضرت فرمود بدتر از اين! يك زماني مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد كه منكر معروف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و معروف منكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود! زمان ما اگر شما چشم بصيرت داشته باشيد، فكر داشته باشيد، جزو آن‌هايي نباشيد كه: لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَاوَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَاوَ لَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا (اعراف / 179) اگر جزء آن‌ها نباشيد برويد در كوچه و بازار ببينيد اين مطلب هست يا نيست. فكر نمي‌كنم شما لااقل به اين حقيقت نرسيده باشيد. بنابراين همه‌ي فكر من اين است و از شما دوستان عزيزم مخصوصاً از دوستاني كه در شب گذشته در جلسه بودند تقاضايم اين است كه كوشش كنيد لب جادّه نرويد، كنار جادّه نرويد، از شبهات بپرهيزيد، تويي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي رانندگي كني از وسط جادّه رانندگي كن كه اگر دستت لغزيد در درّه نيفتي، از شبهات دوري كنيد، رشوه به عنوان هديه ندهيد، اسم عوض كردن كه درست نيست، ربا به عنوان كارمزد و امثال اين‌ها نخوريد و ندهيد، خدا روزي‌تان را مي‌‌رساند، روزي شما با خداست، اي بيچاره‌اي كه فكر مي‌‌كني با تلاش و فعاليّت و خودش را به حرام بياندازد روزي بدست مي‌‌آورد! پيغمبراكرم در قرآن از قول خداي‌تعالي مي‌‌فرمايد كسي كه ربا مي‌‌خورد، فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ (بقره / 279) رباخور به طور كلّي اين را بداند كه با خدا بايد جنگ كند، رشوه‌گير به هر صورتي كه باشد. پيغمبراكرم مي‌‌فرمايد: الراشي و المرتشي کليهما في النار، هم رشوه دهنده و هم رشوه‌گيرنده، آقا كارم گير كرده، نكن اين كار را. پولم از بين مي‌‌رود! پول تو نداشتي، تو پول از كجا داشتي؟! آن روزي كه از مادر متولّد شدي چه داشتي؟ بر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد به همان اول. خانه‌ام از دستم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود، تو خانه نداري، ما دست بالا را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيريم والاّ همه‌ي اين‌ها خيال‌بافي‌هايي است كه شيطان در مغز شما وارد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. حالا تا چه برسد به اين‌كه انسان خمس بدهكار باشد و ندهد. زكات بدهكار باشد و ندهد، در اموالش اگر وجود داشته باشد هم نمازش باطل است، هم عبادتش و هم تزكيه نفسش. كجاييد؟! در جاده‌اي كه داريم حركت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم اين جاده را دارم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم آقايان، كنار جادّه نرويد، فرض كنيد حالا من يك كسي كه كاروان راه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازد، كاروانچي، كارواني را راه انداخته‌ام، همه‌مان هم با هم هستيم، آخر يك نفر از اهل اين كاروان اگر پرت بشود در درّه، دردسر براي آن رئيس كاروان بوجود مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد، محبّت داريد اين كار را كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم نكنيد، از كنار جادّه حركت نكنيد، متأسفانه نمي‌توانم عرض كنم ولي خودم را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم، من تا برايم ممكن باشد كارهايي كه ارتباط با بانك داشته باشد نمي‌كنم. نمي‌گويم شما نكنيد براي اين‌كه گرفتاريد. شما چك نكشيد، چك برايتان مي كشند، شما چك مردم را پاس نكنيد چك‌تان را پاس نمي‌كنند، چه بگويم! ولي اين مطلب كلّي را دارم عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم كه از وسط جادّه حركت كنيد و مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، نگوييد نمي‌شود اين شيطان است كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد به شما:بگو نمي‌شود. آخر آخرش اين است كه يك خانه‌ي يك ميلياردتوماني داشتي به خاطر اين‌كه رشوه ندهي از دستت گرفته شده، خوب تو روز اوّل هم نداشتي، مهمّ نيست. لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَي مَا فَاتَكُمْوَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ (حديد / 23) اوّل بپرسيد خودت اينطوري هستی؟ كوشش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم اينطوري باشم. شما هم كوشش كنيد، بيشتر از اين هم من به شما نمي‌گويم كه باشيد. لِكَيْلَا تَأْسَوْا بدتان نيايد اگر همه‌ي دنيا مال شما باشد و از دستتان برود، لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَي مَا فَاتَكُمْ بدتان نيايد، ناراحت نشويد. آقا مال‌التجاره در دنيا غرق شد، خانه‌ات را مصادره كردند، هر چه پول در بانك داشتي جلويش گرفته شد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد به‌به! خستگي‌ام رفع‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد! راحت شدم يك باي روي دوشم بود كه اين‌ها را چگونه به مصرف برسانم حالا اين فكر تمام شد برايم، در عين اينكه همه‌ي شما هر چه را كه داريد خدا به دستتان سپرده اگر از راه حلال باشد و متوّلي آن هستيد، و بايد اين توليّت را كاملاً رعايت كنيد و همه را حفظ كنيد و از مال خودتان بهتر نگه داريد همانطوري كه يك مؤمن:  الَّذِينَهُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ امانات را حفظ مي‌‌‌‌‌‌‌كنند امانتي است مال خدا و در دست شما، خدا به شما سپرده بايد رعايت كنيد، ببينيد چقدر زيبا جمع مي‌‌‌‌‌‌‌شود. نتيجه چه مي‌‌‌‌‌‌‌شود؟ نتيجه‌ همان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه خدا مي‌‌‌‌‌‌‌خواهد: لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَي مَا فَاتَكُمْوَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ.

در آن زمان بخت‌‌آزمايي، زمان شاه يك ورقهاي بخت‌آزمايي، يك آشنايي بود با ما، صد هزار تومان اين آخرين درجه پول بود آن وقت، قرعه به نامش افتاده بود، تا به او گفته بودند، از خوشحالي سكته كرد و مُرد! وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ، حالا نگوييد صد هزار تومان چيزي نيست، بگويند آقا يك ميليارد تومان مال شما، فردا بياييد بانك به شما داده بشود، خوشحال نشويد. خوشحال نشويد يعني چه خوشحال نشويد؟! حالا چيز خوبي است، دستم باز مي‌‌شود، من اين حرف را مي‌‌زنم، خوب يك عدّه فقراء هستند به آن‌ها كمك مي‌‌كنيم. به تو چه! فقراء مگر مال تو هستند؟ به تو چه؟! داشتي كمك كن، نداشتي كمك نكن. اي آقا پول حلاّل مشكلات است! اگر تو از پول صرف نظر كردي پول حرام منظورم است خدا حلاّل مشكلات تو مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. قدرت خدا بيشتر است يا قدرت تو؟ ببينيد همه‌اش جواب دارد و هر چه فكر كنيد من آقا ازدواج نكرده‌ام مثلاً ماشين ندارم، خانه ندارم. دارم به حرام هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتم خدا فرموده ازدواج كن، إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَيُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ (نور / 32) حتّي اگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي ثروتمند هم بشوي، ازدواج كن تا ثروتمند بشوي. ما كه تجربه كرديم نشد! اين بخاطر اين است كه خدا را تجربه كردي. ان‌شاءاللّه دو سه هفته شايد روز جمعه راجع به ايمان صحبت كنم، مسأله ايمان خيلي مهمّ است. خدا را كه تجربه نمي‌كنند، شما اگر الان برويد پيش حتّي يك طبيب عمومي ، بگويي آقا تو معاينه‌ات را بكن، من دارم تجربه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم ببينم تو درست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويي يا نه؟ نه نسخه برايت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نويسد شايد هم با اردنگي بيرونت كند از مطب! بدش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد، تو پيش من آمدي من را تجربه كني؟ اي خاك بر سر ما كه خدا را تجربه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم! دعا را تجربه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم، آن خوبهايمان تجربه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم آقا تو مبتلا به وسوسه هستي،  خودت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويي من وسواس دارم، وسواس مال كه هست؟ مال شيطان، تو صبح‌ها براي اين‌كه از شرّ شيطان نجات پيدا كني صد مرتبه بگو لا حول و لا قوة الاّ بالله العلي العظيم . مي‌‌گويد: آقا اين را من خيلي تجربه كرده ا م خبري نشده! به او بايد گفت بسوز تا بسوزي! باش! ماانسانيم و خدا را معتقديم و اينگونه با خدا برخورد مي‌‌‌كنيم؟! تا كي؟! پيغمبري آمده لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ يك كوچكترين انحراف به او سخت مي‌گذرد، عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ، در جادّه‌ي صاف باشيد، ماشينتان مرتّب باشد كه عَنِتُّمْ نيستيد، ناراحتي نداريد خوشحال هم هست آن كسي كه راننده است يا آن كسي كه متصدّي اين كار است، ولي اگر پنجر شديد، انحراف پيدا كرديد، اين‌جا عَنِتُّمْمعنا پيدا مي‌‌كند، ناراحتي برايتان مي‌‌شود. اين سخت مي‌‌گذرد بر او، نه فكر كنيد به مؤمنين اين فرمايش را مي‌‌فرمايد، حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بعد مي‌‌فرمايد: بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ، به مؤمنين يك مهرباني خاصّي دارد. برويد در آن جمعيت واقع شويد و ان‌شاءاللّه اكثرتان را خدا را شكر مي‌‌كنم كه واقع شديد و خيلي ممنونيم از اين‌كه طيّ سفر كرديد، از راه دور آمديد و خودتان را زحمت داديد و ان‌شاءاللّه اميدوارم كه بتوانيم يك برنامه‌اي هم براي خانم‌هاي مرحله‌ي بالا داشته باشيم، مشكلاتي دارد بسيار هم مشكلاتي هست ولي خوب بايد بالأخره آن‌ها در اين مسائل خودشان را نشان بدهند و ان‌شاءاللّه در دراز مدّت آن‌هايي كه مراحل پايين‌تري دارند آن‌ها هم بايد بيايند و خودشان را نشان بدهند مثل دوستاني كه  ديشب خودشان را معرّفي كردند و از خوشحالي چون اين‌ها خوشحالي دارد، اين مثل مال بوجود آمدن نيست، ان‌شاءاللّه روي همين جهات كار مي‌‌كنيم و اميدواريم حضرت بقيةاللّهبه همه‌تان كمك كنند. اين تعارفاتي كه معمولاً در مجالس مختلف براي يك نفر يا افرادي گفته مي‌‌شود اين‌ها را هم ان‌شاءاللّه ترك كنيد. من در تمام اوقات فكرم اين است كه انحراف پيدا نشود در بين دوستان و واقعاً خودم را خدمتگزار شما مي‌‌دانم، پاي شما را مي‌‌بوسم چون تنها جمعيتي كه خيلي بايد اكرام بشوند آن‌هايي هستند كه اهل تقوي هستند. خدا در قرآن فرموده: إن أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ، ان‌شاءاللّه تقوايتان را بيشتر رعايت كنيد و ان‌شاءاللّه كوشش كنيد از هر گونه خدعه، از هر گونه ظاهرسازي، از هر گونه باصطلاح چشم و همچشمي دوري كنيد ولي از سبقت بر يكديگر در معنويّات دوري نكنيد چون خداي‌تعالي در قرآن مي‌‌فرمايد: فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ (بقره / 148) در خيرات و خوبي‌ها سبقت بگيريد يا در آيه‌ي ديگر مي‌‌فرمايد كه: سَابِقُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ  (حديد / 21) در مغفرت خدا سبقت بگيريد بسيار بگوييد: استغفرالله و ربي و اتوب اليه اين كلمه بسيار در قرآن ذكر شده و فوائد زيادي هم خداي‌تعالي براي استغفار بيان فرموده است. تا چند لحظه‌اي كه وقت دارم يك جمله را كه مربوط به اعتقاداتتان است عرض كنم و بسيار مهمّ است و آن جمله اين است كه پيغمبراكرم صلي اللّه عليه و آله وسلم، -من به ذهنم آمد كه به همه‌تان بگويم هر جا و هر كس و هر شخصيتي داريد صلوات را بلند بفرستيد. يک صلوات بلندی بفرستيد- ايشان واسطه‌ي بين خدا و خلق است در امور شرع و معارف يك كلمه خدا در معارف و احكام شرع بر غير پيغمبر حتي علي بن ابي‌طالب وحي نكرده، اين يك جمله، اين را بايد معتقد باشيد.

مسأله دوم اين‌كه با آنكه ائمه اطهار عليهم الصلاةوالسلام اين‌ها در علم و عصمت مساوي با پيغمبرند، مساوي با پيغمبرند، اين‌ها شارح آن چيزي هستند كه بر پيغمبراكرم نازل شده، مفسّر آن چيزي هستند كه بر پيغمبراكرم نازل شده، يك وقت مخلوط نكنيد مطالب را و اين خلاف شأنشان هم نيست. همان جا كه پيغمبراكرم فرمود: الاّ انّه لا نبيّبعدي اين معنا را بيان فرمود. همانجا كه خداي‌تعالي مي‌‌فرمايد كه پيغمبر خاتم انبياء است اين معنا را بيان فرمود. اگر يك جمله بر علي بن ابي‌طالب يا بر امام عصر ارواحنافداه از جانب خدا چيزي نازل بشود در امور شرع و معارف دين و بر پيغمبر نازل نشده باشد پيغمبر خاتم نيست و علي بن ابي‌طالب يا امام زمان خاتم هست. اين جمله را در ذهنتان بسپاريد خيلي اختلافاتِ بين شيعه و سنّي رفع مي‌‌شود، تهمت‌هايي كه آنها به ما مي‌‌زنند برطرف مي‌‌شود و حقيقت هم غير از اين به تصديق قرآن و روايات چيز ديگري نيست. خوب اين جمله را هم كه ان‌شاءاللّه فهميديد. ان‌شاءاللّه آقايان يك جمعي هم پايين هستند، قسمت همسايه يا پايين خانم‌ها هستند، ان‌شاءاللّه يك چند دقيقه‌اي وقت داريد مهيّا براي نماز بشويد، نماز كه خوانده شد بعد ان‌شاءاللّه به عنوان تبرّك يك چند لقمه‌اي غذا مي‌‌خوريد. نمي‌دانم چيزي براي عيدي دادن داريم يا نه؟! چه کسی متصدّي كار است؟ و يك مجله‌اي هم بود دوستانمان بحمدالله تا حالا چند تا مجله چاپ كرده اند، چند تا سررسيد چاپ كرده اند درباره‌ي امام عصر ارواحنافداه، مجلّه‌اي كه ديشب من ديدم بوسيله‌ي جناب آقاي دره‌گيرايي، مجلّه‌ي چشمه‌ي حيات، مجله‌ي صاحب‌الزمان، مجله‌ي خورشيد مكّه، مجلّه صبح ظهور، اين دوست عزيزمان جناب آقاي ضيايي، اين‌ها را من در كتاب رسول اكرم من ننوشتم، ايشان خودشان جمع‌آوري كرده البته اقتباس كرده از مطالبي كه آنجا گفته شده ولي به اين معنا كه سلام بر تو اي كسي كه فلان، اينها را من ننوشتم و بسيار عالي و بسيار جالب، آقاي بختياري هم بلند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند از طرف من از اين نقديش بهتر است اين‌ها را به آنهاييکه از چهل سال به بالا دارند از اين يكي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهي، آن‌هايي كه چهل سال به پايين دارند از اين يكي، به آقايان روحاني ندهيد چون اين‌ها پولدارند.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، يا رحمن يا رحيم اللّهم عجّل لوليك الفرج. خدايا همه‌ي ما را از ياران خوب امام زمان قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضي بفرما. خدايا به آبروي ولي‌عصر اين عيد سعيد را بر همه‌مان مبارك قرار بده. عيدي ما را فرج امام زمانمان قرار بده. خدايا در راهمان ما را از همه‌ي خطرات حفظ بفرما. از شرّ شيطان و نفس امّاره محفوظ بدار. پروردگارا به آبروي ولي‌عصر امراض روحي‌مان برطرف بفرما. توجّه كامل به خدا و آخرت به همه‌مان مرحمت بفرما، يقين كامل به همه‌مان عنايت بفرما. امواتمان غريق رحمت بفرما.عاقبتمان ختم بخير بفرما.و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان .

 

لینک ویدیو در آپارات: 

کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۳ ربیع الاول ۱۴۲۶ قمری – ۲ اردیبهشت ۱۳۸۴ شمسی – ایمان

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبَادِييَقُولُونَرَبَّنَاآمَنَّافَاغْفِرْ لَنَاوَ ارْحَمْنَاوَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ (مؤمنون / 109).

آياتي كه امروز و هفته‌ي گذشته تلاوت شد آيات بسيار جذّابي بود مثل همه‌ي قرآن و توجّه به آن‌ها بسيار اهميّت دارد. در چندين هفته‌ي قبل عرض مي‌‌كردم كه در حاشيه‌ي مراحل تزكيه نفس چند موضوع هست كه بايد درباره‌اش بحث شود و عرض كردم كه يكي شرح صدر است و يكي تقواست و سوّمي ايمان به پروردگار و ايمان است. به طور كلي ايمان براي هر بشري در هر كاري مفيدتر از آن وقتي است كه انسان ايمان به آن چيز و آن كار و آن اعتقاد نداشته باشد. البتّه اگر چه درباره‌ي مراحل تزكيه نفس تا مرحله‌ي محبّت بيشتر صحبت نكردم چون اوحدي از مردم توفيق اين معنا را پيدا مي‌‌كنند كه تمام مراحل تزكيه نفس را بگذرانند و بخصوص مرحله‌ي جهاد با نفس و عبوديت را. لذا به نحو عموم نتوانستم مرحله‌ي جهاد و عبوديّت را توضيح دهم و ان‌شاءاللّه بعد از اين امتحان و گردهمايي روز دوشنبه كه ساعت دو به غروب يعني دو ساعت به مغرب بايد همه‌ي كساني كه داراي اين دو مرحله هستند جمع شوند و درباره‌ي مراحل جهاد و عبوديّت صحبت كنيم ببينيم چه كرده‌اند و چه تصميم دارند در آتيه انجام دهند و اين دو مرحله بسيار مهمّ است و اهميّت دارد يكي دو هفته‌اي ان‌شاءاللّه در روز جمعه درباره‌ي ايمان به پروردگار و ايمان به هر چيزي در مرحله‌ي دوم عرايضي عرض مي‌‌كنيم تا ببينيم بايد چه بكنيم و چگونه بتوانيم اين بار سنگين تزكيه نفس را به دوش بكشيم و چگونه خود را مقرّب پروردگار نماييم و چگونه خودمان را با امام زمانمان هماهنگ كنيم. در آيات قرآن بسيار اين كلمه يعني ايمان به پروردگار در مرحله‌ي اوّل و به طور كلّي ايمان به هر كاري در مرحله‌ ثاني از اهميّت فوق‌العاده‌اي در قرآن شريف برخوردار است. شما از همان اوّل سوره‌ي بقره كه شروع مي‌‌كنيد مي‌‌بينيد درباره‌ي متّقين مي‌‌فرمايد: اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ (بقره / 3) آن كساني كه ايمان به غيب دارند. مهم‌ترين مراتب ايمان، ايمان به غيب است. ايمان به غيب يعني ايمان به نديدني‌ها، استلام نكردن‌ها و  استماعنكردنها و آن‌چه كه مربوط به حواس پنجگانه است نبودن‌ها. من مكرّر در گذشته عرض كرده ام در اصول اعتقادات هم گفته‌ام كه اعتقاد يعني عقد قلب، دلبستگي، همين كه ما مسلمانيم و شهادت به وحدانيّت پروردگار مي‌‌دهيم و شهادت به رسالت رسول اكرم مي‌‌دهيم و اعتقاد به ائمه‌اطهار داريم و اعتقاد به آخرت داريم معتقديم. معتقد بودن يعني گره زدن، دلبسته بودن و اين اعتقاد اگر ايمان با او توأم باشد ارزش دارد و به همين اساس خداي‌تعالي در قرآن بيشتر روي ايمان تكيه كرده، دائماً مي‌‌فرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا (بقره / 104) اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ و از اين جملات و كلمات كه ارتباط با ايمان پيدا مي‌‌كند در قرآن زياد آمده. اوّل بايد حقيقت ايمان و معني ايمان را بفهميم. ايمان از امن مي‌‌آيد. امن به معناي اين است كه انسان امنيّت داشته باشد، هيچ خطا و اشتباه و خطري در كار نباشد. دل انسان به آن چيز آرام باشد مثلاً يك كوهنورد را اگر بخواهيم مَثَل بزنيم وقتي كه قلاّب را يك محلّي مي‌‌اندازد اين انداختن قلاّب و وصل به يك محلّي شدن اين اعتقاد است، عقيده است، عقيده هم از گره زدن و گره خوردن مي‌‌آيد. يك چيزي را شما گره مي‌‌زنيد. حالا اطمينان داريد اين گره آن‌قدر محكم است كه شما را با اين وزن نگه بدارد و پاره نشود؟ يا اين گره باز نشود؟ اگر اين اطمينان و اين ايمان و اين امنيّت برايتان حاصل شد شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد مؤمن، ايمان به اين‌كه اين گره و اين قلاّب و اين وابستگي و اين دلبستگي شما را نجات مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد اين را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند ايمان، اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ به همين معناست إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا به همين معناست، وَ الْعَصْرِ / إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ /  إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوَا (سوره عصر / 1-3) به همين معناست. ايمان يعني مطمئن شدن به اين‌كه اين اعتقاداتتان مفيد است براي شما، واقعيّت دارد و هميشه به درد شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد و خطري براي شما نمي‌آورد و شما را نجات مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌باشد. اين ايمان در كنار تزكيه نفس همانطوري كه تقوا و شرح صدر حركت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد اين ايمان هم حركت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند آن وقتي كه شما يقظه‌اي برايتان حاصل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود يك درجه از ايمان هم بايد حاصل شود. كسي كه در وسط بيابان خوابش برده يك دفعه چشم باز مي‌‌كند و در اطرافش خطر را مشاهده مي‌‌كند و ايمان دارد و اعتقاد دارد كه اگر خودش را به جاده برساند موفق مي‌‌شود و از خطرات نجات پيدا مي‌‌كند در اين يقظه هم ايمان بايد باشد هم اعتقاد، ايمان او را حركت مي‌‌دهد به طرف جادّه مي‌‌كشاند و اعتقاد هم در قبل از ايمان بوده و حركت مي‌‌كند همين طور در مرحله‌ي بعد مي‌‌بيند راه را عوضي آمده، اشتباه كرده فوراً بازگشت مي‌‌كند و ايمان دارد اين بازگشتش براي او مفيد است و او را به محلّ امني مي‌‌رساند و همچنين در مراحل ديگر كه ايمان ده درجه دارد طبق روايات، كه ده درجه‌ي ايمان آن چنان با انسان در مراحل تزكيه نفس به پيش مي‌‌آيد كه وقتي انسان مي‌‌رسد به جهاد با نفس كه بسيار كار مشكلي است جهاد با نفس، جهاد با نفس اين است كه انسان هر چه مي‌‌خواهد، دلش مي‌‌خواهد آن را ترك كند، چه خدا بخواهد چه خدا نخواهد. يعني هر چيز را در مقابلش يك علامت سؤال بگذاريد كه خدا خواست كه اين كار را كرديد يا نفستان خواست،شما بتوانيد بگوييد خدا خواست نه آن‌كه دلم خواست. اين بسيار كار مشكلي است و هر كسي نمي‌تواند اين كار را انجام بدهد. من در بين دوستاني كه در مرحله‌ي جهاد با نفسند دقّت كرده ام خيلي هواي نفس و بسيار خواسته‌هاي نفساني در آن‌ها فعال است و در عين حال دل خودش كردهاند در دفترشان من نوشته‌ام مرحله جهاد بانفس! اين بايد درست بشود. انسان اگر اين كار را درست نكند نمي‌تواند موفق به جهاد با نفس بشود و از همه چيزها مهم‌تر در جهاد با نفس ايمان به خدا و روز قيامت است. دو تا ايمان خيلي اهميّت دارد بقيّه ايمان‌ها زياد اهميّت ندارد و بلكه بعضي از آن‌ها كه اهميّت دارد اگر اين دو ايمان درست بشود آن‌ها هم خودبخود درست مي‌‌شود مي‌‌بينيم خداي‌تعالي در قرآن مي‌‌فرمايد: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواوَ الَّذِينَ هَادُوا وَ النَّصَارَي وَ الصَّابِئِينَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ (بقره / 62) يهودي باشد، مسلمان باشد، نصراني باشد، صابئين كه احتمالاً زرتشتي‌ها باشند، هر يك از اين‌ها مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ نفرموده من آمن بالله و رسولهحتي كلمه‌ي رسول را هم نفرموده، مبدأ و معاد خيلي مهم است. مبدأ يعني خداي‌تعالي و صفات خداي‌تعالي و شناخت پروردگار و معاد هم اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ يعني روز قيامت بقاء بعد از مرگ، بقاء بعد از مرگ خيلي اهميّت دارد و اين حاصل نمي‌شود و اين ايمان – منظورم اعتقاد نيست همه‌مان معتقديم امّا ايمان به مبدأ و معاد- براي انسان حاصل نمي‌شود مگر اين‌كه مرحله‌ي تزكيه نفس را تماماً گذرانده باشد. جهاد با نفس كرده باشد، كسي كه جهاد با نفس مي‌‌كند اين ايمان به مبدأ و معاد دارد، نفسش را كنار گذاشته يعني خودش را كنار گذاشته اگر مبدأ و معادي نباشد هيچچيزندارد. يك عدّه نفس فعّال است در آن‌ها همانطوري كه شايد همه‌ي مردم دنيا را تا حدّي اين طوري ببينيد. فعاليّت خواسته‌هاي دل زياد است حالا گاهي رياست‌طلب است، گاهي فرض بفرماييد جاه‌طلب است، گاهي لذّتهاي ظاهري را طالب است، گاهي پول و مال دنيا را طالب است، بالأخره هر چه هست يك چيزي از خودش اظهار مي‌‌كند امّا اگر خودش را بگذارد كنار خدا هم نداشته باشد، پس چه دارد؟ بايد كارها را براي خدا قرار بدهد يعني جهاد با نفس اگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند براي خدا باشد، اگر بندگي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و اطاعت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند براي خدا بايد اطاعت كند و بندگي كند. والاّ شما دقّت كنيد افرادي هستند نه خدا را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسند نه براي دلشان كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند اين‌ها از ديوانه هم ديوانه‌ترند! يعني ديوانه از خصوصيّاتش اين است كه هر چه نفسش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد همان را عمل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند امّا ديوانه‌تر از ديوانه آن كسي است كه برخلاف نفسش و بدون اعتقاد به خدا و ايمان به خدا يك كارهايي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، اين را اسمش را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارند ديوانه‌تر از ديوانه. بنابراين ايمان به خدا در مرحله‌ي اوّل و در مرحله‌ي ثاني ايمان به آخرت. در اين وسط ما وقتي خواستيم ايمان به خدا پيدا كنيم محال است كه اعتماد به اعتقادمان پيدا نكنيم، محال است كه ما خداي‌تعالي را نشناسيم و ايمان به او پيدا نكنيم و بتوانيم جهاد با نفس بكنيم. اوّل ايمان به خدا. ايمان به خدا هم يعني انسان آرامش پيدا كند بر او توكّل كند، در مقابل او تسليم باشد، راضي به رضا او باشد، مراحل كمالات را طي كند و ايمان به آخرت، اين اعتقادي كه انسان را به ايمان مي‌‌رساند به چه وسيله ما كسب كنيم؟ اين مرحله‌ي بعدي است. از ما سؤال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند به چه وسيله‌اي اين را كسب كنيم؟ اينجاست كه عقل ما به ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد خداي‌تعالي فرستاده‌اي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرستد كه هر چه او بگويد شما بايد عمل بكنيد بنابراين اعتقاد به رسالت رسول اكرم و ايمان به رسول بعد از ايمان به خدا پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و ايمان به ائمه‌اطهار پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. شما اگر در ميان ائمه‌اطهار عليهم الصلاةوالسلام يك نفر را انتخاب بكنيد و ايمان به او پيدا كنيد و خدا را قبول نداشته باشيد، آخرت را قبول نداشته باشيد اين ايمان هر چه بود و هر نحوه كه باشد غلط است. خيلي بودند اعتقاد داشتند كه علي عليه‌ الصلوةوالسلام خداست و اعتقاد به پروردگار نداشتند هر چه علي بن ابي‌طالب هم مي‌‌فرمود من خداي شما نيستم قبول نمي‌كردند! ايمان پيدا كرده بودند حالا به هر دليلي، اين‌ها ارزش وجودي ندارد. اين‌ها كافرند، اين‌ها بلكه مرتدّند بنابراين ايمان به پيغمبر، ايمان به ائمه‌اطهار حتّي ايمان به حضرت بقيةاللّهبعد از ايمان به خدا بايد بوجود بيايد و بوجود مي‌‌آيد. نمي‌تواند انسان بدون ايمان به اينها، به اين وسائط واسطه‌هايي كه بين خدا و خلقند انسان به كمال برسد و مهمّ‌تر اين‌كه اگر ايمان به آخرت انسان نداشته باشد براي چه تزكيه نفس كند؟ براي چه اعتماد و اعتقاد به خداي‌تعالي داشته باشد؟ براي چه كار خوب بكند؟ چرا هواي نفسش فعّال نباشد؟ اگر آخرتي نباشد، اگر جزا‌ء و عذابي نباشد انسان راحتيش مثل حيوانات در اين است كه هر چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند بكنند، هر چه دلشان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد انجام بدهند. پس ايمان به آخرت هم بسيار اهميّت دارد، ايمان به خدا انسان را به طرف كمالات مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشاند و به طرف بندگي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشاند و ايمان به آخرت انسان را در اين كار فعّال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، پس بنابراين اين دو ايمان بايد پيدا بشود كه اين ايمان در اثر گذراندن مراحل تزكيه نفس براي انسان بوجود مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد. يك جايي شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسيد، يك مرحله‌اي بايد برسيد كه اگر تزكيه نفس كرده باشيد و صحيح جلو آمده باشيد هيچ چيز برايتان هيچ اهميّتي از امور دنيا ندارد. ديگر كسي كه خدا دارد و اين دنيای زودگذر را دارد با سرعت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذراند و اوّل مرگش اوّل حياتش خواهد بود، اوّل زندگيش خواهد بود اين چه نگراني دارد؟ لذا مطلقا خداي‌تعالي درباره‌ي كساني كه تزكيه نفس كرده‌اند تا به مرحله‌ي عبوديّت رسيدهاند مطلقا خدا در همه جا فرموده: أَلَاإِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْوَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ (يونس / 62) همه بدانيد كه اولياء خدا نه ترسي دارند لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ، از هيچ چيز نمی ‌ترسند، از هيچ چيز وحشت نمي‌كنند اگر شما مثلاً فرض كنيد بدانيد كه ده روز در بيمارستان مي‌‌‌‌‌خوابيد، ده روز در زندان باقي مي‌‌‌‌‌مانيد بعد از آن يك مقام بسيار خوبي كه هميشه هم سالميد و هم بزرگواريد در دنيا يا آخرت خواهيد داشت، حتماً اين كار را مي‌‌‌‌‌كنيد، ده روز! در دوران زمان طاغوت آن‌هايي خوشحال بودند كه همان نزديك انقلاب آن‌ها را گرفته بودند بردند زندان و با انقلاب از زندان آزاد شدند. من اكثر آن‌ها را تا حدّي مي‌‌‌‌‌شناسم يا همه رئيس شدند يا شخصيّتي پيدا كردند يا  افراد مثلاً پراهميّتي از نظر دنيايي شدند زياد ديديم. همان دوران انقلاب. البتّه اگر فردي در ده سال قبل از انقلاب زندان رفته بود زياد به او توجّه نمي‌كردند مردم و حتی خودش هم فراموش كرده بود. يك چنين مقامي به شما مي‌‌‌دهند زندان قابل تحمّل است، بيمارستان قابل تحمّل است، مي‌‌گويد اين ده روز را مي‌‌گذارنم، نه! يك ماه، ده ماه، يكسال مي‌‌گذرانم و بعد وارد يك پستي مي‌‌شوم، وارد يك مقامي مي‌‌شوم خيلي از افراد بودند كه براي اين‌كه باصطلاح دولت به آن‌ها كار بدهد حتّي به جبهه مي‌‌رفتند و خودشان را به خطر مي‌‌انداختند مي‌‌گفتند نمي‌شود كه مثلاً هشت سال در يك مملكتي جنگ باشد ما اين‌جا خوابيده باشيم بعد هم برويم بگوييم كه حالا ما آمده ايم سر تقسيم و از پست و مقام و اين‌ها بايد يك چيزي هم به ما برسد، نه! شما دنيا را اينطوري فرض كنيد. يك زندان چقدر در اين زندان بمانيد وليّ خدا مي‌‌شويد؟ صد سال، صد سال انسان در زندان آخر آن طرفش خيلي دراز است، خيلي بلند است شايد چند ميليارد سال فقط برزخش طول بكشد، بي‌نهايت عالم بهشت و قيامتش طول مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشد-و در اين همه زمان مي‌‌‌‌‌‌‌‌ارزد كه انسان صد سال در زندان باشد، در فشار باشد برخلاف خواسته‌ي هواي نفسش، برخلاف خواسته‌ي نفسش كاري بكند، مي‌‌‌‌‌‌‌‌ارزد. اگر قيامت را انسان به آن اعتقاد نداشته باشد، ايمان نداشته باشد خوب يك چنين جهاد با نفسي، يك چنين عبادتي كه جزء بندگان واقعي خدا بشود محال است انجام بشود. بنابراين مي‌‌‌‌‌‌‌‌بينيم در قرآن هم خداي‌تعالي به مؤمنين مي‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواآمِنُوا بِاللَّهِ (نساء / 136‌) اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ايمان بياوريد. يعني ايمانتان را كامل كنيد. يعني اين نردبان تزكيه نفس را بگذرانيد تا زمينه‌ي ايمان واقعي و امنيّت واقعي و اعتماد واقعي نصيبتان بشود. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ايمان به خدا بياوريد. راه رسيدن به همه‌ي خوبي‌ها هم اين است كه انسان به رسول خدا هم ايمان بياورد امّا ايمان به خدا اهميّتش از همه چيز بيشتر است. آنچنان كه مي‌‌بينيم خداي‌تعالي  در قرآن شريف پيغمبراكرم با همه‌ي عظمتش، با اينكه آنچنان داراي علم و دانش و پاكي و عظمت است كه خدا در قرآن وصفش كرده و فرموده: وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي (نجم / 3) هيچ مطابق هواي نفسش، خواسته‌ي نفسش حرف نمي‌زند. آنقدر عالِم است اين پيغمبر كه فَهَدَي (اعلي / 3) هدايت‌شده است مطلقا به همه‌ي امور و در دعاي ندبه هم خوانديد كه خداي‌تعالي اودعته علم ما كان و ما يكون الي انقضاء خلقك اين پيغمبر را بزرگ‌ترين مسأله‌اي كه دارد و صفت عاليه‌اي كه دارد اين است كه خدا درباره‌اش مي‌‌فرمايد: آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ (بقره / 285) خيلي عجيب است! آمَنَ الرَّسُولُ، اين صفت در پيغمبر هست كه ايمان به آنچه خدا به او نازل كرده دارد. اوّل كسي كه بعد از پيغمبر ايمان به پيغمبر آورد هم در دنيا و هم در عالَم قبل و عوالم قبل، علي بن ابي‌طالب عليه الصلاةوالسلام بود، كه خداي‌تعالي در قرآن مي‌‌فرمايد:أَطِيعُوا اللَّهَوَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ   منکٌم(نساء / 59) يا إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وليّ شما خدا و رسولش است وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ (مائده / 55) با اين خصوصيّت با كلمه‌ي وَ الَّذِينَ آمَنُواكساني كه ايمان آوردند و مي‌‌بينيم علي بن موسي الرضا هم در نيشابور بعد از آنكه كلمه‌ي لا اله الاّ اللّه را بيان مي‌‌كند در حديث سلسلةالذهب مي‌‌فرمايد بشروطها و أنا من شروطها يا بشرطها و شروطها و أنا من شروطها من يكي از شروطم، من يك راوي حديث از پيغمبراكرمم، من عالِمم به اينكه خدا چه صفاتي و چه خصوصيّاتي دارد لذا باز پروردگار متعال در قرآن مي‌‌فرمايد كه هيچ کس نمي‌تواند خدا را وصف كند، خداي‌تعالي بالاتر از آن‌است كه وصف بشود إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (صافات / 160) بندگان خالص خدا مي‌‌توانند خدا را وصف كنند يعني ائمه‌اطهار عليهم الصلاةوالسلام، اين‌جا مخلصيني كه گفته شده به اين معناست اوّل ائمّه، قبل از ائمّه پيغمبر چون پيغمبراكرم از خدا گرفته به ائمه‌اطهار عليهم الصلاةوالسلام داده و ما هيچ راهي نداريم براي توصيف و شناخت پروردگار جز از زبان اين چهارده معصوم عليهم الصلاةوالسلام، آن‌ها بايد به ما بگويند، آن‌ها شروط توحيدند، آن‌ها بندگان مخلَص خدا هستند. مي‌‌گوييم پس مخلصين ديگري كه غير از ائمه هستند، اولياء خدا هستند، آن‌ها چه؟ آن‌ها هم اگر تابع ائمه بودند از مخلصينند، اگر تابع آن‌ها بودند اين بلندگو كه جلوي من هست اگر صداي ديگري را پخش كند صداي من را پخش نكند اين طبعاً گفته‌هاي من را بيان نمي‌كند، اگر گفته‌ي من را بيان كرد متعلّق به من است. اگر وليّی از اولياء خدا در دين ديگري بود و سخنان ديگران را بيان كرد يا اگر در اسلام بود، مسلمان بود ولي افكار بشري را بيشتر در شناخت پروردگار مطرح كرد اين شخص مثل يك بلندگويي است كه صداي ديگري را پخش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. ما در جمكران يك شب صحبت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرديم صداي يك آهنگي هم در بلندگو ضمن صحبت‌هاي ما پخش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد! حالا از كجا موجي پيدا شده بود دوستان فرداشبش بلندگو را عوض كردند، موجش را عوض كردند اين بلندگو ديگر مال من نيست، اين مخلوط دارد، اين در صدايش شريكي وارد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، بايد صد درصد، صد درصد! بلندگو صداي من را پخش كند تا متعلق به من باشد، تُن صدا را عوض نكند، وسط پارازيد ندهد، سوت نكشد، اين‌ها ديگر از مسلميّات است، اگر يك مُخلص يا مُخلص يا وليّ خدا اگر گفت فلسفه‌ي بشري يعني افكار بشري بايد باشد حالا هر چه آن بشر بزرگ باشد ولي جزء چهارده معصوم نباشد، ما دليل داريم كه پيغمبراكرم و ائمه‌اطهار لا ينطقون آيه قرآن نيست، آيه قرآن لاينطقاست ولي لا ينطقون اين‌ها  عن الهوي، كسي هم كه کاملاً جهاد با نفس كرده باشد لا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي بخصوص در امر معارف و كسي كه نُطق از روي هواي نفس نمي‌كند همان حرفهاي خدا را مي‌‌ز‌ند. بلندگوي سالمي است. بلندگويي است كه حتی عين تُن صدا را پخش مي‌‌كند بنابراين همه‌شان جز‌ء مُخلَصينند، مُخلَصند يعني خالص شده، پاك شده، اگر به اين‌جا انسان برسد از آن فردي كه مرحله‌ي عبوديّتش را تكميل كرده و از اولياء خدا شده با خود ائمه اطهار عليهم الصلاةوالسلام، خود پيغمبراكرم كلامشان يكي است، يك چيز است. نهايتاً اين شخص زحمت بيشتري كشيده كه بتواند حرف آن‌ها را از لابلاي همه‌ي حرفهايي كه هست در بياورد و بگويد. يك بلندگو هست اطرافش پُر از مثلاً موبايل و امواج راديويي و امثال اين‌ها هست. اين بقدري سالم است که فقط صدايي را كه بايد پخش كند پخش مي‌‌كند، خيلي ارزشش بيشتر است تا يك فردي كه مثل انبياء مستقيماً از وحي الهي مي‌‌گيرند، نمي‌خواهم بگويم ارزش يك وليّ خدا بيشتر از انبياء است. نه! مي‌‌خواهم عرض كنم اين زحمتش بيشتر است، اين كارش بيشتر است و لذا پيغمبراكرم در ضمن همين آيات كه اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ چون آنهايي كه ايمان به غيب دارند در آخرالزمان كه در حديث است نه معجزه ديدند، نه پيغمبراكرم را ديدند، نه ائمه‌اطهار را ديدند اين‌ها فقط با نوشته‌ها سر و كار دارند اين‌ها برادران پيغمبرند، مي‌‌ارزد كه انسان در همين دنيا كار بكند روي مراحل تزكيه نفس و جزء برادران پيغمبر باشد آنچنان موفق باشد كه سخنش سخن آن‌ها باشد. شما هر كِه را كه ديديد صحبت علمي مي‌‌كند يا از معارف الهي صحبت مي‌‌كند، عرفان مي‌‌گويد در رشته‌ي تصوف وارد شده، گردن كجي دارد اين شخص واقعاً وليّ خداست؟ نه! بايد دقّت كنيم، ببينيم اگر حرفش حرف خداست، اگر از او سؤال شد كه اين مطلبي كه تو گفتي در كدام كتاب از كُتب روايي و در كجاي قرآن نوشته شده فوراً بتواند ارائه بدهد به شما و بتواند بگويد كه از آيات قرآن يا از روايات. والاّ اين همان بلندگويي است كه در آن صداهاي ديگري هم پخش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. حالا گاهي آن صداهاي ديگر قوي‌تر است فقط آن را شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنويد، آن ضعيفش را نمي‌شنويد گاهي صدا نه، ضعيف‌تر است، فرقي نمي‌كند. نبايد به هيچ وجه اين عرضي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم در مرحله‌ي خيلي بالاست و دقيق و عقلي- تنها كسي كه وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي پيغمبراكرم است كه قرآن تصديقش كرده و ائمه‌اطهار اگر اينطور نبودند خدا آن‌ها را وليّ ما و حجّت بر ما قرار نمي‌داد، دقّت كرديد؟ پس بنابراين از اين چهارده نفر هم كه بگذريم كسي را خدا در دنيا تأييد نكرده مگر مُخلَصين، مخلَصين چه کسانی هستند؟ آن بلندگوهايي هستند كه سخنان آن‌ها را پخش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، من يكي از چيزهايي كه در وصف علماي بزرگ كه شايد بعضي‌ها هم خوششان نيايد كه من اين گونه تعريف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم ايشان معتقد به تصوّف نبود، اين بزرگترين تعريفي است از آقايان من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم. اين عالِم بزرگي كه  فرض كنيد در مشهد زندگي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد -شايد در اين سخن روز من ديده باشيد گاهگاهي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم كه اين عالِم صوفي‌مسلك نبود- صوفي‌ها مگر چه كردند؟ صوفي‌ها فقط يك اشكال بيشتر ندارند، ذوقيّات خودشان، ذوقيّات ديگران، حتّي عجيب است ذوقیات فلاسفه‌ي غير مسلمان! يك كتابي است بنام نفحات الانس، مال جامي است. در مقدمه‌ي نفحات الانس كتابي است بين ما هم هست در مقدمّه‌اش يك نفر از مسلمانهاي ظاهري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌نويسد كه عربها آمدند دينشان را بر مردم فارسي‌زبان، بر مردم ايران تحميل كردند ولي تصوّف ايراني، استقلال خودش را در مقابل اسلام عربي حفظ كرد!! خيلي عجيب است! تصوّف ايراني خودش را، استقلالش را در مقابل اسلام عربي حفظ كرد! و لذا مي‌‌بينيم كه الان نفحات الانسي هست و نمي‌دانم فتوحاتي است و فصوصي هست، كتابهايي از اين قبيل هست. ما بايد اگر مي‌‌خواهيم به خدا برسيم بايد مُخلَص بشويم، ايمان هم به اين داشته باشيم آمَنَ الرَّسُولُ ببينيد پيغمبراكرم ايمان آورده، به چه ايمان آورده؟ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ  نه بما انزل من جانب مثلاً سقراط و افلاطون و اینها الیه!بِما أنزل من اللّه إليه پيغمبراكرمخودش يك بلندگو به تمام معنا –نستجير بالله كه اين مثال را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنم ولي خوب براي اين‌كه خوب روشن بشود عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم- به تمام معنا بود، وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي اگر همين جا اكتفا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد قرآن كه وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَيمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتيم خوب از جملات ديگران، آن‌ها هم هواي نفس پيغمبر نبود و از كلمات ديگران استفاده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد. ولي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي / عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي (نجم / 4 5) يك همچنين حالتي! ائمه‌اطهار كيه هستند؟ ائمه‌اطهار هم آن‌چه كه بر پيغمبراكرم نازل شده همان را براي مردم توضيح مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند و بيان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و شرح مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. بنده خدا كه هست؟ آن بنده‌ي واقعي خدا، آن عالِم صوفي‌مسلك است؟ او که بنده خدا نيست! بنده‌ي خدا آن كسي است كه هر چه خدا گفته بگويد. هر سخني را كه پروردگار فرموده او بگويد براي مردم و همان را معتقد باشد. ايمان هم داشته باشد و لذا ايمان به خدا و ايمان به عالم آخرت؛ اگر ما قبول داشته باشيم عالم آخرت را، هيچ وقت در كلمات الهي، در آن‌چه مربوط به خداست، مخلوط با آن چيزي كه مربوط به پروردگار است سخنان ديگران را مخلوط نمي‌كنيم. چون بالأخره روز قيامت از ما سؤال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود . سؤال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود از وجودمان، حتّي چون به دروغ گفتن و مثلاً مسائل فلسفه‌بافي‌ها عادت كرده ايم دهانمان را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بندند، تُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْوَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ (يس / 65) پاهايشان حرف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند، پوست بدنشان حرف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند، زبانشان را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بنديم، چون از اين دهان حرفهاي متفرقّه پيش آمده، مثل همان بلندگو اين لابد يك چيزي داشته حالا من ديگر در خصوصيّاتش وارد نشدم. يك موج‌گيري داشته كه اين را بايد عوضش كرد، موجهاي ديگر را نگيرد، اين دهان شما موج‌هاي ديگر را گرفته و تحويل داده اين را بايد بست! نَخْتِمُ عَلَي أَفْوَاهِهِمْ (يس / 65) اين را مي‌‌بنديمش، همين كاري كه ما مي‌‌كنيم آقا تو اين بلندگو را چرا اينطوري مي‌‌كني؟ اين آقا! موجهاي ديگري را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيرد، موج‌هاي ديگر مگر بد است؟ حالا براي ما بد است. اين‌جا الان فرض كنيد صداي من پخش بشود يك آهنگي هم با آن پخش بشود، يا اصلاً آهنگ پخش كند صداي من را پخش نكند. اين را بايد بست. اين بلندگو را بايد بست. نَخْتِمُ عَلَي أَفْوَاهِهِمْ، خوب از كجا استفاده كنيم؟ يك بلندگوي ديگر وَ تُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ شما كه بلديد بلندگو درست كنيد، شما كه بلديد اين كار را بكنيد، وَ تُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْوَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ همه‌شان هماهنگ نه اين‌كه يك مقداري اين دست صحبت بكند، يك مقداري آن دست صحبت كند، يك مقداري پا صحبت كند، نه! يا با هم صحبت كنند، نه! اين‌ها هماهنگ يك صدا پخش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، اگر ما ايمان به آخرت داشته باشيم خيلي حواسمان را جمع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم. اعمّ از اين‌كه مبلّغ باشيم يا امر به معروف كننده و نهي از منكر كننده باشيم يا اين‌كه يك وليّ خدا باشيم هيچ وقت چيزي را كه يقين نداريم خدا گفته باشد نمي‌گوييم. براي مردم هم بيان نمي‌كنيم. اگر يك مسأله جزئي را شما اشتباه گفتيد واجب است كه برويد آن طرف را پيدا كنيد و اشتباه خودتان را به او بگوييد، كه آقا من آن چيزي كه گفتم نجس است پاك است، نجس نيست. تا اين حدّ! وقتي كه اينقدر دقيق باشد ما چطور مي‌‌‌‌توانيم در معرفت پروردگار، درباره‌ي قيامت كه آيا جسماني است يا روحاني؟ درباره‌ي معراج كه آيا جسماني است يا روحاني، يا آيا وجود مخلوق با وجود پروردگار وحدت دارد يا وحدت ندارد، چطور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانيم ما حرف بزنيم؟ اميدواريم خداي‌تعالي ايمان ما را كامل كند و ان‌شاءاللّه شايد در هفته‌هاي آينده يا لااقل هفته‌ي آينده درباره‌ي ايمان به پروردگار و ايمان به قيامت و ايمان به هر چيزي كه انسان به آن مشغول است، به آن اعتقاد دارد ان‌شاءاللّه صحبت كنيم. ايّام، ايّام بسيار پرعظمت و بابركتي است. هفدهم اين ماه تولّد حضرت رسول اكرم و امام صادق عليهما الصلوةو السلام است. اصلاً ماه ربيع را ربيع‌المولود گفتهاند همين اختلافي هم كه بين مسلمان سنّي و مسلمان شيعه هست اتفاقاً خوب است. چون طبعاً يك هفته مدّت اين اختلاف است، يك هفته هم كم است براي اين‌كه براي پيغمبر ما جشن بگيريم. ولو اين‌كه من يك وقتي مدينه بودم ديدم مسلك وهابيّت تحريم كردهاند جشن گرفتن را براي تولّد پيغمبر. ولي وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِفَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ (حجّ / 32) شعائر پروردگار را كسي كه تعظيم بكند و عظمت بدهد و بزرگ بشمارد از تقوي دلش است، بنابراين ان‌شاءاللّه روز سه‌شنبه همه‌ي دوستان كه در تهران هستند، در مجلس شركت مي‌‌‌‌‌‌‌كنند. من اين هفته نشد بيايم تهران ديدم كه امروز هم بيايم تهران و بخواهم روز سه‌شنبه آن‌جا باشم يا دوشنبه آن‌جا باشم باصطلاح تكرار مي‌‌شود كثرتي است، شايد هم براي بعضي خسته‌كننده باشد. بنابراين ان‌شاءاللّه دو ساعتِ به غروب روز دوشنبه كه شب هفدهم ماه ربيع‌الاول مي‌‌شود دوستاني كه مرحله‌شان مناسب است و مرحله‌ي جهاد با نفس است و عبوديّت است حتماً در تهران حاضر بشوند در هر كجا كه هستند، البتّه ما نمي‌خواهيم محزونشان بكنيم شب تولّد ولي  طبعاً ديگر اميدواريم همه ما را خوشحال كنند خودشان هم خوشحال باشند كه توانستهاند اين مراحل را طي كنند و شب هم كه طبعاً آن‌جا هستند ولي روز سه‌شنبه از ساعت نُه صبح تشريف مي‌‌آورند در تهران و ان‌شاءاللّه مجلس جشن برگزار مي‌‌شود. دوستان صحبت مي‌‌كنند. اميدواريم كه خداي‌تعالي به همه‌مان توفيق آنچه خاندان عصمت و طهارت دوست دارند مرحمت بفرمايد و از خداي‌تعالي مي‌‌خواهيم كه آنچه را كه دوست ندارند نه در عمل و نه در بيان و نه در قلم به ما محوّل نشود از ناحيه شيطان و از ناحيه‌ي نفس امّاره و ان‌شاءاللّه كوشش كنيم همه‌مان از اولياء خدا باشيم و انتظار دارم آن‌هايي كه در روز دوشنبه تشريف مي‌‌آورند همه‌شان از اولياء خدا باشند به جهت اين‌كه دو چيز را اگر مخلوط بكنيم مي‌‌شود وليّ خدا. يكي محبّت به خدا، يكي هم اطاعت و بندگي خدا اين دو چيز اگر مخلوط شد چون اگر يادتان باشد وليّ را اينطور معنا كرديم كه مطيع با محبّت، اين مي‌شود وليّ خدا. صد درصد مطيع، صد درصد هم محبّتش خالص براي خدا. و هيچ چيز را جز آن‌چه كه در راه خداست و براي خداست دوست نداشته باشد و هيچ كاري را جز آن‌چه كه خدا فرموده و هيچ سخني را  جز آن‌چه كه خداي‌تعالي به پيغمبرش فرموده و به ائمه اطهار فرموده و آن‌ها براي ما بيان كردهاند مخصوصاً در معارف، بيان نكند. اين مي‌‌شود وليّ خدا، همان وليّي كه أَلَاإِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْوَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ، همان اولياي خدايي كه وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ(توبه / 70) كه وليّ ديگران مي‌‌شوند، اميدواريم ان‌شاءاللّه ما همه‌مان بوسيله‌ي پيغمبراكرم كه تولد ايشان در پيش است و ان‌شاءاللّه به ما عيدي خواهند داد و همين را به ما عيدي بدهند كه اگر وليّ خدا شديم امام صادق مي‌‌فرمايد كه: براي تو اين‌كه اين ظهور حضرت جلو بيفتد، عقب بيفتد فرقي نمي‌كند براي شخص تو، تو زير خيمه‌ي امام صلوات اللّه عليه هستي.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه! خدايا به آبروي ولي‌عصر فرج آن حضرت را برسان. همه‌ي ما را مهيّای ظهور آن حضرت بفرما. پروردگارا قلب مقدسش را از ما راضي بفرما. خدايا به آبروي آقايمان حجةابنالحسن همه‌ي ما را. اين جمع را از ياران خاصّ امام زمان قرار بده. پروردگارا آن‌هايي كه به ما حقّ دارند راه حقيقي را به ما نشان داده‌اند. آنهايي كه راه خلوص و اخلاص را به ما توضيح دادهاند خدايا همه‌ي آن‌ها را ببخش و بيامرز. مقامشان رفيع است حتماً، ارفع، رفيع‌تر بفرما. پروردگارا به آبروي ولي‌عصر خدمتگزاران به دين را در پناه امام زمان حفظ بفرما. مرض‌هاي روحي‌مان شفا مرحمت بفرما. مريض‌هاي بدني را شفای كامل مرحمت بفرما. مريضه منظوره مريض منظور. طفل مريضي الساعه لباس عافيت بپوشان. امواتمان غريق رحمت بفرما. عاقبتمان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا.

 

 

 

لینک ویدیو در آپارات: 

کلیک کنید

 
 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۶ ربیع الاول ۱۴۲۶ قمری – ۲۶ فروردین ۱۳۸۴ شمسی – شرح صدر برای افرادی که میخواهند مربی باشند

اعوذ باللّه من الشیطان‌الرجیم

بسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحیم

الحمدللّه و الصلوة و السلام علی رسول‌اللّه و علی آله آل‌اللّه، لاسیما علی بقیةاللّه روحی و ارواح‌العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة‌الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم‌الدین.

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، قَد أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ، وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ، وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فَاعِلُونَ، وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ (مؤمنون/1-5)

مراحل تزکیه‌ی نفس تا بندگی و رسیدن به خدا

در روز شنبه‌ی گذشته که روز شهادت حضرت رسول‌اکرم صلی‌الله علیه و اله و سلم بود مقداری درباره‌ی این آیات صحبت شد. مهم‌ترین مسأله‌ای که امروز توضیح می‌‌دهم و تتمه‌ی عرایض قبل است مسأله‌ی شرح صدر برای افرادی که مربی دیگران هستند می‌‌باشد. یک روایتی هست که بسیار معنایش شاید از یک جهت واضح باشد و از یک جهت عمیق است و آن روایت اگر چه مرسله است ولی معنای خوبی دارد که فرموده‌اند: العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة (مصباح الشريعة، المنسوب للإمام الصادق، جلد 1، صفحه 7)، بندگی خدا یک حقیقتی است که منتهی به ربوبیت و مربی شدن می‌شود. یک سالک الی اللّه، یک کسی که به سوی خدا بخواهد حرکت کند، باید بداند که یک سیری به سوی خدا دارد؛ یعنی اول: یقظه، بعد توبه، بعد استقامت و در راه راست قرار گرفتن و با عشق و محبت به سوی خدا رفتن و بعد هم جهاد با نفس کردن و بندگی خدا. اگر این مراحل را درست حرکت کند و درست برود به خدا می‌‌رسد، یعنی همه‌مان به خدا می‌‌رسیم و رسیده‌ایم، ولی رسیدن به خدا دو نوع است؛ یک وقت هست که انسان یک راهی را می‌‌رود ولی بسیار اشتباه، ناصحیح، در راه بسیار کارهای زشت و گناه و بد انجام داده که وقتی انسان به حضور آن فرمانده‌ی کلّ، خدای عظیم می‌‌رسد خدا به او غضب می‌‌کند و شاید در دل بگوید – از بعضی از آیات قرآن هم استفاده می‌‌شود- که ای کاش من به این‌جا نمی‌آمدم و حتّی به این لقاء نمی‌رسیدم و گاهی همان سالک الی اللّه از راه‌هایی که پروردگار تعیین فرموده حرکت کرده و قدم به قدم طبق برنامه‌ی صحیح، بدون افراط و تفریط به سوی خدا رفته، از راه راست، با محبّت، با عشق و جهاد با نفس و بندگی کامل رسمی پروردگار؛ این هم یک رسیدن به خداست، به خدا رسیده، بنده‌ی خداست، صد در صد در مستحبّات و واجبات و مکروهات و محرّمات و حتّی مباحات بندگی کرده، این شخص یک راهی را رفته، به خدا رسیده و خدا هم از او راضی است، او هم از خدا راضی است، رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ (مجادله/22)، و در آغوش پروردگار قرار می‌‌گیرد، ما این راه را باید طی کنیم، این راه را برویم. سیر من الحق الی الحق، بعد از عبودیت در این‌جا یک سیری دارد که یک مدّتی باید همین جا کار کند؛ یعنی با خدا باشد، صفات الهی را صد در صد در خودش ایجاد کند، متخلّق به اخلاق‌اللّه بشود، طبق دستور پیغمبر که فرمود: بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق (المحجة البیضاء، ج 5، ص 89)، من مبعوث شدم که مکارم اخلاق را تمام کنم، صفات حمیده را در خودش تمام کند که این را بعضی اسم‌گذاری کردند و ما چون این اسم‌گذاری از احادیث و روایات نیست آن را نمی‌خواهیم اسم بگذاریم ولی تعبیر من‌الحق الی‌الحق است، آن‌ها می‌‌گویند سیر من‌اللّه الی‌اللّه، از حقّ به حقّ رسیدن؛ چون تا مرحله‌ی عبودیت سیر شما به سوی حقّ است و از آن‌جا مقداری در همان مکان باید بمانید تا به حقیقت برسید. یک مثال ساده‌ای اگر برای‌تان عرض کنم شاید بهتر باشد؛ شما به مکه مشرّف می‌‌شوید، یک راهی را برای‌تان تعیین کرده‌اند که سوار هواپیما می‌‌شوید و در جدّه پیاده می‌‌شوید و از آن‌جا محرم می‌‌شوید و دستورات احرام را عمل می‌‌کنید و به کنار کعبه می‌‌رسید، در کنار کعبه یک برنامه‌های واجب و مستحبی هست که انجام می‌‌دهید، یک مقداری هم می‌‌مانید با خدا انس بگیرید، خدایی بشوید، آن مقدار ماندن شما در آن‌جا، آن روزهایی که در کنار کعبه طواف مستحبی می‌‌کنید شما را می‌‌سازد، وقتی که به سوی مردم‌تان برمی‌‌گردید، اهل هر شهری که هستید، در آن‌جا می‌‌نشینید، از کمالاتی که آن‌جا کسب کرده‌اید – البته در این بخش از عرایضم منظورم آن‌هایی هستند که وقتی به مکه می‌‌روند فقط کسب کمالات می‌‌کنند، نه آن‌که دنبال خرید و مسائل مختلفی از این قبیل باشند، نه – رفته در مسجدالحرام نشسته، با خودش فکر می‌‌کند که در این شهر مقدس سوره‌هایی از قرآن‌مجید بر پیغمبراکرم در همین فضا نازل شده – این خیلی مهم است- در این فضا بوده که سوره‌ی کوثر نازل شده، در این فضا بوده که سوره‌ی الحاقه نازل شده، در این فضا بوده که سوره‌ی حمد نازل شده، یک مقدار در این مسائل می‌‌رود، این سوره‌ها را می‌‌خواند، حواسش جمع می‌‌شود، به خدا متوجّه می‌‌شود، کلام پروردگار را استماع می‌‌کند، یا در مدینه هم به همین نحو، بر می‌‌گردد، یک مقدار مطالب برای همشهری‌ها، اقوام، فامیل، سوغاتی می‌‌آورد. ربوبیت و مربی‌گری بعد از مراحل عبودیت و انس انسان وقتی که به مرحله‌ی عبودیت در مراحل تزکیه‌ی نفس رسید، درست است ممکن است که فعالیت‌های دنیایی داشته باشد، کسب و کار داشته باشد، زندگی برای خودش، عائله‌اش داشته باشد، امّا دل به این‌ها نبسته، با خداست، بندگی می‌‌کند، خدا به او فرموده باید تو مثلاً واجب‌النفقه‌ات را در رفاه قرار بدهی، انجام می‌‌دهم، کسانی که به تو مراجعه می‌‌کنند و سؤالی دارند؛ وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ (ضحی/10)، آن‌ها را مأیوس برنگردان و از این قبیل انفاق و خمس و زکات هر چه می‌‌خواهید از این قبیل اسم بگذارید مانعی ندارد و صدقات را می‌‌پردازد. انسان وقتی که در این مرحله از بندگی قرار گرفت، یک مدتی هم روی آن کار کرد، روی بندگی کار کرد، طبعاً اول صفات انس؛ انسان مأنوس با خدا می‌‌شود، مثلاً شما کنار کعبه باشید مأنوس با کعبه نشده باشید! حالا درست است انس با کعبه به یک جهت برای ما معنایی ندارد ولی در حقیقت اگر متوجّه به ملکوت کعبه باشیم، ملکوت کعبه ولایت است، امروز ملکوت کعبه، حضرت بقیةاللّه علیه الصلاة والسلام است، با او مأنوس شدید، یک انسی پیدا می‌‌کنید، بعد از انس به او توکل می‌‌کنید، بعد از توکل، تسلیم او می‌‌شوید، بعد از تسلیم راضی به آنچه او می‌‌خواهد می‌‌شوید و بالأخره کم‌کم یک حالت وحدت و فنایی پیدا می‌‌کنید که بسیار لذت‌بخش است و بهشت انسان از همین جا شروع می‌‌شود، یعنی؛ یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، اِرْجِعِی إِلَی رَبِّک رَاضِیةً مَرْضِیةً، فَادْخُلِی فِی عِبَادِی، مرحله‌ی عبودیت، وَ ادْخُلِی جَنَّتِی (فجر/27-30)، ای نفس آرام در بهشت من وارد شو، ای نفسی که أَلَا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لَا هُمْ یحْزَنُونَ (یونس/62)، نفسی که بنده است، با خدای‌تعالی مأنوس است و در بهشت خدا وارد می‌‌شود؛ نه حزنی دارد، نه خوفی دارد، به هیچ وجه، به هیچ جهت لغزشی ندارد، یک چنین انسانی می‌‌شود، اگر به اینجا رسید، اگر یک مدتی انس با پروردگار داشت، بندگی خدا کرد، حالا این شخص می‌‌خواهد باصطلاح عمّامه ‌به سر باشد، می‌‌خواهد یک مکانیک باشد، می‌‌خواهد یک آشپز باشد، هر که باشد، در هر جهتی که کاملاً بندگی بکند، مسلّم بدانید خدای‌تعالی با او انس پیدا می‌‌کند و به مقام رضا می‌‌رسد و بعد اگر حالت ربوبیت را پیدا کند اینجا می‌‌رسم به آن مقصدی که عرض کردم؛ حالت ربوبیت؛ یعنی رب بشود، مربی بشود، مربی‌گری مرحوم حاج ملا آقاجان زنجانی ما در بین علماء زیاد داشتیم؛ من گاهی مرحوم حاج ملاآقاجان را با بعضی از علماء مقایسه می‌‌کردم، می‌‌دیدم که درست است کسی ایشان را نمی‌شناسد ولی هر کس به ایشان برخورد می‌‌کرد، مخصوصاً آن‌هایی که زیاد خدمت ایشان بودند – من خیلی کم بودم ولی بعضی‌ها سال‌ها در خدمت ایشان بودند- به مجرّد برخورد، یک مطالبی به آن‌ها می‌‌گفت که آن‌ها را می‌‌ساخت، یعنی از همان لحظه عوض می‌‌شدند، البته این صد در صد نبود و صد درصد هم نیست، چون بالاترین و مهم‌ترین مربّی از همه‌ی مخلوقات خدا، پیغمبراکرم است، با عمویش، با بعضی از اقوام نزدیکش برخورد می‌‌کرد و خیلی هم برای آن‌ها صحبت می‌‌کرد، چون خدا در قرآن فرموده: وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ (شعراء/214)، اوّل نزدیکانت را دعوت به کمالات کن، اوّل باید اقوامت را به طرف خدا دعوت کنی، امّا بعضی مرده بودند، خدا به پیغمبر فرمود که: إِنَّک لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَی (نمل/80)، ای پیغمبر! تو به مرده نمی‌توانی چیزی بشنوانی و چیزی بفهمانی؛ بعضی مرده بودند، بعضی متعفّن بودند، مثلاً ابوجهل متعفّن بود، هر جا قدم می‌‌گذاشت یک عدّه را مریض می‌‌کرد، چون این بویی که از مرده بلند می‌‌شود در واقع ذرّاتی است که در هوا پخش می‌‌شود و تعفّن مثلاً وارد بینی و دماغ انسان می‌‌شود و میکروب ممکن است انسان را مریض کند، مریض می‌‌کرد، آن‌قدر بعضی‌ها را مریض می‌‌کرد که می‌‌کشت، آن‌ها را عرض نمی‌کنم، امّا بعضی افراد بودند، یادم هست یک شب من خدمت مرحوم حاج ملاآقاجان بودم، یک مردی نصف شب – من خواب بودم و از خواب بلند هم نشدم- یک نفر آمد در همان اتاقی که من خوابیده بودم میهمان ایشان شد ولی بیدار بودم، او هم آمد آن‌جا نشست، حاج ملا آقا جان دو سه تا کلمه طوری که یک وقتی من بیدار نشوم برای ایشان صحبت کرد، این جوان اهل تبریز بود، تا صبح – شب‌های تقریباً بلندی هم بود- تا صبح مشغول گریه بود! با دو سه کلمه صحبت! توبه می‌‌کرد، استغفار می‌‌کرد، خیلی هم آهسته طوری که یک وقتی من بیدار نشوم، ولی من می‌‌شنیدم، این‌طور مؤثر بود، دلایل عدم تاثیرکلام بعضی از مربی‌ها بعضی‌ها هم هستند که نه! عوض این‌که خوب تربیت بکنند یک‌طوری حرف می‌‌زنند، حرف حق هم می‌‌زنند، امر به معروف و نهی از منکر هم می‌‌کنند، امّا آن‌ها سوءاستفاده می‌‌کنند، تربیت نمی‌شوند، آن‌ها آمادگی برای تربیت‌شدن دارند ولی این مربی نیست، شاید این شخص در یک بخش خوب عبودیت نکرده و شاید خودش از راه صحیحی به حقیقت نرسیده – این‌ها احتمالاتی است که درباره‌ی این شخص باید داد- و شاید قول به غیر علم می‌‌گوید، یا گاهی که خدا در قرآن نهی فرموده که لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ (صف/2)، همه وقتی امر به معروف و نهی از منکر می‌‌کنند، درست امر به معروف و نهی از منکر می‌‌کنند ولی خودشان چون عمل نمی‌کنند اثر ندارند. شرح صدر مربی و از همه مهم‌تر که این اصل مطلب من است؛ گاهی انسان مربّی است، بسیار عالی، خودش هم خوب عمل می‌‌کند، بسیار هم مثلاً فرض کنید کلماتش قاطع، مرتّب، امّا شرح صدر ندارد، شرح صدر ندارد، جمله‌ی اولی که گفت دلش می‌‌خواهد طرف عمل بکند، این عمل نکرد از کوره در می‌‌رود، عصبانی می‌‌شود، خلاف توقعش می‌‌شود، نمی‌تواند تحمل کند، این‌ها همه‌اش علائم باصطلاح تنگ‌نظری و ضیق صدر و نداشتن شرح صدر است. به طور کلّی همه‌ی مربیان؛ از پدر یک خانواده گرفته تا رئیس جمهور، تا مرجع تقلید مبسوط‌الید، اگر شرح‌صدر نداشته باشند موفقیت ندارند. شرح صدر خیلی اهمیت دارد. شرح صدر چه هست؟ آیا حلم است؟ نه. حلم در جای خودش توضیح داده شده. چون بعضی‌ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرسیدند حلم با شرح صدر چه فرقی دارد. کظم غیظ است؟ نه. پس چه هست؟ یک حالتی پیدا بکن که اگر صد مرتبه یک چیزی را به یک کسی گفتی و او عمل نکرد و تو احتمال می‌‌دهی که دفعه‌ی صد و یکم اگر بگویی عمل می‌کند، در دل هم آرام باش، در دل هم آرام باش، تحمّل داشته باش، صبور باش، این‌جا جای حلم و کظم‌ غیظ نیست، باطناً باید درست باشی، شرح‌صدر مربوط به صدر است، نه مربوط به اعصاب و جلوگیری انسان از غیظ و غضب. شرح صدر یعنی ذاتاً انسان طوری باشد که ناراحت نشود، ده مرتبه به تو گفتم، باز هم می‌‌گویم، یک میخی را می‌‌خواهید به یک دیوار بتنی بکوبید، می‌‌روید اولاً یک میخ چدنی می‌‌گیرید که نشکند، کج نشود، چون از این طرفش هم باید لحاظ بشود، بعد چکش را می‌‌گیرید، یکی می‌‌زنید فرو نمی‌رود، دو تا، سه تا، ده تا، بالأخره می‌‌بینید در وسط‌ها یک خورده‌ای فرو رفته، می‌‌زنید، دیگر نمی‌گویید حوصله‌ام سر آمد ولش کنم. این طور باید باشید، معنی شرح صدر، آن حقیقتش این است. حضرت موسی تقاضای شرح‌صدر کرد و الاّ حضرت موسی شرح صدری که داشت؛ یعنی از نظر ما حلمی که او داشت – اگر بخواهیم قاطی کنیم اینطوری می‌‌شود- حلمی که او داشت، صبری که او داشت، خَائِفاً یتَرَقَّبُ (قصص/18)، از شهر مصر فرار می‌‌کند، به مدین می‌‌رود، در آن‌جا هشت سال یا ده سال چوپانی می‌‌کند، یک شخصیتی که آن همه علم دارد که حضرت آدم که وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کلَّهَا (بقره/31) حضرت آدم را خدا پیامبر اولوالعزم قرار نداد ولی حضرت موسی را پیغمبر اولوالعزم کرد که ارزش و عظمت حضرت موسی از حضرت آدم بالاتر بود امّا تمام کظم‌ غیظ‌ها را کرده، تمام حلم‌ها را به خرج داده، در آن‌جا چوپانی کرده آن هم با اجرت، با اجرت بسیار مختصر، و در مقابل شعیب کوچکی کرده، حالا راه افتاده، اگر شرح صدر همان حلم بود، همان کظم‌غیظ بود نمی‌گفت: رَبِّ اِشْرَحْ لِی صَدْرِی، وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی (طه/25-26)، خدایا به من شرح صدر بده، یعنی اگر من رفتم به فرعون گفتم که ای فرعون! از این کارهایت دست بکش، او اعتنا نکرد، من ناراحت نشوم، اگر دو مرتبه رفتم گفتم، ده مرتبه رفتم گفتم، اگر او به من فحش داد ناراحت نشوم، آخر فحش‌هایی که این خدانشناسان به انبیاء می‌‌دادند ما نمی‌توانیم طاقت بیاوریم، علناً اعلام می‌‌کردند: إِنَّک لَمَجْنُونٌ (حجر/6)، تو دیوانه‌ای! شایعه هم خیلی زود پخش می‌‌شود، مخصوصاً بین آدم‌های بی‌تقوا، مثلا فلانی دیوانه است! یک وقتی در خیلی قدیم می‌‌خواستم بروم نجف، یک کسی گفت فلان مرجع دیوانه شده، پیش او نرو! ما بیشتر شائق شدیم که پیش او برویم، ببینیم چطوری است، نگاهش می‌‌کردم، خب این طبیعی است! آن شخص دروغ گفته بود! می‌‌خواست یک برنامه‌ای از این شایعه درست کند، نگاهش می‌‌کردم می‌‌دیدم راست می‌‌گوید! دستش را چرا اینطوری گذاشته؟ حالا همه دست‌شان را اینطوری می‌‌گذارند، این مرجع یک شوخی هم با ما کرد، یک حرفی زد، بعد خودم در وجدان خودم گفتم حالا اگر فلان مرجع این کار را می‌‌کرد من می‌‌گفتم دیوانه است؟ اگر القاء او نبود؟ نه! شایعه انسان را بدبین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، قبلا گفتم یک وقتی با پدرم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفتم در مسجد گوهرشاد مشهد، خب مسجد گوهرشاد آن وقت ده پانزده نفر امام جماعت داشت، هر کدام در شبستانی نماز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواندند، همه جا ایشان برای نماز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفت، من را هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد، یک‌جا نمی‌رفت، آخر ایشان مقید بود از همه استفاده کند، گفتم چرا این‌جا نمی‌رویم؟ به من نگفت، یک روز داشت کلّی نقل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد، من خودم تقریباً تطبیق دادم، به یک نفر داشت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت: که من داشتم پشت سر یک امام جماعتی نماز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواندم، یک نفری از پشت سر ردّ شد، گفت ببین مردم پشت سر دزد نماز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانند! از این‌جا دل من چرکین شد! حالا شاید شیطان بوده! خود این کلام تأثیر دارد، سخن گفتن اثر دارد، به یک نفر دیوانه بگویند مردم دیگر حرفش را گوش نمی‌دهند. پیغمبر عقل کلّ را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند: إِنَّک لَمَجْنُونٌ، تو دیوانه‌ای! به خودش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند! در عین حال، شرح صدرشان آن‌چنان بود که هیچ ناراحت نمی‌شدند، از کار دست نمی‌کشیدند، پشت‌کارشان بیشتر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد، خیلی شرح صدرشان زیاد بود. حضرت موسی هم از آن وقتی که گفت: رَبِّ اِشْرَحْ لِی صَدْرِی، وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی، وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی، یفْقَهُوا قَوْلِی و آخرش این‌که برای من وزیری قرار بده؛ مِنْ أَهْلِی، هَارُونَ أَخِی (طه/29-30)، این دعایش چون مستجاب شده آن‌های دیگر هم حتماً مستجاب شده، نمی‌شود یک دانه‌ی آخر را خدا مستجاب کند، بقیه‌اش را مستجاب نکند، خدا شرح صدر به او داد، کارش را خیلی آسان کرد، آخر دو نفر آدم بیایند، آن هم در مقابل فرعون بایستند و یک امّتی را نجات بدهند! این یسِّرْ لِی أَمْرِی‌ است، زبانش هم آن چنان گویا و مؤثر بود که حساب نداشت. وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی، یفْقَهُوا قَوْلِی، بعضی از مفسرین گفته‌اند که حضرت موسی زبانش لکنت داشت، وقتی در مقابل یک آدم بزرگی واقع می‌‌شد زبانش می‌‌گرفت، این غلط است، چون بعدش می‌‌گوید: یفْقَهُوا قَوْلِی، من یک‌طوری با مردم صحبت کنم، اصطلاحات فلسفی و مسائلی که مردم نمی‌توانند بفهمند مطرح نکنم که مردم حرف من را بفهمند، یفْقَهُوا قَوْلِی، حرف من را بفهمند. دلم می‌‌خواهد شما مربّی تزکیه‌ی نفس دیگران باشید خدای‌تعالی هم در قرآن می‌‌فرماید: وَ لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکرِ (قمر/17)، ما قرآن را برای یادآوری آسان قرار دادیم. خیلی کوشش کنید در وقتی که می‌‌خواهید امر به معروف کنید، نهی از منکر کنید، فرزندتان را تربیت کنید، افرادی را تربیت کنید با زبان ساده‌ی همه‌ کس فهم صحبت کنید، حجت بر او تمام بشود، امّا اگر چند پهلو صحبت کردید، هر کسی یک برداشتی برای خودش داشت، این ممکن است که به واقعیت نرسید. شرح صدر خیلی لازم است. انسان در تمام امور زندگیش باید شرح صدر داشته باشد، مخصوصاً مسئولین، مدیران، آن‌هایی که مربّی هستند که: العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة، می‌‌خواهند مربی دیگران باشند. من در فکر خودم و شاید هم به شما گفته باشم که دلم می‌‌خواهد شما مربّی تزکیه‌ی نفس دیگران باشید. تا می‌‌توانید خودتان را تربیت کنید. شرایطش خیلی زیاد است ولی مهم‌ترین شرطش شرح صدر است. تحمّل داشته باشید، تحمّل به معنای این‌که به خودم فشار بیاورم، اعصابم را خورد بکنم، چیزی نمی‌گویم، این نیست! نه! راحت. حالا من عرض می‌‌کنم چطور راحت باشید. تو اگر برای خدا حرف زدی، اگر برای خدای‌تعالی طبق مأموریتی که خدا به تو داده کار کردی، خب مأموریتت را انجام دادی، اگر هم برای خدا انجام ندادی بنده نیستی، برای هوای نفس است. برای قرار دادن افراد در راه راست باید خودشان بخواهند من دلم می‌‌خواهد‌ – مثلاً‌- پسرم این‌طور باشد، در راه راست باشد، چه باشد، چه باشد، ولی او در راه راست قرار نمی‌گیرد، خب تکلیف خودش است. شما بدانید، اگر تمام دعاهای مفاتیح را بخوانید، به همه‌ی ائمه متوسل بشوید، اگر به همه‌ی انبیاء متوسل بشوید، یک نفری که خودش راه کج را انتخاب کرده بخواهید این‌ها او را برگردانند ، خدا که از همه‌ی این‌ها قدرتش بیشتر است این کار را نمی‌کند، این را بدانید، بعضی‌ها می‌‌آیند پیش ما که فرزندمان بد شده، خب به او بگو بیاید نصیحتش کنیم خوب بشود! خوب نمی‌شود! قبول نمی‌کند! دیگر او اختیارش با خودش است، این را بدانید، نمی‌شود، یک وقتی هست هنوز راهی را انتخاب نکرده، بله، شما می‌‌گویید خدایا توفیقش بده، کمکش کن، به دلش بینداز، یا مقلب القلوب، ای کسی که دلها را می‌‌چرخانی، این را درستش کن، راه راست را به او نشان بده، این درست است. امّا اگر کسی که راه کجی را انتخاب کرد گفتی خدایا به زور او را به این طرف برگردان، لَا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ (بقره/256)، نخواهد شد. و الاّ این را بدانید، خدا همه‌ی مردمی که روی کره‌ی زمین خلق کرده می‌‌خواهد بهشت بروند. من حتی یک وقتی مثال زدم، گفتم که اگر یک کشاورزی آبی را از بالای دامنه‌ی کوه راه انداخته، از یک چشمه‌‌ای راه انداخته که به باغش ببرد، این آب دارد می‌‌آید ولی گاهی یک چیزی جلوی آب می‌‌افتد کج می‌‌رود، دیده‌اید دیگر، فوراً خودش را می‌‌رساند آن مانع را بر می‌‌دارد، این طرفی که کج رفته خاک می‌ریزد که آب در باغ برود، این را بدانید؛ همه‌ی شما را، حتی فرعون و یزید و شمر را خدای‌تعالی برای جهنم خلق نکرده، برای بهشت خلق‌شان کرده، منتها دیگر حالا گاهی نمی‌شود. در نزدیکی مشهد ما، یک جایی است به نام کمربریده می‌‌گویند، آب را از رودخانه راه انداخته آورده سر کوه، یک کوه بزرگی سر راهش واقع شده که یا باید آب در رودخانه برگردد یا سر کوه برود، این‌جا البته واقعاً هم غیرعادی است – اگر مشهد رفتید بروید ببینید- غیر عادی است، یک شکافی مثل این‌که پنیر را می‌‌بُرند، شاید به طول این سالن، این کوه سنگی بریده شده و آب از وسطش دارد ردّ می‌‌شود، می‌‌گویند معجزه‌ی علی بن ابی‌طالب است و حالا مسائلی آن‌جا می‌‌گویند. شما را خدا خلق کرده به بهشت ببرد، این را شما یقین بدانید، ولی اگر با اختیار خودت مانع ایجاد کردی، راه را کج کردی، با خدا لج‌بازی کردی، خدا این همه پیغمبر فرستاده تو اعتنا نکردی، این را بدان که خدا به حال خودت وا می‌‌گذارد، بکن! ما رحمانیت‌مان را بر تو داریم امّا از رحیمیت برای تو دیگر خبری نیست. در این آیات این هفته‌ که خواندید شما ببینید؛ خدای‌تعالی می‌‌فرماید: چه کسانی رستگارند؟ قَدْ أَفْلَحَ، أَفْلَحَ فعل ماضی است، گذشته را بیان می‌‌کند، یک عده رستگار شده‌اند، شده‌اند، رستگارند، نه این‌که رستگار می‌‌شوند، لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ (بقره/189) نیست، لَعَلَّکمْ تفلحون یعنی شاید رستگار بشوید، تُفْلِحُونَ یعنی رستگار می‌‌شوید. امّا بعضی را می‌‌گوید: قَدْ أَفْلَحَ، این‌ها رستگارند، در تزکیه‌ی نفس هم می‌‌گوید: قَدْ أَفْلَحَ مَن زکاها (شمس/9)، در سوره‌ی اعلی هم می‌‌گوید: قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکی (اعلی/14)، یک عدّه رستگار شده‌اند، امضا‌ء داده‌اند، خدای‌تعالی امضاء کرده، عمل شده، انبیاء در رأس جریان واقع شده‌اند، چون خدا در عالم ذر رستگاری آن‌ها را امضاء فرموده، در عالم ذر که همان جمله‌ی دعای ندبه که خوانده‌اید: و علمت منهم الوفاء به، فقبلتهم و قربتهم، دسته‌ی دوّم اهل تزکیه‌ی نفس‌اند، آن‌هایی که شروع کرده‌اند جدّی مشغول تزکیه‌ی نفس‌اند، خودشان را به مرحله‌ی عبودیت رسانده‌اند، خدای‌تعالی در این‌جا می‌‌فرماید: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (مومنون/1)، اول چیزی که دارند، اول مسأله‌ی خوبی که دارند ایمان‌شان خوب است، بسیار خوب است، به خدا ایمان دارند، اگر ایمان نمی‌داشتید شما هم مثل اکثر مردم بی‌بند و بار همین الان در پارک‌ها، محل معصیت، جاهایی که بالأخره خوش بگذرانید بودید و خوشی شما در این است که یک مطلب علمی درک کنید، یک مطلبی را بفهمید، از قرآن برای‌تان خوانده بشود، این برداشت‌ها، من الان نشسته بودم فکر می‌‌کردم، خب این‌ها هر کدامش، هر جمله‌اش برای ما یک موعظه است اگر خوب دقّت کنیم، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، آن وقت یک خصوصیاتی برای مؤمنین خدای‌تعالی بیان کرده، گوش بدهید! گوش دادید، خواندید، ولی باز هم گوش بدهید، کلام خدا تکرار نیست. یکی از اولیاء خدا می‌‌گفت: هر دفعه‌ای که من سوره‌ی حمد را در نماز می‌‌خوانم هر دفعه یک برداشت خاصی از این سوره دارم، یک استفاده‌ی خاصی از این سوره می‌کنم، شاید آن موقعی که این جمله را می‌‌گفتند شاید بیش از شصت سال عمرشان بود، می‌‌دانید چقدر سوره‌ی حمد خوانده؟ تکرار در این مسائل معنا ندارد. اهمیت سوره مومنون و بیان مراحل تزکیه‌ی نفس و خصوصیات مومنان واقعی قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ (مومنون/1-2)، این‌قدر این آیات -که هفته‌ی قبل خواندید، نمی‌دانم چقدر از آن استفاده کردید- اهمیت دارد که وقتی علی بن ابی‌طالب متولد شد، چشمش را به صورت پیغمبراکرم باز کرد، چه باید بخواند؟ سوره‌ی مثلاً انبیاء را بخواند؟ سوره‌ی خود پیغمبراکرم را بخواند؟ سوره‌ی حمد را بخواند؟ نه! این سوره خیلی مهم است. حتی در سوره‌ی والشمس به این زیبایی، یعنی به این واضحی خدای‌تعالی مراحل تزکیه‌ی نفس را بیان نمی‌کند. آن‌جا اجمالاً فرموده: قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکاها، خب زکاها، تزکیه یعنی چه؟ ببینید این‌جا چه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید؛ اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ، اول مطلبی که مهم است ارتباط با خدا است، با خدای‌تعالی وقتی که صحبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید بفهمید خدا یعنی چه؟ تو یعنی چه؟ وقتی جبرئیل را خدای‌تعالی خلق کرد؛ در آن روایت دارد که یک روز علی بن ابی‌طالب با پیغمبراکرم نشسته بودند، جبرئیل نازل شد، خیلی خودش را در حضور علی بن ابی‌طالب جمع کرد، خیلی ادب به خرج داد، پیغمبر پرسید چه شده؟ – حالا پیغمبر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند و همه‌ی مسائل روشن است ولی برای این‌که نقل بشود برای ما بد نیست‌- گفت این معلّم من است، این استاد من است، روزی که خدا من را خلق کرد از من پرسید: تو که هستی؟ من که هستم؟ خب جوابش این است که تو تویی! من هم منم! فوراً روح مقدس علی بن ابی‌طالب، اراده‌ی علی بن ابی‌طالب، یا شخص شخیص‌شان تشریف آوردند فرمودند: بگو أنت رب الجلیل و انا عبدک جبرائیل (استر آبادی محمد جعفر، البراهین القاطعه (چهل حدیث در فضیلت علی علیه السلام)، اول، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1382، ص 311-312 به نقل از انوار النعمانیه، ج 1، ص 15؛ نمازی شاهرودی، مستدرک سفینه البحار، قم، انتشارات اسلامی، 1418 ق، ج 2، ص 24)، من یاد گرفتم، چون انسان در مقابل خدا خیلی باید کوچکی کند، این نمازهایی که ما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانیم نه خشوعی دارد، نه خضوعی دارد، نه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم خدا که هست و ما که‌ هستیم؟ این را نفهمیدیم، خب خدا خداست دیگر! ما هم ما! ما هر چه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم خدا باید بگوید چشم! اگر حتی دیر حاجت‌مان را برآورد خیلی ناراحت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شویم، امّا هر چه خدا گفته ما اگر دل‌مان خواست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم! این طور نیست؟ خدا را بشناسیم، همه چیز ما مال خداست، لِلَّهِ مُلْک السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ (آل عمران/١٨٩)، چه داریم که متعلّق به ذات مقدس پروردگار نباشد؟ خشوع در نماز، چون نماز تنها چیزی است که خدای‌تعالی برای همه یک ارتباطی قرار داده که با او مرتبط باشند؛ اول خدا صحبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، در حمد و سوره خدا با ما حرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند و بعد هم ما با خدا حرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنیم؛ ما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم: سبحان ربی العظیم ، سبحان ربی الاعلی ، خدا را حمد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم، خدا را تسبیح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم، چرا؟ برای این‌که خودش گفته حمد کنید، بگویید: الحمدلله رب العالمین (حمد/2)، خودش گفته: ایاک نعبد و ایاک نستعین (حمد/5)، یعنی تنها من را عبادت کنید. حالا من دلم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد مثلاً فرض کنید دو تا رکوع در یک رکعت نماز انجام بدهم! دوتا که بهتر از یکی‌ هست! این‌جا بندگی نکردی. یک کسی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت من هر روز صبح صورتم را با صابون بهداشتی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شویم، دیگر وضو یعنی چه؟ گفتم این‌جا تو یک کار را از دو کار کرده‌ای – این را بدانید- دو تا کار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواسته بکند، یکی‌اش را انجام داده، دو تا کار چه هست؟ یکی‌ روحت را بوسیله بندگی پاک کنی، یکی هم بدنت را به وسیله شستن تمیز کنی، اگر شما اول دستهایت را با صابون بشویی یا با هر چیز، بعد صورتت را بشویی، بندگی نکنی، وضو نگرفتی، تمیز شدی امّا روحت بندگی نکرده. مکه رفتی، گفتی این سنگ را من به کجا پرت کنم؟ یعنی چه؟ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازم به سر آن دشمن‌مان که در ایران است و مثلاً فرض کنید چک‌های ما را پاس نکرده! می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازم روی سر او! حجّ تو باطل است، بله، بندگی… اصلاً خدا مکه را قرار داده برای بندگی، نماز را قرار داده برای بندگی، اول ایاک نعبد. یک کسی به من پیغامی فرستاده بود که من در قنوت نماز شب زیارت جامعه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانم، گفتم به او بگویید که نمازت باطل است، زیارت جامعه‌ی به آن مفصّلی در قنوت نماز شب؟ بله، چون خطاب به غیر خدا کردن در نماز، چه مستحب و چه واجب، نماز را باطل می‌‌‌‌‌کند، این را بدانید، بعد گفته بودند دعای ابوحمزه‌ی ثمالی چطور؟ گفتم خوب است، بخوان، دعای ابوحمزه، دعای جوشن، این‌ها را هر چه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهی بخوانی بخوان، وقت داری بخوان. این‌ها باید بندگی بشود و اگر بندگی کامل شد انسان مربی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، حالت ربوبیت پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. بچّه‌های‌تان بد شدند، خب گاهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود قبول نمی‌کنند، خودشان راه بدی را انتخاب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، امّا اگر مربوط به تربیت تو باشد تو خودت بندگی خدا را نکردی! چطور بندگی خدا را نکردی؟ نماز نخواندی؟ چرا، نمازت را هم اول وقت خواندی، نماز شب هم خواندی، روزه‌هایت را هم گرفتی؛ تنها این‌ها بندگی نیست، آن‌چه که باید داشته باشی و بکنی تو باید انجام بدهی این است: شرح صدر نداشتی، اوقاتت تلخ شده، بچّه‌ی خودم است دلم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد کتکش بزنم! گفتی نماز بخوان نخوانده، یا اول وقت نخوانده، یک دست کتکش زدی که نمازش را اول وقت بخواند! این هم از نماز و مسجد و همه چیز بیزار شده، شرح صدر نشان ندادی. شرح صدر داشته باشید. من نمی‌دانم این را بیشتر از این دیگر نمی‌توانم برایتان توضیح بدهم، یعنی مسأله‌ی شرح صدر را همه جهاتش را فکر می‌‌‌‌‌کنم در این چند هفته گفتم و حتماً انسان باید این حالت را در خودش ایجاد کند و عرض کردم؛ یک مقدارش مربوط به همین مراحل تزکیه‌ی نفس است ولی بیشتر بوسیله‌ی دعا باید این حالت بوجود بیاید؛ نیمه‌‌های شب بیدار می‌‌شوید از خدا بخواهید که رَبِّ اِشْرَحْ لِی صَدْرِی، خدایا شرح صدر به من بده، اگر صد مرتبه یک کسی به من فحش داد و من دیدم این‌جا می‌‌توانم کاری بکنم و با عصبانیت نمی‌شود آن کار را کرد، ناراحت باطنی هم نشوم، بی‌غیرتِ بی‌غیرت! حالا می‌‌گویید یعنی چه بی‌غیرت؟! این‌ها غیرت نیست، اگر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانید کاری انجام بدهید، شرطش این است! مثل حضرت موسی، مثل پیغمبراکرم، مثل انبیاء، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانم کاری انجام بدهم و اگر عصبانی شدم نمی‌توانم، مانع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، یا حتّی در دلم محزون بشوم در دلم ناراحت بشوم! چون آن ناراحتی بالأخره ظهور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، بالأخره بروز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، یک مسائل روحی هست که توضیحش یک قدری مشکل است ولی اگر ناراحتی در انسان ایجاد شد بروز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، باید ناراحتی را از بین ببرید و لذا کوشش کنید خودتان را با این دعا، خیلی هم جمله‌ی کوتاهی هم هست: رَبِّ اِشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی، این سه چیز باید برای یک مربّی باشد؛ یکی شرح صدر که من این مطلب را بیشتر می‌‌‌‌‌خواستم عرض کنم و مهم‌تر هم هست و یکی هم این‌که خدا کمک‌تان بکند، چون ایاک نستعین می‌‌‌‌‌گویید، خدا کمک‌تان بکند که کارها آسان بشود. ما یک وقتی یک جایی می‌‌‌‌‌خواستیم برویم، خیلی چراغ قرمز در راهمان بود، گفتم حتماً نمی‌رسیم، گفتیم خدایا کمک کن! عجیب بود! ده تا چراغ قرمز بود، هر چراغ قرمزی تا ما می‌‌‌‌رسیدیم سبز می‌‌‌‌شد، این معنای توفیق است، وفق پیدا کردن مسائل با هدف انسان. همین! اصلاً مثل اینکه چراغ قرمز در راه ما نبود تا رسیدیم و به موقع هم رسیدیم. گاهی می‌‌شود به عکس، دو تا چراغ قرمز و یک ترافیک شما را یک ساعت بعد از تعهدتان به مقصدتان می‌‌رساند. از خدا بخواهید که یسِّرْ لِی أَمْرِی، خدایا کارها را برایم آسان کن، مشکلم را آسان کن بتوانم از عهده بر بیایم. وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی، خدایا یک زبانی به من بده که همه حرف‌هایم را بفهمند. یکی کسی رفته بود پیش یک آقایی یک سؤالی کرد – این قضیه معروف است – سؤال کرد که شرایط ذبح گوسفند چه هست؟ ایشان در جواب گفت که فری اوداج اربعة با آلة حدیدة، مستقبل القبلة و این‌که طرف مسلمان باشد! او گوش داد، گفت: آقا هنوز دارد قرآن می‌‌‌‌‌‌‌‌خواند! یا مثلاً تعقیب نمازش را می‌‌‌‌‌‌خواند! منتظر شد که جواب بشنود! اگر می‌‌‌‌‌‌گفت آقا! چهار رگ را بُبرند و باید با آهن باشد و باید رو به قبله باشد و بسم‌اللّه گفته باشد و مسلمان هم این کار را بکند تمام می‌‌‌‌‌شد. خیلی مواظب باشید که زبان‌تان را باز نگه دارید. درست است به آدم می‌‌‌‌‌گویند بی‌سواد! – این هم معلوم باشد- بگویند! به پیغمبراکرم می‌‌‌‌‌گفتند که تو امّی ‌هستی، بی‌سوادی، مجنونی، همه‌ی این حرف‌ها را می‌‌‌‌زندند، او کار خودش را می‌‌‌‌کرد، شرح صدر داشت. امیدوارم خدای‌تعالی ما را جزء آن‌هایی قرار بدهد که این کلمه‌ی قَد افَلح در این سه موردی که در قرآن آمده در حق ما ان‌شاءاللّه تحقّق پیدا کند و صفات حمیده‌ای که خدای‌تعالی به مؤمنین نسبت داده همه‌اش در ما بوجود بیاید . توصیه‌ای درباره‌ی مقاله‌ی مرحله‌ی جهاد با نفس و عبودیت و ان‌شاءاللّه آقایانی که در همه جا هستند و مرحله‌شان مرحله‌ی عبودیت و جهاد است مقالاتشان را حتماً ‌- چون خود مقاله هم یک امتیاز دارد – تا روز سه شنبه برسانند، دیرتر بشود قبول نمی‌کنیم، تا ان‌شاءاللّه بتوانیم انتخاب کنیم و غیر از این آقایانی که مرحله‌شان این است خواهش می‌‌کنم در این مجلسی که دو‌شنبه‌ی بعد خواهد بود تشریف نیاورند، ان‌شاءاللّه تشریف بیاورند و همین امروز یک کسی می‌‌گفت که خب اگر آمدند راهشان نمی‌دهیم؟ گفتم نه! من دلم نمی‌خواهد بیایند که محزون‌شان بکنیم از راه ندادن، بالأخره یک کسی دَر خانه بیاید و راهش ندهیم بد است، خودشان آقایان تشریف نیاورند و ان‌شاءاللّه می‌‌گذاریم ملاقات و صحبت‌هایی که باید با همه‌ی دوستان بکنیم، ضمناً فکر نکنید ما همین دو مرحله را قبول داریم، نه، بعد برای مراحل بعدی هم برنامه می‌‌گذاریم، برنامه‌ی مرتبی، منتها خب از آن بالا شروع کردیم، می‌‌آییم پایین و ان‌شاءاللّه کوشش بکنید که یک امتحان سختی هم دارد، من از حالا بگویم سخت، برای این‌که شما را بترسانم‌، هر کسی که نمی‌خواهد نیاید می‌‌تواند نیاید و از همه چیز هم صرف‌نظر کند، ما همان چند نفری ‌هفت هشت نفری که بمانند برای‌مان کافی است و ان‌شاءاللّه مقالات را تا روز سه‌شنبه‌ی آینده حتماً به ما برسانند، اگر این‌جا برسانند بهتر و اگر این‌جا نرسانند یعنی در تهران نرسانند قم برسانند ولی از سه‌شنبه تجاوز نمی‌کند چون فرصتی باید باشد که این‌ها مطالعه بشود، بررسی بشود، برگزیده بشود، انتخاب بشود، هفت روز هم بیشتر فرصت نداریم تا روز دوشنبه‌ی هفته‌ی بعد و ان‌شاءاللّه روز سه‌شنبه هم، این سه‌شنبه‌ای که می‌‌آید نه سه‌شنبه‌ی بعد، روز تولّد حضرت رسول اکرم و امام صادق علیهما و علی آلهماالسلام ان‌شاءاللّه دوستان تجمّع می‌‌کنند، تشریف می‌‌آورند از سخنان دوستان‌مان استفاده می‌‌کنند و اگر من هم توفیق پیدا کنم ان‌شاءاللّه برای‌تان حرف می‌‌زنم. و ضمناً ایام سروری در پیش است و محرّم و صفر زحمت کشیدید عزاداری کردید خدا ان‌شاءاللّه به همه‌تان اجر عنایت کند . غیبت امام زمان علیه‌السلام از ناحیه‌ی بد عمل کردن بشر است طبق آن‌چه که جناب آقای نوبختی به من الان فرمودند روز سیزدهم ماه ربیع الاول یک راهپیمایی خوبی از میدان فردوسی به طرف نماز جمعه دارند برای این‌که باصطلاح روز شروع امامت حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه است، یا روز قبلش یا روز دوّم، یعنی حضرت ولی‌عصر از لحظه‌ای که حضرت عسکری از دنیا رفتند، امام ما، امام حی کره‌ی زمین ما واقع شدند و هر چه هم از آن روز به بعد غیبت واقع شده، منّا، از ناحیه‌ی بد عمل کردن ما و قبول نکردن حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه توسط ما است تا الان، نه این‌که غیبت تقدیر باشد، البته تقدیر بعد از این اعمال ماست، معنایش این نیست از اول خدا حضرت ولی‌عصر ارواحنافداه را برای این‌که هزار سال مثلاً در غیبت باشند خلق کرده! این که کار عبثی از جانب خدا است، نه! از همان روز اول، از همان ساعت اوّل مثل خود امام حسن عسکری صلوات الله علیه که بعد از وفات امام هادی امامت به عهده‌ی ایشان بود همینطور امامت حضرت بقیةاللّه هم از همان روز به عهده‌ی ایشان است، امامت مال ایشان است و حتّی امام ظاهر هم باید می‌‌بودند و غیبتی که دارند به خاطر این است که مثال زده‌ام برای‌تان؛ یک معلمی می‌‌آید پشت کلاس، می‌‌بیند که بچه‌ها به هم ریخته‌اند، دارند به سر و کلّه‌ی هم می‌‌زنند، اگر معلم وارد بشود او را هم می‌‌زنند، این‌قدر این دانش‌آموزان بی‌حیایند، حالا می‌‌ایستد پشت دَر تا این‌ها آرام بگیرند بعد وارد بشود و درسش را شروع بکند. حضرت ولی‌عصر صلوات اللّه علیه هم با مردم کره‌ی زمین – شما خودتان را نگویید نه! ما اینطوری نیستیم. بله! شما خیلی کم هستید، تمام مردم ایران هم آماده باشند باز در مقابل مردم دنیا کم هستند- منتظر است که ببینیم بالأخره این بچّه‌ها، این نافهم‌ها، این بی‌شعورها! هر چه می‌‌خواهید بگویید! که می‌‌بینید چه بی‌شعوری می‌‌کنند و همه‌ی کارهای زشت را بخاطر سیاست‌شان انجام می‌‌دهند و شیعه را در فراق امام زمان‌شان گذاشته‌اند و ان‌شاءاللّه امیدواریم که این‌ها سر عقل بیایند، آرام بشوند، بنشینند، معلم بخواهند، تا حضرت ولی‌عصر ارواحنافداه ظهور کنند. البته روز جمعه است، ما از جناب آقای نوبختی عذر خواستیم که رفقا شاید برنامه‌شان به هم بخورد، و الاّ ما هم می‌‌آمدیم خدمت‌تان و در این راهپیمایی شرکت می‌‌کردیم. من رضی بعمل قوم فهو منهم (غررالحکم، ج 2، ص 131، ح 2085)، این اندازه ما هستیم. این دوستانی که این‌جا هستند همه‌شان بخاطر این کار شما راضی هستند و ان‌شاءاللّه در ثواب هم ما جزء شما باشیم. دعای ختم مجلس نسئلک اللهم و ندعوک؛ باعظم اسمائک؛ و بمولانا صاحب الزمان؛ یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه، خدایا فرج امام زمان ما را برسان، ما را از بهترین اصحاب و یاورانش قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضی بفرما، خدایا ما را از دوستان، از مؤمنین به آن حضرت قرارمان بده، توفیق تزکیه‌ی نفس به همه‌مان مرحمت بفرما، خدایا به آبروی ولی‌عصر امراض روحی‌مان شفا مرحمت بفرما، مریض‌های اسلام شفا عنایت بفرما، مریض‌های منظور شفای کامل مرحمت بفرما، اموات‌مان غریق رحمت بفرما، شهدای‌مان با شهدای کربلا محشور بفرما، خدمت‌گزاران به این مملکت زیر سایه‌ی امام زمان از همه‌ی خطرات حفظ بفرما. پروردگارا به آبروی ولی‌عصر عیدی ما را در این ماه فرج امام زمان‌مان قرار بده، عاقبت‌مان ختم بخیر بفرما، و عجّل فی فرج مولانا.

 

 

لینک آپارات: کلیک کنید

 

تـذکـرات اخلاقى – صـداقت اخلاق ۶۲

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

تـأکیــد بــر تعییـن مقصــد اخلاق ۷۶

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

بیعت بـــاامـــام زمـــان علیه السلام- اخلاق ۷۲

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

ایمان نتیجـه تزکیــه نفس اخــلاق ۱۰۳

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

۸ محرم ۱۴۰۹ قمری – ۲۹ مرداد ۱۳۶۷ شمسی – شب تاسوعا

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

۲۹ صفر ۱۴۲۶ قمری – ۲۰ فروردین ۱۳۸۴ شمسی – تذکراتی درباره تزکیه نفس

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواحالعالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم اللّه الرحمن الرحيم، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ   اَلَّذِينَهُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ   وَ الَّذِينَهُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ   وَ الَّذِينَهُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ  ( سوره مؤمنون ايات 1 تا4)

روز شهادت حضرت علي بن موسي الرضا عليه الصلاة والسلام است اميدواريم خداي‌تعالي ما را از مواليان آن حضرت قرار بدهد و در دنيا و آخرت مرهون محبت‌هاي آن حضرت واقع شويم. به خاطر اين‌كه مثل ديروز مسأله فراموشم نشود و به خاطر اين‌كه مدتهاست از روحيّات دوستان هم به خاطر كم‌توفيقي خودم و هم به خاطر اين‌كه تحقيقي درباره‌ي پيشرفت‌هاي دوستان نكرده‌ايم بخصوص كساني كه سالهاست در اين راه قدم برداشته اند يك مطلبي  به ذهنم آمد كه ان‌شاءاللّه دوستان ولو برايشان زحمت است ولي بايد اين مقدار زحمت را براي راهشان بكشند اين بود كه اعلام شود كساني كه مرحله جهاد مدتي كار كرده‌اند و مراحل بعد از جهاد تا هر كجا كه سير كرده اند، كسان ديگر باشد براي برنامه‌هاي بعدي، آن‌هايي كه در مراحل ديگر هستند ان‌شاءاللّه به نوبت آن‌ها هم برنامه‌اي خواهند داشت. ولي چون اين‌ها سابقونند و مقرّبونند بايد قبل از آن‌ها به آن‌ها رسيدگي شود بنابراين چند كار بايد انجام شود. اوّل آن‌كه تا دهم ماه ربيع‌الاول مقالاتي، مقالات يعني نوشته‌هايي در همين مدّت بنويسند در ارتباط با مراحل گذشته‌شان كه چه كرده‌اند و چگونه در مراحل بوده‌اند و چه استفاده‌هايي از مراحلشان كرده‌اند. در اعتقادات، در پاكي نفس تا مرحله‌ي جهاد  و در صراط مستقيم اين سه بسيار از نظر ما اهميّت بيشتري دارد. مطالبي بنويسند كه اگر در مدت هفت روزي كه ما مهلت داريم دوستان بررسي كردند، من خودم دخالتي نمي‌كنم دوستان بايد بررسي كنند. يك لجنه‌اي تشكيل مي‌‌شود كه آن‌ها بررسي مي‌‌كنند در ميان مقالات اگر بارز و روشن بود كه كدام يك بهتر است پنج مقاله انتخاب مي‌‌شود و بايد خود آن شخص مقاله‌نويس ان‌شاءاللّه در همين مجلس مقاله‌اش را بخواند و اگر زيادتر از پنج تا بود شايد با قرعه پنج تا از مقالات تعيين بشود. مسأله بعدي در روز هفده ماه ربيع‌الاول يعني هفت روز بعد از اين مقالات كه داده‌اند و به ما رسانده‌اند هفت روز بعدش بايد همه ان‌شاءاللّه در هر كجا كه هستند به تهران تشريف بياورند ساعتش را به دليلي تعيين نمي‌كنم يا شب قبل از تولّد است يا شب بعد يا شب بعدتر، به هرحال شايد هفته‌ي ديگر تعيين بشود. خصوصي هم تعيين مي‌‌شود و تمام دوستان بايد حاضر شوند در همين جا سؤالاتي كتباً به دوستان داده مي‌‌شود كه همين جا جوابش را بايد بدهند مثل سؤالات كتبي دانشگاهي‌تان يا حوزويتان و كارتهايتان را هم بياوريد كه افرادي كه در جلسه حاضر مي‌‌شوند كارتهايشان شايد عوض شود و مشخص شوند و كساني كه بدون عذر تشريف نياورند تبعاً از مراحلشان از ما توقّعي نداشته باشند كه ما چرا به آن‌ها توجّه نمي‌كنيم. چون بدون عذر است -من مقّيدم بگويم بدون عذر موجّه- چون بدون عذر است از اين جهت ما هم از آن‌ها عذر مي‌‌خواهيم و ممكن است يك وقتي اگر مراجعه‌اي شد ما هم عذري داشته باشيم و ولو ده نفر باشند اين‌ها ان‌شاءاللّه اگر تا مرحله‌ي جهاد و عبوديت خوب پيشرفت كرده باشند ما در روايات و احاديث مصداقي براي وليّ اللّه جز اين‌ها نداريم و ان‌شاءاللّه قدم‌هاي بعدي را بر مي‌‌دارند و ضمناً ديروز گفته شد خانم‌ها هم تشريف بياورند و اين شرايط براي خانمها هم هست. از امروز تا ديروز تلفن‌هايي شده كه مشكلاتي معلوم است خانم‌ها دارند يا با شوهرشان بايد بيايند كه هر دويشان در يك مرحله ممكن است نباشند و يا تنها هستند، شوهر نمي‌تواند بيايد در اين مرحله نيست. تنها آمدنشان مخصوصاً از شهرهاي مختلف شايد برايشان زحمت باشد، شب ماندنش زحمت باشد، لذا برنامه‌ي خانم‌ها را به وقت ديگر و شايد جاي ديگر موكول كنيم لذا آن‌ها نيايند و نگويند كه حالا ما آمديم! نه. برنامه صد درصد مردانه است و ان‌شاءاللّه جلسات بعد كه تعيين خواهد شد صد درصد زنانه است و نظم را ان‌شاءاللّه دوستان رعايت كنند مخصوصاً آن عدّه‌اي كه اين همه كار كرده اند، اين همه پيشرفت كرده اند و به ياري خدا كوشش مي‌‌كنيم و به لطف علي بن موسي الرضا عليه الصلاة والسلام ان‌شاءاللّه موفق خواهيم شد كه لااقل اين عدّه بتوانند به فرموده‌ي دوست عزيزمان جناب آقاي مسعودي انگشتر تميزي براي زينت خاندان عصمت و طهارت و حضرت ولي‌عصر ارواحنافداه باشند و ما اين عدّه را كه زياد برايشان زحمت كشيده شده، به اين آساني ولشان نمي‌كنيم مگر آن‌ها ول كنند و ول كردن آن‌ها هم در هفته‌هاي آينده معلوم مي‌‌شود تا ببينيم شما دوستان ان‌شاءاللّه چگونه مؤمني هستيد كه قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ.دوستاني هم كه هنوز به اين مراحل نرسيده اند، ان‌شاءاللّه مي‌‌رسند و ان‌شاءاللّه به نوبت با آن‌ها كار مي‌‌شود و ان‌شاءاللّه موفق خواهند شد. ما خيلي از افراد داريم اين‌ها در مراحل پايين‌ترند ولي جدي‌تر وخيلي افراد هم هستند كه در همين مراحلند ولي سست، فعلاً ما سستي و محكمي و جديت منظورمان نيست فقط يك غربالي است ان‌شاءاللّه ببينيم چه کسانی بيشتر به درد كار مي‌‌خورند و نزد حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه محبوبترند و از نظر صفات روحي كدام يك به آن حضرت نزديكترند.

امروز همانطوري كه همه‌مان روز شنبه هست مي‌‌خواسته دنبال كار و شغل‌هاي مختلفي كه داريم باشيم دست از كار و شغل و كسب كشيده‌ايم و در اين مجلس براي اقامه‌ي عزاي حضرت علي بن موسي الرضا عليه الصلاة والسلام آمده‌ايم. در تمام ايام مصيبت و عزا يك نكته را بايد توجّه داشت و آن نكته اين است كه چرا خاندان عصمت و طهارت حتي حضرت سيدالشهداء عليه الصلاة والسلام تن به اين همه مصيبت داده‌اند؟ يك جهتش اين است كه امتحاني از ما افراد بشر بشود كه كداميك‌مان محبت‌مان بيشتر و كداميك‌مان محبتمان كمتر است. خواهي نخواهي هر چه مصيبت شديدتر باشد و طرف محبوب‌تر باشد انسان متأثرتر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود به همين دليل حضرت امام مجتبي عليه الصلاة والسلام وقتي كه چشم‌شان به حضرت سيدالشهداء مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد مثل ديروزی حضرت سيدالشهداء وقتي وارد حجره شد و برادرش را به آن حالت ديد عمامه از سر برداشت و اشك ريخت و بعضي نوشته‌اند خواست از آن كوزه مسموم بياشامد حضرت امام مجتبي به او فرمودند لا يوم كيومك يا اباعبدالله هيچ روزي مثل روز تو نخواهد بود، مثل مصيبت تو نخواهد بود. روز اوّل محرم پسر شبيب وقتي كه خدمت حضرت علي بن موسي الرضا عليه الصلاة والسلام مي‌‌‌‌‌‌‌‌رسد حضرت مي‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: يابن شبيب! ان كنت باكياً لشيءً فابك علي الحسين اگر خواستي به چيزي گريه كني به جدّم حسين گريه كن. شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد در هر شب جمعه زيارت مخصوص حضرت ابي‌عبدالله الحسين است، نيمه‌ي شعبان، نيمه‌ي رجب، شبهاي احياء در اين‌ها زيارتهاي مخصوصي براي حضرت سيدالشهداء تعيين كرده‌اند، روز عرفه، روز عيد اضحي، عيد قربان و خلاصه اكثر ايّام و حتّي روايت دارد كه وقتي انسان از زير سقف مي‌‌‌آيد بيرون رو به قبله بايستد عرض كند صلي اللّه عليك يا اباعبدالله السلام عليك و رحمة اللّه و بركاته، اين‌ها براي اين است كه مصيبت حسين عليه الصلاة والسلام شديدترين مصيبت‌ها بوده و كساني كه خاندان عصمت و طهارت عليهم الصلاة والسلام را دوست دارند بر مصائب حضرت سيدالشهداء بيشتر اشك مي‌‌ريزند، يك علتش امتحان مردم است. تو چقدر به حسين بن علي محبّت داري و چقدر خاندان عصمت را دوست داري، محك قويش مصائب حضرت سيدالشهداء است و البته مثل امروزي هم يك محك است، ديروز هم محك بود بر محبت‌مان به خاندان عصمت و طهارت و يك محك بسيار قوي ديگر شهادت حضرت فاطمه‌ي زهراست كه قلب همه را مي‌‌لرزاند و همه را متأثّر مي‌‌كند، چون ايشان كوثر پيغمبرند، كوثر خداي تعالي هستند و محبوبيّت ايشان از همه بيشتر بلكه حبيبه‌ي الهي هستند. پس يك علّت عزاداري ما همين گريه‌هاست، همين محزون‌ شدنهاست كه اگر كسي غافل نباشد ‌- چون گاهي غفلت و خواب براي انسان رفع تكليف مي‌‌كند از آدم غافل و خواب كسي توقّع چيز فهميدن ندارد امّا از شخصي كه غافل نيست، شخصي كه به خواب عميقي كه منتهي به مرگش مي‌‌شود نشده، از اين شخص اين مجالس و اين روزها امتحان است. هر كه بيشتر خاندان عصمت را دوست داشته باشد طبعاً بيشتر گريه مي‌‌كند، بيشتر متأثر است، شما مي‌‌بينيد اگر يك نفر در خيابان خنده بكند مخصوصاً قهقهه بكند شما مي‌‌گوييد عجب آدم غافلي است و يا عجب آدم بي‌محبتي است. اين يك جهت عزاداري‌ها و اين تعطيل‌هاست و اين اجتماعات كه بحمدالله اكثرتان موفقيد و من معتقدم اگر كسي تنها مخصوصاً در اتاق خلوت بنشيند و فقط بگويد يا حسين اشكش كم‌كم جاري مي‌‌شود. مي‌‌بينيم امام صادق عليه الصلاة والسلام در دعاي ندبه مي‌‌فرمايد فعلي الاطايب من اهل‌ بيت محمد و علي بر پاكان از اهل‌بيت اهل‌بيت پيغمبر و علي بن ابي‌طالب صلوات اللّه عليهما و آلهما فليبك الباكون گريه‌كننده‌ها بايد گريه كنند، ضجّه بزنند، فرياد بزنند، گريه با صدا بكنند كه چه شده؟ أين الحسن أين الحسين! آقايان! بزرگترين مصيبت اين است كه انسان محبوبش را پيدا نكند. أين الحسن أين الحسين نمي‌خواهد آن مصيبتهاي سختي كه گاهي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانند و در ما قساوت به اين وسيله ايجاد كردهاند خوانده شود، أين الحسن و أين الحسين، أين أبناء الحسين همين سه كلمه تا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد أين بقيةاللّه كجاست امام زمانمان، آخر ما چقدر بايد بيچاره باشيم كه نه آدرسي داشته باشيم، نه بدانيم  كي ميشود خدمتش ب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسيم، نه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيم چگونه او را ياري كنيم. اين يك جهت براي اين مجالس؛ كه موفقيد بحمدالله، حالا هر كسي به اندازه‌ي معرفتش، يكي سينه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند، يكي زنجير مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند، يكي در مجلس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشيند فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند عاقلانه مسائل را بررسي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و اشك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ريزد، امّا مهم‌تر از آن، مهمتر از اين آقايان بايد آن‌چه عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم باشد و آن بيدار شدن از خواب غفلت است بايد اين مجالس‌مان ما را از خواب غفلت بيدار كند، شخص خواب هر طرفي كه يك سرازيري باشد و خودش متوجّه نباشد به همان طرف مي‌‌‌‌‌‌‌غلطد، اگر سبك باشد باد اين طرف و آن طرفش مي‌‌‌‌‌‌‌برد همج رعاء مي‌‌‌‌‌‌‌شود. اگر تشبيه‌ ديگري كه علي عليه الصلاة والسلام فرموده متكّي به چيز ديگري باشد مانند كف روي آب، هر جا آب رفت او را هم مي‌‌‌‌برد. امّا اگر بيدار بود براي يك‌يك از اين جرياناتي كه بر خاندان عصمت و طهارت وارد شده بايد فكر كند، بررسي كند، اگر بايد در مقابلش گريه كند گريه كند، اگر بايد در مقابلش عكس‌العمل ديگري داشته باشد داشته باشد و بالأخره خودش را بسازد. نشستيم و گفتيم و برخاستيم نباشد. من الان اينجا نشستهام براي شما صحبت مي‌‌كنم شما هم داريد گوش مي‌‌دهيد، وقتتان را ضايع مي‌‌كنيد اگر نشستيم و گفتيم و برخاستيم باشد. امّا اگر روي مطالب كار كرديد، اگر اين آياتي كه اين هفته خواهيد خواند و شايد بعضي‌هايتان امروز هم خوانده باشيد در سراسر قرآن وقتي علي بن ابي‌طالب متولّد شد نشانه‌ي دوستي علي با پيغمبر و ارتباط پيغمبر با علي از اوّل خلقت اين آيات بوده، تا چشم علي بن ابي‌طالب به صورت پيغمبر افتاد لب‌هاي كوچكش در سنين تازه متولد شده باز شد بسم اللّه الرحمن الرحيم، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ اين كلمه‌ي قَدْ أَفْلَحَ، قد به معناي قطعاً، تحقيقاً، مسلّم، مؤمنون رستگار شدند، أفلح فعل ماضي است، يعني مؤمنين رستگار شدند. در سوره‌ي شمس مي‌‌خوانيم قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا (شمس / 9) بعد از يازده قسم. همين قَدْ أَفْلَحَ، است. كسي كه تزكيه نفس كند. آقايان به بد راهي شما را وادار نكرده‌اند، راه تزكيه نفس را به خود خدا قسم اگر شما ترك كنيد يا اهميّت ندهيد يوم الحسرة روز حسرت كه روز قيامت است يك حسرتي خواهيد خورد كه نتوانيد جبران كنيد. قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ اين قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ شرح همان قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا، است. كسي كه تزكيه نفس كند اوّل چيزي كه دارد ايمان است. چرا تزكيه نفس كردي؟ چرا صفات رذيله را از خودت دور كردي؟ چرا تو مثل سايرين مشغول گناه و هرزه‌گويي و لغو و بيهودگي نشدي؟ به خاطر اين‌كه ايمان داشته باشي، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ من يكي دو سال قبل به اين فكر افتادم كه شايد دوستان پيشرفتشان ضعيف است اعتقاداتشان ضعيف است، ايمانشان قوي نيست لذا دوره‌ي اصول اعتقادات را گفتم. عزيزانم، برادرانم، مرادهاي من، نمي‌گويم واقعاً ارادت دارم به شما، كوشش كنيد اعتقاداتتان را تصحيح كنيد، گوش به حرف اين و آن ندهيد. در مسأله‌ي اعتقادات خيلي انحرافات وجود دارد، من يك كلمه از انحرافاتي كه امروز در بين مردم هست حتّي مردم شيعه چيزي عرض نكردم شما هم چيزي نگوييد. يك وقت توي خانه من همين چند روز قبل بود به يكي از دوستان توصيه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردم توي خانه در مقابل زن و بچه‌تان بحث اعتقادات نكنيد چون طبعاً يك نفر مخالف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود يك نفر موافق و آن مستمع به شبه ميافتد خودتان را محكم كنيد، شما اگر يك قلابي انداختيد، كوهنورد بوديد سر كوه و محكم شد خوب با اعتماد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رويد بالا امّا اگر يك نفر آمد گفت آقا آن‌جا محكم نيست، آن خاكش سست است. يكي ديگر يك چيز ديگري گفت شما پيشرفت نمي‌كنيد، با فرزندتان، با برادرانتان، با زن و بچّه‌تان راجع به اعتقادات هيچ وقت بحث نكنيد، ايمان داشته باشيد، ايمانتان را محكم كنيد ايمان يعني اطمينان كامل كه اين قلاب محكم است مي‌‌گيريد از كوه مي‌‌رويد بالا. ان‌شاءاللّه ايمان‌تان را تا مي‌‌توانيد به هر چه كه معتقديد چون اعتقاد قبل از ايمان است، ايمان بعد از اعتقاد است و ان‌شاءاللّه شايد چند هفته‌اي درباره‌ي رشد ايمان برايتان صحبت كنم بعد از بحثي كه درباره‌ي شرح صدر داريم. مؤمنون رستگارند، خوب مؤمنين كي‌ها هستند؟ ما همه‌مان مؤمنيم، ايمانمان همه به خدا و پيغمبر و ائمه‌اطهار هست امّا چقدر ايمان داريم؟ آن‌قدر ايمان به خدا داريم كه گاهي آن هم با دلواپسي حاجتي داشته باشيم از خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم كه خدايا اين حاجت ما را بده، همانجا كه داريم دعا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم داريم به خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم خدايا اين حاجت من را بده، اگر يك نفر كافر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم كافر به خاطر اين‌كه نگوييم از جانب خدا آمده ‌- آمد گفت اينقدر پول به تو مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهم از اين‌جا بلند شو، پا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويم. به اطبّاء و سايرين بيشتر ايمان داريم، ايماني كه ما به خدا داريم اگر به يك معتادِ پستِ هروئيني نستجيربالله داشته باشيم او بدش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد، وقتي كه او را وكيل خودمان قرار بدهيم و باز هم دلواپس باشد كه حالا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند اين كار را يا نمي‌كند، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود اين كار يا نمي‌شود، او بدش مي‌‌‌آيد، ايمانمان را قوي كنيم. ان‌شاءاللّه برايتان بحثي در اين موضوع بخصوص براي آن عدّه‌اي كه ان‌شاءاللّه در جلسات آينده بتوانند آن چه كه ما مي‌‌پرسيم از آن‌ها و آن‌چه را كه خودشان اظهار مي‌‌كنند همان باشند ان‌شاءاللّه درباره‌ي ايمانشان هم صحبت مي‌‌كنيم. مؤمنين چه كساني هستند؟ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زكّاها بعد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد اَلَّذِينَهُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَدر نماز، نماز يك چيزي نيست كه ما فكر كرديم، نماز ارتباط انسان است با خدا، اوّل خدا با انسان صحبت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند بعد هم ما جواب خدا را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيم، حالا اگر يك وقتي درباره‌ي اين خصوصيت از نماز وقت شد برايتان صحبت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم كه چطور خدا اوّل با ما حرف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند و ما چطور دقيقاً جواب همان مطالبي كه خداوند به ما گفته مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيم. خدا چند كلمه با ما صحبت كرده و ما بيشتر با خدا حرف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنيم، خداي تعالي به حضرت موسي يك كلمه گفت مَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَي (طه / 17) حضرت موسي كلّي حرف زد اين علامت اين است كه ما محبت‌مان خدايا به تو زياد است و تو هم با يك كلمه حرف اظهار محبت كرده‌اي به ما و آن محبّت خيلي بيشتر است با آن عظمتي كه خداي‌تعالي دارد، يك كلمه هم حرف بزند خيلي زياد است. اَلَّذِينَهُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ خشوع يعني گردن كج كردن نيست، خضوع و خشوع گريه كردن توي نماز هم نيست. خضوع و خشوع متوجّه بودن اين‌كه با كي داري صحبت مي‌‌‌‌‌كني و چه كسي با تو حرف زده اين است. وَ الَّذِينَهُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ اي خدا مي‌‌شود يك روزي من و دوستانم اين يك كلمه را عمل كنيم. بيهوده نباشيم. مجالس عزاداري‌مان بيهوده نباشد، اطعام‌مان بيهوده نباشد، انفاق‌مان بيهوده نباشد، نماز خواندن‌هايمان بيهوده نباشد، عبادت‌هايمان بيهوده نباشد و خلاصه يك لحظه بيهوده يا يك كلمه بيهوده حرف نزنيم. بيهوده يعني چه؟ بيهوده يعني بي‌فايده، بي‌فايده يعني نه بدرد دنيايم خورد اين كلمه‌اي كه گفتم نه به درد آخرت، اين سخني كه گفته‌ام حالا كسي را هم اذيت نكرده امّا هيچ فايده‌اي هم ندارد. اين نمازي كه خواندم قبل از نماز همين بودم كه الان بعد از نماز هستم، و بعد از نماز همانم كه قبل از نماز بوده‌ام. ماه رمضان بر من گذشته همان آدم قبل از ماه رمضان هستم، بلكه يك مقداري هم خودم را كشيده‌ام وزنم كم شده، شايد از اين جهت گاهي چاق‌ها خوشحال بشوند، لاغرها محزون بشوند. همين، بيهوده يعني توي مجالس عزاداري كه مي‌‌‌رويد يك مدّاحي برايتان روضه مي‌‌‌خواند رويش فكر نكنيد كه هدف حسين بن علي از اين همه مصيبت كه اين آقا حالا يا راست يا دروغ نقل مي‌‌‌كند چه بوده، اصلاً چرا كشته شد حسين بن علي؟ بيهوده نه توي مجلس بنشيند نه توي زندگي‌تان بيهودگي باشد و نه در سخن‌تان بيهودگي باشد نه در استماع‌تان. رفتيد پيش يك طبيبي، يك دردي داريد طبيب عوضي بود يك مطالب ديگري كه مربوط به شما نيست براي شما گفت آمديد بيرون، از شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرسند آقا چي شد؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد بدرد نمي‌خورد، بيهوده بود، مجالسي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رويد آقايان شما مردم صد سال قبل و دويست سال قبل نيستيد متفكّريد، اهل فكر و علم و دانش و سواديد، مجالسي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رويد بيهوده نباشد. اطعامي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد بيهوده نباشد. در همين ماه محرّم و صفر كه امروز روز آخر ماه صفر است، دو ماه عزاداري شده، در همين ماه محرّم و صفر آن‌قدر عزاداري‌هاي بيهوده انجام شد كه نه مستمعين فايده‌اي بردند نه گوينده‌گان، بود شايد من با يك چشم ديگري نگاه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم شما با چشم حسن ظن نگاه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد. ولي بود، كوشش كنيد همين لحظه‌اي كه الان اين‌جا نشسته‌ايد با خودتان تعهد كنيد كه بيهوده كار نكنيد. ببينيد در اين جا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد كساني كه عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ معرض، پشت كننده، اعراض كننده، روي‌گردانده، اگر شما به دشمن‌تان برخورد كنيد رويتان را از او مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردانيد، از او فرار مي‌‌‌‌‌‌‌كنيد، از بيهودگي فرار كنيد اوّل عاقل آن كسي است روايت دارد اول كاري كه مي‌‌كند شخص عاقل چه بخواهد حرف بزند، چه بخواهد كاري بكند، چه بخواهد يك عمل جزئي انجام بدهد، چه عمل بزرگي انجام بدهد اوّل فكر مي‌‌كند فايده‌اش را در نظر مي‌‌گيرد و بعد عمل مي‌‌كند و در مقابل احمق آن كسي است تعبير حديث است من نمي‌خواهم توهين كنم احمق آن كسي است كه اول كار را بكند بعد فكر بكند، بعد بنشيند فكر بكند كه چرا من اين كار را كردم؟ براي چي اين كار را كردم و بدتر از احمق آن كسي است كه كار را هم بكند، بيهوده هم باشد بعد هم فكر نكند كه چرا من اين كار را كردم و بعد هم باز بكند، هر سال بكند. من قبل از اين ايّام نوروز و تحويل سال براي شما اين حرفها را گفتم الان با جناب آقاي رفيعي صحبت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرديم شما برويد صحبت كنيد، ايشان فرمودند ديشب من صحبت كردم، ديروز هم من صحبت كردم گفتم شما صد دفعه هم كه صحبت كنيد باز هم لازم است چون اين آقاياني كه من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسم صد دفعه هم بايد به آن‌ها گفت تازه حواسشان ممكن است جمع بشود، من چقدر به چه عنوان از سفر كربلا كه آمدم به شما دوستان گفتم دستور است، هديه‌اي كه من از آن‌جا آوردم، سوغاتي كه آوردم و دوستان هم در همه جا نوشتند حتّي روي قلم و خودكار هم ديدم نوشتند اين هديه اين بود كه جدي باشيد، جدي يعني چه؟ يعني الَّذِينَهُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ از لغو اعراض كنيد، بيهودگي نداشته باشيد، گاهي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينم بعضي از دوستان حتّي اين اندازه فكر نمي‌كنند كه با اين زحمت من خوب كم سعادتم والاّ خاك پاي شماها هستم كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم خدمتتان برسم با زحمت حالا فرصتها به من اجازه نمي‌دهد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم بيهودگي نباشد با زحمت وقت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيرند مي‌‌‌‌‌‌‌آيند پيش من، اگر من چند تايش را براي شما در همين هفته نقل كنم تعجّب مي‌‌‌‌‌‌كنيد، شايد بعضي‌هايتان تعجّب كنند آن‌هايي كه با زحمت وقت گرفتند و حالا تنها من را ديدند تعجّب نمي‌كنند چون والاّ اين كارها را نمي‌كردند. دختر خاله‌ي من با پسر عموي من دعوايشان شده هيچكدام هم حرف را گوش نمي‌دهند، نصحيت را گوش نمي‌دهند خوب به من چه؟ گاهي يك زن و شوهر دعوايشان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم برو به شوهرت بگو بيايد من نصيحتش كنم خوب فايده‌اي داشته باشد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد او با شما بد است. خوب چكار كنم حالا؟ شما بياييد ببينيد چقدر من از اين قبيل مراجعات دارم، بيهودگي، ما را به بيهودگي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشند، ما ولو اين‌كه بهرحال انسان بايد هر كي را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيند، هر مومني را كه وقت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد قصد قربت كند شايد براي من بيهوده نباشد امّا طبع كار بيهوده است. فقط درددل، سبك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند خوب من چي مي‌‌‌‌‌‌‌‌شوم؟ من سنگين مي‌شوم در مقابل شما سبك مي‌‌شويد من سنگين، به جهت اين‌كه غصه تو را مي‌‌خورم كه تو چرا براي او غصه مي‌‌‌خوري كه او چرا اينطوري است. از بيهودگي خودتان را نجات بدهيد باز هم تكرار مي‌‌كنم، اگر مي‌‌خواهيد اين مسأله توي اعماق وجودتان فرو برود، ثوابش از سبحان اللّه گفتن بيشتر است، روزي صد مرتبه به قصد ورود نگوييم، اين را من الان دارد توي ذهنم مي‌‌آيد روزي صد مرتبه بگوييد بيهوده نبايد باشم، بيهوده نبايد باشم، بيهوده نبايد باشم، وَ الَّذِينَهُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ كساني هستند اين اهل تزكيه نفس كه ان‌شاءاللّه ما تا هفدهم ربيع عدّه‌ي زيادشان را زيارت مي‌‌كنيم كه لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ زكات را مي‌‌دهند، زكات يك زكات واجب داريم يك زكات مستحب، مالش را اگر انسان پاك كرد به هر نوع انفاق كرد اين يك معني زكات است، زكات اصطلاحي هم همان زكات غلات اربعه و به اصطلاح انعام ثلاثه و نقدين است كه اين‌ها توي رساله‌ها شرحش گفته شده، هم آن و هم اين. چون نمي‌شود انسان همه‌اش با خدا در ارتباط باشد و به مردم توجّهي نكند. وَ الَّذِينَهُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ  / إِلَّا عَلَي أَزْوَاجِهِمْأَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْفَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ  / فَمَنِ ابْتَغَي وَرَاءَ ذَلِكَفَأُولَئِكَ هُمُ العَادُونَ (مؤمنون / 5 7) اميدواريم روز شهادت حضرت رضا عليه الصلاة والسلام گريه‌مان بيهوده نباشد، عزاداري‌مان بيهوده نباشد، نشستن‌مان در اين مجلس بيهوده نباشد، براي آن‌هايي كه نمي‌دانند چكار بكنند اين را عرض كنم در مجالس عزاداري و گفتن فضائل خاندان عصمت و طهارت بنشينيد همان سكوتتان خداي تعالي به شما اجر مي‌‌دهد، فرق دارد نشستن توي اين مجالس با مجالسي كه لهو و لعب و غيبت و گناهان مختلف انجام مي‌‌شود. چون مشهد ديگر بايد بگويم الان اذان ظهر است و آن‌ها هم طبعاً مجلس را دارند براي رعايت آن‌ها، دوستان همشهري‌مان كه خوشا بحالشان كه در كنار قبر علي بن موسي الرضا هستند خدايا تو شاهدي كه ما آني دوست نداريم از كنار قبر آن حضرت دور باشيم، روز قيامت كه مي‌‌شود صدا مي‌‌زنند أين الرضويون امام رضايي‌ها كجايند؟ از امام پرسيده شد كه اين‌ها چه افرادي هستند؟ آن‌هايي كه مجاور قبر علي بن موسي الرضا هستند، خدايا تو شاهدي من از خودم عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم كه اگر وظيفه‌ي شرعي نبود من يك لحظه دوست نداشتم از مشهد بيرون بيايم. هر روز صبح وقتي چشم انسان به گنبد مطهر علي بن موسي الرضا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد السلام عليك يا مولاي، السلام عليك و رحمة اللّه و بركاته. و قبر بطوس يالها بمصيبة دعبل گفت أفاطم قومي يا ابنة الخير و اندوبي، اي فاطمه بيا توي دنيا، اين قومي به معني اين است كه از آن بهشت برزخي يا از عرش اعلاي الهي بيا توي اين دنيا، اشكت جاري شود، نجوم سماوات بأرض فلاة، اين ستاره‌هاي آسمان كه امان لاهل الدنيا در حديث است اين‌ها روي زمين پراكنده شدند، الدهر شددنادر هر كوهي و برزني، در هر كوهي، در هر بياباني مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيم يك امامزاده آن‌جا غربيانه كشته شده و از دنيا رفته و بالاخص ائمه‌اطهار عليهم الصلاة والسلام، شما حساب كنيد حضرت رضا عليه الصلاة والسلام از مدينه تا طوس اين راه دراز را به خاصّه‌ي دل يك هواپرست و اجبار يك هواپرست حضرت را از آن‌جا حركت داده آورده در طوس و آن‌جا شهيدش كرده و فرمود به دعبل كه دعبل اين فرد شعر را هم از من در اشعارت بگذار، وقتي رسيد به اين جمله و قبر ببغداد و لنفس زكية يك قبري هست در بغداد، مال آن امام پاكي است كه من مي‌‌شناسم، حضرت فرمود  اين شعر را اين‌جا بگذار، او گفت آقا در صدر اشعارم مي‌‌گذارم، قربانتان بروم. فرمود نه جايش همين جاست و قبر بطوس يك قبري در طوس هست، لنفس و قبر بطوس يا لها من مصيبة چقدر مصيبت بر اين قبر وارد شد. آن موقع مردم نمي‌فهمند كه اين شعر معنايش چيه؟ بعدها متوجه شدند كه به قبر مطهر حضرت رضا چقدر مصيبت وارد شده، مكرر در حرم مطهر علي بن موسي الرضا شيعيانش كشته شدند و به شهادت رسيدند. خدايا همه‌ي ما را از زائرين و مجاورين و رضويون در روز قيامت قرارمان بده.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، يا اللّه يا اللّه يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا غياث المستغيثين، يا اله العالمين، يا ربّاه، يا سيّداه، عجل لوليك الفرج، عجل لمولانا الفرج، عجل لسيدنا الفرج، خدايا به آبروي حضرت علي بن موسي الرضا كه احترام خاصي براي وجود مقدس امام زمان قائل بود به آبروي آن حضرت فرج آن حضرت را برسان، همه‌ي ما را از ياران خوب آن حضرت قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضي بفرما، خدايا ما را جزء رستگاراني كه در اين سوره مدحشان كرده‌اي ما را قرار بده. توفيق تزكيه نفس به ما مرحمت بفرما، مرض‌هاي روحي‌مان شفا مرحمت بفرما، مريض منظور الساعه لباس عافيت بپوشان، امواتمان غريق رحمت بفرما، خدايا اين دو ماه عزاداري را اگر عزاداري كرديم يا نكرديم ما را جزء عزاداران خوب خاندان عصمت طهارت قرارمان بده، پروردگارا عزاداريها‌مان قبول بفرما، خدايا آن‌هايي كه به اين دين، به اين مملكت، به شيعيان علي بن ابي‌طالب خدمت مي‌‌كنند به آبروي ولي‌عصر قسمت مي‌‌دهيم موفق و مؤيد و منصورشان بدار، دشمنان اين مملكت ذليل بفرما، دشمنان شيعه را ذليل بفرما، دشمنان اسلام را ذليل بفرما، خدايا به آبروي آقايمان حجة ابن الحسن قسمت مي‌‌دهيم توفيق عبادت و بندگي و ترك معصيت به همه‌مان مرحمت بفرما، عاقبت‌مان ختم بخير بفرما، و عجل في فرج مولانا. 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۲ محرم ۱۴۲۶ قمری – ۱۴ اسفند ۱۳۸۳ شمسی – شرح صدر

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمدللّه والصلوة و السلام علی رسول‌اللّه و علی آله آل اللّه لاسیما علی بقیةاللّه روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین. اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، وَ لَقَدْ أَوْحَینَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یبَساً لَا تَخَافُ دَرَکاً وَ لَا تَخْشَی، فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِیهُمْ مِنَ الْیمِّ مَا غَشِیهُمْ، وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ مَا هَدَی (طه/77-79) شرح صدر نوری از جانب پروردگار است موضوع بحث ما در هفته‌های گذشته درباره‌‌ی شرح صدر بود که معنای شرح صدر را عرض کردم و این‌که باید شرح صدر از جانب پروردگار باشد این را هم توضیحی دادم. فعلی که انسان خودش بخواهد انجام بدهد همان تزکیه‌ی نفس است. اگر تزکیه‌ی نفس را انسان صحیح انجام داد خدای‌تعالی او را هم در مراحل تقوا پیش می‌‌برد و هم شرح صدر به او عنایت می‌‌فرماید. اگر کسی راه‌های سیر و سلوک را پیمود و شرح صدر نداشت معلوم است که یک نقصی در راه تزکیه‌ی نفس و مراحل تزکیه‌ی نفس دارد. پنج آیه در قرآن شریف در خصوص شرح صدر بیان شده که یکی از آن آیات هم درباره‌ی شرح صدرِ به ایمان نیست ولی کلمه‌ی شرح صدر در آن گفته شده که می‌‌فرماید: وَ لَکنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکفْرِ صَدْراً فَعَلَیهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ؛ کسی که شرح صدر به کفر داشته باشد غضب پروردگار بر او خواهد بود، وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (نحل/106)، عذاب بسیار عظیمی خدای‌تعالی برای او منظور فرموده، ولی در تمام مراتب دیگر شرح صدر که چهار آیه هست خدا شرح صدر را به خودش نسبت می‌‌‌دهد، مثلاً أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ؛ (زمر/22) کسی که درباره‌ی اسلام و خصوصیاتی که از ناحیه‌ی اسلام به او داده می‌‌‌‌‌‌‌شود شرح صدر داشته باشد نوری از طرف پروردگارش به او عنایت شده و این نور همان نوری است که در آیةالکرسی هست که می‌‌‌‌‌‌‌فرماید: کسی که خدا ولی او باشد، یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ، ولایت پروردگار را برای خودش قرار بدهد، اَللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا، خدا آن کسی است که ولی کسانی هست که ایمان آورده‌اند، ولایت هم -همانطوری که عرض کردم- به معنی فرمانده‌ با محبت است، این معنا را انسان درباره‌ی پروردگار بداند که خدا فرمانده‌ اوست و او هم ولی اللّه است، فرمان‌‌‌بردار خداست، کسی که این‌طوری باشد: یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ، آن شخص را خدا از ظلمات به نور می‌‌برد و از ظلمات خارج می‌‌کند. در این‌جا هم أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ؛ نوری از طرف پروردگار برای او قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، بنابراین این نور چیست؟ باید ببینیم که چه‌کار ما باید بکنیم تا شرح صدری برای اسلام پیدا کنیم و به خاطر شرح صدرمان خدا ما را به نور برساند؟ یا در آن آیه‌ی شریفه: اَللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ (بقره/257)؛ خدا چگونه انسان را از ظلمات به نور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رساند؟ خیلی مطلب واضح است؛ کسی که دوران تزکیه‌‌‌ی نفس را بگذراند از همان لحظه‌ای که ولایت پروردگار را پذیرفت، یقظه‌ای به او دست داد، تصمیم گرفت که به هیچ وجه گناه نکند، تصمیم گرفت که واجباتش را صحیح و درست و اوّل وقت انجام دهد، خدای‌تعالی ولی اوست و یخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ، از هر ظلمتی او را خارج می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. ما الان در ظلمت‌های مختلف هوای نفس هستیم، هر هوای نفسی که بر ما تسلط پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند مطلقا، یک نوع ظلمتی است. ظلمت یعنی ندانستن حقیقت، یعنی جهل، یعنی راه بلد نبودن. ظلمت فقط تاریکی نیست، تاریکی را به این جهت ظلمت گفته‌اند که انسان راه را پیدا نمی‌کند. شما وارد یک اتاق تاریک اگر شدید هر چه می‌‌خواهید یک چیزی را پیدا کنید موفق نمی‌شوید مخصوصا اگر آن چیز، بسیار ظریف و دقیق باشد. شما اگر بخواهید یک چنین چیزی را در ظلمت پیدا کنید حتماً باید یک چراغی روشن کنید، یک نوری داشته باشید. اگر می‌‌خواهید آن نور را داشته باشید که حقایق اسلام را خوب درک کنید که می‌‌فرماید: أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ؛ کسی که برای اسلام شرح صدر داشته باشد او در نور است، یعنی چراغ دارد، عیناً این مطلب است که بگوییم آن کسی در اتاق تاریک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند آن چیز ظریف و دقیق را پیدا کند که با نور وارد بشود، با چراغ وارد بشود، چراغ داشته باشد. ولی وای بر کسی که فَوَیلٌ لِلْقَاسِیةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکرِ اللَّهِ آن کسی که دلش قساوت دارد، تاریک است، هوای نفس دارد، هر چه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد همان را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، نه آن‌چه خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد آن را بکند، این شخص؛ أُولَئِک فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ (زمر/22)، ببینید چقدر روشن مطلب را بیان کرده. این‌ها گمراه‌‌‌ند، برای درک حقیقت و حکمت باید نورداشته باشی شخصی که چراغ ندارد وارد ظلمت شده، این شخص هر چه بگردد آن چیز دقیق را پیدا نمی‌کند، آن چیز ظریف را پیدا نمی‌کند. حقایق قرآن بسیار دقیق و ظریف است. حکمت الهی بسیار ظریف و دقیق است. آن قدر ظریف و دقیق است که وقتی کمیل از علی بن ابی‌طالب سؤال می‌‌‌‌‌کند: ما‌الحقیقة؟ حضرت در جواب او می‌‌‌‌فرمایند: ما لک و الحقیقة؟ تو را چه به حقیقت! تو که آن چراغی را که باید داشته باشی نداری. اگر به اتاق تاریک وارد شدید با یک چراغ نفتی هم نمی‌شود بعضی چیزهای ظریف را پیدا کرد، أطفئ السّراج فقد طلع الصّبح (روضات الجنات، سیدمحمدباقر خوانسارى، ج3، ص537،چاپ سنگى و ج6، ص62،چاپ جدید)، باید یک نوری قوی‌تر از نور خورشید بتابد تا بتوانید حقایق را درک کنید، با سهولت و سهل‌انگاری نمی‌توانید حقیقت را درک کنید. می‌‌بینید در آخر همان حدیث، امام علیه الصلاة والسلام این جمله را فرمود: أطفئ السّراج، چراغت را خاموش کن، آن چراغ نفتی که تو برداشتی و سوسو می‌‌زند تو نمی‌توانی مثلاً سوزن با آن پیدا کنی، تو نمی‌توانی حقایق ظریف را از قرآن بفهمی، باید شرح صدری انسان داشته باشد، نوری از جانب پروردگار به او برسد، با نور حرکت کند تا بتواند حقیقت را درک کند. ما همه‌مان دوست داریم دلهای‌مان مملوّ از حکمت الهی بشود، همه‌مان می‌‌خواهیم که این دلهای‌مان پر از حقایق باشد، حقیقت را درک کنیم. یکی از حقایق این است که انسان در مقابل ناملایمات تحمّل داشته باشد، نه این‌که از حیوانات هم پست‌تر باشد، بعضی از حیوانات بهتر از انسان‌ها ناملایمات دنیا را تحمل می‌‌کنند و انسان نمی‌تواند تحمل کند. نمی‌خواهم در این خصوص توضیح زیادی بدهم ولی این را بدانید که شرح صدر از جانب خداست، آن‌چه که شما وظیفه دارید انجام بدهید و طبعاً در کنارش به مرور و با تحمّل زیاد، تقوا و شرح صدر به وجود می‌‌آید، تزکیه‌ی نفس است. تقوا را عرض کردم؛ به مجرد این‌که گفتید من تصمیم می‌‌گیرم هیچ گناهی نکنم، واجباتم را انجام بدهم، یک مرحله از تقوا را انجام داده‌اید، یک مرحله هم از شرح صدر را انجام دادید. کسی که شرح صدر دارد ترک اولی نمی‌کند انسان اگر شرح صدر نداشته باشد نمی‌تواند در این زمان بخصوص، که همه جا گناه هست، او ترک گناه بکند و واجباتش را صحیح انجام بدهد و بلکه دقت کند که چه چیز اولی است – انسان به این‌جا می‌‌رسد که چه چیز اولی است- آن‌را انجام بدهد. دو تا کار مستحب در مقابل شما قرار گرفته، یکی مستحب است، یکی نزد ذات مقدس پروردگار از این یکی محبوب‌تر است، شما شرح صدرت به جایی می‌‌رسد که می‌‌نشینی حساب می‌‌کنی که آیا این کار را بکنم یا آن کار؟ هوای نفس چون در کار نیست، مراحل تزکیه‌ی نفس را گذرانده‌ای، جهاد با نفس کرده‌ای، هوای نفس نداری، می‌‌گویی این‌را که بهتر است و خدا بیشتر دوست دارد آن را انجام می‌‌دهم. نمازت را در منزل، راحت لباسهایت را در می‌‌آوری، بدون تشریفات می‌‌خوانی، بسیار خوب، واجبی را انجام دادی امّا نماز جماعت در مسجد، طبعاً یک دست و پاگیری دارد، با لباس باید باشی، مؤدب باشی، رعایت اجتماع بکنی، طبعاً مشکلاتی دارد امّا یک کسی که شرح‌صدر برای اسلام دارد می‌‌نشیند حساب می‌‌کند، نماز در خانه یک ثواب دارد ولی نماز با جماعت اگر ده نفر بیشتر در این جماعت بودند اگر جنّ و انس بخواهند ثوابش را بنویسند قدرت ندارند، این‌جا چه‌کار می‌‌کنی؟ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی من حال رفتن به جماعت ندارم؟ ابدا! تو چرا این‌طور باید باشی؟ هوای نفس که نداری، بنده‌ی خدا هستی، پس اشکال کار تو چیست؟ اشکال کار تو این است که شرح صدر نداری، آمادگی برای تحمّل مشقّات برای جلب رضایت پروردگار نداری، محال است یک کسی مثلاً نماز جماعت– این‌ها را از باب مَثل عرض می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم – مثلاً بتواند نماز جماعت بخواند و در منزل به خاطر تنبلی که دارد نماز فرادی بخواند و دارای شرح صدر باشد، این‌جاها معلوم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود شرح صدر چه هست، شرح صدر از کجا بوجود می اید از کجا این شرح صدر به‌وجود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید؟ از دو مرحله از مراحل تزکیه‌ی نفس؛ اول: استقامت، تو معلوم است ضعیفی، الان نفس اماره‌ات تو را به کُشتی گرفته و به زمین‌ زده و نماز واجبت را در خانه بدون جماعت می‌‌‌خوانی، دوّم: صراط مستقیم، راه راست، درست است نماز فرادی خواندن هم در راه راست است امّا اگر همین‌طور پیش برود یعنی همین‌گونه که تو با این هوای نفس و تبعیت از هوای نفس و بی‌‌اعتنایی به ثواب پروردگار اگر پیش بروی کم‌کم ممکن است ثُمَّ کانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُا السُّوأَی أَنْ کذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ (روم/10)، مدام می‌آید جلو، هر وقت وسوسه‌ی شیطان به شما متوجّه شد توی دهنی باید به او بزنید، نه بگویید حالا این اشکالی ندارد، من هماهنگم! یکی دو تا از چیزهایی که اشکال ندارد به تو پیشنهاد می‌‌کند، تو را هماهنگ می‌‌کند، یک مرتبه در مقابل کارهای مهم به زمین می‌‌زند. ما خیلی افراد را دیدیم در اوائل مراحل تزکیه‌ی نفس خیلی جدّی، قوی، ولی به خاطر تنبلی، به خاطر همین که همین‌طور کارها را با سستی انجام داده‌اند رفته‌رفته آن‌چنان شیطان مسلط بر او شده که حساب ندارد. شما اگر بخواهید یک نفر آدم فعّال بسیار متحرّک را آرام کنید، آرام آرام جلو می‌‌روید، در حیوانات این‌طور است، یک اسب چموش، اسبی که حاضر نیست تحت فرمان انسان باشد، این را کم‌کم جلوی او می‌‌روند، دستی به سرش می‌‌کشند، بعد سوارش می‌‌شوند. این مثال برای افراد اهل تزکیه‌ی نفس خوب نیست ولی از باب مثال اشکالی ندارد که گفته‌اند در مَثل مناقشه‌ای نیست. وقتی که بخواهد شمایی که جدّی، با کمال جدیت، در راه تزکیه‌ی نفس دارید پیش می‌‌روید، می‌‌آید بعضی کارها را پیشنهاد می‌‌کند؛ آقا این کار مستحب است، می‌‌بینید راست می‌‌گوید، الهام و وسوسه و سروش خوب و بد شیطان آمد به حضرت ابراهیم گفت که بگو لا اله الاّ اللّه، حضرت ابراهیم گفت که تو شیطانی، هیچ وقت به من نظر خیری نداری، این گفته‌ات و این دستور تو مقدّمه‌ی کاری است که آن مطلوب من نیست، نمی‌گویم، الان نمی‌گویم، الان لا اله الاّ اللّه را نمی‌گویم. یک دوستی داشتیم در قم، او خودش نقل می‌‌کرد راست و دروغش هم به عهده‌ی خودش، ایشان می‌‌گفت که یک صدایی هر شب می‌‌آمد به گوش من که بلند شو! فلان کس فلان گرفتاری را دارد رفع کن، می‌‌رفتم می‌‌دیدم اتفاقاً همین‌طور است، تا حدوداً ده شب بیشتر یا کمتر. یک شب به من گفت: فلانی کافر شده، مرتد شده، یکی از علماء را می‌‌گفت، برو او را همین امشب به قتل برسان، فلان جا هم هست، تنها هم هست، هیچ کس هم نمی‌فهمد، به او گفتم که معلوم شد همه‌ی این مقدمات برای امشب بوده، افراد باهوش اینطورند، این یکی را من وظیفه ندارم، علاوه بر این‌که مستحب نیست، علاوه بر این‌که مکروه هم نمی‌شود گفت هست، بلکه یک فعل حرامی است، وَ مَنْ یقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ (نساء/93) من را می‌‌خواهی به جهنم ببری؟ لذا نرفتم، گفت پس من هم دیگر از تو خداحافظی می‌‌کنم، این معنی تو دهن زدنِ شیطان است. الهامات‌تان، وسوسه‌هایی که به شما می‌‌شود من معتقدم همانطوری که خواب خوب و بد برای همه‌ی افراد هست، مکاشفه‌ی خوب و بد هم هست، مشاهده‌ی خوب و بد هم هست، سروش – به اصطلاح اهل معنی عرض می‌‌کنم – سروش خوب و بد هم هست. سروش همان صداهایی هست که به گوش آدم می‌‌رسد، همه‌ی این‌ها برای همه کس هست، بعضی‌ها توجّه ندارند، متوجّه‌ مسائل نیستند، حواس‌شان آن‌قدر پرت است که نه الهام را می‌‌فهمند، نه وحی را حتی می‌‌فهمند، نه وسوسه را متوجه می‌‌شوند، یک آدمی هستند بروند روز تا شب غذایی برای خودشان و زن و بچّه‌شان تهیه کنند، شب بخورند، اگر خواب‌شان نبرد با یک قرص مثلاً آرام‌بخش بخوابند، صبح هم بلند شوند بروند باز سر کار، یک عده اینطوری هستند، امّا یک عده حواس‌شان جمع است. توجه به نشانه های الهی در الهامات آمده خدمت حضرت زکریا که خدا به تو بشارت می‌‌دهد که تو دارای فرزندی خواهی شد، گفت: رَبِّ اِجْعَلْ لِی آیةً، خدایا یک نشانه‌ برای من بگذار، من ببینم این حرف درست است یا نه؛ فرمود: آیتُک أَلَّا تُکلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَیامٍ إِلَّا رَمْزاً (آل عمران/41) نشانه‌اش این است که زبان پیغمبر را شیطان دیگر نمی‌تواند ببندد، نشانه‌اش این است که تو سه روز نمی‌توانی صحبت کنی مگر با اشاره. ببینید چقدر اولیاء خدا دقیق‌اند، یک نشانه‌ای بده، تو آمدی در قلب من، در دل من نشسته‌ای، اگر خدا هستی، اگر فرستاده‌ی خدا هستی باید نشانه‌ای داشته باشی، علامتی داشته باشی. آن روح مقدّس خدمت حضرت مریم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید من به تو بشارت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهم که تو دارای فرزند خواهی شد، گفت چطور من دارای فرزند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوم و حال این‌که لَمْ یمْسَسْنِی بَشَرٌ (آل‌عمران/47) من را هیچ بشری تا به حال مس نکرده، قَالَ کذَلِک، بله، تو همینطوری، اما خدا گفته. حضرت مریم وقتی که دید خب کسی او را مس نکرده و هیچ کار بدی نکرده، این نشانه‌اش بود، معلوم شد از جانب خداست و خدای‌تعالی هم نشانه‌هایی پشت سر هم برای او قرار داد. اگر می‌‌‌‌‌خواهید در صراط مستقیم باشید باید به این نشانه‌های الهی توجّه کنید و شرح صدر درباره‌ی این‌ها داشته باشید. استخاره باید روی حساب باشد گاهی شده من بعضی‌ها را دیدم، همین دیشب یک جا صحبت بود که می‌‌آیند استخاره می‌‌کنند، تا این اندازه‌ کم‌شرح صدر هستند، دقت کنید؛ آقا یک استخاره کن، استخاره بد می‌‌آید، تو استخاره کردن بلد نیستی! قرآن را اینطوری می‌‌خواست بگیری! با انگشت، ناخن‌ات باید بلند باشد لای صفحات قرآن برود! هزار طور اشکال می‌‌کنند، چرا؟ برای این‌که تمام کارهایش را کرده، اگر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواسته ازدواج کند به پسر قول داده، مجلس‌شان را تعیین کردند، حتی کارت عروسی را من یک مورد دیدم چاپ کرده، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید حالا برویم یک استخاره هم بکنیم، این‌قدر هم شرح صدر ندارد که حالا که بد آمد همه‌ی کارهایش را کنار بریزد. من اصلاً خودم زیاد استخاره نمی‌کنم و معتقدم که استخاره را باید اولاً خود انسان بکند و بعد هم باید بعد از فکر کردن روی مسأله، اگر هیچ طرف ترجیح نداشت مشورت با اهلش بکند، باز هم راهی پیدا نکرد، پنجاه پنجاه کنار هم ایستاده، بکنم یا نکنم؟ این‌جا اسلام می‌‌‌گوید که معطل نشو، یک استخاره بکن، استخاره اینجاست، نه این‌که تو عاشق این کاری، همه‌ی کارهایت را هم کردی و همه طور خوبی‌هایش را سنجیدی – حالا روی هوای نفس یا برای خدا- این‌جا اصلاً جای استخاره نیست. یک جوانی یک وقتی سر نماز بودم، به من گفت استخاره کن، من استخاره کردم خوب آمد، رفت، چون خوب را زود می‌‌روند، حالا این‌جا اتفاقاً اشتباه بود، ظاهراً نیت کرده بود که برود خودش را معرفی بکند، اگر معاف می‌‌شود از سربازی خوب بیاید، رفته بود خودش را معرفی کرده بود و برای سربازی او را گرفته بودند، بعد از چند ماه برای من نامه نوشت که من با آن استخاره‌ی شما -که من هم فراموش کرده بودم- از دین هم بیرون رفتم. ببینید شرح صدر وقتی انسان ندارد اینطوری است، وقتی بی‌حساب کار می‌‌کند اینطوری است. اولاً استخاره، غیب‌گویی ندارد، آینده را برای تو روشن نمی‌کند، این را بدانید، برای همین الان این کاری که می‌‌خواهی بکنی خوب است یا بد است؟ این ممکن است. ثانیاً چه ارتباطی دارد دین به این استخاره؟ تو نمی‌خواسته این‌جا استخاره کنی، برخلاف میلت کاری انجام بشود. من نامه‌ای برایش نوشتم، چون دیدم ممکن است من او را به گمراهی کشانده باشم و این مسائل را برایش بحث کردم. شرح صدر برای پذیرش قوانین و حقایق اسلام آقایان! همه‌ی کارها باید روی حساب دین باشد، أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ؛ شرح صدر برای قوانین اسلام باید داشته باشید، نگویید من این کار را نمی‌پسندم، یا عملاً و یا قولاً، خانم‌ها مثلاً بگویند ما این حجاب را در اسلام نمی‌پسندیم! یک مردی در همین هفته‌ی گذشته در نامه‌ای برای من نوشته بود -که الان یادم آمد- که چه اشکال دارد اهل تزکیه‌ی نفس تمیز باشند، مرتّب باشند، محاسن‌شان را از ته بزنند، صورت‌شان زیبا باشد؟ حالا نمی‌دانم چه کسی گفته که صورت مرد باید مثل صورت زن زیبا باشد؟ چه اشکالی دارد؟ ببینید؛ شرح صدرِ برای اسلام معنایش این است. من نمی‌دانم چه اشکالی دارد، اشکالش این است که گفتند نکن، اشکالش این است که خدا در صورت مرد مو قرار داده و اگر کوسه در بیاید -بعضی‌ها هستند اصلاً از اول موی صورت‌شان در نمی‌آید آن‌قدر خودشان را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند بکشند که چرا ما کوسه شدیم- این اشکالش چه هست؟ اشکال این‌که مگر نمی‌شود انسان تمیز باشد و ریش هم داشته باشد؟ مگر نمی‌شود انسان مرتب باشد؟ مگر موی سر شما که همه متفق هستید که باید مرد و زن مو داشته باشند مو مایه‌ی کثافت است؟ پس موی سرتان را هم؛ خانم‌ها موی سرشان را از ته بتراشند، آقایان هم بتراشند، همان طوری که بعضی از ورزش‌کارها سر و صورت را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تراشند و بعضی‌ها هم ورزش‌کار نیستند و تقلید از آن‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و ای وای بر ما که تقلید از بازی‌گر و ورزش‌کار و امثال این‌ها روی جهل‌مان بکنیم. من رسماً از یک نفر پرسیدم چرا سرت را این‌طور تراشیدی؟ چون برای جوان کراهت دارد سرش را بتراشد – برخلاف آن‌چه که شاید شنیده باشید- گفت که فلان ورزش‌کار! که من نشناختم، یعنی من اسمش یادم نمانده، سرش را تراشیده! فقط همین؟ کی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود ما بگوییم چون پیغمبر این کار را کرد ما هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم؟ این معنی شرح صدر در اسلام است. علی بن ابی‌طالب این کار را کرد ما هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم، فاطمه‌ی اطهر این کار را کرد ما هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم. همه‌ی کارهای بد را کرده، آمده به من می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید که فلان کس که توی دوستان شما هست با من مخالف است، ببینیم چرا مخالف است؟ برای این‌که آن کارهایی که من می‌‌کنم می‌گوید نکن، کارهای بد! کارهایی که از نظر ما هر کدامش یک اشکالی دارد، که من محبتم به آن شخصی که شکایت از او شده بیشتر شد. آخر بیاییم یک مقداری به اسلام توجّه کنیم و شرح صدرمان را مطابق اسلام قرار بدهیم. این سینه‌مان را، این روح‌مان را، این قلب‌مان را آن قدر باز کنیم که همه‌ی حقایق اسلام درون آن وارد بشود. حقایق اسلام؛ نه این‌که اسماً مسلمان باشیم؛ حقایقش، حقایق اسلام؛ از اعتقادات گرفته تا احکام. رسیدن به حکمت، فهمیدن حقایق دین، بوسیله‌ی شرح صدر و تزکیه‌ی نفس خدا می‌‌داند گاهی دیده شده و ان‌شاءاللّه شماها هم اگر جدّی باشید – هر کدامتان جدی‌تر باشید بهتر متوجّه می‌‌شوید که- بعضی وقتها بعضی‌ها برای بعضی از احکام اسلام یک شرح صدری دارند که حکمت در آن وارد شده، می‌‌نشیند کلّی فلسفه و کلی حکمت برای یک حکمی از احکام اسلام می‌‌گوید که اصلاً شاید بعضی از علمایی که اهل شرح صدرِ برای اسلام باشند ندانند، یک چیزهایی از نماز می‌‌فهمد که همه نمی‌فهمند، یک چیزهایی از نماز درک می‌‌کند که همه متوجّه نمی‌شوند، از روزه یک چیزهایی درک می‌‌کند که دیگرانی که روزه می‌‌گیرند و شاید بیشتر هم مقید باشند که نماز مغرب و عشاءشان را مثلاً بخوانند و بعد روزه‌شان را افطار کنند یا در حال مریضی هم روزه بگیرند ولی آن‌ها متوجّه نمی‌شوند. پس کسی که خدا به خاطر تزکیه‌ی نفس، شرح صدر به او عنایت می‌‌کند: فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ؛ این با نوری از جانب پروردگارش هست، و وای بر کسی که دلش قاسیه باشد، قساوت گرفته باشد از ذکر خدا؛ أُولَئِک فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ؛ شرح صدر حضرت موسی و ضلالت فرعون می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید خدای‌تعالی در اولین آیه‌ از سوره‌ی انشراح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید که: ألَمْ نَشْرَحْ لَک صَدْرَک؟ و در این آیات هم حضرت موسی از خدا تقاضا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که شرح صدر به من عنایت کن، و هر دو آیه از جانب خدا نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که شرح صدر باید باشد. وَ لَقَدْ أَوْحَینَا إِلَی مُوسَی، خدا به حضرت موسی وحی کرد: أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی، بندگانم را شبانه سیر بده، حرکت‌شان بده، فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یبَساً، یک راهی برای آن‌ها در دریا بوجود بیاور که دریا هم خشک باشد، پای‌شان در لای و گِل فرو نرود، لَا تَخَافُ دَرَکاً وَ لَا تَخْشَی، خب این‌ها حرکت کردند، رفتند در آن دریا وارد شدند، آب‌های دریا دو طرف‌شان همین‌طور بالا می‌‌‌‌‌رفت و پایین می‌‌‌‌‌آمد ولی وسط نمی‌ریخت، این‌ها عجیب است، ولی فرعون چه گفت؟ قَاسِیةِ قُلُوبُهُمْ، بعضی‌ها دل‌شان قساوت گرفته، هر چه معجزه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینند هیچ تکان نمی‌خورند. چند تا معجزه تا حالا فرعون دیده، عصای موسی اژدها شده، ید بیضاء شده، این‌جا دریا خشک، وسط راه مثل آسفالت، که گفته شده وقتی پای اسب‌ها به زمین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد صدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد، این‌قدر خشک شده بود، فرعون گفت: این از کرامات ماست، برویم، ما هم پشت سر این‌ها برویم، حضرت موسی و اصحابش وقتی که بیرون آمدند و فرعون پشت سر آن‌ها رفت؛ فَغَشِیهُمْ مِنَ الْیمِّ مَا غَشِیهُمْ، این‌ها را فرا گرفت، آب به‌هم ریخت، از کرامات آقا همین بود که این دیواره‌های آبی به‌هم بریزد، این‌ها در دریا غرق شدند. خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ مَا هَدَی؛ ببینید فرعون قومش را گمراه کرد، چرا؟ به خاطر این‌که دلش قساوت داشت، شرح صدر نداشت، حضرت موسی شرح صدر داشت؛ هر دوتای‌ آنها در یک دریا، در یک راه وارد شدند، یکی مردم را هدایت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد یکی گمراه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد، یکی از آب سالم بیرون آمد یکی از آب سالم که بیرون نیامد غرق هم شد. نجات بوسله ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام و برکات آن حالا؛ یابنی‌اسرائیل (طه/80)، خدا الآن به بنی‌اسرائیل کاری ندارد، آن‌ها الان همان پیروان فرعون شدند، همان ظلم‌هایی که فرعونیان به بنی‌اسرائیل در آن وقت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند این‌ها حالا به مسلمان‌های فلسطین در این وقت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. این یابنی‌اسرائیل، یعنی ای پسران کسی که از خدا برکت گرفته‌اید، أنا و علی ابوا هذه الامة (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏2، ص: 86 ، علل الشرائع، ج‏1، ص: 128) من و علی دو پدر این امت هستیم، یا بنی‌اسرائیل؛ اگر با چشم شرح صدری به آن نگاه کنیم – در تفاسیر هم دارد- تأویلش این است که ای پسران پیغمبراکرم و علی بن ابی‌طالب! قَدْ أَنْجَینَاکمْ، مخصوصاً نسبت به ما مردم، روز به روز خدا دارد لااقل شما مردم را از غرق شدن، از هلاکت نجات می‌‌دهد، مِنْ عَدُوِّکمْ، الان اگر یک مقداری فکر کنید همه‌تان تقریباً – حالا اگر همه نباشند اکثریت اینطوری بوده که- به دام شیطان مبتلا بودید، از دشمن‌تان نجات‌تان داده، و وَاعَدْنَاکمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَیمَنَ، شما را به جانب طور ایمن دعوت‌تان کرده، طور ایمن کجاست؟ کلمة لا اله الّا اللّه حصنی فمن دخل فی حصنی امنی من عذابی (عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۳۵)، «طور اَیمَن» شما مسلمان‌ها توحید است. ولایة علی بن ابی‌طالب حصنی فمن دخل فی حصنی امنی من عذابی (عيون أخبار الرضا عليه‌السلام، ج‏۲، ص ۱۳۶)، این دو تا هر دو یک حرف را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند: ولایت علی و توحید؛ حصن حصین پروردگار است، همان «طور ایمن» ماست. وَ نَزَّلْنَا عَلَیکمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوَی، (طه/80)، خدا برکاتش را بر شماها نازل کرده، خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند اگر زندگی‌های کسانی که پنجاه سال قبل زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند در همین مجلس هستند، یکی خودم، ببینید چطور زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌کردند، نه آب لوله‌کشی داشتند، نه نظافت‌های معمولی حالا را داشتند، حالا فرض کنید هفتاد سال قبل، نه یک وجب آسفالت داشتند، نه برق داشتند، نه این همه وسائل امروز را داشتند که بعضی‌هایش با ناشکری‌های ما اسباب دردسر شده، این‌ها را نداشتند، خدا بر شما منّ و سلوی نازل کرد، کلُوا مِنْ طَیباتِ مَا رَزَقْنَاکمْ (طه/81)، از هر چه که خدا به شما عنایت کرده بخورید، کسی نگفته چیزی نخورید، غذای خوب بخورید، مِنْ طَیباتِ مَا رَزَقْنَاکمْ، اما به شرطی که روزی‌تان شده باشد، دزدی نکنید، مال دیگران را نخورید، همه نوع پول توی بانک دارید می‌‌گویید این خمسم را باشد من به اصطلاح دست‌گردان بکنم، هر ماه این‌قدر بیایم بدهم، اینطور نباشد. طغیان و اسراف باعث غضب پروردگار می‌شود خیلی حواس‌تان جمع باشد که از آن چه که خدا روزی‌تان کرده بخورید، وَ لَا تَطْغَوْا فیه، طغیان نکنید در آن چه که خدا به شما روزی کرده، فَیحِلَّ عَلَیکمْ غَضَبِی، اگر زیاده‌روی کردید، اگر اسراف کردید، اگر مال حرام خوردید، اگر توجّه به مال دیگران نکردید، فَیحِلَّ، حلال می‌‌شود غضب پروردگار برای شما، خدا به شما غضب می‌‌کند و کسی که غضب پروردگار بر او متوجّه بشود فَقَدْ هَوَی (طه/81)، از بین رفته، ولی خدای‌تعالی خیلی مهربان است، می‌‌فرماید: وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ، اگر توبه بکند من غفارم، لِمَنْ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً (طه/82) من با گذشت هستم، برای کی؟ برای کسی که توبه بکند، اهمیت دادن به مراحل تزکیه نفس برای رسیدن به شرح صدر هر چه زودتر به مسأله‌ی توبه‌تان توجّه کنید و مرحله‌ی دوّم تزکیه نفس را که در واقع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود گفت مرحله‌ی اول تزکیه نفس است این را عمل کنید وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً؛ آن‌وقت ثُمَّ اهْتَدَی (طه/82)، سپس در مراحل تزکیه‌ی نفس هدایت بشوید تا شرح صدر به شما عنایت بشود، تا برسید به مرحله‌ی محبت؛ چون انسان باید استقامت داشته باشد، باید صراط مستقیم داشته باشد تا محبتش به خدا زیاد بشود. آن چنان حضرت موسی محبت به خدا دارد، با قومش حرکت کرده برود به میقات، رفاقت را بهم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند، جلو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دود، نسبت به آن جایی که قرار شده با خدا حرف بزند تند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود. خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: وَ مَا أَعْجَلَک عَنْ قَوْمِک یا مُوسَی، (طه/83) چرا تو عجله کردی از قومت جدا شدی و زودتر آمدی؟ قَالَ هُمْ أُولَاءِ عَلَی أَثَرِی، آن‌ها پشت سر دارند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند، عَجِلْتُ إِلَیک رَبِّ لِتَرْضَی، خدایا ما را اینطوری قرار بده، من عجله کردم برای این‌که تو را بیشتر ببینم، برای این‌که بیشتر با تو حرف بزنم، من زودتر آمدم در صف جماعت نشستم که آمادگیم را بیشتر به تو نشان بدهم، من زودتر بلند شدم نماز شب بخوانم که به خودم بفهمانم که من با خدا مأنوسم، وَ عَجِلْتُ إِلَیک رَبِّ لِتَرْضَی (طه/84). خدایا به آبروی خاندان عصمت و طهارت مراحل تزکیه‌ی نفس را به ما بفهمان و شرح صدری به ما مرحمت کن تا بتوانیم آن گونه که تو رضایت می‌‌دهی، تو دوست داری، تو نوری در قلب‌مان قرار می‌‌دهی ما به آن مرحله برسیم و مثل حضرت موسی که وَ عَجِلْتُ إِلَیک رَبِّ لِتَرْضَی. کارهای مهم امام سجاد علیه‌السلام بعد از واقعه‌ی کربلا ایام عزای خاندان عصمت و طهارت است. به روایتی شب بیست و پنجم این ماه شهادت امام سجّاد است. امام سجّاد علیه‌الصلاة والسلام را خدا نگه داشت، چون طبعاً امام نباید مریض بشود ولی روی مصالحی -که مصالحش هم معلوم است بخواهم شرح بدهم خودش طول می‌‌کشد- روز عاشورا – فقط هم همان یکی دو روزی که در کربلا بودند- حضرت مریض شد، کسالت ایشان و تَب ایشان شدید بود به طوری که نمی‌توانست از جا بلند بشود، حتی به حضرت سیدالشهداء عرض کرد که آقا؛ من یک عصا بردارم، یک شمشیر بردارم به جنگ این مردم بروم، حضرت فرمود: نه، خدا جهاد را از تو برداشته. امام سجّاد را نگه داشتند برای این‌که مردم را روشن کند، معرفت مردم را بالا ببرد، به مردم بفهماند که پدرم حسین بن علی چرا کشته شد؟ و چه نحوه کشته شد؟ امام سجّاد علیه الصلاة والسلام در زمانی که امامت داشتند و اکفر بنی‌امیه در رأس کار بود سه کار حضرت انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند؛ یکی رابطه‌ی من و شما را با خدا برقرار کردند، به‌وسیله‌ی صحیفه‌های سجادیه، در بین ما یک صحیفه‌ی سجادیه معروف است ولی هشت صحیفه‌ی سجادیه هست که بعضی جمع کرده بودند، ما خودمان هم یک مقدارش را جمع کردیم. ارتباط با خدا؛ با خدا چگونه حرف بزنیم؟ خود این خیلی مسأله‌ی مهمی است، ارتباط با خدا داشتن، یا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکارِهِ (مفاتیح الجنان) ، ببینید چقدر قشنگ با خدا حرف زده، شما صحیفه‌ی سجادیه را اگر بخوانید متوجّه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوید که چقدر حقایق و علوم در این کتاب ریخته شده، از آینده، یادم هست یکی از دانشمندان غیر مسلمان گفته بود که امام سجاد حتماً با عالم غیب مرتبط بوده، با حقایق مرتبط بوده، چرا؟ به خاطر این‌که در دعاهایش وقتی که آن دشمنان اسلام را نفرین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید: اللَّهُمَّ وَ امْزُجْ مِیاهَهُمْ بِالْوَبَاءِ (صحیفه سجادیه/دعای 27)، خدایا مخلوط کن مرض وبا را، میکروب وبا را در آب‌شان، این شخص می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید اگر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت که خدایا طاعون را در آب‌شان داخل کن ما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمیدیم امام سجاد از سرایت مرض وبا و میکروب مرض وبا اطلاعی نداشته، تنها چیزی که برای شیوع وبا زیاد مؤثر است آب است، اللهم و امزج میاههم بالوباء، در ضمن دعا حقایق را بیان می‌‌‌‌‌کند، حقایقی که بعد از هزار سال برای بعضی از دانشمندان غربی که شاید از همین جا الهام گرفته بودند باز شده. یکی دیگر از کارهای امام سجاد این بود که برده‌های کافر را زیاد می‌‌‌‌‌خرید، می‌‌‌‌‌آورد در منزل، این‌ها را تربیت‌شان می‌‌‌‌‌کرد، مسلمان‌شان می‌‌‌‌کرد، به مرحله‌ی عبودیت کامل می‌‌‌‌رساند، بعد این‌ها را آزاد می‌‌‌‌کرد که همان‌ها باعث شدند ریشه‌ی بنی‌امیه برکنده بشود. سعید بن مصیب می‌‌‌گوید که من دیدم همه آمدند دعای باران خواندند باران نیامد، روز بعدش یک غلام سیاهی آمد سرش را گذاشت به زمین، گفت خدایا تو گفتی بکن کردم، من هم می‌‌گویم یک بارانی بیاید، دیدم فوراً باران آمد، عقب سرش را گرفتم ببینم این کیست، کجا می‌‌رود؟ دیدم رفت خانه‌ی امام سجاد، این‌طور تربیت می‌کرد، تا این حدّ. حضرت این‌ها همه را چند روز مانده بود که ماه رمضان تمام بشود صدا می‌‌زد، می‌‌گفت شماها این کارها را کردید، یک کار شما بکنید تا من هم – اینطوری تربیت می‌‌کرد – از گناهان شما بگذرم. آن کار چه هست؟ دستهای‌تان را بلند کنید، از خدا بخواهید خدا گناهان امام سجاد را ببخشد. ببینید این‌ها جنبه‌ی تربیتی دارد! این‌ها دعا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند، حضرت هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمود من هم شما را بخشیدم. یعنی چه؟ یعنی اگر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهید خدا شما را ببخشد ارحم تُرحم (مستدرك‏الوسائل، ج 9، ص55) رحم کن، مهربانی کن تا مهربانی به تو بشود، روز عید فطر هم که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسید همه را آزاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد، یک سرمایه‌ای هم به هر کدام‌شان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داد بروید مشغول کسب و کار بشوید. و یکی هم زنده نگه داشتن جریان کربلا بود که حضرت هر جا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسید یادی از اباعبداللّه الحسین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دید گوسفندی را سر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند، سرش را به دیوار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاشت، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت پدر مرا با لب تشنه شهیدش کردند. به عروسی دعوت‌شان کرده بودند، حضرت فرمود من بعد از جریان کربلا به مجلس شادی نمی‌روم، گفت آقاجان! ما مجلس‌مان مجلس شادی نیست، ما یک کسی را دعوت می‌‌کنیم می‌‌آید همان مصائب کربلا را برای ما بازگو می‌‌کند. حضرت فرمود اگر اینطوری است پس من می‌‌آیم. السلام علیک یا اباعبداللّه و علی الارواح التی حلّت بفنائک علیک منی سلام اللّه ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله اللّه آخر عهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (مفاتیح الجنان/زیارت عاشوراء). دعای ختم مجلس نسئلک اللهم و ندعوک، باعظم اسمائک، و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه. خدایا به آبروی ولی‌عصر فرج آن حضرت را برسان. همه‌ی ما را از یاوران خوب آن حضرت قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضی بفرما. خدایا دین و دنیا و آخرت‌مان در پناه امام زمان از خطرات حفظ بفرما. امراض روحی‌مان شفا مرحمت بفرما. پروردگارا به آبروی آقای‌مان حجة بن الحسن مریض‌های اسلام را شفا عنایت بفرما. مریض منظور الساعه لباس عافیت بپوشان. اموات‌مان غریق رحمت بفرما. شهدای‌مان با شهدای کربلا محشور بفرما. عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما. و عجل فی فرج مولانا.

 

 

لینک دانلود فیلم جلسه

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۵ محرم ۱۴۲۶ قمری – ۷ اسفند ۱۳۸۳ شمسی – شرح صدر

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و الارواح لتراب مقدمه الفداء و العنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

قَالُوالَنْ نُؤْثِرَكَ عَلَي مَا جَاءَ‌نَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الَّذِي فَطَرَنَافَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍإِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا   –  إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَالِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَ مَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِوَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقَي (طه / 72و73)

در مسائلي كه هفته‌هاي قبل بحث بود موضوع شرح صدر كه عرض مي‌‌كردم در حاشيه‌ي مراحل تزكيه نفس بود، چند موضوع خودبخود بايد بحث بشود و يك سالك الي اللّه اين‌ها را با توجّه بايد در خود بوجود بياورد. يكي از آن‌ها تقوا بود كه بحث مفصلي درباره‌اش شد و دوّم شرح صدر است. شرح صدر را هفته‌ي گذشته يك مقدار توضيح دادم كه ان‌شاءاللّه يكي دو هفته‌ي ديگر شايد درباره‌ي اين موضوع بايد صحبت كنيم. شرح صدر ترجمه‌ي فارسيش يعني دلي بزرگ، سينه‌ي گشاده‌، البتّه منظور جنبه‌هاي ظاهري بدني انسان نيست، همه كس اين معنا را مي‌‌فهمد. منظور از شرح صدر روح انسان است كه بايد يك حالت وسعتي داشته باشد. اميرمؤمنان علي عليه الصلاةوالسلام دلهاي انسانها را به ظرف تشبيه مي‌‌فرمايد. هذه القلوب اوعية و خيرها اوعاها،اين دلها ظرف است و بهترينش آن ظرفي است كه ظرفيّتش بيشتر باشد. به طور كلّي دل انسان آن چه كه احساس هم مي‌‌كنيم اين است كه بعضي از افراد ظرفيّت دلشان و روحشان آن قدر نيست كه بتوانند هر چيزي را در آن جاي دهند. حالا مي‌‌خواهد علم باشد، حقايق باشد، يا برخورد با مردم باشد يا مشكلات ديگري كه در دنيا طبعاً تصوّر مي‌‌شود باشد. كم‌ظرفيتي نشان مي‌‌دهند. به مجرد اين‌كه يك مطلبي بر خلاف ميلشان گفته مي‌‌شود عكس‌العمل نشان مي‌‌دهند. به مجرد اين‌كه يك جسارتي حتّي به آن‌ها مي‌‌شود مي‌‌بينيد كه از كوره باصطلاح در مي‌‌روند. زود عصباني مي‌‌شوند، تحمّلشان كم است. اين‌ها همه‌اش برخلاف شرح صدر است. يك فردِ مؤمن، مخصوصاً مؤمني كه اقتدا به پيغمبراكرم كرده كه ولَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ(احزاب / 21) بايد رسول‌اكرم را ما براي خودمان الگو قرار بدهيم و اقتداي نيكويي به آن حضرت بكنيم بايد حتماً شرح صدر داشته باشد. كه يكي از نعمت‌هاي بزرگ پروردگار به رسول اكرم صلي اللّه عليه و آله وسلم همين بود كه خداي‌تعالي به او مي‌‌فرمايد: ألَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ (شرح / 1) حضرت موسي هم در همين آياتي كه هفته‌ي قبل و اين هفته خوانديد مي‌‌بينيد كه از خداي‌تعالي تقاضا مي‌‌كند كه رَبِّاِشْرَحْ لِي صَدْرِي (طه / 25) خدايا صدر من را شرح بده، باز كن. كه در مقابل همه‌ي مشكلات خودم را بتوانم كنترل كنم و بيشتر از كنترل كردن حتي به روي خودم هم نياورم. شرح صدر اين است كه انسان در نهايت درجه فشار هم كه قرار مي‌‌گيرد حتّي ناراحتي خودش را به روي خودش نياورد. من در شرح صدر رسول اكرم شايد در اين مجلس بوده، در هفته‌هاي گذشته، يا در يك مجالس ديگري كه داشتيم گفتم كه رسول‌اكرم طبق آن‌چه كه در همين دعاي ندبه‌اي كه امروز خوانده‌ايد داراي علوم اولين و آخرين است. و اودعته علم ما كان و ما يكون الي انقضاء خلقكخدايا تو علم آن‌چه بوده و علم آن‌چه كه خواهد بود تا انقضاي خلق در قلب پيغمبراكرم قرار دادي و آيات و رواياتي كه مؤيد اين معناست زياد است. بنابراين رسول اكرم هم اصحابش را مي‌‌شناخت كه در آينده چه خواهند كرد هم بعضي از زوجاتش را مي‌‌شناخت كه اين‌ها چه خواهند كرد امّا به روي خودش نمي‌آورد. با آن‌ها همان معامله را مي‌‌كرد كه با افراد باتقواي پرمعنويّت مي‌‌كرد. هر چه انسان خودش را در مقابل مشكلاتِ دنيا بيشتر از دست بدهد شرح صدرش كمتر است. كساني كه مي‌‌خواهند در رأس اموري قرار بگيرند حالا رأس امري كه مي‌‌خواهند قرار بگيرند كوچك باشد يا بزرگ. يا در رأس يك خانه باشد و يا در رأس يك مملكت باشد. در رأس يك جمع باشد، كساني كه مي‌‌خواهند قرار بگيرند يكي از شرايطش حتماً و حتماً شرح صدر است. والاّ زندگي بر انسان خيلي تلخ مي‌‌گذرد. انسان نمي‌تواند تزكيه نفس بكند. بزرگترين مانع تزكيه نفس همين تنگ‌نظريها و همين زود از كوره در رفتنها و همين نداشتن شرح صدر و به اصطلاح نداشتن تحمّل است. انسان از خواب غفلت بيدار شده، مرحله‌ي يقظه را گذرانده، بعد هم توبه كرده توبه‌ي نصوح، يك مرتبه يك ناراحتي از ناحيه يك فردي به انسان مي‌‌رسد طبعاً عقده مي‌‌كند، دلش جا ندارد كه اين را در خود پنهان كند. سرريز مي‌‌كند. در بين مردم كه مي‌‌نشيند غيبت مي‌‌كند، اظهار ناراحتي مي‌‌كند، البته غيبت در صورتي حرام است كه در مقابل قاضي يا افرادي كه بتوانند كاري براي او بكنند نباشد. چون خداي‌تعالي در قرآن مي‌‌فرمايد كه لَا يُحِبُّ اللَّهُاَلْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِإِلَّا مَنْ ظُلِمَ (نساء / 148) كسي كه به او ظلم شده مي‌‌تواند بدي‌هاي مردم را مخصوصاً ظالمين را براي قاضي، براي ديگران كه آن‌ها را مُصلح مي‌‌داند بگويد. امّا گاهي هم نه در اثر نداشتن شرح صدر است، حالا در مقابل قاضي باشد يا در مقابل غير قاضي، در مقابل دوستان باشد مي‌‌بيند نمي‌تواند طاقت بياورد مي‌‌گويند چرا ناراحتي؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد يك حرفي از كسي شنيدم، نمي‌توانم خودم را كنترل كنم. اين معناي تنگ‌نظري است، اين معناي عدم شرح صدر است، من نمي‌توانم خودم را حفظ كنم، رنگش پريده بدنش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لرزد و تا اظهار نكند عقده‌اش را خالي نكند يا به قول بعضي از زنها كه درددل نكنند و براي يكي ننشينند حرفهايشان را نزنند دلشان آرام نمي‌گيرد. اينطوريند. گاهي هم انسان دلش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سوزد به حال اين افراد، خوب بنشينيد درددل كنيد. امّا اين را بداند هم آن كسي كه درددل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، هم آن كسي كه درددل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنود اين شخص شرح صدر ندارد، اين شخص نمي‌تواند خودش را كنترل كند، اين شخص يك انساني است كه اگر هم بگويد من اهل تزكيه نفس هستم به هيچ وجه موفق تا اين صفت را دارد نمي‌شود. شرح صدر را در پيغمبراكرم ببينيد چه خبر است، با اولي، دومي، با معاويه، با همه‌ي مخالفيني كه آن‌قدر مخالفند كه در آن لحظه‌ي آخر عمر پيغمبر در آن ساعتي كه پيغمبراكرم ديگر در حال احتضار است. خدا فرموده:إِنَّكَ مَيِّتٌوَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ(زمر / 30) و دارد آخرين لحظات عمرش را مي‌‌‌‌گذراند. هر انساني به يك چنين شخصي ترحم مي‌‌‌‌كند، آن هم مخصوصاً پيغمبراكرم، مخصوصاً كسي كه بيست و سه سال براي اين مردم، براي هدايت اين مردم زحمت كشيده، از اين‌ها تقاضاي خيلي جزئي كرد. من نمي‌توانم خودم از جا برخيزم و قلم و كاغذ بياورم و اين مطلبي كه مي‌‌خواهم بگويم بنويسم، ايتوني بدوات و بياض، براي من يك كاغذ و قلم بياوريد و اكتب لكم كتاباً لم تضلوا بعدي ابدا، من يك چيزي برايتان بنويسم كه بعد از من به هيچ وجه گمراه نشويد، افرادي كه آن‌جا بودند شرح صدرشان ايجاب مي‌‌كرد كه فوراً بلند شوند، اين اقل چيزي كه هست يك كاغذ و قلم بياورند، ايشان هر چه مي‌‌خواهد بنويسد. نستجيرباللّه بر فرض ان الرجل ليهجر هذيان مي‌‌گويد. همان هذياناتش را بنويسد. مسأله‌اي نيست. مي‌‌توانستند بعد هم بگويند ان الرجل ليهجر هذيان نوشته، اين‌ها اين كار را نكردند، شرح صدر نشان ندادند، نداشتند بلكه يك مسائل ديگري بود كه من نمي‌خواهم مطرح كنم امّا در كتاب صحيح بخاري در باب قول ميّت محتضر در حال احتضار، يكي فصلي نوشته آن‌جا اسم برده، قال عمر ان الرجل ليهجر قد غلب عليه الوجع درد به او فشار آورده، هذيان مي‌‌گويد. حسبنا كتاب اللّه، ما را كتاب خدا كافي است. ما به نوشته‌ي او هيچ احتياجي نداريم، اين‌جا طبعاً همه وضعشان روشن شد. كي سالك الي اللّه است. كي سالك رياست و جاه‌طلبي است. چه شخصي سالك الي الشيطان است و چه كسي به سوي خدا مردم را دارد مي‌‌برد. پيغمبراكرم مردم را به طرف خدا مي‌‌برد، شرح صدرش اين است. آن قدر قوي است كه خودش، همه‌ي مردم رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ (انبياء / 107) است. رحمت براي همه است، همه را مي‌‌خواهد با همه‌ي بديهايي كه داشتند همانطوري كه حضرت موسي خداي‌تعالي به او وقتي كه شرح صدر داد گفت: اِذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَإِنَّهُ طَغَي (نازعات / 17) بعد مي‌‌فرمايد به هارون و موسي فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَيِّناًلَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُأَوْ يَخْشَي (طه / 44) تو تنها خودت به بهشت رفتنت زياد مهم نيست، تو به بهشت خواهي رفت. امّا آن كسي در نزد خدا ارزش دارد كه ديگران را هم به بهشت ببرد. حتّي از فرعون هم نخواسته باشد صرفنظر كند، لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُأَوْ يَخْشَي، خداي مهربان را ببينيد، پيغمبراكرم فرمود از اطراف من پراكنده بشويد، چون دعوا و نزاع عجيبي در گرفت. اين وسط پيغمبر در بستر خوابيده آن طرف يك عدّه افرادي كه اعتراض دارند به نوشتن نامه‌اي از ناحيه‌ي پيغمبر، اين طرف هم يك عده طرفدار، دعوا طوري شد – و مي‌‌خواستند هم دعوا به وجود بياورند طوري شد كه پيغمبراكرم فرمود كنار بستر من نزاع درست نيست و همه را بيرون كرد، ببينيد اين يك شرح صدر، ألَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ، بعد هم دارد تا آخرين لحظات عمر پيغمبر مي‌‌فرمود ربّ امتي، خدايا امّت من را از اين بدبختي‌هايي كه ممكن است نصيبشان بشود كه تا به امروز بعد از هزار و چهارصد سال شده اين‌ها را نجات بده. از آن طرف افراد كم‌ظرفيّت، افرادي كه نمي‌توانند يك نامه را تحمل كنند آن برنامه را انجام دادند در همين آياتي كه امروز و هفته‌ي گذشته ظاهراً تلاوت فرموديد در همين آيات مي‌‌بينيم كه يك عده به عنوان سحره كه انتخاب‌شدگان فرعون بودند، فرعون يك عده‌اي را فرستاد در اطراف و تحقيق كرد كه هر كس سحر و جادو بلد است جمع كنند. ما يك ساحري پيدا كرديم خيلي قوي است. بايد شماها بر او تفوق پيدا كنيد، سحره را جمع كردند خيلي بودند. زماني بود كه سحر و جادو شايع بود، يعني هر زماني آخر يك چيزي شايع است. در زمان حضرت عيسي علم طب خيلي شيوع پيدا كرده بود همه مي‌‌رفتند براي دانشكده باصطلاح ما دانشكده پزشكي، زمان ما هم همينطور است بهترين رشته‌ها پزشكي است و در زمان پيغمبراكرم مردم دنبال ادبيّات بودند و اشعار ادبي مي‌گفتند غير از مكّه و جزيرةالعرب، در ساير نقاط دنيا، چون در مكّه علي عليه الصلاة والسلام در نهج‌البلاغه و موارد متعددي مي‌‌فرمايد پيغمبر وقتي مبعوث شد و لم يكن احد من العرب يقرء كتاباآن‌ها هيچي بلد نبودند. زمان جاهليت مطلق، اما از اطراف اشعاري مي‌‌آوردند به خانه‌ي كعبه نصب مي‌‌كردند براي اين مردمِ جاهل هم جالب بود و اين‌ها از آنها پذيرايي مي‌‌كردند به خاطر اشعارشان، از طرف شامات و از طرف ايران و از طرف روم و اين‌ها اشعاري مي‌‌آوردند به خانه كعبه نصب مي‌‌كردند، خوب شعر هم خيلي جالب عشقي، پرمحتوا از نظر جنبه‌هاي شهواني و جنسي مردم پذيرايي مي‌‌كردند. مردم مكّه هم گوسفنددار بودند، شتردار بودند از اين‌ها پذيرايي مي‌‌كردند، آن‌ها هم به خاطر همين پذيرايي اين اشعار را مي‌‌آوردند. در آن وقت اين طوري بود. سحره را جمع كرد فرعون، از همه جا. همه آمدند. حضرت موسي به آن‌ها گفت شما اوّل شروع مي‌‌كنيد يا من شروع كنم؟ آن‌ها شروع كردند آيات قرآن بيانگر اين مسائل بوده كه خوانديد، من نمي‌خواهم حالا آن مسائل را برايتان شرح بدهم. من برداشتي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم در اين جلسه داشته باشد به شما عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم. اين‌ها ريسمان‌هايي داشتند كه ريختند تصرّفي در چشم مردم كردند، يك اعمالي هم روي ريسمانها انجام داده بودند كه مردم فكر كردند اين‌ها همه مارند. مارهايي هستند به هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پيچند و حركت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. حضرت موسي فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً (طه / 67) يك ترسي در دلش پيدا شد، آن هم همانها را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ديد كه مردم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ديدند، خداي‌تعالي فرمود در حقيقت اينجا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود اين استنباط را كرد آن شرح صدر پيغمبر را نداشت -. خداي‌تعالي فرمود: لَا تَخَفْإِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَي (طه / 68) تو بر همه‌ي اين‌ها تفوق پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني. أَلْقِ عَصَاكَ (اعراف / 118) عصايت بينداز، عصا را انداخت. يك مرتبه يك اژدهايي شد، يك مار بزرگي شد كه همه‌ي اين‌ها را بلعيد. سحره مي‌‌‌دانيد چرا اعتقاد به حضرت موسي پيدا كردند؟ چون در سحر اگر سحر باطل بشود آن چيزي كه محسور شده به حال اولش بر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد. يعني ريسمانها، ريسمانند باز. شما در چشم‌بندي‌ها هم اگر دقّت كرده باشيد همين چشم‌بندي‌هايي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود اين يك جنبه‌ي اختفايي از شما دارد، آن را بردارند هماني است كه ظاهراً هست. من يك وقتي در هند كنار يك رودي ايستاده بودم منتظر دوستم بودم. يك نفر از اين مرتاض‌ها آمد به من گفت من بعضي از كارها بلدم. يك چند تا كارهاي عجيبي هم كرد. من هم تنها بودم، بعد هم چند نفري جمع شدند. يكي اين‌كه از توي كلاهش يك كبوتري پرواز كرد و رفت. به من گفت پشت دستت را اينجور بهم بمال، من ماليدم، بو كردم يك عطر خيلي جالبي. يك چيزهايي اين جوري نشان داد. به او گفتم كه اين كارهايت را تو به من ياد بدهي هر دانه چند مي‌‌‌‌‌‌گيري؟ گفت ده روپيه. من ديدم زياد است گفتم يك روپيه، حاضر شد. ولي ما باز هم حاضر نشديم خيلي خساست و كنسكي بر ما در آنجا غلبه كرده بود. بعد به او گفتم كه تو چطور پشت دست من را معطر كردي؟ واقعاً عطر عجيبي بود نمي‌شد خودبخود، دست اين بو را ندارد. گفت تو در آن وقتي كه داشتي فلان جا نگاه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردي، من با سرعتي كه تو متوجه نشوي آمدم پشت دستت عطر زدم. خيلي عجيب است. او آن طرف ايستاده بود، ببينيد حالا كه ظاهر شد و اگر آن سرعت در عمل را او نداشت هيچ وقت من نمي‌گفتم اين يك چشم‌بندي است، يك سحر است. سحر با معجزه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم فرقش را برايتان بگويم. سحر اين است كه وقتي آن جنبه‌ي ساحريّتش برداشته مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود ديگر عادي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. ريسمانها بر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردند به حال عادي. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود ريسمان، آن مارها بر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند ريسمان. هيچي هم كم نمي‌شود از آن‌ها، مثلاً ريسمانها را شما كشيديد ده كيلو ريسمان است، بعد هم كه از مار برگشتند به صورت ريسمان، باز هم بكشيد همان ده كيلو است. امّا معجزه، كه آن‌ها فهميدند اين معجزه است. يك عصا آمده تمام اين مارها را بلعيده باز هم برگشته همان عصاي قبلي، وزنش هم حتي زياد نشده. اين چطور شد؟ اين كارِ بشر نيست، اين كارِ يك انسان نيست، معدوم شدن يك چيزي به طور كلّي اين كار انسان نيست. اين كار خداست و يك مرتبه از خواب غفلت بيدار شدند. اين را بدانيد آقايان در دوران عمر هر كسي يك لحظه هم كه شده انسان را خداي‌تعالي از خواب و از غفلت بيرون مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد. اگر دو مرتبه خوابتان برد، خوابتان برد، شما در خوابهاي ظاهري هم ديديد كه گاهي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود نصف شب بلند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد و آب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوريد و باز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوابيديد يادتان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود كه آب خورديد. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد فقط اين بطري آب كه كنارتان بوده خالي است، كسي ديگر هم توي اتاق نيامده. آن چنان بعد از يقظه و بيداري كه خدا انسان را بيدار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند بعضي‌ها آنقدر خواب‌آلودند كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوابند يادشان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود كه خدا بيدارشان كرده، اگر اين بيداري را كسي باشد كه مواظب باشد نگذارد بخوابيد دو مرتبه، از  آن استفاده مي‌‌‌‌‌‌كنيد. امّا اگر نه، تنها بوديد، خودتان توي اتاق بوديد. يك شخصي مي‌‌‌‌گفت من هر شب كه مي‌‌‌‌خوابم براي نماز شبم يا نماز صبحم ساعت را كوك مي‌‌كنم مي‌‌گذارم بالاي سرم. صبح كه بلند مي‌‌شوم مي‌‌بينم ساعت توي باغچه افتاده، بعد مواظبت كردم ديدم خودم از صداي ساعت ناراحتم پرتش مي‌‌كنم توي بيرون، باغچه‌ي منزل، و يادش نمي‌ماند. وقتي كه از خواب غفلت يك وقتي بيدار شديد و فهميديد كه اين دنيا ارزشي ندارد و هر چه هست آخرت است و بالأخره شما مي‌‌ميريد، انسان مي‌‌ميرد، كي است توي اين مجلس بگويد ما كه نمي‌ميريم. همه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ميرند، حتي به پيغمبراكرم خداي‌تعالي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: إِنَّكَ مَيِّتٌوَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ اين دنيا جاي زنده بودن، جاي زندگي نيست. دل خوش كرديم. همه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيم امّا همه در خواب غفلتيم. اگر بيدارتان كردند و ادامه هم دادند اين بيداري را، قدر بدانيد. دوستانتان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد يك دوستاني هستند كه همه‌اش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند آقا بيدار باش، حواست را جمع كن. افرادي هستند كه شما را بيدار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند نگه بدارند، قدرداني كنيد، خوابتان اگر برد دو مرتبه معلوم نيست كسي بيدارتان بكند. اين سحره پريدند از خواب، عجب! درست است كه ما دانشمنديم، درست است كه ما عالميم، به خودم عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌كنم درست است كه من معممم و ممكن است بگويم سالها درس خواندم امّا اگر خوابم ببرد خيال كنم هميشه هستم، إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا  نَمُوتُوَ نَحْيَاوَ مَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ (جاثيه / 24) يك جريان طبيعي است همهمان ميآييم توي اين دنيا و ميرويم و چيز ديگر هم خبري نيست كه عملاً ماها اينطوري خداي نكرده نباشيم. اين‌ها از خواب پريدند حضرت موسي هم پشتش را گرفت، حضرت موسي از آن‌هايي بودش كه يك كسي كه از خواب مي‌‌پريد ديگر ولش نمي‌كرد، هي تكانش مي‌‌داد، آقا نخواب، اذان است، نماز صبحت قضا مي‌‌شود، نماز شبت از بين مي‌‌رود بلند شو، فردا مي‌‌خوابي، اينقدر بخوابي خدا رحمت كند پدر من به من مي‌‌گفت فلاني بلند شو نمازت را بخوان، اين قدر خواهي خوابيد تا تمام بدنت مي‌‌پوسد. اينقدر توي قبر مي‌‌خوابيم، از زمان ما تا قيامت آن‌هايي كه به خواب مي‌‌روند شايد بيشتر از چند ميليارد سال باشد. إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ – وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ (تكوير / 1 و2) هر چي مي‌‌خواهي آن‌جا بخواب. حالا پاشو نماز شبت را بخوان، اگر حالا بيدار شدي در عالم برزخ هم بيداري. در عالم برزخ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَفَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَأَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْمِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَوَ حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقاً (نساء / 69) كه اين آيه را زياد برايتان توضيح دادم. وَ حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقاً، هستيد تا قيامت. زنده هم هستيد. وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاًبَلْ أَحْيَاءٌعِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ (آل‌عمران / 169) پس بنابراين اگر بيدار شديد كه شديد بحمداللّه، از خصوصيّات جلسات ما همين است كه يك عدّه‌اي بيدار شدند. اقلّ مرحله‌اي كه دوستان دارند يقظه است. خوب پس قدرش را بدانيد، پشتش را بگيريد، نگذاريد خوابتان ببرد، غفلت پيدا نكنيد. گاهي انسان توي مجلس نشسته چرت مي‌‌زند، اين صداي اين آقا خواب‌آور است. خدا رحمت كند مرحوم آقاي فلسفي مي‌‌گفت ما يك نفري را مي‌‌ديديم هر جا مي‌‌رويم منبر پشت سر ما مي‌‌آيد. من خيال مي‌‌كردم اين از منبر ما خيلي خوشش آمده، يك روز از او پرسيدم منبر ما چطور بود؟ گفت  خدا خيرتان بدهد، من هيچ خوابم شب، روز نمي‌برد فقط پاي منبر شما من خوابم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد لذا مقيّدم پاي منبر شما حاضر بشوم. حالا البته آقاي فلسفي اينطوري نبود، خوب بعضي‌ها اين تيپييند. خواب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد، اشياء مختلف انسان را به خواب ميبرد، اتاق گرم، يك جاي گرم نشستي، شكمتان هم سير است چرت‌تان ميگيرد، مطالعه گاهي، مطالعه‌اي كه مخصوصاً روي ناداني باشد، براي تحقيق نباشد كتاب مثلاً حسين كُرد را حالا يك قصه‌اي اينجوري گرفتيد مطالعه مي‌‌‌‌‌‌كنيد كم‌كم مي‌‌‌‌‌‌بينيد صبح پاشديد اين ورق كتاب را هم نبستيد، خوابتان برد. توي دنيا وسايل خواب خيلي زياد است. خواب بدني كه مي‌‌‌‌‌‌بينيد هست، هر كدامتان چند تا سراغ داريد، خوابهاي روحي و غفلتهاي روحي هم زياد است، همه چيز مايه‌ي غفلت است. زن انسان، بچه‌ي انسان، اموال انسان، ماشين انسان، تمام چيزها مي‌‌بينيد كه اين‌ها خواب‌آور است مخصوصاً اگر مشكلاتي نداشته باشد، مثل همان اتاق گرم، شكم سير. شما عصري خوابيديد روز ماه رمضان، بعد از افطار هم مي‌‌بينيد خوابتان گرفت باز. چرتتان گرفت. اتاق گرم، شكم سير، آرامش برقرار، سر و صدايي هم نيست، بچه‌اي هم توي كار نيست همان جا مي‌‌خوابيد. مسأله روح انسان هم همين طور است. گاهي مي‌‌شود آن چنان انسان را همين اموال دنيا و محبّت به دنيا و نه تنها اموال، علم انسان، من عالمم، خدا هم گفته در قرآن كه خدمت به خلق كن، هيچ كدامشان هم خدمت درستي به خلق نمي‌كنند، براي امتيازات است. فلان مخترع، فلان مكتشف، خودش طبيعتاً خدمت به خلق مي‌‌شود والاّ آن‌ها نيّتش را ندارند، آن‌ها مي‌‌خواهند يك امتيازي بگيرند، يك پولي بگيرند بروند. اين‌ها غالباً خواب آور است. آرامش‌هايي كه از نظر مادي انسان دارد خوب من طلبه‌كار اگر داشته باشم هي بيايد در بزند من چرتم هم نمي‌برد. ولي اگر يك مقدار زيادي پول توي بانك داشته باشم كه هر وقت مي‌‌خواهم بروم از آن پولها بردارم بياورم خرج كنم خوب يك آرامشي دارم. آن آرامش سبب خواب مي‌‌شود. غفلت از خدا مي‌‌شود. خداي‌تعالي مي‌‌فرمايد گاهي مي‌‌بينم يك بنده‌ام اين اگر پول داشته باشد از من فراموشش مي‌‌شود، كم‌پولش مي‌‌كنم. گاهي مي‌‌بينم اين پول نداشته باشد من را فراموش مي‌‌كند، پولدارش مي‌‌كنم، گاهي مي‌‌بينم اين اگر يك آدمِ مثلاً مريضي نباشد من را فراموش مي‌‌كند، مريضش مي‌‌كنم، گاهي مي‌‌شود صحّت و سلامتي او را غافلش مي‌‌كند، سلامتي‌اش را مي‌‌گيرم. اين‌ها يك مسائلي است اگر خدا انسان را دوست داشته باشد نه اين‌كه هر كسي را، نه! حضرت يوسف را خدا دوست داشت كه از روي دامن پدر نبردش سر تخت عزيز مصر قرارش بدهد، آن جوري اگر مي‌‌برد ديگر درد زندان فراموش شده را نمي‌فهميد، اگر آن طوري مي‌‌بردش گرسنگي را متوجّه نمي‌شد. يك روز مي‌‌گويند حضرت يوسف توي آينه نگاه كرد گفت اگر من يك غلامي بودم خيلي قيمتم بالا بود به اين زيبايي، به اين خوبي، به اين خوش قد و قامتي، برادرهايش آمدند بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ (يوسف / 20) يك پولهايي كه بدرد نمي‌خورد. دراهم معدوده يعني همين طور كه از اين دست مي‌‌ريزند به اين دست خودش شمرده مي‌‌شود، شمرده شده، پنج تا سكّه شمرده شده است. فروختندش، ببينيد اين‌ها غفلت گاهي مي‌‌آورد. حضرت يوسف را خدا از دامن پدر آن قدر توي دست‌انداز انداختش تا بتواند رهبر مردم بشود. ماها غافل مي‌‌شويم، غفلت را تا مي‌‌توانيد از خودتان دور كنيد. مي‌‌بينيد اين سحره يك دفعه از خواب بيدار شدند، عجيب شدند ها! اگر انسان از خواب غفلت بيدار بشود قطعه قطعه‌اش بكنند دست از برنامه‌اش نمي‌كشد اين را بدانيد. كساني كه مي‌‌بينيد يك روز اهل تقوا هستند، يك روز بي‌تقوايند، يك روز توي مسجدند يك روز مثلاً توي محل فساد، اين‌ها را بدانيد كه از همان آدمهاي چرتي‌اند، از همانها هستند، هيچ وقت هم به جايي نمي‌رسند. همج الرعاء تقريباً بدترين تشبيه است كه علي بن ابي‌طالب فرموده، پشه‌اي كه توي فضا باد اين ور و آن ورش مي‌‌برد. همج الرعاء، اتباع كل نائق يميلون مع كل ريح، اينجوري، يك عدّه هستند محكم كه ان‌شاءاللّه شماها بايد اين باشيد كأنهم بنيان مرصوص، بنيان مرصوص مي‌‌دانيد چيه؟ يك ديوار يك متري قطور، بتني ساخته باشند، هر چه گلوله بيايد به اين ديوار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد تكان نمي‌خورد. يك عده هم پشت اين ديوار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند پناه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيرند. اصحاب حجة  ابن الحسنارواحنا لتراب مقدمه الفداء را اينطوري معرفي كردند، كأنّهم بنيان مرصوص، در همان دعاي عهد مي‌‌‌‌‌‌‌‌خوانيد، اين آيه قرآن است. بنيان مرصوص، يعني به هيچ وجه تكان نمي‌خورند. يك عده هم بيايند پشت من قرار بگيرند من نمي‌گذارم به آن‌ها صدمه‌اي برسد. هر كس پشت سر حضرت ابي‌عبداللّه الحسين قرار گرفت ببينيد منتها متأسفانه ما هم جلوي پايمان را فقط نگاه مي‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم، آينده‌بين نيستيم. آن روزي كه حضرت سيدالشهدا‌ء با هفتاد و دو نفر، در مقابل آن جمعيت عظيم قرار گرفت، چون جمعيت زياد بود تبليغات هم نبود، به مردم هم مسأله نمي‌رسد، ممكن بود اين هفتاد و دو نفر را هم بكشند هر چه هم خسارت مي‌‌‌‌‌‌بينند نديده بگيرند، فراموش بشود امّا تا امروز هي موجش بيشتر مي‌‌شود، پشت سر حسين هر كه قرار مي‌‌گيرد موفق مي‌‌شود، پشت سر اصحاب سيدالشهداء هر كه واقع مي‌‌شود مي‌‌بينيد تجلّي مي‌‌كند. هنوز شما مي‌‌گوييد شهداي ما كه اين همه زحمت كشيدند در جبهه‌ها، مي‌‌گوييد خدايا با شهداي كربلا محشورشان كن. ببينيد چقدر عظمت! يعني پشت سر آن‌ها قرارشان ميدهيد. اگر بنيان مرصوص شديد اينطوري مي‌‌شويد. اين‌ها سحره‌ي موسي كه با موسي ايمان آوردند اين‌ها بنيان مرصوص شدند در يك لحظه، در يك فكر، در يك دقّت، دقّت كنيد به كارها، كارهايتان حساب داشته باشد. يك چيزي، يك آيه‌ي قرآن مي‌‌خوانيد اين قرآن مي‌‌گويند هفت بطن دارد و معاني زيادي دارد، حالا هر چي‌اش مي‌‌تواني اقلاً رويش كار كن. يك آيه مي‌‌خواني ترجمه‌اش را بخوان، برداشتش را بخوان، برداشت خودت داشته باش، اين‌ها تقاضاي ماست از شماها و پيش برو. سحره از خواب غفلت بيدار شدند، چه كرد فرعون با اينها. گفت اولاً چرا بي‌اجازه‌ي ايمان آورديد؟ ما داريم افرادي كه اينقدر مغرورند كه حالا در رأس يك خانه واقع شده باشد يا در رأس يك جمعيت، كارت درست، امّا چرا بي‌اجازه دادي، زنت شام برايت درست كرده خيلي هم خوشمزه و خوب، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويي كار خوبي كردي امّا خوب حقش بود صبح از من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرسيدي، چرا اينقدر غرور ما بايد داشته باشيم؟ به غرور من لطمه زده، بعضي‌ها اين را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند. آخر تو غرور نبايد داشته باشي تا لطمه بخورد يا نخورد، غرور يعني گول خوردن، يعني دروغ، يعني برخلاف واقع فكر كردن، غرور يعني چه؟ آقا فلاني غرور من را از بين برد توي جمعيت، تو غرور بيخود داشتي تا از بين ببرد يا نبرد. به فرعون برخورد كه چرا بي‌اجازه شما وارد دين موسي شديد. لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ  (شعراء / 49) مي‌‌خواست يك كاري بكند اين‌ها يك راسته يك چيزي بشوند، يعني اين پا را اگر بريدند و بعد اين دست را هم بريدند، اين پا مي‌‌ماند و بدن و سر و گردن. يك چيزي مي‌‌شود، اين بعد به درخت خرما ما شما را آويزتان مي‌‌كنيم. كردند اين كار را، گفتند كه إِنَّا إِلَي رَبِّنَا لمُنْقَلِبُونَ (زخرف / 14) ما مگر كجا مي‌‌رويم؟ نهايت يك ساعت، دو ساعت، يك روز درد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشيم، گذشتني است. آنقدر ما سرطاني‌ها داريم كه شش ماه درد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشند، اينها كه زودتر تمام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كارشان، إِنَّا إِلَي رَبِّنَا لمُنْقَلِبُونَ؛ اي كاش ما از همين سحره اقلاً درس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفتيم. از اين‌ها ما حرف ياد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفتيم. اصحاب حضرت سيدالشهداء كه عظيمند، بزرگند، در شب عاشورا حضرت سيدالشهداء از آن‌ها تعهد نگرفت ولي خودشان متعهد بودند، مسئول بودند، چراغها را كه روشن كردند حضرت سيدالشهداء ديد اين‌ها نشستند خيلي هم خوشحال نشستند. بعضي‌هايشان آن شب مشغول شوخي شده بودند يكي گفت يك خوردهاي ضعيف‌تر بود شرح صدرش كمتر بود گفتش كه اين‌جا جاي شوخي نيست. گفت من هيچ وقت در عمرم شوخي نكرده بودم امشب خوشحالم. إِنَّا إِلَي رَبِّنَا لمُنْقَلِبُونَ(زخرف / 14) ماها داريم به سوي خدا مي‌‌‌‌‌‌رويم. بيشتر از سحره‌ي حضرت موسي اين‌ها متوجّه شدند، چرا؟ به جهت اين‌كه آن‌ها كنار موسي قرار گرفتند كه موسي از غلامان حضرت سيدالشهداء است، ولي اين‌ها در كنار حضرت سيدالشهداء قرار دارند. آن‌ها چيزي هنوز نديده بودند، اين‌ها بهشت و آن‌چه در بهشت هست و نعمت‌هايي كه خدا به آن‌ها وعده داده ديده بودند. لذا بعضي از اولياء خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند كه تعجب است كه اين‌ها تا صبح چطور صبر كردند؟ چون امر امامشان بود، والاّ طبق آن حديثي كه هست، خطبه همّام و لولا الاجالُ التي كتب اللّه لهماگر آن اجل‌هايي كه خدا برايشان در نظر گرفته، آن وقتي كه امامشان براي اصحابش در نظر گرفته، يك وقتي را تعيين كرد حضرت فرمود يك شب ديگر ما باشيم توي اين زندان دنياي شما، شايد هم منظورش در آن شب غربال كردن افراد خوب از بد بود،لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ (انفال / 37) اين بود، يك شب ديگر مهلت گرفته بود، اين كتب اللّه لهم، اين وقت را خدا براي اين‌ها تعيين كرده، چون كه تعيين وقت از طرف خدا يا از طرف امام زمان يا از طرف سيدالشهداء همه يكي استلماتوا شوقاً الي الثواب، اين‌ها اصلاً جانشان را از دست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند، همان عصر تاسوعا، لااقل بعد از اين‌كه غربال شدند ديگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواست حاضر به ماندن دنيا نباشند. لذا در همان شب حضرت قاسم از او وقتي سؤال مي‌‌‌‌‌‌‌كنند مرگ در ذائقه‌ات چگونه است؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد احلي من العسل، از عسل برايم شيرين‌تر است. خدايا به آبروي اباعبداللّه الحسين ما را در اين صراط قرار بده. خدايا حالا كه ما بالأخره اين اندازه را كه همه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهميم در اين دنيا بقايي نداريم، نمي‌مانيم. خدايا آخرتمان را بهترين، از همه‌ي بهترها قرار بده، ايّام محرم است و عزاي بسيار بزرگي و مصيبت بسيار بزرگي را پشت سر گذاشتيم. يك توجّهي به اسراي كربلا بكنيم، اين روزها در راهِ كوفه و شام و شايد هم در كوفه باشند اين‌ها اسيرند، من يك شب خدا مي‌‌‌‌‌‌‌داند فكر اگر انسان داشته باشد، بيدار باشد، يك‌يك از مصائب كربلا خواب را از چشم انسان مي‌‌‌‌‌‌‌برد. شما فكر كنيد حضرت سيدالشهداء عليه‌السلام آن‌قدر تشنه باشد كه وقتي به آسمان نگاه مي‌‌‌‌‌كند مثل دودگرفته آسمان را ببيند، آن‌قدر خاندان عصمت تشنه باشند كه حضرت ابي‌عبداللّه بفرمايد عمي ترونه كيف يتلظي عطشا، خانداني كه به هيچ كس نفرين نمي‌كردند آن‌قدر علي‌اكبر را قطعه‌قطعه كرده بودند كه صدا زد قطع اللّه رحمك يابن سعد، خدا رَحمت را قطع كند كما قطعت رحمي، خدايا به آبروي ولي‌عصر توفيقاتمان را كامل بفرما.

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه. يا رحمن يا رحيم يا غياث المستغثين، يا اله العاصين، اللهم عجل لوليك الفرج، اللّهم عجل لمولانا الفرج. خدايا همه‌ي ما را از بهترين ياران آن حضرت قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضي بفرما. پروردگار به آبروي آن حضرت قسمت مي‌‌دهيم توقيفاتمان را در تزكيه نفس زياد بفرما، معرفت امام زمانمان را در دلها زيادتر بفرما، محبت آن حضرت را در دلمان زياد بفرما، خدايا شرح صدر كاملي به همه‌مان مرحمت بفرما، پروردگار به آبروي آقايمان حجة ابن الحسن گرفتاريهاي شيعه را برطرف بفرما. گرفتاري‌هاي مسلمانهاي جهان را برطرف بفرما. خدايا به همه بينش كامل، معرفت كامل مرحمت بفرما. خدايا به آبروي ولي‌عصر قسمت مي‌‌دهيم شهدايمان، امام راحلمان غريق رحمت بفرما. امواتمان غريق رحمت بفرما. عاقبتمان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا صاحب الزمان.

لینک دانلود فیلم جلسه

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۱ محرم ۱۴۲۶ قمری – ۲ اسفند ۱۳۸۳ شمسی – شب یازدهم محرم

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و الارواح لتراب مقدمه الفداء و العنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماًفَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناًفَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِإِنَّهُ كَانَ مَنْصُوراً (اسراء / 33) اعظم اللّه اجوركم في مصيبة سيدالشهداء عليه‌السلام.

روز سختي بر آل محمّد گذشت. روز بكاء و قلوب دوستان اهل‌بيت عصمت و طهارت امروز آتش گرفته بود، با اين‌كه هزار و چند و صد سال از اين جريان گذشته امّا مثل اين‌كه روز عاشورا همان روز عاشوراي اوّل است دل انسان نمي‌تواند طاقت بياورد. امروز تمام كانالهاي تلويزيون ايران را كه نگاه مي‌‌كردي همه عزاداري مي‌‌كردند. دنيا عزاداري مي‌‌كند، اين‌ها همه‌اش از علائم ظهور صغري حضرت بقيةاللّه است. اين‌ آيه‌اي هم كه تلاوت كردند و تلاوت كردم در همين ارتباط نازل شده. وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً اگر چه عام است و معني عامي هم دارد ولو غيرمسلماني مظلوم كشته شود خدا با آن وليّ‌اش اگر هيچ كس را نداشته باشد به روح خودش اين امكانات را مي‌‌دهد كه بتواند طلب خون خودش را بكند. فَقَدْ جَعَلْنَا، از چيزهايي است كه خدا قرار داده، خدا اراده فرموده، لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً، براي وليش يك سلطه‌اي خدا قرار داده. ديده شده كه حتّي كفّار اگر مظلوم كشته بشوند به يك نحوه‌اي قاتل مجازات مي‌‌شود. هر چند بخواهد مخفي كند، قاتل حتّي گاهي خودش، مي‌‌رود خودش را معرفي مي‌‌كند. خيلي از كارها انجام مي‌‌شود در دنيا كه خلاف است، مخفي‌اش مي‌‌كنند ولي كمتر اتفاق افتاده كه قاتلي مخصوصاً مقتول مظلوم باشد بتواند مسأله را مخفي كند. حتّي در بعضي از قضايايي كه نقل شده بعضي از كفّار اين‌ها كسي را كشتند و مظلوم كشتند اين مسأله مظلوم بودن خدا طرفدار مظلوم است، خدا مظلوم را هم در دنيا وعده‌ي ياري داده و هم بعد از مرگ. يك جريان مختصري از زمان مردم يزيد اتفاق افتاد، گوشه‌اي از بيابانهاي عراق و خوب طبعاً خيلي زود ممكن بود تمام بشود، زود ممكن بود فراموش بشود، نه درجي در تاريخ شد و زمان ايجاب نمي‌كرد كه تمام دنيا بفهمند و بلكه دشمنها اصرار داشتند كه مسأله را مخفي كنند. حتّي وقتي كه آنها را وارد كوفه كردند اسم‌شان را خارجي گذاشته بودند، اسم اصحاب سيدالشهداء و حسين بن علي را نمي‌بردند. مردم هم نمي‌شناختند، يك نفر خروج كرده بر اميرالمؤمنين يزيد لعنة اللّه عليه و كشتند و سرش و زن و فرزندش را برداشتند آوردند نشان بدهند كه كسي اين كار را ديگر نكند. وقتي كه مي‌‌آورند نان و خرما به رسم تصدّق به اهل‌بيت عصمت مي‌‌دادند حضرت زينب يا حضرت سكينه اين‌ها را از دست بچّه‌ها مي‌‌گرفتند به مردم پس مي‌‌دادند و مي‌‌فرمودند زكات و صدقه بر ما حرام است. مگر شما كه هستيد؟ جواب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند ما از فرزندان پيغمبريم. بعضي‌ها اسم اين شهيد را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانستند ولي نمي‌دانستند اين كي‌است. آن مسلم بن جساس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد توي دارالاماره بود داشتم گچكاري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردم، ديدم سر و صدايي بلند شد از كارگري كه پهلوي من كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد و اهل كوفه بود پرسيدم چه خبر است؟ او در جواب گفت يك نفر خروج كرده بر يزيد و حالا او را كُشتند و وارد اين شهر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. اسم اين خروج‌كننده، خارجي چيه؟ گفت حسين بن علي، شما ببينيد اطلاع نداشتند. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد آن چنان وقتي كه او پشت كرد و رفت بيرون، با آن دستهاي پرگچم به صورتم زدم كه نزديك بود چشمهايم از حدقه بيرون بيايد. حسين بن علي حالا خارجي شده و خروج كرده و او را كُشتند و، اين كه شهر كوفه بود كه همه حسين بن علي را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناختند و زينب كبري را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناختند. شهر شام كه اصلاً حواسشان نبود. امام سجّاد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد ما را سه شبانه روز پشت دروازه‌ي ساعات نگه داشتند براي اين‌كه چراغاني شهر به حدّ كامل نرسيده، مشغول چراغاني شهر بودند. هيچ كس اطّلاعي نداشت از جريان، يك عده‌اي رفتند، حتي عدّه‌اي بودند در خود كربلا از اصحاب عمرسعد بعضي‌هايشان اطّلاع نداشتند كه حضرت ابي‌عبداللّه الحسين به وسايل مختلف امروز خودش را به آن‌ها معرفي كرد. والاّ اين مطالب و اين خطبه‌ها معنا نداشت كه آيا من را مي‌‌‌‌شناسيد يا نمي‌شناسيد؟ در روي زمين فرزند پيغمبري غير از من مگر سراغ داريد؟ و از اين مطالب. امّا معمولاً وقتي يك سنگي در ميان يك حوض آبي، استخري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازند اوّل موجش زياد است بعد كم‌كم موج تمام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و از بين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود. به عكس اين ماجرا، اوّل خيلي ضعيف بود امّا امروز و ان‌شاءاللّه فردا روز ظهور، يك موجي ايجاد كرده و مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كه تمام عالم اسلام را فرا خواهد گرفت و فرا گرفته است. موجي است كه يك روزي امام صادق فرمود ان للحسين في قلوب المؤمنينبراي حسين بن علي در دل مؤمنها آن‌هايي كه با ايمانند، يك محبت مكنونه‌اي است. محبت عجيب، محبّت مكنونه‌، هيچ محبتي را نمي‌شود با اين محبت قياس كرد. همه‌مان دوست داريم با حسين باشيم. اللّهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورودخدايا روزي كه ما وارد بر تو مي‌‌شويم، هيچ لياقتي نداريم كه اهل بهشت باشيم با اهل‌بيت عصمت و طهارت باشيم. با آن‌ها زندگي كنيم، همانطوري كه مكرر مثل زدم، شفاعت معنايش اين است كه يك چيزي كه بهم نمي‌خورد جورش كنند و به يكديگر متصلش كنند. اگر يك نجار يك بنّا اين‌ها بدون مشورت يكديگر يا در بزرگتر در آمده يا پنجره كوچكتر است. يكي مي‌‌آيد اين وسط، اين‌ها را با هم جور مي‌‌كند. اين معناي شفاعت است، جفت كردن. ما را روز قيامت بايد با اهل‌بيت عصمت و طهارت جورمان كنند. همه‌ي انحرافاتمان را، انحرافات عقيده‌اي، انحرافات اعمالي، انحرافات فكري، انحرافات اخلاقی، همه‌ي اين‌ها را بايد جور كنند اين معناي شفاعت است. اللهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورودخدايا ما آن‌جا ديگر معطل نشويم. مثل آن پنجره‌اي نباشيم حالا كنارمان گذاشتند تا ببينيم چي مي‌‌شود؟ يك جوري نباشد كه ما بهشت سازگار نباشيم. آن قدر صفات رذيله نداشته باشيم كه ما را با اين صفات توي بهشت راه ندهند. الگوي ما حضرت ابي‌عبداللّه الحسين باشد تا ما را اجازه ورود به بهشتي كه حسين بن علي در آن زندگي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند قرارمان بدهد. فكر هم نكنيد منظورم بهشت خلد است. همين الان، همين الان در عالم بالا بهشتي هست. يك وقتي خودم، مرحوم حاج ملا‌آقاجان را خواب ديدم، گفتم كجاي بهشت هستيد؟ گفت من دربان حضرت سيدالشهدايم، الان بهشتي هست. آقا ابي‌عبداللّه الحسين هم در آن‌جا جايگاهي دارند و بزرگترين افتخار براي روضه خوانها و كساني كه مردم را به گريه وادار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند براي مصائب ابي‌عبداللّه الحسين بزرگترين مقام در بهشت براي آن‌هاست. خدا رحمت كند اين مرد را، من همين امروز اتفاقاً فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردم درباره‌ي يكي از علماي اهل معنا، كه چرا سالگردي برايش نگرفتند، اهميت ندادند، ولي مرحوم حاج ملاآقاجان بعد از چهل و شش سال شهر زنجان تكان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد در سالگردش. چرا؟ چرا اين مرد اينقدر كم‌كم دارد موج پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؟ كسي كه با حسين جور است، با حسين رفيق است. مثل حسين بن علي عليه الصلاة والسلام همين طور موجش زياد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، هر چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرد بر او، موجش زيادتر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. يك روزي بود كه اين مرد را در زنجان نمي‌شناختند، يك كسي از علماي آن‌جا هم بود به من گفت او حالا ديوانه است، ديوانه‌تر از او تويي كه عقب سر او راه افتادي. اين مرد كسي بود كه مطالب خصوصي، يك مقدارش را من از آن اطلاع نداشتم كه بعد همين جناب آقاي موسوي كه رفته بودند يكي دو سه سال قبل زنجان، نوشته‌هاي خصوصي ايشان را آوردند من بهتم زد. چه ارتباطي با حسين بن علي داشته، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد يك روز بعد از نماز مغرب نشسته بودم تعقيب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواندم. يك وقتي مشاهده كردم ملائكه از طرف غرب دارند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند طرف شرق، آن چنان از آسمان تا زمين زيادند شايد اين مطالب بعد از تعهد ديشب برايتان سنگين نباشد. مي‌‌‌‌‌رسيد ان‌شاءاللّه، اگر به تعهد ديشب پايبند باشيد مي‌‌رسيد خود شماها هم به همين مطالب خواهيد رسيد. از يك ملكي سؤال كردم چه خبر است؟ گفتند آقا ابي‌عبداللّه الحسين مي‌‌‌‌‌‌‌خواهد برود زيارت حضرت رضا عليه الصلاة والسلام و اين تشريفات مال او هست و در راه پيش تو هم مي‌‌‌‌‌‌‌آيند. با همه‌ي ما هستند، مي‌‌‌‌‌‌‌گويد من خودم را مرتّب كردم، ايستادم، مثل عبد ذليلي كه در مقابل مولايش قرار مي‌‌‌‌‌گيرد وقتي تشريف آوردند دلجويي كردند، محبت كردند، من سؤالاتي كردم، آن سؤالي كه من هنوز هم يادم است مي‌‌‌‌‌گويند پرسيدم من افضل اصحابك؟ با فضيلت‌ترين اصحابت كه بود؟ ببينيد جواب، امامانه است. حضرت فرمودند البرير بعد الحبيب، يعني حبيب افضل است ولي برير را هم بايد فراموش نكرد. بعد هم تشريف بردند، خوب يك همچين فردي كه اينقدر آقا به او لطف دارند او بايد انتخابش كنند به درباني حضرت سيدالشهداء، آن منبري معروفي بود در مشهد، خيلي هم شوخ بود من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناختمش، يكي از علماي بزرگ از نجف آمده بود براي مشهد در آن‌جا زندگي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت من خيلي دوست داشتم در مجالس عزاي ابي‌عبداللّه الحسين لااقل هفتها‌ي يك مرتبه كه شده شركت كنم. يك مجلسي بود روضه‌خوانها خودشان جمع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدند. مجلسي بود روضه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواندند، دم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفتند ولي گاهي يك شوخي‌هايي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد كه با شأن و علم من، با اجتهاد من كه از نجف آمدم منافات داشت. نرفتم. يك شب خواب ديدم قيامت بر پا شده تمام مردم به فكر خودشان هستند كه يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ (عبس / 34) روزي كه انسان از برادرش فرار مي‌‌كند،لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْيَوْمَئِذٍشَأْنٌ يُغْنِيهِ (عبس / 37) در آن روز، هر كسي يك گرفتاري دارد كه همان كافي هست برايش، ديگر به ديگري نمي‌تواند برسد، حالا او پسرم است نجات پيدا كند، اون برادر من است، اون پدر من است. نه هر كسي اينقدر گرفتاري دارد خوب يك گرفتاري مهم پاك نشدن از رذائل نفساني است كه روايات متعددي دارد كه اگر كسي به قدر سر سوزني كبر در وجودش باشد بوي بهشت را استشمام نمي‌كند. اين كم گرفتاري است؟ حالا يك عالم برزخي را گذرانده حالا اين‌جا سر اين مسائل مختلفي كه ما اصلاً برايش حسابي باز نكرده بوديم گرفتارمان كردند. من عالمم، من پيرمردم، من فلان شخصيت را دارم، چرا به اين‌ها اعتنا بكنم، و از اينجور مسائل، در آن روز ديدم من را وارد كردند قيامت بود. دنبال شفيع مي‌‌‌‌‌گشتم، من وجودم الان با بهشت سازگار نيست. خود انسان خوب مي‌‌‌‌‌فهمد، ماها هم الان مي‌‌‌‌‌فهميم. حواسمان جمع باشد تا نمرديم خودمان را سازگار با بهشت بكنيم. مي‌‌‌‌‌گويد اين طرف آن طرف را نگاه كردم ديدم آن سيدي كه توي مجلس روضه، روضه مي‌‌‌خواند و گاهي هم شوخي مي‌‌‌كرد اين مثل يك باز، مثل يك پرنده مي‌‌‌آمد توي صحراي قيامت بعضي افراد را بر مي‌‌‌دارد، مي‌‌‌برد آن ور صراط مي‌‌‌گذارد. يعني از آن تونل، از آن صراط ردشان مي‌‌‌كند. رفتم دست به دامنش شدم كه من را هم ببر. من اسم آن عالم را نمي‌برم، از علماي بسيار محترم مشهد بودند، ايشان گفت روضه خواندي؟ من چون مأموريت دارم فقط روضه‌خوانها را ببرم. گفتم نه، گفت حالا بيا من تا آن ور اين تونل، اين صراط، هر چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد اسمش را بگذاريد، همان محل عبوري كه از داخل جهنم انسان عبور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، وَ إِنْ مِنْكُمْإِلَّا وَارِدُهَاكَانَ عَلَي رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا (مريم / 71) گفت از آن‌جا من ردت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم امّا آن طرفش با خودت، چون روضه نخواندي، ما را برداشت گذاشت آن‌جا، آن طرف كه رفتم ديدم درهايي هست اين‌جا در عالم رؤيا،  اين‌ها درهاي بهشت است يك دري به من نشان داد گفت اين در مال علماست. ديدم يك صف طولاني گذاشتند، همه وايستادند، آن در مال روضه‌خوانهاست، خلوت است هيچ كس نيست. من بكاء او ابكاء او تباكاء وجبت له الجنه معنايش اين است وقتي كه وارد بهشت اين شخص برود ديگر معطلي‌اش چيه؟ گفتم ما را از اين در نمي‌تواني ببري؟ گفت نه، روضه نخواندي. سابق علماي نجف اين طور بودند چون جايي نبود كه بروند منبر، و الان هم به دوستان روحاني هم عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم هر جوري است خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند من خودم از همه‌تان خسته‌ترم. هر جوري هست برويد روضه را بخوانيد. مرحوم حاج ملاآقاجان زمان رضاخان ملعوني كه روضه‌خواني را ممنوع كرده بود خودش براي من نقل مي‌‌كرد گفت فكر كردم اول كاري كه بايد بكنم لقبم را در شناسنامه عوض كنم، كه اعتراض كرده بودند. لقبش را گذاشته بود مجنون، توي شناسنامه‌اش بود ها! تا وقتي كه من به خدمتش رسيدم توي شناسنامه‌اش مجنون، چرا؟ براي اين‌كه بروم توي بازار، يك پيراهن، پيراهن كوتاه، يك شلوار، يك عبايي هم روي دوشش بود، عبا هم كوتاه، اولين دفعه هم كه ما ايشان را ديدم همانطوري ديديم. سرش هم برهنه، توي بازار قيصريه زنجان خوب يادم است مي‌‌‌‌‌‌‌رفتند بعضي‌ها  احترامش مي‌‌‌‌‌‌‌كردند بعضي‌ها مسخره‌آميز به او نگاه مي‌‌‌‌‌‌‌كردند. ايشان تا مي‌‌‌‌‌‌‌رسيد مي‌‌‌‌‌‌‌ديد يك جمعي دارند دور هم هستند، مي‌‌‌‌‌‌‌گفت تا پاسبان نيامده بگذاريد من روضه بخوانم. السلام عليك يا اباعبداللّه مردم هم عقده كرده بودند روضه‌‌اي نبود يك دفعه گريه مي‌‌‌‌‌‌كردند وقتي كه يك پليسي مي‌‌‌‌‌‌رسيد ايشان را مي‌‌‌‌‌‌گرفت مي‌‌‌‌‌برد كلانتري، مي‌‌‌‌‌گفتند اين ملاآقاجان مجنون است ولش كنيد. روزي مي‌‌‌‌‌گفت هفت هشت تا روضه اينجوري مي‌‌‌‌‌خواندم. وقتي كه زن استاد آهنگر كه توي همين مفاتيح نوشته براي خاطر خواندن زيارت عاشورا حضرت سيدالشهداء شب اول قبرش، سه مرتبه به ديدن او مي‌‌‌‌‌آيند و بعد دستور مي‌‌‌‌‌دهند عذاب را از اهل قبرستان به خاطر بركت وجود اين زن بردارند اين مردي كه تمام زندگي‌اش را فدا كرده، حتي شخصيتش را فدا كرده مرد عالمي بود، خيال مي‌‌‌‌كنند اين‌ها علم است كه اين‌ها بلدند. يادم است آن موقع من كفايه مي‌‌خواندم يك مطالبي، يك اشكالاتي به كفايه ايشان داشت كه واقعاً مبهوت مي‌‌شدم. مرد دانشمند، اگر راضي باشد من مي‌‌گويم مجتهد و اصلاً همه‌ي وجودش حكمت بود. چيزهايي الان ايشان اشاره كرده كه من هر چه فكر مي‌‌كنم نمي‌توانم پيدايش كنم. يكي از همان مطالب، اين مطلب را من در تقريباً شايد جناب آقاي نعمتي و دوستاني كه از قديم با ما بودند مي‌‌دانند من آن اوائل شايد سي سال قبل، چهل سال قبل گفتم ظهور صغري مطرح شده، الان ببينيد همه دارند مي‌‌گويند. من يك كلمه از ايشان شنيدم، گفتم هم ايشان گفته. از اين قبيل مطالب علمي كه از آن جرت ينابيع الحكمه من قلبه الي لسانه ايشان تنها نبود، استادي داشت به نام آخوند ملاقربانعلي زنجاني، كه هم در سياست، هم در علم، در همه چيز استاد بود، استاد ايشان بود. استاد او مرحوم سلماسي بوده ظاهراً و استاد سلماسي مرحوم سيدبحرالعلوم بوده، اين راه اين‌ها بوده. اين‌ها چي مي‌‌گويند؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند قرآن و عترت، اين‌ها حرفشان اين است. آن وقت حضرت سيدالشهداء كي بهتر از ايشان انتخاب كند كه دربان او باشد؟ يك وقتي به من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمود من تأسف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوردم به حال خضر كه دربان حضرت بقيةاللّه است بعدها كه من قبرش را درست كرده بودم و ان‌شاءاللّه دوستاني بتوانند آن قبر مطهر را بيشتر از اين، چون شنيدم شبها تا صبح توي سرما، يك عده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند آن‌جا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوابند براي گرفتن حاجت، اگر بشود يك مقبره‌اي، يك محلّي كه سرما نخوردند ارادتمندان ايشان درست بشود خيلي خوشحال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود او و من. ايشان فرمودند كه بارك‌اللّه كه قبر من را درست كردي، گفتم چطور؟ توي دلم، توي خواب آمد كه ايشان معلوم است كه جاه و مقامي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد، توي دلم آمد نه اين‌كه به زبان بياورم. گفت نه، از آن وقتي كه اين قبر درست شده تا به حال مردم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيند فاتحه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانند، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيند پيش من مثلا صلوات مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرستند، سوره‌ي قدر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانند و ثوابش به من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد من از اين طريق استفاده‌ي معنوي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم. گفتم حالا اگر قبول است يك دوسه تا حاجت داريم شما، گفت مي‌‌‌‌گويم، مي‌‌‌‌گيرم، گفتم از كي؟ گفت من قبلاً به تو گفتم كه من دربان سيدالشهدايم. آقايان يكي دو تايش مربوط به عالم آخرتم بود ولي يكي‌اش حالا دارم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم مربوط به شماها بود. آن وقتي كه من اين خواب را ديدم يكي دو سه نفري اگر با من در اين راه همگام بودند و تا به حال هم نگفته بودم اين مطلب را، حالا دارم عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم چون متعهديد دارم عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم. مربوط به شما بود كه ان‌شاءاللّه يك گروه قابل توجّه‌ تزكيه شده مطابق دستورات خاندان عصمت و طهارت تربيت شده تحويل امام زمان عليه الصلاة والسلام بدهم كه دارد به ثمر مي‌‌‌‌‌رسد، فقط كوشش بكنيد ان‌شاءاللّه كه من زياد غصّه نخورم، زياد ناراحت نباشم. به مجرّد اين كه يكي از دوستان مخصوصا آن‌هايي كه قديمي هستند خوب مي‌‌‌‌‌دانم امروز گريه كرديد، همه‌تان قلوبتان قساوت ندارد و بلكه يك نرمي پيدا كرده عرض مي‌‌‌‌‌كنم آن‌هايي كه سابقه دارند اين‌ها حب جاه نداشته باشند، حب رياست نداشته باشند، خودشان را بشكنند، خودشان را بكوبند، تواضع داشته باشند براي خدا. شما را به حق حق، قسمتان مي‌‌دهم كه بياييد تصميم بگيريد حالا كه ديشب آن تصميم را گرفتيد، امشب يك تصميمي بگيريد كه فكر نكنيد مثلاً من استادم، او شاگرد است. من بالاترم، او پايين‌تر است. من عالمم او جاهل است اين حرفها براي درگاه خاندان عصمت و طهارت زشت است. مي‌‌گويد اين سيّد، روضه‌خوان من را برد آن طرف، گفتم آقا مي‌‌شود يك برنامه‌اي تنظيم كني اين معني شفاعت را دارم مي‌‌گويداللهم ارزقني شفاعت الحسين يوم الورود، يك جوري ما از اين در برويم بيرون، گفت يك فكري به نظرم رسيده بيا آن‌جا بشين، گفت خودش هم نشست گفت هر چه از روضه بلدي بخوان، ما روضه نخوانده بوديم همان طور يك چيزهايي گفتيم و اين هم همين جور تباكي كرد و زد به پيشاني‌اش گفت خوب پا شو برويم. برد ما را از دري كه حضرت سيدالشهداء پشت در نشسته، يك تختي بود بسيار سريرعالي بود، حضرت نشسته بودند يك دفتري هم جلويشان باز بود گفتم آقا يك روضه خوان آوردم، اسمت چيه؟ فلان. گفتند همچين روضه‌خواني ما نداريم. گفتم آقاجان به جان خودتان قسم من خودم پاي روضه‌اش نشستم و روضه‌اش را گوش كردم، حضرت تبسمي فرمودند بعد فرمودند وارد شو، حالا اين معناي شفاعت است. معني شفاعت اين است. روضه بخوانيد براي زن و بچه‌تان كه شده حاضرشان كنيد، همه جور حرفها، فحشها سر و صداها هست،  وادارشان كنيد يك قدري برايشان روضه بخوانيد، يا خودتان براي خودتان روضه بخوانيد. بگذاريد كلام مرحوم شيخ جعفر شوشتري در كتاب، كتابي دارد هم ترجمه شده و هم عربي‌اش هست جزء روضه‌خوانها باشيد. هيچ راهي نيست براي فوز عظيمي كه خدا منظور كرده جزء گريه و تباكي و روضه‌خواندن و گرياندن ديگران و كم‌كم در رديف آن‌هايي كه شفاعت مي‌‌‌‌شوند قرار گرفت. خدايا شب يازدهم محرم است. دوره‌ي سال براي امشبي گريه مي‌‌‌‌كنيد چون ديشب ما چون اطّلاع از مصائب داشتيم و داريم و سالها گذشته شب عاشورا اشك مي‌‌‌‌ريزيم ولي هنوز اتّفاقي نيافتاده. امّا الان برويد كربلا. توي صحراي تاريك كربلا. كفار و منافقين بدنهاي نجس خودشان را دفن كرده‌اند، امّا بدن حسين بن علي اگر امشب ماه را ديديد ب‌بينيد چقدر هوا روشنايي دارد، زير روشنايي ماه خيلي ضعيف است روشنايي ماه در شب يازدهم، زير روشنايي ماه حضرت زينب آمده كنار بدن برادر، مي‌‌بيند هودجي از آسمان آمد، اين‌ها جدي است، آقايان براي گرياندن عرض نمي‌كنم، هودجي از آسمان آمد پياده شدند. رسول اكرم است، علي بن ابي‌طالب است، فاطمه‌ي زهراست، حضرت مجتبي است. دور بدن حضرت ابي‌عبداللّه الحسين نشستند السلام عليك يا اباعبداللّه و علي الارواح التي حلّت بفنائك عليك منّي سلام اللّه ابداً ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم، السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين. الذين بذلوا مهجهم دون الحسين عليه‌السلام. ان‌شاءاللّه اين آيه‌اي را كه تلاوت كردم يك روزي در كنار حجة ابن الحسن وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماًفَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ، ولي دم، فرزندي است كه از آن كشته باقي مانده. تنها فرزندي كه خيلي نزديك است از نظر نسب و از نظر حسب و از نظر خلق و منطق به حضرت سيدالشهداء حجة ابن الحسن است. الان تنها ولي دم حضرت بقيةاللّهاست، يك سلطه‌اي پيدا مي‌‌كند كه هر كس توي دلش يك سر سوزن بغض ابي‌عبداللّه الحسين باشد از روي زمين بايد برداشته بشود. لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً، اسراف در قتل هم نمي‌كند. خيال نكنيد عصباني مي‌‌شود همه را مي‌‌كشد تا زانوي اسبش خون مي‌‌آيد بالا، امام زمان شما را قسي‌القلبي كه آدم كش باشد معرّفي‌اش دشمنان نكنند. حتي اگر روايت هم باشد اين روايات را بايد كنارگذاشت. حضرت ولي‌عصر اگر مخالفي باشد همان يك نفر را بدون اين‌كه حتي به زن و بچّه‌اش تأثيري بگذارد، ناراحتي ايجاد بشود او را به قتل مي‌‌رساند، از سر راه مسلمانها بر مي‌‌دارد. آن‌هايي كه شمرند و مي‌‌خواهند شمربازي در بياورند، يعني همان كاري كه شمر با حسين كرد مي‌‌خواهند با حضرت بقيةاللّه بكنند من يك وقتي خودم، با خودم فكر مي‌‌كردم حالا نمي‌دانم اين خواب را چطور ديدم، ديدم يك چيزي اختراع شده كه يك نفري كه مخالف امام زمان و قدرت هم دارد اين با يك اشعه‌اي او را مي‌‌كُشند، همان يك نفر را، توي خانه‌اش. هنوز موبايل و اين وسائلي كه امروز هست، اين حرفي كه من مي‌‌زنم مربوط به جواني‌هايم است، اين‌ها نبود. بعد هم زن و بچّه او را راضي‌شان مي‌‌كنند. شما فكر نكنيد علي بن ابي‌طالب عليه الصلاة والسلام آن زني را كه در كوچه راه مي‌‌رفت و حضرت فرمودند كه چه مي‌‌كني؟ گفت شوهر من در جنگ كشته شده، من يك مشت بچه‌ي يتيم دارم هم بايد به آن‌ها برسم، هم آب بايد برايشان ببرم، حضرت رفتند كمكش كه نان را ايشان پختند، معروف است قضيه‌اش اين شخص فكر نكنيد كه مسلمان بوده، نه اين از همان خوارج بوده كه كشته شده در جنگ با علي بن ابي‌طالب، زن و فرزند او را راضيش كردند با اين‌كه در تقيّه بودند. حضرت بقيةاللّه زن و فرزند آن شخص هر كه باشد آن‌ها كه گناه نكردند، آن‌ها را راضيشان مي‌‌‌‌‌‌‌‌كند. اسراف در قتل نمي‌كند، امام زمانتان را مهربان‌ترين مهربانها بشناسيد و هست، خدايا تو شاهدي كه من از باب اين‌كه وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَفَحَدِّثْ (ضحي / 11) اينقدر من بدي كردم كه حساب ندارد و آن‌قدر ايشان محبّت به من كردند كه حساب ندارد و به شماها هم همينطور، كي اين راه صاف و ساده و مطابق با فكر و عقلتان، من الان اعلام مي‌‌كنم. اگر يك چيزي من گفتم كه با عقلتان مخالف بود شما به من اعتراض كنيد، بگوييد، من اشتباه شايد كرده باشم. در مراحل تزكيه نفستان تجربه كنيد. تجربه كردند، بحمداللّه حدود بيست سال است از اين مسأله مي‌‌گذرد افرادي بودند كه خودشان تجربه كردند اگر من جزواتشان را بياورم كه سر است پيش من كه چه بودند و چه شدند و چه تجربه‌اي از اين راه پيدا كردند شما تعجّب مي‌‌كنيد. حالا كه اينطور است خوب لطف حضرت بقيةاللّه است. شماها را خواسته، شماها را طلب كرده، دعوتتان كرده، والاّ ديشب من فكر مي‌‌كردم با آن تأكيدي كه پريشب كرده بودم كه هر كس نمي‌خواهد تهعد بدهد نيايد. باور كنيد فكر مي‌‌كردم يك عده نيايند، ديدم نه بيشتر، حتي از امشب هم بيشتر بودند. اين‌ها لطف الهي است. اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِيهَدَانَا لِهَذَاوَ مَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ (اعراف / 43) لطف حضرت ابي‌عبداللّه الحسين است، من زياد دارم طول مي‌‌دهم. حالا ان‌شاءاللّه آقاي نعمتي و آقاي فاني ديگر باصطلاح حقشان را به ما واگذارند، فرداشب من به عكس مي‌‌كنم. آقاي بخشي‌زاده‌ام كه حقشان را به آقاي مقدم دادند كه واقعاً استفاده كرديم و اينطوري است. شكر كنيد خدا را. كجا داشتيم يك جمعيتي كه اكثرشان، من ايني كه مي‌‌گويم اكثر نه اين‌كه فكر كنيد بعضي‌ها را نه قبول ندارم. من اكثر قريب به اتفاقتان را عادل مي‌‌دانم و پشت سرتان نماز مي‌‌خوانم. چقدر جمعيت هستند؟ از جزواتمان استفاده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود سه چهار هزار جمعيتند. الحمدللّه. خدا را شكر، اگر يك وقتي هم ديديد كه، ديديد بعضي وقتها ماشين يك همچين ريپ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند، اگر يك وقتي ديديد اينجوري هستيد زود خودتان را، كاربراتتان را نگاه كنيد، گوشه و كنارتان را نگاه كنيد، چي آمده اينجوري آن ماشينتان را به اين وضع انداخته؟ زود برسيد به آن.

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه يا اللّه يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه. ان‌شاءاللّه فردا شب هم اين مجلس هست و احتمالاً شب وفات امام سجّاد باشد يا رحمن يا رحيم، يا غياث المستغيثن، يا اله العالمين عجل لوليك الفرج، عجل لمولانا الفرج، خدايا فرج آقايمان، امام زمانمان را برسان، همه‌ي ما را از بهترين اصحاب و ياورانش قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضي بفرما، خدايا به آبروي ولي‌عصر گرفتاري‌هاي مسلمين را برطرف بفرما، خدايا به آبروي ولي‌عصر اين انقلاب را به انقلاب حضرت مهدي متصل بفرما. خدايا به همه‌ي ما علم و حكمت مرحمت بفرما. توفيق تزكيه نفس به همه‌ي ما عنايت بفرما. پروردگار ما را از عزاداران ابي‌عبداللّه الحسين قرارمان بده. خدايا ما با اين‌كه نه به سر زديم، نه به سينه زديم، نه زياد گريه كرديم امّا طمع اين را داريم كه ما را از عزاداران خوب امام حسين عليه السلام قرارمان بده. خدايا قلب امام زمان را از ما راضي بفرما. پروردگارا به آبروي ولي‌عصر قسمت مي‌‌دهيم مرض‌هاي روحي‌مان شفا مرحمت بفرما.

 

 

 

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

۱۰ محرم ۱۴۲۶ قمری – ۱ اسفند ۱۳۸۳ شمسی – شب عاشورا

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و الارواح لتراب مقدمه الفداء و العنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم، وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاًبَلْ أَحْيَاءٌعِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ. (آل عمران / 170).

همه‌ي حقايق را پروردگار متعال در قرآن بيان فرموده و مطلبي نيست بخصوص در اعتقادات كه در قرآن وجود نداشته باشد. يكي از مطالب مهمي كه بايد همه‌ي ما معتقد باشيم اين است كه خداي تعالي ما را براي اين دنيا خلق نفرموده. اين دنيا در يك بُعد همانطوري كه فرمودند دانشگاه، حوزه و بالأخره محل درس و يك در بُعد ديگر ما درسهايمان را در عالم ارواح گرفته‌ايم و سالها درباره‌ي آن‌چه ياد گرفته‌ايم پابند بوده‌ايم و براي اين‌كه هميشه موادّ امتحاني بايد مخفي باشد و از فكر شخص محصّل استفاده بشود و بايد يك امتحاني گذاشته شود و قبل از امتحان يك فاصله‌اي با درسي كه خوانده است پيدا بشود تا امتحان تحقّق پيدا كند. اگر يك درسي را همين الان به شما دادند و همين الان هم امتحان بخواهند از شما بگيرند اين امتحان نيست. دنيا در اين بُعدي كه من مي‌‌خواهم عرض كنم دار امتحان است، محل امتحان مطالبي كه براي زندگي ابدي ما نه إِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ (محمد صلي اللّه عليه و آله / 30) ارزشي ندارد كه ما در اين دنيا به فكر زندگي باشيم. زندگي اگر ان‌شاءاللّه معنايش را بفهميم يك مختصر در زمان ظهور خواهد بود در اين دنيا و بقيّه‌اش در عالم آخرت است. هر كس معتقد نباشد كه آخرتي هست كافر است. دهها و بلكه مي‌‌شود گفت صدها آيه قرآن و روايات به آخرت، به زندگي بعد از اين دنيا اشاره كرده‌اند و همه‌ي آن‌ها به ما مي‌‌فهماند كه ابدي است آن زندگي. اگر دو هزار سال طبق روايات تعليم دادن زندگي براي ما طول كشيده و هزارها سال آن تعليمات تجربه شده يك جلسه امتحان بسيار كوتاهي در اين دنيا براي ما گذاشتهاند. لذا اميرالمؤمنين مي‌‌فرمايد: نگوييد كه خدايا ما را امتحان نكن. بلكه بگوييد كه خدايا ما را از مضلات فتن حفظ كن. مضلات فتن، امتحان فتنه است. فتنه يعني آزمايش. آزمايش با دردسر، آزمايشي كه اگر همه چيزش روشن بود و معلّم كمك كرد و، بلكه به جاي شاگرد او امتحان داد اين‌كه امتحان نشد كه. هر چه قوي‌تر است. هر كه در عالم ارواح و عالم ذر بهتر درس خوانده در اين دنيا امتحانش سنگين‌تر است. بچّه‌ي كلاس اول يك امتحان دارد و يك نحوه امتحان بسيار آسان، ولي يك جواني كه در حوزه يا دانشگاه درس خوانده و فارغ‌تحصيل شده او يك امتحان قوي‌تري دارد. يك امتحان بسيار سختي از نظر كلّي دارد. ما يعني اين جمعيتي كه الان صداي من را مي‌‌شنوند ما به سايرين كاري نداريم. سايرين شايد به آن‌ها گفته نشده كه براي چه به دنيا آمده‌ايد و براي چه در اين دنيا هستيم و كجا خواهيم رفت؟ از اعمالشان استفاده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه اين اعتقاداتشان در اين ارتباطات درست نيست. ولي شماها اكثرتان اين‌ها را به شما گفته‌اند، در آيات قرآن، در ترجمه‌ي قرآن در برداشت‌هايي كه الان خود شماها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نويسيد و مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرستيد. در ذاتتان، در فطرتتان به هر نحوه‌اي كه بوده اين اعتقاد است كه ما در اين دنيا و براي اين دنيا ساخته نشدهايم. براي زندگي ابدي ساخته شدهايم. اين چند روز دنيا با اين رنج و زحمت، من گاهي گفته‌ام كه خيلي زندگي دنيايي حيوانات با خوشبختي بيشتري از زندگي انسانها دارد. زندگي آن‌ها خيلي ساده انجام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، بدون درد، بدون مرضهاي مختلفي كه امروز به سر بشر ريخته. بسيار با فهم، با شعور، بهتر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند غذاهاي خود را تهيّه كنند. زندگي كنند. ولي ما از لحظه‌اي كه بچّه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد متولّد بشود. از آن لحظه‌اي كه هنوز در رحم مادر است. كه خدا هم در قرآن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد كه خداي تعالي انسان را خلق كرد وقتي كه مادر او را حمل مي‌‌‌‌‌‌‌‌كرد حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاًوَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً (احقاف / 16) با كراهت، كراهت يعني با ناراحتي اين بچّه را متحمّل شد و وقتي هم كه وضع حمل كرد با ناراحتي. بيمارستان چطور، قابله چطور، مسائل مُلكي‌اش بسيار سخت‌تر از همه‌ي حيوانات است. حالا يك معناي تفسيري و تأويلي دارد كه شايد موفق شوم امشب عرض كنم. ولي معناي ظاهر آيه اين است كه انسان وقتي خواست متولّد بشود همه‌ي ناراحتي‌ها را داشت. از ضعف، از فشارهاي مختلف، اگر به بچّه‌ي انسان وقت تولّد يكي دو روز نرسند، مي‌‌ميرد. بدن انسان وقتي كه روح از آن خارج مي‌‌شود آن قدر بي‌ارزش مي‌‌شود كه فرزندان از او فرار مي‌‌كنند، مي‌‌ترسند مكرّر ديده شده كه اگر سر شب پدر از دنيا برود بچّه‌ها مي‌‌خواهند اين جنازه را ببرند توي مسجد بگذارند كه جلوي چشمشان نباشد. امّا يك گوسفندي را اگر بكُشند و لاشه‌اش را در يخچال بگذارند هيچكدامتان نمي‌ترسيد. اين را خدا قرار داده براي اين‌كه به شماها و من و همه بفهماند كه انسان با روحش انسان است نه با بدنش، انسان وقتي انسان است كه از تعليماتي كه در عالم ارواح به او دادهاند استفاده كند آن ها را به كار ببندد در مقابل آنها متعهد باشد عالم ذر كه شايد هزارها سال طول كشيده و براي آيندگان بيشتر طول ميكشد تمامش براي ميثاق است عالم ميثاق اسم دوم عالم ذر است عالم تعهد است اين كه ميبينيد هر سال و يا طبق دستور هر روز بايد با امام زمانتان متعهد بشويد و تعهّد كنيد به خاطر اين است كه دائماً بايد ما با اين تعهّد، با اين سرمشق تعهّد، زندگي بايد بكنيم. شما در نمازِ هر روزتان كه پنج دفعه خوانده مي‌شود و ده مرتبه لااقل در نماز واجبتان بايد اين جمله را بگوييد، تعهّد است. اياك نعبد و ايّاك نستعين، اگر خدا مي‌‌گويد به ما كه اياك نعبد و ايّاك نستعين بايد اين تعهّد را از كلام خدا استفاده كنيم. اگر ما مي‌‌گوييم اياك نعبد و ايّاك نستعين تعهّدي است كه ما با خدا مي‌‌بنديم. اگر در نماز حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه چه در مسجد جمكران و چه در غير مسجد جمكران صد مرتبه مي‌‌گوييم اياك نعبد و ايّاك نستعين اين تعهّد در يك ربع ساعت كه نماز مي‌‌خوانيم صد مرتبه تعهّد مي‌‌دهيم. فكر نكنيد تعهّد يعني چه؟ انسان است و تعهدش. بزرگترين نشانه‌ي انسانيّت انسان تعهّدش است. شما ببينيد در قرآن مجيد، مكرر در مكرر خدا وقتي كه مؤمنين را ياد مي‌‌‌‌كند درباره‌ي تعهّد آن‌ها سخن مي‌‌‌گويد. آدم بي‌تعهّد، چه نسبت به مردم بي‌تعهّد باشد چه نسبت به خدا، يك شاهي ارزش ندارد و علاوه شايد از حيوانات هم پست‌تر باشد. شما ببينيد در اين دنيا انواع حيوانات و حشرات هستند هيچ يك از حيوانات يا حشرات به جان يكديگر نميافتند يعني گرگها مثلا همديگر را بدرند سگها همديگر را بدرند حيوانات مختلف يك زنبور بيايد يك زنبور ديگر را نيش بزند ابدا، يك تعهدات فطري در وجود حيوانات است فطرتا همه حيوانات متعهدند كه به يكديگر آسيبي نرسانند همه غذايشان متعهدانه از آنچه كه خدا قرار داده استفاده ميكنند در معالجاتي اگر در اثر يك ميكروبي كه وارد بدنتان مي‌‌شود اگر بخواهند معالجه‌ خودشان را بكنند متعهدانه اين كار را مي‌‌كنند. در ميان تمام جاندارهاي زمين اين تعهداتي كه عرض كردم شما ميبينيد. خيلي كم پيدا مي‌‌شود كه غافل بشوند يا فشاري روي آن‌ها بيايد كه يكديگر را اذيت كنند يعني يك نوع هم نوع خودش را اذيّت كند. اين انسان، انسان بي‌تعهّد، انساني كه نه مي‌‌داند غذايش چيه؟ نشستند و چند جلسه برخاستند كه آيا انسان جزء حيوانات گياهخوار است يا گوشتخوار، هر كدام يك استدلالي كردند. امّا اگر يك گربه اگر از گرسنگي بميرد گندم نمي‌خورد. براي چه؟ چون جزء حيوانات گوشتخوار است. تعهّد دارد. من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم زود بروم به مطلبي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم عرض كنم برسم. اين‌ها مقدمه‌ است. شما كربلا را در نظر بگيريد. اسم اين جمعيتي را كه در صحراي كربلا جمع شدند و بهترين فردِ از بشر را آن چنان اذيّت كردند كه مصيبتي مانند آن مصيبت به وجود نيامده و نخواهد آمد حضرت اميرالمؤمنين علي عليه الصلاة والسلام اسم اين‌ها را يك جانوري كه از هر جانوري بدتر نامگذاري كرده. يك روز در مسجد كوفه اميرالمؤمنين فرمود كه سلوني قبل  ان تفقدوني از من سؤال كنيد تا جواب شما را بدهم قبل از آن‌كه من را نبينيد، از فقد استفاده كرده، از فقد استفاده كرده. چرا؟ براي اين‌كه مُردن در كار نيست. نشناختن در كار است، اين مطلبي است كه در پاياني عرايضم مي خواهم امشب به شما بگويم و همه‌تان بايد اين مطلب را ياد بگيريد. مردن، جدا شدن روح از بدن است حالا در چند دقيقه، ولي هميشه ما هستيم. من را بين خودتان را ديگر نبينيد. اين جمله را فرمود اي واي بر مردمي كه حتّي سؤال كردن را هم بلد نيستند. چون امام فرمود حسن السوال نصف العلمخوب سؤال كردن خودش نيمي از علم است. كوشش كنيد سؤالاتتان طوري باشد كه خودش معلوم كند كه شما چقدر فاضليد. سعد وقاص گفت سر و صورت من چند مو دارد؟ حضرت اميرالمؤمنين فرمودند كه رسول اكرم به من همين جرياني كه الان واقع دارد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود خبر داد. فرمود پاي هر مويي از سر و صورت تو شيطاني نشسته كه تو را از انسانيّت دور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و يك بچّه‌ حيوان حالا تعبير من است توي خانه‌ات است به نام عمر كه حسين من كه اين‌جا نشسته اين را خواهد كشت. من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستم از اين جمله علي بن ابي‌طالب استفاده كنم عمرسعد انسان كه نبود، از نوع حيواناتِ دوپا هم نبود، چون حيوانات به همديگر كاري ندارند. يك موجودِ عجيبي بود، فوق‌العاده قسي‌القلب، فوق‌العاده دور از انسانيّت، آن قدر عجيب است و همه‌ي بدي‌هاي او يك جا جمع مي‌‌‌‌‌شود. امشب كوشش كنيد آن يك نكته‌اي كه در او پيدا شده در ما پيدا نشود و آن نكته اين است از آن بچّگي دوست و دشمن به او مي‌‌‌‌‌گفتند اين كار را نكني، دوستان خوب دوست داشتند حسين بن علي را، نمي‌خواستند حسين كشته بشود، دشمنان هم مي‌‌‌‌گفتند اگر كُشتي حسين را، يقين بدان كلام اميرالمؤمنين اثبات مي‌‌‌شود و يك معجزه‌اي براي او ثابت مي‌‌شود لذا چند شب قبل كه هنوز به كربلا نيامده بود مشاورينش را خواست، چكار كنم؟ أاترك ملك الري و الري منيتي من مُلك ري را ترك كنم، اين آخرين آرزوي من است يا بروم امام حسين را بكشم؟ همه گفتند نكن، تو نكن. به همين دليلي كه عرض كردم. تو نكن، آخرش هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيد چه گفت؟ فما عاقلاً دوستان معني عقل را از روايات استفاده كنيد، هر چه را ما اسمش را عقل و عاقل گذاشتيم فكر نكنيد درست است. اين مرد نامرد، گفت فما عاقل باع الوجود بدينيمي‌‌‌گويند آخرتي هست، مي‌‌‌‌گويند نباشد. نگوييم مي‌‌گويند آخرتي هست. بگوييم معتقديم كه آخرتي هست. همه‌ي كارهايتان را روي حساب اينكه يك روز بايد زندگي راحت و طيّبه‌اي داشته باشيد كار بكنيد. گفت مي‌‌گويند آخرتي هست اگر بود من توبه مي‌‌كنم، اگر هم كه نبود، اگر نبود چكار مي‌‌كنم؟ چند روز دنيا را خوش گذراندم، شدم والي مُلك ري و زندگي راحت با كمال رياست كرده‌ام. اين معنا و اين فكر توي مغزمان نيايد، همين، همه‌ي حرف من امشب اين است. به خدا قسم اگر اين كار را تصميم بگيريد كه اين طوري باشيد كه اين فكر توي مغزتان نباشد كه آخرش توبه ميكنيم كه ما كاري جوري حركت بكنيم كه شك داشته باشيم، مثل يك شاكّي كه مي‌‌خواهد نسبت به يك چيزي كه مشكوك است عمل كند. اعمال ما اينطوري است، تعارف نداشته باشيم. خوب توبه مي‌‌كنيم، توبه نصوح هم مي‌‌كنيم، يك چند دفعه توبه نصوح كرديم باز هم توبه مي‌‌كنيم. شاعر هم كه مي‌‌گويد صد بار اگر توبه شكستي باز آي، راه را باز كردند ولي بدان تا وقتي كه فكرت را عوض نكني پشت سر عمرسعدي، با عمرسعد، حالا نماز بخوان، مگر عمرسعد نماز نمي‌خواند؟ اين‌هايي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند اين‌ها نماز نمي‌خوانند، نمي‌دانم مشغول موسيقي زدن بودند امثال اين‌ها، همه‌شان اينجوري نبودند يا اگر همه‌شان بودند به خاطر همان فكرِ اين‌كه فما عاقل باع الوجود بديني است. والاّ يك مسلمان، در كجاي قرآن حتّي اگر سوره‌اي را در قرآن بخواهيد نگاه كنيد مخصوصاً سوره‌هاي كوچك، همه از آخرت صحبت كردهاند، إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا وَ قَالَ الْإِنْسَانُمَا لَهَا يَوْمَئِذٍتُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَي لَهَا (زلزال / 1 6) ترجمه را برويد نگاه كنيد، اكثر سوره‌هاي آخر قرآن مربوط به قيامت است. مربوط به تعهّدات شماست. چند روزي آمديد توي دنيا براي اين‌كه امتحان بدهيد، هم به يادتان مي‌‌‌‌‌‌آورند، اني تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتي، اين‌ها قرآن براي يادآوري است كه إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ (حجر / 9) و پيغمبر مذكّر است، إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ (غاشيه / 21) يادمان ميرود ما يادمان رفته. كمك‌مان آمدند بكنند، بوسيله قرآن و انبياء كمك مي‌‌خواهند بكنند كه شما از امتحان بد بيرون نياييد. فقط همين، حضرت سيدالشهداء كه شهيد شد و فردا عاشوراي حسيني است كه همه‌ي مردم حتّي غير مسلمانها من ديدم نسبت به اين فاجعه عظيم متأثّرند اين‌ها درسي بوده براي ما، كه ما امتحانمان را خوب بدهيم. چه امتحاني؟ چه كار كرد؟ در عالم ارواح به ما گفتند ظالم را بر سر خودتان مسلّط نكنيد، در عالم ارواح به ما گفتند خوبي‌ها چيه؟ بدي‌ها چيه؟ انسانيّت چيه، اخلاق چيه؟ اين‌ها را به ما گفتهاند. خيلي چيزها گفتند. توحيد اعظم مسائلي است كه آن‌جا مطرح شد و در فطرت ما همه‌ي اين‌ها هست، يك محصلي كه با سواد است هيچ وقت يادش نيست كه اين چهار عمل اصلي را مثلاً در چه روزي از مدرسه كه مدرسه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفته ياد گرفته، يادش رفته ولي خود چهار عمل اصلي را بلد است. ماها همه‌ي اين‌ها را بلديم، چرا شما به يزيد لعن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد و حضرت ابي‌عبداللّه الحسين را اين قدر احترام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد به جهت اين‌كه آن‌جا خوانديد و گفتند براي شما كه ظلم بد است و مهرباني خوب است، جهل بد است علم خوب است. ناتواني و تنبلي و جدّي نبودن در كارها بد است امّا جدّي بودن، حساب داشتن، در صراط مستقيم بودن خوب است. من چرا امشب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم از شماها تعهد بگيرم؟ ديشب هم گفتم، فكر نمي‌كردم امشب خيلي بياييد ولي معلوم است ان‌شاءاللّه متعهديد، من سالهاي گذشته را نمي‌گفتم، يكدفعه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتم هر كه نمي‌خواهد پا شود برود، الان هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم ولي آن‌هايي كه اين‌جا هستند ديشب گفتم كه بايد امشب تعهد بدهيد، تعهد چي؟ اصحاب حضرت ابي‌عبداللّه الحسين ما اصلاً مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم همان وقت را كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا اين‌جا كه كنار مسجد جمكران است و امام زمانمان اين‌جا زياد زيارت شده، الان اين زمين، كل يعني هر زميني، هر جا كه بنشيني با خدا تعهد ببندي كه ديگر گناه نكني اين‌جا برايت زمين كربلاست. و پشت سرش عمل كردن است، و كل يوم عاشورا، فرق عاشورا با روزهاي ديگر چه بوده؟ روزهاي ديگر مردم عادي بودند ولي در عاشورا هفتاد نفر بر يكديگر سبقت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفتند كه زودتر امتحانشان را بدهند. زودتر عملاً امتحانشان را بدهند. همه جا بايد همين باشد، خدايا تو شاهدي من گفتم گريه كردن شما ثواب دارد، من به اين روايت معتقدم و در كتاب هم نوشتم كه من بكا او ابكا او تباكا وجبت له الجنه اكثراً قبول ندارند ولي من قبول دارم. به قدر بال مگسي اگر گريه كنيد بر حضرت ابي‌عبداللّه الحسين روز قيامت كلّي كفّه‌ي ترازوي شما سنگين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود امّا اين را به شما بگويم اگر خداي نكرده يك سر سوزن كبر، يك سر سوزن نفاق، يك سر سوزن صفات رذيله در شما باشد گريهي بر سيدالشهداء هر چه بكنيد و اين پاك نشود ما معتقديم ان‌شاءاللّه پاك مي‌‌‌‌‌شود، ولي اگر آمد پاك نشد شما را با همه‌ي اين حرفها وارد بهشت‌تان نمي‌كنند. پس يك فكر اساسي بايد كرد. فكر اساسي همين است كه ما خودمان را پاك كنيم، تزكيه نفس كنيم. اسماً نه، ما اهل تزكيه نفس‌ايم. افرادي را من سراغ دارم كه مراحل را گذرانده‌اند خيلي از صفات رذيله هنوز در آن‌ها رشد هم كرده علاوه بر اين‌كه كم نشده رشد هم كرده تازه مدّعي هست كه مثلاً من دوران تزكيه نفس را گذرانده‌ام حالا بايد همه بيايند در مقابل من تعظيم كنند. چرا؟ عالم هر چه علمش بيشتر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود سرش فرودتر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد من تواضع للّه رفعه اللّه، كسي كه تواضع براي خدا بكند خدا بالايش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد. تو اگر مراحل را گذرانده‌اي بايد پاك پاك باشي حضرت سيدالشهداء آن قدر متواضع است آن شخصيّتي كه درباره‌اش هم خدا گفته، هم پيغمبر گفته، هم ائمه كه ارادة الرب في مقادير اموره تحبط عليكم و تصدر من بيوتكم، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيد اين يعني چه؟ ارادة الرب، هر چه خدا اراده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند اوّل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد توي خانه‌ي شما، اين در زيارت حضرت ابي‌‌عبداللّه الحسين است. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد در خانه‌ي شما و از خانه‌ي شما صادر ميشود يعني من كه الان اين‌جا دارم  صحبت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم خدا اراده كرده كه من بتوانم حرف بزنم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد اوّل توي خانه حضرت ابي‌عبداللّه الحسين، خانه ابي‌عبداللّه الحسين كجاست؟ دلهاي محبّينش. همه جاست، خدا در قرآن فرموده فِي بُيُوتٍأَذِنَ اللَّهُأَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ (نور / 36)  اينها همان خانه هست. در اذن دخول كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد در باز كه اذن دخول نمي‌خواهد وارد حرم ائمه بشويد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد كه در آن‌جا به ما دستور دادند با اين معرفت وارد حرم بشويد. چه معرفتي، كه اگر خدا مجسم ميشود، اي اهل‌بيت عصمت و طهارت، اي ائمه اطهار، اگر خدا بود بنا بود مجسم بشود مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد شما، كه خوب خدا بي‌نهايت است، مجرد است، و اين مسأله محال است، ولي حالا اگر الحمدللّه الذي منّ علينا بحكام يقومون مقامه لو كان حاضرا في المكان، خدا را شكر مي‌‌كنيم كه خداي‌تعالي يك حكّامي براي ما فرستاد، حكّامي كه تا قيامت با ما هستند. همين الان هم هستند، فقط اين فطرتي است كه واقع شده بين زمان حضرت عسكري و حضرت ولي‌عصر كه ظهور خواهد فرمود، اين يك مدتي ما خيال مي‌‌كنيم كسي در كار نيست ولي هست والاّ اين‌ها حكّامي هستند. حكومت‌كنندگاني بر ما هستند كه اگر خدا بنا بود مجسم بشود، يقومون مقامه لو كان حاضرا في المكان  خوب اين‌ها مي‌‌گوييد روايت است شايد درست نباشد، آن ناداني كه علي بن ابي‌طالب را افضل از ابي‌بكر نمي‌داند خيلي عجيب است من يك بحثي را ديدم از يك سني و شيعه داشتند بحث مي‌‌كردند، او ميگفت علي بن ابي‌طالب افضل از ابي‌بكر نيست، من يكطرفه بود نمي‌توانستم جوابش را بدهم، آخر فضيلت به چيه؟ نه، حالا همه‌ي ما اين جمعيت سني و شيعه فرض كنيد با هم نشستيم، فضيلت به چيه؟ فضيلتي كه خدا توي قرآن فرموده به دو چيز است. يكي علم، يكي تقوا، نيست اينطور؟ از نظر عقل شما هم اينطور است هر كه عالم است فضيلت دارد، هر كه جاهل است آن فضيلت را ندارد. هر كس با تقواست فضيلت دارد، هر كه بي‌تقواست فضيلت ندارد. اين طور نيست؟ هر كه مخالف است اعلام كند. شما نمي‌گويم روي تعصّب برويد ببينيد علي يعني چه؟ سيصد آيه سني‌ها نقل كردند كه در فضائل علي بن ابي‌طالب نازل شده، اين نهج‌البلاغه و كلمات علي بن ابي‌طالب را برويد بررسي كنيد كه تمامش علم است. عصمتش هم حالا ما نمي‌گوييم معصوم، پاكيش، پاكيش هم درهمين بس كه كوچكترين خطايي نه در دوران عمرش، چه قبل از اسلام، چه بعد از اسلام نكرده. شما مگر شير چي خورديد كه اينجور فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد؟ حالا باز هم بعضي از علماي گذشته‌شان كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند كه يكي گفته الحمدللّه الذي فضل المفضول علي الفاضل، خدايي را شكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم كه يك آدم پستي را بر يك آدم با فضيلتي تفصيل داده اين‌ جوري، آيات قرآن وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ(يس / 12) وَ قُلْاِعْمَلُوافَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ (توبه / 105) اين‌ها هست. من هر چه فكر كردم توي اين روايات و آيات كه اسم اين را چي بگذارم هميني كه به دوستان عرض كردم كه چهارده معصوم، معصوم از جهلند. اين اسم، تعريف خوبي است، حسين بن علي معصوم از جهل است. واي بر ما شيعه كه بعضي‌هايمان، بعضي‌ از دانشمندانمان حتي نتوانستند بفهمند حسين يعني چه؟ در يك كتابي ديدم نوشته بود كه حضرت سيدالشهدا‌ء آمد كه حكومت تشكيل بدهد، اشتباه كرد و كشتند او را. از روز اول مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانست، بهرحال شما الان اين‌جا نشستيد من اين اعتقاد را دارم و هر كس اين اعتقاد را نداشته باشد خيلي از آيات قرآن و روايات را طبعاً قبول نبايد داشته باشد. و آن اعتقاد چيه؟ فرقي نمي‌كند. شما الان پهلوي امام زمانتان نشسته باشيد يعني بايد اين اعتقاد را داشته باشيد يا الان در اين‌جا نشسته باشيد، از نظر مكاني نمي‌گويم ها! هر جا، توي خانه‌تان، هيچ فرقي ندارد. همان اندازه‌اي كه وقتي پهلويتان به پهلوي امام زمان هست، كميل نشسته روي اسبي كه علي بن ابي‌طالب نشسته و حضرت اميرالمؤمنين را توي بغل گرفته آن‌جا، با الان كه شما اين‌جا نشستيد اگر ما معرفت به مقام امام داشته باشيم نبايد براي‌مان فرقي كند همانطوري كه براي خدا هم فرقي نمي‌كند. اين‌ها مظهر خدا هستند. شما وارد كعبه بشويد از آن دَر برويد تو، داخل كعبه خداي آن داخل، با خداي هر جاي ديگري كه تصور كنيد يكي است. مكان كه نمي‌تواند اين مسائل را داشته باشد، چرا؛ مكانهاي متبرّكي هست كه خود آن‌ها به آن بركت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. با اين توجّه الان كجا نشستيد؟ توي خانه، خوب، امام حسين شما را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيند؟ اگر بگوييم نمي‌بيند چندتا از آيات قرآن را منكر شديم. خوب دقّت كنيد به عرايضم، امام زمان چطور؟ امام زمان زندگي ما را دارد اداره مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، آن نفسي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشيم با اراده‌ي امام زمان است. ارادة الرب في مقادير اموره تحبط عليكم و تصدر من بيوتكم ، او كه همه جا هست. احاطه‌ي علمي‌اش بر همه هست. اگر نيست چرا شب جمعه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويي السلام عليك؟ سلام بر تو، سلام بر تو يعني چه؟ غلط است. شما اگر يك دوستي داشته باشيد توي خانه‌اش باشد اين‌جا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد با او صحبت كنيد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد؟ نه، سلام مي‌‌‌‌دهيد به او؟ نه.السلام عليك يا داعي اللّه و ربانيه آياته، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد ديگر، همه‌تان هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد، اگر حرفي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنيد كه معنايش را نمي‌فهميد كه متأسفيم. اگر معنايش را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهميد و احساس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد اين به چه معناست، طبعاً ديگر بايد معتقد باشيد من نبايد به شما امشب وقتتان را بگيرم و اين اعتقاد را بخواهم توي مغز شما فرو كنم. پس اين را معتقديد. حالا كه معتقديد جدّاً باور كنيد. حالا نمي‌دانم اين جمله مال امام باشد يا مال بعضي خوبان باشد. حرف خوبي است، كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا، الان فرض كنيد توي خيمه‌هاي ابي‌عبداللّه الحسين نشستهايد، معلوم نبود  اصحاب سيدالشهداء، وقتي توي خيمه حضرت سيدالشهداء نشسته بودند گريه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند، من ملزمتان نمي‌كنم گريه كنيد، ولي تعهّد مي‌‌‌‌‌‌‌‌بستند. اگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد شايد با گريه، با توجّه اين مسأله را انجام بدهيد چراغها را خاموش كنيد، همان طوري كه سيدالشهداء چراغها را خاموش كرد. ما امشب مي‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم حالا ولو اينكه ممكن است من خسته باشم ولي از حضرت ابي‌عبداللّه الحسين امشب خواستم كه بتوانم با شما صحبت كنم. يا ابي‌عبداللّه آقاجان، يا اباعبداللّه، آقايان تصوّر كه اشكالي ندارد و بايد هم معتقد باشيم كه الآن در خيمه‌هاي حسين بن علي نشستهايم. آقا هم يك گوشه‌اي نشسته‌اند. سرشان را پايين انداختهاند، آن‌هايي كه نمي‌خواهند متعهد باشند بروند. رفتند و پشيمان شدند. اين كلمه هم كه مي‌‌فرمايد و معروف است كه بيعت را از شما برداشتيم چون در عرب رسم بود من نمونه‌هايش را هم در اوايل انقلاب ديدم. رسم بود كه وقتي يك قسمي مي‌‌خوردند، يك بيعتي مي‌‌كردند، بيعت به معناي فروختن همه‌ي اختيارات به طرف، اين كار را مي‌‌كردند خيلي پايبند مي‌‌شدند، رودرواسي پيدا مي‌‌كردند، والا هيچ وقت ما از امام زمانمان نمي‌توانيم بيعتمان را بكَنيم و از بين ببريم. اين را توجّه داشته باشيد، حضرت سيدالشهداء فرمود براي جنگ، فردا هر كس اين‌جا بماند كشته مي‌‌شود. براي جنگ و كشته شدن من يك ارفاقي مي‌‌كنم والاّ همانهايي هم كه رفتند تحت بيعت ديني حضرت سيدالشهداء بودند، ما در امشب الان فكر كنيد كه در خيمه‌ي مجاور خانم‌ها نشسته‌اند، حضرت زينب دارد گوش مي‌‌دهد، حتّي نگاه مي‌‌كند. پيغمبراكرم، فاطمه‌ي زهرا، علي بن ابي‌طالب، تمام چهارده معصوم و از همه مهم‌تر خداي تعالي دارد نگاه مي‌‌كند، كه چه؟ كي با وفاست؟ كي انسان است؟ كي هم از انسانيّت و فهم و درك دور است؟ يا اباعبداللّه، ما معلوم است كه رفتني نيستيم. همه‌مان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مانيم. امشب دستور بده فرزندت بيايد ببيند ما متعهد هستيم يا نه؟ چه مي‌‌‌‌‌‌‌شود فردا هم ما در محضر امام‌مان باشيم، حضرت سيدالشهداء امشب را مشغول عبادت بود. لما اصبح الحسين يوم عاشورا و صلّي باصحابه صلاة الصبح قام خطيباً ايستاد صحبت كردن، يك صفي بستند هفتاد و دو نفر بيشتر نماندند. حالا هر چه مي‌‌‌‌‌بودند گاهي مي‌‌‌‌‌شود انسان يك چيز خوبي را كه مي‌‌‌‌‌خواهد از لاي آشغالها جمع بكند غربالشان مي‌‌‌‌‌كند. اگر خاك و سنگ و امثال اين‌ها توي اين حبوبات باشد از غربال مي‌‌‌‌‌يزند پايين. حسين بن علي امشب غربالشان كرد. هزار و بعضي بيشتر از هزار نفر نوشتند كه در كربلا بودند. چراغها را خاموش كرد. سرش را پايين انداخت، بعد از مدتي كه فهميد و با علم امامت متوجّه شد كه رفتني‌ها رفتند، چراغها را روشن كردند ديدند هفتاد و دو نفر بيشتر نماندند. شما هم مي‌‌‌توانستيد برويد. به به ، امام مي‌‌‌فرمايد كه من نديدم اصحابي بهتر از اصحاب ابي‌عبداللّه الحسين، و بعد از آن‌ها اصحاب حجةبن الحسن است كه كأنهم بنيان مرصوص، و ان شاءالله امشب مي‌خواهيم كه ما جزء آنها باشيم. آقاجان اگر هفتاد مرتبه من را بكشند، آتشم بزنند باز زنده بشوم دست از ياري شما بر نمي‌دارم. كجا بروم؟ بهشتم تويي، يا دنياي و آخرتي، يا نعيمي و جنّتي، دنيايم شماييد، آخرتم شماييد، بهشتم شماييد، همه چيزم شمايي. كجا بروم؟ شما هم به امام زمانتان همين كلمات و جملات را بگوييد. آقاجان ما كجا برويم كه دست از دامن تو برداشته بشود؟ وقتي چراغها روشن شد اين‌ها اين سخنان را گفتند، به خدا قسم اگر شماها هم جدّي بگوييد بهشت‌تان را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد، حضرت به آن‌ها مقاماتشان را كه فرداشب كه شب يازدهم محرّم بود اين‌ها در آن‌جا بودند ديدند امشب. تا آن‌جا اين‌ها يقينشان كامل بود كه آن شخص مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد كه يك نفر با من شوخي كرد، گفتم حالا وقت شوخي است؟ گفت من در عمرم شوخي نكردم، امشب آن قدر خوشحالم كه فردا شب همين ساعتها من در بهشت كنار پيغمبراكرم، كنار علي بن ابي‌طالب ، كنار معصومين عليهم الصلاةو السلام در محضر سيدالشهداء هستم. حالا اگر اينطور است يا اباعبداللّه، كلهم نور واحد، همه‌شان يكي هستند، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي بگو يا اباعبداللّه و شايد خود سيدالشهداء هم بهتر بخواهد كه ما بگوييم يا بقيةاللّه ، يا صاحب‌الزمان. چون امام زمان ما حجة بن الحسن است. آقاجان دستتان را دراز كنيد با شما بيعت كنيم، تعهد كنيم، تعهد كنيم كه ديگر گناه نكنيم. تعهد كنيم كه به تزكيه نفس ان‌شاءاللّه موفق بشويم. تعهد كنيم مردم‌آزاري نكنيم. اولياء خدا را اذيّت نكنيم. تهمت به كسي نزنيم. دروغ نگوييم و عفّت‌مان را حفظ كنيم. آقاجان يا بقيةاللّه اين جمع اگر تعهد بكنند قول مي‌‌‌‌‌دهيد كه تعهّد بايد بكنيم، شما قول داديد كه اگر براي خدا كاري را ما كرديم به آن‌جا مي‌‌‌رسد كه وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً (دهر / 8) تا ورود در بهشت. تعهد مي‌‌دهيم، قول مي‌‌دهيم آقاجان، تعهدمان هم اين است. از اين لحظه ديگر گناه نكنيم، اگر قبول داريد بعد از اين‌كه اين چند ماده را من گفتم دستتان را به صورتتان بكشيد و خودتان را متعهد در نزد امام زمانتان نشان بدهيد. اوّل گناه نكنيم و واجباتمان را صحيح و درست و اول وقت انجام بدهيم. دوّم نسبت به هر كس كه قراري گذاشتيم، عهدي كرديم، اعمّ از نوشته دادن، و يا اين‌كه زباناً ما به او تعهّدي داديم عمل كنيم. ولو به قيمت جانمان تمام بشود. سوّم، كوشش كنيم كه با بندگان خدا با اخلاق خوب برخورد كنيم. كينه‌اي كسي را در دل نداشته باشيم. با كسي دشمن نباشيم، مخصوصاً با دوستان هم‌مسلكتان و آن‌هايي كه اهل تزكيه نفس‌اند و پنجم اين‌كه دست از توسّل به شما خاندان عصمت و طهارت در دنيا و آخرت بر نداريم. همين‌هات. آهسته يك صلواتي بفرستيد، دستتان را به صورتتان بكشيد. اميدوارم كه امام زمان به شما كمك كند و ان‌شاءاللّه هميشه اين چند چيز را متعهد باشيد حالا روضه را دوست عزيزم، براي شما مي‌‌خواندند اداي عزاداري را، يعني عزاداري را ادا كنيد، از همه التماس دعا دارم. خدايا به آبروي ولي‌عصر اين جمع را موفق به آن‌چه كه تعهد كردند بفرما.

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

۹ محرم ۱۴۲۶ قمری – ۳۰ بهمن ۱۳۸۳ شمسی – شب تاسوعا

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و الارواح لتراب مقدمه الفداء و العنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي. (طه / 42)

شب تاسوعاست. شبي است كه درسهايي كه در كربلا حضرت سيدالشهداء و اصحابشان به دنيا تعليم دادند بايد گفتگو شود. شما اگر به هر مجلسي كه امشب و فردا و پس فردا تشكيل مي‌‌شود سري بزنيد مي‌‌بينيد همه‌اش به فكر گرياندن و گريه كردن و ابراز مصائبي كه در روز عاشورا واقع شد، هستند. البتّه اين يكي از جزئي‌ترين چيزهايي است كه بايد ذكر شود، تعظيم شعائر است. به سر و صورت زدن مال مصيبت‌زده است. همه بايد مصيبت‌زده باشيم. همه بايد عزادار باشيم. جاي حرف نيست. ولي آيا واقعه‌ي به اين بزرگي، واقعه‌اي كه شايد در عالم از زمان حضرت آدم تا امروز و از امروز تا قيامت اتّفاق نيفتد، اين واقعه فقط براي اين است كه ما سينه بزنيم و اجتماع كنيم و احياناً اطعامي كنيم و بالأخره دوستان يكديگر را ببينند و يك اشكي بريزيم و بعد از آن همان كه بوديم باشيم. چقدر غلط است كه يك دانشجو به دانشگاه برود، يك طلبه به حوزه برود و از درسهايي كه آن‌جا  داده مي‌‌شود هيچ استفاده نكند. من يك وقتي به هندوستان رفته بودم يكي از شهرهاي هندوستان به نام جامو صد و پنجاه نفر بيشتر ظاهراً آن طوري كه گفتند شيعه نبود. در آن شهر بسيار بزرگ. چون جامو استان است خودش و اين شهر مركز استان بود. و معروف هم هست جامو و كشمير در هندوستان معروف است. اين عدّه قليل يك روز را اعلام كرده بودند كه يوم‌الحسين. روزي كه همه‌ي مردم و همه‌ي گويندگان از هر مذهبي كه باشند مي‌‌توانند بيايند و درباره‌ي ابي‌عبداللّه الحسين سخن بگويند. كلماتشان مانعي نداشت در آن مجلس كه در مذمّت باشد يا در مدح. مجلس بسيار بزرگ و پراهميّتي بود. تقريباً بين‌المللي بود. از ممالك ديگر دعوت كرده بودند كه منجمله من هم از ايران رفته بودم. در آن مجلس كه سه روز به طول انجاميد چهار ساعت قبل از ظهر، و چهار ساعت بعد از ظهر و هر گوينده‌اي نيم‌ساعت بيشتر وقت براي صحبت نداشت همه‌ي اين جمعيت طبعاً هر روزي شانزده نفر سخن مي‌‌گفتند در ميان اين‌ها شيعه بود، سنّي بود، هندو بود، سيك بود و از مذاهب مختلف ديگر. در اين سه روزي كه من آن‌جا بودم عاشورا و تاسوعا هم نبود. در اين سه روز آن‌چه بحث مي‌‌شد درباره‌ي اين‌كه حسين بن علي چه برنامه‌هايي را به ما آموخته و چه راهي را به ما معرفي كرده و چگونه زندگي برنامه يك مظلومي را در مقابل ظالم بيان كرده، اكثراً اين سخن بود. يادم مي‌‌آيد كه در آن نيم ساعتي كه وقت حرف زدن با من بود، قبل از من يك فردي كه در مذهب سيك‌ها بود، سخن مي‌‌گفت خطاب به مسلمين، كه مسلمين شما فكر نكنيد كه ابي‌عبداللّه الحسين متعلق به شماست. حسين بن علي متعلق به تمام مردم عالم است. هر كس درسي كه حسين عليه‌السلام به بشريّت داد، نداند و نفهمد از انسانيّت يا همان موقع خارج مي‌‌شود و يا آن‌كه رفته رفته از انسانيّت بيرون مي‌‌روند. جاي تعجّب است كه مذاهب مختلف ديگر در ممالكي كه مردمش مسلمان نيستند، مثل مملكت هندوستان از برنامه‌هاي روز عاشورا استفاده كنند و درس بگيرند امّا ما مردم شيعه، آن هم در شهرهاي مذهبي، آن هم در شب و روز تاسوعا و عاشورا هيچ استفاده‌اي از قيام ابي‌عبداللّه الحسين نكنيم و يا اگر مي‌‌كنيم بسيار ضعيف باشد و چند روزه‌اي باشد و نتوانيم برنامه‌ي زندگي‌مان را در اين يكي دو شب تنظيم كنيم. من يادم هست شبهاي عاشورا شايد متجاوز از چهل سال چه در اين‌جا بودم يا در تهران، يا در مشهد، اين يك كار را مي‌‌كردم و امشب هم اعلام مي‌‌كنم فرداشب قسم مي‌‌دهم شما را به جان حسين بن علي كه اگر آمادگي آن‌چه را كه مي‌‌خواهم بگويم نداريد توي اين مجلس نياييد. تعهّد مي‌‌گرفتم كه همه‌مان بايد پيروي ابي‌عبداللّه الحسين باشيم. حتماً در بين شما افرادي هستند كه سالهاي قبل بودند. تكرار هم ممكن است باشد. ولي ارزش دارد كه انسان در سال يك دفعه به ما گفتند هر روز صبح، شما دعاي عهد را بخوانيد، دست‌تان را به دست خودتان بدهيد. دست خودتان را به دست امام زمان بدهيد و با آن حضرت تعهّد ببينيد كه من از اين به بعد و يا امروز هر چه قدرت دارم، چون از اذكاري كه بسيار اهميّت دارد و انسان را مي‌‌سازد ذكر لاحول و لاقوة الاّ باللّه العلي العظيم هست. هر چه قدرت دارم كه اين قدرت مال خداست، حول و قوه‌اي ندارم جزء آن‌چه كه خدا به من داده. تعهّد بكنيم اگر چه يك نفر از دوستان به من مي‌‌گفت شما مردم را به خسارت مي‌‌اندازيد. چون اين تعهّد را مي‌‌كنند در شب عاشورا و تحت احساسات خودشان واقع مي‌‌شوند بعد تخلّف مي‌‌كنند و اين تخلّف گناه دارد. خوب معلوم است اين حرف چقدر حرف سستي است و نبايد به آن توجّه كرد. اگر اين باشد از عالم ميثاق از آن وقتي كه روح ما را در بدن‌مان وارد كرد و ميثاق از ما گرفت، مي‌‌خواست خدا اين كار را در مرحله‌ي اول نكند، چون همه به گناه مي‌‌افتند، تعهدشان را با خدا به هم مي‌‌زنند. سايرين همين طور، ائمه‌اطهار عليهم الصلاة والسلام تعهداتي مي‌‌گرفتند، اكثراً هم به تعهّدات عمل نمي‌كردند و از بين مي‌‌رفتند. شما فكر نكنيد كه اگر كسي به تعهّدش عمل نكرد و سالم از نظر بدني راه رفت اين از بين نرفته، همان لحظه‌اي كه تعهّدي كرد با خداي‌تعالي و همان اوّلين دفعه‌اي كه تعهدش را شكست از بين رفته. از بين رفتن متأسفانه به نظر ما، از بين رفتن بدني است. اگر يك نفر در اثر گناه يك دفعه ديديم فلج شد فكر مي‌‌كنيم از بين رفت، جزايش را ديد. يا كور شد، جزايش را ديد. امّا از نظر من و از نظر اسلام و دين، آن كسي از بين رفته كه خودش، خودش را سرزنش كند. تو الان چند سال است توي راه تزكيه نفسي، چندين سال است كه داري به خيال خودت مراحل تزكيه نفس را مي‌‌گذراني. خدا هم وعده كرده كه: وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَالَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا(عنكبوت / 70) كسي كه در راه ما جهاد كند، – من گفتم اگر اين بلندگو صدا بكند من مي‌‌آيم از منبر پايين، دستي به او نزنيد، خش خش نكند – كسي كه در راه ما جهاد كند. يك مطلبي يادم آمد، وسط صحبت، امروز درباره‌ي شرح صدر من صحبت مي‌‌كردم. همه‌تان چون معناي شرح صدر را درست به شما حالي نكردم مي‌‌گويند اين چرا اين قدر شرح صدر ندارد. اتفاقاً اين‌جا من شرح صدر نشان دادم. شرحي دارد كه ان‌شاءاللّه در بحث‌هاي شرح صدر خواهم گفت. وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَالَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا، خداي تعالي به شما كمك مي‌‌كند و كمك هم كرده. بايد در مدّت بسيار كوتاه، در مدّت يك سال، اقلاً يك سال يا اكثراً يك سال، كه شب قدر دارد، شب عاشورا دارد، شبهاي ماه مبارك رمضان دارد، هر هفته شب جمعه و عصر جمعه دارد، اگر خودتان را درست نكرده باشيد با كمك الهي، درست نشده باشيد بايد بگوييم جاي تأسّف است. اين كيسه‌اي كه برداشتيد و توي آن جواهر ريختيد، ته‌اش را سوراخ كرديد، هيچي توي كيسه شما باقي نمانده. مثل حضرت موسي باشيد، همين هفته‌ي گذشته اين آيه‌اي كه در اول سخنم تلاوت كردم امروز هم در تهران تلاوت كردم، خيلي مهم است، حضرت موسي توي دامن فرعون تربيت شده باصطلاح، همه‌ي آن زرق و برق‌ها را ديده، يك سازش كوچكي از آن سازش‌هايي كه ما هر روز داريم، يك سازش كوچكي با فرعون مي‌‌كرد نونش توي روغن بود. فرزندش است. يك سازش كوچك. امّا نكرد. در همان موقعي‌ كه حضرت موسي در دبار فرعون بود، همان موقع وقتي كه مي‌‌بيند دو نفر در نزاعند، خدا مي‌‌گويد: هَذَا مِنْ شِيعَتِهِوَ هَذَا مِنْ عَدُوِّهِ؛ (قصص / 16) خط‌مشيش را پيدا كرده بود، خط مشيش معلوم بود. اين پيرو است و اين دشمن. من و شما يكي از اشكالات كارمان اين است كه دوست و دشمنانمان را نمي‌شناسيم. هر كس با ما تماس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيرد با او اگر ملاطفت با ما داشته باشد با او رفيقيم، ما نمي‌فهميم كه دوستمان كيه، دشمن‌مان كيه، يك راه مستقيم و يك صراط مستقيم را هنوز انتخاب نكرده‌ايم. هَذَا مِنْ شِيعَتِهِوَ هَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ، آن كسي كه از پيروانش بود، معلوم بود كه يك رابطه‌اي بين اين‌ها هست. در همان موقعي كه در دربار فرعون بود مسيرش معلوم بود. گفت به او به فريادم برس، به دادم برس، حضرت موسي هم آمد جلو و فَوَكَزَهُ مُوسَيفَقَضَي عَلَيْهِ،يك ضربه‌اي به او زد و قصد كشتن آن دشمن را نداشت، امّا دشمن مُرد. و بعد هم حضرت موسي گفت: هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ، اينكه كه كشته شد از عمل شيطان بود، من چون قصد كشتن او را نداشتم و فرداي آن روز حضرت موسي خَائِفاً يَتَرَقَّبُ (قصص / 19) با ترس و مراقبت كامل از شهر خارج شد، زحمت‌ها كشيد تا به نزد استادش رفت. يك استاد دارد به نام شعيب، اين‌ها را خداي‌تعالي راهنمايي مي‌‌كند. شما فكر نكنيد حضرت موسي نمي‌دانست چكار دارد مي‌‌كند. تصادفاً افتاد توي دامن شعيب، خير. حضرت موسي وارد شد بر شعيب با همان جرياني كه توي آيات قرآن هست، شعيب هشت سال، دقيقاً، دقيقاً! هشت سال طبق هشت مرحله‌اي كه در سير و سلوك براي تهذيب نفس است. آن‌جا بود. انسان بايد خودش را ارائه بدهد، هر هفته شما زيارت آل‌ياسين مي‌‌خوانيد، عقايدتان را ارائه مي‌‌دهيد به امام عصرتان، انسان بايد خودش را ارائه بدهد. هشت سال زحمت كشيد. استفاده كرد. جدّي هم بود، و آن چنان ساخته شد كه خدا مي‌‌فرمايد: وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي، اي موسي من تو را ساختم. اين كلمه‌ي اصطناع، صنعت، ساخته شدن و ساختن براي خدا، حوزه‌ي علميه قم، حوزه‌ي علميه نجف، حوزه‌ي علميه مشهد و ساير حوزه‌ها بدانند كه خدا مي‌‌خواهد شما را براي خودش بسازد. همه طلبه‌ها، چرا؟ بايد برويد براي تبليغ. بايد برويد در مقابل فرعون هم كه شده بايستيد و او را هدايت كنيد. نگذاريد اين طور مردم جاهل بمانند. خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند گاهي در تلويزيون نگاه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم. عزاداري‌ها، سابق حالا هر چه بود ديگر در تلويزيون نمي‌آمد، نخل مي‌‌‌‌‌‌‌‌آورند، عَلَم مي‌‌‌‌‌‌‌‌آورند، جوانهاي ريش‌تراشيده در ضمن اين جريانات حركت مي‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. افرادي نيستند به اين‌ها بگويند آقا گناه نكن، افرادي نيستند به اين‌ها بگويند كه چرا اباالفضل عليه‌الصلوه و السلام اينقدر ارزش پيدا كرد. نه فرزند فاطمه‌ي زهراست. و نه از اولاد پيغمبر است. امّا آن چنان عظمت پيدا كرده كه مثل فردايي حسين بن علي مي‌‌‌‌‌‌‌گويد جانم به قربانت. آن‌قدر عظمت پيدا كرده، كه اباالفضل در مقابل حضرت سيدالشهداء اگر كربلا برويد مي‌‌‌‌‌‌‌بينيد كه دانشمندان اهل معنا را من ديدم كه يك عدّه قائلند اوّل به زيارت اباالفضل بايد رفت بعد به زيارت سيدالشهداء براي اين‌ كه باب حسين، اباالفضل عليه الصلاةوالسلام است. يك جرياني مرحوم حاج ملاآقاجان نقل مي‌‌‌‌كرد، اكثرتان يا خوانديد يا شنيديد ولي براي اين مطلبم تأييد است. خلاصه‌اي مي‌‌‌گويم. فكر مي‌‌‌كنم در كتاب پرواز روح نوشته باشم. ايشان دو سال در رياضتي و در برنامه‌اي در كربلا بود. مي‌‌گفت در صحن حضرت سيدالشهداء يك غرفه‌اي بود من آن‌جا مي‌‌خوابيدم. يك شب ديدم يك جواني آمد در مقابل حرم حضرت اباالفضل، يك جوان ديگر هم با او هست. كلمه‌ي و حيات اباالفضل كه به زبانش كه جاري كرد، به زمين خورد و غش كرد و ديگر تكان نمي‌خورد، فقط نفس مي‌‌كشد، به رئيس قبيله‌شان خبر دادند، آمد. همه هم متأسفند كه اين چه شد و چرا اينطوري شد، رئيس قبيله‌شان آمد گفت اين مورد غضب حضرت اباالفضل عليه الصلاة والسلام واقع شده، ايشان را ببريد به صحن حضرت سيدالشهداء، اگر كسي ايشان را شفا بدهد آن آقاست. برداشتند ايشان را آوردند، اتفاقاً در جلوي غرفه‌اي گذاشتند كه من شبها آن‌جا مي‌‌خوابيدم. شب اول و دوم گذشت، بدنش سياه شده بود، فقط نفس مي‌‌كشيد و بيهوش بود. اقوام و نزديكشان هم در اطرافش بودند كه ببينند اگر مُرد او را دفنش كنند و اگر زنده بود خوب، بردارند ببرند او را. مي‌‌گويد شب سوّم شد. شب سوّم در نيمه‌هاي شب، ديدم كه يك دفعه بلند شد و صدا زد اقوامش را و به حال آمد. من نزديكش رفتم آن‌جا به من چيزي نگفت. اقوامش آمدند همان رئيس قبيله‌شان مي‌‌گفت يك حالت خوشحالي فوق‌العاده‌اي به او دست داد و اين شخص گفت كه فلان مبلغ پول را به فلاني بدهيد كه من ادا خواهم كرد و يك مقدار هم صدقه بدهيد، بعدها من به شما خواهم داد. مردم ريختند، اظهار علاقه كردند تا اين‌كه اطرافش خلوت شد. من از او پرسيدم كه از روز اول و از شب اوّل من با تو بودم، ايشان مي‌‌فرمود كه من وقتي از او سؤال كردم گفت آن كسي كه من گفتم اينقدر پول به او بدهيد ايشان از من پولي طلب داشت، همين مبلغ پول را طلب داشت، ديدم زياد اصرار مي‌‌كند گفتم تو از من پولي نمي‌خواهي، گفت بيا قسم بخور به اباالفضل كه من پولي از تو نمي‌خواهم. من آمدم در مقابل حرم حضرت اباالفضل ايستادم، با كمال بي‌ادبي گفتم، و حيات اباالفضل يعني به جان، اباالفضل تو از من چيزي نمي‌خواهي، ديگر نفهميدم چه شد، از آن شب تا بحال بدنم كمالِ فشار را داشت و درد مي‌‌كرد امشب ديدم ملائكه زيادي مردم را عقب و جلو مثل اين‌كه مي‌‌كنند به طرف حرم حضرت سيدالشهداء مي‌‌روند، من گفتم چه خبر است؟ گفتند آقا اباالفضل براي ديداري با سيدالشهداء تشريف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند. گفتم وقت خوبي است. وقتي كه اباالفضل عليه الصلاة والسلام تشريف آوردند، دست به دامنش انداختم. به من فرمودند: به در خانه‌اي آمدي كه اگر جن و انس بيايند و درست و واقعي به اين در خانه متوسّل شوند خدا جواب آن‌ها را خواهد داد. رحمة اللّه واسعه است. آقا اباالفضل چرا اين همه عظمت پيدا كرده؟ چرا؟ شما زيارتهايي كه معمولاً وارد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود براي ائمه، صفات آن‌ها را، صفات بارز آن‌ها را در آن زيارت‌ها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد متذكّر شدند. ائمه‌اطهار زيارت جامعه را شما بخوانيد، ببينيد درباره‌شان چه گفتهاند؟ حتّي در اذن دخول حرمهاي مطهره ببينيد ائمه‌اطهار چه بيان كردهاند. آن‌ها جاي خود دارند، چهارده نفر نور پاك، كه خدا هست و اين چهارده نفر و بعد هم بشر، لا يقاس بنا احد،هيچ كس به ما قياس نمي‌شود. امّا حضرت اباالفضل عليه الصلاة والسلام ايشان چكار كرده كه اين قدر نزديك شده؟ اگر حسين عاشورا دارد، اباالفضل تاسوعا دارد، اگر حسين بن علي عليه الصلاة والسلام آن تشكيلاتي كه در حرم مطهرش هست دارد، حضرت اباالفضل هم دارد. من چند سال قبل كه شايد كم براي كسي اتّفاق بي‌افتد مشرف شده بودم كربلا، روز عاشورا بود، زمان صدّام بود، اجازه نمي‌دادند كه كسي آن‌جا عزاداري كند. اين آقايي كه تشنه‌ترين افراد است كه من يك وقت هم گفتم چون لقب سقّايي را حضرت سيدالشهداء و حسين بن علي به حضرت اباالفضل دادند. مي‌‌دانيد لقب سقّايي يعني مسئول آب. از وقتي كه آب در خيمه‌ها ممنوع شد خوب يك تقسيم‌بندي از آن آبي كه باقي مانده، انجام شد. هر كسي يك بخشي، يك قسمتي از آب را برداشت، حضرت اباالفضل هم خوب جزء آن‌ها بود. ولي حضرت اباالفضل ديگر از آن روز آب نخورد، آب را نگه داشت براي بچّه‌ها، چون مسئول آب آن بيابان است. ولذا از همان لحظه اول، حضرت اباالفضل تشنه بود تا آن وقتي كه وارد شريعه‌ي فرات شد. آنجا هم آب نخورد، هواي گرم، مسأله عطش خيلي مهم بود. خدا چه كرده؟ از نظر ملكي چه كرده؟ يك راهي را براي ما باز كردند، از همان دم در كه هنوز به رواق نرسيده يا توي رواق‌ها بايد باشد از بيرون دَر، از طرف صحن در را باز كردند، يك آب زلالِ تميز، يك چشمه‌ي آب فوق‌العاده پرارزش، اين اطراف قبر حضرت اباالفضل هست. يعني قطعاً تا سينه انسان بايد توي اين آب برود تا برسد به قبر مطهر حضرت اباالفضل عليه‌السلام، اين عجيب است. و اين آب هيچ وقت خراب نمي‌شود. خوب يك آبي كه يك جا جمع شده، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند آوردند يك پمپي را كه آن آبها را خالي كنند، خالي كردند بعد از چند دقيقه ديدند باز همان مقدار آب جمع شد، اين معروف است. اين را من به چشم خودم ديدم. واقعاً عجيب است. آب زلال، من يك مقداري آب از آن‌جا برداشتم كه داشته باشيم. شايد الان دو سال بيشتر است، اين آب كوچكترين تغييري پيدا نكرده، صداي شيطان را شب تاسوعاست، حواستان جمع باشد. السلام علي العبد الصالح، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم به اين‌جا برسيم. اباالفضل چه كرده؟ آيا حضرت اباالفضل را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند بعضي‌ها تعريف كنند، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند قد بلندي داشت. صورت زيبايي داشت، براي اين‌ها بود؟ صالحيت حضرت اباالفضل براي تحصيل بعضي علوم بود؟ السلام علي عبد صالح، در چه جهت صالح بود؟ خودش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد: المطيع للّه و لرسوله، مطيع خدا و پيغمبر بود. شماها هم آقايان اگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد مورد لطف ابي‌عبداللّه الحسين باشيد بايد فرداشب كه خودتان را آماده كنيد و هر كي هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد انجام ندهد و هماني كه بوده باشد، نيايد توي اين مجلس. كسي نگفته بيايد. من وظيفه‌ام است كه تعهّد بگيرم. خودتان را بسازيد. حضرت موسي در آن هشت سال خودش را ساخت ولي در همان لحظه‌ي اوّل كه تعهّد كرد و تعهّدش را پذيرفت، حضرت شعيب ساخته شد. آن‌ها ديگر بقيّه‌اش تمرين ساختن است. تمرين ساخته شدن است. شما فكر نكنيد مراحل تزكيه نفس طول مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشد، نه، طولي ندارد، من همين الان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانم در ظرف يك دقيقه همه‌ي مراحل تزكيه نفس را براي شما بگويم، آني كه طول مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشد تمرين اين مطالب است. بايد تمرين كنيم. خودتان را تطبيق بدهيد، آن باشيد كه تزكيه نفس به شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد. آن باشيد. صالح باشيد. صالح به معناي اينست كه انسان آن جوري كه خدا دوست دارد هست. آن جوري كه خدا انسان را مي‌‌‌‌‌‌‌سازد كه مي‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي، خوش به حال حضرت موسي، تو را من ساختم براي خودم، اينجوري باشيد. آن طور باشد كه خدا در هزار و چهارصد سال قبل، در آخرين نزول قرآن، و بلكه در علم پروردگار ازلاً اين معنا باشد كه صَفًّا، يك صفي، تشكيل مي‌‌شود، يك لشكري تشكيل مي‌‌شود، كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ، (صف / 6) در استقامت اين‌گونه‌اند. در يقظه آنگونه‌اند كه مثل بعضي از اصحاب حضرت سيدالشهداء، در استقامت آن گونه‌اند كه مي‌‌بينيم كه شب عاشورا مي‌‌گويند اگر ما را هفتاد مرتبه، هفتاد مرتبه، بكشند، بسوزانند، دست از تو بر نخواهيم داشت. اين استقامت است. در توبه آن گونه هستند كه مثل حرّ بن يزيد رياحي، آن چنان توبه مي‌‌كند كه مي‌‌گويد بگذار اوّل كسي كه مي‌‌خواهد در راه شما شهيد بشود من باشم. صالح باشيد. حضرت اباالفضل عليه الصلاة والسلام مثل فردايي شمر آمد پشت خيمه‌ها، صدا زد اين بنو اختنا، بچّه‌هاي خواهر ما كجايند؟ يك نسبتي از طريق حضرت ام‌البنين شمر، آن موجود خبيث با ايشان دارد. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد پسرهاي خواهر ما كجاست؟ حضرت اباالفضل سرشان را پايين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازند، خجالت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشند، حقّ هم دارند. منبع فضيلت، اين هم منبع خباثت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد ارتباط قوم و خويشي پيدا كند. حضرت سيدالشهداء مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايند جوابش را بده، ولو كان فاسقاً، اگر چه فاسق است. حضرت پا شد آمد، در مقابل شمر ايستاد، گفت من براي شما امان‌نامه آوردم، تو و برادرهايت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانيد در امان باشيد به شرط آن‌كه ياري حسين بن علي را نكنيد. حضرت فرمود خدا تو را، و آن امان‌نامه‌ات را، و آن كسي كه اين امان‌نامه را نوشته لعنت كند. من دست از برادرم بر دارم كه دو روزي مي‌‌خواهم توي دنيا زنده باشم؟ اي كاش ما هم همينطور بوديم. روز تاسوعا يكي از اين جهت به حضرت اباالفضل نسبت دارد. علّت ديگري كه دارد فرمودند كه وقتي شمر اين جواب را از اباالفضل شنيد برگشت و دستور حمله داد، حركت كردند آمدند به طرف خيمه‌هاي ابي‌عبداللّه الحسين، مثل فردايي، حضرت از آن‌ها يك شب ديگر، در اين زندان دنيا مهلت خواست. كه به من مهلت بدهيد تا من به كارهايم برسم. يك جمله‌ي خوبي گفتند كه رفتني‌ها بروند، ماندني‌ها بمانند. يك شب ديگر با خداي‌تعالي در اين دنيا مناجات كنند مناجات‌كنندگان و لذا فردا شب را به اين‌ها مهلت دادند. اباالفضل عليه الصلاة والسلام اين مهلت را گرفت. ان‌شاءاللّه ما همه‌مان پيرو آن حضرت باشيم. روز عاشورا وقتي كه بناي تدريس حضرت اباالفضل رسيد، حضرت مي‌‌‌‌‌‌خواست تدريس كند. مهم‌ترين چيزي كه براي يك درس اخلاقی ارزش دارد مسأله وفاست، هم عملاً و هم قولاً حضرت اباالفضل عليه الصلاة والسلام از نظر كلام كه زياد گفت ولي از نظر عمل، دارد كه مشك آب را بدوش گرفته، براي اطفال ابي‌عبداللّه الحسين مي‌‌‌‌خواهد آب بياورد، وارد شريعه شد، وارد شريعه شد. چهار هزار نفر اطراف شريعه را گرفته بودند، شريعه فرات آنهايي كه كربلا رفتند ديدند اگر صد نفر هم اطراف شريعه را بگيرند كسي جرأت نمي‌كند برود جلو، چهار هزار نفر، حضرت اين جمعيّت را شكافت، وارد شريعه شد. دست برد زير آب، فذكر عطش الحسين، به ياد لبهاي تشنه‌ي ابي‌عبداللّه افتاد. آب را روي آب ريخت. به ما اين درس را داد يا نفس هوني و الحسين معطشاً، اي نفس من اين درس را من و شما بايد ياد بگيريم والاّ نفس حضرت اباالفضل تسليم پروردگار است. يا نفس هوني و الحسين معطّشا. اي امام زماني‌ها، به نفستان بگوييد هوني، و حضرت ولي‌عصر منتظر كمك و ياري شماست. مشك را پر از آب كرد، من زياد حال روضه خواندن ندارم. ان‌شاءاللّه جناب آقاي فاني روضه مي‌‌خوانند و شما را به فيض مي‌‌رسانند. مشك را به دوش گرفت. تمام همّت اباالفضل اين است كه آب را به خيمه‌ها برساند، چون يك منظره‌اي ديد از بچّه‌ها، ديد كه توي خيمه، در ميان خيمه‌ وقتي كه آب مي‌‌گذاشتند زمين مرطوب شده بود، اين‌ها پيراهن‌ها را بالا زدند و شكم‌ها را روي آن رطوبت‌ها مي‌‌گذارند و از اين راه استفاده مي‌‌كنند و صداي العطش در ميان اين خيمه طنين انداخته، اين منظره را ديد. آمد خدمت ابي‌عبداللّه الحسين گفت ديگر دلم تنگ شده آقا، صبرم تمام شده. لذا آب را مي‌‌خواهد به خيمه‌ها برساند دست راستش كه قطع مي‌‌شود بند مشك را به دست چپ مي‌‌اندازد. دست چپ قطع مي‌‌شود بند مشك را به دندان مي‌‌گيرد. امّا يك وقتي ديدند حضرت اباالفضل ايسا من الحياة عازما علي الموت، از زندگي مأيوس شد عازم مردن شد. وقتي كه آبها روي زمين ريخت. آمدند اطراف اباالفضل را گرفتند. حضرتش وقتي كه به روي زمين افتاد صدا زد يا اخا ادرك اخاك،اي برادر برادرت را درياب.

لینک دانلود فیلم جلسه

 

۸ محرم ۱۴۲۶ قمری – ۳۰ بهمن ۱۳۸۳ شمسی – شرح صدر

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و الارواح لتراب مقدمه الفداء و العنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

مسأله‌ي تقوا كه در حاشيه‌ي تزكيه نفس بنا بود صحبت كنيم تقريباً به پايان رسيد و هشتاد و شش برداشت از سخنان اميرالمومنين عليه‌السلام در خطبه‌ي همّام كه هفته‌ي قبل برايتان خواندم چاپ كردند و امروز به شما مي‌‌دهند و ان‌شاءاللّه به عنوان قطعنامه‌اي عمل كنيد و كوشش كنيد كه ان‌شاءاللّه جزو آن باتقواهايي باشيد كه اميرالمؤمنين امام المتّقين توصيف فرموده‌اند. از امروز تا چند هفته ان‌شاءاللّه درباره‌ي شرح صدر كه تصادفاً آياتي كه تلاوت شد يك اشاره‌اي به اين معنا داشت كه يكي از حواشي تزكيه نفس است و كسي كه تزكيه نفس مي‌‌كند شرح صدر بايد پيدا كند و از خدا آن را بخواهد والاّ ممكن است در هر لحظه با نداشتن شرح صدر از پاي در آيد و شيطان او را به زمين بزند. ولو آن‌كه در مرحله‌ي عبوديّت هم باشد به خاطر اين‌كه هر چه انسان رشدِ تزكيه نفس‌اش بيشتر مي‌‌شود شيطان حساس‌تر مي‌‌گردد و به فكر اين مي‌‌افتد كه او را بالأخره به زمين بزند چون گفته است لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ (حجر / 40) همه را اغوا خواهم كرد. حتّي نخواهي ديد كه كسي تو را شاكر باشد مگر بندگان مخلَص كه ان‌شاءاللّه با داشتنِ تقوايي كه در گذشته عرض كردم و بيشتر از اين بايد صحبت مي‌‌كردم چون تا اين‌جا كه درباره‌ي تقوا حرف زده شد به مرز اعتصام رسيد و ان‌شاءاللّه اگر توفيقي پيدا شد عدّه‌ي خاصّي را ديديم كه اين مراحل تقوا را عمل كردند آن وقت مراحلِ اعتصام را عرض مي‌‌كنيم. اعتصام از همان عصمت گرفته شده و انسان در اثر تقوا به جايي مي‌‌رسد كه تالي تلو معصوم، معصوم را هم در بحث عقايد گفتم كه معصوم كسي است كه نگه داشته شده باشد حالا گاهي از گناه كه اين بخش نصيب ما ان‌شاءاللّه خواهد شد منتها با تقوا فرقش اين است كه تقوا انسان خودش را ممكن است با زحمت از گناه نگه بدارد ولي معصوم آن كسي است كه به خاطر شناختِ پروردگار و عظمت پروردگار هميشه در نظرش بودند و يا شناختِ ضررهاي گناه و هميشه اين ضررها در مقابل چشمش ديده شود به وجود مي‌‌آيد كه انسان طبعاً هر چه دوست داشته باشد كه گناه بكند، يعني طبيعتاً مردم دوست دارند اين گناه را بكنند او از اين گناه دوري مي‌‌كند و حتي به فكر انجام آن گناه هم نمي‌افتد. همانطوري كه اگر كاسه‌ي زهري در مقابل شما باشد و شما آن را ببينيد هر چه پهلوي اين كاسه‌ي زهر هم نشسته باشيد هيچگاه به فكرتان هم نمي‌آيد كه يك مقداري يا همه‌ي اين ظرف سمّ را بخوريد ان‌شاءاللّه اين بحث مفصلي دارد كه در باب اعتصام برايتان خدا كمك كند و عدّه‌ي خاصّي كه مراحل تقوا را انجام داده باشند بيان خواهم كرد. و امّا مسأله شرح صدر. شرح صدر در واقع يك معنايي است كه بايد انسان بفهمد از تجربيّات، از پيشرفتهايي كه در تزكيه نفس دارد بايد متوجّه بشود. البتّه در اين قسمت كمك‌هاي پروردگار خيلي بيشتر از هر چيز بايد باشد. و آن‌قدر خداي‌تعالي كمك مي‌‌كند و بايد كمك كند كه شرح صدر را خدا به خودش نسبت داده، به پيغمبراكرم كه آن همه شرح صدر داشت، آن قدر شرح صدر داشت كه با آن علمي كه از آينده دارد كه در همين دعاي ندبه خوانديد، اودعته علم ما كان و ما يكون الي انقضاء خلقك. علم ما كان و مايكون را تا انقضاء خلق خدا به رسول اكرم عنايت كرده. مي‌‌داند افرادي كه اطرافش هستند چه خواهند كرد. معاويه چه خواهد كرد، افرادي كه دَر به پهلوي فاطمه زهرا زدند آن‌ها را مي‌‌شناخت و مي‌‌ديد كه آن‌ها چه مي‌‌كنند. در عين حال يك شرح صدري دارد كه با آن‌ها همانطور رفتار مي‌‌كند كه با سلمان فارسي رفتار مي‌‌كند. با آن‌ها همان طور گفتگو مي‌‌كند كه با ابي‌ذر غفاري گفتگو مي‌‌كند. يعني از طريق شرح صدر هيچ عكس‌العمل مهمّي در مقابل آن افراد ندارد. معاويه كاتب پيغمبر مي‌‌شود. اوّلي و دوّمي اين‌ها پدر زنهاي پيغمبر مي‌‌گردند شما شرح صدر را ببينيد چه خبر است. ماها كه شرح صدر نداريم نمي‌توانيم تحمل كنيم اگر يك نفر فردا بدانيم ميخواهد به ما يك صدمه‌اي بزند يا يك جسارتي به ما كرده باشد ما ديگر تحملش را نداريم. امّا پيغمبراكرم كه بايد عرض كنم شرح صدر بي‌نهايت بود يعني آن قدر بود كه ما تصوّرش را نمي‌توانيم بكنيم. ما الان از اسم معاويه بدمان مي‌‌آيد امّا آن حضرت خود معاويه را در كنار خود جاي مي‌‌داد. ما از اسم ابوسفيان بدمان مي‌‌آيد رسول‌اكرم وقتي وارد مكّه شد فرمود ابي‌سفيان در امان است و خانه‌ي ابوسفيان مأمن است. ما از هر كسي كه يك قدري به ما ديرتر سلام كند شايد خوششمان نيايد ولي پيغمبراكرم سلام كه مي‌‌كرد بماند بر كسي نبود كه مقدّم بر سلام نشود و حتّي آن يهودي وقتي هر روز خاكستر روي سر رسول‌اكرم مي‌‌ريخت يك روز مشاهده كرد كه اين شخص ديگر پيدايش نيست. فرمود اين رفيق ما چه شد؟ گفتند: آقا مريض است. فرمود به عيادتش برويم. به عيادتش رفت. و از اين قضايا زياد است كه پيغمبراكرم همه را وقتي كه مسلط شد عفو كرد. نه عفو تنها، بلكه تمام كارهايي كه عليه آن حضرت كرده بودند حتّي آن زني كه حضرتِ حمزه را مثله كرده، جگرش را جويده، او را هم عفو كرد. تمام افرادي كه در كنارش آمدند و اظهار لا اله الاّ اللّه محمّداً رسول اللّه صلي اللّه عليه و آله وسلم كردند همه را عفو كرد و فرمود: السلام يجب ما قبلهاسلام هر چه كه قبلاً شما انجام داديد همين دو كلمه آن را جبران مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. اين معناي شرح صدري است كه ما از پيغمبراكرم به خاطر عملش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهميم. معني شرح صدر يعني اين، معني شرح صدر اين نيست كه انسان بي‌تفاوت در مقابل بديها باشد. آن طرف نيفتيد. در مقابل بدي‌ها بايد انسان در عين اين‌كه خودش را از هم در نمي‌كند بر اعصابش فشار نمي‌آورد خودش را به قبول معروف استرس نمي‌كند. خودش را بيچاره نمي‌كند، از هم در نمي‌برد. امر به معروف كند و نهي از منكر كند و در مقابل دشمن «أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ»(فتح / 30) باشد. يك عدّه افراد هستند كه اين‌ها تحت تربيت پيغمبراكرم بودهاند و تحت تربيت اميرالمؤمنين بودهاند و تحت تربيت كساني كه مربّي هستند مي‌‌باشند. بايد مربّي در عين آن‌كه خوب دقّت كنيد به اين جمله مربي در عين آن‌كه، در عين آن‌كه مردم را تربيت مي‌‌كند مهربان هم باشد. با مهرباني مردم را تربيت كند. با محبّت با مردم روبرو بشود ولو كوچكترين احتمال بدهد كه اين تربيت مي‌‌شود، اگر يك مقدار خودش را در فكر بياندازد به راه راست وارد مي‌‌شود. مي‌‌بينيم كه در همين آيات اِذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَإِنَّهُ طَغَي (نازعات / 18)خداي‌تعالي مي‌‌فرمايد اي موسي، اذهب، در يك جا مي‌‌فرمايد:اِذْهَبَا (طه / 44) وقتي كه مورد خطاب موسي و هارونند. در اول كه هنوز هاروني در كار نبود و خليفه‌اي براي حضرت موسي تعيين نشده بود در همين آيات هفته‌ي گذشته داريم اِذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَ، برو به طرف فرعون، تنها هم برو. إِنَّهُ طَغَي، او طغيان كرده. طغيان عجيب، كه حاضر نبود كه بگويد من خداي شمايم، من يكي از خداها هستم.  صدا مي‌‌زد: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي»(نازعات / 25) من آن خداي برترم. آن خدايي هستم كه همه‌ي خداها تحت نفوذ منند. يك چنين انسان عجيب، اِذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَإِنَّهُ طَغَي، در آن بخش دوّم كه مي‌‌فرمايد: اِذْهَبَا إِلَي فِرْعَوْنَإِنَّهُ طَغَي آن‌جا مي‌‌گويد: فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً، (طه / 45) كه در اين بخش يك مطلب ظريفي هست كه چون هارون ضميمه شده مي‌‌فرمايد كه: فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً، والاّ حضرت موسي خودش اگر تنها بود با نرمي صحبت مي‌‌كرد. خيلي تند نشويد اگر معصيتي، گناهي، انحرافي، ديديد به هيچ وجه خودتان را نبازيد. حرفتان را بزنيد. با محبّت امر به معروف و نهي از منكر كنيد. محبّت هم تنها به اين نيست كه انسان قربان صدقه يكي بشود. محبّت همين است كه انسان برود با كمال تواضع به طرف بگويد كه اين راهي كه تو مي‌‌روي صحيح نيست. اين راهي كه تو پيش گرفتهاي نادرست است. با كمالِ عطوفت، فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً خيلي نرم. خيلي ملايم با او صحبت كنيد. بعضي از مفسرين فكر كردند كه خدا خواسته جان موسي و هارون را نجات بدهد كه فرموده: فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً، اگر تند برخورد مي‌‌كردند آن‌ها را در همان دفعه‌ي اول مي‌‌كشت. ولي از جمله‌ي بعدش استفاده مي‌‌شود كه اين نرمي و ملايمت به خاطر اين است كه لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُأَوْ يَخْشَي شايد او هم متذّكر بشود. بترسد از خدا. محبت خدا در دلش پيدا بشود. با كمال نرمي با او صحبت كنيد. در اين ايّام كه بايد بيشتر صحبت ما درباره‌ي قيام ابي‌عبداللّه الحسين عليه الصلاةوالسلام باشد. ما بهترين مكتب برايمان كربلاست. همه چيز دارد. اگر تاريخ كربلا را دقّت كنيد مي‌‌بينيد از آن روزي كه حضرت ابي‌عبداللّه الحسين از مدينه به مكه و از مكه به كربلا در تمام اين راه يك خصوصيّتي در او تلألو دارد و آن مهرباني و محبت است. گاهي بعضي از مردم فكر مي‌‌كنند حضرت سيدالشهداء گير افتاده بود كاري نمي‌توانست بكند. لذا در كربلا مجبور بود بماند، بسيار حرف نادرستي است بلكه همانطوري كه شب عاشورا يك عدّه زيادي چون در تاريخ دارد متجاوز از هزار نفر، همراه سيدالشهداء بودند. آن‌ها رفتند، كسي هم مانعشان نشد. اگر خود حسين بن علي بدون توجّه حر بن يزيد رياحي و عمرسعد و امثال اين‌ها از شب استفاده مي‌‌كرد و خودش جلوتر از همه فرار مي‌‌كرد. هيچ مشكلي نداشت. كي متوجّه مي‌‌شد؟ حضرت سيدالشهداء از آن روزي كه از كربلا باصطلاح براي ماندن استفاده كرد فرمود: فيا سيوف خذيني، اين شمشيرها بياييد من را بگيرد، از روزي كه از مكّه حركت كرد شما راهي كه آن حضرت حركت فرموده و اكثرتان هم شنيدهايد و من همان شنيدنهاي شما را تكرار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم منتها در اين بُعد. در بُعد شرح صدر، حضرت سيدالشهداء چرا حجّ را به عمره تبديل كرد. براي اين‌كه خون مردم نريزد. براي اين‌كه يك مشت بي‌گناه زير دست و پا پايمال نشوند، كشته نشوند. والاّ دليل ديگري نداشت. در راه كه مي‌‌آمد همه جا با مردم هم‌صحبت مي‌‌شد. ديشب عزيزمان جناب آقاي مسعودي فرمودند كه آن شخص وقتي پيشنهاد كرد كه من اسبم را مي‌‌دهم، اسب خوبي داشت. حضرت فرمود نه، به تعبير ما، ما تو را مي‌‌خواهيم نجات بدهيم به تعبير من، ما سعادت تو را مي‌‌خواهيم. ما مي‌‌خواهيم تو جزء شهداي كربلا باشي، اسب به چه درد مي‌‌خورد؟ اسب از همين كه تو الان تربيتش كردي، بيشتر ترقي نمي‌كند. بيشتر ارزش ندارد. ما كه نمي‌خواهيم برويم آن‌جا باصطلاح مملكت بگيريم كه احتياج به نيروي زيادتري داشته باشيم. ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم برويم كربلا، تا دنيا، تا امروز بعد از هزار و سيصد سال، مردم دور يكديگر جمع بشوند و نام حسين بن علي كه هماهنگ با نام اسلام است. نام پيغمبراكرم كه محو در نام حسين و نام حسيني كه محو در نام پيغمبر است بر ملأ شود. اسب به چه درد ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد؟ مهرباني و محبت و سعادت بشر گام به گام با حضرت سيدالشهداء دارد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد. شما فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد امام حسين عليه الصلاة والسلام در راه خوابش برد و خوابي ديد و خيلي خواب وحشتناك؟ اينجور فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند براي اين‌كه شما گريه كنيد و بعد فرمود: إِنَّا لِلَّهِوَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (بقره / 157) و علي‌اكبر سلام اللّه عليه آمد خدمت پدر. چرا استرجاع كردي؟ حضرت فرمود: در عالم خواب ديدم كه منادي ندا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند اين قافله مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود و مرگ به استقبالشان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد، حضرت علي‌اكبر عرض كرد اولسنا علي الحق اذاً لاابالي بالموت، اين جرياني است كه شنيديد روي اين جريان اگر پيش برويم و بخواهيم تحليلش كنيم علي‌اكبر مقام معرفتش و ايمانش بيشتر از حضرت سيدالشهداء بوده، چون دارد تسلي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد امام حسين را، امّا اين حرف و اين طرز فكر بسيار غلط است. حضرت ابي‌عبداللّه الحسين براي اين‌كه با پسرش، با عزيزش سخن بگويد و چند جمله درس امروز براي ما با اين پيام بفرستد شايد فرموده باشد در خواب ديدم و اين مطلب گفته شد، امّا گفت: إِنَّا لِلَّهِوَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، اين كلمه براي مصيبت نيست. اين را آقايان بدانيد كلمه استرجاع براي مصيبتي كه قابل تحمّل باشد يا نباشد نيست. درست است ذات مقدس پروردگار فرموده: اَلَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌقَالُواإِنَّا لِلَّهِوَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ؛قاعدتاً اين أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ، اين‌ها اين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند امّا اين كلمه را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند كه آن مصيبت رفع بشود. آن مصيبت برطرف بشود. يك كلمه‌ي بسيار شادي است كه وقتي گفته مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود هر مصيبتي را تحت‌الشعاع قرار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. چون معنايش معلوم است. إِنَّا لِلَّهِ، اي كاش همه‌مان مال خدا بوديم. يك كلمه در تمام قرآن خداي‌تعالي به حضرت موسي گفته و به هيچ پيغمبري ديگري نفرموده: وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي (طه / 42) من تو را براي خودم ساختم. اين معناي إِنَّا لِلَّهِ است شما الان اگر به شما خداي‌تعالي بفرمايد: وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي، درست است همه‌ي ما بايد بنده‌ي خدا باشيم همه‌ي ما بايد خليفةاللّهباشيم، اما وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي يك معناي بسيار بالاتري دارد. يعني تو را من تربيتت كردم، تو را من ساختمت، تو را از صفات رذيله پاكت كردم. تو را شرح صدر دادم. به تو كمك كردم و تو را اصلاً خودم ساختم. نه بدنت را، روحت را خودم ساختم. وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي، آن هم براي خودم ساختمت، عبارت اخري إِنَّا لِلَّهِ است. اگر هر مصيبتي اين را بدانيد بر شما وارد بشود، هر چه هم ضعيف‌الايمان باشيد، هر چه ضعيف‌الايمان باشيد حتّي يقظه‌تان هم درست نباشد. اگر يك صدايي بشنويد كه يقين كنيد از جانب خداست، خدا بگويد من تو را براي خودم ساختم. هر مصيبتي داشته باشيد برطرف مي‌‌شود. من كه اين جور فكر مي‌‌كنم. خداي تعالي بفرمايد كه نترس، من با تو هستم. إِنَّنِي مَعَكُمَاأَسْمَعُوَ أَرَي (طه / 47) هم مي‌‌شنوم، هم مي‌‌بينم. چه مصيبتي است از بين نمي‌رود اگر يك همچين جملاتي از جانب پروردگار به انسان وحي بشود. حضرت موسي با همين جملات كه شنيد يك قدرت عجيبي پيدا كرد. كه اوّلاً از زن و بچّه ديگر حرفي نزد. سخني خدا نگفته، و بعد هم به طرف فرعون رفت و فرعون در دريا با تمام جمعيت غرق كرد و بني‌اسرائيل را نجات داد صريحاً در مقابلش ايستاد كه اين‌ها را آزادش كن. وَ لَا تُعَذِّبْهُمْ (طه / 48) اينقدر اذيّتشان نكن، اينقدر عذابشان نده، وَ لَا تُعَذِّبْهُمْ، اين معناي إِنَّا لِلَّهِ است. ما مال خدا هستيم. اين‌ها كساني هستند كه رحمت خاصّه‌ي پروردگار بعد از اين جمله به آن‌ها مي‌‌رسد. سيدالشهداء بايد بگويد إِنَّا لِلَّهِ، پس اين كلمه‌ي مصيبتي كه وانمود كند مصيبت را، مصيبت نيست. بلكه وانمود يك شادي فوق‌العاده‌اي مي‌‌كند. إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، ما داريم به سوي او مي‌‌رويم. چقدر خوب است كه انسان مطمئن باشد يقين بكند كه در راه خدا دارد حركت مي‌‌كند؟ اين جمله را وقتي كه فرمود حضرت علي‌اكبر يك سؤال از پدر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، اولسنا علي الحق، اي مردم دنيا، بدانيد كه ما در صراط مستقيميم، ما بر حق بوديم. حسين بن علي كه حجّت خداست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: بلي، چرا ما بر حقيّم، اين دو جمله را كنار هم بگذاريد تمام مردم دنيا در يك باصطلاح نواري، سي ديي من ديدم سنّي با شيعه بحث مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد اين كلمه را قبول كرد كه حسين بر حق بود و يزيد بر باطل. يزيدي كه ادّعاي خلافت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. آن قدر خودش را مقتدر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند كه تمام دين اسلام را به بازي گرفته و لعبت ‌هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحي نزل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد. اين يزيد را با همين اذا لانبالي بالموت،اولسنا علي الحق بلي، آن چنان منكوبش كرد كه در ظرف دو سال، يا سه سال از بين رفت و حتّي طرفداران امروز هم ممكن است يك عدهاي داشته باشد اين‌ها نه قبري براي او گذاشتند، نه جايي، نه مقامي، من با بزرگترين عالم مكّه كه آن وقت در مدينه بود و معروف بود و فوت كرد، وهابي بود وقتي كه به او گفتم كه پيغمبراكرم فرموده خلفائي من بعدي اثني عشر، گفت: رواية صحيحه اين روايت صحيح است. همه قبولش دارند. گفتم: سمّهم، اسامي اين‌ها در همان روايت هست، منتها من مي‌‌خواستم ببينم ايشان چي مي‌‌گويد. ايشان هم نابينا بود من را نديد كه در اين لباس هستم والاّ از اوّل با من حرف نمي‌زد. گفت اولهم ابوبكر، ثم عمر، ثم عثمان، ثم علي، ثم معاويه، رديف داشت مي‌‌آمد. اين‌جا توقف كرد. منظورم اين تيكّه‌اش است، يكي آن‌جا بود گفت ثم يزيد، گفت: لا هو شارب الخمر، هو رجل خاطع، او يك مرد خطاكاري بود من او را قبول ندارم. خوب طبعاً من بايد سؤال كنم خوب بقيّه‌شان تا دوازده‌تا هنوز داريم. گفت از خلفاي اموي و عباسي انتخاب كن خوبهايشان را، همان منظور پيغمبر بوده، كه من بعد به او گفتم در همان روايت اسمشان برده شده، تو سندش را گفتي صحيح است، امّا در آن را دقت نكردي، اولهم علي بن ابيطالب عليه‌السلام، ثم الحسن، ثم الحسين، ثم علي بن الحسين، كه اين‌جا به من گفت انت جعفري، تو شيعه هستي؟ يكي هم آن‌جا بود گفت بله و ما را از مجلس بيرون رفتيم. اينجوري شد. بهر حال إِنَّا لِلَّهِوَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، اين كلام را حسين فرمود، اين اولسنا علي الحق اين استاد دوم بيان كرد و روز عاشورا هم عملاً نشان داد. شرح صدر معنايش اين است كه وقتي حسين بن علي با حرّ بن زياد رياحي برخورد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، ببينيد برخوردها همانهايي كه شما راست يا دروغ شنيديد و برايتان نقل كردهاند. تنها تاريخي كه همه‌ي شيعيان خوب حفظند تاريخ كربلاست. همه حفظند. به جهت اين‌كه اينقدر تكرار شده. حالا راست و دروغش قاطي است البته. ولي با حرّ روبرو شدند. حضرت به آن‌ها آب داد. حضرت با حُر صحبت كرد. با مهرباني. گفت بگذار من يك راهي را برگردم به طرف مدينه. حر گفت نه. شما فكر ميكرديد پس گير افتاد حضرت، نه. اگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌خواست برگردد مخصوصاً با آن جمعيت او هزار نفر بيشتر لشكرش نبودند ولي سيدالشهداء بيشتر از اين‌ها بود، آن‌ها تشنه بودند، اين‌ها آب داشتند. اين‌ها راه بلد نبودند درست، اين‌ها راهي كه آمده بودند بر مي‌‌‌‌‌گشتند، ولي حضرت آمده لاصلاح دين پيغمبراكرم، نيامده با ترس فوراً فرار كند. فرق پيغمبر و علي و فاطمه‌ي زهرا سلام اللّه عليهم و امام حسن و امام حسين همين جا روشن مي‌‌شود. حضرت موسي وقتي كه خدا به او مأموريت داد كه با فرعون روبرو بشود اوّلاً ترسيد، إِنَّنَا نَخَافُ (طه / 46) كه بر من افراط كند. يعني زيادروي كند. أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنَا ما مي‌‌ترسيم كه اذيّتمان كند، چكار مي‌‌كردند؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشتند. با اين‌كه خداي‌تعالي فرمود كه من با شما هستم، أَسْمَعُوَ أَرَي، و نجاتتان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهم و نجات هم داد. امّا سيدالشهداء از روز اول، خدا به او فرموده كه من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم تو را كشته ببينم. من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم زن و بچّه‌ات را اسير ببينم و به همين نيّت هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمد. ببينيد به پيغمبراكرم و دوازده امام خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد. چون هر چه به پيغمبر فرموده ائمه بعد از رسول‌اكرم هم همان صفات را داشتند، أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ (شرح / 2) ما به تو شرح صدر داديم. معطل چه هستي؟ يا حسين آيا خدا به تو شرح صدر نداده؟ چرا، دارم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روم. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانم كشته مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوم، آن هم چه كشتني، ايني كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند اگر خواستيد بر چيزي گريه كنيد فبك علي الحسين، اين معنايش اين است كه اصلاً محال است در دنيا كسي اين نحوه كشته بشود. كسي با اين فشار كشته بشود. امام سجاد آمد در خيابان داشت عبور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد. ديد قصابي گوسفندي را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشد، حضرت ايستاد. دست نگه دار، آبش دادي يا نه؟ گوسفند را آب مي‌‌‌‌دهند. اگر يك مريضي نزديك مردنش باشد هر چه بخواهد به او مي‌‌‌دهند. امّا حسين بن علي را با لبهاي تشنه شهيد كردند. هر چه طرف دشمن باشد و هر چه جنايت نستجيرباللّه كرده باشد. اگر طفل شيرخواري را ببينيد مال اين دشمن كه دارد در اثر تشنگي لبهايش را بهم مي‌‌زند. اين طفل كه ديگر تقصيري ندارد. مي‌‌گيرند آبش مي‌‌دهند، يا بر مي‌‌گردانند يا گروان لااقل نگه مي‌‌دارند و بالأخره به او رحم مي‌‌كنند. امّا حسين، اين‌ها را همه را هم مي‌‌دانست و بايد هم بشود. من اگر فرصت كردم ان‌شاءاللّه امشب و فرداشب درباره‌ي اين مسائل بيشتر صحبت مي‌‌كنم. بايد هم بشود. بايد اين طفل كشته بشود. شما فكر نكنيد آخر چرا؟ من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم كه چرا. اين طفل را بياورند در مقابل مردم نگه دارند، نه مردم بُت‌پرست، نه مردم منحرف، مردم مسلمان، و همه ببينند رنگش پريده، دماغ تير كشيده، سر به طرف گردن كج شدند لبها به هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد، كلمه‌اي سيدالشهداء انتخاب كرد كه فوق‌العاده است اما ترونه كيف يتلظي عطشا، آيا نمي‌بيني چطور از تشنگي تلظي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند ماهي را وقتي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازنند از آب بيرون، آن نزديك‌هاي آخر عمرش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد حركتي ديگر ندارد، اين لبهايش را بهم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند كيف يتلظي عطشا. يك چند دقيقه آبش نمي‌دادند علي‌اصغر خودش از دار دنيا مي‌‌‌‌‌‌‌رفت. قساوت را ببينيد. تير، آن هم سه شعبه، من اگر اين ايّام نبود اين طور حرف نمي‌زنم خودم مي‌‌‌‌‌‌‌خواهم گريه كنم. آن هم مسموم، آخر اين همه اذيّت چرا؟ وقتي كه تير آمد به حلقوم علي رسيد فذبحت الطفل، امام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد ذبح، معني ذبح اين است كه بريدند سرش را، چون سه شعبه بود وقتي كه وارد شد از گوش تا به گوش علي‌اصغر را شكافت. اين علي‌اصغرش. علي‌اكبرش، همان جواني كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد اذا لانبالي بالموت، ما هيچ باكي نداريم از مرگ، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود جنگ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، آنقدر تشنه است كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد خدمت پدر شايد حسين بن علي است، معجزه كند آبي به من بدهد و دوباره پدر را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينم. جمله را دقّت كنيد. شنيديد زياد، شايد اكثرتان حفظ باشيد ولي جمله خيلي عجيب است. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد العطش قد قتلني، عطش من كشت، حتماً من را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشد، العطش قد قتلني، و ثقل الحديد اجهدني، آيا يك راهي براي آب دادن به من داري؟ بله دارم. او راهي كه هست اين است كه تو برگردي به طرف دشمن، روز را شب نمي‌كني جزء از دست جدّت پيغمبر سيراب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوي. خيلي عجيب است. برگشت حضرت علي‌اكبر لذا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد در مقاتل نوشتند اول جمله‌اي كه با پدر حرف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد قد سقاني بكأسه الاوفي ، جدّم با آن ظرفي كه پر از آب بود سيرابم كرد. و منتظر شماست كه شما هم تشريف بياوريد و سيراب بشويد. حضرت قاسم يك جوان سيزده ساله، تربيت خاندان عصمت اين طور است. دوستان خودتان را تحت تربيت خاندان عصمت قرار بدهيد. آن چنان تربيت بشويد كه مثل قاسم بن الحسن سيزده ساله است باشد. وقتي كه تحت تربيت امام مجتبي است، تحت تربيت حضرت سيدالشهداء است، عمويي دارد كه از پدر مهربانتر است وقتي شب عاشورا شد، حضرت فرمود هر مردي كه در اين جمع باشند همه كشته مي‌‌‌‌‌‌شوند. جزء پسرم امام سجّاد. قاسم شايد با خودش فكر كرده باشد كه من بچّه‌ام. ايشان فرمود هر مردي. آخر ماها معمولاً به بچّه‌ها مرد نمي‌گوييم ولو آن‌كه رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ (نور / 38) بعضي‌ها هستند كه هر چه سنّشان كم باشد، حتّي دختر هم كه باشند ولي معرفتشان بالا باشد با اين كلمه ياد شدند. به شكّ افتاد كه آيا من هم هستم يا نه؟ چرا يك جوان سيزده ساله اين طور بايد فكر كند. عرض كرد عموجان من هم كشته مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوم؟ حضرت فرمود: حتي اين طفل شيرخوارم هم كشته مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. امّا تو مرگ به ذائقه‌ات چگونه است؟ گفت احلي من العسل شما را به خدا قسم پيدا كنيد يك نفري كه مردن، حضرت نفرمود شهادت در ذائقه‌ات چگونه است؟ شهادت را ممكن است بگويند خوب يك لحظه شهيد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رويم در بهشت، احلي من العسل امّا مرگ، آن عالم آخرت را ديده بود. يك جوان سيزده ساله آن چنان امتحان داده بود كه وقتي از دنيا مي‌‌‌‌‌‌‌‌رفت وارد بهشت برزخي مي‌‌‌‌‌‌‌‌شد. در كنار پدر، در كنار ابي‌عبداللّه الحسين قرار مي‌‌‌‌‌‌‌‌گرفت چرا احلي من العسل نباشد؟ حيف كه ماها هنوز نمي‌توانيم بفهميم معني احلي من العسل چيه؟ دروغ نمي‌گفت، واقعيت را مي‌گفت. دليلش چيه؟ روز عاشورا آمد خدمت عمو، عرض كرد اجازه مي‌دهيد طبق وعده‌ي ديشب من هم بروم جانم را قربانتان كنم. فرمود نه، آخر آنها هم قائل به بداء يعني آنها بداء را به ما ياد دادند، شايد ديشب تا حالا خبري شده كه من را آقا اجازه نمي‌دهد بروم براي شهادت و كشته شدن. چيزي نگفت قاسم، امّا رفت يك گوشه‌اي نشست. دلش پر از غم شد. يك وصيتنامه‌اي حضرت مجتبي نوشته بود داده بود به حضرت قاسم و ايشان هميشه همراه خودش داشت آن وصيتنامه را، حضرت فرمود بازش نكن، وقتي كه خيلي حزن به تو هجوم آورد، آن‌جا بازش كن، حضرت قاسم با خودش فكر كرد بيشتر از اين ديگر نمي‌شود. باز كرد. ديد اوّل اين وصيتنامه نوشته پسرم قاسم، اگر در كربلا بودي مبادا دست از ياري عمويت برداري. اين وصيتنامه را برداشت دوان دوان آمد خدمت حضرت ابي‌عبداللّه، آقا ببين من سند دارم كه بايد كشته بشوم. حضرت نگاه به خط برادر كردند، فرزند برادر را در بغل گرفتند. اين طور نقل شده از امام كه فجعلا يبكيان، اين‌ها اينقدر گريه كردند، هر دويشان گريه مي‌‌كردند. حتّي غشيي عليهما، تا يك حال ضعفي به آن‌ها دست داد. بعد اجازه فرمود. اجازه فرمود حضرت قاسم با آن استقامتي كه داشت، با آن مراحل تزكيه نفس كه قبل از شايد عالم دنيايش گذرانده بود و اصلاً آلوده نشده بود. با آن حال دارد مي‌‌رود كه آن سردار لشكر دشمن را به زمين بياندازد. عدّه‌اي را هم كشته، از سر راه برداشته. يك وقت اطرافش را گرفتند. او را زدند. او از روي اسب افتاد. يك جمله‌اي كه اين درست نيست. حتّي به شعر هم در آوردند اين‌جا درست نيست، كه:

عمو، عمو فداي تو گردم بدار دست از جنگ،        شكست زير سم اسب استخوانهايم، اين نبوده. وقتي كه حضرت خودشان را رساندند، لشكر را دور كردند، آن قاتل حضرت قاسم افتاد زير دست و پاي اسب. اين ضمير را نمي‌توانستند درست برگردانند. او تمام استخوانهايش زير پاي اسبها پايمال شد و حضرت سيدالشهداء فرزند برادر را، قاسم را سرشان را گذاشتند بر روي شانه‌شان، در بغل گرفتنشان و پاهاي حضرت روي زمين كشيده مي‌‌شود. به خدا قسم اگر همين حالت را شما در نظرتان مجسم كنيد براي مصيبت امروز و اشك و آهي كه امروز مستحب است بريزيد كه به هر قطره‌ي اشكتان خداي‌تعالي تمام گناهانتان را مي‌‌بخشد و بهشت را بر شما واجب مي‌‌كند بس است. حضرت دارد او را مي‌‌برند به طرف خيمه‌ها. السلام عليك يا اباعبداللّه و علي الارواح التي حلّت بفنائك، عليك منّي سلام اللّه ابداً ما بقيّت و بقي الليل و النهار، و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم. يك روزي مي شود در اول شب قبر، در وقتي كه ما مي‌‌خواهيم به آن‌ها ملحق ب‌شويم جواب اين سلامها را از ابي‌عبداللّه الحسين بگيريم. السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين و رحمة اللّه و بركاته.

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، يا اللّه يا اللّه يا اللّه. اللّهم عجل لوليك الفرج. اللّهم عجل لمولانا الفرج، خدايا فرج امام زمان ما را برسان. ما را از بهترين ياران و اصحابش قرار بده. عزاداريها‌مان را مقبول درگاهت قرار بده. خدايا نفس مطمئنه به ما مرحمت بفرما. پروردگارا مريضهاي روحي از ما دور بفرما. موفق به تزكيه نفس كامل ما را بفرما. پروردگار به آبروي ولي‌عصر قسمت مي‌‌دهيم ما را با اصحاب ابي‌عبداللّه الحسين قرارمان بده. خدايا شهداي ما با شهداي كربلا محشور بفرما. پروردگارا مرض‌هاي روحي‌مان شفا عنايت بفرما. خدايا ما را به كمالات روحي برسان. خدايا مرض‌هاي روحي از قاطبه‌ي مريض‌ها بطرف بفرما. مريض‌هاي منظور، مريضه منظوره الساعه لباس عافيت بپوشان. امواتمان غريق رحمت بفرما. امام راحلمان غريق رحمت بفرما. خدايا اين مملكت را در پناه امام زمان از همه‌ي خطرات حفظ بفرما. خدايا به آبروي ولي‌عصر مملكت عراق را هم تحت حفاظت امام عصر خدايا موفق به صلاح و اصلاح و همه‌ي خوبي‌ها بفرما. از همه‌ي آفات حفظ بفرما. پروردگارا به آبروي ابي‌عبداللّه الحسين به ما توفيق زيارت عاشورا، عزاداري تاسوعا و عاشورا را عنايت بفرما. عاقبت امرمان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا.

 

لینک دانلود فیلم جلسه

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱ محرم ۱۴۲۶ – ۲۳ بهمن ۱۳۸۳ – اهمیت سال قمری ، تقوا، خطبه همام

اعوذ بالله من الشیطان‌الرجیم بسم الله الرحمن‌الرحیم الحمدلله رب‌العالمین و الصلاة و السلام علی رسول‌الله و علی آله آل‌الله لاسیما علی بقیة‌الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم‌الدین اعوذ بالله من الشیطان‌الرجیم، إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا (مریم/96) اهمیت دادن به سال و ماه‌های قمری روز اول سال است، سالی که خدای تعالی و قرآن به رسمیت شناختند و مردم هم اگر مسلمان واقعی باشند باید این ماه و این سال را به رسمیت بشناسند، زیرا تمام برنامه‌های اسلامی اعمّ از وَفَیات و موالید و آداب و ادعیه در ارتباط با همین ماه قمری است و حتّی مسأله‌ی حج که از بزرگترین اجتماعات اسلامی ا‌ست با ماه قمری باید تعیین شود. مسئله‌ی روزه و ماه رمضان و شب قدر که تقدیرات انسان تعیین می‌شود، با ماه قمری باید تعیین گردد. لذا اگر ما مسلمان‌ها هم مسلمان واقعی باشیم باید ماه قمری را اهمیت بدهیم و بیشتر از ماه شمسی یا میلادی به آن توجه کنیم. اهمیت دادن به جلسات دعای ندبه مسأله بعد که چند هفته‌ای‌ است خیلی من را رنج می‌دهد، چه در تهران و چه در اینجا و چه در جاهای دیگر که شنیده‌ام و هفته‌ی گذشته خیلی ناراحت بودم ولی بخاطر این‌که عید بود نخواستم چیزی عرض کنم، آن مطلب این است که از هفته‌ی آینده، یا برای دعای ندبه نمی‌آیید و در مجالس خوانده نمی‌شود و یا باید همه اوّل وقت تشریف بیاورند. چون دعای ندبه، دعای ندبه‌ای که بخصوص شما می‌خوانید، مربوط به حضرت بقیة‌الله (ارواحنا فداه) است و این تأخیر شما آن‌هم به‌طوری که همین امروز یکی از دوستان می‌گفت اوّل جلسه ما خیال کردیم جلسه را دوستان متوجه نشدند که باید امروز اینجا بیایند، الّا دو سه نفری کسی نیامده بود. ما برای تزکیه‌ی نفس شما در هفته اگر یک ساعت و نیم از شما وقت بخواهیم که وقت صرف کنید، شما این وقت را در اختیار نگذارید، از همین الان عرض می‌کنم تقاضایم این است، خواهشم این است که در مجلس تشریف نیاورید. من نمی‌توانم ببینم که برای حرف‌های شاید یک مُشتِ آن بیهوده و بی‌سوادانه که من می‌زنم، همه سر ساعت حاضر بشوند ولی برای دعای ندبه‌ای که کلام، کلام امام‌صادق است، از دلِ پر عشق و پر محبّتِ دوستان امام صادق (علیه الصلاة والسّلام) برمی‌خیزد و با خدای تعالی مناجات می‌کند و من بررسی کردم؛ دعای ندبه تمام کلماتش یا با آیات قرآن یا با روایات متواتره تطبیق می‌کند، شما ان‌شاءالله اگر خواستید دعای ندبه بخوانید، اگر تصمیم گرفته می‌شود امروز که دعای ندبه در این جلسات خوانده شود، ساعت ده که برای این جلسه می‌آیید نیم ساعت جلوتر، یعنی نه و نیم همه باید در جلسه حاضر باشند و من از همین جا عرض می‌کنم که ساعت نه و نیم درِ جلسه را می‌بندند و هر کس برای دعای ندبه نیامد برای جلسه‌ی ما هم نخواهد آمد و نمی‌توانیم او را بپذیریم و تا یک مدتی لااقل که دوستان عادت کنند برای دعای ندبه حاضر شوند باید در بسته شود. تنظیم جلسات تزکیه‌ی نفس و مسأله‌ای که خیلی مهم است تنظیم این جلسات است که در بعضی از جاها شنیدم تنظیمی ندارد؛ ساعت نُه تشریف می‌آورید که به تدریج تا نه و نیم جمع بشوید، بیست دقیقه دعای ندبه را با سرعت می‌خوانید، جدّا جز دعای ندبه، دعای دیگری، حالا اگر فرصت بود تا ده دقیقه به ساعت ده بخوانید و الّا لازم نیست، تنها اکتفا کنید به همان دعای ندبه‌ای که با آن حال و شوق و شور می‌خوانید و ده دقیقه هم از دوستانی که آمده‌اند پذیرایی می‌شود و ساعت ده، آن‌هم بخاطر این‌که اذان مشهد تقریبا یازده و نیم ظهر است، بخاطر آن‌که دوستانی که اهل نماز جمعه هستند به نماز جمعه برسند ساعت یازده هم جلسه تمام می‌شود و به جای آن‌که بیهوده، که این یکی هم از مسائل بسیار پررنج برای من و برای آن‌هایی که یک مقدار عقل داشته باشند هست؛ سالکین الی الله؛ آن‌هایی که ما خطاب به آن‌ها در برداشت‌ها می‌کنیم که سالک الی الله باید این‌طور و آن‌طور باشد، سالکین الی الله متاسفانه به حرف‌های متفرق، ایستاده و نشسته در جلسه، وقت‌شان را در روز جمعه می‌گذرانند، ولایسعون الی ذکر الله، برخلاف فرموده‌ی خدا سعی بسوی نماز و مقدمات نماز نمی‌کنند و آن نیم ساعتی که می‌خواهند قبل از جلسه برای دعای ندبه بیایند، وقت‌شان را گاهی بیشتر صرفِ بیهوده می‌کنند. لذا ان‌شاء‌الله از هفته‌ی آینده این مطالب باید عمل بشود و اگر عمل نشود ما می‌توانیم مبارزه‌ی منفی بکنیم. مبارزه‌ی منفی ما هم این است که پیش خدا عذر داریم که جلسات را ان‌شاءالله تعطیل کنیم. این هم مطلب مهمی که لازم بود تذکر بدهم. تقوا و خطبه‌ی همام در مسأله‌ی تقوا چند هفته بود که این نوشته‌هایی را که شاید بیست سال قبل من ازخطبه‌ی همّام -که حتما ًخطبه‌ی همّام نزد اکثر دوستان معروف است- بعنوان نشانه‌های اهل تقوی نوشته بودم و ظاهرا تا به حال برای شما این‌ها را بعنوان قطعنامه‌ی پایانی جلسات تزکیه‌ی نفس نخوانده باشم و چون زیاد است و بی‌جهت نبوده که همّام، صَعِقَ، دادی زد و نفسش در همان دادی که زد از بدنش بیرون آمد و علی بن ابیطالب فرمود: کلام حق، این‌چنین در اهل حق تأثیر می‌کند. همّام (اسم شخصی است) آمده بود خدمت علی‌بن‌ابیطالب (علیه‌الصلوة‌و‌السّلام) و عرض کرد: صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ (نهج البلاغة/خطبه‌193)، برای من اهل تقوی را توصیف کن. حضرت جنبه‌ای در او ندیدند و شاید برای ما مطلب را فرموده‌اند و جان او چه بهتر که در یک چنین حالتی در محضر امیرالمؤمنین از بدنش بیرون بیاید و اَجَلش برسد. حضرت ابتدائاً فرمودند که تقوی داشته باش و نیکی کن که خدا اهل تقوی را دوست دارد. همام بخاطر این‌که می‌دانست که متّقین یک صفاتی دارند که همه ندارند، متقین یک کمالاتی دارند که همه ندارند، اصرار کرد آقا برای من صفات متّقین را بیان کن. من در این برداشت‌هایم از این خطبه‌ی مهم، هشتاد و سه مطلب بوده که نمی‌دانم امروز می‌توانم با سرعت این‌ها را برای‌تان بخوانم و چون ضبط می‌شود بعدها بگیرید و با دقت روی آن فکر کنید و ان‌شاء‌الله همه‌ی آن‌ها را در خودتان پیاده کنید و آن‌چه که من منظورم از این چند هفته درباره‌ی تقوی و خصوصیات تقوی بوده با ضمیمه‌ی آن‌چه را که من معنا کردم درباره‌ی تقوی، ان‌شاءالله عمل کنید. من تا یک مقداری حالا ببینم وقت اگر باشد، خودم خسته نشوم، شما که خسته نمی‌شوید چون من زحماتی کشیده‌ام و آخر برنامه‌ام هست، ولی شما اول کارتان است، اوّلین دفعه هست که می‌خواهید این‌ها را از خطبه‌ای که علی (علیه الصلوة والسلام) خواندند، در بین جمع هم خوانده‌اند، برای یک نفر هم نخوانده‌اند، گوش بدهید. صفات متقین در خطبه‌ی همام بسم الله الرحمن الرحیم 1- اهل تقوی در دنیا دارای فضائلی هستند. این جمله‌ی اوّل علی بن ابیطالب است که «هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ». بعد می‌فرماید: 2- «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ» سخنان‌شان درست و راست و مطابق واقع است. 3- در تمام کارها میانه‌رو و در صراط‌مستقیم دین هستند و آن‌ها از هرگونه افراط و تفریط دورند. 4- روش خود را در تمام کارها تواضع قرارداده‌اند (من متأسفم که دوستان اهل تزکیه‌ی نفس یک تکبری در این مدت پیدا می‌کنند، ما در مرحله‌ی بالا هستیم -مخصوصا در خانم‌ها- آن خانم در مرحله‌ی پایین است، ما سنّ‌مان این‌طور است او سنّش این‌طور است، این‌را بدانید که همین حرف‌ها را هر کس بزند ولو اینکه در مرحله‌ی عبودیت هم باشد این شخص تزکیه‌ی نفس نکرده و هنوز از یقظه هم بیرون نیامده. چون اهل تقوی روش خود را در تمام کارها تواضع قرار داده‌اند) و از آنچه خدا برای آنها حرام قرارداده چشم‌پوشی می‌کنند و به آن توجهی نمی‌نمایند. 5- طالب علم نافع و مفیدی که به کمالات‌شان بیفزاید هستند و لذا به آن توجه کامل می‌کنند و به آن گوش می‌دهند. 6- در مقابل بلاهای دنیا آن‌چنان راحت و آرام‌ هستند که در مقابلِ خوشی‌ها و راحتی‌های دنیا آرام هستند. 7- اگر خدای‌تعالی اَجَلِ معینی برای آن‌ها مقدر نفرموده بود بخاطر شوقی که به ثواب‌های الهی و ترسی که از مؤاخذه‌ی پروردگار دارند، حتی چشم برهم زدنی نمی‌ماندند و جان‌شان در بدن‌شان باقی نمی‌ماند. 8- خدای‌تعالی در نظرشان بسیار عظیم و بزرگ است و هرچه غیر از اوست کوچک و حقیر است. 9- آن‌ها در ارتباط با بهشت مثل کسی هستند که آن‌را می‌بینند و خود را به نعمت‌های آن متنعم مشاهده می‌کنند. 10- آن‌ها در ارتباط با جهنم مانند کسی هستند که جهنم را می‌بیند و خود را در آن معذب مشاهده می‌کند. 11- دل‌هایشان محزون است. 12- مردم از شرّ آنها در امان‌اند. 13- بدن‌هایشان لاغر، خواسته‌های‌شان کم، عفت نفس دارند و چشم طمع به مال و مقام دیگران ندارند. 14- بر مشکلات چند روزه‌ی زندگی کوتاه دنیا بخاطر راحتی طولانی و ابدی آخرت صبر می‌کنند و در مقابل زحماتِ اطاعت و بندگی خدا و ترک گناه، بردبار و مصائب را تحمل می‌نمایند. که امام (علیه الصلوة والسّلام) می‌‌فرماید: این‌ها دارای صبر و استقامت‌اند. 15- این تجارت پرسودی که پروردگارشان برای آن‌ها مهیا کرده برای آن‌ها مفید است. دنیا آن‌ها را می‌خواهد ولی آنها به دنیا توجه نمی‌کنند و دنیا را نمی‌طلبند، دنیا آنها را می‌خواهد اسیرشان بکند ولی با قیمت جان‌شان از او دوری می‌کنند. 16- شب‌ها برای عبادت به پا می‌ایستند و نماز شب می‌خوانند. 17- آنها آیات و اجزاء قرآن را در شب تلاوت می‌کنند و در آن تدبر می‌نمایند و بوسیله‌ی آن خود را محزون می‌کنند و بوسیله‌ی آن خواندن، دوای درد و روح‌شان را پیدا می‌کنند. و وقتی به آیه‌ای که درآن تشویقی است می‌رسند به طمع می‌افتند و جان‌هایشان آن‌چنان از شوق پر می‌کشد که گمان می‌کنند به آن چشم دوخته‌اند و باید به بالا بروند. و وقتی به آیه‌ای که درآن ترساندن از عذاب الهی است می‌رسند، گوش دل را باز می‌کنند که گمان می‌کنند شعله‌های جهنم و نهیبش در باطن گوش‌‌شان طنین انداخته است. 18- آنها کمر را برای رکوع خم کرده و برای سجود پیشانی روی خاک گذاشته و دست‌ها و زانوها و سرانگشتان پا را بر زمین فرش کرده از خدا می‌خواهند که آن‌ها را از آتش جهنم نجات دهد. (بهترین سجده این است که انسان درتمام این‌ اعضاء سجده که روی زمین می‌گذارد، بینی‌اش را هم روی خاک بگذارد و تا ممکن است سینه‌‌اش را به زمین نزدیک کند.) 19- آن‌ها روزها در مقابل ناملایمات حلم می‌کنند و دانشمندان‌اند. آن‌ها نیکانی هستند که خود را از گناه نگه می‌دارند. 20- ترس،آن‌ها را همچون تیر، تراشیده، (یعنی باریک شده‌اند) آن‌چنان لاغر و رنجورشان کرده که اگر کسی به آن‌ها نگاه کند گمان می‌کند که آن‌ها مریض‌اند و حال آن‌که آن‌ها مریض نیستند و گاهی مردم می‌گویند که آن‌ها افکارشان پریشان است و حال آن‌که پریشانی آن‌ها بخاطر مسأله‌ی بزرگی است که درباره‌ی آن فکر می‌کنند. 21- آن‌ها به اعمال و عبادت خود راضی نمی‌شوند و بلکه اعمال و عبادات زیاد خود را زیاد نمی‌دانند. 22- آن‌ها همیشه خود را متهم می‌دانند و از اعمال خود می‌ترسند. 23- اگر کسی یکی از آن‌ها را پاک بداند و به پاکی او را معرفی کند از گفته‌ی او می‌ترسند و می‌گویند من به حال خودم از دیگران آگاهترم و پروردگار من به حال من داناتر است؛ خدایا مرا به آن‌چه این‌ها می‌گویند مؤاخذه نکن و مرا بهتر از آنچه این‌ها گمان کرده‌اند قرارم بده و از آنچه این‌ها از اعمال بد من نمی‌دانند درگذر. 24- ازعلایم متقین این است که آن‌ها را با قدرت و قوت در دین می‌بینی. 25- دارای استقامت، با ملایمت و محبت‌اند. 26- آن‌ها دارای ایمان، بایقین کامل‌اند. 27- در بدست آوردن یقین بسیار حریص‌اند. 28- و با داشتن علم بسیار حلیم‌اند. 29- آن‌ها با داشتن ثروت میانه‌روی را از دست نمی‌دهند. 30- آن‌ها در عبادت با خضوع و خشوع‌اند. 31- آن‌ها در عین فقر و فاقه خود را ثروتمند و خوشحال معرفی می‌کنند. 32- و در شدت ناراحتی، صبر و بردباری را شعار خود قرار داده‌اند. 33- آن‌ها فقط مال حلال طلب می‌کنند. 34- آن‌ها برای هدایت خود خوشحال‌اند. 35- آنها از طمع، که انسان را پست می‌کند دوری می‌کنند. 36- آن‌ها اعمال شایسته انجام می‌دهند ولی در عین حال می‌ترسند. 37- روز را شب می‌کنند و حال آن‌که همّ‌شان شکر خداست. 38- شب را صبح می‌کنند و حال آنکه همّ‌شان یاد پروردگار است. 39- شب را با ترس می‌خوابند و صبح با خوشحالی برمی‌خیزند؛ (برای اینکه: اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها (زمر/42)، وقتی که انسان می‌خوابد ممکن است خدا روح انسان را نگه دارد و روح انسان را به بدن برنگرداند، لذا می‌ترسند که روحشان برنگردد وامتحان‌شان تمام نشده باشد ولی صبح که بر می‌خیزند می‌بینند نه، هنوز در جلسه‌ی امتحان‌اند، هنوز می‌توانند یک کاری بکنند، خوشحال می‌شوند.) 40- ترس‌شان بخاطر غفلت‌شان از خداست وخوشحالی‌شان بخاطر فضل و رحمت خداست که به آنها می‌رسد. 41- اگر نفسِ شخصِ متّقی در آنچه بر او سخت است فرمان او را نَبَرد، او هم در آنچه نفس دوست دارد اطاعتش را نمی‌کند. (اگر نفس شما از شما خواست که یک کاری را بکنید و شما از نفس‌تان خواستید که یک کاری را بکند و او سختش بود؛ فرمان نَبُرد، شما هم به هیچ وجه اطاعتش را نکنید.) 42- روشنی چشمِ اهل تقوی در آن چیزی است که همیشه خواهد بود و پایدار است (روشنی چشمِ اهل تقوی به قیامت است و به آنچه که همیشه خواهد بود. شما چشم‌تان بخاطر یک فرض کنید مدرکی که می‌گیرید روشن می‌شود، یک نمی‌دانم اجازه‌ی اجتهادی که می‌گیرید، یک پست و مقامی که می‌گیرید؛ که اینها پایدار نیست.) و نسبت به چیزی که ناپایدار است بی‌اعتنا هستند. 43- اهل تقوی حلم را آمیخته با علم می‌کنند و از آن استفاده می‌نمایند. 44- اهل تقوی گفتار را با عمل هماهنگ نموده و هیچ‌گاه خلاف آنچه می‌گویند عمل نمی‌کنند. 45- آرزوهای دنیوی اهل تقوی نزدیک است. (اهل تقوی آرزو‌شان چیست؟ این‌که به نِعَم آخرتی برسند که خیلی نزدیک است، إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا (طه/15) یا در آن آیه‌ی شریفه که می‌فرماید ساعت قریب است: إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا وَنَرَاهُ قَرِيبًا (معارج/6و7).) 46- لغزش‌های اهل تقوی کم است. 47- قلوب اهل تقوی خاضع و خاشع است. 48- اهل تقوی روح قانعی دارند. 49- اهل تقوی خوراک‌شان کم است. 50- کارها را سخت نمی‌گیرند و با آن‌ها به آسانی روبرو می‌شوند. 51- دینِ اهل تقوی از دستبرد شیطان محفوظ است. (اگر شیطان گول‌تان زد بدانید هنوز تقوای‌تان کامل نشده.) 52- اهل تقوی شهوت را در خود کشته‌اند (منظور از شهوت این است که انسان خواسته‌های دلش را همیشه انجام بدهد. یعنی آقا چرا این کار را کردی؟ دلم می‌خواست. نباید این کار را بکنی.) شهوت را در خود کشته‌اند. 53- اهل تقوی کظم غیظ می‌کنند. 54- از اهل تقوی همیشه خیر و خوبی انتظار می‌رود. 55- مردم از شرّ اهل تقوی در امان‌اند. 56- اگر اهل تقوی در میانِ مردمِ غافل باشند، یادِ خدا را فراموش نمی‌کنند (در یک مجلسی نشستید، همه‌ی غافلین نشسته‌اند و مشغول عیش و نوش‌اند، شما بیاد خدایی) و نام‌شان در زمره‌ی غافلین قرار نمی‌گیرد و اگر در میان متوجّهین به خدا ( کسانی که به یاد خدا هستند) باشند، با آنها هستند و نام‌شان در زمره‌ی غافلین نخواهد بود. 57- هر کس به آنها ظلم کند عفوش می‌کنند. 58- و به آنهایی که محروم‌شان کرده‌اند عطا می‌کنند. 59- و با کسی که با آنها قطع دوستی کرده این‌ها ارتباط برقرار می‌کنند. 60- از فحش دادن دورند. (که روایت هم دارد، اگرچه این خودش روایت است ولی روایت دیگر هم هست که: لا يكون المؤمن سبابا ولا فحاشا (صلح الحسن (ع) – السيد شرف الدين – ص ٣١٥)، اگر دیدی کسی فحش داد، حالا ولو خیلی هم غضب کرده، فحش داد، فحش هم این است که چیزی که مناسب نیست به یک کسی انسان بگوید و به او نمی‌خورد، مثلاً فرض کنید به یک کسی می‌گویند پدر سگ، خُب این پدرش هیچ‌وقت سگ نبوده، معلوم است که این فحش است.) 61- کلام‌شان با محبت و ملایم است. (خیلی با محبت صحبت می‌کنند. با ملایمت صحبت می‌کنند. تا می‌توانند اخم به مردم بی‌جهت نمی‌کنند.) 62- اهل تقوی بدی‌هایشان پنهان وخوبی‌هایشان حاضراست (یعنی خودش را نشان می‌دهد) 63- اهل تقوی خوبی‌هاشان به همه می‌رسد و بدی آنها را کسی ندیده است. 64- اهل تقوی در سختی‌ها بردبار و در ناراحتی‌ها صبورند. 65- اهل تقوی در خوشی‌ها شکورند. 66- اهل تقوی بر دشمنان، اِجحاف نکرده و به دوستان بدی نمی‌کنند. 67- اهل تقوی قبل از آن‌که علیه آنها کسی شهادت بدهد خودشان به کار بدشان اعتراف می‌کنند. 68- آنچه به اهل تقوی بسپارند از بین نمی‌برند و نگهداری آن‌را بر عهده می‌گیرند. 69- آنچه را به اهل تقوی یادآوری کنند فراموش نمی‌کنند. (از تذکرات مردم علاوه که بدشان نمی‌آید همیشه هم به یادشان هست، خدا رحمت کند فلانی را، به من این‌طوری می‌گفت، آن‌طوری می‌گفت، با من تندی کرد، چوبِ استاد به زِ مهر ِپدر، گاهی ما را تنبیه می‌کرد که چرا این‌کار را کردی، فراموش نمی‌کنند.) 70- اهل تقوی مردم را با لقب‌های بد نام نمی‌برند. (خیلی دقت کنید؛ با لقبِ بد وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ (حجرات/11)) 71- اهل تقوی به همسایه‌ها بدی نمی‌کنند و به آنها ضرر نمی‌زنند. 72- اهل تقوی مصیبت‌دیدگان را شماتت نمی‌‌کنند. (یک دشمنی داشتید و حالا مرده، با بدبختی هم مرده، بروید به بچه‌هایش بگویید که دیدی آخرش حق با ما بود!) 73- اهل تقوی در کارهای بیهوده و باطل وارد نمی‌شوند. (هر کلمه‌ای که حضرت امیر می‌فرمود یک ضربه‌ی شدیدی بود برای آن بیداری که در کنارش ایستاده بود که من چرا این‌طور نیستم.) 74- اهل تقوی از حق و حقیقت بیرون نمی‌روند. (حالا این بچه‌ی من است طرفداری‌‌اش بکنم ولو ناحق، او برادر من است طرفداری‌اش کنم ولو ناحق) 75- اگر سکوت کند، کم حرفی، او را محزون نمی‌کند. (یک ساعت بنشیند، اِی بابا ما چرا بی‌کار نشستیم! خب فکرکن) 76- اهل تقوی اگر بخندند با قهقهه و صدای بلند نمی‌خندند و صدای‌شان را به خنده بلند نمی‌کنند. (چون قهقهه وخنده‌ی بسیار بلند کراهت دارد مگر حالا یک وقتی ناآگاهانه، ناخودآگاه یک چیزی گفتند، خیلی خنده‌اش گرفت خُب از دست خودِ انسان خارج است) 77- اگر بر اهل تقوی ظلم و تجاوزی بشود صبر می‌کنند تا آنکه خدای‌تعالی انتقام‌شان را از ظالم بگیرد. (می‌سپرند به خدا، وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا (حشر/10)، من دوسه روز قبل در همین‌جا گفتم که اگر انسان از کسی ناراحتی دارد، اذیتش کرده، مردم آزاری هست، به خدا واگذار کند، حضرت سیدالشُّهداء (صلوات الله علیه) می‌توانست با یک اراده، شمر و یزید و همه‌ی دشمنانش را از بین ببرد ولی خدا باز بهتر از این، آن‌ها را عذاب می‌کند) 78- اهل تقوی خود را به زحمت می‌اندازند و نمی‌گذارند مردم از آنها ناراحت شوند. 79- اهل تقوی خود را برای آخرت‌شان به زحمت ِعبادت و بندگی وادار می‌کنند. 80- مردم را از شرّ خود در امان قرار داده‌اند. 81- دوری اهل تقوی از مردم بخاطر بی‌اعتنایی به دنیا و طلب پاکی است، نه بی‌جهت از مردم دوری کنند. 82- نزدیک شدنِ اهل تقوی به مردم بخاطر محبّت به آنها و اظهار لطف به آنهاست. 83- دوری اهل تقوی از مردم بخاطر تکبر و عظمت دادن به خود نیست. نزدیک شدنِ اهل تقوی به مردم بخاطر مکر و گول زدن آنها نمی‌باشد. کوشش بکنید سرمایه‌ی عمر را آسان از دست ندهید هشتاد و سه جمله برای‌تان خواندم. ان‌شاءالله همه‌تان، آنهایی که نوشته‌اند که نوشته‌اند، آنهایی هم که ننوشته‌اند نوارش را بگیرند و گوش بدهند و برنامه‌ی زندگی خودشان قرار داده باشند. این بالای برگه هم آن وقت‌ها نوشته‌ام قطع‌نامه، یک قطع‌نامه‌ای است که ان‌شاءالله برای داشتن تقوی، باید همه‌ی شماها داشته باشید. اینجا که رسید، حالا شاید باز هم علی بن ابیطالب (علیه الصلوة والسّلام) می‌خواست بیشتر از این درباره‌ی اهل تقوی حرف بزند، اینجا که رسید؛ صعق همّام، همّام همین‌طور که نشسته بود رنگش پرید؛ آدمِ بیدار این‌طوری است؛ آدمی که در مسأله‌ی معنویات وتزکیه‌ی نفس جدّی است این‌طوری است. اگر آن اَجَلی که خدا مقدّر کرده برای اهل تقوی نمی‌بود، لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ ، این‌ها بخاطر ثوابی که خدا برای آنها تعیین کرده فوراً می‌مردند. ما این‌جا چه‌کار می‌کنیم؟ این دنیا چه هست؟ چقدر ارزش دارد؟ من نمی‌خواهم شماها را از دنیا دور کنم بلکه اصرار من این است که دنیا را به اندازه‌ی خودش، آخرت را هم به اندازه‌ی خودش قدر بدانید. همین امیرالمومنین علی بن ابیطالب (علیه الصلوة والسّلام) که درباره‌ی متقین این فرمایشات را فرموده، در همین نهج‌‌البلاغه می‌فرماید: الدنیا مَتجَرُ اولیاءالله (نهج البلاغه، حکمت 131)، دنیا محل تجارت اولیاء خداست، شما آمدید اینجا تجارت کنید؛ سرمایه‌تان چیست؟ کسب و کارتان چیست؟ سرمایه‌ای که آوردید با آن تجارت کنید چیست؟ عمرتان است؛ لذا وقت طلاست. یک لحظه با افراد غافل بنشینید، شما را از بین می‌برند، یعنی سرمایه‌تان را از بین می‌برند. کوشش بکنید این سرمایه را آسان از دست ندهید. زحماتی کشیده شده، شاید من خودم نتوانم این زحمات را برای شما توضیح بدهم، من خودم در همین سایتی که هست شرح زندگی خودم را می‌خواستم بنویسم، می‌بینم از سن چهارده سالگی، هم عکس دارم، هم شاهد دارم، هم شما می‌بینید که زیاد بی‌استعداد و کم‌حافظه نیستم، از آن موقع مشغول تحصیل هستم، تحصیلاتِ متفرقه هم نکردم، حتی اگر یک مقداری پیش یک استادی فلسفه‌ای خواندیم بخاطر این‌که بفهمم آنها چه می‌گویند، منطق خواندم بخاطر این‌که ببینم آنها چه می‌گویند، و تمام فکرم قرآن و آیات و روایات بوده، می‌توانستم کاری بکنم که امروز این اندازه خودم را به زحمت نیندازم، اما کاری را دنبال کردم که به نظر من بعدها شاید نتیجه بدهد؛ که امیدواریم بعدهایی نداشته باشد، حضرت بقیة‌الله (ارواحنافداه) تشریف بیاورند و ایشان همه‌ی دست کشیدن‌های ما را در تاریکی با آن چراغ پر نورِ علم الهی که در قلب مقدس‌شان هست تمامِ جاها را روشن کنند واشتباهات ما را برطرف کنند، آرامش داشتن به اعتقادات صحیح ولی از آیات و روایات این برنامه‌ی تزکیه‌ی نفس را تهیه کردیم؛ این عقائد را خلاصه کردیم و در تمامِ این مدت، زحمات من روی این مسائل بوده و لذا خیلی دوستانی که بی‌توجهی به این مسائل می‌کنند، به من نه، ولی به آیات و روایاتی که خلاصه شده ظلم می‌کنند. این‌که می‌بینید من می‌گویم خیلی متأثر شدم ‌که شما در دعای ندبه شرکت نکردید و در این جلسه شرکت کردید خُب بعضی‌ها ممکن است مشکلاتی داشته باشند نتوانند زود خودشان را برسانند ولی اگر به فکرش باشند، اگر اهمیت به امام زمان‌شان بدهند، اگرحتّی یک جمله از این دعای ندبه را متوجه باشند که دارند با چه کسی صحبت می‌کنند، اللهم انت کشاف الکرب والبلوی، همه‌ی ماها یک ناراحتی‌هایی داریم، باید درِ خانه‌ی چه کسی رفت؟ چه بکنیم؟ در مقابل این مشکلات دنیا که دنیا یک جایی‌ست که محفوف، پیچیده شده است به بلاها وناراحتیها، بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ (نهج البلاغة/خطبه226)، در این دنیا چه باید بکنیم؟ چه کسی کشّافِ کرَب و بلوی است؟ شما در هر نماز می گویید: ایاک نستعین (الحمد/5)، خدایا من یاری از تو می‌خواهم، از تو کمک می‌خواهم. درهمین آیاتی که امروز تلاوت شد و شما مقید شدید یک هفته این آیات را بخوانید، دیشب هم اتفاقاً در مجلسِ منزلِ ما همین آیه مورد بحث واقع شد، ان الذین امنوا و عملوا الصالحات، کسانی که ایمان بیاورند، این جمله معنایش این است که اعتقادات صحیح دارند و به این اعتقاداتِ صحیح آرامش پیدا کرده‌اند، چون بعضی وقت‌ها هست که انسان اعتقاداتش خوب است ولی نمی‌داند که آیا اشکالی، شُبهه‌ای گوشه‌اش باشد یا نباشد، آیا آن دسته درست می‌گویند یا این دسته؟ کنار این حرف‌ها خیلی مسائل هست، کنارِ همین اعتقاداتِ شما خیلی مسائل هست، کنار همین اعمال شما خیلی مسائل هست، همه را انسان عقب زده باشد، به آن حقیقت رسیده باشد، آرامش پیدا کرده باشد. شما مثلاً فرض کنید در وسط زلزله‌ی شدید، همه دارند از بین می‌روند، شما فرض کنید در یک خانه‌ی آهنی هستید که اگر این‌ را به آسمان هم بپرانند بعد به زمین برگردد شما سالم هستید، ببینید چه آرامشی پیدا می‌کنید، در یک چنین حصن حصینی، خدای تعالی می‌فرماید: کلمة لا اله الا الله حصنی فمن دخل فی حصنی اَمِن من عذابی (معاني الأخبار،الجزء1،ص371) ، این دنیا دنیایی‌ست که: إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا (زلزلة/1و2)، دنیا یک زلزله‌گاهی است، حالا ماها را الآن تکان نمی‌دهد امّا تا یک ساعت دیگر چطور؟ معلوم نیست. آن مردمِ کنار دریا را، در دریا زلزله می‌شود آب دریا می‌آید می‌ریزد روی این‌ها، همه را از بین می‌برد، دویست هزار جمعیت می‌میرند، زلزله‌ی بم که شماها دیدید، خُب آنها شب خوابیدند اصلاً هم فکر این‌که زلزله بشود نمی‌کردند، صبح با جنازه‌های دوستان و عزیزان‌شان روبرو شدند. اگر می‌خواهید در حصنِ حصینِ پروردگار واقع بشوید که زلزله هم که شد این جعبه‌ای که شما در آن هستید بپرّانند بالا باز بیفتد روی زمین، شما اصلا دردتان نیاید، داخلش هم طوری تنظیم کرده باشند از پنبه و امثال این‌ها که ناراحت نشوید، این چه هست؟ خدا می‌گوید -این روایت تواتر دارد، در تمام کتب اهل سنت وشیعه همه نوشته‌اند- که: كلمةُ لا إلهَ إلاّ اللهُ حِصْني، این همان جعبه است، همان خانه است، فَمَن دَخَل حصني أمِنَ مِن عذابي، از عذابِ زلزله، و دارٌ ِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ، انسان در امان است، نمی‌خواهید در امان باشید؟ اگر نمی‌خواهید خودتان می‌دانید، اگر می‌خواهید در امان باشید اعتقادات‌تان را درست کنید. که «ان الذین امنوا» ایمان داشته باشید. وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ (عصر/1و2) ، همه‌ی مردمی که روی کره‌ی زمین هستند همه چه خبر دارند؟ یک وقت ممکن است زلزله بیاید (همین مثال زلزله بد نیست) این‌ها را از بین ببرد، همه در معرض خطرند؛ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا (عصر/3) ، مگر کسانی که در این خانه‌ی امن باشند، خانه‌ی امن چیست؟ لا اله الا الله. آن‌طوری که خدا را باید بشناسید، بشناسید؛ از طریق ائمه‌ی اطهار، از طریق اولیاء خدایی که با خدا در ارتباط‌ هستند، انَّما یَعْرِفُ القُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه‌ (وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۷۶-۲۰۶)، قرآن را کسی می‌شناسد، کسی می‌فهمد که به او خطاب شده باشد، هر کسی قرآن را نمی‌تواند بفهمد. خدا بعضی‌ها را لعنت کند، من گاهی واقعاً ناراحت می‌شوم، حرف‌های بی‌معنای خودشان را می‌گویند مغزِ قرآن، و آن‌هایی که دارند قرآن را خوب معنا می‌کنند و می‌فهند، آن‌ها را می‌گویند پوست را نزد خران انداختیم! آن را پوستِ قرآن می‌دانند -همین ظاهر قرآن را- ظاهرِ قرآن حجت است، هیچ جای قرآن پوست نیست، هیچ جای قرآن هم مغز نیست، همه‌اش در نزد رسول اکرم مغز است، همه‌اش معناست، همه‌اش فهم است، همه‌اش درک است، همه‌اش علم است و هر کس به آن‌ها متصل باشد برایش همین‌طور است. عمل صالح و یقین به آخرت بیائید از همین ظاهر قرآن، از همین مقداری که در ظرف دو سه سال من از شما تقاضا کرده‌ام که بخوانید و مطالعه کنید، از همین‌ها تمام سعادت شما را من برایتان بیان کنم؛ نه از همه‌ی قرآن؛ از یک صفحه‌اش، از یک آیه‌اش، همین ان الذین امنوا وعملوا الصالحات، عمل صالح داشته باشید. عمل صالح چه هست؟ نماز خواندن؟ یکی نماز خواندن است، عمل صالح چیست؟ تو چه کسی هستی؟ یک حیوان چطور می‌شود صالح باشد؟ چه طور حیوانی باشد؟ اگر اسب باشد؛ اسب صالح آن اسبی است که خوب بِدَود، اگر خیلی شیر می‌دهد چطور؟ نه، اسب صالحی نیست، اسبِ صالح شیرش را می‌خواهیم چه‌کار کنیم؟ اگر یک گاو صالح را از شما پرسیدند چطور گاوی است؟ خوب بِدَود؟ از هر اسبی هم بهتر می‌دَود، به چه درد می‌خورد؟ آن باید شیر خوب بدهد. مرغ صالح چطور مرغی هست؟ چاق باشد، گوشتش را بشود استفاده کرد، هر روز تخم بکند. آدمِ صالح چطور آدمی هست؟ بگویید! از نزد ما مردم یا از نزد خدا؟ از نزد ما مردم هر کس وزنه‌ی بیشتری بردارد، هر کس توپ فوتبال را طوری بزند که در هر دفعه وارد دروازه بشود! خدا را در نظر بگیریم؛ اینطوری نیستیم ماها؟! من شنیدم بعضی از اهل تزکیه‌ی نفس تا نصف شب می‌نشینند ببینند بالاخره کدام تیم فوتبال برنده شد، تو صالح هستی؟ چه بگویم؟ به‌خدا قسم! تو آن گاوی هستی که خوب می‌دوی، یک پول هم به درد نمی‌خوری. اگر غیرت داریم بفهمیم. آدم صالح از نزد ما آن کسی است که –اسمش را هم علم گذاشتیم- مدارک عالیه‌ی علم را گرفته باشد و در کوچه و بازار بی‌کار راه برود، آن‌هم مخصوصاً دختر. آدم صالح آن کسی است که این دستورات امیرالمومنین (علیه‌السّلام) که امروز برایتان خواندم عمل بکند. می‌گوئید نه؟ سه روز، چهار روز، ده روز، تا روز عاشورا وقت دارید روی آن فکر کنید، اگر نتیجه غیر از این شد، شما به من بگویید تو اشتباه کردی، با توجه به این‌که ما یک زندگی ابدی هم داریم. البته اگر ایمان نباشد عمل صالح خیلی فرق می‌کند، این‌ها که می‌بینید عمل صالح را غیر از آنچه خدا و پیغمبر و ائمه فرمودند صالح می‌دانند، خوب می‌دانند، دارای مزیت می‌دانند، بهترین می‌دانند، اینها بدانید که به عالم آخرت زیاد معتقد نیستند، که در قرآن در همان اول سوره‌ی بقره خدای تعالی می‌فرماید که وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (بقرة/4) این خیلی مهم است، ماها یقین به آخرت نداریم، می‌گوییم نقداً شکم‌مان سیر بشود خوب است، پول‌دار باشیم خوب است، زندگی‌مان مرتب باشد خوب است، عیناً آن بچه‌ای است که وارد کلاس می‌شود، شش سال، ده سال درس خوانده، حالا می‌خواهد وارد جلسه‌ی امتحان بشود، می‌گویند آقا یک ربع بیشتر وقت نداری، باید این امتحانات را بدهی، این در مدت یک ربع؛ من کجا بنشینم؟ پهلوی که بنشینم؟ روی چطور صندلی بنشینم؟ سقف این اتاق که ما داخلش نشستیم چه شکلی هست؟ چه رنگی هست؟ عمرش تمام می‌شود. غیر از این نیست؛ حواستان را جمع کنید. من اگر برایم ممکن بود و می‌دانستم با این کار یک عده از خواب بیدار می‌شدند می‌رفتم دست‌شان را می‌بوسیدم، پای‌شان را می‌بوسیدم، گریه می‌کردم، خواهش می‌کردم که از خواب غفلت بیدار بشوید، بیاییم از خواب غفلت بیدار بشویم، اگر من اشتباه می‌کنم شما من را نصیحت کنید. اهمیت دهه‌ی اول محرم و برکات عزاداری این ایام، ایام بسیار مهمی است؛ بهار معنویت است؛ اول سال و اول محرم است. دیشب دوست عزیزمان آقای بخشی‌زاده یک مطلب خوبی فرمودند ولو فرصت نداشتند خوب توضیح بدهند که همان سبب شد من تشویق شدم که هر شب ان‌شاءالله مجلسی در منزل به‌عنوان عزاداری باشد، فرمودند که آخر سال، عید غدیر را گذاشتند، دوازده روز هم فرصت دادند. و اول سال هم امام حسین را گذاشتند و دوازده روز به شما فرصت دادند بنام دوازده امام، چه‌کارکنیم؟ عزاداری کنیم؟ عزاداری، ولو اینکه همه‌ی عزاداری‌ها در زمان غیبت‌کبری به نظر نمی‌آید جز پوسته‌ای چیز دیگری باشد، ظواهری است؛ سینه زدن‌ها، به سر و صورت زدن‌ها؛ مجالس عزاداری بر پا کردن‌ها؛ واقعیت در آن کم پیدا می‌شود ولی چقدر همان پوسته برکاتی داشته است. آن شخص می‌گوید در کرمانشاه از آن شخصی که از اولیاء‌خدا بود پرسیدم که امام‌زمان در مجلس ما تشریف می‌آورند؟ گفت: بپرسم؛ تشرفی ظاهراً برایش حاصل شده بوده؛ گفت: تشریف می‌آورند، حضرت می‌آیند می‌نشینند، در مجالس شما عزاداری می‌کنند. این‌ها همه پوسته هست، باطنش یک چیز دیگری‌ست، من دلم می‌خواهد شماها به باطن آن برسید. این ده روز خیلی مهم است. سید بحرالعلوم؛ مرجع تقلید، آن آقایی که هنوز هم نام مقدسش سر زبان‌های منتظرین امام زمان هست، می‌بینند یک‌دفعه لباسش را کند و رفت بین سینه‌زن‌ها مشغول سینه‌زدن شد، می‌گویند: آقا چه شد؟ گفت: دیدم آقایم شرکت کرده بودند، من هم دیدم خلاف است که من وارد نشوم. این پوسته است، پوسته‌ی عزاداری است. پوسته‌ی عزاداری است که انقلابِ ما را تقریبا بوجود آورد، من خودم بودم، شما اکثراً شاید سن‌تان ایجاب نکند که بوده باشید، عمده‌اش ایام محرم کار را پیش برد. این وضعی که الان می‌بینید هنوز مردم این‌طور داغ هستند و این‌طور در این برف و سرما در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کنند این مالِ امام حسین است. خواندن زیارت عاشورا در سال 1341 که امام دستور داده بودند که بدی‌های خاندان پهلوی را بیان کنید؛ خیلی هم آن موقع قدرت داشتند، چون بعد از آن تقریبا تا سال57 او روی کار بود و به قدرت فوق العاده‌ای هم رسیده بود، خُب من مجلسی در تهران داشتم، تمامش راجع به این مسأله بود، اسم هم می‌بُردم، آمدند ما را هم بگیرند پیدایم نکردند و با مرحوم شهید هاشمی‌نژاد بودیم، او را گرفتند. این‌طوری بود. عزاداری ابیعبدالله الحسین، پانزده خرداد آن سال، دوازدهم محرم بود که بعد از آن، طیب و دوستانش را گرفتند و اعدام کردند و بعد حدوداً شاید هفتاد، هشتاد نفر از علمای بزرگِ همه جا را بردند زندان، همه‌اش مربوط به ابیعبدالله الحسین است، من باز می‌گویم پوسته است، بروید به عمق‌اش، ببینید چه می‌کند. این کتاب در محضر استاد، یک گوشه‌ای از کربلا و عزاداری بر سیدالشّهداء را من توضیح دادم، خیلی قدر بدانید. کوشش کنید ان‌شاءالله همه در هر مرحله‌ای که هستند زیارت عاشورا را هر روز بخوانند و با توجه هم بخوانند، به این ترتیب که عرض می‌کنم؛ اتفاقا دیروز این کتاب صدف را دیدم، روایت از امام صادق است، از بابِ استحباب -در مستحبات به سند هم زیاد لازم نیست توجه کنید، همین قدر نقل شده باشد که از امام صادق هست بَس است- امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: اگر اینطوری زیارت عاشورا را بخوانید -که صد لعن و صد سلام یک مقداری طول می‌کشد- در صد لعن یک دفعه بگویید: اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک اللهم العن العصابة التی جاهدت الحسین علیه السلام و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا، و بعد از این یک‌دفعه که اینطوری خواندید، بعد 99 مرتبه بگویید: اللهم العنهم جمیعا، اللهم العنهم جمیعا، اللهم العنهم جمیعا…..خیلی زود تمام می‌شود و در سلام هم یک مرتبه بگویید: السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلّت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی الیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین. یک‌دفعه این‌طوری بخوانید و 99 مرتبه بعد از آن بگویید: السلام علی الحُسین وعلی علی بن الحُسین وعلی اولاد الحُسین و علی اصحاب الحُسین، این همان ثواب را به شما می‌دهند. خُب این کار، کارِ آسانی هست، شاید مجموعا یک‌ربع بیشتر طول نکشد و نباید من بگویم کم طول می‌کشد، برای خودم می‌گویم، من تنبل هستم، والّا ساعت‌ها، سال‌ها، انسان در مقابل ابی عبدالله الحسین نشسته باشد به آن چهره‌ی مبارک، به آن چهره‌ی مبارکه‌ی پرمعنویت نگاه بکند بگوید: السلام علیک یا ابا عبدالله، فدایت بشویم آقا، قتل الله من قتلوک و لعن الله قوما ظلموک و لعن الله قوما منعوک من ماء الفرات، السلام علیک یا ابا عبدالله و رحمة الله و برکاته. دعای ختم مجلس نسئلک اللهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا الله و یا الله و یا الله و یا الله و یا الله. خدایا به آبروی ابی عبدالله الحسین گناهانی که در سال گذشته کرده‌ایم، اشتباهاتی که کرده‌ایم همه را ببخش و بیامرز. به آبروی ابا عبدالله الحسین خدایا قسم‌ات می‌دهیم فرج فرزندش را در این سالِ نو به ما مرحمت بفرما. پروردگارا ما را در این ماه به عزاداری ابی عبدالله الحسین موفق بفرما. خدایا ما را از یاران خوبِ حضرت ولی عصر قرار بده. خدایا اگر ما در کربلا بودیم بعید بود که از اصحاب عمر سعد باشیم، حال که آنجا از اصحاب سیدالشهداء نبودیم خدایا ما را از اصحاب حضرت بقیة‌الله قرار بده. پروردگارا قلب مقدسش را از ما راضی بفرما. دین و دنیا و آخرت‌مان در پناه امام زمان‌مان حفظ بفرما. خدایا مرض‌های روحی‌مان شفا مرحمت بفرما. توفیق تزکیه‌ی نفس به همه‌مان عنایت بفرما. خدایا سال جدید را برای همه‌مان مبارک قرار بده. پروردگارا به آبروی حجة بن الحسن قسم‌ات می‌دهیم مریض‌های بدنی اسلام را شفا مرحمت بفرما. مریض منظور الساعه لباس عافیت بپوشان. اموات‌مان غریق رحمت بفرما. خدایا هر که به این مملکت، به مردم این مملکت، به شیعیان خدمت می‌کند در پناه امام زمان حفظش بفرما. خائنین را اگر قابل هدایت نیستند ذلیل بفرما. عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما. و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

لینک دانلود فیلم جلسه

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۲۴ ذی الحجه ۱۴۲۵ قمری – ۱۶ بهمن ۱۳۸۳ شمسی – تقوا

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

بسم اللّه الرحمن الرحیم

الحمدللّه والصلوه و السلام علی رسول‌اللّه و علی آله آل اللّه لاسیما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، تِلْکَ الْجَنَّهُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ کَانَ تَقِیًّا (مریم / ۶۳).

موضوعِ صحبت ما در هفته‌های قبل از جمعه‌ی قبل که به مناسبت عید غدیر شاید مقداری در این موضوع به خاطر فضائل امیرالمؤمنینعلیعلیه‌السلام مطالب دیگری گفتیم درباره‌ی تقوا بود؛ تصادفاً این آیاتی که امروز تلاوت کردند آخرین آیه‌ای که تلاوت شد این بود و این آیه است تِلْکَ الْجَنَّهُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ کَانَ تَقِیًّا؛ آن بهشتی که توصیف شده که دو آیه‌ی قبلش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید: جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمَانُ عِبَادَهُ بِالْغَیْبِ (مریم / ۶۱) خدای‌تعالی به بندگانش بهشتی را به پنهانی، چون ما به هیچ وجه نمی‌توانیم حقیقت بهشت را الان درک کنیم. این بهشت عدن را به بندگانش وعده فرموده، إِنَّهُ کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا (مریم / ۶۱) وعده‌ی خدا حتماً شدنی است. بعد یک توضیحی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا، در آن بهشت حرف بیهوده نمی‌شنوند و فقط سخنانی را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنوند که سلامتی با آن هست، إِلَّا سَلَامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ، و برای این عبادالرحمن این کسانی که اهل تقوا هستند روزیشان چه روزی معنوی و پیشرفت‌های معنوی و کمالاتشان و چه رزق‌های بدنی و معمولی‌شان صبح و شب برایشان فرستاده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و داده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و این بهشت با این خصوصیات که در قرآن زیاد یاد از این بهشت کرده به کسی داده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، به بندگان خودمان، بندگانی که واقعاً رسماً بنده‌ی خدا باشند و اهل تقوا باشند به ارث داده می‌‌شود. این جملات که عرض شد مطالبی بود که در این آیات آخر جزوه‌ی این هفته‌تان وجود دارد.

همانطوری که در هفته‌های گذشته عرض شد تقوا به معنی نگه داشتن خود از کارهای نابجا، لغو، از گناه گرفته و به درجاتِ اشخاص و کمالات روحی افراد این تقوا هم رشد می‌‌کند. در مرحله‌ی اوّل نگه داشتن خود از گناه و معصیت و ترک محرمات است. و کمالاتی که انسان می‌‌پیماید و سیری که به سوی خدا دارد این تقوا هی شدّت می‌‌کند دائماً رشد می‌‌کند تا به جایی که بهشتش را در همین دنیا دریافت می‌‌کند، یعنی در همین دنیا نه لغو می‌‌گوید و نه لغو می‌‌شنود، درباره‌ی مؤمنینی که خدای‌تعالی می‌‌فرماید قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ(مؤمنون / ۱) به تحقیق رستگار شدند مؤمنین، اوّل می‌‌فرماید:الَّذِینَ هُمْ عَنْ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (مؤمنون / ۳) این مؤمنین همان عبادالرحمانی هستند که وَعِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمْ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا (فرقان / ۶۳) هم سلام می‌‌گویند هم سلام می‌‌شنوند. این متّقینی که این‌جا اهل بهشتند و بهشت ارث آن‌هاست، مخصوص آن‌هاست، مال آن‌هاست، این‌ها هم همان عبادالرحمانی هستند که لغو نمی‌شنوند، در بهشت را خدا قدر مسلم بیان فرموده امّا در همین دنیا اگر کسی بهشتش شروع شد این‌جا هم لغو نمی‌گوید طبق آن آیه‌ی شریفه که وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ و جزء سلام و درود و سلامتی و محبّت چیز  دیگری برای او نخواهد بود که وَعِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمْ الْجَاهِلُونَ در دنیا انسان با جهّال برخورد می‌‌کند، حرف‌های بیهوده‌ای می‌‌زند، یک روایتی هست که امام فرمود خدا را شکر که دشمنان ما را خدا از احمق‌ها به اصطلاح انتخاب کرد. بعضی افراد علیه بعضی‌ها یک چیزهایی می‌‌گویند که اصلاً به این‌ها نمی‌چسبد، دشمنی به پیغمبر اکرم می‌‌کنند، پیغمبر عقل کلّ، عقل کلّ آن کسی که همه‌ی عقل پیش اوست به او می‌‌گویند انک لمجنونتو دیوانه‌ای، یک مثالی در یک کتابی یک وقتی دیدم که مثال است، حقیقت معلوم نیست داشته باشد که یک حکیمی به شاه مملکت گفت که امسال یک بارانی می‌‌آید که هر کِه از آب این باران بخورد دیوانه می‌‌شود، گفت چکار کنیم؟ آن حکیم به او گفت که شما امسال آب زیادی ذخیره کنید که شما از این آب نخورید تا  دیوانه نشوید. این هم همین کار را کرد. همه‌ی مردم از این آن آب خوردند و دیوانه شدند، می‌‌‌‌‌‌‌‌دانید چی گفتند؟ گفتند شاه دیوانه شده. آن رئیس مملکت حالا شاه هم شاید تعبیر درستی نباشد رئیس مملکت دیوانه است، پرسید چکار کنم از همان حکیم، گفت اگر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهی با این مردم زندگی کنی و شاه این مردم باشی تو باید از همان آبها بخوری. مردمِ دیوانه به پیغمبر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند دیوانه، فکر نکنید زمان ما هم اگر حضرت بقیة الله ارواحنافداه تشریف بیاورد این که تشریف نمی‌آورد به همین جهت است. چون با اکثر برنامه‌ها و حتّی عبادت‌ها، روش‌های زندگی ما، آن چه برای ما معروف است و در حقیقت منکر است با همه‌ی این‌ها مخالفت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، تنها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماند. حالا فکر نکنید که نه ما امام‌مان را هیچوقت تنها نمی‌گذاریم، آنی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد تمام کره‌ی زمین را زیر عدل و داد بکشاند آن با شما جمعیت کاری از پیش نمی‌برد، همیشه به اندازه‌ی شما جمعیّت بودند. باید همه‌ی مردمِ دنیا لااقل اکثریّتشان این معنا را درک بکنند که او نستجیرباللّه دیوانه نیست و ما دیوانه‌ایم. این را باید بفهمیم، ما دیوانه‌ایم که تمام مجامع‌مان پُر از فساد است، اگر یک کسی امروز بخواهد فرزندش کاملاً متقّی متدیّن رشد کند و بزرگ بشود باید مواظبش باشد در هر مجمعی، در هر جمعیتی، در هر تشکیلاتی نرود، حالا شما شاید بگویید ایران که مملکت خوبی است الحمدللّه از این جهت سالم است، امّا در ممالک دیگر حضرت ولی‌عصر باید دخالت داشته باشد. بهشت جای کسی است که اوّلاً مِنْ عِبَادِنَا از بندگان ما باشد. خدای‌تعالی بندگانش را در بسیاری از آیات قرآن معرّفی فرموده، اوّل در این بخش که می‌‌گوید: وَعِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمْ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا – وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا (فرقان / ۷۲) چون دنیا هم لغو دارد هم افرادی که بیهوده حرف می‌‌زنند هستند، ولی در بهشت اینطوری نیست، تِلْکَ الْجَنَّهُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ کَانَ تَقِیًّا که قبلش می‌‌فرماید: لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا، در این دنیا اگر شما توانستید دین خودتان را کاملاً حفظ کنید، این طریق مستقیمِ اهل‌بیت عصمت و طهارت را که صراط مستقیم در همه جا از اعمال و گفتار و حتی سکوت ائمه علیهم‌ الصلوه و السلام تعبیر شده که در چهل جای قرآن تقریباً کلمه‌ی صراط مستقیم هست و از همه مهم‌تر در سوره‌ی حمد است که اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ – صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ صراط کسانی که به این‌ها نعمت دادی شما دیدید در همین آیاتی که تلاوت شد، همین آیاتی که امروز تلاوت شد خدای‌تعالی می‌‌فرماید: وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ حضرت ابراهیم را در کتاب یاد کنإِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا اوّل این‌که ابراهیم سالم بود، إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ (صافات / ۸۴) صدّیق بود، راستگو بود، هم به خودش راست می‌‌گفت، چون آدم مشکل است به خودش راست بگوید، هم به مردم راست می‌‌گفت هم به خدا راست می‌‌گفت. نبیناً خوب آن یک مقامی است که بعد از رسول‌اکرم به کسی نمی‌رسد و ما هم به این جمله کاری نداریم، خوب این چطور راست می‌‌گفت؟ به پدرش که در بعضی از روایات دارد که آذر عموی او بود، پدر حضرت ابراهیم مرد خوبی بود و از پاکان بود و از روایات ما هم استفاده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که مثلاً در زیارت حضرت سیدالشهداء می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم: اشهد انّک کنت نوراً فی الاصلاب الشامخه اگر اصلاب شامخه باشد حتماً یکی از اجداد حضرت سیدالشهداء نمی‌شود که مشرک باشد و بُت‌پرست، منتها به حال احترام، اگر کسی پدرش مرده باشد عمو سرپرستش باشد به او می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید پدر، این به حال احترام، خدا هم همان را که او گفته نقل کرده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید: إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا یَسْمَعُ وَلَا یُبْصِرُ وَلَا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئًا (مریم / ۴۲) باور کنید همین جمله را الان باید به ما بگویند، نگویید ما که بُت نمی‌پرسیم، بُت نگفته این‌جا، این‌جا می‌‌‌‌‌‌گوید چرا بندگی می‌‌‌‌‌کنی کسی که حرف تو را گوش نمی‌دهد؟ ما از همین دور ارادت کاملی به مثلاً رئیس جمهور آمریکا داریم، حرف‌مان را هم گوش نمی‌دهد، اصلاً حرف ما را نمی‌شنود، چرا عبادتش را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم؟ و هر کِه مثل او باشد حالا فرقی نمی‌کند و نمی‌بیند شما را، حال شما را متوجّه نیست و شما را از هیچ چیز بی‌نیاز نمی‌کند، اگر چپاول‌تان نکند هیچی به شما نمی‌دهد، ببینید ممکن است الان به همه‌ی ماها حالا جزئی دارد، کلّی دارد یک آدم بزرگی مثل مثلاً فلان رئیس جمهور فلان مملکت این پیروی از رئیس جمهور آمریکا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند من و شما هم از یک فاسقی که تمام آن‌چه که از شما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد این را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد که شما به او کمک کنید، نوکرش باشید، هیچی هم به شما نمی‌دهد و شما را درک نمی‌کند، شما شب تا صبح گرسنه خوابیدید او سیر خوابیده به هیچ وجه فکر این هم نمی‌افتد آن دوستم، آن رفیقم، آنی که دارد به من خدمت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند گرسنه است، لَا یَسْمَعُ وَلَا یُبْصِرُ وَلَا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئًا، هیچی، هیچ  فایدهای ندارد، خوب ولش کن، چرا اطاعتش را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنی؟ ببینید آیات چقدر عجیب است یَا أَبَتِ ای پدر لَا تَعْبُدْ الشَّیْطَانَ، حالا شیطان به چه دردت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد؟ شیطان‌سیرتان به چه دردتان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد؟ آنی که می‌‌گوید به شما که مثلاً فرض کنید به خانم‌ها می‌‌گوید بی‌عفت باشد که خاکم به دهن، یکی از دوستان به من می‌‌‌گفت یک مدرّسی در درس روحانیّت به خانم‌هایی که با حجابند گفتند کلاغ سیاه‌ هستند. حجاب تنها برای نگهداشتن و پوشاندن نیست، والاّ در نماز در اتاق خلوت چرا می‌گویند حجاب داشته باش؟ تنها برای این جهت؟ حجاب علم اسلام است. من این را در یکی از سخنهایی که در سایت خودم بود به عنوان سخن روز نوشتم. این جمله را شاید متوجّه اکثراً نباشند، اگر در یک جمعیتی شما در یک فیلمی‌ ب‌بینید زنهایش با حجابند می‌‌گویید این فیلم را مسلمان‌ها ساختند، اگر در یک مدرسه‌ای ببینید که دخترها با حجابند، می‌‌گویید این‌ها مسلمانند، اگر در یک مملکتی وارد شدید دیدید زنهای آن مملکت با حجابند ، می‌‌فهمید که این مملکت مسلمانند، حجاب علم اسلام است. یعنی به این وسیله اسلام خودش را معرّفی می‌‌کند، زنی که با حجاب است یعنی علَم‌دار اسلام، اگر یک زنی حجابش را انداخت پرچم اسلام را سرنگون کرده، این‌ها را ما نمی‌فهمیم، می‌‌گوییم که حالا صورتش که از همه‌ جایش بهتر است چرا آن باز باشد بقیّه موهایش چرا بسته باشد، حجاب دو منظور شده، یکی این‌که از نامحرم خودت را بپوشان بندگی شیطان را نکن، یکی دیگر این‌که علم‌دار اسلام باش، اگر شما در یک فیلمی دیدید یک عدّه‌ای این‌جا هستند یک عرق‌چین کوچکی بالای سرشان گذاشتند هیچ فایده‌ای هم ندارد، شما می‌‌گویید این‌ها کی‌اند؟ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویید این‌ها یهودی‌اند. اگر دیدید همه کروات زدند متأسفانه کروات دیگر حالا مسلمان و غیر مسلمان؛ اولی که کروات تأسیس شد این شکل صلیب است، یعنی این پایینش صلیب را که دیدید بالایش هم یک آهنی داشت که اینجوری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد بالای کروات، حتی صلیبی‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند کرواتی‌ها را، خوب اگر آن به اصالتش خودش باقی میماند، اصالتش را ما مسلمانها روی تبعیّت، تقلید، دنبال‌رو بودن، از دست داده، باید آن‌ها به ما اعتراض کنند که چه حقّی داشتید کروات ما را بپوشید، علامت ما را بهم بزنید؟ حالا من یک ماشینی را دیدم واردش شدم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستم جایی بروم، تعارف کرد ما را جایی برساند، دیدم جلوی ماشینش زیر باصطلاح آینه‌اش یک صلیبی آویز کرده، صلیب علامت مسیحیت است، من فهمیدم همان جا که این راننده مسیحی است. شما هم باشید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمید، هر جمعیتی یک علامتی دارند، شما این لباس روحانیت را هر جا ببینید نمی‌گویید این عالم سنّی است یا عالم یهودی است یا عالم نصرانی است، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویید این عالم شیعه هست. این‌ها همه به یک تعبیر پرچم آن جمعیت است، عَلم آن جمعیت است و اگر سرنگون بشود علم سرنگون شده شما فکر نکنید در آلمان و در فرانسه و امثال این‌ها با حجاب این جور مبارزه می‌‌‌‌‌‌‌کنند، شما فکر می‌‌‌‌‌‌‌کنید آخر این‌ها چه آدمی‌هایی هستند؟ خوب حالا سر این دختر چارقد باشد یا نباشد چه فرقی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند؟ یا اعتراض ممکن است آن دختره بکنید که حالا تو چارقدت را بردار چرا خودت را اینقدر اذیّت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنی، هم او فهمیده هم این‌ها فهمیدند، البتّه ممکن است دخترهِ خوب نفهمیده باشد ولی این‌ها خوب فهمیدند که حجاب عَلم اسلام است، اگر این آمد در مدرسه عَلم اسلام را آورده در مدرسه، چرا رضاخان و آتاترک حجاب را برداشتند؟ علَم اسلام را سرنگون کردند. چرا دو هزار نفر در مسجد گوهرشاد برای حجاب کشته شدند که حجاب باشد؟ برای این‌که عَلم اسلام را نگه دارند، چرا مثل مرحوم آیت‌اللّه قمی را به عراق تبعید کردند، به کربلا تبعید کردند سر مسأله حجاب، حجاب خوب چیه ما بدون این حرفها و بدون کشتار و بدون تبعید این‌ها خودمان صورت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادیم، انجام هم شده بود، این به خاطر این است که این علَم اسلام است، دشمنان ما بهتر از ما این مسأله را فهمیدند، من حالا دارم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم در کتابها هم من ندیدم نوشته باشند ولی آن‌ها از شاید صد سال قبل این معنا را فهمیده بودند که اینجور مبارزه با حجاب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند، خوب زن مسلمان، لَا تَعْبُدْ الشَّیْطَانَبندگی شیطان را نکن، إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَانِ عَصِیًّا چرا من بندگی شیطان را نکنم؟ چرا؟ به جهت این‌که شیطان برای پروردگارش معصیت کرد، خوب اگر یک آدمی معصیت کرد چطور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود پروردگارش را؟ بندگی آن را هم نکنید، إِنْ جَائَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا (حجرات / ۶) اگر یک فاسقی آمد یک مطلبی را برای شما گفت، خبر برایتان آورد، شما تبین کنید، تبینوا یعنی بروید تحقیق کنید، ببینید راست می‌‌‌‌‌‌گوید یا دروغ، آدمی که یک گناه بکند بدانید که دیگر به او اعتمادی نیست، این چه فرقی می‌‌‌‌‌کند، این‌جا این گناه را کرد، فردا گناهی که به شما ضرر می‌‌‌‌‌‌زند می‌‌‌‌‌کند. پس فردا گناهی که به نفع خودش است انجام می‌‌‌‌‌دهد، لَا تَعْبُدْ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَانِ عَصِیًّا، (مریم / ۴۴) حالا چرا ابراهیم این حرفها را به من می‌‌‌زنی؟ یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنْ الرَّحْمَانِمن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسم که عذابی از طرف پروردگار، آن رحمن، رحمان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند اسم به معنای رحمت عام خداست، یعنی خدای تعالی به همه مهربان است در یک بُعد، همه را بخشندگی دارد، به همه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بخشد ولی تو کاری نکن که خدای رحمن برای تو عذاب را نازل کند، تو دوست شیطان معرّفی بشوی، آقا روز قیامت همین امروز قبل از آمدن در جلسه با یکی از دوستان عزیزمان صحبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردم، گاهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود انسان هیچ عذابش هم نکنند خجالت می‌‌‌‌‌‌‌‌کشد، روز قیامت که می‌‌‌‌‌‌‌‌شود یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ (اسراء / ۷۱) روزی که ما هر جمعیتی را به امامشان می‌‌‌‌‌خوانیم، آقایان شیطان‌پرست با شیطان، صریح قرآن است، تو خجالت نمی‌کشی با شیطان آن‌جا راه بیفتی؟ مرحوم سید حمیری در آن اشعارِ معروفش که حضرت رضا علیه الصلوهو السلام می فرماید مستحب است که همه این اشعار را حفظ کنند چون پیغمبراکرم به حضرت رضا در خواب فرمودند که به شیعیانت بگو این اشعار را حفظ کنند، یک فَرد از این اشعار این است که و رایتً یقدمها حیدر یک پرچم روز قیامت برداشته می‌‌‌‌‌‌‌شود، حیدر، علی بن ابی‌طالب در دستش است و عقب سر او یک عدّه‌ای حرکت می‌‌‌‌کنند و وارد بهشت می‌‌‌‌شوند چقدر عالی است. آقا تو کی هستی؟ یک عده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند نحن الرضویون، آن‌هایی که مجاور قبر مطهر حضرت رضا بودند، یک عده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند نحن العلوییون، ما منتسب به امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالبیم، یک عده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند مثلاً نحن الجوادییون هر کسی که در هر زمانی با هر امامی بوده و از او پیروی کرده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی پشت سر آن امام ایستاده، و رایتا یقدمها نحساً همین مرحوم سید حمیری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید که عرض کردم حضرت رضا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید من در خواب پیغمبر را دیدم پیغمبر فرمودند این اشعار را حفظ کن، من در کتاب محضر استاد نوشتم این اشعار را قضیه‌اش را از کتاب الغدیر هم که از معتبرترین کتابهاست نوشتم. اهل‌سنت هم قبول دارند، نحساً کیه؟ همان‌هایی که دَر به پهلوی فاطمه‌ی زهرا زدند و روز غدیر خم را قبول نکردند و این روزها در فکر این بودند که یک کاری بکنند پیغمبر و علی بن ابی‌طالب را دو تایی بکُشند و زمام اسلام را در دست بگیرند و آخر هم اگر آن ملاحظه‌های علی بن ابی‌طالب و تقیّه علی بن ابی‌طالب و بندگی علی بن ابی‌طالب نبود امروز نه نامی از اسلام بود ونه از علی نامی بود و نه از فاطمه‌ی زهرا از هیچ‌کس اسمی نبود، خیلی دین بوده که الان اسمی از آن نیست، ما نمی‌شناسیم، چند تا دین بیشتر باقی نمانده آن هم اسماً، یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ هر جمعیتی را با امام‌شان دعوت می‌‌‌‌‌‌کنند، تو چیه؟ تویی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم نگویید ما که خوبیم، ما تابع علی بن ابی‌طالب‌ایم، نه ما با شما صحبت داریم، مردم کوچه و بازار هم کار نداریم، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانید کسانی هم که این جلسه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند یک افراد خاصّی هستند اگر یک مورد تبعیّت از شیطان بکنید همان اندازه تو دور خدا هستی، از عبادالرحمن دوری، لَا تَعْبُدْ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَانِ عَصِیًّابا آدم‌های معصیت‌کار اصلاً زندگی نکنید، اِ این برادرم، خوب این پدرش است، عمویش بود، حالا پدر نه، اِ این، یک کسی داشت با یک نفر صحبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد در زمان امام صادق، حضرت بعد خواستند او را، فرمودند  کی بود با او صحبت می‌‌‌‌‌‌کردی؟ گفت این دایی‌ من است، حضرت فرمود که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانی این چیه اعتقادش؟ خیلی مسأله اعتقادات مهم است، بله این از صوفی است، حضرت فرمود این معتقد به جبر است تو با او حرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنی؟ از این به بعد یا با او حرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنی یا با من، عین روایت است، به مذهبش چکار داریم ما؟ ما مسلمانها اینجوری هستیم، عیسی به دین خود، موسی به دین خود، در مقابل این همه آیات قرآن این شعر هم نیست ها یک چیز چرتی است، عیسی به دین خود، موسی به دین خود، ما را که در قبر او نمی‌گذارند ان‌شاءاللّه که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارند، ان‌شاءاللّه با هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سوزید، یعنی چه؟ من را در قبر او نمی‌گذارند مگر گفتند تو را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند بگذارند در قبر او، من کار خودم را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم او هم کار خودش را، با هم شریکیم، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؟ یا تو باید از اسلامت دست بکشی یا او باید از راه و روشش دست بکشد، چرا گفتند زن مسلمان را ندهید به مرد غیر مسلمان، یا مرد غیرمسلمان حق، او می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد برود کلیسا این می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد برود مسجد، این می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد گوشت خوک بخورد، این می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد گوشت گوسفند بخورد، از همان روز اوّل با هم دعوایشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند، نمی‌توانید شماها با افراد فاسق زندگی بکنید اگر مسلمان واقعی باشد. وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ(فرقان / ۲۷) روز قیامت هی دست پشت دست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند، ای کاش من با فلانی رفیق نمی‌شدم، لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنْ الذِّکْرِ(فرقان / ۲۹) که من را از یاد اهل‌بیت عصمت و طهارت دور کرد أَضَلَّنِی عَنْ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَائَنِی ای کاش با او دوست نمی‌شدم. نکنید کاری که پشیمان بشوید، یک سیّدی به من می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت شما در کتاب انوار زهرا نوشتید که سادات به جهنم نمی‌روند، گفتم خوب شیعیان هم به جهنّم نمی‌روند امّا از وقتی تو می‌‌‌‌میری تا بهشت و جهنم می‌‌‌‌دانی چقدر فاصله است؟ چقدر فاصله است؟ إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ (تکویر / ۱) خدا تعیین کرده از نظر مقدار خوب زمان که خیلی زیاد است، تا آن‌جا چکار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنی؟ روز قیامت که پنجاه هزار سال است چکار می‌‌‌‌‌‌‌کنی؟ به تو اگر بگویند به یکی از دوستان قبلاً می‌‌‌گفتم به تو اگر بگویند اگر این کار را بکنی تو را یک روز، یک روز در اتاقت می‌‌‌‌‌‌‌‌کنند یک بخاری گرم هم در درجه‌ی بالا در تابستان روشن می‌‌‌‌‌‌‌کنند یک مشت مار و عقرب هم آن تو هست، این کار را اگر بکنی یک روز باید آن‌جا باید بروی، به خدا نمی‌کنی هر کاری که باشد. نمی‌شود، نمی‌کنی، خودمانیم، آیا قیامت راست است یا دروغ است؟ آیا عالم برزخ راست است یا دروغ است؟ به بهشت و جهنمّ خیلی کار داریم ولی حالا نقداً ما چون جلوی پایمان را فقط می‌بینیم. امروز روز ظهر نهارمان را فقط نگاه می‌‌کنیم ببینیم چه نهاری خانم برایمان درست کرده خوشمزه است یا خوشمزه نیست، ما جلوی پایمان را نگاه می‌‌کنیم ائمه هستند که شب قدر می‌‌گویند قرآن را روی سر بگیر نام ائمه را صدا بزن و بگو که خدایا من را از آتش جهنم نجات بده، آن‌ها آن دورها را می‌‌بینند، ما هنوز جلوی پایمان را می‌‌بینیم، ما هنوز تا موقع مردنمان را نمی‌بینیم، خوب، همچین پیشنهادی بدهند، یک اعلامیه‌ای اینطوری، برای ده تومان که جریمه ندهی تو می‌‌بینی وقتی که پلیس می‌‌بیند تو را، قبض می‌‌نویسد بدنت می‌‌لرزد تو می‌‌توانی برزخ را تحمل کنی، قیامت پنجاه هزار سال را تحمل کنی، ما را که می‌‌برند به بهشت، بعد از این همه مسائل ببرند تو را در بهشت، این را هم یقین بدانید یک نفر اگر کوچکترین روایات زیادی داریم به مقدار سر سوزنی صفت رذیله در او باشد در بهشت راهش نمی‌دهند این را یقین بدانید، شفاعت هست برای معصیت‌ها، اعتقادات باید محکم باشد و صفات رذیله هم در انسان نباشد، تو که صفت رذیله داری چی بگویم؟ از کجا بگویم که به ما خیلی بر نخورد، همسایه نمی‌فهمد دو متر دیوارت را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بری در زمین همسایه، بعد هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی من صاحب این‌جا هستم، خدا رحمت کند یک پیرمردی بود بعضی از افراد اهل معنای مجلس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناختند او را، این چلوکبابی داشت، یک جا صحبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت چرا زردچوبه کوبیده ارزان‌تر از زردچوبه ناساب است؟ داشت به مردم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت، به این عطّاران می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت، سؤال، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند از تو کفش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خرند ‌- او می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت اگر کوچک باشد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی خودش را باز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، پایت کن باز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، اگر بزرگ باشد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی خودش را جمع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند کدام یکی‌اش درست است؟ ماها این جوریم، صدّیق نیستیم، صَدیق نیستیم، صادق نیستیم، خوب پدرِ یا عموی حضرت ابراهیم به ابراهیم چی گفت؟ اینقدر انسان ناراحت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، نشسته با محبت دارد با تو صحبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، پدرجان، پدر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید، عمو هستی پدر به تو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید، هی دارد به تو محبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْراهِیمُتو رو گردانی از خدایان ما ای ابراهیم؟ اگر تو بس نکنی، بیشتر از این حرف بزنی، خیلی عجیب است ها! ما برخورد داشتیم با این جور افراد، همین زمان ما هستند. لَأَرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیًّا(مریم / ۴۶) دور شو از من، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم سنگسارت کنند، اینقدر سنگ به سرت بزنند تا بمیری، قَالَ سَلَامٌ عَلَیْکَببینید یک مؤمن متقی اینجوری است، فکر نکنید حضرت ابراهیم بوده خوب باید اینجوری باشد نه  وَعِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمْ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا عباد الرحمن باشید، نمی‌گویند حضرت ابراهیم باشید، قَالَ سَلَامٌ عَلَیْکَ سلام بر تو، مثل این‌که یک حرف خوبی به او زده، از این تندتر هم دیگر حرف نمی‌شود ها! که لَأَرْجُمَنَّکَ خیلی حرف تندی است، سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ من برای تو طلب مغفرت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم از خدای خودم، سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیًّا خدای تعالی به من یک لطفی دارد، حالا شما یک خدایی که اینقدر مهربان است، عجیب است مهربانی‌ خدا، من در تاریخ فکر کردم از نظر کمیّت نه از نظر کیفیت از نظر کمیّت از فرعون کسی بدتر نبوده، از نظر کیفیت کار چرا، شمر و یزید و این‌ها بدتر بودند، امّا از نظر کمیّت سالها سرهای بچه‌های شیرخوار پسر را سر می‌‌برید جلوی چشم مادر و پدر، خدا وقتی حضرت موسی و هارون را می‌‌فرستد به طرفشان، اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى (طه / ۴۳) طغیان کرده،فَقُولَا لَهُ قَوْلًا (طه / ۴۴) با ملایمت با او صحبت کنید شاید ای خدای مهربان شاید او هم  لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ متذکّر بشود، یا بترسد لااقل این کارها را ترک بکند، ما بتوانیم او را بنده‌ی خودمان حسابش کنیم. خوب بعد وقتی که تمام انبیاء را خدای تعالی نام میبرد وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلًّا جَعَلْنَا نَبِیًّا – وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا (مریم / ۴۹ و ۵۰) باز هم آنی که مؤثر در همه چیز است زبانِ راستگوست، لسان صدق علیا، وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَى موسی را ذکر کن، ببینید خدا خیلی مهربان است، همه‌ی این‌ها را یاد می‌‌کند، إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولًا نَبِیًّا(مریم / ۵۱) او هم یک آدم بسیار مخلصی بود و پیغمبر بود، مُخلص معنایش همان راستگویی است و ان‌شاءاللّه کوشش کنیم که راستگو باشیم. تا آخر که می‌‌رسد به این‌جا که می‌‌فرماید: فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاهَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ نماز را ضایع می‌‌کنند، یک جمعیتی می‌‌آیند با همه‌ی این حرفها که نمازشان را ضایع می‌‌کنند، من یک مطلبی را هم به شما که در مجلس هستید هم به کسانی که صدای من را الان می‌‌شنوند عرض می‌‌کنم تا جایی که برایتان میسر است نمازتان را اوّل وقت بخوانید. به یک خانمی من می‌‌گفتم، می‌‌گفتم اگر دخترت در آشپزخانه باشد تو هم این‌جا یک مشت کاری داشته باشی حالا کاری هم نداری دستوری داری می‌‌گویی زود بیا، او نیاید، دو مرتبه صدایش بزنند، او نیاید، سه مرتبه، چهار مرتبه، پنج مرتبه، شش مرتبه، باز هم یک ساعت بعدش بیاید، یقیناً هر چه مهربان باشی از او بدت می‌‌آید، آقا من شش دفعه تو را صدایت زدم گفتم بیا، گفتم بیا برای نماز، بیا برای رستگاری، بیا برای بهترین اعمال، حالا ببینید آدم در این خیابان و بازار و کوچه و این‌ها راه می‌‌رود می‌‌بینید دارند اذان می‌‌گویند، نه کاسبش، نه خریدارش، هیچی نمی‌فهمند، هیچی، اقلاً یک تغییری در وضعشان بدهند، اینی که می‌‌بینید در عربستان این کار را می‌‌کنند آن هم مال فشار دولت است والاّ روی ایمان و عقیده نیست آن هم برای این‌که جمعیتشان زیاد بشود، حالا هر چی، ان‌شاءاللّه که حالا لااقل این را باید بگوییم شیطان آن‌ها را ول کرده ما را که می‌‌داند شیعه علی بن ابی‌طالب‌ایم، زیر پرچم علی بن ابی‌طالب علیه الصلوه و السلام روز قیامت می‌‌رویم بهشت از این راه آمده، هیچ اصلاً، إِذَا نُودِی لِلصَّلَاهِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَهِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ دیگر از این صریح‌تر بگوید خدا، روز جمعه وقتی که صدا زده می‌‌شود برای نماز، سعی کنید، بدوید یعنی، برای نماز، کاسبی را ولش کنید ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ (جمعه / ۹) این نماز برای شما بهتر است، حالا در پارک بچّه‌ها نشسته‌اند هی می‌‌گوییم و می‌‌خندیم حالا موقع نماز که نیست، نماز عصری می‌‌خوانیم، می‌‌گویم با شماها دارم صحبت می‌‌کنم، من با مردمی که اصلاً نماز نمی‌خوانند، یک کسی می‌‌گفت در تهران نماز صبح هشتاد درصد خوانده نمی‌شود، نماز ظهر و عصر پنجاه درصد، مغرب و عشا خوب یک قدری بیشتر، گفتم خیلی خوب، حسن ظن داریم، من به تهرانی‌ها حسن ظن دارم، بله نماز صبح آقا، شبهای به این بلندی اصلاً خوابت تعجّب است می‌‌بردت، آخه کی من خوابیدم آقا؟ خودش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت کی خوابیدم؟ ساعت دو خوابیدم، خوب معلوم است، فیلم هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارند برایتان و همه‌ی کانالها تا آن وقتها مشغول است و نماز صحبت را خوب نشد بخوانیم، نشد. ما از شما توقّع نماز شب داریم، که کسی که نماز شب نخواند نمی‌تواند سیر الی اللّه بکند ولو قضایش را بخواند، أَضَاعُوا الصَّلَاهَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِببینید با وضع ما جور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید یا نمی‌آید، وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ‌اش را جلو انداختیم، أَضَاعُوا الصَّلَاهَاش را بعد انداختیم، نشستن پای تلویزیون تا ساعت یک یا دو بعد از نصف شب آیا وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ هست یا نیست؟ نماز صبح قضا شدن به این خاطر آیا أَضَاعُوا الصَّلَاهَ هست یا نیست؟ ضایع کردن صلاههست یا نیست؟ هست دیگر. ما از شماییم شما هم از ما هستید دیگر ،خوب چی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود حالا؟ خدا می‌‌‌‌‌‌گوید از زیر ما در نمی‌روید، در دست ما هستید، فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا(مریم / ۵۹) به همین زودی، شما خیال نکنید که آقا خوب ما فردا صبح حرکت کردیم دیشب هم که تا ساعت دو بیدار بودیم نماز صبح‌مان هم قضا شد هیچ خبری هم نشد، اتفاقاً کار و بارمان هم بهتر بود بله، خدا دوستت نداشته که کار و بارت بهتر شده، نخیر، فَسَوْفَ تو چند سال دیگر در دنیا هستی؟ از کوچک تا بزرگ‌مان که این‌جا الان نشستیم صد سال دیگر یک نفرمان نیستم حساب کنید. صد سال دیگر، صد سال خیال نکنید خیلی وقت است یک خواب اصحاب کهف سیصد سال بود، خیلی وقت نیست، روز قیامت همین‌هایی که آیه‌ی شریفه‌ی قرآن است روز قیامت همین‌هایی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میرند، همین‌هایی که زمان ما الان از دنیا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند اگر اهل تزکیه نفس نباشند یک آمپول بیهوشی به آن‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند فرض کنید تا روز قیامت مثل یک لحظه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرد، عجیب است ها! حالا به خاطر این‌که بالأخره یک مدتی مرده‌اند دیگر، وقتی روز قیامت را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند که یَوْمَ یَرَوْنَهَا لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا عَشِیَّهً أَوْ ضُحَاهَا (نازعات / ۴۶) می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند ما یا یک شب، یا یک روز بیشتر نمردیم، چند تا آیه اینطوری است، برای کفار مثلاً بیشتر طول می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشد، برای کفّار معمولا منظور آن‌هایی که کفران نعمت‌های الهی را شاید کرده باشند زود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرد، زود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرد تا قیامت، آن وقت یَلْقَوْنَ غَیًّا یعنی چه؟ یعنی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم ببینم غیا را خودم چی معنا کردم این‌جاکه زود است گمراهی خود را ببینید، نتیجه‌ی گمراهی‌ خودشان را، یَلْقَوْنَ غَیًّا این نتیجه گمراهی‌شان را آن‌جا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینند، امیدواریم خدای‌تعالی به همه‌ی ما یک بیداری عنایت بفرماید که لااقل به اندازه‌ی آن یک روزی که مثال زدم در یک اتاق داغی ما را بکنند و مار و عقربی باشد آن‌جا و به اندازه‌ی آن احترام برای قیامت قائل باشیم. إِلَّا مَنْ تَابَآقایان این برنامه‌هایتان را جدّی بگیرید، اوّل توبه، حالا که بیدار شدی توبه کن، وَآمَنَ و اعتقاداتتان را درست کنید و ایمانتان را تکمیل کنید، وَعَمِلَ صَالِحًاتزکیه نفس کنید، فَأُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ این‌ها وارد بهشت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند، ببینید سه تا کار، توبه، اگر آدم خوبی هستی که توبه هم نمی‌خواهی، تزکیه نفس، عمل صالح، کارهای خوب طبق همان تقوای واقعی، که عمل صالح شامل هم تزکیه نفس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود هم اعمال خوب، اعمالِ صلاحیت‌دار، فَأُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَلَا یُظْلَمُونَ شَیْئًا (مریم / ۶۰) هیچ به آن‌ها ظلم نمی‌شود، جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمَانُ عِبَادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا (مریم / ۶۱) خدای‌تعالی هم وعده‌هایش حقّ است، تخلّف نمی‌کند، لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَهً وَعَشِیًّا – تِلْکَ الْجَنَّهُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ کَانَ تَقِیًّا؛ این آیه را من هر وقت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسم یک جریانی یادم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید که در کتاب پرواز روح هم در حالات مرحوم آشیخ تقی زرگری نوشته‌ام، من مشهد بودم شنیده بودم که این آقای زرگری فوت کرده‌اند، زرگری کسی بود که اگر در کوچه و بازار شما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دیدید او را، یک روحانی بود، عالم بود، خیلی هم باسواد، آدم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دید اصلاً مثل این‌که کسی را نمی‌بیند، دارد با یکی حرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند و فکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم از همان جریانش این مسأله پیش آمد. دوستانی بودند که منجمله آیت الله ، یکی از آیات الهی که الان هم در قم هستند و عدّه‌ای بودند این‌ها قرار گذاشته بودند پیاده بروند جمکران، در یک محلی قرار گذاشته بودند، در آنجا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند ما وقتی رسیدیم، وقتی که آن جمع رسیدیم دیدیم فلانی نیامد، آقای زرگری نیامد، گفتیم لابد رفته ما هم رفتیم، در راه شب جمعه، صبح‌های جمعه معمولاً آن‌هایی که جمکران رفته بودند بر می‌‌‌‌‌‌‌‌گشتند، غالب هم طلبه‌ها بودند، گفتیم آقای زرگری را شما دیدید؟ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند بله دیدیمش، داشت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفت طرف مسجد و در حال خودش بود، با یک کسی مثل این‌که صحبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد و رفت. خوب ما مطمئن شدیم که او رفته، آن وقت‌ها مسجد جمکران خیلی خلوت بود، حتّی گاهی شب‌های جمعه هم خیلی جمعیت نمی‌رفت، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید وقتی که وارد آن شبستان کوچک مسجد شدیم، دیدیم ایشان کنار آن محراب خاص یک جایی است که حضرت ولی‌عصر ارواحنافداه فرمود موقعی که حسن مثله ایشان را دیده بود آن‌جا نشسته بودند، جای نشستن حضرت است، که الان هم جای محراب مردانه است. گفت دیدم آن‌جا افتاده بی‌هوش تقریباً، بی‌حال، گفتیم که شما چرا نبودید؟ گفت من رسیدم آن‌جا دیدم حال خوشی دارم گفتم بروم رفقا بیایند خوب حرفهای متفرقه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند خوب حال‌مان را به هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند، حال‌مان را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند بروم. آمدم این‌جا داشتم با حضرت صحبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردم همه‌ی این‌هایی که در راه این را دیده بودند با یک سیّدی دیده بودند دارد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود ولی خودش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت تنها بودم، رسیدم این‌جا، گفتم که دل تو را بیند به من آهسته گوید قل هو اللّه راست می‌‌‌‌‌‌گوید؟ شما نگویید این شرک است، کفر است، نه مظهر پروردگار است، مظهر پروردگار دل انسان چون محدودیم ما، ما نمی‌توانیم به آن نامحدود فکر کنیم وقتی که تصویر یک شخصی را انسان در آینه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید این همان است، فرقی نمی‌کند. می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید صدایی شنیدم که آن صدا دیگر من را بیهوش کرد و انداخت، بعد گفتم همه دیدند که یک آقایی با شما بود، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت بیشتر باز حالش عوض شد. این شخص ما بعد از چند سالی که قم نرفته بودم و خانه ایشان نرفته بودم رفتم منزلشان یک تسلیتی به خانمش بگویم چون آشنا بودیم، ایشان به من گفت که قرآنی آن‌جا بود که البته یک چند تا چیزهایی هم سفارش کرده بود که به من بدهند، خانواده‌اش آورد و یک قرآنی هم بود، ایشان به من گفت که شما یک تفأل بزنید ببینیم که این آقای زرگری الان در چه حالی است که همان شبی هم که فوت کرد باز آقا تشریف آوردند و مفصل است جریانش، بعضی‌هایش را من در کتاب ملاقات نوشتم تا باز کردم قرآن را، سر صفحه طرف دست راست این آیه بود تِلْکَ الْجَنَّهُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ کَانَ تَقِیًّا، اسم ایشان هم تقی بود آخه، حاج تقی زرگری، که من خیلی آن‌جا حالم چیز شد و از این دیگر آیه بهتر برای این شخص و برای این موضوع نمی‌آمد، نبود، بهرحال امیدواریم ما هم تقیّ هم اسمی باشیم و هم روحی، هم بدن‌مان تقی باشد هم روح‌مان تقی باشد، تقی هم یعنی نگه‌داشته شده از تمام بدی‌ها، از تمام گناه‌ها، همانطور که گفتم دو سه نفر از فامیل دوستانمان از دار دنیا رفتند، هر سه‌شان از رفقای اهل تزکیه نفس شما بودند، البته آن‌هایی که از دنیا رفتند منسوبین این‌ها بودند، خدا همه‌شان را رحمت کند. امیدواریم ان‌شاءاللّه که همه‌ی ما در دنیا و آخرت با اهل‌بیت عصمت و طهارت محشور باشیم.

نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه. پروردگارا به آبروی ولی‌عصر فرج آن حضرت را برسان. همه‌ی ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضی بفرما، خدایا دین و دنیا و آخرتمان را زیر سایه‌ی امام زمانمان حفظ بفرما، پروردگار به آبروی ولی‌عصر مرض‌های روحی‌مان شفا مرحمت بفرما، قلب سالم به ما مرحمت بفرما. مرض‌های بدنی مریض‌های اسلام را شفا مرحمت بفرما، مریض منظور الساعه لباس عافیت بپوشان. امواتمان غریق رحمت بفرما، شهداءمان با شهدای کربلا محشور بفرما، خدمتگزاران به این مملکت به آبروی ولی‌عصر در پناه امام زمان حفظ بفرما، آنهایی که به این مملکت خیانت می‌‌کنند ذلیلشان بفرما، خدایا عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما. و صلی اللّه علی محمد و آله الطاهرین. 

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۱۸ ذی الحجه ۱۴۲۵ – ۱۰ بهمن ۱۳۸۳ – عید غدیر

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و الارواح لتراب مقدمه الفداء و العنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم، يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ (مائده / 67)

روز بزرگ عيدِ غدير خم است، به پيشگاه حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه تبريك عرض مي‌‌كنيم و اميدواريم همه‌مان زير سايه‌ي آن حضرت از بركات امروز بهره‌مند باشيم. دوستان زيادي تشريف دارند كه همه‌شان بحمداللّه سخنگو، پُرمطلب، و چون حكمت در قلب‌شان جا گرفته و با اخلاص هستند جرت ينابيع الحكمة من قلبهم الي لسانهم، ولي من از همه‌ي دوستان، فضلاء، نويسندگان، دانشمندان، كه در مجلس تشريف دارند معذرت مي‌‌خواهم اميدوارم كه من را ببخشند چون وقتشان را مي‌‌گيرم و چه بهتر اين بود كه فرصت زيادي بود از محضرشان استفاده مي‌‌كرديم. كارهايي به من محوّل شده كه بايد آن‌ها را توضيح بدهم و ان‌شاءاللّه اميدواريم كه خداي‌تعالي توفيقات‌مان را، توفقيات همه‌مان را زيادتر بفرمايد و اين چند روزي كه در دنيا هستيم خداي‌تعالي ما را با امتحاناتِ بسيار آسان و نمرات بسيار بالا نگه بدارد و بتوانيم خدمتگزارِ دوستانِ اهل تزكيه نفس باشيم.

تبلیغ صریح ولایت امیرالمومنین در روز غدیر

اين آيه را كه تلاوت كردم پروردگار متعال در يك چنين روزي شايد هم روزهاي قبل بوده جبرئيل را فرستاد، مهار ناقه‌ي رسول اكرم را گرفت و با قاطعيّت فوق‌العاده عجيب، به رسول اكرم از جانب خدا اين آيه را تلاوت كرد، اي پيغمبر بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ، تبليغ كن آن‌چه را كه از روز اوّل، از روز نخست، از روزي كه تو مبعوث به پيغمبري شده‌اي به تو تذكّر دادم، مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ، آن‌چه بر تو نازل شده، آن‌چه به تو گفته شده، اگر امروز اين كار را نكني فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ، هيچ تبليغ رسالت نكردي، هيچ كاري نكردي، جوابِ آن‌چه را كه پيغمبر در مدّت بيست و سه سال نمي‌كرد و صراحت نداشت اگر چه تلويحاً مكرر پيغمبراكرم اين تبليغ را كرده بود اين جهت را امروز انجام داد، چون مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ، تا به حال تلويحاً پيغمبر مي‌‌گفت ولي امروز بايد صراحتاً، هر نوعي كه ممكن است در صراحت اين مطلب فكر شود بايد انجام بدهي، بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ، يك توضيح مختصري بدهم كه پيغمبر اكرم تلويحاً ولايت علي ابن ابيطالب و ً خلافت آن حضرت را مكرّر در مكرّر براي مردم فرموده بود ولي اينطوري نشده بود كه جمعيت همه باشند، در بياباني باشد كه تمام توجّه مردم به يك نقطه دوخته شده باشد و علاوه پيغمبر روي بلندي رفته باشد و از همه‌ مهم‌تر كمربند علي بن ابي‌طالب يا بازوي علي بن ابي‌طالب را بگيرد و به مردم نشان بدهد،

تبلیغ ولایت در هر فرصتی توسط پیامبر اکرم

 اين صراحت تا امروز نبوده والاّ وقتي آيه‌ي شريفه وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ (شعراء / 214) اي پيغمبر اقوام نزديكت را به مردم معرّفي كن و عشيره‌ي نزديكت را از آينده‌ي سخت‌شان بترسان، پيغمبراكرم به علي بن ابي‌طالب دستور فرمود كه اين‌ها را دعوت كن يك گوسفند هم گرفتند و كشتند و يك غذايي براي اين‌ها درست كردند، همه‌ي عموها و پسرعموها و اقوام نزديك كه در تاريخ دارد چهل نفر بودند اين‌ها را جمع فرمود و در آن مجلس خصوصي پيغمبراكرم فرمود من از جانب خدا مبعوث شدهام و هر كس اول از شما جمع به من ايمان بياورد  او وصيّ من خواهد بود، علي بن ابي‌طالب عليه الصلوة و السلام بلند شد عرض كرد آقا من ايمان آوردم، فرمودند بشين، باز دو مرتبه تكرار كردند كلامشان را، باز هم علي بن ابي‌طالب بلند شد، حضرت فرمودند شما بنشينيد، دفعه‌ي سوّم چون كسي از ميان اين جمع اظهار ايمان نكرد و علي بن ابي‌طالب اظهار ايمانش را فرمود، پيغمبراكرم در همان مجلس فرمود تو وصيّ من و جانشين من هستي، كه  حتّي ابوجهل به ابي‌طالب گفت كه از اين به بعد تو بايد تابع فرزندت باشي، از همان جا شروع شد، هر كجا كه مناسبتي

دوهزار دلیل بر ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام

‌- خدا رحمت كند علامه حلّي را – يك كتاب نوشته به نام الفين، الفين يعني دو هزار، دو هزار دليل بر عصمت و خلافت و امامت علي بن ابي‌طالب بعد از پيغمبر آورده، دو هزار دليل خيلي عجيب است، در اين دو هزارتا دليل ما مي‌‌گوييم هزارتايش هيچي، هزارتا خيلي زياد است، پانصدتايش، چه عرض كنم؟ صدتايش، يك دانه دليل كافي است شما يك دليل بياوريد براي خلافت ديگران در مقابل اين دو هزار دليل، دلايل هم از اين قبيل،

قضییه دادن صدقه در نماز و نزول آیه ولایت

علي بن ابي‌طالب روي برنامه‌ي طبيعي عادي دارد در مسجد نماز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند، سائلي هم تصادفاً مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد از مسلمانها سؤال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، كسي چيزي به او نمي‌دهد، حالا ببينيد اين‌ها تقريباً بهانه است، علي بن ابي‌طالب انگشترش را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، آيه نازل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، از اين بهتر؟ إِنَّمَا با كلمه‌ي حصر وَلِيُّكُمْ اللَّهُ در رديف خدا، اهل ادب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند چي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند، در رديف خدا و پيغمبر با واو عاطفه و با كنايه، كه الكناية ابلغ من التصريح كنايه بهتر از تصريح است، بليغ‌تر از تصريح است، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد خدا ولي شماست، پيغمبر وليّ شماست، و ولي شما بعد از خدا و پيغمبر كي‌ها هستند؟ مؤمنيني هستند، اول به ايمان‌شان اشاره كرده،

ایمان علی بن ابیطالب علیه السلام

كدام ايمان؟ آن ايماني كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد: لو كشفت الغطاء مزدت يقيناً، آن ايماني كه حضرت ابراهيم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد: بَلَي وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي (بقره / 260) آن ايماني كه با هيچ يك از اين ايمان‌هايي كه انبياء عظام داشتند كه حَتَّى إِذَا اسْتَيْئَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا (يوسف / 110) كه نمي‌خواهم الان در اين موضوع وارد بشوم، آن ايماني كه منصوص في‌ذات اللّه، آن ايمان كه رديف پيغمبر است، رديف خدا هست، چون آنهايي كه اهل ادبيات عربند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند با واو عاطفه هر چي را به چي عطف داده شد همه‌ي احكام آن معطوف براي اين عاطف، براي ايني كه عطفش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيم هست، هست ديگر. اين آقاياني كه اين‌جا نشستند علماء هستند، دانشمنداني هستند، شايد وارد بشويد در حوزه، كمتر كسي هست كه اين همه كتاب نوشته باشد آن طوري كه جناب آقاي نعمتي و جناب آقاي رفيعي نوشتند و سايرين. خوب اين‌ها مي‌‌‌‌‌‌‌دانند با واو عاطفه، عطف كرده به خدا، پيغمبر، والمؤمنون عطف به خدا و پيغمبر،

صدق آیه ولایت بر امیر المومنین علیه السلام

 الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ ركن مهم دين را به پا مي‌‌دارند، نه اين‌كه مي‌‌خوانند، علي كسي بود كه نماز را بر پا داشت فرق بين برپا داشتن و نماز خواندن، يك وقتي مي‌‌گويند فلاني قرأ الصلاة، يك وقت هستند مي‌‌گويند اقام الصلاة، يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ، تنها همين؟ نه كار ديگري هم كرده، وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ، زكات داده، انگشتر مگر زكات دادن است؟ علي بن ابي‌طالب چه زكاتي به گردنش بود كه داد؟ زكات اين‌جا به معني پاكي و عصمت حضرت است كه به اين وسيله نشان بده افرادي كه حتي اولياء خدا هستند كه از مالشان زود نمي‌گذرند، انگشتري كه بسيار قيمتي بود حالا من نمي‌خواهم آن‌چه كه گفته شده و حتي كتب اهل‌سنت نوشته‌اند عرض كنم، بسيار قيمتي، حالا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند خراج يك مملكت بوده، شايد تويش بحث باشد و مشكل باشد فهمش ولي بسيار قيمتي بوده، اگر يك انگشتر آهني بي‌ارزشي بود كه اين ارزشي نداشت كه حرفش را خدا در قرآن بزند، وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ، آن كسي از دل از مال دنيا كنده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و به اين مناسبت مختصر اين جور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرد اين شخص زكاتِ وجوديش را، عصمت واقعي‌اش را اظهار كرده، و از همه مهم‌تر وَهُمْ رَاكِعُونَ در مقابل پروردگارش تعظيم كننده است، تسليم است و همه چيزش مال خداست و نشان داد علي بن ابي‌طالب، نمي‌خواهم گريه‌تان بيندازم كه وقتي فاطمه‌اش را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند و بناست حرف نزند حرف نمي‌زند با همه‌ي قدرتي كه دارد. هذا السامري و عجله يك سامري با يك گوساله اين‌ها بيايند هر كاري خواستند بكنند به خاطر اين‌كه تشيّع امروز به دست من و شما برسد و روز عيد غدير را اين جور به آن ارج بگذاريم حضرت امير صحبتي نكرد. اين يك مناسبت،

سيصد آيه به نقل از اهل‌سنت در شأن علي بن ابي‌طالب علیه السلام

سيصد آيه خود اهل‌سنت نقل كردند كه در شأن علي بن ابي‌طالب و همه‌اش هم – عجيب است من نگاه كردهام – همه‌اش هم دلالت بر خلافت بلافصل علي بن ابي‌طالب مي‌‌كند، عَمَّ يَتَسَائَلُونَ از چه چيز از تو سؤال مي‌‌كنند، مردم مسلمان شايد مي‌‌ديدند كه پيغمبري را پيغمبراكرم ختم كرد، رياست‌طلب‌ها در هر مجموعه‌اي كه يك قدري ارزش دارد وقتي جمع مي‌‌شوند به فكر اين هستند كه يك روزي رئيس اين مجموعه بشوند، رئيس اوّل كه نمي‌شود شد، يعني پيغمبر كه نمي‌شود شد، خدا فرمود: وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِيْن مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ (آل عمران / 144) اگر از دنيا برود همه‌تان بر مي‌‌گرديد به آبائكم اولين، به اعقابتان، در يك جاي ديگر مي‌‌فرمايد كه پيغمبر جزء پيغمبري كه مثل پيغمبران گذشته نبوده ولكن خَاتَمَ النَّبِيِّينَ (احزاب / 40)، پيغمبري را ختم كرد، تمام شد،

جنایت اصحاب پیامبر در خانه نشینی علی بن ابیطالب علیه السلام

اصحاب پيغمبر مخصوصاً منافقين فهميدند از اين مجموعه به عنوان رئيس مطلق مثل رسول اكرم برايشان ميسّر نيست كه بشوند ولي خلافت را مي‌‌شود گرفت، اگر شما تاريخ اسلام را در همان روزهايي كه پيغمبراكرم از دار دنيا مي‌‌رود نگاه كنيد ميبينيد چقدر بازي در آوردند، چه اعمالي را انجام دادند تا اين‌كه توانستند علي را بيست و پنج سال خانه‌نشين كردند، اول گفتند پيغمبر وصيّتي نكرده، دوّم در كتاب صحيح بخاري نوشته‌اند و تصريح كرده‌اند كه وقتي پيغمبر مي‌‌خواست از دار دنيا برود خوب براي عمر مردم مسلمان اصحاب پيغمبر احترامي قائل بودند او بلند شد گفت ان الرجل ليهجر اين مرد هذيان مي‌‌گويد، نوشته‌اي لازم نيست، مانع آن‌چه كه پيغمبر مي‌‌خواست بنويسد شدند، بعد در همين دورانِ محدودي كه پيغمبراكرم دفن مي‌‌شد، غسل داده مي‌‌شد، در سقيفه جمع شدند كه شما بزرگان اصحاب پيغمبريد ولو ده نفر بيشتر نيستيد، راي شما رأي همه مسلمانهاست. كسي را تعيين كردند، پيغمبراكرم در دورانِ عمرش گاهي أنا مدينة العلم و علي بابها يك وقتي فكر نكنيد اين‌ها را شيعه نقل مي‌‌كند، خدا رحمت كند علامه حلّي را، خدا رحمت قاضي نوراللّه شوشتري را، خدا رحمت كند مرحوم آيت‌اللّه نجفي مرعشي را، خدا رحمت كند علامه‌ي اميني را در الغدير، تمام از كتب اهل‌سنت اين‌ها را نوشته‌اند، أنا مدينة العلم و علي بابها، فمن اراد مدينه و الحكمه فليأتها من بابها، من شهر علمم، علي در وردي‌اش است، اگر خواستيد به اين شهر وارد بشويد از در آن وارد بشويد، فرمود: علي منّي به منزلة هارون من موسي، آدم چه عرض كنم؟ هر چه نفهم باشد از اين صريح‌تر نمي‌تواند مطلبي را بشنود و نفهمد، هارون معلوم است كيه، موسي هم معلوم است كيه، زندگي اين‌ها هم در قرآن آمده، به منزله‌ي هارون از موسي آن قدري كه اهل‌سنت اين روايت را نقل كردند شيعه نقل نكرده، عجيب است. از اين صراحت بيشتر؟ همه‌تان شايد غذايي اگر داشته باشيد به سائل بدهيد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند آن شخص نان جو و سركه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد، در ركوع دهها انگشتر به سائل داد، سائلي را وادار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت من وقتي ركوع بودم اگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي به يك انگشتر قيمتي برسي بيا سؤال كن آن هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمد و مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داد، يك آيه هم برايش نازل نشد، فقط اين كار كه كافي نيست. آن قدر فعاليّت كردند كه يك آيه در شأنشان نازل بشود، اگر ان‌شاءاللّه مشرّف شديد مدينه، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد يك تابلوي بزرگي روي قبر مطهر پيغمبراكرم زدند يك آيه در شأن ابي‌بكر نازل شده، ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا (توبه / 40) من در يك بحثي با يكي از علماي بزرگ اهل‌سنت به اين‌جا رساندم گفتم خواهش مي‌‌كنم اين آيه را درباره‌ي اين صحابي پيرمرد نگوييد و آبروي ايشان را نبريد، گفت چطور؟ گفتم خدا در قرآن مي‌‌‌‌‌‌‌‌گويد: أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ  (يونس / 62) مخصوصاً كنار پيغمبر انسان باشد، مخصوصاً جان او، جان پيغمبر با هم بنا بشود از بين برود، وليّ خدا، شما با همين آيه او را قدر مسلّم از اين‌كه وليّ خدا باشد حذف كرديد، نگوييد، بالأخره ايشان خليفه‌ي بلافصل پيغمبر است از نظر شما، همين يك آيه، امّا سوره سوره، آيه آيه، بلكه اگر نگويم بيشتر قرآن، اكثر قرآن در شأن اين بزرگوار نازل شده.

 

آیا سقیفه اجماع مسلمین است یا غدیر؟!

 و حالا خودمانيم، ما يك بحثي مي‌‌كنيم كه به خدا قسم كه اگر اول عالم اهل‌سنت نشسته باشد، نتواند جواب بدهد خودمانيم، آيا ده نفر در سقيفه بعد از وفات پيغمبر جمع شدن اجماع مسلمين است يا هفتاد هزار نفر با بودن پيغمبر، آخر خود بودن پيغمبر در اين جمع خيلي مهم است كه يك معصوم است و همه رأي بدهند كه علي خليفه‌ي بلافصل پيغمبر است، كدام يكي از اين دو تا مهم‌تر است؟ حالا ما به آن‌چه كه صريحاً از آيات و روايات استفاده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كاري نداريم، به اجماع مسلمانها، اين اجماع است يا آن؟ شما اگر بگوييد نه آن‌ها نُه نفر بودند ولي در سقيفه ده نفر بودند، آخر نُه نفر در غدير خم، آن بيابان، با پيغمبر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود باشند، يقيناً زياد، هفتاد هزار نفر نوشتند، بعضي يك نقطه‌اش را كم كردند هفت هزار نفر نوشتند، حالا هفت هزار، هزار نفر، بالأخره از ده نفر بيشترند، و همه اصحاب خاصّ بودند، يعني همان‌هايي بودند كه در سقيفه هم بودند، ابي‌بكر و عمر و عثمان بلند شدند چون اين‌ها تقريباً از مقرّبين معمولي بودند بلند شدند بخ بخ لك يا علي، چقدر خوب شد كه تو جانشين پيغمبر شدي، أصبحت موليا و مولا كلّ مؤمن و مؤمنه تو وقتي را داري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذراني كه مولاي مني، مولاي همه‌ي مؤمنين و مؤمنات .

 

استدلال امام صادق علیه السلام بر اینکه امام باید منتخب خدا باشد

و آيا يك استدلالي امام صادق مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد – قربانش برويم – مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد حضرت موسي معصوم بود يا نه؟ معصوم بود، پيغمبران بايد معصوم باشند، وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِمِيقَاتِنَا؛ (مائده / 155) هفتاد نفر را از ميان آن همه‌ بني‌اسرائيلي كه بودند انتخاب كرد كه بيايند با ما حرف بزنند، حضرت موسي اختار، اختيار كرد، اين‌ها وقتي آمدند در ميقات ما، اوّل گفتند خوب صداي خدا را داريم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنويم امّا خودش را هم ببينيم حضرت موسي خجالت كشيد از قول اين‌ها بگويد چون خدا را حضرت موسي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناخت، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانست كه اگر غضب بكند خيلي غضب الحليم كثير، اعوذ من غضب الحليم، خداي حليم آن هم اگر غضب بكند غضبش هم بي‌نهايت است، به خودش نسبت داد، چون مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانست خدا دوستش دارد آن جور غضب نمي‌كند، فرمود ، عرض كرد به پروردگارش، أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ (مائده / 143) خدايا خودت را به من نشان بده، من را، تا به تو نگاه كنم، قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَكِنْ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنْ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد يكدفعه تجلي كرد پروردگار، تجلّي خدا همين زلزله‌هايي كه مي‌‌‌‌‌‌بينيد اين‌ها تجيلات الهي است، تجلي خدا يعني يك كاري كردند، الان ما اين‌جا نشستيم مي‌‌گوييم كو خدا؟ امّا اگر مثلاً فرض كنيد يك كاري بكنيد، يك زلزله بشود، مي‌‌‌‌‌‌گوييم ها! معلوم است يك كسي پشت كار است، اگر نگوييم كه زلزله الارض لحبس البخره، مرحوم ملاهادي سبزواري در منظومه‌اش مي‌‌‌‌‌گويد كه زلزله زمين در اثر حبس بخارهاست، اين‌جا بخارها حبس مي‌‌‌‌‌شود يكدفعه از يك گوشه‌اي مي‌‌‌‌‌زند بيرون زلزله مي‌‌‌‌‌شود، حالا هر چه بتوانيم ما از خدا فاصله مي‌‌‌‌‌گيريم ولي نه، خدا هم فرموده نماز آيات بخوانيد، يعني اين نشانه‌ي خداست، يكدفعه اين كوه به تكان افتادن آن چنان اين كوه خرد شد، كوه سنگي بود كه مثل شن شد، خداست، حضرت موسي كه افتاد بيهوش، آن‌ها مُردند، حضرت موسي بلند شد خدايا اين بني‌اسرائيل مي‌‌‌‌‌گويند تو اين خوب‌ها را جمع كردي بردي آن‌جا كشتي آن‌ها را، آمدي، اين‌ها را يك كاري بكن، آبروي ما نرود، خداي‌تعالي اين‌ها را زنده‌شان كرد، امام صادق مي‌‌فرمايد حضرت موسي معصوم براي حتي مردم امروز ما هم اين مسئله مطرح است ها! حضرت موسي معصوم نتوانست افراد خوش‌باطني كه آن‌جا آبرويش را نبرند اين‌ها را انتخاب بكند، و اينجوري در آمدند آن وقت اصحاب پيغمبر مي‌‌توانند بنشيند دور هم، براي پيغمبر به اين عظمت جانشين تعيين كنند كه آن‌چه را كه پيغمبر فرصت نكرده براي مردم از حقايق قرآن بگويد او بگويد، مي‌‌توانند؟

خلیفه پیامبر برای بیان حقایق قرآن است

 آخر خليفه و جانشين براي چيه؟ ما فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم خليفه و جانشين براي اين است كه خيابانها اگر برف داشت پاكش بدهند بكنند، يا مثلاً جادّه‌ها را درست بكند، كارهاي مملكت‌داري، نه، حقايق قرآن را بايد بيان كند. مرحوم علامه‌ي اميني صاحب الغدير از كتب اهل‌سنت هم براي ابي‌بكر نقل كرده، هم براي عمر كه آمدند گفتند: وَفَاكِهَةً وَأَبًّا (عبس / 31) يعني چه؟ فاكهه چون هر روز ميوه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوريم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيم يعني چه؟ اَب يعني چه؟ الف و ب، به معناي پدر كه نيست، هيچ كدامشان بلد نبودند، حقايق قرآن، بطون قرآن را بايد براي مردم بيان كند، والاّ آن‌ها عرب بودند ظاهر قرآن را بلد بودند، تا آمدند خدمت علي بن ابي‌طالب حضرت فرمود كه اَب به معناي علوفه است، خود آيه هم دارد تقريباً توضيح مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، وَفَاكِهَةً وَأَبًّا – مَتَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ،

معرفی علی بن ابیطالب در جنگ احزاب

آن‌قدر در طول اين بيست و سه سال پيغمبر به هر موضعي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسيد علي بن ابي‌طالب را معرفي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد، در جنگ ظاهراً جنگ احزاب است يا احد آقاي فاني بهتر بلد است ميگوييند خيبر است افتوني، كه فرمود فردا من پرچم را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهم به دست كسي كه خدا و پيغمبر او را دوست دارد و او هم خدا و پيغمبر را دوست دارد، خيلي عجيب است ها! از اين بهتر، از اين كنايه بيشتر، هر كسي آمد در اين يك شبانه روز خودش را لوس كرد به قول ما پيش پيغمبر، ما نماز شب ديشب اينجوري خوانديم چه، خدا به من وحي كرده كه من تو را دوست دارم و مثلاً، اين‌ها شايد من از خودم مي‌‌‌‌‌‌‌‌گويم طبعاً اين طوري است، فردا فرمود علي بن ابي‌طالب كجاست؟ آقا ايشان چشمشان درد مي‌‌‌‌‌‌‌‌كند، ايشان نمي‌آيند، بيايد من درستش مي‌‌‌‌‌‌‌كنم، آب دهان مباركش را كه قرآن از او بيرون آمده، وجود مقدسش دائماً با خدا حرف زده اين آب دهان ارزش دارد اگر تمامِ مريض‌هاي دنيا را بخواهد يك سر سوزن آب دهن پيغمبر شفا بدهد مي‌‌‌‌‌‌‌‌تواند، ماليدند به چشم حضرت امير، كه اين هم خودش مسأله‌اي دارد، پرچم را دادند جنگ را به پايان رسانند، آقا چكار كنيم؟

شیر فهم کردن مردم در روز غدیر

بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ، آنهايي كه به تو نازل شده، و تبليغ كرده امّا الان ديگر يك جور ديگري بايد تبليغ كني، اين مردم بايد شيرفهم بشوند، خيلي مردم عوضي بودند، اين‌ها بايد شيرفهم بشوند، ماها هم بايد شيرفهم بشويم. الان هم زمان ما هنوز بيشتر مسلمانها اگر اين اندازه فهم پيدا نكردند كه اين مسئله را بفهمند. بعضي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند علي بن ابي‌طالب را روي دست بلند كن كه سفيدي زير بغل پيغمبر ديده شد. حالا ما به اين‌ها كار نداريم، بازويش را گرفت روي بلندي، ديگر كور باشد چشمي كه اين را نبيند. روي بلندي از جهاز شتر، جهاز شتر نمي‌دانم ديديد ديگر؟ حالا شتر كم ديديد، ولي پالان‌هاي تقريباً بزرگي دارد، اين‌ها را روي هم گذاشتند يك تقريباً تپه‌اي شد پيغمبر رفت آن بالا، فرمود هر كه عقب مانده برسد، هر كه هم رفته برگرد من كار مهمي دارم. بعد من كنت مولاه از كلمه مولا هم بهتر پيدا نمي‌شود اين را بدانيد. اگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمود من كنت امامه فهذه امامه، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتيم خوب نماز جماعتمان را پشت سر علي بن ابي‌طالب بخوانيم، امام ديگر شامل امام جماعت هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، اگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمود خليفه‌ي من است كه فرموده در همين خطبه ولي باز ممكن است بود كه بگويند خوب بله، بعضي كارها مثلاً دينشان حالا ايشان بايد ادا كنند، پولها را بروند از او بگيرند رياست را ما بكنيم، مولا اين را تحقيق كرديم ولو همين هم سرش بازي در آوردند ولي بازي در نمي‌آيد، لغت عرب تغيير نمي‌كند. من كنت مولاه، من كان اللّه مولاه فهذا علي مولاه، اين علي فرمانده اوست، هر فرماني داد بايد عمل كنيد. مي‌‌‌‌بينيد از خليفه و امام و از اين مسائل، وصي و همه چيز اين كلام بالاتر است. حتّي اگر مي‌‌فرمود اين وصيّ من است شايد مي‌‌گفتند كه خوب اموالش را شايد چون اين شوهر دختر است ايشان وصي است همين طور كه ما اگر وصيّ داشته باشيم عمل مي‌‌كنيم، كارهاي مادّيش به دست ايشان، امّا مولا، مولا خيلي جمله‌ي مهمي است، اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا (بقره / 257) خدا ولي مردم است، من كنت مولاه، آمدند گفتند همه را جمع كردند پيغمبر به خاطر اين‌كه بگويد هر كه من را دوست داشته باشد علي را دوست داشته باشد، تنها همين؟ مردم علي بن ابي‌طالب را دوست داشتند، هيچ كس نبود علي را دوست نداشته باشد مگر مزاحم رياستشان، مزاحم كارهايشان باشد، والاّ او كسي است كه: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا (مريم / 96) همين جا كه ما الان نشستيم آن سنّي ناصبي، من اين بحث‌ها را يك وقتي حالش را داشتم با اين‌ها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردم، سنّي ناصبي كه دارد به ظاهر فحش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد به علي بن ابي‌طالب اين در دلش علي را دوست دارد، از او پرسيديد بگوييد تو علم را دوست داري يا نه؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد بله، تو پاكي را دوست داري؟ عصمت را دوست داري؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد بله، نمي‌شود بگويد نه، فطريش است. خوب اين دو تا كاملش در علي بن ابي‌طالب جمع شده تو مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي بفهم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي نفهم، پس تو در واقع علي را دوست داري، جمع شده ديگر،

معرفی علی ابن ابیطالب به انحاء مختلف توسط خدای متعال

علي كسي است كه اگر خداي‌تعالي در قرآن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمود: قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ (رعد / 43) اگر اين جمله را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمود فقط اين را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت ولي كنارش يك آيه‌ي ديگر را نمي‌فرمود، همين، خوب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتيم ايشان علم كتاب را، كتاب هم قرآن است يك مفسر خوبي است علي بن ابي‌طالب، امّا وقتي آصف بن برخيا را مخصوصاً عنوان كرد اين‌ها از اعجاز قرآن است، عاصف بن برخيا را توصيف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كه كسي بود به يك چشم بر هم زدن تخت بلقيس را از شش ماه راه حاضر كرد اين از خصوصيّاتش اين بود كه، قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنْ الْكِتَابِ (نمل / 40)  بعضي از كتاب، حالا چقدر بوده بالأخره بعض از كلّ كمتر از نصف است، اين ديگر قدر مسلّم است، اين آيه را آورده كه آن را تفسير كند، دقت كرديد؟ به انحاي مختلف خداي‌تعالي علي بن ابي‌طالب را معرّفي كرده. حالا اگر من بخواهم اين‌ها را نقل كنم سيصد آيه را نقل كنم، خود سوره‌ي هل اتي را نقل كنم خيلي مهم است ولي امروز او كار آخر را كرد خداي‌تعالي، يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ، همه‌ي كارهايت باطل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ، از مردم هم هيچ وحشتي نداشته باش، خدا تو را از شرّ مردم نگه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دارد تمام. پيغمبراكرم هم با همان استقامتي كه داشت، علي بن ابي‌طالب را با آن خطبه‌ي مفصّل به مردم معرّفي كرد كه عرض كردم دوازده جلد كتاب علامه اميني در اين خصوص از كتب اهل سنت نقل كرده اسمش هم الغدير است. هيچ جوابي هم تا حالا برايش داده نشده، حالا كه اين كار شد خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد:

عظمت روز غدیر در کلام الهی

الْيَوْمَ، الْيَوْمَ يعني امروز يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ (مائده / 3) از دين شما كفّار ديگر مأيوس شدند، اين را بدانيد تا شيعه وجود دارد كفّار از اين‌كه اسلام از بين برود مأيوسند، حالا يا مأيوس ظاهري يا مأيوس واقعي، مأيوسند. الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ، امروز دينتان كامل شد، خيلي جالب است. دين خدا كامل بشود چطوري كامل بشود؟ يك شخصِ پر علمِ دانشمندِ كه هر چه پيغمبر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند او هم بداند اگر جاي پيغمبر گذاشتند ديگر دلواپسي ندارد آن هم معصوم، عصمتش بايد مسلّم باشد، علمش هم بايد به تمام حقايق كتاب كه تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ (نحل / 89) است بايد مسلط باشد، خوب، الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي، آن نعمتي كه خدا روز قيامت سؤال مي‌‌‌‌‌كند كه از نعمتش سؤال مي‌‌‌‌‌كند آن امروز تمام مي‌‌‌‌‌شود، يعني ديگر چيزي باقي نمانده، شما نمي‌توانيد بگوييد خدايا فلان نعمت را چرا به ما نمي‌دهي؟ نعمت‌ها همه زير سايه‌ي اين خلافت علي بن ابي‌طالب و يازده فرزندش هست كه ما هنوز هم انتظار داريم كه اين مسأله تحقق پيدا كند يعني امام عصر ارواحنافداه بيايد و نعمت‌هاي مادّي و حقيقي و معنوي بشريت را كامل كند. ولي همان روز كامل شد، اگر آن رشته را ادامه بدهيم كامل است، وَرَضِيتُ لَكُمْ الْإِسْلَامَ دِينًا، و براي شما اسلام را حالا راضي شدم كه دين باشد، دين يعني راه و روش، راه و روش زندگي‌تان هم در دنيا و هم در آخرت اسلام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، اگر علي در رأسش نباشد نه من راضي نيستم، چون هر كسي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد قرآن را يك جور معنا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. خوب اين مطلب مال امروز است. پس عيد اللّه الاكبر، بزرگترين عيد خداست روزي كه نعمتش را خدا تمام كرده، دينش را خدا كامل كرده، از بشر راضي شده به خاطر اين‌كه دينشان دين اسلام باشد يا دين اسلام را براي آن‌ها راضي شده و اين عيد را خيلي اهميّت بدهيد، دوازده روز هم فرصت داريد يعني تا اوّل محرّم دوازده روز تا آخر سال بيشتر نمانده من يكي از خوشحالي‌هايم اين است كه دوستانمان بحمداللّه فعاليّت‌هايي كردند،

اهمیت ماههای قمری

 خدا حفظ كند جناب آقاي رشيدي را كه اين تقويم، سالنامه، سررسيد محض‌يار را سالهاست دارند مي‌‌نويسند و شروعش را از ماههاي قمري كه خداي‌تعالي در قرآن مي‌‌فرمايد: إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللَّهِ تا آن‌جا كه ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ (توبه / 36) دين قيم اينست كه اين چهار ماه را حرام بدانيد، محترم بدانيد و بقيّه ماهها هم طبق ماه قمري هيچ برخوردي هم به هيچ جا ندارد چون ماههاي ديگر و تاريخ‌هاي ديگر همه‌اش اشكال دارد. من در يك كتابي خواندم يك وقتي اولين فروردين وسط تابستان افتاده بود، اين چطور مي‌‌شود؟ چون هر ماه را سي روز گرفته بودند طبعاً در هر سالي شش روز كم مي‌‌‌‌‌‌‌‌آورند هي عقب مي‌‌‌‌‌‌‌‌نشست، عقب مي‌‌‌‌‌‌‌‌نشست تا مي‌‌‌‌‌‌‌‌افتاد وسط تابستان، آن را سي روزش كردند، يك بخشش را سي روز كردند، يك بخشش را سي و يك روز كردند، روز آخر ماه اسفند را هم به اصطلاح گاهي كبيسه دارد، گاهي باصطلاح نصف شب سال تحويل مي‌‌‌‌‌‌‌‌شود، گاهي وسط روز سال تحويل مي‌‌‌‌‌‌‌‌شود، خلاصه جورش مي‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. ماه ميلادي هم، تاريخ ميلادي هم همينطورهاست، چرا، يك نفري، يك ديوانه‌‌اي پيدا شد ماهها را نوزده‌ تا كرد، هر ماهي هم نوزده روز او هم خراب كرد، آن ‌كه اصلاً از بيخ خراب بود. ولي تنها ماهي كه انسان مي‌‌‌‌‌تواند، با سواد، بي‌سواد، همه‌ رويش حساب كنند. اوّل ماه را انسان مي‌‌‌‌‌بيند بعد هم رديفش را مي‌‌‌‌‌گيرد مي‌‌‌‌‌آيد جلو، اگر اوّل شب ماه باريك باشد معلوم است اوائل ماه است، اگر ماه گرد باشد معلوم است اواسط ماه است، اقلاً اين اندازه را انسان بدون تقويم مي‌‌‌‌فهمد، اگر آخر شب ماه باريك شده باشد آدم مي‌‌‌‌داند آخرهاي ماه است، خيلي راحت و هر وقت هم ماه را ديدي همان روز اوّل ماه است كه يَسْأَلُونَكَ عَنْ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ (بقره / 189) بالأخره من حالا در اين مسأله نمي‌خواستم وارد بشوم ولي خوب ايشان نتوانستند كه ادامه بدهند چون همه‌ي سررسيدها طبق ماه شمسي نوشتند، حالا ما كه خوبيم چون بالأخره هم قمريش، هم شمسي‌اش هجري است، تاريخش از هجرت پيغمبر است، ولي همه‌ي مسلمانهايي كه در ممالك ديگر هستند، تاريخ رسمي‌شان ميلادي است و تاريخ غير رسمي‌شان همين ماه قمري است و واقعاً ديروز ما را خوشحال كردند رفقا الان هم چون آمدند اين‌جا گذاشتند من بد نيست عرض كنم.

چاپ چند سالنامه توسط دوستان

 يك سالنامه‌ي حديثي خورشيد كعبه، اين با خورشيد مكّه فرق مي‌‌كند ها! مربوط به جناب آقاي نعمتي هم نيست، اين خورشيد كعبه است كه جناب آقاي رحماني تهيه كردند، بسيار جالب است، جادار است، خدمت شما عرض شود كه صفحاتش اكثراً روايات هست و بسيار خوب. خدا ان‌شاءاللّه ايشان را حفظ كند. بعد اين هم كه محض‌يار است كه اكثرتان داريد و داشتيد در سالهاي گذشته و ديديد چقدر جناب آقاي رشيدي كه امروز بناست كه مفتخر به تاج كرامتِ، ان‌شاءاللّه روحانيّت بشوند و اين‌جا جلوي من هم نشستند و ما مي‌‌خواهيم يك خورده حواستان جمع باشد، روحيتتان تقويت بشود تا بعد عمامه به سر چهار نفر از دوستانمان كه هستند بگذاريم، اين محض يار، خيلي با عشق اين نوشته شده محضِ يار، خالص خالص، خدا ان‌شاءاللّه حفظشان كند، سالنامه و سررسيد ديگري باز دوستان نوشتند كه خيلي هم زحمت كشيدند من ناظر بر زحماتشان بودم، الحجة المنتظر، كه اين يكي از خصوصياتش كه از نظر ظاهر شايد من خوشم آمده و ان‌شاءاللّه اين جور چيزها خيلي من تحت تأثير واقع نمي‌شوم بالأخره اين كتابها چاپ شده در تمام اين سررسيد مطالبي از كتابهاي ما – نوشتند هم كه از فلان كتاب – خلاصه‌اي انتخاب كردند و سر صفحه يك جمله‌اي نوشتند. كتابِ ديگري كه امروز به خانم‌ها هديه داده مي‌‌شود و طبعاً خانم‌ها مي‌‌آورند خانه آقايان هم استفاده مي‌‌كنند كتابي است كه جناب آقاي تقي‌زاده كه از دانشمندان هستند، محترمين هستند، خدمت شما عرض شود كه استادِ دوستانمان در اردبيل هستند، اردبيل و اطرافش آن قسمتها را ايشان اداره مي‌‌كنند به نام اسباب غفلت از ياد خدا، خيلي جالب است، انسان اين‌ها را بخواند بداند چرا اينقدر غافل از خداست. سه تا مجلّه هست كه مجله‌ي صاحب الزمان كه جناب آقاي سبزي كه ديديد چقدر ذوق به خرج دادند، بالبدايه ايستادند شعر گفتند، اين خيلي جالب است، آخر با اين جمعيت، من كه گاهي چشمم به جمعيت مي‌‌افتد ممكن است حواسم پرت بشود، شعر آدم بگويد خيلي شاعر خوبي است. ما الحمدللّه در دوستانمان خيلي شاعر داريم، مشهد اينجا، اگر جلوي آقاي يلي را نگرفته بوديم تا ظهر شايد به ما مهلت نمي‌دادند، و اين مجله صاحب‌الزمان، خورشيد مكّه، و يك مجله‌اي ديگري هم كه نياوردند اينجا، نيستش، به نام صبح ظهور، اين‌ها درباره‌ي حضرت بقيةاللّه نوشته شده، و اين‌ها همه‌اش ان‌شاءاللّه اشعه‌هايي است كه از ظهور صغري ان‌شاءاللّه به مشاممان ، عطري است كه از اين جريان به مشاممان مي‌‌رسد، و چون مي‌‌خواستم كه درباره‌ي اين قرآن صحبت كنم ديروز هم يك مقداري صحبت كردم و بحمداللّه خداي‌تعالي توفيق داد اگر چه هنوز همه‌اش از چاپ در نيامده خداي تعالي توفيق داد به دوستانمان كه همه‌تان ان‌شاءاللّه اگر جمعيّت‌تان زياد بود ما پانصدتا قرآن بيشتر نداريم اگر جمعيّت‌تان زيادتر از اين پانصدتا بود خدمت شما عرض شود كه بعداً كه از صحافي گرفته شد جناب آقاي مسعودي به شما مي‌‌دهند. اين قرآن از خصوصيّاتش همين تيتر گذاري‌اش است و ترجمه‌ي سليسي كه ان‌شاءاللّه همه‌تان مي‌‌فهميد ترجمه را، چون حقيقت قرآن را كه ماها، من هم – نه من – بزرگتر از من، بزرگان هم نمي‌فهمند تا امام عصر ارواحنافداه بيايد اين بيست و شش حرف ديگر از علم را پخش كند تا ما بفهميم، اين قرآن هم ان‌شاءاللّه هديه مي‌‌دهيم. ولي چون قرآن است چند تا شرط دارد يكي اين‌كه به خانمها نمي‌دهيم به خاطر اين‌كه خانم‌ها مي‌‌آيند، در هر خانه‌اي يك قرآن بس است و لذا به آقايان مي‌‌دهيم و از اين طرف اين كتابي كه اسباب غفلت است به خانمها مي‌‌دهيم كه بياورند در خانه، هم قرآن داشته باشند هم بيداري از خواب غفلت داشته باشند. و ان‌شاءاللّه اين سررسيدها را هم دوستاني كه صاحبش هستند به عنوان خودشان اين‌جا هديه مي‌‌دهند، هر كدام يك دانه سررسيد بيشتر نگيريد چون كم مي‌‌آيد و قرآن را آقايان بگيرند و دو تا نگيرند، آن‌هايي كه ديروز گرفتند، امروزي‌ها احتمالي است، اينهايي كه ديروز گرفتند به عنوان جزواتي كه به ما دادند، آن‌ها ان‌شاءاللّه ديگر نگيرند، و بگذارند به همه برسند، به جوانها و نوجواني‌هايي كه قرآن خواندن بلد نيستند مسئولين متوجّه باشند ندهند. خيلي با احترام قرآن را ان‌شاءاللّه حفظ كنند. مطلب مهمي كه امروز داريم كه آقايان ان‌شاءاللّه اهميّت مي‌‌دهند يكي چهار نفر از آقايان امروز اين‌جا مي‌‌خواهند معمم بشوند، هر كدامشان داراي يك فضائلي هستند. جناب آقاي انوار كه ديگر ديواني از شعر دارند شعرهايشان خيلي بالا ولي اين فضيلت تنها نيست براي ايشان، فضيلت نيست براي ايشان، شعر گفتن خيلي خوب است لكل بيتٌ بيت في الجنه براي هر بيتي از شعرشان يك خانه‌اي در بهشت، بايد همهتان برويم خانه اجاره كنيم از ايشان، چون خانه زيادي دارد آن‌جا مي‌‌خواهد چكار كند. حالا ممكن است به ما چيزي ندهند، از حالا با ايشان قرار بگذاريد كه آن‌جا اجاره، يا هديه، ان‌شاءاللّه هديه مي‌‌دهند ما را شفاعت كنند ان‌شاءاللّه و اشعار ايشان مخصوصاً، من اشعار ايشان را دريف اشعار شهريار ديدم مطابق او شعر گفتند و ديواني شده الحمدلله، و ما خدمتگزارشان هستيم و رئيس دفتر ما هم در شيرازند، و شيرازي‌ها به ايشان مراجعه مي‌‌كنند و مسئوليت دفتر شيراز را ايشان عهددار شدند و خيلي اهل في محل، يكي جناب آقاي رشيدند كه محض‌يارشان خوانديد، سوادشان، علمشان، فضلشان، همه ديديد. يك آقايي از مشهد آمدند آقاي آخوندي، از شاگردهاي آقاي گنجي هستند از فضلا هستند كه ان‌شاءاللّه اميدواريم سرباز خوب امام زمان صلوات اللّه عليه باشند. و چهارمي جناب آقاي رمضان‌نژاد هستند از فضلاء و از اهل تزكيه نفس و از افراد باكمال و نويسنده و ان‌شاءاللّه اين‌ها زير سايه‌ي حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه ان‌شاءاللّه كوشش مي‌‌كنند كه خدمتگزار به امام زمان باشند و روحاني و روحانيت اين را بدانيد يعني كسي كه روح را مي‌‌شناسد، امراض روحي را مي‌‌داند، معالجه‌اش هم بالأخره بايد ياد بگيرد و معالجه امراض روحي هم بكند و بعضي از اين آقايان الحمدللّه دارا هستند. حالا همه بايستيد صلوات بفرستيد. 

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۱۷ ذی الحجه ۱۴۲۵ قمری – ۹ بهمن ۱۳۸۳ شمسی – شب عید غدیر، اهمیت قرآن و توجه به آن

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و الارواح لتراب مقدمه الفداء و العنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم، وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذْ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا (16) فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا (سوره مريم)شب عيد پرعظمت غديرخم است، اين عيد بزرگ را به همه‌ي دوستان و عزيزان تبريك مي‌‌گويم اميدواريم كه بتوانيم حقّ اين شعار بسيار بزرگ يعني نصب ولايت علي بن ابي‌طالب به وسيله‌ي پيغمبراكرم در مثل فردايي از عهده‌اش بر بياييم و تا جايي كه قدرت داريم اين شعار پرعظمت يعني جشن عيد غدير را با عظمت عمل كنيم. يك مطلب درباره‌ي قرآن كريم كه اگر تمام كره‌ي زمين را پر از طلا و نقره مي‌‌كردند و به من مي‌‌دادند و در مقابل اين موفقيّت كه خداي‌تعالي لطف كرد ترجمه‌ي قرآن را تحويل دوستان و عزيزان در امروز و فردا بدهيم شايد برابري نمي‌كرد. براي من خيلي خوشحالي هست، اميدواريم كه شما عزيزان هم كه سالهاست زحمت مي‌‌كشيد روي اين ترجمه و روي اين قرآن كريم خوشحال باشيد، خرّم باشيد و عيدي بزرگي كه تصادفاً طول كشيد تا عيد غدير، كه خيلي من اين‌جا حرف دارم كه عيد غدير يعني چه؟ و اين هديه‌ي الهي هم براي ما يعني چه؟ ولو يك مناسباتي، يك جهاتي چيزي عرض نمي‌كنم. فقط امروز كساني كه دوره‌ي قرآن كاملشان را، كه جزوات گذشته را كامل داده‌اند، اسم‌هايتان نوشته شده، ان‌شاءاللّه بعد از جلسه قرآن را دريافت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. و امّا براي فردا، ما چون حتي همين جزوات را اينطوري است كه فكر نكنيد ما قرآن را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فروشيم، يا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خريم. قرآن يك حرفش با تمام دنيا اگر بخواهيم قيمت بگذاريم باز تمام دنيا براي آن يك حرف كم است. ولي همانطوري كه قبلاً صحبت شده بود با دوستان، اين پولي كه براي جزوه داده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، به عنوان جزوه، براي خريدن جزوه نيست. يعني ما نيّت‌مان اين نيست و براي صدقات و كارهايي است كه انجام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، منجمله خوب طبعاً يكي از كارها و زحماتي كه دوستان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشند چاپ و تكثير و فرستادن و بعضي از كارهايي كه در اطراف و اجانب جزوه‌ها انجام مي‌‌‌شود بوده، والاّ بقيه‌اش براي كارهاي خير كه خيلي هم گاهي كم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌آوريم و از جاي ديگر تأمين مي‌‌‌‌‌‌شود چون خدماتي كه براي جلسات مختلفي كه در شهرها برگزار مي‌‌شود خيلي بيشتر از اين‌ها خرجش است و بحمداللّه حضرت بقيةاللّهارواحنافداه كه يداللّه هستند تا حالا رساندند و درباره‌ي اين قرآن كريم كه با ترجمه و خيلي دوستان زحمت كشيدند و اين قرآن را با يك مشخصاتي تا ديشب كه من خودم در قم بودم هنوز به دفتر قم نرسيده بود، من اين‌جا كه آمدم بعد آوردند و تمام شد. و ان‌شاءاللّه دوستاني كه تمام جزواتشان را دادند، امروز دريافت مي‌‌كنند و فردا دوست داشتيم حالا اگر انجام بشود نمي‌دانيم ديگر اين‌جا همه‌مان ميمهان جناب آقاي مسعودي هستيم و ببينيم چه كار مي‌‌كنند، چون حدوداً ده الي دوازده ميليون خرج چاپ و تشكيلات اين قرآن شده و اگر باني پيدا شد كه بتوانيم به همه‌ي دوستان اين‌جا نه شهرستان‌ها اين قرآن را بدهيم كه ان‌شاءاللّه به عنوان عيدي خواهيم داد و انجام مي‌‌شود ان‌شاءاللّه و اگر كه نشد كه ديگر معذرت مي‌‌خواهيم ما قرآن را نمي‌فروشيم، بايد مثلاً به يك حسابي، به يك برنامه‌اي، ان‌شاءاللّه جهات مختلفش را تأمين كنيم و البّته يك مقداري شايد انجام شده باشد اگر يك وقتي كم داشتيم چون پيغمبراكرم فرمود لا تقدموا قريش بالساداتان‌شاءاللّه فردا عيدي يك قرآني مي‌‌دهيم. اين را الان عرض مي‌‌كنم، آقايان ديگر حالا ان‌شاءاللّه همانطوري كه عرض كردم، نه، ان‌شاءاللّه تأمين مي‌‌شود من نمي‌خواهم چه مي‌‌گويند به قول شماها نفوس بد بزنم. تأمين مي‌‌شود ان‌شاءاللّه و ان‌شاءاللّه فردا اين قرآنها را هديه خواهيم داد به ياري پروردگار و اين‌هايي كه امروز مي‌‌گيرند با آن‌هايي كه فردا مي‌‌گيرند چند تا امتياز دارند. اين‌ها يكي نشانگر اين است كه قرآنها را با احترام حفظ كرده‌اند، ما كه گفتيم همه‌ي جزوات را بدهيد چون بعضي‌هايش غلط داشته در گذشته و نمي‌خواستيم آن‌ها در دست دوستان باشد و صحيح‌اش به دست دوستان برسد، يكي ديگر اين‌كه معلوم است كه اين آقايي كه قرآن را ازما گرفته و حتي يك پولي هم در مقابلش آن‌ها فكر مي‌‌كنند در مقابلش دادند اين‌ها معلوم است كه قرآن را خوب احترام نكردند كه چند جزوه‌اش را نياوردند، چكار كردند، اگر قرآن را بگيريد و در يك جاي محفوظي بگذاريد كه مقيّد باشيد احترامش كنيد هيچ وقت گم نمي‌شود و كسر نمي‌آوريد. نمي‌خواهم عرض كنم، بعضي‌ها بودند كه خوب، مسافرتي بودند، مريض بودند، نتوانستند قرآن را بيايند بگيرند ناقص بوده، بهرحال به طور كلّي آن‌هايي كه حتّي يك جزوه‌ هم كم نداشته باشد و همه‌ي جزواتش را آورده باشند تحويل ما داده باشند به آن‌ها قرآن مي‌‌دهيم طبق وعده‌اي كه داده بوديم، ولي اگر خودتان قضاوت كرده بوديد زن و شوهر هر دو جزوه‌هايشان را كامل آورده باشند يك قرآن برايشان بس است، ما بتوانيم آن يك قرآن ديگرشان را خودشان باني باشند كه ان‌شاءاللّه روز عيد غدير به دوستاني كه حالا يا نقص داشته قرآني كه آوردند يا بعد آمدند، يا اين‌كه متفرقه گاهي ممكن است تشريف آورده باشند به آن‌ها ان‌شاءاللّه هديه بدهيم. و اين‌هايي كه امروز قرآن را مي‌‌گيرند يك شبانه روز قرآن بيشتر پيش‌شان است. اين خيلي مهم است، اگر بدانيد روز قيامت براي همين يك شبانه روز چقدر به شما پاداش مي‌‌دهند، جزاء مي‌‌دهند، شما يك ساعتش هم ان‌شاءاللّه برايتان اهميّت خواهد داشت. و همانطوري كه خودتان مي‌‌بينيد اين قرآن امتيازاتي دارد اوائلي كه من در سه سال يا چهار سال قبل شروع كردم به ترجمه‌ي قرآن، يك نفر آمد به من گفت اين همه قرآن ترجمه كردند شما ديگر چرا؟ من گفتم اگر آن‌ها هم ترجمه نمي‌كردند حالا شما نمي‌گفتيد اين همه ترجمه كردند، اولاً، بعد هم اين قرآن براي محققين كه همه‌تان ان‌شاءاللّه بايد جزء محققين باشيد، تحقيق در قرآن بكنيد خيلي با ترجمه‌هاي ديگر فرق مي‌‌‌‌‌‌‌‌كند. تيترگذاري شده شما فهرست تيترها را كه بخواهيد نگاه كنيد، مثلاً پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌كنيد كه قضيه‌ي حضرت يوسف در كجاي قرآن است، پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌كنيد كه درباره‌ي تقوا چند جا خدا صحبت كرده، پيدا مي‌‌‌‌كنيد كه درباره‌ي تزكيه نفس چند جا خدا حرف زده، و براي يك محقق تقريباً كارِ يك كتاب معجم را مي‌‌‌‌‌كند كه معجم ترجمه را معرفي نمي‌كند فقط آيات قرآن را معرفي مي‌‌‌‌‌كند، ولي اين هم آيات قرآن و هم ترجمه را معرفي مي‌‌‌‌‌كند و بعلاوه چون همه مي‌‌‌‌‌گويند من هم عرض مي‌‌‌‌‌كنند، و چون همه دوست دارند من هم تذكّر بدهند، اين است كه، همه مي‌‌‌‌گويند قلم تو ساده است، حالا به عنوان مذّمت يا به عنوان باصطلاح مدح، همه‌كس فهم است. ما خيلي روي اين جهت زحمت كشيديم كه اين ترجمه همه‌كس فهم باشد و تا جايي كه ممكن است از ترجمه هم خارج نشود، چون اگر ديده باشيد ترجمه‌هاي قرآن غالباً مجبورند چون نمي‌توانند  مطلب را خوب برسانند يك پرانتزي باز مي‌‌كنند و در پرانتز يك توضيحي از خودشان مي‌‌دهند ولي در اين‌جا كوشش شده كه تا جايي كه ممكن است ترجمه بشود چون خيلي مشكل است ترجمه كردن، اين را شما بدانيد ترجمه آن هم قرآن از كتاب نوشتن خيلي سخت‌تر است. كوشش شده كه اين ترجمه دقيقاً با آن جمله‌ي عربي قرآن تطبيق بكند و يكي از كارهايي كه شماها بحمداللّه انجام داديد و نفعش به ما و به اين قرآن رسيده اين بوده و ان‌شاءاللّه چون هنوز هم ادامه دارد اين كار را ادامه بدهيد تقريباً حدود دو سال يا بيشتر اين جزوات با ترجمه را شماها خوانديد، در بين شماها علماء بودند، فضلاء بودند، افراد محقق بودند، افراد تحصيل‌كرده بودند، اين‌ها اگر يك اشتباهي من كرده بودم فوراً به ما تذكّر مي‌‌دادند مخصوصاً از آن‌ها خواسته بودم كه تذكر بدهند. تذكّر مي‌‌دادند كه اين‌جا فلان اشتباه را شما كرديد و ما هم با بعضي از دوستان كه عمده‌ي زحمتش به دوش جناب آقاي مسعودي بود اين ترجمه را تصحيح كرديم. و تا به حال بعد از چاپش كه يك نمونه چند روز قبل براي من آورده بودند كه من نگاه كردم، غلطي به چشمم نخورده و ان‌شاءاللّه غلطي نداشت اين ترجمه لااقل بررسي تقريبا دو هزار جمعيت كه اگر بگوييم همه‌شان اهل درك و فهم و حقايق هستند اگر اين را نگوييم لااقل يك جمع زيادي از اين‌ها اهل تحقيق بودند، اديب بودند، مطالعه‌شان روي حساب بود و لذا خيلي ان‌شاءاللّه بي‌غلط در آمده و اميدواريم از نظر چاپ هم واقعاً زحمت كشيده شده كه من امروز به يك نكته‌اي توجه كردم ديدم اين ليتوگرافي كه اين‌ها را صحفه‌بندي كرده خيلي مواظب بوده كه ترجمه‌ي هر صفحه‌اي را در همان‌جا بگنجاند يعني اگر آخر آيه 39 است آخر ترجمه هم 39 باشد، حالا صفحه گاهي كاغذ سفيد در مي‌‌آيد، گاهي زيادتر مي‌‌شود ترجمه، اين ملاحظه هم شده و ان‌شاءاللّه اميدواريم كه كاري كرده باشيم كه مرضي امام عصر باشد و شما آقايان هم اسم‌تان در زمره‌ي اهل قرآن كه اهل‌قرآن خاندان عصمت و طهارت عليهم الصلوةو السلام‌اند ان‌شاءاللّه اسم شما هم در زمره‌ي اهل قرآن باشد و ضمناً اين قرآن را با قرائت صحيح جناب آقاي رضازاده كه هر روز اين‌جا مي‌‌خواندند، قرآن را خواندند و جناب آقاي محسن‌بيك هم كه با آن صداي خوبشان ترجمه را خواندند كه اين كار در ايران لااقل انجام نشده، البته يك ترجمه‌اي خوانده شده صداي خانمي بود ولي اين ترجمه ما كه خوانده شده بوسيله‌‌ي يك حجت‌الاسلامي، يك روحاني و اين امتياز را بحمداللّه اين CDهايي كه آن هم در معرض است، آن CDها را چون CDاش را خريدند، همينطور در معرض فروش است. آنهايي كه كامپيوتر دارند از آن CDهايي مي‌‌توانند بردارند، بگيرند از پايين، كه امروز اين هم آماده شده و VCDاش بگيريد بالأخره، همه چيز مي‌‌خورد يك جورش، يك جورش فقط به كامپيوتر مي‌‌خورد، و بسيار زحمت كشيدند، من ناظر بودم، حدوداً اين آقاي محسن‌بيك حدودا شايد خدا حفظشان كند ايشان هشت ماه مشغول خواندن اين‌ها بودند، كه گاهي ما نمي‌پسنديم يك جايش را، يك لكنتي داشت، باز دو مرتبه عوضش مي‌‌كردند و ايشان خواندند، و جناب آقاي رضازاده هم كه مكرّر خواندن، خواندن اينجايشان نه ها ! در خانه نشستند خواندند با قرائت صحيح، و در اين CDها هست، و يك زحمت ديگري دوستان ما در قم كشيدند كه خدا حفظ‌شان كند، من واقعاً از آن‌ها متشكرم كه هر آيه‌اي كه آقاي رضازاده خواندند اين زحمت با آن‌ها بوده ‌‌- پشت سرش ترجمه‌اش را از آقاي محسن‌بيك خواندند، يعني شما الان كه سوره‌ي عمّ را بگذاريد، مي‌‌بينيد مي‌‌گويد: عَمَّ يَتَسَائَلُونَ – عَنْ النَّبَإِ الْعَظِيمِ اين را آقاي رضازاده مي‌‌خواندند، فوراً پشت‌سرش آقاي محسن بيك با آن صدايشان مي‌‌گويند از چه چيز سؤال شد؟ از خبر بسيار بزرگ؛ ترجمه همچين دقيق، گاهي يك آياتي است كه خيلي كوچك است مثلاً اين يك آيه مُدْهَامَّتَانِ (الرحمن / 64) است، اين را هم ترجمه كردند، و يك كار ديگري هم دارند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند كه ان‌شاءاللّه آن هم وقتي كه انجام شد خدمت آقايان عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم، اين‌ها را قدر بدانيد دوستان! من نمي‌خواهم چي بگويم؟ ما كه بناي جنبه‌هاي مادي نداريم كه بخواهيم تعريف كنيم بگوييم چطور؟ جنبه‌هاي معنوي را هم كه من هر چه در اين ارتباط بگويم شما به اين دوستان بيشتر اظهار علاقه داريد. ولي قرآن است. هر چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانيد روي اين قرآن كار كنيد، يا حالا بوسيله اينCD يا به وسيله خود قرآن كريم، ترجمه‌ها را دقيق بخوانيد، يك روزي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود آن قدر پشيمان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند مثال است شايد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند يك وقتي ذوالقرنين با جمعش در يك تاريكي حركت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد داشت راه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفت، همانطور كه سوار اسب بودند پاي  اسب‌ها به يك چيزهايي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد صداي مخصوصي داشت، پرسيدند از ذوالقرنين يا از اسكندر يا از هر كي بود، عرض كردم مثال است شايد قضية واقعي هم نباشد، پرسيدند اين‌ها چيه؟ او در جواب گفت اين‌ها چيزي است اگر برداريد هم پشيمانيد اگر بر نداريد هم پشيمانيد، خوب يك عده هم برداشتيد، يك عده هم گفتند حالا كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم برداريم و پشيمان بشويم بر نداريم، آمدند بيرون، ديدند همه‌اش جواهرات است، آنهايي كه برداشته بودند پشيمان شدند چرا كم برداشتند؟ خوب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواست هر چه جوال و هر چه كيسه و هر چه به اصطلاح جا دارند از اين‌ها پر كنند، آن كه بر نداشته بودند كه صد درصد پشيمان بودند، حالا اين حقايق قرآن، اين قرآني كه شما داريد و يهود و نصارا ندارند، اين قرآني كه شما داريد و ساير مردم ندارند، اين قرآني كه هر حرفي‌اش از لسان پروردگار صادر شده، اين قرآن را هر چه از آن استفاده كرديد باز هم پشيمانيد كه چرا كم استفاده كرديد، و اگر استفاده هم اصلاً نكرديد كه خيلي پشيمانيد، پس يك كار كنيد كه ان‌شاءاللّه كمتر پشيمان بشويد، كم پشيمان بشويد، چون اولين لحظه‌اي كه شما وارد ان‌شاءاللّه آسمان چهارم در نزد اولياء خدا بشويد يا اگر در استراحت كامل و خواب كامل باشيد و روز قيامت چشم باز كنيد اول چيزي را كه بايد بلد باشيد قرآن است، با زبان قرآن بايد حرف بزنيد، قرآن بايد محفوظتان باشد، خوشا به حال كساني كه در اين دنيا قرآن را حفظ مي‌‌كنند و ان‌شاءاللّه در عالم قيامت هم قرآن را محفوظ نگه بدارند. يك قضيه‌اي نقل شد كه من فكر مي‌‌كنم بايد صحيح باشد و چون شب عيد غدير است عرض مي‌‌كنم خدمتتان، گفتند اين عبدالباسط كه حافظ قرآن بود و قرآن را خوب خواند، از دنيا چون رفته به جهنم نبردند او را، گفتند اين حافظ قرآن است، در قلب اين كلام خدا محفوظ است چطور در آتش جهنم بسوزانيم او را؟ امّا چون ولايت علي بن ابي‌طالب را نداشته در بهشت هم نمي‌شود برد او را، خوب، حالا زماني است كه در برزخند، يا قرآن را از او مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيرند و يا ولايت را به او مي‌‌‌‌‌‌‌دهند براي بهشت، كه خودش به دست و پا افتاده بود به خواب فرزندش ظاهراً مي‌‌‌‌‌‌آيد، من شنيدم، و از او تقاضا كرده بود برو در نجف يك جوري متوسل بشو كه ولايت را به من بدهند، شما الحمدللّه با آن شير پاكي كه خورده‌ايد كه امام صادق عليه الصلوةو السلام وقتي كه شخصي به آن حضرت عرض كرد آقا من شما را دوست دارم، حضرت فرمود به اولين نعمتي كه خدا به تو عنايت كرده، شكر كن، عرض كرد اولين ولايت، اولين نعمت، آن نعمتي كه خدا به من داده چي بوده؟ حضرت فرمود طيب ولاده با پاكي متولد شدي، در زندگي پاكي متولد شدي، در زندگي پدر و مادري كه علي بن ابي‌طالب را دوست داشتند متولد شدي، اين را شكر كن، اين اولين نعمت و مهم‌ترين نعمت، و بزرگترين نعمت است كه خدا به تو داده، اگر تو در يك خانواده‌اي مثلاً فرض كنيد در تلاويو در يك خانواده‌ي يهودي متولد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدي چقدر زحمت داشت تا خودت را به اين‌جا برساني، اين زحمت را خدا از سر راه تو برداشته، و مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواسته هم خودت را به اين مقصد برساني، يعني اگر نمي‌رسيدي اين‌جا از تو سؤال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد كه چرا خودت را به اين مقصد نرساندي؟ ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنْ النَّعِيمِ (تكاثر / 8) سنّي و شيعه عجيب است ها! سني‌ها هم نقل كردند كه اين نعمتي كه اين‌جا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد روز قيامت خدا سؤال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند از نعمت‌هايش اين نمعت ولايت علي بن ابي‌طالب است. شما امروز و فردا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد الحمدللّه الذي جعلنا من المتسكين خدا را شكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم كه ما را از متسكين به ولايت علي بن ابي‌طالب قرار داد، اين خيلي اهميّت دارد، بزرگ‌ترين عيد مسلمانها، هر كه بگويد فقط مال شيعه است اين مي‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد توهين به عيد غدير بكند، عيد غدير بزرگترين عيد مسلمانهاست، مسلمانهاي واقعي، آن مسلمانهايي كه پيغمبر را قبول دارند، قرآن را قبول دارند، خدا را قبول دارند، مي‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد كه پس كي‌اند اين مسلمانها؟ مسلماني كه وقتي پيغمبراكرم با آن زحمت در آفتاب داغ در غدير خم علي بن ابي‌طالب را روي دست بر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دارد كه مردم اشتباه نكنند و مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد من كنت مولاه فهذا علي مولاه هر كس من مولاي اويم آن‌ها عرب بودند معناي مولا را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهميدند اهل سفسطه و بحث و مجادله و اين‌ها نبودند كه بگويند مولا يعني دوست، پيغمبراكرم اين همه جمعيت را جمع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كه بگويد علي را دوست داشته باشيد؟ علي اگر آدم خوبي باشد دوستش داريم اگر آدم خوبي هم نباشد دوستش نداريم، يك مسأله‌اي نيست كه شما تحميل بخواهيد بكنيد به ما، ولايت يعني فرمانده، از اين لحظه‌ي امير شما، فرمانده‌ي شما، اين علي است، فهذا علي مولاه هم با كلامش، و هم با نشان‌دادنش، اين علي مولاي اوست. مردمي كه همه‌ي زحمات پيغمبر را نديده گرفتند، همه‌ي اجتماعات مسلمانها كه همه آمدند بيعت كردند با علي بن ابي‌طالب نديده گرفتند، همه‌ي باصطلاح فضائل علي بن ابي‌طالب را نديده گرفتند، اين‌ها مسلمانند؟ مسلمان آن كسي است كه در مقابل پيغمبر تسليم باشد، هر چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد بگويد بله، قبول است، ما آتَاكُمْ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا(حشر / 8) هر چي كه خدا و رسولش مي‌‌‌ فرمايد كه اين‌جا خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد كه هر چه رسول براي شما آورد شما بياوريد و هر چه را كه نهي‌تان كرد منتهي بشويد و نهي‌اش را بپذيريد، مسلمان آن كسي است كه فرق بگذارد بين فردي كه يا آيه‌اي درباره‌اش نازل نشده يا اگر آيه‌اي نازل شده در مذمّتش نازل شده با آن كسي كه سيصد آيه طبق آن‌چه كه كتب اهل سنت نوشتند والا غير اهلسنت كه زيادتر نوشتند، سيصد آيه كه يكي از آن آيات سوره‌ي مباركه‌ي دهر است كه هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ(هل اتي / 1) كه دوازده دليل در همين يك سوره درباره‌ي عصمت علي بن ابي‌طالب استفاده مي‌‌‌‌‌شود فرق بين اين دو نفر نگذارند و بگويد كه پيغمبر اكرم چرا در دم مرگش نستجيرباللّه و صلوات خدا بر آن حضرت، يك مطالبي گفت ولي هذيان بود، ان الرجل ليهجر، يك همچين حرفي بزند، اين‌ها مسلمانند؟ من فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم اين‌ها انسان هم نيستند، انسانيّت ايجاب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كه همانطوري كه يك عدّه از اصحاب پيغمبراكرم آمدند خدمت پيغمبراكرم و عرض كردند يا رسول‌اللّه از ما مزدي بخواه، اينقدر براي ما، بيست و سه سال است داري زحمت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشي، اين همه زحمت كشيدي يك چيزي از ما بخواه، گفت قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا (شوري / 23) إِنْ أَجْرِي إِلَّا عَلَى اللَّهِ (هود / 29) من از شما اجري نمي‌خواهم، اجرم با خداست، شما مگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانيد اجر من را بدهيد؟ يك نفس يك مسلمان كلّي ثواب و اجر دارد، يك نماز جماعتي كه شما با ده نفر بخوانيد يك ركعتش آن قدر اجر دارد كه تمامِ آسمان و زمين و درختها و اين‌ها مركب و كاغذ و قلم بشوند نمي‌توانند ثواب يك ركعتش را بنويسند، آن وقت اجر پيغمبر آن هم بيست و سه سال، اين آقايان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند بدهند؟ خداي‌تعالي به او وحي كرد، يا رسول‌اللّه؛ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى (شوري / 23) همه‌ي اجر پيغمبر را يكجا جمع كرد، بياييد ذوالقربي مرا، آني كه نزديك من است به او محبّت بكنيد، اظهار محبّت بكنيد، ديديد كه چطور اظهار محبّت كردند؟ يك عده هم كه براي پيغمبر اهميّتي قائل بودند يك گوشه مجبور بودند به امر پيغمبر بايستند و حرفي نزنند، علي ابن ابيطالب را، ماها  يك وقت جزء آن‌ها نباشيم، من نمي‌‌خواهم قصّه برايتان نقل كنم يك وقتي خداي نكرده من و شما ما جزء آن‌هايي نباشيم كه قرآن مهجور باشد پيش ما و اهل‌بيت پيغمبر پيش ما بي‌ارزش باشند، علي بن ابي‌طالب را ريسمان  انداختند، كشاندند او را به طرف مسجد، فاطمه‌ي اطهر را آن طور پهلويش را شكستند و تا امروز ما بايد جوش و قصّه و ناراحتي اين را داشته باشيم كه چرا امام‌مان نيست؟ فعلي الاطايب من اهل‌بيت محمد و علي، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيد اين يعني چه؟ يعني بر پاكان از اهلبيت پيغمبر و علي بن ابي‌طالب چه كنيم؟ فلبيك الباكون، فقط كاري كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانيم بكنيم اشك بريزيم، غصّه بخوريم، و اياهم فليندب النادبون، ندبه كنيم و لمثلهم فلتذرف الدموع و ليصرخ الصارخون و يضج الضاجون و يعج العاجون، كه چي؟ اين الحسن اين الحسين آي خدا مگر ما چه كرديم؟ زماني واقع شديم كه نه امام حسني داريم نه امام حسين، حتي براي زيارت قبر مطهرشان بايد زحمت بكشيم به ما اجازه ندهند برويم زيارتشانأين ابناء الحسين فرزندان امام حسين چه شدند؟ امام باقر و امام سجاد و امام صادق و حضرت موسي بن جعفر تا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد آن امامي كه مخصوص ماست و براي ما خلقت شده در اين كره‌ي زمين، أين بقيةاللّهاو كجاست؟ ما هميشه بايد برويم دور كعبه بگرديم به نيّت روح پاك امام زمانمان؟ دور خانه‌اي بچرخيم و طواف كنيم به نيّت اين‌كه سه روز حضرت اميرالمؤمنين در اين خانه زندگي كرده و بوده، آيا بايد اينطوري باشد؟ اين نصيب ماست، الهي اشكو اليك خدايا شكوه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم، من اين حرفها را امروز كه جمعه است مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنم براي شما، كه شايد كه امشب كه شب عيد غدير است يك ناله‌اي بكنيد فردا، ما هم امام داشته باشيم، ما هم كنار امام‌مان باشيم، خدايا تا كي؟ تا چه وقت ما بايد منتظر باشيم؟ هل اليك يابن احمد السبيل فتلقي آقاجان آيا راهي است ما هم شما را ببينيم؟ متي ترانا و نرائكهر وقتي كه ان‌شاءاللّه تو ما را ببيني و ما هم تو را ببينيم، و قد نشرت لوآء النصر تري اترانا نحف بك و انت تامّ الملا و قد ملات الارض عدلا خدايا عيدي ما را اين قرار بده، همين جملات اين دعاي شريف ندبه، و قد ملات الارض عدلا و اذقت اعدآءك هوانا و عقاباً و ابرت العتاة و جحدة الحق و قطعت دابر المتكبرين و اجتثثت اصول الظالمين آن وقت ما آن‌جا چي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم؟ آن‌جا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم الحمدللّه رب العالمين الحمدلله الذي هدانا و ما كنا لنتهدي لولا ان هدانا اللّه، اگر هدايت پروردگار نبود ما كجا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانستيم خودمان به اين‌جا برسيم؟ الحمدللّه الذي منّ علينا بوجود صاحب الزمان، همه جا آقا به ما محبّت دارند، چند ماه قبل لبنان بوديم يك مسجد بسيار كوچكي هم بود ديديم كه آقا تشريف بردند آن‌جا، آن‌جا گريه‌ام گرفت، گفتم آقا شما همه جا تشريف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بريد خوب ما هم دل داريم، ما هم انسانيم، تشريف برده اند آنجا براي اين‌كه مردم خوب نشناختند، طبعاً نمي‌شناسند آقا را، در يك نامه‌اي نوشته‌اند كه من با شما، در مسجد شما نماز خواندم من با شما غذا خوردم، يك غذاخوري بسيار كوچكي بود و من شما را دعا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم. من شما را دعا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم، به خدا قسم آقايان حيف كه متوجّه نيستند بعضي از مسئولين ما، اگر دعاهاي امام زمان نبود ما وضع‌مان از عراق و افغانستان و ساير ممالك بدتر بود، دست مقدّس امام زمان در تمام كارهاي ما بوده و اي كاش متوجّه اين معنا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بوديم. من شما را دعا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم، من هيچ وقت شما را فراموش نمي‌كنم، من هميشه به ياد شما هستم، شما هم بياييد براي من،  براي فرج من، دعا كنيد كه فرج من فرج شماست. خدايا شب عيد غدير است عالم اسلام بايد بفهمد و خوشحال باشد كه ان‌شاءاللّه اين ولايت را خدا به ما معرّفي كرده، حضرت اميرالمؤمنين را معرّفي فرموده، آياتي كه در اين خصوص نازل شده چقدر عجيب است، ان‌شاءاللّه فرصت شد در همين مجلس اين آيات و اهميّت اين آيات اشاره خواهم كرد. ان‌شاءاللّه فردا دوست دارم همه‌ي دوستان يك جشن بسيار خوبي داشته باشند كه خوب به اندازه‌ي وسعشان دارند و جشن ما چراغ زياد روشن كردن نيست، جشن ما تابلو و پرچم‌زدنها نيست، شما اهل تزكيه نفسيد، يك جمله هم از اين كلمات پروردگار كه درباره‌ي حضرت مريم نازل شده عرض كنم و ان‌شاءاللّه اميدوارم همه‌مان از اين مجلس استفاده كرده باشيم. وقتي كه حضرت مريم با آن پاكي كه خداي عزيز به پاكي‌اش شهادت مي‌‌دهد رفته در يك گوشه‌اي، يك جايي كه آفتابگير بود، يك پرده‌اي انداخته، شستشو كند، خدا ببينيد چه امتحاناتي مي‌‌كند. اين خانم پاك كه دستِ مردي به او نخورده، لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ(مريم / 20) اين خانم مي‌‌بيند يك دفعه يك مردي در آن خلوت جلويش ايستاده، بَشَرًا سَوِيًّا (مريم / 17) اين‌جا انسان بايد چه كند؟ فقط يك كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند بكند بگويد إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَانِمن پناهِ به خداي كه به همه مهربان است من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برم، اگر تو اهل تقوايي، اهل‌ بي‌تقواها كه پناه بردن به خدا و غير خدا سرشان نمي‌رود، من منظورم اين كلمه است، قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَامًا زَكِيًّا(مريم / 19) من فرستاده‌ي خداي تو هستم، براي اين‌كه به تو بگويم يك پسر تزكيه شده‌اي، ايني كه مي‌‌‌گوييم تزكيه نفس براي اين است، يك غلام، يعني يك پسر، تزكيه شده، اين خيلي ارزش دارد. غُلَامًا زَكِيًّا يك همچين پسري خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد به او بدهد، چيزي كه حضرت مريم را بالأخره درست است يك، هر كسي باشد اين طور است يك ناراحتي پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود امّا آن چيزي كه او را آرامش كرد و اين قضاوت پروردگار را قبولش كرد، اين بود كه غلام زكي، از خدا بخواهيد پسرهايتان اهل تزكيه نفس باشند، پاك باشند، نمره، مدرسه‌ كلاس درست چه بود بايد خوب باشد ولي بايد نمره‌ي تزكيه نفسش خوب باشد، غُلَامًا زَكِيًّا، بعد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد كه بعد از چند آيه فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَكَانًا قَصِيًّا (مريم / 22) تا آن‌جا كه مي‌‌‌‌‌‌گويد: فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا بچه هنوز تازه متولد شده اين بچّه صدا زد كه مادر، محزون نباش، چرا محزوني؟ من مدافع تو هستم، بچه تزكيه شده از خصوصياتش اين است كه مدافع مادر ضعيفش است در مقابل دشمن، اگر پدر داشت مدافع پدرش هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بود، خيلي حواستان جمع باشد جوان‌ها، پدر و مادر را بايد مدافع‌شان باشيد اگر اهل تزكيه نفس هستيد. فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِي محزون نباش، قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِاين نشانه‌اش اين است كه همين الان زير پايت يك چشمه‌ي آبي باز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود از آن صورتت را بشور، چشمت را نوراني كن، غصه نخور، غصّه نبايد داشته باشي كسي كه خدا را دارد چي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد داشته باشد؟ كسي كه خدا يار اوست اگر نمي‌گفت إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَامًا زَكِيًّا، من از جانب خدا آمدم و يك فرزند پاكي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم به تو بدهم، تزكيه شده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم به تو بدهم حضرت مريم شايد واقعاً سكته مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد، از بين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفت. كوشش كنيد فرزندتان را اهل تزكيه نفس كنيد، نگوييد هم چطور؟ يك كلمه است جواب اين چطور، خودت خوب باش، در خانه هم خوب باش، كارهايت هم خوب باشد تا بچه‌ات غير از اين كاري ياد نگيرد، البته در كوچه و بازار باز هم تخلف دارد ها! نمي‌خواهم بگويم همه، در كوچه و بازار خيلي خودت را مقدس نشان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهي، در خانه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روي كلّي گناه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمد كه منافقي هم وجود دارد، بايد انسان با عملش مردم را، ديگران را تربيت كند. اميدواريم كه، من هر وقت اين جريان حضرت مريم را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانم يك خورده حالم منقلب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود چون واقعاً امتحان بزرگي بود، براي حضرت مريم ، ببينيد يك زن پاك، حالا يك زني كه اصلاً بشري با او تماس نگرفته، اين فيلم‌هايي هم كه نشان مي‌‌‌‌‌‌‌‌دهند حضرت مريم اينطوري صورتش اينجوري باز نبوده، خوب حالا فيلم بوده بالأخره خيلي‌هايش اشتباه است، حضرت مريم را احدي جزء حضرت زكريا كه تكلّفش را مي‌‌‌‌‌‌‌‌كرد كسي ديگر نديده بود، وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا  (آل‌عمران / 37) زكريا هر وقت وارد بر مريم مي‌‌‌‌‌شد مي‌‌‌‌‌رفت ببيند چي مي‌‌‌‌‌خواهد، غذايي، آبي، ناني، چيزي مي‌‌خواهد، كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا (آل‌عمران / 37) مي‌‌ديد غذايش، هر چه مي‌‌خواهد هستش آن جا، اهل تقوا اگر انسان بود هر چه بخواهد خدا دور و برش مي‌‌گذارد، همه مشكل سر خودمان هست. غذا آماده، أَنَّي لَكِ هَذَا زكرياي پيغمبر تعجب مي‌‌كند اين‌ها از كجاست؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد از طرف پروردگار من است. خداي من براي من فرستاده، غذاهاي مختلف، ميوه‌هاي مختلف، در غير فصل، اين‌ها همه كنار محراب ولي حضرت مريم با خدا دارد حرف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند، اين‌ها او را جذبش نمي‌كند، فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْنًا؛ از اين رطب تازه بخور و از اين آب بياشام، چشمت روشن باد، حالا اگر كسي تو را ديد، فَقُولِي؛ راهش را خدا يادش داد بگو كه من نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْمًا؛ من براي پروردگارم روزه، روزه صمت، چون در آن زمان اين برنامه بوده كه يك صبح تا غروب كسي حرف نزند، اي كاش براي ما، مخصوصاً براي خانم‌ها بود، من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم يك وقتي برنامه بدهم به اين خانم‌هايي كه مراحلشان مخصوصاً بالاست بگويم همه‌تان در يك مجلس جمع بشويد يك ساعت بنشينيد و يك كلمه حرف نزنيد، اگر نه، مرحله‌ي جهاد با نفس را به زنها من نمي‌دهم، اگر نتوانند اين كار را بكنند. يك صبح تا غروب آن هم در يك همچين بحراني، خيلي بحران بوده، بچه در بغل، يك دختري كه هيچكس نديده او را، بچه در بغلش است، بچه مال تو است؟ بله! با سر اشاره كرد بله، به‌به! مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍتو كه بابايت آدم بدي نبود، آخر اين كارهاي بد را غالباً مردم به پدر و مادرها نسبت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند، وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا(مريم / 28) مادرت هم كه يك زن تجاوزگر بدكاره‌اي نبود، تو چطور اينطوري شدي؟ حضرت مريم با اشاره گفت از اين بچه بپرسيد، مردم گفتند: كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا(مريم / 29) چطور بچه‌اي كه هنوز بايد در گهواره بخوابد آن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند با ما حرف بزند، اين‌جا ديگر حضرت عيسي مهلت نداد، فوراً خيلي عجيب است ها! ببينيد خدا كجا به داد انسان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد، نگوييد ما در خانه‌ خوابيديم، استراحت كرديم خدا چرا صبح براي ما ده ميليون پول نفرستاد ما بدهي‌مان را بدهيم؟ برو از آن خوابت بگير، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد به آنجايي كه كاردش به استخوان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد برسد خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد، درباره‌ي حضرت ابراهيم هم همينطور، دو سه مورد همينطور، حضرت ابراهيم هم داشت. حضرت ابراهيم را بلند كردند دارند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازند در آتش، انداختند در آتش، آن‌جا خدا به دادش رسيد، حضرت اسماعيل همين روزها بوده ديگر كارد را گذاشت به گردنش فشار داد حتي يك مقدار رد هم افتاد، امّا خدا گفت نبر، كه همين كارد، همين چاقو به زبان آمد گفت: الخليل يأمرني و الحبيب ينهاني، من چكار كنم؟ خليل خدا دارد من را امر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند ولي حبيب محبوب همه، خداي بالا، خداي باعظمت من را نهي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، اين‌جا هم رسيده به اين‌جا، كه اگر يك چند دقيقه حضرت عيسي دير مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جنبيد، صحبت نمي‌كرد، كار خراب شده بود. قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِمن عبداللّه‌ام، آن‌هايي كه قائل به عالم ذر نيستند اين‌جا بيايند جواب بدهند، حضرت عيسي هنوز روز اول است كجا تو عبداللّه‌اي؟ آخه بايد صدق بكند بندگي خدا براي كسي، من در آينده عبداللّه‌ام، اگر اينجوري باشد كه همه عبداللّه‌اند، بايد صدق بكند، إِنِّي عَبْدُ اللَّهِيعني در عالم ذر، من بندگي كردم، من مثل شماها نبودم كه هر كاري ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستم بكنم، إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ، ديگر چه خصوصيتي داري؟ آتَانِي الْكِتَابَخدا در همان عالم ذر به من كتاب داده، خيلي مهم است. وَجَعَلَنِي در گذشته مرا پيغمبر قرار داده، نَبِيًّا، وَجَعَلَنِي نَبِيًّا وَجَعَلَنِي مُبَارَكًاقدمم را مبارك قرار داد، قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِي الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا من را خداي تعالي قدم را مبارك قرار داده قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِي الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُهر جا باشم مايه بركتم، هر جا قدم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاشت بركت بود، در مهماني وارد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد غذاي ده نفر را صد نفر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوردند، ما نمونه‌اش را در منزل يكي از علماي بزرگ ديدم، اينجوري، مبارك است، وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُحالا نستجيرباللّه در كتاب انجيل نوشته كه حضرت عيسي وارد يك عروسي شد شراب كم آمد، حضرت آب را شرابش كرد، اين جور مباركا را  اين جور معنا مي‌ كنند  راحت، وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِاز اين‌جا مي‌‌‌‌‌‌‌گويد كه براي بعد است، به من توصيه كرده نماز بخوانم، زكات بدهم، مَا دُمْتُ حَيًّا(مريم / 31) تا وقتي زنده هستم، ديگر چكار كنم؟ وَبَرًّا بِوَالِدَتِيبه مادرم، نيكي كنم، خيلي مهم است. وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا(مريم / 32) من يك جبّاري كه بدبخت باشد، شقي باشد خدا مرا قرار نداده، جَبَّارًا شَقِيًّا، و اين دعا را شماها هم بكنيد، وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا (مريم / 33) خدايا سلامتي ما را، سلامتي منظور سلامتي بدني نيست. خيلي از افراد مريضِ بدني هستند كه روح سالمي دارند. يك نفر آمد پيش من، گفت در جبهه من يك پايم از بين رفت يك پاي ديگر دارم، معلوم بود ديگر، ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌ديديم اين يك پا بيشتر ندارد، گفت اين پا را نمي‌گويم اين پا از بين رفتني است، آن پايي كه من دارم آني كه شما الان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد آن را از دست دادم، آن را دارم براي هميشه، گفتيم عجب! روح سالمي اين آدم دارد، به جهت اين‌كه خداي‌تعالي مي‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: مَا عِنْدَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ(نحل / 96) آني كه در پس‌اندازت گذاشتي هميشه مي‌‌‌‌ماند، ولي آني كه در جيبت گذاشتي هي تند تند داري خرجش مي‌‌‌‌كني آن از بين مي‌‌‌‌رود،  آن وقت خداي‌تعالي مي‌‌‌گويد روزي كه متولد شد سلامتي داشت، يعني خودش را تزكيه نفس كرد چون لِأَهَبَ لَكِ غُلَامًا زَكِيًّا تزكيه شده بود، سالمِ سالم، بچه‌اي كه سالمِ سالم باشد از همان روز اوّل حرف مي‌‌زند، روز اول تبليغ مي‌‌كند، از همان روز اول طرفدار مادر و پدرش است، از همان روز اول هر چه كه خوبي است مال اوست. خدا مي‌‌گويد: ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَعيسي بن مريمي كه كلام حقي بخواهيم درباره‌ي حضرت عيسي بگوييم اين است، حالا عيسي در آخور متولد شد، نمي‌دانم مادرش متهم بود كه با يوسف نجّار مثلاً چطوري بوده، بعد هم هزار جور مطالب، بعد هم از آخر حالا كه نمي‌شود اين پسر خداست و در مسجد بوده ديگر، كسي ديگر با او نبوده، پسر خداست. ببينيد چقدر انحراف انسان پيدا مي‌‌كند، ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُون – مَا كَانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحَانَهُ خدا، بچه داشتن، اين برنامه‌هايي كه ما داريم جز اسباب زحمت چيز ديگري نيست. نمي‌دانم انسان عروسي كند بعد مادر حامله بشود و بعد پدر غصّه‌اش را بخورد، بعد همه جا همدرد خانم باشد، بعضي جاها مي‌‌گويند به جاي خانم كه وضع حمل مي‌‌كند آقا مي‌‌آيد در بستر مي‌‌خوابد، بله، اين گرفتاري‌ها، خوب سُبْحَانَهُ، خدا منزّه است از اين‌كه خدا قَضَى أَمْرًا اگر كاري بخواهد بكند، فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ اگر چيزي را بخواهد انجام بدهد، مي‌‌گويد كه باش، پس مي‌‌باشد. همين، ديگر اين مسائل را لازم ندارد. وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ. عبادت همان صراط مستقيم است. و صلي اللّه علي سيدنا محمّد و آله اجمعين.

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه،پروردگارا به آبروي ولي‌عصر فرج آن حضرت را برسان، قلب مقدّس آن حضرت را از ما راضي بفرما، پروردگارا به آبروي آقاي‌مان حجةبن الحسن عيدي ما را امشب و فردا و حتي امروز كه روز انتظار ماست فرج امام زمان مان قرار بده، خدايا گرفتاري‌هاي مسلمين برطرف بفرما. پروردگارا شيعيان عراق را از ظلم و ستم دشمنان محفوظ بدار، دشمنانش ذليل بفرما. پروردگارا مسلمانهاي واقعي در هر كجاي عالم هستند از نعمت وجود امام زمان آن‌ها را برخوردار بفرما، خدايا مرض‌هاي روحيمان شفا عنايت بفرما، مريض‌هاي منظور، مريضه منظوره الساعه لباس عافيت بپوشان، پروردگارا مريضه منظوره الساعه لباس عافيت بپوشان، امواتمان غريق رحمت بفرما. ظاهراً سالگرد حاجيه خانم كريمي همسر جناب آقاي همراهي است كه ما هم متأسفيم، از خانم‌هاي اهل تزكيه نفس بودند امروز است و براي ايشان يك حمد و سه قل هو اللّه قرائت بفرماييد.

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۱۰ ذی الحجه ۱۴۲۵ قمری – ۲ بهمن ۱۳۸۳ شمسی – تقوا-توضیح آیه قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و الارواح لتراب مقدمه الفداء و العنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين..

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم، قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا – الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا (كهف / 103 و 104) عيد سعيد قربان را به همه‌ي دوستان و همه‌ي محبيّن اهل تزكيه نفس كه زير سايه‌ي حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه قرار گرفته‌اند تبريك عرض مي‌‌كنم اميدواريم بركات وجود امام عصر ارواحنافداه نصيب همه‌مان بشود و خداي‌تعالي ما را در ثواب حجّاجي كه امروز و ديروز و فردا در صحراي عرفات و منا، مشغول عبادتند قرار بدهد. آياتي كه امروز تلاوت شد يك تنبّهاتي براي افرادي كه ان‌شاءاللّه مي‌‌خواهند به خدا برسند و سير و سلوكي داشته باشند و حركتي به سوي لقاي پروردگار بكنند مشاهده شد. اوّلين آيه اين بود كه اي پيغمبر بگو به اين مردم كه آيا شما را خبر بدهم به كساني كه از همه ضررشان در عمل بيشتر است؟ يك عدّه از مردم هستند كه اهل تقوا نيستند، تقوا را رعايت نمي‌كنند، تقوا وقتي كه در دل مستقر شد و انسان يك مقداري كار كرد و مرحله‌ي يقظه را كاملاً گذراند و تقوا در دلش جا افتاد، قسمت‌هاي مختلف بدن كه تحت اراده‌ي قلب است تقوا آن‌ها را كنترل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، شما اگر خواب باشيد و قلب‌تان فعّال نباشد روح‌تان از شما جدا شده باشد، طبعاً دست و چشم و گوش و پا و زبانتان تحت اراده‌ي شما نيست، طبعاً تحت تقواي شما هم نخواهد بود، امّا اگر بيدار بوديد و دست و چشم و گوش و زبان و پاي شما نه فلج بود و نه كور و نه كر و نه لال، طبعاً همه‌ي اين‌ها تحت اراده‌ي شماست و اگر بخواهيد آن‌ها را به يك طرفي حركت بدهيد برايتان كاملاً آسان و بلكه حتي اراده‌ي شما با حركت دادن وحدت پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، اگر قلب شما توأم با تقوا شد يعني متصّف به صفت تقوا گرديد، بيداري شما بيداري متّقين شد، بيداري شما، به خاطر تقوا بود، در اين صورت انسان هر يك از اعضاي بدنش با تقوا حركت مي‌‌‌‌‌كند، يعني چشمش، بر اثر تقوا مي‌‌‌‌‌بيند، گوشش در محدوده‌ي تقوا مي‌‌‌‌شنود و همين‌طور ساير اعضاي بدنش با تقوا حركت مي‌‌‌كند، چرا؟ به خاطر اين‌كه روحش با تقوا يكي شده و تقواي قلب پيدا كرده و اراده‌ي قلبي‌اش همان تقوايش است. آن‌هايي كه حركت دارند ولي تقوا ندارند، مثلاً فرض كنيد حركات بدنشان تحت كنترل تقوايشان نيست، همانطوري كه يك فرد خواب يك حركاتي گاهي بعضي از افراد دارند مثلاً حتّي گاهي از جا بلند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و حركت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و راه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند و كار خوبي گاهي انجام مي‌‌‌‌‌‌‌‌دهند و هم كار بد ممكن است انجام بدهند، اين شخصي كه ناظر اين جهت است مي‌‌‌‌‌‌‌‌گويد اين شخص خواب است، حرجي بر او نيست، لَيْسَ عَلَي الْأَعْمَي حَرَجٌ وَلَا عَلَي الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَي الْمَرِيضِ حَرَجٌ (نور / 61) حرجي نيست، نه ثوابي به او مي‌‌‌‌‌‌دهند و اگر تحت اراده‌ي و اختيارش نباشد معذبش هم نمي‌كنند، يك كار بي‌ارزش و يك وجود بي‌ارزش است. همينطور كسي كه تقوا ندارد، كارهايش بي‌ارزش، حركاتش بي‌ارزش، نه اجر و ثوابي نزد خدا دارد و نه هم اگر روي غفلتِ زيادي باشد جزء حيوانات محسوب مي‌‌‌‌شود و از مستعضفين است. و چون خداي‌تعالي فرمان داده كه بايد تقوا را هميشه زاد و توشه‌ي خودتان قرار بدهيد، هميشه با تقوا حركت كنيد، حركات اعضاي بدنتان تحت فرمان تقوا باشد و اين دستور را انسان عمل نكرده، خداي‌تعالي او را تنبيه مي‌‌كند، بنابراين آيا به شما خبر بدهم، بگويم كه اخسرين، آن كسي كه بيشتر از همه خسارت برداشته، آن كسي كه بيشتر از همه ضرر كرده، آن كسي كه علاوه بر آن‌كه در دنيا نفعي نبرده، سرمايه را هم از دست داده كيه؟ الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا، تمام همتش دنياست، تمام زندگي‌اش دنياست، از اوّل تحصيلاتش كه به مدرسه رفته به خصوص در كنار او يك پدر و مادر و يا اقوام و خويشاونداني باشند كه برايش لالايي بگويند، مدرسه برو با سواد بشوي، دبيرستان برو يا تحصيلات عاليه كن كه مدرك بگيري، مدرك كه گرفتي كارمند بشوي، حقوقت به تو داده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود بعد حتّي در دوران بازنشستگي در خانه رفتي لميده‌اي، خوابيدي به تو حقوق مي‌‌‌‌‌‌‌دهند كه راحت باشي، اين لالايي را مخصوصاً پدر و مادرهاي ضرر كرده در دنيايي كه وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًاكه اكثر ماها اينطوري هستيم كه گمان مي‌‌‌‌‌‌كنيم، حساب مي‌‌‌‌‌‌كنيم كه خوب عمل مي‌‌‌‌‌‌كنيم براي فرزندانمان هم مي‌‌‌‌‌‌گوييم در تمام اين مدت از تقوا صحبت نمي‌كنيم، تقوايي كه آقا تو اگر مدرك تقوا را گرفتي، يك قدري اينطوري صحبت كنم، اگر تو مدرك تقوا را گرفتي، مدرك تقوا چيه؟ چشمت كنترل، گوشت كنترل، زبانت تحت كنترل، دست و پايت تحت كنترل، اگر خودت اين چنين خودت را يافتي، خودت هيچ  احتياجي به استاد و معلم و رئيس و ساير افراد نيست، خودت به خودت مدرك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهي و مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمي كه تو بهترين كارها را مي‌‌‌كني. ممكن است يك كسي بگويد چه فايده‌اي دارد؟ اول فايده‌اش اين است كه مردم به تو اعتماد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، مهم‌ترين چيزي كه امروز از نظر مردمِ دنياپرست حتّي، از نظر مردم دنياپرست ارزش دارد اعتماد است. يعني شما اعتماد بكنيد به يك شخصي، اموالتان را به او بسپاريد، ناراحت نيستيد كه زن و فرزندتان تحت سرپرستي او باشد، به تمام معنا به او تكيه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد، حتي او از ثروت شما ممكن است استفاده كند شما ناراحت نيستيد، اولين چيزي كه ظاهراً در اين دنيا انسان به آن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد جلب اعتماد مردم است، مردم اعتماد دارند، اين اعتماد مردم در دنيا براي انسان خيلي مفيد است، حتّي افراد بي‌تقوا كوشش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند كه بي‌تقوايشان را از ديگران مخفي كنند كه اعتماد مردم از آن‌ها سلب نشود، همه دوست دارند مردم به آن‌ها اعتماد داشته باشند، اگر يك كسي يك مطلبي از شما سراغ داشت در بين مردم گفت، شما مي‌‌‌‌گوييد چرا آبروي مرا بردي؟ خيلي به شما بر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد. چرا من را بدون اعتماد معرفي كردي؟ اين اولين فايده‌ي تقواست، مردم مثل خداي‌تعالي نيستند كه گناهان انسان را ببخشند، كوشش كنيد در بين مردم تقوا را خيلي رعايت كنيد، يك گناه از شما در جواني ديده باشند تا وقتي زنده هستند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند اين همان آدم است، حالا شما صد برابر بهتر از او شده باشي در عين حال مردم گناه شما را، و بي‌تقوايي شما را فراموش نمي‌كنند. خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرد به همين دليل هم خداي‌تعالي به بندگانش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد اي بندگان من گناه علني نكنيد اين مردم از شما نمي‌گذرند، خدا چون شما را دوست دارد ستّارالعيوباست، اظهرالجميلاست، خوبي‌ها را ظاهر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند ازشما و بدي‌هاي شما را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پوشاند و حتّي گاهي خدا شما را بهتر از آن‌چه كه هستيد معرفي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، اگر تقوا آمد تمام وجود شما را گرفت هر چه شيطان آمد حرف زد شما اعتنا نكرديد، كارهايتان روي حساب، نزد خداي‌تعالي حجّت داشته باشيد كه خدايا فلان عمل را كردم براي خاطر تو كردم يا لااقل بر خلاف خواسته‌ي تو نكردم، اين شخص در دنيا ضرر نكرده، الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا همه كارهايي كه در زندگي دنيا مي‌‌كنيد عاقبت نابود مي‌‌شود، ثروت زيادي روي هم كرديد، حقوق واجبه و مستحبه‌تان را نپرداختيد، خوب جمع شده، آخرش چي؟ آخرش هيچي، خوب از اوّل هيچي، آخرش مردن است و از دست دادن همه چيز، از اول اين فكر را داشته باش، نمي‌گويند نداشته باش، مي‌‌‌‌‌گويند داشته باش ولي فكرت بر اساس تقوا باشد، بتواني از آن‌چه داري اگر خدا خواست بگذري، پروردگار متعال گاهي از بعضي اشخاص خيلي تعريف كرده، منجمله علي بن ابيطالب، خوب امام معصوم است، حسن بن علي، حسين بن علي، فاطمه‌ي اطهر سلام اللّه عليهم اجمعين اين‌ها معصومند و همه چيز داشته و دارند.

امّا كنار اين‌ها فضه‌ي خادمه هم هست، كه سوره‌ي هل اتي نازل شده، هَلْ أَتَي عَلَي الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا (انسان / 14) تا مي‌‌رسد به آن‌جا كه مي‌‌فرمايد خداي تعالي وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا -إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا (انسان / 7 و 8) همه‌ي آن‌چه كه ما به شما داديم نه شكري مي‌‌خواهيم شما از ما بكنيد، يعني اعطاكننده نبايد اين خواسته را داشته باشد، بگويد مردم از من متشكر باشند، ممنون من باشند، اعطا كننده نبايد اين توقع را داشته باشد، نه اين‌كه فكر كنيد اگر به شما محبت كسي كرد شما بگوييد طرف مثل علي بن ابي‌طالب باشد و از من توقع تشكر نداشته باشد، شما بايد تشكر كنيد، من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالقكسي كه مخلوق را شكر نكند بلد نيست شكر كردن، هيچ وقت نمي‌تواند شكر خالق را هم بكند، عادت كنيد به تشكر كردن، سلام به شما كردند بگوييد عليك السلام، متشكرم، به شما محبّت كردند، محبّت را جواب بدهيد و بگوييد متشكرم، شكرگزار باشيد، با لفظ هم تنها اكتفا نكنيد، شكر معنايش اين است كه در مقابل محبت او شما هم محبّت كنيد، اين چنين شخصي كه در دنيا خودش را توانسته بر اساس تقوا تربيت كند اوّل مورد اعتماد مردم است، دوّم خدا او را دوستش دارد، در آيات قرآن چند نفر صريحاً خداي‌تعالي آن‌ها را فرموده كه من دوست  دارم، يكي متّقينند، آن‌هايي كه تقوا دارند، آنهايي كه پاكند، إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ(بقره / 222) يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (آل عمران / 76) اهل تقوا را خدا  دوست دارد، حالا تقواي مرحله‌ي اول باشد، تقواي مراحل بعد باشد كه مرحله‌ي بعد از آن مراحلي كه در هفته‌هاي گذشته درباره‌ي تقوا عرض كردم مرحله‌ي بعدش اين است كه امروز گفتم، تمام وجودتان را تقوا احاطه كند، همانطوري كه خدا علمش بر تمام وجود شما احاطه دارد، همانطوري كه معلومات پيغمبراكرم و ائمه‌اطهار بر وجود شما احاطه دارد، همانطور بايد تقوا هم بر وجود شما احاطه داشته باشد، مي‌‌رويد اصلاح كنيد، خوب بايد سر و صورت و قيافه را خوب نگه داشت، پيش سلماني هم سلماني بايد تقوا داشته باشد، هم تو كه فرمان مي‌‌دهي. از اين جزئي گرفته تا به آن‌جايي كه مي‌‌خواهي نماز بخواني و با خدا روبرو بشوي، همه‌ي اين‌ها تقوا لازم دارد، اگر خداي‌نكرده جزء اين اخسرين اعمال بشويم كه خيلي ضرر كنيم خدا مي‌‌فرمايد نتايجش را ببينيد چقدر بد است، أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ اول اشكالش اين است كه به ائمه‌اطهار عليهم الصلوةو السلام ما كافر مي‌‌شويم، در آن آيه‌ي ديگر مي‌‌فرمايد كه كسي كه معصيت بكند، كسي كه أَسَاءُوا السُّوءَ (روم / 10) كارهاي بد بكند، نتيجه‌ي اين كار بدش اين مي‌‌شود كه به آيات پروردگار در دَم مرگ كافر مي‌‌شود، شما شنيده‌ايد درباره‌ي تارك حج فرموده‌اند من ترك الحج، كسي كه مستطيع بشود و حجّ نرود، به او در دم مرگ مي‌‌گويند مت يهودياً او نصرانيا تو لياقت نداري كه مسلمان بميري يا يهودي بمير يا نصراني، و كسي كه امام زمانش را نشناسد، منكر آيتي از آيات الهي بشود آن هم آيت‌اللّه العظمي، آيت عظمي پروردگار منكر او بشود بدتر از يهودي و نصراني بايد بميرد،مات ميتة جاهليهمرده است به مردن زمان جاهليت، يعني يك مدّت زماني بود كه هر چه انبياء به اين مردم مي‌‌گفتند كه انسان بشويد اين‌ها به سوي حيوانيت بيشتر پيشرفت مي‌‌كردند، اسمش را گذاشتند زمان جاهليت، زمان نفهمي، زمان بي‌علمي و بي‌دانشي، قبل از آمدن پيغمبر البته نه اين‌كه خداي‌تعالي حجت را بر آن‌ها تمام نكرده بود، حضرت عبداللّه، حضرت عبدالمطلب، حضرت هاشم اين‌ها همه انبياء بودند، همه از بزرگان بودند، همه پاك بودند، لااقل اجداد پيغمبر، در بين همين مردم هم بودند اما اين‌ها اعتنا نمي‌كردند خودشان را كشانده بودند به زماني كه اسمش براي هميشه باقي ماند، زمان جاهليت، خوب حضرت عبدالمطلب هم در زمان جاهليت از دنيا رفت خوب ما هم كه امام زمانمان را نشناسيم در زمان جاهليت، چه اشكالي دارد؟ زمان مطرح نيست، جزء افراد جاهلي كه در كنار انبياء زندگي كردند تو مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌باشي، اين همه نشانه‌هاي الهي، اين همه آيات الهي، اين همه دلائل الهي، من يك وقتي مطالعه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردم همين شبها هم در سخن روز اين مطلب را مطرح كردم كه تا شب عيد غدير بتوانم هر شب يك دليل بر خلافت بلافصل علي بن ابي‌طالب بگذارم ولي دو هزار كم نيست دو هزار دليل بر اثبات خلافت علي بن ابي‌طالب عليه الصلوةو السلام مرحوم علامه حلّي در كتاب الفين نوشته، دو هزار، مي‌‌‌‌‌‌‌دانيد مردن زمان جاهليت حالا چيه؟ دو هزار دليل نه، هزارتا، هزار تا نه، صد تا، صد تا، ده تا، خوب ده تا دليل هم انسان بر اثبات چيزي داشته باشد خيلي است، اگر باز هم علي را به عنوان خليفه بلافصل پيغمبر انسان قبول نكرد اين‌جا مات ميتة جاهليه، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد ديگر، خيلي حساب راحت و ساده است، كسي كه به تصديق تمامِ علماي اهل‌سنت لااقل سيصد آيه در شأنش نازل شده، لااقل سيصد آيه كه يكي از آن‌ها سوره‌ي هل اتي است كه دوازده دليل من يك وقتي جمع كردم بر عصمت علي بن ابيطالب و فاطمه‌ي زهرا و امام حسن و امام حسين از سوره‌ي هل اتي بيرون مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد. حالا يك همچين فردي در مردم مسلمان باشد اين را به عنوان خليفه‌ي پيغمبر نپذيرند، خانه‌نشينش كنند، معناي مات ميتة جاهليه يعني چه؟ غير از اين است، نه جدّاً شما چگونه حكم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد؟ خدا در قرآن همين معنا را فرموده كه فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ(يونس / 35) أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ (يونس / 35) آيا كسي كه مردم را به حقّ هدايت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند احقّ است كه پيروي بشود أَمَّنْ لَا يَهِدِّي يا كسي كه خودش هدايت نشده، أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَي شما از اين‌جا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد برويد خانه‌ي يك كسي برسيد دم دَر خانه‌ يك غريبه‌اي را پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد هيچ جاي قم را بلد نيست، او بهتر است كه شما را آدرس بدهد يا آن كسي همه را آدرس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، همه جاي قم تحت نظر او هست، مثل كف دست بلد است، اين را خدا در قرآن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَي فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ شما را چه شده، خطاب به آن‌هايي كه نمي‌فهمند اي ديوانه‌ها به تعبير من چه شده شما را؟ فَمَا لَكُمْ،شما چطور حكومت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد، چطور حكم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد، چي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد اصلاً؟ بنابراين اگر تقوا در قلب انسان وارد نشود، مات ميتة جاهلية، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيد براي حج نرفتن مت يهودياً او نصرانيا، براي تاركالصلوةمت يهودياً او نصرانيا، ولي براي كسي كه ولايت را نفهمد، نشناسد، حقيقت را به دست نياورد، امام زمانش را نشناسد و نبيند و با او نباشد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد مات ميتة جاهليه، پس اخسرين اعمال از نظر عمل كسي ضررش بيشتر است كه ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًابعد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْاين‌ها علاوه كه به خدا نمي‌رسند من اين‌ها را براي شما ها نمي‌گويم، شماها ان‌شاءاللّه قدم‌هايي برداشتيد كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد به خدا برسيد ولي اگر يك وقتي خيال كنيد كه كار خوبي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد ولي تقوا در تمام اعضاي بدنتان سرايت نكرده باشد اين شخص به آيات پروردگار هم كافر مي‌‌‌‌‌شود، عاقبتش اين طوري مي‌‌‌‌‌شود و لقاي پروردگار را هم، مي‌‌گويد خدا را چطور مي‌شود ديد، چطور مي‌‌شود خدا را ديد؟ خدا را چطور نمي‌شود ديد؟ خدايي كه از همه ظاهرتر است، ديروز در دعاي عرفه خوانديد كه حضرت ابي‌عبداللّه الحسين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد كور باد چشمي كه تو را رقيب بر خودش نبيند، عميت عين لا ترك عليها رقيبا، اين شخص از لقاي پروردگار مرحوم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْاعمال خوبش هم از بين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود، آخر من اين همه كار خوب كردم، كار خوب را براي كي كردي؟ فلان دانشمند آن اختراع را كرده، آن همين برق را درست كرده، اين كار را كرده، اين كار را كرده، بسيار خوب، امّا نيتش براي كي بود؟ اين كار را چرا كرد؟ براي اين‌كه معروف بشود، خوب معروف شد، براي اين‌كه به او امتياز بدهند؟ امتياز دادند، براي اين‌كه در نزد مثلاً رئيس جمهور مملكتشان يا مثلاً فرض كنيد شاه مملكتشان اين موقعيت پيدا كند؟ خوب كرد. معنا دارد كه من براي شما كار كنم، مي‌‌خواهم مزدم را بروم از آن آقا بگيرم، براي خدا اگر كرده مزد به او مي‌‌دهند، امّا اگر براي اينجور چيزها كرده باشد كه سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ باشد خوب مزدش را هم گرفته، بعضي‌ها مي‌‌گويند دانشمنداني كه اين همه كمك و خدمت به خلق كردند چطور مي‌‌شود؟ اگر براي خدا كرده باشند ولو كافر باشند خدا يك مزد مناسبي به آنها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، حالا مسيحي است مثلاً خدا را قبول دارد، براي خدا يك اختراعي كرده مردم خوش بگذارنند، راحت باشند، خدا مزدشان را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد و ما نمونه‌اش را داريم، حاتم طايي معروف است كه چون كافر بود ولي يك لطفي پروردگار به او كرد، اولاً فرزندان خوبي به او داد، علي بن حاتم از شيعيان خالص علي بن ابي‌طالب است، اين باقيات صالحات برايش مهم است، و بعد هم روايت دارد كه تخفيف در عذابش داده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و شايد هم خداي‌تعالي بخاطر سخاوتش او را ببخشد، بهر حال، چرا؟ براي اين‌كه سخاوت را داشت و شايد هم براي خدا انجام داد، اعمال كسي كه كارهايش را براي خدا انجام نداده باشد ولو خوب باشد حبط مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا، (كهف / 105) ما برايش ارزشي قائل نمي‌شويم خيلي بد است آدم در قيامت خدا برايش ارزشي قائل نشود، شما وارد يك مجلسي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد جا نيست، هيچ كس تكان نمي‌خورد كه به شما يك جا بدهد بنشينيد، همين جور معطل، صاحبخانه هم يك جوري قيافه‌اش را كرده كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد اصلاً چرا تو آمدي؟ خيلي به شما سخت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرد، چقدر بد است، وزني براي شما قائل نيست، علاوه بر اين جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ حالا كه آمدي بيا برو در آن مثلاً فرض كنيد تنور آتش آن‌جا بايد تو بروي و آن‌جا بسوزي، اين به خاطر اين است كه اينجايش را دقّت كنيد، ما يك وقتي اينطور نباشيم، جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَاتَّخَذُوا كفران نكنيم، نعمت‌هاي پروردگار را كفران نكنيم، ماها كافر آن طوري كه شما فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد خوب نمي‌شويم، امّا نعمت‌هاي الهي را كفران نكنيم، وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَرُسُلِي هُزُوًا (كهف / 106) من از اين تكّه خيلي مي‌‌‌‌‌‌‌‌ترسم بر خودم و بر شما، آيات و پيغمبران و اين‌ها را ما هُزُوًا يعني بي‌ارزش، اهميت ندهيم، اين خيلي مشكل است، صحبت از خدا كه مي‌‌‌‌‌شود همه‌مان چرت‌مان مي‌‌‌‌‌گيرد، صحبت از دنيا كه مي‌‌‌‌‌شود همه سرحاليم، صحبت از معارف كه مي‌‌‌‌‌شود صدتا ان قلت و قلت داريم، صحبت از كارهاي زشت كه مي‌‌‌‌‌شود خيلي مي‌‌‌‌‌خنديم و نشاط داريم، اينجور نباشيم. آيات الهي را خيلي اهميت بدهيم، درست است در قرآن اين جمله به صراحت گفته شده امّا خوب بعضي از بزرگان ديگر، بزرگان ديگري ما نداريم. اصحاب پيغمبر در سقيفه جمع شدند درست است علي بن ابي‌طالب را خدا تعيين كند، پيغمبر تعيين كرده ولي در سقيفه اكثريت مسلمان‌ها، كه ده نفر بيشتر نبودند آن زمان ديگر حالا آقايان مي‌‌گويند جمع شدند و ديگري را جاي علي بن ابي‌طالب گذاشتند. اين آيات خدا و رسل خدا را كه مي‌‌گويد وَرُسُلِي به بازي گرفتند، ما شيعيان هم همينطور خداي نكرده نباشيم، جدي باشيم. خدا را آقا قبول داري يا نه؟ بله، جدّي باش. خدا همه جا هست. هر مشكلي داريد اول به خدا بگوييد، دوم هم به خدا بگوييد، سوم هم به خدا بگوييد، چهارم اگر خدا خودش يك زمينه‌اي ساخت كه با وسيله آن كار را انجام بدهد آن وقت به وسيله بگوييد كه تازه او به خاطر خدا انجام بدهد. بعضي‌ها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند آقا اول خدا بعد شما، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم عجب مشركي هستي تو. دست به دامن خدا، خدا را بي‌خود مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد، اگر بگويم برو خوب همان اولي را شما بگير بدش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد. يك كاري از من بر بيايد مثلاً ها، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد به من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد اول خدا بعد شما، آدم به او اگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد بفهميد راست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد يا دروغ، بگوييد كه نه همان اولي، قدرتش بيشتر، كارش بيشتر، محبتش به تو بيشتر، هر چيزيش نسبت به تو بيشتر است، همان اولي چرا دومي آوردي در كار؟ بعد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد كه زبان حالش اينست، ممكن است زبان قالش نباشد ولي حالش اين است كه او كاري نمي‌كند تو بايد كار بكني نستجيرباللّه. از آن طرف إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا(كهف / 107) قربان اين خدا بشويم كه هر جا يك جاي تنبيهي براي ما هست فوراً پشت سرش آن‌هايي كه ايمان آوردند و عمل صالح كردند، كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا خَالِدِينَ فِيهَا لَا يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا (كهف / 107 و 108) قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ خداي‌تعالي آن قدر به ما مهرباني كرده كه يك شخصيتي كه اوّل موجود و اول مخلوق و اول دانشمند عالم امكان است به صورت يك بشر معمولي، او را در آورده، رابط بين خودش و مردم قرار داده، مي‌‌‌فرمايد: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ من يك بشري مثل شما هستم. يك وقتي من مَثل مي‌‌زدم، حضرت سليمان، ايني كه مي‌‌گويم حضرت سليمان چون اين مثال است، حضرت سليمان به صورت يك مورچه ريزي در بيايد برود در لانه مورچه، ولي همان عقل و فكر و هوش را داشته باشد، با آن‌ها بخواهد صحبت كند كه آن‌ها را هدايت كند، ببينيد اين چقدر محبّت است. به سالكين الي اللّه ما مي‌‌گوييم هر چه پولدار هستيد، زيور و آلات و لباسهاي خوب در جمع نپوشيد كه آن‌ها يك وقتي نگويند كه اي كاش ما هم مي‌‌داشتيم اين جوري بوديم، زن‌ها فقط زينت‌شان براي شوهرهايشان باشد، از پيغمبرتان ياد بگيريد، پيغمبراكرم جايش در كره‌ي زمين نيست، امام زمانمان كه هزار و صد و هفتاد سال جايش در كره‌ي زمين نيست، خلقكم اللّه انواراً فجعلكم بعرشه محدقين، حتّي منّ علينا بكم، يك منتي خدا بر ما گذاشته كه پيغمبراكرم و ائمه‌اطهار را در بين ما قرار داده، آن آقا در ميان ما هست، اين قدر هم محبّت دارد، بد نيست در شهر قم، شهر امام عصر اين مطلب را عرض كنم. در مسجد صاحب‌الزمان مشهد نماز مي‌‌خواندم، يك مرد ساده‌اي، خيلي ساده، آمد گفت به من كه اين پول را شما بگيريد من خانه‌ام برق ندارد برق بكشيد. گفتم آخر من چكار مي‌‌توانم بكنم؟ من كه رئيس اداره‌ي برق نيستم. گفت كه ديشب من در اتاقم تاريك بود خوابيده بودم، يك اتاق دارم چند تا هم بچه دارم با زنم، خيلي تشنه‌ام شده بود زير كرسي خوابيده بوديم، خواستم پاشوم بروم آب بردارم بخورم ديدم بچه‌ها بيدار مي‌‌‌‌‌‌شوند، اين‌ها را پايمال مي‌‌‌‌‌‌كنم، با خودم گفتم چه مي‌‌‌‌‌‌شد كه من هم برق مي‌‌‌‌‌‌داشتم، تعبيرش يادم است كه مي‌‌‌‌‌‌گفت تيكي مي‌زدم مثلا كليد را مي‌‌‌‌‌زدم روشن مي‌‌‌‌‌شد بچه‌ها را پايمال نمي‌كردم، مي‌‌‌‌گويد همينطور كه با خودم داشتم صحبت مي‌‌‌‌كردم اين آقاي مهربان، اين آقاي عزيز كه اگر شخصيت‌هاي بزرگ سياسي خودشان را بكُشند بخواهند يك دفعه با آن حضرت ملاقات كنند حضرت ممكن است ملاقاتشان ندهد، خودش آمده، گفت اين پول را بگير برو به فلاني بده بگو براي تو برق بكشند من برگشتم پشت سرم نگاه كردم ديدم رئيس ادراه‌ي برق محل اتفاقاً استثناءً امروز آمده نماز جماعت، خيلي هم استثنائي بود. صدايش زدم، جريان را به او گفتم و بعد هم بلند شدم گفتم مردم اين پولي كه مي‌‌بينيد ايشان به من داده جريانش اين است، يك نفر احتمال نمي‌داد كه اين مرد دروغ بگويد به جهت اين‌كه يك رفتگري بود خيلي ساده، مردم اين پول‌ها را خريدند، پول زيادي تهيّه شد، داديم به آن شخص و جالب اين بود كه تمام مخارج برق جايي بود كنار  افتاده كه ستون مي‌‌خواست، تمام مخارج برق و تمام آن چه كه لازم بود با همان پولي كه آقا داده بودند كافي شد، اين آقاي شماست، اين امام زمان شماست. اين كسي است كه هزار و صد و هفتاد سال منتظر شماست، منتظر كمك شماست، منتظر است كه شما لااقل هر كدامتان يك نفر را به سوي امام زمان غريب‌تان دعوت كنيد و امام زماني‌اش كنيد، لااقل يك نفر، قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَي إِلَيَّ قربانت اين پيغمبر، خدا دستور داده كه بگو من جزء يك بشري مثل شما نيستم، ولي به من وحي مي‌‌شود، يعني من با خدا در ارتباطم، باز فكر نكنيد كه من خدايم، أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ، حالا كسي كه مي‌‌خواهد، كسي كه يَرْجُوا لِقَاءَربهحالا دوست داريد خدا را ملاقات كنيد؟ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا عمل‌تان را عمل صالح كنيد و در عبادت احدي را با خدا شريك نكنيد، اميد است ما جزء اين دسته باشيم كه با خدا احدي را شريك نكنيم و تقواي پروردگار همه‌ي اعضاي بدن ما را و بلكه قلب ما را تسخير كرده باشد و همه‌ي ما جزء متّقيني كه محبوب خداي‌تعالي هستند باشيم. والسلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته.

روز عيد قربان است و ان‌شاءاللّه هفته‌ي ديگر روز شنبه ظاهراً عيد غدير است و همه‌ي ما بايد خودمان را مهيّا كنيم براي استقبال از عيد غدير، تا اوّل محرم يا اوّل سال ان‌شاءاللّه بايد اين دوازده روز را ما عيد بگيريم، عيد بسيار باعظمتي است، اگر قبل از اسلام ايراني‌ها سيزده روز عيد مي‌‌گرفتند ما دوازده روز به نام دوازده امام ايّام بسيار پربركتي است، ان‌شاءاللّه عيد داشته باشيم، از حالا تمرين كنيد كه وقتي يكديگر را مي‌‌بينيد در عيد غدير خم بگوييد الحمدللّه الذي جعلنا من المتمسكين بولاية اميرالمؤمنين چون واقعاً شكرش را دارد، اگر ما هدايت به اين معنا نشده بوديم، من خودم گاهي فكر مي‌‌كردم اگر نستجيرباللّه من غير شيعه بودم جواب مردم را با اين مشكلاتي كه دارند چگونه مي‌‌دادم؟ ولي حالا از روايات، از آيات قرآن، صدها هزار، اين‌كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌گويم صدها هزار اغراق نمي‌گويم جواب سؤالات را دادم و به هيچ چيز و به هيچ كس و به هيچ دانشمندي هم اعتماد و اعتنا نكردم جز قرآن و روايات و مي‌‌‌‌‌‌‌گوييد شما خوب تو همين جوري جواب دادي، اگر همين جوري بود ما را نمي‌گذاشتند كه اين قدر وقت حدود چهل و سه سال ما پاسخ به سؤالات مردم بدهيم، دشمن‌ها نمي‌گذاشتند، هومان مي‌‌‌‌‌كردند، از رده خارج‌مان مي‌‌‌كردم، در عين اين‌كه اين كار را در اين ارتباط نكردند مي‌‌‌بينيد باز هم دوست ندارد ما در رده باشيم. بهر حال اميدواريم خداي‌تعالي ما را متصّل به خاندان عصمت و طهارت و قرآن و اهل‌بيت قرار بدهد، بگوييم الحمدللّه الذي هدانا لهذا و ما كنّا لنتهدي لو لا ان هدانا اللّه. خدا را شكر مي‌‌كنيم كه خدا ما را هدايت كرد به اين راه و اگر خودمان بوديم هيچ وقت هدايت به اين راه نمي‌شديم ان‌شاءاللّه روز عيد غدير هر كجا كه هستيد جشني بگيريد، هر چه مي‌‌توانيد خرج كنيد، هر چه مي‌‌توانيد فعاليت كنيد و ديشب بعد از آن جلسه دعاي ديروز، من يك كار خيلي كم‌ارزشي از نظر خودم يعني چون كار من بوده خيلي، ولي از نظر ارتباطش با خداي‌تعالي اين ترجمه قرآن را چاپ كرده بودند، يك جلدش را ديشب براي من آوردند، خيلي خوشحال شدم حتي يك مقداري ديشب از خوشحالي خوابم نبرد و ان‌شاءاللّه تا عيد غدير به ما وعده كردند كه بقيّه‌اش را يا لااقل يك مقداري به ما برسانند به آن‌هايي كه قرآنشان را تمام آوردند دادند حتّي يك جزوه هم كم ندارد، به آن‌ها يك قرآن هديه مي‌‌شود ان‌شاءاللّه اسامي‌شان نوشته شده، تشريف بياورند قرآنشان را روز عيد غدير بگيرند، البته از دفاتر مي‌‌توانند بگيرند حالا مشهد نمي‌دانم چون دور است نمي‌دانم برسند يا نرسند بهر حال ان‌شاءاللّه محفوظ است و سايرين ان‌شاءاللّه آن‌ها هم از اين قرآن بگيرند، اين قرآن و ترجمه خيلي رويش زحمت كشيده شده، خود شماها زياد زحمت كشيديد، مطالعه كرديد خوانديد و هم CDاش هست با ترجمه خوب و قرائت خوب و هم خدمت شما عرض شود قرآنش را به شما هديه مي‌‌دهيم و ان‌شاءاللّه اميدواريم كه كوشش كنيد، خواهش من مي‌‌كنم خدايا تو شاهد باش من روز قيامت مي‌‌گويم كه از دوستانم خواهش كردم كه قرآن زياد بخوانيد، متوجّه معناي قرآن باشيد، متوجّه برداشت‌هايتان باشيد، فكر نكنيد كه ما برداشت‌هاي شما را توجّه به آن نكرديم، نه، تمامش بايگاني مي‌‌شود و ان‌شاءاللّه از آن استفاده خواهد شد منتها آني كه مقصود ماست اين است كه شماها كار بكنيد روي برداشت‌ها، روي آيات قرآن فكر بكنيد و برداشتي داشته باشيد و اينطور مسامحه نسبت به قرآن نكنيد كه به نظر من اگر شخصي كه به مكّه نمي‌رود به او مي‌‌گويندمت يهودياً او نصرانياً و كسي كه امام زمانش را نشناخته مي‌‌گويند مات ميتة جاهليهكسي كه قرآن را سبك بشمارد، علاوه بر آن‌كه همه‌ي اين‌ها را دارد روز قيامت قرآن مي‌‌آيد شكايت مي‌‌كند، قرآن هم فكر نكنيد حالا قرآن چه شكايتي دارد؟ كاغذ است و مركّب، اين قرآن در قلب علي بن ابي‌طالب است. در قلب پيغمبر است، در قلب ائمه‌اطهار است، همه‌ي اين‌ها شاكي از شما هستند كه خدايا اين قرآن را به آن توجّه نكردند، هر چه داريد ان‌شاءاللّه در زير سايه‌ي قرآن باشد و ان‌شاءاللّه اميدواريم همه‌تان موفق باشيد.

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا اللّه خدايا ظهر جمعه است، ظهر عيد قربان است، اين دو تا عيدي ما را خدايا جمع كن فرج امام زمان ما را همين امروز مقرّر بفرما، خدايا ما را به امام زمانمان نزديك بفرما، پروردگار قلب مقدسش را از ما راضي بفرما، معرفت آن حضرت را به ما مرحمت بفرما، قلب ما را مملو از محبّت آن حضرت بفرما، پروردگار امام زمانمان را از غربت خارج بفرما، خدايا امام زمانمان را به آبروي ولي‌عصر به آبروي خود  آن حضرت قسمت مي‌‌دهيم هر چه زودتر موفق به ايجاد عدل و داد در كره‌ي زمين بفرما، پروردگارا مرض‌هاي روحي‌مان شفا عنايت بفرما، مريض‌هاي منظور، مريض منظور الساعه لباس عافيت بپوشان، امواتمان غريق رحمت بفرما، خدايا كساني كه از نزديكان و تازه از دار دنيا رفتند مادر خانم آقاي فاني و پدر خانم آقاي عرضي، آقاي ميري خدايا غريق رحمت بفرما. عاقبت امرمان ختم بخير بفرما. و عجل اللّه في فرج مولانا. 

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۳ ذی الحجه ۱۴۲۵ قمری – ۲۵ دی ۱۳۸۳ شمسی – تقوا

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و الارواح لتراب مقدمه الفداء و العنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا – إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا – فَأَتْبَعَ سَبَبًا (كهف / 83 85).

در دو هفته‌ي گذشته درباره‌ي تقوا و اين‌كه بهترين زاد و توشه انسان براي سفر آخرت تقواست، عرايضي عرض شد. تقوا همان‌طوري كه عرض كردم به مقتضيات و افرادي، با شخصيت و شؤونات اشخاصي براي آن‌ها در عين آن‌كه كه فرق مي‌‌كند در عين حال بايد در صراط مستقيم باشد، به طور كلّي اسلام يك راه راستي را تعيين فرموده، احكامي را براي مردمي كه مي‌‌خواهند به سوي خدا حركت كنند و به لقاء پروردگار برسند تعيين فرموده و آن اصول در مرحله‌ي اوّل داشتن اعتقادات صحيح و ارتباط با ذات مقدّس پروردگار است و در مرحله‌ي دوّم طبق دستوراتي كه خداي‌تعالي به وسيله‌ي انبياء تعيين فرموده عمل كردن است. و از هر گناهي و بلكه از هر مكروهي انسان بايد به وسيله‌ي تقوا خودش را حفظ كند اين يك كليّاتي است كه براي همه‌ي مردم هست، همه بايد اين چند موضوع را رعايت كنند اوّل اعتقادات، دوّم حفظ كردن انسان خودش را از محرّمات و انجام واجبات، البتّه راه اين‌كه انسان چگونه بنده خدا بشود راهش تزكيه نفس است و بايد خودش را بسازد، ولي همان‌طوري كه در هفته‌هاي گذشته عرض كردم گاهي ممكن است انسان هنوز خودش را نساخته، صفات رذيله در وجودش زياد است و هنوز تزكيه نفس نكرده امّا بايد تقوا را داشته باشد، تقوا يعني خودش را نگه بدارد از هر كارِ بدي كه براي انسان بد است، حالا گاهي انسان تمايلات زيادي به كارهاي زشت دارد و خودش را نگه مي‌‌دارد و گاهي نه نمي‌تواند كار زشت بكند و نگه‌داشته شده است، اوني كه خودش را به زور نگه مي‌‌دارد و تمايل زيادي به كارهاي گناه و كارهاي زشت دارد اين شخص هنوز تزكيه نفس نكرده، ولي آن كسي كه خودبخود نگه داشته مي‌‌شود از كارهاي بد اين را به يك تعبير اعتصام مي‌‌گوييم، به يك تعبير تقواي مرحله‌ي بالا مي‌‌گوييم و تقوا بالأخره در همه جا سرايت دارد، سير مي‌‌كند همراه انسان هست و هميشه با انسان خواهد بود، مي‌‌بينيم در همين سوره‌ي مباركه‌ي كهف چند تا قضيه‌ پروردگار متعال براي ما نقل فرموده اين خداي مهربان را انسان چگونه نپرستد كه اين همه مهرباني به بندگانش آن هم بندگانِ جاهلِ نادانِ غافلش دارد، قصّه برايشان مي‌‌گويد، پند و اندرز مي‌‌فرمايد، براي اين‌كه به هيچ وجه خسته نشوند وقتي كه مطالب علمي در آن حدّ علمي كه تنها قرآن را پيغمبر اكرم و ائمه‌اطهار مي‌‌فهمند در آن سطح علمي ولي براي اين‌كه شما بفهميد، همه‌ي ما كه اهل‌ كار و كسب و شغل و دنيا هستيم هم بفهميم، اولاً مي‌‌فرمايد: وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ (قمر / 17) خيلي آسان قرآن را قرار داديم براي اين‌كه همه‌تان به ياد خدا بيفتيد و بعد هم قرآن را كه نقل مي‌‌كند با هر فاصله‌اي يك قصه‌اي براي شما نقل مي‌‌كند، تمام اين‌ها هم لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُوْلِي الْأَلْبَابِمَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَى (يوسف / 111) همه‌ي اين قصّه‌ها براي عبرت است، عبرت صاحب مغز، نه آني كه مغز ندارد، اولي الالباب، صاحبان مغز، صاحبان فكر، صاحبان عقل، براي آن‌ها و قصّه‌ي رماني باصطلاح دروغي نيست، حَدِيثًا يُفْتَرَى نيست، در همين سوره‌ي مباركه قصه‌ي اصحاب كهف را شنيديد، أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا (كهف / 9) واقعاً جاي تعجّب دارد، در همان زمان‌ها تقريباً قصّه‌ي ذوالقرنين را هم بشنويد، ذوالقرنين از كساني است كه درباره‌اش بعضي گفته‌اند اسكندر بوده، بعضي‌ گفته‌اند كوروش بوده‌، ولي خداي‌تعالي اسم خاصّ او را نبرده، صاحب دو شاخ، صاحب دو قدرت، بعضي مي‌‌گويند كوروش بوده به خاطر اين‌كه كوروش يك كلاهي سرش مي‌‌گذاشت كه دو تا شاخ داشت، بعضي‌ها هم گفتند از مورخين كه اسكندر ذوالقرنين بوده، به هر حال درباره‌ي اين مسأله ما زياد وقتتان را نمي‌گيريم‌، هر چه بوده، صاحب دو شاخ بوده، آن چنان قوي بوده كه از شرق تا غرب عالم را در آن زمان، با نداشتن وسايل اين زمان، با كمك پروردگار، با اين‌كه پروردگارش به او كمك كرده، ولي فَأَتْبَعَ سَبَبًا(كهف / 85) از وسايل دنيائي كاملاً استفاده كرده است، بعضي‌ از مردم هستند كه همه‌ي وسائل در اختيارشان است، هيچ استفاده‌اي از وسائل نمي‌كنند، خدا به آن‌ها رو كرده، آن‌ها پشت به خدا مي‌‌كنند، موسي بن جعفر عليه الصلوةو السلام درباره‌ي خلقت عقل و جهل، حالا عقل چيست، جهل چيست، كه من در كتاب در محضر استاد توضيح داده‌ام، در آن‌جا مي‌‌فرمايد: لما خلق اللّه العقل، وقتي كه خدا عقل را خلق كرد، كه ان‌شاءاللّه در همه‌ي ماها بايد لااقل يك مختصري باشد، وقتي كه خدا عقل را خلق فرمود به او فرمود كه ادبر، برو، پشت كن، فادبر، ثم قال له اقبل، فاقبل، بعد به او فرمود حالا رو كن به طرف من بيا، آمد و رو كرد، ولي در مقابل وقتي كه جهل را خلق كرد فرمود ادبر، پشت كن، برو، پشت كرد، و وقتي كه فرمود اقبل، فلم اقبل، وقتي به او فرمود رو كن به من، به طرف من بيا، اين قبول نكرد، و نيامد. حالا منظور از عقل و جهل چيست؟ ما در اين‌جا يك استفاده‌اي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم در ارتباط با شما دوستان عزيزم بكنم، و آن اين است كه خداي‌تعالي من و شما و تمام افراد بشر را به كره‌ي زمين فرستاد ادبر، همه‌مان قبول كرديم، آمديم، حالا يا تكويناً قبول كرديم، يا تشريعاً يا به امر پروردگار، يا اين‌كه طبيعتاً از عالم ارواح به عالم ذر و از عالم ذر به عالم رحم و از عالم رحم به دنيا، حالا كه آمديم در دنيا، اين‌جا خدا به ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد ادبر،يعني رو كن به من، هر كس دنيا را بگيرد و رو به طرف خدا نكند و به طرف خدا نرود جاهل هست، نادان هست، كم‌كم به جايي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد كه أُوْلَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ (اعراف / 179) از حيوانات هم پست‌تر، و اگر كسي سير الي اللّه كرد، حركت كرد به طرف خدا، چون از لحظه‌اي كه لااقل مكلف مي‌‌‌‌‌‌‌شويم والاّ از قبلش، مكلّف مي‌‌‌‌‌‌‌شويم نداي ادبر در گوش ما بايد طنين بياندازد، اين بنده‌ي من به من رو كن، بيا به طرف من، عقل كل پيغمبراكرم از روزي كه خدا خلقش كرد، از روزي كه هيچ چيز در عالم نبود و تنها نور مقدس پيغمبراكرم را خلق كرده بود فرمود: اقبل، فاقبل، و لذا عرض مي‌‌كنيم و اشهد محمّداً صلي اللّه عليه و آله وسلم عبده و رسوله، عبد خدا بود پيغمبر و چون عبد بود رسول خدا هم بود، عبده و رسوله، اوّل بايد انسان بنده‌ي خدا باشد، شما در همين قضيه‌اي كه ذوالقرنين دارد كه از پيغمبر سؤال مي‌‌كنند كه درباره‌ي ذوالقرنين چه مي‌‌داني؟ حضرت چون لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ (انبياء / 27) بر خدا سبقت در كلام نمي‌گيرد اين يكي از ادب‌هايي است كه بايد هر انساني نسبت به بزرگترش مخصوصاً به پروردگارش داشته باشد، اين‌جا يك نكته‌اي را به شما عرض كنم، هيچ وقت در امور ديني اگر چه مجتهد و اعلم زمانيد از خودتان چيزي نگوييد، لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ، خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد كه قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا(كهف / 83) بگو اي پيغمبر كه من تلاوت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم براي شما از ذوالقرنين يك قصّه‌اي، قصّه‌ي ذوالقرنين چه بود، پيغمبر مي‌‌‌‌‌‌دانست داستان ذوالقرنين چه بوده؟ بلكه ذوالقرنين و تمام انبياء را خودش كمك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرده در تمام كارها ولي از جانب خدا قصّه را نقل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، ذوالقرنين چون تقوا داشت، حالا پيغمبر بود و تقوا داشت، يا ولي از اولياء خدا بود و تقوا داشت و يا پيرو نبيي از انبياء بود و تقوا داشت، بهرحال تقوايي كه خداي‌تعالي دوست داشت، او داشت، و لذا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ در روي زمين به او امكانات داديم، امكانات را به دست هر كسي نمي‌دهند، اين را شما بدانيد، شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد چرا من مستجاب الدعوه نيستم؟ دوتا دعايت اگر مستجاب بشود پشت سر هم، دعاي سومي را بر ضرر خودت خواهي كرد، چون تو علمش را نداري، قدرت را به كسي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند كه از آن سوءاستفاده نكند، تو نمي‌خواهي سوءاستفاده كني، طبيعتاً سوءاستفاده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوي، انسان جاهل مثلاً فرض كنيد يك بچه خردسال چون ما در مقابل علم پروردگار از خردسال هم خردسالتريم، چاقو به او مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند اول مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند اين خيار را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي پوست كني با اين چاقو پوست كن و به او امكانات مي‌‌‌‌‌‌دهند، اين خيار را پوست مي‌‌‌‌‌‌كند، دفعه‌ي دوم هندوانه را مثلاً پاره مي‌‌‌‌‌‌كند، دفعه‌ي سوم دست خودش را پاره مي‌‌‌‌‌‌كند، بايد زود از دستش بگيريد، امكانات را دائماً در اختيار هر كسي نمي‌گذارند، شماها نمي‌توانيد ادامه بدهيد امكاناتي كه خدا با تأييداتش به دست شما مي‌‌‌‌‌‌دهد، شما مي‌‌‌‌‌‌بينيد درباره‌ي پيغمبر مكرر در قرآن هست كه خداي‌تعالي مي‌‌‌‌‌‌فرمايد به كفّار بگو كه من شاهد نبوّت پيغمبرم، قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ(رعد / 43) شهادت خدا براي من كافي است، اين را الان اگر بخواهيم يك مقداري درباره‌اش صحبت كنيم شايد به نظر شما معقول نشود، آخر خدا كجا شهادت مي‌‌دهد كه پيغمبراكرم فرستاده‌ي خداست؟ شهادت خدا بر رسالت رسول اكرم خيلي ساده است اگر فكر كنيد، يك نفر بيايد در جلوي شما، اگر خداي نكرده دروغ بگويد و پيغام را از شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد به ديگري رد كند، شما هم وجود داريد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد آقا گفته به شما اين حرف را من بزنم، شما هم قدرت داريد، آن‌جا وايستاديد داريد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ببينيد دروغ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد حتماً در دهانش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنيد، اين معناي شهادت خداست، اين كه در دهان پيغمبر نزده، پس معلوم است راست است، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد اين همه دروغ گفتند به خدا دروغ بستند، چرا خدا نزد؟ اتفاقاً خيلي زده، حالا الان وقت بحثش نيست، والاّ من ثابت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم كه در دهان ابي‌محمد باب و مثلاً آن قادراني، آن مصيبه كذاب، در دهان اين‌ها در هم كتابهايشان به دست خودشان زده، حتّي بعضي از فلاسفه‌اي كه خواستند ادّعاهاي بزرگ بكنند من يك وقتي صحبت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردم با دوستان، در دهان اين‌ها هم زده، به دست خودشان، خيلي جالب است دست خود طرف را بگيرد يك كسي، محكم بزند در دهان خودش، در دهان همان طرف كه صاحب دست است، بيايد در كتابش چيزي بنويسد كه هيچ كس باور نكند و بلكه بفهمد كه اين غلط است، همه‌ي حرفهايش غلط است، عرض كردم در اين موضوع نمي‌خواهم وارد بشوم، خداي‌تعالي اگر به كسي امكانات داد، إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ، ما به او امكان داديم، امكانات داديم، امكاناتي كه خدا به حضرت ذوالقرنين داد چه بود؟ هواپيما در اختيارش گذاشت؟ نه، آيا طي‌الارض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد؟ نه، آيا او مثل حضرت سليمان كه تختش را باد حركت بدهد، جايي به جايي ببرد داشت، نه، از همين امكانات عادي، منتها فرقش با ماها اين بود كه او همت داشت، جدي بود، از همين امكاناتي كه دور و برش هست استفاده مي‌‌‌كرد و درست استفاده مي‌‌‌كرد، همه‌مان اگر فكر كنيم مي‌‌‌‌بينيم يك امكاناتي داريم ولي حسن استفاده را از امكانات‌مان نمي‌كنيم، وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا، (كهف / 84) ما از هر چيزي وقتي كه امكانش داديم، امكاناتي به او داديم، از هر چيزي يك وسيله‌اي در اختيارش گذاشتيم، و از وسايل، وسايل همان وقت، وسايل همان وقت، كارهايي در گذشته چه سلاطين ظالمِ قدرتمند، و چه انبياء مهربان قدرتمند، انجام دادند كه هنوز آثارش باقي مانده، خداي‌تعالي اين امكانات را به انسان داده، انسان اگر تقوا داشته باشد، آيه‌اي كه هفته‌ي قبل خواندم خيلي بايد رويش فكر كنيد،وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا(طلاق / 2) كسي كه تقوا را پيشه بكند، تقوا در همه چيز، هر كاري كه مي‌‌خواهي بكني اوّل آقاي تقوا اجازه مي‌‌دهيد كه من اين كار را بكنم يا نه؟ همين، با اجازه تقوايتان باشد، اگر تقوا باشد همينطوري كه خداي‌تعالي فرمودهوَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا، مخرج مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيد يعني چه؟ يعني گشايش، يعني خارج شدن از مشكل، مشكلي داري تقوا داشته باش تايَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًاوَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ، آقا چي‌ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي تو؟ تو مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي روحيّاتت ترقّي كند، غذاي روح داشته باشي، تو مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي زندگي دنيايت خوب باشد، تو مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي پيشرفت كني، يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ، آن چنان كارهايت را رديف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، آن چنان برنامه‌ات را درست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، به اصطلاح ما آن چنان توفيقاتت را عجيب قرار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيني همه‌ي كارهايت دارد روبراه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، خودبخود روبراه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، مخرجاً معنايش اين است، وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ، يعني من مثلاً فرض كنيد چند تا دختر دارم اين‌ها در خانه ماندند، هزينه ازدواج اين‌ها را هم ندارم، خودم هم وضع زندگي‌ام خوب نيست، اگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي همه‌ي اين‌ها روبراه بشود تقوا داشته باش، يا بايد بگوييم قرآن نستجيرباللّه بيهوده اين جمله را فرموده، و يا بايد قبول كنيم، سومي ندارد، خيلي هم صريح است، وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُوَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ، كسي كه وكيل خودش را خدا بداند، شما مي‌‌‌‌گوييد ما هر چه به خدا توكل كرديم نشد، توكل نكردي! آخر اين وكيلي كه تو گرفتي با آن فكري كه داري مثلاً انسان فكر مي‌‌كند آيا خدا انجام مي‌‌دهد يا نه؟ اگر يك همچين وكيلي پيدا كنيد، در همين كارهاي عادي‌تان، يك وكيلي باشد معتاد باشد، بي‌حال باشد، تا ساعت ده صبح مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوابد، اصلاً به قولش عمل نمي‌كند، شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد آيا اين كار را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؟ همينجوري كه ما با خدا بي‌تعارف با خدا ارتباط داريم و او را وكيل خودمان قرار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيم، او را هم وكيل خودمان قرار بدهيم، او هم از دل ما اطلاع داشته باشد همانطوري كه خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند، به خدا قسم بدش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد برو، تو، من را وكيل واقعي خودت قرار ندادي، آن وقتي كه يك كاري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم بكنيم ميگوييم خوب توكلت الي اللّه، بله ولي دل در دلمان نيست، حواس‌مان پرت است، شب را خواب نداريم، آيا اين كار را خدا انجام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد يا نه؟ نه نمي‌دهد، صريحاً من به تو بگويم، خدا نه تو را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد، نه اين توكلت را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد، نه آن اعتمادت را، اگر چه خدا مهربان است، اگر چه رحمان و رحيم است، امّا اين جور توكل توهين به خداي‌تعالي است،  وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد آقا چكار كنم؟ فردا صبح پليس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد درِ خانه‌ام، من در خانه باشم من را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيرند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند، بگذار ببرند، اِ؟ بله، حضرت ابراهيم اين جور توكل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند به خدا، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند اين آتش عظيم را براي او درست كردند، منجنيق هم آوردند كه او را بياندازند، به منجينق هم بستند او را، بردند او را بالا، دارند پرتش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، ديگر از اين نزديك‌تر نمي‌شود، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد من توكّلم به خداست، آقاي جبرئيل شما مزاحم نشويد، به جهتي كه ممكن است خدشه‌اي در توكّل من پيدا بشود، پرتش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند در آتش، در آتش كه قرار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيرد، قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ(انبياء / 69) شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد ما طاقت نداريم، خوب مشكل از خودتان است، ما طاقت نداريم مشكل از توست، نه اين‌كه فكر كنيد حضرت ابراهيم را خداي‌تعالي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد مثلاً فرض كنيد اذيّتش كند، نه، دل آن چنان محكم بود، مي‌‌‌‌‌‌‌دانست اگر بسوزد، از بين هم برود، خوب يك لباسش سوخته، اگر شما بنا بشود براي گرفتن يك پول بسيار زيادي، بگويند لباس‌هايتان را بريزيد در آتش بسوزانيد، مانعي ندارد، يا در مي‌‌آوريد يا همين‌جوري خودتان نمي‌سوزيد ها! ابراهيم جمال از دَرِ خانه‌ي موسي بن جعفر وارد شد، ديد آقا با يك نفر نشستند دارند صحبت مي‌‌كنند، حضرت به او فرمود كه او هيچ خبري ندارد، ولي حساب كار خودش را دارد، تقوايش را حفظ كرده، يقيناً اگر مثل ما بود كه گاهي با تقوا بوديم و گاهي بي‌تقوا، با خودش فكر مي‌‌كرد كه حضرت موسي بن جعفر مي‌‌خواهد من را بياندازد در تنور به خاطر بي‌تقوايي كه كرده مي‌‌خواهد يك خورده‌اي عذابش كند، نماينده‌ي خداست، ولي نه، مي‌‌داند تقوايش كامل بوده، كاري نكرده، پس ايني كه مي‌‌گويد برو آن‌جا مثل جريان حضرت ابراهيم است، لذا تا حضرت موسي بن جعفر فرمودند برو در تنور، گفت ، چشم، حالا اين همشهري ما خراساني، كه خدمت موسي بن جعفر عليه الصلوةو السلام نشسته بود، حواسش پرت اين آقا بود، اين رفت در تنور، آتش هم دارد مي‌‌زند بالا، حواسش پرت شده ديگر حرفهاي موسي بن جعفر را نمي‌شنيد، حضرت هم داشتند صحبت مي‌‌كردند، درباره‌ي خراسان، حضرت فرمود چند تا اينطور شما دوستيد براي ما در آن‌جا؟ گفت هيچي، قبلاً مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت خيلي دوستانتان آن‌جا هستند، اين‌جا مثل ابراهيم پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود ولي آن‌جا نه، ما نيستيم، آن طوري كه بايد باشيم نيستيم، تا مثل اصحاب كهف خدا با ما رفتار كند، اصحاب كهف تا وقتي كه افتادند در زندان و آن نيمه‌ شب فرار كردند هيچ احتمال اين كه زنده بمانند نداشتند، ولي خدا نجاتشان داد، حضرت مريم، اين قصه‌ها مال قرآن است ديگر نمي‌شود بگوييم كه قصه‌اي است حالا، نقل كردند، راست باشد يا دروغ، نه قرآن مي‌‌‌‌‌گويد، حضرت مريم را خدا مي‌‌‌‌‌خواهد برنامه‌اي برايش در نظر گرفته، خيلي مشكل است، من هر وقت سوره‌ي مريم را مي‌‌‌‌‌خوانم، به قصه‌ي حضرت مريم مي‌‌‌‌‌رسم واقعاً اشكم جاري مي‌‌‌‌‌شود، يك دختر پاك، كه خدا شهادت داده به پاكي‌اش، اين يك دفعه حامله بشود و بچّه‌ هم بيايد در دستش، يك مشت هم دشمن در مقابلش باشند، ما يك چند نفر پشت سرمان حرف مي‌‌‌‌‌زنند آن قدر حواسمان پرت مي‌‌‌‌‌شود كه حساب ندارد، دشمن پشت سر ايستاده، چيزي كه حتّي آن‌ها فكر نمي‌كردند درباره‌ي حضرت مريم همين بود كه اين نستجيرباللّه مثلاً زنا كند و بعد بچه‌دار هم بشود، يك وقت آمد با بچه، اين بچه مال تو است؟ با سر اشاره كرد به بچه، يعني من حرف نمي‌زنم، إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيًّا(مريم / 26) من با هيچ انساني امروز صحبت نمي‌كنم، با اشاره گفت، با اشاره، اشاره كرد به بچه‌ي يك روزه، تازه متولد شده، آن‌ها تعجب كردند كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا(مريم / 29) چطور ما صحبت كنيم با كسي كه هنوز در گهواره بچه‌ي يك روزه، اين‌جا بود كه خدا آمد، تا اينجايش را تو بيا، از اين‌جا خدا شروع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند يك جوري كه الان مساوي مسلمين اين مادر و پسر پيرو دارند، دوست دارند، نه تنها مسيحيان را آن دو نفر دوست داشته باشند، ما مسلمان‌ها دوستي‌مان نسبت به مريم و عيسي عليهماالسلام روي برنامه‌ي صحيحي ما دوستشان داريم، مادرش معصومه، فرزند، پيغمبر، آتَانِي الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ (مريم / 29 و 30) ما گاهي كوتاهي مي‌‌‌‌‌‌‌كنيم درباره‌ي حضرت عيسي و حضرت مريم، توسّل كنيد به حضرت مريم، توسل كنيد به حضرت عيسي، مسيحي نمي‌شويد، آن‌ها بايد بيايند حضرت عيسي و حضرت مريم را از اسلام ياد بگيرند، اسلام عزت داده به حضرت مسيح، يَأْتِي مِنْ بَعْدِي (رسولي) اسْمُهُ أَحْمَدُ(صف / 5) اسمش احمد است، حتي در كتاب انجيل است كه به من عزّت مي‌‌دهد، عظمت مي‌‌دهد، ما مسلمانها هم بايد به او عظمت بدهيم، عزت بدهيم، بعضي از مسلمان‌ها در همين سفري كه من در سوريه بودم يك قضيه‌اي نقل كردند يك مسلمان به حضرت مريم توسل مي‌‌كند و يك حاجت بسيار مهم مثل مرده زنده كردن را حضرت عيسي به او عنايت مي‌‌كند، حضرت عيسي از كار نيفتاده، حضرت مريم از كار نيفتاده، هر دوشان معين پيشرفتهاي معنوي شما هستند، ببينيد چقدر خدا، چقدر طول كشيد حضرت مريم ناراحت بود كه گفت، اي كاش من مرده بودم،وَكُنتُ نَسْيًا مَنْسِيًّا(مريم / 23) اصلا فراموش شده بودم، من چطوري بروم در قومم، در مردمم، چقدر طول كشيد؟ يك صبح تا ظهر نهايتاً، تو اينقدر استقامت كن، تحمل كن، خدا هزارها، ميليارد سالها به تو كمك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، تو در دنيا كوشش كن تزكيه نفس كني و خودت را بساز، چقدر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماني در عالم؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويي كه ابد، الي‌الابد راحت باش، نمي‌ارزد؟ لذا حضرت ذوالقرنين فَأَتْبَعَ سَبَبًا، ما هر سببي كه در اختيارش گذاشتيم او هم تبعيت كرد، گوش به حرف داد، تقوايش را رعايت كرد، تقوا را هميشه داشته باشيد، چه تحميلي باشد، اين حقيقت، ولي نمي‌توانيد خوب حقيقت تقوا را بفهميد، حالا چرا ما غيبت نكنيم؟ چرا آني كه غيبت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند ما نهي از منكرش كنيم و او را از خودمان برنجانيم؟ چرا دروغ نگوييم يك همچين استفاده‌ي سرشاري را از اين دروغ‌گفتن مصلحتي هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم، بله اسمش را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاريم مصلحتي، چرا نگوييم؟ چرا متقّلب نباشيم مثل همه؟ چرا ما نمي‌دانم چه عرض كنم، حالا بعضي گناهان را نمي‌خواهم به شما بگويم، شماها الحمدللّه ياد هم نداريد، چرا ما اينجور نباشيم؟ براي اين‌كه تقوا را رعايت كنيد، تقوا داشته باشيد تا خداي‌تعالي براي شما مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ روزي‌تان را برساند، پس بنابراين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيم كه حضرت ذوالقرنين از پيروي سبب‌هايي كه خدا در اختيارش گذاشته بود و به او امر كرده بود كه از اين‌ها استفاده كند، استفاده كرد فَأَتْبَعَ سَبَبًا، تا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود به مغرب شمس، مغرب يعني لااقل تا لب دريايي كه طرف غرب است، از اين ور هم تا لب دريايي كه طرف شرق است، حالا چيزهايي در آن‌جا ديد، مسائلي در آن‌جا مشاهده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، چيزي كه قابل توجه است اين است، قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ، ظالمين را من عذابشان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم، قدرت دارم اذيّتشان كنم، مؤاخذه‌شان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم، أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ، تنها عذاب من هم نيست، ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ، بعد اين را ردّش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم به طرف خدا، فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُكْرًا، (كهف / 87) يك عذاب بدتري خدا براي او دارد، كوشش كنيد دوستان، به هيچ عنوان ظلم به كسي نكنيد، اذيّتي به كسي وارد نكنيد، از داخلي‌تان كه واجب‌النفقه‌تان هست شروع مي‌‌شود تا دورترين افراد، چون كسي كه ظلم مي‌‌كند اوّل خودش، حالا كسي هم نفهمد وجدانش او را عذابش مي‌‌دهد و بعد هم خداي‌تعالي او را عذاب خواهد كرد، وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا، اين‌ها را ذوالقرنين مي‌‌گويد، خدا از قول ذوالقرنين نقل مي‌‌كند، كسي كه ايمان داشته باشد و عمل صالح كند، فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَى، يك جزاي نيكي به او داده مي‌‌شود، اين كليّت دارد، در همه جاها اينطور است، ايمان داشته باشيد، كار خوب هم بكنيد، عمل صالح انجام دهيد، اين معناي تقوا است، تقوا يعني همين، با ايمان عمل صالح بكنيد، و ان‌شاءاللّه اكثر شماها و دوستاني كه در مشهد در خدمت‌شان هستيم و دوستاني كه در تهران و ساير محلّه‌هاي ديگر هستند اين را امروز بايد جمعه‌ي اول ماه ذيحجه است، ماهي است كه خداي‌تعالي دعوت كرده همه‌ي مردم را به حجّ، وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ(حج / 27) همه را دعوت كرده، در عالم ذر روايت دارد حضرت ابراهيم آن وقتي كه خدا فرمود وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ، همه را دعوت كرد، بعضي‌ها جواب ندادند به حضرت ابراهيم، در همان عالم ذر، پول هم دارد، امكانات هم دارد ولي توفيق حالا بگويم توفيق، مي‌‌چسبانيم آن را به خدا، ولي تنبلي مي‌‌كند و به مكّه نمي‌رود كه كسي كه واجب شد حجّ بر او و به حجّ نرفت، و اين تقوا را رعايت نكرد، اين شخص موقع مرگ به او مي‌‌گويند مت يهوداً او نصرانياً تو لياقت نداري كه مسلمان بميري، انتخاب كن مي‌‌خواهي يهودي بمير، مي‌‌خواهي نصراني بمير، شما مي‌‌گوييد خوب ما كه مستطيع نيستيم، من پنجاه درصد همين جمعيتي كه اين‌جا نشستند مي‌‌گويم مستطيع‌اند، وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ، يك عدّه يك دفعه گفتند بله، يك عده مكرر گفتند بله بله، قربان، بله، آن‌ها مكرر مشرف مي‌‌شوند حالا يا عمره يا حج، چون حج بعيد نيست كه تكرارش مطلوب نباشد چون جاي ديگران اشغال مي‌‌شود، ولي عمره، عمره هم واجب است، همانطوري كه حج واجب است، عمره هم واجب است، و كسي كه دفعه‌ي اولش است به عمره مي‌‌رود بايد نيّت وجوب بكند، واجب است، صريح آيات قرآن و روايات هم هست، همه هم فتوا دادند، پس بنابراين در اين ماه ذيحجه، در جمعه‌ي اوّل ماه ذيحجه، اين مطلب را عرض مي‌‌كنم خدمتتان، كه اگر مي‌‌خواهيد خدا پشتيباتنتان باشد، اگر مي‌‌خواهيد همه‌ي سبب‌ها كه مهم‌ترين سبب‌ها براي ما كه الهي ما همه‌مان فدايشان بشويم ائمه‌اطهار عليهم الصلوةو ‌السلام‌اند، اين‌ها سبب‌اند براي رسيدن ما به خدا، اين‌ها سبب‌اند براي رسيدن به كمالات ما، اين‌ها سبب‌اند براي اين‌كه ما به همه‌ي خوبي‌ها برسيم و بالاخص حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه، اين السبب المتصل بين الارض و السماء، به‌به، ما همه‌مان زميني‌ايم، همه‌مان مي‌‌خواهيم پرواز كنيم، برويم به بالا، حالا از نظر ظاهري كه يك مقداري رفتيم و يك هواپيمايي مي‌‌نشينيم يك سي پايي از زمين بلند مي‌‌شويم، آن از نظر ظاهري داريم انجام مي‌‌دهيم، از نظر روحي چطور؟ به خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم برسيم، به آن كسي برسيم كه همه‌ چيز در اختيار اوست و قدرتمند لايتناهي است، چطوري برسيم؟ اين السبب المتصل بين الارض و السماء،خيلي خوشحال شدم، گوش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادم دعاي ندبه شما را، خدا حفظ كند عزيزمان را جناب آقاي گنجي، اين دعاي ندبه‌اي كه شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانيد كمتر خوانده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، مثل يك كسي كه همه چيز را گم كرده، الحكمة ضالة المؤمن،حكمت گمشده‌ي مؤمن است، و تمام حكمت در نزد حضرت بقيةاللّه است، اين السبب المتصل بين الارض و السماء، اين صاحب يوم الفتح و ناشر رايت الهدي، تا به آن‌جا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسيم كه متي ترانا و نراك، آن وقتي كه تو ما را ببيني و ما هم تو را ببينيم، حالا يك طرفه است تو ما را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيني ولي ما تو را نمي‌بينيم، متي ترانا و نراك، يك چيزي هم ببينيم و قد نشرت لواء النصر تري،آن پرچم نصر من اللّه و فتح القريب كه روي پرچم حضرت بقيةاللّه نوشته شده و بعضي در خواب يا مكاشفه ديده بودند كه در روي همه‌ي خانه‌ها يك پرچم سبزي زده شده رويش نوشته نصر من اللّه و فتح القريب، و قد نشرت لواء النصر تري، اترانا، اينجايش خيلي جالب است، هر ساعت انسان بخواند واقعاً مي‌‌ارزد، اترنا نحف بك، آقا نشسته باشد، همه‌مان دورش باشيم، آن كعبه‌ي ظاهري به خاطر آن كعبه‌ي حقيقي داريم دورش مي‌‌گرديم، در اين ماه ذيحجه، نحف بك و انت تام الملا و قد ملات الارض عدلا، خدايا روز جمعه است، روز انتظار است، روزي است كه ما همه‌ي سبب‌ها را جز يك سبب كه ان‌شاءاللّه از دست نخواهيم داد با شير، محبّت آن حضرت را از مادر گرفته‌ايم، اميدواريم امروز روز انتظار ما، المتوقع فيه ظهورك و الفرج المؤمنين علي يديك، و قتل الكافرين بسيفك، و انا يا مولاي فيه ضيفك و جارك،اي آقاي من، ما امروز مهمان شما هستيم، پيغمبر فرمود: اكرم الضيف ولو كان كافرا، ما درست است كفران نعمت‌هاي پروردگار، بخصوص نعمت وجود شما را كرده‌ايم ولي در عين حال، ولو كان كافرا،از شما تقاضا داريم، دست ما را بگيريد، ما را از راهي كه خودت بهتر مي‌‌داني ما را به تقواي واقعي و اعتصام واقعي برسان. اميدواريم همه‌ي ما از پيروان اين سبب الهي باشيم و از اين سبب الهي كه واسطه‌ي بين زمين و آسمان است استفاده كنيم و آني از آن حضرت غافل نباشيم، به خدا قسم اگر ما از اين سبب استفاده كنيم و پيروي كنيم ذوالقرنين كه سهل است تمام قدرتمندان دنيا اگر بيايند بخواهند با ما مبارزه كنند ما پيروزيم، وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمْ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ(آل‌عمران / 133) هيچ محزون نباشيد، هيچ نترسيد، سستي به خودتان راه ندهيد اگر ايمان داشته باشيد شما برتر خواهيد بود.

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه،پروردگارا به آبروي اين سببي كه خودت براي ما قرار داده‌اي به آبروي حضرت بقيةاللّه خدايا دست ما را به دست مبارك آن حضرت برسان، دست ما را از دامنش كوتاه نفرما، تعجيل در فرجش بفرما، خدايا به آبروي آن حضرت قلب مقدسش را از ما راضي بفرما، پروردگارا به آبروي آن حضرت دوستاني كه در اه تزكيه نفس قدم بر مي‌‌دارند تأييدشان بفرما، كمك‌شان بفرما، پروردگارا همه‌ي ما را به لقاي خودت برسان، به لقاي امام زمانمان برسان، گرفتارهاي‌مان برطرف بفرما ، توسل و توكل و تقوايمان را زياد بفرما، محبّت امام زمان را در دل‌هايمان زياد بفرما، پروردگارا معرفت آن حضرت را در دلمان زياد بفرما، خدايا به آبروي ولي‌‌عصر مرض‌هاي روحي‌مان شفا مرحمت بفرما، مريض‌هاي اسلام، مريض منظور الساعه لباس عافيت بپوشان، امواتمان غريق رحمت بفرما، عاقبت امرمان ختم بخير بفرما.

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۲۷ شوال ۱۴۲۵ قمری – ۲۰ آذر ۱۳۸۳ شمسی – توضیح آیات هفتگی

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمدللّه والصلوة و السلام علی رسول‌اللّه و علی آله آل اللّه لاسیما علی بقیةاللّه روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم. چون این هفته جلساتِ مختلفی بود آیات اوّلیه را دوستان توضیح داده‌اند، حالا اگر در همه جا این‌طور نبوده لااقل در قم این‌طور بود، لذا بعضی از آیاتی که این هفته تلاوت شده و برداشت‌هایی هم دوستان فرستاده‌اند و ان‌شاءاللّه توفیقات‌شان را خدا زیادتر کند، بسیار جالب، ولو اینکه من هنوز برداشت‌های این هفته‌ی دوستان را ندیده‌ام ولی برای من گفته‌اند که جمعِ زیادی از برداشت‌ها استفاده‌ کرده‌اند و نوشته‌اند و فرستاده‌اند.

مفهوم شرک و عواقب آن
آیاتی که الان به چشمم می‌‌خورد که فکر می‌‌کنم به خاطر دستورات بسیار جالبی که بر هر انسانی، بر هر مسلمانی لازم است که رعایت کند، این آیات است: «لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ»، با خدا خدای دیگری، قدرت‌مند دیگری، متّکای دیگری قرار ندهید. پروردگار متعال یک نتیجه‌ای از این جمله می‌‌گیرد که می‌‌فرماید: «فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولًا» (اسراء/22)، اگر انسان – که متأسفانه کارِ همه‌ی ما، اکثر ما لااقل هست- در کنار خدا بگوییم درست است که خدا هست، همه‌ی کارها هم در دست خداست ولی…! این «ولی»، این کلمه خیلی کار دست ما می‌‌دهد؛ ولی… باید انسان پول داشته باشد، ولی… انسان باید سلامتی داشته باشد، ولی… انسان باید زرنگ باشد، ولی… انسان باید دانشمند باشد، ولی… انسان باید تحصیلاتِ عالیه‌ای داشته باشد. این «ولی‌»ها دو نوع ولی است؛ یک وقت انسان می‌‌گوید ولی این‌طور، یعنی خدای تعالی این اسباب را باید در اختیار انسان بگذارد و با این اسباب انسان کارهایی را انجام بدهد، این خوب است، امّا اگر نه! در کنارِ خدا، خدای مستقلی قرار دادید، یعنی – یا حواس‌تان نبود، که اکثراً حواس‌مان نیست یا اگر حواس‌مان به پروردگارمان بود این مقدار اعتمادی که باید داشته باشیم نداریم، این دوّمی خیلی خطرناک است و اکثرمان هم داریم- به شما می‌‌گویند فلان کار را چرا نکردی؟ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی پول نداشتم، بسیار خوب! ولی انسان باید از خدا پول بخواهد تا آن کار را بکند، قدرت بخواهد تا آن کار را بکند، به وظایفش عمل بکند تا بتواند آن کار را انجام بدهد؛ شما باید درس بخوانید، تحصیل کنید، امّا تمام شخصیت‌ شما، تمام قرب شما، تمامِ این‌که شما در نزد پروردگار از اولیائش بشوید به این نیست! درس را برای خدا بخوانید، حالا در آینده هر چه شد، شد. ما خیلی از علمای بسیار بزرگ را دیده‌ایم که تلاش می‌‌‌‌‌‌‌کردند برای اینکه بالاخره از بزرگان باشند، از مراجع باشند، از شخصیت‌های بسیار مهمّ باشند، اما تیرشان به سنگ خورده! نشده! تحصیلات خوب، فعّالیت خوب، گاهی آن‌چنان از خودشان ترویج می‌‌‌‌‌‌‌کردند که انسان فکر می‌‌‌‌‌‌‌کرد در کره‌ی زمین بالاتر از این شخص کسی نیست، یک دفعه یک موجی پیدا می‌‌‌‌‌‌‌شد و آن‌چنان او را مثل یک پَر کاغذ، یک پوست پیاز روی موج می‌‌‌‌‌‌‌انداخت و معلوم نبود کجا رفت و چه شد! «هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یکنْ شَیئًا مَذْکورًا» (انسان/1)

هیچ اعتمادی به احدی مستقلاً نداشته باشید
«لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ»، هیچ اعتمادی به احدی مستقلاً نداشته باشید که بگویید: او، بلکه بگویید: خدا! بگویید: هر چه هست دست خداست… اگر مردم برای‌تان خدمت کردند تشکر کنید ولی یک طوری تشکر نکنید که او و شما فکر بکنید که همه‌‌ی کارها را این آقا کرده و خدا می‌‌خواست یا نمی‌خواست این کار انجام شده بود. بعضی‌ها می‌‌آیند مقام حضرت اباالفضل علیه الصلوة و السلام را بالا ببرند، می‌‌گویند فلان کس رفت برای فرزندش از حضرت اباالفضل طلب شفا کرد، خدا گفت صلاح نیست، پیغمبر گفت صلاح نیست، علی بن ابی‌طالب فرمود صلاح نیست، فاطمه‌ی زهرا هم فرمود صلاح نیست، حضرت خدمت آنها عرض کرد که یا اسم باب‌الحوائجی را از روی من بردارید یا این کار انجام بشود! فکر نکنید که این مطلب اعتقادات‌تان را زیاد می‌‌کند، این حرف بسیار غلط است، تا خدای تعالی فرمود صلاح نیست حضرت اباالفضل صلوات اللّه علیه به پروردگار عرض می‌‌کند: سمعاً و طاعةً، نمی‌شود که صلاح نباشد ولی حضرت اباالفضل به خاطر این‌که اسمش و شخصیتش به‌هم نخورد خدا را مجبور بکند که این کار را بکند! چرا! می‌‌شود دعا کرد و از حضرت ابوالفضل خواست که شما از خدا بخواهید، چون فرموده‌اند: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ» (غافر/60)، دعا کنید تا من اجابت کنم، اما درگیری با پروردگار! اگر گفتید که ابوالفضل علیه الصلوة و السلام زورش بیشتر است یا با خدا درگیری دارد معنای همین آیه است که «لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ»، از حضرت رسول‌اکرم تا تمامِ انبیاء و تمامِ اولیاء و تمامِ «مستجاب‌الدعوة»های دنیا، همه‌شان اگر جمع بشوند و خدا صلاح نداند، آن کار انجام نمی‌شود، و بالعکس – که عکسش درست نیست، اصلش هم درست نیست- اگر همه بگویند: خدایا! این کار نشود، و خدا صلاح بداند که بشود، هیچ مؤثری نیست. این‌طور توحیدی باید داشته باشید، اگر سالک الی اللّه این‌گونه توحیدی نداشته باشد اصلاً نمی‌تواند یک قدم به طرف کمالات بردارد.

مساله‌ی توسل
همه چیز در دست خداست ولی خود خدا دوست داشته که وسیله دَرِ خانه‌اش ببریم. اگر یک حاجتی دارید حاجت را خدا صلاح می‌‌داند بدهد ولی شما باید دعا کنید، متوسل بشوید، یک کاری هم تو باید بکنی، آن کاری که باید بکنی همین است که بروی درِ خانه‌ی اهل‌بیت عصمت و طهارت، درِ خانه‌ی خدا وسیله ببری، شاید با اینکه صلاح هست که انجام بشود، اگر دعا نکنی و توسل نکنی در عین حال خدا به تو ندهد! چون اجبار نیست، خدا را هیچ کس نمی‌تواند به هیچ کاری مجبور بکند،

کسی که با خدا خدای دیگری قرار می‌دهد گدا طبع می‌شود
یکی دیگر از ضررهای این‌که با خدا خدایی را قرار بدهیم این است که آدم بدبخت می‌‌شود، دائم چشمش به دست مردم، کَلِّ بر مردم… فلانی چرا به ما نرسید! چرا فلان مرید به من توجّه نکرد؟! چرا فلان پول برای من نیامد و نرسید؟! اوّل اینکه مخذول می‌‌شوید، مخذول را این‌جا این‌طور ترجمه کرده‌ام: پَست می‌‌شوید، آدمی که چشمش به دست این و آن است و عفّت نفس ندارد، همه او را بشناسند که این شخص یک مقداری گداطبع است. کوشش کنید گداطبعی نداشته باشید، این حالت که چشم‌تان به دست مردم باشد را نداشته باشید.

منتظر جواب محبت‌هایتان نباشید
چند دفعه فلانی را خانه‌تان دعوت کردید، محبّت کردید، او هم هیچ شما را دعوت نکرده؛ خب نکرده! مسأله‌ای نیست! شما به او هدیه دادید، او به شما هیچ محبّتی نکرده، نگویید کاسه آن‌جا می‌‌رود که قَدح برگردد! نه، امامِ شما این‌طوری بود؛ «وَیطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکینًا وَیتِیمًا وَأَسِیرًا، إِنَّمَا نُطْعِمُکمْ لِوَجْهِ اللَّهِ» (انسان/8 و9)، ما برای خدا این کار را کردیم، «لَا نُرِیدُ مِنْکمْ»، شما که هستید که ما اراده بکنیم که شما به ما پاداشی بدهید؟! حتّی منتظر شُکر شما هم نیستیم که بگویید متشکریم! اما اگر تشکر کردید برای خودتان مفید است، چون «لَئِنْ شَکرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکمْ» (ابراهیم/7)، «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق» (من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله عزوجل، بحار ۶۵/۴۴، عیون اخبار الرضا۲/۲۴، وسائل۱۶/۳۱۳) ، اگر هم نگفتید ما از شما نمی‌خواهیم، توقّع هم نداریم، هیچ‌وقت هم به رخ طرف نکشید. آقا! رفت و آمد حسابی دارد، ما چند دفعه آمدیم تو اصلاً نیامده‌ای…! اگر تو برای خدا آمدی اجرت پیش خداست و ممنون و اگر هم برای غیر خدا آمده‌ای که باید مخذول بشوی. انسان مذموم می‌‌شود، مذمّت می‌‌شود، می‌‌دانید انسان چطور مذمّت می‌‌شود؟ خدای با این قدرت را گذاشته‌ای، خدای با این عظمت را گذاشته‌ای، خدایی که همه‌ی دل‌ها در دست اوست او را گذاشته‌ای، خدایی که مقلّب‌‌القلوب است او را گذاشته‌ای، رفتی چسبیدی به این بدبختِ بیچاره! حالا فکر نکنید بدبخت بیچاره یک آدمِ مثلاً معتادِ گوشه‌ی کوچه افتاده را می‌‌‌‌‌‌‌‌گویم، نخیر! از شخصِ اوّل قدرتِ روی کره‌ی زمین تا آن شخصِ ضعیف- من نمی‌خواهم یک وقتی یک اسمی ببرم که توهین به یک مقامی بشود، و الاّ مخلوق- به طور کلّی مخلوق، اگر خدا را گذاشتی طرف او رفتی… حتّی اگر به امامِ زمان‌تان منهای خدا نستجیرباللّه استقلال بدهید که من از این کلام خیلی بدم می‌‌‌‌‌‌آید که بگویم، حتّی اگر این‌طوری بود شما مذموم خواهید شد، همه مذمّت‌تان می‌‌‌‌‌‌کنند، آخر عقل خودتت هم مذمّتت می‌‌‌‌‌‌کند،

همه‌ی کارها دست خداست و او مسبّب‌‌الاسباب است
تو معتقد به خدا هستی یا نیستی؟ بله؟ خب همه‌ی کارها دست خداست! حتّی او مسبّب‌‌الاسباب است. خدا رحمت کند مرحوم آیت‌اللّه کوهستانی را، ایشان نمازِ مغرب و عشاء‌شان، خود نماز طول نمی‌کشید امّا تعقیبِ نمازِ مغرب آن‌قدر طول می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشید که ما بلند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدیم بیرون می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفتیم یک قدری گردش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردیم، بعد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمدیم نماز عشاء را با ایشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواندیم، من یک شب خیلی نزدیک ایشان رفتم تا ببینم ایشان چه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند که این‌قدر طول می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشد چون تعقیب را آهسته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند، زیارت جامعه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند؟ دعای ابوحمزه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند؟ آن چند لحظه‌ای که من توانستم گوش بدهم دیدم این جمله را تکرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، «یا مسبّب‌! سبّب، یا مسبّب‌! سبّب» ای مسبّب‌‌الاسباب، خودت اسباب را درست کن! من این را از ایشان شنیدم امّا تا حالا هم شاید نگفته باشم، الان یک‌دفعه یادم آمد؛ یا مسبّب! سبّب. نیمه‌های شب بیدار شوید درِ خانه‌ی خدا بگویید: «یا مسبّب! سبّب، یا مسبّب‌ الاسباب، یا ملین الحدید لداود!» ای کسی که آهن را برای حضرت داود نرم کردی! این یکی را من می‌‌‌‌گویم، دعا خیلی هست، ولی این یک جمله‌اش خیلی برای ما غیرعادی است، از آنهایی‌ که اگر در روایات و قرآن نبود باور نمی‌کردیم! حضرت داود مثل موم شاید از آن هم ملایم‌تر، هر طور که دلش می‌‌خواست این آهن را کج و راست می‌‌کرد، زره می‌‌ساخت! می‌‌دانید زره‌سازی هم کار مشکلی است، یعنی باید یک‌طوری باشد که با بدن سازش داشته باشد، باید خیلی ریز و حساب‌شده کار بکند، حضرت مثل پیراهن انسان برای بدن زره می‌‌ساخت، آهن برایش نرم شده بود. خدایی که می‌‌تواند آهن را برایت نرم کند… آهن‌گر هستی؟ کوره و این‌ها اسباب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، این هم یک اسباب است، کوره و آتش داشته باشی و آهن را ملایمش کنی و ذوبش کنی، آن هم یک اسباب، آن را هم خدا درست کرده، یک وقت هم هست با دستت این کار را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنی، هیچ فرقی برای خدا ندارد.

برای خدا و اهل بیت سردرد شفادادن با سرطان شفا دادن فرقی ندارد
بعضی‌ها مریض می‌‌‌‌‌‌‌شوند، فکر می‌‌‌‌‌‌‌کنند که اگر سردرد بودند سوره‌ی حمد را خواندند خوب می‌‌‌‌‌‌‌شوند، امّا اگر مثلاً یک غدّه‌ای در مغزشان بود و دکترها گفتند: این قابل علاج نیست، این‌جا دیگر خدا نمی‌تواند! باید تن به مرگ بدهد! نه! برای خدا و برای خاندان عصمت که اسباب‌اند، بلکه برای هر ولی خدایی که با خدا ارتباط داشته باشد سردرد شفا دادن مساوی است با شفا دادن بدترین مرض‌های کشنده! ما زیاد دیده‌ایم، افرادی مثلاً دست‌شان فلج است، متوسّل می‌‌‌‌شوند و بعضی‌هایشان هم خوب می‌‌‌‌شوند، امّا یکی که پایش قطع شده، اصلاً پا ندارد، از آن بالا پا ندارد، این دیگر نمی‌آید توسل بکند که یک پا به من بدهید! چرا؟ به جهت اینکه این را دیگر باورش نمی‌آید، این یکی را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید که خوب نمی‌شود! پا از کجا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بدهد؟! مگر خدا پا ساز است؟! بله… خدا چطور هیکل تو را ساخت؟ از هیچ ساخت! نمی‌تواند یک پا برایت بسازد؟ شب بخوابی صبح ببینی پا داری؟ شما تا به حال دیده‌اید؟ من کور را دیده‌ام شفا پیدا کرده، فلج را دیده‌ام – این‌که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم، هم قبلش را دیده‌ام هم بعدش را دیده‌ام- امّا یک بی‌پا – پدر من پای مصنوعی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ساخت- هیچ وقت ما ندیدیم که یک بی‌پایی که از این بالا پایش را بریده باشند این پا دار بشود! ما ندیدیم! شما اگر دیدید بگویید! معجزات هم دور این حرف‌ها دور نمی‌زند، چرا؟

قدرت خدا را محدود نکنیم
به خاطر این‌که دنبالش نمی‌رویم، همین! این را دیگر باور نمی‌کنیم. تا وقتی طرف مریض است مدام دعای می کنیم، خدا! شفایش بده، شفایش بده! شفایش بده! اما همین‌که مُرد، دیگر مُرد! دیگر این را نمی‌گوییم که خدایا زنده‌اش کن! ببینید؛ برنامه‌های ما محدود است، ولی قدرتِ پروردگار، نامحدود است، لذا برنامه‌های ما با آنچه که خدا هست نمی‌خواند. اگر به خدا تکیه نکنید مذموم هستید، «لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولًا» (اسراء/22)، در دنیا هم انسان مذموم است، خودش، خودش را مذمّت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، یک روزی متوجّه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که همه‌ی قدرت‌ها دست خدا بوده، ما رفته‌ایم پیش کس دیگر آنجا توسل کرده‌ایم!

میزان‌تان هرچه خدا دوست دارد باشد
«وَقَضَى رَبُّک»، خدای‌تعالی این را امضاء کرده، به این امضاء الهی احترام بگذارید، گذرانده‌، امضاء کرده… فرض کنید یک ورقه‌ای را، یک دستوراتی را پیش مقّنن قانون بردند، این قوانین را امضاء کرده و خودش هم دارد باز می‌‌‌‌‌‌گوید؛ «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ»، جز برای خدا بندگی نکنید. به همه چشم بگویید، به حرف همه گوش بدهید، تا کی؟ تا وقتی که حرف او حرف خداست، تا وقتی که خدا راضی است، تا وقتی که او نماینده‌ی خداست؛ خب نماینده‌ی خدا را ما از کجا گیر بیاوریم؟ همین زن‌تان اگر در خانه یک چیزی از شما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد که خدا از آن راضی است بگو: چشم، خدا را عبادت کرده‌ای، یک حرفی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند که خدا راضی نیست، بگو: نه. با این وسیله اگر میزانت این شد که هر که هر چه خدا دوست دارد بگوید من عمل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم، هر چه بدانیم که این حرف، حرف خداست، خدا هم دوست دارد و هر چه که خدا دوست ندارد آن را هم عمل نمی‌کنیم، در واقع خدا را بندگی کرده‌ایم. باید شما را این‌طوری بشناسند.

سالک الی الله باید ادب محضر خدا و اهل بیت علیهم السلام را اهمیت بدهد
آقایان! شخصِ سالک الی اللّه یک وظایفی را خیلی باید رعایت کند. همین دیروز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنیدم گاهی دوستان‌مان وقتی دور هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشینند شوخی‌های بی‌مزه‌ی بدآموزی زشتی دارند، فکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم یک مقدارش هم شاید تقصیر من باشد، شما با دیگران فرق دارید، اگر فرق ندارید در این جلسه نیایید! من هم راحت! دیگر نمی‌آیم. دور هم می‌‌‌‌‌‌‌نشینید حرف‌های مختلف، شوخی‌های بی‌فایده… «مَا یلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» (ق/18)، این لفظی که از زبان‌تان بیرون می‌‌آید، این جمله‌ای که از زبان‌تان در می‌‌آید باید حساب داشته باشد. یک کسی دیروز به من می‌‌گفت که یک کسی به من گفته: زن‌ذلیل! یا مثلاً شوهرذلیل! این کلام اوّلاً برای شما حرف بسیار زشتی است، من سایر مردم را نمی‌دانم، خارج را نمی‌دانم، بدآموزی دارد، زن و شوهر نسبت به هم هر چه خدمت بکنند ذلّتی ندارد، عزّت است، یک خانمی دارید در خانه نشسته، تُشک هم انداخته تکیه داده، شما هم همه‌ی کارهایش را می‌‌کنی، تو عزیزی! تو عزیزتر می‌‌شوی، اولیاء خدا همین‌طوری بوده‌اند، ما بعضی از اولیاء خدا را دیده‌ایم، حالا چون گوش به حرف زنت دادی زن‌ذلیل‌ شدی؟! این کلمات را نگویید. بعضی به من می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند تو وقتی نیستی دوستان با هم شوخی‌هایی دارند، پر حرفی، سر و صدا … خب من نیستم، خدا که هست! امام زمان‌تان که هست! شما را به خدا قَسم در حضور چهارده معصوم – شما به آن حدّ رسیده‌اید یا نه؟ اگر نرسیده‌اید، برسید که- روحِ امام اهمیتش بیشتر از بدنِ امام است، چهارده بدن از معصومین این‌جا باشد شما همین‌طور بازی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید؟! همین‌طور حرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنید؟ یک قدری سنگین باشید، متانت داشته باشید، نمی‌گویم حتّی لباس‌تان را باید در نیاورید؛ نه! این‌ها را اجازه داده‌اند ولی اجازه نداده‌اند که شما هر حرفی را به زبان‌تان بیاورید، مخصوصاً جوان‌ها، چرا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم مخصوصاً جوان‌ها؟ چون انسان به سن چهل سالگی که رسید به خیلی از کارها عادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که اگر معصیت‌کار باشد شیطان هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: «وجه لا یفلح ابدا» (مشكاة الأنوار : ۲۹۵/۹۰۲، سفینة البحار: ج 1/ ص 504)، صورتی که دیگر رستگار نمی‌شود! اما اگر نه؛ جوان باشد، هنوز به یک چیز خاصّی عادت نکرده، خودش را عادت بدهد… حرفهای‌تان حساب داشته باشد، شوخی‌های‌تان حساب داشته باشد، یک حرفی بزنید همان‌طوری که اهل‌بیت عصمت و طهارت حرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زدند، در عین اینکه حکمت بود، در عین این‌که متانت بود، در عین حال یک عده را خوشحال می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خنداند. حالا تشخیص آن با خودتان. افرادِ شوخ آبروی زیادی ندارند. «کثرة المزاح یذهب بماء الوجه» (الكافي: ۲/۶۶۵/۱۶)، زیاد مزاح کردن آبروی انسان را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد. یک آقایی بود با اینکه من به سوادش خیلی معتقد بودم، به معنویاتش خیلی معتقد بودم، خیلی شوخی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد، واقعاً در دل من به عنوان یک مضحکه بود، یک آدمی بود که هر وقت او را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دیدیم منتظر بودیم که مثلاً یک حرفی بزند بخندیم، از حکمتش، از علمش استفاده نمی‌کردیم، وقتی از دار دنیا رفت تازه فهمیدیم این عجب آدمِ شریفی بوده! چقدر خدمت اساتید و بزرگان زندگی کرده و چه چیزهایی بلد است، چون این‌ها را نوشته بود. سنگینی خیلی مهم است؛ سنگین باشید، با متانت باشید، و جز خدا و هر چه خدا بخواهد عبادت نکنید ، «وَقَضَى رَبُّک»، ببینید؛ پروردگار شما ‌‌ امضاء کرده؛ چند تا چیز را امضاء‌ کرده که در این آیات بیان شده: «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ»، جز خدا هیچ چیز را دیگر را عبادت نکنید، خدا این را امضاء کرده دست شما داده، ما هم که اصلاً به این امضا‌‌ء پروردگار اعتنا نمی‌کنیم،

احسان به والدین مخصوصا مادر
دوّم: «وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا»، به پدر و مادر هر طوری که بلد هستید احسان کنید. احسان یعنی چه؟ نیکی کنید! اسمش نیکی باشد، حالا نیکی چه هست؟ کار خوب؛ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسی دست پدرت را ببوس، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی سید نیست، نباشد! من دارم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم ببوس! گناهش گردن من، ثوابش مال شما! جلوی پدرت ننشین، احترام کن… ای آقا! ما از بچگی جلویش خوابیده‌ایم حالا که بزرگ شده‌ایم…! حالا بچّه نیستی، حالا که تو یک سالک الی اللّه هستی، جلویش بلند شو – نمونه‌های نیکی را دارم عرض می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم- البته گاهی پدر اذیت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که هر وقت وارد اتاق بشود شما بلند بشوی، آن بحث دیگر است – نیکی کن، مخصوصاً به مادر، به مادر بیشتر. «وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا»، این‌جا خدا پدر و مادر را فرموده ولی در روایات هست که به مادر بیشتر نیکی کن، چون مادر حقش بیشتر از پدر است، به جهت این‌که مادر علاوه بر این‌که از هر کدام یک نطفه جمع شده و بچه شده، بعد نُه ماه تو را در شکم نگه داشته، دو سال تو را شیر داده، ربوبیت او شدیدتر از ربوبیت پدر نسبت به تو بوده، غم‌خوار بودنش بیشتر از غم‌خوار بودن پدر بوده، برای همین جهات؛ ببینید چقدر اضافه می‌‌شود، «وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا»، خدا در آنجا که گفته «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ» زیاد توضیح نداده ولی چون می‌‌داند که ما آن «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ» را اعتنا نمی‌کنیم، در نماز هم زیاد می‌‌گوییم: «ایاک نعبد وایاک نستعین»، زیاد توجّهی به آن نداریم، ولی این یکی را بیشتر اهمیت بدهید، این دوّمی را…، خدا گذشت دارد ولی اگر پدر و مادر از شما ناراضی بودند خدا هم از شما نمی‌گذرد. ببینید این فرهنگ، با فرهنگی که امروز دارد تبلیغ می‌‌شود، دنیا دارد تبلیغ می‌‌کند، چقدر فرق دارد؟! عاطفه‌ها از بین رفته؛ فرزند، پدر و مادر را اصلاً نمی‌شناسد، دستش که به دهانش می‌‌رسد اصلاً مثل این است که پدر و مادری نبوده‌اند! اگر توهین نکند خیلی باید از او ممنون باشیم! ما یک دوستی داشتیم دکتر بود، خارج رفته بود، خیلی وقت هم آن‌جا مانده بود، -آن وقت‌هایی که دیدن می‌‌کردم، حالا که الحمدللّه از این مسائل فارغیم- رفتم دیدنِ این دکتر، چون سابقه‌ی آشنایی داشتیم، یک پیرمردی آنجا چای برای ما آورد، رفت. گفتم: ایشان که هست؟ گفت: این پدرم است! این آقای دکتر خودش هم پاهایش را روی هم گردانده بود پهلوی من نشسته بود! گفتم: پس چرا ایشان ما را خجالت دادند؟! گفت: نه! من فکر کردم ما که در خانه یک نوکر لازم داریم! ایشان با زن من هم محرم است، این باشد بهتر از دیگران است! بعد صدایش زد، – عین یک نوکر صدایش زد، اسم کوچکش را هم برد، نگفت مثلاً بابا – بیا! حاج آقا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد تو را ببیند! خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند من گریه‌ام گرفت. چقدر یک چنین فردی با آن کسی که مثلاً خدا در قرآن توصیفش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند فرق دارد؟ اگر یکی از این‌ها یا هر دوی آنها پیش تو ماندند، طبعاً از نظر سنّ بزرگ‌تر از تو هستند، «فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ»،

به پدر و مادر حتی «اف» نگویید
امام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید: «اگر کلامی از این کوچک‌تر بود خدا آن را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت.» «لَوْ عَلِمَ اَللهُ شَيْئاً أدْنَي مِنْ اُفًّ لَنَهَي عَنْهُ، وَ هُوَ مِنْ أدْنَي الْعُقُوقِ، وَ مِنَ الْعُقُوقِ، أنْ يَنْظُرَ الرَّجُلُ إلَي وَالدَيْهِ، فَيَحُدُّ النَّظَرَ إلَيْهِمَا» (تفسير برهان، طبع سنگي، تفسير سوره إسراء، ج1، ص 601 و تفسير نورالثقلين، ج3، ص 148 و ص 149). من یک وقتی معنای این «اُف» را فهمیدم. «اُف» نمی‌گوییم ولی فحش‌های دیگری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهیم! معنای «اُف» چه هست؟ پدر من – خدا رحمتش کند- این اواخر یک قدری حافظه‌اش کم شده بود، شاید هم این تکرارش برای من مفید بود، چند دفعه یک قضیه‌ای را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت که بیا حسن‌آقا! بنشین، این قضیه‌‌ی مهم آموزنده است برایت بگویم. من از اوّل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمیدم که همان قضیه‌‌ی همیشگی را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بگوید! – خدایا تو شاهدی حتّی دفعه‌ی آخر طوری نشستم مثل این‌که اوّلین دفعه است که دارد برای من می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید- که آن دفعه‌ی آخر به زبانم آمد بگویم: «اُف»، چقدر این قضیه را تکرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنی؟ این معنای «اُف» بود، معنای «اف» را من آن‌جا فهمیدم. «فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ»، ای بابا! چرا این قدر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی؟! این را نگویید، ده دفعه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: فلان کار را کردی؟ چشم! بگو چشم، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم، زود هم بکن، «اف» نگویی، این معنای «اف» است. «فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا» (اسراء/23)، ببینم تنهرهما را چطور ترجمه کردم، چون خودم ترجمه کردم اما آنجا مطالعه کردم دقیق نوشتم؛ «و صدایت را بر آنها بلند نکن، و به آنها سخن کریمانه‌ای بگو». «وَلَا تَنْهَرْهُمَا»، از مجموع تفاسیر و ترجمه‌ها یعنی صدایت را بلند نکن، اندازه بگیر، صدای تو همیشه پایین‌تر از صدای پدر و مادر باشد.

اهمیت احسان به والدین
این‌ها را انجام ندهید آقایان! اگر در پیشرفت‌های معنوی‌تان کند شدید به من مربوط نیست، به شما گفته شده، خدا هم گفته، باید انجام بدهید. اِ، پدرم به من ظلم کرده! تو که هستی که پدرت به تو ظلم کرده؟! اگر ظلم کرده و تو گفتی قربانت بروم بیشتر پیش خدای‌تعالی ثواب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بری، اگر ظلم نکرده بود که خب مسأله‌ای نبود، اگر تو را کتک زده و بعدش دست پدرت را بوسیدی رشد و کمالاتت بیشتر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. ای آقا! نمی‌شود! نمی‌شود که ما هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم نمی‌شود که تو پیشرفت معنوی بکنی! اگر نمی‌شد خدا نمی‌فرمود. «وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا کرِیمًا» (اسراء/23)، هیچ وقت کلامی که با کرامت نفس نباشد، با کرامت نباشد، از دهانت خارج نشود. حالا چند نفر ما این‌طوری هستیم؟ من از نظر دنیایی یک قدری سنّم کمتر از الان بود، به یکی از بزرگان گفتم: من چه‌کار کنم که بتوانم خوب پیشرفت کنم؟ گفت: مادر داری؟ گفتم: بله. گفت: خدمتگزارش باش، برای پیشرفتت. خوشا به حال آن‌هایی که مادر دارند و مادرشان از دنیا نرفته و پدر دارند. یک نفر چند روز قبل نوشته بود: پدر من کافر است، به اسلام و دین و همه چیز توهین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند؛ دستش را ببوس، بگو: قربانت بروم این حرف‌ها را نزن نجس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوی. در زمان پیغمبراکرم بودند افرادی که بچه‌ها مسلمان شده بودند ولی پدرها مسلمان نشده بودند، جسارت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند. این حرف‌ها را ممکن است من بگویم، خودم را هم خسته بکنم امّا شما باید عمل بکنید! باید عمل بکنید و اگر یک وقتی در سیرتان کند شدید بدانید مربوط به این مسائل است.

در مقابل والدین کوچکی کن
«وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنْ الرَّحْمَةِ»، در مقابل پدر خفض‌جناح کن، کوچکی کن، در مقابل مادر کوچکی کن، خفض‌جناح یعنی مثل یک پرنده‌ای که بالَش را روی زمین پهن کرده، آن‌طور باش. خب یکی ممکن است در دلش به این بابای ظالم فحش بدهد ولی خفض‌‌جناح هم بکند، دستش را هم ببوسد. نه! «مِنْ الرَّحْمَةِ»، این از مهربانی‌ات، از محبّتت به او سرچشمه گرفته باشد، «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنْ الرَّحْمَةِ»، دعای‌شان هم بکند، خدا هم گفته دعا بکنید و همیشه این دعا را بکنید، که یادتان بیاید که شما چه بودید. یک پدری می‌‌گفت که تا خدا به من بچّه نداده بود نمی‌فهمیدم که پدر چه حقی به گردن ما دارد. بله! وقتی که به تو بچّه می‌‌دهند آن وقت می‌‌فهمی، دیگر فایده‌ای هم ندارد، دیگر خیلی دیر شده. مادرِ مهربان؛ اگر تمام دنیا شما زنده باشید و در مقابل پدر و مادر خفض‌جناح بکنید باز آن زحمتی که او کشیده شما نمی‌توانید جبران بکنید. یک کسی خدمت رسول‌اکرم آمد، عرض کرد که مادر من عین یک بچّه‌ی شیرخوار، من باید جایش را عوض بکنم، شستشویش بکنم، غذا در دهانش بگذارم، آیا زحمات او را جبران کردم؟ فرمود: نه. چرا؟ چون تو انتظار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشی که این زودتر بمیرد، راحت بشوی! ولی او انتظارش این بود که تو بزرگ بشوی و زندگی کنی. «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنْ الرَّحْمَةِ»،

برای والدین دعا کنید
دعا کن: «وَقُلْ رَّبِّ ارْحَمْهُمَا»، خدایا این دو تا را مورد مهربانی‌ات قرار بده، مورد رحمتت قرار بده، همان‌طوری که من وقتی کوچک بودم من را تربیت کردند. شب تا صبح گریه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردی، نه پدرت را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاشتی بخوابد، نه مادرت را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاشتی بخوابد، آنها بیدار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدند با مهربانی، ببینیم این بچّه چه شده که این‌قدر گریه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند؟ دل درد است؟ گوشش درد گرفته؟ سرش درد گرفته؟ حالا اگر پدرتان ناله بکند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی چیزی نیست، خوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود! هیچ وقت هم به فکرش نمی‌افتی. «کمَا رَبَّیانِی صَغِیرًا، رَبُّکمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکمْ» (اسراء/24و25)، این آیات خیلی عجیب است، یعنی همه‌ی آیات قرآن عجیب است. خدا آن‌چه که در دل‌تان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند، یک وقتی در دل‌تان هم از پدرتان یا مادرتان بدتان نیاید، چون خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید، برای خدا فرقی نمی‌کند شما به مادرت اخم بکنی و در دلت هم از مادر یا پدرت بدت بیاید، یا اخم‌هایت را باز کنی و به آنها بخندی، دست‌شان را ببوسی، امّا در دلت از آنها ناراحت باشی، نباید ناراحت باشی. «رَبُّکمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکمْ إِنْ تَکونُوا صَالِحِینَ»، اگر ان‌شاءاللّه همه جزء صالحین باشید «فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُورًا». دستور بعدی: «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»، به ذی‌القربی حقّ‌شان را بده. ذی‌القربی اقوام و خویشاوندان و نزدیکان هستند،

قضیه فدک
که البته شأن نزول این جمله و یکی دو آیه دیگر هم هست، درباره‌ی حضرت زهرا سلام اللّه علیها است. نگویید به ما مربوط نیست، نخیر! به شما مربوط است، اوّل به شما مربوط است، چون پیغمبر کار خودش را کرد، به شما مربوط است، و الاّ در قرآن نمی‌ماند، با از دنیا رفتن پیغمبر این آیه را برمی‌‌داشتند، حضرت رسول اکرم فدک و سایر چیزها را به حضرت زهرا داد. این‌که می‌‌بینید در جریانِ سقیفه حضرت زهرا با ابی‌بکر درباره‌ی ارث بحث‌شان می‌‌شود چون حکومت آن‌وقت، خلافت آن‌وقت، می‌‌خواست همه‌ی آنچه که مال حضرت زهرا بود بگیرد، تنها بر سر فدک نبود! فدک که به عنوان ارث مال حضرت زهرا نبود، مِلک حضرت بود، چون خدا به پیغمبر دستور داده بود که فدک را به فاطمه‌ی زهرا بدهد، این‌که می‌‌بینید حضرت زهرا در مسجد به ابی‌بکر می‌‌گوید: «یابن ابی‌قحافه اترث اباک و لا ارث ابی» (خطبه فدکیه/منابع بسیار در شیعه و سنی)، درباره‌ی همه‌ی ارث بود که او هم گفت: پیغمبر فرموده: «نحن معاشر الانبیاء لا نورّث»، ما انبیاء ارث برای کسی نمی‌گذاریم! حضرت هم جواب فرمودند که در آیات قرآن، انبیاء گذشته برای فرزندان‌شان ارث گذاشتند که آیات را خواندند. فدک و یک مقدار آبادی‌های دیگری بود که با یک پیش‌بینی بسیار جالبی می‌‌خواست آن نقشی که حضرت خدیجه برای پیغمبراکرم داشت حضرت زهرا برای علی بن ابی‌طالب داشته باشد، یک ثروت زیادی که با این‌که فدک را گرفتند، در تواریخ دارد که هفت پارچه آبادی در اختیار حضرت زهرا بود، کلّی هم کارمند و کارگر داشتند و به عنوان موقوفه دست امام مجتبی گذاشتند که همین‌طور بعدها هم بود – ظاهراً در کتابِ امام مجتبی است من تحقیق کرده‌ام نوشته‌ام- به عنوانِ ارث نبود که حالا حضرت زهرا فدک را می‌‌خواست به عنوان ارث بگیرد. حضرت امیر صلوات اللّه علیه هم در یکی از خطبات می‌‌فرماید که زیر این آسمان، یک ملکی در دست ما بود، در اختیار ما بود، اگر ارث بود که علی بن ابی‌طالب قبل از وفات پیغمبر این فرمایش را نمی‌فرمود، بعد از وفات پیغمبر هم اگر ارث بود که نگذاشتند اصلاً منتقل بشود تا حضرت بفرماید مال ما بود.

حقّ ذوی‌القربای‌تان را بدهید
«وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»، شما هم همین‌طور، حقّ ذی‌القربایتان را بدهید. خیلی بهتر است که انسان قبل از این‌که بمیرد خودش همه‌ی اموالش را تقسیم کند، منتها بچّه‌های خوبی باشند، قدر این اموال را بدانند، این پدر با زحمت جمع کرده، کلّی حرام را جدا کرده، حلال را جدا کرده، خمسش را داده، زکاتش را داده، کلّی روی این‌ها رنج کشیده، چون مفت به دست تو رسیده همین‌طور از بین ببری؟! این شخص را اصلاً خدا نمی آمرزد! اگر ارثی به تو رسید رعایت اسراف را بکن، رعایت تبذیر را بکن، این جهات را داشته باش، فرقی نمی‌کند. نگو: آقا! ارث است هر چه شد، شد! حقّ‌شان را به آن‌ها بده.

به مسکین کمک کنید
«وَالْمِسْکینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا» (اسراء/26)، مسکین و ابن‌السبیل را هم حقوق‌شان را بدهید. مسکین که هست؟ شما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویید مسکین که هست؟ آن کسی که حالا از یک جهتی ورشکست شده، سکونت به او خورده، نمی‌تواند کار بکند و پول هم ندارد، امّا اگر یک کارگر خوبی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند کار کند رفت و در خانه نشست این مسکین نیست، این فقیر است. مسکین آن کسی است از جهت بدنی یا از هر جهتی واقعا درمانده شده، خیلی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد کار کند، خیلی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد اگر سرمایه داشته باشد موفق باشد، ولی حالا درمانده شده، نمی‌داند چه کار کند.

نکته‌ای در باب اشتغال خانم‌ها
خانم‌ها رفته‌اند جای آقایان را در کارمندی گرفته‌اند و این‌ها را بی‌کار گذاشته‌اند، جایی هم نیست که این جوان تحصیل‌کرده‌‌ای که لیسانس دارد، همه چیز دارد، این برود کار بکند! هر چه هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد کاری پیدا نمی‌شود. در یک فرودگاهی گفتند: اینجا فقط دو تا مرد هستند! – در مملکت اسلامی- بقیه‌ی کارمندهایش زن هستند! نمی‌خواهم بگویم این کار خلاف اسلام است، خب حجابش را رعایت کند؛ ولی جوان‌هایی که بیکارند و همین تحصیلات را دارند چه؟! آن وقت تو می‌‌‌‌‌‌خواهی سالک الی اللّه هم باشی و بروی جای او را هم بگیری؟ با اینکه خدای‌تعالی تعیین کرده که معاش تو را، لباس تو را، مسکن تو را شوهر بدهد، بر او واجب کرده، اگر برای پول می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روی تو این پول را اصلاً می‌‌خواهی چه کار کنی؟ اگر برای خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روی برای خدا بهتر است که جایت را بدهی به یک جوانی که سربار پدر و مادر است. و لذا موفقیت ندارند، و الاّ من با این کارها که مخالف نیستم، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم تو خانمی که مجبوری بروی در اداره، در فرودگاه، در هواپیما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهی مهمان‌دار بشوی، این‌که نمی‌شود با حجاب کامل انجام بشود، – حالا از این جهتش می‌گوییم ان‌شاءاللّه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود!- تو که شوهر داری، شوهرت تو را نمی‌بیند، شب پرواز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنی! شما یک قدری واقعاً فکر کنید، ببینید این حرف کجایش اشکال دارد؟ پس به مسکین کمک کنید. مسکین آن است که گفتم. «وابن‌السبیل»، الان ابن‌السبیل خیلی کم پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود ولی سابق خیلی بود، مثلاً یک شخصی از شهر و دیار خودش حرکت کرده، آمده برای زیارت، این‌جا جیبش را زده‌اند. سابق جیب‌برهای سختی هم بودند. می‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند یک جیب‌بر اصفهانی رفته بود مشهد، -آن وقت‌ها سکه بوده، پول‌های سر و صدا دار بوده- یک مُشت از این چیزهایی که صدای پول می‌‌‌‌داد در جیبش گذاشته بود ، در شهر و جاهای شلوغ می‌‌گشت اما هیچ‌کس دست نزد، آمد در یک قهوه‌خانه‌ای گفت که این جیب‌برهای مشهد کاره‌ای نیستند! من مدتی است که یک کیسه‌ی سکه گذاشته‌ام در جیبم، هیچ‌کس دست نزده! یکی از آن‌جا بلند شد گفت: من چند دفعه برداشتم، دیدم سکه نیست گذاشتم سر جایش! سابقاً جیب‌برهای این‌طوری بودند وطبعاً ابن‌السبیل هم پیدا می‌‌شد، یعنی نمی‌توانست برود، نه بانکی بود که حواله بدهد، نه آشنایی داشت، نه چکی بود، – چک بی‌محل بکشد- هیچ! اینجا به ابن‌السبیل از زکات هم می‌‌توانید بدهید، اگر سید باشد از خمس می‌‌توانید به او بدهید، همین‌طوری هم خدای‌تعالی امر فرموده که ابن‌السبیل را به او برسید،

کوشش بکنید هیچ‌گاه اسراف نکنید
«وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا»، و کوشش بکنید هیچ‌گاه در دادن‌ها و گرفتن‌ها اسراف نکنید، چون مبذّیرین، اسراف‌کنندگان، چه ارث باشد، چه پول بادآورده باشد، چه یک استفاده‌ی فوق‌العاده‌ای باشد، مثلاً یک چیزی خریدی هیچ هم فکر نمی‌کردی این‌قدر بالا برود، یک دفعه بالا رفت، خیلی خوب! برویم حالا! این‌جا ما خوش باشیم دیگر! «وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا، إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوَانَ الشَّیاطِینِ وَکانَ الشَّیطَانُ لِرَبِّهِ کفُورًا» (اسراء/26و27) که اگر کسی برادر شیطان شد همان‌طوری که شیطان کافر است و کفران کرده این هم جزء کفران‌کننده‌هاست.

ماه ذیقعده
دوشنبه میلاد مسعود حضرت فاطمه‌ی معصومه است. حالا ما در قم هستیم. ان‌شاءاللّه بر همه‌تان مبارک باشد. ماه ذیقعده ماه شادی است، ماه علی بن موسی الرضا است، ماهی است که یازدهم آن تولد آن حضرت است، بیست و سوّم و بیست و پنجم زیارتی مخصوص حضرت علی بن موسی الرضاست و روز آخر ماه ذیقعده هم وفات امام جواد فرزند علی بن موسی الرضاست. ان‌شاءاللّه امیدواریم که هر چه سعادت است نصیب‌تان بشود به شرط این‌که به قرآن و اهل‌بیت علیهم الصلوة و السلام توجه کاملی داشته باشید.

دعای ختم مجلس
نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه، خدایا! روز جمعه است، روزی است که دوستان امام زمان انتظار فرج آن حضرت را دارند، خدایا! به آبروی آن حضرت فرج آن حضرت را برسان. همه‌ی ما را از بهترین اصحاب و یاورانش قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضی بفرما. دین و دنیا و آخرت‌مان در پناه امام زمان‌مان از خطرات حفظ بفرما. مریض‌های اسلام شفا عنایت بفرما. مریض منظور الساعة لباس عافیت بپوشان. خدایا! به آبروی حضرت ولی‌عصر اموات‌مان غریق رحمت بفرما. گفتند یکی از خانم‌هایی که خیلی اهل تزکیه‌ی ‌نفس است و بسیار خانم خوبی است آن‌طوری که همین امروز توضیح دادیم مادرشان را خدمت‌گزاری می‌‌کرده و ایشان فوت کردند، برای این مرحومه یک حمد و سه قل هو اللّه تلاوت کنید. و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان.

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۲۰ شوال ۱۴۲۵ قمری – ۱۳ آذر ۱۳۸۳ شمسی – توضیح آیه “ان الله یامر بالعدل”

خودتان را اوّلِ ساعت ده اينجا برسانيد ما هر چه خوب هم حرف بزنيم اگر از قرآن هم حرف بزنيم باز هيچ ارزشي در مقابل آيات قرآن نداريم. قرآن اهميّتش زياد است. كوشش بفرماييد كه براي قرآن بيشتر اهميّت بدهيد، حالا يك وقت مشكلاتي پيش مي آيد ولي تهران كه ترافيك بيشتري هست دوستان قبل از قرآن خودشان را به مجلس مي رسانند.

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمدللّه والصلوة و السلام علی رسول‌اللّه و علی آله آل‌اللّه لاسیما علی بقیةاللّه روحی و ارواح‌العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة‌الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم‌الدین
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَینْهَى عَنْ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکرِ وَالْبَغْی یعِظُکمْ لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ، وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنقُضُوا الْأَیمَانَ بَعْدَ تَوْکیدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمْ اللَّهَ عَلَیکمْ کفِیلًا إِنَّ اللَّهَ یعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ، وَلَا تَکونُوا کالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنکاثًا تَتَّخِذُونَ أَیمَانَکمْ دَخَلًا بَینَکمْ أَنْ تَکونَ أُمَّةٌ هِی أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا یبْلُوکمْ اللَّهُ بِهِ وَلَیبَینَنَّ لَکمْ یوْمَ الْقِیامَةِ مَا کنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (نحل/90-92)

مساله عدالت در روابط اجتماعی
آیات هفته گذشته بسیار آیاتِ تکان‌دهنده – مثل همه‌ی آیات‌ قرآن- بود. بعضی از آیات قرآن هست که با یک زمانی بیشتر تطبیق می‌‌کند و بعضی از آیات هست با یک زمان دیگری بیشتر تطبیق می‌‌کند، بعضی از آیات قرآن با جمع خاصّی خیلی تطبیق می‌‌کند و بعضی از آیات قرآن هست با جمع دیگر. این آیاتی که الان من تلاوت کردم با زمانِ ما کاملاً تطبیق می‌‌کند و در خصوص امرِ دین و تهذیب نفس باز بیشتر مطابقت دارد. خدای‌تعالی می‌‌فرماید: «یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ»، شما را امر می‌‌کند به عدالت و نیکی. ما کمتر در زندگی‌مان مسأله‌ی عدالت و نیکوکاری در مقابل چشم‌مان مجّسم است. هر کاری که می‌‌کنیم – شاید اکثرمان این‌طور باشیم، حالا اگر شما اهل تزکیه‌ی نفس این‌گونه نباشید اکثر مردم این‌طور هستند که – عدل و احسان در مقابلِ چشم‌مان مجسّم نیست. یعنی وقتی که می‌‌خواهید یک کاری را انجام بدهید فکر کنید آیا این عدالت است یا عدالت نیست؟ یک روایت دارد که امام علیه الصلوة و السلام فرمود: «اعدل الناس من رضی للناس ما یرضی لنفسه» (الامالی شیخ صدوق، صفحه‌ی ۷۲)، عادل‌ترین مردم آن کسی است که برای مردم همان را بخواهد که برای خودش می‌‌خواهد. مثلاً اگر شما به کسی ظلم می‌‌کنید، مظلوم هم زیر دستِ شماست، شما فکر کنید که اگر این به جای من بود و من به جای او می‌‌بودم و این کار انجام می‌‌شد من چه حالی داشتم؟! عدل معنایش این است. عدل معنایش این است که اگر یک کاری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید حساب کنید؛ کارهای عمده که طبعاً حساب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید، در کارهای جزئی هم این‌طور باشید که حساب کنید، ببینید این کار درست است یا درست نیست؟ یک روایتی هست که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید: «المؤمن لایسیء و لا یعتذر»، مؤمن نه بدی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند نه عذرخواهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، به جهت اینکه کارش را حساب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، وقتی که حساب کرد فهمید که این کار درست است چرا عذرخواهی بکند؟! ولی «والمنافق یسیء كل يوم ويعتذر منه» (بحار الأنوار، جلد 67، صفحه 310) منافق با مؤمن فرقش این است که بدی می‌‌‌‌‌‌‌‌کند عذرخواهی هم می‌‌‌‌‌‌‌‌کند، البته آن منافقی که وجدان داشته باشد، و الاّ بعضی منافقین هستند که وجدان هم ندارند، ظلم کرده، می‌‌‌‌‌‌گوید: حقّش بود! ظلم می‌‌‌‌‌‌کند، اذیت می‌‌‌‌کند، می‌‌‌‌گوید: می‌‌‌‌خواست فلان کار را نکند! فلان کار را کرد؛ تو که قاضی نیستی که بخواهی مجازاتش کنی، تو چه کاره‌ای؟ نهایت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی من شوهرش هستم! شوهر حقّ این کارها را ندارد. نهایت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی: من سرپرستش هستم، چقدر خدا به تو اجازه داده تو سرپرستی یک فردِ آزادِ مسلمانی را داشته باشی؟ – خوب این‌ها را دقّت کنید – همین‌طور انسان بگوید که من سالک الی اللّه‌ هستم، درست شد؟ در برداشت‌ها این کلمه‌ی «سالک الی اللّه باید این کار را بکند، باید آن کار را بکند» شاید خیلی کم پیدا بشود که این جمله را من نگفته باشم؛ این برای این است که تذکر داده بشود که تو داری به طرف خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روی، آدمی که به طرف خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود باید راه خدا را هم برود. خدا کجا به تو اجازه داده که عدالت نداشته باشی؟ «یأْمُرُ بِالْعَدْلِ»، بعدش چه؟! نیکی؛ تنها به عدالت نباید اکتفا بکنید. تو یکی، من یکی! تو به من ظلم کردی من هم به تو ظلم کردم! تو به من محبّت کردی من به تو محبّت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم!

یک مسلمانِ واقعی آن کسی است که در قبال عدم محبت، به دیگران محبّت کند
یک مسلمانِ واقعی آن کسی است که محبّت نکرده به طرف محبّت کند. شما در دوران تاریخ اسلام کسی را از ابوسفیان موذی‌تر و اذیت‌ کننده‌تر بر پیغمبراکرم ندیده‌اید. حتّی در آن موقع، بعضی از ظالمین به فاطمه‌ی زهرا سلام اللّه علیها هم مثل ابوسفیان به پیغمبراکرم ظلم نکرده بودند. خدا هم به پیغمبر اجازه داد «وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ» اگر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهی تعقیب کنی، پیگیری کنی، همان‌طوری که شما را اذیت کردند شما هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانید اذیت‌شان کنید، «وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیرٌ لِلصَّابِرِینَ» (نحل/126)، بهتر این است که شما صبر کنید. پیغمبراکرم آن‌چنان به ابوسفیان مهربانی کرد که در تاریخِ بشریت سابقه ندارد، نه تنها عدالت! خب، عدالت این بود که وقتی پیغمبر وارد مکه شد دستور بدهد ابوسفیان را مثل حمزه‌ی سیدالشهداء بکشند، مُثله‌اش کنند، جگرش را در بیاورند، هر چه می‌‌توانند اذیتش کنند! این عدالت بود، «وَلَکمْ فِی الْقِصَاصِ حَیاةٌ یا أُوْلِی الْأَلْبَابِ» (بقره/179)، قصاص است، تنها یک کشته‌ای که از ناحیه‌ی ابوسفیان و به وسیله‌ی زنش هنده و به وسیله‌ی وحشی انجام شد همین جریان حضرت حمزه بود. می‌‌بینیم وقتی که حضرت رسول‌اکرم وارد مکه می‌‌شود یک نفر صدا زد: «الیوم یوم الملحمة» امروز روز تقاص است! روزی است که همان‌طوری که شما ما را اذیت کردید ما شما را اذیت‌تان ‌‌می‌کنیم! «یوم الملحمة»! پیغمبر فوراً علی بن ابیطالب را فرستاد گفت: برو بگو: «الیوم یوم المرحمة» (سیره ابن هشام، ج 4، ص 49)، امروز روزِ مهربانی است. آن شخصی ضعیف است که وقتی یک لحظه، یا یک مدّتی قدرت بر دشمن پیدا می‌‌کند تقاص می‌‌گیرد، ولی تو که ضعیف نیستی. همیشه بدانید؛ کسی که می‌‌ترسد اذیت می‌‌کند، در اثر ترسش هست که مبادا این فرد یک قدرتی پیدا کند من را اذیت کند، شما ده تا سوسک در خانه‌تان باشد زیاد اهمیت نمی‌دهید، امّا یک عقرب باشد فوراً زیر فرش‌ها را می‌‌گردید تا پیدایش کنید، بکشیدش، چرا؟ به جهت این‌که از او می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسید – و امثال این‌ها؛ دیگر سر این مثال‌ها وقت‌تان را نگذرانم- «إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ»، احسان داشته باشید. اگر یادتان باشد این جمله در خطبه‌ی نمازعید قربان و عید فطر هم هست.

هر کس به شما نزدیک‌تر است به او بیشتر محبّت بکنید
«وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى»، هر کس به شما نزدیک‌تر است به او بیشتر محبّت بکنید، هر کس! زن و فرزند انسان از همه‌ی افراد نزدیک‌تر هستند. نگویید حالا این‌ها که هستند، ما به مردم محبّت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم! محبّت‌تان به مردم و انفاق‌تان نسبت به مردم مستحب است، مثل این‌که شما نماز شب بخوانید و نماز واجب را ترک کنید، گاهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود مستحبات ثوابش شاید بیشتر باشد ولی جای واجب را نمی‌گیرد، آن مستحبّ است ولی زن و فرزند نفقه‌شان واجب است، احسان به آن‌ها واجب است.

گناه علنی و شدت قبح آن
«وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَینْهَى عَنْ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکرِ»، خدا نهی‌تان می‌‌‌‌‌کند از فحشاء. فحشاء گناهان علنی است، در بین مردم گناه نکنید، معصیتی که همه می‌‌‌‌بینند نداشته باشید، حیثیت دین مقدس اسلام را از بین نبرید، بعضی از گناهان هست که حیثیت دین را از بین می‌‌‌‌برد، اینکه می‌‌‌‌بینید شیطان برای همیشه رجیم شد، رانده شد، یک سجده بیشتر ترک نکرد. بله! یک شاعری می‌‌گوید که:
شیطان که رانده گشت به جز یک خطا نکرد/ خود را برای سجده ی آدم رضا نکرد/ شیطان هزار مرتبه بهتر ز بی‌نماز!…
این حرف درست نیست، چون سنگ اوّل را او انداخت. ما مردم، همه‌ی شما و همه‌ی گذشتگان‌مان و همه‌ی آیندگان‌مان، ارواح‌مان در عالم ذر حاضر بود و داشتیم نگاه می‌‌کردیم، ما تماشاچی بودیم، خدای‌تعالی هم حضرت آدم را خلق کرده بود، اوّل مجسمه‌اش را خلق کرد و بعد هم «وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» (حجر/29)، از روحِ خودش در او دمید و از آن روحی بود که «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کلَّهَا» (بقره/31)، همه‌ی حقایق و همه‌ی نامها و نشانه‌ها را در وجود حضرت آدم قرار داد؛ «و قُلْنَا لِلْمَلَائِکةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» (بقره/34)، گفتیم که به آدم سجده کنید، من و شما تماشاچی بودیم – دیده‌اید در این استادیوم‌ها یک عدّه آن دور نشسته‌اند تماشا می‌‌کنند، یک عدّه وسط مشغول به کار هستند، حالا چون مربوط به این جریان هست بازی نمی‌گوییم، و الاّ مشغول بازی هستند- خدا آدم را خلق کرده، روح در آن دمیده و به ملائکه فرمود: «اسْجُدُوا لِآدَمَ»، چرا «اسجدوا»؟ برای اینکه ای ملائکه! بدانید تا آخر عمرتان خدمت‌گزار این آدم باید باشید. ظاهراً علی بن ابیطالب است که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید: «الملائکة لخدّامنا و خدّام محبینا» (تفسير نورالثقلين، جلد 3، صفحه 188)، ملائکه خدمت‌گزار ما هستند و خدمت‌گزار دوستان ما هستند، شیعیان به طریق اولی! «اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ» (بقره/34)، ببینید، در مقابل این جمع، یعنی فرض کنید از حضرتِ هابیل و قابیل تا نفر آخری که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد در دنیا باشد این‌ها همه دارند نگاه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، به فکرشان هم نمی‌آید که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود با خدا در افتاد! اصلاً در فکر نمی‌آید! به جهت این‌که خدای‌تعالی وقتی که با بشر صحبت کرد فرمود: «أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ؟» همه گفتند: «بَلَی»، این‌که یک عده بگویند نه! یک عدّه بگویند بله! نه! اینطور نبود، همه یکپارچه گفتند: بَلَی! مطیع پروردگار. وقتی که شیطان سجده نکرد همه فهمیدند می‌‌‌‌‌شود با خدا مخالفت کرد! ببینید، این ضررش خیلی بیشتر از آن ضرری است که انسان در خانه نماز نخواند، عبادت نکند! یک نفر خودش هست و خدای خودش، بالأخره فرق می‌‌‌کند با آن کسی که در حضور مردم گناه می‌‌‌کند. من گاهی به بعضی از مسائل خیلی حسّاس هستم، بعضی‌ها، حتی بعضی از علماء به من می‌‌فرمایند: چرا شما نسبت به این جهت حسّاس هستید؟ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم چون این شخص گناه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، در بین مردم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، انگار می‌گوید: من گناهکارم! ریشم را مثلاً چه کرده‌ام، با خدا مخالفت کردم، این اهمیتش از بُعد کیفی بیشتر از هر گناه دیگری است، ممکن است مثلاً آن اندازه گناهی که زنا دارد نداشته باشد ولی به این جهت که عرض کردم سنگین‌تر است. شیطان سجده نکرد، من و شما امروز که گاهی ممکن است یک گناهی بکنیم از همان‌جا جری شدیم، و الاّ قبلش کلّ ما گفتیم: بَلَی، «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّک مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ و اشهدهم علی انفسهم أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ قَالُوا بَلَى» (اعراف/172)، شما بروید ببینید؛ حتی شمر هم نگفته نه، یزید هم نگفته نه، همه گفتند: بلی، ولی وقتی شیطان این کار را کرد فهمیدیم می‌‌‌‌‌‌‌‌شود نگفت بلی، می‌‌‌‌‌‌‌‌شود با خدا مخالفت کرد! فحشاء را ترک کنید.

معنای معروف و منکر و بغی
لذا، «وَینْهَى عَنْ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکرِ»، منکر چه هست؟ شما بگویید؛ منکر از نَکره می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، یعنی ناشناخته. چرا به گناه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند منکر؟ منکر یعنی چیزی که شناخته نشده که متعلق به دین باشد، دین این را به رسمیت نمی‌شناسد، بلکه نهی هم کرده، «امر به معروف و نهی از منکر بکنید» معنایش این است، یک کاری که هیچ‌کس قبول ندارد که این کار درست است، همه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند نادرست است، این می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود منکر. معروف هم در مقابلش هست، یعنی شناخته شده. معروف معلوم است دیگر، از معرفت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، یعنی شناخته شده، آقا نماز خوب است یا نه؟ اینکه معروف است، نماز از دین است، راست‌گویی چطور؟ از دین است، دروغ‌گویی چطور؟ نه! از دین نیست، برای دین شناخته شده نیست، بعنوان کاری که برای انسان صحیح باشد شناخته نشده، حالا مطلقا کاری که شناخته نشده بد است، خدای‌تعالی نهی‌تان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. «وَالْبَغْی»، بغی چه هست؟ تجاوز؛ تجاوز یعنی یک کسی را انسان گولش بزند، ظلم به او بکند، از حدّ خودش تجاوز بکند، تجاوز به معنای این است که انسان از حدّ خودش تجاوز کند. آخر تو مسلمانی؟ مسلمان که نباید این کار را بکند. همین! هر کاری که با مسلمانی شما منافات داشته باشد، اگر نسبت به مردم بود که تجاوز به حریم مردم است و اگر نسبت به خودت بود که ظالم به نفس هستی و ظلم به نفس خودت کرده‌ای.

انسان منهای خدا و دین، از اکثر حیوانات پست‌تر است
خدای‌تعالی با چه مهربانی -که گاهی انسان به مظلومیت خدا گریه‌اش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد- می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: «یعِظُکمْ»، خدا موعظه‌تان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، راهنمایی‌تان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. شما یک قدری بنشینید فکر کنید؛ خدا که هست و چه هست؟ و روی مخلوقاتش فکر کنید، این کهکشان‌ها! شما میلیارد سال نوری بروید، آیا مخلوق خدا تمام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؟ بعدش چه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؟! همه جا متحیریم! این خدایی که این‌قدر عظمت دارد، -این‌قدر هم غلط است- یعنی عظمتش بی‌نهایت است، این خدا را تو چه هستی که با او در افتادی؟! آخر آدم باید در اوّل فکر بکند یک موازنه‌ای با کسی که با او در می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد داشته باشد! تو که هستی؟! تو چه داری؟! آخرِ آخر آخرش این است که تمام نیروهای کره‌ی زمین تحت امر توست، فرمانده‌ی کلّ قوای زمین هستی، بعد چه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؟ کره‌ی زمین را ما به هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ریزیم! خدا این‌قدر از این کره‌ها دارد، این‌قدر از این مملکت‌ها دارد، که تنها بهشتی که به یک نفر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بدهد: «وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ» (آل‌عمران/133)، یک بهشتی است که قد و قواره‌اش بیشتر از آسمان‌ها و زمین است! اقلّ چیزی که درباره‌ی آسمان‌ها و زمین گفته‌اند منظومه‌ی شمسی است. تو که هستی‌؟! یک قدری خودت فکر کن، ببین اگر خدایی نباشی، وصل به خدا نباشی، برای خدا نباشی، تو چه ارزشی داری؟ واقعاً انسان بنشیند فکر کند، انسان منهای خدا، منهای دین، حتی از اکثر حیوانات پست‌تر است – نه این‌که بخواهیم فحشش بدهیم، بگوییم تو از حیوان پست‌تری، نه!- بنشینید حساب کنید، گاوی در آخور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زاید، نه بیمارستان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برندش! نه قابله دارد، نه کسی که آب گرم برایش درست کند دارد! هیچ چیز! هیچ چیز! صبح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی بچّه‌اش سر پا ایستاده، دارد شیر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد! تو چه؟ دیگر مخصوصاً زمان ما که نمی‌شود به بیمارستان نبرند، جنبه‌های بهداشتی را رعایت نکرده، چه و چه … شما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید بعد هم چند صد هزار تومان از شما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند، بعد هم باید بچّه‌تان را مرتّب آمپول‌های ضدّ حصبه و ضدّ چه و ضدّ چه بزنید! تازه باز هم ما این هستیم که ملاحظه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمایید! خیلی ضعیفیم، همه‌ی مرض‌ها را هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیریم! او در آخور هیچ‌وقت بخاری روشن نمی‌کند، زمستانش هم بی‌بخاری است، تابستانش هم بی‌کولر! ما هم بخاری داریم هم کولر داریم باز هم عطسه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنیم، آقا چه شده؟ سرما خوردم! تو کجا بودی که سرما خوردی؟ آن اطاق گرم بود آمدم بیرون سرما خوردم! بیایید واقعاً بنشینیم فکر کنیم، این‌ها خیلی مهم است، همه‌تان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانید، همه‌مان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم، من خودم شاید بهتر از همه بدانم و کمتر هم شاید به فکر باشم، آن‌وقت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آییم با خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهیم درگیر بشویم! خیلی عجیب است! انسان منهای خدا انسان نیست، هیچ چیز نیست، از مورچه هم پایین‌تر است، از موریانه هم پایین‌تر است، از زنبورعسل هم پایین‌تر است، آخر زنبور عسل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید که اگر در یک کندو جمع شدند یک نفعی به مردم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسانند، و الاّ اگر هر زنبور عسلی یک جایی برای خودش یک ذرّه عسل در کوه و دشت و بیابان بگذارد هیچ به درد نمی‌خورد، همه جمع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند این عسل را تحویل شما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند! ما هیچ وقت به فکر افتاده‌ایم همه‌مان با هم جمع بشویم یک فایده‌ای برای مردم داشته باشیم؟ به اندازه‌ی همین عسل ذائقه‌ی مردم را شیرین کنیم؟ شفاء برای مردم باشیم؟ ذائقه شیرین بشود! همه‌مان دست به دست هم بدهیم، اقلاً سالکین الی اللّه دست به دست هم بدهند مردم را خوشحال کنند، ناراحتی برای مردم ایجاد نکنند، ذائقه‌شان را شیرین کنند، مایه‌ی شفاء مردم باشند که خدا تصدیق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند: «فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ» (نحل/69)، این عسل شفاء است برای مردم. جدّاً فکر بشود، تازه اگر این‌طور شدید که دست به دست هم دادید، ذائقه‌ی مردم را شیرین کردید، مایه‌ی شفای مردم از گرفتاری‌ها، ناراحتی‌ها، جنبه‌های روحی شدید، تازه همدوش زنبور عسل شدید! تازه این هستید! امّا اگر با خدا باشید لقاء پروردگار را بخواهید از هر کاری برای‌تان اهمیتش باید بیشتر باشد. «یعِظُکمْ لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ»، خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند که ما هیچ‌وقت به فکر نمی‌افتیم، لذا با «لَعَلَّ» می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید، «شاید»؛ همان شایدی که وقتی حضرت موسی و هارون نزد فرعون می‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفتند خدای‌تعالی به آن‌ها فرمود: «فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَینًا»، با نرمی صحبت کنید، «لَعَلَّهُ یتَذَکرُ أَوْ یخْشَى» (طه/44)، شاید او هم متذکر بشود، ما در ردیف فرعون واقع نشویم! به ما لعلّ نگوید! «لعلّ» یعنی «شاید»، چون یقینی نیست، ما یقیناً گوش به حرف خدا و موعظه‌ی پروردگار نمی‌دهیم، «یعِظُکمْ لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ»، متأسفانه ما باز هم متذکر نمی‌شویم، یعنی اگر همین آیه‌ی شریفه‌ای که امروز تلاوت شد، اگر شما را متذکر نکرد، اگر عدل نداشتید، احسان نداشتید، ایتاء ذی القربی نکردید و فحشا‌ء و منکر و بغی را انجام دادید، بدانید شما مثل فرعون هستید، بی‌تعارف! چون همین کارها را، همین مطالب را حضرت موسی و هارون رفتند به فرعون گفتند و او نپذیرفت، متذکر نشد، ما هم اگر متذکر نشدیم فقط با فرعون فرق‌مان این است که ما یک قدری بی‌عرضه هستیم ولی او نه! او اقلاً دنیایش را گفت: «أَنَا رَبُّکمْ الْأَعْلَى» (نازعات/24)، ما که همان را هم نداریم، نه دنیا داریم نه آخرت!

عالم ذر و عهد گرفتن خدای متعال از بنی آدم
بعد می‌‌فرماید: «وَأَوْفُوا بِعهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ»، ‌می‌‌گویید خب ما که عهدی با خدا نبستیم! خدا از همان روزی که خلقتان کرده از شما عهد گرفته تا همین امروز، همین امروز هم گرفته، همین امروز صبح همه‌تان حتماً نماز صبح خوانده‌اید، از شما عهد گرفته. «وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ»، اوّلی که خدا خلقتان کرد، نه در عالم ارواح، منظور زمانی است که از عالم ارواح به عالم بدن واردتان کرد، بدن؛ کوچک و بزرگ ندارد، خیلی هم کوچک باشد بدن است، خیلی هم بزرگ باشد مثل اوج خیلی قدش خیلی بلند بود، عقلش خیلی کم بود، این هم بدن است، وقتی وارد بدن‌تان، بدن دنیایی‌تان کرد که همان در عالم ذر بود، اوّل دید هنوز تازه است، دید هنوز فراموش نکردند، آنجا تعهد گرفت. الان ما فراموش کردیم، ولی آن‌جا فراموش نکرده‌ بودید، مثل بچه‌ای که از مدرسه بیرون می‌‌آید، معلم می‌‌گوید: من معلم تو نیستم؟ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: چرا! اما ده سال بگذرد، بچه‌ی بی‌هوش و حواسی هم باشد، یادت هست من معلمت بودم؟ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: به چشمم آشنا هستی. بیست سال بگذرد دیگر فراموش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. ما از کلاس بیرون آمدیم – کتابِ در محضر استاد را مطالعه کنید این مسائل خوب توضیح داده شده- از کلاس بیرون آمدیم، خدا جلوی ما را گرفته، «أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ»، من نبودم که شما را به این‌جا رساندم؟ تربیت‌تان کردم؟ این‌ها را به شما بوسیله‌ی معلمین یاد دادم؟ مثلا مدیر مدرسه بیاید بگوید که در مدرسه‌ی ما بالأخره شما این‌ها را یاد گرفتید، «أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ»، آدم یادش هست، نمی‌تواند بگوید نه، همه گفتند «بَلی»، این یک عهد بود، در روایات دارد و عقلی هم هست که من در آن‌جا بحث کردم، خیلی چیزها را همان‌جا خدا از ما تعهد گرفت و لذا اسم آن عالم، عالم میثاق شد، اصلاً عالم میثاق و عالم ذر یکی است، به یک اعتبار عالم میثاق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند به یک اعتبار هم عالم ذر،

غفلت ما در دنیا و یادآوری الهی
خب میثاق گرفت، بعد آمدیم در دنیا، یک ده پانزده سالی، نُه سالی، پانزده سالی به ما فرصت داد، بچه ‌هستیم، بازی کنیم، هنوز فکرمان فعال نشده، هنوز تازه نوزادیم بالأخره، خیلی می‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند بچه‌های کوچک را احترام کنند می‌‌‌‌‌‌‌‌گویند: نوجوان، و الاّ بچّه، بچه است؛ هنوز رشدی نداریم، خب آزاد باش، لذا در روایات هم هست که بچه را تا هفت سالگی «ذروه یلعب» (الکافي، جلد 6، صفحه 47)، بگذار بازی بکند. خوشبختانه ما بازی را ادامه دادیم، حالا بهترین کارها در دنیا بازی شده، فوتبال‌بازی و بازی‌های مختلفی که هست و فلان کس خیلی بازیگر معروفی است… ما را خدا برای بازی خلق نکرده آقایان، درست است حالا زمان ما امام عصر ان‌شاءاللّه تشریف بیاورند شاید یک طور دیگری ما را قهرمان کنند، یک طور دیگری ما را بسازند، فعلاً با بازی داریم قهرمان می‌‌شویم، در مقام مذمّت هم نیستم، چون گاهی بعضی از این بازیگرها باز هم یک جنبه‌ی مذهبی به آن‌ها می‌‌دهند، یک مقداری مذهب را ترویج می‌‌کنند، ولی بازی بازی است. تا هفت سالگی بچّه را «ذروه یلعب»، بگذار بازی کند، رشد کند، بعدش باز هم اگر پسر است بیشتر بگذار چون باید این بدنش قوی بشود، غیر از خانم‌هاست که بدن‌شان ضرورت ندارد خیلی قوی بشود، بگذار آزاد باشد، بعدش هم روز اول تکلیف مثلاً قبل از ظهر در پانزده سال قبل متولد شده، برای نماز ظهر و عصرش باید چه بگوید؟ بگوید: «ایاک نعبد و ایاک نستعین» (حمد/5)، این تعهد را با خدا می‌‌بندد، عهد است، «وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ»، هر وقت با خدا عهدی بستید وفا کنید،

به فاسق هیچ‌وقت اعتماد نکنید
کسی که با خدا وفا نکند با هیچ‌کس وفا نمی‌کند، این را شما بدانید، هیچ‌وقت با آدم معصیت‌کار شراکت نکنید، با آدم معصیت‌کار رفیق نشوید، با کسی که با خدا عهد بسته و زیر عهدش زده به طریق‌اولی! اگر معتقد به خدا باشد که به طریق اولی با شما بی‌وفایی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، اگر معتقد به خدا هم نباشد با کسی که معتقد به خدا نیست چطور رفاقت می‌‌کنید؟ یک شخصی همین چندی قبل به من می‌‌‌‌گفت که من با یک کسی شریک شدم، از اول هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانستم این حساب سالش درست نیست، شریک شدم، حالا یک مشت منافعِ زیادی هم به دست‌مان آمده، حالا چکار کنم؟ من چه عرض کنم!؟ گرفتاری درست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. خدا در قرآن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید که اگر یک فاسقی، «إِنْ جَائَکمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا» (حجرات/6)، به فاسق هیچ‌وقت اعتماد نکنید، اگر یک خبری برای‌تان آورد؛ من این خبر را در کجا دیدم و چه شد و این‌ها، یک تحقیق دیگری بکنید، این آدم قابل اعتماد نیست، کسی که معصیت خدا را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند قابل اعتماد نیست،

بعضی از گناهان هست که همه‌ی اعمال انسان را زیر سؤال می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد
«وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنقُضُوا الْأَیمَانَ بَعْدَ تَوْکیدِهَا»، خیلی عجیب است، گاهی انسان قسم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد، قسم‌های خیلی تأکیددار، تأکیددار چطور؟ واللّه، باللّه، تاللّه، مدام پشت سر هم قسم، به خدا قسم، این‌ها را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد وفا هم بکند امّا گاهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود اهمیت به قسم نمی‌دهد، «وَقَدْ جَعَلْتُمْ اللَّهَ عَلَیکمْ کفِیلًا إِنَّ اللَّهَ یعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ» (نحل/91)، خدا چقدر مظلوم است، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید که «إِنَّ اللَّهَ یعْلَمُ»، خدا آن‌چه را که انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند! خیلی سخت است بر یک مسلمان، بر یک کسی که سالک الی اللّه است که خدا به او بگوید که خدا آن‌چه را که شما انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند. من آن‌چه که شما انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانم، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویید: چطور؟ این‌که حرف درستی است! بله، درست است، امّا چرا باید خودتان ندانید؟ چرا آن روز اوّل، روز میثاق، چطور آن‌جا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانستید خدا ربّ شماست؟ خدا آن‌چه را که انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند، حالا باز باید خدا بیاید تأکید کند؟ بعد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید: «وَلَا تَکونُوا کالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنکاثًا»، بعضی‌ها هستند که به قول معروف هر چه ریسیده‌اند پنبه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، هر چه انجام داده‌اند به‌هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ریزند، بعضی از گناهان هست که همه‌ی اعمال انسان را زیر سؤال می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد، یک آدم بسیار عادل، خوب، خیلی هم کارهایش همه‌ درست، هیچ‌وقت دور و بر قاچاق نرفته، دور و بر هیچ‌چیز نرفته، فقط یک آدم کشته، همه‌ی کارهای خوبش از بین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود، حبط می‌‌‌‌‌‌‌‌شود، او را می‌‌‌‌‌‌‌برند زندان و بعد هم اعدامش می‌‌‌‌‌‌کند، بابا من دو دقیقه بیشتر طول نکشید که این کار را انجام دادم، می‌‌‌‌‌‌گویند همان دو دقیقه کار، همه‌ی خوبی‌هایت را از بین برد، بعضی کارها این‌طوری است، مثل آن زنی که خدا تعبیر «کالَّتِی» گفته، چون واقعاً به این آدم‌ها نمی‌شود گفت انسان، تا چه برسد به اینکه به آن‌ها بشود مرد گفت! مرد نمی‌شود گفت، چه برسد بگویند انسان! نمی‌دانم چه بگویم، این از باب تحقیر نیست که زن را مطرح کرده‌اند، زن‌ها مهربانند، به‌خاطر محبت‌ها، به‌خاطر شوهر، به‌خاطر بچّه، گاهی می‌‌شود همه‌ی اعمال خوب‌شان را از بین می‌‌برند، می‌‌گویند چشم، آن بر اساس مهربانی‌شان است، می‌‌بینی یک مشت نخ بافته، این‌ها را همه را برمی‌‌دارد پنبه می‌‌کند، می‌‌گویی: آقا چرا این کار را کردی؟ چرا بافتی که پنبه بکنی؟ چرا نماز خواندی که حبط اعمالت بشود؟ تو که آدم‌کش بودی چرا از اول این‌طور خودت را خوب معرفی کردی؟ مورد اعتماد مردم معرفی کردی؟ مردم حواس‌شان جمع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد در اختیار تو قرار نمی‌گرفتند. بعد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید: «تَتَّخِذُونَ أَیمَانَکمْ دَخَلًا بَینَکمْ أَنْ تَکونَ أُمَّةٌ هِی أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا یبْلُوکمْ اللَّهُ بِهِ وَلَیبَینَنَّ لَکمْ یوْمَ الْقِیامَةِ مَا کنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ». وقت ما تمام شد، ان‌شاءاللّه امیدواریم که دوستانِ اصفهان با همین نظمی که امروز دیدم، الحمدللّه اول وقت در جلسه حاضر بشوند و حرف‌ها را گوش بدهند و ان‌شاءاللّه عمل بکنند و توفیقات‌شان زیاد بشود. من چند تا دعا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم ان‌شاءاللّه با توجّه آمین بگویید.

دعای ختم مجلس
نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب‌الزمان یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا ربّاه، یا سیداه، عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا الفرج، خدایا به آبروی ولی‌عصر قَسم‌ات می‌‌دهیم همه‌ی ما را از بهترین یاران آن حضرت قرار بده، خدایا ما را به عهدی که با تو در عالم ذر بسته‌ایم، به عهدی که در هر روز در نماز با تو می‌‌بندیم خدایا ما را وفادار به این عهدها بفرما، پروردگارا! ما را به کمالات روحی برسان، خدایا! ما را به لقاء خودت موفق بفرما، پروردگارا! به آبروی آقای‌مان حجةبن‌الحسن قسمت می‌‌دهیم همه‌ی ما را از اصحاب خوب آن حضرت، از یاوران خوب آن حضرت، در زمان غیبت و در زمان حضور آن حضرت بفرما، پروردگارا! خدمت‌گزاران به دین، خدمت‌گزاران به اسلام، خدمت‌گزاران به کسانی که اهل تزکیه‌ی نفس هستند، خدایا آنهایی که برای این مجلس زحمت کشیده‌اند، به آبروی ولی‌عصر اجر جزیل به همه مرحمت بفرما، امراض روحی‌مان شفای کامل مرحمت بفرما، مریض‌های اسلام شفای کامل مرحمت بفرما، خدایا مریض‌هایی که در مدّ نظرند، مریض منظور، مریضه‌ی منظوره الساعة لباس عافیت بپوشان، اموات‌مان غریق رحمت بفرما، شهدامان با شهدای کربلا محشور بفرما، امام راحل‌مان غریق رحمت بفرما، عاقبت‌مان ختم بخیر بفرما. و عجل فی فرج مولانا.

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۱۳ شوال ۱۴۲۵ قمری – ۶ آذر ۱۳۸۳ شمسی – توضیح آیات هفتگی

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمدللّه والصلوة و السلام علی رسول‌اللّه و علی آله آل اللّه لاسیما علی بقیةاللّه روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِک إِلَّا رِجَالًا نُوحِی إِلَیهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ، بِالْبَینَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یتَفَکرُونَ (نحل/43-44)

تفاوت نبی و رسول
در جزوه‌ای که هفته‌ی قبل تلاوت کردید مسائل بسیارِ مهمّی و فرازهای بسیار بالایی وجود داشت که اگر ان‌شاءاللّه دقّت کرده باشید برای زندگی دنیا و آخرت شما راه‌گشاست. یکی از آن فرازها و آیات بسیار مهم، همین آیه‌ای است که تلاوت کردم. ما باید معتقد باشیم که انبیایی در گذشته آمده‌اند، و همه‌ی انبیاء به این جهت اسم‌شان نبی شده که خدای‌تعالی به آنها وحی کرده است. وحی به معنای این است که یک ارتباط خاصّی از جانب خدا و با اختیار خدا با یک شخص صالحِ معصومی برقرار می‌‌شود که آن شخصِ صالحِ معصوم، یک وقت هست خودش را اداره می‌‌کند، یعنی راه راست را خدا به او نشان می‌‌دهد، و یک وقت هم هست که خدا می‌‌گوید: خودت که راه را بلد شدی، به دیگران هم بگو؛ به مجرد این‌که خدای‌تعالی فرمود: به دیگران هم بگو؛ این یک رتبه بالاتر می‌‌رود، رسول می‌‌شود و وقتی که رسول شد، باید از آن به بعد مردم بروند از او سؤال بکنند.

ما باید خودمان به دنبال کسب معارف‌مان باشیم
البته اعلام رسالتش را خودش باید برای مردم بگوید امّا سوالات باید از ناحیه‌ی مردم باشد، چون همیشه جاهل باید از عالم سؤال کند، قاعده کار این است که افرادی که نمی‌دانند از آن‌هایی که می‌‌دانند بپرسند. این‌که می‌‌بینید در اسلام، کتاب نوشته می‌‌شود، مجالسی برگزار می‌‌شود، مردم را جمع می‌‌کنند و حقایق را برای‌شان می‌‌گویند، به خاطر این است که مردم آ‌ن‌قدر همّت ندارند که به فکر از بین بردن مجهولات‌شان باشند، یعنی مجهولات‌شان را مخصوصاً در امور دینی اهمیت نمی‌دهند. الان با جناب آقای رفیعی صحبت بود که عدّه‌ی زیادی از بچه‌هایی که مکلف می‌‌شوند هستند که پدر و مادر به این‌ها آن‌قدر تذکر نداده‌اند که روزه واجب است! و بچّه‌ی مکلّف، چه دختر باشد چه پسر، باید روزه بگیرد، او هم روزه را می‌‌خورد! نماز هم همین‌طور، نماز هم نمی‌خواند، حالا آمده می‌‌خواهد اهل تزکیه‌ی نفس باشد، از خواب غفلت بیدار شده نمی‌داند چه بکند! ده سال روزه‌اش را خورده! حالا یا با جهل خودش و یا با تبلیغ پدر و مادرش روزه‌اش را خورده، حساب کرده‌ایم اگر بخواهد این بچه علاوه بر ده ماه روزه‌ی قضایش باید ده سال کفاره بدهد، هشتاد سال روزه بگیرد! خب این امکان‌پذیر نیست. ایشان با دل مهربانی که داشتند به من می‌‌گفتند چه کنیم؟ گفتم: می‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانی از طرف خدا ببخشی؟! این را که ما نمی‌توانیم! خدا واجب کرده باید کفّاره بدهیم، صریح قرآن هم هست، یا شصت تا مسکین طعام بدهند، یا دو ماه – «شهرین متتابعین» (مجادله/4)- برای هر روزی دو ماه پشت سر هم روزه بگیرند، و یا یک بنده آزاد کنند، بنده که اصلاً پیدا نمی‌شود آزادش کنند، برده در زمان ما پیدا نمی‌شود، برای هر روزی شصت تا مسکین هم اطعام کردن بسیار مشکل است، برای بعضی‌ها شاید امکان‌پذیر نباشد، و هشتاد سال روزه گرفتن هم برای یک جوانی که بیست سال از عمرش را گذرانده، یا بیست و پنج سالش را گذرانده اصلاً شاید به او مهلت زمانی ندهند، چه‌کار کند؟ این‌جا باید چه‌کار کرد؟ ایشان یک جمله‌ای به من گفتند، من گفتم آن دلِ مهربان شما دارد این حرف را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند؛ که این جاهل مقصّر نبوده، جاهل قاصر بوده، ولو جاهل قاصر هم در آن حرف است،

در آنچه نمی‌دانیم مقصریم نه قاصر
جاهل قاصر یک کسی است که نفهمیده یک کاری را کرده، نمی‌توانسته است بفهمد. من جواب ایشان را عرض کردم که شما بچه‌ی نُه ساله -دختر نه ساله- را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویید، اگر پدر و مادر او را مدرسه نفرستاده باشند، با پدر و مادر دعوا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، پدر و مادر خودشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند این بچه چرا به فکر مدرسه‌اش نیست؟ این‌طور نیست؟ از هفت سال به بعد تمام قوم و خویش‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند این چرا بی‌کار راه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود؟! مدرسه نمی‌رود؟! از سنّ شش سالگی شروع می‌‌‌‌‌‌‌کند به پیش‌دبستانی و مقدمات سواد یاد گرفتن، این‌ها همه‌اش هست. چرا دین این‌قدر برای ما بی‌ارزش باشد که در سنّ نُه سالگی هنوز بچه ندانسته باشد که روزه بر او واجب است، تقصیر چه کسی هست؟ تقصیر خودش، تقصیر پدر و مادرش، شاید ده درصدی هم تقصیر محیطِ اسلامی است -که محیط ما اسماً اسلامی است!- یک دختر بچه‌ای که در خانه روزه گرفته باشد، مخصوصاً ضعفی هم نزدیک غروب به او متوجه باشد، تمام قوم و خویش‌ها که شما برای افطار دعوت کرده‌اید به پدر و مادر نهی از معروف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند: چرا این بچه را گذاشتی روزه بگیرد؟! نمی‌گویند؟ ولی همین بچه در سن هفت سالگی اگر مدرسه نرفته باشد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند: چرا او را مدرسه نفرستادی!؟ ببینید، وقتی ما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم دین نداریم درست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم! ده ساله است و روزه نگرفته! یازده ساله است و روزه نگرفته! این جاهل قاصر نیست، قاصر آن است که یک پدر و مادری در بیابان، یک خانه‌ای در یک دهی داشته باشند، هیچ کس هم اطراف‌شان نباشد، هیچ چیز هم ندانند، حالا شاید قاصر باشند، تازه آن هم اگر مسافرت نتوانند بروند! دین را ما دست‌کم گرفته‌ایم آقایان، دنیا را دست بالا گرفته‌ایم! همه‌ی حرف‌مان هم همین است،

دین را جدی نگرفته‌ایم
من خدا را گواه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرم از شما هیچ چیز نمی‌خواهم، از آمدن خودم در جلسات هیچ چیز نمی‌خواهم جز این‌که دین را جدّی بگیرید؛ هر روزی که احساس کردم دین را شما جدی گرفته‌اید، بچه‌های‌تان را جدی دارید همان اندازه‌ای که برای مدرسه و دو کلمه‌ الف باء یاد گرفتن و نهایتش یک لیسانس گرفتن و یک دکترا گرفتن اهمیت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهید، برای دینی-که همیشه باید با شما باشد- اگر جدّی بگیرید، من قول می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهم هیچ مزاحم‌تان نشوم، هیچ این جلسات را دیگر تشکیل ندهیم، چون خودتان موفق می‌‌شوید، خودتان به همه‌جا خواهید رسید، امّا چه کنیم؟! همین مسأله‌ای که الان مطرح است، چقدر برایش اهمیت قائلیم؟ کدام یک از شما هست که بچّه‌اش را در سن هفت‌سالگی مدرسه رفتن را یادش نداده باشند و به او توجه نداده باشند و بچه‌ها هم رعایت این جهت را نکرده باشند؟! کدام یک از شماست؟! همه‌مان! بسیار کار خوبی است، این را من نمی‌گویم بد است! ولی لازم‌تر، بالاتر، این است که لااقل از سن هفت سالگی و الاّ از جلوتر، بچّه احکام دینش را بلد باشد، ضرورتِ انجامِ وظایف دینی‌اش را بداند، بفهمد این‌که خدا در سن تکلیف با او صحبت کرده، خدا یعنی چه؟ و این صحبت کردن پروردگار با او چه اهمیتی دارد؟ یک نامه‌ای فرض کنید یک شخصیتی، یک عالم بزرگی برای یک بچه‌ی نُه ساله‌ی دختر و بچه‌ی پانزده ‌ساله‌ی پسر نوشته، شما بگویید آقا بگذارش آن بالا حالا ببینیم؟ دستور داده! احکامش را بیان کرده! این توهین به اوست.

جدی بودن نسبت به قرآن
من خیلی هفته‌ی گذشته خوشحال بودم، چون از روز شنبه -تقریباً- دوستان برداشت‌های‌شان را که بسیار عالی بود -نواقصی هم داشت که نواقص را تذکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهم، ان‌شاءاللّه جدّی‌تر باشید- برداشت‌ها را کم‌کم برای ما فرستادند، معلوم است که قرآن را خوانده‌اند، مطالعه کرده‌اند، ولی از یک طرف گریه‌ام گرفت که ما با این فشار، حالا خوشحالیم که کلامِ خدا را این آقایان مطالعه کرده‌اند! و یک برداشت‌های سر و دست و پا شکسته، آن هم روی کاغذهای کم ارزش برداشتند فرستاندند، مثلاً نرفته‌اند از بازار یک کاغذ خوبی بگیرند، یک احترامی برای برداشت‌شان از قرآن قائل باشند، بعضی‌ها هم که شهرشان دور بوده به اصطلاح بوسیله‌ی فکس به دفاتر فرستاده‌اند و کاغذهای ما را از بین برده‌اند، – حالا آن مهم نیست- چون وقتی فکس می‌‌کنند کاغذ به عهده‌ی ماست! ولی این‌طور نمی‌شود، ده نفر از شماها جدی باشید برای من ارزشش از هزار نفر بیشتر است، البته همه‌تان باید جدّی باشید. می‌‌روید کاغذهای خوب، یکنواخت، ان‌شاءاللّه از بازار تهیه می‌‌کنید یا اگر دارید چه بهتر، کاغذ اداره را هم برندارید شاید اشکال شرعی داشته باشد، و خیلی تمیز، یک دفعه برداشت‌های‌تان را چرک‌نویس کنید، بعد پاک‌نویس کنید، هر کس وسیله‌ی ماشین تحریر دارد تایپ کند، داخل پاکت بگذارد، کلام خداست! نه بخاطر احترام من، من همین‌طوری هم قبول‌تان دارم، کلام خداست. هفته‌ی گذشته من در قم قبل از ظهرها یک چند جلسه‌ای با دوستانی که در قم بودند نشستم، پاسخ سوالات‌شان را می‌‌دادم، این‌ها درباره‌ی قرآن سؤال می‌‌کردند، درباره‌ی مطالب مختلف سؤال می‌‌کردند -مثل اینکه صلاح نبود آنچه می‌‌خواستم بگویم، بگویم- به هرحال، قرآن خیلی باید برای‌تان احترام داشته باشد؛ تمیز، مرتب، بفرستید، در پرونده‌تان گذاشته می‌‌شود، چون این‌جا در مجموع یک مدرسه است، در مجموع، انضباط شما معلوم می‌‌شود، جدّی بودن شما معلوم می‌‌شود، اهمیت دادن شما به کار معلوم می‌‌شود، اگر هم نمی‌خواهید به ما بفهمانید، به خدا می‌‌خواهید بفهمانید، خودتان می‌‌دانید، بر هیچ کس لازم نیست – این را هم بدانید- لازم نیست که بردارند برداشت‌ها را بنویسند و برای ما بفرستند، جز‌ء برنامه‌های الزامی نیست، می‌‌توانید ننویسید، ولی اگر بنویسید هم ما را خوشحال کرده‌اید، هم خستگی ما را رفع کرده‌اید، هم برای آینده‌تان نگهداری می‌‌شود، هم اینکه خودتان… چون یک جمله‌ای هست، نمی‌دانم روایت است یا نیست، باسوادتر از من که در مجلس هستند بگویند اگر روایت است،«کل علم لیس فی القرطاس ضا‌ع» (شعر منتسب به قدماء، شرح صد کلمه قصار از امام علی علیه السلام، حاج شیخ عباس قمی، شرح کلمه90) هر علمی که در کاغذ نیاید، نوشته نشود این از بین می‌‌رود، روایت است؟ هرکس می‌داند بگوید…خب دوسه نفر از دوستان و علما گفتند روایت است- من هم احتمال می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهم جزء جملات کوتاهِ امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه الصلوة و السلام باشد، هر علمی که در قرطاس نباشد، هر علمی که نوشته نشود این ضایع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، حتی فراموش‌تان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود پس ان‌شاءاللّه بنویسید.

انتخاب رسول و پیامبر توسط خدای‌تعالی جهت هدایت بندگان
مطلبی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستم این‌جا تذکر بدهم و مربوط به این آیات است این است که پیغمبران گذشته، قبل از پیغمبر اسلام، اینطوری بودند که مثلاً در یک ده، یک نفر مرد صالحِ متدین، -الان هم پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود- این وجود داشته و آدم درستی بوده، خدا هم انتخابش کرده، یک قدری هم کمکش کرده، بلکه در عالم ذر این‌ها تعهدات‌شان را که با خدا بستند در دنیا عمل کردند، اینطوری بودند، در هر دهی، در هر شهری، در هر مملکتی یک نفر اینطوری پیدا می‌شد؛ تا جایی که خود خدا او را تزکیه‌ی نفس کند و درستش کند مستقیم به او وحی کرده، آن وقت‌ها کتاب نبوده که شما بروید کتاب بخوانید، توضیح‌المسائل نبوده که احکام‌تان را بلد باشید، و خدای‌تعالی هم همیشه‌ طرف‌دار این جهت بوده که همه‌ی مردم را با پیغمبر اولو‌العزم هماهنگ کند؛ یک پیغمبر اولوالعزم بوده، حالا یا فوت کرده یا هست، این دینش باید باقی باشد. تمامِ انبیایی که یکصد و بیست و چهار هزار بودند – شاید هم بیشتر باشد، چون این یک روایت دارد که یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر هستند (بحارالانوار، مجلسی، ج‌11، ص‌30 ) که شایع هم هست، ولی شاید هم بیشتر باشد، این‌ها پیغمبران بودند، انبیاء یقیناً بیشتر بودند- خدای‌تعالی به این‌ها وحی می‌‌کرده و این‌ها خودشان را درست می‌‌کردند، اگر طوری بوده که دیگران را هم می‌‌توانستند هدایت کنند، مربی باشند، رسول می‌شدند.

لازمه‌ی وجود صفت ربوبیت و شرح صدر در مربی
الان در علمای ما هم همین‌طور است که بعضی‌ها مربّی هستند، بعضی‌ها مربّی نیستند، بعضی‌ها خودشان خوب‌اند، خیلی آدم‌های خوب، ولی این‌طور نیستند که انسان برود از آن‌ها یک چیزی یاد بگیرد. من یکی از علمای بزرگ را دیدم در یک دهی بود، این مربّی بود، عدّه‌ای از طلاب را تربیت کرده بود که بعدها که این‌ها از علماء شدند تربیت شده بودند و در همان موقع به یک جای دیگری رفتم به دیدن یکی از علماء، خیلی آدم خوبی بود، ولی چند دقیقه‌ای که من نشستم گفتم اگر هر جوانی بیاید این‌جا بنشیند از دین برمی‌‌گردد! از دین برمی‌‌گردد! شخصی به من گفت که من پسرم خیلی منحرف شده بود، هر چه هم با او صحبت کردم گوش نکرد، موهای سرش را خیلی بلند گذاشته بود – البتّه این را به شما عرض کنم: آن وقتی که برای من نقل می‌‌کردند موی سر بلند در بین جوان‌ها رسم نبود و وقتی بود که از خارج یک عده‌ای می‌‌آمدند، موهای بلندی داشتند به نام هیپی و بدنام شده بود، و الاّ موی سر را کوتاه کردن برای جوان حتی کراهت دارد و برای افراد مسنّ مستحب است- این می‌‌گفت موهای سرش را هم بلند کرده بود ریخته بود در صورتش، من به آن آقا گفتم: بچّه‌ی من منحرف شده، شما یک نصیحتی به او بکنید. گفت: خب! بگو بیاید من نصیحتش کنم. من رفتم به پسرم گفتم: تا این ساعت هر چه به تو خدمت کرده‌ام با یک کار مصالحه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم که دیگر تو به من احترام هم نکردی، نکردی! و آن این است که چند دقیقه‌ای بروی خدمت آقا و آقا شما را نصحیت کند. گفت: چشم. -گفت من هم ناظر بودم- پسرم آمد پیش این آقا نشست، این آقا موهای جلوی سر پسرم را گرفت! -حالا این شانه کرده بود!- گفت: اگر به کارهایت ادامه بدهی خدا تو را با همین موها در آتش جهنم آویزان می‌‌‌‌‌‌‌کند! گفت پسر ما هم سرش را کند و بلند شد! حالا نه ما دیگر از او طلبی داریم و هم او بیشتر از دین اسلام بدش آمد! خودِ مربّی بودن یک شرح صدری می‌‌‌‌‌‌‌خواهد، یک وضعی می‌‌‌‌‌‌‌خواهد که خدای‌تعالی هر کدام از انبیاء که به آنها وحی کرده و خودشان هم درست شده‌اند، آن‌هایی که پسندیده که این‌ها مربی هستند، ربّ هستند، صفت ربوبیت الهی را به خودشان گرفته‌اند، این شخص را رسولش می‌‌‌‌‌‌کند، لذا می‌‌‌‌‌‌فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِک إِلَّا رِجَالًا نُوحِی إِلَیهِمْ»،ما به همه‌شان وحی کردیم.

معنای وحی
مسئله‌ی بعدی وحی است. برای وحی خیلی معانی مختلفی در تفاسیر ذکر کرده‌اند، ولی آنچه که من در کتاب هم نوشته‌ام شاید هم در درس‌های عقاید گفته باشم این است که وحی یک ارتباط خاصّی است که اوّلاً از جانب پروردگار برقرار می‌‌شود، با زحمت ما برقرار نمی‌شود و ثانیاً انسان وقتی که به او وحی شد چه انسان باشد چه حیوان، چه خواب باشد چه بیدار، چه زن باشد چه مرد، وقتی که به او وحی شده، قطع‌آور است، یعنی یقین می‌‌کند خداست، یا یقین می‌‌کند که شیطان است، شک ندارد در آن. در الهام و وسوسه شک بوجود می‌‌آید ولی در وحی شکی نیست؛ چون هم شیطان وحی می‌‌کند هم خدا وحی می‌‌کند، «إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیوحُونَ إِلَى أَوْلِیائِهِمْ» (انعام/121) ولی انسان می‌‌فهمد که خدا وحی کرد یا شیطان! و یقین‌آور است، حتی اگر به انسان کار خلافی هم از جانب پروردگار – خلاف ظاهری – وحی بشود انسان حتماً انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید از جانب خداست. امّا وحی از جانب خدا برقرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، یقین‌آور است، حتّی اگر وحی شد پسرت را بکش، حضرت ابراهیم به او وحی شد، در خواب هم وحی شد که فرزندت اسماعیل را باید بکشی، گفت: چشم! به مادرِ موسی که زن بود و پیغمبر نبود، وحی شد که فرزندت را بگذار داخل جعبه، بینداز در دریا. گفت: چشم! و الاّ اصلاً خلاف شرع است بچه‌ی شیرخوار را بگذارند درون جعبه‌ای که اگر درز داشته باشد که آب درون آن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود، اگر درز نداشته باشد نفسَش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد، بیندازش! حالا تا چه وقت او را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند؟! باز هم شاید طول بکشد، ولی کرد. به زنبور عسل خدا وحی کرد که «أَنْ اتَّخِذِی مِنْ الْجِبَالِ بُیوتًا» (نحل/68) باید شما با هم جمع بشوید -خلاصه‌ی حرف- شما باید با هم جمع بشوید، در کوه‌ها، در جاهای خوش‌ آب و هوا، آن‌جا عسل تهیه بکنید، – اگر یکی‌یکی بخواهند عسل بگذارند هر کدامشان یک سر سوزن عسل روی دیوار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارند، به درد خوردن و بشَر نمی‌خورد- همه‌شان جمع بشوند، یک ملکه داشته باشند، یک کندو داشته باشند، خانه‌های خاصّی داشته باشند، این‌ها یکی یکی بروند در جای مخصوصی عسل کنند، یک وقت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی یک تُن عسَل از چند تا کندو به دست می‌آورند. این‌طوری است، این‌ها وحی است، بر همه‌ی پیغمبران گذشته وحی شده، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد حالا مرید داشته باشد یا نداشته باشد.

اهل ذکر چه کسانی هستند
و مردم باید بروند از آن‌ها سؤال کنند، «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ»، این‌که ما می‌‌‌‌‌‌‌‌آییم برای‌تان صحبت می‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم این لطف ماست! بله؟! این‌که شما می‌‌‌‌‌‌‌‌آیید سؤال می‌‌‌‌‌‌‌‌کنید حقیقت کار است. اهل ذکر چه کسانی ‌هستند؟ -این مطلب هم معلوم باشد- اهل ذکر؛ اگر ذکر اسمِ قرآن باشد که هست، شما در قرآن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید که «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ» (حجر/9)، چه چیزی را خدا نازل کرده؟ ذکر را، ذکر قرآن است، «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ»، ذکر یعنی چه؟ یعنی یادآوری، یاد، -یادگاری که گاهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسید یعنی تذکار- ذکر یعنی یاد، چه چیزی یادمان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید؟ درس‌هایی که در عالم ارواح به ما داده‌اند، آن‌ها یادمان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، به‌وسیله‌ی چه؟ به‌وسیله‌‌ی قرآن، قرآن خودش ذکر است. اهل ذکر چه کسانی هستند؟ بروید پیدایشان کنید؛ هر که اهل قرآن باشد، در رتبه‌ی اوّل و در مرحله‌ی اوّل خاندان عصمت و طهارت‌اند. پیغمبراکرم که قرآن بر او نازل شده، «انّما یعرف القرآن من خوطب به» (روضة الکافی، شیخ کلینی، ج8، ص311، ح485)، کسی که قرآن به او خطاب شده، او قرآن را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسد و اهل‌ ذکر، اهل‌بیت او هستند و لذا پیغمبراکرم روزی که از دار دنیا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفت فرمود که: «انّی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی» (نسائی، السنن الکبری، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۴۵)، یکی کتاب خداست، – مثل کتابِ درسی حوزه یا دانشگاه- و عترت به عنوان معلّم و مدرّس این کتاب. پس اهل ذکر برای ما مردم مسلمان – البته برای امم گذشته خود آن انبیاء بودند ولی برای ما مردم مسلمان- اهل‌بیت عصمت و طهارت‌اند، یعنی پیغمبراکرم، علی بن ابیطالب، فاطمه‌ی زهرا و یازده فرزندشان، و آن کسی که همه‌ی حقایق را باید از او یاد بگیریم بقیة‌الله، بقیه‌ی علم خدا است، همه‌اش را، که بقیةاللّه است.

ما نسبت به دین‌مان بی‌توجه هستیم
و ما همان‌طوری که نسبت به دین خودمان و فرزندان‌مان بی‌توجّه هستیم نسبت به ایشان هم بی‌توجه هستیم، هر چه هم بروید مسجد جمکران باز هم نسبت به آن وجود مقدس بی توجه هستید. می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویید ما هر شب چهارشنبه مسجد رفتیم! چطور بی‌توجّهیم؟ تو برای چه رفتی؟ چرا رفتی؟ برای این‌که بیاید؟! بیاید چکار بکند؟! اگر بیاید ما دیگر بدهکاری نداریم، عمرمان زیاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، در بین مردم سرافراز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شویم. یک کسی داشت از دنیا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفت، زنش، بچه‌هایش اطرافش نشسته بودند، این محتضر گفت: برای چه گریه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید؟ زنش گفت: من بعد از تو بی‌باعث می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوم، کسی نیست نان برایم بیاورد. بچه‌اش گفت: بی‌پدر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوم، کسی نیست پول به من بدهد – و امثال این‌ها- گفت: پس همه برای خودتان گریه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید! چه کسی برای من گریه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند؟! ما همه برای خودمان امام زمان را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهیم، برای این‌که خدا حکومتش پیاده بشود، حکومت اللّه پیاده بشود نیست. اگر بر فرض مثلاً شخص اوّل مملکت بسیار عادل هم باشد، بسیار تزکیه‌ی نفس هم کرده باشد، امّا معصوم از جهل که نیست، همین کارمندهای دولتی هر چه هم که او نهی‌شان بکند، در گوشه و کنار باز می‌بینی رشوه را از زیر میز گرفتند و به دیگران ظلم کردند. چون رهبر که معصوم از جهل نیست، هیچ‌کس هم نگفته معصوم از جهل است. امامی که معصوم از جهل است اگر در رأس کار باشد در اقصی نقاط عالم اگر یک کسی بخواهد ظلم کند، مثل علی بن ابیطالب برای آن نماینده‌اش در بصره نوشت: شنیده ام -کلمه‌ی شنیدن هم شاید به خاطر حفظ کردن ظاهرِ مطلب باشد و الاّ علی بن ابیطالب دیده است: «وَقُلْ اعْمَلُوا فَسَیرَى اللَّهُ عَمَلَکمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ» (توبه/105)- که تو در مجلسی رفتی که ثروت‌مندان جمع بوده‌اند ولی جای فقراء نبوده، شخصیت‌ها را دعوت کرده‌اند ولی افراد مستضعفی که متدین هم بوده‌اند این‌ها را دعوت نکرده‌اند. ببینید؛ یک رهبرِ معصوم که جایش واقعاً در دنیا خالی است و ما لیاقتش را هنوز پیدا نکرده‌ایم و ان‌شاءاللّه به زودی پیدا کنیم…، دنیا هنوز رهبری فلانِ مرد آمریکایی را بهتر می‌‌طلبد و برای مرتبه‌ی دوّم با این همه ظلمی که کرده باز هم به او رأی می‌‌دهند و رئیس‌جمهورش می‌‌کنند! این کجا و عدل و دادی که حکومت الهی را بخواهد پیاده کند کجا؟! اهل ذکر این‌ها هستند.

اهل ذکر یعنی اهل قرآن
«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ»، حالا در رتبه‌ی بعد، در زمان ما چه؟ در زمان ما – این را به شما بگویم آقایان!- هر کس از قرآن و روایات برای‌تان حرف زد اهل‌ ذکر است و هر کس از غیر از این‌ها خواست حرف بزند، غیر این‌ها، هر چه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بگوید، از هر کس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد باشد، اهل ذکر نیست. اهل ذکر یعنی اهل قرآن. شما باید همه‌ چیزتان قرآن باشد. می‌گویند: آخر همه چیز در قرآن نیست. تو نمی‌فهمی! اگر گفتی همه چیز در قرآن نیست یک آیه از قرآن را تو منکر شده‌ای که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید: «تِبْیانًا لِکلِّ شَیءٍ» (نحل/89) و تو ان‌شاءاللّه روی نفهمی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی و الاّ کافری، اگر روی فهم بگویی کافری، همه چیز در قرآن هست، یک قدری تحقیق بکن. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ». اگر شما این‌گونه نیستید که خودتان از قرآن چیزی بفهمید، بروید سؤال کنید. «بِالْبَینَاتِ وَالزُّبُرِ»، قرآن دلایل محکمی دارد، بیناتی دارد، ظاهری دارد، باطنی دارد.

پیامبر با قرائت قرآن مردم را هدایت می‌فرمود
بعد خدای‌ تعالی به خود پیغمبر خطاب می‌‌‌‌کند، می‌‌‌‌فرماید: «وَأَنزَلْنَا إِلَیک الذِّکرَ»، که همین هم دلیل بر این است که قرآن ذکر است؛ وما ذکر را بر تو نازل کردیم، همان قرآن را. چرا؟ «لِتُبَینَ لِلنَّاسِ»، حالا تو بیا بزرگواری کن، – همانطوری که کرد- بیا آقایی کن، مردم را جمع کن، خودت قرآن را برای مردم بیان کن. پیغمبراکرم در مسجدالحرام می‌‌‌‌‌‌‌نشست و مردم می‌‌‌‌‌‌‌آمدند برای آن‌ها آیات قرآن را می‌‌‌‌‌‌‌خواند. یک عده بودند می‌‌‌‌‌‌‌گفتند که اگر می‌خواهید طواف کنید گوش‌تان را بگیرید، آخر وقتی طواف می‌‌‌‌‌‌‌کردند طبعاً به آن قسمتِ حجر اسماعیل و آن‌جاها می‌‌‌‌‌‌‌رسیدند، حضرت رسول‌اکرم هم با صدای بلند، نه با قرائتِ پرآهنگ، حالا آن طوری که یک آیه را به قرائت‌های مختلف تکرار بکنند و بخواهد هنر نشان بدهند! این شأن پیغمبر نبود، ولی با صدای بلند قرآن می‌‌‌‌‌‌خواند، هر کس می‌‌‌‌‌‌رسید، تا می‌‌‌‌‌‌رسید متوقف می‌شد. قرآن یک جاذبه‌ای دارد، – این را بدانید- ما متأسفانه زبان‌مان زبان قرآن نیست، یک جاذبه‌ای دارد که آدم را نگه می‌‌‌‌‌‌دارد، حضرت سجّاد علیه‌السلام قرآن می‌‌‌خواند، سابقاً – اکثر شما ندیده‌اید، ما دیده‌ایم- سقّاها می‌‌‌رفتند مشک را از آب‌انبارِ پُر پلّه‌ی گود آب می‌‌‌کردند، می‌‌‌آمدند به خانه‌ها می‌‌‌دادند، بعضی از این مشک‌ها سوراخ بود، قطره قطره آب می‌‌ریخت، آن‌قدر این قرآن جذّاب بود که یک وقت سقّاها می‌‌دیدند که این مشک آبش تمام شد، دو مرتبه باید بروند مثلاً مشک‌شان را آب کنند! آن‌قدر معطّل می‌‌شدند. پیغمبر اکرم قرآن را با صدای حسَن، با صوت نیکو و صحیح می‌‌خواند، مردم هم می‌‌آمدند می‌‌نشستند، این‌طوری بود، به بعضی‌ها می‌‌گفتند اگر می‌‌خواهی از این‌جا طواف کنی و عبور کنی، درون گوش‌ خود پنبه کن یا گوش‌ خود را بگیر که صدای او به گوش تو نرسد! که یک نفر گفت: حالا چه تعصّب بی‌جایی است، خوب اعتنا نمی‌کنیم و ردّ می‌‌شویم! انگشتش را گذاشته بود، همان‌جا رها کرد، نشست و مسلمان شد! «لِتُبَینَ لِلنَّاسِ»، برای این‌که قرآن را برای مردم بیان کنی، این قرآن را خدای‌تعالی برای مردم نازل کرده،

هیچ چیز قرآن عبث نیست
بعضی‌ها می‌‌گویند: بعضی از مطالب قرآن را برای ما نازل نکرده‌اند، شاید هم برای الان ما نازل نکرده باشند ولی بالأخره عبث نیست، مکررات قرآن عبث نیست، «الف لام میمِ» (بقره/1) قرآن عبث نیست. هر چیزی که در قرآن مختصرتر گفته می‌‌شود پرمحتواتر است. شما یک دوستی دارید می‌‌خواهید مطلبی را کسی نفهمد، رمز خیلی مهمی هست، شما با یک دو حرف به او می‌‌رسانید، «بین المحببین سرّ لیس یفشیه/ قول و لا قلم للخلق یحکیه» (رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، سورة البقره‏)، بین دو تا دوست یک اسراری هست که هیچ چیز افشایش نمی‌کند، نه کلام و نه قلم، ولی به هر حال برای ماست، «الف و لام و میم» هم برای ماست، «الف لام میم صاد» هم برای ماست، خب پس چه هست؟! ما نمی‌فهمیم! بعضی از علماء گفته‌اند که اگر مکررات حروف مقطّعه‌ی قرآن را حذف کنید این جمله از آن در می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید: «صراط علی حقّ نمسکه»، صراط علی درست است از آن پیروی می‌کنیم. من اعتراض دارم؛ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویید: حرف که خوب است! بله! حرف خوب است ولی اعتراض هست و تنها این نیست، ممکن است این هم باشد اما مکررات چطور می‌‌‌‌‌‌‌‌شود؟ مکرراتش را حذف می‌کنید دیگر. دو تا الف دارد یکی را بیندازیم، دو تا صاد دارد یکی‌ را بیندازیم، آن اضافه‌اش را چرا خدا نازل کرده؟! از هر کدام یکی نازل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد! پس تنها این نیست، نمی‌گویم این نیست، «صراط علی حق»؛ الحمدللّه، ما از صدها دلیل دیگر فهمیده‌ایم که «صراط علی حق مستقیم»، این مکررات را اگر نمی‌گفتید حذف کن ما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتیم بله! ولی این مکرراتش هم هست، امام عصر تشریف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند، جزء آن علومی است که باید حضرت تشریف بیاورند و توضیح بدهند، آن‌جاست که آن اسراری که در این جملات گفته شده، در این حروف مقطّعه‌ی قرآن گفته شده، این‌ها را حضرت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند توضیح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید یک الف‌ش، «الف لام میم»، این‌ها هر کدام‌شان حضرت می‌‌‌‌‌‌‌نشیند ان‌شاءاللّه توضیح می دهد. دعا کنید که در زمان ما باشد و بالأخره در زمان ما هست، ولو یک میلیون سال دیگر هم باشد در زمان ماست، ما ان‌شاءاللّه از این به بعد هستیم دیگر، زنده هستیم، حالا در کره‌ی زمین نباشیم، در آسمان چهارم باشیم و بالأخره هستیم و می‌‌آییم ان‌شاءاللّه از آن‌جا گوش می‌‌دهیم «الف» یعنی چه؟ «لام» یعنی چه؟ «میم» یعنی چه؟ «کاف هاء یاء عین صاد» یعنی چه؟

بنشینید فکر کنید
«لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُونَ»، این جمله‌ی آخر را خوب دقّت کنید که خدای‌تعالی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید: قرآن را ما نازل کردیم با بینات و زبرش و همه‌ی این‌ها را بر تو نازل کردیم تا تو برای مردم بیان کنی، و ما این را نازل نکردیم بر مردم مگر برای این‌که تفکر کنند. یک کاری که باید ان‌شاءاللّه سالکین الی اللّه انجام بدهند و اگر انجام ندادند یک روزی به ضررش متوجّه خواهند شد این است که برای خودتان برنامه بگذارید، بعضی‌ها دائماً در حال تفکرند، آن هیچ. بعضی‌ها گاهی روی آیات الهی تفکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند آنها هم خب اگر مجموعش حداقل به یک‌ساعت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد آن هم باز کاری ندارم، امّا آن‌هایی که هیچ تفکر نمی‌کنند، برنامه‌ی خاصّی ندارند؛ شما بعد از نماز صبح یا شب موقع خواب یا از هر وقتی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهید تصمیم بگیرید، از تعقیبات نماز لازم‌تر، شاید از قرآن‌خواندن بدون توجّه به معنایش لازم‌تر، این است که بنشینید فکر کنید، خدا فکر را به شما داده که فکر کنید. حالا من راهنمایی‌تان می‌‌‌‌کنم در فکر کردن؛ مثلاً در خلق خدا فکر کنید، جلوی‌تان هر چه هست رویش کار کنید. حضرت صادق به مفضّل بن عمر می‌‌فرماید: همین زمینی که زیر پایت هست، این یک قدری سفت‌تر از این بود تو نمی‌توانستی ساختمان بسازی، مثلاً مثل آهن بود، همه‌اش سنگ بود، چقدر مشکل است در کوه‌ها، جاهایی که همه‌اش سنگ است انسان یک کاری بکند؟ اگر خاک نمی‌داشتید، یک قدری شُل‌تر از این بود…، دیگر از این ساده‌تر نمی‌شود! یعنی امام است؛ ساده بیان می‌‌کند برای اینکه ما نگوییم ما عقل‌مان به آنجا نمی‌رسد. به شما نمی‌گویند بروید اتُم را کشف کنید، نمی‌گویند بروید حقیقت اشیاء را همه را یاد بگیرید، البته اگر از این راه وارد بشوید حقایق اشیاء را هم یاد می‌‌گیرید، حالا آن را نمی‌گویم، این زمین زیر پایت، برو در بیابان، زمین را می‌‌بینی با یک کلنگ یک تکه از خاک کنده شد، طوری هم نیست که پایت را بگذاری فرو برود، اگر شُل بود هیچ کار نمی‌توانستی بکنی، همین! خیلی ساده است! این درخت؛ من یک وقتی دیدم اگر بیشتر از این روی این مسئله فکر کنم شاید حالم به‌هم بخورد! یک پیچکی جلویم بود، از زمین در آمده بود، من حساب کردم این پیچیک پنجاه متر از دیوار بالا رفته بود، آن برگ آخری با آن برگ اولی در طراوت هیچ فرقی نداشت! آخر تلُمبه هم که آدم بزند، آب را بخواهد در این پنجاه متر بفرستد، این اوّلی‌ها پر آب می‌‌شود، آخری‌ها کم آب! یا اگر خیلی تلمبه فشارش زیاد بشود، آن آخری‌ها پر آب می‌‌شود این اوّلی‌ها کم ‌آب! همه مساوی است. هر کدام از این برگ‌ها را شما بکَنی و فشار بدهی یک اندازه آب بیرون می‌‌آید. در قم یک گیاهی هست که فقط در آنجا رشد خوبی دارد، گل خوبی هم می‌‌دهد؛ وسط تابستان، زمین خشک، یک برگش را کندم، پنج قطره از داخل آن آب بیرون ریخت! گلی است به نام ناز، اگر کسی خانه‌ی ما آمده باشد ما زیاد از اینها کاشته‌ایم، پنج قطره آب، این آب را از کجا آورده؟! هوا طوری داغ است که اگر آب روی زمین باشد در یک لحظه آن‌را خشک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، این هوا به این می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد! این گرما به این می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد! از کف هم آخر چقدر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد آب بالا بکشد که این‌طور دائماً آب داشته باشد؟! این‌ها را فکر کنید. – خیلی ساده- خدای‌تعالی یک قدری فکر شما را بالا برده، «بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَنْ نُسَوِّی بَنَانَهُ» (قیامت/4)، اشاره به نقش سر انگشتان کرده، این نقش سر انگشتان از نظر علمِ انگشت‌نگاری، الان شش میلیارد می‌‌‌‌‌‌گویند جمعیت هست، دو نفر نمی‌شود که نقش سر انگشت‌های‌شان با هم مساوی باشد! خیلی عجیب است! حالا نه این شش میلیارد! هر چه آدم گذشته و هر چه آدم بعد هم می‌‌‌‌‌خواهد بیاید، این‌ها هم نقش انگشتان‌شان با نقش سر انگشتان شما تفاوت دارد! خب این‌ها را باید فکر کرد. گاهی وقتی انسان زیاد فکر می‌‌‌‌‌کند خدا را می‌‌‌‌‌بیند، می‌‌‌‌‌تواند بگوید خدا جان قربانت بروم! چه بگوید آدم؟! این کارها را بکنید. همه‌اش فکر می‌‌‌‌‌کنیم سر فلانی را چطوری کلاه بگذاریم یا لااقل سر ما را فلانی چطوری کلاه نگذارد! – حالا این دیگر شرعی آن است!- بگذار صدتا کلاه سرت بگذارند، ولی این فکر را داشته باش، این‌جا کلاه رفع می‌‌شود. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ، بِالْبَینَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یتَفَکرُونَ» .

بینات و زبر در علم جفر
یک مطلبی در همین آیه باقی ماند که عرض کنم، این بینات و زبر در این‌جا معنایش همانی است که ما در ترجمه نوشته‌ایم، یعنی نوشتیم که بینات و زبر دلایل و کتب قبلی است. ولی یک علمی هست به نام علم نقطه یا علم حروف، که جَفر هم تقریباً از همین علم بوجود می‌‌آید. آن‌ها بینات و زُبر را یک چیزی می‌‌دانند که آیه منظورش آن نیست -این برای تذکرتان است- حروف اَبجد را که دیگر بلد هستید: ابجَد، هَوَّز، حطّی، کلمَن، صعفض، قرشَت، ثخّذ، ظغش، این حروف ابجد است، احتمال هم دارد روایت داشته باشد و انبیاء گذشته درست کرده باشند، این‌ها همه‌اش احتمالی است. ابجد، «الف» یک، «ب» دو، «جیم» سه، «دال» چهار، می‌‌روید به ده می‌‌رسید، دقت کردید؟ از ده به بعد ده تا ده‌تا جلو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روید؛ ابجَد، هوّز، حطّی، «کلمن» کاف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود بیست، لام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود سی، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسید تا هزار، یعنی وقتی تا آخر بروید – دیگر من وقت شما را به این چیزها نگیرم- به هزار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسید. این الفِ ابجد یک زُبُری دارد، زبُرش چه هست؟ همان خط، یک خط است «ا»، این زُبر است، در حساب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، این‌ها مسئله دارد، حالا یک چند تا برای‌تان بگویم ولی این‌ها را باور نکنید! می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویید: تو گفتی! من بگویم، خودم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم باور نکنید! مثلاً فرض کنید «قُم» با «علم»، قاف عددش چند تاست؟ با علم، حالا یک چیز آسان‌تری برای‌تان بگویم، مثلاً وجه چهارده است، وجه‌اللّه می‌‌‌شود چهارده تا که منتسب به خداست و همان چهارده معصوم می‌‌شود. البته این‌ها را می‌‌گویم باور نکنید چون ضدّش هم همین‌طورها هست. الف، این الف اولش «ا» زبر است، ولی «لف» آن بیناتش است، «لف» می‌‌دانید یعنی چه؟ الف که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهید بنویسید یک «الف» می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارید، یک «لام» می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارید، یک «ف» و در گفتن هم همین است؛ الف، آن «لف»‌ش بینّاتش هست، آن الف‌ -الف اوّل- آن زُبرش هست. دقّت کردید؟ خوب معلوم شد؟ مثلاً «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ» – چون روایت هم دارد بد هم نیست – «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا» (احزاب/33)، این «انّما» یک الف دارد، یک نون دارد، یک میم دارد، این را شما حساب بکنید با «محمّد» صلی الله علیه و اله یکی است و بیناتش هم «إنّما» ؛ الف آن یک «لف» دارد، «لام» و «ف»، بعدش نون است، نون یک نون دارد، یک واو دارد، یک نون دیگر، آن «ون» – زبر را خوب فهمیدید یا نه؟ باید فهمیده باشید خیلی مشکل نیست- زبرش با اسم پیغمبر، بیناتش که همان باطنش است با اسم علی بن ابیطالب علیه الصلوة و السلام تطبیق می‌‌‌‌کند، می‌‌‌‌گویند قم با علم، کاشان با عقرب، ایمان با علی بن ابیطالب، اسلام با پیغمبر، دیگر این‌قدر از این‌ها نوشته‌اند که حساب ندارد و هیچ کدامش هم صد درصد نیست، بعضی‌هایش ذوقاً خوب است. و امّا مضمون حدیثی که گفتم در بحار جلد 2 باب فضل کتابت حدیث، چه کسی این را نوشته؟ حاج آقای نعمتی، مرحباً بکم و بناصرنا، این حدیث «کلّ علم لیس فی القرطاس ضاع»، چون پیر شده‌ام حرف‌های جوانی‌مان یادمان رفته! یک قدری شک کردم و صلی اللّه علی سیدنا محمّد و آله اجمعین.

تذکر درباره‌ی برداشت‌های قرآن
دو سه تا تذکر به آقایان عرض می‌‌کنم و آن تذکرات یکی درباره‌ی برداشت‌هاست؛ اگر همه بنویسند خوشحال می‌‌شویم، در پرونده‌های‌ آن‌هایی که کارت دارند منعکس می‌‌شود، و اگر هم وقت نکردند اهمیت برای‌شان نداشت، ما هم از آن‌ها توقعی نداریم و اگر بگویند وقت نکردیم مثل این است که اهمیت نداده‌اند، و آن‌چه که من نوشته‌ام آن را برندارند برای ما بنویسند، چون از این هفته به بعد همین جزوه‌هایی را می‌‌خوانید که برداشت شده و همیشه همین‌طور است، آن‌ها را باز برای ما ننویسید، یک چیز دیگری به ذهن‌تان آمد بنویسید، خیلی مطلب دارد، قرآن مثل اقیانوس بی‌نهایتی است که شما با یک سطل، دو سطل، صد سطل و این‌ها از آن بردارید هیچ از آن کم نمی‌شود و هیچ طور نمی‌شود و ان‌شاءاللّه جدّی باشید، اگر یک قدری فهم‌تان در برداشت از قرآن تا حالا رشد کرده باشد شاید در هفته‌ یک ساعت وقت بیشتر لازم ندارد، در هفته یک ساعت وقت‌تان را صرف قرآن بکنید و ان‌شاءاللّه همین‌طوری که در هفته‌ی گذشته جدّی بودید، خیلی نوشتند، واقعاً طوری که ما نمی‌رسیم مطالعه کنیم. و آقایان در دفتر هم ننویسند، یکی دفترش را فرستاده بود، چند صفحه‌اش را نوشته بقیه‌ی دفتر اسراف می‌‌شود، ما که نمی‌توانیم دفتر او را برای خودمان برداریم، در دفتر هم ننویسید، در کاغذهای بسیار زیبای خوب، و فکس هم نکنید. حالا اگر روز جمعه توانستید بیاورید، اگر هم زودتر بفرستید که ما هم یک مطالعه‌ای بکنیم برای روز جمعه، شاید دیگر از این به بعد ما از شما استفاده بکنیم و حرف‌های‌مان را از شما یاد بگیریم، بالأخره یک قدری می‌‌خواهیم این مجلس‌مان یک دانشگاهی باشد که دانشجویان جدّی خوب و باوفا و باصفایی داشته باشیم که ما از آن‌ها ان‌شاءاللّه چیزی یاد بگیریم، هیچ واجب نیست که من این‌جا بنشینم شما هم آن‌جا بنشینید من بگویم شما یاد بگیرید، شما بیایید بنشینید این‌جا، من می‌‌روم آن‌جا می‌‌نشینم از شما یاد می‌‌گیرم، نشستن من مطرح نیست هر طوری می‌‌خواهد باشد ان‌شاءاللّه.

دعای ختم مجلس
نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب‌الزمان یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه. پروردگارا! به آبروی ولی‌عصر، فرج آن حضرت را برسان. همه‌ی ما را از بهترین یاران و اصحابش قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضی بفرما. خدایا! همه‌ی ما را با شناخت بسیار خوب، اهل قرآن قرار بده. به حقایق قرآن ما را برسان. دنیا و آخرت‌مان را با قرآن و با اهل‌بیت عصمت و طهارت محشور بفرما. دست‌مان را از دامن این‌ها کوتاه نفرما. پروردگارا! دوستان امام زمان را در پناه آن حضرت حفظ بفرما. دشمنانش را ذلیل بفرما. خدایا! به آبروی امام زمان مرض‌های روحی‌مان شفا مرحمت بفرما. مرض‌های بدنی‌مان را شفا مرحمت بفرما. مریض منظور، مریضه‌ی منظوره، مریض منظور الساعة لباس عافیت بپوشان. خدایا مریض منظور الساعة لباس عافیت بپوشان. اموات‌مان غریق رحمت بفرما. عاقبت‌مان ختم بخیر بفرما. و عجّل فی فرج مولانا.

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۶ شوال ۱۴۲۵ – ۲۹ آبان ۱۳۸۳ – اهمیت برداشت از قرآن، معنای هجرت در راه خدا

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.

 اعوذ بالله من الشیطان‌الرجیم، وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکبَرُ لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ، الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلَى رَبِّهِمْ یتَوَکلُونَ (نحل/۴۱و۴۲).

 همه چیز ما قرآن است
تغییر این وضع منبر به خاطر این بود که ما چند جلسه‌ روی منبر جزوه را که می‌گرفتیم می‌خواست آن‌را روی دست‌مان نگه داریم و یا باصطلاح مچاله‌اش (لوله اش) کنیم و توهین به قرآن می‌شد، خیلی کوشش کنید ان‌شاءاللّه به قرآن توهین نشود، فرقی نمی‌کند قرآن کامل باشد یا یک آیه‌ از قرآن باشد، همه‌اش کلام خداست و لذا من از دوستان تقاضا کردم که یک چنین برنامه‌ای باشد که ما در مشهد هم ۳۵ سال تقریباً جلسه‌ی کانون همین‌طور چیزی بود، البته مفصلّ‌تر از این بود، این خیلی مختصر است، ولی آن بزرگتر، مفصل‌تر، و خب جمعیت هم آنجا بیشتر بود. به هرحال بعد از ماه مبارک رمضان، چه سال گذشته، چه سال قبلش، ما یک برنامه‌های جدیدی طرح می‌ریختیم، امسال فکر می‌کردم که ما الان نمی‌دانیم این جزوات را دوستان اصلاً می‌خوانند یا نمی‌خوانند و اگر می‌خوانند آیا برداشتی از این‌ها – غیر از آن‌چه که ما می‌نویسیم- دارند یا ندارند؟ و اساساً تدبّر در قرآن می‌کنند یا نه؟ شما این را بدانید؛ همه چیز ما قرآن است، کارمان، زندگی‌مان، زندگی با اهل‌بیت‌مان، زندگی با مردم، انس با پروردگار، عالم آخرت‌مان، اگر مسلمان باشیم همه چیزمان زیر سایه‌ی قرآن است.

 اهتمام به جزوات قرآنی
الان این جزوه‌ی سی‌و‌چهارم است، من واقعاً هیچ اطلاعی ندارم که حتی دوستان نزدیک‌مان این را می‌خوانند یا نمی‌خوانند؟ بعضی‌ها را هم دیده‌ام نمی‌خوانند و از اعمال بعضی استفاده می‌شود که متأسفانه اهمیت هم نمی‌دهند. مثلاً روز سه‌شنبه، چهارشنبه می‌آیند می‌خواهند جزوه را بگیرند! خب هر کاری که در روزهای گذشته از هفته کردی حالا هم بکن! این دو روز دیگرش هم بکن. امروز به من گفتند؛ هم از مشهد گفتند، هم از اصفهان گفتند، هم این‌جا که بعضی‌ها ماه رمضان نیامدند جزوات‌شان را بگیرند، ما چه‌کار کنیم؟ من هم گفتم به آن‌ها ندهید، مگر کسی که واقعاً عذر موجّهی داشته باشد، چون گفتند که یک نفر مریض و در بیمارستان بوده، خب این تقریباً عذر موجّهی است، ولو همان‌جا هم یک نفر را می‌فرستادند جزوه را می‌گرفت در بیمارستان می‌خواند، برای شفای کسالتش بهتر بود، «وَ نُنَزِّلُ مِنْ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» (اسراء/۸۲). به هرحال بعضی‌ها عذر موجّه داشتند و ما هم واقعش این است که زحمت می‌کشیم و این برداشت‌ها را تنها خودم انجام می‌دهم، اشتباه هم ممکن است خیلی زیاد داشته باشد. لذا از این هفته به بعد، این جزوات، آخر هفته خوانده می‌شود، یعنی الان که جزوه‌ی این هفته را خواندند هفته‌ی دیگر هم همین خوانده می‌شود و به همین مناسبت، آخر هفته جزوه خوانده خواهد شد و دوستان مطالعه می‌کنند، برداشت‌های دیگری غیر از آنچه که ما برداشت کرده‌ایم اگر به نظرشان رسید برای دفتر می‌نویسند و می‌دهند، آن‌هایی که در تهران هستند که خیلی راحت می‌آورند این‌جا می‌دهند، آن‌هایی که در تهران نیستند، باید به دفتر تهران برسانند، یکی دو سه روز زودتر برنامه‌شان را تنظیم می‌کنند به دفتر تهران می‌فرستند، اسم و فامیل‌شان باید حتماً باشد. چون این برداشت‌ها دارد سرجمع می‌شود، مطلبی می‌شود، کتابی می‌شود، اگر قابل استفاده بود که چه بهتر؛ استفاده می‌کنیم، از دوستان به نام خودشان استفاده می‌کنیم و اگر قابل استفاده نبود اقل فایده‌اش این است که ما متوجه می‌شویم که این آقا مطالعه کرده، این فایده را برای ما دارد، این‌ها را در یک دفتری جمع می‌کنیم و بهترینش را نمی‌گویم جایزه به شما می‌دهیم! چون عادت کرده‌ایم، خیلی مسأله‌ی جایزه دادن و برای جایزه کار کردن بد شده، چون جایزه‌های ما افراد بشر نهایتش فرض بفرمائید یک خانه است، یک آپارتمان است، صدها میلیون پول است، «مَا عِنْدَکمْ ینفَدُ» (نحل/۹۶) یعنی هر چه در نزد شما باشد از بین می‌رود، ولو آنکه بهترین جایزه‌های دنیا را گرفته، بعد از مردن دیگر معلوم نیست فایده‌ای برایش داشته باشد.

 کوشش کنید با تدبر قرآن بخوانید
من این را قول می‌دهم، آن‌هایی که بهتر مطالعه کرده‌ باشند، بهتر نوشته باشند، هم در اینجا نوشته‌شان را مطرح می‌کنیم، چون آخر هفته ما اینجا می‌آوریم مطالب را می‌گوییم و جزوه را توضیح می‌دهیم، و هم اینکه خدای‌تعالی به آنها جایزه خواهد داد، جایزه‌ی پروردگار آن‌قدر اهمیت دارد که برای هر حرفی از قرآن، شما اینجا مثلاً می‌خوانید «والذین»، برای «واو» آن ده اجر خدا به شما می‌دهد، ده تا گناه از نامه‌ی عمل‌تان پاک می‌کند، ده درجه هم شما را بالا می‌برد، امّا به شرطی که «واو» را بدانید که چه خوانده‌اید، تدبّر در آن کرده باشید، و الاّ آن‌قدر قرآن‌خوان‌های وهّابی هستند که هیچ ارزشی برای قرآن خواندن‌شان نیست، چون خدای‌تعالی در قرآن می‌فرماید: «و َنُنَزِّلُ مِنْ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ و َرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» کنارش می‌فرماید: «وَ لَا یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا» (اسراء/۸۲)، در روایت هست که «رُبّ تال القرآن والقرآن یلعنه» (بحارالانوار ۸۹: ۱۸۴، ط الطبع والنشر، بیروت)، چه بسا تلاوت‌کنندگان قرآن هستند که قرآن لعنت‌شان می‌کند! یعنی از رحمت پروردگار دورشان می‌کند. پس کوشش بکنیم که با تدّبر قرآن را بخوانیم. آخر شب، اِ! من امروز جزوه‌ام را نخواندم! حالا آنهایی که مقید هستند؛ تند تند می‌خوانند و ترجمه‌اش را هم صرف‌نظر می‌کنند و برداشت هم که آن روز آقای رضازاده خوانده‌اند دیگر! چه احتیاجی است ما بخوانیم و تمام! این آدم نمی‌گویم خدا لعنتش می‌کند ولی وقتی که امام صادق علیه الصلوة و السلام به نزدیکان‌شان، اقوام‌شان، در دم مرگ بفرمایند که شفاعت ما به آنهایی که نماز را سبک می‌شمارند نمی‌رسد! در نماز فقط یک سوره‌ی حمد دارد و یک قل هو اللّه، یعنی هفت آیه و پنج آیه که مجموعاً می‌شود دوازده آیه، بقیه‌ی نماز که زیاد مسأله‌ای ندارد، مهمش همان سوره‌ی حمد و قل هو ‌اللّه‌ یا سوره‌ است – سوره‌ای که بعد از حمد خوانده می‌شود- وقتی که بگویند شفاعت ما به یک چنین شخصی که سبک بشمارد نمی‌رسد، یقیناً شفاعت‌شان به کسی که خود قرآن را سبک بشمارد نمی‌رسد. تدبّر در قرآن باید بکنید، باید شما به تفسیر‌های مختلف مراجعه کنید، شما یک افرادی نیستید که تازه پای منبری نشسته باشید، تازه آمده باشید، خیلی کم در بین شما من قیافه‌ی ناشناسی می‌بینم، بعضی‌ها شاید دوازده سال در این جلسات شرکت کرده‌اید، این جزوه چیزی هم نیست، بیست تا آیه است، می‌خواهید کمترش می‌کنیم، چون بعضی‌ها می‌گویند اگر کمتر کنید ما پول کمتر می‌دهیم! اصلاً ندهید!

 برای قیامت‌تان به قرآن اهمیت بدهید
این را شما بدانید؛ این پول به خاطر جزوه نیست، هیچ‌وقت خدا نکند که ما کلام خدا را به کسی بفروشیم، سابقاً این‌طوری بود که هر کس وارد جلسات می‌شد و در برنامه‌ی تزکیه‌ی نفس وارد می‌شد – با پول آن وقت، یعنی ده پانزده سال قبل- سیصد تومان برای کارها و امور می‌داد، چون ما امورِ دفاتر را با شما داریم انجام می‌دهیم، کانون بحث و انتقاد دینی هم در مشهد همین‌طور بود، – الان هم همان کانون به قدرت خودش باقی است و تمام جلسات هم طبق همان کانون است، چون آن کانون رسمی است و باصطلاح پروانه دارد. به هر حال به این مسائل کاری نداریم- یک پولی داده می‌شد، هر کسی وارد می‌شد سیصد تومان می‌داد، بعد دیدم که بعضی‌ها خیال می‌کنند که این پول حالا کجا می‌رود؟! چون بعضی‌ها متأسفانه خیلی پست‌طبع‌اند! ما یک وقتی یک مسجدی در مشهد می‌ساختیم، یک نفر آمده بود پنجاه هزار تومان داده بود، هر روز می‌آمد دست به کمرش می‌زد، می‌گفت: این‌جا را این‌طور بسازید، آن‌جا را آن‌طور بسازید! من به آن متصدّی مسجد گفتم که پول این را بده برود! از فردا نیاید دخالتی در کارهای ما بکند. آخر آنجا یک جایی بود که اگر به روال خود مسجد می‌خواستیم بسازیم قبله کج می‌شد، قبله‌اش کج بود، من می‌خواستم قبله‌ی مسجد راست باشد، چون می‌گویند «بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد، خلاصه‌اش قبله کج آید!» ما می‌خواستیم یک‌طوری بشود که قبله راست بشود، ایشان نمی‌گذاشت، ما پولش را دادیم گفتیم خداحافظ! بگذار کارمان را بکنیم. بعضی‌ها این‌طوری هستند. آقا این پول چه شد؟! کجا رفت؟! چه کردید؟! و حال اینکه ما دوستانی که در جلسات‌مان داریم آن‌قدر مورد اعتمادند که من پشت سرشان نماز می‌خوانم، گاهی هم اتفاق افتاده، این‌طوری هستم و یک سر سوزن کم و زیاد نمی‌شود. در عین حال گفتیم که این جزوات را ما چاپ می‌کنیم، مجانی به آنها می‌دهیم، آن‌ها هم در مقابل، این‌قدر به خاطر اداره‌ی امور می‌دهند. به هرحال منظورم این است که باز هم اگر زیاد است کمترش کنیم، چون اگر یادتان باشد؛ سال اول پنجاه آیه بود، بعد سی آیه شد، حالا چون برداشت دارد بیست‌تا آیه شده، دیگر بیست‌ آیه کمترش خیلی بی‌توجّهی و اهمیت ندادن به مسأله است. بنابراین این بیست آیه را روزی یک ساعت اقلاً وقت بگذارید، می‌ارزد، خدا می‌داند یک روزی خواهد آمد، خیلی هم آن روز دور نیست، یعنی بر جوان‌ترین افراد این جلسه آمدن آن‌روز خیلی دور نیست، چون شما هنوز اکثرتان جوانید، این‌قدر این دنیا زود می‌گذرد که حساب ندارد! من خودم فکر می‌کنم آن روزی که با مرحوم حاج ملاآقاجان برخورد کردم -که شانزده سال داشتم- همین دیروز بود. این دنیا زود می‌گذرد، دنیای امتحان هم هست، جلسه‌ی امتحان هست و عالم برزخ از دو حال خارج نیست، – همان‌طوری که برای‌تان شرح دادم- برای شما از دو حال خارج نیست، برای معاندین یک حالت سوّم هست که آن ان‌شاءاللّه از بین ما خارج است، برای شما یا یک حالت بی‌هوشی به شما دست می‌دهد که از اصحاب کهف هم باز بیشتر است، چون تقریباً چند میلیارد سال شاید طول بکشد، «إِذَا الشَّمْسُ کوِّرَتْ، وَإِذَا النُّجُومُ انکدَرَتْ» (تکویر/۱و۲)، تا آن‌جا برسد که خورشید نورش را از دست بدهد، شاید خیلی طول بکشد، این مدت مثل چشم برهم زدن بر شما می‌گذرد، صریح قرآن است که «یوْمَ یرَوْنَهَا لَمْ یلْبَثُوا إِلَّا عَشِیةً أَوْ ضُحَاهَا» (نازعات/۴۶)، وقتی قیامت را می‌بینند خیال می‌کنند که اینها نخوابیدند مگر یک شب یا یک روز، این‌قدر به آن‌ها زود می‌گذرد! این برای آن‌هایی است که یا تزکیه‌ی نفس نکرده‌اند یا اهمیت نداده‌اند یا در فکرش نبوده‌اند، برای مردم معمولی است، ولی شیعه‌ی علی بن ابیطالب علیه الصلوة والسلام باید باشند، عقایدشان درست باشد. یک عده هم اولیاء خدا هستند، اولیا‌ء خدا هم آن‌قدر در بهشت برزخی به آنها خوش می‌گذرد، به آن‌ها آن‌قدر خوش می‌گذرد که امام تعبیرش این است – شنیدم یک نفری در هفته‌ی گذشته گفته بود که فلانی گفته که این‌قدر زود می‌گذرد که- وقتی یک مؤمن، یک ولی خدا، فرض کنید با یک حورالعین می‌خواهند با هم حرف بزنند، دستش بند می‌شود، گردن‌بندش پاره می‌شود، می‌نشینند می‌خواهند دانه‌های مروارید گردن‌بند را جمع کنند، می‌بینند قیامت شد! این از باب خوش‌گذشتن است، چون وقتی به انسان خوش می‌گذرد به او زود می‌گذرد، نه اینکه تمامِ این مدّت، این اندازه وقت باشد! معنایش این نیست که شما مثلاً یک لحظه، یک نیم ساعتی بیشتر وقت نداشته باشید! تا وقتی که قیامت برای همه برپا می‌شود به شما خوش می‌گذرد، اصلاً یک سر سوزن ناراحتی، استرس، مشکلات، دلواپسی برای‌تان پیدا نمی‌شود، نخواهد شد، پس به این‌ها هم که خوش می‌گذرد و زود می‌گذرد. پس بنابراین قیامت خیلی زود می‌رسد، «اقْتَرَبَتْ السَّاعَةُ» (قمر/۱)، این «اقْتَرَبَتْ السَّاعَةُ» یعنی ساعت قیامت بسیار نزدیک است. پس روی این حساب از آن‌جا می‌آورند صورت حساب‌تان را می‌دهند. ان‌شاءاللّه شمایی که به قرآن توجّه کرده‌اید، به کلام پروردگار توجّه کرده‌اید، روزی یک ساعت برای خدا، برای سعادت آتیه‌تان، برای درآمد قیامت‌تان، برای اینکه در آخرت همه چیز داشته باشید کار کرده‌اید، به شما یک صورت‌حساب می‌دهند، این صورت‌حساب را حالا با دلار می‌خواهید حساب کنید، با ریال می‌خواهید حساب کنید، با هر چیزی، فرض کنید یک ۹ گذاشته‌اند، تا جایی که چشم‌تان کار می‌کند جلویش صفر گذاشته‌اند! هر چه هم می‌خواهید حساب کنید نمی‌توانید، «لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِکلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ» (کهف/۱۰۹) شما سر قلم‌تان را مدام در دریایی که مرکب شده بزنید و نقطه بگذارید باز بیشتر از این‌هاست! این‌ها را باور کنید! فقط یک کلمه؛ امروز و همه‌ی روزها و تمام دوران عمرتان و عمر من باید به این کلمه‌ توجّه کنیم که باورمان بیاید. حالا می‌گویید: ما این‌قدر بودجه لازم نداریم! این‌قدر عمر می‌کنید که باز ممکن است کم بیاورید. در بهشت هم باید کار بکنید تا باز بقیه‌اش را انجام بدهید.

 روی قرآن باید کار کرد
ما در سال گذشته دوران جلساتِ تزکیه‌ی نفس را گفتیم، در سال قبلش جلسات اصول اعتقادات را بیان کردیم، امسال این طرح را داریم و روی قرآن باید کار کرد، پس بنابراین بیاییم از امروز که جمعه‌ی اوّل ماه شوال است، به همین ترتیبی که هست، یعنی برای خودتان جلسه بگذارید، خانم‌ها در آشپزخانه این را نخوانند، توهین است، یک ساعت برای این کار بگذارند، آقایان جزء برنامه‌های ضروری زندگی‌شان باشد. منتها فرق سایر اولیاء خدایی که حالا در این جلسات نمی‌آیند با شما که ان‌شاءاللّه می‌خواهید از اولیاء خدا بشوید این است که شما را تنظیم کردیم، گفتیم این بیست آیه را بخوانید، همه‌تان با هم باشید، همه‌تان بافکر باشید، همه‌تان حساب کرده باشید، تا بتوانید رشدی بکنید، از همدیگر سؤال بکنید، بین شما آیات قرآن مطرح باشد. ان‌شاءاللّه بنویسید، بفرستید، محترمانه در پاکت بگذارید، آیات قرآن است! فقط برداشت‌هایتان را بفرستید، نه اینکه آیات را بردارید بنویسید! برداشتی باشد که در برداشت‌های ما نباشد، بنشینید فکر کنید،

 هجرت برای خدا و اثرات آن
این آیه‌ای که «وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا»، همین سه سطر که برداشتش نیست، این را به اندازه‌ی فکر بعضی‌ از شما من نوشته‌ام؛ این حق من! شما هم همه‌تان بنویسید، یک چیزی می‌شود. لازم هم نیست حالا تفسیر بروید نگاه کنید، ببینید از این آیه‌چه می‌فهمید، در روی خودتان پیاده کنید. ببینید! «وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا»، این یک جمله را دقّت کنید: یکی هجرت است؛ کسانی که در راه خدا مهاجرت می‌کنند، هجرت به معنای جا عوض‌کردن است، این‌جا اذیت هستم، الان شما در این مجلس یک جایی نشسته باشید زیر پای‌تان یک مشت میخ باشد، خب بلند می‌شوید آن طرف‌تر می‌نشینید، جای‌تان ناراحت است، این هجرت است، این اسمش هجرت است، هجرت حتماً لازم نیست که از مکه به مدینه باشد، نه! در این شهر مردمش اذیت‌مان می‌کنند، این همسایه‌ها با ما لج‌بازی کردند، موسیقی‌اش را بلند کرده، اذیت‌های مختلفی دارد، در یک آپارتمانی هستیم همه زنهای بی‌حجاب، از خانه که در می‌آییم همه‌ چشم‌مان به زنهای بدحجاب و بی‌حجاب می‌افتد، خب می‌توانی درستشان کن، در مرحله‌ی اوّل انسان مؤمن آن انسانی است که بتواند این‌ها را درستشان کند، نمی‌توانی درستشان کنی، گوش به حرفت نمی‌دهند، بیشتر مسخره‌ات می‌کنند، هجرت کن! از آن‌جا برو جای دیگر، ولو به هر قیمتی که شده، خانه‌ات را بفروش برو جای دیگری که متدین باشند. نمونه‌های زیادی من خودم بین همین رفقا دیده‌ام که این‌طوری هستند، ببینید؛ «وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی اللَّهِ»، آقا چرا این کار را کردی؟ تو در فلان محل بودی، محله‌ی بالای شهر بود، خانه‌ات قیمتی بود، پرارزش بود، چرا رفته‌ای در آن محله زندگی می‌کنی؟ آن‌جا دینم محفوظ نبود، بچه‌هایم داشتند فاسد می‌شدند، زنم هر شب می‌آمد می‌گفت من چرا باید حجاب داشته باشم؟! این همسایه‌ها مگر مسلمان نیستند؟! این‌ها را خدا به جهنّم می‌برد؟ هر جایی آنها را بُرد ما را هم ببرد! می‌بینی نمی‌توانی از عهده در بیایی، این‌جا «هاجروا فِی اللَّه» است، یعنی وقتی از تو می‌پرسند چرا از آن‌جا رفتی؟ می‌گویی برای خدا. واقعاً آن‌جا جایم راحت‌تر بود، واقعاً آن‌جا از نظر بدنی خیلی به محل کارم نزدیک بود، برای خیلی چیزها من راحت‌تر بودم، ولی آمدم در این محله، چون اطرافش مردمانِ متدین هستند، این‌جا کنارمان مسجد است، هر وقت می‌خواهم نماز جماعت بخوانم می‌روم در این مسجد، این امام جماعتش هم آدم خوبی است، آمدم اینجا. یک کسی می‌خواست خانه‌اش را بفروشد، آن مشتری می‌پرسید که اطرافش مسجد نیست؟ گفت: نه! گفت: خیلی خوب! فهمیدیم که از مسجد فرار می‌کند! و مساجد هم باید حواس‌شان جمع باشد که مردم را فرار ندهند، بلندگو برای اذان اشکالی ندارد ولی برای بقیه‌ی کارها – این را بدانید – مردم آزاری است و اشکال دارد و همین سبب می‌شود که قیمت خانه‌ای که به مسجد چسبیده کمتر از خانه‌ای است که از مسجد فاصله دارد، مردم‌آزاری نباید کرد، کنار مسجد این‌جا جای خوبی است، مکان خوبی است، می‌روم آنجا و هجرت می‌کنم. «فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا»، بعد از اینکه به تو ظلم شده. امّا هجرت بدون اینکه کسی تو را اذیت کند، صدمه‌ای به دینت برسد، تو را از دین دور کند، زن و بچّه‌ات را از دین دور کند، این هجرت، هجرت فی‌اللّه نیست، هجرت فی‌اللّه این است که برای خدا باشد، بتوانی بگویی خدایا! من به‌خاطر تو از آن خانه بیرون آمدم و به این خانه وارد شدم. «لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً»، خدا چه‌کار می‌کند؟ نمی‌دانم ترجمه‌اش را خوانده‌اید یا نه؟ در دنیا مکان خوبی به آنها خواهیم داد. من رفتم پائین‌محله! تو چه‌کار داری؟ خدا درستش می‌کند! تو هجرت بکن! خدا را شاهد می‌گیرم من یک مورد مخصوصی دیدم که در اثر هجرت فی‌اللّه آن‌چنان خدای‌تعالی از نظر مالی، از نظر خانه، از نظر زندگی به او کمک کرده که حساب ندارد. نمونه‌ی بارزش خود پیغمبراکرم است؛ پیغمبراکرم وقتی در مکه بود به او سنگ می‌زدند، اذیتش می‌کردند، برای خدای‌تعالی هجرت کرد، آمد مدینه، چه عظمتی پیدا کرد! مردم رفته بودند روی بلندی‌ها، منتظر آمدن وجود مقدس رسول‌اکرم بودند، وقتی آمدند جشن گرفتند، همه خانه‌های‌شان را به پیغمبراکرم تقدیم کردند، این معنای «لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً» است، در دنیا راحت می‌شوید.

 کاری که برای خدا نباشد خدا مزد نمی‌دهد
تو یک قدم برای خدا بردار، یک کاری برای خدا بکن، برای خدا باشد! به مردم هم بگو برای خداست، ریا نمی‌شود، وقتی که شرمت می‌آید بگویی برای خدا من این کار را کردم، یا حتی در دلت هم شرمت می‌آید که بگویی من برای خدا این کار را کردم، می‌نشینی برای خودت می‌گویی آب و هوای آن‌جا خوب نبود، آب و هوای این‌جا بهتر است! آن‌جا نمی‌دانم چه بود، این‌جا چه است، از این حرف‌ها می‌زنی، نه! آن برای خدا نیست، برای هر کسی این کار را انجام دادی برو از همان مزدت را بگیر، معنا ندارد من برای آن آقا کار کرده باشم بیایم مزدش را از این آقا بگیرم! برای مردم کار کرده باشم، مزدم را از خدا بگیرم! دانشمندانی بودند، خدماتی کردند، برای مردم هم خیلی خوب شد و مفید، ولی برای امتیاز بوده، برای معروفیت بوده، همین ادیسون که می‌گویند برق را اختراع کرد، الان برق واقعاً موجود بسیار پرارزشی است امّا از او باید بپرسیم برای خدا کردی یا برای امتیاز؟ یا برای پول؟ یا برای معروفیت؟ اگر گفت من برای خدا کردم خدا حتماً اجرش را خواهد داد ولو کافرترین افراد هم در مسائل دیگر باشد، «لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکمْ مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثَى» (آل‌عمران/۱۹۵)، خدا در قرآن صریحاً فرموده: ما عمل عاملی را از شما ضایع نمی‌کنیم، چه مرد باشد چه زن. اما اگر نه؛ تو برای کسی دیگر کار کردی، خدا مزدت را بدهد؟ چه معنا دارد؟ من برای شما کار کردم بروم مزدم را از یکی دیگر بگیرم؟ اصلاً این حرف غلط است.

 اگر برای خدا هجرت کردید خدا در دنیا فوراً لطف می‌کند
برای خدا هجرت کنید؛ اگر برای خدا هجرت کردید، خدا در دنیا لطف می‌کند، فوراً هم این کار را می‌کند، منتها ما فکر می‌کنیم الان ما از این محل حرکت کنیم به محل دیگر برویم فوراً خدا یک خانه‌ی مفصّلی به ما می‌دهد! خدای‌تعالی خفی‌‌الالطاف است؛ خفی‌‌الالطاف را باید خوب بفهمید، یعنی یک طوری به شما لطفش را عنایت می‌کند که شما فکر می‌کنید روی جریان طبیعی این انجام شد. من آن خانه را دو برابر فروختم، آمدم اینجا یک خانه خریدم، این ترقّی کرد و … حالا من دارای چند تا خانه‌ی خوب شدم! نه، خدای‌تعالی می‌دهد، خفی‌الالطاف است، ممکن بود خانه‌ات را که فروختی یک خانه دیگر خریدی ضرر کنی، ضرر کنی ، سرمایه‌ات را از دست بدهی! اینهایی که برشکست می‌شوند چطوری برشکست می‌شوند؟ همینطوری. خدا خفی‌‌الالطاف است، قول داده، در همین آیه‌ای که ان‌شاءاللّه خواهید خواند و رویش کار می‌کنید وعده فرموده: «لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً»، نیکی؛ این برای دنیای‌تان.

 عالم آخرت را جدّی نگرفتیم
آخرت چه؟ «وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکبَرُ» آخر نمی‌توانند آخرتی که شما ندیده‌اید برای‌تان خوب توضیح بدهند! اکبر است، بالاتر از این است، بزرگ‌تر از این است، آن‌جا مهم است، الطاف پروردگار در آنجا ظاهر می‌شود. «لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ» فقط اشکال کار در همین جاست که «لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ» اگر این‌ها بدانند، همین مغزِ پوک ما! – به خودم می‌گویم- همین سبب شده که ندانیم، قبول نکنیم. یک کافری می‌گفت از آن حورالعین بهشتی صدتا، هزارتا را، همه را ما با یک زن خوب در این‌جا مصالحه می‌کنیم! این معلوم است که اصلاً آن‌جا را قبول ندارد. اصلاً افرادی هستند که یعنی – ببخشید- اکثر ما هم همین‌طور هستیم، عالم آخرت را جدّی نگرفتیم، عالم آخرت باورمان نیامده. بنابراین؛ «لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ» در ادامه آیه است. «اگر بدانند»،

 تحمل صبر سبب لطف خدا می‌شود
و «الَّذِینَ صَبَرُوا»، حالا این‌هایی که می‌دانند چه کسانی هستند؟ که هستند؟ «الَّذِینَ صَبَرُوا»، در همه‌ی مشکلات و امتحانات پروردگار در دنیا بردبارند، تحمّل می‌کنند، همه‌ی ناراحتی‌ها را تحمّل می‌کنند و تکیه‌شان را به خدا می دهند، می‌گویند خدایا به خاطر تو ما این ناراحتی را تحمل کردیم، خدایا به خاطر تو این زندان را تحمل می‌کنیم، شما اگر به یک قاضی که حکم کرده که شما باید به خاطر آن کارهایی که کرده‌اید زندان بروید، می‌گویید: شما فرمودید، چشم می‌روم، هم تخفیف در زندان‌تان داده می‌شود، هم این‌که مورد محبّت پروردگار واقع می‌شوید، درست است خطایی بوده که خودتان کرده‌اید و خود شما سبب این زندان شده‌اید، سبب این عذاب شده‌اید، سبب این مرض شده‌اید، سبب این ناداری شده‌اید، ولی چون صبر کردید، تحمل کردید، از دین بیرون نرفتید و بر خدا توکل کردید، خدای‌تعالی هم در دنیا به شما محبّت می‌کند، هم در آخرت، هم در روز قیامت. یادم می‌آید اوایل انقلاب یک نفری خیلی آدم عجیبی بود، منحرف بود، این را برایش زندان ابد داده بودند، تقریباً دو سه سال زندان بود بعد آزاد شد، من گفتم: تو زندان ابد بودی! گفت: من این‌قدر در زندان خوب شدم که به من عفو خورد. در همین دنیا می‌شود این کار را کرد، این‌قدر شما خوب باشید که گذشته‌های‌تان ولو حبس ابد، می‌خواسته حبس ابد باشید، خدای‌تعالی آزادتان بکند، عفو به شما بخورد، عفوهای پروردگار هم این نیست که حالا ببینیم یک عیدی پیش بیاید، یک جریانی پیش بیاید… هر روز اگر خوب بشوید برای خدا عید است و هر روز و هر ساعت هم عفو می‌خورید.

 عفو الهی و نجات از غم
جریان حضرت یونس را شما همه‌تان می‌دانید دیگر، شاید خود من مکرر برای‌تان گفته‌ام، بهترین نمونه است، حضرت یونس یک حبس ابد، -اَبَد ما این است که تا زنده هستیم ادامه دارد، دیگر بعد از مردن کاری نمی‌توانند بکنند، امّا خدای‌تعالی وقتی کسی را حبس می‌کند- در آن آیه می‌فرماید اگر از مسبّحین نبود «لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى یوْمِ یبْعَثُونَ» (۱۴۴/صافات)، تا روز قیامت می‌خواست در شکم آن ماهی باشد! می‌گویید چطور می‌شود؟ چطور می‌شود؟! ماهی را خدا نگه می‌دارد، ماهی را زنده نگه می‌دارد و آقای ذالنون را هم که جناب یونس باشد او را هم زنده نگه می‌دارد، همین‌طوری که در جهنم یک عده‌ای را زنده نگه داشته، زنده نگه می‌دارد، او را زنده نگه می‌دارد، قدرتِ خداست، صریح قرآن است که اگر ایشان جزء مسبّحین نبود «لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى یوْمِ یبْعَثُونَ»، تا روز قیامت او در شکم ماهی زندانی بود، عفو خورد به او، عفو الهی هم فوراً – نگفت حالا باشد عید غدیر بشود ما عفو می‌کنیم! عید فطر باشد، نه! – تا گفت: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ»، هیچ مؤثری در عالم وجود نیست مگر تو، همه‌ی کارها دست توست، – حالا همه‌ی کارها دست خداست، پس این گناه را هم خدا کرده؟! نه!- «إِنِّی کنتُ مِنْ الظَّالِمِینَ»، من ظلم کردم و به این زندان تاریک مرطوب افتادم، «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ»، اهل ادب می‌دانند؛ اگر می‌گفت: «ثم استجبنا له»، یعنی بعد از مدتی ما اجابتش کردیم، نه! «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ»، ما فوراً اجابتش کردیم، «وَنَجَّینَاهُ مِنْ الْغَمِّ»، (انبیاء/۸۷و۸۸) از غم و اندوه نجاتش دادیم. آقایان! این مطلب را من برای‌تان توضیح بدهم؛ گاهی می‌شود که انسان بعد از اینکه عفوش کردند باز هم غمی در دلش هست، می‌گوید چرا من این کار را بکنم که من را زندان ببرند، بدنام بشوم؟ به عنوان دزدی، مال مردم‌خوری معروف بشوم؟ یک غمی در دلش می‌ماند، آبرویش بین مردم رفته، هر کس او را می‌بیند، ای آقا! کی آزاد شدی؟! امّا این غم را از او برداشتیم، یعنی عین اوّلش شد، و شما هم بدانید اگر کاری کردید که خدای‌تعالی شما را مشمول عفوش قرار داد؛ خدای تعالی در قرآن می‌فرماید که افرادی هستند، – شرایطی دارند که حالا بخواهم شرح بدهم طول می‌کشدافرادی هستند- که اینها گناهان‌شان به حسنات تبدیل می‌شود، «فَأُوْلَئِک یبَدِّلُ اللَّهُ سَیئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ» (فرقان/۷۰)، می‌دانید یعنی چه؟ یعنی شما فرض کنید مال یک کسی را خوردید و باید به مال مردم‌خور معروف بشوید، پروردگار یک کاری می‌‌‌‌کند که شما به امین‌ترین افراد معروف بشوید، دیگر غمی ندارد، «وَنَجَّینَاهُ مِنْ الْغَمِّ». مردم دنیا، آن کسانی که در دنیا دیگران را عفو می‌‌‌‌کنند، این‌ها این کار را دیگر نمی‌توانند بکنند، یعنی ممکن است بگویند تو برو! هیچ چیزی نیست، اصلاً این پرونده‌ات هم پاره و مختومه! یک کنار می‌‌‌‌گذارند، امّا مردم را چه کار کنم؟ شما یک سال، ده روز ما را زندان بردید، همه هم فهمیدند، آن چه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؟! این را در دنیا، مردم دنیا نمی‌توانند هیچ کارش بکنند. ولی خدای‌تعالی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید که ما سیئات آنها را به حسنات تبدیل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم. و لذا در مجموعه‌ی آیات و روایات خیلی اصرار هست که کارهایی نکنید که مردم شما را بد بدانند، گناهانی نکنید که مردم شما را فاسق بدانند، چون اگر خدا ده مرتبه هم شما را عفو کند و بهتر از همه‌ی اولیای خدا هم بشوید مردم شما را همان دزد قدیمی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند! یادشان نمی‌رود. اگر کارها و گناهانی که انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌دهید تنها در ارتباط با خداست، خیلی زود خدای‌تعالی می‌‌‌‌‌گذرد، ولی در ارتباط با مردم، مردم نمی‌گذرند. کوشش کنید گناه علنی نکنید. اینکه من گاهی می‌‌‌گویم تراشیدن ریش! یک مقداری شاید از نظر کلّی و روایی جزو گناهان صغیره باشد ولی چون شما را به عنوان یک فاسق می‌‌‌شناسند، به عنوان یک کسی که – حالا یا مکروه است، یا حرام است، یا هر چه هست، یک کسی که- به خدا توجه نکرده، اعتنایی به امر الهی نکرده شما را می‌‌شناسند، بعدها حتی اگر امام جماعت هم می‌‌خواهید بشوید، خیلی مورد لطف پروردگار هم باشید مردم به شما می‌‌گویند این سابق ریشش را می‌‌تراشید، تو حالا می‌‌خواهی بروی پشت سرش نماز بخوانی؟! فراموش نمی‌کنند. دقّت کردید؟! علناً روزه خوردن را مردم فراموش نمی‌کنند، زنای علنی را فراموش نمی‌کنند و بعد نمی‌توانی برگردی، لااقل بین مردم نمی‌توانی برگردی. ولی خدای‌تعالی؛ «وَنَجَّینَاهُ مِنْ الْغَمِّ»، از غم نجاتش داد.

 ذکر یونسیه و راه نجات از غم
آنی که خیلی بشارت است این است که : «وَ کذَلِک نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ». آخر چطوری به من و شما بگویند؟! چطوری بگویند یونس با همه‌ی عظمتش، با همه‌ی شخصیتش، پیغمبر خداست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید، اگر تو هم گناهت را ترک بکنی و بگویی: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ»، این اعتقاد را پیدا بکنی و بگویی: «سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنْ الظَّالِمِینَ»، گناهت را به گردن بگیری، بگویی خدایا من بد کردم، به گردن این و آن نیندازی، مکرّر من گفته‌ام که ما غالباً دوست داریم گناه‌مان را به گردن کسی بیاندازیم. آقا! چرا تو – مثلاً- مریض شدی؟ می گوییم فلان دکتر آمد یک چیزی تجویز کرد، ما خوردیم، مریض شدیم! نمی‌گوییم خودمان خوردیم، خودمان کردیم! خیلی آدم خوبی باشیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم شیطان! گردن شیطان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازیم! هفته‌ی گذشته شیطان جواب‌تان را داد! – در جزوه همین هفته‌ای که تا حالا خواندید شیطان جواب را داد- شیطان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: خدا یکصد و بیست و چهارهزار پیغمبر داشته، به او توجّه نکردید، قرآن داشته توجه نکردید، در همه‌ی منبرها، سخنرانی‌ها، درس‌ها، همه جا از من بد گفتند و از خدا خوب گفتند، تو آمدی ما را گرفتی؟! پیرو ما شدی و پیرو خدا نشدی؟! روز قیامت رسماً شیطان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید جلوی‌تان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایستد، ما باید از حالا به فکرش باشیم. «وَکذَلِک نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ»، مؤمنین را ما نجات خواهیم داد، این‌طوری باشیم، بگوییم: «سبحانک»، خدایا تو پاکی، تو هیچ وقت برای ما بدی نخواستی، این را شما بدانید؛ هر کس در هر مقامی بگوید که خدا برای یک شخصی بدی را خواسته – بدون هیچ علّت- این به خدا جسارت کرده، «سبحانک»، همه‌ی این سبحان‌‌ها، که سبحان‌الله سبحان‌الله در نماز می‌‌گوییم، در ذکرهای‌مان می‌‌گوییم، این‌ها همه‌اش به خاطر این است که ما بدانیم خدا پاک است، اگر یک وقتی هم مؤاخذه‌مان می‌‌کند از خیلی از گناهان‌مان می‌‌گذرد و یک موردی را می‌‌گیرد و مؤاخذه می‌‌کند، آن هم تازه برای تربیت ماست، برای تنبیه ماست. «سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنْ الظَّالِمِینَ». آن وقت فرمود: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّینَاهُ مِنْ الْغَمِّ وَکذَلِک نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ»، همین‌طور ما مؤمنین را نجات خواهیم داد. در این آیه‌ای که تلاوت شد، «لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ»، این جمله‌اش را خیلی باید توجه داشته باشیم، و«الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ یتَوَکلُونَ» انسان صبر بکند و بر پروردگارش توکل بکند، آیه‌ی دیگر است: «وَمَا بِکمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِن اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّکمْ الضُّرُّ فَإِلَیهِ تَجْأَرُونَ» (نحل/۵۳)، هر چه نعمت به شما می‌‌رسد از جانب خداست،- همان حرفی که عرض کردم- ولی در عین حال؛ خدا از شما کشف ضُرّ می‌‌کند، از شما کشف ناراحتی می‌‌کند، ولی در عین حال ما به پروردگارمان مشرک می‌‌شویم. آیات دیگر را به شما وا می‌‌گذاریم، ترتیب کار همین‌طور که ان‌شاءاللّه هر چه به ذهن‌تان آمد با اسم و فامیل‌تان می‌‌نویسید، ما اسامی شما را در دفترهای‌مان داریم، با اسم و فامیل‌تان می‌‌نویسید و حداکثر تا روز چهارشنبه به هر وسیله‌ای هست برای دفتر ارسال می‌‌کنید و ان‌شاءاللّه این‌ها بررسی می‌‌شود و می‌‌فهمیم که دوستان چقدر کار کرده‌اند و زحمات ما ان‌شاءاللّه هدر نخواهد شد. خب ماه رمضان را گذراندیم، ماه ضیافت‌اللّه را گذراندیم، ان‌شاءاللّه امیدواریم که بهره‌ی کافی از این ماه برده باشید، همه‌ی مرض‌های روحی‌تان با غذاهای روحی‌ پروردگار، با برکات پروردگار، با مغفرت پروردگار، با رحمت پروردگار، برطرف و ان‌شاءاللّه یک روح قوی بسیار سالمی در شما بوجود آمده باشد و ان‌شاءاللّه آن‌چنان پرارزش شده باشیم که ما را کنارِ امام زمان‌مان بگذارند و از یاران و اصحاب آن حضرت باشیم و خدای‌تعالی ما را از همه‌ی بهره‌های معنوی ماه رمضانِ گذشته بهره‌مند بفرماید و ان‌شاءاللّه از خدا می‌‌خواهیم که همه‌تان در سیرتان موفق باشید و پیشرفت زیادی داشته باشید و ان‌شاءاللّه کوشش کنید یا متعلّم باشید یا عالم؛ «کن عالماً او متعلّما» (إرشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۶۶)، یا متعلم باش یعنی در راه باش، در راه سیر و سلوک باش، یا ان‌شاءاللّه به مقام اولیاء خدا رسیده باشید، که اکثر شما، بلکه همه‌ی شما آنچه من می‌‌بینم همه‌تان الحمدلله اهل سیر و سلوک و کمالات هستید.
یکی از خوبی‌های پشت میز نشستن این است که روضه نمی‌خواهد بخوانیم! یعنی نمی‌شود، جور در نمی‌آید، من تجربه ندارم، آقای رفیعی شاید تجربه داشته باشند، البته از خوبی‌هایش هم نیست، روضه خیلی خوب است، من روضه‌ام نمی‌آید، حالا شما را نمی‌دانم … شما مصائب حضرت سیدالشهداء صلوات اللّه علیه را بدانید که خواندنش، گریاندنش و گریه کردنش و حتّی اگر انسان خودش را شبیه به گریه‌کنندگان قرار بدهد بسیار اجر دارد، روایت دارد: «وجبت له الجنّه» (بحار الأنوار، بيروت‏، دار إحياء التراث العربی‏،۱۴۰۳ ق‏، ج‏۴۴، ص ۳۰۸). این وضع روحی خودم و ضعف خودم را عرض کردم…

 دعای ختم مجلس
نسئلک اللّهم و ندعوک؛ باعظم اسمائک، و بمولانا صاحب الزمان، یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه، یا اللّه یا اللّه یا اللّه!
خدایا! فرج امام زمان ما را برسان. همه‌ی ما را از بهترین اصحاب و یاورانش قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضی بفرما. خدایا! توفیق و ارزش اینکه با قرآنت، با کتابت مأنوس باشیم به ما مرحمت بفرما. خدایا! حقایق قرآن را به ما بفهمان. خدایا! توفیق تدبّر در قرآن را به ما عنایت بفرما. پروردگارا! به آبروی خاندان عصمت و طهارت قسَم‌ات می‌‌دهیم گرفتاری‌های مسلمین برطرف بفرما. اموات‌مان، شهدای‌مان غریق رحمت بفرما. مریض‌های اسلام، مریض‌های منظور الساعة لباس عافیت بپوشان. خدایا! اموات‌مان – پدر یکی از دوستان از دار دنیا رفته- خدایا غریق رحمت بفرما. پروردگارا! به آبروی ولی‌عصر قسم‌ات می‌‌دهیم عاقبت امرمان، آخرت‌مان و تمامِ دوران بعد از مرگ‌مان را به خیر و سلامتی روحی قرار بده. ان‌شاءاللّه توفیقات زیادی به ما در تدبّر در این آیات در هفته‌ی آینده عنایت بفرما.
و عجّل فی فرج مولانا.

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

شب ۱۸ رمضان ۱۴۲۵ قمری – فضائل امیرالمومنین (علیه السلام)

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم‌ اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه و الصلوة و السلام علي رسول اللّه و علي آله آل اللّه لاسيّما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدّائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم، بسم اللّه الرحمن الرحيم، أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ. (رعد / ۱۹)

اولين آيه‌اي كه در اين روزها تلاوت مي‌كنيد مربوط به قرآن شريف است كه يك عدّه از مردم كورند، حقيقت را درك نمي‌كنند، مردمي هستند كه آيات الهي را مشاهده نمي‌كنند، اينها را خداي‌تعالي مي‌فرمايد در مقابل كسي كه مي‌داند كه قرآن از طرف پروردگارت نازل شده و حق است آيا مساوي هستند؟ اين مطلب يك اشاره‌اي است به يك حقيقتي كه در جامعه‌ي ما وجود دارد.

يك عدّه مردم آنچنان غافلند از حقيقت و از حقايق قرآن كه به هيچ وجه نمي‌توانند به هيچ عنوان خصوصيّات و حقايق قرآن را درك‌ كنند.كورند! شما به يك فرد كور مادرزاد هر چه بخواهيد رنگ قرمز يا سبز را برايش فرق بگذاريد، او نمي‌فهمد، درك نمي‌كند. امّا كسي كه چشمش باز است همه چيز را مي‌بيند، بدون اينكه شما توضيح بدهيد قرمزي و سبزي را  درك مي‌كند. يك عدّه هستند با اينكه قرآن به زبان آنهاست، عربند و تمام قرآن را هم ممكن است خوانده باشند و حتّي بعضي‌ از اينها تفسير مفصّلي براي قرآن نوشته‌اند امّا به حق و حقيقت نرسيده‌اند. من يك وقتي درباره‌ي عالم بزرگ سنّي مذهب «فخر رازي» فكر مي‌كردم كه تفسير كبير را نوشته اما متوجّه افضل‌بودن علي بن ابيطالب عليه الصلوة و السلام بر ساير صحابه نبوده است يا اگر بوده اظهار نكرده و سنّي باقي مانده. علي بن ابيطالبي كه به تصديق اهل‌سنّت سيصد آيه در شأنش نازل شده، از نظر شيعه كه خيلي بيشتر از اينهاست و يا تفسير و يا تأويل و يا ظاهر آيه بر وجود مقدس علي بن ابيطالب دلالت مي‌كند. آن هم مطالب بسيار بالا و در سطح بالا، مثل آيه‌ي تطهير، آيه‌ي ليلة المبيت، آيه‌ي ولايت كه مي‌فرمايد: إِنَّمَا وَلِيُّكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ (مائده / ۵۵) سوره‌ي هل‌ اتي با آن خصوصيّات كه من يك وقتي با يكي از دانشمندان اهل‌سنّت كه حرف مي‌زدم دوازده دليل از اين سوره‌ي مباركه بر عصمت اهل‌بيت عصمت و طهارت اقامه كردم و قبول كرد. آيات مختلف ديگري كه هست و روايات متواتره كه مورد اتّفاق سنّي و شيعه است، همه‌ي اينها را اين دانشمند ديده و درباره‌ي خليفه‌ي – به اصطلاح – منتخب  مردم، ابي‌بكر، يك آيه در قرآن است كه به نظر من اين آيه هم دلالت بر افضليّت ايشان نمي‌كند. با اين وضوح در عين حال مي‌بينيم يا نديده گرفته اند و يا نديده اند، اگر نديده گرفته باشند چشم روي هم گذاشته اند و اگر نديده باشند همان‌طوري كه قرآن فرموده كورند و از اين قبيل مطالب در قرآن و در احاديث زياد داريم كه صراحت شديد بر يك موضوعي دارد ولي در عين حال از آن بعضي مطلّع نيستند و يا نمي‌خواهند مطلع باشند. يك آيه‌اي در قرآن است كه خداي‌تعالي در آن استدلالي بر ولايت علي بن ابيطالب فرموده. مي‌فرمايد: أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (يونس / ۳۵) آيا كسي كه همه‌ي مردم را به حقّ هدايت مي‌كند اين بهتر است كه پيروي شود و يا كسي كه خودش احتياج به راهنمايي ديگران دارد، شما نظرتان چه هست؟!  فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ، چگونه حكم مي‌كنيد؟ يك نفر هست هر چه از او سؤال مي‌كنند جواب قانع‌كننده و صحيح در مقابل پرسش‌هاي مختلف مي‌دهد و يك نفر هم هست هيچ نمي‌تواند پاسخ سؤالات را بدهد و بلكه خودش سؤال‌كننده است، اگر بنا بشود از يكي از اينها انسان پيروي كند از كدام يك بايد پيروي كند؟ فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ، در تاريخ دارد. يك مسأله‌اي است كه همه مي‌توانيم تحقيق كنيم، علي بن ابيطالب بعد از رحلت رسول‌اكرم صلي اللّه عليه و آله وسلم در ميان اصحاب بود هيچ يك از اصحاب پيغمبر اينچنين نبودند كه هر چه سؤال از او مي كردند جواب مثبتي داشت و علاوه سخنراني‌هاي بسيار كوبنده، پرمحتوا، خطبه‌هاي فوق‌العاده علمي كه آن قدر سنّي و شيعه بر اين خطبه‌ها و رساله‌ها و كلمات قصار آن حضرت شرح نوشته اند كه از حساب خارج است. احتياج الكلّ اليه و استغنائه عن الكلّ، احتياج الكلّ اليه و استغنائه عن الكلّ دليلٌ علي أنّه امام الكلّ. خيلي عجيب است! استغناي علي بن ابيطالب از همه؛ شما اگر در تاريخ دقّت بكنيد مي‌بينيد كه علي بن ابيطالب عليه‌السلام از همه بي‌‌نياز بود، يك جا ندارد كه علي عليه‌السلام از كسي چيزي، مطلبي كه ندانسته باشد پرسيده باشد ولي بقيّه صحابه اكثراً از حضرتش سؤال مي‌كردند. يعني مسائلشان را، زياد هم داريم، حتّي بعضي از اوقات مطالب خيلي معمولي را نمي‌دانستند سؤال مي‌كردند! در روايت  دارد اهل‌سنت نقل كرده اند كه شخصي آمد از دو كلمه در قرآن سؤال كرد يا در بعضي از روايات كه اين هم متواتر است از كلمه أَبًّ سؤال كرد که درقرآن است، وَفَاكِهَةً وَأَبًّا (عبس / ۳۱) فاكهه و ابّ، از عمر معنایش را سؤال كردند گفت: من نمي‌دانم! – عرب است! يك واژه‌ي عربي درقرآن – از عمر سؤال كردند، از ابي‌بكر سؤال كردند اينها نمي‌دانستند! آمدند خدمت علي بن ابيطالب؛ حضرت فرمود: منظور علوفه است. خود قرآن تتمّه‌ي آيه‌ اين مطلب را بيان فرموده: و َفَاكِهَةً وَأَبًّا – مَتَاعًا لَكُمْ فاكهه مال شما و َلِأَنْعَامِكُمْ (عبس/ ۳۱-۳۲) يعني علوفه مال چهارپايانتان. و از اين قبيل زياد داريم. تاريخ عجيب نقل كرده. تا جايي كه در شرح نهج‌البلاغه آن شخص معتزلي ابن‌ابي‌الحديد مي‌گويد: الحمدللّه الذي، حمد خدايي را كه، مفضول را بر فاضل ترجيح داده، آن كه ارزشش كمتر است، چه از نظر قرآن و چه از نظر احاديث و روايات، آن را بر كسي كه افضل است ترجيح داده! ما در اينجا يك بحثي درباره‌ي امامت بايد داشته باشيم كه يك مقدارش را در همان بحث‌هاي اعتقادا‌تمان عرض كرديم، در بحث امامت عرض شد كه امام بايد از همه داناتر و از همه افضل‌ در جميع فضائل و بر همه از نظر پاكي بايد افضل باشد، ترجيح داشته باشد. ما اگر بخواهيم در ميان اصحاب پيغمبر يك چنين فردي پيدا كنيم قطعاً نوبت به احدي جز اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب نمي‌رسد. علمش آن چنان است كه خداي‌تعالي مي‌فرمايد: قُلْ كفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ (رعد / ۴۳) بگو شهادت خدا -كه بحث مفصلي دارد معني شهادت خدا بر رسالت رسول‌اكرم چيست؟- شهادت خدا و شهادت كسي كه در نزد او علم كتاب است براي من بر اثبات رسالت من كافي است. سنّي و شيعه نوشته اند كه منظور از كسي كه علم كتاب در نزد او هست علي بن ابيطالب عليه الصلوة و السلام است كه يك مختصر از اين علم كتاب در نزد آصف بن برخيا بود و تخت بلقيس را از شش ماه راه به يك چشم بهم زدن نزد سليمان آورد! اين از نظر علمي. از نظر عصمت، از نظر عصمت يكي سوره‌ي هل‌اتي، يكي آيه‌ي تطهير. اين سوره‌ي هل‌اتي دارد بيان مي‌كند كه آنچنان محبّت اين چند نفر، اين پنج نور مقدس به خداي تعالي زياد بود كه مي‌گويند: لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا (هل‌اتي / ۹) إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ، ما براي محبتمان به خدا به شما اين اطعام را مي‌كنيم. ببييند! كسي كه هر چه دارد بخاطر خدا مي‌دهد، از افراد توقّع اينكه آنها تشكر از او بكنند، ممنون باشند و جزا براي آنها قائل باشند نيست. لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ، در دلمان هم اين فكر را نمي‌كنيم كه از شما جزا و تشكّري طلب كنيم. در مقام عصمت و در مقام پاكي خداي‌تعالي مي‌فرمايد: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا (احزاب / ۳۳) تطهيري كه در اين آيه‌ي شريفه است البته معنايش دفع رجس است نه اينكه در خاندان عصمت عليهم الصلوة و السلام پليدي بوده و خدا رفعش كرده، نه! يك رفعي داريم ويك دفعي، كه اين را شرح داده ام، رفع يعني باشد بردارند، دفع يعني نگذارند وارد بشود.خداي‌تعالي از روز اوّل كه نور مقدس علي بن ابيطالب را خلق فرمود از همان روز اوّل رجس و پليدي كه عارض هر مخلوقي – اگر به حال خودش وا بگذارند هست ـ خداي‌تعالي يك علم و عصمتي به او داده كه اين رجس و پليدي‌ها از او دفع شده. اين چنين فردي در بين اصحاب خاندان عصمت، در بين اصحاب پيغمبر بود ولي به او توجّه نكردند. به كتابي كه آورد در بين مردم داد توجّه نكردند. چند سالي كه نوبت خلافت ظاهري به علي بن ابيطالب رسيد او را مشغول چند جنگ و گرفتار جنگ با قاسطين وناكثين ومارقين نمودند. چهار سال حضرتش براي مردم حكومت كرده اينها دراين چهار سال، سه جنگ بوجود آوردند. در عين حال شما كتاب‌ها را اگر نگاه كنيد، آن قدر از علي بن ابيطالب مطالب علمي بيان شده كه دانشمندان زمان ما، – خيلي عجيب است، دانشمندان زمان ما – مي‌گويند: يا علي! اي كاش تو در اين زمان مي‌بودي، آن وقتي كه مي‌فرمودي اي مردم از من سؤال كنيد قبل از آنكه مرا نبينيد. از طُرُق آسمان‌ها از من سؤال كنيد! از راه‌هاي آسمان! معلوم است كه علي راه آسمان را بلد بوده، از راه‌هاي آسمان از من سؤال كنيد، چگونه به طرف آسمانها برويم؟ هر سؤالي كه مي‌خواهيد از من بكنيد. امّا مستمعينش متأسفانه جاهل بودند بيشترين سؤالي كه در نهج البلاغه است از طريق ابن كوّاء است كه يك نفر از خوارج است و يا سعد وقّاص سؤال مي‌كند سر صورت من چند تا مو دارد! و يا سؤالاتي از اين قبيل. نيامدند سؤال كنند. يك روزي خود علي بن ابيطالب درباره‌ي وضع خلافت داشت صحبت مي‌كرد، گرم صحبت كه در همين بين يك نفر يك سؤالي كرد ظاهراً از خوارج هم بوده، حضرت سخنش را قطع كرد، اصرار كردند، ابن‌عباس، سايرين كه آقا بقيّه مطالبتان را بفرماييد، حضرت فرمود: شقشقة هدرت! يك مطالبي بود تمام شد! ديگر بيشتر از اين برايتان نمي‌گويم. شما لياقت شنيدن اين مطالب را نداريد، علي بن ابيطالب عليه الصلوة و السلام در عين آنكه هم از نظر علم، هم از نظر عصمت، هم از نظر محبتش به خدا و از هر جهت افضل از همه‌ي صحابه بوده در عين حال انتخاب مردم! همين انتخابي كه غالباً به آن متّكي هم هستيم! ما كان لهم الخيرة ان اللّه يختار، خدا بايد اختيار كند، اختيار كردن افراد با خداست، حضرت صادق عليه الصلوة و السلام به يك نفر مي‌فرمايد كه حضرت موسي پيغمبر اولوالعزم بود، يك پيغمبر اولوالعزم، تا حدّي از حقايق اطلاع دارد، از قلوب مردم مطّلع است، تا حدّي. البته مثل پيغمبراكرم و ائمه‌اطهار نيست امّا تا حدّي اطلاع دارد از قلوب مردم. صريح قرآن است، خداي‌تعالي مي‌فرمايد حضرت موسي اختيار كرد از قومش، وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِمِيقَاتِنَا، (اعراف / ۱۵۵) هفتاد نفر را براي ميقات ما انتخاب كرد. – خيلي استدلال عالي است – حضرت موسي است، بين بني‌اسرائيل دقّت كرده، هفتاد نفر را انتخاب كرده، كاملاً اينها را از نظر باطن بررسي كرده، اينها لايقند كه به درگاه پروردگار بروند و با خدا انس بگيرند. مراحل تزكيه‌ي نفسشان را شايد گذرانده باشند و از همه جهت مورد اعتماد. اينها را برداشته برده لميقاتنا ، خداي‌تعالي مي‌فرمايد كه براي ميقات ما. اول چيزي كه درخواست كردند اين بود كه خدا را ما با اين چشممان ببينيم كه در روايت دارد اينكه حضرت موسي عرض كرد: رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ (اعراف / ۱۴۳) اين از قول آن هفتاد نفر سؤال كرد. به خاطر اينكه مي‌دانست اين كلام مورد غضب پروردگار واقع مي‌شود. خدا به حضرت موسي غضب خيلي شديدي نمي‌كند. هميشه يك نفري كه خيلي خوبي كرده، خيلي اطاعت كرده، حالا يك كار اشتباهي اگر اين وسط كرده آن طرف به او غضب زياد نمي‌كند. امّا اگر يك نفري كه معمولي باشد، يك كار خيلي بدي بكند ممكن است بيشتر مورد غضب واقع بشود. حضرت موسي گفت:رَبِّ أَرِنِي، به من خودت را بنمايان! نشان بده، تا من به تو نگاه كنم، خداي‌تعالي فرمود: لَنْ تَرَانِي، هرگز نمي‌تواني كه مرا ببيني، وَلَكِنْ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ، به كوه نگاه كن، فَإِنْ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي، اگر ديدي كوه استقرار پيدا كرد تو هم مرا مي‌بيني و استقرار پيدا نكرد. وقتي كه خدا تجلّي كرد در كوه، يك تكاني داد كوه را، يك قدري اظهار قدرتش را ظاهر كرد، ظاهرتر از آنچه كه هست كرد همه افتادند مُردند. وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقًا، حضرت موسي هم افتاد و بيهوش شد. از خدا خواست كه خدا اينها را زنده‌شان كند. اينها بد امتحان دادند. اينها عوض اينكه بيايند با خدا حرف بزنند، انس با پروردگار بگيرند، يك جمله كفرآميز كه اين جمله از اعتقاد دروني آنها منشأ مي‌گرفت، اعتقاد داشتند كه خدا جسم است و به تجسّم پروردگار معتقد شده بودند. لذا بد امتحان دادند. وقتي كه حضرت موسي انتخابش اين طوري از كار در بيايد انتخاب مردم، وقتي كه بنشينند بخواهند امام براي مردم بوجود بياورند، انتخاب كنند، آن هم جانشيني براي پيغمبراكرم انتخاب كنند اين مگر ممكن است؟ اين را امام صادق مي‌گويد. مگر مي‌شود كه افراد بشر دور هم بنشينند و آن امامي را كه همه‌ي مصالح مردم را بداند و همه‌ي دستوراتي كه آنها را به حقيقت برساند بداند، براي مردم انتخاب كنند؟ تنها حكومت در دنيا نيست، بايد سعادت اخروي مردم را هم منظور بكند اين امام. اين امام بايد آگاه به جميع حقايق قرآن باشد. محال است شما يك وقتي اگر بخواهيد مسافرتي برويد، يك تشكيلاتي داريد، يك كارخانه‌اي، يك تجارتخانه‌اي داريدكه خيلي حسابش مفصّل است، يك نفر را از  كوچه صدا بزنيد بگوييد بيا جاي من بنشين من مي‌خواهم مسافرت بروم! هر كس سؤالي داشت، هر كس طلبي داشت، هر كس -مثلاً- پولي خواست، بده! تو جاي من باش! براي همين امور دنيايي! تا چه برسد به اينكه يك نفري بايد باشد كه حقايق قرآن را براي مردم بيان كند، حضرت رسول‌اكرم فرمودند: انا مدينة العلم، من شهر علمم، شهر جايي را مي‌گويند كه همه چيز در آن باشد، من همه‌ي علوم را دارم، و علي بابها، علي دَر اين شهر است، فمن اراد المدينه و الحكمه فليأتها من بابها، كسي كه اراده اين مدينه، اين شهر را بكند و بخواهد حكمتي ياد بگيرد، فليأتها من بابها، بايد از درش وارد شود. اين درِرحمت را به روي بشريّت بستند. آنچنان اين مسأله ضرر به مردم زد كه به نظر من از همان لحظه‌اي كه مثل فردا شب ضربت بر فرق مقدس علي بن ابيطالب مي‌خورد و مي‌فرمايد: فزت و رب الكعبه، تا امروز دنيا پر از ظلم و جور است. به خاطر اينكه مهمترين ظلمي كه به بشر ممكن است بشود اين است كه بشر از علم و دانش دور باشد، علم و دانشي كه همه‌ي سعادت انسان را تأمين مي‌كند، علم  و دانشي كه دنيا و آخرت انسان را مي‌سازد، علم و دانشي كه قدرتي به انسان عنايت مي‌كند كه مثل آصف بن برخيا بتواند هر كاري را كه بخواهد، هر اراده‌اي كه خداي‌تعالي بخواهد بكند اين شخص بتواند انجام بدهد. يك همچنين فردي. اگر كلمات علي بن ابيطالب، ائمه‌اطهار در بين ما بود همه‌مان آن طوري خواهيم بود و مي‌شديم. در زمان ظهور حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه من يك وقتي گفتم كه جاهل‌ترين مردم زمان ظهور از عالم‌ترين مردم زمان غيبت داناتر است، چرا؟ به جهت اينكه از سرچشمه‌ي علم و دانش حقايق را درك مي‌كنند، مي‌فهمند. ما الان اگر به قرآن مراجعه كنيم يك مُشت تفاسيرش را البته با شكوك و مطالب به اصطلاح ظنّي، مطالب مختلف، طرز تفسير قرآن به كيفيت‌هاي مختلف بايد مراجعه كنيم تا بتوانيم يك مطلبي از آيات قرآن بدست بياوريم. در روايات همينطور، روايات ما چون سندش تا زمان ائمه عليهم‌السلام خيلي طولاني است ،گاهي مي شود از نظر سَند دچار مشكل مي‌شود، به حقيقت علم نمي‌رسيم. علم و دانش را در حقيقت ما نمي‌توانيم كاملاً درك كنيم امّا اگر امام‌مان بالاي سرمان بود، اين جمله‌ي اللّهم انا نشكو اليك فقد نبيّنا و غيبة امامنا، امام ما در غيبت نبود. اين شكايت واقعاً جا دارد، شكايت بايد بكنيم به خداي‌تعالي، اللّهم انّا نشكو، ما شكايت مي‌كنيم كه چه؟ نفساً بالسوء امّاره! يك نفسي كه به بدي امر مي‌كند، ما يك مقداري اگر فكر كنيم ببينيم اصحاب پيغمبراكرم چرا اين كار را كردند؟ چرا با علي بن ابيطالب اينگونه برخورد كردند؟ مي‌بينيم فقط و فقط نفسانيّت بود، نفساً بالسوء امّاره، چند روزي من رياست كنم، چند روزي مردم در مقابل من تعظيم كنند، جاه‌طلبي، صفات رذيله، اينكه من اصرار دارم به شما آقايان كه صفات رذيله را از خودتان دور كنيد، اين صفات رذيله است كه انسان را بدبخت مي‌كند و هر كس از آنهاپيروي بكند بدبخت مي‌شود، نفساً بالسوء امّاره، در مناجات خمس عشر اين جمله هست كه خدايا من شكايت مي‌كنم از نفسي كه به بدي مرا امر مي‌كند، وشيطانا یغویني، شيطاني كه مرا اغوا مي‌كند. اين دو چيز، رفتند در يك جايي كه سقف داشت، حالا هر چه هم بزرگ باشد جاي سقف‌دار در آن زمان مثلاً صد نفر والاّ تعداد افرادي كه آن‌جا جمع شده بودند بيان كرده اند كه حدود ده نفر بيشتر نبودند. حالا فرض مي‌كنيم يك جايي بود صد نفر جمعيت مي‌گرفت، سقيفه يعني محلّي كه سقف دارد، آن‌جا جمع شدند، انتخاب كردند، روي هواهاي نفساني.ولي غديرخم را فراموش كردند، غديرخم جمعيّتي كه آن‌جا جمع بود نوشته‌اند كه هفتادهزار بودند. هفتادهزار نه! هفت‌هزار هم باشند باز از اين صد نفر بيشترند. اسم اين ده نفر يا صد نفر را اجماع امّت گذاشتند! آن جمعيّت فوق‌العاده كه پيغمبراكرم هم در بين آنها بود آن را قبول نكردند! خيلي عجيب است! اگر اجماع اصحاب پيغمبر ارزشي دارد، آن اجماع چرا ارزش نداشت و اين اجماع ارزش داشت؟! آمدند گفتند كه امّت اجماع كردند بر خلافت ابي‌بكر! ولي علي بن ابيطالب را ردّ كردند! شما ببينيد مطلب به اين روشني اينطور ساده ردّش كنند! علي بن ابيطالب را ضعيف معرّفي كردند، شناختند و آن قدر هم تبليغات سوء‌ كردند كه مثل فرداشبي يك چند نفر از خوارج گفتند عمده‌ي فسادي كه در بين مسلمانها بوجود آمده به وسيله سه نفربوده: علي بن ابيطالب، معاويةبن ابي‌سفيان و عمروعاص، اگر اين سه نفر را ما بكشيم، مردم مسلمان راحت مي‌شوند!عجيب است! حضرت امير فرمود: انزلنی الدهر، آن قدر زمان من را پايين آورده تا جايي كه مي‌گويند علي و معاويه! يك خليفه‌ي پيغمبر علي بن ابيطالب و يك خليفه‌ هم معاويه است! يك عدّه طرفدار او شدند يك عده طرفدار اين. معاويه‌اي كه اهل‌سنت همه نوشته اند عجيب است كه اين شخص تا همين اواخر عمرش مشروب مي‌خورد، قمار مي‌زد، خود معاويه‌. يزيد كه معلوم‌الحال بود! من يك وقتي با ابن‌باز كه يكي از علماء بسيار مهم اهل‌سنت بود، نابينا بود، با او صحبت مي‌كردم گفتم رواياتي هست كه سنّي و شيعه نقل كرده اند كه پيغمبراكرم فرمود: خلفائي من بعدي اثني عشر، خلفاي من بعد از من دوازده نفرند، گفت: بله، اين روايت صحيحه است. – من تا همين جا بيشتر نخوانده بودم برايش، گفت اين روايت صحيحه است – گفتم: سمّهم اینها را اسم‌هايشان را بگو. گفت : اوّل ابي‌بكر! دوّم عمر! سوم عثمان! چهارم علي! پنجم معاويه! يك توقّفي كرد، من به او گفتم بعد که؟ يك نفر آن‌جا گفت: بعد يزيد! – خيال كرد ايشان فراموش كرده رديف را! -گفت: نه! يزيد مشروب‌ مي‌خورد! شارب‌الخمر بود، آدم بسيار بدي بود، من او را قبول ندارم. من گفتم:پس كه؟ گفت: دوازده‌تا از بين خلفاي عبّاسي و اموي خوبهايشان را انتخاب كن همانها منظور پيغمبراكرم بوده! من گفتم: در روايت دارد، من بقيّه‌اش را نخواندم خلفائي من بعدي اثني عشر اوّلهم علي بن ابيطالب ثم الحسن ثم الحسين، شمردم برايش، ايشان چون نابينا بود مرا نمي‌ديد والاّ من با همين لباس بودم گفت انت جعفري؟! گفت: تو شيعه هستي؟ يكي آنجا بود گفت: بله! ديگر شروع كرد به بدي و فحاشي و تو مشركي و امثال اينها. روايات متواتره؛ يعني شما اگر مراجعه كنيد يكي دو كتاب را به شما نشان مي‌دهم بتوانيد مراجعه كنيد. يكي كتاب احقاق‌الحق كه مرحوم مرعشي نجفي حاشيه زده اند كه آن‌جا نقل شده، يكي هم منتخب‌الاثر، اين روايت را متواتراً نقل كرده اند از طرف اهل سنت. عجيب است ! خلفائي من بعدي اثني عشر الائمه من بعدي اثني عشر، اين دو جمله متواتراً است، اوّلهم علي بن ابيطالب ثم الحسن ثم الحسين، – بعد – ثم تسعة من ولد الحسين و آخرهم المهدي. اين يك نمونه. الائمه من بعدي اثني‌عشر، در دسته‌ي دوّم تمام ائمه را اسم مي‌برد كه يكي از آن روايات، روايت جابر است كه اين خيلي مهم است.

جابر جواني است مثل همه در كنار رسول‌اكرم نشسته. حضرت فرمود كه تو تا زمانِ پنجمين وصيّ من خواهي بود – اين جزء‌ معجزات اين قضيه است- وسلام من را به او برسان. و جابر ماند تا آن وقتي كه يك روز خدمت امام سجاد رسيده بود ديد يك جواني آن‌جا هست. اسمَت چههست؟ اسمم محمّد. لقبَت چه هست؟ باقر! پسرکه هستي؟ پسر امام سجاد. جابر گفت كه پيغمبر سلام رسانده. با اين معجزه اسامي اينها هست. بعد هم فرمود ثمّ جعفر بن محمد، حتي حضرت رسول‌اكرم فرمود اين جعفر صادق است، در مقابل جعفر كذّاب. دو تا جعفر بين اولاد پيغمبر ادّعاي امامت مي‌كنند يكي‌صادق است و يكي‌ كذّاب است. خيلي مسأله است! يكي از دانشمندان غير مسلمان است مي‌گويد: اين مردم مسلمان عجيبند! من در كتابهاي اينها مطالعه كرده ام روشن‌ترين مسأله‌اي كه در مذهب اينهاست، در دين اينهاست، مسأله جانشيني پيغمبراكرم است و از همه‌ي مسائل بيشتر در اختلاف كرده اند! – خيلي عجيب است- خداي‌تعالي مي‌فرمايد: عَمَّ يَتَسَائَلُونَ ـ عَنْ النَّبَإِ الْعَظِيمِ (نبأ / ۱-۲) از چه از تو سؤال مي‌كنند؟ با همديگر  بحث مي‌كنند، اختلاف مي‌كنند؟ از نبأ عظيم، خود نبأ؛ خبر مهم را مي‌گويند نبأ. وقتي كه عظيم هم باشد معلوم است كه خيلي خبر مهمي است، الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ، (نبأ / ۳) آن نبأ عظيمي كه به خاطر هواهاي نفساني‌شان در آن خبر اختلاف مي‌كنند. اين اختلاف را خداي‌تعالي در قرآن بيان فرموده، كَلَّا سَيَعْلَمُونَ ـ ثُمَّ كَلَّا سَيَعْلَمُونَ، (نبأ / ۴-۵) اينها خواهند فهميد، بدانند يك روزي مي‌شود كه اين اختلافي كه روي هواي نفس بوجود آوردند اينها خواهند فهميد. روز قيامت منظور است. بعد خداي‌تعالي به بشر به خاطر اينكه اينها را به سر محبّت بياورد مي‌گويد: أَلَمْ نَجْعَلْ الْأَرْضَ مِهَادًا ـ وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا (نبأ / ۶-۷) نعمتهايش را بيان مي‌كند ولي متأسفانه بشر سر عقل نمي‌آيد، يك ميليارد جمعيّت با يك نشست انحراف پيدا مي‌كنند، با يك نشست! يك ساعت شايد بيشتر طول نكشيد بعد از وفات پيغمبراكرم نشستند و با هم مشورت كردند و رأي دادند آن شخصي كه حضرت فاطمه‌ي زهرا سلام اللّه عليها مي‌گويد: اي پدر! هذا السامري و عجله! اين سامري است و اين هم گوساله‌اي است كه او ترتيب داده و هارون كه منظور علي بن ابيطالب است او را تنها گذاشتند. خدايا به آبروي خاندان عصمت و طهارت همه‌ي ما را از همه انحرافات حفظ بفرما. اخلاق و عقايدمان رادر پناه امام زمان محفوظ بدار.

 ان‌شاءاللّه فردا شب كه شب نوزدهم ماه مبارك رمضان است ويكي از شبهاي احياء است، درباره‌ي وجود مقدس علي بن ابيطالب عليه الصلوة و السلام بيشتر حرف مي‌زنيم. بهتر اين بزرگوار را بشناسيم و بيشتر متوجّه مقام مقدّس آن حضرت باشيم.

السلام عليك يا اباعبداللّه و علي الارواح التي حلّت بفنائك، يا اباعبداللّه لعن اللّه قوماً قتلوك ! فما اعظم المصيبه، مصيبت بسيار بزرگي بر ما وارد شد آن روزي كه در سقيفه جمع شدند، همان روز شهادت حضرت سيدالشهداء رقم خورد، شهادت امام مجتبي رقم خورد، يا اباعبداللّه! ماه مبارك رمضان است اي كاش در كنار قبر مطّهرت مي‌بوديم، اكثر شبها و بالاخص شب قدر از مستحبات شب قدر زيارت ابي‌عبداللّه الحسين است حالا امشب هم سلامي عرض كنيم السلام عليك يا اباعبداللّه، عرض كنيم السلام علي الحسين و علي عليّ بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين الذين بذلوا مهجهم دون الحسين عليه‌السلام.

اصحاب بزرگوارش در كنارش آنچنان جانفشاني كردند كه راوي مي‌گويد وقتي كه ديدم حضرت در ميان مردم تكيه به نيزه بي‌كسي داده، اين تعبير هم بد نيست، يك نيزه‌اي حضرت داشت، اين را گذاشته بود روي زمين، چون نيزه معمولاً بلند است، سرش را تكيه داده بود به اين نيزه، داشت اطراف را نگاه مي‌كرد سي‌هزار دشمن اطراف وجود مقدّسش را گرفته اند. فنظر الي يمينه و شماله، اما وقتي نگاه به طرف راست و چپش كرد، فلم یري أحداً من اصحابه، يك نفر از اصحابش را نديد، همه به روي زمين افتاده بودند. فنادي يا مسلم بن عقيل و يا هاني بن عروه، يا حبيب بن مظاهر، قوموا عن نومتکم ايّها الكرام! از اين خواب، از اين روي زمين افتادن برخيزيد و از حرم پيغمبر دفاع كنيد. لاحول و لاقوة الاّ باللّه العلي العظيم. نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب ‌الزمان يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا رحمن يا رحيم، يا غياث‌المستغثين، يا اله العالمين، عجل لوليك الفرج،

عجل لمولانا الفرج، 

خدايا  فرج مولاي ما امام زمان را برسان،

همه‌ي ما را از بهترين اصحاب و يارانش قرار بده.

قلب مقدسش را از ما راضي بفرما.

پروردگارا گرفتاري‌هاي مسلمين برطرف بفرما.

ظلم ظالمين به خودشان برگردان.

پروردگارا به آبروي خاندان عصمت و طهارت حوائج اين جمع الساعه برآور.

مريض‌هاي اسلام شفا مرحمت بفرما.

مرض‌هاي روحي‌مان شفا مرحمت بفرما.امواتمان غريق رحمت بفرما.

عاقبت‌مان ختم بخير بفرما.

و عجل في فرج مولانا.

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

شب ۱۷ رمضان ۱۴۲۵ قمری – کلمه طیبه ، دستور تاسیس مسجد مقدس جمکران در این شب

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم‌ اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه و الصلوة و السلام علي رسول اللّه و علي آله آل اللّه لاسيّما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدّائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم أَلَمْ تَرَى كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ(ابراهيم / ۲۴-۲۶)

خداي‌تعالي در قرآن مجيد با ما به طور بسيار مهربانانه‌اي سخن گفته، با همه‌ي عظمتي كه پروردگار متعال دارد كه ما لتراب و رب الارباب، خاك كجا و پروردگار عالم هستي كجا؟! در عين حال عيناً مانند پدر مهرباني كه هر گونه مثَل و قصه و حكايت براي فرزندش كه مي‌خواهد او را راهنمايي كند مي‌زند و با او حرف مي‌زند، با محبّت، بامهرباني، با الفت و انس خاصي با او صحبت مي‌كند. با مَثل زدن‌ها،

يكي از مثل‌هايي كه در قرآن آمده براي كلمه‌ي پاك و پاكيزه، براي سخن درست، براي آنچه كه تأثير دارد و مفيد است كه بايد هر مبلّغي اين كار را بكند، كلامش را بسنجد، سخنش را بسنجد، مستمعينش را بررسي كند و آنچه به آنها و براي آنها مفيد است مانند طبيبي كه براي مريضش آنچه مفيد است و مرض او را شفا مي‌دهد براي او تجويز مي‌كند و مي‌گويد اين چنين باشد. مَثل مي‌زند خداي‌تعالي، مثل كلمه‌ي طيّبه ـ كه در رأس آن كلمات قرآن مجيد است – مَثل كلمه‌ي طيبه مانند شجره‌ي طيّبه است، چون ما حقيقت را نمي‌توانيم خوب درك كنيم، چون ما ملكوت عالم را نمي‌توانيم خوب بفهميم، حتماً بايد با مثال‌هايي از زندگي دنيايمان مسائل را برايمان بيان كنند. درختِ خوب را ديده‌ايد؟ درخت خوب را تصور كنيد. شايد يك چنين درختي ما در دنيا نداشته باشيم و اگر داشته باشيم ما نديده ايم ولي تصوّرش را مي‌توانيم بكنيم، يك درختي كه أَصْلُهَا ثَابِتٌ، يعني ريشه‌اش در اعماق زمين است. اين درختِ اين طوري را ديده ايد. وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ، شاخه‌هايش هم در آسمان، در بالا، رفته و همه جا را گرفته، اين را هم تا حدي ديده‌ايم. من يك وقتي در هند يك درختي ديدم كه تقريباً يك ميدانِ صد متر در صد متر را سايه انداخته بود. اين را هم باز تقريباً ديده‌ايم. امّا درختي كه تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ، تمام دوره‌ي سال شب و روز ميوه خوردني داشته باشد ـ اين را عرض مي‌كنم شايد نديده باشيم ـ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا، شايد ان‌شاءاللّه ببينيم، در بهشت درخت طوبي اينچنين است. درخت طوبي آن قدر درختِ پرباري است كه هميشه ميوه رسيده دارد. أُكُلَهَا، يعني خوردني. كُلَّ حِينٍ، در همه زمانها به اذن پروردگار مي‌شود يك چنين درختي باشد. يك وقتي در مازندران من يك درخت ليمويي ديدم كه هم گُل داشت، هم ميوه‌ي نيم‌رس داشت و هم ميوه‌ي رسيده. ولي مي‌گفتند زمستان‌ها كمتر اين حالت را دارد، درختي كه دائماً همه‌ي مردم از ميوه‌اش استفاده كنند، يك چنين درختي را تصوّر كنيد كه أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ، يك چنين درختي.

كلام حق پروردگار آن كلامي كه پرارزش است، آن كلامي كه بايد از جانب خدا براي بشر فرستاده شود اين گونه است. حالا زير يك چنين درختي اگر شما باشيد و اين ميوه‌ها هم بسيار براي شما مفيد باشد امّا اگر نخورديد، اگر استفاده نكرديد، اگر نتوانستيد استفاده كنيد خيلي انسانِ اينطوري بيچاره است.

يكي از كلمات پروردگار به مناسبت امشب همين مسجد جمكران است. اين مسجد جمكران در زمان غيبت كبري به حسن مثله دستور داده شده كه آن رابسازند. الان شما ببينيد اين كلمه‌ي طيّبه كه فرمود: فمن صلاهما فكأنما صلّي في البيت العتيق، يك جمله است، دو ركعت نماز دستور داده شده كه صد مرتبه در سوره‌ي حمدش بگوييد: اياك نعبد و اياك نستعين، و ذكر ركوع و سجود را هم با تأنّي انجام بدهيد. چون هرر چه به ما بگويند كه نمازت را درست بخوان نمي‌توانيم درست بخوانيم. عادت نكرده ايم، حوصله‌مان سر مي‌رود! مجبورمان بايد بكنند كه ذكر ركوع و سجود را هفت مرتبه بگو. باز هم شايد آن طوري كه لازم باشد نگوييم. يك وقتي يكي از علماء، از مراجع، فتوايشان اين بود و بحث هم مي‌كردند كه تسبيحات اربعه يك مرتبه بيشتر واجب نيست، يك نفر از راه رسيد گفت آقا تسبيحات اربعه چند مرتبه بايد گفته شود؟ ايشان فرمودند: سه مرتبه! طلّابي كه آن‌جا بودند به ايشان گفتند كه شما الان مي‌گفتيد يك مرتبه واجب است! ايشان فرمودند: اين يك دفعه‌اش را موقع بلند شدن از سجده مي‌گويد، يكي‌اش هم در موقع رفتن ركوع مي‌گويد، يك دانه‌اش ممكن است در حال قيام باقي بماند! اينطوري نماز نخوانيد. ذكر ركوع و سجود اين نماز بايد هفت مرتبه گفته شود تا اين كه اقلاً يكي از اين سبحان ربّي الاعلي يا سبحان اللّه ربي العظيم، درست گفته بشود، بنابراين اين دو ركعت نماز كه عبوديّت انسان را تحكيم مي‌كند، بندگي انسان را تثبيت مي‌كند، انسان را به مقام عبوديّت مي‌رساند، اين دو ركعت نماز دستور امام عصر است.

من در سخنان ائمّه اطهار عليهم الصلوة و السلام تا يك حدّي دقت كرده ام، دعاهايي كه ائمه ‌اطهار عليهم الصلوة و السلام دستور داده اند متفاوت است، همه نوع دارد امّا دستورات و دعاهايي كه امام عصر ارواحنافداه فرموده‌اند يك خصوصيّت خاصي دارد، يعني انسان را در اين مرحله‌ي كامل قرار مي‌دهد. كسي كه بخواهد به مراحل بالاي تزكيه‌ي نفس برسد و يا رسيده باشد و يا بخواهد جزء اصحاب امام عصر ارواحنافداه باشد دعاهايي كه حضرت دستور داده اند بيشترش مربوط به كمالات فوق‌العاده، معرفت فوق‌العاده، توجهات فوق‌العاده بالاست. شما همين دعاي افتتاح را شايد خيلي اهميّت ندهيد. اين دعاي افتتاح دستور حضرت ولي‌عصر است. وقتي كه انسان دعاي افتتاح را مي‌خواند آنچنان در حال مي‌رود، آنچنان متوجه مي‌شود، آنچنان با خدا ارتباط برقرار مي‌كند كه اگر با دقت خوانده بشود، با توجّه خوانده بشود، نخواسته باشيد صدايتان را به مستمعين برسانيد به عنوان خوش‌صدايي! نخواسته باشيد مطلب را طوري بيان كنيد مثل كسي كه دارد يك تكليفي را انجام مي‌دهد. چه كسي مكلّف‌تان كرده شما در اين شبها دعاي افتتاح را بخوانيد؟! اگر مكلّف‌ بوديد واجب مي‌شد امّا مي‌گوييد آن آخرش: اللّهم إنّا نشكو إليك فقد نبينّا، به اين درد دل اكثر ما نرسيده‌ايم و نمي‌رسيم. خدايا ما همه دسته جمعي شكايت مي‌كنيم پيغمبرمان كه نيست، ما پيرو پيغمبر اسلاميم، نشكوا اليك فقد نبينّا و غيبة امامنا، امام‌مان هم كه غايب است. حالا مسائل بعديش بماند كه بسيار از مسائل بعديش غافل‌تريم. و كثرة عدوّنا و قلة عددنا و تظاهر الزمان علينا، زمان بر ما و عليه ما تظاهر كرده ولو اينكه للحق دولة و للباطل جولة، براي حقّ هميشه بقاست، دولت است، هميشه خواهد بود ولي يك جولاني باطل دارد و آن جولانِ باطل انسان را از پاي در مي‌آورد. جسارت مي‌كنند، شما چرا اين قدر نام مقدس امام زمان را مي‌بريد؟ شما با فلان گروه، با فلان دسته! مي‌خواهند كوچك كنند اين مسئله را كه امام زمان براي تمام دنياست، مي‌خواهند بگويند اگر تو حرف امام زمان را زدي مربوط مي‌شوي به يك دسته كوچكِ كم‌اهميّت! پس امام زمانت هم كم‌اهميّت است. امّا خدا را شكر مي‌كنيم اگر هنوز ظهور حضرت بقيةاللّه را نديده ايم و به دست نياورده ايم الحمدللّه ظهور صغراي آن حضرت را در زمانش هستيم.

همين مسجد جمكران كه هزار و سي و دو سال اين مسجد درست شده، يك چنين شبي در همين محل جمكران حسن مثله در خانه خوابيده بود ـ اي كاش يك پيغام هم براي ما بفرستند – آمدند در زدند، بلند شد، آقا امام زمان تو را مي‌خواهد!  يا بقيةاللّه! اين جمع را من فكر كردم در اين شبها همين جمكران دعوتشان كنم براي جلسات احياء. چون صحبتي شد بين دوستان كه در دفتر باشد اين جلسه يا در جمكران؟ بيشتر ذهنم آمد در اينجا. شب هفدهم ماه مبارك رمضان است. مي‌گويد فوراً لباس‌هايم را پوشيدم با آنها رفتم در همين محل مسجد، ديدم يك آقاي بزرگواري روي تخت نشسته كه:

گرش ببيني و دست از ترنج بشناسي      روا بود كه ملامت كني زليخا را

دستور بنا و تأسيس اين مسجد را به من دادند. بعد از تقريباً هزار و سي سال مي‌بينيد چه عظمتي پيدا كرده! اين مربوط به ظهور صغري است آقايان. ما دلايل روشني داريم مي‌ترسيم نقل كنيم اگر چه ديگر از يك جمله‌اي كه مرحوم استادمان مرحوم حاج ملاآقاجان گفته بود خيلي استفاده شد. به من فرمود يك روزي، از سال چهل قمري، از سال چهل قمري كه امسال سال بيست و پنجم است، يعني شصت سال آن طرف، بيست و پنج سال هم اين طرف، تقريباً هفتاد و پنج سال قبل، – عجيب است اين مَرد – هر چه كه بر عمرم مي‌گذرد، هر چه كه بر اين كلمه‌ي طيّبه كه أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ، اين وجود مقدس واقعاً أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ، كه الان داريد همه‌تان از اين استفاده مي‌كنيد. روز بيستم رجب كه رفتيد سر قبر اين بزرگوار خودتان ديديد كه چقدر أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ. ايشان فرمودند – از اين كلمات كه من نفهميده بودم آن وقت و بعد رويش فكر كردم زياد است ـ فرمودند: از سال چهل قمري – كه قبل از سال چهل قمري نه اين سوادي كه الان مردم دارند بود، نه اين اختراعات بود، نه اين موفقيّتها و پيشرفت‌ها و اين زندگي سالم بود- آنچه كه زمينه‌ي ظهور است به نظر من اقلاً پنجاه درصدش از سال چهل به بعد شروع شده. اقلّاً! والاّ بعضي معتقدند كه صد درصد زمينه‌ي ظهور كلّي شروع شده و انجام شده. حالا ما احتياط مي‌كنيم مي‌گوييم اقلاً پنجاه درصد. و آن روز يعني دقيقاً چهل و شش سال قبل، يا چهل و هفت سال قبل، چهل و هفت سال قبل بيشتر از نصف اين مدّت است كه ظهور صغري شروع شده و هنوز كاري انجام نشده بود. يعني من آن وقت يادم است نه لوله‌كشي در خانه‌ها بود، نه اين نظافت بود. خيلي از مسائل نبود. من خودم وقتي كه به زنجان مي‌خواستم بروم تمام راه از مشهد تا زنجان حتي يك كيلومتر آسفالت نبود. يك چنين وضعي! آن روز به من گفت ظهور صغري شروع شده. مطالبي از اين قبيل داشت. واقعاً كلمه‌ي طيّبه بود. همه‌ي شما مي‌توانيد كلمه‌ي طيّبه باشيد. خدا مي‌داند آقايان در اين شب عزيز دارم عرض مي‌كنم آن قدر كه من حرص مي‌خورم كه چرا اين دوستان يك حركتي ندارند به سوي اينكه كلمه‌ي طيّبه باشند خدا مي‌داند هيچ چيز من را اين قدر اذيّت نمي‌كند، حرص نمي‌دهد. در اين مسائل مادّي، در اين مسائل دنيايي گير كرده ايد و اغلال‌تان شما را به زمين ميخكوب كرده. و قعَدَت بي اغلالي، من به شما مي‌گويم. نگوييد ما بهترينيم، بهترين اگر نبوديد كه به شما اين حرفها را نمي‌زدم.

بياييد براي خاطر امام عصر، براي امشب، براي خاطر اينكه شايد ما هم مثل حَسن مُثله بيايند دنبالمان، از خواب غفلت لااقل ما را بيدار كنند، از خواب ظاهري بردارند ببرند، دستور به ما بدهند، معجزاتي به دست ما صادر كنند، به ما نشان بدهند، از اين كثافت بياييم بيرون. از اين زندگي مادي بياييم بيرون يك مقدار. كلمه‌ي طيّبه بشويم. أَصْلُهَا ثَابِتٌ. يك روزي شايد مردم زنجان آن هم به عنوان يك ديوانه -رسماً مي‌گويم چون ايشان امضاء‌ مي‌كرد محمود المجنون، چون خودش به خودش اين را گفته بود كه اگر ديگران گفتند ناراحت نشود- در زنجان معروف بود. اين كه هست؟ من خودم پاي منبرش مي‌نشستم ولو تركي حرف مي‌زد ولي از نگاه به او، از رواياتي كه او مي‌خواند خوشم مي‌آمد. اين كه هست؟ اين چه هست؟ شما برويد از مردم زنجان بپرسيد ببينيد كلمه‌ي طيّبه هست يا نيست؟ حرفهايش، كلماتش، مسائل مختلفش، مي‌دانيد چرا خودش را به عنوان يك مجنون معرفي كرده بود؟ زمان رضاخان ملعون، نمي‌گذاشتند كسي روضه بخواند، كسي عزاداري كند، اين مي‌رفت در بازار، وسط چهارراه بازار قيصريه زنجان كه الان هم همان بازار هست، آن‌جا اجتماعي بود، مي‌گفت تا پاسبان نيامده بياييد برايتان روضه بخوانم! دو تا كلمه، السلام عليك يا اباعبداللّه، مي‌خواند، گريه مي‌گرفت، تا پليس مي‌آمد؛ حاج ملاآقاجان مجنون است! ولش كنيد! اقلاً خودش مي‌فرمود روزي يكي دو سه دفعه من يك چنين برنامه‌اي داشتم. امّا وقتي با دوستانش مي‌نشست ما نمونه‌هايي از اين بزرگان و علما‌‌ء، الان در قم داريم كه جزء شاگردان ايشان بودند. يك آيت‌اللّهي است در همين شهر قم، به نام آيت‌اللّه مصطفوي، از شاگردان ايشان بوده، مي‌گويد من در تمامِ اين جمعيّتهاي مختلفي كه همه مدّعي وليّ خدا بوده اند بهتر از حاج ملاآقاجان نديدم. من خودم نمي‌خواهم زياد تعريفش را بكنم، چون يك كسي به من مي‌گفت تو از او تعريف مي‌كني كه خودت را خوب معرفي كني! گفتم:خدا خيرت بدهد! اين طوري اگر ما بخواهيم خودمان را معرفي بكنيم كه با همين حرفها و كتابها مي شود. بيشتر از همين كتابها و حرفها كه نيستيم. من زياد نمي‌خواهم، حتي روز وفات ايشان دلم مي‌خواهد، دلم پَر مي‌زند كه كنار قبر ايشان باشم ولي يك دفعه هم روز بيستم رجب نرفتم، نگويند اين جمعيت را او راه انداخته! مردم خيلي بدند، آنهايي كه تزكيه‌ي نفس نكرده‌اند خيلي بد عمل مي‌كنند. حرف بد زياد مي‌زنند. أعاذنا الله من شرور الالسُن! خدا همه‌ي ما را از شر زبانها حفظ كند.

يكي از كلمات طيّبه پروردگار اين مسجد جمكران است، كه مي‌بينيم روز به روز دارد عظمت پيدا مي‌كند كم‌كم دارند جاي شانزده ميليون جمعيت را باز مي‌كنند، مردم در فشار نباشند. مثل امشبي اين كلمه‌ي طيّبه تأسيس شد. حسَن مُثله مي‌رود پيش عالم بزرگ قم، او هم شب حضرت به او اشاره‌اي مي‌كنند با هم اينجا را مي‌سازند خيلي هم ساده، چهارتا ديوار و رويش هم چوب و حصير، تا زمان مرحوم آيت‌اللّه العظمي بروجردي سلام اللّه عليه. اين مرد بزرگ را من ديده بودم، بلكه در درس ايشان زياد بودم، يك مرد بسيار بزرگ، درباره‌‌اش همه گفتند هیهات أن يأتي الزمان بمثله! البتّه همه خوبند ولي او عجيب بود. وقتي مي‌آمد سر درس، اين چشمها معلوم بود كه هيچ نگاه به اين يكي دو هزار طلبه‌ي فاضل مجتهد كه پاي درسش مي‌نشستند نگاه نمي‌كند. گاهي هم كه مي‌ديد طلبه‌ها خيلي به او اظهار محبّت مي‌كنند مي‌فرمود: طلبه‌ها! خيال نكنيد اين مقام و شأن و عظمت، اينها چيزي است. هيچ ارزشي ندارد اگر من بنده‌ي خدا نباشم. امام زمانتان فرموده در اين نماز بگوييد اياك نعبد، يك دفعه‌اش را به قصد قرآني مي‌توانيد بگوييد امّا بقيه‌اش را مي‌توانيد به نيّت خودتان بگوييد، اشكالي هم ندارد. اياك نعبد، خدا من فقط تو را عبادت مي‌كنم. فقط! عجيب است. اكثر شما رفته ايد نماز امام زمان صلوات‌اللّه عليه را در مسجد جمكران خوانده ايد آيا عمل هم كرده ايد؟ اياك نعبد، عمل كنيد تا كلمه‌ي طيّبه بشويد. عمل كنيد. خدايا من بنده‌ي رسمي توهستم. دوازده سال كار كردم. هر كارمند قراردادي هم كه در هر اداره‌اي كار كند دوازده سال قراردادي كار كند بالاخره رسمي‌اش مي‌كنند. من بنده‌ي رسمي تو مي‌خواهم باشم و مُزدم را هم از تو مي‌خواهم. اياك نستعين، نستعين يعني چه؟ يعني من به هيچ چيز كار ندارم. نه لازم است مثلاً رئيس مافوقم را ببيينم، نه لازم است آن تاجر پولدار را تعظيم كنم، نه لازم است كسي را به احترام، به خاطر پولش، به خاطر ماديّتش، به خاطر قدرتش تعظيم كنم. فقط تو! اياك نعبد. كسي كه تنها يك نفري را خدمت مي‌كند مزدش را از كس ديگري مي‌رود مي‌گيرد؟! ببينيد پشت سر هم آورده آن هم خود خدا گفته. اياك نعبد، من ،كارمند تو هستم، نوكر تو هستم. بنده توهستم. خدمتگزار توهستم. خوب مزدم را هم بايد خودت بدهي. دلتان اين طرف و آن طرف نباشد. اياك نعبد و اياك نستعين، يعني فقط تو و فقط مزدم هم از تو و به هيچ چيز هم كار ندارم. اين را بفهميم. اين را درآن دلِ صافمان ـ مي‌خواستم يك چيز ديگري بگويم! – در آن دل صافمان، جا بدهيم. اياك نعبد، آقايان! اياك نعبد و اياك نستعين، در هر نماز  دو دفعه مي‌گوييد. در شبانه روزز چند دفعه مي‌گوييم؟ ـ نمازهاي واجبمان هفده ركعت است- اقلاًّ ده مرتبه مي گوييم. يك دفعه‌اش را انسان به خدا قَسم درست بگويد درست مي‌شود. هر روز برويد در خانه يك رفيق‌تان بگوييد ما خدمتگزار شماييم و همه‌ي كارهايمان هم با شماست. يك دفعه بگوييد. اگر آن رفيقتان ديد كه به كسي ديگر، مخصوصاً به دشمن، هم خدمت كرده ايد و هم پول از او گرفته ايد، روز دوم مي‌گويد: اي دروغگو! اين حرفها چه هست! مي‌خواهي كلاه بگذاري سَرم؟! وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ  (آل عمران / ۵۴) با خدا مكر مي‌كنند. اين حرفها چه هست؟ چرا هر روز مي‌آيي اين حرف را مي‌زني؟ چرا صد دفعه رفتي در مسجد جمكران، دويست مرتبه، در هر ركعت صد دفعه، دويست مرتبه گفتي من فقط تو را عبادت مي‌كنم؟ فقط خدمتگزار تو هستم. فقط بنده‌ي تو هستم. فقط كارهاي تو را انجام مي‌دهم، كار براي تو انجام مي‌دهم و فقط از تو مزدم را مي‌خواهم؛ پس اين رشوه‌اي كه گرفتي چه بود؟! آن حرفي كه زدي پول بيشتري گيرت بيايد از راه باطل چه بود؟!يعني چه؟! هيچ وقت هم عذرخواهي نمي‌كني باز هم فردا مي‌آيي مي‌گويي اياك نعبد و اياك نستعين، چهل شب چهارشنبه حدود ده ماه آمديم هر دفعه دويست مرتبه گفتيم اياك نعبد و اياك نستعين، امام زمانمان را هم نديديم! طلبكار هم هستيم و همه‌ي كارها را كرده ايم براي اينكه فلان آقا كه پولدار است به ما مهربان باشد و يك كاري براي ما انجام بدهد! يك خدمتي براي ما انجام بدهد، فلان قدرتمند دلش مهربان بشود به من و ما را از جز‌‌ء خدمتگزارانش خارجمان نكند.

مسجد جمكران انسان‌ساز است، مسجد جمكران جايي است كه بايد انسان بوسيله آن ان‌شاءاللّه حدّ كامل انسانيّت را پيدا كند. ما به آنهايي كه در مرحله‌ي عبوديت هستند مي‌گوييم نماز امام زمان صلوات اللّه عليه را بخوانند. ساعت آخر روز متعلق به امام زمان عليه الصلوة و السلام است و نماز امام زمان خوانده بشود، چرا؟ به خاطر اينكه كلمات و دستورات آن حضرت در آن كلاس بالاي بالاست. شما ببينيد در معرفت امام، حضرت يك جمله فرموده: لافرق بينك و بينهم الّا انّهم عبادك و خلقك، همين يك جمله، مي‌شود چند جلد كتاب در تفسير اين جمله نوشت! لا فرق بينك و بينهم الاّ انّهم عبادك و خلقك، خيلي عجيب است! كلمات حضرت ولي‌عصر در دعاها، دعاهايي كه هست. ان‌شاءاللّه شبهاي احياء و بخصوص شب بيست و سوم اين توجّه خاص را پيدا خواهيد كرد؛ ان‌شاءاللّه. شما براي امام زمانتان ان‌شاءاللّه دعا مي‌كنيد با خدا اينطوري حرف مي‌زنيد: اللّهم كُن لوليّك، – اين را زياد مي‌خوانيد بعد از هر نماز، راديو هم مي‌خواند، تلويزيون هم مي‌خواند، همه مي‌خوانند- اما يك قدري رويش فكر كنيد، كُن لوليك، –البته اينجا يك توضيح مختصري عرض مي‌كنم- اگر در مفاتيح دقّت كرده باشيد نوشته است: اللّهم كُن لوليّك فلان بن فلان، بعد مرحوم شيخ عباس مي‌گويد بگوييد: الحجة ابن الحسن.- اينجا يك چيزي هست نمي‌دانم مي‌توانم بگويم؟ متأسفانه همه از خواص نيستند، اگر بخواهم بگويم خيلي مهم است. اجمالاً عرض مي‌كنم- طوري بشويد كه اگر يك وقت كسي خواست اين دعا را براي شما بخواند بتواند بخواند. اگر گفتند فلان بن فلان، مثلاً محمّد بن زيد، آن قدر وليّ خدا باشيد. كُن لوليّك الحجة ابن الحسن صلواتك عليه و علي آله آبائه، – البته اين تكّه‌اش جزء نسخه بدل است- ولياًّ و حافظاً و قائداً و ناصراً و دليلاً و عينا، – عجيب است – حتي تسكنه أرضك طوعا و تمتّعه فيها طويلا، فكر نكنيد ما استخدام كرديم اين دعا را مخصوص حضرت بقيةاللّه و كسي ديگر هم شايد در زمان ما لياقت اين دعا را برايش نداشته باشد. اما مي‌شود، چون خود حضرت فرموده است آن هم شب بيست و سوم، بقيّه‌اش مي‌شود. كُن لوليّك فلاني، شما پيدا كنيد يك نفر را كه بشود اين طور دعايش كرد. اولاً وليّ خدا باشد. آقايان تزكيه‌ي نفس كنيد به جايي مي‌رسيد كه وليّ خدا خواهيد شد. دليل باشد خدا براي شما، قائد باشد، رهبر باشد، ناصرتان باشد، يارتان باشد، چشم‌ شما باشد، چشم خدا ديگر اشتباه نمي‌كند، عبدي! اطعني حتي أجعلك مثَلي! اي بنده‌ي من اطاعت من را بكن تا مَثَل من بشوي، چشمت، چشم من باشد، گوشَت، گوش من باشد. زبانَت، زبان من باشد، مي‌فهميد چه مي‌گويم؟! عرض كردم نمي‌توانم اين دعا را باز كنم. اگر مفاتيح را برداشتيد ديديد نوشته فلان بن فلان، بعد نوشته الحجة بن الحسن، چون هر چه مرحوم شيخ عباس و اهل دعا گشته اند بهتر از وجود مقدس امام زمان، – يعني بهتر كه خير! مادون ايشان هم پيدا نكرده اند كه بگويند براي آن هم مي‌توانيم دعا كنيم- كُن؛ خدا! باش براي وليّت، يك وليّ پيدا كنيد. يك كسي كه وليّ خدا باشد در آن حد، كه و تمتّعه فيها طويلا. وجودش كلمه‌ي طيّبه باشد كه أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ، هر وقت به او برخورد كرديد از نگاهش، از ديدنش به ياد خدا بيفتيد. به حضرت عيسي گفتند: من نجالس؟ با كه بنشينيم؟ انسان خيلي مي‌خواهد رفيقش را پيدا بكند، نشست و برخاست با كه بكند؟ حضرت فرمود: من يذكّركم اللّه رؤيته. با كسي كه وقتي نگاهش مي‌كني به ياد خدا بيفتي، با او بنشين. اگر شما يك نفر را اذيّت كرده باشي هر وقت نگاهش مي‌كني ياد آن اذيّت مي‌افتي. اگر كسي شما را اذيّت كرده باشد، آقا فلانی! يك ظالمي را وقتي انسان مي‌بيند، فلاني آقا چه ظلم‌ها كرده! چه اذيّت‌ها كرده! يك مال مردم‌خوري را انسان ببيند كه ديده باشد  اين مال مردم را خورده، آقا! اين از آن مال‌مردم خورهاست! از آن دزدهاست! ببينيد؛ اينها همه آدم را ياد شيطان مي‌اندازد.امّا يك كسي را پيدا بكنيد نه مال مردم را خورده باشد، نه اذيّت و آزاري به كسي كرده باشد، مهربان باشد، صفات الهي در وجودش ظهور داشته باشد اين را مي‌گويند يذكّرکم  اللّه رويته، اين بنده‌ي خاص خداست.اين طوري مي‌شود من يذكّرکماللّه رؤيته، والّا همه‌ي مردم يك شكلند! حتي اگر يك عبا و عمّامه‌داري را هم ببينيد ممكن است به ياد كلّي از ظلم‌ها و كلّي از اذيّت‌ها و مال مردم‌خوردن‌ها بيفتيد! چه اشكالي دارد؟! مگر عبا و عمامّه انسان را به ياد خدا مي‌اندازد؟رؤيته، هم دارد نه رويت لباسش! خود اين، روح اين را وقتي مي‌بيني به ياد خدا مي‌افتي، خدا چقدر مهربان است، اين نمونه‌اش است.

علي بن ابيطالب را وقتي مردم مي‌ديدند به ياد خدا مي‌افتادند. اصحاب خاص خاندان عصمت را وقتي مي‌ديدند به ياد خدا مي‌افتادند. با يك چنين افرادي بنشينيد. من يذكرکم اللّه رؤيته، چشم‌تان حقايق وجود افراد را ببيند، چشم الهي داشته باشيد، گوشتان گوش خدايي باشد، گوش خدايي چطورياست؟ خدا خودش معرفي كرده گوشش را، مي‌فرمايد: وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِي (بقره / ۱۸۶) اگر بندگانم از من سؤال كردند – باصطلاح من- از گوش من سؤال كردند من جواب مي‌دهم فوراً، قريب، من نزديكم، مي‌شنوم، يا سميع الدعا‌ء، اي خدايي كه شنوا هستي دعاي ديگران را. مردم به تو مراجعه مي‌كنند، نيازمند هستند، پولي مي‌خواهند، چيزي مي‌خواهند حوائج مردم را تا جايي كه قدرت داري برآور. اين مي‌شود گوشَت،گوش خدا. زبانت؛ هيچ وقت حرف لغو نزن! اين رفيق‌مان را گير آورده ايم دوتا جُک بگوييم بخندد! حالا بد است اينطور. نه! آن طور هم نشويد، حرفهاي حكمت‌آميز بزنيد. شما سرتاسر قرآن را نگاه كنيد بعكس ساير كتب آسماني ! يعني كتب آسماني اينطوري نبوده آنها را اينطوري كرده اند. كتابهايي كه مثلاً فرض كنيد مدعيان نبوّت و يا امامت در بين مردم پخش كرده اند، شما نگاه كنيد اين كتابها را. دراينها حرف بيهوده زياد دارد. واقعاً هم! حالا من  كتاب تورات و انجيل را نمي‌خواهم مذمّت کنم؛ چون كتاب تورات و انجيل در اصل از كتابهاي خوب و مقدس است. آنچه كه قاطي آنهاكرده اند آنها خراب است. نمي‌شود به طور كلّي اينها را مذمّت كرد. امّا كتابهاي ديگر هست.علي محمدباب بياني دارد، كتابي كه مي‌گويد اين كتابِ من؛ با وجود اين، ديگر شما هيچ كتابي نمي‌خواهد بخوانيد! همه‌ي كتابها را پاره كنيد بريزيد دور! چه مي‌گويد در اين كتاب؟ فَلَتَعلَمُنَّ خط الشكسته!! خط شكسته را ياد بگيريد! شكسته فارسي را آورده در عربي! يا مثلاً مُسَيلمه كذّاب مي‌گويد الذين يغسلون ثيابهم و لا يجدون ما يلبسون اولئك هم المفلسون!! كساني كه لباسشان را مي‌شويند و لباس ندارند بپوشند اينها بي‌پولند! حالا ممكن است همين آدمي كه يك دست لباس داشته شسته و لخت هم مانده ميليون‌ها پول دربانك داشته باشد! اين حرفها درآن كتابها هست. اما قرآن را شما ببينيد! اصلاً خاک به دهانم كه بخواهم اين طور مقايسه بكنم. يك كلمه‌ي سُست در آن نيست. اين معناي اعجاز قرآن است. سُست باشد، بي‌ارزش باشد، لغو باشد، ابداً. شما هم همينطورباشيد تا كلمه‌ي طيّبه بشويد. ننشينيد حرفهاي لغو بزنيد، موقع افطار، در بين مردم، اين وقتتان را ضايع كنيد. اصلاً براي زبانتان ارزش قائل باشيد. ارزش قائل باشيد. مگر نمي‌شود انسان كم حرف بزند؟! كلمه‌ي طيّبه انسان اگر شد، أَصْلُهَا ثَابِتٌ، حالا تمام مردم بر عليه اوقيام كنند!

يك وقتي يك كسي به من مي‌گفت تو چرا رفتي براي حاج ملّاآقاجان كتاب نوشتي؟خوب براي شيخ مفيد مي‌نوشتي! گفتم: شيخ مفيد را همه دوست داشتند، همه دوست دارند. اين گمشده؛ اگر شما يك جواهري بين خاك ‌ها پيدا كرديد، اين را بيشتر برايش ارزش قائليد تا آن جواهري كه درمغازه‌ي جواهرفروشي است؟ اگر شيخ مفيد را من تعريف كردم من به وسيله‌ي نام مقدس او ارزش پيدا مي‌كنم. اما اگر يك مردي كه واقعاً عجيب بود – نمي‌دانم چرا امشب زياد نام ايشان به زبانم مي‌آيد؟ هر چه هم مي‌خواهم نگويم باز مي‌آيد عجيب بود! واقعاً عجيب بود! يك لباس كوتاهي، قباي كوتاهي، گاهي هم همان را نمي‌پوشيد با پيراهن؛ يك شالي هم معمولي مي‌پيچيد دور سرش، گاهي هم به من مي‌گفت تو اينطور نبايد باشي! چشم. بله! حالا يا لياقتي در من نمي‌ديد مي‌گفت تو اينطوري نبايد باشي يا يك وقتي به من گفت چون شما سيّدي نبايد اينطور باشي. نوكر! يك چوبي هم دستش بود، عصاي چوبي بود، يعني همه‌ي عصاها چوبي است ولي اين يك چوب بود دسته هم نداشت. دستش بود، راه مي‌رفت، مي‌گفتم چرا؟ ‌گفت كوچه‌هاي زنجان تاريك است، شبها من بايد بروم، سگي چيزي به من حمله نكند. شما اينطوري نشويد، هر كسي يك برنامه‌اي دارد. مي‌بينيد كه خود من اينطوري نيستم.- أَصْلُهَا ثَابِتٌ، كجا؟ درقبرستان عمومي زنجان. درخت خوب،  درخت طيبه هر جا بكارندش مفيد است. أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ، من تعجب مي‌كنم چطور متوجه نيستند يك كلمه‌ ايشان گفت كه ظهور صغري شروع شد. من آن قدر هم ارزش نداشتم كه از او بپرسم كه اين كلام را تو از كجا نقل مي‌كني؟ به تو وحي شده؟ به تو الهام شده؟ درروايات ديده اي؟ هيچ! نشد. و بعد هم مدركش را پيدا نكردم. الان هم از من مي‌پرسند مدرك، مي‌گويم نمي‌دانم. امّا بعضي از مراجع پشتش را گرفتند، بعضي از علماء پشتش را گرفتند و الان ديگر عاديِ عادي شده مطلب و واقعاً مي‌بينيد، حدود شايد ده پانزده جريان واقع شده كه دلالت كامل دارد كه امام زمان دارد مي‌آيد و ان‌شاءاللّه تشريف خواهد آورد. خوب!

شبِ هفدهم ماه مبارك رمضان است، فرداشب شب هجدهم است و شب چهارشنبه شب نوزدهم است. ان‌شاءاللّه احياء نگه مي‌داريم. از ساعت ده شب، مجلس شروع مي‌شود، دوستان هم كمك مي‌كنند كه اين شبها ما انحصاري منبر رفتيم ان‌شاءاللّه دوستان هم كمك مي‌كنند، تشريف مي‌آورند، منبر مي‌روند. اميدواريم كه ان‌شاءاللّه شبهاي احياء وسيله بشود كه ما شب قدر را درك بكنيم، مطالب مهمي هم ان‌شاءاللّه در شبهاي احيا‌ء – به خاطر شب قدر يك مطالبي هست- كه يک مقداري  بايد توضيح داده بشود عرض مي‌كنم و از همه‌تان اين شبها التماس دعا داريم.

السلام عليك يا اباعبداللّه و علي الارواح  التي حلّت بفنائك  السلام عليك و رحمة اللّه و بركاته. قَتل اللّه قوماً قتلوك و لعن اللّه قوماً ظلموك. السلام عليك و علي الارواح التي حلّت بفنائك عليك منّي سلام اللّه ابداً ما بقيت و بقي الليل و النهار، آقاجان! يا اباعبداللّه! و لا جعله اللّهآخرالعهد منّي لزيارتكم، يا اباعبداللّه هميشه دستمان به دامن شما اهل‌بيت باشد، در دنيا و آخرت از شما جدا نباشيم، معكم معكم لا مع غيركم، معكم معكم لا مع عدّوكم. السلام  عليكم و رحمة اللّه و بركاته.

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه! يا رحمن و يا رحيم! يا غياث المستغيثين!

خدايا آن لطفي كه به حسن مُثله امشب كردي به ما هم امشب آن عنايت را بفرما،

خدايا چشم‌هايمان به جمال مولايمان منوّر بفرما،

پروردگارا همه‌ي ما را از اصحاب و ياران آن حضرت قرار بده.

قلب مقدسّش را از ما راضي بفرما.

خدايا به آبروي آقايمان حجة ابن الحسن رفع گرفتاري از قاطبه مسلمين بالاخص شيعيان علي بن ابيطالب بفرما.

حوائج اين جمع الساعه برآور،

پروردگارا به آبروي مولايمان حجة ابن الحسن قَسمت مي‌دهيم اعمال و عبادات ناقابلمان را در اين ماه قبول بفرما.

مرض‌هاي روحي‌مان شفا مرحمت بفرما،

مريض‌هاي جسمي و بدني را به آبروي ولي‌عصر شفا مرحمت بفرما،

مريض منظور، مريض منظوره الساعه لباس عافيت بپوشان.

امواتمان غريق رحمت بفرما،

عاقبتمان ختم بخير بفرما 

و عجل في فرج مولانا.

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

شب ۱۶ رمضان ۱۴۲۵ قمری – فضائل اهلبیت (علیهم السلام)

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم‌ اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه و الصلوة و السلام علي رسول اللّه و علي آله آل اللّه لاسيّما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدّائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم، الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلَا يَنقُضُونَ الْمِيثَاقَ وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ. (رعد / ۲۰-۲۱)

همانطوري كه در برداشت مختصري كه از اين آيه تلاوت شد و گفته شد ما در عالم ذر و در عالم ارواح بوده‌ايم و اين دنيا، چند روزه دنيا، زندگي ما و حيات ما نيست، چون انسان با اين همه عقل و هوش كه اگر يك مقدار به خودش برسد شايد بتواند جداًّ ماه و تمام افلاك را تسخير كند از نظر مُلكي تا اين حد و از نظر معنوي آن قدر بالا برود كه داراي معلومات بسيار والايي بشود، براي اين چند روزه دنيا خلق نشده. يعني در حقيقت يك مقداري اگر فكر كنيم مي‌بينيم اين دنيا خيلي محدود است. شايد جوانها متوجه اين حقيقت نباشند ولي افرادي كه عمري از آنها گذشته، خودشان احساس مي‌كنند كه مانند چشم به هم زدني گذشته است. تمام مدتي كه انسان در دنيا هست هر چه باشد حتي اگر عمر نوح كرده باشد در عين حال گذشته و مي‌گذرد، و حيف است روحي كه هر لحظه چيزي ياد مي‌گيرد و در شبانه روز دويست و پنجاه هزار تصوير از حواسش به مغزش و به حس مشتركش وارد مي‌شود و دائماً هم اين كار انجام مي‌شود يك دفعه باطل شود. فقط مدتي كه از تولدش مي‌گذرد تا مدت مرگش بيشتر فرصت نداشته باشد. براي چه؟ براي چه اين همه معلومات را ما در مغزمان، در حافظه‌مان ثبت كنيم؟ براي چه خوب باشيم و براي چه بد باشيم؟ براي چه لذّت‌ها را ترك كنيم و براي چه لذّت ببريم، انسان بنشيند يك مقداري فكر كند در اين شبهاي ماه مبارك رمضان، كه حتي شب قدرش در روايت دارد كه بهترين و افضل اعمالش تحصيل علم و دانش است. در اين شبها بنشينيم روي اين مسائل فكر كنيم. يقيناً در اين محدوده ما تنها نبايد باشيم. بيشتر از اينهاست. قرآن با دلايل بسيار زيادي و آياتي بسيار فراوان، اين مطلب را به ما فهمانده و روايات اين موضوع هم بيشتر از شايد دو هزار روايت باشد كه خلاصه مطلب اين است كه دو هزار سال شما نگوييد كه دو هزار سال خدا وقت ما را گرفته و چه به ما تعليم داده؟ خيلي چيزها به ما تعليم دادند. يعني آنقدر زياد است كه اگر تمامِ عمر بهشت و زندگي ابدي بخواهيم از آن مطالبي كه به ما تعليم داده شده استفاده كنيم شايد باز هم بيشتر از آن باشد. لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي (كهف / ۱۰۹) اگر دريا، – مبالغه نيست، خدا هيچ وقت مبالغه در سخنانش نبوده و نخواهد بود، چون مبالغه يك نوع دروغ است و زيادتر از آنچه كه هست اگر بخواهد انسان حساب كند و گفت دروغ مي‌شود. مثلاً اينجا فرض كنيد صد تا آدم هست، اگر من گفتم هزار نفر انسان در اينجا جمع شده، نهصد نفرش را دروغ گفته ام. بنابراين دروغ از خدا دور است، به هيچ عنوان خدا دروغ نمي‌گويد، اين كه فرموده اگر دريا مركب بشود، يعني- جوهر خودكار شما بشود، و تمام درختها قلم بشنوند، يعني شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ (لقمان / ۲۷) و يك درياي ديگر هم و يا هفت درياي ديگر هم به اين درياي شما افزوده بشود در مقابل كلمات خدا باز كم مي آورد. يعني كلمات خدا آن قدر است كه اين درياها كم است برايش. عرض كردم اگر مسلمانيم بايد قبول كنيم، اگر مسلمانيم نبايد بگوييم مبالغه است. حالا در كلمات ما ممكن است مبالغه‌هايي پيدا بشود و شايد هم اشكالي نداشته باشد، ولي در كلام خدا و پيغمبر و ائمه ‌اطهار مبالغه نيست.

بنابراين آنچه كه در كلمات خدا هست، – كلمه هم اين معنا را برايتان عرض كنم كه كلمه همان علمي است كه از خدا صادر شده، يعني به مخلوقش عنايت شده. همان معلوماتي است كه در روز اول بر قلب مقدس پيغمبراكرم نازل گرديده، اين كلمات و اين جمله تشبيه به سخن گفتن ماست، من اگر بخواهم آنچه در دلم است از علم و دانش يا هر چيز ديگر، به شما برسانم با كلمات مي‌رسانم. خدا هم اگر بخواهد و خواسته كه از علمش كه عين ذاتش است مطالبي را براي مخلوقش بيان كند اسمش كلمات‌اللّه است. كلمات خداست. كلمات خدا در روز اول خلقت در وقتي كه پيغمبراكرم را خلق فرمود، روح مقدس آن حضرت را خلق كرد، آن ظرف بسيار وسيع و آن شرحي كه صدر او داشت براي او قرار داد. همه‌ي علوم يعني آن قدر علمي كه اگر تمام درياها و بلكه هفت‌برابر مركب بشود، تمام درختهاي روي زمين قلم بشود نمي‌توانند بنويسند آن را خداي‌تعالي به پيغمبراكرم عنايت كرد، آنها براي بشر مربي شدند، ربّ شدند، بشر را تربيت كردند، اوّل قدمي كه در تربيت بشر برداشتند در عالم ارواح بود. روايات زيادي داريم كه خلق اللّه الارواح قبل الابدان بألفي عام، خدا ارواح را قبل از بدنها خلق كرد به دوهزار سال، دو هزار سال تمام اين مدت ما از خاندان عصمت از آن مخزن كلمةاللّه، از آن مخزن علم‌اللّه كه در زيارت جامعه عرض مي‌كنيم كه ائمه‌اطهار مخزن علم پروردگارند، از آن مخزن، يا در دعاي رجيبه در يكي از دعاهاي ماه رجب مي‌گوييم: يا مرسل الرحمه من معادنها، اي كسي كه رحمتت را از معدنش براي ما ارسال مي‌كني، يا در زيارت جامعه مي‌گوييم: السلام عليكم يا اهل‌بيت النبوة و معدن الرحمه، اهل‌بيت پيغمبر معدن رحمت و علم پروردگارند و رحمت پروردگار و علم پروردگار به وسيله اين خاندان بر ما ارسال شده و مي‌شود و اين هم مسلم است كه هر چيزي را از معدنش بگيريد بهتر است، اگر مثلاً يك جواهري، اين جواهر يك فيروزه از معدن تهيه شده باشد فيروزه اصل است ولي اگر مثلاً يك كارخانه‌اي فيروزه قلابي، فيروزه مصنوعي بسازد اصل نيست.

هر چه از خاندان عصمت و طهارت عليهم الصلوة و السلام ارسال شده از اين معدن رحمت، از اين خُزّان علم پروردگار ارسال بشود به ما اصل است، حقيقت است، همان حقيقتي است كه كميل بن زياد نخعي وقتي كه روي يك اسب با علي بن ابيطالب عليه الصلوة و السلام نشسته، دست به كمر علي زده، خودش را محكم به علي بن ابيطالب چسبانده، عرض مي‌كند: ما الحقيقه؟ حقيقت چيست؟ مي‌خواهد به آن مخزن علم برسد، به آن حكمت برسد، به آن حقيقت برسد، مي‌گويد: ما الحقيقه، علي بن ابيطالب در جواب كميل، – كميل مرد بسيار بزرگي است، مرد بسيار باعظمتي است – به او يك جوابي مي‌دهد كه به من و شما هم ممكن است علي بدهد، ما لك والحقيقه؟! تو را چه به حقيقت؟! تو كه حواست پرت زن و بچه است، تو كه حواست پرت همه چيز است جز علم و دانش و غذاي روحت، ما لك والحقيقه؟ عرض مي‌كند: أولست صاحب سرّك؟ من صاحب سرّ توام يا علي، حضرت تصديق مي‌كند، مي‌فرمايد: بلي، چرا همينطور است تو صاحب سرّ مني امّا زمانه اين طور شده كه با اينكه تو صاحب سرّ مني، با آن كه تو عزيز مني، با اينكه تو باصطلاح همه‌ي كاره‌ مني در عين حال ما لك والحقيقه! تا آخر اين حديث كه حضرت بالاخره يك چيزي به او عنايت مي‌كنند و علم و دانش را روز اول يعني در كلاسهاي عالم ارواح كه دو هزار سال طول كشيد همه را به ما گفتند. هر روز كلاس داشتيم، هر ساعت كلاس داشتيم، همه را به ما ياد دادند. نهايت در عالم ذر يك مشت از اين علوم را از دست داديم و فراموش كرديم،

در وقتي كه حضرت آدم را خدا خلق كرد از پشت حضرت آدم در ملكش، در همين عالم ظاهريش، تمام ذريه‌اش را بيرون آورد، در حقيقت بسيار ريز از نظر بدني، ولي روح بسيار بزرگ، فكر نكنيد كه روح و بدن بايد با هم هماهنگ باشند، الان روح علي بن ابيطالب بر ماسوي‌اللّه حكومت مي‌كند و حال اينكه شايد بدن مقدسش همان اندازه باشد كه بدن من و شماست، من و شما در همين مجلس ممكن است رو كنيم طرف قبله و عرض كنيم السلام عليك يا بقيةاللّه، به امام زمانمان سلام عرض كنيم و حال اينكه بدن حضرت همان اندازه‌ي بدن ماست، روح مقدسش آن قدر وسيع است كه هر كجاي عالم، و بلكه هر كجاي عالم هستي اگر سلامي خدمت امام زمانمان عرض كنيم مثل اينست كه در گوش حضرت گفتيم السلام عليك يا بقيةاللّه، والاّ معنا ندارد كه هر جا ما ايستاديم فوراً بگوييم السلام عليك يا وليّ ‌اللّه، اگر مثل ما باشد سلام كردن ديگران بر ما، بايد چكار كنيم؟ بايد همه صف ببندند! يكي يكي بيايند جلو سلام كنند و بروند! شما در حرم علي بن موسي‌الرضا هزاران نفر مي‌بينيد همه حاجت مي‌گويند، همه سلام عرض مي‌كنند، همه حاجتشان را مي‌گيرند، همه با دلي شاد از حرم علي بن موسي الرضا خارج مي‌شوند، اين معنايش چه هست؟ معنايش اين است كه روح مقدس امام هشتم بر ماسوي اللّه احاطه دارد. اگر سفر فضايي برايتان پيش بيايد، شما با يك سفينه‌ي فضانورد رفتيد در كره‌ي ماه، آن‌جا هم مي‌گوييد السلام عليك يا مولاي، بالاتر، پائين، هر كجا باشيد اين يك فطرتي است از همان تعليماتي است كه در عالم ارواح به ما داده‌اند، من الان شايد اين حرفها را بزنم يك چيزي در ذهنتان بيايد والاّ روي فطرت اوليّه‌تان هر كجا هستيد مي‌گوييد: السلام عليك يا مولاي، حاجتتان را هم در دلتان مي‌گوييد و حالا يا صلاحتان نيست حاجتتان را به شما نمي‌دهند و يا مي‌دهند. پس ببينيد اين فطرت، آنچه در دل قرار گرفته، همه‌ي علوم اولين و آخرين در اين دو هزار سال به شما تعليم داده شده، مدرسه‌اي كه دو هزار سال طول كشيده و عالم ذري كه شايد ده هزار سال طول كشيده باشد تمام اينها بوده، ما نگوييم كه آخر چطور ما؟ نه، شيطان الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمْ الْفَقْرَ (بقره / ۲۶۸) شيطان مي‌گويد تو چيزي نيستي. اگر من چيزي نيستم يك كبوتر يكي از بال‌هايش مي‌شكند نمي‌تواند بپرد اما انسان بي‌پر و بال يك هواپيما مي‌سازد چهارصد و پنجاه نفر انسان در آن مي‌نشيند و خود هواپيما چقدر سنگيني دارد و چقدر بار دارد مي‌برد بالا به قدري كه هيچ پرنده‌اي نمي‌تواند به آن‌جا برسد. اين انسان است. انسان خيلي چيز است، ما خودمان را كوچك كرديم.

انسان به جايي مي‌رسد ـ حالا اين كه در عالم مُلك بود كه عرض كردم ـ انسان به جايي مي‌رسد كه با خدا حرف مي‌زند. حضرت موسي دارد با زن و بچه‌اش در بيابان تاريك به طرف وطن برمي‌گردد يك دفعه از آن دور مي‌بيند يك روشنايي پيداست، به زنش مي‌گويد صبر كن، إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ (طه / ۱۰) من از دور يك آتشي مي‌بينم، شايد آن‌جا آبادي باشد والاّ آتش بدون آبادي كه نمي‌تواند باشد، شايد يك مقداري برايت آتش بياورم، أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى، يا شايد يك راهنمايي پيدا كنم تو حامله‌اي، وضع حمل مي‌خواهي بكني در اين بيابان تاريك سرد يك كاري بكنم. خدا دعوتش كرده، انسان به كجا مي‌رسد! خدا، خدا را هم فكر نكنيد يك موجودي است مثل ما، آنهايي كه مي‌گويند خداي‌تعالي يك موجودي هست همتاي ما، آنها مشركند. به هيچ وجه نمي‌شود خدا را وصف كرد، سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ (مؤمنون / ۹۱) خدا را به هيچ وجه‌ نمي‌شود وصف كرد، آن خداي باعظمت كه همه چيز در اختيار اوست و پيغمبراكرم يكي از بندگان اوست و علي بن ابيطالب يكي از بندگان اوست آن خدا، آتش روشن مي‌كند كه موسي را به طرف خودش دعوت كند، انسان ببينيد به كجا مي‌رسد، او هم مي‌آيد مي‌بييند كه اين درخت يك پارچه نور است، يك درختي است يكپارچه نور! إِنِّي أَنَا اللَّهُ (قصص / ۳۰) من خدايم، او دعوت كرده، مَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى (طه / ۱۷) اي موسي چه هست در دستت؟ مي‌خواهند با هم صحبت كنند والاّ هم خدا مي‌دانست كه چه هست در دست حضرت موسي. حضرت موسي گفت عصايم هست، احتياج به بحث و گفتگو نبود، اما دو دوست وقتي به هم مي‌رسند با يكديگر بايد حرف بزنند، صحبت كنند، حضرت موسي هم از اين زمينه خيلي خوشحال شد و عرض كرد: هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى (طه / ۱۸) اين عصاي من است، من تكيه به آن مي‌دهم ـ ديگر خدا نپرسيد با اين چه كار مي‌كني؟ برگهاي درختها را براي گوسفندانم تكان مي‌دهم و خيلي از اين كارها ديگر، ديگر خودش رويش نشد بيشتر پرحرفي كند! دوتا دوست به هم مي‌رسند آن قدر مي‌نشينند حرفهاي مختلف، يادت هست ما دو تا، در مدرسه اينطور مي‌كرديم، چيزهاي معمولي است؛ ولي خوب مي‌نشينند صحبت مي‌كنند، گرم صحبت، اگر دو تا دوست برسند در مقابل يكديگر بنشينند هيچ حرفي نزنند، تبسمي هم به هم نكنند اينها دوست نيستند، اينجا مي‌رسد، انسان به جايي مي‌رسد كه غلام سياه است ـ حالا اين كه پيغمبر بود ـ غلام سياه آن شخص مي‌گويد ديدم از شهر خارج شد سرش را گذاشت به سجده، روز قبل تمام مردم مدينه آمده بودند براي دعاي باران، باران نيامد، اما اين صورتش را گذاشت روي زمين گفت خدايا گفتي بكن كردم، عرض مي‌كنم كه خدايا باران رحمتت را نازل كن، مي‌گويد هنوز صورتش را برنداشته بود ديدم ابرها از اطراف جمع شدند يك باران حسابي! انسان به اينجا مي‌رسد، اين از كجا به اينجا مي‌رسد؟ چرا حيوانات نمي‌رسند؟ مي‌دانيد از كجا؟ از همان درس‌هايي كه در آن دو هزار سال ياد گرفته، حالا فراموش كرده، يعني بايد هم فراموش كنيم يك پيشامد مختصري اگر براي شما، يك مصيبتي، يك تحولي در وضع مزاجيتان اگر پيدا بشود خيلي مطالب را فراموش مي‌كنيد از عالم ارواح آمده در عالم ذر، از عالم ذر آمده در عالم رحم، كه نهايتش عالم رحم است، همه چيز را از دست داديد. نُه ماه آن‌جا از همه چيز غافل، از همه چيز! طبعاً انسان فراموش مي‌كند، نگوييد چرا ما عالم ذر را يادمان نيست؟ يادتان هست و يادتان نيست، عالم ارواح با آن همه تحصيلات چرا يادمان نيست؟ يادتان هست و يادتان نيست، يادتان هست، همه‌ي آنچه كه آن‌جا ياد گرفتيد اگر رويش كار كنيد يادتان مي‌آيد، الان از شما اگر بپرسند مدرسه رفته ايد؟ مي‌گوييد بله، خوب چهار عمل اصلي را كدام روز ياد گرفتي؟ مي‌گويي يادم نيست، پيش كدام استاد ياد گرفتي؟ يادم نيست، يادم نيست، پس هم يادتان هست و هم يادتان نيست، ظلم بد است، كجا ياد گرفتي؟ يادت هست؟ بلد هستي؟ بله، اما يادم نيست كجا ياد گرفتم، خدايي هست به دليل اينكه هر وقت فشاري رويت مي‌آيد فوراً مي‌گويي يااللّه،

ظاهراً در اين كتاب «پاسخ ما» است نوشته ام كه در يك مجله‌اي ديدم يك كشتي اقيانوس پيمايي دچار كوه يخي شده بود و نزديك بود از بين برود، قبل از آن چند تا مسلمان، چند تا مسيحي، چند تا از اين كساني كه به خدا معتقد نيستند دور هم نشسته بودند، بحث مي‌كردند، اينها جداً رد مي‌كردند خدا را، اين كشتي وقتي دچار خطر شد مي‌گفت نگاه كردم ديدم همه‌ي آنها مسلمان و مسيحي و مادي، همه نشسته اند مي‌گويند يا اللّه تو ما را نجات بده! شخصي آمد خدمت امام صادق، از همين غافلين، گفت خدا را به من نشان بده، حضرت فرمود به اصحابشان كه دست و پاي اين را ببنديد بيندازيد در اين شط آب، دست و پايش را بستند، امر امام هست و انداختند در شط آب، يك چند دفعه رفت زير آب و بيرون آمد و يك چند قورت آب هم خورد و نزديك بود خفه بشود، حضرت فرمود بگيريدش! آوردن او را بيرون، حضرت فرمود خدا را ديدي؟ گفت آن‌جا كه من ديدم شما بي‌تفاوت ايستاده ايد و هيچ اقدامي براي نجات من نمي‌كنيد و من دارم غرق مي‌شوم آن‌جا خدا را ديدم! حضرت فرمود همانجا هم ما فهميديم ـ به تعبير من – كه تو به مقصد رسيدي. إِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوْا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ، وقتي سوار كشتي مي‌شويد ما كشتي آن طوري سوار نشديم اما در هواپيما براي من اتفاق افتاده، آن چنان دستهايم را طرف صندلي گرفته بودم و آن چنان متوجه خدا شده بودم كه الان هم دلم مي‌خواهد همانطور متوجه خدا باشم، دَعَوْا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ،ولي وقتي كه انسان از آن مهلكه نجات پيدا مي‌كند، إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ، (عنكبوت / ۶۵) باز مشرك مي‌شود. آن تعليمات ـ من در يك بحثي در همين كتابها نوشته ام كه چيزي كه آخر بعضي‌ها مي‌گويند فطرت بر اثر تفكر زنده مي‌شود. من بعكس مي‌گويم تفكر مانع فطرت مي‌شود، آدم در يك كشتي و يا روي هوا آن‌جا كه همه‌ي حواسش جمع است كه نيفتد و يا غرق نشود، آن‌جا جاي فكر كردن نيست، آن‌جاست كه فطرت انسان ظاهر مي‌شود، فطرت همان‌هايي است كه آن دو هزار سال به ما ياد دادند، توحيد به ما ياد دادند، خدا را به ما معرفي كردند، ما هنوز هم يادمان نمي‌آيد، هنوز هم يادمان نيامده، بعضي‌ها مي‌گويند آقا بحث عالم ذر و عالم ارواح را نكنيد مردم نمي‌فهمند، هي گفتند نكنيد مردم نمي‌فهمند، آيات و روايات را نديده گرفتند، بعد يك آقايي پيدا شد حركت جوهري را براي ما درست كرد و هيچ!

از جامدي مُردم نامي شدم و ز نما مردم از حيوان سر زدم !

بار ديگر از ملك پران شوم، آن‌جا كه وهم نايد آن شوم !

يعني خدا مي‌شوم! ما يك راه ديگري داشتيم، خدا در قرآن وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُم، از اين صريح‌تر؟ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ، (اعراف / ۱۷۲) آيا من ربّ شما نيستم؟ خوب بايد بگوييم نمي‌دانيم، اگر خبري قبل از آن نبوده بايد بگوييم نمي‌دانيم، شما اگر يك نفر به او برخورد كنيد بگويد من معلم تو نيستم، من مربي تو نيستم؟ مي‌گويي نمي‌دانم، اگر خدا را نمي‌شناختيم و ربوبيتّش را احساس نمي‌كرديم چرا گفتيم بله، قَالُوا بَلَى، آخر اينها حسابهاي دو دو تا چهارتاست من تعجب مي‌كنم چطور بعضي‌ها نمي‌فهمند، أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ، من مربي شما، پروردگار شما، من آفريدگار شما، من معلم شما نيستم؟ چه كسي اينجا نگفته بلي؟!

در روز الست بلي گفتي        امروز به بستر لا خفتي

اين را شيخ بهايي مي‌گويد، ما آن‌جا بلي گفتيم، شما را به خدا قسم بلي را كي انسان مي‌گويد؟ روي اين فكر كنيد، تدبر در قرآن معنايش همين است، بلي را كي مي‌گويد؟ آقا من الان برسم در كوچه به يك نفري برخورد بكنم بگويم من معلم تو نيستم؟ من مربي تو نيستم؟ مي‌گويد نه، تو را نمي‌شناسم اصلاً! بايد در اولين روزهاي عالم ذر، در همان روز اول، بايد ما تربيت شده‌ي خدا باشيم، خدا را بشناسيم بدانيم او ما را تربيت كرده تا بگوييم بلي، قَالُوا بَلَى، شَهِدْنَا، همه‌مان اصلاً شاهد بوديم، همه چيز تو به ما ياد دادي. ولي خوب طبعاً اين تحولي كه در زندگي ما بوجود آمد از عالم ارواح آمديم وابستگي به يك بدن ماكتي كوچك و اين بدني هم كه الان داريم خيلي كوچك است در مقابل عوالم وجود، باز نگوييد ما بزرگ شديم، نه! چقدر تو قد و قواره‌ات است؟! چقدر ارزش داريد؟ چقدر قوّت داريد؟ به اندازه آصف بن برخيا قدرت داريد؟ آصف بن برخيا به يك چشم بهم زدن صريح قرآن است- تخت بلقيس را از شش ماه راه حالا فرض مي‌كنيم شش ماه راه پياده، با ماشين نه، حالا آن هم زياد است، شش ماه راه در مقابل سليمان حاضر كرد. تو آن قدر قدرت داري؟ نه! چطور او داشت؟ او علم كتاب را يك قدري، يك چند كلمه‌اش را، يك چند حرفش را يادش آمد، يا ياد گرفت، دو مرتبه يادش آمد چون ياد گرفتن با ياد آمدن فرق مي‌كند، همه‌ي آنچه كه هست ما يادمان مي‌آيد نه اينكه ياد مي‌گيرد، چون كسي نيست يادمان بدهد. آصف بن برخيا يادش آمد، يادش آمده بود و استفاده كرد، علي بن ابيطالب عليه الصلوةو السلام ، قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ (رعد / ۴۳) هر دو علم كتاب است، او عِلْمٌ مِنْ الْكِتَابِ (نمل / ۴۰) اين عِلْمُ الْكِتَابِ است، از امام صادق مي‌پرسند آن كه علم كتاب را داشت با آن كه علم بعضي از كتاب را داشت چقدر فرقشان است؟ حضرت فرمود يك مگسي بالش را بزند در دريا چقدر آب بر مي‌دارد؟ آصف بن برخيا همان قدر از علم علي بن ابيطالب داشت. عالم ارواح را طي كرديم، عالم ذر را طي كرديم، يك تحولي پيش آمده، چشم و گوش و فكر همه زندگي‌مان را در قالب كوچكي كردند آوردند، چرا؟ چرا ما را آوردند اينجا؟ خيلي از جوانها مي‌پرسند خدا چرا ما را خلق كرد؟ آوردند تو را در دنيا براي امتحان. يك جلسه كوتاه امتحان. امتحان! امتحانش هم خيلي آسان است ما خودمان سختش مي‌كنيم اگر يك شاگردي آمد در كلاس جلسه امتحان، ورقه‌ي امتحانش را گم كرد، اصلاً نفهميد براي چه آمده اينجا، خوب به او سخت مي‌گذرد. سخت مي‌گذرد، اما اگر دانست براي چه آمده، از اول كه مي‌آيد صندلي‌اش مشخص، حدّش مشخص، ورقه‌ي امتحاني‌اش در دستش، قلم هم آورده، ما قلم نبرديم، قلمش را هم آورده، و همه چيزش مهيّا است. فوراً مي‌نشيند، مي‌نويسد تحويل مي‌دهد، بقيّه‌اش حالا مي‌خواهد استراحت كند يا باشد بالاخره آن قدر فرصت نيست كه شما خيلي كار بكنيد، كارهاي مختلف ديگري بكنيد، حالا اين آيه‌اي كه اينجا بود من از اين آيه اين حرفها را الهام گرفتم، اينكه مي‌بينيد در برداشتها من اينها را نمي‌نويسم به خاطر اينكه خودش يك تفسيري مي‌شود برداشت ديگر نيست، بايد خيلي با اشاره برخورد بكنم، و بخصوص مي‌خواهيم سالك الي اللّه را متوجه به اين مسائل بكنيم،

عالم قبل از اين عالم را بايد معتقد باشيم، مي‌فرمايد: الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلَا يَنقُضُونَ الْمِيثَاقَ، عهد خدا كجا بود؟ شما افرادِ مختلفي در مجلس هستيد، مُسِن هم داريم، آقا تا حالا خدا با شما يك جا نشسته عهدي با شما ببندد، قراردادي ببندد؟ اگر همين دنيا باشد، نه! من دارم مي‌گويم، شايد من از همه‌تان مسن‌تر باشم من كه آشنایی با اين قراردادها ندارم، هيچ وقت خدا نيامد يك شبي، يك نصف شبي با ما بنشيند بگويد قراردادمان اين است، اين قرارداد كجاست كه نبايد نقضش كنيم؟ به خدا قسم اينهايي كه مي‌گويند عالم ميثاق و عالم ذر نبوده خيلي بايد به آنها خنديد، چون بزرگاني هستند خيلي نمي‌توانيم توهين كنيم، الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ، در جاي ديگر مي‌گوييم: أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ  (يس / ۶۰) جواب خدا اين است كه اين استفهام انكاري است من با شما عهد نكردم؟ مي‌گوييم: نه! كجا عهد كردي؟ اما عهدش در دل ما هست، هيچ كس هم تا حالا نگفته خدايا نه عهدي با ما نكردي، با اينكه مي‌بينيم نكرده. در اين دنيا نكرده، اگر ما نطفه بوديم بعد علقه و بعد در دنيا آمديم و بعد هم همينيم كه هستيم حالا رشد كرديم بزرگ شديم، كجا خدا با ما عهد كرده؟ وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ، خدا به ما امر كرده كه با او وصل باشيم، با يك چيزهايي وصل باشيد، اگر قرآن را مي‌گوييد كه ما اكثرمان بي‌سواديم و قرآن را هم نمي‌توانيم بخوانيم يا اگر مي‌توانيم بخوانيم حالا تازه مردم همه باسواد شده اند آن هم همه نه، يك وقتهايي بود كه اصلاً كسي سواد نداشت، يك عده خاصي بودند. پولدارها مثلاً، شاهزاده‌ها مي‌رفتند يك چيزهايي درس مي‌خواندند آن هم در ايران نمي‌خواندند مي‌رفتند خارج، وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ، اينها در كجا بوده؟ عالم ارواح، ان‌شاءالله اين شبها روي اين مسأله فكر كنيد، هر چه كه در قلبتان از علم و دانش هست و هر چه كه يادتان مي‌آيد و اگر اهل مطالعه باشيد هر چه مي‌فهميد ، سابقه ذهني داريد والاّ بدون سابقه ذهني و بدون تعليمات اوليه محال است چيزي بدستتان بيايد، شما وارد يك سالن مي‌شويد خيلي وقت است اينجا را نديده ايد، وقتي كه وارد اينجا شديد مي‌گوييد حالا اين يادم آمدم، اين يادم آمد. ما در تمام مسائل علمي غير از اين قراردادهاي علمي و اينها كه علم نيست قراردادهايي هست مثل رياضي و اكثر اين طور چيزها. نه آن علوم واقعي، اكثرش وقتي انسان مطالعه مي‌كند مي‌بيند بله! مي‌نشينند برايتان استدلال مي‌كنند، خدا را ثابت مي‌كنند، اينجا و وجود خدا و وحدانيت خدا را ياد نمي‌گيريد اينجا يادتان مي‌آيد، مي‌گوييد بله، همينطور است، چه همينطور است؟ اگر دفعه اولتان باشد همينطوري يعني چه؟ شما الان وارد اينجا كرده باشند دفعه اولتان باشد همينطوري يعني چه؟ معنا ندارد، اين وقتي همينطور است، راست است، بله كه يك دفعه ديگر قبلاً اينجا آمده باشيد، فراموش كرده باشيد حالا بگوييد بله، به شما مي‌گويند آقا ظلم بد است، بله، چطور بله؟ به شما مي‌گويند مثلاً فرض كنيد كه انسان بايد اخلاق خوبي داشته باشد، بله؛ دروغ نگويد، بله؛ راست بگويد، بله؛ بله چه هست؟ راست و دروغ چه فرقي با هم مي‌كند براي آن كسي كه اوّل كارش است؟ اينها را رويش مطالعه كنيد برايتان خيلي اهميت دارد، اولين سوالي كه در شب اول قبر و روز قيامت و در موقع ورود به بهشت از انسان مي‌پرسند من ربك؟ مي‌خواهند ببينند يادت مي‌آيد يا نه؟ يادت هست يا نيست؟ آن كه مربي تو است كه هست؟ كه تو را تربيتت كرده؟ اگر آدم بدي باشد، مي‌گويي: الشيطان ربّي! شيطان مربي من بوده، اگر مربّيت خدا باشد مي‌گويي اللّه ربي، بر روي در بهشت مي‌خواهي وارد بشوي حالا بهشت را يك كاروانسرايي فرض نكنيد دري داشته باشد، هفت در ! نه! «در» منظور راه ورودي است. روي در اين بهشت نوشته شده لا اله الاّ اللّه، وحدانيت پروردگار، محمّداً رسول اللّه صلي اللّه عليه و آله وسلم،و هيچ وقت علي از پيغمبر جدا نيست، علياً ولي‌اللّه، ان‌شاءالله اين در را وارد مي‌شويد، همه جا اسم خدا، پيغمبر، ائمه اطهار، هست نه به اين صورتي كه در دنيا هست،

من همين امشب فكر مي‌كردم ديدم همه اش ما بايد وقتي به طرف دين مي‌رويم گريه كنيم، وقتي مي‌خواهيد با خدا حرف بزنيد چرا اين قدر گريه مي‌كنيد؟ عادي صحبت كنيد، خداي خودمان است و مهربان و خيلي هم رحمان و رحيم، گريه مي‌كند حواسش هم پرت است مي‌گويد حال خوبي داشتم!  اگر گريه حال خوبي است يك قدري پياز خورد كن بيشتر گريه كن! حال خوب آن است كه انسان خدا را در مقابل خودش ببيند، كور باد چشمي كه تو را نبيند، واقعاً اينطور است، ما مي‌گوييم خدا چكار دارد مي‌كند؟ يك لحظه مي‌دانيد خدا از ما جدا بشود يعني خدا اراده‌اش را از ما بردارد اگر نازي كند درهم فرو ريزد قالبها، اصلاً هيچ نيستيم، هيچ چيز! الان نفس كه مي‌كشيم خدا كمكمان مي‌كند، قدرتي كه اظهار مي‌كنيم خدا، همه جا خدا، خداي‌تعالي هم چون ابي اللّه أن يجري الامور الاّ باسبابها، اسباب خلقت و همه چيز امام زمان ماست، امام زمان پس كجاست؟ در آغوش تو، با ماست، او دست خداست، او عين خداست، چشم خداست، او لسان اللّه است، او جنب‌اللّه است، او نفس‌اللّه است، تمام شد. خداي‌تعالي همه جا هست، امام زمان ما هم علمش بر همه چيز احاطه دارد و ان‌شاءالله به زودي بدن مقدسش را هم ببينيم، در شبهاي قدر در محضرش، – اين شبهاي قدر هم درست نيست، يك شب بيشتر شب قدر نيست ـ شبهاي احياء‌ و شب قدر در محضرش باشيم و حوائج‌مان را ان‌شاءالله از آن حضرت بگيريم يا بدهند؟ مي‌دهند، خودشان مي‌دهند. خدايا به آبروي خاندان عصمت و طهارت به ما توفيق فهم و درك قرآن كريم را مرحمت بفرما، همه‌ي ما را از آنهايي كه تو دوست داري قرار بده، همه‌ي ما را از صالحين و صديقين قرارمان بده، همه‌ي ما را از شهداء در محضر امام زمانمان قرار بده.

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب‌الزمان يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه، اللّهم صل علي محمد و آل محمد وعجل فرجهم، 

پروردگارا فرج امام زمان ما را برسان،

ما را از بهترين يارانش قرار بده،

قلب مقدسش را از ما راضي بفرما،

خدايا به آبروي ولي‌عصر، به آبروي امام زمانمان قسَمت مي‌دهيم قلب مقدسش را از ما راضي بفرما،

از علوم اهل‌بيت نصيبمان بفرما،

خدايا تبري كامل از علوم غيراهل‌بيت به ما مرحمت بفرما،

پروردگارا به آبروي آقايمان حجة ابن الحسن مرض‌هاي روحي‌مان شفا مرحمت بفرما،

شرح صدر به همه‌مان مرحمت بفرما،

مريض‌هاي اسلام، مريض منظور، مريضه منظوره الساعه لباس عافيت بپوشان،

امواتمان غريق رحمت بفرما،

عاقبت امرمان ختم بخير بفرما، 

و عجل في فرج مولانا. 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

شب ۱۵ رمضان ۱۴۲۵ قمری – شب میلاد امام مجتبی (علیه السلام)

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم‌ اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه و الصلوة و السلام علي رسول اللّه و علي آله آل اللّه لاسيّما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدّائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى (شوري / ۲۳).

شب ميلادِ مسعودِ حضرت امام مجتبي عليه آلاف التحية والثناء به پيشگاه مقدس حضرت بقيةاللّه تبريك عرض مي‌كنم اميدواريم همه‌مان زير سايه‌ي آن حضرت به تمام خواسته‌هاي خوب‌مان برسيم.

در آخرين جلسه‌اي كه در جمعه‌ي آخر ماه شعبان در تهران مطالبي عرض شد يك وعده‌اي دادم كه ان‌شاءالله در اولين جلسه‌ي صحبت درباره‌ي بركتي كه خداي تعالي در اين ماه در سفره‌ي احسانش قرار داده، حرف بزنم. زيرا رسول اكرم فرستاده‌ي الهي در جمعه‌ي آخر ماه شعبان كه فرمود دعيتم فيه الي ضيافة اللّه، به مهماني خدا دعوت شده‌ايد، موّاد غذايي اين سفره را بركت و رحمت و مغفرت بيان فرموده كه طبعاً مغفرت براي همه است مثل رحمانيّت كه مهرباني عام است و رحمت تقسيم به رحمتِ عام و رحمت خاص و رحمت خاص‌الخاص مي‌شود كه يا اكثرتان و يا همه‌تان مسبوق‌ ذهني هستيد. و يك بخش ديگر اين سفره‌ي احسان بركت است، بركت خاص است يعني كساني كه سر اين سفره نشسته‌اند اكثرشان از مغفرت استفاده مي‌كنند. مگر آن كه ذائقه‌ي غذاي روحي را نداشته باشند، كساني كه در اين ماه با آنكه شيطان در غل و زنجير است و زمينه‌اي براي فعاليّت ندارد معصيت و گناه مي‌كنند اينها مريض‌هايي هستند كه نمي‌توانند از مغفرت پروردگار استفاده كنند، زيرا خداي‌تعالي در اين ماه در سفره‌ي احسانش كه غذاهاي متنوع روحي قرار داده يك بخشش مغفرت است، مغفرت مال كسي است كه طلب مغفرت بكند، در همين سوره‌ي مباركه‌ي يوسف كه همين هفته‌ي گذشته تلاوت كرديد مي‌بينيد كه برادران يوسف پس از سالها كه آن گناه‌ بزرگ را كرده بودند، يعني يوسف را به قصد از بين بردن در چاه انداخته بودند، به پدرشان مي‌گويند: يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا (يوسف / ۹۷) تا آنها به اين مسأله نرسيدند و اين ذائقه را پيدا نكردند كه بايد استغفار برايشان بشود به مغفرت نرسيدند. يعني از اين غذاي روح نتوانستند استفاده كنند. همچنين ما اگر در اين ماه باز هم قصد گناه داشته باشيم و بخواهيم گناه را ترك نكنيم و مغفرت پروردگار را طالب نباشيم مانند مريضي هستيم كه سر سفره‌ي پر نعمتي نشسته باشد و به هيچ وجه ذائقه‌ي خوردن هيچ نوع غذا را نداشته باشد،

اقل غذايي كه در اين ماه بايد از آن استفاده كرد مغفرت است، يعني بايد همه‌ي ما آمرزيده شويم، همه‌ي ما از گناهان پاك شويم، اگر كسي باز هم گناه كرد معلوم است اين نيّت را ندارد و نمي‌خواهد از مغفرت پروردگار استفاده كند، و بعد هم در مرتبه‌ي سوّم در حقيقت بركت است، بركت چيست؟ بركت اگر بخواهيم آن را فارسي كنيم افزوني، زياده شدن، و آن چه كه انسان توقّع ندارد بوجود آمدن، كه خداي‌تعالي در قرآن شريف مي‌فرمايد: وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ (سوره طلاق ۲-۳) ببينيد تقوا نتيجه‌اش روزي مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ است، روزي كه انسان از طبيعتش، از برنامه‌ي خودش انتظارش را ندارد، يك دفعه يك مال زيادي بدون اينكه انسان انتظارش را داشته باشد به او مي‌رسد، بركتي كه در اين ضيافت‌اللّه هست آن چيزي است كه انسان هم براي آينده‌اش ذخيره مي‌كند و هم زياده اي، افزوني، آنچه كه انسان فكرش را نمي‌كند به او مي‌رسد، مثلاً شما خيال مي‌كنيد اگر به مالتان خدا بركت داد يعني يك مقداري مثلاً پول داريد اين يك دفعه با بهره‌هاي مختلفي كه نصيب اين پول مي‌شود بركت پيدا كرده، ولي اصل موضوع آن هم در اين ماه، آن هم در ضيافت‌اللّه غير از اين است. بركت، بركتِ مادي نيست، شما از عالم ذر كه گذشته و عالم ارواح كه گذشته؛ در اين دنيا چند روزي كه هستيد و مي‌خواهيد امتحان بدهيد و دنياي بسيار زودگذري است، يك زندگي طولاني، طولاني نه به حدّي كه مثلاً اگر بخواهيد حساب كنيد حساب از دست‌تان خارج باشد، نه! تا خدا خدايي مي‌كند. يعني روح انسان ازلي نيست ولي ابدي هست، روح انسان با خدا هميشه نبوده ولي با خدا هميشه خواهد بود، اين معنا را بايد در مغزمان خوب ثبت كنيم كه ما هميشه خواهيم بود، يك لباسي عوض مي‌شود در موقع مرگ و آن لباس تدريجاً در زمان زندگي هم عوض مي‌شود، هيچ فرقي نكرده، آن بركتي كه خدا در ماه رمضان سر اين سفره‌ي احسان به شما مي‌دهد براي عالم آخرت‌تان بيشتر مفيد است، اين دنيا انسان مثلاً اگر ده ميليارد تومان داشته باشد، هر چه هم جوان باشد ممكن است تا آخر عمرش برايش كافي باشد، اما براي عالم آخرتتان چه؟ بركتي مي‌دهد خداي‌تعالي در ماه مبارك رمضان كه اگر تمامِ زندگي عالم آخرتتان خرج كنيد باز هم داريد، گاهي در روايات آمده كه يك سبحان‌اللّه گفتن در قرآن آمده كه يك مرتبه حضرت يونس گفت: سُبْحَانَكَ،از حبس ابديي كه خدا در آيه‌ي ديگر مي‌فرمايد: فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِينَ، (صافات / ۱۴۳) اگر حضرت يونس از مسبّحين نبود، اين يك مرتبه سبحان‌اللّه را نمي‌گفت، اين يك مرتبه سبحانك را نمي‌گفت، لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (صافات / ۱۴۴) زنداني او زنداني ابد بود تا روزي كه مردم مبعوث شوند. يعني تا قيامت. حالا يك سبحان‌اللّه اينقدر بركت دارد، شما چقدر سبحان‌اللّه در اين ماه گفته ايد؟ بي‌حساب. نه! من روزي صد تا هم نگفتم. خداي‌تعالي در اين سفره‌ي احسانش براي شما فرموده و پيغمبرش بيان كرده كه انفاسكم فيه تسبيح، نفسي كه مي‌زنيد هر كدام يك سبحان‌اللّه است. سبحان‌اللّهي كه زنداني ابدي تا روز قيامت را نجات مي‌دهد! ببينيد چقدر بركت دارد اين ماه! شما مي‌گوييد چرا هيچ چيز به دست ما نرسيد؟ تو الان ظرفيت اينكه يك سبحان‌اللّه را دريافت كني نداري. به جهت اينكه اگر حبسِ داخل دلِ ماهي، اگر مي‌خواست خريداري بشود چقدر مي‌خواست حضرت يونس پول بدهد تا اين حبس را بخرد؟ اصلاً ممكن بود؟ اگر كره‌ي زمين همه‌اش طلا بود و او را مي‌فروخت و مي‌داد مي‌شد از اين زندان نجات پيدا كند؟ نه! چون تا قيامت شايد ميلياردها سال باقي باشد. ببينيد يك نفس‌ِ شما چقدر پربركت است كه انفاسكم فيه تسبيح. يك نفس مي‌كشيد، نفسي كه مجبوريد بكشيد، نفسي كه در اختيار شما نيست، نفسي كه زحمتي برايتان كه ندارد بماند كه چون فرو مي‌رود ممدّ حيات و وقتي كه بيرون مي‌آيد مفرّح‌ذات، مايه زندگي است، يك لحظه اگر نفس‌تان بالا نيايد چقدر به مشكل برخورد مي‌كنيد، اين نفس ـ خوب دقت كنيد ـ اينها قصّه نيست، ما كان حديثاً يفتري، اينها افترا نيست. راست است، انفاسكم فيه تسبيح. در همان خطبه‌ي رسول‌اكرم كه مي‌گويد: دعيتم فيه الي ضيافة‌اللّه، مي‌فرمايد: انفاسكم فيه تسبيح، يك نفس مي‌كشيد نفسي كه بايد بكشيد، نفسي كه بايد براي حيات بدني‌تان داشته باشيد، اين تسبيح است، تند‌تند اين ملائكه‌ي موكّل شما، در نامه‌ي اعمال شما تسبيح مي‌نويسند يعني ميليارد ميليارد، ميلياردها چيزي كه بتوانيد در روز قيامت خرجش بكنيد، كه اگر بخواهيد حساب كنيد، من درست حساب نكرده‌ام كه در شبانه‌ روز انسان چند دفعه نفس مي‌كشد، يك ماه نفس كشيدن، تسبيح كردن، و هر تسبيحي آن قدر پرارزش كه ميليارد ميليارد زمانِ حبسِ حضرت يونس را مي‌شود با آن خريد! اين معني بركت، انفاسكم فيه تسبيح، نومكم، خوابتان چطور؟ خواب كه ديگر لازم است. يك شب بي‌خوابي به سرتان بزند ناراحتيد. راحتي شما در خواب است، همين دو چيزي كه سبب راحتي‌تان است همين دو چيز را انتخاب كرده! خوابتان عبادت است. بخواب عزيزم! اي خداي مهربان، چه كردي! چقدر تو دوست‌داشتني هستي! و ما از تو غافليم، بخواب! من برايت عبادت مي‌نويسم، نومكم فيه عباده، اينها معني بركت است، يك چنين سفره‌اي انداخته اند. اما قبل از ماه رمضان كه آن همه من سفارش كردم كه لباس تقوا بپوشيد، آن همه عرض شد كه به طبيب روحي مراجعه كنيد، ذائقه‌تان را باز كنيد، گاهي از اوقات انسان يك جايي دعوت است، خيلي غذاهاي خوبي ممكن است آن‌جا باشد، ممكن است از ظهر به هيچ وجه غذا نخورد كه جلوي غذايش را نگيرد، شيريني نخوريد قبل از غذا، جلوي غذايتان را مي‌گيرد، گرسنه باشيد تا بتوانيد از اين سفره خوب استفاده كنيد، ما بايد ماه شعبان، ماه رجب، اين دو ماهي كه خداي‌تعالي قبل از ماه رمضان قرار داده (كه اينها تقريباً تكرار عرايضِ گذشته‌ام است) بايد ذائقه‌مان را باز كنيم، بايد خودمان را بسازيم، يك ذائقه‌اي پيدا كنيم كه سر اين سفره كه نشستيم هر چه مي‌توانيم از اين سفره استفاده كنيم، تجهّزوا، همه‌تان بايد مجهّز بشويد. زاد و توشه براي آخرتتان بوجود بياوريد. اينها به خدا قسم من كه شخصاً از قلبم مي‌گويم، از دلم مي‌گويم و اعتقاد راسخ دارم كه اين حرفها درست است. اگر اين حرفها درست است نفستان تسبيح است، در حال تسبيح گفتنيد الان. من كه دارم براي شما صحبت مي‌كنم، شما كه داريد گوش مي‌دهيد، همه‌مان مي‌گوييم سبحان اللّه، سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنْ الظَّالِمِينَ، خداي‌تعالي فرموده در قرآن كريم كه اگر گفتي سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنْ الظَّالِمِينَ، همانطوري كه حضرت يونس را نجاتش داديم تو را هم نجات مي‌دهيم، وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ (انبياء / ۸۸) هر جا گير كرديد فوراً بگوييد لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنْ الظَّالِمِينَ، و اين قسمتِ بعدش را هم بخوانيد، مؤثر است كه فَاسْتَجَبْنَا لَهُ، خدا خودش فرموده، فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنْ الْغَمِّ، ما او را از غم نجاتش داديم، خيلي غمناك بوده كار حضرت يونس، دو تا غم مهم به دل مقدسش نشسته، مهمترش آن بوده كه مورد غضب پروردگار واقع شده اين مهمتر است از آن كه داخل دهان ماهي در آن تاريكي در آن جاي مرطوب، در آن سلولِ تنهايي قرار گرفته، آن مهم‌تر است، چرا؟ به جهت اينكه اولياء خدا مي‌دانند بالاخره اين ماهي كه دوام ندارد بالاخره تمام مي‌شود ولو تا روز قيامت طول بكشد بالاخره تمام مي‌شود اما غضب پروردگار هيچ وقت تمام نمي‌شود، هميشه هست، پس زودتر او را بايد معالجه كرد، چون خداي‌تعالي مي‌فرمايد: وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ، 

خودتان را بسازيد. هيچ وقت فكر نكنيد چون شما مثلاً عالميد، چون شما سيّديد، چون شما شيعه‌ايد، خدا بر شما سخت نمي‌گيرد. امام صادق عليه الصلوة و السلام به يكي از اصحابشان فرمودند گناه از همه بد است ولي از تو بدتر است. نگوييد ما سالك ‌الي اللّهيم پس خدا بر ما سخت نمي‌گيرد! شايد به شما بيشتر سخت بگيرد، حضرت يونس پيغمبر است، معصوم است، كار مهمي كه از نظر عمل ما نكرده، يك مدتي تبليغ كرده، مردم به او بد گفتند، ديوانه‌اش گفتند، الان شما اگر به يك جايي برويد براي تبليغ، مردم ده جمع بشوند همه‌شان به شما بگويند تو ديوانه‌اي! ما آباء و اجدادمان را ترك نمي‌كنيم. با شما درگير بشوند، دعوا كنند، مخصوصاً اگر انسان در ميان جمعيت خودش و اقوام خودش برود و آنها به او بد بگويند، مي‌آيد بيرون يك كار خيلي عادي است. اما از يك مبلّغ اين انتظار را ندارند، خدا اين انتظار را ندارد كه زود حوصله‌اش سر برود، حضرت نوح نهصد و پنجاه سال صحبت كرد براي مردم، خودش مي‌فرمايد، خدا از قولش بيان مي‌كند كه رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا – فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا (نوح / ۵-۶) هيچ فايده‌اي كه نداشت بماند همه‌شان از دور من فرار كردند ما خيلي مسئوليم در باب تبليغ، فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ، بلكه در بعضي از احاديث دارد كه ظن اينجا به معناي يقين است، يقين كرد كه خدا به او تنگ نمي‌گيرد، انْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ، ما به او تنگ نمي‌گيريم، امّا فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ، خدا او را زنداني عجيبي كه هيچ كس از زمان حضرت آدم تا آخر شايد يك چنين زنداني نداشته باشد. داخل شكم يك ماهي بسيار بزرگ، شما مي‌دانيد داخل شكم ماهي آن هم توي دريا چقدر مرطوب است، چقدر بي‌هوا است، چقدر سخت است، تاريك است، فقط خدا انسان را آن‌جا زنده نگه مي‌دارد والاّ انسان خفه مي‌شود خدا هم مي‌خواست نگهش بدارد، خدا مي‌خواست او را تا روز قيامت نگهش بدارد، تو كه بدرد مردم نمي‌خوري پس به چه درد مي‌خوري؟ تو كه مردم را هدايت نمي‌كني، وجودت چه فايده دارد؟ باش داخل شكم ماهي. آن‌جا يكدفعه متوجه شد كه اشتباه كرده، خدايا تو منزه‌اي، منزّه‌اي، يعني تو اين كار را با من نكردي، كلمه‌ي لا اله الاّ اللّه، يعني لا مؤثر في الوجود الاّ اللّه، هيچ مؤثري در عالم وجود نيست جز خدا، خوب همه‌ي كارها را خدا مي‌كند؟ اين كارها را خدا كرده؟ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، هيچ مؤثري نيست جز تو. امّا تو پاكي! تو هيچ وقت بدي براي من نخواستي، اين را آقايان بدانيد، خدا هيچ بدي براي شما نخواسته، نخواسته كه قيافه‌تان زشت بشود، نه خواسته كه مريض باشيد، نه خواسته كه مثلاً دردي داشته باشيد. هيچ چيز بد خداي‌تعالي براي شما نخواسته. محال است كه خواسته باشد، چون مي‌فرمايد من به بندگانم ظلم نمي‌كنم، سرسوزني ظلم نمي‌كنم اين را بفهميم. اگر اين را فهميديم مي‌گوييم سبحانك ، بعد مي‌گوييم إِنِّي كُنتُ مِنْ الظَّالِمِينَ، مائيم كه بد كرديم، مائيم كه بد رفتار كرديم، مائيم كه بد عمل كرديم، إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ، دو تا كلمه‌ يكي او پاك، همه‌ي بدي‌ها مربوط به من، حالا بيا تو جبران كن، تا گفتي سبحانك، نه سبحانك معمولي‌! تو پاكي خدايا تو اين كار را نكردي، من خودم بودم كه به خودم ظلم كردم، إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ، فوراً خداي‌تعالي فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنْ الْغَمِّ، از غم نجاتتان مي‌دهد، بعضي‌ها مي‌گويند ما حالت افسردگي داريم، بگو سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ، ما كسالت روحي داريم، ما ناراحتي بدني داريم، ما فشار قرض و دِين داريم، من خودم يك وقتي سر يك مرزي مبتلا شده بودم، گير كرده بودم، نه داخل ايران راهم مي‌دادند نه مي‌گذاشتند آن طرف بروم. حالا بحثش، شرحش مفصل است، سرم را گذاشتم به سجده، واقعاً گفتم: سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ، فوراً فرج رسيد، يك نمونه خودم شايد در كتاب «شبهاي مكه» هم نوشته باشم. منتها بايد انسان درست بگويد، سبحانك، خدايا تو پاكي، اين را در اين ماه زياد بگوييد، اين ذكر يونسيه خيلي اهميت دارد چون خدا صريحاً مي‌فرمايد: وَكَذَلِكَ، يعني همين‌طوري، همينطوري كه يونس را نجاتش داديم نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ، سه تا شرط دارد اين كار، يكي اينكه سبحان‌اللّه را درست بگوييم، يكي اينكه واقعاً خودتان را مقصر بدانيد، واقعاً خودتان را مقصر بدانيد، و سوّم اينكه كوشش بكنيد مؤمن باشيد، وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ، اگر ايمان نداشته نباشيد هر چه بگوييد لا اله الاّ انت، يك آقايي به يك آقايي دستور داده بود كه چهارصد مرتبه آن هم در سجده بگو لا الهإِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ، مي‌گفت هيچ فايده‌اي هم نداشت به من مي گفت. گفتم يكي از اين سه ركن را تو نداشتي، اوّلاً ايمان ممكن است نداشته باشي، تجربه مي‌خواهي بكني، حالا بگوييم ببينم غم‌مان رفع مي‌شود يا نه! خدا را هيچ وقت آزمايش نكنيد، قرآن را هيچ وقت تجربه نكنيد، اذكاري كه در قرآن بخصوص وارد شده ايمان داشته باشيد كه درست است، والاّ مسلمان نيستيد، يكي از اينها لنگ است، يا سبحانك را درست نگفتي، يا ظالم بودن خودمان را درست معتقد نبوديم، يا مؤمن نيستيم، و اكثراً مربوط به ايمان ماست. يعني كم اتفاق مي‌افتد كه كسي خدا را پاك نداند، و كم كسي اتفاق مي‌افتد كه ظلم خودش را يك قدري فكر بكند بهش نرسد، ولي همان ايمان، آيا مي‌شود؟! شما پيش يك طبيبي برويد يك قرصي به شما بدهد، اين سر من را خوب مي‌كند؟ مي‌گويد آقا فضولي تو نكن، اين را بخور خوب مي‌شوي، من متخصص اين مسأله هستم، خداي با آن عظمت كه اي كاش ما خدا را مي‌شناختيم، او مي‌گويد: كَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ، آن وقت اين سبحان‌اللّه را در اين سفره چقدر ريخته، انسان وقتي وارد مي‌شود چقدر جواهرات پر قيمت، چقدر سبحان‌اللّه در اين سفره هست، انفاسكم فيه تسبيح، عبادت هم كه معلوم است، وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ (يس / ۶۱) عبادت هم كه باز فراوان، بين هشت ساعت تا شش ساعت اين حد خواب يك انسان سالم است، خوب شش ساعت هم كه عبادت كرديد، نماز شب هم كه خوانديد، روزه هم كه گرفتيد، قرآن هم كه خوانديد، پس چه را كم داريد؟ ايمان، ايمانش را بايد داشته باشيم تا تقويت بشويم، امشب متوسل به امام مجتبي عليه الصلوة و السلام بشويم، سخيّ آل‌محمد، آن قدر سخاوت دارد كه صلوات خدا بر پيغمبر و آل پيغمبر و اين امام عزيز! اين امام مهربان، اين امام مهرباني كه به خاطر سلامتي شيعيانش دستِ الهي‌اش را به دست كافرترين افراد زمانش داد كه مردم سالم باشند، كه مردم اذيّت نشوند. امامي كه حاضر شد سجاده از زير پايش بكشند، به او توهين كنند تا مردم راحت باشند، مردم آرام باشند، همين بي‌وفاهايي كه دور و بر امام مجتبي بودند همين مردم پستي كه امام مجتبي را مي‌گفتند يا مذل‌المؤمنين، همين‌ها هم راحت باشند، چون خدا رحمان است و امام مجتبي هم مظهر رحمانيّت خداست. خدا رحمان است همه‌ي مردمي كه در عالم هستند همه‌ي آنها بايد از رحمانيت پروردگار استفاده كنند، امام مجتبي هم رحمان است كه جان همه‌مان به قربانش، قربان اين امام بشويم، سبط اكبر پيغمبر، الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنه، ان‌شاءالله وارد بهشت كه شديم آقاي جوانها، كه همه‌مان هم جوانيم، همه‌ در يك سنيم اين را هم بدانيد، همه‌مان در يك سن و در يك جواني، امام‌مان حسن و حسين، پيغمبراكرم فرمود اين دو فرزند من امامند، قاما او قعدا، چه قيام بكنند چه در خانه بنشينند، امامند، حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه ايشان امامند، چه غايب باشند، چه حاضر باشند، همه‌ي ائمه معصوم از جهلند و پر عظمتند، ظل‌اللّه‌اند، و مظهر اسماء و صفات خدايند فرقي هم بينشان نيست و همه‌شان عزيزند، اميدواريم امشب كه شب تولّد آن حضرت است از ضيافت‌اللّهمخصوصاً در كنارِ امام زمانمان بهره‌مند بشويم و ان‌شاءالله در اين ماه تمامِ آنچه را كه در بهشت به آن نيازمنديم به ما عنايت بشود و از خدا مي‌خواهيم كه خداي‌تعالي ما را از دوستان امام مجتبي عليه الصلوةو السلام قرار بدهد و به حقّ آن حضرت فرج امام زمان ما را برساند.

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب‌الزمان يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه،

پروردگارا به آبروي امام زمان فرج آن حضرت را برسان،

به آبروي امام مجتبي ظهور آن حضرت را برسان،

به آبروي امام مجتبي قسمت مي‌دهيم ما را از دوستان اين خاندان قرار بده،

قلب مقدس امام زمانمان را از ما راضي بفرما،

خدايا گرفتاري‌هاي مسلمين برطرف بفرما،

مريض‌هاي اسلام شفا مرحمت بفرما،

خدايا قرض مقروضين ادا بفرما،

پروردگارا مريض‌هاي منظور الساعه لباس عافيت بپوشان،

امواتمان غريق رحمت بفرما،

عاقبتمان ختم بخير بفرما، 

و عجل في فرج مولانا.

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۲۹ شعبان ۱۴۲۵ – ۲۴ مهر ۱۳۸۳ – توضیحاتی درباره ماه مبارک رمضان

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.

 اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَینَاتٍ مِنْ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ (بقره/۱۸۵)  حقیقت و اهمیت ماه رمضان امیدوارم همه‌ی ما در این ماهِ شعبان آن لباس تقوایی که از شرایطِ ورود به ضیافت‌اللّه هست پوشیده باشیم و ماه مبارک رمضان را آن‌قدر قدر بدانیم که بهره کافی و کاملی از آن برداریم. ماه مبارک رمضان، تنها ماهِ نخوردن و نیاشامیدن نیست. برای بعضی از افراد شاید وقتی که اسمِ ماه رمضان برده می‌شود بیشتر از هر چیز در ذهن‌شان روزه‌گرفتن و نخوردن و نیاشامیدن و امثال اینها تبادر کند. ولی این‌ها حقیقت ماه رمضان نیست. یکی از چیزهایی که در ماه رمضان برای شفافیت روح و شفافیت زندگی و شفافیت بندگی خدا انجام می‌شود روزه گرفتن است. خدای‌تعالی در قرآن می‌فرماید: کتِبَ عَلَیکمْ الصِّیامُ کمَا کتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکمْ (بقره/۱۸۳) برای شما هم روزه نوشته شده همانطوری که همه‌ی ملل و همه‌ی ادیان این برنامه را داشته‌اند. در ماه مبارک رمضان که ماه ضیافت‌اللّه است باید فکرمان را چیزهای دیگری متوجّه خودش بکند. اگر شما را به میهمانی دعوت کردند و به شما گفتند مثلاً در آن میهمانی فلان کار را نکنید، جزء آداب آن میهمانی است، اگر کسی تمامِ ذهنش و بلکه گاهی قلبش محزون شد که چرا من نباید آن کار مخصوص را بکنم این شخص را یک فرد بسیار ضعیف، بسیار کم شرح‌صدر، بسیار محدود می‌دانند. ما اگر بخواهیم حقیقت ماه رمضان را بفهمیم همانطوری که اولیاء خدا می‌فهمیدند، باید از همین الان خوشحال باشیم، برای ما ماه رمضان باید بزرگترین عید باشد، تأخیرش که الان تمامِ ممالک عربی روزه هستند و ما هنوز ماه را ندیده‌ایم محزونمان کند که چرا دیرتر به این ماه پربرکت می‌رسیم، یا آخر ماه آن همه کوشش نکنیم -یعنی آن همه دلمان نخواسته باشد- که زودتر ماه رمضان تمام شود. این معنایش این است که یک افرادی در جامعه پیدا می‌شوند که به چیزهای جزئی، به چیزهای کم‌اهمیت -ولو آن که شرط است از جانب پروردگار- بیشتر توجّه دارند. تمام روزه گرفتن و تمامِ صوم و صیام و هر چه که می‌خواهید اسمش را بگذارید؛ یک نخوردن است و نیاشامیدن است و بعضی از کارهایی که روزه را باطل می‌کند. این برای بعضی از اولیاء خدا آن قدر در دوره‌ی سال فراوان است که گاهی دو ماه رجب و شعبان را روزه می‌گرفتند، افرادی را من می‌شناختم که دوره‌ی سال را روزه می‌گرفتند. روزه گرفتن خیلی مسأله‌ی مهمّی برای اهل تزکیه‌ی نفس نیست. اگر هم نتوانستی روزه بگیری، فمن کان منکم مریضا او عَلَى سَفَرٍ (بقره/۱۸۴) اگر در مسافرت بودید یا مریض بودید، فَعِدَّةٌ مِنْ أَیامٍ أُخَرَ (بقره/۱۸۴) در یک زمان دیگری روزه را بگیرید، لازم نیست که حتماً در ماه مبارک رمضان باشد. بنابراین با این مقدّمه می‌خواستم عرض کنم که تمام فکرتان بر غذا نخوردن یا روزه گرفتن و یا نگرفتن نباشد. همه‌ی مسأله در موضوع دیگری است. پیغمبراکرم در جمعه‌ی آخر ماه شعبان که شاید مثل امروزی باشد از نظر ما، فرمود: دعیتم فیه الی ضیافت اللّه (مجلسی، بحارالانوار، ج۹۶، ص۱۵۷ و ۳۵۸)، دعوت شده‌اید به مهمانی خدا، نه اینکه دعوت شده‌اید به روزه گرفتن. کسانی که مریض‌اند، نمی‌توانند روزه بگیرند، شاید آنها هم همان بهره‌ای را که روزه‌دارها دارند ببرند. بندگی خدا لازم است.  بندگی خدا وپرهیز از گناه شرط مهمانی خداست باید انسان خودش را در این ماه، بنده‌ی خدا نشان بدهد؛ شرط میهمانی خداست، نمی‌شود که شما وارد یک میهمانی معمولی بشوید و میزبان را ناراحت کنید یا کارهایی که میزبان دوست دارد نکنید و بلکه کارهایی که او بدش می‌آید آنها را انجام بدهید. وارد شدن بر میهمانی خدا اهمیت دارد نه وارد شدن بر روزه گرفتن. کسی که روزه می‌گیرد شاید این‌طور باشد که غذا نخوردنش یا غذا خوردنش، -اگر وظیفه‌اش خلاف آن است- از نظر پروردگار شدیدتر و سخت‌تر و اهمیتش بیشتر از غیبت کردن باشد. شما -ببینید- غیبت را خدای‌تعالی در قرآن می‌فرماید که: أَیحِبُّ أَحَدُکمْ أَنْ یأْکلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتًا (حجرات/۱۲) غیبت‌کردن را با یک خوردن غذا اکتفا نمی‌کند، با یک خوردن گوشت برادر مؤمن اکتفا نمی‌کند، می‌فرماید: گوشت او را بخورید بعد از آن که مرده باشد. شما ببینید این مسأله اهمیتش بیشتر است یا یک غذا خوردن حلالی که بسیار هم لذیذ است؟ از نظر پروردگار، اگر شما در روز ماه رمضان بدون هیچ عذری غذا خوردید، باید شصت روز -دو ماه پی‌درپی- کفاره‌ی این غذا خوردن‌تان را بدهید امّا اگر غذای‌تان این بود که در ماه رمضان گوشت برادر مؤمن‌تان را آن هم بعد از مردنش بخورید این خیلی بدتر از آن غذا خوردن است و اگر کفّاره‌ای بنا بود داده شود شاید ده‌ها برابر می‌خواست کفّاره بدهید. بنابراین خیلی باید کنترل کنید. صوم حقیقی یک مقدار باید در زبان‌تان، در گفتارتان، در معاصی دیگرتان تأثیر داشته باشد. حضرت مریم وقتی که از آن قسمت شرقی به طرف قومش آمد و فرزندش را در بغل گرفته بود گفت: نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْمًا فَلَنْ أُکلِّمَ الْیوْمَ إِنسِیا (مریم/۲۶) من حرف نمی‌زنم، من صوم دارم، من روزه دارم، روزه‌ی صمت دارم، یعنی باید امروز حرف نزنم. کوشش کنید اول کاری که بخصوص در این ماه مبارک می‌کنید؛ بخصوص غیبت نکنید، حرف‌های متفرقه نزنید. تنها روز ماه رمضان را عرض نمی‌کنم، شب‌ها شاید در این ماهی که در پیش داریم یک عدّه دوستان، اقوام، خویشاوندان به افطاری دعوت‌تان کنند – افطاری دادن و اجابت دعوتِ برادران و اقوام را کردن و به میهمانی رفتن بسیار کار خوبی است- امّا خدا نکند که بعد از افطار، جلسه‌ی غیبت کردن و حرف‌های لغو زدن و حرف‌های مختلفی که موجب گناه است بزنید. مواظب باشید. اگر این چنین است بدانید که نه روزه‌تان قبول درگاه پروردگار است، نه به میهمانی رفته‌اید و نه قیام شب‌تان ارزشی دارد. مواظبت کنید. حرفهای‌تان حکمت‌آمیز باشد. وقتی در جلسه نشسته‌اید طبعاً یک عده از اقوام هستند که آ‌‌‌ن‌ها اهل تزکیه‌ی نفس نیستند. شما کوشش کنید سخنانی حکمت‌آمیز برای آن‌ها بگویید، حکمت از قلب‌تان به زبان‌تان جاری شود و دیگران را هدایت کنید. متوجّه‌شان کنید که تنها روزه‌ی ماه مبارک رمضان مهم نیست؛  حقیقت ماه رمضان و مراتب آن آنچه در ماه رمضان مهم است ضیافت‌اللّه است، میهمانی خداست. شما میهمان خدا هستید. شرایط میهمان و شرایط میزبان چیست؟ تحقیق کرده‌اید یا خیر؟ اگر تحقیق نکرده‌اید تحقیق کنید. شرایطِ روزه گرفتنِ بدنی‌تان را تحقیق کرده‌اید؛ نباید غذا بخورید، اذان صبح را دقیق متوجّه هستید که چه ساعتی و چه دقیقه‌ای هست که از آن‌جا باید امساک کنید، چه ساعتی اذان مغرب گفته می‌شود و می‌توانید افطار کنید، چه چیزهایی روزه را باطل می‌کند؛ مثلاً غبار غلیظ به حلق و باطن وارد نکنید، امثال اینها که در رساله‌ها هست، این‌ها را می‌دانید، عمل هم می‌کنید. امّا شرایط اصلی چه هست؟ موضوع اصلی چه هست؟ چرا به او توجّه نمی‌کنیم؟ موضوع اصلی در ماه مبارک رمضان این است که امشب ان‌شاءالله اگر ماه دیده شد و اگر ماه رمضان حلول کرد امشب شب اوّل ماه رمضان است یا اگر ثابت بشود امروز اول ماه رمضان است فرقی نمی‌کند، اوّل ماه رمضان قدم اولی است که به میهمانی خدا می‌گذارید؛ وارد آن تالاری می‌شوید که خدا سفره‌ی احسانش را پهن کرده است، جلوتر از همه و موفق‌تر از همه در این میزبانی و در این میهمانی اولیاء خدا هستند که در رأس آنها حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه است، همه نشسته‌اند.  مهمانی و پذیرایی های عمومی الهی بدانید میهمانی خدا هم مراتبی دارد، یک مرتبه‌اش عام است؛ هر که روزه گرفته، هر که گناه نکرده، هر که تصمیم دارد که ترک گناه بکند و هر کس که ذائقه‌ی خوردن این غذایی که پروردگار برای مردم تهیه کرده را دارد، این میزبانی و این میهمانی -از طرف پروردگار میزبان، از طرف شما میهمان- این میهمانی، میهمانی عام است، دَر را باز گذاشته‌اند ، همه‌تان بیایید، همه استفاده کنید، چه برداشتی از اینجا دارید؟ برکت؟ نه! رحمت؟ نه! غذایی که به همه می‌دهند مغفرت است؛ مغفرت! گذشته‌ها را می‌بخشند. باید پاک وارد این مجلس بشوید. گناهانتان بخشیده می‌شود، پرده‌پوشی روی صفات‌رذیله‌تان می‌شود. چون غَفَرَ به معنای پوشاندن است، دیگر به حساب‌تان، به روی‌تان نمی‌آورند که چقدر گناه کرده‌اید. در هر شبانه‌روزی هزار هزار نفر را خدا از این غذا عنایت می‌کند. در شب و روز جمعه در هر ساعتی هزار هزار نفر را خدای‌تعالی به آ‌ن‌ها از این نعمت محبّت می‌کند. مغفرت؛ همه را می‌بخشد. بیایید میهمان من هستید! حالا بعضی از همین مردم نمی‌توانند همین غذای عام را هم استفاده کنند! یعنی غفران پروردگار هست، این مغفرت هست، امّا همان شب اوّل می‌نشینند پای یک -مثلاً- غیبتی، گناهی، معصیتی، که باید بگوییم شیطان آن قدر لطف کرده که در بین ما آن قدر زیاد است که مفرّی از آن نداریم! مفرّی از آن نداریم. بعضی‌ها ذائقه ندارند. حالا یک مریض خیلی کم ذائقه‌ یا بی‌ذائقه‌ای آمده سر سفره‌ی با آن عظمت نشسته، امّا نمی‌تواند یک لقمه بخورد، نمی‌تواند استفاده بکند، این دیگر: گر گدا کاهل بُوَد تقصیر صاحب‌خانه چیست؟ ما یک ماه است به دوستان‌مان عرض می‌کنیم که لباس تقوا بپوشید، ذائقه‌تان را درست کنید. یک چیز اشتها آوری که مغفرت پروردگار که مهم‌ترین غذای عام خداست و رحمانیت پروردگار شاملش می‌شود از این استفاده بکنید. بعضی‌ها اصلاً به فکرش نیستند! آقا ما اگر نتوانستیم روزه بگیریم چه کنیم؟! چه کسی می‌تواند روزه بگیرد؟! هر کس که نتواند زبانش و گوشش و سایر اعضاء وجودش را تحت کنترل تقوا قرار بدهد این نمی‌تواند روزه بگیرد، از روزه گرفتن جز گرسنگی و تشنگی چیز دیگری نصیبش نمی‌شود. از این غذای عام همه‌ باید استفاده کنند. فرض کنید سر آن سفره‌ی پرنعمت، شما می‌توانید فقط نان خالی بخورید، خب بخورید! این نان لطف پروردگار است. اقلاً یک چیزی، مایه‌ی برکت هم که شده بخورید، شفا پیدا کنید، شفای از گناه، شفای از معصیت‌کردن پیدا کنید. همین دیروز بود یکی دو نفر به من یک تکه‌ نان دادند گفتند برای یک مریضی دعا بخوان تا آن مریض خوب بشود. این نان خالی هم گاهی انسان را شفا می‌دهد. شما نان خالی بیشتر میل‌تان نمی‌کشد از این سفره؛ استفاده کنید. بیشتر از مغفرت نمی‌توانید از این سفره استفاده کنید، این را استفاده کنید تا شاید شفای روح پیدا کنید. از همین امشب باید دائماً به فکر استغفار باشید، وَأَنْ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیهِ یمَتِّعْکمْ مَتَاعًا حَسَنًا (هود/۳) آیاتی بود که در هفته‌های گذشته خواندید؛ استغفار کنید، توبه کنید، تا خدای‌تعالی بهره‌های خوبی نصیب‌تان کند. اگر آمدید در منزل یک طبیب حاذقی نشستید، فقط نان خالی خوردید، طبیب از شما می‌پرسد که چرا از غذاها استفاده نمی‌کنی؟ می‌گوید میل ندارم! اشتها ندارم! آن طبیب حاذق فوراً دست به کار می‌شود، چرا میهمان من بیاید سر این سفره‌ی پر نعمت من بنشیند و تنها نان خالی بخورد؟ تنها از مغفرت من استفاده کند؟ از برکت و رحمت من استفاده نکند؟ فوراً دست به کار می‌شود. آقا این قرص را بخور، آقا این دعا را بخوان – هر دو طرف را می‌گویم – آقا این آیات قرآن را تلاوت کن، آقا این شربت را بخور اشتهایت باز می‌شود. پس بنابراین؛ اول استغفار، بعد هم خواندن قرآن و دعاهایی که این شب‌ها وارد شده، اینها مانند همان قرص‌هایی است که آن طبیبِ حاذقِ میزبان به مریضش که اشتها ندارد می‌دهد. کوشش کنید خودتان را نشان بدهید. نه اینکه بیایید دَم در، بگویید بابا! این چه سفره‌ای است انداخته؟! یک کوری را بیاورید وارد یک تالار پر نعمتی بکنید از شما می‌پرسد سفره کجاست؟! می‌آیید یک جایی او را می‌نشانید، دست می‌کشد می‌بیند یک بشقاب خالی بیشتر نیست، می‌گوید چه سفره‌ای است؟! آن طور کور نباشید. رحمت و مغفرت و برکت پروردگار را ببینیم، لمس کنیم، استفاده کنیم. از همین الان که دارد ماه مبارک رمضان می‌آید باید خوشحال باشیم که آن وعده‌های الهی نزدیک شد، آن نعمت‌های الهی، لااقل آن مغفرت پروردگار برای ما نزدیک شده، آن محبّت پروردگار برای ما نزدیک شده. یک عدّه از مغفرت استفاده می‌کنند. ما بیشتر از این از مردمِ خودمان تقاضا نداریم، شاید انتظار نداشته باشیم که استفاده کنند،  مهمانی و پذیرایی های خاص الهی امّا یک عدّه هستند که از رحمت خدا، از آن غذاهای لذیذ روحی در این ماه استفاده می‌کنند، نشسته‌اند؛ سفره پهن؛ نگاه می‌کنند ببینید امام عصر ارواحنافداه چه غذایی می‌خورد؟ شما هم از همان غذا می‌خورید. اگر سر سفره‌ای ببینید یک طبیب حاذقی نشسته یک غذاهای خاصی را می‌خورد، شما هم از همان غذاها می‌خورید. می‌گویید اینها برای من مفیدتر است. ولو اینکه هر چه خدا در این سفره‌ی ماه مبارک رمضان گذاشته همه‌اش مفید است، امّا مفید داریم و مفیدتر. یک سفره‌ای اینطوری. -همانطوری که در گذشته‌ها عرض کردم- رحمت پروردگار باز به عام و خاص و خاص‌الخاص بر می‌گردد. رحمتِ عام پروردگار همین است که رحمانیتش ایجاب می‌کند. رحمتِ خاص پروردگار چه هست؟ یک مقداری یقظه در شما پیدا شده، توبه کرده‌اید، مرحله‌ی استقامت را وارد شده‌اید، خدای‌تعالی می‌فرماید: وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا (عنکبوت/۶۹) آنهایی که در راه ما جهاد می‌کنند، کوشش می‌کنند، مواظب همه چیز هستند، تقوا را انتخاب کرده‌اند ما دست‌شان را می‌گیریم، می‌آییم می‌گوییم آقا از این غذا بخور این خیلی پُرویتامین است، غذای بسیار خوبی است. خود صاحب‌خانه گاهی یک مهمان‌هایی را نمی‌شناسد یا آنها صاحب‌خانه را نمی‌شناسند، زیاد به آنها توجه نمی‌کند. امّا یک میهمان عزیزی که آن بالا نشسته؛ آقا از این غذا بخورید این غذا را خیلی با زحمت درست کرده‌ام، لذیذ است، از این هم میل کنید. خدای عزیزمان در این ماه، رحمتِ خاصش را هم به یک عدّه عنایت می‌کند، به آنها می‌گوید که از چه غذایی بخور. تو هم در این شب‌ها مثلاً زیارت امام عصر را می‌خوانی، تو هم دعای افتتاح را می‌خوانی، تو هم دعای ابوحمزه‌ی ثمالی را می‌خوانی، یک عده هم هستند آنها هم می‌خوانند امّا آنها یک ذائقه‌ای دارند. دعای ابوحمزه بسیار بزرگ است، در حالات بعضی از اولیاء‌خدا نوشته‌اند که در قنوت نماز وترشان روی پا می‌ایستادند و دعای ابوحمزه را هر شب می‌خواندند. آن‌جا که الهی لا تؤدّبنی بعقوبتک، خیلی حرف است، همین جمله‌ی اوّل؛ خدایا من را با عقوبتت ادب نکن، با مهربانی ادب کن، ما باید ادب بشویم، با سیلی ما را ادب نکن، با کتک ما را ادب نکن، من این‌قدر سر به راه باشم که من را بنشانی بگویی فلانی! این کار را بکن، عزیزم این کار را بکن؛ لا تؤدّبنی بعقوبتک، یک مهربانی خاصی به من داشته‌باش، مرا هم مثل آن دوستت یک گوشه‌ای بکش و بگو باید با من ارتباطت این‌طور باشد. همانطور که اولیاء خدا دعای ابوحمزه را می‌خواندند، همانطوری که آنها با خدا مناجات می‌کردند. در دعای افتتاح شکر خدا را بکن، الحمدلله الذی کذا و کذا، آ‌ن‌قدر در این دعا الحمدللّه دارد؛ یعنی کرنش می‌کنم در مقابل پروردگار. دعای جوشن کبیر را شب‌های مخصوص بخوان. چرا؟ برای اینکه نام خدا را ببری. یک مرتبه حضرت ابراهیم شنید یکی می‌گوید: سبّوحٌ قدّوس، گفت نصف از اموالم را هدیه به تو دادم! یک دفعه دیگر بگو! تو حالا می‌خواهی هزار اسم پروردگار را به زبان جاری کنی، خدا دوستت ندارد؟! انبیاء دوستت نباید داشته باشند؟ امّا گاهی می‌شود همین غذای تمیزِ خوبِ مخصوصِ کمالات روحیت را مخلوط می‌کنی. شب بیست و سوم ماه رمضان بود دیدم در مسجدی یک نفری دارد دعای جوشن کبیر می‌خواند و مدام اعلام می‌کند چند تا دیگر مانده! –چون بند بند است- و به مردم خبر خوش می‌دهد که دارد تمام می‌شود! و خودش هم پایش را روی پایش گردانده و گاهی هم یک پُکی به سیگار می‌زند! خوب این طور دعا خواندن معلوم است که یک کسی به آنها زور کرده که باید این دعا را بخوانی و واقعاً هم همین‌طور است، در خانه باشد نمی‌خواند، حالا در یک جمعی واقع شده و همه می‌گویند الغوث الغوث خلّصنی من النّار یا ربّ، یک آهنگی هم دارد، می‌خواند. این یک طور است. یک طور هم هست این‌ها را می‌خواند هر کلمه‌اش بدنش را می‌لرزاند. من یک وقتی خدمت مرحوم حاج ملاآقاجان گفتم معنی دیان چه هست؟ خدا می‌داند دیدم لرزید! چرا این سؤال را از من کردی؟ دیان یعنی بسیار دقیق جزادهنده. اگر شما در دادگاهی بخواهید محکوم باشید یک قاضی را معرفی کنند که خیلی دقیق است می‌ترسید، مخصوصاً جنایت‌کار باشید. دیان. آن وقت هزار تا مانند این اسم، انسان بخواند و هیچ توجّه به آن نداشته باشد؟! دعاهای ماه رمضان؛ یا علی یا عظیم یا غفور یا رحیم انت الربّ العظیم، می‌بینید می‌گوید: یا غفور یا رحیم، ای کسی که هم نان داری سر سفره‌ات، هم غذاهای خوب داری. دعا کنید رحیمیت خدا شامل حال‌تان بشود.  جلسه خاص و پذیرایی خاص الخاص پروردگار از این بالاتر؛ علی بن ابیطالب را خدای تعالی در این ماه قرار داده، در ماه خودش. علی بن ابیطالب هم‌نام خداست؛ خدا هم علی است، این وجود مقدّس هم علی است. علی بن ابیطالب در خانه‌ی خدا متولّد شده، علی بن ابیطالب در خانه‌ی خدا ضربت خورده، خیلی با خدا ارتباطش قوی است، اگر می‌خواهی به صلواتِ خدا که رحمت خاص‌الخاص خداست، بخصوص در شب‌های احیاء موفق بشوی، متوسل به پیغمبراکرم باش، متوسل به علی بن ابیطالب در این ماه باش، متوسل به امام زمانت باش، هُوَ الَّذِی خدای‌تعالی آن کسی است که یصَلِّی عَلَیکمْ وَمَلَائِکتُهُ -صلوات رحمت خاص‌الخاص است- ملائکه‌اش هم کمک می‌کنند لِیخْرِجَکمْ مِنْ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ، (احزاب/۴۳) خدا صلوات برای‌تان می‌فرستد. این دیگر یک غذایی است که نصیب همه نمی‌شود. یک اتاق خاصی دارد. اگر بتوانید تا شبهای احیاء و شب‌قدر خودتان را به آن اتاق خاص برسانید، خیلی به خودتان خدمت کرده‌اید، خیلی کار کرده‌اید، خدا دیگر خودش می‌آید بالای سرتان پذیرایی‌تان می‌کند، ملائکه‌اش را می‌فرستد پذیرائی‌تان می‌کنند، چرا؟ به خاطر اینکه وَلَنَبْلُوَنَّکمْ بِشَیءٍ مِنْ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرْ الصَّابِرِینَ (بقره/۱۵۵) صابرین را بشارت می‌دهد؛ صبر کردی، تو در میان این مردمی که همه گناه می‌کنند تو گناه نکردی، در میان این مردمی که همه توجّه‌شان به غیر خداست تو به خدا توجّه کردی، در میان این مردمی که روزه را جز گرسنگی و تشنگی چیزی ندیدند، تو همه چیز دیدی، سفره‌ی الهی را دیدی. تا رسیده به کلیددار بهشت، کلیددار بهشت علی بن ابیطالب است. شب نوزدهم برای آن حضرت اشک ریختی، اظهار محبّت کردی، شب بیست و یکم بر سر و صورت زدی، حالا که شب بیست و سوم شده بیا از این جلسه‌ی خاص پروردگار استفاده کن، الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ، (بقره/۱۵۶) من به سوی خدا دارم می‌روم و مال خدا هستم. مال خدا بشوی، خیلی هست، ما خودمان وقتی در خودمان فکر می‌کنیم -ما مال شیطانیم یا مال خدا هستیم؟- اگر کارهای‌مان شیطانی است مال شیطانیم، اگر کارهای‌مان خدایی است مال خدا هستیم، حرکات‌مان مال خداست، دیدارمان مال خداست، شنیدن‌مان مال خداست، همه چیزمان مال خداست، إِنَّا لِلَّهِ، کجا می‌روی؟ می‌رویم پیش آن کسی که ما مال او هستیم، إِلَیهِ رَاجِعُونَ، أُوْلَئِک عَلَیهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ، این دسته هستند که در آن اتاق خاص که پیغمبراکرم، اولاد پیغمبراکرم، امام زمان، یک سفره‌ی خاصّ‌الخاصی پروردگار انداخته که همه را در آن‌جا جمع کرده، چون غذای این اتاق به ذائقه‌ی دیگران سازگار نیست. کسی که دارای صبر باشد، کسی که خودش را مال خدا بداند، کسی که به سوی خدا حرکت کند، این می‌تواند، أُوْلَئِک عَلَیهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُوْلَئِک هُمْ الْمُهْتَدُونَ (بقره/۱۵۷). این راه و روش ماست، بیشتر به این مطالب فکر کنید.  آمادگی و آداب مهمانی ماه رمضان ماه رمضان دارد می‌آید. امشب ان‌شاءالله همه‌مان نیت میهمانی پروردگار را بکنیم. دیر هم نشده، حالا یک مقداری به ما مردم ایران فرصت داده اند، لباس‌مان را باز یک بررسی بکنیم، لباس تقوای‌مان را یک بررسی دیگری بکنیم، اگر اشکالی دارد خودمان را تمیز کنیم، آینه‌ای در مقابل‌مان قرار بدهیم، به دوستان‌مان بگوییم ببین، اگر عیبی در ما می‌بینی به ما بگو، من زود تا وقت است رفع کنم. وقتی وارد این مجلس می‌شوید هیچ مشکلی نداشته باشید. آداب مجلس را رعایت کنید. با کفش وارد مجلس نشوید. حضرت موسی می‌خواست به محضر پروردگار وارد بشود خدای‌تعالی فرمود: فَاخْلَعْ نَعْلَیک إِنَّک بِالْوَادِی الْمُقَدَّسِ طُوًى (طه/۱۲) شما هم فَاخْلَعْ نَعْلَیک إِنَّک بِالْوَادِی الْمُقَدَّسِ طُوًى؛ کفشهای‌تان را بِکنید، وارد این میهمانی بشوید، فرش‌های بسیار قیمتی انداخته شده، خیلی پذیرایی عالی می‌خواهند از شما بکنند؛ که کفش‌های ما همین محبّت دنیاست، محبّت‌های دنیا را، محبّت‌های فرزندان را، محبّت‌های بی‌جای دوستان را، محبّت‌های جاه و مقام و ریاست‌ها را، این‌ها همه باید کنده بشود، هیچ نداشته باشید. پایت کثیف نمی‌شود اگر کفشت را بِکنی. کفش را جایی بپوش که همه‌اش مزبله است و کثافت است. این‌جا کفشت را بکن . وقتی می‌خواهی وارد این مجلس بشوی، لباست که درست است، اوّل یک تعظیمی به صاحب‌خانه کن، آدابِ میهمانی را رعایت کن. صاحب‌خانه که هست؟ خودش را نمی‌بینی، ولی نماینده‌اش، مظهرش هست، از همین امشب شروع کنید به اظهار ارادت به امام عصرتان که مظهر پروردگار است؛ که بحمداللّه امروز هم که روز جمعه بوده، روزِ آن حضرت است، اظهار ارادت کنید به نماینده‌ی میزبان، نماینده‌ی پروردگار. دیگر چه کار کنیم؟ دیگر رعایت حالِ دیگران را بکنید. نگو تو که مریضی چرا در این مجلس آمدی؟ وقّروا کبارکم، در همین خطبه‌ی حضرت رسول‌اکرم در روز جمعه‌ی آخر شعبان فرمود: وقّروا کبارکم، از بعضی از جاها یاد نگیرید که پسر باید همه‌ی حرف‌هایش را به پدرش بزند و همه‌ی توهین‌ها را به پدرش بکند! دست پدرتان را ببوسید، بزرگترها را احترام کنید، توقیرشان کنید، یعنی برایشان ارزش قائل باشید، و ارحموا صغارکم، کوچکترها را مهربانی کنید، با مهربانی با آنها روبرو بشوید. دیگر چه کار باید در این ماه بکنیم؟ شب‌ها برای عبادت با خدا خودتان را آماده کنید، نماز شب را حتماً در این ماه ترک نکنید، دعاهایی که در این شب‌ها وارد شده به اندازه‌ای که خسته نشوید بخوانید -واقعاً به یک مؤمن، گفتنِ اینکه دعا بخوانید خستگی برایتان نیاورد خیلی جای شرمندگی است! انسان باید هر چه دعا بخواند نشاطش بیشتر بشود. حالا،- خودتان را خسته نکنید. دیگر چه کنیم؟ قرآن. زمینه‌سازی کنید. یکی به من می‌گفت اول قرآن بخوانم بعد دعا بخوانم یا اوّل دعا بخوانم بعد قرآن؟ افراد فرق می‌کنند، ما اکثرمان اینطوریم: اوّل دعا بخوان بعد قرآن، خدا را به خودت متوجه کن، طوری کن که خدا با تو خوب حرف بزند. خیلی مواظب خودت باش. دعا بخوان تا تو با خدا صحبت کنی، قرآن بخوان تا خدا با تو صحبت کند. قرآن خواندن؛ ان‌شاءالله در این ماه -حالا نمی‌دانم ترتیب جزوه‌ها را چطور داده‌اند- اگر جزوه به دست‌تان رسید که آن مختصر است بخوانید ولی اقلاً در شبانه‌روز یک جزء قرآن را بخوانید، همانطوری که بزرگان گذشته‌ی ما رسم کرده‌اند و بدانید که خدا دارد با شما صحبت می‌کند. حالا آن آدابی که ما در مجالس برپا می‌کنیم اینها به خاطر اهمیت اجتماعی است که باید آن‌همه ادب را رعایت کرد، اگر می‌توانید، همین آداب را رعایت کنید، اگر نمی‌توانید، چهارزانو هم بنشینید مسأله‌ای نیست و قرآن‌تان را بخوانید. یک جزء قرآن باید خوانده بشود.  اهمیت نماز و نماز جماعت ان‌شاءالله کوشش کنید نمازهای‌تان را در این ماه لااقل دقیق اوّل وقت بخوانید. من گاهی با دوستان نشسته‌ام صحبت می‌کنم، اوائل اذان خوب ما هم شهادت می‌دهیم، می‌شود با صحبت کردن با دوستان، ما هم قلباً شهادت بدهیم که اشهد ان لا اله الاّ اللّه، یا اشهد انّ محمّداً رسول‌اللّه، یا اشهد انّ علیاً ولی اللّه، این‌ها را می‌شود. امّا تا گفت حی علی الصلاة، من تا بتوانم از جایم بلند می‌شوم، شما هم ان‌شاءالله از جای‌تان بلند بشوید، تا مؤذن خارج -نه داخل- که در خانه یا در مسجد که نشسته‌اید امام جماعت می‌گوید: حی علی الصلاة، آن را نمی‌گویم، نه! مؤذّن اعلانی؛ اذان اعلانی؛ حی علی الصلاة، بشتاب! اینجا دیگر دستور است، اینجا دیگر اگر کسی کوتاهی بکند معلوم است که بی‌توجّه به خداست، خدا هم بی‌توجّه به او خواهد شد، خدا خودش در قرآن فرموده: الْیوْمَ نَنسَاکمْ کمَا نَسِیتُمْ لِقَاءَ یوْمِکمْ هَذَا (جاثیه/۳۴) ما هم فراموش‌تان کردیم همانطور که شما ما را فراموش کردید. جزای کار شما همین است. اگر می‌خواهید خدا فراموش‌تان نکند، اگر می‌خواهید صورت از شما نگرداند، و لا تصرف عنّی وجهک اگر می‌خواهید خدای‌تعالی شما را از همه‌ی مهمان‌ها بیشتر احترام کند، تا گفتند حی علی الصلاة، مثل فنر باید بالا بپری، حرکت کن برای نماز، حالا اگر وضو نگرفتی وضویت را بگیر، از همان‌جا شروع بکن، اگر مثلاً فرض کنید یک کارهایی مربوط به این است که در نماز نمی‌شود انجام داد زود انجام بده. چون سه تا مسأله قرار دارد، یکی اذان اعلانی است که ظهر را اعلام می‌کند، یکی اذان نماز است که باز می‌گوید شما خودتان را بسازید برای نماز، یکی هم اقامه است. اقامه‌ یعنی از آن لحظه‌ای که می‌گوید اللّه‌اکبر، همه باید آماده‌ی برای نماز باشند، حرف هم نزنند. چون اقامه است دوستان بلند می‌شوند می‌ایستند. این‌که قد قامت الصلوة را که می‌گویند می‌ایستند آن را برای تنبل‌ها گذاشته‌اند و الاّ اقامه از اوّلش باید انسان ایستاده باشد، برای آن‌هایی هست که هنوز هم حواس‌شان پرت است، در نماز هم پرت است، برای آنها قد قامت الصلوة که می‌گویند یکی هنوز کج می‌شود، حالا راست می‌شود! بعد یادش می‌آید وضو نداشته ! این‌ها با این مقدمات کسی که این طور سستی بکند این به درد نمی‌خورد. اقامه را که گفتند شما بایستید، قد قامت الصلوة، جزء همین اقامه است. تا گفتند اللّه‌اکبر، تکبیرةالاحرام، چون آن قدر نماز جماعت -البته بیشتر از ده نفر- ثوابش زیاد است که اگر تمام ملائکه نویسنده بشوند و تمام دریاها مرکب بشوند، تمام درختها قلم بشوند مقدار ثوابش را نمی‌دانند، جز خدای‌تعالی. یک چنین چیزی یک ثانیه‌اش هم حساب است. بله؟! وقتی یک چنین چیزی این قدر قیمت داشته باشد، برای رکوع و سجودش که قیمت نگذاشته‌اند، برای خود نماز قیمت گذاشته‌اند، یک لحظه اگر می‌شد ما حتی جلوتر از امام جماعت تکبیرةالاحرام می‌گفتیم، می‌گفتیم که به همه‌اش برسیم. حالا که نمی‌شود و اجازه نداده‌اند، تا او گفت اللّه‌اکبر، یک لحظه بعدش شما بگویید اللّه‌اکبر. تمام جمعیت هم باید بگویند اللّه‌اکبر. ما یک نماز جماعت که ایستاده بودیم، جلویی‌ها تکبیرةالاحرام را گفته بودند، عقبی‌ها به رکوع اوّل نرسیدند! همین مقدسی‌ها و باصطلاح وسواس‌ها و اینکه ما متصل هستیم یا نیستیم، چون از اوّل اقامه که نایستاده‌اند، موقعی می‌خواهند بلند بشوند که قدقامت‌الصلوة گفته شده، قد قامت‌ الصلوة هم حالا تا این‌ها از جای‌شان بلند شوند او اللّه اکبر می‌گوید، می‌بینی اگر جمعیت زیاد باشد آن عدّه‌ی عقبی حمد و سوره‌ی امام جماعت را استفاده نمی‌کنند. نکنید. تا امام جماعت گفت اللّه‌اکبر، شما هم بگویید اللّه‌اکبر. تمام جمعیت، ولو مثل جمعیت نماز جمعه تهران باشد. چه اشکال دارد؟ شما این چند روز دیدید سربازان چطور همه‌شان ردیف کار می‌کنند، شما سرباز امام زمانید. خیلی باید ردیف‌تر کار کنید. این دست‌ها همه با هم بالا برود. چه اشکالی دارد؟! نمی‌شود؟ همه با هم بیاید پائین. می‌گویید همه که تحت فرمان ما نیستند، همه سرباز خوب امام زمان که نیستند، تهیئ آن هم کافی است، همه ایستاده باشند اقتدا کنید اشکالی ندارد. این هم عرایض مربوط به ماه رمضان و ان‌شاءالله دوستان و اکثر رفقا، این‌ها از دهم تا بیست و پنجم، ان‌شاءالله برای برنامه‌های ماه رمضان کار کنند و جلسات روزهای جمعه -این جلسه برای تهرانی‌ها آمدنش شاید مشکلی نباشد ولی بعضی از شهرها هستند آنها از اطراف می‌آیند، در شهر مرکزی جمع می‌شوند، برای روزه‌هایشان اشکال دارد، بنابراین- این چند هفته‌ای که در ماه رمضان است تعطیل و ان‌شاءالله به جایش از شب تولّد حضرت مجتبی علیه الصلوة و السلام تا شب بیست و پنجم ان‌شاءالله مجالس در همه جا طبق برنامه‌هایی که تنظیم می‌شود خواهد بود. امیدواریم خدای‌تعالی شما را شاد کند و ضمناً این را بدانید که ماه رمضان ماه حُزن نیست، ماه مبارک است، ماه پربرکت است، و یک تکه‌ای از مطالب را من نگفتم که آن‌را ان‌شاءالله در شبهای احیاء یادم باشد می‌گویم که این سفره، غیر از مغفرت و رحمت، برکت هم دارد. حالا برکتش یعنی چه در آن شب‌ها ان‌شاء‌الله عرض می‌کنم. ماه شعبان هم تمام شد آقای‌مان نیامد! امیدواریم خدای‌تعالی همه‌ی ما را از یاران خوبِ امام عصر قرار بدهد. همه‌ی ما را از عزاداران ابی‌عبداللّه الحسین قرار بدهد. کوشش کنیم تا می‌توانیم در این ماه برای حضرت ابی‌عبدالله الحسین عزاداری کنیم، برای حضرت امیرالمؤمنین عزاداری کنیم و توفیقات زیادی برای همه‌تان از ذات مقدس پروردگار تمنّا می‌کنم، ان‌شاءالله موفّق خواهید بود.  دعای پایان مجلس نسئلک اللّهم وندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب‌الزمان یا اللّه و یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا رحمن یا رحیم یا غیاث‌المستغثین، عجل لولیک الفرج. عجل لمولانا الفرج. پروردگارا فرج مولای ما امام زمان را برسان. همه‌ی ما را از بهترین اصحاب و یارانش قرار بده. خدایا ما را از این میهمانی عظیم بهره‌مند بفرما. خدایا ما را در کنار امام زمان‌مان در این میهمانی قرار بده. پروردگارا به آبروی ولی‌عصر از مغفرت و رحمت و برکتت در این ماه بسیار نصیب ما بفرما. خدمت‌گزاران به دین، خدمت‌گزاران به این مملکت شیعه‌نشین به آبروی ولی‌عصر در پناه امام زمان حفظ بفرما. خدایا به آبروی ولی‌عصر قسَم‌ات می‌دهیم گرفتاری‌های مسلمین، بخصوص شیعیان علی بن ابیطالب برطرف بفرما. پروردگارا به آبروی ولی‌عصر مردم عراق را از بیچارگی از این گرفتاری نجات عنایت بفرما. خدایا به آبروی ولی‌عصر مرض‌های روحی‌مان شفا عنایت بفرما. مرض‌های بدنی‌مان شفا عنایت بفرما. خدایا مریض‌های منظور، مریض منظور الساعة لباس عافیت بپوشان. اموات‌مان غریق رحمت بفرما. عاقبت‌مان ختم بخیر بفرما. وعجل فی فرج مولانا.

لینک ویدیو در آپارات : کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۲۲ شعبان ۱۴۲۵ – ۱۷ مهر ۱۳۸۳ – توضیح آیاتی از سوره یوسف

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.

 اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، بسم اللّه الرحمن الرحیم، وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی. (یوسف/۵۳)

 نفس، ابتدا اماره‌ی بالسوء است

 آیاتی که تلاوت شد درباره‌ی حضرت یوسف و زندگی پر مشقّتی بود که قبلاً برای او فراهم شده بود. خدای‌تعالی این قصّه را به خاطر بعضی از مسائلِ عبرت‌انگیزِ آن نقل فرموده که برداشت‌های مختصری از این سوره‌ی مبارکه داشتیم و یک جلسه‌ی دیگر خواهیم داشت. همانطوری که هفته‌های گذشته عرض کردم این سوره در ماه شعبان قرار گرفت و مطالبش تقریباً با مسائل روز ما تطبیق می‌کند. یکی از مسائل مهمی که امروز برای ما بسیار مشکل شده، کلامی است که خدای‌تعالی از قول زلیخا نقل می‌کند که: وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ . انسان نمی‌تواند تا تزکیه‌ی نفس نکرده، نفس خودش را از فرماندهی به بدی حفظ کند. نفس وقتی مریض بود، وقتی صفات رذیله داشت، وقتی که نتوانست خودش را در مقابل تمایلات حفظ کند و باطناً دارای صفات رذیله بود طبعاً امّاره‌ی بالسوء است. امّاره به معنای زیاد فرماندهی است. اگر یک فرماندهی در همه‌ی کارهای انسان فعّال بود، هر کاری را که انسان می‌‌خواهد بکند در کنارش یک دستوری داشت و زیاد به انسان امر و نهی کرد این را اسمش را می‌گذارند: امّاره؛ یعنی بسیار امر کننده، اختیار انسان را صد درصد در دست گرفته، به هیچ وجه انسان را آزاد نمی‌گذارد که مطابق فکر و عقلش کار کند، این چنین چیزی را، این چنین کسی را، این چنین فرماندهی را امّاره می‌گویند. نفس انسان یعنی خود انسان، روح انسان، این ممکن است امّاره باشد، یعنی حتماً امّاره است، امّا گاهی می‌شود که به خاطر صفات بدی که دارد امّاره‌ی به بدی است. یک فرمانده وقتی که راهش، روشش، کارش، در راهِ صحیح نباشد و صحیح کار نکند این شخص هر چه امر کند به بدی امر می‌کند. مثلاً اگر از شیطان بخواهیم دستور بگیریم، شیطان دائماً ما را امر به بدی می‌کند، به خلاف پیغمبراکرم که هر چه ما را امر می‌کند به خوبی است، به نفع ماست و به نفع آنچه که برای ما مفید است دستور می‌دهد. سرتاسر قرآن را شما نگاه کنید، تمام روایات اهل بیت عصمت و طهارت را مشاهده کنید، یک دستوری که به ضرر ما یا به ضرر روح ما باشد در دستوراتشان وجود ندارد. امّا به عکس، هر چه شیطان گفته، شیطان سیرتان می‌گویند، آنهایی که دشمن سعادتِ مردم‌اند حرف می‌زنند، اگر امّاره باشند، یعنی زیاد امر کنند، انسان را به صد در صد بدبختی می‌کشانند. لذا امّاره، یعنی فرمانده‌ی قوی. فرماندهی که به همه‌ی کارهای انسان کار دارد و همه را هم در راه نرسیدن به سعادت استخدام می‌کند. این شخص را، این حالت را امّاره می‌گویند. امّاره گاهی بالسوء است، گاهی به حُسن است. اگر طرف و فرمانده، یک فرمانده صالح خیرخواه دوستدار مردم باشد همیشه امر به حسن می‌کند، یعنی مواظب است بببیند شما کج‌روی اگر دارید شما را امر به راه راست، به درستی بکند، اگر خدای‌نکرده اهل گناه و معصیت هستید، شما را وادار به ترک گناه و انجام واجبات و راه راست و صراط مستقیم بکند. امّا امّاره‌ی بالسوء؛ کسی که ذاتاً یک انسان پلیدی است، یک فرد بسیار بدی است، یک کسی است که برای مردم خیر نمی‌خواهد، خیرخواه مردم نیست، این شخص هم هر چه به انسان بگوید همه‌اش به سوی باطل می‌گوید، می‌خواهد ما را به هچَل بیندازد. شما یک دوست و یک دشمن را تصوّر کنید، یک دشمنی که می‌خواهد شما همیشه بدبخت باشید، به راه بد کشیده بشوید، به هلاکت برسید، شما می‌بینید این دشمن همیشه شما را به کارهای بد وادار می‌کند، اگر گاهی هم به کارهای نیک وادار کند ظاهرش نیک است ولی بالاخره منجر به ضرر شما می‌شود،

خدا، قرآن و اهل‌بیت به دنبال هدایت و سعادت انسان‌ها هستند

و از آن طرف اگر یک دوست صمیمی واقعی و مخلِصی داشته باشید می‌بینید که همیشه به فکر پیشرفت شماست، به فکر کمالات شماست، به فکر درآمد و سعادت شماست و شما را وادار به کارهای نیک می‌کند. خدای‌تعالی حکیم است، رحیم است، رحمان است و صلواتش را بر کسانی که ایمان خاصّ الخاصی دارند می‌فرستد. خدای‌تعالی هیچ‌گاه انسان را به بدبختی، به بدی، به طرف ناراحتی، حتّی مرض‌های مختلف نمی‌کشاند. می‌بینید – حضرت ابراهیم است می‌فرماید- در آیه شریفه هست که: الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یهْدِینِ (شعراء/۷۸)، بعد می‌گوید: وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یشْفِینِ (شعراء/۸۰) مرض را ما خودمان برای خودمان بوجود می‌آوریم، مرض را خدا به ما نمی‌دهد. همه‌ی افرادی که از اوّلِ خلقت تا به امروز و از امروز تا به آخر زندگی دنیا ممکن است وجود داشته باشند، نه خدا برای آنها مرض خواسته، نه برای آنها ناراحتی خواسته، همه‌ باید سرحال، خوش و خرم زندگی کنند و برای احدی خدا بد نخواسته. مَا أَصَابَک مِنْ سَیئَةٍ فَمِنْ نَفْسِک (نساء/۷۹) هر چه بدی به تو می‌رسد از جانب خودت است. خودت یک کاری کرده‌ای که یا همان کار پاپیچ تو شده یا اینکه خدای‌تعالی قضاوت کرده و آن قاضی حکیم، این ناراحتی را برای شما خواسته. امّا از آن طرف، شیطان روز اوّل قسم خورد، وقتی که خدا او را راند، به خاطر گناهش رانده شد، گفت: لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ (ص/۸۲) همه را من اغوا خواهم کرد. اغوا کردن یعنی اگر شما می‌خواهید یک راهی را بروید، یک مقداری شاکّ هستید که آیا این راه درست است یا درست نیست، اگر به کسی که او با شما دوست است، سعادت شما را می‌خواهد برسید و برخورد کنید، می‌بینید کاملاً به شما آدرس می‌دهد که از این راه برو، دقیق به شما آدرسی می‌دهد که اگر عمل کنید به مقصد می‌رسید و حتی گاهی دست شما را می‌گیرد، می‌گوید شاید در راه اشتباه کنید، من شما را به مقصد می‌رسانم – خدای‌تعالی این‌گونه است. به همه‌، آدرس سعادت را در قرآن مرحمت فرموده. حتّی شمر و یزید و افرادی شبیه به این‌ها را خدا با قرآن هدایت کرده، قرآن رحمة للعالمین است، قرآن برای همه است، حالا یک عده از این قرآن استفاده می‌کنند، یک عده نمی‌کنند، آن بماند. قرآن ذاتاً اینطوری است، یک آدرس کامل به تمام معنا کامل- و به احتمال اینکه اگر شما خواستید به این آدرس که در دست‌تان است عمل کنید یک‌وقت وسط راه اشتباه کنید، ائمه‌اطهار، پیغمبراکرم، با کلماتشان، با دستگیر‌ی‌هایشان، با توسل شما به آنها، می‌بینید شما را به مقصد می‌رسانند، یعنی دست‌تان را می‌گیرند و می‌برند، شما را به کمال می‌رسانند، حکمت را در دل‌تان وارد می‌کنند، شما آن‌چنان دل‌تان روشن می‌شود که خدای‌تعالی در قرآن می‌فرماید: هُوَ الَّذِی یصَلِّی عَلَیکمْ وَمَلَائِکتُهُ لِیخْرِجَکمْ مِنْ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ (احزاب/۴۳) خدا آن کسی است که او و ملائکه‌اش بر شما رحمت خاصه‌اش را می‌فرستند- همانطوری که قبل‌ها گفتم این رحمت خاصّه بعد از این است که شما به آدرس عمومی عمل کردید، به قرآن عمل کردید، قرآن را برداشتید، بوسیدید، برداشت‌تان را استفاده کردید، حرکت کردید، آن‌جا خدای‌تعالی یصَلِّی عَلَیکمْ، یک رحمت خاص الخاصی به سوی شما می‌فرستد- لِیخْرِجَکمْ مِنْ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ به وسیله این رحمت خاص‌الخاص به نور می‌رسید و راه‌تان را کاملاً پیدا می‌کنید و به مقصد می‌رسید.

هدایت عام و هدایت خاص

به اصطلاح طلبگی ما، اینطوری می‌گویند که هدایت بر دو بخش است، هدایت بر دو قسم است: ارائه‌ی طریق و ایصال الی المطلوب. یک وقت هست ارائه‌ی طریق کرده، خدای‌تعالی به وسیله قرآن همه را ارائه‌ی طریق نموده و رحمانیت خدا شامل همه شده، حتّی بدترین خلق خدا؛ می‌بینید وقتی که حضرت موسی و حضرت هارون را خدای‌تعالی به سوی فرعون می‌فرستد می‌فرماید: فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَینًا لَعَلَّهُ یتَذَکرُ أَوْ یخْشَى (طه/۴۴) حتّی فرعون شاید متذکر شود و شاید بترسد و شاید محبّت خدا در دلش جا بگیرد و به هدایت برسد. تمام مردم، از فرعونِ پست‌ترین و تمام اولیاء خدا به وسیله‌ی قرآن هدایت می‌شوند، به وسیله‌ی انبیاء هدایت شده‌اند و به سوی خدا می‌توانند حرکت بکنند. امّا هدایت خاص‌الخاص، ایصال الی المطلوب، این است که دست طرف را بگیرند، مبادا در راه گم بشود. من همان طرف می‌روم، دیده‌اید؟ کنار خیابان ایستاده‌اید، منتظر تاکسی هستید، می‌بینید یک دوست‌تان رسید، ماشین را نگه داشت، کجا می‌روی؟ من می‌روم فلان محل. من هم همان طرف دارم می‌روم! بیا بالا سوار بشو و سوارتان می‌کند و شما را به مقصد می‌رساند. این را اسمش را می‌گذارند: ایصال الی المطلوب؛ یعنی رساندن به آنچه که مطلوب شماست. انبیاء در مرحله دوم یعنی بعد از آنکه به هدایت عام عمل کردید و روی هدایت عام دقیق کار کردید، همین ترک محرمات و انجام واجباتی که در اسلام آمده به آن عمل کردید، می‌بینید که یک امدادهای غیبی به شما رسید، یک جاهایی دل‌تان روشن شد، یک مکاشفات علمی پیدا کردید، یک خواب‌های خوبی دیدید، یک مسائلی برای‌تان پیش آمد که راه‌تان پر از نور شد و به سوی مقصد حرکت کردید، دست‌تان را حضرت سیدالشهداء، حضرت بقیةاللّه گرفته و به مقصد می‌برد. لازم نیست دست شما در بُعد بدنی در دست حضرت باشد چون شما خیابان را که گم نکرده‌اید که شما را اینطوری ببرند، روح شما را، آن افکار شما را در دست می‌گیرند و به سوی کمالات می‌برند. می‌گویید نمی‌دانم فلان جوان با اینکه خیلی زمینه‌های گناه را دارد چرا گناه نمی‌کند؟! فلان جوان با اینکه زمینه‌ی گناه ندارد چرا این‌قدر گناه می‌کند؟! این همان امداد غیبی است که دست این جوان را گرفته، همان امام زمان است که دست این جوان را گرفته و به مقصد می‌برد.

نفسش را انسان باید بسازد

بنابراین باید نفس‌تان را درست کنید تا امّاره‌ی بالسوء نباشد. در جریان حضرت یوسف و زلیخا می‌بینید دو نفر انسان هستند؛ هر دو فرزند حضرت آدم، یکی دارای امکانات به تمام معنا، یکی غلام و خدمت‌گزار. اینها یکی‌شان با خدا ارتباط دارد، نفسش تزکیه شده و امّاره‌ی بالسوء نیست، جوان است، زیبا است، بسیار هم شهوت دارد، مثل همه‌ی جوان‌های دیگر. او فرار می‌کند! از گناه فرار می‌کند. تا جایی که حاضر می‌شود در زندان بماند و گناه نکند. امّا زلیخا، زلیخایی که خودش می‌گوید: إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ، این دل من می‌خواهد! هر جایی که دیدید دل‌تان می‌خواهد و خدا نمی‌خواهد بدانید نفس‌تان دارد به شما امر به بدی می‌کند، این یک میزانی است، هر جا دیدید دل‌تان می‌خواهد و خدا هم می‌خواهد بدانید نفس‌تان شما را امر به خوبی می‌کند. نفسش را انسان باید بسازد. اگر در شبانه روز که نه! در ده روز یک‌دفعه یک چیزی دل‌تان می‌خواهد که خدا نمی‌خواهد بدانید که هنوز نفس‌تان را سالم قرار نداده‌اید، یعنی آن را درست نکرده‌اید. إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ (شعراء/۸۹)، آن دل سالمی که باید همه به سوی خدا وقتی وارد می‌شوند داشته باشند تو نداری. امّا اگر نه! هر چه دلم می‌خواهد خدا هم می‌خواهد، هر چه خدا می‌خواهد من هم می‌خواهم، وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یشَاءَ اللَّهُ (انسان/۳۰) شما خاندان عصمت چیزی نمی‌خواهید مگر آنچه که خدا می‌خواهد، دقیقاً هر چه خدا می‌خواهد شما هم می‌خواهید، خدا دوست دارد نمازتان را اوّل وقت بخوانید، شما هم دوست دارید نمازتان را اول وقت بخوانید، خدا دوست دارد که راست بگویید، شما هم دوست دارید که راست بگویید. آن دوست داشتن مهم است. خدای‌تعالی دوست دارد که بدِ مردم را نخواهید، شما هم دوست دارید که بدِ مردم را نخواهید. هر چه خدا می‌خواهد شما هم می‌خواهید. یکی از خصوصیات انبیاء و ائمه‌اطهار علیهم الصلوة و السلام همین است که هر چه خدا می‌خواهد آنها هم می‌خواهند، هر چه خدا امر می‌کند آنها هم امر می‌کنند،

به آدم معصیت‌کار هیچ‌وقت اعتماد نکنید

لذا افرادی که تزکیه‌ی نفس نکرده‌اند هیچ‌وقت به آنها اعتماد نکنید – می‌گویم اعتماد نکنید نه اینکه با آنها حرف نزنید، نه! اعتماد نکنید- به آدم معصیت‌کار هیچ‌وقت اعتماد نکنید، اگر خواستید شرکتی با هم داشته باشید یکی دو روز با او زندگی کنید، اگر یک دروغ گفت بدانید به شما هم دروغ خواهد گفت. این یک دستورالعملی است که باید همه داشته باشند. اعتماد نکنید، همه‌ی زندگی‌تان را به او نسپارید. اگر می‌بینید با شما در خیابان راه می‌رود و به زن‌های نامحرم نگاه می‌کند، برای این آدم معصیت‌کار فرقی نمی‌کند که به زن شما نگاه کند و یا به زن یک فرد غریبه نگاه کند، به او از این جهت اعتماد نکنید. به کسی که معصیت‌کار است، خدا را در نظر نمی‌گیرد، صفات حمیده‌ی الهی را ندارد به او کارهای مهمّ محوّل نکنید. ببینید درباره‌ی مرجع تقلید و رهبر، خدای‌تعالی و ائمه‌اطهار در سراسر قرآن آن‌چنان مطالبی گفته‌اند که چون کار مهمی در دست‌شان هست می‌گوید: من کان من الفقهاء (الاحتجاج : ۲/۵۱۰/۳۳۷)، اول باید فهیم باشد، فهیم یعنی چه؟ یعنی بفهمد دین چه هست، بدی چه هست، خوبی چه هست، ظلم چه هست، عدل چه هست، فقیه یعنی این. فقیه یعنی کسی که همه‌ی چیزها را خوب می‌فهمد. فردا نگوید من نفهمیدم. باید بفهمد. صائناً لنفسه، خودش را نگه بدارد. در مقابل لغزش‌هایی که شیطان و نفس برای انسان مهیا می‌کند خودش را حفظ کند.

خطر شیطان در جاده سیر الی الله

من یک وقتی مثال زدم، گفتم سر یک جاده پر پیچ و خم، شب تاریک، شما پشت فرمان ماشین نشسته‌اید، یک نفر هم قسم خورده، نه پیش شما، پیش خدا قسم خورده که من حتماً هر کس در این جاده باشد سرنگون می‌کنم، شما هم با خیال راحت نشسته‌اید و دارید می‌روید. نه چراغی دارید، نه بوقی دارید، نه ماشین‌تان روبراه است، نه استقامتی دارد! نه صراط مستقیمی! خوب این ماشین حتماً در درّه می‌افتد. شیطان روز اوّل قسم خورده، لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ، من همه را از صراط مستقیمی که به سوی تو هست منحرف‌شان می‌کنم. این طور با خیال راحت شما می‌خواهید به کمالات برسید؟! ابدا! کوشش کنید حواس‌تان را جمع کنید، مواظب شیطان باشید، شیطان سر راه‌تان نشسته و اغوایتان می‌کند. امّا اگر کنار خیابان شما ایستاده‌اید – آن مثال قبل- یک دشمنی که یا شما می‌شناسید یا نمی‌شناسید، دشمنی که لااقل یک وقتی با شما یک دعوایی کرده، بدِ شما را می‌خواهد، این ماشین را نگه داشت، می‌گوید: آقا! شما را به مقصد می‌رسانم. شما سوار ماشینش نمی‌شوید. می‌گویید: شاید ما را بُرد یک جایی سر به گم‌مان کرد! یک دزدی که می‌خواهد جیب شما را که پر از پول است خالی کند چه‌کار می‌کند؟ شما را سوار ماشین می‌کند، یک راه انحرافی می‌برد، شما را یک جای خلوتی گیر می‌آورد، هم پول‌تان را می‌گیرد، اگر هم نفس بکشید شما را می‌کشد و همانجا شما را می‌اندازد.

ما دشمن‌های فراوانی داریم

به خدا قسم زندگی امروز ما با همه‌ی غفلت‌هایی که ما داریم این‌طور است؛ نفس‌مان امّاره‌ی بالسوء است، شیطان با ما دشمن است، شیطان‌سیرتان با ما دشمن‌اند. شما یک مشت شیعه‌ای که در دنیا هستید می‌دانید چند میلیارد دشمن دارید؟! چند میلیارد؟! یک قدری به این تلویزیون که به ماهواره وصل است -آن طوری که می‌گویند- نگاه کنید، ببینید چقدر دشمن دارید! چقدر می‌خواهند شما را سوار کنند و ببرند به یک جایی بیاندازند که ایمان‌تان را بگیرند. همه‌ی ثروت شما ایمان شماست، در جیب شماست. اخلاقیات‌تان را خراب کنند، این تهاجم فرهنگی که از طرف غرب -الان همه می‌گویند- به ما حمله‌ور شده همین دزدی است که می‌خواهد هر چه ما داریم بگیرد. این را بدانید یک ثروتی خدا به ما عنایت کرده که ایمان و تشیع و اعتقاد به خاندان عصمت و طهارت و اعتقاد به حضرت بقیةاللّه و امدادهای غیبی و حکمت است؛ اینها را داریم، خدا لطف کرده، با شیر از مادر گرفته‌ایم. حالا در جیب‌تان پر از پول است، سکه‌های پرقیمت! می‌خواهید هم یک راهی بروید، راه پر خطر! سوار هر ماشینی نشو. خدای‌تعالی در قرآن مجید می‌فرماید: إِنْ جَائَکمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا (حجرات/۶) اگر یک فاسقی را دیدید آمد یک خبری به شما داد، یک خبر -خبر معمولی- اگر به شما داد، شما تحقیق کنید. چرا؟ برای اینکه با جهل، شما به یک خطری مبتلا می‌شوید. شما نمی‌دانید. ما یک وقتی در نجف بودیم می‌خواستیم کربلا برویم. یک ماشین را سوار شدیم. این بنده خدا خیال کرد ما پول داریم! دیدیم یک راهی دیگر دارد می‌رود! ما راه را بلد بودیم، هر چه به عربی به این گفتیم که آقا! این راه نیست -آنهایی که کربلا رفته‌اند می‌دانند راه کربلا مستقیم است، اگر کسی بخواهد برای کوفه برود و بعد کربلا برود این طرفی باید برود، مدتی برود تا به کوفه برسد و بعد بپیچد طرف کربلا، راه هم آن وقت نبود- هر چه گفتیم راهش را ادامه داد. یک نفر دیگری را هم سوار کرد، به خندق کوفه رسیدیم، خندق کوفه یک جای بسیار گودی است. یک راههای معمولی که ماشین‌هایی عبور کرده بودند، هم بود. آن‌جا رسید. نگه داشت رفت بالا را نگاه کرد، من در دلم متوسل به حضرت بقیةاللّه شدم چون یقین می‌دانستم که این یک بنایی دارد. یک وقت با عجله آمد پشت فرمان نشست و پیچید طرف جاده کربلا و رفت! من به هر کس گفتم – چون ما که بالا آمدیم ندیدیم که کسی آن اطراف باشد- گفتند: حتماً یک چیزی به نظرش آمده والاّ آن‌جا جای لخت کردن افراد است! ناشناس، یک راننده، ما را سوار کرده. یک تحقیقی بکن. یک فکری بکن.

عواقب تبعیت از شیطان

حالا این که جای خود دارد. اگر یک نفر قسم خورده باشد که من تو را می‌برم می‌کشم، یک دشمنی انسان دارد، قسم خورده، آن هم بِعِزَّتِک (ص/۸۲) به عزت خدا قسم، به عظمت خدا قسم، من تو را از بین می‌برم! تو رفتی سوار ماشینش شدی، بیشتر از دوستت به او اعتماد کرده‌ای و با او کار می‌کنی؟! ببینید این‌هایی که پیرو شیطان‌اند چقدر بد هستند! چقدر بی‌ربط حرکت می‌کنند؟! اینهایی که ولو در یک گناه، در یک وسوسه، با شیطان و نفس امّاره‌ی بالسوء هماهنگ‌اند این‌ها چقدر اشتباه می‌کنند. به خدا قسم اگر تمام عمرتان سر به سجده بگذارید و خدا را شکر کنید که در راه تزکیه‌ی نفس واقع شدید و از شیطان می‌خواهید دوری بکنید و از نفس امّاره‌ی بالسوء می‌‌خواهید نجات پیدا بکنید جا دارد. کجا می‌خواهید بروید؟! با که حرکت می‌کنید؟! شما بروید در بین این مردم که دخترشان، پسرشان، زن‌شان، خودشان، همه دارند گناه می‌کنند ببینید اینها چه می‌خواهند بکنند؟! گناه را هیچ‌کس خوب نمی‌داند. به خود آن شخص بگویید گناه‌کار، بدش می‌آید. به خود آن شخص بگویید که تو طبق فرمان پروردگار حرکت نمی‌کنی – تمام وجودش طبق فرمان الهی که نیست بماند طبق فرمان شیطان است- بدش می‌آید. کار بد را نکن. دو روز انسان می‌خواهد در دنیا زندگی کند، در این دو روز خودش را بدبخت ابدی بکند! خدای به آن مهربانی که دارد به همه مهربانی می‌کند بگوید که: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ … (الحاقه‌/۳۰ – ۳۲) تا آخر آیات. شما آیات عذاب را نگاه کنید، من حالم ایجاب نمی‌کند تا آخرش بخوانم. بگیریدش! خُذُوهُ فَغلُّوهُ، غل و زنجیر به گردنش بیندازید! می‌گویید کی؟! حالا؟! نه! شاید نیم دقیقه‌ی دیگر باشد. نیم دقیقه دیگر قیامت می‌شود؟ بله! برای تو می‌شود. چون نیم دقیقه دیگر اگر مُردی، آدم گنه‌کار وقتی که مرد تا روز قیامت اگر شیعه علی بن ابیطالب باشد در خواب است. اگر شیعه هم نباشد همانطور که گذاشتند در قبر، حفرة من حفر النیران (بحارالانوار، ج۶، ص ۲۱۴)، پس به هرحال تمامِ این مدّت چند میلیون، چند میلیارد سال، مثل یک لحظه می‌گذرد. همانطوری که خدای‌تعالی درباره‌ی اصحاب کهف عمل کرد. اصحاب کهف وقتی بیدار شدند آن یک روز و نصف روزی هم که گفتند به خاطر اینکه گفتند بالاخره یک وقتی گذشته ما خواب بودیم – شما هم وقتی از خواب بیدار می‌شوید می‌گویید نمی‌دانم چقدر خوابیدم بالاخره یک چند دقیقه‌ای خوابیده‌اید، می‌گویید چند دقیقه است. گاهی شب انسان بلند می‌‌شود می‌بیند ساعت پنج است. ما الان خوابیدیم! مثل آن – بعد می‌گویند: خُذُوهُ، نیم دقیقه دیگر از نظر تو ممکن است اینطوری بشود. فَغُلُّوهُ، غل و زنجیر بیندازید به گردنش، ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ، به طرف جهنم بکشانیدش. خدای به این مهربانی را آدم این‌قدر به غضب بیاورد، این آدم است؟! یک پدر خیلی مهربانی باشد یک کسی ببیند بچه‌اش این‌قدر بدی کرده که این پدر می‌خواهد این را کتک بزند. تو چقدر بچّه‌ی بدی هستی؟ چقدر ما باید بد باشیم که خدای‌تعالی در جهنّم به ما از ماء حمیم بدهد؟! خیلی انسان باید غضب داشته باشد، غضبش به جوش بیایید که یک تشنه لبی را؛ هر که می‌خواهد باشد، آب بخواهد، آهن مذاب در حلقش بریزد! اینها قرآن است.

می‌شود نفس را درست کرد

این نفس امّاره چه ارزشی دارد که ما این‌قدر فرمانش را باید عمل بکنیم؟! آن هم امّاره‌ی بالسوء! کوشش کنید تزکیه‌ی نفس کنید تا نفس‌تان امّاره‌ی به نیکی بشود. امّاره‌ی به نیکی یعنی چه؟ یعنی هر چه می‌گوید خوب است. همین نفس انسان! بعضی از متصوفه معتقد نیستند که نفس درست می‌شود. اینها صوفی مسلکند. از راه قرآن جداست. چون خدای‌تعالی اگر نفس انسان درست نمی‌شد نمی‌فرمود که قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاهَا (شمس‌/۹) رستگار کسی است که تزکیه‌ی نفس کند. نفس درست می‌‌شود. یک قدری باید با آن کار کنید. الان اکثر شما که اینجا نشسته‌اید شاید تا حدّی لمس کرده باشید که می‌شود نفس را درست کرد، می‌شود امّاره‌ی بالسوء قرارش نداد. إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی؛ مَا رَحِمَ رَبِّی یعنی چه؟ یعنی خدا دستش را گرفته باشد.

هدایت دست خداست

شما تزکیه‌ی نفس نمی‌کنید، شما یک مقدّماتی انجام می‌دهید. وَلَکنَّ اللَّهَ یزَکی مَنْ یشَاءُ (نور/۲۱) خدا هر که را بخواهد دستش را می‌گیرد، خدا به او مهربانی می‌کند. مثل همان آدرسی که اگر یک نفر به شما بگوید: آقا! آدرس فلان‌جا کجاست؟ شما یک چیزی برمی‌دارید می‌نویسید، خیابانها را هم می‌کشید، همه چیزش را ترتیب می‌دهید، دستش می‌دهید، آن هم سرش را می‌اندازد پایین می‌رود. احتمال می‌دهید این راه را گم کند، به یکی از دوستانی که از آن طرف می‌رود می‌گویید تو برو دستش را بگیر ببرش! برسانش! این مرد خوبی است، این پسر خوبی است، این هر چه ما گفته‌ایم گوش کرده، بِبَر برسانش، این کار را می‌کند. خدای‌تعالی این کار را کرده، آدرس داده، شما در قرآن نگاه کنید، همین آیاتی که هم ترجمه هست، هم برداشت هست، همه چیز هست، نگاه کنید ببینید خدا چه می‌گوید به شما. اگر این‌ها را عمل کردید، خدای‌تعالی هم امدادهای غیبی برای شما می‌فرستد، یا آن وقت‌ها انبیاء، ائمه‌اطهار، این‌ها را می‌فرستند که ببرند شما را برسانند. امّا اگر آدرس به شما دادند، می‌گویید: آقا من می‌خواهم کار خوب بکنم، چه کار کنم؟ برمی‌دارند آدرس آن محل را می‌نویسند: این طور، این‌‌ طور. تو گرفتی پاره‌اش کردی، گفتی به لج تو من از این طرف می‌روم! می‌گویند بیا از این طرف برو، تو گفتی از آن طرف می‌روم! شما علاوه بر اینکه کسی را نمی‌فرستید دنبالش، -ممکن است بفرستید- یک نفر را هم فرستادید از دوستان، آقا! برو او را برسان، او را در راه کشت، گفت من از آن طرف می‌روم – ببینید همین طور هستیم یا نه؟!- هیچ اعتنا نکرد، لج کرد، می‌گویید برود جهنم، گم بشود! وقتی سرش به سنگ خورد می‌فهمد! این را می‌گویید دیگر! خدای‌تعالی به همه‌مان آدرس داده، یکی می‌آید قرآن را پاره می‌کند!

امکان ملاقات با امام زمان علیه‌السلام

من در این سایت‌ها که گاهی می‌بینم، گاهی یک چیزهایی می‌‌نویسند که با وجدان‌شان غلط و اشتباه است، عجیب است، انسانیت ندارند. این همه حرف، این همه سر و صدا، تمام ادیان گفته‌اند که یک شخصی در آخرالزمان می‌آید که دنیا را اصلاح می‌کند، همین طور آمده جلو، مسیحی‌ها یک‌طور گفته‌اند، سنّی‌ها یک‌طور گفته‌اند، قدم به قدم، رسیده به جمعیت خاصّ‌الخاص که شیعه هستند، و باز جمعیت خاص‌الخاص اخصّ، آنهایی که دوستان امام زمان‌اند، دنیا دارد می‌گوید، دنیا طرف امام‌زمان رفته، می‌بینیم این مرد هنوز باورش نمی‌آید! این‌قدر اختیار نمی‌دهد به امام زمان که حالا اگر یک وقتی خواست با یک جوانی ملاقاتی بکند برای حفظ ایمانش، -آن هم اختیار در دست ایشان- می‌گویند: نه! چنین اختیاری -نستجیربالله- آقا اصلاً ندارد! آقا اصلاً دیده نمی‌شود! این اختیار را ندارد! معنایش این است دیگر! حالا اگر آقا خودش خواست – ما هم می‌گوییم اصلاً دیده نمی‌شود مگر آقا خودش بخواهد- این که می‌شود. نه؟! نمی‌شود؟! خوب نمی‌شود. بهتر! یک کسی گفته بود یک جایی که ما این همه منبر می‌رویم، این همه حرف می‌زنیم، این همه صحبت می‌کنیم یک دفعه در خواب هم امام زمان را ندیدیم! دیگر حالا لطف آقاست به شما!

خدای تعالی هر که را که بخواهد موفّق به دیدار می‌کند

اینطور نیست؛ خدای تعالی هر که را که بخواهد حتماً او را موفّق به دیدار می‌کند. اگر هم نخواهد نه. اختیار دست شما نیست. من همین امروز به یکی از دوستان گفتم، گفتم اگر چهارصد هفته، شب چهارشنبه بروی به مسجد جمکران یا مسجد سهله، نمی‌توانی مجبور کنی امام زمان را که با تو ملاقات کند. و ممکن هم هست با یک شب رفتن به مسجد سهله یا مسجد جمکران آقا دلش بخواهد. آقا بخواهد -چون هر چه دل آقا بخواهد خدا خواسته- تو موفق به ملاقات می‌شوی، شما باید کوشش‌تان را بکنید. چه از این بهتر؟! ولی یأس از ملاقات نداشته باشید. این‌قدر جاها بوده که آقا صلاح دانسته‌اند افراد خیلی کم‌ارزشی را مشرّف به محضر خودشان کرده‌اند. به هرحال امیدواریم که از صراط مستقیم خارج نشوید.

مرجع تقلید باید تزکیه‌ی نفس نماید

إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ، کلیت قضیه این‌طور است که چون از اوّل تولد تا مدتی که انسان به تکلیف می‌رسد، نفس انسان صفات رذیله را به خودش می‌گیرد و در کارهای بد، انسان یک زرق و برقی می‌بیند، شیطان این‌ها را جلوه می‌دهد، وَزَینَ لَهُمْ الشَّیطَانُ أَعْمَالَهُمْ (عنکبوت/۳۸) شیطان اعمالشان را زینت می‌دهد، همه‌ی نفس‌ها در مرحله‌ی اول اماره‌ی بالسوء هستند. حالا چه کار کنیم که امّاره‌ی بالسوء نباشد؟ تزکیه‌اش کنیم، قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاهَا، ببینید خیلی ساده! ما از روایات هم عرض نمی‌کنیم که بگویید آیا درست باشد یا نباشد. تمام از قرآن؛ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاهَا، رستگار کسی است که تزکیه‌ی نفس کند. درباره‌ی فقیهی که می‌خواهد زمام اختیار مردم را در دست بگیرد و مرجع تقلید باشد، می‌گوید: صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، دینش را حفظ کند، دینش را ارزان نفروشد. مخالفاً لهواه، هوی یعنی راحت‌طلبی، آدم‌های راحت‌طلب ولو تزکیه‌ی نفس هم بخواهند بکنند زیاد موفق نمی‌شوند. جدّی، فعال، متعهد باید باشند، مخالفاً لهواه، آخر چه؟ مطیعاً لامر مولاه، مطیع امر پروردگارش باشد. خدا می‌گوید بکن، بکند. می‌‌گوید نکن نکند. من نه مردم را می‌شناسم، نه… -چه عرض کنم!- الحمدلله مملکت ما که قانونش خوب است، قانون اسلامی است، قانونش قانون خدایی است. والاّ آن ممالکی که مثلاً ممالک غیر اسلامی هستند؛ این‌طور نیست که ببینند خدا چه می‌گوید، قانون این‌طوری می‌گوید. شیطان ما را منحرف نکند به سوی یک مسائلی که مربوط به آباء و اجدادمان است. این‌قدر خدای‌تعالی در قرآن مذمّت کرده آن‌هایی که می‌گویند ما اجدادمان این‌طور کردند! اجدادمان این کارها را کردند یعنی چه؟! خدا چه فرموده. مطیعاً لامر مولاه، اینجا شما عقب این آدم بروید؛ فللعوام أن یقلّدوه، همه‌تان عقب این حرکت کنید. این ولی شماست، این آمر شماست، این کسی است که شما می‌توانید بجای اولو‌الامری که غایب است از او پیروی کنید؛ فللعوام أن یقلّدوه. اگر یک چنین وحدتی بوجود بیاید، یک چنین اتحادی بوجود بیاید…

آمادگی برای ماه مبارک رمضان

آن لباس تقوایی که باید تا هفته‌ی دیگر که ماه رمضان است، پوشیده باشید، سر آن سفره‌ی احسان حضرت حقّ جلّ و علی می‌خواهیم بنشینیم، همه‌مان باید یک نوع لباس داشته باشیم تا همه‌مان را پذیرایی کنند، نمونه‌ی لباس هم در تن حضرت بقیةاللّه است؛ لباس تقواست. آنهایی که لباس تقوا برای خودشان تهیه کردند، خوشا به حالشان! وقتی وارد مجلس می‌شوند حضرت ولی‌عصر هم هستند، ائمه‌اطهار که بودند و الان هم شاید باشند -بالاخره ضیافت مال مردم دنیاست، آنها همه اولیاء خدا هستند- خوبان هستند، اگر چشمت را باز کنی، تو دنبال اولیاء خدا بگردی، در آن مجلس پیدایشان می‌کنی. اگر لباسی داشته باشی که -نمی‌دانم دیده‌اید؟ سابقاً بودند، حالا که الحمدلله همه تمیز‌ند، ولی سابقاً این شاگرد شوفر‌ها و این مکانیکی‌ها؛ لباس‌ها پر از گریس، کثیف، دست می‌زدی دست انسان سیاه می‌شد!- حالا این می‌خواهد بیاید در مجلسی که خدا دارد امام زمان را پذیرایی می‌کند، در آن مجلس می‌خواهد بیاید! راهش نمی‌دهند. برو لباست را عوض کن بیا. صورت سیاه، بدن کثیف، بو می‌دهد. خدا می‌داند اگر انسان شامّه‌ی بازی داشته باشد کفّار بوی‌شان آن قدر بد است که –ولو تازه از حمام آمده باشد!- این بو مربوط به بدنش نیست، مربوط به روحش است، بله! می خواهد وارد این مجلس بشود. جمعه‌ی آینده یا اوّل ماه رمضان است یا آخر ماه شعبان است. ان‌شاءالله جلسه هست و شاید طبق تقاویم روز آخر ماه شعبان باشد، خدا یک روز هم به ما مهلت بدهد این لباسمان را درستش کنیم، اتو بزنیم، مرتب کنیم، طوری باشد که وقتی که هلال ماه رمضان را دیدیم وارد این مهمانی خدا شدیم لباسمان اتو زده و مرتّب و کفش‌ها واکس زده باشد -حالا هر طوری که فکر کنید- لباس تقوایی پوشیده‌اید که هر که به شما نگاه می‌کند می‌گوید به‌به! چه لباسی! نه دروغ می‌گویید، نه غیبت می‌کنید، نه بدِ کسی را می‌خواهید، نه صفات رذیله در شما هست، وارد این مجلس می‌شوید. به‌به! بارک‌اللّه! خوش آمدید! بفرمایید؛ آقا آن اتاق است. آنجا می‌روید پهلوی آقا می‌نشینید. دیگر آقا یک نظر لطفی هم به شما می‌کنند. آن‌جا می‌توانید شفاعت هم بکنید،

شفاعت مومن در قیامت

روز قیامت هم همین‌طور است. شفاعت کنید. یک مهمانی، یک فرد خیلی محترمی وارد این مهمانی می‌شود که صاحب‌خانه خیلی دوستش دارد، یک دو سه نفری دم در ایستاده‌اند، اینها را راهشان نمی‌دهند، اجازه می‌دهید من بروم آنها را بیاورم؟ می‌گویند برو بیاور، به خاطر تو. روز قیامت -در دنیا هم همین شب اوّل ماه رمضان، آزمایش کنید، شما آن لباس تقوا را بپوشید، خدا را از خودتان راضی کنید، رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ (مجادله/۲۲) شما ببینید عدّه‌ای را می‌توانید از بدبختی نجات بدهید. منتهی اینجا ظاهر نمی‌شود ولی- جلوی دَرِ بهشت ظاهر هم می‌شود. تا چهل نفر را یک مؤمن معمولی می‌تواند از دوستانش شفاعت کند. تو را به خدا یک‌جایی که می‌خواهید دائماً زندگی بکنید طفیلی آن‌جا باشیم بهتر است یا یک عدّه طفیل تو وارد این محل بشوند؟ یک عدّه به طفیل تو وارد این مهمانی الهی بشوند،

پذیرایی‌های ماه مبارک رمضان

که جمعه آخر ماه شعبان حضرت رسول‌اکرم خطبه‌ای خواند، قد اقبل الیکم شهر اللّه (وسائل، ج ۷، ص ۲۲۷)، ماه خدا -رمضان در بعضی از روایات دارد که اسم خداست، شهر رمضان یعنی ماه خدا- به سوی شما اقبال کرده، دارد می‌آید، -خدایا به آبروی فاطمه‌ی زهرا ما را قدردان ماه مبارک رمضان قرار بده- قد اقبل الیکم شهر اللّه، این ماه –شعبان- ماه پیغمبر است، بسیار باعظمت است، و هذا شهر نبیک (مفاتیح الجنان/صلوات ماه شعبان)، این ماه پیغمبر تو است، امّا آن ماه، ماه خداست. خوب! خدا چه پذیرایی از ما می‌کند؟ اوّل انسان سؤال باید بکند. چطوری پذیرایی می‌کنید؟ بالبرکة و الرحمة و المغفرة. سه نوع غذا اینجا هست؛ تو که فقیری از حالا دیگر زندگی‌ات برکت پیدا می‌کند، وارد بشو، برو آن اتاق خصوصی. آن که اهل تزکیه‌ی نفس و کمالات و معنویات است رحمت خاصّ می‌خواهد، هر سه نوع رحمت هست، هم رحمت عام، هم رحمت خاص، هم رحمت خاص‌الخاص. تو که گناه‌کاری چه؟ تو را هم پذیرایی می‌کنند! بیا صد بار اگر توبه شکستی باز آی این درگهِ ما درگه نومیدی نیست مغفرت؛ همه‌ی گناهانت را می‌بخشد. در شب و روز ماه مبارک رمضان خدای تعالی در هر شبانه‌روز یک میلیون جمعیت را می‌بخشد و در شب و روز جمعه ماه رمضان، -از یک جهت ای کاش شب جمعه ماه رمضان باشد چون یک شب جمعه و روز جمعه اضافه پیدا می‌کنیم- اینجا خدای‌تعالی در هر ساعتی یک میلیون – هزار هزار- می‌بخشد. اگر اینطوری باشد همه‌ی مردم بخشیده می‌شوند؟! نه.

همه‌ی مردم ذائقه‌ی خوردن غذای الهی را ندارند

همه‌ی مردم ذائقه‌ی خوردن غذای الهی را ندارند. گاهی انسان سر سفره نشسته -من خودم یک وقتی روزه بودم نمی‌خواستم صاحب‌خانه بفهمد که من روزه‌ام، نهار درست کرده بودند، آمدم نشستم، شلوغ بود، غذا نخوردم، نفهمیدند که من غذا نخوردم- نمی‌تواند غذا بخورد. بعضی‌ها مریض‌اند. حالا روزه یک حکم الهی است. بعضی‌ها مریض‌اند، اصلاً از بوی غذا بدشان می‌آید، سر سفره نشسته امّا از بوی غذا بدش می‌آید، ذائقه ندارد، می‌گوید یعنی چه؟ سفره یعنی چه؟ اصلاً غذا را در سفره نمی‌بیند، کور است. یک کوری را دستش را گرفته بودند، می‌گفتند این پلو است! بردار! او دست می‌مالید، بعد احساس می‌کرد برنج است بعد برمی‌داشت می‌خورد! همین اندازه هم بعضی‌هایمان احساس نداریم. ماه رمضان یعنی چه؟ جز گرفتاری چیز دیگری ندارد اصلاً! برای تو، بله! ولی یک نسیم رحمتی که یک‌وقتی بعضی از اولیای خدا را من دیدم، یکی به من گفت امشب شب اوّل ماه رمضان است، تقویم‌ها همه نوشته بودند که شب آخر ماه شعبان است، من ‌گفتم چطور؟ گفت: این نسیم رحمت الهی ، نسیم مغفرت الهی را تو احساس نمی‌کنی؟! ما چه می‌فهمیم؟ -احساس- اصلاً حس نداریم تا احساس بکنیم. او احساس می‌کرد. حالا اینها را نمی‌خواهم به شما تحمیل بکنم، چون ممکن است شب اوّل ماه رمضان یک شب گرمی هم باشد، خیلی خفه‌کننده هم باشد و ناراحت کننده. چون مُلک و ملکوت را متأسفانه ما با هم قاطی می‌کنیم! ما به ملکوت نرسیده‌ایم تا بفهمیم که هوا یعنی چه؟ هوای واقعی! این‌ها همه هواهای مجازی است. هوای واقعی یعنی چه؟ عطر واقعی یعنی چه؟ نور واقعی یعنی چه؟ و قوّت و قدرت واقعی یعنی چه؟ نمی‌توانیم بفهمیم. ان‌شاءالله می‌رسید. ان‌شاءالله امیدوارم همه‌تان با سرعت هم برسید و شب اوّل ماه رمضان وقتی وارد آن مجلس می‌شوید، رحمت و مغفرت و رضوان الهی را حس کنید و برای همیشه، برکت از این ماه مبارک رمضان بگیرید. ایام بحمداللّه مصیبتی بر اهل‌بیت عصمت و طهارت در این ماه وارد نشده، ولی در زمان ما؛ امام هادی و امام عسکری -در زمانی که در دنیا بودند مظلوم بودند- الان هم قبر شریف‌شان مظلوم است، الان ماههاست که کسی به زیارت ایشان، به زیارت امام هادی و امام عسکری نمی‌رود و خیلی جای تأسف دارد. دو امامی که قلب عالم امکان‌اند. خانه‌ی امام زمان آنجاست، مدت‌ها امام زمان آن‌جا زندگی می‌کرده. هیچ هم برای‌مان مهم نیست. امیدواریم این مصیبت را خدای‌تعالی زودتر به وسیله از بین رفتن دشمنان اسلام و شیعه از بین ببرد و همه‌ی ما را موفق به زیارتِ این دو امام بزرگوار بفرماید.

دعای ختم مجلس

نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب‌الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه پروردگارا به آبروی امام زمان، فرج آن حضرت را برسان. خدایا توفیق عبادت و روزه گرفتن و معنویات و کمالات ماه مبارک رمضان را به همه‌مان مرحمت بفرما. خدایا در این ماه لباس تقوا به همه‌مان بپوشان. پروردگارا به آبروی حجة ابن الحسن به همه‌مان خیر دنیا و آخرت مرحمت بفرما. امواتمان غریق رحمت بفرما. خدایا مرحوم آیت‌اللّه مروارید را غریق رحمت بفرما. مرض‌های روحی‌مان شفا عنایت بفرما. خدایا به آبروی آقای‌مان حجة ابن الحسن مریض‌های اسلام، مریض منظور الساعة لباس عافیت بپوشان. امواتمان غریق رحمت بفرما. عاقبت‌مان ختم بخیر بفرما. و عجّل فی فرج مولانا.

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۱۵ شعبان ۱۴۲۵ قمری – ۱۰ مهر ۱۳۸۳ شمسی – میلاد حضرت بقیه الله (ارواحنافداه)

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

بسم‌ اللّه الرحمن الرحیم

الحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدّائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمْ الْوَارِثِینَ وَنُرِی فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا کَانُوا یَحْذَرُونَ (قصص / ۵ و ۶)

روز میلادِ مسعودِ حضرت بقیة الله ارواحنا فداه و روز جمعه عیدِ بزرگ مسلمانان جهان و روزِ مهمانی حضرت بقیة الله هست. بر همه مبارک باد و ان‌شاءالله همانطوری که هفته‌ی گذشته عرض شد فرج حضرت ولی‌عصر با زحماتی که شما کشیده‌اید و این روز بزرگ را اهمیّت داده‌اید و ان‌شاءالله اجرتان را به شما داده‌اند-فرج- نزدیک می‌شود و نزدیک شده است و یک مطلبی را همین دیشب متوجّه شدم در عین آنکه گله‌مند بودم و مایل بودم که دعاهای شما در هفته‌ی گذشته مستجاب شده باشد و آن این بود که این هفته یعنی هفته‌ی گذشته از آن جمعه تا این جمعه امر فرج حضرت بقیة الله امضاء شود ولی یک مطلبی دیشب به ذهنم آمد که در واقع و در حقیقت، مطلب همین است و جز این نیست: هر شیعه‌ای که دعا برای فرج می‌کند، هر جمعی که دست به دعا بر می‌دارند و برای فرج آن حضرت دعا می‌کنند، هر جشنی که در نیمه‌ی شعبان گرفته می‌شود و هر اشکی که در فراق آن حضرت از چشمی یا از چشمانی می‌ریزد و یا هر دعای ندبه‌ای که با آن سوز و گداز خوانده می‌شود، همه‌ی اینها مؤثر است در فرج امام عصر. نهایت، ما آنقدر در این هزار و صد و هفتاد و یک سال، آنقدر کارهایی کرده‌ایم که برای خودمان حجاب‌هایی بوجود آورده‌ایم و فاصله‌هایی بین خودمان و امام زمانمان قرار داده‌ایم که الان در یک تاریکی فوق‌العاده‌ای زندگی می‌کنیم که صدها حجاب، فاصله، دیوار دور این سلول زندانی که ما هستیم گذاشته‌اند. آنقدر که اصلاً فراموش کرده‌ایم که ممکن است حتّی یک درصد امام عصر ارواحنا فداه امروز تشریف بیاورد و اعلام کند: انا المهدی، من هستم آنکه خدا مرا ذخیره کرده برای روز عدالت و رفع رنج و ظلم و ستم. این حجاب‌ها از طرفی با گناهان‌مان، با غفلت‌هایمان، با بی‌توجهی‌هایمان زیاد می‌شود و از طرفی هم با دعاهایمان، با مناجات‌هایمان، با اشک‌مان و با دعای ندبه‌مان برداشته می‌شود. شما مردم شیعهِ پاکِ مهذّبی که بحمداللّه در محضرتان هستیم و خدای‌تعالی لطفی کرده که با شما جمعی که اکثرتان اهل تزکیه‌ی نفس‌ هستید، محشورمان کرده، با دعاهای شما حجاب‌ها برداشته می‌شود. مثلاً فرض کنید یک نفر را در سلّولی قرار داده اند، با دستِ خودش، با اعمال خودش پشت دیوار این سلّول، دیوارها گذاشته شده آن قدر که اگر بنا بشود خرابش بکنند مدّتها طول می‌کشد تا اینها خراب شود ولی هر چه خراب کنید، هر چه در این سلّول سر به سجده بگذارید و از خدا بخواهید که خدای‌تعالی این حجاب‌ها را برطرف کند و یک‌یک هم خدای‌تعالی این حجاب‌ها را از بین ببرد تا حجابِ آخر، تا دیوار آخر را خراب نکنند، شما متوجّه نور نمی‌شوید. با دعاهای دیشب شما، دعاهای هفته‌ی گذشته شما، یقین بدانید که دیوارهای زیادی از تاریکی و غیبت برداشته شده. وعده کرده: إِنَّ اللَّهَ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ (آل‌عمران / ۹) ما را وادار به دعا برای فرج کرده‌اند. فرج یعنی گشایش، یعنی دیواری از بین رفتن و هوایی روشن شدن. بنابراین این را بدانید تا آن یک لحظه‌ی آخری که به حضرتش اجازه داده می‌شود که پشت به خانه‌ی کعبه بزند و صدا بزند: یا اهل العالم انا امامکم المنتظر. ای اهل عالم من همان امامی هستم که همه‌تان منتظر من بودید.-بنابراین مأیوس نشوید- دعا بکنید. امروز روز دعاست، روز توجّه به خداست، دیشب شب دعا بود دعا کردید، امروز دعا کنید، روز جمعه -در حدیث داریم- که یک ساعتی دارد که در آن ساعت حتماً دعا مستجاب است. بنابراین از اوّل اذان صبح تا غروب روز جمعه باید دعا کنید که بعضی احتمال داده‌اند ساعت آخر روز جمعه آن ساعت باشد. بالاخص ساعت آخر روز جمعه را دعا کنید. دعاهای شما بی‌تأثیر نیست. إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ (آل‌عمران / ۳۸) خدای‌تعالی شنواست دعاهای شما را. من خیلی منتظر بودم، شما هم منتظر بودید که امروز که روز جمعه است، روزِ ضیافت حضرت بقیة الله هست صدای آن حضرت به گوشمان برسد. اگر رسید هنوز دیر نشده چه بهتر. و ان‌شاءالله خواهد رسید و اگر یک وقت خدای نکرده صدای آن حضرت به گوش‌مان نرسید، بدانید صدها حجاب از اطرافِ این سلول تاریک برداشته شده، شما متوجه نیستید. به دلایل مختلف. -نگویید می‌خواهند ما را سرگرم کنند! نه!- همه‌تان می‌دانید حرف‌هایی که من در عرایضم عرض می‌کنم دقیقاً قبلاً خودم بررسی می‌کنم، تحلیل می‌کنم، بعد برای شما عرض می‌کنم. حتماً بدانید دیوارهای زیادی برداشته شده و ان‌شاءالله یکی دو دیوار دیگر که برای ما که داخل این سلول هستیم فرقی نمی‌کند، چون یک دیوار هم تاریک می‌کند، صد دیوار هم تاریک می‌کند. از صد دیوار، نود و نه تا را که بردارند، باز هم تاریکیم. تا آن لحظه‌ی آخر که آن دیوارِ آخر را بردارند ما چیزی متوجه نمی‌شویم. بنابراین اوّل به خاطرِ آن که خدا را معتقدیم، احدی از ما معتقد نیست که خدایی نیست. همه‌مان معتقدیم، و همه‌مان معتقد به قرآنیم و همه‌مان معتقد به روایات متواتره‌ای هستیم که از پیغمبراکرم رسیده. همه‌مان متوجه یک حقایقی هستیم که از نظر ظاهر، بیشتر مردم متوجّه آن حقایق نیستند. بنابراین همه‌ی اینها به ما می‌گوید دعاهای شما مؤثرّ است. دعا برای فرج، فرج می‌رساند. منتها یک مقدار تحمل می‌خواهد. وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنْ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرْ الصَّابِرِینَ  الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ (بقره / ۱۵۵ و ۱۵۶) به خدا قسم مصیبتی بالاتر برای مردمِ زمانِ ما از اینکه یک رهبر عادلی نداریم، یک پیشوایی که دنیا را تحتِ برنامه‌ی عدالتش قرار بدهد نداریم، نیست. بزرگ‌ترین مصیبت برای شیعه، برای مسلمانها، برای کلّ مردم عالم این است که در صراط مستقیم نباشند. اگر مردمِ دنیا در صراط مستقیم حرکت کنند، نه اختلافِ اقتصادی داریم، نه اختلافِ سیاسی داریم، نه دشمن داریم، نه هیچ مشکلی در مقابل داریم. امّا متأسفانه امام‌مان غائب است، نائبش هم آن چنان که باید گوش به فرمانش باشند -حالا لااقل تمام مردم دنیا- آن هم وجود ندارد، بنابراین این مشکلاتی که سر راهمان هست بوجود می‌آید. امّا دعا کنید، یک نمونه خدای‌تعالی در قرآن برای ما بیان کرده با ضمیمه‌ی تفاسیر که بسیار امیدبخش است. آن نمونه، جریان حضرت موسی است. مردمِ بنی‌اسرائیل، حضرتِ یوسف به آنها گفته بود که شما مدّت زیادی منتظرِ حضرت موسی خواهید ماند. گرفتار خواهید شد، یُذَبِّحُونَ أَبْنَائَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَائَکُمْ پسر بچه‌های شما را می‌کُشند و دختران را به عنوان کنیزی نگه می‌دارند. وَفِی ذَلِکُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ، (ابراهیم / ۶) این یک بلایی است که از جانب پروردگار -که بسیار مهم است- متوجّه شما می‌شود. امام صادق فرمود عین این جریان منتهی این جریان کوچک است، جریان شما بسیار بزرگ -به خاطر اینکه شما شاگردان خوبی هستید، تحصیلاتِ زیادی کرده‌اید، امتحانتان بسیار بزرگتر و مشکل‌تر است. این را من گفتم- و شما مبتلا می‌شوید به غیبت امام‌تان، اگر یوسف تنها یک چنین خبری داد ولی به ما مردم مسلمان پیغمبراکرم فرموده، ائمه‌اطهار همه‌شان گفته‌اند. -دیدید در این تابلوهایی که دوستان تهیّه کرده اند که خدا خیرشان بدهد هر یک از ائمه درباره‌ی وجود مقدس حضرت بقیة الله مطلبی فرموده اند- همه گفته اند، هزارها حدیث از طریق سنّی و شیعه به مردم مسلمان درباره‌ی حضرت حجه بن الحسن ارواحنا فداه گفته شده. در کتب تورات و انجیل، در کتاب زبور، وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ (انبیاء / ۱۰۵) همه جا گفته اند، برای ما فرموده اند. ما اگر اسلام را قبول داشته باشیم حتماً باید وجود مقدس حضرت بقیة الله را حاضر و ناظر در بین خودمان ببینیم و بدانیم. و اگر حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه‌السلام در چهارصد سال که وعده داده بودند، بعد از چهارصد سال می آید و مردم بنی‌اسرائیل زیاد صبر نکردند، وقتی که مشغول آن امتحانِ سخت شدند، یُذَبِّحُونَ أَبْنَائَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَائَکُمْ، در این وضع قرار گرفتند، چهل سال -در روایت دارد که- طول کشید. امّا ما مردم مسلمان، به خاطر رشد فکری‌مان، به خاطر شرح صدرمان، به خاطر استعداد قوی‌مان، مثل آن طفل ابجدخوان نیستیم. مثل یک دانشجوی حوزه و دانشگاهیم. امتحان ما را سهل نمی‌گیرند، هزار و صد و هفتاد و یک سال -که ان‌شاءالله سال بعدی نخواهد داشت- ما در بوته‌ی امتحانیم. بچّه‌های پسر ما را می‌کُشند. اگر فرزندان آنها را بدن‌شان را از آنها می‌گرفتند، فرزندان ما را روحشان را از آنها می‌گیرند. بچّه‌های پسر ما خدای من شاهد است که بوسیله‌ی بعضی از مشکلاتی که ما داریم -به خودتان که جوانهایتان بحمداللّه در این مجلس قرار گرفته اند نگاه نکنید- به وسیله دانشگاه، به وسیله‌ی اینترنت، به وسیله‌ی سایت، به وسیله‌ی روزنامه‌های انحراف‌دهنده، به وسیله‌ی مجلّات منحرفه،محیط بد، به وسیله‌ی هر چیزی که من حالا شاید یادم نیاید و شما می‌توانید بنشینید تا دهها چیز،فکر کنید، روحِ فرزندان شما را جلوی چشم‌ شما می‌کُشند. -حالا که ایران ما تا حدّی اسلامی است- از ایران به خارج قدَم بگذارید ببینید چطور قطعه قطعه می‌کنند فرزندان شما را. اگر دختران بنی‌اسرائیل را زنده نگه می‌داشتند برای کنیزی، -بگویم؟!- دخترهای ما را نگه می‌دارند برای تبلیغاتِ اجناس مزخرف و قلابی‌شان. به سیصد یا بیشتر کانالِ تلویزیون در ارتباطِ با ماهواره و صدها اضافه بر آن- اگر نگاه کنید دختر را لخت می‌کنند یک جارو برقی در بغلش می‌دهند! یعنی حالا که می‌خواهید جاروبرقیِ ما را بخرید این دختر را هم نگاه کنید! ای خاک بر سر این زنهای نافهمِ دنیا که وسیله‌ی تبلیغات و پول در آوردن مردم ،آن هم مردم بی‌دین شده اند. ارزش خود را از دست داده اند. ارزشی که خدا برای زن قائل شده محبوبه‌ی الهی است، شانزده موضوع است که امتیاز به زن داده.این بیایید برقصد تا یک پیراهن را یا امثال اینها را به مردم بفروشد! آن قدر زن، بی‌ارزش بشود که -محبوبه‌ی خدا، محبوبه‌ی خداست، خدا صفت رحمانیّت و رحیمیت را در او قرار داده، خدای‌تعالی صفت ربوبیت خودش را در او قرار داده که- این زن بیاید کاری بکند که مردم با چشم شهوت به او نگاه کنند و با یک چشم خائنانه به او نظاره کنند! این بدتر است یا کنیزی فرعونیان؟! اینها بدتر از فرعونی‌ها هستند. اینهایی که در اروپا و امریکا و امثال اینها حتّی گاهی زنان مسلمان ایران هم هوس می‌کنند بروند آن‌جا و همان کنیزی، همان بدبختی، همان وضع را به خودشان نسبت بدهند و در وجودشان پیاده کنند! قدر این مجالستان را بدانید. بحمداللّه شما افرادی هستید که هم زن‌تان را، هم فرزندانتان را در حجابی که من در یکی از این کلماتِ سخن روز گفته بودم که حجاب برای زن، پرچم اسلام است و زنِ محجوبه، پرچمدار اسلام است. اگر در بین یک جمعیتی شما نگاه کنید ببینید زن‌هایشان همه حجاب دارند، می‌فهمید اینها مسلمانند. اگر پرچم لا اله الاّ اللّه را ببینید یک جمعی روی دست بلند کرده اند، می‌فهمید این جمعیت مسلمانند. اگر حتی در فیلمی ببینید زنهای محجوبه کار می‌کنند می‌گویید این فیلم را مسلمانها ساخته اند. امّا اگر دیدید نه! زن بی‌حجاب است، می‌گویید اینها یا مسلمان نیستند یا برای اسلام اهمیّت قائل نیستند. پرچم اسلام را الحمدللّه شما نگه داشته اید، نزدیک زن و دختر شما مردم مهذّبِ اهل تزکیه‌ی نفس کسی نمی‌آید، به فکر خیانتِ به آنها نمی‌افتد، ارزش او را حفظ می‌کند. وسیله‌ی تبلیغاتِ شومشان نمی‌شوند. هیچ فرقی نمی‌کند که بوسیله تصویر یک زنی، انسان بتواند کالایش را بفروشد یا یک زن واقعی باشد. اینقدر انسان خودش را بی‌ارزش کند؟ من وقت اینکه بتوانم شانزده امتیازی که تا به حال به دست آورده ام و زنها بر مردها امتیاز دارند -بیشتر از این پیدا نکرده ام- و وقت اینکه اینها را شرح بدهم ندارم. امّا این را بدانید که زنهای شما اگر از حریمِ خودشان تجاوز نکنند، از آنچه خدا برایشان قرار داده تجاوز نکنند، اینها خیلی ارزش دارند. امّا همانطوری که بنی‌اسرائیل را پسرانشان را می‌کُشتند ولی زنهایشان را نگه می‌داشتند، ما متأسفانه به دست طاغوتی‌ها هم زنهایمان از بین رفته اند و هم مردهایمان. اگر زمانِ غیبت حضرت موسی چهل سال طول کشید؛ یک روز عالِم بزرگ بنی‌اسرائیل مردم بنی‌اسرائیل را در بیابان جمع کرده بود، می‌ترسیدند اسم موسی را ببرند؛ الان هم شما خیال می‌کنید آزادید، در ممکت اسلامی شیعی، کنار مسجد جمکران، سه میلیون جمع می‌شوید، این در ایران است. در خارج از کشور، شما اگر بروید اسم امام زمان را نمی‌توانید ببرید. گاهی نفوذی‌های دشمنان امام زمان متأسفانه در ما نفوذ می‌کنند. دیشب عرض کردم بیاییم به جای همه‌ی مداحیها، به جای همه‌ جشن‌ها، به جای همه‌ی مسائلی که درباره‌ی حضرت بقیة الله عرض می‌کنیم یک چیزهایی بگوییم که مردم را نسبت به معرفت آن حضرت روشن کنیم. گاهی انسان گوش می‌دهد متأسفانه -من نمی‌خواهم بگویم چه می‌گویند که همان شاید القای حرف آنها در شما باشد.- یک چیزهایی می‌گویند که همه‌تان هم شنیده اید که علاوه بر اینکه امام زمان را معرفی نمی‌کنند دوستان حضرت ولی‌عصر را به شبهه می‌اندازند! راجع به طول عمر که دیشب عرض کردم. راجع به دیدن حضرت، بعضی هستند با اینکه نسبتاً عالمند، به صورت ظاهر اصطلاحات را بلدند، می‌گویند نمی‌شود امام زمان علیه الصلوه و السلام را دید! نمی‌شود! این خیلی حرف است! یک کسی در بدن فیزیکی باشد، در بین مردم هم باشد دیده نشود! بهتر همین است که بگویی آقا نیست! وجود ندارد! دیده نمی‌شود یعنی چه؟! محال است که حضرت دیده نمی‌شود. بله؛ می‌شود گفت همه نمی‌شناسند او را، الان در این مجلس جمعیت زیادی هستند اگر از من هم بپرسند بعضی‌ها را می‌شناسی؟ می‌گویم گاهی دیدمش، ولی اسمش را، خصوصیتش را، شغلش را، کارش را نمی‌دانم. این ممکن است. امّا باشید اینجا و دیده نشوید، این می‌شود حالتِ یک جنّی که باصطلاح دیده نمی‌شود! جنّ هم که الان شما معتقد نیستید در این مجلس باشد. پس نیست! این کار دشمن امام عصر ارواحنافداه است. حضرتش دیده می‌شود، علمای بزرگی که همه معتقدیم که اینها بسیار باعظمتند اسم می‌برم: علامه حلی، علامه مجلسی، مرحوم سیّدبحرالعلوم، اینها دروغ می‌خواستند بگویند؟! چرا دروغ بگویند؟ علت دروغ گفتن‌شان چه بوده؟ اینها دیده اند، شناخته اند، حضرت خودش را معرّفی کرده اگر نشناخته اند. علامه حلّی می‌گوید سوار اسب یا مرکَب بودم، داشتم می‌رفتم یک شلاّقی دستم بود افتاد، در عین حال از قبل یک آقایی، یک عربی، در کنار این مرکب من پیاده می‌آمد. با من صحبت کرد، سرصحبت باز شد. -معمولاً با یک عالم که انسان صحبت می‌کند اوّل از مطالب جزئی شروع می‌کند بعد کم‌کم می‌رسد به مطالب بالا- می‌گوید: هر چه من رفتم بالا دیدم او بالاتر از من آمد! رسیدم به یک بحثِ فقهی بسیار مشکل که من نظرم یک چیز بود، این عرب یک چیز. گفتم: نه! این روایت ندارد. چون ما طبق روایات حرف می‌زنیم، -آن وقتها کتابهای خطی بود، یا اگر چاپی بود خیلی به ندرت کتابها در دست مردم بود- ایشان فرمود که در کتاب تو این روایت هست منتها در حاشیه‌اش نوشته شده تو آن را متوجّه نشدی! یکدفعه با خودم گفتم که: این آقا کیست؟! تا اینجا نشناخته- ایشان کسی هست که از کتاب من، در کتابخانه من، آن هم من مطالعه کردم ندیدم ، او دیده! این که هست؟! در ذهنم آمد شاید آن کسی است که معصومِ از جهل است، همه چیز را بخواهد بداند می‌داند. گفتم: در زمان غیبت کبری می‌شود خدمت حضرت ولی‌عصر رسید؟ ایشان در این بین دولا شده بود آن شلاق من را بردارد، به دست من بدهد – مهربان است آقا، بزرگوار است آقا، متواضع است آقا- فرمود: چطور نمی‌شود که خدمت امام زمان رسید و حال اینکه دارد شلاقت را به دستت می‌دهد؟! خودش را معرّفی کرد. در بعضی از تشرّفات بعضی‌ها خواسته اند خودشان را معرفی نکنند و جریانشان را نگویند، حضرت مکرر به آنها فرموده است: بگویید برای مردم. آنهایی که می‌گویند نمی‌شود خدمت حضرت رسید و دیده نمی‌شود، می‌دانید منظورشان چه هست؟ حالا یا خودشان چون بعضی از افراد گفته اند که من فکر نمی‌کنم اینقدر دشمن باشند که این حرف را بزنند- با القا دشمن این کار را کرده اند. این یقینی است. که طبعاً این طور است که اگر نشود دید، کسی دنبالش نرود، این همه می‌روند مسجد جمکران، همه برگردند. از نظر روحی که امام زمان همه جا هست، از نظر بدنی باید بروند ببینند او را در مسجد جمکران. اینها برگردند! یاد امام زمان فراموش بشود، به فکر حضرت نباشند. دشمن این کار را کرده و بهترین دلیل آقایان شما فکر کنید- بهترین دلیل بر وجود چیزی دیدنش است. اگر این دلیل را از انسان بگیرند، الان به شما بگویند اینجا ده جلد کتاب هست ولی شما نمی‌بینید، چه دلیلی بر این که این کتابها اینجا هست دارید؟ وقتی می‌توانید دلیل قانع کننده‌ی صد درصدی داشته باشید که ده جلد کتاب اینجا باشد. چطور می‌خواهند ثابت کنند وجود مقدس حضرت بقیة الله را با این جمله؟! و بهترین دلیل بر وجود مقدّسش بر این که هست، همین هست که می‌بینند او را، مشاهده‌‌اش می‌کنند-بعضی از این همسایه‌های ما در همین یکی دو شبی که اینجا دوستان داشتند خدمت می‌کردند حالا ولو اینکه در خواب گفتند ولی اگر یک مقداری تهذیب نفس کنند در بیداری هم می‌بینند- من افرادی را آقایان سراغ دارم نمی‌گویم به شما، بعضی‌هایشان چهل مرتبه، بعضی‌هایشان نود مرتبه خدمت امام زمان علیه الصلوهو السلام رسیده اند. به شما نمی‌گویم حتی شما -از دو حال خارج نیست- یا می‌گویید که چرا ما نه؟ یا اینکه خدای نکرده  باور نمی‌کنید. و اینکه حضرت ولی‌عصر علیه الصلوه و السلام گاهی به صورت‌های مختلفی دیده می‌شوند. اینطور فکر نکنید که حضرت اینقدر برای شما ارزش قائلند که تغییر قیافه می‌دهند برای شما! نه؛ در چشم‌ شما تصرّفِ لحظه‌ای می‌کنند شما یک طوری دیگر می‌بینید، مکرّر دیده شده، در یک حجّ، در یک مسجدالحرام، در تقریباً یک روز، چند شکل حضرت را یک نفر دیده بود و همه‌اش هم یقین داشت که امام زمان است. آمده بود می‌گفت چطور می‌شود؟ من به او گفتم: در چشم تو، آقا تصرّف کردند. حالا چرا این کار را می‌کنند؟ برای اینکه آشنا نشویم، ما ظرفیّت نداریم، تا شناختیمش دو سه دفعه به یک شکل و یک قیافه دیدیمش می‌رویم رفقا را خبر می‌کنیم، می‌گوییم بیا! آقا را من پیدا کردم! به همدیگر می‌گویید، کم‌کم همان چه که خدا نمی‌خواهد انجام می‌شود. این هم علّتش. خیلی هم علّت واضحی است. لذا حضرت تصرّف می‌کنند. تصرف؛ فکر نکنید یک کار فوق‌العاده‌ای حالا برای خاطر شما کرده اند، نه! ما خودمان گاهی یک نفر را می‌دیدیم، خیال می‌کردیم فلانی است، یک مقداری این را پررنگش کنید، رنگش را زیاد کنید، همان می‌شود. مسأله‌ی خیلی فوق‌العاده‌ای نیست. اگر مکرر خدمت حضرت رسیدید با لباس‌های مختلف، با قیافه‌های مختلف، گاهی تنومند، گاهی لاغر، گاهی با یک صورت‌هایی -که حالا من نمی‌توانم مفصّل عرض کنم- خدمت حضرت رسیدید انکار نکنید. حتّی اگر احتمال دادید الهام می‌شود به شما، -شما نمی‌دانید- در خواب هیچ وقت این فکر را کرده اید یا نه؟ بیدار می‌شوید می‌گویید من خواب امام رضا را دیدم. از کجا معلوم آن آقایی که تو دیدی امام رضا بود؟ می‌گویید در خواب فهمیدم. همان فهم می‌آید در بیداری. منتهی در بیداری چون انسان حواسش پرت‌تر است گاهی می‌شود که فهمش هم ضعیف‌تر می‌شود، شک و تردید هم وارد می‌شود اگر یک جایی ابتدائاً به شما الهام شد که ایشان حضرت بقیة الله ارواحنا فداه هست، خوب نگاهش کنید، لذّت ببرید، بهره‌برداری کنید، و چون در بیداری هست به طرفش نروید. اگر بخواهد خودش شما را به طرف خودش می‌کشد و با شما حرف می‌زند و خودش چون اختیار در دست آن حضرت هست به شما خودش را معرّفی می‌کند، همانطوری که به علامه حلّی معرفی فرمود. با ادب باشید. مرحوم مجلسیِ بزرگ، پدر علامه مجلسی از علماء بسیار بزرگ، می‌گوید وارد حرم سامرا شدم دیدم آقا آن‌جا تشریف دارند، دست‌ها را از آستین عبا کشیدم، زیارت جامعه را شروع کردم، خواندم. مثل مدّاح‌‌ها که می‌ایستند و با ادب من زیارت جامعه را خواندم. بعد حضرت فرمودند: بیا جلو! من ترسیدم بی‌ادبی کنم، بی‌ادب بشوم، بی‌ادبی کنم یک دو قدم رفتم جلو که اطاعت امر ایشان را بکنم، گفتند بیا جلو، رفتم جلو، رفتم جلو، تا آنکه من را در بغل گرفتند گفتند: نعمه الزیاره، این زیارتِ جامعه، زیارت بسیار خوبی است. ای کاش شک‌ّ‌ها و تردیدها، اینها را، این حرفهای بیهوده دیگران را از دل بیرون بریزیم و اگر به ما الهام شد -به مرحوم سیّدبحرالعلوم که گفته بود که این آقاست دارد قرآن می‌خواند؟ در حرم امیرالمؤمنین مشغول قرآن خواندن بودند، معلوم است با صدای بلندتری هم می‌خواندند، عرض کرد:

چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن     به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن

من نمی‌گویم هر وقت خدمت حضرت رسیدید برای دیگران بیان کنید، چون گاهی می‌شود انسان را عُجب می‌گیرد، گاهی بوسیله‌ی این، انسان ممکن است مستأصل از دین بشود ولی اگر اینها نیست، بگویید برای مردم. بهترین دلیل بر اثبات وجود مقدس حضرتش دیدن آن حضرت است. به دنیا اعلام کنید: آی دنیا! همه‌تان منتظرِ منجی آخرالزمان‌ هستید، امّا ما منجی را داریم، می‌بینیم، در خدمتش هستیم. ان‌شاءالله نزدیک بشوید از در خواب دیدن به بیداری دیدن، و از بیداری دیدن به کنارش قرار گرفتن، و از کنارش قرار گرفتن، اطاعت امرش کردن و ان‌شاءالله از یاوران آن حضرت باشید، این راهش است. والاّ دورادور آدم چه کاری می‌تواند بکند؟! آن کسی که مسخره می‌کند همه‌ی شما را با این جشن‌تان این می‌تواند یار امام زمان باشد؟! آن کسی که اکتفا می‌کند به چراغانی کردن، حالا یا برای اینکه مغازه‌اش رونق بگیرد یا مردم او را شیعه بدانند، این چه کاری می‌کند؟ امّا آن کسی که در دل محبّت حجه ابن الحسن را دارد، لحظه‌ای طاقت نمی‌آورد. خدا رحمت کند- پدر من به من می‌گفت اگر دیدی کسی در می‌زند رفتی درِ خانه، دیدی آقایی است این خصوصیّات را دارد تو حرف نزنی! بیا زود خبرش را به من بده! یک شب در عمره در مکّه در خدمتش بودم که همان سال یا سال بعدش یا چند سال بعد فوت کرد.-الان در ذهنم نیست- پاهای ایشان ورم کرده بود، کلّیه‌های ایشان مریض بود. آخر شب آمدم در مسجدالحرام دیدم نشسته گریه می‌کند. من خیال کردم این شرطه‌ها اذیّتش کرده اند. گفتم چرا گریه می‌کنی؟ گفت از سرشب مکرّر برای حضرت طواف کرده‌ام امّا هنوز خدمتش نرسیده‌ام. منتظر باشید هر جا می‌روید، نگاه کنید امام زمانتان را شاید ببینید. اگر مسلمانید، اگر شیعه هستید، اگر اهل تزکیه‌ی نفس هستید، حرف احدی را در این ارتباط گوش ندهید. آقا را می‌شود دید. حتماً هم هست و حتماً هم من خواهم دید. نهایت این می شود که نباید به کسی گفته بشود. نگویید به کسی. هر کسی لیاقت ندارد اسم آقا را با گوشش بشنود. ان‌شاءالله همین طور باشید، من کمتر دوستانی که در این مجلس الان هستند که با من مأنوس بوده اند سراغ دارم که خدمت حضرت نرسیده باشند مگر آنهایی که نمی‌شناسم-. هر کدام‌تان نرسیده‌اید از قافله عقب هستید. هر کدام نرسیده‌اید، این را بدانید که شک و شبهه‌ای که از شیطان است به قلبتان وارد شده والاّ هر کدام یا در خواب یا در بیداری خدمت حضرت رسیده اند و من همه‌تان را، اکثریّتتان را لااقل می‌شناسم. امیدواریم امروزمان روز سرنوشت‌ساز باشد برایمان. از دلتان پاک کنید این که حضرت ولی‌عصر را نمی‌شود دید. از دلتان این رجس را پاک کنید که حضرت ولی‌عصر ارواحنا فداه در بین ما نیست. در بیابانها، کجا، معلوم نیست زندگی می‌کند! دعای ندبه می‌گوید: بنفسی انت من مغیّب لم یخل منّا. ان‌شاءالله امیدواریم این حرفها تأثیر کند روز نیمه‌ی شعبان. خدایا در دهان آن کسی که مردم را از امام زمان به هر وسیله‌ای دور می‌کند در دهانش بزن. او را بیچاره‌اش کن که خودش بفهمد که از کجا خورد. خیلی دل من پُر است از دست این عدّه. خدا می‌داند از بهائی‌ها این قدر بدم نمی‌آید که از این افراد که مرموزانه می‌خواهند از امام زمان مردم را دور کنند، بدم می‌آید. چون حرف اینها تأثیرش بیشتر از حرفِ یک منحرفِ از دین خارج است. روزنامه‌ها را وادار کنید نام مقدس امام زمان را ببرند. سهم امامی که الان به دست علما، بزرگان می‌رسد، مال که هست؟ مال امام زمان. چطور پولش هست خودش نیست؟! شما سهمِ امام‌ بده، هستید. آنها هم سهم امام بگیر. پولی رد و بدل بالاخره می‌شود، این پول مال که هست؟ چه هست؟ باید هر دو طرف بفهمند. من آقا اگر پولی داشته باشم داده باشم دست شما، شما بخواهید به کسی بدهید، من این وسط مطرح نباشم، درست است این حرف؟! یا صاحب‌الزمان باید گفته بشود، توسّل به آن حضرت بشود. آقا این پول سهم امامی که به من رسیده به کجا بدهم؟ به که بدهم؟ یک مقداریش را به خود آقایی که ماشاءاللّه وضع مالی‌اش هم خیلی خوب است و با ریش تراشیده هست و تشکیلات، به خودش ببخشیدیم! و یک مقدار هم، -عجیب است توقع دارند! می‌آیند پیش من، می‌گویند آقا چقدرش را به ما می‌بخشید؟! باید بگوییم چه؟!- یک مقدارش را به او ببخشم، یک مقدارش هم خودشان بردارند خرج زندگی کنند، یک مقدارش هم حالا اگر زیاد آمد به بعضی جاها بدهند که اسم‌مان ثبت بشود که ما پول‌بده هستیم! اسم امام زمان را ترویج کنید. حالا آنکه از من و شما بر می‌آید، حالا سهم امام به شما، از نظر مالی اکثراً تعلّق نمی‌گیرد به ما هم که من چون مرجع تقلید کسی نیستم به من تعلق نمی‌گیرد. پس هیچ! مسأله‌ی مهم‌تر، نام مقدس امام زمان است. پول بدهید آقایان! پول بدهید می‌شود. در روزنامه‌های کثیرالانتشار نام مقدس امام زمان تبلیغ بشود. تو برای آن کالایی که می‌خواهی دو قِران استفاده کنی پول می‌دهی، این را هم بده. تبلیغات کنید. بگذارید امام عصر ارواحنا فداه بیایید در زندگی ما. بیایید در خانه ما. بیایید در جامعه ما و ان‌شاءالله امیدواریم موفق باشید و خدای‌تعالی کمک‌تان بکند. اگر پولی برای تبلیغات هم می‌خواهید بدهید، برای تبلیغات کالایتان، می‌خواهید بدهید، به جایش به نام امام زمان تبلیغ کنید ان‌شاءالله آن جنس شما را خدای‌تعالی ملائکه‌اش را می‌فرستد می‌خرد.

خوب! روز بسیارخوبی است. روز پر عظمتی است، نیمه‌ی ماه مبارک شعبان است. امروز یک حاجت داریم -حاجت شخصی و خصوصی- از حضرت بقیة الله ارواحنا فداه. ما نمی‌خواهیم ایشان را به مرحله‌ی خیّاط بیاوریم ولی خیّاط خدایی است. صبغهاللّه، نقّاش خدایی است، رنگ خدایی می‌زند به ‌ما. از ایشان تقاضا می‌کنیم یک دست لباس تقوا، همان  فرم لباسی که خودتان پوشیده اید. چه فرمی؟ ما هیچ فرمی جز فرم لباس خودتان نمی‌خواهیم! همان را برای ما عنایت کنید. پانزده روز هم وقت هست تا ماه رمضان، می‌خواهیم وقتی که وارد آن ضیافت‌اللّه شدیم همه بدانند لباس ما لباسی است که امام زمان به ما هدیه داده. فرم لباس امام زمان. هر کسی که لباس فرم دارد مشخص است که این مال کدام مملکت است، مال کدام جمعیّت است، مال مثلاً چه ملّتی است. ما می‌خواهیم یک لباسی باشد حتّی یک دکمه‌اش هم، -یک دکمه‌اش هم- نیفتاده باشد. پارچه‌اش هم پاره نباشد. نوی نو باشد. لباس تقوا، تقوا شامل همه چیز می‌شود، یقه‌اش هم چرک نباشد، گناه و معصیتی هم به آن متوجّه نشده باشد، شما این را امروز جدّی بخواهید، یک وقت می‌بینید واقعاً لباس تقوا داده شد. خودتان را می‌توانید تِست کنید. لباس خود حضرت لباس عصمت است، حالا آن لباس را از نظر جنس ما کاری نداریم ولی شبیه آن لباس باید باشد. فرم آن لباس باید باشد، خدایا به آبروی حضرت حجه ابن الحسن به جان مادرش زهرا، لباس تقوای ما را فرم لباس حضرت بقیة الله قرار بده. و همین امروز این لباس را به ما بپوشان.

آقایان ان‌شاءالله بعد از جلسه تشریف نبرید چون یک ساعت، نیم ساعتی که وقت داریم تا نماز ان‌شاءالله یک چند نفر از دوستان اشعاری می‌خوانند. روز نیمه شعبان هست بعد هم ان‌شاءالله -دیشب جناب آقای گودرزی زحمت اطعام اینجا را کشیدند- امروز هم حضرت حجهالاسلام و المسلمین جناب آقای کاشانی زحمتش را کشیده اند که ان‌شاءالله این غذاهای متبرّکانه‌ی این مجلس را بخورید تا ان‌شاءالله امام زمان، لباس‌تان را هم به شما تحویل بدهند و تشریف ببرید که با لباس تقوا زندگی کنید.

نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بامام زماننا یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا رحمن یا رحیم یا غیاث المستغیثین، خدایا روز نیمه‌ی شعبان است و روز جمعه هست. به برکت وجودِ مقدس حضرت ولی‌عصر قسَمت می‌دهیم همین امروز فرج آن حضرت را برسان. خدایا ما را از بهترین اصحاب و یارانش قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضی بفرما. دین و دنیا و آخرتمان را زیر سایه‌ی آن حضرت حفظ بفرما. پروردگارا به آبروی حجه ابن الحسنقسَمَت می‌دهیم لباس تقوایی که در قرآن بیان فرموده‌ای امروز به ما بپوشان. خدایا ما را از همه‌ی بدی‌ها دور نگه بدار. به همه‌ی خوبی‌ها موفق بفرما. معرفت خودت، معرفت امام زمانمان، معرفت دینمان، شناخت حقایق دینمان را به ما عنایت بفرما. پروردگارا فاطمه‌ی زهرا را از ما راضی بفرما. پروردگارا به آبروی حجه ابن الحسن قسَمت می‌دهیم گرفتاری‌های مسلمین جهان برطرف بفرما. مرض‌های روحی‌مان، مریض‌های اسلام، شفا عنایت بفرما. مریض‌های منظور شفای کامل عنایت بفرما. امواتمان، شهدایمان، غریق رحمت بفرما. امام راحلمان را، مخصوصاً شهدایی که بسیار عزیز بودند -می‌خواستم نام بعضی‌ها را ببرم امّا خدا خودش می‌داند منظور که هست- خدایا به آبروی حضرت ولی عصر، همه‌ی آنها را ترفیع درجات مرحمت بفرما. امام راحلمان ترفیع درجات عنایت بفرما. خدایا روز عید است و روز برکت است و روز رحمت است و روز مغفرت، خدایا همه‌ی اینها را به ما عنایت بفرما، عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما،و عجل فی فرج مولانا. 

 

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۱۴ شعبان ۱۴۲۵ قمری – ۹ مهر ۱۳۸۳ شمسی – شب نیمه شعبان

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

بسم‌ اللّه الرحمن الرحیم

الحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدّائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، بَقِیَّهُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ (هود / ۸۶). میلاد مسعودِ حضرت بقیة الله ارواحنافداه را به همه‌ی عزیزانم تبریک عرض می‌کنم. امیدواریم زیر سایه‌ی حضرت حجه ابن الحسن به یاری آن حضرت بپردازیم و همیشه از سعادت دنیا و آخرت برخوردار باشیم. شب بسیار پرعظمت و عزیزی است. از احادیث و روایات استفاده می‌شود که بعد از شب قدر بهترین شبها امشب است. به خصوص که پیرایه‌ای به آن اضافه شده، شب جمعه هم هست. از دو جهت منتسب به حضرتِ بقیة الله هست. آن چنان که از بعضی از تواریخ و روایات استفاده می‌شود روزِ تولد حضرت جمعه بوده، روز غیبتِ صغری ایشان روز جمعه بوده، و روز غیبت کبری، روز جمعه بوده، و ان‌شاءالله فردا هم جمعه است روزِ ظهورِ کبرای ایشان خواهد بود. به همین انتظار هستیم. مسأله‌ای که امشب می‌خواستم خدمت عزیزانم عرض کنم که بسیار اهمیّت دارد امروز در دنیا شیعه را و یا اسلام را با وجود امام عصر شناخته‌اند. شیعه بالاخص و مسلمانان دنیا عموماً می‌دانند که اسلام منتظر یک فردی است که هزار و صد و چند سال از عمر شریفش می‌گذرد، دشمنان به خیال اینکه بخواهند دشمنی‌شان را زیرکانه عمل کنند و دوستانِ ضعیف و نادان آن حضرت را تحت تأثیر قرار دهند مطالبی عنوان می‌کنند که بسیار از نظرِ علم و دانش بی‌ارزش است ولی از نظر ظاهر فریبنده، مطالبی در این زمینه هست که من معتقدم که اگر هر چه ما  جشن‌ و شادی داشته باشیم، هر چه امشب و فردا را اهمیت بدهیم یک طرف و بیان این مطالبی که ممکن است دشمن سوءاستفاده کند یک طرف، توضیح این مطالب را باید گفت، شبهات را باید رفع کرد، ما یک وقتی در مشهد مقدس محلی به نام کانون بحث و انتقاد که الان هم همان نام و نشان است در آن زمان، در رژیم گذشته یک برنامه‌ای داشتیم که از خارجی‌های غیرمسلمانی که وارد ایران می‌شدند که آن زمان از مرز بازرگان وارد می‌شدند یک کارت‌هایی به نام کارت دعوت برای تحقیق از اسلام و دین مردم ایران پخش می‌کردیم که اگر وارد ایران شدید و به مشهد رسیدید و چون مشهد آنها وقتی وارد می‌شدند جاهای دیدنی مشهد را می‌دیدند ولی به حرم حضرت علی بن موسی الرضا راهشان نمی‌دادند طبعاً این خود یک تحریکی بود که ببینند دین اسلام یا مذهب تشیع چه می‌گویند، اینها می‌آمدند، زیاد هم آمدند، شاید صدها و بلکه آنهایی که مراجعه کردند از هزار نفر هم بیشتر شدند ولی آنچه را که در دفتر ما ثبت شد حدود دویست نفر مشرّف به دین مقدّس اسلام شدند، اینها را نمی‌خواستم برایتان عرض کنم ولی مقدمه برای این مطلبی که می‌خواهم بگویم لازم بود و آن این بود که وقتی اینها مسلمان می‌شدند بخصوص آن عده‌ای که در اوا یل مسلمان شدند و فرصت آنها کم بود که درباره‌ی وجود مقدس حضرت بقیة الله ارواحنافداه تحقیقاتی ارائه به آنها بشود از پیش ما که می‌رفتند برخورد می‌کردند به آن شیاطینی که در کمین نشسته بودند، شیاطینی که از روز وفات حضرت عسکری علیه الصلوهو السلام تا زمان ما به صورت‌های مختلف، به صورت بی‌ایمان، به صورت افراد موذی و شیطان، به صورت کسانی که حسادت‌ها می‌کردند و به صورت مسلمانان نادان و به صورت دانشمندان نافهم یک دشمنی خاصی با نام مقدس حضرت ولی‌عصر داشتند، و همین سبب تأخیر ظهور شده، ظهور را ما همان روزی که امام عسکری از دنیا رفت متوقع بودیم، از آن ساعت بعد دائماً بدا می‌شود و قضای الهی که باید دنیا پر از عدل و داد بشود به وسیله مجری معصومی که خدای‌تعالی تعیین کرده که ان اللّه یختار، خدا باید اختیار کند، حتی امام علیه الصلوه و السلام می‌فرماید: آیا اختیار و انتخاب پیغمبران  آن هم پیغمبر اوالعزم خطابردار است؟ طرف می‌گوید: نه، معصوم نباید خطا کند. حضرت می‌فرماید که هفتاد نفر را حضرت موسی برای کوه طور انتخاب کرد از میان قومش، وقتی که برد آن‌جا همه‌ی آنها آن چنان مورد غضب پروردگار در اثر اشتباهشان واقع شدند که همه از آن وضعی که داشتند روی زمین افتادند و خود حضرت موسی به حال ضعف افتاد که صَعِقًا (اعراف / ۱۴۳) تعبیر این است که بیهوش شد تقریبا و افتاد و وقتی که بلند شد از خدا تقاضا کرد که خدایا اینها را زنده کن، امام می‌فرماید حضرت موسی انتخاب کرد و اینها در کوه طور آن طوری که فکر می‌کرد واقع نشدند، پس چطور می‌توانند یک عدّه‌ای امام انتخاب کنند؟ امام را باید خدا انتخاب کند، از روزی که خدای‌تعالی نور مقدس پیغمبراکرم را خلق فرموده این دوازده امام را خلق کرده و برای امامت و هیچ شبهه‌ای هم در آن نیست بنابراین امامی برای ما تعیین کرده، امامی است که طول عمرش تا امروز همانطوری که معروف است بوده، از مسائلی که این دشمنان زیاد هم به آن تکیه می‌کنند و ما هر یک فردی که مسلمان می‌کردیم در آن زمان می‌آمدند برخورد به این دشمنان می‌کردند به اینها می‌گفتند شما می‌دانید که از اسلام را چه را انتخاب کردید؟ یک مسلکی ‌که تعبیر همین طور بود یک وقتی آوردند برای من یک مسلکی که به یک مشت مسائل خرافی معتقدند که یکی از آن مسائل این است که می‌گویند یک نفر از قول خود ماها نقل کرده‌اند یک نفر هزار صد و هفتاد سال، هزار صد و هفتاد سال در بین مردم با همین بدن بوده، دیده نمی‌شود با کسی کاری ندارد، کسی هم او را نمی‌بینید. این جملات هست در خود ما، به زبان خود ما یا نه؟ ممکن است خرافی‌اش را نگوییم ولی خوب طبعاً یک چنین چیزی غیرعقلائی است، مطلبی که لازم است همه‌تان بدانید و ان‌شاءالله باید به خاطر حضرت ولی‌عصر این مطلبی که عرض می‌کنم امشب باید یادتان بماند، این است، می‌دانید من منبر نمی‌روم برای اینکه شما مستمع باشید و من هم منبر رفته باشم و شماها هم خوشحال باشید و من هم خوشحال باشم که یک کاری کردیم، نه این مطلبی که می‌خواهم عرض کنم دو تا دوتا چهار تاست، از نظر علم، از نظر قرآن، از نظر همه چیز درست است. و آن جوابِ طول عمر حضرت ولی‌عصر علیه الصلوهو السلام است و ان‌شاءالله اگر شد فردا آن بخش دیگر از جواب را خواهم گفت، طول عمر حضرت، ما دو چیز در امام زمان معتقدیم، این اعتقادمان از نظر اسلام و قرآن مسلّمِ مسلم است، دو چیز اعتقاد داریم، اوّل اینکه امام زمان و آن یازده امامی که قبل از ایشان بوده‌اند و فاطمه‌ی زهرا سلام اللّه علیها و حضرت رسول‌اکرم در روایات متعددی هست که ایشان و سایر ائمه و همه، همه‌ی چهارده معصوم در علم و عصمت با پیغمبر مساوی هستند. علم امام زمان ما، ما به یک چنین امامی معتقدیم، علم امام زمان ما آن چنان است که از معلومات هر چه بخواهد بداند می‌داند. این جمله را بدانید، هر چه بخواهد بداند می‌داند. این در آیات قرآن هست که خدای‌تعالی می‌فرماید: وَکُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ (یس / ۱۲)، وَقُلْ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ  (توبه / ۱۰۵) آیات قرآن است، امام هر چه را که بخواهد بداند می‌داند، این یک کلمه، کلمه‌ دوّم خوب یادتان بماند، کلمه دوّم امام معصوم است. معصوم یعنی چه؟ معصوم نه معصومی که انبیاء گذشته داشتند خوب دقّت کنید، عصمت مراتبی دارد، عصمت عام، عصمت خاص، عصمت خاص‌الخاص، عصمت‌عام هر کس که عادت کند که گناه نکند و هر کس که حقیقت گناه را بفهمد و هر کس که آن قدر معرفت به خدا پیدا کند که گناه نکند این معصوم است. شما به بی‌بی محبّت ضرت معصومه می‌گویید معصومه، حضرت زینب سلام اللّه علیها معصومه‌اند و همه‌ی اولیاء خدایی که به این حدّ از علم، از معرفت، از فکر، برسند نگه داشته از گناه و معصیت‌اند، این عصمت عام است اسمش، خدای‌تعالی هم در قرآن فرموده: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ (آل‌عمران / ۱۰۳) طلب عصمت کنید بوسیله خدا، بوسیله معرفت خدا، که اینها را برایتان شرح داده‌ام و در کتاب محضر استاد این موضوع را توضیح دادم. یک عصمت خاصّ داریم، عصمت خاصّ بیشتر از این است، مخصوص انبیاء و یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر است، اینها علاوه بر آن که از گناه، از معصیت، معصومند، از اشتباه و نسیان و آنچه مربوط به وحی است نیز معصومند، این را می‌گویند عصمت خاص، عصمت خاص‌الخاص این است که از گناه، از اشتباه، از خطا، از جهلی که یک ولیّ خدا نباید داشته باشد، از جهلی که امامِ بر حقی نباید داشته باشد، از جهلی که اگر داشته باشد نمی‌تواند جای پیغمبراکرم بنشیند، از این باصطلاح محفوظند، ببینید، دقّت کنید، معصوم با آن علم، طبیعتاً اینطور است، این دو چیز را اگر من و شما هم داشته باشیم تا ابد عمر می‌کنیم، در بهشت این دو چیز را به ما می‌دهند در آن‌جا ابدی هستیم، امام عصر ارواحنافداه دارد، کار حرام نمی‌کند، کار مکروه نمی‌کند، اشتباهاً کار حرام و یا کار مکروه واقعی نمی‌کند، چون علم دارد همه‌ی چیزهایی که در عالم است می‌فهمد و می‌داند و لذا ترک‌اولی نمی‌کند، یک غذایی جلویش گذاشتند یک غذا خاصیّتش بیشتر است یک غذا خاصیّتش کمتر است، امّا اینی که خاصیّتش کمتر است یا ضرر برای بدنش دارد خوشمزه‌تر است، امام آن غذا خوشمزه‌تر را نمی‌خورد و آن غذایی که مفیدتر است می‌خورد، خوب اینها را دقّت کنید، ترک‌اولی نمی‌کند، اگر ترک‌اولی نکرد و علم هم داشت که چه چیز به بدنش صدمه وارد می‌کند و  چه چیزی مفید است، این دو چیز را داشت، علم، علم بدون جهل، و عصمتی که ترک‌اولی انجام نمی‌دهد، شما این دو جمله را ببرید پیش تمام اطبّاء دنیا، از اینها سؤال کنید، یک چنین فردی روی تصور اگر وجود داشت، اگر وجود داشت، آیا این مریض می‌شود؟ ابدا، فرسوده می‌شود؟ نه، سلول‌های بدنش باصطلاح کهنه می‌شود؟ نه، شکسته می‌شود؟ نه، خوب مطلب فهمیدید. این را در دنیا پخشش کنید، ما اگر می‌گوییم امام زمانمان هزار و صد و هفتاد سال عمر کرده این نه اینکه خرافی نیست که خدا دهان آنهایی که این را می‌گویند بشکند، نه اینکه یک امر غیرطبیعی نیست بلکه مُردنهای ما غیرطبیعی است، ماها به خاطر جهل‌مان، به خاطر بی‌توجّهی‌مان به همان علم و دانش‌مان، می‌گویند در یک مجلسی راجع به مضرّات مشروب الکلی داشتند مقاله می‌نوشتند، اطّبایی بودند در این هفت نفری که بودند چهار نفرشان تازه مشروب مصرف کرده بودند در یک مجله‌ای من دیدم، می‌دانند ضرر دارد ولی می‌خورند، می‌داند سیگار ضرر دارد می‌کشد، چرا؟ به جهت آن که آن عصمت را ما نداریم، نه اینکه هر کس مشروب نخورد، معصومها نباید مشروب بخورند، یک حرف بسیار غلطِ نادانانه‌ای، نافهمانه‌ای گفته می‌شود که ما که معصوم نیستیم که گناه نکنیم، شما باید اگر انسان باشید باید کارِ مضرّ به بدنتان نکنید، کاری که کراهت دارد خدای‌تعالی نکنید، کاری که ضرر به بدنتان می‌زند نداشته باشید، امام معصوم این دو حالت را دارد، از مدّت عمرش، اگر ائمه‌اطهار را هم نمی‌کشتند همه‌شان زنده بودند، همه‌شان، یعنی لازمه‌ی مطلب این بود، لذا امام می‌فرماید: ما منّا او مسموم او مقتول، یعنی یک دست خارجی آمده، ما نمی‌خواستیم، طبیعتاً ما نمی‌میریم، مسموم‌مان کردند، کشتند ما را، والاّ اگر نمی‌کشتند و مسموم نمی‌شدیم مانند حضرت ولی‌عصر صلوات اللّه علیه باقی بودیم. این مطلبی بود که امشب گفتم، ترویج کنید، تبلیغ کنید، خوب بفهمید، و به دشمنان اینها را بگویید، بگویید تو که می‌میری باید علّت داشته باشد، شما اگر یک کسی مرد می‌گویید چطور شد مُرد؟ اما شده یکی که زنده هست بگویید که چطور شد که زنده است؟ نه، مُردن علّت می‌خواهد، باید یک مرضی حاصل انسان بشود تا انسان بمیرد، و بر این احساس خوب دقّت کنید این مطلبی است که باید یاد داشته باشید و پخشش کنید هر چه هم می‌توانید این مطلب را پخشش کنید تا دشمن نتواند بگوید که آقا چطور می‌شود یک نفر هزار و صد و هفتاد سال عمر کند؟ اینطوری می‌شود، چطور می‌شود که تو می‌میری؟ چرا سرطان گرفتی؟ برویم دنبال تحقیقش ببینیم چرا سرطان انسان می‌گیرد، برویم دنبالش ببینیم چرا انسان مثلاً امراض مختلف مغزی، قلبی، امراض مختلف چرا می‌گیرد؟ همه هم دنبال علّت ایجاد مرض هستند. این مطلب یادتان نرود، امشب که شب میلاد مسعود حضرت بقیة الله است این امشب بروید در خانه یادداشت کنید با دو اعتقاد، اعتقاد به اینکه امام به همه‌ی چیزها عالم است، هر چه را بخواهد بداند می‌داند، دوّم اینکه ترک‌اولی نمی‌کند، معصوم است، این دو تا چیز اگر بود هر کسی که این دو تا چیز را داشته باشد زنده است و نمی‌میرد، من و شما که یک وقتی می‌بینیم مریض می‌شویم یا نمی‌دانیم چرا مریض شدیم، اکثراً می‌گویند نمی‌دانیم چرا سرمان درد می‌کند؟ امام می‌داند که چرا سرش اگر فلان محل از هوای کثیف فلان جا استفاده کرد سرش درد می‌گیرد، مثلاً ما می‌گوییم که مثلاً امشب غذای‌مان سنگین شد، خواب از سرمان پرید، یا کسالت‌های دیگری پیدا شد، خب تو متوجّه شکمت نیستی که چقدر ظرفیّت برای خوردن غذا داری، امام متوجه است اولاً و ثانیاً هیچ وقت بیشتر از ظرفیتش غذا نمی‌خورد، این مطلب را من گفتم ان‌شاءالله امیدواریم که خدای‌تعالی به عنوان عیدی این مطلب را به مغز ما فرو بکند و ان‌شاءالله بتوانیم در مقابل دشمنان این را ارائه بدهیم و هر کدام‌تان دارای سایت هستید، هر چیزی که به دیگران ممکن است مطلب را منتقل کند حتماً این مطلب را از قول خودتان بنویسید و تحقیق هم رویش بیشتر بکنید، مسأله به قدری مسلّم است که اصلاً بر می‌گردد اعتراض به ما که چرا ما می‌میریم؟ امیدواریم این عید سعید بر همه‌تان مبارک باشد و ان‌شاءالله فردا هم چون مصادف با جمعه هم هست جلسه‌ی خصوصی ما هم هست فردا ولی هر کدام از آقایان خواستند تشریف بیاورند به مناسبت میلاد مسعود حضرت ولی‌عصر می‌توانند تشریف بیاورند و ان‌شاءالله چند نکته‌ی دیگر مربوط به همین مسائل است که باید تذکّر داده بشود عرض خواهم کرد و امیدواریم خدای‌تعالی عید شما را سعید و زندگی شما را زیر سایه‌ی حضرت بقیة الله با سعادت کامل و ان‌شاءالله با ظهورش چشم‌های همه‌مان روشن و منوّر گردد.

ظاهراً وقتی نیست بله؟ آها، صاحب عمّامه کو؟ نه عمامه‌ای است نه صاحب عمّامه، اگر خوب زودتر می‌آمدند بله، آقای محسن‌بیگ، ایشان به شرطی که فردا ان‌شاءالله برایمان بخوانند مناجاتی را، بسیار عالی، یک کار مهمّی ایشان کرده‌اند که به همه‌تان یک قدری صحبت کنم درباره‌ی شما ایشان از آن سربازان خوب امام زمانند، یک کار مهمّی کردند که امروز من درباره‌اش صحبت می‌کردم تمام ترجمه‌ی قرآن را ایشان صحیح، کامل، خوانده‌اند، ضبط شده که ان‌شاءالله در CDقرار داده خواهد شد که وقتی شما قرآن می‌خوانید با صدای ایشان ترجمه‌اش هم برای شما پشت سرش هست. و دوستان ما متأسفانه با همه‌ی اصراری که ما داشتیم به قرآن اهمیّت بدهید به این مساله اهمیت نمی‌دهند. آقایان یک روزی می‌شود اینقدر پشیمان می‌شوید می‌گویید آن‌جا که نشستم با آن آقا صحبت کردم ای کاش قرآن می‌خواندم، در ماشین دارید می‌روید ای کاش یک ضبطی، چیزی قرآن می‌خواند، قرآن را درست است که ما نمی‌فهمیم، لیاقتش را نداریم، امّا این را بدانید، امّا این را به شما عرض کنم که اگر شما یک نامه‌ای از دوستتان برسد، این را انگلیسی بلاتشبیه نوشته، هر چه آن طرف را دوست دارید این نامه را حالا شما هم نمی‌فهمید، هی نامه را نگاه می‌کنید، می‌بوسید، دنبال یک کسی می‌گردید که انگلیسی بلد باشد، آقا ببین چه نوشته؟ چقدر خدا را دوست دارید؟ هر چه را خدا را دوست دارید با نامه‌ی پروردگار همان معامله را بکنید، این قرآن است، زحمت کشیدیم، حالا نمی‌خواهم زحمت‌های من برای شما نکشیدم برای خدا کشیدم ان‌شاءالله خدا هم اجرمان را خواهد داد، قرآن ترجمه شده، شاید قرآنی که ما ترجمه کردیم با همه‌ی قرآنها فرق می‌کند، می‌گویید چه فرقی می‌کند؟ این چه خودخواهی است؟ نه، خودخواهی نیست، حدود دو سال یا بیشتر هزار نفر این را مطالعه کردند اگر غلطی به نظرشان رسیده به ما تذکّر دادند، هیچ ترجمه‌ی قرآنی اینجوری نبوده، شما خواندید دیگر، الان هم باز دارید همان ترجمه را می‌خوانید، باز هم دارید اظهار نظر می‌کنید، و لذا قرآن وقتی که ما فرستادیم خیلی قرآن را دیر جواب می‌دهند، بحمداللّه اجازه‌اش هم داده شد، این مدتی هم که به آقایان ما می‌خواستیم قرآن بدهیم که قرآنهایشان را گرفتیم گفتیم هر کدام یک قرآن به شما می‌دهیم، هر کس قرآن کامل، هنوز قرآن چاپ نشده، یعنی معطل شد، حقّ هم دارند، من گفتم این کتاب، این قرآن، این ترجمه را من زیاد اصرار ندارم زود به من بدهند، به جهت اینکه باید برای کلام الهی اهمیّت داد، این آقای مدّاح آن روز برای من برداشتند آوردند که گفتند اینجا اشکال دارد، من دیدم یک نقطه‌ای زیر یک، وسط یک خطی مثلاً هست این را گرفتند، من آفرین گفتم بر این دقّتی که در خصوص قرآن دارند، اجازه‌اش بحمداللّه بعد از شاید شش ماه بله؟ شش ماه این آقا تقی‌مان زحمت کشیده، آقای مدّاح، دوستان دیگر، رساندند، آن وقت اینها را، این عزیزمان که امشب می‌خواهد معمّم بشود ایشان خوانده، ترجمه‌اش خوانده، بیخود خوانده، بله از نظر شما بله، ولی از نظر من بهترین کاری که در عمرش ممکن است انجام بدهد همین کار بوده، ترجمه یک نزولی است از نزول قرآن، ایشان خواندند و ان‌شاءالله در قرار می‌گیرد و اگر کسی خواست می‌آید از دفتر می‌گیرد و صدای عزیز ایشان و آن مناجات‌های ان‌شاءالله فردا نگویید حالا معمم شدم دیگر مناجات نمی‌خوانم، ان‌شاءالله فردا همان چیزهایی که هر سال داشتید داشته باشید، حالا ما به خاطر نام مقدّس حضرت ولی‌عصر صلوات‌اللّه علیه و این که ایشان امشب معمم می‌شوند و تحصیلاتشان هم بسیار خوب است و ان‌شاءالله آقای انوار هم از ساداتند به زودی بهرحال شما که از علماء هستید، ان‌شاءالله عمامّه ایشان را بیاورید، همه‌ی آقایان بایستند صلوات بفرستند تا ما عمّامه بگذاریم.

ان‌شاءالله امام زمان علیه الصلوهو السلام ایشان را به سربازی قبول می‌کنند و امیدواریم جزء افسران دربار، درگاه حضرت ولی‌عصر باشند و الان هم فعالیت‌هایی در خورشید مکّه دارند بسیار موفّقند.

نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب‌الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه، پروردگارا به آبروی حضرت ولی‌عصر امشب به ما فرج آن حضرت را به عنوان عیدی مرحمت بفرما، خدایا شب نیمه‌ی شعبان ما را شب قدر ما قرار بده، خدایا لباس تقوا به همان  فرمی که در حضرت ولی‌عصر هست به همان فرم برای ما عنایت بفرما، خدایا تمام صفات حمیده را که در وجود مقدس حضرت است نمونه‌اش را در ما قرار بده، تمام صفات رذیله را از ما دور بفرما، توفیق تزکیه‌ی نفس کامل به همه‌مان مرحمت بفرما، پروردگارا به آبروی ولی‌عصر مرض‌های روحی‌مان شفا مرحمت بفرما، مریض منظور، مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، دوستانی که با ما بودند و الان در عالم برزخ هستند به آبروی حضرت  ولی‌عصر ترفیع درجات، مقامات به آنها عنایت بفرما، مغفرت کامل و رحمت کامل بر آنها نثار بفرما، پروردگارا به آبروی حجه ابن الحسن خدمتگزارهای به امام زمان، آنهایی که در این مجلس چند روز است مشغول تهیّه چراغانی هستند و محبّت کردند و خیلی از مسائل را انجام دادند، خدایا به آبروی ولی‌عصر به همه‌ی آنها اجر جزیل مرحمت بفرما، عاقبتمان ختم بخیر بفرما، وعجل فی فرج مولانا. 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۸ شعبان ۱۴۲۵ قمری – ۳ مهر ۱۳۸۳ شمسی – توضیح آیات ابتدای سوره یوسف

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

بسم‌ اللّه الرحمن الرحیم

الحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدّائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ کُنتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنْ الْغَافِلِینَ (یوسف / ۳)

حسن تصادف که نمی‌شود گفت تصادف است و ان‌شاءالله کار خداست و تأیید این است که ان‌شاءالله مطالبمان و به خصوص قرآن‌خواندنمان طبق خواست پروردگار است من در این هفته‌ی گذشته فکر می‌کردم که آیه‌ی شریفه‌ی بَقِیَّهُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ (هود / ۸۶) در قرآن خواندن هفته‌ی گذشته‌تان بود و از امروز هم سوره‌ی یوسف در این دو سه هفته‌ای که در پیش داریم در ماه شعبان پیش آمده و ان‌شاءالله توجّه داشته باشید چون همه‌ی سوره‌ی یوسف باید مورد برداشت واقع بشود، لذا چهار بخش شده سوره‌ی یوسف که اوّل، آیات را می‌خوانند و بعد ترجمه و بعد هم برداشت. و شما همه می‌دانید که سوره‌ی یوسف یک مسأله‌ای است از عشق و علاقه حضرت یعقوب به حضرت یوسف و غیبت حضرت یوسف در مدّتی که حضرت یعقوب علیهما ‌السلام ایشان اشک می‌ریخت در غیبت حضرت یوسف تا جایی که کم‌کم اگر تفضّل پروردگار و الهام الهی و وحی الهی نبود، حضرت یعقوب فکر می‌کرد همانطوری که برادران یوسف فکر کردند که یوسف از بین رفته و دیگر وجود ندارد. ما هم در این زمان، یوسفِ فاطمه‌ی زهرا سلام اللّه علیها که همانطوری که آنها و اُمم گذشته ضعیف بودند یوسف‌شان خدمتگزار یوسف ماست و یوسف ما محبوبترین شخص است در نزد پروردگار و همان طوری که یوسف بر اریکه‌ی قدرت نشست و مصری را از بدبختی نجات داد ان‌شاءالله یوسف ما بر اریکه‌ی قدرت به همین زودی خواهد نشست و دنیایی را از قحط و بدبختی نجات می‌دهد و این آیات بسیار مناسب. و من حتّی همین چند هفته‌ی قبل فکر نمی‌کردم یک چنین تصادفی بکند. هفته‌ی گذشته یک دفعه برخورد کردم به آیه‌ی بَقِیَّهُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ که بحمداللّه در کنار قبر علی بن موسی الرضا علیه الصلوهو السلام برایتان توضیح دادم و این هفته باز هم متوجه نبودم اینجا که نشسته بودم در آیه‌ی اولی که قرائت شد نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ ای پیغمبر، ما بر تو بهترین قصّه‌ها را، بهترین حکایت‌ها را، که باید به عمق این آیات و این سوره‌ی مبارکه رجوع کرد و بگوییم بهترین خبرها را، بهترین بشارت‌ها را، ان‌شاءالله در این ماه شعبانی که در نیمه‌اش وجود مقدس حضرت بقیة الله ارواحنا فداه متولّد می‌شوند، أَحْسَنَ الْقَصَصِ، احسن الحدیث، احسن الحکایات، و احسن البشارات، بهترین بشارت‌ها. که یک مدّتی که حضرتش در غیبت کبری و صغری به سر بردند و حتّی ظهور صغری را هم دارند می‌گذرانند ان‌شاءالله برای ما این تفأّل به نیکی است -چون به قرآن باید تفأل زد- تفأل به نیکی است که ان‌شاءالله امسال در نیمه‌ی شعبان یا بعد یا قبل -که اختیار تعیین وقت با ذات مقدس پروردگار است- به ما احسن‌ البشارات را، که ظهور حضرت بقیة الله باشد خواهند داد، اگر چه ما از غافلین هستیم. خدا به پیغمبراکرم می‌فرماید -خطاب به ایشان است ولی از باب ایّاک أعنی وإسمعی یا جاره، می‌فرماید-: وَإِنْ کُنتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنْ الْغَافِلِینَ، حضرت بقیة الله ارواحنا فداه هم در کتاب انجیل و تورات نوشته -حتی همین انجیل و تورات فعلی- و هم در قرآن آمده است که وقتی که آن حضرت می‌آید بغتهً، همه غافلند مگر خواص از اصحاب و یاران آن حضرت. یک دفعه ظاهر می‌شود دفعتاً نیست، از هزار و سیصد و چهل قمری شروع شده ولی ما چون غافلیم برای ما ظهور آخرش یعنی لحظه‌ی آخرِ ظهورش یک دفعه به نظرمان می‌رسد چون غافلیم. و ان‌شاءالله امیدواریم این ماه مبارکِ شعبان که ماه بسیار بزرگی است -بی‌جهت نبوده که پیغمبراکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم یدأب فی صیامه و قیامه، دأبش این بود، روزها روزه بگیرد، شبها به پا بایستد، فی لیالیه و ایّامه، در شبها و روزها متوجه خدا باشد. چون ماه سرنوشت‌سازی ان‌شاءالله خواهد بود. حالا اگر در آینده در این ماه نباشد در گذشته که تولّد حضرت در یک چنین روزی، در یک چنین ماهی، در نیمه‌ی این ماه بوجود آمده و انجام شده، که وقتی حضرت بقیة الله ارواحنا فداه از مادر متولد شد دیدند روی بازوی راستش نوشته: جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا (اسراء / ۸۱) لذا این ماه را پیغمبر به خودش اختصاص داده، و هذا شهر نبیّک، این ماه پیغمبر توست خدایا. در این ماه باید انسان کوشش کند حجاب‌های ظلمانی و نورانی را از بین ببرد چنانکه در مناجات شعبانیه هست تا جایی پیش برود که به وجود مقدس امام عصر ارواحنا فداه برسد.حجابهای نورانیّه، ظلمت و نورانیت و این حجاب‌ها در این ماه که مقدّمه‌ی ماه رمضان است ان‌شاءالله باید از بین برود. من در کتاب «در محضر استاد» نوشته‌ام -شاید اوّلین کسی باشد که این مطلب را اینطور که با عقل و فکر و روایات تطبیق می‌کند توضیح داده باشم- که حجاب ظلمانی، حجاب تاریک، بعضی از حجابها تاریک است یعنی از بس تاریک است انسان آن طرف را نمی‌تواند ببیند. شب است، ظلمت است، شما تا چند قدمی را نمی‌توانید ببینید. این را می‌گویند حجاب ظلمانی. ظلمت مانع از شناخت و دیدن حقیقت است. این ظلمت همان معصیت‌ها و گناهانی است که یک انسان ممکن است انجام بدهد. این ظلمت همان صفات رذیله‌ی زشتی است که واجب است انسانها از بین ببرند. لذا بعضی‌ها در حجاب‌ ظلمانی هستند. یا در مثل شبی زندگی می‌کنند و یا کورند و روی چشم‌شان حجاب افتاده. خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ (بقره / ۷) بعضی اینطورند. معصیت‌کارها، آنهایی که به فکر تزکیه‌ی نفس و از بین بردن صفات رذیله‌ی نفسانی نیستند، اینها یک عده هستند که در حجابِ عظیمی هستند. مثل یک انسانی که در یک سلولی او را زندانی کرده اند و پشت این سلول تا جایی که فکر کنید، دیوار گذاشته اند به تمام معنا تاریک است. تنها راهِ روشن شدن این سلول این است که دیوارها را خراب کنند، تا آن دیوار آخر،خراب نشود او از نور چیزی متوجّه نمی‌شود، حجاب نورانی چه هست؟ حجاب نورانی مثل نور خورشید است. شما اگر بخواهید خورشید را ببینید مستقیم نمی‌توانید ببینید. چرا؟ به جهت اینکه یک نور بسیار زیادی از خودش پخش می‌کند که شما مستقیم نمی‌توانید ببینید. اگر خواستید ببینید باید یک شیشه‌ای را دودی کنید یا یک قدری نور او را کم کنید تا بتوانید جرم خورشید را ببینید. بعضی از مردم حجاب نورانی دارند. حجاب نورانی از مرحله‌ی صراط مستقیم در راه تزکیه‌ی نفس ممکن است شروع بشود و تا آخر هم باشد. یعنی انسان بین خودش و خدای خودش یک چیزی را این وسط دوست دارد که نه خداست و نه ظلمت است. مثلاً همانطوری که شنیده‌اید- یک عده هستند فقط بهشت را دوست دارند، فقط راحتی خودشان را دوست دارند، استراحت خودشان را دوست دارند، آن محبتی که من در بحث‌های گذشته عرض کردم آن محبّت را به ذات مقدّس پروردگار ندارند. خدا را می‌خواهند به خاطر بهشتش، خدا را می‌خواهند به خاطر نعمتهایی که در دنیا به آنها داده و اگر آن طوری که من عرض کردم در بحث‌های گذشته کسی خدا را دوست داشته باشد این حجاب نورانی را هم ممکن است از بین ببرد که در یک جمله امام علیه الصلوهو السلام در همین مناجات شعبانیه می‌فرماید: حتی تخرق أبصار القلوب حجب النور. این حجابِ نور را پاره کنم و به تو برسم. اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنْ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ (بقره / ۲۵۷) از ظلمت، مؤمنین باید به نور بیایند و از نور باید به حقیقت برسند. -خوب دقّت کنید- هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنْ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ (احزاب / ۴۳) خدا به چه کسی صلوات می‌فرستد که یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ در بحث‌های گذشته گفتم که رحمت پروردگار تقسیم به رحمت عام و رحمت خاص و رحمت‌ خاص‌الخاص می‌شود. رحمت‌خاص الخاص برای پیغمبراکرم، آل پیغمبراکرم و صابرینی که مراحل تزکیه‌ی نفس را گذرانده‌اند، شامل اینها می‌شود. این صلوات چه می‌کند؟ هم پیغمبر اکرم بر این دسته از افراد صلوات می فرستد، هم خدا، هم ملائکه. کار این صلوات این است که انسان را از ظلمات، از گناه، از معصیت، از صفات رذیله، بیرون می‌آورد. لِیُخْرِجَکُمْ مِنْ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ، وقتی به نور رسیدید جلوی راهتان را می‌بینید. دیگر کارها برایتان آسان می‌شود. در روشنایی انسان هیچ وقت گم نمی‌شود. در روشنایی انسان هیچ وقت در چاله نمی‌افتد. هیچ وقت برای او علی و بعضی از مدّعیان خلافت یکسان نیستند. ائمه‌اطهار علیهم الصلوهو السلام که منبع نورند و فاطمه‌ی زهرا سلام اللّه علیها که کوثر است برای او آنچنان مفیدند که منجی این افراد خواهند بود -ببینید- من در همین آیاتی که در این هفته می‌خواهید بخوانید ان‌شاءالله، یک مطلبی همین جا گوش دادم که لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ، (یوسف / ۲۲) که وقتی که حضرت یوسف به رشد خودش هم از نظر بدنی هم از نظر روحی، حضرت یوسف از نظر روحی یک کمالاتی داشت، تا وقتی روی دامن پدرش بود و نازش می‌کردند شاید به این کمال نمی‌رسید. او را واگذاشتند، افتاد در دست‌انداز. افتاد به ریاضت‌های سختِ شرعی. برادران یوسف، یوسف را از دامن پدر جدا کردند، انداختند او را فی غیابات الجبّ؛ در چاههایی که در وسط بیابان آب نداشت. در آن‌جا انداختند او را. ولی حضرت یوسف در آن‌جا صبر کرد. یک خوابی دیده بود، یک روزی خواهد شد که إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ (یوسف / ۴) خیلی عجیب است- یعنی همه‌ی مسائل در مقابل من کوچک شد. حضرت یعقوب به او گفت لَا تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَى إِخْوَتِکَ (یوسف / ۵) ای پسر! این قضیه‌ی را، این خواب را به برادرانت نگو. آدمی که ظرفیت دارد همین نگو در حضرت یوسف ظرفیّت بوجود آورد. نگو حرفهایت را به هر کس. اسرار دلت را به مردم نگو. ناراحتی‌هایت را برای مردم توضیح نده. از این ساعت تا آخر در موارد ضروری حضرت یوسف حرف زده و اگر هم حرف زده تبلیغ رسالتش را، تبلیغ وحدانیت پروردگار را کرده. خیلی کوتاه و خیلی کم حرف. آوردند انداختند او را در چاه. یک عده آمدند آب بکشند، او را از چاه در آوردند، یَا بُشْرَى هَذَا غُلَامٌ (یوسف / ۷) این یک پسر بچه‌ای است ما به جای آب از چاه بیرون کشیدیم.چاه با چاههایی که آب ندارد در عرب ظاهراً اینطور باشد بئر به چاه آبدار می‌گویند، و جُبّ به چاهی می‌گویند که آب ندارد. بعضی چاهها در بیابانها هست یک وقتی قنات بوده حالا آبش خشک شده اینها را می‌گویند جُبّ. یک همچنین جایی. کشیدند او را بالا، اینها فکر می‌کردند اینجا آب دارد آب نداشت یوسف از آن درآمد. یوسف را آوردند برادران فهمیدند آمدند او را فروختند، بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَهٍ اینها همه‌اش ریاضت‌هایی است که حضرت یوسف کشیده وَکَانُوا فِیهِ مِنْ الزَّاهِدِینَ (یوسف / ۲۰) خیلی بی‌اعتنا به حضرت یوسف شدند. بی‌اعتنا به پول شدند می‌خواستند فقط به عنوان غلامی او را در غلامی بیاندازند. او را بردند به عنوان غلام. اینها همه‌اش امتحاناتی است که برای حضرت یوسف هست. تا آمد در خانه‌ی عزیز مصر، آن‌جا آن هجوم عجیب شهوانی به طرفش حرکت کرد. -جوانها حواستان جمع باشد. هر چه وسیله‌ی شهوترانی غیر شرعی برایتان پیش آمد خودتان را حفظ کنید.- حضرت یوسف فرار کرد، زلیخا به او رسید، دست انداخت لباس او را پاره کرد، یک دفعه دید که عزیز مصر دم دَر پیدا شد. پیشدستی کرد، گفت چه هست نظَرت درباره‌ی کسی که به اهلت نظر خیانت و بدی دارد؟! خدای‌تعالی اینجا یک مقدار کمکش کرد. کمک می‌کند در ضمن سیر و سلوک به انسان. نمی‌گذارد انسان متهم باشد. شما پاک بیایید در برنامه، متهم نمی‌شوید. اگر هم شدید خدای‌تعالی فوراً به کمک‌ شما می‌فرستد. در میان گهواره یک بچه‌ای بود شیرخوار، هنوز نمی‌تواند حرف بزند، اویک استدلال کرد گفت که: إِنْ کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ (یوسف / ۲۶) اگر پیراهنش از جلو پاره شده آن زن راست می‌گوید و این دروغ. معلوم است این رفته طرفش. وَإِنْ کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ (یوسف / ۲۷) اگر از پشت سر پاره شده معلوم است که این فرار می‌کرده او دست انداخته این را گرفته. نگاه کردند دیدند بله! پیراهن از پشت پاره شده. عزیز مصر گفت که این از کید شما زنهاست! إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ (یوسف / ۲۸) شما خیلی باهوشید! فکر نکنید این مذّمت زنهاست، نه!- خیلی باهوشید، خیلی بافکرید، رشدتان خیلی زیاد است، امّا اگر انسان تحت تأثیر شیطان واقع شد همین استعداد خوب ضرر بیشتری متوجه او می کند. حضرت یوسف دید در دست و بال این زنها افتاده، یک روز دعوتش می‌کنند بیا زنهای مصر می‌خواهند ببینید تو را، رفع اتهام از من بشود، یک روز برای یک جهت دیگر، هر روزی یک بازی برایش در می‌آورند. گفت: رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ (یوسف / ۳۳) خدایا من زندان باشم بهتر است تا آنچه که اینها من را برای آن می‌خواهند. نگویید عجب آدمی بی‌ذوقی بوده! نه؛ انسان اگر خدا را بشناسد از همه‌ی لذائذ دنیا دست می‌کشد. به هیچ وجه به طرف لذائذ دنیا نمی‌رود. لذّت او مناجات با پروردگار است. هفت سال در زندان، مشغول تبلیغ است. یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمْ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ (یوسف / ۳۷) ای دو رفیقِ زندانی من معلوم است که سه نفری در یک سلول بودند آیا خداهای زیاد، سیصد و شصت خدا در روزی که پیغمبراکرم مبعوث شدند در کعبه بود! این أأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ جدا جدا، خَیْرٌ بهتر است یا خدای واحد قهّار؟ یا خدای بزرگ؟ با اینها صحبت کرد، اینها خواب دیدند، یکی‌شان بنا بود برود در کنار عزیز مصر آن‌جا وزیر او بشود، ندیم او بشود، گفت: اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ (یوسف / ۴۲) من را پیش آن اربابت یادآوری کن! جبرئیل آمد؛ خراب کردی! امتحانت کم شد! می‌خواهی چکار کنی؟ با نمره‌ی کم از اینجا، از زندان بیرون می‌روی یا می‌مانی تا نمره‌ات را تکمیل کنی؟ در این دنیا آقایان با نمره‌ی کم می‌خواهید ان‌شاءالله- بروید به بهشت، که جزء طفیلی‌ها باشید، شخصیّت اوّل را پیدا نکنید یا می‌مانید؟ می‌مانم! من تو را می‌خواهم. بِضْعَ سِنِینَ (یوسف / ۴۲) در آیه‌ی قرآن دارد، یعنی چند سالی، -که می‌گویند هفت سال دیگر- حضرت یوسف برای تکمیل امتحانش در زندان ماند. تا آنکه عزیز مصر او را خواست، این آقا هم یادش آمد یک نفر بود در زندان خواب، خوب تعبیر می‌کرد، تازه حالا یادش آمد، بعد از هفت سال! او را خواستند، از آن‌جا اوج گرفت. خدای‌تعالی می‌فرماید: اینچنین ما مَکنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ (یوسف / ۵۶) ما به او سلطنت دادیم، حکومت دادیم، شخصیّت دادیم، آن قدر بزرگش کردیم که وقتی برادرانِ قاتلش، برادرانی که هنوز هم تزکیه‌ی نفس نکرده اند، برادرانی که هنوز هم نمی‌فهمند که وقتی آن پیمانه را می‌گذارند در خورجین بنیامین، با آن مسائلی که بوجود می‌آورند اینها می‌گویند که این هم دزد است همانطوری که برادری هم داشت او هم دزد بود! از این جمله استفاده می‌شود آخر اینها که می‌دانند که یوسف دزد نبود از این جمله استفاده می‌شود که اینها هنوز دنبال تقلّب و بدی بوده اند و باصطلاح هنوز صفات‌ رذیله‌شان را از دست نداده اند. کنار یعقوبند ولی ترقّی و تکامل پیدا نکرده اند. اینجا می‌فرماید که: وَکَذَلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ این چنین ما یوسف را تمکّن دادیم در روی زمین. وَلِنعلِّمَهُ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ (یوسف / ۲۱) ما به او احادیث را تعلیم دادیم. احادیث یعنی چه؟ یعنی حقیقت اشیاء، حکمت. چون در جای دیگری هم دارد که تعلیم علم و حکمت به او دادیم، یکی از چیزهای کوچکی که به درد شما می‌خورد و به درد آن زندانی که یکی‌ مشرک بود، یکی نسبتاً خوب، می‌خورد این است که تعبیر خواب را خوب بلد است. یعنی واقعیّت را می‌گوید.حضرت یوسف  به یکی گفت که تو را اعدام می‌کنند. تو را به دار می‌زنند، و مرغها می‌آیند از مغز سرت می‌خورند! به یکی هم گفت که تو را می‌برند ندیمِ عزیز مصر می‌کنند! خیلی باید انسان مسلّط به تأویل از مسئله تعبیر خواب آن طرفتر است- خیلی باید مسلّط باشد که اینطوری تعبیر کند. همینطور هم شد، این تعبیر خواب یا هر حکمتِ دیگری که حضرت یوسف داشت در اثر چه بود؟ در اثر تزکیه‌ی نفس، در اثر صبر، در اثر توبه بود. در اثر این بود که در صراط مستقیم حرکت کرد، در اثر این بود که خدا را دوست داشت گفت من در زندان بمانم بهتر است از اینکه این زنها به من کارِ خلاف را پیشنهاد کنند، من با خدا در بیفتم، این بهتر است. در اثر این بود که جهاد با نفس کرد، خیلی از کارها برایش آسان و آماده و درست، نخواست و با زندان مأنوس شد. در اثر این بود که واقعاً بندگی خدا کرد و بنده‌ی رسمی پروردگار شد، بنابراین خدای‌تعالی تعلیمِ احادیث را به او داد. تعبیر خواب نیست یا تأویل خواب، در تفاسیر نوشته اند اینطور؛ ولی احادیث از حَدَث و چیز جدید می‌آید. حدیث خاندان عصمت را هم که ما می‌گوییم یعنی چیزهای تازه، مطالب تازه، و حضرت زهرا سلام اللّه علیها که محدّثه است یعنی خبرهای تازه‌ای به حضرت زهرا از جانب پروردگار می‌آمد. احادیث به این معناست. وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ خدا بر اموری که به او مربوط است خیلی غلبه دارد، مطمئن باشید، نگویید آخر خدا کِی به ما می‌رسد؟! رسیده! تا حالا صدها بار رسیده. خدا می‌داند همین امروز صبح من نشسته بودم فکر می‌کردم چقدر خدا در جاهای مختلف به من رسیده! به شما هم رسیده. منتها فکر کنید. از غافلین نباشید. وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ (یوسف / ۲۱) اکثر مردم نمی‌دانند. هر روز صبح بنشینید با خودتان فکر کنید که چقدر خدا به شما رسیده. شکر کنید تا اگر نرسیده باشد مثل همه‌ی خوبان، لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ (ابراهیم / ۷) شما را وقتی شاکر دید به شما بیشتر می‌رسد از گذشته. حضرت یوسف علی نبینا و آله و علیه السلام- خدای‌تعالی به قدرت رساند او را. مردم آن حدود را نجات داد از گرسنگی، از بی‌عدالتی، از مرگ، از اینها نجاتشان داد. ان‌شاءالله از این به بعد خدای‌تعالی ما را هم به وسیله‌ی حضرت بقیة الله نجات خواهد داد. کوشش کنید ان‌شاءالله در این هفته‌ای که باقی مانده از ایّام ماه شعبان، هر طوری که برایتان ممکن است من نمی‌خواهم تعیین کنم که چه بکنید- هر طوری که برایتان ممکن است برای تولّد حضرت اظهار محبّت کنید. چون در این هفته من خیلی دلم باز و روشن است که ان‌شاءالله توجّهاتی از جانب پروردگار در ارتباط با ظهور حضرت انجام خواهد شد و ما چون نمی‌دانیم ظهور کِی هست، از این نظر وقت تعیین نمی‌کنیم. امّا خیلی زمینه فراهم شده. آن جنگهایی که جمعی از شیعیان هر روز کشته می‌شوند در کنار قبور ائمه‌اطهار علیهم الصلوهو السلام، ظلم آنچنان فشار آورده که هر نادانی را متوجّه ظلم ستمگرانِ قدرتمند می‌کند. آنچنان فشار آورده همه‌ی مسائلی که در اثر دوری از امام‌مان، از رهبرمان، از آن کسی که همیشه باید دستش روی سرمان باشد، فشار زیادی است. خدا می‌داند انسان گاهی فکر می‌کند در روزنامه‌ها، مجلاّت مطالعه می‌کند، در اخبار می‌شنود، آنچنان ظلم شدید شده که دیگر از این بیشتر انسان فکر نمی‌کند. یملا الارض قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جورا، و نور مقدّسش آنچنان سیطره انداخته که همانطوری که در بعضی از نوشته‌ها نوشته اند و من هم یادم است تذکراتی در بعضی از کتابها داده ام که الان مثل صبح صادقی است که هوا کاملاً روشن شده. امیدواریم ان‌شاءالله نور وجودِ مقدّس شمس‌ الشموس حضرت بقیة الله ارواحنا فداه را همه‌مان شاهد باشیم. خدا می‌داند ما به خاطر همین مسئله زنده هستیم. والاّ در این دنیای زندان پر از درد و رنج و اعمال شاقّه انسان برای چه می‌خواهد زندگی کند؟! همه‌ی ما و شما اگر بدانیم بعد از این عالم چه خبر است، چه پیش خواهد آمد، می‌گوییم یک ساعت هم در این دنیا نباید باشیم! تزکیه‌ی نفس ان‌شاءالله اگر شعارتان باشد، کوشش بکنید به خاطر حضرت بقیة الله ارواحنا فداه و به خاطر اینکه به آن حضرت برسید، دست آن حضرت را ببوسید، دستتان در دست حضرت بقیة الله ارواحنا فداه قرار بگیرد، همه‌ی لذائذ را کنار بریزید و فقط مناجات با آن حضرت را خواهید داشت. یک کسی از من سؤال می‌کرد من نمی‌دانم چه شده، چه حالی پیدا کرده ام، -این وسواس نباشد مثلاً- که من هر شب جمعه نمی‌توانم در تهران طاقت بیاورم می‌خواهم بروم مسجد جمکران، آن‌جا بنشینم، کنار آن مسجد، که حالا مشتری‌اش هم زیاد شده، یک وقتی بود که کنار مسجد انسان می‌توانست تنها بنشیند، کنار آن مسجد بنشینم و با آقایم حجه ابن الحسن مناجات کنم. هر کِه از در وارد می‌شود نگاهی به قد و قامتش می‌اندازم شاید محبوب من، معشوق من او باشد. یک کسی از متدیّنین و مقدّسینی که خدا رحمتش کند بسیار مرد خوبی بود در مشهد بود یک نفر هم بود که مکرر خدمت حضرت رسیده بود. شخصی آمد به من گفت که چرا این آدم این همه خدمت حضرت رسیده ولی او نرسیده؟! او که معروف به دیانت است. واقعاً من قبولش داشتم- گفتم می‌رویم از او می‌پرسیم، با او در یک جا برخورد کردیم از او پرسیدم که آن اعمال عبادی که تو انجام می‌دهی برای چه انجام می‌دهی؟ گفت خدا دوست دارد انجام بدهم. هیچ وقت شده به این نیّت اعمال عبادی‌ات را انجام بدهی که شاید چشمت به محبوبت حضرت بقیة الله بیفتد؟ یک قدری تأمّل کرد گفت : نه. آدم درستی بود- ولی او، -آن یکی-، می‌گفت هر کِه را که می‌بینم همین قدر ظاهر الصلاح باشد، قیافه‌ی متشرّعی داشته باشد نگاهش می‌کنم شاید آقایم حجه ابن الحسن باشد. در حرم می‌روم به همه نگاه می‌کنم شاید امام زمان من در بین این مردم باشد. من به آن دوستمان گفتم که این فرق این با آن است. درست است آن متدیّن است، همه چیز هم دارد، امّا این شخص عاشق است. و همینطور هم بود. مکرّر مشرف شده بود خدمت حضرت. گاهی حضرت بقیة الله را در حرم حضرت رضا دیده بود، گاهی در مسجد جمکران دیده بود، شما هم همینطور باشید. حالا اشکالی که ندارد ؛ نمی‌خواهم بگویم ساده‌ لوحی کنید و تا دیدید یک نفری خوش‌ قیافه است بروید دامنش را بگیرید و مثلاً اظهار محبّت به او بکنید به نیّت امام زمان. نه! نگاهش کنید. شاید آقا باشد، هر که را بینم گمانم که تویی! انسان یک دوستش را اگر گم کرده باشد به همه نگاه می‌کند شاید دوستش آن باشد که دارد می‌رود. اگر از پشت سر نشناسد می‌رود از جلو نگاهش می‌کند. به هرحال انسان یک مقداری اظهار محبّت به حضرت ولی‌عصر ارواحنا فداه بکند، تا بتواند این دنیای دنی را به سلامتی بگذراند و امتحانش را خوب بدهد و به آن مقامی که حتّی ائمه ‌اطهار آروزیش را داشتند، حتّی انبیاء آرزویش را داشتند، شما برسید. چه هست آن مقام؟ حضرت سیدالشهداء هم فرموده این جملات را، حضرت صادق هم فرموده که : لو ادرکته لخدمته ایّامه حیاتی، اگر من درکش می‌کردم خادمش بودم، خدمتگزارش بودم، در مدّتی که زنده بودم. خدمتگزاری می‌کردم. آقا! تو خودت امامی! شما خودتان باید تمام ملائکه بعد از خدای تعالی همه بیایند خدمتگزار شما باشند! ولی او کاری می‌کند که همه‌ی ما آرزو داشتیم که آن کار را ما می‌کردیم. او دنیا را پر از عدل و داد می‌کند. این تنها کاری نیست که انجام می‌دهد بلکه حکومت الهی را در دنیا مستقّر می‌کند، همه‌ی مظلومین را نجات می‌دهد، همه‌ی ظالمین را سرکوب می‌کند. این شخص آنچنان عظمت در مقابل پروردگار دارد که خدای‌تعالی در قرآن در زبان حضرت شعیب می‌فرماید: بَقِیَّهُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ این یوسفی است که همه‌ی ائمه گریه می‌کردند در فراقش. آن شخص می‌گوید من وارد بر حضرت صادق علیه الصلوهو السلام شدم دیدم حضرت نشسته اند، دست روی زمین می‌کشند، همینطور گریه می‌کنند. من گفتم حتماً یک شخص محبوبی از دنیا رفته ما اطلاعی نداریم، گریه می‌کردند، تعبیر اینطور است مثل زنی که بچّه‌اش مرده است، اینطور گریه می‌کردند! گفتم: آقا خدا نکند برای شما حزنی، اندوهی. حضرت فرمود صبح در کتاب علی نگاه می‌کردم، آن کتابی که در نزد ائمه‌ اطهار علیهم الصلوهو السلام است. در آن کتاب زمان غیبت را نوشته، همه‌ی مطالب را نوشته. چقدر شیعیان من سختی می‌کشند، در زمانِ غیبتِ فرزندم حجه ابن الحسن. چقدر محرومیّت می‌کشند، چقدر از علم و دانش – اینها تعبیرات من است – چقدر از علم و دانش دورند، چقدر باید به صفات رذیله خو بگیرند و از تزکیه‌ی نفس محروم باشند آنها را نگاه می‌کردم، طول غیبت را فکر می‌کردم. اشک می‌ریخت امام صادق، زانوهایش را در بغل می‌گرفت در کتابِ مربوط به مرحوم مجلسی زاد المعاد -کتاب دعایی بود که قبل از مفاتیح خیلی در بین مردم بود- در کتاب زاد المعاد، می‌نویسد به سند معتبر از امام صادق علیه الصلوه و السلام منقول است که حضرت دعای ندبه را می‌خواند، همین دعای ندبه‌ای که شما دارید می‌خوانید، در دعای ندبه می‌گوید: این بقیة الله، بقیة الله کجاست؟ أین بقیة الله؟ أین ابن فاطمه، پسر زهرا کجاست؟ آنقدر أین أین یعنی کجاست؟ کجاست؟- می‌فرماید؛ زانوهای غم را در بغل می‌گیرد و این طور دارد صحبت می‌کند، أین بقیة الله التی لا تخلوا من العتره الهادیه، کجاست این آقایی که خدا در قرآن اسمش را برده؟ تا جایی که می‌رسد که می‌گوید بابی انت و امّی، پدر و مادرم بقربانت! پدر و مادرم فدایت، بابی انت و امّی و نفسی، جانم به قربانت آقا، -اینها را امام صادقِ شما شیعیانِ علی بن ابیطالب می‌فرماید- و نفسی لک الوقاء و الحمی یابن الساده المقربین، خواندید اینها را، این جملات را، تا آن‌جا که می‌فرماید عزیز علیّ أن اری الخلق و لا تری، آقا در حرم رفتم، در حرم امام رضا رفتم، همه را دیدم امّا شما را ندیدمآقاجان جمکران رفتم، همه‌ی مردم را دیدم رفقا هم آمده بودند همه را دیدم امّا شما را ندیدم آقا! آن شخص می‌گفت من امروز می‌خواهم شما را طوری وادارتان کنم که تا روز نیمه‌ی شعبان ان‌شاءالله حوائجتان را بگیرید از امام زمانتان- کربلا رفتم شب جمعه رفتم آنجایی که به من نشانی داده بودند رفتم، ساعتها نشستم امّا تو را ندیدم آقااگر به دست من افتد فراق را بکُشمالی متی احار فیک یا مولای،و الی متی؟! خدایا ما را سرزنش می‌کنند که چرا نام امام زمانتان را می‌برید! خدایا چه کنیم دلمان دیگر طاقت نمی‌آورد. ماه شعبان است، تولّد حضرت سیدالشهداء، تولّد حضرت سجّاد و حضرت ابوالفضل را گذرانده‌ایم، می‌شود یک عنایتی بکنید، هل الیک یابن احمد سبیل فتلقی؟ یک راهی خودتان درست کنید ما بیاییم یک گوشه‌ای شما را ببینیم، هل الیک یابن احمد سبیل فتلقی، یک ملاقات به ما بده آقا! یک چند دقیقه‌ای خدمتتان حالا حرف هم نمی‌خواهید بزنید با ما -لیاقت نداریم- یک نگاهتان بکنیم،

گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی      روا بود که ملامت کنی زلیخا را

مرحوم آقا سید محمد باقر یکی از علمای مشهد بود می‌گفت مسلول شده بودم. آمدم در صحن حضرت رضا، دیدم یک آقایی آن وسط دارد راه می‌رود. گفتم نکند این مولای من، امام زمان من باشد. تا آمدم بگویم آقا من مریضم، یک نگاهی، نیم نگاهی به من کرد، کسالتم به کلّی رفع شد، آقاجان یک نیم نگاهی، یک گوشه‌ی چشمی به ما هم بفرمایید،

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند         آیا شود که گوشه‌ی چشمی به ما کنند؟

همه مشغول گرفتن جشن و تزئینات و همه‌ی مسائل هستند برای نیمه‌ی شعبان. آقاجان چند روز زودتر این دل ما را هم خوشحال کن تا جانمان را در راه تو بدهیم آقا. مولای من! ما دوست نداریم دل تو را رنجیده کنیم والاّ بعضی شما را به مصائب اجدادت و به خصوص مادرت حضرت زهرا قسم می‌دهند ما عرض نمی‌کنیم، ولی عرض می‌کنیم به خاطر مادرتان زهرا، به خاطر حضرت اباالفضل، الان یادم آمد در مجلّه‌ی خورشید مکّه همین ماه نوشته که کسی خدمت حضرت رسید حالا یا در خواب ‌‌- چون ایشان ننوشته اند یا در بیداری، خدمت امام عصر رسید، دید حضرت یک نامه‌هایی را می‌خوانند می‌گذارند کنار و بعضی از این نامه‌ها را می‌بوسند می‌گذارند کنار. گفتم: آقا این نامه‌ها چه هست؟ فرمودند امامزاده‌هایی که مردم متوسل به آنها می‌شوند اینها سفارش آنها را به ما می‌کنند ما هم نگاه می‌کنیم گفتم آن نامه‌هایی که می‌بوسیدید آنها مال که بود؟ فرمود مال عمویم اباالفضل العباس. السلام علیک یا ابالفضل العباس،آقاجان عنایت کنید یک نامه هم به این جمع و تمام کسانی که از دوستان الان صدای من را می‌شنوند یک نامه برای آقا امام زمان بنویسید ما یک چند لحظه‌ای نمی‌گوییم حتی یک دقیقه یک چند لحظه‌ای ملاقات آقا را داشته باشیم. یقیناً آن نامه‌ای را که می‌بوسند به آن ترتیب اثر هم می‌دهند اگر مصلحت باشد، اگر طرف لیاقت داشته باشد. خدایا به جانِ اباالفضل العباس قَسمت می‌دهیم، به جان این باب‌ الحوائج قسَمت می‌دهیم قلب حضرت اباالفضل را به ما مهربان‌تر بفرما تا این نامه را برای ما بنویسند. حقّش است، فرمود: حاج محمّدعلی فردا در خیمه شما، روز عرفه چون روضه‌ی عمویم عباس خوانده می‌شود من می‌آیم. می‌گوید آمدم پشت خیمه دیدم آقا سرش را به خیمه گذاشته دارد اشک می‌ریزد و روضه‌ی حضرت اباالفضل را می‌خوانند. من روضه ا‌ی بالاتر از این روضه که وقتی آمد کنار خیمه‌ها چشمش به آن اطفال تشنه لب افتاد که پیراهن‌ها را بالا زده اند و از رطوبت زمین استفاده می‌کنند، در روز عاشورا ندیدم. آمد خدمت برادر عرض کرد: لقد ضاق صدری دیگر سینه‌ام تنگ شده، نمی‌توانم زنده باشم. لاحول و لا قوه الاّ باللّه العلی العظیم.

همه با توجّه؛ ان‌شاءالله مورد عنایات حضرت بقیة الله واقع شده ایم. خیلی حواستان جمع باشد. حوائج معنوی و مادّی‌تان را در نظر بگیرید.

نسئلک و ندعوک باسمک الاعظم الاعظم الاعظم الحجه بن الحسن یا اللّه یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا اللّه یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا اللّه و یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه و یا اللّه یا رحمن یا رحیم، یا غیاث المستغیثین یا ربّاه، یا سیّداه عجّل لولیک الفرج. خدایا فرج مولای ما، آقای ما را برسان. خدایا همه‌ی ما را از بهترین اصحاب و یارانش قرار بده. قلب مقدّسش را از ما راضی بفرما. خدایا قبل از نیمه‌ی شعبان بشارت ظهور آن حضرت را به ما مرحمت بفرما. پروردگارا به آبروی آقایمان حجه ابن الحسن قسَمت می‌دهیم گرفتاری‌های مسلمین بخصوص شیعیان عراق را برطرف بفرما. پروردگارا به آبروی آقایمان حجه ابن الحسنقسَمت می‌دهیم خدایا معرفت و محبّت خاندان عصمت را به ما مرحمت بفرما. توفیق تزکیه‌ی نفس کامل با کمال جدیّت به ما مرحمت بفرما. پروردگارا ما را با تزکیه‌ی نفسِ کامل، مشرّف به محضر امام زمانمان بفرما. خدایا ما را با روی سفید مشرّف خدمت امام زمانمان بفرما. خدایا نیمه‌ی شعبان را برای ما بزرگترین عید، بزرگترین بشارت قرار بده. خدایا عیدی کاملی به همه‌ی ما مرحمت بفرما. خدایا چشم‌مان، گوشمان، دلمان را لایق توجّه به امام زمانمان قرار بده. خدایا این گوش‌های معصیتکارمان را خدایا آنچنان پاک بفرما که صدای امام زمانمان را با این گوش‌ها بشنویم. چشم‌هایمان را آنچنان لایق قرار بده که جمال مقدسش را ببینیم. دلهایمان را آن چنان لایق وجود مقدسش قرار بده که محبّت و معرفتش در آن جای بگیرد. پروردگارا مرض‌های روحی‌مان شفا مرحمت بفرما. مریض‌های منظور شفا مرحمت بفرما. مریض منظور الساعه لباس عافیت بپوشان. خدایا مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان. امواتمان غریق رحمت بفرما. عاقبت‌مان ختم بخیر بفرما، وعجل فی فرج مولانا.

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۱ شعبان ۱۴۲۵ – ۲۷ شهریور ۱۳۸۳ – توضیح آیات هفتگی

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

بسم‌ اللّه الرحمن الرحیم

الحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدّائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

بحثی که امروز ان‌شاءالله خواهیم داشت درباره‌ی همین آیاتی بود که تلاوت شد. درباره‌ی انبیاء است. در سوره‌ی هود، خدای‌تعالی انبیاء را در آن زمان مثل زمان ما نبوده که کتابی باشد، جزوه‌ای باشد، چاپی باشد، لذا اینگونه برنامه ای بوده که اگر یک پیغمبری، در یک محلی، در یک دهی، در یک شهری بوده است، خدای‌تعالی ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم، مستقیمش مثل حضرت موسی که کَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیمًا (نساء / ۱۶۴) خدای‌تعالی با حضرت موسی مستقیماً صحبت کرد. و یک عدّه‌ هم بودند با واسطه‌، حالا یا با واسطه‌ی ملک یا با واسطه‌ی پیغمبر بزرگتر یعنی پیغمبر اولوالعزم به آنها دستوراتی داده می‌شد که بروند برای تبلیغ. در این آیاتی که تلاوت شد خدای‌تعالی اوّل جریانِ حضرت صالح را می‌فرماید. قبر حضرت صالح و هود در وادی‌السلام در نجف اشرف است. حضرت صالح با یک مردمی روبرو شده بود که مردم بدی نبودند، ایمان داشتند، زیاد مشرک نبودند، یک مردمانِ نسبتاً خوبی بودند. حضرت لوط با یک مردم بسیار بدی روبرو بود و آن چنان فشار بر حضرت لوط آمده بود که -واقعاً من همین الان که این آیات را می‌خواندند گریه‌ام گرفت که- یک پیغمبر آن قدر عرصه به او تنگ بشود که دخترهایش را بگذارد در اختیار مردم که بیایید از اینها استفاده کنید و در مقابل مهمان‌هایم آبرویم را نبرید. حضرت صالح خدای‌تعالی به او فرموده است که اینطوری با مردم صحبت کن: یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ (هود / ۶۱) اوّلاً عبادت کنید خدا را. بندگی خدا را بکنید. خدای دیگری ندارید شما هر چه بکنید، هر چه بخواهید خدا برای خودتان بسازید، هر چه دلتان را به خدای دیگری متوجه کنید، هر چه قلبتان را به قدرت دیگری متّکی کنید، اشتباه کرده اید. من یک وقتی یک نفری گرفتار شده بود گفتم به خدا توجّه کن. گفت درست است ولی شما وسیله باشید! اینها غلط است. در دل متوجّه‌ی خدا باشید. این را بدانید که همیشه خدای‌تعالی  اگر خودش بخواهد وسیله‌ای برای شما تهیه کند و قرار بدهد خودش می‌داند چگونه وسیله‌ای قرار بدهد. اگر تمام دلتان را متوجه خدا بکنید، خدای‌تعالی آن وسیله‌ای که مناسب باشد نه به تو فشار بیاید، نه آبرویت برود و نه تو را ناراحت کند، برایت تهیّه می‌کند، اعْبُدُوا اللَّهَ بندگی خدا را بکنید، مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ،خدای دیگری غیر از خدای واحد، آن خدایی که خاندان عصمت و طهارت برای ما منظور کرده‌اند و وصف نموده اند نخواهید داشت. هُوَ أَنشَأَکُمْ مِنْ الْأَرْضِ، در روی زمین آن خدا شما را بوجود آورده همان که بوجود آورده همان می‌تواند شمارا نگهداری‌تان کند، حفظ‌تان کند، هر چه می‌خواهید به شما بدهد، تمام قدرت در دست اوست، قدرت‌های پوشالی از شخصیت‌های اوّل دنیا گرفته تا قدرتی که در بازوی تو هست، مال خداست. لاحول و لاقوه الاّ باللّه العلی العظیم. قدرتی هم که خدا به شما داده در مرحله‌ی اوّل خودتان خانه‌ی خودتان را بسازید. یک عدّه بچّه‌ها از دبیرستان تحصیلاتشان تمام شده بود اینها را فرستادند کلاسِ امتحان را مرتّب کنند. کلاس امتحان مرتّب باید باشد. صندلی‌ها به هم ریخته! اگر یک دانش‌آموزی وارد این کلاس امتحان شد نتوانست جای معینی بنشیند، استراحتی داشته باشد، فکرش به این باشد که من این صندلی‌ که به پهلو افتاده چطور رویش بنشینم؟ اوّل کاری که ما افراد بشر در این جلسه‌ی امتحان دنیا داریم این است که این دنیا را آبادش کنیم. امّا نه آنقدر دنیا را آباد کنیم که از اصل جلسه‌ی امتحان بمانیم. یک قدری صندلی‌ها را مرتب کن، یک قدری اگر کثیف است، بو می‌دهد، حواس دیگران را پرت می‌کند، اینها را تمیز کن، مهلت هم داری، یک مقداری به شما مهلت داده اند که دنیایتان را آباد کنید. استعمرکم فی الارض، این دنیایتان را بسازید، حالا می‌خواهید قبل از تکلیف بسازید چه بهتر. اگر بعدش در ضمن امتحان دادن می‌سازید، صندلیت یک قدری کج است، یک قدری خودت را بکِش این طرف، صندلی را راست بکن، امتحانت را بده. اصل امتحان دادن است. در این دنیا اصل آن است که خدا تعیین کرده. خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا (ملک / ۲) حتی خدای‌تعالی آن جلسه‌ی امتحان را مرتب کردنش را جزء امتحان شما قرار داده. گفته هر کس بهتر مثلاً جلسه امتحان را مرتب کرد ما به او یکی دو نمره اضافه می‌دهیم. هر کس زندگی مرتبی برای خودش و زن و بچه‌اش به فکر بود و آنها را در رفاه قرار داد، نه تنها آنها را، به عنوان مستحب النفقه یعنی از باب استحباب شما صندلی‌های اطراف جلسه‌ای که نشسته‌اید، اطراف خودتان را که نشسته‌اید تا جایی که دستتان می‌رسد مرتب می‌کنید که دیگران به زحمت نیفتند. واستعمرکم فی الارض، خانه‌تان را مرتب کنید، زندگی‌تان را مرتب کنید، همه‌ی فکرتان را هم به این زندگی ندهید. اگر می‌خواهید این زندگی برایتان ثوابی داشته باشد و این زندگی برایتان مفید باشد و در امتحانتان مؤثر باشد، برای خدا اعْبُدُوا اللَّهَ، ببینید اول می‌فرماید: اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنشَأَکُمْ، بعد وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا، –در جای دیگر دارد واستعمرکم فی الارض- خودتان را آماده کنید برای اینکه زندگی‌تان را مرتب کنید. -آقایان بعضی از مطالب گاهی نمی‌خواهم خیلی داغ با آن برخورد کنم و با آن صحبت کنم- ما آن وقت‌هایی که با اولیای خدا یک روابطی داشتیم آنها چون یکی دو تا شاگرد بیشتر نداشتند، خیلی قاطعانه با ما صحبت می‌کردند ولی حالا چون جمعیت زیاد شده -الحمدللّه نزدیک ظهور است- باید امیدوار باشیم که همه‌مان برویم به طرف خدای‌تعالی و امام زمان با ملایمت بیشتری برخورد می‌کنیم، امّا نتیجه خیلی بد شده، زندگی‌هایتان باید دقیقاً طبق زندگی‌های اولیای خدا باشد. باز آن که در ذهنتان دیگران فرو کرده اند که اولیاء خدا یک حصیر زیر پایشان هست، زن ندارند، فرزند ندارند، زندگی کثیفی دارند! و اگر یک چنین فردی را ببینید فکر می‌کنید این واقعاً تارک دنیاست! این طور نه. همه چیز داشته باشید، زندگی خوبی هم داشته باشید، دیگر به قول معروف کاسه داغ‌تر از آش که نمی‌شود! کاسه از آش داغ‌تر  ما شده ایم که می‌گوییم این چطور زاهدی است که خانه دارد، زن دارد، زندگی دارد؟ این با زهد سازش ندارد! اگر اینطوری باشد پیغمبراکرم جزء زهاد نبود! برای اینکه نُه تا زن را نگهداری و رفاه برای آنها فراهم کردن با حصیر و با آن برنامه‌ها اصلاً مناسب نیست. انسان باید مرد باشد. زنهایی هم که سالک الی اللّه‌اند باید مرد باشند. در یکی از آیات قرآن وقتی که درباره پیغمبراکرم و امام حسن و امام حسین و علی بن ابیطالب و فاطمه‌ی زهرا صحبت می کند، می‌فرماید: رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ (نور / ۳۷) رجال می‌گوید، مرد باشید به همین اصطلاحی که ما داریم، به همین اصطلاح مرد باشید، به همان اصطلاح قرآن مرد باشید، لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ، باصطلاح کلاس را مرتّب کردن منافاتِ با یاد خدا نداشته باشد، شما را دنیا نگیرد. شما را خدا بگیرد و در ضمن دنیا‌یتان را هم اداره کنید. خدای‌تعالی در قرآن می‌فرماید که: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنْ الرِّزْقِ، بگو ای پیغمبر چه کسی زینتی که خدا خارج کرده، خلق کرده برای بندگانش بر شما حرام کرده؟ زینت داشته باشید، ماشین داشته باشید، خانه داشته باشید، همه چیز داشته باشید، می‌گویید از کجا آقا؟! من به شما می گویم: اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلْ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا، (هود / ۵۲) دیشب، عزیز جانم، نور چشمم، -که خدا می‌داند خیلی دعایش کردم- سرورم، جناب آقای معلم بسیار عالی این مطلب را بیان فرمودند. یُرْسِلْ السَّمَاءَ، آسمان را خدا بر سر شما فرود می‌آورد. دائماً هم می‌آورد. این راهش است. ما که تجربه کردیم نشد! خاک بر سرت که کلام خدا را تجربه می‌کنی! اگر یک طبیب حاذقی یک دردی تو داشته باشی، به تو بگوید این قرص را بخور، دو سه دفعه بخوری به عنوان تجربه، او بدش می‌آید. می‌گوید خاک بر سرت! تو تجربه می‌کنی کلام خدا را؟! اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ، شما از پروردگارتان طلب بخشش کنید. همه بدبختی‌ها به خاطر ضعف و عقب‌افتادگی‌ها و معصیت‌ها و بدی‌هایی هست که ما می‌کنیم. استغفار کنید، ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ، بعد هم توبه کنید، برگردید به طرف خدا. ما که دیشب تا صبح ده هزار مرتبه گفتیم استغفر الله ربی و اتوب الیه،صبح یک قرِان گیرمان نیامد! بله! تو مسلمان نیستی! تو دین نداری! والاّ با یک مرتبه استغفر اللّه ربی و اتوب الیه، -باید معتقد باشی، می‌گویید: نشد! می‌گویم معتقد نبودید- باید معتقد باشی که خدای‌تعالی در حسابت آن قدر پول ریخته که اگر از آسمان پول بریزند این قدر نمی‌شود. یک مقدارش را در این دنیا، در این جلسه امتحان به تو می‌دهند، یک مقدارش را هم نگه می‌دارند برای زندگی‌ ابدیت. در جلسه امتحان نشسته‌ای، ششدانگ حواست به امتحانت است. اگر یک کسی بیاید بدهی‌اش را به تو بدهد، می‌گویی آقا الان وقتش نیست! حواسم پرت می‌شود، دنیا اینطوری است. نگو پس چرا نمی‌شود؟ ما همه‌ی اعتقادمان به پول است و مال است و زندگی راحت و همه چیز. و نمی‌رویم هم دنبالش، اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلْ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا، وَیُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ (نوح / ۱۲) در همین دنیا خدا می‌فرماید: به شما مدد می‌دهد، هم فرزنددار می‌شوی، هم مال و پول و زندگی خوبی خواهی داشت، اگر هم نداد، نداد! حالا هر کس پول ندارد، زندگی ندارد، نگویید که این معلوم است به خدا توکل ندارد؛ نه! یک روزی می‌شود- در قیامت روایت داریم که یک بنده‌ی خدا می‌بیند آن قدر در مقابل آن ندادن به او می‌دهند که می‌گوید خدایا همان را چرا دادی؟! مثلاً یک قرِان به تو داده حالا ما یک قرِانی هنوز در ذهنمان هست شما دیگر در ذهنتان نیست ولی در عین حال واحد پول ایران ریال است یک قرِان به تو می‌دهند، می‌گویند حالا پول داشته باش، در جیبت باشد، بقیّه‌اش را می‌ریزیم به حسابت. اعتقاد پیدا کنید، خدای‌تعالی این کار را می‌کند. مردم صالح، یعنی آنهایی که تابع حضرت صالح بودند اینها دستوراتی از حضرت صالح به وسیله الهام یا وحی پروردگار رسیده که یکی اینکه زندگی‌تان را تأمین کنید، دنیایتان را آباد کنید، بعد هم فَاسْتَغْفِرُوهُ، استغفار کنید، ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ، بعد هم توبه کنید، خدای تعالی که پروردگار ماست قَرِیبٌ مُجِیبٌ (هود / ۶۱) هم نزدیک است، هم جواب می‌دهد. ما نه نزدیکی خدا را احساس می‌کنیم نه جواب دادنش را، خدای‌تعالی آن قدر نزدیک است که از رگ گردن به ما نزدیکتر است. جواب پروردگار هم قبل از اینکه ما سؤال بکنیم گاهی جواب می‌دهد، در ماه رجب گذشته شاید خواندید دیگر در نمازهای جماعت خوانده می‌شود- یا من یعطی من سئله یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه تحننّا منه و رحمه، ما سؤال نکردیم، شما سؤال کرده بودی که دوتا چشم بینای خوب به تو بدهند؟ دادند. و همینطور. این قوم صالح بود که مطالبش را شنیدید آنها در جواب چه گفتند؟ از سرزنش افراد، از سرکوفت زدنِ افراد، از اینها نترسید، بگذارید بگویند، هر چه بگویند به نفع شماست. اگر با یکی دعوا کردی دیدی او فحش داد شما فحش نده. چون تو و او با هم مساوی می‌شوید، -می‌گویید: من بد کنم و تو بد مکافات کنی، پس فرق میان من و تو چیست؟- و اگر که نه؛ توانستید با هم خوب زندگی کنید که چه بهتر. پیغمبرانِ با آن عظمت را به آنها فحش می‌دادند! گفتند: یَا صَالِحُ قَدْ کُنتَ فِینَا مَرْجُوًّا، ما به تو امید داشتیم! حالا این چه کاری است که تو می‌کنی؟ امیدوار بودیم به تو. تو یک آدم به دردخوری بودی! ما می‌خواهیم همان راهی که پدرانمان عبادت کردند ما هم بکنیم. آقایان فکر نکنید آنها بُت را چون آبائشان عبادت می‌کردند حالا اینها هم عبادت می‌کردند. هر کاری که مورد پسند خدا و پیغمبر نباشد و جزء دستورات نباشد و رسم شده باشد و از آباء و اجدادمان، از گذشتگان‌مان به ما رسیده باشد، اینها در همین برنامه هستند. حضرت صالح چون مردمش یک مردمی بودند که در مقابلشان می‌توانست حرف بزند برایشان دلیل، بیّنات آورد تا آنها را قانع کرد. امّا وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِیءَ بِهِمْ، اگر الان بر شما یک مَلکی نازل بشود، به صورت یک انسانی بیاید جلویتان بنشیند شما ناراحت می‌شوید؟ خیلی هم خوشحال می‌شوید. امّا حضرت لوط ناراحت شد! با یک قیافه ای هم آمده اند که قومش را می‌شناسد- آنها اذیت می‌کنند اینها را. خودش گفت که هَذَا یَوْمٌ عَصِیبٌ، (هود ‌/ 77) روز بسیار سختی خواهد بود! این چه مهمانی است که برای من آمده؟! وَجَاء قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَمِنْ قَبْلُ کَانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ، –این جمله را من در برداشتم اشاره کرده‌ام- گناهان کوچک را نکنید. مکروهات را حتّی ترک کنید. آدم کارهای بد را اگر کرد به کارهای بدِ بدتری می‌رسد. وقتی که ابُهّت پروردگار از نظرش رفت دیگر به گناهانی می‌رسد که اصلاً قابل تحمل نیست. ببینید خدای‌تعالی در اینجا می‌فرماید که وَمِنْ قَبْلُ کَانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ، این قوم لوط قبل اینها کارهای بد می‌کردند. سیّئه می‌کردند، سیئات غالباً به گناهان صغیره گفته می‌شود، چون در آن آیه می‌فرماید: إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ (نساء / ۳۱) اگر شما گناهان کبیره  نکنید ما گناهان صغیره را خودمان جبران می‌کنیم. همه‌ی مفسرین سیّئات را به عنوان گناه صغیره بیان کرده اند. اینها وَمِنْ قَبْلُ کَانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ، کارهای بد می‌کردند، دروغ می‌گفتند؛ حالا دروغ گفتن از گناهان کبیره است- نه! مثلاً شوخی دروغ می‌گفتند.اجمالاً یک کارهایی که خدا را منظور نمی‌کردند در کارهایشان. هوای نفسشان را منظور می‌کردند. ببینید چقدر دقیق است اگر می‌خواهید قدم به طرف خدا بردارید همان وقتی که کارهای بد می‌کنید و اهمیّت نمی‌دهید، بدانید که راهتان را کج کرده اید. به طرف خدا دیگر نمی‌روید. قَالَ یَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِی، اینجاست که  واقعاً بالاترین مصیبت است، یک مصیبت بسیار بزرگی است، یک آدم معصیت‌کار مسلمان هیچ وقت حاضر نیست دخترهایش را بگذارد در اختیار مردهایِ هرزه که یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ. متدیّنش به طریق اولی! آنهایی که سالک الی اللّه‌اند- من گاهی یک زنی می‌آید می‌گوید شوهرم با اینکه در راه است به من می‌گوید که تو صورتت را باز بگذار وقتی با من راه می‌روی! من اگر بشناسم او را دیگر نمی‌پذیرمش. این به درد سیر الی اللّه نمی‌خورد. این قدر آدم بی‌غیرت؟! که او صورتش را می‌گیرد تو می‌گویی صورتت را باز بگذار؟! تا چه برسد که پیغمبری ببینید چقدر فشار آمده روی این پیغمبر ‌- آنقدر فشار آمده که می‌گوید: یَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِی، بنات به دختر می‌گویند، هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ   ، این پاک‌تر است. پاکیزه‌تر است. برای شما بهتر است. فَاتَّقُوا اللَّهَ، از خدا بترسید، وَلَا تُخْزُونِی فِی ضَیْفِی، دو تا مهمان برای من آمده این طور من را در مقابل اینها شرمنده نکنید. من رهبر شما باید باشم. أَلَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ (هود / ۷۸) یک مرد در شما پیدا نمی‌شود که به من کمک بدهد؟ تا من بتوانم جلوی شما در بیایم، آنها در جواب می‌گویند: می‌دانی که ما چه می‌خواهیم! آقا؛ هوای نفس، در مقابل پیغمبر انسان را نگه می‌دارد، در مقابل حضرت سیدالشهداء علیه‌الصلاه و السلام، در مقابل شمر، حضرت سیدالشهداء، حضرت ابوالفضل صحبت می کردند؛این حرفها را بگذارید کنار! افرادی هستند که وقتی که انسان امر به معروفشان می‌کند با ملایمت، با محبّت، آقا این حرفها را بگذار برو به مادر و خواهر خودت بگو! زن بی‌حجاب آمده در جامعه، در حرم حضرت رضا علیه الصلوهو السلام به او می‌گویم یک قدری آن موهایت را بپوشان، چون،-آقایان این را ترویج کنید بگویید به همه که- قدر مسلّم از حجاب زن که حتماً باید پوشیده بشود، موی سر زن است، چون زینت زن است. و صریح چند آیه ‌از قرآن است که وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ (نور / ۳۱) یک لاخ مویش هم نباید دیده بشود. این را بگویید. این حجاب‌هایی که غیر از این باشد به درد نمی‌خورد. مویت را بپوشان! خدا رحمت کند مرحوم آیت‌اللّه حکیم رضوان اللّه تعالی علیه من در نجف بودم، ایشان پسرهایشان،- پسرهایشان را دیدید بعد از ایشان هر کدام از آیات شیعه شدند. اینها را من یادم است آن موقع سنشان کم بود، نه سنّشان کم بود بچه باشند، نه! مثلاً بیست و پنج ساله، سی ساله- اینها را وادار می‌کرد بروید در حرم به زنها بگویید غطّی شَعرک.یعنی مویت را بپوشان. و من می‌دیدم می‌گفتند. مو باید پوشیده بشود، واجب است. و یک مطلبی هم درباره‌ی حجاب زن من گفته‌ام که در مجالس هنوز نگفته‌ام که فکر نکنید تنها پوشش مو هست از نامحرم ؛حجاب یعنی پرچم اسلام. این را دقت داشته باشید. در یک فیلمی اگر ببینید یک زنی که بازی می‌کند حجاب دارد، می‌گویید این فیلم را مسلمانها ساخته اند، اگر در یک جامعه‌ای ببینید که یک عدّه زن باحجاب هست چون حجاب مخصوص اسلام است، می‌گویید اینجا مسلمان زندگی می‌کند، پرچم اسلام است، ان‌شاءالله خانم‌ها پرچمدار اسلام باشند و حجابشان را حفظ کنند که هر چه این پرچم را محکم‌تر دیدید یک زن گرفته بدانید مسلمان‌تر، و مردم آن حدود هم مسلمان‌تر حتی مردهایش و هر جایی که دیدید این پرچم را سُست گرفته اند، به اجبار دستشان گرفته اند، بدانید آنها یا مسلمان نیستند و یا مسلمانان ضعیفی هستند، این یک مطلب تازه‌ای هست ! نه اینکه حجاب تنها برای پوشیدن مرد باشد والاّ این پرچم اسلام را وقتی که زنی می‌خواهد نماز بخواند در اتاق تنها، باید بردارد. دقیق! پرچم اسلام است. رویش فکر کنید. یک مطلب خیلی مهمی است. شاید هم جایی ننوشته باشند، ولی این هست. یک مرد حاضر نمی‌شود که زنش را مردهای نامحرم ببینند، -این هم هست- تا چه برسد به اینکه بگوید این دخترهای من برای شما پاک‌تر است. شما نگذارید اینطوری بشوید که اگر اینها یک قدری کوتاه می‌آمدند،صبح فردای آن روز، به آن وضع مبتلا نمی‌شدند. یعنی شهر لوط وقتی که بلند شد، زیر و رو که شد از همانجا همه رفتند در جهنم! -این را یقین بدانید- و همیشه هم معذّبند. برای یک هوای نفس! آقا؛ هوای نفس خیلی کار دست انسان می‌دهد. قَالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّهً، من اگر قوّت می‌داشتم، یک زوری می‌داشتم همه‌ی شما را از بین می‌بردم أَوْ آوِی إِلَى رُکْنٍ شَدِیدٍ (هود / ۸۰) یا می‌توانستم بمبی درست کنم بیاندازم در شما، رکن شدید دیگر کلّی گفته- یک نارنجکی در شما پرت می‌کردم، یک مسلسلی می‌گرفتم همه‌تان را از بین می‌بردم، خدای‌تعالی هم که حالا صبر دارد و می‌خواهد شما را امتحان کند وولی خدا خودش کار خودش را کرد. به حضرت لوط گفتند تو و بچه‌هایت و هر کس متعلق به تو است برود صبح بیرون، الاّ زنت که جزء آنهاست، حالا این زن چقدر احمق بوده! به جهت اینکه حالا مردی باشد جزء آنها باشد می‌گوییم یک چیزی ، ولی زن جزء آنها باشد؟! حالا وقتی حرکت کردند دارند می‌روند او را که نمی توانستند مخفی کنند. او هم حرکت کرد. ولی خدا یک طوری زمین را بلند کرد که از زیر پای او هم بلند شد! در بین اینها این را برد. فکر نکنید حالا یک نفری هر چه هم بد باشد در مردم خوب خودش را جا داده و منافق‌گری می‌کند این محفوظ است، نه! این حرف هم درست نیست، برای خدا درست نیست لااقل که

آتش چو به نیستان فروزد      با هم تر و خشک را بسوزد،

نه! خدا، عادل است. تر و خشک را، تر را جدا می‌کند، خشک را جدا می‌کند. حضرت ابراهیم را در دل آتش نگذاشت بسوزد -و این حرفها نیست- خدا قدرت دارد، یک نفری که اهل عذاب است وسط جمعیتی که همه از انبیاء باشند، او را برمی‌دارد می‌اندازد در جهنم. خدای‌تعالی به سوی مدین، -مدین جایی بوده که حضرت موسی به آن‌جا پناهنده شده- مدین نسبتاً مردمش خوب بودند، همان جملاتِ حضرت صالح را باز خدای‌تعالی به حضرت شعیب می‌فرماید. ببینید این نکته را متوجه باشید که تمام انبیاء یک حرف می‌زدند. منتها مبلغ باید نگاه بکند به کسانی که پای صحبتش هستند، حرفهایی که مناسب آنهاست بزند. مثل ضبط صوت نباشد که هر چه ضبط شده همان را تحویل بدهد! نه؛ چند چیز است که همه‌ی انبیاء بر آن اتفاق دارند، یکی اینکه به خدا شرک نداشته باشید، و یکی دیگر هم اینکه بندگی خدا را بکنید، یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ ببینید عین جمله‌ی حضرت صالح، منتها اینها کم‌فروشی می‌کردند.- وَلَا تَنقُصُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ، کیل و میزان، ترازو و کیل را اینها را کم نگذارید، کم‌فروشی نکنید، به ما هم می‌گویند. إِنِّی أَرَاکُمْ بِخَیْرٍ، اگر این دو کار را نکنید من شما را به خوبی می‌بینم، وَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ، (هود / ۷۴) اگر این کارها را انجام بدهید، نقص در مکیال و میزان داشته باشید، بندگی خدا را نکنید، من بر شما عذابی که همه را احاطه می‌کند از آن عذاب می‌ترسم،  وَیَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَائَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ، (هود / ۸۵) در زمین هم فساد نکنید. عجیب است آقا! بعضی از افراد می‌روند به بعضی نمّامی می‌کنند، این مطلب را من به شما عرض کنم که اگر یک وقتی دیدید یک کسی آمده به شما می‌گوید که آقا! فلانی پشت سر تو بد گفت، یا فلان عمل را انجام داد که بر ضرر تو بود، این شخصی که آمده نمامی می‌کند این را فاسق بدانید. یقیناً فاسق است، آن شخص هم اگر فاسق بود به هر دویشان اطمینان نکنید، امّا اگر او تا حالا نزد تو عادل بوده، بگویید تو فاسق ؛ او عادل. من هیچ وقت حرف فاسق را بر عادل ترجیح نمی‌دهم! تو دیگر از حالا پیش من فاسقی. اینطوری باشید. اگر غیر از این بودید راه صحیحِ صراط مستقیم را حرکت نکرده اید. وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ، آن کسی هم که نمامی می‌کند، او فسادگر است، این جزء مفسدین است، حالا مفسدین درجاتی دارند، یک مفسد هست که باید کشت او را، تبعیدش کرد، باید او را مثلاً- از بین برد. یک مفسد هست که بین دو نفر را فساد کرده. وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ، این جا یک جمله‌ای از آنچه که همه‌مان حفظیم و همه‌مان دوست داریم و به آن اهمیت می‌دهیم، الان به دیوار هم نوشته شده است و ان‌شاءالله نیمه‌ی شعبان پانزده روز دیگر نزدیک است، اینجا حضرت شعیب به مردمش گفت در آن زمان: بقِیَّهُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ، آقا اگر امام زمان صلوات اللّه علیه، بقیّه خداست، -بقیّه خدا شامل خیلی چیزها می‌شود، ولی آن که در رأسِ بقیة الله است آن حضرت ولی‌عصر است. باقیمانده‌ی خدا، باقیمانده‌ی از خدا، باقیمانده‌ی از جانب پروردگار- این برای شما بهتر است، مشتری را نگه دارم یا امام زمان؟ کدام یکی بهتر است؟ زندگیم را نگه دارم یا امام زمان؟ کدام یکی بهتر است؟ آبرویم را نگه دارم یا امام زمان؟ همه‌ی اینها را می‌گوید: بقِیَّهُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ، شرطش چیست؟ مؤمن.-همین جا یک جلسه امتحانی هست- ایمان شما را می‌سنجند. ایمان شما را می‌سنجند. ببینند اگر آن خانه‌ی مفصّلِ میلیاردها قیمت را از دست ندادی برای اینکه امام زمان راضی بشود، امام زمان صلوات اللّه علیه خوشش بیاید، بدان نه! به این آیه عمل نکردی. بقِیَّهُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ را عمل نکردی. اگر گفتی هر چه من دارم مال تو آقا! بیا! من آن اتاق نشسته بودم، دعای ندبه را گوش می‌کردم، به دعای ندبه اهمیت بدهید آقایان، در هفته دو ساعت، ما که مراعات شما را می‌کنیم، می‌گوییم جلسات دیگر زنهایتان نروند، زنها جلسات دیگر نداشته باشند برای اینکه به زندگی‌تان بیشتر برسند. اقلاً روز جمعه من در این اتاق نشسته بودم دیده می‌شد تک‌تک، افراد تازه وارد می‌شدند، وسط دعا، کمی زودتر بیایید این دعای ندبه‌ای که این سرباز امام زمان می‌خواند، چه اینجا، چه تهران، چه قم می‌خوانند، دیگر حضوری می‌خوانند، این سربازهای حضرت ولی‌عصر من امضاء می‌کنم که اینها جزء یاران حضرت بقیة الله‌اند، من دیدم هر چه داشته اند، داده اند. خدا می‌داند- حالا به جناب آقای معلم عرض نمی‌کنم. دوستان تهرانمان هم همینطور، با توجه. شما چکار داشتید؟ خانه یک قدری کار داشتیم. چکار داشتی آقا؟ بگو، رویش نمی‌شود بگوید چکار داشتم! یک روز صبح زودتر بلند شو. می‌ترسم به زحمت بیفتید والاّ می‌گویم از اوّل دعای ندبه در را ببندند آنهایی که اهلش نیستند نیایند دیگر، یعنی چه؟! دعای ندبه است، این مهمتر از تمام حرفهای من و امثال من و همه است. دعای ندبه! دعایی که از اوّلش زمینه‌سازی می‌کند، دو سه صفحه زمینه‌سازی می‌کند برای اینکه اشک شما را در بیاورد در فراق امام زمانتان، دیده اید طرز خواندن هم همین طوری دستور دارند که بخوانند ، از اول وارد می‌شود که ما جری به اولیائک، جریانات اولیای خدا را، انبیاء را بیان می‌کند که یکی در بهشت بود، یکی در بین مردم بود تا قومش غرق شدند، همان طور یکی یکی اینها را نقل می‌کند و بعد می‌آید به پیغمبراکرم می‌رسد، بعد به علی بن ابیطالب می‌رسد، بعد آنچه که مربوط به خودمان است می‌رسد که این الحسن این الحسین، این ابناء الحسین، اینها کجایند؟ آخر ما هم امام باید داشته باشیم! تا می‌رسد به این بقیة الله، همین جمله. بقیة الله کجاست؟ خانه‌شان؟ بله! لابد یک جایی دارد که زندگی بکند! تو چطور؟ ما هم اینجاییم! به همدیگر هم که کاری نداریم! امام هم که نمی‌خواهیم! خودمان الحمدللّه عقل کاملی داریم! به همین دلیل هم بدبخت و بیچاره‌ایم! به همین دلیل هم هیچ چیز نمی‌فهمیم! یک عده اسم امام زمان را می‌برند، یک عده هم مخالفند. خاک بر سر اینها! یک روزهایی بود در همین مجلس اسم امام زمان را می‌بردیم انگشت‌نما شده بودیم که من گفتم که اگر من را کنار دیوار بگذارند یک گلوله به خاطر امام زمان در مغزم بزنند شاد‌ترین ساعات من است. الحمدللّه، الان بعد از شاید بیست سال، بیست و پنج سال، -به برکت انقلاب هم بوده- مسجد جمکران، مثل دیشبی، مثل شب چهارشنبه‌ای، میلیون جمعیت! یک وقتی یک دوستی داریم همین هفته اتفاقا ذکر خیرش بود- یک شب جمعه بود من تنها بودم در مسجد، ایشان نصف شب دلش تنگ شده بود گفته بود فلانی تنهاست او هم بلند شده بود آمده بود، دو نفر بودیم تا صبح! حالا مسجد جمکران را در همین هوای گرم آنجا میلیون جمعیت، شب نیمه‌شعبان سال گذشته، سه میلیون جمعیّت بود! نه آن‌جا تنها، همه جا نام مقدس امام زمان! هر چه می‌توانید این نام را ترویج کنید، برای چه؟ برای اینکه بقِیَّهُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ، بقِیَّهُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ، همین یک قسمتش را ما کم داریم. مؤمن نیستیم. ایمان نداریم. ایمانمان اگر شدید باشد باور کنید شب نیمه‌ی شعبان، شب جمعه که متعلق به امام عصر ارواحنافداه است، یک کاری انجام می‌دهیم. بالاخره یک ساعتی به امام زمان شب جمعه می‌رسد، احیاء شب نیمه‌ی شعبان؛ اقلاً در دوره‌ی سال چند شب احیاء گرفتن، سه شب شبهای احیاء را داریم برای شب قدر، یک شب هم شب نیمه‌شعبان می‌شود، حالا بیدار باشیم چه کار کنیم؟ بگوییم بخندیم؟! اندازه عقلت کار بکن! عقلت، عقلت می‌گوید جُک بگو بخند؟! همین اندازه؟! بچه‌ها هم بالاخره می‌خندند. عقلت می‌گوید بگو یا صاحب‌الزمان، یا بقیة الله من زیر سایه‌ی شما هستم، در پناه شما هستم، من را از شرّ شیطان حفظ کن، من را از شر دشمنانت حفظ کن، بگذار زندگی را طوری انجام بدهیم که زیر سایه‌ی تو باشیم؛ این هم یک عقل است. یک ایمان است. ایمانی است که تمام توجّهش به آن وجود مقدس است. اگر تمام دنیا مال او بشود بگویند در راه امام زمان بده، می‌گوید: بقِیَّهُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ، این جمله از قرآن را هیچ اشکال ندارد که ذکر خودتان بکنید. ورد خودتان قرار بدهید. بگویید بقِیَّهُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ. به خودتان بگویید. آقا! بقِیَّهُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ، نمی‌گوید: خودِ خدا ،خیر لکم. آن هم هست، ولی حالا آنچه که در بین ما خدای‌تعالی فرستاده که ما با آن بتوانیم انس صد درصد بگیریم، حضرت بقیة الله ارواحنافداه است. خَیْرٌ لَکُمْ، نیمه‌ی شعبان نزدیک است، یک ماه شعبانی خدا سر ماه رمضان قرار داده که من واقعاً گاهی می‌بینم نه با این چشم- که کسانی که می‌خواهند به این مهمانی پروردگار وارد بشوند،    قد اقبل الیکم شهر الله بالبرکه و الرحمه و المغفره . می‌خواهند وارد این سفره‌خانه، و این مهمانی بشوند، آنهایی که لباس ندارند از حالا به فکرش باشند. فردا شب، شب میلاد حضرت ابی‌عبداللّه الحسین، یک لباس خوبی بگویید آقا برایتان بدوزد، وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِکَ خَیْرٌ (اعراف / ۲۶) این هم خیر است. آن هم خیر است. بقِیَّهُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ، یک لباس تقوایی بپوشید حضرت سیدالشهداء، لباسی که حضرت سیدالشهداء می‌خواهد بدوزد برای شما، مدل لباس خودش هست. صبر و استقامت و باصطلاح شهادت و دادن همه چیز در راه خدا که بقِیَّهُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ. حضرت ابوالفضل، حضرت امام سجّاد، همه‌ی این سه دست لباس را در مهمانی پروردگار بپوشید. حضرت اباالفضل العباس چه لباسی می‌تواند بدوزد برای ما؟ لباسی که خودش دارد. و آن وفاداری است، باوفا بودن، آنچنان باوفاست که وقتی آب کف دستش هست آقا خیلی عجیب است، آدم، لب‌تشنه‌ترین باشد، آب هم در دستش باشد- فذکر عطش الحسین! چقدر وفا می‌خواهد! این وفا را، این لباس وفا را که همان لباس تقوا است این هم یک دست سفارش بدهید به حضرت ابوالفضل، که هیچ مانعی ندارد امشب با همین بیان، چون خدا خودش این بیان را در قرآن فرموده- یا اباعبداللّه! آقا ! یک دست لباس لطف کنید، از بهشت لطف کنید، شما خودتان خیّاطید، درست است خیّاط روح ما هستید، ولی یک دست لباس از بهشت به من لطف کنید. لباسی که خودتان برتان است. از همان پارچه، به حضرت ابوالفضل هم بگویید، متوجه بشوید، به حضرت امام سجّاد هم بگویید، -عجیب تنظیم کرده است این تولدها را پروردگار متعال!- این سه دست لباس، سه نوع لباس است که همه‌اش برمی‌گردد به لباس التقوی. به حضرت امام سجاد بگویید که آقا یک لباسی که من مربّی باشم، یک لباسی که من بنده‌ی خدا باشم، یک لباسی که من با آن مأنوس با پروردگار باشم، شما هم برای من لطف کنید. این دستوراتی که من می‌دهم فکر نکنید که من تشبیه می‌کنم، نه همین را بگویید، همین عرایض را انجام بدهید. امّا لباسی که حضرت بقیة اللهدارد، روی لباسهایتان باید بپوشید. آنها را زیر بپوشید، این لباس مثل یک عباست که باید بیندازید روی لباسهایتان. آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری آقا. مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی یک توسلی دارد که در آن دعای توسل اللهم صلّ و سلّم و زِد و بارک علی صاحب، صاحب یعنی دارنده‌. این لباس را دارد. دارنده‌ی آنچه پیغمبر داشت. دارنده‌ی آنچه علی بن ابیطالب داشت. دارنده‌ی آنچه فاطمه‌ی زهرا داشت. همین طور می‌آید جلو تا می‌رسد به امام عسکری، از همان لباس‌ها، از همین پارچه، از همین مدل، از همین وضع برای من هم لباس بدوزید! این لباسها را قبلاً بپوشید. آن لباس را رویش. آن لباسی است که از دور که وارد این مهمانسرای الهی می‌شوید می‌بینید ملائکه ریختند دورتان، به خدا قسم چشم دلتان را باز کنید می‌بینید ملائکه می‌ریزند، یک شخصیتی مهم دارد می‌آید که لباسِ رویش لباس امام زمان است، لباس زیرش لباس امام سجاد است، لباس حضرت ابوالفضل العباس است، لباس حضرت امام سیدالشهداء است. خیلی مواظب باشید. ای کاش چشم‌مان باز بود! ای کاش در این دنیای پر از حجاب نبودیم می‌دیدیم چه استقبالی می‌کنند. اول ماه رمضان، مغفرت می‌خواهید، این همه‌ی سفره مال تو! رحمت می‌خواهی؟ برکت می‌خواهی؟ مال تو! بقِیَّهُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ، (هود / ۸۶) یک جمله آخر، که من حافظ شما نیستم. به پیغمبرشان می‌گفتند: ما اینجا نشسته ایم، استراحت می‌کنیم. تو و خدا بروید مصر را فتح کنید! إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ (مائده / ۲۴) یا، آقا برای ما دعا کن! ما اینطوری بشویم! نه؛ اینها کارهای خودت است. یعنی باید خودت انجام بدهی، من حواسم به شما نباید باشد. دوستان این را هم بدانید فرقی نمی‌کند انبیاء البته جای خودشان را دارند، آنها در عالم ذر امتحان داده اند، خدا قبولشان کرده، امتحانشان را حتی قبول کرده و فرستاده برای اینکه اینها باصطلاح- سرمربی باشند، اینها ممتحِن باشند، اینها باشند روی سر مردم، بحث دیگری دارند. امّا کار شیعیان علی بن ابیطالب که شما باشید- گاهی مشکل است. هم باید خودتان امتحان بدهید، هم باید مواظب امتحان دیگران باشید. این را دیگر توقع نداشته باشید مثلاً جناب آقای معلم، جناب آقای گنجی، دوستانی که به عنوان اسم استاد که رویشان گذاشته اید استاد- برای اینکه خودتان کار نکنید، آنها به شما بگویند کار کن. خودتان باید کار کنید. ان‌شاءالله جدّی باشید. می‌بینید پیغمبر خدا که شعیب باشد،-شعیب خیلی مقام دارد- مربی و معلم و استاد پیغمبر اولوالعزم است، حضرت موسی وقتی آمد خدمت حضرت شعیب، حضرت شعیب گفت دیگر ناراحتی‌هایت تمام شد. و اینجا هشت سال یا ده سال باید بمانی تا تربیت بشوی. لذا یک استادِ حضرت موسی خضر است، یک استادش شعیب است. شعیب خیلی مقام دارد. او می‌تواند بگوید: بقِیَّهُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ، در تمام انبیاء تنها کسی که این کلام را گفته حضرت شعیب است در عین حال می‌گوید: وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ از من توقع نداشته باشید، من کاری بکنم که شما راحت باشید. بلکه خدا مذمّت هم کرده والاّ تقریباً راست می‌گفتند. می‌توانست خدا با حضرت موسی بروند مصر را فتح کنند و مرتبش کنند، اَمنش کنند، بعد آقایان تشریف بیاورند! ولی این دیگر امتحان نشد! این دیگر کار نشد! این استعمار، عمران و آبادی زمین نشد. امیدواریم همه‌مان از امروز که روز اول شعبان است و روز جمعه است، متعلق به بقیة الله است و این آیه را هم می‌بینید تصادفاً آمده جلو. یعنی ما ترتیبی که بخواهیم بنشینیم این آیه را بیندازیم روز اول شعبان که بقِیَّهُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ و این حرفها را بزنیم، این را نه می‌توانیم جور بکنیم، نه می‌توانیم تنظیم کنیم، خیلی هم کار لازم دارد. نمی‌شود تنظیمش کرد. من یک نفری تنها می‌نشینم اینها را می‌نویسم و دوستان هم محبّت می‌کنند و ان‌شاءالله می‌خوانند و جدّاً عرض می‌کنم آنهایی که برای این زحمات ما ارزش قائل نیستند -چون همین جا شنیدم، من در تهران و قم نشنیده بودم- می‌گویند بعضی‌ها روز سه‌شنبه می‌آیند جزوه می‌خواهند از ما، روز جمعه نگرفته. آقا در این سه چهار روز چه کار می‌کردی؟! من گفتم آن دو سه روز دیگرش هم بدانید نمی‌خواند! همین طور می‌خواهد بگیرد لابد! حالا چه مرضی است؟! این مرض می‌شود دیگر. روز جمعه جلسه بیایید، مرتب باشید، منظم باشید، کارهایتان روی حساب باشد، تا ما هم تشویق بشویم ان‌شاءالله بتوانیم بهتر خدمتگذارتان باشیم و اگر اینطوری نباشد واقعش این است که انسان نمی‌تواند یک خدمتگزار حسابی باشد برای دوستان حضرت بقیة الله ارواحنافداه.حالا نمی‌دانم روضه بخوانم برایتان ؟ وَوَضَعَتْهُ کُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا (احقاف / ۱۵) فهمیدید چه می‌گویم؟ ماشاءاللّه همه‌تان اهل فضل و فهم هستید. حضرت زهرا سلام اللّه علیها وقتی که این فرزندش متولد شد، حالا خودش که کوثر است و از همه‌ی علوم اطلاع دارد که کُره و کراهت -نه کراهت- یعنی ناراحتی دارد. آخر این بچه در این دنیا می‌آید، با این مردم روبرو می‌شود، خیرخواه مردم است، رحمه للعالمین است، همه‌ی محبتش را بسیج کرده که مردم راحت باشند، با آن وضع عطش در کنار دو نهر آب با لبهای تشنه شهیدش کنند! آمد خدمت رسول‌اکرم، قنداقه‌ی سیدالشهداء را به دست رسول اکرم داد، حضرت هم همین بیانات را، همین مطالب را تأیید فرمودند، فاطمه‌ی زهرا گریه کرد. حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَوَضَعَتْهُ کُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا. لاحول و لاقوه الاّ باللّه العلی العظیم. روز جمعه است، متعلق به امام عصر ارواحنافداه است، همه با توجّه؛

نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب‌الزمان یا اللّه! یا اللّه یا اللّه یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه! خدایا به آبروی بقیة الله قسَمَت می‌دهیم فرجش را برسان. خدایا در این ماهی که همه‌اش سرور و شادی است برای ما هم سرور و شادی فرج آن حضرت را قرار بده. خدایا این اعیادِ بزرگ را در این ماه برای ما مایه برکت و رحمت قرار بده. خدایا عیدی ما را فرج مولایمان قرار بده. پروردگارا گرفتاری‌هایمان برطرف بفرما. توفیق پیشرفت بیشتر در راه تزکیه‌ی نفس به همه‌مان مرحمت بفرما، مرض‌های روحی‌مان شفا عنایت بفرما. خدایا به آبروی امام عصر قسَمت می‌دهیم مریض‌های بدنی، مریض‌هایی که منظورند الساعه لباس عافیت بپوشان. امواتمان غریق رحمت بفرما. همین طور که نشسته‌اید سالگرد دختر جناب آقای خواجوی است. دختری که در سن کم اهل تزکیه‌ی نفس بود، و بحمداللّه در بهشتِ برزخی، بسیار در رفاه و آسایش است ولی برای اینکه هدیه‌ای ما در سالگردش بفرستیم، همان جایی که نشسته اید حتی در شهرها هم بخوانند. یک حمد و سه قل هو الله قرائت کنید. و عجل فی فرج مولانا.

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

شب ۲۳ رمضان ۱۴۲۱ قمری – شب احیاء

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

۲۷ رجب ۱۴۲۵ قمری – ۲۳ شهریور ۱۳۸۳ شمسی – مبعث رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

بسم‌ اللّه الرحمن الرحیم

الحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدّائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ (جمعه / ۲).

بعثت رسول اکرم و نبیّ معظّم، حضرت خاتم‌ انبیاء، صلی اللّه علیه و آله و سلّم را به پیشگاه مقدّس حضرت بقیة الله تبریک عرض می‌کنم و امیدواریم همه‌ی شما دوستان حضرت، زیر سایه‌ی آن وجود مقدّس از همه‌ی آفات و شرّ و هر چیزی که موجب عقب‌افتادگی انسان از حقایق می‌شود محفوظ باشید. این آیه‌ را مطرح کردم که از سوره‌ی مبارکه‌ی جمعه است. سوره جمعه، در روز جمعه، در نماز جمعه تلاوت می‌شود و آیاتش بسیار پراهمیّت است به خاطر اینکه در دوران سال عیدی که بیشتر از همه‌ی اعیاد برای انسان خدای‌تعالی قرار داده، و هر هفته یک روز باید به آن روز اهمیّت بدهند و سعی در یاد خدا بکنند و در نماز جمعه یا جماعت و یا مجالس پراهمیّت اجتماع کنند، که ان‌شاءالله وقتی که حضرت بقیة الله ارواحنافداه ظاهر شدند بر فرد فردِ مردمِ مسلمان واجب عینی است که در نماز جمعه شرکت کنند. و لذا باید در روز جمعه آیاتی که تلاوت می‌شود، بیاناتی که گفته می‌شود اهمیّت بسیار بیشتری داشته باشد. در روز جمعه که روز اجتماع مردم مسلمان در میان مساجد و یا در میان میادین یا مصلّی‌هاست، این آیه‌ای که مربوط به امروز یعنی روز مبعث است، نازل شده، می‌فرماید: هُوَ الَّذِی، آن خدا، آن کسی است که بَعَثَ فِی الْأُمیِّینَ در میان مردم مکّه یا در میان بی‌سوادان -چون هر دو تفسیر گفته شده- رَسُولًا مِنْهُمْ یک فرستاده‌ای از خود آنها، در یک آیه دیگر هست مِنْ أَنْفُسِهِمْ (آل‌عمران / ۱۶۴) بعضی قرائت‌هاست که مِن أنفَسِهم، از نفیس‌ترین خاندان، از بهترین آنها، مبعوث فرموده. که چه کند؟ یعلّمهم الکتاب مردم را باسواد کند. چون هر چه بدبختی ما داریم بخاطر بی‌سوادی است. سواد هم معنایش این نیست که ما خواندن و نوشتنِ تنها را بدانیم. یا تحصیلاتمان در علوم روز، آن چه مربوط به دنیایمان هست، باشد. در بین ما مردم مسلمان واژه‌های اسلامی تحریف شده. می‌گویند: علم و دین؛ علم یعنی آن چیزی که صد درصد یقینی است، تغییرناپذیر است، ظنّ و گمان در آن راه ندارد، فرضیه‌های فلاسفه را به اسم دین در بین مردم معروف کرده‌اند ولی حقایق قرآن و احادیث که با عقل و درک و فهم و با اصرار انبیاء و بالاخص نبیّ گرامی اسلام، وجود دارد آن را دین می‌گویند، دین است، امّا نه در مقابل علم. علم است، عقل است، همه چیز در آنچه که پیغمبراکرم فرموده، آنچه که خدای‌تعالی بیان کرده، آن علم است، آن سواد است، پیغمبراکرم آمده که یُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ. پیغمبراکرم آمده که یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ. آیات خدا را بر مردم تلاوت کند. خدا اشتباه ندارد، خدا حتی یک سر سوزن اگر ما فکر کنیم در کلامش مبالغه یا اشتباه یا نسیان یا جهل است، کافریم. بنابراین در این آیه‌ی شریفه می‌فرماید: هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهمْ، اول تلاوت می‌کند آیات قرآن را. مثل امروزی پیغمبراکرم وقتی که در غار حرا بود جبرئیل آمد و شروع کرد به نزولِ آیاتِ قرآن؛ مرحله‌ی پنجم- از جانب پروردگار. یک عدّه از دانشمندان اسمی جاهل اینها فکر می‌کنند که پیغمبر تا امروز هیچ چیز بلد نبود! خواندن و نوشتن بلد نبود! و معنی نزول قرآن را متأسفانه درک نکرده اند. من برای اکثر شما در شب قدر و حتی در سال قبل  مراتب نزول قرآن را عرض کرده ام، نمی‌خواهم دوباره تکرار بشود، نزول قرآن مراتبی داشت و دارد که مرتبه‌ی پنجمش از امروز شروع می‌شود. مرتبه پنجم این است که این آیاتی را که تو حقایقش را در اوّل خقلت استفاده کردی و بر تو نازل شد که خدای‌تعالی با اشاراتی این مطالب را بیان کرده اوّل: وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى (ضحی / ۷) اگر پیغمبراکرم حقایق قرآن را در اول خلقت با آن روح مقدّسش متوجّه نمی‌شد خدا بر قلبش نازل نمی‌کرد، گمراه بود به صورت ظاهر به صریح قرآن. ولی به مجرد اینکه روح مقدسش خلق شد، آن ظرفیت بسیار با عظمت به او داده شد فوراً حتی لحظه‌ای فرصت نشد، فاصله نشد که- حقایق قرآن بر قلب مقدسش نازل شد و لذا به یک زبان دیگر إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ (کوثر / ۱) ما به تو ای پیغمبر، کوثر دادیم. شما به لغت مراجعه کنید کوثر یعنی خیر کثیر. خدای با آن  عظمت وقتی می‌فرماید: زیاد به تو دادیم، هر چه یک بشر هر مقدار هم قلبش، دلش، وسیع باشد  هر چه ممکن است در امکان نازل شود باید در قلب مقدس پیغمبراکرم نازل شود که این مطلب، خودش، بحث بسیار مفصلی دارد. آن‌جا همه قرآن بر قلب مقدس پیغمبراکرم نازل شد و اسم این نزول، نزول اوّل است. و بعد نزول‌هایی بوده و آخرین نزول یعنی بعد از آنکه پیغمبراکرم با سواد -آن هم باصطلاح ما- بوده بماند، بعد از آنکه اودعته علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقک، علم آنچه بوده و هست و آنچه تا انقضاء خلق می‌خواهد باشد، همه در آن لحظه اول، در آن ساعت اول، در آن وقتی که روح مقدس پیغمبراکرم خلق شد بر قلب مقدّسش نازل گردید. اینقدر این مطلب پشتوانه دارد که اگر بخواهم فهرستش را نقل کنم از آیات و روایات، به طول می‌انجامد، پیغمبراکرم هم با سواد بود، هم همه چیز را می‌دانست. امام صادق لعنت می‌کند آن کسانی را که می‌گویند پیغمبر سواد نداشت! پیغمبراکرم با هفتاد زبان می‌گفت و می‌نوشت و نوشتن و خواندن که کار هر فردِ معمولی است، پیغمبر اکرم آنچه که هست امّی است، یعنی پیش کسی درس نخوانده. از اعجاز رسو‌ل‌اکرم این است که استاد ندیده، جز خدا. درس نخوانده جز نزد خدا. چیزی از کسی یاد نگرفته جز از خدا و هر چه دارد از ذات مقدّس پروردگار دارد. بنابراین این حرف بسیار غلط است که وقتی جبرئیل گفت إقرأ، او در جواب بفرماید من سواد ندارم! خواننده نیستم! چه می‌خواهم بخوانم؟! بلکه جبرئیل وقتی از جانب خدا عرض کرد و یا فرمود که إقرأ، –هیچ کس به کسی که نمی‌تواند بخواند نمی‌گوید: بخوان! آن هم خدای باعظمت؛ نمی‌گویند بخوان، تا او بگوید من چه را بخوانم؟ بعد بگوید آنچه را من می‌خوانم بخوان! بچه‌ای را شما می‌فرستید در مدرسه، در مدرسه معلم بیاید اوّلین حرفش این باشد که بخوان! می‌گویید آقا این حرفها چه هست؟!- همین «إقرأ» دلیل بر این است که پیغمبر خواندن را، نه خواندن کتابِ من و شما را، خواندن کلام خدا را می‌دانست و لذا جبرئیل عرض کرد: إقرأ. نهایت این نزول پنجم است. چرا ، در کجا و چه نحوه بخواند این را هم می‌دانست. اجازه‌اش از جانب خدا صادر شد، یعنی منِ جبرئیل از جانب خدا آمده‌ام و به تو اجازه می‌دهم که به اسم پروردگارت بخوان. اگر پیغمبر قرآن را نمی‌دانست چرا خدای تعالی می‌فرماید: وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَى إِلَیْکَ وَحْیُهُ (طه / ۱۱۴) تا وحی آیات به تو نرسیده، عجله به خواندن قرآن مکن. گاهی چهل روز پیغمبراکرم منتظر می‌شد که اجازه‌ی قرائت آن آیه به او داده شود تا او بخواند و برای مردم بگوید. پیغمبر بی‌سوادی که چهل روز یا چهل سال در بین مردم بوده و هنوز خواندن و نوشتن را یاد نگرفته آن پیغمبر به چه درد مردم می‌خورد؟ توهینی بالاتر از این به پیغمبراکرم نیست، چه از ناحیه نویسنده شیعه باشد یا از ناحیه نویسنده سنّی. و یا از ناحیه نویسندگان مسیحی که این مطلب را بسیار دامن زده اند. پیغمبر ما که سهل است، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه الصلوهو السلام این روایتش صحیح است بعضی‌ تشکیک کرده اند. متأسفانه وقتی که بعضی از افرادِ بی‌سواد عالِم‌ نما، به جایی می‌رسند که نمی‌توانند مطلب را بیان کنند روایت را تضعیف می‌کنند، حدیث کساء را تضعیف می‌کنند، دعای ندبه با آن عظمت را تضعیف می‌کنند، روایات را تضعیف می‌کنند، شما با قرآن چه کار می‌توانید بکنید؟! قرآن را که نمی توانید تضعیف کنید. می‌گویند ظنّی‌الدّلاله است که یک مقداری جای تأسف است. البته ائمه‌اطهار علیهم الصلوهو السلام همه‌ی اینها را جبران کرده اند و بیان کرده اند و گفته اند و ما باید جوهرشناس، کیمیا شناس، باشیم و زبان ائمه علیهم‌السلام را بفهمیم. والاّ هر چه گفتند و هر چه دشمنان گفته اند بعضی از مسلمانها متأسفانه بلندگوی دشمنان اسلامند. دشمنان اسلام یک مطالبی را القاء می‌کنند و- ما آنها را بیان می‌کنیم، حالا به عنوان انتقاد هم من عرض می‌کنم- نباید بیان کنیم، به عنوان اینکه آنها اینطوری گفته اند ما رد می‌کنیم. چون همین خودش تضعیف کردن است و نقل کلام آنها ترویج آنها است. شاید متجاوز از صد حدیث و بلکه از آیات قرآن داریم که پیغمبراکرم اوّل موجودی بوده که خدا خلق کرده و همان لحظه‌ی اوّل اسمش را عقل گذاشته در مقابل جهل. همان لحظه اسمش را نور گذاشته در مقابل ظلمت. هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنْ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ (احزاب / ۴۳) خدای‌تعالی به وسیله صلوات پیغمبر، بیانات پیغمبر، ما را از ظلمات به نور برمی‌گرداند. همه‌ی نور در اختیار پیغمبر است، اسم پیغمبر و روح پیغمبر نور است. جابر سؤال کرد از حضرت رسول‌اکرم که یا رسول‌ اللّه اول چیزی که خدا خلق کرد چه بود؟ فرمود:  نور نبیک یا جابر، نور اسمش را گذاشته، اول ما خلق اللّه نوری، این روایت در کتب شیعه و سنّی هست اگر مدرک می‌خواهید در کتب اهل ‌سنت ینابیع المودّه در فصل اول کتابش روایاتش را جمع کرده، کتاب ، از شیخ سلیمان بلخی حنفی است و مرحوم مجلسی رضوان‌ اللّه تعالی علیه بل سلام اللّه علیه- در کتاب بحارالانوار صدها حدیث نقل می‌کند. نور پیغمبر، نور بی‌سواد؟! نور بی‌علم؟! نور بی‌دانش که نور نیست، ظلمت است. نور اساساً معنایش این است که همه چیز برای او روشن است. هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ، تلاوت می‌کند، قرآن می‌خواند، آیات خدا را برای مردم می‌گوید. امروز در غار حراء اجازه‌ی خواندن این سوره‌ی مبارکه به او داده شد: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ (۱) خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ (۲) (علق / ۱ و ۲) این مردمی که می‌بینی، این مردم از علق خلق شدند، اگر از آن روحی که خدای‌تعالی در عالم ارواح قرار داده همه خلق می‌شدند که امروز با سنگ با پیغمبراکرم مواجه نمی‌شدند، با دشمنی مواجه نمی‌شدند. اینها از علق خلق شدند، خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ (۲) اقْرَأْ، –باز دو مرتبه- بخوان! باشد اینها از علق خلق شده اند امّا استعدادی دارند که اگر بخواهند به سوی حقیقت حرکت می‌کنند ربّ تو اکرم است. کریم‌تر از اینهاست که  اینها را به اعمال بگیرد. خدا رحمان است، رحمان یعنی به همه بخشنده است، تو کار خودت را بکن. إِنَّمَا أَنْتَ مُنذِرٌ (رعد / ۷) تو ای پیغمبر منذری، لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُسَیْطِرٍ (غاشیه / ۲۲) تو کارت این نباشد که خیلی غصه بخوری که چرا منحرف شدند، طه – مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى (طه / ۱ و ۲) خودت را به مشقت نینداز. تومطالب را  بیان  بکن. امّا مگر مردم قبول کردند؟ اگر گوش می‌دادند و عمل نمی‌کردند و عبور می‌کردند، باز مهم نبود امّا همین امروز پیغمبراکرم را آن چنان زدند که پاهای مبارکش پر از خون شد، همان کاری که ما نسبت به امام زمانمان می‌کنیم، او آمد در بین مردم، صدا زد: ای مردم من چیزی به شما جز رستگاری‌تان نمی‌گویم یک کلمه بگویید لا اله الاّ اللّه، تفلحوا، رستگار بشوید، موفق بشوید، گفتند: سیصد و شصت خدا را رها کنیم یک خدایی که تو به ما معرفی می‌کنی که دیده نمی‌شود انتخابش کنیم؟! ای وای بر جهل مردم، خدا در قرآن می‌فرماید: یَا حَسْرَهً عَلَى الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُون (یس / ۳۰) چقدر باید حسرت بر بندگان باشد که پیغمبری بر آنها مبعوث نشد مگر آنکه او را استهزایش کردند، مسخره‌اش کردند. مانند حیوانات، مانند افرادی که اصلاً چیزی درک نمی‌کنند. پیغمبراکرم تشریف آورد. زمان ما، بعد از هزار و چهارصد سال هنوز آن رشدی که ما بگوییم لبیک یا رسول‌اللّه، شاید پیدا نکرده باشیم. اما شما مردم ان‌شاءالله پیدا کرده اید. الان فرض کنید در کنار پیغمبراکرم هستید. اگر می‌خواهید شما مردها با علی و شما زنها با خدیجه‌ی کبری باشید، شما هم الان بگویید لا اله الاّ اللّه. این لا اله الاّ اللّه را رسماً بگویید، جدّی بگویید دوستان من سالهاست به شما می‌گویم جدی باشید، خدا را جدی بگیرید، امام زمان را جدی بگیرید، اینکه ما یک امام زمانی داریم بر منکرش لعنت و تمام ! این جدی گرفتن نیست. ما همیشه در محضر حضرت بقیة الله‌هستیم. همیشه در محضر خدای‌تعالی‌ هستیم.  جدّی بگیرید این لا اله الاّ اللّهِ امروز را بیایید جدی بگیرید. یا رسول اللّه صلی اللّه علیک، صلی اللّه علیک، السلام علیک یا رحمه للعالمین.مثل علی بن ابیطالب، پشت سر علی بن ابیطالب، ما هم به صورت ظاهر والاّ، لا اله الاّ اللّه را در عالم ارواح با علی بن ابیطالب گفته ایم امّا- در بدن ظاهری هم با علی می‌گوییم: لا اله الاّ اللّه محمدٌ رسول‌اللّه علیٌّ ولیّ ‌اللّه، لا اله الا اللّه حقّاً حقّاً، لا اله الاّ اللّه ایماناً و تصدیقا، لا اله الاّ اللّه عبودیتاً و رقّاً، ما، لا اله الا اللّه می‌گوییم. این لا اله الا اللّه می‌دانید چه می‌کند؟ اگر از دو لبتان خارج شد، بدنتان از نجاست پاک می شود. اگر از قلبتان پاک شد، دلتان، روحتان، از نجاسات صفات رذیله پاک می‌شود. پس از دل بگوییم لا اله الا اللّه؛ از دل بگوییم محمد رسول‌اللّه؛ از دل بگوییم علیّ ولی‌اللّه؛ از دل معتقد به قیامت بشویم و واقعاً قیامت را حقّ بدانیم، یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ. دوست عزیزمان درباره‌ی تزکیه‌ی نفس گفتند. از واجبات اوّلیه قبل از نماز و روزه و زکات تزکیه‌ی نفس است که اکثر مردم حواسشان نیست. تزکیه‌ی نفس یعنی چه؟ یعنی حسود نباش، یعنی انسان باش. می‌شود انسان مشرک باشد و نماز بخواند؟! مشرک نباش، تزکیه‌ی نفس یعنی در صراط مستقیم باش. مراحل تزکیه‌ی نفس را گفته ایم برایتان؛ استقامتی که خدا حتی به پیغمبراکرم می‌فرماید: وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ(شوری / ۱۵)‍ صراط مستقیم است که هر روز در نمازتان می‌گویید: اهدنا الصراط المستقیم، جهاد با نفس است، محبّت به خداست، عبودیت است که اساس کارمان است- در آیات شریفه قرآن هست. بنابراین وَیُزَکِّیهِمْ. من اینجا نشسته بودم، این آیه را که ایشان تلاوت کردند خودم در فکر بودم. چون یکی از کارهایی که ما باید بکنیم این است هر کجا  آیه قرآنی را خواندند، شما در فکر بروید که منظور خدا  چه بوده از این کلام؟ در مجلس فاتحه هستید؛ قرآن خوان دارد قرآن می‌خواند چرا این آیات؟ چه معنا دارد؟ تدبر در قرآن باید بکنید، تدبر در قرآن یعنی فکر بکنم، عقلم را به کار بیاندازم، ببینم چرا این آیه را خدای تعالی بیان کرده؟ من شاید صدها مرتبه این آیه را خوانده ام، حفظ هم شده ام، سوره جمعه را هم حفظ هستم- فکر می‌کردم، وَیُزَکِّیهِمْ، یزکیهم را نسبت می‌دهد به پیغمبر، پیغمبر اینها را تزکیه‌شان می‌کند. خودشان، خودشان را تزکیه نمی‌کنند؛ کمک به تزکیه‌ می‌کنند. شما تزکیه‌ی نفس نمی‌کنید، بَلْ اللَّهُ یُزَکِّی (نساء / ۵۰) خدا تزکیه‌تان می‌کند. شما فقط کمک می‌کنید. زمینه را آماده می‌کنید. من مکرر به پدرانی که فرزندانِ کوچکی دارند و تازه متولد شده اند، به آنها می‌گویم شما محیط پرورش این بچه را سالم نگه بدارید، این خوب می‌شود. محیطش را سالم نگه دارید. زن و شوهر ننشینید کنار بچه‌ی شیرخوار فحش به هم بدهید! دروغ به هم بگویید! حسادت کنید! غیبت کنید! این بچه درست است تو خیال می‌کنی چیزی نمی‌فهمد- ولی یک ضبط صوت قوی دارد که در ظرف دو سال صحبت می‌کند، حرف می‌زند در حالی که شما اصلاً تعلیمش نداده اید! فقط نگاه کرده. دیده آن هم در بیداری- شما یک قندی را گذاشتی اینجا، و اسمش را گذاشتی قند. این دو ساله که می‌شود می‌گوید قند! اگر شما توانستید با تعلیم استاد، در یک مملکتی که زبان دیگری غیر از زبان  شما را داشته باشد در ظرف دو سال آن طور حرف زدن به آن زبان را یاد بگیرید، جایزه دارید. بچه آن قدر قوی دارد کار می‌کند. محیطش را سالم نگه دار. نوار با آن فحشا و فجایعی که در این نوارهای مبتذل که از خارج به عنوان هجوم به فرهنگ اسلامی دشمن شروع کرده این را نگذار، بچه‌ات خوب می‌شود. نمی‌خواهد یادش بدهی دروغ نگو. خودش  دروغ نمی گوید. نمی‌خواهد یادش بدهی که غیبت نکن، غیبت نمی‌کند. نمی‌خواهد یادش بدهی که گناه نکن؛ گناه نمی‌کند. اما وقتی تو گناه می‌کنی خوب او هم می‌کند. ما اگر در محیط سالم می‌بودیم  خودمان سالم می‌بودیم، سالم می‌شدیم، حالا چه می‌شود کرد؟ یک دنیایی پر از دوده و کثافت ما وارد شده ایم، هر چه هم خودمان را بخواهیم تمیز نگه داریم شبها یک ساعت هم بنشینیم استغفراللّه ربی و اتوب الیه بگوییم و خودمان را شستشو بدهیم باز اول صبح که برویم بیرون باز کثیف می‌شویم تا شب! روایت دارد در آخرالزمان صبح انسان از خانه بیرون می‌آید با ایمان کامل، شب برمی‌گردد بی‌ایمان! ما خیال می‌کنیم که مثلاً چطور ممکن است؟ تجربه داریم، می‌دانیم چطور ممکن است. پیغمبراکرم- ببینید ما در تزکیه‌ی نفس هیچ کاری نمی‌توانیم بکنیم، جز اینکه راه را باز کنیم، اجازه بدهیم پیغمبر ما را تزکیه‌ کند، اجازه بدهیم امام زمان ما را تزکیه کند، خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِهَا (توبه / ۱۰۳) تُزَکِّیهِمْ بِهَا، زمینه باز کنید، صدقه بدهید، تا پیغمبر ما را تزکیه‌ی کند، تا پیغمبر ما را درست کند، متوسل به خاندان عصمت باشید تا تزکیه‌تان کنند. شما هر روز اگر بلند شدید از خواب، -صبح‌ها که شما ان‌شاءالله بیدار نمی‌شوید، سحرها بیدار می‌شوید برای نماز شب- یک توسلی بکنید به پیغمبراکرم، ائمه‌اطهار و امروز حضرت بقیة الله ارواحنافداه ، بگویید: آقا ما را تزکیه کن. نه اینکه وا بگذارید فقط به تزکیه‌ ایشان. نه؛ وقتی که تو رفتی در حمام، کثیف بودی، در حمام رفتنش را تو برو، دوش را باز کن روی سرت، بعد بیا، کیسه‌ات می‌کنند. حضرت رضا صلوات‌اللّه علیه، وارد حمام شد، -حمام‌های عمومی قبل- یک نفر هم منتظر دلاّک بود، گفت بابا! چرا اینقدر دیر آمدی؟! خیال کرد حضرت رضا دلاک است- چرا اینقدر دیر آمدی؟ حضرت گفت: چطور مگر؟ گفت: من مدتی است گفته ام یکی بیاید ما را کسیه بکند! حضرت کیسه را برداشت تمام بدن این را کیسه کند. بعد وسط کار فهمید که این امام رضا است! به صورت ظاهر ولیعهد مأمون است. گفت: آقا ببخشید! دیگر بس است! گفت: نه من کارم را باید تمام کنم. این، کار حضرت نبود. کار علی بن موسی الرضا می‌روید زیارتشان- اینکه پایت درد می‌کند معالجه‌ات کنند نیست. سرطان داری معالجه‌ات کنند، نیست. پول نداری، پول به تو بدهند نیست. اینها کار مردم است، کار اطبّاء است. پس کار حضرت چه هست؟ کار حضرت: یُزَکِّیهِمْ. این روح تو را سالم کند. با قلب سالم در نزد خدا بروی، إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ (شعراء / ۸۹) کار حضرت رسول‌اکرم یُزَکِّیهِمْ است، نه یعالجهم أمراضهم البدنیه!نه! یُزَکِّیهِمْ. بعد هم یُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ حقایق کتاب را به شما تعیلم بدهد، حکمت در قلب شما وارد بشود، یک مطالبی می‌بینی یاد گرفته ای، می‌گویی. چه در قالب شعر انسان بیان کند، چه در قالب نثر بیان کند، چه در کتاب بنویسد، که بحمداللّه باز هم از ذات مقدس متعال تشکر می‌کنم همانطوری که در روز تولد حضرت امیرالمؤمنین عرض کردم دوستان ما در هر قالبی می‌بینیم حکمت را بیان می‌کنند. لذت بردم از این مقداری که اینجا نشستم و استفاده کردم. از قلبت به زبانت، حکمت می‌آید. من یک وقتی با یک نفر کار داشتم؛  یک ساعت دیر آمد. گفتم کجا بودی؟ گفت پیش فلانی بودم، ایشان شروع کرد یک مطالبی گفت که من نشنیده بودم. سرَم گرم شد، آن چنان مبهوت او شدم که یک وقت ساعت را نگاه کردم دیدم یک ساعت تأخیر شد. من گفتم: بارک‌اللّه! یک وقتی زمان مرحوم علامه امینی رضوان اللّه تعالی علیه بود . ایشان در مدرسه نوّابِ مشهد منبر می‌رفتند، من چند تا منبر ایشان را گوش کردم. بعد رفتم خدمت مرحوم آیت‌اللّه کوهستانی. برای ایشان جریانات مشهد را می‌گفتم که علامه امینی آنجا آمده بود صحبت می‌کرد. گفت پس چرا آمدی اینجا؟ حالا خودش گفته بود بیا پیش من- گفتم چطور؟ گفت از منبر ایشان می‌خواست استفاده‌ها بکنی! تو حکمت را رها کردی آمدی گوشه‌ی ده! که من البته به ایشان عرض کردم شما هم منبع حکمت هستید- الحکمه ضاله المؤمنآقایان! من همین دیشب بود، پریشب بود که شبِ شام غریبانِ حضرت موسی بن جعفر بود، من نگاه می‌کردم حتی دوستان ما ، حتی شما، توجه به اینکه دنبال حکمت بگردید، ندارید. یا حواستان پرت بچه است من که گفته ام اینجا بچه نیاورند نه به خاطر اینکه  من با بچه‌ها مخالفم، من بچه‌ها را بیشتر دوست دارم چون معصوم‌ترند، پاک‌ترند، نمی‌خواهم حتی رنجیده بشوند ولی هیچ وقت شده سر کلاس دانشگاه یا حوزه بچه‌تان را هم بردارید ببرید؟! آن هم مخصوصاً بچه‌ای که به سر و کله‌تان ور می‌رود! یا رعایت این جهت نشود که اینها در چه حدّی هستند. یکی فاسق است، یکی عالم است، یکی متّقی است. کدام طبیب را دیده اید که یک چنین برنامه‌های عمومی را به همه‌ی مریض‌های مختلف بدهد؟ اینها راه نیست. راهِ واقعی برای تزکیه‌ی نفس این است که انسان مثلِ طبیب بلکه هزارها، هزارها مرتبه بالاتر برای امراض روحیش برود. چرا می‌گویم هزارها بالاتر؟ برای اینکه مرض بدنی انسان را آخرش می‌کشد. در دنیای صد ساله‌ای که می‌خواسته‌اید زندگی کنید، پنجاه سالش کم می‌شود. حالا پنجاه سالش کم بشود! امّا اگر خدای‌نکرده با همین امراض روحی از دنیا بروید و همانطوری که گفتند قطعاً، یقیناً به هر چه می‌خواهید من قسم بخورم که با یک دانه از صفات رذیله شما را در بهشت راه نمی‌دهند. آن وسط می‌مانید. در جهنم هم چون شیعه علی بن ابیطالب هستید نمی‌برند شما را. وسط بمان. آن قدر هم سخت است، پنجاه ‌هزار سال هم وقت داری! بعد از پنجاه هزار سال اگر درست نشدی می‌اندازند تو را در جهنم! اگر درست شدی می‌برند تو را در بهشت. پنجاه هزار سال! مردم قیامت می‌گویند خدایا ما را ببر به جهنم فکرمان را راحت کن اینجا معطل‌مان نکن! یک همچنین وضعی! اینها راست است. خیالمان نیست که ما! نه آقا! حسادت نیست، نباید آن را داشته باشد. این تکبر نیست، من کجا و آن کجا!- یک کلمه، همین جمله را شیطان گفت. گفت: خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ (ص / ۷۶) من را از آتش خلق کردی او را از خاک خلقش کردی! من هیچ وقت بر او سجده نمی‌کنم. همین یک کلمه، همین یک کلمه‌ها و همین یک صفات رذیله‌ها انسان را بدبخت می‌کند. کجا به فکر هستیم؟ ده تا تلفن می‌شود که الحمدللّه ما از تلفن نجات پیدا کردیم- ده تا تلفن می‌شود از زنش گله می‌کند! از همکارش گله می‌کند! از خانه‌ نداشتنش گله می‌کند! از مستأجریش گله می‌‌کند! از مرضش گله می‌کند! یکی از اینکه آقا من یک قدری وضع روحی‌‌ام خراب است گله نمی‌کند. من یک وقتی خودم همین اواخر بود گفتم ده تا تلفن پشت سر هم که می‌آید، یکی‌اش اگر شغل من بود، برنامه‌ی من بود من تلفن را نمی‌گذارم کنار. خدا می‌داند در ده تا، یکی‌اش مربوط به من نبود! اصلاً تلفن مربوط به من نبود. من چه کنم حالا پدر زنت با تو دعوا کرده؟ بیرونت کرده از خانه، من چکار کنم؟! به او می‌گویم بگو بیا من نصیحتش کنم، می‌گوید نمی‌آید! خوب تو هم که کاری نمی‌توانی بکنی. او  نمی‌آید، تو هم که بدرد نمی‌خوری! تو اگر می‌توانستی یک کاری بکنی خودت می‌کردی. شوهرم اینطور من را ناراحت کرده چه کرده، بیا آقا نصحیتش کنیم، می‌گوید: نمی‌آید! اینطوری هستیم ما! یک قدری به خودمان بیاییم، الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا . همه خوابند؛ وقتی که بمیرند بیدار می‌شوند، آدم بیدار می‌شود؛  هَذَا یَوْمُ الْفَصْلِ (مرسلات / ۳۸) هذا یوم الجزاء، خیلی داریم در آیات و روایات، لِمِثْلِ هَذَا فَلْیَعْمَلْ الْعَامِلُونَ (صافات / ۶۱) می گوییم. آن‌جا هم دیگر فایده‌ای ندارد. بگویی خدایا من را برگردان، این دفعه قول می‌دهم به تو که کار بد نکنم. خدای‌تعالی هم می‌فرماید: کلاّ! تو همان آدمی هستی که صد بار مرده جلوی چشمت دیدی، خودت مریض شدی به حدّ مرگ رسیدی، رفتی کنار قبرستان مرده‌ها را دیدی، اصلاً به فکر نیفتادی! حالا این حرفها را می‌زنی؟! کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَائِلُهَا (مؤمنون / ۱۰۰) اینطوری هست. بیاییم جواب پیغمبراکرم را امروز بدهیم، امروز مثل روزهای عیدهای دیگر نیست که فقط شیرینی بخوریم و خوش باشیم. نه! امروز روز تصمیم‌گیری است، قولوا لا اله الاّ اللّه، بگویید لا اله الاّ اللّه تا رستگار بشوید، اگر می‌خواهید عیدتان عید باشد، اگر می‌خواهید حقیقت پیدا کند، ان‌شاءالله امیدواریم همه‌مان به حقیقتِ لا اله الا اللّه برسیم. همه‌مان به واقعیّت برسیم. لا اله الا اللّه فکر نکنید جمله‌ی کوچکی است. علی بن موسی الرضا در همین نیشابورِ ما وقتی که نیشابور یک شهر بسیار بزرگی بود در آن وقتی که مردم بی‌سواد بودند بیست هزار قلمدان حاضر شده بود که یک جمله از حضرت علی بن موسی الرضا علیه الصلوه و السلام بشنوند. آن جمعیت نشسته اند، از حضرت دو تا تقاضا داشتند یکی اینکه آقا ما جمال شما را ببینیم. در محمل حضرت داشت عبور می‌کرد، آن وقتها به خاطر اینکه آفتاب خیلی اذیت نکند محملی را درست می‌کردند. یکی این. حضرت فرمود: مانعی ندارد. یا بقیة الله! دوستان امام زمان می‌دانم به چه فکری افتادند، یا بقیة الله می‌شود امروز ما هم جمال مقدس تو را ببینیم؟- وقتی که صورتش بیرون آمد، مردم داد زدند، فریاد زدند، گریه کردند، جمعی افتادند روی زمین بیهوش شدند! تو هم همینطوری. گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی؛ گاهی بعضی از دوستان به من می‌گویند: چرا ما خدمت امام زمان نمی‌رسیم؟ به آنها می‌گویم طاقتش را ندارید. واقعاً انسان طاقت ندارد، طاقت دیدن را داشته باشد طاقت فراق را ندارد. ما داشته ایم افرادی که تشرف خدمت حضرت پیدا کرده اند، بعد نتوانسته اند زنده بمانند- مسأله دومی که از حضرت تقاضا  کردند: یک کلمه‌ای بفرمایید که از دو لب پیغمبراکرم صادر شده باشد. حضرت بالاتر رفتند. یک جمله‌ای فرمود که از خدا صادر شده بود، و اسمش حدیث سلسله‌الذهب شد، حدیث سلسله الذهب یعنی تمام سلسله راویانش و گویندگانش طلاست. علی بن موسی الرضاست بعد هم موسی بن جعفر بعد هم حضرت امام صادق، بعد هم حضرت امام باقر و امام سجاد و حضرت امام حسین و حضرت علی بن ابیطالب و  پیغمبر، جبرئیل؛ قال سمعت اللّه یا عن اللّه، –چون روایات زیادی در این باب است- کلمه لا اله الاّ اللّه حصنی، کلمه لا اله الا اللّه، لا اله الا اللّه را بگویید در حصار خدا واقع می شوید. ولایه علی بن ابیطالب حصنی، ولایت علی بن ابیطالب را داشته باشید در حصار خداوند واقع بشوید. فمن دخل فی حصنی امن من عذابی، این جمله را حضرت فرمود همه نوشتند. از روایات مسلمه‌ی عالم اسلام است، چون بیست هزار نفر نوشتند، پخش شد، معروف شد، در کتابها آمد، بعد حضرت رضا فرمودند: بشرطها،  شرطی دارد! لا اله الا اللّه را اتباع  فرعون هم می‌گفتند. می گفتند لا اله الاّ فرعون! فرعون هم حاضر نبود که هیچ کس غیر از خودش پرستیده بشود! اما در صفات خدا همه بحث دارند. همه‌ی خداپرستان دنیا از بُت‌پرست گرفته تا خورشیدپرست همه بحث دارند که خدای‌تعالی چه صفاتی دارد؟ هر کدام برای خودشان یک صفاتی قائلند. صفات خدا را باید از خاندان عصمت که معصومند و معصوم از جهلند و علم ما کان و ما یکون را دارند، و خدا را خودشان شناخته اند و خدا به هیچ کس اجازه نداده که خدا را وصف کنند، که در قرآن شریف هست، می‌فرماید که  هیچ کس نمی‌تواند خدا را وصف کند إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (صافات / ۱۶۰) بندگان مُخلَص خدا می‌توانند خدا را وصف کنند. بشرطها و أنا من شروطها. یا- بشرطها و شروطها و أنا من شروطها؛ یعنی باید حتماً از دو لب معصوم خدا معرفی بشود. امیدواریم امروز ما زیر سایه‌ی حضرت ولی‌عصر خدای واقعی را، خدایی که خودمان درست نکرده ایم، او را بشناسیم و تزکیه‌ی نفس بشویم و علم کتاب را طبعاً با حکمت یُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ، اگر چه هر که می‌خواهد باشد، یک کسی از اوّل طفولیت مؤمن و متدین و خوب بوده، این هم باید همینطور باشد آن هم که فی ضلال مبین در ضلال و گمراهی آشکارا بوده که بچه‌ی نازدانه‌ی خودش را با دست خودش زیر خاک می‌کند زنده زنده، این هم ان‌شاءالله هدایت بشود. خوب وقتتان را گرفتم. من بنای صحبت نداشتم، از دوستان ماشاءاللّه همه‌ی اینها که اینجا نشسته اند همه‌شان سخنگوهای بسیار پرارزش و قیمتی هستند و الحمدللّه هر کدام از دوستان ما که با دقت بیشتری حرفها را گوش داده اند صحبت‌های خوبی می‌کنند، گاهی برخوردهای خوبی داریم با آنها. امیدواریم که همه‌تان در آنچه که خدای‌تعالی دوست دارد قرار بگیرید، و موفق باشید، بله! من بنای صحبت نداشتم چون هر روز من صحبت بکنم حرفهایم تمام می‌شود، بعد تکراری می‌شود! بعد دوستان می‌گویند این تکرار است و تکرار هم هست، راست است، من چیزی که گاهی خودم را قانع می‌کنم این است که نماز هم تکرار است، چون حرفهای ما همان مطالب قرآن و روایات است. و لذا زیاد خجالت نمی‌کشم ولی ان‌شاءالله تذکّرات در قلب مؤمن اثر می‌گذارد. وَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِینَ (ذاریات / ۵۵) شاید فرصت اینکه از دوستان خودمان باز استفاده کنیم نباشد، لذا با توجه -روز بعثت رسول‌اکرم است- همه برویم درِ خانه‌ی خدا، مشکل‌گشای حقیقی خداست، در دعای ندبه می‌بینید وقتی می‌رسید به اللّهم انت کشاف الکرب والبلوی، تویی، تو کشّاف کرب‌ها و بلاها هستی، خدایا ما الان عرض می‌کنیم اللّهم انت کشاف الکرب و البلوی و الیک استعدی فعندک العدوی و أنت ربّ الاخره و الدّنیا فاغث یا غیاث‌ المستغیثین! ای پناه بی‌پناهان! ما را پناه بده. چه؟ مثل یک عاشقی که رفته در بیابانها دارد می‌گردد محبوبش را پیدا نمی‌کند عبیدک المبتلی، در این بیابان من چه کنم؟ مسجد جمکران می‌رویم آقایمان را نمی‌بینیم، مسجد سهله می‌رویم آقایمان را نمی‌بینیم، حرم حضرت رضا می‌رویم آقایمان را نمی‌بینیم. أره سیده یا شدید القوی، خدایا! آقایش را به او نشان بده، این بنده‌ی کوچکت مبتلی شده، چه کنیم؟! این محبّت را خودت در دل ما انداختی، اره سیده یا شدید القوی، خدایا امام زمان ما را به ما معرفی بفرما. محبتش را در دل ما زیادتر بفرما. معرفتش را در دل ما قرار بده. خدایا به آبروی آقایمان حجه ابن الحسن ما را از مسلمانهای واقعی قرار بده، از شیعیان واقعی قرار بده. جوابگوی آنچه که پیغمبر ما را به آن دعوت کرده است ما را قرار بده. خدایا گرفتاری‌های مسلمین را برطرف بفرما، این عید سعید را بر همه‌ی ما مبارک قرار بده، خدایا امواتمان، گذشتگانمان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما، اساتیدمان، بزرگانی که به گردن ما حق دارند غریق رحمتشان بفرما. خدایا به آبروی آقایمانحجه‌ابن الحسن قَسمَت می‌دهیم راههای تزکیه‌ی نفس را به ما معرفی بفرما. ما را از امراضِ روحی دور بفرما. مرض‌های بدنی‌مان را خدایا شفا مرحمت بفرما. مریض‌های منظور، مریض منظور، مریضه منظوره الساعه  لباس عافیت بپوشان. امواتمان غریق رحمت بفرما، عاقبتمان ختم به خیر بفرما، وعجل اللهم فی فرج مولانا. 

 

 

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۲۴ رجب ۱۴۲۵ قمری – ۲۰ شهریور ۱۳۸۳ شمسی – استغفار و توبه

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

بسم‌ اللّه الرحمن الرحیم

الحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدّائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، وَأَنْ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَیُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ. (هود / ۳)

وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلْ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا وَیَزِدْکُمْ قُوَّهً إِلَى قُوَّتِکُمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ (هود / ۵۲).

در این قرائتی که شد دو آیه در ارتباط با توبه و استغفار است. استغفار به معنای طلب بخشش و توبه به معنای بازگشت . در اکثر جاها که دستور استغفار داده شده، پشت سرش توبوا الیه هم هست. و همین جمله‌ای که معمولاً ما می‌دانیم که ائمه‌اطهار علیهم الصلوهو السلام هم دستور فرموده اند که بگوییم: استغفر اللّه ربی و اتوب الیه، این دو جمله دو مطلب را بیان می‌کند یکی توبه است و یکی استغفار. استغفار برای کارهای ناصحیحِ گذشته و توبه برای حرکت به سوی پروردگار، ما از روزی که در دنیا قدم می‌گذاریم، از آن لحظه‌ای که از مادر متولّد می‌شویم، با دو مسأله روبرو هستیم، یکی صفات رذیله‌ای که از شیطان به ما می‌رسد و یا از سوی نفس امّاره متوجّه ما می‌گردد و یکی هم حقیقت، نیکی، خوبی، و تمامِ خوبی‌هایی که پروردگار متعال برای خلقت بشر منظور فرموده است. در ابتدای زندگی تا حدّ بلوغ، طبعاً انسان جنبه‌ی رحمانی و جنبه الهی‌اش ضعیف است. یعنی در عین آنکه پاک‌تر است، در عین آنکه تازه متولد شده، تازه از عالم ذر به این عالم قدم گذاشته و دلش پاک است ولی چون اعتقاداتش به عرصه ظهور و بروز نرسیده و فطرتش را فراموش کرده -تا جایی که در قرآن مجید آمده که وقتی از مادر متولد می‌شوید چیزی بلد نیستید- از آن لحظه این قلب انسان چون ایمانش کامل نیست و قوّه‌ی گیرندگیش بسیار قوی است آنچه را که در اطرافش مشاهده می‌کند و آنچه را لمس می‌کند و آنچه را که می‌شنود و می‌چشد همانها او را متوجه خودشان می‌کنند. طبعاً می‌بینید بچّه در سنّ یک سالگی و کمتر در اوائل سن، تا سن دو سالگی عشق و علاقه‌ای به آشامیدن شیر و پستان مادر دارد. وقتی که از این سن، یک قدم آن طرف می‌گذارد به وسائل ظاهری زیبا، اسباب‌بازی‌ها و یا افرادی که به او محبت کنند و یا کسانی که او بتواند به آنها اعتماد کند و مشکلات او را رفع کنند، متوجّه می‌شود. این حالات و این توجّه و این اعتماد، طبعاً او را از حقایقی که قبل از این عالم بدست آورده دور می‌کند. فراموشش می‌شود. در سنّ مثلاً پنج سالگی به بالا تا سن بلوغ این صفات ظاهری، این صفات وابستگی، این محبّتها به اشیاء مختلف مُلکی او را کاملاً از ذات مقدّس پروردگار دور می‌کند و لذا همه‌ی مردم دنیا باید اوّل کاری که می‌کنند تزکیه‌ی نفس کنند. یک نفر اگر وارد یک مزبله شد، یک جایی که انسان را کثیف می‌کند، از نظر بدنی، وارد یک جایی که پر از سیاهی است شد، یک مدتی آن‌جا ماند و به آن چیزهای کثیف خو گرفت وقتی که می‌خواهند او را به جای دیگری ببرند -که محلی است که می‌خواهد با یک شخصیّت بسیار بزرگی ملاقات کند- باید حتماً لباسش را عوض کند، حمّام کند، خودش را تمیز کند، پاک و پاکیزه کند و سپس به ملاقات آن بزرگ برود. تا سنّ بلوغ چون انسان تکلیف ندارد از طرفی و چون متوجّه ظواهر دنیاست از طرف دیگر، کاملاً انسان آلودگی پیدا می‌کند مگر اوحدی از مردم مثل حضرت عیسی و بعضی از انبیاء و یا معصومین که مقامشان شامخ‌تر از این مسائل است که لا یقاس بنا احد. انبیایی بوده اند مثل حضرت یحیی، مثل حضرت عیسی که در قرآن تصریح شده که از همان اوّل پاک و پاکیزه در دنیا وارد شدند و آلودگی پیدا نکردند، حالا ما اگر انبیاء را استثناء کنیم به طور کلّی هم، مشکلی نیست، امّا بقیّه تماماً لازمه زندگی آلوده‌شدن است. آلوده می‌شود انسان. حالا بعضی‌ها هستند کمتر آلوده می‌شوند و بعضی از افرادند که بیشتر. یک عدّه مردم هستند در یک خانواده‌ای متولّد شده اند که آلودگی‌شان کمتر است، پدر باخداست، مادر باخداست، تمام آنچه در اطرافش هستند خدا و اسم خدا را می‌برند. بچّه اگر می‌گوید پدر تو پول از کجا آوردی؟ می‌گوید: خدا داد. اگر به مادر می‌گوید مادر تو این شیر را از کجا داری؟ :خدا داد. به طور کلی در هر لحظه و هر آن خدا را به او یادآوری می‌کنند. طبعاً این فرزند آلودگیش کمتر است، ناراحتی‌هایش کمتر است. وقتی که می‌خواهد به ملاقات خدای عظیم برود، خدای بزرگ را ملاقات کند کمتر باید استغفار کند. کمتر باید زحمت در توبه بکشد، و بلکه زیاد زحمتی برایش تزکیه‌ی نفس ندارد. امّا یک عده هستند این طور نیستند که متأسفانه اکثریت قریب باتفاق مسلمانان زمان ما را این عدّه ترتیب می‌دهند- از ساعتی که فرزندشان متولد می‌شود لحظه به لحظه او را به خواب غفلت فرو می‌برند. لحظه به لحظه او را آلوده‌اش می‌کنند. لحظه به لحظه او را به طرف خباثتهای صفاتِ کثیفِ شیطانی و حیوانی می‌برند و خودشان هم متوجه نیستند. خیال می‌کنند کار خوبی کرده اند. پیغمبراکرم نشسته بودند اصحاب خدمتشان بودند. اظهار ناراحتی برای آینده مسلمانها می‌کردند و فرمودند:  سیأتی زمانٌ ؛ زمانی می‌رسد، زمانی می‌رسد که معروف منکر می‌شود و منکر معروف می‌شود! امر به منکر می‌شود و نهی از معروف! بخصوص در خصوص فرزندان، که متأسفانه آن چنان معروف در زمان ما منکر شده و منکر در زمان ما معروف شده که من همین الان در مقابل دوستان تزکیه‌ی نفس شاید جرأت نکنم که آنچه منکر بوده و از نظر ما معروف شده، و آنچه معروف بوده از نظر ما منکر شده و بالعکس، منکرات، معروف شده بتوانم بیان کنم! از صراط مستقیم خارجیم و لذا این فرزندان و بلکه تا یک حدّی جوانان و بلکه پدران و بلکه مادران دائماً دارند صفات رذیله را متوجّه خودشان می‌کنند و هیچ باکی از کسالتهای روحی و امراض روحی ندراند. همین آدم‌هایی که اگر سردردشان یک شبانه روز طول بکشد، پا دردشان یک شبانه روز طول بکشد، مضطرب می‌شوند برای جنبه‌های روحی‌شان هیچ اضطرابی ندارند، به فکر معالجه هم نیستند. اگر یک وقتی یک نیمه ‌بیداری از خواب غفلت برایشان پیدا بشود، مثل کسی که در نیمه‌های شب بلند شده از خواب، نمی‌داند در بیداری این را دیده یا در خواب؟ من یک وقتی به عیادت یک مریضی در بیمارستان رفتم، بعد که خوب شد آمد به من گفت که فلانی من شما را در بیمارستان در خواب دیدم به عیادتم آمده بودید! گفتم چطوری بود؟ گفت آمدید یک حمدی برایم خواندید و رفتید! گفتم من در بیداری آمده بودم، این متوجه نشده بود، حق هم داشت- از آن آمپولهایی که شیطان به همه‌ی ما زده و همه ما را در بیهوشی فرو برده، یک لحظه‌ای گاهی انسان چشمش را باز می‌کند، یک چیزی می‌بیند بعد باز بیهوش می‌شود. یک لحظه‌ای از خواب بیدار می‌شود و بعد به خواب می‌رود. نمی‌داند آنچه را که دیده است خواب بوده یا بیدار؟! یک چنین حالتی گاهی دست می‌دهد و به فکر امراض روحی‌مان می‌افتیم و بعد هم اهمیت نمی‌دهیم. نه اهمیت برای خودمان، نه برای فرزندانمان. من مکرر گفته ام که حواستان جمع باشد در اجتماعاتی که وارد می‌شوید، در اجتماعاتی که فرزندانتان را می‌فرستید، حواستان جمع باشد این بچّه‌هایی که در مدرسه هستند آلوده به میکروبهای امراض روحی نباشند. اگر در یک مدرسه‌ای چند تا بچّه وبایی بودند، شما بچّه‌تان را آن‌جا نمی‌گذارید، می‌گویید ممکن است آلوده بشود. ما می‌گوییم آلوده بشود ؛ چه می‌شود؟! وبا زده می‌شود. بشود! چه می‌شود؟ بدنش را از دست می‌دهد. به هر حال بدن صد سال دیگر می‌خواهد از بین برود، حالا بخواهد از بین برود چه مانعی دارد؟ روحی که خدا فرموده أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (بقره / ۸۲) این روح نباید آلوده بشود که در بهشت راهش ندهند. هر چه هم می‌گوییم باز همانی که بوده ایم هستیم و هیچ اهمیتی به مسائل روحی‌مان نمی‌دهیم و با دست خودمان فرزندانمان را در این آلودگی‌ها قرارشان می‌دهیم و مواظبشان نیستیم. این دو آیه‌ای که این هفته می‌خوانید یکی أَنْ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ، یکی دیگر آخرین آیه‌ای است که قرائت می‌کنید خوب دقت کنید- حضرت هود است که می‌فرماید وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ . فایده استغفار: اوّل اینکه انسان را پاک می‌کند. انسان را تمیز می‌کند. مثل دوش آبی است که در حمام روی بدن شما می‌ریزند. مثل صابونی است که شما به بدنتان می‌مالید و بعد هم توبه کنید برگردید. دیگر آن کار زشت را نکنید، دیگر آن صفت رذیله را ادامه ندهید. این دو آیه علاوه بر اینکه می‌گوید خدای‌تعالی شما را پاک می‌کند می‌فرماید که أَنْ اسْتغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتَاعًا حَسَنًا. خدا یک زندگی خوبی به تو می‌دهد. آنهایی که زندگی بد دارند استغفار کنند، -صریح قرآن است- می‌فرماید: یُمَتِّعْکُمْ مَتَاعًا حَسَنًا، یُمَتِّعْکُمْ مَتَاعًا حَسَنًا، لذت می‌برید از زندگی. متاع حسن، متاع نیکو، به شما خدا عنایت می‌کند. در آیه آخر این جزوه می‌گوید: وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلْ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا. آسمان بر سر شما نعمتهای پروردگار را می‌ریزد. آخر ما چقدر ایمان داریم به این حرفها؟! چقدر ما استغفار کرده‌ایم؟! پیغمبراکرم با همه‌ی عظمتش که اول شخص عالم وجود است روزی هفتاد مرتبه استغفار می‌کرد. وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلْ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا . دیگر چه؟ وَیَزِدْکُمْ قُوَّهً إِلى قُوَّتِکُمْ. خدا بر قوت شما قوت می‌افزاید. من نمی‌خواهم به بعضی از مسائل خیلی کوچک شما را متوجه کنم، والاّ اگر یا اباالفضل آن جوان نبود در میان دنیا، به خدا قسم خودش که این اعتقاد را داشت من هم دارم- به خدا قسم نمی‌توانست اول بشود. و نه این کار، این کار، کار مهمی نیست، حالا یک وزنه‌ای از روی زمین برداشته بشود یا برداشته نشود. امّا قوّتی شما پیدا می‌کنید که در مقابل سی‌هزار لشکر، به خودش نگاه می‌کند هفتاد و دو نفر، به جمعیت خودش نگاه می‌کند هفتاد و دو نفرهستند، به مقابل نگاه می‌کند سی‌هزارند! می‌رود در قلب اینها، نه فکر کنید خود حضرت ابی‌عبداللّه الحسین، حضرت ابی‌عبداللّه الحسین علیه الصلوهو السلام که اگر اراده می‌کرد جهان و آنچه در جهان بود نابود می‌شد. فرزندانش، قاسم بن الحسن، یک جوان، سیزده سالش بود. آقا! یک جوان سیزده ساله را بیاور جلو نگه دار، در همه‌ی تواریخ نوشته اند که ایشان بدون زره، بدون کلاه‌خود، شمشیر را بدست گرفته به قلب لشکر دارد حمله می‌کند و می‌خواهد پرچم‌دار را سرنگون کند! این قوّه، در راه دین با قوّت باشید، با قدرت می‌شوید. در راه پیشرفت زندگی‌تان آن چنان قدرت پیدا می‌کنید که احدی در عالم که سهل است، ملائکه، اجنّه، هیچ کس نمی‌تواند همتای قدرت شما بشود. – من نمی‌گویم- خدا می‌گوید: وَیَزِدْکُمْ قُوَّهً إِلَى قُوَّتِکُمْ شما می‌گویید: لا حول و لا قوه الاّ باللّه العلی العظیم. همین حول و قوّه‌ای که الان دارید مال خداست. وقتی که از سجده می‌خواهید به قیام برگردید می‌گویید: بحول‌اللّه و قوّته،من این قیام و قعود را که انجام می دهم، به حول خداست و قوّه خداست، اقوم و اقعد، قیام می‌کنم، می‌نشینم، حول و قوه مال خداست. همین مقدار را به شما داده . حالا یک وقتی هست انسان حول و قوه‌اش در بدنش است، بدن هر چه انسان حول و قوه داشته باشد محدود است بالاخره آخرش همان می‌شود که دیده اید. ولی حول و قوه روحی، قدرت روحی، -خدا رحمت کند- مرحوم نواب صفوی، این مرد یک مرد ضعیف‌ الجثّه‌ای بود، رنگ پریده، لاغر، که واقعاً انسان فکر نمی‌کرد که این انسان اصلاً حال حرف زدن داشته باشد! امّا عجیب بود، از شخص اوّل ظاهری مملکت تا آن  فرد آخرِ جنایتکار همه‌ از او می‌ترسیدند! عجیب بود. -اینها را نمی‌خواهم به عنوان نمونه عرض کنم- ما در اسلام خیلی از این نمونه‌ها داشته ایم، اصحاب سیدالشهداء همه‌شان، اصحاب حضرت بقیة الله که ان‌شاءالله ما هم آرزو داریم که بشویم ، خدا در قرآن وصفشان کرده، الذی نعتّ اهله فی کتابک و قلت صفاً کأنّهم بنیان مرصوص . اینها را می گوید. چند نفرتان اینطوری هستید؟ چه وقت می‌خواهید اینطوری باشید؟ اگر نیستید دائماً، -دائما- استغفار کنید. خدا وعده کرده، بعضی اذکار است خدا در قرآن یک وعده‌هایی پشت سرش گذاشته، یکی همین است که استغفار کنید یَزِدْکُمْ قُوَّهً إِلَى قُوَّتِکُمْ، یَزِدْکُمْ قُوَّهً إِلَى قُوَّتِکُمْ، قوتتان را زیاد می‌کند، اگر قدرت را برای دنیا بخواهید خدا به شما می‌دهد در همین آیات هست کسانی که اراده دنیا را دارند، کسانی که دنیا را می‌خواهند، مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ (هود / ۱۵) ما به آنها می‌دهیم. تو عقلت بیشتر از این نمی‌رسد! یک بچه‌ی کوچکی آمده حالا موقع فرض کنید یک تومان و یک قرِان و این حرفها نیست، اسمی از آن باقی مانده- بچه است عقلش نمی‌رسد می‌گوید یک تومان به من بده، شما هم می‌گویید یک تومان چیزی نیست. می دهید به او. ولی بدرد تو نمی‌خورد! إِنَّمَا الحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ (محمد / ۳۶) ولی تو می‌خواهی، باشد! نُوَفِّ إِلَیْهِمْ، ولی اگر کسی گفت رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (بقره / ۲۰۱) خدایا هم در دنیا به من بده خوبی را، هم در آخرت بده، همه‌ی خوبی‌ها مال من باشد اگر خدا مال تو شد همه‌ی خوبی‌ها هم مال تو هست . -این را بدانید- آنهایی که در دنیا قوّت می‌خواهند استغفار کنند. نُوَفِّ إِلَیْهِمْ. آنهایی که در حقیقت قوّت می‌خواهند، قوت فکر نکنید همین است که آدم زورِ بازو داشته باشد. این محدود است، خیلی محدود است. خدای‌تعالی درباره آصف بن برخیا هیچ وقت نمی‌فرماید که مثلاً زور بازویش خوب بود، چون تخت بلقیس را از شش ماه راه به یک چشم بهم زدن آوردن مربوط به زور بازو نیست. شما در دنیا یک آدم نمی‌توانید پیدا کنید که تخت بلقیس را روی دست بلند کند تا چه برسد به اینکه به یک چشم بهم زدن از آن راه دور بیاورد و حاضرش کند! پس چه بود؟ همان چیزی که خدا خودش در قرآن می‌گوید: قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنْ الْکِتَابِ (نمل / ۴۰) علمی از کتاب در اختیارش بود. یعنی تزکیه‌ی نفس کرده بود، یعنی قوّت و قدرت خودش را با  قوّت و قدرت پروردگار وصل کرده بود. آخر یک وقت هست یک آفتابه آب شما دارید این همین آب است. بیشتر از این هم جا نمی‌گیرد. صد چشمه و صد قنات هم بخرید بخواهید در این آفتابه بریزید، نمی‌شود. پول هم داده اید ولی نمی‌شود. ولی همین یک آفتابه آب را بریز در دریا، وصل به دریا شد، می‌توانید بگویید من از این دریا سهمی دارم. شما اگر قدرت و قوّتی که خدا به شما داده، وصل به خدا بکنید، -چطور وصل به خدا بکنید؟ بگویید یا قوی، آن قدر بگویید یا قوی یا قوی یا قوی،- یک وقتی می‌بینید یک راهی باز شد از این آفتابه آب به دریا که دریا محدود است، به بی‌نهایت قدرت و قوّت، که إذا أراد الله لشیء أن یقول له کن فیکون. عبدی اطعنی،ای بنده من بیا بندگی من را بکن، با من باش، اطاعت من را بکن، اطاعت یعنی چه؟ یعنی چشمم، گوشم، زبانم، -اینها جزئی است، اینها جزئی است، اینها همه مطیع پروردگار باشد خیلی کم است- قلبم، وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ (انسان ‌/ 30)، آقا در چه حالی هستی؟ هر چه خدا می‌خواهد من هم چیز دیگری نمی‌خواهم. وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ حضرت ابی‌عبداللّه الحسین در گودی قتلگاه ‌افتاده، می‌فرماید، عرض می‌کند حالا هر چه! فرقی نمی‌کند، دیگر از این حرفها گذشته وحدت واقعی با خدا پیدا کرده اند در عین اینکه آنها مخلوقند و او خالق- می‌گوید: رضاً برضائک، رضا برضائک مثل رضاً برضائک‌های ما نیست! هر چه خدا بخواهد ما راضی هستیم، ولی با قیافه و دست و پا و همه چیز دارد به خدا توهین می‌کند و با خدا دارد درگیری و دعوا می‌کند! نه، او خوشحال؛ خوشحالم به خوشحالی تو، راضی هستم به رضای تو. عین خوشحالی تو. اینطوری باشید. وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ . عبدی اطعنی حتی أجعلک مثَلی.اطاعت من را بکن، قلبت مطیع من باشد تا مثَل من بشوی. مَثل خدا چه هست؟ چرا گفت مَثل من؟ به خاطر اینکه بالاخره ما مخلوقیم و او خالق. ما با او یکی نیستیم. یک وجود نیستیم. -این حرفها نیست- ما مخلوقیم و او خالق. ولی همه‌ی صفات او را داریم. به ما اگر  بفرماید نباش، نیستیم، باش هستیم.

یکی وصل و یکی هجران پســــندد           یکی درد و یکی درمان پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران          پسندم آنچه را جانان پسنــدد

امام باقر علیه الصلوه و السلام استادِ آخر جابر بن عبدالله انصاری است. جابر خیلی کمالات داشت، خدمت پیغمبراکرم رسیده، خدمت علی بن ابیطالب بوده، خدمت حضرت امام مجتبی، امام حسین، حضرت سجّاد، همه اینها را درک کرده و خوب آدمی هم بوده -آخر خیلی‌ها ائمه را درک می‌کردند ولی آدم‌های خوبی نبودند- خوب آدمی بوده، آنچنان مورد اعتماد پیغمبر است که پیغمبراکرم او را امانتدار خودش می‌داند تا امام باقر، و می‌فرماید سلام من را به او برسان. رسیده خدمت امام باقر، زمانی هم هست که خیلی پیر شده، -لذا هر روز انسان باید به فکر کمالاتش باشد- حضرت باقر آمدند به عیادتش. چطوری جابر؟! عرض کرد به جایی رسیده ام که فقر را بهتر از ثروت می‌دانم! بارک‌اللّه! ایشان بارک اللّه نگفت من و شما می‌گوییم بارک‌اللّه- واقعاً! ‌جابر دیگر دروغ نمی‌گوید. فقر را بهتر از ثروت می دانم. مرض را بهتر از سلامتی می‌دانم. ما باشیم می‌گوییم عجب آدم زاهد و خوبی است! یک درس اینجا باقی مانده، -و همان درس آخری است که ما بلدیم ولی درس نگرفتیم و عمل هم نمی‌کنیم- حضرت فرمود ما اهل‌بیت عصمت و طهارت اینطوری نیستیم! خیلی جابر تعجب کرد. آخر من با شما اهل بیت بوده ام، طبعاً امام باقر علیه الصلوهو السلام از نظر بدنی جوان است، این یک پیرمردی است در بستر افتاده- شما اهل بیت عصمت و طهارت چطوری هستید آقا؟ ما هر چه خدا بخواهد همان را می‌خواهیم. برایمان ثروت بخواهد، ثروت می‌خواهیم. برایمان مرض بخواهد مرض می‌خواهیم. برایمان سلامتی بخواهد، فقر بخواهد، همان را می‌خواهیم. او یاد گرفت. شما هم یاد بگیرید. از نظر علمی و یاد گرفتن، خدای‌تعالی به ما خیلی عنایت کرده، متأسفانه از نظر عمل، خودمان خیلی کم می گذاریم. به اینجا رسید- قوت بر قوتتان ، متاع حسن برایتان، اگر می‌خواهید باشد، استغفار کنید. نگویید ما دیگر مرحله توبه را گذرانده‌ایم! یکی از بدبختی‌های من باید بگویم- این است که وقتی یک مرحله‌ای را بعد از یک مرحله ای می‌دهیم آن را رهایش می‌کنند باز دیگر برمی‌گردند به همان اول‌ها! ما مرحله توبه را گذرانده ایم! تو مرحله توبه را گذرانده‌ای که دیگر التماس دعا؟! دیگر مرحله توبه را  نداشته باشی؟! تو باید دیگر مکروهات را هم انجام ندهی. این مرحله را به تو داده اند برای اینکه مواظب باشی عادت کنی به ترک گناه و انجام واجبات، اینطوری باید باشی. امیدوارم خدای‌تعالی با خواندن و توجّه به این آیات ما را از همه‌ی گرفتاری‌ها نجات بدهد. از همه‌ی این عقب‌افتادگی‌ها، بی‌حالی‌ها، بی‌قوّتی‌ها ما را نجات بدهد. استغفار کنید، استغفار به معنای طلب بخشش است. حالا می‌گویید پیغمبر چرا استغفار می‌کرد؟ اگر حدّ محبت او را به خدا بدانید، -من یک مثالی برایتان بزنم که شاید زیاد هم مثال زده باشم و شنیده باشید ولی تذکّرش بد نیست- اگر انسان معشوقی دارد، دارد در صورتش نگاه می‌کند، با او دارد حرف می‌زند، مجذوب او هست، یک کسی می‌آید به انسان یک چیزی می‌گوید، خیلی هم اصرار دارد که حرفش را گوش بدهد. انسان دلش نمی‌خواهد که حرف او را گوش بدهد، ولی خود آن محبوب می‌گوید ببین چه می‌گوید؟ می‌گوید بله؟ حرفش را گوش می‌دهد، فوراً بر می‌گردد، اینجا چه گناهی کرده؟ هیچ! ولی می‌گوید ببخشید. به محبوبش می‌گوید ببخشید! این استغفار، اینطوری است. کسی که همیشه با یاد خدا زنده است، و به مرحله قاب‌ قوسین او ادنی رسیده، -قاب‌ قوسین او ادنی می‌دانید یعنی چه؟ یعنی دوتا قوس را وقتی سرهایشان را به هم می‌گذارید یک دایره تشکیل می‌دهند، ولی اگر بخواهید نزدیک‌تر باشد باید دل این قوس را با دل آن قوس به هم بچسبانید. او ادنی. تا این حد پیش رفته. تا جایی که جبرئیل می‌گوید لو دنوت انمله لاحترقت.  من اگر یک قدم جلو بیایم اینجا دیگر مقام معرفت بالایی است که من نمی‌توانم بیایم جلو. نه از نظر مکانی.  از این نظر مطرح نیست، از نظر ظرفیتی- من این ظرفیت را ندارم که در آن حد معرفت از پروردگار باشم. این شخص با آن عشق و محبت که حبیب‌اللّه است دارد با خدا مناجات می‌کند. دائماً با خدا باشد، چهل سال در غار حراء فقط او بود و خدا. علی بن ابیطالب هم در کنارش- حالا آمده با ابوجهل می‌خواهد صحبت کند، یک چند کلمه‌ای خدا گفته با این ابی‌جهل هم صحبت کن، با ابوسفیان هم صحبت کن.  -می‌گویند صحبت ناجنس عذابی است الیم.- خدا چون فرموده چشم، ولی ببخشید، برمی‌گردد می‌گوید ببخشید. هفتاد مرتبه، من و شما که با همه چیز صحبت می‌کنیم جز با خدا، چقدر باید به خدا بگوییم ببخشید ؟  نصفه‌های شب بلند شوید، -شب‌ها دیگر دارد بلند می‌شود، همان وقتی که هر روز برای نماز صبح در وسط تابستان بلند می‌شدید حالا برای نماز شب بلند شوید، همان، نصفه‌های شب بلند شوید- وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحَارِ (آل عمران / ۱۷) در سحر استغفار می‌کنند. یک عده را خدا اینطور مدح کرده. خدایا ببخش! من صبح تا غروب با این و آن صحبت کردم، با همه حرف زدم، با همه‌ی کارها روبرو شدم، همه‌ی کارها را انجام دادم، شما ببخشید. ببخشید. شاید خدا گفته باشد و تمام کارهایت برای خدا بوده، خیلی هم خوب است، بارک‌اللّه، اما ببخشید را باید بگویید. حالا هفتاد مرتبه  هم طبق دستور و ظاهر امر شاید همین هفتاد مرتبه باشد، اما معمولاً هفتاد مرتبه به کثرت اطلاق می‌شود. خدا در قرآن می‌فرماید اگر هفتاد مرتبه برای اینها استغفار کنی خدا اینها را نمی‌آمرزد.  هفتاد مرتبه یعنی اگر هفتاد و دو مرتبه استغفار کنی اینها را می‌آمرزد؟! این نیست معنایش. هفتاد یعنی زیاد، زیاد بگویید استغفراللّه ربی و اتوب الیه.ما بعضی از اولیاء خدا را دیدیم خدا رحمتشان کند- شاید یک ساعت می‌گفتند استغفراللّه. بیست و چهار ساعت، بیست و سه ساعت از خدا دور بودی حالا یک ساعت می‌خواهی بگویی ببخشید، اشکالی دارد؟استغفر الله ربی و اتوب الیه.إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا (نصر / ۳) خدا توّاب است، یعنی تو یک قدم بردار، تو یک ساعت بگو استغفراللّه ربی و اتوب الیه البته دستور نیست. چون وارد نشده حالا همین طوری من می‌گویم، یک ساعتی بگو- ببین خدا چند ساعت به تو کمک می‌کند. وَیَزِدْکُمْ قُوَّهً إِلَى قُوَّتِکُمْ . متاع حسن به شما می‌دهد. ببینید، عمل کنید، با توجّه هم باید انجام بشود. خدا را حاضر در مقابل خودتان ببینید و بگویید: استغفراللّه ربی و اتوب الیه. اگر فکر کنید چه گناهانی کرده اید، در این شبانه‌روزی که داشتید، غفلت‌هایتان چه بوده، همه‌ی اینها را می‌گویید استغفراللّه ربی و اتوب الیه. طلب بخشش کنید. این آیاتی که این هفته می‌خوانید به آن عمل کنید و عادت کنید به این کار، که أَنْ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا. در یک بیابان رفته اید گیر افتاده اید باید بگویید حالا مخصوصاً اگر یک راننده  باشد این راننده راه را عوضی رفته برمی‌گردد به تمام مسافرینش، به وجدانش، به روح خودش، اگر گناهکار باشد به خدای تعالی می‌گوید- ببخشید. حالا ببخشید تمام شد؟ نه! ماشین را بر می گردانید. موتورش هم می‌آید این طرف، صندلی‌هایش هم می‌آید این طرف، بدنه ماشین هم می‌آید این طرف. نه اینکه موتور را از این طرف کند، صندلی‌هایش را از آن طرف! نمی‌شود. تمام وجودش برمی‌گردد به طرف مخالف. مخالف آنچه که تا حالا می‌رفته. اینهایی که توبه می‌کنند، مرحله توبه نصوح را می‌گذرانند و بعد هم -حتی- یک گناه کوچکی می‌کنند، من می‌گویم این پس از اول معلوم است توبه‌اش قبول نشده، توبه‌اش درست نبوده! چون نمی‌شود آدم ماشین را برگرداند، دور بزند، ولی مثلاً چشمش به نامحرم بیفتد! باز هم یک گوشه‌ای از این زندگی‌اش، از این تشکیلاتی که در اختیار اوست و توبه کرده، یک گوشه‌اش انحراف داشته باشد. نمی‌شود. شما می‌شود بگویید آقا ما ماشینی دیدیم که موتورش و صندلی‌هایش به طرف قبله می‌رفتند ولی بدنه‌اش به طرف مخالف قبله می‌رفت؟! اصلاً می‌گویید آقا این حرفها را نزن! ما هم همینطور می‌گوییم، آنهایی که توبه می‌کنند، توبه نصوح و باز هم گناه می‌کنند، اینها بدرد نمی‌خورند. از اول ما خیال کردیم توبه کردند. و لذا می‌گویم جدی باشید. متعهد باشید، مسئول باشید و به فکر این باشید که یک سر سوزن ان‌شاءالله گناه نکنید. روز جمعه آخر ماه رجب است.  شب وفات مولای ما، آقای ما موسی بن جعفر است. شما هیچ فکر کرده اید چرا باید هفت سال یا چهارده سال المعذّب فی قعر السجون و ظلَم المطامیر ؟ امام هفتم در زندانهای تاریک، در داخل زندان در سیاهچال زندان باشد؟ هیچ فکرش را کرده اید؟ نمی‌گویم گریه کنید. خودتان می‌دانید ولی بفهمید چرا موسی بن جعفر که مسیّب زندانبان آن حضرت می‌گوید من یک روز وارد زندان شدم دیدم آن غل و زنجیر و لباس زندانی هست ولی موسی بن جعفر نیست! خیلی نگران شدم. چه شد؟ می‌گوید بعد از چند دقیقه دیدم صدای زنجیر می‌آید. رفتم دیدم حضرت خودش دارد زنجیر را به گردن می‌اندازد، گفتم آقا کجا بودید؟ گفتند: بعضی از فرزندانم دلشان برای من تنگ شده بود رفتم آنها من را ببینند. تو که این قدرت را داری، پس چرا در زندان هستی؟ برای اینکه هارون‌ الرشید را به من و شما معرّفی کند. دیگر هارون ‌الرشید را انتخاب نکنید. می‌فهمید؟ هارون‌الرشید مگر که بود؟ کسی بود که می‌خواست نور خدا را خاموش کند، یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ (صف / ۸) با این کارها می‌خواست نور خدا را خاموش کند. الان اگر نگویم عالم اسلام -چون خوابند مردم مسلمان اکثراً- عالم تشیّع امشب عزادار است برای همین زندانی که شیعیان نمی‌دانستند در کجا در حبس است، در کجا در زندان است. برای اینکه مردم دوست و دشمنشان را بشناسند، برای اینکه مردم راه راست را از راه کج بفهمند. برای این بود. السلام علی المعذب فی القعر السجون، خدایا شب شهادت حضرت موسی بن جعفر است. طبعاً امروز روز جمعه‌ی آخر ماه رجب‌ الخیر، رجب‌الاصبّ، رجبی که به نام علی بن ابیطالب است، ماه علی بن ابیطالب، ماه ولایت، خدایا بیا همه‌ی این جمع، -خیلی جمعیتی نیستیم، جمعیت همه‌ی آنهایی که صدای من را می‌شنوند چقدرند؟ برای تو چقدر زحمت دارد؟ زحمت ندارد، من گاهی در دعاها می‌گویم خدایا اگر برای تو به سر سوزنی زحمتی بود من از تو تقاضایی نداشتم. إِذَا أَرَادَ الله لشیئ  أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ، خدا فقط اراده بکند، مصلحت ما را بداند، ای خدا به آبروی حضرت بقیة الله که امروز روز آن حضرت است، به آبروی موسی بن جعفر خدایا- همه‌ی ما را از همه‌ی صفات رذیله پاک بفرما، خدایا همه‌ی ما را از بهترین یاران امام زمان قرار بده. آقا امام زمان‌مان غریب است. امام عسکری فرمود: فرزندم در میان بیابان‌ها زندگی کن، -چرا؟- برای اینکه نور خدا باید به وسیله تو در جهان روشن بشود و دلهای مردم دنیا به وسیله نور تو روشن گردد، مبادا آنچه که با اجدادت کردند با تو هم عمل کنند. خائفا یترقّب،گاهی بعضی‌ها در بیابانها که خدمت حضرت رسیده اند، حضرت فرموده اند من کارهای زیادی دارم، گرفتارند مردم من باید به آنها برسم، انا غیر مهلین، ما اهمال نمی‌کنیم درباره‌ی شما و همه‌ی شما را حفظ می‌کنیم. نگه می‌داریم. یک وقتی یادم است من، به آقا عرض می‌کردم آقا من سید هستم، صله‌ی رحم چرا نمی‌کنید؟ در عالم رؤیا، مانند عالم رؤیا دیدم که می فرمایند: ما که همیشه‌ به فکر توئیم! همه‌ی زندگی تو را تأمین می‌کنیم، تو قطع رحم نکن، تو با ما ارتباطت را محکم کن. حالا آقایان! ما همه فرزندان آن حضرتیم، صله‌رحم کنید. لااقل روزی چند دقیقه رو به قبله؛ السلام علیک یا مولای، یا بقیة الله، یا صاحب‌الزمان، السلام علیک و رحمهاللّه و برکاته.

نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب‌الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا رحمن و یا رحیم، یا غیاث‌المستغیثین، یا اله العالمین، یا ربّاه، یا سیّداه، عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا الفرج، عجل لسیدنا الفرج. خدایا آقای ما را به ما برسان. ما را از این سرگردانی نجات مرحمت بفرما. خدایا به آبروی ولی‌ّعصر قسمت می‌دهیم ما را از بهترین اصحاب و یارانش قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضی بفرما. خدایا گرفتاری‌های مسلمین برطرف بفرما. مرض‌های روحی‌مان شفا عنایت بفرما، مرض‌های بدنی‌مان به آبروی ولی‌عصر شفا مرحمت بفرما، مریض منظور، مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان. امواتمان غریق رحمت بفرما. خدایا مرحوم آقای هاشمی، بعضی‌از آقایانی که تازه از دار دنیا رفته اند خدایا به آبروی ولی‌عصر غریق رحمتشان بفرما. عاقبتمان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا.

 

 

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۱۷ رجب ۱۴۲۵ – ۱۳ شهریور ۱۳۸۳ – ان الله اشتری من المومنین انفسهم

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.

 اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنْ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمْ الْجَنَّةَ یقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیقْتُلُونَ وَیقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنْ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیعِکمْ الَّذِی بَایعْتُمْ بِهِ وَذَلِک هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۱۱۱) التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنْ الْمُنکرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرْ الْمُؤْمِنِینَ (توبه/۱۱۲)  

نمونه هایی از برخورد اهل‌بیت با زیردستان و غلامان معمولاً وقتی یک بزرگی بندگانش، کسانی که زیر دستش هستند را از کارهای زشتی که کرده‌اند می‌ترساند، بعد برای اینکه دلجویی کرده باشد، صفات افراد خوب را به آنها تذکر می‌دهد و آن‌ها را دلجویی می‌کند و توبه‌شان را قبول می‌کند. در احادیث و در تواریخ دارد که حضرت علی بن الحسین سلام اللّه علیه یکی از کارهای پراهمیت‌شان این بود که غلامان و کنیزان زیادی می‌خریدند – البته در اسلام، خرید و فروش غلام و کنیزِ مؤمن و مسلمان کراهت دارد ولی غیرمسلمان اشکالی ندارد- طبعاً امام سجاد، غلامان و کنیزان غیرمسلمانی را می‌خریدند و اینها به قدری زیاد بودند که وقتی کسی یکی از آن‌ها را می‌خواست، باید بگردد تا آن شخص را پیدا کند. جریان سعید بن مسیب را حتماً شنیده‌اید که در مدینه بارندگی نشد، همه رفتند دعای باران کردند، باران نیامد. ایشان می‌گوید: من دیدم یک غلام سیاهی آمد، سر به زمین گذاشت، گفت: خدایا! گفتی عبادت کن، کردم، تقاضا می‌کنم باران رحمتت را نازل بفرما، فوراً باران آمد! می‌گوید: عقب این غلام را گرفتم ببینم این کیست که تا این حدّ مقربّ درگاه پروردگار است. دیدم وارد خانه‌ی علی بن الحسین امام سجّاد شد. رفتم خدمت آقا عرض کردم: من یکی از این غلامان شما را می‌خواهم. حضرت فرمود: برو ببین کدامیک از آنها را طالب هستی، انتخاب کن و برای خودت ببر. هر چه در غلامان گشتم او را پیدا نکردم – منظورم این جمله است – زیاد بودند، گفتم: آقا کسی را ندیدم، آنکه من او را می‌خواهم پیدایش نکردم. فرمود: تفحص بیشتری بکنید، در اصطبل، این طرف، آن طرف. بالاخره دیدم آن غلام مورد نظرِ من در اصطبل مشغول کار است که انتخابش کردم، آمدم خدمت امام سجاد، حضرت فرمودند: او را من به تو بخشیدم – چون خرید و فروش غلام مسلمان کراهت دارد و از نظر بعضی از علماء جائز نیست، لذا حضرت به این شخص بخشید – این شخص می‌گوید: من وقتی دست او را گرفتم از خانه امام سجّاد ببرم شروع کرد به گریه‌کردن. گفتم چرا گریه می‌کنی؟ گفت: چرا تو مرا از امامم، آقایم، محبوبم، جدا کردی؟ گفتم: آقا! از این به بعد من غلام تو هستم، تو آقای من هستی! گفت: نه، من نمی‌توانم از امام زمانم جدا باشم. گفتم: برگرد خانه‌ی امام سجاد. در این بین وقتی که من جریان کار او را گفتم و علّت انتخابش را برای او بیان کردم، گفت: خدایا! حالا که سرّی بین من و تو بود واضح شد، برای کسی فاش شد، حالا دیگر مرگ من را برسان! می‌گوید: من او را برگرداندم به خانه‌ی امام سجّاد. فردای آن روز، امام علیه‌الصلوة‌و‌السلام فرمودند که غلامت از دار دنیا رفته، بیا او را تشییع کن و جنازه‌اش را به خاک بسپار. امام سجاد علیه‌الصلوة‌و‌السلام غلامان زیادی جمع‌آوری می‌کردند و اینها را تربیت می‌فرمودند، آن‌چنان تربیت می‌کردند که یک چنین غلامی در بین آن‌ها بود و یکی از کارهایی که امام علیه الصلوة و السلام عمل می‌فرمود این بود که در ماه رمضان، نزدیک به عید فطر، همه‌ی اینها را جمع می‌کرد، به آن‌ها تذکر می‌داد که در فلان وقت و در فلان کار شما فلان اشتباه را کرده‌اید، آن‌ها اقرار می‌کردند، عذر می‌خواستند، حضرت می‌فرمود: دسته‌جمعی از خدا بخواهید که خدای تعالی مرا از آتش جهنّم نجات عنایت کند تا من شما را ببخشم، آن‌ها دعا می‌کردند، حضرت آنها را می‌بخشید. شما بدانید که این مطالب جنبه‌ی تربیتی دارد، امام می‌خواهد اینها را تربیت کند، نه فقط آن‌ها را، حتی ما را. روز عید فطر همه‌ی آن‌ها را در راه خدا آزاد می‌کرد و به هر کدام سرمایه‌ای عنایت می‌فرمود که بتوانند زندگی خود را در دنیا اداره کنند و اینها را می‌فرستاد در بین مردمی که تحت تربیتِ بنی‌امیه بودند، طبعاً این غلام و کنیز و این افرادی که آزادشده‌ی‌ دست امام سجّاد بودند و مقام معرفتشان در آن حد و مستجاب‌الدعوة بودنشان در این حد، اینها در بین مردم که وارد می‌شدند مدایح خاندان عصمت و طهارت را می‌گفتند و کم‌کم مذهب تشیع آن‌چنان رشد پیدا کرد که بعدها بنی‌امیه نتوانستند در بین مردم زندگی کنند.  در سوره توبه خدای متعال ابتدا با تندی و بعد با نرمی سخن می‌فرماید این مطلب را عرض کردم و این مقدّمه را بیان کردم به‌خاطر اینکه درست است که پروردگار متعال در سوره‌ی توبه از اوّل که شروع می‌کند؛ با غضب و برائت است و می‌فرماید: بَرَائةٌ مِنْ الْمُشْرِکینَ (توبه/۱) از جانب پروردگار برائتی است از مردم مشرک؛ با آن تندی و غضب که می‌بینیم در اوایل این سوره‌ی مبارکه هست، تا جایی که می‌فرماید: هر کجا مشرکی را دیدید بکشید، همانطوری که آن‌ها با شما این‌گونه رفتار می‌کنند، ولی در آخر سوره – که همین آیاتی که امروز تلاوت شد آیات آخر سوره‌ی توبه است- می‌فرماید: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنْ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ،  معامله با خدا یک معامله‌ای با خدا بکنید. خدا از مؤمنین می‌خرد، نه از هر کسی، از کفّار و مشرکین خیر، از افرادِ فاسق و فاجر نه، از افرادی که ایمان به خدا دارند، مؤمن هستند، از اینها چه می‌خرد؟ أَنفُسَهُمْ، جانشان را، اموالشان را. جان و مال، مال ما نیست، ولی در عین حال، پروردگار متعال این‌طور قرار داده که بعد از آن که همه چیز به ما عنایت کرده، جان به ما داده، مال به ما داده، همه چیز به ما عنایت کرده، ما را یک نفر مستقل و خودش را یک نفر مستقل قرار داده است، معامله انجام می‌شود. معامله‌ای که انجام می‌شود چیست؟ تو جان‌ات و مال‌ات را بده. آن هم که می‌فرماید جان و مال را می‌خرم؛ نمی‌خواهد به نفع خودش بخرد! می‌خرد ولی از ما قبض نمی‌کند، نمی‌گیرد، بلکه وسیله‌ی راحتی ابدی ما را برای ما تأمین می‌کند. شما یک فرزندی داشته باشید، بخواهید به او رشد بدهید، یک چیزی به او می‌بخشید، بعد به قیمت بسیار زیادی از او می‌خرید و باز آن را در اختیار او می‌گذارید. برای چه این کارها را می‌کنید؟ چرا این کار را نسبت به دیگری نمی‌کنید؟ به خاطر اینکه می‌خواهید او ترقی کند، به کمال برسد، ثروت زیادی داشته باشد و به وسیله‌ی خرید و فروش این کار را انجام می‌دهید. خدای عزیز، خدای مهربان که همه چیز ما مال اوست و از اوست، حتّی قوّه و قدرت ما از اوست که می‌گوییم: لاحول و لاقوة الاّ باللّه العلی‌العظیم، این خدا به ما یک جان داده، یک روح داده، یک اختیاراتی عنایت کرده، یک اموالی به ما داده، ما روزی که از مادر متولد شدیم لخت بودیم، حتّی لباس نداشتیم، اینها را به ما عنایت کرده، زحماتِ بیهوده‌ای هم ما کشیده‌ایم که خیال می‌کنیم ما با زحمت خودمان توانسته‌ایم این همه ثروت را جمع کنیم، نه! تو این کاره نیستی اگر خدا نبود! خیلی افراد هستند که مایل‌اند ثروتمندِ اوّل دنیا باشند ولی بدبخت‌ترین مردم دنیا هستند. هر چه به دستت می‌رسد از جانب خداست، اموالی خدا به تو داده،  خدا خفی‌الالطاف است نهایت این است که خدای تعالی خفی‌‌الالطاف است، یعنی لطفش را مخفی می‌کند. نمی‌دانم معنای خفی‌الالطاف را متوجّه هستید یا نه، همین مثالی که اوّل عرض کردم؛ مثلاً فرض کنید یک کسی که پولی، ثروتی در اختیار فرزندش می‌گذارد بعد از او می‌خرد، باز به او می‌فروشد، یک چند دفعه این‌کار را می‌کند، یک وقت این فرزند می‌بیند که ثروتمند شد، او فکر نمی‌کند – مثل همه‌ی ما- فکر نمی‌کنیم که او داد و او خرید و او باز دومرتبه به ما داد و حالا به اینجا رسیده‌ایم. این را اگر بتوانیم فکر کنیم خدا شناس هستیم، الطاف پروردگار را متوجّه هستیم.  معنای خریدن جان و مال توسط خدای متعال خدا حالا در این آیات می‌فرماید: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنْ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ، این جانی که من به تو داده‌ام می‌خرم، جان‌ات را نمی‌خرد که از تو بگیرد، نه! جان، همان خود تو هستی، چه چیز تو را می‌خرد؟ اختیارات تو را. اختیار هم از تو سلب نمی‌شود که تو مجبور به بعضی از کارها باشی، اختیار را این‌طور می‌خرد که در راهی که من می‌گویم تو با اختیار خودت حرکت کن؛ یعنی اگر می‌خواهی دروغ بگویی نگو، راست بگو؛ اگر می‌خواهی غیبت کنی، نکن ولی محبّ مردم باش. کونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ (توبه/۱۱۹) با راستگویان باش، اگر می‌خواهی عبادت نکنی، عبادت کن و برای کمالات خودت کوشش کن. اینگونه می‌خرد؛ اموالت را می‌خرد، نه اینکه بیاید فردا درِ خانه‌ات بگوید هر چه داری جمع کن، من می‌خواهم ببرم! نه. اموالت را می‌خرد که اموالت را در راهی که او می‌گوید صرف کنی، تو متولّی اموالت هستی، در راهی که او می‌گوید؛ اگر گفت: این مال را به دیگری ببخش؛ که امام صادق درباره‌ی بندگان خدا می‌فرماید: یرَون المال مال اللّه، مال را مال خدا می‌دانند، یضعونه حیث أمرهم اللّه به (بحارالانوار، ج۱، ص۲۲۴) در جایی که خدا می‌خواهد می‌گذارند، تولیت این اموال در دست توست، تو صاحب مال نیستی، متولّی اینها هستی و معمولاً متولّی اموال را در آن‌جایی صرف می‌کند که وقف‌نامه نوشته شده باشد، که صاحب مال بیان کرده باشد. شما متولّی آن اموال هستی، در عین حال شما را صاحب مال معرفی می‌کند و می‌گوید من می‌خرم، از تو می‌خرم.  خدا در مقابل خرید جان و مال چه می دهد خدایا در مقابل این مال و جان ما چه می‌دهی؟ بِأَنَّ لَهُمْ الْجَنَّةَ، یک بهشتی به شما می‌دهد. این بهشت از خصوصیاتش این است که عرضش و طولش از آسمان‌ها و زمین‌های هفت‌گانه بیشتر است، وسعتش زیاد است. شما مثلاً متری چند می‌خواهید این زمین را حساب کنید؟ هر چه کم‌قیمت بخواهید حساب کنید باز خیلی زیاد است. آسمانها – حداقل این آسمانها را منظومه‌ی شمسی بیان کرده‌اند- در تفاسیر وقتی که خدای‌تعالی می‌فرماید که آسمان‌های هفت‌گانه، وَمِنْ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ (طلاق/۱۲) از زمین هم هفت‌تا مثل آسمان‌های هفت‌گانه هست. می‌دانید چقدر وسیع می‌شود؟ پُر از درخت، پر از ساختمان، پر از تمام وسائل رفاهی و پر از حورالعین و پر از تخت‌ها و درخت‌ها و تمام چیزهایی که وسیله‌ی آرامش صد در صد تو هست به تو می‌دهد. وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ (الرحمن/۴۶) برای کسی که عظمت پروردگار را در نظر بگیرد، برای کسی که از عظمت پروردگار بترسد دو بهشت خواهد بود، دو برابر به او عنایت می‌کند. شما نگویید که این‌همه جا را ما می‌خواهیم چه کنیم؟! با اینجا مقایسه نکنید، -راست است، با این بدنِ فرسوده‌ای که اگر یک کوهی را بخواهید بالا بروید به نفس‌زدن می‌افتید لازم نیست، ما یک همچنین جای وسیعی نمی‌خواهیم، امّا- با روحی که با یک چشم بهم زدن، تمام کراتِ کهکشان‌ها را می‌تواند حرکت کند برای او جای تنگی است. امام علیه الصلوة و السلام مثَل می‌زند؛ مَثل دنیا را نسبت به آخرت، مثَل طفل در رحم نسبت به دنیا. به بچه‌ای که در رحم است اگر بگویند اگر متولد شدی آمدی در دنیا، به تو یک جایی می‌دهند که آن مقدار که ملک تو هست اگر هزار متر زمین باشد – مثلاً فرض کنید- دو هزار مرتبه بزرگتر از اینجاست، می‌گوید – مقایسه با همان درون رحم مادر می‌کند- من آن‌جا سرما می‌خورم، من آن‌جا لخت هستم، من آن‌جا چه می‌توانم بکنم؟ می‌خواهم چه بکنم؟ همین جا جای راحتی نشسته‌ایم و داریم زندگی می‌کنیم! ما چون موقعیت آن‌جا را نمی‌توانیم تشخیص بدهیم، خدای‌تعالی هم کم‌کم ما را به آن‌جا می‌رساند. یعنی اول؛ رحم مادر، بعد در زمین و کره‌ی زمین، بعد در آسمان چهارم که یک قدری وسیع‌تر از زمین و یک قدری جمع‌تر از بهشت خلد است و بعد می‌برد آن‌جا تا ما وحشت نکنیم، آمادگی پیدا کنیم. بِأَنَّ لَهُمْ الْجَنَّةَ، بهشت به شما می‌دهد،  علی بن ابی طالب در لیلة المبیت جانش را به خدا فروخت شما شیعه علی بن ابیطالب هستید، شیعه‌ی علی بن ابیطالب آن کسی است که کار علی بن ابیطالب را بکند. تشییع وقتی می‌گویند یعنی عقب سر جنازه حرکت کردن. شیعه که می‌گویند یعنی پشت سر علی بن ابیطالب حرکت کردن. علی بن ابیطالب علیه الصلوة و السلام – این را بدانید که- در لیلة المبیت، آن شبی که پیغمبراکرم می‌خواهد هجرت کند و ظاهری را باید انجام بدهد و باید به طرف مدینه برود، علی بن ابیطالب آماده شد، باید در خانه‌ی پیغمبر یک شخصی وجود داشته باشد تا مشرکین فکر کنند که پیغمبراکرم در خانه هست و فرار نکرده یا هجرت نکرده، علی بن ابیطالب رفت در حجره‌ی خاص پیغمبر، در رختخواب پیغمبر خوابید. – حالا اینجا ممکن است بگویند علی بن ابیطالب از همه چیز اطلاع داشت، لذا چون قطعاً می‌دانست که کشته نمی‌شود این مهم نیست که کسی بداند که کشته نمی‌شود برود در یک چنین جایی بخوابد! این طور نیست. چون کشته شدن و کشته نشدنِ علی بن ابیطالب در دست خدا بود، ممکن بود شامل بداء بشود و کشته شود ولی به خاطر پیغمبراکرم و به خاطر نجات رسول‌اکرم رفت در یک چنین جایی خوابید- که نیمه‌شب ‌عده‌ای از کفار، به نمایندگی همه‌ی کفار حمله کردند و در آن تاریکی شب، صدای علی بن ابیطالب را شنیدند و متوجه شدند که به جای رسول‌اکرم، آن حضرت خوابیده. اینجا خدای‌تعالی می‌فرماید: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ (بقره/۲۰۷) این معنای فروختن جان است به خدا، معنای در اختیار قرار دادن جان است برای ذات مقدّس پروردگار. یعنی یقیناً این عمل، عملی است که اکثر ما مردم حتّی اجازه به خودمان نمی‌دهیم که چنین کار در معرض خطری را انجام بدهیم، امّا علی بن ابیطالب انجام داد.  باید جان و مال‌مان را در اختیار خدای متعال قرار دهیم علی بن ابیطالب هم نه اینکه این برای آن حضرت یک فضیلت فوق‌ العاده‌ای باشد؛ به عنوان درس برای ما بود که ما این چنین باید جانمان را برای راه خدا بفروشیم و در اختیار پروردگار قرار بدهیم. و اموال؛ اموالمان را هم می‌توانیم در اختیار پروردگار قرار بدهیم. خدایا آنچه دارم مال توست، هر چه بفرمایی همان را انجام خواهم داد، این طور باشید. پس بنابراین باید کوشش کنیم یک شب، یک روز بگوییم خدایا من این چیزها را دارم، این بدنم هم که هست، این روحم هم که هست، اینها همه مال تو! خدای‌تعالی هم می‌فرماید حالا که همه را دادی، هر چه من می‌گویم، هر کاری که من می‌گویم نسبت به اینها انجام بده. شما اگر یک خانه‌ای را به یک شخصی فروختید ولی خود آن شخص این خانه را در اختیار شما گذاشت، گفت هر کاری که من می‌گویم بکن، -مثلاً- درخت‌هایش را هَرَس کن، باغچه‌هایش را درست کن، نقاشی کن، -و امثال اینها- شما مجبورید طبق دستور او عمل کنید چون خانه را فروخته‌اید و در مقابلش هم ثمن زیادی گرفته‌اید، ثمنی گرفته‌اید که نمی‌توانید خرجش کنید! آن‌قدر پول در مقابل این گرفته‌اید که نمی‌توانید در این دنیا جمعش کنید! حالا هر چه می‌گویند انجام بده. وارد خانه می‌شود، خدای تعالی وارد خانه‌ی دل تو می‌شود یا صاحب‌خانه‌ای که خانه را از شما خریده وارد خانه می‌شود، می‌گوید: آقا! آن‌جایش را آن طور بساز، اینجایش را اینطور بساز. -یکی از چیزهایی که ما گاهی به بعضی از افراد می‌گوییم-مثلاً از من می‌پرسند نهی از تراشیدن ریش در کجای قرآن است؟ من در جواب می‌گویم یک ملکی که مال دیگری است شما می‌خواهی علفهای باغچه‌اش را بکنی، باید اجازه بگیری از طرف، بخصوص اگر بخواهی گلهایش را بچینی ویا از بین ببری، باید با اجازه باشد. لازم نیست در قرآن گفته باشد که این را نتراش. نتراش اصلاً معنا ندارد، تراشیدن اجازه می‌خواهد. کم و زیاد کردن، فَلَیغَیرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ (نسا‌ء/۱۱۹) تغییر خلق و خلقت خدا را باید اجازه داشته باشد. اصلاً این حرف، حرف بسیار غلطی است که کجای قرآن نوشته! کجای قرآن به تو اجازه داده‌اند که مثلاً تصرّفی در اموال خودت و در بدن خودت بکنی؟ حتی شما حق نداری یک سوزن به دستت بزنی که خون بیاید، نمی‌توانی بگویی که مال خودم است، این در مرحله اول است، قبل از فروش و قبل از اینکه إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنْ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ، این قبلش هست، مال خداست.  اول توبه و بندگی سپس شکر و انجام وظایف بعد از آن این است که: التَّائِبُونَ، آن‌هایی که توبه کرده‌اند، یعنی برگشته‌اند به طرف خدا، خدای‌تعالی هر چه داشته از او خریده. بعد الْعَابِدُونَ – ببییند جملات خیلی پشت سر هم، صحیح، کلام خداست دیگر- می‌فرماید: التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُون، این سه جمله را خوب دقّت کنید، شما برگشتی به طرف خدا، مال و جان‌ات را به خدا فروختی، بهشت را گرفتی، باید چکار کنی؟ باید عابد باشی. خانه را فروختی به یک خریدار، حالا باید چکار کنی؟ ما این خانه در دستمان هست، در اختیارمان هست، باید بنده او باشی که هر چه او می‌گوید در این خانه عمل کنی. بعدش چکار کنی؟ حمد کنی خدا را، شکر کنی، متشکر باشی، که هم پول به تو داده، هم خانه به تو داده. فقط آنچه را هم که می‌گوید انجام بده درباره‌ی این خانه، باز به نفع خودت هست، می‌خواهد تو در خانه‌ی نقاشی‌شده‌ی پُرگل بنشینی. السَّائِحُونَ، سائحون یعنی آن‌هایی که گردش می‌کنند، حالا خانه به این بزرگی و خوبی به تو داده، یک جان و مال خوبی به تو عنایت کرده، حالا سیاحت کن. بعد؛ الرَّاکعُونَ، در مقابل یک چنین خدای پرمحبتی تعظیم کن، سجده کن. السَّاجِدُونَ، – ببینید این جملات آن‌چنان قشنگ؛ یعنی از معجزاتِ خدای‌تعالی است، از معجزات قرآن است- السَّاجِدُونَ، سجده می‌کنند. سجده، نهایت درجه خضوع است. الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، حالا وظیفه‌ات این است که امر به معروف و نهی از منکر بکنی، تو همه چیز‌ت مال خداست، از هیچ چیز نترس، امر به معروف کن. می‌بینی رفیقت راه را کج می‌رود به او بگو. می‌بینی اشتباه می‌کند به او بگو. و اگر یک کار خوبی هم نمی‌کند و یا متوجه نیست و یا غافل است، امر به معروفش کن. وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ؛ یک چنین انسانی یک ارزشی پیدا می‌کند که خدا حدودش را در دست او قرار می‌دهد که این حافظ حدود خدا باشد. چه کسی را مرزدار مملکت می‌کنند؟ آن کسی که خیانت نکند. امانت‌ها را به دست چه شخصی می‌دهند؟ آن کسی که خائن نباشد. یک دروغ گفتی خیانت کردی.  چرا خدا هیچ توجّهی به ما نمی‌کند؟! گاهی انسان با خودش فکر می‌کند من مراحل تزکیه‌ی نفس را گذرانده‌ام، خیلی هم الان خوبم – و واقعاً هم خوب است- امّا چرا خدا هیچ توجّهی به ما نمی‌کند؟! ما نصف شب بلند شدیم، – مثلاً- کلّی مناجات با خدا کردیم، چرا خدا یک کلمه حرف با ما نمی‌زند؟ خدا آینده‌ات را می‌شناسد. اگر صد درصد در دنیا تا موقع مرگ هیچ خطا نکنی آن وقت به تو امانتی را می‌سپارد، تو چه خبر داری؟ امروز آدم خوبی هستی ولی فردا ممکن است خراب کنی. البته هر کسی هم اینطور نیست ولی اکثراً افراد اینطورند، ما خودمان گاهی می‌بینیم یک شخصی یک مرحله‌ای را هنوز تمام نکرده ولی چون دو سه سال گذشته، خسته شده، ممکن است اصلاً رها کند برود، می‌گوییم مرحله‌اش را عوض کنیم، یک قدری نشاطی پیدا بکند باز مرحله را بعدها دو مرتبه اگر ماند! درستش می‌کنیم. ما اصلاً حوصله این کارها را نداریم! و حال اینکه نماز را از اوّل تکلیف تا آخر عمر می‌خواند حوصله اش سر نمی‌رود، پس چرا به او می‌گویند -مثلاً- زیارت آل‌یاسین را هر روز بخوان حوصله‌اش سر می‌رود؟! به جهت اینکه زود می‌‌خواهد به نتیجه برسد، به جهت اینکه نقد نیست و حال اینکه نقد است،  معامله با خدا نقدترین معامله است آنچه که خدا به انسان می‌دهد از همه‌ی معاملات نقدتر است به جهت اینکه وقتی انسان با یک فرد مورد اعتمادی معامله کرد پول پیش او باشد یا پیش تو فرقی نمی‌کند، نقد است. هر وقت هم بخواهی قدرت دارد بدهد، نقد است. خدای تعالی مورد اعتماد است، خدای‌تعالی قدرت دارد، پولش نقد است، حاضر است، اراده می‌کند، إِذَا أَرَادَ شَیئًا أَنْ یقُولَ لَهُ کنْ فَیکونُ (یس/۸۲) دیگر معطلی ندارد. از این نقدتر پیدا نمی‌شود ولی در عین حال اطمینان نداریم.  گاهی چون ممکن است ما به دنیا بچسبیم دعاها مستجاب نمی‌شود چرا ما کار می‌کنیم ولی چیزی حاصل‌مان نمی‌شود؟ گاهی حتی مرض‌ها هست می‌گوییم چرا ما این‌قدر دعا کردیم این کسالت‌مان خوب نشد؟ خدای‌تعالی می‌گوید تو را دوستت دارم! آخر گاهی انسان دلش می‌خواهد زبان خدا را به چیزی که خدای‌تعالی می‌فرماید باز کند؛ خدا تو را دوست دارد، نمی‌خواهد به این دنیا بچسبی. اگر در این دنیا همه‌ی دعاهایت را مستجاب کند، هیچ وقت هم مریضت نکند، هیچ وقت هم بی‌پولت نکند، هیچ وقت هم گرفتارت نکند، آنچنان می‌چسبی به این دنیا که وقتی می‌خواهند تو را ببرند مثل چسب در این دنیا چسبیده‌ای، کنده نمی‌شوی! یک مقداری – اگر البته خودت را بکنی این حرفها نیست- خودت را بکن. موتوا قبل أن تموتوا (مجلسي، بحارالانوار، بيروت، الوفا، ۱۳۰۴ق، ج۶۹، ص۵۹) اگر خودت را نکندی، خدا تو را می‌کند. در دم مرگ حتی مؤمنین اینطوری هستند که قابض‌الارواح وقتی می‌آید می‌خواهد جان اینها را بگیرد و اینها دیگر به وضعی رسیده‌اند که دیگر باید از این دنیا بروند، همان قابض‌الارواح و ملک می‌آید می‌گوید هر چه می‌خواهی در دنیا بمانی مانعی ندارد، اختیار با توست، چرا؟ به جهت این‌که – این روایت صحیحه است و در دعاها هم مضمونش آمده- خدای‌تعالی فرمود: ما ترددتُ فی شیءٍ أنا فاعله (المحاسن، احمد بن عبداللّه البرقى، دار الکتب الإسلامیّة، قم، ص۱۵۹ ـ ۱۶۰، ح۹۹ و۱۰۰) من هیچ‌وقت در هیچ چیزی تردید پیدا نمی‌کنم که من فاعلش باشم – تردید برای خدا معنا هم ندارد- ولی در وقتی که می‌خواهم بنده‌ی مؤمنم را قبض روح بکنم اینجا مردّد می‌شوم؛ مردّد، مردّد عملی است، نه مردّد فکری یا مثلاً تصوّری؛ تردید عملی است. از آن طرف این مؤمن نمی‌خواهد از این دنیا برود، از آن طرف من می‌خواهم او از دنیا برود، چون برایش نعمت‌هایی آماده کرده‌ام، بِکِش، بِکِش می‌شود تقریباً ! خوب حالا چکار کنیم؟ اختیار را بگذاریم در دست عبدی المؤمن؛ بنده‌ی مؤمنم، هر چه تو بخواهی. ملک می‌آید می‌گوید هر چه تو بخواهی. ولی آن‌طرف را نگاه کن، آن بهشتِ آسمان چهارم است، بهشت برزخی را به او نشان می‌دهد، آنچه نعمت هست در آن‌جا هست، اینجا مؤمن به تردید می‌افتد، حالا اینجا زن و بچه‌ نشسته‌اند گریه می‌کنند، اشک‌شان را من نمی‌توانم ببینم، از آن طرف از آن هم نمی‌شود دل کند. همین طور که به تردید می‌افتد، یک گیاهی، یک گلی، یک ریحانی -در روایت دارد که- می‌دهند او بو کند، از این طرف کنده بشود برود آن طرف. خدا می‌خواهد شما را بکند،  دنیا دار مشکلات و وابستگی‌هاست آخر شما نمی‌دانید، اینجا دار فناست. الان در همین جمعیت اگر ما بخواهیم تحقیق کنیم که غیر از آن‌هایی که ارتباط با پروردگار دارند و توکل به خدا کرده‌اند؛ کسی پیدا می‌شود که هیچ مشکلی نداشته باشد؟ می‌بینیم هر کدام یک مشکلی دارند. دنیا دار مشکلات است، دار گرفتاری‌ است، مگر آن‌هایی که خودشان را کنده باشند. من در این مجلس نباید این مطلب را عنوان‌کنم ولی به هر حال؛ هستیم. هر کداممان به یک جایی، یک پایمان، یک دستمان، یک دلمان بستگی دارد، بسته است. کندنش کار مشکلی است. بعضی‌ها که آن‌چنان بسته شده‌اند که به هیچ‌وجه نمی‌توانند از جایشان تکان بخورند! وقعدت بی اغلالی (مفاتیح الجنان/دعای کمیل)، اغلالم، غُل‌هایم من را به زمین نشانده، قعدت بی اغلالی، بنابراین حالا که خریدار خوبی دارید، -اگر کسی مشتری خوبی داشته باشد که هم خوب پول می‌دهد و مال را هم اخذ نمی‌کند و باز در اختیار خودمان قرار می‌دهد، همه‌ی چیزهای خوب هست در اینجا-  حدا مشتری خوبیست با او معامله کنید حالا که مشتری خوبی دارید تا زود است بیایید با خدای‌تعالی معامله کنید تا جزء این دسته بشوید. التَّائِبُونَ، معامله، همان توبه است، التَّائِبُونَ، توبه که کردید یعنی معامله کردید. توبه می‌دانید یعنی چه؟ همان توبه‌ی نصوح؛ اگر یک مشتری داشته باشید شما این را بفروشید باز بیاید بگوید آقا پس بگیر! باز دو مرتبه بیاید تصرف مالکانه بکند، باز بیاید خرابکاری بکند، مدام رفت و آمد بکند، می‌گوییم آقا این مشتری نیست! برو. فروشنده هم اگر دائم بفروشد، دائم بدهد، باز پس بگیرد، این هم همینطور است.  وقتی با خدا معامله کردیم چگونه باید باشیم خدا که این‌طور نیست. فروشنده‌ها که ما باشیم مدام پس می‌گیریم! تائب باشید، توبه‌ی نصوح کنید، این‌که می‌گویم توبه‌ی نصوح، یعنی وقتی که فروختی برو دنبال کارَت! هر چه می‌گویند گوش‌کن. بعد از تائبون باید عابدون باشید. التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ، اگر هم می‌خواهی به تو خوش بگذرد حامدون هم باش، حمد هم بکن، بعد هم در چیزهایی که خریدی، فروختی و دوباره به خودت داده‌اند و دوباره خودت داری استفاده‌اش را می‌کنی بِگَرد، خوشحال باش. السَّائِحُونَ، الرَّاکعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، این خانه‌ای که تو فروختی و بعد در اختیارت گذاشته‌اند؛ اینجا باید چه‌کار کنی؟ باید حفاظتش بکنی، وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ، حدود خدا را حفظ کنید؛ تا جایی که گفته‌اند حرام، دیگر جلو نرو. ترمز ماشین را دیده‌اید؟ رسید لب چاله، اگر بیفتد سقوط می‌کند، یک ترمزی می‌گیرند که جای لاستیک روی آسفالت می‌افتد، صدا می‌کند. در محبت جلو رفته‌ای، رسیدی به یک جایی که ممکن است دیگر اینجا شیطان باشد؛ بایست. وقتی حضرت یوسف با زلیخا در آن خانه‌ واقع شدند، هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا (یوسف/۲۴) این جوان بود، آن هم جوان، هر دوی‌شان هم شهوت داشتند. ترمز حضرت یوسف کار می‌کرد ولی ترمز زلیخا کار نمی‌کرد! او خودش را نگه داشت، ولی این خودش را نگه نداشت، آبرویش هم رفت. ترمز داشته باشید، وجودتان باید ترمز الهی داشته باشد تا آزادتر باشید. چون اکثر محدودیت‌ها -این را بدانید- بخاطر این است که به شما اعتماد ندارند. می‌بینند که اگر تو یک وقتی مثلاً اموال مردم، ناموس مردم در اختیارت باشد خیانت می‌کنی، اموال و ناموس‌شان را در اختیار تو نمی‌گذارند. چرا نمی‌گذارند؟ برای اینکه خیانت می‌کنی. امّا اگر ببینند نه! تو ترمز داری، -یعنی خدا ببیند! چون این مردم زیاد اشتباه می‌کنند، خیلی‌ها را خیال می‌کنند ماشین‌شان خوب ترمز می‌گیرد -مثل بعضی‌ ماشین‌ها که آدم خیال می‌کند ترمز دارد، در سرازیری می‌بینی رفت تا ته دره! مردم اشتباه می‌کنند. خدا اشتباه نمی‌کند- تو ترمزت را درست کن، تو تمام وجودت در اختیار خدا باشد، حافظ حدود الهی باش، ببین پروردگار متعال با تو چه رفتار می‌کند. همه چیز را در اختیارت می‌گذارد، تویی که وقتی ثروتمند می‌شوی دیگر اهل عبادت و خدا و دین نیستی، وقتی که بی‌پول می‌شوی باز می‌آیی در مسجد، وقتی این‌طور هستی، چه چیز را در اختیارت بگذارند؟ چه پولی در اختیارت بگذارند؟ چه زندگی‌ای را در اختیارت بگذارند؟ از دین در می‌روی. وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرْ الْمُؤْمِنِینَ، مؤمنین را بشارت بده. مؤمنین کسانی هستند که قَد أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، (مؤمنون/۱) مؤمنون رستگارند، قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاهَا (الشمس/۹)، قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکى (اعلی/۱۴)، ببینید کاملاً به این مسأله اشاره کرده؛ مؤمنین کسانی هستند که تزکیه‌ی نفس کنند، و مؤمنین کسانی هستند که جانشان را در اختیار پروردگار قرار بدهند، و قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکى، اموالشان هم در اختیار پروردگار باشد، از خودشان هم هیچ حرفی نداشته باشند. این آیات را همانطوری که ان‌شاءالله در این هفته خواهید خواند، خوب روی همین مسائل دقّت کنید. آیه‌ی بعدی می‌گوید:  باراستگویان باشید و به فساق اعتماد نکنید یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ (توبه/۱۱۹) ای کسانی که ایمان دارید، تقوا هم داشته باشید، چون ایمان ممکن است باشد ولی تقوا نباشد. تقوا مراتبی دارد همانطوری که عرض کردم وَکونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ، با صادقین باشید، رفاقت‌هایتان با آدم‌های درست باشد تا پشیمان نشوید. یک آدم خائن را آورده‌ای سر کارَت گذاشته‌ای! بعد چه توقّعی داری؟! یک آدمی که نسنجیده‌ای که آیا این اهل تزکیه‌ی نفس هست یا نیست؟ آورده‌ای در رأس کارَت قرار داده‌ای؛ او هم دزدی کرده! خیانت کرده! همین را از اول باید توقع می‌داشتی. با صادقین زندگی کنید. یک گناه کرد بدان این جزء صادقین نیست، چون به خدا راست نگفته. وقتی که إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنْ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ، وقتی که با خدا معامله کردی دیگر تو نباید با خدا دروغ بگویی، وَکونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ، شما هم با همین راستگویان باشید. آدم خائن را هیچ وقت دور و برِ خودتان راه ندهید، به حرفش اعتماد نکنید. خدای‌تعالی در قرآن می‌فرماید که إِنْ جَائَکمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا (حجرات/۶) –اگر یک فاسقی آمد- فاسق را ما از کجا بشناسیم؟ می‌بینی این قیافه فسق از سر و صورتش دارد می‌ریزد، خدا می‌داند در این جلسه من نمی‌خواهم عرض کنم چون صدایم ممکن است همه جا برود، ولی باور کنید تا حالا نشده من شخصی را تشخیص داده باشم که این فاسق است و فسقش برایم ثابت شده باشد و با او یک معامله‌ای یا یک برنامه‌ای داشته باشم و بالاخره اذیت نکشیده باشم! تا حالا نشده! نکنید. با آدم فاسق زندگی نکنید. در زمان پیغمبراکرم وقتی یک نفر گناه می‌کرد پیغمبراکرم می‌فرمود سه روز با او حرف نزنید؛ نه زن، نه بچه، حرف نزنید، با او رفت و آمد نکنید، رفاقت نکنید. تعجب است بعضی از اولیاء خدا را من دیده‌ام –که من خودم خیال می‌کردم که اینها از اولیاء خدا هستند- افرادی که پر از فسق‌اند دورشان جمع می‌شدند نه برای هدایت، اگر برای هدایت بشود که پیغمبراکرم هر چه بد بود دور ایشان بود، ولی برای هدایتشان بود. اما اگر برای تاییدشان باشد چه؟ فردا می‌گویند آقا اگر حجاب لازم است چرا فلانی که مبلّغ دین است زنش حجاب ندارد؟ زنش حجاب کامل ندارد؟ فلانی که مبلّغ دین است، فلانی که مثلاً متدین است چرا رفقایش رفقای بدی هستند؟ رفقای بد –بدانید آقایان- حتّی مشتری بد، حتّی از افرادی که می‌خواهید چیزی بخرید کوشش کنید که معصیتکار نباشند. کوشش کنید. چه اشکالی دارد؟ وقتی یک فروشنده ببیند هر چه جنس می‌آورد مردمان متدین نمی‌خرند و می‌روند از آن مغازه‌ای که صاحبش متدین است ، از او جنس می‌خرند، خودش یک فکری به حال خودش می‌کند. این کار خودش یک نوع نهی از منکر است. با این افراد نمی‌خواهد برخورد بکنید، دعوا هم نکنید، زندگی هم نکنید. وَیوْمَ یعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یدَیهِ (فرقان/۲۷) یک روزی می‌شود، روز قیامت؛ یکی از خصوصیاتش این است که ظالم دست به دستش می‌زند و می‌گوید ای کاش با فلانی رفیق نمی‌شدم! لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنْ الذِّکرِ (فرقان/۲۹) من را از یاد خدا باز داشت، تا چه برسد خدای نکرده شما را به طرف گناه بکشاند. ان‌شاءالله کوشش کنید با معصیتکار، لااقل کسانی که علناً معصیت می‌کنند زندگی نداشته باشید، رفاقت نکنید. وَکونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ، اگر تقوایتان می‌خواهید تثبیت بشود با صادقین باشید، با آدم‌های درست‌کار، آدم‌های راستگو. نه اینکه تنها راست بگوید، نه! با خدا هم راست گفته باشد، با مردم هم راست گفته باشد، با دینش هم راستگو باشد، در مقابلِ همه صداقت داشته باشد. صداقت فقط این نیست که بگویید: من این را آدم صادق می‌دانم چون هیچ وقت به من دروغ نگفته! تو که هستی که به تو دروغ بگوید یا راست بگوید؟! صرف نداشته که به تو دروغ نگفته! به خدا دروغ نگوید. با خدا معامله کرده باشد، یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ،  توصیف پیامبر اکرم در قرآن یک آیه‌ی دیگری هم هست که درباره‌ی پیغمبراکرم است: لَقَدْ جَائَکمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُمْ، یک پیغمبری برای شما آمده –ببینید چقدر پرارزش است- از خودتان است، یا اَنفَسِکُم، بعضی از قرائت‌ها خوانده‌اند؛ یعنی از نفیس‌ترین شماست، از یک خاندان بسیار پرارزش است. عَزِیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّمْ، به او سخت می‌گذرد که شما یک مشکلی داشته باشید. حَرِیصٌ عَلَیکمْ، خیلی حرص دارد که شما هدایت بشوید –خدای تعالی اینها را به کفّار می‌گوید- بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ، (توبه/۱۲۸) به مؤمنین، آنهایی که ایمان آورده‌اند خیلی مهربان است. همه در مقابل خدا هیچ‌اند ای پیغمبر! اگر با همه‌ی محبّت‌ها و مهربانی‌ها و این مسائل از تو رو گرداندند فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِی اللَّهُ، اگر رو گرداندند و همه از دور و بر تو پراکنده شدند – آخر یکی از چیزهایی که ما خیلی می‌ترسیم این است که دوروبرمان خلوت بشود! یک حرفی بزنیم که فلانی بدش بیاید برود، فلان پول‌دار دیگر با ما حرف نزند! فلان شخصیت، بدِ ما را بخواهد! این است دیگر! یا قدرتمند است، یا پول‌دار است، یا من یک صفاتِ بدی دارم که دلم می‌خواهد دور و بر من، پشت‌سر من همه‌ی مردم راه بیفتند، احترامم کنند. یکی از اینهاست. اگر اینها رو کردند، حالا تو امر به معروف کردی، نهی از منکر کردی و این‌ها بدشان آمد، طبعاً دیگر نمی‌آیند- فَقُلْ حَسْبِی اللَّهُ، بگو خدا مرا بس است. چقدر آدم به تو اظهار علاقه بکنند و به تو پول بدهند و به تو همه چیز بدهند که جای قدرت خدا را بگیرد؟ چقدر آدم؟ تمام مردم کره‌ی زمین که هیچ، تمام آنچه که خدا خلق کرده همه پشت سر تو راه بیفتند و همه کمک تو بکنند، در مقابل کمک پروردگار، چون مخلوق‌اند ناچیز است. ای پیغمبر! نترس. به شما هم خدای تعالی همین را می‌گوید. رفیقت می‌بینی یک گناهی کرده به او بگو. بدش می‌آید! بیاید. دیگر با من حرف نمی‌زند! نزند. چه اشکالی دارد؟! فَقُلْ حَسْبِی اللَّهُ، خدا برای تو کافی است، فَقُلْ حَسْبِی اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ، خدای دیگری که نیست که بگوییم این خدا بدش بیاید، آن خدا خوشش بیاید، بعد چه بشود! فَقُلْ حَسْبِی اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَیهِ تَوَکلْتُ، وکیلِ من خداست. وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ، اگر خدا را نمی‌شناسید خدا ربّ عرش عظیم است. یعنی هر چه در عالم هست در اختیار خدا و در تحت فرمان پروردگار است و اگر خدا بخواهد همانهایی که تو خیال می‌کنی بدشان می‌آید دلشان به تو مهربان می‌شود، اگر هم نخواسته باشد که مهربان بشود، نشود! دیگر از امام حسن مجتبی که تو پیش خدا عزیزتر نیستی و مردم هم لیاقت این که کنار امام مجتبی باشند را نداشتند. امیدواریم که خدای‌تعالی همه‌ی ما را جزء عاملین به آیات شریفه قرآن قرار بدهد و همه‌ی ما را در این ماه رجب به حقایقی که خدای‌تعالی در این قرآن عظیم بیان فرموده برساند. ایام وفات حضرت زینب سلام اللّه علیها بود. به پیشگاه مقدّس حضرت بقیةاللّه ارواحنا فداه تسلیت عرض می‌کنیم و روز بیست و پنجم این ماه هم شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه الصلوة و السلام است و در این ده روز بین دو عزا واقع شده‌ایم.  مصیبت بی‌بی زینب سلام الله علیها امیدواریم که حضرت زینب سلام اللّه علیها به ما عنایاتی بفرماید. این بی‌بی دارای معجزات و کراماتی است. ولی وقتی که وارد شهر شام شد آن‌چنان مصیبت عظیم بود که وقتی از امام سجاد سؤال کردند: آقا؛ در کجا از همه بیشتر به شما سخت گذشت؟ فرمود: الشام! برای یک ولی خدا، برای یک امامی که بر ماسوی اللّه احاطه علمی دارد خیلی سخت است که مردم به اسم دین، معصیت خدا را بکنند. مردم کوفه چون بالاخره علی بن ابیطالب و برنامه‌های علی بن ابیطالب را دیده بودند خیلی مهربان و دل‌رحم بودند، وقتی که اُسراء را وارد کردند اوّلاً نمی‌شناختند و ثانیاً نوشته‌اند که نان و خرما و صدقه می‌آوردند به اینها می‌دادند که اینها گرسنه نباشند. امّا در شام سه شبانه‌روز خاندان عصمت و طهارت را پشت دروازه ساعات معطل کرده بودند که شهر را زینت کنند! مردم شام در مقابل اسراء به شادمانی برخاسته بودند! آنچنان اظهار شادی می‌کردند که وقتی حضرت زینب سلام اللّه علیها می‌خواست صحبت کند نمی‌توانست حرفش را بزند. همه شاد، خوشحال. آن شخص می‌گوید من داخل شام شدم دیدم مردم خیلی خوشحال‌اند، از یکی پرسیدم چه خبر است؟ چه عیدی پیش آمده؟ گفتند یک نفر بر امیرالمؤمنین یزید خروج کرده! و او را کشته‌اند و سرش را وارد این شهر می‌کنند، گفتم اسم این خارجی –یعنی خروج کننده- چه هست؟ گفتند حسین بن علی بن ابیطالب. می‌گوید من به صورتم زدم، اشک ریختم. امیدواریم خدای‌تعالی این اشکها را ذخیره آخرتمان قرار بدهد و اظهار محبّتمان را به حضرت ابی‌عبداللّه الحسین منظور بفرماید… تا آن‌جا که وقتی وارد مجلس یزید شدند زینب کبری سرش را پائین انداخته، -معمولاً در مجالسی که زن و مرد نشسته‌اند، زنهای عفیفه یک‌جا جمع می‌شوند، یک طوری می‌نشینند که مرد به آن‌ها نگاه نکند ولی بچّه‌های کوچک می‌ایستند نگاه می‌کنند، ببینند در مجلس چه خبر است؟- یک وقت زینب دید که فاطمه‌ی صغیره‌ می‌گوید: عمّه! ببین یزید آن‌جا با سر بابایم چه می‌کند! لاحول و لاقوة الاّ باللّه العلی العظیم.  دعای پایان جلسه نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب‌الزمان یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه، یا رحمن و یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک، اللهم عجل لولیک الفرج، خدایا فرج امام‌زمان ما را برسان، قلب مقدسش را از ما راضی بفرما، دین و دنیا و آخرتمان را در پناه امام‌زمان حفظ بفرما. پروردگارا! توفیق تزکیه‌ی نفس و کمالات روحی به ما مرحمت بفرما، خدایا مرض‌های روحی‌مان شفا مرحمت بفرما، خدایا جان و مالمان را ما حاضریم در اختیار تو قرار بدهیم خدایا این معامله را قبول بفرما. پروردگارا، ما را در دنیا و آخرت جزء سعادتمندان قرار بده. مریض‌های بدنی‌مان را به آبروی ولی عصر شفا مرحمت بفرما، مریض‌های منظور، مریض منظور الساعة لباس عافیت بپوشان. امواتمان غریق رحمت بفرما، عاقبت‌مان ختم بخیر بفرما، وعجل فی فرج مولانا.

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۱۳ رجب ۱۴۲۵ قمری – ۹ شهریور ۱۳۸۳ شمسی – میلاد امیرالمومنین (علیه السلام)

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم‌ اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه و الصلوة و السلام علي رسول اللّه و علي آله آل اللّه لاسيّما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدّائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم *قَد أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ *الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ *وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ *وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ*وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ  (مؤمنون / 1 5)

جناب آقاي رفيعي آيه‌ي خوبي را براي سخن انتخاب فرمودند. اين سوره‌ي مباركه در اوّلين برخورد دو وليّ‌خدا با يكديگر -پس از يك مدّت به صورت ظاهر جدايي و اشاره‌اي به يك مطلب بسيار مهمّ- از جانب علي بن ابيطالب براي پيغمبر بيان شد. كعبه در اصل مكاني است كه سيّد الموحدين حضرت ابراهيم بنا كرده و خدا هم اين مكان را به عنوان خانه‌ي خودش پذيرفته بود، امّا تا آن روزي كه فاطمه‌ي بنت‌ اسد وارد اين خانه نشده بود اين خانه در دسترس غيرموحدين قرار گرفت و بازيچه‌ي دست آن‌ها شد. سيصد بُت يا سيصد و شصت بُت در اين خانه و در اطراف اين خانه مردمان نادانِ بي‌اطلاع از حقيقت، مردمان مادّي، مردماني كه زندگيشان به وسيله تزئين بُت‌ها تأمين مي‌شد اين خانه را بازيچه قرار داده بودند. خانه‌اي كه حضرت ابراهيم ساخته كه خدا به او مي‌فرمايد: و طَهِّر بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْقائمينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ (حج / 26) يا مي‌فرمايد: وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ (حج / 27) بايد همه‌ي مردم بيايند در اينجا خدا را بپرستند، مركز بُت‌پرستي شده بود،  خدا پيغمبراكرم را در مكّه بدنيا آورد تا اينكه اين خانه را پاك كند و از بُت‌پرستي نجات دهد. سي سال پيغمبراكرم در دنيا بود و منتظرِ وزيرش و برادرش و آن كسي كه بايد پا روي شانه‌ي او بگذارد و بُتها را سرنگون كند بود. همانطوري كه فرمودند وقتي كه فاطمه‌ي بنت‌ اسد دختربچه‌اي بود ولي با ابوطالب ارتباطي داشت و طبق بعضي از تواريخ ازدواج كرده بود با ابي‌طالب و همسر ابي‌طالب بود و ديد كه خداي‌تعالي به حضرت عبداللّه كه از دار دنيا رفته بود و تكفّل خاندانِ عبداللّه را به عهده گرفته بود، فاطمه‌ي بنت‌ اسد آمد خدمت حضرت ابي‌طالب كه خدا به آمنه يك چنين فرزندي عنايت كرده، بسيار زيبا، به خاطر او ملائكه در اطراف خانه‌شان طواف مي‌كنند و مسائل مختلفي كه او مي‌دانست و ابي‌طالب از جانب خدا، خداي‌تعالي به آمنه مرحمت فرموده، حضرت ابي‌طالب در بين مسلمانها، ـ مسلمانهاي اسمي ـ هيچ مشكلي ندارد بلكه به نبوّتش بايد اعتراف كنيم جز اينكه پدر علي بن ابيطالب است! چون پدر علي است، آنهايي كه در دل با علي دشمن هستند كه خدا لعنتشان كند- نمي‌توانند به علي بن ابيطالب كه از ناحيه‌ي همه‌ي مسلمانها خلافتشان تصريح شده چيزي بگويند، پدرش را مشرك معرّفي مي‌كنند و حال اينكه ايمان علي بن ابيطالب كه سهل است، نبوّتش البتّه نه رسالتش- نبوّتش از نظر دلائل علمي مسلّم، ايشان خبر داد به فاطمه‌ي بنت‌ اسد كه براي تو هم يك چنين فرزندي هست. صبر كن! يك چنين فرزندي كه -ما نمي‌گوييم نستجيرباللّه بالاتر از پيغمبر است، ما نمي‌گوييم كه علي بن ابيطالب عليه الصلوةو السلام مقام ولايتش بالاتر از ولايتِ پيغمبر است، امّا- اگر  علي نبود اسلام نبود، اگر علي و فاطمه نبودند دين مقدّس اسلام شايد اسمش هم باقي نمانده بود. آنقدر انبياء آمدند، و آنقدر مذاهب آمد كه چون بعد از آن پيغمبر، كسي نبود كه دين را نگه بدارد و رفتند و نامشان در تواريخ هم حتي نوشته نشده، در هيچ كجا اسمي از آن‌ها نيست! ما نمي‌دانيم الان كه آيا مذهب زرتشت كه اسمي از آن باقي مانده يا بودا، آيا بودا و زرتشت پيغمبر بودند يا نه؟ نمي‌دانيم كه كوروش يا ذوالقرنين پيغمبر بودند يا نه؟ چرا؟ به خاطر اينكه هيچ دليلي بر اينكه اينها پيغمبر بوده اند يا پيغمبر نبودند نداريم، فقط درباره‌ي ذوالقرنين كه ظاهراً همان كوروش است يك تعريف و مدحِ مختصري در قرآن آمده، والاّ چيزي براي ما از اين مسائل باقي نمانده. حتّي مسيحيت، اگر پيروانشان نبودند، يهوديت اگر كتابشان نبود و مسيحيت تأييد نمي‌كرد و حضرت عيسي تأييد نمي‌كرد شايد امروز اسمي از آن باقي نمانده بود، همانطوري كه از كتاب اين دو بزرگوار يعني موسي و عيسي چيزي باقي نمانده. از زردتشت جز يك كتابِ به تمام معنا تحريف‌ شده‌اي باقي نمانده. از بودا كه اصلاً، يك درس‌هايي كه بعداً شاگردها و افراد به عنوان او و تحت عنوان بُت‌پرستي به او نسبت مي‌دهند چيزي باقي نمانده. امّا «ولو لا انت يا علي»در دعاي شريف ندبه است، پيغمبر مي‌گويد، در دهها روايت اين جمله هست و در كتب اهل‌سنّت آمده كه و لو لا انت يا علي، اگر تو اي علي نبودي، لم يعرف مؤمنون بعدي، مؤمنون بعد از من شناخته نمي‌شدند، نه قرآن شما امروز بود، نه اين رواياتي كه از پيغمبر رسيده بود، حتّي آنچه كه از عايشه و در كتب اهل‌سنت و در كتُب صحاح ستّه از ابوهريره و امثال اينها باقي مانده. چون ديدند علي بن ابيطالب كه باب علم پيغمبر است روايات را مي‌گويد، اگر آن‌ها نگويند و خلافش را بخصوص نگويند فردا همه اسلام به نام علي ثبت مي‌شود، آن‌ها هم به اين جهت روايات دروغ يا راست را نقل كردند والاّ اگر  علي نبود اسلام نبود، قرآن را هم كه مقيّد بودند تحريف كنند و خدا به وسيله‌ي علي بن ابيطالب قرآن را حفظ كرد، و آنچه حتي تفسير قرآن است باز به وسيله‌ي علي بن ابيطالب حفظ شده كه اگر علي نبود آن‌ها قرآن را حفظ نمي‌كردند؛ يا حداكثر يك قرآني به مردم مي‌دادند مثل كتاب تورات و انجيل كه تحريف شده، مسائلي به نفع خودشان بيان مي‌كردند در آن قرآن، و چون خدا وعده كرده، در خود قرآن وعده كرده و به پيغمبراكرم فرموده است كه ما حافظ دين توئيم، ما حافظ قرآن توئيم، إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (حجر / 9) هر چيزي وسيله‌اي مي‌خواهد. خدا بوسيله‌ي علي بن ابيطالب و فرزندان معصومش قرآن را حفظ كرد. نه اينكه همينطوري قرآن را حفظ كرده باشد، همينطوري كه نمي‌شود! شما الان مي‌توانيد برداريد قرآن را آياتش را جابجا كنيد، اگر عربي بلد باشيد يك مشت آياتي در قرآن بريزيد و تحريف كنيد، اما چطوري حفظ مي‌شود؟ علي بيست و پنج سال در خانه مي نشيند، قرآن را مي‌نويسد، حفظش مي‌كند، تفسيرش، تأويلش، شأن نزولش، تمام اينها را حتي الارش الخدش، حتي ارش خدش را هم مي‌نويسد آن هم از كلام پيغمبر، از قول پيغمبر، مي‌آورد. لياقت داريد اين كتاب در بين شما باشد؟ گفتند: نه! ما لياقت نداريم! طلحه و زبير آمدند خدمت علي بن ابيطالب؛ آقا! آن كتاب را بده! فرمود: نه، اين كتاب را فقط و فقط لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (واقعه / 79). درست است فقهاء از نظر ظاهر اين آيه را به وضو و غسل تفسير كرده اند، يعني اگر خواستيد مسحِ ظاهري قرآن را بكنيد بايد وضو داشته باشيد امّا مسحِ باطني قرآن؛ بايد تزكيه‌ي نفس شده باشيد. در مسحِ باطني قرآن، بايد پاك باشيد. هر حيواني كه نمي‌تواند قرآن در اختيارش قرار بگيرد. آن قرآن دست امام مجتبي، بعد هم بدست سيّدالشهداء گاه گاهي براي بعضي از دوستانشان اين قرآن را مي‌آوردند نشانشان مي‌دادند، ولي دست نبايد بزنيد، از رويش بنويسيد؟ ابداً. يك كلمه‌اش را نقل مي‌توانيد بكنيد براي اينكه ثابت بشود كه اين قرآن در دست مطهّرون و معصومون و آن‌هايي كه خداي‌تعالي آن‌ها را از همه‌ي رذائل پاك كرده كه فرموده است: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا (احزاب / 33) مطهّرون مي‌توانند اين قرآن را مسح كنند، -وقتي كه قنداقه‌ي علي(عليه السلام) را به دست پيغمبر اكرم دادند- اينها صورتِ ظاهرِ مطلب است، و الّا علي«ممسوس في ذات‌ اللّه» علي كجا و اين كره‌ي زمين كجا؟! علي كجا و خانه‌ي كعبه كجا؟! علي كجا و ظاهري مثل ابي‌طالب و فاطمه‌ي بنت‌ اسد كجا؟! آن وجودي كه با خداست، در تمام اخبار معراج نوشته‌اند كه وقتي پيغمبر به معراج رفت همه جا صداي علي بن ابيطالب را مي‌شنيد، سؤال كرد براي ما هم سؤال كرد. براي اينكه من و شما امروز بفهميم- كه اين خود علي است يا صداي علي؟ فرمودند كه چون تو صداي علي را دوست داري و خدا هم خالق بايد باشد براي صدايي كه به تو برساند، اين تُن صدا را انتخاب كرد. والاّ همه جا علي بود. ما ظرفيّت بيشتر از اين مقدار حرف را نداريم. همين مقدار حرف را هم همه نمي‌پذيرند. شما شيعيان علي بن ابيطالب مي‌پذيريد. كعبه از امروز شروع شده به پاك ‌شدن. من يك وقتي در مقابل كعبه نشسته بودم، حدوداً شايد پانزده سال قبل بود، -من امروز اين مطلب را مي‌خواهم به عنوان عيدي به شما عرض كنم- در مسجدالحرام در مقابل كعبه نشسته بودم، كعبه يك پيش‌رو دارد يك پشت‌سر، يك طرفِ راست دارد يك طرفِ چپ، -يك مختصري آن وقت گفتم ولي فكر مي‌كردم مكاشفه‌ي علمي بود، فكر خودم، هر چه شما مي‌خواهيد اسمش را بگذاريد همان- نشسته بودم فكر مي‌كردم چرا فاطمه‌ي بنت‌ اسد از اين گوشه وارد شد؟ چرا از طرف حجرالاسود وارد نشد؟ چرا از طرف حِجراسماعيل وارد نشد؟ حالا بگوييم «در» به خاطر اينكه، آيا در همين جا بوده؟ جاي ديگري بوده؟ اين را دقيق نمي‌توانيم عرض كنيم ولي اين بوده كه دري داشته، مي‌گوييم از در وارد نشد كه نگويند معمولي وارد شده و مسأله‌اي نبوده. فكر مي كردم، ديدم اين قسمت شما الان كعبه را تصوّر كنيد هر كس رفته و هر كس نرفته مي تواند تصوّر كند، كعبه را؛ پشت سر كعبه، حجراسماعيل تصوّر كنيد، حِجراسماعيل عيناً مثل اين صندلي است، عيناً مثل منبري كه من رويش نشسته ام. اين پشت سر، يك دايره‌اي است كه كاملاً اگر بياوريدش روي حساب جغرافيايي، يا نقشه‌ كشي مي‌بينيم كه يك تكيه‌گاهي است پشت‌سر شخص، مثل پشت يك صندلي، پشت يك مبلي. طرف چپش، مقام حضرت ابراهيم، در گوشه‌ي چپ شما يك نفر را تصوّر كنيد نشسته اين پشت سرش طرف چپش كه اين طرف باشد حجرالاسود است، دقيقاً در وقتي كه انسان اينطوري نشسته باشد اين انگشتري كه در انگشت چپش باشد محاذي حجرالاسود مي‌شود تقريباً. اين طرف هم باصطلاح ركن يماني است. ركن يماني دو معنا دارد: يك معنايش اين است كه طرف يمن است، يمن و يمان و يمين به معناي راست است. طرف يمن است كه خيلي بعيد است كه اين منظور باشد- اين ركن يماني طرف راست كعبه است، اگر اين را ما طرف راست كعبه تصوّر كرديم بقيّه قسمت‌ها مرتب مي‌شود. پشت سر مرتب مي‌شود، اين طرف، آن طرف درست مي‌شود- و علي عليه الصلوة و السلام از آن گوشه‌ي طرف راست وارد شد و از همانجا هم برگشت فاطمه‌ي بنت‌ اسد. يعني مادر علي بن ابيطالب اينطور وارد مي‌شود و همانطور هم خارج مي‌شود، و لذا اولياء خدا -اين را نمي‌خواهم رسميّت بدهم و بدهيد- به بوسيدن طرف ركن يماني بيشتر علاقمندند تا به بوسيدن حجرالاسود. شما مي‌گوييد: چرا؟ حجرالاسود بدانيد- از بزرگترين و پراهميت‌ترين جماداتي است كه در روي كره‌ي زمين است. اين را بدانيد- وقتي كه عمر آمد در مقابل حَجر ايستاد، -كتب اهل‌سنت نوشته اند، تقيّه ندارد- در مقابل حجرالاسود ايستاد گفت: اگر نديده بودم پيغمبر تو را مي‌بوسد من نمي‌گذاشتم كسي تو را ببوسد! ايشان با بوسيدن و با اظهار محبّت كردن و با ملاطفت جدّاً مخالف بود! حتي وقتي كه ابي‌بكر از دار دنيا رفت عايشه گريه مي‌كرد، ايشان آمد دعوايش كرد، چرا گريه مي‌كني؟! گريه يعني چه؟! خدا هم در قرآن فرموده: و الّذين مَعهُ أشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ (فتح / 29) اين آيه را نمي‌خواستم بخوانم- كه بعضي از اينها «فظّ غليظ القلب‌»هستند و بعضي از اينها افراد مهرباني هستند. ظاهراً مشمول ايشان مي‌شد، ايشان خيلي تند بود! قاطعيت داشت! به همين دليل هم خيلي از جنگها را ايشان عهده‌دار شد و خيلي از كارها را كرد كه بعضي‌هايش درست در آمد به كمك امام مجتبي عليه الصلوة و السلام و بلكه به سرداري امام مجتبي و بعضي‌هايش هم خيلي اشتباه بود كه خودش هم مي‌گفت اشتباهات من را مگر علي بن ابيطالب جبران كند، و لو لا عليّ لَهَلك عمر! از اين بيشتر هم نمي‌خواهم روز تولّد اميرالمؤمنين چيزي بگويم. همين اندازه بس است.  اين ركن يماني، وقتي كه فاطمه‌ي بنت‌ اسد وارد شد چرا آن‌جا را خدا انتخاب كرد براي تولّد علي بن ابيطالب؟ براي اينكه ولايت بيايد در اين خانه، -خوب دقّت كنيد- من ولايت را برايتان معنا كرده‌ام، مكّرر. ولايت يعني فرماندهي بامحبّت. پست فرماندهي، ستاد فرماندهي، -نمي‌دانم اسمش را چه بگذارم- مركز فرماندهيِ در مرحله‌ي اول كره‌ي زمين، ولي در مرحله‌ي بعدي تمام عالم امكان. اگر در آسمان چهارم هم يك مركز فرماندهي به نام بيت‌ المعمور هست در آن‌جا هم محاذي كعبه است، يعني از اينجا الگو برداشته شده. سه روز بايد فرمانده در اين جا فرماندهيش را مستقر كند، اين فرماندهي مستقرشدن را، الان هم نمي‌فهميم. امام زمان كه بيايد مي‌فهميم. چون الان همه در بُعد ملكوتي هست. بُعد مُلكي‌اش را ما درك مي‌كنيم. البته اگر تزكيه‌ي نفس كرديد، اگر به كمالات رسيديد ، بُعد ملكوتي‌اش را هم مي‌فهميد، ولي فعلاً اكثريّت ما همان كعبه را مي‌بينيم و همان خانه‌ي سنگي را مي‌بينيم و همان مسائلي كه همه مي‌بينند مي‌بينيم. امّا فرماندهي اينجا مستقر شد. سه روز بايد فرماندهي مستقّر بشود. اقلّش هم سه روز است، اكثرش زياد ولي اين پست فرماندهي، ستاد فرماندهي، اينجا بايد مستقر بشود. مستقر شد. فاطمه‌ي بنت‌ اسد از داخل اين خانه بدن فرمانده را برداشت آورد بيرون، امّا روحِ فرماندهي در آن‌جا در بُعد ملكوتي‌اش مستقر، تا قدرتي پيدا بشود، اين بُتها را بيرون بريزد. -يك جمله در پرانتز عرض كنم- خدا مثل ما عجول نيست، العجلة من الشيطان، عجله از شيطان است، شما مي‌گوييد خدايا اين حاجت من را همين الان بده!  ما احساس مي‌كنيم كه همين الان بايد بدهند. ده دقيقه ديگر دير است! خدا نمي‌دهد. ولي بعد از ده سال فكر مي‌كنيد خدا، داد. چه وقت داد؟ خدا رحمت كند مرحوم حاج ملاآقاجان را من گاهي مي‌رسيدم مي‌گفتم: آقا من دو سه روز اينجا هستم، از راه دور آمده ام. چرا هيچ خبري نيست؟! شما هم مي‌گوييد با خودتان زياد مي‌گوييد چرا هيچ رشدي، هيچ تغييري نكرديم؟  مي‌گفت پارسال تا حالا فرقي نكرده‌اي؟ مي‌گفتم چرا. گفت همان است! اين را شما بدانيد- تا فاطمه‌ي بنت‌ اسد وارد شد پست فرماندهي توحيد را، فرمانده كل قوا  بدست گرفت، همانجا بُت‌ها يكدفعه‌ نمي‌ريزد پايين! وسيله مي‌خواهد، اسباب مي‌خواهد.  خفيّ ‌الالطاف است پروردگار. علي جان! بيا بيرون، تو بايد از نظر بدني بزرگ بشوي، با رسول‌اكرم با هم يك مدتي در مدينه برويد آن‌جا تبعيد باشيد، هجرت كنيد، بعد با هم بياييد آن كاري كه بايد بكنيد بكنيد. متوجه شديد؟- ولي روحِ كعبه عوض شد، ملكوت كعبه عوض شد. از آن ساعت به بعد كم‌كم رو به اين گذاشت كه بُتها فرسوده بشوند، مندرس بشوند. پيغمبراكرم مهاجرت كرد. امروز هم كه قنداقه‌ي علي بن ابيطالب را به دست پيغمبراكرم دادند چرا سوره‌ي قد افلح المومنون را انتخاب كرد؟ چرا؟ چرا نگفت وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا (شمس / 1)در اين سوره هم «قد افلح» داشت، چرا سوره‌ي «سبّح اسم ربّك الاعلي» را انتخاب نكرد؟ آن هم «قد افلح من تزكّي» دارد. «قد افلح»؛ ببينيد هر وقتي مي‌خواهيد به كسي بشارتي بدهيد، كاري را با قاطعيّت انجام بدهيد، اوّل اصل مطلب را مي‌‌گوييد. در سوره‌ي اعلي و در سوره‌ي شمس، اوّل راجع به پاك بودن و رستگاري مؤمنين چيزي نگفته، در اولين لحظه. امّا در سوره‌ي مؤمنون -درست است شرايط مؤمنيني كه تزكيه‌ي نفس كرده‌اند بيان مي‌كند امّا- اوّل مي‌گويد: قَد أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، رستگارند مؤمنين. حالا مؤمنين چه كساني‌ هستند؟ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى (اعلي / 14) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا (شمس / 9) فقط سه جا هم در قرآن «قد افلح» بيشتر نداريم. همين سه جا: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى، اين بيشتر مربوط به تزكيه‌ي مال است. قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا، مربوط به تزكيه‌ي نفس است، و در سوره‌ي مؤمنون خداي‌تعالي توضيح مي‌دهد كه آنهايي كه تزكيه‌ي نفس مي‌كنند چطوري‌اند؟ آنهايي كه تزكيه‌ي نفس مي‌كنند سه جمله‌اش را گفتم، يكي: الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ. در نماز- نماز يك ارتباطي است بين خدا و خلق، همه‌ي آنچه را كه من در ترس از خدا ، رجاء به پروردگار، محبّت به خدا، عرض كردم همه‌ي آن‌ها در الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ هست. خاشع‌اند. مي‌ترسد از خدا، خاشع است، محبّت به خدا دارد. خاشع است يعني شاكر نعمت‌هاي الهي است. بعد مي‌فرمايد زكات، كاري كه بين خودش و مردم است، آنقدر تزكيه‌ي نفس كرده كه به مردم كمك مي‌كند، زكات مي‌دهد. اين عبادت مالي است.  وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ، يعني عفّت دارد، پاك است، -پاكي شهواني- از شهوات پاك است. به هرحال نمي‌خواهم اينجا را تفسير كنم، اين كلام در اين موقعيّت، در اين برخورد اوّلي، «قَد أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» يعني يا رسول‌اللّه! من آمدم كمكت باشم، تا مؤمنين رستگار شوند. و رستگار مي‌شويد. و لو لا انت يا عليّ لم يعرف المؤمنون بعدي. و مردم دنيا مخصوصاً مسلمانها بخواهند يا نخواهند تا زمان ظهور و بعد از ظهور بايد بيايند دور اين خانه‌ي محلّ استقرار ولايت و محلّ فرماندهي كلّ بيايند طواف كنند، همه بايد به آن طرف نماز بخوانند، همه بايد رو به قبله باشند، حتّي مرده‌هايشان را بايد رو به قبله دفن كنند. يعني اينجا مركز ولايت است، مركز فرماندهي ولايتِ خاندان عصمت و طهارت است. لذا اگر چشم دلتان را باز كنيد همين الان هم كه برويد مكّه مي‌بينيد آقايي در آن‌جا نشسته، در انگشت چپش حجرالاسود است، در انگشت راستش -همانطوري كه مستحب هم هست- عقيق يمني. مردم مي‌روند دور مي‌زنند، مي‌بوسند، وهابي مي‌بوسد، سنّي مي‌بوسد، هر كس آن‌جا وارد مي‌شود مي‌بوسد، هر كس وارد شد بايد ببوسد. از آرزوهاي حاجي اين است كه حجرالاسود را لااقل ببوسد. حالا چرا حجرالاسود مزيّت پيدا كرده بر ركن يماني در نزد غير خواص؟ به خاطر اينست كه بقيّه لياقت فهم اين معنا را كه دست راست حضرت كجاست شايد نداشته باشند. حجرالاسود را هم كه مي‌بوسند متوجّه اين نيستندكه اين سنگ چكاره است كه ما بايد ببوسيم آن را؟ اما اگر در دست يك وليّ‌خدا يك انگشتري باشد شما انگشتر او را ببوسيد خود او را در حقيقت بوسيديد. لذا ان‌شاءالله دوستاني كه مكّه مشرف مي‌شوند كوشش كنند آن طرف ركن يماني را هم خيلي ببوسند. جايي است كه ولايت از آن‌جا وارد شده، ورودش مهم‌تر از خروجش است، ولو بعضي از مسلمانها خروجش را بيشتر از ورودش اهميّت قائل مي‌شوند ولي ورود فاطمه‌ي بنت‌ اسد با حملي كه دارد بر اين خانه اهميّتش بيشتر است. خداي تعالي لطفي به شما كرده، من نشسته بودم اينجا كنارِ جناب آقاي رفيعي و آقايان و دوستان، فكر مي‌كردم كه خدا رحمت كند حاج ملا آقاجان را ! چه وجود پرارزشي بود. بيستم اين ماه سالگرد فوتش است، چهل و شش يا چهل و هفت سال است كه ايشان فوت كرده، ما در همين مجلس حساب كرديم با جناب آقاي انوار، پنج نفر شاعر، آخر شعر جزء برنامه‌ي ما نبوده، تزكيه‌ي نفس جزء برنامه بوده، اعتقادات صحيح جزء برنامه‌ي ما بوده، پايبند بودن به احكام اسلام جزء برنامه‌ي ما بوده، اصلاً شعر، آن هم شعر در سطح عالي كه لكلّ بيتٍ بيتٌ في الجنّه، براي هر يك بيتي از اين شعرها يك خانه خدا در بهشت مي‌دهد. از حالا از آقاي انوار ان‌شاءالله و ساير دوستانشايد به ما ندادند- اجاره بگيريم لااقل! آقا پيش‌قسط مي‌دهيم! رهن مي‌كنيم! هر چه كه شما بفرماييد از جدّ بزرگوارتان خواهيد گرفت به ما خواهيد داد، لكل بيت، هزارتا بيت هم داشته باشند باز به ما جمعيت بيشتر مي‌رسد، يعني بيشتر از ما جمعيت است! لكل بيتٍ بيتٌ في الجنه. ايشان، آقاي بازوند، آقاي سبزي، اينها اين شعرهايي كه خواندند مال خودشان بود. آقاي عبدالزهراء، كه ايشان ديگر معجزه هم شده درباره‌شان. حضرت زهرا به ايشان عنايت كرده اند. اينها هم معجزه است. آدم در راه راست واقع بشود هر چه بخواهد به او مي‌دهند، هر چه هم نخواهد به او مي‌دهند. اين دعا را همه‌مان با هم بخوانيم، يا من ارجوه لكلّ خير و آمن سخطه عند كلّ شرّ يا من يعطي الكثير بالقليل يا من يعطي من سئله يا من يعطي من لم يسئله و من لم يعرفه تحنّناً منه و رحمة، اين جمله را من توضيح بدهم گاهي يك چيزي آدم سؤال هم نكرده از خدا؛ شايد هيچكدام از اين آقايان حاجتشان اين نبوده كه مثلاً شاعر بشوند، ولي من لم يسئله، اصلاً سؤال نكرده، خدا عطا كرده! چه مي‌خواهيد خدا عطا مي‌كند به شما. البته اختيار را خيلي نمي‌گذارد در دست شما باشد چون حواستان پرت است، گرفتار مي‌شويد، يك شخصي آمد خدمت پيغمبراكرم گفت يا رسول‌اللّه من خيلي فقيرم، حضرت يك درهمي به او دادند گفتند: ان‌شاءالله همين بركت مي‌كند. تو وضعت خوب مي‌شود. بركت كرد، بركت كرد، صبح تا شب تا ساعت چه مشغول حسابها بود و ! آقا صبح نرسيد برود نماز پشت سر پيغمبر، كم‌كم ظهر هم مشتري آمده بود، كاري داشت و نرفت! كم‌كم مغرب و عشاء و ديگر پيدايش نشد در مسجد! وضعش هم خيلي عالي، حضرت فرمودند آن يك درهمي كه به تو قرض داديم، بده به ما! گفت: آقا! يك درهم چه هست؟! شما هر چه بخواهيد مي‌دهم به شما. يك درهم را داد، وضع برگشت! برگشت، ديدند كه مغرب و عشاء دارد مي‌آيد نماز! كم‌كم ظهر و عصر را هم آمد! كم‌كم صبح هم آمد، چه خبر است؟ گفت آقا همه‌ي مالم  از بين رفت! من دو مرتبه مسجدي شدم! خداي تعالي اين طور است. شما را مي‌شناسد. ممكن است بگوييد: نه! من اينطوري نيستم. شما اشتباه مي‌كنيد! من تعهد مي‌دهم اگر پولدار شدم نمازهايم را اوّل وقت بخوانم. حواست لااقل پرت است! نه، حالا صبر كن ببينيم چه مي‌شود. به تو نمي‌دهد. والاّ خداي‌تعالي مي‌دهد، هر چه بخواهيد مي‌دهد. شما همه‌تان الان اينجا نشسته‌ايد حساب كنيد از قبل اينكه وارد اين مراحل تزكيه‌ي نفس بشويد تا حالا چقدر خدا به شما لطف كرده، و آنهايي كه در رديف شما، در كنار شما بودند و نيامدند ببينيد خداي‌تعالي چه به آن‌ها داده؟ مقايسه‌اش كه اشكالي ندارد، از نظر روحيات، از نظر معنويات، از نظر حتي ماديّات -ماديات را من نمي‌توانم جدي بگيرم به خاطر اينكه آن‌ها در اختيار خداست چون گاهي متضاد با معنويّت است- همه چيز به شما مي‌دهد، علم، دانش، فهم، درك، غير از آنكه همه فكر مي‌كنند شما فكر مي‌كنيد. اميدواريم علي بن ابيطالب به همه‌ي ما امروز عيدي فرج فرزندش را مرحمت بفرمايد.

يكي از سربازان امام زمان صلوات الله عليه امروز معمم مي‌شوند و خواستند به دست ما باشد. ولي من در عمامه‌گذاري شرط دارم و شرطش اين است كه فقط موقع خواب و موقع فوت اين عمامه از سرشان برود! چون من از اين آخوندهايي كه گاهي عمامه دارند گاهي ندارند، زياد خوشم نمي‌آيد. چون بايد دائمي باشد. اين يك مطلب. مطلب دوم، كه شرط دوم است از همين لحظه به بعد بايد بروند تحت فرماندهي كلّ قوا حضرت بقيةاللّه ارواحنا فداه و ايشان را فرمانده خودشان بدانند. تشريف بياوريد اينجا. آقايان هم صلوات بفرستيد و بلند بشويد چون مستحب است.

ان‌شاءالله اميدواريم جناب آقاي ناصري از سربازان خوب امام زمان باشند، يك وقتي من حساب مي‌كردم حدود پانصد نفر از آقايان به دست ما معمم شدند، اكثرشان بحمداللّه با وفا نسبت به دين مقدس اسلام بودند كه بعضي‌هايشان در مجلس هستند يعني هر كه را نگاه مي‌كنم مي‌بينم كه اين لطف را به من مرحمت فرمودند. اميدواريم ان‌شاءالله كه خداي‌تعالي همه‌ي ما را تحت عنايات حضرت بقيةاللّه قرار بدهد.

 نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك  و بمولانا صاحب‌الزمان يا اللّه، يا اللّه يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا  اللّه،  خدايا فرج امام زمان ما را برسان، پروردگارا به آبروي امام زمان امروز را براي ما روز سعادت و خوشبختي دنيا و آخرتمان قرار بده، پروردگارا به آبروي آقايمان حجةابن الحسن همه‌ي دوستانمان را با امام زمان در دنيا و آخرت محشور بفرما، همه‌شان را از اصحاب و ياران آن حضرت قرار بده، خدايا ما دوست داريم همه‌مان از بهترين اصحاب امام زمان باشيم، خدايا ما را از بهترين اصحاب امام عصر قرارمان بده. خدايا به آبروي ولي‌عصر مراجع تقليد، بزرگان، كساني كه به اسلام خدمت مي‌كنند در زير سايه‌ي امام زمان حفظ بفرما. پروردگارا به آبروي آقايمان حجة ابن الحسن قسمت مي‌دهيم دشمنان شيعه را مخصوصاً آن‌هايي كه در عراق به شيعيان جسارت مي‌كنند، اذيّت مي‌كنند، ذليل بفرما. خدايا تمام كفار و مشركين را اگر قابل هدايت نيستند به دست باكفايت حضرت حجة ابن الحسن ذليلشان بفرما. عدل و داد را بوسيله آن حضرت در دنيا مستقر بفرما، مريضهاي اسلام، مريض منظور، مريضه منظوره، طفل مريضي، الساعه لباس عافيت بپوشان. امواتمان غريق رحمت بفرما، عاقبتمان ختم بخير بفرما. و عجل  في فرج مولانا.

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۱۰ رجب ۱۴۲۵ قمری – ۶ شهریور ۱۳۸۳ شمسی – توضیح آیات هفتگی

بسم‌ اللّه الرحمن الرحیم

الحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدّائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، بسم اللّه الرحمن الرحیم، لَیْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَى وَلَا عَلَى الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ مَا یُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (توبه / ۹۱)

به مناسبت میلادِ مسعودِ حضرت جوادالائمه علیه آلاف التحیه و الثناء به محضر مقدّس حضرت بقیة الله ارواحنا فداه تبریک عرض می‌کنیم و امیدواریم برای همه‌ی دوستانِ آن حضرت امروز و روزهایی که در پیش دارند و بلکه در تمام ساعات و لحظاتی که خواهند بود و از نعمت‌های پروردگار استفاده می‌کنند در خوشی، خرّمی، راحتی، باشند. من امروز به خاطر اینکه اگر امروز به تهران می‌رفتم باز دوشنبه هم می‌خواست آن‌جا باشم، لذا تقسیم کردیم امروز را در همین کردیچال هستیم و ان‌شاءالله روز دوشنبه میلاد مسعود امیر مؤمنان حضرت علی بن ابیطالب که از اعیاد بسیار بزرگ و بسیار پراهمیّت است ان‌شاءالله در تهران خواهیم بود و دوستانمان تا روز دوشنبه امیدواریم که در دعاهایشان فرج امام زمان را بطلبند تا در آن روز زیر سایه‌ی حضرت بقیة الله ارواحنافداه باشیم. و ضمناً از امروز به بعد مطالب بسیار مهمّی که جنبه‌ی درسی دارد از همین جزواتی که تحویل شما داده می‌شود برداشت‌ها را وقتی خوب گوش دادید که امیدوارم یک‌یک‌ آنها را عمل کنید و کوشش شده مختصر و خلاصه اینها گفته شود تا بتوانید به آن‌ها دقیق باشید و از آن‌ها استفاده کنید و علاوه مطالب مختلفی در ارتباط با مراحل‌تان – چون همه‌ی آیاتی که برداشت از آن شده خطاب به سالکین الی اللّه هست – و ان‌شاءالله همه‌تان سالک الی اللّه‌اید و امیدوارم که برداشت‌ها مفید برای شما باشد چون اگر یک هفته هر روز یک مطلبی را خواندید و مطالعه کردید و عمل نکردید خدای‌تعالی حقّ دارد روز قیامت به شما بگوید به شما گفتند چرا عمل نکردید؟ البته عذاب آن کسی که نمی‌خواند و نمی‌شنود و عمل نمی‌کند بیشتر است برخلاف آنچه که بعضی تصور دارند. بعضی فکر می‌کنند که اگر ندانستند و عمل نکردند دیگر خدا مؤاخذه‌شان نمی‌کند ولی اینطور نیست. روز قیامت حدیث داریم و قاعدتاً هم باید همینطور باشد که- خدا اول از انسان سؤال می‌کند چرا یاد نگرفتی؟ و بعد سؤال می‌کند چرا عمل نکردی؟ و کسی که یاد نگرفته باشد و عمل نکرده باشد دو مؤاخذه می‌شود یکی به خاطر اینکه چرا یاد نگرفته، دوّم به خاطر اینکه چرا عمل نکرده. مثال خیلی واضحی دارد اگر یک راننده‌ای در یک راهی خلاف بکند، پلیس بگیرد او را، می‌گوید چرا خلاف کردی؟ اگر بگوید مگر این کاری که من کردم خلاف بود؟ می‌گوید پس تو آیین‌نامه را یاد نگرفتی! چرا آیین‌نامه را یاد نگرفته‌ای؟ علاوه بر آنکه جریمه‌اش می‌کند اعتراض هم دارد که چرا تو بدون تعلیم آیین‌نامه پشت فرمان نشسته‌ای؟ خدای تعالی هم طبق همین برنامه‌ی عقلایی که ما خودمان در بین خودمان داریم مؤاخذه‌مان می‌کند که چرا یاد نگرفتیم و چرا عمل نکردیم. بنابراین امیدوارم اینها را یاد بگیرید، عمل بکنید، نمی‌خواهم عرض کنم این مطالب عصاره‌ی قرآن است امّا اسمش را گذاشته‌ایم برداشت . یعنی اگر از کنار یک اقیانوسی بگذرید به اندازه‌ی ظرفیت‌تان باید از آن آب بردارید، باید کوشش کنید که از حقایق قرآن استفاده کنید، بنابراین ان‌شاءالله کوشش می‌کنیم آنچه که مربوط به مراحلتان هست حتّی آنچه از مراحل که من به عنوان جلسه بیان نکرده‌ام مثل مرحله جهاد و عبودیّت و بالاتر و پایین‌تر آن‌ها را هم ان‌شاءالله در ضمن همین آیات خواهیم گفت و امیدواریم خدای‌تعالی به خاطر امام عصر و به خاطر امام جواد و به خاطر علی بن ابیطالب که این ایّام متعلّق به اینهاست ما را موفق بدارد که بتوانیم طبق دستورات پروردگارمان عمل کنیم. آیاتی که امروز تلاوت شد برداشت‌هایی داشتیم که ان‌شاءالله شاید در جلسه‌ی اول و قرائت اوّل درست دقّت نکرده باشید ولی یک هفته فرصت دارید، در این هفته دقّت کنید. آیات مربوط به سوره‌ی توبه است. سوره‌ی توبه از سوره‌هایی است که خدای‌تعالی با غضب با کفّار و مشرکین برخورد کرده در عین آنکه در این سوره پروردگار متعال راه‌های رحمتش را برای مردم بیان کرده و حتّی مشرکینی را که می‌آمدند خدمت پیامبر و از آن حضرت طلب می‌کردند که ما را پناه بده، کنار خودت جا بده، خدای‌تعالی به پیغمبرش فرمود: وَإِنْ أَحَدٌ مِنْ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ (توبه / ۶) اگر یک مشرکی پناه خواست از تو، پناهش بده تا کلام خدا را بشنود. وقتی که کلام خدا را شنید به مأمنش او را برسان، به محل امنی او را برسان که مسلمین او را اذیّت نکنند. در آیاتی که تلاوت شد امروز که من از همین‌جا شروع می‌کنم و آیات قرآن همه‌اش نور است، همه‌اش در همه‌ی مراحل باید استفاده بشود، ان‌شاءالله از این هفته مطالبی که مربوط به آیات همان هفته است، یک نکاتی را با قاطعیّت به شما تذکّر می‌دهم که ان‌شاءالله عمل کنید. یکی از مسائلی که غالباً ما مردم به آن توجّه نداریم مسأله‌ی موعظه است که موعظه چگونه باید انجام شود؟ گاهی فکر می‌کنیم که برویم منبر، یا با دوستمان سخن بگوییم یک کلّیاتی به او بگوییم و او هم از این کلیّات هر چه برداشت داشت، بردارد و برود. این همین نشستیم و گفتیم و برخاستیم است. اکثراً جلسات علمیِ دینی همینطور برگزار می‌شود ولی من به بعضی از مبلّغین اهل تزکیه‌ی نفس گفته‌ام که باید کوشش کنید ان‌شاءالله که قاطعیّتی نشان بدهید، از دوستانتان تعهّد بگیرید و از آن‌ها مطلبی که می‌گویید بخواهید که آیا فهمیده‌اند یا نفهمیده‌اند؟ من بر همین اساس عرض می‌کنم که کوشش کنید ان‌شاءالله آنچه که گفته می‌شود سؤال می‌شود حالا اگر در دنیا از شما سؤال نشد یا حتی مرحله‌ی محبّت را من دیگر امتحان نگرفته‌ام چون همه‌ در این مرحله نیستند و همه‌ی دوستان نمی‌توانند این مرحله را جواب واقعی بدهند. ولی ان‌شاءالله رفته‌رفته اینها مورد بحث واقع خواهد شد. شما مراحل‌تان ان‌شاءالله پیش می‌رود و باید خودتان را نشان بدهید. در این آیاتی که امروز تلاوت شد آنچه که من همین الان فکر می‌کردم به یکی از دوستان همینجا گفتم که من الان در سوره‌ی رعد برداشت می‌نویسم و این آیات مربوط به سوره‌ی توبه است، سوره‌ی یوسف بعد آن است و من الان سوره‌ی رعد را دارم برداشت می‌کنم. لذا یادم رفته بود که این آیات چه ارتباطی خواهد داشت و چه مطالبی دارد، آنچه که من البته با همان مختصر نگاهی که کردم- یادم آمد، که این آیات مردم را به سه قسمت تقسیم می‌کند، یک قسمت منافقینِ مرده‌دلی هستند که به هیچ وجه اینها از خواب غفلت بیدار نمی‌شوند. یک دسته از مردم از خواب غفلت بیدار شده‌اند، یعنی آن دسته‌ اول که بیدار نمی‌شوند مرده‌هایی هستند که طبعاً با سر و صدا و حتّی فریادها اینها از خواب بیدار نمی‌شوند به این معنا که مرده را هر کاری بکنید که بیدار بشود نمی‌شود. شما اگر دوستی داشتید، صبح رفتید خواستید بیدارش کنید برای نماز، دیدید در زدید بیدار نشد، رفتید بالای سرش تکانش دادید بیدار نشد، داد زدید دیدید بیدار نشد، دیگر کم‌کم گوش‌تان را می‌گذارید دمِ دهانش یا مثلاً روی قلبش، ببینید مرده است یا زنده است؟ چون بیدار نشدن مطلق علامت مرگ است. یک عده مرده اند. لا تقم علی قبر من مات أبدا. کسی که مرده، دیگر رهایش کن! نکنید کاری که خوابتان به مرگتان منتهی شود، یک عدّه از افراد هستند هر چه انسان به سرشان می‌خواند و موعظه‌شان می‌کند می‌بیند از خواب غفلت بیدار نمی‌شوند و همان کارهای خودشان را انجام می‌دهد. در این آیات، خدای تعالی با این دسته از افراد با شدّت برخورد کرده که در زمان پیغمبر هم بودند و اینها می‌آمدند خدمت پیامبر، یَعْتَذِرُونَ (توبه / ۹۴) عذر می‌خواستند که ما اگر به جنگ نیامدیم، انفاق نکردیم، کاری نکردیم شما از ما راضی باشید، پیغمبر هم مهربان بود می‌خواست ظاهراً اظهار رضایت بفرماید یا لااقل مسلمانها اظهار رضایت کنند خدای‌تعالی می‌فرمود که   در همین آیات فرمود که- اگر شما از آن‌ها راضی بشوید خدا راضی نمی‌شود، خدا از اینها اطلاع دارد، حتی به مسلمانها می‌فرمود که به اینها بگویید که خدا اخبار شما را به ما اطلاع داده، ما شما را می‌شناسیم. البته یک انسان اخبار گذشته‌ را ممکن است مطلع بشود، ولی از آینده طرف اطلاعی ندارد، ولی خدا از آینده‌اش هم اطلاع دارد، مرده هیچ وقت دیگر زنده نمی‌شود، متعفن می‌شود، می‌پوسد، مورد تنفّر واقع می‌شود امّا دو مرتبه زنده بشود، یعنی در همین دنیا به صورت ظاهر زنده بشود که بتواند در این دنیا کاری بکند، نه!  این یک دسته. خدای‌تعالی مسجدشان را هم قبول نمی‌کند، می‌فرماید مسجد ضرار. ضرر زننده. مسجدی است که ضرر می‌زند به مسلمانها، مسجدی است که تفرقه‌ بین مسلمانها ایجاد می‌کند. با این مسجد ما مخالفیم. خرابش کن، از بین ببر، چون تفرقه ایجاد می‌کند.لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ (توبه / ۱۰۸) مسجد قبا را مردم مسلمان ساخته‌اند؛ یک مسجدی است بر اساس تقوا ساخته شده، برای خدا ساخته شده این مسجد ارزش دارد. انفاق کسانی که آنطوری هستند و ریایی انفاق می‌کنند این انفاق به درد نمی‌خورد. یک عدّه ثروتمندان بودند در زمان پیغمبراکرم و همیشه، -من زیاد معتقد نیستم که شأن نزول آیات را مطرح کنیم چون بعضی از افراد کوتاه ‌فکر هستند فکر می‌کنند که اگر شأن نزول را گفتیم برای همان نفر خاصّ است و مربوط به همان زمان است، برای ما نیست. شأن نزول البته مطلبی است ولی به عنوان اینکه این جریانش این است و آن جریان هم که حالا اتفاق نیفتاده پس بنابراین این آیات مربوط به ما نیست!  این طور نیست. این آیات مربوط به ماست. هر چه خدا در قرآن حتی تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ (مسد / ۱) حتّی این، برای یک‌یک ما صادق است، اگر ما هم مثل ابولهب شدیم، دست‌مان، قدرتمان و همه چیزمان قطع می‌شود و خدای‌تعالی نمی‌گذارد پیشرفت کنیم.این را بدانید.- یک عده زمان پیغمبراکرم بودند، همیشه هستند که اینها پولدارند، ثروتمندند، اساساً چون انفاق نکرده اند ثروتمند شده اند و اینها انفاق نمی‌کنند، در خانه می‌نشینند، از پولشان استفاده می‌کنند، با زن و بچه‌شان راحت بدون اینکه توجهی به کسی داشته باشند، حتی جنگی پیش می‌آید، جهادی پیش می‌آید، اینها اصلاً حرکتی ندارند، راحتی‌ خودشان را منظور می‌کنند، یک عدّه اینطوری هستند، اینها همان مرده‌ها هستند. اینها همان کسانی هستند که هیچ چیز سرشان نمی‌شود. اینها راحت‌طلب‌ها هستند که بهتر همین است که مثل یک مرده در قبر، -حالا قبر کوچک‌تر است ولی خانه‌شان بزرگتر است- در قبر بمانند و متعفّن بشوند. شما تعفّن کسانی که این چنین هستند استشمام نمی‌کنید از نظر ظاهر، ولی یک تعفّن بسیار بدی دارند چون افراد را مریض می‌کنند. یک عده افراد بی‌پولِ بدون ثروت، می‌گویند خوشا به حال فلانی! برویم ببینیم او چکار کرده که اینطوری شده می‌روند می‌بینند که او گناه کرده، معصیت کرده، تعفّنش به دماغ اینها می‌خورد و اینها هم اهل گناه و معصیت می‌شوند. می‌گویند شاید از این راه بهتر ما موفق بشویم! تعفّن اینها این قدر بد است -چون اهل تزکیه‌ی نفس نیستند، حساب ندارد کارشان- آن قدر متعفّنند که خودشان هم از تعفّنشان بدشان می‌آید اگر بفهمند و دیگران هم این چنین خواهند بود. یک عده هستند نه! فقیرند یا غنی، فرقی نمی‌کند. فقراءشان آرزو می‌کنند ای کاش ما می‌داشتیم در راه خدا انفاق می‌کردیم. آمدند یک عده‌ای در محضر پیغمبراکرم، -رسم بود که هر کس می‌خواست به جنگ برود خودش اسب و استری می‌خرید و خودش شمشیر و زره تهیّه می‌کرد، یک عدّه پول نداشتند، پیغمبر هم می فرمود نداریم ما برای شما اسب و زره و شمشیر تهیه کنیم، اینها می‌ماندند- اینها هم مانده بودند، اینها می‌ماندند اشک می‌ریختند، گریه می‌کردند تا وقتی که پیغمبراکرم از جنگ بر‌می‌گشت، از جهاد برمی‌گشت. خدا اینها را با اینکه نرفته اند به جنگ تمجید کرده. دسته دوم این افراد هستند، ثروت ندارند، وضعشان اینطوری است. -یک مقدار دیگر درباره‌ی دسته‌ی دوم عرض کنم که خیلی هم مهم است- و ان‌شاءالله لااقل جزء دسته‌ی دوّم باشیم که خواب اگر هستیم نمرده باشیم، بیدار بشویم با همین مسائلی که از کلام پروردگار استفاده می‌شود، نمرده باشیم، بیدار بشویم. یک عدّه بودند معصیت می‌کردند، معصیت‌های بزرگی کرده بودند، می‌آمدند خدمت پیغمبر، عرض می‌کردند که ما گناه کردیم، وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ (توبه / ۱۰۲) یک عدّه بودند اعتراف می‌کردند به گناهانشان. فکر نکنید که اعتراف مطلقا در اسلام نیست. همین آیه‌ی شریفه اگر گناه داشت، اعتراف به گناه، برای پیغمبر هم نمی‌گفت و پیغمبراکرم هم نمی‌پذیرفت و می‌گفت اعتراف به گناه نکن. برای علاج این گناهی که انجام شده، این واجبی که ترک شده باید اعتراف کرد. منتها نزد اهلش، نزد کسی که انسان را می‌تواند از این مرض روحی نجات بدهد. اگر شما یک جای بدنتان درد بکند، بروید نزد طبیب، نگویید کجای من درد می‌کند، یا چه‌ام هست؟ طبیب  نمی‌داند چطور شما را معالجه بکند. بگوید اعتراف خوب نیست! گاهی می‌شود اعتراف لازم است برای علاج. منتها انسان قبل از اینکه اعتراف بکند چون یک طرف گناه است یک طرف واجب، خیلی باید دقت بکند که اعتراف را جایی بکند که طرف، اهلش باشد، بتواند معالجه‌اش بکند. این خیلی مهم است. شاید علمای اسلام از همین جهت اعتراف را جایز نمی‌دانند و می‌گویند نباید اعتراف  کرده بشود. برای اینکه تشییع‌ فاحشه می‌شود. چون اگر من آمدم به یک نفر گفتم من فلان گناه را کردم این هم نتوانست من را معالجه بکند طبعاً او هم یاد می‌گیرد این گناه را و یا اینکه گناه من تجاوز کرده و باصطلاح شایعه شده بین من و آن شخص، و آن هم ممکن است به دیگران بگوید و تشییع‌فاحشه بشود. و امّا اگر نه، انسان نزد پیغمبراکرم ، ائمه‌ اطهار علیهم الصلوهو السلام رفت اعتراف کرد آن‌ها می‌دانند، حالا تو هم اعتراف کن زبانت یک توبه کرده بعد آن‌ها هم دقیق به شما می‌گویند که چه بکنید در مقابل این گناه، چون بعضی از گناهان است که شاید علمای بزرگ هم نتوانند دارویش را تهیّه بکنند، معالجه‌اش بکنند. مثلاً یکی از گناهان بزرگی که ابولبابه کرد یهودی‌ها آمده بودند مسلمان بشوند با اشاره گفت که مسلمان نشوید اسلام همچنین چیز مهمّی نیست! آن‌ها هم مسلمان نشدند!  این گناه؛ اگر الان بیایند پیش ما یک همچنین اعترافی بکنند ما می‌گوییم که این ابولبابه را باید کشت!  یک عده را از اسلام دور کرده. ایشان بعد پشیمان شد، رفت خودش را به ستون توبه‌ای که در مسجدالنبی هست بست و گفت من خودم را از اینجا باز نمی‌کنم، اعتصاب می‌کنم تا پیغمبر من را ببخشد. آیه نازل شد همین آیه‌ای که امروز تلاوت کردید که خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ (توبه / ۱۰۳) آقا یک پول قابل توجّهی پیغمبراکرم از او گرفت. در روایت دارد یک ثلث مالش را گرفت، خرج مردم مسلمان کرد خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً که این صدقه دادن، نه صدقه ا‌ی که بین ما معروف است و مشخص شده! یعنی مثلاً فرض کنید یک سکه‌هایی در جیبتان هست، هیچ جا نمی‌توانید از آن‌ها استفاده کنید بریزید در دست فقیر! این صدقه نیست. یکی از دوستان کسالتی خانواده‌اش پیدا کرده بود خودش برای من نقل می‌کرد می‌گفت: من نشستم حساب کردم که این کسالت تا وقتی که رفع بشود چون عمل لازم داشت و   من حساب کردم یک میلیون تومان خرجم بود، این را بردم صدقه دادم. زنم خوب شد. من حساب می‌کنم آنچه که به نفع من است، عملش می‌کردند مدتی مجروح بود و می‌خواست جراحاتش را ترمیم کنیم. علاوه بر این مدتی دارو بخورد و مرض‌های جانبی پیدا بکند. اینها هم رایگان! این طور اگر صدقه دادی توقّع داشته باش که مرضت خوب بشود، گناهانت آمرزیده بشود، مرض‌های روحیت برطرف بشود. اما اگر بخواهی یک  مثلاً- پولی را دور سرت بگردانی، -مازندران رسم است ظاهراً- من در ماشین دیدم که یک پولی دور سرش می‌گرداند یک پنج ریالی مثلاً- و می‌اندازد در خیابان! حالا هر که هم برداشت، برداشت! و این طوری می‌خواهند ماشین‌شان چپ نشود! دو سه نفر دست و پا شکسته نداشته باشند! در بیمارستان عملشان نکنند و امثال اینها!  معلوم است! این صدقه دادن را نه خدا، نه عقل، نه هیچ انسان عاقلی قبول ندارد. هیچ کدام قبول ندارند. صدقه می‌خواهید بدهید اینطوری. گناه کردی، خودت را بستی به ستون توبه. لازم نیست که یک جایی باشد که اسمش ستون توبه باشد، بعضی‌ها می‌روند مسجدالنبی همین الان هم خودشان را آن‌جا به ستون توبه می‌چسبانند، اینها لازم نیست. ستون توبه همین کارهایی است که در همین آیه خدا فرموده، خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً، صدقه بگیر از اینها، صدقه -باز من اصرار دارم- به آن معنایی که شما در ذهنتان می‌آید نیست. صدقه یعنی کارِ خیر کردن برای دیگران. هر چه که به دوستت بدهی اسمش صدقه است. هر محبّتی به او بکنی اسمش صدقه است. خُذ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهًتُطَهِّرُهُمْ، از گناه پاکشان کن، از معاصی پاکشان کن،  پیغمبر پاکشان می‌کند. همین صدقه پاکشان می‌کند. وَتُزَکِّیهِمْ بِهَا، تزکیه‌ی روحشان کن، تزکیه‌ی نفسشان کن. وقتی که تزکیه‌ی نفس کردی -چون از مال گذشتن خیلی مشکل‌تر از حتی بعضی‌ها می‌گویند از جان گذشتن است!- لذا می‌گوید در آیات شریفه قرآن جَاهِدُوا بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ (توبه / ۴۱) اول اموال را می‌فرماید. با اموالتان جهاد کنید، بعد هم با جانتان، چون اموال می‌گویند پول جان نیست که آدم زود از آن بگذرد! شما واجبات از صدقاتتان را برایتان مشکل است بدهید تا چه برسد به مستحب! این خودش را بست به آن‌جا، آمدند یک ثلث از اموالش را حساب کردند و گرفتند و پاکش کردند. تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِهَا، به همان صدقه تزکیه‌شان می‌کند. آن قدر مؤثر است در تزکیه‌ی نفس صدقه دادن، در راه خدا خرج کردن، که حساب ندارد. چون همان لحظه‌ای که این شخص دارد پول می‌دهد دارد با نفسش جهاد می‌کند. -من مرحله‌ی جهاد را نگفتم آنقدر شرایط دارد مرحله‌ی جهاد که بعضی‌ها نمی‌توانند. شاید یأس پیدا کنند از حرکت در مسیر جهاد- جهادش همین است که دارد این اموال را می‌دهد، من بعضی افراد را می‌بینم می‌آید خمسش را می‌دهد، معلوم است که این آدم جهاد با نفس دارد می‌کند. تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِهَا، حالا فایده‌اش چه هست؟ صَلِّ عَلَیْهِمْ، پیغمبر از آن سفره‌ی خاصّی که خدا برای او انداخته، آخر: إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ (احزاب / ۵۶) اگر یادتان باشد سال گذشته صلوات و رحمت یعنی رحمت پروردگار را به رحمت عام و رحمت خاص و رحمت خاص‌الخاص توضیح دادم و تقسیم کردم. رحمت خاص‌الخاص مخصوص پیغمبراکرم و اولاد پیغمبراکرم است. از آن رحمت خاص‌الخاص، فرض کنید یک مجلسی رفته اید به همه دارند غذا  می‌دهند، در مشهد رسم است، شُله که می‌دهند یک عده می‌آیند همینطور با کفش می‌آیند می خورند و سیر می‌شوند می‌روند. دیگر حالا صاحبخانه که هست ؟ اینها را هیچ توجه ندارند و می‌خورند! حالا اگر مثلاً دو نفر از علما را دعوت کرده باشند، صاحبخانه می‌رود بیرون سلام علیکم، بعد می‌آورد آن‌ها را داخل، بعد یک اتاق خاصی، تمیزی، درست است از همین شُله به آن‌ها می‌دهد ولی یک احترامی برایشان قائل است. آن‌ها هم برای صاحبخانه یک احترامی قائلند، اینها صاحبخانه را می‌شناسند، صاحبخانه آن‌ها را می‌شناسد، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ (مجادله / ۲۲) اینطوری! از آن رحمت خاص‌ که خدا برای پیغمبر و آلش قرار داده، پیغمبر و آلش که إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ، خدا رحمت خاصش را داده، خرجش را داده، ملائکه سفره می‌اندازند و مؤمنین هم باید آن‌جا این سفره را تقاضا کنند برای پیغمبر و معنای صلواتِ بر حضرت رسول‌اکرم و آل رسول اکرم این است که خدا صلوات می‌فرستد، مادّه‌ی اولیه آن رحمت خاص‌، خاص‌الخاص، آن رحمت واقعی، آنچه که خدا مخصوص افراد خاص قرار داده آن را خدا می‌دهد، ملائکه می‌آورند و سفره را پهن می‌کنند، و خدمت می‌کنند، عِبَادٌ مُکْرَمُونَ (انبیاء / ۲۶) بندگانِ مکّرم خدا هستند و اینها می‌آیند سفره را پهن می‌کنند، شما مردم مؤمن هم دو کار می‌توانید بکنید. یکی اینکه این سفره را ما تقاضا از خدا کردیم که برای پیغمبر  فرستاده و ملائکه انداخته اند، خودمان هم کنارش بنشینیم، یک لقمه‌ای از این سفره‌ی خاص‌الخاص بخوریم که روایت دارد که اگر کسی صلوات بر پیغمبر و آل پیغمبر که مخصوصاً روز جمعه مستحب است که انسان هزار صلوات بفرستد و ملائکه‌ای که می‌آیند ثواب صلوات‌هایی که روز جمعه افراد فرستادند جمع می‌کنند و -حالا معنایش چه هست که بخواهم وارد این بحث بشوم طول می‌کشد- به شما هم از کنار سفره یک لقمه‌ای می دهند. آخر آشپز را که نمی‌شود به او گفت که تو نخور! بالاخره یک لقمه‌ای به تو می‌دهند، بلکه نه یک لقمه، یک صلوات بفرست ده صلوات جواب بگیر! بیشتر از آنچه که حتی به پیغمبر و آل پیغمبر می‌رسد، لذا اهمیت به صلوات بدهید. پیغمبر، این آدم معصیتکاری که اموالش را صدقه داده و پاک شده و تزکیه‌ی نفس کرده، پیغمبر از آن سفره دعوتش می‌کند، می‌گوید بیا از این سفره بخور. این سفره را خدا برای من انداخته ولی تو هم بیا بخور. صَلِّ عَلَیْهِمْ، این صلوات چه می‌کند؟ إِنَّ صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ . آدم وقتی دید مثلاً فرض کنید یک جایی می خواهد برود، خیلی مهم است آن محل، ممکن است احتمال بدهد راهش ندهند، ممکن است دعوایش کنند که چرا تو اصلاً اینجا آمدی، می‌بیند که نه! آن کسی که صاحبِ مجلس است آمده استقبالش! احترامش می‌کند و از همان جا یک آرامشی به او دست می‌دهد. شما شاید هیچ کدامتان به مهمانی طفیلی نرفته باشید ولی می‌توانید تصورش را بکنید. با یک نفر، عقب سر یک نفر راه افتاده که برود یک جایی شکمش را سیر کند! طُفیل است! در دلش می‌گوید من را راه می‌دهند یا نمی‌دهند؟ راهم دادند به من بی‌اعتنایی می‌کنند یا بی‌اعتنایی نمی‌کنند؟ خلاصه انسان دلهره دارد. امّا وقتی می رود به او می گویند: آقا کارت دعوت شما اینجا پیش ما مانده! درست است شما ندیده اید ولی کارت دعوتتان هست. صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ، یک آرامشی انسان پیدا می‌کند. خوب! الحمدللّه! ما هم دعوت بودیم نمی‌دانستیم؛ وارد می‌شود. سَکَنٌ لَهُمْ، خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً. این مخصوص ابولبابه نبوده یعنی اگر گفتیم مخصوص ابولبابه هست و مخصوص این جریان است باید این آیه را از قرآن برداریم. چون دیگر ابولبابه‌ای نیست و ستون توبه‌ای نیست و دیگر مسأله‌ای نیست. قرآن برای همه هست حتّی در بهشت هم هست. همه جا باید قرآن حاکم باشد. بنابراین در صدقه دادن آن که مربوط به ماست خلوص است- اگر انسان هیچ ریایی در آن نداشته باشد، هیچ فکری در آن نداشته باشد، آن قدر باشد که وقتی این را می‌دهد مثل این باشد که  به دست پیغمبر داده. می‌گویند اگر صدقه دادید به یک مستحقی، بعد دستتان را ببوسید چون مثل اینست که با خدا مصاحفه کرده‌اید. یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ (فتح / ۱۰) خیلی از کارها هست که خدا می‌گوید با من است، طرفتان من هستم. کسی که با پیغمبر، إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ (فتح / ۱۰) کسانی که زیر آن درخت که در آن جنگ بود حالا شأن نزولش بوده- اینها با پیغمبر بیعت کردند بدانند با خدا بیعت کرده‌اند. بیعتشان با خداست. الان هم اگر شما به پیغمبراکرم عرض کردید یا رسول‌اللّه! از این به بعد ما با تو بیعت کردیم بدانید که با خدای‌تعالی بیعت کرده‌اید. إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ. یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ. حضرت جوادالائمه با اینکه امام معصوم است. خیلی مهم است. امام معصوم دیگر صدقه دادن برای چه هست؟! وجودش، روحش، وجود مقدّسش همان جودی که خدای‌تعالی دارد آمده در وجود این موجود مجسّم شده. چون جود خدا از صفات افعال خداست و صفات افعال خدا همه‌اش در امام علیه الصلوهو السلام هست. محدود است. جودش در ایشان مشخص شده. امام جواد آیا باید رفت کنار قبرش، آن هم من بعضی‌ها را دیده ام، در حرم موسی بن جعفر که مشرّف می‌شوند طبعاً انسان رو به قبله که بایستد متوجّه کنار قبر امام جواد است و وقتی پشت به قبله بایستد کنار قبر حضرت موسی بن جعفر است بعضی‌ها می‌آیند؛ می‌رویم آن طرف امام جواد را زیارت کنیم، محدود می‌بینند امام را، آن طرف را، امام جواد می‌بینند، این طرف را حضرت موسی بن جعفر! و حال اینکه همین جا که ما و شما نشسته ایم با حرم جوادالائمه فرقی نمی‌کند از نظر احاطه‌ی علمی امام جواد علیه الصلوه و السلام. همین آیات امروز بود وَقُلْ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ (توبه / ۱۰۵) هر چه که شما بکنید خدا می‌بیند، پیغمبر می‌بیند، مؤمنون -که اینجا قدر مسلّم از مؤمن ائمه اطهارند، ما که نمی‌بینیم، ما مؤمنینم ولی نمی‌بینینم، وَالْمُؤْمِنُونَ، همانآمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ (بقره / ۲۸۵) آن مؤمنون منظورند- می‌بینند، که حضرت جواد یکی از آن‌هاست. از همین الان روز تولّد ایشان است، روزی است که ما به امام زمانمان تبریکِ میلاد مسعود این پدر بزرگوارش را عرض کرده‌ایم. حضرت جواد وقتی از خانه می‌آمد بیرون به توصیه حضرت رضا صلوات اللّه علیه چون خودشان در مدینه نبودند، حضرت به ایشان فرموده بودند که از درِ بزرگ بیا که فقراء آن‌جا جمع‌اند، به همه پول بده، به همه هر چه می‌خواهند به آن‌ها بده. و امام جواد این کار را می‌کرد. گاهی غلامان خیلی ناراحت می‌شدند امام این پولها را از کجا می‌آورد؟ ممکن است این پول کم بشود، از درِ کوچک می‌آوردند باز حضرت توصیه می‌کرد از درِ بزرگ برو. اسم‌شان جوادالائمه شد، همه‌ی ائمه جوادند ولی امام جواد عملاً هم، یعنی زمانشان ایجاب می‌کرد که جوادالائمه باشند. لذا امروز از این جواد، از این صاحب جود، اگر حوائج‌تان را ندهند به شما، نمی‌گویم «بگیرید، نگیرید» گرفتن علامت بی‌ادبی است. آن‌ها خودشان بدهند یک ادب دیگری انسان احساس می‌کند، روز عید اگر بچّه‌ی شما بیاید دم در بایستد نگاهتان بکند بگوید عید شما مبارک! آقاجان تبریک می‌گویم! این دیگر خودش عیدی را می‌دهد، نمی‌خواهد بگویید که آقا بیا به ما عیدی بده، عیدی ما چه شد؟ آن برای آدم‌های بخیل است که به زور باید از آن‌ها عیدی گرفت! نه، خودشان می‌آیند در خانه‌ی انسان به انسان عیدی می‌دهند، شما ان‌شاءالله بدانید به شما می‌دهند، منتها ممکن است شما یک چیزی بخواهید که صلاحتان نباشد، ارزشی نداشته باشد، آنقدر عیدشان بزرگ است که به دستتان نمی‌شود داد، در حسابتان وارد می‌کنند. یقیناً من قسم به جان خود امام جواد می‌خورم که هر کس الان دارد صدای من را می‌شنود، و اعتقادش صحیح است، و در راه تزکیه‌ی نفس است عیدی‌اش به او داده شده، در حسابش ریخته اند. حالا یک وقتی یک چیزهایی است در همین دنیا باید نشان داده بشود، آن هم بسیار خوب. در حسابش ریخته اند. ما آخر حسابمان را می‌خواهیم چکار کنیم؟ ما الان یک چیزی می خواهیم! الان ما گرفتاریم!  نه! الان گرفتار نیستی، آخرش چه می‌شود؟ آخر گرفتاریت می‌میری! بهتر! زودتر می روی، آن‌جا و می روی به بانک، از حسابت بر می‌داری برای زندگی ابدیت. زندگی اصلیمان زندگی ابدی است. و لذا همین امروز صبح من خودم یک حاجتی داشتم گفتم من نمی‌گویم! یعنی در دلم گفتم نمی‌گویم.  چون اگر به زبان گفته بودم مثل این بود که گفته بودم. خدا رحمت کند یک وقتی پهلوی حاج ملاآقاجان نشسته بودیم ایشان یک مطلبی گفتند من گفتم خوب شنیدم. گفت بله! من هم گفتم به تو که آن‌ها بشنوند! بله. اینطوری است- همیشه خودتان را در محضر امام علیه الصلوهو السلام بدانید . آنقدر باعظمت است امام جواد صلوات الله علیه؛ آن شخص می‌گوید من در مسجد رأس‌الحسین در شام مشغول عبادت بودم، دیدم یک آقایی آمد به من گفت می‌خواهی برویم کربلا، می‌خواهی برویم مدینه، می‌خواهی برویم مثلاً فرض کنید- مشاهد مشرفه؟ گفتم بله. دست من را گرفت برد در یک شب همه‌ی زیارتها را کردیم من را برگرداند سر جای اوّلم. در راه، دیگر فرصت این نبود که سؤال بکنم چون با سرعت انجام می‌شد، دیدم تا آمدم سؤال کنم شما که هستید، رفت. نشد. این آرزو در دلم ماند، سال بعد همان شب همین آقا تشریف آوردند، قسمش ‌دادم این دفعه که آقا شما که هستید؟ فرمود من جوادالائمه‌ام، من امام جوادم. بعضی از اسرارتان را به افرادی که ظرف ندارند نگویید، اینکه ظرف ندارند، ظرفشان پر می‌شود سرریز می‌شود کثافت راه می‌افتد، اصلاً نمی‌فهمند،  هم خودشان بدبخت می‌شوند و هم دیگران- افراد رفتند به حاکم آن زمان گفتند، کم‌کم وقتی به حاکم رسید متأسفانه بعضی از مسائل ما همینطوری است که یک چیزی را کسی گفته وقتی مثلاً به قاضی می‌رسد یک چیز دیگری در می‌آید- وقتی به حاکم رسید این مطلب به حاکم رسید که یک نفر ادّعای پیغمبری کرده! آن هم بدون تحقیق، بدون اینکه از خود طرف سؤال کنند، -خدا می‌داند از این راه آنقدر ما ضرر ما کرده ایم که حساب ندارد، خوب! خودش زنده است از او سؤال کنید تو این حرف را زدی؟ تو این اعتقاد را داری؟ از خودش که سؤال نمی‌کنند علیه‌ اوحکم هم می‌کنند- او را گرفتند انداختند زندان! یک شخصی گفت من رفتم دیدنش، گفتم جریان چه هست؟ جریان را برای من گفت. من هم آمدم پیش حاکم، حاکم هم از حاکم‌های بداخلاقِ بی‌دینِ بی‌توجّه، بعضی‌ها آن چنان قسی‌اند هیچ به این حرفها هم توجهی نمی‌کنند. گفتم جریانش این است، ادّعای پیغمبری نکرده، حاکم گفت همان آقایی که آمده یک شب همه جا برده او را، از زندان آزادش کند!  می گوید من دیدم جواب سربالایی به من داد خیلی ناراحت شدم، گفتم بروم با او صحبت کنم که شاید یک قدری تسلّی پیدا بکند. دیدم زندانبان می‌گوید این آدم گم شده! در زندان بود صبح رفتیم صبحانه به او بدهیم دیدیم نیست! فهمیدم امام جوادبله!  این یک کار بسیار جزئی است برای امام جواد. فکر نکنید ما این را خیلی می دانیم. امام جواد صلوات اللّه علیه دنیا و آخرت را، ابدی ما را، خُلد ما را در بهشت اینها را باید تأمین کند. این که حالا از زندانی آزاد بشوند یا نشوند خودشان زندانها بودند. امیدواریم امروز آنچه که برای آخرتتان مفید است، همه را از حضرت جوادالائمه بگیرید، همه را از امام جواد علیه الصلوهو السلام بگیرید و ان‌شاءالله خودتان را مهیّا کنید برای تولّد حضرت امیرالمؤمنین علیه الصلوهو السلام و این ماه بسیار پرعظمت که در دعاهایتان می‌خوانید یا من ارجوه لکل خیر و آمن سخطه عند کل شر، یا من یعطی الکثیر بالقلیل، بلکه یعطی الکثیر به هیچ چیز! قلیلی ما نداریم، ما عبادتی نداریم، وقتی که امیرالمؤمنین علیه الصلوهو السلام روی قبر سلمان بنویسد: «وفدت علی الکریم بغیر زاد»من بر یک کریمی وارد شدم که زاد و توشه‌ای همراهم نیاوردم، «و حمل الزاد اقبح شیء إذا کان الوفود علی الکریم».اگر انسان بر کریم وارد بشود که غذایش را بر نمی‌دارد بیاورد، ما نمی‌توانیم هم ببریم. برای یک آخرتی که ابدی است همیشگی است، ما چکار می‌توانیم بکنیم؟ هر چه هم ببریم خوب در همین دنیا برایت مفید است خودت را فقط نشان دادی، معرفت خودت را نشان دادی. و الاّ چیزی نیست. بنابراین ان‌شاءالله امروز عیدی‌هایتان را از حضرت بگیرید و این دعا را مرتّب بخوانید، یا من ارجوه لکل خیر  و آمن سخطه عند کل شر یا من یعطی الکثیر بالقلیل.  یا من یعطی من سئله . هر کس سؤالی بکند که به او می‌دهند، یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه تحنّنا منه و رحمه. نه سؤال کرده، نه خدا را می‌شناسد این همه کفّار و مشرکین کنار قبر علی بن ابیطالب، گنبد مطهر آقا را به توپ بستند و به آن‌ها هم دارد روزی می‌دهد، آن‌ها را هم جان می‌دهد. اینها اصلاً خداشناس نیستند، خدا را اگر می‌شناختند علی بن ابیطالب را هم شناخته بودند. یا من یعطی من سئله . یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه تحننّاً منه و رحمه  ، خدایا من که سؤال می‌کنم، تو را هم می‌شناسمت حالا اندازه‌ای که ظرفیتمان ایجاب می‌کند، اعطنی بمسئلتی ایّاک جمیع خیر الدّنیا و جمیع خیر الاخره. به‌به! کسی یک همچنین راهی را امامش به او نشان داده باشد که جمیع خوبی‌های دنیا و جمیع خوبی‌های آخرت را بتواند از خدا سؤال بکند، واصرف عنی بمسئلتی ایاک جمیع شرّ الدّنیا و شرّ الاخره فانّه غیر منقوص ما أعطیت. خدایا به تو هیچ ضرری نمی‌خورد، از تو چیزی کم نمی‌شود، خدا حتی خودش فرموده من از سلطنتم، از ملکم چیزی کم نمی‌شود، پس گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟ غیر منقوص ما اعطیت و زدنی ، هر چه که علمت ایجاب می‌کند، ما که نمی‌فهمیم چقدر در آخرت می‌خواهیم بمانیم، چقدر نیست. بی‌نهایت است. و زدنی من فضلک یا کریم!  ای صاحب جلال و اکرام، ای صاحب نعمت، ای صاحب منّ و جود، حرّم شیبتی علی النّار، اهمّ مسأله که مهمّ است این است که خدا ما را در آتش حالا چه جهنم، چه دنیا، آتش صفات رذیله- قرارمان ندهد.   .

نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان و بامام جوادنا یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه، خدایا روز جمعه است روز تولّد امام جواد است، دو عید بزرگ. پروردگارا چون خودت فرمودی ادعونی استجب لکم، دعا کنید تا اجابت کنم، به آبروی امام جواد و به آبروی میزبان امروزمان حضرت بقیة اللهفرج آن حضرت را برسان، همه‌ی ما را از بهترین اصحاب و یارانش قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضی بفرما، خدایا به آبروی ولیّ عصر دوستانمان، اهل تزکیه‌ی نفس، اهل کمالات در هر کجا که هستند امروز از عظمت امروز بهره‌مندشان بفرما. عیدی کامل به همه‌مان مرحمت بفرما، خدایا مرض‌های روحی‌مان شفا مرحمت بفرما، مرض‌های بدنی‌مان شفا مرحمت بفرما، خدایا مریض منظور، مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان، شهدایمان غریق رحمت بفرما، عاقبتمان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا.

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۳ رجب ۱۴۲۵ قمری – ۳۰ مرداد ۱۳۸۳ شمسی – محبت

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

بسم‌ اللّه الرحمن الرحیم

الحمدللّه و الصلوة و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیما علی بقیةاللّه روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدّائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، ومَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ وَمَنْ یتَوَکلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (طلاق/2و3).

مطالبی درباره‌ی محبت به خدا و مرحله‌ی حبّ به خدا در هفته‌های گذشته به عرض دوستان عزیزم رساندم. امیدواریم که در این ماه رجب و ماه شعبان و ماه رمضان، محبّت‌مان به خدای‌تعالی آن‌چنان باشد که خدای‌تعالی ما را دوست داشته باشد و جزء آن‌هایی که إنّ الله یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (بقرة/195، ال‌عمران/134)، یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (مائدة/42)، یحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ (بقرة/222) و یحِبُّ الْمُتَّقِینَ (توبة/4) و یحِبُّ الصَّابِرِینَ (ال‌عمران/146) قرارمان بدهد. خدا را همه قبول دارند و همه دوست دارند جمله‌ای که از مسأله‌ی محبت به خدا باقی ماند این است که چه کنیم که محبّتمان به پروردگارمان افزوده شود؟ طبیعی است هر کسی به هر جهتی ممکن است خدای‌تعالی را دوست داشته باشد. حتّی یک روایتی ذیل آیه‌ی شریفه‌ی: وَلَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیسُبُّوا اللَّهَ (انعام/108) از امام علیه الصلوة و السلام آمده که به راوی می‌فرماید: هل رأیت أحداً یسبّ اللّه؟ (التفسير للعیاشی, جلد 1 , صفحه 373) آیا دیده‌ای کسی خدا را سبّ کند و جسارت به ذات مقدّس پروردگار بکند؟ عرض می‌کند که: نه. چون اگر کسی خدا را بشناسد معنا ندارد که به خدا توهین کند. امام علیه الصلوة و السلام فرمود: کسی که امام را سبّ می‌کند خدا را سبّ کرده و معنی این آیه – لَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ – این است که کسانی که به غیرخدا و بُت‌ها و ائمه‌ی کفر معتقدند، شما به آن‌ها سبّ نکنید تا آن‌ها روی دشمنی، خدا که در این آیه‌ منظور امام است سبّ نکنند. این روایت را برای این جهت عرض کردم که در عالَم نمی‌شود کسی خدا را قبول داشته باشد و به خدا جسارت کند. اگر کسی به خدا توهین کرد بدانید در باطن، خدا را قبول ندارد و لذا کسی که یک چنین کاری بکند کافر است، نجس است و اعتقاد او زیر سؤال می‌رود، طبعاً طبق آنچه که فرموده‌اند؛ یک مسلمان اگر مرتد شد، طبعاً این طور است که زنش مطلّقه است، اموالش به ورثه‌اش می‌رسد و اگر قاضی مبسوط‌الیدی برایش این مسأله ثابت شد واجب است که او را به قتل برساند. بنابراین اگر دیدیم کسی جسارت به پروردگار می‌کند، قطعاً در آن لحظه لااقل ایمان ندارد. خدا را همه قبول دارند و همه دوست دارند، نمی‌شود انسانی وجود داشته باشد خدا را قبول داشته باشد و درعین‌حال دشمن خدا باشد و به خدا فحش دهد، چرا؟ به خاطر آنکه کمال مطلق، صفات حمیده، صفات جلالیه، صفات جمالیه همه مال خداست. غیر خدا همه ناقص‌اند و فحش دادن و جسارت کردن، طبعاً به خاطر آن نقصی است که در آن شخص یا به اشتباه مشاهده می‌کنند و یا حقیقت دارد. چه کنیم که محبّتمان به پروردگارمان افزوده شود؟ بنابراین با اینکه ما خدا را دوست داریم اما می‌خواهیم خدا را بیشتر دوست داشته باشیم. حالا بعضی به خاطر اینکه خدا به آن‌ها نعمت داده دوستش دارند و یا به خاطر اینکه خدای‌تعالی در آینده نعمت به آن‌ها می‌دهد دوستش دارند و یا به خاطر اینکه صفات حمیده‌ی آن‌ها با صفات حمیده‌ی پروردگار تطبیق می‌کند دوستش دارند و یا به خاطر اینکه خدای‌تعالی مرکز تمام محبّتهاست. اگر روی این مطلب کار کردیم طبعاً روز به روز محبّتمان به خدا بیشتر می‌شود، یعنی اگر شما به علم محبّت دارید، اصل علم خود خداست، اگر به پاکی محبّت دارید همه‌ی پاکی‌ها مال خداست، اگر به قدرت محبّت دارید همه‌ی قدرت مال خداست، بنابراین همه‌ی خوبی‌ها مال خداست. روی این جهت اگر فکر کنیم، محبّتمان به ذات مقدس پروردگار بیشتر می‌شود، محبّتمان شکوفا می‌شود. اظهار محبت موجب شکوفایی محبت می شود اظهار محبّت کردن؛ حتّی با مردم عادی هم همینطور است، اگر شما به مردم عادی هم اظهار محبّت بکنید محبّتِ شما شکوفا می‌شود. اظهار محبّت؛ اگر شما رفتید در مقابل ضریح علی بن موسی الرضا نشستید، نه حرفی زدید، نه اظهار محبّتی کردید، فقط نگاه کردید، محبّتتان زیاد نمی‌شود. اما اگر گفتید آقاجان قربانت بروم، خاک پای زوّارت هستم، ضریح را ببوسید، در را ببوسید، زمین را ببوسید، اظهار محبت کنید، طبعاً محبتتان زیادتر می‌شود، دائم زیاد می‌شود. اظهار محبت باید کرد. حتی اظهار محبت بین دوستان باید رواج داشته باشد. اظهار محبت اهل بیت علیهم السلام در صدر اسلام پیغمبر اکرم با علی بن ابی طالب ، فاطمه اطهر، حسنین و بعضی از اصحاب، اظهار محبتهای عجیبی می‌کردند که در زمان ما متأسفانه برافتاده. اظهار محبت‌کردن به گمان اینکه شاید طرف طمع مادی به انسان داشته باشد از بین رفته. پیغمبر‌اکرم به هر که می‌رسید سلام می‌کرد، تبسم داشت، در سخنانش متبسم بود، با روی باز با مردم برخورد می‌کرد. اینها علامت شرح صدر است. پیغمبر‌اکرم آن‌چنان اظهار محبت به زیردستان می‌کرد – که همه‌ی مردم حتی علی بی ابی طالب و ائمه اطهار علیهم الصلاة و السلام زیردست پیغمبر‌اکرم بودند – به همه سلام می‌کرد، اظهار محبت می‌کرد، با آنها برخورد خوبی داشت و این اظهار محبت؛ از محبتهای دیگر جداست، حبّ محبوب خدا، حبّ خداست. شما اگر به بندگان خوب خدا اظهار محبت کردید، به خدا اظهار محبت کرده‌اید. شیعه در مقابل جسارت به حرمهای اهلبیت نمی تواند آرام بنشیند فکر نکنید اگر امروز به خاطر شهادت امام هادی علیه الصلاة و السلام، یا به خاطر اینکه حرم مطهر علی بن ابی طالب علیه‌السلام مورد هجوم دشمنان اسلام واقع شده، شما اشک ریختید، محزون بودید، گریه کردید، این اظهار محبت به دو امام است؛ نه! اظهار محبت به پروردگار است. ما رگ نداریم، ما شیعیان علی بن ابی طالب غیرت نداریم، و الا چطور حاضر می‌شویم یک عده برای اینکه قبر مطهر علی بن ابی طالب را از اهانت نجات بدهند آنجا جمع شدند، می گویند جان ما فدای قبر علی بن ابیطالب. آن وقت این‌ها را بکشند و ما اینجا راحت نشسته باشیم! به خدا قسم! من نمی‌خواهم زیاد شما را بیش از آنچه هستید متأثرتان کنم، کاری نمی‌توانیم بکنیم، و الاّ می‌خواست همه‌مان بسیج بشویم، همه‌مان حرکت کنیم! شیعه مگر مرده است! که غیرت نداشته باشد تا بگذارد گلدسته‌های حرم علی بن ابیطالب را امروز صبح گفتند هدف قرار داده‌اند، قبر مطهرش را هدف قرار داده‌اند. وای بر ما! وای بر ما! که راحت باشیم و چیزی در این ارتباط نگوییم و باز هم مشغول خوش‌گذرانی‌های پوشالی خودمان باشیم و همان مسائلی که هر روز بوده در برنامه‌هایمان، همان مسائل باشد. یا علی! خودت می‌دانی که ما جانمان ، مالمان فدای تو باد! بأبی انت و أمّی و نفسی و أهلی و مالی و أسرتی ! خدایا! ماه رجب است، ماه فرو‌ریختن رحمت توست بر بندگانت! تو را قسم می‌دهیم ! ما شرح‌صدر آن‌قدر نداریم ، ما آن‌قدر طاقت نداریم! ما در این امتحان – یک عده را می‌بینم می‌گویند: چرا علی خودش کاری نمی‌کند؟! چرا اباالفضلش کاری نمی‌کند؟!- استعداد این همه مصیبت را برای قبر مطهر ولی تو نداریم. به آبروی خاندان عصمت و طهارت، خدا! قسم‌ات می‌دهیم، همین امروز آنچه بر مّره‌ی قیس از طرف علی بن ابیطالب وارد شد – که همه تواریخ نوشتند- به آنهایی که دشمنی می‌کنند با خاندان عصمت، دشمنی می‌کنند نسبت به شیعه، الان ذلیلشان بفرما! به آبروی ولی‌عصر قسم‌ات می‌دهیم حالا دیگر فرج امام زمان ما را برسان! کوشش کنید اظهار محبتتان را به علی بن ابیطالب علیه‌السلام در ماه رجب زیاد کنید ماه رجب ماه علی بن ابیطالب است. ماه رجب ماهی است که در دعاهای این ماه می‌خوانیم : «یا مرسل الرحمة من معادنها» (‏الصحیفة العلویّة, جلد 1, صفحه 183) ای کسی که رحمت را از معدنش – که معدن رحمت خدا اهل بیت عصمت و طهارت‌اند- ارسال می‌کنی. در زیارت جامعه عرض می‌کنیم : «السلام علیکم یا اهل‌بیت‌النبوة و موضع‌الرسالة و مختلف‌الملائکة و مهبط‌الوحی و معدن‌الرحمة» هر چیزی که از معدنش آمد پرارزش است، اصل است. رحمت خدا از طرف خاندان عصمت و طهارت به ما می‌رسد. کوشش کنیم در این ماه اظهار محبتمان را به علی علیه‌السلام زیاد کنیم، شاید محبتمان کامل شود و شاید خدا ما را دوست داشته باشد. چون اگر پیرو علی علیه‌السلام بودیم، هم جزء محسنین هستیم، هم جزء مقسطین هستیم، هم جزء صابرین هستیم و هم جزء توّابین و متطهّرین هستیم. خدایا به خاطر علی بن ابیطالب در این ماه، ما را به کمالات روحی برسان، حقایق را به ما معرفی بفرما. پروردگارا! دریچه‌های حکمت را در دلهایمان باز بفرما. خدا رحمت کند مرحوم استادمان حاج ملاّ آقاجان زنجانی را که در همین ماه ایشان از این زندان بیرون آمدند و نجات پیدا کردند و روز بیستم این ماه وفات ایشان در چهل‌و‌شش سال قبل – تقریباً – بود. ایشان گاهی به من می‌فرمود که : فلانی! هر چه به من از حقایق رسیده روز تولد علی بن ابیطالب بوده، روز سیزده ماه رجب بوده. یک جریانی را هم بعد از وفات ایشان من در دفترچه‌ای -که در کتاب پرواز روح نوشته‌ام- دیدم، که در آن موقع من زمینه نداشتم، استعداد فهم مطالب را نداشتم، ایشان از من پنهان کرد. ولی بعد، این مطالب را در آن دفترچه‌ای ـ که متأسفانه آن هم مفقود شد، بیشتر از همان که من می‌خواستم ببینم ظاهراً بنا نبود بماند ـ بعد از چهارده سال که از وفات ایشان گذشته بود، من آن دفترچه را دیدم و در کتاب پرواز روح مطالبش را ننوشتم. زیارت علی بن ابیطالب در قنوت نماز ایشان در قنوت نماز حضرت امیرالمؤمنین که قبل از آفتاب روز سیزدهم می‌خواندند، می‌گوید: در قنوت دیدم آقا علی بن ابیطالب در مقابل چشمم ظاهر شد. چون سنّ من در آن موقع کم بود به ایشان گفتم شما خوابتان برد در قنوت؟! آخر انسان در سجده ممکن است خوابش ببرد اما در قنوت نه! فرمودند: نه! آقا فرمودند: دوازده تا عیدی به تو دادیم، بعد از نماز به تو می‌گویم. تشریف داشتند، من نماز را خواندم . دوازده تا عیدی خلاصه‌اش این بود که از هر یک از ائمه به هر چه معروف‌اند در دنیا، یک جرقه‌ای به ایشان عنایت کرده بودند. ـ این جرقه را من می‌گویم ـ جرقه به خاطر اینکه ما ظرفش را بیشتر از یک جرقه نداریم. ما به اندازه ظرف وجودمان از محبت الهی دریافت می کنیم الان با جناب آقای مسعودی صحبت بود راجع به محبت به خدا؛ گفتم خدا محبتش به ما چون از صفات خداست بی‌نهایت است، اما وقتی می‌خواهد فرو بریزد، در این ظرف ما می‌ریزد. مثل یک باران سیل‌آسایی که از آسمان می‌آید، هرکسی به اندازه ظرفش از آن باران می‌تواند بگیرد. علی علیه‌السلام مظهر همه صفات پروردگار است، منتها چه کند! ظرف بشر و لو سلمان باشد یک مختصری جا می‌گیرد ولی آن باران رحمت فرو می‌ریزد، که ایشان می‌گوید من بعد از آن دیدم همه چیز را می‌فهمم؛ از علمشان، از رحمتشان، از شجاعتشان، از محبتشان به خدا و از محبت خدا به انسان؛ همه چیز به او دادند. من مشروحش را خواندم درآن کتاب ، در آن جزوه ، بعد از چهارده سال که از وفات ایشان گذشته بود. حتی از غیبت حضرت بقیة‌الله یک قبَسی به ایشان رسیده بود؛ کسی ایشان را نمی‌شناخت، جدّاً کسی نمی‌شناخت! گاه گاهی یک جلوه‌ای از خودش نشان می‌داد. در منزل آیت الله میلانی در مشهد ایشان منبر رفت. مجالس، غالباً رعایت آن ادبی که باید پای منبر کرد، ندارند. چای می‌خورند، سیگار می‌کشند. در قدیم مخصوصاً خیلی هم رسم بود. ایشان مقید بود که همه افرادی که در مجلس هستند، کاملاً مؤدب باشند. نه آبی، نه چایی، حتی هیچ کاری غیر از همان توجه ششدانگ به مطالب و حقایق نباید بیشتر باشد. تذکراتی به سالکین الی الله لذا ایشان منبر بودند، یکی از آقایان – خیلی هم شخصیت بزرگی بود- سیگار در آورد ! کبریت هم در آورد! ایشان ساکت شد! – گاهی از این به قول ایشان دیوانگی‌هایی که ما هم در می‌آوریم مربوط به همان تعلیمات است- ساکت ؛ هیچ کس هم نمی‌داند چرا ایشان ساکت شده! فقط مرحوم آیت الله میلانی می‌فهمید، چون قبلاً با هم صمیمی بودند. ایشان اشاره کردند که خاموش کن! نکش! ایشان خودش توضیح داد، گفت آنچه که مربوط به بدن است اگر شما مشغولش شدید، نمی‌توانید صددرصد مشغول جنبه های روحیتان بشوید. سالک الی الله باید متوجه راهش باشد اینها را دیگر از این به بعد من می گویم، به شما گفته‌اند در نماز غذا نخورید، آب نخورید، اینها نماز را باطل می‌کند، برای اینکه توجه‌تان را به خدا زیاد کنید. از قبله رو نگردانید برای اینکه سه جهت را از شما بگیرند، سه جهت حواس‌پرتی را از شما بگیرند و یک جهت دیگر حالا ناگزیرید داشته باشید و در آنجا کار کنید تا استقامت پیدا کنید. خیلی از دوستان هستند که همه‌ی آن جنبه‌های خوش‌گذرانی، همه آن مسائل را دارند، بدانند سالک الی الله نیستند. شما نمی‌شود حرکت کنید بخواهید مکه بروید، بگویید با تخت روان من را ببرید! شما بگویید که من باید نهارم، شامم، -مثلاً فرض کنید- فلان عادتم، باید حتماً سر وقت انجام بشود! نمی‌شود! سالک الی الله. اینکه می‌بینید من در این برداشتها می‌گویم سالک الی الله، می‌توانستم بنویسم مؤمن باید این‌طوری باشد، متّقی باید این‌طوری باشد؛ دائم می‌گویم سالک الی الله. دیده‌اید دیگر. شاید 99 در صد برداشتها اولش این است که سالک الی الله باید این‌طوری باشد، باید این‌طوری نباشد یا نباید این‌طوری باشد. چرا؟ برای اینکه به شما بفهمانم؛ شما دارید می‌روید، دارید حرکت می‌کنید. «سَلَکَ» یعنی رفت، «الی الله» یعنی به سوی خدا، معنایش این است . باز هم اگر بخواهید حرکت نکنید، خب نکنید! شما الان در بیابان هستید. شما اگر می‌خواستید در بیابان نباشید می‌دانستید چه کار باید بکنید؟ همانطوری که همه هستند، در همان آخورها و در همان طویله‌ها که همه هستند و می‌روند یک کاری می‌کنند مثل حیوان، یک غذایی تهیه می‌کنند مثل مورچه! می‌آورند در لانه‌شان جمع می‌کنند و می‌نشینند کنارش می‌خورند! شما هم می‌خواست آن‌طوری باشید. حالا که آمده‌اید بیرون، اگر حرکت نداشته باشید – آقایان به شما عرض می‌کنم؛ چون من از هفته دیگر این برنامه را انجام نمی‌دهم، یعنی می‌خواهم ان شاءالله روی همین آیاتی که ذکر می‌شود صحبت کنم، این مراحل را دیگر همه نمی‌توانند آنچه که هست برایشان گفته بشود و باید خصوصی انجام بشود، مرحله جهاد و مرحله عبودیت و مراحل بالای کمالات را برای همه که نمی‌شود گفت، ما تا همین‌جا هم به زور آمدیم جلو! کسانی بودند در مرحله یقظه بوده‌اند، در عین حال حرفها را زدیم، خب اینها مقدمه بود، همه‌ی اینها برای جهاد با نفس و بندگی خداست، ان شاءالله از هفته دیگرحتی اگر همه خواستند بیایند هم مانعی ندارد، همین آیاتی که تلاوت می‌شود که بهتر از همه هست و دوستانمان هم هر کجا برای تبلیغ در ماه رجب و شعبان و رمضان می‌روند، دقت کنند روی همین آیات. و من تذکر می‌دهم – چه زمان به خدا می رسیم؟ سالک الی الله؛ ما خیلی‌ها را می‌شناسیم سالها هم دارند حرکت می‌کنند به خیال خودشان! ولی سالک الی الله نیستند. سالک الی الله حالا آمده در بیابان. یک قدری شُل حرکت کنید از قافله عقب می مانید. می‌خواهیم همه‌مان حرکت کنیم برویم به طرف خدا. سالک الی الله هستید. نهایت به خدا چه‌وقت می‌رسیم؟ هر وقت به امام زمانتان رسیدید. به خدا چه وقت می‌رسیم؟ هر وقت شیعه واقعی علی بن ابیطالب بودید. به خدا چه وقت می‌رسیم؟ وقتی که متّقی کامل بودید که «الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلاة و ممّا رزقناهم ینفقون» (بقرة/3) چه وقت به خدا می‌رسیم؟ وقتی جزء عباد الرحمان شدید که «الذین یمشون علی الارض هونا و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً» (فرقان/63) چه وقت به خدا می‌رسیم؟ آن وقتی که خدا بگوید: «قد أفلح المؤمنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون» (مومنون/1) تا «و الذین هم عن اللغو معرضون» (مومنون/3) لغو؟! تو و لغو؟! تو و کار بیهوده؟! تو و به اسم سالک الی الله، کارهای عجیبی که حتی بعضی ازمسلمانان صدر اسلام نمی‌کردند؟! «قد أفلح من زکیها و قد خاب من دسّیها کذّبت ثمود بطغویها» تا آخر سوره (شمس/9،10،11) سالک الی الله باشید. بیایید با خدا محبت کنید . سالک الی الله کسیست که محبتش متمرکز خدا باشد خودتان قاضی خودتان باشید. شبهای ماه رجب است. بنشینید ببینید خدا را بیشتر دوست دارید یا زندگیتان را؟ خدا را بیشتر دوست دارید یا استراحتتان را؟ خدا را بیشتر دوست دارید یا سایر چیزهایی که ممکن است دور و بر ما باشد؟ خودتان بررسی کنید. اگر دیدید تمام محبتتان متمرکز به خدا شده و هیچ چیز را دوست ندارید مگر در راه خدا، اینجا باید به شما گفت: بارک الله! سالک الی الله تو هستی. تو داری می‌روی، تا همینجا، تا همین منزلی که الان ما رسیدیم، منزل یقظه، انسان با مرحله یقظه از طویله حیوانیت خارج می شود یقظه که تمام شد، شما از طویله بیرون آمده اید. نگویید چرا جسارت می‌کنی؟! نه! چون آدمی که بیدار نشده – در همین آیاتی که همین امروز خواندند؛ به پیغمبر اکرم می‌فرماید- کسی که همیشه مرده است و متعفن است – به تعبیر من- بر سر قبرش نایست! بر سر قبرش نایست! «کأنّهم حُمُرٌ مستنفرة» (مدثر/50) اینها مثل خری هستند که مورد تنفرند، فرار می‌کنند. «کمثل الکلب»! (اعراف/176) سگ، ما که از خدا ادبمان بیشتر نیست! انسانهایی که همه‌اش فکرشان دنیاست – به من خوش بگذرد- و هیچ کاری برای اسلام نکنند ، اینها در قرآن تعبیر به کلب شده‌اند، خر شده‌اند ، چوب خشک شده‌اند – چه بگویم- خب خدای تعالی به شما لطف کرده از درون طویله بیرون آمده‌اید. من هم بوده‌ام ، شما هم بوده‌اید، در سن پانزده سالگی همه‌مان در آخور بوده‌ایم! چرا ؟ به جهت اینکه نمی‌فهمیدیم بیرون از این آخور چیزی هم باشد، مگر اوحدی از اولیاء خدا که قبل از تکلیفشان ، قبل از حتی موقع تولدشان، حتی قبل از تولدشان، حتی در عالم ذر، یک عده هستند انسانیتشان را از عالم ذر در این دنیا آورده‌اند. خطر غفلت و سستی برای سالک الی الله حالا آمدیم بیرون از این آخور. در بیابان بدتر است . آنجا یک کاه و جویی گیرت می‌آمد! اما دیگر اگر اینجا شُل حرکت کنی کاه و جو هم گیرت نمی‌آید مگر همین علفهای بیابان را انسان پوست بکند و شکمش را سیر بکند! من این تعبیرات تند را می‌گویم برای اینکه ما یک تکانی بخوریم! از این واماندگی بیرون بیاییم. نروید در جامعه ببینید جامعه دارند به طرف دنیا می‌روند شما هم بروید، باز برگردید به طرف همان طویله! این‌طوری نباشد. این راه را باید حرکت کنید. بعضی‌ها آمده‌اند رسیده‌اند، اقلاً به یک آبادی در راه رسیده‌اند، بعضی از آبهای چشمه‌های اطراف جاده، از حکمت در قلبشان سرازیر شده، می‌فهمند، درک می‌کنند، خیلی عالی، خیلی خوب، یعنی معلوم است که دارند می‌روند. یک عده هستند؛ نه! خوششان می‌آید به آن‌ها بگویند سالک الی اللّه! من اگر بگویم بعضی‌ها چه کارهای غلطی می‌کنند و در عین حال می‌گویند ما خدا را دوست داریم! چه اعمال زشتی انجام می‌دهند و می‌گویند ما خدا را دوست داریم! ما استقامت داریم! مطالبی راجع به دعای ندبه و فراز هایی از آن امیدوارم توفیقاتتان ان‌شاءالله زیاد باشد و خستگی را در بدن من زنده نگه ندارید، بکشید. مطالبی ان‌شاءالله برایتان از قرآن کریم در هفته های آینده از همین جزوات توضیح می‌دهم. الحمدللّه در این بیست تا، سی تا آیه‌ای که مطرح شده، می‌شود روی یک آیه‌اش کلّی صحبت کرد. من همین امروز به فرزند عزیزم آقای حاج آقا تقی می‌گفتم که این کلمه؛ این‌قدر می‌شود درباره‌اش حرف زد، گفتم من ده روز، روزی یک ساعت حرف می‌زنم، -در راه کردیچال تا اینجا، بین راه با هم صحبت می‌کردیم- یک دعای ندبه‌ای خوانده می‌شد، این جمله را – حالا بد نیست شما هم درباره این جمله فکر کنید- این جامع الکلمة علی التقوی (مفاتیح الجنان/دعای ندبه) این را فکر کنید، من با همه‌ی بی‌بضاعتی علمی‌ام، ده روز روزی یک ساعت روی این کلمه می‌توانم حرف بزنم؛ این جامع الکلمة علی التقوی، و همین طور جملات دیگر که واقعاً دعای ندبه فوق‌العاده است. من همین امروز فکر می‌کردم محال است که زبان یک عالم بسیار بزرگ بتواند یک چنین جملاتی را درست کند. یقیناً یا از جانب خداست یا از جانب معصوم که فرقی هم ندارد. این باب الله الذی منه یؤتی، خیلی عجیب است! روی این هم همینطور، می‌خواهید برنامه‌هایمان را بهم بزنیم همین‌ها را برایتان بگوییم! این وجه اللّه الذی الیه یتوجّه الاولیاء، اینها جملاتی است که روی آنها باید کار کرد، فکر کرد. فکر کنید، همین الان که اینجا نشسته‌اید دارید فکر می‌کنید، یقیناً یک مطالبی در ذهنتان می‌آید. این ابن النبی المصطفی. آقا جان! متی ترانا و نراک؟ آن وقتی که تو ما را ببینی ما هم تو را ببینیم. او الان هم ما را می‌بیند ما او را نمی‌بینیم. نه چشم روح‌مان او را می‌بیند، نه چشم سرمان. فکر نکنید چشم روح ما می‌بیند. نه! متی ترانا و نراک و قد نشرت لواء النصر تری ، پرچم نصر را تو برداشته باشی. اترانا نحفّ بک، آقا می‌شود این جمع، همین جمع که الان در این مجلس هستند تو ببینی که ما دورت جمع شدیم، نحفّ بک و انت تأم الملاء و قد ملات الارض عدلا، دنیا را تو پر از عدل و داد کرده باشی، ما هم دورت باشیم، دورت بگردیم، دستوراتت را انجام بدهیم. نیمه‌ی شعبان دارد می‌رسد، عیدهای زیادی در این ماه است. ای خدا! امسال علاوه بر اینکه به ما عیدی – البته خواهد داد ان‌شاءالله، پروردگارمان مهربان است، خواهد داد- ولی اوّل ماه رجب قبر مطهر علی بن ابیطالب مورد هجوم دشمنان اسلام قرار گرفت، قبر مطهر حضرت هادی که همیشه مورد ظلم و ستم بوده الان ماههاست که دربش بسته است و زائر ندارد. ان‌شاءالله عیدی روز اوّل ماه رجب که تولّد امام باقر بود، روز دوم ماه رجب که تولد امام هادی بود، روز دهم ماه رجب که تولد امام جواد است، روز سیزدهم ماه رجب که تولد علی بن ابیطالب است، و روز بیست و هفتم ماه رجب که روز مبعث است، خدایا همه‌ی عیدی‌ها را ما مصالحه می‌کنیم، همه را روی هم بریز، هر چه مورد کرم توست به ما فرج امام زمانمان را عنایت کن که امسال نیمه‌ی شعبان در کنار آن حضرت باشیم. و قد نشرت لواء النّصر تری، اترانا نحفّ بک و انت تأمّ الملا و قد ملات الارض عدلا و اذقت اعداءک هوانا و عقابا، بچشانی به دشمنانت همه چیز را، همه‌ی بدی‌ها را، و ما هم نگاه کنیم. و ابرت العتاة و جحدة الحق و قطعت دابر المتکبرین و اجتثثت اصول الظالمین و نحن نقول الحمدللّه رب العالمین، ما آن‌جا می‌گوییم الحمدللّه رب العالمین. آن شخصی که مکاشفه‌ای کرده بود می‌گوید اینجا حضرت فرمودند: کارها در دست من نیست، در دست خداست. می‌گوید من هم گفتم: اللهم انت کشاف الکرب و البلوی و الیک استعدی فعندک العدوی و انت رب الاخرة و الدّنیا و الاولی فاغث، ای پناه بی‌پناهان، فاغث یا غیاث المستغیثین عبیدک المبتلی، یک بنده کوچک، مبتلا شده، چه می‌شود کرد؟! مبتلای عشق به امام زمان شده، محبوبی پیدا کرده، با همه‌ی بی‌معرفتی‌مان، با همه‌ی کوتاهی‌مان، با همه‌ی بی‌شخصیتی‌مان، با همه‌ی کم‌استقامتی‌مان، با همه‌ی انحراف از صراط مستقیم‌مان، با همه‌ی چیزها، در عین حال عبیدک المبتلی و اره سیده، بیا یک محبتی بکن ای خدا، ما این جمع را به محبّت به تو دعوت کردیم، اره سیده یا شدید القوی، آقا را به او نشان بده، ای کسی که قدرت داری و هر کاری می‌توانی بکنی، و ازل عنه به الاسی و الجوی و برّد غلیله یا من علی العرش استوی و من الیه الرّجعی و المنتهی، حالا حاضرید همه‌مان با هم بگوییم: اللهم و نحن عبیدک، ای خدا! همه‌ی ما بندگان توییم، نحن عبیدک التائقون الی ولیک المذکر بک و بنبییک، آی خدا، خلقته لنا عصمة و ملاذا، اگر او می‌بود جلوی ما و با ما بود و امام ما بود ما این‌طور انحراف نداشتیم، این‌طور نبودیم، این‌طور صفات حیوانی را در خودمان زنده نگه نمی‌داشتیم، خدایا امروز روز شهادت امام هادی است. ائمه‌ی ما علیهم‌السلام همیشه در فشار و در رنج بودند. سامراه را اهمیت بدهید امام هادی را متوکل عباسی-لعنةاللّه علیه- آورد در سامرا، زیر نظر نگه می‌داشت که مبادا امام، مردم را به طرف بهشت دعوت کند و آن‌ها را به طرف بهشت ببرد. تا مثل امروزی امام هادی را مسموم کردند، ایشان از دار دنیا رفت و مانند مادرش فاطمه‌ی زهرا غریبانه دفن شد. چون در سامراء دوستان از ترس و دشمنان هم از روی دشمنی تشییع جنازه نکردند. در منزل خود حضرت، آن حضرت را دفن کردند. لذا سامراء را اهمیت بدهید چون خانه‌ی امام هادی و امام عسکری است، خانه‌ی امام عصر ارواحنافداه است. قبر چهار معصوم مطلق و حضرت نرگس خاتون که تالی تلو معصوم است و حضرت حکیمه خاتون در یک ضریح و سرداب مطهر حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه هست. در آن‌جا دفن کردند امّا بدن مطهر امام مجتبی را خواستند ببرند در خانه‌ی جدّش پیغمبر دفن کنند، بنی‌امیه که خدا لعنت‌شان کند دور جنازه‌ی حضرت امام مجتبی را گرفتند، نگذاشتند آن حضرت را ببرند در حرم مطهر پیغمبر دفن کنند، بردند در قبرستان بقیع دفن کردند. همیشه این ظلم بوده، الان ما به خاطر اینکه گلوله‌ای به گنبد یا به گلدسته‌های حرم حضرت امیرالمؤمنین خورده این طور ناراحتیم، قبور ائمه بقیع در قبرستان بقیع هیچ احترامی برای این وهابی‌های ملعون ندارد. خدا ان‌شاءالله این‌ها را از روی زمین بردارد و امام زمان ما را برساند و ما را از این همه فشار و ناراحتی نجات مرحمت بفرماید. دعای پایان مجلس نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه، یا اللّه یا اللّه، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم، خدایا فرج امام زمان ما را برسان، قلب مقدسش را از ما راضی بفرما، دین و دنیا و آخرتمان را زیر سایه‌ی امام زمانمان محفوظ بفرما، خدایا به آبروی آقایمان حجة ابن الحسن همه‌ی نابسامانی‌ها را سامان مرحمت بفرما. دشمنان اسلام، دشمنان شیعه، دشمنان دوستان علی بن ابیطالب را خدایا ذلیل بفرما. پروردگارا! همین امروز بشارت فرج امام زمانِ ما را به ما مرحمت بفرما، خدایا سلام و تسلیت ما را به محضر امام زمانمان ابلاغ بفرما، خدایا به آبروی ولی‌عصر مرحوم عموی دوست عزیزمان، -دوستی که سالهاست برای تزکیه نفس دوستان اصفهان زحمت می‌کشند عمویشان شنیدم دو شب قبل از دار دنیا رفته- خدایا ایشان را غریق رحمت بفرما، پروردگارا به آبروی آقایمان حجة ابن الحسن مرض‌های روحی‌مان شفا عنایت بفرما، مریضهای منظور، مریض منظور، مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان، شهدایمان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما، عاقبتمان ختم بخیر بفرما.

 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۲۶ جمادی الثانی ۱۴۲۵ قمری – ۲۳ مرداد ۱۳۸۳ شمسی – محبت

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

بسم‌ اللّه الرحمن الرحیم

الحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدّائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ (بقره /۱۶۵)، ومَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (طلاق / ۲و۳ ).

یکی از مسائلی که در قرآن مجید مکرّر در مکرّر مطرح شده مسأله ولیّ خداست. گاهی به عنوان اولیای خدا، گاهی به عنوان بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ (توبه / ۷۱) و جملاتی در این ردیف ، دیده می‌شود معنای ولی در کُتب لغت و روایات و آیات بسیار مورد بحث است. ولیّ به چه کسی گفته می‌شود؟ ولیّ آن کسی است که محبّتِ دیگری را دارد یا محبوب دیگران است، ولیّ به معنای سرپرست است و امثال اینها در احادیث و روایات و لغت آمده و معناهای مختلفی هم کرده‌اند. آن چه که ما یک وقتی تحقیق کردیم و مکرّر در مکرّر در عرایضم گفته‌ام و طبعاً هم باید همین معنا باشد ولیّ به معنای کسی است که فرمان می‌دهد روی محبت یا فرمان می‌برد روی محبّت. محبّت در ضمن فرمانبرداری یا فرماندهی، گاهی بعضی از افراد هستند فرمان می‌دهند و طرف هم فرمان بر می‌دارد ولی محبّتی در کار نیست. آنکه فرمان می‌دهد آمر است و آنکه فرمان برمی‌دارد در اینجا مطیع است. گاهی بعکس است. انسان کسی را دوست دارد و این هم او را دوست دارد ولی فرمان نمی‌دهد فرمانده یا محبّ و یا اینکه اگر فرمان می‌دهد طرفش، محبوبش فرمان بر نمی‌دارد، این را هم محبّ یا محبوب اطلاق می‌شود بنابراین اگر هر دو با هم قاطی شد، ممزوج شد، به این شخص چه فرمان بدهد روی محبّت، چه فرمان بردارد روی محبّت، ولیّ گفته می‌شود. مثلاً انسان گاهی هست که به خاطر ترس از عذاب پروردگار و اصلاً محبّتی در کار نیست، فرمان پروردگار را می‌برد. این شخص را می‌گویند مطیع. گاهی هست یک نفر  ممکن است پیدا بشود روی عدم معرفت، محبّت به خدا دارد امّا فرمانبردار نیست. این شخص را می‌گویند محبّ. وقتی انسان از اولیاء خدا می‌شود که خدا را بشناسد، خدا را از همه‌ی موجودات دیگر بیشتر دوست داشته باشد و به خاطر محبّتش به خدا فرمانبردار باشد. سه چیز باید حتماً وجود داشته باشد تا به یک انسان بگویند ولیّ اللّه. اوّل: محبّت خالص به خدا، دوّم: اطاعت صد درصد پروردگار، سوّم: محبّت به خدا، یعنی این اطاعت در اثر محبّت باشد نه در اثر ترس یا طمع و امثال اینها. به این شخص می‌گویند ولیّ خدا. اگر شما مراحل تزکیه‌ی نفس را پیمودید، یعنی قدم‌هایی که تعیین شده، توبه و استقامت و صراط مستقیم را انجام دادید، خودتان را خوب در این مراحل آزمایش کردید و کاملاً خودتان را ساختید به طوری که استقامت‌تان آن چنان، صراط مستقیمتان این چنین، آن وقت شما مطیع پروردگار هستید. و اگر محبّت‌تان به خدای‌تعالی تکمیل بشود عرایضی که در هفته‌های گذشته عرض کردم انجام بشود، هم از عظمت پروردگار خائف باشید، هم امید زیادی به ثواب‌های الهی داشته باشید و هم شاکر نعمت‌های پروردگار باشید، محبّت‌تان آن چنان کامل باشد که هیچ چیز را غیر از خدا دوست نداشته باشید، اینجا یک نام، یک اسم از خدا می‌گیرید که این نام و اسم آن قدر ارزش دارد که اگر تمام آنچه که در دنیا از مناصب، از مسائلی که اعتبار به انسان می‌دهد، مدارک مختلف در رشته‌های مختلف حساب کنید، ارزشش بیشتر است و آن ولیّ خداست. شما مطیع خدا باشید روی محبّت تا بشوید ولیّ اللّه. نهایتاً ولایت و ولیّ اللّه شدن مراتبی دارد به مراتب تقوای انسان بستگی دارد، به مراتب معرفت انسان بستگی دارد، به مراتب شرح صدر و ایمان انسان بستگی دارد که اگر تقوای شما کامل بود، محبت شما متمرکز به خدا بود و آن وقت برای محبّتتان به خدا، خدا را اطاعت کردید در مرحله‌ی اوّل ولیّ اللّه قرار می‌گیرید. آخر، یک طرف شما هستید ولیّ خدا، یک طرف علی بن ابیطالب که می‌گوییم اشهد انّ علیاً ولی اللّه، علی بن ابیطالب علیه الصلوهو السلام است. طبعاً باید مراتبی داشته باشد، مرتبه‌ی اوّلش این است که در ما هست و مرتبه نهایی‌اش آن است که در علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلام هست. او ولیّ اللّه است. شما هم ولی اللّه‌اید. او مؤمن است، پیغمبراکرم مؤمن است که آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ (بقره / ۲۸۵) و شما هم مؤمنید که یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ (نساء / ۵۹) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحًا (تحریم / ۸) می‌بینید قبل از مرحله‌ی توبه به شما گفته‌اند: ای مؤمنین. به علی بن ابیطالب و پیغمبراکرم هم گفته‌اند مؤمن و آمن الرسول. بنابراین اینها مراتب دارد. کفر هم مراتب دارد یعنی پله به پله اگر نردبانی صد پله داشته باشد شما که روی پلّه اولید، بر نردبان سوارید و آن که بر پله‌ی آخر است بر نردبان است. ولی فرق شما با او در همین است که شما در پایه اوّلید و او در پایه‌ی آخر. سلمان در درجه‌ی دهم از ایمان است، ابی‌ذر در درجه نهم از ایمان است و ما -مثلاً- در درجه‌ی اوّل ایمانیم. این معنای مراتب است. این مراتب را انسان هر قدر بیشتر بپیماید کارش شروع شده، می‌تواند قدم‌هایی بردارد. از این مرحله‌ی محبّت، مرحله‌ی تقوا، از این مرحله‌ای که الان ما در بحثش هستیم اگر انسان بخواهد حرکت کند وقتی که مرحله‌ی محبّتش تمام شد اسمش ولیّ خداست اگر درست جلو آمده باشد، اگر درست حرکت کرده باشد. نهایتاً باید در این مسأله کار بکند، فعالیت بکند، هر چه دقیق‌تر بهتر، هر چه محبّتش به خدا بیشتر، بهتر. تا آن‌جا برسد که وقتی نام خدا را می‌برند مثل حضرت ابراهیم، بگوید: جانم، مالم، هر چه دارم در راه شنیدن اسم خدا می‌دهم. این شخص ولیّ خداست. این شخص مطیع خداست. این شخص محبّ خداست. این است که خدای‌تعالی در قرآن می‌فرماید: وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ، آن‌هایی که ایمان دارند، آنهایی که اطاعتشان از خدا بیشتر است، آن‌هایی که محبّتشان به خدا بیشتر است اینها ولیّ خدا هستند. در قرآن شریف مکرّر در مکرّر آمده که أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ (یونس / ۶۲) همه بدانید، همه آگاه باشید که علامتِ ولیّ خدا، البته عرض کردم ولیّ خدا مراتب دارد. لااقل باید به مراتب وسطش بگوییم. حالا اوائل اگر این چنین نبودند کم‌کم این چنین می‌شوند. اگر انسان در راه ولیّ خدا شدن قدم برداشت کم‌کم یقیناً به اینجا می‌رسد که اولیاء خدا لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ، این خوفی که آن‌ها ندارند از چیست؟ از کجاست؟ برای چیست؟ از خدا هم نمی‌ترسند؟ از هیچ چیز از عذاب الهی هم نمی‌ترسند؟ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ، نفیِ جنس خوف را می‌کند از ولیّ خدا. معنای این جمله این است که این را بدانید خوف بیجا، خوف -مثلاً- از چیزهایی که نباید ترسید، گاهی شما از خدا می‌ترسید به خاطر اینکه خدا قهّار است، خدای‌تعالی ممکن است ما را در قیامت عذاب کند هر چه هم آدم خوبی باشیم! این خوف ، غلط است. امّا گاهی از عظمت پروردگار ما می‌ترسیم. مکرر مثَل زده‌ام برایتان در همین بحث که گاهی انسان زیر دستِ یک شخصیّتِ پرمحبتِ با مهری است؛ دست روی سرش دارد می‌کشد امّا در دلش می‌لرزد. چرا؟ به خاطر شخصیّت طرف. به خاطر عظمت طرف. محبّت فوق‌العاده دارد که حاضر است به پایش بیفتد و پای او را ببوسد امّا در عین حال از او می‌ترسد. این ترس خیلی قیمت دارد و همین ترس است که ما باید از خدای‌تعالی بترسیم. والاّ خدا که ظالم نیست، به مثقال ذرّه‌ای خدا به احدی ظلم نمی‌کند، حتی عدالت هم انجام نمی‌دهد که می‌گوییم خدایا با ما با فضلت رفتار کن و با عدلت رفتار نکن و خدا هم با عدلش با کسی رفتار نمی‌کند، وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ (شوری / ۳۰) و از بسیاری از چیزها خدا می‌گذرد و عفو می‌کند. ما ممکن است صدتا گناه داشته باشیم خدا نهایتاً یکی یا دوتایش را به رخمان می‌کشد. در روایت دارد که شخصی را آوردند خدمت علی بن ابیطالب، حضرت از او سؤال کرد چند دفعه دزدی کردی؟ گفت: دفعه‌ی اوّلم است. حضرت تأمّل کرد. ولی خوب اقرار کرده دستش را باید برید- وسایل را آوردند، گفت حالا که می‌خواهید دست مرا بُبرید من بیشتر از هفتاد مرتبه دزدی کرده ام، حضرت فرمودند من هم در همین فکر بودم که چطور در دفعه‌ی اوّل خدا تو را لو داد؟! چطور تو مفتضح شدی در دفعه اوّل؟ من در همین فکر بودم. گناهانی انسان می‌کند، معصیت‌هایی می‌کند، خدای مهربان، خدای رحمان و رحیم، همه جا می‌گذرد، غفّار است، اصلاً غفر به معنای پوشاندن است، یعنی خدا می‌پوشاند. ستّارالعیوب است، اظهر الجمیل است، حتی در دعای کمیل می‌گوییم: و کم من ثناء جمیل لست اهلاً له نشرته، چقدر از صفات خوب، کارهای خوب، بود که من اصلاً اهلش نبودم ولی در بین مردم پخش شده بود که فلانی نماز شبش ترک نمی‌شود. یک همچنین خدای مهربانی! از این خدا باید از ظلمش ترسید؟ نستجیربالله! از بی‌عدالتی‌اش باید ترسید؟ حتی از عدالتش انسان نباید بترسد چون خدا با عدل با مردم رفتار نمی‌کند با فضل رفتار می‌کند. بنابراین اگر انسان توانست خودش را بسازد طوری که همه‌ی دستورات الهی را اطاعت کند، محبّتش هم خالص به خدا باشد، بخواهد یا نخواهد، مردم اسمش را ولیّ خدا بگذارند یا نگذراند این ولی خداست. ولی اگر محبّتش این طور نبود، اطاعتش صد درصد نبود،  چه مردم همه بگویند این ولیّ خداست ولیّ خدا نخواهد بود و اگر همه‌ی مردم بگویند این ولیّ خدا نیست و آن طوری باشد که باید باشد ولیّ خدا خواهد بود. این معنای ولیّ خداست.  اگر کسی توبه کند در توبه‌‌اش استقامت داشته باشد، در صراط مستقیم باشد، مرحله‌ی محبّت را آن چنان که در این مدّت عرض کردم طی بکند می‌شود ولیّ خدا. حالا چه مراحل بالاتری باشد چه پایین‌تر باشد، هر چه می‌خواهد باشد، این هم که ما در مراحل می‌گوییم یک مدّتی شما در این مراحل باشید، برای اینست که خوب تمرین کنید، خوب بتوانید در این مسائل، قلبتان، روحتان را جا بیندازید، بتوانید خودتان را در این مراحل محک بزنید و واقعاً دارای استقامت باشید. هر روزی سر یک شاخه‌ای نباشید، هر روزی باد نلغزاند شما را، هر روز به یک طرف نروید، همج رعاع نباشید و ثابت باشید. و این هم که می‌گوییم در صراط مستقیم مدّتی کار بکنید برای این است که تمام کارهایتان، از کارهای مادّی و دنیایی‌تان گرفته تا کارهای عبادی و اخروی‌تان، همه در صراط مستقیم باشد. در راه راست باشد. درست باشد، درست حرکت کنید. بنابراین اگر اینچنین شد، این مراحل را گذراندید، مرحله‌ی محبّت و تقوا را هم خوب انجام دادید همه‌تان از اولیاء خدا هستید که لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ، کار بکنید، فعالیّت بکنید، خوف، ترس، حزن همه‌ را از بین ببرید، افسردگی نداشته باشید، افسردگی‌هایی که متأسفانه امروز در جوامع ما خیلی زیاد شده به خاطر طول أمل است. به خاطر نارسایی‌ها، به خاطر نابسامانی‌ها، اینها را ندارید. فقیرترین مردمید، خدا خواسته. محبوبم خواسته. مریض‌ترین مردمید، محبوبم خواسته. بی‌کس ترین مردمید، خدا خواسته. خدا بچّه‌ به شما نداده، نداده باشد. یک نفر آمد به من گفت آقا ما هفت سال است ازدواج کرده ایم هنوز بچه‌دار نشده ایم! گفتم: به تو چه؟! گفت: یعنی چه به تو چه؟ گفتم: خدا نخواسته از این کارخانه بشری بوجود بیاید. راحت باش! خدا یک تعدادی بشر روی کره‌ی زمین مقرر فرموده و به تو چیزی نرسیده، چه اشکال دارد؟ چه بهتر، بارت سبک‌تر، و جدّاً کسانی که این را عرض می‌کنم در پرانتز باید عرض می‌کردم- کسانی که برای نداشتن فرزند جوش می‌زنند، غصّه می‌خورند، اینها با خدا مبارزه می‌کنند. چه معنا دارد؟ یکی را خدا خواسته بچّه بدهد، یکی را نخواسته. یکی را خواسته ده تا به آن‌ها بده، یک بنده خدایی می‌گفت هر دفعه که ما زنمان زایمان می‌کرد یا دوقلو بود یا سه‌قلو! مشکلی داشت، ده تا بچّه ردیف شدند همه کوچک، قد و نیم قد! این را خدا خواسته، به تو چه؟ تو معلوم است از آن نوکرهای خوب هستی که خدا تو را تشخیص داده، بیشتر بندگانش را تربیت کنی. آن هم که به او نداده نه اینکه مربی نیست، نه! ممکن است شما دیگران را تربیت بکنی. مربّی دیگران باش. به هرحال اینها مربوط به ما نیست. به ما چه؟ جوش می‌زند که چرا بچّه دار نمی شود! طلاق، جدایی، خدا نکند که تقصیر زن باشد! یعنی تقصیر هم نیست- قصور زن باشد، فوراً می‌روند طلاقش می‌دهند! یک زن دیگری بگیریم که بچّه‌دار بشویم! سرت بخورد با آن بچه‌ات! و آن بچّه‌ای که تو می‌خواهی به جامعه تحویل بدهی یک پول ارزش ندارد آن بچّه. چون بنای این بچه، اساس این بچه روی خلاف خواست پروردگار است. تو چکاره‌ای که این برنامه‌ها را تنظیم می‌کنی و تعقیب می‌کنی؟! اصلاً ما چکاره هستیم؟! اولیای خدا از هیچ چیز نمی‌ترسند، افسردگی ندارند. مرض‌های مختلف هجوم آورده، من خدمتِ یکی از اولیاء خدا -همین یکی دو سال قبل بود که بعدش هم فوت کرد- رفته بودم. گفتم آقا حالتان چطور است؟ -شاید حدوداً صد سال هم عمرشان بود.-  فرمودند من مهمان‌های زیادی دارم، می‌آیند پذیرایی‌شان می‌کنیم، بعضی‌ها زیادتر می‌مانند، بعضی‌ها کمتر! -خوب این مسأله‌ای نیست. شاید همه‌تان اینطوری باشید.- بعد یک قدری صحبت کردم فهمیدم این مهمان‌ها مرض‌های مختلف است! می‌گوید مریضی می‌آید ما یک مدّتی پذیرایی‌اش می‌کنیم، رفت که رفت! نرفت که نرفت با پشت‌گردنی دکتر توانستیم بیرونش کنیم، می‌کنیم! نشد، با او می‌سازیم! مهمان! ببینید اینطوری برخورد می‌کنند. نگویید آقا این مرض که ما را رها نمی‌کند! یک نامه‌ای همین پریروز از یکی از شهرستانها برای من نوشته بود بدبختی‌ اول، بدبختی دوم، بدبختی سوم، بدبختی چهارم، تا هشت تا بدبختی را در سن جوانی برای خودش شمرده بود که اینها همه بدبختی است و آن وقت شروع کرده بود به ذات مقدس پروردگار نستجیرباللّه که من به زبانم نمی‌آید بگویم- که من یک مقداری نصیحتش کردم. لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ، از هیچ چیز نترسید، چطور می‌شوی آقا؟ آخرش چطور می‌شود؟ می‌میری! مگر بقیّه می‌مانند که تو می‌میری! من هنوز جوانم، اینقدر جوان مرده‌اند تو هم یکی! خدا ان‌شاءالله لعنت کند آن‌هایی که یهود و نصاری را بر سر مسلمانان مسلّط کردند. آقا می‌گوید: لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ (مائده / ۵۱) یهود و نصارا وارد مملکت‌تان شده اند اقلاً آنها را ولیّ خودتان قرار ندهید. ولیّ یعنی دوستشان داشته باشید، بگویید آن‌ها بهتر از ما هستند! طرَف، رفته کارگری کرده، حالا چطور بلند شده رفته یک قدم در مملکت‌های اروپایی و غیرمسلمان. آن قدر می‌آید تعریف می‌کند که آدم آب در دهانش کج می‌شود که حرکت کنیم ما هم زندگی‌مان را بفروشیم برویم آن‌جا و این خوبان را ببینیم! خوبی چه هست؟ خوبی هر روز حمام رفتن است؟ خوب! تو هم برو حمّام. خوبی عطر زدن است؟ تو هم عطر بزن، خوبی در چه هست؟ فحشا و منکراتی که انجام می‌دهند؟ آوردند در مملکت عراقی که من یادم است در زمان فیصل قبل از این کودتاهایی که شد به وسیله این صدام ملعون، اکثرش هم -یک مدتی رئیس حزب بعث بود بعدش هم رئیس جمهور شد- اکثراً بوسیله این مرد ناپاک انجام شد، یهود و نصارا را وارد مملکت کردند، آن عراقی که ما وقتی می‌رفتیم خیال می‌کردیم رفتیم در بهشت و واقعاً  بهشت بود، هم از جهات معنوی، هم از جهات مادّی، هر کس می‌رفت عراق و برمی‌گشت همه منتظر سوغاتی بودند که از آن‌جا تو می‌آیی چیزهایی خیلی قیمتی آنجا هست، پول آن‌ها چقدر ارزش داشت. حالا ببینید به چه روزی افتاده؟ من همین امروز صبح یک قدری نشسته بودم گریه می‌کردم برای قبر مطهّر علی بن ابیطالب علیه الصلوهو السلام . آن حرمی که یک سر سوزن از غبارش شفا بخش دل تمام مردم است، حالا بیاید زیر چکمه یهود و نصارا، ای کاش اینها یهود و نصارا بودند، اینها نامسلمانند، اینها انسان نیستند، والاّ  هر بشری نسبت به مقدسات دیگران احترام قائل است. من خودم در لبنان رفته بودم در کلیسا، احتراماتی که مسیحی‌ها برای کلیسا قائل بودند ما هم قائل بودیم. انسان باید بود. قبر مطّهر علی بن ابیطالب؛ چه کنیم؟ به خدا قسم اگر راه باز بود، اگر می‌شد برویم، اگر سیاست ایجاب می‌کرد، اگر اجازه ولیّ فقیه می بود، اگر مصالح منظور می‌شد و مصالحی داشت، همه‌مان همین طور پیاده حرکت می کردیم می‌رفتیم آن‌ها را قلع و قمع‌شان می‌کردیم. نباید یک مسلمان بنشیند و مسلمانهای دیگران بگویند وا مسلمین، و لم یجبه، اگر جوابشان را ندهیم،  فلیس بمسلم، ولی چه کنیم؟ همین راهپیمایی‌ها هست، همین ابراز همدردی‌ها هست، باید انجام بدهیم، و خوب مردم مسلمان هم الحمدللّه تا حدی مشغولند ولی به نظر من آن‌ها پُر روتر می‌شوند، هر چه این همه در فلسطین، فلسطینی‌ها کشته دادند، راهپیمایی کردند، چون پشتشان به آن ملعون وصل است و محکم است کار خودشان را می‌کنند، دیگر حالا وقتی است که دست به دعا بردارید برای فرج دعا کنید، آقایمان بیایید، بدانند ما مولا داریم، بدانند ما امام زمانی داریم، و ان‌شاءالله إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا وَنَرَاهُ قَرِیبًا (معراج۶و۷)  ما می‌بینیم که خیلی نزدیک است و چیزی که ما را آرام می‌کند همین مسأله است. لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ، این ممالک اسلامی خیال می‌کنند حالا آن‌ها بهتر دارند کار می‌کنند. نخیر! هیچ هم بهتر کار نمی‌کنند، یک هواپیما ساختن اینها را که به همین مردم ایران بگویند همه‌شان بهترین کارها را انجام می‌دهند، دستشان باز باشد، سرمایه در اختیارشان باشد، امکانات در اختیارشان باشد از همه‌ی آن‌ها بالاترند. منتها متأسفانه در پنجاه سال قبل از انقلاب مردم ایران دستشان بسته بود، حالا هم تا باز بشود یک مدتی کار دارد، ولی می‌بینید در همین مدّت بحمداللّه صنایعی، اختراعاتی، اکتشافاتی داشته اند و بهتر از اینها هم ممکن است بشود و تحت تأثیر این مسائل واقع نشوید. ولیِّ خودتان حتّی یک مخترعِ بالاترین را قرار ندهید. محبّتش در دلتان جا نگیرد، لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ، ولیّ به معنای مطیع محبّ، اینطوری نباشید. از آن طرف، همین کلمه عیناً به فرماندهی‌ که روی محبّت فرمان می‌دهد، روی محبت فرمان می‌دهد، یعنی علاقه زیادی به شما دارد می گوید این کار را نکن، طبعاً کسی که روی محبت به کسی فرمان می‌دهد این طبعاً به نفع خودش نیست، بیشتر به نفع شماست. خدای تعالی که اصلاً مفهومی ندارد که به نفع خودش دستور بدهد.

گر جمله کائنات کافر گردند       بر دامن کبریائش ننشیند گرد

هیچ فرقی نمی‌کند. این که می‌گوید نماز بخوان، این که می‌گوید عبادت کن، این که می‌فرماید روزه بگیر، زکات بده، همه‌اش به نفع شماست، یک کلمه از این دستورات به نفع خودش نیست، معنا هم ندارد، یک عدّه مسلمانها می‌آمدند خدمت پیغمبراکرم به پیغمبر منّت می‌گذاشتند که ما مسلمانیم، قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُمْ، بر من منّت نگذارید که مسلمان شدید، بَلْ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ، (حجرات / ۱۷) بلکه خدا منّت گذاشته بر سر شما که پیغمبر به این عظمت را که من یک وقتی مثال می‌زدم -اینطوری مثالش بهتر است که بگوییم- حضرت سلیمان با آن عظمت در لباس مورچه آمده در لانه‌ی مورچه‌ها، -این خیلی به آن‌ها محبّت کرده- که راهنمایی‌شان کند، که اینها را به مقام انسانیّت مثلاً- برساند، پیغمبر با آن عظمت، آمده در بین افراد بشر، لیاقت ما نداشتیم والاّ پیغمبر بیشتر می‌ماند و شصت و سه سال در بین مردم، که وجودش برکت است، وجودش نعمت است، حضرت عیسی که از غلامان پیغمبر اکرم است، می‌گوید که: وَالسَلَامٌ عَلَیّ یَوْمَ وُلِدتُ وَیَوْمَ أمُوتُ وَیَوْمَ أُبعَثُ حَیًّا (مریم/ ۳۳ )هر جا که من باشم آن‌جا کمال خوبی هست، سلامتی هست،  نعمت است، فراوانی است، برکت هست، وقتی او اینطوری باشد، پیغمبراکرم از لحظه‌ای که متولد شد همه‌ی بُت‌ها به زمین افتاد، این پیغمبر را خدا فرستاده، شصت و سه سال در بین مردم بوده، بیست و سه سالش را تبلیغ کرده، آن وقت ما قدر این را ندانیم. قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُمْ بَل اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ، بلکه خدا منت گذاشته بر شما، یک همچنین شخصی فرمان می‌دهد، می‌گوید این کار را بکن، این ولیّ شماست. -حضرت بقیه الله ارواحنافداه، -همه‌تان آماده باشید، نمی‌خواهم بگویم ظهور مثلاً فلان روز است یا فلان وقت است، چون تعیین وقت غلط است و آن‌هایی که تعیین وقت می‌کنند کذّاب هستند، ولی نزدیک بودنش را ما کاملاً احساس می‌کنیم. یک وقتی گفتم دو چیز قطعی است و یک چیز احتمالی، دو چیز قطعی: حضرت ولی‌عصر وجود دارد، دوّم: قطعی حتماً می‌آید، و سوّم: امکان دارد در زمان ما باشد، ما باید چکار کنیم؟ باید خودمان را آماده کنیم، ولیّ امام زمان باشیم، او ولیّ ما باشد، مولای انا مولاک، ای مولای من، من مولای توام. ای آقایی که فرمان می‌دهی و روی محبّت هم فرمان می‌دهی و یک سر سوزن به نفع خودت نمی‌خواهی کار بکنی، من هم فرمانبردار با محبت تو هستم، اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا (بقره / ۲۵۷) خدا ولیّ آن‌هایی است که ایمان آورده اند. یعنی خدا فرماندهِ روی محبّت است. هیچ یک از این دستورات اسلام به نفع پیغمبراکرم، به نفع علی بن ابیطالب، به نفع امام زمان، به نفع خدا نیست، این که می‌گویم به نفع آن‌ها یعنی مثلاً جیب‌شان پر پول بشود. پیغمبرها اول که می‌آمدند به همه‌ی مردم اعلام می‌کردند آی مردم: قُلْ ما أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ من أَجْر (فرقان/۵۷) من مزدی از شما نمی‌خواهم، بیایید بنشینید من حرفهایم را بزنم برای شما، تا شما شاید هدایت بشوید، راهنمایی بشوید. رستگار بشوید. این معنای ولایت است.

این که به شما می‌گویند ولایت داشته باشید، « ما نودی بشیء کما نودی بالولایه»   بنی الاسلام علی خمسه، روایت یک وقتی شمردم شاید بیشتر از ده تا روایت از ناحیه معصومین به سند صحیح وارد شده که اسلام بر پنج پایه بنا گذاشته شده. نماز است و روزه است و زکات است و جهاد است و ولایت. ولی به اندازه‌ای که به ولایت صدا زده شده و مردم را خواسته‌اند، به هیچ یکی از اینها نخواسته اند. حتّی امام توضیح می‌دهد، می‌فرماید: گاهی می‌شود نماز نصف می‌شود. در مسافرت نمازهای چهاررکعتی می‌شود دو رکعت. گاهی خانم‌ها ده روز، هفت روز، پنج روز نماز اصلاً می‌گویند نخوانید. امّا نمی‌شود بی‌ولایت بود در این چند روز. در مسافرت هم ولایتت همان اندازه باید باشد که در حضر هست. درباره‌ی روزه،  مریض‌ها روزه نگیرند. افرادی که نمی‌توانند روزه بگیرند، نگیرند. بعد هم سالی یک ماه است. ولی ولایت باید همه‌ی دوره‌ی سال باشد. مریض هم باید ولایت داشته باشد یعنی مطیع و محبّ باشد. هیچ وقت دست از اسلام نکشد. زکات؛ خیلی از مردم هستند حتی دوره‌ی عمرشان زکات به آن‌ها واجب نمی‌شود ولی ولایت اینطور نیست. حجّ؛ چون این روایات، این پنج تا را گاهی بعضی‌هایش حجّ دارد، گاهی بعضی‌هایش جهاد دارد- حجّ؛ مستطیع حج می‌رود ولی غیرمستطیع حج نمی‌رود. ولایت اینطور نیست. ما نودی بشیء کما نودی بالولایه، ولایت را همیشه باید داشته باشی. همیشه یک آدمی باشید که امام زمانتان را دوست داشته باشید و اطاعتش هم بکنید. اطاعتش هم بکنید. تا اطاعت او را نکردید گفتید این کار خستگی دارد، زحمت دارد، همانجا از ولایت خارج شده اید. اینها را خوب بفهمید. گاهی بعضی‌ها می‌گویند ما ولایت داریم تو چطور ولایتی داری، داری معصیت می‌کنی؟ آدمی که معصیتکار است کجا ولایت دارد؟ تا یک گناه کرد، تا این گناه را جبران نکند ولایتش از بین می رود.  می‌شود محبّ. مطیع هم نمی‌شود. می‌شود محبّ. یک دروغ گفتی، ولایت دیگر نداری. اینها را خوب دقّت کنید. آن لحظه‌‌ای که داری دروغ می‌گویی و نباید بگویی آن‌جا ولایتت را از دست می‌دهی و اگر ولیّ خدا بودی، دیگر ولیّ خدا نیستی. یک کار خلاف، ولایت معنایش این است که انسان صد درصد اقلش، یعنی آن مرحله‌ی پائینش- صد درصد مطیع باشد و جز خدا هیچ چیز را دوست نداشته باشد همانطوری که شرح دادم البته. یعنی اگر خدا را دوست داری یا هر چه دوستی داری به خاطر خدا باشد. این معنای ولایت؛ ولایت می‌رود جلو تا جایی می‌رسد که أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ، خوفی ندارد، هیچ ناراحتی ندارد. هیچ ترسی از هیچ چیز ندارد. نصفه‌های شب علی بن ابیطالب تشریف می‌برد در آن نخلستانهای کوفه، و حال اینکه خوارج خیلی اذیّتش می‌خواستند بکنند. حتی قبر علی بن ابیطالب تا مدّتها مخفی بود چون آن قدر این خوارج بد بودند که می‌آمدند بدن علی بن ابیطالب را ممکن بود از قبر بیرون بیاورند. خوارج بودند، طرفداران معاویه بودند، بالاخره ناکثین، قاسطین، مارقین، بودند. قنبر روی محبتی که داشت، دورادور، بطوری که علی بن ابیطالب نبیند او را، می‌آمد. می‌گفت آقا یک وقتی مشکلی برای او پیش نیاید. من باشم. حضرت یک دفعه رویش را برگرداند، کجا می‌آیی؟ آقا برای این که روی محبت است. الان کسی این طور محبّتها بکند خیلی هم تشویقش می‌کنند.- حضرت فرمود تو می‌خواهی من را از دنیایی‌ها باصطلاح من- حفظ کنی یا از بلاهای آسمان حفظ کنی؟ چکار می‌خواهی بکنی؟ خواهی دید در مسجد که تمام مسلمانها دور و بر من هستند یک نفر می‌آید با شمشیر در فرق من می زند، من را از بین می‌برد. دیگر دیدند بعدها- چکار می‌خواهی بکنی؟ من را به خدا بسپار. البته این منافات با بعضی از حافظت‌ها و محافظین ندارد . یک وقتی نگویید پس چرا اینها اینطوری می‌کنند؟ نه!  هر کسی، المعروف بقدر المعرفه، علی بن ابیطالب بود که ممسوس فی ذات اللّه، او بود.  ترسی نیست. می‌گویند آقا امشب را نرو مسجد! ما روی برنامه‌ی صحیح هر شب‌مان می‌رویم مسجد، او نباید حمله بکند. ابن‌ملجم نباید حمله بکند. ما که کار هر شب‌مان هست. وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ، این وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ، مربوط به آینده است، اینها بعد هم محزون نمی‌شوند، یعنی روز قیامت محزون نمی‌شوند، شب اوّل قبر محزون نمی‌شوند. حزنی برای اینها نیست. انسان در کنار پیغمبراکرم  باشد چه حزنی دارد؟ وقتی که انسان از دار دنیا می‌رود می‌بیند علی بن ابیطالب تشریف آوردند، پیغمبراکرم تشریف آوردند، همه حلقه زدند. اینها می‌گویند بارک‌اللّه! خوش‌ آمدی، خوب امتحان دادی.  بارک اللّه! هیچ وقت شده از جلسه امتحان بیرون آمده باشید خیلی خوب امتحان داده باشید، همه‌ی دانشجویان دورتان را بگیرند، بگویند: ماشاءاللّه! چقدر خوب امتحان دادی! آن هم چه کسی بگوید؟ علی بن ابیطالب! بارک اللّه! خدا هم سلام فرستاده، سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ (یس / ۵۸) در راه با یکی از دوستان می‌آمدیم می‌گفتم: یک هوایپما می‌خواهیم سوار بشویم، آنقدر قبل از پرواز جهات امنیتی این هواپیما و پرواز را مواظبند که حساب ندارد، صد دفعه هواپیما سوار شدی، هر دفعه هم گفته اند کمربند ببندید، یک دفعه ما نفهمیدیم این کمربند به چه دردی می‌خورد! امّا احتیاطش خوب است. درباره‌ی خود هواپیما چقدر جهات امنیتی را رعایت می‌کنند. که چه می‌خواهد بشود؟ خوب اگر از این بالا بخواهد بیفتد می‌میرد. خیلی خطر دارد. آقایان از این دنیا بیفتید در آن دنیا، خیلی خطر دارد! خدا می‌داند آن قدر خطر دارد که خدای صدق اللّه العلی العظیم، آن خدایی که راست می‌گوید، گفته است که ممکن است:  حفره من حفر النیران ؛ یک سوراخی از سوراخهای جهنّم باشد. خیلی خطر دارد. چقدر رعایت امنیّت آن طرف را کردید؟ چقدر؟ چکار کردید؟ کمربندمان را بسته ایم؟ کارهایمان را انجام داده ایم؟ یک کمربند تقوا می‌خواهیم، این کمربند را می‌دانید برای چه می‌بندند؟ چون همه‌تان هواپیما سوار شده اید ولی شاید ندانید برای چه می‌بندند. گاهی ممکن است هواپیما بالا و پایین بیفتد شما سرتان بخورد به سقف هواپیما. کمربند نگاه‌تان می‌دارد. همینطور نیست؟ فقط همین! حالا سرش خورد به سقف چه می‌شود؟ خونی می‌شود. امّا اگر سرتان به سنگ لحد بخورد، بلند شوید ببینید نکیر و منکر ایستاده اند می‌گویند من ربک؟ تویی که در تمام عمر به یاد خدا نبودی اینجا چطور می‌خواهی به یاد خدا باشی؟ مربی تو که هست؟ آقا تو را چه کسی تربیت کرده؟ می‌توانی بگویی خدا؟! خوشا به حالت. او هم می‌گوید: سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ، اما اگر گفتی شیطان، آن‌جا فکر نکنید من آزادم، دروغی می‌گویم خدا! اگر دروغی باشد، پدر آدم را در می آورند!- من ربک؟ ولیّ تو که هست؟ به خدا قسم اگر انسان یک مقداری روی اینها فکر کند بدنش می‌لرزد. چقدر خوب است انسان لقب ولیّ‌اللّه را روی خودش بگذارد. در همین زیارت آل‌یاسین می‌خوانید یا مولای انا مولاک، ای مولای من، ای فرمانده‌ی با محبت من، من هم فرمانبردار بامحبّت تو هستم، این را راست بگوییم. همین یک کلمه، تمام عمرتان را زحمت بکشید همین یک کلمه را راست بگویید دیگر لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ، هیچ محزون نمی‌شوید. اما آدم وارد یک مجلسی می‌شود نهاری دعوتش کرده اند می‌بینید صاحبخانه یک طوری نگاه می کند! چرا آقا؟ مگر ما را دعوت نکردی؟ با همین لباس گفتم بیا؟! با همین قیافه گفتم بیا؟! با همین فکر گفتم بیا؟ -به خدا می‌رود در اعماق قلبمان- با همین اعمال گفتم بیا؟! ما دعوتت کردیم ولی آن‌جا اینطوری است. ولی چقدر خوب است بیایند بگویند سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ، امیدواریم خدای‌تعالی ما را با امام زمانمان محشور کند. امیدواریم خدای‌تعالی آن مطالبی را که هفته قبل گفتم که چه کسانی  را دوست دارد جزء آن‌ها قرارمان بدهد. جزء انهایی که خدای‌تعالی می‌فرماید یک عدّه هستند که: صفّاً کأَنَّهُمْ بُنیَانٌ مَرْصُوصٌ (صف / ۴) مثل دیوار بتونی محکمند. هم خودشان را حفظ می‌کنند، هم مردم را از شر دشمن حفظ می‌کنند. که تفسیر شده به اصحاب حضرت بقیة الله ارواحنافداه، ما را جزء آن‌ها قرار بدهد . ایّام در عین اینکه خیلی مهمّ است ولی یک روایتی هست هر سال هم به سراغش می‌روم ولی فکر می‌کنم امسال خیلی بیشتر باید به آن توجّه کرد. العجب کلّ العجب بین الجمادی و الرجب، این ماه جمادی‌الثانی، این اواخرش، این از علائم ظهور است ان‌شاءالله. خیلی عجیب است! آخر بیایند بگویند نجف مرکز علم و دانش، جایی که در تمام دوران تاریخ یک نفر سنّی زندگی نمی‌کرده و همه‌ شیعیان علی بن ابیطالب بوده اند، وادی‌السلامش مرکز ارواح مؤمنین است، آن وقت بیایند اینطور با آن عمل بکنند! خیلی عجیب است! کلّ العجب، من نمی‌خواهم بگویم حالا منظور این روایت همین جریان است ولی خوب غالباً این اواخر ماه جمادی‌الثانی که بین جمادی الاول و رجب واقع می‌شود خیلی عجیب است. گاهی انسان نگاه می‌کند می‌بیند خدا قساوت به ما داده که اینطور دارند با نجفِ علی بن ابیطالب رفتار می‌کنند، با حرم علی بن ابیطالب رفتار می‌کنند، می‌گویند شهر را تخلیه کنید که ما می‌خواهیم هر غلطی می‌خواهیم بکنیم، بکنیم. حالا اگر در مدینه، قبور ائمه بقیع را خراب کردند وهابی‌ها آن‌جا ساکن بودند. امّا اینجا چطور؟ ان‌شاءالله امیدواریم واقعاً یکی از علائم ظهور حضرت بقیة الله باشد. کربلا هم همینطور، جایی که حضرت سیدالشهداء علیه الصلوهو السلام با آن عظمت، من در عین اینکه نمی‌خواهم روضه بخوانم بعد از تولد حضرت فاطمه زهرا میلادهای مختلف ان‌شاءالله در ماه رجب و عیدی ما را ان‌شاءالله فرج حضرت بقیه الله ارواحنا فداه خواهند داد و دست یهود و نصارا و مشرکین را از سر مسلمانها قطع خواهند کرد. همه با توجه:

نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه، یا رحمن و یا رحیم، یا غیاث المستغیثین، یا اله العالمین، عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا الفرج، عجل لسیدنا الفرج، خدایا ما را از بهترین اولیای امام زمان قرار بده، خدایا او را ولیّ ما قرار بده، پروردگارا به آبروی ولی عصر قسمت می‌دهیم همه‌ی بدی‌های ما را تبدیل به خوبی‌ها بفرما، همه‌ی بدبختی‌های ما را تبدیل به خوشبختی‌ها بفرما، پروردگارا مرض‌های روحی‌مان شفا مرحمت بفرما، توفیق تزکیه‌ی نفس به همه‌مان مرحمت بفرما، مریض‌های اسلام، مریض منظور، مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، خدایا شهداءمان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما، عاقبتمان ختم بخیر بفرما، وعجل فی فرج مولانا.

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۱۹ جمادی الثانی ۱۴۲۵ قمری – ۱۶ مرداد ۱۳۸۳ شمسی – محبت

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

بسم‌ اللّه الرحمن الرحیم

الحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدّائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، ومَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (طلاق / ۲و۳ ).

سخن ما در هفته‌های گذشته‌ درباره‌ی محبّت به پروردگار و اینکه باید در عین اینکه محبتمان شدید است به خدای‌تعالی باید از عظمت پروردگار بترسیم و مانند گدای ناچیز در مقابل ثروتمندِ دارای همه چیز، خودمان را ذلیل و مضطر بدانیم. در آن مناجاتی که از حضرت علی بن ابیطالب علیه الصلوهو السلام نقل می‌شود عرض می‌کند: انت الغنی و انا الفقیر، در قرآن هم خدای‌تعالی فرموده: أَنْتُمْ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (فاطر / ۱۵) فقیر به تمام معنا و غنی به تمام معنا، یک چنین فقیری نمی‌تواند بگوید که من نیازی به خدا ندارم یا از او چیزی نمی‌خواهم. باید ما کاملاً به ذات مقدّس پروردگار اظهار عجز کنیم و امید به ثواب الهی داشته باشیم و از این راه محبّتمان به خدای‌تعالی باشد و تمرکز محبّتمان به ذات مقدس پروردگار باشد، چون او غنی مطلق است و همه‌ی افراد هر چه هم غنی باشند فقیرند و در مقابل پروردگار کسی ولو پیغمبراکرم نمی‌تواند اظهار غنا بکند، چون همه‌ی افراد بشر هر چه دارند از خدا دارند و کسی که از دیگری ثروتش باشد ادّعای ثروت نمی‌کند، مطلبی که امروز می‌خواهم ان‌شاءالله برای شما عرض کنم این است که همیشه آرزوی محبّین این بوده است که محبوبشان به آن‌ها محبّت داشته باشد، در یکی از چیزهایی که آرزوی هر عاشق، هر محبّ، هر فردی که به چیزی یا به کسی علاقه‌مند است دارد این است که خدا کند که محبوب من، مرا دوست داشته باشد، محبّت یک طرفه بی‌فایده است. در آن شعر شاعر می‌گوید:

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت      دل لیلی از او شوریده‌تر بی

محبّت، آن محبّتی خوب است که دو طرفه باشد، این او را دوست داشته باشد و او هم این را، این روی صفا و صداقت او را دوست داشته باشد و او هم روی صفا و صداقت این را دوست داشته باشد، محبّتشان میزان باشد، اگر این نباشد صفا و صمیمّیت در بین آن‌ها برقرار نمی‌شود، اگر یک فردی دیگری را مثلاً برای تقوایش دوست داشته باشد، به خاطر علمش دوست داشته باشد ولی این به خاطر ثروت او، به خاطر قدرت او، او را دوست داشته باشد، این محبّت در بین این دو نفر میزان نیست، وقتی میزان است که او برای تقوای او و او هم برای تقوای این یکدیگر را دوست داشته باشند، در این صورت صفا و صمیمیّت و محبّت واقعی بوجود می‌آید، اگر یک فردی به خاطر جهتی غیر از روحیّات طرف، طرفش را دوست داشته باشد این محبّت مجازی است و محبّت آن شخص که این را برای تقوایش دوست دارد حقیقی است، چون او برای خدا این را دوست دارد، ولی این برای مال دنیا، برای یک جهت دنیوی طرفش را دوست دارد، در این که خدای‌تعالی ما را اگر دوست داشته باشد به خاطر نیازی که به ما دارد نیست، حرفی نیست، به این جهت خدا، هیچگاه، هیچ چیز را دوست ندارد، ماییم که باید محبّتمان را تنظیم کنیم، ما باید محبّتمان را برای حقیقت، برای واقعیّت، برای آنچه که در عالَم ارواح به ما تعلیم داده‌اند، برای آن خدا را دوست داشته باشیم، شما می‌بینید گاهی یک دوستی به شما محبّت می‌کند به خاطر علم و تقوای شماست، به خاطر پاکی شماست، به خاطر خوب بودن شماست، و هیچ توقعِ اجر و مزد و حتّی برای شما عظمتی غیر از تقوا و علم قائل نیست، اگر شما خدای‌نکرده او را به خاطر بعضی از امور دنیایی و زودگذر دوست داشته باشید بدانید بالاخره او متوجه می‌شود و این محبّت بایکدیگر سازگار قرار نمی‌گیرد، ما از هر چیزی بیشتر باید کوشش کنیم که خدا ما را دوست داشته باشد، ما که خدا را دوست داریم، خدا را ممکن است دوست داشته باشیم به خاطر قدرتی که دارد، به خاطر نعمتی که به ما داده است، به خاطر ترسی که از او ممکن است داشته باشیم و به خاطر خود خدا، صفات حمیده پروردگار که آنچه خوبان همه دارند ما نباید بگوییم که خدا تنها دارد، این درباره‌ی حضرت رسول‌اکرم و امام عصر باید گفته شود، ولی هر خوبی که تصور می‌شود، هر خوبی که در ذهن می‌آید و محبّت انسان به آن تعلق می‌گیرد خدای‌تعالی بی‌نهایتش را دارد، پس از این طرف به هر نحوه‌ای که خدا را دوست داشته باشیم، درست است، خوب است، حرفی در آن نیست، ولی از جانب پروردگار چه می‌شود؟ چه کنیم که خدا ما را دوست داشته باشد؟ بحث امروز ما درباره‌ی این مطلب است، چه کنیم؟ آیا برای این که خدا من را مرد خلق کرده دوستم دارد و این نشانه‌ی آن است؟ معلوم نیست. به خاطر اینکه او را زن خلق کرده، این نشانه‌ی دوستی خداست؟ ممکن است در ابتدا باشد ولی باز هم معلوم نیست. آیا به خاطر این است که من مثلاً اهل فلان شهر و اهل فلان مملکت و اهل فلان جمعیتم؟ معلوم نیست. آن چه را که خود خدا در قرآن فرموده من یک بررسی کردم، یکی از دوستان هم به من کمک کرد و آنچه که در قرآن خدای‌تعالی خودش فرموده که من چه کسانی را دوست دارم اینجا من یادداشت کردم، در دو آیه خدای‌تعالی محسنین را دوست دارد، یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (بقره /۱۹۵، آل‌عمران / ۱۳۴) محسنین چه کسانی هستند؟ کسانی که در عمرشان یک کار خوب کرده‌اند؟ خیر، ده تا کار خوب کرده‌اند؟ خیر، محسنین کسانی هستند که کارهایشان همه‌اش نیکو است، هر کاری که می‌کنند خوب است، هم عقلشان می‌گوید خوب است، هم قرآنشان گفته است خوب است، هم اسلامشان گفته است خوب است، و هم مردم می‌گویند این کار، کاری خوبی است. خدای‌تعالی در قرآن می‌فرماید: إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ، نیکوکار، نیکوبودن، فلانی را می‌گویی همه‌ی کارهایش خوب است، هر چه می‌کند خوب است،  اخلاق خوب، اعمال خوب، رفتار با همنشینانش خوب، کوچکترین کاری که بد باشد نمی‌کند، این یک دسته، پس محسنین را خدا دوست دارد، اگر می‌خواهید خدا شما را دوست داشته باشد محسن باشید، نیکوکار باشید، نیکو باشید. دوّم فرمود: إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ (بقره / ۲۲۲) توبه‌کنندگان، حالا اگر تا بحال نیکو نبودید، خوب نبودید، برگرد، تا خدا  تو را دوست داشته باش، از این لحظه نیکوکار باش، نیکوکاری تنها در بذل و بخشش نیست، نیکوکاری یعنی همه چیزت خوب است، من دوستی داشتم در مشهد خدا رحمتش کند یک روز نشسته بودم با خودم فکر می‌کردم که این مرد یک کار بد آیا دارد؟ یک صفت بد آیا دارد؟ یک عمل بد آیا دارد؟ می‌دیدم نه، این را می‌گویند محسن، این را می‌گویند محسنین، فلان جا چرا فلان کار بد را کردی؟ اشتباه کردم، معلوم است که خودت هم معتقدی که نیکو کار نکردی، توّاب باش، تواب هم یعنی بسیار محکم توبه‌کننده، کسی که توبه‌ی نصوح می‌کند، در مراحل تزکیه‌ی نفس‌تان همه‌تان اولین کاری که بعد از یقظه می‌کنید این است که توبه‌ی نصوح می‌کنید، فکر نکنید توبه‌ی انسان همین که بگوید اتوب الی اللّه تمام شد، بعد هم هر کار خواست بکند، نه، باید تمام وجودش، به طرف نیکویی برگردد، یک ماشین نمی‌شود که موتورش به طرف مشرق برود ولی صندلی‌ها و بدنه‌اش به طرف مغرب، اعمالش بد باشد ولی دلش پاک باشد، به بعضی از معصیتکارها انسان می‌گوید که آقا چرا گناه می‌کنی؟ می‌گوید دلت را پاک کن، دلم پاک است، بسیار حرف غلطی است، نمی‌شود موتور به این طرف برود، به طرف خدا برود، ولی اعمال و اجزای این ماشین به طرف شیطان حرکت کند، توّاب باشید، توابین را خدای‌تعالی با متطهرین در یک آیه بیان کرده، این را بدانید، همه جایی که خدا فرموده ان اللّه یحب، تک‌تک بیان کرده، ان اللّه یحب المحسنین، ان اللّه یحب المتوکلین، ان اللّه یحب المقسطین، ولی در این اینجا فرموده: إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ، یعنی توّاب بدون متطهر، توّابی که پشت سرش تزکیه‌ی نفس نباشد، توّابی که پاک نکند خودش را و جزء متطهرین نباشد ارزشی ندارد، بلکه علی بن ابیطالب فرمود: کالمستهزء، مثل استهزاء کننده است، مانند این است که خدا را استهزاء کرده، هی بگوید آقا ببخشید من برگشتم و بر نگردد، توبه‌ی نصوح توبه‌ی واقعی است، لذا خدای‌تعالی جمله بعد که می‌فرماید: إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ، بعد می‌فرماید: وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ، این دو مطلب را در یک آیه بیان فرموده، کوشش کنید تزکیه‌ی نفس کنید، کوشش کنید بعد از توبه به هیچ وجه پایتان نلغزد و از نیکوکاریهایی که خدای‌تعالی در قرآن به آن اشاره کرده و مورد محبّتش واقع شده دور نباشید، سه مطلب گفته شد یعنی سه چیز یکی توأماً و یکی مستقلاً، که آن مستقلش هم همین معنا را می‌فهماند، محسنین را خدا دوست دارد، توابین و متطهرین را ذات مقدّس پروردگار دوست دارد که اگر این سه موضوع عملی شد می‌فرماید: إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ (آل‌عمران / ۱۵۹) آن‌هایی که توکّل به خدا می‌کنند، آن‌هایی که کمک از خدا می‌گیرند، بعضی افراد هستند خیال می‌کنند به مجرّد اینکه تزکیه‌ی نفس کردند و یک مراحلی را هم هر طوری بود گرفتند دیگر نباید به خدا کار داشته باشند، من مکرر گفته‌ام که اگر تزکیه‌ی نفس خواستید بکنید، توبه خواستید بکنید، محسن خواستید باشید، پنجاه درصد اولش به عهده شماست ولی پنجاه درصد دوّمش خدای‌تعالی کمک‌تان می‌کند و باید به پروردگارتان توکّل کنید، در سه آیه‌ای که کلمه‌ی ان اللّه یحب است و از همه مهم‌تر است به نظر من، این جمله است که إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (مائده / ۴۲) درباره‌ی قسط من خودم همین امروز صبح دچار یک مشکلی شده بودم که قسط به چه معناست؟ قسط به معنای جور هم آمده، به معنای متضادش، عدل هم آمده، یملأ الارض قسطا و عدلا، امام عصر ارواحنافداه دنیا را  پر از عدل و داد می‌کند، پر از جور که نمی‌کند، پر از دشمنی که نمی‌کند، از آن طرف همین لفظ با همین خصوصیّات کلمه‌ی عدل آمده، پس هم جور، هم عدل، از کجا تشخیص داده بشود که قاسطینی که رهبرشان معاویه بوده و تمام گمراهان پشت سر او بودند و اسمشان را امام، قاسط گذاشته این به معنای عادلین باشد؟ این چه معنا دارد؟ نمی‌شود، از آن طرف إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ، آن هم در سه آیه، این چطور می‌شود که مقسط اگر به معنای جور و ظلم باشد خدا دوستشان داشته باشد، در چند کتاب لغت دقّت کردم، البته این مطلب را حتّی در کتاب لغت‌نامه‌ی دهخدا هم اشاره نشده بود ولی برای شما باید عرض کنم دانشمندان، این جمله را عرض می‌کنم که قسط اگر در ثلاثی مجرّدش باشد به معنای جور است، اگر در ثلاثی مزید باشد به معنای عدل است، ببینید قاسط با مقسط خوب روشن است، اقسط، یقسط، مقسطٌ، این مقسط را که به معنای عدل است و عدالت‌پیشه است خدا دوست دارد، امّا قاسط از قسطّ، یقسطُ، قاسطاً می‌آید، به معنای جور است، پس هر کجا که این کلمه تحت عنوان ثلاثی مجرّد آمد به معنای جور، و اگر در ثلاثی مزید بود به معنای عدل است، پس خدا مقسطین را، آن‌هایی که عدالت دارند، عدلند، عادلند، هم روحشان عادل است هم اعمالشان عدالت دارد، این افراد مورد محبّت پروردگارند و چرا خدای‌تعالی سه مرتبه در این قرآن مجید اظهار محبّت به مقسطین کرده؟ چون مقسط، کسی که مقسط است و عادل است روحش عادل است، یعنی صفاتی که یک انسان باید داشته باشد و حمیده است این دارد، اعمالش عدالت است، یعنی هیچ عملی که تحت عنوان افراط یا تفریط  قرار بگیرد انجام نمی‌دهد، معاشرتش با مردم طبق عدالت است، روایت دارد اعدل الناس من رضی للناس ما یرضی لنفسه، عادل‌ترین مردم آن کسی است که برای خودش آنچه را که می‌خواهد برای دیگری هم بخواهد، هر چه برای دیگری نمی‌خواهد برای خودش هم نخواهد، گاهگاهی بنشینید اگر یک کاری برای دیگری کردید، یک ظلمی خواستید به دیگری بکنید ببینید اگر او جای شما بود و این ظلم را او به شما می‌کرد شما حاضر بودید؟ راضی بودید؟ با  او برخورد کنید، اعدل، امام علیه الصلوهو السلام می‌فرماید، عادل‌ترین مردم آن کسی است که آنچه برای خودش می‌خواهد، آنچه برای خودش خوشنود است برای دیگری هم خوشنود باشد، خدای‌تعالی عادل است، یکی از صفات پروردگار که حتی سابقاً این صفت را جزء اصول عقاید می‌شمردند که خدا عادل است، یعنی آنچه که خدا باید از صفات حمیده داشته باشد دارد، بی‌نهایت، خدا عادل است به معنای این که ظالم نیست، نیست، به خاطر اینکه یکی از در اعمال می‌شود گفت خدا ظالم نیست، تجاوزگر نیست، والاّ آنی که مهم است و جزء عقاید قرارش باید داد این است که خدای‌تعالی در صفات حمیده عدل است و عادل است، یعنی افراطی تفریطی، باصطلاح یک چیزی نقص داشته باشد، یک صفتی را ناقص باشد اینطوری نیست، خدای‌تعالی کامل است، پس مقسطین را خدا دوست دارد، مقسطین چه کسانی هستند؟ کسانی که باصطلاح در روحیّاتشان، در اعمالشان، در معاشرتشان با مردم عدالت را دارند و یا رعایت می‌کنند.

دیگر اینکه خدا فرموده است: من متقین را دوست دارم، إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ (توبه / ۴) متقّی چه کسی است؟ آن کسی است که خودش را از همه‌ی بدی‌ها نگه می‌دارد، همان عبارت اُخرای محسنین است، همان عباره‌الاخری توابین و متطهرین است، همان عبارهالاخری مقسطین است، که من جمع‌بندی می‌کنم از آخر تا ببینیم خدا را بالاخره کی‌ها را دوست دارد؟ این را خواهم گفت. متقین را، و از آخر می‌فرماید: إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنیَانٌ مَرْصُوصٌ (صف / ۴) در میان مردم چه کسانی را خدا دوست دارد؟ آن‌هایی که اگر پای جنگ و جهاد افتاد اینها به جنگ و جهاد می‌روند. آمادگی باید داشته باشید آقایان، این آیه درباره‌ی اصحاب حضرت ولی‌عصر تأویل شده که اینها آن چنان محکمند مثل دیوار بتنی، که اگر تیری، گلوله‌ای به طرفشان بیاید علاوه بر اینکه نمی‌گذارند به دیگران صدمه برسد خودشان را، جلویش را می‌گیرند، کَأَنَّهُمْ بُنیَانٌ مَرْصُوصٌ، بنیان مرصوص یعنی یک دیوارِ قطورِ بُتنی که گلوله وقتی به آن می‌خورد یک مختصری اثری می‌گذارد و برمی‌گردد، سنگر خوبی است، شما اگر می‌خواهید از اصحاب حضرت ولی عصر ارواحنافداه باشید، اگر می‌خواهید خدا دوستتان داشته باشد جنبه‌ی خاص دارد نه جنبه‌ی عام، خدا محسنین را همه را دوست دارد، خدای‌تعالی مقسطین را دوست دارد، خدای‌تعالی توابین و متطهرین را دوست دارد، متوکلین را دوست دارد، امّا کجا خلاصه می‌شود؟ در اینجا خلاصه می‌شود که خدای‌تعالی آنهایی را دوست دارد که علاوه بر آنکه خودشان محکمند، خودشان تائبند، خودشان متوکل به پروردگارند، خودشان خوبند و خودشان تعادل دارند و سرپا ایستاده‌اند، از آسیب رسیدن به دیگران هم جلوگیری می‌کنند، یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ، اینها قتال می‌کنند، چرا قتال می‌کنند؟ چرا مزاحمین را از سر راه مسلمانان بر می‌دارند؟ برای اینکه مسلمانان راحت باشند. ان‌شاءالله حضرت بقیة الله ارواحنافداه وقتی تشریف بیاورد کسانی می‌تواند با حضرتش باشند که بتوانند عدل و داد را روی زمین پیاده کنند، هم باید توّاب باشند، هم باید تزکیه‌ی نفس کرده باشند، هم باید تعادلشان محفوظ باشد و مقسط باشند و هم باید نیکو باشند و هم توکلشان به قدرتی باشد که آن قدرت به هیچ وجه زوال‌پذیر نیست تا بتوانند عدل و داد را روی زمین پیاده کنند و صفی قرار بدهند، پهلوی هم اگر یک نفر است خودش یک صف باشد، چون می‌شود حضرت ابراهیم امّتی بود، خدای‌تعالی در قرآن فرموده ابراهیم تنها بود ولی أُمَّهً، (نحل / ۱۲۰)  خدا درباره‌اش می‌فرماید امّتی است، اگر با هم بودند یک صفی تشکیل بدهند مثل اصحاب حضرت ابی‌عبداللّه الحسین علیه‌السلام، که اینها در مقابل نماز حضرت سیدالشهداء ایستادند و سینه‌های خودشان را سپر کردند که حضرت دو رکعت نماز بخواند، این یک درسی است برای ما، یعنی کاری بکنید که امام زمانتان بتواند یک بندگی بکند که لا یشرک بی شیئا، این یک مطلبی است خوب دقّت کنید، امامهای ما در گذشته به خاطر ضعفی که اصحابشان داشتند، به خاطر ضعفی که مردم زمانشان داشتند، اینها مجبور بودند در عمل دیگران را در کار قرار بدهند، یعنی در عمل غیر خدا را هم منظور کنند، چون از امام سؤال می‌شود که معنای این آیه چیه است که یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا (نور / ۵۵) یا در دعای افتتاح درباره‌ی خود حضرت بقیة الله ارواحنافداه می‌گوییم که مکنّ له دینه، خدایا یک تمکنی به او بده که یعبدک لایشرک بک شیئا، هیچ شریکی برای تو قرار نده، من خودم جوان بودم این جمله را از مرحوم علامه امینی پرسیدم، واقعاً برایم مشکل بود، ایشان فرمودند که این اقتباس از آیه قرآن است که یک زمانی می‌آید که تمامِ کره‌ی زمین برای حضرت ولی عصر و اصحاب حضرت ولی‌عصر علیه الصلوهو السلام آماده می‌شود، و باید ما از خدا بخواهیم که آن چنان قوی باشد حضرت بقیة الله و اصحابش آن چنان قوی باشند که یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا، دیگر رعایت هارون‌الرشید را نکند، رعایت معاویه را نکند، رعایت آن حاکم را نکند که اگر او دستش به سر مسلمانان باز شد همه را قتلِ عام می‌کند، تقیّه نداشته باشد، معنای این که یعبدک لایشرک بک شیئا، یعنی در عمل تقیّه نداشته باشد، همه‌ی ناراحتی‌هایی که خاندان عصمت و طهارت داشته‌اند بعد از پیغمبراکرم، مربوط به مسلمانهایی بود که اینها تواب نبودند، اینها متطهر نبودند، اینها محسن نبودند، اینها مقسط نبودند، اینها متوکل الی اللّه نبودند و در نتیجه این طوری شد که امام را تنها گذاشتند و امام مجبور شد که به خاطر حفظ اسلام و نام مقدس اسلام تقیّه کند، و یعبده یشرک به شیئا، یعنی در کار خدا را با دیگری شریک کند، تقیّه معنایش این است، حضرت موسی بن جعفر صلوات اللّه علیه به هارون الرشید می‌گوید یا امیرالمؤمنین، و حال اینکه این کلمه حتّی به امام حسن مجتبی گفتن حرام است، این را می‌داند، به علی بن یقطین دستور می‌دهد که در خانه‌ی خودت مانند اهل سنت نماز بخوان و وضو بگیر، این معنای این است که رعایت این قدرتمندی که بر سر مردم مسلّط شده باید کرد، چرا باید کرد؟ مگر امام قدرت ندارد که همه را از بین ببرد، هر چه ظالم است از بین ببرد و یک عدّه مردم مسلمان همان چند نفر را نجات بدهد؟ بنا این نیست، جلسهِ جلسه‌ی امتحان است، کار باید تو بکنی، تو باید درست فکر کنی، تو باید درست  حرکت کنی، امام علیه الصلوهو السلام یک راهنماست، خدای‌تعالی به پیغمبراکرم می‌فرماید: فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ (۲۱) لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُسَیْطِرٍ (۲۲) (غاشیه / ۲۱ و ۲۲) تو نمی‌توانی مجبورشان بکنی، لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ (بقره / ۲۵۶) اگر با جبر، با زور مردم را به طرف اسلام و تزکیه‌ی نفس و کمالات و همین‌هایی که خدا فرموده است که من اینها را دوست دارم اگر به آن‌ها مجبورشان بکنی خدا دوستشان ندارد چون اینها مجبور شدند آمدند، باید با اختیار خودشان، با درک و فهم خودشان، با علم و درایت خودشان بیایند و به این مقام برسند و تنها جمعیتی که بعد از آن هفتاد و دو نفری که در رکاب حضرت سیدالشهداء بودند تنها جمعیتی که باصطلاح فراگیر هم هست، ان‌شاءالله باید تمام دنیا را اینها فرا بگیرند و اینها در همه‌ی دنیا حکومت کنند اصحاب حضرت بقیة الله هستند که کَأَنَّهُمْ بُنیَانٌ مَرْصُوصٌ، مثل دیوار محکم در مقابل ظالم می‌ایستند و مظلوم‌ها و مستضعفین دنیا که از نظر من تمام مردم دنیا امروز مستضعف واقع شده‌اند مگر یک چند نفری که در رأس قدرتها، ابرقدرتها قرار می‌گیرند الاّ آن‌ها، بقیه همه مستضعفند، یا نگذاشتند این‌ها به تقوایشان، به علمشان، به حقایقی که از جانب پروردگار نازل شده برسند، و نه هم گذاشتند اعمال خوبی داشته باشند، نگذاشتند مردم توبه کنند، نگذاشتند مردم متطهر باشند، نگذاشتند مردم متوکل باشند، نگذاشتند مردم مقسط باشند و نگذاشتند هم محسن باشند، اینها را خدا دوستشان دارد، پس امروز نتیجه‌ای که می‌گیریم از این بحث‌مان این است که باید کاری بکنیم که خدا ما را دوست داشته باشد این در مرحله‌ی اول، چه بکنیم که خدا ما را دوست داشته باشد؟ این مراحل تزکیه‌ی نفس را بپیمایید، می‌گویند فلانی چطور است؟ می‌گویند همه‌ چیزش خوب است امّا بی‌ادب است، فلانی چطور است؟ همه‌ چیزش خوب است امّا پرحرف است، این امّا را نداشته باشد، فلان شخص چطور آدمی است؟ همه چیزش خوب است امّا غیبت می‌کند، آدم امنیّت در مقابل او ندارد، اسرار انسان را پخش می‌کند، ببینید هر چیزی که از نظر شما بد بود باید جلویش را بگیرید تا نیکو باشید، یعنی یک پارچه نیکو، یک پارچه خوب، آیاتی هم خدای‌تعالی در مقابل بیان فرموده که لا یحبُّ دارد، چون می‌شود گفت سه دسته است، یک دسته را خدا امضاء کرده که من تو را دوستت دارم، من شماها را دوست دارم، یک دسته را هم خدا گفته من دوست ندارم، وسط هم البته یک دسته هستند که حالا تکلیفشان معلوم بشود بالاخره کم‌کم دارند خودشان را ‌می‌سازند، خوب می‌کنند، درست می‌کنند، دارند کار می‌کنند، خوب اینها را حالا بینیم اگر آن طوری که گفتیم بودند صد درصد محسن بودند، صد درصد تواب بودند، صد درصد متطهر بودند آن وقت دوستشان داریم، یک عده هم این وسطند، حالا ما دو طرف را می‌گوییم که ان‌شاءالله اگر وسط بودیم ما به طرف محبوبهای خدا برویم.

 إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (مائده / ۵۹) همان تعدادی که تقریباً یحب دارد لایحب هم دارد، معتدین، معتدین کیه؟ کسی که از حدّ خودش تجاوز کرده، از حقوق خودش تجاوز می‌کند، اگر انسان از حدّ خودش تجاوز کرد خدا دوستش ندارد، حالا یا متکبّر باشد، یا به مال مردم تجاوز می‌کند، یا به حقوق مردم تجاوز می‌کند، به هر حال متجاوزین را خدا دوست ندارد این یک، إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مَنْ کَانَ خَوَّانًا أَثِیمًا (نساء / ۱۰۷) خدا آدمِ خائنِ گنهکار را دوست ندارد اینها را من زیاد طولش نمی‌دهم إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مَنْ کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا (نساء / ۳۶) آدمِ فریبکارِ فخرکننده را دوست ندارد، آدم فریبکار، یک جور دیگر است باطنش امّا ظاهرش را یک جور دیگر نشان می‌دهد، إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْخَائِنِینَ (انفال / ۵۸) که افرادی که خائند حالا خوّان نباشند خائن باشند، بعضی‌ها خیلی خیانت می‌کنند خوب معلوم است، بعضی‌ها خوب خائن، یک دفعه خیانت کرده، این را خدا دوستش ندارد، إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ (حج / ۳۸) خوانش تکراری است چون اینها با هم است نمی‌خواهم شرحش بدهم، نمی‌خواهم زیاد هم شرحش بدهم، خوّانا اثیم و خوّان کفورا، با هم، این جفت هم قرارش داده خدای‌تعالی، اینها معنایی دارد، بعضی‌ها در کفران خیانت می‌کنند، به او محبّت کردی، نعمت دادی، همه جور پذیرایی‌اش کرده، همه جور دوستش داشتی، تا حالا هم با او رفیق بودی این به تو خیانت می‌کند این خوان کفور است، یک وقت هست خوّان اثیم است با ث سه نقطه، یعنی معصیتکار، کاری به تو ندارد امّا خیانت هم می‌کند، گناه می‌کند، یک دسته را خدا می‌گوید ان اللّه لا یحب، البته این جور برداشتی که ممکن است ما بکنیم به این خلاصه‌ای نیست، لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ (قصص / ۷۶) و حال اینکه أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ (یونس / ۶۲) فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمْ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ (آل عمران / ۱۷۰) خدای‌تعالی فرحین را دوست ندارد، فرحین کی‌ها هستند؟ آن‌هایی که به مال دنیا خیلی خوشحالند، به‌به، من یک ثروتی دارم، یک مالی دارم، یک پولی دارم، خوشحال است به آنچه که از ثروت و مال و اینها خدا به او داده، حالا این را من از کجا می‌گویم؟ از خود آیه استفاده می‌شود. قارون یک شخصی بود در زمان حضرت موسی آن قدر ثروت داشت، البته کلیدهای آن وقت‌ها شاید از همین کلیدهای چوبی بوده که می‌خواسته چند تا حمّال پر قوه اینها را حمل کند، هر جا می‌رود اینها را همراه خودش می‌برد، ولی الان اگر کلیدهایی زمان ما بود خیلی کوچکش می‌کردند بعضی‌هایش را حتّی با اشاره‌ی سرانگشت باز می‌شود، حالا آن وقتها، حالا اینجوری بوده، خیلی پولدار بود، خیلی ثروتمند بود، این شخص خوشحال بود به ثروتش که خدای‌تعالی می‌فرماید یعنی حضرت موسی به او می‌گوید که خیلی خوشحال نباش إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ،از این مطلب و از این قضیّه استفاده می‌شود که انسان به مالش، چشمش به پولهایش می‌افتد به‌به! خوشحال می‌شود، چشمش به پولش می‌افتد خوشحال می‌شود، هر شب آخر شب می‌خواهد راحت بشود، حزن و اندوهش رفع بشود پولهایش را می‌شمارد، می‌آورد از توی گاوصندوق بیرون، شمارده، ده دفعه هم شمارده، کسی هم دست به آن نزده در عین حال پول‌هایش را می‌شمارد، الَّذِی جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ (همزه / ۲) هی پولهایش را می‌شمارد، خوشحال بود که پول دارد، این دسته از فرحین مورد محبت خدا واقع نمی‌شوند و از همه بدتر که شامل همه‌ی اینها که جزء معتدین هست، جزء خوانا اثیم است، جزء مختال فخور است، خائن است، خوّان هست، خوان کفور هست، مفسدین‌اند، آن‌هایی که فساد می‌کنند، فساد، آقا بعضی‌ها هستند که فساد می‌کنند، حالا درشتهایش همین قدرتمندانی که در دنیا هستند و دیدید که چه فسادهایی کرده‌اند که من نمی‌خواهم اسم ببرم، مجالسمان ارزشش بیشتر از اینها است که اسم آن‌ها در آن برده بشود، فساد کننده‌ها، فسادهایی که توی مردم می‌کنند، امّا این را هم بدانید یک نمّامی اگر کردید فساد کردید، خدا دوستان ندارد، نمّامی چیه آقا؟ دیدم  فلانی بد فلانی را گفت آمدم به او گفتم، فلانی به تو بد می‌گوید، هیچ عذری هم نداری، من این را گفتم او دوست و دشمنش را بشناسد، به تو چه؟ تو چکاره‌ای که می‌خواهی دوست و دشمن او را به او معرّفی کنی؟ یک غیبت کردید فساد کردید، یک مردم‌آزاری کردید فساد کردید، فساد این است، همسایه را اذیّت کردید فساد کردید، این فساد است، فکر نکنید فساد اخلاقی که می‌گویند فساد فساد، حالا مثلاً فرض کنید که  البته کار بسیار بدی است یک شخصی مثلاً فرض کنید زنا کرده، می‌گوییم فحشا کرد، فساد کرد، نه اینها فسادِ آن فسادی که خدا لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ (قصص / ۷۷) می‌فرماید آنی است که بین دو شخص را بهم بزنی، تفرقه ایجاد کنی، یکی از دوستان ما به او گفتم برو پیش فلانی در شهرستان بود، پیش فلانی و از او استفاده بکن، گفت نه من پیش او نمی‌روم، من از او خوشم نمی‌آید، خدا می‌داند من مدتها برای اینکه هم این اشتباه‌اش را به او بفهمانم، هم او بنده خدا بدش آمده بود، بسیار هم بدش آمده بود در یکی از این شهرهای مازندارن بود، بدش آمده بود، مدتها زحمت کشیدم تا اینها را جورشان کردم، یک کلمه من از او خوشم نمی‌آید، تو غلط می‌کنی از او خوشت نمی‌آید، یک آدم مؤمنِ مسلمانی که تو هنوز تازه وارد کار شدی ما مکرر گفتیم که اگر سؤالاتی دارید در ارتباط باصطلاح مراحل‌تان از هر کدام از این کسانی که از شما یک قدم جلوترند بپرسید و بلد بودند جواب می‌دهند، من با فلانی کار می‌کنم، من با فلانی، و افرادی هم که می‌خواهند اختلاف ایجاد کنند زود از توی خودتان بیرونشان کنید، فوراً، نگذارید توی شما باشند مثل یک فرض کنید یک، چه عرض کنم؟ یک چیزی فاسدی است که توی یک جمعی، مثالهای زیادی هست منتها بعضی‌هایش خلاف ادب است، توی جمع پاک خوبی قرار بگیرد، إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ، پس هم فهمیدیم چه کسانی را خدا دوست دارد و چه کسانی را خدای‌تعالی دوست ندارد، اگر در این بین بودیم یک قدری کار خوب داریم یک قدری کار بد داریم زودتر خودمان را در جمعیتی که خدا دوستشان دارد قرار بگیریم، و جزء صفی بشویم که حضرت بقیة الله اسمشان را برده و جزء همان دیوارهای بُتنی بسیار محکم باشیم تا بتوانیم ان‌شاءالله به حضرت ولی‌عصر ارواحنافداه خدمت کنیم.

 امشب شب تولد حضرت زهرا سلام اللّه علیهاست همه‌ی خوبی‌هایی که اینجا گفته شد، همه‌ی اینها از دامن حضرت زهرا سلام اللّه علیهاست، حضرت زهرا سلام اللّه علیها اگر نبود کفوّی برای علی بن ابیطالب نبود، و اگر علی نبود کفّوی برای حضرت زهرا نبود، نگویید کفو یعنی همسر، یعنی زن، حضرت امیر و هیچ یک از ائمه علیهم الصلوهو السلام کفوی نداشتند، هماهنگ، همسر، هم‌قد، همفکر، هم ایمان، هم علم، شما توی زنها پیدا کنید یک زنی که معصوم از جهل باشد، علی بن ابیطالب معصوم از جهل است او هم معصوم از جهل است، حتی حضرت خدیجه کبری با همه‌ی عظمتی که داشت کفو پیغمبر به آن معنا نبود که حضرت زهرا برای علی بن ابیطالب کفوّ بود، کفوّیت در بین ماها تا حدی است، صد درصد شاید پیدا نشود امّا تنها در روی کره‌ی زمین یک زن و شوهری که صد درصد با هم‌کفو بودند علی بن ابیطالب و فاطمه زهرا بودند، این برای حضرت زهرا هم مقام است، و برای علی بن ابیطالب هم مقام است، یک نویسنده را دیدم نوشته که اگر بگویم پیغمبر اکرم پدر فاطمه بود کم است برایش، یعنی فاطمه بالاتر است، اگر بگویم علی بن ابیطالب شوهرش است کم است برایش، اگر بگویم حسن و حسین دو فرزندانش هستند کم است برایش، باید بگویم فاطمه، فاطمه است، نه، هر یک از اینها برای فاطمه‌ی زهرا کم نیست، بسیار زیاد است و خود فاطمه‌ی زهرا سلام اللّه علیها به همین‌ها افتخار می‌کند، اگر چه اگر این کوثر نبود پیغمبراکرم هم نبود، یعنی چطوری عرض کنم؟ اگر پیغمبراکرم دارای این کوثر نبود شاید زحماتش هدر می‌رفت، این مسلم، کوثر یعنی خیر کثیر، یعنی زیاد، وقتی خدا یک چیزی را می‌گوید خیلی زیاد، این معلوم است که خیلی زیاد است، علی بن ابیطالب از همین کوثر استفاده می‌کند، ائمه‌ی اطهار از همین کوثر استفاده می‌کنند، پیغمبراکرم هم که صاحب این کوثر است و از این کوثر استفاده می‌کنند، حالا اینجا یک بحث مفصل علمی دارد که متأسفانه در مجالسمان نمی‌توانیم خوب این را توضیح بدهیم. بر همه‌تان مبارک باد این عید بزرگ، این عیدی که شاید در میان اعیاد بزرگ ما اگر نگوییم بزرگترین هست لااقل باید بگوییم که از بزرگترین‌ها هست. و متأسفانه من دوست داشتم که در کنار قبر حضرت رضا علیه الصلوهو السلام می‌بودیم یا مجالس جشنی فردا برپا می‌کردیم که چون تعطیل نیست مخصوصاً تهران گفتم شاید دوستان به زحمت بیفتند و لذا برای ما فرقی نمی‌کند یک تولد فاطمه‌ی زهراست یک روز جلوتر، ده روز دیرتر، دو ماه متعلق به فاطمه‌ی زهراست بنابراین اگر بیستم ماه جمادی‌الثانی تولد حضرت باشد تا ده روز ما وقت داریم تا آخر ماه جمادی‌الثانی. ان‌شاءالله امیدواریم همه‌تان موفق باشید، این ایّام خوب را، و بخصوص بعدش هم ماه رجب، ماه شعبان، اعیاد الحمدللّه پیش می‌آید و ان‌شاءالله از این اعیاد خوب کمال استفاده را بکنید و کوشش بکنید ان‌شاءالله که در این اعیاد از همه بیشتر انفاق کنید، به دوستانتان برسید، محبت به دوستانتان را زیاد کنید، آن‌ها را خوشحال کنید و ان‌شاءالله قلب مقدس حضرت زهرا را از خودتان خوشنود کنید.

نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه، پروردگارا به آبروی ولی‌عصر فرج آن حضرت را برسان، همه‌ی ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضی بفرما، خدایا دین و دنیا و آخرتمان را زیر سایه امام زمان حفظ بفرما، خدایا ما را از همه‌ی خطراتی که در دنیا هست حفظ بفرما، خدایا ما را جزء آن‌هایی که خودت در قرآنت فرمودی ان اللّه یحب قرارمان بده، خدایا ما را جزء آنهایی که خودت فرمودی که ان اللّه لا یحب قرارمان نده، پروردگارا امواتمان غریق رحمت بفرما، مریض‌های اسلام، مریضه منظوره، مریض منظور الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان، شهداءمان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما، عاقبتمان ختم بخیر بفرما،و عجل فی فرج مولانا.

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۱۲ جمادی الثانی ۱۴۲۵ – ۹ مرداد ۱۳۸۳ – محبت

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.

 اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم، …ومَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (طلاق/۲و۳)  محبّت از خواستن شروع مي‌شود و به عشق منتهي مي‌گردد محبّت از خواستن شروع مي‌شود و به عشق منتهي مي‌گردد. هر چه را كه شما بخواهيد، مرحله‌ي ضعيف محبّت است و محبّت با شناخت شيئي كه به آن محبّت پيدا كرده‌ايد كامل مي‌شود. مرحله‌ي اوّل محبّت؛ خواستن است و همينطور به محبّت ضعيف و محبّت شديد و در موجودات مادّي به عشق منتهي مي‌گردد. شما هر چه را كه خواستيد يا هر زيبايي كه جلب توجّه‌تان را كرد آن شيء در نظر شما طبعاً محبوب است. بطور كلّي هر مقدار معرفت‌تان به چيزي بخصوص چيزهايي كه داراي حسن است بيشتر بشود، محبّت‌تان بيشتر مي‌گردد،  عشق به خدا غلط است اين كه در روايات از عشق مذمّت شده، منظور عشق به خداست. محبّت انسان هر چه به خدا شديد بشود با كلمه‌ي عشق نبايد آن را ادا كرد، به‌جهت اينكه در عرب، عشق را به يك گياهي مي‌گويند كه به درخت مي‌پيچد و بالا مي‌رود و در ذهن عرب، عاشق و معشوق دو چيز مادي هستند كه به يكديگر متصل مي‌گردند و به هم نزديك مي‌شوند، بايد هر دوي آن‌ها مادي باشند تا كلمه‌ي عاشق و معشوق صدق كند. ولي درباره‌ي پروردگار فقط خواستن است، يعني انسان خدا را مي‌خواهد، فطرتش خدا را دوست دارد. محبّت انسان به خداي‌تعالي هر چه زياد شود گفتنش با كلمه‌ي عشق و با كلمه‌ي عاشق و معشوق غلط است و لذا در كتب ادعيه و يا آيات قرآن، كلمه‌ي محبوب گفته شده ولي كلمه‌ي معشوق گفته نشده، و اسماء‌اللّه به اين دليل توقيفي است، يعني بايد حتماً آن کسی كه عارف به همه‌ي حقايق است و خدا را كاملاً مي‌شناسد و يا خود ذات مقدّس پروردگار، اسماء خدا را تعيين كنند. آنچه در قرآن در اين ارتباط آمده كلمه‌ي أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ (بقره/۱۶۵) است؛ حُبّ شديد. انسان حبّ شديد به خدا بايد پيدا كند، تمام محبتش را به خدا بدهد، در عين حال كلمه‌ي عشق در اينجا به همان دليلي كه در معناي عشق عرض كردم گفته نمي‌‌شود و عرب برداشتش از عشق همان است كه گفتم. به هرحال حبّ شديد به خدا، محبّت شديد به پروردگار هر قدر هم كه باشد انسان ولو آنكه محو بشود، در محبّت به خدا نابود گردد، ضعف پيدا كند و غش كند و بيفتد، در عين حال گفته مي‌شود اين شخص حبّش به خدا شديد است و عاشق خدا نبايد گفت، خدا را هم معشوق نبايد گفت و در اشعار بعضي فارسي‌زبانها اين كلمه گاهي ذكر شده و صحيح نيست و علّت عمده‌اش هم اين است كه معناي عربي عشق را نمي‌‌دانند.  عشق مربوط به محسوسات است از امام صادق عليه الصلوة و السلام سؤال مي‌شود از عشق، كه عشق چيست؟ در كتاب معاني الاخبار حضرت صادق فرموده كه: قلوب خلت من ذكر الله (الأمالی (للصدوق) , جلد ۱ , صفحه ۶۶۸) ، دلهايي هست كه از ياد خدا غافل مي‌شوند و خدا را نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينند؛ عاشق مي‌شوند. اين مطلب را من مي‌خواهم امروز با همين مقدمه‌اي كه عرض كردم توضيح بدهم؛ وقتي كه انسان، چشمش، گوشش، حواسش تنها به ماديّات و آنچه كه با چشم ديده مي‌شود ، آنچه با گوش شنيده مي‌شود ، و آنچه با حس لامسه و حواس پنجگانه لمس مي‌شود اشياء را تشخيص داد و به همين منحصر شد و محبتش به يك جا از اين جهات تمركز پيدا كرد طبعاً كلمه‌ي عشق و عاشق و معشوق استعمال مي‌شود و لذا وقتي كه راوي سؤال مي‌كند كه عشق چيست؟ نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد كه عشق به پروردگار چيست؟ سؤال از كلمه‌ي عشق و لغت عشق است، امام عليه الصلوة و السلام مي‌فرمايد: دلهايي هست كه از ياد خدا باز مي‌مانند، خدا را فراموش مي‌كنند، اين دلها طبعاً به محسوساتي كه در اطرافشان هست متوجّه مي‌شوند. پس جواب اين سؤال صحيح است كه امام بفرمايد دلهايي هست كه از ياد خدا غافل مي‌شود، يعني اگر خدا را ياد بكنند، محبّتشان به خدا تمركز پيدا كند اينها عاشق نيستند، بلكه حبّ شديد به خدا دارند، عاشق چرا نيستند؟ به خاطر اينكه آن طرفِ مقابل امام، يك فرد عرب است و خود امام هم مي‌داند كه ممكن است اگر گفته شود که عشق به خدا بسيار خوب است و عشق به خدا خيلي ارزش دارد، اين طرف، خدا را يك موجود مادّي تصوّر كند، همانطوري كه اكثريت اهل‌سنت خدا را مجسم مي‌دانند و عشق در آن‌جا معنا پيدا مي‌كند. و لذا امام عليه الصلوة و السلام به طور كلي مي‌فرمايد دلهايي است كه از ياد خدا خالي شده، خدا را فراموش كرده‌اند، طبعاً به محسوساتشان متوجه شده‌اند، و وقتي به محسوساتشان متوجه شدند، محبتشان به يكي از اين محسوسات متمركز مي‌شود و عاشق مي‌‌گردند و لذا عشق مجازي و محبّت مجازي را نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان به خدا نسبت داد. محبّت، محبّت حقيقي است، به هيچ وجه با ماديات شباهت ندارد. به هيچ وجه مقايسه با ماديات و محبّت به ماديّات نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.  مومنین حبشان از هر عاشقی شدیدتر است پس بنابراين بايد يك فردِ با ايمان، آن كسي كه ايمانش كامل است، حبّش به خدا شديد باشد، وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ، يعني اگر تمام عاشقهاي كره‌ي زمين را شما جمع كنيد و تمام كساني كه اظهار عشق به هر چيزي مي‌كنند آن‌ها را جمع كنيد، كسي كه ايمان به خدا دارد حبّش ‌اشدّ است، يعني شديدتر است. با كلمه‌ي افعل تفضيل گفته، يعني شخص مومن، محبّتش به خدا از مجنون بيشتر است، مجنون چقدر محبّت به ليلي داشت؟ فرهاد به شيرين؟ و تمام عشّاقي كه در كتابهاي ادبيات و اشعار فارسي و عربي ذكر شده‌اند، همه‌ اينها را اگر تصور كنيد، محبّت يك مومن به خدا –اگر به حدّ ايمان كامل رسيده باشد- به خدا بيشتر است.  لازمه شرح صدر در محبت به خدای متعال نهايت اين است كه كساني كه در اين راه قدم بر مي‌دارند يعني مراحل سير و سلوك را مي‌پيمايند و بالا مي‌روند اينها بايد در همين راهي كه حركت مي‌كنند كم‌كم شرح صدري پيدا كنند. چون شرح صدر يك مقدارش تحصيلي است. آن مقداري كه بايد پيغمبراكرم داشته باشد و آن محبتي كه پيغمبراكرم به خدا دارد، آن شرح صدر را بايد خداي‌تعالي قبل از خلقت خلق به او مرحمت بفرمايد. لذا از اوّل مي‌فرمايد: أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ (انشراح/۱) آيا ما به تو شرح صدر نداديم؟ ولي حضرت موسي با اينكه پيغمبر اولوالعزم است، با اينكه شخصيت بسيار والايي است ولی وقتي مي‌خواهد به طرف فرعون برود از خدا طلب شرح صدر مي‌كند كه رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي (طه/۲۵). خدا به پيغمبراكرم شرح صدر از اوّل عنايت كرده ولي به حضرت موسي بعد بايد عنايت كند كه عنايت كرد. بنابراين بايد يك شرح صدر ذاتي با ايمانتان براي شما حاصل شود و شرح صدر بعدي را از خدا بخواهيد كه رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي. تا شرح صدر پيدا نشود آن محبّت شديد در دل پيدا نمي‌‌‌‌‌شود. چون خداي‌تعالي حكيم است. اگر ديديد يك نفري يا مثلاً افرادي در اثر محبّت به خدا از حال مي‌روند، بسيار متأثر مي‌شوند، شايد هم گاهي با كم‌ظرفيتي غش كنند و روي زمين بيفتند، اينها درست است محبتشان به خدا شديد است امّا يا معرفت به خدا ندارند و يا شرح صدر ندارند. زيرا ائمه‌ اطهار كه محبّتشان به خدا در نهايت درجه‌ي شدت بود آن‌ها هيچ‌وقت در اثر محبّت كار غير‌متعادل نمي‌‌‌‌كردند. اين هم كه معروف است و يا گفته شده و يا ممكن است در روايات ما دشمنان اضافه كرده باشند كه علي بن ابي‌طالب در هر شب هفتاد مرتبه غش مي‌كرد اين حرف درست نيست و غش در روايات و زبان عرب به معناي غشي كه ما مي‌شناسيم و مي‌گوييم نيست، غش معمولاً در زبان فارسي به كسي كه كسالت صرع دارد و يك مدّتي روي زمين بيهوش مي‌افتد و بعد به هوش مي‌آيد است. ما اينطوري معناي غش را مي‌گوييم، امّا در عرب غش به معناي يك مقدار بي‌حال شدن و متوجه يك مقصد عالي شدن مي‌باشد. من مي‌خواهم اين روايت را تا حدّي توجيه كنم؛ كلمه‌ي هفتاد به معناي زياد است، هفتاد مرتبه يعني زياد اين جريان اتفاق مي‌افتاد و غش هم به معناي بي‌حال شدن، گاهي انسان در اثر محبّت شديد و توجّه شديد به يك چيزي يك حالت ضعفي به او دست مي‌دهد؛ اين را غش مي‌گفتند، و الاّ آن جرياني كه شخصي آمد خدمت فاطمه‌ي زهرا سلام اللّه عليها، گفت: بي‌بي به تو تسليت مي‌گويم. چرا؟ براي اينكه علي بن ابي‌طالب در نخلستان گريه كرد و از دنيا رفت. حضرت فرمود چه حالي ديدي؟ آن شخص عرض كرد ديدم روي زمين افتاده، مثلاً نفس نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشد، حضرت فرمود شبي هفتاد مرتبه پسر عمم اينگونه مي‌شود. اجمالاً دروغ كه از دور مي‌آيد يك پايش مي‌لنگد! شما اگر آن طور غشي كه ما فكر مي‌كنيم متوجّه علي بن ابي‌طالب نه، هر كس ديگر بشود، هفتاد مرتبه‌اش هر كدام يك ربع ساعت هم كه طول بكشد از شب و روز مدّتش مي‌گذرد! و اين حرف بسيار غلط است و اينطوري نبايد نقل كرد. يك حالت ضعفي كه براي بشر طبيعي است كه حتي رسول اكرم هم بعد از تبليغاتي كه مي‌فرمود آمد خدمت فاطمه‌ي زهرا و به فاطمه‌ي زهرا فرمود كه: لأجد في بدني ضعفاً (مفاتیح الجنان، حدیث شریف کساء) من يك ضعفي در خودم احساس مي‌كنم، اين ضعف مربوط به جنبه‌هاي بشري است، بدن انسان است، بايد تا يك حدّي كار بكند و به همين جهت خداي‌تعالي در قرآن مي‌فرمايد: طه، مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى (طه/۱ و۲) ما قرآن را بر تو نازل نكرده‌ايم كه خودتت را به مشقت بياندازي، يا فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ (كهف/۶) تو خودت را به زحمت مي‌اندازي، زحمت دارد، خستگي دارد، سخن گفتن مشكل‌تر از كار كردن بدني است. يكي از دانشمندان مي‌گفت يك ساعت سخن گفتن مساوي است با هشت ساعت كار بدني كردن. بنابراين حالت ضعف به ايشان دست مي‌داد، اين مشكلي نيست، اما غش كردن و بصورت مرده افتادن روي زمين و اينكه باعث تسليت گفتن بشود آن هم هفتاد مرتبه، معلوم است كه دروغ است و مجعول است. و اگر بگوييد که اينها معجزات آن‌ها بوده، معجزه را هم بايد انسان بتواند تحليلش كند. بايد بفهمد كه معجزه يعني چه؟ و الاّ معجزه بودن اين طور چيزها بسيار نادرست است. بنابراين حالت ضعفي كه انسان در اثر محبّت به خدا به او دست مي‌دهد اين يك مسأله طبيعي است ولي طوري نيست كه خودش را از دست بدهد. ما يك ديوانه‌اي را در مشهد مي‌ديديم كارهاي غيرعاديِ موذيانه‌اي انجام مي‌داد، يكي از بزرگان به من فرمود اين عاشق خداست. اين عشق پروردگار اينگونه‌اش كرده، حرف‌هاي بدي هم نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زد، مي‌خورد كه محبّتي به خدا داشته باشد. من به او گفتم كه اگر هر چه مي‌كند به خاطر محبّت به خداست، ظرفيّت ندارد. اين محبّت در دلش ريخته شده نتوانسته تحمّل كند حالش را عوض كرده، دقّت كرديد؟ ملاّي رومي هم در كتاب مثنوي يك دو تا قضيّه نقل مي‌كند كه افرادي هستند معرفت به خدا ندارند ولي محبّت به خدا دارند. يكي قضيه سنگ‌تراش، يكي قضيه آن چوپان، که سنگ تراشي بود اندر كوه طور، تا آنجا که مي‌گفت: يا غفور! تو كجايي تا شوم من چاكرت-تا آخر- حالا من در روز جمعه شعر نخوانم برايتان و قضايايي نقل مي‌كند كه حضرت موسي روي برنامه‌ي صحيحي كه داشت خيلي با او تند شد كه تو هنوز مسلمان ناشده كافر شدي! خدا چارق ندارد! خداي‌تعالي موي سر ندارد كه تو موهايش را شانه بكني! و اينطور مطالب را به او تندي كرد و ايشان بعد مي‌گويد كه البته اصل قضيه دروغ است، چون گذشتگان به خاطر اينكه مردم را به مسائلي برسانند از اين قضاياي جعلي مي‌گفتند و مي‌نوشتند و شعر مي‌گفتند. تمام اين شاهنامه‌ي فردوسي به قول خودش دروغ، و تمام مثنوي قضايايش و قصه‌هايش دروغ ولي براي اينكه مردم را روشن كنند و به اهدافي كه منظور كرده‌اند برسانند، لذا از اين قضايا جعل مي‌كردند، نقل مي‌كردند، در گذشته‌ها كتاب‌هايي نوشته شد در اين ارتباط كه طبيعتاً معلوم است دروغ است. اكثر علماء هم اينگونه كتاب را نوشته اند. مثلاً فرض كنيد كليله و دمنه، تمام قصه‌هايش دروغ است چون حيوان با انسان صحبت نمي‌‌كند. يا جامع التمثيل، شما شايد اكثرتان نديده باشيد ولي افراد مسنّ ديده‌اند. كتابهايی معمول بود، كتاب موش و گربه‌ي مرحوم شيخ بهايي، موش و گربه عبيد زاكاني و كتابهاي زياد، تا همين زمان ما كتابهايي نوشته‌اند، قصه‌هايي هست كه اين قصه‌ها قطعاً دروغ است. خدا رحمت كند صدیقی من داشتم، هم‌مباحثه‌اي، هم‌درسي، هم زندگي، هر چه بگويم؛ بنام مرحوم آقاي شهيد هاشمي‌نژاد. ايشان كتابي نوشت -هنوز هم در دسترس هست- مناظره‌ي دكتر و پير، نه دكتري در كار بود و نه پيري، من با او در همان وقت همراه بودم و در همان زمان، كتاب اتّحاد و دوستي را نوشتم، يعني با هم شروع كرديم به نوشتن و با هم ختم كرديم. منتهي كتاب ايشان چون انقلابي بود در قبل از انقلاب خيلي معروف شد. ولي كتاب ما چون برنامه‌ي اتحاد و دوستي بود ظاهراً آن زمان نگرفت! ولي هنوز طرفدار دارد و مطالعه مي‌كنند. و كتابي است که خيلي رويش زحمت كشيدم و كتاب پر‌محتوايي است. از اين كتابها نوشته‌اند؛ يك آيت‌اللّه نوقاني بود در مشهد، يك مرجعي بود، غير از آن منبري معروفي كه در مشهد بود و اهل كاشمر بود. او نه. يك آيت‌اللّه نوقاني بود ايشان كتابي نوشت به نام سه مقاله‌ي نوقاني. تمامش از نظر بافت دروغ است ولي از نظر مطالب حقيقت دارد و از اين كارها بوده در گذشته و الان هم اين رمانهايي كه نوشته مي‌شود، اين مسائلي كه هست، هست. من نمي‌‌خواهم ملاي رومي را خيلي تزكيه‌اش كنم، پاكش كنم، بگويم اشتباه نكرده؛ اشتباهات زيادي از نظر عقايد در كتابش، در مثنوي هست، ولي از نظر اين كار كه يك طوطي‌ با صاحبش صحبت كرد و صاحبش گفت من مي‌روم هندوستان تو كاري نداري؟ گفت به آن طوطي بزرگ بگو كه من اينجا در قفس گير كردم چكار كنم؟ اين هم رفت در هندوستان به رئيس طوطي‌ها گفت كه بله رفيقي داشتيم، سلام رساندند و گفتند كه ما در اين قفس گير كرديم چكار كنيم؟ ايشان هم بال بال زد و افتاد! اين خيلي ناراحت شد كه چرا اين پيام را به ايشان رسانده، آمد به طوطي‌اش گفت كه بله؛ جريان اين بود. ما رفتيم آن‌جا، ایشان را ملاقات كرديم و سلام شما را هم رسانديم، ولي وقتي كه اين جمله را گفتيم ايشان پرپر زد افتاد! فوراً طوطي هم بال زد افتاد. اين هم در قفس مُرد. اين صاحب طوطي، اين تاجر ايراني هم دُم طوطي را گرفت و آورد از قفس بيرون انداخت، تا انداختش بيرون پريد و رفت. البته اين جريان را ملاي رومي در مثنوي مي‌گويد و مي‌خواهد بگويد، -بسيار حرف خوبي است، ما حرف حكمت‌آميز را از هر كسي قبول مي‌كنيم- كه تا نميري از قفس آزاد نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوي. روايت هم دارد: موتوا قبل ان تموتوا (نهج‌ البلاغه‌،خطبه ۱۴۳)، بميريد قبل از اينكه بميرانند شما را. اين قضيه بسيار خوب، آموزنده، بسيار عالي.  محبت روی معرفت ارزش دارد منظورم اين است كه اين قصه هم از همان قصه‌هاست، در روايات نيامده كه سنگ تراشي بود اندر كوه طور، يا چوپاني بود در آن‌جا، و اينها با خدا روي محبّت مناجات مي‌كردند! ببينيد همين جا مطلب گفته مي‌شود كه اگر محبّت بود ولي معرفت نبود، -اگر چه محال است كه محبّت باشد و معرفت نباشد- ولي معرفتِ اندك، معرفتِ جزئي در يك انسان گاهي پيدا مي‌شود ولي به حقيقت طرف متوجه نيست. اين مي‌داند يك خدايي هست، صفاتش را اطلاع ندارد كه او را خلق كرده و عالَم را خلق كرده، و اين خدا را که به ما محبّت كرده ما هم دوستش داريم، ديگر حالا لازمه‌اش اين است كه بيايد گوسفندانش را بچرانيم! الاغش را بچرانيم! در روايت هم هست مضمون اين معنا كه يك عابدي در يكي از جنگلها داشت عبادت مي‌كرد، خداي‌تعالي او را به ملائكه معرفي‌اش كرد، ملائكه سؤال كردند اين چقدر اجر دارد با اين همه عبادت؟ –اين در كتاب اصول كافي است اين روايتي كه عرض مي‌كنم- خداي‌تعالي مثلاً آن گوشه‌ي بهشت يك طويله‌اي بود – مثلاً من مي‌گويم- يك جايي خيلي پايين، آن‌جا جاي آن آقا است! عجب! اين همه مردم مشغول كارهاي مختلف ديگر هستند، اين كه تمام وقت عبادت مي‌كند، چرا اينطور؟ به ملك گفتند برو با او چند روزي زندگي بكن. –بايد اينها را انسان وجدان بكند- آمد چند روزي با اين طرف بود، -عين اين جريان هم يك وقتي براي من اتفاق افتاد- آمد زندگي كرد، اين مهلت نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داد كه ايشان با او صحبت كند، دائماً نماز مي‌خواند! يك دفعه بالاخره گرفتش، گفت كه احوالت چطور است رفيق؟ خوب ما هم اينجا هستيم. عابد گفت خوب چكار داري؟ زود بگو! گفت تو چه آرزويي داري؟ گفت من آروزيم اين است كه خدا الاغش را بفرستد ما اينجا بچرانيم! يك خدمتي هم به خدا كرده باشيم! اينجا امام مي‌فرمايد: المعروف بقدر المعرفة (عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال , جلد ۱۷ , صفحه ۵۹)، هر چيز خوبي كه به انسان مي‌دهند به اندازه‌ي معرفتش بايد بدهند، دقت كرديد؟ يك چنين قضيه اي هم داريم. خب، محبّت هست، خدمتگزاري هم مي‌كند، امّا نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسد.  هر چه ظرفيت وسعت پيدا كند همان اندازه محبّت مي‌دهند يك كامپيوتر به شما داده‌اند شما مي‌دانيد اين گاهي سه تا عكس در آن ديده مي‌شود، مي‌گذارند جلويتان، اما نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيد که صدها هزار جلد كتاب را مي‌تواني بوسيله اين استفاده كني، چقدر اين كاربري دارد، چقدر اين مهم است، چقدر حافظه دارد. اينها را نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داني، خيلي خوب، مي‌گذاري در خانه، هر روز هم مي‌روي آن عكس را؛ حالا اهل فحشا باشي مثلاً فلان فلان شده را! و يا اگر اهل علم و دانش باشی عكس فلان عالم را، هر روز مي‌روي نگاهش مي‌كني؛ همين اندازه استفاده، خيلي هم عشق داري، آقا كسي دست به كامپيوتر من نزند. اما اگر بداني درون اين چه خبر است، صدها هزار جلد كتاب گاهي ممكن است با سي دي وارد اين دستگاه بشود و بعد شما از آن استفاده‌هايي بكني. آن‌جا بايد ديگر ظرفيت داشته باشي تا عشقت را، محبّتت را محدود كني، بگنجاني. ظرفيت در ظرفت جا بگيرد. بايد اين كار بشود. همينطور ما خدا را كه نخواهيم شناخت، آن حقيقت خدا را نخواهيم فهميد، يعني من معتقدم كه ما عرفناك حق معرفتك (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد ۶۸ , صفحه ۲۳) «ما»ي آن «ما»ي نافيه‌ است، همان معنايي كه ظاهرش هست، يعني پيغمبراكرم فرمود ما حقّ معرفت تو را نشناختيم و نمي‌‌شود شناخت، چون هيچ وقت نامحدود در محدود جا نمي‌‌گيرد. امّا همان مقداري كه شناختند، يك محبّت شديدي دارند كه اگر يك سر سوزن از آن اقيانوس محبّت را در دل شما بگذارند منفجر مي‌شويد. حضرت امير مي‌فرمايد: اِنْدَمَجْتُ عَلَى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لاَضْطَرَبْتُمْ اِضْطِرَابَ اَلْأَرْشِيَةِ فِي اَلطَّوِيِّ اَلْبَعِيدَةِ (نهج البلاغة،خطبة ۵). من در يك مكنوني از علم و معرفت قرار گرفته‌ام، در دل من، يك علم و معرفتي جاي گرفته و تكوين شده كه اگر من آن‌ها را براي شما ظاهر كنم، همه‌ي شما مثل كسي كه در يك بيابان بي‌منتهايي گم شده باشد چه حالي پيدا مي‌كند؟ اين طور حالي پيدا مي‌كنيد. اينطوري است. ما آن معرفت را كه يقيناً پيدا نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم، آن محبّت را هم پيدا نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم؛ چون نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود! نه اينكه بگوييد چرا، ما بايد پيدا بكنيم، خوب شما بايد پيدا بكنيد پي‌آن هم برويد ولي بدانيد كه يك وقتي مبتلا به بعضي از مسائلي كه بعضي مبتلا شدند نشويد. خيال نكنيد همه‌ي عالَمي كه ديده مي‌شوند اينها خدا هستند! سوفسطاييها اصلاً مي‌گويند اينها هم دروغ است و خدا همين موجودات هستند! كه اينها به اينجاها مي‌رسند. ما به آن نهايتش نخواهيم رسيد، ولي مي‌توانيم به اندازه‌اي كه يك محدود می‌تواند، استفاده کنیم. يك ظرف است، شما رفته ايد كنار دريا و اقيانوس بي‌نهايت، يك ظرف يك ليتري داري، اين را مي‌زني در آب، يك ليتر آب داري، آب خوبِ تميزي هم هست، و بسيار كار خوبي هم كردي، امّا ظرفيتت بيشتر از اين جا نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيرد، هذه القلوب اوعية فخيرها اوعاها (نهج البلاغة، الحكمة ١٤٤)، هر چه مي‌توانيد ظرفيتتان را رشد بدهيد. هر چه ظرف بزرگتر ببريد، به قول معروف آش بيشتر مي‌خوريد. هر چه پول بدهي آش مي‌خوري. هر چه ظرفت جا بگيرد، از طرف آن‌ها دريغی نيست از طرف تو نبايد ظرفيّتت كوچك باشد. بنابراين از اوّلي كه سالك الي اللّه شروع مي‌كند به تزكيه‌ي نفس كم‌كم ظرفيّتش وسعت پيدا مي‌كند، تا مرحله‌ي محبّت هر چه ظرفيتش وسعت پيدا كرد همان اندازه به او از اين محبّت مي‌دهند.  شرط دریافت محبت کامل الهی این است که محبت غیر نباشد و شرطش هم اين است كه شما در ظرفتان چيز ديگري نريخته باشيد. يك ظرف يك ليتري داريد، نيم ليتر در آن يك چيز ديگري مثلاً قلعي، يك چيزهايي كه باصطلاح قاطي نشود با آن شيري كه ریخته مي‌شود شما خودتان ريخته باشيد، خوب باز نيم ليتر به شما محبّت مي‌دهند. محبّت زن، محبّت فرزند، محبّت مال، محبّت دنيا، محبّت غير‌خدا اگر مي‌خواهي در دلت نباشد بايد همه را تصفیه بكني، تخليه بكني، تا يك ظرف آماده‌اي كه به اندازه‌ ظرفيتت بشود در آن محبّت ريخت؛ خدا محبّتش را به شما مرحمت كند. يحبّهم و يحبّونه (مائدة/۵۴) اوّل تو ظرفت را بزرگ كن تا خدا را دوست داشته باشي، تا خدا هم همان اندازه تو را دوست داشته باشد. پس محبّت درست است كه شدّت و ضعف دارد ولي يك مقدارش مربوط به ظرفيت انسان هم هست. ظرفيت انسان بايد زياد باشد تا محبّت زياد پروردگار در دلش پيدا بشود، و اگر يك وقت مي‌بينيد يك نفر نسبت به نام مقدس حضرت سيدالشهداء صلوات اللّه عليه، آن طور اظهار علاقه مي‌كند، نسبت به امام عصر ارواحنا فداه آن طور اظهار علاقه مي‌كند، بدانيد كه اين محبّت از محبتها جداست، حبّ محبوب خدا، حبّ خداست. همان محبّت خداست كه در دلش ريخته شده. اين يك مطلبي بود كه مي‌خواستم عرض كنم و ان‌شاءالله حواستان جمع باشد كه اين شرح صدر از ابتداي مراحل تزكيه‌ي نفس كم‌كم بوجود مي‌آيد. لذا شما تا آخرين مراحل كمالات هم كه پيش برويد هيچ جا بحثي از شرح صدر نيست و حال اينكه شرح صدر خيلي مهم است، اما خودش تدريجاً بوجود مي‌آيد. ايمان هم همين‌طور است، زياد مي‌شود، زياد مي‌شود ؛ تدريجاً بوجود مي‌آيد. اين دو تا چيز را مستقيم نمي‌‌شود رويشان كار كرد، بايد خود بخود در اثر تزكيه‌ي نفس بوجود بيايند. پس بنابراين اگر يك دلي خالي از ياد خدا شد، جايي براي محبّت خدا قرار نداده، همه‌ي محبّتش را داده به دنيا، عاشق دنيا است، همه‌ي محبّتش را داده به ليلي، عاشق ليلي است، همه‌ي محبّتش را داده به شيرين، عاشق شيرين است و امثال اينهايي كه حالا در كتابها ياد كرده‌اند. اينجا بايد كار كرد. خيلي بايد كار كرد.  اول ظرف دل باید تمیز و سپس توسعه داده شود اوّلاً ظرف دلتان را بايد بفهميد چه هست؟ ظرف دل با چه چيز تميز مي‌شود؟ با چه چيز وسعت پيدا مي‌كند؟ تميزي ظرف دل با تزكيه‌ي نفس است، توسعه‌اش كه وسعت پيدا مي‌كند با گذشت زمان و تزكيه‌ي نفس را كامل‌كردن و يك مقدار هم از خدا شرح صدر خواستن است. در همه‌ی جاها همين جمله‌اي كه پروردگار متعال خودش فرموده از قول حضرت موسي و تأييد كرده: رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي، خدايا اين دل من را، اين قلب من را، اين سينه‌ي من را وسعت بده، روح من دراكّه‌ي بسياري قويّي‌ باشد، رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي، وقتي که رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي، درست شد وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي هم پشت سرش هست، چون انسان با شرح صدر مي‌تواند همه‌ي كارها را انجام بدهد. شما با يك دشمن روبرو مي‌شويد. -دشمن هم مخصوصاً قوي‌تر از شما باشد- اگر همان اول پريديد و يك سيلي به دشمن‌تان زديد از همان جا ديگر باختيد! ديگر از بين رفته‌ايد، درست است يك سيلي اوّل زديد ولي بعد سيلي‌ها خواهيد خورد!  اهمیت شرح صدر در تبلیغ حضرت عيسي دو نفر را براي تبليغ به شهر انطاكيه فرستاد. در زمان ما هم هست، دوستان حركت مي‌كنند براي تبليغ همين مراحل دين و تزكيه‌ي نفس به شهرها مي‌روند. تا اين دو نفر رسيدند ديدند فحشا اين جا فراوان است و همه‌ي كارها هم زير سر اين رئيس مملكت است. مستقيم رفتند در دربار او و با او هم يك قدري تندي كردند، او هم دستور داد همان‌جا آن‌ها را گرفتند بردند زندان، صدايشان به احدي نرسيد! حضرت عيسي ديد كه اين دو ‌نفر ضايع كردند، شرح صدر نداشتند، لياقت براي تبليغ نداشتند، تحمل مشقات را نداشتند و رفتند زندان. براي رئيس مملكت هم كه فرقي نمي‌‌كند اينها در زندان باشند، اينها در كاخ باشند، باشند. حضرت عيسي هم شمعون صفا را فرستاد. يك مبلّغِ ورزيده‌ی كامل، داراي شرح صدر، با فهم، با شعور، وارد همان شهر شد، رفت در معبد، بُت‌خانه، مشغول عبادت خدا بود ولي ظاهراً خيال مي‌كردند كه این دارد بُتها را عبادت مي‌كند، سجده مي‌كرد، ركوع مي‌كرد، به اصطلاح ما نماز مي‌خواند. رفتند به حاكم خبر دادند كه يك عابدي آمده، معركه است، به هيچ‌كس هم اعتنا نمي‌‌كند، هيچ كاري هم به كسي ندارد. گفت برويد او را بياوريد ببینم این چطور آدمی است. آوردند، نشستند با هم گرم صحبت، با محبّت، هم بلد بود تقيه كند، هم حرف صحيح بزند – اينها را که من مي‌‌گويم نمي‌‌خواهم قصّه بگويم، اين قضيه را شايد اكثرتان شنيده باشيد، خود من هم در يك جايي در يكي از كتابها يادم هست نوشته‌ام، نمي‌‌خواهم برايتان قصّه بگويم، مي‌خواهم عرض كنم كه معناي شرح صدر چه هست، چطوري بايد تبليغ كنيد. من در هفته‌ي گذشته ولو مشهد بودم، حتماً صدايم را شنيديد، گفتم كه همه‌تان بايد تبليغ برنامه صحيح‌تان را بكنيد- گرم گرفت، با او صحبت مي‌كرد، آن قدر صميميتشان بالا گرفت كه ايشان گفت من شنيدم يكي دو نفر در سال گذشته آمدند اينجا، اينها حرفهاي ديگري مي‌زدند. گفت بله، دعوا كردند، چه كردند، خلاصه او هم سر گلايه‌اش باز شد و…، شمعون گفت نمي‌‌شود ما اينها را ببينيم؟ رفتند از زندان اين دو تا را آوردند، اشاره كرد كه آشنايي ندهيد! گاهي انسان نبايد با دوستش آشنايي بدهد، با اشاره به آن‌ها فهماند، آن‌ها هم فهميدند، این اندازه‌ها می‌فهمیدند! آشنايي ندادند. خوب آقا شما چه مي‌گوييد؟ گفتند ما مي‌گوييم خدا يكي است، و… ، مطالب حقيقي را گفتند كه تا به حال به گوش اين حاكم هم نرسيده بود، چون آن مرحله‌ي اول با دعوا روبرو شده بودند. اينها را گفتند. گفت: خوب! معجزه‌اي هم داريد؟ گفتند: بله، ما كور را شفا مي‌دهيم، رفتند دو تا كور را آوردند يكي اين را شفا داد، يكي آن را. شمعون گفت اين كار را من هم مي‌توانم بكنم، يك كوري هم آوردند براي جناب شمعون، شمعون هم اشاره كرد اين كور خوب شد، شفا يافت. شما كار ديگري هم بلديد؟ –تا اينجا پنجاه درصد توجّه مردم و توجه حاكم را به خودشان جلب كردند، خوب اين خيلي كار است- كار ديگري هم بلديد؟ بله! افليج هم شفا مي‌دهيم. –يكي دو تا افليج بالاخره در اين شهر پيدا مي‌شد، مخصوصاً آن زمان كه باصطلاح فلج اطفال را هنوز جمع و جور نكرده بودند، خيلي بودند- يكي دو تا افليج آوردند، يكي اين را شفا داد، يكي آن را، با دعا! عجب! يك سال است اينها در زندانند ما اينطور چيزها را اگر مي‌دانستيم كه هر چه افليج داشتيم معالجه‌شان مي‌كرديم! يك قدري آن حاکم توجه پيدا كرد، گفت كه شما مرده را هم مي‌توانيد زنده كنيد؟ گفتند بله، ما مرده را هم مي‌توانيم زنده كنيم، شمعون گفت اگر مرده را زنده كرديد، هم من ايمان مي‌آورم، هم جناب حاكم! هر دوي ما ايمان مي‌آوريم، ما دو تا كه ايمان آورديم تمام اين شهر ايمان پيدا مي‌كنند، ببينيد چه کسی مرده است؟ همه‌ي مرده‌ها را كه نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود بلندشان كرد. گفتند پسر شاه، پسر همين حاكم تازه هم فوت كرده، ايشان را اگر شما زنده‌اش كرديد همه‌مان ايمان مي‌آوريم، رفتند سر قبرستان، مردم را خبر كردند، دور قبر اين پسر حاكم جمع شدند، آن‌ها دعا كردند ديدند كه پسر حاكم از قبر بيرون آمد، قبر شكافته شد بیرون آمد، شمعون گفت كه شما برويد بين مردم. اين دو نفر رفتند بين مردم. حاكم از پسرش پرسيد چطور شد تو زنده شدي؟ گفت من تا حالا در عذاب بودم، در عذاب شرك و بُت‌پرستي بودم. دو نفر آمدند به خدا عرض كردند خدايا اين را زنده‌اش كن، او را به دنيا برگردان، و خدا من را برگرداند. اين دو نفر را مي‌شناسي؟ پسر حاكم گفت اگر آن‌ها را ببينم مي‌شناسم. برو بگرد پيدايشان كن. رفت همين دو تا پيغمبر را گرفت. اينها بودند! معلوم است، ما هم باشيم زود ايمان مي‌آوريم، اعتقاداتمان كامل‌تر مي‌شود، محكم‌تر مي‌شود، همه مسلمان شدند. بعد دست اين دو نفر را گرفت، آن‌ها را به طرف شهر اورشليم آورد كه مقام حضرت عيسي است. در بين راه به آن‌ها گفت اينطوري تبليغ مي‌كنند. حالا چه شد با دعوا؟ درست است غيرت تو نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذيرد که در جلسات تو زنهاي بدحجاب بيايند، امّا اول يك قدري تحمّل كن، به جايي برس كه من در هفته‌ي گذشته در يك جلسه خصوصي به رفقا گفتم كه در اين بالاي شهر كه خانم‌ها وقتي راه مي‌افتند در اين محل، همه پوشيده به اينجا مي‌آيند، مي‌توانيم بگوييم حالا بدون چادر اينجا نياييد، مي‌توانيم بگوييم خانم! مثلاً به ادارات، به كارهاي مردانه كه مردها بيكار بشوند و تو كار داشته باشي، نکن. مي‌توانيم ۲۵ چيز را از آن‌ها التزام بگيريم. فكر نكنيد از روز اول اين بوده! از روز اول اگر اين بود هيچ‌كس به سراغ هيچ‌چيز از تزكيه‌ي نفس نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمد. افرادي هستند در مجلس كه شهادت بدهند كه كساني مي‌آمدند پيش من كه اصلاً هيچ چيزشان با شرع تطبيق نداشت، در همين كانون بحث و انتقاد ديني، با آن‌ها صحبت مي‌كرديم تا اينها يك قدري رو به راه مي‌شدند، و الحمدللّه در اين زمان، اين جمع موفّق شدند كه در راه تزكيه‌ي نفس قدم بردارند. جدّي باشيد آقايان. من نمي‌‌‌خواهم بگويم من بلد بودم، من هم باتجربه ازهمين روايات و آيات استفاده مي‌كردم. من با يك كسي يك وقتي خيلي گرم صحبت كردم، گفت حاج آقا! شما نويسنده كتاب اتحاد و دوستي هستيد. آن كتاب را بخوانيد ياد مي‌گيريد تبليغات را، برنامه را، معاشرت با مردم را! خيلي‌ها را بايد با تندي با آن‌ها برخورد كرد، چون قرص‌اند، محكم‌اند، مي‌توانم نگه‌شان دارم، اگر من آن‌ها را متزلزل بدانم اينطور با آنها تند نمي‌‌شوم، بيشتر تشنه مي شوند، يكي را بايد با محبت، يكي با نرمي. در شهرهاي مختلف كه دوستانمان ان‌شاءالله مي‌روند كوشش بكنند كه با برنامه -البته نه اينكه بخواهند يك جلسه بنشینند و بگذراند، خوش باشند، نه! عاقبت كار و آينده را در نظر بگيرند- پشت كار را داشته باشند ان‌شاءالله موفق مي‌شوند،  قدم به قدم داريم مي‌رويم به طرف اينكه يك مفسّر خوبي ان‌شاءالله بشويد من به هر يك از شخصيت‌هاي علمي و غيرعلمي وقتي مي‌گويم كه من يك عده دوستاني دارم شايد حدود سه چهار هزار نفر جمعيت، كه اينها يك دوره قرآن را هر روز سي آيه، در هفته هفت مرتبه اين را خوانده‌اند و قرآن را روخواني‌اش را بلد شدند، حالا بلد بودند چه بهتر، بلد بودند ثواب بردند، بلد نبودند روخواني قرآن را ياد گرفتند و بعد ترجمه قرآن را همين برنامه را انجام داديم، حالا هم برداشت. ببينيد قدم به قدم داريم مي‌رويم به طرف اينكه يك مفسّر خوبي ان‌شاءالله بشويد. اگر من موفق نشدم، ان شاءالله دوستانمان جلويتان ببرند تا برسند به يك جايي كه همه‌تان مفسّر قرآن بشويد. همه‌تان حقايق قرآن را درك كنيد.  ظلم ظالمین در بستن در خانه اهلبیت و محروم کردن انسانها از دریای علم اميدواريم ان‌شاءالله با توجهات كوثر خدا، كوثر پيغمبر، كوثر علي بن ابي‌طالب، كوثر امام عصر ارواحنا فداه كه اين ايام متعلق به آن بي‌بي است همه‌تان به كمالات معنوي برسيد. موفق باشيد. چون كنار كوثريم، الان همه‌مان كنار كوثريم، اگر لب تشنه برگرديد خودتان به خودتان ضرر زده‌ايد. كسي برود لب آب و تشنه برگردد، اين خيلي بد است، كساني هم كه نمي‌‌گذارند شما از اين آب كوثر استفاده كنيد به هر عنواني كه باشد؛ مثل اصحاب عمرسعد هستند كه نگذاشتند اصحاب سيدالشهداء از آب كوثرِ ظاهري، از آب فرات استفاده كنند. و مهم‌تر اين است كه انسان را نگذارند از آب كوثر استفاده كند، اين كه ما لعن مي‌كنيم آن‌هايي كه درِ خانه‌ي علي بن ابي‌طالب را بستند به همين جهت است. اين درِ خانه را كه بستند؛ يعني دنيا را، يك جمع زيادي از مردم دنيا را تشنه لب از كنار كوثر برگرداندند، نگذاشتند. شما بنشينيد حساب كنيد، يك حساب معمولي ظاهري، نه معنوي، حساب ظاهري، علي بن ابي‌طالب چهار سال با سه تا جنگ داخلي زبانش باز بود حرف زد. مي‌بينيد نهج البلاغه هست، غررالحكم هست، ده برابر اين نهج‌البلاغه مستدرك برايش نوشته‌اند. كلمات اين طور حكمت‌آميز كه سالها اگر انسان و تمام انسانها بخواهند درباره اش صحبت كنند باز كم است. تا آخر خودش فرمود كه سلوني قبل ان تفقدوني (نهج البلاغه، خطبه ۱۸۹) از من سؤال كنيد قبل از آنكه من را نبينيد، من به طُرق آسمانها اطلاع دارم، شما فكر نكنيد تنها من طرق زمين را مي‌دانم. چهار سال! اگر بيست و پنج سال ديگر اضافه مي‌شد، اگر حضرت مجتبي هم كنارش مي‌بود كه همان علم و دانش را داشت، اگر امام حسين تا امام زمان… الان دنيا همه از علم واقعي، هم كامل و هم وافر اطلاع داشتند. ولي متأسفانه نگذاشتند. الان حتّي همه‌ي من و شما لب تشنه‌ايم، يك ذرّه آبي حالا اگر از آيات و روايات به لب‌هاي خشكيده ما رسانده باشند، اين كاري انجام نمي‌‌دهد، تا حضرت بقيةاللّه تشريف بياورند و آن نهر كوثر را به روي همه مردم باز كنند، تا همه‌ي مردم از اين آب كوثر استفاده كنند. گاهي انسان برخورد مي‌كند به بعضي از افراد، مي‌بيند اينها از تشنگي مُرده‌اند و هيچ درك و فهمش را ندارند. درِ خانه‌ي كوثر را آتش بزنند، دَر را بشكنند، زبانم لال، دَر را به پهلوي كوثر پيغمبر و كوثر خدا بزنند و او را از خودشان رنجيده كنند. خدايا ما كه طاقت نداريم حقايقي كه آن روزها اتفاق افتاد و در كتابها نوشته شده بگوييم و اين جمع را نزديك تولّد حضرت فاطمه‌ي زهرا خيلي محزون كنيم امّا خدايا به آبروي امام عصر ارواحنا فداه لحظه به لحظه عذاب دشمنان فاطمه‌ي زهرا را زيادتر بفرما.  دعای پایان مجلس نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، يا رحمن يا رحيم، يا غياث المستغيثين، عجل لوليك الفرج، عجل لمولانا الفرج، خدايا فرج امام زمان ما را برسان، ما را از بهترين اصحاب و يارانش قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضي بفرما، خدايا به آبروي ولي‌عصر قسم‌ات مي‌دهيم همه‌ي ما را از بهترين اصحاب، از بهترين ياران، از آن‌هايي كه زمان ظهورش را درك كرده‌اند و درك مي‌كنند قرارمان بده، خدايا دستمان را از دامن حضرت ولي‌عصر در دنيا و آخرت كوتاه مفرما، خدايا اين لب‌هاي تشنه‌ي ما را از كوثر پيغمبراكرم و علي بن ابي‌طالب سيراب بفرما، از علم و حكمت، دل ما را سيراب بفرما، خدايا مرض‌هاي روحي‌مان شفا مرحمت بفرما، مريض منظور، مريضه منظوره، الساعة لباس عافيت بپوشان، اگر چه هفته‌ي قبل من به ياد فرزند عزيزمان پسر جناب آقاي بختياري بودم ولي اين هفته هم كه در محضر شما هستم از شما تقاضا مي‌كنم يك حمد و سه قل هو اللّه براي ايشان قرائت بفرماييد. و عجل اللّهم في فرج مولانا.

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۵ جمادی الثانی ۱۴۲۵ قمری – ۲ مرداد ۱۳۸۳ شمسی – محبت

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

بسم‌ اللّه الرحمن الرحیم

الحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدّائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ. (بقره / ۱۶۵)

اگرچه ممکن است بعضی بخاطر مسامحه خودشان کارت ورود این مجلس را نداشته باشند و محروم باشند. چون هفته گذشته که اعلام شد بدون کارت وارد مجلس نشوند عده زیادی از دوستان، از شهرستانهای مختلف ناراحت بودند و نظر من این است خودشان برای خودشان این ناراحتی را بوجود آورده‌اند. من یک مطلبی را الان به جناب دوست عزیزمان آقای گنجی عرض می‌کردم که ما در این مدت نتوانستیم به دوستان بفهمانیم که این مجلس، مجلس درس است نه مجلس موعظه‌ی تنهای متعارف . می‌خواهیم یک مطالبی را بگوییم در همین مجلس همین الان با اینکه همه کارت دارند ما کارت‌ها را بر اساس اعتقاداتشان داده ایم اما بر اساس مراحلشان نداده‌ایم در مجلس ما الان از مرحله توبه و استقامت هست تا مرحله‌ی عبودیّت. من الان این وسط بخواهم مطالب عمیقی در محبت به پروردگار عرض کنم یا باید آن مطالب مهم را که اساس کار است نگویم به خاطر یک عدّه‌ای که هنوز به آن مرحله نرسیده‌اند، طبعاً حق آن‌هایی که مراحل بالاترند ضایع می‌شود و اگر بخواهم بر اساس فهم این عده حرف بزنم آن عده ممکن است چیزی متوجه نشوند و یا اگر متوجه بشوند غلط باشد. به هر حال ان‌شاءالله -خدا توفیق بدهد- گام به گام برای تنظیم این جلسات و استفاده‌ی بیشتر شما قدم بر می‌داریم. ولی جدّاً از همه‌تان در تمام شهرهایی که صدای من را می‌شنوند تقاضا دارم به من کمک کنند و اینقدر فشار برای بی‌نظمی جلسات بر ما نیاورند تا بتوانیم حقایقی که ممکن است و از آیات و روایات استفاده می‌شود برای شما بگوییم و زحمات دوستانمان هدر نرود. به هرحال از همه‌ی آن‌هایی که مسامحه کرده اند و کارت نداشتند و به جلسه این هفته نیامدند و یا به آن‌ها اجازه داده نشده که بیایند من معذرت می‌خواهم ولی به آن‌ها سفارش می‌کنم که جدی بگیرند و تا هفته‌ی دیگر مراجعه به دفتر قم بکنند و کارت‌هایشان اگر امتحاناتشان درست بوده بگیرند و ما را از دیدارشان محروم نکنند والاّ از همه تقاضا می‌کنم به من بخصوص فشار -که بدون کارت تشریف بیاورند در جلسه- نیاورند چون من خیلی شرمنده و کسل می‌شوم از این که کسی از من تقاضایی کند و من نتوانم تقاضای او را بپذیرم. به هرحال برای همه‌تان از خدای تعالی درخواست توفیقات بیشتری می‌کنم و امیدوارم محبّت پروردگار در دلهایتان آن چنان بگیرد که دنیا و آخرتتان را تأمین کند، محبّت به پروردگار همانطوری که در هفته‌های گذشته عرض کردم باید جدّی باشد علامت ایمان است محبّت. چون انسان هر چیزی را که دوست دارد اول می‌شناسد و خوبی‌های او را متوجه می‌شود و بعد به آن محبّت پیدا می‌کند. و یک مطلبی را مقدمتاً عرض کنم که محبّت گاهی با نیازمندی مخلوط می‌شود. یک چیزهایی انسان نیاز دارد و در نتیجه  فکر می‌کند که به آن محبت دارد. مثلاً انسان گرسنه است غذا را به صورت ظاهر دوست دارد. وقتی که غذا را خورد و سیر شد می‌بینید که گاهی می‌شود که از بوی غذا هم بدش می‌آید. یا مسائل جنسی مثلاً اگر رفع نیازش شد ممکن است از آن بدش بیاید ولو برای چند لحظه. این یک دسته از محبّت‌های باصطلاح مجازی است. محبّت واقعی نیست. محبّت واقعی آن محبّتی است که انسان در هر حال محبوبش را دوست داشته باشد. یک نوع از محبّت که به صورت ظاهر محبّت است ولی حقیقتاً محبّت نیست چیزی است که خدای‌تعالی در دل انسان قرار داده برای مصلحتی. مثلاً انسان فرزندش را دوست دارد این محبّت حتی در حیوانات هم هست. حیوانات هم فرزندشان را دوست دارند. ولی این دوستی را خدای‌تعالی در دل انسان قرار داده، در دل حیوانات قرار داده که فرزند ضعیفش را تربیت کند و او را از خطرات حفظ کند. فرزند، ضعیف است. بخصوص فرزند انسان که از همه‌ی فرزندان ضعیف‌تر است خدای‌تعالی محبّت بیشتر هم در دل انسان قرار داده که فرزندش را از خطرات حفظ کند. شما می‌بینید فرزندتان را آنقدر دوست دارید که حاضرید باصطلاح معروف در چشم شما خنجر فرو برود و در پای او خاری فرو نرود. خیلی مواظبش هستید. این محبّت را خدا در دل شما و حیوانات قرار داده تا فرزندتان را به یک  قدرتی برسانید. می‌بینید حیوانات در این جهت منظم‌تر از ما کار می‌کنند. بچّه تا نیاز به غذا و تا نیاز به استراحت و حفظ از خطرات دارد او را کاملاً حفظ می‌کنند. حتی دیده شده که حیوانات ضعیف وقتی که خطری متوجه فرزندشان می‌شود با حیوانات بسیار قوی مبارزه می‌کنند و گاهی آن‌ها را از فرزندانشان دور می‌کنند. این محبّت را خدا داده، امّا به مجرد اینکه این جوجه باصطلاح- این بچّه حیوان به یک جایی رسید که خودش توانست غذا بخورد و غذا تهیّه کند و خودش را مثل پدر و مادرش از خطرات حفظ کند دیگر مادر او را نمی‌‌شناسد، پدر هم او را نمی‌‌شناسد. او را وا می‌زنند، به حال خود می‌گذارند. چرا؟ به خاطر اینکه این محبّت را خدا داده و تا جایی هم که لازم بوده این محبّت انجام شده و بعد هم دیگر لازم نیست. می‌روند به سراغ فرزند دیگر. اما انسان چون عقل دارد یک مقداری کارها را خدا به خودش واگذاشته اینجا ما نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم آن نظم را رعایت کنیم. گاهی فرزند به سن چهل سالگی رسیده باز هم می‌بینیم یک محبّت بیجا حتی نسبت به او داریم. اگر بر اساس تقوا و خدایی باشد اشکالی ندارد، اما بیجا غلط است. می‌بینیم که حضرت نوح علی نبینا و آله و علیه السلام وقتی که اظهار محبتی به فرزندش که دیگر قدرت دارد، می‌تواند خودش را و سرنوشتش را انتخاب کند- یک اعتراض جزئی، یک سؤال از پروردگار می‌کند که إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی (هود / ۴۵) فرزند من از اهل من بود چرا غرق شد؟ شما قول دادید به من که اهلت را نجات می‌دهم! خدای‌تعالی به او با تندی خطاب می‌کند إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنْ الْجَاهِلِینَ (هود / ۴۶) تو چرا از جُهالی؟ من تو را موعظه می‌کنم که جاهل نباشی. جاهل یعنی حساب در دستت نباشد. مثل حیوانات لااقل باش! از حالا او دیگر بچه تو نیست، او راه خودش را انتخاب کرده. تا این جوجه کوچک بود خودش را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانست از خطر نجات بدهد، تو در مقابل گرگ هم می‌پریدی و گرگ را عقب می‌زدی و فرزندت را حفظ می‌کردی، اما حالا به او فهمانده ای که این گرگ است، این راهی هم که تو می‌روی به طرف لانه گرگ است و نباید بروی. ولی خودش انتخاب کرده رفته، اعتنایش نکن. این صراط مستقیم است. این هم یک محبّت است که خدا داده تا زمان معیّن و بیشترش هم ما که می‌رویم از صراط مستقیم خارجیم. نسبت به زن، یک وقت هست در بُعد نیازمندی است، هر مردی شاید و شاید هر زنی نسبت به هر مردی محبّت دارد، به خاطر نیازی که از جهت جنسی به او دارد، این هیچ. این در بخش اولی که عرض کردم قرار می‌گیرد. امّا با همان خواندن عقد، همان کلمه انکحتُ یا کلمه متّعتُ و یا کلمه زوّجتُ که زن به مرد می‌گوید، یک محبّتی خدای‌تعالی در قرآن فرموده- یک محبّتی القا می‌شود. همین کلمات القا می‌کند، همین جملات بوجود می‌آورد. این محبّت به خاطر این است که بتوانند با هم زندگی کنند. اگر یک زن و شوهری از هم بدشان بیاید، گاهی می‌شود انسان یک زشتی‌اش به یک نفر می‌افتد، می‌گوید این پهلوی من نباید بنشیند، یک بد آمدنی گاهی بی‌جهت بوجود می‌آید که شاید هم بی‌جهت نباشد ولی گاهی هم به خاطر اختلاف عقیده. او طرفدار مثلاً ظالمین به فاطمه‌ی زهراست و این محبّت شدید به فاطمه زهرا سلام الله علیها- دارد نمی‌‌توانند اینها پهلوی هم بنشینند از یکدیگر بدشان می‌آید، انحراف دارند، این از این طرف است، آن از آن طرف، از این جهت انسان بدش می‌آید از یک نفر. امّا خدای تعالی در دل زن، در دل مرد، یک محبّتی ایجاد کرده که وقتی در خانه وارد می‌شوند از هم بدشان نیاید. از هم خوششان بیاید، نه به خاطر جنبه‌های شهوانی و جنسی. گاهی می‌شود اصلاً این مسئله مطرح نیست ولی واقعاً همدیگر را دوست دارند. این هر چه او می‌گوید اطاعت می‌کند، او هر چه این می‌گوید اطاعت می‌کند، یک صفایی، یک صمیمیتی، او غذا برای مردش تهیّه می‌کند، این بازار می‌رود برای او همه چیز می‌خرد. این یک نحوه محبّتی است که خدا در قرآن می‌فرماید ما القاء کردیم رأفت و مهربانی را در بین زن و شوهر. شما نگویید ما اکثرمان از زن‌هایمان بدمان می‌آید! همه‌ی زن‌هایمان از ما بدشان می‌آید! ما از صراط مستقیم خارجیم.آنرا که باید دوست داشته باشیم نداریم، آنرا که باید دوست نداشته باشیم، داریم. فکر نکنید دو تا از فروع مهم اسلام -که اگر ده تا فرع داشته باشد- دو فرعش تولّی و تبرّی است، این فقط یعنی امام حسین را دوست داشته باش! آن هم چون تشریف ندارند، اگر بیایند در بین ما یک قدری با ما سر و کله بزنند و یک قدری مزاحمتی برای آن روش غلطمان بوجود بیاورند دیگر ایشان را هم دوست نداریم! روز عاشورا به سرمان می‌زنیم، من همین پریروز از کنار بعضی از این عزاداری‌ها می‌گذشتم به فرزندم گفتم همه چیز در دست این مردم بازی است! برای خوشگذرانی است! حتی عزاداری! ما منحرفیم. خیلی مانده تا به صراط مستقیم یک آدم حسابی بشویم. خیلی مانده. والاّ چه معنا دارد ؛ زنی که آمده در خانه تو و با تو زندگی می‌کند، محبّت را خدا در دل شما ، رأفت و رحمت، مهربانی را در دل او و در دل شما قرار داده فقط به خاطر جنبه‌های شهوانی یکی دو ماه اول قربان یکدیگر می‌شوید بعد تمام می‌شود. چرا؟ برای اینکه آن نبود، ازدواج شما خدایی نبوده. همان شب اوّل ازدواج خدا را به غضب در آوردید، چطور می‌شود کسی که خدا را به غضب آورده محبّت در دل او، رأفت در دل او، مهربانی در دل او بیاندازد؟! از همان اول، آقا یک شب عروسی است، قوم و خویش‌ها اینطوری گفتند! خدا را اصلاً در نظر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیریم. قوم و خویش‌ها می‌خواهند مثلاً فلان آهنگ حرام را در مجلس بزنند، فلان دسته مردم بیایند، فلان کار را بکنند. همه‌ی رسومات حرام من نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم حلالش اشکال دارد- حرام را به وجود آورده ایم آن وقت هم توقع داری که خدا هم رأفت و مهربانی و محبّت را در دل شما دو نفر بیاندازد نسبت به همدیگر! و مشکلات دیگر، حالا فکر نکنید ما که شب عروسی‌مان همه‌اش صلوات بود، همه‌اش چه بود! حالا چرا اینطوری شدیم؟! مشکلات دیگر، انحرافات دیگر، که من در آن راه و در آن مقصد نیستم که مطالب را عرض کنم. بعضی از عروسی‌ها را خدا می‌داند در یک مجلسی در همین مشهد از من دعوت کردند و من بودم و یکی از علمای مشهد بنا بود عقد را بخوانیم. یک طوری شد که خود صاحبخانه گفت : شما صلاح نیست اینجا باشید! بروید! ما در آن اطاق نشسته بودیم، معلوم شد اوضاع از دست او هم خارج شده بود! چیزهایی هست که اگر انسان بتواند دقیقاً در صراط مستقیم حرکت کند هیچ وقت سرنگون نمی‌‌‌‌‌‌‌شود، هیچ وقت مشکلات برایش بوجود نمی‌‌‌‌‌‌‌آید این را شما بدانید، از این بحث بگذریم این هم یک نوع محبّت است، ولی همه‌ی اینها محبّت واقعی نیست، یا خدا داده یا انسان به خاطر نیازش است یا اینکه تحت تأثیر شیطان واقع شده، از مجنون پرسیدند حق با امام حسین بود یا با یزید؟ گفت حق با لیلی بود، اینقدر مفتون این سیمای محدودِ مردنی که بالاخره همه مردنی هستیم شده بود که نه حسین را می‌شناخت، نه خدا را، نه یزید را ! هیچ کس را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناخت. یک نوع هم این محبّت. امّا محبّت واقعی، -اینها را من عرض می کنم به خاطر اینکه دو دو تا چهارتا بشود محبّت خدا، که محبت واقعی است و بقیّه همه مجازی است این را برایتان واضح کنم- محبّت به خدا چه هست؟ شما چه را دوست دارید؟ چه را دوست دارید؟ شما می‌گویید که من پاکی را دوست دارم، سبحان اللّه، خدا پاک است، من قدرت را دوست دارم. همه دوست دارند. فطری است که انسان قدرت را دوست دارد. تا دیروز این آقا من از او بدم می‌آمد حالا رأی دادند شده رئیس جمهور، حالا دیگر دوستش دارم. چرا؟ چون قدرت آمده در دست این. در دنیا قدرت مورد محبّت است امّا خود صاحب قدرت گاهی می‌شود مورد محبّت نباشد ولی قدرت مورد محبّت است. چون انسان قدرت را دوست دارد، علم را دوست دارد، پاکی را دوست دارد، این برو و برگرد ندارد. شما به دروغگوترین افراد بگویید: ای دروغگو! بدش می‌آید، بلکه اگر بگویید تو راستگو هستی خوشش می آید! این فطری است. به جاهل ترین مردم بگویید: ای نادان! بدش می‌آید. و به جاهل‌ترین مردم بگویید: ای دانشمند! خوشش می‌آید. ببینید فطری است . همه ‌همینطورند. قدرت، علم، پاکی، به یک آدم ناپاکِ‌ ناپاک، بگویید: ای ناپاک! بدش می‌آید. به عنوان فحش هم نه ! اصلاً خوب معرفیش کنید. این آدم؛ آقا، یک آدمی است متکبّر، حسود، بخیل، یک چند تا از این صفات را به او نسبت بدهید، آقا! آبروی من را بردی! بلند می‌شود حتی به شما اعتراض می‌کند. چرا بدت آمد غیر از این است؟ بدش می‌آید. و به همین آدم ناپاک اگر بگویید: ای پاک‌ترین افراد! می‌بینید یک قدری خوشش می‌آید. ببینید! اینها یک چیزهایی است که فطرت انسان است، یعنی فطرت معنایش این است -برای شما که اعتقاداتتان را امتحان داده اید و کارت گرفته اید باید عرض کنم معنی فطرت این است- که در آن دو هزار سال که در مکتب اهل‌بیت عصمت درس خواندید آن‌جا به شما یاد دادند چه را دوست داشته باشید، چه را دوست نداشته باشید. ظلم را انسان دوست ندارد، ظالم را هم دوست ندارد، ظلم و ظالم را آن‌جا به ما یاد دادند. خیلی چیزها که من در کتاب در محضر استاد به اندازه عقل‌ ناقصم، مطالبی که آن وقت  به ما درس دادند و بعد هم از ما تعهد گرفتند که اینطوری باید در دنیا باشید نوشته‌ام. پس علم و قدرت و پاکی را، این سه چیز را ما دوست داریم، این سه چیز از شما سؤال می‌کنم در چه کسی کامل است و در چه شخصی اصالت دارد؟ آخر در پیغمبراکرم قدرت کامل، در ائمه اطهار قدرت کامل، پاکی هم به حدّ کمال و عصمت و قدرت و علم، علم هم که محدود است، ائمه‌ی اطهار اینطورند، پیغمبراکرم این طور است، امّا اصالت ندارد، یعنی کسی دیگر به آن‌ها داده، خدا به آن‌ها داده، پس می‌بینید اینجا هم مرکز توقّف نیست، البته ما باید توقف کنیم، ما از این دوربین خدا را می‌بینیم. ما به اینجا نگاه می کنیم، یک کسی که عینک به چشمش هست این اوّل خودش بخواهد نخواهد، اوّل عینک را می‌بیند بعد بیرون را می‌بیند، ما اوّل باید ائمه اطهار را، چه در دنیا، چه در آخرت، چه در بهشت، اوّل آن‌ها را ببینیم بعد خدا را ببینیم، آن‌ها واسطه دیدن ما هستند، واسطه فیض ما هستند، ما یک وقت با یک عده از اهل معرفت که خیلی هم الان در دنیا معروف هستند و خیلی معرفت دارند و خوب بودند بحث‌مان سر اینجا گیر بود ما می‌گفتیم اول باید ائمه را ببینیم بعد خدا را، آن‌ها می‌گفتند نه وقتی که تعبیر هم همین تعبیرات بود- وقتی چشم عینک نخواست چرا اوّل عینک را ببینیم؟ ما می‌گفتیم متأسفانه خدا  ما را اینطوری قرارمان داده که همه‌مان باید عینک بزنیم والاّ هیچ چیز نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینم! دلیلش؟ این است که خدای‌تعالی یک آیه از این همه‌ آیات قرآن را بر علی بن ابیطالب هم حتی نازل نکرده، بر ائمه‌اطهار هم نازل نکرده، بر هیچکس نازل نکرده. خدا، پیغمبر، ما. ببینید، ائمه‌اطهار به آن‌ها من جسارت نکرده باشم- یک نورند ولی خدا، پیغمبر، ائمه‌اطهار، ما. می‌شود از یک گوشه‌ای خدا را غیر از این راه ببینیم؟ نه! نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، ببینی هم اشتباه دیدی او خدا نیست، کلّ ما میّزتموه بأوهامکم ، هر چه را که با اوهامتان از آن کنار دیدن وهم است- با اوهام‌تان تمیز بدهید این مخلوق شماست، این تخیل شماست، مردود الیکم.  دقت کردید؟! پس بنابراین آن کسی که، آن کسی که قدرت بی‌نهایت دارد و ذاتیش است، پاکی بی‌نهایت است و ذاتیش است و علم بی‌نهایت دارد و ذاتیش است، که هست؟ خدا. نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانید غیر خدا را دوست داشته باشید، اگر غیر خدا را دوست داشته باشید به خاطر همان اشعه‌ای است که از خدا به او تابیده است. صبح‌های نجف یکی از کارهای طلبه‌ های نجف این بود، مخصوصاً شب باران آمده باشد، می‌رفتند در وادی‌السلام از دور نگاه می‌کردند تا خورشید در می‌آمد از دور نگاه می‌کردند، این دُرها برق می‌زد، باران خورده بود، روشن شده بود، اینها برق می‌زد، هر درّی که پاک‌تر بود، پاک‌تر بود، تلألوش بیشتر بود، می‌رفتند برمی‌داشتند، شما باید اینطور باشید، از دور نگاه کنید ببینید این خورشیدِ وجودِ مقدس پروردگار بیشتر به که تابیده، و چه کسی صاف‌تر بوده، او بهتر است و آن وقت بروید جمع کنید، و دوست داشته باشید، سنگ سیاهی کنار این دُر بود اصلاً عقبش می‌زدند و آن دُر را بر می‌داشتند. آن کسی که دلش پاک است، صادق است، شفاف است، روشن است، وقتی که خدای‌تعالی صفاتش به تمام ماسوی اللّه دارد می‌تابد و با کلمه‌ی رحمان این جمله را بیان فرموده، همه جا دارد خدا تابش می دهد، روزی می‌دهد، نعمت می‌دهد، همه‌ی موجودات تحت تابش  پروردگارند، و خدا در آن‌ها تجلی کرده امّا بعضی‌ها اصلاً بروز نمی‌‌دهند، یعنی بروز نمی‌‌دهند، هیچ! اصلاً، نمی‌‌دانند این را. در وجودشان آن نور وجود ندارد، بعضی‌ها، اوّل می‌بینید عین خورشید، عین خورشید ! آنجا یک خورشید  دیگر هست، نزدیکش می‌روی می‌بینی یک آینه‌ی بزرگ بدون کج و معوج، بدون موج آن‌جا هست، چه کسی است این اقا؟ پیغمبراکرم، تمام خورشید افتاده در آن. دومی که هست؟ علی بن ابی‌طالب، سومی؟ فاطمه‌ی زهرا، در زمان ما آن نوری که به ما تابش می‌کند و از خدا می‌گیرد و به ما می‌دهد حضرت بقیه‌اللّه ارواحنافداه است، آقا در بیابان نیستی، نگاه کن، چشمت را باز کن تا امام زمانت را ببینی، نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود دیده نشود. خوب بعد از آن؟ بعد از آن هر کس که خدا را بیشتر بشناسد، هر کس تزکیه‌ی نفس بهتر کرده باشد، شما تزکیه‌ی نفس کرده‌اید یعنی این دُرّ وجودتان را آن چنان شفاف شده، درست است باصطلاح یک سوسو می‌زند این دُری که در بیابان افتاده، امّا بالاخره تابش کرده به او، مثل سنگ سیاه نیست، مثل خاک نیست، و در او تابش کرده، می‌روی آن را بر می‌داری. قیمت دارد، امام صادق علیه الصلوه و السلام فرمود: کالکبریت الاحمر ، مثل کبریت احمر است، کبریت احمر چه هست؟ اکسیر است، کمیاب است، در این بیابان این زمان که بارندگی کم است، نه بارندگی معمولی، بارندگی الهی، معارف کمتر گفته می‌شود، مردم به سوی آنچه که نباید بروند می‌روند، غیر از ایران ما حالا یک مقداری بهتر است، یک بارانی، نم‌نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌زند، امّا در خارج از ایران شما بروید ببینید گرد و غبار می‌بارد، همه جا را خاک گرفته، همه جا را سیاهی گرفته در یک چنین بیابانی کجا می‌توانید اولیای خدا را  پیدا کنید؟ خودت از اولیای خدا بشو، چه می‌خواهی که خدا ندارد؟ قدرت می‌خواهی خدا دارد، اگر ندارد خدا قدرت، چرا نصف شب بلند می‌شوی می‌گویی خدا همین الان به من فلان حاجتم را بده؟ دارد. پس معتقدی که دارد. معتقدی که پاک است خدا، چرا در هر نماز مکرر در مکرر می‌گویی سبحان اللّه، سبحان اللّه یعنی پاک است خدا و خدا، وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ (انعام / ۵۹) استثناء ندارد، معنای این آیه‌ی شریفه حتّی شامل پیغمبراکرم و ائمه‌اطهار می‌شود، آن علمی را که خدا دارد اینها همه‌ی آن را ندارد، آن‌ها نامحدود نیستند مثل خدا، خدا نامحدود است که علمش هم نامحدود است، وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ، پس بیاییم خدا را دوست داشته باشیم خوب ما که می‌خواهیم خدا را دوست داشته باشیم، تو بخواه، برو دنبالش، شرایطش را عمل کن، پاک بشو، آخر بنا شد دُر باشی، آن هم دُر شفاف، نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانم دُرهای روی انگشترها را دیده اید؟ مثل شیشه می‌ماند، مثل آینه می‌ماند، دُر شفاف تا ارزش پیدا کنی و نور خورشید به تو بتابد. اوّل پاک شو، ما اینقدر اصرار داریم تزکیه‌ی نفس بکنید چه فایده‌ای برای من دارد تزکیه‌ی نفس شما؟ من که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم از همه‌تان، مثلاً با شما معاشرت شب و روزی داشته باشم. شب و روز هم به من دروغگو نگویند، البته مفید گاهی می‌شود، ولی به هرحال برای خودتان  مفیدتر است، برای شما مفید است، آقا تصمیم بگیر، کی؟ باصطلاح، هر ناپاکی که خودت می‌فهمی، نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم بیا از من یاد بگیر، هر ناپاکی که خودت می‌فهمی ناپاکی است نکن، نداشته باش، کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا (اسراء / ۱۴) خودت حساب کن، اینجا  کسی هم ندیده و من به زن نامحرم نگاه کردم. نکن، پاک باش، آن قدر پاک باش که تو را امام زمان بپذیرد. امام زمان کلاه سرش نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود! ما می‌بینید مرجع تقلیدمان، مراجع تقلیدمان، حتی رهبر انقلابمان، خوب از باطن اشخاص که خبر ندارد، یک نفر می‌آید آن قدر قربان صدقه می‌رود، هفت هشت تا کارهای صحیح انجام می‌دهد، چه چه چه، و می‌رود بالا تا جایی که می‌رسد امین‌ترین افراد است آن وقت می‌رود حزب جمهوری اسلامی را بمب می‌گذارد، فرار می‌کند، بعد همه را روی سر هفتاد و چند نفر خراب می‌کند! دیدید که، اینها یک چیزهایی بود که ما دیدیم، اما امام زمان و حکومت امام زمان و همه‌ی اینکه امام زمان صلوات اللّه علیه در غیبت هست به خاطر اینست که یک جایی برسد که مردم یک طرفه بشوند. اقلاً یک عده باشند که پاک باشند، نخواسته باشند سر امام زمان را کلاه بگذارند، نفوذی نشوند که او نمی‌‌گذارد کسی نفوذی بشود والاّ یک عده می‌آیند، آن‌ها اخلاقشان همین است، بعد می‌آیند حضرت با اینها چکار کند؟ به خود من در یکی از این خواب‌ها گفتند ما با این آدم چکار کنیم-یک نفر- به من تو بگو چکار کنیم؟ بُکشیم او را؟ شیعه است، معتقد، البته دو سه تا ناپاکی دارد. نگهش داریم، شلوغ می‌کند. یک آدمی نیست که یک گوشه‌ای بنشیند ناپاکی‌اش مال خودش، نه، وارد می‌شود، خوب حالا چکار باید کرد؟ همه‌ یاری کنید حضرت بقیه‌اللّه را، همدیگر را وادار به پاکی کنید، وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنْ الْمُنکَرِ (توبه / ۱) به خود امام زمان، -روز جمعه است کنار قبر علی بن موسی الرضا- قسم می‌خورم که بهترین یاری امام زمان این است که اوّل خودت را پاک کنی بعد دیگران را. پاکشان کنید، پاکشان کنید آقا بیاید. بهترین انتظار فرج، این است، بهترین تعجیل در فرج همین است، خوب وادار کنید، تو بچّه‌ات را اقلاً درست کن، آن یکی رفیقش را درست کند، آن به اصطلاح- یک جلسه تشکیل دهد یک عدّه را درست کند. تلیقن کنید، بگویید، حرف تأثیر دارد، به خدا قسم تأثیر دارد همدیگر را پاک کنید، پاک بشوید، به‌به! یک بیابان، من خودم در نجف بودم صبحی که باران آمده بود عین ستاره در این فضای قبرستان وادی السلام دُرها برق‌برق می‌زد، آقا باران نیامده بود چند روز، خاک نشسته بود اصلاً دیده نمی‌‌‌شد. زمان ما گرد و خاک خیلی بیشتر از باران است، شما باران ریز باشید، شما یک آفتابه لااقل دستتان بگیرید یک متر در یک متر زمین را اقلاً آب بپاشید -شاید آن دُرها نمی‌‌‌خواهید- روی خودتان آب بریزید، خودتان را بشورید تا دُر وجودتان پاکی‌اش معلوم بشود و در نزد خدای‌تعالی ثبت بشود، هیچ باکی ما نداریم خوب معرفی بشویم، بد معرفی بشویم، هیچ! تا بفهمید لااقل محبوب خدا که هست؟ از اعمال استفاده می‌شود، از روحیاتتان استفاده می‌شود، این کار را بکنید. به خود امام عصر ارواحنا فداه من قسم می‌خورم که جز این از شما هیچ نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد. شب تا صبح نماز بخوانید ولی کبر و نخوت و عجب داشته باشید چه ارزشی دارد؟ محبّت پروردگار را در دلتان بوجود بیاورید. این محبّت شما را شفاف می‌کند. شما را هر چه سریعتر به خدا می‌رساند. لایق می‌شوید که لقاء پروردگار را پیدا کنید. حالا چطوری ما این کار را بکنیم؟ اول تزکیه‌ی نفس ، آقا این دُر چطور آن طور شفاف و زلال می‌شود؟ درونش چیزی نداشته باشد، من یک دُری یک کسی از خارج برایم هدیه آورد اینطور که می‌گویند درونش نوشته بود: اللّه! آن قدر شفاف بود که آن اللّه‌ که درونش نوشته بود طبیعیدیده می‌شد. چقدر خوب است! این قدر هم قیمتی بود، دُر معمولاً نسبت به فیروزه و عقیق قیمتی نیست، ولی این خیلی قیمتی بود، یکی از شخصیتهای مهم کویت برای من آورده بود هدیه داده بود آن قدر قیمتی بود که چه عرض کنم. درونش نوشته بود اللّه. دیدم هیچ چیز ندارد، اگر درونش اللّه نوشته بود ولی شفاف نبود، دیده نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد و ارزشی هم نداشت. اگر شفاف بود در دلش اللّه نوشته نبود این هم ارزش نداشت. البته تا یک حدّی، چرا- شفاف باشید، در دلتان محبّت خدا را ایجاد کنید، به قدری قیمتی می‌شوید می‌بینید که وقتی انسان از دنیا می‌رود- این دنیا را رها کنید چیزی که اصلاً ارزش برایتان نداشته باشد دنیا باشد- به مجردی که از دنیا می‌روید سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ (یس / ۵۸) خدا برایتان سلام می‌دهد. به‌به! وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ (یس / ۵۹) مجرمون؛ بروید بیرون، اینها غیر از شما هستند. شما گناه کردید، آلوده کردید خودتان را، اینها مورد سلام خدایند، سلام خدا هستند، خوب! نمی‌‌خواهید؟ هیچ کس از هیچکدام شما جمعیت دعوت نکرده که بیایید تزکیه‌ی نفس کنید، این را بدانید به خدا قسم حالا البته دلم ممکن است محزون بشود ولی از نظر ظاهر راحت‌ترین وقتی است که همه‌تان از من بدتان بیاید، اصلاً ما نمی‌‌خواهیم با این باشیم، پای منبر این باشیم- ما می‌رویم در خانه استراحت می‌کنیم آن قدر هم خدا از نظر مادی به من لطف کرده که تا آخر عمر هم بخورم دارم الحمدللّه به هیچکدامتان، هیچگونه نیازی ندارم. ولی به خدا قسم دلم می‌خواهم همه‌تان از این دُرهای شفافی که در آن اللّه نوشته، بشوید، و ان‌شاءالله می‌شوید امیدوار شدم، اخیراً خیلی امیدوارم که ان‌شاءالله جمعی از شما هستید، و جمعی از شما هم خواهید بود، محبّت خدا را چطور در دلمان ایجاد کنیم؟ این دیگر زیاد دست ما  نیست. اوّل معرفت خدا بعد از تزکیه‌ی نفس ! اوّل معرفت، خدا را بشناسیم، آنچه که ما در سال گذشته درباره‌ی معرفت خدا گفتیم اینها الفاظ بود، یا من دلّ علی ذاته بذاته، یک بخش مهمش نصفه‌های شب باید از خواب بلند بشوید سرتان به خاک بسایید بگویید: خدایا عرفنی نفسک، خودت را به ما معرفی کن.  یک بخش مهمش آن‌جا به انسان داده می‌شود، شب تا صبح خُور و خور بخوابی تا صبح و نه نماز شبی، نه برنامه‌ای! هیچ! خوب، خوب صبح چه احتیاج داری الان از خواب بیدار شدی؟ یک صبحانه کامل! بفرما صبحانه. اگر یک شب خوابت برد دیدی نیاز دیگری هم داری، دیشب شب جمعه بوده من تا صبح خوابیدم، گرسنه‌ای یا نه؟ روحت گرسنه است؟ می‌گویی روح چه هست اصلاً؟! الان هم خیلی از دانشمندان بزرگ هستند می‌گویند روح چه هست؟ ببخشید! بفرمایید صبحانه‌تان را بخورید! امّا اگر روح داشته باشید، می‌گویی عجب ما دیشب تا صبح خوابیدم یک یا اللّه نگفتیم، صد تا صلوات موقع خواب نفرستادیم، لا اله الاّ اللّه صد مرتبه نگفتیم تا بهترین مردم باشیم مگر آن کسی که بیشتر گفته باشد لا اله الاّ اللّه، -اینها روایت دارد- غصه می‌خوری، گرسنه‌ای، ضعف در تو ایجاد شده، می‌روی مفاتیح را باز می‌کنی دعای ندبه بخوانم، اهل محبّتی دیگر، دعای ندبه مال محبین است، محبین، آن‌هایی که چشم دارند، اکثر دعاهای ندبه را کورها می‌خوانند، یک قدری به جاهایی که دعای ندبه می‌خوانند نگاه کنید یکی از آهنگ صدایش خوشش می‌آید می‌خواهد به مردم صدایش را بفهماند، یک آقای مداحِ خوش صدایی که خدا حفظش کند باز بهتر همین است که اینجا بخواند- دارد آهنگ می‌خواند، هل الیک یابن احمد، ای بابا! تو با امام زمان داری صحبت می‌کنی، اگر امام زمان اینجا باشد شما همین طور می‌خوانید؟ السلام علیک ، یکی آهنگ می‌زند، یکی از جمعیت خوشش می‌آید، یکی از اینکه دوربین را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد مثلاً روی آنکه یک ذرّه اشک شاید برای امام زمان باشد و شاید هم برای حاجتش باشد، دیشب خانم با او دعوا کرده حالا آمده دعای ندبه، آنکه برای خداست، آنکه برای امام زمان گریه می‌کند، فلیبک الباکون، آنکه در بیابان نجف رفته آن آینه قدنما را که همه‌اش دُر و زمرّد و الماس است، آن آینه را دیده خدا را دارد می‌بیند، من اراد اللّه بدأ بکم، خدا را دارد می‌بیند، دارد واقعاً صفات پروردگار را مشاهده می‌کند. این شخص در مقابل این آینه قدنمای از الماس و دُر و هر چه بالاتر از اینهاست بگوییم زانو زده می‌گوید فلیبک الباکون، چرا تو در اختیار ما نیستی آقا؟ چرا تو را وسط‌های بیابان باید بیاییم پیدایت کنیم؟ چرا؟ فلیبک الباکون و ایّاهم فلیندب النادبون و لمثلهم فلتذرف الدّموع و لیصرخ الصّارخون و یضجّ الضّاجّون ، از آن بالاتر شروع کرده. آخر ما همه جا محرومیت داشتیم، این الحسن این الحسین، امام حسن و امام حسین‌مان کو؟ این روزها فاطمه‌ی زهرامان کجاست؟ پس چرا بشر باید این قدر بی‌لیاقت باشد که یک چنین چیزهای پر قیمت، یک مظاهر پروردگار را اینطور از دست بدهد و هیچ یاری نکند آن‌ها را و علاوه خودش هم خدای نکرده اقدام بر کُشتن و شهادت آن‌ها بکند. حضرت امیر را ریسمان انداختند در روایت دارد چهل نفر یک عدّه سر ریسمان را گرفتند، یک عده حضرت را هل می‌دادند، آخر، مسجد با خانه‌ی علی بن ابی‌طالب فقط یک درگاه فاصله داشت، یک در، آن در هم که باز بوده، حضرت نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفت، هل می‌دادند، ولی داشتند می‌بردند، فاطمه زهرا برخاست، دامن علی بن ابی‌طالب را گرفت هر چهل نفر را روی زمین انداخت. روی زمین انداخت و دوّمی دید که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند علی بن ابی‌طالب را اینطور به طرف مسجد ببرد صدا زد قنفذ دست زهرا را کوتاه کن، که امام صادق می‌فرماید و کان سبب وفاتها علیها سلام ، أن قنفذ مولی فلان سبب فوت مادر ما زهرا این بود که قنفذ با آنچه که در دست داشت به بازوی فاطمه‌ی زهرا زد، لاحول و لا قوه الاّ باللّه العلی العظیم.

همه با توجه نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم أسمائک و باسمک الاعظم الاعظم الاعظم الحجه بن الحسن یا اللّه یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه، اللّهم عجل لولیک الفرج، خدایا فرج امام زمان ما را برسان، همه‌ی ما را از بهترین اصحاب و یارانش قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضی بفرما، خدایا مرض‌های روحی‌مان را شفا مرحمت بفرما، محبّت خودت را در دل ما زیاد بفرما، خدایا معرفت و محبّت امام زمان ما را در دل ما زیادتر بفرما، پروردگارا، به آبروی ولی‌عصر توفیق تزکیه‌ی نفس به همه‌مان مرحمت بفرما، مرض‌های بدنی‌مان را به آبروی امام زمان رفع بفرما، مریض منظور، مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما. آقایان! سال گذشته یک همچنین ایامی پسر دوست بسیار عزیزمان جناب آقای بختیاری تصادف کردند، بسیار جوان خوبی بود، خدای تعالی او را آمرزیده ولی برای اینکه هدیه‌ای شما امروز که سالگرد ایشان است برای ایشان بفرستید یک حمد و سه قل هو اللّه قرائت کنید. خدایا به آبروی ولی‌عصر ایشان را مورد رحمت خودت قرار بده و این هدیه ما را به روح ایشان برسان، خدایا به خاندانشان صبر و اجر مرحمت بفرما، و من خوب یادم است که -من اطلاع نداشتم جریان را- وقتی پدرشان جریان را برای من گفت، یک طوری گفت که من را آرام کرد. به من تعلیم صبر داد و واقعاً خوشحال شدم که اهل تزکیه‌ی نفس چه کمالی دارند، با یک مقدماتی این مطلب را به من گفت که من زیاد ناراحت نشوم. خدایا به آبروی حضرت ولی‌عصر به مادرش، به تمام کسانی که در مصیبت ایشان بودند، شریک مصیبت ایشان بودند، صبر و اجر مرحمت بفرما، و عجل فی فرج مولانا. 

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۲۷ جمادی الاول ۱۴۲۵ قمری – ۲۶ تیر ۱۳۸۳ شمسی – محبت و تقوا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم اللّه الرحمن الرحیم

الحمد لله و الصلاه و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیه الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین .

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ، و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکّل علی الله فهو حسبه.

شهادت حضرت زهرا سلام اللّه علیها در پیش  است به پیشگاه مقدس حضرت بقیّهاللّهتسلیت عرض می‌کنیم و شهادت و وفات فرزند عزیزمان پسر جناب حاج آقای بختیاری که در سال گذشته تصادف کردند و عموی محترمشان که ما خدمتشان رسیده بودیم این را هم به همه‌ی برادران و دوستان ایشان و به خود ایشان تسلیت عرض می‌کنیم. مطلب در هفته‌های گذشته درباره مسأله تقوا و در اثر تقوا محبّت به ذات مقدس پروردگار -که بحث بسیار مشکلی هست- مطرح بود لذا در سراسر جلسات آن هم با پیشنهاد دوستانی که در جلسه شرکت می‌کنند و شاید به خاطر آسایش بیشتر من این پیشنهاد را کرده‌اند از دوستانی که اداره جلسات را به عهده دارند تقاضا دارم که از این هفته به بعد تنها کسانی که امتحان داده‌اند و در مراحل تزکیه‌ی نفس هستند با داشتن کارت در این جلسه شرکت کنند و این مسأله که امروز می‌خواهم مطرحش کنم و شاید یکی دو هفته‌ی دیگر هم مطلب بسیار عمیق باشد اگر چه من همانطور که دأبم بوده مطالب فلسفی  و علمی را ‌خواسته ام که ساده مطرح کنم و ساده هم هست ولی پیاده کردن این مطالب باید حتماً مقدماتی داشته باشد. یعنی یقظه کامل همانطوری که گفته‌ام، توبه واقعی همانطوری که توضیح داده ام، استقامت و صراط مستقیم آن چنان که در هفته‌های گذشته شرح داده‌ام. اینها باید باشد تا بتوانیم ان‌شاءالله محبت پروردگار را در دلمان ایجاد کنیم مخصوصاً محبتی که توأم با  شناخت پروردگار باشد، شناخت عظمت پروردگار باشد، انسان نعمت پروردگار را منظور کند و همیشه خودش را محتاج پروردگار بداند، و شاکر نعمت‌های گذشته‌اش و نعمت‌هایی که به او در آتیه وعده داده شده است باشد، یک مطلب را من در پرانتز -اگر چه این پرانتز خیلی باید وسیع باشد- ولی باید بگویم و آن این است که هر سالک الی اللّه باید بداند که این سیرش الی الابد ادامه دارد ما مثل مادییّن در یک بعد فکر می‌کنیم و آن بعدی که باید به عنوان یک مسلمان واقعی فکر کنیم کمتر فکر می‌کنیم مادیین معتقدند که: «إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا»(مومنون / ۳۷)  «و ما یهلکنا الاّ الدهر» (جاثیه / ۲۴) چند روزی در دنیا آمده‌ایم و از آن ساعتی که در شکم مادر نطفه پدر و مادر به هم آمیخت و فرزندی کم‌کم بوجود آمد از آن‌جا پیدا شده ایم و به دنیا آمده‌ایم وقتی هم که از دنیا رفته‌ایم نابود شده ایم و آخرین منزل هستی این است و آنچه که می‌گوییم و متوجه نیستیم امّا  قرآن کریم و تمام دانشمندان مسلمان حتی جمعی از فلاسفه معروف معتقدند  که خدای‌تعالی ما را به عنوان ارواحی خلق فرموده یک مدتی تحت تعلیمات خاندان عصمت علیهم الصلوهو السلام، تحت تعلیمات کوثری که خدای‌تعالی در ابتدای خلق و در ابتدای خلقت روح مقدس رسول اکرم بهپیغمبراکرم عطا کرده که إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ (کوثر / ۱) تحت تعلیم آن‌ها بوده‌ایم، طبق احادیث دو هزار سال این مکتب طول کشیده و بعد هم از زمانی که حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام خدا بدنش را خلق کرد و بعد در او روح دمید و بعد ملائکه در مقابلش سجده کردند و بعد آدم، آدم شد از آن موقع ما ارواحِ فرزندان بدنی این آدم در بدن‌های ذرّه‌ای که ماکت همین بدن است بوده‌ایم. مد‌تها در این وضع بودیم. -این مطالبی است که منکرش اگر نگوییم کافر است باید بگوییم که از اسلام بهره‌ای و بویی نبرده. دهها بلکه صدها بلکه هزارها روایت در همین مطالبی بود که عرض شد- و بعد هم در دنیا آمده‌ایم، آنچه را که ما می‌بینیم و نمی‌توانیم منکرش بشویم  امتزاج نطفه مرد و زن است و عالَم رحم و بعد هم آمدن در این دنیا که الان از هر کدام شما بپرسند چند سال عمرتان است؟ از روز تولّد در این عالَم و بدن‌تان تاریخ را گذاشته‌اید و بعد هم بعد از هر چند سالی که انسان در این حوادث دنیا طاقت بیاورد زندگی کرده و این هم آخرین منزل هستی قبر است و فوت است و تمام شد! این مطلب این را بدانید- منافات با شاید دو ثلث قران دارد یعنی شما اگر این مطلب را همین طور معتقد باشید که اوّل زندگی رحم مادر و آخر زندگی قبر است دو ثلث قران را منکر شده اید. اوّل زندگی وقتی است که به عنوان روح خدای‌تعالی شما را خلق کرده، آخر زندگی الی‌الابد چه جهنمی باشیم چه بهشتی. در هر دو دارد خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا(نساء / ۵۸) هم در بهشت مخلدید هم در جهنم، یعنی اگر جهنمی بودید در جهنم و اگر بهشتی بودید در بهشت مخلد، -عرض کردم این در پرانتز است- و آیات قران و روایات شاید دو ثلثش مربوط به همین مطالب مختصری بود که  عرض کردم، بنا براین ما  اگر خواستیم با خدا طرح دوستی بریزیم خدای ابدی دوست ابدی می‌خواهد. در عالَم قیامت این را بدانید همه‌ی دوستان از هم جدا می‌شوند بلکه اظهار دشمنی می‌کنند. الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ (زخرف / ۶۷) دوستان بعضی‌هایشان با بعضی دشمنند در روز قیامت، إِلَّا الْمُتَّقِینَ، مگر آن‌هایی که تقوا دارند، مگر آن‌هایی که با خدا طرح دوستی ریخته اند، مگر آن‌هایی که در هفته قبل گفتم دوستی‌شان برای خدا بوده، چون این شخص دوست خداست من هم با او دوستم. یک وجه مشترکی که در عالَم بالا هست، در عالَم معنویت هست این است که هم من خدا را دوست دارم هم او خدا را دوست دارد، هم او تقوا دارد هم من تقوا دارم، إِلَّا الْمُتَّقِینَ،پس تقوا محبّت‌ها را حفظ می‌کند، چرا؟ به خاطر اینکه محبوب همه‌ی متقین یکی است و او ابدی است پس این محبت هم ابدی خواهد بود، روز قیامت متقیّن از هم بدشان نمی‌آید، دشمن هم نمی‌شوند، از یکدیگر فرار نمی‌کنند، روز قیامت روزی است که یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ (عبس / ۳۴) برادرت، چه برادر دینی‌ات باشد، چه برادر نسبی، اگر این برادری و محبت بر اساس تقوا نباشد وقتی که طرف را می‌بینی فرار می‌کنی، می‌گویی من خودم آن قدر گرفتاری دارم حالا این هم ممکن است  یک مقداری گرفتاری برای من بوجود بیاورد، بار خودم سنگین است بار او را دیگر به دوش نکشم. پدر از فرزند، فرزند از پدر! من دیده‌ام در یک جایی در زمان رژیم گذشته ما را برده بودند به ساواک، یک دوستی داشتیم دیدم او هم آن طرف نشسته، به او اظهار محبت کردم دیدم رویش را از من برگرداند! من آن‌جا به یاد این مطلب افتادم که الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ این آقا می‌ترسد من یک مجرمی باشم که اگر اظهار رفاقت به او کردم جرم من اضافه بر جرم او بشود، -خود او هم مجرم بود- یک طوری من کار کرده باشم که او را هم متهم کنند. روز قیامت یک همچنین روزی است، همه از هم فرار می‌کنند، همه به هم سو‌ءظن دارند، إِلَّا الْمُتَّقِینَ، من هم به خاطر خدا، تو هم به خاطر خدا، یکدیگر را دوست داشتیم خدا هم که حاکم مطلق امروز است، و هر دویمان خدا را دوست داشته ایم. پس بنابراین همه بیایید با هم معانقه کنیم، خدا هم که اشتباه ندارد. بنا بر این روز قیامت همه‌ی متقین، متقینی که در این جلساتِ هفته‌های گذشته بحث کردم، متقینی که از طریق تقوا خدا را دوست داشته باشند، می‌بینید که اینها به هم می‌رسند؛ شما هم که اینجا هستید! با هم یکی هستیم، این یکی هم همینطور، آن یکی هم همینطور، یک عده می‌شوند. صورتها مثل ماه می‌درخشد و جلوی پایشان را می‌بینند تا بهشت. آن چنان که مجرمین آن‌هایی که در دنیا محبتشان بر اساس مادیّت بوده، یک عده این هستند! تا تو پول داری،  تا تو شخصیت داری، با تو دوستند، اما به مجردی که از قدرت معزول شدی، به مجرد اینکه پول و مالت از بین رفت دیگر دوستت ندارند، پس تا به حال دوستی تو دوستی به من نبوده، به قدرتم بوده، محبتت به من نبوده، به پولم بوده، محبتت به مالم بوده، نه به من، آن هم که در دنیا گذاشتیم و آمدیم! حالا معنا ندارد که در قیامت به هم محبت داشته باشیم، معنا ندارد که ابداً با یکدیگر باشیم، تمام شد، از بین رفت همانطوری که دنیا از بین رفت. هیچگاه این محبتی که خدا در دلتان گذاشته، این دوستی و صمیمتی که خدا در دلتان گذاشته بر اساس دنیایی و جنبه‌های دنیایی نباشد. چون اگر برای دنیا و جنبه‌های دنیا باشد تمام می‌شود، روز قیامت شما اهل محبت به یکدیگر نیستید همانهایی می‌شوید که یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ، و تمام قوم و خویش‌ها، تمامشان، پدر، مادر، فرزند، فرزندت دارد می‌افتد در آتش، بگذار او بیفتد! من فرار! اینطوری می‌شوید. پس یک کار را حتماً باید بکنید، در همین دنیا. فرصت دارید، تصمیمش را همین الان بگیرید، دیر می‌شود و آن این باشد که خدا را دوست داشته باشید و هر چیزی که جنبه‌ی خدایی دارد به خاطر خدا دوست داشته باشید، هر چیزی. و این کار -آنچه که امروز می‌خواستم عرض کنم- یک تمرینی دارد در دنیا، چون هیچ کاری بدانید کارهای مشکل بخصوص، کارهای روحی بدون تمرین انجام نمی‌شود . یک ورزشکاری بود می‌آمد در خانه -همسایه ما بود- می‌دیدیم یک چیزی درست کرده روزها می‌آید مشت به این می‌زند، کار بی‌فایده! گفتیم این چه کاری است که تو می‌کنی؟ گفت اگر اینجا من مشت نزنم من در باشگاه نمی‌توانم مشت بزنم. تمرین می‌خواهد هر کاری، آن‌هایی که تمرین در دنیا ندارند موفق نمی‌شوند.  این را به شما بگویم: خدا یک دفعه به کسی چیزی نمی‌دهد آن هم در دنیا! من بروم بخوابم در خانه و هیچ فعالیت ورزشی نکنم روز اولی که من را بردند در باشگاه همان روز اول هر چه کشتی‌گیر است بزنم زمین؟! این می‌شود؟! نمی‌شود. این یک کار خیلی ساده بدنی است، تمرین می‌خواهد، مطلبی که امروز می‌خواهم بگویم که می‌دانم متأسفانه موفق نیستم در این جهت و شاید کمتر کسی موفق بشود- این است که در اظهار محبت به خدا و صفا و صمیمت نسبت به پروردگار در دنیا باید با دوستانتان تمرین کنید، بالاخره بین این همه سالکین الی الله یک نفر پیدا می‌شود که بتوانید شما با او صفایی داشته باشید، صمیمیتی داشته باشید، من به یک نفر می‌گفتم بیا با هم صفا داشته باشیم؟ می‌گفت من از صفا بدم می‌آید! بعضی‌ها اینطورند! بعضی‌ها از صمیمیت بدشان می‌آید. حق هم دارند. آن قدر از طریق صفا و صمیمیت کلاه سرشان رفته که حالا از هر چه اسم  صفا و صمیمت است بدشان می‌آید. همین کلمه استعمار الان ما بدمان می‌آید، اگر بگویند فلان مملکت می‌خواهد بیاید ایران را استعمار کند، می‌گوییم غلط می‌کند! استعمار یعنی آبادانی کردن. خدای‌تعالی در قران می‌فرماید: و استعمرکم فی الارض، من شما را برای آبادانی زمین می‌خواهم. استعمار یعنی آبادانی کردن. حالا ما چرا بدمان می‌آید؟ چون اینقدر این ابرقدرتها، ممالک بزرگ، با این کلمه جلو آمدند، سر ما را کلاه گذاشتند، آنقدر ما را بیچاره کردند که حالا از استعمار بدمان می‌آید. اینطوری! این آقا هم از صفا  بدش می‌آید، حق هم داشت! امّا یک مطلبی من به شما بگویم یک نفری را پیدا کنید، پیدا کردنش با خودتان، صمیمیتتان را تمرین بکنید با او، صمیمیت هم نگویید او بدهد تا من هم بدهم، او بکند تا من بکنم، نه! یک طرفه. یک طرفه شما صمیمیت داشته باشید، سوءاستفاده طرف نکند، اگر فقط سو‌ءاستفاده طرف خواست بکند با او حرف نزنید ولی اگر سوءاستفاده نمی‌کند همین اندازه باشد شما صفا بکنید  او بگذارید بی‌صفایی بکند، برای شما بهتر است. چون انسان با آدم بی‌صفا، صفا بکند خیلی بهتر رشد می‌کند. بهتر به کمال می‌رسد. گاهی بعضی‌ها می‌گویند که: آقا! ما ده دفعه رفتیم خانه‌اش یک دفعه نیامده خانه‌ی ما! خوب چه بهتر! تو اظهار محبتت را کردی او نکرده، او مجرم است تو مجرم نیستی، -حالا اگر حمل به صحتی نداری- او بی‌حال و بی‌تفاوت است تو باحال و با تفاوت هستی. تو لابد به یک جهتی به او اظهار محبت کردی، اظهار محبتت را کرده ای . اگر شما بخواهید بهپیغمبراکرم اقتدا کنید این را بدانیدپیغمبراکرم  وقتی که وارد مکّه شد خیلی خانه‌ها بود که خدای‌تعالی به او دستور بدهد که آن خانه‌ها را مثلاً مأمن قرار بده، می‌دانید با که بیشتر از همه صفا کرد و خانه چه کسی را مأمن قرار داد، خانه‌ی آن کسی که یک لحظه قبل و یک لحظه هم بعد و بلکه نسلش دشمن پیغمبراکرم بودند و یک لحظه به پیغمبر ایمان نیاوردند. ابوسفیان! اعلام کرد که خانه‌ی ابوسفیان مثل خانه‌ی خودتان است، هر که رفت آن‌جا در امان است. -خیلی عجیب است!- با او! من اصلاً خوشم نمی‌آید از او! همان چون از او خوشت نمی‌آید از او خوشت بیاید! چون با صفا نیست صفا داشته باش. یک وقتی هست آدمِ دزدِ معصیتکاری است، او را نمی‌گویم -مکرر توضیح می‌دهم به همین جهت-  یک وقت یک آدم بی‌حالی است، در یک خانواده‌ای بوده عادت کرده که فقط بخورد و بخوابد و استراحت کند و خودش را راحت نگه بدارد، حالا تمام دنیا ناراحت باشند مهم نیست. یک همچنین آدمهایی پیدا می‌شوند. هستند در جامعه ما. شاید اکثر ما همینطور باشیم.  ما راحت باشیم حالا به جهنم، عراقی‌ها هر طوری می‌خواهند باشند، هرکجا هر طوری می‌خواهند باشند. من پولدار باشم. آن‌ها می‌خواهند پول داشته باشند نداشته باشند، من راحت باشم، آن‌ها می‌خواهند راحت باشند، راحت نباشند، من باید تکیه بدهم، استراحت بکنم، خوابم به موقع، نهارم به موقع، شامم به موقع، آب از آب تکان نخورد، یک همچنین آدمی! شما صفا کنید، دو تا فایده دارد، یکی اینکه تو وظیفه‌ات را انجام دادی، یکی اینکه اگر ان‌شاءالله او یاد بگیرد به او یاد دادی صفا کردن و محبت کردن را . حجت را بر او تمام کرده ای. یک چنین تمرینی باید در دنیا داشته باشید. راه این تمرین هم این است. حالا ما می‌خواهیم تمرین کنیم چکار کنیم؟ تو باید مراحل تزکیه‌ی نفس را بگذرانی، خودت را برسانی به مرحله‌ی عبودیت که ان‌شاءالله برایتان شرح خواهم داد- و وقتی که رسیدی به مرحله‌ی عبودیت این روایت «عنوان بصری» را خوب دقت کنی. امام صادق علیه الصلوهو السلام حقیقت عبودیت را این می‌داند که «أن لا یری العبد لنفسه فیما خوّله الله الیه مِلکاً» ، بنده برای خودش مالکیتی قائل نباشد. مالکیتی قائل نباشد. مال را مال اللّه بداند، آقا این اموال مال که هست؟ این خانه مال که هست؟ مال فلان آقا، اگر ده روز دیگر مُرد مال که هست؟ مال ورثه! ورثه نداشت مال که هست؟  حتی این را بدانید گاهی انسان به دوام خانه، دوام ندارد!  این خانه را اگر کارش نداشته باشند شاید صد سال دیگر زنده باشد و حال اینکه ممکن است  صاحبش زنده نباشد. من درختی را می‌شناسم که آن طوری که نقل می‌کنند پانصد سال این درخت، درخت است. سر حال ، ایستاده، شاید دهها نفر پایش متولد شده اند و مرده اند. پس تو مالکش نیستی. می‌گویند بهلول رفت قبرستان هی لگد می‌زد به این قبرها! می‌گفت: ای دروغگوها! می‌گفتند تو از کجا اینها را می‌شناختی؟ می‌گفت اینها همه‌شان دروغگویند، یک خانه در یک کوچه اجاره کرده بود در یک شهری، می‌گفت شهر ما! کوچه ما! خانه‌ی ما! خوب اگر مال تو بود پس چرا نگهش نداشتی؟ چرا لباس‌هایت را نگه نداشتی؟ چرا بدنت را نگه نداشتی؟ چرا؟ اگر به این حقیقت برسیم خیلی راحت می‌شویم، «یرون المال مال اللّه» خوب مال، مال خداست، همه‌ی ما جیره‌خواران خدا هستیم. جیره‌خوار خدا هستیم. خوب چکار باید کرد؟ یک تولیت، متولیان را دیده اید؟ من متولی قبل از اینکه جریان اوقاف بپا بشود متولی زیاد دیده بودم. در یک مدرسه‌ای ما درس می‌خواندیم یک آقایی متولی این مدرسه بود، می‌آمد دستش را می‌زد به کمرش، اینجا را اینطوری کنید، آنجا را انطوری کنید؛ بعد هم اداره اوقاف آمد و از او گرفت او هم رفت خانه. بله! چطور شد آن فرماندهی؟ فرماندهی به عنوان تولیت بود، شرعی هم بود. تو متولی اموالت هستی، خدا این اموال را به دست تو سپرده، بی خودی هم اینهمه جان کندی، زحمت کشیدی! زحمت بکش، لازم است، اما این اموال را خدا به دست تو سپرده که تو جایی که خدا می‌گوید صرفش کنی. خرجش کنی. همین. می‌گویید نه! تمام کتب اسلامی را ورق بزنید ببینید حرف غیر از این است که من می‌گویم؟ عقلتان هم همین را می‌گوید، عقل هم همین را می‌گوید. اگر مالکش هستی، نگهش‌ دار! آقا این زمین و این خانه و این باغ صد سال بیشتر عمر می‌کند. تو هستی؟ می گویی: نه! من که نیستم. برای بچه‌هایم! بچّه‌هایت؟!  یک آقایی در مشهد آمدند پسرهایش به من گفتند پدرمان دیوانه شده! ما رفتیم ببینیم این از رفقای ما بود- چطور دیوانه شده؟! بچه‌ها را بیرون کرد، خیلی هم با بد اخلاقی بیرونشان کرد. بعد نشست و گفت: آقا من دیوانه نشده ام! چندی قبل مریض شدم، بیهوش شده بودم، سر اموال من، این بچه‌ها دعوا می‌کردند! من زنده بودم. می بینید که من زنده ام- اینها خیال کردند ما مردیم! دعواهای خیلی زشت! من خوب شدم، گفتم اموالم را تا می‌توانم خودم به دست خودم در راه خدا بدهم از این تولیت که من تعبیر می‌کنم- از این نجات پیدا بکنم که فرزندانم خودشان می‌دانند. خودشان می‌دانند. این طوری است. نه! بچه‌های ما خوبند! خیلی خوب؛ خواهیم دید! خواهیم دید! اولاً این را بدانید هیچ بچه‌ای، حالا معصومین را کاری نداریم چون آن‌ها مقامشان «لایقاس بنا احد» است. انقدری که این پدر دلش بخواهد برای این خانه‌ای که ساخته به دست خودش، بسوزد و مواظبش است، پسر نمی‌سوزد، چون نکرده. زحمت نکشیده. مفت به دستش آمده. مال تو نیست، خوب حالا چکار کنیم؟ صفا بکن، باصفا باش. تمرین صفا را با خدا بکن، ببینید خدای‌تعالی در قران در سوره‌ی هل اتی دیده اید دیگر که« وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا » (انسان / ۸) غذایی درست کرده‌اند، غذا دیگر حداقلی است که یک شخص پولدار، یک شخص ثروتمند -من نمی‌گویم حضرت علی بن ابیطالب فقیر بود  دهانم بشکند اگر من این جسارت را بکنم، هر چه در عالَم بود و هر چه در آخرت هست مال پیغمبر و علی بن ابیطالب و فاطمه زهراست- یک ثروتمند یک غذا درست کرده این حقش‌ است که بخورد آن هم روزه باشد، امّا «یضعونه حیث امره الله» وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ ببینید محبت چه هست؟- عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا، خوب آقای اسیر! تو که به درد هم نمی‌خوری! ذمّی هستی در مملکت اسلامی کار هم می‌کنی، حالا فردا بیا ظرف‌های ما را بشوی! حالا ما غذای‌مان را به تو بدهیم. ابدا ! از ما یک تشکری بکن، اقلاً وقتی ما را می‌بینی سلام بکن، احترام کن! این را هم نخواستند. وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا  إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُورًا (انسان / ۸ و ۹) اینهایی که یک محبتی به همسایه می‌کنند، آقا بیا ظرف‌های ما را هم بشوی حالا که ما تو را دوست داریم، بیا لباس‌های ما را بشوی! بیا یک قدری کمک خانم هم بکن! اگر هم نیاید دیگر به او نمی‌دهید! اینإِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ ظرف شستن! إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ  لِکمک به خانم! ولی لِوَجْهِ اللَّهِ، من خدا را دوست دارم تو هم دوست خدا هستی، می‌خواهی دوست خدا باش می‌خواهی دوست خدا نباش، بچه یتیم هنوز خدا را نمی‌شناسد که دوست خدا باشد . مرحله‌ی عبودیت نرسیده که دوست خدا باشد، حالا یتیمی، بچه مسلمانی باشد، شاید؛ اما اسیر، اسیر که یک یهودی است که با جنگ گرفته اند او را آورده اند اسیرش کرده اند باشد! خدا الان می‌گوید گرسنه‌ است ، مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا ، حالا مسکین هر که می‌خواهد باشد. ایمان و اخلاص اینها نیست. تو صفا بکن با بندگان خدا. همه‌ی بندگان خدا بنده‌ی خدا هستند، همه‌ محبوب خدا هستند، خدا اگر دوستشان نداشته باشد، خدا آن‌ها را مشمول رحمانیّتش قرار نمی‌دهد. تو با کمال محبت با آن‌ها برخورد کن. محبت هم این که من هر وقت می‌رسم به شما بخندم نیست. حضرت سیدالشهدا‌ء در خانه نشسته، یک فقیری وارد مدینه می‌شود می‌پرسد کریم‌ترین مردم در این شهر که هست؟ از این کلام من احساس می‌کنم مسلمان حسابی نبوده و الا که هست که امام حسین در یک شهری باشد باز دنبال کریم‌ترین بگردد؟!-  خانه حضرت ابی عبد الله الحسین را به او نشان دادند . آمد در خانه حضرت سیدالشهداء یک شعرهایی خواند. حضرت به قنبر فرمودند که از آن ثروتی که از عراق آمده چیزی پیش تو هست؟ گفت بله یک همیان پولی هست. حضرت آمد از پشت در به او داد که صورت حضرت را نبیند که مبادا او خجالت بکشد.  مبادا حضرت او را بشناسد از نظر ظاهر و بعد توقع سلام از او داشته باشد می‌فهمید چه می‌گویم؟ این صفاست، این برای خداست، و عذرخواهی هم کرد که ببخشید ما چیزی در دست و بالمان نیست الان و الا تا جایی که تو لازم داشتی به تو می‌دادیم. ما می‌بینیم ائمه اطهار علیهم الصلوهو السلام     گاهی چیزی نمی‌دادند به کسی. می‌گوییم خودمان درست می‌کنیم می گوییم- حتماً خیلی فقیر بودند، نداشتند بدهند! وقتی که فاطمه زهرا با داشتن هفت پارچه آبادی غیر از فدک به او نسبت می‌دهند که یک چادری می‌پوشید که هفتاد جایش وصله داشت! و از لیف خرما هم این وصله‌ها را زده بودند! ببینید دشمن چکار می‌کند! به زبان ما چقدر ذلت و خواری را نسبت به فاطمه‌ی زهرا می‌دهند. آخر چه می‌شود آن چادری که هفتاد جایش با لیف خرما وصله شده باشد؟ یک چیزی خیلی خنده‌دار و مزخرف! اصلاً چادر می خواهد چکار؟! اینها را دشمن‌ها گفتند ما هم گفتیم . البته این را هم  بگویم اینها یک مسائلی است، نداشتن و فقر، اینها یک مسائلی است که از مسیحیت به ما رسیده. چون در انجیل تصریح شده که آدمی که پول داشته باشد هیچ وقت به خدا و به موفقیت نمی‌رسد! صریح انجیل است! لذا آن مرد مسیحی یا یهودی امام صادق را می‌بیند که وسط روز دارد عرق می‌ریزد حضرت، دارد از مزرعه برمی‌گردد، به او می‌گوید: آقا! شما پسر پیغمبرید چرا اینقدر حرص دنیا را می‌زنید؟ یا می‌بیند اگر حضرت لباس خوبی پوشیده، اسب خوبی سوار شده و این بیچاره این یهودی یا نصرانی گوشه کوچه با لباس پاره و با گرسنگی دارد عبور می‌کند به حضرت می‌گوید که یعنی اینجا زندان توست چون الدنیا سجن المومن- اینجا زندان توست و اینجا بهشت من است با این وضع؟! حضرت می‌فرماید اگر آن طرف را می‌دیدی همینطور بود، آنچه که خدا برای من تعیین کرده آن طرف، اینجا زندان است برای من، و آنچه را که خدا برای تو تعیین کرده در آن طرف، اینجا بهشت توست! اینطوری است. حضرت زهرا سلام اللّه علیها محبتش به خدا آنچنان است، آنچنان است، محبتش به پیغمبراکرم آن چنان است که می‌بینید همین ایام روزهایی است که باید ما به یاد فاطمه زهرا باشیم. علی بن ابیطالب را چرا فاطمه زهرا را دوست داشت؟ پسر عمویش بود؟ پسرعمو حضرت زیاد داشت به جهت اینکه فرزندان حضرت ابوطالب، فرزندان هاشم، فرزندان عبدالمطلب، فرزندان عباس، بنی‌العباس اینها همه پسرعموهای فاطمه زهرا هستند. علی بن ابیطالب را به خاطر اینکه پسر عمویش بود دوست نداشت. به خاطر شوهر بودن؟ هر کس این حرف را بزند باید دهانش را شکست. یعنی فاطمه زهرا به خاطر همین جنبه‌هایی که ما داریم، شوهر باید با زنش باصفا باشد و از این حرفها و اگر یک وقتی هم  شوهر مخفیانه رفت زن گرفت دیگر صفا و صمیمیت و دین و همه چیز از بین می‌رود! خوب، برای چه بود؟  خدا می‌داند حتی غیر شیعه، -اقلاً بگویم غیرشیعه- نمی‌گویند که علی بن ابیطالب را حضرت زهرا ، برای غیر خدا دوست داشت. حتماً برای خدا بود، حتماً. صفا و صمیمیت هم داشت. در یک روایت، حضرت امیر المومنین علیه الصلوه و السلام می‌فرماید که من هیچ وقت حرف تندی به فاطمه نزدم. هیچ وقت از او توقع بی‌جا نداشتم. هیچ وقت از او چیزی نخواستم. و فاطمه زهرا هم با من همینطور بود. یک صفایی، یک صمیمیتی که ای کاش ما بودیم و می‌دیدیم و عمل می‌کردیم. ولی نقل کرده اند برایمان. با هیچ کس نمی‌توانی صفا داشته باشی، با زنت صفا داشته باش. گاهی اختلاف زن و شوهر را برای من نقل می‌کنند یا زن یا شوهر، من می‌گویم تو چطور سالک الی اللّه‌ هستی که نمی‌توانی یک اختلاف داخلی‌ات را حل کنی، آن وقت تو می‌خواهی به طرف کمالات بروی، اختلافاتتان را خودتان حل کنید. چقدر باید شما بی‌صفا باشید که دو نفری که همه چیزتان با هم هست، محرم‌ترین افراد با هم زن و شوهرند، صمیمی‌ترین افراد باید با هم زن و شوهر باشند، مُحبّ ترین افراد با هم باید زن و شوهر باشند، خدای‌تعالی بین دلهای زن و شوهر را مهربانی و الفت قرار داده، خدا قرار داده، حالا ببینید چقدر بد است و چطور می‌تواند سالک الی اللّه باشد؟ چطور می‌تواند به طرف خدا برود، چطور می‌تواند این شخص با خدا صفا داشته باشد که با این شخص نتواند صفا داشته باشد، صمیمیت نتواند داشته باشد، حالا چه زن باشد چه مرد؟ مردی که تمام زندگی‌اش شده تو، زنی که تمام زندگیش شده مردش، اینها نتوانند اختلافاتشان را حل کنند، وظایفشان را عمل کنند، چطور می‌خواهند با خدای تعالی صفا داشته باشند؟ با زنت، با بچه‌ات، صفا داشته باش.  تو صفایت را بکن بگذار او نکند، او بیرون می‌رود از دایره محبت. حضرت علی بن ابیطالب اینطوری می فرماید که هیچ وقت من و او با هم اختلاف نداشتیم، حالا دشمن‌ها، -دشمن‌هایی که آگاه بودند و دوستان نادان- اینها برداشتند و نوشتند حتی، و حتی روی منبرها گفتند که بین حضرت علی بن ابیطالب و فاطمه زهرا دعوا شد! پیغمبر آمد حَکَم واقع شد! می دانید چرا این را می گویند؟ برای اینکه اول یکی از این دو نفر را از عصمت ساقط کنند. چون دو نفر نمی‌شود هم معصوم باشند و اشتباه نکنند، و در عین حال دعوا کنند! این معنا ندارد. یکی از این دو نفر از عصمت ساقط می‌شوند و بهتر هم این است که فاطمه زهرا از عصمت ساقط بشود! از نظر ما نه! از نظر آن‌ها. دوم اینکه فاطمه زهرا را یک خانم احساساتی و دعوایی و تند معرفی کنند ، که وقتی با علی بن ابیطالب نتواند کنار بیاید با ابی‌بکر و عمر می‌تواند کنار بیاید؟! این را می‌خواستند بگویند. ما هم نفهمیده رفتیم روی منبر به خاطر اینکه اگر من خودم با زنم دعوا کردم بگویم علی بن ابیطالب هم دعوا می‌کرد! اوایل انقلاب بود یک آقایی روی منبر گفت که اگر فلان دسته از انقلابی‌ها اشتباه می‌کنند پیغمبر هم اشتباه می‌کرد! اینطوری می‌خواهند کار خودشان را سرپوش بگذارند. تو اول اثبات کن که فاطمه زهرا با علی بن ابیطالب دعوا کرده. هیچ اختلاف، یک سر سوزن اختلاف معنا ندارد و الاّ شما باید بگویید فاطمه یا علی بن ابیطالب سلام اللّه علیهما معصوم نبودند. آن هم معصوم از جهل که ما معتقدیم و قران معتقد است. علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلام با فاطمه زهرا چطور زندگی می‌کرد؟ ای سالک الی اللّه ! من از این بعد می‌خواهم اسم شما را بگذارم سالک الی اللّه چون در این آیات هر واژه‌ای بهتر از این می‌خواستم پیدا کنم دیدم نمی‌شود، سالک الی اللّه باید اینطوری باشد، چون سالک یعنی رونده، سلوک کننده، الی اللّه هم یعنی بسوی خدا-  ای سالک الی اللّه! اگر می‌خواهی با فاطمه زهرا محشور باشی، اگر می‌خواهی با علی بن ابیطالب محشور بشوی، اگر می‌خواهی از این صراط مستقیم حرکت کنی، مبادا کوچک‌ترین اختلاف اول با زنت، اول با شوهرت، دوّم با اقوامت، نزدیکانت، سوم با هم‌سفرانت، نباید داشته باشی، من به یکی از دوستان همین یک ساعت قبل می‌گفتم، می‌گفتم بالاترین چیزی که در اسلام به آن اهمیت داده شده عدم اختلاف است. عجیب است ! دوستان ما می‌گویند ما تا حالا با فلانی کار می‌کردیم از حالا با فلانی می‌خواهیم کار کنیم! من گاهی شوخی‌ام می‌گیرد می‌گویم چه کار می‌کردی؟ می‌گوید: آقا! همین سیر و سلوک! اینکه با کسی نمی‌خواهد کارکنی. هر مشکلی داشتی، من را پیدا کردی از من بپرس، آقای کاشانی را پیدا کردی از آقای کاشانی بپرس، آقای مسعودی، آقای موسوی، آقای نعمتی، همین دوستانی که ما برای شما معلوم کردیم. نه؛ از رفیقت بپرس، مشکلت را اگر حل کرد -چون اینها همه باصفا هستند- اگر مشکلت را حل کرد که کرد، اگر نه می‌گوید آقا من بلد نیستم، نه عجبی دارند، نه کبری دارند، نه خواسته‌ی نفسانی دارند، همه هم اینطورند. پا روی هوای نفس گذاشته اند، شما هم اینطوری باشید که اگر چیزی را بلد نیستید بگویید بلد نیستیم. من خودم خیلی زیاد، اگر زیاد از من سؤال بکنند، منتها از آن‌هایی که بلدم غالباً می‌پرسند، اگر همین طور یکسره سؤال بکنید نمی‌دانمم شاید بیشتر باشد تا می‌دانمم. مسأله‌ای نیست. من الان اینجا نشسته ام؛ نه من، بزرگان از فلاسفه و علما  اینها می‌گویند ما مجهولاتمان اصلاً طرف نسبت با معلوماتمان نیست. بوعلی سینا می‌گوید من اصلاً خودم را مثل یک بچه‌ای می‌دانم که در کنار اقیانوسی از علم نشسته ام و من یک قطره‌ای حالا چیزی فهمیده ام. که به آن‌جا رسید دانش من، به آن‌جا رسید علم من که من دانستم که نادانم! نگو. آخر به من برمی‌خورد که من نمی‌دانم! نمی‌دانی، اشکالی ندارد، یک دوستان اینطوری دارید شما. از همدیگر سؤال کنید، مطالبتان را، مشکلاتتان را. من با فلانی کار می‌کنم، حالا من با فلانی کار کنم، من از فلانی تقلید می‌کردم حالا از فلانی تقلید می‌کنم. این حرفها اصلاً در اسلام نیست، هر که بهتر جواب شما را داد ، باز بعدش هم برو از همان سؤال کن. باز اینجا در مرحله‌ی دوم نتوانست جواب شما را بدهد برو از یکی دیگر سؤال کن. ان یکی را بلد بوده این را بلد نبوده، هیچ اشکالی ندارد. با محبت با همدیگر برخورد کنید، صفا داشته باشید، صمیمیت داشته باشید، با هم اختلاف نداشته باشید، ما آخر می‌خواهیم بگوییم ما مسلمانِ بهتری هستیم. و الّا اگر مثل همه باشیم شما اینجا در این مجلس چکار می‌کنید؟! در پارک می‌خواست باشید! آن پارک! مسلمان برتر، یعنی علاوه بر اینکه اعتقاداتمان را درست کرده ایم، علاوه بر اینکه باصطلاح اخلاقیاتمان خوب است، واجباتمان را انجام می‌دهیم، محرماتمان را مطلقا ترک می‌کنیم، من یکی از افتخاراتی که برای رفقا ما داریم این است که در سراسر این جمعیت یک گناهی که علناً اینها انجام بدهند نداریم.  این خیلی خوب است. چه زنش، چه مردش. زنها یا پوشیه‌دارند یا رویشان را تنگ می‌گیرند، مردها هم که می‌بینید الحمدللّه ما یک متجاهر به فسق نداریم الحمدللّه. نداریم. این جمعیت تنها نیست شاید دهها جمعیت مثل این جمعیت در شهرها هستند و الان دارند صدای من را می‌شنوند، چه  اشکالی دارد همه‌تان با هم با کمال محبت برخورد کنید. تمرین کنید با همدیگر محبت را. صفا داشته باشید. امیدواریم ان‌شاءالله با توجّهات حضرت زهرا سلام اللّه علیها، یک مسلمان واقعی باشیم و این ایّام از حضرت زهرا بخواهید، حضرت زهرا سلام اللّه علیها آن ریسمان محکم خداست. یک روایت دارد که روز قیامت که می‌شود شیعیان دست به ریشه‌های چادر حضرت زهرا می‌زنند و وارد بهشت می‌شوند. امام این را معنا می‌کند که این ریشه‌‌های چادر، چادر یعنی عفت، بزرگواری، پاکی، علم و دانش مطلق و ریشه‌هایش آن رشته‌های محبتی است که بین شیعیان و آن بزرگوار هست. شما دلهایتان مملو از محبت فاطمه زهراست. شما ندیدید. باور کنید من گاهی فکر می‌کنم، نه من، همه‌ی شما اینطورید که اگر می‌دیدید که به فاطمه جسارت می‌شود من که خدا می‌داند نمی‌توانستم طاقت بیاورم. ما ندیدیم. شنیدن کی بود مانند دیدن! می‌توانید بشنوید؟ زیاد هم چون شنیده‌ایم باز زیاد تأثیر نمی کند. در یک کوپه قطاری نشسته بودیم یک کسی به یک جهتی جسارتی به علی بن ابیطالب کرد. یک سنی بود، یک جوان پهلوی من نشسته بود این بلند شد رگ‌های صورتش بیرون آمده بود صورتش قرمز شده بود می‌خواست او را بکشد اگر من جلویش را نمی‌گرفتم! یک کلمه‌ای یک چیزی گفته بود، ما می‌توانیم؟! من روضه‌ی تند نمی‌توانم بخوانم یعنی برای روحیات خود من ضرر دارد. خدا رحمت مرحوم حاج ملاآقاجان می‌گفت کتاب مقتل را می‌خوانی یک طوری بخوان که گریه بکنی وا لّا قسّی‌القلب می‌شوی. انسان یک چیزی را زیاد بگوید و زیاد بشنود قسّی‌القلب می‌شود. والاّ کوثرِ پیغمبراکرم، آن فاطمه‌ی اطهر، آن کسی که پیغمبر دستش را می‌بوسد، بوی بهشت را از او استشمام می‌کند، می‌فرماید کسی که او را اذیت کند، من و خدا را اذیت کرده، یک همچنین کسی را آن وقت بیایند برای شما بخوانند -که حالا من نمی‌دانم خودم اگر بگویم همان می‌شود- صحبت از میخ دَر بکنند، صحبت از چادر خاک‌آلودش بکنند، صحبت از پشت دَر و فشار دَر بکنند، خاک بر سرمان با این زندگی دنیایمان و این وضعی که ما پیدا کرده‌ایم در اثر جفای ظالمین. لاحول ولاقوه الاّ باللّه العلی العظیم.

نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه خدایا به آبروی حضرت زهرا و عظمت فاطمه زهرا به حقیقت  فاطمه‌ی زهرا فرج امام زمان ما را برسان، همه‌ی ما را از بهترین اصحاب و یارانش قرار بده، خدایا ما را به کمالات روحی برسان، محبت خودت و اولیائت در دلهای ما زیادتر بفرما ، محبت فاطمه‌ی زهرا را در دل ما زیاد بفرما، خدایا ما را در پناه فاطمه‌ی زهرا از خطرات حفظ بفرما، پروردگارا به آبروی فاطمه‌ی زهرا توفیق عزاداری این ایام را به ما مرحمت بفرما، خدایا گرفتاری‌های مسلمین برطرف بفرما، پروردگارا به آبروی فاطمه‌ی اطهر همه ما را با ایمان کامل، با اسلام کامل در دنیا و آخرت قرار بده، امراض روحی‌مان شفا مرحمت بفرما، خدایا مریض‌هایی که در مد نظر این جمعند، الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، شهدایمان با شهدای کربلا محشور بفرما، امام راحلمان غریق رحمت بفرما، ذوی ‌الحقوقمان غریق رحمت بفرما، عاقبتمان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا. 

لینک ویدیو در آپارات : کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۲۰ جمادی الاول ۱۴۲۵ قمری – ۱۹ تیر ۱۳۸۳ شمسی – محبت و تقوا

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

بسم‌ اللّه الرحمن الرحیم

الحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدّائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، ومَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (طلاق / ۲و۳ ).

در هفته‌های گذشته بحث‌مان درباره‌ی خوف از خدا و رجاء به رحمت پروردگار و محبّت به ثواب الهی و بالاخره قدم به قدم در راه سیر و سلوک تشدید تقوا و نگهداری خود از گناهان و اشتباهاتی که طبعاً بشر در اثر غفلت در او بوجود می‌آید. عرایضی است عرض شد. عبادتهای ما عرض کردیم هم باید به خاطر محبّت به ثواب باشد هم به خاطر خوفی که در اثر عظمت پروردگار برای بنده‌ی خالص خدا مشهود است باشد و هم بخاطر شکری که در مقابل نعمت‌های الهی در گذشته بوده و نعمت‌هایی که خواهد بود و وعده داده شده عبادت باید انجام شود و بالاخره تقوای انسان که همان نگه داشتن خود از تمام کارهای خلاف و افکار خلاف و عقاید خلاف انسان باید خودش را از همه‌ی اینها به خاطر محبّتی که به خدا دارد خودش را نگه دارد، بحث امروزمان یک بحثی است بسیار دقیق و ان‌شاءالله دوستان باید دقت کاملی بکنند و اشتباه هم نکنند، ما در گذشته کسانی که به مرحله‌ی محبّت وارد می‌شدند چون بنای توضیح کامل نبود و با اشاره‌ای عبور می‌کردیم شاید مطلب خوب به دستشان نیامده باشد، ولی امروز می‌‌خواهم عرض کنم کسانی که از خدا و عظمت از پروردگار نمی‌‌ترسند، کسانی که شاکر نعمت پروردگار نیستند، کسانی که امید به رحمت پروردگار ندارند، کسانی که محبّت به ثواب خدا پیدا نمی‌‌کنند، اینها از دایره سالکین الی اللّه خارجند بلکه باید همه‌ی اینها باشد و هیچ منافاتی با این که انسان اعمالش را برای خدا و محبّت به پروردگار انجام بدهد ندارد، اوّل چیزی که در بحث امروز گفته می‌شود بعد از همه‌ی این مقدمات که در جای خود باید انجام شود این است که یک سالک الی اللّه اگر بخواهد از راه سریع به خدا برسد که شاید در اذهان بیاید که این راه غیر از راههای دیگر است و جدا کنیم راهِ محبّت به خدا را با راه کسانی که برای محبّت به ثواب کار می‌کنند، در یک عنوان این همه راههایی که گفتم با محبّت خدا یکی است، یعنی آن کسی که خدا را دوست دارد اگر از عذاب الهی نترسد، اگر عظمت پروردگار او را نترساند، اگر ثوابهای الهی را برایش ارزش قائل نباشد، اگر امید به رحمت پروردگار نداشته باشد، محبّتش محبّت غیرعقلایی است و محبّتی است که خدا آن را دوست ندارد، قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمْ اللَّهُ (آل‌عمران / ۳۱) بگو ای پیغمبر اگر خدا را دوست دارید، اگر می‌خواهید خدا شما را دوست داشته باشد، اگر می‌خواهید خدا از شما راضی باشد و شما هم از خدا راضی باشید پیروی از من کنید که پیغمبرم، از من پیروی کنید حالا به هر عنوانی که باشد تبعیّت، پیروی کردن و پیروی از پیغمبر نه در اعمال تنهاست بلکه در خوف پیغمبر از خدا، بلکه در امید پیغمبر به رحمت پروردگار، وقتی که پیغمبراکرم در آن روز دوشنبه جناب عزرائیل خدمتش رسید فرمود دست نگه‌دار تا برادرم جبرئیل بیاید، جبرئیل به محضرش مشرف شد چیزی که پیغمبراکرم از جبرائیل می‌خواست این بود که آیا شفاعت امت، ورود امت به بهشت آیا امتش به آن ثوابهایی که به وسیله شفاعت ممکن است نصیبشان بشود وعده‌ی الهی داده شده یا نه؟ ببینید پیغمبراکرم امید به ثواب آن هم برای امّت، پیغمبراکرم محبّت به ثواب برای امت، وقتی که این بشارت داده شد که وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى (ضحی / ۵) آن قدر خدا به تو عنایت می‌کند تا اینکه تو را راضی کند و تو راضی شوی و امام علیه الصلوهو السلام در ذیل این آیه‌ی شریفه می‌فرماید به خدا قسم پیغمبراکرم تا یک نفر از معصیتکاران، از کسانی که ممکن است وارد بهشت شوند وجود داشته باشد و شفاعت بکند راضی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، یعنی راضی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود تا آنکه همه‌ی افرادی که می‌توانند وارد بهشت شوند، ممکن است وارد بهشت شوند، وارد بشوند، بنابراین یک فرد سالک الی اللّه نگوید من برای ثواب کار نمی‌‌‌‌‌‌‌کنم و ثواب الهی را بی‌ارزش تصور نکند، نگوید من از خدا نمی‌‌‌‌‌‌‌ترسم و عظمت  پروردگار را در نظر نگیرد و فکر کند این یک راه جدایی است، عظمت پروردگار باید آن چنان باشد همانطوری که قبلاً مثل زدم اگر یک بزرگی، یک شخصیتی به تمام معنا هم مهربان، ولی انسان در مقابلش می‌لرزد، چون عظمت دارد و برای او احترام قائل است، نگوید که من نعمتهای الهی را ندیده می‌گیرم، شکر یعنی چه؟ حضرت ابراهیم از خصوصیاتش این بود که شاکر بود، شکر باید کرد، قدردانی باید بکنیم، باید اجر برای نعمت‌های الهی بگذاریم، همه‌ی اینها که بود باید با یک تمریناتی که متأسفانه تا به حال آنچه که ما فشار آورده‌ایم که این مرحله آخر، این راه صحیح توأم با راههای گذشته در بین افراد بخواهد انجام بشود مشکل بوده یا نشده، و آن اینست که انسان آنچنان محبتش متمرکز به ذات مقدس پروردگار شود که هیچ چیز را جزء خدا دوست نداشته باشد، نه اینکه ثواب خدا را دوست نداشته باشد، ثواب خدا هم مال خداست، نعمتهای خدا هم مال خداست، اگر چیزی را انسان دوست داشته باشد تمام چیزهایی که متعلق به اوست باید حتماً دوست داشته باشد، محال است که انسان خدا را دوست داشته باشد بندگان خدا را دوست نداشته باشد، محال است که انسان خدا را دوست داشته باشد بهشت خدا را دوست نداشته باشد، محال است که انسان خدا را دوست داشته باشد ائمه اطهار، فاطمه اطهر، پیغمبراکرم اینها را دوست نداشته باشد، محال است شما اگر حتی یک محبوبی دارید در محبّتهای مجازی هم این چنین است، که اگر یک محبوبی دارید لباسش گوشه اتاق باشد شما لباس او را تا می‌کنید، می‌بوسید و حال اینکه این لباس با لباسهای دیگر فرقی ندارد، شما وارد حرم علی بن موسی علیه الصلاه و السلام می‌شوید حضرت چه شما ایشان را ببینید چه نبینید، می‌بینید در حرم را می‌بوسید، ضریح را می‌بوسید، هر چه متعلق به حضرت است می‌بوسید،

این محبت از محبتها جداست      حب محبوب خدا حب خداست

پس این مقدمات را انسان باید داشته باشد تا محبّتش متمرکز به خدا بشود، محبّت انسان اگر متمرکز شد به خدا معنایش این است که انسان خدا را دوست دارد، وقتی شخصی وارد حرم علی بن موسی الرضا می‌شود، آقا تو طلا را دوست داری؟ نه، نقره را دوست داری؟ نه، ضریح را دوست داری؟ نه، پس چرا اینها را می‌بوسی؟ علی بن موسی الرضا را من دوست دارم. اینها متعلق به علی بن موسی الرضاست، به طور کلّی محبّت مستقیم به خدا در یک بُعد معنا ندارد، خوب دقت کنید، یعنی اگر ما بخواهیم اظهار محبّت کنیم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم به خدای تعالی مستقیم اظهار محبّت کنیم، بلکه اظهار محبّت ما باید در مرحله‌ی اوّل به اولیای خدا باشد، ما ببینیم در زیارات، در روایات،  و حتی از نظر عقل اینطور است که من احبکم فقد احب اللّه خوب دقت کنید کسی که شما را دوست دارد ای خاندان عصمت کمن احب اللّه نفرموده، مثل اینکه خدا را دوست داشته باشد نفرموده، فرموده قطعاً خدا را دوست داشته، اظهار محبّت به امام عصر همان اظهار محبّت به خداست، اگر شما دستِ یک عالمی را می‌بوسید شما از گوشت و پوست استخوان خوشتان می‌آید؟ ابدا، چرا دست این آقا را مثلاً بوسید؟ می‌گویید خوب دوستش دارم، این دست که گوشت و پوست و استخوان است، می‌گویید نه این دست اوست، متعلق به اوست، متعلق به روح پاک عالمانه اوست، ما اگر امام عصر ارواحنافداه را دوست داریم به خاطر اینست که او دست خداست، به خاطر این است که او عین خداست، به خاطر این است که او چشم خداست، به خاطر اینست که او لسان خدا است، والاّ همانطوری که بعضی افراد خیال می‌کنند بهترین نمونه‌اش وهابیّت منحرف است پشت کرده به ضریح پیغمبر و جسارت به قبر پیغمبر می‌کند و مردمی که می‌خواهند به این وسیله اظهار محبت به پیغمبراکرم بکنند و راهِ دیگری هم برای اظهار محبّت عملی ندارند می‌بینی اینها را کنار می‌زند، می‌گوید این حدید است، این آهن است، خیال می‌کند ما نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمیم که این ضریح از آهن است یا از چوب است یا از هر چه، این چیزی نیست که شما آن را دوست داشته باشید، نه همه چیزی که ما باید دوستش داشته باشیم و در اختیار ماست فعلاً همین است، اگر آزاد بگذارید قبر مطهر حضرت را، اگر حضرت رسول اکرم از قبر بیرون بیایند دست مبارکشان و بدن مبارکشان این چیزی است که ما به آن اظهار محبّت می‌کنیم و به کی اظهار محبّت می‌کنیم؟ به پیغمبر، بچه‌ای کنار کوچه نشسته بود، پیغمبراکرم فرمود من بیشتر دوست داری یا مادرت را؟ گفت شما را، من را بیشتر دوست داری یا پدرت را؟ گفت شما را، من را بیشتر دوست داری یا خودت را؟ گفت شما را، من بیشتر دوست داری یا خدا را؟ گفت اللّه، اللّه، شما را که دوست دارم به خاطر خدا دوست دارم، فرمود از این بچه یاد بگیرید محبت ر‌ا، من احبکم فقد احب اللّه و من ابغضکم فقد ابغض اللّه، محال است یک معصیتکار معصیتکارِ واقعی که خدا را دوست داشته باشد، حسین بن علی را دوست داشته باشد، صد درصد اطاعت پروردگار را نکند، محال است کسی که تقوا ندارد بتواند خدا را دوست داشته باشد، دوست داشتن باید از همین راه وارد شد، انسان محبتش متمرکز به خدا می‌شود اگر چیزی ارتباطی با خدا نداشت تو دوستش داری؟ بچه‌ات چطور؟ نه، زنت چطور؟ نه، خانه و کاشانه‌ات چطور؟ نه، ارتباطی با خدا ندارند، اگر یک وقت هم به عنوان درس به ما چون قرآن همه‌اش درس است، حضرت نوح علی بن موسی الرضا می‌فرماید پسر خودش بود، آخر إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ (هود / ۴۶) بعضی‌ها می‌گویند، بعضی از مفسرین گفتند که این پسرش نبوده و نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانسته که او پسرش نیست، لذا خدا فرمود إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ، ولی حضرت رضا در کتاب معانی‌الاخبار می‌فرماید: نه فرزند خودش بود اما اهل او نبود، فرزند است، غرق شده، حضرت نوح بعد از غرق شدن هم گفت قبلش نگفت، در مقام مناجات و گله، گفت خدایا تو به من وعده کردی که اهلم را نجات می‌دهی، إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی (هود / ۴۵) پسرم من اهل من بود، خدا با غضب، تنبیهانه، تدریسانه، إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ، إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ، إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنْ الْجَاهِلِینَ (هود / ۴۶) تو چرا جهل را برای خودت شعار قرار دادی؟ جزء جاهلین من موعظه‌ات می‌کنم نباش، امّا یعقوب چهل سال برای فراق یوسف گریه می‌کند خدا تعریفش هم می‌کند، چرا؟ به خاطر اینکه یوسف ارتباطی با خدا داشت، یوسف ضریح امام رضا از باب تشبیه بود، شما اگر ضریح امام رضا را در بغل گرفتید یک ساعت دو ساعت بوسید، هیچ کس نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید چرا، اما اگر رفتید یک طلای مغازه‌ی زرگری را، طلای ناب‌تر و عیال‌تر آن را هی برداشتید بوسید، می‌گویند یا دیوانه است، یا خیلی محبّ دنیاست، خیلی نفهم است، چرا؟ این هم طلاست، آن هم طلاست، این هم نقره آن هم نقره، اگر این جوری فکر کنید باید شما را از دایره اسلامیّت و سیر و سلوک بیرونتان کرد، محبّت تمامش به خدا، کجا معلوم می‌شود که محبّتم همه‌اش به خداست؟ وقتی که یک چیزی جنبه‌ی خدایی ندارد به طرف شما هم آمده، شما دوستش ندارید، به خاطر چی من تو را دوست داشته باشم؟ برای چه؟ وارد مقبره مثلاً  فرض کنید یکی از دشنمان خاندان عصمت و طهارت شدید در آن‌جا ضریح همین  ضریح است، حرم تقریباً همان حرم، در همان دَر، اما اگر آزاد باشید شاید آب دهان بریزید روی آن‌ها، لعن می‌کنید، نفرین می‌کنید، با نفرین و لعن و تبری از آن‌جا بیرون می‌آیید و قرب به خدا   پیدا می‌کنید، این معنای تمرکز محبتتان به خداست، در همان جا همین طور باشید و در همه چیز همین طور باشید، همه چیز، شما فرزندتان را دوست داشته باشید امّا فرزندی را دوست داشته باشید که ارتباطش با خدا بیشتر باشد، رفیق را بیشتر دوست داشته باشید که با خدا مرتبط باشد، شما می‌توانید زن و مال، ثروت هر چه که خدا خلق کرده به خاطر خلقت او از طرف پروردگار و مخلوق بودنش دوستش داشته باشید، دوست شما یک شربتی درست کرده آورده داده دست شما، الان هم شربت زیاد میل ندارید اما این شربت را می‌خورید چون او درست کرده، من یک عاشقی را دیدم کنار معشوقش نشسته بود اون معشوق خیار را خورد، ته خیار را گذاشت در پیش‌دستی، آن عاشق برداشت و خیلی هم خوشش آمد، گفتم به اون چرا نخوردی؟ گفت تلخ بود؟ تو تلخی احساس کردی؟ نه، آن شیرینی که من از این ته خیار احساس کردم از هیچ شیرینی این شیرینی را احساس نکردم، این جوری است، خدا رحمت کند مرحوم حاج ملاآقاجان را، یک وقتی یک دردی داشت، ناراحتی داشت، گفتم چطور است حالتان؟ گفت اگر انسان دوستی داشته باشد حالا آمده در بغل گرفته انسان را فشار می‌دهد آن مختصر دردی که به انسان وارد می‌شود از آن ناراحت می‌شود؟ لذت می‌برد، محبّت به خدا این کار را می‌کند، از همه چیز  لذت می‌برید، شما فکر نکنید که این فرش چه ارتباطی با خدا دارد؟ مخلوق خداست، با آن دیدی که از جانب خدا برمی‌گردد یعنی محبّتت را متمرکز بکند به خدا برگردان، این خورشیدی که وصل شده به نور حقیقی پروردگار، وقتی که برمی‌گردد همه چیز برایش نور می‌شود، یک دوستی داشتیم در جوانی این عاشق بود، محبت زیادی به خاندان عصمت و طهارت داشت و دوست خدا بود، در را می‌بوسید، دیوار را می‌بوسید، زمین را می‌بوسید، می‌گفتم چه احساسی داری؟ می‌گفت همه‌ی اینها مخلوق پروردگار منند، وقتی که انسان شربتی که یک دوست برای انسان می‌آورد انسان با یک لذت دیگری می‌خورد تا یک شربتی را همان شربت یک دشمن برای انسان بیاورد، من یک وقتی خودم این را در کتابم نوشتم و واقعاً هم اینطور است، از یک نفری خوشتان می‌آید وقتی که اسمش را می‌برید دهانتان شیرین می‌شود، به قول باباطاهر می‌گوید: چه ذکر دوست می‌گویم دهانم می‌شود شیرین، دهان انسان شیرین می‌شود می‌گویید نه، صبح بلند شو صد مرتبه ذکر نمی‌‌‌‌‌‌خواهم به شما بگویم بگو یا فاطمه، یا فاطمه، اشک محبتت، اشک شوقت جاری می‌شود، اگر به مصائبش فکر کنی، اشکت به خاطر حزنت جاری می‌شود، کم‌کم می‌بینی دهنت شیرین شد، تمام وجودت یکپارچه نور شد، یک محبت فوق‌العاده‌ای برایت ایجاد شد امّا یک چند روز بنشین یک کسی که دشمن است با تو، دشمنی را ما هنوز خوب احساس نمی‌‌‌کنیم یاد بیاورید آنچه که بر فاطمه‌ی زهرا آن لعین انجام داد با آن فکر اسم آن را ببرید دهانتان قطعاً تلخ می‌شود، عجیب است ها، تلخی، تلخی باصطلاح مُلکی احساس می‌شود، شیرینی ملکی احساس می‌شود، تجربه شده، تجربه کردند، و این الرضا ان کل عیباً ، انسان اگر محبّت داشته باشد هر چه که مربوط به خدا باشد انسان می‌بیند که دوستش دارد، خوب می‌بیند، چرا امروز هوا گرم شد؟ چرا امروز سرد شد؟ این چراها مال غفلت است نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم مال بی‌محبتی به خداست، اما اگر بدانی خدا این کار را کرده قربانت بشویم، فدایت بشویم، هر چه تو می‌کنی خوب است، هر کاری که تو می‌کنی خوب است، حضرت سیدالشهداء در گودی قتلگاه در سخت‌ترین لحظات عذاب می‌گوید رضاً برضائک، یعنی من خشنودم چون تو خشنودی، تو راضی هستی من هم راضیم، تسلیماً لامرک لامعبودک سواک، پس محبّت باید این فایده را داشته باشد که انسان را به تمام چیزهایی که خدا داده علاقمند کند، هر چه در عالَم هست، هر چه در دنیا هست، هر چیزی که از نظر ما زشت است یا زیبا، همه‌اش خوب است و مال خداست و باید در مناجات محبّین بگوییم: من ذا الذی ذائقه محبتک منک بدلا، بدل دارد مگر خدا؟ خدای مهربان، مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا (انعام / ۱۶۰) تو یک قدم در راه محبّت به خدا بردار خدا ده قدم به طرف تو می‌آید، تو یک اظهار محبّت به خدا بکن خدا ده قدم اظهار محبّت به تو می‌کند، نماز را با محبّت به خدا بخوان نه اینکه برای رفع تکلیف بخوانید، این مطلب را من به شماها می‌گویم اگر برای رفع تکلیف باشد می‌گوییم نماز اول وقت بخوانیم تا راحت بشویم ولی اگر برای محبّت به خدا باشد منتظر می‌شویم قبل از اذان نشسته‌ایم در مسجد، یا هر کجا گوش به اذانیم که اذان بگویند و با خدای محبوبمان دو کلمه حرف بزنیم، او با ما حرف بزند ما با او حرف بزنیم، البته این کار یعنی تمرکز محبّت به خدا و از خدا برگشتن محبّت به موجوداتی که خدا خلق کرده خیلی مشکل است، شاید همه نتوانند، کجا انسان می‌تواند خدا را بیشتر از زنش دوست داشته باشد؟ کجا می‌تواند از فرزند خدا را بیشتر دوست داشته باشد؟ بیشتر از خانه‌ی مجللش خدا را دوست داشته باشد، بیشتر از آنچه که زندگی و حیات ظاهراً به او داده خدا را دوست داشته باشد؟ نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، ولی نه می‌شود، می‌شود و خیلی‌ها هم با زحمات زیادی که خودشان را ساختند و تربیت کردند این کار را انجام دادند، حضرت ابراهیم خلیل که جانمان به قربانش، پدر پیغمبراکرم، جدّ ائمه اطهار، حضرت ابراهیم خلیل، آمده در میان یک بیابانی ایستاده می‌بیند گوسفندها از سر آن کوه تا آن سر کوه همه مال حضرت ابراهیم هستند، ثروت زیاد که حسابش را ندارد حضرت ابراهیم، از چوپان پرسید اینها مال کیه؟ گفت مال یک آقایی است به نام ابراهیم خلیل، این گوسفندها مال اوست، ثروت زیاد، مال و منال فراوان، ولی کسی، هر چه کار می‌کند، فعالیت می‌کند، هر چه اطعام می‌کند، هر چه مهمان‌داری می‌کند کسی به یاد خدا نیست، یک صدایی در کوه طنین انداخت سبوحاً قدوس ربّ الملائکه و الروح، کیه که اسم محبوب من را می‌برد آن هم با عظمت؟ چقدر انسان خوشحال می‌شود که اگر انسان دوستی دارد او را تعریفش کنند، من یک وقتی پیش بعضی از علماء می‌رفتم کلمات باصطلاح نوآوری‌هایی خدا رحمت کند حاج ملاآقاجان داشت، من بس که این مرد را دوست داشتم اوّل کلام را نقل می‌کردم برای آن عالم، اگر می‌گفت به‌به عجب کلامی است، بعد می‌گفتم مال حاج ملاآقاجان است، یک وقتی ممکن است بدش بیاید، اگر می‌خواهد بدش بیاید به من فحش بدهد، اگر می‌خواهد خوشش بیاید به او خشنود بشود، از او خوشش بیاید، انسان خیلی دوست دارد دوستش را، آنی که دوست دارد همه تعریفش را بکنند، وقتی که می‌نشیند از یک محبوبی یک نفری دارد تعریف می‌کند این هم گوش می‌دهد واقعاً لذت می‌برد، نشاط پیدا می‌کند، حضرت ابراهیم می‌بیند در این اوضاع که همه بُت‌پرست، همه به طرف مادیات روانه، من سئلها ، می‌گویند خدایان ما را کی شکسته این طور، این جوری هستند، یکی می‌گوید سبوح و قدوس رب الملائکه و الروح، ای گوینده یک دفعه دیگر بگو تا من لذّت ببرم، به خدا قسم آقایان از این اللّه‌اکبرهایی که در اذان‌ها گفته می‌شود باید شماها هم همینطور مثل حضرت ابراهیم یک دفعه تمام فکرتان برود دنبال این اللّه‌اکبر، و وقتی که می‌گوید حی علی الصلوه، با شتاب بروید به طرف مسجد و این علامت محبت‌تان است به خدا، سبوح و قدوس رب الملائکه و الروح، یک دفعه دیگر بگو نصف اموالم را به تو هدیه می‌دهم، گفت، یک دفعه بگو من تمام آنچه که دارم به تو می‌دهم، گفت، یک دفعه دیگر بگو خودم را نوکرت می‌شوم، غلامت می‌شوم، می‌آیم به خدمت، بعد دید جبرائیل است، حضرت ابراهیم از خدا در وحی‌هایی که به او شده بود شنیده بود که خدا می‌خواهد یک خلیلی در مردم برای خودش انتخاب کند و علامت این خلیل هم این است که به دستش مرده زنده می‌شود، خیلی دنبال بود، می‌دانست که کسی نیست، ولی خوب حالا مطمئن بشود، امضایش را بگیرد که من خلیل خدایم، هی به خدا می‌گفت: رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتَى (بقره / ۲۶۰) خدایا یک مرده زنده کن من ببینم چطوری مرده زنده می‌کنی؟ این خیلی عجیب است، می‌دانست که اگر خدا بخواهد کاری بکند به وسیله همین وسائلش، ابا اللّه یجری الامور الاّ باسبابها، به وسیله همین وسایلش و الان هم در کره‌ی زمین جزء حضرت ابراهیم کسی نیست که وسیله‌ی تام پروردگار باشد، أَرِنِی نشانم بده کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتَى، خدا با کمال محبّت به او فرمود تو هنوز مؤمن نشدی که من تو را دوست دارم تو خلیلِ منی؟ قَالَ بَلَى ، چرا، تو من را دوست داری من خلیل تو هستم، ولی امضایش کن، این کار را امضائش کن، این تعبیر من است، قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَهً مِنْ الطَّیْرِ ، چهار تا پرنده را بگیر اینها را در هم بکوب، بکش، بکوب، سر هر کوهی یک قسمتی از آن را بگذار بعد صدایشان بزن، آی خروس بیا، آی کبوتر بیا، اینها را صدا بزن، یَأْتِینَکَ سَعْیًا، با عجله می‌آیند به طرف تو، زنده می‌شوند می‌آیند طرف تو، وقتی که اینها زنده شدند بوسیله‌ی حضرت ابراهیم و امضای خلیل‌بودن را گرفت دیگر زندگی خوبی داشت، زندگی خوبی داشت، ماها خیال می‌کنیم هر کس مرحله‌ی محبّت را طی کرد دیگر تمام است، مرحله‌ی محبّت اسمی است مال ما، اسمی است، گفت پسرت را برو بکش، چشم، حالا به این پسره من چطوری بگویم؟ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ ، به‌به، پسر اینجوری تربیت کنید، نگفت خوابت خوب است، شاید یک مختصری توهین بود، گفت: یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنْ الصَّابِرِینَ (صافات / ۱۰۲) بکُش من را، چرا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشی؟ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنْ الصَّابِرِینَ، ان‌شاءالله من را از صابرین خواهی یافت، به‌به! در آتش می‌خواهند بیاندازند او را، عشق دارد می‌کند، یک آتشی بود که نزدیکش نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانستند بشوند، چون می‌خواستند خدایانشان را نکند ما یک جوری اینجوری باشیم، خدایشانشان را یاری کنند، می‌خواستند این کار را بکنند، از همه جا هیزم آوردند، یک آتشی شد که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانستند همین جوری حضرت ابراهیم را بیاندازند در آتش، با من منجنیق پرتش کردند، چون نزدیک آتش نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانستند بشوند، ولی حضرت ابراهیم روی منجنیق دارد با خدا عشق می‌کند، با خدا دارد محبّت می‌کند، تو کیه مزاحم شدی من دارم با خدا حرف می‌زنم، هیچ وقت شده برایتان بعد از نماز صبح نشسته باشید یکی از این مناجات خمس عشر را مشغول خواندن باشید، بچه‌تان بیاید آی بابا صبحانه، بابا ول کن بگذار من دارم با خدا حرف می‌زنم، حضرت جبرائیل است، یداللّه است، نماینده‌ی خداست، به تو نه، بگذار ما خوشیم با خدا، اون دوست دارد ما در آتش بسوزیم می‌سوزیم، دوست دارد که نسوزیم نمی‌‌‌‌سوزیم، خدای‌تعالی هم با کمال محبّت فرمود: یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ (انبیاء / ۶۹) ای آتش، حتی حضرت ابراهیم اگر می‌دانست که آتش اینطوری می‌شود محبتش زیاد ارزش نداشت، چون نمی‌‌دانست، یقیناً نمی‌‌دانست، حضرت ابراهیم که خوب خلیل خداست، ابراهیم جمال می‌آید وارد به حضرت می‌شود، ابتدائاً، سلام آقا، سلام، برو در آن تنور، آن‌جا بنشین، چشم آقا، چشم، این همه تواریخ نوشته‌اند، شیعه علی بن ابیطالب به این مقام می‌رسد حضرت ابراهیم خلیل خداست، تو که حاضر نیستی چی بگویم؟ یک سیلی در راه خدا بخوری، یک حرف سبکی در راه خدا به تو بزنند، حاضر نیستی در نهی از منکر حتی به تو سرزنش کنند اقوام و فامیلت به تو بدبین بشوند، تو محبّت، مرحله‌ی محبّت؟ هیهات، هیهات، اگر تمرکز بشود، متمرکز بشود محبتتان به خدا، همه چیز درست می‌شود، با همه چیز عشق می‌کنید، این کلمه عشق را من می‌گویم خوب است، با همه چیز، چیزها عیب ندارد، بعضی از اولیای خدا حتّی در خانه‌شان با خدا آنجور حرف می‌زنند که در مسجد حرف می‌زنند، در خانه‌شان با حضرت رضا آن طور صحبت می‌کنند که در حرم صحبت می‌کنند، و بعضی هم هستند در حرم با حضرت رضا آن طور صحبت می‌کنند که در خانه‌شان صحبت می‌کنند یعنی خانه بچّه هست، همه‌ی مسائل هست، حالا وقتتان را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم بگیرم در حرم هم همین حرفها هست، یک کسی به من می‌گفت که من وارد حرم حضرت رضا شدم، حرم حضرت رضا بهشت است، روضه من بین جبلین الطوس ، انسان هر چه می‌خواهد خدا باید بدهد به او، وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکُمْ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ (فصلت / ۳۱) من رفتم ده تا دعا کردم یکی‌اش مستجاب نشده، گفتم تو در بهشت وارد نشدی، واقعاً اینطور است، اینجا را که نگفته‌اند از نظر مُلکی بهشت است، از نظر ملکوتی بهشت است، از نظر مُلکی که همین آب و هوای مشهد است، حتی شاید هوایش هم مثل تهران دارد کثیف می‌شود و همین، خوب در بهشتی که گفته‌اند و گفته‌اند اینجا بهشت است تو وارد نشدی، وقتی که انسان وارد بهشت می‌شود چی می‌بیند؟ حضرت رضا را می‌بیند، خدا را می‌بیند، همه چیز مربوط به خداست و همه چیز خداست، نه خدای وحدت‌وجودی، نه، همه چیز اصلاً مظهر پروردگار است، تو اگر اینجوری رفتی در حرم حضرت رضا یا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهی چیزی را، صلاح نیست و یا هر چیزی که صلاحت باشد و تو بخواهی به تو می‌دهند، یک کسی پرسید در بهشت قلیان هم هست؟گفته بودند اگر تو آن‌جا میلی به قلیان پیدا کردی بله، ولی تو آن‌جا دیگر میلی به دود و این کثافت‌کاری‌ها پیدا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنی، تو وارد حرم مطّهر حضرت علی بن موسی الرضا بشو، در آن بهشت وارد بشو، جزء امام رضا چیز دیگری نبین، جزء خدا چیزی دیگر را نبین، هر چه بخواهی همان‌هایی که می‌خواهی، هر چه باشد، محبّت اینجور است، در خانه‌ات هم به تو می‌دهند، از همین جا بهشتت شروع می‌شود، این مرحله‌ای است که دیگر از همین جا بهشت است، بهشت از همین جا شروع می‌شود که: یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ (۲۷) ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً (۲۸) (فجر) مرحله‌ی محبّتت را تو انجام بده، فَادْخُلِی فِی عِبَادِی (۲۹) وَادْخُلِی جَنَّتِی (۳۰) (فجر) وارد بهشت می‌شوی، بعد از عالَم برزخ  یا قبلش؟ قبلش، بعد از مردن یا قبلش؟ قبلش، بهشت چیه آقا؟ بهشت آنجایی است که هر چه بخواهی به تو بدهند، همه خوشی‌ها مال تو باشد، همه‌ی رفاه و آسایش مال تو باشد، اگر یک جایی‌ات هم درد بکند بگویی محبوب دارد فشارم می‌دهد به‌به! چه خوب شد، چقدر نزدیک شدم، فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى (نجم / ۹) در هم رفتند، این بهشت، بهشت همین جا هست، از همین الان می‌شود شما همه‌ی محبت‌های قبلی‌تان را بریز دور و تنها و تنها به خدا محبّت داشته باش و هر چه که دوست داری برای خداست ببین چطوری بهشتت شروع می‌شود، تمرکز به محبّت، ان‌شاءالله طرز ایجاد کردن این حالت را در خود می‌خواهم بگویم منتها می‌ترسم سوءاستفاده بشود بگویند ما هم می‌توانیم، نه، ما خیلی کم، آن هم احتیاط می‌کنم که می‌گویم، خیلی کم هست در بین ما که اینها واقعاً خدا را آن طوری که شأن خداست، عظمت پروردگار ایجاب می‌کند خدا را انسان دوست داشته باشد، ان‌شاءالله من دوست دارم و نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانم خواسته من عملی می‌شود یا نه، دوست دارم خودم و شماها فقط و فقط خدا را دوست داشته باشیم و هر چه را دوست داریم به خاطر خدا باشد، فرزندمان، اموالمان، دوست‌مان، رفیق‌مان هر چه که هست برای خداست، بچه تا کوچک است خدا گفته تو ولیش هستی، مواظبش باش، از خطرات حفظش کن و تربیتش کن، وقتی که بزرگ شد از دو حال خارج نیست یا اهل گناه و معصیت است دوستش نداشته باش یا اهل تقوا و عبادت است دوستش داشته باش، امیدواریم ان‌شاءالله ما لااقل خاندان عصمت علیهم الصلوه و السلام که مظهر پروردگارند، مُظهر صفات خدا هستند ما آن طوری که خدا را دوست داریم آن‌ها را دوست داشته باشیم و نسبت به آن‌ها اظهار محبت کنیم، فاطمه‌ی اطهر هفته‌ی گذشته من روز وفات حضرت زهرا مشهد بودم یک عظمتی از زهرا سلام اللّه علیها در فکرم آمد که هر چه جناب آقای رفیعی درباره‌ی حضرت زهرا بگویند بیشترش را هم قبول دارم، و لها جلالها لیس فوق جلالها، این معنا را به من فهماندند، الا جلاله اللّه جل جلاله، روی احساسات نمی‌‌گویم ها، بگویم حالا حضرت زهرا سلام اللّه علیها ام‌الائمه است، اعتقادمان، من حاضرم برای سنی وهابی این مطلب را ثابت کنم به یاری پروردگار، ولو اینکه نمی‌‌توانم روی منبر بگویم اما برای سنی وهابی این مطلب را بگویم، و لها جلاله و لها علما، و لها کمالاً و لها کلاّ شیئاً، که اسمش را می‌شود فضلیتی گذاشت، هیچ در ردیف او حالا نمی‌‌خواهم این جوری بگویم ولی بعد از ذات مقدس پروردگار روح مقدس فاطمه‌ی زهرا آن قدر جلالت دارد که لیس فوق جلالها، عرض کردم این را اگر مسأله به قدری استدلالی است که می‌گویم برای وهابی‌ها می‌توانم ثابت کنم و ولی در منبر نمی‌‌توانم بگویم، حالا اگر موفق هم شدم برای بعضی‌ها، این فاطمه را آوردند او را در دنیا،برای احترام شما، برای اکرام شما، که خدا به زنهای ما بگوید زن تو محبوبه‌ی خدا هستی قدر خودت را بدان، یک جمله‌ای الان در زبانم آمد ولی وا قعاً خاک بر سر زنانی که فکر کنند که شأن و مقام آن‌ها این است که بروند پشت میز بنشینند، کارهای سخت مردها را بکنند و از کارهای اصلی‌شان که رسیدن به فاطمه‌ی زهرا است این را عقب بیاندازند، این خاک بر سر این فکر، تو که از تو نمی‌‌آید، تو که خدا آن قدرت را به تو نداده که هر کاری مردها بکنند تو هم بکنی، کوتاه بیا، شوهر نیم‌مردی گرفته حالا می‌خواهد به او کمک کند که خرجی در بیاید، یک قدری انسان بشوید، آدم بشوید، در مشهد من شانزده امتیاز برای زنها گفتم یک جلسه‌ای برای خانم‌ها تشکیل دادم چون سالها بود که با خانم‌های مهذب مشهد تماس نداشتم شانزده امتیاز خدا به آن‌ها داده که به مردها نداده ها‍ که تو محبوبه‌ی منی، تو دوست منی، این مانتو بپوشی و بروی تو کوچه و موهایش را نشان بدهد و همه‌ی ارزشش این است که آرایش کند خودش را و مردان بدچشمِ آدم‌های متدین که نگاه نمی‌‌کنند افراد هرزه نگاهش کنند خوششان بیاید، غیر از این است؟ ای وای بر ما، ما می‌گوییم فاطمه‌ی زهرا را دوست داریم، تا می‌آید آدم حرف بزند می‌گویند فلانی با علم و دانش برای خانم‌ها مخالف است، علم و دانش این است؟ همین‌هایی که شما انجام می‌دهید علم و دانش است؟ لیسانس‌تان را گرفتید می‌خواهید چکاره بشوید؟ من می‌خواهم دکتر بشوم، علم و دانش است این؟ علم و دانش آن است که انسان را از بدبختی‌های زندگی ابدیش نجات بدهد آن علم و دانش است، و لها جلالها لیس فوق جلاله،اگر این نبود پیغمبر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید دست فاطمه‌ی زهرا را ببوسد، اگر این نبود پیغمبراکرم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمود بوی بهشت را از فاطمه‌ استشمام می‌کنم، اگر این نبود وقتی که می‌خواست فاطمه‌ی زهرا به دنیا بیاید پیغمبر است! یا رسول‌اللّه چهل روز باید ریاضت بکشی، شما ببینید حتی درباره‌ی هیچ یک از ائمه این کار نشده، چهل روز باید ریاضت بکشی، آن هم خدیجه‌ کبرائی که سلام اللّه علیها، در راه رسیدن به خدا از آن همه ثروت گذشت، از آن همه شخصیّت گذشت، جسارت به او می‌کردند، آن خدیجه باید مادرش باشد، به‌به! میوه بهشتی برایش بیاورند، اینها درست است آقایان، این میوه‌های دنیا این بدن نباید از این میوه‌های دنیا نطفه‌اش بسته بشود، میوه بهشتی می‌آورند، پیغمبر میل کند، اینها همه‌اش امتیازاتی است که حضرت زهرا حتی بر ائمه علیه الصلوه و السلام دارد، با اینکه امام نبود، پیغمبر نبود، ولی حجّت بود، این خیلی امتیاز است ها، یک وقت هست پیغمبری به خاطر اینکه می‌خواهد رهبری مردم را بکند پاکش می‌کنند صد درصد یا به خاطر امامت ولی حضرت زهرا اینها را نداشت، ولی پاک، حجت بود، چون معنی حجت بر ائمه را نمی‌‌فهمیم مگر در همان مسأله‌ای که من عرض کردم این را من نمی‌‌گویم، یک همچین خانمی، و طبعاً این طور است ها، هر چه یک شخصی بهتر باشد بیشتر اذیّتش می‌کنند چون مردم فاسدند، مردم بدند، اینطوری، در سنّ هیجده سالگی چقدر اذیّت کشید، این کلام عجیب است، آنقدر مصیبت بر من ریخته شد، ریخته شد، لو لا ، هر مصیبتی یک منطقه‌ای را تاریک می‌کرد، هر مصیبتی که بر فاطمه‌ی زهرا وارد شد خوب دقت کنید معنای این جمله را بفهمید هر مصیبتی که بر فاطمه‌ی زهرا وارد می‌شد یک قرنی را تاریک کرد، قرن‌ها تاریک شد. تا وقتی که امام زمان را خدا مبعوث کند آن هم تازه از نور فاطمه‌ی زهرا تمام عالَم را منوّر می‌کند، هر مصیبت، شما حساب کنید، شما خیال می‌کنید دَر خانه‌ی فاطمه زهرا را آتش زدند این یک مصیبت درهای زیادی آتش می‌خورد ولی دنیا را تاریک کرد، محسنش سقط شد دنیا را تاریک کرد، جلوی خورشید را گرفت، شما فرض کنید یک دودی به آسمان بفرستید که یک صبح تا غروب اصلاً خورشید نور نده، این جلوی نور خورشید علی بن ابی‌طالب و امام حسن و امام حسین تا امام زمان که هنوز هم هست این دود مصیبت حضرت زهرا سلام اللّه علیها آسمان زمین را گرفته که ما یک قدمی نمی‌‌توانیم در راه خدا برداریم، این جمله حکمیانه پر معنای فاطمه زهرا ببینید چقدر معنا دارد: به خدا قسم این ایام اگر همین یک فرد شعر را هی با خودتان زمزمه کنید  و رویش کار کنید، فکر کنید، ببینید خیلی مصیبت است، چقدر عمیق گفته فاطمه زهرا سلام اللّه علیها و علی بن ابیطالب سر قبر مطهّر حضرت زهرا عرض می‌کند به فاطمه‌ی زهرا نفسی محبوسهٌ یا لیتها فراتی یا خیر بعدک فی الحیات، اصلاً خوبی پیدا نمی‌‌شود در زندگی بعد از تو، زندگی چرا؟ برای اینکه ما ترویج طاغوتها را بکنیم، لا خیر بعدک فی الحیات، لاحول و لا قوه الاّ باللّه علی العظیم.

نسلئک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بفاطمه بفاطمه بفاطمه و بالحجه بالحجه بالحجه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه، خدایا به آبروی ولی‌عصر فرج آن حضرت را برسان، خدایا این نور فاطمه زهرا را هر چه زودتر در دنیای ما منوّر بفرما، خدایا حجاب‌هایی که آن حضرت را نمی‌‌گذارد که دنیا را پر از عدل و داد کند هر چه زودتر برطرف بفرما، خدایا گرفتاری‌های ما را با ظهور امام زمان به آبروی امام زمان برطرف بفرما، خدایا محبّتت را در دل ما زیاد بفرما، به آبروی خاندان عصمت و طهارت قسمت می‌دهیم قلب مقدس امام زمان را از ما راضی بفرما، محبّت آن حضرت، معرفت آن حضرت در دل ما زیاد بفرما، خدایا به  آبروی خاندان عصمت و طهارت قسمت می‌دهیم گذشتگانمان مخصوصاً فرزند دوست عزیزمان و کسانی که تازه از دار دنیا رفته‌اند در آسمان چهارم با ائمه اطهار محشورشان بفرما، مرض‌های روحی‌مان شفا مرحمت بفرما، مریض‌های منظور، مریض منظور، مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان، شهدائمان غریق رحمت بفرما، عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا.

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۱۳ جمادی الاول ۱۴۲۵ قمری – شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

بسم‌ اللّه الرحمن الرحیم

الحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدّائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، ومَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (طلاق / ۲و۳ ).

هفته‌ی گذشته به خاطر مختصر کسالتِ چند ساعته‌ای که قبل از ظهر روز جمعه داشتم و بحمداللّه همان روز هم برطرف شد نتوانستم در جلسه‌ی تهران شرکت کنم. مطلب‌مان در هفته‌ی قبل درباره‌ی ترس از خدا و تقوا و در نتیجه‌ی محبّت به ذات مقدس پروردگار بود، دوست دارم آقایان به خصوص از این جلسه به بعد مطالب را کاملاً دقت کنند جنبه‌ی درسیِ بسیار عمیقی دارد، شاید خودتان متوجه نباشید که من چگونه و چطور شما را به طرف خدای‌تعالی و معرفت خاندان عصمت و طهارت قدم به قدم اگر گوش بدهید و دقّت کنید می‌برم. فاطمه‌ی اطهر امروز که روز شهادت‌شان هست و تسلیت به پیشگاه مقدس حضرت بقیه‌اللّه عرض می‌کنیم شاهدند چون کوثرند و ما هر چه داریم از این حوض، از این کوثرِ گرانِ قیمتِ پیغمبراکرم که خدای‌تعالی با یک منّتی به رسول اکرم فرمود: إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ (کوثر / ۱) ما به تو کوثر دادیم چه باک از همه‌ی مسائلی که ممکن است پیش بیاید داری؟ و دشمنت هر کِه باشد در هر مقامی که باشد ولو فیلسوف بزرگی که تمام مردم دنیا به او متوجه‌اند باشد، ابتر است، مقطوع است، نهایت علمش در دنیا بتواند یک کاری انجام بدهد ولی در آخرت قطع می‌شود که إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ (کوثر / ۳)، بنابراین ما هر چه داریم و هر چه برمی‌داریم با همان سطل بسیار کوچکی که داریم چون از این کوثر است، از علم قرآن است، از برداشت‌هایی که در قرآن هست، هست، از این نظر هیچ مشکلی نداریم و در راه راست و صراط مستقیم اگر کوتاهی دوستان نکنند ان‌شاءالله به آن آب زلالی که خدای‌تعالی در قرآن وعده‌تان کرده که فرموده است: وَأَلَّوْ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا (جن / ۱۶) اگر کوتاهی نکنید، اگر استقامت داشته باشید، اگر پشت سر خاندان عصمت و طهارت محکم حرکت کنید، از آن آب گوارای کوثرِ پیغمبراکرم، این کوثر همان کوثری است که وقتی رسول اکرم روحش خلق شد، وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَی (ضحی / ۷) خدای‌تعالی از علمش به پیغمبراکرم عنایت فرمود، آن کوثر را به او عنایت کرد ما هم ان‌شاءالله اگر دوستان، برادارن، عزیزانم، کاملاً دقت کنند به مطالب، از این صراط مستقیم می‌رویم در عین اینکه در راه لب‌هایمان تشنه نخواهد شد که بماند، سیراب، پُر حکمت، با کمال رفاه و آسایش به لقاء پروردگار ان‌شاءالله خواهیم رسید. نهایت من یک گله‌ای که از دوستان دارم اینست که هر چه را که می‌گویم مایلم همان را خوب بفهمند و عمل کنند، ما در این مرحله که رسیده‌ایم به مرحله‌ی محبّت آنچه را که در مراحل گفته‌ایم که بعضی این مراحل را، این مرحله را گذرانده‌اند خیال می‌کنند حالا که ما می‌گوییم باید از خدا ترسید، باید به خدا امیدوار بود، باید برای نعم پروردگار اجر قائل شد، می‌خواهیم اینها را از مرحله‌ی محبّت دورشان کنیم، نه! اشتباه هست، آنچه را که در مراحل آقایان خوب دقت کنید شماها خیلی بالا و پایین دارید، از نظر فهم، از نظر درک، از نظر عمل، ولی دلم می‌خواهد این مطلب را از امروز به بعد حتی جلسات آینده‌ای که ان‌شاءالله خواهید داشت خوب مطلب را همه‌تان دقت کنید والاّ ضرورت ندارد در جلسه حاضر شوید، من حتی قصد داشتم از این جلسه یک خورده‌ای محدود کنم ولی محدود نمی‌‌کنم دلم می‌خواهد خوب متوجه باشید و آن مطلب این است که همه‌ی اینها باید باشد، آن روزی که ما به شما مرحله محبّت را دادیم این را بدانید مثل یک نقّاشی که در دیوار یا در روی پرده با مداد خط می‌کشد بوده، طبیعی است که وقتی که خطی با مداد کشیده می‌شود به حواشی‌اش نمی‌‌پردازند اصل باصطلاح تصویر را می‌کشند، بعد که نوبت آب و رنگش می‌رسد که بحمدالله الان رسیده، حواشی‌اش را می‌گویند، ما در مرحله‌ی محبّت این را بدانید دوستانی هستند در همین مجلس که سالهای قبل مرحله‌ی محبّت را گذارنده‌اند و شاید هم من فرصت نکرده باشم که برایشان جوانب و اطرافش را گفته باشم ولی الان می‌خواهم در این مسائل، در این منابری که می‌روم، در این مباحثی که دارم ان‌شاءالله تا حدی که ظرفیّت دوستان ایجاب بکند این حواشی را عرض کنم، حواشی که ما داریم باید یک سالک الی اللّه هم به خدا طمع داشته باشد نگوید من کارگر نیستم، کارگری، محتاجی، باید هم باشی و روز قیامت اگر یک خورده‌ای پروردگار از نعمی که به اولیاءاش می‌دهد به تو کم بدهد فریادت بلند می‌شود، ما کارگریم در مرحله‌ی خودش، ما خائفیم از خدا در مرحله‌ی خودش، ما نیازمند پروردگاریم در مرحله‌ی خودش و ما شاکر نعمت‌های الهی هستیم در مرحله‌ی خود، و باید کاملاً از خدا بترسیم، ترس از خدا در ابتدا لازم در انتها هم لازم، این مربوط به ظلم پروردگار نیست، همانطوری که در هفته‌های گذشته گفتم اینی که ما از خدا می‌ترسیم ترس یک بی‌چیز، نیازمند، فقیر مطلق است در مقابل غنی مطلق، یک فردی که هیچی ندارد در مقابل یک شخص باعظمتی که قرار می‌گیرد خواهی نخواهی یک حالت ابهتی که از او به این شخص منتقل می‌شود یک خوفی در او ایجاد می‌کند ولو اینکه آن بزرگ دست محبّت به سر او می‌کشد امّا زیر دست محبّت او، زیر دست الطاف او، بدن این شخص در اثر عظمت طرف می‌لرزد، این معنای خوف از خداست، والاّ خوف به هیچ وجه معنای دیگری برای ما ندارد، نه خدا ظالم است که از ظلمش بترسیم، نه خدا اشتباه می‌کند که ما بگوییم شاید فلان مأمور جنایتی را به ما تهمت زده و او هم که نمی‌‌داند حقیقت دارد یا نه لذا ممکن است من را مؤاخذه کند، یا دو تا شاهد عادل رفتند یک جنایتی را شهادت دادند، ثابت شده برای قاضی و ما را ممکن است مؤاخذه کند، اینها در محضر پروردگار نیست، در نماز غفلیه شما می‌خوانید وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ، تا جایی که می‌رسید وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ ‌(انعام/ ۵۹) هیچ تر و خشکی نیست، حتّی آن ذرّه جانداری که در دل خاک است و روزی می‌خورد وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا (هود / ۶) خدا همه‌ی اینها را می‌داند، از دلِ ما بهتر از ما آگاه است، از رگ گردن ما بهتر از خود ما اطلاع دارد که خدا از رگ گردن نزدیکتر است، بنابراین پس ما از خدا به خاطر اینکه مبادا دوتا شاهد عادل یا اشتباهاً یا روی نادانی و نسیان ما را مؤاخذه کند نیست، پس این ترس هم نیست، ترس اینکه مبادا پروردگار خوب مالک است، بعضی از این علمای اهل‌سنت می‌گویند خدا چون مالک است اختیار ما را دارد، اختیار ما را هم چون دارد و مالک است می‌تواند ظلم بکند، می‌تواند عدالت بکند، ما می‌گوییم نه خودش فرموده است که من ظلم نمی‌‌کنم، درست است، ما مملوک پروردگاریم، ما در اختیار پروردگاریم امّا خودش ما را یک فرد حساب کرده خودش را یک فرد، من آمرم و راهنمای توام، و تو مأموری و باید از من پیروی کنی تا خودت به سعادت برسی نه آنکه فایده‌ای برای پروردگار داشته باشد، بنابراین از این چیزها ما از خدای‌تعالی نمی‌‌ترسیم پس از چه می‌ترسیم؟ از عظمت پروردگار، اللّه اکبر، خدا بزرگتر است از آنچه که تو وصفش کنی، تو درکش کنی، این اللّه اکبر را من و شما نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم پیغمبراکرم که «و اودعته علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقک» با اینکه همه‌ی علوم اولین و آخرین را می‌داند آن چنان باعظمت است که حتی علی بن ابی‌طالب در مقابل عظمت پیغمبراکرم نه اینکه خودش کوچک باشد هر عظیمی عظمتِ عظیم دیگر را می‌بیند در مقابل عظمت پیغمبراکرم خاضع است، و می‌گوید انا عبد من عبید محمّد، من بنده‌ای از بندگان کوچکِ پیغمبرم، آن عظمت را که می‌بیند این جور خودش را کوچک تصوّر می‌کند، و پیغمبر هم در مقابل، علی بن ابی‌طالب را روی دست بلند می‌کند و می‌فرماید من کنت مولاه فهذا علی مولاه، جبرئیل با آن عظمت وارد بر علی بن ابی‌طالب می‌شود، پیغمبر می‌بیند جبرئیل خودش را کوچک کرد حالا در چه معنایی و چه وصفی بماند چون اینها توضیح دارد و الحمدلله توضیحاتش هم کاملاً واضح است، جبرئیل کوچک می‌کند خودش را، رسول اکرم می‌گوید چرا این قدر خودت را باختی در مقابل عظمت علی بن ابی‌طالب؟ می‌گوید این استاد من است، این معلم من است، یک روزی که خدا من را خلق کرد در همان اوایل خلقت ملائکه، به من فرمود: من انت و من انا، من کی ام و تو کِه هستی؟ گفتم: انا انا و انت انت، من منم و تو هم توئی، فوراً روح مقدس علی بن ابی‌طالب به من فرمود این جور نگو از بین می‌روی، عظمت خدا را منظور کن، بگو انت رب الجلیل و انا عبدک الجبرائیل، این را گفتم و خدا به من محبّت کرد، این گونه باید از خدا ترسید، پس می‌بینید هر چه انسان محبّتش به خدا زیادتر می‌شود، معرفتش به خدا زیاد می‌شود، ترسش باید از خدای‌تعالی بیشتر بشود، لذا نیمه‌های شب امام سجاد علیه الصلوه و السلام مشغول گریه‌ کردن بود، اشک می‌ریخت، این صحیفه‌ی سجادیه از آن حضرت که در نیمه‌های شب مشغول عبادت و بندگی است به دست ما رسیده، بنابراین فکر نکنید که حالا که ما می‌خواهیم از طریق محبّت وارد بشویم باید از خدا نترسیم ترس از خدا، در اثر محبّت خدا و معرفت خدا باید باشد، مطلبی که از اینجا به بعد شروع می‌شود یک جمله‌ای است که شاید بعضی‌ها کمتر به آن توجه کرده باشند؛ من از اولی که مرحله‌ی محبّت را شروع کرده‌ام این آیه را تلاوت می‌کنم ومَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ، این آیه شریفه این را بدانید به من و شما می‌گوید کسی که تقوا داشته باشد، آن قدر این کلمه‌ی تقوا را به ما گفته‌اند که ما یک معنای خیلی ظاهری به ما فهمانده می‌شود، خیلی ظاهر، تقوا داشته باش، یعنی چه؟ یعنی گناه نکن و واجباتت را هم انجام بده، گناه نکردن و واجبات را انجام دادن خوب ساده است، شما بدانید این حیوانات از آن ریزترین حیوانات تا آن درشت‌ترین حیوانات اینها بر اساس این معنا تقوا دارند، هیچ کدامشان گناه نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، هیچ کدامشان ترک واجبات نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، همین الان با همه‌ی وسائلی که فراهم شده از نظر انتقال وسائل اگر به الاغ بگویید که این‌ بار را باید از اینجا بکشی تا فلان محل اطاعت می‌کند، اطاعت می‌کند! نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید که شما حالا ماشین دارید، هواپیما دارید ما را ول کنید! چشم. و هیچ وقت هم با آن دهان بزرگی که دارد، دندان‌های پر قدرتی که دارد شما را گاز نمی‌‌‌‌‌‌‌گیرد، لگد هم نمی‌‌‌‌‌‌‌زند، همان الاغ دویست سال قبل است، مطیع، بدون اینکه ترک واجباتش را بکند و انجام محرمات، هیچ، همان الاغ، بنده است، خدا قرارش داده که مطیع من و شما باشد، از این بالاتر شتر، أَفَلَا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ (غاشیه / ۱۷) خلقت شتر با همه‌ی قدرتی که دارد، قدرت فوق‌العاده‌ای شتر دارد، امّا اگر سر ریسمانش را یک بچه پنج ساله بگیرد و بکشد می‌رود عقب سرش، پس می‌بینید بندگی اگر بدون فهم و درک و معرفت باشد حیوانات هم دارند، همه‌ی موجوداتی که در عالَم هستند اینها بنده‌ی خدا هستند و مطیع خدا هستند، این خورشید را که می‌بینید یک روز نشده بگوید حالا من امروز استراحت می‌کنم، بیرون نمی‌‌آیم، با اجازه مثلاً، نه، همان مشغول کار خودش است حالا تکویناً یا تشریعاً، این انسان است که خدا به او اختیار داده و گفته ترک واجبات را نکن و محرمات را ترک کن، این را به ما گفته، تقوا از همین جا شروع می‌شود ما با اینکه نفس‌مان می‌خواهد گناه بکنیم، دل‌مان می‌خواهد گناه بکنیم ببینید فرق می‌کند، با آن تقوایی که آن اسمش حتی تقوا نیست، آنی که در حیوانات هست، تقوا یعنی آدم خودش را نگه بدارد، یک ماشینی در سربالایی خودش وای می‌ایستد، ولی یک ماشینی در سرازیری ترمزش می‌کنند این راننده می‌خواهد، آن راننده نمی‌‌خواهد، شما تقوای شما، با بندگی حتی حیوانات فرق می‌کند، اینی که یک چیزی را می‌خواهید نمی‌‌کنید برای خدا، این معنای تقواست، یک کاری را دوست دارید انجام ندهید، شب‌های کوتاه، نماز صبح اول وقت می‌خواهید انجام ندهید، می‌خواهید بخوابید، انجام می‌دهید برای خدا، این معنای تقواست، ببینید البته در دلتان به زحمت می‌افتید، ناراحت می‌شوید، شاید بعضی‌ها بگویند آخر این چه مزاحمتی دارد، چه مزاحمتی که من این موقع صبح بلند بشوم نماز صبح را بخوانم، حالا آن‌هایی که نماز شب می‌خوانند در این شبهای کوتاه که مهم‌تر، ببینید خوب فرق می‌کند، این را اسمش را می‌گذارند تقوا، یعنی نگه‌دار، یعنی ترمز، یعنی از این سرازیری را ول نکن، سرازیر به طرف شهوات و هوای نفس و گناه و غضب و امثال اینها نشو، اگر شدی با حساب پیش برو، ببینید تقوا اینجا معنایش این است، سخت هم هست باید ترمز بکنی کلّی فشار بدهید تا بتوانید تا این را در این سرازیری نگه دارید، از این بهتر، شما آمدید در مرحله‌ی استقامت، توبه کردید، تقوا را جا انداختید برای خودتان، به اصطلاح ترمز ماشینتان را خوب محکم کردید، ماشین خیلی آماده است، اینجا استقامت‌تان سبب می‌شود که شما بتوانید بهتر از دیگران کار را پیش ببرید، استقامت کردید، در راه راست حرکت کردید، می‌رسید به یک جایی که حالا اینجا، کجا می‌روید؟ چکار می‌خواهید بکنید؟ ببینید باز هم تقوا هست، من می‌خواهم متقی باشم، چرا؟ به خاطر اینکه خدا متقین را دوست دارد، خدا محسنین را دوست دارد، خدا توابین را دوست دارد، من می‌خواهم محسن، متقی باشم، خیلی خوب، اینجا باید کار بکنید روی محبّت به خدا، آقایان انسان تا وقتی که این مرحله‌ی محبّت را کاملاً خوب نفهمد و عمل نکند محال است که کارهایی که مربوط به تقوا است بتواند خوب و راحت انجام بدهد، بعضی افراد هستند یک کاری را به آن‌ها پیشنهاد می‌کنی، می‌بینی که این کار سخت‌شان است، یک مدتی انجام می‌دهند بعد آسان می‌شود برایشان، یک مدت دیگری انجام می‌دهند مخصوصاً پول و پله‌ای هم در آن باشد و درآمدی خوبی هم داشته باشد می‌بینید که کم‌کم هر چه هم می‌خواهی جلویش را بگیری، می‌گوید نه من باید بروم سر کار، باید بروم، امروز چند تا مشتری دارم مثلاً، اگر نروم از اداره بیرونم می‌کنند، ببینید اینجوری می‌شود، در اثر تقوا در مرحله‌ی یقظه و توبه و استقامت این را بدانند آقایان تقوا سخت است انجامش، ریاضت است، مشکل است، در صراط مستقیم چون جاده خوب است اگر تحت تبعیت یک فردی باشید مخصوصاً قرآن و اهل‌بیت عصمت و طهارت را اگر خودتان بفهمیدید، می‌بینید یک جاده صافی است خوشتان می‌آید در این جاده رانندگی کنید، اگر محبّت خدا در دلتان رسوخ کرد، اگر امید به خدا داشتید، امید به ثواب الهی داشتید، دیدید نه کار خوبی است، یک نماز جماعت یک رکعت می‌خوانید آن قدر خدا به شما ثواب می‌دهد که نمی‌‌توانید حسابش را بکنید، این جوری هست، یک کار خوب همین امروز یکی از آیات این بود: مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا  (انعام / ۱۶۰) شما یک کار خوب می‌کنید ده تا، ده برابر به شما اجر می‌دهند، عجب کار خوبی است، اینها را اگر بفهمید، محبّت به خدا هم داشته باشید، می‌بینید دیگر تقوا برایتان آسان که هست بماند علاوه بر این بسیار دوست دارید که اهل تقوا باشید، یک گناه  نمی‌‌کنید اینقدر خوشحالید، و خوشحالید که گناه نمی‌‌کنید، یعنی برای بعضی این را خودتان می‌توانید خودتان را آزمایش کنید، لذت‌بخش‌ترین گناهان حالا فرض کنید چون افکار مردم در لذت گناهان مختلف است، می‌گویند در یک جلسه‌ای یک عده‌ای بودند سؤال می‌شد که کدام گناه لذت‌بخش‌تر است؟ یکی از اینها گفت غیبت کردن، مثلاً، بعضی‌ها غیبت کردن برایشان لذّت‌بخش است، بعضی‌ها زنا کردن برایشان لذّت‌بخش است، بعضی‌ها هرزه‌گی کردن برایشان لذت‌بخش‌تر است، گناهان برای افراد فرق می‌کند، من می‌گویم لذّت‌بخش‌ترین گناهان برایتان عذاب‌آور باشد، یک سمّی جلویتان گذاشتند خیلی خوشرنگ و خیلی هم شیرین، تا نمی‌‌‌دانید که این سم است ممکن است بخورید، خوشتان هم بیاید، حتی در لیوان بکنید برای مهمان‌تان هم ببرید، اما وقتی که فهمیدید این سم است، آدم می‌کشد، حیاتتان را از بین می‌برد، اینجا اصلاً می‌گویید در اتاق نیاور آن را، بریز بیرون، چرا؟ به خاطر اینکه این حیات شما را از بین می‌برد، اینی که می‌بینید انبیاء معصومند آن‌ها معنا و حقیقت گناه را فهمیدند در عین اینکه گناه جلویشان هست، ولی معصومند، نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورند، نگاهش هم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند چون حقیقت گناه را درک کرده‌اند، اهل محبّت کسی که به مرحله‌ی محبّت رسید حقیقت گناه را درک می‌کند، لذا خیلی راحت از گناه می‌گذرد، بلکه اگر یک وقتی میلی به گناه هم پیدا کرد می‌گوید من خوب است من خودم را به دکتر نشان بدهم، به روانپزشک نشان بدهم، شاید دیوانه شده‌ام، اگر یک نفری وسوسه شد به او که این کاسه سم را سر بکش، یا داروفروش است در داروخانه برود شیشه‌های سمی را بخواهد سر بکشد، این اگر خیلی وسوسه‌اش شدید شد و به طرفش هم رفت این حتماً باید فردا برود پیش روانپزشک به پزشک خودش نشان بدهد، آقا ببین من مشکل دارم؟ و واقعاً مشکل دارد، یک شخصی که در مرحله‌ی محبّت به خدا قدم گذاشته این حتی ترک اولی هم نباید بکند، مکروه نباید انجام بدهد، و بد هم هست مکروه، درباره‌ی حضرت آدم که امروز گفتیم عبرت بگیرید با یک جمله از قضیه‌ی حضرت آدم، اینطور است که حضرت آدم نهایت چیزی که درباره‌اش فرموده‌اند اهل‌بیت عصمت و طهارت و یا مفسرین می‌گویند ایشان یک کار مکروه کرد، حرام نکرد، یک کار مکروه، اما خدا ببینید با چه شدتی، از تو؟ تو که می‌فهمی که اطاعت امر پروردگار چقدر اهمیت دارد، دویست سال گریه کرد حضرت آدم، آن هم بوسیله‌ی اهل‌بیت عصمت و طهارت خدای‌تعالی توبه‌اش را قبول کرد، ببینید، خدا می‌گوید در قرآن، در همین آیات امروز بود که از شیطان پیروی نکنید، همان طوری که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون کرد شما که بیرون بهشتید این تعبیر من است شما که بیرون بهشتید نمی‌‌‌گذارد وارد بشوید، کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنْ الْجَنَّهِ (اعراف / ۲۷) شما را اصلاً نمی‌‌گذارد وارد بشوید، این خطر هست، بنابراین کسانی که در مرحله‌ی محبّت قدم می‌گذارند در مرحله‌ی اول باید کاری بکنند که از گناه بدشان بیاید، یعنی آن قدر ساخته شده باشند که گناه را وقتی که می‌بینند بدشان می‌آید، آدم گناهکار را بدشان بیاید از او، یعنی یک شخصی که در منظر و مراء او هست و گناه می‌کند از این آدم باید منتفر باشند، معنی تولی و تبری هم همین است، حالا یک وقتی هست ما تولی و تبرّی‌مان خوب است، از کی بدمان می‌آید؟ از آن‌هایی که به فاطمه‌ی زهرا توهین کردند، آن‌هایی که ایشان را اذیّت کردند، خوب آنکه همه بدشان می‌آید، حتّی کفار هم بدشان می‌آید، راست می‌گویی از کسی که یک گناه کوچکی هم می‌کند بدت بیاید، خودت هم اهل گناه کوچک هم حتی نباشی، کار مکروه هم نکن که اگر فهمش را داشته باشیم کار مکروه دویست سال گریه دارد و توبه می‌خواهد، همانطوری که پدر و مادرمان این طوری بودند، حضرت آدم و حضرت حوا دویست سال روایت دارد گریه کرده‌اند، و خدای‌تعالی مجازاتش کرد و شیطان هم خوشحال شد که یک کاری انجام داده، کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنْ الْجَنَّهِ، پس اگر انسان همینطور جلو برود، اوائل مشکل است، من آنچه که از دوستان می‌خواهم در مرحله‌ی یقظه باید گناه نکنند و تقوا داشته باشد، منتها خوب سخت است، بله چون حقیقت گناه را نفهمیده‌اید، عظمت پروردگار را هم متوجه نیستید، بنابراین سخت است، سخت است، ولی باید انجام بدهید، مرض‌های روحی‌مان چه، باید نسبت به مرض‌های روحی چه کنیم؟ آن که به این زودی درست نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود کنترل باید بکنید، معنای تقوا این است، مثلاً الان غضبناک شدی در باطنت ضعیفی و غضب آمده در صورتت، کنترل کن، خودت را حفظ کن، شهوت بسیار غلبه کرده، خودت را کنترل کن، به مجردی اینکه که کنترل را از دست بدهی تو تقوایت را از دست دادی، ببینید تقوا اینجا هست، وقتی که توبه می‌کنی، عهد و تعهدی با پروردگارت می‌بندی اینجا دیگر باید کنترل شدیدتر باشد، چون متعهدی، یک انسان متعهدی هستی، توبه نصوح معنایش این است که یک تعهدی را که انسان خودش را کنترل می‌کند صد درصد یک طرف خداست یک طرف  تو هستی، می‌آیی بالا، در استقامت، می‌خواهی خودتت را طوری بسازی که یک وقت کنترل از دستت در نرود، این جوری می‌شوی، در صراط مستقیم چرا قرار گرفته‌ای؟ برای اینکه من بدانم طرفم کی هست؟ با کی در صحبتم، کی من را راهنمایی می‌کند و باید چکار بکند و چطوری حرکت کنم که این مطالب را مفصلاً اگر بوده‌اید در جلسات شنیدید و گفتیم، انسان وقتی که می‌رسد به مرحله‌ی محبّت علامت یک محبّ خدا، حالا محبّ ثواب خدا باشد که باید باشد، رجاء به پروردگار داشته باشد، خوف از پروردگار داشته باشد، یا اینکه حالا یک ترسیمی آخری هست که وقتی که انسان نقاشی می‌کند آن آخرین درجه‌اش این است که انسان محبّت به خدا داشته باشد و باصطلاح هیچی را فکر نکند که این را بحثش را ان‌شاءالله برایتان می‌گویم، بهر عنوانی محبّت به خدا لازمه‌اش این است که انسان نتواند گناه بکند، نتواند، می‌شود مگر؟ بله، الان شماها هر کدامتان می‌توانید یک سیلی در صورت من بزنید، می‌توانید دیگر، می‌کنید؟ قدرتش را دارید، می‌کنید؟ نه، چرا؟ خوب دوستت دارم، تحمیلی نباشد ها! می‌دانم بعضی‌ها من را دوست دارند، همین هفته گذشته این دو روز، دو سه ساعت می‌شود گفت کسالت داشتم یا نهایت سه چهار ساعت با عقب و جلویش، چقدر دوستان اظهار محبّت کردند که من گفتم دیگر بعد از این ولو هر چی هم باشم باید این جلسه را تعطیلش نکنم و خدای‌تعالی برایم اینجوری خواسته، هی حتی تا همین امروز تلفن من هم خوب همیشه در اختیار نیست هنوز دارند می‌پرسند آقا بهترید، آنهایی که در شهرستان‌ها، این هفته هم که تهران نیستم باز خیال می‌کنند رفقا باز یک مشکلی داشتم، امروز به خاطر اینکه سالگرد مادر من خدا رحمتشان کند که خیلی به گردن من حق داشتند من هر سال مقیّدم که یک یادی از ایشان بکنم امروز هم خوب با جمعه مصادف شده و روز وفات حضرت زهرا سلام اللّه علیهاست که مخصوصاً برنامه را جوری تنظیم کردم که مشهد باشم خدمت آقایان، زیر سایه‌ی حضرت علی بن موسی الرضا و بالاخره مشهد بیشتر احتمالش هست که آقایمان حضرت بقیه‌اللّه اینجا را بیشتر مورد لطف قرار بدهند، بهرحال به هر صورت محبّت آقایان را متشکریم، تشکر می‌کنیم و حالا حاضرید یک سیلی بزنید؟ می‌گویید نه، چرا؟ دوستت داریم، چرا دوستم دارید؟ خوب خدمتگزار ما هستی، خدمتگزارتان هستم، خوب باید هم این طور باشد، علامت نمک‌شناسی همین است، ببینید دو چیز سبب شده که این کار را نکنید، یکی محبّت و یکی شناخت، این جوری است دیگر، نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید، اگر این محبّت و شناخت را شدید طبعاً خدا با عظمت‌ترین، یعنی اصلاً ترین نمی‌‌‌‌‌شود گفت، باعظمت، این محبّت و شناخت را نسبت به پروردگار داشته باشید، ابدا، حاضرید به غضب در بیاورید خدا را؟ ابدا، حاضرید اذیّت کنید خدا را؟ ابدا، ما دوست داریم خدا لحظه به لحظه به ما محبّتش بیشتر بشود، ما بهتر بتوانیم بندگی کنیم، نزدیک‌تر به خدا بشویم، قرب به پروردگار پیدا کنیم، این معنای تقوای کامل‌تر است، این تقواست، دیگر حالا شما راحت می‌شوید هر چه بخواهید گناه کنید نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانید، نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانید ها، همین جور که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانید یک سیلی بزنید، نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانید، قدرت دارید، اختیار دارید، دستتان هم بالا می‌رود مخصوصاً طرف هم غافل باشد جبهه نگیرد برایتان، خیلی سیلی زدن آسان است، اما نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانید، حواستان جمع باشید، گناه کردن، نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم بگویم شما گناه نکنید، شما از این حرفهایتان گذشته است ان‌شاءالله، چون تعهد بسته‌اید با خدا که گناه نکنید، توبه‌ی نصوح کردید، امّا من می‌خواهم حقیقت تقوا را در مرحله‌ی محبّت برایتان عرض کنم، دیگر اینجا می‌شود گفت اسمش تقوا هم نباشد، ولو تقواست، الان شما خودتان را نگه می‌دارید از خوردن سم، اما چرا نگه می‌دارید به خاطر اینکه حقیقت این سم را می‌شناسید، ضررهای این سم را می‌فهمیدید، از این جهت دست به طرف ظرف سم دراز نمی‌‌‌‌کنید، همین طور یک شخصی که به مرحله‌ی محبّت رسیده، بکشند او را، قطعه‌قطعه‌اش کنند هیچ وقت این کار را انجام نمی‌‌‌دهد، به دو جهت، دو جهت هم دارد، یکی ضرر گناه، یکی هم بی‌احترامی به آن کسی که انسان دوستش دارد، این دو چیز است، حالا ممکن است یک نفری بردارد یک ظرف سمی را خودش در خانه بخورد و خودکشی بکند و زیاد هم نسبت به کسی توهینی نکرده باشد، اما اینجا دو چیز است هم خدا را به غضب آوردی هم خودت را از بین بردی، البته بیشتر خودت را از بین بردی، پس انسان در مرحله‌ی محبّت باید کوشش بکند که به هر عنوانی که هست و باید تمام عناوین هم وجود داشته باشد باید انسان گناه برایش دیگر یک جوری باشد نکند، اگر این حالت در شما پیدا شد، این معرفت در شما پیدا شد، اطاعت روی محبّت اگر در کسی پیدا شد می‌شود ولی خدا، خیلی راحت، می‌بینید چقدر راحت می‌رسید، به جایی که می‌گوید در زیارت آل‌یاسین می‌خوانید: انا ولیّ لک، خیلی ساده‌ ها! دیشب خواندید من متوجه نبودم اگر زود رفتم از آقایان معذرت می‌خواهم برای اینکه راهم دور بود، می‌گویید انا ولی لک، یعنی چه؟ یعنی من ولی تو آقا امام زمانم، ولیّ یعنی فرمانبردار روی محبّت، ولیّ امام زمان هم ولیّ خدا هست، چون نمی‌‌‌‌‌‌شود ولیّ امام زمان کسی باشد ولیّ خدا نباشد، پس از اولیاء خدا هستید، پس بنابراین خیلی کارت درست است، از همین جا شروع می‌شود ولیّ خدا شدن، ولیّ خدا هم مراتبی دارد که البته یک ولیّ خداست که می‌گوییم اشهد انّ ولی اللّه، یکی هم شمایید که دارید زیارت آل‌یاسین می‌خوانید، این یک قطره است، آن اقیانوس بی‌نهایت است، ولی در همان راهی، در همان صراطی. روز شهادت حضرت زهرا سلام اللّه علیهاست، السلام علیک یا ممتحنه امتحنک اللّه الذی خلقک قبل ان یخقلک، فاطمه‌ی زهرا را در عالَم ذر و در عالَم ارواح و شاید هم قبل از عالَم ارواح خدای‌تعالی امتحانش کرد، آزمود او را، فوجدک لما امتحنک صابره، به‌به! خدا تو را در امتحان نمره‌ات را به تعبیر ما بیست داد، قربان این فاطمه‌ بشویم، المجهوله قدرا، این فاطمه قدرش مجهول است ما نمی‌‌دانیم یعنی چه؟ در ضمن عرایضم اشاره‌ای کردم که خدای‌تعالی وقتی که آن علم ذاتی خودش را خواست به صورت معلوم بر قلب پیغمبر نازل کند آن‌جا فرمود: إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ، اهل فهم می‌فهمند چی من می‌گویم، خیلی حرف دارد اینجا، إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ، تمام قرآن در این کلمه جمع است و همین را خدای‌تعالی در قلب پیغمبر نازل فرموده، این فاطمه در دنیا اصلاً آمده به خاطر اینکه چند روزی با پیغمبراکرم باشد، والاّ نه امام است، نه پیغمبر است، به ما مردم هم کاری ندارد، ما اگر اذیّتش کردیم اگر هر چه کردیم او به حمایت علی بن ابی‌طالب بود، او برای خودش جاه و مقامی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواست، هنوز فدکش را غصب نکرده بودند که پیغمبر او را جلو خواست، خیلی گریه می‌کرد همین نود و پنج روز، هفتاد و پنج روز جدایی از بدن پیغمبر را هم طاقت نداشت پیغمبر فرمود اول کسی که من ملحق می‌شود تو هستی والاّ این را که فاطمه می‌دانست، پیغمبر صادق مصدّق یک همچین مطلبی را به او فرموده، فدک را می‌خواهد چکار کند فاطمه‌ی زهرا؟ شما فکر کنید به همین جمله ببینید فاطمه سلام اللّه علیها اگر می‌آید در مسجد با ابی‌بکر روبرو می‌شود می‌گوید:اَترث اباک و لا ارث أبی، تو از پدر ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم، فاطمه‌ی زهرا ارث را میخواهد برای چه؟ جز این است حمایت از امام زمانش دارد می‌کند و این درسی می‌دهد به همه‌ی ما مردم که به هر قیمتی که هست باید از امام زمانتان حمایت کنید، او حجت خداست، فاطمه‌ی زهرا سلام اللّه علیها کوثر است، حجت خداست و به هیچ چیز احتیاجی ندارد همان چند روزی هم که در فراق پیغمبراکرم آن هم فراق ظاهری گذراند‌، کانت علیلهً، حضرت پهلویش شکسته بود، محسنش سقط شده بود، من اگر روز شهادتش نبود نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتم، این دنیایی که عایشه هشتاد سال عمر بکند و فاطمه‌ی زهرا هیجده سال چه ارزشی دارد که فاطمه برای این دنیا حرف بزند؟ روز شهادتش هست با این پاره‌ی تن پیغمبر چه کردند برای ریاست دنیا؟ دوستان کوشش کنید، همت کنید صفات رذیله را از خودتان دور کنید که اگر صفات رذیله وجود داشته باشد نتیجه‌اش این است که برای حفظ جاه و مقام و ریاست می‌آیند پهلوی فاطمه‌ی زهرا را می‌شکند، دَر جبرئیل را که الان هم در مدینه دَر جبرئیل معروف است در جبرئیل را آتش می‌زنند، بدون اجازه وارد می‌شوند، ولیّ خدا حبل اللّه المتین را به گردنش ریسمان می‌اندازند در مسجد می‌کشند. خدا لعنت کند آن‌هایی که به خاندان عصمت و طهارت ظلم کرده‌اند. اللّهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمّد و آخر تابعاً له علی ذلک اللّهم العن العصابه التی جاهدت الحسین علیه السلام و شایعت و بایعت و تابعت له علی قتله اللّهم العنم جمیعاً و عذبهم عذاباً الیما. بلطفک و رحمتک یا الرحم الراحمین.

نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه و یا اللّه، یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا ربّ فاطمه الزهراء یا ربّ فاطمه الزهراء یامرسل الرحمه الی ابیها یا من له الدنیا و الاخره، خدایا ما یک تقاضا داریم از تو امروز، همین امروز، همین الساعه اگر این حاجت ما را برآوری خدایا همه‌ی حوائج‌مان را برآورده‌ای، اگر این حاجتمان برآورده نشود، خدایا همه‌ی حوائجمان برآورده نشده و آن حاجت‌مان این است که امروز قلب مقدس فاطمه‌ی زهرا به ظهور فرزندش شفا مرحمت بفرما، خدایا کنار قبر علی بن موسی الرضاییم، یکی در حرم آمده بود به من می‌گفت آقا چطوری وارد حرم می‌شوند، چکار می‌کنند، نقل می‌کرد، من هم گوش می‌دادم حالا به درستی و نادرستی‌اش کار ندارم ولی هر کس اینجا می‌آید، خدایا هر کس به مکه می‌رود، هر کس به هر مکانِ شریفی می‌رود، مردمی که در این ایام و این اوقات در این گرما به مسجد جمکران می‌روند همه‌شان انتظارشان این است یک لحظه جمال مقدس امام زمانشان را ببینند، امروز دعای ندبه می‌خواندید من یک مقداری گوش می‌دادم می‌گفتید که خدایا یک جوری بشود که ما دور امام زمانمان جمع بشویم و او پرچم فتح را در دست گرفته باشد و ما بگوییم الحمدللّه رب العالمین، خدایا شکرت که به این آروزیمان هم رسیدیم، خدایا به آبروی فاطمه‌ی زهرا، به آبروی فاطمه‌ی زهرا، به آبروی فاطمه‌ی زهرا، چشممان به جمال مولایمان روشن بفرما، قلب مقدسش را از ما راضی بفرما، آنی دستمان را از دامنش کوتاه مفرما، پروردگارا دنیا و آخرتمان را بوسیله‌ی آن حضرت اصلاح بفرما، خدایا به آبروی خاندان عصمت و طهارت قسمت می‌دهیم همه‌مان را در راهمان ثابت قدم قرار بده، امواتمان، گذشتگان‌مان، پدر و مادر همه‌مان، یک جوانی تصادف کرد به نام آقای توسلی، خدایا همه‌ی اینها را غریق رحمت بفرما، شهدامان با شهدای کربلا محشور بفرما، امام راحلمان غریق رحمت بفرما، خدایا این مملکت‌ را در پناه امام زمانمان حفظ بفرما، خدایا مرض‌های روحی‌مان، مریض‌های منظور شفای کامل عنایت بفرما، عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا.

 

 
لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید
 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۲۳ رمضان ۱۴۱۳ – ۲۷ اسفند ۱۳۷۱

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

۲۹ ربیع الثانی ۱۴۲۵ – ۲۹ خرداد ۱۳۸۳ – محبت و تقوا

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.

 اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
… ومَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه … (طلاق / ۲و۳ ).

 انواع بندگی

  در هفته‌های گذشته درباره‌ی محبت به خدا مطالبی عرض شد که اگر کسی خدا را دوست داشته باشد و آنچه در نزد خداست دوست داشته باشد مسلّماً بندگی می‌کند، بنده رسمی خدا می‌شود. بندگی چهار نوع امکان دارد:
اوّل: ترس از عذاب الهی. خدایی که آنقدر مهربان است که حتّی با دشمنان خودش با مهربانی برخورد می‌کند، شاید در عالم، صریح‌تر از شیطان کسی با خدا دشمنی نکرده و یا بعضی از افراد بشر چون نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت دشمنی کرده‌اند و دشمنی با آن‌ها دشمنی با خداست، کسانی بوده‌اند که حتی از شیطان هم دشمنی بیشتری کرده‌اند ولی آنچه که تصریح شده و مکرّر در قرآن آمده که دشمنِ خداست، شیطان است، در سوره‌ی مبارکه‌ی یاسین خدای‌تعالی می‌فرماید: … أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیطَانَ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (یس /۶۰) یا در جای دیگر لکم عدُوّ (فاطر/ ۶) بالاخره مکرر ذات مقدس پروردگار دشمنی شیطان را با مردم و با خدای‌تعالی نقل فرموده است.

 خدا نسبت به دشمنانش مهربان است اما محبت ندارد

  خدای‌تعالی با این دشمن بارز و ظاهر و علنی، با مهربانی، با رحمانیتش برخورد می‌کند. می‌بینید آن وقتی که خدا او را رانده خودش می‌خواند و می‌فرماید: إِنَّک رَجِیمٌ (حجر / ۳۴) او از خدا تقاضای ماندن در دنیا را تا روز قیامت دارد، خدای‌تعالی می‌فرماید: … فَإِنَّک مِنْ الْمُنْظَرِینَ، إِلَى یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (حجر/۳۷ و ۳۸) تا قیامت صغری که ظهور حضرت بقیة‌اللّه باشد -طبق تفاسیر- به او مهلت می‌دهند. این مهلت، خودش در اثر رحمانیت خداست و همچنین اگر به افرادی که به خاندان عصمت ظلم کرده‌اند و دشمنی نموده‌اند غذا می‌دهد، روزی می‌دهد، جان می‌دهد، همه‌ی اینها به خاطر رحمانیت پروردگار است. خدای رحمان، خدای مهربان. بعنوان توضیح عرض کنم : مهربانی با محبّت فرق می‌کند، انسان ممکن است کسی را اصلاً دوست نداشته باشد و دشمنش هم باشد ولی مهربانی نسبت به او بکند؛ محبّت نیست، مهربانی است. وقتی که ابوسفیان در فتح مکه خدمت پیغمبراکرم رسید ، پیغمبر می‌دانست که این و زنش و فرزندش و نسلش از شجره‌ی ملعونه هستند و مبغوض خدا و پیغمبر و خاندان عصمتند و اذیت‌ها وارد می‌کنند، قطعاً نسبت به او محبّت نداشت ولی مهربان بود، او را امان داد و لذا این جمله را ‌خواستم عرض کنم که مهربانی ممکن است باشد، رحمانیت ممکن است باشد ولی محبّت نباشد. خدای‌تعالی در قرآن به یک عدّه خاصی محبّت دارد و بیان هم فرموده ولی به همه‌ی مردم دنیا محبّت ندارد بلکه به مثل شیطانی چون با خدا دشمن است، دشمنی هم دارد.

 عبادت خدا گاهی روی ترس است و این باید باشد
بنابراین گاهی انسان خدای‌تعالی را عبادت می‌کند و خدایی که این حدّ در این وضع مهربان است این را عبادت می‌کند امّا روی ترس. بنی‌اسرائیل عبادت نمی‌‌کردند، بخصوص سر به سجده نمی‌‌گذاشتند، برای اینکه اینها از آن کبر و نخوتشان پایین بیایند خدای‌تعالی به جبرئیل دستور فرمود که از کوه طور، سنگی را روی سر اینها نگه بدارد تا سر به سجده بگذارند، اینها از ترس سر به سجده می‌گذاشتند. گاهی سجده و عبادت روی ترس است؛ یا ترس آنی و یا ترس از عالَم آخرت و عذابهای پروردگار.

  عبادت خدا گاهی روی ترس است و این باید باشد

  این ترس خیلی خوب است و لازم است و باید در سالک الی اللّه باشد، باید این ترس وجود داشته باشد، ترس از خدا دلیل بر ا‌عتقاد صحیح به خداست، اگر می‌بینید در قرآن مجید آمده است که: فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (آل عمران / ۱۷۵) از اثرات ایمان، خوف از خداست؛ همه‌ی ائمه‌اطهار علیهم الصلوة و السلام، اولیاء خدا، از خدا می‌ترسیدند، از عذاب الهی می‌ترسیدند. شما در دعای کمیل اگر علی بن ابی‌طالب خودش و از زبان خودشان این دعا را خوانده باشند که خیلی فوق‌العاده است و اگر به کمیل بن زیاد نخعی دستور داده باشند که تو بخوان، باز هم کمیل یکی از بزرگان بوده، از اصحاب خاص بوده. بعضی از مردم اخلاقشان این است که اگر به آن‌ها گفته شود که جلو نیا؛ از پشت بام می‌افتی! آن قدر عقب می‌روند که از آن طرف می‌افتند. اگر به شما گفتند روی محبّت و محبّت به خدا بندگی کنید این معنایش این نیست که از خدا نترسید! این معنایش این نیست که از عذاب الهی نترسید! ما هر چه بکنیم، هر چه محبّت به خدا داشته باشیم، هر چه عبادت بکنیم باز از امام سجاد بیشتر عبادت نکرده‌ایم و معرفت‌مان بیشتر نیست. در دعاهای صحیفه‌ی سجادیه -که به اعتقاد من بعد از قرآن صحیح‌ترین کتابها صحیفه‌ی سجادیه است- می‌بینیم دعایی در خوف از پروردگار وجود دارد، حضرت سجاد از عذاب الهی می‌ترسد. البته آن قضیه اصمعی را من قبول ندارم چون در خود قضیه مطالبی هست که دروغ است و صحیح نیست ولی ترس از خدا در همه‌ی ائمه‌اطهار علیهم الصلوة و السلام بوده. باید خوف و رجاء با هم باشد. اگر خدای‌تعالی درباره اولیاء خدا می‌‌فرماید: أَلَا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ (یونس / ۶۲) این حقیقت مطلب را بیان می‌کند؛ یعنی لازمه‌ی ولی خدا بودن این است که خوفی نداشته باشند؛ نه اینکه تو خودت فکر کنی حالا که از اولیاء خدا شدی و حتی خدای‌تعالی و ائمه‌اطهار امضاء کرد به اینکه تو ولی آن‌ها هستی، دیگر نباید بترسی! ترس باید باشد،  انسان در خطر عظیم است

  انسان در خطر عظیم است، الناس کلّهم هالکون، در یک حدیث هست که بشر، انسانها همه‌شان هلاک می‌شوند الا العالمون، مگر دانشمندان، عالمان، آن‌هایی که دین را می‌فهمند و می‌دانند، علمایی هم که اینجا هست منظور علمایی هستند که معارف حقّه را واردند و می‌دانند، و العلماء کلهم هالکون الا العاملون، علماء هم هلاک می‌شوند، همه‌شان هلاک می‌شوند مگر آن‌هایی که عمل به علمشان بکنند، و العاملون کلّهم هالکون، شما خیال نکنید هر کس نماز خواند، عبادت کرد، این راحت است، نه! این هم هلاک می‌شود، الا المخلِصون، مگر آن‌هایی که روی اخلاص عبادت کرده‌اند، اخلاص خیلی اهمیت دارد، یعنی یک سلسله‌ مطالبِ تزکیه‌ی نفس را باید انسان بگذراند، بنده‌ی رسمی خدا بشود، خودش را به مقام مخلِصین برساند تا جزء مخلِصین شود، والمخلِصون فی خطر عظیم، (مجموعة الشیخ ورام، ص۳۲۰، عن النبی (ص) مرسلا. وکذلک جاء فی (مصباح الشریعة) المنسوب إلى الصادق علیه السلام) همین مخلِصین که دینشان را خالص کرده‌اند و قبول هم شده -نه اینکه من خودم فکر کنم بدون امتحان دادن که خالصم- اینها تازه در خطر بسیار عظیمی هستند. یک وقت عُجب شما را نگیرد ، یک وقت به خود نبالید که خدا دیگر از ما چه می‌خواهد؟ من همه‌ی مسائل دینی را یاد گرفته‌ام، عمل کرده‌ام و اخلاص هم دارم. نه! باز هم خطر پشت سر توست. تو یک راننده‌ی بسیار خوبی باشی، جادّه هم بسیار راست و صاف و بدون خطر، امّا در عین حال می‌بینید در تابلوی جادّه زده: خطر در کمین شماست، والمخلِصون فی خطر عظیم، تا وقتی که انسان از جلسه‌ی امتحان بیرون نیامده باشد. من جوانی را دیدم خیلی رنگش پریده، می‌لرزد، گفتم کجا بودی؟ گفت من الان در جلسه‌ی امتحان بودم، گفتم مگر بد امتحان دادی؟ گفت نه، گفتم مگر اشکالی داشت؟ گفت نه، ولی در عین حال دلواپسی را دارد، دلهره را دارد، می‌داند که ممکن است آنچه را که فکر می‌کرده درست است اشتباه باشد. چون
آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند
حواستان جمع باشد؛ من دیده ام بعضی از دوستان، یک چند مرحله‌ ای از تزکیه‌ی نفس را گذرانده‌اند، خیلی به خودشان می‌بالند و ترس از خدا از دلشان رفته! ائمه‌ی اطهار بیشتر از همه از خدای تعالی می‌ترسیدند. ترس خیلی مهم است . از کجا معلوم که خدای تعالی -البته خدا عادل است و اگر به عدلش عمل بکند قطعاً همه در خطریم و همه در عذاب- ما را عذاب نکند؟ ما چه داریم در مقابل عظمت ذات مقدس پروردگار؟ هیچ چیز نداریم، بنابراین باید خوف همیشه در دل باشد، دلواپسی تا وقتی که در کره‌ی زمین هستید و در جلسه‌ی امتحان هستید باید داشته باشید.

 در کنار خوف، رجاء هم باید باشد

  البته در کنارش هم رجاء، امید، امید به محبّت به خدا، امید به مهربانی خدا، امید به آنچه که در نزد خداست و خدا وعده کرده، این دو تا مثل دو کفّه‌ی ترازو باید مساوی باشد، اگر یک نفر دیدید هیچ خوف از خدا ندارد ، هیچ خوفی از خطراتی که در مقابل دارد ندارد، این شخص ایمانش ضعیف است. فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ، یعنی از من بترسید اگر ایمان دارید. شرط ایمان، خوف از خداست. من در مرحله‌ی محبّت که وارد می‌شوم – من ترسیدم- چون بعضی‌ها را دیدم که تا به آنها گفتیم محبّت، خب چه کسی هست که خدا را دوست نداشته باشد؟ چه کسی ممکن است که خدا را دوست نداشته باشد؟ خدایی که داده، خورده ایم، خوابیده ایم،به قول مشهدی‌ها پرواری شده ایم ! حالا چرا این خدا را دوست نداشته باشیم؟!

 چقدر احترام خدا را نگه داشته‌ایم

  امّا تو چه کردی؟ تو چقدر احترام خدا را نگه داشته‌ای؟ الان در این مجلس چقدر احترام خدایی که از رگ گردن به شما نزدیک‌تر است دارید؟ شما را همه چیز کنترل می‌کند جز خدا ! اگر یک بچّه‌ی خردسالی به گناهی که خدای نکرده می‌خواهید مرتکب بشوید نگاه بکند جلوی او این کار را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید ولی خدا را اصلاً برایش احترام قائل نیستید. حضرت موسی آمد در محضر پروردگار، گفت گاهی در یک جاهایی من هستم خجالت می‌کشم که یادی از تو بکنم، -مثلاً در توالت و امثال اینها- خدای‌تعالی اذن داده، فرمود: اُذْکرْنِی عَلَى کلِّ حَالٍ (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد ۸۱ , صفحه ۱۷۵) ، در هر حال به یاد من باش، ما کجا به یاد خدا هستیم؟ در نمازمان هنوز ما حرف داریم که به یاد خدا باشیم یا نباشیم. این نمازها، این روزه‌ها، اینها روی اساس محبّت است؟ همه جا وقتی که خدا می‌خواهد اظهار محبّت و رضایت از کسی بکند اوّل می‌گوید من راضی شدم، من محبّت به او پیدا کردم ، بعد او محبّت به من پیدا کرد، رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ (مائده / ۱۱۹) ، یحِبُّهُمْ وَیحِبُّونَهُ (مائده/ ۵۴) اگر محبّت خدا نباشد تو چه محبّتی ممکن است به خدا داشته باشی؟ بنابراین خوف از خدا تا وقتی که در این دنیای پُر از مشکل هستید در دلهایتان باشد.

 گاهی با یک خطور قلبی انسان مرتد می شود

  گاهی یک خاطره‌ای که خطور می‌کند در دلتان ممکن است شما را مرتد کند، شما فکر نکنید واقعاً بعد از رحلت رسول اکرم همه‌ی مردم مسلمان مرتدی شدند که دیگر از دین بیرون رفتند، نه! گاهی خاطره‌ای در دلشان خطور کرد. یکی در دل گفت این علی بن ابی‌طالب است می‌بیند زنش را کتک می‌زنند، چرا چیزی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید؟ مرتد شد. یکی آن‌جا ایستاده می‌گوید چرا اینطوری شد؟ کنار زلزله‌زدگان بم اگر می‌رفتید، یک بچّه یک قسمت از بدنش زیر آوار، یک قسمت دارد داد می‌کشد، به محض اینکه بگویی چرا این طوری شد؟ مرتدی. نه مرتدی که دست تَر نشود به تو زد، مصالح پروردگار را رد کرده‌ای، قضای پروردگار را رد کردی. این معنای ارتداد است. خیلی حواس یک سالک الی اللّه باید جمع باشد که با کوچکترین فکر، اگر خدا بخواهد سخت بگیرد ممکن است عذابتان کند،

  از خدا ، از عظمت پروردگار، از ابهت پروردگار، از آن کبریائیت پروردگار بترسید

  بترسیم از خدا . همه جا هم در قرآن هست که از خدا بترسید، از عظمت پروردگار، از ابهت پروردگار، از آن کبریائیت پروردگار. شما فکر کنید کره‌ی زمین شما که اوّل و آخرش را کسی هنوز راه نرفته، با این که یک ربعش مسکونی است، این کره‌ی زمین در مقابل آنچه که خدا خلق کرده به قدر سر سوزنی بیشتر نیست، تو در این سر سوزن به قدر سر سوزنی نیستی، حالا خدا عظمت به تو داده، وَلَقَدْ کرَّمْنَا بَنِی آدَمَ (اسراء/۷۰) ما بنی‌آدم را اکرام کرده‌ایم، خدا به تو عظمت داده، تو خودت را گم نکن، حواست جمع باشد. اگر یک بزرگی برای یک بچه‌ای احترام قائل شد آن بچه خودش را گم بکند، بگوید که من بالاتر از او هستم، یعنی رفیق او هستم! ما هیچ وقت با خدا رفیق نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شویم، حواستان جمع باشد، اگر کسی گفت من رفیق خدا هستم غلط گفته، خداست که با ما رفیق می‌شود، از ناحیه پروردگار است که محبّت به ما می‌شود، رفق و مدارا کردن از جانب خداست با ما که با این بندگانِ بی‌توجه‌اش، با این بندگانی که هیچ چیز سرشان نمی‌‌شود، هیچ چیز! در شبانه روز چقدر به یاد خدا هستی که از رگ گردن به تو نزدیک‌تر است؟ و چقدر به چیزهایی که حواس پنجگانه‌ات را به خودش جلب می‌کند؟ مسلمّاً آنچه که حواس پنجگانه‌مان را به خودش جذب می کند بیشتر توجه داریم، شاید هم این غفلت لازم باشد و الاّ اگر یک ولی خدا محبّتش به خدا زیاد باشد و از ناحیه پروردگار هم اظهار محبّت بشود مگر می‌تواند در این کره‌ی زمین زندگی کند؟ منفجر می‌شود. من ذا الذی ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلا (مناجات محبین، مفاتیح الجنان) چه کسی می‌تواند محبّت تو را حتّی چشیده باشد و غیر از تو را برای تو بدل بگیرد؟ ما همه چیز برایمان بدل خداست، خیلی باید بترسیم،

  مراقب باشیم در مرحله محبت عجب نگیریم

  من می‌خواستم این معنا را امروز بگویم که اگر در مرحله‌ی محبّت پیش رفتید، یک وقت عُجب شما را نگیرد، میزانتان بهم نخورد، از صراط مستقیم خارج نشوید. کسی که خوفش کمتر از رجائش به پروردگار باشد این شخص از صراط مستقیم خارج است. خوف خیلی اهمیت دارد. حالا گاهی هست در عین اینکه من رجاء زیادی به پروردگار دارم، امیدی به پروردگارم دارم، خدایم را خیلی دوست دارم، در عین حال خوفم هم به همان مقدار است، به خودم که نگاه می‌کنم باید خیلی بترسم، به اعمالم نگاه می‌کنم باید خیلی بترسم، به شخصیتم که نگاه می‌کنم باید از خدا خیلی بترسم، به مهربانی خدا که نگاه می‌کنم باید خیلی امیدوار باشم، به عظمت پروردگار که نگاه می‌کنم باید خیلی بترسم، به ضعف خودم که نگاه می‌کنم باید امیدوار باشم. خوب اینها را متوجه باشید، بسنجید، ضعف من، کوچکی من، صغارت من، اینها موجب می‌شود که من رجاء به پروردگار داشته باشم، عظمت پروردگار، آن شخصیت با عظمتی که همه‌ی عالَم وجود تحت نظر اوست آن هم برای من ایجاد خوف می‌کند. از آن طرف، کم اعتمادی من به خدا، بی‌توجّهی من به خدا، انجام دادن اعمالی که اصلاً لایق پروردگار نیست، حتّی مقربین، حتی ائمه‌اطهار اگر برای نماز و اعمالشان یک ارزشی قائل بودند این طور اشک نمی‌‌ریختند؛ خداست؛ با توجه به اعمالمان، کارمان، شخصیتمان، ارزشمان، کوچکی‌مان، باید ما خیلی بترسیم. ببنیید هر دو جهت هست؛ اما از آن طرف، مهربانی خدا، همه جا خدا فرموده است من تو را دوست دارم، محبّت از ناحیه‌ی من شروع می‌شود، تو محبّتت به چه هست؟ تو هم غذا را دوست داری، هم زنت را دوست داری، هم بچّه‌ات را دوست داری، هم بچّه‌ی هرزه معصیتکارت را دوست داری، هم خدا را دوست داری! اگر چیزی به خدا برسد خیلی باید از خودمان ممنون باشیم! بنابراین مهربانی از ناحیه پروردگار شروع می‌شود، محبّت از ناحیه خداست، رضایت از ناحیه خداست، ما هم به همان جهت رجائی به پروردگار داریم.

  در وجودتان خوف و رجاء در حال توازن باشد تا در صراط مستقیم باشید

  اینها را خوب بررسی کنید، در وجودتان خوف و رجاء در حال توازن باشد تا در صراط مستقیم باشید، و الاّ خدای‌ نکرده منحرفید. خوب یک کسی خیلی عشق به پروردگار دارد و همه‌اش هم دارد گریه می‌کند، خوب خدا از تو این را خواسته؟ در درستی این موضوع حرف است. خدا به گریه‌ی تو چه احتیاجی دارد؟ به نماز شب تو چه احتیاجی دارد؟ به کارهایی که تو می‌کنی ولو خوب، چه نیازی دارد؟
گر جمله‌ی کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد
نه گناه تو او را اذیت می‌کند، نه عبادت تو به او چیزی اضافه می‌کند، این تو هستی که باید خدا را رعایت کنی. بنابراین خوف و رجاءتان خیلی روی میزان باشد. این یک درس بسیار پر اهمیتی است، یک وقت خدای‌ نکرده یکی از این دو اگر توازنش را از دست بدهد مطمئن باشید که از صراط مستقیم خارجید. و طبیعی هم باید باشد، بر خودتان تحمیل نکنید! طبیعی! اگر طبیعی بود درست است،

 ما هم باید روی خوف عبادت کنیم

  یک عده مردم روی خوف عبادت می‌کنند و ما هم باید روی خوف عبادت کنیم، نگویید ما آن قدر بالا هستیم که دیگر روی خوف عبادت نمی‌‌کنیم، تو که محبّ خدا هستی لااقل خوف از جدایی از خدا که باید داشته باشی. علی بن ابی‌طالب در همین دعای کمیل می‌فرماید: فَهَبْنِی یا إِلَهِی وَ سَیدِی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِک فَکیفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِک (دعای کمیل، مفاتیح الجنان) ببینید؛ این خوف است، چطور صبر کنم بر فراقت؟ اشک می‌ریزد. هر کسی یک طور خوفی دارد، علی بن ابیطالب علیه الصلوة و السلام می‌دانست که اصلاً کلید بهشت و جهنم در دست اوست، چه ترسی دارد از جهنم؟ آتش جهنم را ممکن است حالا به آن صبر کنم امّا فراق تو را چگونه تحمل کنم؟ علی از فراق خدا، حضرت سجاد از فراق خدا خوف دارند، که درباره‌ی مرگ می‌فرماید: و فراق الاحبّة (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، شناسه حدیث : ۴۳۹۶۷۷) از فراق محبوب‌هایش، نه آن محبوب‌هایی که من و شما داریم، آن محبوب‌هایی که امام سجاد داشت، اینها خیلی مهمّ است، یک وقتی من به استادم گفتم – مثل خیلی از دوستانمان که عجُبی دارند- من مرحله‌ی تسلیم خوبی دارم، گفت نگو، خیلی ترسید، گفتم نه، گفت خوب! یک حالتِ قبضی به من دست داد، البته آن وقت‌هایی که ما جزء آدم‌های خوب بودیم، بچّه بودم، یک چیزهای نورسی به من اعطا شده بود، آن‌جا را می‌گویم، یک حالت قبضی به من دست داد، یک فراق عجیبی به من دست داد که داشتم واقعاً خفه می‌شدم، یادم است آن شب خوابم نبرد، چرا من این طوری شدم؟ چرا من خدا و پیغمبر و اینها همه را دارم در دلم منکر می‌شوم؟ که رفتم دست به دامن خود ایشان شدم، ایشان یک کاری کرد – حالا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانم چه کار کرد- حالم درست شد. بله! فراق خدا،

 باید از قبض و فراق وکم توجهی به خدا بترسیم

  شما یک حال توجّه خوبی دارید، بعضی‌ها که خوابند یا مُرده اند، هیچ فرقی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند؛ چه نماز بخوانند، چه مشروب بخورند، چه در سینما باشند، چه در این مجلس ، فرقی برایشان نمی‌‌‌‌‌‌‌‌کند، اینها مثل همان جنازه‌ای – حالا لااقل نمی‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم جنازه – مثل آن خوابی که هر چه در اطرافش اتفاق بیفتد فرقی برای او نمی‌‌‌‌‌‌‌‌کند. یک عدّه هستند فرق می‌کند، آدمی که در یقظه هست فرق می‌کند. خوف از فراق خدا، خوف آنچه که در دلش از اعتقادات دارد و از او جدا می‌شود، خوف از اینکه او را غفلت بگیرد و در قبض واقع بشود و جانش به لبش بیاید. شما گاهی خدای‌ نکرده اگر درد بدنی برایتان پیش بیاید می‌بینید که فوق‌العاده ناراحتید و اذیت می‌شوید، خدا می‌داند اگر روحتان سالم باشد گاهی بی‌توجهی به خدا، گاهی اگر محبّت خدا در دلتان کم بشود آن قدر ناراحت می‌شوید که حساب ندارد، از این باید بترسید، اینها قضای الهی است، و الله یقبض و یبسط (بقرة/۲۴۵) خدا آن کسی هست که هم قبض می‌کند هم بسط می‌کند، برای امتحان شما، ببیند واقعاً تو دوستش داری؟ دوستی داشته باشید به شما بگوید: یک مسافرتی برو. می‌خواهد ببیند در مسافرت به تو چه می‌گذرد در تنهایی؟ می‌بیند رفتی دلت تنگ شد، ناراحت شدی، مدام تلفن، نامه، من بیایم؟ می‌فهمد که تو دوستش داری، راست می‌گویی، امّا رفتی آن‌جا خوش گذراندی و او گفته دو روز برو و برگرد، تو ده روز رفتی و آمدی، می‌فهمد که نه! خیلی محبّتی در کار نیست. قبض و بسط در دست خداست – البته برای سالک الی اللّه- امتحانتان می‌کند. می‌خواهد ببینید شما چقدر خدا را دوست دارید، می‌بیند نه! فرقی نکردید. یک مدتی مشغولت می‌کند، یا پول زیادی برایت می‌رساند؛ تا اینها را در بانک بگذاری، جابجایشان کنی و به مصرف برسانی دو سه روزی اصلاً به یاد خدا نیفتادی و هیچ هم ناراحت نیستی! تو به درد نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوری! امّا اگر بگویی این چه شد؟ این پول چه بود آمد؟ این دنیا چه بود رو کرد به من؟ این کار چه شد اینطوری شد؟ من چرا از خدا غافل شدم؟ چرا به یاد خدا نیستم؟ چرا نماز شبم ترک شد؟ یک جوانی – خدا ان‌شاءالله بعضی از این جوانهای ما را حفظ کند- آمده بود اشک می‌ریخت، می‌گفت آقا ! چه شد من نماز شبم دیشب ترک شده؟ ما حالا دلداری به او می‌دهیم، می‌گوییم شبها کوتاه است، لابد دیر خوابیدی. می‌گوید نه آقا! هر شب بیدار می‌شوم، هر شب همین طور است، ولی امشب چرا این طوری است؟ ببینید؛ این را خدا می‌فهمد که با خدا آشناست، یعنی خدا که می‌فهمد! خدا به قلب تو می‌فهماند، لِیبْلُوَکمْ أَیکمْ أَحْسَنُ عَمَلًا (هود/۷) به شما می‌فهماند. خوب تو که می‌گویی من تو را دوست دارم، عجباً للمحبّ کیف ینام! (دیوان اشعار، ملک الشعرای بهار، شب قدر) عجب از عاشقی که خواب کند، خواب بر عاشقان حرام بود. باز از آن طرف نیفتید که خیال کنید که باید شب و روز هیچ نخوابید! نه. اینها یک جریانات طبیعی است، خواب به اندازه، منتها وقتی که بهتر می‌توانید با خدا حرف بزنید آن موقع نخوابید. چه وقت بهتر می‌توانید؟ وقتی که همه خوابیده‌اند، آرام. بیدار می‌شوی، می‌آیی در فضای باز، إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ الَّذِینَ یذْکرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ (آل عمران/۱۹۰ و۱۹۱) این آیات را مستحب است انسان به آسمان نگاه کند و بخواند، یک لذّتی ببرد، کلام خدا را از زبانش جاری کند و بعد برود بنشیند با خدا حرف بزند، نه تنها با خدا حرف بزند، طلب عفو برای خودش بکند، بگوید: استغفر اللّه ربی و اتوب الیه . حداقل چهل تا مؤمن، از دوستانت هم یاد کن، وقت خوبی است، برنامه‌ی خوبی است که فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَک عَسَى أَنْ یبْعَثَک رَبُّک مَقَامًا مَحْمُودًا (اسراء/۷۹) اگر می‌خواهید به کمال برسید – که همه‌اش دعایتان این است که خدایا ما را به کمال برسان- تهجد داشته باشید. حالا بعضی‌ها می‌آیند می‌گویند آقا ما تهجد داشته باشیم، چرا به ما تهجد ندادی؟ دادنی نیست . هر که می‌تواند، هر که محبّتش به خدا بیشتر است، نصف شب بلند می‌شود، همین شبهای کوتاه، هر کس هم کمتر است یا مشکلاتی دارد، حالا تا ساعت یک نشسته تلویزیون نگاه کرده، مشکل است دیگر! مشکل است آدم شب مثلاً ساعت دو و نیم هم بلند بشود، کار مشکلی است، بخواب آقا جان! بخواب! حالا نماز صبحت را اگر ببینیم خواب بودی که تکلیف نداری، ساعت هشت نماز صبحت را می‌خوانی ان‌شاءالله! این آدم را چه کارش می‌کنند؟ می‌گویند آقا تو به درد ما نمی‌‌خوری، روز به روز می‌بیند توفیقاتش کم شد، ترس از خدا ندارد، محبّت به خدا ندارد، میزان نیست. بنابراین ان‌شاءالله کوشش کنیم خوف از خدا را در دلمان زیاد کنیم که بعضی‌ از مردم هستند که تنها به خاطر خوف از خدا ، عبادت می‌کنند. اگر تنها از خوف بود، رجاء نداشتند، اینها منحرفند. این یک دسته.

 دسته دوم:کسانیکه روی طمع خدا را عبادت می کنند

  یک دسته از این مردم هستند که به خاطر طمع عبادت می کنند. ما باید طمع داشته باشیم. آدم فقیر، شخصی که محتاج است، در مقابل غنی مگر می‌تواند طمع به او نداشته باشد؟ هر چه داریم از خداست. همه‌اش مال خداست. خدایا ما به تو طمع داریم، ما از تو همه چیز می‌خواهیم. هر انسانی که بگوید من از خدا چیزی نمی‌‌خواهم این آدم منحرف است، انحراف دارد. تو از خدا چیزی نمی خواهی؟! ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ (غافر/۶۱) تو هر چه داری از حضرت موسی که بالاتر نیستی. به حضرت موسی خدای تعالی فرمود نمک آشت را هم از من بخواه! بله. اگر الان نمک نداشته باشی، بخواهی آش درست کنی، آش بی‌نمک – که مثل خودت بی‌نمک می‌شود- ارزشی ندارد، باید بروید بگویید خدایا نمک بده. باز این معنایش این نیست – من همه‌اش مواظبم مثل یک بچّه‌ای که روی الاغ سوارش کرده اند، یا از این طرف کج می‌شود یا از آن طرف- باز این معنایش این نیست که تو تلاشی نکنی، همه چیز مال خداست و همه چیز را از خدا بخواهید ولی تلاشِ شما هم باید باشد. خدا نمی‌‌خواهد تنبل‌ پروری بکند! کار بکن، کوشش بکن، فعالیت بکن، این راهش است. پس بنابراین یک عدّه هم هستند روی طمع، خدایا به ما ثواب بده، خدایا به ما اجر بده، خدایا به ما مزد بده، اینها همه‌اش یک معنا دارد، اللّهم ارزقنا توفیق الطاعة، خدایا به ما توفیق اطاعتت را عنایت کن، و بُعد المعصیة (المصباح للکفعمی، جنة الأمان الواقیة، ص:۲۸۰) از گناه دوری بکنیم. یعنی تو بنشینی وسط کارهای گناه! آن وقت بگویی خدایا مرا از گناه دور کن؟ نه! تو باید بروی بیرون. گناهی هم حالا مثل آتش دارد عقب سرت می‌دود، اینجا دیگر خدا تو را از آن حفظ می‌کند. این هم یک نوع عبادت است، اگر این هم روی طمع – فقط طمع- شد، هیچ رجائی و هیچ محبّتی به فضل پروردگار نبود، این هم بی‌ارزش است. امّا اگر محبّت با طمع، محبّت با اجر باشد اشکال ندارد، خوب هم هست، باید هم باشد. این دو دسته.

 دسته سوم:کسانی که خدا را به خاطر شکرخدا عبادت می کنند

  دسته‌ی سوّم کسانی هستند که به خاطر شکر خدا عبادت می‌کنند. آخر خدایی که این همه تا حالا به تو نعمت داده، همینهایی که تا حالا داده را جواب بده. به امام سجاد گفتند چرا اینقدر عبادت می‌کنید؟ فرمود آیا می‌خواهید من بنده‌ی شکور خدا نباشم؟ شکر خدا را نکنم؟ یک کسی می‌آید یک سلام با محبّتی به شما می‌کند همیشه شاکرش هستید، خدایی که به شما بدن‌ داده، جان داده، روزی داده، همه چیز به شما می‌دهد و در این قنطره یعنی در این راهروی آخرت، در این پل آخرت، این همه گل و نعمت ریخته، – عجیب است- یک جایی، یک دهی از دهات اطراف مشهد اینها من را دعوت کرده بودند یک جایی بود جادّه‌ای بود از روی رودخانه رد می‌شد اینها ده‌شان آن جا بود، دیدم آن‌قدر گوسفند آورده‌اند بکشند، آنقدر گل ریخته‌اند، من در دلم گفتم عجب مردم این ده با محبتند، دیگر نگفتم که حالا شاید ما را ببرند آن جا یک دست کتک‌مان بزنند! اصلاً نمی‌‌‌‌شود. اینهایی که این همه اینجا سر این پل، سر این رودخانه، این همه محبّت کردند، اینقدر اظهار محبّت کردند، آن جا دیگر ما را کتک نمی‌‌‌‌زنند. این دنیا قنطره‌ی آخرت است، پُل آخرت است، سر این پل، شما حساب بکن چقدر گل خدا برایتان خلق کرده، گل ریختند، چقدر غذاهای مختلف، چقدر امکاناتِ مختلف، چقدر اظهار محبّتهای مختلف به تو کرده‌اند، حالا می‌برند تو را در آخرت کتکت می‌زنند؟ چرا، اگر یک فردی مثل من همان جا که می‌خواستم وارد آن ده بشوم تمام اینها را فحش‌شان می‌دادیم و جسارت می‌کردیم و هر چه هم آورده بودند همه را اسراف می‌کردیم و تبذیر می‌کردیم و می‌ریختیم، یک دیوانه‌ی مجسمی می‌شدیم و اگر از آن‌جا می‌خواستیم عبور کنیم، می‌آوردند ما را کتک می‌زدند! راست است، حق با شماست. چرا تو اینها را این طوری کردی؟ این که می‌فرماید: وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا، إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوَانَ الشَّیاطِینِ (اسراء/۲۶و۲۷) إِنَّهُ لَا یحِبُّ الْمُسْرِفِینَ (انعام/۱۴۱) این که می‌فرماید: نعمت‌های خدا را شکر کنید، اینها برای همین است که تو ببینی ما اینها را به تو دادیم، در اینجا، در جلسه‌ی امتحان – در جلسه‌ی امتحان هیچ چیز به تو نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند بخوری، هر امتحانی باشد- اما یک جایی رفتید جلسه امتحان بود یک لیوان شربت این طرف گذاشته‌اند، یک دیس میوه این طرف گذاشته‌اند، دائم می‌آیند به تو می‌رسند، می‌گویند آقا بفرمایید؛ حالا وقت داری بخور! می‌فهمید که نه! این آقای ممتحن بالاخره به تو محبّت می‌کند. دارد به تو محبّت می‌کند. حالا اگر شما این لیوان شربت را لگد زدی آن طرف انداختی، خود این آقا را یک سیلی زدی! این کاسه‌ی میوه را هم پرت کردی، می‌گویند این آقا دیوانه است، اصلاً امتحان هم نمی‌‌‌‌‌‌خواهد بدهد، برود بیرون، بیرونش کنید. به خدا قسم این مثالهایی که من می‌زنم اینها مثالهایی است که قرآن گاهی زده و حکمت است، ما در دنیا این طوری هستیم. نعمت‌های الهی را شکر کنید. ما بعد از مرحله‌ی عبودیت اگر کسی خوب کار انجام داده باشد، خوب پیشرفت کرده باشد مرحله‌ی شکر به او می‌دهیم، یعنی خدا را شکر کن که به تو توفیق این تزکیه‌ی نفس را عنایت کرده، هنوز هیچ کاری نکرده می‌گوید آقا مرحله‌ی بعدی را به ما بدهید! تو هنوز مرحله‌ی یقظه‌ات به زور است، حالا ما خواستیم تو خسته نشوی یا مثلاً مثل همان مثالی که زدم با مداد یک خطی کشیدی! حالا شکر تو چه می‌شود؟ تو نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمی دنیا یعنی چه. به خدا قسم آقایان؛ اگر ما بفهمیم دنیا یعنی چه، آن قدر زود این مراحل تزکیه‌ی نفس را پیش می‌بریم و به مقام شکر می‌رسیم که حساب ندارد. شکر کنیم .

 بندگان خالص خدا

  بندگی به خاطر شکر، این بهترین راه بندگی است. انسانی که هم از عاقبتش بترسد، هم امید به پروردگارش داشته باشد، هم برای ثواب الهی کار بکند، هم اینکه شاکر آنچه که خدا به او داده باشد این یک بنده‌ی خالص خداست، و لذا اگر کسی به این مرحله رسید جز بندگان مخلِص می‌شود، مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ (اعراف/۲۹) اینها دینشان را برای خدا خالص کرده اند و مرحله‌ی اخلاص است. کمالاتِ انسان در این جاست. یک وقت نگویید ما که اخلاص داریم – واقعاً یک قدری شرمنده هستم چون بعضی‌ها یک مراحلی هم طی کرده‌اند و می‌گویند- ما مُخلَص می‌خواهیم بشویم! اصلاً فرق بین مُخلِص و مخلَص را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانی! تو باید اوّل مخلِص بشوی ، بعد مُخلَص . که ان‌شاءالله می‌خواهم این مقدمات را بگویم، چون تصمیم داشتم از اول که در مرحله‌ی محبّت وارد شدم آن مرحله‌ی اصلی را نگویم، چون همه نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند زیر بارش بروند، و آن‌هایی هم که یک مراحلی را گذرانده‌اند، کم‌کم باید به آن مرحله هم توجه کنند، معنای آن مرحله این نیست که انسان اینها را کنار بگذارد، آن انسان می‌شود یک مجنون، یک کسی که دارای عُجب است، حضرت امیرالمؤمنین نمی‌‌فرماید که من به خاطر محبتم به تو فقط عبادت می‌کنم، به چیزهای دیگر کار ندارم! بل وجدتک اهلاً للعبادة (بحار،ج ۴۱،ص ۱۴) من تو را یافته‌ام که اهل این هستی که بندگی‌ات را بکنم، به جا بندگی می‌کنم، درست بندگی می‌کنم، تو معبودی و من عابد، این معنایش است، تو خدایی و من مخلوق، بل وجدتک اهلاً للعبادة، و الاّ حضرت امیر می‌فرمود که: بل وجدتک اهلاً و انا احبّک حبّاً کثیراً، و امثال اینهایی که ما می‌گوییم. ما می‌خواهیم همه‌ی این مراحل چهار‌گانه که در قلب‌مان باید واقع باشد و در باطن‌مان باید واقع بشود داشته باشیم که یکی از آن‌ها این است که خدا را هم دوست داشته باشید و ان‌شاءالله توضیح می‌دهم.

 مرحله محبت را همه نمی فهمند

  تصمیم گرفتم ولو حالا برای بعضی‌ها، لااقل آن‌هایی که کارت دارند تشریف بیاورند و آن مرحله را هم توضیح بدهم. آن خیلی مهم است؛ نه همه کس می‌فهمد، نه همه کس می‌تواند زیر بارش برود، نه همه کس می‌توانند تحملش کنند، ما خیلی دیده ایم، ما الان بیست سال است این برنامه را انجام می‌دهیم، بعضی‌ها از مرحله‌ی محبّت که هیچ؛ از همه‌ی مراحل هم رد شده اند ولی وقتی باطنشان را آدم خوب نگاه می‌کند می بیند که خودشان را بیشتر دوست دارند تا خدای‌تعالی را . به هرحال امیدواریم ان‌شاءالله که توفیقاتمان روز به روز زیادتر بشود.

   ذکر مصیبت و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها

  ماههای شهادت حضرت زهرا سلام اللّه علیها نزدیک است. یعنی دو ماه را گذاشته‌اند برای این بی‌بی . از دهم ماهِ جمادی‌الاول به روایتِ هفتاد و پنج روز دهه‌ی فاطمیه‌ شروع می‌شود و از اوّل جمادی الثانی به روایت نود و پنج روز دهه فاطمیه‌ی دوّم شروع می‌شود . در واقع بعدش هم بیستم ماه جمادی‌الثانی تولد حضرت زهرا است . این دو ماه متعلق به حضرت زهرا سلام اللّه علیها است . اگر برای حضرت سیدالشهداء یک ماه محرم است، برای فاطمه‌ی زهرا باید دو ماه باشد، اگر ده روز برای حضرت سیدالشهداء دهه‌ی محرم عزاداری می‌کنیم برای حضرت زهرا دو دهه، بلکه بعضی‌ها یک قدری از ماه ربیع‌الاول را به روایت چهل و پنج روز هم عزاداری می‌کنند. دو ماه فوق‌العاده پرارزشی است که ان‌شاءالله حضرت زهرا را واسطه‌ی خودمان و خدا قرار دهیم. من همین دیروز بود به حضرت زهرا می‌گفتم که بی‌بی؛ اگر کاربّری شما خیلی قوی نبود پیغمبر به شما پناهنده نمی‌‌شد. دشمنانی ممکن است گوشه و کنار خواسته یا ناخواسته، خودآگاه یا ناخودآگاه، حدیث کساء را تضعیف کنند، اینها گاهی نافهم هستند، نه اینکه برایشان دشمنی باشد. حدیث کساء از احادیث بسیار قوی است که از الفاظش پیداست، ما به سندش کار نداریم – سندش هم خیلی خوب است- از الفاظش پیداست که از ناحیه‌ی حضرت زهرا رسیده، «رُوِی» که می‌گویند، می‌خواهند خلاصه‌اش کنند، و الاّ سندش مسلم است؛ جابر است از حضرت زهرا نقل می‌کند، انّها قالت دخل علی ابی رسول اللّه صلی الله علیه و آله، پیغمبر بر من وارد شدند، بعد از کلماتی فرمودند که انی لَاَجد فی بدنی ضُعفا یا ضَعفا، من در بدنم یک قدری احساس ضعف می‌کنم، -یا فاطمه؛ همه‌مان ضعیف شده‌ایم، آنقدر دنیا بر ما فشار آورده و آنقدر ضعف پیدا کرده‌اند مسلمانان و شیعیان که تمام دشمن‌ها به آن‌ها حمله می‌کنند- فاطمه سلام اللّه علیها می‌فرماید: قلت و علیک السلام یا ابتاه، فقط فاطمه‌ی زهرا می‌تواند بگوید یا ابتاه، اعیذک باللّه یا ابتاه من الضعف، -دقّت کنید- چقدر مقام معرفت فاطمه بالاست، پیغمبر را نمی‌گوید آقا شما چرا باید ضعف داشته باشید؟ شما پیغمبر خدا هستید، ضعف یعنی چه؟ نه! می‌گوید اعیذک، تو را می‌برم زیر سایه خدا، در پناه خدا، من تو را می‌برم در پناه خدا و اعیذ، متکلم وحده است، ک، یعنی تو را، اعیذک باللّه، به خدا یا ابتاه من الضعف، از ضعف . یک کساء یمانی، یک عبا انداخت رویشان، می‌گوید وصرت انظر الیه، یا فاطمه، چه می‌شود به ما هم یک نظر لطفی بکنی؟ وصرت انظر الیه، یک آدمی که ضعف پیدا کرده، شاید هم در اثر آن همه زحمات و اذیت‌هایی که امت به پیغمبراکرم داشته‌اند فشار وارد شده، ایشان هم؛ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ (کهف/۱۱۰) حضرت خسته شده، اذیت شده، گاهی می‌آمد در خانه حضرت خدیجه در اثر ضعف می‌افتاد، حالا این دفعه آمده در محضر حضرت زهرا سلام اللّه علیها، حضرت زهرا این برنامه‌ را با او انجام می‌دهد، از این لحظه که وصرت انظر الیه و اذا وجهه یتلالا کانّه البدر فی لیلة تمامه و کماله، صورت مثل ماه می‌درخشد، رنگ و رویش برگشته، حالش عوض شده، پیغمبر دیگر از این ساعت با نشاط است، با نشاط، تا آخر، تا آیه‌ای که درباره‌ی تطهیر نازل می‌شود، همه‌اش خوش و سرحال و خرم، قربانت یا فاطمه‌ی زهرا، یک نظر لطفی هم به ما بفرما، هنوز ماه جمادی‌الاول وارد نشده ولی ما استقبال می‌‌کنیم از عزاداری تو، از سروری که باید به خاطر تولد شما داشته باشیم، از همه‌ی اینها و بهره‌ی کافی از این دو ماه ان‌شاءالله خواهیم برد. و لذا بعدش می‌بیند که امام حسن آمد، امام حسین آمد، به همه بشارت می‌دهد که جدّتان در زیر عبا آن‌جا استراحت کرده، اینها می‌روند در بغل پیغمبر، پیغمبر هم آن‌ها را بغل می‌گیرد، علی بن ابی‌طالب می‌آید، فاطمه‌ی زهرا خودش می‌آید، جبرئیل هوس می‌کند از آسمان، خدایا به من هم اذن بده که من هم بروم لاکون معهم سادسا، من هم ششمی‌شان بشوم، به‌به! ببینید چقدر نشاط، بیاییم به فاطمه‌ی زهرا متوسل باشیم، یک وقت فکر نکنید که خب این همه ائمه هستند، این همه، نه! پیغمبر الگوست، لَکمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (احزاب/۲۱) برویم در خانه‌ی فاطمه‌ی زهرا. به‌به! همه که جمع می‌شوند، جبرئیل هم از خدا اجازه می‌گیرد، خدا می‌گوید پس دست خالی نرو، این آیه‌ی تطهیر را ببر برای آن‌ها، و هر چه تو بکنی ششمی‌ آن‌ها نمی‌‌شوی، هنوز هم ما می‌گوییم خمسه آل عبا، ششمی‌ نداریم، تو جبرئیلی، باش! کجا می‌توانی همپای پیغمبراکرم، علی بن ابی‌طالب، امام حسن، امام حسین، فاطمه زهرا باشی؟ آیه‌ی تطهیر را نازل می‌کند، می‌آورد از جانب پروردگار إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا (احزاب/۳۳).

  دعای آخر مجلس

  نسئلک اللّهم و ندعوک، باعظم اسمائک و باسمک الاعظم الاعظم الاعظم؛ الحجة ابن الحسن؛ یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا رحمن یا رحیم یا قاضی الحاجات، یا کافی المهمات، یا خالق فاطمة الزهراء، عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا الفرج، عجل لسیدنا العزیز الفرج، خدایا فرج ما را هم با فرج امام زمان برسان، همه‌ی ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده، خدایا این جمعه‌ی ما را جمعه‌ی ظهور آن حضرت قرار بده، پروردگارا به آبروی امام زمان گرفتاریهای مسلمین، غفلتهای این دوستان همه را برطرف بفرما، خدایا خوف و رجاء را در دلهای ما مساوی قرار بده، پروردگارا محبّت خودت را در دلهای ما قرار بده، پروردگارا محبّت خودت نسبت به ما زیاد بفرما، ما را مشمول رحیمیت خودت قرار بده، پروردگارا مرض‌های روحیمان شفا مرحمت بفرما، مریض‌های اسلام، مریض منظور، مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، شهداءمان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما، عاقبتمان ختم بخیر بفرما و عجل فی فرج مولانا.

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۲۲ ربیع الثانی ۱۴۲۵ قمری – ۲۹ خرداد ۱۳۸۳ شمسی – توضیحاتی درباره برداشت قرآن، تذکراتی درباره تزکیه نفس

 اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

بسم‌ اللّه الرحمن الرحیم

الحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدّائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ.

قبل از آنکه بحثی درباره‌ی مطالب هفته‌های قبل و هفته‌ی قبل عرض شود یکی دو مطلب را تذکّر می‌دهم ان‌شاءالله دوستان عمل کنند. اوّل آنکه این ورقه‌های امتحانی صراط مستقیم را حتماً همین امروز تحویل دهند والاّ تا یکی دو روز دیگر که بگذرد تحویل گرفته نمی‌‌شود و نمراتی که به خودشان می‌دهند منصفانه باشد. مطلبِ دوّمی که می‌خواستم همه‌ی دوستان در هر کجا که هستند بدانند این است که آنچه از قرآن ما برداشت کرده‌ایم این تنها به اندازه‌ی فهم و درکِ شخص من است. مطالبِ علمی و عمیق قرآن را شاید یا من نفهمم یا اگر بخواهیم کاملاً آن را توضیح بدهیم به تفسیر و تأویل خواهد رسید، معنی برداشت این است که این معنا را، این برداشت را ما از این آیه می‌فهمیم و به خصوص مقیّدم که آنچه مربوط به سیر و سلوک شماست آن‌ها را بیاوریم گاهی فاصله‌ی بین دو آیه‌ای که پشت سر هم است تا ده آیه، بیست آیه افتاده. لذا در اکثر اینها کلمه‌ی سالک الی اللّه بکار رفته و آنچه که من درک کرده‌ام یا درک می‌کنم که لازم است تذکّر به دوستان سالک الی اللّه بدهم آن‌ها را آورده‌ام. و اگر اشتباهی بود، خطایی بود یا مطلب کاملاً -به اصطلاح- عوامانه بود مربوط به فکرِ شخصِ خودِ من است و به من اعتراض کنید و ضمناً این را هم بدانید که برداشت معنایش این نیست که معنای همه‌ی آیه این است، این نه ترجمه است، نه تفسیر است، نه تأویل است و نه هم بطون قرآن را بیان کرده‌ایم به قدرِ ظرفی که من داشته‌ام، فرض کنید حوض آبی، یک ظرف کوچکی من داشته‌ام از آن برداشته‌ام و به دوستان داده‌ام. البته کوشش شده است که مطالب انحرافی نسبت به قرآن داده نشود، گاهی قرآن و معنای قرآن و برداشت قرآن از قرآن گرفته می‌شود، گاهی ما یک مطالبی داریم که می‌خواهیم به قرآن نسبت بدهیم، خدا نیاورد و نستجیرباللّه اگر بخواهیم مطلبی را که در فکر خودمان پرورانده‌ایم به قرآن نسبت بدهیم، مثل حوض آبی است که انسان می‌آید با ظرف کوچکش یک مقدار آب از آن بر می‌دارد ولی اگر خدای نکرده تفسیر به رأی شد، مطالبی که ما پیش خودمان یا در لسان دانشمندان و فلاسفه بزرگ مثل سقراط و افلاطون دیده‌ایم آن‌ها را بخواهیم بیاوریم و قرآن را با آن تطبیق بدهیم مثل این است که یک آب کثیفی یا یک آب غیر زلالی را بیاوریم در این حوض بریزیم. این فرقش است. اگر در روایات آمده‌ که من فسّر القرآن برأیه، کسی که قرآن را به رأی خودش تفسیر کند محلّ نشیمنگاهش را، جایگاهش را، مکانش را در آخرت آتش قرار می‌دهیم، یا من فسّر القرآن برأیه فهو کافر،یا من فسّر القرآن برأیه، إن أصاب فقد أخطأ . همه‌ی اینها به خاطر اینست که یک مطلبی را انسان در ذهن خودش درست کرده و بعد آمده در قرآن گشته و یک جایی را پیدا کرده که این مطلب را با آن‌جا تطبیق دهد، این برای کسانی است که فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ (آل عمران / ۷) که فرموده است خود قرآن الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَهِ، کسی که در دلش یک تنگنایی هست، شرح صدری ندارد تا مطالب قرآن را بفهمد می‌گردد در آیات قرآن -بعضی از آیات متشابه‌اند، یعنی اشتباه اندازند، یعنی ممکن است دو پهلو باشد به خاطر مصالحی که پروردگار متعال منظور فرموده- می‌آیند از این آیه استفاده می‌کنند که مثلاً لقاء اللّه، لقاء خدا، لقاء خدا به این معناست که انسان به جایی برسد از نظر یقین که علی بن ابی‌طالب علیه الصلوه و السلام فرمود: لو کشف الغطاء مزددت یقینا، و فرمود: لم اعبد ربّاً لم أره، من خدایی را که نبینم عبادت نمی‌‌کنم، به جایی برسد که با خدا ملاقات کند، لازم نیست که انسان وقتی می‌خواهد با کسی ملاقات کند صد درصد ملاقات کرده شده با ملاقات کننده یکی باشند، طرف که ملاقات می‌شود به وضع خودش و این طرف هم که ملاقات می‌کند با وضع خودش، خدایی است که ما شناخته‌ایم، از رگ گردن به ما نزدیکتر است، به هیچ وجه به مسائل مادی، به امور مادی، به صفات مادی متصف نیست، همه جا هست و هیچ کجا از خدا خالی نیست و با همه‌ی اشیاء هست ولی با آن‌ها ممزوج نیست، چون سنخیّت با مخلوقش ندارد و او وجودش غیر از وجود مخلوقش است بلکه اینها، این دو تا چیز متباینانند، یعنی ذات مقدس پروردگار، موجودٌ غیر موجودیه مخلوق، و مخلوق، موجودٌ غیر موجودیه پروردگار، و الاّ اگر کسی گفت خدا با مخلوقش از نظر وجود مفهوم واحدی دارند، مسلم مشرک است و خدا را در حقیقت قبول ندارد به هر حال من این جمله را می‌خواستم عرض کنم که ما برداشت از قرآن می‌کنیم، کوشش می‌کنیم که در قرآن چیزی اضافه نکنیم. گاهی می‌بینید در همین امروز هم بود، پنج شش آیه دو سطر یا سه سطر ما برداشت داشتیم، نه اینکه معنای این، اینست که این آیات همین را می‌خواهد بگوید، نه به اندازه‌ی ظرف کوچک‌مان از آن اقیانوس بی‌نهایت این مقدار نصیب من و شما شده و لذا باید هم ان‌شاءالله آنچه نصیب‌مان شده از آن استفاده کنیم و جدّی بگیرید، برداشتها را اگر اشکالاتی داشتید با خود من مرتبط بدانید و به دوستانمان یک وقتی خدای نکرده تنقیصی، نقصی نسبت ندهید. مطلبی که درباره‌ی آن بحث می‌کردیم، بحث محبت خدا بود. در هفته‌ی گذشته گفتم که محبّت به خدا در بین ما مردم هم این مسأله هست که گاهی انسان یک فردی را دوست دارد، چرا دوستش داری؟ به خاطر اینکه او به من محبت کرده، محبت محبّت می‌آورد، به خاطر اینکه او به من امکانات می‌دهد، به خاطر اینکه به من محبّتم را پاسخ می‌دهد، به خاطر اینکه اگر من کاری برای او کردم به من جزا می‌دهد، به خاطر اینکه آنچه در نزد اوست من به آن نیازمندم و به او محبت دارم، او هم نیاز مرا برطرف می‌کند، این محبّت، محبّت بسیار خوبی است، شکر است، من لم یشکر المخلوق حتی- لم یشکر الخالق، واشکروا للّه، برای خدا شکر کنید که در حقیقت محبّت در اینجا باید گفت با آن کسی که بخاطر ترس از عذاب کار می‌کند خیلی فرق دارد. یک وقتی هست یک انسانی می‌ترسد از خدا، می‌ترسد از عذاب پروردگار، اشک می‌ریزد، گریه می‌کند، آقا چه‌ات هست؟ می‌گوید من از خدا می‌ترسم، چرا می‌ترسی؟ من خیلی گناه کرده‌ام، اگر نود درصد گناهان من را هم خدا ببخشد باز مستحق عذاب هستم . لذا از عذاب پروردگار وحشت دارم، این خوب است، خدای‌تعالی هم در قرآن تأیید کرده، فرموده است: فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِی إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (آل‌عمران / ۱۷۵) از هیچ کس نترسید، از من بترسید چرا بترسیم؟ خدایا تو با این مهربانی، با این رحمانیّت و رحیمیّت، سبقت رحمته غضبه، رحمتش پیشی گرفته غضبش را، بنابراین چرا من از خدا بترسم؟ چرا از تو من باید بترسم؟ خودت جواب خودت را می‌دهی، که من معصیتکارم، من یک فردی هستم که خیلی اشتباه و خطا و گناه دارم. اگر خدای‌تعالی بخواهد با گناهان من روبرو بشود، با عدلش با من برخورد کند من دائماً آن زندگی ابدی را و راحتی ابدی را از دست می‌دهم، آن‌جا گریه می‌کند، اشک می‌ریزد، شبها نصف شب بلند می‌شود تمام گناهانش را به یاد می‌آورد، در فلان سن بودم فلان گناه را کردم، در فلان روز فلان عمل را انجام دادم، با فلان کلامم یکی را منحرف کردم، با فلان حرکتم بعضی‌ها را متأثّر کردم، فلان جمله را گفتم و فلانی را محزون کردم، هی می‌نشیند گناهانی از این قبیل -که من اینجا این گونه گناهان را تذکّر می‌دهم به خاطر اینکه اهل مجلس ما از این گناهان تجاوز نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند- ولی بدانید که حسنات الابرار سیئات المقربین، خیلی از چیزها هست که از نظر عموم مردم کار ثوابی است. شما هر روز اول وقت در یک مسجدی بروید یک نماز سر پا شکسته نه باطل، بی‌توجه، تند بخوانید بیایید، بعضی‌ها به شما می‌گویند آخر این چه نمازی است؟ بعضی‌ها می‌گویند این آدم خوبی است همیشه اوّل وقت نمازش را در مسجد می‌خواند، ببینید آن مطابق فکر خودش چون نماز یا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند و یا اینکه اوّل وقت نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند، این مطابق فکر خودش که نمازش را دقیقاً اوّل وقت می‌خواند و با تأنّی می‌خواند و با توجّه. خود شما هم همینطور فکر می‌کنید، حسنات شما، سیّئات آن مقربی است که یک نماز با توجّه، با محبّت به خدای تعالی می‌خواند و از نظر خود شما و این شخصی که نماز یا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌خواند و یا اوّل وقت نمی‌‌‌‌‌‌‌‌خواند شما می‌بینید از ابرارید امّا از مقرّبین نیستید. مقرّبین کار شما را گناه می‌دانند و ابرار کار شما را ثواب می‌دانند. حسنات الابرار سیئات المقربین، اگر یک جوانی در کوچه عربده بکشد عبور کرده در جای عمومی است، به کسی مزاحمت ندارد، ولی اگر پسر شما کنار شما  این سر و صدا را، راه بیاندازد می‌گویید تو چرا این کار را می‌کنی؟ تو برای چه؟ به او اعتراض نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید چون این مقرّب شماست، او یک جوان خوبی است که در خیابان حالا، خیابان را تنها گیر آورده و برای خودش دارد آواز می‌خواند. کوشش بکنید جزء مقرّبین باشید، از خدا بترسید که از ابرار اگر بودید خدا باید با بی‌توجّهی به اعمالتان از شما بگذرد. من مکرّر گفته‌ام، روز قیامت خیلی بد است که انسان چشمش این طرف و آن طرف باشد که یکی از رفقایش را پیدا کند  تا او را شفاعتش کنند، یکی از دوستانش را پیدا کرد و آقا دستم به دامنت! من اینجا گرفتارم، او هم گفت بیا به خاطر آبروی من تو را ببرم در بهشت، مثل وقتی می‌ماند که در خانه‌ی یک مهمانی ایستاده باشید راهتان ندهند، یک نفری بیاید، یک آبرومندی دست شما را بگیرد، بگوید بیا با آبروی من وارد این مهمانی شویم. از آن لحظه‌ای که وارد می‌شوید صاحبخانه به شما چیزی نمی‌‌گوید ولی یک نگاهی به شما می‌کند، نشستید به حسابتان نمی‌‌آورند، ظرف  غذا را اوّل می‌گذارند جلوی آن که دعوت داشته، رسمی آمده، بد است که آقایان، به خدا قسم بد است و من به خودم می‌گویم- بد است که روز قیامت آدم به شفاعت سالکین الی اللّه و اولیاء خدا غیر از ائمّه اطهار و انبیاء آن‌ها مستثناست که بعد عرض می‌کنم- بد است که انسان به این صورت وارد بهشت بشود، شما شاید مهمانی‌های طفیلی را نرفته باشید، یک مهمان طفیلی از آن لحظه‌ای که نشسته باشد خودش را می‌خورد -اگر آبرومند باشد، اگر شخصیت داشته باشد- تا آن لحظه‌ای که می‌خواهد خارج بشود، مجلس اگر طول بکشد با خودش می‌گوید چرا این مجلس این قدر طول کشید؟! ولی آن کسی که دعوت رسمی دارد وقتی که وارد می‌شود یک عدّه می‌آیند آقا سلام برای تو فرستاده، سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ (یس / ۵۸) از طرف پروردگار مهربانت ما سلام آورده‌ایم، خوش آمدید، بفرمایید، آن بالا بنشینید، آقا یادش هم رفته از این کسی که به طفیل خودش آورده، آن آقا را یا راهش ندادند یا اگر راهش داده‌اند آن عقب‌ها مانده، به خدا قسم اگر انسان یک جو غیرت داشته باشد این جور بهشتی را نباید برود! ائمه‌اطهار و پیغمبراکرم و بلکه جمعی از انبیاء این طور نیستند، چون بهشت را اصلاً خدا برای آن‌ها خلق کرده، آن‌ها صاحب بهشتند، آن‌ها میزبانند، آن‌ها دعوت کننده‌اند، آنها کسانی هستند که خودشان صاحب‌خانه‌اند، آن‌ها شفاعتشان همان دعوتشان است، آوردن شما را در آن مجلس همان دعوتی است که باید بشوید، این طفیلی نیست، این شفاعت نیست، شفاعت به آن معنایی که مثلاً طفیلی باشد نیست، شفاعتِ عظمای رسول اکرم شامل حتّی انبیاء باید بشود، اینجا افتخار دارد، شما را چه کسی دعوت کرده؟ فلانی، پیغمبراکرم، عجب! فاطمه‌ی زهرا، بارک اللّه پس دعوتنامه‌ات رسمی است، دعوتنامه‌ی تو رسمی است، یعنی چه؟ یعنی تو کارت دعوت داری. کارت دعوت داری. بفرمایید. امّا گشتی یک همسایه‌ داشتی، این تزکیه نفس می‌کرد، آدم خوبی بود، نماز شب می‌خواند این را پیدایش کردی، اینجا چرا خودت این طوری نباشی؟ چرا خودت درست نباشی؟ چرا خودت این قدر گناه کردی که تمام گناهان آن شخص معصیت‌کار آمده گردن تو؟ چرا این قلادّه‌ها را به گردنت انداختی، چرا خودت را جهنمی معرفی کردی؟ چرا؟ خوب بیا برو، خدا عفوت می‌کند، بیا برو، همان جا در قیامت هم از خدا می‌ترسد، نه از خدا بترسد از عذاب خدا می‌ترسد، موقع مرگ از عذاب خدا می‌ترسد، در دنیا یک زندگیِ پر ترس و هراسی کرده اگر اعتقاد داشته باشد . می‌گویند یک نفری از دار دنیا رفت خیلی فاسق بود، فاجر بود، دیدند در جای خوبی است، از او پرسیدند تو این مقام را از کجا آوردی؟ گفت یک ترسی همیشه در دلم بود، اگر یک گناه می‌کردم از زیر دیوار که عبور می‌کردم می‌گفتم الان خدا دیوار را روی سر من خراب می‌کند، این ترس از خداست، خود این مسأله که انسان بترسد از خدا خود این راهگشاست ولی برای یک انسان باوجدانِ با فهم، لااقل شرمندگی دارد. بفرمایید آقا بهشت، چرا ما آمدیم بهشت؟ به خاطر آن همسایه خوبی که داشتیم، به خاطر بچه‌ات، بچّه‌ی خوبی داشتی، متدیّن بود این را دارد در روایت. اینهایی که می‌گویم روایت هم هست- بیا حالا تو وارد بهشت بشو، به خاطر پدر و مادرت، تو حالا رئیس چه هستی، در دنیا تا لب مرگ، تشییع‌ات هم با تشکیلات نظامی، باصطلاح تشییع‌ات کرده‌اند آورده‌اند در قبر هم خوابانده‌اند تو را. بهترین جا، کجا خوابانده‌اند؟ گوشه‌ی رواق علی بن موسی الرضا در مشهد دفنت کرده‌اند. تا اینجا خیلی خوب است، همه جا تعارف، تشریفات، شما نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانید افرادی زندان می‌روند ولی قبلش شخصیتی داشتند خیلی به اینها سخت‌تر می‌گذرد تا آن کسی که همیشه کارش همین‌ها بوده، یک دزدی که سابقه دارد می‌برند او را زندان، فرقی برایش ندارد امّا یک فرد با شخصیتی که همه در مقابلش تعظیم می‌کرده اند، دستش را می‌بوسیدند، احترامش می‌کردند، حالا برخورد کرده به دو نفر با قیافه‌های تند، نکیر و منکر، آقا تو؛ من ربّک؟ ما تا حالا که ربّ‌مان همین آقایان بودند که خیلی به ما پول می‌دادند، رشوه می‌دادند، محبّت می‌کردند، پست می‌خواستند از ما، مقام از ما می‌خواستند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ربّ ما چه کسی است؟ اگر دروغ بگویی می‌زنند تو را، اگر راست هم بگویی که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانی راست بگویی، تا حالا اصلاً به یاد خدا نبودی، من ربّک؟ من نبیّک؟ ببینید همه‌اش با ترس و دلهره، ما اینجا غافلیم که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسیم از خدا، ما در دنیا خدا خودش می‌داند که چقدر حتی خوبانمان غافلند، والاّ انسان از ترس خدا باید دلش آب بشود. خدای به این نزدیکی، خدایی که من که همین الان دارم صحبت می‌کنم قبل از اینکه من صحبت کنم قبل از این با بی‌نهایت گذشته‌ از دل من اطلاع داشته. مکر با خدا می‌خواهی بکنی؟ خدا روز قیامت در دهن تو را می‌بندد، چون از اینجا عادت کردی دروغ بگویی، از اینجا این را عادت کردی، اختیار را هم نمی‌‌خواهد از تو بگیرد، اگر یک دروغ به خدا بگویی آن‌جا دیگر حسابت را می‌رسد. زبانت را قطع می‌کند، دهانت را می‌بندد، وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ (یس / ۶۵) دستهایت حرف می‌زنند، پوست بدن انسان حتّی حرف می‌زند، پاهای انسان حرف می‌زند، در دلت می گویی بابا! چرا این حرفها را  می‌گویند ‌اینها؟ خفه بشوید! می‌گویند حالا که تو خفه‌ شده ای! حالا که زبان تو خفه‌ است. از خدا همیشه انسان باید بترسد. نه از بی‌عدالتی خدا، از عدل الهی انسان باید بترسد. حتّی از محدود بودن تفضّل بودن خدا باید بترسد. تفضل خدا نسبت به من تا حدّی است. بنابراین باید از خدا ترسید، امّا اگر کسی توبه‌ی نصوح کرد، با استقامت پشت توبه‌اش ایستاد و در راه راست حرکت کرد فکر نکنید همین‌هایی که ما گفته ایم می‌خواهیم به شما باز دو مرتبه بگوییم، اینهایی که ما گفتیم یک نقش خیلی نازکِ کم رنگی است به دیوار، باید تعمّق کنید، آن چنان در استقامت باید قوی باشید که تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمْ الْمَلَائِکَهُ (فصلت / ۳۰) ملائکه بر شما نازل بشود، فکر هم نکنید که ملائکه وقتی نازل می‌شود یک نوری می‌آید جلویتان می‌نشیند! تعظیم‌تان می‌کند، می‌گوید کمک‌تان بکنم! نه. معاونت می‌کنند، عون شما هستند، یار شما هستند، کارهایتان را ردیف می‌کنند، آنچنان باید در صراط مستقیم حرکت کنید -که ان‌شاءالله این ورقه‌ای که به شما داده می‌شود آن‌هایی که در صراط مستقیم شش ماه کار کرده اند این ورقه‌ها را می‌توانند بگیرند برای امتحان، بقیّه نوارها را آن قدر گوش بدهند تا به مرحله‌ی صراط مستقیم برسند و شش ماه که کار کردند بعد این ورقه‌ها را می‌گیرند، آن‌هایی که شش ماه کار کرده اند- و با ترس از خدا کار کرده باشید مشکلی نیست، با محبّت به ثواب خدا کار کرده باشید مشکلی نیست، هر طوری می‌خواهید، خودتان هم به خودتان نمره بدهید، این برخلاف تمام مراکز علمی است این کاری که ما می‌کنیم. این مقتبش از قرآن و آیات قرآن است، من  یک وقتی به یک شخصیتی می‌گفتم که اعتماد به نفس ایجاد کن در کارمندانت، در کارگرهایت، به آن‌ها بفهمان که من به شما مطمئنم تا اطمینانشان را تکمیل کنی، تا مورد اطمینان واقع بشوند. حتّی اگر دیدی دزدی کرد -پیش آمده- یک شخصی دزدی کرده بود من گفتم این مال خودت بوده لابد، گفت نه، گفتم پس اشتباهی برداشتی، هیچ نگفتم که تو دزدی کردی. کار غلطی است که یک شخصی که دفعه‌ی اوّلش مخصوصاً باشد او را مهر دزد رویش بزنید و این بزرگترین گناه است، یک شخصی است آمد خدمت علی بن ابی‌طالب اقرارِ به گناهی کرد حضرت فکر کرد، گفت دفعه چندم است؟ گفت دفعه اوّل، حضرت همین طور، یک قدری که گذشت گفت من مثلاً خیلی از این کار کردم! حضرت فرمود من هم در همین فکر بودم که چطور تو دفعه‌ی اوّل تو خودت خودت را لو دادی، چطور آبرویت باید برود؟ خدا هم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارد. دفعه‌ی اوّل، دوّم، حتی دهم ، آبرویت برود. ولی فواره چون بلند شود سرنگون شود. سابق‌ می‌گفتند یک بار جستی ملخک، دو بار جستی ملخک، آخر تو دستی ملخک! حواستان جمع باشد، نگویید حالا که خدا، خدایی که ستّار العیوب است، خدایی که هیچ وقت گناه بندگانش نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد علنی بشود، مردم هم که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند نیستند اینجا، پس مشغول باشیم! این طور گفتی یک جایی درز می‌کند، یک وقتی درز می‌کند، حواستان را جمع بکنید از خدا بترسید که اگر کسی از خدا ترسید در دنیا و کار بد نکرد، اهل محبت است. پس ملعوم است به ثواب خدا امیدوار است، دارای محبت است به ثواب الهی. وقتی که می‌خواهید وارد بهشت بشوید کوشش کنید طفیلی وارد بهشت نشوید، بگویند شما دعوت شده‌اید، خدا شما را دعوت کرده، پیغمبر دعوت کرده، ائمه‌اطهار دعوت کرده‌اند، تو امام زمانی بودی، امام عصر ارواحنا فداه تو را دعوت کرده، یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ (اسراء / ۷۱) بوسیله‌ی امامشان، با امام‌شان، دعوتتان می‌کنند، دیگر یک وقتی که به یک شخصیتی بسیار بزرگی به او بگویند خودت هم بیا، نوکرت را هم بیاور، نوکر دعوت دارد بالاخره، طفیلی واقعی است ولی این طفیلی غیر آن طفیلی‌هاست که دم درِ ایستاده باشد دستش را بگیرند با گریه و ناله بیاورند او را داخل. ما نوکر خاندان عصمت علیهم الصلوهو السلام هستیم، ما بنده آن‌ها هستیم، در همین دعای ندبه می‌گویید که خدایا به من عنایت کن که من بتوانم کوشش در بندگی و اطاعت امام زمانم داشته باشم، کوشش کنم. در این حالت تو بنده‌ی امام زمان نیستی تنها، بنده‌ی خدا هم هستی، أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ (نساء / ۵۹) پس ان‌شاءالله کوشش بکنیم اوّل باید از خدا بترسیم، بعد محبّت ثواب اللّه را در خودمان ایجاد کنیم که با این مسأله کم کم انسان به مقامی می‌رسد که تقوایش کامل می‌شود، خودش را از تمام بدی‌ها نگه می‌دارد و به تمام خوبی‌ها هم خودش را می‌رساند، دارد در روایت که روز قیامت که می‌شود هر مؤمنی، -مؤمن همین است که شما ان‌شاءالله هستید که ایمانتان خوب، اعمالتان خوب، تزکیه‌ی نفس مشغولید- هر مؤمنی چهل نفر از همسایگانش را شفاعت می‌کند چقدر انسان لذّت می‌برد که من باعث شدم که اینها بیایند در زندگی خوش و خرّم و راحتی بمانند. هر وقت هم در بهشت می‌بینند شما را، آقا خیلی متشکریم از شما، خیلی ممنونیم، شما به ما محبت کردید، وَعَلی الْأَعْرَافِ رِجَالٌ (اعراف / ۵۹) در اعراف، که من فکر می‌کنم و شاید تفاسیر هم تا حدّی اشاره دارند که صدیقین و شهداء و صالحین اینها در یک مرتفعی هستند که اسمش اعراف است که شاید همین آسمان چهارم و بهشت برزخی باشد اینها مردم قیامت را می‌بینند.  آقا، چه گرفتاری دارند اینها، یکی خواب دیده بود می‌گفت من در یک بلندی بودم دیدم که یک رفیقی دارم آن‌جا، عرق ریخته، عرق می‌ریزد، بهشتی هم هست امّا باید حساب پس بدهد، سر مرز لابد دیده اید گذرنامه‌تان را  باید بایستید تا نوبت برسد. آن شخص می‌گوید من پرواز کردم آمدم اینقدر جا تنگ بود هر چقدر فشار دادم لای اینها بروم پایین دیدم نمی‌‌شود. عرق آن قدر مردم می‌کنند که تا مچ پایشان عرق می‌آید، یعنی یک همچنین فشاری انسان قرار گرفته، حتی در روایت دارد ولو الی النار، خدایا ما را راحتمان کن ولو اینکه ما را بفرستی جهنم! آخر چه شد؟ وَعَلی الْأَعْرَافِ رِجَالٌ، خدا اسم یک عدّه‌ای را در قرآن مرد گذاشته، مرد نه به معنای مردی که در مقابل زن است، مرد چون در کارهای سخت قوی‌تر است، استقامتش نه استقامت معنوی، استقامت بدنی‌اش بیشتر است، لذا این یک تشبیه‌ است. والاّ زنانی هستند، فاطمه‌ی زهرا سلام اللّه علیها رئیس کلّ من کان فی الاعراف، هر کس در اعراف است ایشان رئیس است، زن هم هست و بقیّه زنانی که اینها علم و دانش‌شان زیاد، به علم صحیح پی برده‌اند، یک کسی نامه‌ای برای من نوشته بود از این خانم‌ها که اینجا در پرانتز عرض می‌کنم که شما چطور با علم مخالفید که زنها علم داشته باشند؟ این علوم فیزیک و شیمی و ریاضیات و طب را اسمش را علم گذاشته بود آن وقت علمی را که پیغمبراکرم فرموده انّما العلم ثلاثه، آن را حالا نمی‌‌‌‌‌‌دانم چه اسمش را گذاشته؟ شما با علم  مخالفید! کسی که به من بگوید با علم مخالفید به خدا گفته با علم مخالفید. چون در قرآن آمده، دستور پروردگار است، -من- اخیراً یکی از دوستان نوشت پانزده امتیاز خدا برای زنها قائل شده که به مردها نداده. نداده، و فقط منظورش این بوده که در خانه ریاضت می‌کشی، در خانه بنشین، مرّبی باش، رحمان باش، رحیم باش و این غلط‌ها را نکن. من می‌خواهم کارمند باشم دستم در جیب خودم باشد! خوب چرا شوهر کردی؟ چرا پدر داری تو؟ چرا اسلام برای تو این ارزش‌ها را قائل شده و لذا آن پانزده ارزش که خیلی مهم است من فرصت نکردم این را یک جایی بنویسم و یا در یک سخنرانی جمعاً بگویم که این زنهای چه بگویم- می‌ترسم به زنهایی که در جلسات ما هم هستند جسارت بشود چون بعضی‌هایشان در دلشان یک چیزی می‌شود، کاش که من به شوهرم کمک می‌کردم، خوب است کمک تو به شوهرت، کار خانه را خراب نکن. بچّه‌ات را بگذار یک بچّه‌ی سالمی باشد که در بیست سالگی او ، نیایی به من مراجعه کنی که این بچّه‌ام هنوز  نماز نمی‌خواند و کارهای بد هم می کند و معتاد هم شده! آخر من نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانم چه بگویم. پانزده امتیاز یک جا خدا از آن‌ها می‌گیرد، یک جا می‌گیرد فقط می‌ماند همان نماز نُه سالگی‌اش و روزه‌ی نُه سالگی‌اش که این هم مایه‌ی بدبختی می‌شود در همان ایّام نُه سالگی که روزه می‌گیرد مریض می‌شود و ‌از نظر اعصاب  به درد آینده هم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد، چون خیلی از افراد هستند که این طوری هستند، -امام می‌فرماید- که از روزه جز گرسنگی و تشنگی چیزی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند. این خانم هم همین طوری شده. تو اگر دخترت را از هفت سالگی تربیت می‌کردی اعتقاداتش خوب بود و احساس می‌کرد که وقتی مکلف می‌شود با خدا می‌خواهد روبرو بشود، پسر می‌گوید چرا او را چهار سال زودتر به ملاقات پذیرفته‌ای تا من؟ یکی از آن پانزده امتیاز است، همه‌ی این امتیازات را می‌شنوند، می‌بینند یک طور دیگری معنایش می‌کنند، چرا  دخترِ من حالا چه موقع روزه گرفتن است؟ چرا؟ به خاطر اینکه از روزه جز گرسنگی و تشنگی چیز دیگری نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند. نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند روزه‌دار تا می‌گوید خدایا من از این لحظه دیگر چیزی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورم برای تو، از این لحظه نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آشامم برای تو، از این لحظه دیگر غیبت نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم برای تو، از این لحظه دیگر هیچ یک از مبطلات را انجام نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهم برای تو، شروع کرده با خدا معامله کردن، خدا هم می‌گوید که من بهشت را قرار دادم برای تو، زندگی ابدی را قرار دادم برای تو، ای کاش گوشش را می‌داشتیم و می‌شنیدیم، به خدا قسم اگر این طوری با خدا حرف بزند همان دختر بچّه‌ی  نُه ساله خدا به او می‌گوید عزیزم همه چیز را برای تو قرار دادم. شوهر خوب برای تو، زندگی خوب و مُرّفه برای تو، همه‌ی وسایل زندگی خوب برای تو، می‌دهد، بکنید این کار را ، اگر خدا نداد -نستجیرباللّه- من حاضرم جبران کنم، نمی‌‌‌‌‌‌‌‌کنید، اکثر جوان‌هایی که می‌آیند برای تزکیه‌ی نفس می‌گویند مادرمان، پدرمان دلشان رحم آمده  می‌توانستیم روزه بگیریم نگذاشتند روزه بگیریم! ده سال روزه نگرفته، هشتاد سال باید کفّاره‌ی روزه‌اش را بدهد این بچّه، تو محبّت داری مادر؟ پدر؟ این مطلب را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستم حالا توضیح بدهم اگر برای خدا باشد آن وقت می‌فهمید که خدا هم برای او است، من کان للّه کان اللّه له . کسی که برای خدا باشد خدا برای اوست، صبر کن به تو می‌رسد، زندگی‌هایی تجربه دارم من، من الان شاید حدود بیست سال است که مشغول این برنامه‌ی تزکیه‌ی نفس و اینها هستم، افرادی بودند، بچّه بودند، مرتب بودند، خوب آمدند جلو، از همان زمان بچگی و در دامن پدر و مادر اهل تزکیه‌ی نفس، جلو آمده‌اند، وقتی که مکلف شده‌اند چه دختر چه پسر، طبق برنامه‌ی صحیح انجام دادند، کارشان را انجام دادند خدا هم به آن‌ها کمک کرده، الان بهترین شدند، حالا ما باورمان نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، باورمان نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، اگر باورمان می‌آمد زندگی‌مان بهتر از اینها بود، انسان باید از خدا بترسد، خوف از خدا خیلی اهمیت دارد و نترسیدن از خدا لازمه‌اش یقین کردن به قیامت است، من یک قاتلی را یک وقتی دیدم گفتم تو از بزرگترین فلاسفه‌ی جهان هستی! خیال کرد من می‌خواهم تعریفش کنم، گفت چطور؟ گفتم این فلاسفه دنیا، این مادیینشان شک داشتند که آیا قیامتی هست یا نیست؟ آخر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود یکصد و بیست چهار هزار پیغمبر بگویند هست، قرآن بگوید هست، همه می‌گویند هست، مسیحی‌ها می‌گویند هست، مسلمانها می‌گویند هست، یهودی‌ها می‌گویند هست، آدم احتمال هم ندهد که قیامت باشد، احتمال هم ندهد، احتمالش که باید داده بشود، شما اگر الان احتمال بدهید این سقف تا یک ساعت دیگر فرود می‌آید، -احتمال- می‌گویید حالا بروم بیرون از اینجا، هی می‌گویند زلزله نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود آقا، زلزله قابل پیش‌بینی نیست، نه، فلان استادِ دانشگاه ، او گفته که روز سه‌شنبه زلزله می‌شود همه بروید بیرون! احتمال است دیگر، احتمال! یک درصد احتمال است که زلزله بیاید، فرار می‌کنند، یک درصد، اگر تو معتقد به خدا باشی و یک درصد قیامتی را قبول داشته باشی اینقدر آدم می‌کُشی، این قدر بی‌توجهی به آبروی مردم، عرض المؤمن کدمه، عرض مؤمن، آبروی مؤمن مثل خونش است، تو اگر آبرویش را ریختی، یک غیبتی کردی، یک تهمتی زدی، مثل آن است که او را کُشتی، چطور ما اینها را تحمل می‌کنیم؟! غافلیم، والاّ یک انسان نمی‌‌شود که معتقد به قیامت حالا هیچ- احتمال بدهد که قیامت است و نترسد از خدا، امیدواریم که خدای‌تعالی ما را از خواب غفلت بیدار کند، یقظه‌ای به ما مرحمت کند، ما را از یاران حضرت بقیه‌اللّه قرار بدهد، کم‌کم نزدیک می‌شویم به ایّام فاطمیه، شما ببینید آن‌هایی که فاطمه‌ی زهرا را آن طور اذیّت کردند، کتک زدند، اینها معتقد به قیامت بودند؟ امام می‌فرماید اگر کسی معتقد باشد که اینها یک لحظه به خدا و آخرت ایمان آوردند، یک لحظه، آن خودش معلوم نیست وضعش چطوری است، -حالا من آن جمله را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم بگویم- یک وقت خدای نکرده در کتابی، در چیزی خواندید که اینها خدماتی به اسلام کردند، خدماتشان در سرشان بخورد، اسلام را ضایع کردند اگر دَرِ خانه‌ی علی بن ابی‌طالب را نبسته بودند حالا تمام دنیا مسلمان که نه، شیعه بودند، آن شیعه‌ای که می‌تواند دنیا را تکان بدهد، امام زمانمان حالا هزار و چند صد سال بود که ظهور کرده بود، یعنی بعد از وفات امام حسن عسکری ظهور کرده بود، این حرفها چه هست؟ خدمت به اسلام کردند! خدمت به ریاست خودشان کردند. اگر این طوری باشد خیلی از شاه‌هایی که ما لعنشان می‌کنیم آن‌ها هم خدمت کردند. بیایند در خانه‌ی فاطمه‌ی زهرا آن قدر اذیّت کنند که فاطمه سلام اللّه علیها ،مادر ما، بگوید صبتت علیّ مصائب، آن قدر مصیبت بر من وارد شد تشبیه کرده مصیبت را به یک سنگی که از آسمان بیفتد، سنگ‌هایی که بر پیکرش بخورد- صبّت، ریخته شد بر من مصیبت که اگر این مصیبت‌ها بر روزها ریخته می‌شد جلوی خورشید را می‌گرفت، تاریک می‌شد، صرن لیالیاً. نور فاطمه‌ی زهرا را می‌خواستند خاموش کنند، صبّت علیّ مصائب لو انها صبّت علی الایام صرن  لیالیاً، الداخلین علی البتول ببیتها والمسقطین لها السلام علیکِ یا فاطمه الزهرا السلام علیکِ و رحمه اللّه و برکاته.

همه با توجّه نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه ویا اللّه، یا رحمن یا رحیم یا غیاث المستغیثین، عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا العزیز الفرج، عجل لسیدنا العظیم الفرج، خدایا فرج مولای ما امام زمان را برسان، پروردگارا ما را از بهترین اصحاب و یارانش قرار بده، خوف خدا را در دلهای ما زیادتر بفرما، پروردگارا ما را به ثواب‌هایی که خدا وعده فرموده در دنیا و آخرت برسان، پروردگارا به آبروی ولی‌عصر گرفتارهای از دوستانِ اهل‌بیت عصمت و طهارت در هر کجای عالَم که هستند بخصوص شیعیان عراق را نجات مرحمت بفرما، پروردگارا به آبروی ولی‌عصر قسمت می‌دهیم به آبروی آقایمان حجه ابن الحسن قسمت می‌دهیم مرض‌های روحی‌مان شفا مرحمت بفرما، تزکیه‌ی نفس را توفیقش را به همه‌ی ما مرحمت بفرما، خدایا فهم و تدبر در قرآن مجید را به همه‌مان عنایت بفرما، خدایا کسانی که به ما حق داشتند و از دار دنیا رفته اند الساعه جزای کاملی به آن‌ها مرحمت بفرما، کسانی که زنده هستند زیر سایه‌ی امام زمان از خطرات حفظشان بفرما، پروردگارا به آبروی آقایمان حجه ابن الحسن چشم‌مان به جمال امام زمانمان روشن بفرما، گوش‌مان را لایق شنیدن صدای آن حضرت بفرما، زبان‌مان را لایق تکلم با آن حضرت بفرما، مریض‌های اسلام، مریضه منظوره، طفل مریضی الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، شهداءمان، امام راحلمان با شهدای کربلا محشور بفرما، عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما و عجل فی فرج مولانا.

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

۸ ربیع الثانی ۱۴۲۵ قمری – ۸ خرداد ۱۳۸۳ شمسی – محبت و تقوا

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم‌ اللّه الرحمن الرحیمالحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدّائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ومَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا (۲) وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»(طلاق ۲ و ۳ ).

یکی دو نکته‌ی قابل توجّه قبل از آنکه بحث جدیدمان را بخواهیم عنوان کنیم باید تذکّر داد و آن اینکه ورقه‌های امتحانی را فقط دوستان به کسانی بدهند که لااقل شش ماه در صراط مستقیم بوده و تمامِ آنچه در این موضوع صحبت کرده‌ایم آن‌ها را دقّت کرده‌اند و عمل هم نموده‌اند. البته مراحل بالاتر هم باید به آن‌ها برگه‌های امتحانی را هم داد ولی به پایین‌تر از کسانی که در صراط مستقیم هستند برگه‌های امتحانی داده نمی‌‌شود. دوستان خوب توجّه بکنند به این نکته. مسأله‌ی بعدی از این بحث به بعد چون کاملاً بحث‌های آینده‌مان جنبه‌های دقیق علمی و مرحله‌ای پیدا می‌کند شاید صحبت‌ها و درس‌ها تنظیم بشود و هر کس در هر مرحله‌ای هست به همان کلاس خودش برود و مرحله‌ی خودش را کاملاً دقّت کند و ان‌شاءالله در هر مرحله‌ای به کمال رسید به مرحله‌ی بعد پا می‌گذارد و مراحل گذشته‌اش را با کمال جدیّت باید منظور کند و آن‌هایی که هنوز در مراحل پایین‌اند، مرحله‌ی یقظه یا توبه یا استقامت حتماً باید امتحان ورقه‌ی استقامت را اگر نداده‌اند بدهند و هیچ اشکالی ندارد که اگر مرحله‌ی استقامت را یک مرتبه امتحان داده‌اند و خودشان ناراضی هستند دوباره مرحله‌ی استقامت و قبل از آن را امتحان بدهند تا ما بتوانیم آن‌ها را در مرحله‌ی صراط مستقیم وارد کنیم. در هر شهری هم که الان صدای من را می‌شنوند به همان کسانی که در آن شهر هستند که من نمی‌‌خواهم اسمشان را ببرم مشخصند، برای مرحله‌ی گرفتن قبل از مرحله‌ی صراط مستقیم به آن‌ها مراجعه کنند و ان‌شاءالله آن‌ها بررسی می‌کنند و مرحله‌ی صراط مستقیم را اگر رسیده‌ باشند و بتوانند عهده‌دار بشوند به آن‌ها مرحله خواهند داد. امّا از امروز به بعد مرحله‌ای است که اینجا مانند مسافری که می‌رسد سر دو راهی، هر دو راه به یک جا منتهی می‌شود طبق آیات و روایات، ولی یکی راهش صاف‌تر، کم‌زحمت‌تر، با خواسته‌های انسانی موافق‌تر و بالاخره آسفالت بسیار صاف و سریع و خوب، و یک راه با مشکلات انسان روبرو می‌شود. تحمّلش سخت است. اوحدی افراد شاید موفق به این راه بشوند، صد درصد باید زیر نظر راهنما باشد، باید کوشش کند صد در صد استقامتش، صراط مستقیمش، همه‌ی آنچه را که گذرانده‌اند آن چنان دقیق باشد که هیچ مشکلی نداشته باشد ولی راه بسیار باصفا، خوب و اگر انسان بتواند به مشکلات جنبی‌اش عمل بکند آن چنان مقامش بالا می‌رود که از اولیای خدا می‌شود. امّا راه اوّل راه محبتِ به آن چیزهایی است که خدای‌تعالی به انسان وعده کرده، حیات دائمی، زندگی ابدی، بهشت و تمام نعمت‌های بهشت، بودن با خاندان عصمت و طهارت، هر چه که دلت بخواهد به تو می‌دهند، «فِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْیُنُ»(زخرف / ۷۱) هر چه که بخواهید فقط با اراده، نمونه‌اش در دنیا در محیطِ بدن خودت اراده می‌کنی انگشتت را تکان بدهی، زحمتی ندارد، چشمت را باز کنی با اراده باز می‌شود، زبانت را به حرکت در آوری با اراده حرکت می‌کند، در زندگی ابدی شما و بلکه اگر انسان جدّی‌تر باشد در زندگی دنیایش هم با اراده همه‌ی کارها انجام می‌شود این راهی را که عرض می‌کنم در قرآن و در روایات آنقدر تشویق شده که مسلمانان بپیمایند خیلی هم مسأله‌ای ندارد اکثریّت مردم دنیا فطرتاً و ذاتاً همینطورند، یعنی مایلند از این راهی که عرض می‌کنم حرکت کنند، وعده‌های الهی که «لَا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ»(آل عمران / ۹) هیچ وعده‌ای را تخلف نمی‌‌کند آن چنان در قرآن درباره‌ی این افرادی که از این راه می‌روند توضیح داده شده، بیان شده که شاید اکثر آیات مربوط به قیامت در ارتباط با این راه هست. یک مقداری توصیف بهشت را می‌کند، یک مقداری به طور کلی راجع به اجر عظیم مردم را گوشزد می‌کند، یک مقداری راجع به اینکه چقدر راحتید از یک طرف حور العین، از یک طرف غلمان، از یک طرف میوه‌های مختلف بهشتی، آب کوثر، «جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ»(بقره / ۲۵) «یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ»(کهف / ۳۱) لباسها آنچنان، تکیه‌گاهها این چنین، متکئین؛ تکیه می‌کنند. متقابلین؛ روبروی هم می‌نشینند و الی‌الابد خوش و خرّمند که نباید من اینجا زیاد وصف بهشت را بکنم فقط و فقط ان‌شاءالله در آیات اعتقادی اینها را خواهیم گفت و برداشت‌هایی که مربوط به آیات اعتقادی است ان‌شاءالله بیان خواهیم کرد. این راه راهِ محبت است محبّت به راحتی‌ها، خوشی‌ها، خرّمی‌ها، بالاخره بهشت و آنچه در بهشت است، نعمت‌های پروردگار که «وَ مَنْ یُطِعْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ»(نساء / ۶۹) شما هم چه تزکیه‌ی نفس را تمام کرده باشید و جزء صالحین و صدیقین باشید و چه تمام نکرده باشید جزء «مَنْ یُطِعْ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ» باشید بالاخره به این نعمت‌ها خواهید رسید و با این کسانی که خدا به آن‌ها نعمت داده با اینها «حَسُنَ أُوْلَئِکَ رَفِیقًا»، بسیار رفقای خوبی هستند خواهید بود، مرحله، مرحله‌ی محبّت زیر سایه‌ی تقوا، محبّت پیدا کنید به آخرت، محبّت پیدا کنید به نعمت، محبّت پیدا کنید به سلامتی دائمی، محبّت پیدا کنید به حیاتِ طیّبه، این محبّت بعد از مرحله‌ی استقامت و صراط مستقیم مانند یک بنزینی است که در ماشین می‌ریزند، ماشین اگر بنزین نداشته باشد حرکت نمی‌‌کند، به سوی مقصد نمی‌‌رود، این محبّت را باید در خودتان ایجاد کنید، اوّل کاری که این محبّت می‌کند اینست که یک بررسی کاملی می‌کنید که خدا چه نعمتی را برای من حلال کرده و چه نعمتی را برای من حرام کرده و چگونه این راه را بروم، این راه تحت فرمان صراط دنیا باید قرار بگیرد. در بحث‌های هفته‌های گذشته گفتم که «صراط صراطان»، راه دو راه هست، یعنی همین یک راهی که از امروز می‌خواهید شروع کنید این دو راه هست. از نظر طولی نه از نظر عرضی، از نظر عرضی یک راه این است و یک راه راهی است که بعدها خواهم گفت، از نظرِ طولی یک راه در دنیاست، «صراط فی الدنیا»، در دنیا یک راهی است، «و هو الولایه»([1])، و این صراط ولایت خاندان عصمت و طهارت است، فرمانبرداری با محبّت. شما امروز از امام زمانتان یا از هر یک از ائمه فرمانبرداری می‌کنید، دوستشان دارید، چرا؟ به خاطر اینکه اینها شما را به مقاصدتان می‌رسانند، به نعمتهای الهی می‌رسانند، به بهشت می‌رسانند. این یک راه. این راه متصل به صراط آخرت می‌شود، صراط آخرت چه هست؟ این صراط از قبر شروع می‌شود اگر تزکیه‌ی نفس کرده باشید با سرعت از قیامت عبور می‌کند می‌رسد به آن مدار ناری که جهنم اسم دارد، از آنجا هم این راه شما را نجات می‌دهد و به نعمت‌های فراوانِ بهشت و آنچه در بهشت است می‌رساند، این یک راه، پس باید از همین دنیا شروع کرد. از همین دنیا تحت ولایت خاندان عصمت و طهارت بود، در همین دنیا اگر این راه را ادامه بدهید با کمال محبّت و با کمال عشق شما به این آیه‌أی که در اوّل سخنم و اول عرایضم عرض کردم می‌رسید. «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ»، در همین دنیا، «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا»، خدا برای او یک درآمدی قرار می‌دهد، درآمد از کجا؟ از شغلت؟ نه، از کسب و کارت؟ نه، اینها حساب شده است، من مثلاً فلان جنس را می‌خرم این طرف هم مشتری ایستاده، بلد نیست که این جنس را برود از کجا بخرد، به دو برابر قیمت از من می‌خرد، می‌فروشم، ببینید حساب کردید، این «یَحْتَسِبُ»است این روزی را خدا داده به شما، «مِنْ حَیْثُ یَحْتَسِبُ»، از راهی که شما حسابش را کرده‌اید امّا کسی که آن راه پر اهمیّت محبّت را طی کند خدا «مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ» به او روزی می‌رساند، شما مثلاً یک جنسی را خریدید شاید ترقی بکند و شاید ترقی نکند امّا اگر ترّقی بکند یک ده درصدی به ما می‌رسد تا اینجایش «مِنْ حَیْثُ یَحْتَسِبُ» است ولی اگر یکدفعه یک پیش‌آمدی کرد، حالا پیش‌آمد‌هایی که من و شما در زندگی‌مان دیده‌ایم، یک دفعه قطعنامه امضاء می‌شود می‌آید پایین، یک دفعه مثلاً فرض کنید فلان جنگ می‌شود می‌رود بالا و امثال اینها – از باب نمونه عرض کردم- یکدفعه این جنس مثلاً کم قیمتی که خریده‌اید ده برابر می‌شود، این «مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ» است، یک مرتبه یک پولی عایدتان می‌شود، «مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ»،است یکی از اقوامتان در خارج فوت کرده و ایشان جز شما وارثی ندارد. «مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ» است امثال اینها. خدا «مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ» می‌گوید، «یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ»،این راهی است که من دارم عرض می‌کنم، اگر بروید، صدها مورد دیده شده -من کلمه‌ی تجربه و امتحان را برای آیات قرآن و خدا و ائمه نمی‌‌خواهم عرض کنم، تجربه غلط است، کلام خدا را کسی تجربه نمی‌‌کند، خدای تعالی را امتحان کسی نمی‌‌کند، امّا دیده شده- برای ما هم فوق‌العاده است والاّ خدای‌تعالی «وَ اسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» (نساء / ۳۲) فضل خدا هم بی‌نهایت است و دستور داده است پروردگار که از خدا از فضلش سؤال کنید، یعنی از بی‌نهایت لطف و عنایت از خدا درخواست کنید، بنابراین اگر یک متّقی، یک اهل تقوا، من این طور فردی را دیده ام، یک وقتی من می‌گفتم که اگر دو مشکل نباشد، یکی اسراف نباشد یکی هم مصلحت باشد الان بیایند بگویند تمام این شهر تهران را باید تو بخری، و هیچ هم پول نداری، یک چک می‌نویسد تا فردا، این هم مال ضعف ایمانمان است والاّ برای همین امروز، پولش را به او می‌دهی، اگر این دو چیز باشد، یکی مصلحت تو باشد یکی دیگر اینکه اسراف در زندگی نکنی، انسان خانه بخرد، خالی بیاندازد کسی در آن زندگی نکند، گاهی من ممکن است بروم از آن‌جا یک نگاهی به آن بکنم اینها اسراف است، اسراف نباشد و مصلحت هم باشد، در واقع هم دو تایش یکی است این قدر باید به فضل خدا متکی باشید، چون آخر همین آیه می‌فرماید: – «وَ من یتّق الله یجعل له مخرجا ویَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ – وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» توتوکل بکن به خدا، خدا برایت کافی است، چقدر کافی است؟ اندازه ندارد، بی‌نهایت، در همین دنیا می‌بینید کسی که با محبّت در خانه‌ی خدا برود و با محبّت خدا را عبادت کند و با محبّت تقوا داشته باشد «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا  وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ» این مال دنیایش، مال آخرتش هم که آنقدر آیات و روایات است که من اگر بخواهم فقط آیات و روایات را برایتان بخوانم زیاد می‌شود، در آیات قرآن هست «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» کسانی که ایمان آورده‌اند و عمل صالح کرده‌اند «إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا» (کهف / ۳۰) ما اجر کسانی که خوب کار کرده باشند از بین نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بریم، پس باید محبّت‌تان را شدید کنید اگر تاجرید در دنیا و اگر تجارت آخرت می‌خواهید بکنید، «هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَهٍ تُنجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ» (صف / ۱۰) آیا دلالت بکنم شما را به یک تجارتی، شما که اهل تجارتید، اهل معامله هستید، اهل کسب و کارید، می‌خواهید به یک تجارتی دلالت‌تان بکنم که علاوه بر آنکه از عذاب دردناک نجات پیدا می‌کنید به بهشتی وارد شوید که «جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ» (133 / آل‌عمران)آنقدر وسیع است که به اندازه‌ی آسمانها و زمین است، «أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ» برای کسانی که این راه تقوا را که به یک اعتبار ما به آن می‌گوییم راه تقوا، به یک اعتبار می‌گوییم راه محبّت، این راه تقوا و محبت را بپیماید، مال اینهاست، حالا این راه تقوا یعنی چه؟ من معنی تقوی را مکرر عرض کرده ام یک وقت است تقوی را انسان ریائاً انجام می‌دهد، می‌خواهم معتبر باشم در بازار، می‌خواهم در روحانیین یک آدم معتبری باشم، تقوی را ظاهراً رعایت می‌کنم ولی در خانه و خفاء تقوایی ندارم، این تقوا ارزش ندارد، امّا اگر تقوا را در هر حال بر خودم تحمیل کردم، با فشار بر خلاف هوای نفس، طبق دستور پروردگار دارای تقوا شدم، تقوا هم به معنای نگه‌داشتن انسان خودش را از گناه، معصیت و برای ما از مکروهات و از مشتبهات، کار مکروه نکن، کار حرام نکن، واجباتت را انجام بده، مستحباتت را تا جایی که می‌توانی مراعات کن، این می‌شود تقوا، اوایلش زحمت دارد امّا همین که خدا را شناختی نعمت‌های پروردگار را دیدی، جزای الهی را در روز قیامت فکر کردی برایت ساده می‌شود، مثالی زدم هفته‌ی قبل بود یا هفته‌ی قبل‌تر که اگر در این زمین به شما بگویند یک مترش را اگر بکنی به یک گنجی می‌رسی، گنجی که تمام عمر اگر از این گنج بخواهی استفاده کنی می‌توانی، زندگیت تأمین می‌شود، می‌بینی شب و روز فکرت این است که این یک متر زمینِ بتونی سیمانی را به تنهایی بکَنی، چرا؟ به جهت اینکه نتیجه‌ی فوق‌العاده‌ای دارد، محبّت داری به آن نتیجه، آن گنج را تو دوست داری این گنج اهمیتّش بیشتر است – چون آدم ممکن است در مدت کندن این یک متر زمین بتونی از دنیا برود در اثر خستگی ولی این گنجی که من دارم عرض می‌کنم- و من می‌خواهم بگویم این برو برگرد ندارد که تا خدا خدایی می‌کند که این حرف بسیار غلط است باید بگوییم الی‌الابد، الی‌الابد، تو از این گنج کمال استفاده را می‌کنی، یعنی هر یک قرانش، ممکن است ده تا باغ بسیار بزرگ به تو بدهند، خوب بنابراین به این کارت، محبّت زیادی پیدا می‌کنی، به تقوا محبّت پیدا می‌کنی، می‌بینی هر چه بگویند آقا نکَن اینجا، این زمین را چرا می‌کَنی؟ می‌گویی من یک چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانید، نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهید هم به طرفتان بگویید می‌آید شریکتان می‌شود، خدای‌تعالی می‌فرماید اگر تمام کره‌ی زمین شریکتان بشوند ما از آنچه که می‌خواهیم به شما بدهیم هیچ کم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاریم. هیچ کم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاریم. بگذار بیایند همه بفهمند، و لذا در قرآن هم گفته ایم و در روی منابر هم مبلغین ما فرموده‌اند، انبیاء هم در کتبشان گفته اند، همه‌ی مردم دنیا بیایند آن گنجی که باید به تو برسد تا آخر عمر، تا آخر عمر هم نه تا الی‌الابد بتوانی خوش باشی و بی‌زحمت زندگی کنی به تو می‌رسد، تقوا داشته باش. تقوا. کم‌کم محبّت انسان پیدا می‌کند، شما مرحله‌ی یقظه و توبه و استقامت و صراط مستقیم را گذرانده‌اید آن‌هایی که گذرانده‌اند می‌گویم محبّت باید به کارتان پیدا کنید، من نماز اوّل وقت بخوانم چه فایده دارد؟ فایده‌اش این است که به شفاعت امام صادق که نمازت را که با مسامحه‌ با آن برخورد نکرده‌ای می‌رسی. کم است؟ به آن نعمت‌های پروردگار می‌رسی، به آن الطاف پروردگار می‌رسی، به جایی می‌رسی که اگر تمام عمرت سر به سجده بگذاری و شکر کنی باز می‌بینی کم آوردی، این همه نعمت، در دنیا نعمت، در شب اوّل قبر نعمت، در قیامت نعمت، در بهشت هم که نعمت بی‌نهایت. تمام شد. محبّت انسان پیدا می‌کند، آقا چرا نماز شب می‌خوانی؟ مگر من می‌توانم بخوابم و آن همه ثوابی که خدای‌تعالی برای نماز شب تعیین کرده صرف نظر کنم مگر می‌شود؟ چرا قرآن می‌خوانی؟ قرآن خواندن هر حرفی که از دهان شما بیرون می‌آید ده ثواب به شما می‌دهند، ده درجه‌ات را بالا می‌برند، چرا نخوانم؟ دیگر چرت نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنی موقع قرآن خواندن. دیگر موقع قرآن خواندن از این که چند دقیقه با احترام دو زانو رو به قبله بنشینی دیگر خسته نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوی، چرا خسته بشوی؟ ده درجه ثواب، ده تا ثواب، -حالا بقیّه‌اش را نمی‌‌‌‌خواهم عرض کنم- آن که روایت دارد ده تا ثواب، ده تا گناه از نامه‌ی اعمالت پاک می‌شود، ده تا درجه‌ات هم می‌رود بالا، اگر این قرآن را در نماز خواندی چطور؟ بعضی از علماء بودند سوره‌ی بقره را در نافله‌شان می‌خوانند در نمازهای واجب کراهت دارد ولی در نمازهای مستحبی برای اینکه قرآن زیادتری خوانده باشی. به‌به! هر حرفی، شما ببینید چند حرف دارد سوره‌ی بقره؟ سوره‌ی قل هو اللّه سه مرتبه‌اش ثواب تمام قران را دارد، اقلاً شب می‌خواهی بخوابی سه مرتبه قل هو اللّه بخوان.

یک روز سلمان نشسته بود یک عدّه از اصحاب پیغمبر بعضی‌هایشان منافق، بعضی‌هایشان غیر منافق نشسته بودند، پیغمبر فرمود چه کسی است در بین شما هر شب تا صبح عبادت کند؟ سلمان گفت: من! چه کسی است در بین شما هر شب یک ختم قرآن بخواند؟ سلمان گفت: من! چه کسی است در بین شما تمام دوره‌ی سال را روزه بگیرد؟ هیچ کس حرف نزد چون جاهل بودند، سلمان –چون می‌فهمید- گفت: من! گفتند: آقا این فارسی ایرانی آمده در ما عربها می‌خواهد فخر به ما بفروشد! ما شبها دیده ایم خوابیده خُر و پُفش هم بلند! شبها قرآن ندیدبم، آخر شب یک حدی دارد، شب هزار رکعت نماز و قرآن و چه؟ حضرت فرمود سلمان خودت توضیح بده، سلمان توضیح داد گفت من از شما شنیدم که هر کس سه تا قل هو اللّه بخواند و بخوابد مثل این است که یک ختم قرآن خوانده و خوابیده، -پیغمبر نشسته مردم هم دارند گوش می‌دهند، خوب حرف حساب- دوّم اینکه شنیدم شما فرمودید کسی که وضو بگیرد و بخوابد مثل اینست که تا صبح عبادت کرده. و کسی که اول ماه و وسط ماه و آخر ماه، غیر از ماه شوال که دوّم ماه را روزه بگیرید، چون اول شوال حرام است روزه گرفتنش، اوّل و وسط و آخر ماه را روزه بگیرید مثل اینست که تمام ماه را روزه گرفتید، خوب من علاوه بر اینکه ماه رجب و ماه شعبان و رمضان را روزه می‌گیرم، این کار را هم در ماههای دیگر می‌کنم و کسی که بگوید «یَفْعَلُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ بِقُدْرَتِهِ وَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ بِعِزَّتِهِ»([2]) این شخص مثل اینست که هزار رکعت نماز خوانده، مثل اینست که هزار رکعت تا صبح نماز خوانده باشد، چهار تا کار به شما یاد دادیم، سه تا را بلدید، این «یَفْعَلُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ بِقُدْرَتِهِ وَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ بِعِزَّتِهِ»را هم یادداشت کنید و هر شب بخوانید، خیلی آسان، ببینید ثواب ریخته، تجارت خیلی راحت! فقط باید پول جمع کنید. می‌گویند –مثال است شاید – یک وقتی اسکندر در ظلمات که وارد شد با یک عدّه‌ای بود اینها پای اسب‌شان یا پای خودشان به یک چیزهایی می‌خورد صدا می‌کرد پرسیدند اینها چه هست؟ اسکندر گفت که اینها یک چیزهایی است که اگر بردارید هم پشیمانید و اگر برندارید هم پیشمانید، خوب یک عده برداشتند گفتند حالا می‌بینیم در روشنایی چه هست؟ یک عده هم گفتند بناست پشیمان بشویم چرا برداریم؟ آمدند دیدند همه‌ جواهرات است. آن‌هایی که برداشته بودند گفتند چرا کم برداشتیم؟ آن‌هایی که اصلاً برنداشته بودند خوب معلوم است آن‌ها دیگر خیلی بیشتر پشیمان شده بودند، دنیا مثلش این است. در این دنیا هر چه کار بکنید باز هم پشیمانید، «یوم الحسره»،روز قیامت یکی از اسامیش روز حسرت است. حسرت یعنی پشیمانی، اِی بابا! صلوات این قدر ثواب داشت و من در راه می‌رفتم بیکار بودم؟ لا اله الاّ اللّهاین قدر ثواب داشت و من فلان جا بیکار نشسته بودم و یک مرتبه هم نگفتم لا اله الاّ اللّه، سه تا قل هو الله خواندن قبل از خواب این قدر ثواب داشت من وِل کردم، یادم رفت، با زنم حرف زدم؟ –منافات هم ندارد، یک وقت نگویید ما مقدس شدیم با زن‌مان هم حرف نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنیم، نه، سه تا قل هو اللّه  شاید سه دقیقه طول بکشد، سه دقیقه هم مگر با قرآن عبدالباسط با آهنگ بخوانید والاّ سه دقیقه هم طول نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشد- وضو گرفتن من که رفتم مسواک زدم یک وضو هم می‌گرفتم این همه ثواب داشته ! حسرت! «یوم الحسره، یوم الندامه»([3])، عین همان مثال، عین آن، پس کوشش کنیم ان‌شاءالله تا می‌توانیم از این محبّت به عبادت پیدا کنیم. محبّت به عبادت، خیلی مهم است، خیلی هم کار آسانی است، یک راه خیلی ساده‌أی است، راه راست، حتّی این را به شما بگویم در آن دست‌انداز درست کردند امّا دست‌اندازش کم است، آدم راحت‌تر می‌تواند حرکت کند، عشق و علاقه‌أی به تقوا پیدا کرده که اگر قطعه‌قطعه‌اش کنند حاضر نیست یک گناه بکند. قطعه‌قطعه‌اش بکنند حاضر نیست این ثواب‌ها را ترک کند، همین مستحبات، «لا یزال یتقرب الیّ عبدی بالنوافل»([4])، دائماً بنده‌ی من به من نزدیک می‌شود، به ثواب الهی نزدیک می‌شود به وسیله‌ی نوافل، -حالا این بحث دیگری دارد- نوافل خیلی اهمیّت دارد، نافله بخوانید، نفس‌تان را سرکوب کنید و از این راه به ثواب پروردگار برسید، اهل تقوا، من یک وقتی این خطبه‌ی همام را در نهج‌البلاغه دقت می کردم. برای متقین است، هشتاد صفت از صفات اهل تقوا را حضرت آن‌جا برای همام نقل کرده آن چنان هم حضرت وقتی که صحبت می‌کرد به دل او می‌کوبد، نه با دست! با کلامش. که بعدش «فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَهً»([5])، یک دفعه یک فریادی زد و جانش بیرون آمد. مُرد! یکی از منافقینِ آن وقت آن‌جا نشسته بود وقتی علی بن ابی‌طالب فرمود حرفِ حق این طور تأثیر می‌کند، گفت به خودت چرا تأثیر نکرد، تو چرا طوری نشدی؟ نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانست که حضرت علاوه بر اینکه اینها را شنیده، به اینها عمل کرده، این امام متقین است و رهبری یک مردم را هم کرده، آن راهی که ان‌شاءالله شاید برای بعضی از شما توضیح بدهم آن راه را هم رفته که در دعای کمیل می‌فرماید و یا عرض می‌کندبه پروردگار: «الهی و سیدی صبرت علی حرّ نارک فکیف أصبر علی فراقک؟»([6]) تقوا این است. –این یک راه دیگر است- یکی از آن هشتاد صفت متقیّن این است که «و لو لا الاجال التی کتب الله علیهم»، اگر آن اجل‌هایی که خدا مقدر کرده، -ما را خدا نگه می‌دارد- اگر خدا آنها را نگه نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داشت، «لماتوا شوقاً إلی الثواب»([7])،یک عشقی به ثواب الهی پیدا می‌کنید، به محبّت‌های الهی پیدا می‌کنید، به نعمتهای الهی پیدا می‌کنید که یک لحظه نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانید دوام بیاورید، آخر انسان  مثلاً فرض کنید در آن خانه‌ی آن طرفی همه نوع نعمت، همه نوع میوه، همه چیز هست، همه‌ی راحتی‌ها و خوشی‌ها هست اینجا در سلولی زندان‌مانند زندگی بکند و هیچ میلی هم نداشته باشد برود آن طرف، این یا دیوانه است، یا عقلش نمی‌‌‌رسد، یا از آن‌جا خبر ندارد و به آن‌جا ایمان ندارد، «لماتوا شوقاً الی الثواب»،تقوا را باید زیادش کرد، اهل تقوا اینطوریند، «ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ(بقره۲) وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ(بقره۴) الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ (بقره۳) –آیه را عقب و جلو خواندم ببخشید و چون بنا نداشتم مسلسل‌وار آیات را بخوانم- بروید در قرآن ببینید چقدر برای اهل تقوا اجر و ثواب نقل کرده‌اند، آن اجر و ثواب آیا کمتر از آن گنجی است که زیر یک متر، ده متر، یک چاه صد متری فرض کنیم از زمین‌های سخت باشد گنجی آن‌جا باشد این کمتر است، آن‌جا چقدر با ذوق و شوق می‌کَنی؟ اینجا هم باید با همان شوق و عشق ان‌شاءالله پیش بروید، این راهِ صحیحِ همگانیِ بسیار خوب برای رسیدن به ثواب الهی. امروز از آن روزهایی است که هم باید تسلیت بگوییم هم باید تبریک بگوییم. تبریک و تسلیت، جدّاً آنچه که ما داریم می‌بینیم که در زمانِ این که مردم فکر کردند شیعه بی‌صاحب است به سرمان می‌آورند، حرم امیرالمؤمنین را اینطور جسارت می‌کنند، به شیعیان امیرالمؤمنین این طور توهین می‌کنند، ما را بی‌صاحب تصوّر کرده‌اند، مسجد سهله را، در این مسجد سهله متوسلیّن به مولایمان را آن طور می‌کُشند، باشد! آقایمان بیاید ما می‌دانیم چکار کنیم، ان‌شاءالله نوّاب عام آقامان هم یک قدمی بیشتر از آنچه که متأثّر باشند و متأسف ، باید بردارند. جانمان به فدای یک سر سوزن خاک گنبد علی بن ابی‌طالب، من یک وقتی به یک وهابی وقتی گفت چرا گنبد طلا ساخته‌اید این همه فقرا هستند؟ من گفتم این فقرایی که شما در بین شیعه تصور می‌کنید اگر روحشان یک آجر بشود و بگذارند روی هم، حاضرند گنبدهایی بزرگتر از این برای ائمه‌شان درست کنند، جانشان به فدای ائمه است، ما این طوری هستیم. آن وقت یک عدّه‌ای که خدا لعنت کند آن مسلمانهای نادانی که یهود و نصارا را بر سر ما مسلط کرده‌اند و روز تولد امام حسن عسکری که باید همه شاد باشیم اینطور باید اشک بریزیم و گریه کنیم و متأثر باشیم. امام زمانمان ان‌شاءالله به خاطر پدر بزرگوارش، به خاطر اینکه امروز ما شاید به خاطر تولّد حضرت عسکری شاد بشویم خودش تشریف بیاورد و در مقابل دشمنان اسلام و بخصوص تشیّع بایستد و همه را سرکوب کند.

نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه، یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه، عجل لولیک الفرج، عجل لولیک الفرج، عجل لولیک الفرج، خدایا همه‌ی ما را از یاران آن حضرت قرار بده، پروردگارا همه‌ی ما را در صراط مستقیم دین قرار بده، قلب مقدس امام زمان ما را از ما راضی بفرما، خدایا به آبروی امام زمانمان به ما توفیق خدمت به آن حضرت را مرحمت بفرما، مریض‌های اسلام شفا عنایت بفرما، مریض منظور الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، شهداءمان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما، عاقبتمان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا.

 


[۱]– «ما روی عنهم ص أن الصراط صراطان صراط فی الدنیا و صراط فی الآخره فأما الذی فی الدنیا فهو أمیر المؤمنین ع فمن اهتدى إلى ولایته فی الدنیا جاز على الصراط فی الآخره و من لم یهتد إلى ولایته فی الدنیا فلم یجز على الصراط فی الآخره» تأویل‏الآیات‏الظاهره: ۳۰؛ «عن المفضل بن عمر قال سألت أبا عبد الله ع عن الصراط فقال هو الطریق إلى معرفهالله عز و جل و هما صراطان صراط فی الدنیا و صراط فی الآخرهفأما الصراط الذی فی الدنیا فهو الإمام المفروض الطاعهمن عرفه فی الدنیا و اقتدى بهداه مر على الصراط الذی هو جسر جهنم فی الآخرهو من لم یعرفه فی الدنیا زلت قدمه عن الصراط فی الآخره فتردى فی نار جهنم» بحار: ۸/ ۶۶؛ «(الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ) هو صراطان صراط فی الدنیا ، و صراط فی الآخره. فأما الطریق المستقیم فی الدنیا فهو ما قصر عن العلو، و ارتفع عن التقصیر و استقام فلم یعدل إلى شی‏ء من الباطل. و الطریق الآخر طریق المؤمنین إلى الجنه الذی هو مستقیم، لا یعدلون عن الجنهإلى النار، و لا إلى غیر النار سوى الجنه» تفسیرالإمام‏العسکری: ۴۴

[۲]– «عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ لِعَلِیٍّ ع مَا فَعَلْتَ الْبَارِحَهَ یَا أَبَا الْحَسَنِ فَقَالَ ع صَلَّیْتُ أَلْفَ رَکْعَهٍ قَبْلَ أَنْ أَنَامَ فَقَالَ النَّبِیُّ ص وَ کَیْفَ ذَلِکَ فَقَالَ عَلِیٌّ ع سَمِعْتُکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ تَقُولُ مَنْ قَالَ عِنْدَ مَنَامِهِ ثَلَاثاً یَفْعَلُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ بِقُدْرَتِهِ وَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ بِعِزَّتِهِ فَقَدْ صَلَّى أَلْفَ رَکْعَهٍ فَقَالَ ص صَدَقْتَ یَا عَلِیُّ» مستدرک‏الوسائل: ۵/ ۴۹؛ بحار: ۸۴/ ۱۷۸

[۳]– «عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ أَنَّهُ قَالَ لَهُ رَجُلٌ هَلْ یُزَارُ وَالِدُکَ قَالَ نَعَمْ وَ یُصَلَّى عِنْدَهُ وَ قَالَ یُصَلَّى خَلْفَهُ وَ لَا یُتَقَدَّمُ عَلَیْهِ قَالَ فَمَا لِمَنْ أَتَاهُ قَالَ الْجَنَّهُ إِنْ کَانَ یَأْتَمُّ بِهِ قَالَ فَمَا لِمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَهً عَنْهُ قَالَ الْحَسْرَهُ یَوْمَ الْحَسْرَهِ» وسائل‏الشیعه: ۱۴/ ۴۴۲؛ «عن أبی عبد الله ع قال یَوْمَ التَّلاقِ یوم یلتقی أهل السماء و أهل الأرض و یَوْمَ التَّنادِ یوم ینادی أهل النار أهل الجنه أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ و یَوْمُ التَّغابُنِ یوم یغبن أهل الجنه أهل النار و یَوْمَ الْحَسْرَهِ یوم یؤتى بالموت فیذبح» بحار: ۷/ ۵۹؛ «ثم خوفهم الله سبحانه و تعالى أحوال القیامه و زلزالها و عظیم أخطارها و سما لهم بعظیم الأسماء و کبیر البلاء و طول العناء لیحذروها و یعتدوا لها بعظیم الزاد و حسن الإزدیاد سماها الواقعه و الراجفه و الطامه و الصاخه و الحاقه و الساعه و یوم النشور و یوم الحسره و یوم الندامه و یوم المسأله و یوم الندم و یوم الفصل و یوم الحق و یوم الحساب و یوم المحاسبه و یوم التلاق و یوم لا ینفع مال و لا بنون إلا من أتى الله بقلب سلیم ۰۰۰»إرشادالقلوب: ۱/ ۷

[۴]– «قال ص إن الله تعالى یقول لا یزال عبدی یتقرب إلی بالنوافل مخلصا لی حتى أحبه فإذا أحببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و یده التی یبطش بها إن سألنی أعطیته و إن استعاذنی أعذته» إرشادالقلوب: ۱/ ۹۱؛ «جاء فی الخبر الصحیح عن النبی ص یقول الله تعالى من آذى لی ولیا فقد استحل محارمی و ما تقرب إلی العبد بمثل أداء ما فرضت علیه و لا یزال العبد یتقرب إلی بالنوافل حتى أحبه و لا ترددت فی شی‏ء أنا فاعله کترددی فی قبض نفس عبدی المؤمن یکره الموت و أکره مساءته و لابد له منه» شرح‏نهج‏البلاغه: ۱۱/ ۷۵؛ «فی الحدیث القدسی لا یزال العبد یتقرب إلی بالنوافل و العبادات حتى أحبه فإذا أحببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و یده التی یبطش بها و رجله التی یمشی بها» عوالی‏اللآلی: ۴/ ۱۰۳

[۵]– نهج‏البلاغه: ۳۰۶/ ۱۹۳

[۶]– «یا إلهی و سیدی صبرت على عذابک فکیف أصبر على فراقک و هبنی صبرت على حر نارک فکیف أصبر على النظر إلى کرامتک» بحار: ۶۷/ ۱۹۶، إقبال‏الأعمال: ۷۰۸

[۷]– «وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ» نهج‏البلاغه: ۳۰۶/ ۱۹۳

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید