۱۵ صفر ۱۴۱۶ – معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌

 معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ 15 صفر 1416

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بابي‌ انتم‌ و امي‌ و نفسي‌ بموالاتكم‌ علمن‌ الله‌ معالم‌ ديننا و اصلح‌ فسد من‌ دنيانا و بموالاتكم‌ تمة‌ الكلمه‌ و عظمت‌ النعمه‌ و اعطلفت‌ الفرقه‌.

 شب‌ گذشته‌ يك‌ مطلبي‌ را داشتم‌ عرض‌ مي‌كردم‌ كه‌ بقيه‌اش‌ را فراموش‌ كردم‌ بگويم‌. بلكه‌ شايد ضيق‌ وقت‌ مانع‌ از اينكه‌ يادم‌ بياييد كه‌ بقية‌ مطلب‌ را عرض‌ كنم‌ بود. گفتم‌ در روزهاي‌ آخر عمر پيغمبر اكرم‌ اصحاب‌ رسول‌ اكرم‌ جمع‌ شدند خدمت‌ آن‌ حضرت‌ و عرض‌ كردند يا رسول‌ الله‌ شما خيلي‌ براي‌ ما زحمت‌ كشيده‌ايد. از ما اجر و مزدي‌ بخواهيد. پيغمبر اكرم‌ فرمود لا اسئلكم‌ عليه‌ من‌ اجر. اسئلكم‌ اجري‌ علي‌ الله‌. من‌ اجري‌ از شما سؤال‌ نمي‌كنم‌. چيزي‌ از شما نمي‌خوام‌. مزد من‌ با خداست‌. اصرار كردند. جبرئيل‌ نازل‌ شد و عرض‌ كرد يا رسول‌ الله‌ خدا مي‌فرمايد قل‌ لا اسئلكم‌ اجرا الا مودة‌ ذي‌ القربي‌. اين‌ آيه‌ كه‌ نازل‌ شد پيغمبر اكرم‌ هم‌ امانتدار است‌، عينا آيه‌ را براي‌ اصحابش‌ تلاوت‌ فرمود. آية‌ بعدي‌ نازل‌ شد كه‌ قل‌ ما سئلت‌ من‌ اجر فهو لهم‌. يعني‌ بگو آن‌ اجري‌ كه‌ من‌ سؤال‌ كردم‌ از شما به‌ نفع‌ شماست‌. آية‌ سوم‌ در اين‌ ارتباط‌ نازل‌ شد كه‌ قل‌ لا اسئلكم‌ عليه‌ من‌ اجر الا من‌ شاء يتخذه‌ سبيلا. بگو اي‌ پيغمبر من‌ از شما اجري‌ نمي‌كنم‌ مگر كسي‌ كه‌ بخواد راهي‌ به‌ سوي‌ خدا اتخاذ كنه‌. و خلاصة‌ سه‌ آيه‌ اين‌ بود كه‌ شما محبت‌ به‌ ذوي‌ القربايم‌ بكنيد كه‌ اينها راه‌ به‌ سوي‌ خدا هستند و به‌ نفع‌ شماست‌ اين‌ محبت‌ و اظهار مودت‌.

 اگر انسان‌ يك‌ تحقيقي‌ در روايات‌ و آيات‌ قرآن‌ بكند به‌ اين‌ نتيجه‌ ميرسد كه‌ همة‌ بدبختيهاي‌ بشر در روي‌ كرة‌ زمين‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ محبتش‌ را نمي‌داند چه‌ بايد بكند و محبتش‌ جهت‌ پيدا نكرده‌ و در صراط‌ مستقيم‌ قرار نگرفته‌ است‌. ما در مرحلة‌ اول‌ بايد خدا را دوست‌ داشته‌ باشيم‌ و هر كه‌ به‌ خدا نزديكتر است‌، بيشتر به‌ او اظهار علاقه‌ كنيم‌. طبعا در زمان‌ ما تنها كسي‌ كه‌ در بين‌ ماست‌ و با ما زندگي‌ ميكند و به‌ خدا از همه‌ نزديكتر است‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ است‌. اين‌ مطلب‌ از نظر يك‌ شيعه‌ جاي‌ ترديد نيست‌ كه‌ حجت‌ زمان‌، امام‌ زمان‌، ولي‌ عصر حضرت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ پسر امام‌ حسن‌ عسگريست‌. هر چه‌ ما به‌ او نزديكتر باشيم‌، او به‌ ما بيشتر محبت‌ مي‌كند. هر چه‌ ما بيشتر به‌ او محبت‌ كنيم‌، بهتر راه‌ خدا را انتخاب‌ كرده‌ طبق‌ همين‌ آيات‌ و اجر رسالت‌ رسول‌ اكرم‌ را بهتر ادا كرده‌ايم‌. بنابراين‌ آنچه‌ امروز تكليف‌ ماست‌، از نظر اجر رسالت‌، از نظر راه‌ به‌ سوي‌ خدا، از نظر انسان‌ شدن‌ و به‌ كمالات‌ رسيدن‌، تنها و تنها اظهار محبت‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ كردن‌ است‌. او به‌ ما كمك‌ ميكند. خدا ميداند در موارد مختلف‌ كه‌ اگر من‌ بخوام‌ قضايا و جرياناتي‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ به‌ دوستانش‌ اظهار كرده‌ و محبتي‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ و كمكهايي‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ به‌ دوستانش‌ فرموده‌، عرض‌ كنم‌ محبت‌ آن‌ حضرت‌ را ممكن‌ است‌ محدود كنم‌. در ابعاد مختلف‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ به‌ شيعيان‌ كمك‌ مي‌كنند. در بعد علمي‌، در بعد زندگي‌ دنيايي‌، در رفع‌ امراض‌ روحي‌، در رفع‌ امراض‌ جسمي‌، و بالاخره‌ او غياث‌ مستغيثين‌ است‌. يكي‌ از القاب‌ آن‌ حضرت‌ الغوث‌ است‌. مغيث‌ است‌، كهث‌ است‌، پناهگاه‌ است‌. يك‌ جرياني‌ همين‌ الان‌ به‌ يادم‌ آمد و من‌ كمتر اين‌ جريان‌ را از زبان‌ خودم‌ نقل‌ ميكنم‌، ولي‌ شب‌ جمعه‌ است‌ و مجلسي‌ است‌ كه‌ من‌ در دورة‌ سال‌ شايد تنها مجلسي‌ باشد كه‌ اين‌ نحوه‌ منبر مي‌رم‌ و اين‌ نحوه‌ حرف‌ مي‌زند. در عين‌ آنكه‌ مجلس‌ عموميست‌. در عين‌ حال‌ من‌ همه‌ را جزء خواص‌ مي‌دونم‌. در دورة‌ سال‌ هيچ‌ سابقه‌ نداره‌ دوستان‌ مي‌دونند كه‌ من‌ يك‌ چنين‌ مجلسي‌ منبر رفته‌ باشم‌. منزل‌ خودمون‌ در مشهد شبهاي‌ جمعه‌ شايد جنبة‌ عمومي‌ داشته‌ باشه‌. اما منزل‌ خود ماست‌. در جلسة‌ كانون‌ بحث‌ و انتقاد ديني‌ باز متعلق‌ به‌ خود منه‌. اينجا هم‌ متعلق‌ به‌ خود منه‌ و بلكه‌ همة‌ ما و هرچه‌ ما داريم‌، متعلق‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ اللهه‌. اين‌ وجه‌ مشترك‌ بين‌ همه‌ است‌. اما بعضي‌ از دوستان‌ همين‌ شبها هم‌ اظهار مي‌كنند و در سال‌ گذشته‌، يعني‌ از پارسال‌ تا الان‌، افرادي‌ تقاضا كردند كه‌ مثلا شما كه‌ حالا منبر مي‌رويد، در منبر ما هم‌ منبري‌ برويد كه‌ شرمنده‌ شدم‌ و جوابي‌ كه‌ نمي‌تونم‌ آن‌ جواب‌ را صريحا عرض‌ كنم‌، به‌ هر نحوي‌ بوده‌ داده‌ام‌ و جدا از همة‌ برادران‌ و عزيزان‌ عذر مي‌خوام‌ و دوست‌ دارم‌ كه‌ يك‌ چنين‌ لطفي‌ به‌ من‌ نكنند تا من‌ شرمنده‌ نباشم‌. اين‌ مجلس‌ يك‌ مجلسي‌ است‌، حالا پيش‌ آمده‌. اجمالا به‌ هر دليلي‌ هست‌، به‌ هر جهتي‌ هست‌، امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ نظر لطفي‌ به‌ اين‌ مجلس‌ دارند و ما هم‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ چون‌ از اول‌ عمرم‌ تنها چيزي‌ و كسي‌ را كه‌ دوست‌ داشتم‌ و دوست‌ داشتم‌ كه‌ تحت‌ فرمانش‌ باشم‌، حضرت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ بوده‌. من‌ به‌ بعضي‌ از رفقاي‌ خصوصيم‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ نيست‌ در لوح‌ دلم‌ جز الف‌ قامت‌ يار. اين‌ را شايد ادعا بدانيد. ولي‌ چه‌ كنم‌ حرف‌ دگر ياد نداد استادم‌. خدا رحمت‌ كنه‌ استاد بزرگوارم‌ را من‌ اساتيد زيادي‌ در علوم‌ مختلف‌ داشتم‌. در فقه‌ مثل‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ العظمي‌ بروجردي‌. در اصول‌ مثل‌ حضرت‌ امام‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌. ولي‌ در تزكية‌ نفس‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ زنجاني‌. شما اگر او را مي‌ديديد، شايد در همين‌ مجلس‌ اگر با همان‌ هيئت‌ وارد ميشد، يك‌ نفر جلوي‌ پايش‌ بلند نميشد. در جلوي‌ چشم‌ من‌ افرادي‌ از زنجان‌ تشريف‌ آوردند. شايد خود آنها يادشون‌ نباشه‌ ولي‌ پدرشون‌ يادشون‌ هست‌ كه‌ اين‌ مرد در كوچه‌ و بازار زنجان‌ كه‌ راه‌ مي‌رفت‌، كسي‌ احتمال‌ نميداد كه‌ اين‌ مرد داراي‌ كمالاتي‌ باشه‌. ولي‌ به‌ خدا قسم‌ يك‌ دهم‌، اگر بخواهم‌ يك‌ خورده‌اي‌ بي‌ احتياطي‌ بكنم‌، بايد بگم‌ يك‌ صدم‌ از كمالات‌ او را من‌ نتوانسته‌ام‌ در كتاب‌ پرواز روح‌ منعكس‌ كنم‌. اين‌ مرد بزرگوار به‌ من‌ مي‌گفت‌ هر چه‌ مي‌خواي‌ از امام‌ زمان‌ بخواي‌. هيچ‌ چيز را جز امام‌ زمان‌ دوست‌ نداشته‌ باش‌. محبوب‌ تو، معشوق‌ تو حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ باشد. خودش‌ اين‌ حالت‌ را داشت‌ كه‌ اگر يك‌ مجلسي‌ ولو يك‌ پيرزني‌ نشسته‌ بود براي‌ استماع‌، ولي‌ مجلس‌ مرضي‌ امام‌ عصر ارواحنا لفداه‌ بود، با سر به‌ تعبير ما مي‌دويد. اما اگر مجالس‌ بسيار معظم‌ كه‌ من‌ گاهي‌ مي‌ديدم‌، يك‌ مجالس‌ بسيار پر عظمت‌، پر جمعيت‌، او را دعوت‌ مي‌كردند. مي‌گفت‌ آنجا معلوم‌ نيست‌ خيلي‌ مرضي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ باشه‌. نمي‌رفت‌. لذا من‌ اين‌ مجلس‌ را مجلس‌ امام‌ زمان‌ مي‌دانم‌. من‌ فكر نمي‌كنم‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ چه‌ در داخل‌ مجلس‌، چه‌ آن‌ جمعي‌ كه‌ خارج‌ نشسته‌اند كسي‌ مگر اشتباهي‌ بدون‌ سابقة‌ قبلي‌ آمده‌ باشد كه‌ اين‌ وجه‌ مشترك‌ را نداشته‌ باشه‌ كه‌ دوست‌ امام‌ زمانه‌. محب‌ امام‌ زمانه‌. يعني‌ همه‌امون‌ كه‌ دور هم‌ كه‌ جمع‌ شده‌ايم‌ اين‌ اندازه‌ هست‌ كه‌ محب‌ امام‌ زمانيم‌ انشاء الله‌. لذا من‌ طبق‌ برنامة‌ هر شبم‌ كه‌ يك‌ جمله‌ از زيارت‌ جامعه‌ را ترجمه‌ مي‌كنم‌، با اينكه‌ امشب‌ شب‌ جمعه‌ است‌.

 بازهم‌ اشاره‌اي‌ بكنم‌. مي‌فرمايد كه‌ به‌ موالاتكم‌ علمن‌ الله‌ تعالي‌ معالم‌ ديننا و اصلح‌ ما كان‌ فسد من‌ دنيانا و بموالاتكم‌ تمت‌ الكلمه‌. كه‌ ديشب‌ بحثش‌ را كردم‌. و اعتلفت‌ الفرقه‌. اين‌ جمله‌. ايتلاف‌ ميكنه‌، جمع‌ ميكنه‌ تفرقه‌ها را. همه‌امون‌ دوست‌ امام‌ زمانيم‌، هيچ‌ اختلافي‌ با هم‌ نداريم‌. همه‌ جانمون‌ را فداي‌ امام‌ زمانمون‌ مي‌كنيم‌. همه‌ ميگيم‌ يا بقية‌ الله‌، شب‌ جمعه‌ است‌. بابي‌ انت‌ و امي‌ و نفسي‌ و كنز رقاع‌ و الهوار. يا بقية‌ الله‌ من‌ از قول‌ همه‌ عرض‌ مي‌كنم‌. پدرم‌ به‌ قربانت‌، مادرم‌ به‌ قربانت‌، جانم‌ به‌ قربانت‌. جان‌ چه‌ باشد كه‌ نثار قدم‌ دوست‌ كنم‌. اين‌ متاعي‌ است‌ كه‌ هر فردي‌ از افراد دارد. اين‌ قضيه‌ را مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ بمناسبت‌ كلمة‌ الغوث‌.

 در يكي‌ از سالها كه‌ مشرف‌ براي‌ حج‌ شده‌ بوديم‌ در مدينة‌ منوره‌ شب‌ خيلي‌ گذشته‌ بود. درهاي‌ حرم‌ را بسته‌ بودند. من‌ و يكي‌ از علماي‌ بسيار محترم‌ پشت‌ در مسجد النبي‌ نشسته‌ بوديم‌. آن‌ دوستمون‌ به‌ من‌ گفت‌ فلاني‌، يك‌ اظهار محبتي‌ به‌ من‌ داشت‌. فلاني‌ ميشه‌ آيا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ السلام‌ در مدينه‌ كه‌ وطن‌ آباء و اجدادشه‌، خانه‌ نداشته‌ باشد؟ من‌ به‌ ايشان‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ مانعي‌ نداره‌. چون‌ بنا نيست‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ در هر شهري‌ خانه‌اي‌ داشته‌ باشند ولو در مدينه‌ باشه‌. چون‌ امام‌ عسگري‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ وصيت‌ فرمودند به‌ فرزند عزيزشون‌ كه‌ در ميان‌ مردم‌ نباش‌. در بيابانها، در قراء، دور از مردم‌ زندگي‌ كن‌. ايشان‌ اصرار كرد نه‌ مدينه‌ غير از شهرهاي‌ ديگره‌. پيغمبر اكرم‌ خانه‌ داشته‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ خانه‌ داشته‌، هر يك‌ از ائمه‌ خانه‌اي‌ در مدينه‌ داشتند. من‌ يقين‌ دارم‌، ايشان‌ فرمودند، من‌ يقين‌ دارم‌ كه‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ در اين‌ شهر خانه‌اي‌ داره‌. من‌ واقع‌ قضيه‌ اينه‌ كه‌ به‌ ايشان‌ گفتم‌ اگر يقين‌ تو را من‌ مي‌داشتم‌، من‌ يقين‌ ندارم‌، اما اگر يقين‌ تو را من‌ مي‌داشتم‌ مي‌دوني‌ چيكار مي‌كردم‌؟ گفت‌ چيكار مي‌كردي‌؟ گفتم‌ ما الان‌ حدود ده‌ روزه‌ توي‌ مدينه‌ هستيم‌. چون‌ اتفاقا شب‌ آخر برنامة‌ بودن‌ ما در مدينه‌ بود كه‌ اين‌ فرمايش‌ را ايشان‌ فرمود. گفتم‌ ما ده‌ شب‌ و روزه‌ در مدينه‌ هستيم‌. از آن‌ روز اولي‌ كه‌ وارد اين‌ شهر شديم‌ از يك‌ طرف‌ شروع‌ مي‌كردم‌، در خانه‌ها را مي‌زدم‌، مي‌گفتم‌ اينجا خونة‌ كيه‌؟ نهايت‌ صاحبخانه‌ بيرون‌ مي‌آمد چند تا بد و بيراه‌ به‌ ما ميگفت‌. خانة‌ دوم‌. ارزش‌ داشت‌ انسان‌ تمام‌ مدينه‌ را در بزنه‌ و خانة‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را پيدا بكنه‌. شما يقين‌ داشتي‌ مي‌خواستي‌ اين‌ كار را بكني‌. اين‌ شخص‌ با اين‌ جملات‌ و يك‌ مقدار جملاتي‌ مهيج‌تر ديگر كه‌ دو نفري‌ بوديم‌ و نيمه‌هاي‌ شب‌ بود. مدينه‌ غير از مكه‌ است‌. مدينه‌ وقتي‌ در حرم‌ را همان‌ اول‌ شب‌ مي‌بندند، مردم‌ براي‌ خوابيدن‌ مي‌روند خانه‌هاشون‌. خلوته‌ خيابانها. ايشان‌ از جا برخاست‌. گفت‌ عجب‌ حرفي‌ تو زدي‌. من‌ از اين‌ جهت‌ غفلت‌ داشتم‌. همين‌ الان‌ اين‌ كار را مي‌كنيم‌. از جا برخاست‌. من‌ اضافه‌ كردم‌ گفتم‌ كه‌ اگر يكي‌ دو در را زديم‌ و صاحب‌ خانه‌ آمد به‌ ما بد و بيراه‌ گفت‌ غيرت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌، محبت‌ امام‌ زمان‌ نميگذارد كه‌ ما بيشتر از اين‌ توهين‌ بهمون‌ اين‌ وهابي‌هاي‌ مدينه‌ بكنند. لذا شايد در خانة‌ سوم‌ در خانة‌ امام‌ عصر باشه‌. حركت‌ كرديم‌. تا ايستاديم‌، يك‌ خيابان‌ طولاني‌ بود كه‌ تقريبا سيصد متر ديده‌ ميشد. شب‌ چراغها پر نور و خيابان‌ هم‌ خلوت‌. ولي‌ صداي‌ آن‌ شخص‌ به‌ ما ميرسيد. كاملا هم‌ مي‌رسيد. اما قيافه‌اش‌ را نمي‌شناختيم‌. اين‌ با صداي‌ رسا به‌ ما مي‌گفت‌ از اينطرف‌، با فارسي‌ها، از اينطرف‌ از اينطرف‌. من‌ با همان‌ حالت‌ باصطلاح‌ بد باوريم‌ گفتم‌ لابد اين‌ آقا ما را از دور ديده‌، خيال‌ ميكنه‌ از دوستانشيم‌، راه‌ را گم‌ كرديم‌ كه‌ ايستاديم‌ متحير و داره‌ ما را ميگه‌ از اينطرف‌ بيائيد. ولي‌ آن‌ دوستمون‌ مي‌گفت‌ ما را داره‌ به‌ طرف‌ خانة‌ امام‌ زمان‌ دعوت‌ ميكنه‌. حركت‌ كرديم‌. در بين‌ راه‌ خداي‌ من‌ شاهده‌، يك‌ بوي‌ عطر عجيبي‌ كه‌ اگر يك‌ قدم‌ منحرف‌ از آن‌ راه‌ ميشيديم‌ آن‌ بود قطع‌ ميشد، همينطور كه‌ مي‌رفتيم‌ رسيديم‌ به‌ آن‌ محلي‌ كه‌ اون‌ شخص‌ ايستاده‌ بود ولي‌ او رفته‌ بود. چون‌ سيصد متر تقريبا تا آنجا فاصله‌ بود. رسيديم‌ آنجا خوب‌ تا اينجا كه‌ درست‌ آمديم‌. يك‌ خورده‌ هم‌ من‌ با اين‌ بوي‌ عطر مست‌ كنندة‌ معنوي‌ بيشتر ظنم‌ به‌ اين‌ جهت‌ رفته‌ بود كه‌ همانطوري‌ كه‌ دوستمون‌ ميگه‌ كه‌ ما را به‌ طرف‌ خانة‌ امام‌ دعوت‌ ميكنند شايد درست‌ باشه‌، تا آنجا رسيديم‌. اين‌ جالب‌ بود. ديديم‌ يك‌ نفر موتور سوار كه‌ موتور دنده‌اي‌ داشت‌. از عقب‌ خيابان‌ آمد رسيد به‌ دو قدمي‌ ما. ايستاد. شما مي‌دونيد در مدينه‌ فارسي‌ زبان‌ و ايراني‌ موتور سوار نميشه‌. آنهايي‌ كه‌ رفتند آنجا ميدونند. اين‌ ايستاد نصفه‌ شب‌ به‌ من‌ و ايشان‌ گفت‌ از اينطرف‌. از اينطرف‌، از اينطرف‌. يك‌ خياباني‌ را نشون‌ داد. ديگه‌ من‌ اينجا يقينم‌ شد. حالي‌ پيدا كرديم‌. يك‌ حال‌، شب‌ جمعه‌ هم‌ بود تصادفا. يك‌ حال‌ توجهي‌ پيدا كرديم‌. توي‌ آن‌ خيابان‌ شايد هفت‌ هشت‌ قدمي‌ بيشتر وارد نشديم‌. ديديم‌ جمعي‌ دارند مي‌آيند. معلومه‌ يك‌ مجلسي‌ تمام‌ شده‌ و اين‌ آقايي‌ كه‌ با اين‌ جمع‌ در آن‌ مجلس‌ بوده‌ با هم‌ از جايي‌، از خانه‌اي‌ بيرون‌ آمدند. جوانهاي‌ بسيار متدين‌، خوش‌ قيافه‌، من‌ زياد متوجه‌ جوانها نبودم‌. آن‌ دوستمون‌ بعد براي‌ من‌ نقل‌ ميكرد. اينها همينطور از اين‌ آقايي‌ كه‌ در وسط‌ بود يك‌ عرقچين‌ سرش‌ بود، يك‌ عباي‌ سفيد روي‌ دوشش‌ انداخته‌ بود. صورت‌ مثل‌ ماه‌ مي‌درخشيد. تا رسيد به‌ ما، اين‌ را بدونيد. اين‌ را بدانيد. اين‌ بخاطر پاكي‌ من‌ يا دوستم‌ نبوده‌. حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ مثل‌ جد بزرگوارش‌ كه‌ سبقت‌ بر سلام‌ مي‌گرفت‌، ايشان‌ هم‌ مي‌گيرند. تا رسيدند به‌ ما گفتند سلام‌ عليكم‌. ماهم‌ گفتيم‌ عليكم‌ السلام‌. اما هنوز من‌ شك‌ دارم‌. اين‌ دوستمان‌ گريه‌اش‌ زياد شد. يك‌ كناري‌ ايستاد اين‌ جمع‌ عبور كردند. يك‌ دفعه‌ چشممون‌ به‌ يك‌ خانه‌اي‌ در ميان‌ خانه‌هايي‌ كه‌ در آن‌ راستة‌ خيابان‌ بود افتاد كه‌ معلومه‌ اينجا تازه‌ مردم‌ از ميانش‌ بيرون‌ آمدند و چراغ‌ داخل‌ هال‌ هنوز روشنه‌. من‌ آمدم‌ نزديك‌. ديدم‌ يك‌ تابلو روي‌ در خانه‌ است‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. كه‌ همين‌ تابلو من‌ را وادار كرد كه‌ امشب‌ اين‌ قضيه‌ را براي‌ شما نقل‌ كنم‌. يك‌ تابلو روي‌ در خانه‌ است‌ كه‌ روي‌ دو طرفش‌ نوشته‌ شده‌ و اينجور افقي‌ زدند. هم‌ اينطرف‌ نوشته‌ شده‌ هم‌ آنطرف‌. رويش‌ هم‌ يك‌ چراغي‌ روشنه‌. مي‌دونيد چي‌ نوشته‌ بود؟ بالاش‌ نوشته‌ بود منزل‌. خوب‌ با خط‌ برجستة‌ طلايي‌. زيرش‌ نوشته‌ بود المهدي‌. يك‌ خط‌ تيره‌ الغوث‌. ما اين‌ تابلو را كه‌ ديديم‌ خيلي‌ عجيب‌ بود برامون‌. چون‌ من‌ مكرر مكه‌ مشرف‌ شده‌ام‌. مكرر با مردم‌ آنجا آشنايي‌ داشته‌ام‌. اينها اساسا از كلمة‌ مهدي‌ شايد خوششون‌ نيايد تا چه‌ برسه‌ به‌ اينكه‌ خانه‌اي‌ را به‌ نام‌ مهدي‌ اسم‌ گذاري‌ كنند. مخصوصا كلمة‌ الغوث‌. آقايون‌ الغوث‌. بگيد يا صاحب‌ الزمان‌ الغوث‌. الغوث‌ مي‌دونيد يعني‌ چه‌؟ يعني‌ پناه‌ مي‌خواهيم‌ آقا. ديديد يك‌ كسي‌ كه‌ غرق‌ شده‌ توي‌ دريا، صدا ميزند پناه‌، كمك‌، اين‌ معناي‌ پناهه‌. كمكه‌. آقاجان‌ كمك‌ مي‌خواهم‌. وقتي‌ كه‌ خودش‌ روي‌ خانه‌اش‌ بنويسد كه‌ من‌ مهدي‌ الغوث‌ هستم‌، نشستيم‌ آنجا. اين‌ دوستمون‌ كه‌ از حال‌ رفت‌. من‌ كه‌ حالي‌ داشتم‌ رفتم‌ پشت‌ در. ديدم‌ يك‌ مردي‌ داخل‌ خانه‌ ايستاده‌. گفتم‌ صاحب‌ البيت‌ فيه‌. گفتم‌ صاحب‌ خانه‌ كه‌ اسمش‌ المهديه‌ و لقبش‌ الغوثه‌ توي‌ خانه‌ هست‌؟ با يك‌ صداي‌ بسيار لطيف‌ كه‌ من‌ هر وقت‌ يادم‌ مي‌آد يك‌ حال‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 متوجه‌ نبوديم‌. خانه‌هاي‌ متعددي‌ نظير يكديگر و سال‌ گذشته‌ كه‌ من‌ مكه‌ مشرف‌ شدم‌، ديدم‌ تمام‌ آن‌ خانه‌ها را وارد مسجد النبي‌ كردند.

 بهرحال‌ شما بدانيد امام‌ زمانتون‌ الغوثه‌. پناهگاهه‌. يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ كه‌ هم‌ دربارة‌ علامة‌ حلي‌ اين‌ قضيه‌ را اشاره‌ كرده‌اند و هم‌ در بارة‌ مرحوم‌ قاضي‌ نور الله‌ شوشتري‌. قاضي‌ نور الله‌ شوشتري‌ يكي‌ از علماي‌ بسيار بزرگ‌ كه‌ صاحب‌ كتاب‌ مجالس‌ المؤمنينه‌ و كتابهاي‌ زيادي‌ نوشته‌. مرد بسيار با عظمتي‌ است‌ كه‌ الان‌ قبرش‌ در آگراي‌ هندوستان‌ بنام‌ شهيد ثالث‌ و حرم‌ و صحن‌ بسيار باعظمتي‌ داره‌. اگر رفتيد آگره‌، آنجايي‌ است‌ كه‌ تاج‌ محل‌ در آن‌ شهره‌. اگر كسي‌ به‌ هندوستان‌ بره‌ حتما براي‌ ديدن‌ آثار زمان‌ اسلام‌ كه‌ آن‌ زماني‌ كه‌ اسلام‌ در آن‌ مملكت‌ حاكم‌ بوده‌ به‌ آگره‌ ميره‌ و در آنجا تاج‌ محلي‌ هست‌ كه‌ بسيار ديدني‌ است‌ و در كنار اين‌ شهر قبر مرحوم‌ قاضي‌ نور الله‌ شوشتري‌ است‌. اين‌ مرد بزرگ‌ براي‌ ترويج‌ تشيع‌ حركت‌ ميكنه‌ زمان‌ اكبر شاه‌ ميره‌ در هندوستان‌ زندگي‌ ميكنه‌ و خودش‌ را سني‌ معرفي‌ ميكنه‌ و بعد كه‌ او را مي‌شناسد كه‌ شيعه‌ است‌ او را مي‌كشند و شهيد ثالث‌ معروف‌ ميشه‌ و الان‌ شما در هندوستان‌ به‌ هر هندي‌ شيعه‌ كه‌ بگيد قبر شهيد ثالث‌ كجاست‌، ميدونند قاضي‌ نور الله‌ شوشتري‌. من‌ در آن‌ شهر حتي‌ يك‌ جلسة‌ سخنراني‌ داشتم‌ و در همان‌ صحن‌ ايشان‌ و تمام‌ آن‌ شيعياني‌ كه‌ آن‌ حدود بودند اجتماع‌ كرده‌ بودند.

 بهرحال‌ مرحوم‌ قاضي‌ نور الله‌ ايشان‌ مي‌شنود كه‌ يكي‌ از علماي‌ اهل‌ سنت‌ كتاب‌ علامة‌ حلي‌ را برداشته‌ شرح‌ زده‌ و رد كرده‌. يك‌ كتاب‌ دارد علامة‌ حلي‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ بنام‌ احقاق‌ الحق‌. تمام‌ عقائد شيعه‌ را نوشته‌ و مقايسه‌ كرده‌ با عقايد اهل‌ سنت‌. و بعد هم‌ فروع‌ احكام‌ و يك‌ دوره‌ معارف‌ حقة‌ اسلامي‌ را خيلي‌ مختصر بيان‌ كرده‌. قاضي‌ روزبهان‌ ظاهرا در اصفهان‌ بوده‌. ايشان‌ بر ميداره‌ اين‌ كتاب‌ را رد ميكنه‌ اما نسخة‌ منحصر به‌ فردش‌ در اختيار خودش‌ بوده‌ براي‌ طلاب‌ كه‌ بعله‌ علامة‌ حلي‌ اينطوري‌ گفته‌ من‌ اينجور ردش‌ كردم‌ و ميدونيد كتاب‌ را اگر بخواد انسان‌ رد بكنه‌ بايد كتاب‌ در دست‌ انسان‌ باشه‌ تا رد بكنه‌. قاضي‌ نور الله‌ هر چي‌ تلاش‌ ميكنه‌ اين‌ كتاب‌ را بدست‌ بياره‌، يعني‌ رد قاضي‌ روزبهان‌ را بدست‌ بياره‌ نمي‌تونه‌. ميگه‌ ميرم‌ شاگردش‌ ميشم‌. لباس‌ مبدل‌ ميپوشه‌ معروف‌ هم‌ آن‌ روزها نبوده‌. مي‌آيد در اصفهان‌ شاگرد قاضي‌ روزبهان‌ ميشه‌. خيلي‌ نزديك‌ ميشه‌. آنقدر نزديك‌ ميشه‌ كه‌ يك‌ شب‌ به‌ قاضي‌ روزبهان‌ ميگه‌ اين‌ كتاب‌ را بديد ما يك‌ شب‌ مطالعه‌ كنيم‌. كتاب‌ خيلي‌ قطوره‌. يعني‌ الان‌ كه‌ چاپ‌ شده‌، به‌ چاپ‌ جديد بيست‌ جلد به‌ قطر مفاتيح‌ الجنان‌. ايشان‌ ميگه‌ كه‌ نه‌ نميدم‌ اين‌ را. ميگه‌ يك‌ شب‌ به‌ من‌ بديد من‌ مطالعه‌ كنم‌. اين‌ با خودش‌ فكر ميكنه‌ اين‌ در يك‌ شب‌ ميتونه‌ چيكار كنه‌؟ بهش‌ ميده‌. اين‌ مي‌آره‌ همت‌ را ببينيد، به‌ خدا قسم‌ آقايون‌ كسي‌ كه‌ به‌ امام‌ زمان‌ متكي‌ باشه‌ همه‌ چيز داره‌. كاغذ به‌ مقدار اين‌ كتاب‌ تهيه‌ ميكنه‌، قلمهاي‌ متعدد آنوقتها قلم‌ و دوات‌ بوده‌. مركب‌ تمام‌ نشه‌. خودكار نرفته‌ ده‌ تا بخره‌ بياره‌. مركب‌ و دوات‌ حاضر ميكنه‌. ميگه‌ يا صاحب‌ الزمان‌ من‌ مي‌خوام‌ اين‌ كتاب‌ را تا آخرش‌، تا وقتي‌ كه‌ مهلت‌ دارم‌ بنويسم‌، شروع‌ ميكنه‌ به‌ نوشتن‌. يك‌ نيم‌ صفحه‌اي‌ كه‌ مي‌نويسه‌، خواب‌ برش‌ مسلط‌ ميشه‌. آنچنان‌ براتون‌ لابد پيش‌ آمده‌ كه‌ گاهي‌ انسان‌ آنچنان‌ خواب‌ برش‌ فشار آورده‌ كه‌ نمي‌دانه‌ بيداره‌ يا خواب‌. در اطاق‌ را بسته‌ بود كه‌ كسي‌ مزاحمش‌ نشه‌. از داخل‌ بسته‌ بود. ميبينه‌ يك‌ آقائي‌ كنارش‌ ايستاده‌ ميگه‌ تو بخواب‌ من‌ مي‌نويسم‌. اينهم‌ فكر نمي‌كنه‌ كه‌ من‌ در را بسته‌ بودم‌، اين‌ از كجا آمد، اين‌ كيه‌؟ ميده‌ قلم‌ و دوات‌ را به‌ آن‌ شخص‌ و ميخوابه‌. اتفاقا آن‌ شب‌ براي‌ نماز شب‌ هم‌ بلند نميشه‌. موقع‌ نماز صبح‌ بلند ميشه‌. عجب‌ شبي‌ شد. ما حالا اول‌ وقت‌ بايد بريم‌ كتاب‌ را تحويل‌ بديم‌. من‌ هيچوقت‌ اينطور نمي‌خوابيدم‌. وقتي‌ كه‌ مراجعه‌ ميكنه‌ مي‌بينه‌ تمام‌ اين‌ كاغذها تا آخر با آن‌ خط‌ زيبا نوشته‌ شده‌. آخرش‌ نوشته‌ كتبه‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌. برميداره‌ كتاب‌ را به‌ قاضي‌ روزبهان‌ ميده‌ بعد رد كتاب‌ قاضي‌ روزبهان‌ را مي‌نويسه‌ كه‌ خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ العظمي‌ مرعشي‌ نجفي‌، اين‌ كتاب‌ را احيا كردند و تجديد طبع‌ كردد و پاورقي‌ زدند و حدود شايد بيست‌ جلدش‌ چاپ‌ شده‌ و احتمالا مجلدات‌ ديگري‌ هم‌ داشته‌ باشه‌.

 اين‌ معناي‌ الغوثه‌. حالا هر كسي‌ يك‌ جور پناه‌ به‌ امام‌ زمان‌ ميبره‌. يكي‌ براي‌ قرضش‌ پناه‌ ميبره‌، ببريد. يكي‌ براي‌ شغلش‌ پناه‌ ميبره‌ به‌ امام‌ زمان‌. ببرد. يكي‌ براي‌ مرضش‌ پناه‌ ميبره‌. ببره‌. يكي‌ براي‌ معنويات‌ و كسب‌ كمالات‌ پناه‌ به‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ميبره‌. خلاصه‌ او پناهگاه‌ ماست‌. دعاي‌ ندبه‌ خونديد. در دعاي‌ ندبه‌، امام‌ صادق‌، ايني‌ كه‌ ميگم‌ امام‌ صادق‌ چون‌ دعاي‌ ندبه‌ هم‌ از امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ سند معتبر نقل‌ شده‌ و هم‌ از خود وليعصر نقل‌ شده‌. سندش‌ هم‌ بسيار معتبره‌. بلكه‌ من‌ يك‌ وقتي‌ بحثي‌ شده‌ بود. يك‌ جواني‌ القاء كرده‌ بود كه‌ سند دعاي‌ ندبه‌ صحيح‌ نيست‌. من‌ آنوقت‌ برداشتم‌ يك‌ تحقيقي‌ دربارة‌ مضامين‌ دعاي‌ ندبه‌ كردم‌ و الان‌ هم‌ به‌ شما عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ تمام‌ مضامين‌ دعاي‌ ندبه‌ يا با آيات‌ قرآن‌ تطبيق‌ ميكنه‌ يا با روايات‌ متواتر از ناحية‌ پيغمبر اكرم‌ و سوم‌ نداره‌. يعني‌ حتي‌ يك‌ جمله‌اش‌ حتي‌ با يك‌ روايت‌ ضعيف‌ فقط‌ تطبيق‌ بكنه‌ اينطور نيست‌. احتياجي‌، اينجور چيزي‌ به‌ سند نداره‌. و در عين‌ حال‌ شما مراجعه‌ كنيد به‌ كتاب‌ زاد المعاد مرحوم‌ مجلسي‌. مرحوم‌ مجلسي‌ نوشته‌ به‌ سند معتبر اين‌ دعا از امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نقل‌ شده‌ و در كتابها از امام‌ عصر هم‌ نقل‌ شده‌. بهرحال‌ در آنجا ميگيم‌ خلقته‌ لنا عصمة‌ و ملاذا. اي‌ خدا تو امام‌ زمان‌ را براي‌ ما خلق‌ كردي‌ كه‌ ما را نگه‌ داره‌. عصمت‌ يعني‌ نگهدارنده‌. ما را نگهداره‌ از چي‌؟ از هر بدي‌. به‌ خودش‌ قسم‌ اگر كسي‌ متوسل‌ به‌ حضرت‌ باشه‌ از هر بدي‌ محفوظ‌ ميشه‌. صبح‌ كه‌ از خواب‌ پا ميشي‌ حالا قبل‌ از اذان‌ صبح‌ بلند شدي‌، بعد از اذان‌ صبح‌ بلند شدي‌، تا بلند ميشي‌، من‌ يكي‌ از اساتيدم‌ را ديده‌ بودم‌ كه‌ تا مي‌نشست‌، بيدارش‌ مي‌كردند مي‌نشست‌ مي‌گفت‌ السلام‌ عليك‌ يا بقية‌ الله‌. السلام‌ عليك‌ يا صاحب‌ الزمان‌. وقتي‌ انسان‌ بزرگتري‌ بالا سرش‌ ايستاده‌، از خواب‌ بلند ميشه‌ اينهم‌ مي‌خواد ادب‌ بخرج‌ بده‌، اول‌ به‌ آن‌ بزرگتر سلام‌ ميكنه‌. عجيب‌ بود گاهي‌ اصلا تعجب‌ من‌ مي‌كردم‌ كه‌ اين‌ چطور زود منتقل‌ ميشه‌. خواب‌ بود. حتي‌ صداي‌ نفسش‌ پيدا بود كه‌ صددرصد در خواب‌ عميقه‌. تا بيدار مي‌كرديم‌ مي‌نشست‌ مي‌گفت‌ السلام‌ عليك‌ يا صاحب‌ الزمان‌. شما اين‌ كار را بكنيد. نميگم‌ حالا آنجور با آن‌ سرعت‌. لااقل‌ اولين‌ سخنتون‌ هر روز صبح‌ اين‌ باشه‌ ببينيد تغييري‌ در زندگيتون‌ پيدا ميشه‌ يا نميشه‌؟ من‌ كه‌ فكر مي‌كنم‌ ميشه‌. تجربه‌ ثابت‌ كرده‌ كه‌ ميشه‌. شب‌ هم‌ كه‌ مي‌خواي‌ بخوابي‌ باز بگو السلام‌ عليك‌ يا بقية‌ الله‌ يا صاحب‌ الزمان‌. خلقته‌ لنا عصمة‌. خدايا تو او را براي‌ ما خلق‌ كردي‌ اين‌ منظور از خلق‌ يعني‌ در دنيا قرارش‌ دادي‌ كه‌ عصمت‌ ما باشه‌. يعني‌ نگهدارندة‌ ما باشه‌. و ملاذ. يعني‌ پناهگاه‌ ما باشه‌. ما وقتي‌ به‌ خطرات‌ برخورد مي‌كنيم‌ بايد اول‌ بگيم‌ يا صاحب‌ الزمان‌. پناهگاه‌ ماست‌. كعف‌ العصيم‌. پناهگاه‌ محكم‌ خداست‌.

 همة‌ علماي‌ اهل‌ معنا اينطور بودند. تنها چيزي‌ كه‌ براشون‌ خيلي‌ مهم‌ بود، ارتباط‌ با حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ بود. ارتباط‌ با امام‌ زمان‌ آقا، امر خداست‌ در قرآن‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ فرموده‌ و رابطوا. در تفاسير فرموده‌ كه‌ رابطوا مع‌ امامكم‌ المنتظر. با امامي‌ كه‌ منتظره‌. اين‌ را بدونيد يكي‌ از اسماء حجة‌ ابن‌ الحسن‌ منتظره‌. يعني‌ همه‌ انتظارش‌ را دارند. همه‌ انتظارش‌ را دارند. بعضي‌ها خوابند، خواب‌، آدمهاي‌ خواب‌ ازشون‌ توقعي‌ نيست‌. بعضي‌ها مرده‌اند. از مرده‌ هم‌ كه‌ اصلا توقعي‌ نيست‌. اما اگر كسي‌ بيدار باشه‌ ولو غير مسلمان‌ باشه‌ و بداند چقدر دنيا به‌ بشر و بشريت‌ امروز داره‌ خيانت‌ ميكنه‌ و چقدر انسان‌ و انسانيت‌ را عقب‌ مي‌اندازه‌، منتظر امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌ و او منتظره‌. عالم‌ منتظر امام‌ عصرند. حتي‌ خداي‌ تعالي‌. شما شايد تعجب‌ كنيد. خداي‌ تعالي‌ ميگه‌ فانتظروا اني‌ معكم‌ من‌ المنتظرين‌. من‌ هم‌ با شما انتظار مي‌كشم‌. انتظار دارم‌ كه‌ اين‌ بزرگ‌ بزرگان‌، اين‌ جملاتي‌ در روايات‌ هست‌ نسبت‌ به‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌. اين‌ عزيز عزيزان‌، اين‌ كسي‌ كه‌ در روايات‌ من‌ خودم‌ ديدم‌ در روز نيمة‌ شعبان‌ جمع‌ آن‌ روايات‌ را در كانون‌ بحث‌ و انتقاد ديني‌ گفتم‌. هم‌ سيد الشهدا اين‌ جمله‌ را فرموده‌ هم‌ امام‌ صادق‌. لو ادركته‌ لخدمته‌ ايام‌ حياتي‌. اگر من‌ آن‌ آقا را درك‌ مي‌كردم‌، خدمتگزارش‌ بودم‌ تمام‌ عمرم‌. خيلي‌ عجيبه‌. خيلي‌ عجيبه‌. لو ادركته‌ روايتش‌ هم‌ صحيحه‌ است‌. هم‌ سيد الشهدا گفته‌ هم‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. ائمة‌ ديگر هم‌ كلماتي‌ بالاتر از اين‌ گفته‌اند. اگر دركش‌ مي‌كرديم‌ ما خدمتگزارش‌ بوديم‌ تمام‌ عمرمون‌. چرا؟ براي‌ اينكه‌ خدا هم‌ انتظارش‌ را ميكشه‌. خدا چطور انتظارش‌ را مي‌كشه‌. خدا انتظار ميكشه‌ كه‌ مردم‌ يك‌ خورده‌اي‌ به‌ خود بيايند. شما ببينيد يك‌ مثال‌ بزنم‌ تا اين‌ مسئله‌ براتون‌ حل‌ بشه‌.

 يك‌ مدرسه‌اي‌ را تصور كنيد. مدير مدرسه‌ يك‌ كلاس‌ را به‌ يك‌ معلم‌ سپرده‌. اما بچه‌هاي‌ اين‌ كلاس‌ به‌ هم‌ ريختند و به‌ سر و كلة‌ يكديگر مي‌زنند. معلم‌ ايستاده‌ كه‌ اينها آرام‌ بگيرند تا با اينها حرف‌ بزنه‌. مدير مدرسه‌ هم‌ انتظار داره‌ كه‌ اينها آدم‌ بشوند، آرام‌ بگيرند تا معلم‌ بره‌ سر كلاس‌. خدا منتظره‌ كه‌ ماها آرام‌ بگيريم‌. ماها بخوايم‌ امام‌ زمانمون‌ را. از خواب‌ غفلت‌ بيرون‌ بيائيم‌. بخواهيم‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ ظهور كنه‌ و عدل‌ و داد را برقرار كنه‌. خدا منتظره‌. خود امام‌ زمان‌ هم‌ هزار و صد و شصت‌ سال‌ تقريبا منتظره‌. همة‌ انبياء و اولياء منتظرند. بيائيم‌ ماها كمك‌ كنيم‌ به‌ رفع‌ انتظار خدا و انبياء و ائمه‌ و خود حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفدا و راه‌ تزكية‌ نفس‌ را بپيمائيم‌، يك‌ مقداري‌ به‌ خودمون‌ برسيم‌، انسانيت‌ را پيشه‌ كنيم‌، راه‌ خدا را قدم‌ برداريم‌.

 و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ همانطوري‌ كه‌ علماي‌ بزرگ‌ در همة‌ مشكلاتشون‌، چه‌ مشكلات‌ علمي‌ چه‌ مشكلات‌ غير علمي‌ به‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ مراجعه‌ مي‌كردند، همة‌ ماها هم‌ مراجعه‌ كنيم‌. فردا جمعه‌ است‌. در زيارت‌ آن‌ حضرت‌ مي‌خوانيم‌ هذا يوم‌ الجمعه‌ و هو يومك‌. امروز روز توست‌. المتوقع‌ فيه‌ ظهورك‌. توقع‌ داريم‌ كه‌ فردا تو ظهور كني‌ آقا يا حجة‌ ابن‌ الحسن‌. و الفرج‌ فيه‌ للمؤمنين‌ علي‌ يديك‌. يا بقية‌ الله‌ انت‌ كريم‌ من‌ اولاد الكرام‌ و مأمور بالضيافة‌ و الاجاره‌. فاضفني‌ و اجرني‌ صلواة‌ الله‌ عليك‌. آقا تو كريمي‌، فرزند كريمهاي‌ عالم‌ خلقتي‌. ما را پذيرائي‌ كن‌، ميهماني‌ كن‌، با برآوردن‌ حاجتمون‌ آقا در كلمات‌ رسول‌ اكرم‌ هست‌ كه‌ فرمود اكرم‌ الضيف‌ ولو كان‌ كافرا. مهمان‌ را گرامي‌ بداريد اگر چه‌ كافر باشد. يا بقية‌ الله‌ ما مهمان‌ توئيم‌. درست‌ است‌ كفران‌ نعمت‌ وجود تو را كرده‌ايم‌ اما فاضفني‌ و اجرني‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌. يا صاحب‌ الزمان‌. در همين‌ مجلس‌ افراد متعددي‌ را الان‌ دارم‌ مي‌بينم‌ كه‌ اينها اظهار كردند ما مكرر خدمت‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ رسيده‌ايم‌ و حوائجمون‌ را گرفته‌ايم‌.

 يا صاحب‌ الامر، يا صاحب‌ الزمان‌، آقا دستمون‌ به‌ دامانت‌. تا كي‌ دلت‌ را بسوزانيم‌ و كلماتي‌ را كه‌ به‌ خودت‌ نسبت‌ مي‌دهند براي‌ اين‌ مردم‌ بخوانيم‌ و اشك‌ آنها بريزد و به‌ ياد آن‌ روزي‌ كه‌ تو تشريف‌ بياوري‌ و صدا بزني‌ الا يا اهل‌ العالم‌، ان‌ جدي‌ الحسين‌ قتلوه‌ عطشانا.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *